سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
درسال 1999 شورايي بنام شوراي سلامت خانواده درپنسيلواينا ، براي تعيين نقاط ضعف ضمعف وقت سازماني به بررسي فرهنگ پرداختن و آن را به معيارهاي خاص عملكرد نسبت دادند .
اين شورا 600 سازمان را بررسي كرد ومتوجه شد 25 درصد سازمانها تنها برروي سه خصوصيت توسعه قابليت ، توانا سازي وسازمانهاي يادگيرنده تمركز دارند . وتنها 3 درصد ازانها روي خصوصيتات مهمي مثل مديريت استراتژيك وتمركز به مشتري كارمي كند .
واژگان كليدي
هدف يا رسالت ، پيچيدگي ، سازگاري ، هماهنگي
مقدمه :
بسياري ازصاحب نظران دراين مورد اتفاق نظر دارند كه مقصود ازفرهنگ سازماني سيستمي ازاستنباط است كه اعضا نسبت به يك سازمان دارند وهمين ويژگي موجب تفكيك دو سازمان ازيكديگر مي شود . پديده فرهنگ مي تواند نقش مهمي درصحنه زندگي اعضاي سازمان داشته باشد .
به بيان ديگر ، فرهنگ سازماني چارچوبي است كه براي كاركنان ومديران رفتار، شيوه تصميم گيري روزانه مشخص مي نمايد وآنها بايد با تكيه براين رهنمودها درصدد تائين هدفهاي سازمان برآيند .
به عنوان هيئت مديره ارشد سازمان غيرسود آور شما بايد نظريه ها وچشم اندازي براي دستياببي به سازمان داشته باشيد .
oآيا كارمندان وهيئت مديره به موازات هم پيش مي روند ؟
oآيا سازمان قادراست تغيير لازم را براي رسيدن به اهداف به وجود آورد ؟
oعادت هاي قديمي ، رفتار ها ورسم ورسوم ها توانايي شما رابراي ايجاد كردن تعيين است حمايت مي كنند يا مانع مي شوند ؟
oسازمان بايد درمسير هاي جديد حركت كند وهمه را دراين فرايند استخدام نمايد وشما ابتدا مي بايست فرهنگ رابع سازمان را درك كنيد كه آيا :
oنگرش تيمي درمحل كار وجوددارد ؟
oآيا همه افراد درك روشني را چشم انداز ، ارزش ها واستراتژي هاي سازمان دارند ؟
oآيا براي موفقيت سازمان درآيند ه مهارت هاي جديد توسعه مي يابند ؟
ارتباط بين فرهنگ وعملكرد :
درسال 1999 ، درآينده اي نزديك پس ازخوشامد گويي هيئت مديره ارشد جديد ، شوراي سلامت خانواده درپنسيلوالنيا مركزي درلن كستر بررسي فرهنگ Deninson رابراي تعيين نقاط ضعف وقوت سازماني بكارگمارند وبه ويژه ويژگي هاي فرهنگ را ارزيابي كردند وآن را معيارهاي خاص عملكرد نسبت دادند .
اين بررسي 4 ويژگي فرهنگ يعني هدف يا رسالت ، پيچيدگي ،ُسازگاري وهماهنگي را هريك با سه خصوصيت قابل اندازه گيري نشان مي دهند :
1-هدف عمده رسالت يا Mission:
هدف درجه اي است كه نشان مي دهد سازمان واعضاي ان به چه حركتي مي روند ، چگونه به اينجا مي رسند وچگونه هركدام مي توانند درموفقيت شركت ، سهم داشته باشند .
خصوصيات : چشم انداز – مديريت استراتژيك – اهداف
2-پيچيدگي ودرگيري :
پيچيدگي درجه اي است براي هركدام ازافراد درتمام سطوح سازمان كه به دنبال پيچيدگي هدف ، دريك روش مشاركتي درگير باشند براي اينكه هدفهاي سازمان را به اتمام برسانند .
هدف وهماهنگي با عملكرد مالي درارتباط هستند ودرهمين راستا درگيري وسازگاري مي توانند براي رضايت ونواوري مشتري درارتباط باشند . اين مدل ، تضادي پايه وبحراني پويا را توسط سازمان ومديرانشان به تسخير مي گيرد .
سازمانهايي با بالا ترين عملكرد درهرچهاره حفره برتر بودند چنين سازمانهائي داراي فرهنگ هاي توسعه يافته هستند يعني هم برمحيط داخل وهم برمحيط خارجي تمركز دارند .
شوراي بررسي مجددا پايگاه داده ها را دربيشتر از600 سازمان مقايسه كردند كه عملكرد بالا ؛ متوسط وپائين سازمانها را نشا ن دهند .
شورا ارزش هاي هسته اي را 12 درصد امتياز بندي كرد اين سعي كه به 88 درصد سازمانها برروي ويژگي فرهنگ با بالاترين امتياز هستند . 25% سازمانها برسه تا ازدازده ويژگي ازجمله توسعه قابليت ، توانا سازي وسازمانها يادگيرنده تمركز كردند برروي ويژگي هاي مهم مثل مديريت استراتژيك وكانون مشتري تنها 3% ازآنها تمركز كردند .
تغيير فرهنگ : Shifting The CuIture
وقتي كه نتايج با كاركنان شورا ، تيم رهبري وهيئت مديره درميان گذاشته شد تصيمات زيراتخاذ شد :
1-روشن كردن چشم انداز انجمن
2-انتخاب يكسري ازارزشهاي هسته اي
3-برپا كردن اهداف استراتژيك وتوسعه برنامه كاري ساليانه كه كار هرشخص را به سمت استراتژيك وچشم انداز سازمان هدايت كند .
به علاوه سازمانها 3 سطح را براي معنكس كردن خدمت به مشتريان مطرح كردند .
يك سيستم بازنگري عملكرد كه شامل استاندارد سازي شغل ومسئوليت ها بود توسعه پيدا كرد . وهر كارمندي اهداف ساليانه مخصوص خود را كه با هدف سازمان مرتبط بود توسعه داد .
ارتباطات با مديريت سازمان درهرفرصتي پيش بيني شده بود : گردهمايي كارمند ، گردهمايي شورا ، گردهماي تيمي وبحث ومذاكره يك به يك كارمند .
كارگروهي درابتدا برانجام شدن كارتاكيد مي كرد . براي گرفتن تصميمات كارمندان تشويق مي شوند كه از توصيه همتايان وديگراني كه درباره چنين موقعيت هاي بصيرت دارند نظرجويي كنند .
علاوه براين برنامه بهبود كيفيت مستمر اتخاذ كردند ويك سيستم وسيع معيار رضايت مشتري را ازپيش بردند .
Making Progress:
درسال 2001 ، بررسي دوباره درمورد ميزان پيشرفت شورا به اجرا درآمد واين سوال مطرح گرديد كه ايا اصلا شورا بهبودي يافته است يا خير ؟
درسال 2001 شورا به سمت كاهش خدمت به مشتريان برگشت بودجه 25% افزايش يافت . رضايت مشتري درتمام حالات بالا بود وكارگزيني نيز 30% افزايش يافت .
افراد درسازمان فهميدند كه هيئت مديره به كجا مي هواهد برود ؟
چگونه قصد دارند به آنجا برسند ؟
چگونه افراد خود را با استراتژي سازمان متناسب مي كنند ۀ
درنتيجه فرههنگ سازمان تغيير يافت .
با به ياد آوردن اينكه ويژگي هاي هدف وسازگاري بارشد سازماني ارتباط دارند اين نتايج با برگشت به مدل ارتباط مي يابند .
درسال 1999 شورا تنها يك جنبه ازسازگاري درمد نظر داشت كه با 25% امتياز ثبت شده بود .
امر تربيت، با همه ي آساني، كار دشواري است. بدان خاطراست كه انسان موجودي پيچيده، داراي ابعاد و اجزايي متعدد و در هر شرايط و مقتضايي به يك گونه است. او زنده است، متحرك و پويا است، داراي عقل و اراده است، توان انطباق با شرايط گوناگون حيات را دارد، مي تواند موضوع عوض كند، تغيير حالت دهد، ديگران را متوجه خود سازد.... از اين رو براي به راه انداختن وي و ايجاد دگرگوني و تحول مثبت در او بايد خود را به آگاهيهاي مجهز كرد.
تربيت صحيح كودك از يك طرف مستلزم داشتن هرفهاي تربيتي توسط والدين است و از طرف ديگر بايد به تناسب سن وجنس و محدويت ها و توانايي هاي كودكان روش مناسب را براي رشد و تربيت قواي جسمي و رواني، آنان برگزينيم اگر نيازهاي بدني در خانواده در شرايطي مناسب پاسخ گويي شود مي تواند ساير ابعاد شخصيتي انسان از جمله بُعد اجتماعي، فردي، عقلي و قلبي را فعال و شكوفا كند. شكوفايي اين ابعاد به نوبه ي خود موجب اعتلال رواني خواهد شد و انسان را از افراط و تفريط هاي مضر دور خواهد داشت.
بزرگترين رسالت والدين، پرورش عقل و خرد فرزندان است كه ناشي از تربيت صحيح و آموزش درست فرزندان مي باشد.
والدين وظيفه دارند كه با اهداف جهاني آموزش و پرورش آشنا شوند و از طريق تمركز بر فرايندهاي جهاني تعليم و تربيت فرزندانشان را به اعضاي قابل و شايسته ي جهاني بدل سازند.
پروردگارا: از جفتمان، فرزنداني مرحمت فرما كه خلف صالح و مايه ي روشني چشم ما باشند و ما را امام و پيشواي تقوي پيشگان قرار بده.(سوره فرقان، آيه ي74)
مقدمه
اسلام را در موضعگيريهاي خاص آن نسبت به مسائل گوناگون به عناوين مختلف ناميده اند آن را دين علم، دين اخلاق، دين تربيت، دين نجات دختران از زنده بگور شدن، دين توجه به كودك، دين احياي بشريت و... ناميده اند.
ما مكتب و مذهبي را نمي شناسيم كه به اندازه اسلام درباره كودك و تربيت او سخن گفته باشد. حقوق كودكان در اسلام حقوقي پر دامنه، شامل و بسيار غني است. امر تربيت طفل از همان دوران تكون او مطرح و مورد نظر بوده و تا 21 سال از زندگي او را در بر مي گيرد. «مادران تا 2 سال فرزندان خود را شير مي دهند»[1] و پس از آن نيز والدين تا 21 سال به ادامه مراقبت او مي پردازند.(امام صادق).
اصولا ديد اسلام نسبت به كودك ديدي مثبت است و امام سجاد فرمود فرزند خوب چيزي است اگر بماند دعاي پس از مرگ والدين است و اگر پيش تر بميرد شفاعتگري است براي آنان.
تربيت در فرهنگ اسلامي، علاوه بر مفهوم «پرورش» شامل تزكيه و پرورش معنوي نيز مي شود. اگر تربيت را به معني: اتمام، اصلاح، رشد بخشي و نمودادن مرحله به مرحله ي متربي تا حد نهايي آن در نظر بگيريم، لفظ تربيت خاص و هم چنين ويژه حيات انسان مد نظر خواهد بود.
اما نبايد فراموش كرد كه«پرورش» ويژه رشد، در مفهوم عام است. لذا«پرورش» جهت ندارد، اما تربيت رو به سوي ملكوت دارد. بدين ترتيب اجزاي«پرورش» را «آموزش» تشكيل مي دهد. اما اجزاي«تربيت» را«تعليم». «تعليم» به ادراك رساندن است، به شعور رساندن است.«تعليم» نشان دادن حقايق به دانش آموز و متربي. «تربيت» به تعبيري ساده تر، مثل ساختماني است كه«تعليم» آجرها و مصالح آن را تشكيل مي دهد.
ضرورت تربيت كودك
طفل بايد تربيت شود و اين تربيت بايد در خانواده صورت گيرد. زيرا به گفتهي بزرگي تبسم هاي حرفه اي و مصلحتي پرستاران شير خوارگاه ها نمي تواند جانشين خنده هاي بي شايبه ي والدين شود و در اين تربيت شامل با ديدي وسيع مورد عنايت قرار گرفته و تربيت جسماني، قواي ذهني و عقلاني و جنبه هاي عاطفي است.
والدين موظفند به مراقبت دائم از رشد طفل بپردازند. به آنها قرآن بياموزند، قرائت و كتابت ياد دهند، با فنون سواري، تيراندازي و شنا آشنايش كنند، به پيراستن و پاك كردن انديشه ها و عادات و بالا بردن مقام و رقبت او بپردازند...(حضرت معصومين ع) و بالاخره والدين بدانند كه فرزندشان از پاره پيكرشان و زاده آنهاست و آنان در سرپرستي او مشمولند و موظفند و بايد نيكو ادبش كنند، به سوي خدا راهنمائيش نمايند و به طاعت خدايش وادارند.(امام سجاد ع)
چنين تربيتي بيش از اينكه صورت آموزش تئوريك داشته باشد داراي جنبه عملي است. طفل در سايه معاشرت در مي يابد چگونه بايد كار و عمل كند و با حضور در سر سفره ها و برخورداري از نعمت سرپرستي والدين درس زندگي مي آموزد. بر اين اساس تكيه گاه تربيتي كودك معاشرت است و والدين و مربيان بايد به اين امر توجه كنند.
از بهترين جلوه ها و در مصداق هاي اين نيكي توجه به تربيت آنها انتخاب نام نيكو، آموزش قرآن، قرار دادن او در موضعي شايسته و آموختن دانشي است كه او را سودي رساند و از انحراف بازدارد. هم چنين رواياتي ديگر مساله تصدق و قربان را براي دوري او از گزندها و آسيب ها مطرح ميكنند.
در سخني آمده است كه حضرت موسي(ع) از خدا مي پرسد: يا ربّ! ايّ الاعمال افضل؟ كداميك از اعمال نزد تو افضل است؟ قال حب الاطفال: فرمود دوست داشتن كودك و محبت ورزيدن به او(قائمي، علي، معاشرت والدين با فرزندان) نوع معاشرت ما با كودك بايد به گونه اي باشد كه او را دلشاد كند و بر سر شوق آورد. اين شادي و سرور براي رشد كودك و گسترش فهم و درك او موثر است و باعث مي شود طفل زودتر و بهتر بفهمد. بيشتر در حيات اجتماعي و خانواده مشاركت داشته باشد. ما ميتوانيم كه بازي براي كودك هم آموزش است و هم پرورش، يك كتاب مطلب را در قالب يك بازي مي توان به طفل القاء كرد و حتي اثر آن را در او نافذتر ساخت. البته بدان شرط كه بازي انديشيده و جهت يافته باشد.
كودكان بر اساس زمينه فطري خود دوستدار عدالتند و از تبعيضي كه برخي والدين در رابطه با فرزندان زشت و زيبا، پسر و دختر شيرين زبان و الكن و ... رواميدارند ناراحتند. رسول خدا فرمود: همانگونه كه خود دوست مي داريد بين شما در مهرورزي و نيكي به عدالت رفتار شود بين فرزندانتان نيز بهعدالترفتاركنيد.(مظاهري، حسين 1364)
معاشرت ها در خانواده بايد يگونه اي باشد كه طفل جرات كند حرف خود را در ميان بگذارد، از آنچه كه بر او مي گذرد آنها را مطلع كند تا به موقع تصميم گيرد. ما شاهد فجايع بسياري هستيم كه در جامعه بر سر كودكان وارد مي آيد و آنها به علت ترس از والدين آن را با آنان در ميان نمي گذارند و نيز لازم است كودك در كشمكش زندگي خود را قدرتمند احساس كند تا بتواند به پيش رود و بر اين اساس نوع معاشرت و يا بازي با كودك بايد به گونه اي باشد كه گاهي او خود را غالب و پيروز احساس نمايد. با فرزند بايد بمانند شخصي رفتار كرد كه به زودي مقام خود را در جامعه احراز مي نمايد و بر اين اساس با توجه به احترام با او بايد رفتار كرد.
اگر تلاش همه ي ما بر اين قرار بگيرد كه از طريق روح حاكم بر كليه ي برنامه هاي رسمي و غير رسمي تربيت، تزكيه و تاديب صورت گيرد و مفاهيم نظري به صورت «رفتار ديني» در آيد، مي توانيم ادعا كنيم كه«تربيت ديني» تا حد زيادي تحقق پيدا كرده است. تربيت ديني زماني محقق مي شود كه نوجوان و جوان ما به مرحله تاديب به مفهوم حسن خلق و تخلف به اخلاق حسنه رسيده باشد. يعني آنچه قرآن به عنوان «اسوه حسنه» وجود مبارك حضرت محمد«ص» معرفي مي نمايد. بايد الگوي متربي ما قرار بگيرد. يعني همان حضور بخشيدن به قرآن و سيره معصومين(ع) در متن زندگي دانش آموزان.
ترديدي نيست كه تقويت پايه هاي اعتقادي و دست يابي به معتقدات محكم ديني كه بر معرفت و آگاهي استوار باشد نشاط و شادابي زيادي به انسان عطا مي كند. بنابراين كودكان، نوجوانان، كه داراي افكار روشن و تازه اي مي باشند ايجاد زمينه هاي مناسب براي رشد و تعالي بايد همراه با شعور، شادابي و فلاح فردي و اجتماعي باشد.
تشويق و ترغيب متناسب با گروه هاي سني دانش آموزان در مدرسه و خانه و ترتيب دادن برنامه هاي متنوع و قابل پذيرش، آرامش و اطمينان، همراه با دوستي و صميميت در مسير تربيت ديني، نقشي بسيار مهم و تعيين كننده دارد.
تقويت پيوند والدين با معنويت
بر مبناي اصل همانند سازي فرزندان با والدين و توجه به اين واقعيت كه همانند سازي همچون يك نياز اساسي روحي و رواني فرزندان را از درون برمي انگيزد تا درصد ايجاد و طراحي شخصيتي برآيند كه به نوعي انطباق با نسل بالغ ولي مورد قبولشان باشد والديني كه بتوانند الگويي مناسب از معنويت را چه در بعد گفتار و چه در بعد رفتار در خانواده ارائه دهند، فرزندانشان در صورت اعتماد به والدين تلاش خواهند كرد تا از طريق همانند سازي با آنان، زمينه هاي معنوي شان را نيز با والدين تطابق بخشند.
در اين زمينه بايد به اين واقعيت نيز اشاره كرد كه لازمه ي همانند سازي با والدين ايجاد اعتماد است. چنان چه والدين قادر باشند اعتماد مورد نياز را بر روابط خود و فرزندانشان حاكم كنند با مشكل چنداني در اين زمينه مواجه نخواهند شد.
والدين مي توانند بوسيله ي رفتار خويش عملا به فرزندان خود بياموزند زيرا بيش از گفتار ما از رفتارمان مي آموزند.
والديني كه هوشمندانه با تامين به موقع خواست هاي فرزندان، تعهدات خود را به خوبي انجام مي دهند در چشم و دل فرزندان خود اعتبار بالايي كسب مي كنند كه يكي از نشانه هاي آن جلب اعتماد فرزندان به خويش است.
برخي از والدين از تمايل جدي براي درك و شناخت فرزندانشان برخورد دارند و اين تمايل را از طريق توسعه ي زيباي ارتباطي خود با آنان بروز مي دهند. بديهي است كه هر اندازه ارتباط كلامي و مناسبات روحي ميان دو نسل(والد- فرزند) گسترش و تعميق يابد گامي در جهت رشد و درك متقابل آنان محسوب مي شود.(شرفي، محمد رضا، 1385)
نياز به تعالي و كمال در وجود كودكان، نوجوانان و جوانان آنان را بر مي انگيزد تا به هر طريقي ممكن خود را به قلبهاي اعتلا و بالندگي برسانند بر اين اساس، چنان چه ادبيات ملي و جهاني كه مشتمل بر زندگي نامه ي الگوها و اسوه هاي اخلاق و معنويت است به شكلي جذاب و آموزنده به فرزندان ارائه شود، آنان قادرند بخشي از هويت خويش را در الگوها و اسطوره هاي مورد نظرشان بيايند.
سهم خانواده ها و اولياي مدارس در معرفي و ارائه الگوها و اسطوره هاي راستين و برجسته به نوجوانان و جوانان، غير قابل مقايسه با نهادها و مراكز تربيتي ديگر است و غالبا آثار آن ماندني و پا برجا خواهد بود.
والديني كه با اتكاء به معنويات قادرند در مواجهه با سختي ها، خويشتنداري كنند و مقاوم باشند، به طور عيني و مستقيم بر فرزندان خود و تقويت معنويت آنان تاثير ميگذارند. انسان هاي آكنده از معنويت از آرامشي برخوردارند كه محصول ياد خداست. اين ويژگي بعضا در چهره هايشان نيز قابل مشاهده است و اين امر از ديد فرزندانشان پنهان نخواهد ماند. والدين با تنظيم برنامه اي مناسب براي همراهي فرزندان خود در بازديد و مشاهده ي بناهاي با عظمت و پر شكوه ديني زمينه ي انس و آشنايي با معنويات را براي فرزندانشان فراهم مي كنند.
اصالت نهاد خانواده
همه ي اديان الهي، مكاتب انساني و مباني ارزشي علوم انساني در اشكال مختلف، با اتفاق نظر، لزوم محبت، احساس وحدت عالي و برادري انسان ها در دريافت لذايذ و آلام و ديگر عواطف فراسوي مشخصات فردي و جمعي را به عنوان عالي ترين فرهنگ پيشرو مورد اعتراف و تاييد قرار داده اند. به طوري كه مي توان گفت: هيچ شعار سازندهاي به شيوع، گستردگي و جاذبيت اين جمله كه: اي انسان ها، به يكديگر مهر و محبت بورزيد، ديده نشده است.
امروزه اين حقيقت به ثبوت رسيده است كه گسيختگي از خانواده، مخصوصا از وابستگان اوليه از عوامل نيرومند اضطرابات و افسردگي ها و به طور كلي، زندگي ابهام انگيز است. با نا ديده گرفتن رنج هاي رواني كه ناشي از احساس بي پناهي و گسيختن از حلقه هاي متصل عوامل اصلي زندگي است، اين رنج هاي رواني گاهي به قدري شدت مي گيرند كه به ياس و نا اميدي و زندگي منجر شده.
افرادي كه بدون تشكل خانوادگي زندگي مي كنند، تنها به درد سربازخانه ها و جبهههاي جنگ مي خورند. اين يك نظريه ي انسان شناسانه ي كاملا صحيح و محصول مطالعات و تجارب گسترده و عميق است كه نشان مي دهد افرادي كه از زندگي در كانون احساسات و عواطف خانوادگي محروم بوده اند، به جهت بريده شدن از حلقه هاي متصل زنجيره هستي خود با هيچ انساني با روابط عاطفي و نشاط اتصال وجودي مواجه نميگردند و با توجه به اين مثل معروف كه: «هيچ دايه اي مهربان تر از مادر نيست» اين افراد به جهت عدم تاثر و برخوردارياز مهر و محبت و عواطف حقيقينمي توانند طعم پديده هاي مزبور را بخشند در نتيجه مانند دانه ها و پيچ و مهره هاي نا آگاه ماشين، جنبه ي ابزاري و وسيله اي پيدا مي كنند و به صورت بهترين آلات در دست اقوياي خودكامهوسلطهگرانازانسانبي خبر، در مي آيند.(شرفي، محمد رضا 1372)
تاثيراتي كه كودك از ناسازگاري والدين و درنتيجه محيط نا آرام خانواده پيدا ميكند، بسيار دردناك و تاسف آور است اين تاثيرات با اضطراب آغاز مي شود، اما به افسردگي پايان نمي يابد، بلكه عواقبي وخيم به دنبال دارد. افت تحصيلي، پيدا كردن خوي ناسازگاري و خصومت طلبي، بي بند و باري و حالت ياس و بي مسئوليتي از جمله آثار آشكار و نزديك اختلاف والدين، در فرزندان به شمار مي آيد. از آثار دورو آتي اختلاف والدين نيز مي توان به بدبيني، عقده يي شدن و غير مفيد و حتي مضر بودن فرزندان اشاره كرد.
آنان كه زندگي زناشويي را ارج نمي نهند و قدر محبتي را كه خداوند مهربان به همسران عطا كرده است، نمي دانند، لاجرم زيبايي و لذت مقدر زندگي را با آتش غفلت با جهل و خود خواهي به زشتي، سياهي و تلخي مي كشانند و نه تنها خود آرامش و سعادت را از دست مي دهند، بلكه فرزندان خود را قرباني هوس ها و توهمات نابخردانه مي كنند. آيا آنها نمي دانند كه به قول آن دانشمند روسي- آنتوان ماكارنكو- «بهترين كودكان را بايد در خانواده هاي خوشبخت جست و جو كرد؟!»
نقش و جايگاه فرزندان در خانواده
«فرزند شهره ي زندگي است.» معناي اين عبارت اين است كه زندگي دنيايي ما، توسط فرزندان استمرار پيدا مي كند. ما اگر به استمرار وجود خود در دنيا و آخرت بينديشيم، عمل صالح و قلب سليم، استمرار وجودي ما در آخرت و فرزند صالح استمرار وجودي ما در دنيا است. ما به وسيله فرزندان صالح بر روي زمين باقي مي مانيم و استمرار پيدا مي كنيم. و اين نكته زماني تحقق پيدا مي كند كه ما به تربيت فرزندان خود بينديشيم و به اين نكته فكر كنيم كه چه كنيم تا نسل بعدي ما، سالم، شكوفا و متكامل تر از ما باشند؟
يكي از روان شناسان مي گويد انسان سالم در فاصله ي سني 35 تا 60 سالگي در انديشهنسل آينده است. او به اين موضوع مي انديشد كه چه كند تا نسل آينده سالمتر، پرتحركتر و موفق تر باشند. چنين نگاهي به فرزند مي تواند معني ثمره زندگي را مشخص تر و بارزتر كند ثمره ي زندگي عبارتست از استمرار نسل و مهم تر از آن استمرار انسانيت انسان.
فرزند احياگر مكنونات عاطفي والدين و تكيه گاه بسيار مناسب و عاطفي و اجتماعي انسان مي باشد. همچنين فرزندان مي توانند استمرار بخش جايگاه اجتماعي انسان باشند.(ملكي، حسن 1382)
اگر بخواهيم فرهنگ را منتقل كنيم بايد آن را از طريق تربيت به فرزندان انتقال دهيم و آنان نيز از همين طريق آن را به نسل هاي بعدي منتقل كنند. فرهنگ تنها به دليل ارزش في نفسه خود نيست كه بايد به نسل هاي بعدي انتقال يابد، بلكه بستر زندگي انساني ماست. چون آب كه بستر زندگي ماهي است، بستر زندگي ما نيز فرهنگ است. هر قدر فرهنگ زلاتر، پاك تر و صافتر باشد، زندگي ما نيز سلامت و صحت بيشتري خواهد داشت. بنابراين اين آب زندگاني را بايد پيوسته پاس بداريم. آن را از آلودگي ها دور نگهداريم و اجازه ندهيم هر كس و ناكس به آن هجوم بياورد و تراوش هاي فكر ناقص و بيمار خويش را به درون اين آب زلال بريزد. اين آب زلال ميراث اصلي ما به فرزندان ماست. ميراثي كه بايد دست به دست به نسل هاي آينده برسد. اين است معناي كلام بزرگ مولا امير المومنين(ع) كه فرمود: «لا ميراث كالادب» يعني هيچ ميراثي چون ادب و تربيت نيست.
خداوند متعال در قرآن مجيد مي فرمايد:
فيما رحمته منِ الله لِنت لَهُم وَ لو كنت فظّاً غليظ القلب لا نفضوا من حولك.[2]
اي رسول با مهر و محبت و نرمي و ملايمت مردم را جذب خود ساختي و اگر تند و تيز بودي از اطراف تو پراكنده مي شدند. از اين جا به خوبي در مي يابيم كه دعوت و راهنمايي به كمالات، اولين و اساسي ترين شرطش، برخورداري از خلق و خوي ملايم و سازش و سازگاري و تحمل و بردباري است. لذا پدران و مادران و مربيان بايد تلاش كنند از اين ويژگيها برخوردار شوند تا متربيان جذب آنان شوند.
در خانواده وجود الگوها و مدل ها موجب مي گردد كه اعضاي خانواده افرادي متدين، مسئول، ديندار و خليق تربيت شوند و اولين افرادي كه بر اعضاي خانواده اثر ميگذارد، پدر و مادر هستند(عقيلي، عباس، كودكان اميدهاي آينده)
در تربيت قبل از بلوغ ابتدا والدين تا حدود 3/2 موثرند و تدريجا اين نسبت كم ميشود زيرا فرزند ابتدا به صورت فطري زندگي مي كند و دلش صاف و باز است و وقتي كه مي بيند پدر و مادر مطابق معرفت فطري با او مواجهه دارند فرزند به سادگي آنها را قبول مي كند و مي پذيرد.
اما وقتي فرزند به مرحله بلوغ رسيد ديگر اثري از عامليت مستقيم اولياي تربيتي بر فرزند باقي نمي ماند و در همين لحظه است كه او به تنهائي مسئوليت را بايد خود بپذيرد. در دوره ي بعد از بلوغ تنها تذكرها و ارشادها و علم رساندن از برون به فرزند موثر است. آنهم به شرط اينكه فرزند خود بطلبد و بپذيرد و از درون نيز هدايت الهي و بصيرتهاي خداداد و القائات در سمع و قلب به عنوان فيض از جانب حق و اهل حق و بهره هاي حاصل از دعاها و نتايج اعمال خير مي تواند فرزند را مويد باشد.
و حقيقت اين است كه نقشه تربيتي براي هر فرزند عين نقشه تربيتي براي فرزند ديگر نسيت در حاليكه مقاصد و انتظاراتمان در هر دوي آنها يكي مي باشد ولي نوع اجرا و نوع روش و نوع هدفهاي عملي با هم فرق مي كنند(برنامه هاي تربيت، تابستان 1365)
چگونه كودكاني متدين تربييت كنيم؟
انسان داراي يك فطرت اوليه است كه همان استعدادهاي عالي انساني، از جمله: استعداد خدا گرايي، استعداد تفكر، استعداد حقيقت جويي و امثال اين هاست. هنگامي كه تربيت با فطرت هماهنگ باشد، باعث رشد انسان مي شود ولي وقتي تربيت فطري نباشد به جاي رشد دادن استعدادهاي عالي فطري، غرايز، اميال و شهوات انساني را مورد توجه قرار مي دهد و اين اميال را به طور افراطي ارضاع و اشباع مي كند.
از آن جا كه اسلام دين هدايت و تربيت است براي ايجاد زمينه ي رشد و كمال در انسان و جامعه طرح و برنامه دارد. تمام دستورها و احكامي كه در اين«شريعت كامل» تعيين شده براي آن است كه عوامل بازدارنده و اخلال گر را از جلوي روي انسان«در حال شدن» بردارد و او را به سر منزل مقصود برساند.(رحمان دوست، منصوره، 1385)
يكي از جنبه هاي زندگي انسان، جنبه ي تربيتي اوست، يعني افراد جامعه به شرايط و موقعيت مناسبي نياز دارند تا توانايي ها و استعدادهاي خود را شكوفا كنند و با كسب صلاحيت ها و مهارت هاي مورد نياز به اعضاي مفيد و كارآمد جامعه تبديل شوند. اگر مربي، كودك را شكوفا سازد و پرورش دهد، عمل«تربيت» را انجام داده است.
تربيت فرايندي تدريجي است كه قبل از تولد آغاز مي شود و پس از تولد با تدبير تربيتي والدين ادامه مي يابد. براي اولين بار والدين در صفحه ي كتاب ذهني درواني كودك نخستين درس ها را مي نويسند و فرزند خود را با انواع صلاحيت ها آشنا ميسازند. والدين اند كه راه زندگي را ير روي كودك مي گشايند و درس هاي آغازين حيات را به او مي آموزند.
بنا به فرمايش پيامبر اكرم(ص) ،كل مولود يولد علي الفطره، يعني هر كودكي با فطرت توحيدي و الهي قدم به جهان مي گذارد و اين محيط تربيتي(خانواده) است كه به او شكل مي دهد.(رشيد پور، 1382)
از آن جا كه بسياري از دشواريهاي و بدبختي هاي جامعه معلول نداشتن و آگاه نبودن هاست. لذا بزرگترين رسالت والدين، پرورش عقل و خرد فرزندان است كه ناشي از تربيت صحيح و آموزش درست فرزندان مي باشد. در ارزشمند بودن عقل و خرد همين بس كه خداوند مي فرمايد: ما خلقت حلقاً افضل منك.[3]
مشاركت والدين در فرايند تعليم و تربيت فرزندان
كودك با مشاهده مداخله والدين خود در فعاليتهاي محيط تحصيل، از همان سال هاي نخست زندگي خويش ياد مي گيرد به حقوق ديگران احترام بگذارد، حقوق جمعي را محترم بشمار و فعاليتهاي گروهي و مشاركت در آن ها را با اهميت تلقي كند.
«از آن جا كه مدرسه بعد از خانه مهمترين نهادي است كه در رفتار و كردار و دگرگوني عواطف فزندان نقش اصلي را برعهده دارد، مي توان با برنامه ريزي صحيح و با مشاركت معلمان و والدين، حس همكاري، همدردي آداب و نزاكت اجتماعي، سازگاري، مراعات نظم، تفكر منطقي، شناخت حقوقي خود و ديگران، احترام به حقوق ديگران و حمل و رفع مسائل و مشكلات در محيط هاي آموزشي را به دانش آموزان «آموخت» (خدا ياري، 1372، ص 72).
به دنبال روي دادن تحولاتي در زمينه هاي فكري و تكنولوژيكي در جهان، نظام تعليم و تربيت و خواه ناخواه نقش خانواده نيز دچار تحول گرديده است. امروزه ديگر نقش خانه را نمي توان مجزاي از نقش مدرسه دانست. بلكه اين دو نهاد بايد يكديگر را تكميل و تقويت كنند.
كمك هاي آموزشي والدين به فرزندان
به عنوان يك والد آگاه مي توانيد زنجيره ي بي پايان آموزش را از "خواندن" آغاز كنيد. سعي كنيد حداقل روزي نيم ساعت براي كودك كتاب بخوانيد. شما با خواندن داستانها، اشعار و مطالب گوناگون مي توانيد مهارت خواندن را در كودكان پرورش دهيد، آنها را به خواندن براي خودشان علاقمند سازيد و آنان را تشويق به تمرين خواندن كنيد تا ضمن لذت بردن از خواندن، اطلاعاتشان نيز بيشتر شود. زماني كه بچهها تبديل به يك «كتابخوان» توانا شوند، دنياي زندگي شان وسيع تر و غني تر خواهد شد.
از طرف ديگر، داشتن برنامه اي منظم براي خوراك روزانه ي كودك نيز از اهميت زيادي برخوردار است.
والدين يا افراد موثر خانواده به كودكان كمك كنند تا محلي را براي نوشتن، درس حاضر كردن، مطالعه تكميلي و ... اختصاصي دهند بعد از مدتي متوجه خواهند شد كه برنامه ريزي تا چه حد مي تواند در سرو سامان دادن به اوضاع و احوال تحصيلي به آنها كمك ميكند.
كودك براي اينكه در منزل احساس راحتي و آسايش كنند، به يك رشته قوانين و محدوديت ها نياز دارند كه اين مقررات و محدوديت ها بايد ساده، شفاف و در جهت پيشرفت فعاليتهاي آموزشي بچهها باشد.
بهتر است با توجه به استعدادها و صلاحيت هاي كودكان و نوجوانان، آنها را به تحرك و پويايي تشويق كنيد و با بررسي شرايط و جوانب مختلف جسارت و شهامت گام برداشتن به سوي آينده را در آنان بيدار كنيد. (سلحشور، ماندانا 1380)
نتيجه گيري
از ديدگاه مكتب اسلام توجه به رشد ديني و اخلاقي فرزندان از جمله وظايف والدين به شمار آمده و هم اكنون خانواده هاي ايراني بيش از هر زمان ديگر نسبت به تعليم و تربيت فرزندان حساسيت نشان مي دهند.
كمك به رشد اخلاقي، عقلاني و اجتماعي، همكاري در امور بهداشت، تغذيه و سلامت جسم و روان و تشريك مساعي در بهبود اقتصاد خانواده بر عهده والدين است.
همچنين فراهم كردن محيط مساعد براي آموزش و پرورش فرزندان از ديگر وظايف والدين محسوب مي شود.
نخستين و اصيل ترين منبع و منشاء محبت، همنوع گرايي، وحدت، برادري و برابري در خانواده است.
سخن آخر: خانه بهشت است، جائي كه در هر سن و زماني از فرد با آغوش باز استقبال مي كند.
والسلام
منابع
استادان طرح آموزش خانواده- خانواده و فرزندان – انتشارات انجمني اوليا و مربيان- 1378
- خداياري فرد، محمد: مسايل نوجوانان و جوانان، انتشارات انجمن اوليا و مربيان، تهران 1372
حاشيه نشين به مفهوم كلي به كسي گفته مي شود كه در اكثر سكونت دارد ولي به علل گوناگون نتوانسته است جذب نظام ا قتصادي شهر شود و از خدماتي شهري استفاده كند . حاشيه نشيني در پي وجود يك اقتصاد ناسالمو بسيار و در كنار ساير عوامل بر مشكلات شهري افزوده است .
حاشيه نشيني از آنجا كه بر حاصل زندگي جمعي انسان هاست ، پديده اي اجتماعيمي باشد . اين مسأله تنها مختص كشورهاي جهان سوم نيست ، بلكه در كشورهاي پيشرفته نيز مي توان نمونه هايي از حاشيه نشين را البته با اختلافاتي از نظر كمي و كيفي مشاهده كرد . ليكن آمارنشان مي دهد كه اين مسأله به صورت حاد تري دامنگير كشورهاي در حال توسعه ا ست . بنابرگزارش سازمان ملل متحد در سال 1981 ، از هر 5 شهر نشين كشورهاي در حال توسعه ، دو تن زاغه نشين بوده اند كه اين مقدار 40% جامعه آنان را شامل مي شده است . در سال 1990 اين رقم به 50% رسيده است و در آن زمان پيش بيني شده كه تا سال 2000 به 62% خواهد رسيد .
البته بايد گفت در شهرهاي ايران حاشيه نيسن به آن شكل كه در بسياري از شهرهاي كشورهاي در حال توسعه مثل مكزيكوسيتي يا قاهره قابل مشاهدهاست وجود ندارد . اما به هرحال اين مسأله در ايران نيز خود را به عنوان معصل حادي كه قابل طرح و به درستي است ، نشان داده است !
در اين تحقيق سعي بر آن بوده است كه به اين سؤالات پاسخ داده شود :
الف – علل ايجاد پديده اي به نام حاشيه نشيني( امكان غير رسمي ) چيست ؟
ب – را محل هاي موجود براي مقابله با اسكان غير رسمي كدامند ؟
اقتصاد شهري :
مربو ط به متن اقتصاد شهري : با توجه به اينكه حشاشيه نشيني از مسائل و مشكلات اتباع شهري است و بعلاوه مانند ساير مشكلات شهري جنبة اقتصادي هم دارد ، از مسائل مورد بررسي در اقتصاد شهري مي باشد .
ياد داشت ها :
2- عابدين در كوش ، سعيد ، در آمدي به اقتصاد شهري ، صص 2 و 3 .
3- مشهدي زاده دهاقاني ، ناصر ، تحليلي از ويژگيهاي مثل در ايران . صص120و121 .
فهرت منابع و مآخذ :
12 عابدين در كوش ، سعيد ، در آمدي به اقتصادي شهري ، مركز نشر دانشگاهي ،چاپ چهارم .1380.
نيم نگاهي به معنا و مفهوم اسكان غير رسمي ( حاشيه نشيني )
امكان غير رسمي از جمله پديده هاي ناشي از شهر نشيني شتابان معاصر از جلوه هاي بارز فقر شهري است كه در شكلي برنامه ريزي نشده و خود روي يدر درون يا اطراف شهر ها ظاهر شده است . سكونتگاه هاي غير رسمي با تجمعي از اقشار كم در آمد و غالباً با مشاغل غير رسمي و نازل و شيوه اي از شهر نشنيني ناپايدارهمراه هستند و زمينه مناسبي براي بروز آسيب هاي اجتماعي به شمار مي روند .
اسكان غير رسمي در ت مدن تخصصي علوم مربوط به اجتماع در شهر ، با عنوانهاي ديگري چون حاشيه نشيني ، اسكان خود روي ، اسكان نابهجار يا نابسامان ، امكان عدواني ، آلونكو زاغه و اصطلاحاتي از اين قبيل نيز خوانده شده است . از اين جهتدر اين تحقيق اين مسأله را با نامهاي مختلف به كار مي بريم . 2
از ديدگاه شهر سازي حاشيه نشيني نوعي اسكان غير رسمي و شيوه اي از سكونت موقت تلقي مي شود كه درخارج از محدوده هاي شهري در زمين هايي كه براي توسته شهري پيش بيني نشده اند ، شكل مي گيرد و بسا ساخت و ساز غير قانوني و تغيير كاربري زمين هاي كشاورزي همراه است .
البته بايد گفت گرچه بسيارييا به عبارتي بيشتر حاشيه نشينان در حاشيهشهرها زندگي مي كنند ، اما بسيارند افرادي كه در داخل محدوده شهري زندگي مي كنند ، ولي جزو حايشه نشينان به حساب مي آيند . برعكس ، كساني هم هستند كه در حاشيه شهرها زندگي مي كنند ، ليكن حاشيه نشين نيستند.3
حاشيه نشينان گروههاي اجتماعي هستند كه در شهرها پديد مي آيند . حاشيه نشينان شهري معمولاً بر سر دوراهي مرحله گذار اجتماعي هستند . به اين صورت كه اولاً ، كساني كه به طور موقت وارد شهر مي شوند به مسكن موقت احتياج دارند . اين افراد شهري كه از نظر اقتصادي و اجتماعي از شهرها رانده شده اند به علت كمي دستمزد و ديگر اجتماعي جاشيه نشين مي شوند .
ضمناً قابل تاكيد است كه به دلايل وجود حرمت در خيلي از موارد تصرفات عداوني نبوده و حاشيه نشينان با ميزاني از توان ماني به پيرامون شهر آمده و براي زمين وساختمان مسكن خود پرداختهاي قابل توجهي( نسبت به روستاي مبدأ) مي نمايند ولزوماً از نظر اقتصادي و اجتماعي حاشيه نشيني شهر اصلي نبوده و بعضاً از داخل شهر به اين مكانها رانده شده اند ، هر چند عمده آنها روستا زاده هستند .4
بازار رسمي ( مديريت شهري ، طرحهاي توسعه شهري ، اراضي شهري ) براي پذيرش اقشار كم در آمد شهري و روستايي و تأمين مسكن ايشان سازماندهي نشده است ؛ ولي بازار يغير رسمي ( زمين غير رسمي ، مصالح غير رسمي ، نيروي كار غير رسمي ) جنگلي به طور متناوب و بسيار ماهرانه براي پذيرش اين اقشار سازماندهي شده اند . به عبارتي بازار غير رسمي با حداكثر سود برنده و مديريت شهري با حداكثر هزينه بازندة اين جريان هستند .
در فاصله سالهاي 80-1370 تحولات مختلفي در سكونتگاههاي غير رسمي يا اجتماعات آلونكي رخ داده است .از جمله اين تحولات ، افزايش خانوارهايي است كه از سكونتگاه هاي رسمي درون شهرهاي بزرگ – به خصوص تهران – به سكونتگاه هاي غير سرسمي يا اجتماعات آلونكي نقل مكان مي كنند . مهمترين دليل اين امر مشكلات اقتصادي خانوارهاي شهري از يك سو و تعامل برخي ديگر از شهر نشنيان براي به كف آوردن مبالغي به منظور سرمايه گذاري و كسب درآمد براي هزينه كردن ماهيانه است ؛ و يا گروهي نيز براي حذف هزينه مسكن رسمي ( اجاره بها ) ترجيح مي دهند مسكن در اجتماعات آلونكي خريداري كنند .
از ديگر موارد فقير تر شدن اكثريت ساكنان اجتماعات رسمي در ده سال اخير مي باشد . خانوارها درده سال گذشته اقلامي را از زندگي خود خارج كرده اندتا بهفروش برسانند ، به همين دليل برخي اقلام كنار گذاشته شده ،دو ماده به زندگي بازگشته اند . چراغهاي خوراكپزي و ايجاد گرما به نام و آلود از آن جمله اند . البته تحولات ديگر بسيارند ، كه در اينجا فرصت پرداختن به همه آنها نمي باشد .6
در يك جمعبندي در باب تعريفو مفهوم اينگونه سكونتگاهها كه در درون يا مجاور شهرها ( محدوده استحفاظي يا منطقه كلان شهري ) شكل مي گيرند ، مي توا ن به مشخصه هاي زير اشاره كرد :
الف ساخت و ساز آنها به صورت خودرو يا بدون رعايت قواعد اصول مصوب شهري با پروانة ساختمان انجام گرفته باشد.
ب – در ا كثريت واحد هاي مسكوني آنها اصول فني ساختمان رعايت نشده باشد ، هر چند از مصالح ساختماني متعارف ساخته شده باشند .
ج – هر چند واحدهاي مسكوني از برخي خدمات چون آب يا برق يا مدرسه برخوردار باشند اما كل خدمات زير بنايي و اجتماعي نظام يافته و حد معمولي كمبود يا نبود خدمات و پايين تر نباشد .
د – از لحاظ كاربري زمين كمبود هاي چشم گير ، باز دارنده و ناكار آمد براي فعاليتهاي اقتصادي و اجتماعي ، فضاي سبز ، معابر و غيره وجود داشته باشد .
هـ – اكثريت ساكنان آنها راگروه هاي كم در آمد تشكيل مي دهند .
و- از نظر شكل با باقي شهر سنخيت نداشته و از نظر محتوي نظارت اجتماعي كم و ناهنجاري شهري ديده مي شود.
نارسايي هاي فوق و استفادة غير كار آمد از زمين و آشفتگي كالبدي و نازيبايي، كيفيت پايين محيط زيست و عدم وجود امنيت كافي و تجميع مهاجرين از مبدأ مشترك يا قوميت مشابه ، از ويژگيهاي اين گونه سكونتگاه هاست.7
قابل ذكر است ، اگر چه بعضي ، نابهنجاري و آسيب هاي اجتماعي را نيز يكي از خصوصيات اين جوامع مي دانند ، ليكن بايد گفت « آلونك نشيني را به هيچ وجه نبايد به معني دست يازي به جرائم اجتماعي و درگير بودن با آسيب هاي اجتماعي به حساب آورد.»8 غالباً محيط زندگي و شرايط موجود در اين سكونتگاه ها برانگيزاننده نابهنجاري وآسيب هاي اجتماعي مي باشد : لين خود مردم اين مناطق متهم به داشتن ضعف در رفتارهاي اجتماهي نمي باشند .9
علل حاشيه نشيني ( اسكان غير رسمي )
1-مهاجرت روستاييان به شهرها و پيدا نكردن جايي براي سكونت ، كه در نتيجه مجبور به سكونت در اطراف شهرها مي شوند .
2-مردم كم در آمد شهري در جستجوي و احدهاي مسكوني ارزان قيمت به منطقة حاشيه نشين پناه مي برند .10
البته بايد گفت ته بازگي علت دوم نيز پررنگ شده است ، درحالي كه در گذشته بيشتر حاشينه نسيني را علت اول تشكيل مي داد.11
در تبيين پديده اسكان رسمي بايد به علل گوناگوني اشاره كرد كه ذيلاً ذكر مي نماييم :
نخستين علت در سطح كلان را بايد ساختاري دانست كه سازكار تبعض آميز و فقر زا بر پاية توزيع غير عادلانه منابع قدرت ، ثروت و در آمد در جريان است . تجلي فضايي اين سازو كار در سطح كشور ، عدم تعادلهاي منطقه اي و در سطح شهر منطقه اي و محلي ، رجهان فاضهاي برگزيده ايهمچون شهرهاي بزرگ و محلات ثروتمندان در برابر ديگر نواحي و مراكيز زيست و فعاليت است كه به حركت « منطقي » جمعيت هاي مهاجر به سوي كانونهاي برگزيده مي انجامد . از آنجا كه اين جمعيت ، عمدتاً همچون پناه جويان اقتصادي ، بدون توجه به قابيلت هاي طبيعي و ظرفيت هاي « انسان ساخت» مقصد شان در پي دسترسي به فرصتهاي اشتغال و در آمد سرازير مي شوند، تقاضاي ناگهاني و پر شتابي براي حركت و جابجايي گروههااي كم در آمد امكان خود در نواحي محدودي به وجو مي آورند : اين تقاضا باعث افزايش قيمت ها ، كاهش ذخيره مسكن ، نارسايي خدمات شهري و اشباع شبكه هاي زير بنايي مي شود . در چنين شرايطي ، مهاجرين كم در آمد ، توان استفاده از بازار رسمي زمين و مسكن را نداشته و با اصرار بر لزوم استقرار خود در همان ناحيه ، فضايي ناخوشايند و نامطمئن ، ليكن ارزان تر را در بازار غير رسمي زمين و مسكن تهيه مي كنند . اينجاس كه مي توان از علل متعدد ديگري كه در سطح خرد زمينه ساز اين شكل سكونتگاه هاهستند ، به اختصار تحت عناوين زير نام برد .
1-ضعف برنامه هاي بخشي مشخص و مؤثر براي پاسخگويي به نياز سرپناه كم در آمدها در توزيع جغرافيايي مناسب .
2-عدم پيش بيني فضاي مسكوني كافي و مناسب اقشار كم در آمد در طرحهاي كالبدي شهري و اعمال استاندار هاي خارج از استطاعت ايشان .
3-دسترسي ناچيز به نظامهاي رسمي اعتباري و وام مسكن براي كم در آمد ها ، به ويژه شاغلين در بخش غير رسمي .
4-وجود باند هاي قدرت نامشروع و سود گران زمين باز به موازات اهمال و ناتواني در نظارت و كنترل ساخت و سازه ها ، به ويژه در فضاي بينا بيني شهرها.
5- فقدان نهاد سازي براي تجهيز و تجميع منابع اقشار كم در امد و عدم حمايت هدايت دولت درمورد خانه سازي خوديار.12
راه حل ها و پينشهادات
مديرتي تأمين مسكن يكي از مهمترين جنبه ها در فرايند تأمين مسكن از زماني است كه مسكن به مقوله اي اجتماعي بدل شده و ديگر افراد به طور معمول سازنده مسكن خود ( در شهرها ) نيستند ، مسووليت مديريت مسكن به ويژهبراي گروه هاي كم در آمد كه خود غالباً نمي توانند زمينه هاي آن را فراهم كننده مهمتر از ساختن مسكن براي ايشان شده است . چنين امري لزوماً به معناي توليد مسكن نيست ، بلكه از بيسياري موارد به فراهم آوردن زمينه هاي لازم براي فعاليت در بخش مسكن ( مثل تأمين اجزاي توليد ) و برنامه ريزي در جهت دسترس خانوارها به مسكن مناسبشان ، وضع قوانين و مقررات مربوط و . . .محدود مي شود.
در همه كشورهاي صنعت و توسعه يافته نقش دولت از نظر كنترل بازارواضح ساز و كارهايي جهت تسهيل توليد در بخش خصوصي و دسترسي به مسكن به ويژه در شرايط كمبود مسكن ، تعيين كننده بود . نكته در خورد توجه اين است كه در اكثر كشورها ، ساخت مسكن به طور غالب به عهده بخش خصوصي بود تنها در روند تأمين آن ، نهادهاي مختلف دولتي يا غير انتفاعي دخال مي كردند . با وجود اين نقش دولت به ويژه از نظر تأمين اجزاي توليد و نيز فراهم آوردن امكان دسترسي خانوارهاي كم در آمد به مسكن مناسبشان و سهم اركان غير انتفاعي و بعضاً دولت ، از نظر تأمين مسكن گروههاي كم در آمد و آسيب پذير حايز اهميت است.13
روش هاي مقابله با اين سكونتگاه ها در كشورهاي مختلف گوناگون است كه بعضي از آنها اشاره مي گردد :
1-تغيير موقعيت ساكنان زاغه ها و مناطق فقير نشين مركز شهر : در اين روش به از بين بردن زاغه ها و مناطق فقه نشين مركز شهر و انتقال آنها به مناطق خارج از شهر و دور از مركز شهر تأكيد مي گردد .
2-پاك كردن منطقه از زاغه ها و باز سازي و توسعه مجدد آن : در اين روش ساكنان اين محله ها به طور موقت به نقاط ديگر انتقال داده مي شوند ؛ سپس منطقه از سكونتگاههاي زاغه اي پاك مي گردد و پس از ساختن سكونتگاه هاي جديد ، ساكنان مجدداً در اين مناطق امكان داده مي شوند .
3-توانمند سازي اين محله ها : اين روش موفق ترين روش مي باشد.14امروزه بيشتر مسوولان محلي متوجه شده اند كه اجتماعات آلونكي محصول رخدادهاي كلان تري است و لذا اينها صرفاً معلولي بيش به حساب نمي آيند . لذا تب و تاب تخريب اجتماعات آلونكي تا حدود زيادي فروكش كرده است .15قبل از هر چيز لازم است ما اين سكونتگاه ها وكلاً بازار غير رسمي مسكن را به نوعي به رسميت بشناسيم و كم در آمدهاي شهري را شهروند تلقي كنيم ؛ و پس از آن بايد سه اقدام را به طوري موازي انجام دهيم : توانمند سازي ظرفيت سازي ، نهاد سازي ، دولت و نهادهاي مسوول دولتي بايد ساكنان اين سكونتگاه ها ياري دهند تا آنها با تجميع منابع خرد خود بتوانند در امر بهسازي محيط مسكوني شان شركت كنند . اين نوعي از برنامه ريزي از پايين به بالاست ؛ يعين تأمين مالي و اشتغال با مديريت و برنامه ريزي خود مردم كه حاصل آن دلبستگي و دلسوزي بيشتر مردم است . با اين شيوه ( توانمند سازي ) حتي اولويت بهسازي ( مسكن ، فاضلاب ، خدمات زير ساختي . . .) را خود مردم با توجه به توانها و ترجيحاتشان مشخص مي سازند وطي اين روند نوعي برنامه ريزي مشاركتي را تجربه مي كنند .
4-در مقوله ظرفيت سازي نيز صندوق هاي تأمين مالي خود از طريق امكان دام دهي را به عنوان نوعي تأمين اعتبار كسب و كار خرد فراهم مي كنند ، كه اين امر منجر به افزايش توان مالي براي بهسازي مي شود ؛ و از طرف ديگر منابع خود را به گروههاي پاييني منتقل مي كنندو كار با مداخله و نظارت خود آنها صورت مي يرد .
در زمينهعرضه مسكن نيز با اين نگاه بايستي ضوابط را انعطاف پذير تر كرد ؛ مثلاً در دوره گذار مي ت وان اندازة مجاز قطعه را كوچك تر كرد و ارزان سازي قيمت مسكن را با شيوه هايي چون Core Housing ( مسكني با حداقل كالبد و هسته اوليهقابل توسعه ) در دستور كار قرار دارد و000 و اما نهاد سازي به مفهوم شكل دادن به انجمن هاي محلي خود يار ( نهاد هاي مشاركت محلي ) C/.B.O در كنار سازمانهاي غير دولتي (N.G.O.S ) ، به عنوان واسط بين بخش علومي و خصوصي ، گام ديگري در اين زمينه است كه بايد با تفويض اختيار و افزايش توانمندي مديريت محلي توأم شود .
استفاده از GIS ( سيستم اطلاعات جغرافيايي ) در مديريت شهري ، به منظور ساخت و تلفيق بانكهاي اطلاعاتي به صورت هنرمان براي توانمند سازي مقامات توسعه محلي نيز ضروري است و در نهايت اموزش مقامات محلي توسعه شهري و انتقال تجربه ساير كشورهاي و نيز تفويض اختيارات به سطح محلي.16
به هر تقدي راه حل عبارت است از توانمند سازي ؛ و شرط توانمند سازي پذيرش شهروندي وحقوق شهروندي اجتماعي ، سياسي ، اقتصادي ، جنيتي ، قوي جهاني است.17
نتيجه گيري و برآيند
از دهه 50 تا به امروز اين پديده با سرعت و شدت گسترش يافته است . حتي پاسخ هاي نسبي به مسأله ممكن اين كانون ها نيز موجب تعديل آن نشده است . برخي از تحليل ها و سياست هاي اخير نيز عمدتاً بر حل مشكل مسكن آنها متمركز شده اند ، در حالي كه به نظر مي رسد ريشه هاي مسأله به نظام اقتصادي – اجتماعي و نارسايي هاي ان بر مي گردد و راه حل اين مسأله بايستي به اشتغال و در آمد ، بهداشت و درمان ، اموزش و مهارت فني و كل فرايند زندگي تعميم يابد : بنابراين ، بديهي است تاهنگامي كه سياسيتي كلان – منسجم و فراگير – شكل نگيرد تا هماهنگ با رشد و توسعه اقتصادي نگرش هاي خرد مقياس ما را درجهت حل مشكل و جلوگيري از تباهي بيشتر حمايت كند و ساير بخش ها (آموزش و پرورش ، بهداشت ، اشتغالو مانند اينها ) نيز از اين رويكرد ها پشتيباني نكنند ، نمي توان به حل ريشه اي مسأل اميدوار بود . حال اگر به نسل دوم و نسل هاي بعدي اين سكونتگاه ها كه خواستها و مطالبات شهري و شهروندي دارند نيز توجه كنيم ، موضوع جدي ترهم خواهد شد.18
يادداشت ها
1-مشهدي زاده دهاقاني ، ناصر ، تحليلي از ويژگيهاي برنامه ريزي شهري در ايران ، صص 119-121.
2- علي آبادي ، جواد . اسكن غير رسمي و شهرداريها ، شهرداريها ، سال چهارم ، شماره 45 ، بهمن 1381، ص 5.
3-برآبادي ، محمود ، حاشيه نشيني پديده اي به قدمت شهر نشيني ، شهرداريها ، سال چهارم ، شماره 45 ، بهمن 1381 ، ص 48 .
4-عسگري طباطبائي ، اسدا. . . . بررسي اجمالياز پديدهبافتهاي پيراموني و يا حاشيه نشنيي در ايران ، هفت – شهر ، سال سوم ، شماره هشتم ، تابستان 81، صص 102-103.
5-خضرايي ، فرزين ، توانمند سازي در اسكان غير رسمي ، هفت شهر ، سال سوم ، شماره هشتم ، تابستان 81، ص 59.
6-آقاي دكتر شيخي ، اجتماعات آلونكي پديده اي فراتر از حاشيه و حاشيه نشيني ، شهرداري ها سال سوم ، شمارة 26 دي 1380 ، صص 34 و 35 .
7-سازمان بهران و بهسازي شهري ، جمعبندي كميتة تخصصي استان غير رسمي ، هفت شهر ، سال سوم ، شمارة هشتم ، تابستان 81، صص 112و113.
8-اقاي دكتر پيران ، آلونك نشني در تهران ، نشريه سياسي ، اقتصادي ، شماره هفتم ، ص 33.
9-صفوي ، علي ، توانمند سازي و ساماندهي امكان غير رسمي :تجربة زاهدان ، شهرداريها ، شماره 46 ، سال چهارم ، اسفند 1381 ، ص 64.
10-شكوئي ، حسين ، حاشيه نشينان شهري ، خانه هاي ارزان قيمت و سياست مسكن ، انتشارات مؤسسه تحقيقات اجتماعي و علوم انساني ، تبريز ، 2535،ص 9.
11-صرافي ، مظفر ، اسكان غير رسمي و شهرداريها ، سال چهارم ، شماره 45 ، بهمن 1381 ، ص 7 .
12-صرافي ، مظفر ، به سوي نظريه اي براي ساماندهي اسكان غير رسمي – از حاشيه نشيني تامتن شهر نشيني ، هفت شهر ، سال سوم ، شعار هشتم ، تابستان 81 ، صص 6 و 7.
13-اهري ، زهرا و ا ميني جديد ، شهلا ، تجارب كشورهاي مختلف در تأمين مسكن ، صص 762-766.
14-قاسمي خوزاني ، محمد هاديزاده ، بزار ، مريم . اسكان غير رسمي و بهسازي محله هاي فقير نشين شهري ، شهرداريها ، سال چهارم ، شماره 45 ، بهمن 1381 . صص 23 و 24 .
15-آقاي دكتر شيخ ، اجماعات آلونكي ، پديده اي فراتر از حاشيه و حاشينه نشيني ، شهرداريها ، سال سوم ، شماره 32 ، دي 1380 ، ص 36.
16-آقاي دكتر شيخي ، توانمند سازي امكان غير رسمي ، شهرداريها ، سال سوم شماره 13 ، آذر 1380 ، صص 35 و 36.
17-آقاي دكتر شيخي ، اجتماعات آلونكي پديده اي فراتر از حاشيه و حاشيه نشيني ، شهرداريها ، سال 3 ، شماره 32 ، دي 1380 ، ص 38.
آموزش درس رياضيات از دغدغههاي اصلي معلمان اين رشته ميباشد و با توجه به اينكه درس رياضي در بسياري از مطالب حالت انتزاعي دارد پرداختن به اين درس تا حدود زيادي توان ذهني بالقوه دانشآموزان را ميطلبد تا آنها را به متفكراني خلاق و حلكنندهي مسائل تبديل كند. دانشآموز فكور كه قدرت شناخت و استفاده از آموختههاي خود را دارا باشد.
1-مقدمه:
عوامل زيادي ساخت و بنيان روشهاي تدريس را پايهريزي كرده و استحكام ميبخشد از جملهي اين عوامل مهم و تأثيرگذار، ديدگاهها و نظريههاي يادگيري ميباشد.
يادگيري عبارت است از فرآيند تغييرات نسبتا پايدار حاصل از تجربه در رفتار بالقوهي يادگيرنده و نظريههاي يادگيري در واقع اصول كليت يافتهاي هستند كه زمينهي يادگيري و شرايط آن را تبئين ميكنند و همچنين يادگيري فرايندي دروني است كه حافظه، انگيزش و تفكر نقش مهمي در آن بازي ميكنند. بر اساس ديدگاههاي جديد موجود در اين نظريه، يادگيري فرايندي است كه طي آن دانش و اطلاعات به وسيلة خود ياد گيرنده:
1) كسب ميشود
2) پردازش ميشود
3) دست كاري ميشود
4) و به ياد سپرده ميشود
2- مفهوم فرايند ياددهي، يادگيري
نشست يادگيري
آسان است معلم رياضي مدرسه راهنمايي باشيم. اما سخت است معلم رياضي بسيار خوب باشيم ]1[
در فرايند ياددهي- يادگيري، مفاهيمي چون تدريس، يادگيري، ارزشيابي، مواد آموزشي، تعامل معلم و دانشآموزان و ... مطرح است.
1- تدريس:
تعامل يا ارتباط متقابل معلم با دانشآموز بر اساس طرح منظم و هدفدار به منظور تغيير در رفتار (يادگيري) را تدريس مينامند. ]2[
2- يادگيري:
تغيير در طرز تفكر و مهارتهاي ذهني و حركتي را يادگيري مينامند. ]3[
3-ارزشيابي:
فرايندي منظم براي تعيين و تشخيص ميزان پيشرفت دانشآموزان در رسيدن به هدفهاي آموزشي ست.
4- مواد آموزشي:
شامل كتاب، فيلمهاي آموزشي، مجلات و ... كه محتواي يادگيري تلقي ميشوند.
در فرايند تثبيت يادگيري
1) نحوه مطالعه و تمرين و تكرار دانشآموز
2) نحوه كمك رساني ولي دانشآموز در خانه
3- هدفها در فرآيند ياددهي – يادگيري – تثبيت يادگيري
كميته بينالمللي آموزشي در قرن بيست و يكم يادگيري را بر چهار ستون استوار ميداند:]4[
1- آموزش براي يادگيري
2- آموزش براي عمل كردن
3- آموزش براي زيستن
4- آموزش براي همزيستي
4- اهداف عمومي رياضيات در مقطع راهنمايي ] 5[
1- پرورش نظم فكري و درست انديشيدن از طريق آموزش به كار بردن صحيح دانستهها
2- ايجاد توانايي انجام محاسبات عددي در زندگي روزانه
3- رشد توانايي حل مساله
4- ايجاد و توانايي محاسبات ذهني و تخمين زدن كميتها در حد نيازهاي زندگي روزمره (للهي: 1368)
نخستين هدف از يادگيري هر موضوعي آن است كه در عمل به كار آيد. براي اينكه آموختهها در عمل به كار آيند دو راه موجود است. يكي اينكه آموختهها عينا در مواردي مشابه به كار روند كه به اين عمل انتقال يادگيري ميگويند. مانند آموختن چهار عمل اصلي كه دانشآموزان را در موقعيتهاي مشابه ديگري چون خريد كردن يا حل مسئله به كار ميبرد. راه ديگر آموختن، اصول و مباني كلي و نگرشهايي است كه ميتواند مبناي اعمال آينده قرار گيرد.
البته آموختن و درك اصول اساسي يك موضوع تنها در فراگرفتن اصول كلي آن خلاصه نميشود، بلكه دانشآموزان بايد ازتوانايي كشف جديد و حل مسئله برخوردار باشند. اگر كشف نهايي مجهولات توسط دانشآموزان صورت پذيرد اين امر اعتماد به نفس را در وي تقويت ميكند و هم بر علاقه او ميافزايد. به عبارت ديگر كشف روابط و معلوم كردن مجهولات توسط دانشآموز بايد جز روش تدريس محسوب شود. ]6[
5- تحول در روشهاي يادگيري ]7[
يكي از تقسيمبنديهايي كه براي يادگيري رياضيات ذكر شده يادگيري طوطيوار و يادگيري معنادار است. همان طور كه گويا (1381) ذكر ميكند. يادگيري براي فهم و درك قانعكننده است، حال آن كه يادگيري طوطيوار اينگونه نيست. انجام اعمالي از دانشآموز خواسته شده، ولي قناعت دروني براي او ندارد. يادگيري براي فهم و درك راهي براي تفكر است. اما يادگيري، براي فهم و درك شرايطي ايجاد ميكند كه دانشآموزان درستي مطالب را درك كنند. ولي يادگيري طوطيوار شرايطي درست ميكند كه درستي آن را بپذيرد. لذا در صورتي وقوع يادگيري معنادار خواهد بود كه ميتوانيم اميدوار باشيم كه دانشآموز قدرت انتقال مطالب به موقعيتهاي جديد و به كارگيري آنها براي حل مسائل دنياي واقعي را پيدا كرده است. بدين ترتيب از خواندن رياضي لذت برده، اهميت و كارايي آن را بهتر درك ميكنند و براي آن ارزش قايل ميشو.
در روانشناسي يادگيري، يادگيري به شيوهي معمول را كه روش حفظ كردن مطالب است، به سبب اين كه ذهن دانشآموز در كشف روابط موجود، بين قسمتهاي گوناگون موضوع دخالت ندارد و به جاي درك و فهم، تنها گفتههاي معلم يا مطالب را طوطيوار حفظ ميكند را يادگيري غيرفعال ميگويند.
اما در يادگيري فعال و معنادار، دانشآموز تلاش ميكند محتواي پنهان مطالب درسي را با راهنمايي و رهبري معلم درك كند. درباره آنها بينديشد، آنها را با دانش قبلي خود ارتباط دهد و از طريق بحث و گفت و گو، تمرين و تكرار، به درك كامل برسد.
در اين روش، دانشآموز با دقت، اراده، كنجكاوي و استدلال، موضوع را درك و بين آموختههاي قبلي و جديد ارتباط برقرار ميكند تا به برداشت جديد از دانش و آگاهي برسد و در ذهنش ثبت شود.
در نتيجه درك موضوع، تفكر و تامل و كنجكاوي و دقت در مطالعه، يادگيري را عميقتر و پايدارتر ميكند. به كلامي ديگر، ذهن دانشآموز براي يادگيري مطالب جديد، بيشتر به درك و فهم و چالش فكري نياز دارد تا حفظ مطالب به صورت طوطيوار.
حال بعد از آنكه يادگيري انجام شد در محيط زندگي دانشآموز شرايطي فراهم شود كه يادگيري در حافظه دراز مدت او جايگزين شود و استفاده بهينه از آموختههايش نمايد.
6- نقش معلم و يادگيرنده در يادگيري فعال و پايداري يادگيري در حافظه ]8[
يادگيري جرياني دو طرفه و دو سويه دارد و در فرآيند ياددهي- يادگيري، معلم و يادگيرنده هر دو فعال هستند. يعني معلم و يادگيرنده هر دو بسته به موقعيتهاي پيش آمده نقشهاي متفاوتي را ايفا ميكنند.
معلم براي ايجاد يادگيري معنادار و واقعي (همانطور كه آزوبل بيان كرده است) آموختههاي قبلي دانشآموزان را مورد توجه قرار ميدهد و مطالب درس جديد را بر اساس آن پيريزي ميكند و به جاي تدريس، راهنمايي ميكند. زيرا هدف خود را انتقال دانش به حساب نميآورد، بلكه هنراصلي و در عين حال ظريف خود را ايجاد عشق به دانستن، كشف كردن و خلق كردن ميداند و براي پرورش نيروي تفكر، محيطي را فراهم ميسازد تا يادگيرندگان به تفكر و تعمق در مسائل بپردازند. يعني هدف «فهماندن» نيست، بلكه فراهم ساختن شرايطي است كه يادگيرنده «بفهمد». زيرا فرق است بين «فهماندن» و «فهميدن». در ياد دادن و فهماندن، معلم فعال است و يادگيرنده منفعل و در فهميدن و گرفتن يادگيرنده فعال است و معلم زمينهساز و راهنما و تسهيلكننده امر آموزش.لوويگوتسگي (1934-1896)، روانشناس برجسته روسي كه جزو اولين ساخت و سازگرها محسوب ميشود، معتقد بود يك معلم ساخت و سازگرا در كلاس با فعاليتهاي مختلف، فضايي را فراهم ميسازد تا دانشآموزان بتوانند دانش بيشتري توسط خود بسازند. در چنين كلاسي دانشآموزان ياد ميگيرند كه چگونه ياد بگيرند.
ژان پياژه روانشناس ساختگرا ميگويد: «هر گاه مطلبي را به كودك ياد بدهيم، لذت اكتشاف آن را از وي دريغ ميكنيم.»
بعد از جدايي دانشآموز از فضاي آموزشي ميتوان فضاي خانه و نقش ولي را در تثبيت يادگيري مورد نقد و بررسي قرار داد. به عبارتي ترفندها يا تكنيكهايي در حد توانايي دانشآموز از قبيل
1) مطالعه رياضيات به مدت حداقل 30 دقيقهاي در شبانهروز جزو فعاليتهاي روزمره ميباشد.
2) نسب روزنامه ديوار به اتاق جهت تداعي شدن فرمولها و روابط رياضي در روز
3) جمعبندي هفتهاي از آموختههاي طي هفته بر روي كاغذ
4) نوشتن سئوالات امتحاني توسط خود دانشآموز و امتحان گرفتن از خود
5) نگرش مثبت داشتن به درس
6) اهميت دادن و نحوه كاربرد استفاده رياضيات در زندگي روزمره توسط والدين
7) از فرزندان بخواهند براي مطالعه رياضي برنامهريزي كنند
8) تهيه كارت آموزشي (رياضيات) در زمان بيداري و استراحت
9) كمك نمودن والدين در ساخت و تهيه وسايل كمك آموزشي و اشكال هندسي
10) فوايد دانش رياضيات از جمله محاسبه درصد در خريد و فروش و ...
همة موارد فوق منجر به ايجاد انگيزه و علاقه بيشتر در يادگيري رياضيات ميشود.
7- دانشآموزان چگونه رياضي ياد ميگيرند؟ ]9[
ياددهي- يادگيري رياضيات فرايند پيچيدهايست كه در آن معلم و دانشآموز ارتباط مستقيم دارند. ريشه اين پيچيدگي، تفاوتهايي است كه در ويژگيهاي شخصيتي دانشآموزان وجود دارد. دانشآموزان، دانش، مهارت و نگرشها را در زمانهايي با سرعتهاي متفاوت و با روشهاي گوناگون كسب ميكنند. زيرا سطح آمادگي و عكسالعملهاي آنها متفاوت است بايد به هر يك از دانشآموزان فرصتهايي داده شود تا به روش خود رياضيات را ياد بگيرند.
«كاك كرافت» عقيده دارد كه رياضيات بايد موضوعي باشد كه دانشآموز هم از آن استفاده كند و هم از آن لذت ببرد.
او سه ركن اساسي براي تدريس و يادگيري رياضي در نظر گرفته است كه عباتند از:
1- مفاهيم اساسي و پايه و مهارتها
2- ساختارهاي مفهومي
3- نگرشهاي مثبت و راهكارهاي عمومي
از نظر او تدريس رياضيات براي هر گروه سني يا هر سطح توانايي بايد شامل فرصتهايي براي شرح و عرضه بوسيله معلم متبحر، و با ذوق و بحثهايي بين معلم و دانشآموزان و دانشآموزان با هم باشد. همچنين بايد كارهاي عملي و ساخت چيزهاي گوناگون، تمرين و تكرار و حل مساله و تحقيق و تفحص را نيز شامل شود.
ماريا مونته سوري (1870-1952) پزشك ايتاليائي، كودكان را انسانهايي ميپنداشت كه به طور طبيعي مايل به يادگيري هستند. بنابراين بايد به آنها اجازه داد كه مطابق ميل و خواستههاي خود ياد بگيرند و بدون دخالت مستقيم بزرگسالان، خود سكان هدايت يادگيريشان را بدست گيرند. به نظر او كودكان از طريق حواس ميآموزند. از اين رو، فعاليتهاي عملي در زندگي واقعي از طريق به كارگيري حواس، محمل بسيار خوبي براي يادگيري آنهاست. فلسفه تربيتي مونته سوري، فلسفه كودك محور و شناخت نيازهاي كودك اولين نقطه شروع آن است. مونته سوري عقيده داشت كه با كودك نبايد مانند يك شيء، بلكه مانند يك انسان رفتار كرد. نبايد به كودك به مثابه ظرفي نگاه كرد كه بزرگسالان آن را پر ميكنند. و نه چون موجود زندهاي كه بايد هويت خود را از والدين يا معلم دريافت كند، بلكه بايد نگاهها به كودك همچون شخصي زنده، فعال و منحصر به فرد باشد. ]10[.
هنر معلمي از نظر ژان ژاك روسو، ايجاد لذت يادگيري در شاگرد است:
«هنر معلم در اين است كه كاري بكند شاگردش از درس لذت ببرد» (همان)
در حقيقت هيچ كس نميتواند رياضيات را تدريس كند. معلمان تاثيرگذار، آنهايي هستند كه ميتوانند دانشآموزان را ترغيب به يادگيري رياضي كنند تحقيقات آموزشي شواهد متقاعدكنندهاي ارائه ميكند كه دانشآموزان فقط زماني رياضي ياد ميگيرند كه سازنده درك رياضي خود باشند. در گروهها كار كننددر بحثها شركت كنند، نظرشان را عرضه كنند و از طرف ديگر عدهدار يادگيري خودشان باشند. ]11[ (Every body Counts, 1989)
8- جمعبندي و نتيجهگيري:
همانطور كه ميدانيم، يادگيري فرايندي است فعال در نتيجه بايد در يادگيري رياضيات از روشهاي فعال استفاده كنيم. در اين روشها، دانشآموز تلاش ميكند محتواي پنهان مطالب درسي را با راهنمايي و رهبري معلم درك كند، درباره آنها فكر كند و آنها را با دانش قبلي خود ارتباط دهد و با دقت، اراده، كنجكاوي و استدلال به برداشت جديدي از دانش و آگاهي برسد و دانش را دوباره بسازد و به اين طريق يادگيري خود را عميقتر كند.
هر دانشآموز ويژگيهاي شخصيتي خاص خود را دارد و سطح آمادگي و عكسالعملهايش متفاوت است لذا بايد به هر يك از دانشآموزان فرصتهايي بدهيم تا به روش خود رياضيات را ياد بگيرند. همچنين تدريس بايد چند روشي باشد تا همه دانشآموزان بتوانند از تدريس معلم به طور يكسان استفاده كنند و ياد بگيرند كه چكونه ياد بگيرند.
ماريا مونته سوري معتقد بود كه بايد به كودكان اجازه بدهيم كه مطابق ميل و خواستهي خود ياد بگيرند و بدون دخالت بزرگسالان خود سكان هدايت يادگيريشان را بدست بگيرند. و ژان ژاك روسو، ايجاد لذت در يادگيري را براي شاگردان از هنر معلمين ميداند.
در نتيجه كودك زماني رياضيات ياد ميگيرد كه خود سازنده درك رياضي خود باشد و معلم تنها راهنما و تسهيلكننده امر يادگيري و هنر اصلي خود را ايجاد عشق به دانستن، كشف كردن و خلق كردن در دانشآموزانش بداند. و هيچگاه لذت اكتشاف را از دانشآموزانش نگيرد.
يادگيري رياضيات فقط از طريق تجربه كردن، سؤال كردن، كشف كردن و تكرار كردن، توضيح دادن و بحث كردن و بعد از ايجاد يادگيري مهمترين مرحله تمرين و ممارست و به خاطر سپردن حائز اهميت است. لذا دانشآموز، معلم و محيط و ولي دانشآموز عاملهاي مؤثر در آموزش ميباشد تا فرد باسواد خلاق، نوآور بار آمده و براي جامعه فردي مفيد واقع شود.
به قول مقام معظم رهبري:
ما ميخواهيم آن كسي كه از آموزش و پرورش خارج ميشود از لحاظ خصوصيات فكري خلاق، پرسشگر، اهل فكر، اهل نوآوري، مايل به ورود در ميدانهائي بسيار وسيع نادانستنيهاي بشر براي كشف دانستنيها و افكندن نور علم به وادي مجهولات و صاحب فكر باشد.
منابع:
1- گويا. زهرا- دانش رياضي موردنياز براي تدريس در دوره ابتدايي گزيده مقالات هفتمين كنفرانس رياضي- ص 201
2- شعباني. حسن (1371) مهارتهاي آموزشي و پرورشي (روشهاي تدريس)- انتشارات سمت.
سيب زميني (solanum tuberosum)به خانواده solanaceae تعلق داشته و قرابت نزديکي با گوجه فرنگي، بادمجان، فلفل، توتون، و تاج ريزي وحشي دارد. سيب زميني و ذرت بزرگترين ارمغان دنياي جديد به تامين غذاي نوع بشر است. تصور مي شود که مبدا" سيب زميني از کشورپرو باشد" ليکن باره اي از محققين عقيده دارند که سيب زميني به ايالات متحده مشخص نيست. سيب زميني بعنوان يک محصول غذائي تا قبل از هجوم مهاجرين ايرلندي در سال 1778 داراي اهميت کمي در آمريکا بود. بهرحال اين محصول بيشترين ميزان اهميت خود را در آمريکا بلافاصله پس ارسال 1846 بدست آورد. سالي که بيماري بلايت محصول سيب زميني ايرلند را متهدم نمود و سبب قحطي گرديد. تکيه مردم ايرلند بروي سيب بعنوان يک محصول عمده غذائي و نفوذ آنها در بسط و توسعه اين فرهنگ و استفاده از آن در آمريکا بدون شک علت ناميدن اين محصول بنام سيب زميني ايرلندي بجاي سيب زميني پروئي يا آمريکا جنوبي مي باشد. لغت ايرلندي بعنوان يک پسوند براي سيب زميني داراي معني بسيار خاصي در روستاهاي جنوب آمريکا است. جايي که لغت تنهاي سيب
زميني غالبا" بمعناي سيب زميني شيرين تفهيم مي گردد. در شمال آمريکا عکس اين موضوع صادق است.
سه قرن پيش سيب زميني ندرتا" بعنوان يک محصول غذائي در اروپا يا آمرکا شناخته مي شد. بهرحال امروزه کشت آن کره زمين را در هر دو منطقه معتدله در بر مي گيرد و بعنوان مهمترين محصول غذائي در دنيا شاخص است. در ايالات متحده سيب زميني با اختلاف زيادي مهمترين سبزي از نظر ميزان توليد و مصرف مي باشد. سيب زميني بطور تجارتي و براي مصرف خانگي در کل ايلات متحده پرورش يافته واز لحاظ سطح زير کشت و ارزش پيشتاز کليه سبزيها است. اهميت اين محصول غذائي اصلي ممکن است بميزان جزئي در طي سالها کاهش يافته باشد. ليکن بعنوان يک سبزي عمده باقي مانده و در حال تغييرات سريع است. آمريکائيها سيب زميني بيشتري مصرف مي کنند ليکن کمتر از نوع تازه آن، مصرف سرانه بين سالهاي 1960 و 1977 تقريبا " 9% افزايش يافت و اين زماني بود که مردم طبقه متوسط آمريکا بطور سرانه 55 کيلو سيب زميني در سال مصرف مي کردند. بهر حال در طي همين دوره 17 ساله مصرف سيب زميني تازه 36 درصد کاهش يافت.
اين ارقام روند جديدي را در صنعت سيب زميني نشان مي دهد. بعلت افرايش هزينههاي کارگرو سرمايه گذاري. الويت دادن مصرف کنندگان به غذاهاي راحت، توسعه و سيع فروشگاهاي سريعا" عرضه کننده غذا و قيمتهاي فوق العاده زياد اخير سيب زميني سبب شد 60% محصول سيب زميني در سال 1977 که براي مصرف انسان در امريکا بود به بازار تهيه فرآورده اختصاص بايد که شامل سيب زميني يخ زده کنسرو شده و آب گرفته مي شود.
در حاليکه سيب زميني (مخصوصا" براي سرخ کردن) هنوز بر بخش تهيه فرآورده غالب است. ورقههاي آب گرفته شده و دانه اي سهم قابل توجهي از بازار را بخود اختصاص مي دهد. کارخانههاي تهيه سيب زميني آب گرفته شده در سالهاي 1972 و 1977 توسعه زيادي داشتند. در سال 1977، ورقهها و دانههاي سيب زميني تقريبا "19% کل سيب زمينيهاي تهيه فرآورده را شامل ميشد و وزارت کشاورزي آمريکا تخمين زده بود که اين ميزان به 27% در سال 1975 افزايش يابد. مصرف کنندگان ميتوانند فرآوردهها و محصولات جديدتري از سيب زميني انتظار داشته باشند.
سطح زير کشت سيب زميني از حدود 1215000 هکتا ردر دهه 1930 تدريجا" به 710775 هکتار در سال 1949 وسپس به حدود 550274 هکتار در سال 1977 کاهش يافت. در حاليکه در طي اين زمان عملکرد تقريبا" دو برابر گرديد. کل توليد آمرکا از 9305662 تن د رسال 1939 به 10915035 تن در سال 1949 و به 11110821 تن در هر سال 1959 و 14152535 تن در سال 1969، و سپس به حدود 16062292 تن در سال 1977 افزايش يافت. ارزش محصول از 236839000 دلار در سال 1939 به 512393000 در سال 1949 و سپس به 555889000 دلار در سال 1959 افزايش يافت و نوسانات افزايشي حد 11260330000 دلار در سال 1977 را داشته است.
سيب زميني گياهي علفي حامل غده است. اين گياه از بخشهاي زير تشکيل شده است. (الف) شاخ و برگ و ساقه، (ب) غده و استولون، و (ج) ريشه به طور کلي فقط غده مورد مصرف قرا ميگيرد.
ساقههاي هوايي که ممکن است منشعب باشند، در برش عرضي عموما تو خالي و سه گوشه هستند. ساقه داراي بالهاي مستقيم يا موجدار است. بخش تحتاني ساقه گرد و سفت است. برگ بالغ مرکب بوده، شامل دمبرگ با برگچه انتهايي، برگچههاي ثانويه و گاهي برگچه ثالثه ميباشد.
اگر ساقه مستقيما از غده بذري به وجود آيد، ساقه اصلي در نظر گرفته ميشود. انشعابات جانبي تحتاني که از ساقه اصلي حاصل شده است را ساقههاي ثانويه مينامند. اگر يک ساقه ثانويه در فاصله نزديکي به غده بذري از ساقه اصلي به وجود آيد و تشکيل استولون و غده آن مشابه ساقه اصلي باشد، در اين صورت ممکن است اين ساقه ثانويه را به عنوان يک ساقه اصلي در نظر گرفت.
جداي از انشعابات جانبي، يک ساقه سيب زميني ممکن است در طول رشد خود چندين بار توليد انشعابات انتهايي نمايد)
بخش تحتاني ساقه (شامل برگهاي آن ) تا محل نخستين گل، سطح اول ناميده ميشود. فاصله بين نخستين و دومين گروه گلها سطح دوم و فاصله بين دومين و سومين گروه گلها سوم نام گرفته است. تعداد سطوح و طول ساقه در هر سطح به واريته، طول روز، ازت و غيره بستگي دارد. در وايتههاي زودرس سيب زميني تعداد سطوح معدودتر و طول ساقه کوتاهتر است؛ در صورتي که در واريتههاي دير رس سيب زميني تعداد سطوح بيشتر بوده و در هر سطح ساقههاي طويلتر ديده ميشود. معمولا در مشاهدات و آزمايشهاي روي سيب زميني خصوصيات برگ و ساقه به شرح زير ثبت ميشوند:
- سبز شدن: درصد بوتههاي سبز شده،
- تراکم بوته: تعداد بوتهها و تعداد ساقههاي اصلي در هر متر مربع (با استفاده ز فاصله رديف و تعداد بوته يا ساقه در هر 10 متر طول دريف محاسبه ميشود.
- برآورد درصدي از سطح خاک که توسط برگهاي سبز پوشيده شده است.
- شاخص سطح برگ و دوام سطح برگ
- وزن شاخ و برگ (تر يا خشک) در متر مربع
- طول ساقه و برگ کل طول ساقه و برگ يا تعداد و طول در هر يک از سطوح
بوتههاي رشد يافته از بذرهاي حقيقي، يک ريشه راست و باريک توسعه ميدهند که از آن انشعابات جانبي به وجود ميآيد. بوتههاي رشد يافته از غده در گرههاي زيرزميني و استولون، توليد ريشههاي نابجا ميکنند در سيب زميني ريشهها عموما کم عمق هستند (اغلب به عمق 40 تا 50 سانتي متر) اما، اگر لايههاي غير قابل نفوذ يا تغيير يک مرتبه خاک از نوع به نوع ديگر در پروفيل خاک وجود نداشته باشد، عمق ريشه ممکن است تا يک متر برسد.
غده را ميتوان به عنوان بخشي از ساقه در نظر گرفت که براي ذخيره سازي مواد غذايي و توليد مثل سازش يافته است. گاهي در کنار برگهاي ساقه غدههاي هوايي تشکيل ميشود اين امر زماني رخ ميدهد که توليد مواد غذايي توسط شاخ و برگ داشته باشد. ولي انتقال فرآوردههاي آسيميلاسيون به غدهها متوقف شده باشد اين توقف انتقال ممکن است در اثر صدمات مکانيکي يا هجوم قارچ (Rhizoctonia solani) به قسمت تحتاني ساقه ايجاد شود.
غده را ميتوان يک استولون متورم شده در نظر گرفت برگهاي فلسي (ابروان چشمها) و جوانهها (چشمها) در کنار برگهاي فلسي ممکن است بعد از برداشت روي پوست به رنگ سبز ديده شوند هر چشم بيش از يک جوانه دارد. پوست غده داراي تعداد زيادي عدسک است. اين عدسکها را نيز ميتوان به عنوان روزنههاي غده در نظر داشت. در برش عرضي غده، بخشهاي زير قابل مشاهده است: لايه چوب پنبه اي بيروني (پريدرم)، پارانشيم ذخيره کنند دروني، پارانشيم ذخيره کننده بيروني آوندي فاصله بين پوست و حلقه آوندي معمولا در حدود نيم سانتي متر است، ولي پوست و حلقه آوندي در محل چشمها و در محل اتصال استولون کم و بيش در تماس نزديک هستند
پوست، وقتي انتهاي استولون به صورت غده شروع به تورم ميکند (تشکيل غده)، پوست (پريدرم) توسعه مييابد.
پوست يک غده بالغ تقريبا به مواد شيميايي، گازها و مايعات نفوذ پذير بوده، و غده را به خوبي در براب ميکروارگانيسمها و تلفات آب محفظت ميکند. عدسک به صورت يک سيستم ارتباطي بين داخل غده و محيط پيرامون آن عمل ميکنند. اين اندمکها براي تنفس غده ضروري هستند زيرا دي اکسيد کربن، اکسيژن و آب از پوست به سختي صورت ميگيرد.
اگر غدهها در خاک خيلي مرطوب رشد کنند، عدسکها باز شده و بسيار بزرگ ميشوند، بدين ترتيب ميکروارگانيسمهاي مضر ميتوانند به راحتي وارد غده گردند. ميکروارگانيسمها ميتوانند حتي پس از ضد عفوني شدن غده در عدسکها زنده بمانند
تعداد چشم در يک غده به طور قابل ملاحظه اي بسته به عواملي چون واريته، اندازه غده و شرايط رشد متغيير است. در غده "بين تيج" وجود 12 تا 15 چشم کاملا عادي است. اين چشمها مانند جوانههاي کناري روي ساقه، يک مارپيچ مخصوص حول غده وجود ميآوردند. غلاف در برگيرنده جوانهدر چشم، در واقع کنار يک برگ روي بخشي از يک ساقه واقع شده است.
در بسياري از موارد، جوانه اصلي در بخش مياني چشم قرار ميگيرد و در هر طرف آن جوانه اي ديگر وجود دارد که غالبا اين جوانهها به خوبي توسط گوشت غده تفکيک شده اند. اين جوانههاي کناري را ممکن است به عنوان پايينترين جوانههاي جانبي يک نيش در نظر گرفت، که در اثر رشد غده از يکديگر جدا شدهاند نيش اصلي نيز حامل جوانههاي جانبي است که ميتوانند ساقههاي جانبي يا استولون به وجود آورند. اگر اين نيش قطع شود ولي بخش قائده اي آن باقي بماند. جوانههاي کناري بخش قائده که به طور معمول استولونها را به وجود ميآورند به صورت يک يا چند ساقه رشد خواهند کرد که همگي از همان چشم منشا گرفته اند. در مورد يک نيش که اجازه يافته است تحت نور تا رسيدن به مرحله اي پيشرفته نمو يابد جوانههاي جانبي نيش خواهند زد به طوريکه جوانههاي انتهايي و جانبي روي آنها نيز قابل رويت باشد.
خاک ورزي، تهيه بستر بذر کاشت و پشته بندي بايد طوري انجام شود که سبز شدن به سرعت به وقوع پيوست، همچنين نفوذ عميق ريشهها و زه کشي خوب تامين شود. همين طور اين امکان وجود داشته باشد که غدهها با مقدار کافي خاک پوشانده يم شوند. غدههايي که مقدار کافي خاک پوشيده نشده اند، سبز رنگ خواهند شد و توسط حشرات (مثل شب پره غده) يا قارچها (phytophthora inpestans) مورد هجوم واقع شده و دماي آنها ممکن است خيلي بالا رود.
سيب زميني داراي سيستم ريشه اي ضعيف بوده و در نتيجه لايههاي نفوذپذير موجب ميشوند عملکرد به مقدار زيادي کاهش يابد، عمق ريشه دهي را محدود کرده و بنابراين آب قابل استفاده در دورههاي خشکي محدود ميشود. در خاکهايي که داراي چنين لايههايي هستند تعداد دفعات آبياري افزايش مييابد. ديگر عيب فشردگي خاک و لايههاي متراکم ممکن است آن باشد که بعد از آبياري يا باران سنگين، خاک به مدت زيادي از آب اشباع شده، موجب از بين بردن ريشهها و پوسيدگي غدهها ميشود.
در اروگوئه، فليپ کانال (مکاتبات شخصي) يک همبستگي مثبت بين عملکرد سيب زميني و عمق افق Aپيدا کرد (شکل 39). در اين رابطه، شکستن لايههاي متراکم و اجتناب از فشردگي خاک در طول عمليات خاک ورزي توصيه ميشود.
در دماي بالاتر رشد نيشها سريعتر و در نتيجه دماي بالاتر خاک سبز شدن را تسريع ميکند. اما، در دماي خاک بيش از 30c0سبز شدن خيلي کند ميشود. بعد از يک فصل سرد، دماي لايههاي سطحي خاک بيش از دماي لايههاي تحتاني است. غده بذري مسن (از نظر فيزيولوژيکي )ضعيف، به ويژه به دماي اندک حساس است.اگر دماي خاک کم است.، کاشت کم عمق ممکن است مفيد باشد؛ دماي بالاتر خاک اجازه کاشت عميقتر را ميدهد.
اگر کيفيت غده بذري خوب نباشد، لازم است کاشت با دقت خاصي انجام شود. عمق کاشت و روش آماده سازي خاک بر شرايط دما و رطوبت خاک اطراف غده کاشته شده، اثر ميگذراند. عمق کاشت بايد بنابر شرايط خاک تنظيم شود. خاک لايههاي عميقتر نسبت به خاک سطحي با آرامي بيشتري خشک ميشود، در شرايط خشک بايد کاشت عميقتر باشد. در شرايط گرم، کاشت ميسر است؛ اگر دماي خاک بالا باشد، اين عمل سودمند خواهد بود. اگر خاک مرطوب بوده و خطر خشک شدن سطح خاک، وجود نداشته باشد، کاشت عمقي ضرورتي ندارد. در شرايط سرد نيز کاشت کم عمق مفيد است.
در يک زراعت رو به رشد بايد غدهها توسط لايه مناسبي از خاک پوشانده شوند. اين عمل به منظور محافظت غدهها از نور مستقيم (که موجب سبز شدن رنگ غده ميشود)، از دماها بالا (رشد ثانويه)، واز آسيب حشرات (مثلا شب پره سيب زميني) انجام ميشود.
محل تشکيل استولونها به موقعيت غده مادري وابسته است. محل تشکيل غدههاي جديد به موقعيت استولونها و طول آنها بستگي دارد. طول استولونها نه تنها به نوع گياه يا زراعت (واريته، دما، طول روز و غيره) بلکه به اندازه پشتهها بستگي دارد. تامين پوشش خوب براي غدههايي که به تازگي تشکيل شدهاند از طريق کاشت عمقي و ايجاد پشتههاي بزرگ حاصل ميشود. از آن جا که کاشت خيلي عميق اغلب سبز شدن را به تاخير مياندازد، ممکن است محدود ساختن عمق کاشت (مشروط به فراهمي مناسب و دماي خاک) و سپس پوشاندن غدههاي جديد با خاک، بهتر باشد.
هر چه عمق کاشت غده بذري کمتر باشد، لازم ميشود بعدا پشتههاي بزرگتري احداث شود. پشتهها بايد بلند و بخش فوقاني آن مسطح باشد. زمان پشته بندي به رطوبت و دماي خاک بستگي دارد. روش کنترل علفهاي هرز را نيز بايد در نظر گرفت. در زمان پشته بندي نبايد برگهاي سبز زمين را پوشانده باشد.
تهيه بستر زماني شروع ميشود که مقدار رطوبت خاک در حد مناسبي باشد. کلوخههايي که در طي عمليات خاک ورزي به وجود آمدهاند اغلب تا زمان برداشت در زمين باقي ميمانند (بايد از تشکيل کلوخه در طي خاک ورزي به ويژه اگر برداشت به صورت مکانيکي انجام ميگيرد، اجتناب شود). در بعضي از خاکها و تحت شرايط معيني ايجاد بستر بذر نرم مضر است. اين امر در مورد خاکهاي سبکتر و جايي که بارندگي (يا آبياري) ممکن است موجب مسدود شدن يا فرسايش شديد پشتهها شود، صادق است. در شرايط خشک، خرد کردن خاک مشکل است. در حالي که خاک ورزي زوي يک خاک مرطوب موجب تخريب ساختمان خاک ميشود. خاک تلف ميشود، بايد تعداد عمليات خاک ورزي به حداقل ممکن محدود شده و باقاصله اندکي قبل از کاشت به اجرا در آيد. بلافاصله بعد از کاشت غدهها با لايه مناسبي از خاک به لايه مناسبي از خاک مرطوب پوشيده ميشوند.
عموما سيب زميني روي پشته کاشته ميشود. مزيت پشتهها آن است که امکان کاشت عميق را فراهم ميآورند، در صورتي که ميتوان در اواخر فصل نيز به منظور پوشاندن غدههاي در حال رشد پشتهها را ايجاد کرد. زمان ايجاد پشتهها به عمق کاشت، دماي خاک، شرايط رطوبتي و روش مورد استفاده براي کنترل علفهاي هرز بستگي دارد.
رطوبت و دماي خاک. اگر بعد از کاشت دماي خاک کاهش يابد ممکن است منافذ سطح خاک مسدود شود. نبايد بلافاصله بعد از کاشت پشتههاي نهايي را ايجاد کرد، بلکه لازم است تا سبز شدن يا حتي زمان رسيدن گياهان به ارتفاع 20-15 سانتي متر منتظر ماند. از طرف ديگر، اگر بعد از کاشت دماي خاک افزايش مييابد و انتظار ميرود يک دوره خشکي حادث شود، بلافاصله بعد از کاشت پشتههاي نهايي پشتههاي ايجاد شوند. اگر بلافاصله بعد از کاشت پشتههاي نهايي ايجاد شوند، غده بذري در مراحل اوليه رشد خود با 14-12 سانتي متر خاک ميشود، در صورتي که اگر پشتههاي نهايي ديرتر احداث شوند، غده بذري در ابتدا فقط با تقريبا 6 سانتي متر خاک پوشيده خواهد شد.
کنترل علفهاي هرز: اگر کنترل علفهاي هرز در طي چند عمليات که به تدريج به ايجاد پشته منجر ميشود، انجام گيرد، هر عمليات جديد زماني که علفهاي هرز تازه رشد را شروع کردند، به اجرا در ميآيد. لايههاي فوقاني پشته در ابتدا با يک هرس سبک برداشته ميشوند و بعدا با ماشينهاي پشته ساز روي شته برگدانده ميشوند. اگر از علف کشهاي تماسي (مثل پراکوت) استفاده ميشود که صرفا علفهاي هرز در حال رشد را از بين ميبرند، بعد از کاشت و پوشيده شدن غده بذري يا حدود 6 سانتي متر خاک و قبل از سبز شدن سيب زميني، علفهاي هرز با اين علف کشهاي تماسي از بين برده ميشوند. علفهاي هرزي که بعدا جوانه ميزنند را ميتوان با پشته بندي بيشتر توسط ادوات پشته ساز به صورت مکانيکي کنترل نمود. پشته نهايي در يک يا دو عمليات ساخته ميشود و معمولا بلافاصله قبل از بسته شدن کنوپي کامل ميشود. اگر از علف کشهاي مورد استفاده در خاک استفاده ميشود که در خاک داراي اثر ابقايي هستند ولي علفهاي هرز را که فبلا سبز شده اند. علف کشهايي که داراي اثرات ابقايي و تماسي هستند (مثل متريبوزين) يا مخلوطي از علف کشهاي تماسي و علف کشهاي مورد استفاده در خاک نيز قبل از احداث پشتههاي نهايي مصرف ميشوند، ولي ميتوان آنها را پس از جوانه زدن علفهاي هرز نيز به کار گرفت
در هلند، عمق کاشت غدههاي بذري خيلي کم است. که علت آن شرايط خنک و مرطوب هوا در زمان کاشت است. بعدا پشته اي با ارتفاع 25 سانتي متر ايجاد ميشود. در مناطقي که دما بالاتر و شرايط خشک حاکم است. غده بذري را بايد در عمق کشت کرد اغلب توصيه ميشود که غده را در عمق 5-3 سانتي متر زير سطح تسطيح شده خاک کشت کنند، در مناطقي که خيلي خشک هستند، حتي استفاد از عمق 10-5 سانتي متر قابل توصيه است. در هلند، سيب زميني به صورت مکانيکي برداشت. ميشود. از آن جا که جدا سازي مکانيکي کلوخهها و غدهها در زمان برداشت دشوار است، از تشکيل کلوخه جلوگيري به عمل ميآيد. کاشت سطحي نيز برداشت مکانيکي را آسان ميکند. در کشورهايي که برداشت به طور کامل مکانيکي نشده است. اجتناب از تشکيل کلوخه اهميت کمتري داشته و کاشت کم عمق ضرورت ندارد.
سيب زميني به مصرف کودهاي اصطبلي و کودهاي شيميايي به خوبي واکنش نشان ميدهد. به کار گيري کود اصطبلي نه تنها موجب تامين مقاديري ازت، فسفر، و پتاسيم ميشود، بلکه اين کود بهبود خصوصايت بستر بذر و حفظ رطوبت خاک نيز ميشود. يک زارعت سيب زميني با عملکرد 30 تن در هکتار ممکن است در خلال رشد خود به مقدار زير عناصر غذايي را از خاک خارج کند: 150 کيلومتر ازت، 60 کيلو گرم اکسيد فسفر (P1 O5) ، 350 کيلوگرم اکسيد پتاسيم (K2O)، 90 کيلو گرم اکسيد کلسيم (CAO) و 30 کيلو گرم اکسيد منيزيم (Mgo) چون فقط غدهها از مزرعه خارج ميشوند، بخشي از مقادير فوق عناصر در خاک باقي ميماند
اگر چه مصرف کود بايد بر مبناي آزمونهاي مربرطه، آمار مربوط به جذب مواد غذايي، شاخصي از ميزان مواد غذايي مورد نياز را به دست ميدهند. در خاکهاي معمولي نسبت N:B5o5:K2oمعمولا1:1:2 است، ولي تحت شرايط زير نسبتهاي ديگري مورد نياز است:
در خاکهاي شني آلي و خکهاي پيت بايد ازت کمتري داده شود.
در خاکهايي که فسفر و پتاسيم ار تثبيت ميکنند بايد اين عناصر را به مقدار زياد به کار برد. در خاکهاي غني از پتاسيم ممکن است لازم باشد مصرف اين عنصر کاهش يابد.
روشن است که واکنش گياه به کودها از مزرعه اي به مزرعه اي ديگر متفاوت خواهد بود. واکنش به عناصر غذايي در مزارع پر عملکرد بيشتر بوده و ميزان مطلوب عناصر غذايي در اين مزارع نسبت به خاکهاي کم عملکرد بيشتر است. مقدار لازم براي زراعت سيب زميني بسته به هدف از محصول و خاک از 100 تا 200 کيلو گرم (گاهي 300 کيلو گرم) متغيير است. مصرف مقدار زيادي ازت، رشد شاخ و برگ ار تحريک کرده و تشکيل غده را به تاخير مياندازد. زارعتي که ازت بيشتري دريافت کرده ديرتر از زراعتي که مقدار کمتري ازت دريافت کرده است. ميرسد. اگر گياه از خاتمه فصل رشد موجود، ميرسد بدان معناست که مقدار مصرف ازت را بايد افزايش داد. ازت بيش از حد، به ويژه اگر باعث شود که گياه قبل از رسيدگي برداشت شود، ممکن است موجب کاهش مقدار ماده خشک، افرايش مقدار قندهاي احيايي و افزايش پروتئين و نيترات شود. زراعتهايي که ازت زيادي در اختيار داشته اند، به رشد ثانويه غده حساستر هستند. غدههايي که به صورت نارس برداشت ميشوند به آساني آسيب ميبينند و انبار کردن آنها نيز دشوار است. به زراعتهاي بذري و زراعتهايي که زود برداشت ميشوند کمتر از زارعتهاي اصلي ازت داده ميشود.
ازت به فاصل کوتاهي قبل يا در زمان کاشت مصرف ميشود، ولي اگر خطر آبشويي (مثلا در خاکهاي سبک، در شرايط آبياري سنگين يا وقوع باران سنگين ) وجود داشته باشد، يا اگر بکارگيري مقادير زيادي کود تحت شرايط خشک احتمالا به تخليه رطوبت وخشکيدگي گياه منجر ميشود. مصرف ازت در چند نوبت بهتر است. نوبت دوم کود ازت عموما در سه هفته بعد از سبز شدن داده ميشود. در زراعتهاي فارياب سيب زميني تحت سيستم آبياري باراني، ازت به مقدار کم و با هر دفعه آبياري به مصرف ميرسد. اين عمل تا حدود4 هفته قبل از بين رفتن شاخ و برگ ادامه مييابد.
.واکنش عملکرد به اين عنصر، مخصوصا اگر خاک از نظر فسفر فقير باشد، قابل توجه است. اگر ميزان مصرف ازت و پتاسيم افزايش يابد، مصرف فسفر نيز افزايش پيدا ميکند. فسفر در نمودار اوليه گياه و غده بندي زود هنگام نقش دارد. گزارش شده است که فسفر تعداد غدههاي توليد شده به ازاي ه بوته را افزايش ميدهد.چون ممکن است فسفر ميزان آلودگي ويروسي را کاهش دهد، ميزان نسبتا زيادي فسفر به زراعت سيب زميني داده ميشود ميزان مصرف فسفر اغلب 100 کيلو گرم در هکتار است، ولي در خاکهاي تثبيت کننده فسفر به مقدار خيلي زيادي فسفر نياز است. از آن جا که فسفر به راحتي از خاک شسته نشده و سيب زميني واکنش خوبي به اين عنصر نشان ميدهد، در خاکهايي که فسفر تثبيت نيم کنند، ميتوان کل فسفر مورد نياز در تناوب را در زارعت سيب زميني به زمين داد. در سيب زميني، کود فسفر يا در زمان کاشت داده ميشود.
پتاسيم هميشه بر عملکرد موثر نيست، ولي تاثير زيادي بر کيفيت محصول، درصد ماده خشک، لکه سيا، آسيب ديدگي، سيب زميني بعد از پختن، و کيفيت انباري دارد. سولفات پتاسيم کمتر از کلريد پتاسيم (مورات پتاسيم) مقدار ماده خشک غده را کاهش ميدهد، زيرا يون کلريد نيز درصد ماده خشک را کاهش ميدهد. اما، اگر مورات پتاسيم ارزانتر از سولفات پتاسيم باشد، اين کود را بايد مدتها قبل از کاشت مصرف کرد.
. لازم است به اين عنصر، به ويژه وقتي سيب زميني روي يک خاک سبک و اسيدي رشد ميکند، توجه زيادي شود. مصرف مقادير زيادي پتاسيم و ازت به فرم آمونيومي، جذب منيزيم را کاهش ميدهد
. سيب زميني نسبت به اسيديته خاک متحمل است. اما در PH زير 8/4 امکان شکست زراعت در نتيجه کمبود کليسم وجود دارد؛ نيشها ممکن است سبز نشوند، بوتههاي کم رشد مانده و تعداد زيادي غده کوچک توليد ميکنند با افزايش کلسيم ساختمان بهبود مييابد و چون محصولات ديگري که بعدا در همين مزرعه کشت ميشوند به PH نسبتا بالا محتاج هستند، نگهداري PH خاک در يک معقول، جايز اهميت است. بسياري از کودها، اثر اسيدزدايي دارند. اگر از چنين کودهاي قبل از کاشت سيب زميني ميتواند وقوع جرب معمولي را در اين گياه افزايش دهد، توصيه ميشود مصرف آهک در زراعت محصول ديگري در تناوب انجام شود آهک زني خاکهاي لاتريک وقتي اين خاکها PHپايين داشته و از نظر آلومينيوم و آهن غني باشند، جذب فسفر را افزايش ميدهد.
قرار دادن کود در لايههاي عميقتر خاک مرطول يعني محلي که ريشهها وجود دارند، بيشترين اثر بخشي را دارد برعکس ازت و تا اندازه اي پتاسيم، انتقال فسفر در خاک توسط آب خيلي کند است. به همين دليل، فسفر زماني بيشترين اثربخشي را دارد که در ناحيه ريشه قرار داده شود و پراکندن کودهاي فسفره در خاکهايي که فسفر را تثبيت ميکنند، بي فايده است. در نقاطي که مقدار زيادي کود مصرف شده، حاصلخيزي زياد است و تثبيتي اتفاق نمي افتد، پراکندن کودهاي روش خوبي است. اگر ميزان حاصلخيزي خاک و مصرف کود کم است و امکان تثبيت وجود دارد، روش جايگذاري کود در خاک مفيد است.
سه روش مطمئن و سالم جايگذاري کود عبارتند از :
قرار دادن کود به صورت نوار در 5 سانتي متر کنار و 5 سانتي متر زير غده بذري
توزيع کود در قسمت تحتاني جوي و اختلاط آن با خاک از کاشت غدهها
قرار دادن کود به صورت کپههاي کوچک د ربين قطعات غده بذري در ته جويها
در ميان گياهان زراعي، سيب زميني بهترين واکنش را به کود اصطبلي نشان ميدهد اگر چه عناصر پر مصرف و کم مصرف که از طريق کود اصطبلي مصرف ميشوند در حاصلخيزي خاک نقش دارند، اغلب اثر اصلاح کنندگي مواد آلي اهميت بيشتري دارد. هوموس ساختماني خاکهاي سنگين را بهبود ميبخشد، در حالي که قدرت نگهداري رطوبت را در خاکها سبک را نيز افزايش ميدهد. با به کارگيري کود اصطبلي، تاثير ازت به عنوان يک کود معدني ممکن است 20 درصد افزايش يابد. استفاده از کود اصطبلي پوسيده ترجيح دارد، زيرا کود اصطبلي که تازه بوده و از نظر پوسيدگي نافص است، در اواخر رشد فعال شده و ممکن است موجب است موجب کاهش مقدار ماده خشک غده، از دست رفتن طعم سيب زميني در رسيدگي گياه شود (که ممکن است باعث بعد از کاشت بستر بذر به سرعت خشک شود. ميزان مصرف کود اصطبلي در حدود 15 تا 20 تن کود کاملا پوسيده در هکتار است. بسته به نوع حيوان، روش تغذيه حيوان روش تهيه کود، 10 تن کود اصطبلي ميتواند شامل 15 کيلو گرم ازت، 6 کيلو گرم P2O5، کيلو گرم K2O، 50 کيلو گرم CaO کيلو گرم MgO، 40 گرم Cu و 50 گرم B ميباشد.
زارعيني که آبياري مينمايند بيشترين اطمينان را به موفقيت خود دارند. آبياري براي زراعت سيب زميني ديررس بسيار مهم ميباشد و کمک به اطمينان از محصول پيش رس مينمايد، که رسيدن آن در طول دورههائي است که بارندگي نامطمئن است. در نواحي خشک آبياري مطلقا "ضروري است.
براي رشد وتوسعه خوب سيب زميني احتياج زيادي به آب است. رطوبت قابل دسترس خاک يا بدبين 45 و 65 درصد نگهداري شود.زمان ايجاد ستولن وغده بحراني ترين دوره احتياج به رطوبت خاک است. کمبود موقتي در زمان تشکيل غده ممکن است سبب رشد ناموزون يا غدههاي بد شکل گردد. در توليد سيب زميني هر دو سيستم آبياري شياري و باراني بکار ميرود. آبياري يا بارندگي بيش از حد ميتواند احتياج به ازت را افزايش دهد.
9-3 سيستمهاي آبياري سه سيستم اصلي و مناسب براي آبياري سيب زميني وجود دارد: (1) آبياري جوي و پشته اي، (2) آبياري باراني، و (3) آبياري قطره اي، در حال حاضر از آبياري قطره اي به طور گسترده نميشود، ولي اين سيستم ممکن است در مناطق داراي آب شود مفيد باشد.
آبياري جوي و پشته اي: آبياري جوي و پشته اي قديميترين سيستم آبياري بوده و هنوز هم در نقاط زيادي از دينا به کار گرفته ميشود مزاياي آبياري جوي و پشته اي عبارتند از (1) سرمايه گذاري کم، و (2) عدم خيس شدن شاخ و برگ (در جلوگيري از بيماريهاي شاخ و برگ و استفاده از آب شور مناسب است) معايب اين روش عبارتند از
نياز به کار فراوان، (2) راندمان پايين (رواناب نفوذ عمقي، توزيع غير يکنواخت)، فقط 70-50%آب مصرفي توسط گياه مورد استفاده قرار ميگيرد، و (3) مانعي براي مکانيزاسيون بيشتر.
آبياري باراني. آبياري باراني را ميتوان به انواع زير نقسيم کرد:
از سيستم لولههاي ثابت به واسطه هزينه زياد آن کمتر استفاده ميشود. سيستم لولههاي متحرک و آبپاشي کوچک بيشتر مورد استفاده واقع ميشود. هزينه اوليه آن کمتر است، ولي به کارگيري بيشتري نياز است. مزيت اين سيستم آن است که مقدار آبي که در هر ساعت به کار ميرود کم ميباشد (معمولا 10-8 ميلي متر در ساعت)، اين امر موجب جلوگيري از آسيب ديدگي خاک و گياه شده، راندمان مصرف آب افزايش مييابد. سيستمهاي سنتر پيوت و آبپاشي خطي متحرک صرفا در مزارع بزرگ و مدرن مورد استفاد قرار ميگيرد سرمايه اوليه مورد نياز است، ولي کار خيلي کم است به علاوه ميتوان با استفاده از اين سيستم کود، علف کش، قارچ کش و حشره کش را به کار برد. عيب سيستم سنترپيوت آن است که شدت آبياري به ويژه در قسمتهاي کناري، بالا است. اين عيب را ميتوان با کوچک کردن اندازه قطرات تا حدودي بر طرف کرد. اما کوچک کردن قطرات راندمان مصرف آب را کاهش ميدهد زير تبخير افزايش و حساسيت به باد بيشتر ميشود. اين سيستم عمدتا روي خاکهاي سبک که فاصله بين دو آبياري کوتاه است. مورد استفاده ميگيرد.
شرايط هوائي فوق العاده، بر عملکرد دو کيفيت اثر ميگذارد.براي تخمين تلفات ناشي از اين شرايط، اطلاع از طول دوره اي که در خلال آن شرايط اتفاق ميافتد، و همچنين مرحله اي از رشد گياه که اين شرايط در آن اتفاق ميافتد، مهم است.
بخبندان شبانه وتگرگ هر دو عملکرد سيب زميني اثر دارند. ميزان کاهش عملکرد به شدت آسيب و مرحله اي از رشد که آسيب وارد آمده است، بستگي خواهد داشت. گياهان جوان ممکن است بعد از صدمه ديدن بهبودي حاصل کنند و در گياهان مسنتر ممکن است بهبودي حاصل نشود.
وقوع آسيب بلافاصله بعد از گلدهي در مقايسه با وقوع آن در قبل از گلدهي (مشروط به اين که فصل رشد موجود طولاني باشد) کاهش عملکرد بيشتري به دنبال دارد. وقوع يخبندان شبانه در مراحل اوليه در مقايسه با مراحل بعد اثرات سوء کمتري دارد. مشروط به آن که محصول بهبود يابد.
رشد ثانويه توسط دماي بالا تحريک ميشود.هر شرايطي (مثل روزهاي بلند، ميزان زياد ازت و غيره) که تشکيل غده را به تاخير انداخته و طويل شدن ساقه واستولون را رونق بخشد، وقوع رشد ثانويه غده را تحريک خواهد کرد. خشکي نمي توان به طور مستقيم رشد ثانويه را تحريک کند، ولي بيشتر از طريق غير مستقيم اثر دارد. زيرا تحت شرايط خشک خاک، دماي برگ غالبا بوده و از جذب ازت مختل ميشود. به محض اينکه رشد ثانويه القا شد، رشد غدههاي اوليه متوقف ميشود، ولي مواد پرورده توليد شده توسط شاخ و برگ در رشد بخش ثانويه غدهها با رشد غدههاي ثانويه مصرف ميشود. کيفيت پخت اين غدههاي شيشه اي پايين است ولي غدههاي اوليه ممکن است هنوز براي استفاده به عنوان بذر مناسب باشند، مشروط به اين که مقدار زيادي کربوهيدات از آنها خارج نشده باشد.
دماي زياد خاک مخصوصا در خاکهاي شني ميتواند موجب قهوه اي شدن قسمت داخلي سيب زميني شود (بيماري شکلاتي، نکروزه شدن دروني و زنگ داخلي نيز ناميده ميشود). بعضي از واريتهها به اين اختلال خيلي حساس هستند (مثل آدران پيلوت) مشخصه لکه قهوه اي داخلي، لکههاي قهوه اي نامنظم و خشک يا خالهاي پراکند در سراسر گوشت غده ميباشد. عمليات زراعي خوب (آبياري صحيح و پشتههاي بزرگ) شدت لکههاي داخلي ار کاهش ميدهد. در مناطقي که اين اختلال مشکل عمده اي به شمار ميآيد، توصيه ميشود از کاشت و اريتههاي حساس خودداري شود.
سياه شدن بخش داخلي غده يک نابسماني فيزيولوژيکي است که در غدههايي که در دماي زياد (مثلا C40-35) نگهداري شده اند، توسعه مييابد تنفس زياد ممکن است به فقدان اکسيژن در غده منتهي شود. چنين شرايطي ممکن است در خلال دوره انبارداري و حمل ونقل رخ دهد همچنين در غدههايي که در خيال برداشت در معرض آفتاب قرار ميگيرند يا وقتي دماي خاک در طول فصل رشد يا حتي در غده بذري و بعد از کاشت به مقدار زيادي افزايش مييابد ملاحظه ميشود.
براي تعيين زمان برداشت، بايد موارد زير را در نظر داشت: (1) عملکرد حقيقي محصول قابل حصول، (2) قيمت واقعي و قيمت مورد انتظار (3) تاثير زمان برداشت بر کيفيت محصول، (4) شرايط مزرعه وهواي موجود در مورد انتظار، و (5) زماني که بايد براي گياه بعدي تخليه شود،
جداي از عملکرد، کيفيت گياه نيز تحت تاثير زمان برداشت قرار ميگيرد. پوست غده نارس ضعيفتر و ديوارههاي سلولي زير اپيدرم آنها خيلي نازکتر است. به دليل پوست غدههاي نارس به سهولت آـسيب ديده و جدا ميشوند. برداشت زود گياه ممکن است بر کيفيت آن اثر بگذارد. در طول فصل رشد. درصد ماده خشک غدههايي که در حالت نارس برداشت ميشوند. درسد ماده خشک آنها پايين است. در صورتي که مقدار قندهاي احيايي و غيره احيايي آنها بالا ميباشد. اغلب سيب زميني بذري به منظور جلوگيري ويروس که ممکن است در آخر فصل رشد دخ دهد، زود برداشت ميشود. هجوم بلايت به شاخ و برگ نيز ممکن است دليلي براي برداشت زود به شمار آيد برداشت زود به آسيب بيشتر پوست منتهي شده و در نتيجه غده به سهولت توسط عوامل بيماريزاي قارچي و باکترياي آلوده ميشود. (براي مثال Fusarium)
برداشت سيب زميني شامل (1) خارج ساختن غدهها از خاک، (2) جمع آوري غدهها، (3) جداسازي هزينه و حداقل افت (مثلا کيفي) به انبار يا بازار برسند. سيستم برداشت مورد استفاده به عوامل زير بستگي دراد.
در برداشت از انواع گوناگون سيب زميني کنها (مثل گاو آهن، اسپينر، کننده بالابر) و برداشت کنندههاي کامل استفاده ميشود سيب زميني کنها غدهها را از خاک بيرون ميريزند و اين غدهها بايد با دست جمع آوري شوند يک برداشت کننده کامل غدهها را از خاک خارج ساخته، از خاک، سنگ و شاخ و برگ جدا کرده و با حداقل کار تحويل ميدهد. در مزارع بزرگ که در آنها روشهاي خاک ورزي و کاشت طوري انجام ميگيرد که حداقل کلوخه در پشتهها وجود داشته باشد، از اين ماشينها به طور گسترده استفاده ميشود. در ديگر مزارع از سيب زميني کن استفاده ميشود.
اگر در زمان برداشت مزرعه مرطوب است ممکن است فاصله انداختن بين زمان خارج سازي غدهها از خاک و جمع آوري آنها مفيد باشد، زيرا غدهها خشک ميشوند (بارندگي مهم است زيرا بر حفظ کيفيت غدههايبرداشت شده اثر ميگذارد) در طي زمان، پوست غده سخت شده و خاک چسبيده به آن خشک ميشود. اما غدهها بايد به مدت کوتاهي در معرض هوا و آفتاب باشند. قرار گرفتن غدهها در معرض آفتاب به ويژه اگر پوست غده هنوز نازک و جوان باشد، ممکن است موجب آفتاب سوختگي شود. ممکن است سياه شدن داخل غده در اثر فقدان اکسيژن مخصوصا زماني که دما بالا و خاک خشک است، ديده شود.
آسيب ديدگي در طي حمل ونقل و درجه بندي. با به کار گيري برداشت کنندههاي کامل، غدهها برگيري شده، انتقال و به صورت دسته جمعي انبار ميشوند. در جه بندي نبايد قبل از التيام زخمها و سخت شدن پوست انجام گيرد بعضي از برداشت کنندهها نبايد به طور کامل پر شوند. بعد از خارج سازي غدهها از خاک توسط يک کننده، غدهها را اغلب با استفاده از سبد يا صندوق جمع آوري ميکنند. کوفتگي غده معمولا در استفاده از صندوق کمتر است.
چون تامين امکانات انبارداري دراز مدت پر خرج بوده و تلفات در طول دوره انبار اجتناب ناپذير است. بايد براي هر مورد خاص تعيين شود که آيا تنظيم دوره رشد گياه يا ايجاد امکانات انبارداري تغيين شوند. روش مورد استفاده به هدف منظم سيب زميني به بازار است.همچنين لازم است روشهاي مناسب انبارداري تعيين شوند. روش مورد استفاده به هدف از محصول، طول مدت انبارداري، دماي خارج انبار، مقدار غده اي که بايد انبار شود. و روش جابه جا بستگي دارد.
سهم زيادي از محصول سيب زميني را نمي توان بلافاصله پس از برداشت وارد بازار کرد و بايد آنرا در انبار قرار داد. در ابتدا غدهها بايد در 8/12 تا 6/15 درجه سانتي گراد با رطوبت نسبي بالا و تهويه خوب براي دو تا سه هفته نگهداري شود. اين شرايط براي ترميم بريدگي و کوفتگيها مناسب است. سپس درجه حرارت را ميتوان 3/3 تا 4/4 درجه سانتي گراد پاييني آورد. در اين محدود غدهها در انبار جوانه نمي زنند. در جاهايي که درجه حرارتهاي پايين موجود نيست. جوانه زدن سيب زمينيهاي غير فرآورده اي را ميتوان يا استفاده از بازدارندههاي جوانه زدن کاهش داد. ماليک هيدازيد به نسبت 3/3 کيلو در هکتار که چند هفته قبل از برداشت بکار رود موثر است درجه حرارتهاي زير اين محدوده تا حدودي، براي ذخيره سازي قندها مناسب است و سيب زميني را براي تهيه چيپس نامناسب ميسازد. اين حالت را ميتوان با انبار کردن غدهها براي حدود 2 هفته در درجه حرارت 6/15 تا 1/21 درجه سانتي گراد بر طرف نمود.
سيب زميني کاران معمولا "از طريق تعاونيها يا محلهاي مرکزي بسته بندي محصول خود را ميفروشند زيرا خريداران عمده خواهان بسته بندي با کيفيت يکنواخت در ميزانهاي قابل توجه هستند. غالب نواحي توليدي بزرگتر خريداران بازارهاي بزرگ که سيب زميني را در نقاط حمل و نقل و جمع آوري خريداري مينمايند بخود جلب ميکنند. بسته بندي جذاب سبب فروش بهتر است. سيب زميني، در جعبههاي مقوائي پاکتهاي توري و کاغذي 5/22 کيلوئي، پاکتهاي پلاستيکي، يا توريهاي مخصوص مصرف کننده، 4/1، 3/2، 5/4، و 8/6 کيلوئي، و بميزان کمتري در کيسههاي کرباسي 45 کيلوئي بفروش ميرسد.
تغيير جهت از سيب زميني که بصورت تازه به بازار عرضه ميشود به محصولات فرآورده اي بطور فاحشي تشکيلات بازار سيب زميني داده است. ميزانهاي قابل توجهي بر طبق موافقتنامههاي قرار دارد بين زارعين و تهيه کنندگان فرآوده کشت ميشود. در پاره اي موارد، اين موافقتهاي قبل از فصل روي قيمتها، سبب مبهم شدن واکنش قيمتهاي سيب زميني و تغييرات آن در فصول ميگردد. همچنين موجودي سيب زميني تازه دريافت ميشود موثر است.
صادرات و واردات: در سال 1972 حدود 173850 تن سيب زميني تازه به ارزش 12445000 دلار از آمريکا عمدتا" به کانادا صادر گرديد و ميزانهاي کمي نيز به آرژانتي، شيلي، نواحي درياي کارائيب، و مکزيک ارسال شد. در مقايسه 314101 تن سيب زميني به ارزش 46217000 دلار در سال 1977 صادر گرديده بود. در سال 1972، کل واردات سيب زميني به آمريکا 48221 تن به ارزش 5219000 دلار بود. عملا" کانادا تنها تامين کننده سيب زميني تازه براي ايالات متحده است.
سيب زميني در معرض انواع زيادي از بيماريهاي قارچي، باکتريايي، و ويروسي که محتاج به روشهاي کنترل گوناگوني است ميباشد. پاره اي از اين بيماريها سبب خسارات عمده در نقاطي که سيب زميني پرورش مييابد ميگردند، در حاليکه سايرين بيشتر محلي هستند. بسياري از مهمترين بيماريها بذر زاد هستند. بنابراين اهميت بذر عاري از بيماري و ضد عفوني بذر با سموم زارعين در کليه نقاط شناخته شده است. تناوب محصول براي جلوگيري از حالت تخريبي افزايشي ارگانيزمهايي که در خاک و روي ساقه و غدههاي قديمي در حال پوسيدن زندگي ميکنند ضروري است، و سم پاشي يا گرد پاشي براي کنترل حشرات و بيماريهاي برگ لازم ميباشد.
بلايت زود رس. توسط Alternaria solani ايجاد ميگردد، بلايت زود رس به صورت لکههاي بزرگ قهوه اي خاکستري ظاهر ميشود، که معمولا علائم تاريک و روشن متحدالمرکزي را روي برگها نشان ميدهد لکهها با بزرگ شدن در يکديگر تداخل کرده و نهايتا کليه برگ را شامل ميشود. اين بيماري در جنوب آمريکا هنگامي که يک دوره باراني در طي ماهاي ارديبهشت و خرداد واقع ميشود متداول ترين ميباشد. اين بيماري غالبا به سوختگي انتهاي برگ، که آسيب رساني آن در طي آب و هواي گرم وخشک که بلافاصله پس از يک دوره بسيار مرطوب ميباشد، اشتباه ميگردد. اين دو با يکديگر تقريبا "همه ساله سبب کاهش زياد محصول ميگردند. که بعضي اوقات ميزان آن حتي به 50 درصد ميرسد. خسارت حاصل از بلابت زودرس را ميتوان با سمپاشي يا گرد پاشي با زينت يا مانب که سبب مرگ اين قارچ ميشود کاهش داد.
بلايت ديررس. عامل آن Phytophhora infestans ميباشد. بلايت ديررس معمولا " مخرب ترين بيماري برگي سيب زميني شناخته ميشود. معمولا" در جنوب آمريکا اين بيماري مهم نبوده، ليکن در آب و هواي مرطوب و خنک متداول در شمال آمريکا ظغيان مينمايد. کنترل توسط کاشت غدههاي عاري از بيماري، نيمه مقاوم، سمپاشي با سموم مسي، با نب يا زينت انجام ميگردد.
موازائيک: موزائيک يک بيماري ويروسي است که به صورت لکه دار شدن برگها با نواحي که بين نواحي تيره تر پراکنده هستند ظاهر شده و کم و بيش با چروکيدگي همراه است. از دست دادن کلروفيل سبب کاهش ايجاد نشاسته شده ودر نتيجه باعث نقصان عملکرد غده ميگردد. اين بيماري از سالي به سال ديگر همراه غدههاي بذري منتقل ميشود. در مزرعه، توسط حشرات و عمدتا" شته سيب زميني که شيره را از گياهان آلوده به گياهان سالم متقل ميسازد پراکنده ميگردد. کنترل کردن شامل از بذر گواهي شده خوب است.
لوله اي شدن برگ. لوله اي شدن برگ يک بيماري ويروسي است که گياهان آلوده به آن داراي رنگ سبز روشن تري بوده و بوتهها ايستاده ترو برگچههاي پائيني بطرف بالا لوله شده اند. کاهش عملکرد در مقايسه با موزائيک بسيار بيشتر است. وسائل انتقال و روشهاي کنترل مانند موازائيک است.
اسکب، اسکب يا لکه سياه در اثر حمله streptomyces scabies ايجاد شده توسط غالب کشتکاران سيب زميني بوسيله علامت مشخصه لکههاي فرورفته روي غده شناخته ميگردد. غدههائي که بصورت بدي لکههاي فرور رفته دارند قابل فروش نيستند. قارچ در محلهاي بيماري زده روي سطح غدههاي سالم و در خاک زندگي ميکند. بهترين رشد آن در خاکهائي است که بميزان جزئي قليائي، خنثي ويا به ميزان جزئي اسيدي باشند و ممکن است براي چندين فصل زنده بماند مگر اينکه واکنش خاک در زير ph 2/5 باشد. واريتههاي داراي مقاومت شامل منوميني انتاريو، کايوگا، سنکا و چروکي ميباشد.
پوسيدگي آوندي باکتريائي. اين بيماري توسط باکتري corynebacterium spdonicum ايجاد شده و بينهايت مسري است. اين بيماري گياهان و همچنين غدهها را آلوده ميسازد. برگهاي پايئني يک ساقه آلوده ابتدا زرد رنگ ميگردد. ساير برگها شروع به پيچيدن و پژمرده شدن کرده وساقه بزودي ميميرد.غدهها در نقاط اتصال به ساقهها آلوده شده و عامل بيماري نواحي آوندي را اشغال مينمايد. باکتري که سبب پوسيدگي آوندها ميشود توسط بذر آلوده، وسائل انبار و حمل و نقل پراکنده ميشود. تنها از بذر عاري از بيماري بايد استفاده شود و هر چيزي که در جابجائي غدههاي بيماري زده بکار ميرود بايد کاملا ضد عفوني گردد.
ساقه سياه سيب زميني . ساقه سياه يک بيماري باکتريائي است که توسط Erwinia astroseptica ايجاد ميشود گياهان بيماري زده رنگ سبز زرد رنگي پيدا کرده و ساقه در زير سطح خاک سياه ميگردد، قسمتهاي نرم و قطعه بذر قديمي پوسيده ميشود و با تداوم شرايط مرطوبي خاک ممکن است غدههاي جديد نيز در محل خود پوسيده ميشود همچنين غدهها ممکن است در انباريا در حمل و نقل پوسيده شود باکتري ممکن است در داخل يا بر روي سطح سيب زميني انتقال يابد. زماني که غدههاي آلوه کشت ميشود، باکتري ممکن است داخل جوانه گردد. همچنين باکتري در خاک زندگي ميکند. روشهاي کنترل شامل استقاده از پايه بذري عاري از بيماري، آغشته ساختن بذر به سموم و تناوب محصول ميباشد
پوسته سايه سيب زميني توسط pellicularia filamentosa ايجاد ميگردد و اين بيماري بصورت لکههاي بزرگ نامنظم، پوسته پوسته اي، سياه رنگ (اسکزتيا) روي سطح سيب زميني بوجود ميآيد. هنگامي که چنين غدههاي آلوده اي کشت شوند. عالبا" قارچ به جوانهها حمله کرده و قبل از آنکه از خاک خارج شوند آنها را ميکشد و يا سبب پژمردگي و مرگ در زمانهاي بعدي ميگردد. غدههاي آلوده نبايد به منظور بذر بکار روند. اسکروتياي بزرگ را مشکل ميتوان با کاملترين روش ضد غفوني بذر از بين برد. و در نتيجه اين روش زياد رضايتبخش نيست.سم PCNB که در10 تا 15 سانتي متري عمق خاک سطحي به شدت آلوده ديسک زده شود تا حدودي اين بيماري را کنترل ميکند. استفاده از بذر عاري از بيماري هنوز موثرترين روش است.
ورزش كردن عكس عمل خوردن است ، با ورزش كردن كالري هاي خود را مي سوزانيد. در حقيقت بدن شما با سوزاندن كالري مي تواند كار كند . اين كالريها بدن را گرم ، قلب را درحال پمپاژ و خون را در حال گردش نگه مي دارد . كالري هاي مصرف شده شما را در حال تحريك و تحرك نگه مي دارد ، مثل پياده روي ، كاركردن ، از پله بالارفتن و يا هر فعاليتي كه انتخاب مي كنيد . هر چه بيشتر حركت كنيد بيشتر كالري مي سوزانيد ، در نتيجه بيشتر وزن از دست مي دهيد . با 1 مايل پياده روي همانقدر كالري مي سوزانيد كه با همان فاصله دويدن اما فقط از نظر زمان اختلاف دارد .
و اما كشتي ....
مقدمه:
گذشته هاي دور اين مرز و بوم همواره ورزش به عنوان هنري در خدمت دفاع از تماميت ارضي , ناموس و عقيده بوده است و طبعا به همين جهت تقدس مي يافته است تا جايي كه ورزشكاران و پهلوانان در هيبت اسطوره ها براي مردم نشو و نما مي نموده اند و در حماسه آفريني ها ، جنگ ها فرهنگ ها ادبيات ، هنرو شعر تاثير گذاري فوق العاده اي داشته اند .
كشتي به سياق موجود قدمتي بيش از چند دهه ندارد و بدين گونه كه در حال حاضر رواج دارد شايد بتوان گفت كه آن نيست كه در گذشته بوده است و هم آن است كه در گذشته بوده است . نبوده است از آن جهت كه شيوه ي اجرا و قانونمندي و فرهنگ عمومي حاكم بر آن تغيير نموده است و همان مي باشد بدين لحاظ كه عمده ي فنون و اصول حاكم بر اجرا همان است كه در تاريخ ضبط مي باشد .
كشتي ورزشي است كه در بين اكثريت ملل جهان رواج داشته است و تا قبل از پيدايش نهضت المپيكو قانونمند شدن ورزش در ميان جوامع بشري با اندك تفاوتي به آن مي پرداخته اند .
كشتي در جهان
مبدا كشتي به شروع حيات انسان بر مي گردد .از زمان هاي بسيار دور كشتي پديده اي كاملا متفاوت با ساير پديده هايي كه امروزه آن را مي شناسيم بوده است در آن هنگام كشتي ورزش نبود كه در اوقات فراغت انجام شود و يا وسيله اي براي تفريح باشد بلكه وسيله اي براي ادامه ي بقا بوده است .به كمك كشتي بود كه انسان مي توانست از جان خود و خانواده اش حفاظت كند .
اين كه مبدا پيدايش كشتي را به منطقه ي ويژه اي نسبت دهيم و يا شكل گيري آن را در ناحيه ي خاصي در نظر بگيريم شايد قرين به صحت نباشد زيرا كه اين مقوله در بين جوامع كهن و در تمام نقاط گيتي به نحوي رايج بوده است .
مصر و چين باستان بعد ها ايران و يونان و روم و ديگر ملل هر يك به اين امر مي پرداخته اند . آثار تاريخي به دست آمده از مصريان باستان و نقاشي هاي كشف شده همه گوياي اين است كه مصريان به كشتي مي پرداخته اند . كشتي در دوران سومريان نيز بوده است. هومر شاعر افسانه پرداز يونان باستان در كتاب هايش ايليادو اديسه بارها از كشتي گرفتن قهرمانان قصه ي خود سخن گفته است . كشتي ميان دو پهلوان به نام هاي اوليس و آژاكس از جالب ترين و هيجان انگيز ترين رويداد ها ي قصه هاي هومر است .
در يونان قديم انواع ورزش ها از جمله كشتي حتي به عنوان ورزش و تا حدودي به روش مسابقات و اتفاقا در غالب مسابقه رواج داشته است .
در مسابقات المپيا فقط مردان آزاد يوناني حق شركت داشتند . داوطلبان شركت در مسابقات المپيا پس از بررسي ها ي گوناگون برگزيده مي شدند و مدت ده ماه زير دست مربيان جوانان و مربيان ورزشكاران پرورش مي يافتند و براي مسابقات آماده مي گرديدند . هر ورزشكار پس از رسيدن به المپيا مورد بازديد قرار مي گرفت و سوگند مي خورد كه قوانين مسابقات را رعايت كند . در اين مسابقات نامردي يا حقه نادر بود ، ولي ناممكن نبود . چنانچه ائوپوليس مشت زن كوشيد كه با رشوه دادن از رقيبان خود پيش افتد ولي سختي كيفرهايي كه بر نا درستان روا مي داشتند نامردي و فريب را به حداقل مي رساند .
مهمترين مسابقاتي كه تواما صورت مي گرفت پنتاتلون يا پنج مسابقه نام داشت هر كس كه در يكي از مسابقات شركت مي كرد از شركت در چهار مسابقه ي ديگر هم ناگزير بود و كسي به مقام قهرماني مي رسيد كه حداقل در سه مسابقه فاتح مي شد . مسابقه ي اول پرش بود و طي اين مسابقه افراد با وزنه هايي دردست از روي مانع مي پريدند .مسابقه ي دومپرتاب ( ديسك ) بود صفحه ي سنگين مدوري را كه تقريبا شش كيلو وزن داشت پرتاب مي كردند .حد نصاب گرده پرانان را سي متر نوشته اند .مسابقه سوم را پرتاب نيزه نوشته اند . چهارمين مسابقه كه در حقيقت مسابقه ي عمده به شمار مي رفت مسابقه ي دو در مسافتي به طول تقريبي 180 متر بود . كشتي پنجمين مسابقه را تشكيل مي داد و داستان هاي بسيار درباره اهميت أن و قدرت كشتي گيران يوناني باقي مانده است .
كشتي يكي از اولين ورزش هائي بود كه بشر شناخت. بيشتر از صدها منظره از مسابقات كشتي، روي ديوارهاي قبور مصر باستان حجاري شده است و تمام آنها نمايشگر زير و بم هاي اين ورزش باستاني است كه امروزه ما با آنها آشنا هستيم. بنابراين ورزش كشتي حتي در پنج هزارا سال قبل هم يك ورزش خيلي پيشرفته بوده است. كشتي بعنوان يك ورزش علمي و نظم يافته از مصر يا آسيا به يونان برده شده است. اما در يك افسانه يوناني آمده است كه ورزش نخستين بار به وسيله «توس» فهرمان اختراع شده است.
كشتي يكي از شاخه هاي مهم بازي هاي قهرماني در يونان قديم بوده است. كشتي گيران يوناني روغن مخصوصي را به بدنشان مي ماليدند و سپس روي روغن را خوب ريگ مالي مي كردند تا به اصطلاح موضع خوبي در موقع كشتي داشته باشند.
قهرمان كشتي عهده قديم، شخصي به نام «ميلوكروتن» بوده كه حدود 32 پيروزي در بازي هاي ملي و شش پيروزي هم در بازي هاي المپيك به دست آورده بود.
در ژاپن، كه ورزش كشتي يكي از معمول ترين ورزش ها ميان مردم محسوب مي شود، اولين ركورد مسابقه كشتي مربوط به 32 سال قبل از ميلاد بوده است. ژاپني ها نوع خاصي از وززش كشتي دارند كه به نام «سامو» ناميده مي شود كه در اين نوع كشتي، وزن، خيلي اهميت دارد. بعضي از قهرمانان «سامو» حتي بيشتر از 300 پوند وزن دارند و طبعاً خيلي هم قوي هستند، اما با وجود اين سنگيني وزن، خيلي فرز و چالاك هستند.
در بريتانيا، حتي در زمان هاي خيلي قديم هم به اين ورزش خيلي توجه شده و به مقدار قابل ملاحظه اي توسعه داده شده است. بد نيست بدانيد كه «هنري هشتم» پادشاه انگليس، خيلي به اين ورزش علاقه داشته و خود يكي از كشتي گيران خوب به شمار مي آمد.
در قاره ي پهناور آسيا ورزش كشتي در ميان قبايل و ايلات و عشاير همواره رايج بوده و محبوبيت بسيار داشته است اما رواج اين ورزش در مغولستان ژاپن ، ايران و هندوستان بيشتر از ديگر مناطق آسيا بوده و هنوز هم هست در مغولستان كشتي ورزشي است عبادي و سنتي كه همراه با مراسم خاص برگزار مي شود و همه ي پسران بايد فنون اين ورزش را از سنين كودكي بياموزند . در ژاپن اسناد تاريخي بسياري از قدمت ورزش كشتي و كشتي گيران موجود است و در يكي از اين سندها كه متعلق به قرن ششم ميلادي مي باشند از كشتي گير هميشه پيروزمندي به نام سوكون ياد مي شود در قرن هشتم ميلادي بنا به فرمان يكي از امپراطوران ژاپن موسوم به شومر كشتي گرفتن هم در شمار مراسم مذهبي و عبادي در آمد در سال 858 ميلادي دو پسر امپراطور بونتوكو با يكديگر كشتي گرفتند تا هر كس كه پيروز شد صاحب تاج و تخت پدر شود از سال 1600 ميلادي به بعد چون حكمرانان محلي ژاپن براي دفع از منافع خود كشتي گيران و پهلوانان را با حقوق زيادي استخدام مي كردند . ورزش هاي رزمي در ژاپن رواج فراوان يافت و جنگجويانيظهور پيدا كردند به نام سامورايي كه در فنون كشتي مهارت بسيار داشتند .كشتي هايي نظير جودو در ژاپن به ويژه نزد پيروان مذهب شينتو بسيار مورد احترام است و هر بار كه كشتي گيران سومو براي زور آزمايي به ميدان مي آيند انبوه مردم در سكوت كامل به تماشاي مسابقات آنان مي نشينند.
كشتي پهلواني ديگري در نزد هنديان وجود دارد كه حريفان كوه پيكر با هم مبارزه مي كنند كه موسوم است به بن چز . در كشور سوئيس نوعي كشتي به نام شونيگن در ايسلند نيز چيزي شبيه سوئيس و در انگلستان كشتي كوران وال ودر آمريكا كشتي كچ، در شوروي سابق سامبو ،در چك و اسلواكي زاپاسو ، دراسپانيا لوجا در ارمنستان كخ پروتننيگ و در ساير كشور هاي جهان هر يك با نامي ديگر واندك تفاوتي به اجرا در مي آيد .
كشتي در ايران
آنچه از تاريخ بسيار كهن ايران نقل شده است معيد وجود رواج ورزش به ويژه كشتي است . به عبارت ديگر ميتوان گفت از ابتداي پيدايش قوم ايراني ورزش كردن با او عجين بوده است . ورزش در ايران باستان به دو روش رواج داشته است . نخست ورزش تفريحي و نشاط انگيز كه در بين پادشاهان و درباريان رايج بوده است همچون شكار ، اسب سواري ، چوگان ، گوي بازي و تير اندازي و ...دوم مردم عادي كه به نحوي در آماده سازي خويش براي امر دفاع و مشاركت در جنگ ها ورزش مي نمودندو ازديگر ورزش هاي ايشان مي توان گرز گرداندن بالاي سر ، حركت دادن وسيله اي سنگين مثل كمان در بالاي شانه ها قرار دادن سپر هاي سنگين مقابل سينه ، شنا كردن فلاخن انداختن و كشتي گرفتن را نام برد .گزنفون مورخ يوناني معاصر داريوش دوم پادشاه هخامنشي مي نويسد ايرانيان به دليل علاقه مندي به كشتي و نيرو منديهميشه به جنگ تن به تن رو مي آورند . همچنين مي افزايد روي آوردن ايرانيان در ميدان هاي نبرد جنگ تن به تن نشانه ي برتري نيروي جسماني ايشان است .
كشتي به عنوان آخرين چاره به هنگام از كار ماندن شمشير ها تير ها نيزه ها در جنگ ها راه گشا بوده است و پهلوانان از هر دو طرف سرنوشت جنگ را تعيين مي نموده اند .
در ايران قديم كشتي از مقامات عالي ورزش و پهلواني به شمار مي رفته است در بسياري از صحنه هاي جنگي شاهنامه ي فردوسي در آخرين لحظات نبرد تن به تن از كشتي گرفتن به مثابه موثرترين چاره براي برتري و غلبه بر حريف ياد مي شود .
در جنگ رستم و سهراب زور آزمايي دو حريف يرومند نشان داده مي شود كه كشته شدن هر يك به دست ديگري سرنوشت جنگ ايران و توران را معين مي كند .
در ايران باستان عنوان جهان پهلواني از منصب هاي عالي ارتش بوده و همچنين هر ساله پس از مسابقات كشتي پهلوان اول كشور بر مسند افتخار پهلواني پايتخت تكيه مي زده است.
كشتي گرفتن در ايران با توجه به شرايط هر دوره اي دچار نوسان مي شده است و بر حب موقعيت حكومت ها اين مقوله نيز دستخوش افت و خيز مي شده است در عهد مغول كشتي به شدت منزوي مي گردد و در اواخر دوره ي مغولان چهره هاي پهلواني و نامدار بارز مي گردد.
انواع كشتي هاي محلي در ايران
در نقاط مختلف ايران با توجه به شرايط آب و هوايي و آداب و رسوم مردم كشتي ها ي مختلفو متنوعي رواج دارد كه مهمترين آن از قرار زير است
كشتي پهلواني : اين كشتي ها در زورخانه متداول است و كشتي گيران شلوار مخصوص با كمربند و زانو بند چرمي مي پوشند و زور آزمايي و گرفتن كمر بند در اين كشتي آزاد است.
كشتي باچوخه : اين كشتي در سراسر استان خراسان به ويژه در قوچان و بجنورد و شيروان و اسفراين ، چناران و فريمان در فضاي آزاد برگزار مي شود .
كشتي لوچو:اين كشتي از ورزش هاي روستا هاي مازندران است و چون جايزه ي كشتي گيران را در نوك چوب مي گذارند به آن لوچومي گويند . جايزه ها به طور معمول قواره ي پارچه ي شال ويرمن و گاهي گاو و گوسفند بودند كه آنها را با همان چوببه وسط ميدان مي بردند .
كشتيگيله مردي : اين كشتي در گيلان متداول است . در اين كشتي با ضربه ي دست و بر هم زدن تعادل حريف انجام مي شود و هركس كه بتواند هر جاي بدن حريف را غير از كف پاها با زمين آشنا كند برنده مي شود.
كشتي زوران پاتوله : اين كشتي صنتي و محلي منطقه ي كردستان است در اين كشتي دو حريف كمربند يكديگر را مي گيرند و سعي مي كنند با چرخاندن ديگري از حالت تعادل خارج نمايد و هر كس كه حريف مقابل را به زمين بزند برنده مي شود .
ديگر كشتي هايمحلي متداول عبارتست از :
كشتيكچ گردان ( رايج در مناطق شرق كشور ، استان سيستان و بلوچستان )
كشتي كمربندي ( رايج در اصفهان )
كشتي دسته بغل ( رايج در منطقه ي فارس )
كشتي بغل به بغل ( رايج در منطقه ي قزوين )
كشتي جنگ (يا زوران در منطقه ي لرستان )
كشتي آشيرما ( رايج در منطقه ي آذربايجان )
كشتي گرش ( رايج در منطقه ي تركمن صحرا)
كشتي عربي ( رايج در منطقه ي خوزستان )
افتخارآفرين كشتي ايران
تختي در روز پنجم شهريور 1309 شمسي در خانواده اي متوسط در محله خاني آباد تهران متولد شد. پدرش به سبب اعتقادات مذهبي و ارادت به امام هشتم حضرت امام رضا عليه السلام نام غلامرضا بر او نهاد. رجب خان پدر تختي 5 فرزند داشت كه سه پسر و دو دختر همگي از غلامرضا بزرگتر بودند.
مرحوم تختي ورزش رااز نوجواني آغاز كرد،ورزش ابتدا براي اونوعي تفنن وسرگرمي بود. آشنايي حقيقي او با ورزش و كشتي در باشگاه «پولاد »آغاز شد. وي كه پيش از اين گودها و زورخانه هاي فراواني ديده بودشيفته ي تواضع و افتادگي پهلوانان كشتي و ورزش باستاني شده بود. براي نخستين بار در سال 1329 به باشگاه پولاد رفت.
پهلوان تختي در مصاحبه اي مي گويد:»وقتي در سال 1328 در مسابقه ي بزرگ ورزشي (كاپ فرانسه) شركت كردم، در همان اولين دوره ضربه فني شدم. اما تمرين هاي جدي و سختي كه در پيش گرفتم مرا ياري كرد تاحقيقت مبارزه رادرك كنم اگرچه شور پيروزي درسرداشتم اما كار و كوشش را سرآغاز پيروزي ميدانستم.
به اين ترتيب غلامرضا تختي با تمرين وپشتكار مثال زدني رفته رفته خود را از ميان بازنده ها بيرون كشيد وسرانجام در سال 1330 در وزن ششم (79 كيلوگرم) به عضويت تيم ملي درآمد.
تختي در دوران زندگي ورزشي اش ركورددار شركت در المپيك ها و كسب بيشترين مدال از اين آوردگاه بود. وي در چهار دوره المپيك حضور داشت و حاصل آن يك مدال طلا، دو نقره و يك عنوان چهارم بود. در كشتي ايران اين امر اتفاق نادري است.
جهان پهلوان علاوه بر قهرماني، به لحاظ منش و رفتار انساني و سجاياي اخلاقي پسنديده و جوانمردي و نوع دوستي شهره خاص و عام بوده است.
او زندگي خود را وقف مردم و ملتش كرده بود. شادروان تختي همچنين در ورزش باستاني و كشتي پهلواني داراي تبحر و مهارت بود چنان كه سه بار پهلوان ايران شد و هربار كشتي گيران نامداري را مغلوب كرد. وي چهار ماه پس از بازگشت از آخرين سفر خود (توليدو 1966 ميلادي) در روز پنجشنبه دوازدهم آبان ماه 1345 زندگي مشترك خود را با همسرش آغاز كرد، كه حاصل آن تولد بابك در سال 1346 بود و سرانجام پس از گذشت چهار ماه از تولد فرزندش خبر درگذشت جهان پهلوان به گوش همه ايرانيان و جهانيان رسيد و همه را در اندوهي عظيم و بهتي شگفت انگيز فرو برد.
روحش شاد.
افتخارات تختي:
سال 1951: مسابقه هاي جهاني هلسينكي، فنلاند، مدال نقره.
سال 1952: بازيهاي المپيك هلسينكي، فنلاند، مدال نقره.
سال 1955: جشنواره جهاني ورشو، لهستان، مدال نقره.
سال 1956: بازيهاي المپيك ملبورن، استراليا، مدال طلا.
سال 1958: مسابقه هاي جهاني صفويه، بلغارستان، مدال نقره.
سال 1958: بازيهاي آسيايي توكيو، ژاپن، مدال طلا.
سال 1959: مسابقه هاي جهاني تهران، ايران، مدال طلا.
سال 1960: بازيهاي المپيك رم، ايتاليا، مدال نقره.
سال 1961: مسابقه هاي جهاني يوكوهاما، ژاپن، مدال طلا.
سال 1962: مسابقه هاي جهاني توليدو، آمريكا، مدال نقره.
بعد از نیاز به همبستگی، دومين عاملي که بر شيوه ارتباطي افراد تاثير مي گذارد، نياز آنان به موفقيت است. نياز به موفقيت عبارت است از نياز به نمايش درآوردن شايستگي هاي خود و به دست آوردن نوعي اعتبار و صلاحيت در پرتو آن. انگيزه نياز به موفقيت، يک عامل اصلي شکل دهي شخصيت انسان هاست.افراد از نظر ميزان نياز به موفقيت با يکديگر متفاوتند و اين تفاوت به عنوان يکي از مهم ترين عناصر اجزاء شخصيت مطرح است. نياز به موفقيت هم در سطح فردي و هم گروهي و جمعي مورد بررسي قرار گرفته است.در سطح فردي ، افراد با نياز به موفقيت بالا، خواهان برتري، رسيدن به معيارهاي بالا، چه در کسب و کار و چه در ورزش و چه در حيات علمي خود مي باشند. ولي در عين حال، آنان علاقه مند و متوجه عکس العمل ها و پاسخ هايي مي باشند که ديگران به آن ها و رفتار آن ها مي دهند. سه ويژگي اساسي افراد با نياز به موفقيت بالا به شرح زير است:
اول اين که آنان مي خواهند شخصا مسئول انجام موفقيت آميز وظايفي که به آنان محول شده است باشند. دوم اين که آنان به ميزان ملايمي به خطرجويي اعتقاد دارند و به ميزان قابل توجهي واقع بينانه هدف هاي خود را شکل مي دهند. چالش در امور، براي آن ها مسئله اي عادي است و از آن پرهيز نمي کنند.سوم اين که آنان خواهان بازخور فوري و مشخص انجام امور خود از طرف ديگران مي باشند. آن ها مي خواهند بدانند که کار را چگونه انجام داده اند و به چه ميزان موفق بوده اند.از اين رو آنان اغلب به مشاغلي ( مانند فروش) روي مي آورند که نتيجه آن ها به سرعت نمايان مي شود.اين افراد از مشاغلي چون تحقيق وتوسعه روي گردانند، چرا که نتيجه چندان محسوس و ملموس نمي باشد و بسيار با فاصله از انجام عمل حاصل مي شود.
از نظر رفتارهاي ارتباطي، ويژگي افراد با نياز بالاي به موفقيت، عمدتا با تلاش فراوان در جهت شکل دهي به اعتماد به نفس بالاي خود نمايان مي شود و اين افراد سعي مي کنند تسلط خود را به طرف مقابل به منصه ظهور برسانند، در عين اين که در همان زمان سعي در جلب توجه ديگران نسبت به خود و رفتارهاي خود دارند. آنان در گفت و گوهاي دوجانبه يا چند جانبه بيشتر سخن مي گويند و کمتر گوش مي دهند، به ويژه زماني که هدفي براي رسيدن مطرح باشد. در آن صورت آن ها کمتر به ديگران مجال سخنگويي مي دهند و خود به گونه متکلم وحده عمل مي کنند.بين اعتماد به نفس و نياز به موفقيت رابطه وجود دارد. هر اندازهاعتماد به نفس در کسي تقويت شود مي توان اميدوار بود که او نياز به موفقيت بيشتري خواهد داشت
ضرورت دست یافتن به موفقیت
اکثریت مردم را به طور عموم ، از نظر روانشناسی می توان به دو گروه عمده تقسیم کرد. یکی گروهی که فرصتها آنان را به چالش می خوانند و بر آنند تا کارهای دشوار انجام دهند تا به هدفی خاص دست یابند، این گروه در اقلیت قرار دارند . گروه دیگر که در اکثریت می باشند نیز گروهی است که بی توجه از کنار مسائل می گذرند.
اینک چندین سال است که روانشناسان تلاش می کنند به راز این دو گانگی غریب پر رمز و راز پی ببرند.آیا نیاز به موفقیت (و یا فقدان آن ) در درون فرد اتفاقی است، ارثی بوده ویا نتیجه ی تاثیرات محیطی می باشد؟ آیا صرفاً یک انگیزه ی انسانی قابل تفکیک از انگیزه های دیگر است یا ترکیبی از چندین انگیزه ی مختلف – تمایل کسب قدرت و شهرت ویا تجمع ثروت؟ مهمتر از همه آیا راهی وجود دارد که بتوان چنین تمایلی را در جامعه ویا افرادی که فاقد آن می باشند ، بوجود آورد؟
با وجود آنکه هنوز پاسخ کاملی برای هیچیک از این سوالات در دست نیست اما سالها کارکردن روی این مطالب ، پاسخهایی نسبی برای هریک از سوالات مزبور ویا بینشی نسبت به کل قضیه فراهم آورده است . بی شک یک انگیزه انسانی بخصوص که از سایر انگیزه ها قابل تفکیک باشد وجود دارد ،به نحوی که می توان آنرا در هر گروهی از افراد یافت ویا مورد آزمون قرار داد.
اجازه بدهید مثالی را مطرح کنم . چندین سال قبل بر روی 450 نفر از کار گرانی که در نتیجه ی تعطیلی موقت یک کارخانه در منطقه ی اری پنسیلوانیا ،از کار اخراج شده بودند، مطالعه ای انجام شد. اکثریت این کارگران برای مدتی در خانه ماندند و سپس به اداره ی کاریابی ایالات متحده مراجعه کردند تا ببیند امکان استخدام در کار قبلی خود ویا کارها ی نظیر آن وجود دارد یا خیر. تنها تعداد قلیلی از آنها به گونه ای متفاوت رفتار کردند ، یعنی درست از همان روز که کار خود را از دست دادند ، به شکار کاری جدید رفتند.
آنها به اداره ی کاریابی ایالات متحده و پنسیلوانیا سر زدند. بخش استخدام نیازمندیها ی روزنامه ها را می خواندند ، به کلیسا و اتحادیه ی خود و سازمانهای وابسته ی مختلف سر زدند ، برای فراگیری مهارتهای جدید در دوره های آموزشی شرکت کردند وحتی شهر خود را در جستجوی کار ترک کردند و این در حالی است که اکثریتی که در خانه مانده بودند حاضر نبودند تحت هیچ شرایطی برای بدست آوردن کار اری را ترکگویند. بی شک افراد این اقلیت فعال از انگیزه های کاملاً متفاوتی برخوردار بوده اند . تمامی این افراد از نظر هدف در یک موقعیت قرار داشتند : آنها به کار ، پول، سر پناه ، غذا و امنیت شغلی نیاز داشتند .
اما تنها عده ی اندکی از آنان در بدست آوردن نیازها یشان پیش قدم شده ودر اقدام کردن از خود تهور نشان دادند. چرا؟ اینک روانشناسان پس از سالها تحقیق معتقدند که می توانند بدین سوال پاسخ دهند . آنها نشان داده اند که این افراد از نوع خاصی از انگیزه ی انسانی به مقیاسی بالا برخوردار بوده اند . اجازه بدهید فعلاً این ویژگی فردی را انگیزه ی Aبنامیم وبه بررسی سایر ویژگیهای افرادی که انگیزه ی A آنها بیشتر از دیگران است بپردازیم.
فرض کنید این افراد از نظر کاری در موقعیتی قرار دارند که می توانند میزان سختی و دشواری کارشان را خود تعیین کنند . چنین وضعیتی را براحتی می توان در آزمایشگاه روانشناسی ایجاد کرد.،بدین ترتیب که از افراد خواست تا حلقه هایی را از هر فاصله ای که خود می خواهند ،بسوی یک گل میخ پرتاب نمایند.بسیاری از افراد حلقه ها را به طور اتفاقی و بدون محاسبه پرتاب می کنند ، یا بسیار نزدیک می ایستند ویا از گل میخ فاصله ی بسیار می گیرند ، اما افرادی که دارای انگیزه ی Aمی باشند ، چنین به نظر می رسد که فاصله ی خود را از گل میخ چنانمحاسبه می کنند که القا کننده ی حس استادی وتسلط باشد . این افراد تقریباً همیشه در فاصله ای متعادل می ایستند ؛ نه آنقدر نزدیک که کار به نحو مسخره ای آسان به نظر برسد و نه آنقدر دور به نظر برسد ونه آنقدر دور که انجام کار غیر ممکن گردد . هر گاه شانس موفقیت آنها یک به سه باشد ، اهدافی را برای خود تعیین می کنند ، مشکل اما دست یافتنی است. به عبارت دیگر این گونه افراد همواره چالشهایی را برای خود در نظر می گیرند ، وظایفی که آنها را وا می دارد تا خود را تا حدی پیشرفت دهند .
البته آنها هنگامی چنین رفتاری را از خود بروز می دهند که بتوانند از طریق عملکرد شخصی خود ، نتیجه ی کار را تحت تاثیر قرار دهند . آنها به هیچ وجه قمار کردن را ترجیح نمی دهند. فرض کنیم آنها می توانند بین تاس ریزی ونرادی و تلاش در حل یک مساله یکی را انتخاب کنند ، در حالیکه برای هر دو کار زمانی واحد و شانس موفقیت یک به سه دارند .با وجود آنکه فرصت برنده شدن در هر دو مورد یکسان است وتاس ریختن کار ساده تری است اما آنها حل مساله را انتخاب می کنند . آنها بجای آنکه نتیجه ی کار را به دیگران ویا به شانس واگذار کنند ترجیح می دهند خود بر روی مساله کار کنند .
بی شک این گونه افراد به جای پاداش موفقیت ، به نفس موفقیت ها فردی می اندیشند، چراکه از طریق تاس ریختن می توانستند به همان پاداش ها دست یابند .
این مساله نشان دهنده ی ویژگی دیگری است در افرادی که از انگیزه ی A برخوردار می باشندو آن اینکه اینان شرایط کاریی را ترجیح می دهند که در آن صرفاً براساس تلاش خود به بازخور دی قطعی دستیابند . درست همانند یک بازیکن گلف ویا فروشنده نه مانند کاری که یک معلم و مشاور پرسنلی انجام می دهد. یک بازیگر گلف تقریباً همیشه امتیاز خود را می داند و به خوبی می تواند خود رابا رقیب خویش ویا با عملکرد روز ویا هفته ی قبل خود مقایسه نماید. یک معلم هرگز چنین بازخورد قطعیی درباره ی " نحوه انتقال مطلب " به دانش آموزانش در دست ندارد.اما علت چنین رفتاری در برخی از افراد چیست؟ از یک نظر پاسخ این سوال بسیار ساده است . علت آن است که آنان بیشتر وقت خود را به فکر کردن درباره ی این مساله می گذرانند که چگونه کار خود را بهتر انجام دهند . در حقیقت روانشناسان نوعا قدرت انگیزه ی Aرا با گرفتن نمونه هایی از تفکرات خود به خود افراد ( مانند سر هم کردن یک داستان درباره ی عکسی که به آنان نشان داده می شود .) و شمارش دفعاتی که آنان عملکرد خود را"بهتر" می خوانند ، اندازه گیری می نمایند . این شمارش عینی بوده وحتی امروزه با کمک برنامه ها کامپیوتری مخصوص آنالیز داده ها نیز انجام پذیر می باشد.
آنچه در نتیجه ی این مطالعات به دست می آید چیزی است که از نظر تکنیکی امتیاز نیاز به موفقیت فردی نامیده می شود . درک کردن علت این مساله دشوار نیست که افرادی که دائماً در فکر انجام بهتر کارهایشان هستند ، همواره جستجو به دنبال کار را نیز بهتر انجام می دهند ، اهدافی متعادل و قابل حصول برای خود تعیین می کنند ، از قمار کردن نفرت دارند ( چرا که موفقیت در آن ، آنها را ارضاء نمی کند ) شرایطی را در کار خود ترجیح می دهند که بتوانند خود نیز با آن پیشرفت نمایند. اما اینکه چرا تنها عده ای از مردم ، و نه تمامی آنها ، بدین ترتیب می اندیشند مساله دیگری است . شواهد موجود نشان می دهد که این ویژگیها ارثی نبوده و از بدو تولد با شخص همراه نیست بلکه ناشی از آموزشهای خاصی است که کودکان در خانه و از والدین خود می گیرند . وا لدینی که اهدافی نسبتاً در سطح بالا برای فرزندان شان در نظر می گیرند ، اما با فرزندان شان گرم و صمیمی بوده ، آنها را برای رسیدن به این اهداف تشویق می نمایند .
برخورداری از چنین آگاهی دقیقی درباره ی یکی از انگیزه ها ، ما را در تصحیح ایده ها مختلف ناشی از حس مشترکی که درباره ی انگیزه های انسانی وجود دارد ، یاری می دهد.به عنوان مثال سیاست بیشتر مردم ( و اکثر سیاستهای فعالیتهای تجاری ) بر اساس این ایده ی ساده لوحانه قراردارد که " مردم اگر مجبور باشند " سخت تر کار خواهند کرد . البته در نگاه نخست این ایده کاملاً اشتباه نیست اما می توان گفت که تنها نیمی از آن صحت دارد. مثلاً اکثریت کارگران بی کار شده ی اری به اندازه ی افرادی که از نیاز بالایی به موفقیت برخوردار بودند ،" مجبور بودند " که کاری پیدا کنند ولی برای پیدا کردن کار تلاش خاصی از خود نشان ندادند . و یا باز غالباً مردم چنین می پندارند که هر انگیزه ی قوی به این منجر می شود که فرد کارش را بهتر انجام دهد . بنابراین آیا درست نیست بگوئیم که بیشتر کارگران اری صرفاً " بدون انگیزه " بودند. اما اطلاعات ما درباره ی انگیزه های مختلف انسانی نشان می دهد که افراد مختلف تحت تاثیر یک انگیزه رفتار متفاوتی از خود بروز می دهند. مسئله ، انگیزه دار شدن یا نشدن نیست ، بلکه مساله این است که آیا شخص به سوی هدف Aبرانگیخته شده یا به سوی Bیا C و غیره؟
یک آزمایش ساده مساله را روشن می کند . به افراد مختلفی گفته شد که برای حل یک مشکل می توانند شریکی انتخاب کنند ؛این شریک هم می تواند یک دوست باشد و هم فرد غریبه ای که در حل آن مشکل تخصص دارد. افرادی که از نظر نیاز به موفقیت در سطح بالاتری قرار داشتند فرد متخصص را به عنوان شریک خود برگزیدند. اما آنان که نیاز بیشتری به دوست یابی داشتند دوستان خود را به افراد متخصص ترجیح دادند. مساله اینجاست که گروه دوم بدون انگیزه نبودند بلکه تمایل آنها نسبت به بودن با کسی که وی را دوست می دارند عملاً انگیزه ای است قویتر از تمایل به فائق آمدن بر وظیفه. روانشناسان چنین نیازهایی را مورد مطالعه قرار داده اند. به عنوان نمونه ، نیاز به قدرت غالباً با نیاز به موفقیت اشتباه می شود چراکه هر دو نیاز ممکن است به انجام فعالیتهای " بارز و " چشمگیر " منجر گردد. اما تفاوت کاملاً مشخصی بین آنها وجود دارد . افرادی که نیاز شدیدی به قدرت دارند می خواهند توجه دیگران را به خود جلب کنند ، خود را به دیگران بشناسانند و آنها را در کنترل خود داشته باشند. اینگونه اشخاص زندگی سیاسی فعّال تری دارند و بسیار مایلند که کنترل کانالهای ارتباطی را در دست خود داشته باشند ، هم کانالهای ارتباطی با افراد سطح بالا وهم با مردم عادی ، تا بدین ترتیب مسئولیتهای بیشتر و بیشتری بر عهده بگیرند. افرادی که ازنیاز بالائی به قدرت برخوردار می باشند ، مانند آنها که نیاز بالائی به موفقیت دارند، هر روز درپی بهبود کارآیی و عملکرد خود نمی باشند.
بدین ترتیب ، از آنچه تا به حال آموخته ایم نتیجه می گیریم که تمامی افرادی که به موفقیتهای بزرگ دست می یابند لزوماً از نظر نیاز به موفقیت از امتیاز بالائی برخوردار نیستند. به عنوان مثال بسیاری از سیاستمداران برجسته ، ژنرالها و دانشمندان و محققین بزرگ واجد این ویژگی فردی نمی باشند ، چراکه از انگیزه های دیگری برخوردار می باشند . یک ژنرال یا یک سیاستمدار باید به روابط قدرت بیندیشد ، یک محقق باند قادر باشد برای مدتی طولانی و بدون هیچگونه بازخورد مستقیم و سریع زمانهای زیادی را به کار تحقیق بپردازد، بازخور دی که شخصی با نیاز بالا برای موفقیت بدان نیاز دارد. از طرف دیگر دست اندر کاران فعالیتهای تجاری علی الخصوص فروشندگان و یا افرادی که واقعاً دارای مسولیتهائی می باشند در نیاز به موفقیت از امتیاز بالائی برخوردارند . این مسالهحتی در یک کشور کمونیستی مانند لهستان نیز صادق است . مشخصاً در آنجا نیز همانند یک نظام مبتنی بر اقتصاد آزاد ، یک مدیر هنگامی موفق است که دائماً در فکر بهبود بخشیدن به عملکرد ، تعیین اهدافی در حد اعتدال و پیگیری عملکرد خود ویا شرکت خود باشد.
انگیزش و نیمه ی واقعیت ها
از آنجا که مطالعات دقیق نشان داده اند ، ایده های نشات گرفته از حس مشترک درباره ی انگیزه ها، در بهترین شکل خود تنها تا حدی درست( نیمه واقعیت ) می باشند . بنابراین می توان نتیجه گرفت که نمی توان به آنچه مردم درباره ی انگیزه های خود می گویند اعتماد کرد. چرا که از هر چیز گذشته ، آنها ایده ی خود را درباره ی انگیزه شان از حس مشترک میان مردم می گیرند .بنابراین یک ژنرال ممکن است خود را علاقه مند به کسب موفقیت قلمداد کند ( چراکه عملاً به موفقیت هایی دست یافته است ) و یا یکی از همان اکثریت بی کار در اری ممکن است ادعا کند که به شدت درپی کار می باشد. ( چراکه به نیاز خود واقف است)
اما یک بررسی دقیق درباره ی آنچه که هریک از این افراد بدان می اندیشد و درباره ی اینکه چگونه اوقات خود را سپری می کند ممکن است نشان دهد که آنها به مسائلی کاملاً متفاوت می اندیشند. مشخص کردن وجود نیاز به موفقیت ویا انگیزه های دیگری از این قبیل تکنیکهای اندازه گیری خاصی را طلب می کند. بنابراین آنچه مردم می پندارند و می گویند ارتباط چندانی با این انگیزه های " پنهان " ندارد، انگیزه هایی که به نظر می رسد بیش از دیدگاههای سیاسی ، مذهبیو یا اجتماعی شخص " شیوه ی زندگی " وی را تحت تاثیر قرار می دهد.
بدین ترتیب ، این نیاز به موفقیت است که از میان مدیران ویا رهبران کارگری ، دمکرات ها و یا جمهوری خواهان ، کاتولیک ها ویا پروتستان ها هواداران سرمایه داری یا کمونیستها، عده ی خاصی را به مردان بهتر و پیشرو تبدیل می نماید.
هر کجا که مردم تفکر از نقطه نظر نیاز به موفقیت را آغاز کنند ، همه چیز تغییر خواهد کرد.افرادی که از این نظر در مرتبه ی بالا تری قرار داشته باشند هم از حقوق بیشتری برخوردار بوده وهم با سرعت بیشتری ترفیع خواهند یافت چراکه فعالانه در جستجوی یافتن راهی بهتر برای انجام کارشان می باشند. شرکتهایی که از تعداد زیادی از این افراد برخوردار باشند نیز سریعتر رشد خواهند کرد.
در مقایسه ای میان دو شرکت مکزیکی معلوم شد که به جز یک نفر ، تمامی مدیران سطح بالای شرکتی که از رشدی سریع برخوردار بود نسبت به مدیران شرکت دیگری که رشد کندی داشت ، از نظر نیاز به موفقیت ، امتیاز بالاتری داشتند. بنابراین نرخ رشد کشورهائی که از تعداد زیادی از این شرکتهای سریع ارشد برخوردار باشند بالاتر از حد میانگین خواهد بود .به نظر می رسد که این مساله دلیلی است بر اینکه چرا مفاهیم مربوطه به نیاز به موفقیت در ادبیات مردمی ( از قبیل آواز های مردمی و یا داستانهای کتابهای درسی کودکان) تا حد زیادی با نرخ رشد اقتصاد ملی در ارتباط می باشد.از نقطه نظر اقتصادی ملتی که همواره به انجام بهتر وظائفش می اندیشد .(آنگونه که در ادبیات مردمی آنها منعکس است)عملاً آنها را خیلی بهتر انجام خواهد داد . مطالعات کمی دقیق نشان داده اند این مساله در یونان باستان ، در انگلستان قرون وسطی ، در انگلستان میان سالهای 1400 تا 1800 ونیز در سایر ملل معاصر صادق بوده است ،چه ملل سرمایه داری ،چه کمونیست ،چه توسعه یافته وچه عقب مانده.
به عنوان مثال دو داستان زیر را باهم مقایسه کنید . کدامیک نیاز بیشتری به موفقیت را در بر دارد؟کدام یک ذهنیتی را منعکس می کند که بر طبق آن باید برای بهبود آنچه هست جد و جهد کرد؟ داستان اول (برای خواننده ی سال چهارم):
" هرگز مدیون هیچکس نباشید _این دنیا یک تمثیل است.همسران ،کودکان ، اسبها و گاوها همگی اسباب دلبستگی به سرنوشت می باشند . اینها زود گذر هستند و هر یک پس از انجام نقش خود در زندگی ما از بین می روند. بنابراین ما نباید به دنبال ثروتهایی که دائم و همیشگی نیستند باشیم. عاقلانه این است که در زندگی خود به هیچ چیز وابسته نشده و تنها به خداوند بیندیشیم . نباید زندگی را مشکل گرفت چراکه مگر نه این است که این زمانی است برای پایان یافتن گله شکایتها ؟
بنابراین بهتر است که زندگی توام با آگاهی بر واقعیت مسائل باشد . خود را در پیچدگیهای زندگی خانوادگی اسیر نکنید. "
داستان دوم (برای خواننده ی سال چهارم): " دوست دارم چگونه یاد بگیرم _
مرا به یک دبیرستان فنی فرستاده بودند ،منهماز فرط خوشحالی گریه می کردم. البته یادگیری خیلی آسان نیست . در ابتدا من نمی توانستم آنچه را که معلم درس می داد بفهمم. همیشه بر روی ورق های امتحانی من قلم قرمز کشیده می شد .پسری که در کنار من می نشست دانش آموزی بود بسیار علاقه مند بسیار موفق.هنگامی که متوجه ناتوانی من در حل مسائلم شد پیشنهاد کرد که راه حل آنها را به من بگوید .من باید با استدلال خود یاد می گرفتم. ورقه ی او را پس دادم و گفتم که باید خودم این کار را انجام دهم . گاهی اوقات تا نیمه شب روی مساله کار می کردم . اگر نمی توانستم آن را به پایان برسانم صبح زود روز بعد مجدّداً به کار می پرداختم . همچنان از تعداد خطوط قرمز روی ورقه هایم کاسته می شد . من بر مشکلاتم غالب می شدم ونمراتم بالا می رفت. بالاخره فارغ التحصیل شدم و به کالج رفتم ."
اکثریت خوانندگان ،حتی بدون دانشی نسبت به سیستم کد گذاری موفقیت ، با این نکته موافقند که داستان دوم توجه بیشتری به پیشرفت دارد . داستان اول داستانی استاز دانش آموزی معاصر در یکی از مدارس دولتی هندوستان. در حقیقت داستان دوم از کیفیتی به نام Horatio Alger برخوردار است . کیفیتی که از نسلها پیش در نوشته های بسیاری از دانش آموزان McGuffy نمایان بوده است.
این کیفیت امروزه در متون درسی چین کمونیست هم به چشم می خورد .بنابراین نباید تعجب کرد که کشوری چون چین کمونیست که در اندیشه ی پیشرفت است ، دیرگاهی است که از نظر سطح تولید از کشوری مانند هندوستان که به نظر می رسد بیشتر به سرنوشت و تقدیر اعتقاد دارد ،پیشی جسته است.
دقت به سطح نیازبه موفقیت و انجام کاری دراین مورد توسط دولتمردان از اهمیت فراوانی برخوردار است. علی الخصوص اگر کشورازنظر اقتصادی عقب مانده باشد . به عنوان مثال بریتانیا را در نظر بگیرید . این کشور در حدود یک نسل قبل (حدود سال 1925) در میان 25 کشوری که خوانندگان متون کودکان آنها از نظر نیاز به موفقیت مورد امتیاز بندی قرار گرفتند ، مقام پنجم را بدست آورد.از اقتصاد خوبی نیز برخوردار بود . تا سال 1950 انگلستان در میان 39 کشور از مقام پنجم به مقام بیست هفتم نزول کرد-بسیار پایین تر از متوسط جهانی – و لذا امروز رهبران این کشورها نتایج سخت اقتصادی این از دست دادن روحیه ی تهور پیشدستی را احساس می نمایند.
اقتصادو نیاز به موفقیت
اگر روانشناسان قادرند سطح نیاز به موفقیت را در افراد و ملتها کشف نمایند، بویژه قبل از اینکه آثار آنها فراگیر شود، آیا نمی توان از این آگاهی ها جهت تغذیه و تقویت توسعه ی اقتصادی کشورها استفاده نمود؟
بی شک صرفاً کشف و تشخیص بیماری کافی نیست . مثلاً چه فایده ای دارد که به بریتانیا ( و یا هندوستان در مثال قبلی ) گفته شود که به سطح بالاتری از نیاز به موفقیت ویا روحیه ی تهور پیشدستی نیاز دارند ؟ در اکثر این قبیل موارد ، ناظران هشیار محلی خود به وجود چنین نیازهایی واقف می باشند. البته احتمالاً ایشان دیرتر از روانشناسی که بر میزان نیاز به موفقیت تمرکز می نمایند، به این واقعیت پی می برند. آنچه در واقع مورد نیاز است عبارت است از روشی برای توسعه ی نیاز به موفقیت در میان افراد ویا ملتها.
روانشناسان گروه تحقیقاتی من د دانشگاه هاروارد حدوداً از سال 1960 مشغول انجام آزمایشات بر روی روشهایی بوده اند که به منظور دست یابی به این هدف طراحی شده اند . این روشها عمدتاً در میان دست اندرکاران فعالیتهای تجاری مورد آزمایش قرار گرفته است چرا که کار این گونه افراد به گونه ای است که به ویژگیهای رفتاری اشخاصی نیاز دارد که از سطح بالایی از نیاز به موفقیت برخوردار می باشند. در ابتدا ما واقعاً نسبت به احتمال موفقیت خود تردید داشتیم . این تردید تا به حدی بدان علت بود که ما نیز همانند سایر روانشناسان آمریکایی تحت تاثیر این دیدگاه بودیم که انگیزه های اصلی هر فرد در دوران کودکی وی پایه گذاری می شود بهطوریکه بعدها نمی توان تغییری اساسی درآن ایجاد کرد . علت دیگر در تردید مزبور آن بود که بسیاری از مطالعات به عمل آمده در روان درمانی تمرکزی و مشاوره های پزشکی نشان داده اند که تاثیرات شخصیتی در درازمدت بسیار مختصر می باشد ، اگر اساساً چنین تاثیراتی وجود داشته باشند . از سوی دیگر ما از سوی آماتور ها و غیر متخصصین مورد تشویق قرار گرفته بودیم : علاقه مندانی چون دیل کارنگی ،ایدئولوژی کمونیست ویا کمیسیونهای کلیسا ، یعنی افرادی که بر این باور بودند که توانسته اند در مردم بالغ تغییراتی ایجاد کنند و واقعاً هم بنظر می رسد که در این کار موفق بوده اند.به هر صورت ما در دوره های آموزشی کوتاه مدتی (بین 7 تا 10 روز) تحت عنوان "Total Push " جهت افزایش سطح نیاز دست اندرکاران فعالیتهای تجاری به موفقیت ،برای آنها ترتیب دادیم.
چهار هدف اصلی
در بیانی کلی این دوره هاچهار هدف اصلی را دنبال می کردند : 1- آموزش چگونگی فکر کردن،مذاکره کردن ،عمل کردن به شرکت کنند گان همانند افرادی که از سطح بالائی از نیاز به موفقیت برخوردارند . روشهای مورد آموزش براساس آگاهی های به دست آمده از حدود 17 سال تحقیق می باشد . به عنوان نمونه این افراد یاد می گرفتند که چگونه داستانهایی بسازند که در آن نیاز بالائی
به موفقیت به چشم بخورد (به عبارت دیگر چگونه با در نظر گرفتن عامل نیاز به موفقیت بیاندیشند )، چگونه در یک بازی پرتاب حلقه (وحتی در زندگی) برای خود اهدافی در حد اعتدال تعیین نمایند . 2- این دوره ها شرکت کنند گان را برمی انگیختند تا برای کار خود اهدافی برتر ، اما کاملاً واقعی و برنامه ریزی شده تعیین نمایند به نحوی که طی دوسال قابل حصول باشد. آنگاه هر شش ماه یک بار ، وضعیت کاری آنها را به همراهی خودشان بررسی می کردیم تا میزان پیشرفت شان را بیابیم. 3- همچنین در این دوره ها با استفاده از برخی روشها آگاهیهای درمورد شرکت کنند گان به خود آنها داده می شود. به عنوان نمونه آنها خود می توانستند ببیند که در بازی پرتاب حلقه نسبت به دیگران رفتاری کاملاً متفاوت از خود نشان می دهند-برای تحقیق بیشتر –مطمئن نیستیم ،اما هیچ شانسی هم در بدبینی نسبت به نتیجه ی این تلاشها نداشته ایم و می خواستیم از هر روشی که تصور می رفت بتواند تغییری در افراد ایجاد کند ،استفاده نمائیم.افرادی که در این دوره مورد آموزش قرارگرفتند عبارت بودند از مدیران اجرایی یک شرکت بزرگ آمریکائی و چند شرکت مکزیکی ، پسران ناموفق یک دبیرستان دست اندرکاران فعالیتهای تجاری در هندوستان ، درشهربمبئی و شهری کوچک به نام کاکی نادا در ایالت آندرا پرادش.به جز یک مورد ،مورد مکزیکی ها، در تمامی موارد دیگر این امکان وجود داشت که حدوداً 2 سال بعد ، به صورت آماری نشان داد که شرکت کنند گان در این دوره در مقایسه با افرادی که این دوره را نگذرانده ویا در سایر دوره های مدیریتی شرکت جسته اند ،از عملکرد بهتری برخوردار بوده اند( درآمد زایی بیشتری داشته اند ، سریعتر ارتقا یافته اند و حوزه ی فعالیتهای خود را با سرعت بیشتری وسعت بخشیده اند )
برای مثال به نتایج کاکی نادا توجه نمائید . دردوسال قبل از شرکت در این دوره 9 نفر از افراد، تقریباً 18درصد از شرکت کنند گان در کار خود تهور "غیرعادی "
از خود بروز داده بودند.طی 18ماه پس از دوره ،25 نفر از افراد ،یعنی تقریباً 50 درصد به طور غیر عادی فعال بودند .و البته این مساله به علت رواج بازار در هندوستان نبوده است.اطلاعات به دست آمده از شهر دیگری در چهل پنج مایلی محل دوره نشانگر وجود افرادی است که قبل از برگزاری دوره ی مزبور درکاکی نادا فعال بوده اند،یعنی حدود 20 درصد. صاحب یک مغازه ی کوچک رادیو فروشی ،یک تاسیسات شیمیایی را راه اندازی کرد، یک بانکداربه قدری در دادن وام های بازرگانی موفق بود که به شعبه ی بسیار بزرگتر در شهر کلکته انتقال یافت، رهبر سیاسی محلی به هدف خود دست یافت ( هدفی که طی دوره برای خود تعیین کرده بود) ؛اینکه دولت فدرال را وا دارد تا اسکله را عمیقتر نمایند و آن را به یک بندر چهار فصل تبدیل نمایند؛نقشه ها از تاسیس یک آسیاب فولادی گردان فاصله ی بسیاری داشت. تمامی اینها بدون تزریق بودجه ای از خارج اتفاق افتاد.
در واقع تنها هزینه ها به چهار دوره ی ده روزه و همچنین دیدارها ی تکمیلی مختصری که هر شش ماه یکبار انجام می شد ،مربوط می گشت . در شهری که راکد و غیر متهوّر محسوب می شد ، این افراد بر سرمایه ی خویش افزوده وبا اتکا بر منابعخود صنعت و اقتصاد شهر رابه تحرک وا داشتند.
به نظر می رسد که توان چنین روشی برایتوسعه ی انگیزه کسب موفقیت بسیار فراوان بوده و کاربردهای ی بارزی در کمک به کشورهای توسعه نیافته ویا " جیب های فقیر " در ایالات متحده جهت تحرک سریع اقتصادی دربردارد . حتی برای فعالیتهای تجاری ای که به چرخش و جهت گیری متهوّرانه تری به سوی رشد و توسعه نیاز دارند نیز از پتانسیل بالائی برخوردارمی باشد.
این روش حتی می تواند در بالا بردن سطح نیاز به موفقیت در کشورهای کم درآمد نیز مفید باشد.به عنوان نمونه اطلاعات موجود نشان می دهد که سیاهپوستان آمریکائی طبقه ی پائین از سطح پائینی ازنیازبه موفقیت برخوردارمی باشند. تعجبی هم ندارد . جامعه به طور سیستماتیک آنها را ترسانیده و جلوی جد جهّد آنها برای موفقیت را سد کرده است. ولی با درهم شکستن موانع حرکت صعودی ،
لازم است انگیزه های جدیدی را برای ایشان به وجود آورد ، انگیزه هایی که باعث می شود تا ازفرصتهای جدید استفاده نمایند.
واکنشهای افراطی
اما به این نکته باید توجه نمود ؛ هر گاه من درباره ی این تحقیق وپتانسیلهای فراوان صحبت می کنم ، مخاطبین واکنشهای افراطی متضادی از خود بروز می دهند ؛یا همچنان شکّاک باقی مانده وبر سر این موضوع بحث می کنند که انگیزه ها را نمی توان واقعاً تغییر داد ، اینکه ما جامعه ی خیالی روانشناسان را براند ام دیل کا رنگی می پوشانیم ، ویا اینکه برای حل مشکلات مربوط به انگیزه در منطقه ی خود ،پاسخهای مکاتبه ای سریعی را طلب می کنند که طی آنها دوره های مزبور به دقت شرح داده می شود. هر دو عکس العمل غیر منطقی است . آنچه من در این چند صفحه کاغذ توضیح داده ام نتیجه ی 20 سال تلاشهای تحقیقاتی بردبارانه وصد ها هزار دلار هزینه ی پایه ی این تحقیقات بوده است. آنچه باقی مانده عبارت است از مبالغی بیشتر و زمانی طولانی تر جهت تبدیل یک ایده ی وعده بخش به ابزاری عملی گسترده تر.
نیاز به تشویق
به عنوان مثال باید گفت که ما هنوز نمی دانیم چگونه سطح نیاز به موفقیت را در گروه های کم درآمد بالا ببریم. ما در نخستین تلاش خود بدین نتیجه پی بردیم که نمرات فرزندان طبقه ی متوسط طی یک دوره ی دو سالهافزایش ثابتی داشته است.درحالی که فرزندان طبقات پایین تر پس از گذشت یک سال پیشرفتهایی از خود نشان می دادند. اما پس از آن مجددا به وضعیت اولیه که از متوسط پایینی برخوردار بود ،بازگشت می کردند. (شکل 1)اما چرا؟ به نظر ما این بدان علت است که آنان دوباره به محیطی بازمی گشتند که درآن نه والدین و نه دوستان هیچ یک آنها را به سوی موفقیت ویا حرکتهای صعودی تشویق نمی کردند.
به عبارت دیگر اگرجامعه ای که فرد درآن زندگی می کند هیچگونه حمایتی از تلاشهای وی به عمل نیاورد ، صرف تغییر انگیزه های فردی به هیچ وجه کفایت نمی کند . سیا هانی تلاش می کنند از محله های پست به بیرون راه پیدا کنند معمولاً با این مشکل مواجه می شوند ؛مواجه با شک تردید ،چه در خانه و چه در محل کار،بنابراین حتی اگر سطح نیاز به موفقیت را در خود افزایش دهند ،باز
با موانعی که (21)بر سر راه موفقیت شان قرار دارد به جایگاه نخستین شان نزول خواهند کرد.ما نه تنها باید راه بالا بردن نیاز به موفقیت رابیاموزیم ،بلکه باید روشهائی بیابیم تا مردم را راهنمائی کنیم که چگونه نیازمزبوررا اداره کنند ،تا محیط مطلوبی خلق کنیم که درآن بتوان نیاز به موفقیت را بارور ساخت.
هم اینک بسیاری از این روشهای آموزشی در مرحله ی آزمون پیشاهنگ می باشند و تکمیل کردن آنها بودجهوز مان می طلبد .اما جامعه باید به شدت درزمینه ی تکمیل این روشها سرمایه گذاری نماید چراکه از پتانسیل های فراوانی در بهبود وضعیت انسان برخوردارمی باشند.
منبع: www.karafariny.com
راههاي رسيدن به موفقيت
روشي كاملاً مؤثر در برنامهريزي
خواستن توانستن است.
من بايد موفق بشوم.
من بايد درستكار باشم.
من بايد تصميم اساسي براي موفق شدن بگيرم.
من بايد خوب درس بخوانم.
من بايد با معدل خوب قبول شوم.
من بايد تلاش كنم.
من بايد موانع موفقيت را بردارم.
من بايد، بايد، بايد...
راستي راه رسيدن به موفقيت چيست؟
از اساسيترين و اصليترين شرايط موفقيت يك انسان در زندگي فردي و اجتماعي داشتن قدرت «مديريت خود» است. انسان موفق، ريشه همه موفقيتها را در درون خود جستوجو ميكند.
منشأ تمام پيروزيها در وجود ماست. انساني كه نگاه مثبت و فعال در زندگي دارد خواهان كار، كوشش و تلاش است و براي خود برنامه دارد.
انسان موفق، زمام زمان را به دست داشته و بهترين بهره را از آن ميبرد. انسان موفق شكستها و عقب افتادنهاي خود را با بهانههاي پوچ توجيه نميكند.
كشيدن پا روي زمين، حركت بدون انرژي، چشمهاي خسته و بيحال و گاهي خوابآلود، غرغر كردن و بد و بيراه گفتن به زمين و زمان، پوشيدن لباسهايي كه همواره اعتراض به دنبال دارد و ظاهري كه نشان از بي نشاطي است، تأخير در كارها، اعتراضات و... نشان دهنده نداشتن مديريت خود و زمان است. مديريت به معناي اداره كردن، برنامهريزي و حركت در چارچوب آن برنامه به سوي هدف است.
استفاده مناسب از امكانات تحت اختيار براي پيشرفت، و هر چيز را در حيطه نفوذ و تحت تأثير خود، در جاي و محل شايسته
و بايسته خود نهادن است. مديريت زمان به معناي برنامهريزي كردن، جاي دادن هر چيز به جاي خود در حوزه زمان و تلاش در جهت رسيدن به هدف است. برنامهريزي يعني در هر ساعت و هر دقيقه از روز چه كاري را بايد انجام داد تا حركت ما به سوي هدف شتاب داشته باشد. كسي كه برنامه دارد هستي خويش را معني بخشيده است. ميداند كه ضعفها و قوتهايش چيست، براي رفع موانع و كمبودها و نداشتنهاي خود برنامه دارد. همينطور براي تقويت داشتنها و تواناييها تلاش ميكند. برنامهريزي تلاش هدفمند و دقيقي براي تكامل خود است. مديريت زندگي خود در گرو مديريت زمان است.
چگونه ميتوان براي خود برنامهريزي كرد؟
بايد تشخيص داد كه در حال حاضر چگونه زندگي ميكنم، يعني ليست كارها و زمان آنها را آن طوري كه بايد تهيه كنم. يك هفته تمام كارهاي روزمره را يادداشت ميكنم.
يادداشتها را بررسي ميكنم و كارهايي كه از روي بيهدفي بوده و ضرورتي براي زندگي من ندارد را مشخص مينمايم، خصوصاًاموري كه براي تلف كردن وقت است.
براي هفته دوم با توجه به شرايط زندگي و برنامههاي از پيش تعيين شده و مفيد، تعيين ميكنم كه ميخواهم چه تغييراتي را در زندگي خويش ايجاد كنم و هدفم از اين تغييرات بايد بهبود وضعيت قبلي و يا كيفيت بهتر باشد.
در مرحله بعد پيشبيني ميكنم كه بايد چه تغييراتي را ايجاد كنم آنها را ليست ميكنم، به عبارتي با توجه به هدفم خواستههايم را از خودم مشخص ميكنم، مثلاً ميخواهم پايه درس رياضيام بهتر شود و يا تغيير مثبتي در اخلاقم ايجاد شود، تمام خواستهها را مشخص و ميزان آن را معلوم ميكنم.
در اين مرحله براي هفته سوم بر اساس خواستههايم براي خود برنامهريزي ميكنم، و قبل از آن خواستهها را تعديل ميكنم، با زبان سادهتر از كم شروع ميكنم و كمكم سعي ميكنم به خواستههاي حقيقي خود برسم. اكثر كساني كه نميتوانند به برنامه خود عمل كنند كساني هستند كه از همان ابتدا برنامه سنگيني براي خود تدارك ميبينند و چون در عمل احساس ناتواني ميكنند از برنامه داشتن منصرف ميشوند و تا دو هفته اين برنامه را ادامه ميدهم. در اين مرحله زمان را مشخص نميكنم و فقط كارهاي خوب و پيشبينيهاي خود را بين روزهاي هفته تقسيم ميكنم، مثلاً روز شنبه بايد يك ساعت ادبيات و يكونيم ساعت زبان انگليسي و دو ساعت رياضي بخوانم و براي روزهاي ديگر هفته با توجه به شرايطم مقدار زماني و يا مقدار درسي كه بايد خوب بفهمم را معين ميكنم.
برنامه را به اجرا ميگذارم. هر شب قبل از خواب بر كارهاي خود نظارت كرده و در مقابل خواستههاي روزانهام، ميزان عملكرد خود را مشخص ميكنم، مثلاً در مثال قبلي، قبل از خواب روز شنبه بررسي ميكنم كه چه قدر ادبيات يا زبان و يا...
خواندهام. ممكن است درس ادبيات نياز به چهل و پنج دقيقه مطالعه باشد و درس زبان نياز به دو ساعت و همينطور براي كارهاي ديگر، آن چه انجام دادهام را صادقانه و با دقت يادداشت ميكنم.
در پايان هفته عملكرد خود را جمعبندي كرده با هدف و خواستههايم و پيشبيني ابتداي هفته مقايسه ميكنم. هدفم از اين كار داشتن برنامه است و عادتكردن به برنامه داشتن.
در مرحله بعد خواستههاي دقيقتر و واقعبينانهتري را پيشبيني نموده و هفته بعد را مصممتر به برنامهام عمل ميكنم. اين عملكرد را بررسي كرده اگر در پايان هفته از آن نسبتاً راضي بودهام و احساس خوبي از عمل كردن به آن داشتم برنامه را صرفاً براي عادت شدن ادامه ميدهم و اگر راضي نبودم سعي ميكنم برنامه هفته بعد را واقعبينانهتر در نظر بگيرم تا به رضايت نسبي برسم. حالا من ديگر برنامه دارم ميخواهم وضعيت خود را بهبود بخشم. بهتر است كم كم خواستههاي پيشبيني شده ابتداي هر هفته را متناسب هدفم كنم تا به هدف برسم.
ميدانم كه از برنامه داشتن مهمتر عمل كردن به آن است. بر خود نظارت دقيق ميكنم، اهدافم را مينويسم و در جايي كه مدام جلوي نظرم باشد قرار ميدهم، خودم خودم را تشويق ميكنم، از خدا مدد ميخواهم، از اعضاي خانواده ميخواهم قبلاز برنامهريزي جمعي در خانه برنامه من را هم در نظر داشته باشند.
حالا كه چهار هفته است با برنامه عمل ميكنم با توجه به توانم دو نكته ديگر را وارد برنامهام ميكنم؛ اول خواستههايي كه براي بهترشدن دارم، يعني كمكم برنامهام را سنگينتر و خواستههاي بيشتري را از خود طلب ميكنم. مسلماً اكنون قادر خواهم بود كمي به خودم سختي هم بدهم. دوم عنصر زمان را هم بايد در برنامههايم بياورم، مثلاً مشخص كنم كه از ساعت پنج تا پنج وچهل و پنج دقيقه به مطالعه و يادگيري عربي ميپردازم و حداقل سه هفته اين برنامه را ادامه داده و هر تغييري كه باعث بهبود شرايط من ميشود ايجاد ميكنم.
اكنون من موفق شدهام كه به بهترين شكل ممكن براي خود برنامهريزي درسي انجام دهم و به آن عمل كنم. احساس رضايتي كه به من دست داده را نميتوانم وصف كنم. از خدا بابت اين توفيق شاكرم.
اين زماني است كه ميتوانم از خود انتظار داشته باشم كه نه تنها براي درس بلكه براي بهترين شدنها در زندگي برنامه داشته باشم، براي مطالعات غير درسيام، ديدن فيلم و نشستن پاي كامپيوتر و ارتباط با دوستانم، همه حساب شده است. برنامه اوقات فراغتم برنامه خودسازي است نه... ديگر بيهدف در خيابانها پرسه نميزنم، همين طوري با تلفن حرف نميزنم، كنار كامپيوتر و...
حالا حتي تفريح و سرگرمي من هم براي تقويت قواي ذهني و نشاط روحيام است و توسط خودم انتخاب ميشود و براي همه كارهايم با فكر انتخاب ميكنم كه چه كنم؟
من ميتوانم سر رشته زندگي خويش را در دست بگيرم. من ميدانم تنها راه موفقيت اول خودشناسي و بعد بر اساس آن خودسازي است و داشتن برنامه و عمل كردن به آن و نظارت و كنترل خود يعني قدرتمند شدن و پيروز شدن بر تمام موانع راهم. موفقيت من دليلش: لطف خدا، محبت و همراهي و ياري خانوادهام و معلمانم و همراهي دوستان خوب و عاقلم، اراده، تلاش، پشتكار، مصمم و اميد به آينده و اميد به موفقيت است.
حداقل شرط لازم براي موفقيت...
حداقل شرط لازم براي موفقيت در هر زمينهاي يادگيري مداوم است.
هميشه كارهاي خود را بنويسيد و آنها را طبقهبندي كنيد؛ سپس از مهمترين آنها شروع كنيد.
از سلامت جسماني خود به بهترين نحو مراقبت كنيد. نيرو و نشاط براي موفقيت و خوشبختي ضروري است. در مورد تعيين هدفهاي خود قاطعيت داشته باشيد، اما در مورد روش دستيابي به آنها انعطافپذير باشيد.
براي رسيدن به هر يك از هدفهاي خود مهلتي تعيين كنيد.
آنچه بيش از هر چيز با موفقيت و خوشبختي همسويي دارد خوشبيني است.
هر موقعيتي را ميتوان مثبت تلقي كرد، به شرط آن كه آن را به عنوان فرصتي براي رشد و پيشرفت در نظر بگيريم.
اگر در هر شخص و در هر شرايطي به دنبال نقاط مثبت باشيد، تقريباً هميشه آن را پيدا خواهيد كرد.
وقتي خدا بخواهد براي شما هديهاي بفرستد آن را در مشكلي ميپيچد. هر چه مشكل بزرگتر باشد، هديه هم بزرگتر است!
هر وقت احساس ترس كرديد، شجاعت را با «شجاعانه عمل كردن» در خود پرورش دهيد.
كليد موفقيت در اين است كه هدف خود را تعيين كنيد و آن گاه طوري عمل كنيد كه گويي امكان شكست وجود ندارد و همينطور هم خواهد شد.
هر تجربهاي را به يك تجربه آموزنده بدل كنيد. در هر نااميدي و شكستي، به دنبال درس با ارزش باشيد.
شوری عامل مهم در تاریخ بشر و سیستم های کشاورزی بوده که بشر بر آنها تکیه داشته است.تمدنهای بسیاری در اثر عدم اعمال مدیریت صحیح در امر آبیاری و در نتیجه آن تجمع نمک در سطح خاک از بین رفته اند.
مدارک تاریخی 6000 سال قبل نشان می دهد که انسان به دلیل تخریب پایه های منابع جدید شونده در مناطق خاص هیچ گاه نتوانسته بیش از 2000 – 800 سال در یک تمدن پیشرفته در یک مکان معین توسعه یابد.
مثال:عملکرد گیاهان در طول یک دوره 700 ساله 65% کاهش یافته است.
وسعت اراضی شور در سطح دنیا:
مطالعات انجام شده زمین های دارای مشکل شوری را عددی بین 340000000 تا 950000000 هکتار را ثبت نموده اند.
این براورد همچنان در حال افزایش است. گفته میشود 6% از سطح زمینهای دنیا دارای پتانسیل تولید محصول زراعی میباشند.
بعضی از کشورها نسبت به شوری از اراضی بیشتری برخوردارند:
1- ایران
2- پاکستان
3- هندوستان
وسعت شوری در اراضی ایران:
حدود 12% از کل مساحت ایران به صورت کشت آیش و به منظور تولیدات کشاورزی استفاده می شود. که نزدیک 50% این سطح زیر کشت به درجات مختلف با مشکل شوری – قلیایی بودن – غرقابی بودن رو به رو می باشد. پیش بینی می شود این مشکل تا 75% از کل زمینهای فاریاب کشور پیشروی کند.
بخشهای وسیعی از کشور مانند: دشتهای حاصلخیز قزوین و مغان – گرگان و گنبد – ورامین تا گرمسار – سیستان و فارس تا نوار حاشیه ای جنوب کشور و اراضی حاصلخیز اطراف زاینده رود به نحوی متاثر از تنش شوری هستند.
تنش شوری:
اصطلاح شوری زمانی به کار میرود که غلضت بعضی املاح مثل کلسیم – کلر – بی کربنات –و به طور کلی میکروالمانتها در خاک بالا باشد.
تنش شوری به دو صورت میباشد:
1- تنش شوری اولیه:
·سمیت یونی ویژه
2- تنش شوری ثانویه:
·تنش کمبود مواد غذایی
·القای تنش آب
·تنش اسمزی
اثرات شوری بر گیاه:
1- اثر شوری بر جوانه زنی
2- اثر شوری بر سایر مراحل رشد
3- اثر شوری بر مرحله زایشی گیاه
4- اثر شوری بر ساختمان گیاه
1- اثر شوری بر جوانه زنی:
تنش شوری در این مرحله می تواند بصورت تحریک کننده – بازدارنده – یا خنثی کننده در جوانه زنی عمل کند.
اثرات تنش شوری بر جوانه زنی گیاه عبارتند از:
الف – تاخیر در جوانه زنیب- کاهش درصد جوانه زنی
پ- کاهش سرعت جوانه زنیت- کاهش رشد گیاهچه
2- اثر شوری بر سایر مراحل رشد:
نتایج آزمایشهای گلخانه ای روی گیاه سورگوم و گندم نشان می دهد که مرحله رویشی و مراحل اولیه زایشی مراحل بسیار حساس بوده بطوری که مرحله گلدهی و مرحله پرشدن دانه به ترتیب کمترین حساسیت را دارند. شوری بعضی مواقع روی زمان مراحل گلدهی برخی غلات تاثیر می گذارد به گونه ای که جوانه زنی – ظهور خوشه – گلدهی و رسیدگی دانه زودتر اتفاق می افتد.
3- اثر شوری بر مرحله زایشی گیاه:
تنش شوری باعث ایجاد تغییر در مرفولوژی اندامهای تولید مثل گردد. برخی اثرات روی مراحل مختلف رشد زایشی به شرح زیر خلاصه می گردد:
الف – تسریع در جوانه انتهایی و کاهش در تعداد کل خوشه چه ها و تعداد دانه در هر خوشه
ب- کاهش قدرت زنده ماندن دانه گرده
پ – کاهش در جوانه زدن دانه گرده – باروری - پوشش دانه
4- اثر شوری بر ساختمان گیاه:
بسیاری از محققان گزارش نموده اند که در غیبت مقاومت تحمل به تنش شوری مجموعه ای از تغییرات ساختمان و عملکرد در گیاه اتفاق می افتد. اندامهای مختلف گیاه تحت تنش شوری ممکن است از نظر سازمان سلول دچار یک یا تعدادی از اختلالات زیر گردد:
الف: به هم ریختن سازمان ساختمان سلول؛
ب: از هم گسیختگی ساختمان میتوکندری در سلول؛
پ: کاهش در تعداد اندازه کریستالها؛
ت: مجتمع شدن تعداد زیادی میتوکندری در یک سلول؛
ث: تغییر در توزیع پراکنش ریبوزوم در سلول؛
ساز و کارهای مقاومت به شوری:
در تحمل گیاهان مختلف به شوری مجموعا سه عامل مهم دخالت دارند:
·عامل گیاهی
·عوامل مربوط به خاک
·شرایط آب و هوا
1- عامل گیاهی:
·تحمل نمک
·مقاومت گیاهی
·مقاومت از طریق اثرات اسمزی نمک
تنظیم نمک
الف – ذخیره و نگهداری نمک در پروتوپلاسم – تجمع یون در واکوئل ها
ب – حذف و ترشح نمک از طریق سطح ساقه و سطح ریشه ودفع نمک از غدد – دفع نمک از تارهای نمکی
پ- دفع نمک: موانع انتقال نمک در ساقه و در ریشه
مقاومت از طریق اثرات یک یون خاص روی مقدیر یونهای مشکل ساز
ساز وکارهای تحمل به شوری بین گیاهان:
ساز و کار
گیاه
دفع سدیم – انتقال از برگ به ریشه
لوبیا
دفع سدیم – ذخیره سدیم در برگهای پیر
برنج
دفع سدیم
ذرت
کمی دفع سدیم – ذخیره سدیم در واکوئول برگ
گندم
برداشت کنترل شده سدیم –ذخیره سدیم در واکوئول برگ
جو
2- عوامل مربوط به خاک:
درصد رطوبت خاک و فاصله بین دو آبیاری از عوامل موثر بر تحمل گیاه نسبت به شوری می باشند. هرچه خاک خشکتر باشد پتانسیل اسمزس و ماتریک محلول خاک پایینتر خواهد بود. و برای جلوگیری از اثرات نامطلوب آن لازم است فاصله بیم دو آبیاری کوتاه تر باشد.
3- شرایط آب و هوایی:
آب و هوا نیز به تحمل گیاه نسبت به شوری موثر است. در شرایط خشک و گرم مقاومت گیاه کاهش میابد.
مثال:
چغندر – پنبه – لوبیا – شبدر – گوجه فرنگی
شناسایی و اصلاح گیاهان مقاوم به شوری:
گیاهان زراعی براساس مقاومت به شوری در چهار گروه طبقه بندی میشوند:
1- گروه مقاوم2- گروه نیمه مقاوم
3- گروه نیمه حساس4- گروه حساس
اثر شوری بر قدرت زنده ماندن دانه گرده و تولید دانه در گندم
افسردگي شايعترين اختلال خلقي و عاطفي و بزرگترين بيماري رواني قرن حاضر است. به بيان سادهتر، افسردگي يك واكنش رواني ـ زيستي در برابر فشارها و استرسهاي زندگي است. چنين حالت واكنشي و اختلال خلقي محدود به زمان و مكان خاصي نيست و ميتواند در هر زمان و هر مكان و براي هر شخصي در هر موقعيتي كه باشد، پديد آيد.
در واقع خلق آدمي حاصل مجموعهاي از واكنشهاي عاطفي در يك موقعيت خاص و زمان معين است. به سخن ديگر، خلق يك زمينه عاطفي زيربنايي است كه آكنده از گرايشهاي هيجاني و غريزي بوده، به حالتهاي رواني، احساسي انسان طعم خوشايند يا ناخوشايند ميدهد و در بين دو قطب لذت و درد در نوسان است. يك تغيير محسوس يا انحراف از حالت طبيعي و متعادل خلق ميتواند به صورت اندوه و غمزدگي مشخص گردد. اگر شدت يا مدت زمان اندوه از حد متعارف تجاوز كند، يا در يك شرايط خاص به صورت يك اختلال قابل توجه و بيمارگونه ظاهر شود، ميتواند به يك خلق افسرده تبديل گردد.
بايد توجه داشت كه افسردگي با حالت غمگيني يا غمزدگي معمولي متفاوت است. در زندگي هر كس ممكن است موقعيتهايي بوجود آيد كه موجب تاثرات رواني و غم و غصه دروني گردد، مثل از دست دادن پدر، مادر، همسر، فرزند، دوست يا يكي از نزديكان و محبوبان، اما اين حالت كاملاً موقت خواهد بود. غمگيني يك حالت ناخشنودي يا نارضايتي موقت از شرايطي است كه وفق مراد فرد نيست. حالت غمزدگي با آشفتگي واقعي رواني و كاهش يا از دست دادن هدفها و كمرنگ شدن نگرشهاي حياتي و معيارهاي ارزشي در زندگي فردي و اجتماعي همراه نميباشد.
در حقيقت بين زماني كه انسان با يك مشكل خانوادگي، شغلب و حرفهاي مواجه شده، احساس ناخوشايندي از يك ضربه عاطفي و رواني را تجربه ميكند، يا هنگامي كه از يك شرايط غمناك و تاثرانگيز متاثر ميگردد و با احساس پاك با آن همدلي كرده، غمگين ميشود و احساس پاك با آن همدلي كرده، غمگين ميشود و احساس تالم و غمزدگي براي مدتي وجودش را فرا ميگيرد، با دوراني كه انسان دچار افسردگي ميشود، متفاوت است.
حالت غمگيني و غمزدگي كه اساساً موقت است، بخشي از زندگي و حيات اجتماعي انسان است و لطمهاي به فعاليتهاي زيستي، پويايي زندگي و برنامههاي هدفمند انسان نميزند. غمزدگي ناشي از مواجه شدن با مشكلات و ناملايمات زندگي و درگيريهاي بين فردي ممكن است احساس ناخوشايندي نيز به همراه داشته باشد، ليكن احساس ناشي از همدلي با مصايب ديگران و شرايط تاثرانگيز انساني كه ممكن است در شرايطي خاص با تبلور احساسات و حالتهاي غمزدگي همراه باشد، بر بهداشت رواني، تعادل عاطفي و انگيزههاي تلاش وي ميافزايد.
اما حالت انسان افسرده، انساني كه دچار اختلال قابل توجه خلقي است با حالت انسان غمزده كاملاً متفاوت است. حالت افسردگي همواره ناخوشايند و آزاردهنده است و حيات زيستي انسان را متاثر ميسازد؛ نگرشها، باورها و بينشها را دگرگون ميكند. هدفهاي متعالي زندگي را دستخوش ضعف و سستي و انسان را دچار احساس بيهودگي ميكند.
بنابراين حالتهايي همچون دلشكستگيها، دلتنگيها، تاثرات رواني و غمگينيهاي گذرا كه اساساً يك احساس و هيجان عادي بشري است، هرگز به عنوان يك اختلال رواني تلقي نميگردد، بلكه چنين حالتهايي نشانه تبلور احساس همگاني و عمومي است.
غم و اندوه يك حالت غمگيني خلقي عادي و واكنشي طبيعي، واقعبينانه و مناسب نسبت به آنچه از دست رفته ميباشد و كاملاً موقت بوده، به تدريج و به طور طبيعي محدود شده، فروكش ميكند و در موارد بسيار نادر و شرايط خاص، نسبتاً طولاني شده، موجب پديدآيي اختلال جدي در زندگي فردي و اجتماعي ميشود.
به طور كلي، افسردگي يك واكنش رواني و زيستي در برابر فشارها و استرهاي حياتي است و شدت واكنش هر كس در مقابل استرس بستگي به كيفيت و شاكله شخصيت وي دارد. برخي از افراد، بويژه جوانان به علت تجارب تلخ و ناخوشايند دوران كودكي، تحمل هرگونه استرس ناشي از دست دادن چيزي و كسي برايشان دشوار است و به شدت متاثر ميشوند. مثلاً جواني كه در كودكي شاهد فوت پدر و مادر خود بوده، يا به علت طلاق، يكي از والدين خود را از دست داده، در برابر استرسهاي ناشي از ناكاميها و از دست دادن موقعيتهايي كه برايش مطلوب بوده است، فوقالعاده متاثر ميشود و رگههاي افسردگي ميتواند وجودش را به تدريج فرا گيرد.
در بسياري از مواقع تجمع استرسها و هيجانزدگيها در زماني كه محدود نيز ممكن است زمينههاي افسردگي را در هر فردي فراهم آورد، ولو اينكه بعضي از استرسها و شرايط هيجاني لزوماٌ ناخوشايند نيز نباشند. مثلاً شخصي كه در سازمان و وزارتخانهاي صاحب شغل قابل توجهي شده است، به ناگزير به خاطر همسرش به شهر ديگري ميرود و در يك پست عادي مشغول ميگردد و موقعيت قبلي شغلي را از دست ميدهد. همزمان با اين مساله، همسرش دچار بيماري سختي ميگردد و خبر فوت مادرش نيز او را سخت متاثر ميسازد. از سوي ديگر از تعاوني مسكن كه در آن عضويت داشته، به وي خبر ميدهند كه آخرين قسط را براي تحويل مسكن فراهم كند و همه اينها در ظرف چند هفته و يا در يكي دو ماه اتفاق ميافتد.
چنين شخصي ممكن است به خاطر ناتواني در ارائه پاسخهيا مناسب به فشارها و تقاضاهاي اجتماعي تا حد قابل توجهي دچار افسردگي شود. اين نوع افسردگي، در واقع واكنشي عادي در برابر مجموعهاي از استرسهاست. بنابراين همزماني يك سلسله تغييرات مهم و قابل توجه در زندگي فردي و خانوادگي، اعم از خوشاينده و ناخوشايند، آن هم در محدوده زماني كوتاه ميتواند در بسياري از انسانها بويژه زمينههاي افسردگي را فراهم آورد.
انتظار اين است كه يك انسان متعادل در مقابل استرسها و فشارهاي رواني يك واكنش رواني ـ زيستي معقول از خود بروز دهد. احساس بيتفاوتي يا كمتفاوتي نسبت به استرس موردنظر يا واكنش فوقالعاده زياد نسبت به آن امري غيرعادي تلقي ميشود. به عبارت ديگر، اگر فردي به هنگام مواجهه با يك استرس قوي هيچ نوع واكنش روني ـ زيستي ازخود نشان نميدهد، به احتمال قوي دچار نوعي افسردگي نهفته شده است. در اين شرايط احتمالي خطر بروز يك واكنش تاخيري، مثلاً طي ماههاي بعد يا ابتلا به افسردگي مزمن بسيار زياد است.
در يك نگاه كلي و از يك منظر ديگر، واكنش افسردگي را ميتوان بر دو نوع تقسيم كرد:
افسردگي حاد كه عموماً با غمگيني و اندوه و غمزدگي همراه است، همواره كوتاه، شديد و در عين حال ناخوشايند و ناراحت كننده است و موجب تغييرات خلقي ميشود. اين نوع افسردگي عموماً گذراست و در مدت زمان مناسب قابل پيشبيني بهبود مييابد. البته بعضاً ممكن است اين نوع افسردگي هفتهها يا چندين ماه طول بكشد، اما در اغلب موارد، شدت و مدت واكنش افسردگي متناسب با نوع و شدت عامل ايجاد كننده افسردگي است. مثلاًٌ وجود رگههاي افسردگي به مدت شش ماه بعد از طلاق، بويژه در خانمها امري نسبتاً عادي ميباشد. در حالي كه پديدآيي افسردگي جدي در جوانان پس از دو سه بار شكست و ناكامي در امتحانات يا يافتن كار مناسب، وضعيتي غيرعادي تلقي ميگردد.
واكنش افسردگي حاد و گذرا ممكن است بسيار خفيف باشد، مانند چند ساعت غمگيني و غمزدگي، يك احساس موقت طردشدگي و احساس موقت ياس و نااميدي. البته چنانچه استرس و فشار رواني وارد آمده بر فرد بسيار قوي بوده، يا شخص نسبت به آن حساسيتي خاص داشته باشد، ممكن است واكنش افسردگي نسبتاًٌ شديد باشد.
مثلاً جواني كه در يك حادثه رانندگي پدر و مادرش را از دست داده بود، براي مدتي دچار افسردگي حاد شده و مدتها حالت غمگيني، گوشهگيري و مدتها حالت غمگيني، گوشهگيري و انزواطلبي پيدا كرده بود، غذا نميخورد، نميخوابد، حال و حوصله صحبت كردن با كسي را نداشت و خيلي از اوقات آرزوي مرگ ميكرد، اما او به كمك روانشناس و مشاور حاذق به تدريج در عرض چند ماه از مرحله واكنش حاد افسردگي بيرون آمد و ياد گرفت كه چگونه بايد با حوادث و اتفاقات ناگوار و مصيبتهاي بزرگ مقابله كرد و صبورانه آنها را تحمل نمود. با اينكه چنين واكنش افسردگي بسيار دردناك و جانگدز بود، به هر حال اين جوان توانست از اسارت افسردگي مزمن نجات يابد و به زندگي طبيعي و فعاليتهاي پوياي خود ادامه دهد.
در واقع دورههاي حاد و در عين حال گذراي واكنش افسردگي، بستري براي بروز احساسات شديد، استرسها و فشارهاي رواني قوي بوده، اساساً يك واكنش طبيعي و عادي در مقابل برخي اتفاقات غيرمترقبه و تحولات و تغييرات مهم زندگي مثل از دست دادن برخي از نزديكان و محبوبانيا تحمل خسارتهاي شديد اقتصادي است.
بايد توجه داشت كه بعضي اتفاقات و حوادث ناگوار و ناخوشايند مانند مرگ پدر، مادر، همسر، بيماري شديد و صعبالعلاج فرزندان، برادر، خواهر، شكستهاي مكرر در امتحانات نهايي و ورود به دانشگاهها، ناكاميهاي مكرر در به دست آوردن كار مناسب يا از دست دادن شغل و تحمل خسارتهاي شديد اقتصادي براي همه مردم، بويژه جوانان ناراحتكننده و تهديدآميز است. همچنين از هم پاشيده شدن كانون گرم خانوادگي، طلاق و جدايي به عنوان يك پديده ناخوشايند ميتواند موجبات افسردگي قابل توجه مادر و فرزندان يا فرزندان را به همراه داشته باشد.
واكنش افسردگي مزمن بر خلاف افسردگي حاد، غمزدگيهاي موقت كه به شخص فرصت انديشه و بصيرت ميدهد، بسيار بازدارنده و عاجزكننده است. افسردگي مزمن در زندگي فردي، خانوادگي و اجتماعي فرد اشكالات و اختلالات قابل توجهي فراهم مينمايد كه ممكن است اصلاح و برطرف كردن آنها بسيار دشوار يا بعضاً امكانناپذير به نظر آيد. در افسردگي مزمن تا زماني كهسيستم عصبي و نظام ارتباطي فرد اثرات و حالات بازدارنده و عاجزكننده خود را تكرار ميكند، كيفيت درماندگي و حالت افسردگي در شخص به صورت پايدار باقي ميماند.
كاهش قابل ملاحظه اعتماد به نفس، افزايش حساسيت و زودرنجي، گوشهگيري و انزواطلبي، عدم تحمل انتقاد، كمتواني در اتخاذ تصميمات معقول، تمايل به تعويق انداختن كارها از جمله علائم و نشانههاي افسردگي مزمن است. البته بايد توجه داشت كه همواره يك انگيزه قوي براي منطقي و معقول جلوه دادن افسردگي وجود دارد. اشخاص مبتلا به افسردگي مزمن عموماً محيط زندگي و كار خود را عامل اصلي كاهش انرژي حياتي و انگيزه تلاش و ارتباطات اجتماعي تلقي ميكنند و همواره جملاتي از قبيل:
هميشه خستهام، دل و دماغ هيچ كاري را ندارم، با اين همه گرفتاري ديگر فرصت هيچ كاري باقي نميماند، كارم خيلي زياد و خسته است، حوصله رفتن به اينجا و آنجا را ندارم و ...، را در توجيه وضعيت خود به زبان ميآورند. بديهي است كه شخص مبتلا به افسردگي مزمن، زماني كه دور از محل زندگي و محيط كارش باشد، حالش بدتر ميشود، اگر هم گاهي احساس راحتي كند، باز به سرعت به حال اول برخواهد گشت. در حقيقت كليد اصلي تميز دادن افسردگي مزمن از افسردگي حاد، دوام و پايدار بودن آن است. اين نوع افسردگي معمولاً به خودي خود مرتفع نميشود و نيازمند اقدامات درماني و روانشناختي است.
دستيابي به نقطه روشني كه افسردگي مزمن از آن شروع شده، معمولاً بسيار دشوار است. برخلاف افسردگي حاد، در نوع واكنش افسردگي مزمن، علت عارضه از خاطر شخص محو شده يا به روشني نميتواند آن را توصيف كند.
شايان ذكر است كه بسياري از اختلافات خانوادگي و مشكلات روابط انساني، نتيجه نوعي افسردگي پايدار و مزمن است كه شخص را مبتلا كرده است. عوارض افسردگي پايدار و مزمن هرچه باشد، اساساً اختلالي است كه نميتوان علت واحد و دقيق و محلي روشن برايش پيدا كرد. بسياري از دعواهاي زنها و شوهرها، به علت عدم گفتوگو و مصاحبتهاي صميمانه آنهاست و علت آن ممكن است افسردگي مزمن و ناشناختهاي باشد كه بعضاً آنها را به مرز جدايي ميكشاند.
افسردگي معمولاً مانع مصاحبت، همدمي و همدلي است و غالباً افراد افسرده به لحاظ حساسيتي كه دارند، ممكن است سكوت ديگران را بيتفاوتي يا طرد شدن از جانب آنان تلقي نمايند و چون طبيعت گوشهگير دارند، ممكن است در ديگران احساس دوري و طرد را برانگيزانند. شخص افسرده احساس تنهايي ميكند و ميپندارد كه ديگران او را درك نميكنند و عموماً بر اين باور است كه انسانها نميتوانند همديگر را درك كنند و به همين خاطر از مصاحبت با ديگران (حتي نزديكان) پرهيز ميكند. در هرحال، بايد توجه داشت كه افسردگي تقريباً در همه موارد به طور كامل قابل درمان است و لازمه آن توجه نمودن به پديده افسردگي در خانواده، مدرسه، دانشگاه و در سطوح مختلف جامعه توسط همه مديران و كارگزاران فرهنگي و مسولان بهداشت رواني جامعه است.
همانطور كه اشاره شد، افسردگي بزرگترين و شايعترين بيماري رواني قرن حاضر و در واقع از اولين اختلالات رواني است كه از ديربار مورد توجه حكيمان و پزشكان بوده است. افسردگي مشكل رواني درجه اول غرب، بويژه امريكاست. مطابق آمار سازمان بهداشت جهاني، حدود 12% از جمعيت كشورهاي مختلف به درجاتي از افسردگي مبتلا ميباشند. بعضي از محققان نيز بر اين باورند كه حدود 30درصد از مردم بويژه در غرب در طول حيات خود دچار افسردگي ميشوند كه بسياري از ايشان نياز به مراجعه به پزشك را در خود احساس نميكنند. بيش از 75% كساني كه در بيمارستانها و بخشهاي رواني بستري ميشوند، دچار افسردگي قابل توجهياند.
شيوع افسردگي در خانمها بيشتر از آقايان است. بسياري از گزارشهاي تحقيقاتي حاكي از آن است كه خانمها 26-20درصد از عمر خود را با درجاتي از حالتهاي افسردگي ميگذرانند و اين رقم در آقايان حدود 12-10درصد است.
در واقع احتمال افسردگي و بستري شدن در بيمارستانها براي خانمها دو برابر آقايان است. بديهي است كه اين نسبت در جوامع و فرهنگهاي مختلف ميتواند متفاوت باشد.
كلارك و همكارانش (1990)، در تحقيقات خود نشان دادند كه حدود 20% از نوجوانان 19-13 ساله تا قبل از 18 سالگي يك بار به افسردگي مبتلا شدهاند.
در واقع به قول سليگمن، متاسفانه آمار افسردگي به قدري زياد و قابل ملاحظهاست كه فراواني اين بيماري تنها با سرماخوردگي ساده جسماني قابل مقايسه ميباشد.
مطالعاتي كه در سالهاي اخير توسط كارشناسان سازمان بهداشت جهاني صورت گرفته است، حاكي از افزايش دامنه شيوع افسردگي در ميان جوامع در حال رشد ميباشد. با كمال تاسف بايد گفت كه كشور ما نيز از اين قاعده مستثني نيست و درصد قابل توجهي از جوانان و بزرگسالان، بويژه از جماعت دختران و زنان، دچار درجاتي از افسردگياند.
احساس غمگيني شديد، معمولاً با ابزار شكايت و نارضايتي همراه است. روشهاي درماني زير ميتوانند براي رفع احساس غمگيني شديد نوجوان مفيد باشند:
1.مطرح كردن حالتهاي خاص (مثلاً فرصتهاي براي بيان غمگيني و ابراز ناراحتي)؛
2.بازسازي شناختي گمانها و طرز تعبيرهايي كه زمينه را براي غمگيني فراهم ميآورند؛
3.تنظيم برنامه فعاليت به منظور جلب توجه نوجوان به فعاليتهاي خوشايند.
در اين خصوص ميتوان از مراجع خواست كه هر روز به تكميل يك برگه روزانه ثبت وضعيت خلقي بپردازد. با اين كار ميتوان اطلاعات دقيقتري در مورد ميزان غمگيني روزانه و ابراز شكايت و ناراحتي در طول هر روز بدست آورد. بنابراين با استفاده از اين برگه ميتوان اطلاعات دقيقي در زمينه جملات و شناختهاي دروني مراجع در طول هر روز ثبت كرد. اگر غمگيني، در زمانهاي خاصي در طول هر روز رخ ميدهد، در اين صورت ميتوان از تكنيك برنامه تلاش و فعاليت براي ايجاد شرايط خوشايند و سرگرم كننده در آن زمانها استفاده كرد، مثلاً ملاقات با دوستان يا داشتن يك تماس تلفني خوب و ... .
علاوه بر اين، ميتوان از مراجع خواست كه ابراز شكايت و ناراحتي خود در مورد غمگيني را به زمانهاي خاصي از روز محدودكند. اين كار باعث كاهش ميزان ابزار شكايت و ناراحتي بزرگ ديدن مشكلات، همراه با افزايش اعتماد به نفس مراجع، ميتوان به مراجع كمك كند كه نگرش مثبتتري نسبت به خود داشته باشد و تحمل او در مقابل احساس غمگيني بالاتر رود. در عين حال، ميتوان از تكنيكهاي شناختي به منظور بازسازي خشمها، احساس گناهها، خجالتها و انتقادهاي از خود استفاده كرد كه باعث ايجاد احساس غمگيني در مراجع ميشوند.
نوجوانان افسرده معمولاً اظهار ميكنند كه هيچگونه فعاليت خوشايندي در زندگي آنها وجود ندارد و از آنچه انجام ميدهند، لذت نميبرند. اين حالت، معمولاً با احساس گناه و همچنين كمرويي و خجالت همراه است. يكي ديگر از خصوصيات اين افراد، توقعات بسيار بالا و كمالگرايانه از خود است. درمانگر، به مراجع كمك ميكند كه بفهمد اين توقعات بسيار بالا و كمالگرايانه از كجا ريشه گرفته و به چه ترتيبي رشد كردهاند. به عنوان مثال اين توقعات ممكن است از توقعات بالايي كه والدين از او داشتهاند، سرچشمه گرفته باشد. معمولاً نوجوانان در دوران كودكي اين توقعات را براي خودشان دروني ميكنند. مراجعين افسرده علاوه بر تكنيك بازسازي شناختي، نياز دارند كه به آنها كمك شود تا بتوانند فعاليتهاي خوشايند زندگيشان را شناسايي كنند. اين كار باعث ميشود كه آنها با كمك درمانگر، اين نوع فعاليتها را در برنامه فعاليتهاي روزانه جاي دهند. به هر حال فراهم كردن فهرست فعاليتهاي خوشايند براي مراجع، كار مفيدي است.
نوجوانان، به علل مختلفي ممكن است دست به خودكشي بزنند. بعضي از اين علل عبارتند از: احساس طرد شدگي، تنهايي، احساس گناه، از دست دادن يك شخص يا چيز مورد علاقه، از دست دادن اعتماد به نفس و عصبانيت مفرط (هاتن، 1977). گاهي نوجوانان با اقدام به خودكشي فكر ميكنند كه راهحلي براي مشكلش پيدا خواهد كرد. يعني در چنين شرايطي نوجوان قصد مردن ندارد. او تصور ميكند كه با اين كار، ديگران به او توجه ميكنند و او نيز به آنچه ميخواهد، دست مييابد. وسينر (1970) معتقد است ما نبايد تصور كنيم كه خودكشي نوجوانان، يك اقدام سطحي و عجولانه است كه از يك اتفاق خاص و گذرا (مانند عدم موفقيت در امتحانات) سرچشمه ميگيرد. اتفاق ناگواري كه اخيراً براي نوجوان رخ داده، ممكن است يكي از علل خودكشي باشد، اما به طور كلي پديده خودكشي در دوران نوجواني ريشهدارتر و پيچيدهتر از آن چيزي است كه به ظاهر تصور ميشود. اين پديده ممكن است از تعارضهاي قديمي و مشكلاتي كه از نظر او غيرقابل حل است، سرچشمه بگيرد. بسياري از خودكشيهاي دوران نوجواني واقعاً به قصد مردن انجام ميگيرد و هدف از آنها، جلب توجه ديگران و ايجاد تغيير در زندگي نميباشد. گاهي نوجوانان قبل از اين كه براي جلب توجه ديگران به مشكل خود، دست به خودكشي بزنند، اقدامات ديگري همچون: سركشي، اعتراض و يا دوري كردن از ديگران را انجام ميدهند.
·نوجواناني كه به علت ضعف در مهارتهاي اجتماعي و برقراري ارتباط با ديگران احساس تنهايي ميكنند؛
·نوجواناني كه از سيگار و مواد روانگردان (مخدر) استفاده ميكنند؛
·نوجواناني كه نميتوانند با بحرانهاي زندگي خود مقابله كنند.
·نوجوانان مبتلا به بيماري سايكوز كه داراي هذيان و توهماند.
·نوجواناني كه داراي رفتارهاي اجباري و خشك و بيانعطافند، توقعات بسيار بالايي از خود دارند و نيز جواناني كه پرتنش و تيزهوش بشمار ميآيند.
·نوجواناني كه مورد سوء استفاده جنسي قرار گرفتهاند.
كاري كه درمانگر بايد فوراً در مواجهه با اين قبيل نوجوانان انجام دهد، اين است كه با حالت پذيرنده به صحبتهاي مراجع گوش دهد و به آن قسمت از گفتههاي او توجه كند كه بيانگر احساس بياعتمادي، درماندگ، گناهكار شناختن خود و تمايل به انتقام است. او با اي كار، احتمال اقدام به خودكشي را درمييابد و سعي ميكند به مراجع كمك كند كه از اتخاذ تصميمهاي عجولانه و احتمالاً صدمهزا خودداري كند.
1.بستري شدن در بيمارستان و استفاده از دارو و جمعآوري اطلاعات از نزديكان؛
2.آموزش حل مساله براي مواجه شدن با مشكلاتي كه نوجوان آنها را لاينحل ميداند؛
3.بازسازي شناختي گمانهاي غيرمنطقي كه باعث تمايل نوجوان به خودكشي ميشوند؛
4.آموزش مواجه شدن با افكار پيشروندهاي كه باعث تمايل به خودكشي ميشوند.
فرآيند مداخله بدين صورت انجام ميشود كه اگر زندگي مراجع در معرض خطر شديد باشد، در اين صورت تكنيكهايي كه درمانگر ميتواند مورد استفاده قرار دهد، عبارتند از:
بستري كردن شخص، تجويز دارو و مطلع ساختن نزديكان يا افرادي كه براي مراجع مهماند. اگرچه مطلع كردن نزديكان و افراد مهم زندگي مراجع، ممكن است سبب گردد كه مراجع ناراحت شود، يا اينكه اطمينان او موقتاً نسبت به درمانگر ضعيف شود، اما انجام اين كار براي مراجع بسيار مفيد خواهد بود. بستري شدن در بيمارستان و استفاده از دارو، زماني انجام ميشود كه مراجع تصميم قاطع و عجولانه براي خودكشي گرفته باشد و احتمال انجام اين كار بسيار بالا باشد.
براي مراجعيني كه ممكن است تصميم عجولانهاي بگيرند و به خود صدمه بزنند، ميتوان از روش مقابله با بحران استفاده كرد. همچنين ميتوان شماره تلفنهاي ضروري را در اختيار او گذاشت. يكي از درمانگران يك بار مراجع خود را از منزل تا بيمارستان همراهي كند. در واقع اين كار باعث ميشود كه مراجع مسير مراجعه به بيمارستان را براي مواقع اضطراري ياد بگيرد.
تشكيل جلسات خانواده درماني، شرايطي را فراهم ميآورد كه درمانگر به اعضاي خانواده كمك كند آن دسته از افكار، گمانها و رفتارهاي خود را كه باعث اشتغال فكري نوجوان به خودكشي ميگردد، شناسايي كنند. بعضي از مباحثي كه ميتوان در جلسات درماني خانوادگي به آن پرداخت، عبارتند از:
آگاهسازي والدين نسبت به رفتارهايي كه ميتواند بيانگر تمايل نوجوانان به خودكشي باشد، آموزش نحوه عكسالعمل نشان دادن به رفتارهايي كه حاكي از تمايل به خودكشي است و آموزش اين مطلب كه سعي كنيد با اين موضوع به صورت سطحي و بياهميت برخورد نكنند و ... .
در طول جلسات فردي با نوجوان، از روش بازسازي شناختي به اين علت استفاده ميشود كه درمانگر به مراجه كمك كند آن دسته از افكار و گمانهاي خود را شناسايي و اصلاح كند كه نشان دهنده مفهوم منفي نسبت به خود و بدبيني او نسبت به زندگي و آينده ميباشد.
بعد از اين كار، درمانگر مهارتهاي حل مساله را مراجه ياد ميدهد تا بتواند راهحلهايي براي مشكلات پيدا كند كه به نظر ميرسد درهم شكننده و لاينحلاند و باعث ايجاد احساس نااميدي در او ميشوند. يك روش مفيد ديگر، اين است كه درمانگر از مراجع بخواهد فهرستي از نتايج مثبت و منفي حاصل از خودكشي تهيه كند. اين كار باعث ميشود مراجع به نتايجي توجه كند كه منفياند، مثلاً اين كه خودكشي او ممكت است هيچ تاثيري بر روش ديگران نگذارد و باعث بهبودي وضعيت نشود.
سستي و رخوت، معمولاً با لذت نبردن از فعاليتهايي كه قبلاً براي فرد لذتبخش بودهاند، همراه است. در اين حالت، فرد ساعتها وقت خود را به انديشيدن راجع به افكار و خاطرات ناخوشايند ميگذراند. انجام كارها و فعاليتهاي بسيار ساده زندگي، براي اين افراد مشكل اسن و آنها روز بروز به افرادي كه در زندگيشان تاثير گذارند، وابستهتر ميشوند و رابطه خو را باگ گروه همسن و سال محدودتر ميكند.
به عنوان مثال معلمين يك مدرسه، نسبت به يك دانشآموز 17 ساله كه با حالت بيتفاوتي در كلاس مينشست و علاقهاي به دنبال كردن درسها و برقراري ارتباط با ساير دانشآموزان نداست، كنجكاو شده بودند. او معمولاً چند روز در ماه به مدرسه نميآمد و غيبت ميكرد و سرانجام مادرش نامهاي به مسوولان مدرسه مينويسد و بيماري او را به عنوان علت غيبت ذكر ميكرد و هرگاه كه مددكار اجتماعي مدرسه با اين پسر مصاحبه ميكرد، او با بيرغبتي و بيتفاوتي به سوالهاي به صورت بله يا خير پاسخ ميدهد. او سرانجام اظهار كرد كه از فعاليتهايي كه قبلاً برايش لذتبخش بودهاند، لذت نميبرده و به همين علت در ماههاي اخير تمايلي به برقراري ارتباط با دوستان و حضور در مدرسه ندارد و ساعتهاي طولاني به مشاهده تلويزيون و خواب ميگذراند و حتي تا هنگام ظهر نميتواند از رختخواب خارج شود.
او ميگفت: كه مدرسه برايش قابل تحمل نيست و مطمئن نميباشد كه بتواند در درسهايش موفق شود. او همچنين نميتواند خودش را با مقررات مدرسه همآهنگ كند، در حالي كه قبلاً به خوبي ميتوانست اين مقررات را رعايت كند. او اظهار ميكرد كه پدرش وي را فرد تنبلي ميداند و فكر ميكرد كه پدرش درست ميگويد. به عكس، مادرش از او در مقابل پدرش حمايت ميكند و هركاري براي انجام ميدهد. در چند ماه اخير او حتي نتوانست بدون كمك مادرش لباسهاي خود را بپوشد و به مدرسه برود.
1.تنظيم برنامه فعاليت به منظور مبارزه كردن با رخوت و ركود: اين روش ميتواند با تنظيم برنامهاي براي شروع مجدد فعاليتهاي معمولي و بسيار ساده و برقراري ارتباط با دوستان شروع شود. سپس درمانگر با كمك مراجع سعي ميكند سطح اين فعاليتها را بالا ببرد.
2.تنظيم برنامهاي براي شركت در فعاليتهاي خوشايند: تا به اين ترتيب زمينهاي براي ايجاد احساس لذت در فرد فراهم شود.
3.بازسازي شناختي افكار و گمانهاي غيرطبيعي و افسردهواري كه باعث ايجاد احساس درماندگي، بياعتمادي و محكوم كردن خود ميشوند.
4.تشكيل جلسات خانواده درماني: به منظور شناسايي و اصلاح گمانها، طرز فكرها، تعاملهاي خانوادگي و رفتارهاي غيرطبيعي كه باعث تشديد حالت تنبلي و رخوت در مراجع ميگردند.
5.آموزش مهارتهاي مطرح كردن خود: به منظور كاهش ميزان خواب و افزايش زمان حضور در مدرسه.
6.آموزش مهارتهاي تنظيم هدف: براي زندگي و فعاليتهاي روزمره. اين كار باعث بالا رفتن انگيزه مراجع براي حضور منظم در مدرسه، فعاليت با گروه همسن و سال خود و فعاليتهاي خلاق ميشود.
بعضي از نوجوانان افسرده دچار افزايش يا كاهش در ميزان خواب يا تعذيه ميشوند. اگر بياشتهايي به علت افسردگي باشد، در اين صورت نوجوان اظهار ميكند كه اشتها يا علاقهاي به خوردن غذا ندارد و از آن لذت نميبرد.
ميتوان به مراجع ياد داد كه از طريق تكنيك نظارت بر خود ميزان غذا و خوراكي مصرفي هر روز خودش را افزايش دهد. در اينجا، درمانگر براي مراجع توضيح ميدهد كه خوردن غذا به اندازه كافي ميتوان عامل مهم و موثري در كنترل علائم افسردگي باشد.
در مورد مراجعيني كه داراي مشكل پرخورياند، نيز ميتوان با استفاده از روش نظارت بر خود و روش برنامه فعاليت شرايطي را فراهم كند كه هر وقت ميل به پرخوري پيدا ميكنند، خود را با فعاليتهاي ديگري سرگرم كنند. معرفي كردن اين افراد به كلينيكهاي كنترل وزن ميتواند مناسب باشد.
در مورد مراجعني كه داراي مشكل پرخوابياند يا مراجعيني كه كمخوابي شبانه خود را از طريق خوابيدن در روز جبران ميكنند و به اين ترتيب از مدرسه عقب ميمانند، ميتوان با استفاده از روش نظارت بر خود، شرايطي را فراهم آورد كه تدريجاً به هنگام شب بخوابد. به اين ترتيب كه درمانگر از مراجع بخواهد كه هر روز، ساعت معيني به رختخواب برود و در ساعت معيني نيز از رختخواب برود و اين كار را در تمام روزهاي هفته انجام دهد تا سرانجام برنامه ساعت خواب او تنظيم گردد.
همچنين درمانگر به آنها كمك ميكند كه در روزهاي تعطيل و روزهاي آخر هفته هم براي صبحها برنامههاي فعاليتي خاص را تنظيم كنند تا مجبور نشوند در اين روزها كه مدرسه تعطيل است، بخوابند.
همچنين در مورد مراجعيني كه دير از خواب بيدار ميشوند، ميتوان يك سلسله برنامههاي فعاليتي تنظيم كرد كه تا آنها ناچار باشند اين فعاليتها را در ابتداي صبح انجام دهند. همين كار سبب ميشود كه آنان براي جبران كمخوابي خود، عادت كنند كه شبها زودتر بخوابند. درمانگر به اين گروه از مراجعين ميگويد كه از اول صبح بيدار شوند و شروع به انجام فعاليت كنند، بدون اينكه به اين موضوع فكر كنند كه شب قبل، كم خوابيدهاند و اين كار را آنقدر ادامه دهند تا ساعت خوابشان به حالت عادي و معمولي برگردد. علاوه بر اين براي مراجعيني كه مشكل خواب آنها ادامه يابد، ميتوان از تكنيكهاي آرامسازي استفاده كرد.
ما بايد راههاى گوناگون تفكر درباره خاكها را در نظر بگيريم. براى مثال، خاك به عنوان محيطى براى رشد گياهان زمينى تعريف شده است. يك چنين تعريفى براى هدفهاى ما رضايتبخش است، زيرا به چيز ديگرى غير از خاك وابسته است. درياچهها، اقيانوسها، خزه اسفاگنوم، يخچالها و حتى پوست انسان نيز محيطهاى براى رشد كپكها، جلبكها، گلسنكها، خزهها و برخى گياهان عالى به شمار مىروند. نيكى فراف (1999) خاك را به عنوان پوست تحريك شده پوست زمين تعريف مىكند. خاك موجوديى ناپايدار است. گردابى است از ماده آلى و معدنى با حركت كند.
زمينشناسان ممكن است خاك را به صورت واحد پوستي از پيكره زمين شناختى مواد بپندارند كه از آن راه همه مادهها مىبايد در چرخه فرسايش از سنگ به تهنشستها گذر كنند. شيميدانها ممكن است خاك را به صورت شيشه يا لوله آزمايشى بنگرند كه مادههاى كانى به وسيله نيروها و عاملهاى طبيعي در آن قرار داده شده و براى تامين عنصرهاى غذاى مورد نياز گياه، كود به آن افزوده شده است. از ديد بومشناسان خاك بخشى از محيط است كه زير تاثيز جانداران قراردارد و به نوبه خود بر جانداران اثر مىگذارد. براى ديرين شناسان يا انسان شناسان، خاك يكى از چندين مدرك گذشته است. هنرمندان و فيلسوفان در خاك آميخته زيباى از نيروهاى زندگي و مرگ را ميبينند. با اينكه خاك به عنوان جزء اصلي «مادر زمين» مينگرد، ما براي هدفهاي خود خاك را به صورت پيكره طبيعي درنظر ميگيريم كه در واكنش با آب و هوا و جانداران تغيير ميكند. ما به اين دگرگونيها پيدايش خاك ميگوييم.
هيستوسول در ردهبندي خاك به خاكهايي كه از مواد آلي تشكيل شدهاند و از 12 تا 18 درصد وزني كربن عالي دارد، گفته مي شود. (histos به معني بافت و solum به معني خاك) مواد آلي ياد شده از بافتهاي گياهي و جانوري و مواد به دست آمده از تجزيه آنها به وجود آمده است. عامل اصلي پايداري اين گونه مواد به مدت طولاني تا عمق بيش از 40 سانتيمتر، وجود وضعيت بيهوازي در حالت اشباع يا آب پيش از عمليات زهكشي است. در هر كجا كه آب به اندازه كافي فراهم بوده و اساساً چه در مناطق معتدل و چه در درون مناطق قارهاي و يا ساحلي و يا حتي در صحاري و مناطق استوايي و قطبي، هيستوسولها در طي دوران هلوسن (ده هزار سال گذشته) تشكيل شدهاند.
هيستوسولهايي كه در مناطق گود زمين تشكيل ميشوند به اقليم وابسته نميباشند. در حالي كه ديگر هيستوسولها وابسته به اقليم و بارندگي هستند و براي تامين آب و عناصر غذايي به جريان رودخانهها وابستهاند نه تراوشهاي زيرزميني. هيستوسولهايي كه در مناطق كوهستاني وجود دارند. بجز چند روز بعد از بارندگي سنگين هيچگاه از آب اشباع نيستند. آنها يا كم عمقاند يا كاملا سنگلاخي، و ريشه گياه تنها در ماده آلي رشد ميكند.
توزيع هيستوسولها در سطح كره زمين 3/1 مليون كيلومتر مربع يا 1 درصد سطح زمين است كه 61 درصد آن در روسيه 11 درصد آن در فنلاند، 10 درصد آن در آمريكا (شامل آلاسكا و هاوايي)، 8 درصد در كانادا 3 درصد در سوئد و 5/2 درصد در ايرلند قرار دارد.
هيستوسولها چه در وضعيت طبيعي به وجود آمده باشند و يا بر اثر مديريت انسان تشكيل شده باشند، ساكن وايستا نميباشند. دگرگونيهاي شيميايي، فيزيكي و بيولوژيكي كه جمعاً توسط خاك شناسان هلندي به رسيدن معروف است تركيب شيميايي زيادي را توليد ميكنند. مطالعه خاكهاي آلي مستلزم بررسي پروفيلهاي خاك و الگوهاي خاك نما و اكوسيستمهاست.
كاربرد هيستوسول با تعريف كمي آن از نظر واژههاي زيادي كه براي زمينهاي تر به كار مي رود، داراي اهميت بوده است. بسياري از افراد تمايزي ميان خاكهاي معدني تيره رنگ مانند هوم اكوپت، آمبراكوالت، هوم اكواد و خاكهاي تيره درنظر نميگيرند. كتاب واژگان جديد مربوط به خاكها و زمينهاي آلي 184 واژه را در اين زمينه فهرست كرده است. چند نمونه از آن عبارتند از ماير، مور، باگ، پيت لند، ماسكگ، فن، مار و وسوامپ. واژههاي ياد شده نشانههايي براي اكوسيستمها يا زمين نماهاي خاص هستند كه با ويژگيهايي از جمله جمعيت زيستي خاص و رژيمهاي هيدرولوژيكي و سرد، واكنش (pH)، وضعيت غذايي و الگوهاي پستي و بلندي كوچك و بركهها مشخص ميشوند.
بيشتر هيستوسولها وزن مخصوص ظاهري كمتر از 1 گرم بر سانتيمتر مربع دارند. فرنها و فايني وزن مخصوصهاي 06/0 بر سانتيمتر مكعب بر اساس وزن خشك را نيز گزارش كردهاند. وزن مخصوص با انجام عمل تجزيه افزايش مييابد. مقدار مواد كاني و نوع پوشش گياهي كه در تشكيل هيستوسولها مشاركت دارد، سبب تغييرات عمدهاي در وزن مخصوص آنها ميشود. هيستوسولها معمولاً از آب اشباع بوده و ظرفيت نگهداري آب آنها (هم به صورت وزني و هم حجمي) بسيار بالاست. بيشتر آب در روزنههاي درشت (آب ثقلي) و يا در روزنههاي ريز كه براي رشد گياه قابل استفاده نيست، قرار دارد. لذا ميزان آب قابل استفاده گياهان (به صورت حجمي) در خاكهاي آلي كاملاً تجزيه شده زياد نميباشد. از آنجايي كه هيستوسولها در شرايط خشك به مقدار قابل ملاحظهاي چركيده ميشوند، خصوصيات رطوبتي آنها بر اساس حجم مرطوب يا اندازهگيري در جا بيان ميشود.
ظرفيت تبادل كاتيوني هيستوسولها از گروههاي كربوكسيل، فنولي و گروههاي فعال ديگر بدست ميآيد. با پيشروي عمل تجزيه، تعداد گروههاي فعال افزايش مييابد و براي تعدادي از مواد آلي ظرفيت تبادل كاتيوني برابر 200 ميلي اكيوالان بر 100 گرم يا بالاتر گزارش شده است. اينها بارهاي الكتريكي وابسته به pH ميباشند و ديده شده كه ظرفيت تبادل كاتيوني خاكهاي آلي از 10 تا 20 ميلي اكيوالان بر صد گرم در pH خاك حدود 7/3 (در عصاره 1:1) تا بيشتر از 100 ميلياكي والان بر 100 گرم در pH 7 تغيير ميكند.
نخستين فرآيندي كه هيستوسولها بوسيله آن شكل ميگيرند. انباشتگي زياد مواد آلي كه Paludization نام دارد. افزايش حجم مواد آلي از پايين به بالا و با افزايش مادههاي آلي در سطح صورت ميگيرد. بررسيهايي كه در ايالت ورمونت توسط اشياك و ورلي انجام شده، نشان ميدهد كه بيوماس خزه اسفاگنون براي ميانگين توليد بخش هوايي 370±330 گرم وزن خشك در مترمربع 16 درصد افزايش داشته است. اين نصف مقداري است كه در جنگلهاي شمالي سرد تشكيل ميشود، 3/1 مقداري است كه در جنگلهاي معتدل شمالي بوجود ميآيد، 4/1 مقداري است كه در جنگلهاي حارهاي وجود دارد، اما 3/1 برابر خلنگزارهاي نواحي بلند، 2/2 برابر مراتع سرد مرتفع، 4 برابر نواحي بياباني، 5/1 برابر رودخانهها و سه برابر اقيانوسهاست.
مطالعات انجام شده در اسكاتلند نشان داده است كه پيكرده هيستوسولها در دوره زماني 5 تا 10 سال در حال ترميم و رشد مجدد است، اما چنين حالت ترميمي در ايالت مينه سوتا كه گياه دم گربه (با عملكرد 33 تن در هكتار در سال) به عنوان يك گياه بيوانرژي بعد از خارج كردن ماده آلي مورد آزمايش قرار گرفت، ديده نشده است.
توسعه هيستوسولها از پايين به سمت بالا انجام ميشود و اين موضوع بوسيله 14Cبه اثبات رسيده است. در برخي از هيستوسولهاي باتلاقهاي ايالات فلوريدا، ماده آلي واقع در چند سانتيمتري بالاي سنگ آهك حدود 4300 سال و موادي كه در 26/1 متري بالاي سنگ آهك قرار داشتند، حدود 1250 سال سن داشتند. از آنجا كه پيدايش هيستوسولها به ته نشست ماده آلي وابسته است، فرآيند زمينسازي بيشتر از فرآيند خاكسازي مطرح ميباشد. با آگاهي از اين موضوع ميتوان ته نشست اوليه مواد آلي را به عنوان ماده مادري درنظر گرفت كه هيستوسولها از دگرگوني شكلهاي آلي شناختپذير (برگ، ساقه و مانند آن) تا مواد تجزيه شده و از لايهها تا تودههاي بدون ساختمان تا افقهايي با ساختمانهاي دانهاي، منشوري و مكعبي بوجود ميآيند. ذرههاي مغناطيسي كه در هيستوسولهاي بريتانيا و ايرلند يافت شده و بارانهاي راديواكتيو اتمسفري نسبت داده ميشوند. اين ذرات در لايههاي آلي تشكيل شده از آغاز انقلاب صنعتي به ميزان 2 تا 3 برابر افزايش يافته است.
تجزيه مواد آلي توسط چندين عامل وابسته به هم كنترل ميشود كه مهمترين آن عبارتند از: ميزان رطوبت، دما، ته نشست، اسيديته، فعاليت ميكروبي و زمان. دگرگونيها و واكنشهايي كه در طي تجزيه رخ ميدهد، بسيار زياد و پيچيده است و تنها بخشي از آن شناخته شده است.
در هلند پژوهشگراني ملاحظه كردهاند كه به محض ورود هوا به درون مواد آلي، فعاليتهاي ميكروبي افزايش يافته و تشكيل هيستوسولها آغاز ميگردد. آنها به فرآيندهاي پيچيده رسيدن فيزيكي شيميايي و بيولوژيكي اشاره كردهاند. رسيدن فيزيكي سبب كاهش حجم ميشود. مقدار رسيدن فيزيكي به سرشت بقاياي گياهي مقدار مواد كاني و ارتفاع سطح ايستايي وابسته است. رسيدن شيميايي بيانگر تجزيه شميايي مواد آلي است. اين فرآيندها دربر گيرنده تجزيه كامل بخشي از مواد آلي و تبديل (جزئي) مواد به تركيبات پيچيده حد واسط ميباشد كه نسبت به تجزيه پايدارتر بوده و به آنها هوموس گفته ميشود.
در نقاطي از خاكهاي آلي شمال ايالت مينه سوتا كه بر اثر عوامل اقليمي بوجود آمدهاند، از ديدگاه هيدرولوژيكي پروفيلهاي هيستوسول از دو افق اصلي تشكيل شدهاند:
1.لايه كلفت 25 تا 50 سانتيمتر بالايي با سطح ايستايي نوساندار كه تهويه دورهاي را امكانپذير ميسازد و رسانايي هيدروليكي غالباً عمودي است.
2.افق ياد شده روي لايه آلي با تجزيه بيشتر و وضعيت بيهوازي قرار گرفته كه در آن رسانايي هيدروليكي در راستاي افقي دو تا سه برابر سريعتر از حركت عمودي آن است. رسانايي در حالت اشباع زياد و غيرقابل انتظار در اين سه حالت (حدود 5*10-3cm/s) ممكن است نتيجه كانالهاي ايجاد شده اطراف ريشه و قطعههاي چوب باشد. رسيدن بيولوژيكي دربرگيرنده كاهش اندازه ذرهها و آميزش ماده آلي توسط موجودات زنده ميباشد.
در سوئد، گونهاي مقياس ده درجهاي را بر اساس نسبتي از ماده آلي كه پس از فشردن يك نمونه از خاك آلي مربوط در دست باقي ميماند، پيشنهاد كرد. اگر مايع بيرنگي بر روي نمونه فشرده بوجود آيد، گفته ميشود كه خاك كم تجزيه شده است و اگر همه مواد آلي از بين انگشتان خارج شود، خاك در بالاترين مرحله تجزيه طبقهبندي ميشود. با تمرين چنين روشي، افقهاي هميك، فيبريك و ساپريك به خوبي شناسايي ميشوند. از يك افق فيبريك به مقدار بسيار كمي آب تيره رنگ خارج ميشود. از يك افق هميك آب تيرهرنگ خارج ميشود و حدود 3/2 يك مشت پر از اين مواد به محض فشردن از بين انگشتان خارج ميشود و بيشتر از 3/1 مشت پر از اين مواد باقي ميماند. به محض فشردن مواد ساپري مربوط بيشتر از 3/2 نمونه از بين انگشتان خارج ميشود.
در فنلاند درجه تجزيه را بوسيله رنگ مايع توليد شده از آميزش مواد آلي در محلول اشباع شده پيرو قسفات سديم تعيين كرده است. اين شيوه يك روش مزرعهاي مناسب به شمار ميرود. زماني كه رنگ مايع جذب شده بر روي كاغذ صافي سفيد از نظذ وليو پايينتر و يا از نظر كروما بالاتر از 10 YR 7/3 باشد، به عنوان افق ساپريك شناسايي ميشود. رنگهاي روشنتر و وليو و كروماهاي بيشتر از 7 و 3 به ترتيب توسط موادي با تجزيه كمتر از افقهاي هميك و فيبريك توليد شدهاند.
عنصرهاي غذايي از نظر شميايي روي پيكره هيستوسولهاي يوتروف اثر ميگذارند. خاك آلي هوفتون در شكل عناصر غذايي را از رودخانه و زهكش آل يخبرفهاي مجاور شني خنثي دريافت ميدارد. برعكس خاك آلي غيرحاصلخيز با نام ناپلئون كه با باران تغذيه ميشود و وضعيت توپوگرافي بر تشكيل آن بياثر است. عنصرهاي غذايي را تنها از راه ريزشهاي جوي و باد دريافت ميكند. شكل يك خاك حاصلخيز (فن) را نشان ميدهد كه با خاك moat پر از آب روي سنگ آهك قرار گرفته است. خاك آلي با حاصلخيزي كمتر در گودي و روي زمين شني قرار گرفته است. خاك آلي سميت راست و مركز توسط باران تجزيه شده و بسياري اسيدي است و پشتههايي در آن ايجاد شده كه آب سطحي اضافه را به درون آبراههها هدايت ميكند.
همه عبارتها و قرادادهايي كه براي توصيف خاكهاي معدني سودمندند، براي خاكهاي هيستوسول كاربرد ندارند. هر لايه از خاك هيستوسول با واژههاي زير توصيف شدهاند:
رنگ، مقدار الياف، ساختمان، پايداري، ريشههاف ويژگيهاي اضافي واكنش و مرز بين لايهها. در صورت امكان رنگ مواد در حالت تر و خشك تعيين ميشوند. علاوه بر آن رنگ مواد پس از فشرده شدن و مالش دادن در دست اندازهگيري ميشود.
برآورد مقدار الياف، ريشههاي زنده را دربر نميگيرد. به دو روش ميزان الياف تعيين ميشود. يكي با مشاهده سطحي كه به تازگي شكسته شده و ديگري با آزمايش مواد بعد از اينكه مواد بين انگشتان مالش داده شوند تا اينكه فيبرهاي كاملاً پوسيده خرد شوند.
ساختمان، پايداري، مقدار ريشههاي زنده، واكنش و مرز بين لايهها همانند خاكهاي معدني توصيف ميشوند.
يادداشتهاي اضافي شامل نتايج بدست آمده از آزمايش پيروفسفات سديم، منشاء گياهي الياف، يادداشتهاي بدست آمده از لايههاي نازك بقاياي گياهي، وجود كندههاي درخت، مقدار مواد معدني و شكلهاي ديگر مشاهده شده توسط خاكشناسان ميباشد. همه عمقهاي ثبت شده از مرز خاك ـ هوا و بيشتر از مرز بين مواد كاني ـ آلي كه در توصيفهاي خاكهاي معدني وجود داشت، بكار ميرود.
نامگذاري افقها به گونهاي توسعه يافته كه به طور مستقيم با لايههاي شناسايي وابسته است. افقهاي آلي با حرف O علامتگذاري شدهاند. به منظورذ تقسيمات فرعي اين افق حروف i (oi) براي فيبريك و e (oe) براي هميك و a (oa) براي ساپريك برگزيدع شده است.
مديريت هيستوسولها براي رشد گياه مستلزم زهكشي، آبياري در موارد ضروري، استفاده از كود، عمليات شخم و عمليات ويژه برداشت مانند بريدن علف به شكلهاي خاص براي ايجاد چمن در نقطهاي ديگر، برداشت محصولات ريشهاي، سوزاندن سبك و مانند آن ميباشد. خاك آلي هوفتون موجود براي توليد هويج، پياز، سيبزميني، نعناع و فرآوردهاهاي سالادي مناسب است. وزن مخصوص ظاهري كم خاكهاي هيستوسول موجب آن است كه گياهان ريشهاي، شكل كامل خود را بدست آورند. توليد جنگلي خاكهاي هيستوسول با انجام زهكشي بهبود مييابد.
عمليات زهكشي خاك را به اندازهاي سفت ميكند كه بتواند در برابر ماشينهاي مزرعه پايدار باشد. با وجود اين، خارج كردن آب از اين خاكها منجر به اكسايش و ناپديدشدن تدريجي خاك از طريق تبخير آب و گازكربنيك ميشود. در خلال اين فرآيند عنصرهاي غذايي از ماده آلي جدا و آزاد ميشوند، اما سرعت آن به اندازهاي كند است كهنميتواند نياز گياه در حال رشد را برآورده كند. از اين رو، افزايش دقيق كودهاي شيميايي به محصولاتي كه روي خاكهاي هيستوسول رشد ميكنند و بر پايه آزمون خاك بايد هم دربر گيرنده عنصرهاي پر نياز باشد و هم اين كه عنصرهاي كم نياز مانند مس را داشته باشد.
3.پرهيز از معيارهايي كه طبقهبندي دوباره خاك را در نتيجه عمليات متداول كشاوري مانند زهكشي الزامي سازد.
تعريفهاي زير بر اساس اين نكتهها تدوين شده است. اگر مواد آلي خاك براي مدتي طولاني از آب اشباع شوند و يا اينكه به طور مصنوعي زهكشي شوند، ميزان كربن آلي بيشتر از 18 درصد است، به شرطي كه بخش معدني 60 درصد يا بيشتر رس داشته باشد يا اينكه ميزان كربن آلي بيشتر از 12 درصد است به شرطي كه رسي وجود نداشته باشد و يا اينكه به طور تناسبي ميزان كربن آلي از خطي كه اين نقاط را براي مقادير متوسط رس به هم مرتبط ميسازد، بيشتر باشد. چنانچه خاك هرگز از آب اشباع نشده باشد، بايد ميزان كربن آلي بيشتر از 20% باشد.
هيستوسولها داراي مواد آلي هستند وقتي كه از حدل فاصل خاك و هوا اندازهگيري ميشوند، بيشتر از 40 سانتيمتر عمق دارند، به شرطي كه نيمي از اوقات با آب اشباع باشند يا اينكه به طور مصنوعي زهكشي شده و داراي مواد ساپريك، هميك يا فيبريك با وزن مخصوص ظاهري در حالت مرطوب 1/0 كمتر باشد و يا اينكه مواد آلي بيش از 75% توده اليافي داشته باشند، بايد عمق از 60 سانتيمتر بيشتر باشد. با وجود اين، اگر در عمق كمتر داراي مرز سنگي يا شبه سنگي باشد، مواد آلي بايد تا 10 سانتيمتري آن و يا حتي كمتر ادامه يابند و يا اينكه بايد ضخامت مواد آلي بيشتر از دو برابر كلفتي مواد كاني روي مرز سنگي باشد. هر ضخامتي از مواد آلي به شرطي كه مستقيماً بر روي مرز سنگي يا شبه سنگي و يا اينكه مواد خرد شده (ريگ، قلوه سنگها، تخته سنگها) قرار گيرند كه شكافها و روزنههاي آن با مواد آلي پر باشد را ميتوان به عنوان هيستوسول توصيف كرد. اگر مواد آلي و معدني به صورت لايه لايه روي هم قرار گيرند، مواد آلي بايد بيشتر از نيمي از 80 سانتيمتر بالايي خاك را دربر گيرد تا بتوان آن را در راسته هيستوسول طبقهبندي كرد.
يك بخش كنترل اختياري 130 سانتيمتري يا 160 سانتيمتري براي طبقهبندي هيستوسولها تعريف شده است، مشروط بر اينكه هيچ مرز سنگي در آن عمق وجود نداشته باشد. محدوده ضخيمتر تنها در مواردي بكار ميرود كه 60 سانتيمتر سطحي بيش از 75 درصد مواد فيبري داشته باشد. اين بخش كنترل به سه لايه سطحي، زيرسطحي و پاييني تقسيم شده است. لايه سطحي 30 سانتيمتر كلفتر دارد، بجز در مواردي كه تركيبات فيبري در آن 75 درصد يا بيشتر باشد كه در آن صورت كلفتي 60 سانتيمتر را براي آن درنظر ميگيرند. لايه زير سطحي 60 سانتيمتر كلفتي دارد و ممكن است مواد معدني را نيز دربر گيرد، مشروط بر اينكه مرز سنگي يا شبه سنگي وجود نداشته باشد. لايه پاييني 40 سانتيمتر كلفتي دارد و يا اينكه تا بالاي مرز سنگي يا شبه سنگي هر كدام كه عميقتر است درنظر گرفته ميشود.
راسته هيستوسول به چهار زير راسته تقسيم شده است. هيستوسولهايي كه بيشتر از چند روز در سال با آب اشباع شده باشند، در زير راسته فوليستها قرار ميگيرند، مشروط بر اينكه مرز سنگي يا شبه سنگي يا مواد خرد شدهاي كه شكافها و روزنههاي آن با مواد آلي پر شده باشد، در يك متري خاك وجود داشته باشد. همچنين در اين خاكها كمتر از 75% ضخامت پروفيل بوسيله الياف خزه اسفاگنون اشغال شده است.
سه زير راسته ديگر بر اساس درجه تجزيه در مواد آلي لايه زيرسطحي تفكيك شدهاند. فيبريستها داراي مواد فيبري غالب در لايه زير سطحاند، در لايه زير سطحي هميستها مواد آلي هميك برتري دارد و در لايه زيرسطحي ساپريست ها مواد ساپريك غالب است.
شكل
فهرستي از گروههاي بزرگ شناخته شده در راسته هيستوسول در جدول زير آمده است. معيار اصلي براي تفكيك گروههاي بزرگ ميانگين دماي سالانه خاك است. حضور يك لايه 2 سانتيمتري يا كلفتتر هوم ايلوويك به عنوان يك معيار براي هيستوسولهايي با ميانگين دماي سالانه خاك بيشتر از 8 درجه سانتيگراد بكار برده شده است، مشروط بر اينكه ميانگين دماي تابستانه آنها در 5 سانتيگراد گرمتر از ميانگين دماي زمستانه باشد. لايه هوم ايلوويك لايهاي با انباشتگي هوموسهاي شسته و حمل شده از بالاست كه معمولاً در تماس با مواد شني بوده و حلاليت بالايي در پيروفسفات سديم دارد و مرطوب شدن دوباره آن پس از خشك شده دشواراست. ماهيت لايه پاييني براي طبقه بندي زيرگروهها درنظر گرفته شده است.
تحت شرايط ماندابي در مردابي و باتلاقها اكسايش پس ماندهاي گياهي چنان متوقف گرديده و مقدار آنها چنان تجمع يافته است كه خصوصيات خاك تحت سيطره خصوصيات مادهي آلي خاك قرار ميگيرد. اگر اين خاكها بيشتر از 30-20 درصد مادهي آلي در رابطه با ميزان رس داشته باشند، خاكهاي آلي ناميده ميشوند و در راستهي هيستوسول قرار ميگيرند. مادهي آلي در هيستوسولها ممكن است شامل پيت و يا ماك باشد. پيتها باقيماندههاي گياهي رشتهاي و تا حدي تجزيه شده بود ه كه داراي رنگ قهوهاي ميباشند كه در توليد گياهان گلداني بكار ميرود. ماك از مواد گرد مانند سياه رنگ كه در آن تجزيه بسيار كاملتر انجام گرفته تشكيل شده و مادهي آلي در آن هموسي شده است.
هيستوسولها چه تحت كشت و كار و چه به صورت طبيعي خود (اغلب در اراضي مرطوب غرقابي قرار دارند) داراي خصوصيات منحصر به فرد بوده كه حاصل ميزان مادهي آلي بالاي آنها ميباشد. آنها داراي رنگ قهوهاي تيره با وزن مخصوص بسيار پايين (4/0-2/0 مگاگرم در مترمكعب) و ظرفيت نگهداري آب 2 تا 3 برابر وزن خشك خود ميباشند. ظرفيت تبادل كاتيوني هيستوسولها بر اساس وزن (نه بر اساس حجم) معمولاً از رسهاي معدني بيشتر است. به رغم نسبت C/Nنسبتاً بالا (به طور متوسط 20:1 در مقايسه با خاكهاي معدني كه 12:1 ميباشد) در هيستوسولها ميزان مواد معدني شدن بالا بوده كه به آزاد شدن نيتراتها بعد از زهكشي آنها منجر خواهد شد. ظاهراً اكثر كربن پيتها از نوع غيرفعال بوده و به حمله ميكروبهاي خاك بسيار مقاوم ميباشند. مقدار كل مادهي آلي در اين خاكها چنان زياد است كه حتي تجزيه مقدار اندكي از آن سبب آزاد شدن مقادير قابل توجهي نيتروژن معدني خواهد شد.
هيستوسولها (و هيستل، خاكهاي داراي يخ بندان با افق سطحي آلي) در تعادل چرخه كربن داراي اهميت ميباشند، زيرا هرچند آنها حدود 1% مساحت كره زمين را پوشش دادهاند، اما تقريباً 20 درصد كربن خاكهاي جهان را به خود اختصاص دادهاند، در حالي كه زهكشي هيستوسولها آنها را براي كشت سبزيها وگلكاري بينهايت ارزشمند ميسازد، سبب تسريع اكسايش مادهي آلي نيز ميشود كه در طول زمان سبب تجزيهي هيستوسولها و افزايش آزاد شدن گاز كربنيك به نيوار ميشود. براي محافظت اين خاكها سطح آب زيرزميني تا آنجا كه مقدور است، بايد نزديك سطح زمين نگهداري شود.
هيستوسولها ممكن است در تنظيم تغييرات اقليمي در طولاني مدت نقش تعيين كننده داشته باشند. افزايش گاز كربنيك نيوار سبب بالا رفتن دماي زمين، بالا آمدن آب درياچهها و ذوب شدن سريع كلاهكهاي يخ قطبي گردد. افزايش سطح دريا داراي دو پيامد ميباشد كه ميتواند با اثرات افزايش CO2در طبيعت مقابله كند. اول، حجم بيشتر آب در درياها ميتواند سبب جذب CO2 بيشتري شود، دوم بالا رفتن آب اقيانوسها اراضي ساحلي بيشتري را به زير آب خواهد برد كه خود سبب ايجاد شرايطي براي تشكيل هيستوسولها در باتلاقهاي جزر و مدي خواهد شد. تجمع مادهي آلي در اين هيستوسولهاي تازه تشكيل شده خود نشانهي مصادرهي مقادير زيادي CO2 از نيوار ميباشد. ممكن است جذب اين مقدار CO2 به كاهش روند و سرعت گرم شدن كرهي زمين كمك كند.
اهميت اقتصادي گياهاني كه در محفظهها رشد ميكنند (توليد جعبهاي)، در سالهاي اخير بسيار افزايش يافته است. گياهان كشت شده در محفظهها براي خزانههاي جنگلي، توليد گياهان در شاسي، كشت گياهان زينتي در محيط بسته، عناصر معماري زميننما و آزمايشهاي علمي گلخانهاي مورد استفاده قرار ميگيرند. كشت گياهان در گلدانهاي كوچك و يا ساير محفظهها مسايل خاصي را مطرح ميكند كه در كشت مزرعهاي گياهان با آن مواجه نميباشيم. بيشتر مسائل مربوط به ريشه دواني محفظهاب داراي سرشت فيزيكي بوده و عمدتاً شامل آب و هوا و دما ميباشد. پيت و ساير مواد آلي سبك وزن داراي ظرفيت نگهداري آب بالا و منافذ تهويهاي درشت ميباشند. مواد آلي همچنين داراي ظرفيت تبادل كاتيوني قابل ملاحظهاي براي نگهداري عناصر غذايي قابل استفاده گياه هستند.
ضايعات آلي پايدار شده از طريق كمپوست كردن به عنوان مكمل اصلي در مخلوط گلداني به طور روزافزون مورد استفاده ميباشد. علاوه بر مزايايي كه در مورد پيت گفته شد، مواد كمپوست شده ممكن است سبب آزاد شدن نيتروژن و ساير عناصر غذايي در حين تجزيه آرام شوند. استفاده از كمپوست ايجاد شده از ضايعات آلي مانند لجن فاضلاب، كود مرغي و يا اشغال شهري نه تنها يك منبع قابل تجزيه ارزان قيمت گلدني را براي گلخانهها فراهم ميكند، بلكه سبب حل مشكلات دفع ضايعات نيز خواهد شد. اگرچه استفاده از پيت معادن در مقادير زياد هنوز در توليد گياهان جعبهاي ادامه دارد.
پيتها كه در مخلوطهاي گلداني بكار ميروند، از رسوباتي كه خاكهاي هيستوسول در آن تشكيل شده به خصوص از مناطق سرد استخراج ميشوند. 3 نوع پيت به طور كلي مشخص شده است كه عبارتند از:
رشتهاي، چوبي، و رسوبي، پيتهاي رشتهبراي مخلوطهاي گلداني مطلوبترين نوع ميباشند. اين پيتها داراي ظرفيت آب قابل استفاده بسيار بالايي هستند. آنها ممكن است 10 تا 20 برابر وزن خشك خود (2 تا 4 برابر حجمي) آب را نگهداري كنند. بعضي از پيتهاي رشتهاي (پيت خزهاي) به دليل پايين بودن خاكستر آن (مواد معدني) كاملاً اسيدي ميباشند.
استفاده از پيت در اروپا و امريكاي شمالي شغل پردرآمدي است. علاوه بر مصرف آنها در گلدانها همچنين به صورت خاكپوش در باغچههاي خانگي و چمنها مصرف ميشوند. گلدانهاي رشتهاي درست شده از پيتها براي شروع رشد گياه مورد استفاده قرار ميگيرند كه بعدها بدون نياز به خارج كردن گياه از گلدان، نبات در داخل خاك نشاء ميگردد. نهشتههاي پيت همچنين به طور گستردهاي براي سوخت (پس از خشك شدن) مصرف ميشوند. به خصوص در اتحاد جماهير شوروي سابق و در جمهوري ايرلند كه سوخت بعضي از نيروگاههاي توليد برق از پيت تامين ميشود. متاسفانه اين فعاليتها يك استفاده پايدار از منابع هيستوسول نميباشد.
مادهي آلي خاك (مواد كربندار) بسيار متنوعي تشكيل شده است كه شامل موجودات زنده (زيتوده خاك) بقاياي كربندار موجوداتي كه زماني خاك را تسخير كرده بودند و تركيبات آلي توليد شده بوسيله سوخت و ساز جاري و قديم در خاك ميباشد. بقاياي گياهان و جانوران و موجودات ذرهبيني دايماً در خاكم تجزيه شده و مواد جديد بوسيله ساير موجودات ميكروسكوپي بازسازي ميشوند. در طول زمان كه از يك ساعت تا قرنها متغير است، مادهي آلي خاك به صورت گاز كربنيك حاصل از تنفس ميكروبي از دست ميرود. با خاطر اين هدررفت اضافه كردن مرتب بقاياي جديد نباتي و جانوري براي حفظ مقدار مادهي آلي خاك لازم ميباشد.
در شرايطي كه براي توليد گياهي بسيار مناسبتر از تجزيه ميكروبي است، مقدار زيادي از گاز كربنيك نيوار به وسيلهي گياهان در فرآيند فتوسنتز در بافتهاي فراوان گياهي مصرف گشته و به بخشي از ماده آلي تبديل ميشوند. از آنجا كه گاز كربنيك يكي از علل عمده اثرات گلخانهاي است كه عقيده بر آن است سبب گرم شدن نيوار زمين ميشود، تعادل بين تجمع مادهي آلي خاك و هدررفت آن بوسيلهي تنفس ميكروبي داراي كاربرد جهاني ميباشد. در واقع كربن بيشتري در خاكهاي دنيا در مقايسه با مجموع زيتوده نباتي جهاني و نيوار وجود دارد.
با اين وصف، كربن آلي فقط بخش كوچكي از جرم يك توده خاك را تشكيل داده است. خاكهاي نمونه معدني سطحي با زهكشي خوب داراي 1 تا 6 درصد مادهي آلي ميباشند. ميزان ماده آلي خاك تحت الارض حتي از اين مقدار كمتر است. هرچند تاثير مادهي آلي در خصوصيات خاك و نهايتاً رشد گياهي بسيار بيشتر از آن است كه از درصد اندك مادهي آلي انتظار ميرود.
مادهي آلي سبب پيوند ذرات معدني در يك ساختمان دانه دانهاي است كه به طور عمده علت اصلي ايجاد شرايط خاك نرم با مديريت آسان در خاكهاي بارور اسا. بخشي از مادهي آلي خاك كه به طور خاص در تثبيت اين خاكدانهها موثر هستند، از مواد چسب مانند تشكيل شدهاند كه بوسيلهي موجودات مختلف از جمله ريشهي گياه توليد ميشوند.
مادهي آلي همچنين مقدار آب قابل نگهداري و بخشي از آب استفادهي نبات را افزايش ميدهد. به علاوه مادهي آلي منبع عمدهي عناصر غذايي گياهي مانند فسفر، گوگرد و منبع اوليهي ازت براي بسياري از نباتات ميباشد. با پوسيده شدن مادهي آلي، اين عناصر غذايي كه در تركيبات آلي يافت ميشوند، به صورت بنهاي محلول آزاد ميشوند كه ميتوانند بوسيلهي ريشهي گياهان جذب شوند. نهايتاً مادهي آلي، از جمله پس ماندههاي گياهي و جانوري غذاي اصلي فراهم كننده كربن و انرژي براي موجودات خاك است. بدون آنها فعاليتهاي زيست شيمي كه براي ايفاي نقش بوم سامانها لازم است، متوقف خواهند د.
هموس، كه معمولاً داراي رنگ سياه و يا قهوهاي ميباشد، مجموعهاي از تركيبات بسيار پيچيده آلي است كه در داخل خاك بدليل مقاومت نسبي آن به تجزيه تجمع مييابد همانند رس كه بخش كلوييدي مواد جامد خاك را ميباشد. هموس بخش كلوييدي مادهي آلي خاك را فراهم ميآورد. به خاطر سطوح باردار آنها، هموس و رس هر دو به عنوان پل ارتباطي بين ذرات درشت خاك عمل ميكنند. بنابراين هر دو نقش مهمي را در ايجاد ساختمان خاك بازي ميكنند. بار سطحي هموس، مانند رس سبب جذب و نگهداري آب و ينها ميشود. هرچند در جرمهاي برابر، ظرفيت هموس در نگهداري آب و عناصر غذايي بسيار بيشتر از رس ميباشد. برخلاف رس، هموس شامل تركيبات به خصوصي است كه داراي اثرات محرك هورمون مانند در گياهان است. مقدار اندك هموس به طول قابل ملاحظهاي ظرفيت خاك را براي رشد نبات افزايش ميدهد.
مواد آلي در مناطق مربوط زماني كه نرخ رشد گياهي از نرخ تجزيهي پس ماندههاي گياهي فزوني گيرد، تجمع مييابند. در طول قرنها بقاياي گياهان آبدوست مانند علف استخرها، جگن، ني، خزه، بوتهها و درختان خاص تجمع يافته است. اين بقايا در داخل آب غرق گرديده و اكسايش آنها به خاطر نبود اكسيژن متوقف ميشود. در نتيجه، مواد آلي با چندين متر ضخامت به وجود ميآيد. به طور كلي اين ته نشستهاي آلي پيت ناميده ميشوند.
نهشتههاي پيت در تمام جهان يافت ميشوند، اما بيشترين توسعه آنها در اقاليم خنك و در مناطق تسخير شده يخچالي ميباشد. حدود 75% از سطح 340 ميليون هكتار اراضي پيتزار جهان در كانادا و روسيه شمالي يافت ميشود. ايالات متحده با 20 ميليون هكتار و با فاصله زياد سوم ميباشد. ميزان تجمع نهشتههاي آلي منطقه به منطقه متفاوت ميباشد. در اقليم گرم فلوريدا، نهشتههاي پيت در مناطق باتلاقي به مدت 3 تا 4 هزار سال با نرخ 8/0 ميليمتر در سال تجمع يافته است.
1.پيت خزهاي. عبارت است از بقاياي خزهها مانند اسفاگنوم.
2.پيت علفي، بقاياي گياهان علفي مانند جگن، ني و لولي ميباشد.
3.پيت چوبي. بقاياي گياهان چوبي مانند درختان و بوتهها ميباشد.
4.پيت رسوبي. بقاياي گياهان آبزي مانند جلبكها و فضولات حيوانات آبزي.
ته نشستهاي آلي معمولاً شامل دو نوع و يا انواع بيشتر پيتها ميباشند. لايهبندي متناوب از پيتهاي مختلف و همچنين مخلوط پيتها معمول ميباشد. به دليل توالي و غلبه نباتات به محض تراكم بقايا شرايط براي رشد درختان مناسب ميگردد. پيشتهاي چوبي اغلب در قسمت فوقاني مواد آلي قرار دارند.
در مواقعي كه اراضي ماندابي زهكشي ميشوند، پيتهاي چوبي سبب ايجاد خاكهاي كشاورزي با توان توليد بالا ميگردند كه در توليد سبزيهاي بسيار پرارزش ميباشند. پيت خزهاي داراي ظرفيت نگهداري آب زيادي بوده و در ضمن آنها كاملاً اسيدي ميباشند. پيت رسوبي معمولاً به عنوان خاك نامطلوب ميباشد. اين مواد بسيار كلوييدي و متراكم بوده و در حالت خيس بودن لاستيك مانند ميباشند. پيت رسوبي در صورت خشك شدن در مقابل خيس شدن مجدد مقاومت كرده و ناهموار و سخت باقي ميماند. خوشبختانه اين نوع پيت عمدتاً در قسمتهاي عميق خاكرخ وجود داشته و معمولاً مشاهده نميشود مگر در صورت زهكشي اراضي باتلاقي كه مشكلاتي را فراهم ميكند.
اگر پسماندههاي گياهي چنان دست نخورده باقي مانده باشد كه اشكال گياهي قابل تشخيص باشند، به مادهي آلي پيت و يا فيبريك گفته ميشود و اگر اكثر مواد چنان تجزيه شده باشند كه تشخيص اندامهاي گياهي مشكل باشد، به آن واژه ماك و يا ساپريك اطلاق ميشود. در پيتهاي ماكي يا هميك بخشي از اندامهاي گياهي قابل تشخيص بوده و بعضي قابل تشخيص نميباشند.
مناطق با اراضي مرطوب از نظر زيستگاههاي طبيعي براي حياتوحش بااهميت ميباشند و زهشكي آنها وسعت اين زيستگاهها را كاهش ميدهد. در حالي كه مادهي آلي مبنايي براي خاكهاي داراي توان توليد بالا شمار ميرود. متخصصين محيط زيست استدلال ميكنند اين كاربري ناپايدار است، زيرا به محض زهكشي اين اراضي بعد از يك قرن و يا بيشتر مادهي آلي تجزيه و ناپديد ميگردد. بنابراين اين اراضي بايد در حالت طبيعي خود نگهداري شده و يا در صورتتبديل به آن برگردانده شوند.
با اين درك كه اثر مواد مادري بر روي خصوصيات خاك به واسطهي اثرات مشترك اقليم با فعاليتهاي زيستي، پستي و بلندي و زمان تغيير ميكند.
مادهي آلي يك جزء فعال و پيچيده خاك است كه تاثير عمدهاي بر رفتار، خصوصيات و نقش خاك در بومسانان اعمال ميكند. به خاطر كربن فوق العاده زياد ذخيره شده در مادهي آلي و سرشت پوياي اين جزء خاك، مديريت خاك ميتواند يك وسيله مهم براي متعادل كردن اثرات گلخانهاي جهاني باشد.
تجزيهي مادهي آلي، آزاد شدن عناصر غذايي و تشكيل هموس بوسيلهي عوامل محيطي و كيفيت مواد آلي اداره ميشود، مقادير زياد لگنين و پلي فنل همراه با نسبا بالاي C/N فرآيند تجزيه را به طور مشخص كاهش داده و سبب تجمع ماده آلي و در عين حال كاهش قابليت استفاده عناصر ميگردد.
به دلايل چندي، مفيد خواهد بود كه مديريت تجزيهي مادهي آلي در خاك از خاك در فرآيندي كه كمپوست كردن ناميده ميشود، انجام گيرد. كمپوست كردن سبب تغيير شكل و تبديل مواد مختلف زايد آلي به يك محصول هموس مانند ميشود كه ميتواند به عنوان مادهي اصلاح كنندهي خاك و يا جزئي از مخلوط گلداني مورد استفاده قرار گيرد. تجزيهي هوازي در يك تودهي كمپوست ميتواند سبب حفظ عناصر غذايي، ضمن اجتناب از مسايل خاص مانند بوهاي نامطبوع، وجود مقادير اضافي و يا كمبود نيتروژن محلول گردد كه در صورت مصرف كردن فضولات آلي تازه به طور مستقيم در خاك ميتواند صورت پذيرد.
مادهي آلي خاك از سه مخزن عمده تركيبات آلي تشكيل شده است. بخش فعال شامل زيتودي ميكروبي و تركيباتي با تجزيهي آسان مانند پلي ساكاريدها و ساير مواد غيرهوميكي ميباشد. اگرچه اين بخش فقط درصدي از كربن كل ميباشد. نقش عمدهاي در چرخه عناصر غذايي، كيلاني كردن عناصر كم مصرف، حفظ پايداري ساختماني و شخآيي خاكها داشته و به عنوان منبع غذايي سبب استحكام و بقاي تنوع و فعاليت زيستي در خاكها ميشود.
بيشتر مادهي آلي در مخزن غيرفعال قرار دارد كه شامل مواد بسيار پايداري است كه در مقابل يورش ميكروبي مقاومت كرده و ممكن است براي قرنها در خاك دوام داشته باشد. اين بخش تبادل كاتيوني و ظرفيت آب قابل استفاده را برعهده دارد، اما از نظر زيستي بدون اثر است. بخش آرام مادهي آلي در پايداري و مقاومت در مقابل تجزيه در حالت بينابين قرار دارد، اين بخش منايع غذايي و انرژي را براي سوخت و ساز پايدار جانداران بومي خاك كه در فواصل زماني بين مصرف پس ماندههاي گياهي موجوديت پيدا ميكنند، فراهم ميسازد. وقتي خاك از پوشش طبيعي عاري شد و به زير كشت درآمد، كاهش اوليه در مادهي آلي خاك مصرف بخش فعال خواهد شد. بخش غيرفعال فقط به تدريج و در ايام بسيار طولاني تخليه خواهد شد.
نسبت كربن به نيتروژن (C/N) اكثر خاكها تقريباً ثابت و معمولاً نزديك به 12:1 است. اين بدان معنا است كه ميزان مادهي آلي تا حدي بوسيلهي نيتروژن قابل استفاده براي هضم ميكروبي و تبديل آن به هموس مشخص ميگردد. مديريت خاك براي ارتقاء سطح مادهي آلي بنابراين بايد شامل راههايي براي تامين نيتروژن مثل استفاده از نباتات نيام دار باشد.
ميزان مادهي آلي تحت تاثير اقليم (در مناطق سرد و مرطوب مقدار آن بيشتر است)، زهكشي (در خاكهاي زهكشي ضعيف زيادتر است) و نوع پوشش گياهي است (معمولاً در زيتوده ريشه مانند علف گندميان بيشتر است).
نگهداري ماده آلي خاك، بخصوص بخش فعال در خاكهاي معدني يكي از بزرگترين چالشها در زمينه مديريت منابع طبيعي در سراسر جهان ميباشد. با تقويت رشد شديد نباتات زراعي و يا ساير بقاياي فراواني (كه شامل نيتروژن و كربن ميباشد) را ميتوان به طور مستقيم يا از طريق احشام مصرف كنندهي علوفه به زمين بازگرداند. همچنين با محدود كردن خاكورزي، مهار فرسايش و حفظ اكثر پسماندهاي گياهي در سطح و يا نزديكي سطح خاك، ميزان تجزيهي مادهي آلي ميتواند به حداقل برسد.
خاكهاي آلي (هيستوسولها) سهم بزرگي از مادهي آلي جهاني را دارا ميباشد. اين خاكها نسبت به آب و هوا بسيار نفوذپذير بوده و ميتوانند مقدار بيشتري آب و كاتيونها را نسبت به خاكهاي معدني در هكتار نگهداري كنند. زهكشي اين خاكها، در حالي كه امكان استفاده از آنها را براي توليد سبزيهاي پرارزش و گلكاري فراهم ميكند، سبب اكسايش تسريعي مادهي آلي آنها و آزاد شدن CO2 به مقدار زياد ميگردد. تجزيه و معدني شدن مادهي آلي يكي از فرآيندهاي اصلي حاكم بر اقتصاد گوگرد و نيتروژن در خاكهاست.
انسان در معرض انواع ميدانهاي الكترومغناطيسيي ناشي از منابع طبيعي و مصنوعي است. اين ميدانها باعث ايجاد ميدان الكتريكي در بدن و تاثير حركت يونها، ايجاد گرما، تحريك عصبي و عضلاني و آثار مختلف ديگري ميشوند. به نظر ميرسد ميدانهاي الكترومغناطيسي ناشي از وسايل خانگي معمولي كه در حد متعارف هستند، خطري براي انسان نداشته باشند، اما در حالتهاي خاص مانند زندگي در نزديكي خطوط انتقال قدرت و پستهاي فشار قوي، كار و يا زندگي در مجاورت ايستگاهاي فرستنده پرقدرت راديويي و تلويزيوني و رادارها و انواع ديگر پرقدرت، ميدان الكترومغناطيسي آثار زيانباري دارد و بايد حتيالامكان از چنين ميدانها و امواج الكترومعناطيسي اجتناب و يا جوانب بهداشتي را رعايت كرد.
مقدمه
امواج الكترومغناطيسي سرتاسر فضاي اطراف ما را پر كرده است، بسياري از اين ميدانها و امواج از ابتداي جهان وجود داشتهاند و ميليونها سال قبل در منشاء حيات و تكامل آن نقش داشتهاند. امروزه نيز علاوه بر ميدانهاي طبيعي با پيشرفت تكنولوژي و توسعه صنعت و با كابردهاي بيشتر ميدانهاي الكترومغناطيسي در علوم، صنعت و پزشكي، هر روزه اين ميدانها سلامت محيط زيست انسان را در معرض تهديد قرار ميدهند. آثار زيستشناختي ناشي از اين ميدانها به شدت ميدان، بسامد (فركانس)، تغييرات آن و خصوصيات فيزيكي فرد مورد تابش يا قسمتي از بافت كه مورد تابش قرار گرفته، بستگي دارد.
از سوي ديگر اكثر وسايل خانگي كه از برق شهر استفاده ميكنند، در اطراف خود داراي ميداني هستند كه با بسامد برابر با بسامد بر شهر تغيير ميكند. دستگاههاي مخابراتي شبكههاي انتقال قدرت، اجاقهاي ماكروويو، تلفنهاي همراه، دستگاههاي تصويري و دستگاههاي MRI از جمله منابع ميدانهاي الكترومغناطيسي هستند. ميدانهاي داراي بسامد پائين، معمولاً ميتوانند باعث تحريك عصبي شوند، اما آثار ناشي از ميدانهاي داراي بسامد بالا، بيشتر آثار گرمايي هستند.
منابع طبيعي ميدانهاي الكترومغناطيسي
طبقات يونسفر و مگنتوسفر جو زمين، آن را در مقابل قسمتي از تابش الكترومغناطيسي ناشي از بيرون جو حف ميكنند. اما خود باعث ايجاد ميدانهاي الكتريكي و مغناطيسي بر روي زمين ميشوند. تابش خورشيدي و اشعهي كيهاني از منابع مهم ميدانهاي طبيعي برون جوي هستند، زمين نيز از منابع تابش است.
منابع ميدانهاي الكترومغناطيس ساخت بشر
دستگاهها و خطوط انتقال قدرت ميدانهاي الكترومغناطيسي ايجاد ميكنند كه معمولاً با بسامدهاي 50 تا 60 هرتز نوسان ميكنند. ميدان الكتريكي و مغناطيسي ناشي از يك خط انتقال قدرت 400kv و 1000A در زير خط به ترتيب عبارتند از ميدان الكتريكي 10000v/m و ميدان مغناطيسي در حدود 20ut.
دستگاهها و وسايل خانگي كه از شبكه توزيع برق استفاده ميكنند، در اطراف خود داراي ميدانهاي الكتريكي و مغناطيسي با فركانس 50 تا 60 هرتز هستند.
به عنوان مثال يك سشوار در فاصلهي 1 فوتي (30cm) داراي ميدان مغناطيسي به شدت 10 تا 20 گوس و ميدان الكتريكي به شدت 40v/m ميباشد. تلويزيونهاي معمولي در فاصلهاي كه بيننده قرار دارد، داراي ميدان الكتريكي در حدود 0/1ut هستند.
فرستندههاي مخابراتي سيستمهاي رادار، فرستندههاي راديويي و تلويزيوني ميدانهاي الكتريكي و مغناطيسي شديدي توليد ميكنند كه با بسامدهاي بالا نوسان ميكنند. كارگراني كه در برجهاي خبري راديويي و يا تلويزيوني از مرتبه 10kv/m و ميدانهاي مغناطيسي با شدت بالاتر از 5A/m قرار ميگيرند، اجاقهاي مايكرووير نيز از منابع توليد ميدانهاي الكترومغناطيسي با بسامد راديويي (RF) هستند كه در بسامدهاي z245MHz-915MHz با توان خروجي 600-1000w كار ميكنند.
در فاصله بسامدهاي 1MHz-1GHz انرژي ميدان الكترومغناطيسي توسط بدن جذب و به انرژي حرارتي تبديل ميگردد كه اگر ميزان جذبل انرژي دريافتي از تعداد 4w/m2 بيشتر شود، ا تا 2 درجه افزايش دما را باعث ميشود و به همين دليل از اين امواج در دياتري براي درما استفاده ميشود.
انسان در ميدان الكترومغناطيسي
بدن انسان از نظر ميدان الكترومغناطيسي يك محيط ناهمگون است كه خواص الكتريكي و مناطيسي قسمتهاي مختلف آن با هممتفاوت است. ميدان الكتريكي با بسامد كم باعث جاري شدن بارها، پلاريزاسيون بارهاي مقيد، شكلگيري ديپلهاي الكتريكي و تغيير جهت ديپلهاي موجود دريافت ميشوند. ميدان مغناطيسي نيز باعث القاي ميدان الكتريكي در بدن و ايجاد جريان بسته ميشود. اندازه ميدان القائي و چگالي جريان، متناسب با شعاع حلقه هدايت جريان و ميزان تغييرات فلوي ميدان مغناطيسي است.
اثر ميدان و چگونگي جذب انرژي از ميدان توسط بدن
پيشينه جذب از يك ميدان با بسامد راديويي (RF) زماني اتفاق ميافتد كه جهت ميدان الكتريكي موازي مشخص باشد. همچنين براي يك انسان متوسط فركانسهاي بين 70-150 MHz يعني باند VHF بيشترين جذب را در بدن دارند.
به طور كلي ميزان جذب در فركانسهاي مختلف به صورت زير است:
·فركانسهاي زير 100KHz باعث جذب انرژي ناچيز و افزايش دماي اندك و غيرقابل اندازهگيري ميشود و اثر آن بيشتر به ايجاد جريان القايي و تا حدي تحريك عصبي برميگردد.
·در فركانسهاي بالاتر از 100KHz جذب بيشتر است. با افزايش فركانس ميزان جذب انرژي بيشتر ميشود و همينطور جذب جايگيزيده منطقهاي ميشود. در فركانسهاي بيشتر از 10GHz يعني باند EHF جذب انرژي از ميدان الكترومغناطيسي بيشتر به سطح پوست محدود ميشود.
به همين دليل نيز در بسامد مختلف از واحدهاي متفاوتي براي اندازهگيري شدت ميدان استفاده ميشود.
اثر غيرمستقيم ميدان
اثر غيرمستقيم ميدان، اولاً به جريان تماس حاصل از اتصال بين شخص و رساناي الكتريكي ديگري كه در ميدان قرار دارد و در پتانسيل متفاوتي است، بستگي دارد. با تماس شخص با اين رسانا جريان الكتريكي از بدن او ميگذرد كه شدت اين جريان بستگي به شدت ميدان، فركانس، محل تماس، سن و جنس فرد دارد. ثانياً به جفتشدگي ميدان با وسائلي كه در بدن شخص كار گذاشته ميشود يا همراه اوست، مثل سمعك، پيسميكر (ضربانساز قلبي يا مصنوعي) يا الكترودهايي كه براي تحريك و يا براي اندازهگيري در داخل بدن شخص قرار داده ميشوند، بستگي دارد و باعث وقفه در كار آنها ميشود. براي بدن خطرناكترين بسامدهاي ELF (در حدود 50 تا 80 هرتز) هستند. در اين بسامدها جريانهاي بسيار كوچك، باعث آثار زيستشناختي و قابل توجه ميشوند. به عنوان مثال، عبور جريان 23mA در فركانسهاي حدود 50-60Hz ميتواند باعث شوك دردناك و مشكلات قلبي و تنفسي شديد شود، در حالي كه اين اثر در فركانس 100KHz با جرياني حدود 320mA ايجاد ميشود.
آثار ناشي از ميدانهاي الكترومغناطيسي EMF
ميدان الكتريكي ايستا
ميدان الكتريكي ايستا باعث ايجاد جريان ايستا ميشود كه اين جريان آثار زير را به دنبال دارد.
الكتروليز بافتي: با عبور جريان الكتريسيته مستقيم از بدن الكتروليز رخ ميدهد و مايعات بينبافتي و خون الكترولي ميشوند.
عبور جريان پيوسته باعث احساس سوزش، سوزن سوزن شدن قرمزي، احساس حرارت، ايجاد مزه آهن، سرگيجه و آثار ديگري ميشود. همچنين اعصاب و عضلات در اثر عبور جريان الكتريسيته تحريك و منقبض ميشود.
ميدان مغناطيس ايستا
مطالعه بر روي كارگراني كه با توليد آهنرباهاي دائمي سروكار دارند، نشان داده است كه ميدان مغناطيسي ايستا ميتواند باعث كاهش فشار خون، كاهش گلبولهاي سفيد خون، كاهش ضربان قلبو تغيير الكتروانسفالوگرام گردد. همچنين در افرادي كه زمانهاي طولاني تحت تاثير ميدانهاي مغناطيسي بودهاند.
علائمي مثل افسردگي، سردرد، زودرنجي، كماشتهايي، خارش و سوزش مشاهده شده است. كساني كه در معرض چگالي شار مغناطيسي قرار گرفتهاند، هنگام حركت در ميدان سرگيجه، تهوع و طعم فلز داشتهاند.
ميدانهاي الكترومغناطيس ELF
دربارهي ميدانهاي الكترومغناطيسي كه با بسامدهاي پائين نوسان ميكنند، (100Hz) مثل شبكههاي انتقال قدرت و يا ميدانهاي الكترومغناطيس ناشي از بعضي از وسائل خانگي مطالعات زيادي انجام شده است. افزايش خطر انواعي از سرطان مثل سرطان خون و يا سرطان سينه، در تحقيقات زيادي مشاهده شده است.
مطالعات زيادي انجام شده است كه نشان ميدهد جريانهاي ضعيف ELF موجب برهم كنش ميشوند كه منجر به پاسخهاي زيستشيمايي و تغيير در عملكرد سلولي و زاد و ولد ميشوند. مدارك نشان ميدهد كه خواص ساختماني و عملكرد سلول در پاسخ به ميدانهاي بيش از 100mA/m عوض ميشوند.
كيرشوينگ و همكاران مدلي را پيشنهاد كردهاند كه در آن ذرات مغناطيسي در فضاي بين سلولي ميتوانند غشاي سلول را شكافته و يا دريچههاي آن را مسدود كنند، در رابطه با سرطان و وابستگي آن با ميدانهاي الكترومغناطيس با فركانس پايين مثل ميدانهاي وابسته به شبكههاي انتقال قدرت و لوازم خانگي تحقيقات وسيعي انجام شده است.
تعداي از اين تحقيقات افزايش خطر انواع خاصي از سرطان خون و يا سرطان سينه را نشان دادهاند. اما اين تحقيقات و حتي تحقيقاتي كه نتايج معكوس داشتهاند، با نداشتن پشتيباني آزمايشگاهي كافي از توان لازم براي پيگيري يك استدلال قوي برخوردار نيستند.
نتيجهگيري
تحقيقات در مورد آثار زيستشناختي مربوط به ميدانهاي الكترومغناطيس هنوز در ابتداي راه است. مطالعات گوناگوني آثار زيانبار اين ميدانها در حدود غيرمتعارف نشان داده است، اگرچه ممكن است مكانيزمهاي اين اين آثار ناشناخته باشد.
اما به طور كلي ميتوان گفت در زندگ معمول و در حدود ناشي از دستگاههاي خانگي هنوز آثار زيانبار ثابتشدهاي وجود ندارد. افرادي كه به طور ناگزير به مدت طولاني تحت تاثير اين امواج و ميدانها هستند، مثل افرادي كه در مجاورت خطوط انتقال قدرت پستهاي فشار قوي فرستندههاي مخابراتي راديويي و تلويزيوني و كاركنان شاغل در اين مراكز و يا مراكزي كه با ميدانهاي الكترومغناطيس قوي به مدت طولاني سرو كار دارند، بهتر است استانداردهاي ايمني و بهداشتي توصيه شده توسط سازمانهايي نظير سازمان بهداشت جهاني و مراكز ديگر را مطالعه و رعايت كنند.
منابع:
·Health physics journal of radiation of epidemiology
مقدمه
همه با واژهي جمعيت آشنا هستيم و هر روز اصطلاحاتي از قبيل جمعيت شهري، جمعيت روستايي، جمعيت دانشآموزان، جمعيت كشاورزان، جمعيت با سواد و ... را در مكالمات روزمرهي خود به كار ميبريم يا در مجلات، روزنامهها و كتابها ميخوانيم. تجمعي از افراد انساني كه در منطقهاي معين (محله، شهر، شهرستان، استان يا كشور) به طور مستمر و معمولاً به شكل تجمع از خانوارها و خانوادهها زندگي ميكنند، جمعيت گفته ميشود.
بخش اول
تحولات جمعيتي
آدمي براي بقاء خود نيازهاي متعددي دارد. غذا، پوشاك و مسكن از جمله نيازهايي هستندكه بدون آنها حيات انسان به خطر ميافتد و به عبارت ديگر، تا زماني كه انسان غذاي كافي و پوشاك و مسكن مناسب نداشته باشد، با احتمال مرگ و مير مواجه خواهد بود.تحولات زندگي انسانها از گذشته تا حال بر اساس نحوهي تامين نيازهاي فوق صورت گرفته است و افزايش يا كاهش جمعيت نيز متاثر از همين عامل بوده است.
در شرايط ابتدايي و در اقتصاد سادهي كشاورزي رشد جمعيت بسيار كند و در برخي شرايط استثنايي، منفي بوده است. در آن شرايط، گاه خطرات طبيعي از جمله سيل، زلزله و ... موجب وضعيت بد اقتصادي در خانواده ميشد و در نتيجه تعداد زيادي را از بينميبرد. علاوه بر آن وقوع جنگها در جوامع نيز موجب هلاك بسياري از افراد ميگشت. در شرايط سخت زندگي كه احتمال زندهماندن فرزندان خانوادهها تا 20-15 سالگي خيلي محدود بود، ميزان مواليد در سطح بالاي قرار داشت تا جايگزيني براي فرزندان فوت شده باقي بماند.
بر اساس محاسبات تقريبي، روند رشد جمعيت تا قبل از انقلاب صنعتي و حتي در شرايط مساعد، بسيار محدود بود و جمعيت به اندازهي كمي افزايش مييافت.
به عنوان مثال، همزمان با انقلاب كشاورزي، در هشت هزار سال قبل از ميلاد مسيح، جمعيت جهان احتمالاً 10 ميليون نفر بود. اين رقم در آغاز عصر مسيحيت، در حدود 250 ميليون نفر برآورد شده است. يعني در مدت هشت هزار سال، جمعيت جهان 25 برابر شده است.
بعد از انقلاب صنعتي
در اواخر قرن هجدهم ميلادي، ابتدا در معدودي از كشورها و در طول قرن نوزدهم، در قارهي اروپا و چند كشور ديگر، قوهي بخار كشف و سبب تحولات اساسي در زندگي بشر شد كه به انقلاب صنعتي معروف است. در سايهي اين انقلاب مقدار و كيفيت غذا بهتر شد و در وضع پوشاك و مسكن نيز پيشرفتهايي حاصل شد. در اين دوران انسان با پيشرفت تكنولوژي، سدها و اماكن مسكوني بهتري ساخت و زندگي خود را از خطر سيل و زلزله در امان نگه داشت.
توليد انواع مواد غذايي مقوي و بهبود كيفيت حمل و نقل نيز، خطر قحطي و خشكسالي را محدود كرد. بدين ترتيب، بيماريهاي ناشي از كمبود مواد غذايي كاهش يافت. به دنبال آن دانش پزشكي نيز پيشرفت كرد و نوآوريهاي اساسي و تحولات چشمگيري در تكنولوژي بهداشت و درمان تحقق يافت. توليد گسترده آنتيبيوتيكها، انواع واكسنها و انواع ضدعفونيكنندهها موجب كاهش مرگ و ميرهاي زياد و غيرعادي شد. بدين ترتيب، در كشورهاي صنعتي مرگ و مير به طور چشمگيري كاهش يافت، اما ميزان باروري در اين كشورها همچنان در سطح بالايي قرار داشت و در نتيجه جمعيت روبه افزايش گذاشت، به طوري كه در قرن نوزدهم به ويژه در نيمهي دوم آن كشورهاي اروپايي شاهد يك دوره رشد رسيع جمعيتي بودند.
در اين زمان، رشد سريع جمعيت در اروپا، موجب كاهش منابع غذايي در برابر جمعيت شد و افزايش جمعيت به عنوان يك مسئله اجتماعي، ذهن صاحبنظران و انديشمندان و سياستمداران را متوجه خود كرد و مسئله مهم، عدم تعادل بين جمعيت و وسايل و امكانات معيشتي مطرحشد.
كشورهاي اروپايي در مواجهه با اين مشكل، سعي كردند با استفاده از راههاي مختلفي، ميزان مواليد را تقليل داد و از اينرو در سالهاي پس از جنگ جهاني دوم، ميزان مواليد در اين كشورها كنترل شد و در سطح پاييني قرار گرفت. امروز در اين كشورها، ميزانهاي مواليد و مرگ و مير، هر دو در سطح پاييني قرار گرفته و در نتيجه جمعيت آنها با رشد اندكي افزايش مييابد و حتي برخي از آنها با پديده رشد منفي روبرو هستند، يعني حالتي كه در آن ميزان مرگ و مير از ميزان مواليد بيشتر است.
بخش دوم
جمعيت به عنوان يك مسئله اجتماعي
الف: كشورهاي غيرصنعتي و انفجار جمعيت
اگر چه تحولات جمعيتي در كشورهاي صنعتي در نهايت به رشد اندك جمعيت منجر شده، اما در كشورهاي غيرصنعتي، وضعيت به گونهاي ديگر است. اگر قرن نوزدهم ميلادي را زمان رشد جمعيت در اروپا بدانيم، قرن بيستم زمان رشد سريع جمعيت در كشورهاي غيرصنعتي است و حتي اين دسته به مراتب بيش از دسته جمعيت در كشورهاي صنعتي آن روز است.
علت اين كه پس از جنگ جهاني دوم، از طريق نوآوريهاي اساسي در تكنولوژي بهداشت و وارد نشدن انواع واكسنها و آنتيبيوتيكها به كشورهاي غيرصنعتي، ميزان مرگ و مير آنها را به سرعت كاهش داد، در حالي كه ميزان مواليد در سطح بالايي قرار داشته است. از اين رو امروزه رشد جمعيت در كشورهاي غيرصنعتي، درصد بالايي قرار دارد تا به آن حد كه به آن، عنوان «انفجار جمعيت» دادهاند.
انفجار جمعيت در كشورهاي غيرصنعتي، زماني صورت ميگيرد كه آنها سرمايهگذاريهاي اساسي در زمينههاي بهداشت، آموزش، حمل و نقل و ... را انجام ندادهاند و به شرايط مطلوب اقتصادي و اجتماعي دسترسي پيدا نكردهاند.
عامل ديگري كه امروزه موجب رشد كشورهاي غيرصنعتي شده، اين است كه با تغيير فرهنگ عمومي و گسترش شيوههاي جديد زندگي، انتظارات و توقعات افراد در زندگي تغيير كرده و به عبارت ديگر، سطح نيازهاي اجتماعي گسترش يافته است.
در گذشته رابطهي جمعيت با غذا و در برخي موارد، فضا و محيط زيست مورد توجه بوده است و نگراني مخالفان افزايش جمعيت نيز ناشي از كمبود يا كاهش مواد غذايي براي جمعيت بود، حال آنكه در زمان حاضر، علاوه بر موارد فوق، موضوع توسعه و هزينهها و امكانات لازم براي تحقق آنها و ارتقاء سطح زندگي مردم مد نظر قرار ميگيرد. وقتي سخن از جمعيت به ميان ميآيد، نيازهاي بهداشتي، آموزشي، مسكن، اشتغال، رفاه و ... مطرح ميشوند.
همهي اين عوامل، باعث شده است كه امروزه در كشورهاي غيرصنعتي كه در مرحلهي انفجار جمعيت قرار داد، نظامهاي مختلف اجتماعي دچار عدم تعادل شده و با انواع مسائل و مشكلات اجتماعي روبرو نشوند.
مسائل و مشكلاتي از قبيل: بيسوادي، كمبود فضا و امكانات آموزشي، فقر و سوء تغذيه، كمبود امكانات پزشكي و بهداشتي، بيكاري، كمبود امكانات اشتغال، كمبود منابع طبيعي، كمبود انرژي، كمبود مسكن، كمبود امكانات تفريحي، كاهش رشد اقتصادي، تاثيرات منفي بر منابع و محيط و ... در اين كشورها،جمعيت به عنوان يك مسئله اجتماعي تبديل شده است و سياستمداران و صاحبنظران اجتماعي در جستجوي يافتن راهحلي براي اين مشكل عمدهاند.
ب: جمعيت در ايران به عنوان يك مسئله اجتماعي
ايران هم از جمله كشورهايي است كه جمعيت در آن به يك مسئله اجتماعي تبديل نشده است، در حال حاضر به دليل بهبود وضعيت بهداشتي، نسبت به گذشته، ميزان مرگ و مير به ويژه مرگ و مير كودكان تقليل يافته است، ولي ميزان مواليد همچنان در سطح بالايي قرار دارد و در نتيجه جمعيت با رشد بالايي افزايش مييابد.
در سرشماري سالهاي 1355.1345 جمعيت ايران به ترتيب 5/33. 26 ميليون نفر بوده و در سال 1365 به حدود 50 ميليون نفر رسيده است.
با توجه به اين ارقام، پيشبيني ميشود كه در صورت ادامهي رشد روند فعلي، جمعيت ايران در سال 1400 شمسي به بيش از صد ميليون نفر برسد.
علاوه بر آن ساخت و تركيب سني جمعيت در ايران نيز از جمله مسائلي است كه ذهن برنامهريزان را به خود معطوف ساخته است، زيرا بر اساس آمار سال 1365، 5/45 درصد از جمعيت ايران زير 15 سال قرار داشتند و از اين رو كشور ما نيز از كشورهايي محسوب ميشود كه داراي جمعيت جوان هستند، بديهي است كه تامين غذا، كار، مسكن، بهداشت، اوقات فراغت، آموزش و ... براي جمعيتي كه پيوسته افزوده ميشود، يكي از عوامل اساسي دربارهي توسعهي اقتصادي و تامين اجتماعي است.
افزايش جمعيت ميتواند كليهي برنامهريزيهاي اقتصادي، بهداشتي و اجتماعي را تحتالشعاع قرار دهد و اين مهم در نظام اقتصادي و مذهبي ما نيز قابل بررسي است، زيرا بر اساس آيات و روايات، آنچه كه براي جوامع اسلامي از مسائل مهم به شمار ميآيد،عزت و آرامش مسلمانان يكي از اصول زندگي اسلامي است كه زندگي بر اصل «يسر» (آساني) استوار باشد، حتي در مواردي نظير اصول لايغتر اسلامي مانند:
نماز، روزه و .. اصل «عسر» (دشواري) ميتواند آن را تغيير دهد. مثلاً اگر آب وضو براش شما ضرر دارد، حق نداريد وضو بگيريد و اگر گرفتيد وضو باطل است، در مورد كثرت جمعيت نيز بايد ديد آيا موجب زيان است يا خير؟
بخش سوم
مشكلات ناشي از رشد بيرويه جمعيت
الف: جمعيت و تامين غذا
منابع غذايي آدمي به طور عمدهاي جانوران و گياهان هستند و از رايج جهات انسان كاملاً به محيط خود وابسته است.
با افزايش جمعيت، بشر همواره كوشيده است منابع غذايي خود را افزايش دهد، همواره از جديدترين فنون در راه توليد بشر منابع گياهي و جانوري بهره جسته است، زمينهاي كشاورزي خود را وسعت داده است و با استفاده از روشهاي اصلاح نژاد استفاده از انواع كودها و سموم شيميايي توانسته است توليدات كشاورزي و دامي خود را افزايش دهد، اما آيا خواهد توانست در اين امر پيروز شود؟ و همواره غذاي كافي براي جمعيت رو به رشد فراهم سازد؟
بديهي است غلات و دام را تا حدي ميتوان در راه توليد بيشتر اصلاح كرد و بازده كمي و كيفي آنها را افزايش داد، ممكن است با كاهش يك دانهي گندم بتوان مجدداً حدود 100 گندم ديگر بدست آورد، اما اين توانايي را تا چه حد ميتوان افزايش داد؟
احتمال دارد از مزرعهاي به مدد تكنولوژي پيشرفته بيش از يك بار درسال محصول برداشت كرد، اما اين توانايي نيز محدود است.
اكنون ديگر تقريباً مشخص نشده است كه سرعت افزايش منابع غذايي كمتر از سرعت افزايش جمعيت است. در حال حاضر آدمي براي بقاء خود دو راه در پيش دارد، يا منابع غذايي خود را افزايش دهد و يا رشد جمعيت را كنترل كند، به نظر شما كدام يك عمليتر است؟
ب: رشد بيرويه جمعيت و بهداشت
بهداشت يعني تامين، حفظ و بالابردن سطح سلامتي، يعني وجود آسايش كامل جسمي، رواني و اجتماعي.
مسئلهي بهداشت روي فعاليتهاي اقتصادي و پيشرفتهاي اجتماعي تاثير ميگذارد، و به همهي مردم از زن و مرد، كوچك و بزرگ، از هر طبقه اقتصادي و اجتماعي و با هر مذهب و اخلاق ارتباط دارد. ضررهاي ناشي از بدي بهداشت، به سن، جنس، شغل يا سطح اقتصادي و اجتماعي و يا منطقه خاصي محدود نميشود، بلكه مربوط به همهي افراد جامعه است. از آنجا كه بيماري يك نوع عدم تعادل و آرامش هر فرد ايجاد ميكند، بنابراين در يك جامعه كه افراد با هم تماس نزديك دارند، ممكن است بيماري جسمي يا رواني يكي از افراد بر روي ديگري اثر بگذارد.
زماني كه وضعيت بهداشتي يك جامعه مناسب نباشد، علاوه بر ضرر بر كليهي موارد افراد جامعه، بيشترين ضرر به گروههاي آسيبپذير وارد ميشود. گروه آسيبپذير گروهي از جمعيت هستند كه به خاطر عوامل غيرقابل اجتناب پيش از ديگران در معرض خطر و بيماري قرار ميگيرند. مثل كودكان و سالخوردگان كه خود بخش عمدهاي از افراد جامعه محسوب ميشوند.
بخش چهارم
سياستهاي جمعيتي
هدف سياستهاي جمعيتي مخالف با افزايش جمعيت اين است كه خانوادهها را در جهت داشتن فرزند كمتر سوق دهد و ارزشهاي مربوط به فرزندآوري و فرزند زياد را تغير دهد. بنابراين بايد ديد در چه شرايطي خانوادهها حاضر ميشوند از آوردن فرزند زياد صرفنظر كنند.
سياستهاي جمعيتي در اين راستا آموزش و تبليغ را در بر ميگيرد. آموزش و تبليغ در جهت نشان دادن مشكلاتي ناشي از رشد سريع جمعيت در زندگي اجتماعي و تعارضي كهميان رشد سريع جمعيت و تحقق عدالت اجتماعي، استقلال و زندگي بهتر وجود دارد، عمل ميكند، اين سياستها از طريق آموزش و پرورش، جزوات آموزشي، سمينارها و ... انجام ميشود.
ج: رشد بيرويه جمعيت
مسئله مسكن امروزه از مسائل غامض كشورها از جمله كشور ما ميباشد. بالا رفتن هزينهي مسكن از يك طرف و ازدياد جمعيت از طرف ديگر، مشكل تهيهي مسكن را پيچيدهتر ميسازد. طبق برآورد مسئولين براي سكونت يك خانوار پنج نفري در يك واحد مسكوني در ظرف 25 آينده نياز به ايجاد سالانه 340 هزار واحد مسكوني دارد، خاصه اينكه با توجه به افزايش نرخ رشد جمعيت طي دههي اخير، واحدهاي مسكوني ساخته شده در كشور به هيچ وجه پاسخگوي اين افزايش نبوده و مردم نيز به علت بار هزينههاي روزمره قادر به خريد به واحدهاي مسكوني نيستند.
اجراي برنامههاي كنترل جمعيت توام با برنامههاي جلوگيري از مهاجرتهاي داخلي ميتواند كمك بسيار موثر و عامل تسريعكنندهاي در حل مسئله مسكن باشد.
پنبه مهمترين گياهي ليفي است. اين گياه از زمانهاي دور در نقاط مختلف دنيا كه براي رشد و نمو آن ماسب بوده، كشت ميشد. در كتب گياهشناسي و كشاورزي به كشت اين گياه در هندوستان اشاره شده و گزارش گرديده كه حدود 1500 سال قبل از ميلاد در اين كشور گياهي كشت ميشده كه محصول آن مانند پشم سفيد و كيفيت آن به مراتب بهتر از پشم گوسفند بوده است.
عدهاي از گياهشناسان اصل اين گياه را از آفريقا و برخي نيز از هندوچين دانسته و معتقدند كه اين گياه از طريق آفريقا به هندوستان و سپس به چين برده شده و در كشور اخير آن را به عنوان بك گياه زينتي كشت مينمودهاند و پس از گذشت سالها موفق شدند از الياف پنبه پارچه و لباس تهيه نمايند. قديميترين نمونه پارچههاي پنبهاي در دور Mohenjo dava واقع در دره سند پاكستان غربي به دست آمد كه آن را مربوط به 3000 سال قبل از ميلاد ميدانند. الياف پنبه توسط كاروانهاي هندي به كناره درياي سرخ برده شده و درختچههاي دائمي پنبه در نواحي مديترانهاي به مقدار زياد وجود داشته است.
آنچه از مدارك بدست آمده، برميآيد مبداء پنبه به احتمال زياد از هندوستان بوده و هرودوت نيز در نوشتههايش پنبه را جزء عجايب هندوستان به شمار آورده است. پنبه توسط اعراب به اروپا برده شد و احتمالاًٌ اولين كشور اروپايي كه زراعت پنبه در آنجا شروع گرديده، اسپانيا ميباشد، زيرا نام فعلي پنبه در اين كشور با نام عربي آن مطابقت كامل دارد و از طريق اسپانيا به مكزيك برده شد.
پنبه پس از ورود به اروپا در كشورهاي مختلف اين قاره كه داراي شرايط مناسب براي كشت آن بودهاند، زراعت آن رواج يافته و با استفاده از الياف آن از قرن 15تا17 صنعت نساجي در بريتانيا متداول و از قرن 18 نيز كشت و صنعت آن در آمريكا شروع شد. در حال حاضر انواع وحشي پنبه در مناطق گرمسيري برخي از كشورهاي جهان نيز وجود دارد.
اسم پنبه از كلمه عربي «القعلن» گرفته شده كه در زبانهاي مختلف تقريباً مشابه و به شرح زير بوده است:
آمريكا و انگلستان (كشورهاي انگليسي زبان)Cotton
اسپانياAlgodon
ايتاليا Cottone
فرانسه و بلژيكCoton
مكزيكElalgodon
هلندKatoon
هندوستان Kapas
در زبان يوناني و لاتين، نامهاي Karbasus, Karpasos از ريشه سانسكريت «كارپاسا و كارباسا» كه در ايران نيز كرباس نام دارد، مشتق گرديده است. در كشور آلمان اين گياه Baumwoll (درخت پشم) ناميده ميشود.
كلمه قوزه كه كه اصطلاح ميوه يا كپسول پنبه ميباشد و در زبانهاي فارسي، افغاني، تركي و عربي با كمي تفاوت همنام هستند، از Gossypium اقتباس گرديده است.
آبياري پنبه
پنبه محصولي است كه به آب نياز كامل داشته و آبياري به موقع و مرتب در عملكرد آن اثر فراوان دارد.
اين محصول در اغلب نقاط ايران احتياج به آبياري دارد. زيرا غير از مازندران و گرگان، در ساير مناطق كشور ما ميزان بارندگي ساليانه كفاف احتياجات اين محصول را از نظر آب نميدهد.
در ناحيه پنبهخيز شمال بخصوص گرگان و دشت گرچه ممكن است ميزان بارندگي ساليانه از نظر مقدار ريزش مناسب به نظر برسد.
با وجود اين چون همه ساله اين باران در فصول مساعد نميبارد، نميتوان در كشت پنبه فقط به بارندگي اكتفا نمود. تنها زراعيني موفق ميگردند كه آب براي زراعت پنبه در اختيار داشته باشند و در فصل تابستان چنانچه باران نبارد، به آبياري مزرعه خود اقدام كنند.
در مازندران نيز گاهي در تابستان به آبياري نياز پيدا ميشود، ولي غالباً در اين منطقه نزولات آسماني كفاف احتياجات پنبه را ميدهد و بدون احتياج به آبياري پنبه را بطور ديم زراعت ميكنند.
در ساير نقاط كشور پنبه از ابتداي كاشت و در تمام دوره رويش بايد آبياري گردد و براي بدست آوردن حداكثر محصول در آبياري آن دقت زياد لازم است.
در هر ناحيه با درنظر گرفتن شرايط آب و هوايي، جنس خاك و ميزان بارندگي، آبياري پنبه عملي ميگردد و هر زارع بايد بر حسب مقدار آبي كه در مواقع حساس تابستان در اختيار دارد، سطح كشتي براي پنبهكاري در نظر گيرد تا دچار خسارت و زيان نگردد.
استفاده صحيح از آب در مناطقي كه آبياري صورت ميگيرد، مهمترين و دقيقترين قسمت در زراعت پنبه بوده و مسئله آبياري در طرز كاشت، تهيه زمين و ساير عمليات زراعي نيز تاثير مينمايد. واضح است كه برداشت محصول پنبه از يك هكتار در شرايط آبياري و ديم از نظر ميزان مخارج متفاوت بوده و زراعتي كه آبياري ميگردد، پرخرجتر خواهد بود، زيرا علاوه بر قيمت آب، تسطيح زمين، مرزبندي، ايجاد جويهاي آبياري و بالاخره مرز كارگراني كه آبياري مينمايد، بر مخارج زراعت ميافزايد، ولي به طور كلي در زراعتي كه آبياري ميگردد، مقدار عملكرد بيشتر بوده و جبران مخارج را خواهد كرد.
طبق محاسباتي كه صورت گرفته، در شرايط معمولي و با طرز مرسوم، آبياري در ايران در نقاط مختلف بطور متوسط حداكثر 40% از مقدار آب آبياري به مصرف گياه رسيده و بقيه يعني 60% تلف ميگردد. و بدين ترتيب راندمان آبياري پايين است. اين مقدار آب در اثر تبخير سطحي و نفوذ در زمين، جويهاي آبياري و غيره از دست ميرود.
در كشورهاي مترقي مانند آمريكا توانستهاند با اجراي روشهاي صحيح آبياري تا ميزان 75% از مقدار آب مصرفي استفاده برده و بدين ترتيب 25% از آب ناگزير هدر ميرود. با توجه به ارزش و كمبود آب در ايران، سيستم صحيح آبياري و بالابردن راندمان آن بسيار ضروري و لازم به نظر ميرسد.
روابط آب با خاك و گياه
قبل از تشريح آبياري پنبه، دانستن مطالبي در مورد چگونگي استفاده گياه از آب و اينكه به چه طريق آب در زمين ذخيره شده و به مصرف گياه ميرسد، مفيد بوده و مسائل آبياري را روشنتر ميسازد.
خاك تودهاي متخلخل است، باين جهت نسبت به هوا و آب قابل نفوذ بوده و فضاي خالي بين زراعت آن بوسيله اين دو اشغال ميگردد. همينكه زمين آبياري گرديد، هرطبقه از خاك مقداري آب در بين ذرات خود نگه داشته و چنانچه بيش از ظرفيت نگهداري به اين طبقات آب برسد، اين آب به قسمتهاي پايينتر نفوذ كرده و بدين ترتيب هرچه بيشتر آب به زمين داده شود، عمق بيشتري از خاك مرطوب ميگردد.
هيچوقت نميتوان بيش از ظرفيت نگهدراي آب در خاك ذخيره نمود، ولي ميتوان با دادن آب زياد خاك را در عمق بيشتري تا حد ظرفيت نگهداري، مرطوب ساخت.
ظرفيت نگهداري آب از درصد اشباع خاك كمتر است. درصد اشباع خاك عبارت است از تعداد آبي كه لازم است تا 100گرم خاك را به حالت اشباع درآورد و اين مقدار آب در خاكهاي مختلف متفاوت ميباشد. بنابراين ميتوان با اندازهگيري اين عامل نوع خاك را تعيين نمود. در خاكهايي كه درصد اشباع از 20% كمتر باشد، خاك سبك محسوب ميشود و چنانچه 30-45% باشد، خاك متوسط و از 45-60% خاك نسبتاً سنگين محسوب ميشود.
چگونگي گسترش ريشه در پنبه
چون بوته پنبه فقط آب را از ناحيه گسترش ريشه جذب ميكند، باين جهت دانستن طرز گسترش ريشه و عمقي كه در خاك نفوذ مينمايد، در آبياري اهميت دارد.
پس از آنكه بذر پنبه جوانه زد، ريشهها شروع به نمو مينمايند، ابتدا ريشه عمومي ظاهر شده و با چند ريشه فرعي در زمين نفوذ ميكند. به تدريج كه بوته بزرگ ميشود، ريشه اصلي طويل شده و ريشههاي فرعي نيز در خاك گسترش مييابند و تا كاملشدن بوته معمولاً تا عمق 100-150سانتيمتري در داخل زمين گسترده ميشوند.
ميزان آب مورد احتياج پنبه
مقدار كل آبي كه در زراعت پنبه مورد احتياج است، عبارت از مقداريست كه بوسيله بوتهها مصرف ميشود، به اضافه آنچه به طرق مختل از دست ميرود. بنابراين چنانچه آبياري با متدي انجام شود كه راندمان آن بالا باشد، مقدار آب مورد نياز كمتر خواهد بود. بطور كلي آبياري پنبه به جنس خاك، مقدار بارندگي، درجه حرارت محيط، ميزان تبخير و سطح آب زيرزميني بستگي دارد. چون اين عوامل در نواحي مختلف متفاوت است، به اين جهت آبياري پنبه نيز در هر ناحيه كم و بيش فرق ميكند. سطح آب زيرزميني اگر از چهار متر بالاتر باشد، در آبياري پنبه موثر است، وگرنه اثري نخواهد داشت.
مقدار آب مورد نياز در مراحل مختلف زندگي بوته متفاوت ميباشد، بطوريكه در موقع شاخهزدن در هر روز 20-40متر مكعب آب در هكتار بوسيله بوتههاي پنبه مصرف ميگردد و هنگام گل دادن مقدار مصرفي به 65-115مترمكعب ميرسد. همانطوريكه گفته شد، اگر سطح آب زيرزميني حداكثر تا 4متري سطح زمين باشد، بوتهها مقداري از آب مورد نياز خود را از تحتالارض تامين ميكنند. طبق آزمايشاتي كه در روسيه گرديده، ثابت شده است كه اگر آب زيرزميني پايينتر از يك متر باشد، گياه 10-20% از آب مورد نياز خود را از زمين اخذ مينمايد و چنانچه آب تحتالارض در فاصله يكمتري از سطح زمين باشد، 40% آب مورد نياز بوتهها از آن تامين ميشود. در اين صورت تعداد آبياري فقط دو مرتبه و در موقع گلدادن بوتهها خواهد بود و هرگاه سطح آب از يك متر بالاتر باشد، 60% از آب مصرفي بوتهها از اين طريق گرفته ميشود. (2)
عملكرد الياف پنبه رابطه زيادي با كل مصرف آب دارد. اطلاعات حاصل از آبياري در تمام فصل نشان ميدهد كه حداكثر الياف زماني حاصل ميشود كه مقدار آب مصرفي برابر با 68 سانتيمتر ميباشد. (1)
نتايج مربوط به پنبه ديم يا شرايط آبياري تكميلي تا حدودي با نتايج پنبه فارياب متفاوت است. عملكرد الياف با كل آب رابطه خطي دارد. با مصرف 20 سانتيمتر آب عملكردي حدود 400 كيوگرم الياف در هكتار بدست ميآيد.
ماهيت خطي بودن رابطه بين عملكرد مصرف كل آب چنين احتمال را براي موثرترين مصرف آب از تمام منابع تضمين ميكند. به نظر ميرسد مهمترين آنها به قرار زير باشد:
1.كاهش تبخير خاك
2.افزايش ذخيره آب خاك
3.به حداكثر رساندن شاخص برداشت
4.بهبود كارايي فتوسنتزي كه در نتيه افزايش شيب منحني را باعث ميشود. (1)
دفعات و مواقع آبياري
بطور كلي آبياري پنبه چهار مرحله مشخص دارد:
1.آبياري قبل از كاشت
2.آبياري از موقع كاشت تا هنگام گلدادن
3.آبياري در دوره گلدادن و رشد قوزهها
4.آبياري در دوره بازشدن قوزهها (2)
آبياري قبل از كاشت
قبل از كشت پنبه بايستي اراضي پنبهكاري را كاملاً سيراب نمود، معمولاً در نقاطي كه باران ميبارد، زمين به اندازه كافي و تا عمق مناسب مرطوب خواهد بود، در اين صورت احتياج به آبياري نيست. چنانچه در نقطهاي بارانهاي زمستاني كم باشد، بايد زميني را كه براي كشت پنبه درنظر گرفتهاند، آبياري نمايند.
در نقاطي كه تابستان آب به اندازه كافي در اختيار باشد، اين آبياري سبك بوده و بايد به اندازهاي باشد كه پنبه تا آبياري بتواند مقاومت نمايد، اما در جاهايي كه آب تابستانه كم است، اين آبياري سنگين و لازم است زمين را تا عمق 150-180سانتيمتري مرطوب نمايند.
آبياري قبل از كاشت به بوتههاي جوان اجازه ميدهد كه ريشه خود را توسعه داده و در مراحل اوليه زندگي هرچه بيشتر رشد نمايند، به علاوه در تابستان كه بوتهها به آب زياد احتياج دارند، ذخيره آبي در اعماق زمين براي آنها موجود ميباشد.
در بعضي نقاط در فصل زمستان بعد از شخم پاييز، شيارهايي در زمين ايجاد مينمايند تا آب باران در آن نفوذ كرده و از تبخير و جاري شدن آن جلوگيري گردد و بدين طريق مقدار قابل توجهي آب باران در زمين ذخيره ميشود. چنانچه مقدار بارندگي در زمستان زياد باشد، ممكن است از آبياري قبل از كشت صرفنظر نمود. (2)
آبياري از موقع كشت تا هنگام گل دادن
گرچه آبياري به موقع در تمام مراحل رشد پنبه لازم است، ولي آبياري اول اهميت زياد داشته و بايد كمال دقت و مراقبت در آن بكار رود.
طبق آزمايشاتي كه به عمل آمده، بوتههايي كه قبل از گلكردن رشد سريع و كافي داشته باشند، محصولشان از بوتههايي كه بيآبي كشيدهاند، زيادتر است. به علاوه بوتههايي كه در ابتداي زندگي خشكي نديدهاند، زودرستر شده و مقدار برداشت آنها در حين اول زيادتر بوده است.
عدهاي معتقدند كه اگر در اوايل كشت به بوته پنبه تشنگي داده شود، ريشه اين گياه در اعماق فرو رفته و ميتواند رطوبت را از قسمتهاي عمقيتر در مواقع كمآبي تابستان بگيرد، از طرفي چون رشد نبات كمتر است، در فصل تابستان نقصان يافته و احتياج كمتري به آبياري دارد.
آزمايشاتي كه در آمريكا و روسيه به عمل آمده، مويد اين عقيده نبوده و هميشه حداكثر عملكرد از مزرعهاي بدست آمده كه بوتههايش در اول فصل تشنگي نديده و رشدشان سريع بوده است.
در زمينهاي سنگين آبياري اول ديرتر صورت گرفته و يك ماه پس از كاشت بذر انجام ميشود، ولي در خاكهاي شني و سبك اين آبياري بايد زودتر انجام گيرد. در هرحال بايد آبياري آنقدر به تاخير افتد تا بوتهها بپلاسند و اين موضوع در تمام مراحل آبياري بايد رعايت گردد.
آبياري اول كه در غالب نقاط ايران شكرآب ناميده ميشود، بايد سبك بوده و مقدار آبي كه مصرف ميشود، فقط به اندازهاي باشد كه كفاف آب ازدست رفته بوسيله بوتهها را بنمايد.
پس از آبياري اول تا موقع گلكردن بوتهها يك آبياري ديگر لازم بوده و اين آبياري بستگي به جنس زمين و درجه حرارت محيط داشته و 20-25روز پس از آبياري اول انجام ميگيرد. در اين دوره در هر آبياري در نواحي خشك مانند ورامين حدود 600مترمكعب آب در هكتار لازم است. (2)
آبياري در دوره گلدادن و رشد قوزهها
اين دوره حساسترين مرحله دوره آبياري بوده و قسمت اعظم آبي كه به پنبه داده ميشود، در اين دوره مصرف ميگردد. مزرعه پنبه در موقع گلدادن و تشكيل قوزه احتياج زيادي به آب دارد و چون بوتهها در اين موقع حجيم هستند، تبخير زياد بوده و آبياري بايستي مكرر و سنگين انجام شود. در اين دوره تشنگي، گياه را به سختي تحت تاثير قرار ميدهد و كوچكترين غفلت در آبياري سبب ريختن گلها و قوزهها ميشود. آزمايش نشان داده كه آبياري صحيح و مرطوب نگهداشتن زمينكه هميشه خاك داراي رطوبت قابل استفاده براي بوتهها باشد، در مقدار عملكرد و كيفتي الياف پنبه موثر است.
همانطوريكه گفته شد، هيچگاه نبايد آبياري بتاخير افتد كه بوتهها بپلاسند، بلكه بايد قبل از پلاسيدن بوتهها به تشنگي مزرعه پي برده و آبياري انجام گيرد. زماني كه آب محدود است و فقط آبياري تكميلي امكانپذير است، زمان و مقدار آب مصرفي بينهايت مهم هستند. هدف بايد تامين آب در طي بحرانيترين مراحل رشد باشد و اجازه داده نشود كمبود بيشتر در مراحل كمتر بحراني رشد رخ دهد. شواهد فعلي نشان ميدهد كه كاهش بيشتر عملكرد زماني رخ ميدهد كه كمبود در طي دوره حداكثر گلدهي در مقايسه با كاهش دراثر كمبود در مراحل اوليه يا اواخر گلدهي رخ دهد.
در تحقيقات انجام شده روي خاك رسي الوويان در دشتهاي ساحلي اسرائيل، ماراني و فوچس ملاحظه كردند كه كاربرد يكبار آب به اندازه كافي براي مرطوبكردن نيمرخ خاك تا عمق 90سانتيمتري (150م.م آب) در شروع گلدهي باعث توليد مطلوب عملكرد در پنبه Pima32 شد. مصرف مقدار بيشتر آب (200م.م) كه خاك را تا عمق بيشتري مرطوب كرد، رشد رويشي و گلدهي را بيشتر تحريك كرد، ولي عملكرد الياف زياد نشد.
در آزمايشات ديگري كه تحت همين شرايط انجام شد، ماداميكه مقدار آب كل يكسان بود، مشابه زماني بدست آمد كه عمق مرطوبشدن آبياري خاك بين 45-120سانتيمتر متغير بود. در شرايط متنوعتر، عمقي كه نيمرخ خاك بايد مرطوب شود، بايد دقيقاً همسان عمق ريشهدهي باشد و اين عمق ممكن است با تيپ خاك فرق كند.
زمانيكه آبياري مكررتر امكانپذير است، براي استفاده از آب زمانبندي صحيح نيز لازم است. با استفاده از اطلاعات مربوط به واكنش عملكرد در مطالعات زمان آبياري، هيلر و همكاران، مفهوم شاخص روز تنش را پيشنهاد كردهاند كه در آن حساسيت گياه زراعي به كمبود آب با معيار واقعي وضعيت آب گياه يا خاك تركيب ميشود تا زمانبندي آبياري بهتر صورت گيرد. افزايش كارايي آب (تا 38%) ناشي از مقدار كل آب كم بود كه اضافه شده بود و ناشي از افزايش عملكرد نبود. اين موضوع نشانگر اين است كه ممكن است در بعضي شرايط بدون اينكه خساراتي به عملكرد وارد شود، مقدار آب موجود در مدت طولانيتري استفاده شود.
تحقيقات زيادي بر روي دوره آبياري و كل آب براي گياهان زراعي فارياب صورت گرفته است. مثال خوبي بوسيله گرنمير و همكاران ارائه شده است كه در آن عملكرد نسبي الياف در دو خاك داراي مقادير مختلف ازت هستند، را ميتوان از تبخير و تعرص پيشگيري كرد.
صرفهجويي زياد در آب و انرژي را ميتوان با زمانبندي صحيح آخرين آبياري نيز انجام داد. اطلاع از ظرفيت نگهداري آب خاك همراه با تعيين زمان رسيدگي محصول توليدكنندگان را قادر ميسازد تاريخ برداشت را پيشبيني كند و يك يا چند آبياري را حذف كند. (2)
آبياري
آبياري پنبه به سه روش انجام ميشود:
نخست آبياري نشتي كه بيشترين سطح زير كشت پنبه را شامل ميشود. در اين شيوه آب از نهر آبياري وارد جويچههايي ميشود كه دانه پنبه روي پشته و در كنار آن كاشته شده است. طول اين نشتيها (جويچهها) با توجه به شيب و جنس زمين و ميزان آب تعيين ميشود.
روش ديگر آبياري، جوي و پشتهاي است. در اين شيوه دانه پنبه را بالاي خط داغ آب ميكارند. آب از نهر اصلي مستقيم وارد اين جوي ميشود. اين شيوه كشت و آبياري را «غلام گروش»«كوزبند» هم ميگويند. برخي از كشاورزان به جز پنبه محصولات ديگري مانند لوبيا را هم در داخل اين جويهاي آبياري ميكارند. اين شيوه به علت هدررفتن آب به تدريج كنار گذاشته ميشود.
روش سوم كرتي است. در اين شيوه بوته داخل كرت كاشته شده و كرتها به وسيله مرزهاي خاكي از هم حدا ميشوند. آب از كرتي به كرت ديگر ميرود. اندازه كرتها بر اساس جنس و شيب زمين تعيين ميشود. در برخي نقاط بعضي از كشاورزان داخل كرتهاي پنبه محصولاتي مانند آفتابگردان، چغندر علوفهاي و يا ذرت هم ميكارند.
از نظر تعداد دفعات و فاصله آبياري چهار مرحله زير در زراعت پنبه اعمال ميشود:
مرحله اول آبياري پيش از كاشت يا زمان كاشت است. اين آبياري براي آماده كردن زمين براي شخم و ايجاد رطوبت مناسب براي سبزشدن بذر انجام ميشود.
مرحله دوم آبياري از زمان كاشت تا دادن پنبه است. اين آبياري بسته به جنس زمين از 20 روز تا يك ماه پس از كاشت بذر آغاز ميشود و تا زمان گلدادن هر 20-25روز يك بار زمين را آب ميدهند.
مرحله سوم آبياري مرحله گلدادن و رشد غوزههاي پنبه است. در اين مرحله بسته به شرايط آب و هوايي و جنس زمين هر 15-20روز يك بار زمين را آبياري ميكنند.
آخرين مرحله آبياري حدود 20-254روز پس از بازشدن اوليه غوزههاي پنبه است. به اين ترتيب با توجه به شرايط آب و هوايي، بافت و جنس خاك مزراع پنبه را 8-12مرتبه آبياري ميكنند. (3)
امكانات براي آبياري پنبه در ايران
ايران اصولاً از نظر منابع آب، كشوري نيمهخشك و در بعضي نواحي خشك محسوب ميشود و كمبود آب يكي از عوامل عمده محدودكننده زراعت در اين كشور است. بطور كلي منابع اصلي آب در كشاورزي ايران بارندگي، رودخانه، قنوات و اخيراً استفاده از چاههاي عميق و سطحي نيز متداول شده است. متاسفانه ميزان بارندگي كه سرچشمه اصلي آب است، در ايران پايئن و متوسط بارندگي ساليانه حدود 260 م.م و تقريباً 4/1 متوسط بارندگي ساليانه در جهان (860م.م) ميباشد.
اين باران در نقاط مختلف كشور متفاوت است، بطوريكه 3/1 از كل باران ساليانه در سواحل درياي خزر كه مساحت آن 8% از كل مساحت كشور است، ريزش مينمايد.
رودخانهها و قنوات نيز گاه بگاه دچار خشكسالي و كمآبي شده و تقريباً هميشه زراعت بر پايه حداقل امكانات منابع مزبور انجام ميشود. واضح است حفر چاههاي عميق و نيمهعميق و استفاده از منابع آب زيرزميني نيز به مقدار آب اين منابع و حوزه آنها بستگي دارد و با برنامه صحيح و بطور محدود ميتوان از اين منابع استفاده كرد.
با وجود محدوديت منابع آب، غالباً آبياري در ايران ابتدايي بوده و براي انتقال و تقسيم آب از جويهاي روباز و حسابنشده استفاده ميشود و براي آبياري محصولات عمدتاً روشهايي كه بازده آبياري آن پايين است، بكار ميرود و به اين جهت كه صورت گرفته در زراعت آبي بازده آبياري بيش از 35% نميباشد، يعني 65% از آب الزاماً در آبرساني و آبياري تلف ميشود.
طرق مختلف آبياري
معمولاً پنبه را به 3 طريق آبياري ميكنند:
1.آبياري استغراقي يا كرتي
2.آبياري نشتي
3.آبياري باراني
آبياري استغراقي يا كرتي
در اين طريقه مزرعه را برحسب مقدار جريان آب آبياري و شيب زمين به كرتهاي كوچك يا بزرگ تقسيم نموده و هرچند كرت را با يك جوي مرتبط ميسازند. در اين طريقه آب تمام مزرعه را خيس كرده و بدينجهت داراي معايب زيادي از جمله سله بستن زمين، يكنواخت نبودن آبياري، هدر رفتن آب و غيره ميباشد. براي آبياري پنبه اين طريقه توصيه نميشود، فقط در آبياري قبل از كشت ميتوان از اين روش استفاده كرد.
آبياري نشتي
اين طريقه در كشت كوزپشته و رديفكاري استفاده اجرا ميگردد. در اين روش از زير به پاي ريشهها نفوذ كرده و بدون اينكه سطح نزديك بوتهها مرطوب شود، در ناحيه ريشه نشت كرده مزرعه را سيرآب ميسازد. در اين روش راندمان آبياري بيشتر از طريقه استغراقي بوده و از آب استفاده بيشتري ميگردد. به علاوه چون تمام سطح مزرعه خيس نميگردد، علفهاي هرز كمتر از آب استفاده نموده و پاي بوتهها نيز سله نميبندد. رويهمرفته اين طريقه بهترين روش آبياري جهت پنبه است.
چنانچه شكتن رديفي باشد، سيستم آبياري نشتي بهترين طريقه آبياري خواهد بود. براي اينكار بين رديفها، جويچههاي كوچكي ايجاد كرده و آب در آن جريان مييابد. مدت جريان آب در هر جويچه آنقدر طول ميكشد كه آب در تمام فاصله بين رديفها، بخوبي نشت نموده و تا عمق مناسب نفوذ كند.
براي اين منظور، دو جوي بزرگ كه هر دو عمود بر جويهاي بين رديفها هستند، احداث مينمايند كه يكي جهت آب ورودي و ديگري خروجي است. چون اغلب ورود آب به اين جويها باعث فرسايش ميگردد، لذا بايد دهانه روي جويها را با خاك و كاه و غيره محكم نمود. اين عمل را به اصطلاح زارعين «پنبهبندي» گويند.
ممكن است براي واردكردن آب در جويچهها از سيفن يا لولههاي پلاستيكي و لاستيكي براي جلوگيري از فرسايش استفاده نمود. آبياري به طريقه فوق موقعي موفقيتآميز خواهد بود كه سطح مزرعه كاملاً صاف و هموار باشد. اين طريقه در زميني كه بيش از 3درصد شيب داشته باشد، توصيه نميگردد. طوي جويچههاي آبياري معمولاً از 50-100متر ميباشد.
براي هموار نمودن زمين ميتوان آن را با ماشينآلات سنگين كشاورزي صاف و براي اين طرز آبياري مساعد ساخت، ولي هزينه آن زياد است.
آبياري باراني
روش آبياري باراني، روشي كاملاً فني است و در آن راندمان آبياري 75-80درصد است. در اين طريقه آب در لولههاي تحت فشار جريان يافته و مزرعه بوسيله لولههاي فرعي بسيار سبك و قابل حمل آبياري ميگردد.
اخيراً در بعضي از نقاط ايران نظير گرگان، گنبد، خراسان و فارس عدهاي از كشتكاران پنبه از اين طريقه آبياري استقبال نموده و از شن استفاده مينمايند. در اين طريقه آب مورد احتياج بوسيله يك تلمبه از منبع آب كشيده ميشود و با فشار لازم در لولهها جريان و سپس بوسيله آبپاشهايي روي كشت پاشيده ميشود. آبپاشها بوسيله فشار آب لوله به چرخش درميآيد. به اين جهت فشار آب در لولهها بايستي كافي باشد.
لولههاي آبياري باراني، لولههايي سبك بوده و از آلياژ آلومينيوم يا فولاد گالوانيزه و يا از پلاستيك ساخته ميشود. معمولاً طول آنها 6-9متر و قطر آنها از 50-150م.م تغيير ميكند. اين لولهها بوسيله سيستمهاي اتصال ساده به هم وصل ميگردند و زاويه محل اتصال قابل تغيير است. به اين جهت ميتوان آنها را به آساني روي زمينهاي پست و بلند قرار داد.
آبپاشها معمولاً با فشار 2-5 آتمسفر كار ميكنند، فشار بوسيله پمپ تامين ميگردد. در آبياري باراني، بايد دقت گردد كه فشار در تمام آبپاشها برابر باشد. بنابراين در هر بار آبياري، بايستي به تعداد كافي آبپاش نصب گردد و هيچگاه تعداد آبپاشها زيادتر از ميزان تعيينشده نباشد تا فشار در آبپاشهاي آخر كم نگردد. در غير اين صورت مزرعه يكنواخت آبياري نخواهد شد.
در هنگام وزش بايد نبايستي آبياري نمود، زيرا باد باعث پراكندگي آب و هدررفتن آن ميشود. در اين طريقه از آبياري مخارج اوليه برقراري سيستم نسبتاً گران است، ولي چون به كرتبندي و كارگر آبيار احتياج نيست و راندمان آبياري زياد است، هزينه زراعت را تقليل ميدهد و آبياري نيز يكنواخت و به دلخواه انجام ميگردد.
دراين طريقه چون آب روي گلها ميريزد، با آزمايشاتي كه انجام شده، معلوم گرديده است كه ريزش گلها نسبت به آبياري نشتي بيشتر است.
آبياري قطرهاي
در اين روش آبياري با نصب لوله وقطرهچكانهاي مخصوص آب از زير خاك به بوتهها ميرسد و در ناحيه ريشه هميشه آب به اندازه كافي براي گياه وجود دارد. اين روش آبياري داراي بازده فوقالعادهايست و بررسيهاي وسيعي در كشورهاي پيشرفته براي كاربرد آن صورت ميگيرد. چون امكان استفاده از اين روش در زراعت پنبه در ايران بررسي نگرديده است، از شرح آن خودداري ميگردد.
اثر آبياري روي عملكرد و كيفيت الياف
آبياري پنبه علاوه بر بالابردن مقدار برداشت در واحد سطح روي خواص كيفي تار پنبه نيز اثر ميگذارد. الياف پنبهايكه زراعت آن خوب آبياري شده، بطور كلي مرغوبتر و بهتر از پنبهايست كه تشنگي ديده باشد. تفكيك اثرات مستقيم آب بر روي كيفيت بذر و الياف از اثرات غيرمستقيم آن كه در اثر تغيير در بلوغ گياه حاصل ميشود، مشكل است. بسته به الگوي خاصي از كمبود آب كه گياه تجربه ميكند، بلوغ ممكن است متوقف شده يا به تاخير افتد. (1)
يكي از دلايل بالارفتن عملكرد در اثر آبياري اين است كه بوتههاي آبياري شده بهتر از مواد غذايي خاك استفاده ميكنند. اين آبياري در اندازه طول تار پنبه اثر زيادي دارد. طبق آزمايشاتي كه در آمريكا به عمل آمده، طول تار در يك نژاد پنبه در اثر آبياري تا 2م.م اضافه شده است. (2)
تغييرات در رسيدگي براي كيفيت الياف و بذر مهم است، زيرا درجه حرارت در طي توسعه غوزه در ابتدا و انتهاي فصل ممكن است كاملاً متفاوت باشد. الياف حاصل از گياهاني كه در معرض كمبود آب بودند، معمولاً محكمتر بودند، ولي افزايش استحكام در رابطه با كاهش طول بيشتر بود. محتواي روغن بذرهاي توليد شده درشرايط كمبود آب معمولاً كاهش يافته و محتواي ازت ممكن است تا حدودي افزايش يابد. خصوصاً الياف و بذر از سالي به سال ديگر در شرايط مزرعهاي تغيير ميكند، ولي ايجاد يك رابطه مستقيم با كمبود آب گياه يا خاك مشكل است و ممكن است با رقم گياه زراعي فرق كند.
تاثير كم آبي روي پنبه
مهمترين عاملي كه باعث ريزش گلها و قوزههاي جوان ميگردد، كمآبي است. گاهي ريزش گلها به 85-90% ميرسد. در اين صورت عملكرد بهطور قابل ملاحظهاي تقليل خواهد يافت. آبياري پنبه در موقع گلدادن در اين امر بسيار موثر است. در دوره گل دادن بايد هميشه دقت شود كه بوتهها پلاسيده نشوند. پلاسيدگي در بوته پنبه ممكن است موقتي يا دائمي باشد. پلاسيدگي موقتي در اثر تبخير شديد آب از برگها در مواقع گرم روز است كه پس از برطرفشدن گرما آب از دسترفته از زمين گرفتهشده و مجدداً بوتهها شاداب ميشوند. اين پژمردگي در ريختن گلها تاثير زيادي ندارد، ولي پلاسيدگي دائم در اثر تمام شدن رطوبت قابل استفاده ريشه در خاك بوده و در اين صورت بوتهها در تمام مدت روز پژمرده خواهند بود. اين پژمردگي فقط با آبياري زمين برطرف ميشود، ولي اثر آن در ريختن گلها و قوزهها و تقليل ميزان محصول زياد است. (2)
بايد قبول كرد كه در خاكهاي مرطوب گياهان زراعي به روشهاي مختلفي به كمبود معمولي روزانه آب سازگاري پيدا كردهاند. اين بدان معني نيست كه فرآيندهاي فيزيولوژيكي تحت تاثير اين كمبود قرار نميگيرد، اما يك خط پايه كمبود واقعي و حداقل به صورت مفهومي بايد درنظر گرفت تا بدان وسيله عواقب كمبودهاي بيش از حد ارزيابي شود. اين خط پايه كه در اينجا به صورت حداقل پتانسيل آب گياه تعريف ميشود، معمولاً به صورت پتانسيل آب برگهاي كاملاً باز بالا ارزيابي ميشود كه زمانيكه آب آزادانه در دسترس ريشههاست، روزانه ايجاد ميشود. طبق تعريف اين خط پايه كمبود ثابت نيست، ولي با نياز تبخيري نوسان ميكند و دانه آن ميتواند بين 8- تا 15- بار باشد.(1)
يكي از برجستهترين و عموميترين اثرات كمبود آب، كاهش بزرگشدن سلولها در رابطه با وابستگي آنها به آماس ميباشد. روزنه گياهاني كه در مزرعه كشت شدهاند، حساسيت مشابهي را مانند گياهان كشت شده در گلدان به كمبود آب نشان نميدهند. اين موضوع احتمالاً به خاطر كمبود بيشتر آب در روز در رابطه با تشعشع بيشتر و توسعه آهسته به علت حجم بيشتر ريشهدهي يا به علت تنشهاي مكرر است كه مقاومشدن را باعث ميشوند. (1)
مسائل ناشي از آب زياد
در بالا بر اهميت و تاثير كمبود آب در كاشت پنبه اشاره كرديم كه در آن كاهش رشد و رويشي، توليد كمتر محلهاي بالقوه ميوهدهي، افزايش ريزش قوزهها و عملكرد كمتر را باعث ميشوند، در حاليكه براي اكثر گياهان زراعي كه از مرحله گياهچهاي گذشتهاند، آب اضافي زيانآور محسوب نميشود، ولي باعث كاهش شديد عملكرد ميشود. در آزمايشي ملاحظه شد در جايي كه آب فاكتور محدودكننده رشد بوده، ارتفاع گياه با عملكرد رابطه مثبتي داشته است، ولي آب اضافي شرايطي را بوجود آورد كه رشد رويشي بيش از حد را باعث گرديد. رشد رويشي زياد باعث كاهش عملكرد رشد و اين موضوع احتمالاً به علت اين بود كه در اين شرايط بزرگ شدن برگ تقدم بيشتري براي كربوهيدارت موجود نسبت به رشد غوزه دارد. نتايج مشابهي از تحقيقات صورت گرفته است. (1)
بهبود مقاومت به خشكي در گياه
زمانيكه آب عامل توليد است، افزايش خيلي كم در آب قابل استفاده خاك ممكن است عملكرد الياف را بطور قابل ملاحظهاي افزايش دهد. تا به امروز رسيدگي محصول شناخته شده است كه بطور ثابت در رابطه با تحمل به خشكي براي تعدادي از گونههاي زراعي بوده است. زودرسي زماني با عملكرد زياد همبستگي دارد كه پنبه آپلند فقط بر روي خاكي كه داراي ذخيره رطوبت است، كشت شود، ولي اگر بارندگي به موقع در طي فصل حادث شود، همبستگي كم شده و حتي ممكن است معكوس شود.
زمانيكه از تغيير در رسيدگي محصول بطور كامل بهرهبرداري شده باشد، براي بهبود بيشتر در جهت تحمل به خشكي بايد از ديگر صفات استفاده شود. بطور كلي اين صفتها باعث ميشوند كه ارقام بتوانند وضعيت بالاي آب داخلي گياه (پتانسيل آب) را با افزايش جذب آب يا كاهش تلفات آب حفظ كنند يا به گياهان اجازه داده ميشود حتي زمانيكه پتانسيل آب كاهش ميِيابد، انجام وظيفه نمايند. (1)
منابع و ماخذ:
1.زراعت عمومي، مهندسي محمد علي رستگار، 1372
2.زراعت غلات (جلد اول)، دكتر سيد عطاء الله سيادت، دكتر علي كاشاني، 1376
بررسي كاشت غلات و تناوب در استان خراسان (شهرستان بجنورد)
موقعيت و وسعت استان خراسان
مساحت استان خراسان در حدود 313337 كيلومتر مربع و تقريباً يك پنجم مساحت كشور است و بين 30 درجه و 21 دقيقه تا 38 درجه و 17 دقيقه عرض شمالي و 55 درجه و 28 دقيقه تا 61 درجه و 14 دقيقه طول شرقي از نصفالنهار گرينويچ قرار گرفته است. اين استان از طرف شمال و شمال شرق با اتحاد جماهير شوروي، از مشرق به استانهاي يزد و اصفهان و سمنان و گلستان محدود است. طول متوسط آن به خط مستقيم در جهت شمالي ـ جنوبي، 750 كيلومتر و عرض متوسط آن در جهت شرقي ـ غربي، 420 كيلومتر است.
آب و هواي استان
به طور كلي عرض جغرافيايي، بادها، بارش، ارتفاع زمين، جهت كوهها و همچنين درياها و وجود كويرها و صحراي خشك اطراف در آب و هواي هر منطقه موثر است. پس لازم است اثر عوامل فوق بر آن ناحيه مطالعه شود.
خراسان در ناحيه معتدل شمالي واقع است و به طور كلي داراي آب و هواي متغير ميباشد و فصل بارش عمدتاً در اواخر فصل پاييز و زمستان و اوايل بهار است. در تابستان هوا گرم و خشك و زمستانها نسبتاً سرد است و اختلاف دماي روز و شب زياد ميباشد. دماي هوا از شمال خراسان به طرف جنوب افزايش مييابد و از ميزان بارش ساليانه كاسته ميشود. به طور كلي بر اساس مطالعات و آمارهاي اداره هواشناسي، تقسيمات آب و هواي استان خراسان به شرح زير است:
1.آب و هواي سرد كوهستاني
2.آب و هواي معتدل كوهستاني
3.آب و هواي نيمهصحرايي ملايم
4.آب و هواي صحرايي بياباني گرم و خشك
بادهاي مهم
·بادهاي شمالي و شمال شرقي
در فصل زمستان، بادهاي شمالي كه از سيبري به طرف جنوب غربي ميوزند، در مناطق كوهستاني شمال خراسان دما را پايين ميآورد و گاهي موجب ريزش برف ميشود. اين بادها گاهي از كوههاي شمالي گذشته، به دامنههاي جنوبي نيز نفوذ ميكنند و سبب سردي هوا ميگردد.
·بادهاي غربي
در زمستان و فصل بهار، بادهاي بارانآور غربي پس از عبور از آذربايجان و شمال ايران، به خراسان رسيده باعث اعتدال دماي هوا ميشود و ريزش باران و برف را سبب ميگردد.
·بادهاي جنوبي و كويري
اين بادها از جنوب ايران به طرف شمال ميرود و از جانب كوير گذشته به خراسان ميرسد كه هوا را گرمتر ميكند و معمولاً همراه با گرد و غبار است.
·بادهاي 120 روزه سيستاني
از شرق در تابستان به جنوب شرقي خراسان ميوزد و سبب برپاشدن طوفانهاي شن و ريگهاي روان ميشود و سرعت وزش آن در جنوب، گاه به 110 كيلومتر در ساعت ميرسد و اثر منفي بر پوشش گياهي و كشاورزي و تبخير و دما در مسير وزشش دارد.
بارش
بارش سالانه بين 75 تا 500 م.م به صورت باران و تگرگ است و در سالهاي مختلف اين ميزان تغيير ميكند و در خشكسالي به حداقل ميرسد. بيشتر بارش در فصل زمستان و بهار صورت ميگيرد كه قسمتهاي شمالي استان نسبت به مناطق جنوبي اين استان داراي بارش بيشتر است.
ارتفاع زمين
در ارتفاعات شمالي استان، دماي هوا به مقدار زيادي كمتر از مناطق پست جنوبي است. در اين مناطق پست، اختلاف دماي حداقل و حداكثر مطلق در طي يك شبانهروز زياد است. در تابستان سال 1361، حداكثر مطلق دما تا 49 درجه بالاي صفر (در طبس) بالا رفته است و در زمستان همان سال تا حداقل 5/21- درجه (در اسدآباد بيرجند) گزارش شده است.
اثر درياها
فاصله زياد استان از درياها، با توجه به جهت كوهها، موجب به حداقل رسيدن نقش آنها بر آب و هواي خراسان شده است و فقط درياي مازنداران اثرات مثبتي در ميزان رطوبت و بارندگي نواحي شمال غرب دارد.
منابع آب
منابع آب در خراسان به دو خش آبهاي جاري و آبهاي زيرزميني تقسيم ميشود.
الف: آبهاي جاري عبارتند از رودخانهها و نهرها
1.رودخانه زنگلانلو و درونگر
2.رود اترك
3.كشف رود
4.رود قرهسو
5.رودخانه جوين و كالشور
ب:آبهاي زيرزميني:
اين آب به صورت قنوات و چاههاي عميق و نيمهعميق و چشمهها مورد استفاده قرار ميگيرد.
پوشش گياهي
الف)جنگل: در ارتفاعات شمال غربي اين استان (غرب شهرستان بجنورد)، جنگلهاي تنك و جنگلهاي خزري انبوه كه رفته رفته به جانب غرب بر انبوهي آن افزوده ميشود، وجود دارد.
پوشش گياهي استپي خراسان بسيار متنوع است، بطوري كه بيشتر گياهان ايران را در اين استان ميتوان ديد. مهمترين آنها عبارتند از:
1.خارشتر كه در تمام استان خراسان، بخصوص در جنوب آن يافت ميشود.
2.تلخك كه در بيشتر نقاط سرخس و تربتجام و تايباد و قسمتهاي جنوبي ديده ميشود.
3.درمنه در غالب نقاط استان خراسان، بخصوص در نواحي سرخس، فراوان است.
4.گون و همچنين تعداد زيادي از خانوادههاي مختلف مانند كنگر، مخلصه و ريواس و ... در نقاط مختلف خراسان، بويژه در جنوب ديده ميشوند. بعضي از اين گياهان در مقابل عوامل نامساعد طبيعي، مقاومت عجيبي به خرج ميدهند و همينها هستند كه براي بهبود وضع مراتع اميدواركننده ميباشند.
ب)مراتع: مراتع استان خراسان اعم از مرطوب و غيرمرطوب را 5/12 ميليون هكتار تخمين زدهاند.
تفسر نمودارهاي بجنورد
با توجه به نمودار چندضلعي، ميتوان نمودارهاي Max. temp, High. temp, Low. temp, Min. temp, Dally. tempرا تفسير نمود.
نمودار Temp.High آن نشان ميدهد كه حداكثر دما در ماه آگوست با دماي 3/42 درجه و حداقل آن در ماه ژوئن با 17 درجه اتفاق افتاده است.
نمودار Max. Temp آن نشان ميدهد كه حداكثر دما در ماه جولاي با 11 درجه و حداقل آن در ماه فوريه با دماي 19- درجه اتفاق افتاده است.
نمودار Dally. Tempآن نشان ميدهد كه حداكثر دما در ماه جولاي با دماي 86/25 درجه و حداقل آن در ماه ژوئن با دماي 46/1 درجه اتفاق افتاده است.
نمودار Min. Temp آن نشان ميدهد كه حداكثر دماي آن در ماه جولاي و با دماي 8/33 درجه و حداقل آن در ماه ژوئن با دماي 6/3 درجه اتفاق افتاده است.
پس با توجه باينكه دما به زير صفر درجه نزول پيدا كرده است، پس داراي عصر يخبندان ميباشد.
با توجه به نمودار گراديان بارش بجنورد ميتوان گفت گه بيشترين بارش در طي اين 5 سال مربوط به ماه فوريه كه ميزان بارش آن 06/36 م.م ميباشد و كمترين ميزان بارش در ماه آگوست با ميزان بارش 44/1 م.م اتفاق افتاده است.
با توجه به نمودار كليموگرام بجنورد، ميتوان گفت كه تغييرات درجه حرارت بيشتر از تغييرات بارش بوده است.
با توجه به نمودار آمبروتيك، اين نمودار نشان ميدهد كه از اواسط ماه نوامبر تا اواسط ماه آوريل، دوره مرطوب ميباشد، زيرا نمودار بارش بالاتر از نمودار درجه حرارت قرار گرفته است و از اواسط ماه آوريل تا اواسط ماه نوامبر دوره خشكسالي ميباشد.
تناوب
گندم ـ جو ـ آيش ـ گندم ـ جو
اكولوژي گندم
كشت و كار و رشد نمو اين نبات در تمام نقاط دنيا و در آب و هواهاي مختلف، امكانپذير ميباشد.گندم گياهي است كه در نيمكره شمالي و جنوبي كشت ميشود، ليكن براي هر محيط آب و هوا، نژاد بخصوصي را بايد كشت كرد كه با آن محيط سازگار باشد و به همين دليل است كه نژادهاي گوناگون و بيشمار گندم در تمام نقاط مختلف دنيا وجود دارد.
عوامل جوي كه در رشد و توليد محصول گندم موثر ميباشد، عبارتند از:
حرارت:
گندم در مراحل مختلف رشد، به مقادير حرارت نياز داشته و به طور كلي در برابر سرما و گرما مقاومت مناسبي از خود نشان ميدهد. بذر اين گياه هرگاه در شرايط مناسب رطوبت و اكسيژن قرار گيرد، در حدود 4 درجه سانتيگراد شروع به جوانزدن مينمايد. لكن در ابتداي رشد، بويژه در نژادهاي پائيزه، هرگاه درجه حرارت محيط به حدود 4 تا 5 درجه كاهش يابد، رشد گندم به خواب رفته و در چنين شرايطي هيچگونه فعاليتي از نظر رشد نخواهد داشت.
در مناطق گرم، اين گياه قادر است گرماي 50 تا 55 درجه را به خوبي تحمل نمايد. اين گياه از نزديك خط استوا تا حدود 60 درجه عرض شمالي و 40 درجه عرض جنوبي رشد مينمايد. مقدار حرارت مورد نياز در مورد گندم پاييزه از كاشت تا رسيدن كامل برابر 2300 كالري (گياهان به طور كلي حرارت مورد نياز را به صورت كاليري جذب مينمايند و مقدار كالري لازم براي آنها با درجه حرارت روزانه متناسب ميباشد)، به شرح زير ميباشد:
از مرحله كاشت تا توليد جوانه حدود 150-120 كالري
از مرحله جوانه زدن تا توليد پنجه حدود 500 كالري
از مرحله پنجه زدن تا گل دادنحدود 850كالري
از مرحله گل دادن تا رسيدن حدود 800كالري
گندمهاي بهاره نسبت به گندمهاي پائيزه براي رسيدن به هر يك از مراحل فوق، به گرماي كمتري نياز دارند و جمع گرماي مورد نياز آنها حدود 1265 تا 1550 كالري (درجه سانتيگراد) ميباشد.
در مناطق استوائي كه درجه حرارت خيلي زيادتر از حد تحمل گندم ميباشد، نميتوان گندم كشت نمود. لكن در نقاط مرتفع استوا كه بين 900 تا 3900 متر از سطح دريا ارتفاع داشته باشد، به علت كاهش درجه حرارت ميتوان نسبت به كشت گندم اقدام نمود.
حداقل درجه حرارت براي توليد جوانه نيز در ارقام مختلف است، ولي به طور كلي در اين مرحله بين 3 تا 5 درجه تغيير كرده و مناسبترين درجه براي توليد جوانه 6 تا 8 درجه سانتيگراد است.
مقاومت گندم در برابر سرما نسبتاً زياد است و نژادهاي پائيزه كه در مناطق سرد كشت ميشوند، ميتوانند سرماي تا 35- درجه سانتيگراد را تحمل نمايند، ولي حد متوسط تحمل گندم در برابر سرما حدود 10- تا 17- درجه ميباشد. اين گياه در صورتي ميتواند تغييرات درجه حرارت هر فصل را به خوبي تحمل نمايد كه دامنه تغييرات حرارت، سريع و ناگهاني نباشد، زيرا در اين صورت صدمه شديدي به اندامهاي هوايي گندم وارد خواهد شد. مقاومت گندم در برابر سرما نسبت به سن گياه و مراحل مختلف رشد آن تغييرمينمايد و در مراحل اوليه رشد حساسيت آن بيشتر ميباشد.
خاكهاي مناسب براي كاشت گندم
در تعيين نوع خاك، جهت كاشت گندم ميبايد در درجه اول عوامل محيطي را درنظر گرفت، زيرا در نقاط مرطوب جنس زمين نسبت به نقاط خشك فرق مينمايد. در اين صورت، زمين بايد شي و يا شني هوموسي باشد. هرگاه در مناطق مرطوب زمين رسي باشد، چون قابليت نفوذ خاك كم است، زمين به تدريج در اثر آبياري و جذب رطوبت باران به باتلاق تبدبل خواهد شد، لكن در مناطق خشك براي كشت و توليد گندم بايد اين گياه را در زمينهاي سنگين رسي و يا رسي هوموسي كشت نمود.
به طور كلي، گندم نباتي است كه كشت آن در هر خاكي امكانپذير است، مشروط برآنكه خاك شور و باتلاقي نباشد، زيرا در اين حالت امكان رشد گياه و برداشت محصول مناسب از آن، فوقالعاده كاهش مييابد.
خاكهاي خيلي قوي از نظر هوموس، با تهويه كافي مواد غذايي كامل براي كشت گندم بسيار مناسبند. در خاكهاي خيلي سنگين و رسي، جوانهزدن خيلي دير انجام ميشود و به علت آنكه در زمستان و بهار رطوبت را به مقدار زياد و به مدت طولاني در خود نگهداري مينمايد، احتمال از بين رفتن بذر و يا گياه جوان وجود دارد. در خاكهاي آهكي، خطر يخبندان زمستان در مناطق معتدل و سرد زياد است. همچنين خاكهايي كه سطح آنها در اثر كار ادوات كشاورزي بالا آمده و پوك شده باشند، براي كشت گندم مناسب نيستند، بنابراين گندم بايد در خاكهايي كشت گردد كه كاملاً نشست كرده و خاك زياد نرم و پودر نباشد.
بهترين و مناسبترين خاك برا كشت گندم، خاكهاي ليموني رسي و ليموني شني كه از رسوب رودخانهها تشكيل شدهاند و يا خاكهاي رسي و سيليسي، با عمق كافي و مواد غذايي كافي ميباشند. همچنين زمينهاي شني هوموسي و خاكهاي هوموسي و در نقاطي كه زمينها شني رسي و يا رسي شني و يا رسي آهكي و يا آهكي شني باشند، كشت گندم در آنها امكانپذير بوده و PH مناسب براي رشد خود اين گياه حدود 7 ميباشد.
گندم چون داراي ريشههاي افشان و سطحي است، بنابراين احتياج به خاكهاي عميق ندارد و حدود 90 درصد ريشه آن در عمق 20 تا 25 سانتيمتري خاك پخش ميگردد، لكن در اين عمق، خاك نبايد زياد نرم و پوك باشد، زيرا نه تنها كشت گندم در چنين خاكي نتيجه خوبي دربر نخواهد داشت، بلكه در مورد ارقام پابلند، ورس بوجود ميآيد، بنابراين لازم است نسبت به حاصلخيزي خاك، وجود و نگهداري رطوبت كافي در اين عمق توجه گردد.
تناوب (گردش زراعي گندم)
براي بالا بردن راندمان محصول گندم در هر هكتار و به طور كلي در سطح كشور، عوامل مختلفي موثر ميباشند كه مهمترين آنها عبارتند از:
·آب و هوا
·خاك (جنس زمين)
·چگونگي عمليات تهيه زمين
·لوازم و وسايل آماده كردن زمين
·نوع بذر (نوع گياه)
·روش كاشت (مكانيزه يا سنتي)
·نوع زراعت (آبي يا ديم)
·تجزيه و عادت و يا آموزش كشاورزان
·ساير عمليات كاشت، داشت و مانند مقدار و نوع مواد غذايي مورد نياز گياه
·آبياري مناسب
·برداشت به موقع و صحيح
با درنظر گرفتن عوامل بالا و انتخاب صحيح لوازم تهيه زمين و كاشت گندم، ميتوان مقدار محصول را به نحو مطلوبي بالا برد.
در بعضي از نقاط كه گندم كاشته ميشود، اغلب كشاورزان عادت دارند كه چند سال متوالي در يك زمين گندم بكارند، البته كشت گندم به مدت چند سال در يك زمين محصول توليد خواهد نمود، ولي اين كار از نظر تكنيك زراعتي، مناسب و صحيح نيست، زيرا خطر مبتلا شدن محصول در اثر كشت مداوم به بيماريهاي مختلف گياهي، زياد است و از طرف ديگر، به علت آنكه ريشههاي گندم سطحي است، فقط نبات از قسمت سطح خاك تغذيه نموده و اين قشر از خاك بتدريج در اثر كشت متوالي گندم، ضعيف ميشود. به علاوه انواع علفهاي هرز مزارع گندم و آفات آن زياد خواهد شد. بنابراين بهتر است براي براي توليد يك محصول خوب، تناوب زراعتي صحيحي برقرار شود. بهترين نبات قبل از گندم، طبق تجارب زيادي كه حاصل شده، گياهي است كه خواص فيزيكي خاك را اصلاح نموده و سبب بالارفتن حاصلخيزي خاك شود.
اين نباتات عبارتند از: سيبزميني، چغندرقند، حبوبات، سبزيجات و نباتات روغني. در نواحي خشك ميبايد مسئله تناوب را طوري برقرار نمود كه از هيچ نظر ضرري به محصولات وارد نشود.
به طور كلي كشت هر نبات بعد از محصولي كه از نظر مصرف كود و ساير عوامل محيطي با قدتر سازش گياه قبلي (در تناوب) و نكات ديگر رابطه مثبتي داشته باشد، علاوه بر افزايش محصول، گام موثري است براي حاصلخيزي خاك زراعتي و بهبود وضع مزرعه، اين خود اهميت فوقالعادهاي براي زراع و بالارفتن درآمد از نظر مقدار محصول برداشته شده، دارد.
تناوبهايي كه در نقاط مختلف براي گندم برقرار ميشود، بستگي كامل به شرايط جوي، نوع زراعت از نظر ديمي يا آبي و مقدار آب موجود در منطقه خواهد داشتف هرگاه منطقه سردسير باشد، بهتر است براي كشت گندم آبي، تناوب سه ساله و يا دوسالهاي به شرح زير برقرار گردد:
سال اول:چغندرقند، سيبزميني يا ساير نباتات وجيني مناسب با آب و هواي منطقه
سال دوم:آيش
سال سوم:گندم
و يا:
سال اول:گندم
سال دوم: آيش
در مناطق سردسير پس از برداشت چغندرقند، چون سرماي پاييز زود شروع ميگردد، به علت شروع سرما و احتمالاً يخزدن زمين، ممكن است نتوان گندم را در پاييز كشت نمود. بنابراين يا بايد زمين را آيش گذاشت و يا گندم بهاره كشت كرد. در اين صورت تناوب دوساله برقرار شده و به صورت زير است:
سال اول:چغندرقند
سال دوم:گندم بهاره
در نقاطي كه آب و هواي معتدل داشته و زراعت آبي كشت ميگردد، تناوب سه ساله زير عمل ميشود:
سال اول:نباتات وجيني
سال دوم:گندم
سال سوم: آيش
اجراي گردش زراعي چغندرقند ـ گندم پاييزه نيز براي اين گياه مناسب است.
در مناطقي كه پائيز معتدل، لكن كم آب باشد، ميتوان با درنظر گرفتن مواد غذايي ذخيره و جنس زمين تناوب چهارساله و يا سه ساله به صورت زير برقرار نمود:
زمينهاي نسبتاً قوي: در اين نوع زمينها تناوب چهارساله به صورت زير است:
سال اول:چغندرقند، ذرت، سيبزميني و ساير گياهان وجيني مناسب با آب و هواي منطقه
سال دوم:گندم
سال سوم:آيش
تهيه زمين گندم
خاكي كه براي كشت گندم درنظر گرفته ميشود، بايد به اندازه كافي عمق داشته و در قسمت سطحي نرم و حاصلخيز بوده، زياد پوك نباشد و از وسايل و ادوات كشاورزي بيش از اندازه مورد نياز در زمين استفاده نشود.
هرگاه در گردش زراعي قبل از گندم، نوعي غله باشد، لازم است باقيمانده كاه و كلش حاصل از گياه قبلي به خوبي نرم و خرد شده و با خاك كاملاً مخلوط شود. در مناطق خشك و كمآب، بهتر است كاه و كلش را تا حد امكان جمعآوري و از زمين خارج نمود، زيرا به علت كمي رطوبت، به كندي و سختي پوسيده شده و در مدت طولاني از بين خواهد رفت. در مناطق گرم و خشك، هرگاه اضافه نمودن كاه و كلش به خاك زراعتي ضرورت داشته باشد، اين كار ميبايست به تدريج و در مدت نسبتاً طولاني صورت گيرد. طبق بررسيهاي انجام شده، هر تن كاه و كلش حدود 6 تا 7 واحد ازت به خاك اضافه مينمايد.
به طور كلي هدف از تهيه زمين گندم عبارتند از:
-زير خاك كردن كاه و كلش
-از بين بردن علفهاي هرز
-زيرخاك كردن مواد تقويت كننده
-حفظ رطوبت موجود در خاك
-نفوذپذيري خاك
-نرم كردن و افزايش عمق خاك زراعتي
تهيه زمين گندم شامل مراحل مختلفي است كه با درنظرگرفتن روش زراعت (آبي يا ديم، مكانيزه يا سنتي) متفاوت ميباشد. به طور كلي مراحل مختلف تهيه زمين گندم عبارتند از:
شخم ديسك هرس تسطيح يا صاف كردن زمين و ساير عمليات
شخم: گندم گياهي است كه احتياج به شخم عميق نداشته و با درنظر گرفتن بافت خاك، معمولاً شخمي به عمق 12 تا 15 و حداكثر 18 سانتيمتر براي اين گياه كافي ميباشد. در خاكهاي غيرقابل نفوذ و در مواردي كه از ادوات كشاورزي بيش از اندازه استفاده شده و خاك فشرده شده باشد، لازم است عمق شخم به20 تا 22 سانتيمتر برسد، زيرا خاكي كه داراي عمق لازم بوده و به اندازه كافي نرم شده باشد، آب باران را بهتر و به مقدار بيشتر ذخيره كرده، نه تنها بذر گياه در چنين خاكي بهتر جوانه توليد مينمايد، بلكه گياه حاصل نيز در اين خاك رشد بهتري خواهد داشت. همچنين براي تهيه زمين بايد به وضع تناوب و نبازقبلي نيز توجه نمود. به طور كلي، اصول آماده كردن زمين براي كاشت گندم، بستگي به نوع گياهي دارد كه در گردش زراعي قبل از گندم قرار گرفته و براي هر يك از اين گياهان عبارتند از:
تهيه زمين گندم بعد از آيش:
در مناطقي كه به دلايل مختلف مانند كمبود آب، سردي هوا و شروع سرماي زودرس در پائيز، همچنين ضعف زمينهاي زراعتي از نظر مواد غذايي، كمبود يا عدم وسايل تهيه زمين و لوازم كاشت و غيره، نتوان همه ساله زمينهاي زراعتي را زير كشت محصولات مختلف قرار داد.
زارعين ناگزير يك سال و به ندرت چند سال يك بار و يا به فواصل زماني ديگر را براي جذب رطوبت، تقويت، مبارزه با علفهاي هرز و غيره بدون كاشت باقي ميگذارند. با اتخاذ اين رويه كه به آن آيشبندي ميگويند، بهتر است در شروع سا آيش (سالي كه زمين كاشت نميشود)، زمين را شخم نسبتاً عميق زد تا رطوبت حاصل از باران و احتمالاً برف بهتر و بيشتر در زمين ذخيره شود و در سال بعد، موقع شروع عمليات تهيه زمين و قبل از كاشت گندم، احتياجي به اجراي شخم عميق نباشد.
البته لازم است با ديسك و يا گاوآهن، زمين را شخم متوسط زد تا علفهاي هرزي كه در سال آيش در زمين رشد و نمو كردهاند، زير خاك رفته و كلوخهاي موجود در سطح خاك نيز كاملاً نرم و خر شده، سپس زمين تسطيح و براي كاشت بذر گندم آماده گردد. در صورتي كه از كودهاي دامي و شيميايي براي تقويت زمين استفاده شود، كود دامي و كود شيميايي فسفره و قسمتي از كود شيميايي ازته را قبل از كاشت گندم و پيش از اجراي شخم يا ديسك در زمين پخش نمود تا در موقع انجام عمليات تهيه زمين در عمق معين از خاك قرار بگيرند. باقيمانده كود شيميايي ازته را ميتوان در اوايل بهار و هنگام شروع رشد بهاره و تشكيل ساقه، به زمين اضافه نمود تا ساقههاي قوي و سنبلههاي كافي بوجود آيد.
روشهاي مختلف كاشت گندم
كاشت گندم و روشهاي مختلف آن در مناطق مختلف ايران، تحت تاثير عوامل و شرايط مختلف، متفاوت بوده و بستگي كامل به عوامل زير دارد:
·تجربه و عادل كشاورزان. بطور كلي آموزش و يا فراگيري مسائل زراعت
·وسعت زمينهاي زراعتي كه هر كشاورز در اختيار دارد.
·شيبدار بودن و يا مسطح بودن زمين.
·مقدار آب موجود در منطقه
·شرايط جوي محيط و مقدار ريزش نزولات آسماني در هر منطقه
·وسايل و ماشينآلاتي كه كشاورز در اختيار دارد.
·گردش زراعي يا تناوب محصولات. با توجه به شرايط آب و هوايي منطقه.
·استفاده از ساير عوامل مانند كودهاي دامي و شيميايي، نوع بذر، سموم دفت آفات و بيماريهاي گياهي، مبارزه با علفهاي هرز.
·دستمزد كارگران كشاورزي.
شكل
شكي نيست كه اغلب زارعين، اصول عمليات كشاورزي را از پدران و اجداد خود به ارث بودهاند و همان روشها را براي كاشت و توليد محصولات مختلف كشاورزي دنبال و مراعات كرده و به همان طريق نيز زراعت مينمايند. البته اين پيروي موجباتي هم دارد:
به علت آنكه سطح زمينهاي زراعتي آنها زياد نيست و از طرف ديگر، وسايل و ماشينآلات كامل نيز در اختيار ندارند، ناگزير گندم و يا ساير محصولات خود را به روش قديمي و در داخل كرت ميكارند.
در طريق كرتي، هزينه تهيه زمين و مدت زمان لازم براي تهيه زمين، بيشتر و طولانيتر از ساير روشها بوده و مقدار مصرف آب هم زيادتر است و گياهاني كه در داخل كرت، رشد و نمو مينمايند، شرايط نامساعدتري را نسبت به طريقه خطي تحمل ميكنند.
به طور كلي، روشهاي مختلف كاشت گندم در نقاط مختلف كشور به شرح زير است:
طريقه كرتي:
روش كرتي كاشت گندم در اكثر روستاهاي ايران اجرا شده و اغلب كاشت گندم بعد از آيش صورت ميگيرد. براي كاشت گندم به اين روش از حدود اوايل پائيز (بسته به درجه حرارت محيط) در صورتي كه كود دامي در اختيار كشاورزان باشد، آنها در سطح زمين پخش ميكنند و همراه با شخم، كه در بيشتر روستاها، توسط گاوآهن ايراني كه به وسيله يك جفت گاو يا ساير چهارپايان مانند اسب، الاغ، شتر يا قاطر كشيده ميشود و يا توسط گاوآهنهاي خارجي كه با تراكتور عمل ميكنند، زير خاك كرده، سپس توسط مرزكش و يا كلدر (بيلهاي مخصوص دونفره كه در نقاط مختلف، اسامي محلي مخصوص دارد) اقدام به مرزكشي در اطراف كرتها مينمايند.
در موقع مرزكشي، مخصوصاً موقعي كه توسط بيل يا كلدر انجام ميشود، بايد دقت نمود كه كنارههاي كرتها، زياد گود نشود، زيرا موقع آبياري، آب به مقدار زياد در كنار مرزها جمع شده، نه تنها گياهان به طور يكسان از آب استفاده نخواهند كرد، بلكه تراكم نباتات نيز به سبب جابجاشدن بذرها در اثر حركت و سرعت آب در داخل كرتها، يكسان و برابر نخواهد شد.
طول و عرض كرتها، بستگي كامل به شكل و وسعت و شيب زمين دارد، در زمينهاي مسطح، گاهي اوقات بعضي از كشاورزان طول كرتها را حتي تا 40 متر انتخاب مينمايند. در اغلب مناطق، طول كرت بين 8 تا 15 متر ميباشد. عرض كرتها حداقل 3 و بطور متوسط 5 و حداكثر 8 تا 10 متر است. در مناطق كوهستاني و يا زمينهايي كه شيب زياد داشته باشند، زمين را پلهبندي كرده و گندم را در سطح پلهها كه وسعت نسبتاً مناسبي دارند، ميكارند.
روش خطي:
اين روش براي كاشت گندم در زراعتهاي مكانيزه (آبي يا ديم) كه در سطح وسيع صورت ميگيرد و يا در زراعتهاي آبي كه زمين داراي شيب كافي براي آبياري ميباشد و از ماشينآلات مختلف كشاورزي مخصوص اين كار كاملاً استفاده به عمل ميآيد، انجام ميشود.
در طريقه خطي (آبي) براي آنكه گياهان به خوبي و به طور يكنواخت از آب استفاده نمايند، طول هر قطعه را در جهت شيب و نسبت به شيب زمين انتخاب ميكنند كه معمولاً بين 110 تا 150 و حداكثر 200 متر ميباشد. مناسبترين طول براي هر قطعه در زمينهايي كه شيب طبيعي (1-5/0 در هزار) داشته باشند، حدود 120 تا 150 متر و حداقل طول هر قطعه 75 متر است.
شكل
عرض هر قطعه، بستگي به عرض زمين دارد، در صورتي كه مساحت زمين زياد باشد، براي سهولت كار و رسيدگي بيشتر به محصول، زمين را قطعهبندي ميكنند تا عمليات مختلف زراعتي در هر قطعه به طور جداگانه و به موقع انجام شود، از طرف ديگر، هرگاه در زمين قطعهبندي دقيق صورت گيرد، اجراي تناوب و يا گردش زراعي در داخل هر قطعه امكانپذير بوده و سادهتر انجام خواهد شد.
در مورد زراعتهاي ديم مكانيزه احتياجي به قطعهبندي زمين نيست و شيب زمين نيز تاثيري در عمليات زراعي ندارد.
در زراعتهاي كه گندم به روش خطي كاشته ميشود، براي تامين آب مورد نياز گندم در مراحل مختلف رشد، لازم است در جهت ظيب زمين، جويچههايي ايجاد گردد تا آبياري به سهولت و با دقت انجام پذيرد، براي اين كار با كمك وسائل بخصوص، اقدام به ايجاد فارو يا جويچههاي آبياري ميشود و اين عمل معمولاً پس از كاشت بذر صورت ميگيرد.
در صورتي كه از بذرپاشهاي مخصوص كه داراي وسيله ايجاد فارو نيز ميباشند، استفاده شود، ميتوان گندم را كاشته و همزمان با كاشت، جويچههاي آبياري را احداث نمود.
موقع كاشت گندم
به علت آنكه شرايط جوي و درجه حرارت در نقاط مختلف ايران متفاوت است، بنابراين، زمان كاشت گندم نيز در مناطق مختلف، متغير بوده و در يك زمان انجام نميشود. به طور كلي در مناطق گرم در ماههاي خيلي گرم و در مناطق سردسير در ماههاي خيلي سرد امكان كاشت گندم وجود ندارد. گندم از نظر زمان كاشت به گندمهاي پاييزه و بهاره تقسيم ميشود.
گندمهاي پاييزه را زماني بايد كشت كرد كه گرماي تابستان تمام شده و سرماي زمستان نيز شروع نشده باشد.
بالعكس، گندمهاي بهاره را موقعي بايد كشت نمود كه سرما و يخبندان زمستان وجود نداشته و گرماي نسبتاً شديد اوايل بهار شروع نشده باشد.
كاشت گندم در بهترين زمان از حدود اواسط تا اواخر شهريور صورت ميگيرد و نوع زراعت آن، آبي ميباشد.
مشخصات گياهشناسي، طبقهبندي و گروههاي جو
مشخصات گياهشناسي جو
جو مانند گندم از خانواده گندميان، يكساله، علفي و داراي آرايشي به شكل سنبل ميباشد. بر روي محور سنبل و در محل گرهها سه سنبله وجود دارد. هر سنبله از يك گل كه مستقيماً بر روي گرهها اتصال دارند، تشكيل شده است. پس بر روي هر بند، سه گل و در دو طرف سنبل 6 گل وجود دارد. در برخي از انواع جو، هر شش گل تبديل به دانه ميشوند و تشكيل سنبلهاي شش رديفه ميدهند.
در بعضي ديگر فقط گل مياني هر بند تبديل به دانه ميشود و تشكيل سنبلهايي با دو رديف جو بر روي محور سنبل ميدهند. دسته اول به جوهاي شش رديفه و دسته دوم به جوهاي دو رديفه موسوم است. طول سنبل جو بين 15-7 سانتيمتر متغير است.
پوشهها (لگومها) در جو آنقدر كوچك شدهاند كه مانند موئي به نظر ميرسند و به همين علت دانههاي جو به طور وضوح بر روي محور سنبل ديده و تشخيص داده ميشوند. معمولاً پوشهها داري ريشك نميباشند، لكن تقريباً در مورد تمام ارقام جو، ريشك بر روي پوشينه خارجي (لگوم) وجود دارد.
جوها را بر اساس دارابودن و يا فاقدبودن ريشك، طول ريشك، نرمي و زبري (مضرس بودن) ريشك رنگ و تعداد رديفهاي دانه بر روي محور سنبل تقسيمبندي ميكنند. ريشك جزئي از پوسته جو را تشكيل ميدهد. طول ريشك معمولاً در حدود 5/7-5 سانتيمتر ميباشد. ريشكها در جو اغلب در يك امتداد قرار دارند. ريشكهاي جو چون معمولاً زبر و مضرس ميباشند، براي حيوانات توليد زحمت ميكنند، چون ممكن است در دهان آنها گير كنند، ريشكها به هنگام خرمنكوبي شكسته ميشوند.
محققين آمريكايي از جو را كه فاقد ريشكهاي زبر و مضرس است، ايجاد كردهاند. ارقامي از جو وجود دارد كه فاقد ريشك ميباشند، اما ميزان محصول آنها كم است. محققين خاصيت بدون ريشك بودن را از جوهاي نپالي و ريشكهاي نرم داشتن را از ارقام روسي گرفتهاند. ارقام جو را بر اساس كيفيت وضعيت ريشك آنها به سه دسته ريشكدار، بدون ريشك و كاكلدار تقسيم ميكنند.
ارقام زيادي از جو، ريشك خود را به هنگام رسيدن نگه ميدارند، اما ريشك برخي از ارقام جو به هنگام رسيدن دانه ميافتد. ارقام بدون ريشك نبايد با جوهاي كاكلدار اشتباه شوند. در مورد ارقام كاكلدار، به جاي ريشك معمولي يك كاكل سه شاخهاي قرار دارد.
پوشينههاي جو شامل لما و پالئا ميباشند. پوشينهها در دو سمت دانه، به دانه جو چسبيده و در طول خرمنكوبي از دانه جدا نميگردند. در داخل انواع مختلف جو ارقاني از جو وجود دارد كه پوشينههاي آنها مانند گندم به هنگام خرمنكوبي از دانه جدا ميگردد. به اين دسته از جوها، جو لخت اطلاق ميگردد.
در داخل هر گل جو مانند گندم سه پرچم و يك مادگي دو برچه وجود دارد. جو نيز مشابه گندم خودبارور است. از اين رو كشت گونه و يا ارقام مختلف جو در نزديك يكديگر به منظور اصلاح نباتات و يا انتخاب ارقام برتر اشكالي ندارد.
رنگ دانه ارقام اصلاح شده جو معمولاً سفيد، آبي و سياه ميباشد. اما ارقام دانه قرمز و دانه ارغواني نيز وجود دارد. رنگ سياه دانهها، مربوط به يك ماده شبيه ملانين است. رنگ آبي مربوط به يك ماده رنگي به نام آنتوسيانين است. اين ماده در دانههاي جو در لايه آلورن به رنگ آبي و در پريكارپ و پوست به رنگ قرمز به نظر ميرسد. دانه جو به صورت گندمه است. وزن متوسط هر هكتوليتر جو، 60 كيلوگرم است.
برگهاي جو مانند گندم از دو قسمت پهنك و غلاف تشكيل شده است. در محل اتصال پهنك به غلاف جو دو زائده نسبتاً بلند به نام گوشوارك وجود دارد. در جو گوشواركها به طوري بلند هستند كه يكديگر را قطع ميكنند و يا به عبارت ديگر، يكديگر را در آغوش ميكشند. از اين رو جو از ساير غلات تميز داده ميشود. زبانك نيز در جو بلندتر از گندم و به طول 3-2 م.م است. نوك برگهاي جو تا حدودي دايرهاي و كند است.
ريشههاي جو مانند گندم سطحي و افشان است و قسمت عمده ريشهها در عمق 25 سانتيمتر خاك قرار دارد. گره كلئوپتيلار در مورد جو طويل ميشود. در حالي كه در گندم معمولي طولاني نميگردد.
تعداد كروموزومهاي ارقام مورد كاشت جو 2n=14 و تعداد كروموزم ارقام وحشي كه به صورت علف هرز و گياه چندساله ميباشند، 2n=28 است.
گردش زراعي جو
جو به علت خصوصيات زراعتي مشابهي كه تقريباً با گندم دارد، ميتواند در گردش زراعتي هر منطقه در رديف گندم قرار گيرد. اصولاً جو براي رشد و نمود خود احتياج به خاكهاي نسبتاً عميق و قابل نفوذتر نسبت به گندم دارد. تهويه خاك نيز بايد به طور كامل انجام شده، جنس خاك مناسب باشد و خاك، رطوبت و آب را به مدت زياد در خود نگهداري نكند.
جوهاي بهاره به علت آنكه داراي ريشههاي ضعيفتر نسبت به جوهاي پايزه ميباشند، قادر به جذب مواد غذايي و آب موجود در اعماق زمين نيستند، بنابراين بايد جوهاي بهاره را در زمينهايي كه داراي مواد غذايي كافي در قسمت سطحالارض ميباشند، كشت نمود و نسبت به تناوب گياه قبل از جو توجه كافي مبذول داشت. هرگاه محصول جو به مصرف تهيه نوشابههاي الكلي ميرسد، زمين بايد داراي ازت كمتري باشد و از كشت گياهان خانواده لگومينوز مانند يونجه، شبدر، نخود، باقلا، عدس و غيره در تناوب قبل از اين نوع جوها خودداري گردد.
بهترين تناوب براي جوهاي بهاراه، در صورت مناسب بودن شرايط خاك، آب و يا باران و غيره، كشت چغندرقند و يا سيبزميني در سال اول ميباشد و پس از برداشت اين گياهان، ميتوان نسبت به كشت جو اقدام نمود.
چون جوهاي پاييزه معمولاً زودتر از ساير غلات پاييزه كاشته ميشوند، لذا در تناوب قبل از جو، بايد گياهاني را قرار داد كه دوره زندگي آنها طولاني نباشد، اين گياهان عبارتند از:
سيبزميني زودرس، دانههاي روغني، ذرت علوفهاي سيلواي، گوجهفرنگي و گندم.
هرگاه بافت خاك و شرايط جوي مساعد باشد، ميتوان مدت چند سال در يك زمين به طور متوالي جو كشت نمود. چون جو معمولاً در آخر تناوب قرار ميگيرد، بهتر است بعد از جو هميشه يك نبات علوفه اي كشت نمود. در مناطقي كه شرايط مناسب باشد، ميتوان جو و يونجه پاييزه و جو و شبدر را همزمان و يا جو جو پائيزه و يا بهاره را به موقع خود و در بهار در داخل اين زراعت يونجه و يا شبدر كشت كرد.
در مناطق گرم و معتدل، ميتوان تناوب جو ـ ذرت را اجرا كرد و پس از برداشت جو، بلافاصله نسبت به كشت ذرت اقدام كرده و در مدت يكسال، دو محصول از يك زمين برداشت نمود.
در خاكهاي ضعيف و در مناطق خشك، نيتجه كاشت جوهاي پاييزه بهتر از جوهاي بهاره است و در اين مناطق ميتوان جو را بعد از آيش در تناوب قرار داد.
در بعضي از مناطق، تناوب دوسالهاي به صورت گندم پاييزه و جو بهاره برقرار مينمايند. در مناطق سردسير و يا در زراعتهاي آبي كه مقدار آب كم و شرايط زمين از نظر مواد غذايي مناسب نيست، بهتر است تناوب چهارساله، شامل گندم پاييزه، آيش، جو بهاره، آيش برقرار نمود. در بعضي از كشورها، جو را در تناوب بعد از يولاف و يا بعد از جو قرار داده و نتيجه خوبي بدست ميآورند. در صورتي كه منظوز از توليد جو، تامين غذا برا ي دام و پرندگان باشد، معمولاً جو را در تناوب بعد از گندم قرار ميدهند.
آمادهكردن زمين
زميني كه جو در آن كاشته ميشود، هرگاه به نحو مطلوب و يا و سايل كمال آماده شود، در بالابردن مقدار محصول تاثير زيادي خواهد داشت. جو احتياج به خاكهاي خيلي عميق ندارد و اگر عمق خاك حدود 25 سانتيمتر باشد، جهت رشد و نمو آن كافي است. بنابراين جو احتياج به شخم خيلي عميق نداشته و در عمق 25 سانتيمتري بايد عمليات به خوبي انجام شود.
به علت آنكه در تناوب معمولاً جو بعد از گندم و يا ساير غلات قرار ميگيرد، هرگاه كاه و كلش در زمين زياد باشد، بهتر است مقدار اضافي را از زمين خارج كرده و بقيه را خرد نموده و زير خاك كرد. افزودن كاه و يا كلش غلات در مناطق خشك به زمين، موجب بالارفتن قدرت نگهداري آب و املاح خاك ميگردد.
عمق شخم همانطوريكه بيان شد، با درنظر گرفتن عمق و بافت خاك زراعتي براي جو حدود 22 تا 25 سانتيمتر ميباشد و مهم آن است كه شخم به موقع انجام شود. در مناطق خشك و در مورد جوهاي بهاره، شخم بايد قبل از فراررسيدن زمستان و در اواسط پائيز انجام شود تا در طول زمستان كلوخها در اثر سرما و يخبندان خرد شده و رطوبت باران و يا برف در خاك به خوبي ذخيره شده و تهويه خاك كامل گردد.
در مناطق مرطوب ميتوان شخم را جهت كشت بهاره در اواخر زمستان اجرا كرد و كلوخها را به وسيله ديسك و هرس خرد نمود، در اين مناطق جذب اكسيژن و تهويه خاك به اندازه ساير مناطق كه در آنها شخم پائيزه اجرا ميشود، نخواهد بود.
در مورد جوهاي پائيزه، عمليات تهيه زمين مانند گندم است، لكن چون اغلب در تناوب، جو بعد از گندم و يا ساير غلات قرار ميگيرد، پس از برداشت گندم و يا ديگر غلات لازم است باقيمانده غلات را كاملاً از زمين خارج كرده و باقيمانده آن را در اوايل پائيز با شخم زير خاك نموده و به وسيله ديسك و هرس، كاملاً خرد كرد تا مشكلي براي كاشت و يا رويش بذر وجود نداشته باشد. كودهاي مورد نياز را بايد همراه با شخم پائيزه در زمين پخش نمود تا در تمام سطح زمين بطور يكسان پخش شده و در عمق مناسب قرار گيرد تا گياهي كه بعداً كشت ميگردد، به خوبي بتواند از آن استفاده نمايد.
مواد غذايي مورد نياز جو
نوع و مقدار مصرف هر يك از مواد غذايي كه براي رشد و نمو، تغذيه و يا بالابردن عمكلرد جو به زمين اضافه ميشود، بستگي كامل به نوع مصرف جو و تناوب آن دارد.
هرگاه جو بعد از گندم در تناوب قرار گرفته باشد، پس از برداشت گندم و در موقع تهيه زمين و همراه با شخم پاييزه، 70 تا 100 كيلوگرم فسفر در زمين پخش و زير خاك مينمايند. در مورد جوهاي بهاره بهتر است 3/2 اين مقدار كود را در پائيز و3/1 آن را در اوايل بهار پخش نمود. در صورتي كه زمين از نظر پتانسيل ضعيف باشد، همزمان با پخش كود فسفره، در خاكهاي آهكي، مقدار 60 تا 70 و حداكثر تا 100 واحد پتاس (به صورت K2O) جهت توليد كاه كافي است. همچنين در مناطق گرم و خشك، مقاومت جو در برابر خشكي زيادتر خواهد بود.
با استعمال كودهاي فسفره، نشاسته جو افزايش يافته و نمو آن بهتر صورت گرفته و مقاومت نبات زياد ميگردد. با افزايش فسفر، دانه دادن بهتر انجام شده و دانهها زودتذ ميرسند. همچنين در مناطق گرم و خشك، مقاومت جو در برابر خشكي زيادتر خواهد شد.
مصرف كود ازته و مقدار آن بستگي به عوامل مختلفي مانند: رقم، شرايط زمين، مقاومت به ورس، تناوب و غيره دارد. در خاكهاي آهكي و شني، ميتوان كود ازته بيشتري مصرف كرده و مقدار كود را 10 تا 20 واحد افزايش داد و هرگاه جو بعد از گياهان وجيني در تناوب قرار گرفته باشد، مقدار كودهاي مصرف شده به خصوص ازت 15 تا 20 كيلوگرم كمتر بايد درنظر گرفته شود.
ازت را در موقع كشت بذر بايد به وزمين اضافه كرده و در موقع افزودن ازت به خاك، به وضع زمين از نظر رطوبت و مقدار مواد غذايي و نوع مصرف جو توجه داشت.
زمان كاشت جو
زمان كاشت جو در هر منطقه بستگي به شرايط جوي، بافت خاك و نوع زراعت دارد. در مورد جوهاي پائيزه، زماني بايد اقدام به كشت بذر نمود كه گرماي تابستان تمام شده و سرماي پايئز و زمستان شروع نشده باشد. معمولاً جو را هميشه قبل از گندم پائيزه بايد كاشت تا قبل از شروع سرما، كاملاً پنجه توليد نمايد. پس از پايان زمستان، جوهاي پائيزه فوراً شروع به رشد نموده و به ساقه ميروند.
هرگاه در مناطق سرد و يا معتدل نسبت به كاشت جوهاي پائيزه ديرتر از موعد مقرر اقدام گردد، به علت شروع سرما در اواسط يا اواخر پائيز، جو پنجه توليد نموده كه در نتيجه در چنين حالتي در بهار پنجه توليد نميكند، لذا در چنين شرايطي بايد در پاييز زود كاشته شود تا قبل از شروع سرما، پنجه كافي از آنها بوجود آيد. در مناطق سردسير معمولاً جوهاي پاييزه را در اواخر تابستان و اوايل پائيز و در مناطق معتدل حدود 15 روز ديرتر ميبايد كشت كرد.
در مورد جوهاي بهاره، زماني كه يخبندان و سرماي زمستان تمام شد، كشت بايد انجام شود تال سرما به رشد اوليه جوانه صدمه نزند. جوهاي بهاره در مقابل سرما، مقاومت كمتري نسبت به جوهاي پاييزه داشته و مقاومت متوسط آنها 5- تا 7- درجه است. از طرف ديگر قدرت توليد پنجه در جوهاي بهاره كمتر از جوهاي پائيزه ميباشد. اصولاً جوهاي بهاره هرچه پنجه كمتري توليد نمايد، به همان نسبت مقدار محصول آنها بيشتر شده و دانهها درشتتر ميگردند. به عكس، هرچه در بهار پنجه زيادتري توليد شود، دانهها كوچك مانده و مقدار محصول كاهش مييابد. زمان كاشت جوهاي بهاره با درنظر گرفتن شرايط جوي، از اسفند تا اواسط ارديبهشت است. مناسبترين زمان كاشت جو در بجنورد، از حدود اوايل مهر تا اوايل آبان ميباشد.
برداشت
جو را بايد زماني برداشت نمود كه اندامكهاي مختلف گياه، به خصوص دانهها رسيده و از حالت شيري خارج شده و تقريباً سفت شده باشند. همچنين رنگ برگها و ساقهها و سنبلهها كاملاً زرد شده باشند و قبل از آنكه سنبلهها كاملاً خشك شوند، بايد نسبت به برداشت اقدام نمود تا خطر شكستن و افتادن سنبلهها و ريزش دانهها پيش نيايد، بهترين موقع برداشت، زماني است كه رطوبت گياه مخصوصاً دانهها به حدود 15% رسيده باشد.
نحوه برداشت معمولاً در مناطق مختلف بوده و مانند گندم و يا وسايل مختلف، نسبت به برداشت جو اقدام ميشود. بهترين وسيله براي برداشت سريع جو، همچنانكه در گندم بيان شد، استفاده از كمباين است. مناسبترين زمان برداشت جو در مناطق مختلف، بستگي به شرايط جوي در بجنورد، از حدود اوايل تا اواسط تير ميباشد.
ترديدى نيست كه بعد از اصول دين, اولين و بزرگ ترين دستور الهى كه ستون دين, معراج مومن, نورچشم پيامبر(ص), سازنده ترين اعمال و جلوه شكوه دين ـ كه بيانگر اوج بندگى انسان در پيشگاه خدا است ـ نماز است. نماز آن چنان مهم است كه در قرآن 46 بار با تعبيرات مختلف از اقامه آن سخن به ميان آمده است.
آرى نمازى كه با قيام آميخته باشد ـ به گفته مفسران كه منظور از اقامه, آن است كه نماز بايد سازنده و بالنده باشد, تنها به اوراد و اذكار اكتفا نشود, بلكه آن را به گونه اى برپا داريد كه آثار آن در همه زواياى زندگى شما آشكار گردد ـ موجب پاك سازى و به سازى روح و روان و محيط جامعه در ابعاد گوناگون و در عرصه هاى مختلف مى گردد.
از اهميت نماز همين بس كه حضرت رضا(ع) فرمود: ((إول ما يحاسب العبد عليه, الصلاه, فان صحت له الصلاه صحت له ما سواها, و ان ردت ردت ما سواها; نخستين چيزى كه انسان (در قيامت) با مطرح كردن آن حساب رسى مى شود نماز است, اگر صحيح بود, ساير اعمال نيز صحيح است, و اگر رد شد ساير اعمال نيز رد مى شود.))
مطابق روايت مشهور ديگرى از امام صادق(ع) آمده: ((اگر نماز پذيرفته شد, ساير اعمال پذيرفته مى شود و اگر مردود شد ساير اعمال نيز مردود خواهد شد)).
همه پيامبران و امامان و اولياى خدا, حرمت نماز را به احسن وجه حفظ مى كردند و آن را با كيفيت بسيار عالى اقامه مى نمودند و پس از معرفت به خدا و اصول اعتقادات, بر همه چيز او را مقدم مى داشتند. دليل اعتقادى و عملى خداشناسى و پيوند مقدس خلق با خالق مى دانستند. با اين اشاره, به چند نمونه از سيره پيشوايان بسنده مى كنيم
اشاره:همه پيامبران الهي، راز و نياز و مناجات و تسليم در برابر ذات مقدس پروردگار عالم داشته اند و در راه عبوديت و بندگي و نماز و اطاعت خداوند جهان، هجرت و جهاد و فداكاري نموده و عمر خود را سپري كرده اند.
ما در اين نوشته، به آن دسته از پيغمبراني خواهيم پرداخت كه قرآن كريم، داستان نماز خواندن آنان را مطرح ساخته است. ذكر اين نكته ضروري است كه وقتي سخن از «نماز پيامبران الهي» به ميان مي آيد، موضوع اصل نماز آنان مطرح است، كه با نماز تكامل يافته اي كه امروز آن را انجام مي دهيم، تفاوت فراواني داشته است.
آري، اين طور نبود كه آنان هم مثل ما، در هر شبانه روز هفده ركعت نماز واجب بخوانند، بلكه قرآن كريم، اصل نماز آنان را، كه شامل خضوع و خشوع و كرنش در برابر خداوند عالم بوده، مطرح نموده است. نماز ابراهيم(ع)
قهرمان توحيد، پيامبر بزرگ، ابراهيم خليل(ع) حدود دو هزار سال قبل از ميلاد، در «اور» از توابع «كلده» در مشرق «بابل» كه بين دجله و فرات قرار داشت، به دنيا آمد.(1)
اين پيامبر بزرگ، تمام عمر دويست ساله خود را صرف اطاعت خدا و مبارزه با شرك و بت پرستي نمود و در اين راه هجرتها و آوارگيها كشيد. قرآن كريم، ابراهيم(ع) را به عنوان الگو و اسوه براي ما معرفي كرده است.(2)
همسر ابراهيم «ساره» نام داشت و در يك مسافرتي كه آنان از مصر به فلسطين انجام دادند و خدمتگزار خود «هاجر» را نيز همراه برده بودند، ساره كه تا آن سن و سال فرزندي نداشت، به شوهر خود ابراهيم(ع) پيشنهاد كرد با «هاجر» ازدواج كند، تا ابراهيم(ع) كه بسيار شوق فرزند شدن داشت، از اين ناحيه فرزند دار گردد.
اما وقتي ازدواج انجام شد و ابراهيم(ع) از هاجر داراي فرزند پسري به نام اسماعيل گرديد، ساره گرفتار رقابت و ناراحتي شد و براي كاستن از اين ناراحتي، به همسر خود ابراهيم(ع) پيشنهاد كرد هاجر و فرزند نو رسيده را از وطن و زندگي دور گرداند.
در چنين وقتي، خداوند به ابراهيم(ع) دستور داد مادر و كودك شيرخوار را به سرزمين مكه منتقل كند. ابراهيم(ع)، زن و فرزند را از فلسطين حركت داد و به مكه آورد و آنان را در كنار خانه كعبه گذاشت. سرگذشت وحشتناكي است، مادر جواني با فرزند نو رسيده اش، در دره اي كه كوههاي خشك سر به فلك كشيده قرار گرفته اند. نه از آب خبري هست و نه از آزادي، بلكه حرارت شنهاي داغ، آن سرزمين را به كانون سوزان و طاقت فرسايي تبديل كرده است.
باري، مطلب از نظر جريان طبيعي، بسيار سخت و دلخراش است؛ اما پشتيبان آن خداوند تواناست، كه هر مشكلي را آسان و هر رنجي را مقدمه پيروزي قرار مي دهد. بدين جهت، با همه سختيها، بايد دل به لطف او بست و ابراهيم هم چنين زمزمه سر مي دهد:
«پروردگارا! من تعدادي از اعضاي خانواده ام را، به سرزمين بي كشت و زراعتي، نزد خانه محترم تو مسكن دادم. پروردگارا! منظور من اين است كه آنان نماز را به پاي دارند. خدايا! دلهاي مردم را به سوي آنان متوجه گردان و با انواع ميوه ها به آنان روزي برسان، تا شكر و سپاس تو را انجام دهند.(3) روزهايي كه اسماعيل(ع) بزرگ شده بود، در هشتم ذيحجه اي، ابراهيم(ع)، فرزند را برداشت و لبيك گويان راه «منا» را پيش گرفتند و با پيروان موحدي كه همراه آنان بودند، ابراهيم(ع) براي ظهر و عصر و مغرب و عشاء، نمازهاي جماعتي تشكيل داد و پيروانش به او اقتدا كردند. از آن تاريخ تاكنون، حدود چهار هزار سال مي گذرد، ولي ابراهيم(ع) و پيروانش با نماز خود، دره «منا» و بعد صحراي عرفات را با نور توحيد و نماز جماعت، جلوه شكوهمندي بخشيدند.(4)
نماز اسماعيل(ع)
اسماعيل، فرزند ابراهيم(ع) بزرگ شد و براي بالا بردن ديوارها و ساختمان خانه كعبه، با ابراهيم(ع) همكاري كرد.(5) از سوي ديگر، ابراهيم(ع) از قبل نيز از درگاه الهي تقاضا كرده بود: «خدايا! مرا و ذريه ام را، از نمازگزاران قرار بده.»(6)
اين دعاها و درخواستها به ظهور رسيد، ابراهيم(ع) و اسماعيل(ع) دو پيامبر بزرگ، پايه گذاران حج و عبادت و دعا و نماز در آن سرزمين گرديدند، با شرك و بت پرستي مبارزه نمودند و از امتحانهاي سخت، سرفراز بيرون آمدند(7) و به تطهير خانه خدا براي ركوع و سجود كنندگان و طواف گزاران اقدام نمودند و راه توحيد و عبادت را براي انسانها هموار كردند.
خداوند متعال در قرآن كريم، خطاب به پيامبر اعظم(ص)، ضمن تجليل فراوان از اين پيامبر بزرگ مي فرمايد(8)
«داستان اسماعيل را در كتاب خود ياد كن، زيرا او پيامبري بود كه در وعده ها و قرارهاي خود بسيار صادق و درست كردار بود. افزون بر اين، اسماعيل پيوسته اعضاي خانواده خود را به انجام نماز و پرداخت زكات وادار مي كرد و او در نزد پروردگار خويش، بنده اي پسنديده و رضايتبخش بود.»(9) نماز شعيب(ع)
چهار تن از پيامبران الهي، عرب بودند، كه ترتيب آنان بدين قرار است: هود، صالح، شعيب و محمد(ص).
شعيب پيغمبر(ع)، از نسل ابراهيم خليل(ع) بود كه بعد از هود و صالح و اندكي پيش از حضرت موسي(ع) مي زيست. او از سرزمين «مدين» نزديك «تبوك» فاصله بين «مدينه» و شام برخاسته بود.(10) قرآن كريم نام سرزمين شعيب را آورده و مي فرمايد: «ما براي مردم «مدين»، برادر آنان شعيب را فرستاديم، او گفت: اي مردم! خداوند را عبادت كنيد، زيرا غير از او خدايي وجود ندارد...»(11) شعيب(ع)، براي راهنمايي ملت خود به توحيد و عبادت خداوند و مبارزه با كم فروشي و انحرافهاي مالي و اقتصادي جامعه، تلاشهاي فراواني انجام داد، سخنراني هاي فصيح و بليغي ايراد نمود، تا جايي كه او را «خطيب پيامبران» ناميدند.(12)
اما مردم، همچنان به ناداني و لجبازي خود ادامه مي دادند، اين پيامبر الهي را مسخره مي كردند و حتي مي گفتند: «اي شعيب! آيا اين نمازي كه مي خواني به تو دستور داده كه ما را از پرستش خدايان پدرهايمان و نيز از دخل و تصرف در اموالمان - هرطور مي خواهيم- باز داري؟ اما خداوند، رسالت و دعوت و عبادت شعيب(ع) را كه همراه با صبر و مقاومت و درستكاري بود، مورد تمجيد و ستايش قرار داده است.»(13) آن مردم تأثير سازنده نماز را روي شعيب پيامبر و ياران و پيروان او مشاهده كرده و ديده بودند نماز، روحيه انسان را عوض مي كند، وجدان را منقلب مي سازد، احساسات و مشاعر او را به سوي تقوا و خدابيني سوق مي دهد، از عبادت غيرخدا باز مي دارد و از لغزشهاي اعتقادي و كم فروشي و حرامخواري، كه از خصلتهاي خطرناك و نابود كننده آن مردم بود، انسان را باز مي دارد.(14)
نماز موسي(ع)
موساي كليم(ع) فرزند «عمران» از مادري به نام «يوكابد» يا «آناحيد» در مصر به دنيا آمد.(15) بيش از سه روز از ولادت و شيرخوارگي او نگذشته بود كه مادر به دستور خداوند، كودك جگر گوشه خود را در صندوقچه قيراندودي گذاشت و او را به دريا انداخت.
علت اين بود كه به فرعون، فرمانرواي مصر خبر داده بودند در بني اسرائيل كودكي به دنيا مي آيد كه اساس شرك آلود فرعونيان را در هم مي ريزد و فرعون هم كه از اين معنا سخت ناراحت بود، هر كودكي را كه از مادر متولد مي شد، مي كشت، تا جايي كه شمار كودكان مظلومي را كه از اين ناحيه كشته شدند، تا بيست هزار كودك نوشته اند.»(16)
زندگاني حضرت موسي(ع) را سه دوره چهل ساله، يعني حدود يكصد و بيست سال دانسته اند، كه چهل سال اول به طور ناشناس در دستگاه فرعون پرورش يافت، در دوره چهل سال دوم، روزگار وارد شدن او به سرزمين «مدين» و دعوت به آيين ابراهيم(ع) و ازدواج با «صفورا» دختر شعيب پيامبر بود و از سن هشتاد سالگي به مقام بلند نبوت رسيد و تا آخر عمر يكصد و بيست ساله خود، اداي رسالت نمود.(17)
حضرت موسي(ع) زندگي سراسر مبارزه و پرماجرايي داشته، در برابر فرعون بت پرست، اقدامهايي انجام داد، تا وي و ملت او را از شرك و كفر رها سازد و به توحيد و خداپرستي و عبادت پروردگار، دعوت نمايد؛ ولي آنان زير بار دعوت و هدايت او نمي رفتند.
آن طور كه قرآن كريم بيان مي دارد، حضرت موسي(ع) با عنايت خداوند معجزه هايي انجام داد كه تحت عنوان «تسع آيات» (18) به نه مورد آن اشاره شده و به تفصيل آن در آيات ديگر قرآن آمده است. اهميت موضوع نماز در نبوت حضرت موسي(ع) آن گاه روشن تر مي شود كه داستان برانگيخته شدن او به نبوت را مطالعه كنيم.
در تاريخ مي خوانيم شعيب(ع)، دختر خود «صفورا» را به ازدواج موسي درآورده بود، تا موسي به عنوان مهريه، مدت ده سال براي او شباني كند.(19)
وقتي مدت قرارداد موسي(ع) با شعيب(ع) به پايان رسيد، موسي همسر و فرزند و گوسفندان خود را برداشت و از «مدين» به سوي شام و مصر حركت كرد.
موسي به وضع مسير و راه آشنايي نداشت، بدين جهت مسير «طور غربي» را پيش گرفت و راه را گم كرد، شب تاريك فرا رسيد، رعد و برق شديد درگرفت و باران تندي مي باريد. طوفان سخت مي وزيد و هواي بسيار سرد و ناراحت كننده اي بود. گوسفندان او متفرق و گم شدند و مشكل ديگري كه بر سختيهاي او افزود، اين بود كه همسرش نيز به درد زايمان مبتلا گرديد!
موسي(ع)، اندكي سرگردان و درمانده شد، به اين فكر افتاد كه آتشي بيافروزد، تا خود و زن و فرزندش اندكي گرم شوند، اما طوفان و باران نمي گذاشت هيزم روشن شود و همه از وحشت تاريكي و سرماي شب ظلماني به وضع دردناك و هولناكي مبتلا شدند.(20)
قرآن كريم، در بيش از هشتاد آيه، قسمتهايي از داستان موسي(ع) را يادآور شد.
«اي پيامبر! آيا داستان موسي را شنيده اي؟ آنگاه كه از دور آتشي را مشاهده نمود و به خانواده خود گفت: اندكي صبر كنيد، من آتشي را ديدم، شايد بتوانم شعله اي از آن را براي شما بياورم، يا در كنار آتش، راهنمايي را پيدا كنم.»
وقتي موسي(ع) نزد آتش آمد، ندا داده شد: اي موسي! من پروردگار تو هستم، كفشهاي خود را بيرون بياور كه در سرزمين مقدس «طوي» هستي و من هم تو را براي نبوت برگزيدم.
اكنون به آنچه به تو وحي مي شود، گوش فرا بده. من «خدا» هستم. معبودي غير از من نيست. مرا پرستش كن و نماز را به پاي دار، تا به ياد من باشي.(21)
بدين ترتيب، با نبوت موسي(ع)، نماز هم همراه آن بود، تا در پرتو اين عبادت و اجراي اين دستور خداوندي، قلب ناآرام و جان پريشان و مضطرب وي هم، آرامش و سكون مطمئن يابد.
نماز زكريا(ع)
زكريا نيز از پيامبران الهي بود كه سراسر عمر خود را به دعوت و هدايت مردم به سوي خداوند و عبادت پروردگار عالم گذرانيد، اما زكريا در حالي كه به سن نود سالگي رسيده بود و موي سر و صورتش سفيد شده بود، هنوز از نعمت فرزند بهره اي نداشت، نگراني اين پيغمبر از بي اولادي اين بود كه پس از خود وارثي نداشت كه مردم را هدايت كند تا آنان به گمراهي مبتلا نشوند.
زكريا، پيوسته دست به دعا برمي داشت: «خدايا! از جانب خود به من فرزند صالحي عطا كن، كه وارث من و وارث آل يعقوب بوده و بنده پسنديده تو باشد.»(22)
زكريا هرگاه در محراب عبادت قرار مي گرفت، اين دعا را انجام مي داد و از خداوند درخواست فرزند مي كرد، تا اين كه دعاي او مستجاب شد و خداوند به او مژده داد:
«اي زكريا! بزودي داراي فرزند پسري مي شوي، كه اسم او «يحيي» است و كسي هم تاكنون به اين اسم ناميده نشده است.»(23)
طبق فرموده قرآن: «زكريا در محراب عبادت و در حال نماز بود كه فرشتگان به او ندا دادند: بزودي داراي فرزند پسري مي شوي كه به نبوت عيسي(ع) گواهي مي دهد و خود او هم فرزندي بزرگوار و پارسا مي باشد و نيز پيغمبري از شايستگان است.»(24)
نماز عيسي(ع)
حضرت مريم(س)، دختر عمران، كه قرآن كريم او را بانوي برگزيده ناميده،(25) با عنايت و معجزه الهي، پسري به دنيا آورد كه عيسي فرزند مريم(ع) ناميده مي شود.
همسر «عمران» وقتي آبستن بود، با خداوند عهد و نذر بست كه فرزند خود را پس از ولادت، خدمتگزار بيت المقدس قرار دهد، اما آن گاه كه فرزند به دنيا آمد، دختر بود و نام او را هم «مريم(س)» انتخاب كرد.(26)
مريم(س) دختر كوچكي بود، كه پدرش را از دست داد و زكرياي پيامبر در بيت المقدس سرپرستي او را بر عهده گرفت و اين دختر جوان در حالي كه خداوند از نزد خويش روزي او را مي رسانيد، پيوسته در محراب عبادت، به نماز و عبادت مي پرداخت.(27)
مدتي بر اين روزگار گذشت، تا اين كه مريم(س)، از جانب خداوند مژده ولادت فرزندي را دريافت كرد كه نام او «عيسي» بود، اما مريم(س) كه شوهري نداشت، از اين مژده تعجب كرد، ولي خداوند فرمود: «خدا هر چه را بخواهد، مي آفريند، اين يك دستور و معجزه الهي است.»(28)
قرآن كريم، داستان خلقت عيسي(ع) را به داستان آدم(ع) كه از خاك آفريده شده تشبيه نموده(29) و بالاخره عيسي(ع) با فرمان الهي، چشم به دنيا گشود.
وقتي عيسي(ع) به دنيا آمد، مريم مورد سرزنش اطرافيان قرار گرفت، زيرا برخلاف جريان طبيعي، صاحب فرزند شده بود، بدين جهت در پاسخ ملامت كنندگان به كودك اشاره كرد تا راز و رمز مطلب را از او جويا شوند! ولي آنان گفتند: كودكي كه در گهواره قرار دارد، چگونه مي تواند با ما سخن بگويد؟ در همان حال كودك لب به سخن گشود و گفت: «من بنده خدا هستم. خداوند به من كتاب هدايت داده، مرا پيامبر قرار داده و من در همه حال عنصر پاك و مباركي هستم.
اضافه بر اين، پروردگار عالم به من سفارش كرده تا زنده هستم، نماز بخوانم و زكات پرداخت كنم و به مادر خود با نيكويي رفتار نمايم و خداوند هرگز مرا عنصر ستمگر و نامباركي قرار نداده است.»(30)
حضرت محمد(ص)
نماز در مكه معظمه، بر رسول خدا(ص) واجب شد و خداوند به پيامبر اعظم(ص) دستور داد: «آنچه را از كتاب آسماني به تو وحي شده، تلاوت كن و نماز را به پاي دار، زيرا نماز انسان را از زشتي ها و اعمال خلاف بازمي دارد.»(31)
در تاريخ مي خوانيم: آن گاه كه نماز براي رسول خدا(ص) واجب شد، جبرئيل از سوي خداوند نزد آن حضرت، كه در بالاي مكه بود آمد. چشمه آبي پديدار شد. جبرئيل با آن آب وضو گرفت، رسول خدا(ص)، هم وضو گرفتن جبرئيل را مشاهده كرد و آموخت كه چگونه بايد براي نماز وضو بگيرد. آنگاه رسول خدا(ص) مثل جبرئيل وضو گرفت و سپس جبرئيل نماز را به او آموزش داد.(32)
«ابن عباس» مي گويد: «وقتي نماز براي رسول خدا(ص) واجب شد، جبرئيل بر آن حضرت نازل شد و نماز ظهر و سپس نماز عصر را به او آموخت، چون خورشيد، غروب كرد، نماز مغرب را به او آموخت، بعد نماز عشا را به او تعليم داد و چون سفيده صبح طلوع نمود، نماز صبح را به آن حضرت آموخت...»(33)
«عفيف كندي» مي گويد:مدتي قبل از ظهور اسلام، براي خريداري عطر و لباس افراد خانواده به مكه آمده بودم. براي اين منظور نزد «عباس بن عبدالمطلب» كه مرد تاجري بود رفتم. با او در مسجد الحرام نشسته بوديم و عباس به خانه كعبه نگاه مي كرد، كه خورشيد در وسط آسمان قرار گرفت. در همان حال ديدم جواني وارد مسجد شد، نخست نگاهي به آسمان انداخت و سپس رو به خانه كعبه قرار گرفت، طولي نكشيد كه نوجواني وارد شد و اندكي عقب تر، در طرف راست او قرار گرفت. چند لحظه بيشتر نگذشت، كه زني به آنان پيوست و عقب سر آنان ايستاد و آنان شروع به نماز خواندن كردند. آري، مرد به ركوع رفت و آن دو هم به پيروي از او ركوع كردند، مرد ايستاد و به سجده رفت و آنان هم در قيام و سجود از او متابعت نمودند.
گفتم: ابن عباس! چيز تازه اي مي بينم!
عباس گفت: برنامه تازه اي به وجود آمده است. مي داني اين جوان كيست؟
گفتم: نه.
عباس گفت: اين مرد، «محمد بن عبدا...» پسر برادر من، آن نوجوان، پسر برادر ديگر من و آن زن هم «خديجه دختر خويلد» همسر پسر برادر من محمد(ص) است.
پسر برادر من - محمد(ص)- مي گويد: خداي او خداي آسمان و زمين است. آن خدا او را به آوردن اين دين دستور داده و تاكنون جز اين سه نفر در روي زمين، كسي اين دين را نپذيرفته و چنين عبادت و نمازي را انجام نداده است.(34)
از آن پس، هرگاه خانه كعبه در اثر آزارها و مزاحمتهاي كافران براي او ناامن و غيرقابل تحمل مي گرديد، رسول خدا(ص) و علي(ع) به دره هاي اطراف مكه مي رفتند و به دور از چشم دشمنان، نماز به پاي مي داشتند.(35)
به هر حال، نماز رسول خدا(ص) كه بدين شكل شروع شده بود، در همه مراحل به هنگام آرامش و جنگ و در همه مراحل زندگي همچنان ادامه داشت و در ماه شعبان سال هشتم هجرت هم كه مكه را فتح نمود، بعد از شكستن بتها، با «بلال» داخل خانه كعبه شد، سپس از بيت خارج شدند و به بلال دستور داد، اذان بگويد، آنگاه با تعدادي از مسلمانان نماز جماعت انجام دادند.(36)
پيامبر اكرم(ص)، به نماز آنقدر اهميت مي داد كه به محض اينكه وقت نماز مي رسيد، شيفتگي و دلدادگي به او دست مي داد و شوق و حال معنوي خاصي به او روي مي آورد.
همچنين روايت شده است: «پيوسته اخلاق رسول خدا(ص)، اين بود كه با ما به گفتگو مي پرداخت، سخن مي گفت و ما هم با آن حضرت صحبت مي كرديم، اما همين كه وقت نماز مي رسيد، چنان منقلب مي شد كه ديگر او ما را نمي شناخت و ما هم او را نمي شناختيم.»(37)
در روايت ديگري مي خوانيم:
«پيامبر(ص) هرگاه به نماز مي ايستاد، رنگ صورت او از خوف خداوند متعال سخت تغيير مي كرد و سينه و درونش چنان از ناله تحت فشار قرار مي گرفت، كه مانند انساني مي شد كه در حال وداع با دنياست.»(38)
در حديث ديگري آمده:
«روش هميشگي رسول خدا(ص) اين بود كه هرگاه به نماز مي ايستاد، چنان آرام و در حال خشوع بود كه مانند لباسي كه به درختي آويزان باشد، حركتي نداشت.»(39)
بنابراين، نماز يك دستور آسماني كهن است. براساس آنچه گفتيم، روشن شد كه اين فريضه الهي، تنها يك حكم اسلامي و مخصوص شريعت مقدس اسلام نيست، بلكه همه پيامبران الهي، آن را به پاي داشته و بر آن ارج نهاده اند و با توسل به آن، صبر، ايستادگي و مقاومت خود را در مقابل سختيها و مشكلات بالا مي برده اند.
خبرگزاري فارس: بعد از اصول دين, اولين و بزرگ ترين دستور الهى كه ستون دين, معراج مومن, نورچشم پيامبر(ص), سازنده ترين اعمال و جلوه شكوه دين ـ كه بيانگر اوج بندگى انسان در پيشگاه خدا است ـ نماز است. نماز آن چنان مهم است كه در قرآن 46 بار با تعبيرات مختلف از اقامه آن سخن به ميان آمده است.
جلوه هاى رفتارى پيشوايان در مورد نماز
سال نهم هجرت بود, كافران گروه گروه به مدينه مىآمدند و مسلمان مى شدند. يكى از اين گروه ها از طايفه ثقيف بود. آنها با پيامبر(ص) به مذاكره پرداختند, پيامبر(ص) به آنها فرمود: ((يكى از دستورهاى اسلام نماز است, نماز بخوانيد
آنها گفتند: در نماز, ركوع و خم شدن هست و ما خم شدن را عار و ننگ مى دانيم, بنابراين دستور نماز را بردار و ما را از انجام اين دستور معاف بدار.
پيامبر(ص) در پاسخ آن ها فرمود: ((لا خير فى دين ليس فيه ركوع و لا سجود; دينى كه در آن ركوع و سجود نباشد, خير و بركتى در آن نيست
به گفته بعضى از مفسران اين آيه در سرزنش آن ها نازل شد: ((واذا قيل لهم اركعوا لا يركعون; و چون به آنها گويند ركوع كنيد, ركوع نكنند.))
پيامبر(ص) همواره از هر فرصت و فراغتى در شب و روز و نيمه هاى شب به نماز مى ايستاد و به مناجات و راز و نياز مى پرداخت. همسران و بعضى از اصحاب به آن حضرت مى گفتند: ((اى رسول خدا خودت را آن همه به زحمت نينداز)) در پاسخ آنها مى فرمود: ((إلا اكن عبدا شكورا; آيا بنده سپاسگزار خدا نباشم؟))
روزى يكى از اصحاب به پيامبر(ص) عرض كرد: مگر نه اين است كه خداوند گناهان گذشته و آينده تو را بخشيده است, پس چرا خود راآن همه به زحمت مى اندازى و نماز مى خوانى؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: ((آيا بنده شاكر خدا نباشم؟... سوگند به خدا اگر بر اثر نماز و عبادت, اعضاى پيكرم قطعه قطعه شوند و چشمانم از كاسه درآيند و بر روى سينه ام بريزند هرگز نمى توانم شكر يك دهم, از يك دهم يك نعمت خدا را ادا كنم, با اين كه همه شمارش كنندگان قادر به شمارش نعمت هاى الهى نيستند. )
ام سلمه (يكى از همسران نيك رسول خدا((ص))) مى گويد: شبى پيامبر(ص) در حجره من بود. در بستر خواب آرميد, نيمه هاى شب بود كه ديدم آن حضرت در بستر نيست, هراسان شدم, برخاستم و در تاريكى شب به جست و جوى او پرداختم, او را در كنج حجره ايستاده يافتم كه دست هايش به سوى آسمان بلند بود و مى گريست و دعا مى كرد, از جمله مى گفت: ((اللهم لا تكلنى الى نفسى طرفه عين ابدا; خدايا مرا هرگز به اندازه يك چشم به هم زدن به خودم وانگذار
به آن حضرت عرض كردم: با اين كه خداوند, عالى ترين مقام را به شما داده, و گناهان گذشته و آينده شما را بخشيده, چرا آن همه خود را به رنج مى اندازى و چنين مى گويى؟ آن بزرگوار در پاسخ من فرمود: ((اى ام سلمه! هرگز خود را ايمن نمى دانم, خداوند يك لحظه برادرم يونس(ع) را به خودش واگذاشت, او به آن همه بلاها (مانند غرق شدن در دريا و در شكم ماهى قرار گرفتن و...) گرفتار شد.))
پيامبر(ص) آنقدر به نماز عشق مى ورزيد و آن را به جا مىآورد كه پاهايش آماس مى كرد و ساق پاهايش متورم مى شد.
اين مطلب در روايات اهل تسنن نيز آمده است.(
حضرت على(ع) بسيار به نماز اهميت مى داد, او مى فرمود: ((لكل شىء وجه و وجه دينكم الصلاه; هر چيزى داراى صورت است, صورت دين شما نماز مى باشد.))(
در شإن آن حضرت در مورد نماز آمده: ((كان على اذا إهاله امر فزغ قام الى الصلاه ثم تلى هذه الايه; واستعينوا بالصبر والصلاه; حضرت على(ع) هرگاه با كار سختى رو به رو مى شد, به نماز مى ايستاد, و اين آيه را تلاوت مى فرمود: ((از صبر و نماز يارى بجوييد))(10) آن حضرت به اول وقت نماز به قدرى اهميت مى داد كه در سحر 19 رمضان سال 40 (همان سحر كه ضربت شهادت بر سرش وارد شد) پشت بام مسجد كوفه رفت و با صداى بلند اذان گفت و قبل از اذان به آسمان مى نگريست تا دميدن سپيده سحر را ببيند. وقتى سپيده سحر دميد, خطاب به آن فرمود: ((اى سپيده سحر! آيا يك بار در زندگى على پيش آمد كه تو خود را آشكار سازى, ولى على(ع) در آن هنگام در خواب باشد
نيز روايت شده است كه حضرت على(ع) هنگام فرارسيدن وقت نماز, متغير و رعشه بر اندام مى شد, از او مى پرسيدند: چه شده است؟ در پاسخ مى فرمود: ((وقت نماز, وقت امانت الهى فرا رسيده است, كه خداوند آن را به آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه كرد, آنها از تحمل آن شانه خالى كردند, ولى انسان آن را ـ با ضعفى كه دارد ـ پذيرفت و من نمى دانم كه آيا آن را كه پذيرفته ام نيكو ادا مى كنم؟))(
آن بزرگوار به قدرى به نماز عشق مى ورزيد كه هر شبانه روز, هزار ركعت نماز مى خواند. علامه امينى مى نويسد: ((طبق روايات بسيار, حضرت على(ع) در شبانه روز هزار ركعت نماز مى خواند))(12) آنگاه به شبهه هاى معاندان در اين راستا پاسخ داده است. بنابراين نماز على(ع) با خشوع و حضور قلب كامل بود, آن گونه كه در نماز تير را از پايش خارج نمودند, در حال نماز متوجه نشد و بعد از نماز اطلاع يافت.
در روايات مى خوانيم كه دو شتر چابك و ارزشمند را براى پيامبر(ص) به هديه آوردند, آن حضرت به اصحاب فرمود: ((هر كس كه دو ركعت نماز بخواند و در اين دو ركعت به هيچ چيز از امور دنيا توجه نكند, اين دو شتر را (به عنوان جايزه) به او مى بخشم
هيچ كس از حاضران پاسخ مثبت نداد, جز على(ع) كه فرمود: ((من چنين نمازى مى خوانم)). لذا پيامبر(ص) هر دو شتر را به آن حضرت عطا كرد.
نماز على(ع) نمازى است كه براى طمع بهشت و يا خوف از آتش دوزخ نبود, بلكه عرض مى كرد: ((الهى ما عبدتك خوفا من عقابك, و لا طمعا فى ثوابك, ولكن وجدتك اهلا للعباده فعبدتك; خدايا تو را از خوف عذاب و طمع پاداشت, عبادت نمى كنم, بلكه تو را شايسته و سزاوار عبادت يافته ام و بر اين اساس تو را عبادت مى كنم.))(
مناجات و راز و نيازها و نمازهاى على(ع) در نيمه هاى شب نيز فصل ديگرى از شدت علاقه آن حضرت را به نماز نشان مى دهد, تا آن جا كه خود فرمود: ((از آن زمانى كه از رسول خدا(ص) شنيدم كه نماز شب نور است, هرگز آن را ترك نكردم
يكى از منافقان به نام ((ابن كوا)) كه در آن جا حاضر بود, پرسيد: حتى در ليله الهرير؟ (شب سخت زمستانى جنگ صفين كه صدها نفر كشته شده بودند و هزارها نفر زخمى كه از شدت درد ناله مى كردند و بسيار شب طاقت فرسايى بود) فرمود: حتى در ليله الهرير.(
عجيب اين كه در همين جنگ هنگام شدت درگيرى, على(ع) به نماز جماعت ايستاد, بعضى اعتراض كردند كه چرا اين وقت؟ فرمود: ((ما براى نماز با دشمن مى جنگيم. ))
حضرت زهرا (س) در محراب عبادتش آنقدر به نماز مى ايستاد كه پاهايش ورم مى كرد. نور آن حضرت هنگام نماز وعبادت, در ملكوت اعلى براى اهل آسمان مى درخشيد; چنان كه ستارگان براى اهل زمين مى درخشند.(
. نماز امام حسن(ع) و امام حسين(ع) و علاقه آنها به نماز نيز شبيه پدرشان حضرت على(ع) بود. علامه امينى(ره) مى نويسد: براساس روايات, حضرت على(ع)و امام حسن(ع) و امام حسين(ع) و امام سجاد(ع) در شبانه روز هزار ركعت نماز مى خواندند.
امام حسن(ع) هنگام نماز, زيباترين لباس هاى خود را مى پوشيد, شخصى از علت آن پرسيد, در پاسخ فرمود:
خداوند در قرآن مى فرمايد: ((خذوا زينتكم عند كل مسجد; زينت خود را هنگام رفتن به مسجد برگيريد.))
از اين رو دوست دارم تا زيباترين لباسم را بپوشم.
آن حضرت هرگاه به سوى مسجد براى نماز حركت مى كرد, وقتى به در مسجد مى رسيد, سرش را به سوى آسمان بلند مى كرد و با خشوع مخصوص مى گفت: ((الهى ضيفك ببابك...; خدايا مهمان تو به در خانه ات آمده, اى نيكوبخش, گنهكارى به محضرت راه يافته, پس به لطف و كرمت از گناهانم بگذر, اى خداى بزرگوار.))
. نماز امام حسين(ع) نيز همانند نماز پدر و جدش بود, در زيارت نامه هاى متعدد آن حضرت كه از امام صادق(ع) و امام كاظم(ع) نقل شده اين جمله آمده: ((إشهد انك قد اقمت الصلاه; گواهى مى دهم كه تو نماز را برپا ساختى.))
آن حضرت در ماجراى كربلا, در همه جا نماز را با جماعت خواند و چهره ملكوتى نماز و شكوه آن را در همه فراز و نشيب ها به نمايش گذاشت. او در كربلا نزديك شب عاشورا, حتى به خاطر نماز از دشمن مهلت خواست و به برادرش عباس (ع) فرمود: ((اگر مى توانى كه امروز اينان را از جنگ منصرف كنى, چنين كن, شايد امشب را در پيشگاه الهى به نماز بايستم, زيرا خدا مى داند كه من نماز براى خدا و تلاوت قرآن را دوست دارم.)) شب عاشورا تا صبح با فرزندان و برادران و يارانش مشغول نماز و مناجات بود: ((و لهم دوى كدوى النحل بين راكع و ساجد و قائم و قاعد; صداى زمزمه و ناله آنها همانند آواى بال زنبور عسل شنيده مى شد, بعضى در ركوع, برخى در سجده, جمعى در حال ايستاده و گروهى نشسته, عبادت مى كردند.)) همين سوز و گداز آنها چنان دشمن را تحت تإثير قرار داد كه سى و دو نفر از آنها همان شب به لشگر امام حسين(ع) پيوستند.
از فاطمه (دختر امام حسين((ع))) نقل شده:حضرت زينب(س) شب عاشورا تا صبح به نماز و مناجات مشغول بود.)) نيز روايت شده است كه امام حسين(ع) در روز عاشورا هنگام وداع با زينب(س) به او فرمود: ((خواهرم! مرا در نماز شب فراموش نكن)) حضرت زينب(س) حتى در شب شام غريبان نماز شب خواند.(
امام حسين(ع) هنگام درگيرى شديد روز عاشورا, با ياران اندكش نماز جماعت ظهر را اقامه نمود و به ابوثمامه صيداوى ـ كه آن حضرت را به ياد نماز انداخته بود ـ فرمود: ((خدا تو را از نمازگزاران ذاكر قرار دهد كه نماز را ياد كردى, آرى وقت نماز فرا رسيده است.))
كوتاه سخن آن كه اين ها تربيت شده پيامبر(ص) و قرآن هستند كه وقتى اين آيه (132 طه) نازل شد: ((وامر اهلك بالصلاه; اى پيامبر! خاندانت را به نماز فرمان بده)) آن حضرت هر روز صبح (اول وقت نماز صبح) به در خانه على(ع) و فاطمه(س) و حسن و حسين(ع) مىآمد و با نداى بلند خطاب به آنها مى فرمود: ((سلامت و رحمت خدا بر شما باد)) آنها جواب سلام مى دادند, پيامبر(ص) در اين وقت با صداى بلند مى فرمود: ((الصلاه الصلاه يرحمكم الله; نماز! نماز! خدا شما را رحمت كند.)) آن گاه آيه تطهير (33 احزاب) را تلاوت مى فرمود. مطابق روايت ديگر, پيامبر(ص) نه ماه اين برنامه را اجرا كرد.
از مباني محكم حكما، اول ماخلق الله موجود اشرف است. در اخبار تعبيرات مختلفه اي وجود دارد. اول ماخلق الله العقل، اول ماخلق الله العلم، اول ماخلق الله النور، اول ماخلق الله الماء.
جابربن عبدالله از پيغمبر اكرم سوال كرد: اول ماخلق اللهچيست، پيامبر(ص)پاسخ داد: نور نبيك يا جابر، سپس افزود: اي جابر، عقل، قلم، نور وآب پيغمبر است. اول ماخلق الله پيامبر است. پس وجود پيغمبر اكرم اول ماخلق الله است.زماني که علت غائي عالم بشر يعني پيامبر اكرم، چشم به جهان گشود. غرائبي پديد آمد. از جمله: آتشكده پارس كه هزار سال خاموش نشده بود خاموش شد. وادي ساوه كه سالها بود آبي در آن نبود آب در آن جاري شد، هر بتي كه در هر جايي از جهان بود سرنگون شد. طاق كسري شكسته شد و چهارده كنگرهآن فروريخت و برجهاي آن با خاك يكسان شد و شياطين از آسمان رانده شدند و نوري در شب ولادت آن حضرت از طرف حجاز ظاهر شد.
دين جامع و كاملي كه پيغمبر اكرم پرچم آن را به دست گرفته و بشر را به پيروي و اطاعت از آن دعوت مي كرد، پي ريزي و اساس محكمي براي آن ايجاد كرده است. اولين پايه اي كه بنا نهاده، اصل توحيد و يكتاپرستي بود كه با آن، اساس بت پرستي را در هم ريخت و مردم را به بندگي و عبادت خداوند قادر و قاهر و توانا دعوت كرد.
دومين پايه، كلمه عدل بود كه مقام الوهيت را از آلايش ظلم و قساوت منزه دانسته و خدا را عادل و رؤف و مهربان معرفي كرد.
سومين پايه، معاد بود كه پاداش سعيد و مجازات شقي به عالم قيامت محول و اعلام فرمود هر كسي عملي طبق اوامر و نواهي خداوند انجام دهد، سعادتمند و مستحق پاداش و نجات است و برعكس هر كسي در اين چند روزه زندگاني تابع ميل و هوي و هوس بود عذاب ابدي در انتظار او خواهد بود.
از موضوعاتي كه پيامبر اکرم (ص) به آن بسيار اهميت داده، كمك و مساعدت افراد مسلمان نسبت به يكديگر است كه دوستي و محبت بين تمام افراد مسلمان برقرار نموده و آن مردم متفرق را متحد ساخته و اهل الفت و اتحاد را شعار خود قرار داده و فرمودند: هر شريعتي كه اساسآن از بين رفت به دليل تفرق و نفاق بود.
بنابراين پيامر (ص)شعار قرآني را گوشزد نمودند و فرموده است: انما المؤمنون اخوه. به واسطه اهميت ائتلاف و اتحاد، امر به نماز جماعت فرمودند زيرا افراد نمازگذار از حال يكديگر با اطلاع هستند. امر به فريضه حج براي اتحاد است. امر به صله رحم و نهي از رهبانيت براي آن است كه مسلمانها با يكديگر متحد شوند.
عثمان بن مظمون زن خود را ترك كرد و شبها بيدار بود. زن او شكايت كرد به پيغمبر. حضرت با حالت غضب نزد عثمان آمد. او نماز مي خواند: فرمود: خداي متعال نفرستاده مرا به رهبانيت بلكه مرا مبعوث فرمود بدين سهل و آسان روزه مي گيرم و نماز مي خوانم با زن هاي خود معاشرت دارم كسي كه مرا دوست دارد بايستي سنت مرا رعايت كند. نكاح از سنت من است.
الفت قلوب با خدا است. تعلف در قلوب و دلها براي كسي ممكن نيست جز براي خدا. پيغمبر خدا فرمود: شب معراج ملكي عجيب ديدم نصف بدن او ازبرف و نصف آن از آتش که براي تأليف قلوب بندگان دعا مي كرد.
اي خدايي كه بين برف و آتش الفت ايجاد كردي قلوب مومنين را به هم نزديك كن (اللهم يا مؤلف بين الثلبح والنار الف بين قلوب عبادل المومنين). پيغمبر اكرم بر اثر توحيد و خداشناسي ائتلاف و وحدت ايجاد كرده مردماني كه داراي رذائل بودند پاك كرده به فضائل زينت داد و بين خالق و مخلوق رابطه معنوي ايجاد كرد و بدون ملاحظه مليت هاو نژاد ها را در پيشگاه پروردگار مساوي دانسته كه فرمود بعنت علي العرب والعجم والديلم والابيض والاسود. من پيامبر همه هستم بله او رحمت العالمين است.
آري پيامبر خدا وسيله ارتباط بين مسلمانان و مومنين را نماز و عبادت و بندگي و تبعيت از امور دين و خضوع در پيشگاه پروردگار دانسته و وسيلهدوستي و محبت را مشاركت در امور خيريه و مساعدت و دستگيري از يكديگر و اغماض و گذشت از بدي ها قرار داده است.اتيان واجبات و اجتناب از محرمات را نصب العين خود قرار داده تا آلوده به سيئات اخلاقي و عملي نگردند و همواره مي فرمود : ان اكرمكم عندالله اتقواكم
نژاد، رنگ، مقام وثروت ملاك برتري و امتياز نيست بلكه معيار برتري، تقواي الهي است.
خداوند را به محمد و آل محمد قسم مي دهم كه ما را در مسير خودش هدايت بفرمايد
نماز، سرآمد عبادت هايىاست كه بر انبيا و اوليا از آدم ابوالبشر(عليه السلام) تا خاتم انبيا حضرتمحمّد(صلى الله عليه وآله)و عموم بندگان خداى تعالى در هر دوره اى از حيات بشر واجبشده است. اگر چه از چند و چوننمازپيامبران و امت هاىپيشين اطلاعى نداريم، اما بر اساس آيات قرآن، عبادتى به نامنمازدر ميان آنان رواج داشتهو مردم را به آن سفارش مى كرده اند.2در شريعت اسلامى نيزنمازاز وظايف روزمرّه هرمسلمان شمرده شده كه اهميت آن بى نياز از توضيح است.
اما نمازهاى يوميّه در اسلام از چه تاريخى و در چه زمانى آغاز شد؟ آيا مى توانتاريخ تشريع نمازهاى واجب را مشخص كرد؟ نخستيننمازواجب كدامنمازبود؟ نمازهايى كهپيامبر(صلى الله عليه وآله) در دوران پيش از بعثت يا اوايل دعوت خويش برگزار مى كرد، چگونه بوده است؟
از آن جا كه در برخى آيات مكىِ قرآن نكته هايى در باب تشريعنمازو ديگر مباحث مرتبط باآن مطرح شده و در روايات معصومان و گزارش هاى تاريخى نيز بدان اشارت رفته است،نگاهى قرآنى ـ تاريخى مى تواند در روشن شدن پاسخ برخى از پرسش ها در اين باب سودمندافتد. گرچه اين بحث با مباحث كلامى نيز مرتبط است و به همين دليل برخى از متكلمانمسلمان به آن اشارتى كرده اند، ولى پژوهش حاضر نگاهى كلامى به مسئله ندارد و فقط برمحور آيات و روايات و گزارش هاى تاريخى به بررسى موضوع مى پردازد.
در منابع روايى و تاريخى مسلمانان گزارش هاى متعددى در باب اوليننمازيوميّهپيامبر(صلى الله عليه وآله) وكميت و كيفيت آن مطرح شده است. اين گزارش ها با يكديگر همسو نيست و نيازمند بحث وبررسى است. در يك نگاه، مى توان گفت سه ديدگاه در اين منابع مطرح شده است:
. نخستين بار نمازهاى يوميّه در سفر معراج واجب شد;
. نمازظهر روز پس ازباز آمدنپيامبر(صلى اللهعليه وآله) از سفر معراج، نخستيننمازبوده است;
. پيامبر(صلى اللهعليه وآله) قبل از بعثت يا دست كم در آغاز بعثت، نمازهايى (واجب يا مستحب) مىخواند، اما نمازهاى پنج گانه در سفر معراج برپيامبرو امت اسلامى واجبشد.
دو ديدگاه نخست، در واقع يكى بيش نيست و مبدأ وجوبنمازبرپيامبر(صلى الله عليه وآله) ومسلمانان را پس از واقعه معراج مى داند، جز آن كه يكى اوليننمازرانمازدر شب معراج مى داند وديگرىنمازظهر روز بعد ازآن را. ناگفته نماند كه روايات مربوط بهنمازپيامبر(صلى الله عليه وآله) در شب معراج نيز متفاوت است: يكى،نمازخواندن ايشان را درپيشگاه الهى باز مى گويد، در حالى كه روايات ديگر به نمازهاى وى پيش از عروج بهپيشگاه الهى، در بيت المقدس و طور سينا و مسجد كوفه و آسمان هاى مختلف و نيز بهامامت ايشان بر انبيا و فرشتگان اشاره كرده اند.
برخى روايات، اوليننمازپيامبر(صلى الله عليه وآله) رانمازدر جريان معراجدانسته است. يكى از آن ها روايتى است كه برقى در محاسن بدين گونه نقل نمودهاست:
احمد بن محمد بن خالد برقى از پدرش، از فضاله و از حسين بن ابى العلاء نقلكرده كه وى مى گويد: به امام صادق(عليه السلام)عرض كردم: دهريان مى گويندچرانمازدر هر ركعت دوسجده دارد و دو ركعت با دو سجده نيست؟ حضرت فرمود: آن گاه كه سؤال كردى قلبت رابراى فهم آن آزاد (و آماده) كن. مردم گمان مى برند كه اولين نمازى كهپيامبر(صلى الله عليهوآله) برگزار كردند در زمين بود و جبرئيل براى ايشان آورد، و دروغ مى گويند. همانا نخستين نمازى كه ايشان گزارد در آسمان، در پيشگاه خداى تعالى و در مقابل عرشاو جلّ و علا بود. به ايشان وحى كرد و فرمان داد كه به چشمه صاد نزديك شو و وضوبگير و وضويت را كامل كن و مواضع سجده هايت را پاك كن و براى خداوندگارتنمازبگذار... .
امام صادق(عليه السلام) در ادامه سخن خود به بياننمازپيامبر(صلى الله عليه وآله) ومحتواى قرائت و كيفيت ركوع ايشان پرداخته و افزودند:
خداوند بهپيامبر(صلى الله عليهوآله) وحى كرد كه براى خداوندگارت سجده كن. ايشان به سجده افتاد. خداوند وحى كردكه بنشين اى محمد! ايشان نشستند. هنگامى كه سر از سجده نخستين برداشت، خداوند بر اوتجلى كرد و ايشان از پيش خود به سجده افتاد، نه آن كه خداوند ايشان را امر كردهباشد، و اين سجده دوم به عنوان فضل الهى و سنتپيامبرجارى (و مقرر) شد.3
برخى روايات نيز به صراحتنمازبه شكل كنونى را بهحادثه معراج مرتبط دانسته اند. امام باقر(عليه السلام) در اين باره فرمودند:
هنگامى كهپيامبر(صلى الله عليهوآله) را به معراج بردند و خداى سبحان اذان و اقامه ونمازرا به او ياد داد، وقتىبهنمازايستاد خداوند بهاو فرمان داد كه در ركعت اول حمد و توحيد بخواند و فرمود: يا محمد! اين (بيان گرمنزلت و) وصف من است، و در ركعت دوم حمد و سوره قدر بخواند و فرمود: يا محمد اين (بيان گر منزلت و) وصف تو و اهل بيت تو تا روز قيامت است.4
از اين روايت به خوبى برمى آيد كهنمازبه صورت كنونى، پيش ازمعراج وجود نداشته و نخستين بار در واقعه معراج برپيامبر(صلى الله عليهوآله)واجب و ايشان در اين سفر با آن آشنا شده و ياد گرفته است. البته در عين حالنمى توان با استناد به آن، وجود نمازهايى را به شكلى ساده تر كه نمادى از پرستشخداوند بوده، نفى كرد. شواهد برگزارى اين نمازها توسطپيامبراسلام(صلى الله عليهوآله)حتى سال ها پيش از بعثت فراوان است كه به آن ها اشاره خواهيم كرد، اما محوربحث مانمازواجب به شكلكنونى است.
از برخى روايات ديگر نيز بر مى آيد كه وجوبنمازدر شب معراج بوده است. روايات زير از آن جمله است:
. روايتى كه بيان گر تخفيف گرفتنپيامبراسلام(صلى الله عليهوآله)در باب نمازهاى واجب يوميه است. طبق اين روايت، شبان گاه معراج پس از آن كهپنجاهنمازبرپيامبر(صلى الله عليهوآله)واجب شد، ايشان (در بازگشت) از كنار حضرت موسى(عليه السلام) گذشتند و از ايشانپرسيد: چندنمازبر امتتواجب شد؟ پاسخ فرمودند: پنجاهنماز. موسى گفت: به سوىخداوندگارت بازگرد و از او بخواه كه به امت تو تخفيف دهد. پيامبراسلام(صلى الله عليهوآله)رفت و پس از باز آمدن به موسى(عليه السلام) برخورد. وى گفت: چندنمازبر امتت واجب شد؟محمد(صلى الله عليه وآله)فرمود: فلان مقدار. موسى گفت: امت تو ضعيف ترين امت هاستبه سوى خدا بازگرد و از او بخواه كه به امتت تخفيف دهد، زيرا من در ميان بنىاسرائيل بودم، آنان جز به كمتر از اين مقدار قدرتى نداشتند. پس از آنپيامبر(صلى الله عليهوآله)هماره از خداوند درخواست تخفيف مى نمود تا آن كه پنجنمازمقرر شد. اين بار نيز دربرخورد با موسى(عليه السلام) همان سؤال تكرار شد و حضرت در پاسخ فرمودند: پنجنماز. موسى(عليه السلام)گفت: به سوى خداوندگارت بازگرد و از او براى امتت تخفيف بخواه. پيامبرفرمود: از خداوندگارمحيا مى كنم از اين كه در اين باب به او مراجعه كنم.5
در روايت ديگرى امام صادق(عليه السلام) در ادامه نقل اين مطلب فرمود: «خداوند ازطرف ما به موسى جزاى خير دهد.»6
مفاد اين روايت در منابع روايى شيعه و اهل سنت آمده و بعضى از عالمان، آن را درحد روايت متواتر مى دانند.7در برخى روايات نيز از مفاد آن دفاع شده و راز تخفيفگرفتن در شمارگان نمازهاى واجب، تبيين شده است.8اين روايت و روايات هم سو با آن، مؤيد آن است كه تا زمانمعراج، نمازى برپيامبرومسلمانان واجب نبوده است، چنان كه روايتى از امام باقر(عليه السلام) نقل شدهاست:
«هنگامى كه رسول خدا را به معراج بردند،نمازرا ده ركعت فرود آورد،دو ركعت دو ركعت... .9ياد كرد اين نكته بايسته است كه ركعت هاى سوم و چهارمنمازبعدها در مدينه واجبشد، اما درباره مسافر همان حالت نخست (دو ركعت) باقى ماند.
. رواياتى كه اوليننمازپيامبر(صلى الله عليه وآله) رانمازظهر معرفى كرده وهمان رانمازوسطاى سفارششده در قرآن مى داند.10در برخى از اين روايات، به جاىنمازظهر،نمازجمعه (كه به جاىنمازظهر در روز جمعه بهجماعت اقامه مى شود) آمده است. اين روايات هم پرشمارند و هم در برخى مواردمعتبرند.11
فرزندم! براىنمازظهر اين روز (جمعه) شرافت بزرگى است. ايننمازاولين نمازى است كه برآقاى ما رسول خدا(صلى الله عليه وآله) واجب شد و در روايت است كهنمازوسطى همين است... .12
يعقوبى نيز اين نكته را كهنمازوسطى ظهر است، ونمازظهر جمعه اوليننمازپيامبربوده، گزارش كردهاست.13
سيد بن طاووس در اين باره فرموده است:
آن چه در اين باب، روايت كرديم و به نظر ما نزديك تر به درستى و صواب است آناست كه اولين نمازى كه بر بندگان واجب شدنمازظهر و دو ركعت بود. اخبار در اين باب، فراوان است، بنابراين نيازى به بيان آن ها نيست... .14
چنان كه پيشتر گفتيم ديدگاه قبلى با اين ديدگاه، امكان سازگارى و اتحاد دارند. در اين ديدگاه دو نوع گزارش وجود دارد، يكى مربوط به نمازگزاردن خود حضرت و ديگرىدر بابنمازديگران است. گزارش هاى مربوط بهنمازخود ايشان در منابع متعدد روايى و تاريخى بيان شده است، چنان كه در حديثى از ابنعباس و جابر آمده است: «جبرئيل نزد كعبه دو بار بر من امامت كرد».15ولى در بابنمازاصحاب، برخى عالمان گفتهاند كهپيامبر(صلى اللهعليه وآله)پس از معراج، اصحاب خود را جمع كردند، سپس خود به جبرئيل اقتدا كردند وديگران به ايشان. ابن كثير در اين باره مى گويد:
زمانى كهپيامبر(صلى الله عليهوآله) شب معراج را صبح كردند جبرئيل هنگام ظهر نازل شد و كيفيتنمازو اوقات آن را براىايشان تبيين كرد. پيامبر(صلى الله عليهوآله) به يارانش فرمان داد همه جمع شدند. جبرئيل تا روز بعد براى (تعليم) پيامبرنمازگزارد و مسلمانان بهپيامبراقتدا مى كردند، درحالى كه او خود به جبرئيل اقتدا مى كرد.
اين سخن گوياى آن است كه مقصود از ايننمازهميننمازمعهود فعلى است، زيرا بهيقين،پيامبرپيش از معراجنمازگزار بوده و در آن زمان صحابه اى نداشته تانمازجماعت به اين وصف برگزاركنند. و بر اساس گزارش هاى تاريخى، دست كم تا سه سال، دعوت علنى نمى كردند و به طورطبيعى پيروانى نداشتند جز حضرت على و خديجه(عليهما السلام) كه از همان آغاز بعثت بهوى ايمان آورده و با ايشاننمازمى خواندند.16احمد بن حنبل در مسند،روايتى از على(عليه السلام) نقل كرده كه ايشان فرمود: «همانا من هفت سال پيش از آنكه مردمنمازبگزارند،نمازگزاردم».17برخى محققان معتقدند كه مقصود ازعبادت در اين روايت، عبادت هايى است كه على(عليه السلام) به همراهپيامبر(صلى الله عليه وآله)دويا پنج سال پيش از بعثت برگزار مى كرده است، زيرا در آن مقطعِ زمانى ارهاصات نبوتآغاز شده بود.18
در روايتى از عفيف بن قيس كندى نقل شده است:
پيش از آن كه دعوتپيامبر(صلى الله عليهوآله) علنى شود، روزى در مكه با عباس بن عبدالمطلب نشسته بودم، جوانى آمد و بهآسمان نگاه كرد و چون آفتاب بالا آمد در برابر كعبه بهنمازايستاد.19آن گاه نوجوانى آمد ودر سمت راست او ايستاد و سپس خانمى پشت سر آن دو ايستاد. جوان به ركوع رفت، آن دونيز ركوع كردند. سپس ايستاد و به سجده رفت، آن دو نيز سجده كردند. به عباس گفتم: امر بزرگى است. عباس نيز گفت: امر بزرگى است. ميدانى اين جوان كيست؟ اين پسر برادرممحمد بن عبداللّه بن عبدالمطلب است. ميدانى اين نوجوان كيست؟ پسر برادرم على بن ابىطالب است. ميدانى آن زن كيست؟ خديجه دختر خويلد است. فرزند برادرم به من گفت كهخداوندگار او، خداوندگار آسمان ها و زمين، او را به اين دينى كه بر آن است فرمانداده است. به خدا قسم جز اين سه نفر كسى در روى زمين چنين آيينى ندارد.20
برخى عالمان براساس شواهد تاريخى و قرآنى معتقدند كهپيامبر(صلى الله عليه وآله) وبرخى نزديكانش مانند على(عليه السلام) و خديجه(عليها السلام) پيش از معراجنمازمى گزارده و خداى راعبادت مى كردند، اما وجوب اوليننمازرا بر امت از هنگاممعراج مى دانند. در اين جا نخست به بيان شواهد قرآنى مى پردازيم و سپس رواياتتاريخى مربوط به آن را بيان خواهيم كرد.
در آيه 9 و10 سوره علق در باب بازداشتن يكى از كافران از نمازخواندنپيامبر(صلى الله عليهوآله)آمده است: «أرأيت الذى ينهى* عبداً اذا صلى; آيا نديدى آن كه باز مىدارد بنده اى را آن گاه كهنمازگزارد؟»
در سوره مدثر آمده است: «قالوا لم نك من المصلين; گفتند ما از نمازگزاراننبوديم».21
در سوره مزمل نيز آمده است: «يا أيّها المزمل قم الليل إلّا قليلاً; اىجامه به خود پيچيده، شب را (بهنماز) برخيز مگر اندكى».22
پرسش مهم در باب اين آيات، زمان نزول آنها است. در صورتى كه آيات ياد شده درابتداى بعثت نازل شده باشند نشان از وجودنمازدر زمانى پيش از آندارد.23بر اين اساسبرخى معتقدند كه اصلنمازبه وحى الهى (غير قرآنى) برپيامبرواجب شده بود و ايشانپيشتر نيز نمازگزار بوده اند. ـ و چنان كه گذشت ـ رواياتى هم بر اين مطلب دلالتدارند. علامه طباطبايى(قدس سره) با استناد به همين نكته معتقدند كه چون سوره علق درآغاز بعثت نازل شده و در آن زمان هنوز آيه اى در بابنمازنيامده بود، معلوم مىشود پيش از وحى قرآنى، فرمان بهنمازبر ايشان آمده، و مقصوداز بنده نمازگزار،پيامبر(صلى الله عليه وآله)،و بازدارنده ازنمازاونيز ابوجهل بوده است.24اين نكته در روايات اسباب نزول سوره علق مطرح شده و اكثر قريب به اتفاق مفسران وراويان اسباب نزول، آن را پذيرفته اند.25بنابراين، استدلال به اين آيه با اين پيشفرض استكه:
. اين سوره در ابتداى بعثت نازل شده و در روايات ترتيب نزول، در زمره اولينسوره هاى نازل شده معرفى شده است.26هم چنين علامه طباطبايى(قدس سره)معتقد است كه پنج آيهاول سوره علق، گواه تقدّم نزول اين سوره بر ديگر سوره هاى قرآن است.27
. همه اين سوره با هم نازل شده است و هيچ يك از قرآن پژوهان ادعاى نزول پراكندهآيات اين سوره نكرده و در روايات ترتيب نزول، آيه اى از آن استثنا نشده است و دستكم احتمال نزول جملگى آيات سوره با يكديگر وجود دارد.28
با فرض اجماعى بودن شروع نزول قرآن با سوره علق، نكته ديگرى نيز به دست مى آيد وآن، معهود بودننمازبراىمخاطبان قرآن است كه گزارش بازداشتن ازنمازو فرمان به سجده را (بهعنوان يكى از اجزاىنماز29در اين سوره) براى آنانقابل فهم مى سازد.
دو آيه ديگر در سوره مزمّل30و مدثّر نيز بر وجودنمازاز ابتداى بعثت دلالتدارند، زيرا اين دو سوره نيز از اولين سوره هاى قرآن بوده و به يقين سال ها پيش ازمعراج نازل شده اند. كمترين فاصله زمانى بيان شده در روايات براى دو واقعه بعثت ومعراج، دو سال، و بيشترين آن يازده يا دوازده سال است.31توضيح آن كه در باب زمان معراج بيشاز ده ديدگاه مطرح شده است. عسقلانى در فتح البارى ده قول شمرده كه نخستين آن هامعراج را مربوط به دوره زمانى پيش از بعثت مى داند و نه قول ديگر از كسانى است كهتاريخِ معراج را سال ها پس از معراج گزارش كرده، اما در تعيين زمان دقيق آن، اختلافنظر فراوان دارند. اين اقوال عبارت است از شش ماه، هشت ماه، يازده ماه، يك سال، يكسال و دو ماه، يك سال و سه ماه، يك سال و پنج ماه، پنج سال و شش سال پيش از هجرتپيامبر(صلى الله عليه وآله) به مدينه.32قطب راوندىروايتى از اميرالمؤمنين(عليه السلام) نقل كرده كه زمان معراج را سال سوم پس از بعثتمى داند.33برخى تاريخپژوهان معاصر، اين ديدگاه را بر ديگر اقوال ترجيح داده و مؤيدهايى به شرح زير براىآن بيان كرده اند:
. سوره نجم كه حادثه معراج در آن بيان شده، بعد از نزول 22 يا 23 سوره قرآن،فرود آمده و پس از آن نيز 64 سوره در مكه نازل شده است، بنابراين به طور طبيعى درفاصله ثلث اول و دوم سال هاى پس از بعثت (پيش از هجرت) نازل شده است; يعنى در پايانسال سوم يا ابتداى سال چهارم پس از بعثت;
. پرسش و پاسخ هاى فرشتگان در شب معراج كه در روايت معراج آمده، متناسب با فضاىاوايل بعثت است. بعضى از آنان از جبرئيل مى پرسيدند همراه تو كيست؟ و زمانى كهمحمد(صلى الله عليه وآله) را معرفى مى كرد، سؤال مى كردند كه آيا او مبعوث شده است؟و پس از پاسخ مثبت جبرئيل مى پرسيدند كه آيا عهده دار رسالت شده است؟ اين گونه پرسشها نشان از گذشتِ زمان زيادى از بعثتپيامبر(صلى الله عليه وآله) در هنگامه معراج ندارد;
3. رواياتى كه فريقين درباره حضرت زهرا(عليها السلام) ازپيامبرنقل كرده اند مبنى براين كه جوهره وجود فاطمه(عليها السلام) از ميوه اى بوده كه در شب معراج از دستجبرئيل تناول كرده و به صورت نطفه درآمده است.34با توجه به اين كه بر اساس قول مشهور ميلاد حضرت زهرادر سال پنجم بعثت بوده، معلوم مى شود كه معراج در فاصله نه ماه پيش از ميلاد ايشانيا اندكى پيش تر واقع شده است. بدين ترتيب بعد از گذشت سه سال، معراج واقع شده واندكى پس از آن، يعنى در سال چهارم، حضرت خديجه به فرزندش فاطمه باردار گرديده و دراواخر سال چهارم و اوايل سال پنجم ميلاد زهرا(عليها السلام) واقع شده است.35
ابن اسحاق مى گويد: يكى از دانشمندان براى من حديث كرد كه جبرئيلنمازرا برپيامبر (فرود) آورد آن گاه كهبر او(صلى الله عليه وآله)واجب شد، درحالى كه ايشان در بلندى هاى مكه بود. پاشنه پارا به گوشه اى از دره زد كه چشمه اى از آن جارى شد. جبرئيل وضو گرفت و رسول خدا بدومى نگريست اين براى آن بود كه طهارتنمازرا به او ياد دهد. سپسپيامبر(صلى الله عليهوآله)وضو گرفت همان گونه كه از جبرئيل ديده بود. آن گاه جبرئيل برخاست و براى اونمازگزارد. پيامبرنيز به همراهنمازاونمازگزارد. جبرئيل رفت وپيامبر(صلى الله عليه وآله) به سوى خديجه آمد تا همان گونه كه جبرئيل به او ياد داده بود، طهارتنمازرا به خديجه ياد دهد. خديجه نيز چونان وضوىپيامبر(صلى الله عليهوآله)وضو گرفت. سپسپيامبر(صلى الله عليهوآله)براى او، همان گونه كه جبرئيل برايشنمازگزارده بود،نمازگزارد، آن گاه خديجه نيزمانند اونمازگزارد.36
على بن ابراهيم گويد: پيامبر(صلى الله عليه وآله) چون به 37 سالگى رسيد، در خواب مى ديد كه كسى به او «يا رسول الله» مى گويد، زمانزيادى بدين منوال گذشت تا آن كه در ميان كوه ها مشغول شبانى گوسفندان ابوطالب بودكه نگاهش به فردى افتاد كه به او مى گفت «يا رسول الله». به او گفت تو كيستى؟ پاسخداد: جبرئيل، خداوند مرا به سوى تو فرستاده تا تو را به عنوان فرستاده خويشبرگزيند. پيامبر(صلى اللهعليه وآله)موضوع را به خديجه خبر داد .... پيامبراين خبر را از ديگرانمخفى مى كرد تا آن گاه كه جبرئيل بر او نازل شد و آبى از آسمان فرود آورد و گفت: اىمحمد برخيز و براىنمازوضو بگير! جبرئيل او را وضو گرفتن (بر صورت و دست ها تا آرنج و مسح سر و پاها تا برآمدگى روى پا) آموخت و به او ركوع و سجود ياد داد. هنگامى كه چهل ساله شد او را بهنمازفرمان داد و حدودنمازرا به او آموخت، اما وقتنمازرا بر او نازل نكرد. بنابراين،پيامبر(صلى اللهعليه وآله) هر از گاهى دو ركعت، دو ركعتنمازمى گزارد و على بن ابىطالب(عليه السلام)همدمپيامبر(صلى الله عليه وآله) بود، در رفت و آمدش همراه او بود و از او جدا نمى شد. بارى زمانى على(عليهالسلام)برپيامبر(صلى اللهعليه وآله) وارد شد و او را در حالنمازديد. وقتىنمازگزاردن او را ديد پرسيد: اى ابوالقاسم! اين چه كارى است؟ پاسخ داد: اين نمازى است كه خداوند مرا بدان فرمانداده است. پيامبر(صلى اللهعليه وآله) على(عليه السلام) را به اسلام دعوت كرد و او اسلام آورد و با اونمازگزارد و خديجه نيز اسلامآورد. در آن هنگام كسىنمازنمى گزارد جزپيامبر(صلى الله عليه وآله) وعلى(عليه السلام) و خديجه پشت سر او (نمازمى خواندند)... .37
ابن شهرآشوب نيز در مناقب در بيان درجات بعثتپيامبر(صلى الله عليه وآله) هفتمين آن ها را عبادات مى داند و بر اين باور است كه در زمانى كه ايشان در مكهبودند فقط طهارت ونمازتشريع شد، (در آغاز) نمازبر ايشان واجب بود و بر مسلمانان مستحب. سپس نمازهاى پنج گانه بعد از اسراء واجب شدو اين در سال نهم بعثت ايشان بود.38
چنان كه پيشتر اشاره كرديم، در بعضى روايات به نمازهايى كهپيامبر(صلى الله عليه وآله) در مسير عروج خود برگزار كرده اند، اشاره شده است. على بن ابراهيم قمى از پدرش و اواز محمد بن ابى عمير، و او از هشام بن سالم از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كندكهپيامبر(صلى الله عليهوآله) در اين باره فرموده اند:
...جبرئيل مرا فرود آورد و گفت: نمازبگزار،نمازگزاردم. سپس گفت: ميدانىدر كجانمازخواندى؟ گفتم: نه. گفت: در طيبه (مدينه) نمازگزاردى كه محل هجرت توخواهد بود. سپس سوار شدم و به اندازه اى كه خدا خواست گذشتيم جبرئيل گفت: فرود بياونمازبگزار. فرود آمدم ونمازگزاردم. جبرئيل گفت: ميدانى در كجانمازخواندى؟ گفتم: نه. گفت: در طور سينانمازخواندى; جايى كه خداوندبا موسى سخن گفت. سپس سوار شدم و به مقدارى كه خداوند خواست گذشتيم، جبريل گفت: فرود بيا ونمازبگزار. فرود آمدم ونمازخواندم. گفت: ميدانى در كجانمازگزاردى؟ گفتم: نه. گفت: در بيت لحم; ناحيه اى در بيت المقدس، جايى كه عيسى(عليهالسلام) به دنيا آمد. سپس سوار شدم و گذشتيم تا به بيت المقدس رسيديم ... واردمسجد شدم در حالى كه جبرئيل همراه و در كنارم بود. در آن جا ابراهيم و موسى و عيسىرا در جمع پيامبرانى كه خداوند مى خواست، درك كرديم. آنان به سوى من آمدند ونمازبرپا شد. شك نداشتم كهجبرئيل بر ما امامت خواهد كرد، اما زمانى كه صف ها را منظم كردند، جبرئيل بازويم راگرفت و مرا جلو انداخت و من بر آنان امامت كردم و بر اين كار فخر نميكنم!39
در روايت ديگرى هارون بن خارجه از امام صادق(عليه السلام)در بيان فضيلت مسجدكوفه چنين نقل كرده است:
... هيچ فرشته مقرب وپيامبرمرسلى نبوده مگر آن كهدر مسجد كوفهنمازگزاردهاست، حتى حضرت محمد (صلى الله عليه وآله)در شب اسراء زمانى كه جبرئيل به اوگفت: يا محمد اين مسجد كوفه است، ايشان گفت: براى من اجازه بگير تا دو ركعتنمازبگزارم. جبرئيل براى اواجازه گرفت و او را فرود آورد و دو ركعتنمازدر آن بگزارد.40
اين روايات به روشنى بر وجودنماز، در مقطع زمانى پيش ازمعراج دلالت دارند، زيرا مفروض روايات آن است كه هنوزپيامبر(صلى الله عليهوآله)معراج را درك نكرده ونمازبه شكل كنونى بر او عرضهنشده بود.
در ميان روايات شيعى كه در مستندات ديدگاه نخست آورديم، روايتى بود كه در آن، بهصراحت ديدگاه سوم تكذيب شده است و بنابر آنپيامبر(صلى الله عليه وآله) هيچ نمازى پيش از بعثت و نزول وحى قرآنى نخوانده بودند، اما مى توان گفت كه روايتيادشده به رغم تعارض ابتدايى با ديدگاه سوم، با آن منافاتى ندارد. در تبيين سازگارىو عدم تعارض اين روايت با ديدگاه سوم دو احتمال قابل طرح است:
نخست، آن كه آيه دهم سوره علق و ديگر آياتِ قابل استناد در اين بحث، درهمان آغاز بعثت نازل نشده باشند; يعنى زمانى نازل شده باشند كه آياتى پيش از آنمبنى بر تشريعنمازفرودآمده بوده است و درنتيجه، آننماز، معهود به سابقه باشد. اين احتمال به دليل اجماعى بودن نزول سوره هاى علق، مزمّل و مدثّر در ابتداى بعثت،دور از ذهن است و دليلى بر آن نداريم، مگر آن كه ثابت شود آيات مورد استناد در اينسوره ها در مقطع زمانى متأخر از نزول اصل سوره نازل شده اند كه اين احتمال نيزبسيار بعيد است، زيرا هيچ يك از دانشمندان علوم قرآنى چنين ادعايى نكرده و در ترتيبنزول سوره ها علق اولين سوره بوده و سوره هاى مدثّر و مزمّل نيز با فاصله يك سورهدر پى آن، نازل شده اند41و كسى آيات مورد استناد در اين بحث را از آن ها استثنانكرده است.42بنابراين،وجود عبادتى به نامنمازدر آن مقطع زمانى قطعى است، هر چندنمازبا شرايط و اوقات مشخص،بعدها در سفر معراج تشريع شد. بنابراين، سخن آلوسى كه مى گويد: «خلافى در اين نيستكهنمازدر شب اسراء واجبشد»43و به دنبال آننتيجه مى گيرد كه اخبارنمازخواندن على(عليه السلام) و جعفر باپيامبر(صلى اللهعليه وآله)در سال هاى نخست دعوتپيامبر (صلى الله عليه وآله) و تجليل ابوطالب از آنان نادرست است، بر خلاف آيات قرآن و اجماع عالمانى است كهسوره هاى پيشگفته را نازل شده در اوايل بعثت مى دانند، و از معيارهاى علمى دور شدهو بين دو نوعنمازفرققائل نشده است.
دوم،آن كه مقصود ازنمازدر اين روايت،نمازمعهود كنونى باشد نهنمازى كهپيامبر(صلى اللهعليه وآله) پيش از نزول قرآن مى خوانده اند. با اين احتمال، بين اين دو مطلب هيچتنافى نخواهد ماند. توضيح اين كه ممكن است مقصود ازنمازدر اين دو ديدگاه متفاوتباشد. يكى به معناى عبادت ويژه و معروفى كه اكنون مى شناسيم و اجزا و مقدمات وشرايط و وقت خاصى دارد، و ديگرى عبادتى كهپيامبر(صلى الله عليهوآله)پيش از بعثت و پس از آن تا زمان معراج، انجام مى داده و كيفيت آن بر ما معلومنيست. بنابراين، تكذيب در اين روايت، به وجودنمازبه شكل فعلى باز مى گرددو اِخبار به وجود آن در روايات ديگر به معناى وجود عبادتى است به اين نام كهپيامبر(صلى الله عليه وآله) از ابتداى انجام مناسك عبادى خود، خداى را با آن مى پرستيد.
اكنون كه به اجمال نمازگزار بودنپيامبر(صلى الله عليه وآله) پيش از معراج و وجوب نمازهاى يوميه در سفر معراج روشن شد، بحث فشرده و كوتاه خود رابا بيانى از علامه مجلسى(قدس سره)به پايان مى بريم. ايشان در اين باب مى گويد:
آن چه از اخبار معتبر و آثار مستفيض بر من آشكار شده، اين است كهپيامبر(صلى الله عليهوآله)پيش از بعثت از زمانى كه خداوند عقلش را به كمال آورد، نبى و مؤيد به روحالقدس بوده و فرشته با او سخن مى گفته و او صدا (هاى وحيانى) را مى شنيده و خوابِوحيانى نيز مى ديده است ... و همواره پيش از بعثت، خدا را به انواع عبادات پرستشكرده است. [اين عبادات ]يا موافق با آن چه بعدها به مردم ابلاغ كردهو يا به صورت ديگر، يا طبق با شريعت ابراهيم يا ديگر پيامبران پيشين بوده است، نهبه گونه اى كه تابع آنان و عامل به شرايع آنان به شمار آيد، بلكه به اين معنا كه آنچه به او وحى مى شد، طبق بعضى از شرايع گذشته بود و با آن چه بعد از رسالت بر اونازل شد نسخ گرديد.44
نتيجه آن كه آغاز نمازهاى واجب يوميه بر مردم پس از معراج بوده است، اماپيامبر(صلى الله عليه وآله) وبعضى از نزديكانش، مانند حضرت على و خديجه(عليهما السلام) پيش از آن نيزنمازمى گزاردند. اگرچه مىتوان از برخى آيات قرآن مانند: «كلا لا تطعه و اسجد و اقترب»45نيز بر واجب بودن نمازى كهپيامبرپس از بعثت (و پيش ازمعراج) مى خوانده دليل آورد، ولى به يقين آننماز،نمازواجب يوميه نبوده وايشان هر از گاهى دو ركعت مى خواندند. حتى با توجه به رواياتى كه برخى از آن ها راپيش تر گزارش كرديم، و با عنايت به اخبارى كه علامه مجلسى در اين گفته خويش بداناستناد كرده است،پيامبر(صلى الله عليه وآله پيش از بعثت نيز نمازگزار بودند، اما چگونگى و واجب يا مستحب بودن آن بر ما روشننيست.
در آخرين سخن در اين گفتار نظر شما را به دو ماجراى زير جلب مى كنيم
الف: فاطمه (يكى از دختران حضرت ((على))) نزد جابر بن عبدالله انصارى رفت, و چنين گفت: ((اى همنشين رسول خدا! ما بر گردن شما حقوقى داريم, يكى از حقوق ما اين است كه هر گاه شما يكى از افراد خانواده ما را ديديد كه بر اثر عبادت و رياضت در راه خدا, خود را به خطر انداخته, نزد او برو و دل سوزى كن و تذكر بده تا او خود را از خطر حفظ نمايد, لذا اين على بن الحسين(ع) (يادگار پدرش امام حسين((ع))) است كه بر اثر نماز و عبادت بسيار, بينى اش زخم شده, پيشانيش پينه بسته و زانوها و كف دست هايش آسيب ديده, و بدنش بر اثر عبادت, نحيف و فرسوده گشته است
جابر به خانه امام سجاد(ع) آمد و پس از كسب اجازه وارد خانه شد, او را در محراب نماز و عبادت ديد, به طورى كه عبادت بسيار, او را خسته و كوفته نموده بود. كنارش نشست و چنين عرض كرد: ((اى فرزند رسول خدا! آيا نمى دانى كه خداوند بهشت را براى شما و دوستان شما آفريده و دوزخ را براى دشمنان شما؟ بنابراين چرا در نماز و عبادت, آنقدر خود را به رنج و زحمت مى اندازيد
امام سجاد(ع) به او فرمود: اى همنشين رسول خدا(ص) آيا نمى دانى كه خداوند گناه گذشته و آينده جدم رسول خدا (ص) را آمرزيده, در عين حال آن حضرت آنقدر نماز خواند و عبادت كرد كه پاهايش ورم نمود و ساق پاهايش باد كرد و شخصى به او گفت: با آن همه مقام چرا خود را آن همه رنج و زحمت مى اندازى؟ در پاسخ فرمود: ((آيا بنده سپاس گزار خدا نباشم
جابر عرض كرد: ((اى پسر رسول خدا(ص)! جان عزيزت در خطر است, با اين كه شما از خانواده اى هستيد كه بلاها به خاطرآنها برطرف مى گردد و آسمان به سبب آن ها پابرجاست
امام سجاد(ع) فرمود: ((اى جابر! من همواره راه پدرانم (پيامبر و على و...) را پيروى مى كنم و آنها را الگو قرار مى دهم تا به آنها بپيوندم.))
ب: آن گاه كه حضرت رضا(ع) در خراسان بود, روزى يكى از دانشمندان بزرگى كه منكر خدا بود (عمران صابى) به مجلس آن حضرت آمد و بين آن دو مذاكره و بحث شروع شد و ادامه يافت. بحث به جاى داغ و باريكى رسيده بود, در همين هنگام صداى اذان, فرا رسيدن وقت ظهر را اعلام كرد, امام هماندم براى نماز آماده شد و به مإمون عباسى گفت: ((الصلاه قد حضرت; وقت نماز فرا رسيد.)) عمران صابى با احساسات پرشور به امام عرض كرد: ((اى آقاى من, قلبم رام و آماده شده, بحث خود را قطع نكن, بنشين پس از پايان بحث براى نماز برو.)) امام رضا(ع) (تحت تإثير احساسات عمران قرار نگرفت و نماز اول وقت را فداى آن نكرد, و) با كمال قاطعيت فرمود: ((نصلى و نعود; نماز را برگزار مى كنيم سپس براى بحث برمى گرديم.)) امام با همراهان برخاست و نماز خواندند, پس از نماز به همان مجلس بازگشت و به بحث ادامه داد.
استان قزوين كه در حوزه مركزي ايران با مساحتي معادل 15821 كيلومتر مربع بين 48 درجه و 45 دقيقه تا 50 درجه و 50 دقيقه طول شرقي و 35 درجه و 37 دقيقه تا 36 درجه و 45 دقيقه عرض شمالي قرار دارد از شمال به استانهاي مازندران و گيلان، از غرب به استانهاي همدان و زنجان، از جنوب به استان مركزي و از شرق به استان تهران محدود ميشود. سلسه جبال البرز مركزي و كوههاي رامند و خرقان از سه جهت استان را فرا گرفته و دشت گسترده اي را به وجود آورده اند كه از شمال به جنوب 75 كيلومتر و از شرق به غرب حدود 95 كيلو متر است. ارتفاعات شمال استان به بيش از 4000متر و جنوب غربي به 2700 متر از سطح دريا ميرسد و كوههاي معروف آن سيالان، شاه البرز، خشچال، سفيد كوه، شجاع الدين، اله تره ،رامند، آق داغ، خرقان، ساري داغ، سلطان پير، سياه كوه و... هستند كه سيالان با 4175 وشاه البرز با 4056 متر بلندتر از ديگرانند. محدوده مركزي و شرق استان كه دشت پهناور قزوين را تشكيل داده داراي شيبي است كه از شمال غرب به جنوب شرق امتداد يافته و در پايين ترين نقطه 1130 متر است. كمترين نقطه استان از سطح دريا با 300 متر در منطقه تارم سفلي و كنارههاي درياچه سد سفيد رود واقع شده كه تفاوت آشكاري را از نظر توپوگرافي به وجود آورده است.
ساختار توپوگرافيكي متفاوت، شرايط اقليمي مختلفي را در پهنه جغرافيايي استان به وجود آورده كه با نوسان آشكاري همراه است. اين گونه گوني برحسب عوامل و عناصر متاثر در شرايط آب و هوايي چهار محدوده جغرافيايي را برجسته ميسازد : الف : آب و هواي سرد كوهستاني كه نواحي شمالي و نيز ارتفاعات جنوب غربي استان را در بر ميگيرد. ب : آب و هواي معتدل كوهپايهها و دامنه ها. پ : آب و هواي نسبتا خشك تانيمه خشك نواحي مركزي دشت قزوين و بوئين. ت : آب و هواي مرطوب گرمسيري در بخشهايي از تارم و دره شاهرود. ميانگين بارندگي استان در حدود 330 ميلي متر در سال است. بررسي كليموگرام نشان ميدهد باراني ترين ماه سال فروردين و خشك ترين ماه تير بوده، ميزان بارش با شرايط توپوگرافيكي متغير است به نحوي كه مناطق كوهستاني نسبت به پايكوهها و اراضي واقع در دشت از بارش بيشتري برخوردارند.
دو جريان عمده باد گرم وسرد در استان وجود دارد كه آن را " باد مه " و " باد راز "مي نامند. جريان باد گرم – شره – كه از جهت جنوب شرقي به شمال غربي ميوزد موجب افزايش دما و تبخير و كاهش چشمگير رطوبت ميشود. باد سرد مه كه از شمال و شمال غربي جريان مييابد تحت تاثير سيستمهاي پر فشار عمل ميكند به افزايش سردي و رطوبت ميانجامد. آبهاي سطحي استان در2 حوزه آبريز جاري است : الف : حوزه شمالي كه از رودخانههاي طالقان رود و الموت رود كه در منطقه شير كوه به هم ميپيوندند و رود پر آب شاهرود را به وجود ميآورند.
رودخانههاي خارود، نينه رود، اربديان، وجينك، سردرود، تارولات، گرما رود و اندج رود نيز در مسير به سوي سد سپيد رود به آن ميريزند. شاهرود با ميزان حدود 1150 ميليون متر مكعب در شهر لوشان از استان خارج ميشود. ب : حوزه آبريز جنوبي (شور) كه رودخانههاي حاجي عرب، ابهر رود و خر رود را شامل ميگردد و بيش از چهل رود فصلي دامنههاي جنوبي البرز از جمله ارنزك و ديزج نيز در آن جاري هستند
به گواهي تاريخ، اين سرزمين همواره خاستگاه دانشمندان، انديشه ورزان و هنروراني بوده كه نام هر يك از آنان بر تارك فرهنگ ايران اسلامي درخشنده است. بزرگان و نام آوراني همچون : ابوعبدا… قزويني، ابومحمد عبدا… بن عمران بن شاپور، داودبن سليمان بن غازي، ابوغانم خادم، احمدبن ابراهيم قزويني، - از ياران ائمه اطهار و محدثين موثق شيعي- ابن ماجه - محدث بزرگ اهل سنت و گردآورنده سنن - عبدالجليل قزويني، امام الدين رافعي، زكريا بن محمدقزويني، حمدا… مستوفي، عبيدزاكاني، نجم الدين كاتبي، شرف جهان قزويني، ملا خليلا، آقارضي، واعظ، سالك، وحيد،آصف، ميرعماد، ملك محمد، عماد الكتاب، شهيد ثالث، علامه دهخدا، سيد اشرف الدين حسيني( نسيم شمال)، عارف، ملا آقا حكمي، سيد موسي زرآبادي، شيخ مجتبي قزويني، علامه رفيعي، شهيد رجايي، سرلشگر بابايي و … كه طلايه داران خرد و روشنايي و پاسداران حريم فرهنگ و پارسايي اند.آوازه مكاتب و مدارس فلسفي، فقهي، عرفاني و هنري قزوين در سدههاي مختلف، اقاليم گوناگون را درنورديده و جويندگان معارف را به سوي خود كشانده است. حضور بزرگاني همچون صاحب بن عباد و امام احمد غزالي، خواجه نصير طوسي، اميرمعزّي ،قطب الدين شيرازي، شيخ بهائي، ميرداماد، ملاصدرا، فيض كاشاني، سيد جمال الدين اسد آبادي، ميرزاي شيرازي و … نشان از اعتبار حوزههاي علمي فرهنگي قزوين دارد. هم اينك نيز استقرار دانشگاه بزرگ و بين المللي امام خميني(ره)، علوم پزشكي، كار، پيام نور، آزاد و مجتمعهاي آموزشي ديگر مهر تاييدي بر شايستگيها و تواناييهاي فرهنگي اين خطّه از ايران عزيز است
با اين كه شهرنامه نگاران و جغرافي نويسان براي نامگذاري شهر قزوين به نكات فراوان و متفاوتي اشاره كرده اند، به نظر ميرسد وجه تسميه اي كه استاد دكتر دبير سياقي از علامه علي اكبر دهخدا نقل ميكنند علمي تر و به حقيقت نزديك تر باشد:
قزوين مركب از “ كزو” به معناي پسته كوهي و “ ين ” نسبت است، يعني سرزمين پسته. محصولات كشاورزي و باغي قزوين از گذشتههاي بسيار دور – با وجود كم آبي شهر – مشهور بوده و به نقاط ديگري صادر ميشده، ولي پسته آن به دليل مرغوبيت، سبزينگي و روغني بودنش از آوازه بيشتري برخورداراست و در آثار سخنوران و شاعران نامدار پارسي انعكاس يافته است:
بناي مسجد جامع قزوين
اين بنا در محله دباغان در حاشيه غربي خيابان شهدا (سپه) واقع گرديده و يكي از ارزشمند ترين بناهاي تاريخي ايران است. بناي اين مسجد با نقشه چهار ايواني شامل شبستان گنبد دار، مناره و ايوانهاي رفيع، محراب و گچبريهاي نفيس و صحن و رواق است كه در مجموع، معرف آثار معماري دورههاي مختلف اسلامي است در بررسي سابقه تاريخي اين مسجد، در روايتهاي تاريخي ميخوانيم كه هارون الرشيد به هنگام عزيمت به خراسان در سال 192 ه. ق، در قزوين دستور ساخت بارو و مسجدي را داده است كه بر طبق بعضي از روايتها و شواهد، اين مسجد در محل آتشكده اي از دوره ساساني بنا شده است. در روايت ديگري نيز آمده كه به دستور هارون الرشيد، قاضي ابوالحسن محمد بن يحيي بن زكريا و صاحب ابي العباس بن سريح، آن جامع را ساختند و پرداختند كه بعدها به " طاق هاروني " معروف گرديد. در ثلث اول سده چهارم، اسماعيل بن عباد طالقاني يا رازي - معروف به صاحب بن عباد، وزير فخرو الدوله ديلمي - مدرسه اي در مجاورت جامع بنا كرد و در اواخر سده چهارم، فخروالدوله ديلمي شروع به كشيدن ديوار مسجد كرد، ولي ناتمام ماند.
به واسطه آسيبي كه به مسجد رسيده بود، در سال 393 هجري، به دستياري " ابواحمد كسائي " و " ساوه منادي " جامع مزبور تجديد بنا شد و تعمير گرديد. در سال 413 هجري، به فرموده " سالار ابراهيم مرزبان "، طبقات فرو ريخته صحن بزرگ را از نو ساختند و مال فراواني صرف آن شد. در شوال سال 500 ه. ق، امير زاهد خمار تاش بن عبدالله عمادي، ساختمان مقصوره بزرگ و گنبد و صحن و مدرسه و خانقاه و چاه خانه مسجد را آغاز كرد و در رجب سال 509، آنها را به پايان رسانيد و مستغلاتي برآن وقف كرد. پس از آن، ملك مظفرالدين الب ارغون بن تعش، سراچه جداگانه ديگري رو به قبله بنا كرد كه در آن، مجلس تفسير و حديث منعقد ميشد و در سال 548 هجري از عمارت آن فراغت يافت. در دوره مغول، صدماتي متوجه مسجد گرديد كه در دورههاي بعد تعمير يا تجديد شدند. در زمان صفويه، بخشهاي وسيعي به اين مسجد افزوده شد كه از آن ميان به ايوان ها، منارهها و اكثر رواقها ميتوان اشاره كرد. در دوره قاجار نيز ساخت و سازهاي قابل توجهي در اين مسجد به انجام رسيد. در دوره معصر نيز بخشي از تعميرات و مرمتهاي مسجد انجام شده است. حال به شرح قسمتهاي مختلف مسجد ميپردازيم:
درهاي مسجد
اين مسجد در قرن هفتم هجري، درهاي متعدد داشته، اما امروزه تنها دو در تودر تو در مشرق و در ديگري در شمال غربي دارد.
در شرقي و اصلي مسجد كه در كنار خيابان شهدا قرار گرفته، سر دري با شكوه و مجلل دارد. كتيبه تاريخي اين سر در فرو ريخته و تنها عبارات زير بر جاي مانده است: "بسر كاري كيخسرو غلام خاصه شريفه باتمام رسيد كتبه حاج محمد صالح قزويني 1074". از آنجا كه ايوان جنوبي مسجد به تاريخ 1069 و از كارهاي شاه عباس دوم (1052 - 1077 ه. ق) است، به نظر ميرسد كه سر در مزبور نيز از كارهاي وي باشد. با توجه به ديگر كتيبههاي سر در، اين بخش از بنا در سال 1191 هجري از طرف محمد صادق خان نامي تجيدي و كتيبه اي از كاشي با اشعاري به تاريخ فوق بر آن نصب شده است.
همچنين در سال 1251 هجري قمري، شاهزاده علي نقي ميرزاي ركن الدوله - پسر فتحعلي شاه و فرماندار قزوين - اين سر در را مرمت و كتيبه اي از سنگ مرمر بر آن نصب كرد كه در آن، اشعاري به خط نستعليق ممتاز منقور است. آخرين بار كه سر در مزبور رو به ويراني گذاشته بود، حاج مهدي معمار قزويني - معروف به سنمار - به سال 1353 ه. ق، سر در و هشتي آن را با آجر تراش به صورت مجلل و زيبايي بازسازي كرد. اين سر در به وسيله فضاي وسيع روبازي به عرض 10 و طول حدود 50 متر به در ديگري ميرسد كه از آنجا به وسيله دو راهرو ميتوان به صحن اصلي مسجد راه يافت. در دو سمت فضاي ورودي روباز، حجره هايي قرار داشته كه مسدود شده اند.
دومين در مسجد، در اصل از پشت ايوان غربي بوده كه بعدها مسدود گشته و در ديگري به سال 1272 ه. ق در جهت آخرين طاقنماي شمالي به خارج باز شده است. بالاي اين درگاه كه بسيار كوچكتر از در شرقي است، كتيبه اي قرآني از كاشي لاجوردي به تاريخ 1272 ه. ق نصب گرديده است
صحن مسجد
اين صحن به صورت مستطيل بزرگي به مساحت متجاوز از چهار هزار متر مربع، از بزرگترين صحنهاي مساجد ايران است. در چهار جهت اين صحن، چهار ايوان و در اطراف آنها، رواقهاي متعددي واقع شده است. در وسط صحن، حوض بزرگي قرار دارد و در فاصله بين حوض و ايوان شرقي، آبخوره اي است كه با ده پله به قنات خمار تاش ميرسد. در شمال غربي مسجد، حياط كوچك و در شمال شرقي آن، حياط ديگري واقع است. در پشت رواقهاي جنوبي مسجد، دو قطعه زمين جهت برف انداز مسجد و همچنين آب انبار و زير زمين مسجد واقع گرديده است.
ايوان و رواقهاي مسجد
مهمترين و زيباترين ايوان مسجد، ايوان جنوبي است كه از نظر عظمت و رفعت بنا و اسلوب ساختمان و تزيينات متناسب، از بناهاي كم نظير به نظر ميآيد. اين ايوان به سال 1069 ه. ق توسط شاه عباس دوم صفوي ساخته و به شبستان سلجوقي الحاق شده است. دهنه اين ايوان، 14/56‚ عرض آن، 12/48 و ارتفاع آن حدود 21 متر است. ازاره ايوان با سنگ و بقيه قسمتهاي آن با آجر تراش بنا شده است. در فواصل آجرها، به جاي بند كشي با گچ، كاشيهاي باريك لاجوردي رنگي به كار برده اند. رو كار قسمت مهمي از ايوان، كاشي بوده كه اكنون بيشتر آنهاريخته و از بين رفته است. نماي دروني ايوان به صورت دو طبقه ساخته شده و در طبقه پايين آن، سه درگاه جهت ورود و خروج به مقصوره و در غرب و شرق آنها، دو درگاه ديگر جهت دسترسي به رواقهاي طرفين شبستان تعبيه گرديده است.
مطابق درگاههاي پايين در طبقه دوم ايوان، پنج غرفه بنا گرديده كه راه دسترسي بهآنها از طريق يك پلكان است. بين اين دو طبقه، كتيبه اي باريك و سرتاسري به خط نستعليق و به رنگ لاجوردي در كاشي ليمويي رنگ قرار دارد كه متن آن، گوياي ساخت اين ايوان به سال 1069 ه. ق توسط شاه عباس دوم است. بالاي غرفههاي فوقاني، كتيبه ديگري به خط نسخ عالي است كه بر آن، سوره جمعه به رنگ طلايي در كاشي لاجوردي نقش شده و در آخر آن، عبارت " غلام شاه ولايت شريف كاشي پز " آمده است. در طرفين درگاههاي مقصوره زير گنبد، لوحه هايي از سنگ مرمر نصب شده كه برآن، كتيبههايي از دوره صفويه و قاجاريه در خصوص معافي و رفع پاره اي تحميلات و عوارض و بدع نوشته شده است ايوان غربي مسجد نيز از آثار دوره صفوي است و به نظر ميرسد كه در سال 1081 ه. ق توسط شاه سليمان صفوي ساخته شده باشد. در طرفين اين ايوان، دو راهروي شمالي و جنوبي است كه به هشتي پشت ايوان ميرفته و در نخستين مسجد در جانب غربي، در اين قسمت بوده كه مسدود شده است.
كاشيهاي زيباي اين بخش از مسجد فرو ريخته و تنها دو بيت شعر به خط نستعليق در كاشي لاجوردي با اين مضمون بر جاي مانده است " فيضش چو ديد افزون ز حد گفتا به تاريخش خرد اين طاق گل نبود بود طاق دل و روشندلان (1081) كتبه الفقير كاوس مصور غلام شاه ولايت شريف كاشي پز " دهنه اين ايوان، 8/32و طول آن، 10/44 متر است و از آن يك راه به رواق جنوبي و يك ارسي سه چشمه هم به رواق شمالي راه دارد ايوان شرقي مسجد بين سالهاي 1312-1313 ه. ق توسط باقر خان سعد السلطنه - فرماندار وقت قزوين - و به دستور و هزينه ميرزا علي اصغر خان اتابك از نو عمارت شده، ولي روكار و تزيين آن انجام نشده است.
ايوان شمالي به نظر ميرسد كه در اصل ساخته شاه تهماسب صفوي باشد كه در دوره قاجار بازسازي، تزيين و تعمير اساسي شده است. منارههاي ايوان نيز در دوره قاجار بازسازي گرديده است. اين ايوان كه قدري از صحن مرتف تر است، به دهنه 11 و عرض 11/5 متر است و ارتفاع منارههاي آ نيز به 25 متر ميرسد. طرفين جبهه ايوان ن با كاشي خشتي زيبا و عباراتي منقوش شده است در دو سوي هر ايوان، رواق هايي طولاني ساخته شده كه هر كدام به نام امام جماعت يا پيشنمازي كه سالها در آنجا نماز ميخوانده، نامگذاري شده است. رواقهاي شرقي، از همه باريكتر، و رواقهاي جنوبي، بزرگتر و وسيع تر است.
ازاره رواقهاي شمالي و رواق هايي كه در شمال ايوان شرقي و غربي واقع شده اند، در دوره اخير با سنگ تراش پو شيده شده و ارسي آنها نيز برداشته شده است و به جاي آنها، درهايي به سبك جديد قرار داده اند، اما رواقهاي ديگر به حالت اوليه خود باقي ماندهاند. نماي خارجي رواقهاي جنوبي، از هر طرف ايوان، چهار طاقنما، و نماي رواقهاي شرقي و غربي، سه طاقنما دارد، ولي نماي خارجي رواقهاي شمالي از هر طرف ايوان، پنج طاقنما دارد كه با آجرهايي ظريف ساخته شده و ستونها و لچكي آنها با كاشي تزيين گرديده است.
آخرين طاقنماي غربي در طرف جنوب، در بزرگي دارد كه راهروي رواق غربي و در زيرزمين يا سرداب مسجد است. در بين رواقهاي جنوبي، دو صفه، يكي به نام طاق هاروني و ديگري به نام طاق احمديه يا طاق حلاج قرار دارد. رواق واقع در مغرب ايوان جنوبي و همچنين سرداب و زيرزمين مسجد را سعدالسلطنه به سال 1312-1313 ه. ق به امر ميرزا علي اصغر خان اتابك، و رواق واقع در جنوب ايو.ان غربي را حاج محمد علي به بم - از تجار قزوين - در حدود سال 1320 ه. ق ساخته اند طاق هارونيه : اين بخش، متصل به دهليز ورودي شرقي مسجد و از خشت خام قطع بزرگ و گل - و همچنان كه اشاره شد - در سال 192 هجري به دستور هارون الرشيد ساخته شده كه البته چيز زيادي از بناي اوليه بر جاي نمانده است مقصوره خمار تاشي يا طاق جعفري ك اين مقصوره در پشت ايوان جنوبي قرار گرفته و از نفايس هنر دوره سلجوقي است كه در دوره ملك شاه سلجوقي به دست امير خمار تاش ساخته شده است.
فضاي مقصوره به صورت مربعي به ابعاد 14/56*14/56 متر است. مقصوره داراي ازاره ساده و بلندي با طاقنماهايي در اطراف است. در بدنه جنوبي اين مقصوره، محرابي از سنگ مرمر صيقلي قرار دارد كه اطراف آن با كاشيهاي رنگارنگ تزيين شده است. در جبهه اين محراب، كتيبه مختصري است كه آن را به دستور شاهزاده علي نقي ميرزاي ركن الدوله در سال 1238 با خط نستعليق در متن ساروجي گچبري كرده اند و ظاهرا مربوط به تعميراتي است كه به وسيله نامبرده در اين محل به محراب به عمل آمده است.
در جنوب غربي محراب نيز منبري سنگي تعبيه كرده اند. بخش فوقاني ديوارهاي داخلي شبستان، مزين به يك سلسله طرحهاي هلالي و تزيينات متنوع و نقوش مختلف هندسي و نوارهاي مارپيچ و حواشي شاخ و برگ با حالاتي خاص است و بالاخص زيبايي و جذابيت نقش انواع و اقسام برگهاي آن، از موضوعات بسيار قابل توجه اين بناست. در متن اين تزيينات و نقوش گچبري كه با آرايشهاي گوناگون تزيين يافته، اختلاط قطعات كاشيهاي كوچك لوزي شكل كه از نمونههاي قديم كاشيكاري به شمار ميرود، جلوه درخشنده اي به اين شبستان بخشيده است.
از طرف ديگر‚ مجموعه خطوط كتيبههاي تاريخي آن كه به انواع و اقسام خطوط رايج آن زمان - كوفي ريحاني و گلدار و خط ثلث و رقاع و طغري - گچبري و حكاكي شده است، چنان در تكميل و شهرت اين گنجينه هنري تاثير و دخالت داشته كه هم اكنون با اينكه قريب نه قرن از تاريخ نقوشآن ميگذرد، اصالت آن محفوظ مانده و در حكم مستند ترين ودايع هنري و معرف رسم و روش كتابت اين خطوط و آيين حاشيه سازي توام با نقش و نگاراست. تنظيم سطور و مقياس متناسب حروف و انواع حكاكي و سطر بندي كه براي جاودان ساختن متن كتيبههاي تاريخي در داخل نوارهاي مارپيچ و گل و بوتههاي متن كتيبه منظور شده و به كار رفته است، حاكي از نهايت قدرت و مهارت و استادي كارگران و نقاشان قلم به دست اين بنا است.
حروف كتيبههاي شبستان، يا به هم پيوسته اند، يا به برگ و غنچه زمينه گلدار ختم ميشوند. زيبايي و تنوع نقش و نگار متن اين كتيبهها به قدري است كه هر بيننده اي را شگفت زده ميكند در اين بخش از بنا، پنج رشته كتيبه به خطوط مختلف گچبري شده است كه هر كدام از كتيبهها از لحاظ هنر حسن خط و زيبايي، ارزش و مقام خاصي دارند. مفاد هر يك از كتيبهها مختلف بوده، به طور كلي شامل آيات قرآني و تاريخچه ساختمان شبستان و موقوفات و متعلقات آن است كتيبه اول به خط ثلث با قلم درشت در هشت ضلع گنبد گچبري شده و خلاصه متن آن چنين است : " بسم الله الرحمن الرحيم (....) تعيينه في ايام دوله (يوله) الملك العادل السلطان المعظم مالك العرب و العجم عماد الدنيا و (غياث) الدين ابي شجاع محمد بن ملكشاه (...) في ولايه اامير الاسفهسالار مجدالدين اتبع الوصي الا بالله عليكم ولله (اسقاطي) املعوست (شايد اين كلمه، اللقفشت بن توران يا پوران باشد) بن بوران نصر (شايد نصير باشد) (...) ذلك علي يدالله الموفق لمرضيين الافعال المجاهد في الله ابو منصور خمارتاش بن عبدالله عمادي ابتغا لمرضات الله و طلبا لثوابه (...) في مده تسع سنين اوله شهور سنه خمسائه و آخرها انتها سنه ثمان و خمسائه (...) ".
با توجه به متن اين كتيبه، ساختمان گنبد و شبستان آن در زمان ابي شجاع محمد بن ملك شاه و به دست ابو منصور خمار تاش بن عبدالله العمادي كه از بزرگان اين دوره بوده، در بين سالهاي 507 و 514 هجري ساخته شده است كتيبه دوم به خط كوفي مورق جلي به عرض 68 سانتي متر و با حاشيههاي تزييني به طرز بديع و ظريفي گچبري شده است. اين كتيبه از ضلع غربي و پايين تر از كتيبه نخستين آغاز ميشود، از طول ديوار غربي تا مقداري از ديوار جنوبي امتداد مييابد و در اينجا كه جبهه محراب است، قطع و مجددا از شرق محراب آغاز ميشود و تا انتهاي ديوار شرقي ادامه پيدا ميكند.
در ديوار شمالي قسمت وسط كه معبر ايوان به گنبد است، باز هم يك قسمت بريده ميشود و در طرفين اين بريدگي، خطوط ريزتر ميگردد و در هر طرف، سه سطر گچبري گشته، سرانجام كتيبه در انتهاي ضلع شمالي ختم ميشود. اين كتيبه، به غير از دو قسمت مختصر ريخته شده، به خوبي محفوظ مانده است. متن كتيبه حكايت از وقف مدرسه متصل به مسجد، زمينها و بستانهايي توسط امير خمارتاش به اين مسجد دارد كتيبه سوم به خط كوفي مارپيچ است كه از شرق محراب شروع و در سمت غرب آن تمام ميشود و مشتمل بر آياتي از سوره بقره است و خط آن از حيث ظرافت و زيبايي، از نوادر صنعت خط محسوب ميشود.
كتيبه چهارم به خط نسخ عالي و خوش، از نزديك محراب شروع و به انتهاي ضلع غربي شبستان ختم ميشود و مانند كتيبه قبلي، متن آن حاكي از نام رقبات موقوفاتي است كه به منظور داير نگهداشتن مسجد و تامين هزينه روشنايي و لايروبي قنات، وقف بر مسجد شده است كتيبه پنجم به خط نسخ، از ضلع غربي شبستان شروع ميشود و در آخر همان ضلع پايان مييابد و متن آن، وقف نامه و شرح تقسيم آب خمارتاش است : " بسم الله الرحمن الرحيم يقول العبد الضعيف المنتظر لعفو ربه خمارتاش ابن عبدالله ما القناه خمارتاشيه (...) ان آثارنا نذل علينا فانظروا بعدنا الي الاثار تمت عماره هذاالقبه في آخر سنه تسع و خمسائه (509) " نكتهاي كه در اينجا لازم است بدان اشاره شود، وجود اختلاف در سنوات ثبت شده در كتيبهها و كتاب ابن فقيه است.
با توجه به اينكه تاريخ آغاز ساختمان (507 هجري)، در متن كتيبه موجود شبستان سلجوقي ثبت است، نوشته ابن فقيه (500 هجري) صحيح به نظر نمي رسد، ليكن درباره تاريخ پايان بنا، با اينكه تاريخ ثبت شده از طرف ابن فقيه با تاريخ سال اتمام ساختمان در دومين كتيبه مسجد (509 هجري) يكي است، چنين به نظر نمي رسد كه تاريخ دقيق تكميل ساختمان، همان سال 514 هجري باشد، زيرا به طوري كه در انشاي اين قبيل ابنيه مهم تاريخي متداول بوده و هست، براي اتمام هر بناي عظيمي، دو تاريخ منظور ميشود : يكي، تاريخ اتمام اصل بنا و تكميل استخوان بندي و سفت كاري آن، و ديگري، تاريخ پايان ظرافت كاري و تزيين آن بدين ترتيب بايد سال 509 هجري را زمان اتمام بنا و سال 514 را تاريخ تكميل ظرافت كاري و تزيين آن دانست، البته با تذكر اين نكته كه 5 سال براي چنين تزيينات غني و پر كاري چندان زياد به نظر نمي رسد همچنان كه قلا اشاره شد، بر فراز اين شبستان، گنبد با شكوهي از دوره سلجوقي قرار دارد كه به شيوه دو پوش ساخته شده است. اين گنبد از نظر تناسب شكل و شيب ملايم، در زمره ابنيه اي به شمار ميرود كه حاوي مشخصات و نمونه كامل معماري دوره سلجوقي و از لحاظ ساختماني مانند آرامگاه سلطان سنجر در مرو و بناي مدرسه خارحرد خراسان كه در زمان نظام الملك وزير ساخته شده، است.
ساختمان اين گنبد عظيم آجري، بر روي چهار پايه قرار دارد و نيم طاقهاي زيبايي در چهار گوشه داخلي طاق ساخته شده كه در نتيجه، فشار و سنگيني گنبد به طور مساوي بر روي چهار پايه و ديوارهاي آن تقسيم ميشود. همچنين براي حفاظت گنبد، در چهار گوشه بدنه آجري آن، پشتيبانهاي مثلث شكلي ايجاد گرديده كه مانع تزلزل و توليد شكاف در بنيان بنا ميشود. در حد فاصل بين جدار خارجي گنبد و پوشش داخلي آن، فواصلي تعبيه شده كه در اين فواصل، جدولهايي آجري تعبيه شده است، بدين منظور كه فشار پوشش بيروني گنبد را با نهايت دقت و محاسبات رياضي، بر روي جداول آجري استوار سازند. براي اينكه حفاظ و نقاط اتكايي براي پوشش زيرين گنبد فراهم گردد، در اينجا معمار كوشش كرده كه فشار وارد شده از جدولهاي درون خالي فضاي گنبد را با تناسب و مقياس دقيقي حتي الامكان برروي پايه ديوارهاي قطور آجري و نيم گنبدهاي طاق شبستان وارد سازد.
رعايت همين نكات دقيق و مهارت و عاقبت انديشي سازندگان اين گنبد و شبستان موجب شده است كه گنبد عظيم سلجوقي با وزن سنگين، در مقايسه با ساير گنبدهاي دوره سلجوقي - مانند گنبد مسجد گلپايگان و گنبد مسجد جامع اصفهان - كمتر دچار خرابي و شكست و شكاف گردد. سطح خارجي گنبد، با كاشيكاري و طرحهاي زيبايي پوشش يافته و در راس آن، قبه اي استوانه اي شكل با سطح كاشيكاري ساخته شده است از شبستان مزبور، دو راهرو به رواقهاي طرفين و همچنين سه چشمه درگاه به ايوان جنوبي مسجد راه پيدا ميكند. ايوان جنوبي مسجد كه بر طبق كتيبه تاريخي آن، توسط شاه عباس دوم به سال 1069 ه. ق ساخته شده، نمونه كاملي از ايوانهاي مدارس و مساجد دوره صفوي است.
اين ايوان - كه به نظر ميرسد اصل آن مربوط به دوره سلجوقي باشد و در دوره صفوي تجديد يا بازسازي و تزيين شده باشد - به وسيله ساختمان يك نيم گنبد كه هلال ان جناغي است، با جبهه اي پهن به پايه گنبد سلجوقي اتصال و پيوند يافته است و مركز اتكاي نيم گنبد - كه مانند گنبد سلجوقي دو پوشه است - با استادي به شبستان چسبيده و قفل و بست شده است. داخل دو پوش نيم گنبد صفوي را با يك رشته كلاف بندي چوبي و جداول آجري و شمشك سازي به يكديگر متصل ساختهاند.
پوشش زيرين نيم گنبد كه داراي سطحي يزدي بندي است، با دو رومي بزرگ، به پيشاني بنا و رومي زير ايوان منتهي ميشود. همچنين محل تقاطع نيم گنبد سقف، از درون ايوان به بدنه ايوان متصل گشته و در حد فاصل آن، يك رشته كتيبه كاشي خشتي با متن لاجوردي قرار گرفته است در طرفين شبستان زير گنبد، امير خمارتاش، دو شبستان ديگر نيز بنا كرده كه محل آنها امروزه، به آتشكده معروف است در اضلاع شرقي و غربي بنا، رواقي به عرض 5 متر قرار گرفته كه هر كدام، 11 دهنه طاق روبه سوي صحن دارند. جرزهاي اين طاقها با كاشي معرق، و لچكيهاي آنها با كاشي خشتي پوشش يافته است.
در پشت رواق شرقي، شبستان كوچك يا شبستان شرقي مسجد به ابعاد 25*20 متر واقع شده كه پوشش چشمه طاق آن بر روي 12 ستون سنگي ساده و يكپارچه، هر كدام به ارتفاع 5 متر، قرار گرفته است. ازارخ شبستان به ارتفاع 1/5 متر با سنگهاي صاف و ساده پوشيده شده و بقيه سطوح، آجري و فاقد تزيينات است. در شمال شرقي مسجد، حياط كوچكي به ابعاد 35*20 متر و در وسط آن حوضي به طول و عرض 12*7 متر واقع است كه از طريق دالان بدان ميرسند و خود در جداگانه اي نيز دارد
منارههاي متحرك، پديده اي شگفت انگيز
مسجد جامع قزوين، از قديمي ترين مسجدهاي كشور است كه بتدريج و در طول تاريخ، تكميل شده است. بنابر روايات تاريخي، هنگامي كه لشكري 4 هزار نفري از سوي حضرت علي (ع) براي جنگ به منطقه ديلم ميرفته اند، در قزوين، ربيع يكي از فرماندهان اين لشكر مسجدي بنا ميكند، كه به احتمال زياد بناي اوليه مسجد جامع قزوين بوده است. در سال 192 هجري نيز هارون الرشيد عازم خراسان بود و وقتي به قزوين آمد، دستور داد حصاري بر گرد شهر بكشند و مسجدي هم در آنجا بنا كنند. اين مسجد، با نام طاق هارونيه شناخته ميشود و در ضلع جنوب شرقي مسجد جامع قرار گرفته است. اين بخش را از آنجا كه قديمي ترين قسمت مسجد جامع به شمار ميآيد، مقصوره كهن ميخوانند.
در سال 373 هجري قمري، صاحب بن عباد، وزير فخرالدوله ديلمي كتابخانه و مدرسه اي نزديك مقصوره كهن ميسازد، كه در روزگار خود يك مركز فرهنگي قابل توجه به شمار ميآمده است.
در سال 500 هجري قمري و در زمان ملكشاه سلجوقي امير خمارتاش اقدام به ساختن مقصوره اي عظيم كرد و بر فراز آن گنبدي رفيع و زيبا بنا كرد. در سال 509 هجري قمري، بناي اين ساختمان به پايان رسيد. اين بنا هم به نام طاق جعفري شهرت يافته است. طاق جعفري، مربعي شكل و هر ضلع آن 15 متر است. اين مكان، محرابي از سنگ صيقلي شده و منبري سنگي با كاشيهاي رنگارنگ و كتيبههاي نفيس دارد كه در نهايت ظرافت گچبري شده است.
در كتيبه اول به خط ثلث نام سازنده آن و مدت ساختن مقصوره ذكر شده است.
در سال 617 هجري قمري كه مغولان به قزوين حمله كردند، اين مسجد را به آتش كشيدند. مسجد، بعدها به صورت جزيي و به صورت كامل در سال 1065، زمان حكومت شاه عباس صفوي بازسازي شد. حياط مسجد جامع به شكل مربع مستطيل است و بيش از 4 هزار متر مربع مساحت دارد و در 4 طرف، 4 ايوان بزرگ قرار گرفته است كه ايوان جنوبي، بلندتر و زيباتر است و يكي از منحصر به فردترين بناهاي اسلامي جهان به شمار ميآيد. اين ايوان، 5 ضلعي و 2 طبقه است كه بخش جلوي مقصوره خمارتاش متصل به آن است. بر اساس كتيبه اي كه بين طبقه اول و دوم قرار گرفته است، زمان ساخت اين ايوان، سال 1069 هجري قمري است و سازنده آن شريف كاشي پز است. ايوان آن 5/13 متر عرض و 22 متر ارتفاع دارد و كاشيهاي هفت رنگ داخل ايوان سطح پايههاي تاق رومي را تا پاتاق تزيين كرده است. بر پيشاني طبقه دوم و زير تاق آفتابي ايوان، دور تا دور، كتيبهاي به خط ثلث بزرگ طلايي و روي كاشي لاجوردي قرار گرفته است كه در آن، سوره مباركه جمعه به نگارش درآمده است.
ايوان غربي در دوره شاه سليمان صفوي ساخته شده و به رواقهاي اطراف راه دارد. ايوان شرقي دقيقا معلوم نيست كه چه زماني ساخته شده است، اما در سال 1312 و 1313 هجري قمري باقرخان سعد السلطنه، حاكم قزوين آن را از نو ساخته است. ايوان رفيع شمالي با 2 مناره شكوهمند و كاشيكاري زيبا، مربوط به زمان شاه طهماسب صفوي است. اين منارهها 5/10 متر عرض و 26 متر ارتفاع دارند. كيفيت و دقت در ساخت اين منارهها شگفت انگيز است. بدين معني كه ميتوان هر يك از اين منارهها را به حركت درآورد و آسيبي نيز به بنا وارد نشود. چگونگي ساخت اين منارهها هنوز مشخص نشده است. بين ايوانها، در 4 طرف، رواقهايي قرار گرفته است كه با ستونها و تاقهايي هلالي مزين شده اند. وسط صحن مسجد، حوض بزرگي قرار گرفته و بين حوض و ايوان شرقي، آبخوره اي است كه قنات خمارتاشي از آن ميگذشته است.
بنابر تاكيد منابع تاريخي، از جمله كتاب التدوين، اين مسجد قرن هفتم هجري، درهاي متعددي داشته است. اما اكنون تنها 2 در از آن باقي مانده است.
يكي در شمال غربي كه مربوط به سال 1272 هجري قمري است كه به محله باغان ميپيوندد و ديگري در شرق است كه پس از عبور از راهرويي به عرض حدود 10 متر ميتوان به يك هشتي بزرگ وارد شد و به خيابان شهدا رسيد. اين در نيز در سال 1074 هجري قمري ساخته شده است. در قسمت بالاي هشتي، در ورودي شرق، اين بيت كه ميتواند توصيف كننده وضعيت مسجد جامع قزوين باشد، درج شده است.
اين مسجد جامع كه بود در قزوين الحق نبود قرينه اش روي زمين
مونيرو بوشناكي، معاون فرهنگي مدير كل يونسكو پس از بازديد از گنبد خمارتاش مسجد جامع قزوين از اعزام هنرمندان ايتاليايي به ايران خبر داد. هنرمندان ايتاليايي قرار است در مرمت اين بناي تاريخي مرمتگران ايراني را ياري دهند.
گنبد خمارتاش يكي از بينظيرترين بناهاي دوره اسلامي است. آن گونه كه شواهد نشان ميدهد اين بنا را سلجوقيان حدود هزار سال پيش ساختهاند. گنبد خمارتاش كه يكي از بزرگترين گنبدهاي ايران نيز محسوب ميشود به علت داشتن گچبريهاي بينظير يكي از شاهكارهاي هنر اسلامي است.
پيش از انقلاب كار مرمت گنبد خمارتاش به عهده متخصصين گروه، «ايزمئو» ايتاليايي به سرپرستي «سن پائولزي» از اساتيد مرجع و درجه يك بينالمللي بود. پس از وي نيز «متا سهجيو» يكي ديگر از اساتيد اين موسسه روي تزيينات آن كارهايي انجام داد؛ اما پس از انقلاب كار متوقف باقي ماند و در حال حاضر نيز داربستهاي موسسه ايزمئو در داخل صحن گنبد وجود دارند و به اعتقاد برخي كارشناسان برداشتن آنها باعث ميشود تا تزيينات گنبد فرو ريزد به همين دليل بيش از 25 سال است كه اين داربستها همچنان صحن مسجد را اشغال كردهاند.
منيرو بوشناكي معاون فرهنگي مدير كل يونسكو پس از بازديد از گنبد خمارتاش در گفت و گو با ميراث خبر گفت: «سي سال قبل مرمتگران ايتاليايي كار مرمت اين بنا را آغاز كرده بودند كه با وقوع انقلاب و وقفهاي كه در كار آنها افتاد، مرمت اين گنبد تاريخي نيمه كاره رها شد.»
وي در ادامه گفت:«به تازگي صحبتهايي شده است تا درباره مرمتگران ايتاليايي از جمله هنرمندان خبره اين كشور براي مرمت اين بنا باز گردند و كار را از سر بگيرند.»
به گفته بوشناكي؛ يونسكو قصد دارد با اعطاي اعتبارات لازم بخشي از شرايط مالي مرمت گنبد خمارتاش را تامين كند تا اين گنبد هر چه سريعتر مرمت شده و براي بازديد عموم آماده شود. بوشناكي درباره گنبد خمارتاش گفت: «اين گنبد در دنيا شناخته شده است و از آن به عنوان يكي از شاهكارهاي هنر اسلامي ياد ميشود. نمونه اين گنبد در جهان اسلام كمتر ديده شده است و زيباييهاي نزيينات داخل آن به واقع شگفت انگيز است. بجاست كه هر چه سريعتر داربستها برداشته شود و چهره واقعي صحن اين مسجد بر همگان آشكار شود.
معاون فرهنگي مدير كل يونسكو با اشاره به نحوه مرمت اين بنا گفت:«كاري كه مرمتگران ايراني روي گنبد سلطانيه انجام دادهاند نشان ميدهد كه ايرانيها در امور مرمتي بناهاي خود بسيار كار كشته هستند و نميتوان نقصي در كار آنها مشاهده كرد. اما از آنجايي كه مرمت اين بنا ايتالياييها شروع كرده بودند بد نيست كه تيم متشكلي از مرمتگران ايتاليايي و ايراني مرمت اين بناي بينظير را به پايان برسانند.»
چندي پيش نيز طي اقدامي از سوي اداره كل ميراث فرهنگي و گردشگري استان قزوين طرح مرمتياي براي گنبد خمارتاش تهيه شده است. «محمد محمدزاده» رييس اداره كل ميراث فرهنگي و گردشگري استان قزوين با اشاره به اين موضوع گفت: طرح مرمتي اين بنا توسط يكي از بهترين مرمت گران ايراني آقاي «سيد مهدي مجابي» تهيه شده است و تا پايان امسال نيز قرار است تا طي جلسهاي با آقاي بهشتي آن را به تصويب برسانيم.»
محمدزاده در خصوصي همكاري هنرمندان ايتاليايي با اين پروژه گفت: «اروپاييها كمتر از ما نسبت به گنبدهاي آجري كشور آگاهي دارند و ما در اين رشته مرمتگران خبرهاي داريم؛ اما از همكاري آنها استقبال خواهيم كرد و اميدواريم كه تيم ايراني و ايتاليايي بتوانند هر چه زودتر صحن اين گنبد را از دست داربستهاي آن خلاص كنند.»
گنبد خمارتاش مهمترين و زيباترين بخش مسجد جامع كبير قزوين است كه طول دهانه آن چهارده ذرع و داراي پنج كتيبه گچبري به خط كوفي است. در گوشه شمال غربي اين بنا منبر سنگياي قرار گرفته است كه در نوع خود بينظير است. همچنين گچبريهاي منحصر به فرد داخل صحن مسجد نيز آن را در زمره شاهكارهاي هنر اسلامي قرار داده است. صحن اين مسجد 30 سال است كه در ميان داربستها محصور مانده و به همين علت بازديدي از آن صورت نميگيرد.
كتيبه كوفي مسجد جامع قزوين
در اين مجموعه مصور، خطوط كوفي «كتيبههاي مسجد جامع قزوين» معرفي و كاربرد آنها در گرافيك تشريح شده است.
قديمي ترين بخش مسجد، بعد از آثار چهار طاقي ساساني که در زير مقصوره قرار گرفته، طاق هاروني است که در زمان " هارون الرشيد " در سال 192 ه – ق ساخته شد. مهمترين و زيباترين بخش مسجد، مقصوره و گنبد سلجوقي آن است ؛ طول دهانه آن چهارده ذرع و داراي پنج کتيبه گچبري به خط کوفي است. در وسط ديوار جنوبي مقصوره، محرابي از سنگ مرمر صيقلي ديده ميشود و طرفين آن با کاشيهاي رنگارنگ تزيين شده است و در گوشه شمال غربي آن، منبر سنگي قرار دارد.
ساير قسمتهاي مسجد، مربوط به دورههاي بعد تا پايان دوره قاجاريه است. ايوان شمالي و دو مناره کاشيکاري شده آن در زمان شاه تهماسب و ايوان غربي آن در دوره شاه سليمان صفوي ساخته شدند. ايوان جنوبي که زيباترين ايوان مسجد است در زمان سلطنت "شاه عباس دوم" به مدخل مقصوره اضافه شد.
اين مسجد داراي دو ورودي است. ورودي شرقي در سال 1047 ه – ق و ورودي غربي در سال 1272 ه – ق ساخته شد.
اين قرارداد در هفت فصلعيناً مانند قرارداد گمركى ايران و روس با همان شرايط منتها به نفع دولت انگليستهيه و تنظيم گرديد. اين قرارداد بهجاى فصل نهمعهدنامهپاريسمورخ چهارم مارس۱۸۵۷بود! و براى ايران همان معايب و مضار قرارداد گمركى ايران و روس راداشت.
نكته درخور توجه اينكه آنچه را كه دولت روس در سال ۱۸۲۸/ ۱۲۴۳ ه.ق به موجبمعاهده تركمانچاى به ايران تحميل كرد دولت انگليس در سال ۱۸۵۷/۱۲۷۳ ه.ق براساسعهدنامهپاريسبهدست آورد. اگرروسها قفقاز را از ايران مجزا كردند انگليسها افغانستان را از ايران منتزع نمودندو همه امتيازات تجارتى كه دولت انگليس با بستنعهدنامهپاريساز آن برخوردار شدهمانها بود كه روسها طبقعهدنامهتركمانچاى نصيبشانشده بود! و قراردادهاى گمركى منعقده دولتين روس و انگليس با ايران آنچنان ظالمانه ومنطبق با منافع اين دو دولت استعمارى بود كه جانشين پارهاى از موادعهدنامههاى منحوستركمانچاى وپاريسقرار گرفت!
اگرچه انگليسىها توانستند همزمان با اجراى تعرفه گمركى ايران و روسعين آن را براى خود بهدست آورند و از اين نظر از روسها عقب نمانند ولى برترى نفوذروسها در ايران نسبت به انگليسىها محرز و مسلم بود و اين بستگى به چند عامل مهمداشت كه يكى از اين عوامل وجود نيروى بريگاد قزاق تحت نظر روسها بود كه عنصرايرانى هيچ نقشى در آن نداشت و براى اجراى مقاصد روسها در ايران وسيله بسيار موثربهشمار مىرفت. عامل مهم ديگر بانك استقراضى روس بود كه نفوذ فوقالعادهاى درشئون سياسى و اقتصادى ايران داشت. اين بانك در ايران تجارت نمىكرد و دنبال سودنبود و فقط سياست دولت استعمارى روس را در ايران ترويج مىنمود. اين بانك با قرضدادن پول به درباريان و شخصيتهاى صاحب نفوذ با شرايط ساده و طولانىمدت اين اشخاصرا وامدار و زير نفوذ دولت متبوع خود قرار مىداد و چهبسا اتفاق مىافتاد كه «مبلغ قرض چند برابر از اعتبار مالى طرف زيادتر بود و در اين راه بانك مزبور چنانبه افراط رفتار مىكرد كه وقتى در سال ۱۳۲۲ ه.ق وزارت دارايى روسيه اعتبار سياسىبانك را گرفت معلوم شد كه از ۳۰ ميليون منات سرمايه اوليه بانك فقط ۳ ميليون مناتدر صندوقهاى آن باقيمانده و بقيه در محلهاى بىاعتبار در قرض دادن به اعيان وتجار و علماى ايران به مصرف رسيده و تنها در شهر تهران طلب بانك از اشخاص شانزدهميليون منات بوده است۱۷ و سومين عامل برترى نفوذ روسها نسبت به انگليسها در ايرانشخص ميرزا على اصغرخان اتابك صدراعظم ايران بود كه پس از رنجش از انگليسىها روابطبسيار نزديكى با روسها پيدا كرد و با اخذ دو فقره وام پياپى از روسيه تماماختيارات حكومت ايران را در دست دولت روس قرار داد! گرچه اتابك قلباً علاقهاى بهروسها نداشت و پس از بريدن از انگليسىها مىخواست به هر حيله رهى در دل دوستانسابق خود پيدا كند كه برقرارى روابط نزديك با سرآرتور هاردينگ وزير مختار انگليس ودادن امتياز استخراج نفت جنوب ايران به يك تبعه انگليسى به نام «ويليام فاكس. دارسى» براى بهدست آوردن دل رميده زمامداران انگليس بود. اتابك براى برقرارىتوازن سياسى با دولتهاى روس و انگليس حتى حاضر بود وام دوم را از انگليسىها بگيردكه براى منع استقراض از دولتهاى خارجى به جز دولت روسيه راهى پيدا مىشد چنانكه دراواخر صدارتش وامى از انگليس دريافت كرد كه عنوان آن را «مساعده» گذاشت! اتابك براىگرفتن اين وام بارها با هاردينگ محرمانه به گفتوگو نشست و هاردينگ بسيار كوشيد كهاين مقصود عملى شود ولى لندن با اتابك كنار نيامد!
روسها در نتيجه تفوقى كهنسبت به حريف خود در ايران داشتند توانستند برترى تجارى انگليس در ايران را به سودخود تغيير دهند. امتعه روسى در همه نقاط ايران از آذربايجان در غرب گرفته تا خراسانو سيستان و بلوچستان در شرق و جنوب شرق بهطور فراوان توزيع مىشد و كشتىهاى روسىبه تدريج راه خود را بهطرف خليج فارس باز مىكردند و محصولات كارخانههاى روسى رابه سواحل خليج فارس مىرسانيدند و «روزنامههاى روسيه پيشنهاد مىكردند كه دولتتزارى بايد از فرصت استفاده نموده و با دادن پولى به دولت ايران در سواحل خليج فارسپايگاه جنگى ايجاد كند و چون انگليسىها در آن موقع گرفتار جنگ با بوئرها در جنوبآفريقا بودند۱۸ و مجالى براى جلوگيرى از نفوذ روسها نداشتند اين فكر روز به روزبيشتر قوت مىگرفت۱۹ در همين ايام بود كه يك كشتى جنگى روسيه به خليج فارس وارد شدو داخل شطالعرب گرديد و تا بصره پيش رفت و متعاقب آن يك كشتى جنگى ديگر به مسقط،بوشهر، لنگه و بندرعباس سفر كرد.
اين كمتوجهى انگليسىها نسبت به مسئله ايرانمورد اعتراض لرد كرزن فرمانفرماى مقتدر هندوستان قرار گرفت. وى نظرش بر اين بود كه «موضوع كروگر (قائد و رهبر بوئرها) چندان قابل اهميت نيست اين شخص در دريا حكم حبابرا دارد و به زودى محو خواهد شد اما مسئله ايران داراى اهميت است كه طرف توجهنيست.»۲۰ و نيز به لردلنزداون وزير امورخارجه انگليس نوشت «شما بايد تصميم بگيريدتا كجا راضى خواهيد شد روسها به طرف جنوب ايران تجاوز كنند و شما در مقابل آنهامقاومت نكنيد...»۲۱
همين اعتراضات و پيگيرىهاى بيش از حد لرد كرزن براى اقداماتمتقابل، نسبت به عمليات روسها در خليج فارس بود كه در اوايل سال ۱۹۰۲ لرد لنزداونبه وزير مختار انگليس در ايران دستور داد كه به دولت ايران خاطرنشان كند كه «دولتانگليس به هيچوجه اجازه نخواهد داد كه روسها به نواحى جنوبى ايران دستاندازىكنند كه اگر با اين اخطار باز هم دولت ايران توسعه نفوذ روسها را در اين مناطقتشويق كند دولت پادشاهى انگليس مجبور خواهد بود در سياست خود كه تا اين تاريخ حفظبقاى ملى و تماميت ارضى كشور ايران است تجديد نظر كند.»۲۲ و عين اين اظهارات را خودلنز داون در موقع مسافرت شاه به لندن كه چند ماه بعد صورت گرفت با او درميان گذاشتو پارلمان انگليس نيز بيانيهاى مبتنى بر اهميت منافع سياسى و بازرگانى انگلستان وهندوستان در خليج فارس منتشر نمود و در آن خليج فارس به عنوان «كليد بازرگانىهندوستان» نام برده شد و بهدنبال بيانيه پارلمان لردلنز داون وزير امور خارجهاعلاميه بالفور را بهنام دولت بريتانيا در پارلمان انگليس به شرح زير قرائت كرد: «دولت بريتانياى كبير برقرارى يك دژ محكم ساحلى يا يك پايگاه دريايى در خليج فارسرا اقدامى خصمانه نسبت به منافع خود تلقى خواهد كرد و بدون ترديد با تمام وسايل كهدر اختيار دارد از آن جلوگيرى بهعمل خواهد آورد.»۲۳
انگليسىها كه در اين موقعاز جنگ با بوئرها فراغت حاصل كرده بودند به تحكيم مواضع خود در جنوب ايران پرداختندو روسها با همه كوششى كه به كار بردند موفق به گرفتن پايگاه دريايى در خليج فارسنشدند و در نوامبر سال ۱۹۰۳ لردكرزن با موافقت دولت متبوع خود براى بهنمايشدرآوردن قدرت دريايى انگليس و بازديد از شيخنشينهاى تحت حمايت بريتانيا با چندكشتى عازم خليج فارس شد. و نخست از مسقط ديدار كرد و طى مراسم باشكوهى در عرشهكشتى، نشان صليب اعظم ستاره هند را به امام مسقط اعطا نمود و در ضمن نطق موثرى وىرا فرمانرواى مطلق مسقط معرفى كرد و بعد به هر جاى ديگر كه وارد شد بر عرصه كشتىدربارى تشكيل داد و قدرت و نفوذ و جلال و شوكت امپراتورى بريتانيا را به رخ شيوخعرب كشيد و به هر يك از آنها كه مورد نظرش بود نشان و يا تحفهاى مخصوصداد. كرزن در سخنرانىهاى خود براى شيوخ عرب به عمد از بهكار بردن نام صحيح ايندريا كه خليج فارس باشد خوددارى مىكرد و بهجاى آن «كلمه بسيط خليج»۲۴ را بهكارمىبرد و اين شيوخ را مطيع و دستنشانده انگليس معرفى مىنمود و به آنها اطمينانمىداد كه دولت بريتانياى كبير! هميشه حافظ و پشتيبانشان خواهد بود.
كرزنمهمترين سخنرانى خود را در اجتماع شيوخ تحت حمايت انگليس در سواحل خليج فارس كه درشارجه تشكيل گرديد ايراد نمود و در آن به پيشينه خدمات يكصد سال دولت انگليس وحكومت هند در سركوبى دزدان دريايى و استقرار امنيت در خليج فارس كه به انعقاد پيمانسال ۱۸۲۰ ميان دولت بريتانيا و شيوخ ساحلى انجاميد و به دنبال آن به پيمانهاىمشابهى (از جمله پيمان سال ۱۸۵۳ معروف به پيمان صلح پايدار) كه بسته شد اشاره كرد۲۵و سپس چنين ادامه مطلب داد:
ايهاالشيوخ: از خلال روابطى كه بدين سان بهوجودآمد، وظيفه پاسدارى و ايجاد صلح و آرامش در اين منطقه با رضايت خود شما برعهدهبريتانياى كبير واگذار شد و پيوندهاى سياسى ميان حكومت هندوستان و فرد فرد شماجوانه زد و رشد كرد. در نتيجه اين پيوندها بود كه انگلستان سالار اين خليج و نگهبانرسمى شما شناخته شد. بهطورى كه اكنون هيچكدام از شما با هيچ دولتى غير از ما رابطهنداريد. هركدام از شما كه اصطلاحاً «شيوخ متصالح» اين كرانهها ناميده مىشويد،چنانچه خودتان نيز مىدانيد تعهد سپردهايد كه وارد هيچگونه قرارداد يا مكاتبه بادولتهاى ديگر جهان نشويد. كارگزاران هيچ دولت خارجى را به خاك خود راه ندهيد و هيچنقطهاى از خاك كشورتان را به ديگرى واگذار نكنيد. اين تعهدات برگردن فرد فرد شماستو همهتان موظف به رعايت آن هستيد كما اينكه همهتان نيز تاكنون به تعهداتتان عملكردهايد. قراردادهايى كه به آنها اشاره كردم يكطرفه نيستند بلكه در همانحال كهتعهداتى براى شما ايجاد كردهاند، تكاليفى نيز برگردن ما گذاشتهاند. از جمله اينكهتا موقعى كه شما به تعهدات و قولهاى خود عمل كنيد هرگز نبايد اين ترس و واهمه راداشته باشيد كه بريتانياى كبير بگذارد كسى از خارج مخل و مزاحم آزادىهاى شمابشود.۲۶ لرد كرزن در اين سفر به بازديد از سه بندر ايرانى بندرعباس، لنگه وبوشهر نيز اظهار تمايل كرد و اين تمايل به وسيله سر آرتور هاردينگ در تهران بهآگاهى وزارت امور خارجه ايران رسيد. در بندرعباس و بندرلنگه تشريفات استقبال انجامشد و رضاقلىخان سالارمعظم۲۷ حكمران كل بنادر در كشتى به ديدار نايبالسلطنه هندرفت و از سوى شاه ايران خوشامد گفت ولى در بوشهر نظر به موقعيت مهمى كه داشت زمينهبرگزارى تشريفات باشكوهترى فراهم آمد و چون برنامه نايبالسلطنه هند توقف در بندربوشهر بود بنا به مشورتى كه با مظفرالدينشاه و صدراعظمش عينالدوله (جانشينميرزاعلى اصغرخان اتابك) صورت گرفت مقرر گرديد كه دولت ايران دو ساختمان مناسب درحوزه بندر بوشهر يكى براى پذيرايى از نايبالسلطنه و همراهان و ديگرى براى اقامتميرزا احمدخان علاءالدوله حكمران فارس ۲۸ كه ميزبان تعيين شده بود در نظر گرفتهشود. طبق برنامه تنظيمى قرار بر اين بود كه حكمران بنادر در كشتى از فرمانفرماى هنداستقبال نمايد و پس از پياده شدن از كشتى علاءالدوله در اسكله بوشهر به لرد كرزنخيرمقدم بگويد و سپس او را تا منزلى كه برايش در نظر گرفته شده همراهى نمايد. سپسفرمانفرماى هند به علاءالدوله بازديد پس بدهد و در ضيافتى كه حاكم فارس به افتخارشترتيب خواهد داد شركت نمايد كه نايبالسلطنه خودخواه و متكبر هند در آستانه ورود بهبوشهر به بهانه كسالت همسرش ليدى كرزن اين برنامه از پيش تنظيم شده را برهم زد۲۹ واز كنسولگرى انگليس در بوشهر به مقامات ايرانى اطلاع داده شد كه طبق نظرنايبالسلطنه برنامه هرگونه ديدار از ايشان در عرشه كشتى و كنسولگرى انگليس انجامخواهد گرفت! چون اين برنامه با برنامه تصويب شده قبلى كه با نظر مقامات سفارتانگليس تهيه شده بود مغايرت داشت علاءالدوله از مركز كسب تكليف كرد و ميرزانصراللهخان مشيرالدوله وزير امور خارجه ايران تلگراف حكمران فارس را به نظرمظفرالدينشاه رسانيد. شاه تغيير برنامه را نپذيرفت و پس از گفتوگو با عينالدولهچنين دستور داد: «... يك ماه قبل با اطلاع سفارت انگليس پروگرامى و قراردادى شدهاست و ما هم نظر به دوستىاى كه با دولت انگليس داشتيم تماماً را قبول كرديم... حالا اين عنوانات نمىدانم براى چيست؟ آن قرارداد تغيير نمىكند در صورتى كهبخواهند در بوشهر پياده شوند بايد مطابق همان پروگرام و قرار سابق باشد والا ميلپياده شدن را نداشته باشند ميل خودشان است. مقصود اين است آن پروگرام نبايد تغييركند. امضاء شاه» ۳۰
وصول اين تلگراف نگرانى اعضاىسفارت و كنسولگرى بوشهر را فراهم آورد و سرآرتور هاردينگ كه براى شركت در استقبالاز نايبالسلطنه هند در بوشهر به سر مىبرد كوشيد مشكل پيش آمده را به گونهاى حلكند! در حالى كه گفتوگوها ادامه داشت كشتى ويژه لرد كرزن به نام «ناو هاردينگ»۳۱ ورزمناوهاى اسكورت او در آبهاى بوشهر نمايان شد. علاءالدوله و هاردينگ ازگفتوگوهاى خود نتيجه نگرفتند. علاءالدوله فرصتى خواست تا بار ديگر از مركز كسبتكليف نمايد كه صدراعظم عينالدوله در جواب تلگراف علاءالدوله نظر شاه را درتلگرافى كوتاه چنين اعلام كرد:
«برنامه همان است كه قبلاً توافق شده جنابفرمانفرماى هندوستان ميل دارند پياده شوند ميل دارند پياده نشوند.»۳۲
بدينگونهبه مصداق «عيب او جمله بگفتى هنرش نيز بگوى» مظفرالدين شاه كه يكى از خصوصياتاخلاقىاش ترس بىاندازه بود، در اينجا بىآنكه از قدرت و توانايى نايبالسلطنهمقتدر هندوستان بيمى به خود راه دهد با شجاعت در برابرش ايستاد و حاضر نشد دربرنامه پذيرايى پرهزينه او۳۳ تغييرى صورت گيرد كه اين تغيير برنامه اهانتى بود بهشاه و دولت ايران! لرد كرزن پس از توقفى ۴۸ ساعته در كشتى ويژه خود بدون آنكه پابه خشكى گذارد در چهارم دسامبر ۱۹۰۳ برابر با ۱۴ رمضان ۱۳۲۱ آبهاى ساحلى ايران راترك كرد و رهسپار هند شد. پى نوشتها:
۱۷- كتاب گنج شايگان محمدعلى جمالزادهبه نقل از كتاب عصر بىخبرى يا تاريخ امتيازات ص ۳۴۸.
۱۸- بوئرها اصلاً هلندىهستند كه در آفريقاى جنوبى در ترانسوال براى خود دولتى تشكيل دادند. انگليسىها بهوطن آنها طمع ورزيدند و جنگ بين اين ملت جسور با امپراتورى انگليس قريب سه سال (۱۸۹۹تا ۱۹۰۱) طول كشيد. در اين مدت به ارتش انگليس شكستهاى سخت وارد آمد و خونزيادى از انگليسىها به زمين ريخته شد و دولت انگليس تلفات مالى و جانى زيادى رامتحمل شد. عاقبت بوئرها از پا درآمدند و سرزمينشان ضميمه امپراتورى انگليسشد.
۱۹- عصر بىخبرى... ص ۲۴۵.
۲۰تا ۲۳- تاريخ روابط سياسى انگليس و ايرانبه ترتيب جلد پنجم ص ،۴۲۶ جلد ششم ص ،۲۵۷ جلد پنجم ص ۴۴۳ و جلد ششم ص ۳۶۴.
۲۴- خاطرات سياسى هاردينگ ضميمه ۲ ص ۳۲۲.
۲۵- پيمان ۱۸۲۰ كه اولين گام استقراربريتانيا در خليج فارس به شمار مىرود پيمانى است كه حكومت هند با شيوخ عرب ساحلىخليج فارس امضا كرد كه به موجب آن اين شيوخ تعهد سپردند كه از راهزنىهاى دريايى وغارت اموال يكديگر دست بردارند و مزاحم امنيت خليج فارس نشوند كه بعدها بعضى از اينشيوخ تعهدات خود را زيرپا گذاشتند و باز هم به حرفه ديرين خود ادامه دادند. بريتانياى كبير ناچار به مداخله شد و همه آنها را منكوب و مجبورشان كرد پيمان متممىرا كه به پيمان صلح پايدار معروف است امضا نمايند (سال ۱۸۵۳)* پيمان ۱۸۲۰ و پيمانمتمم آن و همچنين پيمانهاى محلى ديگر تا سال ۱۹۷۱ يعنى زمانى كه نيروهاى انگليسىمستقر در خليج فارس از آنجا خارج شدند ادامه داشت.
۲۶- خاطرات سياسى هاردينگضميمه ۲ ص ۳۲۵.
۲۷- رضاقلىخان سالار معظم برادرزاده حسينقلىخانم نظامالسلطنهمافى از رجال معروف قاجار است كه پس از درگذشت او نامبرده ملقب به نظامالسلطنهگرديد. در جنگ جهانى اول كه موضوع مهاجرت پيش آمد حكومت موقت ملى تحت رياست همينرضاقلىخان نظامالسلطنه در كرمانشاه تشكيل شد.
۲۸- ميرزااحمدخان علاءالدوله پسرمحمدرحيمخان قاجاردولو كه به خشونت طبع و قساوت مشهور و معروف بود همان كسى است كهوقتى حاكم تهران بود نظر به گران شدن قند كه علت آن وقوع جنگ روس و ژاپن بود (۱۹۰۴) عدهاى از تجار واردكننده قند را به دارالحكومه احضار كرد و پس از پرخاش زياد چندتناز آنان را به چوب بست و همين عمل باعث تعطيل شدن بازار و اجتماع بازاريان در مسجدشاه گرديد و زمزمه خواستن عدالتخانه از اينجا برخاست كه سرانجام به مشروطيت منتهىگرديد.
۲۹- كسالت همسر لرد كرزن براى تغيير برنامه بهانهاى بيش نبود وگرنه بهنوشته سرآرتور هاردينگ «سادهترين راهحل قضيه بدون شك اين بود كه لرد كرزن همسرشرا كه كسالت داشت براى يك شب در عرشه ناو هاردينگ بگذارد و خودش بقيه تشريفاتپذيرايى را طبق همان برنامهاى كه قبلاً تنظيم شده بود اجرا كند.» صفحه ۲۴۲خاطرات.
۳۰- لرد كرزن در خليج فارس از انتشارات دفتر مطالعات سياسى و بينالمللىوزارت امور خارجه ص ۵۵.
۳۱- ناو هاردينگ به نام پدربزرگ سرآرتور هاردينگوزيرمختار انگليس در ايران در سلطنت مظفرالدينشاه كه زمانى فرمانرواى كل هندوستانبود نامگذارى شده بود.
۳۲- لرد كرزن در خليج فارس ص ۶۲.
۳۳- تعمير و تزئين ومبلمان دو عمارت معروف به چهار برج و كلاهفرنگى كه براى اقامت دوروزه لرد كرزن وهمراهان در نظر گرفته شده بود از جمله اين هزينهها بود كه «از روز يكم تا ششمرمضان بيش از يكصدنفر بنا، نقاش، نجار و شيشهبر در عمارت چهاربرج مشغول به كاربودند و پس از تعمير و تزئين ساختمانهاى چهاربرج به نصب پرده و ميز و مبل و آمادهكردن وسايل پذيرايى اشرافى پرداختند، مقدارى از اين وسايل را علاءالدوله از شيرازآورده و مقدارى هم از هندوستان خريدارى شده و در همان روزها با كشتى به بوشهر رسيدهبود. تالار پذيرايى و تالار غذاخورى با فرشهاى ابريشمين و گرانقيمتترين ميز و مبلو صندلى و پردههاى مخمل آراسته گرديده بود...» لرد كرزن در خليج فارس ص۳۵.
*پيمان اخير همه شيوخ ساحلى را متعهد مىكرد براى هميشه از دزدى دريايى وتجاوز به اموال هم دست بردارند و اگر اختلافى بينشان پيش آمد مسئله را به نظرنماينده دولت هند در خليج فارس برسانند و طبق نظر او عمل نمايند
مدرسه چهارباغ كه به نام مدرسه مادرشاه نيز ناميده مىشود، آخرين بناى تاريخى باشكوه عهد صفويه در اصفهان است كه براى تدريس و تعليم طلاب علوم دينى در دوره شاه سلطان حسين از سال 1116 تا 1126 هجرى ساخته شده است.
مدرسه چهارباغ از لحاظ كاشىكارى انواع مختلف اين فن را در خود جاى داده و در حقيقت موزه كاشىكارى اصفهان مىباشد كاروانسراى مادرشاه كه مجلل ترين اقامتگاه مسافرين سه قرن پيش بوده هم اكنون تبديل به مهمانسراى عباسى شده و از لحاظ سبك معمارى در بين هتل هاى دنيا در زمان حاضر بىنظير و منحصر به فرد است.
مدرسه چهارباغ كه به نام مدرسه سلطانى و مدرسه مادر شاه نيز ناميده مىشود آخرين بناى تاريخى با شكوه عهد صفويه در اصفهان است كه براى تدريس و تعليم طلاب علوم دينى و در دوره آخرين پادشاه صفويه شاه سلطانحسين از سال 1116 تا1126 هجرى ساخته شده و درختهاى چنار كهنسال و نهر آبى كه در آن جريان دارد بر زيبايى تزئينات نفيس كاشيكارى آن افزوده و بناى مزبور را بسيار فرحبخش و روحنواز نموده است.
گنبد مدرسه چهار باغ بعد از گنبد مسجد شيخ لطف الله قرار دارد ولى در مجلل آن كه با طلا و نقره تزيين شده از لحاظ زرگرى و طلاكارى و طراحى و قلمزنى در نظر استادان بزرگ امروز اين فن شاهكارى از صنايع ظريفه است و نظير ندارد. مدرسه چهارباغ از لحاظ كاشيكارى هم انواع مختلف اين فن را مانند كاشيهاى هفت رنگ و معرق و گره سازى و پيلى و معقلى واجد است. محراب با شكوه و منبر يكپارچه مرمرى و حجره مخصوص شاه سلطانحسين كاشيكارى معرق اطراف گنبد و داخل مدرسه و درها و پنجره هاى چوبى آلب برى شده از قسمت هاى بسيار جالب و تماشايى اين بناى نفيس تاريخى است.
مدرسه چهارباغ آخرين بناي تاريخي با شكوه عهد صفوي در اصفهان و از بهترين مدارس بنا شده در ايران است . مدرسه چهارباغ واقع در ضلع شرقي خيابان چهارباغ است كه به نام مدرسه سلطاني و مدرسه مادرشاه نيز ناميده ميشد .
براي تدريس و تعليم و تربيت طلاب علوم ديني در اواخر حكومت شاه سلطان حسين صفوي از سال هزار و صد و شانزده تا هزار و صد و بيست و شش هجري قمري ساخته شد .
از نظر تناسبات معماري و زيباييهاي كاشيكاري ، گنبد مدرسه چهارباغ بعد از گنبد مدرسه شيخلطفالله جاي ميگيرد . در مجلل آن كه با طلا و نقره تزئين شده است از لحاظ زرگري ، طلاكاري ، طراحي و قلمزني در نظر استادان بزرگ امروز اين فن از شاهكارهاي هنري كمنظير است .
درختهاي كهنسال و جوي آبي كه در آن جريان دارد بر زيبايي تزئينات نفيس كاشيكاري آن افزوده و بناي مزبور را بسيار فرحبخش و روحنواز كرده است .
نظر تناسب معماري و زيبايي طرح كاشيكاري، گنبد مدرسه چهارباغ بعد از گنبد مسجد شيخ لطف الله قرار دارد، ولي در مجلل آن كه با طلا و نقره تزئين شده است ، از لحاظ زرگري، طلا كاري، طراحي و قلم زني در نظر استادان بزرگ امروز اين فن نيز ، شاهكاري از صنايع ظريفه است و نظير ندارد.
مدرسه چهارباغ از لحاظ كاشيكاري هم، انواع مختلف اين فن را مانند كاشيهاي هفت رنگ، معرق، گره سازي و پيلي را در خود جاي داده است و در حقيقت موزه كاشيكاري اصفهان مي باشد.
محراب با شكوه، منبر يكپارچه مرمري، حجره مخصوص شاه سلطان حسين، كاشيكاري بي نظير مد خل مدرسه، خطوط نستعليق كتيبه ها و پنجره هاي چوبي آلت بري شده از قسمتهاي بسيار جالب و تماشايي اين بناي نفيس تاريخي است .
كاروانسراي مادر شاه كه مجللترين اقامتگاه مسافرين سه قرن پيش بوده و متصل به ساختمانهاي مدرسه چهارباغ ، در ضلع شرقي آن است، هم اكنون تبد يل به مهمانسراي باشكوهي به نام مهمانسراي عباسي شده است و يقيناً از لحاظ سبك معماري در بين هتلهاي درجه اول دنيا در زمان حاضر بي نظير و منحصر به فرد است و احيا و ايجاد اين مجموعه عظيم معماري، خود عامل مؤثري در جلب جهانگردان بسوي شهر تاريخي اصفهان شده است.
از نظر تناسب معماري و زيبايي طرح كاشيكاري، گنبد مدرسه چهارباغ بعد از گنبد مسجد شيخ لطف الله قرار دارد، ولي در مجلل آن كه با طلا و نقره تزئين شده است ، از لحاظ زرگري، طلا كاري، طراحي و قلم زني در نظر استادان بزرگ امروز اين فن نيز ، شاهكاري از صنايع ظريفه است و نظير ندارد.
مدرسه چهارباغ از لحاظ كاشيكاري هم، انواع مختلف اين فن را مانند كاشهاي هفت رنگ، معرق، گره سازي، پيلي و معقلي را در خود جاي داده است و در حقيقت موزه كاشيكاري اصفهان مي باشد.
محراب با شكوه، منبر يكپارچه مرمري، حجره مخصوص شاه سلطان حسين، كاشيكاري بي نظير مد خل مدرسه، خطوط نستعليق كتيبه ها و پنجره هاي چوبي آلت بري شده از قسمتهاي بسيار جالب و تماشايي اين بناي نفيس تاريخي است .
كاروانسراي مادر شاه كه مجللترين اقامتگاه مسافرين سه قرن پيش بوده و متصل به ساختمانهاي مدرسه چهارباغ ، در ضلع شرقي آن است، هم اكنون تبد يل به مهمانسراي باشكوهي به نام مهمانسراي عباسي شده است و يقيناً از لحاظ سبك معماري در بين هتلهاي درجه اول دنيا در زمان حاضر بي نظير و منحصر به فرد است و احيا و ايجاد اين مجموعه عظيم معماري، خود عامل مؤثري در جلب جهانگردان بسوي شهر تاريخي اصفهان شده است.
كوهپيمايي، ورزش يا سرگرمي يا مهارت راهپيمايي، پيادهروي و بالا رفتن از كوه ميباشد. اين ورزش را گاهي اوقات به صورت alpinism نيز ميشناسند، خصوصاً در اروپا. ميتوان گفت كه اين ورزش شامل دو جنبه اصلي، مهارت در صخره و مهارت در برف كه بسته به شرايط آب و هوايي مسير صخره، يا روي برف يخ انتخاب ميشود. در هر دو مورد به قابليتهاي انعطافپذيري تكنيكي نياز است، اما تجربه نيز بخش مهم ديگري است.
خطرات
مهارت در صعود براي جلوگيري از دو نوع اصلي از خطرات مهيا شده است. خطر افتادن اشياء روي كوهنوردان وخطر افتادن خود صعود كننده. چيزهايي كه ممكن است سقوط كند، عبارتند از صخره يحو برف. كوهپيما نيز ممكن است بر روي صخرهها، يخ يا برف يا درون شكافهاي يخ و برف سقوط كند. خطرات مربوط به آب و هوا نيز وجود دارد. بنابراين در اينجا 8 خطر اصلي وجود دارد. سقوط صخرهها، سقوط يخ و بهمن برفي، افتادن از صخرههاي مشكل، افتادن از شيبهاي يخي، افتادن از شيبهاي برفي، افتادن درون شكافها و خطرات ناشي از آب و هوا. انتخاب يك مسير بدون برخورد با اين خطرات، بستگي به مهارت صعود كننده در تجربه دارد و در كوهنوردي دارد.
ريزش صخرهها
هر كوه صخرهاي به تدريج به دليل خوردگي، تكه تكه ميشود. اين پديده بخصوص در بالاي خط برف سرعت ميگيرد (چهره صخره به طور ثابت، با افتادن سنگهايي كه معمولاً احتمال اين سو و آن سو رفتن دارند، پيچ خورده ميشود). افتادن صخرهها باعث ايجاد شيارهايي در ظاهر كوه ميشود واين شيارها بايد در هنگام صعود مورد دقت قرار گيرند. اطراف آنها معمولاً وقتي وسط افتادن سنگ ميباشد، ايمن است. صخرهها بعضي از روزها بيشتر از روزهاي ديگر سقوط ميكند. البته بسته به هواي روز گذشته دارد. يخ تشكيل شده در طي شب ممكن است باعث بر هم خوردن موقتي صخرهها شود، اما گاهي روز و اشعه مستقيم آفتاب به راحتي، اين صخرهها را از هم جدا ميكند. شناخت محيط كمك ارزشمندي به برآورد سقوط صخرهها روي چنين مسيرهايي ميكند. جهت سرازيري، سير صخره اغلب به اين صورت كه آيا اين خطرناك است يا نه، محاسبه ميشود.
اين ويژگي نيز در صخرهها بايد درنظر گرفته شود. جايي كه سنگهايي كه پشت سر هم سقوط كرده و روي هم آوار ميشوند. در زير پيدا خواهند شد. ضمن اينكه در شيبهاي برفي و سقوط صخرهها، شيارهاي قابل رويتي را در يك مسافت بزرگ ايجاد ميكند. در نقشهريزي يك صعود توسط كوهپيمايان جديد بايد به چنين مواردي توجه كرد.
وقتي سقوط سنگها با حجم قابل توجهي از برف آبكي مخلوط شود، بهمن تشكيل ميشود (در هيماليا عادي است). پيشبيني محل كمپينگ در خطوط احتمالي سقوط حياتي ميباشد.
بهمن
بهمن، بزرگترين خطر قابل انتظار در زمستان ميباشد. مردم عموماً فكر ميكنند كه آنها قادر به شناخت خطرات و حفظ جان خود هستند، اما داستان در واقعيت كمي فرق ميكند. هر سال 150-120 نفر در بهمنهاي كوچك فقط در آلپ ميميرند.
اكثريت اسكيبازان باتجربه بين 35-20 ساله هستند، ولي شامل اسكيبازها، راهنماها نيز ميشود. در اينجا معمولاً خطر زيادي تقاطع برفي وجود دارد. عقبنشيني وقت و زحمت زيادي ميگيرد. راهنماي خوب و با اهميتترين چيز اين است كه در اينجا به ندرت يك بهمن جهت اثبات تصميمگيري درست ايجاد ميشود. تصميم به بازگشت هنگامي خيلي سخت ميشود كه بقيه كوهنوردان به شيب رسيده باشند، اما هر شخص ديگري ميتواند مورد اعتماد واقع شود.
دو نوع بهمن وجود دارد:
1.بهمن لزج: اين نوع از بهمن وقتي اتفاق ميافتد كه يك لايه از برف بشكند و به سمت پايين سر بخورد. اين نوع بهمن، بزرگترين و خطرناكترين نوع است.
2.بهمن لزج سخت: به همراه برف فشرده شده سخت باريم چسبندگي زياد تشكيل ميشود. اين چسبندگي به سادگي قابل شكستن نيست، زيرا دور تپهها را گرفته، در نتيجه قطعات بزرگي از كوه به سمت پايين سقوط ميكند.
3.چسبندگي نرم: دوباره بوسيله لايه چسبندهاي از برف به هم چسبيد تشكيل ميشود. اين چسبندگي تمايل به شكستن راحتتري دارد.
اسلايدهاي خطرناك نيز ممكن است در روي همان مسيرهايي كه توسط اسكيبازها انتخاب گرديدهاند، رخ دهد. حفره بزرگ و وسيع، چند درخت يا صخره بزرگ با زاويه 30 تا 40 درجهاي به مقدار زيادي از برف تازه، بلافاصله بعد از يك طوفان بزطرگ روي يك شيب «خوابيده زير طوفان».
حرارت و اشعههاي خورشيدي ميتوانند اسلايدها را به خوبي فعال كند. اين نوعاً ميتواند نقطه رها شدن يا نوع لزج خيس از بهمن ميباشند. وزن اضافه شده اسلايد خيس ميتواند يك بهمن لزج توليد كند. 90درصد از قربانيان گزارش شده مربوط به بهمنهاي ايجاد شده توسط خودشان يا يكي ديگر از اعضاء گروهشان باشد.
در هنگام سفر به مناطق آلپي، گروهها داراي وسايل مربوط به جلوگيري از مرگ و مير ميباشند كه با خود معمولاً حمل ميكنند.
1.برجهاي ديدهباني در بهمن؛
2.كاوشگرها؛
3.بيلچهها (گرفتن قربانيان با يك بيلچه به جاي دستهايشان 5 برابر سريعتر ميشود).
افتادن از صخرهها
مهارت ضخرهنوردي بوسيله انتخاب شخص جهت نگهداشتن با با دست يا پا نشان داده ميشود و اين بسته به گزينش خود او دارد كه كدام را انتخاب كند. بيشتر به برآورد صحيح از ثبات و استحكام صخرهاي دارد كه وزن شخص به آن متصل ميشود. بعضي از صخرههاي شل، داراي استحكام كافي براي تحمل وزن شخص هستند، اما شناخت اينكه به كدام ميتوان اعتماد كرد، به تجربه نياز دارد و انتقال وزن به آنها بدون انقباض شديد در ماهيچه به مهارت نياز دارد.
در صخرههاي شكننده، طناب بايد با دقت حمل شود تا مبادا سنگهاي شل روي سرازيريها قرار بگيرند. توجه مشابهي بايد به دست نگهدارها و پانگهدارها بدليل مشابهي داده شود. وقتي يك تراورس افقي در عرض يك صخره خيلي سخت قرار ميگيرد، يك موقعيت خطرناك ممكن است پديد آيد، مگر اينكه در هر دو انتهاي تراورس موقعيتها محكم شوند.
كمكهاي دوجانبه روي صخرههاي سخت به روشهاي مختلفي صورت ميگيرد. دو يا حتي سه مرد روي شانههاي هم بالا ميروند يا براي نگهداشتن پاي از ميخهاي فولادي توسط ديگران در صخره فرو رفته است، استفاده ميكند. همكاري مهمترين اصل است. همه اعضاء گروه صعود كننده بايد با هم همكاري كنند و نبايد به صورت واحدي و يا مستقل عمل كنند. هر كس در هنگام حركت بايد بداند شخص جلويي و پشت سرش چه ميكند؟
بعد از يك شرايط جوي بد، حفرههايي كه روي سطح هستند، اغلب با لايههايي از يخ پوشيده ميشوند كه ممكن است آنها را غيرقابل دسترسي سازد. در چنين اوضاعي Cromponsمفيد هستند.
شيبهاي يخي
براي حركت روي شيبهايي شامل يخ يا برفهاي سفت، Crompons يك بخش استاندارد از تجهيزات كوهنوردي ميباشند كه در هنگام قدم گذاشتن گاهي اوقات روي شيبهاي يخي بازاويه كممورد استفاده قرار ميگيرند. اين كار ميتوان يك پروسه آرام و خسته كننده باشد كه امنيت بالاي Crompons را مهيا نميسازد. به هرحال، در برف نرم يا پراري Crompons به راحتي به گلوله شدن برف كمك ميكند كه ميتواند تاثير آنها را كاهش دهد. در اين مورد يك ميخ يخي نه تنها به ايجاد تعادل كمك ميكند، بلكه به صعود كننده اين امكان را ميدهد كه در هنگام سرخوردن يا افتادن خودش را نگهدارد.
روي يك شيب يخي واقعي، يك ميخ يخي به ندرت توانايي نگهداشتن را مهيا ميكند كه به عنوان يك نگهدارنده ايمن روي شيبهاي يخي تند طنابهاي كوهنوردي به ميخهاي يخي فرو رونده در برف مجهز شده است. شيبهاي يخي تند در اروپا نادر هستند. اگرچه در مناطق استوايي اين نوع شيبها معمول ميباشند، جايي كه برفهاي تازه شستهاند سريع روي سطح آب ميشوند، به سرعت زيرشان خالي ميشود، زيرا كه شب قبل اين برفها به صورت ورقهاي از يخ نيمه جامد، يخ بستهاند.
شيبهاي برخي خيلي عادي بوده و معمولاً براي صعود آسان ميشود. در پاي يك شيب برفي يا يخي معمولاًٌ يك شكاف بزرگ وجود دارد كه Bergschrund ناميده ميشود. جايي كه شيب نهايي كوه از يك زمين برفي يا يخ بسته ايجاد ميشود. چنين Bergschrund معمولاً براي قدم برداشتن از روي آنها بزرگ هستند و بوسيله يك پل برفي پوشيده شدهاند كه بايد به دقت آزمايش شوند و استفاده طاقتفرسا از طناب را شامل ميشود. يك شيب برفي تند در شرايط بد ممكن است خطرناك باشد، چون خود سطح برف ممكن است باعث بهمن شود. از چنين شيبهايي اگر بطور مستقيم صعود شوند خطر كمتري دارند. براي يك مسير افقي يا مورب، بسته مسير صورت عرضي بريده ميشود و حركت تسهيل ميشود. برف جديد باريده شده روي يخ خصوصاً خطرناك است.
به تجربه زيادي براي تصميمگيري در مورد صلاح بودن پيشروي روي برف در شرايط خطرناك نياز ميباشد. برف روي صخرهها معمولاً عميق و استوار و محكم است، مگر اينكه سحطي باشد. يكي دو روز آب و هواي خوب معمولاً برف جديد را در شرايط استحكام قرار ميدهد. برف نميتواند در زاويههاي خيلي تند باقي بماند، اگرچه اغلب چشم با شيب آن گول ميخورد.
شكافها
پرتگاهها، شكافها يا پرتگاههاي عميقي هستند كه در اثر عبور يك توده يخ روي يك مسير غيرعادي ايجاد شدهاند. آنها ممكن است باز يا پوشيده شده باشند. در قسمت پاييني يك يخچال درهها باز هستند. بالاي خط برف آنها معمولاًٌ با تجمع برف زمستاني پنهان شدهاند. رديابي پرتگاههاي پنهان نيازمند تجربه و دقت است.
بعد از يك بارش شديد برف آنها را ميتوان فقط با محكم كردن ميخ يخي يا نگاه كردن به چپ و راست در جايي كه باز شدن حوزه يك پرتگاه مخفي احتمال رديابي دارد. از لحاظ ايمني در مقابل حوادث، طناب ميباشد و كسي نميتواند از يك پل يخچال پوشيده از برف عبود كند، مگر اينكه به يك نفر ديگر يا بهتر از آن به دو نفر همراه با طناب بسته شده باشد. هر كس اقدام به رفتن درون پرتگاه ميكند، بايد با امداد پرتگاه آشنا باشد.
گام برداری صحیح در صعود کوه
پیش از هر چیز باید کفش مناسب بپوشید. مطلب «راهنمای خرید و نگهداری کفشهای کوهنوردی» راهنمای شما در این زمینه خواهد بود.
در هنگام حرکت فاصله پاها باید به اندازه عرض شانهها باشد و نباید بیش از حد باز شود.
بدن در هر حالتی ایستاده بر سطح افق عمود باشد.
ابتدا پنجه و بعد پاشنه پا روی زمین قرار گیرد.
در هر گام، پای تکیهگاه صاف سپس پای بعدی از زمین برداشته شود. با زانوی خم نباید صعود کرد.
تمامی کف پا روی زمین قرار گیرد؛ استفاده از نوک پا موجب خستگی زودرس عضلات پا میشود. البته در شیبهای تند، با نوک پا گام برداشته میشود.
گام برداری صحیح قدمهای یکسان با ریتم منظم و یکنواخت است.
در شیبهای بالای 20 درجه بهتر است، به صورت زیگزاگی صعود شود. البته هر چه شیب بیشتر میشود باید زاویه بین دو خط زیگزاگ کمتر و طول مسیر زیگزاگ با توجه به پهنای منطقه مانور، بیشتر میشود.
برگرداندن عضله به حالت اولیه بسیار مهم است؛ چون هر اندازه عضله فشردهتر و در حالت انقباض باشد، انرژی بیشتری جذب میکند.
گام برداری باید آهسته و پیوسته باشد.
با تنظیم تنفس و گام خود، از بالا رفتن ضربان قلب و در نهایت خستگی زودرس جلوگیری کنید. در حالت عادی هر دو گام یک دم و بازدم و تنفس باید به وسیله بینی و کامل صورت گیرد (در اصطلاح دیافراگمی باشد).
تنفس از طریق بینی انجام شود زیرا تنفس از دهان باعث خشگی گلو، تشنگی و در هوای سرد سرماخوردگی و عفونت گلو میشود.
در شیبهای تند و ارتفاعات بالا با هر گام دم و با گام بعدی عمل باز دم را انجام دهید.
پس از هر یک ساعت حرکت، پنج دقیقه استراحت لازم است.
برای هر صعود، مهمترین مسئله تقسیم صحیح انرژی است.
تنيس ورزشي است كه بين دو بازيكن (انفرادي) يا دو تيم نفره (دوبل) بازي ميشود. بازيكنان معمولاً با يك راكت محوري شكل به يك توپ، توپ پلاستيكي توخالي پوشيده از پرز از روي يك تور داخل زمين مقابل ضربه ميزنند. در بعضي جاها تنيس هنوز تنيش روي چمن براي تشخيص از تنيس واقعي ناميده ميشود (تنس واقعي سلطنتي يا تنيس خاكي ناميده ميشود). يك شكل قديمي از اين بازي، اين است كه بازيكنان روي يك نوع زمين خيلي متفاوت بازي ميكنند. اين بازي در انگلستان در اواخر قرن نوزدهم رواج گرفت. اين بازي ابتدا در دنياي انگليسي زبانها گسترش يافت، بخصوص بين قشر بالاي جامعه.
تنيس حالا يك ورزش المپيكي است. در همه سطوح اجتماعي، در همه سنها و در بيشتر كشورهاي دنيا. قوانين اين بازي بطور مشخصي تا اوايل سالهاي 1900 بدون تغيير باقي ماند. همراه با ميليونها بازيكن، ميليونها نفر نيز بازي تنيس را به عنوان ورزش جذب كننده تماشاچي خصوصاً در چهار تورنمنت Grand Slamدنبال ميكنند.
تاريخچه
تنيس داراي تاريخچهاي طولاني است (مشتق شده ا زjeu de paume')، اما تثبيت آن به يك ورزش مدرن به دو ريشه جداگانه برميگردد. در سال 1856 سرهنگ توماس هنري جم، يك وكيل و دوشس Batista Pereira يك تاجر اسپانيايي كه هر دو در بيرمنگام زندگي ميكنند، در انگلستان يك بازي كه آنها آنرا pelota ميناميدند. بعد از يك توپبازي اسپانيايي به راه انداختند. اين مسابقه روي چمن در راوباستون انجام شد. در سال 1872هر دو نفر به Leamington.اسپانيا رفتند و با دو دكتر از بيمارستان دارنفورد روي چمن پشت هنل مانور (حالا آپارتمانهاي ديدني است) بازي كردند.Pereiraبا دكتر فردريك و دكتر آولسلي تاكينز جهت يافتن اولين باشگاه تنيس روي چمن دنيا پيوستند و اين بازي را روي چمنهاي nearby انجام دادند.
در سال 1874 آنها باشگاه تنيس ليمينگتون را تشكيل دادند و قوانين اصلي تنيس را تنظيم نمودند. در 23 ژولاي سال 1884، سرگرد والتر كلاپتون وينگفيلد بازي مشابهي براي سرگرمي مهمانانش در يك مهماني در باغ در املاك خودش در نانتل ويد ويلز ترتيب داد. اولين بازي را بر مبناي ورزش قديمي تنيس داخل زمين يا تنيس واقعي (تنيس سلطنتي) كه در فرانسه قرن 12 اختراع شده بود و بوسيله اريستوكراتهاي قبل از انقلاب فرانسه بازي ميشد، بنا نهاد. مطابق با بيشتر تاريخنويسان، ترمينوسوارهاي تنيس مدرن از اين دوره مشتق شده است، چون وينگفيلد هم اسم و هم بيشتر لغات فرانسوي تنيس رويال را قرض گرفته بود و آنها را در اين بازي جديد بكار گرفته بود.
تنيس از كلمه فرانسوي tenez شكل امري فعال tenir نگهدار. اين فريادي بود كه بازيكن سرو زننده در تنيس رويال از آنها استفاده ميكرد، به اين معني كه: «من در حال سرو زدن هستم» (مشابه با فرياد Fore در بازي گلف). راكت از كلمه roquette كه از كلمه عربي rakhat مشتق شده به معني «نخل است».
Deuce از كلمه Deuzlejeu به معني «هر دو همبازي هستند» (يعني دو بازيكن امتيازات برابري دارند).
بك هند:
براي بازيكنان راست دست، بكهند ضربهاي است كه از قسمت چپ بدنشان شروع ميشود. در امتداد بدنشان به طوري است كه با توپ تماس پيدا كند، ادامه مييابد و روي سمت راست بدنشان پايان مييابد.اين ضربه ميتواند با يك دست يا هر دو دست زده شود و معمولاً براي نسبت به فورهند تسلط به آن مشكلتر است. بيشتر در قرن بيستم با يك دست نواخته ميشود. با استفاده از گريپ كونيتنانتال يا غربي.
اولين بازيكنان مطرحي كه از دو دست استفاده كردند، در سالهاي 1930، استرالياييهايي بهنام ويويان مك گراس و جان برومويچ بودند، اما آنها استثناء بودند.گريپ دورست در سالهاي 1970 محبوبيت يافت، به طوري كه جرج بورگ، گريس اورت، جيمي كانورز و بعداً متز ويلاندر از آن استفادههاي موثري آورد و امروزه توسط تعداد زيادياز بهترين بازيكنان دنيا از جمله آندره آغاسي مورد استفاده قرار ميگيرد.
اندي راديك، از كريپ «شديد غربي» براي خلق مقدار زيادي از تاپ اسپين استفاده نمود. دو دست به بازيكن قدرت بيشتري ميدهد، در حالي كه يك دست ميتواند شدت تيزتري ايجاد كند. بكار بردن يك اسپين روي توپ براي ايجاد يك خط سير پرشي ميباشد. بازيكن بلندتر در همه زمانها بهترين بكهند را دارد. دان بورج يك ضربه يك دست خيلي قوي در سالهاي 1930.40 داشت كه تاپ اپيس را روي توپ منتقل مينمود. كن روزوال بازيكن ديگري بود كه بخاطر بكهند يك دستش، مورد توجه بود و از يك بكهند دقيق مرگبار با آندرا پين در سالهاي 1950.60 استفاده مينمود. تعداد كمي از بازيكنان مثل مونيكا سلز از دو دستش هم در بكهند و هم در فورهند استفاده مينمود.
امتيازگيري
يك مسابق تنيس معمولاً شامل 1 تا 5 ست ميباشد. هر ست شامل تعدادي گيم ميباشد و هر گيم شامل چند امتياز است. مسابقات شامل يك عدد منفي از ستهاي چندگانه ميباشد. برنده مسابقه، كسي است كه بيشتر از نيكي از ستها را برنده شده باشد. مسابق وقتي اين شرايط پيروزي حاصل شود، پايان مييابد. بعضي مسابقات ممكن است شامل 5 ست باشد (برنده كسي است كه سه ست اول را برنده برشده باشد)، در حالي كه بيشتر مسابقات سه سته هستند (برنده كسي است كه 2 ست را برده باشد).
يك ست شامل يك سكانس از گيمهاي بازي شده با سرويس رد و بدل شده مابين گيمها ميباشد و وقتي شمارش گيمهاي برنده شده به حد بحراني ميرسد، پايان مييابد. بطور مثال يك بازيكن يك ست را ميبرد. وقتي او در حداقل 6 گيم برنده شده باشد، و حداقل 2 گيم بيشتر از حريفش برده باشد. وقتي دو بازيكن هر دو شش گيم را ببرند، بازي يك «تساوي شكن 12 امتيازه» يا «تساوي شكن» معمول ميباشد. يك تساوي شكن، ست يك ست جدا از قوانين بازي ميشود. به يك بازيكن اجازه برد يك گيم يا بيشتر داده ميشود و بنابراين يك ست، يك ست فينال با 6-7 امتياز ميباشد (امتيازگيري تنيس را براي توضيح امتيازگيري تساويشكن و تاريخچهاش را ببينيد).
يك گيم شامل يك سكانس از امتيازات بازي شده با همان بازيكن سرو زننده ميباشد و اولين بازيكني كه در حداقل 4 امتياز پيروزي داشته باشد و حداقل 2 امتياز بيشتر از حريفش داشته باشد، برنده خواهد شد. امتيازگيري در هر گيم به ارزش خاص در تنيس شرح داده شده است:
امتياز صفر تا 3به صورت love يا صفر «پانزده، سي و چهل» به ترتيب شرح داده شدهاند. وقتي كه حداقل سه پوئن در هر طرف بدست آورده شود و بازيكنان داراي عدد امتياز يكسان باشد، امتياز dence ميباشد. وقتي حداقل 13 امتياز بوسيله هر طرف جمع شود و بازيكن يك امتياز يا بيشتر از حريفش داشته باشد. امتياز آن گيم advantage به نفع بازيكن برنده خواهد بود.
فورهند، براي ديگر بازيكنان راستدست، بكهند (در قسمت beckjand توضيح داده شده)
ديگر پرتابها
يك ضربه والي در هوا قبل از پرش توپها، معمولاً نزديك ساخته ميشود و معمولاً با يك حركت سفت كردن مچ است جهت انداختن توپ در فضاي خالي زمين حريف ساخته ميشود. والي نيمه، بوسيله ضربه زدن به توپ براي بالا انداختن آن درست پيش از آنكه دوباره بپرد. در نزديكي تور ايجاد ميشود. در يك موقعيت دفاعي ضعيف در خط پايه لوب به عنوان ضربهاي دفاعي يا تهاجمي ميتواند مورد استفاده قرار گيرد. بالا انداخت توپ و محكم كوبيدن در زمين حريف، لوب زننده را قادر ميسازد موقعيت دفاعي بهتري پيدا كند يا با انداختن توپ به طرف 2 حريف امتياز بگيرد. اگر لوپ به سمت زمين حريف به قدر كافي عمق نباشد، به هر حال، حريف ممكن است يك اسمش بالاي سر كه ضربهاي سرو مانند و شديد ميباشد، براي گرفتن امتياز نهايي، بزند. سرانجام اگر يك حريف در عمق زمين خودش باشد، يك بازيكن امكان دارد يك ضربه دراپ غيرمنتظره بكار گيرد. ضربهاي ملايم توي سر توپ درست بالاي تور، به طوري كه حريف قادر به دويدن سريع به سمت توپ براي رد كردن آن نباشد.
بازي يك امتياز انفرادي
بازيكنان (يا تيمها) در جهتهاي مخالف تور شروع به بازي ميكنند. يك بازيكن سرو ميزند و بازيكن مقابل، يا در دوبل يكي از بازيكنان مقابل، دريافت كننده ميباشد. سرويس مابين دو نيمه زمين رد و بدل ميشود. براي هر امتياز، سرور پشت خط اصلي خودش، مابين علامت مركز و خط بغل سرو ميزند. دريافت كننده در هر جايي روي خط خودش نسبت به تور، معمولاً پشت باكس سرويس قرار ميگيرد. وقتي رسيور آماده شد، سرو خواهد زد.
در يك سرويس منطقي، توپ روي تور (بدون لمس آن) حركت ميكند و در زمين سرويس مقابل به صورت مورب مينشيند. اگر توپ به تور برخورد كند، اما در منطقه سرويس بنشيند، اين يك سرويس مجاز است كه پذيرفته است و سرور دو سر و يا بيشتر را بدست ميآورد. اگر اولين سرو به هر طريقي خطا شود، يك فضاي دوگانه است و دريافت كننده برنده امتياز خواهد شد.
به هر حال، اگر سرويس اينگونه باشد، به عنوان يك سرويس منطقي درنظر گرفته ميشود. يك سرويس منطقي يك رالي را شروع ميكند، به طوري كه بازيكنان ضربات توپ را در امتداد تور، رد و بدل ميكنند. يك برگشت منطقي شامل ضربه زدن بازيكن يا تيم به توپ درست يكبار قبل از اينكه براي بار دوم توپ بپرد يا ضربه به هر وسيله ثابت ميباشد. بازيكن سپس از كنار تور عقب برميگردد و روي زمين در جهت مخالف قرار ميگيرد. اولين بازيكن يا تيكي كه بازگشت منطقي را خرا كند، امتياز از دست ميدهد.
تورنمنتها
تورنمتها اغلب بر اساس جنس و تعداد بازيكنان ترتيتب داده ميشوند. اشكال معمولي تورنمنتها شامل انفرادي مردان، انفرادي زنان، دوبلها (دو بازيكن همجنس در هر طرف بازي ميكنند و دوبل مخلوط (با تعدادي از هر جنس در هر طرف) ميباشد. تورنمنتها ممكن است براي سنين خاص ترتيب داده شوند. با حدود سني بالاتر براي جوانان و حدود سني پايينتر براي بازيكنان نوجوان. تورنمنتهايي نيز براي بازيكنان معمولي وجود دارد. در گرندا مهمهاي چهار، 128 نفر شركت دارند (مقدار حداكثر بازيكنان مجاز در هر طبقه خاص را از تورنمنت draw ناميده ميشود).
بيش از 99درصد كلسيم بدن در سيستم اسكلتي واقع است، سيستمي كه قسمت اعظم اجزاي آن را استخوانها و دندانها تشكيل ميدهند. در حدود 1% كلسيم اسكلي، توانايي تبديل سريع به كلسيم خون را دارد، درصد باقيمانده از ثبات بيشتري برخوردار بوده و به تدريج به كلسيم خون تبديل ميگردد. مقادير كمي از كلسيم، خارج از استخوان و در داخل سرم به گردش درميآيد. بخشي از آن به پروتئين متصل شده و بخشي نيز به صورت يونيزه موجود ميباشد. كلسيم در انتقال ايمپالسهاي عصب نقش اصلي را برعهده داشته و به تنظيم انقباض و استراحت عضلات از جمله عضله قلب كمك مينمايد.
كلسيم عامل موثر در فعال كردن آنزيمهايي است كه بسياري از واكنشهاي شيميايي ضروري را در بدن تحريك مينمايد، همچنين در انعقاد خون نيز نقش ايفا ميكند. از آنجا كه عوامل زيادي ميتوانند بر تنظيم كلسيم تاثيرگذارند، لذا هم هايپوكليسمي و هم هايپركليسمي از جمله اختلالات شايع به شمار ميآيند. در صورت وجود اسيديته طبيعي معده و ويتامين D، كلسيم ميتواند از طريق غذا جذب گردد. كلسيم عمدتاً از طريق مدفوع دفع ميشود و بقيه توسط ادرار از بدن خارج ميگردد. كنترل كلسيم سرم توسط PTH و كلسيتونين صورت ميپذيرد. با كاهش يونهاي كلسيم در سرم غدد پاراتيروئيد PTH ترشح مينمايد. همين امر سبب افزيش جذب كلسم از دستگاه گوارش، افزايش بازجذب كلسيم از توبولهاي كليه و آزاد شدن در استخوان ميگردد. افزايش غلظت يون كلسيم، سبب ميشودتا ترشح PTH پايين آيد. وقتي كلسيم بيش از حد افزايش پيدا ميكند، غده تيروئيد كلسيتونين ترشح مينمايد كه تا حدودي مانع بازجذب كلسيم از استخوان شده و غلظت كلسيم سرم را نيز كاهش ميدهد.
هپاتيت پس از ترانسفوزيون (انتقال خون) هورمون تيروئيد پاراتورمون
هايپوكيسمي به غلظتهاي پايينتر از حد طبيعي كلسيم سرم اطلاق ميگردد كه در اثر وضعيتهاي باليني گوناگوني پديد ميآيد. ممكن است بيمار در كلسيم كل بدن دچار كمبود باشد (مثل پوكي استخوان)، اما ميزان كلسيم سرم در وي طبيعي باقي بماند. استراحت در بستر براي سالمندان مبتلا به پوكي استخوان، ميتواند خطرناك باشد، چون سبب اختلال در سوخت و سايز كلسيم و افزايش بار جذب استخواني در اثر عدم تحرك خواهد شد.
چندين عامل ميتوانند علت هايپوكليسمي باشند: كمكاري اوليه غده پاراتيروئيد ميتواند اين اختلال را ايجاد نمايد. همانگونه كه جراحيهاي انجام شده در رابطه با كمكاري غده پاراتيروئيد سبب بروز اين عارضه ميگردند. نه تنها جراحيهاي پاراتيروئيد و تيروئيد ميتوان هايپوكليسمي را ايجاد كند، بلكه پس از جراحيهاي گردن نيز شاهد بروز اين اختلال خواهيم بود كه احتمالاً 48-24 ساعت اول پس از عمل به وجود ميپيوندد. در اثر تجويز بيش از حد خون حاوي سيترات (مثلاً در تعويض خون نوزادان) نوعي هايپوكليسمي گذرا پديد ميآيد، چون سيترات ميتواند با يونهاي كلسيم تركيب شده و به طور موقت آنها را از جريان خون خارج سازد. التهاب پانكراس موجب متلاشي شدن ملكولهاي پروتئيني و چربي ميگردد.
عقيده بر اين است كه يونهاي كلسيم با اسيدهاي چرب آزاد شده در اثر ليپوليز، تركيب گشته و تشكيل صابون ميدهند. نتيجه اين فرآيند، هايپوكليسمي است كهدر موارد پانكراتيت شايع ميباشد. همچنين اين مساله نيز مطرح است كه هايپوكليسمي ميتوان در ارتباط با افزايش بيش از حد ترشح گلوكاگوناز پانكراس دچار التهاب، در نتيجه افزايش ترشح كلسيتونين (هورموني كه كلسيم سرم را پايين ميآورد)، پديد آمده باشد.
هايپوكليسمي در بيماران دچار نارسايي كليوي شايع است، چون مقادير فسفات سرم در اين بيماران اغلب بالاست. هايپوفسفاتي معمولاً سبب ميشود تا متقابلاً ميزان كلسيم سرم نيز كاهش يابد. ساير علل هايپوكليسمي شامل: مصرف ناكافي ويتامين D، كمبود منيزيم، سرطان قسمت مركزي غده تيروئيد، مقادير پايين آلبومين سرم، آلكالوز و سوء استعمال الكل ميباشد. داروهايي كه زمينه را جهت بروز هايپوكليسمي فراهم ميآروند، عبارتند از:
پوكي استخوان معمولاً ناشي از كمي مصرف كلسيم به مدت طولاني و كمبود كلسيم كل بدن است. حتي اگر ميزان كلسيم سرم نرمال باشد، اين اختلال در ميليونها آمريكايي به ويژه زنان پس از دوران يائسگي ايجاد ميگردد. از ويژگيهاي آن، كاهش توده استخواني و وجود استخوانهايي متخلخل، پرمنفذ و شكننده است كه فرد را مستعد شكستگي استخوان مينمايد.
تتاني از جمله ويژگيهاي مشخصه هايپوكليسمي و هايپومنيزيومي است. تتاني بهمجموعهاي كلي از نشانهها اطلاق ميگردد كه در اثر افزايش تحريكپذيري اعصاب پديد آمدهاند. بروز اين نشانهها، ناشي از تخليه خود به خودي رشتههاي عصبي حسي و حركتي در اعصاب محيطي است. احساس سوزن سوزن شدن در نوك انگشتان دست، اطراف دهان و در پاها (كمتر از معمول است) وجود دارد. ممكن است عضلات صورت و اندامهاي انتهايي دچار اسپاسم گردند. در نتيجه اين اسپاسم درد ميتواند ايجاد شود. از آنجا كه هايپوكليسمي سبب افزايش تحريكپذيري سيستم عصبي مركزي و اعصاب محيطي ميگردد، به همين دليل تشنج نيز ممكن است پديد آيد.
ساير تغييرات بوجود آمده در اثر هايپوكليسمي عبارتند از: تغييرات رواني نظير: افسردگي، اختلال در حافظه، گيجي، هذيان و حتي توم. در ECG نيز فاصله T در اثر طولاني شدن قطعه ST، افزايش مييابد، نوعي تاكيكاردي بطني نيز موسوم به Torsadesde pointedايجاد ميگردد.
هايپوكليسمي حاد داراي علائم، تهديد براي زندگي بيمار محسوب شده و نيازمند درمان فوري از طريق تزريق وريدي كلسيم ميباشد. نمكهاي تزريقي كلسيم شامل: گلوكونا كلسيم، كلرايد كلسيم و گلوسيتات كلسيم هستند. تزريق سريع كلسيم وريدي ابتدا سبب براديكاردي و سپس منجر به ايست قلبي خواهد گردد. براي بيماراني كه از مشتقات ديجيتال استفاده ميكنند، تزريق وريد كلسيم خطرناك ميباشد، چون يونهاي كلسيم نيز اثري مشابه با ديجيتالها اعمال نموده و سبب مسموميت ديجيتالي و عوارض نامطلوب قلبي مي گردد. پرستار بايد نوع نمك كلسيم تجويز شده را با دستور پزشك هماهنگ نمايد، چون كلسيم توليد شده در گلوكونات كلسيم معادل 5/4 ميلياكيوالان و در كلرايد سديم برابر 6/13 ميلي اكيوالان خواهد بود. كلسيم ميتواند موجب هايپوتانسيون وضعيتي گردد. بنابراين براي جايگزيني كلسيم به صورت تزريقي بيمار، بايد بر روي تخت نگاه داشته شودذ و فشار خون وي نيز كنترل گردد. درمان با ويتامين Dنيز ميتواند جذب كلسيم از دستگاه گوارش را افزايش دهد. قسمت آخر، به بيمار توصيه ميشود تا مصرف كلسيم را در رژيم غذايي به ميزان حداقل 1500-1000 ميليگرم/روز افزايش دهد (مواد غذايي حاوي كلسيم شامل: فرآوردههاي شير، سبزيجات برگ دارو سبز، كنسرو ماهي آزاد، ساردين و مصرف خوراكي تازه). از آنجا كه هايپومنيزيومي نيز ميتواند منجر به تتاني شود، بنابراين اگر تتاني به تزريق وريدي كلسيم پاسخ داد، بايد مقادير پايين منيزيم هم به عنوان علتي احتمالي مورد بررسي قرار گيرد.
توجه به هايپوكليسمي در بيماران در معرض خطر حائز اهميت ميباشد. به بيماراني كه در معرض خطر بالاي ابتلا به پوكي استخوان قرار دارند. بايد پيرامون ضرورت مصرف كلسيم در رژيم غذايي آموزش داده و در صورت عدم مصرف كافي آن در رژيم غذايي بايد از مكملهاي كلسيم استفاده شود. ساير موارد آموزش شامل: بحث پيرامون درمان با جايگزين شوندههاي هورموني نظير آلندرونات (فوزاماكس[3]) رزيدرونات (آلكتونل[4]) داموكسي (اويستا[5]) و كالسيتونين براي پيشگيري از تخريب بيشتر بافت استخواني است. همچنين براي كاهش خطر افتادن راهبردهاي نوشتاري ـ گفتاري آموزش داده ميشود.
هايپوكليسمي به معناي بالا رفتن ميزان كلسيم پلاسماست. اين اختلال در نوع شديد خطرناك ميباشد، در حقيقت بحران هايپوكليسمي در صورتي كه به موقع و سريع درمان نشود، داراي ميزان مرگ و ميز بالا و برابر 50% خواهد بود. شايعترين علل هايپوكليسمي عبارتند از: بدخيميها و افزايش ترشح هورمون غده پاراتيروئيد. بروز هايپوكليسمي در اثر تورمهاي بدخيم و ناشي از مكانيسمهاي گوناگوني است. افزايش بيش از حد PTH در موارد هايپرپاراتيروئيديسم منجر به افزايش آزادسازي كلسيم از استخوانها، همچنين افزايش جذب آن در روده و كليهها خواهد شد. وقتي حاصلضرب كلسيم ـ فسفر از 70 بالاتر رود، كالسينيكاسيون بافت نرم ايجاد گردد.
بيشتر مواد هايپوكليسمي ناشي از عدم تحرك پس از شكستگيهاي شديد يا متعدد و آسيبديدگيهاي نخاعي پديد ميآيند. داروهاي مدر تيازيدي ميتوانند به ميزان اندك سطح كلسيم سرم را بالا ببرند. چون سبب تقويت عملكرد PTH بر كليهها شده و دفع كلسيم از راه ادرار را كاهش ميدهند. سندرم شير ـ قليا در بيماراني بوجود ميآيد كه دچار زخم معده يا دوازدهه بوده و تحت درمان طولاني مدت با شير و آنتي اسيدهاي آلكاليني به ويژه كربنات كلسيم قرار داشتهاند. مسموميت با ويتامين A, D، همچنين استفاده از ليتيوم نيز سبب فزوني كلسيم خواهند شد.
به عنوان يك قانون، نشانههاي كليسمي متناسب با درجه افزايش سطح كلسيم شكل شكل ميگيرد. هايپوكليسمي تحريكپذيري عضلاني را كاهش ميدهد، چون سبب فرونشاني و ركود فعاليت در محل اتصال به عضله ميگردد. نشانههايي نظير ضعف عضلاني، عدم هماهنگي و تعادل، بياشتهايي و يبوست ميتواند ناشي از كاهش تونوس عضلات صاف و باشد. تاثير ديجيتالها بر نيروي انقباضي قلب توسط كلسيم تقويت ميشود، بنابراين در اثر بروز هايپوكليسمي، مسموميت ناشي از ديجيتالها نيز شدت مييابد. بياشتهايي، تهوع، استفراغ و تهوع از جمله نشانههاي هايپوكليسمي هستند.
بحران هايپوكليسمي بهافزاي ناگهاني سطح كلسيم و رسيدن آن به ميزان 17 ميليگرم/دسيليتر (3/4 ميليمول در ليتر) با بيشتر اطلاق ميگردد. از جمله ويژگيهاي آن، تشنگي شديد و پراداراي ميباشد. ساير يافتهها ميتواند شامل ضعف عضلاني، تهوع، صعبالعلاج، كرامپهاي شكمي، يبوستهاي بسيار شديد يا اسهال، نشانههاي مربوط به زخم معده و دوازدهه و درد استخواني باشد. خواب آلودگي، گيجي و كما نيز ممكن است ايجاد شود. اين وضعيت فوقالعاده خطرناك بوده و ميتواند منجر به ايست قلبي شود.
اهداف درماني در هايپوكليسمي شامل پايين آوردن ميزان كلسيم سرم و دگرگوني فرآيندهايي است كه سبب افزايش ميزان كلسيم ميگردد. درمان علل اصلي (مثلاً شيميدرماني براي بدخيميها با برداشتن بخشهايي از غده پاراتيروئيد در هايپرپارائيدويسم) از جمله مسائل ضروري به شمار ميآيد.
اقدامات كلي شامل تجويز مايع جهت رقيق كردن كلسيم سرم و كمك به دفع بيشتر آن از طريق كليهها، ايجاد تحرك در بيمار و محدوديت در مصرف كلسيم موجود در رژيم غذايي است. نمكهاي غيرارگانيك فسفات را ميتوان به صورت خوراكي يا از طريق لوله ---- معدهاي، همچنين ------- ركتوم، يا به صورت ------- مورد استفاده قرار داد. تزريق وريدي فسفات جهت درمان هايپوكليسمي بايد با احتياط فراوان انجام گيرد، چون ميتواند منجر به كلسينيكاسيون شديد بافتهاي مختلف، افت فشار خون، تتاني و نارسايي حاد كليوي شود.
مراقبت از بيماران در معرض خطر در رابطه با بروز هايپوكليسمي حائز اهميت ميباشد. تدابيري چون بالابردن ميزان تحرك در بيمار و تشويق به خوردن مايعات ميتواند به پيشگيري از هايپوكليسمي كمك نموده يا حداقل شدت آن را كاهش دهد. بيماران بستري در بيمارستان كه در معرض خطر هايپوكليسمي قرار دارند، تشويق ميشوند تا هرچه سريعتر حركت را آغاز نمايند. به بيماران سرپايي يا افرادي كه در خانه از آنها مراقبت ميگردد، نيز پيرامون اهميت حركت به طور مكرر اطلاعات كافي داده ميشود. بيماراني كه در خانه تشويق ميشوند تا در صورت امكان، روزانه 4-3 پيمانه آب بنوشند. حجم مواد موجود در رژيم غذايي بايد در حد كافي باشد تا بتواند تمايل به يبوست را جبران و تعديل نمايد.
بعد از پتاسيم، منيزيم فراوانترين كاتيون داخل سلولي ميباشد. منيزيم به عنوان فعال كننده بسياري از سيستمهاي آنزيمي درون سلولي عمل كرده و در سوخت و ساز پروتئين و كربوهيدرات نيز نقش دارد. منيزيم بر سيستم قلبي ـ عروقي نيز تاثير گذارده و به صورت ------- سبب اتصاع عروق ميگردد. همچنين تصور ميشود منيزيم اثر مستقيم بر شريانچههاي محيطي دارد كه منجر به كاهش مقاومت كل عروق محيطي ميگردد. اختلالات منيزيم شامل هايپومنيزيومي است.
هايپومنزيمي به غلظتهاي پايينتر از حد طبيعي منيزيم اطلاق ميشود. هايپومنزيمي هنوز هم شايعترين نوع تعادل است كه در وضعيتهاي حاد و بحراني بيماري پديد آمده و مورد بيتوجهي قرار ميگيرد. وقوع آن ممكن است در اثر قطع الكل و تجويز مواد غذايي (تغذيه از راه لوله، TPN) باشد. الكليسم، شايعترين علت نشانهدار هايپومنزيمي است كه در حال حاضر در ايالات متحده آمريكا وجود دارد. اين مساله بويژه طي مدت انجام درمانهاي مربوط به قطع الكل مشكل آفرين ميگردد. ساير علل هايپومنزيمي، شامل مصرف آمينوگليكوزيدها، سيكلوسپورينها، داروهاي مدر، ديجيتالها و آمئوتريسين، همچنين تزريق سريع خون حاوي سيترات به خصوص براي بيماران مبتلا به بيماريهاي كليوي و كبدي ميباشد.
كمبود منيزيم اغلب در موارد كتواسيدوز ديابتي نيز بوجود ميآيد كه ناشي از از افزايش دفع كليوي در اثر ديورزاسموتيك و انتقال منيزيم به داخل سلول همراه با انسولين درماني است. ساير عوامل كمك كننده در بروز هايپومنزيمي عبارتند از:
هايپومنزيمي تا حدود زيادي مربوط به سيستم عصبي عضلاني است. هايپومنزيمي ممكن است با تغييرات خلقي قابل ملاحظهاي همراه باشد. بيتفاوتي، افسردگي، تشويق و نگراني يا سراسيمگي بيش از حد در بيمار وجود داشته و علاوه بر آن آتاكسي[6]، سرگيجه، بيخوابي و گيجي نيز در وي پديدار خواهد شد. همچنين بيمار دچار هزيان، توهمات شنيداري يا ديداري و روان پريشهاي آشكار نيز ميگردد.
كمبود منيزيم در حد ضعيف را ميتوان فقط از طريق رژيم غذايي اصلاح كرد. منابع اصلي منيزيم در رژيم غذايي شامل سبزيجات برگدار سبز، آجيل، ---، غلات كامل و غذاهاي دريايي ميباشد. شكلات و كره بادام زميني نيز سرشار از منيزيم هستند. در صورت ضرورت به منظور جايگزيني منيزيم در موارد فقدان بيش از حد و مداوم آن از نمكهاي منيزيم به صورت خوراكي استفاده ميكنند. علائم آشكار هايپومنزيمي را ميتوان با تزريق منيزيم درمان نمود. سولفات منيزيم از جمله نمكهاي منيزيم است كه بيشترين مصرف را دارد. براي تنظيم دز، از غلظتهاي سريال منيزيم استفاده ميشود.
پرستار بايد مراقب بيمار در معرض خطر هايپومنزيمي باشد، وقوع آن را مورد توجه قرار دهد. آموزش نقش عمدهاي در درمان موارد كمبود منيزيم دارد، بويژه در بيماراني كه هايپومنزيمي آنها به دليل استفاده نادرست از داروهاي مسهل يا مدر بوده است. در چنين نمونههايي، پرستار بايد پيرامون، نياز به مصرف غذاهاي سرشار از منيزيم آموزش دهد.
هايپومنزيمي به غلظتهاي بالاتر از حد طبيعي منيزيم سرن گفته ميشود. وقتي نمونههاي خون هموليز گردند يا براي گرفتن نمونه خون، ------ كه بيش از حد محكم بسته شود، در آن صورت ميزان منيزيم سرم به طور كاذب بالا ميرود. شايعترين علت بروز هايپومنزيمي نارسايي كليوي است. در حقيقت ميزان منيزيم سرم در بيشتر بيماران مبتلا به نارساييهاي پيشرفته كليوي تا حدودي بالاست. فزوني منيزيم ميتواند در اثر تجويز بيش از حد منيزيم جهت درمان اكلاميس يا موارد كمبود منيزيم بوجود ميآيد.
در موارد عدم كارايي بخش غده فوق كليوي، بيماري -------- يا كاهش درجه حرارت بدن نيز، مقادير منيزيم سرم افزايش مييابد. مصرف بيش از اندازه آنتي اسيدها (مانند مالوكس، ريوپان و ميلانتا) و ملينها (شير --------) نيز سبب افزايش مقادير منيزيم سرم ميگردند.
با اجتناب از تجويز منيزيم براي بيماران دچار نارسايي كليوي، همچنين نظارت دقيق و جدي بر بيماراني كه از نمكهاي منيزيم استفاده ميكنند، ميتوان از بروز هايپومنزيمي پيشگيري كرد.
تربيت بدني و فعاليتهاي تفريحي از اجزاي اصلي زندگي و ساختار جوامع نوين هستند, به همين دليل آسيبهاي ورزشي كه در حين تمرينهاي آمادهسازي يا مسابقه واقعي پديد ميآيند، اجتنابناپذير و فراوان ميباشند. مطالعه، تشخيص و درمان آسيبها و جراحات مذكور باعث پيدايش رشته چند گرايشي و جامع پزشكي ورزشي شده است، كه پزشكان، فيزيوتراپيستها و ساير شاغلان حِرف وابسته را دربر ميگيرد.
بروز آسيبهاي ورزشي در ورزشكاران حرفهاي رو به افزايش است و در ميان ورزشكاران غير حرفهاي نيز به علت اصرار و تاكيد مداوم بر زيبايي و تناسب اندام و پيشگيري از بيماريهاي قبلي عروقي، كه به تمرينات سنگين و تحمل فشارهاي سخت و اغلب ناصحيح ميانجامد، رو به ازدياد ميباشد. علاوه بر سن، جنس و وضعيت جسماني فرد،نوع رشته ورزشي نيز ميتواند در بروز و شدت جراحات سهيم باشد. به عبارتكلي, آسيب ورزشي، به آسيبي اطلاق مي شود كه در اثر ورزش يا فعاليتهاي بدني مشابه ايجاد ميگردد و شخص را از كار فعاليت تمريني يا شركت در مسابقه در روز بعد از جراحت باز ميدارد و يا هرگونه آسيبي كه نيازمند مراقبت پزشكي باشد.
آسيبهاي ورزشي ممكن است حاد يا مزمن باشند. آسيب ورزشي حاد ناشي از ماكروتراما و آسيب ورزشي مزمن ناشي از ميكروتراما ميباشند(5). آسيبهاي ماكروترامايي، آنهايي هستند كه در اثر تروماي ناگهاني مستقيم و يا غير مستقيم موجب جراحات آني شديدي، از جمله پيچخوردگي، كشيدگي، دررفتگي و شكستگي ساختمانهايمختلف ميشوند. دسته آسيبهاي ميكروترامايي در مجموع به سندرمهاي فعاليت مفرط و نادرست اطلاق ميگردد و امروزه در كودكان نيز به اندازه بزرگسالان شايع است. اين آسيبها، مشكلات درازمدت و ديرپا يا عود كننده عضلاني اسكلتي هستند كه در پي ضربه يا جراحت حاد به وجود نيامدهاند.
آسيبهاي ورزشي, دستگاه عضلاني اسكلتي را بيش از ساير دستگاههاي بدن گرفتار ميكنند. به طور كلي دستگاه عضلاني اسكلتي را به دو قسمت اندامهاي تحتاني و فوقاني تقسيم مينمايند. آسيبهاي اندامهاي تحتاني، در مجموع بيشتر هستند و در افراد بالغ، مفصل زانو شايعترين نقطه آناتوميكي است كه گرفتار ميشود. در ورزشهايي كه با اندام فوقاني سر و كار دارند، شانه به علت دامنه حركتي گسترده و پايداري ذاتي بسيار كم، كانون اصلي آسيبهاي ورزشي ميباشد.
ورزش عامل 12% از كل آسيبهاي فك و صورت ميباشد. شكستگيهاي فك و گونه در ورزشهاي تماسي (نظير مشتزني، كشتي و ...) شايعتر هستند. با وجود استفاده گسترده از وسايل پيشرفته محافظ مثل كلاهخود، ماسك صورت, سپر چشم و محافظ دهان كه بروز آسيب در ناحيه سر و صورت را كاهش ميدهند، وقوع شايع آسيبهاي بزرگ و كوچك در ساختمانهاي حساس اين ناحيه آناتوميكي به هيچ وجه از بين نرفته است. در حقيقت مشكل آنجاست كه بهبود وسايل و شيوههاي حفاظتي سر و صورت در برخي از ورزشها به ورزشكاران احساس كاذب آسيبناپذيري بخشيده است و موجب بازي بيپروا و خطرناكتر و انتقال محل آسيب از صورت به دستگاه اعصاب مركزي و نخاع شده است. با اين حال بسياري از ورزشكاران به ورزشهايي ميپردازند كه محافظت صورت در آنها متداول نبوده و يا دست كم كامل نيست (مثل كشتي كه در ايران جايگاه ويژهاي دارد) و به همين دليل، احتمال آسيبهاي فك و صورت وجود دارد.
آسيبها و نحوه برخورد باآنها در ژيمناستيک
ژيمناست ها اغلب نوجوان هستند و نسبت به ساير ورزشکاران از بلوغ اسکلتي کمتري برخوردارند . آنها بايد اندام متناسب داشته باشند و توجه وافر به اين امر مي تواند زمينه ساز اختلالات تغذيه اي گردد . به دنبال تغذيه ناکافي و تمرينات زياد ممکن است در دختران ژيمناست عادت ماهانه قطع شود و عواقب جدي به دنبال داشته باشد .
ژيمناستيک با شيوع بالاي صدمات حاد و مزمن همراه است . طبق گزارشات حدود ۱۳٪ ژيمناست ها طي يک دوره رقابت دچار آسيب بارز مي شوند . آسيب ها اغلب در حرکات مرتبط با زمين حادث مي شوند و ناشي از نيروي زياد ايجاد شده در مانورهاي هوايي هستند .
ضربه حاد معمولاً ساختارهاي غضروفي ، ليگاماني يا استخواني را درگير مي سازد . فشارمزمن در ابتدا واحد عضلاني و تاندوني را متأثر مي نمايد .
الگوي حرکات به تشخيص علت اخلال کمک مي کند . براي مثال صدمات حاد ، فرد را از انجام مطلوب حرکات بازداشته و همواره با درد است . آسيب هاي مزمن اجازه انجام حرکت را مي دهند اما حرکت کافي و کامل نيست .
بروز آسيب مجدد در ژيمناست ها به طور قابل توجهي بالاست . علت آن مي تواند ناديده گرفتن شدت آسيب اوليه ، فيزيوتراپي ناکافي و بازگشت پيش از موعد به فعاليت کامل ورزشي باشد . همچون ديگر ورزش ها ، زانو و مچ پا شايع ترين نواحي آسيب هستند . ميزان بروز صدمات اندام فوقاني ، تنه و ستون مهره ها نيز در ژيمناست ها بالاست . به طوري که آسيب اندام فوقاني و ستون مهره ها تقريباً ۲۷٪ و ۲۰-۱۵٪ آسيب ها را تشکيل مي دهند . در اين نوشتار مروري بر صدمات شايع در ژيمناستيک داريم و تا حدودي با تدابير درماني آنها آشنا مي شويم .
ستون مهره ها
در طي ژيمناستيک ستون فقرات کمري دستخوش انحناي مکرر و قوي در طي پرش ها مي گردد : حرکات وسيع ستون مهره ها در ژيمناستيک کشش و فشارزيادي برساختارهاي استخواني ، ليگاماني و عضلاتي پشت وارد مي سازد . به دنبال شکستگي ناشي از فشار ، درد موضعي در ستون فقرات کمري که با انحناي آن بدتر مي شود وجود خواهد داشت . در ابتدا ، درد با استراحت تخفيف مي يابد . ادامه فعاليت باعث پيشرفت شکستگي و تداوم درد مي شود . درمان شامل بي حرکت کردن با کرست کمري به مدت ۳ ماه و پس از ان حرکت دادن پيشرونده است . اگر ورزشکار مايل به ادامه رشته خود در سطح بالا باشد . جراحي به عنوانآخرين راه در نظر گرفته مي شود . اگر چه بي حرکت ساختن توسط جراحي ، فشار و تغييرات در ژنراتيور در بالاي ناحيه دستکاري شده افزايش مي دهد . در مواردي که شکل به وجود آمده در ستون مهره ها درد و اختلال بيشتري را برانگيزاند ممکن است ورزشکار به تغيير رشته ورزشي خود تشويق گردد .
شانه
آسيب هاي شانه که بيشتر به صورت کشيدگي عضلات است در مردان ژيمناست بيش از زنان رخ مي دهد . اين صدمات در حرکاتي که سرعت بالا و شدت زياد دارند و فشار زيادي به مفصل شانه اعمال مي کنند ديده مي شوند .
مچ دست
شکستگي ناشي از فشار و استرسهاي انتهاي زنداسفل ( راديوس ) يا صفحه رشد آن ، نيمه دررفتگي و آسيب هاي ليگاماني در ناحيه مچ دست گزارش شده است . در اين حالات حرکات مچ دردناک است . آسيب هاي ليگاماني خفيف با استفاده از آرتز پشت مچ که بازشدن مچ را محدود مي سازد درمان مي شوند . آسيب هاي شديدتر ممکن است به مدتي بي حرکتي نياز پيدا کنند .
آرنج
در حرکاتي که دست با زمين برخورد دارد ، زمين نيز نيروي متقابلي به دست وارد مي سازد . ژيمناست ها که اين حرکات را بدون حرکت قابل ملاحظه ساير مفاصل انجام ميدهند ، نيروي زياد با سرعت زياد به دست وارد مي نمايند . ژيمناست هاي مبتدي آرنج را بيشتر تا مي کنند بنابراين نيروي برخورد دست با زمين پراکنده مي شود . ژيمناست هاي حرفه اي تر آرنج را راست نگه مي دارند و لذا در تماس با زمين نيرو افزايش مي يابد . يک آرنج محکم و کمي تا شده نيروي فشاري حدود ۳/۲ ۴/۲ برابر وزن بدن اعمال مي کند . آسيب هاي آرنج در ژيمناست ها ناتوان کننده است . برخي از اين آسيب ها فعاليت حرفه اي ژيمناست را خاتمه مي دهند . صدمات ناشي از تمرين زياد باعث درد مبهم و منتشر آرنج همراه با سفتي و تورم آن مي شوند . صدمات مکرر يا مزمن به ويژه در ورزشکاران نوجوان در حال رشد باعث شکستگي ناشي از فشار و استرس مي گردند .
صدمات زانو
در ژيمناستيک صدمات زانو شيوع بسيار دارد اما ماهيت و نوع آنها از ديگر ورزش ها متفاوت است .
ليگامان طرفي زانو
آسيب هاي ليگامان طرفي - داخلي زانو در سه درجه مي تواند رخ دهد :
کشيدگي ليگامان بدون پارگي ( درج ۱ )
پارگي ناکامل ( درجه ۲ )
قطع کامل ليگامان ( درجه ۳ )
ورزشکاري که دچار آسيب حاد يا مزمن ليگامان طرفي - داخلي زانو شده است مي تواند با زانوي مبتلا در وضعيت خم شده بيشتر نسبت به زانوي سالم راه برود و بدود . اين شيوه راه رفتن يک تطابق اوليه در جهت کاهش فشار نيروهاي ليگاماني در زمان باز شدن کامل زانو مي باشد . ليگامان طرفي - داخلي زانو از تغذيه خوني خوبي برخوردار مي باشد و توان بالايي براي بهبود دارد .
درمان فوري در درجه ۱ شامل استراحت ، يخ وداروهاي ضدالتهاب است . درجه ۲ به قالب هاي گچي مخصوص که اجازه حرکت زانو را در خم شدن ۳۰ تا ۹۰ درجه بدهد نياز دارد . بازکردن کامل زانو به لحاظ اعمال فشار بر ليگامان در حال بهبود ممنوع است . تحول قسمتي از وزن بدن با استفاده از چوب زيربغل به کنترل تورم و بهبودي کمک مي کند . درجه ۲ و ۳ نياز به بي حرکتي نسبي در گچ لولاي به مدت ۲ تا ۳ هفته دارند . از آنجا که ژيمناست ها نيازمند استحکام کامل سخت داخلي مفصل زانو هستند روند بازگشت به تمرينات نبايد آن قدر سريع باشد که موجب آسيب مجدد گردد . در زمان نقاهت تمرينات اندام سالم صورت مي گيرد .
تمرينات ايزومتريک در زمان بازکردن گچ انجام مي شود . مفصل راني - کشککي التهاب تاندون هاي کشکک و عضله چهارسر راني از شايع ترين صدمات درژيمناستيک است . علت شايع آن فشار ناشي از کاهش سريع سرعت در حرکات است . درد اغلب در زمان فرودآمدن به زمين پس از پرش يا پس از مدتي بي حرکتي ( مثل زمان منتظر بودن براي اجرا ) گزارش مي شود .
مچ پا
نيمه دررفتگي استخوان مکعبي مچ پا ، اغلب تشخيص داده نمي شود يا اشتباه تشخيص داده مي شود . درد در وسط کنار خارچي پا وجود دارد و خم کردن مچ به سمت کف پا بدون ايجاد درد ممکن نيست . اين علايم ممکن است اشتباهاً به تاندونيت عضلات مجاور نسبت داده شود . اما در نيمه دررفتگي درد موضعي تر است . تورم ندارد و در لمس حساس تر است . راه رفتن محدوديت دارد . درمان آني جا انداختن استخوان است . بانداژ حمايتي پا ، محافظت بيشتري از پا به عمل مي آورد . نيمه در رفتگي مکرر يا مزمن ممکن است نياز به استفاده از وسائل کمکي در کفش براي جلوگيري از چرخش پا داشته باشد . ندرتاً جراحي ضرورت مي يابد .
فاسياي کف پا
در ژيمناستيک هنگام فرود به زمين پس از پرش ، فاسياي کف پا مکرراً تحت فشار قرار مي گيرد . در صورت درد شديد استفاده از داروهاي ضدالتهاب غيراستروئيدي و يک بالشتک پاشنه ۵/۱ سانيتمتري مفيد است . اين بالشتک فشار روي فاسيا را کم مي کند . به بيمار توصيه مي شود از تکرار اين فشارها نظير آنچه در ژيمناستيک رخ مي دهد براي يکي دو هفته خودداري کند . بانداژ در کاهش علايم مفيد است . توان بخشي شامل کشش عضلات داخلي پا و عضلات ساق خواهد بود . قبل از بازگشت ورزشکار به فعاليت کامل ورزشي ارزيابي نهايي و مشاوره با تيم توان بخشي لازم است .
شست پا
گاهي تاندون خم کننده شست پا دچار التهاب مي شود . درد معمولاً درست پشت قوزک داخلي احساس مي شود و با تاندونيت عضله خلفي ساق قابل اشتباه است . درمان ، استفاده از يخ اولتراسوند و تمرين در محدوده بدون درد حرکات است . استفاده از بالشتک علائم حاد را تخفيف مي دهد . تمرينات کششي و انعطاف پذيري در حد تحمل داده مي شود .
تاندون آشيل
درد پشت مچ پا ممکن است ناشي از تاندونيت يا پارگي تاندون آشيل باشد . فرود آمدن به زمين با کنترل ضعيف پا زمينه ساز اين آسيب است . تاندونيت با استراحت نسبي يخ و واولتراسوند مداوا مي شود . استفاده از بالشتک زيرپاشنه در کفش يک وسيله کوتاه مدت مناسب براي کاهش فشار روي تاندون است . اما استفاده طولاني از آن موجب کوتاهي تاندون مي شود . ندرتاً جراحي لازم مي شود . پارگي آشيل نياز به ترميم جراحي دارد ، يک آسيب ناتوان کننده است و ممکن است نيازمند فيزيوتراپي طولاني پس از ترميم باشد . ورزشکار در حال دويدن يا پريدن احساس دردي شديد و ناگهاني در پشت مچ پا مي کند . قادر به راه رفتن است ولي مي لنگد . براي تشخيص پارگي تاندون از مصدوم بخواهيد در حالي که تنها روي پاي صدمه ديده ايستاده است پاشنه پا را از زمين بلند کند . در صورتي که تاندون پاره شده باشد انجام اين کار ممکن نيست .
فوري صدمات شامل تدابير درماني استاندارد مي باشد . پس از فروکش کردن مرحله حاد ، توانبخشي صورت مي گيرد و تحمل و قدرت عضلاني موضعي براي پيشيگري از خستگي يا آسيب مجدد تمرين مي شود . ورزشکار تدريجاً به شرکت فعال در ژيمناستيک هدايت مي شود . ضمن آن که به طور منظم مورد ارزيابي قرار مي گيرد . در اين مرحله به منظور تشخيص و اصلاح تکنيک و اشتباهات حرکات دقيقاً توسط مربي نظارت مي شود .
نانوتكنولوژيبه عنوان يك فناوري قدرتمند، توانايي ايجاد تحول در سيستمكشاورزيو صنايع غذايي آمريكا و سر تاسر دنيا را دارد. نمونه هايي از كاربردها و پتانسيلهاي بالقوهنانوتكنولوژيدركشاورزيو صنايع غذايي، شامل سيستم هاي جديد آزاد كننده دارو براي درمان بيماريها،ابزارهاي جديد بيولوژي سلولي و مولكولي، امنيت زيستي و تضمين سلامتيمحصولاتكشاورزيو غذايي و توليد مواد جديد مورد استفاده براي شناسايي عوامل بيماريزا وحمايت از محيط زيست مي باشد. تحقيقات اخير، امكان استفاده از نانوشلها ونانوتيوپها را در سيستمهاي جانوري براي تخريب سلولهاي هدف، به روشني ثابتنموده است. امروزه از نانوپارتيكل ها كه اجرام بسيار كوچكتر از حد ميكرونهستند، براي رها سازي داروها و يا ژنها به داخل سلولها استفاده مي كنند ومورد انتظار است كه اين تكنولوژيها در 10 الي 15 سال آتي مورد بهره برداريكامل قرار گيرد. با روند رو به رشد تحقيقات اخير، اين پيش بيني منطقي استكه در دهه آينده، صنعتنانوتكنولوژيبا توسعه بي نظير خود، منجر به ايجاد انقلاب عظيم در بخش پزشكي و بهداشت و همچنين توليدات دارويي دام و آبزيان گردد.
كلمات كليدي:سيستمهاي آزاد كننده دارو، نانوپارتيكل،نانوتكنولوژي، شناسايي اجرام بيماري زا
مقدمه:
نانوتكنولوژيبه عنوان يك فناوري قدرتمند نوين، توانايي ايجاد انقلاب و تحولات عظيم را در سيستم تامين مواد غذايي وكشاورزيايالت متحده آمريكا و در گستره جهاني دارد. نانوتكنولوژيقادر است كه ابزارهاي جديدي را براي استفاده در بيولوژي مولكولي و سلولي وهمچنين توليد مواد جديدي، براي شناسايي اجرام بيماري زا معرفي نمايد وبنابراين چندين ديدگاه مختلف درنانوتكنولوژيوجود دارد كه مي تواند در علومكشاورزيو صنايع غذايي، كاربرد داشته باشد. به عنوان مثال امنيت زيستي توليداتكشاورزيو مواد غذايي، سيستمهاي آزاد كننده دارو بر عليه بيماريهاي شايع، حفظسلامتي و حمايت از محيط زيست از جمله كاربردهاي اين علم مي باشد.
علمنانوتكنولوژيچيست؟ انجمن ملي نوبنيادنانوتكنولوژيكه يك نهاد دولتي در كشور امريكا مي باشد ، واژهنانوتكنولوژيرا چنين توصيف مي كند: "تحقيق و توسعه هدفمند، براي درك و دستكاري واندازه گيريها مورد نياز در سطح موادي با ابعاد در حد اتم"، مولكول وسوپرمولكولها رانانوتكنولوژيمي گويند. اين مفهوم با واحدهايي از يك تا صد نانومتر، همبستگي دارد. دراين مقياس خصوصيات فيزيكي، بيولوژيكي و شيميايي مواد تفاوت اساسي بايكديگر دارند و غالبا اعمال غير قابل انتظار از آنها مشاهده مي شود. درسيستمكشاورزيامروزي، اگردامي مبتلا به يك بيماري خاص شود، مي توان چند روز و حتي چندهفته يا چند ماه قبل علائم نامحسوس بيماري را شناسايي كنند و قبل ازانتشار و مرگ و مير كل گله، دامدار را براي اخذ تصميمات مديريتي و پيشگيريكننده آگاه كند و بنابراين مي توان نسبت به مقابله با آن بيماري اقدامنمايد. نانوتكنولوژيبه موضوعاتي در مقياس هم اندازه با ويروسها و ساير عوامل بيماري زا ميپردازد و بنابراين پتانسيل بالايي را براي شناسايي و ريشه كني عواملبيماري زا دارد. نانوتكنولوژيامكان استفاده از سيستمهاي آزاد كننده داروئي را كه بتواند به طور طولانيمدت فعال باقي بماند، فراهم مي كند. به عنوان مثال استفاده از سيستمهايآزاد كننده دارو، مي توان به ايمپلنتهاي ابداع شده مينياتوري در حيواناشاره كرد كه نمونه هاي بزاقي را به طور مستمر كنترل مي كنند و قبل ازبروز علائم باليني و تب، از طريق سيستمهاي هشدار دهنده وسنسورهاي ويژه، ميتواند احتمال وقوع بيماري را مشخص و سيستم خاص ازاد كننده دارو معيني رابراي درمان موثر توصيه كنند. طراحي سيستمهاي آزاد كننده مواد دارويي، يكآرزوي و روياي هميشگي محققان براي سيستمهاي رها كننده داروها، مواد مغذي وپروبيوتيكها بوده و مي باشد.
نانوتكنولوژيبه عنوان يك فناوري قدرتمند به ما اجازه مي دهد كه نگرشي در سطح مولكولي واتمي داشته و قادر باشيم كه ساختارهايي در ابعاد نانومتر را بيافرينيم.
براي تعيين و شناسايي بسيار جزئي آلودگيهاي شيميايي، ويروسي يا باكتريايي دركشاورزيو صنايع غذايي معمولا از روشهاي بيولوژيكي، فيزيكي و شيميايي استفاده مي گيرد. در روشهاي اخيرنانوتكنولوژيبراي استفاده توام اين روشها، يك سنسور در مقياس نانو طراحي كرده اند دراين سيستم جديد، مواد حاصل از متابوليسم و رشد باكتريها با اين سنسورهاتعيين مي گردد.
سطوح انتخابي بيولوژيكي، محيطي هايي هستند كه عمدهواكنشهاي و فعل و انفعالات بيولوژيكي و شيميايي در آن محيط انجام مي شود. چنين سطوحي همچنين توانايي افزايش يا كاهش قدرت اتصال ارگانيزمها وملكولهاي ويژه را دارد. از جنبه هاي كاريردي استفاده از اين سطوح، طراحيسنسورها، كاتاليستها، و توانايي جداسازي يا خالص سازي مخلوطهايبيومولكولها مي باشد. نانومولكولها موادي هستند كه اخيرا از طريقنانوتكنولوژيبه دست آمده اند و يا در طبيعت موجودند و بوسيله اين ساختارها، امكاندستكاريهاي درسطح نانو و تنظيم و كاتاليز واكنشهاي شيميايي وجود دارد. نانو مواد از اجزاي با سايز بسيار ريز تشكيل شده اند و اجزا تشكيل دهندهچنين ساختارهايي بر خواص مواد حاصل در سطح ماكرو تاثير مي گذارد. ساختارهاي كروي توخالي (buckey balls ) كه با نام ديگر فلورن هم شناختهشده اند، مجموعه از اتمهاي كربن متحدالشكل به صورت كروي هستند كه در چنينساختاري هر اتم كربن به سه اتم كربن مجاورش متصل شده. دانشمندان اكنون بهخوبي مي دانند كه چگونه يك چنين ساختاري را به وجود آورند و كاربردهايبيولوژيكي آن امروزه كاملا شناخته شده است. از جمله كاربردهاي چنينساختارهايي براي رها سازي دارو يا مواد راديواكتيو در محلهاي مبتلا بهعوامل بيماريزا مي باشد. ايده استفاده از60 اتم كربن به جاي 80 اتم،ساختارهاي توخالي را براي آزاد سازي دارو فراهم مي كند. هدف از اين كار درنهايت رسيدن به گروهاي قابل انحلال پپتيدها در آب مي باشد كه نتيجتا اينمولكولها به جريان خون راه پيدا مي كنند. نانوتيوپها ساختارهاي توخاليديگري هستند كه از دو طرف باز شده اند و گروههاي اتمي ديگري به آنها اضافهشده اند و يك ساختار شش گوشه را تشكيل مي دهند. نانوتيوپها مي توانند بهعنوان يك ورقه گرافيت در نظر گرفته شوند كه به دور يك لوله پيچيده شده اند.
كاربردپلي مرهاي سنتزي در داروسازي پيشرفتهاي چشمگيري داشته است. سبكي، نداشتنآثار جانبي و امكان شكل دهي پلي مرها، كاربرد آنها را در زمينه پزشكي ودامپزشكي افزايش داده است. در روشهاي دارورساني مدرن، فرآورده شكل داروييموثر خود را با يك روند مشخص شده قبلي براي مدت زمان معلوم بطور سيستماتيكبه عضو هدف آزاد مي كند. پليمرها نه تنها به عنوان منابع ذخيره دارو و غشاو ماتريكس هاي نگهدارنده عمل مي كنند بلكه مي توانند سرعت انحلال آزادسازي و تعادل دفع و جذب آزاد را در بدن كنترل كنند.
دندريمر(پلي مر) يكطبقه جديد از مولكولهاي سه بعدي مصنوعي هستند كه از مسير و راه نانوسنتزيبه دست آمده اند كه اين دندريمرها از تواليها و شاخه اي تكراري حاصل آمدهاند. ساختار چنين تركبيباتي از يك درجه بالاي تقارن برخوردار است
نقاطكوانتومي، كريستالهايي در مقياس نانومتري هستند كه اساسا در اواسط 1980براي كاربردهاي اپتوالكترونيك به كاربرده شدند. آنها در طي سنتز شيمياييدر مقياس نانو ايجاد مي شوند و از صدها يا هزاران اتم در نهايت يك مادهنيمه هادي معدني تشكيل شده اند كه اين ماده به اتمها خاصيت فلورنس مي دهد. وقتي يك نقطه كوانتومي با يك پرتو نور برانگيخته مي شود آنها دوباره نوررا منتشر مي كنند. ميزان يك طيف نشري متقارن باريك مستقيم به اندازهكريستال بستگي دارد. اين بدان معني است كه اجرام كوانتومي مي توانند بهخوبي براي انتشار نور در طول موجهاي مختلف طراحي شوند. نانوشلها يك نوعجديد از نانوذرات كه از هسته دي الكتريك مانند سيليكا تشكيل شده اند كه بايك لايه فلزي فوق العاده نازك(به عنوان مثال طلا) پوشش داده شده اند. نانوشلهاي طلا، داراي خواص فيزيكي مشابه به آنهايي هستند كه از كلوئيدهاطلا ساخته شده اند. پاسخهاي نوري نانوشلهاي طلا به طور قابل توجهي بهاندازه نسبي هسته نانوذرات و ضخامت لايه طلا بستگي دارد. دانشمندان قادرندنانوشلهايي را بسازند كه ملكولهاي آنتي ژنها بر روي آنها سوار شوند و درمجموع سلولهاي سرطاني و تومورهاي موجود را تحت تاثير قرار دهند. اين ويژگيمخصوصا در رابط با نانوشلها مي باشد كه اين ساختارها قادرند فقط تومورهايموجود را تحت تاثير قرار دهند و سلولهاي مجاور تومور دست نخورده باقي ميماند. از طريق حرارتي كه به طور انتخابي در سلولهاي توموري ايجاد مي كندمنجر به از بين بردن اين سلولها مي شود.
كاربردهاينانوتكنولوژيدر علوم دامي
سلامتي دامهاي اهلي از جمله مسائلي است كه با اقتصاد دامداريها در ارتباط مي باشد. يك دامپزشك مي نويسد كه "علمنانوتكنولوژيتوانايي و پتانسيل بالقوه اي بر روي رهيافتهاي آتي دامپزشكي و درماندامهاي اهلي خواهد داشت". تامين اقلام غذايي براي دامهاي اهلي همواره باافزايش هزينه و نياز به مراقبتهاي خاص دامپزشكي و تجويز دارو و واكسنهمراه بوده است ونانوتكنولوژيتوانايي ارائه راهكارهاي مناسب براي حل اين معضلات را دارد.
سيستمهاي سنتيتيك آزاد كننده مواد داروئي
امروزهمصرف آنتي بيوتيكها، واكسنها، پروبيوتيكها و عمده داروها از طريق واردكردن آنها از راه غذا يا آب دامها و يا از راه تزريق عضلاني صورت مي گيرد. رها سازي يك مرحله اي دارو در برابر يك ميكروارگانيزم علارغم تاثيراتدرماني و اثرات بازدارنده پيشرفت يك بيماري معمولا با بازگشت مجدد علائمبيماري وتخفيف اثرات دارويي مصرفي همراه است. روشهاي موجود در سطح نانو،قابليت تشخيص و درمان عفونت،اختلالات تغذيه اي و متابوليكي را دارا ميباشد. سيستمهاي سنتتيك رها سازي دارو مي تواند خواص چند جانبه براي حذفموانع بيولوژيكي در افزايش بازده درماني داروي مورد استفاده و رسيدن آن بهبافت هدف داشته باشد كه از جمله اين خواص مي توان به موارد ذيل اشاره كرد.
1-تنظيم زماني مناسب براي آزاد سازي دارو
2-قابليت خود تنظيمي
3-توانايي برنامه ريزي قبلي
بنابراين در آينده نزديك پيشرفتهاي بيشتر تكنولوژي امكانات زير را فراهم مي كند:
1.توسعه سيستمهاي سنتيتيك رها سازي داروها،پروبيوتيكها، مواد مغذي
2.افزايش سرعت شناسايي علائم بيماري و كاربرد روشهاي درماني سريع
3.توسعه سيستمهاي رها سازي اسيدهاي نوكلئيك و مولكولهاي DNA
4.كاربرد نانومولكولها در توليد واكسنهاي دامي
5.تشخيص بيماري و درمان دامها
تصورامكان تزريق نانوپارتيكها به دامها و فعال شدن تدريجي ماده موثر همراه بااين نانوذرات در بدن حيوان براي از بين بردن و تخريب سلولهاي سرطاني، افقتحقيقاتي جديدي را به روي محققان بازكرده است. محققان دانشگاه رايس مراحلمقدماتي كاربرد نانوشلها را براي تزريق به جريان خون ارزيابي كردند. اينذرات نانو به گيرنده هاي غشاسلولهاي سرطاني متصل مي شوند و با ايجاد امواجمادون قرمز باعث بالا رفتن دماي سلولهاي مذكور به 55 درجه و تركيدن و ازبين رفتن تومورهاي موجود مي گردند. همچنين نانوپارتيكهايي كه از اكسيدهايآهن ساخته مي شوند، با ايجاد امواج مگنتيك در محل استقرار سلولهاي سرطانيباعث از بين بردن اين سلولها مي شوند. يكي از اساسي ترين محورهاي تحقيقاتيكنوني، توسعه سيستمهاي رها سازي DNA غيرزنده، با بازدهي مناسب و با حداقلهزينه و عوارض جانبي و سمي مي باشد، كه در ژن درماني مورد استفاده قرار ميگيرند.
اصلاح نژاد دام
مديريت تلاقي و زمان مناسب جفتگيريدامها، از جمله مواردي است كه در مزارع پرورش گاوشيرده به هزينه و زمانطولاني نياز دارد. از راهكارهايي كه اخير مورد استفاده قرار گرفته است،استفاده از نانوتيوپها خاص در داخل پوست مي باشد كه زمان واقعي پيك هورموناستروژن و وقوع فحلي را دار دامها نشان مي دهد و لذا با علائمي كهسنسورهاي موجود به دستگاه مونيتور مي فرستد، زمان دقيق و واقعي تلقيح رابه دامدار نشان مي دهد.
انو تكنولوژي وكشاورزي
نانوتكنولوژی به عنوان یك فناوری قدرتمند، توانایی ایجاد تحول در سیستم كشاورزی و صنایع غذایی آمریكا و سر تاسر دنیا را دارد. نمونه هایی از كاربردها و پتانسیلهای بالقوه نانوتكنولوژی در كشاورزی و صنایع غذایی، شامل سیستم های جدید آزاد كننده دارو برای درمان بیماریها، ابزارهای جدید بیولوژی سلولی و مولكولی، امنیت زیستی و تضمین سلامتی محصولات كشاورزی و غذایی و تولید مواد جدید مورد استفاده برای شناسایی عوامل بیماریزا و حمایت از محیط زیست می باشد.
تحقیقات اخیر، امكان استفاده از نانوشلها و نانوتیوپها را در سیستمهای جانوری برای تخریب سلولهای هدف، به روشنی ثابت نموده است. امروزه از نانوپارتیكل ها كه اجرام بسیار كوچكتر از حد میكرون هستند، برای رها سازی داروها و یا ژنها به داخل سلولها استفاده می كنند و مورد انتظار است كه این تكنولوژیها در ۱۰ الی ۱۵ سال آتی مورد بهره برداری كامل قرار گیرد. با روند رو به رشد تحقیقات اخیر، این پیش بینی منطقی است كه در دهه آینده، صنعت نانوتكنولوژی با توسعه بی نظیر خود، منجر به ایجاد انقلاب عظیم در بخش پزشكی و بهداشت و همچنین تولیدات دارویی دام و آبزیان گردد.
تصور امكان تزریق نانوپارتیكها به دامها و فعال شدن تدریجی ماده موثر همراه با این نانوذرات در بدن حیوان برای از بین بردن و تخریب سلولهای سرطانی، افق تحقیقاتی جدیدی را به روی محققان بازكرده است.
● مقدمه:
نانوتكنولوژی به عنوان یك فناوری قدرتمند نوین، توانایی ایجاد انقلاب و تحولات عظیم را در سیستم تامین مواد غذایی و كشاورزی ایالت متحده آمریكا و در گستره جهانی دارد. نانوتكنولوژی قادر است كه ابزارهای جدیدی را برای استفاده در بیولوژی مولكولی و سلولی و همچنین تولید مواد جدیدی، برای شناسایی اجرام بیماری زا معرفی نماید و بنابراین چندین دیدگاه مختلف در نانوتكنولوژی وجود دارد كه می تواند در علوم كشاورزی و صنایع غذایی، كاربرد داشته باشد.
به عنوان مثال امنیت زیستی تولیدات كشاورزی و مواد غذایی، سیستمهای آزاد كننده دارو بر علیه بیماریهای شایع، حفظ سلامتی و حمایت از محیط زیست از جمله كاربردهای این علم می باشد.
● علم نانوتكنولوژی چیست؟
انجمن ملی نوبنیاد نانوتكنولوژی كه یك نهاد دولتی در كشور امریكا می باشد ، واژه نانوتكنولوژی را چنین توصیف می كند: "تحقیق و توسعه هدفمند، برای درك و دستكاری و اندازه گیریها مورد نیاز در سطح موادی با ابعاد در حد اتم"، مولكول و سوپرمولكولها را نانوتكنولوژی می گویند. این مفهوم با واحدهایی از یك تا صد نانومتر، همبستگی دارد. دراین مقیاس خصوصیات فیزیكی، بیولوژیكی و شیمیایی مواد تفاوت اساسی با یكدیگر دارند و غالبا اعمال غیر قابل انتظار از آنها مشاهده می شود. در سیستم كشاورزی امروزی، اگردامی مبتلا به یك بیماری خاص شود، می توان چند روز و حتی چند هفته یا چند ماه قبل علائم نامحسوس بیماری را شناسایی كنند و قبل از انتشار و مرگ و میر كل گله، دامدار را برای اخذ تصمیمات مدیریتی و پیشگیری كننده آگاه كند و بنابراین می توان نسبت به مقابله با آن بیماری اقدام نماید.
نانوتكنولوژی به موضوعاتی در مقیاس هم اندازه با ویروسها و سایر عوامل بیماری زا می پردازد و بنابراین پتانسیل بالایی را برای شناسایی و ریشه كنی عوامل بیماری زا دارد. نانوتكنولوژی امكان استفاده از سیستمهای آزاد كننده داروئی را كه بتواند به طور طولانی مدت فعال باقی بماند، فراهم می كند.
به عنوان مثال استفاده از سیستمهای آزاد كننده دارو، می توان به ایمپلنتهای ابداع شده مینیاتوری در حیوان اشاره كرد كه نمونه های بزاقی را به طور مستمر كنترل می كنند و قبل از بروز علائم بالینی و تب، از طریق سیستمهای هشدار دهنده وسنسورهای ویژه، می تواند احتمال وقوع بیماری را مشخص و سیستم خاص ازاد كننده دارو معینی را برای درمان موثر توصیه كنند. طراحی سیستمهای آزاد كننده مواد دارویی، یك آرزوی و رویای همیشگی محققان برای سیستمهای رها كننده داروها، مواد مغذی و پروبیوتیكها بوده و می باشد.
نانوتكنولوژی به عنوان یك فناوری قدرتمند به ما اجازه می دهد كه نگرشی در سطح مولكولی و اتمی داشته و قادر باشیم كه ساختارهایی در ابعاد نانومتر را بیافرینیم.
برای تعیین و شناسایی بسیار جزئی آلودگیهای شیمیایی، ویروسی یا باكتریایی در كشاورزی و صنایع غذایی معمولا از روشهای بیولوژیكی، فیزیكی و شیمیایی استفاده می گیرد. در روشهای اخیر نانوتكنولوژی برای استفاده توام این روشها، یك سنسور در مقیاس نانو طراحی كرده اند در این سیستم جدید، مواد حاصل از متابولیسم و رشد باكتریها با این سنسورها تعیین می گردد.
سطوح انتخابی بیولوژیكی، محیطی هایی هستند كه عمده واكنشهای و فعل و انفعالات بیولوژیكی و شیمیایی در آن محیط انجام می شود.
چنین سطوحی همچنین توانایی افزایش یا كاهش قدرت اتصال ارگانیزمها و ملكولهای ویژه را دارد. از جنبه های كاریردی استفاده از این سطوح، طراحی سنسورها، كاتالیستها، و توانایی جداسازی یا خالص سازی مخلوطهای بیومولكولها می باشد. نانومولكولها موادی هستند كه اخیرا از طریق نانوتكنولوژی به دست آمده اند و یا در طبیعت موجودند و بوسیله این ساختارها، امكان دستكاریهای درسطح نانو و تنظیم و كاتالیز واكنشهای شیمیایی وجود دارد. نانو مواد از اجزای با سایز بسیار ریز تشكیل شده اند و اجزا تشكیل دهنده چنین ساختارهایی بر خواص مواد حاصل در سطح ماكرو تاثیر می گذارد.
ساختارهای كروی توخالی (buckey balls ) كه با نام دیگر فلورن هم شناخته شده اند، مجموعه از اتمهای كربن متحدالشكل به صورت كروی هستند كه در چنین ساختاری هر اتم كربن به سه اتم كربن مجاورش متصل شده. دانشمندان اكنون به خوبی می دانند كه چگونه یك چنین ساختاری را به وجود آورند و كاربردهای بیولوژیكی آن امروزه كاملا شناخته شده است. از جمله كاربردهای چنین ساختارهایی برای رها سازی دارو یا مواد رادیواكتیو در محلهای مبتلا به عوامل بیماریزا می باشد.
ایده استفاده از۶۰ اتم كربن به جای ۸۰ اتم، ساختارهای توخالی را برای آزاد سازی دارو فراهم می كند. هدف از این كار در نهایت رسیدن به گروهای قابل انحلال پپتیدها در آب می باشد كه نتیجتا این مولكولها به جریان خون راه پیدا می كنند. نانوتیوپها ساختارهای توخالی دیگری هستند كه از دو طرف باز شده اند و گروههای اتمی دیگری به آنها اضافه شده اند و یك ساختار شش گوشه را تشكیل می دهند. نانوتیوپها می توانند به عنوان یك ورقه گرافیت در نظر گرفته شوند كه به دور یك لوله پیچیده شده اند.
كاربرد پلی مرهای سنتزی در داروسازی پیشرفتهای چشمگیری داشته است. سبكی، نداشتن آثار جانبی و امكان شكل دهی پلی مرها، كاربرد آنها را در زمینه پزشكی و دامپزشكی افزایش داده است. در روشهای دارورسانی مدرن، فرآورده شكل دارویی موثر خود را با یك روند مشخص شده قبلی برای مدت زمان معلوم بطور سیستماتیك به عضو هدف آزاد می كند. پلیمرها نه تنها به عنوان منابع ذخیره دارو و غشا و ماتریكس های نگهدارنده عمل می كنند بلكه می توانند سرعت انحلال آزاد سازی و تعادل دفع و جذب آزاد را در بدن كنترل كنند.
دندریمر(پلی مر) یك طبقه جدید از مولكولهای سه بعدی مصنوعی هستند كه از مسیر و راه نانوسنتزی به دست آمده اند كه این دندریمرها از توالیها و شاخه ای تكراری حاصل آمده اند. ساختار چنین تركبیباتی از یك درجه بالای تقارن برخوردار است.
نقاط كوانتومی، كریستالهایی در مقیاس نانومتری هستند كه اساسا در اواسط ۱۹۸۰ برای كاربردهای اپتوالكترونیك به كاربرده شدند. آنها در طی سنتز شیمیایی در مقیاس نانو ایجاد می شوند و از صدها یا هزاران اتم در نهایت یك ماده نیمه هادی معدنی تشكیل شده اند كه این ماده به اتمها خاصیت فلورنس می دهد. وقتی یك نقطه كوانتومی با یك پرتو نور برانگیخته می شود آنها دوباره نور را منتشر می كنند. میزان یك طیف نشری متقارن باریك مستقیم به اندازه كریستال بستگی دارد.
این بدان معنی است كه اجرام كوانتومی می توانند به خوبی برای انتشار نور در طول موجهای مختلف طراحی شوند. نانوشلها یك نوع جدید از نانوذرات كه از هسته دی الكتریك مانند سیلیكا تشكیل شده اند كه با یك لایه فلزی فوق العاده نازك(به عنوان مثال طلا) پوشش داده شده اند. نانوشلهای طلا، دارای خواص فیزیكی مشابه به آنهایی هستند كه از كلوئیدها طلا ساخته شده اند. پاسخهای نوری نانوشلهای طلا به طور قابل توجهی به اندازه نسبی هسته نانوذرات و ضخامت لایه طلا بستگی دارد.
دانشمندان قادرند نانوشلهایی را بسازند كه ملكولهای آنتی ژنها بر روی آنها سوار شوند و در مجموع سلولهای سرطانی و تومورهای موجود را تحت تاثیر قرار دهند. این ویژگی مخصوصا در رابط با نانوشلها می باشد كه این ساختارها قادرند فقط تومورهای موجود را تحت تاثیر قرار دهند و سلولهای مجاور تومور دست نخورده باقی می ماند. از طریق حرارتی كه به طور انتخابی در سلولهای توموری ایجاد می كند منجر به از بین بردن این سلولها می شود.
● كاربردهای نانوتكنولوژی در علوم دامی
سلامتی دامهای اهلی از جمله مسائلی است كه با اقتصاد دامداریها در ارتباط می باشد. یك دامپزشك می نویسد كه "علم نانوتكنولوژی توانایی و پتانسیل بالقوه ای بر روی رهیافتهای آتی دامپزشكی و درمان دامهای اهلی خواهد داشت". تامین اقلام غذایی برای دامهای اهلی همواره با افزایش هزینه و نیاز به مراقبتهای خاص دامپزشكی و تجویز دارو و واكسن همراه بوده است و نانوتكنولوژی توانایی ارائه راهكارهای مناسب برای حل این معضلات را دارد.
● سیستمهای سنتیتیك آزاد كننده مواد داروئی
امروزه مصرف آنتی بیوتیكها، واكسنها، پروبیوتیكها و عمده داروها از طریق وارد كردن آنها از راه غذا یا آب دامها و یا از راه تزریق عضلانی صورت می گیرد. رها سازی یك مرحله ای دارو در برابر یك میكروارگانیزم علارغم تاثیرات درمانی و اثرات بازدارنده پیشرفت یك بیماری معمولا با بازگشت مجدد علائم بیماری وتخفیف اثرات دارویی مصرفی همراه است. روشهای موجود در سطح نانو، قابلیت تشخیص و درمان عفونت،اختلالات تغذیه ای و متابولیكی را دارا می باشد. سیستمهای سنتتیك رها سازی دارو می تواند خواص چند جانبه برای حذف موانع بیولوژیكی در افزایش بازده درمانی داروی مورد استفاده و رسیدن آن به بافت هدف داشته باشد كه از جمله این خواص می توان به موارد ذیل اشاره كرد.
1)تنظیم زمانی مناسب برای آزاد سازی دارو
2) قابلیت خود تنظیمی
3) توانایی برنامه ریزی قبلی
بنابراین در آینده نزدیك پیشرفتهای بیشتر تكنولوژی امكانات زیر را فراهم می كند:
▪ توسعه سیستمهای سنتیتیك رها سازی داروها،پروبیوتیكها، مواد مغذی
▪ افزایش سرعت شناسایی علائم بیماری و كاربرد روشهای درمانی سریع
▪ توسعه سیستمهای رها سازی اسیدهای نوكلئیك و مولكولهای DNA
▪ كاربرد نانومولكولها در تولید واكسنهای دامی
● تشخیص بیماری و درمان دامها
تصور امكان تزریق نانوپارتیكها به دامها و فعال شدن تدریجی ماده موثر همراه با این نانوذرات در بدن حیوان برای از بین بردن و تخریب سلولهای سرطانی، افق تحقیقاتی جدیدی را به روی محققان بازكرده است. محققان دانشگاه رایس مراحل مقدماتی كاربرد نانوشلها را برای تزریق به جریان خون ارزیابی كردند.
این ذرات نانو به گیرنده های غشاسلولهای سرطانی متصل می شوند و با ایجاد امواج مادون قرمز باعث بالا رفتن دمای سلولهای مذكور به ۵۵ درجه و تركیدن و از بین رفتن تومورهای موجود می گردند. همچنین نانوپارتیكهایی كه از اكسیدهای آهن ساخته می شوند، با ایجاد امواج مگنتیك در محل استقرار سلولهای سرطانی باعث از بین بردن این سلولها می شوند. یكی از اساسی ترین محورهای تحقیقاتی كنونی، توسعه سیستمهای رها سازی DNA غیرزنده، با بازدهی مناسب و با حداقل هزینه و عوارض جانبی و سمی می باشد، كه در ژن درمانی مورد استفاده قرار می گیرند.
● اصلاح نژاد دام
مدیریت تلاقی و زمان مناسب جفتگیری دامها، از جمله مواردی است كه در مزارع پرورش گاوشیرده به هزینه و زمان طولانی نیاز دارد. از راهكارهایی كه اخیر مورد استفاده قرار گرفته است، استفاده از نانوتیوپها خاص در داخل پوست می باشد كه زمان واقعی پیك هورمون استروژن و وقوع فحلی را دار دامها نشان می دهد و لذا با علائمی كه سنسورهای موجود به دستگاه مونیتور می فرستد، زمان دقیق و واقعی تلقیح را به دامدار نشان می دهد.
انقلاب نانوتكنولوژی در زمینه تولید غذا
نانوتكنولوژی یاهنر ساخت مواد از اتم ها ، توانایی كپی كردن دقیق اتم ها بصورت منحصربه فرد وقراردادن آنها در جای دلخواه می باشد.
نویدنانوتكنولوژی در خصوص كشاورزی وتولید غذا ، بازگشت 90 % اززمین هایكشاورزی به وضعیت طبیعی ، ایجادگلخانه های دارای عملكرد بالا كه تقریباً 10% از زمین های كشاورزی فعلی را در برمی گیرد و جمعیت جهان را تغذیه میكند واز انقراض ونابودی بیشتر جانوران وگونه های گیاهی جلوگیری میكندودخالت آگاهانه وعالمانه انسان در جهت تسریع روندتكامل گیاهان می باشد
نانوتكنولوژیعلمی جدیداست كه می خواهد مضراتی راكه علوم مصنوعی به عالم فعلی گذاشته ازبین برده واز راه طبیعی جهان را به بهشت تبدیل كند بطوری كه زندگی را برایتمامی مردم از كوچك تا بزرگ لذت بخش وراحت سازد.
مادرآستانه ورود بهجهانی آرمانی هستیم، تولید محصولات كشاورزی برمبنای نانوتكنولوژی مثل سیبزمینی كه فقط پروتئین های موجود درآن بانفوذ براتم های گرد وغبار، هوا وآبنمونه هایی مشابه خودرا ایجاد می كند ، تاسیب زمینی شكل گیرد. یا تولیدغذا برمبنای نانوتكنولوژی مانند استیك جوجه یا بره نیم پزشده به كمك ملكولهاواتم ها توسط خودمان بدون اینكه حیوانی ذبح شود ، همه نمونه هایی ازرسیدن به جهان آرمانی است . در نتیجه می توان یك طرح زیبا از پایان دادنبه قحطی وگرسنگی ارائه داد كه درآن سیاره ای با درختان مو سبزرنگ وزیباومیوه های كشاورزی كه خاك طبیعی وكاملی ندارند ، ترسیم می شود .
مقدمه:
بهپیوند اجباری شیمی و مهندسی ، نانوتكنولوژی یا دومین انقلاب صنعتی گفته میشود. نانوتكنولوژی یا هنر ساخت مواد از اتم ها ،با تولید جدید از محصولاتیكه پاكیزه تر،نیرومندتر ،سبك وزنتر و سالمتر از مواد قبلی است ، همراه میباشد. نانوتكنولوژی سعی در یكی كردن اكتشافات و پروژه ها از بیوتكنولوژی ومهندسی ژنتیك با شیمی،فیزیك ، الكترونیك و علم مواد دارد. (1)
بااستفاده از نانوتكنولوژی هر چیزی می تواند به شكل هر شی قابل تصور دیگریمتصور شود و 92 عنصر جدول تناوبی می توانند بی نهایت با هم تركیب شوند تاملكول های متفاوتی از ابعاد نانوگرفته تا یك سیاره را بسازد . (1)
درسال 1959 ریچارد فینمن تئوری تكنولوژی برتر را ارایه داد در سالهای آتی باذكر جزئیات بیشتر این تئوری،مطالبی توسط اریك دركسلر تحت عنوان موتورهایآفرینش در سال 1986 و نامحدود ساختن آینده در سال 1991 ارایه گردید ، ویتنها درجه دكتـری در نانونوتكنولوژی را در همین سال از دانشگاه MIT دریافتنمود . (3)
هدف از انتخاب این موضوع آگاهی دادن به افراد جامعه درمورد پیشرفت علم در زمینه تولید غذا در عصر نانوتكنولوژی می باشد،زیرا درآن برهه از زمان به طور نمایی همراه با دقت اتمی، در همان نانو عمومی غذامی تواند از اتم های خام سنتز شود تا به اهداف آلودگی كمتر و پاك كردناتوماتیك آلودگی موجود دست یابیم و پایانی برای قحطی و گرسنگی داشتهباشیم.
تاریخچه پیدایش كشاورزی و انقلاب صنعتی
درحقیقت اگر هر 100 میلیون سال را یك سال در نظر بگیریم كره زمین سیاره ای 46 ساله است كههیچ اطلاعاتی راجع به 7 سال اول آن وجود ندارد ودر مورد سالهای میانی آناطلاعات كم و بیش پراكنده و نامطمئنی وجود دارد. درسن 42 سالگی گیاهان وجنگل ها پدیدار شده و شروع به رشد كرده اند،انسان جدید حدود 4 ساعت رویزمین است كه طی همین یك ساعت گذشته كشاورزی را كشف كرده و انقلاب صنعتیفقط یك دقیقه پیش اتفاق افتاد. حال ببینیم كه در این یك دقیقه انسان چهبلایی بر سر این كره 46 ساله آورده است.
نانوتكنولوژی چیست؟
نانوتكنولوژییا هنر ساخت مواد از اتم ها،توانایی كپی كرده دقیق اتم به صورت منحصر بهفرد و قرار دادن آنها در جای دلخواه می باشد. در حقیقت به پیوند اجباریشیمی و مهندسی شیمی نانوتكنولوژی گفته می شود. نانوتكنولوژی یا دومینانقلاب صنعتی جهان،رقیب سایر تكنولوژی ها نیست ، بلكه مكمل و پایهآنهاست.این علم در واقع مهمترین كلید پتانسیل اقتصادی در قرن بیست و یكمبه حساب می آید. نانوتكنولوژی علمی جدید است ،كه می خواهد مضراتی راكهعلوم مصنوعی در عالم كنونی گذاشته از بین ببرد و از راه طبیعی جهان راتبدیل به بهشت كند،به طوری كه زندگی را برای تمام مردم از كوچك تا بزرگلذت بخش و راحت سازد،با این علم گرسنگان سیر می شوند و دیگر قحطی از بینمی رود و ما شاهد اتفاقات بسیاری كه هم اكنون قادر به تصور آن نیستیم،میباشیم. نانوتكنولوژی یك رشته جدید نیست،بلكه رویكردی جدید در تمام رشتههاست. اطلاعات ما از طبیعت آن را آخرین مقیاس تولید می داند. (1)
وعده های نانوتكنولوژی در تمام رشته ها به جز كشاورزی و تغذیه:
جهاندر آستانه یك انقلاب تكنولوژی جدید ، برترازتجربه هرانسانی می باشد.اینانقلاب صنعتی قدرتمندجدیدظرفیت آوردن سلامتی،سعادت و تعلیم و تربیت،بدونآلودگی برای هر انسان در سیاره خاكی را دارد (6) ، جاودانگی و طول عمر،اولین نتیجه نانوتكنولوژی می باشد. . نانوتكنولوژی پزشكی به مرگ،پیری زودرس و بیماریهای حاد خاتمه می دهد (2) . نانوتكنولوژی كامپیوتر هایی راطراحی می كند كه در هر ثانیه قادرند ساختارهای جدیدی از اتم ها و مولكولها را به وجود آورند. همواره با پیشرفت نانوتكنولوژی،روش زندگی مردم بهطور اساسی عوض می گردد و رفتارهای مردم به شدت تحت تأثیر این سیستم جدیدقرار می گیرد. مسافرت فضایی مطمئن و ارزان و قابل استطاعت برای همه خواهدشد (1) . نانوتكنولوژی احتمال خطرات مربوط به موجودات زنده دنیا را به صفرمی رساند.در نتیجه با پیشرفت نانوتكنولوژی تمام كالاهایمصرفی،بادوام،جدید،پرثمر،ارزان و فراوان خواهد شد. در اثر این تكنولوژیكانال های تلویزیونی زیادی در این خصوص به وجود می آیند و عناوین روزنامهها و مجلات با موضوع نانوتكنولوژی آغاز می شود. یك ابر كامپیوتر،از یكسلول انسان بزرگتر نیست،یك سفینه فضایی چهار نفره از یك ماشین خانوادگیگرانتر نخواهد بود، با این دلایل و سایر دلایل شیوه زندگی جهانی از بنیادتغییر خواهد كرد. نانوتكنولوژی،كالاها را از مواد بازیافتنی بسیار بی ارزشمی سازد،متخصصان در نانوتكنولوژی از ذرات ریز اتمی و مولكولی،ربات هایبسیار پیچیده ای می سازند. نانوتكنولوژی با به كار گیری خاصیت های شیمیاییاتم ها و مولكول ها و اینكه چگونه ملكول ها به هم نزدیك شده و خاصیتچسبندگی پیدا می كنند،ساخت مولكول های جدیدی را پیشنهاد می كند،كه اینملكول های ساخته شده خواص فوق العاده ای دارند .نانوتكنولوژی امكان ایجادساختار های زیستی عجیبی را فراهم می سازد (7). مثلاً می توانیم بافت هایآنچنان مقاومی در بدن بسازیم كه با افتادن از یك ساختمان بلند كوچكترینخدشه ای در عملكردشان وارد نشود و سلامت خود را حفظ كنند. با استفاده ازنانوتكنولوژی دیگر نیازی به پاك سازی شهرها نداریم . نانوتكنولوژی مشكلزباله های هسته ای را تماماً مرتفع می سازد،یعنی باقیمانده واكنش هایشكافت هسته ای،مواد عادی،كاربردی و از همه مهمتر غیر رادیواكتیو هستند. نانوتكنولوژی از جمله اصولی می باشد كه در شیمی تكاملی مطرح بوده و میتواند موجب انجام میلیون ها آزمایش هم زمان در مدت كوتاهی شود. تولید لباسهایی كه به شرایط مختلف آب و هوایی حساسندو به سیستم های اطلاعاتی متصل میشوندتا علایم حیاتی را كنترل كنند، همچنین قادر به ترشح مواد دارویی هستندو جراحات را محافظت می كنند. درنانوتكنولوژی ساختمان ها و وسایط نقلیه بهطور خودكار با شرایط آب و هوایی سازگار می شوند.نانوتكنولوژی تغییر دهندهمبنای كامپیوترهای كنونی و نوید بخش كامپیوترهای كوانتومی می باشد. دیگریك ابركامپیوتر ، از یك سلول انسان بزرگتر نیست ، یك سفینه فضایی چهارنفره از یك ماشین خانوادگی گرانتر نخواهد بود (11) ، بااین دلایل شیوهزندگی جهان از بنیاد تغییر خواهد كرد و تحلیل آزمایشگاهی روی یك تراشه وهمچنین بیو انفورماتیك را فراهم می سازند. شناسایی مجرمان از طریقDNA باقیمانده در محل جرم، فاكتوریل گیری از اعداد بزرگ،جمع شدن تمام اطلاعاتموجود در كتابخانه كنگره و تعبیه در یك فضایی به اندازه یك حبه قند . ازبین بردن بیماری سرطان توسط نوشیدن دارویی كه حاوی نانوربات هاست و درآنآب میوه مورد علاقه شما حل شده باشد امكان پذیر می شود ، زیرا نانوربات هابرای حمله و ترمیم ساختار مولكولی سلول های سرطانی و بی خطر ساختن ویروسها برنامه ریزی شده اند و می توان به گونه ای نانو ربات ها را برنامه ریزیكرد كه جراحی های بسیار حساس و دقیق را انجام دهند. كه این جراحی هایكهزار بار دقیق تر از تیزترین چاقوهای جراحی عمل می كنند. یك نانو ربات باكاركردن در چنین مقیاس كوچكی می توانند بدون ایجاد زخم هایی كه جراحی هایمتداول بر جای گذارد،كارآیی بالایی داشته باشد. در آینده پزشكی قادر خواهدبود با تهیه رسانه دقیق تشخیصی كه توسط نانوكامپیوترها تفسیرخواهد شد وتوسط ذخایر دارویی كه در دستگاه های بسیار ریز ساخته می شوند مصونیت نهانیرا در مقابل بیماری ها برای انسان ایجاد كنند. این ربات ها ماشین های قابلبرنامه ریزی هستند كه می توانند وظایف نامحدودی را در جهان فیزیكی انجامدهند،می توانند سطل آشغال را از منزل خارج كنند،ماشین شما را رنگ كنند یایك ساختمان اداری بسازند و سپس پنجره های آن را بشویند یا یك لحظه همانندربات ترمیناتور در فیلم آرنولد عمل كنند یا اینكه به شكل یك صندلی باغ درآیند [4] . اگر می خواهید فولاد بسازید ماشین های نانو را در یك محلاوراقی رها كرده بدون سوخت زغال سنگ جهت ذوب فلزات و برجای گذاشتن زبالهاین كار را انجام می دهند. ابعاد كارخانه ها در اندازه یك میز تحریر استكه قادر به تولید هر چیزی خواهند بود. احتمالاً در صبح كارخانه آخرین مدلطراحی شده ساعت را برایمان می سازد،بعداز ظهر ممكن است حافظه بیشتری برایرایانه امان بخواهیم كه كارخانه آن را خواهد ساخت و غروب برخی از جدیدترینابزارهای نانوپزشكی را می سازد. با تغییر آرایش اتم های زغال سنگ میتوانیم الماس بسازیم یا اگر آرایش ماسه (شن و سنگ) را تغییر داده و به آنمواد دیگری اضافه كنیم می توانیم تراشه های كامپیوتری بسازیم. می توانیمموادی بسازیم كه 80 تا 100 مرتبه محكم تر و سبك وزنتر از فولاد باشد واتومبیل های شخصی بسیار امن،بی سرو صدا با كارایی بسیار بالا را طراحیكنیم كه می توانند به صورت عمودی در هوا پرواز كنند. همچنین پل ها و جادهها توانایی احساس ترك و مرمت را دارا می باشند. (3)
وعده های نانوتكنولوژی در كشاورزی و تغذیه
مولكولهای پروتئین نوعی مولكول هستند كه در مواد خوراكی مانند سیب زمینی وجوددارند، درعصر نانوتكنولوژی این مولكول ها برای تولید مولكول های شبیه بهخود اتم های موجوددرخاك ،آب و هواراجذب می كنندوسیب زمینیسازند،تولیدغذاهای مولكولی و خاتمه دادن به خشكسالی و قحطی، بطور نمایی ،همراه با دقت اتمی ، غذا می تواند از اتم های خام در همان نانو عمومی سنتزشود . استیك جوجه ویا بره نیم پز را خودمابه كمك مولكول ها و اتم ها بوجودمی آوریم ، بدون آنكه حیوانی را ذبح كنیم (5) . بوجودآوردن گیاهان وحیواناتی كه نسل آنهامنقرض شده اند، همه نمونه هایی از وعده هاینانوتكنولوژی می باشد (10). در آینده می توان ویژگی های مطلوب را از طریقمهندسی ژنتیك در مورد خوراكی جاسازی كرده وازاین طریق طعم غذاها را بهبودبخشید، هم چنین می توان مقاومت گیاهان رادربرابربیماری افزایش داد و عمرآنهارادرمحل كشت ومصرف ، طولانی تركردورشدآن هاراسریعترنمود وحتی درمحیط هاینامساعدكاشت.تادر شوره زارها،باآب كمتریا آب و هوای سرذتررشدكنند. ماحتیتوانایی تغییر شرایط آب وهوایی را خواهیم داشت و شاهدابداع درختانی خواهیمبودكه رشدآن هابهینه و ساختارشان برای كاربردهای ویژه ای همچونالوار،خمیركاغذ،میوه یا جداكننده های كربن(برای كاهش پدیده گرم شدن كرهزمین)مناسب باشد.درنتیجه موادغذایی اصلاح شده به روش ژنتیك ، تغذیه رابهبود بخشیده ودرعین حال مصرف آفت كش ها و آب راكاهش می دهند.غذاهایی كهمصرف می كنیم روز به روز از حالت طبیعی خارج شده و مهندسی تر می شوند (6).نانوتكنولوژی بهروری كشاورزی را برای جمعیت های بالاتر میسر میكند.بازگرداندن 90% از زمین های زراعی به وضعیت طبیعی خود و به كارگیریگلخانه ها با كاركردبالاكه تقریباً 10% زمین های زراعی فعلی رامی پوشانندوجمعیت جهان را تغذیه می كنند ، فیزیكی دیگر از وعده های نانوتكنولوژی میباشد . درعصر نانو میلیون ها مایل مربع زمین به ساكنین بومی جهانبرگردانده می شودو از انقراض ونابودی بیشتر جانوران وگونه های گیاهیجلوگیری می شود (9) . نانوتكنولوژی علمی جدید است كه می خواهد مضراتی كهعلوم مصنوعی در عالم كنونی گذاشته را از بین برده واز راه طبیعی جهان راتبدیل به بهشت كند ، بطوری كه زندگی برای تمام مردم ازكودك تابزرگ لذت بخشوراحت شود (8) . انقلاب صنعتی برای اشخاص ساكن روی این سیاره این تواناییرا ایجاد می كند . كه ازاین پس نیازی به بریدن درختان جنگل ها و فرستادندودشان به هوا نشوند و این پیمان نانوتكنولوژی است . آیا شما چوب میخواهید ؟ كدام یك را ترجیح می دهید : چوب درخت ماهون ، ساج ، آلبالو ، چوبسخت وراه راه یا هرچیز خارجی دیگر هیچ مشكلی نیست ، فقط نرم افزار خود رابرای چوب مورد دلخواه پاك كنید ومواد خام تغذیه ای را روشن كنید ودكمهGO را فشار دهید . (6)
نتایج وپیشنهادات :
1.نانوتكنولوژیماراقادربه ساختن هر چیزی با كوچكترین مقیاس طولی ممكن ( اتم به اتم ،مولكول به مولكول ) با دقت وظرافت هرچه تمام تر می كند .
2.نانوتكنولوژی صدمات بوجود آمده از انقلاب صنعتی را جبران می كند
3.نانوتكنولوژی پایان آلودگی ، بریدن جنگل ها ، گرسنگی وقحطی را ترسیم می نماید
4.نانوتكنولوژینوید كالاهای مصرفی بادوام ، جدید ، پرثمر ، ایمن تر ، ارزان ، فراوان ،انعطاف پذیر ، محیطی قابل تحمل ، آرامشی ثابت ، پیشرفتی سالم ، بهبودیمواد قبل از تبدیل شدن به مواد زائد ، سلامتی ، ثروت ودانش را می دهد
5.نانوتكنولوژی بهره وری كشاورزی را برای جمعیت های بالاتر میسر می سازد .
6.سیب زمینی را با استفاده از اتم های گرد وغبار ، هوا و آب می توان تولید كرد .
7.استیك جوجه یا بره نیم پز را به كمك مولكول ها واتم ها بدون ذبح حیوان می توان تولید كرد
8.تولید غذاهای مولكولی
9.بوجود آوردن گیاهان وحیواناتی كه نسل آنها منقرض شده اند .
10.بهبود طعم غذاها ، افزایش عمر مصرف آنها ومهندسی شدن غذاهای مصرفی
11.تولید انواع درختان مهندسی شده به كمك نرم افزار خود برای چوب مورد دلخواه
12.بازگرداندن 90 % از زمین های كشاورزی به وضعیت طبیعی واستفاده از 10 % اززمین های كشاورزی در قالب گلخانه هایی با عملكرد بالا وتغذیه جمعیت جهان
13.تغییر شرایط آب وهوایی جهان
14.نانوتكنولوژی روش زندگی مردم را بطوراساسی عوض می كند ورفتارهای مردم را به شدت تحت تاثیر این سیستم جدید قرار می دهد
15.نانوتكنولوژی مضراتی كه علوم مصنوعی در عالم كنونی گذاشته را از بین برده واز راه طبیعی جهان را تبدیل به بهشت می كند
16.پایان قحطی وگرسنگی را نانوتكنولوژی با ترسیم سیاره ای با درخت های مو سبزوزیبا ومیوه های كشاورزی كه خاك طبیعی وكامل ندارند ، ارائه می دهد
17.در نانوتكنولوژی كامپیوتر های بسیار بزرگ وپیچیده می توانند به اندازه سلول بدن انسان ها ساخته شوند
18.قراردادن اطلاعات انبوه در یك فضای بسیار كوچك مانند اطلاعات بزرگترین كتابخانه های دنیا در یك حبه قند
19.جایگزین شدن نانوتكنولوژی با كارگر ، مدیریت وحتی خود كارخانه
20.نانوتكنولوژی مهمترین كلید پتانسیل اقتصادی در قرن بیست ویكم است
21.هرچیزی می تواند به شكل هر شی قابل تصور دیگری شكل بگیرد
22.دیگر نیازی به شخم زدن هیچ مزرعه ای برای تهیه نان روزانه نیست .
23.در پایان اطمینان دارم كه تمام اتم ها ومولكول های هستی در هر تركیبی كهباشند وهر تغییری را كه بپذیرند ، اما ستایشگر خالق خود هستند و در آنتردیدی نیست .
منابع :
1.. http: // www . nanozine . com / WHATNANO. HTM
2.Uracil as an Alternative to 5-Fluorocytosine in Addressable Protein Targetingby : John A. Wendel and Steven S. Smith
در مدارس امروز، تلاش براي برقراري ارتباط با دانشآموزاني كه علاقه شان را به يادگيري از دست داده اند، يا دانشآموزاني كه بنا به دلايلي، دچار شكست تحصيلي يا ترك تحصيل شده اند، براي تمامي معلمان تجربهاي مايوس كننده و بسيار معمول است. در تجارب حرفه اي خودمان به عنوان معلم نيز براي برانگيختن حس سخت كوشي دانش آموزانمان ناكاميهايي را تحمل كرده ايم كه ناشي از كمبود وقت، زيادي تعداد دانش آموزان داراي نيازهاي هيجاني و يادگيري، احساس مسووليت در قبال خواسته هاي مسوولان مدرسه و والدين و ساير موقعيت هاي ايجاد كننده فشار رواني بوده است. از اين رو، با در نظر گرفتن اينكه در حال حاضر براي برانگيخته ساختن دانش آموزان به تحصيل و يادگيري چه ديدگاهي داريم؛ اين مقاله مي تواند مبنايي در اختيارمان قرار دهد كه ممكن است، پس از خواندن آن تغيير كند.
مفهوم انگيزش
نظريه هاي انگيزشي معاصر، انگيزش را ظرفيت طبيعي مي دانند كه در تمامي دانش آموزان، به طور بالقوه وجود دارد كه نياز به پرورش يافتن دارد تا بنياد نهادن (ابراهيمي قوام، 1384). با توجه به چنين ديدگاهي، دانشآموزاني كه به نظر مي رسد فاقد انگيزه يادگيري هستند، مي توانند مجدداً اين ظرفيت طبيعي را بدست آورند و به طرق مثبتي رشد و گسترش دهند تا به اهداف شخصي خود دست يابند.
تغيير ديدگاه ها درباره نقش معلمان
بر اساس ديدگاه هاي رايج يادگيري، مسووليت به يادسپاري و كاربرد اطلاعات، به گونهاي كه تغييرات دايمي در دانشها و مهارت ها را بهوجود آورد؛ با دانشآموزان است. دانشآموزان، يادگيرندگاني خود هدايت گر، خود نظم بخش و خود انگيخته در نظر گرفته ميشوند كه از لحاظ اشتياق و توانايي متفاوت هستند و معلم نقش مهمي در پرورش دادن و افزايش انگيزه طبيعي آنان بر عهده دارد (ابراهيمي قوام، 1384).
به چه وسيلهاي ميتوان دانشآموزان را براي تحصيل ترغيب كرد؟
برخي از اصول اساسي بدست آمده از تحقيقات در اين مورد عبارتند از:
1) دانشآموزان از طريق يادگيري شرايط و فعاليتهايي برانگيخته ميشوند كه به آنها اجازه داده شود تا دست به انتخابهاي شخصي بزنند و مقتضيات تكاليف را با ظرفيتهايشان هماهنگ سازند.
2) انگيزش دانش آموزان در صورتي افزايش مييابد كه دريابند تكاليف يادگيري بهطور مستقيم يا غير مستقيم با نيازها و علايق و اهداف شخصي آنها مرتبط است و سطوح دشواري آن بهگونهاي است كه ميتوانند به صورتي موفقيتآميز آنها را انجام دهند (ابراهيمي قوام، 1384). بنا به نظريه اتكينسون (1957)، اشخاص در تكاليفي كه داراي درجه دشواري متوسط هستند (نه خيلي دشوار و نه خيلي آسان) توفيق زيادي بدست مي آورند. يعني تكاليفي كه انجام دادن آنها مستلزم قدري خطر كردن است (سيف، 1387).
3) انگيزش ذاتي دانشآموزان به يادگيري ميتواند در محيطي امن، اعتماد بخش و حمايتگرانه پرورش يابد، كه داراي اين ويژگيها باشد:
الف- بزرگسالان، در روابط كيفي توام با توجه، توانمنديهاي بالقوه جوانان را دريابند. زيرا كه، كيفيت روابط بين بزرگسالان و جوانان اساس برنامههاي موفق است. از اين رو، به والدين، معلمان و ساير افراد مؤثر در زندگي دانش آموزان توصيه مي شود كه تجارب يادگيري و آموزشي مثبت را به گونه اي با ملاحظه، دلسوزانه و احترام آميز براي دانش آموزان فراهم سازند، تا آنان از احساس شايستگي و داشتن كنترل بر شرايط برخوردار شوند. بهعنوان مثال براي آنكه معلمان بر خلاقيت و انعطافي كه لازمه كار معنادار با دانشآموزان است، تسلط يابند؛ مي بايد از سوي كاركنان و مسوولان اجرايي مدرسه، مورد احترام و حمايت قرار گيرند. بنابراين اصل توانمند سازي ناشي از روابط دوجانبه، براي تمام افراد درگير در سيستم صدق ميكند.
ب- نيازهاي منحصر به فرد دانش آموزان از نظر يادگيري و آموزشي مورد حمايت قرار گيرد.
ج- فرصت هايي براي خطر كردن (ريسك پذيري)، بدون ترس از شكست خوردن براي دانش آموزان فراهم شود.
يافته هاي پژوهشي نشان مي دهند كه بخشي از ضرورت هاي ايجاد فضاي امن و مطمئن براي دانش آموزان، بر ساختارهاي غير رقابتي- مشاركتي و آن نوع اهداف آموزشي تاكيد دارد كه مغاير با ساختارهاي رقابت آميز است. تحقق اهداف نبايد به صورتي باشد كه در بازي يادگيري برخي دانش آموزان برنده و برخي ديگر بازنده باشند (ابراهيمي قوام، 1384).
5) انگيزه دانش آموزان به تحصيل در صورتي افزايش مي يابد كه به آنها كمك شود تا خود را درك كنند و به خويشتن خويش احترام بگذارند. دانش آموزاني وجود دارند كه پس از شكستهاي پياپي در يادگيري، به خود پنداره ضعيفي از خود دست مي يابند و بين اين موفقيت ها و اعمال خود رابطه نزديكي نميبينند و تمام شكستهاي خود ر ا به فقدان توانايي نسبت مي دهند. در نتيجه چنين ديدگاهي اين دانشآموزان دست از تلاش و كوشش بر ميدارند و به اين نتيجه ميرسند كه تلاشهاي آنها فايدهاي نخواهد داشت. از اين رو، معلمان بايد به اين گونه دانشآموزان آموزش دهند كه ممكن است تفسيرهايشان واقعيت نداشته باشد و بايد ساير احتمالات را هم در نظر بگيرند. در نتيجه تغيير چنين ديدگاهي و آموزش تغيير تفسير واقعيتها، شكست در دانشآموزان را بايد از فقدان توانايي به فقدان كوشش در آنان تغيير دهند (سيف، 1387).
6) تشويق دانش آموزان به استفاده از رويكردعمقي مطالعه چنانچه تكاليف و خواسته هاي آموزشگاهي و محيط اجتماعي دانش آموزان، گرايش به رويكرد سطحي مطالعه را تشويق كنند؛ يادگيرندگان نيز بر اساس اين خواسته ها رويكرد مطالعه خود را شكل مي دهند (نعمتي، 1386). از اين رو، شكل گيري رويكرد سطحي مطالعه جهت بدست آوردن نمرات قبولي و گذراندن امتحانات كلاسي باعث كاهش انگيزه دانش آموزان خواهد شد.
7) خلق فضاي مثبت يادگيري، كمك به دانش آموزان در تعيين اهداف و علايق، معرفي الگوهاي مناسب و الگوسازي و سرمشق دهي و بكار گيري تشويقهاي مناسب (بيروني و دروني) از ديگر راهبردهاي مناسب براي ترغيب تحصيل در دانشآموزان است.
بحث و نتيجه گيري:
اين مقاله يك چشم انداز كوتاهي بود بر ماهيت انگيزه يادگيري و شيوهاي كه بتوان آن را در دانشآموزان بيرغبت به تحصيل افزايش داد؛ بر اساس تحقيقات و نظريههاي رايج، اطلاعات و پيشنهادهايي ارايه شد. اين نظريهها انگيزههاي يادگيري در تمام افراد را ذاتي ميدانند و بر اين اعتقادند كه انگيزه بايد در حالت طبيعي در دانشآموزان پرورانده شود نه اين كه آن را بهوجود آورد. همچنين نمونه پيشنهادهايي كه ارايه شد، بهعنوان يك محركي است براي بروز خلاقيت اوليا و معلمان و ترغيب آنان به تحصيل در طرح راهبردها و فعاليتهاي ويژه براي رفع نيازهاي منحصر به فرد دانشآموزان.
دنياي آينده پيام خوشبختي و رفاه براي مردمي دارد كه خوب و سريع ياد ميگيرند.
هدف تدريس، بادآوري اسفنج جذب سخنان معلم نيست، بلكه تداوم يادگيري پس از ترك كلاس است. واژه تدريس معادل عمل كردن و واژه يادگيري معادل واژه ياد گرفتن است. بايد تدريس منجر به يادگيري شود. مديران آموزش و معلمان عزيز ما عنوز هم ايثارگرانند. از خود مايه ميگذارند تا اميد جامعه به آموزش و پرورش مطلوب را زنده نگهدارند. توجه و حمايت همه جانبه از كساني كه اين راه خطير را برگزيدهاند، پرصوابترين راه زيستن است. اعتلاي كيفيت اثربخش خدمات در ايران و معلمان براي بهبود يادگيري شاگردان در گرو حرفهاي شدن آنان است.
منتقدان بسياري معتقدند كه آموزش خوب است كه بتواند به شاگردان كمك كند تا مطالب كتابها را به صورت مفهومي بياموزند، ولي به نظر ما آموزش خوب است كه فرد را در يادگيري مفهومي مستقل سازد و حصول با اهداف آن از جمله رشد جسمي، ذهني، هنري، عاطفي، اجتماعي، اخلاقي، معنوي، روحي، پرورش استعدادها، قابليت فردي، شغلي، تحصيلي، حرفهاي و ... دانشآموزان و دانشجويان را تسهيل كند.
به نظر شما وقتي نوجوان 12 سالهاي با استفاده از آزمايشگاه زبان، لغات و مفاهيم جديدي را در يك زبان بيگانه فرا ميگيرد و از پيشرفت خود راضي به نظر ميرسد، چه حادثهاي رخ داده است؟
يا اينكه وقتي دانشجوي تاريخ با استفاده از بيشتر تاريخي خود به تحليل روند سياسي ـ اجتماعي جامعه ميپردازد، و يا دانشجوي رشته فني مهارتهاي لازم را در كار كردن با موتورها و دستگاههاي فني پيچيده كسب ميكند و به اين مهارت خود ميبالد، چه تحولي صورت گرفته است.
هر يك از مثالهاي فوق، بيانگر نوعي از انواع يادگيري در مدرسه است. اما آيا يادگيري شما در مدرسه رخ ميدهد؟ خير. يادگيريدر همه جا اتفاق ميافتد: منزل، كارخانه، كوچه، خيابان و ..... در واقع يادگيري شامل تمام مهارتها، گرايشها، دانشها و معلوماتي است كه انسان در طول زندگي خود كسب ميكند. اگرچه همه روانشناسان تربيتي و متخصصان تعليم و تربيت مفترفند كه يادگيري شما در مدرسه رخ نميدهد، اما معمولاً به بررسي آن نوع از يادگيري كه در مدرسه رخ ميدهد، بيشتر علاقه نشان ميدهند.
براي يادگيري تعاريف متعددي ارائه شده است. اكثر مردم و بسياري از معلمان يادگيري را عبارت از كسب اطلاعات، معلومات يا مهارتهاي خاص ميدانند.
عدهاي از مربيان آن را انتقال مفاهيم علمي از فردي به فرد ديگر تصور ميكنند. در چنين برداشتي از يادگيري، ذهن شاگرد به منزله انبار يامخزني خالص تصور ميشود كه بايد بوسيله معلم پر شود. در فرآيند اين نوع يادگيري، معلم نقش اساسي دارد. او علاوه بر آنكه مفاهيم علمي را به شاگرد انتقال ميدهد، تعليم را نيز برعهده دارد. اما در اين ميان، شاگرد چندان فعاليتي از خود بروز نميدهد و بيشتر حمايتپذيرندگي و انفعالي دارد و تنها وظيفهاش گوش دادن به سخنان معلم و به خاطر سپردن مطالب درسي است. در اين نوع يادگيري، هرچه شاگرد مطالب علمي و ادبي را بيشتر با خاطر بسپارد، پيشرفت بيشتري نصيب او ميشود، اما يادگيري از طريق حفظ و تكرار موجب يادگيري معنادار ندارد و اغلب مطالب علمي براي شاگرد، نامفهوم ميماند، زيرا ارتباط و تناسبي با تجارب زندگي واقعي او ندارد. در اين نوع فعاليت آموزشي به نيازها و رغبتها و علائق شاگردان اصولاً توجه نميشود.
بنابراين اين شيوه تحصيل چندان تغييري در طرز تفكر عادات و تمايلات و اعمال شاگردان ايجاد نميكند. عادات ناپسند، طرز تفكر نادرست و غيرمنطقي، قضاوتهاي بيپايه، خشم و ترس بيجا، ضعف و تزلزل دائم، كمي رشد اخلاقي و اجتماعي و دارا نبودن روح همكاران حاصل چنين برداشتي از يادگيري و معلول روشهاي نادرسي است كه با چنين تفكري در مدارس اعمال ميشود.
رفتارگرايان، رفتار را تغيير در رفتار قابل مشاهده و اندازهگيري تعريف كردهاند. يادگيري با هر بينشي كه تعريف شود، اساس رفتار انسان را تشكيل ميدهد و نخستين صفت بارز آن تغيير است. البته يادگيري كه به تدريج رخ ميدهد و نسبتاً ثابت و پايدار است و بر اثر تجربه حاصل شود. از طريق يادگيري فرد با محيط خود آشنا ميشود و در مقابل محيط مقاومت ميكند، محيط را تغيير ميدهد، براي تامين احتياجات خود از آن استفاده ميكند، گاهي تحت تاثير آن قرار ميگيرد و زماني خود را با آن سازگار و منطبق ميسازد. در واقع يادگيري فرآيندي است كه طي آن رفتار موجود زنده بر اثر تجربه تغيير مييابد. بنابراين اگر بخواهيم تعريفي همه جانبه و درخور از يادگيري ارائه دهيم، ميتوانيم از تعريف هيلگارد و ماركوئيز استفاده كنيم:
يادگيري عبارت است از فرآيند تغييرات نسبتاً پايدار در رفتار بالقوه فرد بر اثر تجربه. در اين تعريف با 5 اصطلاح مواجه ميشويم، يعني: فرآيند، تغيير، نسبتاً پايدار، رفتار بالقوه و تجربه.
فرآيند بر وقايع و روابط پويا، جاري، مستمر و پيوسته در حال تغيير اطلاق ميشود. بنابراين از ويژگي بارز فرآيند، حركت و پويايي آن است. اين امر بر اثر تعامل دائم اجزاء و متغيرهاي موجود در آن صورت ميگيرد و در واقع يك فرآيند آغاز و پاياني ندارد. پس ميتوان گفت كه يادگيري يك فرآيند است، چون تمامي مشخصات يك فرآيند را داراست، يعني بر اثر تعامل دائم فرد با محيط صورت ميگيرد و هميشه و در همه جا به طور پيوسته و مستمر صورت ميگيرد.
يادگيري نوعي تغيير است كه در فرآيند تجربه اتفاق ميافتد، اما نه هر تغييري، بلكه تغييري يادگيري محسوب ميشود. اولاً به تدريج حاصل شود و ثانياً نسبتاً ثابت و پايدار باشد. بنابراين تغييرات ناشي از رشد و بلوغ و تغييرات فيزيولوژيك (مثل تغيير اندازه مردم چشم در تاريكي) و تغييراتي كه بر اثر عوامل مكانيكي يا شيميايي (مانند گرفتگي ماهيچهها بر اثر خستگي و استعمال داروها) بوجود ميآيد، يادگيري نيست.
كاربرد مفهوم نسبتاً پايدار به اين دليل است كه تغييرات موقت رفتار از نوع انگيزش، انطباق حسي يا خستگي ناشي ميشوند. از حيطه يادگيري بيرون هستند، زيرا تغييرات حاصل از يادگيري، تغييرات نسبتاً پايدارند. به عبارت ديگر، يادگيري دربر گيرنده تغييرات نسبتاً دائم است و رفتار موردي، لحظهاي و يا متعادلي به هيچ وجه يادگيري ناميده نميشود.
كاربرد عبارت رفتار رفتار بالقوه، دليل بر تفاوت بين مفهوم يادگيري و عملكرد است. يادگيري تغييراتي است كه در ساخت ذهني فرد ايجاد ميشود و در حال حاضر، قابل اندازهگيري نيست. مقداري از تغييرات حاصل از يادگيري، ممكن است به علت مساعد بودن شرايط به رفتار بالفعل تبديل شود كه در اصطلاح به آن عملكرد ميگويند، ولي هميشه نبايد انتظار داشت كه آثار يادگيري بلافاصله در رفتار بالفعل يا عملكرد يادگيرنده پديدار شود. گاهي اوقات بدون اينكه در رفتار بالفعل فرد تغييري حاصل شود، يادگيري بوقوع ميپيوندد. مثلاً ممكن است دانشجويان رشته علوم تربيتي، مفاهيم مربوط به درس «روشها و فنون تدريس» را ياد بگيرند، اما فرصت تدريس براي آنان فراهم نگردد و رفتار بالقوهشان به عملكرد تبديل نشود. از همين روست كه هيلگارد و ماركوئيز در تعريف يادگيري به جاي تغيير در رفتار، اصطلاح تغيير در رفتار بالقوه را برگزيدهاند.
كاربرد كلمه تجربه در تعريف، حاكي از اين است كه تنها آن دسته از تغييرات رفتار را ميتوان يادگيري ناميد كه محصول تجربه، يعني تاثير متقابل فرد و محيط در يكديگر باشد. اگر تجربه را تعامل ميان فرد و محيط، يعني تاثيرپذيري فرد از محيط و تاثيرگذاري فرد در محيط به دنبال يك سلسله فعل و انفعالات بدانيم، يادگيري را حاصل تلاش، حركتف فعاليت و مشاركت شخص يادگيرنده خواهيم دانست. در برخورد فرد با محيط براي يادگيري، اعضاي حسي، دستگاه عصبي، تجربههاي قبلي، تمايلات و گرايشها و هدفهاي يادگيرنده، نقش موثري بر عهده دارند. در واقع، كل شخصيت فرد در تمام ابعاد خود، در فرآيند تعامل قرار ميگيرد و تغيير پيدا ميكند.
با توجه به تعريفي كه از يادگيري ارائه كرديم، اگر عملكرد را تجلي تغييرات ناشي از يادگيري در قالب رفتارهاي آشكار شده و قابل مشاهده يا تبديل رفتار بالقوه و رفتار بالفعل بدانيم، بايد بپذيريم كه يادگيري و عملكرد با يكديگر متفاوتاند. در اغلب موارد، تغييرات حاصل از يادگيري بلافاصله در عملكرد يا رفتار بروز نميكند. عملكرد متاثر از عوامل متعددي مانند انگيزش، گرايش، مقتضيات و موقعيات مختلف محيط است. به اقتضاي اين عوامل، عملكرد ممكن است براي يادگيري يك شاخص صحيح يا ناصحيح باشد، زيرا يادگيري تغييري نامشهود است. در هر صورت، عملكرد شاخصي است كه گاه يادگيري را به درستي وگاه به طريق نادرست نشان ميدهد. لذا براي دريافت ميزان يادگيري افراد هميشه نميتوان به آزمايشها يا امتحاناتي كه به عنوان شاخصهاي يادگيري بكار ميروند، اعتماد داشت. ارزشيابي بستگي به شرايط محيط، گاه تصويري نسبتاً واقعي و گاه غيرواقعي از يادگيري آزمايش شونده بدست ميدهد. در واقع، امتحان و ارزشيابي، به ندرت يادگيري شاگردان را به تمامي منعكس ميكند. با چنين محدوديتي تنها راه اندازهگيري ميزان يادگيري توسل به مشاهده دقيق رفتار يادگيرنده با وسايلي است كه امكانات مشاهده دقيق را فراهم ميآورد. براي اين كار بايد رفتار يادگيرنده پيش از تجربه و پس از آن مقايسه شود.
اگر رفتار او پس از قرار گرفتن در يك موقعيت يادگيري (تجربه) در مقايسه با پيش از آن گوياي تغيير باشد، يادگيري صورت گرفته است. به عنوان مثال، بذر گياهي را درنظر بگيريد كه قدرت رويش و محصولدهي آن در ايستگاه كشاورزي با فعل و انفعالات خاص تغيير داده شده و به عبارت ديگر اصلاح شده، اين اصلاح به اين معني نيست كه بذر اصلاح شده در هر جا و هر شرايطي محصول خوبي خواهد داد، بلكه به رغم تغييرات بالقوه به فعل درآوردن آنها مستلزم فراهم شدن شرايط مطلوب است. چنانچه بذر اصلاح شده در انبار بماند، هرگز محصول نخواهد داد و در وضعيت نامساعد نيز محصول خوبي از آن حاصل نخواهد شد. رويش بالقوه هنگامي به رويش بالفعل و محصولدهي مطلوب تبدل خواهد شد كه در محيط مناسبي صورت پذيرد. البته در چنين شرايطي نيز نميتواند انتظار داشت كه تمام تغييرات بالقوه ايجاد شده به رشد بالفعل تبديل شود.
دانشجويي را درنظر بگيريد كه در كلاس فيزيك مباحث مربوط به نور و آزمايشهاي آن را فرا گرفته است. روشن است وي تا زماني كه موقعيت و امكانات آزمايشگاهي فراهم نشده است يا جلسه امتحاني پيش نياورده باشد، نميتواند رفتار بالقوه خود را به شكل رفتار بالفعل ظاهر سازد. در اين وضعيت نيز نميتوان مطمئن بود كه كليه آموختههاي دانشجو به فعليت برسد.
چيزي كه در انتها بايستي به آن توجه كرد، اين است كه آنچه مورد مطالعه، قضاوت و ارزشيابي قرار ميگيرد، عملكرد دانشجو در جلسه امتحان يا آزمايشگاه است نه تمامي يادگيري وي.
البته نكته مهم اينكه تا انسان نخواهد ياد بگيرد، يادگيري صورت نميپذيرد. به عبارت ديگر تا در يادگيرنده حالت طلب و نياز و كوشش بوجود نيايد، يادگيري به وقوع نميپيوندد. احساس نياز و كوشش به يادگيري اولين و اصليترين شرط يادگيري در جريان آموزش و پرورش است.
يعني يادگيرنده بايستي از لحاظ جسمي، عاطفي، ذهني و عقلي به اندازه كافي رشد كرده باشد تا بتواند آموختنيهاي معيني را فرا گيرد. به عنوان مثال، آموختن رنگها تا قبل از 4 سالگي براي كودك سخت است.
2. قانون اثر
انسانها ميل دارند تجاربي كه مطلوب و رضايتبخش است را بپذيرند و تكرار كنند و از آنهايي كه اثر ناخوشايند دارند، بپرهيزند. در امر آموزش مهمترين عاملي كه باعث رضايت خاطر دانشآموزان ميشود، فهم و درك درس است، زيرا يادگيري درس علاوه بر اين كه به طور مستقيم وي را خشنود ميسازد، چون موفقيت او در درس كه ياد گرفته تحسين معلم، همكلاسان و افراد خانواده را به همراه دارد، به طور غيرمستقيم هم تشويق ميشود كه بهتر و بيشتر ياد بگيرد.
3. قانون تمرين
اين قانون عنوان ميكند كه تكرار و تمرين در يادگيري و دوام آن تاثير فراوان دارد، زيرا هرقدر عملي بيشتر تكرار شود، آن عمل زودتر به صورت مهارت و عادت درميآيد و در اثر تكرار درست، تبخير ايجاد ميشود. تمرين غلط نيز عادت غلط ايجاد ميكند و ترك عادت نادرست و دشوار است. به عنوان مثال اگر دانشآموزي در كلاس اول ابتدايي نوشتن اعداد را از سمت راست تمرين كند و معلم به موقع او را راهنمايي نكند، ترك اين عادت براي او مشكل ميشود.
4. قانون تقدم
معمولاً نخستين خاطرات كلاس درس بيشتر در ذهن باقي ميمانند. در همين جهت در اوايل سال تحصيلي و در نخستين روز تشكيل كلاس بايد رفتار و برخورد معلم با دانشآموزان صحيح و منطقي باشد، به ويژه كه در اغلب موارد دانشآموزان با معلمان جديد روبرو ميشوند و چون به كلاس بالاتري رفتهاند و با درسهاي تازه هم آشنا نيستند، ممكن است اين عوامل در آنها توليد نگراني و اضطراب ميكند. از اين رو لازم است كه در جلسات اوليه اعتماد آنان جلب شود و اطمينان حاصل كنند كه يادگيري درس برايشان مفيد و آسان است.
5. قانون شوت
يك واقعه مهيج و جذاب بيشتر از واقعهاي عادي و كسل كننده در ذهن باقي ميماند. به همين دليل درسهاي آن عده از معلميني كه با حالتي با روح و مهيج تدريس ميكنند، بيشتر جلب توجه ميكند و در خاطر ميماند. البته منظور اين نيست كه كلاس درس به سيرك يا سينما تبدل شود، بلكه هدف آن است كه معلم با آوردن مثالها و نمره هاي زنده و استفاده از فناوري آموزشي و به فعاليت واداشتن دانشآموزان حالتي پرتحرك و جذاب در كلاس ايجاد كند.
6. قانون عدم كاربرد
مهارت و دانشي كه بكار گرفته نشود، به تدريج و به ميزان زيادي فراموش خواهد شد، يعني معلم بايستي موقعيتهايي تدارك ببييد تا دانشآموزان بتوانند آموختههاي خود را بكار گيرند.
عوامل زيادي وجود دارند كه يادگيري را براي دانشآموزان راحتتر و آسانتر ميكند، به طوري كه مطالبي كه ياد گرفته شده به طور عميق در ذهن آنها باقي خواهد ماند. بنابراين بايد به اين عوامل اهميت خاصي داده شود كه معلم، مربيان، مدير، اوليا و .... نقش بسزايي در ايفاي آنها دارند. تعدادي از عوامل در يادگيري دانشآموزان به قرار زير است كه توضيحات مختصري در مورد آنها داده شده است.
1. آمادگي
اولين و مهمترين عامل براي يادگيري دانشآموزان، مساله آمادگي آنهاست. يك دانشآموز بايد آمادگي لازم را از نظر جسمي، عاطفي، عقلي و ... داشته باشد تا بتواند خوب ياد بگيرد. مثلاً كودكي كه نتواند مواد را در دستش بگيرد، يعني از لحاظ جسمي آمادگي كافي را بدست نياورده باشد، يادگيري نوشتن برايش امري دشوار خواهد بود و او را نسبت به يادگيري دلسرد ميكند. همچنين اگر دانشآموزان از لحاظ عقلي و عاطفي نيز آمادگي كافي را براي يادگيري بدست نياورده باشد، يادگيري برايش خستگيآور و كسل كننده خواهد بود[1].
2. انگيزه
بعد از اينكه شاگرد آمادگي كافي را براي يادگيري بدست آورد، بايد انگيزه لازم را براي يادگيري داشته باشد و تا در اولين انگيزه حاصل نشود، يادگيري بينتيجه خواهد بود. رغبت و انگيزه شاگرد به آموختن، محركي است كه نيروي فعاليت را در او افزايش ميدهد. بنابراين معلم و اوليا وظيفه دارند انگيزه دروني شاگرد را افزايش و تداوم بخشند تا شاگرد هيچگاه از فعاليتش باز نايستد[2].
يادگيري نيز مانند ساير فعاليتها كار محسوب ميشود و در پارهاي موارد كاري بسيار دشوار است، اما هر كار دشواري اگر با شوق و انگيزه همراه باشد، احساس دشواري آن از ميان ميرود و با علاقه دنبال ميشود. بهترين عاملي كه انگيزه شاگرد را در ادامه فعاليتهاي يادگيري تقويت ميكند، آن است كه درس را خوب بفهمد. شاگردي كه درس را ميفهمد، از عهده امتحانات مختلف به خوبي برميآيد. مورد تشويق قرار معلم و همكلاسان خود قرار ميگيرد و همين امر انگيزه او را تقويت ميكند. به طور كلي، هرگونه رفتار تشويقآميز از سوي معلم و فعاليتهايي كه به موفقيت دانشآموز منتهي شود، انگيزه او را تقويت ميكند[3].
ايجاد جو مناسب صميمي و فضاي راحت در كلاس از مهمترين اركان يادگيري ميباشد كه اضطراب و نگراني يادگيرندگان را كاهش ميدهد. بايد به عقايد دانشآموزان احترام گذاشت. در تصميمگيريهاي خود از آنان نظرخواهي كنيم. اعتماد كردن به يادگيرندگان باعث رشد شخصيت آنها ميشود. ابراز نظر در كلاس توسط فراگيران شور و شوق به يادگيري ايجاد ميكند. بايد به گونهاي عمل شود كه دانشآموزان سرشار از هيجان و شادي شوند، زيرا در اين حالت سختكوشترند كه ميتواند با استنفاده از بيانات شورانگيز، عوامل شاديبخش مثل سرود، نمايش، بازي، سرگرمي، مسابقه و ... اين جو را ايجاد كرد. توجه به علايق آنها نيز مهم ميباشد. همچنين اگر نسبت به ما احساس رابطه نزديكي كنند، گوش دادن به مسائل و مشكلات يادگيرندگان و آشنايي با حالت رواني ـ عاطفي يادگيرنده در ايجاد فضاي بدون فشار در كلاس موثر است. خوش اخلاقي بدون معلم باعث ايجاد آرامش و جذب يادگيرنده به كلاس ميشود[4].
3. تجارب گذشته
الف) هر آموخته جديد ريشه در آموختههاي قبلي دارد. بنابراين هر درس جديدي كه آموخته ميشود، بر پايه اساس درسهاي قبلي نهاده شده باشد، بنابراين كسي كه درسهاي قبلي را نفهميده است، درسهاي جديد را نخواهد فهميد. معلم هم بايد آموختههاي جديد را بر پايه آموختههاي قبلي پايهگذاري كند تا درگيري ذهني با آموختههاي جديد ايجاد شود.
ب) تجارب گذشته همانطور كه ممكن است، باعث ايجاد يادگيري مطالب جديد شوذ، همچنين ممكن است براي يادگيري جديد نوعي مانع باشد. اين زماني است كه تجارب گذشته اشتباه فهميده و يا تجارب گذشته به گونهاي نادرست براي يادگيرنده تفهيم شده باشد و يا تصور نادرستي از تجارب گذشته وجود داشته باشد. بنابراين بهتر است معلم مروري بر درسهاي گذشته داشته باشد تا ابهامات از بين برود[5].
5. موقعيت و محيط يادگيري
موقعيت يادگيري و محيط آن از عوامل بسيار موثر در يادگيري است. محيط ممكن است فيزيكي، عاطفي و ... باشد. به چند نمونه اشاره ميكنيم:
وضعيت فيزيكي كلاس
الف) رنگها: مطالعات و تحقيقات دانشمندان نشان ميدهد رنگها همانگونه كه بر روح و روان آدمي تاثيرات گوناگوني برجاي ميگذارند، جسم او را نيز تحت تاثير قرار ميدهند. محققان بر اين باورند كه هر يك از رنگها فوايد خاص درماني محسوسي براي بدن انسان دارند. برخي از دانشمندان حتي معتقدند تمايل ناخودآگاه ما به يك يا چند رنگ خاص ميتواند نشانهاي از نيازهاي بدن ما در جهت ترميم خود باشد. به عنوان مثال رنگ نارنجي رنگ گرم و صميمي است. نارنجي پرتوهاي شادي آفريني از خود ساطع ميكند كه موجب رفع خستگي است يا رنگ سبز كه انرژيزا و آرامشبخش است، به طوري كه اضطراب را از انسان دور ميكند و موجب رفع تنش و گرفتگيهاي عضلاني ميشود، بخصوص اينكه سبز رنگي ايدهآل براي فضاهايي است كه در آنها تمركز و آرامش مورد نياز است.
ب) چينش صندليها: تحقيقات نشان داده براي ارتباط و تعامل بيشتر دانشآموزان با يكديگر و همچنين ارتباط چهره به چهره معلم با دانشآموزان بهتر است صندليها به صورت دايرهاي شكل لا U چيده شوند تا دانشآموزان درگير مسائل و فعاليتهايي كه در كلاس انجام ميشود، قرار گيرند[6].
6. وضعيت عاطفي
تشويق: تشويق جلوهاي از تحسين و تقدير و نوعي تاثير براي فرد است. در سايه آن شوقي در آدمي پديد ميآيد كه به رفتاري معين اقدام كرده و آنرا مكرر ميسازد. به طور كلي در تعريف تشويق ميتوان گفت: تشويق عامل وادار كنندهاست كه به انسان نيرو و انرژي ميدهد. شخصي كه تشويق ميشود، از كار و زخمت خود احساس رضايت و خشنودي ميكند و اين رضايت خاطر است كه جلوي خستگي و بيميلي او را ميگيرد. حاصل تشويق ممكن است فايدهاي براي آدمي نداشته باشد، ولي همين خودپسندي فرد را امتناع ميكند و به او اطمينان ميدهد كه عملش عاقلانه و مورد تاييد بوده است. در نتيجه موجب دلگرمي و نشاط او ميشود[7].
7. روش تدريس معلم
اينكه معلم براي يادگيري دانشآموزان كدام روش تدريس را برانگيزد، بسيار مهم است. بنابراين روش تدريس معلم در يادگيري دانشآموزان بسيار مهم است. بنابراين روش تدريس معلم در يادگيري دانشآموزان بسيار مهم است. امروزه روشهاي تدريس نوين جايگزين روشهاي تدريس سنتي ميشود. روشهاي تدريس سنتي بيشتر تلاش و كوشش معلم را ميطلبد، اما روشهاي تدريس نوين بر پايه دانشآموز محوري است و معلم بيشتر به عنوان هدايت كننده مطرح ميباشد و دانشآموزان براي يادگيري فعال هستند[8].
موضوع در روش تدريس به ايجاد جاذبه درس منجر ميشود. اختصاص بخشي از وقت كلاس بويژه در انتخاب وقت كلاس به گفت و گو درباره روش تدريس و جو كلاس ميتواند در بهبود و افزايش كيفيت فرآيند يادگيري ـ ياددهي مفيد باشد. ارائه كنفرانس بوسيله فراگيران داوطلب باعث رشد فردي و اجتماعي و ... ميشود. سختگيري در اين كه دانشآموز با تلاش مطلب را فرا گيرد، نه اينكه بوسيله معلم سهل و آسان دريافت كند، يكي ديگر از اقدامات لازم ميباشد. ياددهي شيوه گزارشنويسي و تهيه چكيده مطالب و فعاليتهاي كلاسي در اولين جلسههاي آموزش در امر يادگيري و انتقال تجربههاي آموزشي يادگيرندگان به مدرس و ساير اعضاي گروه كلاس موثر است. آوردن دانشآموزان ضعيف پاي تابلو و همكاري با آنها در حل مشكل، باعث افزايش اعتقاد به نفس آنها ميشود. تهيه چكيده و دستمايه اوليه براي آموزش در قالب جزوهاي كه نكات اصلي و منابع را دربر داشته باشد، باعث همسو شدن يادگيرندگان با معلم در رسيدن به انتظارات آموزشي ميشود[9].
8. رابطه كل و جز
هر جزئي به تنهايي معنايي ندارد. درنظر گرفتن جايگاه هر جزء نسبت به كل است كه آن جزء معني پيدا ميكند. كل قابل تعميم به اجزاست. بنابراين ارتباط اجزا با كل يادگيري را موثر ميكند. هر مطلب درسي بايد در كل شناخته شود، سپس به اجزاء آن پرداخته شود. مثل اينكه كسي تصميم گرفته باشد موقعيت جغرافيايي شهر تهران را مورد مطالعه قرار دهد. اين شخص دو راه پيش رو دارد: يا با سفر به داخل و حومه شهر آن را مورد مطالعه قرار ميدهد تا موقعيت جغرافيايي شهر را درك كند يا ميتواند سوار يك هواپيما شود و از ارتفاع مناسب به نظاره بنشيند و شكل كلي شهر تهران را از بالا ببيند. سپس اطلاعات خود را از پايين دنبال كرده و تكميل كند. راستي كدام روش ميتواندما را به تصوير دقيق شهر رهنمون سازد؟ بنابراين روابط جزء با كل قدرت تحليل را در فراگيران افزايش ميدهد و در نتيجه موجب يادگيري معنيدار ميشود[10]؟
9. تمرين و تكرار
تمرين و تكرار انكارناپذيري بر يادگيري بويژه در حيطه رواني ـ حركتي دارد. هرچه تمرين و تكرار بيشتر شود، يادگيري هم بيشتر ميشود، اما كميت و مقدار اين چگونه بايد باشد، بسيار مهم است. بسياري از آموختههاي ما در مدت زماني كوتاه فراموش ميشوند. بنابراين با تمرين و تكرار و سپردن آموختهها به حافظه بلندمدت، زمان فراموشي ما هم دير صورت ميگيرد[11].
بنابراين بايد منظم، مرتب و طول دورههاي آن مناسب باشد و در شرايط واقعي و طبيعي انجام پذيرد. شاگرد بايد بلافاصله از نتيجه تمرين و كاركرد خود مطلع شود، زيرا اطلاع از پيشرفت او را به كوشش وا ميدارد، ولي تمرينها نبايد زياد از حد باشد، زيرا موجب خستگي شاگرد ميشود و خستگي يادگيري را كاهش ميدهد[12].
بيشتر مربيان و محققان بر اين عقيدهاند كه جو كلاس نقش مهمي در پيشرفت دانشآموزان از نظر شناختي و عاطفي دارد. لوين، معتقد بود كه رفتار انسان در تعامل پيچيده بين او و محيط شكل ميگيرد. موز نيز در سال 1979 تاثير اجتماعي بر رفتار انسان را در محيطهاي گوناگون نظير مدرسه، خانواده و زندان بررسي كرد و به اين نتيجه رسيد كه جو كلاس تاثير زيادي بر رفتار دانشآموزان دارد. بنابراين با بررسي ادراكات دانشآموزان از جو كلاس ميتوان اطلاعات مفيدي درباره وضعيت آموزش آنان پيدا كرد.
ادراك جو رواني ـ اجتماعي كلاس، هفت مولفه دارد. مشاركت، دلبستگي متقابل دانشآموزان، حمايت و پشتيباني معلم، نظم و سازماندهيمطالب، اهميت دادن به كار و تكليف رعايت مقررات و بكار بستن آنها، نوآوري آموزشي.
اين مولفه ميزان فعاليت و رغبت دانشآموزان را در بحثها و امور كلاس ميسنجد. معلماني كه اجازه ميدهند دانشآموزانشان در تصميمگيريهاي كلاس شركت جويند. راهبردهايي براي يادگيري طراحي كنند. در تعيين تكاليف شركت داشته باشند. نگرش مثبت و احساس اعتماد به نفس را در آنان پرورش ميدهند. چنين شرايطي براي معلم فرصت بيشتري فراهم ميكند تا به منظور راهنمايي، ميزان پيشرفت و كمبودهاي يادگيري دانشآموزان خود را بسنجد. به دنبال آن يادگيرندگان براي آموختن معنادار و بيشتر برانگيخته ميشوند. براي جلب مشاركت دانشآموزان در كلاس درس، ميتوان از روشهايي چون بحثهاي گروهي، بازيهاي آموزشي، تحقيق گزارشهاي انفرادي و گروهي استفاده كرد. شركت دادن دانشآموزان در فعاليتهاي يادگيري، منحر به سوال كردن از آنها نيست، بلكه ميتوان آنها را در تمام مراحل تدريس، از جمله شروع درس و ارائه و خلاصه كردن درس فعالانه شركت داد. معلم خوب نه تنها به شيوههاي گوناگون، دانشآموزان را در مراحل تدريس و يادگيري شركت دهد، بلكه درباره نحوه اداره كلاس، چگونگي تدريس و ارزشيابي نيز تا آنجا كه مقدور باشد، با آنان به مشور مينشيند و از نظرات، پيشنهادات و انتقادات آنها استقبال ميكند. معلم در اين زمينه نبايد تبعيض قائل شود، بلكه بايد از همه دانشآموزان سوال كند و به سوالات آنان پاسخ دهد.
بيشتر محققان، روش آموزشي را كه در آن دانشآموزان به صورت موثري در فعاليتهاي كلاس شركت دارند، مناسبترين روش آموزشي تشخيص دادهاند. در اين روش مهارتهاي اجتماعي دانشآموزان توسعه مييابد. مشاركت آنان به بهترين روش صورت ميپذيرد و زمينه براي بحث و اظهارنظر آنها فراهم ميشود. در چنين كلاسي، دانشآموزان سعي ميكنند در فعاليتهاي كلاس شركت جويند و نظرات خود را بيان كنند.
دلبستگي متقابل دانشآموزان
از جنبه ديگر محيط اجتماعي كلاس، دلبستگي بين همكلاسهاست. دلبستگي متقابل به ويژگيهايي نظير: جذابيت كار گروهي در كلاس، انگيزه انجام تكاليف در كلاس و احساس امنيت و راحتي در محيط كلاس و تعامل و ارتباط با همكلاسها را موجب ميشود.
اين مولفه مهم، توصيف كننده نحوه ارتباط و برخورد متقابل دانشآموزان با يكديگر است. انگيزههايي كه دانشآموزان را به دلبستگي متقابل و ايجاد گروه (دو يا چند نفري) تشويق ميكنند، معتقدند گروه به نوجوانان امنيت خاطر ميدهد و موفقيت آنها را در بسياري از فعاليتها تضمين ميكند. همچنين نياز آنها را به رقابت ابراز شخصيت، محبت، دوست، داشتن فعاليتها و زندگي اجتماعي ارضا ميكند. وضعيت گروه در بعضي زمينهها چنان اثري بر افراد ميگذارد كه انجام و تحمل فعاليتهاي گوناگون را بر آنان آسانتر و بهتر ميكند.
پشتيباني و حمايت معلم
معلم در كلاس درس با گروهي از دانشآموزان سروكار دارد كه از نظر سن، تجربه، فرهنگ هوش و نيز از جنبههاي فيزيكي، رواني و اجتماعي با هم تفاوت دارند. اگرچه وجود استعدادو شخصيت متفاوت در دانشآموزان، معلم را واميدارد كه برخوردهاي متفاوتي با آن بكند، اما اين واقعيت نبايد موجب آن شود كه معلم در صميمي شدن با آنها تفاوت و تبعيض قائل شود. وظيفه معلم آن است كه در كلاس جوي بوجود آورد كه همه دانشآموزان احساس امنيت و اعتماد به نفس كنند. البته لازم نيست براي اين كار تلاشي غيرعادي صورت گيرد، بلكه كافي است به دانشآموزان نشان دهيم كه مزاحم ما نيستند و از كار با آنها و كمك به آنها لذت ميبريم.دانشآموزان بايد احساس كنند كه جدايي از تواناييهاي تحصيلي و سوابق انضباطي براي معلمان خود افرادي ارزشمند و مهم به حساب ميآيند.
نظم و سازماندهي مطالب
بينظمي دانشآموزان در كلاس، بيشتر به خاطر ملالآور بودن تكاليف درس است. اگر دانشآموزان مطالب درسي را با معني و بااهميت بيابند، به يادگيري علاقهمند ميشوند و خود را با مسائل شناختي درگير ميكنند. پيش سازمان داد، يكي از سودمندترين فنون آموزشي است كه در بالا رفتن بازده يادگيري آثار چشمگيري دارد. آزوبل، واضع يكي از نظريههاي مهم يادگيري شناختي، پيش سازمان دهنده را عامل مهمي براي موفقيت در يادگيري ميداند.
در روش آموزشي او، پيش سازمان دهنده، مجموعه منظمي از مفاهيم مربوط به مطالب يادگيري است كه بايد پيش از آموزش تفصيلي جزئيات درس، در اختيار يادگيرنده گذاشته شود. پيش سازمان دهنده بايد در يادگيري چارچوبي ذهني ايجاد كند تا اطلاعات بعدي در آن استقرار يابد. مطالب گنجانده شده در پيش سازمان دهنده، ممكن است مطالب بنيادي و اصولي درس يا مطالب ديگري باشد كه به ياد گيرنده كمك ميكند بين درس قبلي و درس تازه، ارتباط برقرار كند.
بايد توجه داشت كه منظور آزويل از پيش سازمان دهنده، مروز درس گذشته يا معرفي درس گذشته يا معرفي درس جديد نيست، بلكه آماده ساختن زمينهاي است براي آموزش درس جديد.
كار و تكليف قسمتي از فعاليت آموزشي است كه دانشآموزان از روي فهم و تشخيص و با آمادگي آن را ميپذيرند و به منزله عاملي موثر در يادگيري به آن ميپردازد. در تعيين تكليف براي دانشآموزان بايد اصولي را به اين شرح رعايت كرد:
·لازم است نوع كار و فعاليتي كه تكليف ميشود، مشخص باشد.
·علاقه و آمادگي دانشآموز مدنظر قرار گيرد و تكليف با ميزان معلومات و اطلاعات او تناسب داشته باشد.
·معلم بايد دانشآموز را راهنمايي كند و مشكلاتي را كه بر سر راه اجراي تكليف او وجود دارند، از ميان بردارد.
·تفاوتهاي فردي دانشآموزان مدنظر قرار گيرد. بنابراين بايد تكليفهاي متنوعي تعيين كرد، به طوري كه با توانايي، علاقه و تجربههاي دانشآموزان تناسب داشته باشد.
·تكاليف يكنواخت نباشند و با هدف ايجاد كنجكاوي و رغبت در دانشآموزان تعيين شده باشند.
·با تجربههاي قبلي دانشآموزان ارتباط داشته باشد.
·به تناسب بين مقدار تكليف و وقت دانشآموز توجه جدي شود.
·با مطالب ماده درسي خاصي كه تعميق يادگيري در آن مدنظر است، انطباق داشته باشد.
·براي انجام آنها فرصت كافي وجود داشته باشد.
·به صورتي تنظيم شوند كه حس كنجكاوي و ذوق و علاقه شاگرد را برانگيزد.
مقررات بايد متناسب با موفقيت دانشآموزان و معلمان وضع شوند و براي اجراي آنها تجربه و سن دانشآموزان مدنظر قرار گيرد. اجراي مقررات به موقعيت كلاس نيز بستگي دارد. معمولاً، مقررات به طور رسمي ايجاد نميشوند، بدين معنا كه معلمان به ندرت به دانشآموزان ميگويند كه اين قاعده را رعايت كنيد. پژوهشهاي متعددي نشان ميدهند كه درك مقررات از سوي دانشآموزان به طور غيرمستقيم و اغلب زماني كه رفتار ناشايستي رخ ميدهد، صورت ميگيرد.
موفقترين اداره كنندگان كلاس، معلماني هستند كه در شروع فعاليت مدرسه ميان دانشآموزان ميروند و آنان را در جريان امور روزمره كلاس قرار ميدهند و رعايت مقررات را به آنان گوشزد ميكنند تا از چگونگي عمل به مقررات و دلايل آن آگاه شوند.
رعايت مقررات و بكار بستن آنها به معناي مطيع كردن دانشآموزان از طريق سرزنش، تنبيه، جريمه و ترساندن نيست، بلكه ايجاد نظمي است كه يادگيري در كلاس را آسانتر و مفيد ميكند. به عبارت ديگر، هدف از بكار بستن مقررات و ايجاد نظم، آموختن است نه برقراري سكوت و آرامش مطلق.
نوخواهي و نوجويي از خصيصههاي طبيعي كودكان و نوجوانان است و طبيعي است كه كلاس درس يكنواخت براي آنان ملالتآور است. آموزش بايد فرصت بيشتري به كودكان دهد تا خود عنان رفتار و تجربههاي خويش را در دست گيرند، اما در عين حال مهم است كه مربي لوازم و شرايطي را در دسترس كودكان قرار دهد تا راه پيشرفت آنان هموار شود. البته منظور اين نيست كه كودكانبه هر كاري كه مايلند، بپردازند، بلكه مقصود قرار دادن آنها در اوضاع و احوالي است كه مسائل تازهاي را در آنان برانگيزد و بينشان ارتباط برقرار كند. بايد در عين آزاد گذاشتن كودكان، بتوان آنها را هدايت كرد. وقتي روش عرضه مطالب نسبت به حالت معمولي تغيير پيدا كند، صدا عوض شود. نحوه سخنراني يا رويكرد تفاوت پيدا ميكند. انواع متفاوتي تكليف داده شود. چارچوب آزمونها تغيير يابد. مثالهاي متنوعي در مطالب درس گنجانده شود و ...
همه اينها نوآوري محسوب ميشود و دانشآموزان را به حركت واميدارند و به سمت يادگيري سوق ميدهند.
يكي از مهمترين نتايج و پيامدهاي آموزشي در جريان تعليم و تربيت، عزت نفس دانشآموزان است. بسيار مطلوب است كه دانشآموزان در مراحل متفاوت تحصيلي، به توانايي، استعداد، رشد فكري، اجتماعي، عاطفي و اخلاقي خود پي ميبرند. دانشآموزاني كه داراي عزت نفس هستند، ميتوانند تصميمات صحيح و معقولي اتخاذ كنند. آنها قادرند براي كارهاي خود اهداف قابل وصول و چالشانگيزي برگزينند. هنگامي كه نتايج كوششي به موفقيت انجامد، خود پنداره افزونتر ميگردد و اعتماد به نفس تقويت ميشود و نظم و انظباط خوبي به دنبال دارد. از طرف ديگر، اگر شخص همواره يك هدف دست نيافتني و غيرقابل حصول را دنبال كند كه به شكست منجر شود، به ياس و نااميدي كه جنبه منفي شخصيت و رشد روحي و يا به عبارتي از پيامدهاي نامطلوب تعليم و تربيت است، مبتلا خواهد شد.
احساس موفقيت، هسته اصلي و حياتي تقويت خود پنداره، عزت نفس و رشد شخصيت است. احساس موفقيت با احساس تعلق آغاز ميشود. دانشآموز بايد بداند كه اهداف، تكاليف آموزشي و راههاي موفقيت را خود او تعيين ميكند. يادگيري بايد به شاگردان تعلق داشته باشد نه به معلمان. در صورتي كه دانشآموز مجبور باشد طريقهاي مشخص و محدودي را در يادگيري دنبال كند، به يادگيري نگرش منفي پيدا ميكند و در پايان، مطيع و سرسپرده معلم خواهد شد.
براي پروردن احساس موفقيت، معلمان بايد در مورد دانشآموزان احساس مسئوليت و تعهد داشته باشند و فعاليتهاي خود ارزشيابي را در آموزش تدارك ببينند. معلم فكور هميشه اين احساس موفقيت را پرورش ميدهد. چنين معلمي تدريس خود را با شناخت هر يك از دانشآموزان آغاز ميكند و با شناخت تواناييها و محدوديتهاي دانشآموزان، آنان را به وضع اهداف آموزشي چالشانگيز، انتخاب تكاليف آموزشي مقتضي و متناسب ترغيب و در اين موارد با ايشان گفتگو ميكند.
معلم فكور دانشآموزان را واميدارد براي خودشان تصميم بگيرند و به آنان اطمينان ميدهد كه اين تصميمات صحيح و منطقي است. او سوالاتي مطرح ميكند تا از اين طريق، دانشآموزان را به خودارزشيابي تشويق كند. در پايان فرآيند يادگيري به احساسات يادگيرندگان احترام ميگذارد و دانشآموزان را واميدارد به پيشرفتهاي خود در زمينه رشد عقلي افتخار كنند.
معلم فكور به جاي اينكه صرفاً به پاسخ صحيح معطوف باشد، چگونه فكر كردن را در مورد سوال قرار ميدهد. شكلگيري تفكر در دانشآموز مهمتر از حل مساله است. معلم فكور تدريس خود را با اين پرسش به پايان ميبرد كه يادگيرندگان چگونه ميتوانند جريان يادگيري را بهتر كنند. معلم فكور خود يك يادگيرنده است. او همواره از منظر آنچه در جريان ياددهي ـ يادگيري براي يادگيرندگان اتفاق ميافتد، به خود و رفتارش بازخورد ميدهد. يادگيري از واكنشها و عكسالعملهاي يادگيرندگان به معلم فكور كمك ميكند. در مورد اهداف خاص و يا دانشآموزان ويژه رفتار موثرتري انتخاب كند.
براي فكورتر ساختن معلمان، بايد جلسات خودارزشيابي تدارك ديد، معلمان بايد از طريق آموزش يا دوبارهآموزي ياد بگيرند كه چگونه تدريس خود را موثرتر و موفقتر سازند. در پايان هر جلسه، بايد احساس موفقيت در تدريس تقويت شود تا موجب گردد كه معلمان از پيشرفت خود احساس افتخار كنند. واضح است كه وجود معلمان فكور در آموزش و پرورش براي رشد واقعي انسان ضروري و اساسي است. آموزش و پرورش كه فقط به انتقال اطلاعات و دانستن معيني اكتفا ميكند، به معلمان فكور نياز ندارند.
وجود معلمان فكور در تعليم و تربيت مردمي بسيار مهم است، زيرا در آن آزادي دانشآموزان هميشه مورد احترام قرار ميگيرد. در يادگيري، فرض بر اين است كه يادگيرندگان افراد در حال رشدي هستند كه بايد سازنده دانش باشند. فرآيند رشد و يادگيري مستلزم دوبارهسازي طبيعت است.
وجود معلمان فكور تنها در صورتي مناسبت دارد كه آموزش و پرورش تواناسازي نيروي انساني را براي دوبارهسازي طبيعت مورد تاكيد قرار دهد، در غيراينصورت بازآموزي معلمان براي اين كه فكور باشند، مقرون به صرفه نخواهد بود.
معلم فكور، معلمي است كه:
بيتعصب، پويا، انعطافپذير، نوآور، خلاق، پرسشگر، به آراء و نظرات ديگران احترام بگذارد. به توانايي خود اعتماد دارد. نسبت به آنچه در كلاس و اجتماع وسيعتر اتفاق ميافتد، حساس است. قادر به تشخيص نقطه قوت و ضعف است. آموزش برنامه درسي و دانشآموزان را به هم پيوند ميدهد. با ديگر معلمان مشورت ميكند. اهل همكاري و تشريك مساعي است. در مورد ياددهي ـ يادگيري، بصيرت دارد. يادگيري فعال را ترغيب ميكند. معلمي است كارآمد و اثربخش.
نقش معلم در مديريت رفتار دانشآموزان..................................................................................................................... 24
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن