تحقیق کامل درباره دانشگاه گندی شاپور

مقدمه
دانشگاه گنديشاپور نخستين دانشگاه جهان بود كه در سال 271 پيش از ميلاد در شهرگنديشاپور در خوزستان، به فرمان شاپور دوم بنيانگذاري شد. در آن دانشگاه، كهعربها آن را جنديشاپور خواندهاند، رشتههاي پزشكي، فلسفه، الاهيات و علوم،بهويژه اخترشناسي، آموزش داده ميشد. گنديشاپور يك بيمارستان آموزشي، رصدخانه وكتابخانهي بزرگي نيز داشت كه نوشتههايي به زبانهاي پهلوي، يوناني، هندي وسرياني در آن نگهداري ميشد. آن دانشگاه الگويي براي بنيانگذاري بيتالحكمهدر بغداد شد.
بنيانگذاري گنديشاپور
گنديشاپور يكي از هفت شهر اصلي امپراتوري ايرانيان در ايالت خوزستان بود. برخي نويسندگان بنيانگذاري اين شهر را به اشكانيان نسبت ميدهند، اما برخي ديگر براين باورند كه اين شهر را شاپور اول، دومين پادشاه ساساني، پس از شكست ارتش والريانوس، امپراتور روم، به سال 260 ميلادي، ساخت و از آن به عنوان پايگاه نظامي و جاي نگهداري 70 هزار اسير رومي بهره ميگرفت. واژهي وندويشاپور، كه به مفهوم "تسخير شده به دست شاپور" است، از اين نظر پشتباني ميكند. فردوسي نيز در چگونگي پديد آمدن اين شهر آورده است:
نگه كرد جايي كه بد خارسان از او كرد خرم يكي شارسان
كجا گندشاپور خواني ورا جز اين نام نامي نراني ورا
در خوزيان دارد اين بوم و بر كه دارند هر كس بر او برگذر
از او تازه شد كشور خوزيان پر از مردم و آب و سود و زيان
يكي شارسان بود آباد بوم كه پر دخت بهر اسران روم
برخي ديگر از تاريخنگاران نوشتهاند كه بنيانگذاري گنديشاپور را اردشير اول آغاز كرد و پسرش شاپور آن را به پايان رساند. براي نمونه، ابن نديم مينويسد: " اردشير براي گردآوري كتاب از هند و روم و بقاياي آثاري كه در عراق مانده بود، كساني را بدان ناحيهها فرستاد و از آنها هرچه را متفرق بود گردآورد و آنچه را متباين بود تاليف كرد." به نظر او، اردشير ميخواست مدرسهاي بسازد كه به بزرگي و شكوه آن مانندي وجود نداشته باشد. اما زمان اين كار را پيدا نكرد و پسرش شاپور اول راه او را ادامه داد.
گنديشاپور كه در آغاز روستاي كوچكي به نام نيلاوه بود در زمان شاپور دوم،ذوالاكتاف، شهري گسترده و آباد شد. هنگامي كه ژولين، امپراتور روم، در سال 363 ميلادي به ايران يورش آورد، شاپور دوم لشكر خود را در آن شهر گرد آورد. از اين رو، وندويشاپور يا شاپور گرد به گنده شاپور، به معناي لشكرگاه شاپور، شناخته شد و آرامآرام به صورت گنديشاپور در آمد و زمان زيادي پايتخت ساسانيان بود. آن شهر تا زمان يورش عربهاي مسلمان همچنان از شهرهاي مهم خوزستان و ايران بود و در زبان آنان به جنديشاپور شناخته ميشد كه در زبان فارسي نيز به همين نام شهرت يافت. اما پس از بنيانگذاري بيتالحكمه در بغداد و رفتن بسياري از دانشمندان وبزرگان آن شهر به آن مركز علمي اسلامي، آرامآرام اهميت خود را از دست داد و پس از 900 سال شكوفايي رو به ويراني نهاد و اكنون ويرانههاي آن در نزديكي شوشتر در جايي به نام شاه آباد، بر جاي مانده است.
از پادگان نظامي تا پايگاه دانش
گنديشاپور كه در آغاز به يك شهر نظامي ميماند، آرامآرام چهرهي شهر دانش را خود گرفت. گردآمدن برخي از ماهرترين پزشكان روزگار و به وجود آمدن مركزهاي آموزش پزشكي در آن شهر، سرآغاز آن دگرگوني بزرگ بود. قفطي، نويسندهي كتاب اخبار الحكما، آغاز آموزش پزشكي در شهر گنديشاپور را از زمان اردشير ميداند و نوشته است كه دانشمندان و پزشكان سرياني به آن شهر آمدند و آموزش پزشكي را آغاز كردند. هم او نوشته است كه شكوفايي علمي گنديشاپور در زمان شاپور دوم بوده است و از زبان شاپور نوشته است كه گفت:"شمشيرهاي ما مرزها را ميگشايد و دانش و فرهنگ ما، قلبها و مغزها را تسخير ميكند."
گنديشاپور در زمان خسرو انوشيروان(531- 579 ميلادي) به شهرت تاريخي خود رسيد، چرا كه به خواست او نهضت علمي توانمندي در ايران پيدا شد. وي بنا بر نوشتههاي اكاثياس، فلسفه را از اورانوس طبيب و فيلسوف آموخته بود و به عالمان و حكيمان و مترجمان و اديبان توجهي ويژه داشت و هر يك را به كاري ميگماشت. چنانكه بولس ايراني را مأمور تأليف كتابي در منطق ارسطو كرد و با كمك جبراييل درستبد(Dorostbad)، يعني وزير يا رئيس بهداري، در سال بيستم از سلطنت خود پزشكان گنديشاپور را گرد آورد تا به روش پرسش و پاسخ كتابي در علوم طب بنويسند. بهرهگيري او از برزويهي پزشك در ترجمهي كتابهاي هندي و همنشيني حكيمانه او با بزرگمهر، كه به نظر ميرسد همان برزويه باشد، مشهور است.
انوشيروان بزرگمهر را، كه رياست دانشكدهي پزشكي را داشت، به هندوستان فرستاد تا كتابهاي خوب هندي را به ايران بياورد. از جمله كارهاي ماندگار برزويه، ترجمهي كتابي از سانسكريت به نام Panchatantra به زبان پهلوي بود كه با نام كليله و دمنه مشهور شد. او علاوه بر این اثر ارزشمند چند تن از پزشكان هندی را همراه خود به ایران آورد. كتابی هم به نام حكمت هندی، كه در 462 هجری/1070 میلادی با تلاش شمعون انطاكی از عربی به یونانی ترجمه شد، نیز به او منسوب است.
از رويدادهاي علمي مهم دورهي انوشيروان، پناه جستن هفت تن از دانشمندان و فيلسوفان مدرسههاي روم شرقي به سال 529 ميلادي است كه از بيم تعصب ژوستينيانوس، امپراطور روم شرقي، به ايران آمدند و به فرمان خسرو به مهرباني پذيرفته شدند. آن حكيمان پيروان شيوهي نوافلاطوني بودند و انوشيروان با برخي از آنان بهويژه پريسكيانوس، گفتوگوهاي علمي داشت و از پرسشها و پاسخهاي آن دو ،كتابي فراهم شده بود كه اكنون ترجمهي ناقصي از آن به لاتين در كتابخانهي سنژرمن پاريس با عنوان "حل مسائلي دربارهي مشكلات خسرو پادشاه ايران" موجود است. اين كتاب شامل گفتوگوهاي كوتاهي در موضوعهاي گوناگون روانشناسي، كارهاي اندامها، حكمت طبيعي، اخترشناسي و تاريخ طبيعي است.
از آنجا كه در دانشگاه گنديشاپور، بهويژه در دورهي انوشيروان، نسبت به دانشمندان از هر آيين و ملتي به گرمي رفتار ميشد، آن نهاد آموزشي و پژوهشي بزرگترين مركز علمي جهان آن روزگار شد و دانشمندان و پزشكاني از جايجاي جهان، از چين و هند، از مصر و يونان، از مسيحي و زدشتي و با هر نگرش فلسفي گردهم آمدند. از اين رو، جرج سارتون، پژوهشگر تاريخ علم، بر خلاف بسياري ديگر از پژوهشگران و نويسندگان، از آن مركز علمي و پژوهشي، نه با عنوان مدرسهي كه با عنوان دانشگاه گنديشاپور ياد كرده است. گنديشاپور به بيان او:" بزرگترين مركز فكري عصر بود و افكار يوناني، يهودي، مسيحي، سرياني، هندي و ايراني ميتوانستند در آنجا با هم مقايسه شوند و به هم درآميزند."
سازمان آموزشي
در دانشگاه گنديشاپور آموزش پزشكي اهميت زيادي داشت و آموزش اخترشناسي و فلسفه پس از آن مورد توجه بود. آموزش پزشكي آميزهاي از پزشكي هندي، يوناني و ايراني بود و شيوهي آموزشي آن به اندازهي پيشرفت كرد كه برخي از تاريخنگاران آن را شهر بقراط نام دادهاند و قفطي، نويسندهي كتاب اخبارالحكما آن را از پزشكي يونان كاملتر ميداند. اين نظر چندان مبالغهآميز نمينمايد، چرا كه پزشكاني از هند، چين، اسكندريه، فينيقيه، ميانرودان و ايران در گنديشاپور گردآمده بودند و باعث آميزش و پيوند رويكردهاي پزشكي گوناگون و نقد آنها شده بودند و چنين پيوند و آميزش علمي و فرهنگي تا آن زمان در جهان به وجود نيامده بود. جهان دانش از اين رو به گنديشاپور وامدار است كه در دوراني كه براي ارتباط دانشمندان ملتهاي گوناگون و گسترش و پراكنش دانستههاي علمي ابزارهاي كارآمدي وجود نداشته، چنين فرصت ارزشمندي را فراهم كرده است.
شهر گنديشاپور كهنترين بيمارستان آموزشي جهان را نيز در خود داشت. پزشكان آن بيمارستان، همزمان به كار درمان بيماران و آموزش دانشجويان ميپرداختند. به نظر ميرسد داراي گونهاي از سازمان پزشكي نيز بودهاند. بهترين پزشك، كه به رياست همهي پزشكان ميرسيد، با لقب درستبد شناخته ميشد كه علاوه بر رياست بيمارستان گنديشاپور، پزشك ويژهي پادشاه ساساني نيز بود. جبراييل درستبد از شناختهشدهترين آنان بود كه اجازهنامهي پزشكي را نيز او صادر ميكرد. بيادق، كه كتاب الماكول و المشروب، به نام او شناخته شده است، استفان ادسي، تريبونوس و برزويه، از جملهي ديگر پزشكاني بودند كه به چنان جايگاهي دست پيدا كردند و بسيار مورد توجه شاهان ساساني بودند.
در گنديشاپور رصدخانهاي نيز برپا شده بود كه دانشجويان دانشكدهي اخترشناسي از آن بهره ميگرفتند. پژوهشهاي اخترشناسي شامل گاهشماري و نگهداري دقيق زمان، تعيين سال كبيسه، رصد كردن ستارگان، برسي گرفتگي خورشيد و ماه، تعيين طول و عرض جغرافيايي شهرها و برخي پژوهشها جغرافيايي بود كه پس از آمدن اسلام به ايران به عربي ترجمه شد و دانشمندان مسلمان از آنها بهره گرفتند. از آنجا كه براي برسيهاي اخترشناسي به دانش رياضي نياز هست، پژوهشهاي رياضي نيز مورد توجه آنان بود. پژوهشهاي رياضي نيز در كار تعيين مساحت زمين، اندازهي ماليات و چگونگي كندن كاريز و مديريت آب، به كار گرفته ميشد.
در دانشگاه گنديشاپور انجمنهاي علمي ويژهاي برپا ميشد كه به كنگرههاي پزشكي امروزي شباهت زيادي داشت. براي مثال، در دوران انوشيروان، به سال 550 ميلادي، جلسههاي مناظره و گفت و گوي طولاني تشكيل شد. در اين جلسهها پزشكان مشهور از جايجاي جهان آن روز در گنديشاپور گردهم آمده بودند و نظرها و تجربههاي خود را به يكديگر در ميان ميگذاشتند. گاهي خسرو انوشيروان نيز در آن نشستها شركت ميكرد و خود نيز در گفت و گوها وارد ميشد. البته، به نظر ميرسد مناظرههاي علمي پيش از دوران انوشيروان نيز وجود داشته است، چرا كه قفطي، از قول تاريخنگاران ميگويد:"شاپور هر دانشمند جديدي را كه براي درس دادن در دانشگاه برگزيده ميشد، پيش از درس در مجلس دانشمندان احضار مينمود و سپس به مناظره امر ميكرد. اگر دانشمند نو رسيده از اين آزمون پيروز بيرون ميآمد، لباس ويژهي استادي را بر تن ميكرد كه بسيار آراسته بود. "
آمدن دانشمنداني از روم شرقي به ايران باعث توجه بيشتر به فلسفه و گفت و گوهاي علمي شد. آن دانشمندان عبارت بودند از: دمسكيوس سورياني(از دمشق)، سيمپليكوس كيليايي(از كيليكيه)، پولاميوس فروگي(از فريگيه)، پريسكيانوس لودي(از ليديه)، هرمياس فنيقي(از فينيقيه)، ديوجاني فينيقي(از فينيقيه) و ايسيدوروس غزي(از غزه). اين استادان، كه انوشيروان آنان را گرامي داشت، باعث ورود فلسفهي نوافلاطوني به ايران شدند و گنديشاپور زمينهاي براي پيشرفت اين گونه از فلسفه شد. ترجمهي آثار فلسفي يونان به پهلوي نيز در همين دوران اوج گرفت و به شهادت بسياري از تاريخنگاران، از جمله ابننديم و ابنخلدون، همين كتابها بودند كه از پهلوي به عربي برگردانده شدند.
بزرگترين كتابخانه ي جهان آن روز نيز در گنديشاپور پديد آمد. در آنجا كتابهاي گوناگوني در زمينهي پزشكي، دامپزشكي، گياهشناسي و داروسازي، فلسفه و رياضي به زبانهاي پهلوي، سرياني، يوناني و سانسكريت نگهداري مي شد. آن كتابها با كوشش دانشمندان و پژوهشگران و نيز همراهي شاهان ساساني از گوشه و كنار جهان گردآوري شده بود. چنان كه گفتيم، انوشيروان برزويه را به هندوستان فرستاد و او كتابهاي ارزشمندي از آنجا به گنديشاپور آورد. آن كتابها، كه شمار آنها را بيش از 400 هزار نوشتهاند، ترجمههايي از كتابهاي پيشينيان و تاليفهايي از پژوهشهاي استادان گنديشاپور بود كه بسياري از آنها در دورهي اسلامي به عربي ترجمه شد و پارهاي از آنها به زبان عربي در دست است. براي نمونه، حنين بن اسحاق، پزشك عرب، اثري را از جورجسبنجبريلبنبختيشوع، از دانشمندان گنديشاپور، به نام كناش به عربي ترجمه كرده است.
استادان گنديشاپور
گنديشاپور جايگاه برخورد نظريههاي ايراني، هندي و يوناني بود كه يكديگر را بارور ميساختند. اين برخورد نظريهها نتيجهي اهميت دادن برخي از پادشاهان ساساني، بهويژه خسرو انوشيروان، به گردآوري كتاب از جايجاي جهان و نيز فراهم كردن فضايي بود كه انديشمندان سراسر جهان را به سوي گنديشاپور فراميخواند.
برزويه: دانشمند و پزشك نامدار دورهي ساساني كه برخي گمان ميكنند همان بزرگمهر، وزير دانشمند خسرو انوشيروان است. وي در قرن ششم ميلادي ميزيسته به فرمان انوشيروان به هندوستان سفر كرده است. رهاورد سفرش نيز كتاب هندي پنچاتانترا (Panchatantara) بود كه آن را از زبان سانسكريت به زبان پارسي ميانه يا پهلوي ترجمه كرد و نام كليله و دمنه را براي آن برگزيد. اين كتاب مجموعهاي از داستانهاي پندآموز است كه جانوران بازيگران اصلي آن هستند. اما برزويه در مقدمهي اين كتاب دربارهي پزشكي سخن گفته است كه آن را كهنترين مقاله دربارهي اخلاق پزشكي ميدانند. اين مقدمه شرح حال يك پزشك به قلم خودش نيز هست. او ميگويد كه چرا و كي به پزشكي روي آورده است و هدف نهايي پزشك چه بايد باشد:
" چون نوشتن آموختم پدر و مادر را سپاس گفتم و به علم روي آوردم. نخستين دانشي كه بدان گرايش پيدا كردم، پزشكي بود كه با علاقهي بسيار به فراگرفتن آن پرداختم. چندان كه اندك بهرهاي از آن بردم، برتريهاي آن بشناختم و علاقهي من بدان فزوني يافت و با گرايش بيشتر روي به آموختن آن نهادم. چون در اين دانش به آنجا رسيدم كه به درمان بيماران پرداختم، نفس خويش را ميان 4 چيز، كه تكاپوي اهل دنيا از آن نتواند گذشت، مخير گردانيدم و با خود گفتم: براي شخصي مانند من و در چنين دانشي سزاوار چنان است كه از ميان اين 4 چيز يعني فراواني مال، لذات حال، ذكر ساير و ثواب باقي، شايستهترين را برگزينم و در اين اختيار چنين استدلال كردم كه علم پزشكي نزد همهي خردمندان و در همهي دينها ستوده است و در نظر هيچيك از اهل دين ناپسند نيست ...
و در كتابهاي پزشكي آوردهاند كه برترين پزشكان آن است كه بر درمان از جهت ثواب آخرت توجه داشته باشد. پس بر آن شدم كه من نيز در اين كار پاداش آخرت بخواهم و در پي مزد نكوشم و گرنه مانند آن بزرگان باشم كه ياقوت خويش را كه ميتوانست با بهاي آن ثروت روزگار را به چنگ آورد، در برابر خرمهرهاي بيارزش ميفروخت ... پس به اميد پاداش جهان باقي به درمان بيماران روي آوردم. هرجا بيماري يافتم كه در وي اميد تندرستي بود به ياريش شتافتم و آن كسان را نيز كه در ايشان اميد سلامت نبود، اما كاستن از درد و رنج ايشان ممكن مينمود، باري از دست ننهادم و در مداواي آنان كوشش فراوان كردم. هر كسي را توانستم خود به پرستاريش پرداختم و آن كه را توان پرستاري نداشتم، به راهنماييش پرداختم و داروهاي لازم را در اختيارش نهادم و از هيچفردي در برابر اين كارها مزد و پاداش نخواستم و بر هيچيك از مانندان خويش، كه در دانش مانند من و در مال و جاه برتر از من بودند، رشك نبردم" .
بختيشوع اول: نيادي بزرگ و پزشك شناخته شدهي گنديشاپور كه فرزندان او پايههاي پزشكي اسلامي را پي افكندند. بخت از واژهي بختن مشتق شده است و در زبان پارسي باستان به معناي رهايي و نجات است. واژهي يشوع نيز در عبري و سرياني به معناي مسيح است. بنابراين، بختيشوع به معناي نجات يافتهي عيسي است.
ماسرجويه: پزشكي ايراني سريانيزبان يهودي كه در دربار امويان به پزشكي پرداخت و نخستين فردي است كه در دورهي اسلاي كتابي را با نام كناش اهرن القس(در داروشناسي) به زبان عربي ترجمه كرد. برخي به نادرست او را با ماسرجويهي مسيحي گنديشاپوري، يكي گرفتهاند.
جورجس بن جبريل بن بختيشوع: در آغاز حكومت عباسيان پزشك ارشد بيمارستان گنديشاپور بود. در 148 هجري/765 ميلادي، در كهنسالي از سوي منصور، خليفهي عباسي، به بغداد فراخوانده شد تا در معدهاش را درمان كند. او مدتي در بغداد بماند و كتابهايي را از يوناني به عربي ترجمه كرد. وي پس از 4 سال كار در بغداد در 152 هجري/ 769 ميلادي به وطن خود بازگشت و شاگردش، عيسي بن شهلافا، به عنوان جانشين وي به بغداد فراخوانده شد.
جورجس در گنديشاپور كتابهايي به سرياني تاليف كرده بود كه اثري از او به نام كناش را حنين بن اسحاق به عربي ترجمه كرده است. كتاب الاخلاط و ديابطا( دربارهي بيماري قند) دو اثر از وي است كه در كتاب الحاوي رازي از آنها مطالب زيادي نقل شده است. رازي در الحاوي بر اهميت درمان يك بيماري حاد به دست جورجس نيز تاكيد كرده است.
عيسي بن شهلافا: شاگرد جورجس
ابراهيم: شاگرد جورجس
سرجس: شاگرد جورجس
بختيشوع بن جورجس: در گنديشاپور به عنوان جانشين پدر خدمت كرد و در 171 هجري/787 ميلادي به بغداد فراخوانده شد. وي را بهترين پزشك زمان خود ميدانستند. كتاب الكناش و كتاب التذكره را به وي نسبت ميدهند كه نقل قولهايي از آنها در الحاوي رازي آمده است.
جبريل بن بختيشوع جورجس: در 175 هجري/791 ميلادي از سوي پدر به يحيبنخالد برمكي معرفي شد و پس از درمان موفقيتآميز بيماري يكي از كنيزان هارون در 190 هجري/805 ميلادي به عنوان پزشك ويژهي دربار منسوب شد. ولي هنگامي كه در آخرين ابتلاي هارون به بيماري در توس( در خراسان بزرگ) به وظيفهي خود به عنوان مشاور پزشكي بيپروا عمل كرد، مورد بيتوجهي قرار گرفت. اسقفي كه خليفه به جاي بختيشوع با وي مشورت كرد، خليفه را عليه او برانگيخت و سرانجام هارون فرمان به مرگ او داد. با وجود اين، فضل برمكي اجراي فرمان را به تاخير انداخت و امين، پسر هارون، او به بار ديگر به سمت پزشك ويژه برگزيد.
هنگامي كه مامون بر امين پيروز شد، جبريل به زندان افتاد و در 202 هجري/817 ميلادي، آزادي خود را بازيافت. اما بار ديگر مورد بيمهري قرار گرفت و دامادش، ميخاييل، را به جاي وي قرار دادند. با وجود اين، در 212 هجري/827 ميلادي، مامون به ناچار او را فراخواند، زيرا بيماري وي را پزشكان ديگر نتوانسته بودند درمان كنند. درمان خليفه باعث بازگرداندن جايگاه و داراييها وي شد، اما ديري نپاييد كه جبرييل سال پس از آن زندگي را بدرود گفت. وي را در صومعهي سرگيوس در تيسفون(مداين) به خاك سپردند.
فهرست آثار
1. صفات نافعه كتبها للمامون
2. رساله اليمامون في المطعم و المشرب
3. كتاب في الباء
4. مقاله في العين
5. رساله الي المامون يامره بما اجتمعت عليه فلاسفه الروم و الفرس
6. ورم الخصي (در الحاوي رازي از آن ياد شده است)
بختيشوع بن جبريل: پس از مرگ پدر به جايگاه پزشك ويژهي مامون رسيد و خليفه را در لشكركشيهايش به آسياي صغير همراهي كرد و تا زمان مرگش در 256 هجري/870 ميلادي به عنوان پزشك دربار خليفه فعاليت كرد. با وجود اين، يكبار به گنديشاپور فرستاده شد و در دورهي متوكل به بحرين تبعيد شد.
فهرست آثار
1. رساله التي عملها الي المامون في تدبير البدن جوابا عن كتابه يسال ذلك
2. نصائح الرهبان في الدويه المركبه
3. مختصر بحسب الامكان في علم الازمان و الابدان
4. رساله فيها نكت من مخفيات الرموز في الطب
5. نبذه في الطب
ابن ابياصيبعه از كتاب الحجامه عي طريق المساله و الجواب نيز نام برده است.
ابويوحنا ماسويه: ابو زكريا يوحنابنماسويهيخوزي(خوزستاني) پدر ماسويهي معروف است كه 30 سال در گنديشاپور به كار مشغول بود تا جبريل، پزشك ويژهي هارون الرشيد، كه رييس بيمارستان بود به دلايل شخصي او را از كار بركنار كرد. ماسويه به بغداد رفت و فضل بن ربيع او را گرامي داشت. وي با پشتيباني فضل به عنوان پزشك ويژهي خليفه و مدير بيمارستان بغداد برگزيده شد و بر شهرت جبراييل سايه افكند. ماسويه در چشمپزشكي مهارت چشمگيري داشت و نخستين پزشكي است كه در دربار خليفههاي عباسي به يك شاخهي تخصصي پزشكي(چشم پزشكي) پرداخت ماسويه در يكچهارم آغازين سدهي 3 هجري/9 ميلادي، ديده از جهان فروبست. دربارهي آثار وي چيزي نميدانيم، اما پسرش ابويوحنابنماسويه، مولف توانايي بوده است.
ماسويه: يوحنابنماسويه مشهور به ابن ماسويه، در سال 160 هجري/776 ميلادي در گنديشاپور به عنوان پسر يك داروشناس و پزشك گنديشاپور، به دنيا آمد. وي سالها در گنديشاپور به كار پزشكي پرداخت تا اين كه همراه پدر به بغداد رفت و پس از او به عنوان پزشك ويژهي خليفه و مدير بيمارستان بغداد برگزيده شد. وي مدتي نيز در بيمارستان سامرا كار كرد(247 هجري/861 ميلادي).
ماسويه استاد حنين بن اسحاق بود و برخي از آثار پزشكي يونانيها را به سرياني ترجمه كرده است. به فرمان خليفهي بزرگ، مامون عباسي، ميمونهاي انسانريخت براي ماسويه فراهم ميشد تا پژوهشهاي كالبدشناسي خود را انجام دهد. همچنين به فرمان مامون به بيزانس فرستاده شد تا كتابهاي يوناني تهيه كند. آثار و در كنار آثار جالينوس و ديوسكوريدس از مهمترين منابع رازي براي نگارش الحاوي بوده است. رازي در اين كتاب بيش از هزار بار از ماسويه ياد كرده است و اعتماد اين پزشك نامدار ايراني به آثار ماسويه، ما را از چيرهدستي و دانايي او در پزشكي آگاه ميسازد.
هر چند ماسويه پيرو آيين مسيح بود، بيشتر به زبانهاي سرياني و عربي نوشته است. او رسالههايي در موضوعهايي ماند چشمپزشكي، تبها، سردرد، ماليخوليا، صرع ، آزمون پزشكان و فوريتهاي پزشكي نوشته است. نوشتههاي پزشكي و كالبدشناسي با ارزشي به او نسبت داده شده است. ابن ابياصيبعه 24 اثر پزشكي از وي گزارش كرده است به ويژه، دغلالعين (نارسايي چشم) كه نخستين رسالهي منظم در چشمپزشكي است و ترجمهي لاتين آن در قرون وسطي شهرت فراواني پيدا كرد. كتاب الحميات او كهنترين تكنگاري دورهي اسلامي دربارهي تبهاست و پتروس اسپانيايي آن را به لاتين تفسير كرده است. او كتابي نيز پيرامون آموزش پزشكان نوشته بود كه در دست ما نيست، اما در كتابها پزشكان و تاريخنگاران از آن بسيار سخن گفته شده است.
فهرست آثار
1. نوادر الطب يا الفصول الحكميه و النوادر الطبيه التي كتبها يحي بن ماسويه الي تلميذه
2. كتاب الحميات
3. دغل العين
4. معرفه محنه الكحالين (دربارهي چشم پزشكي)
5. الكناش المشجر
6. كتاب في جواهر الطب المفرده باسمائها و صفاتها و معادنها
7. كتاب اصلاح الادويه المسهله
8. كتاب خواص الاغذيه و البقول و الفواكه و اللحوم و الالبان و اعضاء الحيوان و الابازير و الافاويه
9. كتاب ماءالشعير
10. كتاب الازمنه
11. كتاب الجواهر و صفتها و صفه الغواصين و التجار
12. ذكر خواص مختبره علي ترتيب العلل
13. المره السوداء
14. المنجح في التداوي من صنوف المراض و الشكاوي
15. نبذه لطيفه عن ابن ماسويه
16. البستان و قاعده الحكمه و شمس الاداب
17. مختصر في معرفه اجناس الطب و ذكر معادنه
18. كتاب تركيب العين و عللها و ادويتها
19. رساله في العين
20. كتاب في الاغذيه
21. كتاب في الاشربه
22. كتاب في الفصد و الحجامه
23. كتاب في الجذام
24. كتاب في البلغم
25. كتاب علاج النساء اللواتي لايحبلن
26. كتاب الماليخوليا و اسبابها و علاماتها و علاجها
27. كتاب في صداع و علله و اوجاعه و ادويته
28. كتاب السموم و علاجها
29. كتاب التشريح
30. كتاب الصوت و البحه
31. كتاب دفع مضار الادويه
32. الجامع يا جامع الطب مما اجتمع عليه اطباء فارس و الروم
33. كتاب الكمال و التمام
34. الكامل في (الادويه) المنقيه
35. كتاب الاسهال
36. كتاب السدر و الدوار
37. كتاب في ضرر الاغذيه
38. كتاب شراب الفاكهه
39. كتاب الرحم(الارحام)
40. كتاب في وجع المفاصل
41. كتاب محنه الاطباء(الطبيب)
42. المسائل
43. كتاب الابدال
44. مقاله في الجنين و كونه في الرحم( دربارهي جنين و رشد آن در زهدان)
ابن ابياصيبعه كتابهاي ديگري را نيز به او نسبت ميدهد: البرهان در 30 فصل، كتاب البصيره، كتاب الجوهر، كتاب الرجحان، كتاب السر الكامل، كتاب الديباج، كتاب الطبيخ، كتاب لما امتنع الاطباء من علاج الحوامل في بعض شهور حملهن، كتاب مجسه العروق، كتاب المعده، كتاب القولنج، كتاب في ترتيب سقي الادويه المسهله بحسب الازمنه و بحسب الامجزه، كتاب في دخول الحمام، كتاب في السواك و السنونات.
ميخائيلبنماسويه: فرزند ابويوحنا ماسويه و برادر ماسويهي نامدار كه به خاطر احتياط بيش از اندازه در پزشكي شناخته ميشود. او هيچ دارويي را به كار نميبرد مگر آن كه پيش از آن دستكم 200 سال به كهر رفته باشد. هر چند او به شهرت برادر خود نرسيد، همواره از پزشكان مورد اعتماد مامون بود.
كوسج: سهلبنشاپور كوسج اهوازي، پزشك مشهور قرن 2 هجري/8 ميلادي كه پسرش شاپور به شهرتي افزونتر رسيد. اثري به نام اقراباذين نوشت كه از آن فراوان به نيكي ياد شده و بخشهايي از آن را بايد در بين آثار داروشناسي عربي جست وجو كرد. وي در آغاز قرن 3 هجري/9 ميلادي درگذشت.
شاپوربنسهل: پزشك پارسي قرن نهم ميلادي كه پيرو آيين مسيح بود. او نخستين پزشكي است كه دربارهي پادزهرها كتاب نوشته است. وي در سال 247 هجري/861 ميلادي از سوي متوكل عباسي به بغداد فراخوانده شد و در 255 هجري/869 ميلادي درگذشت.
فهرست آثار
1. كتاب القرباذين الكبير(كتاب پدزهرها)
2. كتاب قوي الاطعمه و مضارها و منفعها
3. كتاب الاشربه و منافعها و مضارها
4. ترجمه كتاب صنعه الدويه المركبه از سرياني
ابن ماسرجويه: اين ماسرجويهي مسيحي گنديشاپوري، اغلب با ماسرجويهي بصري يهودي كه در زمان مروان ميزيسته است، اشتباه گرفته ميشود. وي پدر صحاربخت پزشك بوده و عيسيبنماسرجويه، كه وي نيز پزشك شناخته شدهاي بوده ، نوي وي و به نوشتهي برخي ديگر، فرزند دوم او بوده است.
فهرست آثار
1. رساله في ابدال الادويه و ما يقوم مقام غيرها
2. كتاب في الغذا
3. كتاب في الشراب
4. كتاب في العين
چهاربخت: يا صهاربخت، فرزند ماسرجويهي مسيحي كه كناش جورجس را از متن سرياني به عربي ترجمه و تفسير كرده است. ابوريحان در كتاب الصيدنهي خود از نوشتهي او بهرهي فراوان برده است. بيروني نامهاي ايراني گياهان دارويي را از كتاب او برگرفته است. عيسي پسر چهاربخت نيز در كار پزشكي بود.
عيسيبنماسرجويه: فرزند يا نوهي ماسرجويهي مسيحي كه در ترجمهي آثار سرياني به عربي دست داشته است. او دو كتاب الالوان و الروائح و كتاب الطعوم را نيز نوشته بود كه هر دو از بين رفته است.
حارث بن كلده: از معاصران پيامبر اسلام(ص) و از پيشگامان پزشكي در ميان عربها بود. بر اساس روايتها وي در گنديشاپور آموزش ديد و پيوسته با آنجا ارتباط داشت. به علاوه، در برخي منبعها از گفت و گوي او با خسرو انوشيروان پيرامون پزشكي نوشته شده است. وي پس از پيامبر نيز زنده بوده و به احتمال زياد به اسلام نگرويده است. بخشهايي از كتاب وي با نام المحاورات في الطب بينه و بين نوشيروان، در دست است.
فرزند خواندهي او، نظر، نيز پزشكي ميدانست و ابناسحاق تاريخنگار دربارهي او گفته است كه كتابهاي ايراني ميخوانده است و اگر حب "ابنحارث" كه ابنسينا تركيب آن را در القانون آورده است، بهراستي از او باشد، بايد گفت كه با داروهاي ايراني آشنا بوده است.
حنینبناسحاق: با لاتینی ، یكی از دانشمندان مسیحی كه به عنوان مترجم سهم بزرگی در پیدایش علوم اسلامی داشته است. وی در حیره به دنیا آمد و پدرش در آن جا داروفروشی داشت. حنین در گندیشاپور و در بغداد زیر دست پزشك مشهوری چون ابنماسویه، پزشكی آموخت. او با پشتيباني خاندان بختيشوع و سلمويه توانست آثار بسياري را از يوناني به سرياني ترجمه كند. سپس، شاگردانش همين ترجمهها را با پشتيباني بنوموسي، دانشمندان ايراني، بار ديگر به عربي ترجمه كردند.
سلمويهبنبنان: از سريانيزبانان گنديشاپور و از منتقدان برجستهي ابنماسويه كه در زبان معتصم در 218 قمري از پزشكان دربار و پزشك شخصي خليفه شد. اسحاقبنحنين به بيان پدر خود او را داناترين مردم روزگار خود در كار پزشكي ميداند. رازي 2 بار در بخش درماني و 13 بار در بخش داروشناسي از او ياد كرده است.
يوحنابنسرابيون: يا يحييبن سرافيون مشهور به ابنسرابيون، از شناختهشدهترين پزشكان سريانيزبان دورهي اسلامي بود. گرچه خاستگاه او را بهدرستي نميدانيم، او بررسي آثار او نشان ميدهد كه از دانشآموختههاي گنديشاپور است. دو كناش به سرياني نوشت: كناش بزرگ(الكناش الكبير) در 12 فصل و كناش كوچك(الكناش الصغير) در 7 فصل. كناش كوچك او را در زماني اندك سه بار به عربي برگداندند و شناخته شده ترين كتاب داروشناسي در ميان پزشكان مسلمان بود. ابنسينا نزديك يك سوم كتاب پنجم القانون خود را از روي مقالهي هفتم كناش كوچك رونويسي كرده است. رازي، سيد اسماعيل گرگاني، ابنبيطار اندلسي(اسپانيايي) و بسياري ديگر، بارها از او در نوشتههاي خود ياد كردهاند. از كتاب او چند ترجمهي لاتين نيز در دست است كه ما را از اثرگذاري او بر پزشكان اروپايي در ونيز و جاهاي ديگر آگاه ميسازد.
احمد نهاوندي
احمد بن محمد نهاوندي(وفات در 220 تا 230 قمري) اخترشناس و رياضيدان ايراني كه در گنديشاپور به رصدهاي اخترشناختي پرداخت و مورد توجه يحيي ين خالد برمكي بود. او بر پايهي رصدهايي كه انجام داد، كتابي با نام الزيج المشتمل را به نگارش درآورد. هر چند از اين كتاب چيزي بر جاي نمانده، اما از آن در نوشتههاي دانشمندان مسلمان بارها ياد شده است. سه كتاب ديگر نيز به او منسوب است: الجمع و التفريق، المدخل الي علم النجوم و كتاب الي محمد بن موسي في النيل.
سرانجام گنديشاپور
در سال 148 هجري قمري، منصور به بيماري سختي مبتلا شد كه پزشكان نتوانستند او را درمان كنند. از اين رو، جرجيس پسر بختيشوع، مدير بيمارستان گنديشاپور، براي درمان او به بغداد دعوت شد. اين پزشك ايراني پس از درمان منصور، چهار سال در بغداد ماند و پزشكي ايراني را در بغداد آموزش داد. او پس از بازگشت به ايران، عيسبن شهلافا را جانشين خود كرد و به اين ترتيب، پزشكي ايراني به دنياي اسلام راه يافت. آرامآرام در دوران هارون و مامون عباسي پزشكان مشهور دانشگاه گنديشاپور نيز به پايتخت جهان اسلام، بغداد، فراخوانده شدند و جايگاه شايستهاي در آن شهر پيدا كردند. با اين همه، از پويايي دانشگاه گنديشاپور و بيمارستان مشهور آن كاسته نشد و دست كم تا يك سدهي ديگر همچنان پيشرفتهترين مركز علمي جهان بود.
با روي آوردن دانشمندان گنديشاپور به مركز جهان اسلام، دستاوردهاي علمي گنديشاپور نيز از راه آنان به بغداد و ديگر سرزمينهاي اسلامي رسيد و باعث شكوفايي دانش در آنجا شد. بنابراين، هر چند ساختمان گنديشاپور در سدههاي پس از سوم و چهارم هجري آرامآرام به ويراني روي نهاد، اما نفوذ معنوي آن ادامه پيدا كرد و اگر پيشرفت دانش را كاري پيوسته به درازاي تاريخ بدانيم، هنوز هم از دستاورردهاي آن بهرهمنديم. چنانكه بيشتر بيمارستانهاي جهان اسلام با الگوبرداري از بيمارستان گنديشاپور ساخته شدند و خود پيشگام بيمارستانهاي اروپا گرديدند.
چه بسيار داروهايي كه با نام فارسي خود در كتابهاي پزشكي عربي نوشته شدهاند و هنوز هم در زبان عرب با همان نامها خوانده ميشوند. چه بسيار كانيهايي كه با نام فارسي خود در زبان عرب وارد شدند. چه بسيار فيلسوفاني كه به عربي نوشتند، اما ايراني بودند و چه بسيار رياضيدان و اخترشناس مسلمان كه كتابهايي مانند زيجالشاه، زيجالشهريار را از پهلوي به عربي بازگرداندند. بنابراين، مسلمانان از راه ايرانيان و بنياد علمي گنديشاپور با دانش پيشينيان، هنديها، يونانيها، ايرانيها، چينيها و بسياري ديگر، آشنا شدند. دانشمندان مسلمان نيز، كه بيشترشان ايراني بودند، آن دانشها را گسترش دادند و سپس به اروپاييها هديه كردند.
منبع:
1. صفا، ذبيح الله. علم در ايران، از مجموعه مقالههاي كتاب ايرانشهر، جلد اول، صفحهي 695، چاپخانهي دانشگاه(كميسيون ملي يونسكو در ايران) 1342
2. سزگين، فواد. تاريخ نگارشهاي عربي، ترجمهي كيكاووس جهانداري و به سرويراستاري احمد رضا رحيمي ريسه، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ اول 1380
3. تكميلهمايون، ناصر. دانشگاه گنديشاپور. دفتر پژوهشهاي فرهنگي، 1384
4. صفا، ذبيح الله. مدرسه، از مجموعه مقالههاي كتاب ايرانشهر،جلد اول، صفحهي 714، چاپخانهي دانشگاه(كميسيون ملي يونسكو در ايران)1342
5. نيرنوري، حميد. سهم ايرانيان در تمدن جهاني، انتشارات فردوس،چاپ اول 1372
6. نصر، سيد حسين. علم و تمدن در اسلام، انتشارات خوارزمي، چاپ دوم ترجمهي فارسي 1359
7. دهخدا، علياكبر. لغتنامه(واژهي گنديشاپور)، انتشارات دانشگاه تهران، 1377
8. كرامتي، يونس. پزشكي(از مقالههاي دايرهالمعارف بزرگ اسلامي، به كوشش سيدكاظم بجنوردي)، انتشارات دايرهالمعارف بزرگ اسلامي، 1383
9. مولوي، محمدعلي. احمد نهاوندي(از مقالههاي دايرهالمعارف بزرگ اسلامي، به كوشش سيدكاظم بجنوردي)، انتشارات دايرهالمعارف بزرگ اسلامي، 1377
10. سارتن. جرج. مقدمهاي بر تاريخ علم. ترجمهي غلامحسين صدري افشار. انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوم، 1383
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان -- صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 12 فروردین 1399 ساعت: 17:46 منتشر شده است
برچسب ها : بنيانگذاري گنديشاپور,تحقیق درباره دانشگاه جندی شاپور,معرفی دانشگاه جندی شاپور,