دیدگاه هستی شناختی

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

مبانی اعلامیه حقوق بشر در ترازوی قرآن

بازديد: 139
مبانی اعلامیه حقوق بشر در ترازوی قرآن

سید موسی صدر

چکیده: منشور جهانی حقوق بشر که به انگیزه حاکمیت عدالت و صلح جهانی تدوین شده و در ایجاد صلح و امنیت نیز کارایی داشته، بر پایه مبانی و مبادی خاصی استوار است. در این میان مدافعان و موافقان آن، به جای بررسی و ارزیابی این مبانی، تنها با تکیه بر انگیزه و کارایی که داشته پذیرش آن را بایسته می دانند. اما این همه دلیل بر بر حقانیت و درستی آن به عنوان یک فکر و اندیشه نمی تواند باشد. 
نویسنده با تأمل در این مبانی و پیش فرض ها، به ارزیابی نقاط مشترک و افتراق آن با دیدگاه قرآن می پردازد. در آغاز، مبانی یاد شده را به چهار قسم تقسیم می کند که از قرار زیرند:
1- دیدگاه های انسان شناختی: کرامت ذاتی انسان که از موجودیت او برخاسته، و استقلال و اصالت انسان، فارغ از ربوبیت و مالکیت خداوند نسبت به او (به شهادت بندهای موجود در اعلامیه و مجادلات صورت گرفته در روند تدوین آن).
2- دیدگاه های هستی شناختی: سامان بخشی به زندگی دنیوی به عنوان هدف اصلی، جدا انگاری دنیا از آخرت و باور نداشتن به نقش زندگی دنیوی در سرنوشت و سعادت اخروی.
3- دیدگاه حقوق شناختی: پذیرش حقوق طبیعی و تأکید بر تساوی و نفی هرگونه تفاوت و تمایز.
4- دیدگاه معرفت شناختی: توانمندی عقل بشری در کشف و درک نتایج و لوازم حقوق، به عنوان داور قطعی و نهایی.
نویسنده چنین نتیجه می گیرد که این مبانی نه یکسره از نظر قرآن مردود است و نه یکجا قبول. سپس هر یک را جداگانه بر قرآن عرضه می کند و دیدگاه های قرآن را چنین بر می شمارد:
کرامت انسان برخاسته از وجود انسانی او نیست، بلکه به دلیل انسانیت وی است به عنوان استعداغدی بالقوه که گاه در او فعلیت می یابد و گاه می میرد. 
قرآن، دنیا و آخرت را دو بخش از یک واقعیت می داند که پیوندی تنگاتنگ دارند. چنان که تعریف حقوق طبیعی در قرآن با تعریف طراحان حقوق بشر متفاوت است. توانمندی عقل، تنها در شناخت مصالح و مفاسد زندگی دنیوی پذیرفته است. اما به طور کلی پذیرفته نیست. روح تفاوت حقوق بشر جهانی با حقوق بشر دینی در نگاه متفاوت آن دو به انسان، نهفته است.

آنچه امروزه حقوق بشر نامیده می شود و در اعلامیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل در قالب سی ماده بیان شده است، فكر و اندیشه ای است كه بر مبانی خاصی استوار بوده از مبادی خاصی نشأت می گیرد. این حقیقت را می توان از متن اعلامیه و نیز از سخنان و تحلیل های مدافعان آن به دست آورد.
بنابراین، پذیرش این اندیشه و ایجاد نظام حقوقی بر پایه آن، یا ردّ آن و پی ریزی نظام حقوقی بر اساس اندیشه ای دیگر، در صورتی موجّه و معقول است كه پیشاپیش مبانی و مبادی اندیشه حقوق بشر نقد و ارزیابی شده و در مبارزه و رویارویی با چالش ها و انتقادات، سرفراز بیرون آمده باشد. متأسفانه برخی از مدافعان حقوق بشر به جای مبانی اندیشه به انگیزه طرح اندیشه تمسك می جویند. از نظر اینان، چون اندیشه حقوق بشر در قالب یك اعلامیه جهانی، برای ایجاد آزادی، عدالت و صلح و پایان دادن به استبداد، ستم و جنگ و خونریزی، مطرح شده است پس باید مورد احترام و عمل قرار گیرد.
و گاهی نیز به نقش و كارآیی آن در ایجاد صلح و امنیت میان انسان ها و ملت ها تكیه كرده و از آن به عنوان دلیل یا مؤید ضرورت پذیرش آن یاد می كنند.
حال آن كه كارآیی تنها ـ به فرض آن كه واقعیت داشته باشد ـ یا صرف انگیزه درست، نمی تواند دلیل بر درستی و معقولیت اندیشه باشد. حقانیت آن را باید از استواری مبانی و مبادی آن نتیجه گرفت، و گرنه گاه یك فكر باطل نیز منافع و مصالحی را برای مدتی تأمین می كند، اما انسان به خود اجازه نمی دهد كه چنین فكری را حق تلقی كرده و مبنای زندگی قرار دهد.
این نوشتار بر آن است تا با درنگی و تأمّلی بر این مبانی و مبادی به ارزیابی نقاط اشتراك و افتراق آن با دیدگاه قرآن بپردازد.


مبانی حقوق بشر

اندیشه حقوق بشر بر تصور ویژه ای از انسان استوار است و از دیدگاه های خاصی نسبت به هستی، معرفت و حقوق مایه می گیرد. بنابراین می توان مجموعه دیدگاه هایی را كه در طرح اندیشه حقوق بشر بر آن تكیه شده یا به عنوان پیش فرض مسلّم انگاشته شده است، به چهار مقوله انسان شناختی، هستی شناختی، معرفت شناختی و حقوق شناختی یا فلسفه حقوق تقسیم كرد.
دیدگاه انسان شناختی
1. نخستین و اساسی ترین مبنای انسان شناختی حقوق بشر، باور به كرامت ذاتی انسان است. مقصود از انسان در این باور، انسان انتزاعی و ذهنی نیست؛ بلكه فرد و شخص انسان است كه در خارج با دو پا راه می رود و در قبال سایر جانداران با نام انسان متمایز می شود. و مقصود از كرامت ذاتی نیز ارزش و حرمت جدایی ناپذیر است.
بنابراین درونمایه باور یادشده این است كه موجود راست قامتی كه انسان نام دارد، از كرامت و ارزشی برخوردار است كه هیچ عاملی نمی تواند آن را از وی سلب كند، چه آن عامل نژاد باشد یا عقیده یا هر عامل دیگری. از هر نژادی كه باشد یا هرعقیده ای كه داشته باشد و در هر كجا كه زندگی كند، آن ارزش و كرامت را دارد. و در یك سخن، كرامت و ارزش ناشی از موجودیت انسان است.
این تفسیر را می توان از نخستین پاراگراف مقدمه اعلامیه جهانی كه می گوید:
«حیثیت و كرامت ذاتی تمام اعضای خانواده بشری و حقوق برابر و سلب ناپذیر آنان…»1
و نیز از تعبیراتی چون: «مقام و ارزش فرد انسانی» كه در مقدمه اعلامیه آمده است و یا «هركس، هر فرد، هر شخص» كه تقریباً در تمام مواد اعلامیه جهانی مطرح گردیده است، به دست آورد. به عنوان نمونه در ماده اول اعلامیه می خوانیم:
«تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند و همه دارای عقل و وجدان می باشند».
برخی، از تفسیر فوق چنین تعبیر كرده اند كه این «حرمت و كرامت، ناشی از شخص بودن انسان است».2
2. دومین دیدگاه انسان شناختی در زمینه حقوق بشر، استقلال و اصالت انسان است؛ به این معنی كه انسان در اندیشه حقوق بشر، موجودی مستقل و متكی به خود و دارای موجودیتی از آنِ خود تلقی شده است كه به هیچ قدرت و سلطه ای وابسته نبوده از هیچ نیروی مافوق استمداد نمی جوید. اگر با اصطلاح دینداران سخن بگوییم، این گونه تعبیر می كنیم كه انسان بدون خدا و بیرون از سلطه و ربوبیت و مالكیت او در نظر گرفته شده است؛ گویی همه چیز از خود اوست و در این مالكیت و دارایی، وام دار هیچ كس حتی خدا نیست.
گواه بر این ادعا، اولاً غیبت و عدم حضور و یاد خدا در سراسر اعلامیه جهانی از یك سو و تعبیرات ناظر به استقلال انسان در داشتن كرامت، حیات و… از سوی دیگر است. چنان كه در نخستین ماده اعلامیه می گوید: «تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند…» تعبیر «به دنیا می آیند» كه ظهور در استقلال دارد به جای «آفریده می شوند» كه بر وابستگی دلالت دارد، گواه بر این مطلب است كه نقش خدا در مورد وجود، حیات و حقوق انسان كاملاً نادیده گرفته شده است.
و ثانیاً تاریخ و چگونگی تدوین و شكل گیری اعلامیه جهانی نشان می دهد كه نویسندگان و پی ریزان حقوق بشر، به عمد نقش خدا در مورد انسان را به یك سو نهاده اند تا با مادی گرایان و خداناباوران توافق حاصل شود. در كتاب «اعلامیه جهانی حقوق بشر و تاریخچه آن» آمده است:
«درجریان نظرخواهی های «كمیسیون» این تفاوت اساسی برداشت های فلسفی هنگامی آشكار گشت كه مسأله گنجاندن یا نگنجاندن استناد به خدا یا طبیعت به مثابه منشأ حقوق بیان شده در اعلامیه مطرح گشت. هلندی ها طرفدار گنجاندن این استناد بودند و كوشیدند تا در جریان مباحثات سومین كمیته «كمیسیون» پیش نویس اعلامه را به سمت پذیرش همین استناد بكشانند؛ نماینده هلند، دكتر ی. هـ رواین در مجمع عمومی به سخنرانی پرداخت و اظهار تأسف كرد كه در اعلامیه به منشأ الهی انسان و جاودانگی روح او اشاره نشده است، در واقع سرچشمه تمام این حقوق خود خدای متعال است كه مسئولیت بزرگی بر دوش كسانی گذاشته كه این حقوق را مطالبه كرده اند. نادیده گرفتن این پیوند در حكم جداكردن گیاه از ریشه های آن یا ساختن خانه ای بدون پی است.
اگر چه پیشنهاد هلند در اصل از پشتیبانی استوار بعضی از كشورها به ویژه چند كشور اروپایی برخوردار شد، كشورهای دیگر با آن مخالفت كردند…»3
در همین كتاب باز در جایی می نویسد:
«این ماده (ماده یكم اعلامیه حقوق بشر) در طول فرایند نگارش اعلامیه مسائلی را ایجاد كرده بود؛ از یك سو مسأله پی ریزی حقوق بشر بر پایه حقوق طبیعی با این پرسش مطرح شده بود كه «چه كسی عقل و وجدان را به افراد بشر داده است». پس از مناظره ای جدی كه در آن پیشنهادهایی به ویژه در مورد گنجاندن «از رهگذر طبیعت» یا استنادهای كمابیش ویژه به خدا عرضه گشت تصمیم گرفته شد كه این مسأله را دور بزنند و فقط به سرشت انسانی، عقل و وجدان تأكید ورزند».4
این گزارش به خوبی نشان می دهد كه دیدگاه استقلال انسان و عدم وابستگی او به خدا به عنوان یك مبنا در پی ریزی حقوق بشر تأیید و تثبیت شده است، و این، نكته ای بسیار مهم و اساسی بوده است كه به نفع تفكر ماتریالیستی رقم خورده است؛ چه اینكه مادی گرایان می دانستند كه استناد انسان به خدا پیامدها و لوازم دیگری را ایجاب می كند كه با آنچه هم اكنون در اعلامیه مطرح شده است، متفاوت است.

دیدگاه هستی شناختی

مهم ترین دیدگاه هستی شناختی كه در شكل گیری و تدوین حقوق بشر، مفروض گرفته شده است، جداانگاری دنیا از آخرت و ندیدن پیوستگی آن دو و همچنین نقش زندگی دنیوی در تعیین سرنوشت اخروی و از سوی دیگر نقش آخرت در تعریف سعادت و نیز ایجاد آمال و اهداف خاص در زندگی دنیوی است. البته باید اعتراف كرد كه هدف اصلی از تدوین حقوق بشر، سامان بخشیدن به زندگی دنیوی بوده است. نویسندگان آن می خواسته اند كه با وضع و به رسمیت رساندن یك سلسله حقوق ناشی از كرامت انسان، او را از زیربار ستم، تبعیض، استبداد، جنگ و خونریزی نجات دهند و با فراهم ساختن آزادی، برابری و اختیار تعیین سرنوشت كه سه محور عمده اعلامیه است، زندگی دنیا را با صلح و صفا قرین سازند.
با این همه، تدوین حقوق و استنتاج هایی كه از اصل كرامت ذاتی صورت گرفته است این واقعیت را تأیید می كند كه در بینش و ذهنیت تدوین كنندگان، پیوند و تأثیر دو سویه دنیا و آخرت مطرح نبوده است. حال یا باور نداشته اند و یا لحاظ نكرده اند.
این واقعیت را می توان هم از تعبیر «بالاترین آمال بشر» در مورد آزادی، امنیت و رفاه فهمید كه در مقدمه اعلامیه جهانی آمده است. و هم از «عدم تمایز ازحیث دین» در ماده دوم اعلامیه و تأكید بر «آزادی تغییر دین» در ماده هیجدهم كه هر دو نشان از مهم نبودن دین به مثابه راه سعادت اخروی دارد، به دست آورد.

دیدگاه حقوق شناختی

گذشته از این واقعیت كه روح حاكم بر اعلامیه حقوق بشر، اعتراف و پذیرش حقوق طبیعی است و بر پایه كرامت ذاتی یك سلسله حقوق از آن استنتاج شده است. آنچه مهم است تعریف ویژه ای است كه از عدالت در اعلامیه به چشم می خورد.
در دیدگاه نویسندگان حقوق بشر، عدالت عبارت است از تساوی و برابری. و از همین رو همواره در موارد مختلف آن بر تساوی، عدم تبعیض و حق برابر تأكید گردیده است. به عنوان مثال پس از آن كه در مقدمه اعلامیه فلسفه شناسایی حقوق، ایجاد آزادی، عدالت و صلح در جهان معرفی شده است، در ماده یك از برابری حیثیت و حقوق، در ماده دو از عدم تمایز و تبعیض در برخورداری از حقوق، در ماده هفت از تساوی در برابر قانون، در ماده ده از مساوات كامل در اقامه دعوا و دادخواست و در ماده شانزده از تساوی حقوق زن و شوهر، به عنوان نمونه ها و جلوه های عدالت یاد شده است. در حالی كه «برابری» همیشه موجب رسیدن حق به حق دار نمی شود؛ مثل آنجایی كه استحقاق ها متفاوت باشد.
اما با این همه، دیدگاه فوق نسبت به مفهوم عدالت، ناشی از دیدگاه انسان شناختی است كه قبلاً یاد شد؛ اگر مبنای حقوق، كرامت ذاتی باشد و اگر این كرامت در همه افراد موجود باشد، ناگزیر عدالت اقتضا می كند كه حقوق نیز به تبع كرامت ذاتی، مساوی و برابر باشد. بنابراین با دیدگاه انسان شناختی فوق چاره ای جز این نیست كه عدالت را به معنای تساوی و برابری بگیریم، و اگر چنانچه اشكالی دراین تعریف باشد باید به مبنای انسان شناختی آن بازگردد.

دیدگاه معرفت شناختی

از لحاظ معرفت شناسی مجموعه حقوق بشر بر یك پیش فرض اساسی استوار است و آن توانمندی عقل در كشف و درك مبنای حقوق و نتایج و لوازم آن است. كسانی كه منشور حقوق را تدوین كرده اند این باور را داشته اند كه عقل می تواند نسبت به حقوق بنیادی بشر و همچنین شالوده انسانی آن قاطعانه داوری كند و گرنه نمی توانستند از كرامت انسانی و حقوق برآمده از آن سخن بگویند.
برخی گمان كرده اند كه توانمندی عقل به صورت نسبی پیش فرض اندیشه حقوق بشر است و نه مطلق، بنابراین آنچه با عنوان حقوق بشر مطرح شده است حاصل آخرین تجربه عقل بشر است. و می تواند با تجارب جدید اصلاح و تكمیل گرد:
«عقل جمعی بشر در پناه تجارب مستمرّ جوامع انسانی به چنین كشف و وضعی اقدام می كند و دستاورد خود را نیز نهایی و غیرقابل تغییر نمی شمارد، بلكه آماده است با تجارب جدید، احكام خود را تكمیل و اصلاح كند».5
اما ظاهراً تصور طرّاحان اندیشه حقوق بشر چیزی دیگر است، از حكم قاطعانه ای كه نسبت به «كرامت ذاتی فرد انسانی» صورت گرفته است و همچینن از استنتاج های قاطعانه ای كه از آن اصل شده و به صورت احكام و مواد متعدد مطرح گردیده است، چنین فهمیده می شود كه حقوق بشر و مبانی انسان شناختی آن، درك و داوری قطعی و نهایی عقل تلقی شده به گونه ای كه هیچ تغییری نمی توان در آن ایجاد كرد.
به هر حال باور به توانمندی عقل در كشف و شناخت حقوق بشر و مبانی آن به صورت جزمی و یقینی، از پیش فرض های مسلٌم تدوین كنندگان منشور بوده است و روح عقل گرایی دراندیشه حقوق بشر كاملاً مشهود است.

نتیجه

آنچه تاكنون یاد شد گزارش فشرده ای از مهم ترین مبانی و پیش فرض های حقوق بشر بود كه از مطالعه اعلامیه جهانی و مواد سی گانه آن به دست می آید. البته پیش فرض های دیگری نیز می توان از آن استنتاج كرد، اما از نظر اهمیت شاید به پایه مبانی یادشده نرسد. از این رو از گزارش آن صرف نظر می كنیم.
از این گزارش دو نكته فهمیده می شود: نخست آنكه اندیشه حقوق بشر گرچه طرحی است برای بهسازی زندگی مادی؛ امّا پاره ای از مبانی آن كاملاً متافیزیكی و فرامادی است. نمونه بارز آن مسأله «كرامت ذاتی انسان» است. اینكه این كرامت چیست و چگونه پدید آمده است و آیا بالقوه است یا بالفعل و چه نسبتی با رفتار انسان دارد و … پرسش هایی است كه مسأله كرامت را ازیك مسأله ساده اخلاقی بیرون برده و به آن ابعاد فلسفی و متافیزیكی می بخشد. بنابراین، تصور برخی مبنی بر اینكه «اعلامیه حقوق بشر راه حل یك توافق عملی اجتناب ناپذیر برای به رسمیت شناختن حرمت و كرامت انسان در هر شرایط و بدون هیچ استثنا و تبعیض را نشان می دهد و كاری به اختلاف نظرهای موجود در انسان شناسی فلسفی و دینی قدیم و جدید ندارد»،6 پنداری بس بی اساس است. حقوق بشر بر پایه بینش ویژه ای از كرامت انسان و نیز سعادت وی استوار است و هرگونه سخن و گفتاری در این زمینه، سخن و گفتار فلسفی با زمینه انسان شناسی خواهد بود، چنان كه اختلاف دیدگاه های تدوین كنندگان بر سر حقوق طبیعی یا استناد به خدا و غیره كه پیش از این اشاره شد، مؤید این نكته است.
نكته دوم آنكه پذیرش یا ردّ اندیشه حقوق بشر همان گونه كه گذشت تنها هنگامی معقول و موجّه است كه مسبوق به نقد و ارزیابی مبانی یادشده باشد. نمی توان از این مبانی چشم پوشید و به داوری و موضع گیری نسبت به آن پرداخت. چنان كه یكی از نویسندگان كه در دفاع از حقوق بشر شوق و ذوق فراوانی از خود نشان داده است، هنگام بحث از تعارض حقوق بشر با احكام شرعی در برخی زمینه ها، به رغم اینكه از مبانی ویژه هر یك از دو اندیشه حقوق بشر و اندیشه فقهی سخن به میان آورده است، اما در مقام داوری میان آن دو، همه آن مبانی را فراموش كرده و داوری خویش را بدون در نظر داشت آنها انجام داده است.7
در این جا نگاهی به دیدگاه قرآن نسبت به مبانی یاد شده می افكنیم و به نقد و ارزیابی آنها از زاویه آیات می نشینیم.

قرآن و مبانی حقوق بشر

نگاهی اجمالی به آیات قرآن نشان می دهد كه مبانی و مفروضات حقوق بشر از دیدگاه قرآن نه به طور مطلق مردود است و نه یكسره پذیرفته است، بلكه برخی از آنها مردود است و پاره ای دیگر با اصلاحاتی مورد پذیرش قرآن می باشد. در اینجا مبانی یاد شده را به تفكیك مورد بررسی قرار می دهیم:

یك. مبانی انسان شناختی

تردیدی نیست كه قرآن برای انسان حرمت و كرامت قائل است و حتی این حرمت و كرامت را برای فرد و شخص انسان می داند، چنان كه در آیه كریمه: «و لقد كرّمنا بنی آدم و حملناهم فی البرّ و البحر…»(اسراء/70) هر دو بخش این ادعا آمده است؛ نخست از تكریم سخن گفته است و سپس این تكریم را به «بنی آدم» نسبت داده است. تعبیر «بنی آدم» به جای «انسان» نشان از آن دارد كه موصوف «كرامت»، «فرد» انسان است، چنان كه در آیه: «و لاتقتلوا النفس الّتی حرّم الله إلاّ بالحق»(اسراء/33) بر همین نكته تأكید شده است، اما از آنجا كه قرآن گاهی همین كرامت را از انسان سلب می كند و او را در مرتبه پایین تر از حیوان قرار می دهد و فلسفه این كار را تعطیل مجاری ادراك و به تعبیر دیگر ندیدن و نفهمیدن واقعیت می داند، نتیجه می گیریم كه علت كرامت موجودیت فرد نیست، بلكه انسانیت فرد است؛ از جمله در موردی می فرماید: «و لقد ذرأنا لجهنّم كثیراً من الجنّ و الإنس لهم قلوب لایفقهون بها و لهم أعین لایبصرون بها و لهم آذان لایسمعون بها أولئك كالأنعام بل هم أضلّ أولئك هم الغافلون» اعراف/179
و در حقیقت، بسیاری از جنّیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده ایم؛ چرا كه دل هایی دارند كه با آن حقایق را دریافت نمی كنند، و چشمانی دارند كه با آنها نمی بینند و گوش هایی دارند كه با آنها نمی شنوند. آنان همانند چهارپایان بلكه گمراه ترند. آنها همانا غافل ماندگانند.
از نگاه قرآن، انسانیت، ملازم با جاندار راست قامت نیست، بلكه حالتی است بالقوه كه به تدریج در او شكل می گیرد و با دو نماد حق و عدل مشخص می گردد. هرگاه این موجود به سمت حقیقت خواهی و عدالت طلبی حركت كند حالت انسانیت در او فعلیت یافته شكوفا می شود و در نتیجه حرمت و ارزش می یابد، و بر عكس هر چه از آن دو معیار دور شود حالت انسانیت در او فروكش كرده در نهایت می میرد و در نتیجه كرامت و ارزش از او سلب می شود.
بنابراین می توانیم این گونه تعبیر كنیم كه از نگاه قرآن، فرد انسان گرچه شریف و باكرامت آفریده می شود چون حامل استعداد انسانیت است، اما این شرافت و كرامت تابع موجودیت او نیست، بلكه تابع همان استعدادی است كه در او تعبیه شده است. پس ذاتی بودن كرامت انسان بدان معنی كه در اندیشه حقوق بشر مفروض گرفته شده از نگاه قرآن پذیرفته نیست.
بعضی برای یافتن علت حرمت وكرامت برای انسان به عنوان یك موجود، به این نظریه كانت تمسّك جسته اند كه گفته است: «انسان به این دلیل حرمت ذاتی دارد كه توانایی درك «وظیفه واقعی» انسان یعنی «قانون اخلاقی» را واجد است». از نظر اینان چون هر فرد انسان تنها از آن نظر كه انسان است و بدون در نظر گرفتن هیچ گونه تعلق چنان توانایی را واجد است؛ پس هر فرد ذاتاً محترم است.8
اما این استدلال نمی تواند مدعای فوق را اثبات كند؛ زیرا اولاً طبق این نظریه نیز ملاك و علت كرامت و ارزش انسان، موجودیت او نیست، بلكه وظیفه شناسی اخلاقی است؛ امری كه گاه در انسان هست و گاه می میرد؛ چنان كه در مورد جنایتكاران تاریخ این گونه است.
و ثانیاً وظیفه شناسی اخلاقی از آن رو ملاك حرمت و كرامت است كه مقدمه و مدخل عمل به وظیفه است و گرنه تنها شناخت حكم و خواسته وجدان بدون عمل به آن، چه ارزشی دارد كه خود عامل ارزش انسان باشد. بنابراین وظیفه شناسی و عمل به وظیفه است كه علت ارزش و كرامت در انسان می شود و این همان جلوه اخلاقی انسانیت است كه پیش از این یاد شد.
پس باز بر می گردیم به این حقیقت كه شخص انسان به لحاظ موجودیتش محترم و ارزشمند نیست، بلكه به دلیل توانایی و استعدادش برای تعالی و تكامل است كه حرمت یافته و این البته ذاتی و غیرقابل انفكاك از او نیست، بلكه چه بسا آن را از دست بدهد؛ كه در این صورت ملاك و علت كرامت را از دست داده است.
و امّا دیدگاه دوم انسان شناختی یعنی استقلال و خودبسندگی انسان؛ واضح است كه قرآن چنین دیدگاهی را نمی