سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
تفسیر شریف مجمع البیان، از تفسیرهای عمده ومهم شیعه است که در اواسط قرن ششم هجری قمری(536) به نگارش در آمدهاست. مجمع البیان که همزمان با تفسیر کشّاف زمخشری تدوین یافته است، از نظر اصابت رأی واصابت عقل فراتر از تفسیر کشاف مینماید. محمّد حسین ذهبی ، مؤلف التفسیر والمفسّرون در بارة نویسنده این تفسیر گرانسنگ مینویسد:
« مؤلف مجمع البیان ، دردید اصحاب خود، ابوعلی، الفضل بن الحسن بن الفضل الطبرسی المشهدی، دانشمندی در خور ستایش ، مفسر ، محدّث، فقیه، جلیل، ثقه، کامل و زیرک است.» 1
ترسیم چهره علمی مرحوم طبرسی وبیان تمامی ویژگیهای تفسیر وی، کاری فراتر از این نگاه کوتاه است و مابی این که مدّعی چنان ادعایی باشیم، در حد ارائه نمایی کلّی ، به توضیح ویژگیهای« مجمع البیان» میپردازیم.
مجمع البیان، در نگاه نویسنده آن
مرحوم طبرسی، در مقدمه مجمع البیان، پس از بیان مطالبی دربارة سیر تحوّل تفسیر در بین عامّه و خاصّه و تعریف و تمجید ازمرحوم شیخ طوسی دربارة تفسیر خود، چنین مینویسد:
« این تفسیر ، بسیار خلاصه و پیراسته ودارای نظم و ترتیبی شایسته است، اقسام دانشهای قرآنی و فنون مربوط به آن را در این کتاب آورده ایم، مطالب اصلی و فرعی این علوم را بیان داشتهایم که عبارتند از:
علم قراءت ، اعراب و لغات قرآن ، پیچیدگی ومشکلات آن، مفاهیم و جهات آن ، نزول و اخبار آن، قصص وروایات مربوط به آن، حدود واحکام آن، حلال و حرام آن.
علاوه براینها اشکالات مبطلین رابیان کرده و نظر اصحاب خودمان رامتذکر شدهایم واستدلال آنان را در مورد زیادی در بارة اصول و فروع و معقول و منقول ، به صورت عادلانه و اختصار فوق ایجاز آوردهایم...» 2.
ترتیب مطالب درتفسیر مجمع البیان
طبرسی با ذهن خلاّق خود، در کیفیت نگارش و تدوین مطالب مجمع البیان ، از شیوه جدیدی در عصر وزمان خودش استفاده کرده است. تا آن زمان کمتر تفسیری به چشم میخورد که با نظم وترتیبی این چنین ، تدوین یافته باشد.
محمّد حسین ذهبی در این باره مینویسد:
« ... افلا تری مع ان هذا التفسیر یجمع بین حسن الترتیب و جمال التهذیب ورقة التعلیل وقوة الحجة.» 3
این تفسیر از ترتیبی زیبا و پیرایش نیکو و استدلال ظریف وبرهان قوی ، برخوردار است.
ترتیب مطالب مجمع البیان این گونه است:
1. اشاره به مکّی و مدنی بودن سوره وآیات وموارد اخلاف آن.
2. بیان تعداد آیات سوره و ذکر اقوال در این زمینه .
3. وجه تسمیه سوره ها ومناسب آنها با محتوای سوره.
4. ذکر فضایل تلاوت سوره واحادیث مربوط به آن.
5. بیان اختلاف قراءت، تحت عنوان «القرائة» .
6. تشریح مفردات کلمات، تحت عنوان « الإعراب».
7. ذکر معانی و لغات مشکله آیات، تحت عنوان«اللغة».
8. بیان علل و اسباب نزول آیات تحت عنوان «النزول».
9. تفسیر و تأویلات آیه.
10. بیان مناسبت وارتباط آیه با آیات قبل و بعد تحت عنوان « النظم».
11. بیان قصص، تحت عنوان « القصه» .
12. طرح احکام مربوط به آیه.
ترتیب مطالب در این تفسیر، به گونهای است که دستیابی به مطالب را برای هر خوانندهای آسان ساخته است که بسادگی میتواند مطالب مورد نظر خویش را یافته و استفاده کند.
استفاده از عقل و نقل
تفسیر مجمع البیان، با این که در تفسیر آیات واسباب نزوب از عقل بهره بردهاست، در عین حال در بسیاری از موارد، فراتر از عقل گام برداشته و از روایات معصومین(ع) استفاده کرده است، چنانکه برخی محققان در این باره آورده اند:
« ... از ویژگیهای آن (مجمع البیان) اکتفا نکردن به عقل واعتنا کردن به احادیث است که با یک روحیه متوازن و متعادل هم از منابع عامه و هم از خاصه نقل کرده است.» 4
طبرسی خود در مقدمه تفسیرش در این باره چنین مینویسد:
« ابن عباس ازپیامبر(ص) نقل کرده است: کسی که بدون علم دربارة قرآن چیزی بگوید، خداوند نشیمنگاهش را پر ازآتش گرداند.» 5
طبرسی وسیله هدایت مردم را دو چیز میداند: کتاب الهی(قرآن) وعترت پیامبر(ص) .
وی در این زمینه چنین مینویسد:
« روایت صحیح از عامه و خاصه نقل شده است که پیامبر(ص) فرموده: من دو چیز را میان شما به امانت میگذارم که در صورت تمسک و چنگ زدن به آن دو، هرگز گمراه نخواهید شد. یکی کتاب خداوند و دیگر عترت واهل بیت من است واین دو از هم جدا نمیشوند تا این که به من باز گردند.» 6
نقل این گونه روایات از یک سو و پایبندی عملی مرحوم طبرسی به نقل روایات از سوی دیگر، مینماید که تفسیر مجمع البیان ، به روایات اهمیت ویژهای میدهد. *
اهتمام به سند روایات
مرحوم طبرسی ، به صحت خبر و بررسی دقیق احوال راوی توجه زیاد دارد و معتقد است که تفسیر قرآن کریم جز به اخبار صحیح و نص صریح ، جایز نیست.
وی در این باره مینویسد:
« واعلم ان الخبر قد صح عن النبی(ص) وعن الأئمة القائمین مقام(ع) ان التفسیر القرآن لایجوز الابالاثر الصحیح والنص الصریح... .» 7
روی همین مبناست که ایشان در تفسیر آیات تنها به روایاتی استشهاد کرده که به نظر وی از صحّت سند برخوردار بوده است، از این رو از تفسیر امام حسن عسکری(ع) روایتی نقل نکرده است، زیرا استناد این تفسیر به امام(ع) به نظر ایشان درست نیامده است. هرچند ممکن است این تفسیر در دسترس ایشان نبوده، ولی احتمال عدم اعتبار ، قویتر است.
اعتبار عمومیت نص
مرحوم معتقد است که سبب نزول آیات، موجب محدودیت مفهوم آیات در همان موارد خاص نمیشود و آیات قرآن فراتر از شأن نزول آیات است و عمومیت دارد، چه این که قرآن کریم برای هدایت تمام انسانها، در هر عصر و زمان میباشد.
نمونهها:
* «ان الابرار یشربون من کأس کان مزاجها کافورا»8
مرحوم طبرسی در شأن نزول این آیه مینویسد:
«از ابن عباس، مجاهد و ابی صالح، نقل شده است که این آیات درباره علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) نازل شده است.»
ایشان پس از ذکر داستان نذر این خانواده، چنین ادامه میدهد:
«خداوند این آیات را درباره علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) نازل کرده است ولی این آیات شامل تمام مؤمنانی که چنین عملی را انجام دهند نیز میشود.» 9
«ابن عباس گفته است: این آیه درباره علی(ع) نازل شده است، حضرت چهار درهم داشت، یک درهم را در یک روز و یک درهم را در شب و یک درهم را مخفیانه و درهم آخر را آشکارا، صدقه داد.
و نیز گفته شده که این آیه درباره مطلق انفاق در راه خداوند نازل شده است ... ما (طبرسی) میگوییم: این آیه درباره علی(ع) نازل شده است، اما این آیه تمام کسانی را که چنین عملی را انجام دهند (صدقه) شامل میشود و حضرت علی(ع) در این زمینه، به واسطه پیشگامی، برتری بر دیگران دارد.» 11
با توجه به موارد فوق، به دست میآید که مرحوم طبرسی معتقد است اسباب نزول، سبب محدودیت آیات نمیشود، بلکه قرآن کریم عمومیت دارد و در طول زمان، مصداقهای خود را شامل میگردد.
اهتمام به اسباب نزول
مرحوم طبرسی نسبت به اسباب نزول و نقل آن، توجهی خاص داشته و در تفسیر خود، جایگاه ویژهای برای آن در نظر گرفته است.
در مقدمه مجمع البیان، از اسباب نزول به عنوان یکی از مطالب ضروری که باید در تفسیر قرآن کریم، مورد توجه باشد، یاد میکند و یاد آور میشود:
«در تمام سورههای قرآن، ابتدا مکی و مدنی بودن آیات را متذکر شده و سپس به موارد اختلاف در عدد آیات رو آورده و پس از آن به نقل اسباب نزول پرداختهام ...» 12
و نیز در متن تفسیر، برای اسباب نزول عنوان مشخصی تحت عنوان «النزول» گشوده است و این نشانگر اهتمام وی به اسباب نزول است.
با این همه، حجم اندک تفسیر و جامع بودن آن باعث شده است که صاحب مجمع، به شکل گسترده اسباب نزول را ثبت نکند، چه این که مجموع اسباب نزول، در این تفسیر بیش از 259 مورد نمیباشد، در حالی که اسباب نزول بسیار بیشتر از این است.
نقل گزارشی اسباب نزول
شیوه طبرسی در نقل اسباب نزول به صورت گزارشی بوده و کمتر به تحلیل و بررسی آن پرداخته است **. از مجموع 259 مورد بیان اسباب نزول در تفسیر مجمع البیان 246 مورد آن به صورت گزارشی است.
گزارش اسباب نزول در تفسیر مجمع البیان به صورت تفصیلی و مستند است و از مجموع اسباب نزول، 236 مورد آن، تفصیلی و بقیه اجمالاً بیان شده است.
محققان در این باره، چنین یاد آور شدهاند:
«شیخ طبرسی در بسیاری از موارد، دو یا چند قول مختلف را نقل میکند، لکن به نقد و جرح آنها نمیپردازد و صحیح را از سقیم باز نمیشناساند، بلکه داوری آن را به خواننده واگذار میکند ... گاه در مواردی که یکی از اقوال بکلی خطا و فاسد بوده، باز هم سکوت کرده است، چنانکه در بحث از شأن نزول آیه: « وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَاجِدَ اللّهِ ...» 13 دومین قولی را که نقل میکند، این است که آیه مربوط به خراب کردن بیت المقدس به وسیله بخت النصر و یاری نصاراست، در حالی که این قول بکلی خطا و خلاف واقع است، زیرا بخت النصر، قرنها پیش از حضرت عیسی(ع) و پیدایش نصارا میزیسته، و طبرسی خود نیز این نکته را میدانسته است، چنانکه در سوره بنی اسرائیل بعد از تفسیر آیه « وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ ...» این موضوع را متذکر میشود.» 14
اینک به چند نمونه از موارد نقل گزارشی مجمع البیان اشاره میکنیم:
«گفته شده، در روز جنگ خندق، هنگامی که ترس و وحشت بر مسلمانان غلبه پیدا کرد و آنان در مدینه، در محاصره دشمن قرار گرفتند، این آیه نازل شد و خداوند مسلمانان را به صبر و استقامت فرا خواند و به آنان وعده پیروزی داد.
و نیز گفته شده: این آیه در جنگ احد نازل شده است، هنگامی که عبدالله بن ابی به اصحاب پیامبر(ص) گفت:
تا چه وقت خود را به کشتن میدهید، اگر محمد نبی بود، خداوند هرگز قتل و اسارت را مقدّر نمیکرد.
و نیز گفته شده: این آیه درباره مهاجرین از اصحاب پیامبر(ص) نازل شده که آنان به سوی مدینه هجرت کردند، خانهها و داراییهای خود را رها کردند و خسارت بسیار بر آنان وارد شد.» 16
«گفته شده است: این آیه درباره اهل کشتی که با جعفر بن ابی طالب از حبشه آمدند، نازل شده است. آنان چهل نفر بودند، سی و دو نفر از حبشه و هشت نفر دیگر از راهبان شام که از جمله آنان بحیرا بوده است.
و نیز گفته شده: آنان کسانی از یهود بودند که ایمان آوردند؛ مانند: عبدالله بن سلام، شعبه بن عمرو، تمام بن یهودا، اسدو اُسید، فرزندان کعب ابن یامین و ابن صوریا.
و نیز گفته شده: آنان اصحاب پیامبر(ص) بودند.» 18
همان گونه که ملاحظه میشود، مرحوم طبرسی در این موارد به صورت گزارشی و نقل اقوال با روایات اسباب نزول مواجه شده و هیچ گونه اظهار نظری نکرده است.
بلی، در بحث تفسیری آیات، آنجا که مطلبی به نظر ایشان حق جلوه میکند، روی آن پافشاری دارد، و آیات و روایاتی در تأیید قول منتخب میآورد.
گزارش غیر مستند اسباب نزول
مرحوم طبرسی در بسیاری موارد، اسباب نزول را به گونهای مستند ثبت کرده است، به این معنا که نقل کنندگان سبب نزول را بیان میکند (از ابن عباس، قتاده، ضحاک و مجاهد و ...) در مواردی هم غیر مستند بیان میکند؛ یعنی نقل کنندگان اسباب نزول را نمیآورند. بدون این که نامی از ناقل ببرد، تنها به ذکر سبب نزول اکتفا میکند.
نمونهها:
* « يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ ...» 19
ذیل این آیه درباره سبب نزول، چنین مینویسد:
«این آیه درباره عمرو بن جموح نازل شده است. وی پیر مرد بزرگواری بود و ثروت زیادی داشت، از پیامبر(ص) سؤال نمود:
ای رسول خدا ! چگونه صدقه بدهم و به چه کسی صدقه بدهم؟ خداوند این آیه را نازل نمود.» 20
* « أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ ...» 21
ذیل این آیه چنین مینویسد:
«هنگامی که پیامبر(ص) دستور داد که به سوی احد خارج شوند، جماعتی از منافقان مخالفت کرده، از دستور پیامبر(ص) سرپیچی نمودند. در این امر، عدهای از مؤمنان از آنان پیروی کردند و دستور پیامبر(ص) را اطاعت نکردند، خداوند این آیه را نازل کرد.» 22
«زمانی که رسول خدا(ص) از طائف برگشت، مردم را برای جهاد و پیکار با رومیان آماده نمود. این کار در شرایطی صورت گرفت که مردم مشغول برداشت محصولات بودند. علاوه بر این، در فصل گرمای تابستان واقع شده بود. این امور دست به دست هم داده و رفتن به سوی میدان جنگ را برای مسلمانا مشکل ساخته بود، تا آنجا که بعضی در اجابت دستور پیامبر(ص) تردید و دودلی نشان میدادند و عدّه کمی آمادگی برای جهاد را ابراز میداشتند، این آیات نازل شد ...» 24
در این گونه موارد، تنها به گزارش اسباب نزول اکتفا کرده و این که ناقل آن چه کسی میباشد، بیان نشده است.
جایگاه نقل اسباب نزول
طبرسی، اسباب نزول را به صورت جداگانه و مستقل مورد بحث و بررسی قرار داده است، چنانکه برای قصه و نظم جایگاه ویژهای در نظر گرفته است، ولی گاه مشاهده میشود که هر دو یا هر سه عنوان را در یک جا بیان کرده است؛ از آن جمله:
ذیل این آیه شریفه، در سبب نزول آن تحت عنوان [النزول و القصه] چنین بیان داشته است:
«مفسّران گفتهاند:
روزی رسول خدا(ص) درباره رستاخیز و وضع قیامت، با مردم، بیاناتی فرمود. این سخنان مردم را تکان داد و به گریستن وا داشت. در پی آن، ده نفر از یاران پیامبر(ص) که عبارت بودند از : علی، ابوبکر، عبدالله بن مسعود، ابوذر غفاری، سالم مولی ابی حذیفة، عبدالله بن عمر، مقدادبن اسود کندی، سلمان فارسی و معقل بن مقرن، در منزل عثمان بن مظعون اجتماع کردند.
در این جلسه، تصمیم گرفتند پارهای از لذایذ دنیا را بر خود حرام کنند و به جای آن به عبادت پردازند ... علی(ع) سوگند یاد کرد که تمام شبها را نخوابد، مگر این که خدا بخواهد. بلال سوگند یاد کرد که همه روزه، روزه باشد و عثمان بن مظعون قسم یاد کرد آمیزش جنسی با همسرش را ترک گوید و به عبادت پردازد، این آیه نازل شد.» 28 ***
استفاده از اسباب نزول در تفسیر آیه
مرحوم طبرسی در بسیاری از موارد، در تفسیر آیات از اسباب نزول به عنوان مؤیّد استفاده کرده است.
در بحث تفسیری آیات، ابتدا مطلبی را که مورد نظر ایشان است بیان میکند و برای اثبات مدعای خویش از آیات و روایات دلیل میآورد و در مواردی اسباب نزول آیات را شاهد بر مدعای خویش بیان میکند.
در تفسیر این آیه شریفه، مرحوم طبرسی چنین مینویسد:
«در مورد « صَّلوةِ الْوُسْطَى» چند نظر است:
1. مراد از صلوة الوسطی، نماز ظهر است. (بعضی از پیشوایان زیدیه گفتهاند: مراد از « صلوة الوسطی» در روز جمعه، نماز جمعه و در باقی روزها، نماز ظهر است.
2. مراد نماز عصر است.
3. مراد نماز مغرب است.
4. مراد نماز عشا است.
5. مراد نماز صبح است.» 32
طبرسی ضمن نقل اقوال در این زمینه، برای هر یک از نظریات دلایلی بیان کرده است. برای نظریه اول از اسباب نزول کمک گرفته است و سبب نزول را چنین نقل میکند:
«از زیدبن ثابت نقل شده است که پیامبر(ص) در وسط روز، هنگامی که شدّت گرما بود، نماز میخواند و این عمل برای اصحاب گران تمام شد به گونهای که پشت سر پیامبر(ص) افراد کمی در نماز میایستادند، این آیه نازل شد.» 33
مرحوم طبرسی در تفسیر و معنای این آیه، چند قول را بیان میکند و از اسباب نزول در تأیید نظر خود استفاده میکند.
«ذیل این آیه چند قول وجود دارد:
1. درباره اهل کتاب است؛ تنها آن اهل کتابی که از آنان جزیه گرفته میشود.
2. درباره تمام کفار است.
3. مراد این است که درباره کفارّی که بعد از جنگ به دین اسلام مشرف شدهاند، این سخن را به زبان نیاورید که آنان با اکراه و اجبار اسلام را اختیار کردهاند، زیرا اسلام آنان صحیح است و ایراد ندارد.
4. آیه، همان گونه که از شأن نزول آن استفاده میشود درباره یک قوم خاص از انصار، نازل شده است.
5. مراد این است که از جانب خداوند در پذیرش دین اسلام اکراه و اجبار نیست، و بندگان در این باره صاحب اختیارند، زیرا پذیرش دین از امور قلبی است.» 35
امّا مواردی که اسباب نزول در تفسیر آیه، مورد استفاده قرار گرفته است متعددند، به عنوان نمونه:
«نقل میکنند که مردی از انصار به نام ابو حصین، دو پسر داشت. برخی از بازرگانان که وارد مدینه میشدند و به معامله کالا مشغول میگردیدند، وقتی با این دو پسر برخورد میکردند، آنان را به عقیده و آیین مسیحیت دعوت میکردند، آنان هم سخت تحت تأثیر قرار گرفته، به این آیین وارد شدند و با آنان به سوی شام رهسپار گردیدند.
حصین از این جریان، سخت ناراحت شد و جریان را به اطلاع رسول خدا(ص) رسانید و درخواست نمود که آنان را به زور به اسلام برگرداند، آیه فوق نازل شد.» 36
ملاک نقد و تحلیل اسباب نزول
همان گونه که قبلاً یادآوری شد، مرحوم طبرسی با اسباب نزول به صورت گزارشی عمل کرده، در اکثر موارد تنها به نقل اقوال در این باره بسنده کرده است، به گونهای که از مجموع نقل اسباب نزول، تنها 35 مورد آن به صورت نقد و تحلیل است.
ملاک ایشان در نقد و تحلیل، روایات، ضرورت فقهی، ظاهر آیه و تاریخ بوده و سبب نزولی که مورد تأیید و یا قبول ایشان نبوده، با این ملاکها رد گردیده است.
نقد سبب نزول با تاریخ
یکی از روشهای مرحوم طبرسی در نقد و تحلیل اسباب نزول، نقد تاریخی است که از نگاه صحت و سقم تاریخی آن را مورد بحث قرار میدهد:
ذیل این آیه مبارکه تحت عنوان: «النزول» بحث مفصلی کرده، چند سبب نزول را نقل و بعضی از آنها را نقد تاریخی میکند.
«سبب نزول مورد اختلاف واقع شده است. ابن عباس و مجاهد گفتهاند: مقصود رومیانند که با مسلمانان جنگ کردند و تلاش داشتند تا بیت المقدس را خراب نمایند و این موضوع تا زمان عمر ادامه داشت و خداوند مسلمانان را بر رومیان غلبه داد.
حسن و قتاده گفتهاند: مقصود «بخت النصر» است که وی بیت المقدس را خراب کرد و در این امر نصارا او را یاری و کمک کردند.
از ابی عبدالله(ع) روایت شده که مقصود مشرکان قریشاند، هنگامی که پیامبر(ص) را از داخل شدن به مکه و مسجد الحرام منع کردند.
طبری، در تفسیر خود این قول را که مراد کفار قریش باشند، رد کرده است و میگوید: مشرکان قریش مسجد الحرام را خراب نکردهاند.
این گفتار طبری، قابل قبول نیست، زیرا عمارت در پرتو نمازگزاران و عبادت در آن است، و جلوگیری از نماز و عبادت، به مثابه خراب کردن آن است.
علاوه بر این، روایاتی در این زمینه وارد شده که مشرکان، مساجدی که رسول خدا(ص) در آنها نماز خوانده است، خراب کردهاند ...» 38
نقد اسباب نزول با ضرورتهای فقهی
مرحوم طبرسی، سبب نزولی را که با ضرورت فقه سازگاری ندارد، مورد نقد قرار داده است؛ از جمله:
ذیل این آیه، ابتدا سبب نزول را بیان میکند و سپس از نظر فقهی، آن را مورد انتقاد قرار میدهد.
«این آیه درباره معضل بن یسار نازل شده، وی با ازدواج مجدد خواهرش «جملاء» با همسر اولش به نام عاصم بن عدی، مخالفت میکرد، زیرا این زن و شوهر از هم جدا شده بودند و دوباره تمایل داشتند با هم پیمان زناشویی برقرار کنند.
و نیز گفته شده، این آیه هنگامی نازل شد که جابر بن عبدالله با ازدواج مجدّد دختر عمویش، با شوهر سابقش، مخالفت میکرد.
و این هر دو موضوع در مذهب ما (امامیه) صحیح نیست، زیرا برادر و پسر عمو ولایت بر خواهر و دختر عمو ندارند.» 40
نقد سبب نزول با ظاهر آیه
در بعضی موارد اسباب نزولی را که با ظاهر آیه نمیسازد، مورد نقد قرار میدهد؛ مانند:
« در سبب نزول این آیه چند قول مطرح شده است: یکی از آنها این است که این آیه درباره دختر یتیمی نازل شد که در تکفّل ولیّ خود قرار داشت. ولیّ، بدون این که مهری در نظر بگیرد، به خاطر مال و جمال دختر، تصمیم به ازدواج با وی میگیرد، آیه نازل شد و او را از این کار منع کرد.
یکی از اقوال این است که آیه درباره مردی که بیش از چهار زن اختیار کرده بود، نازل شد، زیرا آن مرد وقتی مال و ثروتش تمام شد، به خوردن مال یتیمی که تحت تکفّل وی بود اقدام کرد. خداوند، وی را از این کار نهی کرد که بیش از چهار زن نگیرد تا احتیاج به مال یتیم پیدا نکند و این آیه نازل شد ... .
قول او با ظاهر آیه نزدیکتر است.» 42
ترجیح سبب نزول با سیاق آیه
مرحوم طبرسی در پارهای موارد، چند سبب نزول را نقل میکند و از میان آنها، سبب نزولی را که با سیاق آیه میسازد، بر اقوال دیگر ترجیح میدهد. به عنوان نمونه:
ذیل این آیه درباره شأن نزول آن چند نظریه را بیان میکند و یکی از آنها را نزدیکتر به سیاق آیه دانسته، ترجیح میدهد.
«گفته شده: این آیه هنگامی نازل شد که پیامبر(ص) بعد از شکست در جنگ احد، تصمیم به نفرین در حق تعدادی از اصحاب خود داشت و خداوند حضرت را از این عمل نهی کرد.
و نیز نقل کردهاند: وقتی کفار، حمزه عموی پیامبر(ص) را مثله کردند و با اصحاب آن حضرت بسیار برخورد زشت نمودند، پیامبر(ص) فرمود: اگر خداوند اجازه میداد، چنان مقابله به مثل میکردم که مانند آن در میان عرب اتفاق نیفتاده بود، این آیه نازل شد.
بعضی گفتهاند: این آیه درباره اهل بئر معونه نازل شده و آنان هفتاد نفر بودند که پیامبر(ص) آنان را به سرپرستی منذر بن عمرو، به سوی بئر معونه فرستاد تا مردم را قرآن و علم بیاموزند، آنان را به قتل رساندند. پیامبر(ص) از این کار آنان بشدّت خشمگین شده بود، سپس این آیه نازل شد.
لکن صحیح این است که این آیه درباره جنگ اُحد و حوادث آن نازل شده است، زیرا هم اکثر علما بر این عقیدهاند و هم سیاق آیه این مطلب را میرساند.» 44
ترجیح سبب نزول با عمومیت آیه
نویسنده مجمع البیان، در مواردی با توجه به عمومیت آیه، سبب نزولی را مورد تأیید قرار میدهد که عمومیت داشته باشد؛ مانند:
این آیه درباره هر دو طایفه، یهود و نصارا، نازل شده است.
قول سوم بهتر است زیرا این قول عمومیت دارد و شامل هر دو طایفه میشود.» 46
پرهیز از اعمال تعصب
مرحوم طبرسی در تفسیر آیات و بیان مطالب، بویژه در نقل اسباب نزول، از تعصبّهای مذهبی بشدّت پرهیز کرده است.
ایشان با این که در تمام موارد، با برهان و استدلال قوی، از نظریات خود دفاع کرده، جانب انصاف و اعتدال را از دست نداده است.
دکتر محمد حسین ذهبی در این باره مینویسد:
«طبرسی، فردی معتدل و میانه رو بوده است. در گرایشهای شیعی خود، مانند دیگر شیعیان جانب غلو را در پیش نگرفته است. تا جایی که من تفسیر ایشان را خواندهام، به جایی برنخوردهامکه وی تعصّب قابل ذکری داشته باشد، و موردی نیافتهام که نسبت به یکی از صحابه انکاری داشته باشد و یا دربارة آنان سخنان بی مورد گفته باشد ... . طبرسی هر چند از عقاید خود دفاع کرده، ولی در دفاع از باورهای خویشتن زیاده روی نکرده است ...» 47
پی نوشتها:
*. روایتی که مرحوم طبرسی نقل کرده است، لغزش عبارتی دارد، ممکن است سهو القلم باشد ویا اشتباه در چاپ ، صورت گرفته باشد. عبارت این است: « انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به...» ایشان در این روایت واژه «ثقلین » را نباورده است در حالی که درمنابع دیگر این واژه به چشم میخورد . دیگر ضمیر « به» است که در منابع دیگر «بهما» است و ایشان به صورت مفرد آورده است.
**. منظور از گزارشی آن است که مفسر، صرفاً نقل قول را متذکر میشود و خود هیچ گونه نظری در آن باره نمیدهد، به عنوان مثال میگوید: ابن عباس چه گفته است و مجاهد و ... چنین نقل کرده است.
***. این موارد، داخل کروشه بیان شده است که شاید کار ناشر باشد. در هر صورت، روشی است که در مجمع البیان به چشم میخورد. هر چند این کار، ضرری به حسن ترتیب در مطالب مجمع وارد نمیسازد.
1. محمد حسی ذهبی، التفسیر و المفسرون، (چاپ دوم: بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1396 ھ – 1976 م) ، 2/99.
2. طبرسی، مجمع البیان، (چاپ دوم : تهران، انتشارات ناصر خسرو، بی تا )، 1/ 76
3. محمد حسی ذهبی، التفسیر و المفسرون، 2/99.
4. بهاء الدین خرمشاهی، تفسیر و تفاسیر جدید، ( چاپ اول: تهران، انتشارات کیهان، زمستان 64 ) 34.
5. طبرسی، مجمع البیان، 1/75.
6. همان.
7. همان، 1/80.
8. سوره انسان / 5 – 6 .
9. طبرسی، مجمع البیان، 1/ 612.
10. بقره / 274.
11. طبرسی، مجمع البیان، 2/667.
12. همان ، 1/77.
13. بقره / 114.
14. طبرسی، مجمع البیان، 2/170.
15. بقره / 214.
16. طبرسی، مجمع البیان، 2/546.
17. بقره / 121.
18. طبرسی، مجمع البیان، 1/3474.
19. بقره / 215.
20. طبرسی، مجمع البیان، 2/547.
21. آل عمران / 162.
22. طبرسی، مجمع البیان، 2/874.
23. توبه / 38.
24. طبرسی، مجمع البیان، 5/47.
25. نساء / 3.
26. طبرسی، مجمع البیان، 3/10.
27. المائده / 87.
28 . طبرسی، مجمع البیان، 3/563.
29 . بقره / 222.
30 . طبرسی، مجمع البیان، 2/563.
31 . بقره / 238.
32 . طبرسی، مجمع البیان، 2/599.
33 . همان، 2/598.
34 . بقره / 256.
35 . طبرسی، مجمع البیان، 2/631.
36 . همان، 2/630.
37 . بقره /114.
38 . طبرسی، مجمع البیان، 1/360.
39 . بقره / 232.
40 . طبرسی، مجمع البیان، 2/538.
41 . النساء / 3.
42 . طبرسی، مجمع البیان، 3/10.
43 . آل عمران / 128.
44 . طبرسی، مجمع البیان، 2/832.
45 . آل عمران / 128.
46 . طبرسی، مجمع البیان، 2/ 766.
47 . محمد حسی ذهبی، التفسیر و المفسرون، 2/144 – 142.
تفسیر المنار، تفسیری بلند آوازه ومعروف است که در آغاز قرن چهاردهم هجری تألیف یافتهاست. نگارش تفسیر المنار، همزمان با جنبشهای اصلاحی و دینی است.
تفسیر المنار با دریافت جدیدی از دین وقرآن، پا به عرصه اجتماع و متن زندگی مسلمانان نهاد. سلسله جنبان این نهضت اصلاحی، سید جمال الدین و شاگرد همفکر او شیخ محمد عبده بود. آن دو، پایه حرکت تصلاحی خود را باز گردانیدن قرآن در میان جامعه اسلامی و پیوند زدن دین با زندگی نوین بشری، قرار دادند و به سراغ قرآن به عنوان کتاب تربیت انسان رفتند؛ انسانی که برایش سعادت دنیا و آخرت مطرح است، نه دنیای تنها و نه آخرت منهای دنیا. پیامد این نوع تفکر و برداشت از قرآن و انسان، روش تفسیری ویژهای را برای عبده به بار آورد که با روش پیشینیانش متفاوت بود. محمد حسین ذهبی از این روش تفسیری چنین یاد میکند:
«استاد امام (محمد عبده) در تفسیر قرآن شیوهای را برگزید که با شیوه مفسران پیشین متفاوت بود. روش او فهم کتاب الهی به عنوان دین و کتابی که میبایست بشر را به سعادت دنیا و آخرت هدایت کند. استاد با تکیه بر این روش، بر دیگر مفسران خرده گرفت که آنان از هدف اصلی و اولی قرآن، که همانا هدایت و ارشاد است، غفلت ورزیدهاند و به دیگر مسائل، همچون اقسام معانی، نحو، اختلافات فقهی و ... پرداختهاند، در حالی که پرداختن بیش از حد به آنها انسان را از مقصود کتاب الهی باز میدارد و مانع فهم و معنای حقیقی قرآن میگردد.» 1
بر این اساس، محمد عبده روشهای تفسیری را بر دو نوع تقسیم کرده و از روش مورد قبول خود چنین سخن به میان آورده است:
«قسم اول، تفسیر خشک و بی روحی است که انسان را از خدا و کتاب وی دور میسازد. در این نوع تفسیر، مراد تحلیل الفاظ و اعراب جملهها و بیان منتهی الیه آن عبارات و اشارات و نکات فنی است. چنین تفسیری را نمیتوان تفسیر نامید که نوعی تمرین در فنون بلاغت، نحو و امثال آن به شمار میآید.
قسم دوم تفسیر آن است که مفسّر به سراغ قول خدا و حکمت تشریع عقاید و احکام میرود، به گونهای که دلها را جذب میکند و به عمل و هدایتی که در کلام الهی است، رهنمون میشود و مصداق عینی کلام خدا (هدی و رحمه) و مانند این صفات قرار میگیرد و این همان چیز است که من (محمد عبده) در پی آن هستم.»
المنار 1/ 16-24
عبده و رشید رضا کوشیدهاند مفاهیم قرآن را در جهت تربیت و هدایت جامعه، در ابعاد دینی، اخلاقی و سیاسی معنا کنند و از قرآن و اسلام تصویری ارائه دهند که در آن، هر دو بعد زندگی آدمی: دنیا و آخرت لحاظ شده است، چه در بعد شخصی و فردی و چه در بُعد اجتماعی. این جهت گیری را با یک نگاه گذرا در عناوین بحثهای مطرح شده در تفسیر المنار، در مییابیم، عناوینی چون:
استبداد میان مسلمانان، استبداد و ثروت، استعداد امّتها، استقلال امّت، واگذاری امور دنیوی مردم به خود مردم در اسلام، اسلام و خلافت و پادشاهی و مباحث دیگری از این قبیل در جای جای تفسیر المنار به چشم میخورد که از میان مجموعه مباحث، به ذکر یک نمونه اکتفا میکنیم:
وی در تفسیر آیه: «والله یؤتی ملکه من یشاء ...» 2 به گونه مشروح از مشیت الهی و نقش آن در اعطای حکومت و فرمانروایی به کسی، سخن میگوید و انگیزه خود را از طرح این بحث، چنین بیان میکند:
« ... این که بحث مشیت الهی را در دادن ملک و فرمانروایی به کسی، به طور گسترده مطرح کردم، به این علت است که میبینم عامّه مسلمانان از امثال این عبارتهای کوتاه: « والله یؤتی ملکه من یشاء»؛ [خداوند، فرمانروایی را به هر که بخواهد اعطا میکند] چنین میفهمند که فرمانروایی فرمانروایان به قوّه الهی و خارج از نظام اسباب و قوانین حاکم بر زندگی بشر است! این باور، پیشینه دراز دارد و در میان امّتهای دوگانه پرست، وجود داشته است. به همین روال عبارتهایی در کتاب نصارا نیز دیده میشود. در نتیجة همین باور نادرست، حاکمان و فرمانروایان، مردم را به ردگی کشیدند؛ فرمانروایانی که میپنداشتند سلطه آنان بر مردم بخشی از حکومت خدا بر مردم است و مقاومت و ایستادگی در برابر حکومت و سلطه آنان، مقاومت در برابر خداوند و خروج از مشیّت الهی است! »
آن گاه رشید رضا از قول عبده مینویسد:
«استاد امام در تفسیر آیه، جمله کوتاهی فرموده است که من یادداشت کردهام: برای خداوند سنّتی است که بر طبق آن، کسی را فرمانروایی میبخشد. از این عبارت مجمل و کوتاه، چیزی دستگیر انسان نمیشود، مگر این که آیات فراوانی که درباره تکوّن و نیز هلاکت امتهاست و نیز آیاتی که میگوید تبدّل و تغییر جوامع بشری بر مبنای سنن الهی است، جمع آوری گردد که ما بخشی از این آیات را آوردهایم، از جمله آنهاست آیه: «ان الله لا یغیر ما بقوم ...» 3 اوضاع امّتها بسته به صفات درونی، اخلاقی، عقائد، معارف و عادتهای آنهاست. این امور، اصل و ریشه سیادت و بردگی، فقر و غنا، قوّه و ضعف امّتها است. این امور است که راه را برای هلاکت امّتی به وسیله ظالمان فراهم میکند.
غرض از این بیان، این است که ما نمیتوانیم کوتاهی و تقسیر خود را به مشیّت الهی نسبت دهیم و در اصلاح امور خویش نکوشیم و به فرمانروایان تکیه کنیم، زیرا مشیّت خدا بر ابطال سنّت او در نظام هستی تعلق نمیگیرد. هیچ دلیلی از کتاب، سنّت، عقل و عالم خارج وجود ندارد که نشان دهد، سلطه حاکمان به نیروی خراق العاده الهی است! بلکه شریعت و آفرینش، شهادت بر ضد این امر میدهد.»
المنار / 514
نویسنده واقعی تفسیر المنار
تفسیر المنار، محصول شش سال درسهای تفسیری شیخ محمد عبده است. وی از اول محرّم 1317 به تدریس تفسیر قرآن از جزء اول مشغول شد و تا نیمه محرّم 1323 درس تفسیر وی به آیه: «ولله ما فی السموات و ما فی الأرض ...» 4 رسید و در این زمان با فوت وی، درس تفسیر تعطیل گردید.
در طول این درسها، محمد رشید رضا که از بهترین شاگردان عبده به شمار میآمد، نکات برجسته درس را یادداشت و سپس به استاد عرضه میکرد و اگر استاد ملاحظاتی داشت انجام میداد و آن گاه در مجله «المنار» به نشر سپرده میشد.
با توجه به نظارت پیوسته محمد عبده بر نوشتههای رشید رضا و با توجه به جمله معروف او در حق رشید رضا:
«صاحب المنار، ترجمان افکاری.»
صاحب المنار، تفسیر کننده اندیشههای من است.
بجاست که تفسیر المنار را تا آیه 126 سوره نساء از آن محمد عبده بدانیم.
پس از فوت استاد، شاگرد وی، رشید رضا به همان سبک و سیاق و دیدگاه، کار تفسیر را تا آیه 101، از سوره یوسف ادامه داد و با فوت خود وی، این تفسیر نا تمام ماند و اکنون در دوازده مجلد به همان صورت ما تمام چاپ شده است. از این روی، قسمت دوم تفسیر المنار، یعنی از آیه 126 سوره نساء تا اواسط جزء 13 و آیه 101 سوره یوسف از آن رشید رضاست.
به هر حال، دور از واقع نخواهد بود که تمامی تفسیر المنار را از رشید رضا و متأثر از افکار محمد عبده بدانیم، زیرا اولاً، قسمت بیشتر این تفسیر را رشید رضا پس از مرگ عبده مستقلاً تدوین کرده است. ثانیاً، در فصل تفاوت شیوه تفسیری عبده و رشید رضا خواهیم گفت رشید رضا تغییراتی در روش تفسیری عبده ایجاد کرد. این تغییرات بیقین در تمامی تفسیر، چه آن بخش که در زمان زندگی عبده تدوین شده و چه آن قسمت که پس از مرگ وی تألیف گردیده، صورت گرفته است، چنانکه رشید رضا خود در مقدمه تفسیر تصریح میکند:
«من در تمامی بخشهای تفسیر، مطالبی نه چندان کم، افزودم تا بدین وسیله تمامی بخش ها از یک اسلوب برخوردار شود.» المنار 1/14
تفاوت شیوه تفسیری رشید رضا با شیوه عبده
روش تفسیری عبده این بود که قرآن را در پیش روی میگذاشت و تلاوت میکرد و با جملههای شیوا، ادیبانه و در خور فهم شنوندگان توضیح میداد. به نقل اقوال مفسّران مقیّد نبود، برای اثبات عقیدهای بر قرآن تحکّم نمیورزید، به احادیث و اسرائیلیات توجه نشان نمیداد و از کتابهای تفسیر و منابع لغوی، گاه به تفسیر جلالین جهت معنای لغتها و کلمهها و اعراب و صرف و نحو مراجعه میکرد.
عبده درباره روش تفسیری خود چنین میگوید:
«من آن گاه که قرآن را میخوانم [تفسیر میکنم] کتابی را که پیش از آن مطالعه نمیکنم. گاهی کتابی از تفسیر را تورّق میکنم و آن زمانی است که اعرابی نا آشنا و دور از ذهن و لغتی نامأنوس برایم پیش آید.»
علت انتخاب این شیوه از سوی عبده، این بود که وی برای عقل در فهم قرآن، ارزشی ویژه و مهم قائل بود. وی میگفت:
«خداوند در قیامت، از ما نمیپرسد که دیگران از قرآن چه فهمیدند و چه گفتند، بلکه از ما درباره کتاب خود که برای هدایت و ارشاد، فرستاده است و از سنت پیامبر(ص) که بیان کننده حکم آسمانی است میپرسد ... . المنار 1/24
از ما میپرسد: در آنچه پیامبر به شما ابلاغ کرد، تدبر کردید؟ درباره آنچه امر و نهی شدهاید، تعقل و اندیشه کردهاید؟»
دکتر حمید عنایت از قول عبده مینویسد:
«قرآن نخستین کتاب مقدّسی است که از زبان پیامبر خدا برادری و همبستگی عقل و دین را به شیوه آشکار و تأویل ناپذیر اعلام میدارد. بدین جهت درآغاز اسلام، بجز آنان که نه عقل درست داشتند و نه دینی استوار، همگی پذیرفتند که پارهای از قضایای دینی را تنها از راه عقل میتوان پذیرفت.» 5
اما رشید رضا، مادامی که نگارنده و جمع کننده گفتههای تفسیری استاد خود (عبده) بود، در واقع همان مطلب شیخ را میآورد و پس از فوت استاد نیز در اصول کلی تفسیر از روش استاد خود تخطّی نکرد، بدین سان که به اقوال مفسران مقیّد نبود و به روایات اسرائیلی و احادیث جعلی نمیپرداخت و متعرّض مبهمات قرآن نمیشد و ... ولی در مواردی هم از خط مشی استاد خود، پا را فراتر نهاد.
درباره این موارد، رشید رضا خود مینویسد:
«من آن گاه که پس از فوت استاد در کار تفسیر مستقل شدم، در مواردی خلاف شیوه استاد را پیش گرفتم و آن موارد، یکی درباره روایات بود که به احادیث و سنّت صحیحه در حد وسیعتری پرداختم و روایات تفسیری یا روایاتی را که در حکم روایات تفسیری است، آوردم و دیگر این که تحقیق بیشتر درباره مفردات الفاظ به کار بستم و جملههای لغوی و مسائل اختلافی بین علما و استشهاد به آیات از سورههای مختلف و طرح مسائل مورد نیاز مسلمانان و ... را آوردهام.» المنار1/16
بر این اساس، معلوم میشود که عبده، عقل گراتر از رشید رضا بوده است و روایات موجود در تفسیر المنار، اعم از روایات تفسیری و روایات اسباب نزول و ... بیشتر از ناحیه رشید رضا در تفسیر وارد شده است. با وجود این، تفسیر المنار در مجموع، متأثر از اندیشه خرد گرایانه عبده است و نسبت به دیگر تفاسیر، به ویژه تفسیر اصحاب سلف از نقل روایات اسرائیلی و روایات ضعیف تفسیری، پرهیز داشته است.
نگرش المنار درباره روایات تفسیری
رشید رضا، تمامی روایات تفسیری را با نظر مثبت نمینگرد، بلکه در نخستین نگاه، هر روایتی را به دیده شک و تردید مینگرد. وی در تفسیر المنار، شرایط فهم قرآن را بر میشمرد و از مفسرا پیشین خرده میگیرد که بیش از حد، به مباحث جنبی و فنّی پرداختهاند و درباره روایات تفسیری چنین اظهار نظر میکند:
«و اما روایات مأثور از نبی(ص) و اصحاب آن حضرت و علمای تابعین که در تفسیر وارد شده است، استفاده از برخی آنها در تفسیر قرآن ضروری است، چون هیچ چیزی به منزله روایت مرفوع* ارزش تفسیری ندارد. پس از آن، روایات صحیحه منقول از صحابه است که در خصوص معانی لغوی، فهم و عمل مردم زمان نزول قرآن حجّت است و لکن روایات صحیح مرفوع از پیامبر و صحابه اندک است و در اکثر تفاسیر مأثور، راویان زندیق از یهود، فارس و مسلمان نمایان اهل کتاب وارد شده و دست بردهاند.»
همان گونه که حافظ بن کثیر این مطلب را گفته است.
محمد حسین ذهبی موضع رشید رضا را در برابر روایات چنین توصیف میکند:
« ... رشید رضا موضعی نقادانه در برابر روایات اسرائیلی اتخاذ کرده است و کتاب خویش را همچون اغلب کتابهای تفسیری پیشینیان، به روایات خرافی و دروغین نیامیخته است ... و نیز این مدرسه تفسیری به دام روایات ضعیف و جعلی نیفتاده و فریب آنها را نخورده است، با این که اکثر مفسّران پیش از وی، فریب این روایات را که اثر بسیار بدی در تفسیر قرآن داشته است، خوردهاند ! »6
رشید رضا پیشنهاد میکند که میباید تمامی کتابهای تفسیری در کتاب مستقل جمع آوری شود و هر یک به طور جداگانه، از نظر سند و سلسله راویان ارزیابی گردد و اندازه ارزش هر حدیث معین گردد، تا این کتابها به عنوان مرجع مفسّر در روایات تفسیری قرار بگیرند:
«ضروری است که روایات مفید در کتابهای مستقل جمع آوری گردد؛ مانند کتابهای حدیث، و سند آن روایات و مقدار ارزش آنها بیان گردد، سپس در تفسیر آورده شود، با انتخاب روایات صحیح، بدون ذکر سند، چنانکه در کتب فقه، این عمل صورت میگیرد: روایات صحیحه بدون ذکر سند آورده میشود و فقط به راوی اول آن اشاره میشود ... .» المنار 1/7
محل ذکر اسباب نزول در المنار
در تفسیر المنار، فصل مشخّصی تحت عنوان اسباب نزول در نظر گرفته نشده است، لذا اسباب نزول را در جاهای مختلف نقل میکند. اگر چه مواردی پس از ذکر آیه، سبب نزول را نقل میکند، ولی گاه پس از تفسیر آیه و گاه بعد از بیان لغات آیه و گاه در آخر همه مباحث مربوط به آیه، سبب نزول را میآورد.
دیدگاه المنار درباره روایات اسباب نزول
روایات وارده در اسباب نزول که بخشی از روایات تفسیری است، اعتبار چندانی در نظر رشید رضا ندارد. وی در موارد مکرّر، نگرش منفی خویش را در این باره بروز داده و روایتگران اسباب نزول را ملامت و سرزنش کرده است. رشید رضا برای مجموع آیات و سورههای قرآن، نوعی وحدت قائل است که از آن به عنوان وحدت موضوعی یاد میکند.
منظور از وحدت موضوعی این است که در سورههای قرآن، مطالب متنوّع مطرح میشود که در نهایت بر محوری واحد دور میزند.
همان طور که مجموعه آیات مربوط به اثبات توحید در سورههای متعدد با الفاظ متفاوت آمده است و همگی در اثبات توحید وجههای مشترک دارند، آیات هر سوره نیز با هم اتصال و ارتباط دارند. این همبستگی، میان آیات یک پاراگراف نیز وجود دارد. دریافت این خط اتصال و حلقه ارتباط، اهمیّت ویژه در تفسیر صحیح قرآن و فهم روح و حقیقت کلام الهی دارد. هر گاه این حلقه اتصال از دید مفسّر به دور بماند، در تفسیر قرآن به بیراهه کشیده میشود.
نویسنده کتاب الامام محمد عبده و منهجه فی التفسیر، پس از تعریف وحدت موضوعی قرآن و وحدت موضوعی یک سوره، اهتمام عبده به درک و حفظ وحدت سیاق سورهها و آیات را چنین بیان میکند:
« ... استاد امام آن گونه به تفسیر آیات پرداخته است که در آن تناسق آیات و معنا و مقصود آشکار است. اول آیات با آخر آن و آخر آیات به اول آم مرتبط است، از این روی، عبده در آغاز تفسیرش برای هر سوره این حقیقت را به دست میدهد و ما را بر این سرّ واقف میسازد. تا آن جا که از سوره تابلوی شگفت انگیزی را ارائه میدهد که رنگهای آن متناسب، نشانههای آن هماهنگ و طرح و ساختار آن در نهایت پیوستگی است. مینگری که او بر مفسران فریاد میکشد که چرا به آیات این گونه نگاه نکردهاند ! »7
رشید رضا در این زمینه با استاد خود هماهنگی دارد. وی در برابر مفسّرانی که اسباب نزول را بر سیاق مقدم داشتهاند، موضعی سخت اتّخاذ کرده است، از جمله در ذیل آیه: «سیقول السِّفهاء من النّاس ... »8 مینویسد:
«کار راویان اسباب نزول، مایه شگفتی است. آنان مجموعه به هم پیوستهای از کلام الهی را گسسته و قرآن را قطعه قطعه و پراکنده قرار میدهند و بین آیات تفکیک قائل میشوند و برای هر جمله، سبب نزول جداگانه قرار میدهند.
باز نگریستن به آیاتی مانند:
«سیقول السفهاء من الناس ما ولیّهم عن قلبتهم التی کانوا علیها قل للّله المشرق و المغرب یهدی من یشاء الی صراط مستقیم و کذلک جعلناکم امةً وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیداً و ما جعلنا القبلة التی کنت علیها الا لنعلم من یتّبع الرسول ممّن ینقلب علی عقبیه و ان کانت لکبیرة الاعلی الذین هدی الله و ما کان الله لیضیع ایمانکم ان الله بالناس لرئوف رحیم.» 9
[بزودی بی خردانی از مردم خواهند گفت: چه رویدادی مسلمانان را از قبله پیشین آنان منصرف کرد، قبلهای که تاکنون به آن جانب نماز میخواندند، بگو، مشرق و مغرب از آن خداست، خداوند هر آن که را که بخواهد به راه راست و هموار هدایت میکند. ما با این قبله جدید، شما مسلمانان را امّتی معتدل قرار دادهایم. ما این قبله را مقرّر کردیم، تا امّت شما بر سایر امّتها سند و گواه اعتدال باشد و رسول ما هم بر شما سند و گواه اعتدال باشد. ما قبلع پیشین شما را برای آن مقرّر کرده بودیم، تا امروز بدانیم کدامین شما پیروی رسول را گردن مینهد و کدامین شما از دین باز میگردد. بی شک، قبله پیشین را فرو گذراندن، کار دشواری است، جز برای آنان که خدا هدایتشان کرده است. خداوند شما، خداوندی نیست که ایمان شما را ضایع و بی اجر بگذارد، چرا که خداوند به مردمان رأفت و رحمت دارد.]
انسان بلاغت معجزه آسای قرآن را در اسلوب آن مشاهده میکند ... .
آیا در سیاقی این چنین مستحکم که بخش بخش جملهها با یکدیگر گره خوردهاند، صحیح است که این ارتباط و پیوند فشرده، گسیخته و پاره پاره گردد و گفته شود هر جملهای از آن به سبب حدوث حادثهای نازل شده است ! هر چند این اسباب تراشی وضع و سیاق را بر هم زند و جمله اول را آخر و آخر را اول و آیات مقدمه را به جای مقصد و آیات و جملههای مقصد را به جای مقدمه بگذارد و آیات را وارونه نشان دهد !؟
آیا هیچ یک از لغت و دین برای ما تجویز میکند که قرآن را قطعه قطعه و پاره پاره کنیم، آن هم به سبب روایاتی که وارد شده است.» المنار 2/11
نگرش منفی رشید رضا به اسباب نزول ریشه در چند عامل دارد، از آن جمله:
الف. عدم حجیت قول صحابه و تابعان
با توجه به این که بیشتر روایات اسباب نزول از صحابه و تابعان نقل شده است، مفسّرانی همچون عبده و رشید رضا، که تقدس و ارزش روایت مرفوع را در تفسیر برای قول صحابه و تابعان قائل نیستند، طبیعی است که به صرف نقل و روایتی از صحابه در سبب نزول، اعتنا نمیکنند، مگر آن گاه که مؤیّد و قرینهای بر صحت آن روایت وجود داشته باشد. رشید رضا در جای جای تفسیر المنار، از عدم حجیّت قول صحابه و تابعان، سخن به میان آورده است:
1. «رأی و نظر صحابی در نزد جمهور حجیّتی ندارد، بویژه اگر مخالف با ظاهر قرآن باشد ... .»
2. در ذیل آیه:
«لله ما فی السموات و ما فی الأرض و ان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله ...» 10
رأی عبده را در مفهوم آیه چنین نقل میکند:
«مراد از قول خداوند در جمله: «ما فی انفسکم» امور نفسانی است؛ مانند: حقد، حسد و الفت گرفتن با منکرات که منشأ صدور اعمال میگردد.»
آن گاه نظریه جمعی از صحابه و تابعان، مانند: ابن عباس، عکرمه، مجاهد و شعبی را نقل میکند که جمله «ما فی انفسکم» را به کتمان شهادت معنی کردهاند. سپس میگوید این معنی با قول استاد سازگار نیست، و در مقام جواب و دفاع از نظر عبده مینویسد:
«صحابه، رضوان الله علیهم، به اسلام گرویدند در حالی که اکثر آنان مردانی پرورش یافته در دامان جاهلیت بودند، اخلاق و عادتهایی جاهلی در جان و دل آنان رسوخ کرده بود، پس از اسلام آوردن، میکوشیدند خود را از اخلاق جاهلی پاک کنند و تدریجاً به وسیله فزونی ایمان در پرتو نزول آیات قرآن، گفتار و کردار پیامبر، عادتهای جاهلی را از جان خود بزداید.
وقتی این آیه نازل گردید، ترسیدند که در اثر بقای رسوبهای جاهلیت در آنان، مورد مؤاخذه قرار گیرند، زیرا از خدا میترسیدند و اعتقاد به نقص خویش داشتند، حتی پس اگر این که به کمال تزکیه و تمامیت طهارت رسیده بودند. این گونه بود که فردی چون عمر بن خطاب از حذیفة بن یمان میپرسید: آیا در وجود من اثری از نفاق میبینی؟
از این روی، خداوند به آنان خبر داد [در آیه بعد] که هیچ کسی را بیش از توان تکلیف نمیکند و ایشان جز در برابر تکلیف مؤاخذه نخواهند داشت. آنان باید بکوشند که به قدر استطاعت و توان، جاهنایشان را تزکیه کنند و از آن مقدار که توان ندارند از خداوند طلب عفو کنند. در این صورت بعید نیست که برخی از صحابه ترسیده بودند که بعضی وسوسهها و شبههها که هنوز قدرت بر دفع آنها را پیدا نکردهاند، در عموم آیه داخل گردد و مؤاخذه شوند. از این جهت، خداوند پس از این آیه، پندار مذکور را ردّ کرده و فرموده است:
«لایکلف الله نفساً الاوسعها» المنار 3/140
گفتار فوق، نشانگر بینش رشید رضا در مورد اصحاب و تابعان است که چگونه رأی استاد خویش را با جرأت تمام بر نظر اصحاب رجحان میدهد و اصحاب را در معرض خطا و لغزش میبیند.
3. در مقدمه تفسیر المنار برای اثبات این مطلب که حریم روایت، ایمن از جعل و دروغ و اسرائیلیات نیست، گفتار ابن تیمیه را در مورد صحابه نقل میکند که گفته است:
«آنچه از صحابه با سند صحیح در زمینه تفسیر نقل شده است، نفس ایمان به درستی آن اطمینان بیشتری دارد در مقایسه با سخنان نقل شده از تابعان، زیرا احتمال این که نقل صحابه، به سماع از پیامبر(ص) مستند باشد، قویتر است ... .»
نویسنده تفسیر المنار، پس از نقل سخن ابن تیمیّه به نتیجه گیری مورد نظر خود پرداخته، مینویسد:
«میبینی که این امام محقق، به درستی روایات صحابه جزم ندارد و فقط گفته است انسان به قول صحابی اطمینان خاطر بیشتری دارد نسبت به قول تابعی، چون احتمال استناد قول صحابه به رسول اکرم(ص) بیشتر است تا استناد آن به اهل کتاب (اسرائیلیات)، زیرا صحابه از اهل کتاب کمتر نقل دارند.
این کلام ابن تیمیه ناقض سخن کسی است که میگوید در مواردی از قرآن که فهم آن با استدلال ممکن نیست و متوقف بر نقل است، روایت صحایب حکم روایت مرفوع را دارد.
شک نیست که برخی صحابه همچون ابو هریره و ابن عباس از اهل کتاب نقل سخن کردهاند و حتی از کعب الاحبار، در حالی که طبق نقل بخاری، معاویه درباره کعب الاحبار گفته است:
«ما دروغ را به وسیله او میآزمودیم.»
پس حق این است که آنچه فهم آن بدون نقل از معصوم ممکن نیست، مانند اخبار غیبی گذشته و آینده و امثال آن، جز به وسیله روایات مرفوع به پیامبر(ص) قابل اثبات نیست. این همان قاعدهای است که امام جریر طبری بارها به آن تصریح کرده است.»
ب. عقل گرایی رشید رضا
چنانکه اشاره رفت، تفسیر المنار، تفسیری عقل گراست و سهم مهمی از فهم قرآن را به عهده عقل میگذارد. نتیجه این عقل گرایی، بی توجهی و بی اعتنایی وی به روایات اسباب نزول است، بویژه در مقایسه با دیگر مفسرانی که مشرب نقلی را در تفسیر قرآن اتّخاذ کردهاند.
به مواردی از تفسیر المنار که درباره نقش عقل در فهم و تفسیر قرآن سخن به میان آورده است اشاره میکنیم:
1. در بیان حکمت وجود متشابه در قرآن، به نکاتی چند اشاره کرده است، از جمله این که:
«خداوند در قرآن متشابه قرار داده است تا عقل را به اندیشه و تفکّر سوق دهد و بدین وسیله از ضعف و مرگ عقل جلوگیری کند، زیرا که در بیان ساده و روشن، جایی برای کارکرد عقل وجود نداشت.
عقل ارزشمند ترین چیز در وجود انسان است و اگر جولانگاهی برای کند و کاو عقل وجود نداشته باشد، عقل در وجود انسان میمیرد و هر گاه عقل بمیرد، حیات انسان به وسیله امر دیگر تأمین نمیشود ... بنابر این، از رحمت خداوند است که در دین مجالی برای کند و کاو عقل قرار داده است و این زمینه را با متشابه آوردن بخشی از آیات قرآن فراهم آورده است. عقل انسان در آغاز، به دنبال تشخیص متشابه از غیر متشابه میرود. لازمه این بحث، تحقیق در ادلّه هستی و برهانهای عقلی و راههای خطاب و انواع دلالت است، تا به شناخت متشابه دست یابد و تأویل آن را درک کند.» المنار 3/140
2. در مقدمه تفسیر المنار مینویسد:
«سخن گفتن در تفسیر قرآن کاری آسان نیست، بلکه از دشوارترین امور است ... بر معارف قرآن، جز صاحبان نفسهای تزکیه شده، و عقلهای خالص، اشراف پیدا نمیکند ... لکن خداوند امر را بر ما آسان گرفته است و فرمان داده است که در کلام وی اندیشه و تعقّل کنیم.»
ج. اعتبار عموم نص
مؤلف المنار از کسانی است که سبب نزول را موجب تخصیص آیه به مورد نزول نمیداند و این باعث میگردد که ارزش سبب نزول در دید وی پایین بیاید، زیرا بر این اساس، آیه بدون سبب نزول نیز مفهوم و معنی و پیام خود را خواهد داشت.
به چند نمونه از مواردی که رشید رضا به اعتبار عموم نص در عین خصوصیت سبب تصریح کرده است، اشاره میکنیم:
1. در ذیل آیات: «ومن الناس من یقول آمنا بالله و الیوم الآخر ... »11
«پیشتر گفتیم که در این آیات، سخن از قرآن و اقسام مردم در برابر قرآن است. تاکنون سه فرقه از مردم را برشمردیم و آیاتی که اینک در صدد تفسیر آن هستیم بیانگر حال فرقه چهارم است. این فرقه از مردم، کسانی هستند که در هر عصر و زمان پیدا میشوند. این گونه آیات آن گونه که گفته شده است، اختصاص به چند نفر منافق صدر اسلام ندارد ... چنین نیست که قرآن درباره گروهی خاص که پس از زمانی منقرض میشود، این قدر اهتمام بورزد و بیشترین کلام را درباره این گروه به میان آورد.
آری، این آیات کسانی را که در صدر اسلام زیستهاند و این اوصاف بر بعضی آنان انطباق داشته است، به طريق اولی شامل میشود و حال آنان را چنانکه هست شرح میدهد و در عین حال، هشدار و عبرتی برای آیندگان این صنف از مردم است و آنان را در بر میگیرد و عمومیّت دارد.» المنار 1/148
در پایان تفسیر این بخش از آیات که مربوط به منافقان است، مینویسد:
«به دنبال تفسیر آیات: «و من الناس من یقول ...» استاد (محمد عبده) نکتهای را متذّکر شده که برای همگان مفید است و آن این که: قرآن، هادی و مرشد و تا روز قیامت معانی آن، عام و شامل است: در وعدهها، انذارها، موعظهها و ارشادهایش، افراد مخصوص را مورد نظر ندارد، بلکه وعده، وعید، تبشیر و انذار قرآن، منوط به عقاید، اخلاق، عادات و اعمالی است که در همه امّتها و قبیلهها و گروهها میتواند وجود داشته باشد. بنابر این، نباید کسی فریب گفتار بعضی از مفسران را بخورد که این آیات درباره منافقان صدر اسلام نازل شده و مخصوص آنان است.» المنار 1/148
2. به هنگام بحث از آیه: «یا ایها الناس کلوا مما فی الأرض ... »12 گفتار جلال الدین سیوطی را در سبب نزول این آیه میآورد و با استناد به قول عبده بر جلال الدین خرده میگیرد:
«جلال الدین گفته است این آیه درباره کسانی که شتران نذری و امثال آن را تحریم کرده بودند، نازل شده است.
و استاد در این باره گفته است: بر فرض قبول نزول آیه در این باره، سبب نزول اقتضای این را ندارد که آیه را از آیات پیش از آن جدا کنیم و کلام جداگانهای قرار دهیم، زیرا اعتبار به عموم لفظ است نه خصوص سبب.»
3. در سبب نزول آیه: «وقالوا کونوا هوداً أونصاری تهتدوا ... »13 از قول جلال الدین سیوطی مینویسد:
«این آیه درباره یهود مدینه و نصارای نجران نازل شده است و آنان بودند که میگفتند یهودی و یا نصرانی شوید تا هدایت گردید.»
رشید رضا در ادامه سخن بالا مینویسد:
«تحقیق آن است که آیه در مقام بیان طبیعت اهل دو ملت است، چنانکه پیشتر گفتیم و روایتی که میگوید آیه درباره گفتار یهود مدینه و نصارای نجران نازل شده است، اگر هم صحیح باشد، باعث تخصیص نیست.»
د. تأثیر اجتهاد راویان در اسباب نزول
درباره نقش اسباب نزول در تعیین زمان حوادث و زمان نزول آیات، رشید رضا بحثی را مطرح کرده و روایات سبب نزول را دو نوع دانسته است: منقول به لفظ و منقول به معنی، سپس در خصوص روایات منقول به لفظ مینویسد:
«اگر روایت نص و ظاهر در تعیین تاریخ واقعه نباشد، بهتر آن که حمل بر تفسیر شود نه تاریخ.»
و درباره روایات منقول به معنا میآورد:
« ... مگر این که روایت منقول به معنا باشد که اکثر روایات سبب نزول، این گونه است، در این صورت، روایت سبب نزول، فهم مروی عنع و نظر وی را در تفسیر آیه برای ما ثابت میکند و نه بیش از آن. و چه بسا آن رأی و نظر خطا باشد. بنابر این، ملزم به قبول آن نیستیم، بلکه اگر خطا بودن آن نظر، بر کسی روشن شود، گریزی جز ردّ آن ندارد، خصوصاً آن گاه که معنای متبادر از معنای آیات با آن نظر سازگار نباشد.» المنار5/320
چنانکه از صریح کلام رشید رضا به دست میآید، بیشتر روایات اسباب نزول را روایات نقل شده به معنا، تشکیل میدهد و روایات نقل شده به معنی بیش از اجتهاد و نظر یک مفسّر، ارزش دیگری ندارد. این تلّقی از روایات سبب نزول، مایه بی اعتباری روایات مذکور در دیدگاه المنار شده است.
دخالت اجتهاد و رأی راویان، نه تنها در روایات اسباب نزول، بلکه در همه روایات تفسیری که نقل به معنی شده، باعث بدبینی رشید رضا به این گونه روایات شده است. در تفسیر آیه: « ... یوم یأتی بعض آیات ربک ...» 14 در تعیین بعضی آیات که قبل از قیامت رخ خواهد داد، روایاتی نقل میکند، مشتمل بر ضعیف و صحیح که مضمون این روایات با هم تعارض دارند و در مجموع، مفاهیمی نه چندان قابل قبول را ترسیم میکنند. آن گاه مینویسد:
«روایاتی که قراین و شرایط وقوع قیامت را بیان میکند، گرفتار مشکلات فراوانی است. مهمترین آن مشکلات، گذشته از ضعف سند و اضطراب متن و تعارض، این است که روایات مذکور، نقل به معنی شده است. چنین نیست که هر راوی مراد این روایات را آن گونه که حق است، فهمیده باشد، زیرا محتوای این احادیث امور غیبی است که فهم آن برای راویان آسان نیست. نتیجه اختلاف فهم راویان اختلاف در تعبیر آنها و اختلاف در کیفیت و نقل احادیث است.» المنار 8/210
ھ . تأثیر منفی اسباب نزول در فهم صحیح آیات
رشید رضا بر این باور است که روایات اسباب نزول در برخی موارد، سبب مخفی ماندن معنای واقعی آیه میشود، زیرا عطف توجه به سبب نزول، گاهی سبب میشود مفسر به خود آیه مستقیماً نیندیشد و تنها از دریچه سبب نزول به آیه و مفهوم آن بنگرد. در نتیجه، مفهوم آیه تحت تأثیر مضمون روایت قرار میگیرد و برداشت غیر واقعی برای مفسر پیدا میشود.
به عقیده المنار، این روایات منحصر به روایات ضعیف نیست، چه بسا روایاتی هم که از نظر سند ضعفی ندارد، مانع فهم صحیح آیات گردد.
وی در بحث از سبب نزول آیه: «فما لکم فی المنافقین فئتین ...» 15 در این که مراد از این منافقان چه کسانی هستند، روایات چندی را میآورد. از جمله روایتی که میگوید: آیات مذکور درباره منافقان مدینه و عملکرد آنان در جنگ اُحد نازل شده است، زیرا آنان از شرکت در جنگ سرباز زدند.
المنار در مکقام ردّ این قول، برخی از مفسران را ذکر میکند و بعد میگوید:
« ... قویتر از آنچه دیگران در ردّ این روایت و روایات دیگری که از حیث سند بدین پایه از قوّت نمیرسد و مضمون همگی این است که آیه درباره منافقان نازل شده است، گفتهاند، این است که احکام مذکور در این آیات مورد عمل پیامبر(ص) در اُحُد قرار نگرفت، زیرا در این آیه به پیامبر(ص) دستور داده شده است که هر کجا آنان را یافتید بکشید و معلوم است که پیامبر(ص) چنین کاری را انجام نداد.
پس معلوم میشود که آیات مربوط به منافقان مدینه نیست و گرنه پیامبر(ص) از دستور الهی تخلّف نمیکرد.»
پس از ذکر این دلیل بر ردّ روایت سبب نزول، سخن کلی و عمومی را بیان میکند:
«این آیه از جمله آیاتی است که بعضی از روایات صحیحة السند، مانع فهم معنای صحیح آن شده است آن معنایی که از خود آیات بدون تکلّف در ذهن انسان تبادر میکند.» المنار 5/321
و . ناتوانی از فهم آیه، عاملی برای نقل اسباب نزول
به عقیده رشید رضا، یکی از علل نقل اسباب نزول و رواج سبب نزول گرایی، پیچیدگی مفهوم یک آیه برای مفسّران بوده است، به طوری که اگر مفهوم آیات در نظر آنان روشن میبود، این گونه روایات یا اصلاً وجود نمییافت و یا این که نقل نمیشد.
وی به هنگام بحث از سبب نزول آیه: «ولا تتمّنوا ما فضل الله به بعضکم علی بعض ...» 16 سه روایت را در این زمینه نقل کرده است. مضمون دو روایت این است که زنان از پیامبر(ص) میپرسیدند، چرا بر زنان جهاد واجب نیست و چرا میراث زنان نصف میراث مردان است؟ آیه نازل گردید.
روایت سوم، بدین مضمون است که پس از نزول آیه: «وللذّکر مثل حظّ الانثییی ...» 17 مردان از رسول اکرم(ص) خواستند در ثواب نیز دو برابر زنان باشند و از سوی دیگر، زنان از پیامبر(ص) تقاضا کردند که عقاب ایشان نصف عقاب مردان باشد. پس از نقل مفصل این سه روایت از قول شیخ محمد عبده، میآورد:
« ... سبب این روایات، حیرت و درماندگی در فهم آیه است و حال این که معنای آیه بدون این روایات، قابل فهم است و آن این که خداوند بر هر یک از زنان و مردان اعمالی را واجب کرده است، آن اعمالی که مخصوص مردان است، ثواب آنها نیز فقط به مردان داده میشود و زنان در آن ثواب مشارکتی ندارند و آن دسته از اعمال که ویژه بانوان است، ثواب آن نیز تنها از ایشان است و مردان در آن ثواب حقّی ندارند. هیچ یک از زنان و مردان نبایستی اعمال و ثواب ویژه یکدیگر را آرزو کنند.» المنار 5/57
ملاکهای نقد اسباب نزول در المنار
با توجه به مسائل گذشته و نیز نقاط ضعفی که در هر یک از روایات اسباب نزول به نظر رشید رضا آمده است، اگر سبب نزولی را در تفسیر خود نقل کند، بدون توجه از کنار آن نمیگذرد و بلکه آن سبب نزول را با ابزاری که در سنجش اعتبار روایات مؤثر میداند مورد ارزیابی قرار میدهد و چه بساروایاتی را فاقد ارزش اعلام میدارد. ملاکهایی که از نظر رشید رضا در نقد روایات اسباب نزول اعتبار دارد عبارتند از:
نقد اسباب نزول با منطوق آیات قرآن
هماهنگی مضمون و محتوای روایات اسباب نزول با مفهوم و ظاهر قرآن، در نظر المنار، از شرایط صحت سبب نزول است. از این روی، هر یک از اسباب نزول وارده در آیات، با این ملاک محک زده میشود. اگر مخالف مفهوم آیه بود، پذیرفته نمیشد؛ مانند این مورد:
1. در سبب نزول آیه: «و تزودّوا فان خیر الزّاد التقوی ...» 18 مینویسد:
«بخاری، ابو داود، نسائی و دیگران از ابن عباس نقل کردهاند که روش و رسم اهل یمن این بود که در سفر حج، زاد و توشه بر نمیگرفتند و میگفتند توکل ما بر خداست، و زمانی که در سفر بی چیز میشدند، برای تأمین قوت زندگی دست به گدایی میزدند، از این روی، آیه مذکور نازل گردید.
طبق این روایت مراد از «تقوی» در آیه، پرهیز از سؤال و گدایی است، ولی استاد گفته است، این معنی از ظاهر آیه بر نمیآید، بلکه متبادر از این است که مراد از «زاد»، اعمال صالح است و آنچه انسان از خیر و نیکی ذخیره میکند، چنانکه تعلیل موجود در آیه «فان خیر الزاد التقوی»، ما را به همین معنا راهنمایی میکند». المنار2/229
نقد اسباب نزول با سیاق آیات قرآن
بیشترین موارد نقد اسباب نزول در المنار، به وسیله سیاق صورت گرفته است. و مواردی از نقد سبب نزول با سیاق آیات اشاره میکنیم:
1. در ذیل آیه: «ولاتنکحوا المشرکات ...» 19 آورده است:
«ابن منذر، ابن ابی حاتم و واحدی از مقاتل روایت کردهاند این آیه درباره ابن ابی مرثد غنوری، نازل شده است. چون او از پیامبر(ص) تقاضا کرد اجازه دهد تا با زن مشرکی به نام «عناق» که بهرهای از جمال داشت، ازدواج کند، این آیه نازل گردید.
این سبب نزول را سیوطی در اسباب نزول خویش نقل کرده و پس از آن گفته است: و قوله تعالی: «و لأمة مؤمنة خیر من مشرکة» واحدی از طریق سدی از ابن مالک، از ابن عباس روایت کرده است که این آیه درباره «عبدالله بن رواحه» نازل شده است، زیرا وی کنیزکی سیاه چهره داشت، بر او غضب گرفت و سیلی به صورتش زد. کنیزک فریاد برآورد و نزد پیامبر(ص) آمد و جریان را به آن حضرت اطلاع داد. عبدالله بن رواحه سوگند یاد کرد که آن کنیز را آزار کند و به عقد خویش در آورد. چنین کرد. بعضی بر او طعنه زدند که با کنیز خود ازدواج کرده است. خداوند این آیه را نازل کرد: « و لأمة مؤمنة خیر من مشرکة.
ظاهر نقل سیوطی این است که قول خداوند: «ولامة مؤمنة ...» دارای سبب نزولی غیر از سبب نزول اول آیه: « ولاتنحکوا المشرکات ...» است، ولی این قابل استفاده نیست، بلکه یقیناً باطل است و هیچ شک نیست در این که مجموع آیه در یک مرحله نازل شده است و یک سبب نزول دارد. بلی مانعی ندارد که آیه بعد از آنکه برای عبدالله بن رواحه چنین واقعهای رخ داده بود، نازل شده باشد.» المنار 2/347
2. در ذیل آیه: «سیقول السفهاء من الناس ماولّیهم عن قبلتهم التی ...» 20 ؛ [بزودی بی خردان خواهند گفت: چه رویدادی مسلمانان را از قبله پیشین آنان منصرف کرد ...] سه روایت درباره سبب نزول آیه نقل میکند. سبب نزول سوم به جمله: «و ما کان الله لیضیع ایمانکم» که ذیل آیه است، مربوط میشود.
مؤلف المنار در این باره مینویسد:
« ... وقتی که قبله به طرف کعبه برگردانیده شد، یهودیان گفتند: اگر قبله قرار گرفتن کعبه حق باشد، کسانی که تاکنون به طرف بیت المقدس نماز خواندهاند، در ضلالت و گمراهی بودهاند! سپس این آیه نازل گردید و فرمود کسانی که به طرف بیت المقدس نماز خواندهاند، خداوند ایمان و نماز آنان را تباه و ضایع نمیکند. چون کسانی از مسلمانان مانند اسعدبن زراره و برأ بن معدور به طرف بیت المقدس نماز گزارده و سپس وفات کرده بودند و مراد از ایمان در آیه، نماز است.» المنار 2/10
مؤلف المنار ادامه میدهد:
«استاد گفته است: سیاق آیه، بلکه سیاق آیات دلالت میکند که «ایمان» درآیه به معنای عقیده وباور است؛ زیرا پس از این که مسأله تغییر قبله و آزمایش مسلمانان بیان شده، خداوند به مؤمنان بشارت داده است که اجر و پاداش کافی برای ایمان آنان خواهد داد و پیروی از پیامبر(ص) در مسأله تغییر قبله هیچ نوع پیام بدی برای ایشان نخواهد داشت.» المنار 2/10
« آیات گذشته برای ما بیان داشت که کتمان کنندگان نشانهها و هدایتهای الهی گرفتار لعنت خدا هستند و امید نمیرود که مورد رحمت الهی واقع شوند، مگر در صورتی که نادم شوند و توبه کنند. اگر آنان در همان حالت کتمان و آنچه مستلزم کفرشان است، بمیرند برای همیشه گرفتار لعنت خدا خواهند بود... . پس از این بیان، مناسب است که خداوند یادآور شود تشریع کننده دین و معبود حق، یکی است و جز او سزاوار پرستش نیست و هدایت او نباید کتمان شود. از این جهت گفته است: « وَإِلَـهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ».
نویسندة المنار سپس ادامه میدهد:
« استاد گفته است: خداوند تعالی به مشرکان یادآور شده است، منافعی را که ایشان از شرک توقع دارند، تنها در حیطه قدرت الهی است. گویا خداوند میگوید اگر شما مشرکان به خاطر خداوند دست از شرک بردارید، خداوند بتنهایی تمامی ضررهایی که از آن میترسید، دفع میکند و هر آنچه را آرزو دارید با رحمت گسترده خویش به شما ارزانی میدارد. زیرا ملکوتی تمامی امور در دست خداوند است و اگر به چیزی جز قدرت خداوند اعتماد و تکیه کنید، تکیه گاه قابل اعتماد نخواهد بود، بلکه اعتماد بر غیر خدا شرک است. پس باید هر آنچه غیر خداست، به آن سوی نهید و باور کنید که خداوند یکی است.
آیا این اتصال و ارتباط محکم میان آیه و ماقبل آن را میبینی ؟
بعضی از مفسران، این پیوند را قطع کرده و آیه را تکه تکه کردهاند وآیه :« وَإِلَـهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ » را پاسخ گروهی از مردم قرا داده اند که از پیامبر(ص) خواستند، پروردگارش را برای آنان توصیف کند... .
همین گونه است آنچه مفسران در سبب نزول آیهای بعد از این آیه گفته اند:
« بیقین در آفرینش آسمانها وزمین و در پیدایش شب وروز ... برای اندیشمندان آیات توحید، آشکار است»
وقوع این آیه بعد از آیه پیشین بر روش قرآن کریم است که هماره پس از مدّعا، دلیل را ذکر میکند، لکن مفسّران برای این آیه، اسباب نزولهایی روایت کردهاند از جمله این که : آیه « وَإِلَـهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ» در مدینه نازل شد وبه گوش مشرکان رسید، اظهار شگفتی کردند که چگونه خداوندگار واحد میتواند کار این همه خلق را سامان دهد، و براین ادّعا دلیل خواستند.
گویی آنان هرگز دلیلی برتوحید نشنیده بودند! گویا این ادّعا هیچ گاه در ذهن آنان خطور نکرده و به گوش آنان نرسید بود! با این که پیامبر به مدت ده سال واندی در میان مشرکان مکّه بود وایشان را به توحید دعوت میکرد، شگفتی و اظهار تعجب آنان در آن زمان واقع شده بود:« أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ »23
بیشترین آیاتی که درمکه نازل گردید، آیات و برهانهای توحید بود. با وجود این، چگونه بپذیریم که آنچه در دوآیه متصل مدنی میبینیم، که یک آیه در بیان توحید و دیگری در بیان دلیل آن است، بین آن دو، فاصله زمانی وجود داشته است.» المنار 2/56
نقد اسباب نزول با ضرورتهای کلامی
روایات اسباب نزولی که با مسائل مورد اتفاق مسلمانان و ضرورتهای عقیدتی و کلامی سازگار نیست، از سوی رشید رضا بشدّت نفی و رد میشود، بدون توجه به صحت وسقم سند حدیث ؛ مانند این موارد:
1.در تفسیر آیه :« مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا »24 دو معنا را برای این آیه نقل میکند ودر استبعاد این معنی که : بعض آیات قرآن از ذهن پیامبر(ص) زایل میگردد، مینویسد:
« ... حتی سیوطی در اسباب نزول خود روایت کرده است که گاه آیتی بر پیامبر(ص) در شب نازل میگردد ودر روز پیامبر(ص) آن آیه را فراموش میکرد. این امر، مایه حزن و اندوه رسول الله گردید، سپس آیه نازل گردید :« مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ...» .
مؤلف المنار مینویسد :
« استاد امام گفته است : هیچ تردیدی ندارم که این روایت مجهول و دروغ است، این نوع فراموشی برای انبیا محال است، زیرا پیامبران در تبلیغ پیام الهی معصومند واین چیزی است که آیات قرآن آشکارا بیان میکند:« إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ »25.
اهل حدیث واصولیان گفتهاند که از نشانههای حدیث مجعول، مخالفت آن حدیث با دلیل قطعی است، چه دلیل قطعی عقلی و یا نقلی ( مانند اصول اعتقاد) و مورد بحث از این قبیل است، زیرا چنین فراموشی و نسیانی، منافی عصمت پیامبر(ص) است در حالی که عصمت پیامبر مورد اتفاق است.» المنار 5/156
2. در ذیل آیه :« أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي »27، المنار اقوال و اسباب نزولهای مختلف از جمله دو قول از تفسیر کبیر فخر رازی را نقل میکند. آن گاه به نقد آن دو میپردازد و میگوید:
«... فخر رازی دو قول دیگر را نقل کرده است : یکی از آن دو قول منسوب به این عباس است که میگوید:
مراد از این آیه، حمزه عموی پیامبر(ص) است. قول دوم که نسبت به مقاتل داده این است که مراد از این آیه، نفس پیامبر(ص) است. این قول ضعيف ترین و واهی ترین اقوال است، زیرا نمیشود گفت پیامبر(ص) قبل از نبوت مرده بود. بلی در سوره ضحی آمده است که آن حضرت (ضالّ) بود؛ یعنی نمیدانست برای اصلاح و هدایت مردم از چه راهی وارد شود و به کتاب و ایمان، چنانکه بعداً بتفضیل به او وحی شد، آگاهی نداشت.» المنار 8/31
3.برای آیه :« إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُم ...» 28، سبب نزولی را از ابن عباس به این شرح نقل میکند:
« عبدالله ابن عباس گفته است : عمربن خطاب این سخن را برایم گفت که: در روز جنگ بدر پیامبر(ص) به اصحاب خود نظر افکند، آنان سیصد و چند نفر بودند و به لشکر مشرکان نگاه کرد، آنان بیش از هزار نفر بودند.
سپس روبه قبله ایستاد و خداوند را صدا میزد :خدایا آنچه را وعده فرمودهای محقق ساز، خدایا اگر این گروه از مسلمانان هلاک شوند، در زمین پرستش گری باقی نمیماند . پیامبر همچنان روبه قبله ایستاده بود و خدای را میخواند تا آن گاه که ردایش بر زمین افتاد، ابوبکر جلو آم وردای آن حضرت را به شانه وی انداخت، سپس پشت سر پیامبر(ص) ایستاد و گفت ای پیامبر خدا، مناجات و نیایش بس است که خداوند تورا اجابت کرده است وبه زودی آنچه را وعده داده است محقق خواهد شد، درآن زمان آیه نازل گردید: «إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ...»
مؤلف المنار در نقد این سبب میگوید:
« براین سبب نزول اشکال شده است که چگونه پیامبر(ص) در روز جنگ بدر، دچار خوف و ترس گردید با این که خداوند اورا عموماً وخصوصاً وعده پیروزی داده بود، ولی ابوبکر اصلاً ترس وهراسی نداشت، برخلاف آنچه در جریان مهاجرت پیامبر(ص) رخ داد که هنگام محاصره ابوبکر و پیامبر(ص) در میان غار، ابوبکر سخت ترسیده بود، ولی پیامبر(ص) با کمال اطمینان به او دلداری میداد.
پاسخ این است که میتوان گفت یکی از هدفهایی که پیامبر(ص) از دعا در روز جنگ بدر داشت، تقویت قلب اصحاب خود بود، آن چیزی که در زمان ما به تقویت روحی سربازان مشهور است . خردمندان همگی براین باورند که قوت روحی یکی از عوامل غلبه و پیروزی در جنگ است. با وجود، یک موضوع در روایت سبب نزول قابل قبول نیست و غلط است، آن موضوع این است که نمیتوانیم بگوییم پیامبر(ص) زمانی به استجابت دعای خویش واقف گردید که ابوبکر دردرون خویش نوعی قوت و اطمینان خاطر احساس کرد، زیرا آگاهی رسول الله به خداوند وزمان استجابت دعای خویش از سوی خداوند به مرتب قویتر و فراتر از آن است، که این مطلب را از حال ابوبکر استنباط کند.» المنار 9/604
نقد سبب نزول پیامبر با سیره پیامبر(ص)
در موردی رشید رضا با استفاده از سیره وروش پیامبر از روایت سبب نزول اعراض کرده است.
در ذیل آیه :« وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ » 29 روایتی را از عباس نقل میکند:
« مردی از انصار که به او ثعلبه میگفتد در مجلسی ازمؤمنان اظهار داشت: شما را گواه میگیرم که اگر خداوند برمن تفضل کند حقّ هر صاحب حقی را میدهم و انفاق میکنم و بخشی از اموال خود را به خویشاوندان اختصاص میدهم. پس خداوند او را امتحان کرد وفضل خویش را بر او ارزانی داشت، ولی او خلف وعده کرد وآنچه را تعهد کرده بود انجام نداد . در پی این خلف پیمان، خداوند براو خشم گرفت و شأن اورا در قرآن بیان داشت...
ثعلبه پس از نزول آیه، از کار خود پشیمان گردید، لکن پیامبر(ص) نه توبه او را قبول کرد و نه زکات او را پذیرفت. حتی در زمان دو خلیفه اول، مادامی که ثعلبه زنده بود با او معامله غیرمسلمان میشد و زکات او را نمیگرفتند .»
نویسندة المنار چندین اشکال براین روایت وارد کرده است و مینویسد:
« ... در این حدیث اشکالهایی است که متعلق به سبب نزول آیات است... .
از جمله این که توبة ثعلبه قبول نشد با این که از ظاهر گریههای وی این مطلب را تأیید میکند و نیز سیره براین جاری بود که با منافقان حسب ظاهر آنان رفتار میشد واز ظاهر آیات استفاده میشود که وی توبه نکرده و همچنان بربخل و اعراض از اسلام پابرجا بوده ودر همان حالت نفاق مرده است و از ظاهر روایت سبب نزول استفاده میشود که علی رغم توبه ثعلبه، پیامبر ودو وی با ثعلبه همچون سایر منافقان عمل نکردند و توبه اورا نپذیرفتند و این چیزی است که در اسلام [ سیره پیامبر] سابقه و نمونه ندارد.»
المنار 10/561
نقد سبب نزول با شخصیت صحابه
از آن روی که رشیدرضا، مقام دینی صحابه را امری مسلّم و خدشه ناپذیر میداند، اگر سبب نزولی با شخصیت دینی صحابه مخالف باشد، آن سبب نزول را رد میکند؛ مانند آنچه دربارة عبدالرحمان بن عوف روایت شده است.
« نسائی و حاکم از ابن عباس روایت کردهاند که عبدالرحمان بن عوف و اصحاب او نزد پیامبر(ص) آمدند، گفتند ای پیامبر خدا ما زمانی که مشرک بودیم در عزّت میزیستیم، زمانی که اسلام آوردیم، خوار وذلیل شدیم. پس از اسلام آوردن مأمور شدیم که با قوم درگیر نشویم و جنگ نکنیم، بلکه عفو و بخشش را پیشه کنیم .
هنگامی که مسلمانان به مدینه هجرت کردند پیامبر(ص) عبدالرحمن و اصحاب وی را دستور داد که به جنگ مشرکان بشتابند، ولی آنان امتناع ورزیدند . خداوند این آیه را نازل کرد:
« آیا به این مردم سست عنصر، نمینگری که دیروز خواهان جهاد بودند وما به آنان گفتیم دست نگهدارید و نماز بر پای بدارید وزکات را ادا کنید، چون امروز جهاد و پیکار با دشمن برآنان واجب شده است، جمعی مرعوب گشتهاند و از جنگ و جهاد میترسند آن چنانکه از جنگ با خدا باید در هراس باشند، بلکه هراسی بیشتر از جنگ با خدا دارند.»
استاد گفته است : من یقین دارم این روایت باطل است هرچند از حیث سند، در نهایت اعتبار باشد، زیرا من سابقه داران و پیشگامان اسلام، همچون سعد و عبدالرحمان را از این گونه نسبتها پیراسته میدانم .» المنار 5/262
نقد سبب نزول با تاریخ
تاریخ، از جمله عواملی است که در نقد اسباب نزول از سوی رشیدرضا وعبده به کارگرفته شده است. پس از نقد اسباب نزول با سیاق قرآن، نقد با تاریخ از نظر کثرت موارد، در درجه دوم قرار دارد که به نمونههای از آن میپردازیم:
«... بعضی پنداشتهاند که آیه :« وَإِذَا قُرِىءَ الْقُرْآنُ... » در خطبه جمعه نازل شده است، ولی این سخن غلط است، زیرا این آیه مکّی است، حال آنکه نماز جمعه پس از هجرت پیامبر(ص) واجب گردید.» المنار9/552
2. به هنگام تفسیر آیة :« إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا ...» 32 مینویسد:
شعبه در تفسیر خویش از حجاج بن جریح نقل کرده است که این آیه در بارة عثمان ابن طلحه نازل شده است. روز فتح مکه، پیامبر(ص) کلید کعبه را از عثمان بن طلحه که کلیددار کعبه بود گرفت و وراد کعبه شد، وقت خروج از کعبه این آیه را تلاوت میکرد: « إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ ...» پیامبر(ص) عثمان بن طلحه را طلبید و کلید کعبه رابه وی باز گرداند. ابن جریج میگوید : از عمر شنیدم که گفت: نشنیده بودم که پیامبر(ص) این آیه را قبل از آن روز تلاوت کند.»
شعبه میگوید: طبق ظاهر این روایت آیه باید دردرون خانه کعبه بر پیامبر(ص) نازل شده باشد.
لکن نظرمن این است که این آیه قبل از فتح مکه بر پیامبر(ص) نازل شده بود و رسول الله(ص) در آن روز آیه را نشنیده است، نمیتواند دلیل برنزول آیه در آن روز باشد، زیرا برفرض که این روایت صحیح باشد و برفرض که عمر چنین سخنی گفته باشد، آیه از ذهن او فراموش شده بود، چنانکه طبق روایت صحیح، وی هنگام فوت رسول الله(ص) از یاد برده که خبر مرگ رسول الله قبلاً در قرآن آمده است. بدین جهت باور نمیکرد که پیامبر وفات کرده باشد، تا این که ابوبکر آیه را براو خواند:
« اگر بخواهید همسر خود را طلاق دهید و همسر دیگر انتخاب کنید، نمیتوانید مهری که به او دادهاید گرچه یک کیسه زر به او داده باشید.»
را عمر از یاد برده بود، زنی که برای شکایت از شوهر و گرفتن مهر خویش به نزد او آمده بود، آیه را به یاد عمر آورد.» المنار 5/169
3. روایتی را از ابن عباس در سبب نزول آیه : « أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ ...» 35 بدین شرح نقل میکند:
«... زمانی که کعب بن اشرف یهودی وارد مکه شد، مشرکان قریش به او گفتند : آیا این جدا شده و بریده از قوم خویش را میبینی که گمان میکند از ما بهتر است، با این که ما اهل حج و میقات و کلیدداری و پرده داری کعبه هستیم ؟! کعب بن اشرف در پاسخ گفت: شما بهترید . در این زمان نازل گردید:« ان شانئک هو الابتر» و نازل گردید:« أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابِ...»
بعد از نقل این روایت، سبب نزول دیگری را نقل میکند که نشان میدهد این آیه در جنگ احزاب نازل شده است، زیرا مشرکان از علمای اهل کتاب پرسیدند که دین ما بهتر است یا دین محمد(ص) ؟ آنان در جواب گفتند: دین شما بهتر است. وآیه نازل گردید.
آن گاه رشیدرضا نظر خویش را در بارة سبب نزول آیه چنین بیان میکند:
« سوره کوثر مکّی است و حال این که وقایع سوره نساء مدنی است، چنانکه قبلاً بدان اشاره کردیم و نیز احتجاج و جدالهای یهود، جز در آیات مدنی، بتفصیل نیامده است، زیرا که مؤمنان درمدینه واطراف مدینه دچار نیرنگها وحیله های یهود بودهاند.» المنار5/156
نقد سندی اسباب نزول
رشید رضا در بارة سند روایات اسباب نزول و سایر روایات تفسیری مینویسد:
« پیشتر یادآور شدیم که اهل حدیث گفتهاند : واهی ترین طریق تفسیر از ابن عباس، طریق کلبی ا زابی صالح است که گفتهاند اگر مروان صغیر به ابی صالح و کلبی افزوده شود سلسله کذب به وجود میآید.»
مؤلف المنار بر این اساس، روایات اسباب نزول را در مواردی که از ناحیه سند ضعف دارد رد میکند و به ضعف آن اشاره مینماید؛ مانند این موارد:
1. « روایت شده است که آیه : « الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ ...» 36 در باره ابوبکر نازل شده است، زمانی که چهل هزاردینار در راه خدا انفاق کرد ... .
آلوسی گفته است: خبر انفاق ابوبکر به چهل هزار دینار در تاریخ ابن عساکر آمده است، لیکن اشاره نشده است که آیه در مورد وی نازل شده باشد. عبدالرزّاق وابن جریرطبریبه سند ضعیفی از ابن عباس روایت کردهاند که:
این آیه درباره علی(ع) نازل شده است. آن حضرت چهار درهم داشت یکی را در روز دیگری را در شب یکی را درنهان دیگری را آشکارا انفاق کرد... .
ابن منذر از سعیدبن مسیب روایت کرده است که این آیه درباره عثمان و عبدالرحمان ابن عوف نازل شده است، زمانی که آنان در «جیش العسرة»( لشکرکشی تبوک) انفاق کردند. طبرانی و ابن ابی حاتم روایت کردهاند آیه درباره اصحاب فیل نازل گردید، لکن در سند این روایت، دو نفر مجهول واقع شده است.
نتیجه این که در سبب نزول این آیه، هیچ روایت صحیح وجود ندارد.» المنار 3/92
2. روایتی را از ابن جریر و ابن ابی حاتم در سبب نزول آیه: « وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ ... 37» این گونه نقل گردهاست:
« ... مرد عربی نزد پیامبر(ص) آمد وعرض کرد : آیا پروردگار من نزدیک است تا آهسته با او حرف بزنم، یا دور است تا اورا با فریاد صدا بزنم؟ پیامبر(ص) ساکت شد، خداوند این آیه را نازل کرد.»
نویسندة المنار، روایت دومی را از عبدالرزاق از حسن نقل میکند:
« اصحاب رسول از او پرسیدند: پروردگار ما کجاست؟ آیه نازل شد.»
پس از نقل دو روایت، مینویسد:
« در سبب نزول این آیه، روایات دیگری نیز وجود دارد که از حیث سند ضعیفتر است وکمتر کسی آن روایات را نقل و تأیید کرده است.» المنار 2/166
المنار، با این بیان ما را به ضعف سند هر دو روایت توجه داده است.
3. در تفسیر آیة : « يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأهِلَّةِ » 38، مؤلف المنار دو روایت نقل میکند، و در نقد آنها مینویسد»
« نظر من این است که روایت ابن عباس از نظر سند ضعیف است، بلکه اهل حدیث گفتهاند طریق کلبی از ابی صالح و ابن عباس از واهی ترین طریقهاست.» المنار2/202
تأثیر گرایشهای مذهبی المنار در نقد و تحلیل اسباب نزول
عبده و رشیدرضا با این که در کلیّت تفسیر خویش کوشیدهاند منادی وحدت امت اسلامی بر محور واحد باشند، از همین روی، بارها به تقلید و مقلدان مذاهب تاخته و آن را مایة جدایی صفوف مسلمانان میدانند، ولی گاه برخلاف این آرمان، تحت تأثیر گرایشهای فکری ومذهبی گام برداشتهاند. از جمله این که گاه تحت تأثیر گرایشهای مذهبی به نقد و تحلیل سبب نزولی پرداخته و گاهی نیز از سبب نزول به نفع طرز تفکر مذهبی خود سود جستهاند:
« این آیه، آیه مباهله نامیده میشود . از چندین طریق روایت شده است که پیامبر(ص) نصارای نجران را به مباهله فراخواند، ولی آنان امتناع ورزیدند. از ابن عباس روایت شده است که هشت نفر از نصارای نجران نزد رسول الله آمدند که در میان آنان « عاقب» و« سید» نیز بود، بدین جهت خداوند در این زمینه، آیه :«قل تعالواندع ابنائنا...» را فرستاد.
روایت شده است که در جریان مباهله برای انجام این عمل، پیامبر(ص) علی، فاطمه(ع) و دو فرزندایشان، حسن وحسین (ع) را با خود برد وگفت:
هرگاه من دعا کردم شما آمین بگویید...
در روایت صحیح مسلم، ترمذی وغیر آن دو سعد روایت شده است، زمانی که آیه مباهله نازل شد و دستور داده شد که فرزندان واهل و عیال خود را فرا خوانند، پیامبر(ص) علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) راطلبید و گفت : پروردگار اینان اهل من هستند!
استاد عبده گفته است : روایات، همگی اتفاق دارند که پیامبر در اجرای مباهله علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) را برگزید و کلمه « انفسنا» را فقط بر علی(ع) حمل میکند. ولی مصادر این روایات شیعه است و مقصد و هدف آنان نیز از این کارمعلوم است. شیعیان در ترویج این روایات کوشیدهاند تا جایی که میان بسیاری از اهل سنت این روایات رایج و شایع شده است، لکن واضعان وجعل کنندگان این روایات نتوانسته اند آنها را بخوبی برآیه تطبیق کنند، زیرا کلمه «نسائنا» را در لغت عرب، کسی بر دختر خویش استعمال نمیکند، مخصوصاً که گوینده این کلمه، همسر نیز داشته باشد. چنین چیزی از لغت عرب به دست نمیآید.
بعیدتر از این توجیه این کلمه «انفسنا» را بر علی حمل کردهاند. یک نکته دیگررا نیز باید توجه داشت که در جریان این مباهله، نصارای نجران یک طرف قضیه بودند وآیه در باره آنان نازل گردید و ایشان نه فرزندان و نه زنانشان همراه آنان بود.
آنچه از آیه به دست میآید این است که پیامبر احتجاج کنندگان ومجادله کنندگان اهل کتاب را که در باره عیس احتجاج میکردند، دستور داد که زن و مرد کوچک و بزرگ اجتماع کنند وخود نیز با مؤمنان از زن ومرد و کوچک وبزرگ جمع شوند.» المنار 3/322
چنانکه مشهود است، عبده تلاش کرده است ثابت کند که در این آیه بر حضرت علی(ع) ، کلمه «انفسنا» صدق نمیکند، با این که آنچه را در آخر خود به عنوان مستفاد آیه عنوان کرده است چنین چیزی را نفی نمیکند، زیرا قدر متیقّن از میان مؤمنان این چند نفر ( علی، فاطمه، حسن و حسین(ع)) در اجرای مباهله حضور پیدا کردند، در این صورت غیر از حسن و حسین و فاطمه، چه کسی میتوانست به عنوان اولاد و زنی از خاندان پیامبر(ص) باشد و یا غیر از علی چه کسی نزدیکتر به پیامبر(ص) باشد ویاغیر از علی چه کسی نزدیکتر به پیامبر(ص) بود که کلمه « انفسنا» براو اطلاق شود.
علاوه براین، هرگاه روایتی مورد پذیرش عامّه باشد و هیچ تنافی با مفهوم وسیاق آیات نداشته باشد، عبده بدون چون وچرا میپذیرد؛ مخصوصاً که این روایات در کتابهای معتبری همچون صحاح ششگانه موجود است، ولی دراین مورد مخصوص که مسأله مربوط به علی و فرزندان اوست، عبده حسّاسیّت بسیار نشان میدهد.
در حالی که وقتی به روایات دیگری مربوط به خلفای اول ودوم وتقصیر ولغزش آنان میرسد، راه توجیه را در پیش میگیرد تا به شکلی باورهای خود را دربارة خلفا، مصون از خدشه نگاهدارد که به یک مورد از این گونه موارد اکتفا میکنیم :
در ذیل آیه : « أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَآئِكُمْ ...» 40 آورده است :
« در سبب نزول این آیه روایت شده است : مسلمانان وقتی که روزه را افطار میکردند اجازه داشتند تا هنگام خواب بخورند، بیاشامند و با همسران خویش جمع شوند، ولی هرگاه به خواب میرفتند، پس از آن نمیتوانستند این اعمال را انجام دهند؛ هرچند هنوز پاسی از شب نگذشته بود.
روایت شده است که اهل کتاب نیز چنین روزه میگرفتند. زمانی که آیه وجوب روزه: « كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ »41 نازل شد، اصحاب از این آیه وجه شباهت را چنین استنباط کردند که در کیفیت روزه و خوردن و آشامیدن، همانند اهل کتاب عمل کنند. بر این اساس بود که پس از به خواب رفتن و بیدار شدن، حق خوردن و آشامیدن و همبستر شدن نداشتند تا این که یکی از اصحاب (عمر) شبی پس از بیدار شدن از خواب، با همسرش همبستر شد. موضوع به رسول خدا رسید. پیامبر به عمر فرمود: این عمل شایسته تو نبود.»
مؤلف المنار مینویسد:
«استاد امام گفته است: اگر روایت سبب نزول صحیح باشد به ما میفهماند که در نخستین روزهای وجوب روزه هر یک از افراد بر طبق اجتهاد خود عمل میکردند، چنانکه هر آنچه را که اجتهادشان ایجاد میکرد و آن را نزدیک به ثواب و احتیاط و تقوا میدیدند، به جا میآوردند. از همین روی، آنچه که درباره عمر روایت شده است که وی پس از خواب با زنش هم بستر شد، خبر به پیامبر(ص) رسید و پیامبر(ص) به او گفت: این عمل شایسته تو نبود؛ یعنی این عمل را عمر به اجتهاد خود انجام داده بود.» المنار 3/322
عبده توجه نکرده است که با وجود و حضور شخص پیامبر(ص) چگونه میتوان در موارد ابهام به اجتهاد شخصی عمل کرد؟
آیه برای پیامبر(ص) چنین چیزی ممکن است که وی حکم صریح الهی را به حساب ذوق و فهم مردان واگذار کند. اضافه بر این که از کلام خود عبده که در صدد توجیه روایت است، بر میآید که باب اجتهاد باز نبوده است، زیرا اگر چنین بود، چرا پیامبر(ص) عمر را در قبال عملی که بر اساس وظیفه انجام داده سرزنش کند! به یقین رسول خدا بدون جهت کسی را در معرض اتّهام قرار نمیداد**
کاربرد اسباب نزول در تفسیر المنار
با وجود موضوع و دید منفی و رشید رضا نسبت به روایات اسباب نزول، در مواردی برای روایت اسباب نزول کاربرد قائل است که در این بخش، موارد کاربرد و استفاده رشید رضا از اسباب نزول را میآوریم:
در تفسیر المنار به طور کلی دو محور اساسی برای کاربرد اسباب نزول قائل شده است و خود بر اساس آن محورهای کلی در بهره گیری از اسباب نزول عمل کرده است:
1- کاربرد احکام نزول در آیات احکام
آیات مربوط به احکام فقهی از عرصههایی است که در باور رشید رضا اسباب نزول میتواند جنبه روشنگری به خود گیرد. او در این باره مینویسد:
«سبب نزول آن گاه که مربوط به آیات احکام باشد یقیناً مورد نیاز است چون واقعهها و حادثههایی که در پی آن آیهای که بیان کننده حکم آن است نازل شده است، ما را در فهم آن حکم و آگاهی عمیق به حکمت و سر آن حکم یاری میرساند.» المنار 2/ 56
2- کاربرد اسباب نزول در بیان وقایع
دومین عرصه کاربرد اسباب نزول، بیان وقایعی است که در عصر آغازین اسلام رخ داده است و در آیاتی از قرآن به آن اشاره شده است.
وی پس از ذکر اولین مورد کاربرد، دومین مورد را این گونه بیان کرده است:
«مانند آیات احکام است در اینکه سبب نزول مورد نیاز و احتیاج است آن آیاتی که در آنها اشاره به بعضی واقعهها شده است؛ مانند غزوه بدر و یاری خداوند در آن غزوه از مؤمنان و نیز مانند واقعه احد و مصیبتی که بر مؤمنان وارد آمد.» المنار 2/ 56
دو محور نیز برای اسباب نزول، حریم ممنوعه است که اسباب نزول در آن دو مورد هیچ نوع کاربردی ندارد، نه مورد نیاز است و نه قابل اعتماد. رشید رضا این دو مورد را آیات مربوط به عقاید و دیگری تعیین تاریخ نزول آیات قرآن میداند:
کاربرد اسباب نزول در آیات عقاید
در این مورد، نظر عبده و رشید رضا چنین است:
« ... اما آیات مربوط به توحید که مقصود اول دین است، نیازی نیست که به دنبال اسباب نزول برویم، بلکه این نوع از آیات هیچ نوع توقّف به اسباب نزول ندارد و نزول آنها منوط به پرسش و سؤالی نیست، و در هر مناسبتی نازل میشده است.
گو این که نزول این آیات گاه مقارن با حادثه یا سؤالی باشد؛ مثل آنچه که هم اکنون آوردیم که گر چه از نظر روایت صحیح است، لکن در فهم آیه بیان زیاده از خود آیه برای ما ندارد و لذا صحیح نیست که سبب نزول آیه قرار بگیرد. بویژه اگر معلوم شود که آیه متصل به آیات پیش از خود است، چنانکه سزاوار بلاغت قرآن همین است. در آن صورت امثال این اسباب نزول، قرآن را پراکنده و متفرق نشان میدهد، به گونهای که اجزاء آن با هم ارتباط ندارد و جوانب آن هیچ پیوندی با یکدیگر ندارد.» المنار 4/ 565
کاربرد اسباب نزول در تاریخ قرآن
درباره دومین مورد از موارد کاربرد نداشتن اسباب نزول، یعنی در بیان و تعیین تاریخ نزول قرآن و برخی از حوادث که تاریخ آنها قطعاً با تاریخ نزول آن آیات یکی هستند، رشید رضا نظری دارد که پس از ذکر سبب نزول آیه:
« ... هر چه از اسباب نزول در مثل این مورد آمده است در واقع مربوط میشود به تاریخ نزول آیات و آنچه که در آیات از واقعهها بیان شده است. آنچه که اسباب نزول میگوید در این موارد برای ما کافی نیست. ناگزیر در مثل این موارد بحث و تحقیق شود تا اطلاع از احوال امتها و تاریخ ملتهای که قرآن از آنها سخن به میان آورده است حاصل گردد. تا در نتیجه، حرف قرآن را در آن مورد، تمام و کمال بفهمیم و بدانیم آنچه قرآن درباره عقیده و شؤون و اعمال ایشان گفته است مربوط به همه آن ملت است، یا در طائفهای از آن ملت بوده لکن به تمام امت نبست داده شده است.»
المنار 1/429
در مورد دیگر، بین این دسته از روایات تفصیل قائل میشود. وی پس از ذکر چندین روایت مختلف در سبب نزول آیه: « فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ ...» 43 که هر یک بیان کنندهای واقعهای میباشد و نزول آیه را در پی آن واقعه میداند، روش مفسران سلف را در امثال این موارد بیان میکند:
«معهود بین مفسران سلف این بوده است که در مثل این موارد، بین روایات جمع میکردند؛ یعنی میگفتند آیه پس از تمامی این وقایع نازل گردیدهاست. این که گاه بین وقوع این حادثهها فاصلههای طولانی وجود دارد، مانع از جمع روایات نمیگردیدهاست.»
آن گاه نظر خویش را در این مورد بیان میکند و مینویسد:
« واقعههایی که در زبان روایات آمدهاست بردو گونه است:
در برخی از موارد، روایت سبب نزول صراحت در تعیین واقعه و تاریخ زمان نزول آیه ندارد. دراین موارد، باید آیه قرآن برآن وقایع از باب تطبیق و تفسیر حمل گردد، نه ازباب سبب نزول و تعیین نزول آیه. و امّا در مواردی که روایت صریحاً زمان نزول آیه و زمان وقوع حادثه را تعیین میکند، حمل بر سبب نزول میگرد...
... نزدیکتر از روش مفسران پیشین در این موارد این است که: آیات بر وقایعی که بر آنها تطبیق میکند، از باب تفسیر حمل شود، نه از باب تاریخ، مگر این که روایت نص ویا ظاهر در تاریخ و تعیین واقعه باشد که چنین روایاتی وجوددارد.» المنار 1/429
موارد استفادة المنار از سبب نزول
بر اساس آنچه عبده ورشید رضا معتقد به کاربرد اسباب نزول در محورهای یاد شده بودهاند، در مواردی از اسباب نزول طبق همان ملاک و معیار استفاده کردهاند:
استفاده از سبب نزول در تفسیر آیه
1. پس از ذکر سبب نزول آیه: « فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى ...» 44 مینویسد:
« آری سبب نزول قطعاً در مواردی فهم آیه را روشن میکند» المنار 2/229
222. در تفسیر آیه: « الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقَاتِ ...» 45 پیش از آن که سبب نزول آیه را نقل کند ویا به تفسیر آیه بپردازد، نوشته است:
« مراد از این آیه معلوم نمیگردد جز آن که روشن شود آیه برای چه و درباره چه کسانی نازل شده است.
در این باره روایتهایی در صحاح، سنن و تفسیرهای روائی وارد شده است: بخاری، مسلم و غیر آن دو، از ابی مسعود بدری روایت کردهاند، زمانی که مأمور به دادن صدقه شدیم با این که برای ما دشوار بود، تن به فرمان الهی دادیم. پس ابوعقیل نصف صاع ودیگر بیشتر از آن را انفاق کردند. منافقان در این باره گفتند: خداوند از این صدقه ( نصف صاع) بی نیاز است وآن دیگری ( بیشتر از نصف صاع) به خاطر ریا انفاق کرده است. در این زمان نازل گردید: «الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقَاتِ...» المنار 4/565
استفاده از سبب نزول در تفسیر منتخب
بعض موارد اگر در تفسیر آیه و یاجمله ای از آن آرای مختلف تفسیری وجود داشته باشد، اگر سبب نزولی موافق رأی تفسیری رشیدرضا وجود داشته باشد، آن سبب نزول را مؤید نظر خویش قرارمیدهد؛ همچون:
1. در بحث از آیه: « لَيْسَ لَكَ مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذَّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ»46 مینویسد:
«چون این آیه از آیاتی است که در جنگ احد نازل شده است، چنانکه روایت صحیحه بر این مدعا دلالت دارد، معیّن است که آیه پیش از آن نیز در غزوه احد نازل شده باشد و اگر غیر این باشد، آیه قبلی جز بسختی، مفهوم نیست و این چیزی است که قرآن از آن به دور است. علاوه بر این که نیاز نیست آیه را به گونهای تصور کنیم که دچار مشکل در فهم آن شویم، با این که راه درک آسان وجود دارد.
اما این که آیه مورد بحث، در جنگ احد نازل شده، دلیل آن روایتی است که در سبب نزول وارد شده است:
احمد، بخاری، ترمذی، نسائی و دیگران روایت کردهاند از ابن عمر که گفت: پیامبر(ص) در روز احد فرمود: خدایا ابوسفیان را لعنت کن، خدایا حارث بن هشام را لعنت کن، خدایا سهیل بن عمر را لعنت کن، خدایا صفوان بن امیه را لعنت کن. سپس آیه نازل گردید.» المنار 4/117
«این آیه، متصل به آیات قبلی است و برای استدراک از مطلبی است که امکان دارد در ذهن خواننده آیات پیشین بیاید، زیرا در آیات پیش خداوند فرمان به زهد و رعایت تقوا داده است و به مردمان گفته است عملهای نیک انجام دهید ... ممکن است کسی با توجه به این آیات، گمان کند که فرمان اسلام این است که تجارت و کسب در موسم حجّ حرام است، چنانکه در عرب جاهلی رسم بر این گونه بود که کسب و تجارت را در موقع حج انجام میدادند. خداوند با فرستادن آیه، این نوع ذهنیت را زائل کرده و به ما آموخته است که کسب تجارت در ایام حج، با ملاحظه و توجه به این مطلب که کسب و مال، تفضل الهی است مانعی ندارد.
ابو مسلم گفته است: در ایام حج کسب روا نیست، این آیه پس از ایام حج را میگوید، لکن حرف ابومسلم مردود است، زیرا اولاً، آیه در سیاق احکام حج است، ثانیاً، نفی جناح و مانع در غیر ایام حج، معنا ندارد، زیرا در غیر ایام حج کسی تصور ممنوعیت کسب را نمیکند تا قرآن ممنوعیت را بردارد. سوم این که روایت سبب نزول آیه میگوید آیه مربوط به ایام حج است.
بخاری از ابن عباس روایت کرده است که گفت: عکاظ، مجنه و ذوالمجاز، در زمان جاهلیت، بازار تجارت بود. پس از اسلام، مسلمانان از تجارت در این بازارها احساس گناه میکردند، لذا از رسول الله(ص) در این باره پرسیدند، آیه نازل گردید: «لیس علیکم جناح ...» مانعی نیست در سفر حج، داد و ستد کنید و از فضل پروردگار روزی بجویید ... .» المنار 2/230
روایات متعارض اسباب نزول در المنار
این مطلب واضح است که گاه در آیهای چندین سبب نزول روایت شده است. این روایات بر سه نوع تقسیم میشود:
1. روایاتی که یکی از آنها بر دیگران ترجیح سندی، محتوایی، خارجی و ... دارد.
2. هیچ یک بر دیگری ترجیح ندارد و قابل جمع است.
3. هیچ یک بر دیگری ترجیح ندارد و قابل جمع نیست.
روش المنار در این سه مورد به این گونه است:
مرجحات سبب نزول در المنار
رشید رضا به هنگام اختلاف روایات اسباب نزول از اموری به عنوان مرجع یک سبب نزول بر دیگری استفاده کرده است.
الف. ترجیح با سیاق قرآن
1. در بحث از آیه: « وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَغُلَّ... »48 از ابن عباس روایتی را نقل میکند:
« ... از ابن عباس روایت شده است که این آیه درباره قطیفه سرخ رنگی که از میان غنائم بدر مفقود گردیده بود نازل شد. در آن روز بعضی گفتند: شاید رسول الله(ص) آن قطیفه را برداشته است! این روایت را بعضی مفسران تضعیف کرده و نپذیرفتهاند ولی این روایت را ترمذی، حسنه دانسته است.
دلیل تضعیف مفسران این است که آیه در سیاق آیات مربوط به احد است، ترجیح دادهاند.کلبی و مقاتل روایت کردهاند هنگامی که تیراندازان گردنهای را که پیامبر(ص) آنها را در آن موضع گمارده بود، ترک کردند، بدین گمان که گفتند بیم آن میرود که پیامبر(ص) دستور دهد هر کس چیزی را به غنیمت گرفت از آن او باشد و غنائم مانند روز بدر تقسیم نشود.
پیامبر به آنان گفت: پنداشتیم که ما غنائم را پنهانی میگیریم و برای شما سهمی نمیدهیم، لذا آیه نازل گردید:
[ به هیچ پیامبری اجازه ندادیم که غنیمت را برای خود مخفی کند، هر کس غنیمت جنگی را برای خود پنهان کند، مرتکب خیانت شده است و در روز قیامت با همان غنیمت محشور میشود ... ]
استاد گفته است: صواب این است که آیه مربوط به قضیه احد است، چنانکه آیات قبل و بسیاری از آیاتی که بعد از این آیه میآید، درباره غزوه احد است.» المنار 4/ 215
2. در پی نقل شش روایت در سبب نزول آیه: « وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَمَن يُؤْمِنُ بِاللّهِ... »49 در ترجیح آخرین روایت بر دیگر روایات و اقوال مینویسد:
«مجاهد گفته است: این آیه درباره مؤمنان اهل کتاب نازل شده است. این قول، اولی از دیگر اقوال است، زیرا پس از آن که در آیات قبل سخن از کفار است اینک در این آیه میگوید کسانی که از کافران ایمان آوردهاند برگشت و منتهای کار آنان، ثواب الهی است.» المنار 4/ 215
ب. ترجیح با مفهوم قرآن
موافقت یکی از اسباب نزول با مفهوم قرآن، باعث ترجیح آن سبب نزول بر دیگری است. در این خصوص، به هنگام تفسیر آیه: « وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ »50 آمده است:
«ابن اسحاق، ابن منذر و ابن ابی حاتم از ابن عباس روایت کردهاند که گفت: «نبتل ابن حارث، در مجلس رسول الله مینشست و به حرفهای آن حضرت گوش میداد و گفتههای آن حضرت را به منافقان گزارش میکرد و همین شخص بود که پیش منافقان اظهار داشت: محمد اُذُن است؛ هر کس چیزی را به او بگوید، تصدیق میکند. خداوند این آیه را درباره او نازل کرد: ... «ویقولون هو اذن ... »
لکن منطوق آیه، این سخن را به جماعتی از منافقان نسبت میدهد و این اقرب است، گرچه اسناد به جماعت با گفتن فردی از آن گروه و اقرار دیگران، صدق میکند.
این که این سخن را جماعتی از منافقان گفته باشند، ابن ابی حاتم از سدی نقل کرده است، تعدادی از منافقان گرد آمدند که در میان آنان «جلاس بن سوید بن صامت» و «نحشی بن عمیر» و «ودیعة بن ثابت» نیز بودند، خواستند پیامبر را به استهزا بگیرند، برخی دیگری را منع کردند و گفتند این عمل به محمد میرسد و مقابله به مثل خواهد کرد. آنان در پاسخ گفتند: محمد اُذُن است، استهزا میکنیم. سپس سوگند میخوریم و او ما را تصدیق میکند، لذا آیه نازل گردید: «و منهم الذین یؤذون النبی و یقولون هو اذن ... المنار 10/ 516
ج. ترجیح با رأی طبری
انتخاب طبری برای المنار، حکم مرجع یک سبب نزول بر دیگری را دارد، چنانکه در سبب نزول آیه:
این که آیه درباره منافقان نازل شده است یا کفار یهود، دو روایت نقل شده است. رشید رضا پس از ذکر هر دو سبب نزول، رأی طبری را نقل میکند که گفته است آیه مذبور درباره یهود نازل شده است، پس از نقل مفصّل سخنان طبری مینویسد:
«این شیخ مفسران و مشهور ترین آنان، نهی آیه را برای کسانی دانسته است که دشمنی آنان با پیامبر و مؤمنان همراه او آشکار گردید، از کسانی که پیامبر با آنها پیمان داشت ولی آنها در پیمان خود خیانت کردند، مانند یهود بنی نضیر که کوشیدند پیامبر(ص) را به قتل برسانند در حالی که پیامبر(ص) به آنها اعتماد کرده بود به سبب عهد و پیمانی که با هم داشتند. از این روی، مراد آیه جمیع کافذان یا منافقان نیست.» المنار 4/ 83
در تعیین این که آیه درباره چه کسانی نازل شده است: منافقان، یهود و یا اهل کتاب، آورده است:
«در روایت صحیحین (صحیح بخاری و مسلم) و نیز روایتی را که ابن جریر طبری از ابن عباس نقل کردهاند، ابن عباس گفته است: آنان اهل کتاب است، بر ایشان کتاب نازل گردید، لکن به غیر حق داوری کردند، با این وجود توقع داشتند که در مقابل کاری که انجام ندادهاند، توصیف و تمجید شوند و از این که به محمد کفر ورزیدهاند، خوشحال بودند.»
آن گاه مینویسد:
«این وجهی پسندیده است و وجهی است که ابن جریر طبری آن را برگزیده است ... » المنار 4/287
جمع روایات متعارض اسباب نزول
اگر روایات مربوط به سبب نزول، قابل جمع باشد به این معنا که مرجع سندی، دلالی، قرآنی و ... برای یکی از آنها موجود نباشد و صریح مفهوم یکی، دیگری را نقض نکند، مؤلف المنار بین آن روایات جمع میکند؛ مانند روایات سبب نزول آیه: « لَيْسَ لَكَ مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ ...» 53 که چنین مینویسد:
« ... احمد، بخاری، ترمذی، نسائی و دیگران از حدیث ابن عمر آوردهاند که ابن عمر گفت: رسول الله(ص) در روز احد گفت: خدایا ابوسفیان را لعنت کن، خدایا حارث بن هشام را لعنت کن، خدایا سهیل بن عمر را لعنت کن، خدایا صفوان بن امیه را لعنت کن. پس این آیه نازل گردید. بخاری از ابوهریره نیز همین گونه نقل کرده است.
احمد و مسلم از حدیث انس روایت کردهاند که در روز جنگ احد، دندان پیامبر(ص) شکست و پیشانی او مجروح گردید به گونه ای که خون به صورت آن حضرت جاری شد. پس آن حضرت فرمود: چگونه رستگار خواهد شد قومی که با نبی خود این گونه رفتار میکند، با این که او آنان را به پروردگار فرا میخواند، آیه نازل گردید:
«لیس لک من الامر شیء او یتوب علیهم او یعذبهم ... »
سپس در بین این دو روایت، قضاوت میکند:
«تنافی بین حدیث عمر و انس نیست، چون راه جمع میان هر دو روایت ظاهر است و آن راه جمع این که پیامبر هنگامی که روز جنگ احد صورتش مجروح و پر خون گردید از خداوند تقاضای لعنت برای سران کفار قریش کرد.» المنار 4/ 117
طرح اسباب نزول غیر قابل جمع
هر گاه در سبب نزولی چندین روایت وجود داشته باشد و ترجیحی بر یکدیگر نداشته باشند و مضمون آنها قابل جمع نیز نباشد، رشید رضا از همگی صرفنظر میکند، اگر وجه مشترکی در بین باشد، به همان مقدار مشترک اخذ میکند:
[ به این قوم خود نمینگری که ادعای ایمان به تو و به کتابهای آسمانی پیش از تو دارند ولی میخواهند نزاع خود را نزد طاغوت ببرند تا بینشان داوری کند ... .]
عبده میگوید:
«مفسران برای این آیه اسباب نزول متعدد نقل کردهاند، اختلاف و تشتت آنان روایات مانع از آن است که به یکی از آنها جزم و قطع پیدا کنیم، از مجموع آنها فقط به یک نکته میرسیم و آن شناخت حال کسانی است که از فرمان رسول الله(ص) سرپیچی کردند. در گذشته بیان شد که «طاغوت» مصدر «طغیان» است و این صفت بر تمامی کسانی که روایات سبب نزول درباره آنها وارد شده است، صدق میکند.» المنار 1/ 223
کیفیت نقل اسباب نزول
مقصود ما از کیفیت نقل اسباب نزول، این عناوین است:
1. ذکر سلسله سند روایت اسباب نزول در تفسیر المنار.
2. اقوال مختلف را نقل میکند یا قول منتخب خویش را میآورد و بس؟
3. روایات را گزارش میکند یا نقد و تحلیل نیز میکند، بیشترین موارد کدام نوع است؟
4. روایات اسباب نزول را مفصل نقل میکند یا به طور اجمال اشاره میکند؟
اینک اولین عنوان را بررسی میکنیم:
ذکر سلسله سند روایات
المنار مقید به ذکر سلسله روایات اسباب نزول نیست، بلکه به آورده منابع مستقیم و اثری که روایات را از آن منبع نقل کرده است، اکتفا میکند و علاوه بر ذکر منبع مستقیم، نام اولین ناقلی را کهاین منابع روایت را از او نقل کردهاند نیز میآورد؛ مانند: ابن عباس، انس، مجاهد، قتاده و ... رشید رضا از این روش خویش در تفسیر المنار یاد کرده و آن را روش پسندیده دانسته است:
«لازم است جمیع روایات تفسیری در کتابهای جداگانه جمع آوری شود؛ مانند بعضی کتب حدیث و مقدار ارزش سند هر یک از آن حدیثها بیان میشود. سپس در هنگام تفسیر از آن روایات استفاده شود، البته آن روایاتی که صحیح است، بدون این که سلسله سند آن روایات ذکر شود، چنانکه احادیث را در کتابهای فقهی بدون ذکر سند میآورند. لکن منبعی را که این روایت از آن منبع نقل شده است نام ببرید، این شیوهای است که ما در تفسیر خود پیش گرفتهایم.» المنار 1 / 7
از تحلیلها و داوریهای المنار نسبت به افراد سلسله سند روایات چنین استنباط میشود که وی هنگام مراجعه به منابع و کتابهای روایی، یکایک افراد سند را فحص و وارسی میکرده است، ولی به هنگام نقل آن روایت در تفسیر، نامی از افراد سند به میان نمیآورده است جز به هنگام ضرورت؛ مثل ردّ و تضعیف شخصی از افراد سلسله سند.
نقل اقوال و روایات مختلف
در المنار بیشتر موارد، تمام اقوال و روایات موجود در سبب نزول را نقل میکند، آن گاه اگر خود نظری داشته باشد مبنی بر ردّ یا قبول روایت معیّن، نظر خود را بیان میکند و برای اثبات نظر خود و روایت منتخب خویش دلیل میآورد، چنانکه بر روّ دیگر روایات استدلال میکند. در این خصوص میتوان گفت موردی یافت نمیشود که بدون استدلال، روایت را ردّ یا قبول کرده باشد.
نقل تحليلي اسباب نزول
چنانكه از كليت فضاي بحث روش شناسي تفسير المنار تاكنون به دست آمده روشن شده است كه عبده ورشيد رضا در اكثر قريب به اتفاق موارد، ديد و بينش تحليل گرانه ونقادانه نسبت به روايات اسباب نزول داشته است ومواردي بسيار نادر را ميتوان نقل گزارشي خالص يافت . اين شيوه در نگرش منفي رشيد رضا نسبت به روايات تفسيري در مجموع وروايات اسباب نزول بخصوص دارد كه به روايات به عنوان يك انسان منتقد مينگريسته است، نه يك ناقل متعبّد.
نقل تفصيلي اسباب نزول
در آن موارد که المنار به نقل سبب نزول پرداخته است، به تفصیل و مشروح، جریان واقعه سبب نزول را آورده است از این روی قریب به 80 درصد موارد اسباب نزول نقل شده در المنار، تفصیلی است.
منابع المنار در نقل اسباب نزول
رشید رضا در نقل اسباب نزول از بسیاری کتابهای حدیث و تفسیرهای روایی بهره جسته است، ولی بیشترین موارد را از این منابع نقل کرده است:
* لباب النّقول سیوطی
* جامع البیان ابن جریر طبری
* تفسیر قرآن العظیم ابن کثیر
* صحیح بخاری، ترمذی و ابو داود.
عبدالله شحاته در کتاب خود «علوم التفسیر» در این باره مینویسد:
«رشید رضا عالم زبردستی بود در علم رجال شناسی و روایت شناسی و در آوردن احادیث تحت تأثیر ابن کثیر قرار داشت ... »55
پی نوشتها:
*. روايت مرفوع آن است كه سلسله سند آن به پيامبر(ص) برسد.
**. مراجعه شود به بحث نقد اسباب نزول با شخصیت صحابه (المنار 2 / 174) که رشید رضا چگونه بدون استدلال و صرفا به اتکاء تعصبهای مذهبی از عبدالرحمان بن عوف دفاع می کند و در برابر روایت سبب نزول بر خلاف شیوه کلی خود که روایتی را بدون دلیل رد یا قبول نمی کند، ایستادگی و مقاومت به خرج می دهد و روایت را مردود می شمارد، زیرا عبدالرحمان اگر تحت سؤال قرار بگیرد، جریان خلافت خلفا شدیدا آسیب می بیند؛ با توجه به این نکته که عبدالرحمان در این جریان نقش بسیار جدی را عهده دار بود. 1 . ذهبی، التفسیر و المفسرون، (چاپ دوم: داراحیاء التراث العربی، 1369)، 2/578.
2 . بقره / 248.
3 . رعد / 11.
4 . نساء / 126.
5 . عنایت، سیری در اندیشه سیاسی عرب، (چاپ سوم: تهران، سپهر، 1363) / 131.
6 . ذهبی، التفسیر و المفسرون، 2/548.
7 . محمد غفار، الامام محمد عبده و منههجه فی التفسیر، (چاپ اول: بیروت، مرکز العربی للثقافة و العلوم، بی تا) 204.
8 . بقره / 142.
9 . بقره / 142 ، 143 .
10 . بقره / 284 – 286 .
11 . بقره / 8 / 20 .
12 . بقره / 168 .
13 . بقره / 136 .
14 . انعام / 158.
15 . نساء / 88.
16 . نساء / 32.
17 . نساء / 11.
18 . بقره 198.
19 . بقره / 222.
20 . بقره / 142.
21 . بقره / 162.
22 . بقره / 163.
23 . ص /5.
24 . بقره / 106.
25 . قیامت / 17.
26 . حجر / 9.
27 . انعام / 121.
28 . انفال / 9.
29 . توبه / 74.
30 . نساء / 77.
31 . اعراف / 204.
32 . نساء / 57.
33 . آل عمران / 144.
34 . نساء / 20.
35 . نساء / 50.
36 . بقره / 274.
37 . بقره / 186.
38 . بقره / 189.
39 . آل عمران / 61.
40 . بقره / 186.
41 . بقره / 183.
42 . بقره / 113.
43 . نساء / 88.
44 . بقره / 198.
45 . توبه / 78.
46 . آل عمران / 128.
47 . بقره / 198.
48 . آل عمران / 161.
49 . آل عمران / 199.
50 . توبه / 61.
51 . آل عمران / 118.
52 . آل عمران / 188.
53 . آل عمران / 128.
54 . نساء / 60.
55 . ابن شحاته، علوم التفسیر، ( چاپ اول: قاهره، مکتبة نهضة الشرق، 1986 م ) 197 – 19
آنچه در پیش رو دارید نگاهی است گذرا و نه چندان موشکافانه برترجمه ای که مترجم محترم، سعی برآن دارد تا نام «تفسیر » برآن بگذارد ؛ تفسیری که در جهت احتباجات و نیازمندیهای فکری توده مردم و پاسخگویی به مراجعات قرآنی ایشان باشد.
امّا واقعیّت نیز چنین است و میتوان ادّعا کرد ترجمه ای چنین، چون در دسترس عوام قرار گیرد، از نابسامانیها و کمبودهای فکری ایشان در حوزه پیام و محتوای آیات قرآن دردی دوا خواهد کرد؟ یا این که چه بسا در مواردی این ترجمه نیازمند ترجمه و تفسیر مجدّد است و یا احیاناً گاه سطح معارف بلند قرآن را در حدّ سخنانی عامیانه و کوچه بازاری تنزّل داده است که تلاوت گران مبتدی را گرفتار این پندار میکند که کلام خالق هم، کلامی است در حدّ سخنان روزمرّه آدمیان و نه چیزی فراتر از آن!
داوری در این باره را به اهل دقّت و نظر وا مینهیم و به تأمل در متن ترجمه «معانی القرآن» و اشاره به برخی نکات اکتفا میکنیم.
ترجمه یا تفسیر
آنچه در نخستین نگاه توجّه هر خواننده آشنا با ترجمه و تفسیر را به خود جلب میکند، این نکته است که محصول قلم ایشان آیا ترجمه است ویا تفسیر؟
به طور قطع میتوان ادعا کرد( با وجود اصرارنویسنده محترم در تفسیر بودن آن) 80 درصد کتاب خالی از ابعاد و نکات و اشارات تفسیری است و در بخش عمده ای از آیات، تنها به ترجمه ای ظاهری و تحت اللفظی اکتفا شده است ونویسنده محترم شیوه مشخصی را در پردازش ابعاد تفسیر آیات برنگزیده است،بلکه بیشتر براساس اجتهاد وسلیقه شخصی خویش در مواردی چند، توضیحات و اشاراتی تفسیری را متذکّر شده است ومواردی بیشتر وچه بسا گاه مهمتر را نادیده انگاشته و از بیان ابعاد تفسیری آیات لب فرو بسته است.
از دیگر سو، موارد تفسیری نیز آمیزه ای است از ترجمه و تفسیر، همراه با ابهاماتی چند!
آنچه اکثر قریب به اتفاق قرآن پژوهان برآن متفقّند، ضرورت تفکیک میان ترجمه و تفسیر وجداسازی مرز میان این دوست. ضرورت این امر بر این اساس نیست که در جهت انتقال مفاهیم و معانی بلند آیات وحی، زبان ترجمه رساتر و گویاتر است یا زبان تفسیر؟ وآیا در جهت اطلاع رسانی به جویندگان پیام قرآنی، ترجمه ابزاری کارآمدتر است یا تفسیر ؟ بلکه لزوم تفکیک و تمایز میام کلام بی بدیل وحی را در همنشینی حتّی با زیباترین و فنّی ترین کلمات تفسیری، مشخص و متمایز گرداند و باروی آوری به ترجمه ای رسا و گویا، امانت را در انتقال کلام الهی رعایت کند. البته ما نیز به این واقعیت معترفیم که دخالت عنصر تفسیردربرخی آیات چون آیات احکام ومعارف و گزارش وقایع احساس شود، بایسته تر این است که این امر در قالب نشانه ها وعلایم نگارش و یادر ضمن پانویسها صورت پذیرد، تا از خلط و به هم آمیختگی آن با متن پرهیز شود لیکن در آمیختن قرآن با سخنان بشری و احیاناً درست ونادرست ( از خود و یا دیگرمفسّران حتّی به انگیزه تبیین دقیق محتوای آن) در مقام ترجمه توجیهی ندارد و چندان قابل اعتماد هم نخواهد بود .کاری چنین، درواقع نه ترجمه است ونه تفسیر.
امّا چنانچه تلاش «معانی القرآن» را کاری تفسیر بدانیم، ویژگیها وضرورتهای کار تفسیر نیز درآن مشهود نیست، چه این که هر برداشت وتفسیری از قرآن، باید متکی به دلیلی مفهوم و معتبر باشد و هرگاه مفسّرآرای خود را بدون استناد و استدلال یاد کند و قرینه ای بر صحّت آن از مفردات، ترکیبات، سیاق آیات، دلایل عقلی و نقلی و نکات ادبی و بلاغی ارائه ندهد، آن تفسیر از اعتبار لازم برخوردار نخواهد بود ودرنگاه قرآن پژوهان، تحمیل آرای شخصی بر قرآن تلّقی خواهد شد ونه تبیین مفاهیم وحی! سوگمندانه چنین مشکلی در ترجمه و یا تفسیر جناب آقای بهبودی مشهود است.
البتّه بعید نیست که شخص ایشان درمقام دفاع از آرای تفسیری خود، دلایلی در کمون ذهن و خاطر خویش داشته باشد، ولی دلایل ناگفته ایشان تا زمانی که در کنار آرای تفسیر ثبت نشود و گفته نیاید، نیازی را در فرایند تفسیر برآورده نمیسازد و گرهی را نمیگشاید و خلاصه این که خواننده تفسیر ایشان از کجا میتواند به دلایل آن جناب پی ببرد و چگونه میتواند با عدم آگاهی از دلایل مفسّر یا مترجم، مهر صحّت و تأیید برتمام آرای وی نهد!
آشنایی با پیام آیه و زوایای پنهان آن، در پرتو اطلاع و دستیابی به گفته ها و محتویات تفاسیر، برای مترجم قرآن کافی نیست، هنر و ظرافت دراین است که وی بر این مهم، توانا باشد که آن رموز ونکات و اشارات را ( که به هر صورت در امر ترجمه اجتناب ناپذیر است) به گونه ای طرح و بیان نماید که به حقیقت ترجمه خدشه ای وارد نیاید وکلام مفسّر با اتکا به دلیل و مدرک در کنار کلام خالق، بازشناخته شود.
مهمتر از آنچه گذشت، این نکته است که بخشها و فرازهایی را از این اشارات تفسیری، آرا و انظاری برگزیده شده است که از دیدگاه صاحب نظران ودانشوران علم تفسیر، مطرود و ناپذیرفتنی است واین عدم پذیرش، نه فقط از آن روست که این برداشتها تفسیری صحیح و مطابق برای آن موارد نیست، بلکه چون اعتقاد به انطباق آیات قرآن برچنین مطالبی زمینه های انحراف و کجروی درحوزه معارف دین رافراهم میآورد . اعتقاد به شگفت زدگی پیامبر(ص) از زیبایی بنت جحش، که مبتنی بر روایتی ضعیف است ویا حکم به حواز مزه مزه کردن شراب برای معتادان به آن، که اساساً تفسیری غلط از آیه شریفة است و نیز چشم پوشی سلیمان نبی از نافله نیمروز به عشق مشاهده جمال اسبهای نجیب عربی! گمان نمیرود اعتقادی بصواب وبایسته و دفاع از « خط پیامبران» باشد.
آیا براستی طرح آرای تفسیری غیرمستند در زمینه برخی آیات متشابه و پیچیده، به گونه ای که زمینه نشر و ترویج اسرائیلیات و جعل ودسّ درحوزه معارف و حی رافراهم آورد، خدمت به ساحت مقدّس قرآن است؟ وآیا با ذکر نکاتی چون« پرکشیدن خدای تعالی به سوی آسمان»و « خطاکاری فرشتگان »، «احیای اندیشه برتری جنسی» و « پرداختن خداوند به رتق و فتق امور و مطالعه فرمان پس از استقرار برعرش اقتدار خویش» و یا مطالبی چون: « جذام زدگی ایوّب پیامبر» و دیگر موارد مشابه، که احیاگر اندیشه های ناصواب قرون وسطایی و مسیحی درباره خدا، پیامبران، معاد و دیگر باورهای دینی و اعتقادی است، گرهی از مشکلات و نابسامانیهای اعتقادی و فکری نسل دین باور و دین شکاّک عصر حاضر، خواهدگشود؟ یا همان گونه که ذکر شد، این گونه پرداختن به تفسیر قرآن تنها زمینه ومجالی مناسب را فراهم میآورد که افکار مادّی و تجسیمی چونان خرافات و بافته های اهل کتاب در زمینه وحی وقرآن، رسوخ و پرورش یافته و برسر قرآن آن بیاید که بر عهد قدیم آمد.
خلط کلام خدا با خلق به بهانه تفسیر
یکی از نکات مهم و اساسی درامر ترجمه وبرگردان متنی چنین مقدّس که بنیان و شالوه نظام دنیا ومعاد بشر را در گستره حیات وی پی ریزی میکند، مسأله حفظ ارزشها، ظرافتها و اصالت پیام قرآن است. به تعبیری:
« ترجمه قرآن باید چنان باشد که درعین روانی، از فخامت تعابیر آن نکاهد و مضامین آن را در سطح نازلی فرود نیاورد، بلکه کلمه علیای الهی را برفرازد و قلوب مردم را به سوی این کتاب چاره ساز و درمانگر دردها و رفاه آفرین و سعادت پرداز و شقاوت سوز جلب کند.» 1
بنابراین، روا نخواهد بود که به انگیزه تفسیر کلام خدا، آن را به گونه ای با کلام عادّی خلق( ونه حتّی با کاربردهای تفسیری و فنّی) در آمیزیم که از هم ممتاز نباشد و هر ساده انگاری بیندیشد که کلام حقّ و برخاسته از منبع غیب، کلامی عادی و عوامانه چونان سخنان مردم کوچه و بازار است و برای فهم راز وحی باید به سراغ فرهنگ محاورات عامیانه رفت، چرا که کمترین نتیجه و بازتاب چنین اقدامی، محو ابعاد، ظرافتها و نمودهای اعجازین قرآن در پرتو الفاظ، عبارات و کاربردهای نابسامان است.
ما نیز مانند نویسنده محترم « معانی القرآن» قبول داریم که کار ترجمه قرآن بیشتر در جهت تفهیم مطالب وحی به کسانی است که آشنای عمیق با زبان عربی و دقایق فنّی و تخصّصی زبان فارسی ندارند و بدین جهت مترجم باید سادگی وروانی را در ترجمه خویش ملحوظ بدارد، لیکن ساده انگاری وروان نویسی نباید اصالت و عمق اسلوب ویژه واژگان و گزاره های قرآنی را مخدوش سازد. تسامح در مقام ترجمه به بهانه تفسیر و اقدام به برگردان پیام و مضامین قرآن در قالبهای گاه فراروشنفکرانه و گاه فروعامیانه، این خطر را در درازمدّت در پی خواهد داشت که ترجمه و تفسیر چنین، بتدریج حکم واقع ومتن را به خود گیرد و زواید و اضافات، به عنوان کلام خدا تلّقی شود و قرآن نیز چونان کتابهای آسمانی محرّف موجود ترجمه و تفسیر گردد و این تسامحی است توجیه ناپذیر!
اکنون به جای تفصیل درباره هر موضوع ومقدمه چینی برای آن، به متن« معانی القرآن» میپردازیم و مسائل مورد نظر را باارائه نمونه ها به نقد وبررسی مینشینیم و به منظور پیشگیری از خلط مباحث، مسائل مورد بحث را در نُه عنوان مطرح میکنیم:
به مردم خاطر نشان ساز که پروردگارت به فرشته های سنا گفت: میخواهم در روی زمین نسلی دیگر جایگزین سازم، آماده فرمان باشید، فرشته ها گفتند آیا باز هم نسلی دیگر درکره خاکی جایگزین خواهی ساخت که چون پیشینیان در عوض تسبیح و تقدیست تباهی بینگیزند و خون بریزند با آن که ما در پهنه زمین از دشت و دریا و کوهستان و صحرا تورا ستایش و تسبیح میکنیم و به تقدیست زبان گشادهایم.
ما با این قبله جدید که نقطه ثابتی در روی زمین باشد شما مسلمین را امّتی ساختهایم که در حدّ اعتدال است.یهود ونصاری هرجا که باشند دو جبهه مخالف تشکیل میدهند ودرنماز خود به هم پشت میکنند یک جبهه روبه شرق ویک جبهه روبه غرب و شما با این قبله ثابت با هیچ امّتی جبهه بندی ندارید اگر قبله شما درشرق شما باشد با نصرانیان همگام میشوید و اگر قبله شما در غرب شما باشد با یهودیان در یک جهت میشوید و درعین حال و درهر حالت استقلال خود راتثبیت کرده اید ما این قبله را مقرّر کردیم تا امّت شما برسایر امّتها سند و گواه اعتدال باشد و این رسول ما هم بر شما سند و گواه اعتدال باشد.
زندگی انسانها به خاطر آزمون دچار مشکلات است و زیر و بم آن نه تنها معاشرتها را مختل میسازد که چهره عبادتها را نیز دچار نوسان میسازد. اینک در سه نمازی که بر شما فرض است بر مراقبت خود بیفزایید و تعداد رکعات و ارکان و فرایض و شرایط آن را بدون خلل انجام دهید خصوصاً نماز مغرب که بعد از نماز صبح و قبل از نماز عشاء ادا میشود و از هر جهت میانگین است... .
داوری قیامت بر اساس مسطورات شما نیست و نه بر اساس مسطورات بهود و نصاری که آرزوهای خود را در قالب دعا و روایت منعکس ساختهاند: هر کس کار بدی مرتکب شود باید مکافات آن را ببیند. خواه شیعه باشد و خواه اهل سنّت. خواه یهودی باشد خواه نصاری و گرچه نماز بخواند و روزه بگیرد و زیارت کند و یا از نسل انبیا باشد... .
یک تن از آنان میگفت: به من رخصت بدهید تا از این بسیج عمومی خودداری کنم، مرا با زنان رومی به آزمون نگذلرید که اگر من زنان رومی را اسیر کنم قبل از موعد مقرّر تاب و طاقت خود را از دست میدهم... .
به همین صورت که ارواح خبیثه شیطانها آراء خرافه را در مورد دامها و دانهها زیب و زیور بستند و به گوش مشرکین فرا خواندند تا به مراحل اجرا در آمد این خرافه را نیز به گوش آنان زمزمه کردند که : «هر کس بخواهد به مقام خلّت برسد باید مانند ابراهیم، نخست زادة خود را به قربانگاه ببرد تا اگر خدا خواسته باشد و فرزند او را بپذیرد قربانی او را قبول کند و اگر نخواسته باشد فرزند او را به پدر ببخشد آن چنانکه اسماعیل را به ابراهیم بخشید» ارواح خبیثه این گناه عظیم را در انظار مشرکین آذین بستند... .
میگویند: به هنگام ورود به معبد سر و صورت رت با شانه و عطر نیارایید و لباس نپوشید که معبد جای انکسار خاکساری است، نه جای جلوه فروشی. میگویند که روز عبادت و حضور در معبد بیش از قوت لا یموت تناول نکنید و فراوان نپوشید که با گند و بوی خود فضای معبد را بیالایید بگو زینتهای طبیعی ... .
تعطیل شنبه برای آن بود که هر کس شغل خود را وانهد و به خود و خانواده خود و ارحام خود بپردازد تا همگان هفتهای یک روز در کنار هم به شادمانی و استراحت بپردازند. این دستور تورات تکلیفی نیست که بر دوش مردم سنگینی کند. سنگینی این تعطیل فقط بر دوش کسانی قرار دارد که با تقلید از فقیهان خامشان در تفسیر مشاغل اختلاف کردند و در اثر افراط و تفریط از سی و نه کار زندگی حتّی از افروختن آتش و خاموش کردن آتش و پختن غذا محروم شدند و روز تعطیل خود را با تناول غذای فاسد و یا نیمه فاسد روزهای قبلی گذرانند. به یقین پروردگارت روز قیامت میان همه آنان در همه اختلافاتشان داوری خواهد کرد.
پیر مدین به موسی گفت: من میل دارم که یکی از این دو دختر را با تو تزویج کنم با این شرط که هشت سال اجیر من باشی و به کار شبانی و مراقبت از احشام من بپردازی. برای من حضور هشت ساله تو ضروری است تا پسرم هجده ساله شود و بتواند از گوسفندان ما مراقبت به عمل آورده و اگر تو ده سال را کامل کنی تا پسر خرد سالم بیست ساله شود به میل خودت کرم کردهای و خاطر من آسوده تر میشود، من نمیخواهم که در گذران زندگی و معاش روزانه به تو سخت بگیرم ... .
در راه آنان کمین کنید و هر جا که بر آنان دست بیابید آنان را بکشید و از شهر و دیاری که شما را بیرون راندند بیرونشان برانید. ما به شما حقّ کشتن دادهایم، ولی شکنجه سخت تر و بالاتر از قتل است از این رو شما حقّ شکنجه ندارید گر چه آنان شکنجه گر باشند ... .
برای آن کسانی که ایمان آوردهاند و دستاورد صالحی دارند و در عین حال معتاد به شرابند گناهی نیست که برای رفع اعتیاد و خماری یک جرعه شراب حرام را به دهان کنند و بچرخانند در صورتی که تقوا پیشه کنند و از فرو رفتن شراب در حلقوم خود بپرهیزند و با ایمان و عمل صالح شراب را از دهان برون ریزند و سپس یک جرعه دیگر بدهان کنند و بپرهیزند که شراب به پائین رود و با ایمان به این عمل شراب را از دهان بیرون ریزند و در نوبت سوّم یک جرعه دیگر از شراب حرام را در دهان بچرخانند و باز هم بپرهیزند که شراب را فرو ندهند ... .
بعد از این تاریخ که خانمهایت خدا و رسول را اختیار نمودند و از اعتصاب خود دست کشیدند بر تو روا نخواهند برد که بر تعداد خانمهایت بیفزایی و نه آنکه خانمهایت را بدل کنی و با طلاق یک تن از آن خانمها، خانم دیگری را به نکاح خود درآوری گرچه مانند زینب از زیبایی او به شگفت آیی مگر آنکه کنیزی باشد که او را به تملّک در آوری ... .
آن روز به هنگام عصر اسبهای نجیب عربی بر او عرضه میشد که برای خود و سپاهیان خود انتخاب نماید سلیمان این اعتراض را در چهره حاضران خواند که چگونه مانند فرعونیان با شیفتگی به سان اسبها پرداخته است و نافله نیمروز خود را فراموش کرده است، لذا در پاسخ آنان گفت: من امروز به فرمان خدا وارسی اسبها را که بهترین یار مجاهدین است بر یاد خدا ترجیح دادم ... .
*معارج/1:« سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ »
روان شد مایعی سیّال با عذابی که سقوط خواهد کرد ... .
سپس با خمیازه به سوی خاندانش راه بر گرفت – تو را چه تناسب که با قرآن آشنا گردی. شایستهات همان خواب ناز است و آغوش باز زنان – بعد از آن هم شایستهات همان خواب نازاست و آغوش زنان ... .
ابلیس بداندیش آن دو را از بوستان بهشت فرو لغزانید و از آن نعمت بی کران بیرون راند و مت به همگان از آدم و حوّا و ابلیس و فرشتهها و همه نسل بشر گفتیم: به زمین فرود شوید با آن ستیزه و دشمنی که همراه خود میبرید.
مردها بر سر خانمهایشان ناظر و قیومّند از این رو که مردها بر زنها از حیث خرد و رشد اجتماعی فزونی دارند: یک دکتر مرد بر دکتر زن برتری دارد و یک حمّال مرد بر حمّال زن ترجیح دارد ... .
میان بهشتیان و دوزخیان تیغه دیواری از خاک و شن حائل است و بر تیغههای این دیوار مردانی درمانده بر جا ماندهاند که بهشتیان و دوزخیان را در طرفین دیوار با نشانههایشان میشناساند ... .
به یقین پروردگار شما همان خدایی است که آسمانها و زمین را ظرف شش روز آفرید و سپس بر عرش اقتدار خود قرار گرفت و به رتق و فتق کارها و مطالعه فرمانها پرداخت ... .
آنان که از خشم پروردگارشان در هراس بودهاند، دسته دسته به سوی بهشت برین رانده خواهند شد و در فضا میروند تا چون به سیاره بهشت در آیند درهای بهشت به روی آنان گشوده میشود ... .
مال ایتامی را که در کفالت خود گرفتهاید به آنان ردّ کنید خرمای فاسد خود را عوض خرمای مرغوب مطبوع آنان بر سفره آنان نگذارید نان مرغوب آنان را با نان نامرغوب خود یکجا کنار هم بر سفره نگذارید، با هم تناول نکنید که احیاناً نان و خرمای مرغوب آنان به مصرف دیگران برسد.
ای صاحبان کتاب آسمانی در دین خود گزافه مگویید و از حقّ تجاوز مکنید شما افکار آن مردمی را دنبال نکنید که پیش از شما کافر شدند و جمع کثیری از مردم هند را گمراه کردند... .
... خداوند رحمان شما را در برابر سوگندهایی که بیهوده و بی هدف بر زبان جاری میکنید و میگویید: به خدا نمیخورم، به خدا نمیپوشم به خدا نمیشنوم مؤاخذه نخواهد کرد، بلکه شما را در برابر آن سوگندها که با هدف معین و از روی فکر و اندیشه بر زبان جاری میکنید و تعهدّی را پذیرا میشوید مؤاخذه خواهد کرد، اگر بگویید به خدا قسم دیگر سیگار نمیکشم ولی بعداً قسم خود را بشکنید و سیگار بکشید گناه بزرگی مرتکب شدهاید... .
درست است که یهودیان گفتند: عزیر پسر خداست و نصاری گفتند: مسیح پسر خداست ... آنان سخن کافران پیشین را تقلید کردند که چون فلاسفه هند میگفتند: کرشنا پسر خدا بود که نام خدا را در زمین زنده کرد خداوند شان بکشد ... .
چون فرمان ما رسید و آن سنگ عظیم آسمانی در کنار شهر آنان فرود آمد، خانهها را زیر و زبر کردیم و سنگریزهای سیمانی را به صورت رگبار بر سر آنان باراندیم رگباری با نظم و ترتیب از قلوه سنگها و از پی آن سنگپارهها و تگرگها و ماسهها ... .
یوسف آنان را به مهمانخانه عمومی دعوت کرد و از حال و روز آنان جویا شد. برادران یوسف از پدر خود یعقوب و برادر گمشده خود یوسف و برادر دیگرش بنیامین سخن بسیار گفتند و برای بنیامین و پدر که در وطن مانده بود تقاضای جیره گندم کردند. یوسف به آنان گفت اتفاقاً در همین مصر یک برده کنعانی بود که میگفت: برادران ناتنی من با حیله مرا از پدر جدا کردند و برای گشت و گذار به صحرا بردند، ولی در چاه کنعان رهایم کردند و رفتند. برادران یوسف از ترس آن که یوسف در آن شهر باشد و آنان را بشناسد هر چه زودتر عازم مراجعت گشتند و یوسف چهار حواله به نام آنان صادر کرد و به آنان تذکّر داد در نوبت بعدی آن برادر ناتنی خود را همراه بیاورید... .
پس شما برای خداوند رحمان از این جا و آن جا مثل نزنید و نگویید: مثل خداوند جهان مثل آن مالک کلّ است که اداره املاک خود را به مباشرانش واگذار کرده باشد و یا مانند بانکداری است که حساب اموالش را به محاسبانش سپرده باشد و یا مانند سلطانی است که اداره کشورش را به وزیرش سپرده باشد و تنها از تنایج کار آنها با خبر میشود، خداوند جهان مثل خود را میداند و شما نمیدانید ... .
سران مردم به راه افتادند که ای مردم، از گرد او پراکنده شوید و به راه خود بروید، به سخن او گوش مدارید و بر عبادت بتهای خود پا بر جا بمانید. مکتب یک خدایی یک طرح سیاسی است که برای وحدت ریختهاند و میخواهند قدتهای محلّی را در هم بریزند و یک قدرت کلّی به وجود آورند که خود پرچمدار آن باشند، اما این طرح و برنامه را در ملّت مجوس هم که امروز یک ابر قدرت جهانی است از کسی نشنیدهام این یک فلسفه ساختگی است که از یک خدا هم کار جنگ بیاید و هم کار صلح، هم عشق و شیدایی را هدیه کند هم نفرت و جدایی، هم خدای خیر باشد و هم خدای شر ... .
و هر گاه خویشان آن مرحوم و ایتامی که در کفالت او به سر میبردهاند و کارگران کارگاه و مزرعه و کارخانه آن مرحوم بر سر قسمت حاضر شوند، آنان را از میراث مرحوم اربابشان روزی بدهید ... .
و آن دو تن از مردان خود را که با رفتن به خلوت مرتکب فحشا و همخوابگی شوند بعد از گواه چهار تن شاهد، هر دو را پس گردنی و چوب ترکه و لنگه کفش آزار دهید و تعزیر کنید ... .
خداوند رحمان خانه کعبه را بلکه تمام خانه حرم را بارگاه مردمان ساخت که برای شرفیابی حضور یابند و جوائز خود را دریافت دارند ... دامهای قربانی را به منظور ضیافت الهی و تغذیه کامل و تجدید قوای بدن تا حدّ سور چرانی مقرر کرد ... .
شیطان آدم و همسرش را با نیرنگ و فریب خام کرد و به سوی بوته گندم برد و چون از بوته گندم چشیدند تنبانشان بر تنشان درید و شرمگاهشان از داخل تنبان بیرون افتاد و شیطان با ریشخند شادی، آن دو را ترک کرد. آدم و همسرش با اضطراب و وحشت که چرا چنین شد و چه وضع رسوایی برایشان رخ داد به رفوگری پرداختند و برگهای درختان را بر تنبان خود وصله میزدند تا شرمگاه خود را از دید پریان و فرشتگان بهشتی نهان بدارند ... .
آن روز که شما با مشرکان روبرو گشتید خداوند عوض نزول فرشتگان طرح دیگری به کار برد: آنان را در چشم شما اندک نمود تا تشجیع شوید و ثابت قدم بمانید و شما را در چشم آنان کم و اندک نمود تا خام شوند و شما را یک لقمه چپ بشمارند ... .
حکومت فرعون سپری شد و سنّت پادشاهی در مصر برقرار گردید. آن روز پادشاه مصر در برابر سنای حکومتی گفت: من در خواب دیدم ... آقایان نمایندگان: اگر در گزاره خواب و رؤیا سابقه دارید فتوا بدهید که رؤیای من چه گزارهای دارد؟
ای خواهر روحانی، پدرت عمران مردی فاجر و بدکاره بنود تا این دروغ و فریب را از وی به ارث برده باشی. مادرت بازاری و سوداگر نبود تا در حال خستگی یا حالت بیهوشی مورد تجاوز قرار گیرد و ندانسته نطفه فاجران را نذر معبد نماید ... .
به مردان مؤمن بگو که چشمهای خود را از نظر دوختن به زیر دامن دیگران فرو بخوابانند و از دامنهای خود نیز مراقبت به عمل آورند که چشم دیگران به زیر دامن آنان نیفتد ... .
شما مردم آنچه را به کاروانهای تجارتی و یا به شرکتها و بانکها بسپارید تا در میان سرمایههای دیگران سودی حاصل کند و افزون گردد ... . در نزد خداوند رحمان سودی عاید نمیکند و روزی شما را افزون نمیسازد ... .
ای پیامبر ما آن دسته از همسرانت را که قبلاً عقد موقّت تزویج کردهای و کابین آنان را هم پرداخت کردهای بر تو حلال و روا کردیم ... این احکام ویژه برای آن است که تو با اعتصاب همسرانت در تنگنا نمانی و کسی را بر تو ایرادی نباشد خداوند رحمان ... .
و ما آسمان نزدیکتر شما را که مریخ باشد با چراغهای آسمان دوم که در هم ریخته است مزیّن کردیم. این چراغهای سنگین وسیلهای است برای تهدید و در هم کوبیدن کافران و هم برای حصار بندی و نگهبانی سنای بالاتر از نفوذ پریان. هندسه عزّتمند دانا چنین است.
به خاطر بسپارید که یک تن از همسران جوانش [پیامبر ] (ص) به او گفت: وای بر ما که بیچاره ترین زنان دنیا هستیم : نه فرزندی از شوهرمان داریم که فردا مخارج ما را به عهده بگیرد و نه حقّ داریم که شوهر انتخاب نماییم و نه از شوهرمان ارثی به جا میماند که زندگی ما را اداره کند و رسول ما با نفرت به او نگریست و گفت: ولی من به عیان میبینم که بعد از مرگ من، حال و روز شما خوب میشود، خصوصاً تو ! که بر همگان سر میشوی و پدرت بعد از مرگ من رئیس خواهد شد رسول، بعد از آرامش روحی به او سفارش کرد که سرّ او را فاش نسازد ... .
سوگند به آن فرشتگان که مانند نسیم از برج نگهبانی فرستاده شوند، پس از لحظاتی شتاب گیرند و چون تند بادی راهی پایگاه زمین گردند، و به پخش امواج بپردازند، سپس موجهای آسمانی را از موجهای شیطانی جدا سازند ... .
اوخداوندی است که همه شما را از یک جان پدید آورد از آن پس شما را توقفگاه ثابتی است در بدن و توقفگاه سیّاری است در قبضه عزرائیل و مأمورین عالم برزخ ... .
... امتهای پیشین هم که رسالت انبیا را تکذیب میکردند به خاطر همین بود که روز قیامت را قابل قبول نمیدانستند و با فلسفه بافی منطق انبیا را سیاه میکردند و توبنگر که فرجام سیهکاران به کجا انجامیده است؟
یوسف به آنان گفت: من نه تنها از بازگرداندن رؤیا آگاهم، بلکه میتوانم رؤیا ایجاد کنم و آنچه لازم باشد بدانم: اینک وقت نهار است هر غذایی که از خانه برای شما بیاورند پیش از آوردن غذا من به شما خبر میدهم چه غذایی میآورند ... .
همسران شما برای شما کشتزارند هر جا که مایل باشید به کشتزار خود درآیید شبها فقط به فکر آبیاری کشتزار خود نباشید برخیزید و با نافله شب برای خود توشهای برای آخرت بفرستید.
شما ای اهل ایمان به جنگ با خدا اقدام نکنید و ربا مخورید چند برابر و چند برابر که سود و اصل و فرع را به حساب آورید از خشم خدا بترسید و ربا را وابگذارید که رستگار شوید. از آتش دوزخ بپرهیزید که برای شما کافران مهیّا شده است.
اگر بیمار باشید که غسل کردن مایه خطر و یا ضرر باشد و یا در حال شفر باشید که فرصت پیاده شدن و امکان غسل نباشد یا آن که جنب نباشید بلکه یک تن از شما مؤمنان از گودال مستراح بیاید یا ... .
ای اهل ایمان در آن هنگام که یک تن از شما مؤمنان را مرگ فرا رسد، باید مراتب وصیت او در حضور دو تن از مردان عادل شما برگزار شود در صورتی که مسافر باشید و در غربت و یا دیار کافران اجل گریبان شما را بگیرد باید دو تن از مردان یهود و نصاری مراسم وصیت را گواه باشند. شما باید بعد از نماز عصر که هنگام فراغت از کار است و همگان برای کنکاش مسائل در مسجد حاصرند آن دو شاهد یهودی یا نصرانی را بر سر پا نگه دارید تا شهادت بدهند ... .
نماز صبح و شب را در مسجد الحرام هنگام خلوت اغیار اداکن، نماز نیمروزت را هم علنی و در برابر آنان مخوان، در خانهات نیز پنهان مشو که نماز را تنها و بی حضور دیگران بخوانی، بلکه راهی میان این و آن جست و جو کن و در دامنه کوه صفا، مرکزی برای تبلیغ و تلاوت دایر کن.
در آن روز ما گامی به جلو نهیم و ساختهها و پرداختههای آنان را از کاخها و بوستانها و جادهها و دانشکدهها با همه مظاهر تمدّن و جلوههای زندگی در هم بکوبیم و چون خاک و خاکستر بر باد دهیم.
ای خانمهای پیامبر اگر شما تقوا را از دست ندهید با هیچ یک از خانمهای دیگر یکسان و برابر نخواهید بود. پس به خاطر حفظ تقوا آوای خود را در برابر بیگانگان نرم و هموار نکنید که آن مهاجر بیمار دل طمع ورزد و بر بیماری خود بیفزاید. شما در رابطه با حفظ تقوا باید هماره سخنان عادی و متداول بر زبان برانید و در برابر اجنبی از مسائل جنسی سخن به جدّ و شوخی بر زبان نرانید.
داود گفت بی شکّ برادرت میخواهد تو را سیاه کند که میش تو را میطلبد تا با میشهای خود یکجا کند. بسیاری از مردم که با هم خلط و آمیزش دارند و در یک خانه به سر میبرند از خود خواهی، به حقّ خود قناعت ندارند.
من اطلاعی از سنای بالاتر نداشتم که چرا در کنکاش و جدل بودهاند. اشارتی که من دریافت میکنم فقط همین است که من اخطار کنندهام و مسؤولیتی ندارم جز این که پیام خود را آشکارا اعلام کنم. خاطر نشان ساز که آن روز در سنای بالا پروردگارت به فرشتگان گفت ... .
بدین منظور که فرشتگان راز خلقت نو را دریابند و با اهداف آن آشنا گردند پروردگارت نان آدمیان را به آدم آموخت سپس چند تن از اشباح آنان را بر فرشتگان جلوه گر ساخت و گفت: «اگر شما به راستی از راز آفرینش نو آگاهید شخصیت این چند تن را مکشوف نمایید.
از آن روزی بترسید که هیچ کس نتواند به دیگری سزا و پاداش دهد آن روز از کسی شفاعت و همکاری نپذیرند و از مجرمان کفیل و جانفدا نگیرند و نه از جانب ارواح عالیه نصرت شوند.
و از ابرها برایتان ماهی من و سلوی فرو ریختیم و گفتیم: فقط از نعمتهای پاک ما که ماهی با فلس باشد تناول کنید، ولی آنان با حرص و ولع ماهی بی فلس را هم تناول کردند و حلال شمردند ... .
مادرانی که طلاق گرفتهاند با وجود طلاق جدایی حقّ دارند که فرزندان خود را تا دو سال کامل شیر بدهند و این فرمان برای آن مادر و یا پدری است که میخواهد دوره شیر خوارگی فرزندش را کامل نماید.
مسیح در آسمان مشتری باقی خواهد ماند تا آن روز که از آسمان نازل شود و هیچ یهودی برجا نباشد جز آن که تحقیقاً قبل از فرا رسیدن مرگ مسیح به او ایمان آورد و روز قیامت گواه اعمال آنان باشد.
روزی که همه آنان را از آدمی و پری برای حسابرسی در صحرای محشر گرد آوریم به آنان خطاب کرده، میگوییم: ای پریان که برای نوبت دوم راهی دوزخ میشوید به یقین دوستان فراوانی از بشر به دنبال خود آوردهاید... .
مردم لوط با خبر گشتند و یکسر به سوی خانه لوط هجوم آوردند و از دیر باز و پیشین زمان دستاورد بدی ارائه میکردند. لوط خدمتکاران زن را در لباس پسران آراست و به آن مردم گفت: «ای مردم من این پسران که میبینید دختران منند ... .
خانم که علاوه بر عشق جوانی شیفته پاکی و عصمت یوسف شده بود با علاقمندی مسأله ازدواج را مطرح کرد که بعد از طلاق گرفتن از شوهر، یوسف را خریداری کند و سپس با او ازدواج کند و اگر نه آن بود که یوسف با چشم خود برهان پروردگارش را مشاهده کرد به خانم خود قول مساعد میداد و تعهد میکرد. ما در یک لحظه خانم را در سیمای بوزینه به او نشان دادیم و به این صورت باطن او را برملا کردیم تا هر گونه بدی و فحشاء را از ساحت او دور سازیم ... یوسف که باطن خانم را باطن یک روسپی دید به سوی درب خروجی دوید ... .
برادران یوسف ... باطنز و کین به حاضران گفتند: اگر این جوان دزدی کرده باشد استبعادی ندارد برادر دیگری هم داشت که سالهای کودکی از خانه عمّهاش دزدی کرد و مدّتها در خانه عمّهاش به بردگی پرداخت. یوسف سخن را در دل گرفت... و به روی آنان نیاورد که آن دزدی یک صحنه سازی بوده که از جانب عمّهاش برای نگه داری او صورت گرفته بود.
... ما فرشتگان توقّف خورشید را برای مردم آن نیمه دیگر که روز دائم دارند گواه آن ساختیم که تاریکی و سرما هم توقّف مانده است و دیگر استراحت شب و سایه خنک به سراغ آنان نمیآید. فقط با حرکت انتقالی نرمک نرمک و ظرف یک سال سایه زمین را به دنبال خود میکشاندیم و جابجا مینمودیم که شبانه روز بیست و چهار ساعتی را به شبانه روز 8766 ساعتی بدل نماییم.
بار پروردگارا چندان مرا در دنیا نگه دار تا این نعمتی را که بر من و بر پدر و مادرم موهبت کردهای سپاس بگزارم و به شکرانه این قدرت و شوکت، مسجدی شایسته برپا کنم که پسند خاطرت بوده باشد ... .
ما گوسفندان خود را آب نمیدهیم تا شبانها گوسفندان خود را از گرد آب باز گردانند و ما با آب باقیمانده در حوض گوسفندان خود را آب بدهیم و تنها برادر ما خردسال است و پدر ما پیری کهن سال است.
پروردگار من نسبت به من نیکخواهی کرد ... این همه شیرینی و تلخی و آن همه راحت و محنت از آغاز تا انتها و از قریه سیلون تا کاخ عزّت همه از خواست پروردگار من بود... .
مشرکان برای تثبیت موقعیّت خود به انواع حیلهها دست میزنند نزدیک بود که با تهدید و شکنجه تو را از فرمانی که به سویت وحی کردهایم بگردانند که از نماز در مسجد دست برداری و در خانهات نماز بخوانی که تکلیف ثانوی من همین است در آن صورت تو را دوست و همدل خود میگرفتند.
... آن روز که از خانواده خود جدا شد و در سمت مشرق آنان جایی خلوت برگزید تا در برابر آفتاب تن را صفا بخشد، از دید خانواده خود در پشت شاخ و برگ بوتهها و گندمها در حجاب شد تا بتواند لباس را از تن برکند و ما روح قدسی خود را به سویش گسیل کردیم و روح قدسی با قد و بالای بشر در برابر او ظاهر گشت، مریم که لخت و عریان بود با وحشت گفت: من از تو به خدای رحمان پناه میبرم. اگر تو مردی با تقوا بوده باشی ... مریم در صدد بود که اگر آن مرد مزاحم تعرّض کند با همان سر و وضع نا هنجار لخت و عریان و آشفته مو از دست او بگریزد و خانواده خود را به کمک بخواهد که روح قدسی گفت: من از جنس بشر نیستم ... !
اینهایند که در جمع بهشتیان بهترین دستاوردشان را که شهادت عاشورا است از آنان میپذیرم و از بدیهایشان میگذرم ... و آن پسر دیگر که با پدرش زبیر و مادرش أسماء گفت: افّ بر شما باد ... .
... آن شبی که با هم سوگند خوردند که فردا اول صبح ذرتّهای خود را بچینند. جای تردید و شک باقی نگذاشتند و ان شاء الله نگفتند. پس صاعقهای از فرمان پروردگارت بر سر بوستان چرخید و آنان در خواب بودند. شاخ و برگ ذرتّها یکسر سوخت گویا ذرتّها را قلم کردهاند... .
تفسیر جامع البیان فی تفسیر القرآن، به قلم ابو حمزه محمد بن جریر طبری (244 – 310 ھ ) در اواخر قرن سوم، سالهای (273 – 290 ھ ) نگارش یافته است.
این تفسیر، در میان اهل تحقیق به نام تفسیر طبری شهرت دارد و نیز تحت عنوان: «جامع البیان فی تفسیر القرآن» شناخته میشود. در حالی که خود نویسنده، نام دیگری را برای آن در نظر گرفته که عبارت است از: «جامع البیان عن تأویل آی القرآن».
چه بسا آنچه سبب شده است عنوان برگزیده مؤلف مهجور بماند، واژه «تأویل» باشد، زیرا نزد اهل تحقیق میان «تأویل» و «تفسیر» فرق است در حالی که طبری در جای جای کتابش واژه «تأویل» را به معنای تفسیر گرفته است و ما نیز در ترجمه عبارتهای وی، آن جا که سخن از تأویل به میان آمده است لفظ تفسیر را استخدام کردهایم.
آنچه از مطالعه متن این تفسیر و اظهار نظر دیگر پژوهشگران در مورد طبری و تفسیر وی به دست میآید، این است که روش طبری در تفسیر یاد شده دارای این ویژگیهاست:
1.اعتماد وی در تفسیر آیات، به روایات نبوی و اقوال صحابه و تابعین است.
2.سلسله اسناد روایات را کاملاً ذکر میکند.
3.از تفسیر به رأی پرهیز دارد و به این جهت در مقدمه کتابش فصلی تحت عنوان: «نهی از تفسیر قرآن به رأی» باز کرده و روایاتی را در این باره یاد آور شده است.
4.برای رسیدن به معنای کلمه، در صورت لزوم، از علم لغت یاری میجوید. در آیه شریفه: « تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاء بُرُوجًا » (فرقان / 25 ) برای توضیح واژه «بروجاً» نخست اقوال مختلفی را میآورد و سپس به یکی از اقوال را ترجیح داده، مینویسد:
«بهترین سخن در معنای بروج سخن کسی است که میگوید بروج قصرهایی در آسمان است. زیرا در کلام عرب از بروجاً همین معنا مراد است.» 1
5.در توضیح کلمات و جملات، به اشعار شعرای عرب استشهاد میکند، نهایت گاهی اسم شاعر را یاد کرده و زمانی از آن خودداری نموده است، چنانکه در توضیح کلمه «همزه» در آیه شریفه: «وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ» (همزه / 2) از قول زیاد اعجم، شاعر عرب مینویسد:
تدلی بودی اذا لاقیتنی کذبا و ان اغیب فانت الهامز اللمزة2
6. قراءت قاریان را بررسی و ضبط کرده و قراءت مورد قبول خویش را برگزیده است، چنانکه در قراءت « لِإِيلَافِ قُرَيْشٍ إِيلَافِهِمْ ...» (قریش / 1-2) اختلاف قاریان را مطرح ساخته، مینویسد:
«قاریان در قراءت « لِإِيلَافِ قُرَيْشٍ إِيلَافِهِمْ ...» اختلاف کردهاند. برخی «ایلافهم» قراءت کردهاند و بعضی «الافهم» خواندهاند.» 3
سپس در ترجیح یکی از دو نظریه بر آمده، مینویسد:
«قول نیکو نزد من، قول اول (ایلافهم) است. زیرا همه قاریان بر این قراءت اجماع دارند.» 4
7.به ادبیات عرب توسل میجوید، چنانکه در تفسیر آیه شریفه: « وَالسَّمَاء ذَاتِ الْبُرُوجِ » (بروج /1) اختلاف نجویان را درباره «جواب قسم» بیان میکند و آن گاه قول منتخب خویش را ذکر میکند و مینویسد:
«قول بهتر این است که جواب قسم، ترک شده است.» 5
8.در آیات احکام آرای فقها را متعرّض گردیده، به نقد و تحلیل آنها میپردازد.
9.در صورت لزوم به مباحث کلامی پرداخته است و آرای معنزله را بیان میکند. 6
10.طبری تفسیر و تأویل را یک چیز میداند، چنانکه این مطلب را یادآور شدیم.
11.تفسیر طبری تفسیری نقلی – روایی است و در جهت خاص اجتماعی، تاریخی، فقهی و کلامی و ... بتنهایی سیر نکرده است، ولی از هیچ یک از جهات یاد شده، خالی هم نیست. شیخ خلیل محی الدین مینویسد:
«مفسر از نحو، لغت و شعر، آنچه که در زمان خود شناخته بود، بر روایات نبوی در تفسیر آیات افزود. به قراءتها باز گشت، آنچه را که برگزید، انتخاب کرد. از کتابهای فقه یاری جست و آرای بسیاری از فقها را به مناسبت آیه مورد بحث عرضه کرد و به کتابهای تاریخ رو آورد. پس ار ابن اسحاق و غیرش چون دیگر مورخان نقل تاریخ کرد. نظریات بعضی از متکلمیّن مخصوصاً معتزله را عرضه کرد ...» 7
12.به نقل اسباب نزول اهتمام دارد و در بسیاری موارد آیات را در پرتو اسباب نزول تفسیر میکند، چنانکه بحث آن بتفصیل خواهد آمد.
شیوه ترتیب مباحث تفسیر
ابن جریر طبری در تفسیر همه آیات، ترتیب معیّنی را دنبال نکرده است، ولی میتوان گفت در بیشتر موارد این گونه عمل کرده است:
1. نخست یک یا چند آیه را یاد کرده است و گاهی پیام کوتاهی از آن را که در واقع مرکز بحث تفسیری قرار میگیرد، به خواننده منتقل میکند.
2. در بعضی از موارد انواع قراءتها را متعرض گردیده و قراءت مورد نظر خویش را برگزیده است.
3. اگر برای آیه سبب نزول نقل شده باشد به طرح آن میپردازد.
4. قسمتهای مختلف آیه را مورد بحث تفسیری قرار داده، برای تفسیر هر قسمت، روایاتی میآورد.
5. در بیشتر موارد برای توضیح «کلمه» یا «جمله» به بحثهای لغوی و ادبی متوسل میشود و در برخی موارد بحثهای لغوی و ادبی را قبل از بحث تفسیری مطرح میکند.
6. در صورت لزوم و اقتضا، مباحث فقهی یا کلامی را به میان آورده است.
بر این اساس، اسباب نزول در مرحله سوم، مورد بحث قرار گرفته است8 .
میزان اهتمام به اسباب نزول
ابن جریر طبری به اهمیّت اسباب نزول در تفسیر آیات، تصریح نکرده است؛ مثلاً در مقدّمه کتاب، بابی به عنوان اهمیت اسباب نزول، نقش اسباب نزول در تفسیر آیات قرآن، موارد کاربرد اسباب نزول و ... باز نکرده است، ولی در عمل، اهتمام قابل توجهی به نقل اسباب نزول و استفاده از آنها از خود نشان داده است، تا آن جا که گاه در تفسیر یک آیه تنها به بیان سبب نزول اکتفا کرده و از نقل سایر آرای تفسیری اجتناب ورزیده است.
علّت اهتمام طبری به اسباب نزول
1.نقلی بودن تفسیر طبری: اعتماد و اتکای طبری در تفسیر آیات قرآن بر نقلها و احادیث، بی تردید از عوامل اصلی توجه وی به «اسباب نزول» است.
هر چنهد مطالعه متن این تفسیر خود مینمایاند که تا چه اندازه، طبری نقل گراست، ولی بی مناسبت نیست که در این خصوص، به پارهای از نظرهای دیگر محققان که در مورد طبری و تفسیرش پژوهش و داوری داشتهاند، اشاره کنیم.
شیخ خلیل محی الدین المیس، مدیر «ازهر» لبنان مطلب کوتاهی در شناساندن طبری و تفسیرش دارد و مینویسد:
«برجسته ترین مشخّصه تفسیر طبری (در مقایسه با دیگر تفاسیر) اعتماد او به روایات نقل شده از پیامبر 12 و آرای صحابه و تابعین است.» 9
دکتر محمد بکر اسماعیل مینویسد:
«امام طبری برای تفسیر آیات قرآن در نقل روایات نبوی و صحابه و تابعین آنها، از میان دیگر مفسران اهتمام بیشتری داشت. روایات نقل شده توسط او تفسیر قرآن را از هر چیز دیگر بی نیاز میکند.» 10
دکتر محمد زحیلی نیز مینویسد:
«تفسیر طبری، تفسیر مأثور نام گرفته، زیرا در بردارنده تمامی آثار پیشینیان است و طبری در مراحل تفسیری به آنچه همه مسلمانان اتفاق نظر دارند، ملتزم بود. پس در تفسیر قرآن، نخست به خود قرآن پناه میبرد. سپس به سنّت و آنچه از رسول الله(ص) ثابت شده است و آن گاه (در صورت کوتاه ماندن دستش از آن دو) به آثار وارده از صحابه و تابعین میپردازد. طبری در تفسیر آیاتی که فهم و معنای آنها ممکن نیست، مگر با کمک گرفتن از وحی و بیان شخص پیامبر، بر استفاده از سنّت تأکید دارد.» 11
اینها پارهای از اظهار نظرهای دیگر پژوهشگران درباره اعتماد طبری به روایات نبوی است. اما خود ابن جریر طبری در مقدمه کتاب، در بحث: «نهی از تأویل قرآن به رأی» هفت روایت را درباره نهی از تأویل قرآن به رأی نقل کرده و نتیجه گرفته است:
«این اخبار گواه کفته ماست که گفتیم: درک علم تفسیر قرآن ممکن نیست مگر به وسیله بیان شخص پیامبر یا دلالت نصّ قرآن.» 12
ابن جریر در بخشی دیگر از مقدّمهاش مینویسد:
«تأویل تمامی قرآن بر سه وجه است13.
1.توضیح و تفسیر برخی آیات تنها در حیطه توان و علم خداست؛ مانند: وقت قیامت، وقت نزول عیسی بن مریم، وقت طلوع آفتاب از مغرب، وقت دمیدن صور و ...
2.برخی آیات به گونهای است که خداوند علم تأویل آنها را مختص پیامبر خویش قرار داده است و دیگران را در آن راهی نیست.
3.بعضی از آیات قرآن علم تأویلش نزد اهل زبان عرب است. پس مفسر شایسته و به حق دست یافته، آن کسی است که دلیل واضح در تأویل و تفسیرش داشته باشد و آن دلیل را یا شخصاً از پیامبر شنیده باشد (مانند صحابه) یا از راه نقل مشهور و متواتر به دست آورده باشد (مانند تابعین صحابه) یا از خبر عادل به دست آورده باشد؛ (مانند مفسران بعد از تابعین). »14
اعتبار عقل در تفسیر طبری
با این که تفسیر طبری بعد از خود قرآن، متکی به روایات نقل شده از پیامبر است، اما هر گاه آیهای فاقد دلیل قرآنی و تفسیر روایی باشد یا روایات با هم تعارض داشته باشند، او از به کار گیری عقل و ملاکهای عقلی برای فهم آیه یا ترجیح یکی از احادیث پرهیز ندارد. وی در سبب نزول آیه: «أوفوا بعهد الله ...» (نحل / 91) بعد از ذکر دو قول متعرض و عدم ترجیح یکی از آن دو، چنین مینویسد:
«دلالتی در قرآن نیست و حجت عقلی که مقصود آیه را روشن کند، نیز وجود ندارد ... . »15
از آنچه گفته شد، به دست میآید که با نبود خبر و نص، عقل از دیدگاه طبری، حجت و قابل اعتماد است.
نتیجه بحث این شد که تفسیر طبری، تفسیری است نقلی و پرواضح است که نقلی بودن آن در اهتمام مفسّر به اسباب نزول، تأثیر بسزایی دارد، زیرا بحث اسباب نزول بیشتر جهت نقلی دارد و یک تفسیر نقلی، بخش زیادی از نقلهایش مربوط به مباحث اسباب نزول میشود.
2.حجّیت قول صحابه وتابعین در تفسیر: طبری علاوه بر این که روایات نبوی را با «حفظ سلسله سند» از طریق صحابه و تابعین دریافت میکند، روایات و اقوال تفسیری خود آنان را نیز معتبر میداند. دکتر محمد زجیلی در این باره مینویسد:
«طبری همان طوری که به نقل اخبار نبوی ملتزم است، مجموهع گستردهای از اقوال صحابه و تابعین را بر دیگر مطالب تفسیری مقدم میدارد، زیرا صحابه در مهد نزول قرآن زیستهاند و اسباب نزول قرآن را بخوبی شناخته و به افتخار مصاحبت با پیامبر نایل آمدهاند ... به این دلیل آنان در فهم کتاب الهی از غیرشان شایستهترند.» 16
به عنوان نمونه و گواه بر مطلب فوق، به تفسیر طبری درباره آیه شریفه: « مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى » (ضحی / 3) مینگریم:
« ... جندب بن عبدالله بجلی گفته است: چون نزول جبرئیل بر پیامبر به تأخیر افتاد، زنی از خانواده یا بستگان رسول الله گفت: شیطان، محمد را ترک کرد! پس از آن، اول سوره ضحی تا آیه «ماودّعک ...» نازل شد ...
عبدالله بن شداد گفته است: خدیجه به پیامبر گفت: ظاهراً خداوند بر تو خشم گرفته که نزول وحی قطع گردیده است! پس از آن، اول سوره ضحی تا این آیه نازل شد ...
قتاده گفته است: چون نزول جبرئیل بر پیامبر به تأخیر افتاد، جمعی از مردم مکه به نزدش آمده، گفتند: خدایت را نمیبینیم جز این که بر تو خشم گرفته و نو را ترک گفته است! پس از این جریان آیه نازل شد ... .
ضحّاک گفته است: چون نزول جبرئیل به تأخیر افتاد، مشرکان گفتند: محمد را خدایش ترک کرده و بر او خشم گرفته است! پس این آیه نازل شد ... .
ابن عباس گفته است: چون جبرئیل بر پیامبر نازل شد مدّتی نزولش به تأخیر افتاد. این بر پیامبر گران آمد، مشرکان گفتند: محمد را خدایش ترک کرده و بر او خشم گرفته است! پس از سخنان ایشان این آیه نازل شد ... .
هشام بن عروة از پدرانش نقل کرده است: نزول جبرئیل کند شد، پیامبر فریادی از دل کشید. خدیجه گفت: از فریادت پی میبرم که خدایت تو را ترک گفته، بر تو خشمگین است. آن گاه اول سوره ضحی تا این آیه نازل شد.» 17
این نمونه و صدها مورد دیگر از اتکای ابن جریر طبری به سخنان صحابه و تابعین در بحث اسباب نزول و تفسیر، بیانگر اهتمام خاص وی به روایات و گفتههای آنان است.
اعتبار عمومیت نصّ با وجود سبب نزول
از دیدگاه طبری هر گاه برای یک آیهای قرآن، مراد خاص و یا سبب نزول معیّن و مورد قبول مفسّر وجود داشته باشد، حمل آیه بر مفهوم عام نیز معتبر خواهد بود.
در این باره به سه مورد از متن تفسیر، استشهاد میکنیم.
1.طبری در بیان مراد و سبب نزول آیه شریفه: « وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ ...» (بقره / 11) دو نظر را مطرح کرده است:
« * مراد، منافقان بعد از پیامبر باشد.» 18
« * آیه نظر به منافقان مدینه داشته باشد که در زمان حیات پیامبر حضور داشتهاند.» 19
طبری پس از نقل این دو نظر، در صدد ترجیح یکی بر آمده، مینویسد:
«قول شایسته این است که این آیه درباره منافقان زمان پیامبر نازل شده باشد.» 20
طبری با این که قول دوم را ترجیح داده، اعتبار عمومیت آیه را بیان کرده است و مینویسد:
«این آیه شامل تمام کسانی است که اوصاف منافقان زمان پیامبر را داشته باشند تا روز قیامت.» 21
2.طبری در معنای آیه شریفه: « الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ ...» (بقره / 37) چهار نظریه را ذکر میکند:
« * مراد از عهد الله، وصیت الهی به خلق و امر و نهی او به بندگانش باشد.
* آیه درباره کفار و منافقان اهل کتاب نازل شده باشد.
* خداوند در این آیه، جمیع کفار و اهل نفاق را هدف قرار داده باشد.
* مراد از عهد مذکور در آیه، عهدی است که خدا در وقت خروج انسان از صلب آدم از آنان گرفته است.» 22
سپس ابن جریر در صدد ترجیح یکی از اقوال برمیآید و مینویسد:
«نظر درست این است که آیات یاد شده درباره کفار احبار یهود در زمان پیامبر و نزدیکان آنها از بقایای بنی اسرائیل نازل گردیده است.» 23
آن گاه مینویسد:
«به نظر من گرچه این آیات درباره احبار یهود نازل شده است، ولی تمام گمراهان و منافقان متّصف به صفت آنان و کفار سرسخت و لجوج نظیر ایشان را در هر عصر و زمانی که باشند در بر میگیرد.» 24
3.طبری در معنا و سبب نزول آیه: «وَأَوْفُواْ بِعَهْدِ اللّهِ ...» (نحل/91) دو قول یاد میکند.
« * آیه درباره کسانی است که با پیامبر بیعت کردهاند.
« * آیه درباره پیمانی است که اهل شرک در زمان جاهلیت میبستهاند.» 25
پس از نقل آرا، طبری مینویسد:
«قول درست این است که خداوند با این بیان همه بندگانش را به وفاداری به پیمانهای منعقد شده میان ایشان فرا خوانده است، زیرا دلیلی در دست نیست که آیه منحصر به موارد یاد شده در نقلهای سبب نزول باشد.
پس بهتر این است که آیه بر عموم خود حمل شود، زیرا اولاً ظاهر آیه بر آن دلالت میکند و ثانیاً گر چه آیه به خاطر سببی از اسباب نازل شده باشد، اما حکم آن شامل تمام مواردی خواهد بود که ملاک سبب نزول را داراست.» 26
کیفیت نقل اسباب نزول
1.تعبیر طبری از بحث اسباب نزول: ابن جریر طبری در ذکر اسباب نزول و تعبیرهایی که در ذکر آن دارد، سبک معیّنی در پیش نگرفته است، بلکه با عبارات گوناگون به این بحث پرداخته است؛ مثلاً گاهی در مقام «اجمال» مقصود آیه را عنوان میکند، ولی در مقام «تفصیل» به بحث «سبب نزول» میپردازد؛ مانند آنچه در تفسیر و بیان مقصود آیه شریفه: « وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ » (همزه/1) آورده است:
مفسران در معنای این آیه اختلاف دارند:
* «مقصود به این آیه، مردی از اهل شرک است.» این عدّه در نام وی نیز اختلاف کردند.
* او جمیل بن عامر جمحی بود.
* اخنس بن شریق بود ...
* ابن عباس گفت: مقصود مرد مشرکی بود که مسلمانان را مسخره میکرد ... .
* ابن ابی نجیح از مردی از اهل کوفه رقّه گفت: این آیه در شأن جمیل بن عامر جمحی نازل شد.
* رقاء گفت: آیه در شأن جمیل بن عامر نازل شد.
بعضی دیگر از مفسران گفتند:
مقصود به این آیه هر فردی است که دارای صفت خبیثه همز و لمز باشد.» 27
در این جا بخوبی میبینیم که بحث اسباب نزول را در ضمن مباحث تفسیر و در راستای تفسیر آیات عنوان کرده است.
گرچه برخی از پژوهشگران دست و دل بازی که رأی و سلیقه خویش را اعمال میکنند، ممکن است چنین مواردی را در ردیف مباحث اسباب نزول قرار ندهند، ولی تردیدی نیست که با ذکر سبب نزول آیه و یا ذکر فردی که آیه در شأن او نازل شده است (عنوان هر چه باشد) بحث، بحث سبب نزول خواهد بود.
در برخی موارد دیگر بحث سبب نزول را صریحاً با تعبیر سبب نزول آغاز میکند؛ مثل این که بگوید: «سبب نزول آیه این است: ... » از باب نمونه به مورد زیر، نظر میافکنیم:
طبری در تفسیر آیه شریفه «عَمَّ يَتَسَاءلُونَ » (نبأ/1) بحث سبب نزول را چنین عنوان میکند:
«ابو کریب به طریق خود از حسن روایت میکند: چون پیامبر مبعوث به رسالت شد مشرکان در امر نبوّت زیاد سؤال میکردند. پس این آیه شریفه نازل شد.» 28
پس در هر صورت، تعبیر ابن جریر طبری در پرداختن اسباب نزول مختلف است.
و همچنانکه گفته شد در بعضی از موارد (که بیشترین موارد را تشکیل میدهد) اگر به عنوان اجمالی بحث نگاه کنیم، نمیتوانیم برای بحث عنوان سبب نزول دهیم و در این صورت آیاتی که در تفسیر طبری برای آنها سبب نزول ذکر شده است محدود و اندک خواهد بود ولی واقع آن است که در آن گونه موارد از سبب نزول بحث شده و برای آن مورد، ما سبب نزول قائلیم.
2. شیوه گزارشی طبری در نقل اسباب نزول: آیا سبک طبری در بحث اسباب نزول گزارشی است یا تحلیلی؟ به عبارت دیگر طبری به صرف نقل سبب نزول اکتفا میکند یا به تحلیل آن نیز میپردازد؟
بر اساس تتبع به عمل آمده در تفسیر طبری و آماری که چه بسا در همین مجله در اختیار محققان قرار خواهد گرفت، وی برای 259 آیه و سه سوره (تبت، کافرون، اخلاص) به نقل سبب نزول پرداخته است. از مجموع موارد یاد شده فقط در هفده مورد بعد از گزارش به نقد و تحلیل سبب نزول همت گمارده است که در قسمتهای بعدی بحث، نمونههایی از آن ارائه خواهد شد و در بقیّه موارد (245 مورد)، به صرف گزارش اکتفا کرده است.
بنابر این، میتوان گفت: سبک ابن جریر طبری در بحث اسباب نزول، بیشتر گزارشی و کمتر تحلیلی است.
3.روش طبری در اجمال و تفصیل نقل اسباب نزول: طبری در تفسیر آیات از مجموع 262 مورد مقل سبب نزول، در 244 مورد به تفصیل، اسباب نزول را نقل کرده و تنها در 18 مورد به گزارش اجمالی اکتفا کرده است.
مقصود از گزارش تفصیلی این است که داستان سبب نزول را به طور تمام و کمال ذکر کند؛ مثلاً بگوید: «چون فلان حادثه یا سؤال صورت گرفت، این آیه نازل شد» ؛ مانند موارد زیر:
* درتفسیر آیه شریفه « عَمَّ يَتَسَاءلُونَ »(نبأ/1) بحث سبب نزول را چنین مطرح میکند:
«حسن گفت:
چون پیامبر(ص) مبعوث به رسالت شد، مشرکان در مسائل گوناگون سؤال میکردند. پس این آیه شریفه نازل شد.» 29
در این مورد با این که مطلب به صورت کوتاه آمده است، ولی چون خصوصیات حادثه (سؤالهای کفار از پیامبر(ص) ) ذکر شده، این گزارش تفصیلی نامیده میشود.
* در سبب نزول آیه شریفه « فَلْيَدْعُ نَادِيَه »(علق/17) چنین مینویسد:
«عکرمه از ابن عباس روایت میکند: روزی پیامبر(ص) نزدیک مقام ابراهیم نماز میخواند. ابوجهل بر آن حضرت گذشت و گفت: ای محمد! مگر تو را از این کار نهی نکردم! پیامبر(ص) به وی نگاه تندی کرد و جواب تهدید آمیزی به وی داد.
ابوجهل گفت: ای محمد! به چه دلیل مرا تهدید میکنی با این که در این سر زمین من نسبت به تو یاران بیشتری دارم و اگر صدا زنم همه به فریادم میرسند؟ آن گاه این آیه شریفه نازل شد.» 30
روشن است که در این مورد نیز گزارش تفصیلی است نه اجمالی، اگر چه باختصار، بیان شده است.
اما گزارش اجمالی آن است که مفسر داستان سبب نزول را نقل نمیکند و فقط میگوید: آیه درباره فلان کس یا فلان حادثه یا در مورد فلان سؤال نازل شده است؛ مانند نمونههای زیر:
* در سبب نزول آیه شریفه « إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللّهَ... »(نساء/142) چنین مینویسد:
«ابن جریح گفت: این آیه در شأن عبدالله ابی و ابو عامر بن نعمان و منافقان خدعه کننده با پیامبر(ص) نازل شده است.» 31
* در تفسیر آیه شریفه « إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ... »(بقره/6) سبب نزول را چنین گزارش میکند:
«آیه شریفه در شأن یهودیانی که در زمان پیامبر(ص) در نواحی مدینه میزیستند نازل شد تا آنان را توبیخ کند که علی رغم عملشان به جهانی بودن رسالت پیامبر(ص) ، چگونه او را تکذیب میکنند!
ابن عباس گفته است: آیات آغازین سوره بقره تا آیه 100، در شأن مردانی از احبار یهود و نیز در شأن منافقان اوس و خزرج نازل شده است.» 32
میبیبنیم که در دو مورد یاد شده (نساء / 142 و بقره / 6) مفسر سبب نزول آیه را ذکر میکند، ولی داستان سبب نزول را به طور تمام و کمال بیان نمیکند. پس در این دو مورد میتوان گفت: گزارش سبب نزول، اجمالی است نه تفصیلی.
نتیجه این میشود که با وجود 244 مورد گزارش تفصیلی اسباب نزول و 18 مورد گزارش اجمالی در تفسیر طبری، سبک این مفسر در گزارش اسباب نزول، تفصیلی است نه اجمالی.
4. میزان اهتمام طبری به نقل سلسله سند: او رد نقل روایات (چه در سبب نزول و چه در تفسیر آیات) تقریباً در تمام موارد، سلسله سند روایات را ذکر میکند. گرچه از نظر اعتبار و عدم اعتبار راوی در سلسله سند روایات دقت و حساسیّت ندارد، ولی ذکر سلسله سند از سوی او در تمام موارد عملی میشود. به عنوان نمونه در تفسیر سوره اخلاص در بحث سبب نزول چنین مینویسد:
«احمد بن منیع مروزی و محمود بن خداش طالقانی از ابو سعید صنعانی از ابو جعفر رازی از ربیع بن ابوالعالیه از ابی بن کعب روایت کردند: مشرکان به پیامبر 12 گفتند: نسبت خدایت را بیان کن! پس سوره اخلاص نازل شد.» 33
و نیز در سبب نزول سوره اخلاص در ذکر طریق دیگر، چنین مینویسد:
«ابن حمید از یحیی بن واضح، از حسین، از یزید، از عکرمه روایت کرده، چون مشرکان به پیامبر 12 گفتند: ای رسول خدا، از خدایت به ما خبر بده، اوصاف او را برای ما بازگو کن و بگو از چه آفریده شده است؟ این سوره نازل شد.» 34
امّا این که طبری در سلسله سند روایات دقیق بوده است یا خیر؟ مطلبی است که اکنون مورد بررسی قرار میگیرد. دکتر خوفی در این باره، چنین مینویسد:
«طبری در ذکر سند و تسجیل نام راویان، امین و دقیق بود. وی با بسیاری از دانشمندان و راویان معاشرت داشت و از آنان دریافت حدیث میکرد. پس اگر در فرا گرفتن روایت همراه با دیگر راویان بود، میگفت: (حدّثنا ...) و اگر تنها بود میگفت: (حدّثنی ...) و اگر یکی از راویان را در سلسله سند فراموش میکرد به فراموشی خویش تصریح مینمود.» 35
خلیل محی الدین المیس، مدیر «ازهر» لبنان در مقدّمهای که بر تفسیر طبری نوشته است، از دقت وی در ثبت راویان روایت چنین تعریف میکند:
«طبری طریقه سندهای دقیق را در سلسله روایات پیروی کرده است، به این جهت تفسیرش از تأثیر پذیری از آرای مردم (بدون روایات نبوی) مصون مانده است ... .
طبری از کلبی و مقاتل و واقدی چیزی در تفسیرش نقل نکرده است، زیرا آنان به نظر وی، متهم بودهاند.» 36
نقدی بر شیوه طبری
طبق این اظهار نظرها، ابن جریر طبری در نقل سلسله سند روایات و اسباب نزول حساس بوده ودر نقد آن دقت داشته است، ولی آیا این گفته ها واقعاً درست است ؟ آیا طبری در سلسله سند دقیق بوده است؟
تحقیق نشان میدهد که اظهار نظر کسانی چون دکتر خوفی وشیخ خلیل محی الدین، خالی از غلّو نیست؛ غلّوی که ناشی از علاقه مفرط آنان به ابن جریر طبری بوده است و دقت وی را (احیاناً) در برخی از موارد حمل برهمه موارد کرده اند. این که دکتر خوفی مینویسد :« اگر در فرا گرفتن روایت همراه با دیگران بود، میگفت: حدّثنا ...» این صحیح است و درکتاب وی زیاد به چشم میخورد، ولی این که مینویسد :« اگر یکی از راویان را در سلسله سند فراموش میکرد، به فراموشی خویش تصریح میکرد» نه تنها اساسی ندارد، بلکه در بسیاری از موارد در کتاب وی، عکس آن به چشم میخورد. وی در تفسیرش روایات مرسله و مجهولة السند فراوان آورده و در هیچ مورد، از سند آن صحبت نکرده است. برای نمونه به موارد زیر توجه کنید:
* در تفسیر جملة« المَغضُوبِ عَلَيهِمْ »(فاتحه/7) مینویسد:
« حسن بن یحیی از عبدالرزاق ازمعمر از بدیل عقیل از عبدالله بن شفیق از کسی که از پیامبر(ص) شنیده و به او خبر داده است ( انه من اخبره من سمع النبی) روایت کند که گفت: پیامبر(ص) در وادی القری بر اسب خود سوار بود مردی از بنی قین از پیامبر(ص) پرسید : یا رسول الله ( المغضوب علیهم) کیست ؟ پیامبر(ص) بادست خود به یهود اشاره کرد وفرمود آنهایند.» 37
بخوبی میبینیم که دراین جا به فردی که از پیامبر(ص) شنیده است، هیچ اشاره ای نکرده است . پس اگر طبری نسبت به سلسله سند روایت حساس است وسند روایت را نقل میکند، یا چنین روایتی را ذکر نمیکرد ویا به مجهول بودن راوی، اشاره نقد گونه ای داشت!
« ابن حمید از سلمه از ابن اسحاق، از برخی اهل علم، از وهب بن منبه روایت کند که گفت: معنی آیه این است که یکی از دو خصم مراجعه کننده به داوود گفتند: ای داوود، راهنمایی کن ما را به راه حق.» 38
* در تفسیر آیه: « وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ »(ص/23) مینویسد:
« ابن حمید از سلمه از ابن اسحاق، از برخی اهل علم، از وهب بن منبه روایت کند که گفت: معنی آیه این است که یکی از دو خصم (مراجعه کننده برای قضاوت نزد داودد) گفت : خصم من در خطاب مرا مقهور میسازد و او قویتر از من است.» 39
پس در این روایت بخوبی میبینیم طبری به بعضی اهل علم که در سلسله سند ورایتش آمده است، هیچ اشاره ایی نکرده است که کیست؟ وعلی رغم مجهول بودن، سخن آنان را به عنوان تفسیر یاد کرده است.
امّا این که شیخ خلیل محی الدین مینویسد: « چون طبری طریقه سندهای دقیق را در سلسله روایات پیروی کرده است تفسیرش از تأثیرپذیری از آرای مردم مصون مانده است.» متأسفانه باید گفت : این تفسیر نه تنها از اختلاط آرای مصون نمانده است، بلکه پر از روایات اسرائیلی است؛ از آن جمله:
وی در تفسیر آیة شریفه : « فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ »(ص/24) در سبب ابتلای داوود(ع) که برای رهایی از آن استغفار نمود، مبنی برعشق حضرت داوود(ع) به همسر اوریا، که یکی از یاران وی بود، واعزام او به جنگ از سوی داوود(ع) به قصد کشته شدن وی و کشته شدن اوریا و ازدواج داوود(ع) با همسراو، با داشتن 99 همسر و آمدن دو فرشته به نزد وی، به بهانة قضاوت، به قصد آشنا ساختن داوود(ع) به اشتباه خویش، در طی پنج صفحه و اندی، هفت روایت قریب به یک مضمون ذکر میکند40. در حالی که این هفت روایت که بعضی آنها به اصطلاح روایات نبوی است به عنوان تفسیر آیه بیان میشود و هیچ ردّی و توجیهی و یا نقد وتحلیلی از سوی مفسر در مورد آنها صورت نگرفته است.
این گونه روایات و داستانهای اسرائیلی هرچند در دیگر کتابهای تفسیری، گاه مشاهده میشود، ولی مفسران دیگر، لااقل درصدد توجیه برآمده اند، امّا طبری حتی این مقدار هم به خود زحمت نداده است. به هر حال، باکمال تأسف، باید اذعان کنیم که تفسیر طبری از افسانه ها و خرافات وروایات اسرائیلی، بشدّت تأثیر پذیرفته است.
امّا این که شیخ خلیل محی الدین گفته است: « طبری از کلبی و مقاتل و واقدی نقل حدیث نمیکند، چون آنان به نظر اومتهم میباشند»، ممکن است از اینها خبری نقل نکرده باشد، ولی از سدی، نقل حدیث کرده، با این که برای سدی نیز مذمتهایی رانقل کرده و مینویسد:
« سلیمان بن عبدالجبار از علی بن حکیم اوردی از عبدالله بن بکیر از صالح بن مسلم روایت کند که گفت: روزی شعبی بر سدی گذشت، در حالی که او قرآن تفسیر میکرد. شعبی گفت: تفسیر سدی، چکش برآهن سرد کوفتن است.» 41
با این که طبری در مورد سدی چنین روایاتی دارد و توجهی هم در مورد این روایات از سوی وی صورت نگرفته است، باز هم تفسیرش پر از قول سدی است.
بنابر این، اگر به نظر ابن جریر طبری، کلبی و مقاتل ضعیف میباشند، سدی نیز ضعیف است. پس چگونه است که از سدی تفسیر و حدیث نقل کند، ولی از کلبی و مقاتل و واقدی نقل نکند! بنابر این، روشن میشودکه برای انتخاب راوی ملاک مشخصی نداشته و حساسیت و نقد و تحلیلی هم در کار نبوده است.
بحث در این مورد را با اظهار نظر دکتر زحیلی، به پایان میبریم:
«طبری راههای نقد کامل سندهای روایت را در تمام موارد تفسیر نپیموده است، بلکه فقط در اندک موارد سندهای روایت را نقد کرده و در بیشتر موارد از نقد آن خودداری کرده است با این که در روایات وی سندهای ضعیف فراوان است و شایسته بود که بر آنها آگاهی میداد و پرده از روی آنها برمیداشت. روایات اسرائیلی و نصرانی و افسانهها و انحرافات و داستانهای وعظ خیالی در تفسیر وی فراوان وجود دارد، در حالی که لازم بود از حقیقت روایات آگاهی میداد و از اشاعه آنها خود داری میکرد.» 42
5.میزان سعی طبری در استقصای اسباب نزول: گرچه نمیتوان گفت طبری تمام اقوال موجود در سبب نزول را ذکر میکند، زیرا دعوی چنین مطلبی مستلزم احاطه کلی طبری بر تمامی اقوال در اسباب نزول است و این امری است دشوار، ولی میتوان گفت: طبری تمامی اقوالی را که به آنها دست یافته گزارش کرده است. وی نه تنها به نقل آرای منتخب اکتفا نکرده است، بلکه در بسیاری موارد اصولاً نظریه خاصی را برنگزیده است . در موارد اندکی هم که یکی از نقلهای اسباب نزول را بر سایر نقلها، به دلالت ظاهر آیه یا سیاق آیه و یا برای وجود روایات متواتر نبوی و یا خبر قاطع، ترجیح داده، بعد از گزارش همه اقوال بوده است؛ مثلاً در تفسیر آیه: « لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ »(قیامت/16) در بحث سبب نزول چنین مینویسد:
«مفسران در سبب نزول آیه اختلاف کردهاند: بعضی گفتهاند چون مقداری قرآن بر پیامبر(ص) نازل میشد، به دلیل اشتیاق زیاد در حفظ آن عجله میکرد. پس این آیه شریفه نازل شد.» 43
سپس روایتهای متعددی را در تءیید قول یاد ذکر میکند که از نقل آنها خودداری میشود44 .آن گاه به ذکر قول دوم پرداخته، مینویسد:
«بعضی دیگر گفتهاند: سبب نزول آیه این بود که پیامبر(ص) از ترس فراموشی، آیات قرآن را زیاد تلاوت میکرد.» 45
پس از آن طرق متعددی را در تأیید این قول به دست آورده بیان میکند که خلاصه آن ذکر میشود:
«محمد بن سعد به طریق خود از ابن عباس، محمد بن عمرو، به طریق خود از مجاهد، ابن عبدالاعلی به طریق خود از قتاده، یعقوب بن ابراهیم به طریق خود از حسن، بشر به طریق خود از قتاده روایت کردهاند: چون پیامبر(ص) به ترس از فراموشی، قرآن زیاد میخواند این آیه نازل شد.» 46
پس از قول این دو نظر، ابن جریر طبری یکی از اقوال را با دلیلی که برای آن ذکر میکند، ترجیح داده، مینویسد:
«قول بهتر که ظاهر قرآن بر آن دلالت میکند، قول اول است، زیرا آیه « إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ » (قیامت/17) دلالت بر نهی از تحریک عاجلانه زبان در قراءت قرآن، قبل از جمع آن میکند و پر واضح است که دراست قرآن، برای تربیت مردم توسط پیامبر(ص) ، بعد از جمع آن توسط خداست.»
6. نقل طرق مختلف در یک سبب نزول: گذشته از این که طبری اقوال مختلف را در سبب نزول یک آیه ذکر میکند، هر گاه یک نقل از طرق مختلف نیز رسیده باشد، در ثبت آن طرق هم اهتمام میورزد، چنانکه در آیه شریفه « يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأهِلَّةِ »(بقره/189) نخست سبب نزول را با این بیان ذکر میکند:
«درباره زیاده و نقصان «اهله» و اختلاف احوال آن از پیامبر(ص) سؤال میشد. پس این آیه شریفه نازل شد.» 47
سپس طرق مختلفی را که در این سبب نزول وارد شده است به این شرح نقل میکند و مینویسد:
«بشربن معاذ به طرق خود از قتاده، مثنی به طریق خود از ربیع، حسن بن یحیی به طریق خود از قتاده، قاسم به طریق خود از ابن جریح، موسی بن هارون به طریق خود از سدی، محمد بن سعد بن طریق خود از ابن عباس، احمد بن اسحاق به طریق خود از جابر این سبب نزول را نقل میکنند.» 48
منابع طبری در نقل اسباب نزول
طبری در تفسیر آیات قرآن، از روایات نبوی که به وسیله صحابه و تابعین نقل شده و نیز از آرای خود صحابه و تابعین استفاده بسیاری کرده است. وی از اشخاص زیادی که ممکن است جزو صحابه یا تابعین باشند، ولی در علم راوی شناسی در بین امت اسلامی شهرتی ندارند، بلکه کاملاً مجهول و گمنامند و شهرت علمی – تفسیری در حوزه علوم قرآنی ندارند، نقل حدیث کرده است! با این همه، میتوان گفت که بیشترین روایت طبری در اسباب نزول از ابن مسعود، ابن عباس، سعید بن جبیر، ابو هریره، جابر بن عبدالله انصاری، عایشه، ابن جریح، ابن زید، عروه همدانی، قتاده، مجاهد، ابن اسحاق، عطا و ... است.
ملاکهای نقد سبب نزول و ترجیح یک نقل بر نقلهای دیگر
در مواردی که در سبب نزول یک آیه اقوال متعارض را بیان کرده، در بسیاری از آنها از ترجیح و عدم ترجیح یک قول بر دیگر اقوال صحبتی به میان نیاورده است و در موارد اندکی به نقد یک نقل پرداخته و یا یک قول را بر دیگر اقوال ترجیح داده است. طبری در همین موارد اندک، برای ترجیح یک نقل بر سایر نقلها ملاکهایی را در نظر دارد که میتوان آنها در موارد ذیل خلاصه کرد:
1.ظاهر آیه: در بعضی از موارد یک سبب نزول را با اتکا به ظاهر آیه، بر سایر نقلها ترجیح میدهد. چنانکه در سبب نزول آیه شریفه « لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ »(قیامت/16) یاد آور شدیم که برای ترجیح یک نظر به ظاهر قرآن تکیه کرده و با استدلال به ظاهر قرآن چنین مینویسد:
«قول بهتر که ظاهر قرآن بر آن دلالت دارد، قول اول است.» 49
بنابر این، ظاهر آیه از دیدگاه طبری یکی از مرجحات اسباب نزول خواهد بود.
2.سیاق آیه: در مواردی هم یک سبب نزول را با سیاق آیه ترجیح میدهد. وی در تفسیر و سبب نزول آیه شریفه « لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ ...»(بقره/177) دو قول یاد کرده است و مینویسد:
«مفسران در تفسیر این آیه اختلاف کردهاند. بعضی گفتهاند: «برّ» تنها نماز نیست، بلکه خصلتهایی است که در این آیه بیان شده است ... بعضی دیگر چون قتاده و ربیع بن انس گفتهاند: مقصود در این آیه یهود و نصاری هستند. به این بیان که یهود به سمت مغرب و نصاری به سمت مشرق نماز میگزارند. پس این آیه در شأن ایشان نازل شده است.» 50
سپس طبری در صدد ترجیح قول دوم برآمده، مینویسد:
«بهترین قول، قول قتاده و ربیع بن انس است؛ یعنی مقصود آیه، یهود و نصاری آست، زیرا آیات قبل در توبیخ، ملامت و سرزنش آنان میباشد و این آیه در سیاق آیات قبل است. پس مقصود این آیه، یهود و نصاری هستند.» 51
3.خبر قاطع: در نگاه طبری، خبر قاطع، یا اخبار متواتر است که از شخص رسول الله(ص) شنیده شده باشد و یا خبر صحیح است که توسط راویان عادل از پیامبر(ص) رسیده باشد. وی خبر قاطع را نیز یکی از مرجحات سبب نزول میداند. چنانکه در سبب نزول آیه شریفه « كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ ...» (بقره/178) نخست اقوال متعارض در سبب نزول را با این بیان ذکر میکنند:
«اهل تفسیر در سبب نزول این آیه اختلاف کردهاند. بعضی گفتهاند: آیه در شأن قومی نازل شده که اگر بندهای از آنان انسان آزادی را میکشت، اولیای مقتول در مقام قصاص تنها به کشتن قاتل راضی نمیشدند، بلکه مصمم بودند انسان آزادی را از اولیای قاتل به قصاص بکشند و اگر زنی، مردی را میکشت، اولیای مقتول همچنان به قصاص آن زن راضی نمیشدند، بلکه به جای او مردی را به قصاص میکشتند.
پس این آیه نازل شد ...
بعضی گفتهاند: آیه درباره دو قبیله اوس و خزرج نازل شده که در زمان پیامبر(ص) میان آنان جنگ سختی جریان داشت و هر کدام از دیگری، زنان و مردان زیادی را کشتند و پیامبر(ص) مأمور به برقرار کردن صلح میان آن دو گردید و مأمور شد که دیه هر یک از مرد، زن و برده را از دو قبیله همانند قرار دهد ... .
بعضی دیگر گفتهاند: این فرمانی است از سوی خدا مبنی بر قصاص در مورد هر یک از آزاد، بنده، مرد و زن از شخص قاتل ... .
برخی گفتهاند: آیه در حالی نازل شد که مردم در مقابل مردان و زنان و بنده و آزاد، قصاص عادلانه و متقابل نمیکردند. خداوند حکم قصاص را به شیوه عادلانه اعلام فرمود ...» 52
آن گاه طبری قول چهارم را به دلیل خبر قاطع ترجیح داده، مینویسد:
«چون اقوال در سبب نزول آیه مختلف است، پس بر ما واجب است که آیه را در قولی به کار گیریم که خبر قاطع (روایتی که راه هر عذری را میبندد) بر او ذلالت کند و اخبار فراوان با نقل متواتر از پیامبر(ص) رسیده است که مرد آزاد در مقابل زن آزاد قصاص میشود ... پس قول چهارم صحیحتر است.» 53
4. عقل: در صورت نبودن دلالت قرآنی و خبر قاطع، عقل را نیز به عنوان مرجّع یک سبب نزول قبول دارد. چنانکه در سبب نزول آیه: « وَأَوْفُواْ بِعَهْدِ اللّهِ ...»(نحل/91) دو قول ذکر کرده است:
«مفسران در مقصود آیه و سبب نزول آن اختلاف کردهاند. بعضی گفتهاند: آیه در شأن کسانی نازل شده که نخست با پیامبر(ص) بیعت نمودند. پس آن گاه به دلیل کمی عدّه مسلمانان، بیعت خویش را شکستند.
بعضی گفتهاند: این آیه در پیمانی که اهل شرک در جاهلیت با هم میبستند و بعد به دلیل کمی عدّه هم پیمانشان، نقض بیعت میکردند، نازل شده است.» 54
طبری پس از نقل این انظار، یاد آور میشود که دلیل خاصّی از دلایل نقلی و لفظی در دست نیست، تا یکی از نقلها را بر دیگری ترجیح دهد. او مینویسد:
«قول بهتر این است که گفته شود خداوند در این آیه بندگانش را به وفای به عهد امر کرده و از نقض پیمان نهی فرموده است. هم میتوان گفت که آیه در شأن بیعت کنندگان با پیامبر(ص) نازل شده، هم میتوان پذیرفت که آیه در پیمان بستن اهل شرک نازل گشته باشد. چنانکه بعید نیست آیه در غیر این دو ناظر باشد، زیرا نه در قرآن دلیلی بر ترجیح یکی از این دو قول داریم و نه حجت عقلی معتبر بر ترجیح یکی از آنها وجود دارد و نه دلیل نقلی (خبر قاطع) تا بگوییم کدام قول حق است ... .» 55
از بیان اخیر طبری دانسته میشود که با دلیل عقلی میشود یک نقل سبب نزول را بر سایر نقلها ترجیح داد.
تأثیر گرایشهای فکری، مذهبی در نقل اسباب نزول
طبری بر آرا و نظریات همه مذاهب آگاهی داشت و در سال 256 در مصر، برای ربیه ابن سلیمان مرادی و جمعی دیگر، مذهب شافعی را تدریس میکرد و آرای مزنی را در این مورد، نقد میکرد56 و بنا به قول خطیب بغدادی، طبری به دلیل فضل بی نظیر و احاطه علمی که در زمان خود داشت، صاحب فتوا بود و به رأی خویش، حکم صادر میکرد57 و بعداً به رئیس مذهب جریریه معروف شد.
گرایشهای فکری وتعصبات مذهبی ابن جریر طبری، در گزارش اسباب نزول تأثیر گذاشت. مطالعه چند مورد از آیات معروف قرآن که عامه مفسران شیعه و سنّی نزول آن آیات را در شأن اهل بیت پیامبر(ص) میدانند، گواه این حقیقت است:
1. طبری در سبب نزول آیه شریفه :« وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ ...»(بقره/207)مینویسد:
مفسران در سبب نزول این آیه اختلاف کرده اند.
« بعضی گفته اند: مقصود به این مهاجرین وانصار و مجاهدان راه خدایند.
بعضی گفته اند: آیه در شأن مردانی از مهاجرین نازل شده است.
بعضی دیگر گفته اند: مقصود تمام کسانی است که نفس خویش را و طاعت الهی و جهاد در راه او و امر به معروف و نهی از منکر دعوت کردهاند ... .» 58
سپس قول اخیر را ترجیح داده، مینویسد:
«قول بهتر و موافق با ظاهر آیه، قول اخیر است؛ یعنی مقصود به این آیه امر کنندگان به معروف و نهی کنندگان از منکر میباشد ... .» 59
با این که بسیاری از مفسران مینویسند: آیه در شأن علی ابن ابی طالب(ع) در شبی که در بستر پیامبر(ص) خوابید و شمشیر کفار قریش را به جان خرید، نازل شد. ولی طبری هیچ قولی را در این زمینه ذکر نکرده است.
2. در سبب نزول آیه شریفه « إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ ...»(مائده/55) مینویسد:
«گفته شده است که این آیه در شأن عباده بن صامت نازل شده ... .»
سپس سه روایت در تأیید این قول ذکر کرده است. آن گاه در مقصود از: « وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ ...» مینویسد:
«مفسران در مقصود این آیه اختلاف کردهاند.
بعضی گفته اند: مقصود علی ابن ابی طالب(ع) است.
بعضی گفته اند: مقصود تمام مسلمانان است.» 60
سپس چند روایت به تأیید هر دو قول ذکر نموده و خود هیچ نظری نداده است. با این که اکثریت قریب به اتّفاق مفسران میگویند: چون علی ابن أبی طالب(ع) در حال رکوع، انگشتری را به سائلی بخشید، این آیه شریفه نازل شد.
3. در سبب نزول آیه شریفه: « يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ...» (مائده/67) مینویسد:
«مفسران در سبب نزول این آیه اختلاف کردهاند.
بعضی گفته اند: این آیه آن گاه نازل شد که که مرد عربی کمر به قتل پیامبر(ص) بسته بود و خداوند پیامبرش را از شر او حفظ کرد ... .
عدّهای گفتهاند: چون پیامبر(ص) از کفار قریش بیم داشت، خداوند به او اطمینان داد.» 61
با این که جمعی از مفسران اهل سنّت و عامّه مفسّران شیعه میگویند: این آیه برای مأمور ساختن پیامبر(ص) به ابلاغ ولایت علی بن ابی طالب(ع) نازل شد که پیامبر(ص) مدتها از بیم اعتراض مردم در دل نگه داشته بود، ولی طبری هیچ اشارهای به این موضوع نکرده است.
4. برای سوره مبارکه «هل اتی» سبب نزولی ذکر نکرده است. با این که اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان میگویند: آیاتی از این سوره در شأن علی(ع) و فاطمه(س) در جریان نذر برای شفای حسنین(ع) و اعطای غذای افطاریشان بر یتیم و فقیر و مسکین به مدّت سه شب پیاپی، نازل شد.
5..برای سوره مبارکه کوثر (جز آیه سوم) سبب نزول ذکر نکرده است. با این که بیشتر مفسّران مینویسند: سوره در شأن فاطمه و فرزندان وی نازل شده است.
6.در آیه شریفه «تطهیر» (احزاب /33) شخصیّت بارز علی(ع) و اهل بیت پیامبر(ص) که مصداق بارز این آیه است، کاملاً از قلم این مفسر افتاده است.
پس از این موارد و دهها مورد دیگر به دست میآید که تعصبات مذهبی طبری به نقل اسباب نزول آیات تأثیر گذاشته است.
پی نوشتها:
1 . ابی جعفر محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی القرآن ، (بیروت، دارالفکر، 1408 ھ ، 1988 م) ، 11 / 19.
2 . همان، 15/291.
3 .همان، 15/305.
4 .همان.
5 .همان، 15/135.
6 .شیخ خلیل محی الدین، مقدمه تفسیر / 5، نقل به مضمون.
7 . همان.
8 .ترتیب یاد شده از موارد مختلف کتاب به دست آمده است. از جمله در جلد یک به صفحههای 108 و 177 و 182 و ... مراجعه شود.
9 . شیخ خلیل محی الدین، مقدمه تفسیر طبری / 5 .
10 . محمد بکر اسماعیل، الطبری و منهجه فی التفسیر، (چاپ اول: قاهره، دارالمنار، 1991 م) / 48 .
نهضت اسلامي ايران، وامدار قرآن است. رهبران فكري جنبش، با تجمعات و دروس تفسير قرآن، روح حيات را در باغستان خشكيده دميدند و موج و خروش زندگي را در «بحرالميت» برآوردند و نواي «بازگشت» را در قبيلة «اهل قبله» سردادند.
قائد راحل نهضت، بانگ هشدار برميآورد:
«شما اي فرزندان برومند اسلام ... تدريس قرآن در هر رشتهاي از آن را محطّ نظر و مقصد اعلاي خود قرار دهيد. مبادا خداي ناخواسته در آخر عمر كه ضف پيري بر شما هجوم كرد، از كردهها پشيمان و تأسف بر ايام جواني بخوريد.»
امام، از تاخت و تاز اغيار بر ساحت «قرآن» در رنج بود. او امت اسلامي را نيازمند بسيجي فراگير ميديد تا غلظت حجاب غفلت را، درهم ريزند و خوابِ خفتگان آسوده خاطر را برهم زنند. او، به فرزندان خود هشدار ميداد:
«اي حوزههاي علميه و دانشگاههاي اهل تحقيق بپاخيزند و قرآن كريم را از شرّ جاهلان متنسك و عالمان متهتك كه از سوي علم و عمد به سوي قرآن تاخته و ميتازند، نجات دهيد.»
بدينگونه نواي قرآن پژوهي در اين مرز بوم، وزيدن گرفت و در شيوهها و اشكال گوناگون، تعلق خاطر به قرآن نمايان گرديد. اين موج، ارجمند است و مقدس. بايستي قدر آن را شناخت، به استمرار آن دل بست و در تعميق و تكميل آن كوشيد.
فعاليتهاي قرآني
امروزه، در ميهن اسلامي، رونق فعاليتهاي قرآني را ميتوان مشاهده كرد. رواج اينگونه فعاليتها، در كشور شيعي ايران، تأثيري مضاعف دارد. گسترش ارتباط با كتاب وحي در ابعاد گونهگون آن، موجب شده است كه ايرانِ شيعي و تشيع، اتهام قرنهاي متوالي را در دوري از قرآن به كنار نهد و به جهان اسلامي بنماياند كه شيعيان ايراني، در دلدادگي به «عروه الوثقا»ي الهي پيشتاز و پيشگامند.
آنان كه از موج تهاجم اهل غرض مطلعند، به خوبي ميدانند كه چگونه مفسران و مغرضان، سالها و قرنها كوشيدهاند تا اين شايعه تلخ را، در اذهان مسلمانان بگنجانند كه شيعه با قرآن پيوندي ندارد، بدان بياعتقاد است و ديگر تيرهاي زهرآگين. اينك فضاي قرآني كه در كشور انقلاب رخ داده، خود روز به روز موج شايعات مهاجم را ميشكند و ابرهاي غفلتزا را به كنار مينهد، آفتاب حقيقت را بر سادهدلان ناآگاه مينماياند و مفسده جويان را رسوا ميسازد. به ويژه در اين ميان، بر خود فرض ميداند كه از بذل توجه مقام معظم رهبري يادآرد و حضور ايشان را در مجالس انس و تدريس قرآن و نيز سهم حضرتش را در اشاعة روح و فضاي قرآني در كشور، شكر گزارد.
در يك جمع بندي كوتاه و مختصر، ميتوان محورهاي زير را، كه نمودهايي از گسترة فضاي قرآني پس از انقلاب است، يادآورد:
1. حفظ و قراءت: گسترش محافل قراءت، مقامهاي بينالمللي قاريان قرآني، موج روزافزون حافظان قرآن به ويژه در ميان نسل نوخاسته انقلاب و ... تماماً نشانگر اقبال به قرآن است. اين شيفتگي، رو به تزايد مينمايد و جمع كاروان قرآني همبسته تر و پرشكوهتر، ره ميپويد و اميد ميرود كه جبين ميهن اسلامي را به جمال قرآن، چنان بيارايد كه طاعنان نتوانند لب بگشايند و تشيع مظلوم را، به صدها اتهام بيالايند.
2. تأسيس مراكز قرآني: در كشور، مراكز مختلفي پديد آمدند كه يا به گونه ويژه به كار تحقيق و فعاليت قرآني ميپردازند و يا فعاليتهاي قرآني را در اهداف جدّي خويش قرار دادهاند. اين مراكز، كه به واسطه كثرت و تنوع آن، يادكرد آن به سادگي ممكن نيست، تا حدودي توانستهاند كمكاريها و تسامحهاي گذشته را در مورد «قرآن» جبران كنند و آيندهاي روشن را، فراديد نهند.
3. تأليفات و مقالات قرآني: صدها تأليف و رساله قرآني در اين ايام، نگاشته شدهاند و نشر يافتهاند. شايد در چندي و چگونگي آن، نقدهايي هم باشد، اما در مجموع اين موج متزايد، ميتواند اين اميد را برآورد كه تأملات قرآني در كشور، راه دريافت اسرار كتاب حق را باز كند و زمينه معرفت را براي مشتاقان بگشايد. تهيه و تنظيم موسوعههاي قرآني، تحقيق منابع كهن تفسير و علوم قرآن، پژوهشهاي آماري، مطالعات ويژه قرآني و ... در اين زمرهاند. دستاوردهايي كه هنوز از نتايج سحرند و در آينده، خود را بيش از گذشته، خواهند نماياند.
4. ترجمههاي قرآن: ترجمه و بازگردان قرآن به زبان پارسي، سابقهاي كهن دارد و آشنايان به تاريخ فرهنگ ايران، با آن ترجمهها و چگونگي آن آشنايند. در دوره معاصر، ترجمههايي به زبان فارسي ره يافتند؛ از جمله، ترجمههاي الهي قمشهاي، معزّي و پاينده، شهرت بيشتري دارند.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، ترجمههاي نوي، به بازار پژوهش و نشر عرضه شدهاند و برخي ديگر، در حال تحقيق و نشرند. اين مجموعه در كميت و كيفيت، تحوّلي را در عرصه «ترجمه قرآن» سامان دادهاند. عليرغم چند و چوني كه منتقدان در ترجمههاي نشر يافته داشته و دارند، اما از اين واقعيت نميتوان چشم پوشيد كه ترجمههاي نو در جهت انتقال معارف قرآني به زبان پارسي، و اعتلاي معرفت جامعه در مورد قرآن و نيز غناي بيشتر زبان فارسي در بازفهمي كلام وحي، گامي بلند و درخور توجه هستند. همچنين نقدها و پاسخها در مورد ترجمهها نيز، قدمي مثبت در جهت تبادل و تضارب آراء در فهم و بازخواني پيام قرآن بودهاند.
موج ترجمه در كشور و نيز پيامدهاي آن در نقد و پاسخ، بيترديد رويدادي مبارك و از خاطر نابردني است. اين موج، اگر ره به بيراهه نبرد و همچنان در اختيار ناخدايان آشنا قرار گيرد، ميتواند صفحهاي زرّين در تاريخ ادب پارسي و فرهنگ قرآني بازگشايد و آيندگان را، به اين فصل تابناك تاريخ كشور شاكر سازد.
5. برنامههاي كامپيوتري: بيش از بيست سال است كه اولين اخبار مربوط به فعاليتهاي قرآنشناسي از طريق كامپيوتر مطرح گرديده، «رشاد خليفه» نظريات خود را در مورد نظم آماري حروف قرآن منتشر ساخت. «عبدالرزاق نوفل» كتابي تحت عنوان «اعجاز عددي قرآن» نگاشت. در ايران نيز تأملاتي آغاز گرديد.
در ساليان اخير در كشورمان، «مطالعات كامپيوتري» رونق مضاعف يافتهاند. مراكز متعدد پژوهشي ـ كامپيوتري، در زمينه قرآن، به تحقيق رو آوردهاند و نتايج قابل توجه را به قرآن پژوهان عرضه كردهاند. نرمافزارهاي متعدد چون: تبيان، كوثر، نور، قدر، و ... به بازار محصولات كامپيوتري ره يافتهاند و اين، خود مقدمه راهي بلند و ارجمند است. تركيب معارف بيپايان قرآني با قابليت پردازش و ذخيره كامپيوتر، ميتوانند دستاوردي مبارك را نويد دهند. پژوهندگان قرآني مراكز كامپيوتري، گامهاي اوليه را به نيكي برداشتهاند، اميد ميرود كه بر اين شالوده، بناي رفيع و ارجمندي بنيان نهند و آوازهاي جاودان و سترگ از ايران اسلامي براي جهان اسلام و تاريخ، باقي بگذارند.
6. نشريات قرآني: مجلات و روزنامههاي كشور، به قرآن و مطالعات قرآني، بذل توجه كردهاند. در بسياري از نشريات، صفحه و يا فصل مستقل، در اختيار «قرآنپژوهي» قرار گرفته است و نسل مخاطب را به درك و پژوهش در معارف قرآن، فراميخوانند. همچنين در ساليان اخير، چند نشريه قرآني پاي به ميدان تحقيق نهادهاند. اين نشريات در قلمروهاي مختلف، حضور يافتهاند و ايفاي تكليف كردهاند.
***
محورهاي فوق، گوشههايي از فعاليتهاي قرآنياند. اين مجموعه، به خوبي مينماياند كه انقلاب اسلامي در قرآنپژوهي و گستره فضاي قرآني، گامهاي بلند و ارجمندي برداشته است. البته هنوز راهنارفته، بسيار است. در هر يك از محورهاي يادشده كارهاي ناشده بسيارند. تساهل و تسامحهاي گذشته در مورد قرآن، چنان بوده است كه اين تلاشها ـ با تمام عظمت ـ حقير و خرد مينمايد. به اين نكته، ابعاد ناپيدا و ژرف قرآن را بيفزاييد كه تمامي كَند و كاوهاي انساني در حوزه آن، تنها و تنها غوطهوري كودكانه در اقيانوس قرآن است و بس!
از اين روي، گمان نرود كه كارهاي انجام شده، مُهر پايان است و مسؤوليت، به انجام رسيده است؛ بلكه فراديد، راهي دراز و صعب است كه پژوهشگران را فراميخواند و همت روزافزون را، طلب ميكند.
دفتر تبليغات و قرآن
دفتر تبليغات اسلامي، از جمله مراكزي است كه ساليان سال در «قرآن پژوهي» فعاليت داشته و دارد. تأسيس مركز مستقلّ با عنوان «مركز فرهنگ و معارف قرآن» از نمودهاي اهتمام اين نهاد به فعاليتهاي قرآني است. پژوهشگران مركز فرهنگ و معارف قرآن، تاكنون تلاشهاي متعددي را، انجام دادهاند و به جامعه فرهنگي كشور عرضه كردهاند. همچنين تلاشهايي ديگر در كار است كه به مرور خود را مينماياند.
از جمله تحقيقات و پژوهشهاي مركز، موارد زير را ميتوان برشمرد:
1. تكميل و عرضة «تفسير راهنما»: حدود سالهاي 1350 به بعد، جناب حجت الاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجاني در دوران زندان، با مطالعهاي گسترده روي قرآن، مجموعهاي با 3000 عنوان موضوعي فراهم آوردند كه در 22 دفتر دويست برگ به صورت فيش به يادگار مانده است.
آقاي هاشمي رفسنجاني پس از شرحي از مقدمات كار، برنامه روزانه خود را در زندان چنين يادآوري كردهاند:
«بعد از نماز صبح ـ كه معمولاً پس از طلوع فجر بود ـ مشغول ميشدم و تا نزديك ظهر فقط به اين كار ميپرداختم. فقط براي صرف صبحانه و ورزش مختصر صبحگاهي و انجام نيازهاي ضروري از كارم منفك ميشدم (به جز روزهايي كه مسؤول كار زندان بودم كه نظافت و ظرفشويي و ساير كارها وقت ميگرفت و در وقت ديگر جبران ميكردم). همه ميدانستند كه در اين ساعات، نبايد مرا به كار ديگري مشغول كنند. گاهي هم براي فهم مطلب، نياز به مذاكره و مباحثه با ديگران پيش ميآمد كه بحمدالله از اين جهت در محيط زندان، دستمان پر بود.»
تلاش حضرت ايشان در آن روزگاران، بنيادي اساسي و جدي بود. اشتغالات ايام انقلاب و پس از آن، بديشان مجال آن را نميداد تا كار انجام گرفته را، سامان نهايي بخشند. از اين روي، در سال 1366 واحد فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبليغات حوزه علميه قم، تأسيس شد تا با پذيرفتن تكميل طرح، پروژههاي تكميلي را نيز در مطالعات قرآني، پيگيري كند و به انجام رساند. از همان سال، گروههاي پژوهشي شكل گرفتند و با مراجعه به تفاسير گوناگون ـ كه در اختيار آقاي هاشمي رفسنجاني نبودند ـ و نيز برداشتهاي جديد، كار را تكميل كنند. از اين مجموعه با عنوان «تفسير راهنما» تاكنون 3 جلد آن نشر يافته است و مجلدات بعدي در آيندة نزديك، نشر خواهند يافت. ضمناً يادكردني مينمايد كه مجموعه برداشتهاي جناب آقاي هاشمي رفسنجاني، در نرمافزار «تبيان 3» در اختيار دانشپژوهان قرآني قرار گرفته است و با تكميل و اتمام تفسير راهنما، كار كامپيوتري آن نيز انجام، و به محافل قرآنپژوه، عرضه خواهد گشت.
2. فرهنگ موضوعي تفاسير: تفاسير، يكي از منابع اصلي قرآنپژوهي است. متأسفانه، بخش عظيمي از اين مجموعه، حتي فاقد فهرستهاي فنّي هستند. از اين روي، دانشپژوه قرآني در اين فراخناي ناپيدا، از مقصود بازميماند يا فرصت و زمان فراوان از او ميربايد و به خستگي و اتلافِ وقت ميانجامد.
نكات فوق، موجب شد كه طرح فرهنگ موضوعي تفاسير پيريزي شود. تاكنون بيش از پنجاه تفسير، موضوع نگاري شدهاند و همراه با كنترل و نمايهسازي، كار آمادهسازي آن انجام ميگيرد و در آيندهاي نزديك، اولين مجموعه نرمافزاري آن، عرضه خواهد گشت.
3. تهيه و موضوع نگاري مدارك غيرتفسيري: بانك اطلاعاتي قرآن، نيازمند به جمعآوري و موضوع نگاري مدارك غيرتفسيري (كتابهاي قرآني، مقالات و ...) است تا محقق قرآني، بتواند به سهولت منابع را دريابد و ره پژوهش را بپيمايد. در اين مسير، كتابخانه غنيّ مركز فرهنگ قرآن شكل گرفت و كار موضوع نگاري آن در حال انجام است. همچنين كار جمعآوري مقالات قرآني و موضوع نگاري آن، مدتي است كه آغاز گرديده، اميد ميرود با گردآوري اين مجموعه اطلاعات قرآني، پژوهشها و مطالعات قرآني، سرعت و اتقان لازم را بيابند.
4. پروژههاي تك نگاري قرآني: تاكنون برخي از تأليفات مستقل قرآني از سوي مركز نشر يافتهاند و يا در حال انتشارند. از جمله: معجم الدراسات القرآنيه، تفسير شيخ مفيد و ...
مجموعه فوق، نگاهي سريع به برنامههاي «مركز فرهنگ و معارف قرآن» بود. در فرصتهاي آينده، به تفصيل از پروژههاي گذشته و جاري و آيندة آن، سخن خواهيم گفت و اطلاعات تفصيلي و مناسب را، عرضه خواهيم داشت.
اهداف انتشار
نشريه حاضر، مجموعة تلاش پژوهشگران قرآني است كه در كار «تفسير راهنما»، فرهنگ موضوعي تفاسير، تهيه مدارك قرآني غيرتفسيري و ... با مركز فرهنگ و معارف قرآن، همكاري و همراهي داشتهاند. با رو به اتمام نهادن برخي از پروژههاي يادشده، به كارگيري استعدادهاي رشديافته و توانهاي تجربه شده، در انتشار «نشريهاي قرآني» ضروري و بايسته نمود.
دفتر تبليغات اسلامي خراسان، بخش فرهنگ و معارف قرآن، اين مهم را برعهده گرفت. پژوهشگران اين بخش، از ساليان گذشته در خدمت تحقيقات قرآني قرار داشته و همان گونه كه اشاره شد، در پروژههاي مركز، همكاري كردهاند. از همان ابتدا، بر محورهاي زير تأكيد شد:
1. هويت پژوهشي نشريّه: باتوجه به روند رو به گسترش مطالعات قرآني، مؤكّداً اين نكته در نظر بود و هست كه در اين مجموعه، به كاري روزمرّه و صوري بسنده نشود، بلكه تتبع و تحقيق گسترده و قابل توجه، صورت پذيرد تا به عنوان منبع تحقيقي در خدمت پژوهشگران معارف قرآني قرار گيرد. اين مهم، همواره موردنظر بوده است. البته خوانندگان، قضاوت نهايي را خواهند داشت، اما اجمالاً اين نكته را يادآور ميشويم كه در هر موضوع و مقاله مطرح شده، سعي شده است تا اجتهاد به معناي «تلاش گسترده» صورت پذيرد و از تساهل و تسامح، در حد امكان، خودداري شود.
2. اتّكا به استعداد ذخيرة حوزويان: در اين مجموعه، خواهيم كوشيد استعدادهاي نهفته حوزه را در عرصة قرآن نشان دهيم. همچنين مجالي براي چنان استعدادها و توانها پديد آوريم تا حاصل پژوهشهاي خود را عرضه كنند و باور دارند كه صحيفة گشودة حاضر، عرصهاي است كه ميتوانند با آن ارتباط برقرار كنند و دستاوردهاي محققانه و متتبعانه خود را، به مخاطبان قرآن جوي، ارائه كنند و با نشريه قرآني خود، ارتباطي متقابل برقرار سازند.
3. پرهيز از كارهاي تكراري و مشابه: نشريه، خواهد كوشيد تا در حضيض دوباره كاريها سقوط نكند و تلاش خواهد كرد تا فاصله خود را با نشريات مشابه، حفظ كند. از اين روي، چون در قلمرو اطلاعرساني، مطالب عمومي و نيمه تخصصي قرآني و ... برخي از مجلات، ميدان حضور دارند، اين مجموعه تلاش خواهد كرد كه حجم مطالب خود را در اين زمينهها، به حداقل رساند و عمدتاً در سطح نشريهاي پژوهشي و تخصصي قرآني عمل كند.
4. نوگرايي و تحولآفريني: ساماندهندگان اين نشريه، تلاش خواهند داشت تا نگاهي نو را، پيگيري كنند. يا به موضوعي كهن، نگاهي نو بيفكنند و يا در موضوعي نو، نظارهاي داشته باشند و در هر دو حالت، براي خواننده اين احساس را پديد آورند كه گامي در موضوعات و علوم قرآني، پيش نهادهاند. خواهيم كوشيد به اين هدف، پايبندي نشان دهيم و در همين فرصت، از خوانندگان شيفته قرآني، تمنّاي آن داريم كه در ارائه موضوعات و راههاي نو، به ياريمان بشتابند و با آرا و انظار خويش، اين راه صعب را هموار سازند.
محورهاي نشريه
نشرية «پژوهشهاي قرآني» با تأكيد بر اهداف و محورهاي يادشده، بنياد كار را پيريزي كرده است و در موضوعات زير، گام خواهد نهاد:
1. مباحث علوم قرآن: در قلمرو علوم قرآن، گرچه كتابها و رسالههاي فراوان نوشته شدهاند، و ظاهراً حجم وسيعي از اطلاعات و مطالعات قرآني را تشكيل ميدهند، اما ميتوان اين دعوي را داشت كه غالب اين نوشتهها، در سطح و حدّ نگاشتههاي پيشينيان عرضه شدهاند. افزودههايي اندك و تحشيههايي خُرد كه شايد نتواند گامي را فراديد نهد و يا دستاوردي جديد را براي خوانندة خويش، به ارمغان آورد.
همچنين در قلمرو «علوم قرآن»، موضوعات و محورهاي نو رخ نمودهاند؛ موضوعاتي كه در گذشته، ديرينه نداشتهاند و اينك از موضوعات اساسي و جدّي روزگار ما شدهاند.
دستاندركاران اين نشريه خواهند كوشيد در موضوعات «علوم قرآن» از تكرار گذشتهها فاصله گيرند و با تكيه به ذخاير كهن، به نتايج جديد و يا جمعبندي نو، دست يابند و گامي در پيشرفت دانشهاي قرآني بردارند. به عنوان نمونه در اولين سال نشريه، دو موضوع «اسباب نزول» و «قرآن و فقه» برگزيده شدهاند و موضوعات متعدد در محور هر يك، تعيين و تحقيق گرديدهاند. اولين موضوع، گرچه سابقهاي ديرينه دارد، اما با مطالعه اين مجموعه، ميتوان اين دعوي را پذيرفت كه با كتابها و رسالههاي متعارف در دانش اسباب نزول، فاصلهاي متمايزيافته است. محور دوم، «قرآن و فقه»، از سلسله مباحث ارتباط دانشهاي شرعي است كه در فهم ديگري دخالت پيدا ميكند و بر افق ديد و تحليل ميافزايد و ...؛ موضوعي نو، كه كاري پردامنه را برميتابد.
2. موضوعات قرآني: قرآن، اقيانوس بيكران معاني و راهنماي زندگي و عمل است. در هر عصر و قرن، نگاهي تازه ميتواند دستاورد نوي را نيز به ارمغان آورد. با اين باور، مسلماً راه تحقيق و كاوش در «قرآن» مفتوح است و تا انتهاي حيات بشري در كره خاكي از اني گنج معاني، درّ و گهر برخواهد خاست.
اطمينان به حقيقت فوق، معتقدان وحي و كتاب الهي را، بر آن واميدارد كه در تلاش براي فهم موضوعات قرآني برآيند و با ارتباط با كتابنامه وحي، تعالي وجودي خود را به دست آرند. امروزه، صدها موضوع كهن، طرح مجدد يافتهاند. همچنين دهها و صدها موضوع نو رخ نمودهاند. اين دامنه وسيع، اين مجال را پديد ميآورد كه محققان ره تحقيق و كنكاش برگيرند و از قرآن، راه انديشه و عمل را جستجو كنند.
اكنون موضوعاتي چون: نظام حكومت، حقوق زن، اقتصاد و روابط اقتصادي، روابط اجتماعي، فلسفه تاريخ، حقوق انسان و دهها موضوع ديگر، مقولاتي هستند كه نگاه نو را برميتابند؛ نظارهاي كه بتواند ميان قرآن وعينيت ارتباط بخشد و رابطه وثيق دين و زندگي را، بنماياند.
3. متدها و روشهاي فهم: در دوره معاصر، شأن و مكانت «روششناسي» بيش از پيش نمايان است. تكامل و اعتلاي دانشها، تنها در پرتو ميزان و كميت تحقيق و محققان برآورد نميشود، بلكه اين روشها و شيوههاست كه سرعت و تكامل علوم را رقم ميزنند. اين دعوي كه عصر جديد، دوره انقلاب متدها و روشهاست ادّعايي گزاف نمينمايد. در تمامي قلمروها اعم از علوم تجربي، رياضي، تكنولوژي و فنون، هنر و ... صدق اين مدعا رؤيت ميگردد.
با اين توج، بايستي بازنگري مجدد به شيوههاي برداشت و فهم قرآني داشت. اين بازنگري، ضرورتاً به معناي تغيير همه جانبه نبوده و نيست، بلكه دفاع از اين واقعيت است كه فهم قرآن چون ديگر دانشهاي بشري، ميتواند با روشهاي جديد، بياميزد و از صحت و اتقان مضاعفي برخوردار گردد.
با اين تلقي، در اين نشريه خواهيم كوشيد براي ارائه متدها و شيوههاي نو و طرح نقادانه شيوههاي كهن، ميدان عرضه و ظهور، پديد آيد تا پژوهشگران قرآني، با انتقال ديدگاهها و تجارب خويش و اطلاع از ديگر تجربيات، راه اعتلاي معرفت قرآني را بازگشايند.
4. شيوههاي ارائه و انتقال: مفاهيم و مقولات قرآني، در امتداد 14 قرن حضور كتاب وحي، به گونههاي مختلف عرضه و ارائه گرديدهاند و جان آشنايانِ صحيفة الهي، از راههاي گوناگون، به شعاع وحي راه يافتهاند.
با تحليل و تدقيق شيوههاي ارائه، درمييابيم كه روشها، يك گونه اعمال نشدهاند و تحول و تكامل آنها، اندك نبودهاند. به عنوان نمونه، در «ترجمه قرآن» ـ به عنوان يكي از راههاي ارائه مفاهيم وحي ـ از ديرزمان تا كنون، اين پرسش مطرح بوده كه آيا ترجمه، روشي مجاز است و يا خير؟ و در فرض جواز، با چه حدود و قيودي مواجه است؟
اين چند و چوني تنها در مقوله «ترجمه» مطرح نيست، ميتوان روا دانست كه شيوههاي موجود، با انجام اصلاحات و نقاديها، به روشهاي مؤثرتر مبدل گردد. همچنين شيوهها و روشهاي جديدي به دست آيد. بر قرآنپژوهان است كهعلاوه بر تأمل در ظرافتها و ژرفاي معارف قرآني، در شيوههاي انتقال نيز بينديشند و عرضه مؤثرتر و كارآتر آن را، جستجو كنند و اين نشريه، تلاش خواهد داشت تا بستري براي اين تأملات، پديد آيد و راه تعاطي و تضارب آراء انديشهوران و محققان را بجويد.
5. قرآن و حوزه: نشريه حاضر، خود را فرزند «حوزه» ميداند. به آوازه و عزت آن ميانديشد و اعتلاي آن را، آرمان خود ميشناسد. از ديرباز، مصلحان حوزه، اين نقيصه را يادآور شدهاند كه قرآن در حوزهها، جايگاه و مكانت خويش را نيافته است. از اين درد، امام راحل و مقام معظم رهبري، و ديگر مصلحان، بارها و بارها ياد كردهاند و رفع اين نقيصه را، از مسؤولان و دستاندركاران حوزه، خواستهاند.
سوگمندانه، بايستي اظهار داشت كه اين معضل هنوز پابرجاست. نظام آموزشي حوزه، با «قرآن» الفت مناسب نيافته و پيوندي درخور، با آن پيدا نكرده است. هنوز دانش و فضيلت، در توغّل در فقه و اصول، شناخته ميشود و تأمّل و تفكّر در قرآن و دانشهاي وابسته آن، جدّي گرفته نميشود. اين نشريه، به سهم خود، خواهيد كوشيد تا نواي قرآني در فضاي حوزوي طنين بيفكند و تعلق به قرآن، در صدر دانشهاي حوزوي بنشيند.
شيوة اجرا
اين مجموعه، همان گونه كه اشارت شد، حاصل كار دانش پژوهان قرآني است كه سالياني چند، از فيضِ حضور قرآن برخوردار بودهاند و اينك در گام جديد، به نشر اين مجموعه، اقدام ورزيدهاند و صد البته با تمامي صاحبنظران و شيفتگان مفاهيم و موضوعات قرآني، ره ارتباط ميجويند و از آن بزرگواران، عنايت و همدلي را ميطلبند.
در هر شماره، چونان شمارة حاضر، فصل ويژهاي به موضوع خاص، اختصاص خواهد يافت تا ابعاد گوناگون يك مقوله قرآني (در محورهاي يادشده در فصل پيشين)، جايگاه خويش را بيابد و براي مخاطب، حالت اقناع و ارضا را پيدا كند و بتواند منبعي مستقل و مرجعي مورد اعتماد، در آن موضوع به حساب آيد. و اينك در اين شماره و شمارة آينده، به بحث اسباب نزول خواهيم پرداخت.
رابطة اسباب نزول و دانش تفسير، بينياز از توضيح مينمايد. غالب آشنايان معارف قرآني، دانش اسباب نزول را در كنار علومي چون صرف، نحو، علوم بلاغي و ... قرار دادهاند و آن را براي مفسّر، جزو ضروريات تلقي كردهاند.
در اين مجموعه، علاوه بر انتقال اطلاعات كهن، موضوعات و نگاههاي نوي تعقيب شده است كه دانشپژوه قرآني، آن را درخواهد يافت.
در شمارههاي آينده، موضوعاتي چون: قرآن و فقه، اهل بيت و تفسير، برگزيده شدهاند، كه اميد ميرود چندين شماره را به خود اختصاص دهد.
بخش ديگر از نشريه، پژوهشهاي آزاد قرآني را دربر خواهد داشت و بدون تقيد به موضوع ويژه، مقالات پژوهشي را عرضه خواهد كرد. اين بخش، علاوه بر انتقال تحقيقات و مطالعات قرآني، راهي براي ارتباط ميان نشريه و مخاطبان خواهد بود. محققان و شيفتگان مباحث قرآني در موضوعات مورد علاقة خويش، ميتوانند با اين نشريه ارتباط برقرار كنند و دستاورد كاوش خويش را، در معرض ديد دانشپژوهان قرار دهند.
ختام كلام
در پايان نامة سخن نخست، تأكيد ميكنيم كه اين مجموعه، تلاشي در برخورداري از مائدة فيض قرآني است. قلت توان را، گسترة سفرة الهي ميپوشاند و ارج عطيه، چندان مينمايد كه ضعف و فتور خويش به چشم نميآيد.
همچنين از شيفتگان مخلص قرآن، ميطلبد كه همياري نشان دهند و در تحقق اهداف و آمال، پشتوانهاي همدل براي جمع حاضر باشند. اين همياري، از وجوه متعدد، منظور است؛ از نقد و انتقاد عالمانه تا تحقيق و پژوهش نو در موضوعات و مقولات قرآني.
و در نهايت، بدان اميد كه اين گام مقبول افتد و راهي به معارف قرآني بازگشايد.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن سوالات و پاسخ درس مطالعات اجتماعی ششم ابتدایی