سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
بسیاری از دانشجویان از همان دوران ابتدایی به دنبال شیوه صحیح یادگیری و درس خواندن بودهاند. از شیوههایی مانند حفظ کردن گرفته تا حبس کردن خود در یک اتاق ولی در اینجا شیوههای موثری برای مطالعه آورده شده است.در این مطلب با روش های موثر و شگفتانگیز برای درس خواندن در کلاس دهم آشنا می شوید.
شاید این مسئله بدیهی و واضح باشد. اما سخنرانیهای طولانی استادان و زمان شروع کلاسها در ساعات اولیه صبح، اغلب باعث شده شرکت در کلاس تا حدودی سلیقهای و دلبخواهی شود. بهترین شیوه برای آمادگی در امتحانات، حضور در کلاس درس میباشد. در این صورت میتوانید با سلسله مراتب درسی آشنا شده و از مطالبی که از آنها امتحان گرفته میشود، مطلع شوید.
اخیرا روزنامه نیویورک تایمز در گزارشی اعلام کرده بسیاری از این عادتهای مطالعه هیچگونه توجیه علمی ندارند حتی برخی از این شیوهها تاثیری برخلاف شواهد و تصورات موجود دارند.
در ادامه برخی از شیوههای موثر مطالعه و یادگیری را مرور میکنیم:
1- تغییر متناوب مکان مطالعه و درس خواندن:
اگرچه بسیاری از دانشجویان به مطالعه در کتابخانه شدیدا معتقد هستند، اما دانشمندان علم ادراک بر این باورند تغییر متناوب محیط مطالعه برای یادگیری بسیار موثر است. چرا که حافظه انسان بر اساس موقعیت و مکان شکل میگیرد در نتیجه تغییر محیط مطالعه، میزان به خاطر سپردن چیزهایی که یاد گرفتهاید را افزایش خواهد داد.
2- مطالعه و انجام تکالیف گروهی:
هیچ وقت قدرت همکلاسان و هم گروه های خود را دستکم نگیرید. به ویژه وقتی که بر روی یک مسئله دشوار کار میکنید. تقسیم مسوولیت یکی از راههای موثر جهت فائق آمدن بر مشکلات و کاهش حجم کاری و درسی میباشد و به شما اطمینان میدهد که درس را بهتر بفهمید. این فعالیت گروهی ممکن است حتی منجر به پیدا کردن یک دوست جدید شود.
3- استفاده از کارتهای فلش:
بعضی وقتها بهترین شیوه، همان شیوهای است که همیشه از آن استفاده میشود. درست است که کارتهای فلش قدیمی هستند اما هنوز وسایل خوب و قابل اتکایی هستند. نوشتن نکتهها، تعاریف و توضیحات بیش از یک بار، به نقش بستن اطلاعات در حافظه کمک میکنند. ضمن اینکه این کارتها یک وسیله بسیار عالی جهت یادآوری و تداعی تعریفها میباشند.
4- امتحان دادن:
هر چقدر هم که از امتحان تنفر داشته باشید اما مطالعات نشان میدهد یک ارزشیابی جدی مانند امتحان نه تنها مؤید میزان دانش دانشجویان است بلکه میتواند کیفیت و ارزش علمی دانشجویان را نیز افزایش دهد. آزمونهای متناوب به یادگیری دوباره و به خاطر آوردن اطلاعات ما کمک میکند، ضمن اینکه در هنگام آماده شدن برای امتحانات نهایی تازه به ارزش و عملکرد امتحانات طول ترم پی میبریم.
5- خوابیدن
یک ذهن خسته، ذهنی کند است. پس به اندازه کافی بخوابید و شاهد افزایش معدل درسی خود باشید.
6- خود را در هیچ گروه یا دستهای قرار ندهید
دانشجویان اغلب خود را در یک دسته خاص طبقهبندی میکنند. به عنوان مثال خود را دانشجوی دارای هوش دیداری یا دارای هوش شنیداری قلمداد میکنند یا اینکه برخی معتقدند طرف چپ مغزشان فعالتر است یا برخی بر این باورند که طرف راست مغزشان فعالتر است. تحقیقات نشان میدهد که این طبقهبندیها به میزان زیادی همراه با خطاست. بهترین شیوه این است که به جای نگرانی درباره اینکه در کجای فرآیند یادگیری قرار دارید، مناسب ترین شیوه یادگیری را مطابق با تواناییهای خود پیدا کنید.
7- حضور در کلاس
شاید این مسئله بدیهی و واضح باشد. اما سخنرانیهای طولانی استادان و زمان شروع کلاسها در ساعات اولیه صبح، اغلب باعث شده شرکت در کلاس تا حدودی سلیقهای و دلبخواهی شود. بهترین شیوه برای آمادگی در امتحانات، حضور در کلاس درس میباشد. در این صورت میتوانید با سلسله مراتب درسی آشنا شده و از مطالبی که از آنها امتحان گرفته میشود، مطلع شوید.
8- خود را غرق جزوهها و منابع درسی متعدد نکنید
با توجه به این ضربالمثل قدیمی که کیفیت بهتر از کمیت است، یافتههای دانشمندان نشان میدهد غرق شدن در خیل عظیم جزوهها و کتابهای درسی متعدد شیوه موثری برای یادگیری نیست. بلکه بهترین شیوه تمرکز بر روی یک موضوع و وقت گذاشتن بر روی آن تا زمان تسلط کامل بر روی مطالب موجود در آن کتاب میباشد. همیشه سعی کنید کمتر بین موضوعات مختلف گشته ومنبع خود را تغییر دهید. به عبارت ساده تر از این شاخ به آن شاخ نپرید در این صورت کمتر خسته شده و بیشتر یاد میگیرید.
9- منظم باشید
تنها چیزی که از داشتن یک ضربالاجل زمانی بدتر است، از دست دادن این ضربالاجل میباشد. پس سعی کنید همیشه منظم باشید و از تعلل و به تعویق انداختن وظایف خود اجتناب کنید.
عنوان ............................................................................................................................................................ صفحه
انرژي قفل شده ......................................................................................................................................... 29
قفل انرژي يعني چه ................................................................................................................................ 29
كف دست .................................................................................................................................................... 31
نگاه به طرفين ............................................................................................................................................ 32
نگاه به جلو و اطراف ................................................................................................................................. 33
نگاه به بالا و پائين .................................................................................................................................... 35
نگاه به دور و نزديك ................................................................................................................................. 36
سالها دل طلب جام جم از ما مي كرد
آنچه خود داشت زبيگانه تمنا مي كرد
«حافظ»
مقدمه :
سپاس مرخداي را كه از بيرنگي رنگ آفريد و از رنگ نور سپاس ايزد يكتا را كه نور و صوت را درهم آميخت و هستي را متجلي نمود عشق را در كانون آن قرار داد و انسان را به زيور نور عشق بياراست.
يوگا اعتقاد راسخ به وجود روح و بقاء آن دارد و قانون كار ما را يك قانون ازلي لايتغير به حساب مي آورد.به منظور رهائي از كارها، پاكسازي و تطهير را ضروري مي داند.
و براين باور است كه تن كه ارابه روح است بايد از ناپاكي ها زدوده شود و روان از ناويژگيها رهائي يابد. براي پاكسازي بدن تمرينات منظم (آساناها) را كه بنام شات كار ما ناميده شده است و تطهير بدني مينمايد معرفي مي كند . هر گاه جسم وروان تعادل خود را باز يابند از پليدي ها گريزان خواهند بود و روح به مقتضاي فعل بالقوه عمل كند.
تمرينات يوگا مشابه دارو است كه متناسب با ظرافت و حساسيت آن با بدن انسان تجويز مي شود همانگونه كه نسبت مصرف دارو بايد رعايت شود تا منجر به نتيجه گردد. تمرينات نيز بايد زيرنظر استاد و به مقدار مشخص انجام شود و الا نتايج حاصل رضايت بخش نخواهد بود.
سعي كنيد قبل از تمرينات حتماً دست ها را تا آرنج و صورت را با آب سرد بشوئيد.
قبل از هر تمرين سعي شود حداقل 3 تا 5 دقيقه شاواسانا را انجام دهيد. هر تمرين در پايان با ماندن 5 تا 10 دقيقه در حالت شاواسانا خاتمه مي يابد.
زمان تمرين بستگي دارد به فرصتي كه شما براي تمرين كردن دار يد اما اگر تمرينات بين ساعت هاي 3 تا 6 بامداد انجام شود بعد از هر تمريني تن با نشاط بيشتري فعاليت روزانه را آغاز مي كند.
ورزش يوگا: روان – فكر – جسم
يوگا فلسفه است نه مذهب و نه چنين ادعائي دارد يوگا آئين علمي و عملي و سري و طريقي سير وسلوك است از اين رو در اين طريق صحبت و گفتگو وجود ندارد، مكتبي است كه درب به روي همه گشوده و ميزباني است كه از هر نوع ميهماني با هر نوع اعتقاد يا سن و سال پذيرائي مي كند. گرايش يوگا به شناخت درون انسان است و تاكنون سعي وافر براي كنكاش در نهاد انسان بعمل آورده و خوشبختانه در بازگشائي اسرار شگفت انگيزش آدمي دست آوردهائي داشته است.
يوگا قدمت زيادي دارد و پتانچلي تنها نظم دهنده اين مكتب هشت گانه است.
يوگا مي كوشد تا در اعماق بحر وجود، گوهر هستي را استخراج كند و از اين طريق اعتقاد به وحدت دارد و هستي را زائيده امتزاج امواج و نيروها مي داند كه سرانجام ناشي از يك قدرت است كه ما آن را خدا مي ناميم.
يوگا اعتقاد راسخ به وجود روح و بقاء آن دارد و قانون كار ما را يك قانون ازلي لايتغير به حساب مي آورد به منظور رهائي از كارها، پاكسازي و تطهير را ضروري مي داند در انتقال اين فرهنگ، عمل سالم سازي و ايجاد هماهنگي روح وجسم انحرافاتي به چشم مي خورد از آن جمله در تعابير و تفاسير از هدف اصلي به دور مي افتند و يا اينكه اين تمرينات را به صورت تمرينات ورزشي مي نگرند و يا به انجام تمرينات نمايشي مي پردازند و بدون اينكه ظرفيت بدن در قبول حركات محاسبه شود.
يوگا راهي است ساده و آسان كه از حركات كاملاً ابتدائي داوطلب را به انجام حركات پيشرفته و مشكل هدايت مي كند.
تمرينات يوگا مشابه دارو است كه متناسب با ظرافت حساسيت آن با بدن انسان تجويز مي شود همانگونه كه نسبت مصرف دارو بايد رعايت شود تا منجر به نتيجه گردد.
تمرينات نيز بايد زير نظر استاد و به مقدار مشخص انجام شود و الا نتايج حاصله رضايت بخش نخواهد بود.
مركز تحقيقات يوگا در گانگا اشرام واقع در منگر در ايالت بيحار هندوستان به اين مسائل توجه كرده و طي پژوهش هاي علمي و عملي زير نظر اساتيد و يوگيهاي كارآزموده سعي نموده است كه برنامه هائي را ارائه دهد تا از معايب فوق الذكر جلوگيري شود.
يوگا را بايد از ساده ترين تمرين شروع كرد و به تدريج راه را ادامه داد تا توفيق انجام تمرينات پيشرفته حاصل آيد.
همچنانكه كوه نورد از جلگه شروع مي كند و به قله مي رسد و صعود بر بالاي كوه مستلزم تمرين مدام وذخيره انرژي لازم مي باشد داوطلب يوگا نيز بايد چنان كند، از ساده ترين به مشكل ترين حركات
از اين رو دستداران يوگا با توجهبه ارزشمندي شيوه ونياز افراد جامعه به خودسازي، داوطلب شدند كه اين كتاب منحصر به فرد نظر جالبي بود و به دور از هر درخواستي مقدمات نشر كتاب را فراهم نمودند ، در اين رهگذر جناب حميد فروغي كه از خوان نعمت يوگا بهره سلامتي گرفته دامن همت بر كمر زد و در واقع تمامي مسئوليت آن را با صرف دقت ذيقيمت خود به عهده گرفت. جاي تشكر و سپاس فراوان از ايشان باقي است ضمن آرزوي موفقيت براي رهروان يوگا توصيه مي شود كه براي مطلوب واقع شدن تمرينات وحصول كامل سلامتي در جسم وجان نكات زير را به هنگام تمرين در نظر داشته باشند سعي كنيد قبل از تمرينات با آب سر و بدن را شستشو دهيد حتما دست ها را تا آرنج و صورت را با آب سرد بشوئيد.
تا آنجائيكه امكان دارد از پوشيدن لباس هاي تنگ والبسه تهيه شده از نخ هاي پلاستيكي خودداري كنيد.
در تمرينات يوگا اصولا از پيراهن و شلوار گشاد و تهيه شده از كتان استفاده كنيد.
هنگام تمرين از يك پتو بعنوان زيرانداز استفاده نمائيد.
تمرينات يوگا بايستي سه و نيم ساعت پس از صرف غذاي سنگين يا دو ساعت بعد از صرف غذاي سبك انجام شود. مكان تمرين بايد ثابت و نه كاملاً روشن و نه كاملاً تاريك باشد. تمرينات را در مسير جريان باد انجام ندهيد. اگر به مقتضاي زمان استفاده از وسايلي نظير پنكه يا كولر ضرورت دارد تا جائيكه امكان دارد خود را از مسير جريان هواي سرد دور نگه داريد.
قبل از هر تمرين سعي شود حداقل 3 تا 5 دقيقه شاواسانا را انجام دهيد. هر تمرين در پايان با ماندن 5 تا 10 دقيقه در حالت شاواسانا خاتمه مي يابد.
برنامه تمرينات روزانه را براي نيم ساعت تنظيم كنيد و تدريجا زمان آن را افزايش دهيد ولي سعي كنيد كه بيش از يك ساعت و نيم به تمرينات آسانا و پرانايام نپردازيد.
در تمرينات روزانه مراقب باشيد كه قسمتي از زمان را به پرانايام اختصاص دهيد.
درزماني كه به تمرينات يوگا اشتغال داريد سعي كنيد حتي الامكان در مصرف گوشت و چربي و غذاهاي سنگين صرفه جويي كنيد، چنانچه تمرينات به طور مستمر در يك ساعت بخصوص و در يك مكان معين تمرين شوند نتايج مطلوب ترين به همراه خود داشت.
زمان تمرين بستگي دارد به فرصتي كه شما براي تمرين كردن داريد اما اگر تمرينات بين ساعت هاي 3 تا 6 با مداد انجام شود بعد از هر تمريني تن با نشاط بيشتري فعاليت روزانه را آغاز مي كند.
تمرينات يوگا پس از بيست و يك روز تمرين مستمر آثار خود را آشكار مي سازد.
چنانچه بي نظمي در انجام تمرينات وجود داشته باشد، بهتر است از انجام تمرينات يوگا صرف نظر كرد.
بخش اول آساناها
تمرينات بايد در آغاز انجام آساناها براي بازكردن مفاصل و نرم كردن ماهيچهها انجام شود. بخصوص براي مبتديان و كساني كه ضعيف و يا بيمار هستند و نيز افرادي كه مبتلا به بيماريهاي قلبي و فشار خون بالا و خشكي بدن ميباشند قبل از شروع تمرينات آسانا، شاوآسانا را انجام دهيد تا جسم و ذهن شما انبساط پيدا كند.
به پشت روي زمين دراز بكشيد پاها كمي جدا از هم و دست ما در كنار بدن طوري كه كف دست بطرف بالا باشد سعي كنيد تمام ماهيچه ها و مفاصل را شل كنيد خود را از هر نوع انقباض و تنش آزاد نمائيد بدن خود را احساس كنيد و به تنفس خود آگاه باشيد. شما در حال استراحت هستيد. تنفس خود را مشاهده كرده و دقت كنيد كه تنفس طبيعي و خود به خود انجام شود حال تنفس هاي خود را بشماريد و در حين شمردن نظاره گر افكار خود باشيد بدون اينكه بخواهيد آنها را كنترل و يا متوقف كنيد هيچ نوع ارتباط احساسي با افكار برقرار نكنيد.
مهم ترين هدف شما منبسط كردن تمام بدن و ذهن است براي مدتي سعي كنيد تمام ناراحتي ها، اضطرابات و مسايل دنيوي خود را فراموش كنيد بعد از چند دقيقه آهسته دست ها و پاهاي خود را تكان داده و بنشينيد حالا شما ذهناً و جسماً آماده انجام تمرينات آسانا هستيد.
حالتهاي آرامش
قبل از انجام هر آسانا و زمانيكه بدن خسته است بايستي تمرينات مربوط به آرامش را انجام داد و روي حالت هاي مربوط نبايست زياد تاكيد نمود.
اين سلسله از آساناها در آغاز بسيار ساده بنظر مي رسد ولي انجام دادن آن بطريق صحيح بسيار مشكل است زيرا تمام عضلات و قسمت هاي مختلفه بدن بايد با فكر و فرمان آن در حالت آرامش قرار گيرد.
اكثر كساني كه آساناهاي مربوط به آرامش را انجام مي دهند تصور مي كنند تمرين بطور كامل اجرا شده است در صورتي كه هنوز انقباضاتي در بدن آنها وجود دارد.
در عصر كنوني با توجه به پيشرفت صنعت، تكنولوژي و زندگي ماشيني مردم اغلب دچار تنش ها و فشارهاي عصبي زيادي هستند كه عوارض آن بصور مختلف در زندگي روزمره آنها بروز ميكند.
در ارتباط با استراحت و آرامش دادن به بدن ( حتي موقع خواب) مسائل زيادي وجود دارد كه بايد رعايت شود. انجام اين سلسله از آساناها براي كساني كه شديداً به استراحت و آرامش نياز دارند بسيار مفيد ميباشد.
يكي از روشهاي موثر و در عين حال ساده آرامش دادن به جسم و فكر تكنيك يوگا ميباشد.
بعد از يك روز كار خسته كننده درست كمي قبل از خواب انجام اين آساناها ضمن منافع زياد براي شخص تمرين كننده استراحت لازم و رفع خستگي را نيز بهمراه خواهد داشت.
كنترل تنفسي
تعداد متوسط تنفسي در افراد بالغ 15 تنفس در دقيقه است و اين در حالي است كه تعداد و مقدار حجم هواي تنفس شده در دقيقه به مواردي چون موقعيتهاي هيجاني، رواني، فيزيكي و همچنين به تركيب هواي محيط بستگي دارد. مكانيسم تنفس به وسيله دو فاكتور اصلي تنظيم ميشود. يكي كنترل عصبي و ديگري كنترل شيميايي است كه همان مقدار دي اكسيد كربن و اكسيژن در خون ميباشد.
مركز كنترل تنفسي در بصل النخاع در قاعده مغز قرار دارد. از اين جاست كه تحريكات عصبي از طريق اعصاب نخاعي به ديافراگم و عضلات بيندندهاي فرستاده ميشود. اين جريان عصبي، جرياني است براي تحريك حركت، به اين معني كه حركت ماهيچههاي تنفسي را براي انجام دم، فعال ميكند. جريان هاي عصبي، حسي يا وابران (برنده) از طريق عصب واگ، تحريكات ناشي از انبساط كيسههاي هوايي و نايژكهاي كوچكتر را به بصل النخاع ميبرد.
تنفس به وسيله دو منطقه اصلي مغز كنترل ميشود: يكي مراكز اولية غيرارادي موجود در ساقة مغز كه در همه “حيوانات مشترك است و باعث مي شود كه به صورت غيرارادي تنفس را انجام دهيم و ديگري قشر مخ” در مواقع طبيعي كنترل عصبي تنفس غيرارادي است و ما زماني كه در حال دم و بازدم هستيم، راجع به آن فكر نمي كنيم. كنترل شيميايي تنفس اساساً به سطح دي اكسيد كربن در خون بستگي دارد. دي اكسيد كربن يك محصول پس مانده از متابوليسم است. زماني كه فعاليت متابوليك افزايش پيدا ميكند، مانند فعاليتهاي فيزيكي، سطح افزايش يافته دي اكسيد كربن خون، باعث ميشود كه بصل النخاع پيامهايي را براي افزايش تعداد و عمق تنفس بفرستد كه در نيتجه تخليه دي اكسيد كربن را افزايش ميدهد.
تعداد وعمق تنفسي به وسيله فاكتورهايي نظير موارد زير تنظيم مي شود: ورزش كه باعث افزايش فعاليت متابوليك ميشود؛ احساسات مانند ترس، درد و همين طور ساير جريانهاي حسي مانند زماني كه بدن در مواجهه با هواي سرد قرار مي گيرد.
ميل به تنفس يكي از قويترين و ابتدايي ترين غرايز ماست. در صورتيكه تنفس براي مدتي طولاني حبس گردد بصل النخاع به طور خودكار براي تنفس دوباره فعاليتي نخواهد داشت. ميل به تنفس و نياز به اكسيژن يك تمايل اساسي براي بدن است بدون يك منبع پايدار اكسيژن براي مغز در مدت سه الي چهار دقيقه خطري جبران ناپذير و مرگبار ما را تهديد مي كند براي ايجاد هماهنگي در مراحل زندگي ما به كنترل و ايجاد توازن در تمامي ابعاد وجوديمان نيازمنديم.
ورزش يوگا
تمرين 1: كشش انگشتان پا:
روي زمين نشسته پاها را كاملاً كشيده و مستقيم به سمت جلو بدن قرار دهيد كف دست ها را براي ايجاد تعادل روي زمين بگذاريد روي انگشتان پاها تمركز كنيد. به آرامي انگشتان پاها را به سمت جلو وعقب تا آنجا كه ممكن است خم كنيد.
دقت شود كه موقع انجام تمرين پاها كاملاً كشيده و منقبض باشد تمرين را ده مرتبه انجام دهيد.
تمرين 2: كشش مچ پاها
روي زمين نشسته روي مچ هر دو پا تمركز كنيد پاها را از محل مچ تا جائيكه امكان دارد به سمت جلو و عقب خم كنيد، دقت كنيد كه اين حركت از محل مفصل قوزك پا انجام شود. تمرين را ده بار انجام دهيد.
تمرين 3: چرخش مچ پا:
روي زمين نشسته پاها را از يكديگر جدا كرده و در حالت كاملاً كشيده و مستقيم قرار دهيد، ابتدا پاي راست را كمي از زمين بلند كرده روي مچ پا و حركتي كه مي خواهيد انجام دهيد تمركز كنيد.
پاي راست را از محل مچ «قوزك» به چرخش درآوريد ده بار در جهت حركت عقربه هاي ساعت و ده بار خلاف آن بهمين ترتيب در مورد پاي چپ عمل كرده سپس حركت را بطور همزمان با هر دو پا انجام دهيد.
انجام تمرينات فوق سبب تقويت مچ و انگشتان پاها خواهد شد.
تمرين 4 :چرخش قوزك پا
روي زمين نشسته با كمك دست چپ مچ پاي راست را روي ران پاي چپ قرار دهيد . در اين حالت روي مچ پا و حركتي كه ميخواهيد انجام دهيد تمركز كنيد.
كف پاي راست را با دست چپ گرفته و از محل مفصل مچ در جهت حركت عقربه هاي ساعت و خلاف آن هر بار 10 مرتبه انجام دهيد. بهمين روشي در مورد پاي چپ نيز عمل كنيد.
تمرين 5:خم كردن زانو (1)
پاي راست را از زانو خم كرده و انگشتان هر دو دست را زير ران پاي راست يكديگر قلاب كنيد، پاي راست را بطور مستقيم «افقي» نگه داشته بطوريكه پاشنه پا با زمين تماس نداشته باشد. در اين حالت دست ها هم بايستي كاملاً كشيده باشند پاي راست را تا جائيكه امكان دارد خم كرده و سعي كنيد كه پاشنه پا را به باسن راست نزديك كنيد. حركت را ده بار انجام دهيد. بهمين ترتيب در مورد پاي چپ نيز عمل كنيد.
تمرين 5: خم كردن زانو (2)
در موقعيت تمرين مستقر شويد، به عوض كشيدن پاي راست ران پا را نزديك بنيي آورده و قسمت پايين پا را حول مفصل زانو به چرخش درآوريد.
تمرين را ده بار در جهت حركت عقربه هاي ساعت و ده بار خلاف آن انجام دهيد.
همين حركت را با پاي چپ نيز تكرار كنيد.
تمرين 6: پيچ ستون فقرات
پاها را بطور مجزا از يكديگر در يك حالت راحت و آسوده قرار دهيد، سپس دست راست را روي شست پاي چپ گذاشته و دست چپ را بسمت عقب برگردانيد. دراين حالت هر دو دست بايد كاملاًكشيده و در يك امتداد باشند.
سر را به عقب برگردانده و به دست چپ نگاه كنيد، كمر را نيز همزمان با سر، برگردانده و در حالت كمي توقف كنيد، سپس دست چپ را روي انگشت شست پاي راست قرار داده و بازوي راست را بسمت عقب بطور كاملاً كشيده برگردانيد حركت را 10 تا 20 دور انجام دهيد.
تمرين را آرام شروع كرده و بتدريج بر سرعت آن بيفزائيد.
تمرين 7: نيم پروانه
ساق پاي راست را خم كرده روي ران پاي چپ قرار دهيد با دست چپ كف پاي راست را بگيريد و دست راست را روي زانوي راست قرار دهيد، با كمك دست راست پاي خم شده را به آرامي به سمت بالا و پايين حركت دهيد. در اين حالت ماهيچههاي پا بايد تا حد امكان سست و شل باشد، همين حركت را عيناً با زانوي پاي چپ انجام دهيد.
پس از چند روز يا چند هفته تمرين قادر خواهيد بود كه زانوها را براستي و بدون هيچ گونه فشاري روي زمين قرار دهيد.
تمرين 8: چرخش زانو
با دست چپ پاي راست را محكم نگهداريد، در اين حالت زانوي پاي خم شده را بصورت دايره به حركت درآورده و سعي كنيد كه بتدريج قطر اين دايره را زياد كنيد.
تمرين را 10 بار در جهت حركت عقربه هاي ساعت و 10 بار خلاف آن انجام دهيد.
همين حركت را با پاي چپ نيز تكرار كنيد.
تمرين 9: پروانه (1)
كف هردو پا را بهم چسبانيده و پاشنههاي پا را نيز به بدن چسبانيد انگشتان دست ها را به يكديگر قلاب كرده زير پاها قرار دهيد سپس به كمك آرنج ها هر دو زانو را به سمت زمين نزديك كرده و در اين حالت ضمن خم كردن بدن سعي كنيد كه سر را نيز به زمين نزديك نماييد، پس از كمي توقف به حالت اول برگشته و حركت را تكرار كنيد.
تمرين 9 : پروانه (2)
كف هر دو پا را به هم چسبانده و دست ها روي زانوها قرار دهيد سپس به كمك فشاري كه از طرف بازوها وارد مي شود سعي كنيد كه زانوها را بسمت زمين نزديك كرده و بعد آنها را رها كنيد.
اين تمرين را هر بار حداقل 20 مرتبه انجام دهيد.
تمرين 9: پروانه (3)
درحالت تمرين قبل نشسته ولي هر دو دست را پشت بدن قرار داده بطوري كه بازوها كاملاً راست و كشيده باشند در اين حالت «پس از استقرار و تمركز» زانوها را به سمت بالا و پائين به حركت درآوريد. اين تمرين هر بار حداقل 20 مرتبه انجام شود.
تمرين 10: حركت كلاغ
به حالت چمباتمه روي زمين قرار گيرند. كف دست ها را روي زانوها قرار داده و بهمان صورت كه نشسته ايد شروع كنيد به قدم زدن در اين حالت ميتوان با انگشتان پا كف پاها تمرين را شروع نمود. تمرين را در يك زمان كوتاه بدون اينكه كشش پا فشاري به بدن وارد شود انجام دهيد.
توجه
در هر قدم (كلاغ) بايد يكي از زانوها با زمين تماسي داشته باشد.
فايده:
انجام اين تمرين براي تقويت ساق هاي پا جهت نشستن و تمركزهاي طولاني بسيار موثر ميباشد.
براي افراديكه فشار خون آنها در ساق هاي پايشان پائين است انجام اين تمرين توصيه مي شود.
تمرين 11: حركت انگشتان دست
بازوها را در حالت افقي «درامتداد شانه ها حالت شبيه پرواز از قرار دهيد.
انگشتان هر دو دست را از هم باز كرده و در حالت كاملاً كشيده و منقبض نگه داريد. سپس انگشتان را خيلي سريع خم كرده به شست دست به چسبانيد در هر دو حالت انگشتان بايستي منقبض باشد. انجام اين تمرين براي تقويت دست مفيد است حركت را ده مرتبه تكرار كنيد.
تمرين 12: خم كردن مچ دست
هر دو دست را از مچ تا حد امكان به سمت پائين خم كرده سپس به بالا برگردانيد بطوريكه كف دست بموازات ديوار مقابل قرار بگيرد. در هر دو حالت انگشتان بايد كاملاًبهم چسبيده باشند تمرين را ده مرتبه تكرار كنيد.
تمرين 13: چرخش مچ
ولي فقط دست راست را كاملاً كشيده و افقي نگهداريد مشت دست راست خود را ده مرتبه در جهت حركت عقربه هاي ساعت وده مرتبه خلاف آن حول مچ به چرخانيد.
همين حركت را عيناً با دست چپ نيز انجام دهيد.
انجام اين تمرين براي تقويت مچ دست بسيار مفيد است.
تمرين 14: خم كردن آرنج (1)
در اين تمرين هر دو دست بطرف جلوي بدن و در وضعيت كاملاً كشيده بطوري كه كف هر دو دست بطرف بالا قرار گيرد. هر دو دست را از ناحيه آرنج خم كرده تعا جاييكه انگشتان دست با شانه ها تماس حاصل كند و مجدداًدست ها را به حالت اول برگردانيد تمرين را ده بار تكرار كنيد.
تمرين 14: خم كردن آرنج (2)
دست ها را از طرفين بازكنيد و تمرين را بشكل بالا انجام دهيد.
تمرين 15: چرخش شانه
شانههاي خود را در مسيري دايره اي شكل به چرخش در آوريد در اين وضعيت انگشتان دست بايد با شانه تماس داشته باشد تمرين داده مرتبه در جهت حركت عقربه هاي ساعت و ده بار برخلاف آن انجام دهيد.
سعي كنيد دايره اي كه باين ترتيب با حركت شانه خود مي سازيد، به تدريج بزرگتر شده تا جاييكه هر دو آرنج درجلوي سينه با يكديگر تماس پيدا نمايند.
تمرين 16- حركت گردن (1)
در يك حالت كاملاً راست روي زمين بنشينيد و فكر خود را روي سروگردن متمركز نماييد، چشمان خود را ببنديد به آرامي سرخود را بسمت جلو و عقب حركت دهيد توجه داشته باشيد كه اين حركت در نهايت كندي بايد انجام شود. تمرين را ده بار تكرار كنيد.
حركت گردن (2)
1- به آرامي سر را به سمت راست وچپ حركت دهيد تمرين را ده بار تكرار كنيد.
2- سر را كاملاً راست نگهداشته سپس سر را حول گردن بآرامي به سمت راست و چپ بچرخانيد ده بار تكرار كنيد.
3- حركت 1 و2 را بطور همزمان انجام دهيد.
تمرين را ده بار تكرار كنيد.
حركت گردن (3)
سر را به آرامي دور گردن در يك مسير دايره اي به چرخش در آوريد تا جاييكه امكان دارد سر را در مسير دايره بزرگتري به چرخانيد تمرين را ده بار در جهت حركت عقربه هاي ساعت و ده بار برخلاف آن انجام دهيد.
دقت كنيد كه اين تمرين بدون هيچگونه كشش يا فشاري انجام شود.
فايده:
تمام رشتههاي عصبي در قسمت هاي مختلف بدن براي ارتباط پيدا كردن با مغز مي بايست از گردن عبور نمايند. بنابراين انجام اين سلسله از تمرينات باعث تقويت اين شاهراه حياتي بدن مي گردد.
فصل دوم :
در اين نوع تمرين ورزشي براي درمان كسانيكه به اعراض مختلف از قبيل اختلال و بي نظمي در سيستم اعصاب، شكستگي استخوان و غيره مبتلا ميباشند.
توجه:
قبل از شروع تمرينات بايد بدن و مغز جسم و فكر در آرامش و ريلكس كامل باشند. بهترين راهي كه باعث موفقيت در دادن آرامش به بدن و فكر مي باشد.
تمرين 17: چرخش پا
به پشت دراز بكشيد پاها بطور مستقيم روي زمين و دست ها در كنار و امتداد بدن پاي راست را در حالت مستقيم و كشيده به سمت بالا آورده و در جهت حركت عقربه هاي ساعت و برخلاف آن ده بار بچرخانيد. به همين ترتيب با پاي چپ نيز حركت را تكرار كنيد. پس از استراحتي كوتاه هر دو پا را بلند كرده و در حالت كشيده و مستقيم تمرين كنيد.
توجه:
هنگام تمرين سر و بدن بايد بدون حركت و در آرامش كامل روي زمين باشد. پس از خاتمه تمرين مدتي استراحت كنيد تا تنفس به حالت عادي و طبيعي برگردد تمرين بدون هيچگونه فشاري روي ساير قسمت هاي بدن بايد انجام شود.
تمرين 18: با دوچرخه (1)
پاي راست را بلند كرده، ابتدا حركت پا دوچرخه را ده مرتبه بسمت جلو «جلو به عقب» و ده مرتبه در جهت عكس «شبيه حركت ركاب زدن دوچرخه» انجام دهيد.
هر دو پا را بالا آورده يك پا در بالا ثابت قرار گرفته و با پاي ديگر تمرين انجام مي شود. و با پاي راست حركت را انجام داده و سپس بدون گذاشتن پاي راست روي زمين حركت را با پاي چپ انجام دهيد.
ضمن چسباندن هر دو پا بيكديگر تمرين را با هر دو پا بطور همزمان انجام دهيد.
توجه :
موقع تمرين بدن و سربايستي در كمال آرامش و ريلكس بوده و هيچگونه فشاري به آن وارد نشود پس از خاتمه تمرين مدتي استراحت كرده تا تنفس به حالت طبيعي برگردد.
تمرين 19: زانو در بغل (1)
به پشت دراز بكشيد ضمن خم كردن پاي راست ران را به قفسه سينه نزديك كرده و انگشتان هر دو دست را بهم قلاب نموده روي زانو قرار دهيد. در اين وضعيت نفس عميق كشيده با بازدم ريه ها را از هوا كاملاً خالي كنيد. بدون دم مجدد سرو قسمت بالاي سينه را بلند كرده سعي كنيد بيني را به زانو نزديك نموده آنرا لمس نماييد. در اين وضعيت نفس عميق كشيده و همزمان با خروج هوا بآرامي برگشته سر را روي زمين بگذاريد. براي مدت كوتاهي تمام بدن را در حالت انبساط كاملا قرار داده مجدداً حركت را تكرار نماييد. تمرين را ده مرتبه با هر يك از پاها انجام دهيد.
توجه:
سعي كنيد پائي كه روي زمين قرار دارد از زمين بلند نشود.
19: قتل ساقه هاي پا (2)
هر دو پا را تا كرده بازوها را اطراف زانوها قرار دهيد سر و قسمت بالاي سينه را بالا آورده به زانوها نزديك كنيد.
دقت كنيد كه انجام اين تمرين با حركات تنفسي بايد هماهنگ باشد تمرين را ده بار تكرار كنيد.
فايده:
انجام اين تمرين مستقيماً شكم وريدهاي شكمي را ماساژ ميدهد.
تمرين20: اله كلنگ
به پشت دراز بكشيد، هر دو پا را خم كرده روي سينه قرار دهيد. انگشتان دست را بيكديگر قلاب نموده پشت سر بگذاريد در وضعيت كه مستقر شديد تمام بدن را از يك سمت ( راست به چپ) به سمت ديگر بطور كامل به چرخانيد، بطوريكه هر بار يكي از پاها با زمين تماس پيدا كند. دقت كنيد كه موقع چرخاندن بدن آرنج ها از جاي خود حركت نكند حركت را ده بار انجام دهيد.
تمرين 20: اله كلنگ (2)
در موقعيت تمرين (بطور نشسته) قرار گيريد و هر دو دست را جلوي زانوها بهم قلاب كنيد.به كمك فشاري كه به زانوها مي آوريد بدن را به سمت عقب برگرداند. بطوريكه فقط سر و گردن (مهره هاي گردن) روي زمين واقع شود. زانوها مقابل پيشاني و روي سربرسد. سپس به حالت اول نشسته- فقط كف پا روي زمين برگرديد. تمرين را ده بار انجام دهيد.
توجه:
براي پيشگيري از ضربه خوردن به نخاع ( مهره هاي گردن) اين تمرين را روي پتو انجام دهيد.
-دقت كنيد موقع تمرين پشت سر به شدت با اصابت نكند.
محدوديت تمرين:
كسانيكه دچار عوارض مغزي باشند اين تمرين را انجام ندهند.
فايده:
-حركت بسيار موثري است براي ماساژ پشت (ستون فقرات) باسن و مفاصل ران
-بهترين زمان براي انجام اين تمرين، صبح كمي پس از بيدار شدن است.
تمرين (2): قايق (1)
به پشت دراز بكشيد، دست ها را در اطراف بدن بطوري كه كف دست ها روي زمين باشد قرار دهيد. همزمان با يك تنفس عميق پاها و تنه ( بدن) را با اندازه 30 سانتي متر از زمين بلند كنيد. در اين وضعيت بايد بازوها و شست به در يك امتداد قرار گيرند. پس از كمي توقف با حبس دم، همزمان با باز دم خيلي آرام به حالت اول برگشته و بدن را كاملاً شل نمود. و رها سازيد.
اين حركت را پنج بار تكرار كيند.
تمرين : 21 قايق (2)
در موقعيت تمرين قبل مستقر شويد اما اين بار با مشتهاي گره كرده تا جائي كه امكان دارد پاها و بدن را از زمين بلند كنيد. (همزان با دم) سپس بسرعت ( همراه با بازدم ) بزمين برگرديد دقت كنيد كه موقع تماس بدن با زمين بدليل سرعت عمل آسيبي به شما وارد نيايد.
تمرين را 5 بار تكرار كنيد.
تنفس:
دم – هنگام بلند شدن از زمين – حبس دم – توقف در حالت – تا زمان تحمل – بازدم – هنگام بازگشت به زمين
توجه:
توقف در حالت تا زماني بايد باشد كه ماهيچه هاي شكم به لرزش درآيد.
فايده:
تمرين خوبي است براي ريلكس دادن به ماهيچه و مفاصل براي افراد عصبي و هيجاني بسيار مفيد است.
انرژي قفل شده:
اغلب اشخاص بويژه مبتديان بعلت انقباض عضلاتي و خستگي مفاصل انجام تمرينات اعم از سنتي يا كلاسيك با مشكلات زيادي روبرو هستند. تمامي تمرينات دسته بندي شده در پاوان موكت آسانا در شل كردن عضلات و ماهيچههاي بدن بسيار موثر است اما تمريناتي كه تحت عنوان قفل انرژي در پي خواهد آمد علاوه بر سودمنديهاي فوق به مبتدي كمك ميكند تا آمادگي كامل را براي انجام آساناهاي پيچيده كسب نمايد.
اشخاصي كه بطور مستمر آساناها را انجام مي دهند در بعضي مواقع احساس خستگي و گرفتگي و عضلاني مي كنند. اين تمرينات براي نرم نگهداشتن مفاصل ضروري است.
قفل انرژي يعني چه؟
انرژي در فرم پرانا (نيروي زندگي) در تمام قسمت هاي بدن وجود دارد اين انرچي بطور آزاد در بدن در حال جريان است. اما بعلت عكس العملهاي نامناسب شيميايي در بدن از جريان آزاد اين انرژي جلوگيري مي شود. اين مسئله باعث بوجود آمدن خشكي رماتيسم و انقباض ماهيچهها مي گردد.
اين تمرينات سموم را از بدن خارج كرده و باعث مي شوند عكس العملهاي بدن با يكديگر هماهنگ شوند. يكي از عوارض اين عدم تعادل و هماهنگي، اختلال در غدد ترشحه داخلي است. آزمايشات علمي كه در قسمت هاي مختلف دنيا مانند شوروي، لهستان، فرانسه، آلمان و هندوستان انجام شد، نشان مي دهد كه آساناها و تمرينات قفل انرژي در هماهنگ كردن سيستم غدد مترشحه بسيار موثر مي باشند. در نتيجه افرادي كه قادر به انجام آساناها نيستند بايد ابتدا تمرينات قفل انرژي را انجام داده تا بدن خود را براي انجام ساير آساناها آماده سازند و در حقيقت فعاليت هاي قسمت هاي مختلف بدن را بايد با يكديگر هماهنگ سازند.
تمرينات براي تقويت چشم:
انجام اين دوره از آساناها باعث درمان اكثر بيماريهاي (عضلاني و بصري) مربوط به چشم ميشود.
مشروط بر اينكه با صبر و استقامت و اصرار انجام شود و بيشتر كساني كه اين آساناها را در مدت زمان طولاني انجام داده اند ديگر از عينك طبي استفاده نمي كنند.
بعد از هر تمرين بايد چشمها را به مدت 30 ثانيه بسته نگه داشته به آنها استراحت داد تكرار مداوم اين تمرينات نتيجه بهتري را بهمراه خواهد داشت.
اگر وقت كافي نباشد ميتوان يك بار صبح و يك مرتبه هنگام غروب تمرينات را انجام داد.
تمرين 1: كف دست
روبروي خورشيد نشسته چشمها را ببنديد.
كف هر دو دست را بشدت بيكديگر مالش داده تا كاملاً داغ شود. و بعد كف هر دو دست را روي چشمها بگذاريد. احساس كنيد كه گرما و انرژي از دست هاي شما به چشم منتقل مي شود. 2 الي 3 دقيقه دست ها را بهمان حالت نگه داشته و پس از برداشتن دستها مدتي چشم ها را بسته نگهداشته حركت را مجدداً تكرار كنيد.
-حداقل در هر نوبت سه بار تمرين را انجام دهيد.
توجه:
بهترين زمان براي انجام اين آسانا هنگام طلوع خورشيد است.
فايده:
انجام اين ورزش آسانا باعث تقويت و آرامش اعصاب چشم ميشود.
تمرين 2: نگاه به طرفين
روي زمين نشسته پاها را بصورت كاملاً كشيده در جلوي بدن قرار دهيد.
دست ها را نيز بطور كشيده و در امتداد شانه ها نگهداشته ضمن مشت كردن دست انگشتان شست را به سمت بالا قرار دهيد دقت كنيد كه در طول تمرين سرمطلقاً حركتي نداشته باشد.
1- با هر دو چشم ( بدون حركت سر) به سمت دست چپ نگاه كنيد.
2- با هر دو چشم (بدون حركت سر) به فاصله بين دو ابرونگاه كنيد.
3- با هر دو چشم ( بدون حركت سر) به شست دست راست نگاه كنيد.
4- با هر دو چشم ( بدون حركت سر) به فاصله بين دو ابرو نگاه كنيد.گردش دوراني عدسي چشم را 15 تا 20 بار انجام دهيد. پس از انجام تمرين براي مدتي به چشم استراحت دهيد.
تمرين 3: نگاه به جلو و اطراف
مانند تمرين 2 روي زمين مستقر شويد ولي اين بار ابتدا مچ دست چپ را روي زانوي چپ گذاشته شست را بطرف بالا نگهداريد و دست راست را در امتداد شانه قرار دهيد چشم ها را روي شست دست چپ متمركز كرده سپس همين عمل را روي شست دست راست انجام دهيد پس از 15 تا 20 مرتبه چشمها را بسته و براي مدتي به آنها استراحت دهيد.
حال جاي دست ها را عوض كرده تمرين را مجدداً انجام دهيد. در طول تمرين دقت كنيد كه سر حركت نكرده و سعي كنيد تا لحظه پاياني تمرين فكر شما روي حركتي كه انجام مي دهيد متمركز باشد.
تمرين 4: چرخش نگاه
روي زمين نشسته دست چپ را روي زانوي چپ گذاشته و دست راست را در بالاي پاي راست نگهداريد. انگشت شست رو به بالا و باز و كاملاً كشيده و مستقيم باشد. در اين وضعيت با حركت دست راست از ( چپ براست) دايره بزرگي در فضا بسازيد و با هر دو چشم ( نگاه فقط به شست دست) پس دايره را دنبال كنيد (بدون حركت سر) پس از يك دور كامل مجدداً دست رابه جاي اول برگرداند. حركت را تكرار نمائيد تمرين را 5 بار در جهت حركت عقربه هاي ساعت و 5 بار خلاف آن انجام داده سپس جاي دست ها را عوض نموده تمرين را بهمان ترتيب انجام دهيد.
پس از خاتمه تمرين چشمها را بسته و براي مدتي به آنها استراحت دهيد.
تمرين 5: نگاه به بالا و پائين
روي زمين نشسته هر دو مشت دست را بر روي زانوها گذاشته ( انگشتان شست رو به بالا) بازوها را مستقيم و كشيده نگهداريد به آرامي شست دست راست را به سمت بالا آورد، و با چشم ( نگاه فقط روي انگشت شست) اين مسير را دنبال كنيد موقعي كه دست به بالاترين حد خود رسيد بآرامي دست را به حالت اول برگردانيد، در تمام لحظات بدون حركت سر با چشم مسير حركت دست را دنبال كنيد.
تمرين را 5 بار هر كدام از دست ها انجام داده سپس چشمان را بسته براي مدتي به آنها استراحت دهيد.
تمرين 6: نگاه به دور و نزديك
در اين حالت ورزشي چشم، دست ها را روي پاها در حالت كاملاً شل رها نمائيد.
-با هر دو چشم به بيني نگاه كنيد.
-سپس به فاصله دور يا منظرهاي كه در دوردست هست نگاه كنيد.
-مجدداً نگاه خود را متوجه بيني نمائيد.
اين دور را چندين مرتبه انجام داده و سپس چشمان را بسته و به آنها استراحت دهيد.
منابع و مآخذ :
1- آموزش يوگا ( جلد اول) ( روان – فكر – جسم)
ترجمه: حميد فروغي- جلال موسوي نسب – موسسه انتشارات غزل تهران 1370 چاپ اول
2- يوگا و انرژي درماني
نوشته «سوامي نيرانجا ناندا ساراسواقي » برگردان جلال موسوي نسب
انتشارات فراروان، چاپ اول، سال 1379
توجه :
امیدوارم این مطلب به خوبی رضایت شما را جلب کرده باشد :
برای حمایتاز سایت ما و قرار دادن بیشتر تحقیقان و جواب های فعالیت های و سوال های کتاب های شما بصورت رایگان در سایت بر روی لینک زیر ( بعد از خواندن یا قبل از خواندن تحقیق)هر چند بار که خواستید کلیک کنید تا ما نیز با علاقه بیشتری تحقیقات رایگان دانش آموزی برای شما بگذاریم . باتشکر
درخصوصيت محل آن حضرت درروز محشر ............................................... 14
درخصوصيت محل آن حضرت دربهشت ....................................................... 15
جمع بندي ........................................................................................................ 15
منابع ................................................................................................................ 17
مقدمه
بنام خدا اگر بپذيريم كه در سراسر گيتي (جهان هستي با تمام وجوه و ابعادش كه مخلوق يك واجب الوجود است و براي اين خلقت هدفي مشخص شده است و آن رسيدن به كمال است و درنهايت زندگي ابدي دربرابر خداوند متعال، پس از تفكر و تحقيق و تفحص زيادبا تعقل در مي يابيم كه آن خداي باريتعالي براي رساندن اين انسان به كمالات معنويه همراه با انجام عبادات ظاهريه كه وسيله ايست براي درك عبوديت باطنيه وسيله اي را دراختيار گذاشته كه بهتر و راحت تر و سريعتر و سالمتر با استفاده بهينه اين انسان از آن وسايل بنحو مطلوب ره صدساله با طرفه العيني بپيمايد و آن وسيله (وسايل) حبل الله است (ريسمان الهي) و آنها 14 معصومند چهارده گلي كه هركدام بوي مخصوص خدائي مي دهند و هركدام آنها نام مباركشان خواص و بركاتي دارند و درميان آنها اگر چه (همشان نور واحد هستند) يكي از همه بيشتر نورافشاني مي كند و تلئلو خاصي دارد و قلب انسان را كاملاً متوجه خودش مي كند و مثل آهن ربا اگر انساني اعمالش كم يا زياد و خواص آهن ربائي داشته باشد و سنخيت اعمالش شبيه دستورات آنها باشد مسلماً آنرا جذب مي كند و آن يكي نام زيبايش انسان را منقلب مي كند و آن يك كلمه است كه عزيز دردونه سيزده معصوم ديگر و بالاخص خالق آن سيزده معصوم مي باشد و آن معصومي است كه با سيزده معصوم ديگر از نظر انجام وظيفه ظاهري جلوه اي ديگر دارد و آن نام مبارك حسين عليه السلام است كه با شنيدن و ديدن آن نام مبارك درقلوب مشتاقانش شور و شعف خاصي ايجاد مي كند پس با توجه به هدف خلقت و توانائيهائي كه خداوند در وجود انسان به وديعه گذاشته انتظار مي رود كه با استفاده از آن وسيله (حسين) به تمام خواسته هاي خود و نهايتاً به لقاء الله كه كمال مطلق است برسيم و آنچه بسيار مهم است كه بايد هميشه و درهرلحظه فراموش نكنيم اين است كه عشق به حسين و دوستي با حسين و استفاده از حسين و جان دادن در راه حسين بدون پذيرفتن ولايت عملي و بقيه اهل بيت و محبت آن خانواده كه مطابق فطرت است مسير نمي شود پس همه با هم بدون واهمه و باهم با معرفت با عشق به امر نداي علي علي علي علي حسين حسين حسين حسين را سر مي دهيم جان ميدهيم.
پيشگفتار:
حال، اين حسين كيست كه عالم همه ديوانه اوست
اين چه شمعي است كه جانها همه پروانه اوست ؟
عقل و فطرت براين مسأله حكم مي كنند كه حمد و ثنا مخصوص ذات اقدس حق است و درود بي منتهي برگزيده گان آن درگاه خصوصاً رسول مكرم اسلام و اولاد آدم ابوالبشر يعني حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و اله و سلم.
دوران نوجواني و جواني را آنطور كه معلوم است و همه مي گويند و گذشتگان هم گفته اند (مثل آيه ا.. جعفربن حسين شوشتري رحمه ا..عليه) به غفلت گذرانده وميگذرانند، اين بنده ضعيف بخود گفتم تو بيا و از اين گرانبهاترين سرمايه استفاده كن و دانه اي بكار كه پس از رشد كردن ريشه اش در زمين محكم و ساقه و شاخه و برگش بطرف آسمان مدت طولاني عرض اندام كند و آن دانه كاشتن نام حسين درقلوب بندگان خداست اگرچه همه بندگان برحسب فطرت موحدند و خدا را ميپرستند واگر اهل بيت هم درمقابل آنها جلوه اي از خود نشان دهند تا آخر عمر سرمست و فدائي و عاشق و محب محمدو ال محمدند پس بهتر است از ديگران سبقت بگيرم و از اين دوران عاشقي خود را ثابت كنم نه اينكه صبر كنم تا زمان پيري برسد و با خود زمزمه كنم كه اي مسافر بي زاد و راحله –بازخواهي ماند از قافله ببين چه كشته اي؟ هنگام درو نزديك است.
حال اين عشق من است، حسين من عزيز من حسين من حسين من حسين فاطمه (س)
خصوصيت محل آن حضرت بعداز ولادتش
اول مجلس، بعد از تولد دستهاي رسول خدا بوده، چنانكه مروي است كه حضرت در حجره ايستاده بودند منتظر ولادت آن جناب، پس چون متولد شد به هيئت سجده، ندا
كرد پيغمبر خدا (صلي الله عليه و آله)اسماء را كه پسر مرا بياور، عرض كرد كه هنوز او را پاكيزه نكرده ايم، فرمودند: تو او را پاكيزه مي كني! خداوند او را پاك و پاكيزه كرده، پس آورد او را درحالتي كه پيچيده شده بود درپارچه اي كه از پشم بود، پس گرفت او را به دست خود، و نظر فرمود باو و گريست، و فرمود : «دشوار است برمن اي ابا عبدالله» و بعد از آن گاهي بردوش و گردن جبرئيل بود، و گاهي بردوش پيغمبر، يا برسينه و پشت آن سرور، و گاهي بردست او هنگامي كه بلند مي فرمود او را كه دهانش را ببوسد و گاهي بلند مي فرموداو را كه نشان اصحاب دهد و سفارش او را نمايد و گاهي درحال سجود برپشت آن حضرت سوار مي شد، و گاهي بردست اميرالمؤمنين (عليه السلام) بود كه آن حضرت او را نگاه مي داشت تا پيغمبر )صلياللهعليهواله( جميع اعضاي او را ميبوسيد، و آخر محلش در دنيا درسينه پيغمبر خدا بود درحال احتضار، و آن سرور او را مي بوسيد و مي فرمود : «يزيد را با من چكاراست؟! خدا او را مبارك نكند»
احترامات خاصه متعلق به طعام آن حضرت
دراحترام خاصي كه به جهت طعام او بود كه از بهشت چندمورد به جهت آنجناب تحفه آوردند.
منجمله رطب و به وسيب بود بلكه هر طعامي كه به جهت پيغمبر وعلي و فاطمه و حسن)عليه السلام ازبهشت آوردند سبب عمده اش استدعاي آنجناب بود يا به جهت اوبود.
احترامات خاصه متعلق به لباس آن حضرت
احترام خاصي كه متعلق است به لباس آنجناب، بدانكه خداوند منان حسين (عليه السلام) را مخصوص نمود به اينكه چندين مرتبه از بهشت به جهت ايشان لباس هديه فرستاد، و اختلاف رنگ آن لباسها كه يكي سرخ و ديگري سبز بود معروف، و سرآن واضح است.
و حسين (عليه السلام) مخصوص گرديد علاوه برآن به لباس مخصوصي، چنانكه ام سلمه روايت نموده كه ديدم پيغمبر )صلياللهعليهواله( مي پوشانيد به قامت حسين (عليه السلام) لباسي را كه مانند آنرا نديده بودم و شباهت به لباس دنيا نداشت، عرض كردم : اين چيست؟ فرمود: اين هديه اي است كه خداوند ازبراي حسين فرستاده است كه پود آن از پرهاي نازك جبرئيل است و بعد از شهادت و عاري كردن بدنش را از لباس، خداوند به اوپوشانيد خلعتهاي بهشت به دست ملائكه چنانكه تفصيلش بيايد (انشاء الله)
خصوصيات استثنايي حسين (عليه السلام)
الف. خصوصياتي كه مقام زائرين حضرت امام حسين (عليه السلام) را بالا مي برد
خصوصيت 1: دركتاب بحار الانوار و كتاب كامل الزيارات آمده كه زائرين امام حسين روز قيامت هركدام مي توانند ده نفر يا صد نفر را شفاعت كنند ووسيله نجات آنها شوند و آنها را وارد بهشت كنند.
خصوصيت 2: زائرين حضرت امام حسين (عليه السلام) درعرش با خداوند صحبت مي كنند (همان كتابها)
خصوصيت 3: زائرين حضرت امام حسين (عليه السلام) با جناب پيغمبر هم سفره خواهند شد دربهشت
خصوصيت 4: زائرين حضرت امام حسين (عليه السلام) سقايت كوثر مي نمايند.
خصوصياتي كه مجالس عزاداري حسين عليه السلام دارد.
1.مجلس عزاداري آن حضرت مصلاي خداوند است (محل صلوات اوست براهلش)
2.مجلس عزاداري آن حضرت درآن ملائكه حاضر مي شوند.
3.مجلس عزاداري آن حضرت مانند سرزمين عرفات است.
4.مجلس عزاداري آن حضرت محل طواف خانه خداست .
5.مجلس عزاداري آن حضرت خاموش كننده آتشهاست.
6.مجلس عزاداري آن حضرت منبع آب حيات است.
7.مجلس عزاداري آن حضرت قبه حسين است.
8.مجلس عزاداري آن حضرت مشعرالحرام است.
9.مجلس عزاداري آن حضرت انگار خود امام حسين با عزاداران صبحت مي كند.
دربيان مجالس براي ذكر مصيبت برآن حضرت
مقصد چهارم : دربيان مجالسي كه منعقد شده است از براي ذكر مصيبتش و گريه بر او، و آن پنج نوع است:
يكي : آنچه منعقد شد پيش از خلقت آدم.
دوم: آنچه منقعد شد بعد از خلقت آدم و پيش از ولادت حسين(عليه السلام)
سوم: آنچه منعقد شد بعد از ولادت و قبل از شهادت.
چهارم: آنچه منعقد شد بعد از شهادت در دنيا.
پنجم: آنچه منعقد مي شود بعد از انقضاي دنيا در روز قيامت.
درخصوصيات آن حضرت نسبت به كلام الله مجيد ومقاصد پنجگانه آن
مقصد اول : وجودش مانند وجود كلام الله
مقصد اول: آن جناب خود كلام الله ناطق، و وجودش مانند وجود كلام الله است، و مبين كلام است، و از هم جدا نمي شوند، و هر دو وديعه پيغمبرند )صلياللهعليهواله( در ميان امت، ولي مخصوص است جناب حسين (عليه السلام) و درمقام وديعه نهادن به اينكه او را با خود به منبر برد، و فرمود: اي مردم اين است حسين بي علي (عليه السلام) پس اورا بشناسيد و برهمه كس تفضيل دهيد پس عرض كرد خدايا او را به تو مي سپارم و به نيكان امت خود.
پسآن جناب وديعه پيغمبر خداست درنزد تمام امت حتي كساني كه درآن زمان نبوده اند بلكه درنزد ما نيز امانت است، پس نيك ملاحظه نمائيد خود را درحفظ اين امانت اي امت پيغمبر )صلياللهعليهواله(
مقصد دوم : مشاركت آن حضرت با قرآن درجميع صفات
مقصد دوم : در مشاركت و موافقت آن جناب با قرآن درجميع صفات، و خصايص، و فضايل، پس بشنو اولاً هريك از آن اوصاف را، و بعد ملتفت موافقت آن شو با آن جناب، پس مي گويم : قرآن سبب هدايت مردمان، و معجزه خاتم پيغمبران )صلياللهعليهواله(و موجب امتياز حق از باطل است و حسين (عليه السلام) سبب هدايت به سوي ايمان و آيتي از آيات رحمان و موجب امتياز حق از باطل است. و قرآن در ليله القدر نازل گرديد، و شب ولادت حسين (عليه السلام) مانند شب قدر ملائكه نازل شدند به امر الهي، وروح الامين سلام تهنيت از جانب خدا آورد، و قرآن شفاعت كننده است ازبراي كساني كه تلاوت آن را نمايند و مداومت مي كنند و حسين (عليه السلام) شفيع است كساني را كه به زيارت او روند يا براو گريه كنند.
قرآن معجزه است به فصاحت و اسلوب معانيش، و حسين (عليه السلام) معجزه است به سرش و بدنش و خونش و خاكش، چنانكه او هر يك كرامتي ظاهر گرديد كه درمقامش مذكور است.
قرآن هميشه تازه است هرچه مكرر كنند حسين (عليه السلام) ذكر مصيبتش هميشه تازه است و ملال نمي آورد.
قرآن تلاوتش عبادت، و شنيدنش عبادت، و نظر به سوي آن عبادت است، و حسين (عليه السلام) مرثيه گفتن از براي او عبادت است و نشستن درمجلس عزايش وحزن براو و گريه براو، وگريانيدن، و تشبه بگريه كننده گانش همه عبادت است.
و زيارتش از نزديك و دور، و زيارت زوراش، و آرزوي شهادت درركابش همه عبادت است.
قرآن احكام چندي دارد چون و جوب احترام، و ترك هجران و عدم مس بدون طهارت و اينكه او درمعرض بيع و شراء درنياورند. و حسين (عليه السلام) را نيز احكامي است موافق آن، ولكن به آن عمل ننمودند بلكه هتك حرمتش كردند و او را به خاك و خون آلودند، و دين خود را به قتل او فروختند و درعوض دراهم معدوده گرفتند و به خيال حكومت ملك ري كه نصيب ايشان نگرديد اين امر بزرگ را مرتكب گرديدند.
كيفيت وارد شدن حضرت زهرا (سلام الله عليها) به محشر
و بيانش آن است كه : درآن روز حضرت فاطمه به كيفيت مخصوصي وارد مشحر مي شود، كه دربرش حله كرامت است، كه از آب حيات به عمل آمده، و به روي هزار حله بهشتي است، كه برآنها به خط سبز نوشته و بالاي سرش قبه اي است از نور الهي، كه ظاهرش از باطنش پيدا، و باطنش از ظاهرش هويدا است و برسرش تاجي است از نور كه هفتاد ركن دارد، هر ركني مرصع است به در، و ياقوت، ونور ميدهد مانند ستاره درخشان و برناقه اي سوار است از ناقه هاي بهشت، كه پاهاي آن از زمرد سبز است، و دمش از مشك اذفر، و چشمانش از ياقوت احمر و مهارش از مرواريد تر، كه طول آن به يك فرسخ است و آن مهارش به دست جبرئيل است، و فرياد مي كند: بپوشيد چشمهاي خود را كه اينك دختر خاتم انبياء عبور مي نمايد، و برآن ناقه هودجي است از طلا كه آن مكرمه در آن است، و به استقبالش مي آيند از جانب بهشت دوازده هزار حورالعين، كه از براي احدي استقبال ننموده اند و نخواهند نمود و همه بر مركوبهاي بهشتي سوارند كه بالهاشان از ياقوت وزمام از مرواريد تر و زين آنها از در و زين پوش از سندس، و ركاب از زبر جد باشد، و در دست هر حوريه مجمره اي است از نور، برفرق آنها تاجهاي جواهر است، پس به استقبال او آيد مريم دختر عمران با هفتاد هزار حوريه و خديجه با هفتاد هزار ملك كه در دستشان علمهاي تكبير است و حوا و آسيب با هفتاد هزار حوريه، پس منبري از نور برايش نصب نمايند، كه هفت پله دارد و مابين پله تا پله ديگر صفوفي از ملائكه است و با آن مكرمه است رختهاي خون آلود و پيراهن غرقه به خون حسين (عليه السلام) پس عرض كند: خدايا، مي خواهم ببينم حسن وحسين را پس مصور شود از براي او حسين )عليهاسلام(، به حالتي كه سردر بدن ندارد و خون از رگهاي او جاري است پس چون آنحالت را ببيند نعره اي زند و خود را از ناقه به زير اندازد و پيغمبر )صلياللهعليهواله(و ملائكه همه نعره زنند.
كيفيت وارد شدن امام حسين (عليه السلام)به محشر
ودرخبر است كه حسين (عليه السلام) خود بيايد، درحالتي كه سرش را دركف گرفته، و
چون فاطمه (عليه السلام) او را ببيند، نعره زند كه تمام اهل محشر به گريه درآيند، پس پيراهن حسين (عليه السلام) را برسر دست گيرد و عرض كند، خدايا، اين پيراهن فرزند من است، يعني ببين كه او چگونه ضرب شمشير، ونيزه و تير، سوراخ سوراخ است يا اينكه خدايا، اين پيراهن را هم بر بدنش نگذارند و او را عاري و برروي زمين انداختند پس خداوند عادل منتقم انتقام كشد از كشندگان آن جناب و اولاد ايشان و اولاد اولاد ايشان، كه راضي به فعل پدران خود بودند، به اقسام عذاب، پس چندين مرتبه ايشانرا بكشند، بعد زبانيه سياهي از جهنم بيرون آيد و ايشان را برچيند، مانند مرغي كه دانه را برمي چيند، و ببرد ايشان را به سوي جهنم.
و بعد از اين مقامات خصوصيتي از براي آن مكرمه است درمقام شفاعت، كه محل حاجت ما است، كه ندا ميرسد : اي فاطمه هر حاجت كه داري بطلب، عرض مي كند كه: شيعيان خود را مي خواهم ، خطاب مي رسد كه بخشيدم همه را عرض مي كند : شيعيان اولادم را مي خواهم، خطاب مي رسد: كه بخشيدم ايشان را، عرض مي كند: شيعه شيعيان خود را مي خواهم روانه شو، پس هركه به تو پناه برده با تو خواهد بود پس روانه شود به سوي بهشت، و همه ايشان به همراه او بروند.
پس اي گروهي كه زيارت كرده ايد فرزند آن مكرمه را و ياري نموده ايد او را در گريه، اگر پيغمبر )صلياللهعليهواله(از اول دست تو را نگيرد و در وقت نداي اول بر نخواستي، پس در اين شفاعت عظمي، يا شيعه، ترا شامل است و اگر نه، شيعة شيعه خواهي بود و اگر آن هم نيستي پس پناه باو خواهي برد، و كدام پناه بهتر از زيارت فرزند او و گريه برآن جناب است، پس گمان ندارم كه از اين مقام محروم شوي، و به همراه آن مكرمه روانه نشوي و اگر از اين حرمان هم ترساني به جهت كثرت معاصي، و مأيوس باشي از نجات دراين حالت، و احتمال بدهي كه لابد تو را به جهنم خواهند برد، پس باز مأيوس مباش اي زائر، كه لابد آن حضرت خواهد آمد و تو را از آتش نجات خواهد داد، چنانكه درخبري فرموده است كه : هركس مرا زيارت كند البته او را زيارت خواهم كرد بعد از موت و اگر او را در آتش بيابم از آن بيرونش ميآورم، و اين آخر در درجات خلاص است از براي ادني زوار، كه گناه ايشان بسيار عظيم است.
خصوصيت محل آن حضرت بعد از شهادت
اما خاصه حال شهادت، پس آنست كه: هر پيغمبر يا امامي كه شهيد مي نمودند به كشتن يا به زهر دادن درخانه خود بوده، يا درشهر يا درمحراب، يا درطشت و ازبراي احدي از ايشان اتفاق نيفتاد كه درصحراي قفر برروي خاك شهيد شوند، چه قدر بزرگ است مصيبت تو، اي آقا.
و اما بعد از شهادت، پس جسد شريفش را به آسمان پنجم بردند و باز برزمين كربلا برگردانيدند، و درآنجا سه روز افتاده بود، و سرمباركش گاهي بروي دستها و گاهي برنيزه ها و گاهي بردرخت آويزان و گاهي بردهليز خانه يزيد ملعون و گاهي بر دروازه شام و گاهي درطبق نزد ابن زياد و گاهش در طشت نزد يزيد و او را شهر به شهر گردانيدند، ازكربلا تا شام، و بعضي گفته اند كه : از شام تا مصر و از مصر تا مدينه يا از شام به كربلا يا از شام به آسمان.
مترجم گويد : مصنف (اعلي الله مقامه) فراموش نموده اجانه خانه شمر، و تنور خانه خولي، و ديرراهبان و صندوق پاسبانان را لاحول و لا قوه الا بالله.
درخصوصيت محلش در عالم برزخ
درخصوصيت محلش در عالم برزخ، درحديث است كه آن حضرت دريمين عرش است و نظر مي نمايد بمحل شهادتش و به سوي زوارش و ايشان را مي شناسند به اسم خودشان و پدرشان و به درجات و مقاماتشان، بهتر از شما عالم است و مي بيند گريه كنندگان خود را و طلب مغفرت مي نمايد از براي ايشان، و از پدران خود سئوال مي كند، كه ايشان نيز طلب مغفرت نمايند، و مي گويد: اي گريه كننده اگر بداني كه خداوند از براي تو چه مهيا نموده، البته خوشحالي تو بيشتر از جزع خواهد بود.
درخصوصيت محل آن حضرت درروز محشر
درخصوصيت محل آنجناب درروز محشر و موقف اكبر، درروايات بسيار است كه آنجناب را مجلس خاصي است درزير سايه عرش كه با زوار و گريه كننده گان خود انس گرفته، با هم سخن مي گويند و از شدايد ايمن هستند و ازواج ايشان از بهشت پيغام مي دهند ايشان را كه مشتاق هستيم به شما، رضا نمي شود كه بهشت را برصحبت آن مجلس شريف ترجيح دهند، و موقف مخصوصي در روز محشر دارد، كه محشر برپا خواهد شد آن وقتي كه برپا مي ايستد سر دربدن ندارد، خون از رگهاي او جاري است و فاطمه چون آن هيئت را مشاهده مي نمايد شهقه مي زند كه اهل موقف مضطرب مي شوند و شرح اين مطالب در محل خود بيايد (ان شاءالله تعالي)
درخصوصيت محل آن حضرت در بهشت
درخصوصيت محل آن سرور است دربهشت، و آن جائي است مخصوص، كه حضرت پيغمبر او را به آن خبر داد، و فرمود: «از براي تو دربهشت درجاتي است كه رسيدن به آنها منوط به شهادت است» و آن حضرت زينت تمام بهشت است پس گويا كه او درهمه جاي بهشت است وهمه از براي اوست.
جمع بندي
يا علم و توجه به اين مسأله كه اگر جن وانس و ملائكه الله همه با هم بنشينند و از علم و عقل خدادادي خود استفاده كنند ومجموعاً نخواهند بدانند كه حضرت امام حسين (عليه السلام) كيست و نه تنها نخواهند توانست كه بفهمند بلكه حيران و سرگردان ميمانند چرا كه ؟ زيرا همانطوريكه خداوند متعال از تمام ابعاد نامتناهي است ائمه اطهار)سلام الله عليهم اجمعين) هم يك فرق با آن خداي احد و واحد دارند و آن اينستكه ائمه مخلوقند و خدا خالق والا درتمام ابعاد آنها هم غيرمتناهي هستند واز طرفي حسين(ع) ثارالله (خونيهاي حسين خداست)همانطوريكه پدر والامقامش حضرت علي بن ابيطالب (عليه السلام) ثار الله است و اگر بخواهيم درچند جمله به مفهوم كلمه حسين(ع) نزديك شويم مي توانيم بگوئيم آنچه را كه با حواس پنچگانه لمس مي كنيم و آنچه را كه با سرعت فكر به تصور ما مي آيد و آنچه منظور عقلا مي باشد اعم از زمين و آسمان و كرات و كهكشانها خشكيها ودرياها ماه و خورشيد و ستاره و هستي ونيستي عالم همه براي حسين(ع) است و دريك كلمه حسين(ع) براي خداست و خدا براي حسين(ع)ختم كلام – پس همه باهم رهرو راه حسين(ع) باشيم زنده بمانيم بنام حسين بميريم بياد و نام حسين(ع) محشور شويم براي زندگي ابدي با حسين،حسين حسين حسين (ع)
كربلا موج بلا شد ريخت برجان حسين
جان ما قربان هفتاد و دوقربان حسين
رفت تا انوار ايمان رخت بندد اززمين
باز روشن شد جهان از نور ايمان حسين
منابع
1.الخصايص الحسينيه، آيه االله حاج شيخ جعفر شوشتري
2.اصول كافي ، ابوجعفر محمدبن يعقوب كليني
3.بحارالانوار، علامه مجلسي
امیدوارم این مطلب به خوبی رضایت شما را جلب کرده باشد :
برای حمایتاز سایت ما و قرار دادن بیشتر تحقیقان و جواب های فعالیت های و سوال های کتاب های شما بصورت رایگان در سایت بر روی لینک زیر ( بعد از خواندن یا قبل از خواندن تحقیق)هر چند بار که خواستید کلیک کنید تا ما نیز با علاقه بیشتری تحقیقات رایگان دانش آموزی برای شما بگذاریم . باتشکر
دوام تمدن بشري و قوام حيات ملل در اعصار طولاني تاريخ متكي به رشادتها و جانبازيهاي مردمي است كه از موجوديت فردي خود صرفنظر كردهاند. تا ثبات و بقاي كل جامعه و افراد آن جامعه برقرار بماند. در حقيقت دوام و بقاي همه جوامع بشري و تعالي و پيشرفت افراد جوامع بشري و پيشرفت افراد جوامع بشري به تعداد مردم فداكار و از خود گذشته منوط است، ك از منافع فردي خود چشم پوشي مي كنند. به مصالح و منافع اجتماع خود كمك و مساعدت قابل توجهي انجام دادهاند. چنين كساني عنوان «قهرمان» قوم و جماعت خود مي شوند.[1]
در دورههاي مختلف ستايش جماعات انساني كثيري را به خويش جلب كردهاند. اساساً پيدايش نادر معلول شرايطي است كه ايجاب مي كند تا چنان مردي با آن گونه كفايت عظيم بدرخشد. و با گردآوري تودههاي مردم مستعد، شمشيرزن و مجاهد، در راه رهايي ايران، نشان دهد كه نمايندة روح حقيقي و توان رزمجويي و افتخار آفريني هموطنان خويش است.[2]
همه مورخان و كلية استادان علم تاريخ به اين نكته واقفند، كه مادر دهر تا كنون كمتر مرد بزرگي مانند نادر بوجود آورده باشد، نبوغ فرماندهي، استعداد كشورگشائي، و هوش خداداري نادر، نمي توان شك كرد.[3]
نادر طفل بود كه پدرش از دنيا رفت، نادر به دليل كمي سن نتوانست حاكم قلعه كلات شود به همين دليل عمويش به اين مقام رسيد.[4]
وقتي نادر به سن جواني رسيد عمويش اين مقام را به او تعويض نكرد، به بهانه جوان بودن نادر، و نادر از طايفه خود فاصله گرفت، و وارد مشهد شد و حاكم خراسان او را به نيابت ايشيك آقاسي باشي معين كرد. و با رشادت و شجاعتي كه داشت در ظرف چند سال به منصب مين باشي گري رسيد و تا سن سي سالگي بر اين مقام بود و هميشه آثار شجاعت و عزم متين از او ديده ميشد.
با حملات تركمنها به خراساننادر به فرماندهي قشون منصوب شد و رشادتهاي زيادي از خود نشان داد و تركمنتن را شكست داد.[5]
اگر چه نادر در ايام سلطنت خويش درب طلائي بريا حضرت امام رضا (ع) بنا نكرد و او مي خواست مشهد را پايتخت دائمي خود سازد.[6]
اما در قسمت سياست و كشورداري نادر چندان استعدادي نداشت و هر چه بنا كرد بي اساس و بي پايه بود. چنانكه امپراتوري وسيع وي در نتيجه همين ضعف تشكيلات پس از مرگش در هم پاشيد.[7]
بايد به خاطر داشت كه منصبي كه نادر به آنها مي داد پاداش شجاعت آنها يا به مناسبت اطلاع آنها بر طرق پول گرفتن از مردم با زور بود، و ربطي به عقل يا شايستگي آنها نداشت. و از اينجا طبعاً مي توان دريافت كه چرا اشخاص پست در خدمت او به مقامات عالي رسيدند.[8]
همه كساني كه تاريخ نادر را نوشتهاند متفق القولند كه در پنج سال آخر سلطنت نادر، ظلم بي اندازه بر ايرانيان رفته است، تا آنجا كه در پنج سال آهر سلطنت نادر، ظلم بي اندازهاي بر ايرانيان رفته است، تا آنجا كه مي توان گفت هيچ دولت متجاوز و غارتگر بيگانهاي نيز، در يك سرزمين به استعمار كشيده شده مرتكب آن نوع فجايع بي اندازه نگرديده است. برخي بر اين عقيدهاند كه ثروت سرشار هند، زمام هوسهاي نادرشاه را سست كرد. او كه از خاندان فقيري بود به مجرد ديدن آن همه دفينه و جواهرات آزمندتر و حريصتر گرديد، و انديشهاي جز بر افزودن سيم و زر و انباشتن آنها در كلات نداشت. نادر در ابتداي امر گشاده دستي وسعة صدر نيز داشت و بكرات ديده ميشد كه پول را تنها ابزاري براي تحقق اهداف خود در نظر مي آورد. حق اين است كه بگوييم شدت بيماري او كه پس از كوري دلاورش رضا قلي ميرزا محسوس شد. ابتدا به نوعي خودآزاري و آنگاه مردم آزاري منتهي شد. جمعآوري ثروت و زجردادن مردم بيگناه و گناهكار مجاري نمايش هيجانهاي روحي وي گشت. بيماري اختلال فكري نادر خود عامل اصلي كشته شدن نادر بدست يارانش گرديد.[9]
علي قلي خان برادر زاده نادر شاه او را بقتل رساندند. علي قلي خان تمام فرزندان نادرشاه را بقتل رسانيد. و شاهرخ ميرزا را كه فرزند رضا قلي ميزرزا بود را در مشهد زنداني نمود.[10]
علي قلي خان در بيست و هفتم جمادي الثاني سال 1160 هجري، قمري در مشهد مقدس تاج گذاري كرد، و خود را عليشاه ناميد. سكه و خطبه بنام خود خواند.
علي شاه بدليل اينكه به حكومتش مشروعيت بخشد، فرماني صادر كرد و از ظلم و ستم نادر ابراز انزجار كرد و خود را عادلشاه ناميد. تا قلوب مردم ايران را به خود جلب نمايد[11]. علي شاه در آغاز سلطنت به باده گساري پرداخت، و گنجينهها و ثروت نادر و اشياي نفيس كه پانزده كرور نقد مسكوك كه هر كروري بالغ بر پانصد هزار تومان بود را از كلات به مشهد آورد و به اين و آن بخشيد.[12]
معرفي منابع:
در جنگي كه بين علي شاه و ابراهيم خان در سلطانيه در گرفت، علي شاه از ابراهيم خان شكست خورد. عده زيادي از لشكريان علي شاه به ابراهيم خان پيوستند. علي شاه به تهران گريخت، و بدستور ابراهيم خان كور گرديد[13].
ابراهيم خان به سبب قتل شاهزادگان نادرشاه، توسط برادرش عليشاه، از او بسيار هراسناك بود. به همين دليل با عليشاه وارد جنگ شد.[14]
ابراهيم خان برادر كوچكتر عليشاه بود. ابراهيم خان در هفدهم ذي الحجه سال 1161 هجري، قمري در تبريز به تخت سلطنت جلوس كرد.[15]
مردم مشهد و سران ايلات نيز به جستجوي شاهرخ پرداختند. شاهرخ ميرزا را مردم مشهد و سران ايلات نيز به جستجوي شاهرخ پرداختند. شاهرخ ميرزا را مردم مشهد از ارك بيرون آوردند، و در آستاكه مشهد رضوي با وي پيمان سلطنت بستند شاهرخ ميرزا در بيستم شوال سال 1161 هجري، قمري در مشهد به تخت سلطنت نشست.[16]
معرفي منابع:
ابراهيم با سپاهيانش از آذربايجان عازم خراسان شد. بار و بنه خود را به همراه عليشاه كور به قم فرستاد. لشگريان ابراهيم شاه در سرخه سمنان به او اعلام بي وفائي نموده، از ابراهيم شاه جدا شدند، عدهاي از لشگريانش به شاهرخ ميرزا پيوستند، عدهاي ديگر از لشگريان ابراهيم شاه نيز به وطن خود رفتند.[17]
ابراهيم شاه با طائفه افغان كه وفادار به او بودند، روانه قم شد، ابراهيم شاه نيز مانند نادر جانب ازبكان و افغانان سني را بيشتر از ايرانيان رعايت ميكرد. افراد قزلباش پادگان قم نيز بر سر افغانان و ازبكان ريختند، و آنان را از شهر بيرون كردند و دروازه شهر قم را بستند. افغانان به سركردگي آزادخان از ابراهيم شاه جدا شدند. ابراهيم شاه به قلعه قلاپور كه بين ساوه و قزوين ميباشد گريخت. مردم قلعه او را بند كردند و نزد شاهرخ ميرزا فرستادند. بدستور شاهرخ ميرزا، ابراهيم شاه را كور كردند، و سپس طي راه او را بقتل رساندند. نعش ابراهيم شاه را به مشهد بردند. علي شاه كور را نير در روز ورود به مشهد مقدس به قصاص شاهزادگان نادري كشتند[18].
سيد محمد كه از خاندان صفوي بود، بعد از مرگ ابراهيم خان، افغانان را از شهر قم بيرون كرد، افغانان متعرض جان و مال و ناموس مردم قم شده بودند. سيد محمد در روز پنجم صفر، سال 1163 هجري، قمري بر تخت سلطنت جلوس كرد. سكه بنام سيد محمد ضرب گرديد. سيد محمد كه معروف به شاه سليمان بود 40 روز روز حكومت كرد. سپس توسط شاهرخ كور گرديد و زبانش را بريدند، شاه سليمان در حالت زنداني چندان ماند تا در سال 1177 هجري، قمري در گذشت.
شاهرخ ميرزا نيز در اواخر سال 1210 هجري، قمري توسط آغامحمدخان قاجار شكنجه شد، و بر اثر اين شكنجه در گذشت[19].
معرفي منابع:
الف- منابع اصلي:
1- استرآبادي، ميرزا مهدي خان، جهانگشاي نادري به اهتمام سيد عبدالله انوار، تهران انتشارات انجمن آثار ملي، 1341
2- استرآبادي، ميرزا مهدي خان، دره نادره، به تصحيح دكتر سيد جعفر شهيدي، تهران، انتشارات انجمن آثار ملي، 1341
3- اوتر، ژان، عصر نادرشاه افشار، ترجمه، دكتر علي اقبالي، تهران، سازمان انتشارات جاويدان، 1363
12- گلستانه، ابوالحسن محمد امين، مجمل التواريخ، شامل وقايع ورويدا دهاي سي و پنج ساله بعد از نادرشاه، به سعي و اهتمام مدرس رضوي استاد دانشگاه، تهران، انتشارات كتابخانه ابن سينا، 1344
13- مدوي، محمد كاظم، عالم آراي نادري، به تصحيح دكتر محمد امين رياحي، تهران، انتشارات علمي، 1374
14- مرعشي صفوي، ميرزا محمد خليل، مجمع التواريخ، به تصحيح و اهتمام استاد عباس اقبال آشتياني، تهران، انتشارات كتابخانه ظهوري، كتابخانة سنائي، 1362
15- وزيري، احمد علي خان، تاريخ كرمان، به تصحيح دكتر محمد ابراهيم باستاني پاريزي، تهران، انتشارات علمي، 1340
17-مينورسكي، ولاديمير، تاريخچه نادرشاه، ترجمه، رشيد ياسمي، تهران، كتابهاي سيمرغ وابسته به انتشارات امير كبير، 1363
18-مير احمدي، دكتر مريم، تاريخ سياسي و اجتماعي عصر صفوي، تهران، انتشارات امير كبير، 1371
19-مير احمدي، دكتر مريم، دين و دولت در عصر صفوي، تهران، انتشارات امير كبير، 1369
20-نصيري، محمد رضا، مكاتبات تاريخي ايران دوره افشاريه، دانشگاه گيلان، جهاد دانشگاهي، 1364
21-نوائي، دكتر عبدالحسين، نادرشاه و بازماندگانش، تهران، چاپ تك، 1368
مقدمه:
يكي از شخصيتهاي شگرف تاريخ خاور زمين يا حتي جهان در سدههاي اخير نادر قلي (طهماسبي – نادرشاه) پسر اما مقلي بيك، پوستين دوز خراساني است، كه از ميان مردمان فرودست خطة خراسان قد برافراشت. نادر بي گمان در طول تاريخ پر فراز و نشيب ايران زمين يكي از مرداني است كه وجودش براي حفظ استقلال كشور و نيز اعادة حيثيت و شرف و آبروي ملت ايران مورد نياز بوده، و به منزله موهبت و نجات دهنده اي بوده است. در زماني سخت تاريك كه ايران در شرف اضمحلال قطعي بوده و خشهاي مهمي از اين سرزمين از پيكر آن جدا شده و به فساد گراييده بود. حكومت غاصب، چپاولگر و بيرحم، مردمان آسيب ديد هو پراكنده و درمانده و هر پارهاي از كشور در چنگال مهاجمي (عثماني، روس و …) افتاده بود.
دولت صفوي دو قرن و نيم، ناگهان مثل درخت كهنسال پوسيدهاي به تندبادي در هم شكست و فروريخت و ملتي كه غرق در رفاه و تجمل آسايش و در عين حال در فساد و جهل و بي خيالي و بي خبري بود در گرداب ذلت و فقر و ناامني فرو رفت. اما ناگهان در ميان دود و آتش، و اشك و خون از ميان اين ملت حوادث ديده تجربه اندوخته، دولتي ديگر سر بر مي آورد.[20]
مرد دلاور از گوشه دور افتادهاي قد بر مي افرازد و دشمنان خارجي كه غرب و شمال مملكت ايران را بين خود تقسيم كرده بودند را سركوب مي كند، اما در داخل كشور، چند دستگي و ستم و حق كشي بيداد ميكند. همه به جان هم افتادهاند و به خون هم تشنه بودند كمتر كسي به مرگ طبيعي مي ميرد و اگر كسي كه داراي اسم و رسمي و اعتباري در جامعه دارد بميرد هزار گونه حرف در مورد مرگش بر لبها جاري مي سازند. با تسليم اصفهان در روز يازدهم محرم سال 1135 هجري، قمري عمر سلسلهاي كه بيش از دو قرن زمام امور جامعه ايراني را در اختيار داشت به سر آمد، و محمود غلزه، فرزند ميرويس، براريكه قدرتي نشست كه تا چند ماه پيش تصور آن را نيز بزحمت مي توانست در خاطر بپرورد[21].
افغانان زور گويي و بي عدالتي زيادي را نسبت به مردم بي يارو اصفهان انجام دادند. و هر كجايي از سرزمين ايران كه پاي افغانان رسيد مردم روي خوش به آنان نشان ندادند بلكه با آنان مبارزه مي كردند و افغانان را از آن ديار دور ساختند.
شاه سلطان حسين و خانواده او قرباني توطئههاي پياپي و بي رحمانه غاصبان قدرت شدند. در اين اوضاع و احوال مملكت ايران همسايگان غربي و شمالي ايران ار حركت باز نيستادند و شروع به تهاجم عليه ايران نمودند، عثمانيها كه همسايگان غربي ايران بودند شروع به تصرف مناطق غربي كشور كردند. روسها هم ايالتهاي شمالي كشور را به تصرف خود در آوردند.[22]
نادر در سال 100 هجري، قمري در دهكدهاي و به احتمال قريب به يقين در چادري در چند منزلي جنوب شرقي مشهد در نزديكي كلات ديده به جهان گشود. نادر به طايفة افشار كه قومي تاتار و تابع ايران ميباشد پيوستگي داشت. اين طايفه روزگار خود را به كشاورزي مي گذراندند. و به ايرانيها اسب و گوسفند و گاو مي روختند. پدر نادر اما مقلي نام داشت با پوستين دوزي امرار و معاش ميكرد. نادر با طهماسب دوم متحد ميشود و شكست سختي به افغانان غلزايي وارد مي سازد و اشرف افغان و دارو دسته او را از ايران بيرون ميكند و عده زيادي از افغانان غلزايي را به قتل مي رساند و كشور را از شر آنان نجات مي بخشد[23]
نادر در (8 مارس 1736 ميلادي) 24 شوال 1148 جري، قمري خود را به عنوان نادرشاه و اولين پادشاه سلسله افشاريه تاجگذاري كرد.[24]
نادر نه فقط از نظر نظامي مردي سياس و مدبر و كاردان و استراتژيستي بي مانند است. بلكه از نظر درك و فهم اوضاع و احوال روزگار و شناخت امور اجتماع و سياسي و اقتصادي عصر نيز كم نظير است. هنوز به تاج و تخت پادشاهي نرسيده بود كه پيمانهايي كه طهماسب دوم با همسايگان تجاوزگر بسته بود را غير قانوني اعلام كرد و متذكر شد كه اعتباري ندارد.[25]
براستي در راه تأمين استقلال ايران با دستهاي تواناي خود «پايههاي حكومتهاي سلطنتي شرق را به لرزه درآورد» اين مرد«حيرت انگيز» كه «مرهون عزم راسخ» خود بود در زمينههاي رفاع از سرزمين خود روحي فعال در كالبد نيمه جان جامعه آن روز ايران دميد.[26]
در امور مذهبي نادر هيچگونه تعصب نداشت و شايد در ايام جواني به مذهب شيعه اعتقاد داشت.[27]
در سياست خارجي نادرشاه افشار با درايت و عاقلانه رفتار ميكرد و در عقد قراردادها با دول خارجي روس و عثماني كاملاً منافع ايران را در نظر مي گرفت[28].
نادرشاه در شب يكشنبه يازدهم جمادي جماديالآخر سال هزار و صد شصت هجري، قمري در قتح آباد خبوشان (قوچان) به تحريك علي قلي خان و توسط محمد قلي خان افشار را رومي و عدهاي از پاسبانان سراپردة دولت نادرشاهي، با همدستي صالح خان قرطوي ابيوردي، نيمه شب داخل سراپردة پادشاه (نادر) شدند، و او را بقتل رسانيدند.[29]
عادلشاه هنگامي كه به قدرت رسيد. 24 ساله بود. صورتي زيبا و اندامي ورزيده داشت. زور بازوي او بحدي بود كه سيني بزرگ مسي را مانند و رق كاغذ از هم مي دريد. عادلشاه در اعلاميهاي كه صادر كرد، صريحاً مسئوليت قتل نادر را بر عهده گرفت. او مي خواست به شيعيان تكيه كند، لذا در اعلاميهاش، فريبكارانه نوشت: چون نادرشاه مذهب شيعه را واگذاشت و اهلش را ذليل داشت، و جور و ظلمش از حد گذشت، چنانكه خوانخواري گشت كه، نشاطش خونريزي بود و از سر بندگان خدا و دوستان علي مرتضي، كله منارها ساخت، پس حكم داديم كه محمد قلي خان افشار، آن غدار را گرفته، از تخت كشيد و اين عمل را خدمت به عموم مردم و موجب رفاه ملك و ملت دانستيم.[30]
شيوههايي كه عادلشاه براي تثبيت خود به كار مي گرفت طوري نبود كه در نهايت به سودش تمام شود. زمينه هم در آشفته بازار سياسي و اجتماعي اين دوران براي او مساعد نبود. لذا كمتر از يكسال نتوانست به سلطنت ادامه دهد. اما مرگ نادر براي ايران موهبت نبود. ميراث خواران نادر در درندگي و شبعيت و بي رحمي، دست كمي از خود نادر نداشتند. آنها به جان هم افتادند. انگيزه اين جنگ خانوادگي البته عمدتا ربودن عنوان پادشاهي و جاذبه سلطنت بود، اما بيم جان و صيانت نفس هم روي ديگر اين سكه بود، آنها از همديگر مي ترسيدند و شديداً نسبت به هم بدبين بودند، و حق هم داشتند. بدعتي بود كه نادر، خود در سلامه خويش به ارث گذاشته بود.[31]
ضمن تشكر و سپاسگذاري از استاد راهنما جناب آقاي دكتر جعفرپور و استاد مشاور جناب آقاي دكتر امامي كه در اين پايان نامه مرا ياري فرمودند و تجربيات خودشان را در اختيار بنده قرار دادند.
فصل اول:
كليات
1-1-مسئله تحقيق
1-2-ضرورت و اهداف تحقيق:
1-3-فرضيهها:
1-4-روش تحقيق:
1-1-مسئله تحقيق:
براساس و مدارك و با دسترسي به منابع دست اول بصورت توصيفي و تحليلي اين تحقيق انجام گرفته است.
اوضاع سياسي و اجتماعي ايران در زمان جانشينان ايران در زمان جانشينان نادر شاه افشار توسط هيچ پژوهشگر و محققي مورد بررسي و تحليل قرار نگرفته است. و نگارنده تصميم گرفت، در اين زمينه به تحقيق و پژوهش بپردازد.
اوضاع سياسي و اجتماعي ايران در اواخر دوره صفويه مورد بررسي و تحليل قرار گرفته است.
در ميان هرج و مرج و اشك و خون و چپاول و غارت، نادر قلي خان ظهور مي كند، در مرحله نخست خدمات ارزندهاي به كشور و ملت ايران انجام ميدهد.
دولت نادرشاه خوش درخشيد ولي دولت مستعجل بود.
نادرشاه در اواخر سلطنت خود تعادل سياسي اش را از دست داد. نادرشاه در اثر شكست از مردم داغستان تعادل روحي و رواني خود را از دست داد، و بد اخلاق گرديد، اين كج خلقي نادرشاه باعث شد انتقام سختي از مردم ايران بگيرد.
اي كاش نادرشاه به وضع زندگي مردم ايران رسيدگي مي كرد، و فقط به فكر جهانگشاي نبود.
طلاها و جواهرات هندوستان در كلات انباشته شد، و صرف آباداني ايران نگرديد.
محصلان مالياتي نادرشاه مالياتهاي سنگينو زيادي از مردم مطالبه مي كردند، و در صورت تمكين نمودن تودهها و دهقانان از ماليات، به وضع فجيعي به هلاكت مي رسيدند.
انحصار تجارت و بازرگاني در اختيار نادرشاه و شاهزاده رضا قلي ميرزا قرار داشت.
نادرشاه فرزند شمشير، و استراتژيست نظامي بود.
حكئمت نادرشاه كوتاه بود، يعني از سال 1148 هجري، قمري تا سال 1160 هجري، قمري پس پي مي بريم كه نادرشاه سياستمدار كاملي نبود.
نادرشاه در بيشتر سالهاي زمامداري خود در حال جنگ بود، و كمتر به امور مملكتداري مي پرداخت.
هر بنا و بنيادي كه با خشونت بوجودآيد زود ويران و سرنگون ميگردد. بعد از نادرشاه برادرزادهاش علي شاه نيز همه ثروت نادر را بباد داد و تمام كوشش و زحمات نادر از بين رفت.
مردم ايران بعد از ظلم و ستم نادرشاه انتظار زيادي از علي شاه داشتند، اما علي شاه و ابراهيم شاه نتوانستند عدالت و آرامش را براي ملت ايران به ارمغان آوردند.
علي شاه و ابراهيم شاه نيز با جنگ و خونريزي به درد و آلام مردم ايران افزودند، و با بذل و بخشش ثروت نادرشاه به فرومايهگان و افراد سفله موجب انقراض سلسله افشاريه گرديدند.
شاهرخ ميرزا نيز نتوانست بر تمام نواحي ايران حكومت مقتدر و فراگير تشكيل دهد، حكومت شاهرخ ميرزا بر ناحيه خراسان محدود بود. سرانجام سرداري كار آزموده بنام كريمخان زند به جنگها و خونريزيها در ايران پايان داد.
1-2-ضرورت اهداف تحقيق:
هدف از تحقيق نمودن سلسله افشاريه، استفاده از منابع معتبر و مأخذ جهت شفاف نمودن بعضي از مسائل اواخر دوران سلسله افشاريه، و روشن شدن بعضي از ابهامات در مورد اين سلسله ميباشد.
همچنين اين تحقيق بعنوان مأخد در اختيار دانش پژوهان قرار خواهد گرفت.
1-3-فرضيهها:
1-سابقه ايل افشار و تبار نادر مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است.
2-اوضاع سياسي ايران در زمان نادرشاه، بحرانها و شورشهاي دوران نادرشاه بطور خلاصه مورد بررسي و تحليل قرار گرفته است.
3-علل سقوط سلسله افشاريه بطور كامل مورد بررسي، و تجزيه و تحليل قرار گرفته است.
4-اوضاع سياسي و اجتماعي ايران در زمان جانشينان نادرشاه مورد بررسي قرار گرفته است.
1-4-روش تحقيق:
روش تحقيق بدون پيش داوري و بدون تعصب و بدون جانبداري، مسائل و موضوعات و مطالب مورد بررسي قرار گرفته است.
از مطالب و موضوعات غير علمي و غير مستند پرهيز شده است.
فصل دوم:
اوضاع ايران قبل از روي كار آمدن نادر
2-1- اوضاع ايران قبل از روي كار آمدن نادر:
نادر يكي از بزرگترين نوابغ جهان است. نخست اينكه در يك دورة استبداد و اشرافي خويشتن را از طبقه پايين جامعه آنروز به مسند شهرياري رسانيد، و دوم اينكه ايران را از دشمناني مانند روش و عثماني و افغان رهائي بخشيد. در حالي كه به پست ترين در جه انحطاط رسيده بود، نجات داد.
نادر ايران را در زمرة نيرومند ترين كشورهاي آسيا در آورد.[32]
در سال 1111 هجري: قمري آثار طوفان نمايان گرديد، در آن سال قبايل بلوچ در چند نقطه از شهر كرمان دست به چپاول و غارت گشودند، و دو سال بعد در ولايت قندهار نيز آتش ناامني و اغتشاش بر افروخته شد.[33] گرگين خان ملقب به شاهنوازخان والي گرجستان، بيگلوبيگي قندهار شد. بر اثر بي عدالتي و ظلم و ستمي كه گرگين خان و افرادش بر عليه افاغنه در قندهار انجام دادند، ميرويس غلجائي سركردة آن گروه افاغنه از جان بستوه آمده بود. و در دربار شاه سلطان حسين عليه گرگين خان و ظلم و ستم و بي عدالتي او شكايت كرد. ولي در دستگاه سلطنت شاه سلطان حسين كسي به شكايت او رسيدگي نكرد.[34]
ميرويس از شاه سلطان حسين و دولتمردان او نااميد شد و براي زيارت به مكه رفت. ميرويس بعد از بازگشت از مكه وارد قندهار شد و گرگين خان را بقتل رسانيد. بعد از اينكه اين واقعه كيخسرو خان برادرزادة گرگين خان، با سپاهي مركب از گرجيها، عربها و فارسها براي سركوبي راهي قندهار شد.[35]
كيخسرو خان نيز نتوانست بر ميرويس پيروز شود، و در نتيجه بدست افغانان غلجائي كشته شد. كيخسرو خان شاهزاده گرجي بود كه در حكومت شاه سلطان حسين اعتباري بريا خود كسب كرده بود. بعلت پروري ارتش شاه سلطان حسين، و عدم مسئوليت پذيري آنان، موجب گرديد كه ارتش قزلباش از افغانان شكست را متحمل شود.[36]
ميرويس در سال 1128 هجريؤ قمري (1715 ميلادي) جان سپرد. عبدالعزيز برادر ميرويس، جانشين او شد. عبدالعزيز فردي صلح طلب بود، و در مقابل حكومت مركزي زود تسليم ميشد. بزودي وجهه خود را از دست داد. او توسط محمود پسر ارشد ميرويس در سال 1130 هجري، قمري بقتل رسيد، محمود جانشين عبدالعزيز شد.[38]
در اواخر سال 1133 هجري، قمري وارد در بار ايران شد. درباريان بتصور اينكه نماينده عثماني خواهان واگذاري چند ايالت ايران به عثماني مي باشد، سخت مضطرب و پريشان شدند. حضور كنسول روسيه يعني آورامف، دري افندي را وادار به پيش گرفتن روش احتياط آميزي نمود. دري افندي، پس از سه ماه مطالعه دقيق در مورد اوضاع ايران به قسطنطنيه بازگشتو به دولت عثماني گزارش داد، كه ايران كشوري متمدن و مترقي است، ولي رو به زوال مي رود، زيرا حكومت لايق و زمامداران دلسوز و از خود گذشته ندارد. در نتيجه ايالتهاي غربي كشور توسط عثماني تصرف شد.[39]
اوضاع ايرانبيش از پيش وخيم تر گرديد، طوايف بلوچ نيز شورش نمودند و پيوسته به ايالتهاي كرمان و لار حمله مي كردند. در سال 1134 هجري، قمري 400 سوار بلوچ به بندر عباس حمله كردند و اين بندر را به ويرانهاي تبديل كردند. بعلت هرج و مرج در ايران و همچنين عدم قانون منسجم و عدم حكومت مقتدر، باعث طغيان و شوره طوايق بلوچ ميشد.[40]
در سال 1133 هجري ، قمري ملك محمود سيستاني حاكم خراسان واقع در شمال شرقي ايران علم طغيان و شورش ب افراشت، و بعنوان اينكه بازمانده دو دمان صفاري است مدعي تاج و تخت ايران شد.[41]
در تابستان سال 1134 هجري، قمري (1721 ميلادي) آهالي شيروان به سركردگي داود خان بر ضد دولت علناً شورش كردند، و بعداً طوايف داغستان نيز به آنها پيوستند، و نيروئي مركب از 15000 نفر تشكيل دادند، و به شمالي حمله كردند،و حدو 4000 نفر از شيعيان را قتل و عام نمودند.[42]
حمله محمود افغان به كرمان و اصفهان
محدود افغان نه ماه شهر كرمان را به محاصره خود در آورد. اما موفق نشد شهر كرمان را تسخير نمايد. در اين مدت نه ماه محاصره كرمان، مردم كرمان بيست نور را با همراه نامه به اصفهان فرستاندن و از امناي دولت شاه سلطان حين استمداد جستند ولي سبب اختلاف ميان امناي دولت شاه سلطان حسين و سوءتدبير آنان لشگري مأمور به كرمان جهت ياري و كمك به مردم كرمان در برابر افغانان اعزام نشد. تا آخر فرماني از سوي شاه سلطان حسين و چاپاري به شيراز نزد لطفعلي خان كه بيگلربيگي فارس و برادرزادة فتحعليخان وزير اعظم بود، فرستادند،كه با قشون خود مأمور قلع و قمع افغانان در كرمان گردد. او از راه ني ريز و سير جان به جانب كرمان روان شد.[43]
در حوالي يا عين كه شش فرسنگي گواشير (كرمان) ميباشد.
برخوردي بين سپاه لطفعلي خان و محمود روي داد، كه در اين جنگ بسياري از فرماندهان سپاه لطفعلي خان افغانان كشته شدند.[44]
لطفعلي خان به شيراز رفت، و بقيه سپاه او در ميدان جنگ فرار نمودند. محمود افعان نيز خبر شورش فارسي زبانان قندهار را شنيد با سپاهش بسوي قندهار عقبهار عقب نشيني كرد، و اوضاع آنجا را سرو سامان داد. محمود با هشت هزار سپاه در سال 1133 هجري، قمري از راه سيستان به كرمان حركت كند.
مردم كرمان كه در اثر قطحي، از امداد سپاه دولتي مأيوس شده بودند، علماء و رؤساي آنان به استقبال محمود رفتند، و قرآن مجيد را شفيع قرار دادند. محمود به آنان اطمينان داد كه كاري به آنها ندارد و وارد شهر كرمان گرديد.
اين خبر به دارالسطنه رسيد، فتحعليان داغستاني معزول و چشمان خود را از دست داده يود. محمد قليخان شاملو قورچي باشي وزير اعظم انتخاب شده بود.
بعد از مشورت و اجازه از شاه سلطان حسين، رضا قلي خان يكي از بستگان محمد قلي خان با شش هزار سوار روامة فارس گرديد، تا از آنجا با لشگر فارس به كرمان بشتابند و بر قراوي افغان و محمود غلبه نمايند. اما وي در بين راه به مي گساري و شرابخواري پرداخت، و به عيش و عشرت گذراند، كرمان و محمود افغان را به فراموشي سپرد .[45] محمود افغان بعد از اشغال كرمان به طرف يزد حركت كرد.[46] مردم يزد برج و بارو و دروازههاي شهر را بر قواي افغانان بستند/ محمود افغان با همراه سپاهيانش بعد از نااميد شدن از شهر يزد به طرف اصفهان تاختند. در اين هنگان ارتش شاه سلطان حسين چنان تنبل و بيكاره بار آمده بود كه هيچگونه اميدي به آن ارتش نمي رفت. چند تن از روحانيون را به معركه فرستادند تا ساعت خوبي براي جنگ تعيين نمايند. همچنين از اسطرلاب و فالگيري و رمل نيز استفاده كردند، ولي مفيد واقع نشد.[47]محمود افغان بسوي پايتخت حركت كرد، و در 18 كيلومتري اصفهان در روستاي گلون آباد با قواي ايران روبرو شده.
نزديك شدن ناگهاني محمود افغان به اصفهان روحة ارتش شاه سلطان حسين را چنان متزلزل نمود، كه نيروهاي ارتش ايران در پيشروي دودل شدند.
سرانجام نيروهاي ارتش شاه سلطان حسين خواهي نخواهي براي جنگ با افغانان براه افتادند.[48]
فرماندهي سپاه ايران را محمد قليخان وزي اعتمادالدوله به عهده داشت.
شمار سپاهيان ايران از سوار و پياده و توپخانه – 000/50 نفر با 20 عدد توپ سنگين و سبك بود.[49]
افغانان به ستون يكم ارتش ايران كه فرماندهي آن با رستم خان بود يورش آوردند. عليمردان خان فيلي كه فرماندهي سمت چپ ارتش ايران را بر عهده داشت. پس از حمله شديد افغانان تحت فرماندهي عليمردان خان، او از ميدان جنگ بيرون شد و سپاهيان عليمردان خان نيز به هر سو پراكنده شدند.[50]
عبدالله خان والي خوزستان و يكي از فرماندهان ارتش شاه سلطان حسين بود، عبدالله خان مي توانست به كمك رستم خان بشتايد، او از پيشروي و كمك به رستم خان خودداري كرد، رستم خان بي كمك ماند در اين هنگام افغانان يورش شديدي به نيروهاي رستم خان وارد ساختند. رستم خان با 500 نفر از بهترين سوارانش كشته شد.[51]
سپاهيان ديگر چون سردار خود را كشته ديدند، از ميدان جنگ گريختند، سپاهيان ايران با بجا گذاشتن توپخانه فرار را ترجيح دادند.[52]
افغانان سپاهيان فراري ايران را تعقيب نمودند و عدهاي را بقتل رساندند. توپخانه ايران بدست افغانان افتاد. اردوي ارتش شاه سلطان حسين از هم پاشيد. نيروهاي كشته شده محمد قليخان در اين نبرد 15000 نفر بود. بقيه ارتش ايران كه پراكنده شده بودند بسوي پايتخت گريختند. محمود افغان روز بعد همه غنائمتوپخانه را برداشت و بسوي اصفهان پيشروي كرد.[53]
افغانان به پيشروي خود ادامه دادند و فرح آباد كه در سه كيلومتري اصفهان قرار داشت را اشغال كردند. محمود افغان دستور داد تا قواي افغان اصفهان را به محاصره خود در آورند.[54].
افغانان تمام روستاهاي اطراف اصفهان را غارت كردند. و بعد از برداشتن آذوقه براي خود، تمام آذوقهها و قوت روستائيان را سوزاندند، و روستائيان را بطرف شهر اصفهان روانه نمودند. بعد از شش ماه محاره شهر كه عده زيادي از مردم اصفهان كشته شدند. بقيه مردم اصفهان كه زنده كانده بودند، گوشت حيوانات مانند: است، گربه و سگ را مي خوردند.[55]
طهماسب بجاي آنكه در قزوين به جمعآوري نيرو بپردازد، بلهو و لعب پرداخت. طهماسب تمام وقت خود را صرف عياشي نمود، بطوري كه هيچ اقدامي براي نجات شاه سلطان حسين و پايتخت نكرد. در تاريخ سال 1135 هجري ، قمري مطابق با سال (1722) ميلادي مردم اصفهان بعد از تحمل مشقتهاي زياد، و خوردن گوشت اسب و ديگر حيوانات، براي تسليم بطرف اردوگاه افغانها در فرحآباد روي آوردند. شاه سلطان حسين بدست خويش تاج سلطنت را از سر برداشت و بر سر محمود گذاشت. سه روز پس از اين واقعه محمود ظفرمندانه داخل اصفهان شد و رسماً بر مسند سلطنت تكيه زد. طهماسب ميرزا پسر شاه سلطان حسين در تاريخ چهاردهم صفر سال 1135 هجري، قمري در قزوين خود را پادشاه ايران اعلام نمود.[56]
افغانان در قزوين به طهماسب حمله نمودند، عوام و مردم بازار قزوين با هم متحد شده، با شمشير چهار هزار تن از افغانان را به هلاكت رساندند. و شهر قزوين را از وجود افغانان پاك نمودند.[57]
بقيه افغانها، اوضاع قزوين را به محمود گزارش كردند، محمود متوحش شد، و دست به اقدامات شديد زد و چند تن از شاهزادگان صفوي را اعدام كرد. حدود سيصد تن از اشراف و نگهبانان شاه سلطان حسين را قتل و عام كرد. محمود به اين دليل شاهزادگان صفوياعلام استقلال نمايند، و حكومت محمود افغان را با كمك اشراف و نگهبانان ارتش قزلباش منقرض نمايند.[58]
پس از قتل شاهزادگان صفوي بر شدت اختلال روحي محمود افزوده شد. از لحاظ جسماني نيز قوايش به سرعت تحليل رفت. محمود پسر عمويش اشرف كه فرزند عبدالعزيز بود را به زندان انداخت. وضع تحمل ناپذير محمود، افغانها را به توطئه بر ضد وي بر انگيخت و بهميت جهت اشرف را از زندان آاد ساختند و از اشرف درخواست كردند كه بجاي پسر عمويش محمود سلطنت را قبول كند. اشرف نيز اين تقاضاي افغانان را پذيرفت.[59]
تسلط اشغالگران عثماني و افغان بر ايران، و جنگهاي پي در پي افغانان و عثمانيها با يكديگر، بهرهكشي وحشيانه افغانان و عثمانيها از مردم ايران، و درگيري فئودالهاي محلي ايراني با همديگر، تأثيربسيار بدي در وضع زندگي و مالي مردم ايران داشت. به غير از قبايل سني مذهب در گزين كه در اطراف همدان ساكن بودند، تاجران زرتشتي، افغانان هيچ گونه پايگاهي در ميان مردم ايران نداشتند.[60]
محمود افغان و پسر عمويش اشرف نتوانستند، حمايت اشراف قبايل چادرنشين و تجار ايراني و مأموران دولت را بخود جلب نمايند
افغانان فقط به قواي خود متكي بودند. حكومت افغانان بر ايران با استبداد خشن و اعمال زور همراه بود. اين حكومت با فشار و ترور عمومي حفاظت ميشد. اشرف همچنين سلطه عثمانيها بر كردستان، خوزستان، آذربايجان و قسمتي از ايران مركزي را به رسميت شناخت. شكستهاي افغانان از روسها و عثمانيها در زمان حكومت اشرف افغان، نتيجه شكاف و اختلاف بين نيروي نظامي افغانان بود.
از اين اختلاف قواي افغانان صدمه قابل ملاحظهاي ديد. افغانان اشرف را متهم به قتل محمود مي كردند. اشرف مي خواست، حسين خان قندهار كه برادر محمود بود را بسوي خود جلب كند، ولي موفق نگرديد. عامل ديگر جنبشهاي رهايي بخش كشاورزان و تودههاي مردم ايران بر عليه اشغالگران افغان باعث تضعيف، و بالاخره متلاشي شدن قشون افغانان گرديد. همين عوامل باعث شد كه افغانان نتوانند در برابر روشها و عثمانيها پايداري نمايند.
از بررسي وقايع دهة سوم قرن هيجدهم چنين استنباط ميشود كه رهايي و آزادي ايران از زير يوغ اشغالگران بيگانه بر اثر مبارات آزادي بخش تودههاي ايراني، كشاورزان روستائي و زحمتكشان شهري حاصل شد. اين مبارزات مردم ايران به آن معنا نيست كه مردم ايران هوادار شاهان صفوي بودند. زيرا ظلم و جور اقتصادي، اجتماعي و ملي دولت صفويه نارضايتي عميق تودههاي مردم ايران را بر انگيخته بود.
محمد علي حذين مي گويد: مردم ايران در نقاط مختلف هرگز به افغانان تسليم نشدند. به طور كلي افاغنه پيروزيهايي بدست آوردند، ولي هرگز آرامش نداشتند، و پيوسته در وحشت و ترس هجوم رعايا بودند.[61]
حكومت شاه سلطان حسين صفوي در اثر اختلافات دروني طبقه فئودال بي نهايت ضعيف شده بود. شاه سلطان حسين صفوي آلت دست اشراف بود. مبارزة فئودالها با همديگر، فتنهها و رشوه خواريهاي مأموران اداري، مالي باعث تضعيف دولت شاه سلطان حسين صفوي شده بود.[62]
شاه سلطان حسين سلطنت خود را زماني آغاز كرد كه اوضاع در ايران علي الظاهر آرام بود. عوامل طغيان در پي كسب قدرت بودند.[63]
وضع داخلي مملكت در سالاهي آينده رو به خرابي مي رفت. شاه سلطان حسين به امور مملكتداري علاقهاي نداشت. او تحت نفوذ شخصيتهاي مقتدر قرار داشت. دربار بر اثر تحريكات و مشاجرات خواجه سرايان دچار هرج و مرج بود
سپاهيان جز در پارهاي از نواحي سر حدي به فراموشي سپرده شده بودند. پس از اندك زماني سپاهيان به وضعي تنزل يافتند و تنبل شده بودند، كه هيج اميدي در اثر حمله دشمنان، به سپاهيان شاه سلطان حسين نبود
دولت شاه سلطان حسين صفوي بر نواحي دور دست ايران نفوذ نداشت، يا نفوذش بسيار ناچيز بود.
حكام و مأمورين، خدمتي به مردم انجام نمي دادند. براي تحصيل مقام خود، حكام و مأموران دولتي ملزم به پرداخت رشوه بودند.[64]
جادهها و راههاي كاروان رو امنيت نداشتند، همين موضوع باعث تضعيف تدريجي قدرت سلطنت گرديد. ايران در زمان سلطنت شاه سلطان حسين در آشفتگي و خرابي بسر ميبرد. در ايران نشاني از عدالت وجود نداشت. هر كس به دلخواه خويش زندگي ميكرد. بزرگان مملكت با همديگر اختلاف داشتند. شاه سلطان حسين نيز به فكر شهوات و صدور فرامين خويش بود. وضع اسف بار امور جامعه ايران و مسدود بودن راه چاره جويي به تظاهراتي كه حاكي از عدم رضايت عمومي توسط مردم بود، صورت گرفت.
تا برادر با كفايت شاه سلطان حسين يعني عباس ميرزا به سلطنت انتخاب شود، ولي اين اقدام مردم نيز به نتيجهاي نرسيد.[65]
طبقه فئودال ايران مبارزه را عليه اشغالگران افغان، عثماني ، و روس سازمان دهي نكرد. خلق زحمتكش ايران مستقلاً با قواي دشمنان ايران، افغانان، عثمانيها، به مبارزه پرداختند. مبارزة مردم غالباً در لباس «ادعاهاي دروغين» ظاهر ميشد.
مثلاً در ميان بختياري ها شخصي بنام سيد حسين ادعا كرد كه برادرشاه سلطان حسين است. اين شخص اصل و نسبش معلوم نبود. عده اي ولگرد و عوام الناس را دور خود جمع كرد. او در حوالي اصفهان عمليات خود عليه افغانان را آغاز كرد. سيد حسين در جنگ با افغانان كشته شد، و قواي سيد حسين توسط افغانان قلع و قمع گرديدند. مدعي دروغين ديگري بنام سيد احمد در شيراز با افغانان جنگ كرد، و متحمل ناكاميهاي زيادي شد. سيد احمد موفق شد. شهرهاي تبريز، كرمان و داراب را تصرف كند. سيد احمد در سال 1140 هجري، قمري خود را پادشاه ايران اعلام كرد. سكه بنام سيد احمد زدند، و خطبه بنام او خواندند. همدستان سيد احمد، لوطيها و ولگردان، و مردم عوام الناس بودند. سيد احمد در قطعه حسن آباد به محاصرة سي هزار تن از قواي افغان اشرف افغان در آمد. افغانان سيد احمد را به اسارت درآوردند، و در اصفهان اعدامش كردند.[66]
مدعي دروغين ديگري بنام صفي ميرزا از طايفه كراني بود. صفي ميرزا خود را پسر شاه سلطان حسين مي ناميد، صفي ميرزا در سال 1137 هجري، قمري از خليل آياد بختياري ادعاي شاهزادگي نمود. صفي ميرزا مي گفت كه نامه من اولاً ابوالمعصوم ميرزا بوده، بعد اسم صفي ميرزا را خود گذشتهام.[67]
محمد حسين خان حاكم بختياري از راه ساده لوحي با افراد بختياري خود مقدم او را گرامي و محترم داشت، و از صفي ميرزا اطاعت نمود.[68]
صفي ميرزا بر عليه افغانان و عثمانيها مبارزه كرد، او مردم را به مبارزه و جنگ عليه افغانان دعوت كرد. بيست هزار نفر دور صفي ميرزا جمع شدند. صفي ميرزا شوشتر، كهكيلويه، خرم آباد و شهرهاي ديگر را به تصرف درآورد، و خود را شاه ايران اعلام نمود.[69]
نادر به همراه شاه طهماسب در مشهد مقدس به سر مي برد. نادر اعلام كرد كه ادعاي صفي ميرزا خلاف واقع است و شاهزادگي منحصر به طهماسب ميرزا ميباشد. بدستور نادر در ماه محرم الحرام سال 1140، قمري صفي ميرزا را خوانين بختياري بقتل رساندند.[70]
شخصي بنام محمد علي رفسجاني مشهور به صفي ميرزاي ثاني، در سال 1142 هجري، قمري با لباس درويشي وارد شوشتر شد.
عدهاي از اوباش و الواط دور او جمع شدند و ادعاي صفي ميرزاي ثاني را تصديق كردند. حاكم شوشتر با شنيدن اين خبر وحشت زده شد، تصميم گرفت كه صفي ميرزاي ثاني را تنبيه نمايد، او فرار نموده به حويزه رفت. صفي ميرزاي ثاني در حويزه نماند، از راه بصره به بغداد رفت. دولتمردان عثماني بدليل اينكه شاهزاده ايران، پناه به دولت عثماني برده است. بدون تحقيق شاهزادگي او را تصديق نمودند. عثمانيها، صفي ميرزاي ثاني را به دربار عثماني احضار كردند. و در شهر اسكودار در حوالي اسلامبول به صفي ميرزاي ثاني اسكان دادند، و براي وي مواجب تعيين كردند، بعد محمد علي رفسنجاني يا صفي ميرزاي ثاني را عثماني به يمن فرستادند.[71]
شخصي بنام شامل كرام كه يك تاجر بود، خود را برادر شاه سلطان حسين صفوي اعلام كرد. نزديك هزار نفر به او پيوستند. شامل كرام موفق شد سواحل خليج عمان را بتصرف درآورد. سپس شامل كدام به سيستان و بلوچستان رهسپار شد. در سيستان بين شامل كدام و فردي بنام عبدالله خان كشمكش نظامي رخ داد. هنگامي كه شامل كدام آگاهي يافت، كه اشرف قشون نسبتاً بزرگي براي سركوبي او به سيستان و بلوچستان اعزام كرده است، شامل كدام به هندوستان گريخت.[72]
2-2- سابقة اين افشار و تبار نادر:
رشيدالدين فضل الله مورخ معروف افشارها را «قبايل ترك كه در دشتها پراكنده اند» ميداند و مي گويد (اوشار) مؤسس قبيله در جناح چپ ارتش آغوز كه از سران معروف ترك به شمار مي رود جنگيد. ابوالقاضي بر آنست كه كلمه اوشار كه افشار از آن مشتق شده است يعني «كسيكه كاري را بسرعت انجام ميدهد». در قرن سيزدهم افشارها بر اثر پيشرفت مغولها بطرف باختر روي آورده و نخست در آذربايجان اقامت گزيده و سپس در نقاط مختلف ايران پراكنده شدهاند. يكي از فرماندهان نيروي شاه طهماسب اول نيز خليل بيگ افشار بود كه تقريباً رياست 000/10 خانوار قبيله خود را داشت و مدتي فرماندار ايالت كهكيلويه بود.[73]
ميرزا مهدي خان عقيده دارد، نادر از اين قرقلوي اويماقي افشار، و افشارها از تركمنانان بودند. مسكن قديم اين افشار تركستان كوچ كرده، در آذربايجان مسكن اختيار كردند شاه اسماعيل صفوي ايل افشار را به خراسان كوچ داد. ايل افشار در ايبورد كه در شمال مشهد مقدس قرار دارد، مسكن اختيار كردند. [74]
تا با غنائم خزانه را پر نمايد. نادرشاه در سال 1149 هجري، قمري، از جنگ بين قبايل افغان غلزاي و ابدالي استفاده كرد، هرات و قندهار را متصرف شد. سپس هندوستان را كه درگيرو دار زوال اقتصادي و سياسي بود مورد حمله قرار داد.[75]
نادرشاه خانشين بخارا كه در آن زمان ابوالفيض خان بر آن حكومت مي كرد، را متصرف شد. خوارزم و خيوه كه بر اثر جنگهاي داخلي ويران شده بودند، توسط نادر شاه در سال 1152 هجري، قمري تسخير شد، و جز و دولت نادرشاه شدند.
نادرشاه بعد از تسخير هندوستان و آسياس ميانه، تصميم به تسخير داغستان گرفت. در اثر مبارزات و مقاومتي كه مردم داغستان از خود در برابر قشون نادرشاه نشان دادند، نادرشاه از داغستان شكست خورد، و شروع به عقب نشيني از داغستان نمود.
عليمردان خان نامه نادرشاه را تسليم محمدشاه كرد، محمدشاه نيز، جواب نامه نادرشاه را نداد و تصميم گرفت، تا پايان محاصره قندهار جواب نامه نادرشاه را بدهد.
عليمردان خان اصرار كرد كه به ايران بازگردد، ولي دربار هند مانع حركت او به ايران شدند.
نادرشاه نيز بعد از يكسال به عليمردان خان دستور داد كه به ايران بازگردد، و جواب مثبت يا منفي محمدشاه را به نادرشاه اعلام نمايد.[76]
بعد از مراجعت عليمراد خان نادرشاه محمد عليخان قوللر آغاسي فرزند اصلان خان را كه از امراي ايران بود، را به سفارت هندوستان مأمور كرد.[77]
افاغنه قندهار كه به سمت كابل فرار كرده بودند، عده اي از سپاهيان جنگجوي نادر براي تنبيه افغانان مأمور گشتند. هزار نفر از افغانان غلجائي را سپاه نادر در اطراف مرز هندوستان، بين كوهها به هلاكت رساندند. سپاه نادر از افغانان مال و اسير گرفتند و بقيه افغانان به غزنين و كابل فرار نمودند.[78]
در خلال اين اوضاع و احوال معلوم گرديد كه از دولت محمدشاه گوركاني كسي نمي تواند مانع تاخت و تاز افغانان شود. جنگجويان نادر اوضاع مملكت هندوستان را به نادر گزارش كردند. سپس نادر محمدخان تركمان را به عنوان سفير از راه سند روانة هندوستان كرد. محمدخان تركمان از جانب نادر مأموريت داشت چهل روز بيشتر در هندوستان توقف نكند، و زود جواب از پادشاه هندوستان را دريافت نموده و به نادرشاه گزارش نمايد. محمدخان تركمان وارد هندوستان شد و محمدشاه گوركاني از مرخص كردن محمدخان تركمان ممانعت كرد. چون يكسال از رفتن محمدخان تركمان به هندوستان گذشت. در اوايل محرم سال 1151 هجري، قمري نادرشاه بعد از فتح قندهار، دستور داد كه محمدخان تركمان بايد از هندوستان برگشته و پاسخي كه از دولت گوركانيه صادر شده باشد، مبني بر اينكه از فرار افغانان به هندوستان ممانعت نمايند، بعرض نادرشاه برساند.
سه نفر از سپاهيان نادر مأموريت يافتند به هندوستان بروند و دستور نادرشاه را جهت مراجعه محمدخان تركمان به وي ابلاغ دارند[79].
سپس سپاهيان نادر در شش فرسخي غزنين مستقر شدند، و شاهزاده نصرالله ميرزا مأموريت يافت كه افاغنه غوربند و باميان را تنبيه نمايد. باقرخان حاكم غزنين از آمدن سپاهيان نادرشاه مغلوب و وحشت زده شد و فرار نمود.
سادات و علماء و رؤسا و اعيان غزنين خدمت نادر شاه آمده با هوايي خواهان عفو و عنايت نادرشاه بودند، كه نادر شاه آنان را مورد عنايت خود قرار داد.
عده اي از افاغنه كوهستانهاي غزنين كه سركشي نموده بودند، توسط سپاه نادرشاه تنبيه شدند. عده اي ديگر از سركشان افغان در كوه سياه سنگ با توپ و تفنگ عليه سپاه نادر وارد جنگ شدند. نادر نيز نصرالله ميرزا را مأمور كرد كه قلعه هاي افغانان سركش را تصرف نمايد و آنان را سركوب نمايد و نصرالله ميرزا نيز افغانان را سركوب كرد و آنان را به اطاعت نادرشاه درآورد.[80]
ماجراي تسخير قندهار و ديگر شهرهاي افغانستان نادر را بر آن داشت، كه به تسخير هندوستان بينديشد. وزير كمرالدين خان (قمرالدين خان) در امپراتوري هندوستان، غرق در شرابخواري و عياشي با زنان و لذت شكار به سر مي برد و روزگار را در نهايت بي كفايتي مي گذرانيد و مملكت را به هرج و مرج كشانيده بود. اين سبك كار و زندگي، محمدشاه امپراتور هندوستان را ناچار كرد تا نظام الملك، يكي از وزيران خود را، تنها كسي كه مي توانست به دربار سروساماني بدهد، احضار نمايد. اين وزير با دل آزردگي و خاطري رنجيده از دربار كناره گيري كرده بود. هنگاميكه فرمان امپراتور را دريافت، فرمانروائي خود را به فرزندش، قاضي الدين خان، سپرد، و درخواست شاه را پذيرفت و به پايتخت برگشت و به حضور امپراتوطر بار يافت، و به لقب «وكيل مطلق»، مقامي بالاتر از وزير، مفتخر شد. وي پيش بيني نكرده بود كه مقام تازه چه دردسرها و چه گرفتاريهايي خواهد داشت.[81]
خان دوران سرفرمانده ارتش، در نزد محمدشاه گوركاني پادشاه هندوستان، از همه عزيزتر بود، و هيچ موضوعي را از امپراتور دريغ نمي كرد. در تمام كارها خان دوران با امپراتور مشورت مي كرد، و محمدشاه گوركاني نيز گفته هاي خان دوران را قبول ميكرد. اميران و سران ديگر مملكت و دربار هم در خوش گذراني و عياشي به سر مي بردند و روزگار خود را با زنان و يا با دلقك ها و مسخره چي هاي خوش طبع مي گذرانيدند.[82]
نادرشاه وقتي كه دريافت، محمدشاه گوركاني در مورد تنبيه افغانان ناتوان است و هيچ اقدامي از سوي محمدشاه گوركاني عليه افغانان ياغي صورت نگرفته است، و پاسخي از سوي پادشاه هند دريافت نكرده است، نادرشاه دستور دادنامه اي بدين مضمون براي پادشاه هندوستان نوشتند، كه توسط پادشاه هندوستان هيچ تنبيه اي در مورد افغانان ياغي و سركش صورت نگرفته است و سفير ايران را يكسال در دربار نگه داشته ايد. و جواب نامه را نيز نفرستاديد. همانا اين اعمال منافي دوستي و يگانگي مي باشد.
نادر در نامه اش به پادشاه هندوستان يادآور شد كه هدف تنبيه افغانان در قندهار موردنظرش بود، و مقاصد ديگري را دنبال نمي كرده است، و باز همان دوستيها با دولت هندوستان موردنظرش مي باشد.[83]
هدف نادرشاه از تصرف هندوستان تنبيه افغانان نبود كه از مرز ايران به هندوستان فرار كرده بودند، بلكه سياست نادرشاه اين بود كه به جواهرات و به طلا و نقره و ساير اموال هندوستان دست اندازي نمايد. چرا اينكه عده اي از سپاهيان در اثر جنگلها كشته شده بودند و وضع مالي نادرشاه وخيم بود. قحطي، كمبود غلات و آذوقه در ايران وجود داشت.[84]
مسخر كردن شهر پيشاور توسط سپاهيان نادرشاه، محمدشاه گوركاني و دربار او را سخت هراسناك كرد. بدين جهت اختلافات و فتنه هاي دربار محمدشاه موقتاً كم شد. همه اين عقيده را داشتند كه بايد هر چه زودتر به مقابله با دشمن برخاست و به سوي سپاهيان نادرشاه شتافت، فرمان هاي بسيج داده شد و بي درنگ هم انجام گرفت، توپخانه را به راه انداختند، جنب و جوش در دستجات ارتش پديدار گشت، نظام الملك، خان دوران، و ساير اميران و فرماندهان ارتش، با يك ارتش دويست هزار نفري در روستاي كرنال كه در 200 كيلومتري دهلي قرار داشت چادر زدند.[85]
بامداد روز پانزدهم ذي الحجه سال 1151 هجري، قمري نادر قواي خود را به سه لشگرها تقسيم كرد. نصرالله ميرزا را مأمور كرد به فرماندهي يكي از لشگرها به طرف كرنال جلو راند و خود به فرماندهي يك لشگر ديگر به طرف جنوب پيش رفت تا از مواضع دشمن خبردار شود و به ميدان نبرد سركشي نمايد.[86]
اگر اهل دهكده اي هجرت مي كردند، جريمه آن دهكده را از شهري مي گرفتند، كه آن دهكده تابع آن شهر بود. همه جا در اختلال و همه پريشان حال بودند. در بين راه اصفهان به فارس نادرشاه ستم هاي شگرفي نمود. نادر شنيده بود كه شاه عباس اول در شكار زبردست بود، در دورة پادشاهي شاه عباس از كلة حيوانات كه خود شكار كرده بود، در چندين شهر مناره هايي از سر حيوانات بر پا ساخته بود. پس نادر شاه نيز بر آن شد كه به نوبت خود بناهايي به آن نظم بسازد، ولي نه از كلة حيوانات. بلكه از كلة مردمان، و بلندي آن را خود معين كرده بود، كه سي پا باشد.
نادرشاه چهل و پنج روز در اصفهان ماند، و در آن مدت ظلم و ستم زيادي به مردم اصفهان روا داشت، اين ظلم و ستم ها و تعدي ها يا به فرمان نادرشاه بود و اگر هم به دستور نادرشاه نبود، سپاهيان نادرشاه اين ظلم و ستم ها را عليه مردم اصفهان انجام مي دادند، و نادرشاه هم مرتكبان جنايات را بازخواست و مجازات نمي كرد.[87]
بدگماني ها نسبت به ستمكاري هاي نادرشاه رو به افزوني گذاشته بود. هر روزي، روز زوال و پايان چند خانواده بود. با زن پادري مي گويد: باري نشد كه من از قصر بيرون آيم و نعش بيست و پنج يا سي مرد نبينم كه برخي به امر نادرشاه خفه شده بودند، و برخي ديگر به دست سربازان نادر كشته شده بودند.[88]
نادر شاه بعد از جناياتي كه در اصفهان انجام داد، راهي شيراز شد و از شيراز هم راهي كرمان شد و عده زيادي از مردم كرمان را گردن زد، و از سرهاي آنان كله منار درست كرد. بعد از كرمان نادرشاه راه مشهد را پيش گرفت. در طبس نادرشاه با خانوادة خود ديدار كرد، و تمام پسران خود را كه سيزده تن بودند، احضار كرد.
پادشاه به دقت به صورت هاي آنان نگريست، و به سه تن از فرزندان ارشد خود بخشيدن تاج پادشاهي را خواست، ولي آنان نپذيرفتند. و سبب جواني و تجربة اندك را بهانه كردند، و گفتند براي فرا گرفتن اسرار جهانداري طول زمان و زندگي بايد انجام داد، تا در ساية تعليم پدر، هنر پادشاهي را آموخت. چون آنان خوف داشتند كه به سرنوشت رضا قلي ميرزا برادرشان گرفتار آيند يا كور يا كشته شوند. به همين دليل از پذيرفتن سلطنت خودداري كردند. نادرشاه در مشهد نيز جناياتي كه در اصفهان و كرمان انجام داده بود تكرار كرد.[89]
عده زيادي از مردم بيگناه را به قتل رسانيد. سرداران و سربازان نادرشاه هم از او بيمناك شدند. توطئه اي سري و پنهاني عليه شاه در حال شكل گرفتن بود، كه نادرشاه هم به اين توطئه ظنين و بدگمان شده بود.
نادرشاه به صالح خان كه مباشر و ناظر او بود شك نداشت، نادرشاه از محمد قلي خان كه خويش او بود، و سرداري نگهبانان او را داشت، ظنين و بدگمان شده بود، چون او مردي رشيد و جنگجو بود، و قدر و ارزش نظامي داشت، و سركردگان نادرشاه عموماً براي محمدقلي خان احترامي به سزا قائل بودند. نادرشاه مي خواست از آن فتنه جلوگيري نمايد. نادرشاه در اردوي خود چهار هزار تن سپاهي از افغانان داشت كه اين افواج سپاهي افغان به نادرشاه وفادار بودند. افغانان با قزلباش ها دشمن بودند. نادرشاه تمام سرداران افغان را به حضور طلبيد و به آنان گفت: «من از نگهبانان خود خرسند نيستم و چون علاقه و درستي و صداقت و دليري شما بر من هويدا است. شما را مأمور مي كنم كه فردا هنگام بامداد همه صاحب منصبان ايران (قزلباش) را بازداشت نمائيد و به زنجير بكشيد، و اگر احياناً كسي از ايشان گستاخي نمايد و در مقام مقاومت برآيد از كشتن او دريغ نكنيد[90].
مقصود محافظت شخص من است و من مراقبت جان خود را به شما مي سپارم.» سرداران افغان از چنين اظهار لطف و مهرباني نادرشاه و اعتماد شخص نادرشاه شاد شدند، و زود سربازان خود را مجهز و آماده ساختند.[91]
سياست مذهبي نادرشاه اين بود كه تمام فرقه هاي اهل تسنن و شيعه را با همديگر متحد كند. چون در سپاه نادر عده اي افغان، تركمان و ازبك كه سني مذهب بودند، خدمت ميكردند. نادر بعد از تاج گذاري در دشت مغان گفته بود: از زمان رحلت حضرت پيامبر (ص) چهار خليفه بعد از يكديگر متصدي امر خلافت شده اند، كه مردم هند و عثماني و تركستان همگي به خلافت ايشان قايلند. در ايران هم سابقاً مذهب تسنن رايج و متداول بوده، مرحوم شاه اسماعيل صفوي، در مبادي حال براي صلاح دولت خود مذهب تسنن را متروك، و مذهب تشيع را شايع و مسلوك ساخته بود.
بعلاوه آن سب و رفض خلفاي راشدين، كه فعل بيهوده و ماية مفاسد است، در ميان جمعي از عوام و اوباش ساري و جاري كرده بود، سرزمين ايران را به خون و فتنه و فساد آميخت، و مادام كه اين فعل مذموم انتشار داشته باشد. اين اختلاف از ميان مسلمانان رفع نخواهد شد.[92]
هرگاه آهالي ايران به سلطنت ما راغب، و آسايش خود را طالب باشند، بايد اين ملت مخالف مذهب تسنن نباشند، چون مذهب تسنن مذهب نياكان نادرشاه بوده است.
ليكن چون حضرت امام جعفر بن محمد باقر (ع) از ذرية رسول اكرم (ص) و تمام ملتها او را ستايش مي كنند، و مردم ايران به مذهب جعفري هستند، حضرت امام جعفر صادق (ع) را رئيس مذهب خود مي دانند.
در فروعات مقلد طريقه و اجتهاد حضرت صادق (ع) مي باشند.[93]
نادرشاه حتي تعاليم يهود و مسيحي را بررسي نموده و به فهم حقايق مشترك اديان اهتمام ورزيد. نادر دستور داد از هرگونه تفرقه و اختلاف وحدت بين مسلمين پرهيز شود. نادر وحدت بين مذاهب اسلامي، خاصه شيعه و سني را درك كرد، و آن را از هدفهاي مهم سياست خود قرار داد.
نادرشاه براي حفظ كشور از دستبرد همسايگان، و براي برانداختن اختلافات سياسي بين ايران و كشورهاي همسايه كه شايد علت آن را اختلافات مذهي مي دانست اتحاد مذاهب را لازم مي شمرد.
نادر اساساً در مذهب عقايد ثابت و پابرجائي نداشته است. نادر بر آن بوده است كه مذهب جديدي بهتر از مذاهب عصر خويش درست كند.[94]
نادر مي خواست از اسلام و مسيحيت، ديني تازه بنيان گذاري كند. نادر در سال 1153 هجري، قمري (1740 ميلادي) دستور داد انجيل را به فارسي ترجمه كنند.[95]
قيام كرمان: روز دهم محرم سال 1160 هجري، قمري نادر از اصفهان بطرف يزد و كرمان رهسپار گرديد. نادر در هر مكاني كه توقف مي كرد با خشونت و غضب روزافزون به قلع و قمع شورشيان پرداخت. در كرمان نادر دست به اقدامات شديدي زد و عده زيادي از مردم بيگناه را به هلاكت رسانيد. زيرا شورش سال 1159 هجري، قمري مردم كرمان از ذهن نادر محو نشده بود. نادر نسبت به خارجيان مقيم ايران نيز سختگير بود. و از آنان ماليات بسياري مطالبه مي كرد.
مراسم عيد نوروز در حومه كرمان برگزار گرديد، ولي اين عيد براي ايرانيان مبدل به عزا شد.[96]
يكي از اعضاي سفارت روس مي گويد: در روز چهاردهم مارس، سي نفر از جمله چهار خان، سه سلطان، و يك چاوش باشي كشته شدند. دوازده نفر هم در طي يك روز چشمان خود را از دست دادند. اين اعمال نادر شاه همه روزه تكرار مي شد. نادرشاه به هيچ كس و هيچ مقامي، حتي به نظاميان خود رحم نمي كرد. چشمان آنان را از حدثه در مي آورد و سپس خفه شان مي كرد. در كرمان از كله هاي انسانها منار درست كرده بود. درآوردن چشم و كشتن انسانها همه روزه انجام مي گرفت.[97]
همچنين در كرمان نادر هفتصد نفر از مردم كرمان را به قتل رسانيد.
و از كله هاي مردم منارها درست كرد. نادر آقا فتحعلي كه كلانتر شهر كرمان بود را به قتل رسانيد. گناه آقاي فتحعلي اين بود كه در سال 1160 هجري، قمري شب سه شنبه نهم ربيع الاول شب قتل عمر با تحويل سال نو و جشن نوروز مصادف شده بود، آقا فتحعلي دست و پاي خود را حنا گذاشته بود. نادر خيال كرد به دليل قتل عمر كه در نهم ربيعالاول بود، آقا فتحعلي دست و پاي خود را حنا گذاشته است. به همين دليل فحش زيادي به سلاطين صفويه داد، كه چرا روز نهم ربيع الاول عيد نوروز را قرار دادند، و آقا فتحعلي را با طناب خفه كردند. منشي بنگاه تجارتي هلند، به چوب فلك بسته شد و چندان چوب خورد تا مرد. بهانه نادر اين بود كه چرا يكي از اشراف ايران مبالغ گزاف پول خود را به آن منشي سپرده است.[98]
جماعت زرتشتي كه در كرمان بودند، مجبور شدند به دستور نادرشاه دويست تومان ماليات بدهند، محصلان مالياتي نادر به ضرب شكنجه اين ماليات را از زرتشتيان اخذ كردند.
در كرمان به اطلاع نادر رساندند كه سه هزار خانوار زرتشتي به علت غضب و خشم نادرشاه از كرمان به ولايت نيمروز يا سيستان فرار كرده اند.[99]
قيام اصفهان:
نادر در زمستان سال 1159 هجري، قمري وارد اصفهان شد، نادر مدت چند هفته در شهر اصفهان توقف كرد. در شهر اصفهان بود كه علائم اختلال فكري در نادر ظهور كرد.[100]
هانوي مي نويسد:
«بر اثر كثرت كار و جنگهاي دائمي و انديشه هاي زياد و همچنين كسالتي كه به نادر عارض شد، يكنوع خشم و غضب دائمي و يك بيقيدي عجيب نسبت به بدبختي و درد و رنج اتباعش در نادر پديد آمد. براي فرو نشاندن آتش خشم خويش دست به ظلم و ستمهاي وحشت انگيزي زد. نادر هنگام توقف در اصفهان ظلم و شكنجه را از حد گذرانيد. هر كسي كه از خانه خود بيرون مي آمد با مناظر وحشتناكي از كشته ها كه در خيابانهاي اصفهان پراكنده بودند، روبرو مي شد كه به دستور نادر و افسران نادر كشته شده بودند.[101]
قيام فارس:
در سال 1157 هجري، قمري قيامي در فارس صورت گرفت، كه همه ايالت فارس بويژه شيراز، حويزه، شوشتر و حتي لار و سواحل خليج فارس را نيز دربرگرفت.[102] انگيزه اصلي قيام مردم فارس را، تحليل گران، ماليات بندي جديد نادر دانسته اند و نوشته اند كه[103]:
اين ماليات ها براي مردم سنگين بود. علت مستقيم قيام، شكنجه و كتك زدن مردم بود كه ماليات بگيران شاه براي دريافت ماليات بدان متوسل مي شدند. قيام كنندگان در همه جا محصلان مالياتي نادرشاه را به قتل مي رساندند.[104]
چادرنشينان قبيلة فيلي با يكديگر متحد شدند و حدود 20 نفر از ماليات بگيران نادرشاه را به قتل رساندند. ساير قبايل فارس نيز به قيام كنندگان پيوستند. تعداد قيام كنندگان به سرعت افزايش يافت. حدود 10 هزار نفر قيام كننده از تقي خان حاكم فارس تقاضا كردند كه قيام مردم را رهبري نمايد.[105]
تقي خان كه از اعيان بزرگ مملكت بود، و خانواده او يكي از قديمي ترين خانواده هاي ايران به شمار مي رفت. رتبه و مقام شايسته اي داشت و نادرشاه حكومت تمام نواحي منتهي به خليج فارس و شيراز را به وي تفويض كرده بود.[106]
تقي خان مسئول جمع آوري ماليات نيز بود. فرمان نادرشاه مبني بر جمع آوري ماليات، كشور را ويران ساخته بود و مردم ايران را دچار بدبختي عظيمي كرده بود. مردمي كه قدرت پرداخت ماليات را نداشتند، فرزندان خود را به تجار اروپايي و هندي فروختند. اخاذي، آزار و آدم كشي ماموران خزانه، مردم را خشمگين كرده بود. پيوستن اعضاي قبايل چادرنشين به قيام كنندگان حاكي از آن است كه ماليات بندي نادرشاه در سال 1156 هجري، قمري كوچ نشينان را مانند بوم نشينان به زحمت و سختي انداخته بود.[107] قيام كنندگان، خانه محمدتقي خان حاكم فارس را در ميان گرفتند و از او خواستند كه رهبري شورش را در دست گيرد. اما در شرايط و اوضاع و احوالي كه پيش آمده بود، تقي خان چاره اي جز همكاري با مردم شورشي نداشت.[108]
مجموع مالياتي كه نادر از ايالت فارس مي خواست، بيشتر از نصف مالياتي بود كه معمولاً از 3 الي 4 ايالت بزرگ و از جمله فارس مي گرفتند. هركس كه وجوه مالياتي را پرداخت نمي كرد، چشمش را از حدثه بيرون مي آوردند. تقي خان مي دانست كه گردآوري ماليات در شرايط جديد ميسر نيست، و از سويي مي دانست كه اختلاف مبلغ را از او خواهند گرفت، لذا خود سر به شورش برداشت و رهبري قيام را به دست گرفت.[109]
تقي خان پس از تصرف مسقط، كلبعليخان حاكم مسقط را كه با تقي خان همدستي نكرده بود، به قتل رسانيد. تقي خان خواست رستم خان فرمانده ناوگان ايران را نيز با خود همراه سازد و كشتي هاي جنگي نادر را تحت تسلط خويش درآورد، لكن رستم خان از خيانت به نادر خودداري كرد و با ناوگان خود از دسترس تقي خان دور شد.[110]
شورشيان در شيراز با نهايت رشادت از خود دفاع نمودند. از لحاظ عده، شورشيان در مقابل قواي مهاجم كمتر بودند. شورشيان توانستند به مدت چهار ماه و نيم پايداري نمايند.[111]
چند نفر چاپار خبر شورش تقي خان حاكم فارس را به اطلاع نادرشاه رساندند. كه تقي خان از فرمان نادر شاه سرپيچي نموده، و راه عصيان و مخالفت را انتخاب كرده است. نادر اين سخن را كذب و دروغ دانست، چرا كه به تقي خان كمال اعتماد را داشت. چرا كه تقي خان را از مستوفي گري به فرمانروايي كل ايالت فارس صاحب اختيار نموده بود.[112]
با توقف اردوي نادرشاه در حوالي دربند، كلبعلي خان كوسه احمدلوي افشار از طرف نادرشاه به عنوان سردار ايالت فارس انتخاب گرديد.[113]
تقي خان چون مدتي در سمت خود باقي مانده بود، بيشتر كارها و امور ايالت فارس را مختل كرده بود. نادرشاه محمدحسين قرقلوي امير آخورباشي كه از روسيه برگشته بود، را به عنوان سردار ايالت فارس تعيين نمود. و كلبعلي خان و تقي خان را به دربار احضار نمود. تقي خان با سپاهيان فارس كلبعلي خان را به قتل رسانيد، و از نيت تقي خان با خبر گشت. محمدحسين خان حقيقت ماجرا را به نادرشاه گزارش كرد.[114] قواي نادر در روز بيستم جمادي الاول سال 1157 هجري، قمري حمله ي بسيار شديدي عليه شورشيان ترتيب دادند. شورشيان را ناگزير به تسليم نمودند، شهر را به طور كلي تاراج كردند. بسياري از اهالي فارس را سپاهيان نادر از دم تيغ گذرانيدند. و از كله هاي مردم دو برج ساختند.[115]
سپاه نادر باغهاي پيرامون شهر را با خاك يكسان كرد. پس از اين خرابيها طاعون شهر شيراز را فرا گرفت و 14000 تن از اهالي را به هلاكت رسانيد.[116]
تقي خان مدتي در قطعه اي پنهان شد و سپس دستگير شد، به دستور نادر شاه تقي خان از يك چشم كور گرديد، و از مردانگي خنثي شد، و فرزندان او را در اصفهان به قتل رساندند و سپس او را به پيشگاه نادر شاه بردند.[117]
هنگامي كه نادر از دربند عازم جنگ با عثمانيها بود محمد عليخان قرقلو افشار را بعوان اكم در بند تعيين نمود و عدهاي سپاهي را به متابعت و پيروي از محمد عليخان مأمور نمود. نادر حيدر بيك افشار را بعنوان جاكم ايالت شيروان منصوب كرد، و عنوان خاني به حيدر بيك افشار بخشيد. شخصي بنام سام كه نسبش معلوم نبود در آذربايجان ادعاي شاهزادگي كرد و خود را پسر شاه سلطان سين ناميد. ابراهيم خان بيني او را قطع كرد او را بي دماغ كرد او را بي دماغ كرده، مرخص نمود. سام ميرزا به جانب داغستان رفت، و در ميان ازگيها بسر مي برد.[118]
شخصي بنام محمد ولدسرخاي كه در كوه و جنگل آواره بود، سام ميرزا را تحريك نموده، خواستار شورش و طغيان بر عليه نادرشاه برآمدند. آنان همچنين مردم دربند و طبرسران را تحريك نموده كه بر عليه نادر شورش نمايند.[119]
محمد ولد سرخاي و سام ميرزا با نامههايي به اهالي شيروان مردم آنجا را نيز تحريك به شورش نمودند. تا اينكه اين شورشها را محمد عليخان بعرض نادرشاه رسانيد.
شورشيان حيدرخان را بين شماخي و شابدان گرفته، محبوس نمودند. و بعد از چند روز او را بقتل رساندند، و اموال حيدر خان را غارت كردند. محمد ولدسرخاي با سام ميرزا به شيروان آمدند. اهالي طبرستان و شابدان به اطاعت سام ميرزا و ولدسرخاي در آمدند. مردم در بند نيز چون خير شورش مردم طبرستان و شابدان را شنيدند دست به شورش و طغيان زدند مردم دربند قطعه قير كه عدهاي از جماعت افشاريه در آن خدمت مي كردند را بقتل رساندند قطعه قير را بتصرف درآوردند، و به سام و محمد ولد سرخاي ملحق شدند. محمد عليخان عدهاي از رؤسا و اشرار دربند را كور كرد و روانة مغان ساخت و خود به استحكام قلعه پرداخت. و حقيقت اوضاع را به عرض نادرشاه رسانيد.[120]
اگر چه عاشور خان افشار پاپالو سردار آذربايجان آذربايجان، كه در ايروان بود، با شنيدن اين اخبار با افرادي كه در اختيار داشت براي قلع و قمع شورشيان به همراهي بيگلربيگي گنجه كه مشغول ساختن پل بود، با كريم خان افشار، و فتحعلي خان افشار چرخمي باشي و جمعي از خوانين و پانزده هزار نفر از جنگجويان به جهت سركوبي شورشيان شيروان عازم آنجا شدند. شاهزاده تصرالله ميرزا در تبريز بود و سپاهيان را جهت سركوبي شورشيان شيروان فرماندهي ميكرد. سپاهيان عاشورخان و فتحعلي خان در شيروان با شورشيان و ازگيان جنگ نمودند، و عدهاي از شورشيان را به قتل رساندند. محمد ولدسرخاي زخمي شد و با عدهاي از نفرات خود فرار نمود. سام ميرزا نيز با عدهاي معدود به گرجستان گريخت. سپس قلعه آقسورا را افراد عاشورخان بتصرف درآوردند و جمع كثيري از ازگيان را كه به محافظت قلعه مي پرداختند. زنده دستگير كردند.[121]
3-1- اوضاع سياسي ايران در زمان علي شاه:
بعد از آنكه عليقلي خان شاهزادگان نادر شاه را بقتل رسانيد، در بيست و هفتم جمادي الثاني سال 1160 هجري، قمري در مشهد تاج گذاري كرد. عليقلي خان خود را عليشاه ناميد. سكه و خطبه بنام خود خواند. در آن تاريخ پانزده كرور نقد مسكوك، كه هر كروري پانصد هزار تومان بود، در خزاين كلت موجود بود. سواي جواهر خانه و باقي تحايف و نفايس، كه بيشتر از حساب و قياس محاسبان بود، و در انديشه نمي گنجيد، چندين قطار شتر حامل دفتر و سر رشته آن بود، علي شاه تمامي نفوذ و اسباب نادري را از كلات حمل و نقل و به مشهد مقدس آورد. علي شاه از مضمون «همانا خداوند مسرفين يا اسراف كنندگان برادران شياطين هستند»، را نا شنيده انگاشته بود، دست به تبذير و اسراف گشود، و به هر فرومايه و شريف بخشش نمود.[122]
نقره خام را به بهاي شلغم پخته و گوهر شاهوار را بجاي سنگ و سفال بخرج داده بود.[123]
علي شاه حسنعلي بيك الممالك را با سهراب خان گرجي غلام خود را، نظام بخشي امر سلطنت ساخت، و خودش هم به عيش و عشرت پرداخت.[124]
علي شاه هنگام جلوس بر تخت سلطنت فرماني صادر كرد، و در آن از ستم و جور نادر اظهار انزجار نمود و اسم خود را نيز از علي شاه به عادل شاه تغيير داد تا همة مردم بدانند كه ديگر دوران ستمكاري نادري پايان گرفته و دورة عدل عليقلي خاني آغاز شده است.[125]
فهرست منابع و مآخذ
1-استرآبادي، ميرزا مهدي خان، جهانگشاي نادري، به اهتمام سيد عبدالله انواه، تهران، انتشارات انجمن آثار ملي، 1341
2-استرآبادي، ميرزا مهدي خان، دره نادره، به تصحيح دكتر سيد جعفر شهيدي، تهران، انتشارات انجمن آثار ملي، 1341
3-اوتر، ژان، عصر نادرشاه افشار، ترجمه، دكتر علي اقبالي، تهران، سازمان انتشارات جاويدان، 1363
25- گلستانه، ابوالحسن محمد امين، مجمل التواريخ شامل وقايع و رويدادهاي سي و پنج سالة بعد از نادرشاه، به سعي و اهتمام مدرس رضوي استاد دانشگاه، تهران، انتشارات كتابخانة ابن سينا، 1344
عبوديت كمال كمالات است و همه كمالات انساني در اين جهت است كه آدمي به عبوديت حق و اصل شود و در مدارج و مراتب آن بالا رود . هيچ كمالي مانند عبوديت آدمي را به مقامي كه شايسته آن است نمي رساند و آنچه به آدمي ، هويت انساني مي دهد ، گام زدن در مسير عبوديت الهي و ربوبي شدن در پرتو فروغ بندگي است . عبادت حقيقت انسان را ظاهر مي سازد و روح را پاك و كسب سعادت مي كند و اطاعت خداوند در جاودانگي انسان بسيار موثر است . عبوديت بستر كسب همه ي كمالات است . عبادت واقعي عبادتي است كه صرفا به نيت تقرب به خدا و توجه به حضور او صورت مي گيرد .
مقدمه ي تئوري در مورد عبوديت
مفهوم و جايگاه عبوديت
عبوديت كمال كمالات است و همه ي كمالات انساني در اين جهت است كه آدمي به عبوديت حق و اصل شود و در مدارج و مراتب آن بالا رود .
“ عبوديت ”تسليم حق بودن و گردن نهادن به خواست الهي است ، يعني “ عبد ”جز رضاي حق نخواهد و در برابر او در ذلِتو اطاعت مطلق باشد كه اصل عبوديت ، خضوع و تذلِل است . از همين رو عرب به شتر رام و مطيع “بَعِيرٌ مُعَبـًّدٌ ”و به راهي كه اثر كوبيده شدن و كثرت رفت و آمد هموار باشد “ طَرِيقٌ مُعَبَّدٌ ” گويد . “عبادت ”اطاعت توأم با خضوع و كرنش و فروتني است و “ تَعَبُّد ” به معناي تنسِك است . “ عَبَدَهُ ”يعني او را پرستيد و “ عَبَدَِبِهِ ” يعني ملازم او شد و از وي فاصله نگرفت و “ عَبْد ” مملوك است ، برده است ، آزاد نيست . بنابراين عبد در برابر مولا ، وجودي براي خويش قائل نيست ، ملازم مولاست و از وي فاصله نمي گيرد ، آزادي و استقلال را از خود سلب مي كند و در برابر مولاي خويش هيچ گونه خلاف و تعدِي نمي كند ، مطيع اوست و به اراده و خواست او عمل مي كند .
چنين كمالي آدمي را با حقيقت خويش آشنا و همراه مي كند ، و هر چه انسان در منازل و مراتب عبوديت حق بالاتر رود ، به حقيقت انساني خود نزديكتر مي شود و اسما و صفات حق را بيشتر در خود جلوه مي دهد .
هيچ كمالي مانند عبوديت آدمي را به مقامي كه شايسته ي آن است نمي رساند ، زيرا انسان به ميزاني كه عبدٍخداي متعال بشود ، استعدادهايش در جهت كمال مطلق شكوفا مي شود ، و اين مقام والاترين مقامات انساني است .
عبوديت : اصلي ترين دعوت انبيا
تا زماني كه بت پروري و بت پرستي وجود دارد ، تا زماني كه آدمي اسير كرنش در برابر غير خدا و پرستش امور موهوم است ، بستر عبوديت الله و كمال حاصل از آن براي انسان فراهم نمي شود . از اين روست كه پيام آوران الهي بيش از هر چيز بر نفي بت پروري و بت پرستي تأكيد كرده اند و تلاش نموده اند مردمان را از بندگي غير خدا و پيروي شيطان آزاد نمايند و به بندگي حقيقي برسانند كه در چنين بستري
استعدادهاي كمالي آدمي در جهت حق شكوفا مي شود ، چنانكه در مصباح الشريعه از امام صادق ( ع ) وارد شده است :
بندگي خدا گوهر گرانبهايي است كه باطن آن آزادي و ربوبيت است .
انسان به ميزاني كه عبد مي شود و به مقام بندگي دست مي يابد ، ربّ مي گردد ، و دعوت انبيا ، دعوت به ربوبيت است از طريق عبوديت . انسان تا ازطريق عبوديت به ربوبيت نرسد واجد كمالي حقيقي نمي شود ، زيرا در غير اين صورت خودش نيست ، موجودي مجازي است .
“ ربوبيت ” به معناي مالك شدن ، صاحب بودن ، دارا بودن ، مدِبر بودن ، سرپرست و متصدي بودن است ، و انسان در سايه ي عبوديت الله مالك خود و قواي خويش و واجد كمالات انساني مي شود ، صاحب جمال و جلال مي شود ، و زيبايي و خوبي و نيكويي در او جلوه مي نمايد . دعوت پيام آوران الهي به عبوديت ، راهي است به سوي ربوبيت و اتصاف آدمي به كمالاتي كه لايق آن است .
دعوت پيامبران و مصلحان الهي ، دعوت به خود نيست ، دعوت به عبوديت حق است و فراخواني به ربوبيت . عبوديت هموار شدن راه است براي ربوبيت ، و بي گمان نمي توان به سوي رباني شدن و الهي شدن و متِصف به صفات جمال و جلال حق شدن گام برداشت ، جز در سايه ي عبوديت حق و شكستن بتهاي عيني و ذهني . تا زماني كه بتپروري و بت پرستي هست ، خداپرستي در محاق است .
حضرت ابراهيم ، بت شكن بزرگ تاريخ ، خطاب به قوم خويش ، بلكه به همه ي اقوام ، در طول تاريخ هشداري بزرگ داده است :
تا بت پروري ها و بت پرستي ها هست ، راه هموار نيست ، و اگر انسان از راه عبوديت به سوي ربوبيت گام بر ندارد ، گرد خويش مي گردد و اسير بت پروري و بت پرستي مي شود و از خس و خاشاكي هم بي ارزش تر مي گردد .
آنچه به آدمي ، هويت انساني مي دهد ، گام زدن در مسير عبوديت الهي و ربوبي شدن در پرتو فروغ بندگي است ، زيرا هويت اصلي و رنگ حقيقي آدمي ، رنگ بندگي و جلوه ي ربوبي آن است . و عبادت ، حقيقت انسان را ظاهر مي سازد و رنگ فطرت را در آدمي جلوه مي دهد و بستر ربوبيت را فراهم مي نمايد ، و اگر در اين جهت تلاش نشود ، ظلمت آدمي افزون مي شود و از ظلمت نيز ظلم بر مي خيزد : ظلم فردي ، اجتماعي ، خانوادگي ، سياسي و اقتصادي . در حالي كه اگر عبادت ، واجد روح عبوديت باشد ، ظلمت زدا و جلوه دهنده ي رنگ حقيقت انسان است .
عبوديت بستر كسب همه ي كمالات
عبوديت حقيقي ، يعني عبوديتي كه انسان را در ظاهر و باطن در مقام بندگي حق راه مي برد ، بستر كسب همه ي كمالات انساني است و پيامبر اكرم ( ص ) نيز به سبب عبوديت خويش به مقام رسالت نايل شد .
از تقدِم مقام عبوديت بر رسالت روشن مي گردد كه قدم عبوديت بستر همه ي كمالات و مقدِمه همة مقامات سالكين است ، و رسالت شعبه ي عبوديت است .
راه انسانيت ، عبوديت الله است و آدمي به ميزاني كه به كمال بندگي متصف مي شود ، از پيروي غير حق دور مي گردد و اطاعت حق در اعضا و جوارح و قلب و وجودش جاري مي گردد .
عبادت رنگ حقيقي آدمي را ظاهر مي سازد و زمينه ي دستيابي انسان به كمال لايقش را فراهم مي نمايد . البته عبادت منحصر به صورتي خاص نيست ، بلكه هر عملي كه درآدمي زمينه عبوديت فراهم سازد و موجب تقرب و نزديكي به درگاه حق شود و بندگي خدا را به بار بنشاند ، نوعي عبادت است : تعليم و تعلِم ، كسب و كار ، شادي و نشاط ، ورزش و تفريح و … هر چيز به شرط آنكه در اين مسير باشد و ناخالصي هاي آدمي را بزدايد و راه بندگي را هموار سازد .انساني كه ظاهر و باطنش ، و گفتار و كردارش يكي باشد ، مي تواند امانت را حمل نمايد و حق امانت را به جا آورد . انسان به فطريتش متعِهد پيماني است و اين پيمان امانتي است بر دوش آدمي و هر كه اين عهد و پيمان را پاس دارد و حق آن را ادا نمايد ، عبادت را خالص به جاي آورده است ، و آن عهد و پيمان اين است كه آدمي جز خداي سبحان را نپرستد و بندگيِ جز او نكند و در برابر غير حق سر خم ننمايد .
راه سعادت آدمي در عبوديت الله است و هر كه ظاهر و باطن ، و گفتار و كردار خود را يكي نمايد ، اين توفيق را مي يابد كه عبادت را خالص به جاي آرد و راه عبوديت
حق را بر خود هموار سازد .
بالاترين مرتبه ي عبادت ، عبادت كساني است كه خداي سبحان را از سر شكرگزاري عبادت نمايند . اظهار نعمت وجود اين است كه آدمي جز خدا را بندگي ننمايد كه اين مقتضاي كمال انساني است . اقتضاي وجود انسان اين است كه به حقيقت وجودي خود ، يعني بندگي پشت نكند و فقط خداي سبحان را بپرستد و در اين پرستش جز او را ملاحظه نكند كه ملاك حقيقت عبادت اين است .
عبادتي بستر عبوديت و جلوه يافتن ربوبيت را در آدمي مهيا مي كند كه بناي آن بر اخلاص باشد و از سر فهم و بصيرت صورت پذيرد . در واقع فهم عميق و بصيرت و معرفت ، آدمي را به عبادت و بندگي مي خواند و هر چه انسان در مراتب معرفت بالاتر رود ، لياقتش براي عبوديت بيشتر مي شود .
معرفت حقيقي كه نتيجه ي تفكِر حقيقي يعني سلوك معنوي و گذشتن از كثرات و شهود حق در تمام موجودات است ، خود والاترين مرتبه ي عبادت است كه امير مؤمنان علي ( ع ) فرموده است :
تفكر حقيقي كه با گذشتن از ظواهر و كثرات و رسوخ به باطن امور و پي بردن به فقر ذاتي و عدم ماهوي موجودات در قبال حق ميسِر مي شود ، عبادتي است كه آدمي را به بالاترين مراتبي كه شايسته ي آن است سير مي دهد .
اين تفكر حقيقي و سلوك معنوي ، ديدن عالم و آدم را با توجه به اصل و مبدأ حقيقي آنها ميسر مي سازد .
اگر آدمي به دريافتي درست از زندگي و بندگي دست يابد ، بناي زندگي را بر بندگي و فرمانبرداري حق مي گذارد و چنان عمل مي كند كه همه چيزش صورتي از بندگي و فرمانبرداري حق داشته باشد ، كار و تلاش ، خورد و خوراك ، شادي و تفريح ، سياست و مديريت ، و همه چيز ، و اين گونه است كه عمر تضييع نمي شود و تباه نمي گردد . امير مؤمنان علي ( ع ) به چنين وضعي در زندگي و گذران عمر دعوت كرده و فرموده است :
عمر خود را از ضايع كردن آن در غير عبادت و طاعت نگاه دار .
هر چه در جهت حق باشد ، جلوه اي از حق مي يابد و مي ماند و آنچه در جهت حق نباشد ، تباه مي گردد .
هر چه صورتي از خود خواهي و خود مداري داشته باشد ، آدمي را و عمل آدمي را تباه مي سازد و هر چه صورتي از عبادت و اطاعت حق داشته باشد انسان را به عبوديت حق و اصل مي كند و جلوه گر ربوبيت در آدمي مي شود .
البته گام نهادن در راه هدايت و سير در مسير عبوديت جز با خواست خود انسان و ميل و اختيار آدمي و شوق و نشاط او در اين مسير فراهم نمي شود . اين راه راهي نيست كه از سر اجبار يا اضطرار براي انسان مهيا شود و از اين روست كه در
دينداري و بندگي هيچ گونه تحميلي راه ندارد و انسان بايد اينراه را خود انتخاب نمايد و با قدم خويش طي كند و اگر جز اين باشد بعثت و دعوت ، و تبليغ و ارشاد ، و نويد و تهديد ، و پاداش و كيفر باطل خواهد بود . اعتقاد به قسمت و اينكه سرنوشت آدمي از پيش برايش معين شده و بر پيشاني اش نوشته شده و تقدير كسي چنين است و تقدير ديگري چنان ، خلاف اين منطق و از بيخ و بن باطل است ، چنانكه امير مومنان علي ( ع ) فرموده است .
خداوند را هدايت و عبوديت را گشوده و تكاليف آن را آسان قرار داده و انسان را آزاد آفريده تا خود ، خويش را بپردازد و آن گونه كه مي خواهد خود را بسازد . از اين رو راه عبوديت ، راهي است اختياري و از سر آزادي و مبتني بر فهم و خردورزي ، كه اگر جز اين باشد آن را بهايي نيست ، و بر آن اثري مترتبت نيست ، و عملي است چون عمل خر آسيا كه چشمش را مي بندند و او را با رشته اي به استوانه ي گرداننده سنگ آسيا مي بندند و او گرد خود مي گردد و گمان مي كند كه حركت كرده و پيش رفته است ، در حالي فقط گرد خويش گشته است .
عبادت بي فهم و كور موجب ترقي و رشد آدمي و كسب كمالات انساني نمي شود . صرف عمل موجب كمال يابي نيست ، بلكه عمل بايد از پايگاهي درست برخيزد تابه عبوديت منجر شود ، زيرا هر گونه عبادتي عبوديت نمي آورد .
عبادت از سر جهالت و ناداني ، جمود و خشك مغزي ، قشريگرايي و بي بصيرتي ، و خود بيني و خود خواهي ، آدمي را متصف به كمال بندگي نمي نمايد . آنچه مهم است
اين است كه عبادت منجر به عبوديت شود و بندگي آورد و اِنيت و اَنانيت را بزدايد و گردنكشي و گرد نفرازي را ريشه كن سازد ، و اگر جز اين باشد ، بر آدمي همان مي رود كه بر ابليس رفت .
آن كه به سبب عبادتش ، خود را برتر از ديگران مي بيند و گردنفرازي مي نمايد ، آن كه به توهِم ديانتش همه را منحرف مي داند ، جز خود ، آن كه به خاطر امكاني كه يافته است احساس خدايي مي كند و مردمان را مملوك خويش مي گيرد و گردنكشي مي كند و هر صورتي از اين امور ، صورتي است از نفي عبوديت و بندگي ، و جلوه اي است از گردنفرازي و گردنكشي شيطاني ، وقانون خدا درباره ي همه يكسان است.
آن عبادتي آدمي را به عبوديت حق مي رساند كه از هر گونه نسبت و ارتباط پست و آلوده و نفساني به دور باشد ، و در واقع عر عملي كه موجب بندگي خدا مي شود و در نتيجه گوهر حقيقت انسان را آشكار مي سازد و آدمي را به كمالات لايقش مي رساند ، عبادت حق است . از اين رو در بيانات امام علي ( ع ) چنين وارد شده است :
زهد ترك رابطه پست و نفساني و آلوده با هر امري از امور عالم است و چنين امري بهترين بستر كسب كمالات انساني و وصول به بندگي است ، و چه خوب عبادتي است ، عبادت كندن از تعلِقات پست و پيوندهاي تنزل دهنده ي انسانيت انسان :
انسان با جدا شدن از دنياي نكوهيده ، يعني ترك رويكرد پست به هرامري از امور عالم، مي تواند عبادت خود راخالص كند و مقدِمات بندگيواقعي را فراهم نمايد كه در منظر
امير مومنان علي ( ع ) خالص كردن عمل براي خدا خود بهترين عبادات است .
اين گونه است كه انسان مي تواند از حاكميت لطيف ترين و سخت ترين بتها ، يعني بتهوا و هوس ، و اِنيت و اَنانيت ، و دنيا پرستي آزاد شود و از اسارت شهوات رهايي يابد و به تفكر حقيقي دست يابد و عبوديت را در خود جلوه گر سازد ، به بيان امام علي ( ع ) :
“ تَرْكُ الشَّهَوَاتِ أَفْضَلُ عِبَادَةٍ . ”
واگذاشتن خواهشهاي نفساني برترين عبادت است .
“ أَفْضَلُ الْعِبادَةِ الْفِكْرٌ . ”برترين عبادت تفكِر است .
انسان در اين مقام به خشيت الهي مي رسد ، و خشيت آن بيمي است كه با تعظيم و بزرگداشت چيزي همراه است و اين حالت بيشتر از راه علم و آگاهي و انديشه نسبت به چيزي كه از آن خشيت هست حاصل مي شود ، و اين گونه است كه انسان با درك عظمت حق و شناخت قادر مطلق ، بر اساس خشيت زندگي مي كند و در مدار عبوديت سير مي نمايد و لايق بهترين كمالات مي شود .
در چنين مرتبه اي آدمي در مدار بندگي زيست مي كند و در همه ي امور زندگي از بندگي حق دور نمي شود . نه به روابط و مناسبات به دور از بندگي خدا تن مي دهد ، و نه خود نسبت به ديگران خدايي مي كند ، و نه گردنفرازي و گردنكشي مي نمايد ، بلكه پيوسته عظمت حق را ملاحظه مي كند و فقر ذاتي خويش را مي بيند و بندگي خدا را درهمه ي وجوه زندگي اش جلوه مي دهد . منبع (1)
روح عبادت
عباداتي كه انسان ها مأمور انجام آن مي گردند داراي دو بعد بدني و روحي است . بعد بدني آن عبارت از الفاظ و كلمات و حركاتي است كه توسط شخص به انجام مي رسد و اما بعد روحي آن مربوط به خشوع و توجه است با توجه به اين مقدمه عبادت واقعي عبادتي است كه انجام دهنده آن با همه وجود و با حضور قلب آن را به جاي آورد . مرحوم نراقي – قدس سره – در كتاب جامع السعادات مي فرمايد : چگونه مي توان باور كرد كه عبادت بدون برخورداري از خشوع و حضور قلب با غفلت انجام پذيرد با اينكه اسلام نماز را عمود دين و فاصل بين كفر و اسلام قرار داده است . روي اين اصل مي توان استنباط كرد كه عمده چيزي كه در نماز مورد توجه است خشوع و خشيت است كه جز در پرتو حضور قلب تحقق آن امكان پذير نمي باشد .
لذا برخي از آيات قرآن و روايات انسان هاي مؤمن را از غفلت و بي توجهي بر حذر داشته و در مواردي نيز به تحصيل خشوع ترغيب به عمل آورده است . منبع (2)
در مقام و مرتبه ي وصول به قرب خداي متعال ، انسان همه ي اشياء را قائم به ذات اقدس الهي مي بيند و علم حضوري به حقايق هستي پيدا مي كند و به اندازه ظرفيت وجودي خود از انوار جلال و جمال الهي بهره مند مي شود و ميل فطري او به شناختن حقايق هستي ارضا مي گردد هم چنين است در اين مرتبه كه به سرچشمه و مظهر قدرت بي نهايت راه مي يابد و در اثر اتصال و ارتباط با آن ، توان انجام هر كاري را كه در تير رس خواست و اراده اش قرار گيرد پيدا مي كند وميل فطري قدرت طلبي او ارضا و اشباع مي گردد . حقيقت اين امر به بهترين وجه در بهشت نمود مييابد و طبق روايات و آياتي كه در احوال بهشتيان آمده است ، هر چه آنان تمنا و اراده كنند انجام مي پذيرد و كاري نيست كه آنان درخواست كنند و تحقق نيابد . هم چنين در اين مرتبه است كه مي تواند بالاترين درجه ي محبت را به والاترين محبوب ها پيدا كند و به نهايت قرب و نزديكي و وصول و ارتباط حقيقي به او نايل گردد .
قرآن شريف انسان را با لفطره خداشناس معرفي مي كند و مدعي است كه همه ي انسان ها در نشئه اي از وجود ، پروردگار خويش را با لعيان مشاهده كردهو به ربوبيت او اعتراف كردند .
طبيعي است كه اگر انسان به معاينه و علم حضوري و شهودي خداوند را بيابد چنان كه هر موجود ديگري به فطرت خود و از ناحيه ي ذات خود پروردگار خود را مي يابد و از او محجوب نيست ، ديگر حجت بر او تمام است و ديگر او در قيامت نمي تواند معرفت خويش به خداوند را انكار كند .
نقش اطاعت و بندگي در ارتباط با خدا
از جمله احاديثي كه مي توان از آن جهت اثبات ارتباط و تقِرب كامل به خداوند استفاده كرد ، حديثي است كه مرحوم ابن فهد حلي ، يكي از علماي بزرگ شيعه ، آن را در كتاب عدة الداعي از طريق رسول خدا نقل كرده است كه خداوند فرمود :
اي فرزند آدم ، من بي نيازي هستم كه نيازمند نمي شوم ، مرا در آنچه بدان امر كرده ام اطاعت كن تا تو را بي نياز كنم كه نيازمند نشوي ، اي فرزند آدم ، من زنده اي هستم كه نمي ميرم ، مرا در آنچه امر كرده ام اطاعت كن تا تو را زندگي ييبخشم كه نميري ، اي فرزند آدم ، من به هر چه بخواهم ، مي گويم “ باش ” پس مي شود ، مرا در آنچه امر كرده ام اطاعت كن تا تو را چنين سازم كه به هر چه بخواهي ، بگويي “ باش ” پس بشود . اين حديث كه از محتوا و مضامين بسيار عالي برخوردار است كه در فهم و تصور اذهان عادي نمي گنجد ، از جوانب گوناگون قابل بررسي است و ما فعلاً از اين زاويه كه اين حديث مي تواند شاهد و مؤيد مطلبي باشد كه با برهان عقلي ثابت شده است و آناين كه انسان مي تواند ارتباط آگاهانه با خداوند داشته باشد و تا آنجا به خداوند تقرب جديد كه به همه ي گرايش هاي فطري خويش ، از جمله قدرت نامحدود علم نامحدود ، كمال و سعادت نامحدود ، دست يابد و به واقع به همه ي خواسته هاي نامحدود خود برسد ، بر اساس اين روايت ، اگر بنده اي از خداوند اطاعت كند ، به او چنان رفعت و عظمتي مي بخشد كه براي ما قابل فهم و تصور نيست و او را از مظاهري از صفات خود برخوردار مي سازد . خداوند جلوه هايي از قدرت لايزال خود را در اختيار او مي نهد تا او مظهري از قدرت الهي گردد . همان طور كه خود غني و بي نياز است ، او را برخوردار از صفت غنا مي سازد تا بجز خداوند به ديگران نيازمند نگردد . ( چنان كه ملاحظه مي شود مومن از غنايي كه عين ذات الهي است برخوردار نمي گردد ، بلكه خداوند مرتبه اي از غنا كه همان غناي از ما سوي الله است و رسيدن به آن براي مخلوق ميسور مي باشد ، در اختيار انسان قرار مي دهد . )
نقش اطاعت خداوند در جاودانگي انسان
هم چنين در آن حديث شريف خداوند مي فرمايد اگر بنده ام مرا اطاعت كند ، به او حيات جاودان مي بخشم . شكي نيست كه انسان بيش از هر چيز از مرگ مي ترسد ، چون خيال مي كند كه با مرگ زندگي اش به پايان مي رسد . براي او زندگي از هرچيزي عزيز تر است و تلاش و فعاليتهاي او در راستاي تداوم همين زندگي انجام مي پذيرد و از اين جهت ، بالاترين آرزوي او رسيدن به حيات ابدي است . البته ما معتقديم كه با مرگ زندگي انسان خاتمه نمي پذيرد و روح پس از مفارقت از بدن به حيات خود ادامه مي دهد ، اما چنان نيست كه همه ي ارواح از يك نوع حيات برخوردار گردند و چنان نيست كه ارواح عموم مردم پس از مرگ حتِي به مانند پيش از مرگشان فعال و تأثير گذار باشند و كماكان به فعاليتهايي كه در دنيا داشتند ادامه دهند . بلكه كساني كه دردنيا مراحل تعالي و تكامل معنوي و نفساني را پيموده اند و در زمره اولياء و دوستان خدا قرار گرفته اند و به فرموده قرآن حيات ابدي و اخروي آنان بالنده تر و شكوفاتر است و پس از مرگ ، سطح تأثير گذاري و فعاليتهاي روح آنها گسترش مي يابد چون آنها با مرگ از حصار بدن ، محدوديت ها ، تنگناها و موانع رها مي گردند و به مانند پرنده اي مي گردند كه سنگي را كه به پاهايش بسته بودند ، باز مي كنند و او پر مي گشايد و پرواز مي كند . منبع ( 3 )
عبادت روح را پاك و كسب سعادت مي كند
خداوند همانند فرمانروايان عبادت كردن بندگانش را تكليف نكرده كه از آنها بهرمند گردد ، زيرا او از همه چيز و همه كس بي نياز است ، و نيز به خاطر ادب كردن آنان چنين مسئوليتهايي را به عهده ي آنها نگذاشته است ، زيرا خودش فرموده است :
“ خدا براي شما آساني مي خواهد ، نه سختي و دشواري ” بلكه اين تكاليف ، به خاطر اين است كه : پليدها و امراض روحي را از بندگان خود دور كند ، تا از اين راهبتوانند زندگي هميشگي و سلامت جاوداني به دست آورند .
آدمي هنگامي كه از مادر متولد مي شود ، نسبت به مردمي كه در جهان ديگرند مرده است ، چون چشمي كه آنها را ببيند و گوشي كه گفتارشان را بشنود و زباني كه با آنها سخن بگويد و عقلي كه آنها را درك كند ، ندارد . پس آن زندگي و چشم و گوش و ابزار آخرتي ، غير اين است كه آدمي در دنيا دارد . و چگونه ممكن است آن زندگي و ابزار ، همانند اين باشد كه همه ي مردم در اين جهان دارند و حال آنكه خداوند آنها را از كافران سلب كرده و آنان را مرده ، كر ، گنگ و كور خوانده است .
آدمي در بدو امر داراي استعدادي است كه مي تواند همه ي اين كمالات و سرمايه ها را تحصيل نمايد ، و اگر كوتاهي كند چنين فرصتي از دستش خواهد رفت ، همان گونه كه زغال در ابتداي امر قابل آتش گرفتن است ، ولي اگر بسوزد و خاكستر شود ، ديگر امكان آتش گرفتن نخواهد داشت .
كساني كه در كفر و فسقشان باقي هستند ، يا مرده اند ، يا مريض اند ، يا كور و كرند كه ديگر قابليت زنده شدن و شفا يافتن را ندارند و لذا قرآن مجيد درباره ي اين افراد مي گويد : “ تو نه مي تواني مردگان را حرف حالي كني و به كران گفتارت را بشنوايي ، هنگامي كه به فرار پشت كردند ، تو كوران را از ضلالتشان هدايت نتواني كرد ” “ كران و گنگان كورانند ، و چيزي نمي فهمند ” . كساني كه در دلهايشان مرضي هست مي بيني كه به تو همانند كسي كه از هول مرگ غش كرده است ، مي نگرند ”.
قطعا مشركان ناپاك هستند اما درمقابل ، مؤمنان را اين چنين توصيف مي كند : “ تا هر كه را زنده دل است بيم دهد ” . “ آنان صاحبان قوت و بصيرت اند ” .
بنابراين هر كسي كه پيش از فاسد شدن اين استعداد ، توانست حيات جاويدان و درستي و پاكي واقعي نمايد ، براي هميشه زنده و داراي بصيرت و شنوايي و طهارت و پاكي معنوي خواهد بود ، و همان طور كه قرآن كريم مي گويد : “ توشه برگيريد بهترين توشه پرهيزكاري است ” از توشه ي آخرتي بهرمند است ، و از رهبريهاي پيامبر گرامي اسلام ، كه قرآن مجيد درباره اش مي گويد : “ تو به راه راست هدايت مي كني ، راه خدايي كه هر چه در آسمانها و زمين است از اوست و كارها به سوي خداوند باز مي گردد ”استفاده نموده است ، و فرمان خداوند كه مي فرمايد : “ به سوي مغفرت پروردگارتان بشتابيد ” اطاعت نموده ، و از روش كساني كه خدا آنان را اين چنين توصيف مي كند : “ آنان در نيكيها شتاب مي كنند ” پيروي نمايند . چنين شخصي شايسته رستگاري است و به اين سعادت بزرگ كه قرآن كريم مي گويد : “ شايد رستگار شويد ” نايل شده باشد . منبع ( 4 )
عشق در پرستش
در فرق عابد و زاهد و عارف ، يكي از ويژگيهاي عرفا ، پرستش خداوند است ، به خاطر عشق به او ، نه به خاطر طمع به بهشت ، يا ترس از دوزخ ، رابعه ي عدويه ميگفت : “ الهي ، ما را از دنيا ، هر چه قسمت كرده اي ، به دشمنان خود ، ده و هر آنچه از آخرت قسمت كرده اي ، به دوستان خود ، ده ، كه : مرا ، تو ، بسي
خداوندا ، اگر ترا ، از بيم دوزخ ، مي پرستيم ، در دوزخم ، بسوز ، و اگر ، به اميد بهشت ، مي پرستيم ، بر من ، حرام گردان . و اگر براي تو ، ترا مي پرستيم ، جمال باقي ، دريغ مدار . منبع ( 5 )
عبادت و مديتيشن
انسان ولو ايمان هم داشته باشد خدا را فراموش مي كند ، مگر در موارد احتياج يا در حالت اضطرار . هدف از عبادت ، جلوگيري از اين فراموشي و حفظ ارتباط با خداست.
عبادت “ دستگاه گيرنده ي ” عابد را به سمت خدا مي گرداند و به او امكان مي دهد كه از اين راه انرژي او را دريافت كند . انرژي الهي اكسيري است براي شفاي تمام دردها ، بخصوص دردهاي روح . اين انرژي ، روح ملكوتي را سرزنده نگاه مي دارد و آن را تصفيه مي كند ، بر درخشش آن مي افزايد ، و از همه مهم تر ، مانع از غفلت و بي خبري او مي شود .
شرايط عبادت
اصل در عبادت ، حضور قلب است . عبادت واقعي عبادتي است كه صرفاً به نيت تقرب به خدا و توجه به حضور او صورت گيرد . طبق اين اصل ، مهم “ توجه ” است ، الفاظ در مرتبه ي بعد قرار مي گيرد . وقتي عبادت مي كنيم ، مثل اين است كه عبادتمان روي نوار مغناطيسي ضبط مي شود . آنچه دروناً مي گوييم ، اگر با توجه همراه باشد و معني آن در ذهن خودمان طنين بيفكند ، تماما ثبت مي شود . متقابلاً لحظات بي توجهي هم به صورت جاهاي خالي ، روي نوار باقي مي ماند ، چنان كه گويي در آن زمان هاعبادتي انجام نشده است . كلا اگر عبادت با بي توجهي انجام گيرد ، پيامي فرستاده نمي شود ، در اين صورت تنها اجري كه نصيب عابد مي شود ، اجر زحمت جسماني اشاست كه براي انجام عبادت بر خود تحميل كرده است .
عبادت به هر شكلي كه باشد ، اگر با حضور قلب انجام شود به مبدأ مي رسد ، چنانچه با شور و هيجان هم همراه باشد اثر بيشتري دارد . اين شور و هيجان را مي تواند موسيقي ، آواي خوش ، محيطي خاص و غيره پديد آورد .
هرچه شور و هيجان بيشتر باشد ، قلب بيشتر به هيجان مي آيد و اثر عبادت بيشتر مي شود . انسان در تنگنايي ، اگر با همان سوز و هيجان قلبي كشتي شكستگان ، خدا را بخواند پاسخ مي گيرد .
خواسته هايي كه در وقت دعا از خدا مي خواهيم بستگي به فرهنگ ، تربيت و مرتبه ي روحي دارد . كسي كه روحاً در مرحله ي شريعت است ، مي تواند خواسته هاي مادي و معنوي ، هر دو را ، داشته باشد . در اين مرحله خواسته ي مادي داشتن اشكال ندارد و حتي مي تواند مفيد هم باشد ، بدين معنا كه از اين طريق با خدا بهتر آشنا مي شود و رابطه ي نزديك تري با او بر قرار مي كند .
در مرحله ي عرفان ، طبيعت عابد تغيير مي كند و به تبع آن ، خواسته هاي او نيز عوض مي شود ، به طوري كه ديگر خواسته ي مادي برايش نمي ماند . در اين حال ، عابد آرزو دارد كه خدا را بيشتر دوست بدارد و به اونزديك شود . دريك كلام ، رضايت او را مي طلبد . در اين مرحله ، از خدا مي خواهد كه او را از شر طغيان هاي نفس اماره اش حفظ كند و به او توفيق دهد تا در راهش پايدار بماند .
همچنين از وظايف انسان است كه در هر مرتبه اي از معنويت كه هست ، براي “ روح والدين ( حتي در زمان حياتشان ) و مؤمنين و مؤمنات ، بلكه جميع مخلوقات طلب مغفرت و رحمت و خير بركت ” بنمايد .
عبادت قبل از هر چيز وسيله اي است براي ارتباط با خدا و كسب انرژي از او .
مراتب عبادت
عبادت چهار مرتبه دارد كه هر يك از مراتب آن مطابقت دارد با يكي از چهار مرحله ي تكامل دين ( شريعت ، طريقت ، معرفت ، حقيقت ) . تغييراتي كه در حين عبادت درضمير عابد پديد مي آيد نمودار مرتبه ي معنوي اوست و به او نشان مي دهد كه در چه مرحله اي قرار دارد .
مرتبه ي اول مربوط به عبادات شرعي است و سه مرتبه ي بعدي با كيفيات معنوي ( عرفاني ) مطابقت دارد .
مديتيشن طبيعي
مديتيشن طبيعي يا فطري عبارتاز اين است كه بكوشيم تا درجريان زندگي روزمره ، خود را تنها نبينيم و او را حاضر و ناظر بر خود احساس كنيم . براي اين كار ، احتياج به گرفتن هيچ گونه وضع خاص جسماني يا داشتن حالات و انجام حركات بدني يا تكنيك هاي ويژه اي نيست . در ابتدا كافي است كه با تلاش ذهني ، شخص كوشش كند او را همواره در كنار خود حاضر وناظر بداند ، و باور كند كه هميشه همراه اوست تا ياري اش دهد و سعي كند در تصميماتي كه مي گيرد نيتش رضايت او باشد .
براي اينكه چنين كوشش ذهني كارآيي بيشتري داشته باشد و سريع تر به نتيجه برسد ، لازم است كه شخص براي خود برنامه ي عبادي منظمي قرار دهد و به طور مرتب اجرا كند و سعي كند در طول عبادت كلمات را با حضور ذهن ادا كند.
بعد ازمدتي ، اين حالت طبيعي مديتيشن تبديل به جزئي از فطرت او مي شود و به طور عادي ، طبق رضاي خدا رفتار مي كند و از آن به بعد ، تمامي اعمال ، افكار و گفته هايش حكم عبادت پيدا مي كند .
با چنين ذهنيتي مي توان گفت آن كسي كه نيازمندي را ياري مي دهد ، والدين مسئولي كه در تفهيم ايمان و كيفيات اخلاقي به فرزند خود كوشش مي كنند ، طبيبي كه بيمارش را از روي وجدان درمان مي كند ، دانشجويي كه به قصد خدمت به اجتماع و باهدف اينكه عضو مفيدي براي جامعه شود درس مي خواند ، قاضي درستكاري كه تسليم فشارها و وسوسه ها نمي شود ، همگي ، مادامي كه طبق نداي وجدان و يا به خاطر جلب رضاي خدا عمل مي كنند ، در حال عبادتند ، ولو آنكه ظاهراً به انجام كارهاي روزانه ي خويش مشغول باشند . هر يك از آنها ، در مقام خود ، در حال مديتيشن طبيعي هستند ، زيرا نداي وجدان از سوي خداوند است و پيروي از وجدان ، پيوند دادن خود با خداست ، چه انسان به اين اصل معتقد باشد چه نباشد .
خاصيت مديتيشن طبيعي اين است كه انسان به تدريج فضايل الهي را در خود پرورش مي دهد و درنتيجه دروناً بيش ار پيش با خود در صلح و صفا خواهد بود ، و خود به خود از آرامش دروني بيشتري برخوردار مي شود ، ناكامي هاي زندگي ، كمتر او را متأثر مي سازد . و در يك كلام ، احساس توكل ، اطمينان ، اميدواري و خوشبختي بيشتري مي كند . هر بار كه توجه شخص به سوي خدا متمركز شود ، به معناي اين است كه خود را درمعرض دريافت نور او قرار داده است . انرژي چنين نوري براي نشو و نماي روح ملكوتي ضروري است . منبع ( 6 )
عشق و عبادت
سخن دراين است كه آدمي شيفته و شيداي جمال و كمال است ، و چون نخستين چيزي را كه به آن متوجه مي شود و آنرا در مي يابد ذات خودش است و ذاتش هم به واسطه ي پاكي گوهري و تجرد ذاتي تا حدي بر جمال و كمال آراسته است . پس به طبع خويش ، خود خواه است و داراي “ حب ذات ” ، و شيفته ي آن گوهر پاك .
پس از اين مرحله كه به خود مخصوص است ، محبت توسعه مي يابد و شيفتگي دامنه پيدا مي كند و بر اشياء مناسب و اشخاص مشابه پرتو مي افكند و محبوبهايي ، به حسب ظاهر ، متعدد و متكثر به نظر مي آيد و دلبستگيها و علاقه هايي متنوعنمودار مي گردد . سپس آن را كه توفيق رفيق و سعادت مساعد ، و بخت يار و مددكار باشد ، خروش بيدار و انديشه اش دست به كار مي شود و درمي يابد كه آنچه از حسن و كمال و زيبايي و جمال در او و در مانندگان فراوانش بر وجهي مقيد و محدود ، حدي معين و محصور ، موجود و مشهود است ، نمونه اي است از مطلق كمال و آئينه اي است نماياننده ي تجليات كمال مطلق و پرتوي از اشعه اي حد و حصر آفتاب حقيقت و حق ، پس در اين هنگام وجه خدا منظر نظرش مي گردد و يگانگي “محبوب ” به جلوه درمي آيد ، رنگهاي گوناگون نابود مي شود ، كنگره ها فرو مي ريزد ، بر همه چيز و همه كس نور حق را تابان و جلوه هاي كمال مطلق را نمايان مي بيند ، كثرت را در وحدت و وحدت را دركثرت در مي يابد ، ديده ي دل و جانش از دريافت نور حق و تابش آن خيره و يكتابيني و يگانه پرستي بر سراسر وجود و سراسر روحش چيره مي گردد . اكنون دنبال آن سخنان : كسي كه به اين مرحله فائز شود ، ذوق شهد بندگي و عبوديت در ذائقه ي جانش پديد مي آيد وبيم و اميد دوزخ و بهشت از ميان مي رود ، اهل بودن و شايستگي داشتن محبوب يكتا براي پرستش و عبادت بر سويداي خاطر و ژرفاي جانش مي تابد و آن را روشن مي سازد و از صميم دل پرستش و نيايش را راغب و مايل و بدان سرگرم وشاغل مي گردد ، با لذت و بهجتي غير قابل وصف بر آستان قرب سر مي گذارد و هر چه نزديكتر مي شود و تابش نورحق بروي افزونتر و شديدتر مي گردد عظمت محبوب و شايستگي وي را بيشتر در مي يابد و نقص ذاتي و فقر و نياز واقعي ، بلكه نابودي و ناچيزي خود و ديگر آفريدگان را بيشتر از پيشتر درك مي كند و در برابر علو و عظمت بي نهايت حق كوچكتر و كوچكتر مي گردد و به ركوع ، سجود ، فروتني ، خضوع ، افتادگي و خشوع بيشتر دل مي بندد و صميمانه ، خالصانه و عالمان “ سُبْحانَ رَبَّيَ الَعظيم وَ رَبَّيَ الاَعْلي ” بر زبان مي راند ، راز و نياز با محبوب حقيقي و بي نياز را خير و فضيلت و صلاح ، و دعا و نماز را موجب رستگاري و فلاح و رسيدن به سعادت و كمال وفوز به فزوني قرب و نيل به وصال مي راند ،بلكه فارغ از اين خيال ، لذت و بهجت جمال راهماره استقبال مي كند و بدين وسيله خويش را در نيكوترين و خوشترين وضع و حال قرار مي دهد . و عارفانه مي گويد :
از در خويش خدايا به بهشتم مفرستكه سر كوي تو از كون و مكان ما رابس
منبع ( 7 )
نتيجه گيري :
عبوديت كمال كمالات است ، چنين كمالي آدمي را با حقيقت خويش آشنا و همراه مي كند . عبوديت حقيقي ، يعني عبوديتي كه انسان را در ظاهر و باطن در مقام بندگي حق راه مي برد .
عبوديت بستر كسب همه ي كمالات است . آنچه به آدمي ، هويت انساني مي دهد ، گام زدن در مسير عبوديت الهي و ربوبي شدن در پرتو فروغ بندگي است و راه سعادت آدمي در عبوديت الله است . بالاترين مرتبه ي عبادت ، عبادت كساني است كه خداي سبحان را از سر شكرگزاري عبادت نمايند . عبادت بي فهم و كور موجب ترقي و رشد آدمي و كسب كمالات انساني نمي شود و آن عبادتي آدمي را به عبوديت حق مي رساند كه از هر گونه نسبت و ارتباط پست و آلوده و نفساني به دور باشد .
عبادت واقعي عبادتي است كه انجام دهنده آن با همه وجود و با حضور قلب آن را به جاي آورد .
عبادت روح را پاك و كسب سعادت مي كند و اطاعت خداوند در جاودانگي انسان بسيار مؤثر مي باشد .
منابع:
منبع ( 1 ) : نام كتاب : طاير فرخ پي ( كمالات انساني در نهج البلاغه )
مولف : مصطفي دلشاد تهراني – صفحات 197-181
منبع ( 2 ) : كتاب مباني اخلاق اسلامي – مولف : مجيد رشيد پور – صفحات 186- 185
منبع ( 3) : كتاب به سوي خود سازي – مولف استاد محمد تقي مصباح يزدي – صفحات 187-186 و 184-183 و 103-102
منبع ( 4 ) : كتاب فلسفه ي آفرينش انسان و سعادت واقعي او – مولف : راغب اصفهاني – ترجمه و نگارش : استاد زين العابدين قرباني – صفحات 173-171
منبع ( 5 ) : كتاب عرفان نظري – تحقيقي در سير تكاملي و اصول و مسائل تصوف – مولف : دكتر سيد يحيي ثيربي – صفحه ي 51
منبع ( 6 ) : كتاب راه كمال – مولف : دكتر بهرام الهي – صفحات 186-183 و 189-187
منبع ( 7 ) : كتاب زنده ي عشق – مولف : استاد محمود شهابي – صفحات 16-14 و 88-87.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن سوالات و پاسخ درس مطالعات اجتماعی ششم ابتدایی