
بعد اخلاقى ـ تربيتى حماسه عاشورا و دستاوردهاى آن
خبرگزاري فارس: در اين نوشتار, سعى بر اين است تا به بخشى از دستاوردهاى اخلاقى وتربيتى حماسه جاويدان عاشورا اشاره شود.
ماجراى عاشورا نمايش عالى ترين و زيباترين حماسه هاست. شمع وجود امام حسين(ع) پروانه هايى را به گرد خود جمع كرده بود كه سر از پا نمى شناختند و در راه عشق به معبود, هر نيشى را نوش مى دانستند و با فداكارى بى نظير و ايمان بى بديل خود, جامعه بشرى را از لحاظ سازندگى سربلند كردند و ملكوتيان را در برابر خود به تعظيم واداشتند.
اين واقعه ـ كه در كم ترين زمان و با فداكارى افراد معدودى رخ داد ـ هميشه به عنوان ((انقلاب بزرگ)) بر تارك تاريخ بشر مى درخشد. همه طبقات تلاش كرده اند تا با بررسى و تحليل وقايع, نوعى با آن ارتباط برقرار كنند. انديشمندان بسيارى از اديان, مكاتب, فرقه ها و نژادهاى مختلف درباره اين رخ داد عظيم سخن گفته اند و هر يك در خور شإن و مقام علمى و اجتماعى خود, آموزه هايى از آن را براى مخاطبان به ارمغان آورده اند.)
آنچه بيش از همه, حادثه كربلا را پرفروغ و سازنده جلوه مى دهد, توجه به بعد ((اخلاقى و تربيتى)) آن است كه در ضمير انسان ها تإثير شگفت انگيزى داشته است و بسيارى از آنها را متحول و انقلابى ساخته و جلو خودكامگى بسيارى از زمامداران فاسد را گرفته است.
اگر حماسه عاشورا رخ نمى داد, بدون شك هيچ نهضت اسلامى ديگرى به وقوع نمى پيوست و خودكامگى زمامداران فاسد افزون تر مى شد. در نتيجه, رشد جوامع اسلامى با خطرات جدىترى روبه رو شده و مكتب ((انسان ساز)) اسلام تعطيل مى شد, اما تإثير حماسه حسينى در بيدارى سياسى و شور انقلابى مردم به اندازه اى عميق بود كه سلاطين پرقدرت و كم شعورى مانند متوكل عباسى ناچار مى شدند براى تحكيم پايه هاى حكومتشان و جلوگيرى از رشد و تعالى جامعه مسلمين, با كشته آن حضرت بجنگند و تبليغات مسمومى بر ضدش به راه اندازند;(3) چنان كه اقدامات شديدى براى خاموش كردن مشعل هدايت كربلا به عمل آوردند, اما جذابيت اين واقعه سرنوشت ساز در ضمير حق پرست مردم به صورت مقدس و هدايت بخش استوار مانده و به نقش اساسى اش ـ كه هدايت و نجات جامعه بشرى و تربيت شاگردان است ـ هم چنان ادامه مى دهد. در اين نوشتار, سعى بر اين است تا به بخشى از دستاوردهاى اخلاقى وتربيتى حماسه جاويدان عاشورا اشاره شود:
1. الگو دهى
در نظام تربيت اسلامى يكى از عوامل موثر در شكل گيرى شخصيت مذهبى افراد, الگوپذيرى از اسوه هاى دينى است. تاريخ اجتماعى بشر نشان داده است كه در صورت عدم وجود الگو در يك جامعه انسانى, افراد در زندگى ظاهرى, عقلى و ايمانى خويش سرگردان و حيران مى مانند. جامعه اى كه مى خواهد نسلى توانمند, پويا, موثر و پرصلابت تربيت كند, احتياج به الگوهاى جاويدان دارد.
يكى از جلوه هاى تربيتى و انسان ساز حادثه كربلا ((الگودهى)) آن است. اين خصيصه چنان عيان است كه حتى بزرگان غير مسلمان را نيز به اعجاب و تإثيرپذيرى واداشته است كه به چند نمونه از آن اشاره مى شود, زيرا:
خوش تر آن باشد كه سر دلبران ته آيد در حديث ديگران
محمد على جناح مى گويد: ((هيچ نمونه اى از شجاعت, بهتر از آن كه امام حسين(ع) از لحاظ فداكارى و تهور نشان داد در عالم پيدا نمى شود. به عقيده من تمام مسلمين بايد از سرمشق شهيدى كه خود را در سرزمين عراق قربانى كرده است, پيروى نمايند)).
توماس كارلايل مى گويد: ((بهترين درسى كه از تراژدى كربلا مى گيريم اين است كه امام حسين(ع) و يارانش ايمان استوار به خدا داشتند, آنها با عمل خود روشن كردند كه تفوق عددى در جايى كه حق و باطل رو به رو مى شود, اهميت ندارد و پيروزى حسين(ع) با وجود اقليتى كه داشت باعث شگفتى من است)).
بالاخره مهاتما گاندى ـ رهبر استقلال طلب هندوستان ـ مى گويد: ((من زندگى امام حسين(ع) ـ آن شهيد بزرگ ـ را به دقت خوانده ام و توجه كافى به صفحات كربلا نموده ام و بر من روشن است كه اگر هندوستان بخواهد يك كشور پيروز گردد, بايستى از سرمشق حسين(ع) پيروى كند)).
با اين وصف اگر عاشورا را دايره المعارفى بدانيم كه انواع منش ها و كنش ها را در جبهه حق و باطل در خود جاى داده است, سخن گزافى نگفته ايم. بنابراين بررسى حادثه عاشورا ما را به اين باور مى رساند كه سيدالشهدإ(ع) ـ با توجه به وضعيت جهان اسلام ـ حركتى را طراحى كرده بود كه در طول تاريخ جاويدان بماند.
اين حقيقت را مى توان به روشنى در گفتار و كردار امام حسين(ع) ديد, زيرا ايشان حق و باطل را در ميدان مبارزه مقابل هم قرار مى دهد, نه خود و يزيد را. از اين رو در گفت و گوهاى خود از واژه ((مثل)) استفاده مى كند ومى گويد: ((... مثلى لايبايع مثله;(8) افرادى همچون من با افرادى همچون يزيد بيعت نمى كنند)).
اين نوع جملات نشان دهنده اين است كه بعد ملكوتى و تربيتى عاشورا را درصدد نمونه دهى و الگوسازى بوده است. به اين معنا كه اختلاف آنان بين دو فرد در موقعيت جغرافيايى و تاريخى خاص نيست, بلكه تقابل دو باور و تفكر در ميان است كه امكان دارد در هر مكان و زمان ديگر رخ دهد.
2. ارائه مكتب عشق
حادثه كربلا از معدود جرياناتى است كه موجب ايجاد مكتبى تربيتى و انسان ساز در جامعه بشرى شده است; مكتبى شورآفرين كه به مردم درس ((اسلام راستين)) را مى دهد و آنها را به راه خدا مى برد و از بندهاى مادى آزاد مى كند و بر ضد حكومت هاى ((اموى گونه)) به حركت درمىآورد و تعارض دين و دنيا را حل مى كند.
در اين مكتب, آموزش به طور رايگان است و ورود براى عموم مردم آزاد است. دفتر حضور و غياب ندارد و امتحان سال ظاهرا به چشم نمى خورد, اما ضوابطى دارد كه فراگيرى فراگيران را در كارنامه آنان ثبت مى كند.
برنامه هايى كه در اين مكتب تدريس مى شود عبارت است از: عشق حقيقى, معرفت دين, اجراى عدالت, حق شناسى, آزادگى, پايمردى, شهامت, صداقت, صفاى باطن و...
لحظه لحظه هاى عاشورا مكتب است كه به انسان ها اين درس را مى دهد. فاجعه آفرينان كوفه و شام فكر مى كردند كه با قتل عام اصحاب حق, خود را جاودانه مى سازند, ولى در نگاه پيروان واقعى مكتب عاشورا گور خويش را كندند و چهره نورانى اهل بيت(ع) را روشن تر نمودند و كربلا يك مكتب نمونه و كامل شد و نشان داد كه سقف تعالى انسان و آستانه رفعت روحى و تصعيد وجودى و ظرفيت كمال جويى و كمال يابى او تا كجاست.
اين كه انسان تا كجا مى تواند اوج بگيرد, زلال شود و تربيت شود, در ميدان عمل روشن مى شود, پرونده آن حماسه نشان داد كه در بعد تهذيب و تربيت ((تا چه حد است مقام آدميت!)) اين نكته براى جويندگان ارزش هاى تربيتى, بسيار زيباست!
3. تربيت شدگان انقلابى
حادثه عاشورا واقعا بيش از هزاران روايت, كتاب و مبلغ در انديشه مسلمانان تحول بنيادى و انقلابى به وجود آورد و حقيقت اسلام را ـ كه فداكارى در راه حق و عدالت و ستيز با منحرفان ستمگر بود ـ تجلى داد و از طريق اين آموزش اصولى و هدايت انقلابى, فداكاران بسيارى هم چون : ((ابن سكيت)), ((دعبل)), ((فرزدق)) و... را بر ضد حكومت هاى اموى گونه تربيت كرد; مثل زندگى پرافتخار شاعرى به نام ((فرزدق)) كه از شعراى كم جرإت و جايزه بگير امويان بود, با اين حال نهضت تحول آفرين حسين(ع) او را نيز مانند بسيارى از مسلمانان ديگر طورى بيدار و فداكار ساخت كه حتى در دوران سخت عاشورا را به پا خاست و برخلاف هشام (خليفه خونخوار اموى) از امام زين العابدين(ع) يادگار امام حسين(ع)) تجليل نمود و با چكامه دلاويز جاودانى اش, برترىهاى امام و خاندانش و پستى هاى هشام و همكارانش را در برابر چشم او براى مردم بازگو كرد. او به جرم حق گويى به زندان افتاد و امام(ع) هدايايى براى او به زندان فرستاد. ولى او با عرض تشكر هدايا را برگرداند و گفت: من براى دفاع از مكتب هدايت و عشق به خاندان پيامبر(ص) و سركوبى مخالفان ستمگر, چكامه روشنگرم را سرودم.
پس از چهارده قرن, حضرت امام خمينى(ره) ـ كه يكى از فرزندان همين خاندان بود ـ چون تمام اوصاف و خصوصيات اخلاقى يزيد را در عملكرد و قوانين حكومت هاى غرب و شرق به طور پيچيده و گسترده مشاهده نمود و رژيم شاه را هم نوكر حلقه به گوش و عامل اجراى سياست هاى شيطانى غرب در ايران و منطقه ديد, همانند جدش اباعبدالله(ع) زندگى در اين سيستم و رژيم را بر خود و ديگران روا ندانست و براى مبارزه با همه آنها, شور حسينى را در جامعه به پا كرد.
او در نخستين روزهاى نهضت, ضمن سخنرانى ها و بيانيه هاى متعدد, جنايت هاى آمريكا, اسرائيل و رژيم حاكم بر ايران را نسبت به اسلام براى مردم تشريح كرد و با استناد به جمله معروف امام حسين(ع) كه فرمود: ((انى لا إرى الموت الا سعاده و لا الحياه مع الظالمين الا برما)) تكليف مردم, علما و حوزه هاى علميه را در قبال اين جنايت ها تبيين كرد, ايشان با الهام از همين مكتب رهايى بخش, فرمودند: ((... براى من جاى شبهه نيست كه سكوت در مقابل دستگاه جبار, علاوه بر هدم اسلام و مذهب تشيع, نابودى با ننگ است. امروز مسلمين و خصوصا علماى اسلام در مقابل خداى تبارك و تعالى مسئوليت بزرگى دارند. من براى چند روز زندگى با عار و ننگ ارزشى قائل نيستم...))
بدون مبالغه, اين دو نمونه از ميليون ها نمونه است كه تاكنون درباره ابعاد گوناگون حماسه عاشورا و پليدىهاى حكومت يزيد و همكارانش, هزاران كتاب, رساله, مقاله, خطابه و چكامه به همه زبان هاى اسلامى و غير اسلامى در همه زمان ها و مكان ها به خاطر تإثيرپذيرى از نهضت حسين(ع) نگاشته شده است. اين همه آثار انقلابى و رثايى, متفقا عظمت هرچه بيشتر حسين(ع) و يارانش را در راه حق و حقارت هرچه فزون تر يزيد و يزيديان را در راه باطل ترسيم مى كنند و بر طبق پيش گويى هاى صريح آن حضرت, در خط انقلابى آن حضرت به حركت افتادند و بر ضد حكام فاسد به پا خاسته و با همه توان از مصالح اسلام و مسلمين پاسدارى كردند.
4. تبلور اخلاق اسلامى
وقتى حادثه عاشورا را بررسى مى كنيم, مى بينيم كه يك صحنه زيباى نمايش است; نمايش ((مروت)) و ((ايثار)).
مروت اين است كه انسان به دشمنان خودش هم محبت ورزد. امام حسين(ع) وقتى دشمنش را تشنه مى بيند به او آب مى دهد. اين معناى ((مروت)) است و اين از شجاعت بالاتر است كه فرمود: ما هرگز جنگ را شروع نمى كنيم, گرچه به نفع ما باشد.
ديگر عنصر اخلاقى موجود در اين حادثه ـ كه از با شكوه ترين تجليات عاطفى روح انسان است ـ وفا و ايثار است. تجلى دادن اين عاطفه انسانى و اسلامى يكى از وظايف عاشورا بوده است وگويى اين نقش به عهده حضرت ابوالفضل(ع) گذاشته شده بود.
حضرت (ع) بعد از آن كه مإموران شريعه فرات را كنار مى زند, وارد آب مى شود و اسب را داخل آب مى برد به طورى كه آب زير شكم اسب رسيده و او مى تواند بدون اين كه پياده شود مشكش را پر از آب كند. همين كه مشك را پر از آب كرد با دستش مقدارى آب برداشت و مقابل صورت آورد تا بنوشد. ديگران از دور ناظر بودند آنها همين قدر گفته اند: ما ديديم كه ننوشيد و آب را ريخت. يادش افتاد كه برادرش تشنه است. گفت: شايسته نيست كه حسين(ع) در خيمه تشنه باشد و من آب بنوشم.
حال تاريخ از كجا مى گويد؟
از اشعار ابوالفضل(ع)! چون وقتى كه بيرون آمد شروع كرد به رجز خواندن. خودش را مخاطب قرار داده و مى گويد: اى نفس! مى خواهم بعد از حسين(ع) زنده نمانى. تو مى خواهى آب بخورى و زنده بمانى؟ حسين(ع) در خيمه اش تشنه است. به خدا سوگند! رسم برادرى, رسم امام داشتن و رسم وفادارى چنين نيست.
آرى! ارج نهادن به مروت و ايثار و تجلى دادن اين فضايل اخلاقى و حميده, يكى از دستاوردهاى تربيتى حادثه كربلا بوده است.
5. موعظه و اندرزگويى
شهيد مطهرى مى فرمايد: حماسه عاشورا ((تجسم اسلام)) است, ولى تجسم زنده و حقيقى از جنبه هاى توحيدى, عرفانى و... است كه از مهم ترين جنبه هاى آن, جنبه ((موعظه و اندرزگويى)) است. از اين زاويه كه به عاشورا نگاه مى كنيم, يك مقام سازنده مى بينيم, يك خيرخواه, يك واعظ, يك اندرزگو را مى بينيم كه حتى از سرنوشت شوم دشمنان خود ناراحت است كه اينها چرا بايد به جهنم بروند. در اين جا تحرك حماسه جاى خودش را به سكون اندرز مى دهد.
ببينيد در همان روز عاشورا و غير عاشورا چه اندرزهايى به مردم داده است! اصحابش چقدر اندرز داده اند; ((زهير بن قين)) چه اندرزها داده; ((حبيب بن مظاهر)) چه اندرزها داده است!
وجود مبارك اباعبدالله(ع) از بدبختى آن مردم متإثر بود. نمى خواست حتى يك نفرشان به اين حال بماند. با مردم لج نمى كرد, بلكه به هر زبانى بود مى خواست يك نفر هم كه شده از آنها كم شود. او نمونه جدش بود: ((لقد جإكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمومنين رووف رحيم)) معناى ((عزيز عليه ما عنتم)), يعنى بدبختى شما بر او گران است. بدبختى شما براى اباعبدالله(ع) گران بود. يك دفعه سوار شتر مى شود و مى رود. برمى گردد, عمامه پيامبر(ص) را به سر مى گذارد, لباس پيامبر(ص) را مى پوشد, سوار اسب مى شود و به سوى آنها مى رود بلكه بتواند از اين گروه شقاوت كار, كسى را كم كند. در اين جا مى بينيم حسين(ع) يك پارچه محبت است, خيرخواه است, يك پارچه دوستى است كه حتى دشمن خودش را هم دوست دارد.
6. آموزش شعارهاى سازنده
امام حسين(ع) در روز عاشورا, شعارهاى زيادى داده است كه در آن ها روح نهضت خودش را مشخص كرده است كه من براى چه مى جنگم, چرا تسليم نمى شوم, چرا آمده ام كه تا آخرين قطره خون خودم را بريزم. همين شعارها بود كه اسلام را زنده كرد و پايه هاى دستگاه خلافت اموى را متزلزل ساخت.
اشعارى كه اباعبدالله(ع) در روز عاشورا خوانده است, خيلى متفاوت است. يكى از اشعارى كه روز عاشورا خواند و آن را شعار خودش قرار داد اين بود:
الموت اولى من ركوب العار
والعار اولى من دخول النار
نزد من مرگ از ننگ, ذلت و پستى عزيزتر و محبوب تر است.
اسم اين شعار را بايد شعار ((آزادى)) و ((عزت)) گذاشت, يعنى براى يك مسلمان واقعى, مرگ هميشه سزاوارتر است از زير بار ننگ ذلت رفتن.
شعارهاى عاشورا, شعار ((احياى اسلام)) است; شعارهاى زنده كننده, نه بى حس كننده و مخدر. شعارهاى عاشورا انسان را به گونه اى تربيت مى كند كه در هر كارى هدف عالى و خدايى داشته باشد و خداوند را بزرگ شمارد و غير او را كوچك بداند.
7. ترسيم خط حق و باطل
از ديگر جلوه هاى زيبا و تربيتى عاشورا, خط كشى ميان حق و باطل و تبيين منطقه حضور و عمل انسان هاى ((ددمنش)) و ((فرشته خو)) است. وقتى خوبى و بدى و حق و باطل به هم درآميزد, تيرگى باطل, حق را هم غبارآلود و ناپيدا جلوه داده و يك ظلمت كده به وجود مىآورد.
در اين ظلمت كده گمراهى انديشه ها و انسان ها طبيعى است و كفر نقابدار, مسلمانان ساده لوح و سطحى نگر را به شبهه مى اندازد. زيبايى كار امام حسين(ع) اين بود كه مشعلى روشن كرد تا راه روشن شود, تيرگى بگريزد, چهره ها در آن هواى گرگ و ميش, فتنه و دروغ, نمايان و باز شناسانده شود تا فريب و نقاب بى اثر شود.
عاشورا يك امتحان بزرگ بود كه در زمان و مكان خود بى نظير بود. حقيقت و جوهره انسان هاى مختلفى را برملا نمود. عاشورا به نوعى ((يوم الفصل)) بود, زيرا فضلى بين دو دسته از انسان ها باشد, عده اى فرسنگ ها به جلو رفتند و از سكوت تا ملكوت اوج گرفتند و گروهى نيز سير قهقرايى را طى نموده و در اين حماسه عظيم مصداق آيه ((... اولئك كالانعام بل هم اضل)) شدند.
عاشورا چشم و چراغ مسلمانان
تاريخ شهادت، تاريخ عقيده و جهاد و تمسك به اصول و مباني اعتقادي است.اگر خون شهيدان نبود كه شجره طيبه رسالت را سيراب نمايد، نه از اسلام خبري بود و نه از مكتب توحيد الهي اثري.نگاهخالص انسان دربرابر ماست، صداي خالص ايثار و اعتقاد، طنين تنهايي، ترنم موزون تشنگي، حكايت دستهاي قلم شده ، قصههاي نانوشته ، داستان دستان غربت، داستان دستان قربت، حكايت جانبازي، حكايت جانبازي و دلنوازي و عشق بازي.اگرشهادت دركربلا ونهضت خونين عاشورا نبود، ايناخلاص و دوستي كه ميليونها انسان از صميم قلب نسبت به اهل بيت پيغمبر كرده بودند، بوجود نميآمد.شهيد "محمد احمديشهرابي" ازشهداي دوران هشت سال دفاع مقدس در وصيتنامه خود نوشتهاست: نميدانيد كه شهيد شدن چه افتخاري است، تمام بدن انسان به حال جوشش ميافتد، چون ميخواهدماموريت خويش را انجام داده و به پيش بزرگان تاريخ برود."بزرگاني چون امام حسين(ع)، مرد جنگ، مرد بزرگ اسلام، مردي كه درس آزادي را به هر بندهاي آموخته است."
شهيد"عباس انصاري" نيز در وصيتنامه خود ميپرسد : آيا شهادت امام حسين (ع)براي فاطمه و زينب(س) سخت نبود؟ آيا امام حسين(ع) درروزعاشورا فرزندان و عزيزان خود را فداي اسلام نكرد؟ او يادآوري ميكند "امروز بايد خود را فداي انقلاب كنيم تا با خون خود اسلام را زنده نگهداريم".شهيد انصاري ميافزايد : همه ميگفتيماي كاش بوديم در روز عاشورا و به امام حسين(ع) كمك ميكرديم."حال كه هر روز ما عاشورا و هر سرزمين ما كربلاست و نداي فرزند برومند حسين(ع)، خميني عزيز لبيك بگوييم و در تداوم انقلاب كمك كنيم." شهيد"عبدالمحمد ترابي" نيزبهترين راه را راهحسين زمانميداند و ميگويد:
نالههاي محرومان دنيا وانسانهاي ضعيف چنان بر من اثر گذاشتهبود كه بهترين راه كه همان راه حسين زمان تاريخ شهادت، تاريخ عقيده و جهاد و تمسك به اصول و مباني اعتقادي است.اگر خون شهيدان نبود كه شجره طيبه رسالت را سيراب نمايد، نه از اسلام خبري بود و نه از مكتب توحيد الهي اثري.نگاهخالص انسان دربرابر ماست، صداي خالص ايثار و اعتقاد، طنين تنهايي، ترنم موزون تشنگي، حكايت دستهاي قلم شده ، قصههاي نانوشته ، داستان دستان غربت، داستان دستان قربت، حكايت جانبازي، حكايت جانبازي و دلنوازي و عشق بازي.اگرشهادت دركربلا ونهضت خونين عاشورا نبود، ايناخلاص و دوستي كه ميليونها انسان از صميم قلب نسبت به اهل بيت پيغمبر كرده بودند، بوجود نميآمد.شهيد "محمد احمديشهرابي" ازشهداي دوران هشت سال دفاع مقدس در وصيتنامه خود نوشتهاست: نميدانيد كه شهيد شدن چه افتخاري است، تمام بدن انسان به حال جوشش ميافتد، چون ميخواهدماموريت خويش را انجام داده و به پيش بزرگان تاريخ برود."بزرگاني چون امام حسين(ع)، مرد جنگ، مرد بزرگ اسلام، مردي كه درس آزادي را به هر بندهاي آموخته است."
شهيد"عباس انصاري" نيز در وصيتنامه خود ميپرسد : آيا شهادت امام حسين (ع)براي فاطمه و زينب(س) سخت نبود؟ آيا امام حسين(ع) درروزعاشورا فرزندان و عزيزان خود را فداي اسلام نكرد؟ او يادآوري ميكند "امروز بايد خود را فداي انقلاب كنيم تا با خون خود اسلام را زنده نگهداريم".شهيد انصاري ميافزايد : همه ميگفتيماي كاش بوديم در روز عاشورا و به امام حسين(ع) كمك ميكرديم."حال كه هر روز ما عاشورا و هر سرزمين ما كربلاست و نداي فرزند برومند حسين(ع)، خميني عزيز لبيك بگوييم و در تداوم انقلاب كمك كنيم." شهيد"عبدالمحمد ترابي" نيزبهترين راه را راهحسين زمانميداند و ميگويد:
نالههاي محرومان دنيا وانسانهاي ضعيف چنان بر من اثر گذاشتهبود كه بهترين راه كه همان راه حسين زمان ميباشد انتخاب كرده و به نداي حسين زمان لبيك گفته و با قلبي سرشار از عشق به الله به ياري دين خدا كه در واقع در اين دنياي ظالم پرور تنها مانده است.او تاكيد دارد : براي امام حسين (ع) اشك بريزيد كه در صحراي كربلا با ۷۲تن با بدترين وجه به شهادت رسيدند.شهيد"ترابي" در وصيت نامه خود آورده است: به ياد شهيدان كربلا بيفتيد و ناراحت نباشيد، چون دشمن ما هم امروز يقينا چيزي كمتر از يزيدزمان امام حسين (ع) ندارد." "زمان فراهم آمده است تا آرزوي پيوستن به علي اكبر حسين (ع) را داشته باشيم و شما بر خود بباليد كه امانت خود را داده ايد." شهيد "باقر سليماني" نيز در وصيت نامه خود به مادرش توصيه ميكند كه نگران نباشد و اگر شهيد شد، به آن افتخار كند ، چرا كه امانتي را كه خدا به او سپرده بود، سالم به خدا پس داده است .او ميافزايد :اي مادر ناراحت نباش ، هر وقت گريه ميكني به ياد روز عاشورا بيفت و آن صحنه را در نظر بياور."درنظر بياور كهچهطورامام حسين (ع) قاسم نو دامادش را، علياكبر جوانش، علي اصغر شيرخوارهاش به صحنه نبرد ميفرستد و چطور خودش با فرزندانش و ياران باوفايش با لب تشنه درخت اسلام را آبياري ميكنند." "چهطور به خاطر پياده شدن دستورات خدا و حفظ قرآن، سرشان و دستشان از بدن جدا ميشود و زير سم اسبان له ميشود." اين شهيد مينويسد:اي مادر ، به ياد آن روز و آن صحنه گريه كن و هر چه ميخواهي گريه كن و همچون زينب صبور باش و از او درس بگير ، مبادا به خاطر عشق و علاقهاي كه به فرزندت داري گريه كني و با اين عمل دشمنان اسلام را خوشحال گرداني.وي بهدخترش"مريم" نيز سفارش ميكند ، "حضرت زينب را هميشه در نظر داشته باشد و سعي كند همچون آن حضرت صبور و استوار و مقاوم باشد و طريقه زندگي كردن، محبت، مهرباني ، ايثار و گذشت و صفايي كه زينب داشته را سرمشق خود قرار دهد".شهيد همت نيز در وصيتنامه خود آورده است "همه بايد پرچم سرخ عاشورايي را به دوش بكشيم و قداست مملكت و ناموسمان را پاسداري كنيم".شهيد "احمد ابراهيمي" نيز آرزو دارد كه با شهدا محشور شود و روز محشر در گروهي باشد كه با امام حسين(ع) حركت ميكنند.او نيز تاكيد دارد : هر گاه خواستيد گريه كنيد ، بر آقا و امام مظلوم حضرت حسين بن علي (ع) گريه كنيد كه تمام هستي و جوان هايش را داد و خود نيز با لبان تشنه شهيد شد.اين شهيد به همسرش توصيه داشت كه صبر را ازحضرت زينب(س) بياموزد و در نبود او بهالله توكل كند وفرزنداني تربيت كند كه در راه اسلام قدم بردارند و همچنان استوار باشند تا دشمن خوشحال نشود.شهيد "شمسالله احمدي" نيز در وصصيت نامه خود آوردهاست: ما كه از سيد الشهدا امام حسين (ع) بالاتر نيستيم. اگر گريه داريد براي امام حسين و بي كسي حضرت و حضرت علي اصغر شش ماهه امام حسين (ع) بنماييد. ما كجا و علي اصغر كجا، زمين "كربلا" كجا و زمين "خونين شهر" كجا.شهيد "حسن آقاسيزاده شعرباف " نيز در وصيت نامه خود نوشته است : آنها كهاللهاكبر را بدون "يا حسين" گفتن نميگويند و ياحسين را بدون جهاد حسيني كردن نميگويند و جهاد حسيني را بدون عشق به شهادت و الله نميگويند جهاد نميكنند مگر اينكه همه اينها را دريافتند و در مدرسه بسيج و به همه معاني و حكمتهاي اين الفاظ و گفتارها رسيدند.شهيد "حاج عبدالحسين برونسي" نيز مسير انقلاب اسلامي را دنباله رو مكتب حسيني دانست كه سرمنشاء از فرزندان حضرت فاطمه گرفته است.به نوشته اين شهيد، انقلاب اسلامي راه خونين صحراي كربلا را پيموده است و از مدينه به مكه و از مكه به عراق و همان راهي كه حسين رفت ، فرزندش امام خميني ادامه داد."زينبم صاحب اسم تو خيلي صادق بود، رسالت سنگيني داشت ، بايد مواظب باشي اين همه صبري كه زينب كرده است در كربلا و آن همه مصيبتي كه بر زينب در آن روز وارد شد، براي خدا بود، نگران هم نبود، محزون هم نبود، چون ميدانست كه اينها به كجا ميروند، ميديد براي چه كشته ميشوند و ميديد علي اصغرش چرا كشته شد، علي اكبرش چرا كشته شد، عباسش چرا كشته شد، حسينش چرا كشته شد، همه جد و تبارش چرا كشته شدند، خوشحال بود، ديد راه، راه خداست چون نياز راه بر اين بود، راه خدا را خون لازم است." شهيد "محمدحسن نظرنژاد" نيز در وصيتنامه خود اورده است: در عزاي امام حسين (ع) هرچه ميتواني گريه كن ، چون خداوند هر قطره آن را در روز قيامت هزاران پاداش ميدهد.شهيد "اسماعيل فرخينژاد" نيز مينويسد "گريه كنيد كه عقده دلتان خالي شود، گريه كنيد زيرا كه خداوند اين گريهها را دوست دارد." "گريه براي مظلوميت امام حسين (ع) و يارانش و اسيرانش در زمان خودش و گريه كنيد براي برادران رزمندهاي كه مظلومانه سرها و دستها و پاهايشان از تن جدا شدهاست."
آثار و نتايج نهضت عاشورا
شهادت مظلومانه سيد الشهدا و يارانش در كربلا،تاثير بيدارگر و حركت آفرين داشت و خونى تازه در رگهاى جامعه اسلامى دواند و جو نامطلوب را شكست و امتدادهاى آن حماسه،در طول تاريخ،جاودانه ماند.حتى در همان سفر اسارت اهل بيت نيز تاثيرات سياسى اين حادثه در انديشه هاى مردم آشكار شد.گروهى از اسرا را كه به شام مى بردند،چون به تكريت رسيدند، مسيحيان آنجا در كليساها جمع شدند و به نشان اندوه بر كشته شدن حسين «ع »،ناقوس نواختند و نگذاشتند آن سربازان وارد آنجا شوند.به شهر«لينا»
نيز رسيدند.مردم آنجا همگى گرد آمدند و بر حسين و دودمانش سلام و درود فرستادند وامويان را لعن كردند و سربازان را از آنجا بيرون كردند.چون خبر يافتند كه مردم «جهينه »
هم جمع شدند تا با سربازان بجنگند وارد آن نشدند.به قلعه «كفر طاب »رفتند،به آنجا نيزراهشان ندادند.به حمس كه وارد شدند،مردم تظاهرات كردند و شعار دادند:«اكفرا بعدايمان و ضلالا بعد هدى؟»و با آنان درگير شدند و تعدادى را كشتند. (6) برخى از تاثيرات حماسه عاشورا از اين قرار است:
1-قطع نفوذ دينى بنى اميه بر افكار مردم
2-احساس گناه و شرمسارى در جامعه،بخاطر يارى نكردن حق و كوتاهى دراداى تكليف
3-فرو ريختن ترسها و رعبها از اقدام و قيام بر ضد ستم
4-رسوايى يزيديان و حزب حاكم اموى
5-بيدارى روح مبارزه در مردم
6-تقويت و رشد انگيزه هاى مبارزاتى انقلابيون
7-پديد آمدن مكتب جديد اخلاقى و انسانى(ارزشهاى نوين عاشورايى و حسينى)
8-پديد آمدن انقلابهاى متعدد با الهام از حماسه كربلا
9-الهام بخشى عاشورا به همه نهضتهاى رهايى بخش و حركتهاى انقلابى تاريخ
10-تبديل شدن «كربلا»به دانشگاه عشق و ايمان و جهاد و شهادت،براى نسلهاى انقلابى شيعه
11-به وجود آمدن پايگاه نيرومند و عميق و گسترده تبليغى و سازندگى در طول تاريخ.
این مقاله میکوشد ـ در حدّ وسع و گنجایش خود ـ به ناگفتههایی از عاشورا بپردازد و این واقعه بزرگ را، از زوایایی چند، مورد مطالعه قرار دهد .
هر سال محرم که میآید، ما را در یک شور و غوغایی فرو میبرد؛ به مجالس و محافل ما رنگ دیگری میبخشد؛ دلهامان را آکنده از اندوه، و قلبهامان را متأثر میسازد و جامعهامان را ماتم زده و عزادار میکند.
براستی اما این نهضت بزرگ، چه خصوصیات و ویژگیهایی داشته است که تا این حدّ سزاوار آن است که در حفظش بکوشیم و در احیایش قدم برداریم؟
چرا باید آن را در زندگی فردی و اجتماعیامان الگو قرار دهیم و از آن درس چگونه زیستن بیاموزیم؟
مگر سخن امام حسین چیست و پیامش حاوی چه معنایی است که تا این درجه بدان ارج مینهیم و برای آن ارزش و اهمیت قایل میشویم؟
پاسخ به این پرسشها، محتاج به غور و بررسی همه جانبهای است که باید در نهضت حسین علیهالسلام انجام دهیم؛ و این نه فقط برای رسیدن به جواب این سؤال که برای تبیین رمز جاودانگی اسلام و گشودن راز ماندگاری و نشاط مکتب تشیع ضرورت دارد؛ چه این که گفتهاند ـ و راست گفتهاند ـ که «این عاشوراست که اسلام را زنده نگهداشته است» و حیات مذهب شیعه را ضمانت کرده است.
و درست به همین دلیل میشود به ضرس قاطع گفت که آنچه تا کنون پیرامون این حادثه گفتهاند و نوشتهاند، حتی بیانگر یک قطره از اقیانوس بیکران آن حماسه عظیم نبوده است.
چنانچه گفته شود: اگر منظور،ثبت وقایع این قیام باشد، که این کار به صورت معجزه آسایی به طور کامل، به عنایت خاصه الهی، تحقق یافته؛ و اگر مراد تشریح و تبیین شخصیت حضرت اباعبداللّهالحسین و حتی اولاد و اصحاب آن حضرت است، که آنان هم چون خورشیدی تابناک اخترانی روشن بر صفحه تاریخ میدرخشند.
پس مقصود از آنچه باید گفت، چیست؟ پاسخ میدهیم که مراد، جمع بندی حوادث، چرایی و چگونگی آن، بررسی پیشینه و تحقیق تأثیرات پسینی نهضت، انگیزهها، هدفها و مشیها و روشها و... خلاصه همه آنچه در حوزه کار وقایع نگاری نیست و در تبیین صرفِ واقعههای تاریخی نمیگنجد، بل به قلمرو تحلیل و نقد و تدقیق و اندیشه مربوط میشود و هزاران نکته از این دست است. و پر واضح است که آنچه تاکنون در این موضوع بسیار مهم و حیاتی انجام یافته، پاسخگوی نیازهایمان، در این زمینه، نبوده است.
بنابر همین اصل، این مقاله میکوشد ـ در حدّ وسع و گنجایش خود ـ به ناگفتههایی از این دست بپردازد و این واقعه بزرگ را، از زوایایی چند، مورد مطالعه قرار دهد و افقهای ناشناختهای را، در منظر دید مخاطبان بگشاید؛ هر چند از هم اکنون به کوتاهی و قصور خود مذعن است و به نارسایی و ناتوانی خود در تشریح و تحلیل و تبیین این حماسه عظیم، معترف.
انگیزهها و هدفها
مطالعه و بررسی قیامهای تاریخی نشان میدهد که هر کدام برخاسته از انگیزهای بوده و در پی هدف و منظور خاصی انجام گرفته است؛ برخورداری بشر از روحیه ناسیونالیزمی و عرق ملیّت خواهی و مملکت دوستی و قبیله پرستی، شعایر ملّی، شخصی یا قومی یا نژادی؛ کشورگشایی و ذهنیّت امپریالیستی، قدرتطلبی و برتری جویی، از جمله انگیزهها در رخداد قیامهای تاریخی است.
حرکتهایی که از چنین انگیزههایی حاصل میشود و چنین اهدافی را دنبال میکند، غالبا جز آن که صفحهای دیگر از صفحات تاریخ را سیاه کند و خون افراد بیگناهی را پایمال سازد و به هدر دهد، ثمرهای نداشته و با گذشت زمان به دست فراموشی سپرده شده و همین بهترین دلیل و برترین برهان است بر این که نهضت کربلا، این چنین اهداف و مقاصدی را دنبال نمیکند، چه این که قیام امام حسین علیهالسلام دارای خلود و جاودانگی است و اکنون چهارده قرن است که بر تارک مبارزات تاریخی نورافشانی نموده و یک دم به نسیان و فراموشی دچار نشده است.
علاوه بر این، نشانهها و شواهدی روشن در حماسه عاشورا وجود دارد که انگیزهها و هدفهای این حرکت را، تا، اندازهای واضح مینماید و آن را از مظانّ مقاصدی که انقلابهای مادیگرایِ معمول دنبال میکند، خارج میسازد؛ که ذیلاً به برخی از آنها اشاره مختصری میشود:
قیام امام حسین علیهالسلام برای کشورگشایی نبود و بخاطر قدرت طلبی انجام
نگرفت چون در محل نینوا اتفاق افتاد و امام نه از موضع جغرافیایی خاصی دفاع میکرد و نه بر حدّ و حصر دیگران میتاخت. این واقعه باید در سرزمین کربلا واقع شود تا در اثر غبار گذشت زمان، ناگاه کسی مدعی نشود که این جنگ بر سر آب و خاک بوده است. میبینیم که این واقعه، در هر مکان دیگری به وقوع میپیوست، امکان تحریف میرفت؛ در مدینه، با امکان این که بگویند جنبش استقلال طلبی بوده؛ در مکّه، با امکان این که مدعی شوند، مایههای تبلیغاتی داشته؛ در کوفه، با امکان این که قائل گردند کودتای نظامی بوده؛ و در شام، با امکان این که بگویند بر سر خلافت معارضه شده و ... این نشان میدهد که به مشیت الهی مکان این قیام، بسیار حسابشده انتخاب گشته است.
حرکت حضرت اباعبداللّه علیهالسلام حرکتی برای حفظ و صیانت شعایر ملی و میهنی و دارای انگیزه ملیت گرایی و اهداف ناسیونالیزمی هم نبود، زیرا در ماهی به وقوع پیوست که جزء ماههای حرام ـ نزد عرب ـ محسوب میشد؛ از طرف دیگر، در این ستیز، نژاد عرب با عرب میجنگید و این نشان میدهد که در این قیام، انگیزه برتری جویی و مقاصدِ نژادی دنبال نمیشد؛ و از سوی دیگر امام، و با خاندان خود به میدان آمد و به شهادت رسید و در آخر، شهدای خاندان او 23% از مجموع شهدای این جنگ را شامل میشد و این بیانگر این واقعیت است که نهضت او، جنبه شخصی و فردی نداشت و این بسیار عجیب و شگفتانگیز است که گویی امام علیهالسلام برای قضاوت تاریخ، همه جوانب را سنجیده و همه احتمالها را داده بود که در چه زمانی و با چه کسانی میجنگد.
اینجا ناقد بصیر و محقق منصف در میماند که بر طبق اصول جامعه شناختی و نمودارهای معمول تاریخی، در بیان انگیزه و هدف این حرکت، باید چه معیاری را انتخاب کند و بر چه ملاکی قضاوت نماید. لاجرم باید ـ بنابر اسلوب علمی ـ به شخصیتِ محوری و رهبریت قیام توجه کند و پیامهای او را مورد ملاحظ قرار دهد و شعارهای او را مطالعه نماید و آنگاه آنها را با روندی که وی در پیش گرفته، تطبیق دهد تا به منویات او پیببرد.
چنین بررسیای نشان میدهد که حماسه امامعلیهالسلام،به خاطر حفظ و حراست دین خدا و آیین جدش رسولاللّه - صلی اللّه علیه و آله - تا به انتهای تاریخ و
ارائه یک الگوی نمونه و یک ایدهآل شایسته بود. حسین علیهالسلام سمبل مقاومتی بود که هرگز تن به ذلت نداد و زیر بار ظلم نرفت. او از خود و تمامی هستی خود مایه گذاشت تا دین خدا ـ اسلام ـ را، تا همیشه زمان، سربلند و سرافراز دارد و آن را با خون خود بیمه کند و حجت را بر بندگان خدا تمام نماید که در احقاق حقّ خود بکوشند و مردن با عزت را بر زندگی با ذلّت رجحان دهند.
زمینهها و پیشینهها
بررسی دقیق تاریخ و توجه درست به زوایای این حادثه، محقق را با نکات ویژهای مواجه میکند که در تحلیل بهتر این واقعه، او را مدد مینماید؛ پس بی هیچ مقدمهای میپردازیم به مطالعه حوادث تاریخیای که منجر به قیام عاشورا گردید:
مردم عراق به امام علیهالسلام نامه مینویسند و به او میگویند که عراق آماده ورود شماست و مردم برای آمدنت لحظهشماری میکنند؛ درختهای عراق، آماده به ثمر رسیدن و سبز و بارور است، و تو را میخواهد که محصول عدالت را از آن برداشت کنی؛ مردم تا حدّ جان برای مقابله با دشمنانت آمادهاند؛ سلاحها را تجهیز کردهاند تا به یاریات بشتابند. هزاران نامه که ازطرف دهها هزار نفر به امضا رسیده بود برای حضرت فرستاده شد.
امام علیهالسلام خیال بیعت با یزید نداشت چرا که چهره یزید، مانند سیمای پدرش معاویه نبود. معاویه آنچه میکرد، با نفاق و دورویی و با تزویر و ریا به هم میآمیخت و همه اعمال خلافش را، رنگ مذهبی میداد ولی یزید ـ هر چه بود ـ اهل ریا نبود، به عیان، مفاسد اخلاقی و انحرافاتش را به نمایش میگذاشت، به طور علنی با شعایر دین مخالفت میکرد و باطن آلوده خویش را با ظاهر سخیف خود،یکسان، به صحنه خلافت اسلامی آورده بود و همچون پدرش، به ظلم و کفر و جنایت و جور و خیانت، عامل بود و بدیهی است که امام علیهالسلام، نه شرعا و نه وجدانا نمیتوانست با او بیعت کند.
از طرف دیگر، اطراف یزید را پیران خرفت و گاه صحابیِ بی دین و دنیاطلبان و ریاست خواهان و رفاهجویان احاطه کرده بودند و یزید را در انجام اعمال نامردمی و زشتش دلگرم میساختند. همانها که در صدر اسلام،دین را برای آن برگزیده بودند
که خود را همرنگ جامعه کنند و از این طریق سودی ببرند و بعدها در بازگشت به دوران جاهلیّت ـ در لباس اسلام ـ کوشا باشند و همانها که از اسلام متنفّر بودند و سیاستشان گرگبودن در لباس میش بود و از جاهلیّت، فقط از این رو رویگردان شدند که با آمدن اسلام، دیگر رنگ و بویی نداشت و کسی آن را به پشیزی نمیخرید، خود را در میان مسلمانان پنهان نگهداشتند و در پی فرصت بودند تا عقاید جاهلیاشان را تحت عنوان اسلام جابزنند، در دستگاه خلافت نفوذ کنند و حتّی به غصب آن دست یازند؛ تا کنند آنچه خواهند ـ چنانکه کردند.
و از طرف دیگر، مردمان کوفه، یعنی همانها که به امام علی علیهالسلام خیانت کردند و او را یاری ننمودند و حتی به سخنانش گوش هم نمیدادند و پای منبرش، به مزاح و شوخی میپرداختند و جگر علی علیهالسلام را با اعمال و رفتار و گفتار خود میسوزاندند و در جنگها یاریاش نمیکردند و عدهای از آنان، مقدستر از علی شده بودند ! و عدهای دیگر، میخواستند به قرآن ناطق، یعنی علی علیهالسلام، درس قرآن بیاموزند! و عاقبةالامر نیز او را کشتند و بعد از شهادتش به دشنام و توهینش پرداختند (برای فهم چگونه بودن آنها، همین بس که فرزندان علی علیهالسلام تا زمان امام صادق علیهالسلام مضجع او را پنهان نگهداشتند تا پیکر مطهر و مقدسش از شرّ آن نامردمان زمانه، مصون باشد). همانها که بردارش حسنعلیهالسلام را یاری نکردند و فریب تزویرهای معاویه و اتباعش را خوردند و در مصایب، تنهایش گذاشتند و هر کدام در پی کار خود شدند و سپس وی را مظلومانه مسموم ساختند و شهیدش کردند، اینک برای حسین علیهالسلام نامههای عاجزانه نوشتهاند که برخیز و بیا که ما آماده یاری توایم و جانباز اهدافت و پای بوس مقدمت!
امام، اعمال حج را به عمره مبدل میسازد تا هرچه زودتر به سوی کوفه رود و از طرف دیگر پسرعمّ خویش، مسلمبن عقیل، را به کوفه میفرستد تا بار دیگر کوفیان را بیازماید. مسلم به کوفه میآید و یزید، حاکم بصره ـ عبیداللّه بن زیاد ـ را علی رغم دشمنی و خصومت شخصیاش، بنابر وصیّت معاویه، حاکم کوفه میکند. نامردمان کوفه، چون زیاد و خونخواری او را میشناختند و اینک فرزند خونخوارتر وی را میدیدند، یکباره کنار میکشند و عبیداللّه بن زیاد هم مسلم را میکشد.
بار دیگر امام کوفیان را آزمایش میکند و قیس بن مسهر (و به قولی عبیداللّه قطرـ برادر رضاعی خود ـ) را به کوفه روانه میسازد اگر چه در تاریخ آوردهاند که امام، قیس را برای خبرآوردن فرستاد لکن کوفیان او را نیز تحویل میدهند و وی بعد از خطابهای در نعت حسین علیهالسلام و بیان بزرگواری و حقانیتش، شهید میشود. امام همه اینها را میبیند و میداندکه کوفیان، چسان و چگونه بیعتشان را شکستهاند.
از سوی دیگر، امام در مسیر خود، با افراد زیادی برخورد میکند که او را از رفتن به کوفه باز می دارند؛ فرزدق شاعر به امام میگوید:« به خدا، قلبهای کوفیان با توست و شمشیرهاشان با دشمن تو....» ولی امام به تمامی آنها میگوید که آنچه را شما اندیشیدهاید، میدانم من بهتر از شما کوفیان را میشناسم و خیانتشان را دیدهام لکن این فرمان حق است که باید بروم. به همین جهت حضرت به راه خود ادامه میدهد و هشدارهای مصلحت جویان را وقعی نمینهد.
از بررسی این قسمت، معلوم میشود که این قیام را نمیتوان با فاکتورهای معمول سنجید. اگر قصد امام از رفتن به کوفه، فیالمثل تشکیل حکومت عدل اسلامی بود، دلیلی نداشت که با این اوضاع آشفته به راه خود ادامه دهد و اگر بنای او بر جنگ بود، وجهی نمییافت که زنان و فرزندان خردسال را هم همراه خویش ببرد.
مشیها و روشها
امام در طول مسیر به هر کسی میرسد پیام خود را به روشنی میگوید و مواضع خویش را آشکارا اعلام میکند و او را به یاری فرا میخواند و به همراهی با خود دعوت مینماید. در اینجا، جهت رعایت اختصار، تنها به یک مورد اشاره میشود تا روش آن حضرت و تأثیر کلامش و مشی و رفتارش را، نمونهای باشد:
کاروان حسین علیهالسلام از مکه حرکت نموده است و به سوی سرزمین نینوا، طی طریق میکند. در میانه راه، به چادر سیاه مندرسی ـ در میان دشت خشک و بی آب و علف سرزمین عراق ـ بر خورد میکنند (و شاید اندکی اتراق مینمایند) صاحب این منزل فقیرانه و کوچک، پیرزنی است مؤمن به آیین مسیح علیهالسلام که میگوید: در این چادر با پسر و تازه عروسش زندگی میکند که اینک آنها به صحرا رفتهاند و او تنهاست. آنگاه برای امام علیهالسلام از کم آبی و خشکسالی شکوه میسراید و حضرت با حوصلهای تمام به درد دلهای این پیر فرتوت، گوش میدهد و
او را به رحمت حق امیدوار میسازد لکن به این مقدار اکتفا نمیکند بلکه همراه پیرزن نزدیک تخته سنگی میرود. با عصای مبارکش به آن سنگ میزند، ناگهان از زیر آن چشمهای میجوشد و آب گوارایی بیرون می زند؛ برق شادمانی در چشمهای زن کهنسال مسیحی هویدا میشود و به سپاس حضرت حق، لب میگشاید و به ستایش این مرد مسیحا منش ـ که چندان هم با او آشنایی ندارد ـ مشغول میشود. امام علیهالسلام هنگام حرکت، مواضع خود را برای آن پیر زن عیسوی باز میگوید و میفرماید: این جمله را به فرزندت بگو که: «به یاری ما بشتابد.»
قافله امام حرکت میکند و پیر زن با چشمهای مشعوفش تا آنجا که چشم کار میکند به بدرقه امام علیهالسلام و یارانش میرود. شامگاهان فرزندش ـ وهب ـ و عروسش ـ هانیه ـ باز میگردند، چشمه آب شیرین را میبینند که در دل صحرای خشک و سوزان میجوشد. از قرائن می فهمند که همای سعادت، امروز بر منزلشان سایه افکنده است. به نزد مادر میروند و از ماجرا آگاه میشوند. پیرزن به نقل بیانات امام میپردازد و یاری خواستن او را نیز به پسر و عروسش ابلاغ میکند. وهب و هانیه از شنیدن گفتههای امام علیهالسلام منقلب میشوند و بی وقفه بار سفر میبندند و هر سه، در پی کاروان امام، حرکت میکنند و پس از مدتی به قافله آن حضرت میپیوندند، نزد حضرت میآیند و...بالاخره اسلام میآورند و شیعه حضرت اباعبداللّه میشوند و به همراه امام و یاران با وفای او و خاندان مکرمش عازم کربلا میگردند.
روز عاشورا وقتی سپاه امام با جبهه مخالف [که خود آغازگر جنگ بودند؛ چنانکه عمر سعد همه را به شهادت طلبید که نزد اربابش یزید گواهی دهند که او اولین تیر را به سمت اصحاب حسین علیهالسلام پرتاب کرده است] درگیر شدند همین پیره زن تازه مسلمان که اینک با پسر و عروسش در کنار امام حضور دارند از فرزند میخواهد که به جبهه مبارزه برود و با یزیدیان بجنگد اما هانیه ـ تازه عروس وی ـ مانع میشود لکن نه به خاطر این که با ستیز وهب بر علیه دشمن حسین علیهالسلام مخالف است بلکه برای عشقی که به وهب ـ که تنها هفده روز از ازدواجش با وی میگذرد ـ دارد، میخواهد مبارزه شوهرش را مشروط به دو شرط کند تا اگر امام شروط او را پذیرفت راه را برای به میدان رفتن شوهرش باز کند.
اکنون کاوشگر تاریخ چه تصوری در مورد شروط این تازه عروس نو مسلمان دارد؟ بر روال معمول انتظار میرود هانیه به فکر آینده خود باشد و فیالمثل تأمین آن را در شروط خود منعکس کند یا مثلاً شرط کند که وهب، تا زمانی در صحنه مبارزه بماند که خطری متوجه او نشود و اگر احساس ناامنی کرد بگریزد تا بتوانند در آتیه، زندگی مشترک عاشقانه خود را در کنار هم ادامه دهند و چون دو کبوتر عاشق، به ثمره پیوند خود بیندیشند یا...
ولی چنین نیست!؟ هانیه مسلما شهادت حبیب خود را پیشبینی میکرد اما به فکر آتیه خویش نیز نیفتاد؛ او با اصراری تمام از حضرت خواست با پذیرش دو تالی این دو قضیه شرطیه ـ که جزء مقدّمش برای او حتمیّالوقوع بود ـ سعادت اخروی خود و معشوقش را تضمین کند. او از امام درخواست کرد که: اولاً اگر وهب به شهادت رسید حضرت ابا عبداللّهالحسین او را جزء اهل بیت خود محسوب کند؛ و باز تقاضا کرد اگر وهب شهید شد نکند با مقامی که نزد حق مییابد و به بهشت رضوان میرود او را فراموش نموده و به حورالعین مشغول شود! امام با شنیدن این دو شرط میگرید. شاید هانیه همین عکسالعمل امام را دال بر پذیرفتن شروطش به حساب میآورد؛ لذا میگذارد وهب به میدان رود.
وهب خدمت حضرت میآید و اجازه رفتن میگیرد و سپس، در حالی که هانیه با چشمهای عاشقانه خویش او را دنبال میکند، به میدان میرود و... شهید میشود.
یزیدیان به جنازه او هم رحم نمیکنند، سرش را از بدن جدا نموده و به سوی امام علیهالسلام میبرند تا به خیال خود موجب تضعیف روحیه یاران امام گردند. اینجاست که مادر وهب جلو میآید و آن حماسه جاودانه و معروف را میآفریند؛ سر جداشده فرزند را به دست میگیرد و آن را به طرف دشمن پرتاب میکند و میگوید: چیزی را که در راه خدای سبحان دادم پس نمیگیرم. آنگاه به سوی دشمن حملهور میشود و توفیق مییابد دو تن از آنان را به هلاکت رساند.
از آن طرف هانیه به بالین شوهر میشتابد تا غم دل خویش، و غربت حسین علیهالسلام را با پیکر گلگون و پرپر شده همسر بگوید ولی دشمن به او مجال نمیدهد و او را ناجوانمردانه و با شقاوتی تمام به شهادت میرساند و اینگونه هانیه سعادت مییابد تا تنها زن شهید کربلا باشد.
دقت در این حادثه و نمونههای مشابه ـ که شمارشان، چه در واقعه عاشورا و چه در حوادثی که منجر به آن شد، اندک هم نیست ـ میتواند برای محقق منصف، روشنگر مشی عملی امام علیهالسلام و واضحکننده روشهای آن حضرت باشد و نکتههایی چند را معلوم کند:
یکی این که دعوت ایشان دعوتی تمام شمول بوده و آن طور که غالبا گفته میشود، افراد خاصی را در بر نمیگرفته؛ هم به لحاظ موقعیت و مرتبه مخاطبان و هم از نظر شرایط فردی؛ چنانکه نه مختص سران قبایل بوده و نه در حوزه مذهب و معتقدات خاصی محدود شده است. همان طور که در این نمونه ملاحظه میشود وهب و خانوادهاش افراد ساده بیابان نشینی بودند که از موقعیت اجتماعی ویژهای هم، برخورداری نبودند و دیگر این که به آیین مسیح علیهالسلام اعتقاد داشتند و قبل از رسیدن و پیوستن به کاروان امام، مسلمان نبودند ـ چه رسد به محب و شیعه خاندان پیامبر - صلی اللّه علیه و آله -.
دوم بررسی تأثیر بیان حضرت است که با این که مضمون فرمایشات ایشان به واسطه یک زن کهنسال به وهب، که تنها مرد خانواده و طبعا رییس و مسؤول آن خانواده کوچک بود، میرسد ـ با توجه به شرایطی که او داشته، یعنی تازه داماد بودنش و فقر بیابان نشینی و صحراگردی که بدیهةً او را نگران وضع آینده معیشتیاش مینمود و همچنین وجود یک مادر پیر و یک همسر جوان و نیز دلبستگی و عشقی که ما بین این دو بوده و از مضمون این روایت هم هویداست.
چندان او را متأثر میسازد و مشتاق زیارت حضرت مینماید که همان دم رخت سفر میپوشد و به قافله امام علیهالسلام میپیوندد.
سوم قدرت ولایی آن حضرت است ـ که در کلام شیعی، ولایت تکوینی ائمه معصومین علیهمالسلام عقلاً و بر اساس براهین مثبِته، و نقلاً و بنابر روایات متواتره، علاوه بر ولایت تشریعی برای آن حضرات علیهمالسلام، اثبات شده است ـ که در این روایت تاریخی، به صورت جوشیدن چشمه آب شیرین در آن بیابان خشک و بی آب و علف، متجلی میشود امّا در عین حال، در روز عاشورا که مقدر است نهایت سعادت در برابر نهایت شقاوت بایستد و مردمان به فریاد العطش کودکان و نونهالان امام علیهالسلام یعنی فرزندان رسول خدا - صلیاللّه علیه و آله - آزمایش
شوند و آنچه را در عین ثابت خود دارند در عالم عینی و خارجی به ظهور رسانند ـ که این جز با فراهم بودن زمینهها و قابلیتها و وجود اراده و اختیار میسور نمیشود.
امام از این قدرت استفاده نمیکند.
چهارم عظمت و بزرگواری اصحاب امام علیهالسلام است که به خلق چنین حماسه عظیم و شگرفی میانجامد و عشق، در نهایت خود به ظهور میرسد.
شورها و حماسهها
حرّ، با هزار سوار، به امام علیهالسلام بر میخورد و میگوید: من شما را به کوفه میبرم تا تسلیم ابن زیاد کنم! و امام در جواب میگوید: کوفیان به من نامه نوشتند که بیایم و بر ایشان زمامدار باشم، حالا اگر تصمیمشان عوض شده و مرا نمیخواهند، به مدینه باز میگردم. حر نمیپذیرد و پس از بگومگوهای زیاد، حرف خود را به کرسی مینشاند و تصمیم بر این میشود که هر دو طرف نه به کوفه روند و نه به مدینه باز گردند بلکه راه وسط را در پیش گیرند؛ پس چنین میکنند تا به نینوا میرسند.
عمر سعد با سی هزارسوار میرسد، امام تسلیم نمیشود و مرگ با عزت را بر زندگی با ذلت ترجیح میدهد و مابین بعیت یا قتال، قتال را برمیگزیند و بین تسلیمشدن یا جنگیدن، جدال را انتخاب مینماید. عمر، در آغاز، آب را بر ایشان میبندد و... سرانجام بنابر این میشود که روز عاشورا، روز مبارزه سپاهیان امام و یزیدیان باشد.
شب عاشورا عجیبترین شب تاریخ است و به عقیده این حقیر، کتاب جداگانه و مفصلی باید در شرح وقایع این شب نوشت و به مجال مختصر این مقال، اصلاً و ابدا حق مطلب ادا نمیشود.
روز عاشورا، روز سختی بود، روز بسیار گرم و طاقت فرسایی بود و آه که امام در آن روز تا چه حد رنج کشید و مصیبتها به جان خرید! گرمی هوا با بادهای خشک و سوزان هامون نینوا، تابش ناجوانمردانه خورشید، لبهای تشنه او و ناله العطش کودکان، امام علیهالسلام را سخت در تنگنا قرار داده بود و آه که حسین تا چه حدّ ایستادگی و مقاومت نمود، اما لحظهای در اهداف خویش تردید نکرد! آه که چه دردناک و مظلوم میسوخت و میساخت!
امام، پیش از آغاز نبرد، کوفیان را مخاطب میسازد و به ایراد خطبهای میپردازد و میفرماید:
«شما از من دعوت کردید به کوفه بیایم و امام شما باشم؛ من در میان قوم و خانواده و پیروان خود بودم؛ شما بودید که هر روز درب منزل مرا کوبیدید [و با ارسال نامههای بی شمار] از من خواستید که بیایم و پیشوای شما باشم؛ شما حجّت را بر من تمام کردید؛ پس من، زندگی خود را رها کردم و به سوی شما حرکت نمودم [در میان راه، کوفیان مدام پیک میفرستادند که امام به حرکت خود سرعت بخشد و در آمدن خود تعجیل کند [حال، من آمدهام؛ اگر میگویید مرا نمیخواهید، خوب! باز میگردم [و به وطن خود میروم]»
راستی چه کسانی مخاطب امامند سپاهیان یزید که از شام یا بلاد دیگر آمدهاند؟ نه! بل، خود نامردمان کوفهاند که زیر پرچم ابنمرجانه قرار گرفتهاند و گسیل شدهاند!
بنا به روایت تاریخ، ابنزیاد، سپاهیانی را که گرد آورد و به مقابله با حضرت روانه ساخت از خود مردم کوفه تجهیز کرد و گرنه نه خودش سپاهی داشت، و نه از شام لشگری از جانب یزید آمد، و نه مردم شهرهای دیگر چون نابخردان کوفی حاضر شدند به جنگ فرزند پیامبر و مقتدای واقعی مسلمین روند. آری! این کوفیان خائن بودند که باردیگر نامردمی خودرا تکرار کردند و نه تنها در مقابل ابن زیاد و اتباع او تسلیم شدند و به مدعو خود خیانت کردند و دعوت مصرّانه خویش را به نسیان سپردند، که در مقابل امام خویش ایستادند؛ و نه فقط در برابر فرزند پیامبر صفآرایی نمودند که حتی فرصت بازگشت به او ندادند و بر او شمشیر کشیدند و او وجمیع یاران و فرزندانش را کشتند؛ و باز به همین هم اکتفا ننمودند بل، زنان و کودکان امام خود را به اسارت بردند و اموالشان را غارت نمودند و بر اجساد مطهر امام و اصحابش بیحرمتی کردند و بر آنها ستوران تاختند، سرهایشان را بریدند و بدنهای مقدسشان را مثله نمودند و آنگاه شامگاهان شادمانه و فرحناک به خانههای خود بازگشتند و به اصطلاح پیرزویشان را جشن گرفتند.
من نمیدانم که آیا تاریخ میتواند این همه نامردمی و خیانت و جنایت و شقاوت و بیرحمی را جز در این حادثه، یکجا و در یک مقطع و زمان محدود ارائه کند و راستی
مقصّر کیست که مسلمین را به این همه نامردمی و حرمت شکنی در حق فرزند پیامبر خود وا میدارد؟ و مگر نبودند در میان همین سپاه که محبتهای افزون پیامبر - صلی اللّه علیه و آله - به حسین را خود به چشم خود دیده و یا لااقل به یک واسطه شنیده باشند؟ و مگر به خواب غفلت رفته بودند آنها که سخنان پیامبر - صلی اللّه علیه و آله - را در حق حسین به خاطر میآوردند؟ مگر پیامبر در مورد او و برادرش نفرموده «الحسن و الحسین سیدی شباب اهلالجنة»؟ و مگر نفرمود «حسین منی و انا من حسین»؟ و مگر فراموش کرده بودند «ان الحسین مصباحالهدی و سفینةالنجاة» را؟ و مگر از یاد برده بودند «الحسن والحسین امامان؛ قاما او قعدا»؟ پس چه شد که اینک، و این گونه، در مقابلش ناجوانمردانه ایستادند و به نامردمی تمام، خونش را بر زمین ریختند؟!
آری! روز عاشورا، روز بسیار دردناکی است نه تنها برای حسین علیهالسلام که برای هر مرد و زن منصفی با هر عقیده و مرام، در هر کجای عالم و در هر عصری که با تاریخ عاشورا ارتباط برقرار کند.
اینک امام، تنهای تنهاست، خون گلگون یاران و فرزندان او جای جای سرزمین کربلا را رنگین ساخته است، خیمههای شعلهوری که به دست نامردمان به آتش کشیده شده و خستگی مبارزه و زخم و جرحهایی که تیرها و سرنیزههای دشمن بر بدن او وارد آورده، همه و همه، امام را به سختی آزرده است، با این حال، حضرت بر جای نمینشیند و علی رغم فشارهای عاطفی و جسمی بسیار زیادی که بر او وارد شده و دلش را خون کرده و جسم شریفش را رنجور ساخته است، لحظهای حتّی مقاومت خویش را از دست نمیدهد و از مشی آزادمردانه و اهداف متعالیاش دست نمیشوید، به فکر عقب نشینی نمیافتد و تردید نمیکند.
آری! حسین علیهالسلام همچون جدّش رسول خدا - صلی اللّه علیه و آله - و پدرش امیرالمؤمنین علی و برادرش حسن علیهماالسلام آزاده زیست و اکنون آزاده و سرفراز باید کشته شود. او هرگز به دشمن التماس نکرد و علی رغم عطش بسیار زیادی که بر او حکمفرما شده بود هرگز تمنّای آب ننمود. هربار که فرصتی مییافت، به خانواده غریب خود، به زنان و فرزندان مصیبت دیده، سر میزد و دلگرمی میداد و آنها را به عمل شایسته، تقوا و راستی و صبر توصیه مینمود.
گویند: گاه چنان به دشمن میتاخت و ایشان را به عقب میراند و به تعقیبشان میپرداخت که حتی به نزدیکی دروازههای کوفه میرسید! ولی به امر حق باز میگشت؛ چون بنای حق بر چیز دیگری بود؛ چنانکه آمده «ان اللّه شاء ان یراک قتیلاً» و البته این دلیلی دارد که در پایان این مقاله به آن اشاره مختصری خواهیم کرد.
امام در روز عاشورا قدرت شگرفی از خود به منصه ظهور گذارد؛ آنگونه قدرتی که در جنگ خیبر از پدرش علی علیهالسلام و در جنگهای زمان علی از برادرش امام حسن علیهالسلام به ظهور رسید و باید هم چنین باشد، چه این که این هر سه، حجت خدا و ولی او بودند و دستهاشان دست خدا بود، و «یداللّه فوق ایدیهم».
وی انسان کامل بود و انسان کامل مظهر جمیع اسماء و صفات حق تعالی است ـ چنانکه عرفای شامخین در آثار خویش در مبحث «انسان کامل» در این مورد دادِ سخن دادهاند و انصاف این است که از عهده آن خوب برآمدهاند ـ انسان کامل دارای سویّت اعتد الیه است و مرگ و ضعف و سستی و امثال این امور عدمیّه که از انحراف مزاج از حدّ اعتدالی خود ناشی میشود ـ به خودی خود ـ به او راه نمییابد اما از آنجا که «کل نفس ذائقةالموت» سنت تغییرناپذیر الهی است مرگ ایشان یا با کشتهشدن و یا با مسموم شدن آنها توسط دشمنان خدا انجام میگیرد چنانکه آمده: «ما منّا الا مسموم او مقتول».
امام در روز عاشورا شجاعتهای بی نظیری از خود نشان داد... لکن او ـ علیه السلام ـ هرگز پشت به دشمن نکرد و از برابرشان نگریخت.
عصر عاشورا، امام لحظات سختی را میگذراند؛ اکنون او داغ هفده نفر از خاندان خود را دیده و جگرش از سوگ شهادت شصت تن از یارانش ـ که به قول خودحضرت، باوفاتر از ایشان نه تاریخ به خود دیده و نه آیندگان خواهند دید ـ سوخته؛ دشمن، خیمههای حرم را به آتش کشیده و شعلهور ساخته است. امام هجوم غارتگران به خیمهها را برای یافتن غنیمت می بیند، ضجّه کودکان معصوم را در میان آتش مینگرد، نگاههای نگران دخترانش را به خود ناظر و ناله دردناک زنان داغدیده و اینک آماده اسارت شده را شاهد است و...امّا دیگر رمقی برایش نمانده، و توانی برای مقابله با این نامردمان ندارد.
غروب عاشورا، آنگاه که خورشید هم از اعمال زشت این پست عنصران خائن،
شرمسار در پشت افق پنهان میشود، دشمن با بی مروتی تمام و در نبردی نابرابر به صورت دسته جمعی بر امام که اینک تنها و غریب و بی کس، از فرط جراحتهایی که بر جسم شریف و مقدسش وارد آمده، در زاویهای نشسته، حملهور میشود و آن بزرگمرد جاودانه تاریخ را به بیرحمانهترین شکل ممکن به شهادت میرساند و بدین ترتیب خط سرخی در تاریخ اسلام ترسیم میشود که تا نهایت زمان رهنمای همه آزادمردانی باشد که مقتدایشان حسین است و مشیشان عزت و شرف و مردانگی.
تأثیرها و برآیندها
چهارده قرن است که خون عاشورا در شریانهای تاریخ جریان دارد، عجبا! هر حادثه تاریخی، با گذشت زمان برای مردمان کمرنگتر، بی روحتر، به وادی نسیان نزدیکتر و از هامون وضوح دورتر میشود اما این فقط عاشوراست که هر چه بگذرد پر رنگ تر، باروحتر و در سرزمین خاطرهها زندهتر و واضحتر میگردد و این نکتهای است که هیچ بینای منصفی آن را انکار نمیکند.
پس واقعه عاشورا نه فقط یک واقعه تاریخی که دارای مختصات زمانی و مکانی ویژهای باشد بل یک رویداد همیشه جاوید و همواره زنده است؛ بسان حقایق فرا زمانی و بلکه فراتر از آنها.
اگر اذعان کنیم که شکلگیری مکتب تشیع به دست مبارک امیر مؤمنان علی علیهالسلام انجام گرفت به جرأت هم میتوانیم مذعن شویم که اشاعه شیعه به خون سید شهداء امام حسین علیهالسلام بستگی داشت و در این میان هیچ شکّ و شبههای برای محقق بصیر باقی نخواهد ماند که حضرت اباعبداللّه الحسین علیهالسلام به خواست و اراده آزاد خود چنین کاری را انجام داد و هیچ قهر و جبر و قسری بواسطه محیط و شرایط زمانی و مکانی بر او ـ در گرفتن این تصمیم ـ حاکم و غالب نبود.
امام علیهالسلام از همه جوانب الهی ـ مادی و معنوی ـ بهرهمند بود و در صورت بیعت با یزید میتوانست حدود تواناییهای مادی و دنیوی خویش را گستردهتر هم بکند و به بالاترین مقام و بیشترین ثروت و زیباترین زندگیها دست یابد ولی چون دید این زندگی ـ علی رغم وسعتش ـ یک حیات ذلتبار بیش نیست چنین نکرد، بیعت ننمود و حتی ساکت هم نماند.
و چون میدید که با بیعت او ـ به عنوان یک الگوی اسلامی ـ اسلام، طرفدار عیش و نوش و رفاه طلبی و ظلم و نفاق و غارت و اختلاس چپاولگران معرفی میشود و از پایه و اساس متزلزل میگردد (چرا که ولایت بنیان اسلام است) زیر بار بیعت با یزید نرفت و خود فرمود که مرگ با عزت را بر زندگی با ذلت ترجیح میدهد که: «لا اری الموت الا سعادة والحیاة معالظالمین الا برما» و این زیباترین و تمامترین نمونه است برای کسی که بخواهد در راه عقیده خویش و احیای آن در هر عصر و هر کجا که باشد فداکاری کند و خود را نیازمند یک اسوه حسنه ببیند.
سرانجامها و نهایتها
پاسخ آن عده را تاریخ خیلی زودتر از آنچه انتظار میرفت، داد. چیزی نگذشت که مختار ثقفی قیام نمود و هر کسی را که در مقابل حسین علیهالسلام ایستاده بود ـ حتی آن که در تجهیز سپاهیان، نقشی به عهده داشت
به جزای عمل زشت خود رساند. اما آرزوی حسین علیهالسلام فراتر از اینها بود، او رفع همه و همیشهظلم را میخواست و این، روزی است که نه فقط قرآن و عترت علیهمالسلام که تمامی انبیا و اولیاء حق آن را وعده دادهاند. پس یقینا این همه ظلمها و ستمها و نامردمیهای دشمنان حسین علیهالسلام بی جواب نخواهد ماند و روزی خواهد آمد که همه ظلمها و جورها و بیعدالتیهابرای همیشه تاریخ خواهد شکست و این چیزی است که نماد آن در صورت بیرقی سرخ، بر گنبد مطهر حضرت اباعبداللّهالحسین علیهالسلام خودنمایی میکند.
مرحوم شریعتی میگفت: سران قبیلههای عرب، آنگاه که جنگی مابین دو قبیله درمیگرفت، چون به ماههای حرام بر میخورد و مجبور میشدند بنابر رسمی که داشتند، جنگ را متوقف کنندبر فراز خیمه بزرگ قوم خود، پرچم سرخی میافراشتند؛ معنی این، آن بود که هر کس این بیرق سرخ را میبیند بفهمد که مابین این دو قبیله جنگ هنوز هم برقرار است منتها باید این ماههای حرام بگذرد تا سکوت حاکم، به جنجال مبارزه این دو قوم بشکند. اینک آنها که به کربلا میروند میبینند که گویی جنگ پایان یافته و سکوت مبهمی بر صحنه جنگ سایه افکنده اما ناگاه چشمشان به پرچم سرخی میخورد که بر بالای قبّه آرامگاه حسین علیهالسلام در هتزاز است و گویای این پیام تنبّه آفرین است که «بگذار تا این سالهای حرام بگذرد».
و به نظر من این امیدوارکنندهترین و خط دهندهترین حدیث عاشوراست که لاجرم به دست فرزند منتظرش ـ آن موعود یگانه و آن پنهان بیکرانه ـ به تحقق و عینیت خواهد پیوست و همه ظلم در برابر همه عدل ریشهکن و نابود خواهد شد.
آری! باید این سالهای حرام بگذرد؛ سالهایی که زمینه رشد و تکامل تودههاست؛ دورانی که وعاء دگرگونی امتهاست و جوامع مسلمان را وظیفهای نیست جز رشد و توسعه کیفی خویش، و تکلیفش در برابر جوامع کفر و ظلم و استکبار چیزی نیست مبارزه منفی ـ و نه جهاد ابتدایی ـ (و البته این با دفاع از حریم در صورت تهاجم بیگانگان منافی نیست)
بدون گذشت این زمانها و پختهشدن مردمان و بالارفتن رشدفکری و ثبات عقاید و تثبیت و تحکیم اصول و ارزشها و از طرف دیگر ظهور بدعتها و به نهایتِ خود رسیدن ظلمها و شقاوتها [برای غربال شدن مردمان [و آمدن طوایف گوناگون در رأس حکومتها [برای روشن شدن عجز بشر در اداره امور] و جوشیدن اندیشهها و تزها [برای معلوم گشتن نارسایی قوانین ساخته و پرداخته بشری] و... انقلابی دیگر میسور نخواهد بود چرا که بالا گرفتن ظلمها و تعدیها و ظاهرشدن جورها و نامردمیها به رشد فکری جورشکنها و ظلم ستیزها میانجامد، چه آن که تاریخ نشان داده است با تقویت یافتن یزیدیان، روح مبارزه حسینیان به بالاترین مرتبه خود خواهد رسید و نهایتا منجر به شکست باطل خواهد شد و حکومت جهانی موعود همه نسلها و عصرها برقرار خواهد گردید (و البته این مطلب در قلمرو مباحث نظری مطرح میشود و به وضع عملی ـ جز در حدّی که وظیفه مسلمانان را در عصر غیبت روشن میکند ـ مربوط نمیشود).
اینجاست که تاریخ ستیز حق و باطل بار دیگر ـ منتها به وسعتی فراگیر ـ تکرار میشود و چون همیشه ـ و این بار برای همیشه ـ حق پیروز میگردد و باطل به نابودی میگراید: «جاء الحق و زهقالباطل» که «انالباطل کان زهوقا» و این مهمترین پیام جاودانی حسین علیهالسلام است.
ارزشها و اهمیتها
شخصیت حضرت اباعبد اللّه الحسین علیهالسلام یک شخصیّت نمونه بود. او امام بود و ولایت داشت و «لاینال عهدیالظالمین1»، و معلوم است که منصب امامت نه به ارث میرسد و نه چون مقامهای اعتباری دنیا قابل نقل و انتقال و تفویض و امثال اینهاست بل مقام امامت و ولایت، موهبت حق است بر حسب قابلیت و استعداد شخص و اگر در مورد ائمه ما علیهمالسلام این منصب، غالبا (یعنی همه جز یک مورد) از پدر به پسر رسیده دلیل بر موروثی بودن آن نیست چه این که از امام حسن علیهالسلام به امام حسین علیهالسلام و از میان فرزندان ائمه تنها به شایستهترینشان رسیده است.
به عقیده این حقیر ـ چنانکه مفصّلاً در جای خود بحث نمودهام ـ خدای تعالی این را یکی از ادله حقانیت مذهب شیعه اثنا عشریه برای طالبان طریق حق قرار داده زیرا تاریخ اصلاً و ابدا سراغ ندارد چنین موردی را که دوازده نفر بلافاصله پس از یکدیگر ـ که یازده مورد آن پدر و پسرند ـ همه دارای یک سخن باشند و هیچ یک پدران خود را نه فقط انکار نکنند که او را به تمامی بپذیرند و حتی در حد یک نکته از گذشتگان خردهگیری ننمایند و یا نگویند این که من میگویم بهتر است (و این حقیر نمیدانم ـ البته در حد اطلاع خود ـ چگونه یک چنین مطلب مهمی تاکنون از دید علما و متکلمین ما پوشیده بوده است.)
علی ایّ حال امام حسین علیهالسلام داراری چنین مقامی است. او در دامن زهرای اطهر سلاماللّه علیها و تحت تربیت مولا امیرالمؤمنین علیهالسلام رشد یافت و همواره مورد محبت پیامبر - صلی اللّه علیه و آله - و سفارشهای او و در کنار برادرش امام حسن علیه السلام و یار و غمخوار او بود.
انگیزه امام، در قیامش بر علیه ظلم و ظلمت، و ایدهآلش در دفاع از حریم حقّ و پاسداری از اسلام نیز، انگیزه و ایده آلی نمونه بود. رفتار و گفتارش نیز در طول زندگی، به شهادت تاریخ، نمونه بود. مصایبی که در این راه به جان خرید نیز مصیبتهایی بود منحصر به خود او، که هرگز تاریخ نه این چنین مصائبی را به خود دیده و نه - از قرائن میشود گفت - خواهد دید.
حماسه عاشورا، قیام و حماسهای نمونه است؛ قیامی که در خود، از ایثارها، فداکاریها، از خود گذ شتگیها، جانبازیها، شورها و حماسه ها و هزاران خصلت بزرگ، از خصائل انسانی و مکارم اخلاقی، بسیار دارد؛ و نیز - در طرف مقابل - شقاوتها، ناجوانمردیها نامردمیها، نفاقها، خیانتها و هزاران خصلت زشت از خصائل ضد انسانی و رفتارهای غیر اخلاقی را در خود جای داد و برای تمامی تاریخ به نمایش گذاشت.
از همین جا میشود فهمید که چرا حادثه عاشورا قابل تکرار نیست، و چرا حوادثی نظیر آن، به اهمیّت آن نبوده است، و چرا این همه تأکید شده است بر زنده ماندن این واقعه تا همیشه زمان، و چرا بنای حقّ بوده است تحقّق آن؛ پس اگر فرمودهاند «کلّیوم عاشورا و کلّارض کربلا»، نظر داشتهاند بر لزوم استمرار آن در سراسر تاریخ، و این که هر مسلمانی بر ظلم بشورد و از مظلوم دفاع کند و با خود بگوید: امام حسین علیه السلام، که از معصومین بود (و معصومین و مخلصان اشرف خلایق بودند) جان پر ارزش خود را داد و زیر بار ذلّت نرفت و با تمامی وجود از طریق حقّ و قرآن و اسلام دفاع کرد؛ ما چگونه در برابر این همه ظلم، بی تفاوت باشیم؛ نه این که مراد این باشد که نظیر چنین واقعهای، از جهت ارزش و اهمیّت، هر زمان، قابل تکرار خواهد بود.
خدای تعالی با چنین الگویی، برای امّت مرحومه، نمونهای کامل از سعادت طلبی و مصادیق بارزی از مفاهیمی که در قلمرو آن قرار میگیرد؛ ـ در سپاه امام ـ و در مقابل نمونهای از شقاوت گرایی و ـ مصادیق روشنی از مفاهیمی که در حیطه آن واقع می شود در جناح دشمنان امام، تا همیشه تاریخ ایجاد فرمود تا برای هر کس، در هر زمان و در هر مکان در طلب نمونههایی از این دست بر آید و بخواهد مشی خود را آزادانه، انتخاب و دنبال کند در دسترس باشد و این است یکی از مصادیق بارز قول حق تعالی که: «قد تبیّن الرشد من الغیّ»1
به عبارت دیگر، خداوند طیّ این صحنه مقدّر شده، میخواهد نمونه کاملی از انسانیت، مردانگی و مروّت، علوّ درجه ـ تا آن حد که از فرشتگان نیز بالاتر رود -،
ایثار، شجاعت، فداکار ی، خُلق حَسن، صبر، ایستادگی، مقاومت و عشق، ایمان ویقین و... به نمایش بگذارد تا نمونه یک مرد مسلمان و - پس از آن - یک زن مسلمان (چون زینب علیها سلام) را به جهانیان عرضه کند.
تاریخ عاشورا دانشگاهی است برای بیان عملی این مفاهیم، که هر مفهومش آنها در روز عاشورا تمام و کامل معنا شد و مصداق یافت؛ و از طرف دیگر، الگوی مفاهیم مقابل را در سپاه عمر سعد نشان می دهد و نمونه کاملی از یک انسان تربیت یافته - که تا مرتبهای پایینتر از حیوانات تنزّل میکند - در دسترس میگذارد و این است که دشمنان امام علیهالسلام، تماما، نمونههایی هستند از شقاوت، نامردمی، قساوت، نفاق، خیانت، مذلّت، جبن، بی وجدانی و...
با این اوصاف، غیر منصفانه است اگر قیام امام علیهالسلام را برای گرفتن پاداش از خدا، برای دست یابی به حکومت، برای شفاعت شیعیان گنهکار (بسان «فدا»ی مسیحیان) و امثال اینها که دون شأن و مقام آن حضرت است، بدانیم. آری! او شفیع ماست - به اذن حقّ - اگر از او حسین گونه زیستن را بیاموزیم و از خدا حسین گونه مردن را بخواهیم، و تبعیّت از او این است که بر ظالم بتازیم و از مظلوم دفاع کنیم.
السلام علیک یا ابا عبداللّه و علی الارواح التی حلّت بفنائک.
درود بر تو ای بزرگمرد همیشه تاریخ؛ و درود بر آنهایی که خالصانه، روح بزرگ و اهورایی خود را به مقدم تو فدا ساختند و به پیرویات، قیام خویش را ابدیّت بخشیدند و جاودانه کردند.
درس های ناگرفته از عاشورا
سلام و درود ما بر آن روح پاکی که منطق عاشورا را خلق فرمود و بر خاندان طاهرینش که چنین منطقی را برای بشریت بسط و گسترش داد تا به امروز که ما از آن بهرهمند گردیم .
یک هزار و چهارصد سال از برپایی قیام اباعبدالله الحسین (ع) میگذرد و جامعه شیعی با جان و دل از چراغ پرفروغ این نهضت استفاده برده و درسهای بسیاری گرفته است . اینک پرسشی مطرح است که آیا درسهای عاشورا تکرار است و یا درسهای دیگری نیز میتوان گرفت؟
نویسنده در این مقاله میکوشد تا با انتخاب نگرشهای جدید نسبت به این حرکت عظیم ، اولا به تاثیر نگرشها در امکان دیدن تصاویر جدید از یک واقعیت توجه دهد تا از این طریق، امکان شناسایی یک روش مهم برای تولید علم و گزارههای علمی بویژه نسبت به موضوعات دینی در حوزه علوم انسانی را فراهم آورد و ثانیا درسهای جدیدی را که میتوان از نهضت حسینی برای بهبود زندگی به تناسب نیاز جامعه بشری در مقطع کنونی زمان یعنی در ابتدای هزاره سوم گرفت ـ در حد بضاعت اندکش ـ شناسایی کند.
شبیه سازی و مدل سازی
یکی از روشهای اصلاح زندگی ـ فردی و اجتماعی ـ استفاده از تجربیات دیگران است که قرآن کریم با عنوان « عبرت » بارها بر استفاده از آن به ما تذکر داده است و بر همین اساس گزارشهایی از زندگی پیشینیان ـ اعم از افراد نیک صالح و یا افراد ناصالح ـ بیان میفرماید.
از نظر علمی، این عبرت آموزی درصورتی امکانپذیر میگردد که ما شرایط گذشته و تجربه شده را برای شرایط جدید « شبیه سازی » (simulate ) کرده و از طریق همین شبیه سازی ، به راهحلها و راهکارهای تجربه شده در شرایط جدید دست یابیم . بر اساس همین روش ، رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران ، امام خمینی رحمه الله علیه ، در جریان مبارزه با نظام ظلم و طاغوت شاهنشاهی ، به شبیه سازی ان دوران با شرایط حاکم بر قیام امام حسین (ع) اقدام فرمودند و جامعه شیعی آگاه از خصوصیت نهضت امام حسین (ع) به خوبی درسهای برگرفته از آن را در آن دوران مرور می کرد و نتیجه عینی آن را محقق میساخت و سرانجام نیز طعم شیرین پیروزی انقلاب اسلامی را به فضل الاهی چشید.
اما این روش با آنکه مزایای بسیاری دارد، ولی از ضعف بزرگی نیز برخوردار است و آن اینکه با تغییر شرایط جدید ، امکان شبیه سازی نیز از بین میرود. بنابراین به عنوان مثال ، امکان شبیه سازی از چنین نهضت با شکوهی برای شرایط ناظر به تحصیل صلح و یا اصلاح مسالمت آمیز وجود نخواهد داشت . یا همچنانکه امکان شبیه سازی آن برای ایجاد حرکت اجتماعی مفید است، ولی استفاده از آن برای دریافت چگونگی مدیریت فردی(self management ) ممکن نیست . درنتیجه رهبران اجتماعی در این موارد، از تجارب دیگری سراغ میگیرند که با شرایط مورد نظر آنان مناسب باشد و مثلا به شبیه سازی با شرایط صلح امام حسن (ع) اقدام میکنند. مهمترین مزیت این روش ، امکان فهم سریع و دقیق عمومی جامعه مخاطب است که میتواند با پذیرش اصل تشبیه ، دقایق و ظرایف رفتاری خود را با انطباق با تجربه اصلی دریابد و تفهیم و تفهم بالایی را موجب گردد .
اینک ببینیم که اولا این عمل شبیه سازی از چه معبری عبور می کند و ثانیا چگونه میتوان ضعف اساسی آن را که بدان اشاره کردم ، جبران نمود .
عمل شبیه سازی دارای 4 رکن اساسی است :
رکن اول : اصل که واقعیت (object ) مورد نظر ناظر است .
رکن دوم : ناظر ( observer ) که واقعیت را مورد بررسی قرار می دهد و منظور(purpose ) مشخص و تعریف شدهای دارد .
رکن سوم : نگرش یا منظری (view ) که برای بررسی واقعیت انتخاب میشود.
رکن چهارم : ایده (subject ) حاصل از بررسی واقعیت.
در میان این چهار رکن ، رکن سوم از اهمیت ویژهای برخوردار است که در حصول رکن چهارم یعنی ایده نقش اساسی دارد؛ ولی اکثرا مورد غفلت و بیتوجهی واقع میشود و درنتیجه در بسیاری از مباحثات علمی، مهمترین عامل ایجاد اختلافات و حتی سوء تفاهمات است.
به نظر میرسد آنچه در ارتباط با بررسی نهضت عاشورا در دوران گذشته صورت گرفته ، وحدت و عدم تغییر همین رکن سوم ـ یعنی منظر و نگرش به عاشورا ـ است که همواره بر اساس بارزترین خصیصه نهضت یعنی « ظلم ستیزی قهرآمیز در حد شهادت طلبی » بوده است. بنابراین بر اساس این نگرش ، اگرچه در شرایط مشابه نیاز به ظلم ستیزی در حد ایثار جان و مال، کارایی لازم را به خوبی داشته است، در دیگر شرایط ـ همچون شرایط صلح ـ قابلیت ویژه خود را از دست میدهد و به همین خاطر در اکثر موارد، نفس مراسم سالگردهای عاشورا تاثیر شگرفی در رفتار و فرهنگ عزاداران ایجاد نمیکند و چه بسا به عنوان مثال در یک پرونده قضایی مطروحه در نظام قضایی کشور ، شاکی و مشتکیعنه هر دو در یکی از مراسم عاشورا شرکت دارند و هر دو در یک زمان و با یک ندای بلند میخوانند که: « انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم » اما هیچ کدام نمیتوانند پیام « سلم و صلح » نهضت عاشورا را در همین موضوع پرونده قضایی خود بشنوند.
و ظاهرا به همین دلیل آسیب شناسانه است ـ اگر خوشبینانه فکر کنیم ـ که در دوره اصلاحات که نقطه عطفی در حرکت جامعه اسلامی ما بود ، نهضت عاشورا مورد استناد متولیان حرکت اصلاح طلبی قرار نگرفت.
اینک ببینیم چگونه میتوان این ضعف اساسی را که در نهاد این روش یعنی شبیه سازی نهفته است، برطرف کرد.
به نظر میرسد بهترین روش در این رابطه، استفاده از روش « الگو و مدل سازی » (modeling) است که حد واسط اصل و ایده میباشد. برای دریافت این مطلب، لحظهای به این تصویر توجه کنید:
با دیدن این تصویر ، چه مفهومی به ذهن شما متبادر میشود؟ مسلما پاسخ شما انسان است که قابلیت نمایانگری بسیار وسیعی دارد و همه مصادیق آن را از کوچک و بزرگ ، زن و مرد ، عالم و جاهل و ... دارد . به چنین تصویری از انسان، مدل میگوییم. به نظر میرسد مقصود آیه قران که می فرماید: « و لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه» ( احزاب ، 21 ) مبتنی بر تحصیل مدل و الگوی مناسب از پیامبر (ص) محقق میشود تا بر اساس آن دریابیم که حضرت رسول اکرم (ص) نه تنها به عنوان پیامبر، بلکه به عنوان یک پدر، یک همسر، یک جهادگر، یک حاکم، یک مدیر، یک رهبر، یک شهروند، یک مکلف (مسئول )، یک مخلوق و بنده، یک آگاه ، یک انتخابگر و .... و از همه مهمتر به عنوان یک انسان (انا بشر مثلکم)، چگونه میاندیشند ، تعامل میکنند ، برنامه ریزی میکنند ، شکست میخورند و در پی آن چه میکنند و نیز چه نمیکنند تا موفق شوند.
بر این اساس، مدلها از عنصر « جامعیت» (total ) و لازمه آن یعنی « جاودانگی» (eternity) برخوردار میشوند و دقیقا در دوره رشد جامعه و ارتقای فرهنگی متناسب با آن مورد استفاده کامل قرار میگیرند و گام بعدی که عمل شبیه سازی است، توسط همه افراد صورت می پذیرد و مهمترین گام در تحقق فرایند رهبری جامعه (در قبال مدیریت جامعه که از عامل دستورالعمل بهره میگیرد)، برداشته میشود.
تفاوت شبیه سازی و تمثیل منطقی
شاید ذهن مخاطبان از این بحث ، متوجه یک بحث قدیمی در منطق به نام «تمثیل» شود و اینگونه برداشت گردد که در این بحث ، صرفا یک تغییر در گویش زبانی صورت گرفته و از عنوان جدیدی برای همان بحث تاریخی سود جستهایم؛ بویژه آنکه تمثیل منطقی در علم اصول که متدولوژی تحقیق در احکام الاهی را تبیین میکند، با عنوان قیاس اصولی شناخته میشود. بنابراین اینک برای تشحیذ ذهن این دسته از مخاطبان، توضیح میدهیم که اولا مسئله بطلان قیاس اصولی از نگاه امامیه مربوط به گزارههای اعتباری است و در بحث مورد نظر ما، شبیه سازی نسبت به واقعیت که موضوع گزارههای کشفی است، صورت میپذیرد. ثانیا در تمثیل منطقی صرفا شباهت بین دو چیز کشف میشود و لذا کاشف به مثابه هر کشف دیگری، نقشی انفعالی دارد؛ اما در فرآیند شبیه سازی ، محقق نقشی فعال یافته و «مشابه» را ایجاد میکند و همین خصیصه است که در فرآیند شبیه سازی ، ویژگی «خلاقیت» را قابل شناسایی میکند و بر اساس همین ویژگی خلاقیت است که نتیجه و محصول، به عنوان «اثر هنری» قابل معرفی است و از همین جا میتوان به شاخصی برای تشخیص استعاره و تمثیل منطقی دست یافت و صنعت استعاره را در ساختار شعر، رمان، و فیلم سازی محور اصلی «اثر هنری» دانست. به نظر میرسد که «مثلهای قرآنی» نیز با تعریفی که ارائه کردم، از نوع استعاره و شبیه سازی است.
بر این اساس، بدون ویژگی «خلاقیت» در شبیه سازی ، صرفا یک عمل تقلیدی صورت میگیرد. بنابراین زمانی که باید بر اساس قواعد هندسی، دو شکل مشابه را شناسایی کنیم با موقعی که باید شکل مشابه را ایجاد کنیم همچون ماکت سازی از واقعیت موجود، یک اثر هنری به دست نمیآوریم . به نظر میرسد بر اساس همین توضیح است که سکاکی، ادیب مسلم ادبیات عرب، مجاز را از نوع تصرف در مصداق عقلی، معنای اصلی میشناسد و نه استعمال در معنای غیر حقیقی. و همین امر را ( که امر بدیع است)، عامل لطافت هنری این دسته از استعارات معرفی میکند.
با توجه به آنچه در ارتباط با عامل قوت در فرآیند مدل سازی بیان داشتیم ، اگر بتوانیم الگوی رفتاری ائمه معصومین (ع) که هر یک منشا خلق پدیدههایی بسیار استثنایی در بستر جریان هدایت جامعه بشری هستند به دست آوریم، گامی اساسی برای دریافت درسهای جدید از چنین گذشته گرانبهایی برداشتهایم. این امر اگر با توجه به نقش امام در بصری نمودن (visualize ) رفتار عالم هوشمند هستی صورت پذیرد، آثار شگرف علمی و فرهنگی خود را تجلی خواهد بخشید .
اینک به برخی از این موارد اشاره می کنم :
- مدل ازدواج - مدل اسارت
- مدل تهذیب - مدل ایثار
- مدل عبودیت - مدل خشم
- مدل امانتداری - مدل درایت و تدبیر
- مدل بعثت و رسالت - مدل قضاوت
- مدل هجرت - مدل ولایت
- مدل مدینه النبی و مردم سالاری دینی - مدل اجابت
- مدل فرماندهی جنگی - مدل مشورت و شورا
- مدل مدیریت بحران - مدل انفاق
- مدل تبلیغ - مدل آزادگی و جوانمردی
- مدل مدیریت و رهبری (امامت ) - مدل مرکز علمی
- مدل حکومت - مدل تدریس
- مدل تعامل با مردم - مدل تحقیق
- مدل مصلحت اندیشی - مدل شنیدن
- مدل صبر - مدل دیدن
- مدل جهاد - مدل نظر دادن
- مدل قیام - مدل انتخابگری
- مدل برادری - مدل تربیت
- مدل گریستن و عزاداری - مدل غیبت و حضور
- مدل انتظار - مدل اطاعت و فرمانبری از فرمانده
- مدل پرچمداری - مدل دفاع
- مدل اعتماد به نفس ، عزت نفس ، - مدل برادری و اخوت
- رجزخوانی و ابراز وجود - مدل حمله، عقبنشینی
- مدل گردآوری امکانات - مدل بسیج نیرو و صرف امکانات
- مدل آینده بینی و آینده سازی - مدل اتخاذ استراتژی
- مدل تحصیل اطمینان خاطر و رضایت - و ...
2. چگونه مدل سازی کنیم و نتیجه این مدل سازی در نهضت عاشورا چیست ؟
مهمترین عامل در فرآیند مدل سازی به عنوان فرایند واسطهای بین واقعیت و شبیه سازی، حذف رکن سوم در فرآیند شبیه سازی است . به عبارت دیگر ناظر در فرایند مدل سازی باید بتواند از منظر بخشی که نتیجه منطقی مقصود (purpose ) مشخص و معین او است، رها شود و از این طریق به نگاه «جامع» (total) دست یابد؛ اما این امر ممکن نیست، مگر اینکه نگاه جامع را از طریق شناخت سیستم اصلی به دست آوریم و وقایع درون سیستم را با نگاه جزء نگر مورد بررسی قرار ندهیم. در این صورت باید اکسیژن را به عنوان جزء آب ، با حفظ روابط آن با ئیدروژن شناسایی کرد، نه به عنوان یک عنصر بسیط. در این صورت مدل نهضت عاشورا باید با شناخت روابط آن با دیگر اجزای سیستم هوشمند هستی مورد شناسایی قرار گیرد؛ اگر چنین شود ، ما با یک «جریان» مواجه میشویم و نه صرفا یک « پدیده » ! در این صورت، توجه به چنین نهضتی صرفا از نظر زمانی در مدت یک دهه یا حتی یک ماه و یا از نظر موضوعی با عنوان ظلم ستیزی قهرآمیز تا مرز شهادت طلبی و یا از نظر گروهی با عنوان حرکت خانوادگی و ... صورت نخواهد گرفت و این از آثار دستیابی به همان « مدل » مورد نظر در این بحث است. بر این اساس، مدل سازی باید بر اساس شناخت اصلیترین سیستم و سیستمهای تابعه صورت پذیرد و همواره از تجزیه این سیستم در هر مقطعی خودداری کرد. پس مدل سازی عاشورا و دیگر مدل های پیشنهادی را باید در سیستم اصلی « دین اسلام » و نیز حفظ روابط زیرسیستم ها تا کوچکترین جزء سیستم مورد توجه قرار داد. در این صورت است که میتوان ادعا کرد که به محور یک سیستم اصلی یا فرعی با عنوان « غایت و هدف » آن سیستم دست یافتهایم و همین محور است که بدنه اصلی مدل سازی را تشکیل میدهد.
اینک نتیجه اعمال تحقیقی با ویژگیهای مذکور در زمینه مدل سازی نهضت عاشورا را تقدیم میکنم و به منظور پرهیز از اطاله کلام و دور شدن از عنوان این مقاله از ارائه جزئیات این تحقیق خودداری و صرفا به تبیین این مدل در حد مقدور میپردازم.
آنچه به عنوان نتیجه این تحقیقات با عنوان « مدل پویا و منعطف نهضت امام حسین » میتوان ارائه داد عبارت است از : « در صورت تغایر وضعیت موجود با وضعیت مطلوب با شاخص رشد جامع و پایدار ، عدم پذیرش وضعیت موجود و حرکت جامع برای تحقق وضعیت مطلوب با شاخص بالاترین بهره وری ممکن ، امری ضروری و اجتناب ناپذیر است . »
اینک ارکان پنج گانه این مدل را مورد شناسایی قرار میدهم:
الف. تغایر وضعیت موجود و وضعیت مطلوب
در چنین وضعیتی ، روحیه اکثر افراد جامعه مبتنی بر شخصیت عکس العملی (reactive )، به تن دادن به وضعیت موجود و ابراز عدم رضایت با گویش « غرغر زدن » و انتظار مددرسانی از همه چیز و همه کس است، بدون اینکه آمادگی پرداخت کوچکترین هزینه را داشته باشند. به این نمونه قرآنی توجه کنید:
«و اذ قال موسی لقومه یا قوم اذکروا نعمه الله علیکم ، اذ جعل فیکم انبیاء و جعلکم ملوکا و اتیکم ما لم یوت احدا من العالمین . یا قوم ادخلوا الارض المقدسه التی کتب الله لکم و لا ترتدوا علی ادبارکم فتنقلبوا خاسرین . قالو یا موسی ، ان فیها قوما جبارین و انا لن ندخلها حتی یخرجوا منها ؛ فان یخرجوا منها فانا داخلون . قال رلان من الذین یخافون انعم الله علیهما ، ادخلوا علیهم الباب فاذا دخلتموه فانکم غالبونو علی الله فتوکلوا ان کنتم مومنین . قالوا یا موسی لنا لن ندخلها ابدا ما داموا فیها ؛ فاذهب انت و ربک فقاتلا انا هیهنا قاعدون»! ( مائده / 20 تا 24 )
ب. حیثیت تغایر باید بر اساس شاخص « رشد جامع و پایدار » شناسایی شود
یکی از مهمترین عوامل پیشرفت، دستیابی به شاخصهایی است که بر اساس آنها بتوانیم تشخیص صحیح دهیم . شاید در موارد بیشماری ، به نظر برسد که وضعیت موجود ، وضعیت نامطلوبی است؛ ولی آیا لزوما چنین است:
« ... وعسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم ... » ( بقره / 216)
بنابراین صرف تغایر بین وضعیت موجود با وضعیت مطلوب، نمیتواند عاملی تعیین کننده برای لزوم تغییر باشد؛ اما اگر موقعیت و شرایط موجود، وضعیت رشد جامع و پایدار جامعه را مختل ساخته باشد، در این صورت « حیات جامعه » در شرایط نابودی قرار میگیرد:
« یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم . » ( انفال / 24)
ج. در برنامهریزی برای تغییر، نیازمند طراحی « حرکت جامع و مستمر» هستیم
بر اساس آنچه در ارتباط با رکن سابق توضیح دادیم، « حیات » به عنوان عنصری اساسی در سیستم هوشمند عالم هستی در صورتی پدید میآید و مستقر میماند که حرکتی « جامع » صورت گرفته باشد. لازمه تحقق چنین حرکتی، دستیابی به تعادل است که خود معلول قرار گرفتن هر امری در جای خود به معنای « عدالت » و بقاء و استمرار آن به معنای « امنیت » است. بنابراین در هنگام برنامه ریزی باید عوامل جامعیت و استمرار حرکت را شناسایی و هزینههای لازم برای تحقق آن را فراهم کرد.
د. شاخص این حرکت ، بالاترین (optimum ) بهرهوری (productivity) ممکن است
در طول اجرای برنامه طراحی شده ، باید دائما صحت حرکت مورد ارزیابی قرار گیرد و با توجه به شرایط متغیر بیرونی ، همواره نیازمند مصلحت سنجی هستیم. این مصلحت سنجی، مهمترین عامل پیشرفت در حین حرکت است؛ زیرا دائما باید با تمامی توان ، همه امور را تحت نظر داشته باشیم و با اعمال یک « مدیریت اقتضایی »، ابتدا تصمیم صحیح شناسایی و سپس اتخاذ شود و همین شناسایی تصمیم صحیح در محیط متغیر است که ما را به شاخص نیازمند میکند. اینک اگر معنای عدالت را ( در برابر عدالت ایستا و غیر منعطف ) پویا و منعطف بدانیم ، نیازمند شاخص پویا و منعطف خواهیم بود که از آن به « بالاترین میزان بهرهوری ممکن » تعبیر کردیم . واضح است که در این موارد، نفس خسارات مهم نیست؛ بلکه پایینترین سطح خسارات مهم است؛ همچنان که نفس دستاوردها مهم نیست، بالاترین سطح دستاوردها مهم است.
بنابراین چنین شاخصی، ما را به نحو طبیعی وارد حرکتی منعطف و پویا میکند. پس ممکن است بالاترین سطح بهرهوری ممکن در مقطعی از حرکت نیازمند « صلح » باشد و در مقطعی نیازمند « جنگ ». پس لاجرم باید چنین حرکتی را به عنوان یک جریان مورد شناسایی قرار دهیم و نه پدیده ؛ امر بسیار مهمی که در بیشتر تحقیقات محققان در مورد حرکت اهل بیت (ع)، خصوصا سه حرکت پیاپی ایشان ، یعنی حکومت علوی ، صلح حسنی و عاشورای حسینی و تبلیغ و صبر سجادی و تحقیق باقری و تعلیم صادقی و ... و نهایتا غیبت الهیه امام عصر (عج) مغفول مانده است.
ه . چنین موقعیتی برای هر فردی و در هر شرایطی مسئولیت آفرین و لذا چنین حرکتی ، ضروری و اجتناب ناپذیر است. عدم اعمال چنین مسئولیتی، مهمترین شاخص دنیا مداری و رویگردانی از آخرت گرایی است.
تشخیص ضرورت از غیر ضرورت ، الزام یا استحسان ، مسئولیت یا تخییر ، بدون شناسایی و توجه به ارکان پیشگفتار ، هرگز ممکن نیست و در صورت تشخیص ضرورت و مسئولیت ، هیچ عذری برای قعود و عدم قیام با رویکرد پویا و منعطف، پذیرفته نیست. در چنین شرایطی، مهمترین آسیب و خطر ذهنی ، تمسک به دلیل به ظاهر موجه « عدم احتمال دستیابی به موفقیت یا عدم احتمال تاثیر » میباشد که متاسفانه به طور دقیق، تحلیل این مستمسک در تحقیقات سالیان محققان سلف، رمزگشایی نشده است و این درحالی است که دهها آیات قرآنی به صراحت میتوانسته راهنمای ما باشد؛ بویژه آیاتی که در لسان قصصالانبیاء ، بارها و بارها به فرآیند امداد رسانی الاهی تذکر داده است و اینک تنها به معدودی از هزار اشاره میکنم:
- «ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم». (محمد / 7)
- «ان تتقواالله یجعل لکم فرقانا» (انفال / 29)
- «و من یتق الله یجعل له مخرجا» ( طلاق/ 2 )
- «بل ان تصبروا و تتقوا و یاتوکم من فورهم هذا یمددکم ربکم بخمسه آلاف من الملائکه» (آل عمران / 125)
- «و ما رمیت اذ رمیت ؛ و لکن الله رمی» (انفال / 17 )
- «امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض » ( نمل / 62 )
و چه زیبا ملخص این بحث را مولوی به شعر فرموده است :
گر چه نیست رخنه در عالم پدید خیره یوسفوار باید دوید !
اینک نتایج به کارگیری این مدل را در زندگی خویش تقدیم میکنیم:
مدیریت کلی مراسم عاشورا
1. بسیاری از شرکت کنندگان در مراسم عاشورا، با مواردی روبهرو میشوند که به هر دلیل آن را در شرایط فعلی مناسب نمیبینند و نقدهای مختلفی بر چگونگی برگزاری مراسم عاشورا ارائه میدهند و جالب است که چنین افرادی از قشرها و جایگاههای مختلفی هستند: سخنرانان مذهبی، مداحان، مدیران مجالس، عزاداران، شرکت کنندگان در مجالس عزاداری و حتی تماشاچیان .
بنابراین بر اساس مدل مذکور ، رکن اول آن که عبارت است از تغایر وضعیت موجود و وضعیت مطلوب، محقق است؛ اما آیا گام های بعدی این مدل برداشته شده است؟ به نظر میرسد که متاسفانه پاسخ منفی است؛ زیرا: درباره رکن اول: هیچ فرد یا نهاد صاحب انگیزه و ارادهای بر اساس یک فعالیت تحقیقی مناسب، نتوانسته وضعیت مطلوب مشخص و معینی برای این مراسم در شرایط فعلی جامعه ملی ، جامعه اسلامی یا جامعه جهانی تدوین کند.
درباره رکن دوم: شاخص رشد پایدار، در زمینه «جامعه ملی ـ اسلامی ایران » و جامعه عزاداران حسینی (ع) بر اساس معیارهای علمی و عملی به کار گرفته نشده است تا بر اساس به کارگیری شاخص نظارت و تحصیل آمار و ارقام ، وخامت اوضاع و میزان تغایر وضعیت مطلوب و موجود ، ارزیابی شود.
درباره رکن سوم : حکومت اسلامی، مدیریت جامع و برنامهریزی شده مدونی برای رفع این تغایر و تحقق وضعیت مطلوب اعمال نمیکند . آیا برنامهریزیهای موجود را میتوان اولا « جامع » دانست و ثانیا در جهت تحقق وضعیت مطلوب تعریف شده و مدون دانست ؟
درباره رکن چهارم : واضح است که به کارگیری شاخص بالاترین میزان بهرهوری حرکت برنامهریزی شده، فرع بر اصل حرکت برنامهریزی شده است که متاسفانه در پاراگراف قبلی، منتفی ارزیابی میشود.
درباره رکن پنجم : متاسفانه اساس ضرورت حرکت برنامهریزی شده اصلاح مراسم عاشورا برای آحاد جامعه و نیز مسئولان نظام درک نشده است؛ بنابراین مسئولیتی که باید حسینیوار برای احیای تفکر والای نهضت عاشورا در شرایط مختلف زمانی و مکانی پذیرفته شود، مفقود است .
بنابراین بر اساس مدل ارائه شده و ارکان پنجگانه آن، میتوان گفت که به استناد آیات سوره مائده که بدان اشارت کردیم، همگان در شرایط قوم موسی قرار گرفته و منتظریم تا امام زمان (عج) به همراه خداوند اقداماتی اساسی برای اصلاح انجام دهد:
«فاذهب انت و ربک فقاتلا انا هیهنا قاعدون»!
به کارگیری مدل نهضت عاشورا در مدیریت شخصی عزاداران عاشورایی
1. دوست عاشورایی بسیار خوبت را میبینی، پریشان احوال؛ زیرا با مشکل اقتصادی روبهرو شده و عنوان میکند که فردا صبح، چک چند میلیونیاش برگشت خواهد خورد! و از ترس آبرو ، زندان و ... خود را ناچار به نزول میبیند و استناد می کند که : « الضرورات ، تبیح المحذورات » اما وقتی برایش تنها با یک مثال تبیین میکنی که اگر امام حسین (ع) در موقعیت تو قرار میگرفت، آیا نزول میکرد یا زندان را با آغوش باز میپذیرفت و هرگز تن به ننگ نزول نمیداند، تازه اولین رگههای درک عاشوراییاش تحصیل میشود؛ گویی حضور در این همه مراسم عاشورا نتوانسته چنین پیام مهمی را برایش تبیین سازد . ولی متاسفانه هنوز این درک ابتدایی، قوام واقعی نیافته که توجیه دیگری گریبانگیرش میشود: ما که نمیتوانیم مثل امام حسین باشیم . ما کجا و امام حسین کجا !
2. در راهرو یکی از ادارات، به دوست شناخته شدهای برمیخوری که نالان از پیچ و خمهای اداری، به خود میپیچد و از تو میپرسد: اگر با دادن رشوه بتوان کار گره خورده را حل کرد، چه باید کرد؟ و تو متعجبانه به دوست عاشوراییات نگاه میکنی که تو دیگر چرا ؟ پس پیام این همه حضور برایت چه بوده است؟ ولی متاسفانه او نیز بین عاشورایی بودن و رشوه ندادن در شرایط پیچیده و دشوار هیچ ربطی نمیبیند و وقتی برایش توضیح میدهی که در این موارد، خوشبینانهترین حکمی که میتوان فرض کرد، حکم جواز است و نه وجوب؛ پس چرا تو از آن مفهوم «وجوب» گرفتهای؟ مگر نمیدانی که برای بالا رفتن از پلکان کمال و تعالی باید از بسیاری از مباحات گذر کرد و اینک نوبت تو است که آن را طی کنی و این همان درسی است که باید از عاشورای امام حسین بگیری؛ همانگونه که رهبرت در نهضت عاشوراییاش علیه نظام طاغوت چنین درسی را گرفت و سکوت را شکست و پذیرای تمامی عواقب سختش شد؛ در این هنگام که تازه جرقههای فهم عاشوراییاش تحریک شده و بهرغم سالهای حضور در چنین مراسمی، چنین عینی و ملموس درسی را که میباید میگرفت، نگرفته است؛ متاسفانه یکباره توجیهپذیر میشود که یک شبه نمیتوان حسینی شد؛ مگر اینکه سالها زحمت بکشی و ... و بازهم تو میمانی و درسهای ناگرفته از عاشورای حسینی.
3. صبح شنبه است و تو در سر کار هستی و همکار سازمانیات وارد میشود؛ همو که بارها با هم در مجلسی از مجالس امام حسین (ع) قرار حضور گذاشتهای. او را خوب میشناسی و میدانی که او اهل هیچ خطای عمدی نیست؛ اما امروز بسیار ناراحت و درهم است. سعی میکنی او را به حرف آوری و یکدفعه بغضش میترکد که صاحب خانه جوابش کرده و او برای رهن خانهای جدید، نیازمند پول است. هیچ راهی هم باقی نمانده و آخرین مهلت، سهشنبه همین هفته است. تنها راه باقی مانده ... سکوت معناداری میکند و تو میفهمی که او هم معنای « امن یجیب المضطر » را نفهمیده و عاشورا برای او نیز صرفا یک حماسه و یک حرکت قهرآمیز علیه ظلم و بیداد و استکبار جهانی است ... و در چنین موقعیتی ، پول رهن خانه ، هر چه باشد ، لااقل استکبار جهانی نیست و حرکت قهرآمیز عاشورایی نمیطلبد ...
4 . نمونههای بسیاری از جوانان و رابطههای نه چندان مشروع را میبینی که اصلا در مخیله آنها ـ بهرغم اعتقاد به عاشورا ـ چنین درسهایی وارد نمیشود؛ زیرا از نگاه آنان ، تخصصا خارج از موضوعند و لذا اگر در مصداق یوسف قرار گیرند، میپندارند: « توفیق اجباری ! »
5. دانشآموزان و دانشجویان عزیز هم که اگر احیانا از پاسخ سوال امتحانی درمانده شوند ـ بویژه اگر امتحان تجدیدی یا از موارد مشروطی هم باشد ـ با آنکه از نظر اعتقاد به حقانیت عاشورا کم و کاستی ندارند، اما هرگز عقلانی نمیدانند الگویی از حماسه کربلا، آن هم در جلسه امتحان ترسیم کنند و احتمال دهند که در چنین موقعیتی نیز میتوانند در انتظار امداد الاهی از نوع «خمسه آلاف من الملائکه» و از نوع « الهام » قرار گیرند. اگر نگوییم خدای ناکرده، مصداق امداد الاهی را در مصداق تقلبی میجویند که کسی نفهمد و قضیه به خیر و خوبی تمام شود !
6 . و دروغهای مصلحتی عاشورائیان که دیگر لا تحد و لاتحصی است؛ ولی از نگاه آنان، اصلا دخلی به سلحشوری و غیرت و جوانمردی و آزادگی و مروت و فتوت عاشورایی ندارد ! و عجیبتر آنکه اصل مصلحت راستگویی اساسا رخت میبندد؛ اما ارتباطی با درسهای عاشورا نمییابد !
7 . پروندههای قضایی که عاشورائیان علیه یکدیگر در محاکم بازگشایی میکنند و اتفاقا در طول جریان دادرسی چند ساله، بارها یکدیگر را در مراسم عزاداری امام حسین (ع) و زیارت عاشورا ملاقات میکنند و با سوز و گداز و گریه و آه میخوانند: « انی سلم لمن سالمکم » ولی هرگز تصور نمیکنند که کاملا بر ضد آن رفتار میکنند ...
و دهها مورد دیگر ...
و ما میمانیم و عاشورایی دیگر !
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان -- صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 13 فروردین 1399 ساعت: 19:14 منتشر شده است