تحقیق در مورد آداب زندگى
آداب زندگى
انسان اجتماعىترین موجود روى زمین است و هیچ انسان سالمى نمىتواند بدون ارتباط با دیگران زندگى کند.آدمى از لحظهاى که به دنیا مىآید تا آن دمى که از دنیا مىرود هر کارى که مىکند براى رفع احساس تنهایى خویش است.کاملترین و جامعترین نمود این جستجو ازدواج است که ارمغانهاى مهمى را براى زن و مرد به همراه دارد که رسیدن به آرامش و سکون، تأمین نیازهاى عاطفى ،بقاى نسل ،تکمیل شخصیت و تکامل اجتماعى، سلامت و امنیت، و تأمین نیازهاى روانى و اجتماعى از جمله آنهاست.
ازدواج حرکت از "من"به سوى "ما" است.نیازى مقدس و طبیعى که از فطرت و آفرینش انسانها سرچشمه مىگیرد.ازدواج سنت دیرینه اجتماعى است.ادیان الهى از مشوقان آن هستند و آن را میثاق مقدس مىخوانند.دین مبین اسلام بر این سنت پاک و ارزشمند که سعادت جامعه را رقم مىزند و موجب بقاى نسل مىگردد بسیار تأکید ورزیده است.قرآن مجید تشکیل خانواده را مایه آرامش و احساس امنیت و سرچشمه ظهور مودت و رحمت دانسته و آن را از آیات الهى شمرده است.بقا و دوام این بنا به برنامه و نوعى مهندسى فکرى و روحى نیاز دارد.این امر به ویژه در دنیاى مدرن امروز که از پیچیدگى فراوان برخوردار است اهمیت دوچندان پیدا مىکند.
آگاهى از علایق ،توانمندىها و نواقص خود و آگاهى از ساختار روانى زن و مرد مىتواند به تفاهم و درک متقابل کمک نماید و زندگى روانتر وشیرینترى را به ارمغان بیاورد و از بروز مشکلات جلوگیرى کند.آگاهى ،خویشتن دارى و گذشت، از اصول اولیه زندگى هستند.در این فصل مطالب کاربردى و مفیدى را در این باره خواهید خواند.امید آنکه با رعایت این نکات زندگى گرم و سالمى را پایه ریزى نماییم.
بحث از سبک زندگي و آداب اسلامي در عرصة زندگي فردي و اجتماعي، از مباحث بسيار ضروري جامعة کنوني ما است. ارکان اصلي شکلدهي به هويت اجتماعي يک جامعه عبارتند از: باورها (= جهانبيني)، ارزشها (= ايدئولوژي) و سبک زندگي (= نظام ترجيحات رفتاري). تمايزات و تفاوتهاي جوامع مختلف نيز به همين سه مؤلفة عمده بازگشت ميکند. لاية رويين و آشکار هويت يک جامعه، سبک زندگي آن است. هر جامعهاي زماني ميتواند ثمره و محصول جهانبيني و ايدئولوژي خود را به ديگران نشان دهد که سبک زندگي او متناسب با باورها و ارزشهايش شکل يافته باشد. جامعة کنوني ما متأسفانه نتوانسته است ميان باورهاي بنيادين و ارزشهاي اصيل اسلامي از يک طرف و سبک زندگي خود در حوزههاي مختلف اجتماعي، ارتباطي معنادار و وثيق ايجاد کند! سبک زندگي ما در بسياري از موارد متأثر از آداب و رسوم غير اسلامي و به يک معني ضد اسلامي است. علل اين گسست و شکاف ميان ارزشها و سبک زندگي در جاي خود قابل بررسي است؛ اما به نظر ميرسد مهمترين عامل آن عامل شناختي است. يعني بسياري از افراد جامعه چون آگاهي لازم از آداب و سبک زندگي اسلامي ندارند، به همين دليل در شيوة رفتاري و سبک سلوکي خود آنها را به کار نميگيرند.
غفلت از مسألة سبک زندگي ميتواند خسارتهاي جبرانناپذيري بر پيکرة جامعه وارد کند. وقتي مردم نتوانند ميان شيوة زندگي خود و باورها و ارزشهايشان ارتباط برقرار نمايند، بعد از مدتي ممکن است دست از باورها و ارزشهاي خود نيز بشويند و آنان را ناکارآمد تلقي کنند! و براي اينکه توجيهي براي سبک زندگي غير اسلامي خود داشته باشند، باورها و ارزشهاي اسلامي را زير سؤال ببرند و مثلاً آنها را ناظر به گذشته و مربوط به جوامع غير پيشرفته بپندارند! و بدين ترتيب از اساس دست از اسلام و باورهاي خود بشويند. قرآن کريم در اين باره ميفرمايد: «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُن؛ سپس، سرانجام کساني که اعمال بد مرتکب شدند به جايي رسيد که آيات خدا را تکذيب کردند و پيوسته آن را مسخره مينمودند.» گناه به يک معنا ملازم با انحراف در سبک زندگي است: انحراف در نوع خوراک، نوشيدني، پوشاک، موسيقي، معماري، آرايش، دکوراسيون و امثال آن. قرآن ميفرمايد گناه به صورت تدريجي و آرام آرام موجب تکذيب آيات الهي و تمسخر آنها خواهد شد!
معناشناسي آداب و سبک زندگي
با توجه به اينکه محور اصلي کتاب، مباحث مربوط به آداب و سبک زندگي اسلامي در حوزههاي خاصي از زندگي اجتماعي است، بنابراين پيش از هر چيز لازم است دو مفهوم مهم و کليدي «ادب» و «سبک زندگي» و ارتباط آنها با فقه و اخلاق و به طور کلي دين را توضيح دهيم. عوامل و موانع آنها را تبيين کنيم. بههمين دليل، نخستين فصل اين مجموعه را به بررسي مفهومي پيرامون ادب و سبک زندگي اختصاص ميدهيم.
آداب
ادب را «ظرافت و زيبايي» يک رفتار تعريف کردهاند؛ هيأت نيکويي که شايسته است رفتار مطابق آن باشد. مانند آداب غذا خوردن و خوابيدن، دعا و نماز خواندن، معاشرت، زيارت و ازدواج. اين خصلتهاي شايسته موجب حُسن يا کمال رفتار ميشوند. البته اين معنا از ادب تنها در رفتارهاي مشروع تحقق دارد؛ وقتي در باب آداب سخن ميگوييم در واقع اصل عمل را توصيه ميکنيم و يا دستکم روا ميشماريم؛ بنابراين ادب در رفتارها و کارهاي شنيع يا ممنوع مانند ميگساري، تجاوزگري، خيانت و دروغ، معنا ندارد. همچنين روشن است که اين معنا تنها در جايي است که يک رفتار را بتوان به گونههاي مختلفي ـ زشت و زيبا، کامل و ناقص ـ انجام داد.
زيبايي و شايستگي که در تعريف ادب قيد شده، در جوامع گوناگون، متفاوت است. به همين جهت آداب جوامع گوناگون، متفاوت ميباشد. به صورتيکه يک امر عادي در يک جامعه، در جامعهاي ديگر شنيع و مذموم به شمار ميرود؛ مثلاً در جامعه مسلمان هنگام ديدار، به يکديگر سلام ميگويند؛ در حالي که در برخي از جوامع به جاي سلام، کلاه را از سر خود بر ميدارند و يا دست خود را به گونة خاصي در کنار سر خود ميگذارند. يا آداب ملاقات با نامحرم در امت اسلامي با امتهاي ديگر، بسيار متفاوت است.
ممکن است کساني از اخلاق (ملکات پايدار روحي) و آداب، برداشت يکساني داشته باشند؛ اما از آنچه گذشت روشن ميشود که اخلاق، زيبايي جان و آداب، زيبايي رفتار است. يعني اخلاق به صفات دروني و آداب به رفتارهاي ظاهري اختصاص دارد. آداب معمولاً ظرف ظهور اخلاق است. به همين جهت، تخلف از آداب نسبت به تخلف اخلاقي، در ميان مردم زشتي کمتري دارد. اظهار جهل به حکم اخلاقي، پذيرفتني نيست. مثلاً، اگر کسي دروغ بگويد و ادعا کند «من نميدانستم دروغگويي بد است.» مردم سخن او را نميپذيرند و عذر او را موجه نميدانند؛ برخلاف آداب که اظهار جهل دربارة آن از سوي مردم پذيرفتنيتر به شمار ميرود. همچنين مسائل اخلاقي در ميان فرهنگهاي گوناگون، ثابت و تغييرناپذير است؛ اما بسياري از آداب اجتماعي قابل تغيير و نسبي است. به بيان ديگر، آداب تعين و تجسد خارجي اخلاق است و مصاديق متنوع و جايگزينپذير دارد. يعني هرگز نبايد از اخلاق صرف نظر کرد و همواره بايد بدان ملتزم بود. اما از برخي آداب ميتوان به شرط جايگزيني دست برداشت. به اين ترتيب گزارههاي حاکي از رفتارهاي ارزشي فرازماني و فرامکاني، ناظر به اخلاق و گزارههاي حاکي از رفتارهاي ارزشي زمانمند و مکانمند، ناظر به آداب هستند. آداب در جوامع و گروههاي مختلف اشکال متفاوتي دارد. آداب ميتواند مربوط به طبقه يا گروه خاصي باشد؛ مثل آداب ثروتمندان يا پزشکان در حاليکه اخلاق فراگير و عمومي است و به طبقهاي يا صاحبان پيشهاي اختصاص ندارد.
مصاديق و انواع آداب
ميتوان آداب را به اعتبار خاستگاههاي آن به آداب ديني و غيرديني تقسيم کرد. آداب ديني يا مستقيماً مستند به نصوص ديني هستند و يا اهل ايمان، آنها را بر اساس فهم خود از دين و با الهام از منابع ديني ابداع کرده و خود را مقيد به مراعات آنها ميدانند و آداب غيرديني، آدابي هستند که پيدايش و رواج آنها ريشه در ويژگيهاي منطقهاي، نژادي، تاريخي، صنفي، جنسي و امثال آن دارد. به عنوان مثال، سعي در زودتر سلام کردن، جواب سلام را کاملتر ادا کردن، برگزاري جشن عبادت و نشستن در اولين جاي خالي هنگام ورود به مجلس از آداب ديني است.
همچنين آداب را ميتوان به فردي و اجتماعي تقسيم کرد. اگر در رعايت ادب، کسي جز فاعل آن حضور نداشته باشد ادب، کاملاً فردي است؛ مانند آداب نماز خواندن و خوابيدن. اما اگر رعايت ادب به شرط حضور ديگران باشد ادب اجتماعي است؛ مانند آداب معاشرت و ازدواج.
شيوة تغذيه، خودآرايي (نوع پوشش و ظواهر)، بهداشت و سلامت، معاشرت (سلام، مصافحه، نشست و برخاست، گفتگو و...)، نمونههايي از آداب هستند.
اهميت آداب و آثار اجتماعي آن
آداب اسلامي نماد ظاهري اسلام است. مسلمان بودن با انجام هر گونه رفتاري قابل جمع نيست. يعني آنگاه که به ارزشهاي اسلامي سر تسليم فرود ميآوريم، ديگر هر گونه رفتار يا ظاهري را نميتوانيم براي خود انتخاب کنيم. آداب اسلامي آن گونه ظاهري است که با اعتقادات و ارزشهاي اسلامي سازگار است و نمود خارجي توحيد نظري و توحيد عملي ميباشد. ميتوان به وجهة اجتماعي آن هم نظر دوخت. وقتي يک امت به آداب خاصي ملتزم باشد ساخت اجتماعي متناسب با اعتقادات و ارزشهاي خود را نيز پديد ميآورد. مثلاً در جامعهاي که ارزشهاي اسلامي نهادينه شده باشد و بندگي پروردگار فراگير گشته تبليغ کالاهايي که حرص و دنياطلبي را بيفزايد ناهنجار ديده ميشود و مجالي نمييابد.
چگونگي رفتار ظاهري انسان نمادي است از نوع تفکر و علاقه او. رفتارهايي که از هر کس سر ميزند به نوعي او را به ديگران ـ و حتي به خود ـ معرفي ميکند. احوال دروني او را آشکار ميسازد و باورها و پسندهاي او را مينماياند. مثلاً پيراهن مشکي شيعيان در ايام عزاي اهل بيت عليهم السلام، عشق و علاقة عمومي آنان را به خاندان پيامبر و اعتقادشان را به اين فرهنگ، بيان ميکند. از اين رو، اين احوال ظاهري اگر ميان کساني مشترک باشد نشان از همفکري و قرابت آنان دارد و اگر در ظاهر افراد و نوع زندگي آنان تفاوتي باشد، ميتوان حدس زد که در نگاه و ارزشهاي آنان نيز احتمالاً تفاوتهايي وجود دارد. لباس هر انسان پرچم کشور وجود اوست، پرچمي است که او بر سر در خانة وجود خود نصب کرده است و با آن اعلام ميکند که از کدام فرهنگ تبعيت ميکند. همچنان که هر ملتي با وفاداري و احترام به پرچم خود، اعتقاد خود را به هويت ملي و سياسي خود ابراز ميکند هر انسان نيز مادام که به يک سلسله ارزشها و بينشها معتقد و دلبسته باشد لباس متناسب با آن ارزشها و بينشها را از تن به در نخواهد کرد.
بر اين اساس، تغييري که در شکل و ظاهر انسانها رخ ميدهد، نشان از طوفاني دروني دارد که بر افکار و اميال آنان اثر گذاشته است. لباس انسان در نگاه نخست، شأني از ظواهر اوست و جلوة بيروني شخصيت او به شمار ميرود، اما در نگاه دقيق، پيوندي ناگسستني با باطن او دارد و پردهاي از واقعيات درون او را مينماياند. لباس نه تنها تحت تأثير فرهنگ جامعه است که معرف شخصيت تکتک افراد جامعه نيز هست، و البته ميان شخصيت افراد و فرهنگ عمومي جامعه نيز ارتباطي قوي وجود دارد. در جامعهاي که ارزشهاي والاي معنوي و انساني، بياعتبار باشد و عالم درون انسان، حيثيت و معنايي مستقل از نمايشها و جلوههاي بيروني نداشته باشد، قهراً شخصيت انسان به کلي بر پاية توجه ديگران و اظهار نظر آنان دربارة وي، شکل ميگيرد و پيداست که افراد در چنين جامعهاي سعي ميکنند با هر وسيله و از جمله با لباسي که به تن ميکنند، براي خود نوعي تشخص و تعين ايجاد کنند. مد و تغييرات بيشمار و بيدليلي که همواره در لباس رخ ميدهد، چنين زمينهاي در ضمير و روان افراد دارد.
گفتيم آداب اسلامي نماد ظاهري اسلام است. هر نمادي علاوه بر اينکه معنا و مفهوم خود را مينماياند، درجة حضور و حيات آن معني را در جامعه بيان ميکند. التزام مسلمانان به احکام و آداب شرعي، اعلام حضور اسلام و حيات آن در جامعه و نيز توسعه دهندة فکر و ايده و فرهنگ اسلامي خصوصاً براي نسلهاي آينده است. نماز يک مسلمان و همة آداب و جلوههاي ظاهري رفتار او يادآور فرهنگ اسلامي و تبليغ غير مستقيم انديشة توحيدي است. بنابراين نبايد التزام به آداب را به ظاهرگرايي يا جزئينگري متهم ساخت. بلکه با توجه به آثار تربيتي و فرهنگي فراوان اين جلوههاي رفتاري بايد پايبندي به آن را بيشتر کرد.
دنياي غرب نيز با توجه به اهميت فراوان آداب و به منظور انتشار فرهنگ و آداب و سبک زندگي مورد قبول خود چند تلاش عمده را انجام ميدهد:
1. يگانه، منحصر به فرد، جذّاب و در عين حال گريزناپذير نشان دادن فرهنگ و زندگي مدرن و غربي و تبليغ عناصر قوّت و جذّابيتها و امكانات پنهان و آشكار آن؛
2. تضعيف و ناكارآمد نشان دادن فرهنگهاي خاص و بومي ديگر، به ويژه فرهنگ اسلامي، از طريق تحقير زندگي سنتي و تخريب نمادها و اسطورههاي آن؛
3. دعوت به جايگزين ساختن آداب، سبكها و شيوههاي زندگي مدرن به جاي اشكال فرهنگ سنتي و اسلامي.
به هر حال، با توجه به اهميت آداب و نمادها و توانايي ويژة آداب و سبکهاي زندگي در انتقال باورها و ارزشها، تلاش براي (1) اظهار آداب و ابراز شعاير، (2) بزرگداشت آنها و (3) محافظت از آنها، ضروري است. از طرف ديگر، موضعگيري در مقابل سنتهاي باطل و انديشههاي نادرست مقتضي تحقير، تحريف و يا از بين بردن نشانههاي آن است. توصيه به از بين بردن هياکل عبادت مثل بت و صليب، اقدام حضرت موسي(عليهالسلام) در به آتش کشيدن گوسالة سامري و به دريا ريختن خاکستر آن و تخريب مسجد ضرار توسط پيامبر اکرم(صلياللهعليهوآلهوسلم) نمونههايي از اين موارد است. استفاده از آداب و نمادهايي که متعلق به فرهنگ باطل است، تبليغ و تقويت آن فرهنگ و اعلام حيات و حضور آن در جامعه است. ما با استفاده از اين آداب عضويت خود را در آن انديشه و وفاداري خود را نسبت به آن اعلام ميکنيم و جزو لشکريان آن محسوب ميشويم. پيامبر اکرم(صلياللهعليهوآلهوسلم) به امت خود سفارش ميفرمودند:
وَ لَا تَشَبَّهُوا بِالْيَهُود؛
ظاهر خود را مانند قوم يهود مگردانيد.
از ثمرات مهم تأدب به آداب اسلامي، رشد ارزشهاي انساني است. به طور کلي رعايت آداب اجتماعي باعث ايجاد روابط پايدارتر، عميقتر، صميميتر، شيرينتر و مؤثرتر ميان افراد جامعه ميگردد. يکسان بودن رويهها در جامعه، انس و تفاهم بيشتري ميان افراد پديد ميآورد. مثلاً سلام سرآغاز رواج الفت و محبت است. اگر اين ادب را از ميان برداريم زمينه بسياري از پيوندهاي اجتماعي برداشته خواهد شد. تأدب به هر يک از آداب اسلامي، انسان را در نظر ديگران، زيبا و آراسته ميکند؛ گويي انسان با تأدب به هر ادبي، لباسي جديد بر تن ميکند؛ امير مؤمنان علي(عليهالسلام) ميفرمايد: «الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَة؛ آداب، زيورهاى نوين- جان و تن- است.»
به اين ترتيب تأدب به آداب اسلامي، ديگران را جذب ميکند و بستر خوبي براي الگوسازي عملي، امر به معروف و نهي از منکر و اصلاح جامعه فراهم ميسازد. انسان از راه تأدب به آداب پسنديده، قدر و قيمتي بالاتر پيدا ميکند و مورد احترام قرار ميگيرد. همين امر باعث ميشود که در معرض مسئوليتهاي بزرگتري قرار گيرد. در حالي که به فرمودة امام علي(عليهالسلام):
لَا يَرْأَسُ مَنْ خَلَا عَنِ الْأَدَبِ وَ صَبَا إِلَى اللَّعِب؛
انسان خالي از ادب و بازيگوش به رياست نميرسد.
آداب و فقه
مباحث فقهي ـ آدابي عهدهدار تنظيم ظاهر زندگي و لايه بيروني زندگي فرد است. صورتبندي لاية ظاهر زندگي بر اساس مباني و اصول معنوي اسلام آداب زندگي اسلامي را پديد ميآورد. الگوي زندگي ديني چهرة عيني، تفصيلي و جامع دستورات ديني است که اين چهره معمولاً رغبت بيشتري برميانگيزد و با پذيرش بيشتري در جامعه مواجه ميشود. از اين رو در تبليغ دين نيز ميتوان از اين رويکرد استفاده کرد. آداب اسلامي در علم فقه و علم اخلاق منعکس شده است. علم فقه علاوه بر بيان واجبات و محرمات، بيان مستحبات و مکروهات را نيز بر عهده دارد و به موضوع آداب هم پرداخته است. اخلاق نيز بسياري از آداب را در خود دارد. البته انتظار ميرود آداب به تناسب گسترش زندگي ما در اين عصر و روزگار، توسعه يابد و کليات اخلاقي به صورت دستورالعملهاي کاربردي درآيد و به چگونگي تجسد خارجي آنان خصوصاً در عصر جديد تصريح شود. مثلاً چگونگي تحقق خارجي زهد، سخاوت، احسان، مردانگي و شفقت را در دنياي جديد بايد معلوم کرد.
نکتهاي که بايد به طور جد مورد توجه قرار گيرد اين است که گاهي نظر دين را در باب حلال و حرام يا مجاز و ممنوع يک فعل جويا شويم و گاهي هم ميخواهيم بدانيم که آيا دين به چنان فعلي توصيه کرده است يا نه. بنابراين، نبايد دستورات ديني و خواستههاي ديني را در حلال و حرام شرعي منحصر کرد. به بيان ديگر، اگر فرض کنيم موضوعي قطعاً از نظر فقهي حلال است باز هم مجال پرسش از خوبي و بدي آن باقي است. هنجارهاي قابل توصيه و بايد و نبايدهاي اخلاقي و آدابي، فراتر از حليت و حرمت است. به جهت آنکه جواز فقهي اعم از جواز اخلاقي است. به اين ترتيب، پاسخ فقهي براي يک موضوع که مرز حلال و حرام را روشن ميگرداند، پايان بررسي اسلامي آن و به معناي کفايت مذاکرات نيست. مثلاً از نظر فقهي حد واجب شرعي پوشش براي مردان، يک لباس کوچک ساتر عورتين است. اما آيا ميتوان اين گونه لباس پوشيدن را توصيه و به صورت فرهنگ عمومي ترويج کرد؟ اين نشان ميدهد که در مقام فرهنگسازي و جامعهسازي بايد از مرزهاي فقهي به سوي کانون اخلاق تعالي پيدا کرد و نظام آداب يا توصيهها و ارزشها را ترويج کرد.
گويا رفتارهاي انسان مسلمان در مجموعهاي از انتخابها، محدود به حداقل و حداکثري است که مسلمان در حرکت ميان اين کف و آن سقف مختار است؛ اما توصيه شده همواره از کف فاصله بگيرد و خود را به سطح بالا نزديک گرداند. مانند اينکه نمره قبولي دانشآموز در مدرسه ميان ده و بيست قرار دارد. اما نمره ده کف توقع از او است. هر چه دانش آموز به بيست نزديکتر باشد موفقتر و خواستنيتر است. در واقع نمره ده مورد رضايت نيست و به ناچار پذيرفته ميشود.
در شريعت اسلام نيز بعضي از امور حلالاند. اما حلالي که نبايد آن را مرتکب شد. حلالي که به فاصله گرفتن از آن توصيه ميشود و تنها در شرايط خاص و از سر ناچاري به آن رضايت داده ميشود. زندگي مسلمان بايد مورد رضايت حداکثري خدا باشد نه اينکه تنها از خشم خدا دور ماند. بر خلاف اين دستور روشن، برخي افراد به بهانه «مگر حرام است؟» به حداقلها اکتفا کرده و هر حلالي را مرتکب ميشود و به اين ترتيب از مطلوبيتهاي شرعي فاصله زيادي گرفته است. شايد تفاوت تعبير اين دو آيه ناظر به همين موضوع باشد:
تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها؛ از مرزهاي خدا تعدي نکنيد.
تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها؛ به مرزهاي خدا نزديک نشويد.
بسياري از مصاديق لهو و لغو از نظر فقهي حلال است؛ اما بدان توصيه نميشود. بلکه خداي متعال شرط موفقيت و فلاح مؤمنان را پرهيز از اين حلالها دانسته است:
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ هُمْ في صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ وَ الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ؛
مؤمنان رستگار شدند؛ کساني كه در نمازشان خشوع دارند و آنها كه از لغو و بيهودگى روىگردانند.
براي اسلامي شدن زندگي کافي نيست که از حرام پرهيز شود. ممکن است تمام زندگي از حلال پر باشد مثلاً از صبح تا به شام را به سرگرميهاي حلال بپردازيم؛ اما زندگي ما اسلامي نباشد. از اين جهت در ترسيم سبک زندگي اسلامي نبايد صرفاً به دنبال حلال و حرام باشيم؛ بلکه بايد به کشف توصيهها و ارزشها اهتمام کنيم.
موانع تأدب و عوامل ادبگريزي
يکي از مهمترين عوامل ادبگريزي، جهل نسبت به آداب و چگونگي آنها است. شناخت آدابِ عمل، شرط لازم و مقدمه التزام به آن است. عدم درک درست از معنا و کارکردهاي مثبت آداب نيز به اين موضوع ملحق ميشود.
کساني به جهت عدم توجه به آثار مهم پايبندي به آداب، از التزام به آن طفره ميروند. اين ادبگريزي به جهت پرهيز از صورتهاي کليشهاي و حاصل کهنه پنداشتن يا دست و پا گير شمردن اين قبيل تقيدات است. گمان ميشود که اين التزام با آزادي عمل و خلاقيت انسان منافات دارد و ثمرهاي جز زندگي کردن در حصار سليقه ديگران و دست برداشتن از پسند و ذائقه خويش ندارد. اما بايد دانست که تقيد به آداب، نازله اخلاق و جلوه ظاهري يا صورت بيروني آن است و به جهت تأثير و تأثر متقابل ميان ظاهر و باطن، امتداد طبيعي اخلاق به شمار ميرود. شايد به همين خاطر است که در نظام ارزشي اسلام حجم وسيعي از آموزهها به آداب مربوط است. از طريق تقيد به آداب و قالببندي رفتار مسير تربيت بسيار کوتاه و هموار ميشود. نقش ادب در تربيت چنان است که از تربيت به تأديب نام برده شده است.
غيرمنطقي بودن برخي از آداب در برخي جوامع و نيازمندي آن به اصلاح نيز، مانع ديگري در التزام به آداب است. اين مانع به ويژگي حقجويي انسان بازميگردد که تا صحت و استحکام مطلبي برايش اثبات نگردد بدان تن نميدهد. اين مخالفت نه تنها مذموم نيست که پسنديده هم هست.
همچنين يکي از موانع تأدب به آداب ديني، بيحوصلگي و راحتطلبي است؛ انسان تمايل ندارد به محدوديتهايي که مراعات آداب براي او ايجاد ميکند تن دهد. دلبستگي و اشتغال به مشتهيات بيهوده و بازدارنده نيز در همين راستا قرار ميگيرد.
سبک زندگي
سبک زندگي (Life Style) نظامواره و سيستم خاص زندگي است که
به يک فرد، خانواده يا جامعه با هويت خاص اختصاص دارد. اين نظامواره هندسة کلي رفتار بيروني و جوارحي است و افراد، خانوادهها و جوامع را از هم متمايز ميسازد. سبک زندگي را ميتوان مجموعهاي کم و بيش جامع و منسجم از عملکردهاي روزمره يک فرد دانست که نه فقط نيازهاي جاري او را برآورده ميسازد، بلکه روايت خاصي را که وي براي هويت شخصي خويش بر ميگزيند، در برابر ديگران مجسّم ميسازد. سبک زندگي کاملاً قابل مشاهده يا قابل استنتاج از مشاهده است. اگر بخواهيم رابطه سبک زندگي را با آداب بيان کنيم بايد بگوييم هيئت ترکيبي آداب، يعني رفتارهاي ساده و جلوههاي ظاهري ما وقتي به صورت يکپارچه در نظر گرفته ميشود سبک زندگي ما را رقم ميزند. مصرف، معاشرت، لباس پوشيدن، حرف زدن، تفريح، اوقات فراغت، آرايش ظاهري، طرز خوراک، معماري شهر و بازار و منازل، دکوراسيون منزل و امثال آن، در يک بسته کامل از سبک زندگي ما قرار دارند. اين جلوههاي رفتاري ظهور خارجي شخصيت ما در محيط زندگي و نشاني از عقايد، باورها، ارزشها و علاقههاي ما است و ترکيب آنها ترکيب شخصيت فردي و اجتماعي ما را مينماياند.
سبک زندگي شامل نظام ارتباطي، نظام معيشتي، تفريح و شيوههاي گذران اوقات فراغت، الگوي خريد و مصرف، توجه به مد، جلوههاي عيني شأن و منزلت، استفاده از محصولات تکنولوژيک، نحوة استفاده از صنايع فرهنگي، نقاط تمرکز علاقهمندي در فرهنگ مانند دين، خانواده، ميهن، هنر، ورزش و امثال آن ميشود. فهرست رفتارها، نوع چينش آنها، نحوة تخصيص وقت، ضريبها و تأکيدها از جمله متغيرهايي هستند که در شکلگيري سبک زندگي دخيلاند. مثلاً سبک زندگي ثروتمندان و اشراف، سبک زندگي نظاميها و کشاورزها، سبک زندگي آمريکايي، چيني، ايراني، سبک زندگي دينداران يا حزب اللهيها از لحاظ اين متغيرها متفاوت است.
سبک زندگي شکل مدرن گروهبنديهاي اجتماعي و منبع هويت انسان است و مانند طبقه يا قوميت به انسان معني يا حسّ هويت ميدهد. مثلاً براي فرد مهم است که مانند فلان شخصيت زندگي کند، ديوار خانهاش را فلان رنگ کند، يا تفريح خاصي داشته باشد.
ويژگيهاي سبک زندگي
براي دريافت بهتر مفهوم سبک زندگي ويژگيهاي آن را بر ميشماريم:
نخست: سبک زندگي، ترکيبي از صورت (سبک) و معنا (زندگي) است. رفتاري برآمده از باورها و پسندها و مبتني بر ديدگاهي مصرّح و آگاهانه يا غيرمصرّح و نيمه خودآگاه در فلسفة حيات است. اينکه شخص زندگي خاصي را آرزو ميکند يا زندگي خاصي را به مسخره ميگيرد و به شدت نقد ميکند، ميگويد «زندگي يعني اين!»، «خوش به حال فلاني!» نشان دهندة نظام ارزشي او است و در انتخاب سبک زندگي بسيار تأثيرگذار است. سبک زندگي را نميتوان از باورها و ارزشها بريده دانست. ظواهر زندگي حاصل آن باورها و پسندها است.
دوم: مجموعة عناصر زندگي وقتي به سبک زندگي تبديل ميشوند که به حد نصاب انسجام و همبستگي رسيده و همخواني و تناسب داشته باشند. مجموعهاي در هم از چندين نوع منطق و مدل، سبک زندگي نيست. مثلاً نظام ارتباطي بايد با نظام معيشتي، نظام اعتقادي، نظام فرهنگي و نظام مصرف تناسب داشته باشد. اين تناسب بايد مقداري پايدار بماند. انسجام موقتي که تحت تأثير جوّ اجتماعي خيلي زود از بين رود سبک زندگي را پديد نميآورد. مثلاً نوجواني که هنوز شاکلة هويت فکري، فرهنگي، اجتماعياش کامل نشده و به درستي شکل نگرفته و رفتارهاي متنوعي دارد، داراي سبک زندگي نميباشد.
سوم: در پديد آمدن سبک زندگي اکثر عناصر، اختياري است. اگر فردي در يک اردوگاه کار اجباري يا در اسارت و تحت فشار بيروني، مجبور به رفتار بر اساس نوع خاصي از زيستن شود، سبک زندگي ندارد. سبک زندگي بايد انتخاب شود و شخص فعالانه در تعريف و چينش و معماري آن بر اساس نظام اعتقادي و ارزشهايش مشارکت داشته باشد. البته رسانهها دائماً تصويرهاي جديد سبک زندگي را منتشر ميکنند و ذهنها و دلها را براي انتخاب آن برميانگيزند.
چهارم: سبک زندگي قابل ايجاد و قابل تغيير است؛ زيرا نوعي انتخاب شخصي و آيين فردي است. نوعي طراحي است که ميتوان آن را نقد کرد و ميتوان آن را درانداخت. گرچه شرايط اجتماعي ممکن است تغيير و تحول در سبک زندگي را بسيار دشوار گرداند.
پنجم: جز در دوران کودکي که هنوز شخصيت فرد شکل نگرفته است، نميتوان انساني را بدون آداب يا سبک زندگي تصور کرد. در حقيقت، هيچ کس بيادب نيست؛ همان گونه که بيتربيت، بيفرهنگ و بيشخصيت نيست؛ حتي اگر انسان تحت تأديب صحيح قرار نگيرد بيادب نميشود؛ بد ادب، بدتربيت و بدشخصيت ميشود. ما اگر شکل خاصي از زندگي را با اراده و اختيار خود انتخاب نکنيم ناخودآگاه در قالبهاي تعين يافته محيط و جامعه قرار ميگيريم. بنابراين چه خوب است که آگاهانه و از سر اختيار صورت زندگي خود را تعيين کنيم و اجازه ندهيم شرايط محيطي رنگ شخصيت ما را عوض کند.
ششم: سبک زندگي به يک نوع هويت اجتماعي ختم ميشود. پديدارشناسان فرهنگي تاکيد ميکنند که سبک زندگي براي افراد شخصيت ميسازد؛ يعني فرد کلاس هويتي خود را با نوع ارتباطات، نوع شغل، سبد مصرفي و ساير ظواهر انتخابي خود، معرفي ميکند. از سوي ديگر، فرد بر اساس سبک زندگي (يعني چيزي که ميخورد و ميپوشد، جايي که زندگي ميکند، ماشيني که سوار ميشود و کساني که حشر و نشر دارد و...) آرام آرام به رفتارهايي عادت ميکند و از درون شکل ميگيرد. اين موضوع باعث ميشود که نظام ارزشي خاصي نيز برايش دروني شود.
تجزيه و تحليل ما هم از شخصيت و هويت ديگران تا اندازهاي به همين ظواهر وابسته است. براي قضاوت دربارة يک فرد معمولاً اگر پاسخ اين سوالها را بدانيم برچسبي نسبتاً مطمئن بر او ميزنيم: «چه کارهاي؟ چقدر درآمد داري؟ ماشين و وسايل زندگيات چگونه است؟ کدام محله زندگي ميکني؟ محل آمد و شد تو بيشتر کجا است؟ باشگاه؟ هيئت؟ کدام رستوانها؟ و ...» به اين ترتيب موضعگيريها، رفتارها و قضاوتهاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي، فرهنگي ديگران براي ما قابل پيشبيني خواهد شد. «از کوزه برون همان تراود که در اوست.»
هفتم: در سطح کلان اجتماعي، سبک زندگي همگرايي و واگرايي پديد ميآورد. کساني که سالها مانند هم زيستهاند آرام آرام مانند هم فکر ميکنند و حساسيتها و علاقههايي مشترک خواهند داشت. اين همگرايي از پيش تعريف نشده، به موضعگيريها و قضاوتهاي اجتماعي فرهنگي و اخلاقي يکسان خواهد رسيد و يک قطب همنوا يا قدرت اجتماعي پنهان تشکيل خواهد داد.
عوامل ايجاد سبک زندگي
سبک زندگي تحت چه عواملي قرار دارد؟ چگونه شکل ميگيرد؟ و چه دستهاي هدايتگر پنهاني آن را مديريت ميکند؟
بيگمان اقشار پيشتاز جامعه مانند عالمان، اساتيد برجسته دانشگاه، حاکمان و بزرگان، نخبگان علمي و فرهنگي و ورزشي و هنري در شکلدهي به سبک زندگي بسيار مؤثرند. البته ميزان دريافت و ضريب تأثيرگذاري هر يک از اين گروهها متفاوت است. همچنين در يک مقياس وسيعتر سبک زندگي توده جامعه ما به شدت تحت تاثير رسانههاي تصويري است. در دنياي مدرن، رسانهها ارتباط فراواني با زندگي پيدا کردهاند. آمارها نشان ميدهد که تقريباً در سراسر دنيا پس از «خواب» و «کار براي تأمين معاش» استفاده از رسانهها سومين کاري است که بشر انجام ميدهد و مصرف رسانهاي از محوريترين عناصر زندگي شده است. به همين دليل، نقش رسانهها در ترويج سبک زندگي غربي در دنياي کنوني و تخريب و تضعيف باورها و ارزشهاي اسلامي نقشي بسيار جدي است. تا جايي که برخي معتقدند در حال حاضر يک جنگ جهاني رسانهاي عليه اسلام و جمهوري اسلامي در حال انجام است. شبکههاي مختلف تلويزيوني و ماهوارهاي و اينترنتي روزانه هزاران ساعت برنامههاي مختلف تصويري در جهت تقويت سبک زندگي غربي و تخريب فرهنگهاي رقيب پخش ميکنند. رسانههاي غربي ميکوشند که کعبة آمال و آرزوها را زندگي غربي معرفي کنند. به همين دليل هيچگاه ضعفها و سستيها و نقاط منفي آن را منعکس نميکنند. زيرا به خوبي ميدانند که اگر براي يک مسلمان متدين پرده آخر زندگي غربي نمايش داده شود از آن سخت متنفر ميگردد و هرگز آن را نميپذيرد، اما به صورت تدريجي و خزنده عناصر سبک زندگي فرنگي يک به يک و قدم به قدم از طريق ماهواره، اينترنت، تلويزيون، کتاب، مدل لباس، معماري، مصرف و... وارد ميشود و حساسيت يا مقاومتي برنميانگيزد! تن دادن به الگوي زندگي غربي در واقع تن زدن از شريعت اسلامي است. اين اتفاق به سهولت و تا حدي بدون حساسيت در جامعۀ ما در حال صورت گرفتن است. يکي از ريشههاي آن ناآشنايي با الگوي زندگي اسلامي است.
دين و سبک زندگي
سبک زندگي هر فرد و جامعهاي متأثر از نوع باورها (جهانبيني) و ارزشهاي (ايدئولوژي) حاکم بر آن فرد و جامعه است. جهانبيني مادي و ارزشهاي لذتگرايانه و سودمحورانه طبيعتاً سبک زندگي خاصي را پديد ميآورند. همانطور که جهانبيني الهي و ارزشهاي کمالگرايانه و سعادتمحورانه سبک خاصي از زندگي را شکل ميدهند. بنابراين دين در گام نخست با ارائة جهانبيني و ايدئولوژي ويژهاي زيربناي شکلدهي به زيست ديندارانه را ميسازد. در مرحلة بعد دين با ارائة آداب و دستورالعملهاي خاصي براي همة ابعاد زندگي انسان در حقيقت به دنبال شکلدهي به نوع خاصي از زيست انساني است. دستورالعملهاي اخلاقي و حقوقي و فقهي دين، در واقع به منظور ارائة الگويي از زيست ديني و خداپسندانه است. دستورالعملهايي که در حوزة پوشش، خوراک، آرايش، رفتار با خانواده، رفتار با همسايگان، رفتار با همکيشان و غير همکيشان و تعاملات و ارتباطات بين الادياني و بين المذاهبي در دين مطرح شده است همگي براي ساختن سبک زندگي ديني است.
به تعبير ديگر، سبک زندگي هر کسي متأثر از اهداف يا هدف غايي او است. هدف غايي و نهايي هر کسي به صورت طبيعي آداب متناسب با خود را بر فرد الزام ميکند؛ يعني الزامات رفتاري و انضباط خاصي را پديد ميآورد. مثلاً کسي که ميخواهد در يک رقابت سنگين علمي مانند کنکور شرکت کند، اگر در اين هدف جدي باشد، آرايش فعاليتهاي خود را به تناسب آن تغيير ميدهد؛ براي آنکه فکرش پراکنده نباشد، دغدغههاي مزاحم را دور ميکند، از خواندن روزنامه و رمان پرهيز ميکند، برنامه غذايي خود را کنترل ميکند، محيط آرامي را براي مطالعه انتخاب ميکند، روابط خود را محدود ميسازد، ميهماني نميرود، ميهمان نميپذيرد و تلفن همراه خود را در ساعات مطالعه خاموش ميکند. اکنون کسي را فرض کنيد که هدفش در زندگي به دست آوردن لذت بيشتر است. اگر اين هدف جدي شده باشد آداب و انضباط خاص خود را پديد ميآورد. مثلا آن فرد روي موضوعاتي فکر نميکند، از مشکلات مردم خبر نميگيرد، ابزارهاي سرگرمي و لذتجويي خود را تهيه ميکند، در دعواها و درگيريها دخالت نميکند و برخي از روابط را حذف ميکند.
کسي که تقرب به خدا و لقاء الله را هدف نهايي خود ميبيند، همة شؤون زندگي خود، از نماز و عبادت تا کسب و کار، تحصيل، تفريح، معاشرت، بهداشت، خوراک، معماري، هنر، سخن گفتن، توليد، مصرف، آراستگي ظاهري و امثال آن را در مسير اين هدف قرار ميدهد. يعني به همة جزئيات زندگي خود صبغة الهي ميبخشد. مسلمان نه فقط در مسجد که در خانه، بازار، کلاس درس، مدرسه، محل کار و خيابان نخست به رضاي خدا ميانديشد.
انسان مسلمان به طور طبيعي مدلي را که بيشترين بندگي در آن اشراب شده باشد و بيشترين هماهنگي را با دستيابي به قرب الهي داشته باشد در زندگي فردي و اجتماعي خود مطلوب ميداند. مثلاً در انتخاب لباس و نوع پوشش به رضاي خدا و تقويت صفت بندگي توجه ميکند در حاليکه يک انسان لذتجوي هوسپرست فقط به راحتي و لذتجويي خود توجه ميکند و لباسي تنگ و تُنُک انتخاب ميکند با ترکيبي از پوشيدگي و برهنگي که بيشترين خيالانگيزي و التذاذ را پديد آورد.
اسلامي بودن آداب و توحيدي بودن شيوه زندگي به اين معناست که
سبک زندگي بتواند بسترساز «عبوديت الهي» در حيات انساني باشد. به گفتة
علامة طباطبايي ادب الهي، انجام عمل بر هيأت توحيد است. به اين ترتيب آداب اسلامي عمدتاً آداب بندگي است. يعني جلوههاي ظاهري عبوديت، و تصوير توحيد در ظواهر انسان. از اين رو است که مقام معظم رهبري، حضرت آيت الله خامنهاي ميفرمايد:
توحيد صرفاً يک نظريۀ فلسفي و فکري نيست؛ بلکه يک روش زندگي براي انسان¬هاست: خدا را در زندگي خود حاکم کردن و دست قدرت¬هاي گوناگون را کوتاه کردن. لاإله إلا الله که پيام اصلي پيغمبر ما و همۀ پيغمبران است، به معناي اين است که در زندگي و در مسير انسان و در انتخاب روشهاي زندگي، قدرت¬هاي طاغوتي و شيطان¬ها نبايد دخالت کنند. اگر توحيد در زندگي جامعۀ بشري تحقق پيدا کند، دنياي بشر هم آباد خواهد شد؛ دنيايي در خدمت تکامل و تعالي حقيقي انسان.
اگر ما به توحيد اعتقاد داشته باشيم اما در عمل بدان ملتزم نباشيم و رسم بندگي را بجا نياوريم به تعبير شهيد مطهري گرفتار نوعي ماترياليسم اخلاقي و شرک عملي هستيم. يعني عملمان موحدانه و غيبباورانه نيست و فاصله بين اعتقاد و عمل ما زياد است.
تحول در سبک زندگي
ترديدي نداريم که صورت زندگي کنوني ما تنها شکل ممکن و بهترين شکل موجود براي زندگي نيست. برخي از بخشهايي که ما آن را جزء ضروريات ميدانيم در گذشتهاي نه چندان دور اصلاً وجود نداشته است. بيگمان اشکالاتي در صورت زندگي کنوني ما هست که با برطرف کردنش معضلات فراواني حل خواهد شد و نيز جاي برخي بخشها در زندگي ما خالي است که بودنش زندگي ما را بسيار بهتر ميکند. بودن و نبودن يک بخش در زندگي ما، به عالمي بر ميگردد که براي خود ساختهايم، پاسخهاي بنيادي ما به تعريف سعادت و انسان، و تلقي ما از مبدأ و مقصد و تصميمهاي اجتماعي بشر در اين دوره از حيات، مجموعهاي از امکانها و عدم امکانها ايجاد کرده که به ما اجازه نميدهد به راحتي هر انتخابي داشته باشيم.
اگر به تحقق شيوهاي از زندگي که هماهنگ با نظام هستي باشد مشتاق هستيم دستکم بايد بتوانيم براي اين پرسشها پاسخي روشن داشته باشيم: در پس هر يک از اجزاي شيوة زندگي ما چه انديشهايي نهان است؟ بر اساس انديشهايي که رو به جانب حق دارد، سبک زندگي چه شکلي به خود خواهد گرفت؟
آيا ميتوان به شکل ديگري زندگي کرد؟ آيا زندگي کنوني ما نيازمند تغيير است؟ آيا برگزيدن سبکي خاص در زندگي، بر فرهنگ و اخلاق و انديشه جامعة مؤثر است؟ اگر سبک زندگي تجلي فرهنگ و انديشه است، آيا ميتوان گفت تا انديشهاي نو در جان مردمان ظهور نکند، تغيير در شيوة زندگي ناممکن يا بيفايده است؟
ما در طول شبانهروز خواسته يا ناخواسته با مسائلي رو به رو هستيم و به برخي ميانديشيم و برخي را رها ميکنيم. چه موضوعاتي بايد جزو موضوعات روزانه ما باشد و نيست؟ مشغوليت به کدام موضوعات نبايد باشد و هست؟ اساساً اين بايد و نبايدها از چه مبنايي اخذ ميشود؟ اگر بر اساس هدف خلقت زندگي را سامان دهيم، خريد کردن و غذا خوردن ما چه شکلي به خود خواهد گرفت؟ آيا ميتوانيم ساختمانهايمان را به شکل ديگري بسازيم. ساعات خوابمان را تغيير دهيم، به موضوعاتي فکر نکنيم، مهمانيهايمان را به شکل ديگري برگزار کنيم. چرا اين سبکها را براي زندگي برگزيدهايم؟ آيا اين نمونهها را بهترين سبکها يافتهايم؟ مگر قبل از انتخاب هر يک از موارد فوق، گونههاي مختلف آن را بررسي کردهايم تا ادعا کنيم که نمونههاي رايج برترينها هستند؟ اگر چنين نيست آيا در اين زمينه تکليفي نداريم؟
شايد کسي بگويد اصولاً چه اهميتي دارد که براي تأمين نيازها و گذران زندگي خود از چه سبکي استفاده کنيم؟ مگر نه اين است که بشر در هر دورهاي متناسب با داشتهها و دانستهها و امکانات خود به گونهاي، رفع نياز ميکرده است؟ در اين سوال يک تقابل عيني ميان ظاهر و باطن و نيز اعطاي سهم تأثيرها به يکي و متأثر دانستن ديگري به تنهايي مشهود است. اما بايد بدانيم هيچگاه ظاهر زندگي جدا از باطن آن نيست، اين همه سفارش به عمل صالح (که جلوه ظاهري حيات مومن است) به مثابة اولين قدم طهارت باطن چيزي جز معناي يگانگي اين دو ندارد. ظاهر و باطن در آن واحد هم بر يکديگر تأثير ميگذارند و هم از يکديگر تأثير ميپذيرند. به بيان ديگر، ظاهر و باطن دو حيثيت از يک امر واحدند و نه دو امر مجزا، پس تغيير يکي، تحول ديگري است. توقع تحول رحماني در جان کسي که زندگي روزمرهاش در گرو تعلقات شيطاني است توقعي بيجاست! انبياء جان ابناء بشر را متعبد درگاه احديت نمودهاند، اما اين تعبد نفس، با عمل آغاز شده است. بنابراين تحول سبک زندگي انسان، نتيجهاش تغيير نسبتهاي نفساني او است و البته اگر جان انسان متوجه امري گردد فعل او ظهور آن توجه خواهد شد.
براي تحول در سبک زندگي بايد بتوانيم گذرگاههاي اصلي و گلوگاهها را تشخيص دهيم. تحول در سبک زندگي بسيار سخت است. حتي تحولات کوچک در شيوه زندگي نيز به سادگي اتفاق نميافتد؛ اما حتي تحولهاي بزرگ ممکن و شدني است. بايد فهم دقيق و عميقي از آن چه هستيم داشته باشيم. گاه در خيابانهاي شهري بزرگ ميچرخيم و گاه بر نقشه شهر اشراف مييابيم. در موضوع سبک زندگي نيز عوامل مؤثر و دخيل آنقدر زياد است که اگر عمري در بررسي آن صرف کنيم باز عواملي از قلم خواهد افتاد. براي آشنايي با شهر چرخيدن در خيابانها تا حدي لازم و مفيد است اما کسي که سوداي تغيير نقشه شهر را دارد نميتواند عمر خود را صرف خيابانگردي کند. او به داشتن نقشهاي از بالا و فهم طرحي کلان از شهر محتاج است.
تلاش شده است تا موضوعات اين کتاب پارهاي از عمدهترين گذرگاهها و عناصر اصلي آداب و سبک زندگي اسلامي باشد. تحول در سبک زندگي حرکت به سمت مهندسي زندگي و ويرايش در لايه ظاهر آن است که نخست به صورت فعالسازي برخي حوزهها و غيرفعالسازي برخي ديگر انجام ميگيرد. مثلاً در برنامه يک انسان مؤمن برخي برنامههاي عبادي مانند تلاوت روزانه قرآن کريم فعال، و اموري مانند لغو و سرگرميهاي بيهوده غيرفعال ميشود. ويرايش ديگر، تغيير آرايش برخي فعاليتها است: مثلاً در سبک زندگي مؤمنانه خواب اول شب و استفاده از فرصت زرين سحر جايگزين شبنشينيهاي طولانيمدت ميگردد. ويرايش سوم، تنظيم نسبتها و تغيير ضريب فعاليتها است: مثلاً تحصيل دانش خصوصاً معرفت ديني در برنامه زندگي مؤمنان جايگاه والاتري مييابد و از حيث کمي و کيفي بر تلاشهاي دنيوي مقدم ميگردد. ويرايش چهارم، تغيير اولويت برخي از فعاليتها در مقاطع خاص است: مثلاً عبادت در ماه مبارک رمضان، رسيدگي به خانواده در اوقات فراغت اولويت ويژه خواهد يافت. در پايان و به عنوان نمونه دستور برخي از ويرايشهاي لازم در فعاليتهاي جاري مؤمنانه را از کلام بزرگان دين بيان ميداريم:
پيامبر اکرم(صلياللهعليهوآلهوسلم) ميفرمايند:
أُفٍّ لِكُلِّ مُسْلِمٍ لايَجْعَلُ فِي كُلِ جُمْعَةٍ يَوْماً يَتَفَقَّهُ فِيهِ أَمْرَ دِينِهِ وَ يَسْأَلُ عَنْ دِينِهِ؛
واي بر مسلماني که در هر هفته (دست کم) يک روز را براي فهم امور ديني و پرسش از آن نکوشد.
از سفارشهاي امير مؤمنان علي(عليهالسلام) به فرزندش امام حسن(عليهالسلام):
يَا بُنَيَّ، لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثُ سَاعَاتٍ: سَاعَةٌ يُنَاجِي فِيهَا رَبَّهُ، وَ سَاعَةٌ يُحَاسِبُ فِيهَا نَفْسَهُ، وَ سَاعَةٌ يَخْلُو فِيهَا بَيْنَ نَفْسِهِ وَ لَذَّتِهَا فِيمَا يَحِلُّ وَ يَجْمُلُ، وَ لَيْسَ لِلْمُؤْمِنِ بُدٌّ مِنْ أَنْ يَكُونَ شَاخِصاً فِي ثَلَاثٍ: مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ، أَوْ خُطْوَةٍ لِمَعَادٍ، أَوْ لَذَّةٍ فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ؛
فرزندم! مؤمن در فعاليتهاي خود بايد سه زمان را قرار دهد؛ زماني که در آن با خدا مناجات کند، زماني که در آن به حسابکشي از نفس پردازد و زماني که آن را براي لذتهاي حلال و آراستگي خود خالي سازد. و مؤمن را گريزي نيست که در سه کار حضور داشته باشد: اصلاح امور معاش، گامبرداشتن براي آخرت يا لذتهاي حلال.
امام صادق(عليهالسلام) مي فرمايند:
لَيْتَ السِّيَاطُ عَلَى رُءُوسِ أَصْحَابِي حَتَّى يَتَفَقَّهُوا فِي الْحَلَالِ وَ الْحَرَام؛
کاش تازيانه بر سر اصحاب من ميبود که در فهم عميق حلال و حرام ميکوشيدند.
امام خميني نيز در تنظيم برنامه عبادي چنين فرمودهاند:
و آنچه باعث حضور قلب شود دو امر است: يکي فراغت وقت و قلب، و ديگر فهماندن به قلب اهميت عبادت را؛ و مقصود از فراغت وقت آن است که انسان در هر شبانه روزي براي عبادت خود وقتي را معين کند که در آن وقت خود را موظف بداند فقط به عبادت، و اشتغال ديگري را براي خود در آن وقت قرار ندهد. انسان اگر بفهمد که عبادت يکي از امور مهمهاي است که از کارهاي ديگر اهميتش بيشتر؛ بلکه طرف نسبت با آنها نيست، البته اوقات آن را حفظ ميکند و براي آن وقتي موظف ميکند. ... در هر حال، انسان متعبد بايد اوقات عبادتش موظف باشد. البته اوقات نماز را، که مهمترين عبادات است، بايد حفظ کند و آنها را در اوقات فضيلت به جا آورد، و در آن اوقات براي خود شغل ديگري قرار ندهد. و همان طور که براي کسب مال و منال و براي مباحثه و مطالعه، وقت موظف قرار ميدهد، براي اين عبادات نيز قرار دهد که در آن وقت فارغ از امور ديگر باشد تا حضور قلب، که مغز و لبّ عبادات است، براي او ميسور باشد.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 11 تير 1394 ساعت: 9:13 منتشر شده است
برچسب ها : تحقیق در مورد آداب زندگى,