پروژه و تحقیق رایگان - 1554

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

زندگی نامه امام جعفر صادق (ع)

بازديد: 385

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:

زندگی نامه امام جعفر صادق

تهیه و تنظیم:

کافی نت اسمان  www.asemankafinet.ir

استاد  گرامی  :

زمستان 1392

 

 

 

فهرست مطالب

زندگی نامه امام جعفر صادق (ع)3

القاب امام صادق (ع)4

فضایل امام جعفر صادق (ع)4

فقه شیعه امامیه :5

دوران امامت امام صادق (ع)8

اصحاب مشهور13

مكتب و راويان امام صادق(ع)14

مانويت... 15

آثار امام صادق(ع)18

نگاهی به نحوه شهادت امام صادق علیه السلام. 19

منابع‏21

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زندگی نامه امام جعفر صادق (ع)

امام جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب(ع)كه كنيه ايشان ابو عبد اللّه است، امام ششم از ائمه اثنى عشر و معصوم هشتم در نظر شيعه اماميه است .

درباره تاريخ ولادت و وفات و عمر حضرت صادق(ع)شايد اصح و اتقن روايات گفته شيخ مفيد در ارشاد باشد: تولد آن حضرت در مدينه در سال 83 و وفات ايشان در شوال سال 148 هجرى و مدفن ايشان در بقيع در كنار پدر و جد بزرگوار و عم بزرگش امام حسن(ع)مى‏باشد.مادر آن حضرت ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر بود.روايات و نصوصى كه دلالت بر امامت آن حضرت دارد بسيار است.

لقب آن حضرت صادق بود زيرا هرگز جز سخن درست نفرمود.رسول الله(ص)درباره او خبر داد كه«كلمه حق و پيك صدق است».منصور عباسى هميشه او را با اين لقب مى‏ناميد.او را فاضل و طاهر و صابر نيز مى‏خواندند ولى اشهر القاب او كه تاريخ ثبت كرده است همان صادق است.

امام صادق(ع)حدود 12 سال در كنار جدش امام زين العابدين(ع)و 19 سال بعد از رحلت آن حضرت با پدرش امام محمد باقر(ع)به سر برد و بعد از پدر بزرگوارش مدت 34 سال امامت مسلمانان را عهده‏دار بود.آن حضرت ده فرزند داشت به ترتيب ذيل: 1)اسماعيل، 2)عبد الله، 3)ام فروه كه مادر ايشان فاطمه دختر حسين بن على بن حسين عليهماالسلام بود، 4)امام موسى كاظم(ع)، 5)اسحاق، 6)محمد، 7)عباس، 8)على، 9)اسماء، 10)فاطمه، كه از مادران مختلف بودند.

اسماعيل بزرگترين اولاد حضرت صادق(ع)بود و حضرت او را بسيار دوست مى‏داشت تا آنجا كه بعضى گمان مى‏بردند او پس از پدرش امام شيعيان خواهد بود.اما اسماعيل در زمان حيات پدر از دنيا رفت و مردم جنازه او را از عريض(موضعى در مدينه)تا بقيع حمل كردند.پس از وفات حضرت صادق(ع)جمعى همچنان اسماعيل را امام دانستند و فرقه اسماعيليه از همين جا منشعب شد.

القاب امام صادق (ع)
آن حضرت القاب چندى داشت که مشهورترین آنها صادق، صابر، فاضل و طاهر بود. از آنجا که وى در بیان و گفتار راستگو بود، او را صادق خواندند.

فضایل امام جعفر صادق (ع)

مناقب آن حضرت بسیار است که به اختصار از آنها یاد می ‏کنیم. فضایل امام صادق بیش از آن است که بتوان ذکر کرد. جمله ای از مالک بن انس امام مشهور اهل سنت است که: «بهتر از جعفر بن محمد، هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و در هیچ قلبی خطور نکرده است.» از ابوحنیفه نیز این جمله مشهور است که گفت: «ما رأیت افقه من جعفر بن محمد» یعنی: «از جعفر بن محمد، فقیه تر ندیدم.» و اگر از زبان خود آن حضرت بشنویم ضریس می گوید: امام صادق در این آیة شریفة: کل شیء هالک الا وجهه، یعنی: «هر چیز فانی است جز وجه خدای متعال،» فرمود: «نحن الوجه الذی یوتی الله منهم» یعنی «ماییم آیینه ای که خداوند از آن آیینه شناخته می شود.» بنابراین امام صادق (ع) فرموده است او آیینه ذات حق تعالی است.

شیخ مفید در ارشاد مى‏نویسد: علومى که از آن حضرت نقل کرده‏ اند به اندازه ‏اى است که ره توشه کاروانیان شد و نامش در همه جا انتشار یافت. دانشمندان در بین ائمه (ع) بیشترین نقل ها را از امام صادق روایت کرده ‏اند. هیچ یک از اهل آثار و راویان اخبار بدان اندازه که از آن حضرت بهره برده ‏اند از دیگران سود نبرده ‏اند. محدثان نام راویان موثق آن حضرت را جمع کرده ‏اند که شماره آنها، با صرف نظر از اختلاف در عقیده و گفتار، به چهار هزار نفر مى‏رسد.

بیشترین حجم روایات، احادیثی است که از امام صادق (ع) نقل شده است، اهمیت معارف منقول از جعفر بن محمد (ص) به میزانی است که شیعه به ایشان منسوب شده است: ”شیعه جعفری“. کمتر مسئله دینی (اْعم از اعتقادی، اخلاقی و فقهی) بدون رجوع به قول امام صادق (ع) قابل حل است. کثرت روایات منقول از امام صادق (ع) به دو دلیل است:

یکی اینکه از دیگر ائمه عمر بیشتری نصیب ایشان شد و ایشان با شصت و پنج سال عمر شیخ الائمه محسوب می شود (۱۴۸ ۸۳ هجری)، و دیگری که به مراتب مهمتر از اولی است، شرائط زمانی خاص حیات امام صادق (ع) است. دوران امامت امام ششم مصادف با دوران ضعف مفرط امویان، انتقال قدرت از امویان به عباسیان و آغاز خلافت عباسیان است. امام با حسن استفاده از این فترت و ضعف قدرت سیاسی به بسط و اشاعه معارف دینی همت می گمارد. گسترش زائدالوصف سرزمین اسلامی و مواجهه اسلام و تشیع با افکار، ادیان، مذاهب و عقاید گوناگون اقتضای جهادی فرهنگی داشت و امام صادق (ع) به بهترین وجهی به تبیین، تقویت و تعمیق “هویت مذهبی تشیع” پرداخت. از عصر جعفری است که شیعه در عرصه های گوناگون کلام، اخلاق، فقه، تفسیر و صاحب هویت مستقل می شود. عظمت علمی امام صادق (ع) در حدی است که ائمه مذاهب دیگر اسلامی از قبیل ابوحنیفه و مالک خود را نیازمند به استفاده از جلسه درس او می یابند. مناظرات عالمانه او با ارباب دیگر ادیان و عقاید نشانی از سعه صدر و وسعت دانش امام است. اهمیت این جهاد فرهنگی امام صادق (ع) کمتر از قیام خونین سید الشهداء (ع) نیست.

فقه شیعه امامیه :

فقه شيعه اماميه كه به فقه جعفرى مشهور است منسوب به حضرت صادق(ع) است زيرا قسمت عمده احكام فقه اسلامى بر طبق مذهب شيعه اماميه از آن حضرت است و آن اندازه كه از آن حضرت نقل شده است از هيچيك از اهل بيت عليهم‏السلام نقل نگرديده است.اصحاب حديث اسامى راويان ثقه را كه از او روايت كرده‏اند به 4000 شخص بالغ دانسته‏اند.

در نيمه اول قرن دوم هجرى فقهاى طراز اولى مانند ابو حنيفه و امام مالك بن انس و اوزاعى و محدثان بزرگى مانند سفيان ثورى و شعبة بن الحجاج و سليمان بن مهران اعمش ظهور كردند.در اين دوره است كه فقه اسلامى به معنى امروزى آن تولد يافته و رو به رشد نهاده است و نيز اين دوره عصر شكوفايى حديث و ظهور مسائل و مباحث كلامى مهم در بصره و كوفه بوده است.

حضرت صادق(ع)در اين دوره در محيط مدينه كه محل ظهور تابعين و محدثان و راويان و فقهاى بزرگ بود رشد كرد اما منبع علم او در فقه نه«تابعان»و نه«محدثان»و نه«فقها»ى آن عصر بودند، بلكه او تنها از يك طريق كه اعلا و اوثق و اتقن طرق بود نقل مى‏كرد و آن همان از طريق پدرش امام محمد باقر(ع)و او از پدرش على بن الحسين(ع)و او از پدرش حسين بن على(ع)و او از پدرش على بن ابى طالب(ع)و او هم از حضرت رسول(ص)بود.

اين طريق عالى در صورتى است كه ما با اهل سنت مماشات كنيم و به زبان و اصطلاح ايشان سخن بگوييم و گر نه بر طبق مبانى اعتقادى شيعه اماميه علوم ائمه اثنى عشر(ع)علم لدنى و از جانب خداست و اين ائمه بزرگوار در مواردى كه روايتى از آباء طاهرين خود نداشته باشند، خود منبع فياض مستقيم احكام الهى هستند و حاجتى به«حدثنا»و نظائر آن ندارند.

همين نكته است كه اهل سنت از آن غفلت دارند و چون مى‏بينند بعضى از امامان معصوم احاديث را از طريقى كه معروف ايشان است روايت نكرده‏اند آنها را در عداد«علما»قرار نداده‏اند و ندانسته‏اند كه اين زحمات ايشان در راه نقد رجال حديث و تأليف كتبى درباره راويان حفاظ و ثقات و غيره كه سرانجام هم به نتايج چندان مثبتى نمى‏رسد براى بدست آوردن احاديثى است كه سلسله روات آن همه ثقه و عادل و حافظ باشند و اين حكم به تصديق همه بزرگان ايشان درباره ائمه شيعه(ع)صادق است و بنابر اين روايتى كه سند آن منحصرا اين امامان باشد اعلا و اوثق روايات است، تا چه رسد به اينكه خود ايشان به جاى«سند»مستند و اصل باشند.

معهذا اهل سنت و جماعت در برترى علمى و روحانى حضرت صادق(ع) متفقند، چنانكه امام ابو حنيفه گفته است: «جعفر بن محمد افقه اهل زمان بود.» امام مالك گفته است: «هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و در خاطر هيچكس خطور نكرده كه در فضل و علم و ورع و عبادت، كسى بر جعفر بن محمد مقدم باشد.» ابن خلكان در وفيات الاعيان آورده است: «مقام فضل جعفر بن محمد مشهورتر از آن است كه حاجت به شرح و بيان باشد.» ابن حجر هيتمى در الصواعق المحرقة نوشته است: «جعفر بن محمد در سراسر جهان اسلام به علم و حكمت مشهور بود و مسلمانان علم را از وى آموخته و نقل كرده‏اند.»و نيز گفته‏اند كه وى هنوز نوجوان بود كه علما و محدثين و مفسرين عصر از محضرش كسب فيض مى‏كردند.

حضرت صادق(ع)كه در ميان ائمه(ع) از عمر نسبتا طولانى برخوردار بوده است در عصر خود مرجع دينى شيعيان و معتقدان به اهل البيت بوده است.خود آن حضرت در آشفته بازار حديث و مدعيان علم و دين و فقه، ابواب علم را بر روى دوستان و معتقدان خود گشود و فقه اهل بيت را به جهانيان شناساند.ذهبى در سير اعلام النبلاء(ج 257/6)مى‏گويد: از عمرو بن ابى المقدام روايت شده است كه(مى‏گويد)هر گاه به جعفر بن محمد(ع)نگاه مى‏كردى در مى‏يافتى كه او از نسل پيامبران است.او را ديدم كه در«جمره»ايستاده بود و مى‏گفت: «از من بپرسيد، از من بپرسيد»و نيز از صالح بن ابى الاسود روايت شده است كه گفت: شنيدم كه جعفر بن محمد مى‏گفت: پيش از آنكه مرا از دست بدهيد از من بپرسيد، زيرا كسى پس از من به مانند حديث من شما را حديث نخواهد كرد.اين فرمايش حضرت صادق(ع)مؤيد گفته ماست، زيرا حديث او از طريقى بود كه هيچيك از محدثان ديگر آن طريق را نداشتند.

«فقه جعفرى»چون بر مبناى علم مستقيم و مستند به منبع وحى است مخالف قياس است.ولى ابو حنيفه كه معاصر آن حضرت بود چنانكه مشهور است بيشتر احاديث مشهور ميان معاصران خود را قبول نداشت و ناچار بود كه در بسيارى از موارد به جهت فقدان دليل نقلى دست به قياس بزند.

رواياتى كه از حضرت صادق(ع)در مذمت قياس و نهى از به كار بردن آن در احكام شرعى در كتب شيعه آمده است معروف است، زيرا آن حضرت مى‏فرمودند كه با دسترسى به منبع علم ديگر حاجتى به قياس نيست و چه بسا كه قياس خطا كند و قياس كننده را در خطا و ضلالت افكند.

امام مالك بن انس پيشواى مذهب فقهى مالكى چون اهل مدينه بود و در آن شهر بزرگ شده بود عمل اهل مدينه را منبع مهم و عمده فقه اسلامى مى‏شمرد زيرا به گفته او مردم اين شهر احكام فقهى را از پدران و اجداد خود كه افتخار هم عصرى با حضرت رسول(ص)و اصحاب را داشته‏اند فرا گرفته‏اند و بنابر اين عمل ايشان مى‏تواند معيار و مأخذ خوبى براى اطلاع از افعال و اقوال رسول الله(ص)و اصحاب او باشد. اين معيار بيشتر از همه در خاندان آن حضرت و اهل بيت (ع)موجود بود. امام على(ع)نزديكترين شخص به حضرت رسول(ص)بوده، افعال و اقوال رسول الله (ص) بيش از همه در افعال و اقوال امام على(ع)منعكس بود. همينطور افعال و اقوال على(ع)در فرزندانش حسن و حسين و احفاد و اسباطش على بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد عليهم‏السلام بهتر و بيشتر از هر كس ديگر تجلى مى‏كرد.پس فقه جعفرى از اين جهت بر فقه مالكى ارجحيت آشكارى دارد.

فقه شافعى كه دنباله فقه مالكى و صورت كاملتر و گسترده‏تر آن است نيز از جهت مبانى و موازين نمى‏تواند با فقه اهل البيت هم‏تراز باشد و فقه احمد بن حنبل هم كه تكيه عمده بر احاديث و روايات دارد به همين حال است.

دوران امامت امام صادق (ع)

دوران امامت حضرت صادق(ع)يكى از ادوار پر آشوب تاريخ اسلام است.اين دوره كه از سال 114 هجرى تا سال 148(سال وفات آن حضرت)طول كشيده است شاهد ظهور و قتل زيد بن على بن الحسين(122 ه.ق.)انتقال خلافت از بنى اميه به بنى عباس(132 ه.ق.)كشته شدن ابو مسلم خراسانى(137 ه.ق.)كشته شدن عبد اللّه بن حسن بن حسن در زندان منصور و كشته شدن فرزندان او محمد بن عبد الله ملقب به نفس زكيه و ابراهيم بن عبد الله معروف به قتيل باخمرى(145 ه.ق.)و بناى شهر بغداد(سال 145 و 146 ه.ق.)است.

آن حضرت در اين حوادث مهم سياسى مورد توجه و نظر عده زيادى از مسلمانان بود و حتى بسيارى از مردم او را براى خلافت مناسبتر و شايسته‏تر از سفاح و منصور مى‏دانستند، اما او بينش سياسى و دورنگرى عميقى از خود نشان داد و چون مى‏دانست كه جريان حوادث در مسيرى ديگر و بر خلاف مقاصد واقعى اسلام و اهل سنت است خود را از فتنه‏ها و آشوبهاى زمانه دور نگاه داشت و با اين وسيله مشعل فروزان امامت و علم را كه بسيار مورد نياز اهل آن عصر بود از خاموشى در امان داشت.

در اواخر خلافت بنى اميه، داعيان بنى عباس در خراسان به شدت بر ضد بنى اميه تبليغ مى‏كردند و سران سپاه را مخصوصا در خراسان به بيعت بنى عباس فرا مى‏خواندند و اين امر در زير پوشش دعوت به«رضى من آل محمد»صورت مى‏گرفت يعنى دعوت به كسى كه مورد رضايت مردم باشد و از«آل محمد»باشد.بعضى از علويان فريفته ظاهر«رضى من آل محمد»شده بودند و مى‏پنداشتند در صورت سقوط بنى اميه مردم به ايشان روى خواهند آورد.سر دسته اين علويان عبد الله بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب(ع)و دو پسرش محمد بن عبد الله و ابراهيم بن عبد الله بودند.چون اخبارى درباره ظهور«مهدى»از آل محمد شايع بود و همچنين شايع بود كه نام او و نام پدرش با نام حضرت رسول(ص)و پدر ايشان يكى است، آرزوى علويان حسنى در اينكه«محمد بن عبد الله»همان مهدى موعود باشد و خلافت را قبضه كند خيلى زياد بود.

 

اما جريان حوادث به نوعى ديگر بود و داعيان به سقوط خلافت بنى اميه مردم را در نهان به بنى عباس دعوت مى‏كردند و احفاد عبد الله بن عباس خود را براى تصدى مقام خلافت آماده مى‏كردند و بزرگان آنها در زمان حضرت صادق(ع)ابراهيم امام پسر محمد بن على بن عبد الله بن عباس و برادرانش ابو العباس سفاح و ابو جعفر منصور بودند.

بنا به خبرى كه در مقاتل الطالبيين آمده است روزى در سالهاى آخر خلافت بنى اميه عده‏اى از بزرگان بنى هاشم از بنى عباس و علويان در«ابواء»(موضعى ميان مكه و مدينه)جمع شده بودند كه از آن جمله ابراهيم بن محمد بن على بن عبد الله بن عباس و برادرانش ابو جعفر منصور و ابو العباس سفاح از بنى عباس و عبد الله بن حسن و پسرانش محمد بن عبد الله و ابراهيم بن عبد الله از علويان بودند.در آن مجلس يكى از افراد به نام صالح بن على پيشنهاد كرد كه همگى به يك تن بيعت كنند و او را خليفه آينده بدانند.عبد الله بن حسن فورا گفت كه مى‏دانيد كه اين پسر من همان«مهدى»است و بياييد تا با او بيعت كنيم.ابو جعفر منصور گفت چنين است و همه با محمد بن عبد اللّه بيعت كردند.پس از آن به دنبال امام صادق(ع)فرستادند و چون حضرت به آن مجلس آمد و از حقيقت امر آگاه شد فرمود چنين مكنيد كه زمان اين كار(يعنى ظهور مهدى)نرسيده است و روى به عبد الله بن حسن كرده فرمود: اگر مى‏پندارى كه اين پسر تو همان مهدى است چنين نيست و هنوز وقت آن فرا نرسيده است و اگر مى‏خواهيد در راه خدا قيام كنيد ما به جاى تو با پسر تو بيعت نمى‏كنيم و پس از مشاجره لفظى كوتاه با عبد الله بن حسن فرمود: اين خلافت از آن تو و فرزندان تو نخواهد بود بلكه از آن اينها خواهد بود و دست به پشت ابو العباس سفاح زد. پس از آن به راه افتاد و در حالى كه به دست عبد الله بن عبد العزيز زهرى تكيه داده بود خطاب به او فرمود: آيا صاحب«رداى زرد»را ديدى؟گفت: آرى، فرمود خلافت از آن او خواهد بود(مقصود ابو جعفر منصور است).

در اين مجلس كه در سالهاى آخر خلافت بنى اميه بوده است و سران بنى عباس در آن حضور داشته‏اند مطلب بر سران مذكور پوشيده نبوده است و ايشان كه در همان وقت داعيان و مبلغانشان همه جا پراكنده بودند از حقيقت قضايا آگاهى داشتند اما چون زير پوشش دعوت به«رضى من آل محمد»عمل مى‏كردند مى‏خواستند از مقاصد علويان حسنى كه مردم ساده انديشى بودند آگاه شوند و در وقت مناسب ضربه خود را فرود آورند و مخصوصا ابوجعفر منصور كه مردى بسيار سائس و حيله‏گر بود تظاهر به بيعت با محمد بن عبد الله بن حسن كرد تا كاملا به نيت او پى ببرد.

اما حضرت صادق(ع)از پشت پرده خبر داشت و به همين جهت در دامى كه منصور براى او گسترده بود نيفتاد.بنا بر روايت مفصلى كه در كافى آمده است عبد الله بن حسن هنگام خلافت منصور از حضرت صادق(ع)دعوت كرد كه در قيام بر ضد منصور به او و پسرانش بپيوندد و آن حضرت به شدت از اين امر ابا كرد و او را نيز از اين كار نهى فرمود و فرمود كه اين پسر تو(يعنى محمد)بر جايى جز ديوارهاى مدينه مالك نخواهد بود و اگر بكوشد حكمش به طائف نخواهد رسيد.

بنا به اين روايت محمد بن عبد الله پس از آنكه خروج كرد از حضرت صادق(ع)خواست تا با او بيعت كند و حضرت امتناع كرد و او دستور داد تا آن حضرت را به زندان انداختند.اما رواياتى ديگر هم هست كه حضرت از گرفتارى عبد الله بن حسن و احفاد امام حسن(ع)سخت ملول و دلتنگ بود و نامه‏اى از آن حضرت به عبد اللّه بن حسن نقل شده است كه آن حضرت در هنگام گرفتارى و بردن ايشان از مدينه به كوفه نوشته است و عنوان نامه«إلى الخلف الصالح و الذرية الطيبة من ولد أخيه و ابن عمه»است.در اين نامه آن حضرت عبد الله بن حسن و ديگر بنى اعمام خود را از گرفتاريها و مصائبى كه برايشان پيش آمده بود تسليت داده است و از لحاظ مضمون و محتوا بسيار عالى است.(بحار الانوار، 299/47 به بعد)

روايات ديگرى هم هست كه به قول مجلسى دلالت دارد بر اينكه اولاد حسن در آن هنگام به حق امام صادق(ع)عارف بوده‏اند.

در اينجا بايد گفت كه اگر چه آن حضرت از بيعت با محمد بن عبد الله ابا كرد اما از قتل اولاد امام حسن(ع)به دست منصور هم ابدا راضى نبود و بلكه ملول و محزون بود و اگر ايشان را از قيام بر ضد منصور نهى مى‏فرمود نه به جهت طرفدارى از منصور بود كه اين معنى به دلايل قاطع به هيچ وجه درست نيست بلكه به جهت آن بود كه مى‏دانست در اين مبارزه نابرابر اولاد امام حسن(ع)شكست خواهند خورد و كشته خواهند شد و هرگز نمى‏خواست كه چنين حوادثى اتفاق افتد و بر حسب وظيفه شرعى، ايشان را از وقوع در مهلكه باز مى‏داشت، اما نفس قيام بر ضد منصور و خلفاى بنى عباس و عمال ايشان در نزد امام امرى درست بود زيرا قيام بر ضد ظلم و سياهكارى بود.

منصور پس از غلبه بر محمد بن عبد الله و ابراهيم بن عبد الله، امام صادق(ع)را از مدينه به عراق فرا خواند.روايات متعددى در باب رفتن حضرت صادق به نزد منصور در دست است و مجلسى آنها را در بحار الانوار در شرح احوال امام صادق(ع)در باب«ما جرى بينه عليه‏السلام و بين المنصور و ولاته و سائر الخلفاء و الناصبين...»آورده است.

از مجموع اين روايات چنين بر مى‏آيد كه ظاهرا منصور نخست قصد ايذا و اهانت و حتى قصد قتل آن حضرت را داشته است ولى پس از ديدن آن حضرت، در نتيجه ظهور كرامات و آيات الهى از قتل آن حضرت چشم پوشيده و او را با احترام برگردانده است.

اگر ما بعضى از خوارق عاداتى را كه در اين ملاقات به آن حضرت نسبت داده شده است كنار بگذاريم و بخواهيم بر طبق موازين عام تاريخى نه دينى و مذهبى و اعتقادى اظهار نظر كنيم، بايد بگوييم كه منصور پس از آنكه خيالش از جانب اولاد امام حسن(ع)آسوده شد و براى او مخالفى نماند از نفوذ معنوى و روحانى حضرت صادق(ع)كه تنها فرد شاخص و مبرز علويان و مطمح نظر علما و بزرگان عصر بود در انديشه فرو رفت زيرا چه پيش از كشته شدن حسنيان و چه پس از قتل ايشان هيچ شخصيتى در جهان اسلام از لحاظ معنويت و شرافت حسب و نسب بالاتر از امام صادق(ع)نبود و چون امام نه خروج كرده بود و نه كسى را بر ضد عباسيان تحريك و اغوا كرده بود بهانه‏اى براى جلب و حبس و ايذاى او در دست نبود.

به هر حال منصور كه از انديشه نفوذ شخصيت امام خواب راحت نداشت او را از مدينه فرا خواند و قصدش كشتن او بود.اما همينكه او را مى‏بيند و جمال و هيبت و وقار او را مشاهده مى‏كند و پاسخهاى متين و محكم او را به سؤالات خود مى‏شنود خود تحت تأثير شخصيت او قرار مى‏گيرد و نه تنها از قتل و آزار او صرف نظر مى‏كند، بلكه او را با احترام بى‏مانندى روانه منزل مى‏سازد.

جلالت قدر و عظمت شأن حضرت صادق(ع)و پدر بزرگوارش امام باقر(ع)به اندازه‏اى بود كه جمعى از شيعيان و پيروان ناآگاه در حق ايشان غلو كردند و مقام ايشان را تا به مرتبه الوهيت بالا بردند.از جمله اين اشخاص ابو الخطاب محمد بن ابى زينب مقلاص بن الخطاب الاجدع اسدى است كه بارها به جهت عقايد افراطى و غلوآميز در حق آن حضرت، از سوى ايشان مورد لعن و نفرين قرار گرفته است و اخبار او در رجال كشى(308-290)آمده است.

در يكى از اين روايات حضرت صادق(ع)به صراحت عقيده ابو الخطاب را درباره اينكه آن حضرت علم غيب دارد نفى فرموده است و فرموده است: «و اللّه الذي لا إله إلا هو ما أعلم الغيب و لا آجرني الله في أمواتي و لا بارك في أحيائي إن كنت قلت له...»يعنى: سوگند به خدايى كه آفريننده‏اى جز او نيست كه من غيب نمى‏دانم و خداوند از مردگان من پاداش نيك به من ندهاد و از خويشان من مرا خير و بركت نبخشاياد اگر من چنين چيزى به او گفته باشم...»آنگاه فرمود كه من با عبد الله بن حسن زمين محصورى را كه من و او در آن شريك بوديم قسمت كرديم و در اين قسمت زمينهاى هموار و آبگير به او رسيد و زمينهاى درشت و ناهموار به من رسيد و اگر من علم غيب مى‏دانستم چنان مى‏كردم كه كار بر عكس مى‏شد و زمينهاى هموار و آبگير به من مى‏رسيد.

در روايت ديگر ابو بصير به حضرت صادق عرض مى‏كند كه آنها(يعنى خطابيه)مى‏گويند شما شمار قطره‏هاى باران و عدد ستارگان و برگهاى درختان و شمار خاكها و وزن درياها را مى‏دانيد، حضرت سر به سوى آسمان بلند كرد و فرمود: «سبحان الله، سبحان الله نه، به خدا كه اينهمه را جز خدا كسى نمى‏داند.»

اصحاب مشهور

از اصحاب مشهور حضرت صادق(ع)مفضل بن عمر جعفى كوفى است كه از خواص آن حضرت بوده است و رواياتى در مدح او از حضرت صادق و حضرت كاظم(ع)روايت شده است. خبر مشهور به«توحيد مفضل بن عمر» كه مشتمل بر دلايل اثبات صانع و توحيد خداوند است از راه او از حضرت صادق(ع)روايت شده است و اين خبر به تمامى در كتاب التوحيد از بحار الانوار مجلسى(ج 3)مندرج است و همينطور است خبر معروف به خبر«اهليلجه»كه مفضل از حضرت صادق(ع)نقل كرده است.

معروف است كه ابو عبد الله جابر بن حيان صوفى كوفى كه در فن كيميا كتابهاى متعددى از او باقى مانده است از شاگردان امام صادق(ع)بوده است، ولى در ميان اصحاب حضرت صادق(ع)در كتب شيعه نامى از جابر بن حيان نيست.ابن نديم در الفهرست(355-354)مى‏گويد شيعه او را از بزرگان خود و يكى از«ابواب»مى‏شمارند و مى‏پندارند كه او يار امام جعفر صادق(ع)بوده است.به هر حال به طور قطع نمى‏توان سخنى در اين باب گفت.

در باره كمالات معنوى و سجاياى اخلاقى امام صادق(ع) در همه كتب رجال و سيره سخنها رفته است.حافظ ابو نعيم اصفهانى در حلية الاولياء(115/3)مى‏گويد: «امام ناطق و پيشتاز مراحل كمال ابو عبد الله جعفر بن محمد صادق روى به عبادت و خضوع آورده و عزلت و خشوع را بر رياست و اجتماعات ترجيح داده بود»و نيز گويد«بعد از نماز عشا و گذشتن پاسى از شب انبانى از نان و گوشت و مقدارى پول بر دوش مى‏گرفت و به طور ناشناس به در خانه فقراى مدينه مى‏رفت و آن نان و غذا را بين آنها قسمت مى‏كرد.آنها زمانى ولى نعمت خود را شناختند كه آن حضرت وفات يافت.»

ابن شهر آشوب ساروى در مناقب از انس بن مالك روايت كرده است كه آن حضرت پيوسته در يكى از اين سه حال بود يا صائم بود يا نماز مى‏گزارد و يا ذكر خداى مى‏كرد. محضرش پربار، حديثش بسيار و معاشرتش شيرين و دلنشين بود.

عبد الله بن جعفر پس از اسماعيل بزرگترين فرزند حضرت صادق(ع)بود، اما در او صفاتى كه او را شايسته امامت كند وجود نداشت اما باز كسانى پيدا شدند كه او را امام دانستند و اين عده به«فطحيه»معروف هستند.محمد بن جعفر فرزند ديگر امام در زمان مأمون قيام كرد و او را گرفتند و به خراسان بردند او در آنجا با حرمت و اعتبار مى‏زيست تا وفات يافت. پس از وفات حضرت صادق(ع)امامت به اجماع شيعه اماميه، به دلايل و نصوصى كه در كتب مفصل مذكور است به امام موسى الكاظم(ع) رسيد.

 

مكتب و راويان امام صادق(ع)

عصر امام صادق(ع)از متحولترين اعصار در تاريخ فقه و حديث و كلام و تصوف اسلامى است.نهضت علمى جمع و تدوين حديث به تشويق عمر بن عبد العزيز از اوايل قرن دوم آغاز شده بود.ذهبى در حوادث سال 143 ه.ق. مى‏گويد در اين سال بود كه در مكه و مدينه علما شروع به تدوين حديث كردند و ابن جريج(يا جريح)(م ح 149 ه.ق.)و محمد بن اسحاق(م 151 ه.ق.)و مالك بن انس(م 179 ه.ق.)و بسيارى ديگر از كبار محدثان اقدام به جمع و ثبت حديث مى‏كردند، و چنانكه خواهيم ديد بسيارى از بزرگان و محدثين اهل سنت يا مستقيما شاگرد حضرت صادق(ع)بوده‏اند، يا از آن حضرت روايت كرده‏اند.در عالم تشيع نيز به ارشاد امام باقر(ع)(104-57 ه.ق.)شاگردان ايشان كتابت حديث را آغاز كرده بودند.علم فقه نيز در كمال شكوفايى بود و در همان زمان كه امام صادق(ع)با پرداختن به بسيارى از ابواب فقه و بيان احاديث و احكام فقهى مذهب فقه جعفرى را كه به نام خود ايشان نامبردار است تحكيم مى‏كرد، مذاهب بزرگ فقهى ديگرى نيز در عالم تسنن در شرف شكل گيرى بود.

ابو حنيفه نعمان بن ثابت(م 150 ه.ق.)مؤسس مذهب فقهى حنفى از كبار شاگردان امام صادق(ع)بود و اين سخنان او مشهور است كه«عالمتر از جعفر بن محمد نديده‏ام»و«اگر دو سال در زندگى من نبود از دست رفته بودم»و منظورش از آن دو سال، ايامى است كه مجالستهاى مكررى در مدينه و كوفه با امام صادق(ع)داشته است.

مالك بن انس(م 179 ه.ق.)بنيانگذار مذهب فقهى مالكى و صاحب كتاب موطأ كه از قديمترين مجاميع حديث و منابع فقهى در عالم اسلام است، با امام(ع)پيوند نزديك و به ايشان ارادت بسيار داشت.اين گفته او در حق حضرت مشهور است: «ما رأت عين أفضل من جعفر بن محمد»(هيچكس انسانى فاضلتر از جعفر بن محمد نديده است)و گاه با اين عبارت احترام آميز: «حدثني الثقة بعينه جعفر بن محمد»از ايشان حديث روايت مى‏كند.دو تن ديگر از مؤسسان مذاهب بزرگ فقه اسلامى، يعنى محمد بن ادريس شافعى و احمد بن حنبل، با آنكه صحبت و محضر امام صادق(ع)را درك نكرده بودند، براى ايشان احترام شايان قائل بوده و از ايشان نقل روايت كرده‏اند.

از نظر علم كلام نيز اين عصر، دوره تكوين بسيارى مكاتب و مذاهب كلامى است.از جمله تكوين مكتب معتزله با الهام از انديشه‏هاى حسن بصرى(110-21 ه.ق.)و كوشش واصل بن عطا(180-80 ه.ق.)و ابو هذيل علاف(متوفى در اوايل قرن سوم)كه با بعضى از اصحاب امام صادق(ع) مباحثه داشته است و فرقه جهميه جبرگرا به كوشش جهم بن صفوان(م 128 ه.ق.)در همين عصر است.

مانويت

كه در اين عصر غالبا«زندقه»ناميده مى‏شود - رواج بسيار داشت.امام صادق(ع)مناظره‏هاى سنجيده و مستدلى با ارباب ملل و نحل و فرق و مذاهب مخصوصا با دهريان و زنديقان و آزاد انديشان زمانه داشتند.مباحثه‏ها و مناظره‏هاى حضرت با عبد الكريم بن ابى العوجاء معروف و متن كامل يا ملخص بعضى از آنها در اصول كافى نقل شده است.

هشام بن حكم كه اهل كلام و فلسفه بود و به انواع مكاتب كلامى عصر گرايش يافته و از آنها سرخورده بود، با راه يافتن به حضور امام(ع)و طرح چندين سؤال، شيفته مشرب عقلى و استدلالى ايشان شد.

از بزرگان صوفيه قرن دوم ابراهيم بن ادهم، مالك بن دينار، سفيان ثورى و فضيل عياض به حضرت صادق(ع)و آرا و انديشه‏هاى ايشان گرايش داشته‏اند.

شيخ مفيد در ارشاد، طبرسى در اعلام الورى و ابن شهر آشوب در مناقب تصريح كرده‏اند كه شاگردان و روايت كنندگان از امام صادق(ع)چهار هزار نفر بوده‏اند.مى‏گويند فقط در كوفه نهصد شيخ بوده‏اند كه همه مى‏گفتند: «حدثنى جعفر بن محمد»(الامام الصادق، اسد حيدر، 398/2).اشهر اصحاب و شاگردان خاص امام صادق(ع)عبارتند از:

1)ابان بن تغلب(ابو عبد اللّه عثمان بن احمد بجلى كوفى)كه از راويان و ياران امام محمد باقر و امام جعفر صادق و امام موسى كاظم عليهم‏السلام است و ابن نديم آثار او را نام برده است.

2)مؤمن الطاق كه متكلم برجسته‏اى بوده است، صاحب كتاب الامامة، كتاب المعرفة، الرد على المعتزلة، كتاب فى امر طلحة و الزبير.

3)مفضل بن عمر جعفى كوفى كه عمده شهرت و اعتبارش به خاطر كتاب توحيد اوست.

4)هشام بن حكم(ابو محمد شيبانى كوفى، م 185 ه.ق.)كه از اصحاب امام موسى كاظم(ع)نيز بوده است، صاحب كتاب الامام، كتاب حدوث الاشياء، كتاب الرد على الزنادقة، و چندين اثر ديگر.ابن نديم بيست و پنج اثر از آثار او بر شمرده است.

5)جابر بن حيان كه محققان تاريخ علوم اسلامى و مستشرقان درباره شخصيت او و ارزيابى و نقادى رسائل منسوب به او مخصوصا رسائلى كه در زمينه شيمى است تحقيقات بسيار كرده‏اند.پاول كراوس مجموعه رسائل باقى مانده از او را به طبع رسانده است.بعضى اشارات و عبارات در بعضى رسالات او هست كه پيوند او را با امام صادق(ع)نشان مى‏دهد.اقوال متعارض و افراطى درباره جابر بسيار است.بعضى او را شخصيتى موهوم و غير تاريخى مى‏دانند، و بعضى او را دانشمندى مسلمان و شيعه، يا متمايل به تشيع، و از شاگردان برجسته امام صادق(ع)مى‏شمارند.

 

شش تن از ياران امام صادق(ع)هستند كه به اصحاب سته معروفند و همه حديث شناسان و رجال شناسان شيعه آنها را توثيق كرده و به جلالت قدرشان اذعان دارند كه عبارتند از: 1)جميل بن دراج، 2)عبد اللّه بن مسكان، 3)عبد اللّه بن بكير، 4)حماد بن عيسى، 5)حماد بن عثمان، 6)ابان بن عثمان بجلى.

اين نيز گفتنى است كه در منابع حديث و متون روايى شيعه از امام صادق(ع)غالبا فقط به كنيه«ابو عبد اللّه»ياد مى‏كنند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آثار امام صادق(ع)

غالب آثار امام(ع)به عادت معهود عصر، كتاب مستقيم خود ايشان نيست و غالبا املاى امام(ع)يا باز نوشت بعدى مجالس ايشان است.بعضى از آثار نيز منسوب است و قطعى الصدور نيست.

1)از آثار مكتوب امام صادق(ع)رساله به عبد اللّه نجاشى(غير از نجاشى رجالى)است.نجاشى صاحب رجال بر آن است كه تنها تصنيفى كه امام به دست خود نوشته‏اند همين اثر است.

2)رساله‏اى كه شيخ صدوق در خصال و به واسطه اعمش از حضرت روايت كرده است و شامل مباحثى در فقه و كلام است .

3)كتاب معروف به توحيد مفضل، در مباحث خداشناسى و رد دهريه كه املاى امام(ع)و كتابت مفضل بن عمر جعفى است و پيشتر به آن اشاره كرديم.

4)كتاب الاهليلجة به روايت مفضل بن عمر كه همانند توحيد مفضل در خداشناسى و اثبات صانع است و تماما در بحار الانوار مندرج است.

5)مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة كه منسوب به امام صادق(ع) است و بعضى از محققان شيعه از جمله مجلسى، و صاحب وسائل و صاحب رياض العلماء صدور آن را از ناحيه حضرت رد كرده‏اند.

6)رساله‏اى از امام(ع)خطاب به اصحاب كه كلينى در اول روضه كافى به سندش از اسماعيل بن جابر از امام صادق(ع) نقل كرده است.

7)رساله‏اى در باب غنايم و وجوب خمس كه در تحف العقول مندرج است.

8)بعضى رسائل كه جابر بن حيان كوفى از امام(ع)نقل كرده است.

9)كلمات قصار كه بعدها به آن نثر الدرر نام داده‏اند و كلا در تحف العقول مندرج است.

10)چندين فقره از وصاياى حضرت خطاب به فرزندش امام موسى كاظم(ع)، سفيان ثورى، عبد اللّه بن جندب، ابى جعفر نعمان احول و عنوان بصرى، كه در حلية الاولياء و تحف العقول ثبت گرديده است.

نگاهی به نحوه شهادت امام صادق علیه السلام

 

امام در سالهاي آخر عمر خود شديداً لاغر وضعيف شده بود و به تعبيريکي از افرادي که امام را درآن روزگار ديده بود ازاوچيزي نمانده بود جز سرش، کنايه ازاينکه بدن کاملاً فرسوده ونحيف شده بود. سراسرزندگيش به دشواري وسختي ورنج آفريني گذشته بود. ودرسالهاي آخر عمربر ميزان محدوديت واحضار وتهديد او اضافه مي شد که اين خود بر خستگي ورنجش مي افزود.

روزي منصور به وزير دربارش « ربيع » گفت همين اکنون جعفربن محمد (امام صادق( عليه السلام)) رادراينجا حاضر کن .

ربيع فرمان منصور را اجرا کرد حضرت صادق( عليه السلام) را احضار نمود، منصور باکمال خشم و تندي به آنحضرت رو کرد وگفت:

« خدامرا بکشد اگر تو رانکشم آيا درمورد سلطنت من اشکال تراشي مي کني ؟»

امام: آنکس که چنين خبري به تو داده دروغگو است ...

ربيع ميگويد: امام صادق( عليه السلام) راديدم هنگام ورود لبهايش حرکت مي کند، وقتي که کنارمنصور نشست، لبهايش حرکت مي کرد ولحظه به لحظه ازخشم منصور کمتر مي شد .

وقتي که امام صادق( عليه السلام) ازنزد منصور رفت، پشت سرامام رفتم وبه اوعرض کردم:

وقتي که شما وارد برمنصور شديد منصور نسبت به شما بسيار خشمگين بود ولي وقتي که نزد او آمدي ولبهاي تو حرکت کرد خشم او کم شد شما لبهايتان را به چه چيز حرکت مي دادي ؟

امام صادق( عليه السلام) فرمود : لبهايم رابه دعاي جدم امام حسين ( عليه السلام) حرکت مي دادم وآن دعا اين است :

يا عُدَّتي عِندَ شِدَّتي وَيا غَوثِي عِندَ کُربَتي اَحرِسنِي بِعَينِکَ الَّتي لا تَنامُ وَاکَنِفنِي بِِرُکنِکَ الذَّي لايُرام

« اي نيرو بخش من هنگام دشواريهايم واي پناه من هنگام اندوهم به چشمت که نخوابد مرا حفظ کن ومرا درسايه رکن استوار وخلل ناپذيرت قراربده »

آتش کشيدن خانه امام صادق(عليه السلام)

مفضّل بن عمر مي گويد: منصور دوانيقي براي فرماندار مکه ومدينه حسن بن زيد پيام داد: خانه جعفر بن محمد ( امام صادق (ع) را بسوزان، اواين دستوررا اجرا کرد وخانه امام صادق( عليه السلام) را سوزانيد که آتش آن تا به راهرو خانه سرایت کرد، امام صادق ( عليه السلام) آمد ومیان آتش گام برمي داشت ومي فرمود : اَنَا بنُ اَعراقِ الثَّري اَنا بنُ اِبراهِيمَ خَليلِ اللهِ

« منم فرزند اسماعيل که فرزندانش مانند رگ وريشه دراطراف زمين پراکنده اند منم فرزند ابراهيم خليل خدا( که آتش نمرود براو سرد وسلامت شد )»

برنامه قتل امام صادق (عليه السلام)

سرانجام منصور نتوانست پيشرفت امام را ببيند و عظمت او را تحمل نمايد. طرح قتل او را از طريق مسموم کردن تهيه نمود.

اين نکته راناگفته نگذاريم که بني عباس درس مسموم کردن امامان رااز پيشوايان راستين خود، يعني بني اميه آموختند. معاويه بارها گفته بود خداوند ازعسل لشکرياني دارد و.. که غرض عسل مسموم بود که به خورد دشمنان خود ميداد.

منصور توسط والي خود درمدينه امام را با انگور زهرآلود به شهادت رساند وبعد حيله گرانه به گريه وزاري وعزاداري او پرداخت.  اينکه درامر شهادت امام، منصور دست داشته جاي شکي براي ما نيست، زيرا که خود بارها گفته بود که او چون استخواني درگلويم گير کرده است.

شايد منصور جداً وقلباً دوست نداشت امام رابکشد ولي چه مي توان کرد که مقام است وسلطنت، پست است وموقعيت. مگر هرکسي ميتواند ازآن بگذرد؟ امرشهادت او را توسط منصور، برخي چون ابوزهره انکار کرد ه اند، بدليل ابراز تأسف منصور ازمرگ او  وهم گفته اند که اين امر خلاف تحکيم پايه هاي حکومت او بود.  ديگران هم همين افکار راداشته اند  ويا برخي ديگر ازآن به ترديد ياد کرده اند.  ولي باتوجه به سابقه برخورد واحضار وتهديد منصور، وبا توجه به اعمال زمامداران پس از او معلوم مي شود بني عباس چون بني اميه درخط امام کشي بودند وآنها شش تن ازامامان ما را مسموم کرده اند. آري او پس از قتل امام ابراز تأسف هم کرد وآن مصلحتي بود.

 

منابع‏

اعيان الشيعة، سيد محسن امين، ج 1

قاموس الرجال فى تحقيق رواة الشيعة، محمد تقى تسترى، قم، 1391 ه.ق.

تاريخ طبرى، 2509/3

وفيات الاعيان، 291/1

حلية الاولياء، 192/3

الامام الصادق و المذاهب الاربعة، اسد حيدر، نجف، 1383 ه.ق.

عمدة الطالب، ابن عنبه، 195

 

    

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 28 اسفند 1392 ساعت: 8:33 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,
نظرات(0)

زندگی نامه سعدی

بازديد: 591

W

موضوع :

زندگی نامه سعدی

تهیه و تنظیم :

محمد محمدزاده

استاد گرامی :

سرکار خانم حاجی زاده

 

زمستان 92

 

فهرست مطالب

مقدمه :3

ويژگي سخن سعدي.. 5

معرفي آثار6

معلمعات و مثلثات.. 6

گزيده اي از اشعار8

(بوستان)8

حكايات.. 8

غزليات.. 9

گلستان. 10

حكايات.. 10

منابع :15

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مقدمه :

شيخ مصلح الدين سعدي شيرازي يكي از بزرگترين شعراي ايران است كه بعد از فردوسي آسمان زيباي ادبيات فارسي را با نور خود روشن ساخت و او نه تنها يكي از بزرگترين شعراي ايران بلكه يكي از بزرگترين سخنوران جهان مي باشد . ولادت سعدي در سالهاي اول سده هفتم هجري حدودا در سال 606 ه.ق در شهر شيراز ميباشد.

خانواده اش از عالمان دين بودند و پدرش از كاركنان دربار اتابك بوده كه سعدي نيز از همان دوران كودكي تحت تعليم و تربيت پدرش قرار گرفت ولي در همان دوران كودكي پدرش را از دست داد و تحت تكفل جد مادري خود قرار گرفت .او مقدمات علوم شرعي و ادبي را در شيراز آموخت و سپس در دوران جواني به بغداد رفت كه اين سفرآغاز سفرهاي طولاني سعدي بود .او در بغداد در مدرسه نظاميه مشغول به تحصيل شد كه در همين شهر بود كه به محضر درس جمال الدين ابوالفرج عبدالرحمن محتسب رسيد و از او به عنوان مربي و شيخ يادمي كند.  پس از چند سال كه او در بغداد به تحصيل مشغول بود شروع به سفرهاي طولاني خود كرد كه از حجاز گرفته تا روم و بارها با پاي پياده به حج رفت . سعدي سفرهاي خود را تقريبا در سال 621 - 620 آغاز و حدود سال 655 با بازگشت به شيراز به اتمام رساند كه البته درخصوص كشورهايي كه شيخ به آنجا سفر كرده علاوه بر عراق ،شام ، حجاز كه كاملا درست بوده ،‌هندوستان ،‌غزنين ، تركستان و آذربايجان و بيت المقدس و يمن و آفريقاي شمالي كه ذكر كرده اند و اكثر اين مطالب را از گفته هاي خود شيخ استنباط نموده اند وليكن بنا بر نظر بسياري از محققين به درستي آن نمي توان اطمينان كرد بخصوص اينكه بعضي از آن گفته ها با شواهد تاريخي و دلايل عقلي سازگار نيست . شيخ شيراز دوستي محكمي با دو برادر معروف به صاحب ديوان يعني شمس الدين محمد و علاء الدين عطا ملك جويني وزراي دانشمند مغول داشته و آن طور كه از سخنان شيخ معلوم است او به تصوف و عرفان اعتقاد داشته و شايد در سلسله متصوفه داخل شده وهم چنين گفته اند كه محلي كه امروز مقبره او مي باشد خانقاهش بوده است .نكته مهمي كه بايد ذكر شود شهرت بسياري است كه اين شاعر بزرگ هم در حيات خود داشت و هم بعد از وفاتش كه البته اين نكته تازگي نداشته و در مورد شعراي ديگري نيز بوده است . اما آنچه كه قابل توجه و ذكر است اين است كه معروفيت سعدي فقط مختص به ايران نبوده حتي در زمان خودش به مرزهاي خارج ازا يرا ن مانند هندوستان ،آسياي صغير نيز رسيده بود و خودش در چند جا به اين شهرت اشاره داشته كه اين شهرت سعدي معلول چند خاصيت است اول اينكه او زبان شيواي خود را وقف مدح و احساسات عاشقانه نكرده ، دوم اينكه او شاعري جهانگرد بود و گرم و سرد روزگار را چشيده و تجارب خود را براي ديگران با زيبايي و شيريني بيان كرده و هم چنين وي در سخنان خود چه از نظر نثر و چه نظم از امثال و حكايات دلپذير استفاده نموده است و ديگر اينكه سعدي به شاعري شوخ طبع و بذله گو معروف است كه خواننده را مجذوب مي كند و همه اينها دست به دست هم داده و سبب شهرت او گرديده است .شيخ شيراز در دوران شاعري خود افراد معدودي را مدح كرده كه بيشتر اتابكان سلغري و وزراء فارس و چند تن از رجال معروف زمانش مي باشد و بزرگترين ممدوح سعدي از ميان سلغريان اتابك مظفر الدين ابوبكر بن سعد بن زنگي است كه سعدي در روزگار اين پادشاه به شيراز بازگشته بود و ممدوح ديگر سعد بن ابوبكر مي باشد كه سعدي گلستان را در سال 656 ه. ق به او تقديم مي كند و دو مرثيه نيز در مرگ اين شخص نيز سروده است و از ميان ممدوحان ، سعدي شمس الدين محمد و برادرش علاءالدين عطا ملك جويني را بيش از همه مورد ستايش قرار داده كه مدايح او هيچ شباهت به ستايشهاي ديگر شاعران ندارد چون نه تملق مي گويد و نه مبالغه مي كند . بلكه تمام گفتارش موعظه و اندرز است و متملقان را سرزنش مي كند و ممدوحان خود را به دادرسي و مهرباني و دلجويي از فقرا و ضعفا و ترس از خدا و تهيه توشه آخرت و بدست آوردن نام نيك تشويق و ترغيب مي كند .اين شاعر بزرگ در زماني دار فاني را وداع گفت كه از خود شهرتي پايدار به جا نهاد . سال وفات او را بعضي 691 ه. ق ذكر كرده اند و گروهي معتقدند كه او در سال 690 ه. ق وفات يافته كه مقبره او در باغي كه محل آن نزديك به سرچشمه نهر ركن آباد شيراز است قرار دارد. 

ويژگي سخن سعدي

مهمترين ويژگي سخن سعدي چه در نثر و چه در نظم فصاحت و شيوايي و شيريني كلام اوست و او توانست ازطرفي زبان ساده و فصيح استادان قبل را زنده كند و هم چنين خود را از قيد تصنعات عجيب كه درنيمه دوم قرن 6 و حتي در قرن 7 گريبانگير شعر فارسي شده بود رهايي بخشد . از خصوصيات شگفت انگيز سعدي در سخن ،آن دليري و شهامتي است كه در حقيقت گويي استفاده كرده است . در دوران مغول و جباران دست نشانده كه جز امارت و رياست و هوسراني چيزي در نظر نداشتند شيخ بزرگ حقايق را به صورت نظم و نثر بدون هيچگونه ترس و بي پرده آشكار بيان كرد و چنان فرياد كرد كه در هيچ عصر و زمان كسي به اين صراحت سخن نگفته و عجيب تر اينكه در همان هنگام تنها به صاحبان قدرت و حكومت نپرداخته بلكه از قاضي فاسد و صوفي دنيا دار و عبادت و رياضتي كه از روي صدق و صفا نبوده و نظر به خلق و مردم نداشته خودداري نكرده و به قول خود او در اين روزگار دوبار عمر كرده و تجربه آموخته و اينك تجربه را به كار مي برد و تمام اينها در سخنان شيرين و زيباي خود بيان مي كند.

معرفي آثار

آثار او به دو دسته منظوم و منثور تقسيم مي شود كه در آثار منثور او مشهورترين آنها كه شاهكار سعدي نيز مي باشد گلستان است . در آثار منظوم كه باز معروفترين و مشهورترين آنها بوستان مي باشد كه اين منظومه شعري در اخلاق و تربيت و وعظ و تحقيق سروده است و شامل 10 باب است كه عبارتند از 1- عدل 2- احسان 3- عشق 4- تواضع 5- وفا 6- ذكر 7- تربيت 8- شكر 9ـتوبه 10 مناجات و ختم كتاب ، كه شاعر تاريخ تمام شدن كتاب را در سال 655 ه .ق بيان كرده است كه اين كتاب را شاعر قبل از بازگشت به شيراز سروده و آن را به عنوان يك ارمغاني به شهر خود آورده است و هم چنين اين كتاب را به ابوبكر بن سعد بن زنگي تقديم كرده است

   2- مجموعه دوم ازآثار منظوم سعدي قصايد عربي است كه كمتر از 700 بيت است كه شامل: مدح ، نصيحت و يك قصيده مفصل در مرثيه المستعصم بالله است.

 3ـ مجموعه سوم شامل قصايد فارسي در موعظه و نصيحت و توحيد و مدح پادشاهان و رجال معروف زمان خود مي باشد

  4- چهارمين آثار او مرثيه هايي است كه شامل چند قصيده در مرگ مستعصم بالله و ابوبكر بن سعد بن زنگي و سعدبن ابوبكر و امير فخرالدين ابوبكر است و يك ترجيع بند بسيار معروف در مرثيه اتابك سعد بن ابوبكر

معلمعات و مثلثات 

6- ترجيعات 7- طيبات 8- بدايع 9- خواتيم10 ـ غزل قديم11- صاحبيه كه مجموعه اي است از بعضي قطعه هاي فارسي وعربي كه غالبا در مدح شمس الدين صاحب ديوان جويني است كه معروف به صاحيبيه است 12- مجموعه اي از اشعار هزل و دو مثنوي انتقادي شيرين و چند غزل و رباعي است .13- رباعيات 14- مفردات ، و كليات شيخ عنواني است كه به مجموعه آثار منظوم و منثور داده شده است كه تمام اين آثار را ابتدا خود شيخ جمع ‌آوري و مرتب نمود ولي بعد از وفات شيخ شخصي به نام علي بن احمد بن ابي بكر بيستون اين آثار را مرتب و تنظيم كرد . كتاب گلستان زيباترين كتاب نثر فارسي است و شايد بتوان گفت كه در سراسر ادبيات جهاني بي نظير است و داراي ويژگيهايي است كه در هيچ كتاب ديگري نيست . نثري است آميخته به شعر يعني براي هر شعر و جمله و مطلبي كه به نثر ادا شده يك يا چند شعر فارسي و گاهي عربي به عنوان شاهد آورده است  كتاب گلستان داراي 8 باب است كه عبارتند از :

1ـ در سيريت پادشاهان 2ـ در اخلاق درويشان 3ـ در فضيلت قناعت 4ـ در فوائد خاموشي 5ـ در عشق و جواني 6ـ در ضعف و پيري 7ـ در تاثير تربيت 8ـ در آداب صحبت .آثار منثور ديگر او عبارت است از : 1ـ مجالس پنجگانه ،‌كه شامل ذكر و مواعظ شيخ است . 2ـ رساله اي در پاسخ صاحب ديوان شمس الدين محمد جويني و جوابهاي شيخ است . 3ـ رساله اي در عقل و عشق كه سعدي به آن پاسخ گفته است .4ـ نصيحة الملوك كه نصايح الملوك هم گفته شده كه رساله اي است در باب سياست

 

 

 

گزيده اي از اشعار

(بوستان)

حكايات

چنان قحط سالي شد اندر دمشق كه ياران فراموش كردند عشق

چنان آسمان بر زمين شد بخيل كه لب تر نكردند زرع و نخيل

نجوشيد سرچشمه هاي قديم نماند اب جز آب چشم يتيم

نبودي به جز آه بيوه زني اگر بر شدي دودي از روزني

چو درويش بي رنگ ديدم درخت قوي بازوان سست و درمانده سخت

نه در كوه سبزي نه در باغ شخ ملخ بوستان خورده مردم ملخ

درآن حال پيش آمدم دوستي ازو مانده بر استخوان پوستي

و گرچه بمكنت قوي حال بود خداوند جاه و زر و مال بود

بدو گفتم اي يار پاكيزه خوي چه درماندگي پيشت آمد بگوي

بغريد بر من كه عقلت كجاست چو داني و پرسي سوالت خطاست

نبيني كه سختي بغايت رسيد مشقت به حد نهايت رسيد

نه باران همي آيد از آسمان نه بر مي رود دود فرياد خوان

بدو گفتم آخر ترا باك نيست كشد زهر جايي كه ترياك نيست

گر از نيستي ديگري شد هلاك ترا هست ،‌بط راز طوفان چه باك

نگه كرد رنجيده درمن فقيه نگ كردن عالم اندر سفيه

كه مردار چه بر ساحل است اي رفيق نياسايد و دوستانش غريق

من از بينوايي نيم روي زرد غم بينوايان رخم زرد كرد

نخواهد كه بيند خردمند ،‌ريش نه بر عضو مردم نه بر عضو خويش

يكي اول از تندرستان منم كه ريشي ببينم بلرزد تنم

منغص بود عيش آن تندرست كه باشد به پهلوي بيمار سست

چو بينم كه درويش مسكين نخورد بكام اندرم لقمه زهر ست و درد

يكي را به زندان درش دوستان كجا ماندش عيش در بوستان

غزليات

اي ساربان آهسته رو كارام جانم ميرود

وان دل كه با خود داشتم با دلستانم مي رود

من مانده ام مهجور از و بيچاره و رنجور ازو

پنهان نمي ماند كه خون برآستانم ميرود

محمل بدار اي ساروان تندي مكن با كاروان

كز عشق آن سرو روان گويي روانم ميرود

او ميرود دامن كشان من زهر تنهايي چشان

ديگر مپرس از من نشان كز دل نشانم ميرود

برگشت يار سركشم بگذاشت عيش ناخوشم

چون مجمري پر آتشم كز سر دخانم ميرود

با آن همه بيداد او و ين عهد بي بنياد او

درسينه دارم ياد او يا بر زبانم ميرود

باز آي و بر چشمم نشين اي دلستان نازنين

كه آشوب وفرياد از زمين برآسمانم مي رود

شب تا سحر مي نغنوم و اندرزكس مي نشنوم

وين ره نه قاصد ميروم كزكف عنانم مي رود

گلستان

حكايات

پارسايي را ديدم بركنار دريا كه زخم پلنگ داشت و به هيچ دارويي به نمي شد .مدتها درآن رنجور بود و شكر خداي عزوجل علي الدوام گفتي پرسيدندش كه شكر چه مي گويي ؟ گفت شكر آنكه به مصيبتي گرفتارم نه به معصيتي 

گر مرا زار بكشتن دهد آن يار عزيز تا نگويي كه در آن دم غم جانم باشد

گويم از بنده مسكين چه گنه صادر شد كو دل آزرده شد از من غم آنم باشد 

حكايت

درويشي را ضرورتي پيش آمد گليمي از خانه ياري بدزديد . حاكم فرمود كه دستش بدر كنند صاحب گليم شفاعت كرد كه من او را بحل كردم . گفتا به شفاعت تو حد شرع فرو نگذارم . گفت آنچه فرمودي راست گفتي وليكن هر كه از مال وقف چيزي بدزد قطعش لازم نيايد و الفقير لايملك هر چه درويشان راست وقف محتاجانست حاكم دست ازو برداشت و ملامت كردن گرفت كه جهان بر تو تنگ

آمده بود كه دزدي نكردي الا از خانه چنين ياري گفت اي خداوند نشنيده اي كه گويند خانه دوستان بروب و در دشمنان مكوب 

چون به سختي در بماني تن به عجز اندر مده

دشمنان را پوست بركن دوستان را پوستين

پادشاهي پسري را به اديبي داد و گفت اين فرزند توست تربيتش هم چنان كن كه يكي از فرزندان خويش اديب خدمت كرد و متقبل شد وسالي چند برو سعي كرد و به جايي نرسيد و پسران اديب در فضل و بلاغت منتهي شدند . ملك دانشمند را مواخدت كرد و معاقبت فرمود كه وعده خلاف كردي و وفا به جا نياوردي گفت بر راي خداوند روي زمين پوشيده نماند كه تربيت يكسانت و طباع مختلف 

گرچه سيم و رز زسنگ آيد همي در همه سنگي نباشد زرو سيم

بر همه عالم همي تابد سهيل جايي انبان مي كند جايي اديم

توانگر زاده اي را ديدم برسر گور پدر نشسته و با درويش بچه اي مناظره درپيوسته كه صندوق تربت ما سنگين است و كتابه رنگين و فرش رخام انداخته و خشت پيروزه درو به كار برده به گور پدر چه ماند خشتي دو فراهم آورده و مشتي در خاك بر آن پاشيده 

دروش پسر اين را بشنيد و گفت تا پدرت زير آن سنگهاي گران بر خود بجنبيده باشد پدر من به بهشت رسيده باشد 

خر كه كمتر نهند بر وي بار بي شك آسوده تر كند رفتار

مرد درويش كه با رستم فاقه كشيد

بدرمرگ همانا كه سبك بار آيد

وانكه در نعمت و آسايش و آساني زيست

مردنش زين همه شك نيست كه دشخوار آيد

به همه حال اسيري كه زبندي برهد

بهتر از حال اميري كه گرفتار آيد .

اول ارديبهشت، روز بزرگداشت سعدی؛ نابغه‌ای كه از عالي‌ترين آبشخورهای فرهنگی ايرانی - اسلامی سيراب شد و والاترين يادگاران را در عالم معرفت و انسانيت به بشريت پيشكش كرد، گرامی باد.

 

آرامگاه سعدی:

 در شیرازپس از پایان تحصیل در بغداد، سعدی به سفرهای متنوعی پرداخت که به بسیاری از این سفرها در آثار خود اشاره کرده‌است. در این که سعدی از چه سرزمین‌هایی دیدن کرده میان پژوهندگان اختلاف نظر وجود دارد و به حکایات خود سعدی هم نمی‌توان چندان اعتماد کرد و به نظر می‌رسد که بعضی از این سفرها داستان‌پردازی باشد (موحد ۱۳۷۴، ص ۵۸)، زیرا بسیاری از آنها پایه نمادین و اخلاقی دارند نه واقعی. مسلم است که شاعر به عراق، شام و حجاز سفر کرده است[نیاز به ذکر منبع] و شاید از هندوستان، ترکستان، آسیای صغیر، غزنه، آذربایجان، فلسطین، یمن و افریقای شمالی هم دیدار کرده باشد. سعدی در حدود ۶۵۵ قمری به شیراز بازگشت و در خانقاه ابوعبدالله بن خفیف مجاور شد. حاکم فارس در این زمان اتابک ابوبکر بن سعد زنگی بود که برای جلوگیری از هجوم مغولان به فارس به آنان خراج می‌داد و یک سال بعد به فتح بغداد به دست مغولان (در ۴ صفر ۶۵۶) به آنان کمک کرد.

 

نظرات دربارهٔ تاریخ تولد و وفات:

بر اساس تفسیرها و حدس‌هایی که از نوشته‌ها و سروده‌های خود سعدی در گلستان و بوستان می‌زنند، و با توجه به این که سعدی تاریخ پایان نوشته شدن این دو اثر را در خود آنها مشخص کرده‌است، دو حدس اصلی در تاریخ تولد سعدی زده شده‌است. نظر اکثریت مبتنی بر بخشی از دیباچهٔ گلستان است (با شروع «یک شب تأمل ایام گذشته می‌کردم») که بر اساس بیت «ای که پنجاه رفت و در خوابی» و سایر شواهد این حکایت، سعدی را در ۶۵۶ قمری حدوداً پنجاه‌ساله می‌دانند و در نتیجه تولد وی را در حدود ۶۰۶ قمری می‌گیرند. از طرف دیگر، عده‌ای، از جمله محیط طباطبایی در مقالهٔ «نکاتی در سرگذشت سعدی»، بر اساس حکایت مسجد جامع کاشغر از باب پنجم گلستان (با شروع «سالی محمد خوارزمشاه، رحمت الله علیه، با ختا برای مصلحتی صلح اختیار کرد») که به صلح محمد خوارزمشاه که در حدود سال ۶۱۰ بوده‌است اشاره می‌کند و سعدی را در آن تاریخ مشهور می‌نامد، و بیت «بیا ای که عمرت به هفتاد رفت» از اوائل باب نهم بوستان، نتیجه می‌گیرد که سعدی حدود سال ۵۸۵ قمری، یعنی هفتاد سال پیش از نوشتن بوستان در ۶۵۵ قمری، متولد شده‌است. اکثریت محققین (از جمله بدیع‌الزمان فروزانفر در مقالهٔ «سعدی و سهروردی») این فرض را که خطاب سعدی در آن بیت بوستان خودش بوده‌است، نپذیرفته‌اند. حکایت جامع کاشغر نیز توسط فروزانفر و مجتبی مینوی داستان‌پردازی دانسته شده‌است، اما محمد قزوینی نظر مشخصی در این باره صادر نمی‌کند و می‌نویسد «حکایت جامع کاشغر فی‌الواقع لاینحل است». محققین جدیدتر، از جمله ضیاء موحد (موحد ۱۳۷۴، صص ۳۶ تا ۴۲)، کلاً این گونه استدلال در مورد تاریخ تولد سعدی را رد می‌کنند و اعتقاد دارند که شاعران کلاسیک ایران اهل «حدیث نفس» نبوده‌اند بنابراین نمی‌توان درستی هیچ‌یک از این دو تاریخ را تأیید کرد.

 

وفات سعدی را اکثراً در ۶۹۱ قمری می‌دانند. ولی عده‌ای از جمله سید حسن تقی‌زاده احتمال داده‌اند که سعدی در حدود ۶۷۱ قمری فوت کرده‌است. محمد قزوینی در نامه‌ای به تقی‌زاده می‌نویسد که احتمالِ ۶۷۱ بسیار قوی است ولی آن را «خرق اجماع مورخین» و «باعث طعن» می‌داند.

منابع :

1 ـ رضازاده‌ شفق‌، صادق‌: تاريخ‌ ادبيات‌ ايران‌، شيراز، دانشگاه‌ پهلوي‌، 1354.

2 ـ زرين‌كوب‌، عبدالحسين‌: از كوچه‌ رندان‌، تهران‌، اميركبير، 1356.

3 ـ سايكس‌ سر، پرسي‌: تاريخ‌ ايران‌(جلد دوم‌)، ترجمه‌ محمدتقي‌ فخرداعي‌ گيلاني‌، تهران‌، دنياي‌ كتاب‌، 1363.

 

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 27 اسفند 1392 ساعت: 19:23 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

زندگی نامه ابوریحان بیرونی

بازديد: 921

فهرست مطالب

ابوریحان بیرونی.. 2

زندگى‌نامه. 2

آثار ابوریحان. 3

در زیر به معرفی تفکیک شده آثار ابوریحان می پردازیم :5

پژوهش‌ها5

پژوهش‌هاى زمين‌شناسى.. 7

نگارش‌ها8

نتیجه گیری :9

منابع :11

 

 

 

 

 

 

 

 

ابوریحان بیرونی

ابوريحان محمد بن احمد بيرونى(351-427 خورشیدی)، دانشمند برجسته‌ى ايرانى، در رشته‌هاى گوناگون دانش، رياضى، جغرافيا، زمين‌شناسى، مردم‌شناسى، فيزيک و فلسفه، سرآمد روزگار خود بود.

زندگى‌نامه

در 18 دى‌ماه 351 خورشيدى در شهرکاث، از شهرهاى ولايت خوارزم، به دنيا آمد. پدرش، ابوجعفر احمد بن على انديجانى، اخترشناس دربار خوارزم‌شاه در رصدخانه‌ى گرگانج بود و مادرش، مهرانه، پيشينه‌ى مامايى داشت. چنان که خود گفته است، پدرش را در پى بدگويى حسودان از دربار راندند و به ناچار در يکى از روستاهاى پيرامون خوارزم ساکن شدند و چون براى مردم روستا بيگانه بودند، به بيرونى شهرت پيدا کردند.

آشنايى بيرونى با امير نصر منصور بن عراقى باعث راه‌يابى او به دربار خوارزم‌شاه و مدرسه‌ى سلطانى خوارزم شد که امير نصر آن را بنيان‌گذارى کرده بود. اما پس از چند سال در پى فروپاشى حکومت خاندان آل عراق بر خوارزم، به رى و سپس گرگان رفت و کتاب آثارالباقيه را در آن‌جا به نام شمس المعالى قابوس وشمگير نوشت.

بيرونى بين 38 سالگی به خوارزم بازگشت و مدتى را در دربار ابوالعباس مأمون ابن خوارزم بزيست. در زمان شورش خوارزم و لشکرکشى سلطان محمود غزنوى به خوارزم در آن‌جا بود و سلطان محمود او را در بهار46 ساله گی اش به غزنه برد. بيرونى در لشکرکشى‌ها محمود به هندوستان همراه او بود و در اين سفرها با دانشمندان هندى آشنا شد و با آنان به گفت و گو نشست. زبان سانسکريت آموخت و اطلاعات لازم براى نگارش کتاب تحقيق ما للهند را فراهم کرد. بيرونى در 77 سالگى  در غزنه درگذشت.

 

 

 

آثار ابوریحان

آثار بیرونی درباره ریاضی اخترشناسی ، فیزیک ، گیاهشناسی ،  زمین شناسی ، جغرافیا ، کانی شناسی ( شناخت مواد معدنی ) و تاریخ و تقویم ملت هاست . بیرونی در آثار الباقیه ، با دقت علمی ، درباره ی  تقویم و گاهشماری عربی ، فارسی ، عبری و یونانی بحث کرده  و رویدادهای سیاسی و اجتماعی را با شرح تمدن ها و آداب و رسوم مردم در هم آمیخته است .  بیرونی در این کتاب به بسیاری از باورهای همگان درباره پدیده های طبیعی اشاره کرده و آنها را از نظر علمی و تجربی مورد بررسی قرار داده است برای نمونه مردم می گفتند که روز شانزدهم دی ماه هر سال همه آب های شور زمین به مدت یک ساعت شیرین می شود بیرونی این باور مردم را رد کرده و نوشته است چنین چیزی ممکن نیست ، خاصیت آب تنها بستگی به زمینی دارد که آب بر آن جاری است یا در آن انباشته شده است .

بیرونی در همین کتاب ، نخستین بار علت پدید آمدن چاه ها و چشمه هایی را که آب از آنها بالا می جهد شرح داده است . دانشمندان غربی ، قرن ها بعد به این موضوع پی بردند و درباره ی  این گونه چشمه ها و چاه ها ( چاه آرتزین ) توضیح علمی دادند .

بیرونی در مدتی که در هند بود چند کتاب با ارزش درباره ریاضی ،  فلسفه و پزشکی از سانسکریت به عربی ترجمه کرد ، طول و عرض جغرافیایی بعضی از شهرها و مناطق مختلف هند  را با روش اختراعی خود و استفاده از هندسه و مثلثات به دست آورد .

کتاب ” تحقیق ماللهند ” ،  تألیف بیرونی جامع ترین کتاب عصر قدیم درباره تاریخ فلسفه ، سنت ها و اوضاع احتماعی هند است . کار بیرونی برای نوشتن این کتاب ، بسیار دشوار بوده است . او گذشته از آموختن زبان سانسکریت ، کوشش بسیار در جمع آوری کتب هندیان کرد .

 

دانشمندان هندی از ترس سپاه غزنوی رو نشان نمی دادند .  بیرونی همه جا در جستجوی این دانشمندان بود تا با آنها گفتگو کند ، می خواست به یاری آنها دشواریهایی را که در فهم نوشته های بعضی از کتابهای هندیان برایش پیش آمده بود از میان بردارد ، بیرونی درباره روش تألیف ماللهند می نویسد :  ”  من کتاب را نوشتم بی آنکه بهتان و نسبت دروغ بر هندیان ببندم . گفته ها و عقیده های آنها را نقل می کردم اگر این سخنان در نظر مسلمانان ناخوش بیاید به آنها می گویم که این عقیده آنهاست زیرا این کتاب کتاب بحث و ستیزه جویی نیست تا در آن به رد کردن عقیده آنها بپردازم ، من می خواهم عقیده هندوان را چنانکه هست بیان کنم و شباهت های آن را با ملت های دیگر نشان بدهم . بیرونی در کتاب ماللهند منبع خبرها و کتابهایی را که از آنها استفاده کرده است نام می برد و  قسمتی از متن اصلی را در نوشته خود می آورد تا خواننده گفته او را صحیح بداند . “

بیرونی در کتاب قانون مسعودی بسیاری از عقیده های گذشتگان را درباره نجوم بررسی کرد و حرکت زمین به دور خورشید را امکان پذیر دانست ، بر این اساس محیط کره زمین را اندازه گیری کرد و نشان داد که پدیده هایی مانند شب و روز را با فرض حرکت زمین به دور خورشید ، می توان توضیح داد ، او نخستین دانشمند مشرق زمین است که درباره حرکت زمین به دور خورشید سخن گفته است .

پژوهش درباره خاصیت روش استخراج و وزن مخصوص فلزها و سنگ های گرانبها از کارهای برجسته این دانشمند است . بیرونی برای به دست آوردن وزن مخصوص فلزها و سنگهای گرانبها از دستگاههایی که بسیار استادانه ساخته شده بودند استفاده می کرد . با این دستگاه ها امکان داشت ،  حجم آبی را که بر اثر انداختن جسمی در آن جابه جا می شود اندازه گرفت . بیرونی با این روش ، توانست وزن مخصوص هجده  فلز و سنگ گرانبها را به دست بیاورد . وزن مخصوص هایی که بیرونی به دست آورده بود به آنچه امروز دانشمندان به دست می آورند بسیار نزدیک است . مثلا بیرونی وزن مخصوص طلا را  نوزده  و وزن مخصوص سنگ لاجورد را ۹۱/۳معین کرد . وزن مخصوص این مواد را امروز به ترتیب ۳/۱۹و ۹۱/۳معین کرده اند . بیرونی یک کتاب به زبان فارسی به نام ” التفهیم ” ،  نوشته است در این کتاب برای همه اصطلاح های نجومی که در آن زمان به زبانی عربی بود ، برابرهای فارسی آورده است . بیرونی با نوشتن این کتاب راه را برای به کار گرفتن واژه ها و اصطلاح های علمی در زبان فارسی باز کرد .  او کوشید تا موضوع های دشوار دانش اختر شناسی را برای ایرانیانی که با زبان عربی آشنا نبودند توضیح دهد .

بیرونی در زمینه ادبیات و نقد علمی نیز استاد بود ، برخی از آثار محمدبن زکریای رازی دانشمند و پزشک ایرانی را بررسی و نقد کرد . شش داستان نوشته است که یکی از آنها افسانه عاشقانه وامق و عذرا بوده است این شش داستان که ریشه های هندی و ایرانی داشته اند امروز در دست نیستند ؛ البته بیرونی این نوع آثار خود را جدی نمی گرفت و آنها را نوعی سرگرمی می دانست .

در زیر به معرفی تفکیک شده آثار ابوریحان می پردازیم :

پژوهش‌ها

از جمله‌ى پژوهش‌هاى بيرونى مى‌توان به اين‌ها اشاره کرد:

1. شرح‌شمار هندى

2. مجموع گندم‌هايى که به تصاعد هندسى در خانه‌هاى شطرنج گذاشته شود

3. تثليث زاويه و ديگر مسأله‌هايى که با پرگار و ستاره حل نمى‌شود

4. پايه‌ريزى روشى براى رسم کردن نقشه‌هاى جغرافيايى به نام قاعده‌ى تسطيح کره بر سطح مستوى

5. پژوهش در جرم مخصوص(چگالى) و تعيين دقيق جرم مخصوص 18 سنگ گرانبها و فلز

6. بيان علمى چاه‌هاى آرتزين بر اساس قانون ظرف‌هاى مرتبط

7. پژوهش‌هايى در حساب سال و ماه قوم‌هاى گوناگون

8. رصد ماه‌گرفت، خورگرفت، سياره‌ها و ستارگان

9. اندازه‌گيرى دقيق طول و عرض جغرافيايى چند شهر

10 ساختن ابزارهاى اخترشناسى و چند ابزار علمى ديگر

11. اندازه‌گيرى دقيق شعاع، قطر، محيط و مساحت زمين

12. تعيين فاصله‌ى بسيارى از شهرهاى آباد زمان خود


پژوهش‌هاى زمين‌شناسى

1. چگالى کانى‌ها. ابوريحان در کتاب الجماهر فى معرفه الجواهر به شرح فلزها و جواهرهاى قاره‌هاى آسيا، اروپا و آفريقا مى‌پردازد و ويژگى‌هاى فيزيکى ماند بو، رنگ، نرمى و زبرى حدود 300 نوع کانى و مواد ديگر را شرح مى‌دهد و نظريه‌ها و گفتارهاى دانشمندان يونانى و اسلامى را درباره‌ى آن‌ها بيان مى‌کند.

او چگالى‌سنج دقيقى اختراع کرد و چگالى کانى‌هاى شناخته شده را اندازه‌گيرى کرد. اندازه‌گيرى‌هاى او با اندازه‌گيرى‌هاى امروزى، که با ابزارهاى پيشرفته انجام مى‌شود، چندان اختلاف ندارد.

. چاه‌هاى آرتزين. بيرونى در آثار الباقيه درباره‌ى فوران آب از برخى چشمه‌ها و چاه‌ها چنين مى‌گويد: "اما فوران چشمه‌ها و صعود آب به سمت بالا، علتش اين است که خزانه‌ى آن از خود چشمه‌ها بالاتر جاى دارد، مانند فوران معمولى و گرنه آب هرگز به سوى بالا جز اين که منبع آن بالاتر باشد، نخواهد رفت بسيارى از مردم که چون علت امرى طبيعى را ندانند، به همين اندازه کفايت مى‌کنند که بگوييد الله اعلم، مطلبى را که ما گفته‌ايم انکار کرده‌اند و يکى از آنان با من به منازعه پرداخت البته ممکن است آب به قله‌ى کوه هم برود، به شرط آن که قله‌ى کوه از منبع و مخزن آب، پايين‌تر باشد."

3. اندازه‌گيرى قطر و محيط زمين. در کتاب قانون مسعودى نوشته است: " در سرزمين هند، کوهى را مشرف بر صحراى هموارى يافتم که هموارى آن همسان هموارى سطح دريا بود. بر قله‌ى آن محل برخورد ظاهرى آسمان با زمين، يعنى دايره‌ى افق را اندازه گرفتم که از خط مشرق و مغرب به اندازه‌ى اندکى کم‌تر از ثلث و ربع درجه، انحطاط داشت و من آن را 34 دقيقه محسوب داشتم. سپس از تفاع کوه را از طريق رصد کردن قله‌ى آن از دو نقطه الحجر اين قله، که بر يک امتداد بودند، اندازه گرفتم که مساوى ششصد و پنجاه و دو ذراع در آمد و چون حساب کردم، تقريبا 58 ميل درآمد و از اين‌جا به درستى اندازه‌گيرى منجمان مأمون اطمينان يافتم." او در پايان کتاب اسطرلاب، روش رياضى به دست آوردن شعاع، محيط، مساحت و حجم کره‌ى زمين ر شرح داده است.

4. پژوهش‌هاى ديگر. شرح گردش زمين به دور خودش؛ بيان اين که دره‌ى سند را بايد دريايى کهن دانست که با مواد رسوبى پر شده است .

نگارش‌ها

نوشته‌هاى ابوريحان را بيش از 153 دانسته‌اند که بيش‌تر آن‌ها به زبان عربى بوده و 115 اثر پيرامون رياضى بوده است. از ميان همه‌ى آثار بيرونى، فقط 35 اثر باقى مانده است. او کتاب‌هايى را نيز از سانسکريت به عربى ترجمه کرده و نامه‌نگارى‌هاى مشهورى با ابوعلى‌سينا داشته است. مهم‌ترين نوشته‌هاى او عبارت‌اند از:

1. آثار الباقيه عن قرون الخاليه؛ اين اثر به کوشش اکبر دانا سرشت منتشر شده است(انتشارات انجمن آثار ملى، 1353) . این کتاب از برجسته ترین و معتبر ترین کتب ایران شناسی کهن و آداب و رسوم ایرانیان باستان است که دین زرتشت در اوج رونق خود بوده است .

2. تحقيق ما للهند؛ اين اثر به کوشش اکبر دانا سرشت منتشر شده است(انتشارات ابن‌سينا، 1353)

3. قانون مسعودى

4. التفهيم لاوائل الصناعه التنجيم؛ اين اثر به زنده‌ياد جلال‌الدين همايى تصحيح و منتشر شده است(انتشارات بابک، چاپ سوم، 1362).

5. الجماهر فى معرفه الجواهر

6. تحديد نهايات الاماکن لتصحيح مسافات المساکن؛ اين اثر به کوشش احمد آرام ترجمه و منتشر شده است(انتشارات دانشگاه تهران، 1352).

7. تحرير استخراج الاوتار؛ اين اثر به کوشش ابولقاسم قربانى منتشر شده است(انتشارات انجمن آثار ملى، 1355).

 

 

 

نتیجه گیری :

در پایان باید متذکر شد که امروزه دنیا از بزرگی ابوریحان بیرونی و دیگر اندیشمندان ایرانی آگاه شده است . یونسکو سال 2007 را نیز به نام مولانا بلخی نام گذاری نموده است . سال 2003 نیز سال زرتشت فیلسوف نام گذاری شده بود . غرب به درستی می داند که ایران زادگاه فرهنگ و تمدن جهان است ولی از عنوان درست آن خودداری می نماید . ساخت فیلم موهن 300 آمریکا یا اسکندر ملعون و جعل نام خلیج فارس توسط انگلستان و آمریکا و اعراب و ادعای اعراب برای جزایر سه گانه ایران و برپایی نمایشگاه دروغین امپراتوری شیطانی ایران توسط انگلستان و . . . از این موارد متجاوزانه در جهت تغییر چهره تمدن ایران بر پایه دروغ است . یکی از معضلات فرهنگی کنونی ایران زمین سرقت مشاهیر و فرهنگ و تمدن ماست . شاید کوتاهی و سهل انگاری ما مهم ترین عامل چنین وقایعی باشد . ترکیه کشور همسایه ایران و به عبارتی امپراتوری متلاشی شده و متجاوز عثمانی که بارها کشور ما را مورد تاخت و تاز قرار داد , امروز دست بر روی مولانا عارف بزرگ ایرانی گذاشته است و مولانای بلخی را به دلیل آنکه در قونیه ترکیه وفات یافته است از مشاهیر ترک می خواند ! جای بسی شگرفی و کوته فکری است که حتی 1% بخواهیم مولانا را ترک نژاد از ملت عثمانی ها بخوانیم . زادگاه هر فرد معرف ملیت اوست . در ثانی مولانا کتابش را نیز به پارسی برای جهان باقی گذاشت و مایه تاسف است که کسانی بخواهند برای کشور مجهول الهویه خود که حتی تا پیش از عثمانی ها یکی از ایالات ایران بوده است امروز دست به سرقت فرهنگی و بزرگان ایران بزند . اساتید مولانا همگی هم مینهانش منجمله عطار و صائب تبریزی بوده اند و هیچ سنخیتی با ترکان عثمانی وجود ندارد . درست مانند این است که شخصی برای زندگی از ایران به کشور دیگری برود و پس از مدتی آنجا بدرود حیات بگوید و در پایان وی را از آن سرزمین بخوانند ! به هر روی این حرکات بی ثمر هیچ نتیجه ای به جز نشان دادن ماهیت پوچ این کشورها ندارد . امروزه نیز اعراب که خود را فاقد هرگونه تمدن و شهر نشینی و اندیشه می بینند دست بر روی بزرگان ایران زمین گذاشته اند و ابوریحان بیرونی و ابن سینا ایران را از مشاهیر عرب خوانده اند ! آری ما از ملت دون پایه و بدوی عرب انتظاری بیش از این نداریم و اگر ترکان عثمانی نیز بخواهند از تازیان پیروی کنند و برای خود ماهیت دروغین بسازند ملت ایران پاسخ آنان را خواهند داد . به هر روی بزرگان هر سرزمینی تا ابد جزوی از فرهنگ و تمدن آن سرزمین هستند و با چنین حرکات عوام فریبانه و مضحکی ریشه و تمدن کشوری بزرگ مانند ایران هرگز تغییر نخواهد کرد . شایسته است برای مقابله با این هجمه ضد ایرانی بیگانگان - دول وقت ایران با هر اندیشه و باوری که هستند با تمام قدرت با این حرکات مبارزه فرهنگی کنند . ایجاد دانشگاه با نام مولانای بلخی -ابوریحان بیرونی - ابن سینا فرهنگستان بنیاد ها و حتی نامه به سازمانهای جهانی برای یادآوری ایرانی بودن این بزرگان و برخورد با جاعلین این سرقت فرهنگی یکی از این راهکارهاست تا ملت ایران با فراموشی این بزرگان راه را برای متجاوزان فرهنگ و تمدن ایران نگشایند .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع :

1. مصاحب و همکاران، مقاله‌ى ابوريحان بيرونى، دايره‌المعارف فارسى(جلد اول)

2. معتمدى، اسفنديار. ابوريحان و ريحانه. انتشارات مدرسه‌ى برهان، چاپ اول 1380

3. حسينى، احمد. کانى‌ها. انتشارات مدرسه‌ى برهان، چاپ دوم 1382

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 27 اسفند 1392 ساعت: 19:18 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,
نظرات(6)

نقش اروپا در ادبیات امروز ایران

بازديد: 263

نقش اروپا در ادبیات امروز ایران

 

نخستین نشانه های تاثیر اروپا در ادبیات امروز ایران را می توان در تحولات این ادبیات در دوره ی بازگشت ادبی به سوی شاعران کهن و ماقبل کلاسیک ( مانند عنصری، فرخی و منوچهری) دید که با ایجاد نوع جدیدی از ملی گرایی عصر قاجار پیوند خورده بود (بر خلاف تصور عامه، پیدایش ایران به عنوان یک "دولت ملی" نه به دوره ی صفویه یا پیش از آن، بلکه به عصر قاجار برمی گردد).

در آن هنگام که شعر غنایی اروپا در مکتب های نئو رمانتیسم، رئالیسم، سمبولیسم و غیره مورد بررسی و تحلیل قرار می گرفت، ایران که سبک های گوناگونی را تجربه کرده بود، به نوعی نئوکلاسیسم برگشت که به جنبه های ناب و زیبای زبان تاکید داشت و برای ترجمه به زبان های اروپایی مشکل و به ذائقه ی اروپاییان نیز خوش نمی آمد. این مساله نه برای ایرانیان که تلفیقی از سبک های اروپایی و ایرانی را تجربه می کردند، بلکه بیش تر برای محققان اروپایی مسایل پیچیده ای را پیش کشید و در عین حال توجه و علاقه ی زیادی را در آنان برانگیخت.

ادبیات نوین ایران چندین سال پیش از انقلاب مشروطیت ظاهر گردیده بود، ولی جز غرق شدن در نظریات اجتماعی نتوانسته بود روشنگر راهی باشد. شعر نئوکلاسیک فارسی بدون آن که قالب های پذیرفته شده اش را از کف بدهد، سرشار از مفاهیم اخلاقی و اجتماعی شد. آثار منثور دارای طنزهای گزنده علیه حکومت مستبدانه بود و کوشش هایی را نیز در زمینه ی قصه های کوتاه و رمان ( که اغلب بدون جنبه ی هنری بودند) شامل می شد.

روزنامه ی قانون که شعار آن "وحدت، عدالت، پیشرفت" بود، در سال ١٢٦٩ش مخفیانه در لندن منتشر و به صورت قاچاق وارد ایران می گردید که سردبیر آن شاهزاده ی ماجراجو ملکم خان بود.

رمان ملازین العابدین مراغه ای با نام سیاحت نامه ی ابراهیم بیک و آثار عبدالرحیم طالبوف ار نمونه های نخستین نثر معتبر نوین ایران در زمینه ی مسایل اجتماعی بود. "سیاحت نامه ی ابراهیم بیک" را باید نخستین رمان زبان فارسی به شمار آورد. این کتاب اگر چه نخستین چاپش در مصر صورت گرفت و چاپ های دیگر آن بعدها در سال ١٢٨٤ش در کلکته و در سال ١٢٨٨ش در استانبول انجام شد، ولی در ایران از محبوبیت عامه برخوردار گردید. این اثر در سال ١٢٨٢ش به زبان آلمانی نیز ترجمه گردیده بود. زین العابدین موتمن نیز با نوشتن یک رمان تاریخی به نام آشیانه ی عقاب که رقابت میان خواجه نظام الملک وزیر سلجوقیان و حسن صباح رهیر اسماعیلیه را نشان می دهد به تجربه ی دیگری دست زد.

اهداف جدی این آثار اگر چه ارزش زیبایی شناسی ندارند، ولی بسیار گیرا و دلچسب هستند و با خواندن آن ها  محققان اروپایی گویی اثر یک برادر جوان حوش آینده ی خود را می خواندند.

همین احساس درباره ی رمان عبدالرحیم طالبوف با نام مسالک المحسنین صادق بود که در قالب یک سفرنامه که یادآور آثار جغرافیایی کهن است نوشته شده است. طالبوف ( که نامش را مدیون اقامت خود در تفلیس است) نمونه ای از یک ایرانی بود که در عین حالی که پیوند نزدیکی با جنبه های خوب "ایام گذشته" داشت، در راه اصلاحات نیز مشتاقانه جان فشانی می کرد.

نخستین رمان های طولانی تاریخی نیز مربوط به همین دوره است که از میان آن ها می توان انتقام خواهان مزدک را نام برد که در سال ١٢۷٩ش توسط صنعتی زاده نوشته شد و در سال ١٢٩٩ش منتشر گردید.

کانون این دوره ی آمادگی که تا کودتای رضا خان (١٢٩٩ش ) در آذربایجان قرار داشت و همان جا نیز مرکز نهضت انقلابی مشروطه بود، بعدها در تهران قرار گرفت که با نشریه ی انتقادی و طنزآمیز صور اسرافیل ( از سال ١٢٨٦ش به بعد) به سردبیری نویسنده و شاعر معروف علی اکبر دهخدا (با نام قلمی "دخو")  کانون پیشرو ادبی گردید.

علی اکبر دهخدا که در سال ١٢۵٩ش در یک خانواده ی قزوینی در تهران چشم به جهان گشوده بود، تحصیلات خود را در علوم سنتی اسلامی آغاز کرد و بعد ها پس از آن که تحصیلات خود را در اروپا به پایان رسانید، رییس مدرسه ی علوم سیاسی گردید. او پس از بازگشت از اروپا نشریه ی صور اسرافیل را راه انداخت و به نهضت آزادی خواهی پیوست. این نشریه پس از به توپ بستن مجلس به دستور محمد علی شاه ارتجاعی ( ١٢٨۷ش) توقیف شد ولی دهخدا سه شماره ی دیگر از آن را در سویس ( که به آن جا پناه برده بود) منتشر ساخت. او پس از آن که از سویس به استانبول آمد، نشریه ی سروش را در آن جا راه انداخت. دهخدا پس از تبعید محمد علی شاه و پیروزی مشروطه خواهان به ایران بازگشت و از سوی مردم کرمان به نمایندگی مجلس انتخاب شد. با آن که دهخدا تا سال ١۳۳۵ش زنده بود ولی مهم ترین آثارش همان نخستین مقالات او بودند که در بیست و دو شماره از نشریه ی صور اسرافیل به چاپ رسید. او بعدها آثاری در زمینه ی زبان شناسی ایران نوشت که مهم ترین آن ها عبارتند از امثال و حکم در چهار جلد و لغت نامه ی عظیم دهخدا. معروف ترین اثر او مجموعه ای از قصه های طنز آمیز با عنوان چرند و پرند است که در چند شماره از نشریه ی صور اسرافیل چاپ شد که دارای مطالب انتقادی جالبی از اوضاع نا به سامان ایام حکومت مستبدانه ی قاجار است.

نتایج کار ادبی برخی از شاعران دیگر نیز که متعلق به همین دوره ی پر آشوب مبارزات آزادی خواهی هستند بستگی به آن داشته است که آیا آنان تحت تاثیر اندیشه های اروپایی قرار داشته اند یا نه.

یکی از معروف ترین این شاعران عارف قزوینی است که در سال ١٢٦١ش چشم به جهان گشود. وی چون صدای خوبی داشت کار خود را با مداحی آغاز نمود، ولی پس از آن که راهی تهران شد، در آن جا به تن پروری پرداخت و به عیش و عشرت مشغول گردید. از این رو توسط ماموران قاجار دستگیر شد و شلاق خورد. وی سپس به سفر پرداختو در حالی که مدام در معرض خطر داشت، در ایران و در خارج از کشور به سر برد. در طی جنگ اول جهانی به طرفداری از ترکیه به مبارزه پرداخت و سپس افکار خود را تغییر داده و در سال ١٢٩۷ش به ایران بازگشت و طرفدار نهضت انقلابی آذربایجان شد و سپس با قیام کلنل محمد تقی خان پسیان در خراسان رابطه برقرار کرد و او را "نادر شاه جدید" خواند. وی در سال ١۳٠۳ش از جنبش جمهوری خواهی پشتیبانی کرد، ولی پس از آن که مشاهده کرد که این جنبش به پادشاهی رضا خان انجامید او را به عنوان فردی رهایی بخش پذیرفت و راه سکوت و عزلت در پیش گرفت و در سال ١۳١۳ش در گذشت.

نمونه ی معروف سبک عارف تصنیف است که او آن را با تلفیق الحان مختلف برای بیان مسایل سیاسی و اجتماعی به کار گرفت. دیوان او که به دلیل زندگی پرآشوب وی چاپ نشده بود، در سال ١۳٠۳ش در برلین منتشر شد. تصنیف های عارف که جمعیت عظیمی را به گریه وادار می ساخت به گونه ای است که به ترجمه نمی آید. و مطرح ساختن تصنیف به عنوان یک هنر که پیش از آن فقط در مجالس خوش گذرانی و خنده به کار می رفت، اگرچه کار مهم عارف بود، ولی برای احیای سبک اشعار مردمی نتیجه ی زیادی نداشت و پس از او پیروی نداشت، که شاید یکی از دلایلش این باشد که او هرگز به کشورهای اروپایی سفر نکرده و زبان اروپایی نیز نمی دانسته است.

ایرج میرزا (١۳٠٤- ١٢۵۳ش) شاه زاده و شخصیتی از جناح مخالف قاجارها بود که یا شیوه ای ساده و بسیار جالب شعر می سرود و پیروزی نیروهای مشروطه خواه را همراهی می کرد. او گرچه خود از عارف قزوینی به دلیل شعرهای اجتماعی و فرهنگی اش انتقاد کرد و طنزی علیه او سرود (عارف نامه)، ولی خود از آزادی زنان و به طور کلی آزادی خواهی طرف داری نمود. وی عربی و فرانسه را به خوبی می دانست و به دلیل آشنایی با زندگی و ادبیات اروپا پس از ترک کردن سبک کهنه، طرز خاصی به اشعار خود داد و چندان در سهولت بیان و سادگی گفتار هنرمندی کرده است که گاهی در نثر هم نمی توان تا آن درجه سادگی به کار برد.  معروف ترین شعر او شعر مادر است که برای ایجاد تعادل میان سادگی زبان و ماهیت جدی مفاهیم، از اشعار برجسته ی در ادبیات فارسی است. پس از این شعر، مثنوی زهره و منوچهر بی تردید متین ترین شعر ایرج است که موضوع آن را از ونوس و آدونیس  اثر ویلیام شکسپیر شاعر بزرگ انگلیسی گرفته است. عشق و دل دادگی زهره در این منظومه برخلاف بیش تر داستان های ایرانی، یک عشق آسمانی و عرفانی نیست، بلکه عشقی است زمینی و انسانی با تمام جمال و کمال طبیعی آن و گفت و گوی قهرمانان آن نمونه ی ممتاز سخن منظوم فارسی است (روان و رسا و سرشار از طنز و شوخی و شیرینی) و شاعر در این ابیات چهره ی اشخاص و اندیشه و احساسات آنان را همه جا با عباراتی ساده و موجز و وافی به مقصود تصویر کرده است و اثر او به دلیل همین سبک و صفات و مختصات تقریبن بی سابقه است.

از مهم ترین شاعران دیگر  این دوره که بانی تحولی در ادبیات فارسی گردیدند، باید از محمد رضا عشقی نام برد. او در سال ١٢۷٢ش در همدان به دنیا آمد و پس از فراگیری زبان فرانسه به مترجمی یک بازرگان فرانسوی مشغول به کار شد. وی در زادگاه خود نشریه ای به نام نامه عشقی منتشر ساخت. در طی جنگ اول جهانی به استانبول مهاجرت کرد و در همان جا نخستین اپرای ایرانی را با نام رستاخیز شهریاران ایران پدید آورد. این اپرا یک اثر ملی عاطفه برانگیز بر اساس مضامینی است که از حماسه ی کهن فردوسی استفاده کرده بود، یعنی قهرمانان ملی شاهنامه در صحنه ظاهر می شوند و برای شکوه باستانی از دست رفته ی ایران می گریند. عشقی در سال ١٢٩۷ش زمانی که هنوز در استانبول بود، شعر معروف خود نوروزی نامه را سرود که چون او در این شعر از قافیه ها نه به دلیل تلفظ شان، بلکه به دلیل ارزش فونیتیکی شان استفاده کرده است، از اهمیت زیادی برخوردار است و کاربرد عمومی بسیاری یافته است.

عشقی در سال ١۳٠۳ش شاهکار خود ایده آل عشقی را سرود که یک شعر روایی (منظومه) بود و از نظر شیوه ی جدیدی که در شعر و محتوای رئالیستی آن به کار گرفته بود اهمیت داشت. عشقی در این اثر که خود آن را "دیباچه ی انقلاب ادبیات ایران" می نامد، به جای این که از داستان های معروفی نظیر لیلی و مجنون و یوسف و زلیخا سود جوید، اغفال یک دختر ساده ی روستایی را به وسیله ی یک جوان ثزوتمند تهرانی (پرده ی اول) و خودکشی دختر (پزده ی دوم) و نقادی اوضاع اجتماعی آن روز ایران را از زبان پدر دختر (پرده ی سوم) به شعر درآورده است.

منظومه ی"ایده آل" و برخی دیگر از شعرهای عشقی را باید یکی از نخستین آزمایش های در راه انقلاب ادبی ایران بدانیم. عشقی یکی از کسانی است که سد محکم قواعد لازم الاجرای ادبیات منظوم ایران را شکسته و از مرزهای ممنوعه تخطی کرده و راه را برای اخلاف خود باز نموده است.

نه عشقی و نه عارف دموکرات پابرجایی نبودند و هیچ یک از آنان دورنمای روشنی از سیاست های دنیا در مد نظر نداشتند. هر دو گوینده به اهمیت قاطع و بی چون و چرای "فرد" باور داشتند و انقلاب خواهی آنان غالبن بی برنامه و بی هدف بود و جنبه ی کوفتن و ریختن و برانداختن داشت. میهن پرستی آنان گاه حتا منجر به اندیشه ی ایجاد ایران بزرگ (پان ایرانیسم) می شد و همین انحرافات و تزلزل عقیده بود که باعث گردید تا هر دو شاعر به اردوی سیدضیاء الدین طباطبایی، که با داعیه ی اصلاح امور دست به کار زده بود، بپیوندند. با همه ی این ها نمی توان انکار کرد که آثار آنان، اگر نتوانست آرزوهای آزادی خواهان ایران را در برقرار کردن حکومت قانون و اصلاح اساسی امور اجنماعی برآورد، بی تردید در بیداری مردم و کوشش آینده ی آنان در راه آزادی و رهایی از فشار داخلی و خارجی تاثیر فراوان داشته است.

ابوالقاسم لاهوتی ( ١٣٣۶- ١۲۶۶ ش) انگیزه های انقلابی را به گونه ای دیگر ارایه کرد. وی زندگی شعری خود را در همکاری با نشریات عصر انقلاب آغاز کرد. اشعار او در این نشریات نشانگر راه ملی گرایی ستیزگر او همراه با گرایش  ضدانگلیسی و طرفداری از عقاید سوسیالیستی است. این مسایل وی را به درگیری با افکار رسمی کشور کشاند، تا آن جا که راهی دادگاهش کردند و در سال ١۲۹۹ ش نیز به مرگ محکومش کردند، ولی او موفق گردید به استانبول فرار کند و در آن جا تحت شرایط بسیار سخت در سال ١٣۰۰ش با همکاری علی نوروز نشریه ی فارسی فرانسه پارس را منتشر ساخت. در این دوره تاثیر صابر، شاعر بنام قفقاز و سخنوران ترک نیز در اشعار او نمایان است.  وی پس از مدتی به میهن برگشت و با انقلابیون دیگر در قیام سال ١٣۰١ ش تبریز شرکت جست.

پس از شکست این قیام و اشغال تبریز توسط نیروهای حکومتی، این بار به اتحاد شوروی فرار کرد و در آن جا دوره ی جدید زندگی خود را آغاز کرد و به شاعر برجسته ای در تاجیکستان شوروی تیدیل گردید. اشعار غنایی و حماسی سرود که در آن ها از بیداری ملی تمجید می کرد. وی آثار متعددی را از ادبیات جهان ترجمه نمود و نقش فعالی در حیات فرهنگی و سیاسی ایران بازی کرد

دیوان او در سال روز شصتمین سال تولد شاعر در سال ١٣۲۵ش در مسکو به چاپ رسید. این دیوان با ۴۴۰ برگ دارای نمونه هایی از اشعار غنایی و سیاسی و نیز غزلیات او است که برخی از آن ها از نظر ظرافت و زیبایی با غزلیات شاعران کلاسیک برابری می کند.

لاهوتی که با دید فلسفی معینی سرشته شده بود، با استعداد درخشان، افکار خود را با قواعد روشنی بیان داشت. او نسبت به بحث و جدل هایی که درباره ی سبک قدیم و جدید برای معاصرینش مطرح بود بی اعتنا بود. وی برای مضمون های شعری خود گاه قالب سنتی و گاه قالب نو برگزیده است و رباعیات او از پیشروترین اشعار شاعران پیشرو زبان فارسی به شمار می آید.

در طی حکومت خودکامه ی رضا شاه (١۳٢٠- ١۳٠۳ش) که اصلاحات غرب گرایانه ی چشمگیری در ایران به راه افتاد، اگر عقاید لیبرالی که در ایران ریشه دوانید و توجه مردم را با شعارهای ملی گرایانه ی افراطی، به سوی شکوه و شوکت عصر داریوش و کوروش و مطرح کردن نژاد آریایی به خود جلب کرد، نبود، با جلب شدن نظر مردم به وضعییت طبقات بالای جامعه، این طبقات مسلمن حقوق ویژه ی خود را از دست می دادند.

در این دوره تاثیر و نفوذ فرهنگی غرب که از دهه های گذشته آغاز شده بود، هرچه بیش تر در ایران رخنه کرد و سبب ایجاد مکتب زیبایی شناسی، اگزیستانسیالیسم و غیره گردید. ادبیات در پس "هنر برای هنر" پنهان شد و سیاست را کنار نهاد. این تجربه ی جدید به صورت هدف به خدمت گرفته شد که البته برای شاعران و نویسندگان نسل جدید آن دوره خالی از فایده هم نبود.

در میان به ترین نویسندگان مکتب زیبایی شناسی و غیر سیاسی می توان از محمد علی جمال زاده پدر رئالیسم ایران ، صادق هدایت بزگ ترین قصه نویس ایرانی،  مرتضی مشفق کاظمی نویسنده و شاعر جوان آن دوره و رشید یاسمی شاعر معروف نام برد.

 یکی از رویدادهای ادبی که در گسنرش نثر نو فارسی اهمیت تاریخی داشت، چاپ کتاب کم حجمی از قصه های کوتاه با عنوان یکی بود یکی نبود بود که در سال ١٣٠٠ش در برلین به قلم مورخ و نویسنده ی جوان محمد علی جمال زاده در نشریه ی کاوه منتشر شد. هنگامی که این قصه ها برای نخستین بار به ایران رسید، با سردی برگزار شد، تظاهراتی نیز علیه نویسنده که جرات کرده بود از هموطنان خود انتقاد بکند به راه افتاد و حتا در برخی از نواحی این کتاب به آتش کشیده شد. همه ی این کارها دلیلی بود بر این که قصه های جمال زاده در حد خود یک انقلاب ادبی به راه انداخته است. گسترش عظیم نثر در آینده و نقش قصه ی کوتاه در این گسترش، این نظریه را تایید می کند.

سید محمد علی جمال زاده پسر سید محمد اصفهانی یکی از واعظان معروف و روزنامه نگاران عهد مشروطه و یکی از قربانیان غم انگیز افکار آزادی خواهی، در اصفهان به دنیا آمد. تعلیم و تربیت جمال زاده اصلن تعلیم و تربیتی اروپایی بود. در دبیرستان فرانسوی بیروت و سپس دانشکده ی حقوق لوزان و دیژن درس خواند و پس از پایان جنگ جهانی اول برای مدتی در برلین زندگی کرد و در شمار نویسندگان نشریه ی کاوه به نویسندگان مترقی آن کمک کرد و در آن جا بود که نخستین قصه های وی از جمله چندین اثر علمی درباره ی تاریخ و جامعه شناسی انتشار یافت.

جمال زاده با شش قصه ی نخستین کتابش سنگ بنای نثر طنزآمیز فارسی را پی نهاد. این قصه ها نوعی تلقی تازه و ستیزه جویی بی محابا با مبالغه ی شعر را روی دایره ریخت. نویسنده که به عنوان مورخ و جامعه شناس تربیت یافته بود، مسایل و روابطی را در شکل گسترده ای مطرح کرد. وی نه تنها از سیاسیون فاسد، شکارچیان بی چشم و رو و متظاهر صحبت کرد، بلکه از نظام و اوضاع اجتماعی نیز سخن به میان آورد و هرچند در طنز استثنایی وی هنوز سوسویی از انسانیت سعدی احساس می شود، ولی شیوه ی نویسندگی، سبک و طرز بیان او کاملن نو است. بیان فلسفی اش به زبان محاوره ای نزدیک شده و با اصطلاحات عامیانه زنده شده است.

مقدمه ی کتاب نیز که نویسنده بر قصه هایش نوشته است، از اهمیتی بنیادی برخوردار است. وی در این مقدمه نقش نثر را در ادبیات مورد بررسی قرار داده است و آن را به عنوان آزادترین طبقه ی ادبی نامیده و بر اهمیت هنری آن به عنوان یکی از زسانه های آموزشی و روشنگری پای فشرده است و بدین ترتیب بود که جمال زاده در برابر کهنه گرایان که نثر را تنها یک هنر به شمار می آوردند، در میان پیشروان ادبیات نو جای خود را باز کرد.

جمال زاده البته فعالیت های ادبی خود را در کسوت یک نویسنده ی قصه های کوتاه ادامه داد و در سال ١٣٢١ش هفت قصه ی دیگر نیز با عنوان عمو حسین علی که بیش ترشان به طور پراکنده در نشریات ادواری ظاهر شده بود، منتشر ساخت، ولیکن رمان های او بخش بزرگ تر حیات ادبی او را به خود اختصاص داده است. این رمان ها عبارت بودند از:

- دارالمجانین در سال ١٣٢٠ش

- قصه قصه ها

- صحرای محشر که رمانی خیالی است که با طنز آمیخته است و در آن آزادی مطلق انسان ها درخواست شده است که یادآور رادیکالیسم اسماعیلی است.

- راه آب نامه که مضمون آن پایان غم بار نیرنگ و حرص و آز انسان و داستان کوتاهی است از کوچه ی کوچکی در تهران

- قلتشن دیوان یکی از به ترین رمان های جمال زاده است که تهران را در دو دهه ی نخست سده ی بیستم با مهارت نقاشی کرده است. او در این قصه داستان یک شکارچی را بازگو می کند که جامعه برای همه ی کلاشی ها و کلاه برداری هایش پاداشش می دهد.

- آخرین آثار دوره ی جوانی جمال زاده در سر و ته یک کرباس و اصفهان نامه رخ می نماید که در آن او به مملکتش روی می آورد و با خردسالی خود خلوت می کند.

ترجمه های جمال زاده از زبان های فرانسوی، انگلیسی و آلمانی نیز دز نثر نو ایران از اهمیت بسیاری بر خوردار است. وی آثاری از برنارد دوسن پیر، دوده، آناتول فرانس، اسکاروایلد و شیلر ترجمه کرده است و آثار تاریخی، اجتماعی سیاسی و اقتصادی نیز از کارهای مهم او بود که از "مزدک " آغاز شد و به "بررسی وضع اجتماعی و اقتصادی " ایران پایان یافت.

از سال های بیست به بعد نویسندگان ایرانی که پیروان جمال زاده بودند، در رمان های خود به نقادی اجتماعی پرداختند. یکی از مضمون های اجتماعی که همراه با شناخت نظریات غربی وارد ایران شده بود، مساله ی زنان ایران و وضع اجتماعی آنان بود. برخی از نویسندگان نیز الگوهای خود را از میان نویسندگان احساساتی و اخلاق گرای سده ی نوزدهم فرانسه یافتند که الکساندر دومای پدر از پیشروان آن بود.

نخستین اثر از این نوع با عنوان تهران مخوف بود که در سال ١٣٠٣ش به صورت کتابی منتشر گردید. نویسنده ی آن شاعر جوان مرتضی مشفق کاظمی بود که از یاران نشریات برلین یعنی "ایزان شهر" و "فزنگستان" بود که بعد ها به نشریه ی "ایران جوان" پیوست و در آن ترجمه هایی از زبان فرانسوی را به چاپ رساند و این مساله سبک نویسندگی او را به شدت تحت تاثیر قرار داده بود. رمان تهران مخوف وضع نامساعد زنان ایران و جامعه ی فاسد و اوضاع اجتماعی آن را که زنان را وادار می ساخت تا به پست ترین مراحل اجتماعی یعنی به فاحشه خانه ها سقوط کنند، به طرزی واقعی توصیف می کند و خواننده از طریق صحبت در فاحشه خانه ها با داستان زندگی تعدادی از این زنان و دلایلی که آنان را به سقوط کشانیده است آشنا می شود. مضمون اصلی این داستان، عشق نامیمون قهرمان جوان قصه یعنی فرخ با مهین، معشوقه ی او است و در واقع داستان رمانتیکی است که یادآور قطعاتی از کنت مونت کریستو دوما است. اهمیت این اثر در این است که با این شکل، توجه جامعه ی آن روز ایران را به ضرورت یافتن راه حلی برای مساله ی زنان معطوف داشت.

 زشید یاسمی (١۳۳٠ -  ١٢۷۵ش) به جز شاعری، یکی از به ترین مورخان ادبی و در حقیقت کارشناس ادبیات کلاسیک ایران است و تک پژوهش های وی درباره ی ابن یمین و سلمان ساوجی شهرت دارد. از قلم او ترجمه ی جلد چهارم "تاریخ ادبیات ایزان" نوشته ی براون و نیز برخی از آثار ادبی جهان مانند "شاگرد بورژه" و "سرگذشت ورتر"  گوته و ترجمه های دیگری از شعر فرانسوی تراوش کرده است.

وی ابتدا در وزارت فرهنگ و سپس در وزارت دارایی و بعد در دبیرخانه ی دربار به کار اشتغال داشت و در همان ایام "جرگه ی دانشوری" را بنیاد نهاد که سپس به همت ملک الشعرای بهار به "انجمن دانشکده" مبدل شد. در این انجمن، با بهار و یاران او که سعید نفیسی، عباس اقبال، سید رضا هنری، ابراهیم الفت و دیگران بودند، همکاری نمود. مقالات مسلسل او به نام "انقلاب ادبی" که از فرانسه ترجمه می کرد، در مجله ی دانشکده جای مناسبی داشت. وی در سال ١۳١٢ش در سمت استادی کرسی تاریخ اسلام در دانشکده ی ادبیات و دانشسرای عالی تدریس می کرد و بعدها به عضویت فرهنگستان ایران در آمد و در سال ١۳٢٢ش همراه هیئتی با عضویت علی اصغر حکمت و ابراهیم پور داود به هند مسافرت کرد و در ١۳٢٤ش نیز به مدت دو سال برای مطالعه به فرانسه رفت. وی همچنین در افسانه سازی مهارت داشت و چون زبان های فرانسه و انگلیسی را می دانست و با ادبیات اروپایی آشنایی کافی داشت، افسانه های خود را از منابع اروپایی می گرفت (مانند داستان شیر و روباه و گرگ از لافونتن).

با وجود همه ی این ها رشید یاسمی در همه ی کوشش های خود، حتا در ترجمه ی منظوم از آثار شاعران غرب، به اصول تعالیم انجمن دانشکده که پیروی از طرز سخن استادان قدیم بود، وفادار ماند و سبکی میان خراسانی و عراقی اختیار کرد و به طور کلی یکی از حلقه های زنجیری است که سخن دیروز را به امروز می پیوندد.

وی سرانجام در روز چهارشتبه ١١ اسفندماه سال ١۳٢۷ش هنگام سخن رانی در تالار دانشکده ی ادبیات درباره ی تاثیر حافظ بر گوته سکته کرد و برای درمان به اروپا رفت و پس از بازگشت به ایران، در صبح روز چهارشنبه ١٨ اردیبهشت ماه ١۳۳٠ش چشم از جهان فرو بست.

صادق هدایت گرایش ویژه ای به استفاده از زبان محاوره ای و ویژگی های فولکلوری دارد که در نوشته های وی با نوعی فانتزی و تخیل به هم پیوسنه اند. ایرانیان متفق القولند که او یکی از بزرگ ترین نثرنویسان معاصر ایران است. او در سال ١٢٨٢ش در تهران به دنیا آمد و چند سالی را برای تحصیل در فرانسه گذراند. سفری هم به هند رفت تا درباره ی اسناد زرتشتی مطالعه نماید. این دوره، دوره ی احیای توام با زور و مصنوعی "ایران پیش از اسلام" بود که به مطالعات و بررسی های عده ای از محققان ایرانی مانند پور داود و غیره انجامید.

صادق هدایت که شناخت کاملی از زبان و فرهنگ فرانسه داشت، چندین مقاله، ترجمه، مقدمه و چندین اثر در زمینه ی ربان شناسی ایران و چندین قصه ی کوتاه، رمان و نمایش نامه نوشت. آغاز فعالیت ادبی او با اوج خودکامگی سلطنت رضا شاه هم زمان بود. از میان نویسندگان و گویندگان محبوب هدایت باید از خیام شاعر بدبین کلاسیک نام برد که نسل جدید آن دوره، اشعار او را با اوضاع و احوال عصر امروز تطبیق داده بودند. (هدایت خود مقاله ای در زمینه ی فلسفه ی خیام نوشت و منتشر ساخت). از نویسندگان خارجی نیز به کافکا علاقه داشت و درباره ی او نیز پیام کافکا را نوشت. اما باید گفت کافکا در اروپا نتیجه ی یک تکوین تاریخی بود که در وضعیت ایران که تازه از قرون وسطا سربلند کرده بود محلی از اعراب نداشت.

همگان برآنند که هنر هدایت دارای دو جنبه است: جنبه ی بدبینی و جنبه ی عرفانی که یکی از قصه های کوتاه او یعنی بوف کور نشانگر آن است. این قصه نخستین بار به صورت رونویسی شده در هند درآمد و بعدها به عنوان ضمیمه ی روزرنامه ی ایران منتشر شد و سپس در سال ١۳٢٠ش به صورت کتاب چاپ شد. خلاصه کردن این کتاب بسیار مشکل است. این کتاب داستان ماجراهای مبهم یک نقاش گوشه گیر و تریاکی و متنفر از انسان ها است تا آن جا که اگر تنها دوستش یعنی سایه ی خود را که خمیده و تیره در پشت سوسوی شمعی سوزان در روبه رویش قد کشیده، نداشت، نمی توانست چیزی بنویسد. او به سایه ی خود می گوید که چه گونه عشق خود را، تنها عشق خود را، تنها آرمان خود را، که سال ها به دنبالش بود و قبل از این که او را با دست های خسته و وارفته ببیند، تنها موضوع تکراری نقاشی های او بوده است، پیدا کرد و از دست داد ، یعنی دختری جوان با شاخه گلی در دست، ایستاده در کنار درخت سروی در کنار یک چشمه. ولی در این تابلو در کنار دختر جوان بختک او با روبانی پیچیده بر پیشانی ایستاده است. دختر جوان، پیرمرد و درخت سرو در تخیلات مختلفی رنگ می بازند و سرانجام خوبی آن ها محو می گردد و تنها بختک باقی می ماند. عشقی وحشت آور بر سرتاسر این داستان سایه افکنده و به صورت یک صحنه ی سوررئالیستی در آمده که هر آن تغییر می کند. با وجود بیگانه گرایی منخصر به فرد هدایت که با اگزیستانسیالیسم آکنده شده ( و کم و بیش در آثار هدایت جای پایی دارد) ویزگی های رئالیستی نیز با زبان محاوره ای و روزمره در نوشته های او رخ می نماید. این ویزگی در مجموعه های سه قطره خون (١۳١١ش)، سایه روشن (١۳١٢ش)، و سگ ولگرد (١۳٢١ش) جمع آمده است.

هدایت پس از سلطنت رضا شاه قصه ی اجتماعی حاجی آقا (١۳٢۵ش) را نوشت. حاجی آقا شخصیتی منفی در حیات امروز ایران است. او انسانی ریاکار و حیله گر است که از تقوا در او خبری نیست. وی به یک نظام اجتماعی کهنه ی کر و کور تعلق دارد که جوانان در آن ریشه ی تبه کاری ها و بی عدالتی ها را می بینند. هدایت در این قصه نقاب از روی جامعه ی کهن ایران برمی دارد و آن را به خوبی نشان می دهد. حاجی آقا این پیرمرد مفلوک که با انجام معاملات پست به ثروتی رسیده است، مثل گدایان زندگی می کند و بر سر راه خود به خانه عصایش را بر زمین می کشد و همیشه در حالی که فریاد و جیغ و داد زن و فرزندانش از درون خانه می آید، در هشتی رنگ و رو رفته ای می نشیند ( او هرگز وارد اتاق نشیمن نمی شود) و در همین هشتی است که او با شخصیت های گوناگونی که هدایت با مهارت تمام، حرکات و رفتار و وضع آنان را توصیف کرده است، دیدار می کند. صحبت های حاجی آقا با این افراد طبق شخصیت مخاطب او فرق می کند، تا روزی مردی که طرفدار حق است به هشتی او وارد می شود و آن چه را درباره ی حاجی آقا می اندیشد رک و پوست کنده بر زبان می آورد و او را در دنیایی از حیرت، نه پشیمانی، فرو می برد. سرانجام نیز روزی که حاجی آقا بیمار شده و در بیمارستان بستری است، خواب می بیند که مرده است و پیش فرشته ی حسابرس ادعا می کند که بی گناه است و حتا چیزی هم طلبکار می شود و از فضایلش سخن می گوید. ولی این کارش سودی ندارد و روح بی نوایش دور شهر گشتی می زند و آن چه را که انجام داده به چشم خود می بیند و می فهمد که چه گونه مردم فارغ از حضور طاقت فرسای او به زندگی خود ادامه می دهند. ولی همه ی این ها چیزی نیست جز یک رویا و خواب و هنگامی که حاجی آقا بیدار می شود بدون آن که خود را تغییر دهد به رندگی ادامه می دهد و در پایان داستان نیز وصیت می کند که دیگران از این زندگی پست و ریاکارانه پیروی کنند.

بدین ترتیب اگر چه هدایت پایگاه بسیار مهم و مفیدی را در تاریخ ادبیات معاصر ایران اشغال کرده است ولی هنگامی که از سطح بالایی به او و آثارش نگاه شود، اهمیت کم تری دارد و رئالیسم او و پیروانش تنها زمانی اهمیت پیدا می کرد که به جای "ایران باستان در مقابل ایران اسلامی" و "میهن پرستی شدید" در می یافتند که به ترین عناصر فرهنگ اسلامی ایران امروز را نیز می توان بدون آن که نیاری به تقلید از ناسیونالیسم عقیم اروپایی باشد، برای پیشرفت در مسیرهای گوناگون اجتماعی به کار گرفت.

یکی از شخصیت های برجسته در عرصه ی شعر ایران نیمایوشیج بود که پدر سبکی در ایران است که در اروپا از مدت ها پیش از آن جاری و معمول بود، ولی در ایران یک پدیده ی " نو " به شمار می رفت. نیما در سال ١٢۷٩ش در یوش، روستایی در استان مازندران چشم به جهان گشود، در مدرسه فرانسوی "سن لویی" درس خواند و بیش تر عمر خود را در زادگاهش به سر برد. کهنه گرایان او را به دلیل درهم ریختن ویژگی های قراردادی شعر و وزن مورد حمله قرار دادند و "چپ گرایان" او را متهم به فرمالیسم کردند. نظریات خود او درباره ی "هنر شعر" در نامه ای طولانی که او در سال ١۳٢٩ش به شاعر و نویسنده شین پرتو نوشته است، ابراز شده است.

او در این نامه معتقد است که عروض و قافیه اجزای جوهر اصلی شعر نیستند. شعر فریادی است برای بیان چیزی و بیان امکان دارد منظوم و موزون باشد ولی یک متن موزون و منظوم می تواند شعر نباشد.

نیما با رد وسایل کهن وزن و قافیه دانست که باید نظریه ی خود را در باره ی آهنگ عبارات شعری که مانند شعر اروپایی متکی بر بیان "احساسی و عاطفی" باشد پیاده کند. وی در این نامه تایید می کند که او نخستین کسی است که در ایران شعر سفید را متداول ساخته و در این زمینه از هگل نام می برد و نظریه ی او را مبنی بر این که شعر و زندگی همیشه در تغییر و تحولند می پذیرد. در افسانه که تاریخ ظهورش (دی ماه ١۳٠١ش ) را باید زادروز شعر نو فارسی دانست و یک گفت و گوی طولانی میان افسانه و عاشق است، ابیاتی برای ابراز نوع جدیدی از بیان احساسی عرضه شده و در خلال آن به حافظ و سنت شعر کهن نیز حمله شده است.

افسانه که جای پای شاعران رمانتیک فرانسه، به ویژه لامارتین و آلفرد دوموسه در آن نمایان است، نمودار تحولی در طرز بیان و ادراک هنری شمرده شد و غزل عاشقانه ی پرشوری از نوع جدید بود که با لحن و آهنگی سوررئالیستی سروده شده بود. این شعر از نظر مضمون زیاد پخته و از عیب هایی خالی نیست و با وجود سکته ها و جاهای سست و تاریک و ناملایم، در مجموع اثری بدیع و پر از تخیل و تمثیل است. محمد حسین شهریار گفته است که نیما پس از خواندن اهریمن اثز میخاییل لرمونتف شاعر روس تخت تاثیر آن واقع شد و منظومه ی افسانه را ساخت و از ترجمه ی سردار معظم خراسانی (تیمورتاش)، اگرچه ترجمه ی موفقی نبوده است، استفاده کرده است.

شعر نیما از نظر خصوصیات ذاتی خود شعر مردم نیست، بلکه از آن طبقه ی متوسط و طبقه ی روشنفکر است. به هر حال او در شعر معاصر ایران مقام والایی کسب نموده است و کار او با آن که برای اروپاییان چیز نوی در بر ندارد، برای ایرانیان دارای نوآوری هایی است و مباحث با ارزشی را موجب گردیده است. حقیقت این است که نیما در راه خود از دیگر کسانی که پیش از او  معایب شعرسازی به شیوه ی قدما را دریافته و در پی راه های نوی بودند و نمونه هایی نیز از شعرهای خود پیشنهاد کرده بودند، متجددتر نبود، اما آگاهی بیش تر او از لطایف زبان فارسی و آشنایی مستقیم ( نه از راه ترکی و عثمانی) با ادبیات فرانسه که بیان او را عاری از برخی لغات و عبارات و جمله بندی های نامانوس می کرد، به او این امکان را می داد تا دعاوی خود را با دادن نمونه های به تر و جالب تر اثبات کند.

نیما یوشیج در زمستان ١۳۳٨ش دلش هوای یوش کرد و خواست به آغوش طبیعت زادگاه خود بازگردد. در آن جا بیمار شد. او را به شهر آوردند و در یک شب سرد قلبش از کار باز ایستاد و روز بعد خاک ها را بر جسد کوچکی می ریختند که دنیای بزرگی را با خود می برد.

امروز که انعطاف فوق العاده ی زبان فارسی، هوش سرشار و شعور گیرنده ی مردم ایران و حضور یزرگ ترین شاعران و نویسندگان کلاسیک آنان، در کنار سنت های متنوع غربی به کار افتاده است، مساله ای که ادبیات نوین ایران به طوز اساسی دارد و با آن رو به رو است، یافتن وسایلی است برای محو فرق بین سبک جدید (که اغلب از نیاز واقعی و یا روند تحولات تاریخی ایران برنخاسته، بلکه به طور کلی جزو واردات اروپایی و غربی است) و سنت روشن و گیرا و سحرانگیز ادب فارسی، که اکنون دست در دست یکدیگر به موجودیت خود ادامه می دهند.

بگذارید امیدوار باشیم که آتشفشان خاموش روح ایرانی، همچون "دماوند" که بهار قصیده ای لطیف خطاب به او دارد، روزی غلیان خواهد کرد و بار دیگر همچون روزگاران کهن، گدازه های همیشه فروزانی به دنیای فرهنگ جهانی عرضه خواهد نمود. هر چند که این امید در باره ی کشوری مانند ایران که فردوسی ها، نظامی ها، سعدی ها و حافظ ها را تحویل ادبیات جهان داده است، فراتر از تنها یک امید معمولی است.

 

 

از : مجله ی East and West

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 27 اسفند 1392 ساعت: 19:15 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

زندگينامه شهيد امير سپهبد علي صياد شيرازي

بازديد: 307

زندگينامه شهيد امير سپهبد علي صياد شيرازي

امير سپهبد شهيد علي صياد شيرازي، فرزند «زياد»، در روز چهارم خرداد ماه سال 1323 در شهرستان «درگز» از توابع استان خراسان به دنيا آمد. پس از طي دوران طفوليت، در گرگان به دبستان «منوچهري» رفت و دوره متوسطه را تا سال سوم در دبيرستان‌هاي «هدايت» و «فخرالدين اسعد گرگاني» در شهرهاي شاهرود و گرگان طي نمود. در خرداد ماه سال 1342 از دبيرستان امير كبير در تهران در رشته رياضي ديپلم متوسطه گرفت و يك سال بعد در آزمون ورودي دانشكده افسري پذيرفته شد و به تحصيل علوم نظامي پرداخت. سه سال بعد، در مهر ماه سال 1346 با درجه ستوان دومي در رستة توپخانه فارغ‌التحصيل شد.

پس از فراغت از تحصيل در شيراز دوره رنجر و چتربازي را با رتبه عالي گذرانده، در اصفهان دوره تخصصي توپخانه را سپري و از سال 1348 به لشگر زرهي تبريز پيوست و خدمت رسمي خود را در نيروي زميني آغاز نمودد. اولين سمت او افسر ديده‌بان توپخانه و معاون آتشبار بود. اما تخصص در جنگ سرنيزه، مديريت علمي و مقتدرانه از سويي ايمان و اعتقاد قلبي به عنايات خاصه الهي حاصل از تمسك به نماز، عزتي را براي ستوان دوم جوان فراهم ساخته بود كه اقبال و ارادت ويژه سپهبد يوسفي- فرماندة لشگر تبريز- و ساير افسران و همكاران به او از نشانه‌هاي آن است. در پايان 9 ماه حضور وي در تبريز، لشگر مزبور منحل گرديد، علت اصلي آن فرماندهي لشگر بود كه به قول امير صياد: «فرمانده محكمي كه نه اعليحضرت مي‌گفت و نه هيچي.».

پس از انحلال لشگر تبريز در اسفند ماه سال 1349، به لشگر 81 زرهي كرمانشاه منتقل و در گردان 317 توپخانه به عنوان فرمانده آتشبار مشغول به خدمت شد. وي در همان سال اقامت در كرمانشاه 1350- با دختر عموي خود ازدواج نمود.

اوايل سال 1351 در آزمون اعزام به خارج دانش‌آموختگان دانشكده افسري شركت كرد و پس از قبولي براي تكميل تخصص توپخانه به آمريكا اعزام شد. وي دوره سه ماهه تخصص «هواسنجي بالستيك» را در شهر «فورت سيل» ايالت «اوكلاهما» با نمره عالي و احراز رتبه اول از ميان 20 افسر آمريكايي و ايراني به پايان رسانيد. پس از بازگشت به ميهن، در اواخر سال 1352 به اصفهان رفت و در دانشكده توپخانه مشغول تدريس گرديد و در كنار انجام وظايف نظامي و شغلي، به تدريس زبان انگليسي به طلاب حوزه علميه «حاج حسن امامي" مي‌پرداخت.

او همزمان شخصيت سياسي خود را نيز قوام بخشيد، ارتباط با شهيد كلاهدوز و اقارب‌پرست با توجه به عضويت ايشان در گروه مخفي ارتش از نمونه‌هاي فعاليت سياسي او در اصفهان است. وي به عنوان يك نظامي موضع كاملاً مشخصي نسبت به حركت امام خميني(ره) و انقلاب داشت، چنانكه به مدت سه روز از نوزدهم بهمن سال 57 تا شامگاه پيروزي انقلاب اسلامي(بيست و دوم بهمن) به اتهام تحريك جوانان و سربازان به شورش و آشوب در پادگان در بازداشت بود و در روزهاي پرالتهاب و حساس اوليه پيروزي انقلاب با همكاري آيات عظام «خادمي» و «طاهري» به سوق دادن اوضاع بسوي آرامش و امنيت ايفاي نقش نمود.

سروان صياد شيرازي از ابتداي پيروزي انقلاب تا مهر ماه سال 58 در اصفهان بود، در اين مدت با همكاري نيروهاي نظامي و دوستان انقلابي كه بعداً پاسدار شدند گروه سي نفره‌اي را تشكيل داده و به حفظ و حراست از پادگان پرداخت.  در مهر ماه سال 1358 اخبار ناگواري از كردستان مي‌رسيد، سقوط پادگان مهاباد و غارت تيپ، خصوصاً قتل‌عام 23 نفر از پاسداران كه در پانزدهم مهر ماه در حوالي سردشت توسط ضد انقلاب صورت گرفته بود. دكتر چمران، سروان صياد شيرازي و سرتيپ فلاحي فرمانده وقت نزاجا به بانه آمدند، تيمسار در بانه ماند و ساير نفرات با هليكوپتر به پادگان سردشت رفتند.

در مدت 17 روز حضور در منطقه سردشت با فرماندهي دكتر چمران 9 عمليات چريكي با موفقيت صورت گرفت، حضور وزير دفاع در صحنه نبرد انگيزه‌هاي مضاعفي براي خدمت بوجود مي‌آورد و نتيجه اين همكاري سلب آسايش و عقب‌نشيني نيروهاي ضد انقلاب مي‌گردد.

در زمستان سال 1358، قرارگاه عملياتي غرب در كرمانشاه با فرماندهي سرهنگ صياد شيرازي تشكيل شد. لشگر 81 زرهي كرمانشاه، لشگر 16 زرهي قزوين، لشگر 28 كردستان و تيپ 23 نيروي مخصوص و تعدادي از پاسداران انقلاب اسلامي هسته اصلي تشكيل قرارگاه بودند. شهيد ناصر كاظمي فرماندار پاوه و فرمانده سپاه آنجا نيز ارتباطي تنگاتنگ با قرارگاه برقرار نمود. اولين عمليات پس از تشكيل قرارگاه، آزادسازي مريوان و پاكسازي كليه محورهاي مراسلاتي به آن بود.

در همان ايام با بروز برخوردهاي سياسي در ميان مسئولين رده بالا (شهيد بهشتي و روحانيت با بني‌صدر) و كشيده‌شدن اين اختلافات به ميان مردم، قرارگاه عملياتي غرب با هدف متوجه ساختن مسئولين به مسايل كردستان اعلاميه‌اي صادر كرد و خواستار وحدت و يكپارچگي مسئولين و حمايت از مبارزات در كردستان شد.

بني‌صدر احساس كرد، قرارگاه در حمايت از شهيد بهشتي درآمده و بدين طريق نسبت به عزل سرهنگ از فرماندهي قرارگاه غرب مصمم شد و سرهنگ «عطاريان» معدوم را بجاي او منصوب كرد.

سرهنگ صياد به فرماندهي كردستان منصوب شد، اما عملاً به انزوا كشيده شده بود، «طرح والعاديات» را نوشت، اما رئيس جمهور موافقت نكرد.

در مدت 44 روز حضور در منطقه؛ شهرهاي «اشنويه» و «بوكان» آزاد و امنيت نسبي در شمال غرب كشور حكمفرما گرديد. صحنه اصلي جنگ در خوزستان هدف اصلي و اساسي عراق - در جريان بود، آبادان نزديك به يك سال در حال محاصره و در شرف سقوط بود. نيروهاي عراقي به شرق كارون نفوذ نموده و در حال تحكيم موقعيت و پدافند بودند، پنجم مهر ماه سال 1360 يعني تقريباً يك سال پس از آغاز تجاوز عراق، اولين عمليات آفندي بزرگ ارتش جمهوري اسلامي ايران بنام «ثامن الأئمه» به اجرا درآمد. در يك شورش برق‌آسا، در مدت دو روز شكست سختي به نيروهاي متجاوز وارد شد و با انهدام كامل لشگر 3 زرهي عراق در شرق كارون محاصره آبادان را در هم شكستند و روياي رژيم بغداد را براي تصرف آبادان و كنترل آب راه اروندرود براي هميشه نقش بر آب شد.

پس از اجراي موفقيت‌آميز عمليات ثامن‌الأئمه، جمعي از فرماندهان عالي رتبه نظامي از جمله سرتيپ فلاحي جانشين ستاد مشترك ارتش، سرهنگ فكوري فرمانده نيروي هوايي، سرهنگ نامجوي وزير دفاع، سرگرد يوسف كلاهدوز، قائم مقام عملياتي سپاه پاسداران و محمد جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر، در حالي كه با يك فروند هواپيماي «سي130» از خوزستان به تهران باز مي‌گشتند در اثر سانحه سقوط هواپيما به شهادت رسيدند.

با شهادت فرماندهان عالي رتبه، تغييراتي در كادر بالاي ارتش بوجود آمد و با انتصاب «سرتيپ ظهيرنژاد» فرمانده وقت نيروهاي زميني به رياست ستاد مشترك، سرهنگ توپخانه علي صياد شيرازي به فرماندهي نيروي زميني منصوب شد.

اينك او پس از آزادسازي اشنويه و بوكان و برقراري امنيت در مناطق آشوب‌زده شمال غرب كشور با انتصاب به فرماندهي نزاجا به عنوان نخستين اقدام فوري، «قرارگاه مشترك ارتش و سپاه» را در اهواز تشكيل داد و بر مبناي تدبير كلي و طرح ابلاغي مبني بر اجراي عمليات در خوزستان بررسي‌هاي مقدماتي را آغاز نمود.

عمليات طريق‌القدس در شامگاه هشتم آذر سال 1360 در منطقه عمومي بستان آغاز گرديد و پس از چهار شبانه روز حمله همه‌جانبه زميني و هوايي شهر بستان و حدود 600 كيلومتر از مناطق اشغالي آزاد و ارتباط ميان نيروهاي دشمن در شمال و جنوب قطع گرديد و رزمندگان اسلام به مرزهاي بين‌المللي در منطقه «شيب» و «هورالعظيم» رسيدند.

حركت به سوي خرمشهر از مناسب‌ترين محور يعني جاده خرمشهر به اهواز و شرق آن يعني «رودخانه عرايض» آغاز شد. از سپاه پاسداران تيپ 27 محمد رسول الله (ص)، تيپ 14 امام حسين (ع)، تيپ 8 نجف اشرف و از ارتش تيپ يك لشگر 21 حمزه سيدالشهداء به فرماندهي سرتيپ «شاهين‌راد» و تيپ سه از لشگر 77 خراسان ،حضور داشتند.

دهم ارديبهشت ماه، مرحله نهايي از دو محور آغاز شد. شهيد جاويد الاثر «احمد متوسليان» و شهيد «خرازي» نقش بسزايي در پيش‌روي نيروها داشتند. شهيد خرازي با اجازه مستقيم فرمانده نيروي زميني با هفتصد نفر به خونين شهر حمله كرد و در نهايت خونين شهر در ساعات اوليه صبح روز سوم خرداد ماه سال 1361 آزاد شد.

عمليات رمضان در 22/4/61 انجام و سه قرارگاه فجر، فتح، نصر؛ حملات موج‌گونة شبانه اي را به سوي بصره انجام دادند، عراق براي اولين بار از دفاع متحرك استفاده نموده و با توجه به اينكه در خاك خود دفاع مي‌كرد و از تانك پيشرفته «تي 72» بهره مي‌برد، توانست پس از تحمل تلفات بسيار پدافند نموده و در نهايت خلاء بوجود آمده در جناح شمالي نيروهاي ايراني، عراق را از بزرگترين شكست نظامي نجات دهد.

پس از عمليات رمضان، ارتش و سپاه پاسداران در سراسر جبهه‌ها اقدام به تقويت نيرو و تجديد سازماندهي و تجهيز قوا نمودند، پس از سه ماه در نهم مهر سال 61 عمليات هجومي جديدي به نام «مسلم بن عقيل(ع)» با فرماندهي فرمانده نيروي زميني در محور «سومار» آغاز شد، اين عمليات يك آفند ضربتي پر توان بود و دو يگان ضربتي ارتش و سپاه هسته اوليه آن بودند، تيپ 27 محمد رسول الله نيز به فرماندهي سردار رشيد اسلام شهيد «حاج ابراهيم همت» حضوري فعال داشت.

تصرف ارتفاعات مشرف بر منطقه استراتژيك و رزمي و اخراج كامل دشمن از منطقه سومار حاصل اين حمله بود. پس از عمليات بدر و در اوايل سال 1364 با تصويب شوراي عالي دفاع، سازمان ارتش و سپاه جدا شد و مقرر گرديد، هر يك از دو نيرو با اختيار تام، عمليات مستقل انجام دهند.

در اين مقطع نيز (تابستان سال 1365) فرمانده نيروي زميني همراه با حركت كلي نظام مقدس جمهوري اسلامي در مواجهه با دشمن به عنوان عنصري تعيين‌كننده و ركن اصلي طراحي و اجراي عمليات مطرح بود.

به هر حال فرمانده لايق نيروي زميني، پس از حدود 5 سال انجام وظيفه در مسئوليت خطير فوق در تير ماه سال 1365 از سمت خود استعفا داد و بلافاصله با پيشنهاد آيت الله العظمي خامنه‌اي - رياست جمهوري وقت- و تصويب رهبر فقيد انقلاب به سمت نمايندگي حضرت امام(ره) در شوراي عالي دفاع منصوب شد.

در روز 18 ارديبهشت ماه 1366 به همراه تعداد ديگري از فرماندهان ارتش با پيشنهاد رئيس شوراي عالي دفاع و موافقت امام (ره) به درجه سرتيپي ارتقاي مقام يافت.

اگر چه تا پايان جنگ تحميلي، تنها موضوع جنگ و حضور مستمر و مفيد در جبهه در انديشه صياد شيرازي دور مي‌زد، اما عمده فعاليت شاخص نظامي او در پايان جنگ و درگيري با ضد انقلاب در عمليات «مرصاد» شكل گرفت.

او ضد انقلاب را از كردستان مي‌شناخت، ضد انقلاب نيز شناخت خوبي از او داشت او همان افسري بود كه قبل از آغاز جنگ مانع از تجزيه كردستان شده بود و در نهايت علت اصلي شهادت او همان؛ مبارزات و ضربات مهلكي بود كه بر پيكره ضد انقلاب وارد آورده بود.

پس از پذيرش هوشيارانه قطعنامه 598 سازمان ملل از سوي حضرت امام(ره) به تشخيص مصلحت ايشان، عراق با منافقين مسلح همراه شده و در تاريخ 5/3/1367 از طريق سر پل ذهاب به طرف شهر «كرند» حركت نمود.

سرتيپ صياد شيرازي سريعاً خود را به كرمانشاه رسانده و با فعال نمودن هوا نيروز و سازما‌ندهي نيروها و طراحي عمليات به همراه فرماندهان سپاه به مقابله با منافقين برخاست و در عمليات مرصاد نقش فوق‌العاده‌اي در پيروزي نهايي ايفا نمود. انهدام منافقين و شكست دشمن، فصل شيريني از پايان هشت سال جنگ بود.

ايران در مقابل نيمي از ارتش دنيا در پوشش حزب بعث، به شكل قهرمانانه‌اي از مرزهاي تاريخي خود دفاع نمود، انقلاب در جنگ صدور يافت، مظلوميت ايران انقلابي در جنگ ثابت شد، پرده از چهره تزوير جهانخواران برداشته شد و ايران دوستان و دشمنان خود را شناخت.

بعد از پايان جنگ تحميلي سرتيپ صياد شيرازي در كميسيون‌هاي شوراي عالي دفاع نقشي فعال داشت، به طور جامع و علمي به مسايل اساسي مرتبط با نيروهاي مسلح و دفاع مقدس پرداخته و با مطالعه و تحقيق راهكارهاي مناسبي در رابطه با بهبوديافتن وضعيت دفاعي و تجهيز يگانهاي مختلف ارتش ارائه مي‌نمود، حضور او در شورا باعث تحرك و پويايي مجموعه شد، از جمله مواردي كه به پيشنهاد او جلسات متعدد و اقدامات مثبتي در سطح نيروهاي مسلح صورت گرفت كه مي‌توان به طرح راهبردي كلي نظام درباره منافقين در چگونگي برخورد با آنان و نيز بهبود بخشيدن به وضعيت دفاعي و عمراني جزاير و سواحل مناطق دريايي و مسايل كردستان اشاره كرد.

شهيد صياد ضمن تدريس در دانشگاه افسري و مشورت با محققين حوزه و دانشگاه سعي در بررسي تطبيقي جنگ تحميلي و جنگ‌هاي صدر اسلام داشت و به طور جدي در اين رابطه به تحقيق پرداخت و در عين حال خواستار ثبت تاريخ انقلاب و جنگ تحميلي بود و هيأت معارف جنگ در همين راستا توسط ايشان تاسيس گرديد.

سرتيپ صياد شيرازي در مهر ماه سال 1368به درخواست رئيس ستاد فرماندهي كل نيروهاي مسلح و موافقت مقام معظم رهبري به «معاونت بازرسي كل نيروهاي مسلح» انتخاب گرديد و در شهريور ماه سال 1372 با حكم فرمانده معظم كل قوا به سمت «جانشيني رئيس ستاد كل نيروهاي مسلح» منصوب شد و در 16 فروردين 1378 همزمان با عيد خجسته غدير خم به دست مقام معظم رهبري به درجه سرلشگري نايل آمد.

سرانجام در روز بيست و يكم فروردين ماه 1378 در مقابل درب منزل مسكوني خود در تهران مورد هدف عناصر ضد انقلاب قرار گرفت و به فيض شهادت نائل آمد.

در نگاهي اجمالي به شخصيت شهيد صياد شيرازي، مجموعه‌اي كاملاً منسجم از فراهم آمدن خصايل الهي موجد يك انسان كامل ديده مي‌شود، او از نظامي بودن، شيعه بودن، ايراني بودن و بسيجي بودن چيزي كم نداشت.

بدون ذره‌اي تلاش براي مطلع‌شدن، بدون كوچكترين ادعايي براي بودن و بدون حتي اشاره‌اي به افتخارات و 70 درصد جانبازي پهلوانانه. انسان متعهدي كه براي ساختن جهان‌بيني كلي خود نسبت به جهان هستي حداقل 25 سال وقت گذاشت، مطالعه كرد و محاسبه نمود. انقلاب اسلامي و امام گمشده ايدئولوژي او بودند و با يافتن آنها به يقين رسيد و مخلصانه تا آخرين لحظه حيات، مجاهدت نمود.

صياد شيرازي با حمايت از پاسداران انقلاب، شركت دادن ايشان در مسايل نظامي و آموزش تخصص‌هاي لازم بستر اصلي تشكيل قطب نيرومند نظامي ديگري بنام «سپاه پاسداران انقلاب اسلامي» از ايران بعد از انقلاب را فراهم ساخت.

يكي از روحيات خاص شهيد، گرايش به وحدت و پرهيز از اختلافات بود، او اين اعتقاد را در كليه شئون زندگي خود سرايت داده بود، در بُعد نظامي و در زمان جنگ هدف او در كنار هم جنگيدن رزمندگان بود و در نهايت ثابت شد كه هر عملياتي كه وحدت قلبي و همراهي ارگانيكي در نيروها تحت فرماندهي مطلع واحد وجود دارد، فتح بهمراه خواهد داشت.

در راستاي همين پرهيز از اختلاف، شهيد صياد بعد از جنگ تحميلي نيز هيچ‌گاه وارد احزاب و گروه‌هاي سياسي نشده در خط واحد ولايت بود.

در باب امور فرهنگي و اجتماعي چنانكه از خاطرات نزديكان و يادداشت‌هاي خود او بدست مي‌آيد؛ وي در عين مشغله كاري فراوان با برنامه‌ريزي مناسب به مطالعه تفاسير قرآن مجيد و مطالعات علمي و اجتماعي پرداخته و حداقل هفته‌اي يك بار به ديدار علما مي‌رفت. كمك به خانه و خانواده، ترتيب فرزندان با تزريق روحيه اعتماد به نفس و آموزش عملي اصول و مباني عاليه و اصيل اسلامي در سرلوحه برنامه‌هاي او بود.

شهادت :

 

شهید امير سپهبد علي صياد شيرازي در بامداد 21 فروردين 1378، امير سپهبد علي صياد شيرازي در حال خروج از منزل، به وسيله ي منافقين مسلح در پوشش رفتگر، در برابر ديدگان فرزندش به شهادت رسيد و منافقين كوردل، رسماً اقدام به اين جنايت هولناك را به عهده گرفتند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 27 اسفند 1392 ساعت: 19:05 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1554

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس