تحقیق در مورد اصول فقه
اصول فقه
( مبانی استنباط حقوق اسلامی )
مقدمه
دانشهای مختلف مرهون تفکر و اندیشه انسان است. آدمی با استدلال و استنتاج به قواعد کلی و تعمیمپذیر دست مییابد. اما پرسشی که همواره ذهن اندیشمندان را مصروف خود ساخته این است که چگونه بیندیشیم تا به اشتباه و خطا دچار نشویم و بر اساس چه قواعد و ضوابطی استدلال کنیم تا به اشتباه و خطا دچار نشویم و به نتایج درست دست یابیم. این ضرورت علم منطق صوری را به وجود آورد که در تعریف آن گفتهاند: « منطق، ابزاری است که ذهن را از انحراف و خطا در اندیشه باز می دارد»: ( المنطق آلة قانونية تعصم مراعاتها الذهن عن الخطأ في الفکر )
منطق در مفهوم عام خود شیوه درست اندیشیدن و درست استدلال کردن را میآموزد که این مفهوم در همه علوم به کار میرود و به همین اعتبار به آن « منطق عمومی» گفته میشود؛ لکن دانشمندان تدریجاً متوجه شدند هر علمی به شیوه اندیشیدن و استدلال کردن ویژهای نیاز دارد و علاوه بر منطق عمومی، روش تحقیق و منطق ویژهای میطلبد که بیتوجهی به آن باعث انحراف در گسترش و توسعه آن علم میگردد که این نوع منطق، منطق علم گفته میشود.
با پیدایش علم فقه در قرن اول هجری، به تدریج، فقیهان به این نکته واقف شد که باید روشهای استدلال فقهی و قواعد کلی استنباط حکم شرعی را مشخص کرد تا از میزان خطا و اشتباه در آن کاسته شود. لذا علم اصول فقه پا به عرصه وجود گذاشت.
با توجه به رابطه تنگاتنگی که بین علم فقه و علم حقوق وجود دارد و این که مطالعه علم اصول فقه، حقوقدان را در استدلال و استنتاج حقوقی قوی میکند و به او شیوه اندیشیدن میآموزد لذا سالهاست که در رشته حقوق و رشته های مرتبط، علم اصول فقه تدریس میشود. اما باید دانست که علم اصول فقه و علم حقوق یکی نیستند.
تعریف علم فقه و تاریخچه آن
دین اسلام، به عنوان آخرین و کاملترین دین الهی، سه بخش دارد:
الف) اعتقادات و اصول دین: مجموعه آموزههای اعتقادی که بیانگر نحوه نگرش انسان به هستی، آفریننده جهان، راهنمایان دین و معاد میباشد.
ب) احکام و مسائل عملی: مجموعه مقررات و احکام عملی که بیانکننده وظایف و حقوق انسانها در زندگی فردی و اجتماعی است.
ج) مسائل اخلاقی و تربیتی: که دربرگیرنده مباحث نظری و دستورالعملهای اخلاقی برای پاکسازی روح و تهذیب نفس انسان است.
با توجه به این سه بخش، به تدریج در جهان اسلام سه علم به وجود آمده است: علم کلام برای شناخت اعتقادات، علم فقه برای مطالعه احکام عملی و علم اخلاق برای بیان و تعلیم اخلاقیات.
فقه در لغت به معنای علم و فهم آمده که در اصطلاح عبارت است از « علم به احکام فرعی شرع از روی منابع و ادله تفصیلی آن » احکام فرعی شرع که در واقع همان فروع دین میباشد در مقابل احکام اصلی دین که اصول دین هستند به کار میرود.
از نظر تاریخی تا زمانی که پیامبر اکرم در میان مسلمانان حضور داشت، غالباً برای رسیدن به احکام دینی مشکلی وجود نداشت؛ لکن بعد از رحلت پیامبر عظیمالشأن و گسترش جامعه اسلامی و پیدایش مسائل جدید و این که پیامبر (ص) در طول 23 سال فرصت بیان تفضیلی احکام را نیافته بود و محرومیت اغلب مسلمانان از نعمت ائمه شیعه (چون شیعه در اقلیت بودند و ائمۀ بزرگوار تشیع همواره مورد ظلم واقع میشدند و دسترسی به آنها برای عموم آسان نبود.) لذا باید چارهای اندیشیده میشد.
پس از رحلت پیامبر (ص) شیعیـان بـرای دستیابـی به احکـام شرعی مشکـل چندانـی نداشتند و سنت ائمه را همسان با سنت پیامبر میدانستند لکن اهل سنت به خاطر محرومیت از ائمه شیعه برای استنباط احکام اسلامی دچار اشکال شدند. خلیفه اول و دوم مردم را از نقل احادیث پیامبر منع میکردند که اهداف مختلف داشت؛ این ممنوعیت تا صد سال ادامه یافت تا در زمان عمر بن عبدالعزیز آزاد شد که در این میان تعداد زیادی از احادیث پیغمبر (ص) از بین رفته بود و علمای اهل سنت احادیث زیادی در دست نداشتند، به خاطر همین به رأی، عمل صحابه و اجماع روی آوردند که گاهی حتی فتوا بر خلاف نص نیز به وجود آمد مثلاً در زمان پیامبر سه طلاق در یک مجلس، یک طلاق محسوب میشد اما عمر برای سختگیری در امر طلاق سه طلاق در یک مجلس را سه طلاق رجعی محسوب کرد و پیوند مجدد زن و شوهر را مشروط به محلل کرد.
در این راستا فقهای اهل سنت به دو گروه تقسیم شدند:
الف) گروهی فقط در صدور فتوا به قرآن و سنت و فتاوی صحابه پیامبر بسنده میکردند و استفاده از رأی و قیاس را معتبر نمیدانستند که به آنها اهل حدیث میگفتند اما گروهی دیگر که اجتهاد به رأی و قیاس را جایز می شمردند که به گروه اهل رأی معروف شدند.
فقه اهل سنت در قرنهای دوم تا چهارم دوران شکوفایی خود را پیمود و فقهای مشهوری پا به عرصه وجود گذاشتند که چهار نفر از فقها از همه مشهورتر بودند:
الف) ابوحنیفه نعمان بن ثابت کوفی ( 80-150 هـ ) که پیروان وی را حنفی مینامند.
ب) مالک بن انس ( 93-179 هـ ) که پیروان وی را مالکی مینامند.
ج) محمد بن ادریس شافعی ( 150-204 هـ ) که پیروان وی را شافعی مینامند.
د) احمد بن هلال بن حنبل ( 164-241 هـ ) که پیروان وی را حنبلی مینامند.
بعد از این چهار فقیه بزرگ، اهل سنت که آراء آنها در برخی جهات با هم در تعارض و تشتت نیز بود دیگر فقه اهل سنت دچار ایستایی و رکود شود تا سال 1286 قمری دوباره با ظهور « مجلة الاحکام العدلية» رونقی جدید یافت و فقیهان نواندیشی در جهان اهل سنت ایجاد شدند.
جهان تشیع تا حدود سیصد سال از نعمت ائمه برخوردار بود لذا کمتر به اجتهاد روی میآوردند لکن بعد از شروع غیبت کبرا ( 329 هـ ) بود که علمای تشیع نیز به ناچار به اجتهاد روی آوردند لکن چون منابع حدیثی تشیع زیاد بود ( عدم محرومیت نقل حدیث در شیعه و برخورداری از ائمه و تأکید ایشان به جمعآوری احادیث) فقهای شیعه به قیاس، استحسان و ... روی نیاوردند و اعتقاد دارند که منابع حدیثی ائمه و پیامبر (ص) کافی برای استنتاج احکام فرعی از آنهاست. لذا منابع اجتهاد را کتاب (قرآن) ، سنت (معصوم) عقل و اجماع (در معنی خاص) دانستند.
تعریف اصول فقه و تاریخچه آن در جهان تشیع
الف) تعریف اصول فقه: به مجموعهای از قواعد، ضوابط و ابزارهایی گفته میشود که فقیه را در مسیر استخراج و استنباط احکام شرعی یاری میدهد مثلاً یک فقیه با این سئوال مواجه میشود: « آیا زن از شوهر خود ارث می برد یا نه ؟ »
برای پاسخ به این مسأله و یافتن حکم مورد نظر، چندین پرسش مطرح میشود:
ـ برای یافتن حکم مورد نظر به چه منابعی میتوان مراجعه کرد؟ آیا آیات قرآن میتواند مستند و دلیل حکم شرعی قرار گیرد؟ آیا ظواهر آیات قرآن و فهم از این آیات اعتبار دارد؟ از چه ضوابط و ابزارهایی در استنباط از آیات قرآن و روایات میتوان استفاده کرد؟ بیگمان بدون پاسخ به این پرسشها نمیتوان به اجتهاد صحیح پرداخت.
ب) تاریخچه: بعد از شروع غیبت کبرا تلاش فقها برای شکلگیری و توسعه علم فقه و اصول آغاز شد. در این راستا علمای شیعه و سنی تلاش کردهاند . اما نقش دو امام بزرگوار امام محمد باقر (ص) و امام جعفر صادق (ع) در تبیین، تحلیل و آموزش قواعد و موازین اصولی بسیار ممتاز و برجسته است.
در قرن چهارم و پنجم علم اصول فقه با تلاش اندیشمندان برجستهای چون شیخ مفید سید مرتضی و شیخ طوسی به کمال رسید. کتاب عده الاصول کتاب مشهور شیخ طوسی است. پس از رحلت شیخ طوسی ( 460 هـ ) علم اصول قریب یکصد سال در جامعه شیعی دچار رکود شد و این به خاطر عظمت علمی شیخ طوسی بود که فقهای بعدی جرأت نقد نظریات شیخ طوسی را نداشتند، تا این که ابن زهره و ابن ادریس حلی در قرن ششم ظهور کردند. بعد از ایشان اصولیون بزرگتری ظهور کردند مانند محقق حلی و علامه حلی.
در قرن یازدهم، میرزا محمد امین استرآبادی، ظهور کرد. ایشان اعتقاد داشت تمامی مسائل جزئی و فرعی در احادیث معصومین یافت میشود و شیعه علم اصول را از اهل سنت اخذ کرده و بدان نیازی نداریم که پیروان نظریه وی به اخباریون و مکتب ایشان به اخباریگری معروف شد که این مکتب مخالف اصول فقه بود.
علمای بزرگی به مقابله با این عقیده پرداختند که وحید بهبهانی از همه برجستهتر بود و تحول عمیقی را ایجاد و اهمیت و ضرورت علم اصول فقه را اثبات کرد و بعد از او مجدداً علم اصول رونق گرفت و پس از او شاگردان او به توسعه علم اصول فقه پرداختند، مانند سیدمهدی بحرالعلوم، شیخ جعفر کاشف الغطا، میرزا ابوالقاسم قمی و شریفالعلما مازندرانی، ملا احمد نراقی و شیخ محمدحسن نجفی (صاحب جواهر الکلام) تا این که علم اصول با ظهور شیخ مرتضی انصاری ( متوفی 1281 هـ ) به قله کمال رسید.
کتاب مشهور او فرائدالاصول مشهور به رسائل است که سالهاست در حوزههای علمی تدریس میشود و بعد از او علمای بسیاری به توسعه علم اصول پرداختند: ملا محمد کاظم خراسانی ، شیخ محمدحسین نجفی اصفهانی، ضیاء الدین عراقی، میرزا حسین نایینی، سید ابوالقاسم خوئی، امام خمینی و شهید سید محمد باقر صدر و استاد محمد مظفر میباشند هم اکنون نیز علمای بزرگی به تدریس علم اصول فقه میپردازند.
کاربرد علم اصول فقه در رشته حقوق
کاربردهای علم اصول فقه در رشته حقوق را میتوان در چند بخش مورد بررسی و توجه قرار داد:
الف) فهم و تحلیل درست قوانین برگرفته از فقه.
ب) استفاده صحیح از منابع فقهی به عنوان مستند حکم دادگاه.
ج) فهم و تحلیل درست قوانین مبتنی بر قواعد اصول فقه.
د) استفاده از قواعد اصول در استنباطهای حقوق.
تعریف حکم شرعی و اقسام آن
گفتیم علم اصول فقه مجموعه قواعد و روشهایی است که فقیه را در مسیر استخراج و استنباط احکام شرعی یاری میدهد. سئوالی که در این باره مطرح میباشد این است که اساساً حکم شرعی چیست و چه اقسامی دارد ؟
الف) تعریف: از نظر شهید صدر حکم شرعی، قانونی است که از جانب خداوند برای تنظیم و ساماندهی زندگی انسان صادر شده است.
ب) اقسام حکم شرعی
به دو نوع تقسیم بندی اشاره می کنیم:
تقسیم حکم شرعی به دو دسته تکلیفی و وضعی
1- حکم تکلیفی: آن دسته از احکام شرعی است که مستقیماً به اعمال و رفتار انسانها (مکلفین) مربوط میشود و وظایف و تکالیف آنها را در برابر خداوند و سایر افراد جامعه مشخص میکند مانند وجوب نماز و روزه، حرمت ظلم و تصرف در مال غیر.
2- حکم وضعی: حکمی است که به طور مستقیم متوجه افعال و رفتار انسانها نمیشود بلکه وضعیت معینی را بیان میکند که به صورت غیرمستقیم متوجه افعال و رفتار انسانها میشود مانند ملکیت، صحت، لزوم، طهارت، نجاست و ...
احکــــام تکلیفــی فقط شامل افراد بالغ و عاقل میشود ( به جز استحباب که شامل صغیر ممیز نیــز میگردد ) لکن احکام وضعی در مورد همه یکسان است مانند ضمان، ملکیت، صحت، بطلان ، زوجیت و ... مثلاً ماده 1216 قانون مدنی مقرر میدارد: « هر گاه صغیر یا مجنون یا غیررشید باعث ضرر غیر شود ضامن است.»
احکام وضعی بیشمارند اما احکام تکلیفی پنج قسمند:
1- واجب: زمانی که شارع ( خداوند ) انجام عملی را الزام میکند مانند وجوب نماز
2- حرمت: زمانی که شارع ( خداوند ) ترک عملی را لازم میداند مانند حرمت دروغ
3- استحباب: زمانی که شارع انجام عملی را بهتر میداند اما ترک آن حرام نیست مانند صدقه دادن
4- کراهت: زمانی که شارع ترک عملی را بهتر میداند اما انجام دادن آن حرام نیست مانند طلاق
5- اباحه: هر گاه انجام عمل یا ترک آن از نظر خداوند یکسان باشد مانند خوردن و آشامیدن در اغلب حالات.
تقسیم حکم شرعی به حکم واقعی و حکم ظاهری
حکم واقعی، حکمی است که از جانب خداوند برای اعمال انسان و امور دیگر زندگی او مقرر گردیده و علم و جهل مکلف ( انسان ) در آن دخالتی ندارد. مانند وجوب حج، حرمت غیبت و حلیت. فقها همواره تلاش میکنند حکم واقعی را کشف کنند.
حکم ظاهری: حکمی که در فرض جهل به حکم واقعی، یا شک در آن برای مکلف ثابت میشود و وظیفه عملی او را مشخص میکند، مانند حکم به طهارت چیزی که نمیدانیم آیا نجس است یا طاهر (اصل برائت ) یا حکم به طهارت چیزی که میدانیم طاهر بوده اما نمیدانیم نجس شده یا خیر ( اصل استصحاب )
دلایلی که به وسیله آنها حکم واقعی را کشف میکنیم عبارتند از کتاب (قرآن) سنت سنت چهارده معصوم)، عقل و اجماع که به آنها دلیل اجتهادی میگویند و دلایلی که به وسیله آنها حکم ظاهری بیان می شود دلیل فقاهتی (یا اصول عملی ) نامیده میشود مانند اصل برائت ، استصحاب ، احتیاط، تخییر و ...
حکم واقعی به دو قسم منقسم میگردد:
حکم اولیه: احکامی که شارع مقدس با توجه به مصالح و مفاسد واقعی و در حالت عادی یعنی بدون در نظر گرفتن حالات استثنایی ( اضطرار و حرج ) برای مکلفین مقرر فرموده است مانند وجوب نماز، روزه و حرمت قتل عمد و خوردن شراب .
حکم ثانویه: احکامی که یا در نظر گرفتن حالات خاص و استثنایی پیش آمده برای مکلف از طرف شارع صادر میگردد و حکم ثانوی محسوب میشود مانند عدم تکلیف به وضو برای بیمار یا فقدان آب، یا جواز خوردن شراب در حالتی که حیات انسان بسته به آن دارد یا جواز خوردن میته یا حرامگوشتها در این حالت.
فصل دوم مباحث الفاظ
مقدمه
منابع اصلي فقه، كتاب، سنت، اجماع و عقل است. كتاب و سنت كه مشتمل بر قرآن و احاديث معصومين ميباشد، دليل لفظي هستند و اهميت بيشتري دارند، زيرا نشاندهنده احكام شرعي و اراده شارعاند كه به صورت الفاظ براي مردم بيان شده است. در مورد ادله لفظي اين سئوال مطرح ميشود كه چگونه ميتوان از ظاهر الفاظ به وراي آن راه يافت و مقصود شارع را درك كرد ؟
مثلاً در مورد آيه مبارکه « یا ايها الذين امنوا اوفوا بالعقود» براي درك معاني اين آيه و استخراج مراد شارع ابتدا بايد به سئوالاتي پاسخ داده شود:
الف) آيا در اين آيه فعل امر «اوفوا» دلالت بر وجوب ميكند؟
ب) آيا ميتوان به ظاهر لفظ «اوفوا» » و معناي متبادر (اوليه) آن اعتماد كرد ؟
ج) آيا «عقود» در معناي عرفي و ظاهري آن مورد نظر شارع بوده است ؟
د) آيا لفظ «عقود» در معاني حقيقي خود به كار رفته است ؟
ه) آيا «عقود» شامل عام عقود میگردد يا برخي از آنها؟
و) آيا بر اين آيه قيد و شرطي وارد شده يا مطلق عبارات مورد نظر است ؟
و سئوالات ديگر
به اين سئوالات در اصول فقه در مبحث الفاظ پاسخ داده ميشود كه اين مباحث در تفسير و تدوين متون قانوني و حقوقي نیز بسيار كاربرد دارند.
تعريف زبان
انسان موجودي اجتماعي است و براي رفع نيازهاي خود ناگزير از برقراري ارتباط با همنوعان خويش است. اما هيچ يك از اين ابزارها به اندازه استفاده از آواها گسترده و كارآمد نيست.
انسان ميتواند واحدهاي صوتي مختلف را با يكديگر تركيب دهد و الفاظ و جملات را پديد آورد. لذا هر گروه انساني براي سهولت در برقراري ارتباط الفاظ خاصي را براي معاني مورد نظر خود وضع كردهاند كه مجموع این الفاظ سامانه كارآمدي به نام «زبان» را پديد آورده است.
وضع الفاظ
هر يك از الفاظي كه ما به كار ميبريم بر معنايي دلالت ميكند. لذا با شنيدن يك لفظ ذهن آدمي به معنايي منتقل ميشود. اين به دليل رابطهاي است كه بين لفظ و معنا وجود دارد. لكن سئوالي كه در اينجا مطرح شده اين است كه رابطه بين لفظ و معنا چگونه به وجود آمده است ؟
با ديدن دود غليظ به وجود آتش پي ميبريم، زيرا دود بر وجود آتش دلالت ميكند. دلالت دود بر آتش، به علت ملازمه ذاتي بين دود و آتش ميباشد اما وقتي با شنيدن كلمه «گل» ذهن ما به گياه خاصي منتقل ميگردد يا با شنيدن كلمه «گاو» به مفهوم حيوان خاصي فكر ميكنيم به دليل رابطه ذاتي بين گل و گاو و معاني آن نيست، بلكه اين به خاطر رابطه اعتباري و قراردادي است، لذا اگر از ابتدا گل در معني حيوان خاص و گاو در معني گياه مورد نظر وضع شده بود هيچ اشكالی نداشت. بنا بر اين وضع الفاظ در معاني آن اعتباري و قراردادي است.
اقسام وضع
گاهي فرد يا افراد خاصي لفظي را براي معني خاصي به كار ميبرند، ما به اين نوع وضع، وضع تعييني ميگوييم، مانند الفاظي كه فرهنگستان زبان و علوم براي برخي معاني ايجاد ميكند.
اما گاهي لفظي در برابر يك معنا به صورت مكرر استعمال ميشود بي آن كه پيشتر براي اين معنا به صورت مستقيم وضع شده باشد و به تدريج در اثر كثرت استعمال، علاقه و پيوندي خاص بين لفظ و معنا در ذهن ايجاد ميشود مثلاً كاربرد لفظ مدينه يا مدینة النبي براي يثرب يا كاربرد لفظ قانون كه ابتدا به معني خطكش بوده براي قاعده حقوقي در اثر كثرت استعمال ايجاد شده است.
تقسيم الفاظ
اگر به لفظ و معنا از نظر وحدت و تعدد توجه كنيم، سه صورت مختلف قابل بررسي است:
الف) اگر لفظي تنها بر يك معني دلالت كند آن را مختص يا تكمعنا مينامند مانند كتاب و تهران (يك لفظ – يك معنا)
ب) اگر دو يا چند لفظ داراي يك معنا باشد يعني چند لفظ براي يك معنا وضع شده باشد، آن الفاظ را مترادف يا هممعنا مي گويند، مانند علم و دانش يا انسان و بشر (چند لفظ – يك معنا)
البته برخي كلمات در نگاه اول مترادف به نظر ميآيند ولي پس از كمي دقت درمييابيم كه به طور دقيق مترادف نيستند كه در علم حقوق نيز نمونههاي زيادي دارد مانند محاربه و افساد فيالارض يا حراج و مزايده و غلط و اشتباه و ... .
ج) در بسياري از موارد ما در زبان، به واژههايي برميخوريم كه در چند معني به كار ميروند. اين مسأله را چندمعنايي و چنين كلماتي را واژههاي چندمعنا مينامند. (يك لفظ – چند معنا)
واژههاي چندمعنا به سه دسته تقسيم ميشوند:
مشترك: هر گاه يك لفظ در ابتدا براي چند معنای متفاوت به صورت جداگانه وضع شده باشد آن را مشترك مينامند، مانند عين در عربي كه براي چشمه، چشم، طلا و ... به كار ميرود يا مانند شير در زبان فارسي كه براي سه معناي، حيوان درنده، مايع نوشيدني خاص و وسيله قطع و وصل كردن آب. هنگام بهكارگيري لفظ مشترك بايد حتماً قرينهای ذكر شود تا شنونده درك كند كه مقصود گوينده كدام معناست.
منقول: اگر پس از آن كه لفظ براي معنايي وضع شد به واسطه وجود مناسبتي به معناي جديدي انتقال يابد و براي معناي دوم وضع گردد آن لفظ را منقول مينامند، وقتي لفظي به معناي جديد انتقال مييابد، معمولاً معناي نخست مهجور و متروك ميماند. مثلاً نماز به معناي پرستش، نياز و بندگي است اما اكنون در زبان فارسي به معناي فريضه مخصوصي ميباشد.
اگر ناقل (واضع جديد) عرف باشد، لفظ را «منقول عرفي» ميگويند. لفظ قانون كه در ابتدا به معناي خطكش بوده ولي بعدها به معناي قاعده درآمده است ولي اگر ناقل، شرع باشد آن را منقول شرعی میگوییم، مانند حج که در ابتدا به معنی عزم و حرکت بوده ولی به واسطه نامگذاری در شرع، کم کم به معنای فریضه خاص به کار رفته است.
حقیقت و مجاز
الف) تعریف حقیقت و مجاز
اگر لفظ در همان معنای اصلی و موضوعٌله (یعنی برای همان معنایی که برای آن معنا وضع شده) به کار رود حقیقت است و یک استعمال حقیقی صورت گرفته است مانند این که ماه و ستاره در مورد اجرام آسمانی به کار رود، لکن اگر لفظ به واسطه مناسبتی در معنایی غیر از معنای موضوعٌله استعمال شود مجاز خواهد بود و چنین استعمالی را استعمال مجازی میگویند مانند ماه و ستاره در این مصرع شعر:
« ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد»
ب ) شرایط صحت و استعمال مجازی
برای صحت استعمال مجازی دو شرط ضرورت دارد:
1- وجود مناسبت (علاقه): باید میان معنای حقیقی و معنای مجازی حتماً ارتباط و مناسبتی وجود داشته باشد تا ذهن بتواند به معنای مورد نظر گوینده برسد. این ارتباط باید قوی و قابل توجه باشد و طبع و ذوق سلیم آن را بپذیرد.
مناسبت ها (علاقه) انواعی دارند:
*مشابهت: مانند به کار بردن لفظ شیر برای انسان شجاع.
*علاقه ظرف و مظروف (حال و محل): مانند عبارت کلاس ساکت است که منظور دانشجویان داخل کلاس است .
*علاقه جزء وکل: مانند این که کسی که دیوار منزلش خراب شده بگوید «خانهام خراب شد.»
*علاقه مشارفت: یعنی آن چه در شرف انجام و وقوع است و در آینده محقق میشود مانند این که به دانشجوی دکترا میگویند: «دکتر»
*علاقه ماکان: یعنی آن چه پیش از این وجود داشته است مانند کسی که به قضاوت مشغول بوده و هم اکنون باز نشسته شده قاضی گفته میشود.
2- وجود قرینه: شرط دیگر برای صحت استعمال مجازی وجود قرینه است. یعنی باید نشانه و علامتی وجود داشته باشد که نشان دهد منظور گوینده معنای حقیقی نبوده است بلکه معنای دیگر را اراده کرده است.
قرینه بر دو نوع است:
قرینه لفظی: یعنی لفظی به عنوان قرینه ذکر میگردد مثلاً در مصرع: «ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد» کلمه مجلس قرینه لفظی است.
قرینه معنوی: اگر کسی که صحبت از میدان جنگ میکند بگوید شیرانی دیدهام، با توجه به موضوع بحث متوجه میشویم که منظور او رزمندگان شجاع بوده است بدون این که به صراحت لفظی را ذکر کند.
علامتهای حقیقت و مجاز
1- تصریح لغتشناسان: در صورتی که لغتشناسان معنای حقیقی را ذکر کرده باشند میتوان به لغتنامه آنها برای درک معانی حقیقی مراجعه کرد.
2- اصل تبادر: تبادر در لغت به معنای سبقت گرفتن است و در اصطلاح اصولیون به این معناست که وقتی لفظی بدون قرینه به کار برده میشود یکی از معانی زودتر از بقیه به ذهن شنونده خطور میکند. البته شنوندهای در اینجا منظور است که اهل آن زبان یا عالم به آن زبان باشد.
تبادر و سبقت گرفتن یک معنا از میان چند معنا، نشاندهنده این است که آن معنا، معنای حقیقی لفظ است.
اقسام حقیقت :
حقیقت بر سه نوع است:
الف) حقیقت لغوی: لفظی است که در همان معنایی که واضع و اهل لغت برای آن تعیین کردهاند به کار میرود، مانند لفظ ماه و شیر در معنای کره آسمانی و مایع نوشیدنی خاص.
ب) حقیقت عرفی: گاهی عرف، لفظی را برای معنایی خاص وضع میکند در چنین موردی، اگر لفظ در همان معنایی که عرف برای آن در نظر گرفته شده استعمال شود «حقیقت عرفی» نامیده میشود. اصطلاحاتی که در علوم و حرف مانند پزشکی، دارویی، کشاورزی و... به کار میرود دارای حقیقت عرفی هستند.
ج) حقیقت شرعی: اگر شارع مقدس (خداوند) لفظی را برای معنای خاصی وضع کرده باشد، به چنین لفظی «حقیقت شرعی» میگویند، مثلاً شرع برای بیان مفهوم نماز از لفظ «صلات» کرده است.
نکته
نکتهای که بین اصولیون محل اختلاف شده این است که آیا الفاظ قرآن و روایات دارای حقیقت شرعی هستند یا خیر؟ در مقابل این پرسش دو نظر مطرح شده است:
الف) الفاظ قران و احادیث دارای حقیقت شرعی هستند یعنی کلمات در معنای خاص شرعی به کار رفتهاند.
ب) الفاظ قران و احادیث دارای حقیقت شرعی نیستند یعنی در معنای خاص شرعی به کار نرفتهاند مگر این که قرینه قطعی در میان باشد.
فایده این بحث در این جا آشکار میگردد که اگر حقیقت شرعی را بپذیریم باید کلمات قرآن و احادیث را بدون قرینه حمل بر معنای شرعی کنیم اما اگر حقیقت شرعی را نپذیریم باید کلمات قرآن و احادیث را بر معنای عرفی یا لغوی حمل کنیم و فقط اگر قرینهای وجود داشت به معنای شرعی حمل کنیم.
حقیقت قانونی
اصولیون حقیقت را همان سه نوع بالا دانستهاند اما میتوان در نظر گرفت که در قوانین نیز نوعی حقیقت قانونی وجود دارد، یعنی برخی الفاظ در قوانین معنای خاصی مییابند که با معنای لغوی و عرفی آن فرق میکند که میتوان آن را حقیقت قانونی نامید، مثلاً اگر به قانون تجارت الکترونیک یا قانون مجازات جرائم رایانهای مراجعه فرمایید متوجه میشوید که قانونگذار چگونه کلمات را در معنای خاص مورد نظر خود وضع کرده است.
اصول لفظیه
یکی از اهداف اصلی سخن گفتن، ایجاد ارتباط و تفاهم میان افراد است. در حقیقت، گوینده سخن با بیان مطالب خویش میخواهد منظور و مرادش را به شنونده انتقال دهد و در مقابل، هدف اصلی شنونده نیز از شنیدن سخن دیگران، درک مقصود آنهاست.
در این راستا، شرط نخست تفاهم، آشنایی با زبان و لغت طرف مقابل است، اما این کافی نیست چون گاهی اوقات با این که ما معنای حقیقی و مجازی کلام را میدانیم اما چون سخن گوینده بدون قرینه بیان شده است نمیدانیم که مقصود گوینده کدام معناست. به خاطر همین علمای علم اصول، اصولی را پیشنهاد کردهاند که در اینجا به مطالعه آنها میپردازیم:
الف) اصالة الحقیقة
اگر در کلام گوینده لفظی به کار رفته باشد که معنای حقیقی و مجازی دارد و شنونده نیز معنای حقیقی و مجازی آن را به خوبی میشناسد اما نمیداند که گوینده معنای حقیقی لفظ را اراده کرده است یا معنای مجازی آن و قرینهای هم بر معنای مجازی وجود ندارد، اصل را بر آن میگذاریم که گوینده معنای حقیقی را اراده کرده است. به این اصل «اصل حقیقت» گفته میشود.
ب) اصالة عدم تقدیر
اگر احتمال مخفی ماندن قسمتی از کلام گوینده وجود داشته باشد یعنی شنونده احتمال میدهد که قسمتی از مراد گوینده در کلام او منعکس نشده و در تقدیر است یا از کلام وی حذف شده ولی قرینهای بر این احتمال وجود نداشته باشد در اینجا میگویند (اصل بر عدم تقدیراست)، یعنی آن چه در کلام گوینده آمده تمام مقصود و مراد وی بوده و چیزی در تقدیر نیست یا حذف نشده است.
ج) اصالة العموم
اگر در کلام، لفظ عامی به کار رفته و احتمال تخصیص آن وجود داشته باشد اما دلیل و قرینه قطعی به وجود مخصص موجود نباشد و در این صورت در مقصود و مراد گوینده تردید به وجود آید، یعنی معلوم نباشد که آیا گوینده معنای عام را اراده کرده یا معنای خاص را در این جا به اصالة العموم متوسل می شویم و میگوییم گوینده معنای عام را اراده کرده است.
د) اصالة الاطلاق
لفظ مطلق، لفظی است که بدون قید ذکر شده و شامل همه افراد جنس خود میگردد. اگر لفظی مطلق در کلام ذکر شده باشد و قرینه مطلق و قید مسلمی در کلام نباشد اما شنونده احتمال دهد که گوینده لفظ مطلق را مقید ساخته است در این صورت با استناد به اصالة الاطلاق باید احتمال تقیید را بیاعتبار دانست.
ه)اصالة الظهور
هرگاه لفظ یا عبارتی ظهور عرفی در یک معنا داشته باشد و درعین حال احتمال برود که گوینده معنایی خلاف ظاهر لفظ را اراده کرده در این صورت اصل بر این است که معنای ظاهر مورد نظر او بوده است.
اصالة الظهور مهمترین اصل لفظی است چرا که اصولیون معتقدند تمام اصول دیگر به این اصل برگشت دارد به عبارت دیگر:
الف) اگر شک کنیم که مقصود گوینده حقیقت است یا مجاز، ظاهر در حقیقی بودن کلام است.
ب) اگر شک کنیم که چیزی در کلام مقدر است یا بخشی از کلام حذف شده است یا خیر، ظاهر در عدم تقدیر است.
ج) اگر شک کنیم که کلام عام تخصیص خورده یا نه و قرینهای در میان نباشد ظاهر در عدم تخصیص است. (عام بودن کلام است.)
د ) اگر شک کنیم که کلام مطلق است یا مقید، ظاهر در مطلق بودن کلام است.
بنا بر این مهمترین اصل لفظی، اصالة الظهور است و تمامی اصول دیگر به اصالة الظهور برگشت دارد.
*دلیل حجیت و اعتبار اصول لفظی
چون گفتیم تمامی اصول لفظی به اصالة الظهور برگشت دارند بنا بر این کافی است حجیت اصالةالظهور را اثبات کنیم .
دلیل عمده اصالة الظهور، سیره و بنای عقلای عالم است، یعنی سیره و روش عملی عاقلان آن است که الفاظ و عبارات دیگران را بر معانی ظاهر آن حمل میکنند و به احتمال اراده معنای خلاف ظاهر، اعتنایی ندارند مگر این که قرینهای در کلام باشد که آدمی را متوجه معنای خلاف ظاهر نماید.
اوامر
در آیات و روایات، که منبعی برای استنباط احکام است، بسیاری از احکام شرعی به وسیله فعل امر برای مکلفان بیان شده است. برای درک بهتر مراد شارع در چنین مواردی باید با مفهوم امر و میزان دلالت آن آشنا شویم.
گفتار اول: معنای امر
امر در لغت به معنای طلب، درخواست و دستور است. اوامر جمع امر است، لکن در علم اصول عبارت است از: « دستور انجام کار به شخص دیگری که در مرتبه پایینتری قرار دارد» که شخص دستوردهنده « آمر» و شخصی که به او امر شده « مأمور» گفته میشود و به عملی که امر به آن صورت گرفته « مأمورٌبه »گفته میشود.
گفتار دوم : الفاظ امر
در زبان عربی امر معمولاً به صورت صیغه امر حاضر بیان میشود: « أطیعوالله وَ أطیعوالرسول» گاهی نیز به صورت صیغه امر غایب ظاهر میشود: « ولیطّوّفوا بالبیت العتیق»
ویا در مواردی در قالب جمله خبریه بیان میشود مانند: « کتب علیکم الصیام»
در زبان فارسی نیز مفهوم امر گاهی به وسیله فعل امر و گاهی به وسیله جمله خبریه به کار میرود که از کلماتی مانند باید، لازم است، الزامی است، مکلف است، استفاده میشود.
گفتار سوم: دلالت امر
مهمترین بحث مطرحشده در اصول فقه این است که آیا « امر» دلالت بر وجوب و الزام دارد یا خیر؟
عقیده مشهور در اصول فقه این است که فعل امر دلالت بر وجوب دارد.
بحث دیگری که در این خصوص صورت میگیرد این است که آیا فعل امر دلالت بر فور دارد یا تراخی؟ (یعنی آیا صیغه امر بر لزوم تعجیل و فوریت در انجام مأمورٌبه دلالت میکند یا از آن جواز تأخیر فهمیده میشود؟) به نظر مشهور اصولیون، فعل امر هیچ دلالتی بر لزوم فوریت یا جواز تأخیر ندارد، بلکه تنها طلب انجام عمل را بیان میکند و فوریت یا تأخیر را باید با کمک قرائن خارجی فهمید.
گفتار چهارم : تقسیمات واجب
گفتیم که فعل امر دلالت بر وجوب دارد، حال بهتر است «تقسیمات واجب» را نیز مورد بررسی قرار دهیم:
الف) واجب عینی و کفایی
واجب عینی آن است که انجام دادن آن بر تک تک اشخاص مکلف واجب است و حتی اگر از سوی یک یا چند نفر صورت گیرد، تکلیف از عهده دیگران ساقط نمیشود؛ مانند نمازهای روزانه، حج و خمس.
واجب کفایی آن است که تکلیف به همه افراد و مکلف تعلق میگیرد اما اگر عدهای به اندازه نیاز آن را انجام دادند کفایت میکند و تکلیف از دیگران ساقط میشود، مانند خاکسپاری مردگان، نجات غریق و امر به معروف و نهی از منکر و نیز حرفهها و مشاغل مورد نیاز.
ب) واجب تعیینی و واجب تخییری
واجب تخییری آن است که مکلف موظف باشد که از میان چند عمل معین، به اختیار خود، یک عمل را انتخاب کند و انجام دهد مانند کفاره روزه که آزاد کردن بنده یا گرفتن شصت روز روزه یا سیر کردن شصت فقیر است.
واجب تعیینی یعنی این که تکلیف تنها به یک عمل معین تعلق میگیرد و بدل و جایگزینی ندارد مانند اغلب عبادات (روزه، حج، نماز)
ج) واجب تعبدی و توصلی
سئوالی که در مورد برخی واجبات مطرح میشود این است که آیا صرف انجام عمل واجب کافی است یا باید قصد قربت داشته باشد. قصد قربت یعنی این که فرد در آغاز انجام عمل واجب، عمل را به قصد اطاعت از فرمان خدا و نزدیکی به او (قربتاً الی الله) انجام دهد.
اصولیون واجب را با توجه به لزوم یا عدم لزوم قصد قربت بر دو قسم تقسیم کردهاند:
واجب تعبدی: آن است که حتماً باید با قصد قربت انجام شود مانند روزه، وضو، نماز، غسل.
واجب توصلی: که قصد قربت در آن شرط نیست و به هر انگیزهای که صورت گیرد، تکلیف ساقط میشود: مانند ادای دین، انجام تعهد، رد مال امانی به صاحبش، طهارت.
د) واجب مطلق و واجب مشروط
واجب مشروط: آن است که وجوب عملی مشروط به حصول شرطی باشد به گونهای که تا شرط مزبور حاصل نشود آن عمل هم وجوبی ندارد. مانند حج که مشروط به استطاعت (توانایی مالی و بدنی) میباشد یا خمس که مشروط بر آن است که شخص در پایان سال پس از کسر هزینههای زندگی مال دیگری داشته باشد یا وجوب پرداخت نفقه که مشروط به داشتن تمکن مالی است.
واجب مطلق: آن است که وجوب عملی متوقف و مشروط بر امر دیگری نباشد مانند نماز.
مفاهیم
گفتار اول: تعریف مفهوم و اقسام آن
الف )تعریف منطوق و مفهوم
واژه مفهوم در اصطلاح علم اصول در مقابل منطوق به کار میرود. « منطوق در لغت، یعنی آن چه بدان نطق شده و در اصطلاح عبارت است از معنایی که به طور مستقیم از یک عبارت به ذهن میرسد و در جمله ذکر شده است و در مقابل، « مفهوم به معنایی گفته میشود که در جمله بدان تصریح نشده، ولی از آن فهمیده میشود و لازمه معنای اصلی جمله است.»
مثلاً تبصره 2 ماده 1210 قانون مدنی مقرر میدارد: « اموال صغیر را که بالغ شده است در صورتی میتوان به او داد که رشد او ثابت شده باشد» از این تبصره دو معنا استفاده میشود:
1- معنای مستقیم: اگر رشد صغیری که بالغ شده ثابت گردد میتوان اموالش را به او داد. (منطوق)
2- معنای غیرمستقیم: اموال صغیری که بالغ شده و رشد او ثابت نشده است، نمیتوان به او داد. (مفهوم)
ب) اقسام مفهوم
اصولیان مفهوم را به مفهوم موافق و مفهوم مخالف تقسیم کردهاند:
1- مفهوم موافق: هر گاه مفهوم جمله از جهت نفی و اثبات مطابق با منطوق باشد، آن را «مفهوم موافق» یا « فحوای خطاب» میگویند. ( یعنی منطوق جمله اگر مثبت باشد مفهوم نیز مثبت است و اگر منطوق منفی باشد، مفهوم نیز منفی است.)
مثلاً قران کریم میفرماید: « فلا تقل لَهُما اُفٍّ : به پدر و مادر اُف نگویید.» از این آیه شریفه استفاده میشود که به طریق اولی توهین و ضرب و جرح پدر، مادر نیز حرام و ممنوع است.
ماده 1048 قانون مدنی مقرر میدارد: « جمع بین دوخواهر ممنوع است، اگر چه به عقد منطقع باشد.» از این ماده استفاده میگردد که به طریق اولی جمع بین بیش از دو خواهر نیز ممنوع است.
به این نوع اخذ مفهوم، قیاس اولویت نیز گفته میشود.
انتقال ذهن از منطوق جمله به مفهوم موافق آن، در حقیقت به دلیل اولویت و رجحانی است که مفهوم موافق نسبت به منطوق دارد. اصطلاح مفهوم موافق در جایی مطرح میشود که علت حکم در مفهوم، قویتر از علت حکم در منطوق باشد.
2- مفهوم مخالف: هر گاه حکم مفهوم از جهت نفی و اثبات با حکم منطوق، متفاوت باشد، آن را مفهوم مخالف یا دلیل خطاب میگویند مثلاً ماده 1176 قانون مدنی: « مادر مجبور نیست که به طفل خود شیر بدهد مگر در صورتی که تغذیه طفل به غیر شیر مادر ممکن نباشد. ( مفهوم مخالف: اگر تغذیه طفل به غیر شیر مادر ممکن نباشد مادر اجبار می شود که به طفل خود شیر بدهد.)
ماده 1108 قانون مدنی: « هر گاه زن بدون مانع مشروع از اجرای وظایف زوجیت امتناع کند، مستحق نفقه نخواهد بود.» ( مفهوم مخالف: هرگاه زن با وجود مانع مشورع از ادای وظایف زوجیت امتناع کند مستحق نفقه خواهد بود.)
ماده 1106 قانون مدنی: « در عقد دائم نفقه زن به عهده شوهر است.» ( مفهوم مخالف: در عقد غیردائم نفقه زن به عهده شوهر نیست.)
گفتار دوم : حجیت و اعتبار مفاهیم
اصولیون معتقدند چون مفهوم کلام مورد توجه گوینده میباشد لذا برای شنونده حجت است، چه این مفهوم از موافق کلام برآید چه از مخالف کلام برداشت شود. بنا بر این هیچ بحثی در حجیت و اعتبار مفاهیم وجود ندارد.
اما آن چه همواره در بین اصولیون محل اختلاف و بحث بوده این است که چه جملات و عباراتی مفهوم دارند و جمع جملات و عباراتی مفهوم ندارند. (یعنی فقط باید به منطوق آنها توجه کرد.) مثلاً ماده 997 قانون مدنی میگوید: « هر کس باید دارای نام خانوادگی باشد.» آیا این پاسخ منفی است. جمله مفهوم موافق یا مخالف دارد ؟ قطعاً
به همین خاطر اصولیون به مطالعه مفهوم در شرط، وصف، غایت، حصر و استثنا، عدد و لقب پرداختهاند.
الف) مفهوم شرط
جمله شرطیه یکی از اقسام جملات در تمامی زبانهاست. به طور مثال ماده 239 قانون مدنی مقرر میدارد: « اگر بایع تدلیس نموده باشد، مشتری حق فسخ بیع را خواهد داشت.» و یا « اِن تنصرو الله ینصُرکمُ.»
هر جمله شرطیه دارای سه جزء است:
ادات شرط: اگر ـ إن
جمله شرطیه: بایع تدلیس نموده باشد - تنصروالله
جزای شرط: مشتری حق فسخ بیع را خواهد داشت ـ یَنصُرکُم .
به جزای شرط جواب شرط یا نتیجه نیز گفته میشود.
اغلب عالمان اصولی معتقدند که جمله شرطیه دارای مفهوم است. یعنی این که اگر شرط منتفی شود، جزا نیز منتفی میگردد (مفهوم مخالف)، اما برای این که جمیله شرطیه مفهوم داشته باشد دو شرط لازم است:
1- باید شرط، سبب انحصاری برای تحقق جزا باشد: مثلاً جمله « اگر در بخش صنعت فعالیت کنی، ثروتمند میشوی» مفهوم مخالف ندارد، چون فعالیت در بخش صنعت دلیل منحصر ثروتمند شدن نیست اما مواد قانونی ذیل همگی مفهوم دارند چون شرط دلیل منحصر جزای شرط می باشد:
ماده 928 قانون مدنی: « هر گاه برای میت وراث طبقه دوم نباشد ترکه او به وراث طبقه سوم میرسد.»
ماده 622 قانون مدنی: « اگر وراث امین، مال ودیعه را تلف کند باید از عهده مثل یا قیمت آن برآید اگر چه عالم به ودیعه بودن مال نبوده باشد.»
ماده 642 قانون مدنی: « اگر بهر مستعیر شرط ضمان شده باشد مسئول هر کسر و نقصانی خواهد بود اگر چه مربوط به عمل او نباشد.» ( مفهوم مخالف: اگر بر مستعیر شرط ضمان نشده باشد، مسئول هر کسر و نقصانی نخواهد بود.)
2- نباید انتفای شرط باعث انتفای موضوع حکم شود، مثلاً در جمله: « اگر اتومبیلی خریدی آن را بیمه کن.» انتفای شرط (یعنی نخریدن اتومبیل) موجب انتفای موضوع میشود لذا جمله این معنا را نمیدهد: « اگر اتومبیل نخریدی، آن را بیمه نکن.»
ب) مفهوم وصف
به این مثال توجه کنید: « به زوجهای دانشجو، تسهیلات خرید مسکن داده میشود.» آیا وصف دانشجو در این جا بدین معناست که به زوجهای غیر دانشجو تسهیلات خرید مسکن داده نمیشود؟ یعنی آیا وصف در این جا مفهوم مخالف دارد ؟
مشهور اصولیون معتقدند وصف، دلالتی بر مفهوم مخالف ندارد. بنا بر این جملهای که وصفی در آن ذکر شده فقط در مورد همان وصف معنا میدهد و دلالتی بر مفهوم مخالف (یعنی انتفای وصف) ندارد. ( اثبات شیء نفی ماعدا نمیکند.)
با این حال در متون قانونی وصف همراه با مفهوم مخالف است. مثلاً در این مواد قانونی:
ماده 1132 قانون مدنی: « طلاق باید به صیغه طلاق و در حضور لااقل دو نفر مرد عاقل که طلاق را بشنوند واقع گردد.» وصف عادل مفهوم دارد، یعنی طلاق در حضور دو مرد غیر عادی (فاسق) اعتباری ندارد.
ماده 24 قانون مدنی: « هیچ کس نمیتواند طرق و شوارع عامه و کوچههایی را که آخر آنها مسدود نیست تملّک نماید.» مفهوم مخالف این ماده چنین است: « کوچههایی که آخرش مسدود است قابل تملک میباشد.»
علت این که در متون قانونی وصف مفهوم مخالف دارد و در آیات و روایات وصف مفهوم مخالف ندارد این است، در آیات و روایات، احتمالات و ملاحظاتی وجود دارد که در قوانین موضوعه مطرح نمیشود. بعلاوه غالب روایات مربوط به مواردی است که شخص معصوم به سئوال فردی پاسخ داده است، بنا بر این باید اوصاف و قیود را منحصر به همان مورد خاص نمود.
* مواردی که وصف مفهوم ندارد :
الف) زمانی که وصفی علت انحصاری حکم نیست، مثلاً ماده 348 قانون مدنی مقرر میدارد: «بیع چیزی که منفعت عقلایی ندارد باطل است.» اگر عقلایی در اینجا مفهوم داشته باشد نتیجه این میشود که: « بیع چیزی که منفعت عقلایی دارد باطل نیست.» اما این مفهوم صحیح نیست چون برای صحت بیع شرایط دیگری نیز لازم است.
ب) زمانی که منظور از وصف صرفاً بیان مورد غالب باشد، مثلاً اصل 28 قانون اساسی مقرر میدارد: « هر کس حق دارد شغلی را که بدان مایل است برگزیند.» عبارت « که بدان مایل است»، یک وصف غالبی است، یعنی معمولاً انسان شغلی را برمیگزیند که به آن علاقهمند است اما گاهی ممکن است انسان به شغلی بپردازد که هیچ علاقه و تمایلی به آن ندارد، چنین وصفهایی یقیناً مفهوم ندارد.
ج) زمانی که وصف، توضیحی یا تأکیدی میباشد: چنین وصفهایی نیز مفهوم مخالف ندارد، مثلاً این عبارت: « کودکی که به حد بلوغ نرسیده مبرا از مسئولیت کیفری است.» به این مفهوم نمیباشد: « کودکی که به حد بلوغ رسیده مبرا از مسئولیت کیفری نیست.» چون کودک وقتی معنا دارد که به حد بلوغ نرسیده باشد و اصولاً عبارت « که به حد بلوغ نرسیده» تأکیدی بیش نیست. بنا بر این مفهوم مخالف ندارد.
ج ) مفهوم غایت
غایت در لغت به معنای هدف، پایان و انتهای چیزی است و در اصطلاح علم اصول منظور از غایت پایان و نهایتی است که در ضمن یک حکم بیان میشود، مثلاً ماده 398 قانون مدنی میگوید: « اگر مبیع حیوان باشد، مشتری تا سه روز از حین عقد اختیار فسخ معامله را دارد.»
غالب اصولیون مفهوم غایت را پذیرفتهاند، بنا بر این مفهوم مخالف ماده فوق چنین است: « اگر مبیع حیوان باشد، مشتری پس از سه روز از حین عقد اختیار فسخ معامله را ( به استناد خیار حیوان) ندارد.»
ماده 236 قانون آیین دادرسی کیفری مقرر میدارد: « مهلت درخواست تجدیدنظر برای اشخاص مقیم ایران بیست روز و برای اشخاص مقیم خارج از کشور دو ماه از تاریخ ابلاغ یا انقضای مدت واخواهی است.» مفهوم آن این است: « افراد مقیم ایران بعد از انقضای بیست روز و اشخاص مقیم خارج از کشور پس از انقضای دو ماه از تاریخ ابلاغ یا انقضای مدت واخواهی حق تجدیدنظرخواهی ندارد.»
بحثی که در مبحث غایت مطرح میشود این است که آیا غایت داخل در مغیّا میباشد یا خیر؟ یعنی حکمی که در جمله بیان شده شامل خود غایت می شود یا نه؟
اصولیون میگویند که قاعده ثابتی در این مورد وجود ندارد، اما حقوقدانان معتقدند در متون قانونی غایت داخل در مغیا میباشد. مثلاً ماده 107 قانون آیین دادرسی مدنی که مقرر داشته: « خواهان می تواند تا اولین جلسه، دادخواست خود را مسترد دارد.» یعنی این که تا پایان اولین جلسه میتواند دادخواست خود را مسترد دارد.
منابع فقه
گفتیم که در فقه شیعه، کتاب (قرآن)، سنت، عقل و اجماع از منابع فقه است که به اجمال به مطالعه آنها میپردازیم :
الف) کتاب (قرآن)
قرآن مجید به عنوان معجزه جاوید و زنده پیامبر (ص) مورد اتفاق همه فرق اسلامی میباشد؛ بسیاری از احکام قرآن به صورت تدریجی و بر حسب نیاز جمعه عرب در زمان نزول، بیان شده است. در نزد شیعه و سنی تفاسیر متعددّی شده است که از تفاسیر قدیمی در شیعه، مجمعالبیان طبرسی، تفسیر بیان شیخ طوسی اعتبار خاصی دارد.
قرآن نامهای دیگر مانند فرقان، کتاب، ذکر و تنزیل دارد.
آیه در اصطلاح قرآنی، بخشی از حروف یا کلمات و یا جملههایی است که از طریق نقل و روایت حدود آن مشخص شده است. در تعداد آیات اختلاف نظراست. امّا نظر مشهور 6236 آیه میباشد که شمارش کوفی میباشد.
سوره بخشی از آیات قرآن است که دارای آغاز و انجامی است که با آیه بسم الله الرحمن الرحیم (به جزء سوره توبه) شروع میشود. تعداد سورههای قرآن 114 سوره میباشد، بخشی از سورهها مکی و بخشی از سورهها مدنی میباشند. سوره مکی، سورهای است که تمام یا اغلب آیات آن در مکه نازل شده باشد و سوره مدنی سورهای است که تمام یا اغلب آیات آن در مدینه نازل شده باشد.
نگارش قرآن از زبان پیامبر (ص) و به دستور وی صورت میگرفت. پیامبر دستور حفظ قرآن را صادر کرد که همین دستورات باعث حفظ قرآن و جلوگیری از تحریف قرآن شد.
حجیت ظواهر قرآن
برخی از اهل اسلام نه تنها ظواهر قرآن را حجت میدانند بلکه تأویل قرآن یعنی آن فهمی را که به قرآن نسبت داده میشود نیز حجت میدانند. در مقابل گروهی به نام اخباریین معتقدند حتّی ظواهر قرآن حجت نیست و تنها نصوص قرآن قابل استناد است. منظور از نصوص قرآن عبارات صریح روشنی است که احتمال معنای خلاف ظاهر آن را نمیدهد و منظور از ظاهر قرآن عباراتی است که معنای ظاهری دارد گرچه عبارت احتمال معنای دیگری دارد ولی قرینهای برآن وجود ندارد.
با این حال اکثریت قریب به اتفاق علمای امامیه که که طرفدار اجتهاد هستند معتقدند که ظواهر قرآن قابل استناد است.
سنت
سنت در اصطلاح فقه و اصول به معنی قول، فعل و تقریر معصوم به کار میرود.
منظور از قول همان احادیث است، منظور از فعل اعمالی است که معصوم انجام میدهد، منظور از تقریر سکوتی است که معصوم در مقابل عمل شخص ثالثی مینماید.
منظوراز معصوم در فقه شیعه همان 14 معصوم میباشد. بنا بر این سنت به سه قسم تقسیم می شود: