داستان و قصه رئیس جدید جنگل

داستان و قصه رئیس جدید جنگل
یک روزحیوانات جنگـل تصمیـم گرفتند برای جنگل شان رئـیسی انتخـاب کنند! جوجه تیغی پرید وسط وگفت: «من رئیس می شوم!»
آقا فیـله گفت: «بـه شرطی که تیغ هـایت را دربیاوریم، چـون وقـتـی عصبـانـی می شوی تیغهایت را در بدن حیوانات فرو می کنی!»
امّا جوجه تیغی قبول نکرد.
آقا خرگوشه پرید وسط و گفت: «من رئیس می شوم!»
حـیوانات گفتـند: «تو گـوش هـایت بلـند اسـت، وقـتی عصبـانی می شـوی بـا گوشهایت حیوانات را می زنی!»
آقا فیله گفت: «من از همه بزرگ ترم، پس من رئیسم!»
حیوانات گفتند: «به شرط این که عاج ها یت را بکنیم!»
امّا آقا فیله قبول نکرد…
یک دفـعـه آقا شیـره که پشت بوته ای پنهان شده بود پرید وسط، غرشی کرد و گفت:
«جمع کنید، ایـن مسخـره بازی ها چیست!؟همه می دانند من رئیس جنگلم!»
حیوانات هرکدام به سوراخی رفتند…
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان -- صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنیداين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 فروردین 1399 ساعت: 20:03 منتشر شده است
برچسب ها : داستان کودکانه,داستان کودکان,داستان کودکانه صوتی,داستان کودکانه با نقاشی,داستان کودکانه بلند,داستان کودکانه خنده دار,داستان کودکانه مذهبی,قصه برای کودکان دبستانی,قصه کودکانه شب,قصه کودکانه ۴سال,قصه کودکانه شب صوتی,قصه برای شب کودکان 8ساله,قصه کودکانه قدیمی,قصه صوتی کودکانه رایگان,کانال قصه شب برای کودکان,قصه صوتی برای کودکان دبستانی,قصه شب آموزنده,داستان کودک,قصه کودک,داستان برای کودکان,