سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
پيلسوختي ميكروبي (MFC) [Microbial Fuel Cell] يا پيلسوختي زيستي [biological fuel cell]، يك سيستم بيو- الكتروشيميايي ميباشد كه با كمك شبيهسازي برهمكنشهاي باكتريايي موجود در طبيعت، توليد جريان مينمايد.
يك پيلسوختي ميكروبي دستگاهي است كه توسط واكنش كاتاليستي ميكرو اورگانيسمها، انرژي شيميايي را به انرژي الكتريكي تبديل ميكند (Allen and Bennetto, 1993). اين پيلها شامل بدنه كاتدي و آندي جدا شده توسط غشاي مخصوص كاتيوني ميباشد. در بدنه آندني، سوخت توسط ميكروارگانيسمها اكسيد شده، توليد الكترون و پروتون مينمايد. الكترونهاي توليدي از طريق يك مدار خارجي و پروتونها از ميان غشاء به بدنه كاتدي منتقل ميشوند. الكترونها و پروتونها در بدنه كاتدي مصرف شده و براي توليد آب با اكسيژن تركيب ميشوند. در مجموع، دو نوع پيلسوختي ميكروبي وجود دارد كه عبارتنداز پيلهايسوختي ميكروبي واسطه و كمواسطه، كه در آنها گلوكز و متانول گرفته شده از ضايعات غذايي، به هيدروژن تبديل ميشوند.
پيلسوختي ميكروبي واسطه: بيشتر پيلهايميكروبي از نظر الكتروشيميايي غيرفعال ميباشند و انتقال الكترون از آنها به الكترود توسط واسطههايي مثل تيونين، متيل ويولوژن، متيل بلو، هيوميك اسيد، قرمز خنثي (Netutral red) و ... تسهيل مييابد. اكثر واسطههاي موجود گران و سمي ميباشند.
پيلسوختي ميكروبي كمواسطه: پيلهايسوختي ميكروبي كم واسطه در انستيتوي علوم و تكنولوژي مهندسي كشور كره توسط تيمي تحت رهبري Kim، Byungو Hongتهيه شده است. اين پيلها نياز به واسط ندارند ولي از باكتري فعال الكتروشيميايي براي انتقال الكترونها به الكترود استفاده مينمايند (الكترونها مستقيماً از آنزيم تنفسي به الكترود حمل ميشوند). در ميان باكتريهاي فعال الكتروشيميايي، Shewanella putrefaciens، (Kim et al.799a)، Aeromonas hydrophila (Coung et al.0,2003) و ... مهمترين آنها ميباشند. بعضي از باكتريها، كه روي غشاي خارجي خود داراي توده (Pili) ميباشند، قادر به انتقال الكترون توليدي خود از طريق آنها ميباشند. با توجه به جديد بودن MFCهاي كم واسطه فاكتورهايي كه عمليات بهينه آن را تحت تأثير قرار ميدهند، مثل باكتري استفاده شده در سيستم، نوع غشاي يوني و شرايط سيستم همانند دما، كاملاً مشخص نشده است. باكتريهاي MFCكم واسطه معمولاً آنزيمهاي اكسايش- كاهشي فعال الكتروشيميايي مثل سيتوكرومها را روي غشاي خارجي خود دارند و ميتوانند با استفاده از آنها الكترونها را به مواد خارجي انتقال دهند.
الكتريسيته توليدي
زماني كه ميكرواورگانيسمها جزء مورد عمل خود را، مثل شكر، در شرايط هوازي مصرف مينمايند توليد اكسيدكربن و آب و در شرايط غير هوازي، همانگونه كه در زير توضيح داده شده است، توليد دياكسيدكربن، پروتون و الكترون مينمايند (Bennetto, 1990):
معادله 1:
پيلهايسوختي ميكروبي از واسطههاي غيرآلي براي حمل الكترونهاي توليد استفاده مينمايند. واسطه از غشاءهاي خارجي چربي سل و ديوار پلاسما عبور ميكند؛ پس شروع به رها كردن الكترونها از زنجير حامل الكترون كه معمولاً توسط اكسيژن يا ساير واسطهها جذب شده است، مينمايد. واسطهاي كه هماكنون كاهيده شده، پيل داراي بار الكترونها را ترك نموده و به سمت الكترود مخالف حركت ميكند؛ آزادسازي الكترونها به اين معناست كه واسطه به حالت اكسيد شده اصلي خود بازگشته و براي تكرار فرآيند آماده است. ذكر اين نكته مهم است كه تحت شرايط بيهوازي، وجود اكسيژن به دليل الكترونگاتيوي بالاتر باعث جمع نمودن تمامي الكترونها ميشود.
در يك عمليات پيلسوختي ميكروبي، آند پذيرنده نهايي الكترون است كه توسط باكتري در محفظه آندي تشخيص داده ميشود. بنابراين، فعاليت ميكروبي شديداً به پتانسيل اكسايشي- كاهشي آند بستگي دارد.
تعدادي از واسطههاي پيشنهادي براي استفاده در پيلسوختي ميكروبي عبارتنداز: neutral red، methylene، thionineيا resorfuin
براي توليد يك جريان مفيد لازم است كه يك مدار كامل ايجاد شود و تنها نقل و انتقال الكترون به يك نقطه واحد، صورت نگيرد. جزئيات فرآيند به اين صورت است كه واسطه و ميكروارگانيسم، در محلولي شامل جزء مناسب مورد عمل، مانند گلوكز، با يكديگر مخلوط ميشوند. اين مخلوط در يك محفظه عايق براي جلوگيري از ورود اكسيژن قرار داده شده و بنابراين ميكروارگانيسم مجبور به استفاده از يك تنفس غير هوازي ميشود. در ادامه الكترودي در محلول قرار ميگيرد و همانگونه كه قبلاً توضيح داده شد، به عنوان آند عمل ميكند.
در محفظه دوم MFC، محلول و الكترود ديگري وجود دارد. اين الكترود كه كاتد ناميده ميشود، با بار مثبت شارژ شده و معادل منبع اكسيژن در انتهاي زنجير حامل الكترون ميباشد. محلول مورد استفاده يك عامل اكسيد كننده است كه الكترونها را از كاتد برميدارد. همانند زنجير الكتروني درون پيلمخمر، در اينجا نيز زنجيرها ميتوانند تعدادي از مولكولها مثل اكسيژن باشند. هرچند، اين مسئله چندان عملي نميباشد زيرا نيازمند حجم بزرگي از گاز در گردش است. گزينه مناسبتر استفاده از محلولي از عامل جامد اكسايد كننده ميباشد.
متصل كننده دو الكترود سيم (يا مسير ديگر هادي الكتريسيته كه ميتواند شامل چند دستگاه الكتريكي مثل لامپ برق باشد) و كامل كننده مدار و اتصال دهنده دو محفظه يك پل نمكي يا غشاء تبادل يون ميباشد. تركيب آخر باعث توليد پروتونها شده، همانگونه كه در معادله 1 توصيف شد، براي عبور از محفظه آندي به محفظه كاتدي استفاده ميشود.
واسطه كاهيده، الكترونها را از پيل به الكترود حمل مينمايد و در اينجا با تهنشين نمودن الكترونها اكسيد ميشود. پس از طريق سيم به سمت الكترود دوم كه به عنوان منبع الكترون عمل ميكند، جاري ميشوند و از آنجا به سمت ماده اكسيد كننده عبور ميكند.
موارد مصرف
پيلهاي سوختي ميكروبي پتانسيل استفاده در مواردي را دارا ميباشند. اولين آشكارترين مورد استفاده آنها، توليد الكتريسيته براي يك منبع انرژي است. در واقع هر ماده آلي ميتواند به عنوان خوراك به پيلسوختي استفاده شود. MFCها ميتوانند در كارخانجات تصفيه فاضلاب نصب شده و با مصرف مواد زائد آب توسط باكتريهاشان توليد نيروي مكمل براي آن كارخانه نمايند. مزايايMFCها استفاده از روشي بسيار تميز و كارآمد براي توليد انرژي ميباشند. آلايندگي پيلسوختي كمتر از ميزان تعيين شده در مقررات است، همچنين MFCها بسيار مؤثرتر از موتورهاي احتراق استاندارد، انرژي را مصرف مينمايند. در تئوري بازده انرژي يك MFCبسيار بيشتر از 50% ميباشد.
اگرچه MFCها در مقياس بالا استفاده نميشوند، چون الكترودها در بعضي موارد تنها 7 ميكرومتر ضخامت 2 سانتي متر طول دارد. مزاياي استفاده از MFCها در اين شرايط برخلاف يك باتري نرمال، استفاده از انرژيهاي تجديدپذير و عدم نياز به شارژ مجدد ميباشد. علاوهبر آن به خوبي در شرايط ملايم يعني دماي cº40-20 و PH=7 قابل استفاده ميباشند. با وجود برتري بيشتر نسبت به كاتاليستهاي فلزي، براي كاربردهاي بهداشتي طولاني مدت مانند دستگاه تنظيم كننده ضربان قلب، چندان متداول نيستند (Biotech/Life).
بهبیان کلی، یک فضیلت، یک خصلت شخصیتی قابل تحسین یا مطلوب است. بنابراین میتوان گفت اخلاق فضیلت شکلی از تأمل و تفکر است که برای اینقبیل خصایل شخصیتی مرتبه و موقعیتی اساسی قایل است. اخلاق فضیلتمنحیثهو، اغلب در مقابل آن رویکردها به فلسفه قرار دارد که بر قواعد،تکالیف یا یک الزام کلی نیکوکاری تأکید میورزند، هرچند که رابطة واقعیمیان این برداشتهای گوناگون خود یک موضوع قابل بحث است. فلسفة اخلاق - اگر آن را یک رشته نظام یافته لحاظ کنیم - با تأمل درباره ماهیت فضایلو جایگاه آنها در تصوری شامل و فراگیر از کمال بشری آغاز میشود. تأملاخلاقی، تحت تأثیر مکتب رواقی2 و سپس آیین مسیحیت،3 ماهیت تکلیف و قانوناخلاقی را نیز بطور روزافزون مورد بحث قرار داده است ولی تصور فضیلت ومفاهیم وابسته، همچنان تا اواخر قرون وسطی بر تأمل درباره حیات اخلاقیمسلط بودهاند. اما با ظهور مدرنیته،4 مفهوم فضیلت بهتدریج جایگاه اساسی خودرا در تأمل اخلاقی از کف داد و مفاهیم قانون، تکلیف و الزام به جای آننشستند. فلاسفة اخلاق موضوع فضیلت را تا دهه 1950 غالباً مغفول نهادهبودند. هرچند نمیتوان گفت که تأمل درباره فضایل محوریت اولیه خود را بازیافته است، ولی بهیقین یکی از موضوعات مسلط و مورد علاقه فلاسفه اخلاقمعاصر، مخصوصاً محققان جوانتر ا ست.
تاریخ موضوع مفهوم فضیلت (آرته) نقشیاساسی در نوشتههای «هومر» ایفا میکند، در این نوشتهها فضیلت حاکی از کمالیا جوانمردی است، نه حاکی از چیزی که ما معمولاً فضیلت اخلاقی، چنانکهباید، تلقی میکنیم. در دوره حماسی5 [تاریخ یونان]، «فضیلت» میتوانسته استناظر به هر کیفیتی باشد که فرد را بر اجرای نقش خویش در جامعه بهروشیقابل ستایش، توانا میسازد. مثلاً، شجاعت و توان رزمی فضایل مشخصه جنگآوران اشرافی و وفاداری و حیأ فضایل مشخصه زنان هستند. در جامعه آتنیقرن پنجم پیش از میلاد فضایل متناسب با یک جامعه جنگ افروزتر بهتدریج دربافت حیات شهری جای خود را به فضایل دیگر داده یا دگرگون شد. این تغییراتاجتماعی، بهنوبه خود، به تلاشهایی برای ارائة تبیینی نظامیافته از فضیلتمؤدی شد. سقراط، اولین نمونه فیلسوف اخلاق تلقی شده، لیکن همانطور کهمحققان اخیر یادآور شدهاند، فلاسفه دیگر و نیز تراژدینویسان آتنی بنیادهاییبرای تأمل و تفکر نظام یافته درباره فضایل تأسیس کردهاند (131-45Nussbaum, 2,68,pp.48-32, Mac Intyre 4891, pp.) افلاطون، معروفترین شاگرد سقراط اولینتحقیق فلسفی مبسوط را دربارة فضایل که تا آن موقع بحثی درباره آنها نشدهبود، ارائه کرده است. در سراسر نوشتههای افلاطون شاهد تلاشهایِ ذهنی درخشانو دقیق برای کنار آمدن با ناسازگاریها و شکافهایی هستیم که در سنتپذیرفته او در خصوص فضایل وجود دارند. بطور خلاصه، او استدلال کرده است کهفضیلت، اگر بهدرستی فهمیده شود، اساساً معرفت یا بصیرتی نسبت به چیزی استکه حقیقتاً خیر است. فردی که دارای این معرفت است قادر است مؤلفههایمختلف نفس خویش را در نسبت صحیحی با یکدیگر قرار داده و مطابق با بصیرتشنسبت به خیر عمل کند. از آنجا که فضایل صور معرفتاند، در حقیقت همه آنهاذاتاً یکی هستند. لذا افلاطون به آموزة وحدت فضایل که بسیار مورد بحث قرارگرفته، قایل بوده است. بهعلاوه افلاطون معتقد بوده است که فضیلت قابلتعلیم است، همة اعمال آدمی از نوعی جهل ناشی میشوند و فقط شخص با فضیلتحقیقتاً سعادتمند است (85-234(Mussbaum, 6891, pp.. ارسطو، شاگرد افلاطون، نیزبهنوبه خود، تبیینی بدیل از فضایل ارائه کرده و کوشیده است باناسازگاریهای سنت حماسی کنار بیاید. ارسطو تبیین خویش از فضایل را برتبیینی مسبوق به مابعدالطبیعه، درباره خیر بشری مبتنی کرده است که بر طبقآن آرمانهای رایج حیات فضیلتمندانه را منظم ساخته و معیارهایی برای متمایزساختن فضایل حقیقی از همانندهای آنها ارائه کرده است (235-372Macintyre, 4991, pp.46-641, Nussbam, 6891, pp.) تبیین هنجاری او از فضایل مشتمل برادعایی است که بسیار غلط فهمیده شده است و آن این است که رفتارفضیلتمندانه نشان دهندة یک حد وسط6 است که ناظر بهنوعی توازن مقتضی میاندواعی رقیب است و بواسطه حکمت عملی7 تعیین یافته است (129-64.(Stocher, 0991, pp, او همچنین، در مقابل افلاطون، استدلال کرده است که ممکن است بهخیر علم داشته و در عین حال خلاف آن علم عمل کنیم، و بدین سان بحثیمبسوط درباره مسئله ضعف اراده8 به راه انداخته است. به تبع این، همهمکاتب فلسفی عمده و بسیاری از سنتهای دینی عوالم یونانیمآبی و رومی درسنت جاری تأمل درباره فضایل شرکت جستهاند. متنفذترین نویسندگان این دوره،حداقل در غرب قرون وسطی، عبارتند از سنکا رواقی و سیرون التقاطی (کهنوشتههای اخلاقی اش بسیار متأثر از رواقیان است) و متکلمان مسیحی گریگوریکبیر و آگوستین. تأمل و تفکر قرون وسطی درباره فضایل در همان راستا ادامهیافت و آرمانهای مشخصاً مسیحی فضایل دینی (ایمان، امید و نوعدوستی) را درسنتی که بر فضایل اصلی دوراندیشی، عدالت، اعتدال و بردباری متمرکز شده بود،جای داد. معروفترین بحث قرون وسطایی درباره فضیلت بحث توماسآکویناس استکه میان عناصر ارسطویی و نوافلاطونی جمع کرده است، عناصر نوافلاطونی ازطریق آگوستین، دیونوسیوس - مزعوم9 و شماری از دیگر نویسندگان مسیحی متقدم بهاو رسیده است. اما خطاست که فرض کنیم تأمل درباره فضایل، در این دوره، بهالهیات مسیحی محدود بوده است. اگر بخواهیم فقط یک نمونه خلاف این را ذکرکنیم، فیلسوف و خاخام یهودی، موسیبن میمون، نیز نظریهای درباره فضیلت بسطداده که به سبکی مشخص و اصیل میان عناصر فلسفی و یهودی سنتی جمع کردهاست. طی دوران جدید، تا اواخر قرن نوزدهم فلاسفه اخلاق همچنان توجهزیادی را مصروف فضایل میکردند. اما پس از این مقطع اخلاق کانتی10 و اصالتفایده11 بر فلسفه اخلاق حاکم شدند و علاقه و اهتمام به فضایل بهعنوان یکموضوع مستقل برای تأمل و تدبر رو به ضعف نهاد، خواه بهدلیل اینکه مفاهیمروشنگری از فرد، تصور فضیلت را غیرقابل فهم ساخت (4863-61, pp. و 1(Macintyre و خواه بدلیل اینکه سنتهای فضایل نتوانستند پیچیدگی گفتار اخلاقی جدید راهمراهی کنند. (1990(Schneewind, . فراموششدگی فضیلت در میان فلاسفه اخلاق،پس از ظهور مقاله معروف الیزابت آنسکمب12 تحت عنوان «فلسفه اخلاق جدید» (58و2(2891 L تغییر کرد. آنسکمب در آن مقاله استدلال میکند که مفاهیم اصلیفلسفه اخلاق زمانة او، یعنی تکلیف و قانون اخلاقی، دیگر قابل قبول نیست. تصور قانون اخلاقی هیچ معنایی ندارد مگر اینکه ما به یک قانونگذار الهیمعتقد باشیم، که بسیاری از ما چنین اعتقادی نداریم و تصور کانتی از عقل کهخود قانونگذارِ خود است، حقیقتاً تصوری ناسازوار است. او، با توجه به اینموقعیت، استدلال کرده است که ما باید به تبیین ارسطویی از فضایل باز گردیمتا نقطه عزیمتی برای یک فلسفه اخلاق بدیل که ریشه در علمالنفس فلسفی13احیأ شده دارد، تمهید کنیم. بهتبع آن، السدیرمکاینتایر14 در کتاب پایانفضیلت استدلال کرده است که اخلاق معاصر چیزی بیش از پس ماندههایی جستهو گریخته از سنتهای متقدمتر نیست، و به همین دلیل نمیتواند گفتار اخلاقیرا در سطحعمومی یا فلسفی زنده نگهدارد.(87-15 MacIntyre, 4891, pp.) بر طبقدیدگاه وی، تلائم در گفتار اخلاقی فقط در بافت سنتهای جزئی، که بواسطهفضایلی که توصیه و رذایلی که نفی میکنند، فحوای اخلاقی انضمامی به آنهابخشیده شده است، قابل حصول است (204-43(pp. . تأثیر متعاقب ایننویسندگان حاکی از آن است که آنها نوعی نارضایی مشترک نسبت به سمت وسویی که فلسفه اخلاق از آغاز قرن نوزدهم اتخاذ کرده، دارند. بهعلاوه آنهابر علاقه و اهتمامی احیأ شده نسبت به نویسندگان کلاسیک بهعنوان منابعیبرای تفکر اخلاقی معاصر اعتماد کرده و به پرورش و تقویت آن علاقه کمککردهاند. مخصوصاً باز هم ارسطو را به عنوان منبعی برای تفکر اخلاقی مناسبتشخیص دادهاند. این تشخیص هم بر تمایل به بررسی نظریه وی درباره فضایلبر طبق خود آن نظریه، مترتب بوده است و هم به انگیزش تحقیقات فلسفی بیشتردرباره فضایل کمک کرده است.
پیشرفتهای معاصر از زمان تحقیقاتآنسکمب و مکاینتایر، تحقیقات قابل ملاحظهای درباره فضایل و موضوعاتوابسته، از جمله مفاد اخلاقی شخصیت، ماهیت حکم، مفاد اخلاقی عواطف، اهمیتالتزامها، روابط و نقشهایجزیی برای حیاتاخلاقی صورت گرفته است. بیشترنویسندگانی که در این مباحثات شرکت داشتهاند، تحقیقات خویش را - حداقل تاحدی - واکنشهایی در مقابل خطاها و تحریفات پدید آمده توسط مکاتب مسلطفلسفه اخلاق میدانستهاند. بههمین دلیل بحث معاصر را میتوان بروفق چیزیکه طرفهای مختلف علیه آن واکنش نشان دادهاند، سازماندهی کرد. این امرممکن است بیش از اندازه سلبی بهنظر برسد، ولی حداقل دارای این مزیت استکه چیزی را که نویسندگان مختلف مفاد و مضمون اخلاق فضیلت میدانند، به مامیشناساند. در عین حال، هر طبقهبندی از این قبیل، فقط میتواند راهنماییتقریبی به چیزی که مجموعهای از مباحثات کاملاً پیچیده است، باشد و بیشترفیلسوفان عمدة شرکتکننده در این بحث، را میتوان به بیش از یک نحوهطبقهبندی کرد. یک منظر در این بحث بواسطه این دیدگاه شکل گرفته استکه چیزی از بنیاد ناصواب در تصوری از اخلاق که بر جوامع صنعتی امروز حاکماست، وجود دارد. آنسکمب و مک اینتایر هردو به این دیدگاه معتقدند. بطور اخص،آنها بر این اتفاق دارند که ما شبکه سنتی رویهها15 و باورهایی را که فقط درظرف آن، گفتار اخلاقی متقن ممکن خواهد بود، از دست دادهایم. بنابراینمیتوان گفت مفاد مقصود اخلاق فضیلت برای این نویسندگان و اتباع آنها، احیأیا ساختن شبکهای برای تحلیل هنجاری است که در ظرف آن گفتار اخلاقی متقنعقلانی یکبار دیگر ممکن باشد. گروه دیگر از فلاسفه هرچند از بسیاری جهاتشبیه گروه اول هستند در تلقی خود از مسأله اصلی بحث، با آنها اختلاف نظردارند. در نظر این نویسندگان مشکل این نیست که مفهوم کلی اخلاق تلائم خودرا از دست داده است، بلکه بیشتر این است که رشته دانشگاهی فلسفه اخلاقسمت و سویی غلط پیدا کرده است. متنفذترین طرفداران اینمنظر عبارتند ازبرنارد ویلیامز16 (1985) و مارتا نوسبام17 (1986)، ولی شماری از دیگر فیلسوفانمهم اخلاقی نیز میتوانند در این فهرست ذکر شوند. این نویسندگان همگی اتفاقنظر دارند که طرح دوران جدید برای دستیابی به نظریهای درباره اخلاق بهراهی ناصواب هدایت شده است و باید به نفع تمسکی به برداشت هایی ازفضیلت و مفاهیم وابسته، از آن صرف نظر شود. بدین سان، آنها، شاید بهنحو تأسفآوری، به عنوان مخالفان نظریهپردازی اخلاقی18 معرفی شدهاند. توجه بهاین نکته مهم است که ویلیامز، نوسبام و بیشتر فلاسفه دیگری که دردیدگاههایشان مشترک هستند، امکان تحقیق فلسفی ثمربخش درباره اخلاق رامنتفی نمیدانند. حداقل، ویلیامز امکان بسط و توسعه تبیینی سازنده از حکماخلاقی را نفی نکرده است (17.(William, 5891, p. در این بافت، «نظریه» معناییخاصتر یافته است. یعنی این نویسندگان نظریه اخلاقی را تبیینی نظامیافتهاز حکم اخلاقی که همه این قبیل احکام را در نوعی اصل اخلاقی بنیادین (فیالمثل الزام، یا به حداکثر رسانیدن بهروزی) جای میدهد و رویهای برایحل تمامی مسایل اخلاقی بر آن مبنا ارائه میکند، دانستهاند. نوعاً، مخالفاننظریهپردازی اخلاقی وجود یک اصل اخلاقی بنیادین یا امکان یک روشتصمیمگیری برای احکام اخلاقی یا (معمولاً) هر دو را انکار میکنند. بر ایناساس مفاد اخلاق فضیلت بهروایت این نویسندگان را میتوان بر وفق چیزی کهاثبات میکنند، در مقابل چیزی که رهیافت غلط نظریه پردازان اخلاقی تلقیمیکنند، فهم کرد. هرچند بسیاری از این نویسندگان که عنوان مخالفنظریهپردازی اخلاقی را تداعی میکنند، توافق دارند که هر دو فرض بنیادیننظریه اخلاقی اشتباه است، میتوان تفاوتهایی را در تکیه کلام آنها، هم بهحسب چیزی که علاقمند به انکار آن هستند و هم به حسب چیزی که سعی براثبات آن دارند، تشخیص داد. مثلاً، برای برخی، اخلاقفضیلت از آن جهتجذابیت دارد که بیانگر این واقعیت است که احکام هنجاری ما بهنحویتحویلناپذیر متکثر19اند. برخی دیگر بیشتر علاقمند به آنند که از اخلاقفضیلتدر جهت تمهید جایگزینی برای رویهها تصمیمگیری نظریه اخلاقی جدید،بهرهبرداری کنند. معمولاً این جایگزین بر حسب تبیینی از حکم که ارسطو مورداستفاده قرار میدهد، بسط یافته است، گو اینکه همچنین تبیینهای مهمی ازحکم ارائه شده است که نظرات لودویگ ویتگنشتاین و دیوید هیوم را مورداستفاده قرار میدهند. گروه سوم از فیلسوفانی که در اخلاقفضیلت سهمداشتهاند، مفهوم کلی ما از اخلاق یا از نظریه اخلاقی را، آنگونه کهمعمولاً عملی شده است، بطور تام و تمام نفی نمیکنند. ولی مدعیاند کهفلاسفه اخیر برخی جوانب مهم حیات اخلاقی را مغفول نهادهاند و اخلاقفضیلتروشی برای پرداختن به این مباحث ارائه میکند. بهعلاوه، شمار روزافزونی ازفلاسفه، به اخلاقفضیلت همچون شبکهای برای کشف آرمانها و مباحث اخلاقیمخصوص روی آوردهاند، بالاخره، برخی از مطالعاتی که در اینباره انجام شدهاست، کوشیدهاند تا اخلاق فضیلت را همچون مبنایی برای نقادی اجتماعی موردبهرهبرداری قرار دهند. مکاینتایر دفاع خویش از فضایل را به نقادیلیبرالیسم پیوند زده است (244-55MacIntyr, 4891, pp.)، و لذا این دیدگاهمعمول را که اخلاقفضیلت قرابتی طبیعی با یک بینش سیاسی محافظهکارانه یاجامعهگرایانه20 دارد، تقویت کرده است. و اما برخی فلاسفه سیاسی با پروردنتبیینهایی از فضایل که مشخصِه لیبرالیسم بهعنوان یک شیوه زندگی است، بااین فرض مخالف کردهاند. همچنین باید توجه داشت که شماری از متفکرانطرفدار آزادی زنان21 فضیلت و مقولات وابسته را برای نقادی آرمانها ورویههای مسلط، مورد استفاده قرار دادهاند.
مباحث رایج مباحثی که تأمل کلاسیکدرباره فضایل را شکل میدادهاند، هنوز در میان فلاسفه امروز مورد بحث قرارمیگیرند. مثلاً هنوز میتوان بحثهای مبسوطی درباره رابطه میان فضایل وعقل یا معرفت از یک سو، و عواطف و انفعالات، از سوی دیگر، یافت. بهعلاوه،بحثهایی درباره این ادعای ارسطو که فضیلت حد وسط میان انواع مختلف ضعفو قصورهای اخلاقی را تحصیل میکند، وجود دارد، و نیز این نظریه که فضایلبهگونهای مرتبط یا متحد هستند که هر کس حقیقتاً یک فضیلت را واجد باشد،بالضروره همة آنها را واجد است، هنوز مورد بحث قرار میگیرد. اما بسیاری ازمباحث اصلی اخلاقفضیلت معاصر، در میان نویسندگان کلاسیک مطرح نشده و یااگر هم مطرح شده با تفاوتهایی قابل ملاحظه مطرح شدهاند. از جملهموضوعاتی که برای بحث معاصر اساسی هستند، یک مجموعه را میتوان موضوعاتمفهومی22 توصیف کرد. منظور از فضیلت چیست و مفهوم فضیلت چه ارتباطی بامفاهیمی چون عادت23 و ملکه24 دارد؟ عموماً پذیرفته شده است که فضایل رانمیتوان به تمایل به انجام انواع معینی از اعمال تحویل کرد، ولی در آنصورت بهموجب چه معیارهای میتوان معلوم کرد که آیا یک شخص دارای فضیلتیمعین است و یا بهطور کلی با فضیلت است؟ همانطور که آنسکمب ملاحظه کردهاست، بسیاری از این موضوعات پرسشهایی برای فلسفه نفس25 و همچنین پرسشهاییبرای فلسفه اخلاقاند (یا پرسشهایی برای فلسفه نفساند بهجای آنکهپرسشهایی برای فلسفه اخلاق باشند). (41-2(1891 ]8591[, pp.. یک مجموعهپرسشهای مرتبط زمانی مطرح میشوند که میپرسیم چگونه فضایل خاص رابهصورت مفهوم دربیاوریم. معنای شجاع، خویشتندار و مهربان بودن، چیست؟ شماریاز نویسندگان فضایل را ضرورتاً مبارزه گر26 دانستهاند، یعنی تصور کردهاندکه فضایل بهواسطه وسوسهای مکرر یا عاطفهای منفی که آن را تصحیحمیکنند، توصیف میشوند. بر طبق این دیدگاه، فیالمثل، خویشتنداری [= اعتدال] بهحسب تقابل با طمع و شجاعت بهحسب تقابل با ترس و مانند آن فهمیدهمیشوند. مشکل این رویکرد، جدای از این واقعیت که شخصیتهای مهمی در اینسنت (هم ارسطو و هم آکویناس، اگر بخواهیم بههمین دو شخصیت بسنده کنیم) آنرا مردود دانستهاند، این است که این رویکرد در مورد [فضیلتِ] عدالت اصولاًهیچگونه کارآیی ندارد و با بررسی دقیق معلوم میشود که حتی در مورد شجاعتیا خویشتنداری هم، بخوبی کارآمد نیست. مع الوصف، بهنظر نمیرسد که فضایلخاص مفهوماً با انواع اعمال جزیی پیوند داشته باشند، حداقل به این صورتکه انواع متعینی از اعمال وجود داشته باشد که همیشه با فضایل خاص مرتبطبوده، یا همیشه ضد آنها باشند. یک بحث مفهومی بسیار مهم به رابطه میانداشتن فضایل یا عملی کردن آنها و تبعیت از قواعد اخلاقی مربوط میشود. هیچیک از مدافعان اخلاقفضیلت تحویل فضیلت به ملکه تبعیت از قواعد اخلاقیرا نمیپذیرد، لیکن مباحثات قابل ملاحظهای بر سر اینکه رابطه آنها را چگونهباید فهمید، وجود دارد. برای بعضی، قواعد اخلاقی در بهترین حالتدستورالعملهایی تقریبی یا «قواعدی سرانگشتی»27 هستند که میتوانند و میبایدجای خود را به حکم دوراندیشانه28 فرد دارای حکمت عملی کمال یافته بدهند. برخی دیگر جایگاهی مستقل برای رفتار تابع قاعده، در حیات اخلاقی، قایلمیشوند، هرچند که هنوز تبعیت از قاعده مرتبط با فضایلی چون عدالت یاوظیفهشناسی29 دانسته میشود. در نظر برخی نیز قواعد اخلاقی همچون شیوهعملهایی هستند که فضایل را تغذیه کرده و پرورش میدهند. دومین مجموعه ازمباحث را میتوان هنجاری30 توصیف کرد، گو اینکه آنها ارتباط روشنی با مباحثمفهومی توصیف شده در فوق دارند. یک پرسش بدیهی که در این ارتباط مطرحمیشود به رابطه میان سنتهای پذیرفته فضایل و مدافعان معاصر آنها مربوطمیشود. آیا شناسایی سنتی دوراندیشی [= فرزانگی]،31 عدالت، اعتدال و بردباری [بهعنوان فضایل] هنوز میتواند قابل دفاع باشد، یا اگر نه، کدام فضایل برایما اساسیاند؟ در حقیقت، آیا حتی معقول است که برخی فضایل را بهعنوانفضایل اولیه32 یا مهمترین فضایل تعریف کنیم. بعلاوه، تا کجا باید فضایل راکیفیات اخلاقاً مطلوب تلقی کنیم؟ تا حدی، این پرسش بر حسب دفاع یا ردآموزه سنتی وحدت یا ارتباط فضایل دنبال میشود. بیشتر قایلان بهاخلاقفضیلت، اینک این دیدگاه سنتی را که داشتن یک فضیلت بالضروره مستلزمداشتن همه آنهاست، مردود میدانند (برای دفاعی نادر از دیدگاه سنتی نگاهکنید به ,1990Stocker, 129-64.(pp. برخی قایلان به اخلاقفضیلت که مهمترینایشان میخائیل اسلوت33 (1992) است از رد و رفض دیدگاه سنتی فراتر رفته وتأکید میورزند که لزومی ندارد فضایل اصولاً کیفیاتی اخلاقاً ممدوح باشد. براساس این دیدگاه مقوله «با فضیلت»34 میباید بر مفاهیمی از آنچه تحسینآمیز وممدوح است، مشتمل باشد و بر حسب چنین چیزی و نه بر حسب چیزی که اخلاقاًخیر است، بسط داده شود. سومین مجموعه از مباحث را میتوان مباحثاجتماعی35 توصیف کرد. یکی انگاشتن اخلاق فضیلت با سیاستهای [= خطمشیهای] جامعهگرایانه و محافظهکارانه (هرچند، همانطور که در بالا گفته شد، موردمخالفت طرفداران لیبرال اخلاقفضیلت36 قرار گرفته است) برخی منتقدان را بهاین پرسش سوق داده است که آیا سنتهای فضایل مبنای کافی برای یک نقداجتماعی تمام عیار ارایه میکنند. همچنین، استدلال شده است که سنتهایفضایل منابعی کافی برای میانجیگری در نزاع اجتماعی موجود در جوامع صنعتیارائه نمیکنند. بالاخره، اخلاق فضیلت به این اعتبار که محرک و مشوق اخلاقفرقهای است مورد انتقاد قرار گرفته و یا در غیر این صورت، استدلال شده استکه یکی انگاشتن وثیق فضایل با سنتهای جزیی حقاً اشتباه است.
اخلاقفضیلت و فلسفه دین ممکن است مایهشگفتی باشد که مطالبی این همه اندک دربارة رابطه میان اخلاقفضیلت و تفکردینی گفته شده است. بههرحال، در واقع، در این قرن عالمان الهیات و فلاسفهدین در تشخیص اهمیت بالقوه اخلاقفضیلت، کُندتر از فلاسفه اخلاق بودهاند. تحقیقاتی درباره موضوعیت و ارتباط فضایل با فلسفه دین37 یا با الهیاتمسیحی38 صورت گرفته است، اما، فلاسفه دین علاقمند به مباحث اخلاقی، بیشترینتوجه خویش را به موضوعات دیگری چون نظریات مبتنی بر فرمان الهی دربارهاخلاق39 معطوف داشتهاند. شمار روزافزونی از عالمان الهیات موضوعیتاخلاقفضیلت سنتی و معاصر برای علایق مشخص، خودشان را مورد کندوکاو قراردادهاند. احیأ تحقیق مشخصاً الهیاتی درباره فضایل فقط در دهه 1970 با جدیتآغاز شده است و میماند که ملاحظه کنیم دامنه تأثیرش تا چه حد خواهد بود یامهمترین سهمهای مشخصاش کدامها خواهد بود. بهنظر میرسد که ممکن استآکویناس تأثیری شبیه به تأثیر ارسطو بر فلاسفه اخلاق، در میان عالمانالهیات و فلاسفه دین ایفا کند. در واقع، تا حدی هم چنین بوده است. طیاولین دهههای قرن بیستم، شماری از اندیشمندان برجسته کاتولیک قرائتهاینوین مهمی از الهیات آکویناس از جمله الهیات اخلاقی40 و بحث وی دربارهفضایل دینی41 بهدست دادهاند. این کار، یکی از مهمترین منابع برای احیایالهیات اخلاقی کاتولیک، در قرن بیستم بوده است. اخیراً، شماری از اندیشمندانجوانتر به احیای اخلاقفضیلت آکویناس عطف توجه کردهاند. و اما علاقه بهآکویناس، همچون یک منبع مستقل برای اخلاقفضیلت تا حدی در میان عالمانالهیات و یقیناً در میان فلاسفه محدود شده است، شاید این امر معلول اینواقعیت بوده است که وسیعاً - هرچند به غلط - تصور بر این است که آکویناسدر هر جنبه تفکر اخلاقیاش که بهصراحت الهیاتی نیست از ارسطو تبعیت کردهاست. شاید مهمترین سهم اصیلی که اخلاقفضیلت در فلسفه دین داشته، ازطریق تحقیقات لییرلی42، مخصوصاً کتاب وی منسیوس و آکویناس (1990) بودهاست. در یک سطح این کتاب مطالعهای تطبیقی43 درباره تبیینهایی از فضیلتاست که توسط منسیوس44 (289 - 371)، فیلسوف چینی، و آکویناس پرورده شده است. اما، علاوه بر این یرلی نوعی روششناسی برای مطالعه تطبیقی دربارهتبیینهای دینی مختلف از فضیلت و اخلاق پرورده است. این روششناسی برگرفتهاز تحلیل آکویناس از فضایل است که در بافت نظریات مردمشناختی معاصر قرارگرفته است (203 169-.(0991, pp. به این طریق، او مدعی است که رویکردیارایه کرده است که از ملاحظه شباهتهای سطحی بهعنوان شباهتهایی ناقصاحتراز میکند، ولی نقاط تماس جالب توجهی را در میان تفاوتهای ظاهراًبنیادین مکشوف میدارد. فقط زمان خواهد گفت که وعده یرلی مبنی بر کاراصیل و مهم تا چه حد محقق شده است
تاملى در مفهوم خير اخلاقى
محمد لگنهاوزن
يكى از مباحث عمدهاى كه در بحث عدالت مطرح است آن است كه كدام يك از حق و خير را بايد مقدم دانست. در اين باره ليبرالها برآنند كه حق بر خير مقدم است، در حالى كه نظريات سنتى مربوط به عدالت، خير را مقدم مىدانند. معناى اين سخن آن است كه در تقرير نظريه اسلام درباره عدالت، خير مفهوما مقدم دانسته مىشود، به گونهاى كه حقوق و وظايف مختلف بر حسب سهمى كه در تحقق خير دارند توجيه خواهند شد. تاكيد بر تقدم خير در نظريه اخلاقى بدان معناست كه خير هم در وحدت بخشيدن به مقولات اخلاقى و هم در توجيه آنها نقش دارد. زيرا كاركرد تمامى مؤلفههاى مختلف اخلاقى آن است كه وضع افراد، جوامع و جهان را بهبود بخشند. از اين رو، اگر تقدم خير بر حق را بپذيريم بايد قدرى درباره اصلاح و بهبودى كه هدف اخلاق است، توضيح دهيم.
به عقيده ارسطو، معيار سنجش خوبى، خوشبختى و سعادت است. زيرا خوشبختى يگانه غايتى است كه مطلوب بودن همه چيزهاى ديگر از آن مايه مىگيرد، ولى خود آن نه به سبب چيزى ديگر، بلكه فىنفسه مطلوب است. مقصود از اين خوشبختى آن چيزى نيست كه لذتگرايان يا فردگرايان به دنبال آنند. ارسطو در توجيه اين كه خوشبختى غير از لذت است، مىگويد: زندگى مبتنى بر لذت صرف در مقايسه با زندگى عقلانى، دون پايه است. بدينسان، وقتى كه ارسطو در تعريف خوشبختى سخن از شوق به ميان مىآورد و مىگويد خوشبختى همان است كه انسانها بدان شوق مىورزند، مقصودش شوقى آرمانى است. بىگمان، چنين شوقى به ميل و پسند افراد متكى نيست، بلكه مبتنى بر پسندهايى است كه عقل عملى بر آنها مهر تاييد مىزند و آنها را با سرشت آدمى و كمال و شكوفايى آن سازگار مىداند. اين شكوفايى و بهرهگيرى از عقل عملى تنها در عرصه جامعه، دولتشهر امكانپذير است; زيرا بدون بافت اجتماعى، كسب فضيلت ممكن نيست. از اين روست كه شوقهاى فردى و يا حتى پسندهاى آرمانى اگر در بافت جامعه جاى نگيرند خير بدانها محدود نمىشود و از آنها فراتر مىرود. درست همانگونه كه با تكيه بر سرشت عقلانى انسان مىتوان لذتگروى را طرد كرد، با بهرهجويى از طبع اجتماعى انسان مىتوان فردگروى را مردود دانست. از ديد افلاطون و ارسطو، خير جامعه مكمل خير افراد است.
ديدگاه ارسطو درباره خير فرجامين، متضمن مطالبى است كه با ديدگاههاى دينى، بويژه يهوديت، مسيحيت و اسلام، انطباق دارد; گو آن كه از ديدگاه اديان، سعادت فرجامين نه در اين نشئه، بلكه در حيات اخروى نهفته است. با اين حال، رنوشتحيات اخروى انسان با طرز رفتار او در اين جهان رقم مىخورد. بر همين قياس، ارسطو بر اين باور بود كه تا آن هنگام كه زندگى فرد به پايان نرسيده است، براستى نمىتوان درباره خوشبختى او اظهارنظر كرد. زيرا داشتن زندگى سعادتمندانه به همه رويدادها و از جمله واپسين رويدادهاى زندگى آدمى بسته است. نقطه افتراق ميان ديدگاه ارسطو و ديدگاه اديان اين است كه سعادت فرجامين در ديد اديان نوعى پاداش زندگى خوب به شمار مىآيد، در حالى كه در انديشه يونانيان به صراحت اسمى از اين پاداش اخروى به ميان نيامده است. عالمان الهيات و متخصصان ادبيات روم باستان در اين باره كه تا چه ميزان مىتوان اين ديدگاهها را با هم آشتى داد، اختلاف نظر دارند. تفاوت ديگر تفكر ارسطو با اديان، مساله شانس است. به نظر ارسطو، كسب فضايل شرط لازم نيل به خوشبختى است نه شرط كافى; زيرا كسى كه در اوضاع اسفبار رنج مىبرد هرچند از فضيلتبسيار بهرهمند باشد نمىتواند سعادتمند به شمار آيد. در اين باره، تفكر دينى با افلاطون و رواقيان، كه مىگويند سعادت فرجامين با زندگى يكسره فلاكتبار دنيوى سازوار است، بيشتر هماهنگ است.
اغلب انديشههاى معاصر درباره ماهيتخير، هم با تفكر ارسطويى بيگانه است و هم با تفكر دينى. از ديد سودگرايان، انسان اخلاقا ملزم استبه گونهاى عمل كند كه بيشترين خوشى را براى بيشترين افراد جامعه فراهم آورد، هرچند به قيمت از دست رفتن خوشى خود او تمام شود. وظيفهگرايان نيز بر آنند كه مقتضيات اخلاقى ممكن استبا مقتضيات مصلحتانديشى در تعارض باشد. ضرورت جمع ميان اين مقتضيات و رفع و رجوع كردن اين تعارضات كانت را بر آن داشت تا برهان اخلاقى خود را براى اثبات وجود خدا پىريزى كند. اما براساس ديدگاههاى دينى، و نيز ديدگاه ارسطو و افلاطون تعارضى در كار نيست تا اقدام به رفع و رجوع آن نمود; زيرا آن هنگام كه ارزش واقعى زندگى فضيلتمدارانه را دريابيم آن را در راستاى خير و صلاح خويش به حساب مىآوريم و از قوانين اخلاقى فرمان مىبريم.
نظريات قراردادگراى معاصر، خير آدمى را در تامين خواستهها، پسندها يا منافعى مىدانند كه دستخوش عوامل متعددى است. بعضى تنها خواستههاى عقلانى يا پسندهاى آگاهانه را مىپذيرند و بعضى ديگر براى تشخيص خير انسان مراتب مختلفى از خواستهها و منافع را ملحوظ مىدارند. صرف نظر از نحوه انجام اين كار، نتيجه آن است كه اين نيازها، خواستهها، منافع و علايق فرد است كه خير و صلاح اجتماعى و سياسى را تعيين مىكند. هر گونه تمهيدات سياسى كه منافع و علايق را به شكلى عادلانه يا سودمند براى همه فراهم سازند عادلانه تلقى مىگردند. اما در نظر ارسطو موضوع برعكس است; بدينمعنا كه فعاليتسياسى نه تنها صرفا وسيلهاى براى سعادت فردى است، بلكه از آنجا كه انسان طبعا اجتماعى است، فضيلت او لزوما در بافت اجتماعى تحقق مىيابد. در تفكر دينى نيز جامعه چيزى بيش از مجموعهاى از تمهيدات مىنمايد كه ارزش آنها از گرايششان به ترويجسعادت فردى نشات گيرد. آرمانهاى جوامع دينى بر همسان بودن منافع فرد، جامعه و افراد آن تاكيد مىنهند.
نظريات جديد در عين حال كه به فردگرايى تمايل بيشترى نشان مىدهند تا به جمعگرايى، همچنين گرايش دارند كه تفكر اخلاقى را از هويت اصلى آن يعنى عنصر انسانى تهى سازند. در تفكر اخلاقى سودگرايان، وظيفهگرايان و قراردادگرايان، جايى براى تامل در باب خير فرجامين كه هدف زندگى آدمى استباقى نمانده است. تامل در باره غايات جاى خود را به ملاحظات پيشينى در باب مقتضيات خشك و بىروح وظيفه مىدهد كه انسان در آنها نقش ندارد. اين گونه نظريات، كنش و رفتار آدمى را نه همچون عناصرى به هم پيوسته در چارچوب تاريخ، بلكه همچون موضوعاتى از هم گسسته در داورى اخلاقى مىنگرند. وقتى دستگاه نظريه اخلاقى در مقام تحليل، تمام توجه خود را به جزئيات يك عمل معطوف كند، هماهنگى الگوى تعهدات و تصميمات اخلاقى در هالهاى از ابهام باقى مىماند. در مقابل، تفكر دينى وظايف را چارچوبى مىداند كه براى به نمايش گذاردن زيباترين ويژگيهاى اخلاقى ضرورت يافتهاند. ستايش از زندگانى اولياى الهى نه از آن روست كه آنان طبق وظيفه زيستهاند، بلكه از آن روست كه با همه دشوارى و پيچيدگى شرايط تاريخى و انسانى همواره غايات دينى را پى جستهاند. ارزش دينى و اسوه بودن زندگانى پيامبران الهى را نمىتوان صرفا بر حسب مقتضيات خشك و بىروح قوانين اخلاقى تحليل كرد; بلكه بايد آن را با توجه به اهداف خاص آنان، الگوهاى شكل گرفته از ايثارشان در قلمرو تاريخ و پيوندشان با خدا و خلق خدا ارزيابى كرد. مؤمنان با داشتن تفكر اخلاقى دينى سوداى عدل و انصاف الهى را در سر مىپرورانند، اما اين بدان معنا نيست كه اهداف فردى و حتى برداشتهاى محدود از اهداف نهايى يك فرد، فاقد اهميت اخلاقى است و يا آن كه بايد جاى خود را به مقتضيات نظريه اخلاقى غير شخصى بدهد. همچنين تفكر اخلاقى دينى ايجاب نمىكند كه مقتضيات قانون اخلاقى فقط زمانى قابل پذيرش باشند كه با ديگر اهداف دينى عامل اخلاقى در تضاد نباشند. قانون اخلاقى را مىتوان چنان نگريست كه صرفا چارچوبى را مشخص مىسازد كه تصميمات مهم درباره بهترين گونه زيستن يا، به تعبير دينى، بهترين راه فلاح و رستگارى در آن انجام مىپذيرد. (1) ديدگاههاى راجع به زندگى خوب را مىتوان به دو ديدگاه وحدتانگارى و كثرتانگارى تقسيم كرد. (2) كثرتانگاران بر اين عقيدهاند كه اصولا خوبيهاى تحققپذير در زندگى واقعا متنوعاند و نمىتوان آنها را به يك نوع، همچون لذت فروكاست و ثانيا زندگيهاى خوب، بسته به انواع خوبيهايى كه با آنها درآميخته است، داراى مراتب و انواع مختلف است. به سخن ديگر، هم اختلاف نوعى دارند و هم اختلاف به درجه. در مقابل، وحدت انگاران بر اين باورند كه يا خوبيها متنوع نيستند و بر اين اساس اختلاف آنها فقط به درجه است و يا آن كه هر چند خوبيها متنوعاند اما تنها يك دسته از خوبيهاست كه مىتواند زندگى خوب را فراهم سازد، و يا اگر اين دو قول اخير را نپذيريم باز مىتوان گفت كه خوبيهاى مورد نياز براى يك زندگى خوب از چنان غنا و نظم و نظامى برخوردارند كه مىتوانند اين اطمينان را به ما بدهند كه همه زندگيهاى خوب شباهتى بسيار به يكديگر دارند. با ملاحظه اين اقوال، چنين مىنمايد كه ديدگاههاى دينى درباره زندگى خوب وحدتانگارانه است. چرا كه كسب رضاى خداوند تنها خوبىاى است كه مايه رستگارى است. انسان مىتواند به مراتب مختلفى از اين هدف نايل آيد، اما جز اين، خير اصيلى وجود ندارد. با اين حال، حتى اگر ديدگاه دينى را به اين لحاظ، وحدتانگارانه بدانيم، باز در سطحى عميقتر از پژوهش تمايز ميان كثرتانگارى و وحدتانگارى رخ مىنمايد. زيرا مىتوان اين پرسش را پيش كشيد كه آيا براى سعادت، مرضاةالله و نجات و رستگارى، تنها يك گونه تبيين وجود دارد يا مىتوان آن را به گونههاى مختلفى تبيين كرد. آيا انواع مختلف تحويلناپذيرى از زندگى خوب وجود دارد كه در نزد خداوند از خوبى يكسانى برخوردارند؟ ملاحظات زير متضمن پاسخى مثبت است.
فرض كنيم كه منطقهاى را جنگ، قحطى، بيمارى و ظلم و بيداد فراگرفته است. در اين حالت، افراد بسيارى شرايط مادى لازم براى ادامه حيات را نخواهند داشت تا در آن اهدافى تدوين و برنامههايى براى تحقق آنها ريخته شود; قطعنظر از اين كه آيا چنين اهداف و برنامههايى ماهيتا دينى باشند يا نباشند. با اين همه، از ديدگاه دينى اين گونه زندگيها مىتوانند خوب قلمداد شوند و مردم حتى در چنين شرايطى مىتوانند رضاى خداوند را كسب كنند. حتى زندگى كوتاهى كه كمترين ميزان از توجه به خدا در آن مشاهده شود در آخرت بىپاداش نخواهد ماند. كودكى كه در اثر بيمارى رنج كشيده و فرصتبيشتر زيستن را از كف داده ممكن استبه لطف حق به بهشت راه يابد، اما هر چند خداوند بر درجه او بيفزايد، تفاوت اين نوع زندگى در قياس با زندگى آنان كه فرصتهاى بيشترى يافتهاند تفاوت به نوع است.
خوب بودن زندگى چنين كودكى صرفا به معناى بىگناه بودن اوست. از اين گذشته انسانها طبعا ترجيح مىدهند كه زندگى سرشار از امكانات مادى، روحى و معرفتى داشته باشند. شرايط لازم براى زندگى متعارف همانهاست كه در اديان، نعمت تلقى شده و بر همين اساس از آنان كه از آن بهرهمندند خواسته شده تا سپاسگزار حق باشند. اين گونه نعمتها متنوعاند; بنابراين مىتوان انواعى از خوبيها را از ديدگاه دينى تصوير نمود.
فضايل اكتسابى همچون تقوا، امانتدارى، فروتنى، خويشتندارى و... از جمله امورى است كه به زندگى خصلتخوبى مىبخشد. ما بر فطرت توحيد آفريده شدهايم و لطف حق از بدو تولد شامل حال ماست و نبايد با عصيان و تقصير خود را از آن محروم سازيم. خداوند با نعمتهاى زيادى كه به ما ارزانى داشته، مجال ظهور و پرورش انواعى از زندگى خوب را براى ما فراهم ساخته است. زندگى خوب مىتواند متضمن انواع مختلفى از فضايل انسانى، هماهنگى درونى، فعاليت و آزادى معنادار، زيبايى، بهرهمندى انسانى و درستكارى باشد. همانطور كه در بالا يادآور شديم، اين عناصر را مىتوان با اين ادعا متحد ساخت كه آنچه در نهايت مايه خوب بودن زندگى است آن استبا خواستخدا هماهنگ باشد. اما باز جاى طرح اين سؤال هست كه آيا هماهنگى با خواستخدا را مىتوان به معيار ديگرى تحويل برد يا خير.
به عقيده افلاطون كليد سعادت فرد و جامعه، هماهنگى درونى است. اما مقصود وى از اين هماهنگى آن است كه عقل بتواند ديگر قواى انسانى را متوجه نيل به كمالات يا فضايل نمايد. بنابراين از نظر افلاطون هماهنگى درونى ارزش ابزارى دارد و آنچه براى زندگى خوب ضرورت دارد همان فضيلت است.
انتقال از هماهنگى درونى به فضيلت در مكتب ارسطو انجام گرفت و به مساله وحدت فضايل انجاميد. ارسطو بر اين باور بود كه فضايل به دليل جاذبهاى كه براى طبيعت انسان و رشد و شكوفايى او دارند، وحدت مىيابند. اما اين مستلزم آن است كه تبيين خاصى از طبيعت انسان و شكوفايى آن را بپذيريم. بعضى گفتهاند كه انسان طبيعتا خودخواه است و در خودخواهى هيچگونه فضيلتى در كار نيست. برخى ديگر چنين استدلال كردهاند كه راه شكوفا ساختن جامعه آن است كه با بيرحمى تمام بر آن حكم رانده شود. اگر اين سخن درستباشد معنايش آن است كه بيرحمى خوب است، اما اگر تنها راه حفظ جامعه ظلم و بىعدالتى استبهتر آن است كه جامعهاى نباشد. اين مناقشات بدان معنا نيست كه تبيين ارسطو مردود است، بلكه صرفا گوياى آن است كه تحليل خير به رشد و شكوفايى انسانى و كمال طبيعتبشر به اتمام مىرسد و ديگر، جا براى چيزى باقى نمىگذارد. همين طور قول به اين كه هماهنگى درونى داراى ارزش ابزارى استبدان معنا نيست كه آن در تبيين خير نقشى ندارد، بلكه حاكى از آن است كه هماهنگى درونى كافى نيست و براى تكميل نيازمند عناصر ديگرى است تا معلوم شود كه هماهنگى موجود يك هماهنگى الهى است.
انديشمندان دينى، بويژه آنان كه در سنتهاى حقوقىاى چون يهود و اسلام مىانديشند، گفتهاند كه زندگى خوب را مىتوان بر حسب انطباق داشتن آن با قانون [ شريعت] تعريف كرد و بدين ترتيب تبيين واحدى از زندگى خوب را ارائه كردهاند. دو اشكال عمده مىتوان بر اين نظر وارد ساخت: اول آن كه گناهكاران حتى آنهايى كه مرتكب گناه كبيره مىشوند و به جاى فضيلتبه كسب رذايل مىپردازند ممكن استبا اين همه در اثر توبه واقعى نجات يابند. در واقع، كسى كه به رغم زندگى گناهآلود خويش توانسته قدرت ارادهاش را به كار بندد و دست از شرارتهاى قبلى بشويد و مسير زندگى خود را عوض كرده با فروتنى تمام به خدا روى آورد، از نوعى نجابت و شرافتبرخوردار است. در مورد چنين فردى مىتوان گفت كه در مجموع خوب زيسته است، هرچند در بخش معظم حيات خود در گناه به سر برده و موارد قانونشكنى او بيشتر بوده است.
دوم آن كه كسانى كه مىخواهند خير را صرفا بر پايه قانون تعريف كنند از درك تفاوت ميان مراتب خوبى باز مىمانند. همچون دو انسانى كه به يك اندازه بر طبق قانون زيستهاند، اما يكى از آن دو از صداقت و فداكارى بيشترى برخوردار بوده و به همين جهت زندگى بهترى را سپرى كرده است; هرچند اين صداقت و فداكارى نمود عملى نيافته و به انجام فعاليتهاى آشكارى كه برحسب قانون قابل ارزيابى است نينجاميده است.
يكى از عناصرى كه در زندگى خوب دينى به چشم مىخورد رسالتى است كه فرد بر دوش مىكشد تا نقش تعريفشدهاى را كه داراى ارزش اخلاقى استبه انجام برساند; نظير رسالتى كه بر دوش روحانيان و پزشكان است. كسى كه چنين رسالتى را بر دوش مىكشد و نقش خود را بخوبى ايفا مىكند ممكن است ناگزير باشد تا حدى از آزادى عمل خويش ستبشويد. از ديگر سوى اولياى خدا با اين مشخصه باز شناخته مىشوند كه بىآن كه حرفه خاص و تعريفشده اجتماعى داشته باشند توانايى آن را داشتهاند كه عالىترين زندگى خوب را به نمايش گذارند. رسالت و آزادى عمل، هرچند عناصرى ناساز دارند، هر يك مىتوانند در زندگى خوب از جايگاه ويژهاى برخوردار باشند.
شايد در واقع چنان باشد كه ديدگاه دينى درباره خير، مشتمل بر عوامل عديدهاى است كه آنها را نمىتوان جز با ارجاع به لطف، متحد ساخت. چهبسا نتوان بر نوع خاصى از زندگى انگشت نهاد و آن را بهترين نوع زندگى يك مسلمان معرفى نمود; همچنين ممكن است نتوان تبيين واحدى از آنچه موجب كسب رضاى الهى مىشود ارائه دارد; اما اين سخن بدان معنا نيست كه هيچ تبيينى را نمىتوان عرضه كرد يا آن كه تبيينهاى فلسفى درباره خير دينى را بايد به كنار نهاد، بلكه مقصود آن است كه عوامل تحويلناپذيرى وجود دارد كه بايد تمامى آنها را ملحوظ داشت. اگر كسى درباره راه و رسمى كه در زندگى بايد در پيش گيرد بينديشد، مىتواند راههاى ممكن را ارزيابى كند و ببيند كه از ميان آنها كداميك مىتواند توفيق بيشترى را براى داشتن زندگى خوب عايد او سازد. به نظر نمىآيد كه تنها يك گونه از زندگى دينى از همه اطمينانبخشتر باشد، بلكه بسته به شرايط خاص يك فرد ممكن است راههاى متعددى موجود باشد كه بايد با توجه به جوانب امر، از ميان آنها آن را كه از همه محتملتر و اطمينانبخشتر استبرگزيند; نه از آن رو كه عنصر واحدى وجود دارد كه گونههاى خاصى از زندگى را از بقيه ممتاز مىسازد، بلكه از آن رو كه با هولتبيشترى مىتوان آن را ادامه داد.
انواع مختلف زندگى خوب مستلزم وجود انواعى از شرايط مختلف است; شرايطى چون كارآموزى تعليم و تربيت، حمايتخانوادگى، استعدادهايى چون خلاقيت، بردبارى، هوشمندى و جز اينها. آدمى مىتواند از ميان راههاى موجود بهترين راه را كه متناسب با شرايط خود اوستبرگزيند. پيداست كه هيچ يك از اين راهها برترى ذاتى بر بقيه ندارد، بلكه انتخاب راه همواره به اوضاع و احوال بستگى دارد. زندگى خوب دينى مىتواند مشتمل بر آميزهاى از اين عناصر باشد: عقلانيت در ميدان عمل كه اهداف دينى را در نظر داشته باشد، فضايل انسانى به شكل فضايل اخلاقى و بخصوص فضايل دينى، رفتار صحيح، خودجوشى، هماهنگى درونى، رشد و تكامل شخصى. اين عناصر مجموعهاى تحويلناپذير از اهداف ارزشمند را تشكيل مىدهد كه در زندگى دينى بايد دنبال شود. اين مجموعه را مىتوان با اين استناد كه جملگى با اراده خدا هماهنگاند متحد ساخت. اما به جز اين، چنين مىنمايد كه معيار نظرى قابل قبولى وجود ندارد تا با ارجاع و تحويل، اين عناصر را تحت نام واحدى گرد آورد و يا آنها را در مرتبه واحدى جاى دهد.
لورنس سى. بكر استدلال كرده است كه تبيينهاى كثرتانگارانه از خير،بر آن دسته از نظرياتى كه خير را بر حسب هماهنگى با يك نظام بيرونى نظير اراده خدا يا قانون طبيعى تبيين مىكنند ترجيح دارد. وى اين گونه نظريات را همساز ناميده است. او ادعا مىكند كه بسيارى از خوانندگان معاصر تبيينهاى همساز را آشكارا مردود مىدانند و بر اين باور نيستند كه آموزشهاى دينى براى كسب فضايلى نظير فروتنى، رضا و تسليم، فارغدلى و بىعلاقگى، مىتواند به همه يا بيشتر امورى كه در تبيين زندگى خوب مهمشان مىدانيم بينجامد; امورى نظير «درستكارى، خوشبختى فردى، فضيلت انسانى، هماهنگى درونى، آزادى و فعاليت معنادار و (گاه) زيبايى و/ يا موفقيتهاى» بيرونى كه در بالا بدان اشاره شد. ممكن است از چشم خوانندگان امروزى اين موضوع روشن باشد، اما اين دليل نمىشود كه ما هم ديدگاه آنان را بپذيريم. بسيارى از خوانندگان معاصر اعتقادى به دين و ديانت ندارند ولى اين موجب نمىشود كه ما هم به دين پشت پا بزنيم. بىترديد، براى دستيابى به خوبيهاى فوق توسل به شيوههاى غير دينى، شانس بيشترى از پى جستن آنها در چارچوب تعاليم دينى به همراه ندارد. وانگهى گاه مشاهد مىكنيم كه متدينان همه يا بيشتر عناصر را كه بكر بر آن انگشت گذارده است در جريان حيات دينى خويش دست مىيابند و همچنان به نظريه همساز پايبند مىمانند.
بكر براى رد ديدگاههاى دينى دليل ديگرى نيز دارد:
ارتباط ميان آموزههاى همساز و القائاتى كه موجب پيشداورى، تقويتبىعدالتى و تداوم ظلم مىشود آشكار است. همچنين اين خطر آشكار است كه هماهنگى با نظام بيرونى، فضيلت انسانى را سركوب مىسازد. بر همين اساس، پذيرش هر گونه نظامى از الويتهاى سازوار با تبيين وحدتانگارانه از زندگى خوب و مبتنى بر نظريات همساز بسيار نامعقول است. (3)
در مقابل بكر بايد بگوييم كه ارتباط ميان ديدگاههاى همساز و پيشداورى، بىعدالتى و ظلم به هيچ وجه روشن نيست. به حق، مىتوان ادعا كرد كه دست كشيدن از ديدگاههاى همساز در غرب به فروپاشى نهاد خانواده، توسل به خشونت در كوچه و خيابان، استفاده روزافزون از مواد مخدر و كوشش براى تسلط يافتن بر جهان براى يافتن انواعى از خوبيها انجاميده است. همچنين دلايل ديگرى كه بكر براى اين ادعاى خود مىآورد كه هماهنگى با نظام بيرونى ممكن است فضيلت انسانى را سركوب كند، روشن نيست. اگر قلمرو بيرونى از ناحيه خداى مهربان و قادر مطلق وضع شود نبايد چنين پيامدى را انتظار داشت. بيشتر فرهنگهاى بشرى در تاريخ جهان گونهاى از ديدگاههاى همساز را پذيرفتهاند. ديدگاههاى دارما، تائو، يهوديت، مسيحيت و اسلام و نظريات مبتنى بر قانون طبيعى متضمن نوعى نظريه همساز است. برعكس آنچه بكر ادعا مىكند، چنين مىنمايد كه والاترين دستاوردهاى فضيلت انسانى را كسانى به دست آوردهاند كه به نوعى ديدگاه همساز، همچون هماهنگى با خواستخدا، معتقد بودهاند.
بكر در ادامه چنين مىگويد:
اگر بخواهيم اشكالات روشن نظريه همساز را پاسخ گوييم بايد معيار مستقلى براى درستكارى در اختيار داشته باشيم تا پيروى از نظام اجتماعى ناعادلانه را طرد كنيم و لازم است كه از نوعى آزادى عمل برخوردار بمانيم. مثلا بر اين نكته تاكيد كنيم كه هماهنگى با نظام بيرونى اختيارى است و هر زمان مىتوان از آن روى گرداند، يا آن كه بنابر فرض، اين هماهنگى عقلانى است، و يا آن كه هم اختيارى است و هم عقلانى. اما افزودن چنين قيودى به نظريه همساز به تصويرى وحدتانگارانه نخواهد انجاميد، بلكه تبيينى كثرتانگارانه به دستخواهد داد.
چنانكه پيش از اين يادآور شديم، اشكالات به اصطلاح آشكار بكر بر نظريه همساز، فوقالعاده بىپايه است، آنچه وى درباره طرد هماهنگى با نظام اجتماعى ناعادلانه گفته است، مشكل نظريات الحادى مبتنى بر قانون طبيعى را بيشتر عيان مىسازد تا نظريات خداباورانه. زيرا اين آموزه مشترك همه اديان سنتى است كه خدا همه نظامهاى اجتماعى غير عادلانه را طرد مىكند. بنابراين وجود يك نظام اجتماعى ناعادلانه گواهى استبر آن كه آن نظام خداپسندانه نيست. بكر در اين باره پاسخ مىدهد كه ما جدا از هماهنگى با خواستخدا، بايد مفهومى براى تعيين عدالت داشته باشيم; وگرنه مبنايى نخواهيم داشت تا به ناعادلانه بودن يك نظام اجتماعى حكم كنيم. اما خداباورى سنتى عدالت را صرفا برحسب هماهنگى با واستخدا تعريف نمىكند، بلكه براى تعيين خير و شر، عدالت و بىعدالتى بر شهودهاى مشترك اتكا مىكند و آزادى عمل انسان را نيز محفوظ مىدارد. بكر هماهنگى با نظام اجتماعى را اختيارى مىداند، اما معلوم نيست كه براى چه كسانى اين اختيار وجود دارد. براى كسانى كه در يك نظام اجتماعى ليبرال زندگى مىكنند هماهنگى با آن نظام اختيارى نيست، بلكه بايد بر آن گردن نهند. نظريه سنتى افلاطون جانبدار نظامى است كه، بنابر فرض، عقلانى است; اما گمان نمىكنم كه چنين نظامى كسى چون بكر را قانع سازد. زيرا معيارهاى عقلانيتى كه افلاطون بدان توسل مىجويد با معيارهاى رالز و ديگر نظريهپردازان ليبرال بسيار فاصله دارد. همين طور براى توجيه ولايت فقيه مىتوان به معيار عقلانيت توسل جست; اما اين گونه معيار غير از آنهايى است كه مورد قبول نظريهپردازان سياسى مغربزمين است.
سرانجام، بكر ادعا مىكند كه پذيرش معيارهاى آزادى عمل و عقلانيت، به ديدگاه كثرتانگارى درباره خير مىانجامد. اما به نظر ما تبيين خير به يك معنا مىتواند وحدتانگارانه باشد و به يك معنا كثرتانگارانه. در اين مقاله نشان داديم كه ديدگاه دينى درباره خير وحدتانگارانه است; به اين معنا كه مىتوان خير را با همه مسائلى كه موجب خشنودى خداستيكسان انگاشت. اما براى تبيين اين كه چه امورى موجب خشنودى خداست، بايد ملاحظات عديده و تحويلناپذيرى را در نظر آورد و به سخن ديگر، ما جانبدار نوعى پلوراليسم اخلاقى هستيم كه از متن وحدتانگارى برمىجوشد و با آن سازگار است.
فضائل اخلاقی و مدیر قرن بیست و یکم
از سایت http://www.pamij.com/7_1_01_intro.html
چکیده مدیراندولتی قرن بیست و یکم با یک شبکه جهــــــانی و جدید مواجه هستند. لذا به کارگیریمدیریت دولتی نوین (NPM) و راهها و شیوه های اخلاقی قرن گذشته در تصمیم گیریها دریک شبکه جهانی و سازمانهایی با ساختارهای شبکه ای دیگر ناکافی بوده و حتی ممکن استبه طور بالقوه مشکل ساز نیز باشد. در این مقاله سعی شده است تا با مروری بر فضایلاخلاقی جهانی و نیز بیان مشکلات اخلاقی دنیای مدرن& فرصتها و راه حلهای مناسبیفراروی مدیران بخش دولتی در بدو ورود با این حوزه جدید و بدیع قرار گیرد.
مقدمه به عقیده مارک تواین “MARK TWAIN” خوب بودن و پرهیزگاربودن امری است بسیار شریف و بزرگ ولی آموختن آن به دیگران بسی شریفتر و بزرگتر است. شاید در دهه 1990 کلمات «تواین» درخصوص فضایل اخلاقی و نیز آموزش این فضایلاخلاقی در بخش دولتی را برای مدیرانی که آموزش می دیدند کمتر به واقعیت نزدیک میدانستند، حتی عده ای نیز معتقد بودند که دانشجویان در این رشته (بخش دولتی) با یکنوع خاص از گفتمان فلسفی درگیرند که به آنها اجازه می دهد که برای رفتارشان سفسطهکنند و احساس مسئولیتی در این میان نداشته باشند. اگرچه این بی میلی بر روی مشارکتدر بحث اخلاقی به نظر می رسد به خاطر تاکید بیش از حد بر روی مفهوم مدرنیسم ازاستدلال و عقل (اعتقاد به جدایی عقل از ارزش) باشد ولی دردهه 1990 چنین مفاهیمی حتیبا پیدایش روشهای پست مدرن از «دلیل گرایی اخلاقی» پیچیده تر شده اند (عقل اخلاقیمطرح می شد یعنی عدم جدایی عقل از ارزش). و این درحالی است که نتایج روشهای مدرنیسمو پست مدرنیسم در استدلالهای اخلاقی باعث شد تا مدیران بخش دولتی از هدایتهای سنتیکه می توانست اعمال آنها را حتی در شرایط بسیار پیچیده تر هدایت کند، محرومشوند.
امروزه افزایش و رشد اطلاعات، اینترنت، سازمانهای مجازی و نیز افزایشپذیرش تکنیک های مدیریت دولتی نوین، همه و همه درضرورت شکل گیری و تاسیس دوبارههدایتها و دستورات اخلاقی دخیل شده اند. بنابراین، سازمانهای دولتی نوین که بعضی ازآنها دارای ساختارهای جهانی هستند جانشین سازمانهای دستوری با ساختار سلسله مراتبیشده اند. یک روابط شبکه ای در داخل و خارج سازمان وجود دارد&، همچنین مسائلبالقوه اخلاقی و عملی برای مدیران بخش عمومی از قبیل پاسخگویی به رهبران و نیزاقدامات مسئولانه بیشتر شده است.
جهانی شدن اصول اخلاقی جورجفردریکسون (GEORGE FREDERICKSON) در کتاب خود به نام <<«روح مدیریت دولتی» درسال 1997 به چاپ رسید به این موضوع می پردازد که ناتوانی ما در اینکه بتوانیم بهطور دولتی فکر کنیم و دولتی باشیم به افزایش مشکلات و مسائل فسادبرانگیز و لغزشهایاخلاقی برای مدیران بخش دولتی منجر شده است. او حرکت سازمانهای مبتنی بر یکسلسلـــه مراتب سنتی به یک سازمان شبکه ای متهور و جسور را دلیلی برای این وضعیت میداند. ازسوی دیگر، در این زمینه توماس دی لینچ (THOMAS D.LYNCH) و ویلا بروس (WILLA BRUCE) معتقدند که به یک اجماع همگانی نیاز است که در آنجا راجع به اخلاقیات واستدلال اخلاقی در بخش دولتی به بحث پرداخته شود.
«لینچ» معتقد است ما براین باوریم که در حرفه خود نیاز به ادبیاتی داریم که ما را در فهم مسائل اخلاقی وبخصوص فضایل اخلاقی در زمینه جامعه جهانی کمک کند. همان طور که قرن بیستم را پشت سرگذاشتیم، سراسر دنیا نیز بیشتر و بیشتر درحال یکپارچگی و متحدشدن است. و ما باید بهفکر اصول اخلاقی در زمینه جهانی باشیم.
همان طور که اصول اخلاقی به طور فردیما را به سوی خیر هدایت می کند، برای سازمانها و خط مشی های دولتها نیز نیازمنداصولی هستیم که بتوانیم بر آن اساس قوانین و سیاستهای مشترک را با توجه به اخلاقیاتوضع کنیم.
با نگــــاهی به مذاهب و ادبیات فلسفی می توان هر یک از آنها راپایه و اساسی برای روشی مشترک جهت رسیدن به اصول اخلاقی که تقریباً برای همه ادیاناین دنیا قابل قبول است پیدا کنیم. ولی به هرحال این راه تنها زمانی امکان پذیر استکه ما در جستجوی آن باشیم و فعالانه در بین خودمان به بحث و گفتگو بپردازیم، تاببینیم که آن راه مشترک کدام است. اگر اخلاق نسبی شود (یعنی از بین رفتن اخلاق) لذااگر مفاهیمی را از ادیان مناسب استخراج کنیم می توان به یک اصول اخلاقی جهان شمولرسید که مورداعتقاد همه ادیان و مذاهب است.
جنبه های اصولاخلاقی درخصـــوص اصول اخلاقی قابل قبول می توان به سه دیدگاه از لحاظ حرفهای اشاره کرد، که شامل دیدگاههای ابزاری (DEONTOLOGICAL) ، عدالت (ارزشی) (TELEOLOGICAL) و تقوی یا اخلاق ناب (VIRTUE) است. مسلم است که بحث اخلاق و فضایلاخلاقی بسیار قدیمی و به زمان ارسطو برمی گردد هرچند که تا پایان قرن بیستم درخصوصآن مباحث زیادی مطرح شده بود ولی این امر هیچگاه به صورت یک سری اصول حرفه ای مطرحنشده بود و تاثیر ادبیات روی فضایل اخلاقی هنوز توسعه نیافته بود.
اخلاقدر بخش دولتی در ادامــه این مقاله، به تعبیر و تفسیر خلاصه ای از چهارمقاله که هرکدام به طور ویژه ای به موضوع و مسئله اخلاق در مدیریت بخش دولتی اشارهکرده اند، می پردازیم. هریک از این مقاله ها به ترتیب به دنبال یافتن پاسخی برایاین سوالات هستند که چگونه به جامعه جهانی برسیم، چگونه مردم و جامعه را حمایتکنیم، چگونه این جوامع را اداره کنیم و چگونه به خواسته های خود برای دنیای استوار،پایدار و ایمن برسیم. اولین انتخاب مــا به کارگیری عقل روحانی و خرد معنوی (APPLYING SPIRITUAL WISDOM) است که توسط <«توماس>» و «لینچ» گردآوری شدهاست. آنها اعتقاد دارند، تفکر سکولاریسم برای پیروزی وفائق آمدن به چالشهای مستمربخش دولتی ناتوان و ناکافی بوده و برای اداره جوامع جهـانی نیز ناکافی خواهدبود. بنابراین، ما می بایست درجایی دیگر به دنبال یک اصول هدایت کننده و راهنما بگردیم. این دو نفر ما را دعوت می کنند که جستجو باید ازطریق مبانی مذهبی و فلسفی در تمامیجهان باشد، این موضوع ما را به سمت خرد معنوی که در میان فرهنگها وجود دارد، هدایتمی کند و ما را با یک منبع جهانی از دانش آموزان آشنا می سازد و ما را آموزش می دهدکه چگونه رفتار و نگرش درست داشته باشیم، اگرچه آنها از یک مذهب و دین خاصی حمایتنکرده اند اما بررسیهای آنها به یک قانون طلایی (GOLDEN RULE) منجر شد که همانماهیت اخلاق جهانی است&، که در بسیاری از مذاهب جهان وجود دارد. این قانونطلایی در انجیل بدین شکل آمده «آنچه می خواهی دیگران بر تو کنند، تو نیز به ایشانآنچنان کن».
این دو دانشمند برای اثبات ادعای خود از مفاهیم گسترده ای مانندجنبش اصلاح طلب، عصر اطلاعات تغییر در پارادایم بعد از تنویر افکــار و نیز کتابهاو ضرب المثلها استفاده نموده اند. آنها در خاتمه پیشنهاد می کنند که همچنان که مابـــــه سمت قرن 21 به پیش می رویم باید از قانون طلایی برای اداره زندگی فردی واجتماعی خود بهره بگیریم. مقاله دوم از جیمز گازل (JAMES GAZELL) است. او یکاصول اخلاقی جهانی را که مبتنی بر قانون طلایی است را موردبحث قرار می دهد که همانمنشا، و مبدا توسعه اصول اخلاقی جهانی است. او در این مقاله یک تاریخ تفضیلی ازحرکتهایی را که در بین گروههای مختلف مذهبی، تجاری و بین المللی درجهت به رسمیتشناختن نیاز به اخلاق جهانی در یک جــامعه جهانی است را مطرح می کند. جامعه ای کهدر آن ارتباطات همگانی روز به روز بیشتر می شود. او همچنین به بررسی نیروهای مذهبی،اقتصادی و سیاسی که بر روی این حرکتها و جنبشها تاثیر می گذارند می پردازد و بیانیهها و برنامه های آنها را که توسط گروههای مختلف کاری به سمت ایجاد و توسعه یک اخلاقجهانی ترویج شده است را مطرح می کند.
مقاله سومی که انتخاب شده است نیزموضوع اخلاق جهانی را دربرمی گیرد. عنوان این مقاله جهانی شدن، توجیهات اخلاقی وخدمات عمومی است که توسط چارلزگاروفالو (CHARLES GAROFALO) تهیه شده است. در اینمقاله به مرور و بررسی توجیهات اخلاقی پرداخته شده که بر روی معیارهای ارزشیبوروکرات ها استوار باشند. در این مقاله چند سوال مطرح می شود و سپس به پاسخ دادنبه هریک از آنها می پردازد. سوالاتی همچون: این ارزشها کدامند؟ چگونه این توجیهات وارزشهای اخلاقی انتخاب می شوند؟ و اینکه این ارزشها چگونه باید باشند؟ در این مقالهیک اصول اخلاقی جهانی را ارائه می کند که به شکل زیر تعریف شده است. مجموعه ای ازیک سری اصول و رشته های اخلاقی که در فلسفه ابزاری عدالت (ارزشی) وتقوی (اخلاقناب) مطرح و پیشنهاد شده اند. که از این اخلاق واحد باید به عنوان چارچوبی برایهدایت تصمیمات مدیران، درجهت پاسخ به پرسشهای مربوط به ارزشهای بوروکراتیک و نیزبرای ایجاد یک پایگاه اخلاقی و مشروعیت اخلاقی جهت گفتگوی جهانی و تصمیمات جهانیاستفاده بشود.
مقاله چهارمی که خلاصه آن مطرح خواهدشد با عنوان گفتماناخلاقی مدیریت دولتی (P.A-ETH-TALK) از دیوید فارمرز (DAVID FARMER’S) است. او مدلشرا تحت عنوان مطالعه و بحث اخلاقیات مدیریت دولتی تعریف می کند. او ممکن است کهنسبت به آنچه که در آمریکا تحت عنوان احیای اخلاقیات مطرح شده خوش بین و خوشنودباشد، اما او هشدار می دهد که نباید موضوع اخلاقیات و آموزش اخلاقیات به عنوانابزار و تاکتیکی از سوی مدیران دولتی استفاده شود. او خاطرنشان می کند که بحثاخلاقی می تواند برای مدیریت دولتی مضر باشد مگراینکه مابین مطالعه و بحث اخلاقی «سالم و ناسالم (ناکارآمد)» تمایز قایل شویم. او براساس یک سری از آثار فلسفی متعلقبه «سنت آگوستین» و «جان رولز» سه معیار برای بحث اخلاقی سالم را ارائه میکند:
1 - تشخیص اینکه اصول اخلاقی نه قطعی هستند و نه معین و ممکن استشامـــل تناقض گویی درعمل و تصمیم گیری باشند؛
2 - درک این مطلب که مدیریتدولتی، به منظور گنجاندن یک حوزه عملی گسترده تر باید بیشتر توجه اش را بر رویمسائل اصلی و نیروهای بزرگ اجتماعی معطوف کند؛
3 - تأمل و تفکر مجدد به اینموضوع که فرد چگونه دیدگاههای اخلاقی خود را با دیگران سهیم مـــی سازد و یک نوعسازگاری ایجاد می کند.
نتیجه گیری اگر بخواهیم گفته مارک تواینرا که در ابتدای مقاله ذکر شده است را تفسیر کنیم، خواهیم دید که تقوی و پرهیزگاریدر زندگی انسان به سختی به دست می آید ولی آموزش تقوی و توصیه به پرهیزگاری برایدیگران امری بسیار آسانتر است.
این چهار مقاله حول موضوع اصلی «مروراخلاقیات جهانی» به ما یک دیدگاه خوبی را ارائه می کنند، که چگونه مشکلات اخلاقی رادر تمامی حوزه های این جهان شبکه ای شده در قرن بیست و یکم شناسایی کنیم. همچنینمؤلفان به محدودیتهای موجود در دیدگاههای مدرنیستی و پست مدرنیستی که به استدلال وروشهای مدیریت دولتی قرن بیستم سایه افکنده بود، پرداختند. همچنین این مقالاتروشهای اخلاقی و ترجیهات اخلاقی را به عنوان عوامل بالقوه ای برای رویارویی بامحدودیتهای موجود در پارادایم قرن بیستم پیشنهاد می کنند و نیز این روشها را بهعنوان احیاءکنندگان مـــــدیریت دولتی در قرن بیست و یکم به عنوان هنجارهایی لازمجهت اقــدام در یک محیط شبکه ای جهانی معرفی می کنند.
متواضع و فروتن هستید یا ... ؟
برگرفته از کتاب اخلاق در قرآن آیت الله مکارم شیرازی
یادآوری:
ناگفته پیداست که تواضع و فروتنی نقطهی مقابل تکّبر و فخر فروشی است و جداسازی بحثهای آن دو از یک دیگر کار آسانی نیست و لذا هم در آیات و روایات اسلامی و هم در کلمات بزرگان اخلاق، این دو به یک دیگر آمیخته است.
ریشهی اصطلاح "تواضع"
تواضع در زبان و ادبیات عرب از ریشهی "وَضع" گرفته شده و در اصل به معنی "فرو نهادن" است. هنگامی که آن را به عنوان یک صفت اخلاقی به کار ببریم، مفهومش این است که انسان، خود را پایینتر از آنچه موقعیت اجتماعی اوست، قرار دهد.
برخی از ارباب لغت، "تواضع" را به معنی "تذلّل" تفسیر کردهاند و منظور از تذلّل در اینجا خضوع، فروتنی و تسلیم است.
مرحوم نراقی در "معراج السعاده" در تعریف تواضع میگوید: تواضع عبارت است از شکسته نفسی که نگذارد آدمی خود را بالاتر از دیگری ببیند و لازمهی آن، کردار و گفتاری است که دلالت بر تعظیم دیگران و اکرام آنان میکند".
اصطلاح "فروتنی" در زبان فارسی دقیقاً همین معنا را میرساند و آن (فروتنی) از خلال گفتار و رفتار انسانها نمایان میشود.
حد (گستره) تواضع و کرامت انسان:
معمولاً در این گونه مباحث، بعضی راه افراط را در پیش میگیرند و بعضی راه تفریط؛ مثلاً بعضی تصور میکنند حقیقت تواضع آن است که انسان خود را در برابر مردم خوار و بی مقدار کند و اعمالی انجام دهد که از نظر مردم بیفتد و نسبت به او سؤ ظن پیدا کنند.
اسلام اجازه نمیدهد کسی به نام تواضع، خود را تحقیر کند و در نظرها سبک و موهون سازد و کرامت انسانی خویش را پایمال کند، مهم این است که در عین تواضع، شخصیت اجتماعی انسانی ضایع نشود و خوار و ذلیل و بی مقدار نگردد. اگر تواضع به صورت صحیح انجام شود، نه تنها اثر منفی نخواهد داشت بلکه به عکس، ارزش او در جامعه بالاتر میرود. به همین دلیل در روایات اسلامی از امیر مؤمنان علی (ع) آمده است که:بِالَّتوَاضُعِ تَکُونُ الّرَفعَةِ: تواضع انسان را بالا میبرد ...
مرحوم فیض کاشانی رضوان الله میگوید: این فضلیت اخلاقی (تواضع) مانند سایر صفات اخلاقی دارای طرف افراط و تفریط و حد وسط است. حد افراط، "تکبر" و حد تفریط، "ذلت و پستی" و حد وسط، "تواضع" است که فضلیت محسوب میشود و قابل ستایش است. به عبارت دیگر تواضع همان کوچکی کردن بدون پذیرش پستی و ذلت است. در این جا با ذکر مثالی، حد تواضع را تبیین میفرمایند: کسی که سعی دارد بر افراد و امثال خود برتری جوید و آنها را پشت سر اندازد، متکبر است و کسی که خود را بعد از آنها قرار میدهد، متواضع است؛ ولی اگر "پاره دوزی" بر دانشمند بزرگی وارد شود و او از جای بر خیزد و او را به جای خود راهنمایی کند و کفش وی را بر داشته و پیش پای او جفت کند و تواضعی در (حد یک عالم بزرگ) نسبت به او روا دارد که این تواضع نیست، بلکه نوعی تذّلل محسوب میشود. و قابل ستایش نمیباشد. چیزی شایستهی ستایش است که در حد اعتدال باشد و حق هر کس را نسبت به وی ادا نمود.
جایگاه تواضع در قرآن کریم
آیات متعددی وجود دارد که مستقیم یا غیر مستقیم به صفت رفتاری "تواضع" عنایت کرده است. یکی از آیاتی که مستقیماً به صفت پسندیدهی تواضع اشاره دارد، آیه 6 سوره فرقان است (که در بالای همین شماره ذکر شده است). این آیه اشاره به اوصاف برجسته و فضایل اخلاقی گروهی از بندگان خاص خدا دارد. در طی آیات سوره فرقان (از آیه 63 تا 74)، دوازده فضلیت بزرگ برای این نوع از مردم ذکر شده است. و جالب این است که نخستین آن صفات دوازده گانه، همان صفت "تواضع" میباشد. بندگان خاص خداوند رحمان، کسانی هستند که با آرامش و بیتکبر بر زمین راه میروند (یَمشُونَ علَیَ الارَضِ هَوناً). "هون" مصدر است و به معنی نرمی و آرامش و تواضع و استعمال مصدر در معنی اسم فاعل در این جا به خاطر تأکید است؛ آنان چنان آرام و متواضعند که گویی عین تواضع شدهاند و به همین دلیل در ادامه میفرماید "و اذا خاطبهم الجاهلون قالؤ سلاماً" و هنگامی که جاهلان آنان را مخاطب سازند، به آنها سلام میگوید و با بزرگواری میگذرند.
نا گفته پیداست که منظور فقط راه رفتن متواضعانهی آنها نیست، بلکه نفی هر گونه کِبر و خود خواهی است که در تمام اعمال انسان و حتی در کیفیت راه رفتن که سادهترین کار است، آشکار میشود. ملکات اخلاقی همیشه خود را در لا به لای گفتار و حرکات انسان نشان میدهند تا آنجا که از چگونگی راه رفتن انسان، میتوان به بسیاری از صفات اخلاقی او پی برد.
تواضع در روایات
در منابع شیعه و اهل سنت، احادیث فراوانی در مورد تواضع به چشم میخورد که بعضی دربارهی اهمیت تواضع است وبعضی دربارهی علامت و آثار متواضعان و یا ثمرهی تواضع و حد و آداب آن میباشد.
در اهمیت تواضع، میتوان به این حدیث اشاره داشت:
امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند: بِخَفضِ الجِنَاحِ تَتَنَظَّمُ الاُمُورِ: با تواضع کارها نظم و سامان مییابد.
روشن است که نظم جامعه جز در سایهی همکاری و همدلی حاصل نمیشود و همکاری و همدلی مردم در صورتی ممکن است که شخص مدیر نخواهد خود را بر آنان تحمیل کند و یا فخر فروشی کند و خود را برتر از دیگران قلمداد نماید. همیشه مدیرانی موفق هستند که در عین قاطعیت، متواضع و فروتن باشند.
(((یکی دیگر از فضایل اخلاقی صبر واستقامت دربرابر مشکلات است که حضرت علی (ع) درباره آن می فرماید: الصبر ظفرٌ؛ صبر مساوى با پیروزى است . در جاى دیگر آن حضرت مى فرماید: «از ناشکیبایى بپرهیز که امید انسان را قطع و کوششو تلاش را ضعیف ساخته و غم اندوه به بار مى آورد.)))
{{{درپایان امید است این مقاله که فقط بخش کوچکی از نوشته های بزرگان درباره فضیلت اخلاقی بوده است مورد توجه شما قرار گرفته باشد.}}}
با نگاهی به شناسایی اقدامات مناسب حاکمیت شرکتی در هند
حاکمیت شرکتی ( CG ) با توجه به افزایش توجه به شرکت های بزرگ در سراسر جهان بهدلایل مختلف ازجملهرسوایی شرکت های بزرگ ، افزایش نیاز به اعتماد ذینفعان بهمدیریت شرکت های بزرگ،همچنین نقش روز افزون شرکت های بزرگ در اقتصاد جهانی مورد توجه واقع شده است . هدف حاکمیت شرکتی گرد هم آوردن نیاز و به حداکثر رساندن ارزش بلند مدت سهامدارانبه طور مستمر با شیوه های کسب و کار اخلاقی است .پس حاکمیت شرکتیبه جنبه های مختلف عملکرد سازمانی، و درهسته اصلی آن به حکمرانی خوب شرکت های بزرگ با استانداردهای اخلاقی بسیار بالایی اشاره دارد، که اغلباز طریق معیارهای عالی شرافت بوده وهمچنین نشان دهندهشفافیت و پاسخگویی بیشتر در فرآیند تصمیم گیری می باشد. جزئیات خاص و شیوه های حاکمیت شرکتی با توجه به تفاوت عملکرد مدیریت در نقاط مختلف جهانیکی از جنبه های مهم برای عملکرد شرکت ها در سراسر جهان بشمار می رود. این مقاله به بررسی نیاز به بهبود اداره امور شرکت ها در هند و روند جاری در اداره امور شرکت هادر نقاط مختلف جهان ، به ویژه ایالات متحده آمریکا و اروپا پرداخته وتاثیرحکمرانی خوب در ارزش بازار و عملکرد شرکت علاوه بر بررسی طرح های مختلف با هدف بهبود حاکمیت شرکتیدر سراسر جهان ، با تمرکز بررهنمودهایCII در هند را بررسی می کند. همچنینبا استفاده از رهنمودهای CII به بررسی شیوه های حاکمیت شرکتی در شرکتهای هندی بدون ارائه توصیه هایی در مورد چارچوبهایقانونی و داوطلبانه حاکمیت شرکتی بمنظور اطمینان از نظارت موثر شرکت های بزرگپرداخته است .
هارست [1](2004) حاکمیت شرکتی را مجموعه ای از روشها و سیاستها تعریف کرده که از سوی سهامداران ، مدیران اجرایی و سایر مدیران به منظور مدیریت کردن و انجام مسئولیتهایشان در مقابل اعتباردهندگان و سایر ذینفعانمورد استفاده قرار می گیرد . کومار[2](2007) عضو CVC حاکمیت شرکتی را مجموعه ای از روشها ارزشمند تجاری و اخلاقی برای به حداکثر رساندن ارزش سهامداران با اطمیان از رعایت حقوق مشتریان و کارکنان و فروشندگان مواد و سرمایه گذاران و دولتو بطور کلی تمام جامعه تعریف کرده است . حاکمیت شرکتی سیستمی است که از طریق آن شرکتها اداره و مدیریت می شوند و همچنینبر نحوه هدف گذاری و رسیدن به اهداف مورد نظر ،ارزیابی ریسک ،نحوه دستیابی به عملکرد بهینه شرکت تاثیر می گذارد . بنابراین حاکمیت شرکتی برای جلب اعتماد و رضایت سرمایه گذاران لازم است. حاکمیت شرکتی در خصوص جنبه های اخلاقی تجارت و آنجه که حکمرانی خوب تلقی می شود با توجه به شرایط متغییر محیطی که رسیدن به یک مدل واحد را مشکل می کند بسیار مشکل می باشد. چرا که شفافیت ، صداقت و مسئولیت پذیری عناصر کلیدی حاکمیت شرکتی هر واحد تجاری محسوب می شود . کوماراصول اساسی حاکمیت را بشرح زیر بیان می کند :
11- رتبه بندی اجباری حاکمیت شرکتی برای شرکت های فهرست شده
در مورد بانک ها و شیوه های بانکی ، " معاملات بانکی بر اساس اعتماد است .اگر سوء ظن وجود داشته و اعتماد آسیب دیده و یا از دست برود،در نتیجه بر اساس زیان مالی نمی توان خطر واقعی را اندازه گیری کرد. اعتماد پایه و اساس بانکداری ، برای قبول حکمرانی خوب است اگر چه اغراق آمیز است ولی،حکمرانی خوبو شیوه های آنمترادف با بانکداری، بانک ها و بانکداران است .
Cornford2 توصیف حاکمیت شرکتی رابه عنوان نگرانی از ارتباط بین کسب و کار مدیریت و هیئت مدیره ، سهامداران و وام دهندگان ، دیگر و ذینفعان آن از جمله کارکنان، مشتریان، تامین کنندگان و جامعه است . بنابراین حوزه حاکمیت شرکتی ،بسیار گسترده و شامل چارچوبی است که از طریق آن اهداف کسب و کار و راه دستیابی به آنها و همچنینصورت نظارت بر عملکرد تعیین می شود.
Cornford یک درس بزرگ از مورد انرونرا خاطر نشان کرد،...... مانند دیگر ساختارهای اجتماعی، حاکمیت شرکتی و سیستم های مالی مستعد برای ابتلا به اثرات عیوب و خطوط گسل خواهد بودکه محصول نوآوری مالی، ابتکار و خلاقیت انسان (نه الزاماٌ قانونی ) ، و دیگر تغییرات در آداب و رسوم و در زمینه های اجتماعی و اقتصادی است. نتایج ادامهپیدا می کندتا منعکس کننده بی پایان تلاش حکومتها ، بنگاه ها وسایر تنظیم کننده ، برای رسیدن به راه حل مشکلات مطرح شده از طریق تکامل حسابداری و دیگر شیوه های مالی ........ " این نشان می دهد که تمرکز بر حاکمیت شرکتیبرای یک مدت طولانی ادامه خواهد داشت . نیاز به حاکمیت شرکتی خوب چندین عامل که تعدادی از آنها در داخل سازمان و تعدادی مربوط به بیرون از سازمان است رشد پیدا کرده است. چاکرابارتی ، مگینسون و یاداو(2007)[3]به بررسی چگونگی حاکمیت شرکتی در هندبراساس محیط اقتصادی هندوستان پرداخته اند. سال های قبل از این مطالعه ، هند موفقیت های بزرگی را از لحاظ اقتصادی تجربه کردبازار سهام نیز در حال رشد مضاعف و تعداد معاملات در بورس ملی تبادل هند رو به افزایش بود تا جائیکهرتبه سومجهانی NASDAQو NYSE را کسب کرد . قوانینهند که بر روی کاغذ از سرمایه گذارانبسیار عالی حمایت می کند، با مشکل مواجه گردید
مالکیت شرکت های بزرگ متمرکز باقی مانده است و مدل کسب و کار خانواده که مدل کسب و کار غالب است ( 60 ٪ از شرکت ها که شامل حدود 65 ٪ از کل سرمایه بازار بورس است ) قالب هرمی و موزون در میان گروه های کسب و کار درهند مشاهده می شود.
هنگامی که با حاکمیت شرکتی هندوستان با کشورهایی مانند برزیل ، چین یا روسیه ،مقایسه می گردد . هند در رتبه بالاتری از نظر سهولت در اخذ وام و اعتبار و همچنین رتبه بندی عملکرد سیستم بانکی است و دارایپایین ترین درصد از دارایی های غیر عملیاتی است .
در ارتباط با عوامل دیگر ، هند در رتبه 72از 180 کشور از نظر فساد قرار دارد واین شاخص نشان دهنده یک چالش بزرگ می باشد . خط قرمز هاو مقررات از جمله عوامل بازدارنده اصلی برای کسب و کار و سرمایه گذاری خارجی در هند است. با وجود تنوع قابل توجهی در قوانین کار از نظر سهولت استخدامهندوستان به طور کلی در رتبه85و بالاتر ازبرزیل با رتبه ( 119 ) ، روسیه ( 101 ) و چین ( 86) قرار دارد. هند از نظر افشا و مسئولیت پاسخگویی عمومی دررتبه بالایی قرار گرفته است که این خود یک مزیت درخصوصمقررات کنترل بازارهای اوراق بهادار محسوب می شود هر چند در اجرای دقیق این مقررات به خصوص در ارتباط با دستکاری قیمت و تجارت داخلی بامشکلاتی مواجه بوده است. در رتبه بندی هند در سطح پائینتری (137از 178) دربین کشورهایی که در جهان با میانگین 10 سال در مرحله ورشکستگی بودند ، قرار گرفت . با توجه به اهمیت ارتباطاتبر پایه کنترل رسمی و ساز و مکانیسم های رهبریدر بنگاههای کوچک و متوسط هند، به منظور توسعه حاکمیت شرکتی شرکت های بزرگ مکانیسم مناسبی در هند وجود دارد. این مقاله به مطالعه نیاز برای شیوه های حاکمیت شرکتی در هندبا هدف برجسته سازینقاط قوت و همچنین ایجاد زمینه لازم برای بهبود آن ارائه شده است.چندین مطالعهدر این زمینه در شرکت های بزرگ در سراسر جهان انجام شده است، اما کمبود نسبی برای مطالعات مشابه در شرکتهای هند وجود دارد. هدف این مطالعه تا حدیپر کردن شکاف وافزودن به دانش موجود درحاکمیت شرکتی در شرکتهای بزرگ و کوچک ومتوسط می باشد . (SMEs).
همانطور که در گزارش حاکمیت شرکتی انجمن جهانی حاکمیت شرکتی (IFC)آمده است که توضیح میدهد چرا در شرکت های بزرگراهبری مهم است، "حاکمیت شرکتی به نحوی به شیوه اداره شرکت و ارتباط وپاسخگویی مدیران شرکتها و اعضای هیئت مدیره با صاحبان سهام در شرکت اشاره دارد. این مفاهیم برای شرکت نه تنها رفتار با سهامداران ، بلکه شیوه تعامل با کارکنان، مشتریان، اعتباردهندگان، و سایر ذینفعان، وسایر عوامل دنیای کسب و کار را در بر می گیرد. تحقیقات نشان می دهد که مدیریت پاسخگو در قبال محیط زیست، مسائل اجتماعی و حکومتی ، ودارایاخلاق کسب و کار باعت ایجاد یکپارچگی در شرکت و اعتماد جامعه و سهامداران می گردد ."
مزایای حاکمیت شرکتی خوب فراوان است ، همانطور که توسط راشل کیت[4]، معاون مدیرکل و مشاورخدمات بازرگانی IFCاعلام کرد "شیوه های حاکمیت شرکتی خوب در شرکت ها باعث ایجادفرایندها و ساختار چشم انداز ضروری سازمانها،در جهت تصمیم گیری صحیح و اطمینان از پایداری دراز مدتاست . بیشتر از قبل ، به شرکتهایی نیاز است که که علاوه بر قابلیت سود آوری به دنبال ارتباط با دنیای اطراف و جامعه و ایجاد ارزش اجتماعی باشند . "یک نظر مشابه توسط جورج کل[5] ، مدیر اجرایی، سازمان کوچک ملل، ارائه شده است " یک شرکت چنانچه در تجزیه و تحلیل ریسک به مسائل اجتماعی و زیست محیطی توجه داشته باشد به خوبی می تواند به منافع بلند مدت و کشففرصت و سرمایه مناسب به نفع صاحبان سهام خود دست پیدا کند . و می توان برای بازگرداندن اعتماد عمومی در فضای کسب و کار و ساختن آینده ای مرفه راه بهتری پیدا کرد."
همانطور که پر تیری بوچ[6]، رئیسبخش خصوصی ازدبیرخانه امور اقتصادی سوئیس(SECO) می گوید:"حاکمیت شرکتی خوب مانند چسبی است که شیوه های کسب و کار مسئولانه، تضمین مثبتمدیریت محل کار، مسئولیت بازار،حفاظت از محیط زیست، تعامل اجتماعی،و حفظ عملکرد مالی را با هم نگه می دارد. این امر اکنون که ما در سراسر جهان برای بازگرداندن اعتماد و رشد اقتصادی در تلاشیم حتی بیشترصحیح به نظر می رسد. "
اداره امور شرکت پرداخته و نتیجه می گیرد با توجه به تئوری نمایندگی و خطرات اخلاقی پیدا کردن یک جاگاه مناسب برای اخلاق در جهتجلوگیری از فرصت طلبی افراد بسیار سخت بوده. ودر بهترین شرایط افراد کمی مقید به نظر می رسند. بنابراین تنها از طریق نظارت و کنترل می توان نسبت به رعایت رفتار اخلاقی و جلوگیری از تهدیدات ناشی از عدم رعایت آن بهره مند شد. نوشته مورد نظر در مورد اخلاق حسنه صحبت می کند . که در آن مشکل اخلاق اینست که همه تمایل دارند اخلاقی به نظر رسیده و در بدترین حالت، گرفتن ژست اخلاق از طریق گزارشات زیست محیطیو گزارش های اجتماعی به عنوان یک تلاش برای بازسازی چهره مخدوش شرکتهایبزرگ و انتفاع شخصی از این خودنمائیها است .نویسنده به ترکیبی از گزارشات و نمادهابرای تکمیل اشکال جدیدی از اندازه گیری داخلی وپاداش به عنوان کسب نتایجبیشتر از این تلاشها اشاره میکند.
نوردبرگ[8] (2007) در مورد سه جنبه از هنجاری مفید از شش نظریه های حاکمیت شرکتی از نظر استیلز و تیلور[9] (2001) به طور خلاصه شامل منظر قانونی ، هژمونی طبقهو هژمونی مدیریتی (به طور کامل توصیفی اما به طور ضمنیسودمند در ارائه)،رویکرد اقتصاد سازمانی (با استفاده از نظریه نمایندگی نشان می دهد که نقش هیئت مدیره برای کنترلسوء استفاده از قدرت مدیریتی است ) ونظریه هزینه معاملات به منظور تصمیم گیری بحث می کند. در روش نظارتفرض می شود که مدیران انگیزه خواهند داشت تا با میل شخصی خود نسبت به انجام کارهای مفید هدایت شده چراکه نه فقط به منافع خود فکر کرده و کارهای غیر مسئولانه انجام نمی دهند ودر جهت عدم وابستگی ها وکسب منابع و دسترسی آسانتر به منابع مالی اقدام می کنند .بهر حالاین نظریه ها، ترک کردن نظریه سهامداران و و ایجاد ارزش سهامکه نقش مهمی در تصمیم گیری دارندتوسط مدیران و اداره کنندگان می باشد . گزارش کمیته جنبه های مالی کادبری از حاکمیت شرکتی شرکت(1992) بر باز بودن اطلاعات (به عنوانافشاء کامل)، یکپارچگی (نشان دهنده معاملات رو به جلو و کامل) و پاسخگویی(از مدیران به سهامداران خود) تاکید دارد . درکمیته مزبور اعتقاد بر این است که رویکرد منطبق بر افشاء داوطلبانه از افشاء با کدهای قانونی موثر تر خواهد بود . براگا، آلوز و شاستری [10](2011) در مطالعه ای در برزیل به بررسیاثر حاکمیت شرکتی خوب شرکت ها بر اساسنمونه ای از 236 شرکت های غیر مالی و 849 شرکت مالی درسال2001- 2005 پرداختند .آنها در بررسی شاخص مرکب (NM6) که ترکیبی از شش پروکسی برایشیوه های راهبری هدف در بورس اوراق بهادار سائو پائولو (Bovespa) بود دریافتند کهنمرات بالاتر در شاخص آماری واقتصادی مربوط به ارزش بازار بالاتر بوده اما منجر بهعملکرد بهتر نشده است . در نهایت، مطالعه نتایجی بدین شرح در بر داشت : استراتژی سرمایه گذاری صفر که سهام خریداری شدهشرکت های با NM6بالا و سهام فروخته شده از شرکت ها با NM6کم می توانست منجر به 10.68٪ غیر طبیعیبازگشت در هر سال بیش از مدت نمونه گردد بدست آمد (2001 -2005)در نتیجه این فرضیه کهقیمت سهام به سرعت به انتشار اطلاعات در موردتغییرات در استانداردهای حاکمیت شرکتی واکنش نشان میدهد را پشتیبانی نمی کند . ششروشی که به عنوان پروکسی برای مجموعه ای از قوانین مورد نظر اصلاحات حاکمیت شرکتی توسط Bovespaوادار به رعایت می شوندعبارتند از:
1-نسبت جریان وجوه نقد برای حق رأی سهامداران نباید کمتر از یک باشد .
2-حداقل سهام شناور آزاد 25 درصد سهام باشد
3-برچسب همراه حقوق اعطا شده به سهامداران جزء فراتر از آنچه توسط قانون مورد نیاز است
4.اعضای هیئت مدیره ترکیبی از پنج نفریا بیشتر عضو موثر باشد.
5. انتخاب مدیران براساس شرایط برای یک یادو سال صورت پذیرد
6. صورت های مالی موجود مطابق با IFRSو GAAPایالات متحده باشد .
یافته های کلیدی مربوط به عملیات بین المللی
این مطالعه توسط هارست [11](2004) که به مقایسه شیوه های کسب و کار اروپا با ایالات متحده انجام شده ،توصیه هایی را برای شرکت های چند ملیتی در هر دو طرف اقیانوس اطلس ارائه می دهد که عبارتند از:
1-دادن قدرت بهسهامداران از طریق پروکسی رای گیری برای رسیدن به شرایطکه در آن رئیس اجرایی و هیئت مدیره علاقمند به حدف تضاد منافع با سهامداران و سطوح مختلف راهبری شرکت گردد.
2-پرداختی به مدیر اجرایی به طور کامل برای سهامداران افشاء شود .
3-ارسال یکچارچوب واضح و مشخص با کد رفتاری برای همه کارکنان.
4-ایجاد منشور اخلاقی، اجتماعی و زیست محیطی استاندارد به شرکای مشترک، شرکت های وابسته، تابعه عملیات و در سراسر زنجیره عرضه؛
5-تمرکز بیشتر بر مهارتهای ارتباطی از طریق CSRبین کارکنان و تامین کنندگان،
6-ارسال گزارش های مناسب اجتماعی از طریق CSR و در مرحله بعدی حرکت فراتر از تصدیق و انتشار گزارش تعبیه شده توسط CSRبه فعالیت های کسب و کار اصلی خود جهت هم افزایی .
7-تحت فشار قرار دادن مدارس کسب و کار به قراردادن اخلاق کسب و کار و استراتژی CSRدر بخشی از هسته اصلی برنامه های درسی.
توصیه های خاص به اروپا عبارتند از:
1. اروپا نیاز به یک بدنه شبیه به SEC به منظورنظارت بر تخلفات حسابرسان دارد .
2. اتحادیه اروپا باید مجازات های سختی برایارتکاب تقلب در نظر بگیرد .
3. دولت های اروپایی باید مدیران ارشد شرکتهارا به ارائه گزارش به هیئت مدیره، کمیته حسابرسی و حسابرسان بمنظور جلوگیری از تقلب ارائه نمایند . تا آگاهی آنها را تحت تاثیر قرار دهد مانند قانون ساربینز آکسلی [12]
4. حسابرسان در اروپا نیاز به پیاده سازی یک استاندارد تهاجمی علیه تقلب با تاکیدبر رویکرد "به من اثبات کن " به جای "به من بگو" دارند به عنوان حذف راه های دیگربه جای جلوگیری از نقض اخلاقی و همچنینوجود شک و تردید بیشتر از توضیحات مدیریتو ممیزی شواهد.
توصیه های خاص به ایالات متحده آمریکا عبارتند از:
1-دولت ایالات متحده باید به سرعت نسبت به پیاده سازی واجرای تمام مفاد قانون Sarbanes-Oxleyاقدام کند (پی. ال 107-204)،عدم اجرای اصلاحات فراگیرمقررات حسابداری ، به این معنا است کهقانون نمی خواهد به طور جدی توسط مدیران کسب و کار اجرا گردد .
2-.بازار بورس نیویورک باید نسبت به جمع آوریاطلاعات اجتماعی،عملکرد زیست محیطی و اخلاقی شرکت ها اقدام کرده ، تا سرمایه گذاران پس از آن بتوانید در تصمیم گیریها از آن استفاده کنند
3-SECباید نیاز اجتماعی و زیست محیطی برای همه شرکت هایی که را ارائه نماید .
4-شرکت های بزرگ امریکا با استفاده از رسانه های خبری به آموزش مصرف کنندگان در جامعه پرداخته و اطلاعات زیست محیطی و شیوه های کسب و کار مسئولانه و نقش آنها در کمک به ایجاد آینده ای پایدار را اطلاع رسانی نمایند .
ارزیابی تکامل حاکمیت شرکتی در هند
تا آنجا که به حاکمیت شرکتی در هند مربوط می شود ،کنفدراسیون صنایع هند برای اولین بار طی یک ابتکار نهادی در هند در سال 1996 از نیاز بهحفاظت از منافع سرمایه گذار به ویژه کسانی که از سرمایه گذاران کوچک حمایت کرد و این نشانه ای مطلوب از حاکمیت شرکتی برای شرکت های هندی در بخش عمومی یابخش خصوصی، بانک ها و موسسات مالی بود . قبل ازانتشار در سال 1998پیش نویسدستورالعمل ها به طور گسترده ای توزیع شد و مورد بحث قرار گرفت .این نشان دهنده درک صحیح از اینست که: هیچ ساختار منحصر به فرد و یا حاکمیت شرکتی که بتوان بدون هیچ ابهامی بعنوان یک ساختار حاکمیت شرکتی به صورت مکانیکی برای شرکتهای هندی به کار گرفت وجود ندارد. با افزایشیکپارچه سازی بازارهای جهانی تقاضا برای افشای بیشتر و شفافیت بیشترجهت تصمیم گیری سرمایه گذاران مهمترخواهد شد و حاکمیت شرکتی نیاز به تعریف فراتر از قانون شرکت پیدا خواهد کرد به دلیلکمیت، کیفیت و میزان افشاء،تا حدی که مدیران شرکت مجبور به اعمال خودکنترلی در قبال سهامداران،کیفیت اطلاعاتی که آن را با دیگران در میان می گذارد خواهند بود . و تعهد به شفافیت به شیوه ایکه حداکثر ارزش سهام در بلند مدت حفظ شودبسیار دشوار است .با وضع قانون در سطحی از جزئیات که تمام شرایط موجود و آینده نزدیک برآورده شود.اولین نشانیمطلوب حاکمیت شرکتی (a) هیئت مدیره(b) افشاء مطلوب ، (c)مسائل مربوط به بازار سرمایه ،(d)حقوق طلبکاران ،(e)موسسات مالی و مدیران انتخابی.
بیشتر موارد مورد نظر راهبری شرکتها های CII پس از آن در گزارش کمیته Sebi کومار منگالم[13] گنجانیده شدهو سپس در بند 49 از توافقنامه فهرست شده است . در گزارش حاکمیت شرکتی که به سرپرستی ناراش چاندرا[14] (2009) انجام گرفت راه هایی برای بهبود عملکرد شرکت های بزرگ توصیه شده است که تمامی شرکتها و زیر مجموعه هایشان موظف به رعایت موارد فهرست شده مزبور می باشند ،در این گزارش تاکید شده که تنظیم روابط حاکمیت شرکتی به صورت داوطلبانه و فراتر از روابط قانونی استدر این گزارش بحث های مختلف در خصوص عناصر حاکمیت شرکتی بشرح زیر آمده است:
1-موارد قابل توجه هیئت مدیره واز جمله مدیران مستقل وغیر اجرایی ، کمیته های هیئت مدیره بخش های مرتبطمعاملات: توصیه هاعبارتند ازشرایط نامزدی کمیته ها، نحوه انتصاب مدیران ، میزان پرداختی ثابت مدیران غیر اجراییو میزان پاداش آنان در مقابل افزایش سود ، نحوهجبران خدمات کمیته های پاداش ، کمیته های حسابرسی وهیئت مدیره و جدایی دفتر رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل شرکت و سایر موارد .
2-حسابرسان ، استقلال و تغییر شرکای حسابرسی: توصیه ها در هدف دستیابی و نشان دادن سطح بالایی از استقلال برای شرکت حسابرسی و همچنین همکاران ممیزی های فردی ، افزایش عواقب ناشی از سهل انگاری و یا بی اعتنا بهمسئولیت حسابرسی ، تعیین حسابرسان مجرب و با تجربه مرتبط برای کمیته حسابرسی ، توصیه به هیئت مدیره در مورد نحوه انتصاب ، انتصاب مجدد و یا حذف حسابرسان قانونی ، توضیح کافی حسابرسان با استفاده از زبان استاندارد و به اندازه کافی و جلوگیری از پراکنده گویی. سازماندهی یک مکانیسم برای منشور اخلاقی کارکنان و حصول اطمینان از تدابیر حفاظتی برای رعایت منشور مزبور از سوی کارکنان.شناسایی ریسک برای اطمینان از به حداقل رساندن خطر و ایجاد یک چارچوب برای مدیریت ریسکهای بحرانی و نظارت بر آنها را هر شش ماه یکبار.
3-سازماندهی و تنظیم مقررات استاندارد از نظر قانونی و نظارتی و همچنین اجرای موثر و معتبرآن : توصیه ها شامل نیاز به توافق بین دولت وSebi به عنوان تنظیم کننده بازار و استانداردهای حاکمیت شرکتی در شرکت های بزرگ برای اطمینان از حاکمیت شرکتیخوب. تقویت ICAI بررسی کننده کیفیت و حصول اطمینان از حسابرسی کیفیت از طریق نظارت ساز وکارهای نظارتدر خطوط عمومی شرکت حسابداری همانند هیئت نظارت ( PCAOB ) ایالات متحده آمریکا .تحقیقات مشترک / بازرسیها مکرردر طول 6 تا 12 ماه . ارائه راهکاری برای مصادره و یا لغو اوراق بهادار جعلی ، اعمال مجازات های شخصی در کارکنان و مدیرانی کهبه دنبال منافعشخصی بوده واخذ جرائم بیشتر از کسانی که به طور غیر قانونی منافعی را کسب کرده اند ، بازپرسی از مدیران اجرایی در صورتی که مسئولیت بخشی از شرکت را بعهده داشته و با شکست مواجه شده اند .
4-نهادهای خارجی از جمله سرمایه گذاران و نهادها و مطبوعات : توصیه هایی در هدف فعالیت سهامداران به نظارت فعالانه و اطمینان ازحاکمیت شرکتی خوب در شرکت های بزرگ از طریق رسانه ها، به ویژه کسانی که در تجزیه و تحلیل های مالی و گزارش کسب و کار را تهیه می کنند برایدقت بیشتر و بالا بردن ظرفیت تجزیه و تحلیل خود در تنظیم گزارشات تحلیلی و افشاء مطلوب با توجه بهناکافی بودن روشهای افشای شرکت های بزرگ و بحث افشاء کامل اطلاعات توسط گروههای کاری قانونی شرکت . افشاء اطلاعات مالی در خصوص معاملات با اشخاص وابسته بعنوان بخشی غیر قابل حذف در گزارشات . افشای سهام مدیران ' و یا هر گونه منافع مدیران در شرکتهای طرف قراردادو یا مزایای دیگر از جمله وام و افشای انتصاب عوامل فروش تنها در بازارهای خارجی به عنوان بخشی از گزارش مدیره هیئت مدیره در یادداشتهای همراه سالانه صورتحساب های حسابرسیشده،افشای مالی توصیه شده عبارتند ازافشایپاداش مدیران و کمیسیون به صورت جدول، هزینه های متحمل شده در مورد استفاده از از خدمات شرکت منابع گروه ، افشاء اطلاعات در مورد بخش های یک شرکت یا کسب و کار عنوان بخشی از گزارش سالانه مدیران، نشان دادن نحوهاستفاده از بودجه مطرح شده از طریق صدور سهام به طور مفصل ، اوراق قرضه و یا اوراق بهادار دیگر، قرار گرفتن شرکت در معرض بدهی ، تفاوت بین دارایی های ثابت و بدهی های بلند مدت همان طور که در پایان سال مالی و تاریخی که در آن هیئت مدیره ترازنامه وحساب سود و زیان راتصویب کردهباید افشا و افشای کامل از دارائی های ثابت به دست آورد و دارائیهای اجاره داده شده و غیره.توصیه به هنجارهای افشای منصفانه برای سهامداران هنگامی که شرکت در GDRs یا به طور خصوصی با سرمایه گذاران خارجی و مشارکت نموده است .
نظر سنجی هایراخی و دوماسیا[15] (2008)در مورد وضعیت حاکمیت شرکتی در هند : با بیش از 90 پاسخگو نشان دهنده نگرانی از وضعیت حاکمیت شرکتی در شرکتهای هندی است . لذا هیئت نظارت در مدیریت ریسک و اهمیت صداقت و ارزش های اخلاقی ، یکی از روشهایاساسی برای حاکمیت شرکتیخوب است.
یافته های این نظرسنجی عبارتند از:
1-حاکمیت شرکتی باید در اصل بر اساس استانداردهای مبتنی بر و مقررات مناسب باشد .
2-مشخص کردن محدوده برای بررسی و نظارتقوی تر و نظارت بر اثربخشیحاکمیت شرکتی از طریق ممیزی توسط متخصصان .
3-نظارت ضعیف و عدم نظارت بزرگترین خطربرای حاکمکیت شرکتی می باشند .
4-وجود فرصتیبرای بهبود به عنوان اعضای هیئت مدیره و داشتن اطلاعات درست و زمان کافی برای انجام وظایف
5-محاسبه پاداش مدیر اجرایی براساس عملکرد
6-نیاز به ارزیابی عملکرداعضای هیئت مدیره توسط شخصی مستقل در راستای شفافیت
نتیجه گیری وپیشنهادات بر اساس مطالعه فوق، نتایج زیر را می توان در برای شرکت های هندی ارائه نمودد :
1-تنها یک روش برای حاکمیت شرکتی برای شرکتها و صنایع مختلف وجود ندارد
2-حاکمیت شرکتی خوب در اثر چارچوب قانونی و تعهد داوطالبانه حاصل می شود
3-علارغم مشکل در تنظیم یک رویکرد مشترک ، برخی از شاخص های حکمرانی خوب شرکت های بزرگ عبارتند از:
الف- حفاظت از سرمایه گذاران کوچک؛ ب– بازنگریهای کافی و توازن در عملکرد و پاداش مدیر عامل و اعضایهیئت مدیره. ج . استقلال حسابرس همراه با یکپارچگی بالا و احساس مسئولیت . د . مکانیزم شفاف که سوابق دلایل قبول یا حذف حسابرسان با تجربه واجد شرایط . ه . مکانیسم مناسب برای حفاظت از خطرات اخلاقی . و . برآورد ریسک کلی ، مدیریت ریسکهای بحرانی و نظارت بر آنها در هر شش ماه
ز. یک کمیته کیفیت قوی ICAI که مکانیسمهای کنترل کیفیت را نظارت نماید ح. وجود زمان و تحقیقات مشترک توسط حسابرسان مختلف ط . مصادره / لغو جعلی اوراق بهادارجعلی و اعمال مجازات های شخصی برای مرتکبین این جرائم ک . افشایاطلاعات مالی / غیر مالی مرتبط با تصمیم گیری کهنشان می دهد پاسخگوئی و شفافیت وجود دارد . ل . ثبات در گزارش / افشای به سرمایه گذاران هند و همچنین سرمایه گذاران خارجی
4- علارغم اینکه نشان دادن حاکمیت شرکتی خوب در قالب ارقام و اعداد مشکل است کنترلهای ضعیف باعث می شود در فراهم کردن اطلاعات مربوط به تصمیم گیری ریسک زیادی وجود داشته باشد.
5-حاکمیت شرکتی خوب باعث افزایش ارزش بازار شرکت و براساس آن سرمایه گذاری بهترمی شود حتی اگر در کوتاهمدت بهبودی در عملیات شرکت حاصل نشود.
نهایتاٌ بر اساس مطالعه انجام شده به نظر می رسد که حاکمیت شرکتی خوب در شرکتهای بزرگهسته اصلی جلب اعتماد و رفتار اخلاقی می باشد . به این ترتیب ،به منظور حاکمیت شرکتی خوب نیاز به تلاش مداوم برایایجاد تعهد عمیق به ارزش های اخلاقی احساس می شودوصرف قانون و مققرات کارساز نخواهد بود . افشاء مناسب اطلاعات در جهت شفافیت و تصمیم گیری درست از ملزومات حاکمیت شرکتی خوب است .
درک ما از حاکمیت شرکتی خوب و بد نتیجه یادگیری از گذشته و تجارب و همچنین اشتباهات گذشته در آن اثر گذار خواهد بود خاطر نشان می سازد که تنها یک روش برای حاکمیت شرکتی خوب در شرکتها و صنایع مختلف وجود ندارد ، چراکه سناریو های مختلفی با توجه به محیطهای در حال تکامل اقتصادی وجود دارد. به این ترتیب ، نیاز به ارتقاء مستمر مفاهیم حاکمیت شرکتی در شرکتهای مختلف در تعامل با محیط پویای جهانی وجود خواهد داشت .
منابع و ماخذ
References
Nathan E Hurst, "Corporate Ethics, Governance andSocial Responsibility: Comparing EuropeanBusiness Practices to those in the United States".This was last accessed at the URL http://www.scu.edu/ethics/publications/submitted/hurst/ comparitive_study.pdf
Cornford, Andrew, "Internationally Agreed Principles For Corporate Governance and the Enron Case", on page 3 of 48. This was last accessed at the URL http://www.g24.org/cornford.pdf.
"Corporate Governance: The Foundation for Corporate citizenship and Sustainable Businesses" by The global Compact and Global corporate Governance Forum located within IFC. Accessed at the URL h t t p : / / www. i f c . o r g / i f c e x t / c g f . n s f / AttachmentsByTitle/UNGCBROCHURE/$FILE/ IFC_UNGC_brochure.pdf
Ranjana Kumar (2007), "Corporate Governance and Ethics - Challenges and Imperatives", No.007/VGL/
070, Government of India, Central Vigilance Commission, dated 29th October, 2007. This was last accessed at the URL http://cvc.nic.in/ 07vgl70.pdf.
Roberts, John (2004), "Agency Theory, Ethics and Corporate Governance", Paper prepared for
'Corporate Governance and Ethics Conference' Maquarie Graduate school of Management, Sydney, Australia, June 28-30, 2004.
Report of the Committee on the Financial Aspects of Corporate Governance (1992) under the Chairmanship of Adrian Cadbury, first published in December 1992. This was last accessed at
Chakrabarti, Megginson and Yadav (2007), "Corporate Governance in India" CFR Working Paper No. 08-
02, Centre for Financial Research, Look Deeper, Forthcoming Journal of Applied Corporate Finance.
"Corporate Governance: Recommendations for Voluntary Adoption", Report of the CII Task force Chaired by Mr.Naresh Chandra, November 2009. This was last accessed at the URL http:// www.mc a . go v. in /Mini s t r y / l a t es t n ews / Draft_Report_NareshChandra_CII.pdf .
Braga-Alves, Marcus V. and Kuldeep Shastri (2011), "Corporate Governance, Valuation, and Performance: Evidence from a Voluntary Market Reform in Brazil", Financial Management, Spring 2011, pp 139-157.
Nordberg, Donald (2007), "The Ethics of Corporate Governance", VI - Status 27 Jul 07. This was last
Richard Rekhy and Neville Dumasia (2008) "The State of Corporate Governance in India: 2008" A Poll by KPMG in India's Audit Committee Institute. This was last accessed at the URL http:// www. i n . k pmg . c om/ t l _ f i l e s / p i c t u r e s / cg%20survey%20report.pdf.
یک منحنی یادگیری ،نمایش گرافیکی از تغییر نرخ یادگیری ( در فرد به طور متوسط ) برای یک فعالیت یا ابزار است. به طور معمول افزایش در حفظ اطلاعاتپس از تلاش های اولیه و پس از آن به تدریج حتی به این معنی است که اطلاعات جدید بعد از هر بار تکرار کمتر و کمتر حفظ شده است .نظريه منحني يادگيري بر اين اصل استوار است كه مدت مورد نياز براي اجراي يك فعاليت با تكرار آن فعاليت كاهش مي يابد. استفاده از تئوري منحني يادگيري در صنعت ساخت و پروژه هاي مهندسي عمران برخلاف ساير صنايع كه به صورت چشمگيري از اين تئوري در برآوردهاي اوليه خود استفاده مي نمايند ، تاكنون رواج نيافته است.
منحنی یادگیری نیز می تواند در یک نگاه نشان دهنده مشکل اولیه یادگیری چیزی و ، به اندازه ای، پس از آشنایی اولیه نشان دهنده میزان مشکل برای یادگیری است. به عنوان مثال، برنامه دفترچه یادداشت ویندوز برای یاد گیری بسیار ساده است.اما کمی پس از ان ارائه می دهد. در سوی دیگر UNIX ترمینال ویرایشگر VIMاست .که برای یادگیری دشوار است , اما ارائه می دهدآرایه وسیعی از ویژگی ها به استادپس از اینکه کاربر نمیفهمد چگونه کار می کند . این برای چیزیممکن است که برای یادگیری آسان است .اما برای استاد دشوار است و یا برای یادگیری با کمی فراتر از این سخت است.
واژههای کلیدی: منحني يادگيري، اثرات يادگيري، هزينه هر واحد توليد
" منحنی یادگیری "برای اولین بار در قرن 19 توسط روانشناس آلمانی هرمان ابینگهاوس مشاهده شدکه مشکل حفظ اعداد مختلفی از محرکهای کلامی را بررسی می کرد.
تجربه نشان می دهد که دفعات زیادی این کار انجام شده است ، زمان کمتری در هر تکرار پس از آن مورد نیاز است. این رابطه احتمالا برای اولین بار در سال 1936 در پایگاه نیروی هوایی رایت پترسون در ایالات متحده اندازه گیری شده است،که در آن مشخص شد که در هر زمان تولید دو برابر هواپیما در کل,زمان کار مورد نیاز 10 تا 15 درصد کاهش یافته است .پس از آن مطالعات تجربی از صنایع دیگر را به همراه داشت مقادیر مختلف اعم از فقطچند درصد تا 30 درصد,اما در اکثر موارددرصد ثابت است: این در مقیاس های مختلف از عملیات متفاوت نیست.منحنی یادگیری مدل فرامینهد، که برای هر یک از دو برابر شدن مقدار کل کالاهای تولید شده, کاهش هزینه ها توسط همان نسبت ،همانطور که در معادلات 1 و 2 شرح داده شده است.معادلات به صورت معادله یکسان است . تفاوت دو معادله فقط در تعریف از این واژه Y است ،اما این اختلاف می تواند تفاوت قابل توجهی درنتیجه برآورد کند.
1.در این معادله آنچه را که به نام منحنی واحد است را شرح می دهد .در این معادله ،Yنشان دهنده هزینه های یک واحد مشخص شده در اجرا تولید می باشد.برای مثال ،اگر اجرا تولید 200 واحد ایجاد کرده است،کل هزینه را می توان با در نظر گرفتن معادله زیراستفاده استفاده200 بار از آن را ( واحدهای 1 تا 200 )و پس از آن جمع 200 ارزش است .این دست و پا گیر است و نیاز به استفاده از یک کامپیوتر و یا جداول منتشر شده از ارزش های از پیش تعیین شده است
جایی که:
تعداد ساعت کار مستقیم به تولید واحد اول
تعداد ساعت کار مستقیم به تولید واحد xام
تعداد واحد
درصد یادگیری
2.در این معادله ، پایه و اساس به طور متوسط تجمعی و یا منحنی به طور متوسط تقدیر است.در این معادله ،Y
3.نشان دهنده هزینه به طور متوسط از مقادیر مختلف (X) از واحد می باشد .اهمیت " تقدیر " به طور متوسط زیاد است که هزینه متوسط برای واحد تجمعی Xمحاسبه شده است .بنابراین،کل هزینه برای واحدهای Xمحصول Xبار به طور متوسط هزینه تقدیر است.برای مثال ،برای محاسبه هزینه های کل از واحد های 1 تا 200 ، به یک تحلیلگر می تواند به طور متوسط هزینه تجمعی از 200 واحد و محاسبه این مقدار توسط 200 ضرب کنید .این محاسبه بسیار ساده تر از مورد منحنی واحد است.
جایی که:
تعداد ساعت کار مستقیم به تولید واحد اول
تعداد ساعت کار مستقیم به تولید واحد xام
تعداد واحد
درصد یادگیری
4.منحنی تجربه
به طور کلی تولید هر گونه کالا یا سرویس اثر منحنی تجربه را نشان می دهد.هر دوره زمان تجمعی دو برابر شود،ارزش هزینه ها را می افزاید(مدیریت، بازاریابی ، توزیع، و ساخت را شامل می شود )با یک درصد ثابت سقوط می کند .
در اواخر 1960sبروس هندرسون از گروه مشاوره بوستون ( BCG ) شروع به تاکید بر مفاهیم منحنی تجربه برای استراتژی کرد .تحقیقات BCGدر 1970sاثرات منحنی تجربه برای صنایع مختلف که دامنه از 10 تا 25 درصد بود را مشاهده کرد.
این اثرات اغلب بیان گرافیکی دارند.منحنی با واحد تجمعی تولید شده بر روی محور افقی و هزینه واحد بر روی محور عمودی رسم می شود.منحنی 15٪ کاهش هزینهنشان می دهد.
برای هر دو برابر شدن خروجی " 85٪ منحنی تجربه" نامیده می شود ،نشان می دهد که هزینه های واحد به 85 ٪ از سطح اصلی خود سقوط کرده .
منحنی تجربه شده توسط یک تابع قدرت قانون گاهی اوقات به عنوان قانون هندرسون توضیح داده شده است:
جایی که:
هزینه از اولین واحد تولید
هزینه های واحد تولید nام است
حجم تجمعی از تولید است
کشش هزینه با توجه به خروجی
5 .دلایل اثر
دلیل اصلی که چرا اثرات منحنی تجربه و یادگیری اعمال می شود، البته ،فرایندهای پیچیده ای از یادگیری درگیر شده است.همانطور که در مقاله مورد بحث ، یادگیری به طور کلی با یافته های پی در پی بزرگترآغاز می شود و پس از آن به ترتیب کوچکتر می باشد ..معادلات برای این اثرات از سودمندی از مدل های ریاضی برای جنبه های خاصی تا حدودی قابل پیش بینی از آن به طور کلی فرآیندهای غیر قطعی می آیند .آنها عبارتند از:
- بهره وریکار -کارگران از لحاظ فیزیکی بیشتر زبر می شوند .آنهاتبدیل می شوند به کسانی که به صورت ذهنی اعتماد به نفس بیشتری می یابند وو زمان کمتری را برای تامل کردن, یادگیری، آزمایش ، و یا اشتباه صرف می کنند.با گذشت زمان راههایمیان بر و پيشرفترا یاد می گیرند .این امر برای تمام کارکنان و مدیران است، وفقط برای کسانی که به طور مستقیمدر تولید هستند نمی باشد.
-استاندارد ، تخصص ، و روش های ارتقاء-به عنوان فرآیندها، قطعات و محصولات استاندارد بیشتر می شوند ، بازده تمایل به افزایش است .هنگامی که کارمندان در مجموعه ای محدود از وظایف تخصص می یابند، تجربه بیشتریدر این وظایف کسب می کنند و با سرعت بیشتری کار می کنند.
- یادگیری تکنولوژی محور -تولیدخودکار تکنولوژی و فن آوری اطلاعات می توانند راندمان آنها را در حال اجرا معرفی کنندومردم یاد می گیرند که چگونه آنها را کارآمد و موثر استفاده کنند .
- استفاده بهتر از تجهیزات –همان اندازه که تولید کل افزایش یافته است، تجهیزات تولید شده بیشتر به طور کامل بهره برداری می شوند،کاهش هزینه ها به طور کامل محاسبه می شود .علاوه بر این، خرید تجهیزات تولیدی ، می تواند قابل توجیه باشد .
- تغییر در ترکیب منابع -به عنوان یک شرکت تجربه بدست می آورد ،می تواند مخلوط ورودیبه آن را تغییر دهد وبدین وسیله به حالت کارآمد تر تبدیل شود.
- طراحی مجدد محصولات -تولید کنندگان و مصرف کنندگانی کهبیشتر با محصول تجربه نموده اند ، معمولا می توانند پیشرفت پیدا کنند.این فیلترها از طریق فرایند تولیداند .یک مثال خوب از این تست کادیلاک های مختلف است " زنگ ها و سوت ها" لوازم جانبی تخصص.آنهایی که شکستنی نبود در سایر محصولات جنرال موتورز تولید انبوه شد؛آنهایی که از آزمون کاربر را تحمل نکردند " ضرب و شتم " متوقف شدند.صرفه جویی در پول شرکت ماشین شد.همان طور که جنرال موتورز خودروهای بیشترتولید می کند,آنها آموخته اند که چگونه بهترین محصولات را تولید کنند که حد اقل پول را خرج کنند.
- شبکه سازی و استفاده ازآن-کاهش هزینه ( اثرات شبکه )-به عنوان یک محصول وارد استفاده گسترده تر می شود،مصرف کننده به طور موثر تر از آن استفاده می کند چرا که با آن آشنا است .یک دستگاه فکس در جهان کاری نمی تواند انجام دهد، اما اگر هر کس یکی از ان را داشته باشد ،یک شبکه به طور فزاینده ای موثر از ارتباطات را می سازد.مثال دیگر حساب ایمیل است ؛هر چه بیشتر وجود داشته باشند,شبکهکارآمد تری است ،به ازای هر ابزار استفاده هزینه هر کس پایین تر از آن است .
- اثرات تجربه های مشترک -اثرات منحنی تجربه هنگامی که دو یا چند محصول را بافعالیت هاو یا منابع مشترک به اشتراک بگذارند تقویت می یابند.هر گونه بهره وری آموخته شده از یک محصول را می توان برای سایر محصولات استفاده کرد.(این برمیگردد به اصل حداقل حیرت ) .
6.منحنی یادگیری در روانشناسی و اقتصاد
اولین فرد برای توصیف منحنی یادگیری هرمان ابینگهاوس در سال 1885 بود.او متوجه شد که زمان مورد نیاز به حفظ کردن یک کلمه مزخرف به شدت افزایش یافته است به همان میزان که تعداد هجا افزایش یافته است.روانشناس آرتوربیلز به شرح مفصل تر از یادگیری منحنی در سال 1934 پرداخت.او همچنین خواص انواع مختلف منحنی های یادگیری رامورد بحث قرارداد.مانند شتاب منفی ، شتاب مثبت ،منحنیهای فلاتی ,صلیبی.در سال 1936 ، تئودور پل رایت اثر یادگیری بر روی بهره وری نیروی کار در صنعت هواپیما را مورد بحث قرار داد و یک مدل ریاضی از منحنی یادگیری را پیشنهاد داد.آموزش های اقتصادی بهره وریو بهره وری به طور کلی به شرح انواع مشابه منحنی تجربه واثرات جالب ثانویه است.بهره وری و بهبود بهره وری می تواندبه عنوان کل سازمان و یا صنعت یا اقتصاد فرایند یادگیریو همچنین برای افراد در نظر گرفته شود. الگوی کلی از اولین سرعت بالا و سپس کم کردن سرعت، به عنوان سطح عملا دست یافتنی بهبود روش رسیده است. اثر کاهش تلاش های محلی و استفاده از منابع با آموختن روش های بهبود متناقض اغلب دارای اثر نهفته مخالف بر روی سیستم در مقیاس بزرگتر بعدی است، با تسهیل گسترش آن ، و یا رشد اقتصادی ، همانطور که در پارادوکس جهونز در 1880sمورد بحث قرار گرفته و به روز رسانی شده درخانزوم بروکس اصل در 1980s.
7.تفسیر گسترده تر از منحنی یادگیری
در ابتدا در روانشناسی آموزشی و رفتاریمعرفی شده است ودر اين مدت در طول زمان تفسير وسيع تری رابه دست آورده است ،و عباراتی از قبیل" منحنی تجربه " ،" منحنی بهبود " ،" هزینه های منحنی بهبود "،" منحنی پیشرفت " ،"تابع پیشرفت " ،" منحنی راه اندازی" ،و "منحنی بازده "اغلب به صورت مترادف هستند.
موضوع نرخ بهره از "توسعه" در بخش اقتصاد است ، به طوریکه توسعه با اشاره به کل سیستم در فرآیند یادگیری با تغییر میزان پیشرفت است.به طور کلی تمام آموزشدر طول زمان تغییر نهایی را نمایش می دهد.
اما منحنی "S"که ظاهر متفاوت بسته به مقیاس زمان مشاهده دارد را توصیف می کند.در حال حاضر نیز در ارتباط با نظریه تکامل تعادل املا شدن كلمات است. وبه طور کلی انواع دیگر تغییرات انقلابی در سیستم های پیچیده است،مربوط به نوآوری،رفتار سازمانی و مدیریت یادگیری گروهی ، از جمله زمینه های دیگر است . شکل جدید این روند به سرعت در حال ظهوربه جای یادگیری پیچیده درون سیستمی است.، که هنگامی که قابل مشاهده است ،منحنی نرخ در حال تغییررا که باعث شتاب گرفتن و اهسته شدن است را نمایش می دهد.
8.واژه های رایج
شیب منحنی یادگیری ، که در آن یادگیری بسیار سریع است . بیان آشنا " شیب منحنی یادگیری " ممکن است به هر یک از دو جنبه از یک الگو که در آن نرخ حاشیه ای از ابتدا در منابع پایین سرمایه گذاری مورد نیاز است اشاره داشته باشد،شاید حتی دراولین مراحل بسیار کاهش می یابد ، اما در نهایتبدون محدودیت افزایش می دهد.
در اوایل با استفاده از استعاره با تمرکز بر جنبه های مثبت الگوی ،یعنی پتانسیل برای پیشرفت سریع در یادگیری (به عنوان مثال ،به عنوان دقت حافظه ، و یا تعدادی از آزمایشات مورد نیاز برای به دست آوردن نتیجه مورد نظراندازه گیری می شود)در مرحله مقدماتی و ابتدایی است .با گذشت زمان،با این حال،استعاره بیشتر به طور معمول برای استفاده تمرکز در جنبه های منفی الگو تبدیل شده است،یعنی مشکل یادگیری یک بارفراتر از اصول اولیه یک موضوع یکی می شود .
در مورد اول ،"سرا شیب [ بودن ]"استعاره از نرخ افزایش که در ابتدا بالا استتوسط تابع مشخص مقدار کلی آموخته شده در برابر کل منابع سرمایه گذاریالهام گرفته شده است(یا در برابر زمان که سرمایه گذاری منابع در واحد زمان ثابت است )-از لحاظ ریاضی ،در ابتدا ارزش مثبت مطلق از مشتق اول آن تابع است .در مورد دوم ،
استعاره است با الهام از الگوي خودش در رفتار،رفتار آن در بالا بودن ارزش ها در مجموع سرمايه گذاري منابع(يا از سرمايه گذاري در مجموع زمان هنگامي كه منابع سرمايه گذاري در واحد زمان برگزار مي شود ثابت بوده است)،يعنى ميزان افزايش سرمايه گذاري در منابع لازم است به خصوص اگر در آينده بايد آن را فراگرفت –به عبارت دیگر، در نهایت همیشه بالا است ،همیشه مثبت ارزش مطلق ودر نهایت هرگز-کاهش وضعیت مشتق اول آن تابع است .به نوبه خود ،این خواص تابع دوم دیکته می کند که تابع اندازه گیری میزان دانش هر واحد سرمايه گذاري منابع است(یا در هر واحد زمان زمانی که منابع سرمایه گذاری در واحد زمان ثابت است ).یک برش افقی خط مجانب در نقطه صفر است.و به این ترتیب که مجموع ميزان یاد گرفتیم، در حاليكه هرگز" مسطح می ماند" و یا کاهش می یابد، ازدیاد بیشتر و بیشتر به آرامی به عنوان منابع بيشترو بيشتر سرمايه گذاري هستند. این تفاوت در تأکید حتی در میان مردم یاد گرفته منجر به سردرگمی و اختلاف نظر است .
9-نتيجه گيري
در واحدهایی که مدیریت به دنبال کیفیت کالای تولیدی و از جهتی در طولانی مدت کاهش در هزینه های تولیدمی باشد با آموزش کارکنان خود سعی می کند هزینه های تولیدی را کاهش دهد .در منحنی یادگیری ما بر این باوریم که در امتداد دو برابر شدن حجم تولید لازم نیست حتما زمان لازم برای تولید صرف می شود نیز 2 برابر شود .لذا تا مرحله ثبات یادگیری بنا بر ضریب یادگیری مدت لازم برای تولید در دوره های متفاوت برابر نیست چرا که کارکنان آموزش لازم دیده اند بنا بر ضریب یاد گیری در هر دوره تولیدی خواه میزان تولیدی برابردوره قبل باشد یا مقدار تولیدی بیشتر از دوره قبل باشد.
منابع و ماخذ
Abrams, Aaron and Skip Garibaldi, 2010, "Finding Good Bets in the Lottery, and Why YouShouldn't Take Them," American Mathematical Monthly, 117(1), 3-26.
Chernoff, Herman, "How to Beat the Massachusetts Numbers Game: An Application of SomeBasic Ideas in Probability and Statistics," Mathematical Intelligencer, 1981, 3, 166-172.
Chung, Jaiho and Joon Ho Hwang, 2010, “An Empirical Examination of the ParimutuelSports Lottery Market versus the Bookmaker Market,” Southern Economic Journal, 76, 884
Hausch, Donald B., William T. Ziemba, and Mark Rubinstein, 1981,"Efficiency of the Market for Racetrack Betting," Management Science, 27, 1435-52.
Krautmann, Anthony C. and James E. Ciecka, 1993, “When are State Lotteries a Good Bet Eastern Economic Journal 19(2), 157-164.
MacLean, Leonard, William T. Ziemba, and George Blazenko,1992,"Growth versusSecurity in Dynamic Investment Analysis,” Management Science, 38 (11), 1562-1585.
Papachristou, George and Dimitri Karamanis, 1998, Investigating efficiency in bettingmarkets: Evidence from the Greek 6/49 Lotto," Journal of Banking and Finance 22, 1597-
Sauer, Raymond D., 1998, “The Economics of Wagering Markets,” Journal of EconomicLiterature, 36, 2021-2064.
حکیم فردوسی در "طبران طوس" در سال 329 هجری به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجهی بود. از احوال او در عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی در دست نیست ولی مشخص است که در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش داشته به کسی محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهیدستی گرفتار شده است.
فردوسی از همان ابتدای کار که به کسب علم و دانش پرداخت، به خواندن داستان هم علاقمند شد و مخصوصاً به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید.
همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر به نظم در آوردن شاهنامه انداخت.
چنان که از گفته خود او در شاهنامه بر می آید، مدتها در جستجوی این کتاب بوده است و پس از یافتن دستمایه ی اصلیی داستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرد.
او خود می گوبد:
بسی رنج بردم بدین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب
فردوسی در سال 370 یا 371 به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار هم خود فردوسی ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم بعضی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند او را یاری می کردند ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالهایی، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود دچار فقر و تنگدستی شد.
بر خلاف آن چه مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را صرفاً به خاطر علاقه خودش و حتی سالها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار رفته رفته ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاهی بزرگ کند و به گمان اینکه سلطان محمود چنان که باید قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت.
اما سلطان محمود که به مدایح و اشعار ستایش آمیز شاعران بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود تشویق نکرد.
علت این که شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست.
عضی گفته اند که به سبب بدگوئی حسودان، فردوسی نزد محمود به بی دینی متهم شد (در واقع اعتقاد فردوسی به شیعه که سلطان محمود آن را قبول نداشت هم به این موضوع اضافه شد) و از این رو سلطان به او بی اعتنائی کرد.
ظاهراً بعضی از شاعران دربار سلطان محمود به فردوسی حسد می بردند و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود پست و ناچیز جلوه داده بودند.
به هر حال سلطان محمود شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت: که "شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست".
گفته اند که فردوسی از این بی اعتنائی سلطان محمود بر آشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات او غزنین را ترک کرد و چندی در شهرهائی چون هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت تا آنکه سرانجام در زادگاه خود، طوس درگذشت.
تاریخ وفاتش را بعضی 411 و برخی 416 هجری قمری نوشته اند.
فردوسی را در شهر طوس، در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند.
در تاریخ آمده است که چند سال بعد، محمود به مناسبتی فردوسی را به یاد آورد و از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس بفرستند و از او دلجوئی کنند.
اما چنان که نوشته اند، روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می بردند.
از فردوسی تنها یک دختر به جا مانده بود، زیرا پسرش هم در حیات پدر فوت کرده بود و گفته شده است که دختر فردوسی هم این هدیه سلطان محمود را نپذیرفت و آن را پس فرستاد.
شاهنامه نه فقط بزرگ ترین و پر مایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و غزنوی به یادگار مانده است بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی است.
فردوسی طبعی لطیف داشته، سخنش از طعنه و هجو و دروغ و تملق خالی بود و تا می توانست الفاظ ناشایست و کلمات دور از اخلاق بکار نمی برد.
او در وطن دوستی سری پر شور داشت. به داستانهای کهن و به تاریخ و سنن قدیم عشق می ورزید.
ویژگیهای هنری شاهنامه
"شاهنامه"، حافظ راستین سنت های ملی و شناسنامه قوم ایرانی است. شاید بی وجود این اثر بزرگ، بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادی ما در طوفان حوادث تاریخی نابود می شد و اثری از آنها به جای نمی ماند.
فردوسی شاعری معتقد و مومن به ولایت معصومین علیهم السلام بود و خود را بنده اهل بیت نبی و ستاینده خاک پای وصی می دانست و تاکید می کرد که:
گرت زین بد آید، گناه من است
چنین است و آیین و راه من است
بر این زادم و هم بر این بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم
فردوسی با خلق حماسه عظیم خود، برخورد و مواجهه دو فرهنگ ایران و اسلام را به بهترین روش ممکن عینیت بخشید، با تأمل در شاهنامه و فهم پیش زمینه فکری ایرانیان و نوع اندیشه و آداب و رسومشان متوجه می شویم که ایرانیان همچون زمینی مستعد و حاصل خیز آمادگی دریافت دانه و بذر آیین الهی جدید را داشته و خود به استقبال این دین توحیدی رفته اند.
چنان که در سالهای آغازین ظهور اسلام، در نشر و گسترش و دفاع از احکام و قوانینش به دل و جان کوشیدند.
اهمیت شاهنامه فقط در جنبه ادبی و شاعرانه آن خلاصه نمی شود و پیش از آن که مجموعه ای از داستانهای منظوم باشد، تبارنامه ای است که بیت بیت و حرف به حرف آن ریشه در اعماق آرزوها و خواسته های جمعی، ملتی کهن دارد.
ملتی که در همه ادوار تاریخی، نیکی و روشنایی را ستوده و با بدی و ظلمت ستیز داشته است.
شاهنامه، منظومه مفصلی است که حدوداً از شصت هزار بیت تشکیل شده است و دارای سه دوره اساطیری، پهلوانی، تاریخی است.
فردوسی بر منابع بازمانده کهن، چنان کاخ رفیعی از سخن بنیان می نهد که به قول خودش باد و باران نمی تواند گزندی بدان برساند و گذشت سالیان بر آن تأثیری ندارد.
در برخورد با قصه های شاهنامه و دیگر داستانهای اساطیری فقط به ظاهر داستانها نمی توان بسنده کرد.
زبان قصه های اساطیری، زبانی آکنده از رمز و سمبل است و بی توجهی به معانی رمزی اساطیر، شکوه و غنای آنها را تا حد قصه های معمولی تنزل می دهد.
حکیم فردوسی خود توصیه می کند:
تو این را دوغ و فسانه مدان
به یکسان روش در زمانه مدان
از او هر چه اندر خورد با خرد
دگر بر ره رمز معنی برد
شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در هستی اند.
جنگ کاوه و ضحاک ظالم، کین خواهی منوچهر از سلم و تور، مرگ سیاوش به دسیسه سودابه و . . . همه حکایت از این نبرد و ستیز دارند.
تفکر فردوسی و اندیشه حاکم بر شاهنامه همیشه مدافع خوبی ها در برابر ظلم و تباهی است. ایران که سرزمین آزادگان محسوب می شود همواره مورد آزار و اذیت همسایگانش قرار می گیرد.
زیبایی و شکوه ایران، آن را در معرض مصیبت های گوناگون قرار می دهد و از همین رو پهلوانانش با تمام توان به دفاع از موجودیت این کشور و ارزشهای عمیق انسانی مردمانش بر می خیزند و جان بر سر این کار می نهند.
برخی از پهلوانان شاهنامه نمونه های متعالی انسانی هستند که عمر خویش را به تمامی در خدمت همنوعان خویش گذرانده است.
پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته اند.
شخصیت های دیگری نیز همچون ضحاک و سلم و تور وجودشان آکنده از شرارت و بدخویی و فساد است.
آنها مأموران اهریمنند و قصد نابودی و فساد در امور جهان را دارند.
قهرمانان شاهنامه با مرگ، ستیزی هماره دارند و این ستیز نه روی گردانی از مرگ است و نه پناه بردن به کنج عافیت، بلکه پهلوان در مواجهه و درگیری با خطرات بزرگ به جنگ مرگ می رود و در حقیقت، زندگی را از آغوش مرگ می دزدد.
اغلب داستانهای شاهنامه بی اعتباری دنیا را به یاد خواننده می آورد و او را به بیداری و درس گرفتن از روزگار می خواند ولی در همین حال آنجا که هنگام سخن عاشقانه می رسد فردوسی به سادگی و با شکوه و زیبایی موضوع را می پروراند.
نگاهی به پنج گنج نظامی در مقایسه با شاهنامه، این حقیقت را بر ما نمایان تر می کند. در پنج گنج، شاعر عارف که ذهنیتی تغزلی و زبانی نرم و خیال انگیز دارد، در وادی حماسه چنان غریق تصویرسازی و توصیفات تغزلی شده که جای و مقام زبان حماسه را فراموش کرده است حال آنکه که فردوسی حتی در توصیفات تغزلی در شأن زبان حماسه، از تخیل و تصاویر بهره می گیرد و از ازدحام بیهوده تصاویر در زبان حماسی اش پرهیز می کند.
تصویرسازی
تصویرسازی در شعر فردوسی جایی بسیار مهم دارد. شاعر با تجسم حوادث و ماجراهای داستان در پیش چشم خواننده او را همراه با خود به متن حوادث می برد، گویی خواننده داستان را بر پرده سینما به تماشا نشسته است.
تصویرسازی و تخیل در اثر فردوسی چنان محکم و متناسب است که حتی اغلب توصیفات طبیعی درباره طلوع، غروب، شب، روز و . . . در شعر او حالت و تصویری حماسی دارد و ظرافت و دقت حکیم طوس در چنین نکاتی موجب هماهنگی جزئی ترین امور در شاهنامه با کلیت داستان ها شده است.
چند بیت زیر در توصیف آفتاب بیان شده است:
چو خورشید از چرخ گردنده سر
برآورد بر سان زرین سپر
***
پدید آمد آن خنجر تابناک
به کردار یاقوت شد روی خاک
***
چو زرین سپر برگرفت آفتاب
سرجنگجویان برآمد ز خواب
و این هم تصویری که شاعر از رسیدن شب دارد:
چو خورشید تابنده شد ناپدید
شب تیره بر چرخ لشگر کشید
موسیقی
موسیقی در شعر فردوسی از عناصر اصلی شعر محسوب می شود. انتخاب وزن متقارب که هجاهای بلند آن کمتر از هجاهای کوتاه است، موسیقی حماسی شاهنامه را چند برابر می کند.
علاوه بر استفاده از وزن عروضی مناسب، فردوسی با به کارگیری قافیه های محکم و هم حروفیهای پنهان و آشکار، انواع جناس، سجع و دیگر صنایع لفظی تأثیر موسیقایی شعر خود را تا حد ممکن افزایش می دهد.
اغراقهای استادانه، تشبیهات حسی و نمایش لحظات طبیعت و زندگی از دیگر مشخصات مهم شعر فردوسی است.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن