پروژه و تحقیق رایگان - 652

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

فلسفه مردانه بودن گفتمان قرآني

بازديد: 113
فلسفه مردانه بودن گفتمان قرآني

 

سيد موسي صدر

گفتمان قرآن, چنان كه ديده مى شود گفتمان مردانه است به اين معنى كه هم موضوع سخن و هم روى سخن با مردان است. البته اين بدان معنى نيست كه خداوند هرگز از زنان يا با زنان سخن نگفته است, چرا كه در موارد ديگرى هم از زنان سخن گفته (از جمله مريم, مادر موسى, همسر نوح, همسر لوط, همسر فرعون) و هم با زنان (مانند آيات 30 تا 34 سوره احزاب كه خداوند به طور مستقيم همسران پيامبر اكرم(ص) را مورد خطاب و طرف سخن قرار مى دهد) بلكه مقصود اين است كه معمول در وحى الهى, توجه به مردان و مسائل مربوط به آنان است, گرچه درمواردى استثنا وجود دارد. چنان كه قاعده اين است كه سخن درباره مردان بالغ و عاقل است, اما گاه درباره كودكان و يتيمان نيز سخن مى گويد.
در تأييد ادعاى يادشده مى توان از سوره نور ياد كرد كه به جز آيه 30 ـ 31 در تمام آيات روى سخن با مردان مؤمن است, چنان كه نشانه هاى كلامى قبل و بعد هر آيه نشان مى دهد, اما همين كه مى خواهد حكم ويژه زنان را بيان كند ناگهان لحن خطاب تبديل به غيبت مى شود:
(و القواعد من النساء اللاتى لايرجون نكاحاً فليس عليهنّ جناح أن يضعن ثيابهنّ غير متبرّجات بزينة و أن يستعففن خير لهنّ و الله سميع عليم) نور/60
اين نشان مى دهد كه زنان در حال سخن گفتن از رويارويى و خطاب مستقيم كنار گذاشته شده اند و روى سخن با مردان است. در حالى كه در هيچ جاى قرآن ديده نمى شود كه خطاب به زن حكمى را بيان كند و بعد راجع به مردان, خطاب تبديل به غيبت شود.
همين گونه در زمينه خواسته ها و اميال, وقتى به پاداشهاى اخروى نگاه مى كنيم آنجا كه قرآن از نعمتهاى بهشت به تفصيل سخن مى گويد, تقريباً در تمام موارد از چيزهايى نام مى برد كه مطابق با خواسته ها و تمايلات مردان است و تنها براى آنان جاذبه دارد:
(فيهنّ قاصرات الطرف لم يطمثهنّ إنس قبلهم و لاجانّ… كأنّهن الياقوت و المرجان) رحمن/56 ـ 58
در آن [باغها دلبرانى] فروهشته نگاه هستند كه دست هيچ انس و جنى پيش از ايشان به آنها نرسيده است… گويى كه آنها ياقوت و مرجانند.
(فيهنّ خيرات حسان… حور مقصورات فى الخيام… لم يطمثهنّ إنس قبلهم و لا جانّ…) رحمن/70 ـ 74
در آنجا [زنانى] نيك خوى و نيكو رويند… حورانى پرده نشين در [دل خيمه ها]… دست هيچ انس و جنى پيش از ايشان به آنها نرسيده است.
(و فرش مرفوعة. إنّا أنشاناهنّ إنشاءً. فجعلناهنّ أبكاراً. عربا أتراباً) واقعه/34 ـ 37
و همخوابگانى بالابلند. ما آنان را پديد آورديم پديد آوردنى! و ايشان را دوشيزه گردانيده ايم; شوى دوست همسال.
(إنّ للمتقين مفازاً. حدائق و أعناباً. و كواعب أتراباً) نبأ/31 ـ 33
مسلماً پرهيزگاران را رستگارى است: باغچه ها و تاكستانها و دخترانى همسال با سينه هاى برجسته.
اين تعبيرات نشانگر آن است كه در پاداشهاى اخروى نيز به خواسته ها و اميال مردان بيشتر توجه شده و زنان ناديده گرفته شده اند.

فلسفه مردانه بودن گفتمان قرآنى

حال با توجه به اين واقعيت و همچنين اين حقيقت كه تبعيض از سوى خداوند روا نيست, يعنى معقول نيست كه زن و مرد از شرايط برابر برخوردار باشند, اما خداوند جانب مردان را گرفته باشد, اين پرسش قابل طرح است كه چرا گفتمان قرآن مردانه است؟ چرا قرآن همواره با مردان و درباره مردان سخن مى گويد; آيا زن شايسته سخن گفتن نيست يا مسائل و موضوعات مربوط به زن و همچنين خواسته ها و تمايلات او مهم نمى باشد كه قرآن هميشه از او روبر مى گرداند و همچون سوم شخص با او برخورد مى كند؟ يا زن شايسته است و خواسته هاى او اهميت دارد, اما علت ديگرى باعث مى شود كه با زن كمتر سخن گفته شود و به زن كمتر پرداخته شود؟ كه اگر چنين است آن علت يا عامل چيست؟
حقيقت اين است كه همان موارد اندكى كه خداوند با زنان سخن مى گويد, خود دليل بر اين است كه زن شايسته سخن گفتن خداوند و طرف خطاب قرار گرفتن او هست, چنان كه پرداختن به برخى زنان مثل مريم يا همسر فرعون يا ملكه سبا بويژه با نگاه تحسين و تكريم, شاهد اين مطلب است كه نگاه خداوند به زن نگاه منفى نيست; يعنى به او به عنوان موجود پست و حقير نمى نگرد, بلكه گاه حتى به عنوان الگو و سرمشق براى مردان معرفى مى شود:
(ضرب الله مثلاً للذين آمنوا امرأة فرعون إذ قالت ربّ ابن لى عندك بيتاً فى الجنّة و نجّنى من فرعون و عمله و نجّنى من القوم الظالمين. و مريم ابنة عمران التى أحصنت فرجها فنفخنا فيه من روحنا و صدّقت بكلمات ربّها و كتبه و كانت من القانتين) تحريم/11ـ12
چنان كه آيات متعددى كه بر ارزش صالحان و عمل صالح و پاداش اخروى آنان به صورت كلى تأكيد دارد, مانند:
(فاستجاب لهم ربّهم أنّى لاأضيع عمل عامل منكم من ذكر أو أنثى)آل عمران/195
(و من يعمل من الصالحات من ذكر أو أنثى و هو مؤمن فأولئك يدخلون الجنّة و لايظلمون نقيراً)نساء/124
نشان مى دهد كه خواسته ها و تمايلات زنان نيز همچون مردان مورد توجه و عنايت خداوند است.
پس اين احتمال كه زن شايستگى مرد را ندارد و خداوند از او رو برگردانده و به او توجه ندارد, سخنى بى ارزش است و نمى تواند فلسفه مردانه بودن گفتمان قرآن باشد, ناگزير بايد علت و فلسفه ديگرى جست; علتى كه با همه آيات وحى سازگار باشد. در اين نوشتار مى كوشيم اين علت يا فلسفه را بيابيم و تبيين كنيم. پيش از آن كه به احتمالات يا نظريات مطرح شده در اين زمينه بپردازيم به چند نكته به عنوان مدخل بحث اشاره مى كنيم.
1. آنچه ما را وا مى دارد تا گفتمان قرآن را گفتمان مردانه قلمداد كنيم, مذكر آمدن كلمات و واژه هاست كه به طور عمده در چهار مقوله قرار دارد:
ييك. فعل ها (آمنوا, كفروا, قال, يعلمون و… )
دو. صفات (المتقين, الطائفين, القائمين, التائبون, الطيّبين و… )
سه. موصول ها (الذى, الذين… )
چهار. ضماير و اشارات (هو, هما, هم, انت, انتم… )
قاعده اوليه در اين كلمات اين است كه بيانگر جنس مذكر باشد و به گروه مردان يا به تعبير بهتر جنس نر اشاره كند, مگر آن كه نشانه قطعى بر فراگيرى نسبت به مذكر و مؤنث باشد.1 البته در كنار اينها, واژه هايى نيز هست كه به لحاظ مفهومى عموميت و شمول نسبت به جنس مذكر و مؤنث دارد و هر دو گروه را در بر مى گيرد; مانند برخى موصولات (من, ما) يا واژه هايى مثل: الناس, الانسان; كه دراين گونه واژه ها جنسيت نقشى در مفهوم ندارد.
2. از مجموعه تعبيرات و واژه هاى مذكر در قرآن, دو مورد را بايد از حوزه بحث اين نوشتار بيرون بدانيم; يكى آنجا كه آوردن تعبير مذكر, حكايت گر جنسيت نيست, بلكه تنها امرى قراردادى است; مانند واژه هايى كه درمورد خداوند يا فرشتگان به كار مى رود و يا اينكه جنبه لفظى كلمه مورد نظر است; مثل:
(و لقد خلقنا الانسان و نعلم ماتوسوس به نفسه و نحن أقرب إليه من حبل الوريد) 
ق/16
كه ضماير مذكر (نفسه) و (اليه) بخاطر مذكر بودن لفظ (انسان) آمده است. يا: (ذلك الكتاب لاريب فيه)(بقره/2) كه تذكير ضمير (فيه) نظر به رعايت جنبه لفظ (الكتاب) دارد و يا (و لقد كنتم تمنّون الموت من قبل أن تلقوه فقد رأيتموه و أنتم تنظرون)(آل عمران/143) كه ضماير مربوط به (الموت) براى رعايت لفظ, مذكر آمده است. و همين طور در مورد صفاتى كه به خاطر رعايت جنبه لفظى موصوف, مذكر مى آيد; مثل: (إنّكم لفى قول مختلف)(ذاريات/8) كه صفت (مختلف) به لحاظ مذكر لفظى بودن واژه (قول) مذكر آمده است.
دومين مورد كه بايد از حوزه بحث حاضر بيرون شمرده شود آنجا است كه شأن نزول يك آيه يا يك مجموعه از آيات, مرد يا مردان بوده است. در چنين موردى طبيعى است كه آيات نازل شده با خطاب و لحن مذكر سخن خواهد گفت و روش ديگرى جز اين, معقول نيست. اين مورد نيز مانند مورد پيشين ربطى به ادعاى اين نوشتار يعنى مردانه بودن گفتمان قرآن ندارد. زيرا مقصود از ادعاى يادشده مواردى است كه سخن گفتن با مردان يا درباره مردان يك پديده اختيارى بوده و مى توانسته با زنان يا درباره زنان باشد.
به دو مورد يادشده خطابات خداوند به پيامبر را نيز بايد بيفزاييم كه اين موقعيت نيز امر طبيعى و قهرى است و احتمال آن كه مذكر آمدن تعبيرات به منظور ارزش دهى باشد نمى رود.
3. بيشتر آيات قرآن همچون شيوه سخن گفتن انسانها, داراى يك جمله اصلى و چند جمله فرعى مى باشند كه از نظر معنى يا ارجاع ضماير و اشارات تابع جمله اصلى هستند, در چنين وضعيتى بين نهاد جمله اصلى و گزاره هاى جملات فرعى رابطه دوسويه توضيحى و تبيينى وجود دارد; ازيك سو ابهام گزاره ها از نظر ارجاع يا ارتباط, با نهاد جمله اصلى از بين مى رود, و از سوى ديگر ابهام در گستره مفهوم و مقصود از نهاد, با نوع گزاره ها زدوده مى شود. البته پايه و اساس دراين توضيح دوسويه, تناسب يا پيوند منطقى بين نهاد و ماهيت گزاره هاست. به عنوان مثال وقتى مى خوانيم: (يا ايها الذين آمنوا إذا قمتم الى الصلوة فاغسلوا وجوهكم و أيديكم الى المرافق و امسحوا برؤوسكم… و إن كنتم جنباً فاطّهّروا)(مائده/6) نمى دانيم كه مقصود از (الذين آمنوا) تنها مردان مؤمن است يا زنان را نيز در بر مى گيرد. اما وقتى كه جمله بعدى, يعنى (و إن كنتم مرضى أو على سفر أو جاء أحد منكم من الغائط أو لامستم النساء فلم تجدوا ماءً فتيمّموا) را مى بينيم, به لحاظ تركيب (لامستم النساء) مى فهميم كه نهاد گزاره اصلى از نظر مفهومى تنها مردان را شامل مى شود.
عين همين بيان را در موارد ديگر نيز با اندكى دقت مى توان داشت; وقتى حضرت شعيب خطاب به قومش مى فرمايد: (يا قوم اعبدوا الله ما لكم من إله غيره قد جائتكم بيّنة من ربّكم)(اعراف/85) نمى دانيم كه مخاطب حضرت شعيب مردان بوده اند يا مردان و زنان, اما وقتى جمله بعد را مى بينيم: (فأوفوا الكيل و الميزان و لاتبخسوا الناس أشياءهم و لاتفسدوا فى الأرض بعد إصلاحها) يا آيه بعد را مى بينيم: (و لاتقعدوا بكلّ صراط توعدون و تصدّون عن سبيل الله… ) با توجه به پيوستگى معنوى آيات, از يك سو مى فهميم كه نهاد همه گزاره هاى يادشده همان (قوم) در جمله اصلى است, پس تمـام گزاره ها به او بر مى گردد, و از سوى ديگر گزاره (إوفوا الكيل… )و (ولاتقعدوا بكلّ صراط) مى رساند كه مخاطبان مستقيم حضرت شعيب مردان قوم بوده اند, زيرا ايشان بودند كه خريد و فروش مى كردند ياعمليات ايذائى براى مؤمنـان ايجاد مى كردند.
اين توضيح و تبيين دوسويه بر پايه پيوند معنوى و تناسب منطقى و عرفى جملات و گزاره ها كه در زبان شناسى امروز به ابهام زدايى بر مبناى بافت زبانى يا هم بافت از آن ياد مى شود,2 مى تواند در سطح كلان و فراتر از يك واژه يعنى در سطح جريان شناسى نيز كاربرد داشته باشد; مثلاً اگر بخواهيم بدانيم بنى اسرائيل كه در قرآن از ايشان اين همه سخن رفته و گفتار و رفتارشان گزارش شده است مردان شان مقصودند يا زنان شان; بزرگان شان منظور هستند يا كودكان شان; مى توانيم با تحليل گفتار و رفتارهاى آنان تعيين كنيم كه كدام يك مورد نظر هستند, و همين طور در مورد مشركان عصر پيامبراكرم و يا منافقان و …. كه دراين زمينه به گونه تطبيقى سخن خواهيم گفت.
4. بحث حاضر يك بحث تنها زبانى است كه به چگونگى سخن گفتن خداوند با انسان نظر دارد, و نه بحث كلامى يا اخلاقى بر پايه اينكه آيا ارزشها و كمالات, ويژه مردان است يا فراتر از زنان و مردان. شكى نيست كه محتواى آيات; چه در زمينه باورها و چه در زمينه ارزشها ,چنان كه بعضى ها فرموده اند3, اختصاص به مردان ندارد, اما سخن در اين است كه چرا اين معارف و ارزشهاى همگانى در خطاب به مردان القا شده است و در مواردى جانب مردان مورد توجه قرار گرفته است؟

نظريات و ديدگاه ها

در پاسخ به اين پرسش كه چرا گفتمان قرآن مردانه است, ديدگاه هاى چندى وجود دارد يا مى تواند داشته باشد كه برخى از آنها جنبه زبان شناختى دارد و برخى ديگر جنبه انسان شناختى يا جامعه شناختى.

ديدگاه نخست

ييك احتمال اين است كه گفته شود واژه ها و كلمات مذكر در آيات, از نظر مفهوم, فراگيرتر از مذكر و مؤنث هستند و مصداق هاى هر دو گروه را در بر مى گيرند. به تعبير ديگر مذكر و مؤنث بودن مصاديق, نقش تعيين كننده و نهايى در شكل واژه ها ندارد; واژه مذكر, شامل مؤنث مى شود و بر عكس, مانند برخى موصولات (من, ما) و برخى صيغه هاى جمع مكسّر كه جنسيت در اصل مفهوم شان جنسيت نهفته نيست.
نادرستى اين احتمال آشكار است; زيرا اولاً لغوبودن نشانه هاى مذكر و مؤنث در زبان عربى را در پى دارد و باعث مى شود كه وضع اين نشانه ها امرى بيهوده باشد, حال آن كه چنين نيست. و ثانياً اگر چنين احتمالى درست باشد بايد واژه هاى مؤنث نيز به جاى مذكر به كار روند, در حالى كه چنين كاربردى نه درباره مذكر تنها و نه مذكر و مؤنث با هم, در زبان عربى معمول نيست.

ديدگاه دوم

نظريه ديگر دراين زمينه كه نظريه اى معروف و مطرح است, اين است كه واژه ها چه مذكر و چه مؤنث, هر يك مفهوم خاص خود را دارد, مذكر حكايت از جنس نرينه مى كند و مؤنث حكايت از جنس مادينه, اما درمقام كاربرد, آن گاه كه از جمع مختلط از زن و مرد حكايت يا خطاب مى شود, جانب مردان تغليب و ترجيح داده شده و واژه مذكر به كار مى رود.
(برخى از آيات ظاهراً فقط مردان را مورد خطاب قرار مى دهد, اين امر از باب تغليب; يعنى غلبه در بيان و سخن است, مانند آيات اول سوره مؤمنون كه صفات افراد مؤمن را بدين گونه بيان مى كند: (قد أفلح المؤمنون… ) گرچه اين جملات تماماً مذكر هستند, ولى بين مذكر و مؤنث مشترك مى باشند.)4 
اين نظريه چند ويژگى دارد; يكى اينكه بر اساس اين نظريه مفهوم واژه تغيير نمى كند, بلكه در مقصود و منظور آن تعميم داده مى شود. ديگر اينكه اين نظريه تنها كاربرد واژه هاى مذكر را در جمع مختلط يا اجتماع زن و مرد توجيه مى كند. سوم اينكه بر مبناى اين نظريه كاربرد واژه هاى مذكر براى مؤنث, مجاز است و نه حقيقت; زيرا تغليب نوعى مجاز شمرده مى شود; چنان كه زركشى در البرهان مى نويسد:
(جميع باب التغليب من المجاز, لانّ اللفظ لم يستعمل فيما وضع له, ألاترى أنّ القانتين موضوع للذكور الموصوفين بهذا الوصف, فاطلاقه على الذكور و الاناث على غير ما وضع له, و قس على هذا جميع الأمثلة السابقة.)5
راجع به اينكه فلسفه تغليب چيست دو برداشت وجود دارد:
بعضى گفته اند كه طبيعت زبان عربى مرد محور است. پس تغليب مذكر بر مؤنث, در حقيقت ويژگى و مقتضاى ذاتى زبان عربى است.6
برخى ديگر بر اين باورند كه تغليب در گفتار, پديده مربوط به محاوره است, يعنى هرگاه زبان, زبان محاوره بود تغليب در آن صورت مى گيرد, نه آن كه طبيعت زبان اقتضاى چنين چيزى را داشته باشد. و چون قرآن زبانش, زبان محاوره است, به طور طبيعى در زبان قرآن نيز تغليب وجود دارد.
(اگر تعبيرات قرآنى به صورت مذكر آمده است, بر اساس فرهنگ محاوره مى باشد, نه بر اساس ادبيات كتابى.)7
اين نظريه به رغم آن كه نظريه شناخته شده و نسبتاً پذيرفته شده اى در حوزه زبان قرآن است, اما با سه مشكل اساسى روياروست.
ييكى اينكه اين نظريه به پرسش (چرا گفتمان قرآن مردانه است؟) دقيقاً پاسخ نمى گويد, بلكه پرسش را يك گام عقب تر مى برد و اين سؤال را مطرح مى كند كه چرا طبيعت زبان عربى مرد محور شده است؟ يا چرا در زبان محاوره جانب مرد بر زن غلبه داده مى شود؟ بديهى است كه تغليب در زبان عربى يا در محاوره پديده اى بدون علت نيست. پاسخ به پرسش فوق در گرو كشف اين علت خواهد بود.
ديگر اينكه اين نظريه بر فرض آن كه درست باشد تنها بخشى از مشكل را حل مى كند كه عبارت است از سخن گفتن با مردان; اما محورهاى ديگر مانند سخن گفتن درباره مردان كه در گزارشهاى تاريخى قرآن مطرح است يا توجه به خواسته ها و اميال مردان در پاداشهاى اخروى با اين نظريه قابل توجيه نيست; زيرا در اين موارد روى سخن با مردان نيست تا فرضيه تغليب مطرح گردد.
بعضى, از ايراد اخير اين گونه پاسخ داده اند كه در پاداشهاى اخروى قرآن از تعبير (ازواج) يا (حورالعين) استفاده كرده است و اين تعبير هم براى مردان كاربرد دارد و هم براى زنان, پس هم مردان بهشتى داراى همسرند و هم زنان بهشتى داراى شوهر: (همان گونه كه مرد, زوج زن است, زن نيز زوج مرد است.)8 
ييكى از قرآن پژوهان نوانديش مى نويسد:
(همه اهل بهشت, از زن و مرد, همسرانى از حور عين دارند; يعنى حور عين نيز مذكر و مؤنث هستند. پس مردان, حور عين مؤنث و زنان, حور عين مذكر دارند و اين آيه كه (وارد بهشت مى شوند) براى زن و مرد است و (همسران تان) نيز خطاب به هر دو; پس زن وضعيتى همانند مرد دارد, و هرگاه سخن از بهشت است واژه همسران به كار مى رود, نه زنان يا زن, يا مرد يا مردان.)9
اما با اين همه پاسخ يادشده ره به جايى نمى برد; زيرا گرچه كلماتى چون (ازواج) يا (حورالعين) از نظر مفهوم شامل مرد و زن مى شود, اما در آيات قبل و بعد ازاين واژه ها نشانه ها و شواهدى وجود دارد كه نشان مى دهد مقصود زنان هستند و نه مردان, مثلاً در سوره رحمن آمده است:
(حور مقصورات فى الخيام. فبأى آلاء ربّكما تكذبّان. لم يطمثهنّ إنس قبلهم و لاجانّ…)الرحمن/72 ـ 74
تعبير (لم يطمثهن) كه كنايه از دوشيزگى است دليل بر اين است كه مقصود از (حور) زنان است و نه مردان, و همين طور در سوره واقعه آمده است:
(و حور عين. كأمثال اللؤلؤ المكنون)واقعه/22 ـ 23
گذشته از آن كه توصيف به (مرواريد درون صدف) با زنان تناسب دارد تا مردان, از آنجا كه اين نعمت براى دسته (سابقون) بيان شده, و در مقابل براى (اصحاب اليمين) مى گويد:
(و فرش مرفوعة. إنّا أنشأناهنّ إنشاءً. فجعلناهنّ أبكاراً. عرباً أتراباً)واقعة/34 ـ 37
و اين تعبير صريح در مادينه بودن است, از قرينه مقابله مى فهميم كه منظور از (حورعين) در دسته نخست نيز زنان هستند و نه مردان.
و همچنين در مورد واژه (ازواج) در سوره آل عمران آمده است:
(قل أؤنبئكم بخير من ذلكم للذين اتقوا عند ربّهم جنّات تجرى من تحتها الأنهار خالدين فيها و أزواج مطهّرة و رضوان من الله… ) آل عمران/15
تعبير (بخير من ذلكم) نشان مى دهد كه نعمتهاى مطرح شده در آيه, با چيزهاى ديگرى مقايسه شده اند. وقتى به آيه پيش از آن نگاه مى كنيم مى خوانيم:
(زين للناس حبّ الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطرة من الذهب و الفضة و الخيل المسوّمة و الأنعام و الحرث ذلك متاع الحيوة الدنيا…) آل عمران/14
از تعبير (من النساء) فهميده مى شود كه اولاً مراد از (الناس) مردان بوده اند, و ثانياً مقصود از (ازواج) در آيه بعد كه در برابر (نساء) دراين آيه قرار گرفته, زنان هستند و نه مردان.
پس پاسخ يادشده درست نيست, گرچه البته اين بدان معنى نيست كه در بهشت براى زنان خواسته ها شان ميسر نيست, چه اينكه آياتى وجود دارد كه به صورت كلى از فراهم بودن خواسته هاى بهشتيان سخن گفته است, بلكه هدف اثبات اين نكته بود كه مقصود از (ازواج) يا (حور عين) مردان نيستند, بلكه تنها زنان اند.
مشكل سومى كه اين نظريه با آن روبرو است اين است كه تغليب معمولاً نشانه شرافت جانب غالب بر جانب مغلوب است; مثل تغليب متكلم بر مخاطب, يا مخاطب بر غائب, يا عاقل بر غيرعاقل, يا اكثر بر اقل. زركشى مى گويد:
(الغالب من التغليب ان يراعى الأشرف, كما سبق, و لذا قالوا فى تثنية الاب و الام: ابوان, و فى تثنية المشرق و المغرب: المشرقين, لأن الشرق دالّ على الوجود, و الغرب دالّ على العدم, و الوجود لامحالة أشرف…)10
پس آنها كه ديدگاه تغليب را در قرآن پذيرفته اند ناگزيرند اين نكته را نيز بپذيرند كه خداوند به طور ضمنى شرافت مرد بر زن را تأييد كرده است و به هر دو جنس يكسان نمى نگرد. و اين چيزى است كه گمان نمى رود كسى بپذيرد, چنان كه با آيات نيز سازگار نيست.
علاوه بر اشكالات يادشده ايرادهاى ديگرى نيز بر اين نظريه وارد مى شود كه در اينجا جهت اختصار تنها به دو مورد اشاره مى كنيم; يكى اينكه لازمه اين نظريه اين است كه بيشتر تعبيرات قرآن مجاز باشد; زيرا بيشتر كلمات و تعبيرات مذكر است, و از سوى ديگر تغليب نيز نوعى مجاز شمرده مى شود.
ديگر اينكه اين نظريه نمى تواند به اين پرسش پاسخ دهد كه: اگر تغليب, ضرورى بوده است (يا از آن جهت كه خاصيت زبان عربى است يا از آن رو كه زبان قرآن, زبان محاوره است) پس چرا گاهى خداوند از تغليب بهره نمى گيرد و از زنان نيز به صورت تفصيلى و مبسوط نام مى برد, مانند:
(إن ّالمسلمين و المسلمات و المؤمنين و المؤمنات و القانتين و القانتات و الصادقين و الصادقات و الصابرين و الصابرات و الخاشعين والخاشعات و المتصدّقين و المتصدّقات و الصائمين و الصائمات و الحافظين فروجهم و الحافظات…) احزاب/35

ديدگاه سوم

نظريه تغليب به گونه ديگر نيز قابل تبيين است و آن اينكه زبان قرآن, زبان محاوره است و در محاوره جانب مردان بيشتر مورد توجه قرار مى گيرد تا زنان و به همين جهت روى سخن هم با مردان مى شود.
تفاوت اين تبيين با تبيين پيشين اين است كه در آن برداشت, تغليب در حوزه تعبير و لفظ مطرح مى شد, اما دراين برداشت, تغليب در ذهن و عنايت ذهنى فرض مى شود; يعنى محور توجه و سپس سخن, مردان قرار مى گيرند و نه زنان.
اين برداشت و تبيين نيز با همان چالشهاى تبيين پيشين روبرو است; زيرا از يك سو پرسش را يك گام عقب تر مى برد; يعنى مى توان پرسيد كه چرا مردم در محاوره به مردان بيشتر توجه نشان مى دهند تا زنان؟ و از سوى ديگر يك بخش از مشكل را حل مى كند و نه همه بخشها و ابعاد آن را.

ديدگاه چهارم

نظريه ديگرى كه درخور طرح است, اين است كه جامعه عرب در عصر نزول جامعه اى مرد سالار بوده است كه تنها به مردان وامور مربوط به آنها اهميت مى داد و براى زن جايگاهى قائل نبود و چون قرآن با چنين جامعه اى مواجه است; جامعه اى كه همه چيز از مرد و براى اوست, ناگزير گفتمان قرآن نيز مردانه و مردسالارانه شده است.
در اين نظريه دو نقطه درخور انتقاد ديده مى شود. نخست آن كه بر فرض آن كه جامعه عرب عصر نزول, جامعه اى مرد سالار بوده است و بر فرض آن كه سخن گفتن قرآن با چنين جامعه اى خطاب به مردان و حتى تخصيص پاداشهاى اخروى به آنان را در پى داشته باشد, اما اين باعث نمى شود كه وقتى قرآن از تاريخ سخن مى گويد و از امتها و جوامع غير عرب گزارش مى كند, بازهم مردان را مورد توجه قرار دهد, در حالى كه داستانهاى تاريخى قرآن بر اساس نوع رفتار و گفتارى كه براى شخصيتهاى آن نقل مى كند, بيشتر سخن از مردان است. مگر اينكه گفته شود كه جامعه هاى ديگر نيز مردسالار بوده اند, كه در اين صورت البته ايراد يادشده وارد نخواهد بود, اما با اشكال ديگرى روبرو هستيم كه به عنوان نقطه ضعف ديگر اين نظريه تلقى مى شود; و آن اينكه آنچه از وحى الهى توقع مى رود مبارزه عليه پديده مردسالارى و تخطئه اين سنت است نه تأييد و پيروى از آن, در حالى كه اگر گفتمان مردانه قرآن معلول پديده مردسالارى باشد, اين به معناى تأييد ضمنى و صحه گذاشتن بر آن است و گمان نمى رود بتوان به اين سخن پايبند شد.

ديدگاه پنجم

پنجمين نظريه اين است كه مردانه بودن گفتمان قرآن, معلول حضور فعال مردان در صحنه زندگى اجتماعى است, به اين معنى كه از آغاز تاريخ تا زمان نزول قرآن, حتى تاكنون, زندگى اجتماعى در ابعاد مختلف اقتصادى, نظامى, ادارى, فرهنگى, با تلاش و تكاپوى مردان شكل مى گرفته است. (كه البته اين خود معلول توانايى ها و استعدادهاى فيزيكى و روانى مردان است) و زنان در اين زمينه نقش برجسته و چشمگيرى نداشته اند. در چنين وضعيتى طبيعى است كه وقتى قرآن از صحنه هاى زندگى بشر در گذشته گزارش مى كند, محور سخن او جلوه هاى زندگى مردان باشد. يا وقتى به رويدادهاى زمان نزول مى پردازد, روى سخن با كسى باشد كه ميدان دار زندگى اجتماعى است.
اين نظريه درحقيقت دو ادعا را در درون خود دارد:
الف. بر خلاف نظريه تغليب كه روى سخن را با مردان و زنان مى دانست, اين نظريه مدعى است كه سخن خداوند در ابتدا متوجه مردان است, اگر چه مضامين آن اختصاص به مردان ندارد.
ب. علت و فلسفه اين توجه و رويكرد به مردان در سخن, غلبه وجودى مردان در صحنه اجتماعى و حضور فعال آنان در عرصه جامعه است.
راجع به مدعاى نخست مى توان به شواهد چندى استناد جست:
ييك. مذكر بودن كلمات و واژه ها طبق قاعده زبان عربى بيانگر و حكايتگر جنس نرينه است, مگر در موارد استثنايى كه پيش از اين اشاره شد. بنابراين فراگير بودن معنى و مقصود كلمات نياز به دليل دارد و نه اختصاص به جنس مذكر. از سوى ديگر آنچه به عنوان دليل تعميم بيان شده كه عبارت است از اشتراك تكاليف و ارزشها نيز نمى تواند فراگيرى را ثابت كند, چون اگر اين اشتراك مستند به خود اين آيات باشد مصادره به مطلوب است و اگر مستند به آيات عام باشد مثل: (أنّى لاأضيع عمل عامل منكم من ذكر أو أنثى) يا (من عمل صالحاً من ذكر أو أنثى و هو مؤمن…)
در اين صورت نياز به تعميم معنايى در واژه ها نيست, بلكه مى توان مخاطب و مقصود در سخن را مردان دانست, اما با توجه به همين آيات, تكاليف و ارزشها را شامل مردان و زنان تلقى كرد.
دو. مضامين آيات از نظر ساختارى بر اساس چهارمحور شكل گرفته است.
ـ يك سلسله حقايق راجع به خدا, انسان و جهان.
ـ يك سلسله تكاليف براى انسانها.
ـ گزارش واكنش انسانها در برابر حقايق و تكاليف ارائه شده از طريق وحى, چه به صورت مثبت; مانند ايمان به حقايق و پيروى از تكاليف, و چه به صورت منفى; مثل كفر و انكار حقايق و عصيان نسبت به بايدها و نبايدها.
ـ گزارش چگونگى برخورد خداوند با انسانهاى مؤمن و مطيع, يا كافر و عاصى, چه به صورت تهديد و چه به صورت تشويق.
دو محور اخير, بخش عمده آيات را به خود اختصاص داده است, چنان كه موضوع سخن در هر دو محور نيز يكى است; زيرا همان انسانى كه در برابر حقايق و تكاليف دين رفتار مثبت يا منفى از خود نشان مى دهد همان انسان مورد تشويق يا تهديد الهى قرار مى گيرد.
اگر به فهرست گفتار, رفتار, انديشه و عواطف كه خداوند از دو گروه مؤمنان و كافران نقل مى كند بنگريم مى بينيم عنصر اصلى در اين گفتارها و رفتارها مردان بوده اند و نه زنان, چنان كه تاريخ نيز همين واقعيت را تأييد مى كند; يعنى اين مردان بوده اند كه بعضى عليه پيامبران مى جنگيدند و بعض ديگر براى دفاع از آنان. عده اى براى تضعيف دين خدا اموال شان را هزينه مى كردند و عده ديگر براى تثبيت آن. برخى به خاطر خداپرستى آواره بيابانها و صحراها مى شدند (اصحاب كهف) يا زن و فرزندشان مورد شكنجه و آزار قرار مى گرفت (بنى اسرائيل در مصر) و برخى ديگر به خاطر پرسش بت از هيچ تلاشى دريغ نمى كردند. بعضى براى خدا همه روابط شان را با مشركان قطع مى كردند و بعضى ديگر براى حفظ دنيا شان ارتباط سرى با آنان برقرار مى ساختند, مانند منافقان مدينه وهمين طور ساير موارد.
سه. برخى آيات با توجه به نشانه هاى لفظى, سياقى يا معنوى اختصاص به مردان دارد; مثل آيات مربوط به جهاد يا آيات مربوط به زنان كه سفارشهايى است به مردان راجع به زنان:
(يسألونك عن المحيض قل هو أذى فاعتزلوا النساء فى المحيض)بقره/222
(الطلاق مرّتان فإمساك بمعروف أو تسريح بإحسان و لايحلّ لكم أن تأخذوا ممّا آتيتموهنّ شيئاً)بقره/229
(و إن أردتم أن تسترضعوا أولادكم… )بقره/233
(و لاجناح عليكم فيما عرّضتم به من خطبة النساء) بقره/235
و ده ها آيه ديگر كه همه با خطاب به مردان, احكامى را راجع به زنان تشريع مى كند. از سوى ديگر پيوند سياقى و بافت استوارى كه بين اين آيات و آيات تشريعى ديگر وجود دارد, اقتضا مى كند كه مخاطب را در همه آيات مردان بگيريم, و گرنه انسجام آيات بلكه جملات يك آيه از بين خواهد رفت; به عنوان نمونه در آيه 223 سوره بقره آمده است:
(نساؤكم حرث لكم فأتوا حرثكم أنّى شئتم…)
روشن است كه خطاب دراين آيه متوجه مردان است. و به دنبال آن در آيه بعد مى فرمايد:
(و لاتجعلوا الله عرضة لأيمانكم أن تبرّوا و تتّقوا و تصلحوا بين الناس)
گرچه حكم اين آيه شامل مردان و زنان است, اما واضح است كه به قرينه سياق و پيوستگى خطاب, سخن متوجه مردان مى باشد.
از همه واضح تر آيه 221 سوره بقره است كه مى فرمايد:
(و لاتنكحوا المشركات حتّى يؤمنّ و لأمة مؤمنة خير من مشركة و لوأعجبتكم و لاتنكحوا المشركين حتى يؤمنوا و لعبد مؤمن خير من مشرك و لوأعجبكم… )
در اين آيه خطاب نخست به قرينه (مشركات) ويژه مردان است, به خاطر پيوستگى جملات ناگزيريم خطاب دوم را نيز متوجه مردان بدانيم و گرنه پيوند دو جمله در يك آيه از بين مى رود.
اين واقعيت را مى توان حتى در مورد آياتى كه گمان مى شود خطاب عام است نيز جارى دانست; مثلاً آيات قصاص و آيات صوم كه با تعبير (يا ايها الذين آمنوا) شروع مى شود, در ميان مجموعه آياتى قرار گرفته است كه قبل و بعدشان مربوط به مردان است (بقره/177ـ187). اگر وحدت و انسجام گفتارى را بخواهيم حفظ كنيم چاره اى جز اين نيست كه اين آيات را خطاب به مردان بدانيم, اگر چه حكم آنها اختصاص به مردان ندارد.
اين نشانه ها و نشانه هاى ديگرى از اين دست بيانگر اين واقعيت است كه روى سخن و موضوع سخن چه در آيات مربوط به تاريخ و چه در آيات تشريع با مردان و مربوط به آنان است, اگر چه به لحاظ مدرك اختصاص به مردان ندارد و تمام انسانها را در بر مى گيرد.
و اما مدعاى دوم اين نظريه كه فلسفه محوريت مردان در گفتمان قرآن را حضور فعال و چشمگير آنان در صحنه هاى زندگى اجتماعى مى داند نيز نكاتى را درباره آن مى توان خاطرنشان ساخت.
1. پيش ازهر چيز, تاريخ خود بهترين گواه بر حضور و ظهور مردان درجامعه و زندگى اجتماعى است. اگر به تاريخ جوامع گوناگون, بويژه جامعه عرب عصر نزول قرآن مراجعه كنيم به وضوح مى بينيم كه سقف زندگى اجتماعى در تمام زواياى آن بر پايه فعاليتهاى مردان استوار بوده است. البته اين به معناى حذف و ناديده گرفتن زن در برخى زمانها يا زمينه ها نيست, بلكه توجه به اين واقعيت است كه نقش زن در عرصه هاى اجتماعى در گذشته تاريخ, درخور مقايسه با نقش و حضور فعالانه مردان نيست.
جنگ و دفاع, اقتصاد و تأمين معيشت, سياست و مديريت جامعه, فرهنگ و ادب و… زمينه هايى هستند كه تقريباً مردان به طور كامل ميدان دار آنها بوده اند و طبيعى است كه اين حضور در سخن و بيان تأثير بگذارد.
2. اگر بپذيريم كه گزارشهاى قرآن از رفتار و گفتار مؤمنان, كافران, منافقان اهل كتاب و… چه در گذشته هاى دور و چه در عصر نزول قرآن به لحاظ سنخ گفتارها و رفتارها مربوط به مردان است, مى توانيم از نوع و ماهيت آن كارها اين واقعيت را به دست آوريم كه مردان بيش از زنان در برخورد با دين خدا و پيامبران چه به صورت مثبت و چه به صورت منفى خود را نشان داده اند, و در دفاع يا جنگ در برابر پيامبران سهم چشمگيرتر و فعال ترى داشته اند. به تعبير ديگر نوع كارها نشانه حضور و فعال بودن مردان در صحنه هاى اجتماعى است و قرآن در حقيقت, همين حضور و از سويى برخورد خداوند با آن را گزارش مى كند.
3. نكته سوم در تأييد اين نظريه, نوع توصيه ها و سفارشهايى است كه قرآن كريم و سنت پيامبراكرم(ص) به مردان راجع به زنان كرده است. از مجموع مطالب استفاده مى شود كه مرد يك عنصر اجرايى و كارپرداز نسبت به زنان است. و نقش او درجامعه, نقش عامل و مجرى برنامه هاست; امرى كه نشانه حضور و فعاليت درصحنه زندگى اجتماعى است. به عنوان نمونه به آيات آغازين سوره نساء بنگريد; از آيه دوم تا آيه ششم كه مسائل اجرايى را مطرح كرده است خطاب به مردان است:
(و آتوا اليتامى أموالهم و لاتتبدّلوا الخبيث بالطيّب و لاتأكلوا أموالهم إلى أموالكم… و إن خفتم ألاّتقسطوا فى اليتامى فانكحوا ماطاب لكم من النساء… و آتوا النساء صدقاتهن نحلة… و لاتؤتوا السفهاء اموالكم التى جعل الله لكم قياماً و ارزقوهم فيها و اكسوهم… و ابتلوا اليتامى حتى اذا بلغوا النكاح فان آنستم منهم رشداً فادفعوا اليهم أموالهم و لاتأكلوها إسرافاً و بداراً… )
اما وقتى در آيه هفتم بحث حقوقى مى شود لحن سخن تغيير مى كند و ديگر خطاب به مردان نيست:
(للرجال نصيب ممّا ترك الوالدان و الأقربون و للنساء نصيب ممّا ترك الوالدان و الأقربون مما قلّ منه أو كثر نصيباً مفروضاً) نساء/7
سپس در آيات بعدى چون دوباره بحث اجرايى مى شود روى سخن به سوى مردان باز مى گردد:
(و إذا حضر القسمة اولوا القربى و اليتامى و المساكين فارزقوهم منه… )
اين روش كه در همه آيات مربوط به زنان اعمال شده است (مگر موارد بسيار اندك) نشان دهنده اين واقعيت است كه مرد به لحاظ ويژگيهاى جسمى و روانى اش حضور بيشترى در عرصه هاى اجرايى و عملى زندگى دارد تا زنان, يا دست كم تا زمان نزول قرآن چنين بوده است. بنابراين خطاب قرآن به مردان گرچه وظايفى را بر دوش آنان قرار مى دهد, اما از نوع اين وظايف مى توان فهميد كه پايه و اساس اين مسؤوليت بخشى يك واقعيت تاريخى و طبيعى است كه عبارت است از فعال بودن در عرصه زندگى اجتماعى.
4. نكته آخر اينكه شايد خالى از لطف نباشد كه در داستان آدم(ع) وقتى خداوند آدم را از شيطان برحذر مى دارد مى فرمايد:
(فقلنا يا آدم إنّ هذا عدوّ لك و لزوجك فلايخرجنّكما من الجنّة فتشقى)(طه/117) يعنى در آغاز ,خروج از بهشت را به آدم و همسرش نسبت مى دهد (لايخرجنّكما), اما نتيجه خروج را كه مشقت و به سختى افتادن است تنها به آدم نسبت مى دهد(فتشقى). اين مى تواند نشان دهنده اين واقعيت باشد كه مسؤول و عهده دار اصلى چرخه زندگى مادى در زمين كه حضور و ظهور درصحنه را در پى دارد, مردان هستند. بگذريم از اينكه تعليم اسماء كه كنايه از تسلط علمى بر جهان و در نتيجه سلطه عملى بيشتر بر آن است, تنها به آدم نسبت داده شده و نه آدم و همسرش.
اينها و امور ديگرى ازاين دست مى تواند بيانگر و تأييد كننده اين نظريه باشد كه مردان بيش از زنان در عرصه اجتماعى حضور داشته وفعال بوده اند (دست كم تا زمان نزول قرآن) و همين موجب آن شده كه گفتمان قرآن مردانه شود; يعنى موضوع و محور و مخاطب سخنش چه در گذشته و چه در زمان نزول مردان باشند و ربطى به شايستگى ذاتى مرد و ناشايستگى زن ندارد.
البته در اينجا يك پرسش باقى مى ماند كه گرچه در گذشته به اجمال پاسخ داده شد, اما در اينجا نياز به توضيح بيشتر دارد و آن اينكه آنچه تاكنون بيان شد تنها دو محور از محورهاى گفتمان مردانه قرآن را توجيه مى كند كه عبارت است از سخن گفتن درباره مردان و سخن گفتن با مردان, يعنى از بحث گذشته به اين نتيجه رسيديم كه حضور مردان در صحنه اجتماعى در گذشته و زمان نزول آيات, باعث محور قرار گرفتن مرد در گزارشها و مخاطب قرار گرفتن او در خطابها گرديده است; اما چه ضرورتى داشته است كه در پاداشها نيز خواسته هاى مردان مدّنظر قرار گيرد و نعمتهاى بهشت همه براى مردان باشد؟
در پاسخ به اين پرسش بايد گفت كه پاداش اخروى چه به لحاظ نوع و چه به لحاظ عامل بهره مند, تابع و نتيجه عملكرد دنيوى است; يعنى هر كس هر چه كرده است پاداش مى گيرد. بنابراين اگر بپذيريم كه مردان در دنيا حضور بيشتر و چشمگيرترى در صحنه عمل و زندگى داشته و بازيگر نقش اول در اين زمينه بوده اند, طبيعى است كه وقتى از پاداش عمل سخن به ميان مى آيد توجه به مردان بيشتر صورت بگيرد تا زنان. اينكه گفتيم بيشتر, براى اينكه پاداشهاى اخروى به صورت كلى و اجمالى براى زنان نيز بيان گرديده است مانند:
(أنّى لااضيع عمل عامل منكم من ذكر أو أنثى بعضكم من بعض) آل عمران/195 
آنچه گفته شد تنها درباره نعمتهايى است كه به صورت عينى و جزئى براى مردان مطرح شده است.
شاهد بر مطلب يادشده اين است كه نه تنها پاداشهاى اخروى بلكه كيفرهاى اخروى نيز براى مردان مطرح گرديده و آياتى كه از عذابها و شكنجه هاى جهنم سخن مى گويد همه خطاب به مردان است, اين نشان مى دهد كه توجه به مردان در بيان پاداشها نه به خاطر جانبدارى يا ارزش دهى به مردان, بلكه بر اساس عينيت و واقعيت فعال بودن آنان در عرصه هاى زندگى ـ چه به صورت مثبت چه به صورت منفى ـ بوده است. اين واقعيت را مى توان به تعبير ديگرى نيز بيان كرد و آن اينكه طبق بيان قرآن, انسانها در قبال وحى به سه گروه مؤمن, كافر و منافق تقسيم مى شوند. از سوى ديگر كافران و منافقان به لحاظ نوع كارها و سخنانى كه از آنان گزارش شده مردان بوده اند , از اين رو كيفرهاى اخروى كه مطرح مى شود خطاب به آنان است. از سوى ديگر, از مؤمنان نيز نيمه مذكر مورد توجه قرار مى گيرد و نعمتهايى كه مطلوب آنان است بيان مى شود تا نتيجه عمل را به رخ گروه مقابل يعنى كافران و منافقان بكشد.
براى تأييد اين واقعيت كه شيوه قرآن در تبيين رفتار انسانها بر پايه مقايسه و رويارو قراردادن گروه ها و به تصوير كشيدن رفتارهاى متفاوت آنان و پيامدها دنيوى و اخروى آن رفتار, استوار مى باشد, نياز به جست وجوى زياد نيست, كافى است كه به آيات تاريخى و آيات پاداشها و كيفرها مراجعه كنيم, خواهيم ديد كه تقريباً در تمام موارد, رويارويى گروه هاى گوناگون انسانها درنظر گرفته شده است; به عنوان نمونه مراجعه كنيد به آيات: 2 ـ 20 سوره بقره, 11 ـ 28 سوره طور, 6 ـ 12 سوره ملك, 19 ـ 37 سوره حاقه, 41 ـ 50 سوره مرسلات, 22 ـ 36 سوره نبأ, 37 ـ 41 سوره نازعات, 7 ـ 31 سوره مطففين, 7 ـ 13 سوره انشقاق, 2 ـ 16 سوره غاشيه.

سخن آخر

در پايان سه نكته را مى توان يادآورشد:
1. حضور طبيعى مردان در صحنه هاى زندگى اجتماعى كه نظريه اخير بر آن تأكيد دارد, با پديده مردسالارى تفاوت دارد; زيرا در پديده مردسالارى حاكميت و سلطه مرد بر زن و مظلوميت و محروميت زن در برابر مرد مطرح است, حال آن كه در بحث حضور مرد در صحنه هاى زندگى, سخن در كليت كار و فعاليت مردان در جامعه و براى جامعه است, چه ارتباطى با زنان داشته باشد; مانند فراهم آوردن هزينه هاى خانواده, يا نداشته باشد; مانند جنگ و دفاع.
بنابراين توجه به حضور فعال مرد در گفتمان قرآنى نه تنها پديده منفى نيست, بلكه به معناى درك واقعيت و دخالت دادن آن در نظام گفت وگو يا تصميم است, چنان كه اين به معناى نفى شايستگى ذاتى زن در رويارويى گفتارى با خداوند نيز نيست, همان گونه كه گزارش حضور برخى زنان در صحنه هاى اجتماعى مثل ملكه سبا يا همسر فرعون يا زنان مصر در داستان يوسف, مؤيد اين واقعيت است.
2. از برخى آيات چنين استفاده مى شود كه زن ابزار و وسيله اى است براى آرامش و راحتى مرد:
(و من آياته أن خلق لكم من أنفسكم أزواجاً لتسكنوا اليها) روم/21
(و هو الذى خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها ليسكن إليها)اعراف/159
از آنجا كه قرآن راجع به مرد چنين سخن نگفته است, مطلب يادشده دستاويزى شده است براى نقد و منفى جلوه دادن ديدگاه قرآن نسبت به زن و اينكه زن شخصيتى برابر با مرد ندارد, بلكه ابزارى است براى آسايش او.
اگر نظريه اخير در باب گفتمان مردانه قرآن را بپذيريم ديگر مجالى براى چنين انتقادى باقى نخواهد ماند; زيرا بر اساس اين نظريه واقعيت حضور اقتضا كرده است كه سخن با مردان باشد, و طبيعى است كه در چنين وضعيتى وقتى سخن از نقش زن در خانواده به ميان آيد, بيش از هر چيز نقش زن براى مرد مخاطب مطرح مى شود كه طرف سخن است و اگر چنانچه وضعيت به عكس بود, يعنى زن طرف سخن مى بود و از نقش مرد در خانواده سخن به ميان مى آمد, لحن سخن نيز بر عكس مى شد; يعنى آن گاه خداوند مى فرمود كه از جنس گوهرشما زنان, مردان را آفريديم تا مايه آرامش شما باشند. بنابراين نه اين حالت, نشانه ابزار بودن مرد براى زن است و نه حالت پيشين نشانه ابزارى بودن زن براى مرد, بلكه مقتضاى حال خطاب را بايد در نظر گرفت.
3. از بخشهاى گذشته به اين نتيجه رسيديم كه از آغاز تاريخ (تا آنجا كه داستانهاى تاريخى قرآن نشان مى دهد) تا زمان نزول قرآن, مردان حضور برجسته در زندگى اجتماعى داشته اند و خيمه زندگى اجتماعى بر پايه فعاليت آنان استوار بوده است و از همين رو در حوزه هدايت و ضلالت نيز نقش اول را داشته اند, اكنون پرسش اين است كه آيا اين حضور انحصارى مرد يك واقعيت تاريخى است و مى تواند در آينده تغيير كند و بايد تغيير كند; يا اينكه استمرار تاريخى اين پديده را دليل بر طبيعى بودن و حق بودن آن بگيريم و اگر چنانچه آينده اين حضور را به نفع زن كم رنگ كند به عنوان انحراف تلقى كنيم و در برابر آن ايستادگى نماييم؟
قرآن در اين زمينه سخن صريحى ندارد يا نويسنده نتوانست بيابد, اما از برخى آيات به تلويح استفاده مى شود كه در آينده زندگى اجتماعى بشر, زنان در برخى زمينه ها مثل زمينه انديشه و سخن حضور برابر با مردان خواهند داشت:
(و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و يطيعون الله و رسوله اولئك سيرحمهم الله إنّ الله عزيز حكيم) توبه/71

 

پی نوشت‌ها:

1. سيوطى, الاتقان فى علوم القرآن, 3ـ4/58.
2. جورج بول, نگاهى به زبان (يك بررسى زبان شناختى), ترجمه نسرين حيدرى,146.
3. جوادى آملى, عبدالله, زن در آينه جلال و جمال,تهران, مركز نشر فرهنگى رجاء, 69.
4. وكيلى, الهه, نگرش تطبيقى زن در آينه قرآن, زردشت, يهود و مسيحيت, تهران, سازمان تبليغات اسلامى, 81.
5. زركشى, البرهان فى علوم القرآن, بيروت, دار المعرفه, 3/379.
6. ابوزيد, نصرحامد, دوائر الخوف قرائة فى خطاب المرأة, بيروت, المركز الثقافى العربى, 30ـ31.
7. جوادى آملى, عبد الله, زن در آينه جلال و جمال,80.
8. همان,99.
9. شحرور, محمد, الكتاب و القرآن قرائة معاصرة, بيروت, شركة المطبوعات للتوزيع و النشر, 232.
10. زركشى, البرهان فى علوم القرآن, بيروت, دار المعرفه, 3/379.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 15 خرداد 1394 ساعت: 15:39 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

گفت و گو با آيت الله دكتر محمد صادقى مولف تفسير الفرقان

بازديد: 103
گفت و گو با آيت الله دكتر محمد صادقى مولف تفسير الفرقان



نخستين پرسش اين است كه منظور از قوّاميّت در آيه (الرجال قوّامون على النساء) چيست؟ و در جوامع كنونى كه شرايط اجتماعى زن و مرد نسبت به گذشته تغيير كرده است, چگونه مى توان پيام آيه و فرايندهاى آن را در جامعه و روابط مرد و زن در خانواده جارى ساخت؟

استاد دكتر صادقى: (الرجال قوّامون على النساء بما فضّل الله بعضهم على بعض و بما أنفقوا من أموالهم…). (قوّام) مبالغه (قائم) است و (قائم على الشىء) پاسدار آن چيز است. بنابراين معناى لغوى ـ معرفتى ـ قرآنيِ (الرجال قوّامون على النساء) اين است كه مردان پاسداران زنانند. زيرا هم نيروى جسمانى مردان بيشتر است و هم توان مالى آنان فزون تر, از اين رو قرآن براى بيان اين معنى فرموده است: (بما فضّل الله بعضهم على بعض) و نفـرمـوده است: (بمـا فضّلهم الله عليهـم), فضيلت مرد بر زن اصلاً اينجا مطرح نيست. از آيات ديگر استفاده مى كنيم كه همان طور كه مردان نسبت به زنان وظايفى دارند, زنان نيز نسبت به مردان وظايفى دارند. در سوره بقره مى فرمايد: (و لهنّ مثل الذى عليهنّ بالمعروف). بلى پس از آن مى فرمايد: (و للرجال عليهنّ درجة), ولى منظور از درجه در اين آيه, فضيلت و شرافت نيست, بلكه منظور اين است كه مردان در اين تعهد و پــاسـدارى, اولويت و وظيفه بيشترى دارند. و اين فقط در بعد مادى است و نظر به بنيه جسمانى و بنيه مالى دارد.
(بمافضّل الله بعضهم على بعض) بيان كننده برترى و رجحانى متقابل و دوبعدى است, توانهاى برترى در مردان هست كه در زنان نيست و نيز توانهاى ويژه اى در زنان هست كه در مردان كمتر دارند. نظير اين معنى را در آيه (والمؤمنون و المؤمنات بعضهم أولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر) مى توان جست وجو كرد, زيرا هر كس ـ زن يا مرد ـ كه عقل, علم, معرفت, عقيده, مال و حال بيشترى دارد بر آن كسى كه كمتر دارد ولايت دارد. ولايت به معناى كمك كردن است. چون ولايت فاعلى داريم و ولايت مفعولى. ولايت فاعلى, والى است. ولايت مفعولى, مولّى عليه است. ولايت فاعلى براى مسلمانى است كه از نظر نيروى عقلى, علمى, مالى و قدرت بدنى توانمندتر است و ولايت مفعولى از آن كسى است كه توان كمترى در اين زمينه ها دارد و قاصر يا مقصر است.
بنابراين, اين ولايت دو طرفه است. (والمؤمنون والمؤمنات بعضهم أولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر). نمى گويد كه مطلق مردان مؤمن بر مطلق زنان مؤمن ولايت دارند, بلكه اين معنى را مى رساند كه مرد مؤمن بر مرد مؤمن, زن مؤمن بر زن مؤمن, مرد مؤمن بر زن مؤمن, زن مؤمن بر مرد مؤمن ولايت دارند. اين فضيلت به معناى شرافت عندالله نيست بلكه به معناى توانمندى و رجحان در مرحله كاركرد وعمل است, هر كس قدرت بيشترى دارد, وظيفه پاسدارى بيشترى نسبت به ديگرى خواهد داشت; آن ديگرى چه زن باشد يا مرد باشد, همسر و فرزند خودش باشد يا ديگرى!
اكنون اين سؤال مطرح است كه آيا مردان كه قوّامون على النساء هستند, زنان (قوّامات) نيستند؟ در پاسخ بايد گفت قائم بودن و قوّام بودن حاصل و نتيجه و لازمه توانمندى و قدرت است; هركس قدرتش بيشتر است پاسدارى اش از ديگرى بيشتر است. و از آنجا كه معمولاً نيروى بدنى و مالى مردان زيادتر از زنان است پاسدارى آنان از زنان قوى تر است. زنان نيز به مقتضاى آيه (فالصالحات قانتات حافظات للغيب) پاسدارى دارند نسبت به خودشان و هم نسبت به مردان, منتها هر كه بامش بيش برفش بيشتر; پاسدارى مردان نسبت به زنان قوى تر و بيشتر است, به دليل آن كه قدرت بيشتر دارند و به زنان بايد نفقه بدهند. 
بنابراين مردان به دليل برترى در امور مالى و قدرت بدنى قوّام هستند و زنان بر خودشان و برآبرو و زندگى مردان قائم هستند, ولى مردان قوّام هستند, يعنى قيامشان و پاسدارى شان بيشتر است.

آيا گستره (قوّاميت) مردان براى زنان محدود به خانواده است يا شامل كل جامعه مى شود؟

استاد دكتر صادقى: اوّلى نزديك تر به حق است; براى اينكه كل مردان در قبال همه زنان وظيفه پاسدارى ندارند. چه اينكه (بما أنفقوا من أموالهم) گواهى مى دهد كه مردان به كل زنان نفقه نمى دهند; پس نسبت به كل هم مسؤوليت ويژه ندارند و نسبت به كل (قوّام) نيستند. نتيجه اينكه واژه (الرجال) ناظر به شوهران است و (النساء) همسران شان. بلى اين خود بحثى است كه آيا كل مردان نسبت به كل زنان پاسدارى دارند يا ندارند. اين نفى و اثباتش مربوط است به بحثى ديگر و دليلى ديگر. ولى اين آيه مربوط به شوهران است, به دليل آن كه مى فرمايد: (و بما أنفقوا من اموالهم).
آنچه گفته شد در فضيلت مادى است و گرنه در فضيلت معنوى معيار (إنّ أكرمكم عندالله أتقيكم) است. هر كه تقواى علمى اخلاقى و معرفتى بيشترى دارد, او اكرم است, زن باشد يا مرد, سياه يا سفيد. بلى فضيلت هاى دنيوى مانند قدرت عقلى, علمى, مالى و بدنى بيشتر, بار را سنگين تر مى كند و سنگين تر بودن بار, دليل بر فضيلت معنوى نيست.

آيا مى توان آيه را دليل بر برترى انديشه و عقل نيز دانست.

استاد دكتر صادقى: آيه دو معيار را ذكر مى كند: (بما فضّل الله بعضهم على بعض) و (و بما أنفقوا من أموالهم) چون يك معيار مادى است بنابراين فضيلت هم فضيلت مادى است, ذكر خاص بعد از عام است. پس عام نيز مربوط به جهات مادى است و همين جهات مادى موجب قوّاميت شده است.

اينكه طلاق به اختيار مرد وانهاده شده است, آيا يك امتياز براى مردان نخواهد بود؟

استاد دكتر صادقى: از آيه سوره بقره مى شود اين معنى را استفاده كرد (و لهنّ مثل الذى عليهنّ بالمعروف و للرجال عليهنّ درجة). اين درجه فقط طلاق است كه طلاق دهنده مرد است, كه اين طلاق گاهى واجب است و گاهى حرام است و گاهى رجحان دارد; در صورتى كه استمرار زوجيت و همسرى يك زن و مرد باعث پيدايش عسر و حرج در يكى از نواميس خمسه; ناموس اقتصادى, ناموس عقلى, عِرضى, جانى و مالي… شود طلاق واجب است. هر چند خود زن و مرد به استمرار زوجيت راضى باشند. خداوند مى فرمايد: (ان ظنّا أن لايقيما حدود الله) چون نكاح امر شرعى است; اين امر شرعى بايد در زمينه و در شرايط شرعى انجام شود و استمرار يابد. بنابراين استمرار زناشويى بايد بر اساس شرع باشد. هرجا كه زن و مرد نمى خواهند يا نمى توانند قيود شرعى را رعايت كنند جدا شدن واجب است. و اين كار به دست حاكم شرع است كه على رغم خواست آن دو طلاق مى دهد.
اما اين سؤال پيش مى آيد كه چرا اصولاً قرآن طلاق را به دست مرد سپرده است؟ در پاسخ بايد گفت كه در موارد ياد شده, دلايلى وجود دارد:
1. زن زودتر از مرد تحت تأثير شرايط قرار مى گيرد و سريع تر تصميم به طلاق مى گيرد.
2. مرد پرداخت كننده مهريه است و چون مهريه و نفقه را مى پردازد, در تصميم گيرى براى طلاق تأمل بيشترى خواهد داشت.
زن به جهت آن كه گيرنده مهريه و نفقه است و تأثر پذيرتر است به آستانه طلاق نزديك تر است. ولى مرد در هر سه بعد از آستانه طلاق دورتراست. از اين جهت: (الطلاق بيد من أخذ بالساق) و لكن نه به عنوان استبداد. مرد نيز بى جهت نمى تواند طلاق بدهد, چون اصولاً عقد نكاح, عقد لازم است. در عقد لازم, هم ايجاباً و هم سلباً طرفينى است. همان طور كه در عقد لازم, زن و مرد هر دو بايد موافق باشند در انفصال و به هم خوردن آن نيز هر دو بايد موافق باشند.

اگر مردى بدون رضايت زن, او را طلاق داد, آيا طلاق واقع مى شود يا خير؟

استاد دكتر صادقى: طبق ادله طلاق واقع مى شود, اما اين عمل حرام است. اين طلاق حرام است; زيرا تخلف از لزوم عقد است, منتها تخلف از لزوم عقد در اموال موجب بطلان است, اما در طلاق ـ طبق ادله ـ موجب بطلان نيست, بنابراين بينابين است; اگر مرد بدون الزام شرعى و بدون حرج و عسر طلاق بدهد اين طلاق حرام است, ولى باطل نيست.

اگر مرد به دليلى قادر به انفاق نباشد و يا درجامعه اى زن و مرد ناگزير باشند كار كنند تا بتوانند هزينه هاى زندگى مشترك را تأمين نمايند, در اين صورت آيا باز هم مرد (قوّام) خواهد بود؟

استاد دكتر صادقى: قواميت در بعد مالى سقوط مى كند, ولى در ابعاد ديگر باقى است. در بُعد قدرت بدنى, در بعد قدرت نگهبانى و نگهدارى از خانواده همچنان مسؤوليت متوجه مرد است, هر چند در بعد مالى ممكن است زن قوّام بشود. بدين جهت تعبير قرآن (بعضهم على بعض) است و (بما فضّلهم الله عليهنّ) نيست.
وانگهى در سوره بقره فرموده است: (و لهنّ مثل الذى عليهنّ). روايتى ذيل اين آيه داريم كه قابل قبول نيست. در آن روايت آمده است كه زنى به پيغمبراكرم(ص) عرض كرد كه زن تا چه اندازه بر گردن مرد حق دارد؟ حضرت فرمود كه: زن يك صدم مرد حق ندارد! اين قابل قبول نيست, زيرا مخالف نص قرآن است (و لهنّ مثل الذى عليهنّ بالمعروف); يعنى حقوق زن بر مرد مانند حقوق مرد بر زن است (و للرجال لهنّ درجة) كه درجه طلاق است; آن هم طلاق با شرائط. بنابراين در زمينه هاى مختلف اين قوّاميت مختلف است; گاه كم مى شود, گاه كمتر مى شود, گاه زياد مى شود, اما با در نظر گرفتن نوع موارد و وضع اكثريت, به طور طبيعى مردان دراين امور از قواميّت بيشترى برخوردارند. ولى اين رجحان احياناً از بين مى رود, نظيرش در باب تعدّد ازواج كه در آيه ديگر مى خوانيم: (فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثنى و فرادى و ثلاث و رباع وإن خفتم ألاّتعدلوا فواحدة)
ييادم مى آيد, براى آيت الله كاشانى(ره) چند سؤال از ايالت ميشيگان آمريكا آمده بود; از جمله سؤالى كه ايشان پاسخ آن را به من واگذار كردند, سؤال اين بود كه اگر در جامعه اى تعداد زنان و مردان برابر بودند, آيا باز هم تعدّد زوجات مجاز است و مى شود چهار زن گرفت؟ من جواب دادم قرآن فرموده: (وإن خفتم ألاّتعدلوا فواحدة). اين لاتعدلوا كه قيد است متعلق آن ذكر نشده. مطلق است; يعنى هرگونه بى عدالتى كه پيش آيد تعدّد زوجات ممنوع است; بى عدالتى در حق مردان يا در حق زنان; ظلم به افراد يا به اجتماع, كه ظلم به اجتماع مهم تر نيز هست, بلكه ما از اطلاق (فإن خفتم ألاّتعدلوا فواحدة أو ما ملكت ايمانكم) مى فهميم كه اگر نسبت به يك زن هم نتوانيم دراين زمينه به عدالت رفتار كنيم (ماملكت ايمانكم) هست كه يا كنيز است يا عزوبت, آنچه كه به دست داريد و مى توانيد به عدالت رفتار كنيد و اگر كنيز هم نتواند بگيرد و نباشد بايد عزوبت را انتخاب كنيد. اگر روى آيات قرآن آن گونه كه دلالت دارد تأمل كنيم در هيچ موردى دچار مشكل نخواهيم شد.

آيا مى توان ادعا كرد كه احكام قرآن در زمينه زنان, ناظر به نيازها و شرايط زمان نزول بوده است. و در ساير زمانها, متناسب با شرايط و مقتضيات بايد قوانين ديگرى را پذيرفت؟

استاد دكتر صادقى: معناى اين سؤال اين است كه قرآن از نظر احكام خلود ندارد, وما طبق ادله قرآنى ـ ادله درونى و برونى قرآنى و اسلامى ـ براى كل احكام عقلى و فرعى و اصلى قرآن معتقد به خلود و ابديت هستيم. بنابراين اگر كسى بگويد قرآن ناظر به نيازهاى زمان نزول بوده است, مى گوييم آيا بعد از زمان نزول قرآن حاكم است يا نه؟ اگر حاكم نيست بر خلاف ابديت و خلود قرآن است, و برخلاف اين باور است كه قرآن آخرين حكم الهى است, و اگر خلود دارد خلود به اين معنى است كه درست است قرآن در آن زمان, زمينه ها و ظرفيتهاى موجود را در نظر گرفته است, ولى اين منافاتى ندارد كه زمينه و شرايط ساير زمانها را تا روز قيامت نيز در نظر گرفته باشد.
بلى برخى ازاحكام, خاص آن زمان بوده است; مانند احكام عبد و كنيز, چنان كه بعضى از احكام قرآن هم مربوط به آينده است. بنابراين در قرآن مثلثى از احكام وجود دارد; يك ضلع, احكام خاص آن زمان, چون موضوع آن فقط در آن زمان بوده است; بخش دوم مربوط به آينده كه در آن زمان اصلاً نبوده و نمونه هايى از آن را خواهم گفت, و بخش سوم, احكام شرعى تكليفى كه مربوط به همه زمانها مى باشد; مثلاً از (أوفوا بالعقود) استفاده مى كنيم كه همه پيمانهاى طرفينى كه بر مبناى ايمان بسته شده باشد ـ به استناد آيه (يا ايها الذين آمنوا) ـ از نظر قرآن مورد امضاء است.
اكنون سؤال مى كنيم آيا بيمه در آن زمان بوده يا نه, از (أوفوا بالعقود) مى توان استفاده كرد; الف و لام (العقود) براى استغراق است و كلمه جمع است; همه پيمانها در طول زمان و عرض زمين, از زمان نزول اين آيه تا قيامت, امضا شده هستند, اين گونه نيست كه همه احكام قرآن ويژه زمان نزول باشند, بلكه احكام محورى قرآن, خالد هستند. خلود و جاودانگى و ابديت و جهان شمول بودن قرآن در طول زمان و مكان است, به اين معنى كه همه احكام تكليفى ربّانى كه مربوط به همه مكلفان است در قرآن بيان شده است.

آيه (واللاتى تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ و اهجروهنّ فى المضاجع و اضربوهنّ) كه زدن زن را تجويز كرده است براى برخى سؤال برانگيز است كه آيا حكم به زدن زن در اين آيه با كرامت زن سازگار است؟

استاد دكتر صادقى: بايد گفت مع الأسف روى آيات درست دقت نشده است. اگر روى آيات درست دقت شود اين شبهات رخ نمى دهد. براى توضيح بايد نخست چند نكته را روشن ساخت:
ييك. قرآن درباره نشوز دو آيه دارد. يكى (و إن امرأة خافت من بعلها نشوزاً) و ديگر (واللاتى تخافون نشوزهنّ) كه نشوز هم از طرف زن است و هم از طرف مرد.
دو. در امر به معروف و نهى از منكر, زن انسان نزديك تر است تا زن همسايه يا ديگران (قوا أنفسكم و أهليكم ناراً…) اول خودتان, بعد طايفه نزديك, بعد ديگران.
سه. واژه تخافون در آيه (واللاتى تخافون نشوزهنّ) معمولاً غلط معنى شده است; به اين گونه كه برخى گمان كرده اند كه اگر مرد ترسيد كه زن نشوز و نافرمانى پيدا كند مى تواند به مضمون آيه عمل كند, درحالى كه معناى آيه ترس از نشوز نيست, بلكه نشوزى است كه بيم دهنده و خطرناك باشد; به تعبير ديگر نشوز بر دو گونه است; نشوز گذرا و مقطعى كه پيامدهاى خطرناك ناموسى و اخلاقى و اجتماعى ندارد. اين گونه نشوز قابل تحمل است و مورد و مصداق آيه نيست, بلكه بايد آن را تحمل كرد, و به موعظه و نهى از منكر اكتفا كرد. نوع دومِ نشوز, تخلف زن در زندگى زناشويى است كه از نظر عقيدتى, اخلاقى, جنسى, ناموسى, مالى و اجتماعى مخيف و ويرانگر باشد كه اگر زندگى ادامه يابد ويرانى به وجود آيد. چنين نشوزى بايد نهى از منكر شود, اينجا جاى امر به معروف است نه سكوت.
در اينجا بايد مراتب امر به معروف و نهى از منكر نيز رعايت شود. (والمؤمنون و المؤمنات بعضهم أولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر) نزديك ترين حق, حق زن و شوهر است. پس بايد زن را امر به معروف كرد. اولين مرحله امر به معروف موعظه كردن است كه در سه مرحله بايد انجام شود; اگر موعظه و نصيحت و تعليم داده شد و زن از روى عناد توجه نكرد معلوم مى شود كه او تصميم ويرانگرى گرفته است; در اينجا مى فرمايد: (واهجروهنّ فى المضاجع) يعنى در خوابگاهى كه مى خوابيد به او پشت كنيد تا شخصيت او را خرد كنيد, اين همان نهى از منكر است كه با موعظه آغاز مى شود. (ادع الى سبيل ربّك بالحكمة والموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى أحسن), (ولتكن منكم امّة يدعون الى الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر…) كه در نهى از بايد ابتدا دعوت به خير كرد ,سپس اگر موعظه اثر نكرد چهره در هم كشيد و اعراض كرد; اين اعراض در اينجا چنين بيان شده: (واهجروهنّ فى المضاجع), بدون آزاررسانى يا سخن گفتن با هم در بستر بخوابيد, ولى پشت به او, اين كار شخصيت او را خرد مى كند تا از نشوزِ مخيفِ ويرانگر دست بردارد. اگر اين روش نيز اثر نكرد (واضربوهنّ). مگر در باب امر به معروف و نهى از منكر, تنبيه بدنى در كار نيست, ا گر كسى اصرار دارد كسى را بكشد بايد او را ادب كرد و حتى با زدن هم شده او را بازداشت. در اينجا هم اگر اصرار دارد كه منكرى انجام دهد و موعظه و بى محلى اثر نكرد و فرض اين است كه چنين منكرى ويرانگر زندگى است آيا نبايد از آن جلوگيرى كرد.
قرآن در چنين مرحله اى مى گويد: (واضربوهنّ), اما در روايت گفته شده (ضرباً غيرمبرح) يعنى زدنى كه زخمى و كبود نكند. هر يك از مرحله اول يا دوم يا سوم اگر اثر كرد به همان مرحله اكتفا شود; اگر مرحله سوم نهى از منكر اثر كرد (فان أطعنكم فلاتبغوا عليهنّ سبيلاً) پس از آن مخاطب آيه عوض مى شود; تا اينجا مخاطب آيه مردان بودند; كه بايد چنين كنند سپس چنان كنند, در زندگى بدون آن كه كسى مطلع شود به طور خصوصى موعظه كنند و… اما اكنون اگر اين نشوز و تخلف به اندازه اى ناهنجار و ويرانگر بود كه هيچ يك از اين مراحل سه گانه درونى (درون خانواده اى) اثر نكرد, روى خطاب عوض مى شود و به مؤمنان ديگر خطاب مى كند: (وإن خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكماً من أهله و حكماً من أهلها…) تا آنجا كه امكان دارد نبايد بگذاريد از يكديگر جدا شوند, ولى اگر مى ترسيد, (فابعثوا حكماً من أهله و حكماً من أهلها) و سپس مرحله بعدى طلاق است, يا انطلاق, كه اگر زن زناكار باشد و دست از زنا برندارد و اين مراحل نيز اثر نكند بدون طلاق منفصل مى شود; زيرا (الزانى لاينكح الاّ زانية أو مشركة و الزانية لاينكحها إلاّ زان أو مشرك و حرّم ذلك على المؤمنين)
اين آيه (واضربوهنّ) را بعضى اشتباه معنى مى كنند, در سفرى كه به آلمان براى معالجه رفته بودم, برخى از زنان از شخصى كه نماينده يكى از مراجع در آلمان بود درباره آيه (واضربوهنّ) پرسيده بودند; ايشان گفته بود يعنى آنها را ازخانه بيرون كنيد و به سفر برويد, كه من گفتم اينجا ضرب به معناى سفر نيست و قياس با (إذا ضربتم فى الأرض) نمى شود.
اما اينكه زدن زن تحقير او باشد بايد توجه داشت كه تحقيرى كه در پشت كردن است چه بسا از تحقيرى كه در زدن است كمتر نباشد. وانگهى در باب امر به معروف و نهى از منكر بايد اين مراحل طى شود; چه درمحدوده زندگى زناشويى وچه در بيرون. اگر مردى يا زنى را كه نشوز او مخيف است رها كنند و به حال خود بگذارند, همه اجتماع كه نقطه آغاز آن خانواده است ناهنجار مى شود. در نقطه آغاز بايد نابهنجارى را از زندگى زناشويى برطرف كرد, با همين مراحل سه گانه.

آيا نشوز از سوى مرد نيز ممكن است تحقق يابد؟

استاد دكتر صادقى: بلى در آيه ديگرى فرموده است: (وإن امرأة خافت من بعلها نشوزاً أو إعراضاً فلاجناح عليهما أن يصلحا بينهما و الصلح خير…)(نساء/128) اگر زن در زندگى خانوادگى از سوى مرد نشوز يا اعراض يا تخلف در هر يك از نواميس پنج گانه ديد, در اينجا (فلاجناح عليهما أن يصلحا بينهما… )عبارت قبلى عوض شده و خطاب ديگر متوجه زن نيست, زيرا او قدرت آنچنانى ندارد كه با مرد مقابله كند. اينكه فرموده (لاجناح) معناى آن اين نيست كه گناه ندارد, بلكه واجب است ميان آن دو صلح دهند, مانند (لاجناح) در آيه (إنّ الصفا و المروة من شعائر الله فمن حجّ البيت أو اعتمر فلاجناح عليه أن يطّوّف بهما…) كه در آنجا هم طواف ميان صفا و مروه واجب است, و اينكه گناه ندارد, به جهت آن است كه چون بتها را روى اين دو بلندى گذاشته بودند مسلمانان گمان مى كردند سعى صفا و مروه گناه دارد, پس آيه گناه خيالى را نفى مى كند. در اينجا نيز در جهت صلح بين زن و شوهر بايد تلاش شود, دو حَكَم با هم كمك و جدّيت كنند كه صلح دهند اگر اثر نكرد, نوبت به طلاق مى رسد و گاه طلاق واجب نيز مى شود.

آيا همين مراحل امر به معروف براى ادب كردن مردى كه (نشوز) دارد, از سوى زن لازم است اجرا شود؟

استاد دكتر صادقى: اين سه مرحله يا از عهده زن خارج است يا در توان اوست; اگر مى تواند بايد انجام بدهد; راه اصلاح موعظه است; اول زن, مرد را موعظه كند, بعد مثلاً بگوييم در رختخواب به عنوان اعتراض رو از مرد برگرداند. در مرحله بعد ـ اگر مى تواند ـ يك سيلى هم به مرد بزند و اگر نتوانست كمك بگيرد; چه اينكه انسان در انجام هر كار خير وقتى به تنهايى نتواند آن را عملى سازد, بايد كمك بگيرد. بنابراين زن ومرد در تخلف و نشوز يكسان هستند, اما همان گونه كه گفته شد معمولاً زن توان كلى براى اين كار ندارد, بنابراين آيه درباره مرد تصريح دارد و درباره زن اجمال دارد, كه البته اجمال نيست, جمال است, زيرا با وضع زن مطابقت دارد….

برخى گفته اند در بيان احكام از سوى قرآن سياست گام به گام اتخاذ شده است و قرآن در بيان ا حكامى كه حقوق زن را به او باز مى گرداند روند رو به رشد و سير تحولى داشته است, و پيروى از قرآن نيز به اين است كه اين روند همواره حفظ شود و اين سياست ادامه پيدا كند. به نظر حضرت عالى خط مشى قرآن در اين زمينه چگونه است.

استاد دكتر صادقى: احكام قرآن چند گونه است; در برخى از احكام, سياست گام به گام طى شده و در برخى احكام, سياست يك گام از اول تا به آخر به صورت يكسان هست. معناى سياست گام به گام نيز اين نيست كه وحيانى و غيروحيانى درهم آميخته شود, بلكه فقط تا زمانى كه پيامبر حيات داشت. پس از پيامبر نمى شود گامهايى فراتر و بر مبناى غيروحى برداشته شود, كه اين دليل بر نقصان اسلام است. بلى در برخى احكام, سياست گام به گام وحيانى در عرض 23 سالى كه پيامبر بود وجود دارد; نمونه هاى آن بسيار است, از جمله حرمت شراب كه درباره آن پنج آيه در قرآن وجود دارد, و 48 آيه در قرآن درباره حرمت اثم است, اثم هر چيزى است كه عاقبت وخيم دارد. شراب مستى آور است و مستى وخيم ترين عاقبت را به دنبال دارد. ازآغاز اسلام و بلكه از آغاز همه اديان, مستى و نوشيدن شراب حرام بوده است, در آيات مكى و در آيات مدنى حرمت شراب مطرح است; منتها در آيات مدنى به صورت سياست گام به گام اين حرمت بالاتر رفته, ولى در آيات مكى در حدّ پايين ترى است. مثلاً در سوره نحل آيه 67 فرموده (و من ثمرات النخيل و الأعناب تتخذون منه سكراً و رزقاً حسناً) در اين آيه فقط گفته است شما از خرما و انگور سكر مى گيريد كه مسكر است و نيز رزق حسن مى گيريد. با بيان اين جمله فقط همين اندازه مى فهماند كه سكر (مسكر) رزق حسن نيست, اما اينكه چه اندازه (سيّء) است; اشاره نشده.
در آيه ديگرى از سوره نساء مى فرمايد: (يا ايها الذين آمنوا لاتقربوا الصلاة و أنتم سكارى) كه گام دوم است. كه حركت مستى را بيشتر كرده تا آنجا كه جلو بزرگ ترين واجبات (نماز) را مى گيرد. اين چنين حرامى, حرمت آن بسيار در حدّ بالاست. پله سوم در سوره بقره است: (يسئلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما إثم كبير) قبل از اين اثم بود; اكنون اثم كبير شد. و سرانجام آيه بعدى در سوره مائده است: (إنما الخمر و الميسر و الأنصاب و الأزلام رجس من عمل الشيطان). همه اين آيات در جهت بيان حرمت شراب مشترك اند و اختلاف در جهات افزونى است. ولى حرمت در همه تاريخ اسلام از آغاز تا آخر وحى ثابت است.
همچنين در ازدواج با زنان مشرك و زنان اهل كتاب نيز چنين سياستى ديده مى شود كه همه اينها براى رعايت حال جامعه بوده است, يا در مسأله بردگى كه اسلام با سياست گام به گام آن را برداشت. كمال و خلود وحى خدا و ابديت وحيانيت قرآن در اين است كه بگوييم اگر سياست گام به گام در بعضى احكام وجود داشته فقط در زمان وحى بوده است و پس از آن احكام عوض نمى شود, موضوعات عوض مى شوند. مثلاً شرط و مشارطه (شرط بندى) مالى در همه جا حرام است, مگر در چهارچيز; تيراندازى, شنا, دويدن و… و در جهت تشويق نسبت به آن هم فرمود: (و أعدّوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل) مصداق و ابزار ندارد اين كارها در گذشته تير و كمان بود ولى امروزه نمونه هاى نوپيدا دارد. بنابراين سياست گام به گام را نه به طور كلى نفى مى كنيم و نه به طور كلى اثبات مى كنيم, بلكه سياست گام به گام در چهارچوب وحى.

آيا پيامبر در بيان احكام الهى, صرفاً يك پيام آور است يا در آن احكام, متناسب با مقتضيات و فهم و نياز و زبان مخاطبان تغييرهايى ايجاد مى كند؟

استاد دكتر صادقى: آيات متعددى داريم كه حكم فقط در اختيار خداست و به پيامبر هم محوّل نشده است. پيامبر حاكم نشده, بلكه پيام آور حكم است (واتل ماأوحى اليك من كتاب ربّك لامبدّل لكلماته و لن تجد من دونه ملتحداً). هم (ملتحد) ربّانى غير از (الله) نيست, هم (ملتحد) احكامى غير از قرآن نيست. حتى پيغمبر با عقل خودش كه فوق كل عقول است منهاى وحى نمى تواند حكم كند; حكم فقط از آن خداست; پيغمبر فقط نامه رسان است; اگر نامه رسانى يك كلمه در نامه تغيير دهد, امانتدار به حساب نمى آيد. سنت پيغمبر هم سنت وحيانى است. سنت, وحى عقلانى و وحى ربانى است. همان طور كه قرآن وحى ربّ است سنت هم وحى دوم است. منتها فرق بين اين دو اين است كه قرآن, هم در لفظ هم در معنى وحى است, ولى سنت در معنى وحى است و در لفظ, وحى نيست. به هر حال قرآن اصل, و سنت فرع است. و روايت هيچ گاه ناسخ قرآن نيست. اگر صدها هزار روايت داشته باشيم كه يك آيه از قرآن را نسخ كند, قابل قبول نيست.

آيا در اخصوص حكام و قوانينى كه قرآن درباره زنان وضع كرده است, سياست گام به گام رعايت شده يا نه و اگر هست دليل آن چيست؟

استاد دكتر صادقى: بايد گفت سياست بيان تدريجى در بيان احكام مربوط به زنان رعايت شده است. اولاً ما سوره اى به نام رجال نداريم, ولى سورة النساء داريم, زيرا به زنان ظلم زيادى شده است, اسلام از مكه تا مدينه در همه احكام مربوط به زنان براى آنان احترام قائل شده و در حقوق, برابرى بين مرد و زن قائل شده است, و احترامى كه قرآن به زنان داشته در هيچ ملت و هيچ تاريخى از سوى هيچ آيين مترقّى ديده نمى شود. امروزه مى خواهند زنان را بر مردان مقدّم بدارند, و در عصر عرب جاهلى زنان را مانند حيوان مى دانستند. قرآن, زن را نه حيوان مى داند و نه مقدّم بر مردان. در شرف و فضيلت, زن و مرد مشمول اين آيه هستند: (إنّ أكرمكم عند الله أتقيكم), و در بعد توان جسمى احكامى متناسب با وضعيت زن مقرر شده است.
بنابراين سياست گام به گام وحيانى قرآن تا آخرين مرحله مدنى اين است كه حق زنان را آن چنان كه حق و شايسته و عدالت است به آنها بدهد. در قرآن هيچ اشاره اى نداريم كه زن, چون زن است مورد اهانت قرار گيرد و ضعيف شمرده شود, يا مرد, چون مرد است محترم و قوى دانسته شود, بلكه به عكس; فرموده: (والمؤمنون و المؤمنات بعضهم أولياء بعض) و بسيارى از آيه ها كليت دارد مانند (يا ايها الذين آمنوا) كه شامل مرد و زن است. و اينكه از لفظ مذكر استفاده شده به خاطر آن است كه لفظ مذكر بر مذكر تنها و بر مجموع مذكر و مؤنث و بر خدا ـ كه نه مذكر و نه مؤنث است ـ و بر ملائكه اطلاق مى شود, ولى لغت مؤنث نه براى خدا و نه براى ملائكه و نه براى مرد و نه براى هر دو استعمال نمى شود.

برخى به دليل همين واژگان مذكر و نيز به دليل تفاوتى كه در احكام زنان و مردان در قرآن ديده اند نتيجه گرفته اند كه روح آموزه ها و احكام قرآن, مردانه است و جانب مردان را ترجيح داده است, آيا اين برداشت درست است؟

استاد دكتر صادقى: ما با بررسى آياتى كه مخصوص مردان است و آياتى كه مخصوص زنان است و آيات مشترك, در مى يابيم كه روح كلى حاكم بر قرآن اين است كه احترام زن در بُعد زن بودن و در بُعد انسان بودن مانند احترام مرد است, بدون هيچ گونه فرقى. مثلاً صديقه طاهره (سلام الله عليها) از ابراهيم (عليه السلام) مقدم است با اينكه بيش از 18 سال نداشت, به دليل آيه تطهير و اذهاب رجس كه طهارت در بعد ايجابى اهل بيت محمدى را كه چهارده نفر هستند و از جمله زهرا (سلام الله عليها )را شامل مى شود. همان گونه كه پيامبر اسلام (ص) از ابراهيم(ع) معصوم تر است زهرا(س) هم معصوم تر و بالاتر است. زن بودن موجب منقصت نيست. در قرآن نام آسيه (و امرأة فرعون) جلوتر از نام مريم آمده است, زيرا مى خواهد برساند كه مادر پيغمبر بودن چندان مطرح نيست, بلكه معيار, عظمت شخصيت است.

حكمت نابرابرى زن و مرد در ارث از نظر قرآن چيست؟

استاد دكتر صادقى: آقايان مى گويند ارث زن, نصف مرد است و فقط از ساختمان, اين برخلاف نص قرآن است. بلكه بعضى ازموارد ارث زن كمتر از مرد است, بعضى موارد برابر است و بعضى موارد كمتر. دختر از پسر ارثش كمتر است در صورتى كه دختر و پسر ابوينى باشند. اگر ابى باشند يا امى, برابرند, طبق نص آيات ارث. اگر خواهر و برادر پدرى باشند يا مادرى باشند ارثشان برابر است. و لكن اگر ابوينى باشند ارث دختر نصف پسر است.
و همچنين مادر و پدر كه از فرزند ارث مى برند; در يك صورت مساوى مى برند: (و لأبويه لكلّ واحد منهما السدس) پدر و مادر هر دو يك ششم مى برند (ان كان له ولد فان لم يكن له ولد فلأمّه الثلث) مادر دو برابر مى برد. پس زن بعضى وقتها دوبرابر, بعضى وقتها يكسان مى برد و بعضى وقتها كمتر. زن از شوهر نصف مى برد (يك هشتم يا يك چهارم) و شوهر از زن تمام مى برد (يك چهارم يا يك دوم) اين نصف بردن موضوع صحبت است كه فتوى مى دهند كه اين نصف را هم كه مى برد اگر يك همسر است نصف, و اگر دو همسر داردكمتر است و سه تا كمتر است, و اين نصف را فقط از ساختمان مى برد. از سوى ديگر قبلاً در آغاز اسلام ساختمان كم بود, همه زمينها زراعتى بوده, بنابراين زن هيچ نمى برد.
جواب اين است كه اولاً ما ترك مرد همه را شامل مى شود. زن از كل ما ترك مرد چه زمين, چه منقول, چه غيرمنقول ارث مى برد. دراين زمينه شش رأى داريم كه دو سه رأى آن موافق با قرآن است و دو سه رأى آن مخالف با قرآن است.
بنابراين رأى صحيح قرآن اين است كه زن نصف مرد ارث مى برد. حال سؤال اين است كه آيا زن ضعيف تر است از نظر مالى يا مرد؟ طبعاً زن ضعيف تر است, پس چرا مرد دوبرابر مى برد و زن يك برابر؟ پاسخ اين است كه از نقطه نظر تأمين نفقه مرد نوعاً نفقه دهنده است; مهريه را مرد مى دهد, پس مرد كلاً دهنده است; پيرمرد باشد يا پدر باشد يا شوهر باشد يا پسر باشد دهنده است. زن, همسر باشد يا دختر باشد يا مادر باشد گيرنده است. آيا حقِّ دهنده بيشتر است يا حق گيرنده.و آن نصف را هم كه زن مى گيرد نوعاً احتياج ندارد, ولى مرد نوعاً دهنده است آن دو برابر را كه مى گيرد نوعاً احتياج دارد.
اكنون سؤال دومى مطرح است و آن اين است كه اگر موردى پيدا شد استثنائاً كه زن خيلى محتاج بود و مرد نيازمند نبود, يا زن خيلى محتاج بود ولى فرزندان محتاج نبودند چه بايد كرد؟ پاسخ اين است كه اين ثلثى كه خداوند مقرر كرده براى جبران آن كمبودهايى است كه نسبت به وارث وجود دارد, اگر انسان زنى دارد كه اين زن هيچ از خود ندارد; اگر مرد بميرد ازاين خانه بايد برود, مرد كل ثلثش را به اين زن مى دهد, علاوه بر آن يك چهارم. اصل قاعده عمومى دوبرابر بودن مرد است نسبت به زن , و درموارد خاص كمبودها با وصيت جبران مى شود. بنابراين اسلام هرگز براى زن نقصان ايجاد نكرده بلكه رجحان ايجاد كرده است. اگر همه خصوصيات را در نظر بگيريم مى بينيم هيچ نقطه نظر تاريكى نسبت به زن نداشته است.

در برخى از موارد, به دلايلى زن تأمين كننده هزينه زندگى خانواده است. در اين گونه موارد چه تمهيدى انديشيده شده است؟

استاد دكتر صادقى: ارث, دو بعد دارد; يكى بعد اصلى و يك بعد حاشيه اى و تبصره اى; در بعد اصلى, قانون كلى همان دوبرابر بودن مرد نسبت به زن است, و در بعد حاشيه اى متفاوت است. در هر جا كه نياز زن بيشتر باشد از ثلث تأمين خواهد شد و كاركرد و نقش ثلث همين تبصره بودن است. كمبودهايى كه احياناً براى بعضى از ورثه ايجاد مى شود با وصيت جبران مى شود. كه البته وصيت در جايى است كه ماترك, گنجايش وصيت را داشته باشد. لذا فرموده است: (كتب عليكم إذا حضر أحدكم الموت ان ترك خيراً الوصية…) و نفرمود (ان ترك مالاً) اما در كليت تاريخ اسلام و تاريخ بشر نوعاً مردها دهنده هستند چون بنيه مالى آنها بيشتر است و شركت شان در اجتماعات محدود نيست, اما زنان به لحاظ عفاف و باردارى و خانه دارى و ديگر شؤون زنانگى شان بيشتر در خانه بايد باشند ومردان بيشتر در بيرون خانه; حال اگر گروهى از اين اصل تخلف كنند مانند اروپائيان, مطلب ديگرى است; ما بر مبناى ضوابط اسلامى بحث مى كنيم. بنابر ضوابط عاليه اسلام مرد نوعاً دهنده است, و اگر مرد فقير باشد و زن دهنده, اين استثنا خواهد بود.

در بسيارى از مكتبها و آيينها نسبت به زن ظالمانه عمل شده و نگاه شده است, آيا نگاه اسلام و قرآن به زن در سنجش با ديگر مكتبها چگونه ارزيابى مى شود؟

استاد دكتر صادقى: با زن سه گونه برخورد شده است:
1. برخوردهاى افراطى; 2. برخوردهاى تفريطى; 3. برخورد منهايى.
اسلام برخورد منهاى افراط و تفريط دارد; زن را نه بالاتر از مرد قرار مى دهد و نه پايين تر. بلى روايات جعلى نقل شده و فتاوايى بر مبناى آنها داده شده است. مثلاً مى گويند زن هرگز حق ندارد ازخانه بيرون برود, مگر با اجازه شوهر. به چه دليل؟ بلى حق ندارد بيرون برود; بيرون رفتنى كه منافى با نواميس زن باشد; اما كارهايى مانند نماز خواندن, مجلس رفتن و… يا واجب است; يا حرام است و يا جايز. اگر واجب است مرد جلو واجب را نمى تواند بگيرد, اگر جلسه معارف اسلامى است و هيچ گونه انحرافى در آن نيست, بايد برود. چنان كه اگر جلسه اى است كه رفتن به آن گمراه كننده است و از بعضى جهات حرام است, رفتن به آن جلسه يا مجلس, هم براى مرد حرام است و هم براى زن, و هر يك بايد ديگرى را از آن منع كند.
من كتابى نوشته ام با نام (غوص فى البحار) كه 180 كتاب از منابع شيعى و سنى را در آن نقد كرده ام. گاه دريك باب ده ها حديث وارد شده و همه نادرست. مثلاً در باب مشارب (آشاميدنى ها) به عنوان نمونه, در وسائل الشيعه يك باب دارد كه شامل 50 حديث است; در همه اين احاديث راوى مى گويد از امام سؤال كرديم اگر كسى به كسى كه مى داند شراب مى سازد, انگور بفروشد, درست است يا نه؟ امام پاسخ مى دهد بلى درست است. و حديث موثق و صحيح است. در آخر سر يك حديث ضعيف مرسل دارد كه مى فرمايد: (لا, لقوله تعالى و لاتعاونوا على الاثم و العدوان). اكنون كدام را بايد بپذيريم, يا مثلاً در بحارالانوار در باب (رد شمس) بيست حديث دارد كه كلاً نادرست است. مى گويد براى على(ع) ردّشمس شد, وعلت آورده شده كه چون او در زمين شوره زار بود و نماز خواندن در آنجا پسنديده نبود و على(ع) در وقت عصر آنجا بود, نماز عصر را نخوانده بود! مگر در زمين شوره زار نماز خواندن حرام است؟ اين خلاف منطق است. وانگهى اگر على(ع) نماز نخوانده مقصر بود يا قاصر؟ ما حتى صلوة الغرقى داريم, پس نماز در هيچ شرايطى نبايد قضا شود. اگر بر اساس اين احاديث, على(ع) عمداً نماز نخوانده باشد شايسته تكريم است؟ آيا مگر خورشيد مى تواند برگردد, آيا اگر به فرض محال خورشيد برگشت مگر زمان نيز بر مى گردد؟ در آن صورت على(ع) هم بايد نماز ادا بخواند و هم قضا. علاوه براينكه با برگشتن خورشيد, سه نماز ديگر در طلوع و غروب و ميانه آن واجب است. كه ما در آن كتاب ده اشكال براين موضوع كرده ايم. به سليمان(ع) هم نسبت مى دهند كه فرمود: (ردّوها عليّ) كه اين ضمير (ها) به اسبان بر مى گردد نه به خورشيد.
و براى احاديثى كه جعل مى شود سند هم مى سازند و گاهى سندهاى صحيح و محكم.

آيا معيار در پذيرش و بررسى اين گونه سندها چيست؟

استاد دكتر صادقى: راه آن عرضه بر كتاب الله است. نياز به رجال هم بسيار كم پيدا مى شود; زيرا يك حديث, يا موافق با قرآن است يا مخالف با قرآن; اگر موافق باشد مى پذيريم; ازهر كه مى خواهد باشد, و اگر مخالف است از سلمان هم نمى پذيريم. اگر نه مخالف است و نه موافق, بايد گفت (لاتقف ماليس لك به علم).

در برخى از متون يا مكتبها از زن با تعبير (جنس دوم) ياد مى شود, آيا مى توان گفت از نگاه قرآن نيز زن به دليل ضعف در برخى از جوانب و يا تأخر در آفرينش جنس دوم به حساب مى آيد؟

استاد دكتر صادقى: در قرآن كريم نسبت به حوا فرموده است (و خلق منها زوجها) ولى اين دليل بر افضليت مرد نيست. پيامبر اكرم از ماده اوليه آفريده شد, ولى آن ماده اوليه برتر از پيامبر نيست. در آيه 7 سوره مى فرمايد: (و كان عرشه على الماء) كه اين (ماء) ماده اوليه آفرينش است و همه ارواح از آن خلق شده اند. اكنون آيا ماده مهم تر است يا ارواح؟ همچنين پيامبر ما آخرين پيامبر است ولى بالاتر از همه پيامبران پيش از خود است. پس اوليت و آخريت زمانى مطرح نيست, و اينكه زن از مرد آفريده شده دليل بر افضل بودن مرد نيست.

دليل آن كه همه نعمتهاى بهشتى كه از قرآن يادشده براى مردان است چيست؟

استاد دكتر صادقى: اين گونه نيست; در قرآن مى فرمايد: (و لهم فيها أرواح مطهرة) كه سخن درباره همه اهل بهشت است و ضمير (هُم) هم به زنان و هم به مردان بر مى گردد. چنان كه گفته شد, ضميرهاى مذكر سه گونه استعمال دارد; مذكر و مؤنث با هم, نه مذكر و نه مؤنث مانند (هو) درباره خداوند, و مذكر تنها درباره مرد.
همچنين در قرآن نيازهاى زنان ذكر شده و در سوره نساء به ويژه بيشتر درباره زنان سخن گفته است. ولى خطاب, گاهى به خصوص زن است و گاهى به خصوص مرد و زمانى به هر دو. وقتى تكليف مشترك باشد خطاب به هر دو است, گاه خطاب به خصوص مرد است, مانند: (إذا طلّقتم النساء فطلّقوهنّ…) گاهى به مرد سفارش زن را مى كند; اگر مخاطب مرد است نسبت به خود او و زن است, پس در احترام خطابى قرآن و خطاب قرآن, تفوقى نيست و مخاطب بودن مطرح نيست.

چرا قرآن در همه جا با مرد سخن مى گويد و هرگز زن را مورد خطاب قرار نداده است, جز در يك مورد كه همسران پيامبر (نساء النبى) مخاطب هستند.

استاد دكتر صادقى: مخاطب بودن مهم نيست, شيطان هم در قرآن مخاطب است, اينكه خطاب به مردان بيشتر كرده از باب اهميت بيشتر مردان نيست, بلكه چون نيروى آنان بيشتر است و اين نيروى بيشتر قواميت مى آورد خطاب را متوجه او كرده, و به مناسبت موقعيت و اهميت و حكم و وظيفه اى كه دارد خطاب بر دوش اوست. ولى درتكليف و بيان همه يكسان هستند (و لهنّ مثل الذى عليهنّ بالمعروف). و آنچه به صورت غيابى آمده براى هر دو مى باشد.

چرا همسران بهشتى به تعداد فراوان, تنها براى مرد است و زن از اين نعمت محروم شده است.

استاد دكتر صادقى: زيرا اولاً اصولاً اشتهاى مرد نسبت به زن بيشتر است, و ثانياً (و لهم فيها أزواج مطهرة) هم مرد و هم زن را شامل مى شود. مگر اينكه اين گونه سؤال شود: چرا مرد مى تواند در بهشت ازواج مطهره داشته باشد, ولى زن يك زوج دارد. اين سؤال, چند جواب دارد; يك: در هيچ جا از قرآن نصى نداريم كه زن, نمى تواند پس از شوهرى شوهر ديگر داشته باشد, وانگهى اين زنان كه قاصرات الطرف هستند مخصوص مردان اند. ولى از نظر دنيوى مرد نسبت به تعدد ازواج رغبت زياد دارد نه زن. زن هر چه باشد اگر نيازى مادى و نيازهاى ديگرش تأمين شود و مرد او صددرصد مطابق ميل او باشد هرگز تمناى ازدواج با مرد ديگرى را ندارد, ولى مرد اين گونه نيست. بنابراين اگر زنى بخواهد در بهشت چند شوهر همسان داشته باشد مى تواند, ولى نمى خواهد. مثل اينكه در انجيل برنابا آمده كه در بهشت حسد نيست. آنجا همه واقعيتها روشن است. مثال مى زند: اگر بچه دوساله اى چشمش به لباس مرد بزرگسالى افتاد آيا حسد مى برد؟ هرگز! زيرا مى داند آن لباس براى او مناسب نيست, بنابراين اگر واقعيت و حكمت و مصلحت صددرصد جلوه كند ديگر حسدى نيست. بنابراين در بهشت جاى حسد نيست و كسى كه در مقام پايين قرار دارد نسبت به كسى كه مقام بالاتر دارد, حسد نمى ورزد, و آن كه بالاتر است تكبر نمى كند, (فيها ما تشتهيه الانفس), تكليفها بدون تكلّف است.

آيا مى توان گفت در بهشت اصولاً لذت جسمانى در كار نيست و همه لذتها روحانى است.

استاد دكتر صادقى: در آنجا لذت بالاتر است و جنت جسمانى و روحانى هست. (و جنا الجنّتين دان) روايتى هست كه در آن مى پرسد آيا در بهشت لذت جسمانى هم هست; امام مى فرمايد: چرا نباشد؟ اگر دو نفر در كارى شريك هستند چگونه يكى را محروم كنند; روح و عقل و بدن, همه شريك هستند و هر كدام جزا دارند, جزاى روحانى, جزاى بدنى و جزاى عقلانى.

با تشكر فراوان از اينكه در اين گفت وگو شركت فرموديد و به پرسشهاى ما پاسخ گفتيد.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 15 خرداد 1394 ساعت: 15:38 منتشر شده است
نظرات(0)

حجاب در نگاهى نو *

بازديد: 133
حجاب در نگاهى نو *

 

محمد ملكى

تمدنهاى بسيارى تاكنون پديد آمده و سپس ازميان رفته اند, كه هريك نقش خاص خود را در جهت پيشبرد فرهنگ بشرى يا نابودى وعقب ماندگى آن ايفاكرده است و سپس جامعه ديگرى پس از خود برجاى نهاده كه مدتى در سرزمينى حاكم بوده است.
در عصر كنونى جز پنج نوع جامعه از آن همه باقى نمانده است 1 كه عبارتند از:
الف. جامعه مسيحيت غربى.
ب. جامعه مسيحيت ارتدكس.
ج. جامعه اسلامى.
د. جامعه هندو.
هـ. جامعه خاور دور.

داورى درباره يك فرد ـ وابسته به هر تمدن و فرهنگ يا هرزمان و مكان كه باشد ـ كه آيا انسانى متمدن يا وحشى است, برپايه ابزار و وسايلى كه در خدمت گرفته نيست, بلكه به لحاظ نوع رفتارى است كه با تمدن و فرهنگ عام انسانى يا فرهنگ خاص خود دارد.2
بنابر اين انسان متمدن 3 كسى است كه ميراث فرهنگى خود را پاس مى دارد و تحول در آن پديد مى آورد و از فرهنگ ديگران درست ترين را برمى گزيند و نسل نو را براساس آن تربيت كرده, فرهنگ را يكسره بدو مى سپارد.
اما انسان غيرمتمدن 4 كسى است كه ميراث فرهنگى را تباه مى كند يا ازفرهنگ ديگران بدون گزينش و ارزيابى برمى گيرد, در پيروى از فرهنگى كه به آن وابسته است با زمان همزيستى ندارد; يا تمدن خود را در پاى نوگرايى قربانى مى كند, يا نسل نو را از فرهنگ و ميراث گذشته محروم مى سازد.
حجاب جزئى ازتمدن, فرهنگ, آداب و رسوم اسلامى و شريعت الهى است. به فرض آن كه از حجاب به عنوان دستورى الهى كه مخالفت با آن حرام و موجب عذاب اخروى است چشم پوشى كنيم و آثار بى حجابى را ناديده بگيريم, بازهم به عنوان كسانى كه به تمدن اسلامى نسبت داريم بايد از حجاب پاسدارى و نگهبانى كنيم. 
از دير باز تاكنون كه غرب برسرزمينهاى اسلامى چيره بوده تاكنون, ما از غرب در انديشه ها, ديدگاه ها, باورها, رفتارها و مكتبهاى هنرى,سياسى واقتصادى تقليد مى كنيم; حتى اگر از اسلام سخن بگويد. امروز كه غرب در جست وجوى ريشه هايش و در پى بازگشت به آنهاست, در نتيجه راستگرايان جديد, نونازى ها و فاشيست ها در فرانسه و آلمان و ايتاليا ظهور كرده و خواهند كرد. چرا ما ازغرب در اين رويكرد تازه اش تقليد نكنيم و ''اسلام گرايان نو'' نشويم.
اين كار هرگز ما را وانمى دارد كه به دوگانه پرستى ها يا آداب و رسوم و جشنها و پايكوبى ها و نغمه هاى نغمه گران دفن شده در اعماق تاريخ باز گرديم. چنان كه ما را ناگزير از بنيان نهادن گروه ها, سازمانها, كنگره ها, سمينارها و جست وجوى رهبران نمى سازد, زيرا جايگاه رهبرى و مرجعيت شناخته شده است. در حوزه هاى علمى ده ها محقق و استاد در آستانه مرجعيت به سر مى برند, شخصيتهايى مؤثر كه فرهنگهاى جهانى را بررسى كرده نتايج آن را بر آيين اسلام عرضه مى دارند, هر آنچه شرع مى پسندد برگزيده و هرچه را نمى پسندد دور مى ريزند. همه اين تلاشها بر پايه دليلهاى شرعى برگرفته از قرآن و سنت ناب و پشتوانه چهارده قرن تجربه پژوهش و كنكاش صورت مى گيرد و ميليونها تن از فرزندان امت اسلامى را پشت سر خود دارد. بلكه بازگشت به اسلام, در واقع بازگشت به بلنداى يكتا پرستى در عقيده, اخلاق و رفتار است; بازگشت به ريشه هاى اصيل خودمان; به قرآن, سنت, جامعه, اقتصاد, فلسفه, فرهنگ, تمدن, هنرها و پوششهاى خودمان, و در اين ميان, بازگشت زن به حجاب خويش است.
و سرانجام اينكه گزينش عنوان (حجاب نو) به منظور تناسب با عنوان بازگشت به ميراث كهن يا راستگرايى جديد يا نونازيسم يا نو فاشيسم در اروپا بوده است, اما حجاب نو همانند تمسك به قرآن كريم با (بازگشت به اسلام ناب محمدى ) تناسب دارد, به همين دليل عنوانى را كه در آغاز آمد برگزيديم.

ماهيت و حقيقت حجاب

حجاب چيست؟ پيش از پرداختن به خوبيها و بديها و آثار و پيامدها و نقش و سود و زيان حجاب, بايد نخست معناى آن را مشخص كنيم. 
آيا حجاب, تكه پارچه اى است كه به شكلى خاص دوخته شده تا بدن زن را بپوشاند, حال هرجا, هرگاه و با هر شكل و رنگ ؟ يا حجاب نوعى رفتار است, يا حجاب آميخته اى از پوشش و رفتار است ؟ يا حجاب, حقيقتى است كه به صورت رفتارو پوشش خاص نمودار مى شود و تجلى مى يابد.
نگارنده ديدگاه اخير را برمى گزيند ; حجاب چيزى است كه زن را وامى دارد تا قسمتهايى را كه تحريك كننده غرايز مرد است, خواه در جسم يا رفتار يا صدا و گفتار بپوشاند. حجاب همان زيورى است كه زن به خود مى گيرد, تا مانع از تحريك غرايز مردان شود. به عبارت ديگر حجاب خواسته اى فطرى در درون زن براى پوشاندن مظاهر زنانگى وى است.
زن و مرد هردودر انسانيت مشترك اند.5 هر دو موجودى زنده, آگاه به خود وپيرامون خود, و هردو داراى كالبد مادى اند. اختلاف زن با مرد در چيزى است كه انوثت (زنانگى ) خوانده مى شود و اختلاف مرد با زن نيز در چيزى است كه مردانگى نام دارد كه هر يك از انوثت و ذكورت, ويژگيهاى برونى و درونى را افزون بر طبيعت انسان به وجود مى آورد. يعنى:
مرد = انسان « ذكورت, و زن = انسان « انوثت.
هريك از زن و مرد درصورتى كه خود و جايگاهش را بشناسد, نقشى بسزا در چرخه پيشرفت و آسايش بشريت دارد, چنان كه بدون شناخت خود و جايگاه خود, نقش زيادى در ويران سازى زمين و نابود كردن تمدن و وخامت حال و روز بشريت خواهند داشت. خداوند متعال مى فرمايد:
(هو أنشأكم من الأرض و استعمركم فيها)هود / 61
او شمارا از زمين پديد آورد و به آبادگرى آن واداشت.
ويا مى فرمايد: (ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت أيدى الناس )روم / 41
به خاطر رفتار و كردار مردم, تباهى خشكى و دريا را فراگرفت.
وقتى خداوند در عرصه زندگى مشترك زن ومرد مى فرمايد: (الرجال قوامون على النساء) (نساء / 34); مردان بايستى بر زنان در زندگى زناشويى قواميت داشته باشند,6 همان گونه مى فرمايد: بهشت و نعمتهايش همانند تكاليف, هم براى زن وهم براى مرد است.
بلى در تكليفهاى شرعى مرد مورد خطاب مستقيم خداوند است و بر زن ـ جز در موارد خاص خود - از رهگذر خطاب به مرد تكليف مى شود. خداوند مى فرمايد:
(يا آدم اسكن أنت و زوجك و كلامنها رغداً حيث شئتما و لاتقربا هذه الشجرة فتكونا من الظالمين)بقره/ 35
اى آدم ! تو و همسرت در بهشت بياراميد و از نعمتهاى آن, از هرچه كه خود خواسته ايد به خوشى و فراوانى بهره بريد, و به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمكاران خواهيد شد.
به هرحال ما حقيقت حجاب را چنين مى يابيم كه حجاب, شرم و حيايى است كه زن بدان آراسته است, زيرا هيچ زنى را نمى توان يافت كه هيچ حيا نداشته باشد. بلى همه ما نيازمنديم كه كسى ما را برانگيزاند و به مرحله ظهور برساند, زيرا حيا بذرى است كه در وجود هر زنى كاشته شده است. خداوند متعال مى فرمايد:
(إلاّ على أزواجهم… فإنّهم غير ملومين ) مؤمنون / 6 
مگر در مورد زنانشان… كه در اين صورت نكوهيده نخواهند بود.
اين بذر حيا اگر زمينه مناسب همراه با تربيت و مراقبت برايش مهيا شود به زودى رشد مى كند و ميوه رفتارش به بار مى نشيند. چنان كه ممكن است همچون دانه اى به حال خود باقى بماند و يا رشدى ناقص و بى ثمر داشته باشد. اين دانه اگر در زمينى مناسب و با دستان تربيت پرورش يابد, ميوه حجاب را به بار خواهد نشاند, چنان كه عكس اين حالت نيز امكان دارد.
حجابى كه به معناى حيا و پنهان داشتن جلوه هاى زنانه است, فراگيرتر از حجاب شرعى اسلامى است كه شامل هر وسيله پوششى است كه زن به كار مى گيرد, گرچه با شكل غير شرعى باشد.

نمونه هايى از حجاب غير شرعى

الف. شلوار(مردانه): شلوار نوعى پوشش مردانه است كه گاه زنان در خيابان, محل كار و دانشگاه و مدرسه مى پوشند.اين پوشش جز نوعى از نمادحياى زن نيست, ولى با همانند مرد شدن, زنانگى زن را دگرگون كرده است.
ب. لباسهاى گشادى كه زنان به تن مى كنند, كه نوعى از حجاب ناقص است.
ج. جمع كردن و بالا زدن موها كه نوعى آرايش معمولى در ميان زنان است, به جاى آن كه موها را رها بگذارند كه كاملاً آشكار باشد. اين شيوه نوعى حجاب است كه اسلام آن را نمى پذيرد (و كافى نمى داند).
زنان رنگ سياه را ازميان رنگها بهتر مى پسندند, زيرا اين رنگ در هر قسمت از پوشش زن به كار رود بدن را بيشتر و بهتر مى پوشاند.

حجاب اسلامى

اگر بخواهيم از مظاهر حياى زن مسلمان سخن بگوييم, بى ترديد از حجاب كامل سخن خواهيم گفت; حجابى كه نمونه سخن خداوند متعال در آيات چندى است:
1. (يدنين عليهنّ من جلابيبهنّ ) احزاب / 59
زنان پوششهاى خود را فروتر گيرند.
2. (وليضربن بخمرهنّ على جيوبهنّ و لا يبدين زينتهنّ) نور / 31 
و زنان بايستى روسرى هاشان را بر گريبان بيندازند و زينت خويش را آشكار نسازند.
3. (و لا تبرّجن تبرّج الجاهلية الأولى ) احزاب / 33 
و همانند زينت نمايى روزگار جاهليت پيشين زينت نمايى نكنيد.
4. (و لايضربن بأرجلهنّ)
چنان پاى نكوبند كه زينتهاى پنهانشان آشكار شود.
5. (فلاتخضعن بالقول…)احزاب / 32 
پس در سخن نرمى نكنيد.
6. (يغضضن من أبصارهنّ) نور / 31 
ديدگان شان را فروگذارند, تا دستاوردهاى مهمى در جامعه تحقق يابد, ازجمله (والحافظين فروجهم و الحافظات); مردان نگاهبان عورت خويش و نيززنان نگهبان.
پس حجاب طبيعى و كامل همان است كه قرآن كريم ذكر كرده است; همان چيزى كه زن مسلمان را از غيرمسلمان جدا مى كند. و در اين ميان مرد نيز نقش ويژه خود را دارد. پس حيايى كه در هر زنى وجود دارد, در زن مسلمان زمينه هاى رشد و پرورش آن بيشتر فراهم است كه از جمله آن زمينه ها مى توان از امور زير نام برد:
الف. پوشاندن بدن, به جز جاهايى كه شريعت مقدس اجازه داده است.
ب. پنهان داشتن زينتها; پس زن نبايستى لباسهاى رنگارنگ, بدن نما, لباسهاى نازك و جلب توجه كننده يا جواهرات و زيور آلاتى كه آشكار است و چيزهايى كه هنگام راه رفتن صدا ايجاد مى كند بپوشد.
ج. سخن گفتن با جديت و بدون نرمى و شوخى در گفتار, جز با همسر يا يكى از محارم.
اسلام درپى كاشتن بذر حيا در وجود زن است و مى كوشد آن را بپروراند, حال آن كه زن غربى حال و روزى عكس اين دارد. به طور معمول بذر حيا در زن غربى ازبين مى رود و يا رشدى ناسالم مى يابد و يا پرورشى بى نتيجه دارد كه به صورت پوشيدن شلوار مردانه يا پوششهاى تيره نمايان مى شود و سرانجام بذر حيا به تدريج در طول زمانهاى دراز در رهگذر ديگر نسلها نابود مى شود و درنتيجه زن بخشى از ويژگيهاى زنانه خود را از دست داده به بى بند و بارى مى رسد, چنان كه در غرب رسيده ودچار پيامدهايى چون نابودى نسل و بيماريها و تجاوزها و… مى شود و تا آنجا پيش مى رود كه تجاوز به حقوق زنان از بارزترين مشخصه هاى زندگى اين عصر مى شود.
اما زن مسلمان, از آن رو كه پايبند پوشش اسلامى خود است, بذر حيا در وى پرورش مى يابد و اين تجربه در طول نسلهاى آينده هر روز بارورتر مى شود, تا آنجاكه زن مسلمان بيشترين تلاش را در نگاهبانى از خويشتن مى كند و در مسير عصمت قرارمى گيرد.
گرچه رسيدن به مقام حضرت زهرا(ع) و حضرت خديجه و زينب -درود خدا بر ايشان - بس دشوار است, ولى حركت در اين مسير جز با پيروى از ايشان در عرصه نگهبانى از مظاهر زنانه كه بيشترين نمود آن در حجاب اسلامى است امكان پذير نيست.

حجاب, انگيزه ها و دغدغه ها

در اين روزگار دشوار كه امت اسلامى راهى دراز در پيروى و تقليد از غرب پيموده و جز جايگاه مرجعيت و حوزه ها و نهادهايى كه از طريق عالمان و رهبران دينى به دفاع از اسلام ناب محمدى (ص) و ترويج آن مى پردازند و گاه به صورت بنيادها يا مقاومت ها و خيزشهايى در اين جهت يا به صورت رعايت حجاب اسلامى نمود دارند, همه و همه در مسير تقليد از غرب ره مى پويند.
زن براى پايبندى به حجاب جز رضاى خدا و حفظ ارزشهاى اسلامى انگيزه اى ندارد و اين انگيزه را با رفتار و پوشش خود نشان مى دهد.
زن مسلمان پايبند به حجاب, يك نگرانى بيشتر ندارد ; محروميت از آزادى, مانند هر انسان محروم از آزادى. اكنون اگر اين محروميت براساس باورها و اصول ارزشى باشد چه بايد كرد. بسيارى با ابزارهاى گوناگون در پى نابودى آزادى زن مسلمان اند, اين تلاشها با همه گوناگونى شكلها و نمودها يك تفسير بيشتر ندارد, نابود كردن حجاب; چنان كه خداوند مى فرمايد:
(كزرع أخرج شطأه فآزره فاستغلظ فاستوى على سوقه يعجب الزرّاع ليغيظ بهم الكفار) فتح / 29 
به سان نهالى كه جوانه برآورد و آن را نيرومند سازد و ستبرگردد و بر ساقه هايش بايستد و كشاورزان را شاد و شگفت زده سازد تا كافران را به خشم آورد.
تمام قصه همين است; دشمنى با حجاب, جدا از برنامه ريزى هاى استكبار, تا آنجا كه به صحنه زندگى و عملكرد مردم مربوط است, يك تفسير بيشتر ندارد كه همان احساس نفرت و خشم است, زيرا انسان هرقدر كه تكبر ورزد باز هم خود را مى شناسد.
(بل الانسان على نفسه بصيرة) قيامت / 14
بلكه انسان به نفس خود آگاه است. 
معارضان با حجاب مى دانند كه افرادى بزدل و ترسو هستند و هيچ گاه استقلالى ندارند و پيرو و طفيلى ديگرانند.
(ودّ كثير من أهل الكتاب لو يردّونكم من بعد ايمانكم كفّاراً حسداً من عند أنفسهم من بعد ما تبيّن لهم الحقّ) بقره/109
بسيارى از اهل كتاب با آن كه حق بر ايشان آشكار شده است, از سر رشكى كه در دل دارند, خوش دارند كه شما را پس از ايمانتان كافر گردانند. 
(ربّما يوّد الذين كفروا لوكانوا مسلمين)حجر/2
چه بسا كافران آرزو كنند كه كاش مسلمان بودند.
پايبندى زن مسلمان به حجاب دراين زمان كه كنار نهادن حجاب و تقليد از زن غربى, فوايدى را همچون منافع اقتصادى از طريق ايجاد فرصتهاى كارى در عرصه هاى فراوان و يا فوايد سياسى و اجتماعى دارد; هيچ دليلى جز كسب رضاى الهى ندارد. در زمانى كه رئيس جمهور در حكومتى كه در دامان غرب قراردارد نمى تواند زنى با حجاب باشد. حتى نمايندگى پارلمان دموكراتيك ـ اگر چه به شيوه الجزايرى ـ يا رئيس جمعيت زنان يا خيريه ها نيز نمى تواند زنى با حجاب باشد. زن مسلمانى كه با حفظ حجاب خواهان رضاى خداوند است, و اين امر به او شخصيتى اصيل و مستقل مى دهد, اما در عرصه هاى سياسى و اجتماعى كشورهاى پيرو غرب بهاى سنگينى بايد بپردازد. ولى ايستادگى زن در برخورد با اين محدوديتها از چند جهت در زندگى دنيوى او مفيد است:
الف. با حفظ حجاب, معناى اين آيه شريفه شامل حال زن نمى شود:
(و من أعرض عن ذكرى فإنّ له معيشة ضنكاً)طه/124
هركس كه از ياد من روى برتابد, به تنگناى زندگى دچار آيد.
ب. در برابر, مصداق اين آيه شريفه مى شود:
(من عمل صالحاً من ذكر أو أنثى و هو مؤمن فلنحيينّه حياة طيبة)نحل/97
هر مؤمن مرد يا زنى كه كار شايسته انجام دهد او را به حيات طيبه زنده مى داريم.
ج. زنى كه حجاب اسلامى را به طور كامل رعايت مى كند, جايگاهى همچون مرجعيت حوزه هاى علميه, يا گروه هاى (مقاومت) و (انتفاضه) مى يابد:
(و من يعمل مثقال ذرّة خيراً يره)زلزال/7
هر آن كس كه ذره اى كار نيك انجام دهد, آن را ببيند.
انگيزه ديگر زن مسلمانى كه حجاب را به خاطر رضاى خداوند حفظ مى كند اين است كه زن, انسان است, و انسان به طور طبيعى ميل و تلاش به سوى كمال دارد. و زن مى داند كه حجاب كمال اوست و بى حجابى مايه نقصانش كه اين مسأله به داشتن يا نداشتن حيا يا باور و يقينى كه زن را وادار به حفظ حجاب مى كند, مى انجامد.
رضاى خداوند متعال و جايگاه شناسى كمال زن, همان چيزى است كه او را وادار به رعايت حجاب اسلامى مى كند. اگر چه اين تحفظ براى او مشكلات و سختى هايى به بار مى آورد.

حجاب و چالشهاى امروز

از جمله چيزهايى كه انسان را جذب خود مى كند, آخرين اختراعات و دستاوردهاى ابزارى بشرى است كه همواره زندگى را آسان تر و آسوده تر مى سازد. آگاهى يافتن از مشخصات دستاوردهاى تازه, همان چيزى است كه شركتها و كارخانجات به شدت بر سر آن به رقابت مى پردازند تا بازارهاى سرمايه گذارى خود را تضمين كنند.
اما در رابطه با باورها و مذاهب, مطلب بر عكس است. دراين زمينه بيشتر, اهداف حقيقى پنهان مى ماند و مكاتب و مذاهب با عناوينى همچون روزآمد, امروزين, پيشرفته, استقلال, آزادى و… ارائه مى شوند.
ابزارهاى روشنايى از وسايل ابتدايى گرفته تا دستگاه هاى الكتريكى كه در نيروگاه هاى هسته اى توليد مى شود, بسيار تفاوت كرده است. اين بسيار مهم است كه انسان كه از هزاران سال پيش حيوانات را براى سوارى اهلى مى كرد, اكنون با يك وسيله بارها به فضا صعود مى كند. در آن روزگار نامه رسانى كارى بس مشكل بود كه با وجود خطرات بسيار براى نامه رسان نياز به هفته ها زمان داشت. اما اكنون وسائل ارتباطى بيشتر به دنياى خيال و افسانه و شگفتى ها مى ماند. روزگار اين است, همه چيز آن در حال دگرگونى و تغيير است, ولى انسان همان انسان است و هيچ تغييرى نكرده است. ما نمى توانيم انسانى را كه هزار سال پيش مى زيسته بدوى و بى فرهنگ بناميم و انسان كنونى را متمدن و فرهنگ دوست بخوانيم; تنها به خاطر بود و نبود ابزارهاى الكتريكى و حمل و نقل و ارتباطات. و اگر اين ملاك تمدن و پيشرفت باشد, پس از هزار سال ما نيز افرادى غيرمتمدن و بى فرهنگ ناميده مى شويم.
پس اختراعات به انسان جايگاه و صفت انسانيت نمى دهد7; انسان همان انسان است, با همان نيازها, خواسته ها, دردها و آرزوها. آنچه امروزه تفاوت كرده ابزار و راه هاى پاسخگويى به نيازها و خواسته ها است.
اما در طول تاريخ انسان در زمينه اصول و ارزشها چالشهاى فراوانى داشته است و در طول تاريخ فرهنگها, تمدنها به گونه اى با يكديگر تفاوت داشته اند.
حكومت اسلامى كه رسول مكرم اسلام(ص) آن را بنا نهاد با سه امپراطورى بزرگ معاصر خود رودررو بود كه يا بايد فرهنگ اسلامى پايدار و پابرجا مى ماند و بر اساس آن تمدنى به وجود مى آمد و يا در برابر سه تمدن ديگر به ويژه تمدن ايران و روم كه در نزديكى مرزهاى اسلامى قرار داشت نابود مى شد و از بين مى رفت.
اما با عنايت خداوند و سخت كوشى و مجاهدت پيامبران و ياوران ايشان در طول تاريخ و به خاطر خون شهيدان و ايستادگى پيامبر و خاندان و ياران بزرگوارش, نتيجه به گونه اى ديگر رقم خورد; تمدن اسلامى پديد آمد و دو امپراطورى رقيب خرد شده و از بين رفتند و تمدن اسلامى باگذر از تمدن هندى به دروازه هاى تمدن چينى رسيد.
اينك حجاب جزئى از فرهنگ الهى و تمدن اسلامى است. وجود حجاب به صورت پديده اى فراگير بين مسلمانان, نشانگر اين است كه فرهنگ اسلامى در عرصه تمدنهاى جهانى از موقعيت و جايگاهى نيرومندى برخوردار است. از طرفى كاهش جلوه حجاب نمايانگر اين است كه فرهنگ اسلامى در رقابت و مبارزه طلبى با ديگر فرهنگها ناتوان شده است و رواج بى حجابى دليل بر پيروزى ديگر فرهنگها و تمدنهاى غيراسلامى است. تمام قصه اين است كه امروزه تمدن اسلامى رودرروى ديگر تمدنها مى ايستد و نشانه هاى اسلام و دين كه حجاب نيز يكى از آنهاست, همه پايدار و پا برجا مى ماند و يا چيزى از فرهنگ و تمدن اسلامى باقى نخواهد ماند.
بى حجابى پديده خطرناكى است كه به ما اعلام خطر مى كند; خطر از بين رفتن موقعيتهاى تازه اى از فرهنگ اسلامى به نفع تمدنهاى ديگر را. اين زمانه نيست كه دعوت به رقابت مى كند, بلكه تمدنهاى عصر يكديگر را به مبارزه مى طلبند, حجاب با دستاوردهاى زمانه, اختراعات, سيطره بر علوم و فنون و صنايع ناسازگار نيست. مبارزه طلبى تمدنهاى دنيا به اين معنى است كه آيا دستى كه ابزار روز را به خدمت مى گيرد به اسلام ناب محمدى(ص) پايبند است يا خير؟ و اگر اين امكانات دست يك زن است, آيا با حجاب است يا بى حجاب؟ غرب با اين مسأله مخالف است.8
اما در جهان اسلام مهم ترين چالش كه حجاب با آن روبروست اين است كه گفته مى شود در گذشته زن از وابستگى اقتصادى و اجتماعى به مرد رنج مى برد, ولى زندگى خانوادگى پابرجا بود و چند همسرى رواج داشت. جامعه اسلامى از سنگينى مهريه ها دچار مشكل شد, اما باز هم بنياد خانواده پربرجا بود, ولى امروزه دنياى اسلام به آداب و رسوم غربى گرفتار شده, از جمله آزادى, با معنى هايى كه از نظر غرب دارد; آزادى در پوشش و خوراك و آشاميدن و مصرف.
بى اعتنايى به حجاب پيدا شد وهمزمان با رواج غرب گرايى به شكلى وحشتناك عزوبت ها و بى همسرى هاى طولانى يا هميشگى را در پى داشت. در اين شرايط ازدواج ديرهنگام, جزئى از زندگى مرد و زن جامعه اسلامى شده, چيزى كه در كشورهاى اسلامى سابقه نداشته است.
در چنين شرايطى برگ برنده حجاب آن است كه همچون راهكارى براى ازدواج به هنگام مطرح شود. به زعم نگارنده بى حجابى علت اصلى و قطعى تجردهاى طولانى يا هميشگى و ازدواج هاى ديرهنگام در كشورهاى اسلامى است. بى حجابى باعث بى توجهى مرد به زن به عنوان يك همسر شده و ديگر زن نه به عنوان همسر بلكه به عنوان يك دوست براى او مطرح است.
زن براى مرد رؤيايى بود كه جز با ازدواج شرعى تحقق نمى يافت, اما امروز به دليل پديده بى حجابى و برهنگى قسمتهاى بسيارى از بدن و آرايشهايى كه جز براى شوهر انجام نمى شد و زيبايى زنانه در دسترس همگان و همه جا هست. و مصيبتى كه از اين رهگذر پديد آمده گريبان زن و مرد را به يك اندازه گرفته است. و اگر وضع به همين روال پيش رود نتيجه درست همان خواهد بود كه اكنون در غرب است.
آيا حجاب مى تواند آثار اين مصيبت بزرگ را بزدايد.
بدين گونه, چالشهاى زمان در برابر حجاب را مى فهميم و مشكلاتى را كه يا بايد حجاب آن را حل كند يا در برابر آن به زانو درآيد.

حجاب اصالتگرايى است, و بى حجابى تقليد

هيچ كس منكر آن نيست كه وضع حجاب در جهان اسلام به جايى رسيده كه اگر يك زن مسلمان با حجاب كامل اسلامى ظاهر شود انگشت نما خواهد بود, چنان كه درگذشته نه چندان دور, بى حجابى اين گونه بود. چرا چنين وضعى پيش آمده است:
پاسخهاى گوناگونى مطرح است كه هريك از نقطه نظر خود درست است, اما اين گونه مى توان پاسخ داد اين همه يك علت دارد با نمودهاى گوناگون; پيروى از غرب كه به صورت فشارهاى روانى و اجتماعى بر زن مسلمان نمودار مى شود. آنچه گفته شد در همه زمينه هاى فرهنگى, اقتصادى و سياسى ديده مى شود. بنابراين جامعه اسلامى به جامعه اى دنباله رو, مقلد و خوار و ذليل تبديل شده, مگر آن كه خداوند رحمى كند.
پس از بررسى نظرى مشكل, از عوامل فشارهاى روانى و اجتماعى كه سبب پس رفت حجاب در جهان اسلام شده سخن مى گوييم.

يك. ابزارهاى تبليغى9

الف. رسانه هاى تبليغى مانند روزنامه ها, نشريات, راديو و تلويزيون تلاش گسترده اى در جهت نشر خبرهاى مربوط به فروشندگان لوازم آرايشى, تبليغ كالا, ملكه هاى زيبايى, بازيگران, خوانندگان, رقاصه ها و … و دارايى ها و درآمدهاى افسانه اى آنها دارند. نياز به شاهد آوردن نيست, يك بار مراجعه به هر نشريه هر چند بسيار وزين در سطح كشور (لبنان يا ديگر كشورهاى عربى) يا شنيدن يك برنامه, درستى يا نادرستى اين ادعا را اثبات مى كند. واين چنين است كه ثروت را در گرو برهنگى معرفى كرده اند.
ب. با وجود رسانه تلويزيون, براى رسيدن به اين هدف كه فرهنگ برهنگى جزئى از زندگى روزمره شود, ديگر نيازى به برنامه هاى خاص و فيلمها و تبليغات و ترانه هاو… نيست. البته نقش ويدئو و آنتن هاى ماهواره را در راستاى اين فرهنگ نبايد از ياد برد.
طبيعى است كه هر وسيله تبليغاتى بر كسانى كه آن را مى بينند و از آن پيروى مى كنند, به طور مستقيم و غيرمستقيم اثراتى مى گذارد كه در خيابان, دانشگاه و كارگاه ها ديده مى شود, جايى كه فرهنگ برهنگى به عرفى رايج تبديل شده است.
ج. فيلمها و برنامه هاى تلويزيونى دركشورهاى اسلامى, معمولاً حجاب را همراه با بيچارگى و فقر نمايش مى دهند; زنان پست و ناتوان, خدمتكار, زندانى و بدكاره هاى شكست خورده را به صورت زنان با حجاب نشان مى دهند و زنان سرشناس و ممتاز را با لباس شنا… و در هيأت بانوى خانه و مسؤول مراكز و خوشبخت و سرشناس و موفق و تحصيل كرده و مدير نشان مى دهند.
بدين ترتيب توانايى, موفقيت, علم و دانش با برهنگى توأمان مى شود كه نتايج اين گونه تبليغات نيز روشن و واضح است.
د. چه بسا در پخش اخبار ملاحظه مى كنيم كه بى حجابى با جاه و مقام نيز ربط دارد! بدين گونه كه رؤساى جمهور, وزيران, نمايندگان, كارفرمايان و زنان با شخصيت و مؤثر در تشكلها و افراد فعال در عرصه هاى اجتماعى و امور خيريه, همسران سياستمداران, كارمندان, دانشمندان, اديبان, همه و همه زنانى بى حجاب اند كه با كمترين پوشش و با جواهر آلات زينتى زنانه به نمايش در مى آيند.
هـ. گاه بى حجابى با شعف و شادى و خوشبختى نيز همراه مى شود, بدين گونه كه در مجلات هنرى, زندگى هنرپيشه ها, ستاره هاى تئاتر و راديو و تلويزيون و سينما و ورزش پر از سرمستى, سفرهاى هوايى و گردشها و خوشگذرانى ها همراه با برهنگى و بى بندوبارى عرضه مى شود.
و. شبكه هاى تلويزيونى در بين روز و در ساعات كار مردان, برنامه هاى شگفت و هيجان آورى ويژه زنان پخش مى كنند كه يكسره به دست غربزدگان ساخته شده اند; راه حل مشكلات زنان را با عناوينى مانند امور مربوط به زن, مشكلات زنان, زن و قانون و… مطرح مى كنند كه به طور غيرمستقيم زن را جذب غرب مى كند.
ز. از سويى, بى حجابى با توانمندى وجوانى ارتباط داده مى شود; در مجلات ورزشى فراوانى قهرمانان ورزشى زن را همانند شخصيت هاى افسانه اى به تصوير مى كشند. بدون توجه به پيامدها و آثار منفى آن بر جسم زن و اينكه چگونه با قدرت و خشونت دست و پنجه نرم مى كنند. و دراين بين توجه او را به لباسهايى جلب مى كنند كه از بين برنده حيا است, بدون اينكه در اين رهگذر اشاره اى به بيماريها و آسيبهاى موجود در ميان اين گونه ورزشكاران شود.

دو. سستى در پايبندى به حجاب و تشويق آيندگان به بى حجابى.
سه. توسعه و ترويج مراكز خوشگذرانى; مانند سالنهاى ورزش, رقص, شناى مختلط, كافه ها و هتلها و…
چهار. پيوند دادن آزادى به بى حجابى, تحصيل و كار (استقلال اقتصادى زن) از سالهاى متمادى و با ابزارهاى گوناگون.
پنج. ناآشنايى بسيارى از زنان با حجاب كامل اسلامى. بسيارى با حجابى ناقص و اندك ديده مى شوند و تصور مى كنند حجاب كامل اسلامى همين است.
شش. اهميت ندادن مرد به حجاب زن كه بر اثر آن زن نيز به حجاب بى اعتنا مى شود. اگر حجاب نزد مرد مطلوب باشد, نزد زن نيز مطلوب خواهد بود. مردان با غيرت, زنان با حجاب دارند.
هفت. مبارزات بسيارى از سازمانها و ارگانهاى به ظاهر اسلامى با حجاب به ويژه و با دين و ا يمان به طور عام, از راه تلاش در اشاعه بى بند وبارى, بدون اينكه ذره اى مورد تعرض و بازخواست قرار گيرند.

خلاصه اينكه فرهنگ برهنگى, با شهرت, ثروت, اقتدار, توانمندى, دانش, شگفتى آفرينى, قهرمانى و حمايت هاى حكومتى پيوند داده شده است. آيا چنين جامعه غربزده اى زن محجبه را زير فشار قرارنمى دهد؟!
در جامعه اى كه غرب زدگان مى خواهند مشكلات را حل كنند و به برهنگى فرامى خوانند و از هر سو دروازه هاى عريانى گشوده مى شود و اقتصاد و سياست و تبليغاتش غرب زده است, چگونه مى توانيم از زنان بخواهيم كه دنباله رو ديگران نباشند و به اصالت خود و به زن بودن و مسلمان بودن خود بازگردند. در جامعه ما كه در همه ساعات روز و همه روزهاى سال از فرق سر تا ناخن انگشت پا دنباله رو غرب است, چگونه از زن بخواهيم كه اصيل باشد. براى حل مشكل زن و مشكل حجاب و رهاسازى او از اسارت تقليد از غرب بايد همه جامعه از بند تقليد غرب رها شوند و به اصالت خود باز گردند.

حجاب, آزادى, تحصيل, كار, استقلال و اقتصاد

ييكى از خطراتى كه امروزه زندگى ما را تهديد مى كند, تلاشى است كه دشمنان اسلام و انسانيت در غافلگير كردن ما دارند. امروزه در نتيجه توسعه و پيشرفت ابزارهاى تبليغاتى و اطلاع رسانى, مسأله غافلگيرى جزئى از زندگى ما شده است كه به صورت شعارها و مفاهيم انسانى مرموزى در پس پرده با اهدافى پليد و پست مطرح مى شود.
در اين زمينه دو نكته درباره حجاب زن مطرح مى شود:

نكته اول10

زن بايد از دوره محروميت آزاد شود; دانش بياموزد و كار كند تا از نظر اقتصادى و اجتماعى از مردان بى نياز باشد; بانويى آزاد و بزرگوار, نه فردى دنباله رو, خوار و بى ارزش. تا زمانى كه دختران جوان بى سواد باشند و به مدرك علمى دست نيابند و خود هزينه زندگى خود را با كار به دست نياورند همواره زبون و بى ارزش خواهند بود!
پيش از هر چيز, نخست بايد معانى اين واژه ها به خوبى روشن شوند: دوره محروميت, كار, استقلال اقتصادى, آزادى, بى سوادى, دانش, خوارى و….
دوره محروميت: توضيح اين واژه پيش از اين گذشت, مراد از آن همان روزگارى است كه زن درعرصه اقتصادى و اجتماعى طفيلى مرد بود, زيرا زن تحصيل كرده و كارورز نبود تا هزينه خود را تأمين كند.
كارورزى: به معناى فعاليت اقتصادى است كه درآمدزا باشد.
استقلال اقتصادى: معنايى واضح دارد, از خلال سخن اين گونه بر مى آيد كه استقلال اقتصادى آزادى يا زمينه آزادى است. بى نيازى اقتصادى زن از دو راه فراهم مى شود; تحصيل و دستيابى به درجات عالى علمى, و كار و فعاليت اقتصادى.
زن تحصيل كرده و كارمند آزاد است و در امور مالى نيازى به مرد ندارد. اين خود استقلال اجتماعى را نيز به دنبال مى آورد.
اين سخن را بسيارى از فرزندان جامعه اسلامى كه اكنون خود صاحب فرزند و نوه هستند شنيده و پذيرفته اند. اما حقيقت اين گفتار چيزى جز مغالطه ـ به اصطلاح اهل فن و تحليل منطقى ـ نيست11; زيرا:
الف. ريشه اين سخن يك اصطلاح و جريان تاريخى است به نام دوره محروميت و داستانى كه پس از سقوط دولت عثمانى به وجود آمد. نيازى به سخن گفتن از جريان (حرملك) نيست كه از ابتداى تاريخ بر عالم حكومت مى كند, يا يادآورى نقش زن در فرهنگها و تمدنها, يا اين نكته كه تبليغات غربى از يك ماجراى كوچك, افسانه اى بزرگ مى تراشند, تا بر اساس منفعت خود, شيطان را معيار همه چيز نشان دهند.
ب. اين ادعا نوعى دگماتيسم است,12 به اين بيان كه نسبت بين آزادى و استقلال اجتماعى يكى است13. يا به تعبير اهل منطق, هر زن آزادى كار مى كند و هر زن زبون و بى ارزشى غير كارمند است. شايد مقصود اين است كه آزادى لازمه ذاتى كار كردن است 14و جز با آن به دست نمى آيد. گويا ايشان اصرار بر اين دارند كه حقيقت آزادى همسان استقلال اقتصادى است, همان گونه كه اهل منطق در مورد انسان مى گويند; انسان حيوان ناطق است, پس در نهايت آموزش ضرورى شمرده نشده و تنها ملاك آزادى همان فعاليت اقتصادى قلمداد شده است. طبيعتاً علت اين تغيير در نظريه اين است كه در اين روزگار ـ جز موارد اندك ـ زن درس نخوانده و بى سواد پيدا نمى شود. يا اگر هم هست در سنين بالا هستند و نمى شود آنها را با چنين سخنانى به بازى گرفت.
در حقيقت, نادانى, آزادى, كار و استقلال اقتصادى معانى متخالفى هستند 15كه گاه ممكن است همه در يك زمان و مكان در يك مصداق جمع شوند و گاهى نيز هيچ كدام نباشند.
پيش ازاينكه بگوييم چه معنايى از اين مطالب برداشت مى كنيم, بايستى گفت فراخوانى زن به اشتغال آن گونه كه غرب و پيروانش مطرح مى كنند, هدفى جز بيرون آوردن زن از خانه اش ندارد; خواه اين زن, دختر باشد يا همسر و يا مادر. داورى درباره درستى اين تحليل در پايان اين نوشتار روشن خواهد شد. به نظرما جهل به معناى ناتوانى در خواندن, نوشتن و كسب مدارج عاليه نيست. با اينكه بر سر سخن رسول اكرم(ص) در لزوم علم اندوزى مرد و زن هيچ اختلافى نيست, زيرا در لزوم اطاعت آن همين بس است كه امر از منصب نبوت صادر شده است. اما با اين حال نبايد فراموش كرد كه دعوت به علم اندوزى مقدمه اى است براى رهايى از جهل و نادانى و رسيدن به درجه معرفت, نه دانش فقط. اگرعلم براى غيرمسلمان, هدف نهايى به شمار مى رود, براى مسلمان جز مرحله اى ابتدايى و مقدماتى نيست, تا انسان از آن به عنوان پايه و پله آغازين براى رسيدن به معرفت بگذرد.
از نظر اسلام, علم اندوزى مرد و زن, مرحله اى اندك در رسيدن به كمال انسانى است كه به عنوان اولين پله و گذرگاه براى رسيدن انسان به مقام شناخت خود و خدا و اسرار و رموز هستى لازم است. جهل, حالتى است كه انسان را از پاسخگويى اين پرسشها ناتوان مى سازد: انسان كيست؟ حقيقتش چيست؟ اين هستى چيست؟ سرانجام آن كجاست؟ از كجا به كجا؟ چرا؟ چگونه؟ كى؟…16
ممكن است انسانى بدون خواندن و نوشتن به پاسخ اين پرسشها از انسان و هستى دست يابد. اما خواندن و نوشتن و درجات عاليه, مقدمات بالا رفتن از پلكان معرفت است. هركس بيشتر بداند و براى رسيدن به معرفت بيشتر تلاش كند, معرفتش بيشتر خواهد بود. نادان كسى است كه خود, خداى خود و اسرار هستى را نشناسد. علم و معرفت آن است كه انسان, خود و خدا و اسرار هستى را بشناسد.
با اين بيان معناى آزادى قابل فهم مى شود: آزادى, عقل واراده است كه مى توان از دو راه آن را تبيين كرد:
اول. معناى عرفى آزادى آن است كه برجان و مال و آبرو و ناموس مردم و امنيت و آسايش ايشان (با دروغ و فريب و پنهان كارى) تجاوز نشود; و ديگر هركارى كه خواست انجام دهد.
دوم. معناى شرعى و دينى آزادى آن است كه ترك واجب و انجام حرامى در رابطه با مردم, خود و يا خدا ازانسان سر نزند.
ذلت نيز به يكى از دو معنى است: يا اينكه انسان حق را مى شناسد و ازحق گويى و درست كردارى بازداشته مى شود. و يا اينكه حق را مى شناسد و از حق گويى و درستكارى خوددارى مى ورزد. ذلت به معناى بى اراده بودن در مسير حق گفتن و درست عمل كردن است.
درهر صورت گاهى انسانى كه از نظر مالى و اقتصادى بى نياز است خوار و ذليل است, و گاهى انسان فقير, آزاد و بزرگوار است. گاه فرد درس نخوانده عارف است وگاه انسان تحصيل كرده نادانى بيش نيست.
آزادى, عقل و اراده اى است كه از جمله دستاوردهاى آن بى نيازى اقتصادى است. پس اين سخن كه تنها بى نيازى مالى است كه به انسان آزادى مى دهد, درحقيقت ارزش دادن به ثروت بيش ازعقل و اراده است. و البته اين در غرب سخن شگفتى نيست, زيرا انسان غربى تمدن او تمدن مادى است.

نكته دوم

زن نيمى از جامعه است كه اگر كار نكند نيمى از توانايى توليد جامعه هدر مى رود و موجب از كارافتادن چرخه پيشرفت اقتصادى جامعه مى شود.
در مورد قسمت اول شبهه بايد گفت: اينكه زن نيمى از جامعه است, تنها نيمى ازحقيقت مطلب است, نه تمام آن, حقيقت كامل اين است كه وقتى زن درخانه پدرش باشد, نيمى از جامعه به شمار مى رود, اما وقتى كه درخانه همسرش قرار مى گيرد او بيشتر ازنصف جامعه است, زيرا ناكامى ها و توفيقات مرد, در سطح گسترده و غيرقابل انكار وابسته به زن خواهد بود. پس زن در حالى كه خود نيمى از جامعه است تأثير مهمّى بر نيمه ديگر جامعه دارد.
و بخش ديگر حقيقت اين است كه به محض اينكه زن مادر شد, او يك جامعه جداگانه و كامل مى شود. از اين رو مى توان گفت; زن نيمى ازجامعه و مادر يك جامعه كامل است.
پس زنى كه فرزندانش را به مهد كودك مى سپارد و يا صلاحيت تربيت نسل آينده را ندارد, يك جامعه كامل را نابود مى كند. زيانى كه از توليد نداشتن يك زن كارمند, امروزه متوجه جامعه مى شود بسيار ناچيزتر از آسيبى است كه در آينده به يك جامعه كامل وارد مى شود. پس اين ادعا كه: (عدم اشتغال زن موجب از بين رفتن نيمى از توان توليد جامعه مى شود) بايستى در كنار مسأله تربيت فرزندان, حفظ بنيان خانواده و حمايت از يك جامعه كامل در آينده سنجيده شود.
در حقيقت ادعاهاى يادشده هيچ هدفى جز بيرون كشيدن زن از خانه اش در بيشتر ساعات روز به بهانه فعاليت اقتصادى ندارد. البته در اينجا ديگر نيازى نيست كه به بررسى محيطهاى كار و مؤسسات عمومى بپردازيم و سخن از اتفاقاتى كه در راه رسيدن به درآمدهاى فردى و اجتماعى در داد و ستدها رخ مى دهد به ميان آوريم.
زنى كه بيشتر ساعات روز را در فضايى تحت حاكميت مردان سودجو از هر راه ممكن (دروغ, نيرنگ, فريب, سخنان آن چنانى) به سر مى برد, ارزشى جز به اندازه ابزارآلات توليد كننده و سرمايه هاى عرضه شده كه مرتباً دست به دست مى شوند ندارد. حالت روحى و روانى چنين زنى كه دراين فضاها به سر مى برد چگونه خواهد بود وقتى كه به خانه بر مى گردد, چه كسى در ساعات نبود او كودكانش را تربيت مى كند؟

اسلام و فعاليت اقتصادى زن

مطلب قابل توجه اين است كه اسلام به پايبندى به حجاب دستور مى دهد و زن مخاطب اسلام, بايستى محجّبه باشد. زن با پايبندى كامل به دستورات اسلام بويژه حجاب مى تواند به فعاليت اقتصادى بپردازد.
ديدگاه اسلام نسبت به اشتغال زنان عيناً همان نظرى است كه نسبت به كار مردان دارد. احكام حلال و حرام و مباح اسلام در همه زمينه ها يكسان است 17و هيچ ايرادى به اصل فعاليت اقتصادى زن ـ البته در كارهاى مجاز ـ نيست.
در موارد مجاز كار و كسب, در هيچ جاى شريعت گفته نشده كه اين كار براى برخى جايز و براى ديگران حرام است; جز همان مواردى كه خداوند بر مرد و زن به طور يكسان حرام كرده است.
تمام فريادهاى آزادى خواهى و خودكفايى اقتصادى و نسبت حجاب با كار اقتصادى زن را مى توان از نظر اسلام در موارد زير خلاصه كرد:
الف. زنان بايد در مقابل مردان (به جز شوهر و محارم) به حجاب اسلامى پايبند باشند.
ب. هر كارى كه از اشتغالات غيرمجاز نباشد و از گستره معاملات اقتصادى ذكر شده در رساله هاى عملى خارج نباشد, براى مردان و زنان جايز است.
اكنون چه نسبتى ميان حجاب و كاركردن, يا حجاب و آزادى, و يا آزادى و اشتغال وجود دارد؟
قرآن كريم در اين باره آياتى دارد:
1. (للرجال نصيب ما اكتسبوا و للنساء نصيب مما اكتسبن)نساء/32
مردان را ازكاركرد خويش بهره اى است, و زنان را نيز بهره اى از كاركردشان.
سيد فضل الله در كتاب (من وحى القرآن) سخنى لطيف دارد:
(انسان بدون تلاش نمى تواند دسترنج ديگران را بدون حق طلب كند, زيرا اين حق كه فرد براى خود قائل مى شود, هيچ پايه و اساسى ندارد.)18
سخن بر سر مرد تنها نيست, بلكه مسأله كسب و كار مطرح است. زنان نيز مانند مردان همين حق را دارند. آنان نيز مالك ثمراتى هستند كه از رهگذر تلاش اقتصادى در هر زمينه اى به دست مى آورند; هيچ كس نمى تواند اين حق را از ايشان بگيرد يا به ناحق آن را به خود اختصاص دهد.
2. (يا ايها الذين آمنوا لايحلّ لكم أن ترثوا النساء كرهاً)نساء/19
اى مؤمنان بر شما روا نيست كه از زن برخلاف ميل آنان ارث بريد.
3. (و آتوا النساء صدقاتهنّ نحلة فإن طبن لكم عن شىء منه نفساً فكلوه هنيئاً مريئاً)
مهر زنان را با خوشدلى به ايشان بدهيد, ولى اگر چيزى از آن را با طيب و خوشى خاطر به شما بخشيدند, آن را نوشين و گوارا بخوريد.
اسلامى كه حجاب را بر زن واجب كرده است, اختصاص يافتن درآمد تلاش اقتصادى زن به خود او را نيز معتبر دانسته است. طبيعى امر براى هر انسانى نيز همين است. پس جاى هيچ خرده گيرى نيست كه آيا زن سزاوار حقوق مالى خود هست يا خير. بلكه قرآن گام پيش مى نهد تا به مرد بگويد, حقوق مالى زن را غصب مكن. اين قرآن است كه به چنين حقى اعتراف دارد و اسلام گذشته از اينكه كار زن را انكار نمى كند, خود به پاس داشتن آن امر مى كند.
نگرش دقيق و دور از حاشيه روى و تعصب ورزى در مورد آيات مربوط به زنان, انسان را وا مى دارد كه اعتراف كند اسلام در بسيارى از عرصه هاى حقوق زن پيشگام است كه حجاب يكى ازآنهاست و قرآن امر به حفظ آن مى كند.
با همين دقت و نگاه دقيق به تبليغات غربى درجهت طغيان و سرپيچى و استقلال زن مسلمان و زن غيرغربى به صورت عام به همان شيوه غربى و غافلگيركننده كه با دو مثال بيان شد, هر انسانى وادار به اعتراف به اين مطلب مى شود كه هدف از اين تبليغات, اغفال گرى زن و فروپاشى حيات خانواده و جامعه است. چنان كه در غرب نيز چنين است.

سخن آخر در باب اشتغال زنان

كاركردن زن با حفظ حجاب هيچ ناسازگارى ندارد و اين دو ضدين نيستند19. ممكن است زنى هم با حجاب باشد و هم كارمند, و يا كارمند باشد و بى حجاب. چنان كه ممكن است پاى بند به حجاب باشد, وكارنكند و يا هم بى حجاب باشد وهم بيكار.
تلاش در ربط دادن هر يك از اين دو موضوع به ديگرى يا يكى را دليل و لازمه ديگرى دانستن, فريبكارى آشكار و روشن است, بنابراين بايد گفت: 
ييك. حجاب با كاركردن زن در عرصه هاى كارى زيربه عنوان نمونه ـ و نه ذكر همه زمينه ها ـ هيچ ناسازگارى ندارد.
1. پزشكى, در رشته زنان و يا كودكان. 2. تدريس. 3. كاركردن درهنرهاى تجسمى, تزيينى و يا صنايع دستى. 4. فعاليت در عرصه هاى علمى, ادبى, پژوهشهاى تاريخى و سياسى و….
هرگاه زن به اين كارها علاقه داشته باشد و يا از خود ابتكارى نشان دهد و يا نقطه ضعفى را پوشش داده و جبران كند, در فضاهاى علمى و اخلاقى و دور از مشاغل بى ضابطه و قانون, نمى توان او را از فعاليت در اين موارد نهى كرد.
دو. تا زمانى كه كسى عهده دار هزينه زن نباشد و يا درآمد او كفاف گذران زندگى اش را نكند هيچ ايرادى بر اشتغال زن نيست, البته تا آن گاه كه زيانى بزرگ تر ازنياز مادى را در پى نداشته باشد. اما اگر مردى باشد كه عهده دار هزينه باشد و زن با كاركردن فرصت شغلى را از يك مرد بگيرد, بايد ديد از ميان جامعه هاى زير كدام يك بهتر است:
ـ جامعه اى كه در آن زن در خانه مى نشيند و مرد تمام طول روز را به كار مى پردازد.
ـ جامعه اى كه در آن مرد و زن نيمى از طول روز را كار مى كنند درحالى كه عده اى از مردان بيكار هستند.
ـ جامعه اى كه زن در آن تمام روز را كار مى كند و در اين بين مردان از بيكارى به جرم و خيانت و خلاف قانون دست مى زنند.
سه. حجاب با كار زن در زمينه هاى عرضه لباس, تبليغات, پيش خدمتى در رستورانها, مراكز تفريح و خوشگذرانى و مراكزى كه در پى عرضه و گسترش زيبايى زن هستند ناسازگار است.
چهار. هر كارى كه زن به جاى تربيت فرزندان و استحكام بخشى بنيان خانواده برمى گزيند, زيانهايى به بار مى آورد كه خانواده و جامعه تاوان آن را مى پردازند. پيامدهاى منفى اين خسارتها در خانواده ها و جامعه هاى گوناگون, متفاوت است. اما درهر صورت اين نسل جديد است كه بيشترين تاوان را مى پردازد با آن كه گناه را او مرتكب نشده است.
بايد نسبت به هر دعوتى هشيار باشيم, آن را بفهميم و امور را با هم در نياميزيم. هر فراخوانى درخور كنكاش نيست, بايد در باورها, اصول ارزشى و يا انديشه ها و مفاهيم وارداتى انديشيد. خداوند متعال مى فرمايد:
(فبشّر عبادِ. الذين يستمعون القول فيتّبعون أحسنه أولئك الذين هداهم الله و أولئك هم أولوا الألباب)زمر/16ـ17
به آن بندگانم كه سخنان را شنيده و سپس از بهترينش پيروى مى كنند بشارت بده. ايشانند كه خدايشان هدايت كرد و ايشانند صاحبان خرد.

راهكارهاى ترويج پديده حجاب در پرتو دستاوردهاى جديد

نخستين چيزى كه در برابر مجموعه اى از مشكلات به ذهن انسان خطور مى كند, اين است كه ابتدا بايد اين مشكلات را درجه بندى كرد و خطرناك ترين را شناخت, سپس به طور جداگانه شروع به حل هر يك از مشكلات كرد. و گاه ايجاب مى كند كه راه حل كلى انديشيده شود و بى درنگ اقداماتى انجام شود و پس از حل يك مشكل, به مشكلات كوچك تر پرداخته شود.
نگارنده نمى تواند مشكل بى حجابى را در رديف مشكلات درجه اول امت اسلامى قرار دهد, ولى بر اين باور است كه استمرار بى حجابى به گسترش آن مى انجامد و سرانجامى وحشتناك همانند غرب را در پى دارد; رواج و گسترش الكل, مواد مخدر, بى بند وبارى, خشونت, جرم و جنايت و بيماريهاى خطرناك و… در جامعه اسلامى.
امروزه بازگشت به حجاب اسلامى و رسيدن به آن به عنوان يك هدف, برچند محور پيشنهادى استوار است كه ترتيب زمانى ندارند, بلكه همه موارد در حل مشكل بى حجابى در يك رديف قرار دارند:
1. محور بررسى هاى تئوريك و آمارى;
2. محور تبليغات;
3. محور تربيت;
4. محور عمل.

يك. در سطح نظرى

به پاداشتن مراكز تحقيقاتى اسلامى با جديدترين امكانات پژوهشى در عرصه اطلاعات يا دستگاه ها و تجهيزات وكادرها و طرحهايى كه مهم ترين آنها عبارتند از:
الف. گردآورى و بررسى هر آنچه مربوط به شؤون زن در روزگار كنونى است.
ب. گردآورى همه مدارك مربوط به زن مسلمان از آغاز پيدايش پديده غربزدگى تاكنون, اعم از كتابها, مجلات, مقالات, تبليغات و نمايشنامه ها و فيلم ها.
ج. معرفى شخصيتهاى بزرگ از زنان مسلمان وغيرمسلمان و مقايسه آنها با يكديگر و انتشار نتايج اين سنجش (كه برترى زن مسلمان را به اثبات خواهد رساند).
د. بررسى انواع و روشهاى تبليغى درباره زنان از هرگونه منبع و مركزى كه عرضه شده باشد, و همچنين نقد و ارزيابى آن و سپس اعلام نقاط قوت و ضعف آن, به جاى آن كه امت اسلامى در برابر اين فراخوان ها تنها گذاشته شوند.
هـ. پس از نتيجه گيرى از پژوهشهاى يادشده, خط مشى هايى تعيين شود در جهت عكس برنامه هايى كه براى تضعيف حجاب ازآغاز تهاجم فكرى و فرهنگى و نظامى و اقتصادى در كشورهاى ما اجرا شده است.

دو. در عرصه تبليغات

الف. آگاهى يافتن از هر طرح و برنامه اى كه مربوط به زن است پس از بررسى و نقد اين دستاوردها و در نهايت به كارگيرى هرگونه ابزار تبليغاتى ممكن براى طرح انديشه هاى پاك اسلامى در مورد حجاب.
ب. تأسيس مراكز تبليغاتى اسلامى مجهز به جديدترين امكانات تبليغاتى و به كارگيرى همه شيوه هاى تبليغاتى, روزنامه ها, مجلات, نوار كاست, ويدئو, فيلم, كتاب, قصه, شب شعر و… كه موجب استحكام فرهنگ اسلامى و حجاب شود.

سه. در محور تربيت و پرورش

الف. بايد نسل گذشته را كه عهده دار تربيت نسل آينده است مخاطب قرار داد و به ضرورت حجاب فراخواند, زيرا بى اعتقادى نسل گذشته كه مربيان نسل جديدند, به حجاب به اين نسل نيز منتقل مى شود.
ب. واداركردن مردان به اهميت دادن به مسأله حجاب.
ج. بازگشايى مهد كودك هايى كه كودكان را بر خلاف تربيت غربى پرورش دهند.
د. گشايش مدرسه هايى با فضاى اسلامى مناسب و شيوه هاى تدريس معتبر.
هـ. فراگيرى علوم انسانى واجتماعى از سوى زنان مسلمان تا همچون نمادى بلورين در برابر زن غرب زده مطرح باشند كه انديشه هاى غربى را با عنوان لائيك و بى دينى مطرح مى كند.
و. آشنا كردن زن مسلمان با زندگى بسيارى از زنان سرشناس غرب كه به تنهايى و در انزواى از جامعه زندگى كردند20. آيا زن مسلمان مى پذيرد كه چنين زن گوشه گير و منزوى الگوى او شود؟ يا اينكه زن مسلمان موفقيت را كنار زندگى طبيعى ترجيح مى دهد, نه موفقيتى كه به قيمت انزوا و گوشه گيرى در زندگى بشرى وى تمام شود.

چهار. در مرحله عمل

الف. بايستى دختران مسلمان را درگذران اوقات فراغت و تفريح, راهنمايى كرد. زيرا دختران غربى براى آسايش, لذت بردن و خوشگذرانى امكانات فراوانى را در اختيار دارند. اما دختر مسلمان مى خواهد پايبند به حجاب اسلامى باشد و آن را كنار نگذارد و نمى خواهد اوقات فراغت خود را در جاهايى بگذراند كه درهاى غربزدگى بر روى او گشوده و آماده است.
ب. بايستى به زن فهماند كه زنان ممتاز و با حجاب و نمونه در فعاليتهاى علمى, فرهنگى, سياسى و اقتصادى وجود دارند و بداند كه حجاب با يك زندگى موفق و پيروزمند منافاتى ندارد.
ج. مطرح كردن حجاب به عنوان پيش درآمد روابط جنسى در ازدواج, و اين چيزى است كه طبع و فطرت آدمى مى پسندد و اينكه بسيارى از تبليغات و جنبشهاى دينى و اجتماعى در تاريخ بوده اند كه به خاطر دعوت به بى بندوبارى سقوط كرده و از بين رفته اند; و بى حجابى مقدمه تاريخى بى بندوبارى است; يعنى اينكه پايان راهى كه نقطه آغاز آن بى حجابى است, بى بندوبارى خواهد بود.
د. مطرح كردن حجاب به عنوان شعار و رمز تولدهاى مشروع كه اين نيز مورد پذيرش طبيعت و فطرت انسانهاست. هيچ زن و مردى نمى يابيم كه به سلامت نسل خود اهميت ندهد, بجز كسانى كه اختلال روانى دارند.
هـ. طرح حجاب به عنوان عامل از بين رفتن پديده سقط جنين.
و. مطرح كردن حجاب به عنوان عنصر اهميت دهنده به خانواده و فرزندان از راه بى اعتنايى به ظواهر و صرف نظر كردن از هزينه هايى كه از درآمد خانواده صرف خريد لباسهاى جديد و مد روز مى شود.
ز. بررسى و آگاه سازى مردم نسبت به پيامدهاى ناخوشايند بى توجهى به حجاب.
بى اعتنايى به حجاب عواقب وحشتناك پنهانى به دنبال دارد و زنان را به حال و روز كنونى زنان غربى دچار مى كند. تا زمانى كه زن,جوانى و زيبايى داشته باشد كه بتوان ازآن بهره گرفت و كام جويى كرد; زندگى رؤيايى دارد, اما وقتى اينها از دست رفت راهى جز تنهايى و افسردگى نخواهد داشت. آيا حال و روز زن غربى چيزى جز اين است؟
زن غربى تبلور لذت و خوشى و درآمدهاى اقتصادى است, ولى با از دست دادن آنچه گفته شد به گورستان تنهايى وبى توجهى تبديل مى شود; خداوند مى فرمايد: 
(قل سيروا فى الأرض فانظروا كيف كان عاقبة المكذّبين)انعام/11
بگو در زمين گردش كنيد و بنگريد كه عاقبت دروغ انگاران چگونه بوده است.

آينده حجاب

براى اينكه تأثير رواج حجاب را در جهان دريابيم, بايستى جوامع بشرى را به دو بخش تقسيم كنيم:
ـ جامعه اى كه حجاب در آن رواج دارد و بى حجابى در آن غير قانونى به شمار مى رود.
ـ جامعه اى كه بى حجابى در آن رواج دارد; كه اين جامعه خود دو گونه است:
جامعه اى كه هنوز به همه پيامدهاى شوم بى حجابى دچار نشده است.
جامعه اى كه غرق در بى بندوبارى و لاابالى گرى شده است.
بنابراين در واقع سه نوع جامعه وجود خواهد داشت:
ييك. نخستين جامعه اى كه مى توان تصور كرد و در آينده ديد ويژگيهاى زير را خواهد داشت:
الف. زن كه از احترام بسيار بالايى برخوردار است, زيرا مرد براى رسيدن به او جز از راه هاى شرعى و آشكارا نمى تواند وارد شود.
ب. پنهان شدن يك پديده; نابودسازى لوازم آرايشى كه زن غربى براى رسيدن به آن شور و شوق فراوان دارد, در حالى كه هيچ نتيجه اقتصادى براى جامعه و خانواده به دنبال ندارد.
ج. پنهان شدن نمادهاى ظاهرى زنان به گونه اى كه تنها توانايى هاى معنوى و علمى شناخته شوند.
د. گسترش پديده ازدواجهاى زودهنگام و پايان دادن به ازدواجهاى ديرهنگام و تجردهاى هميشگى.
دو. دراين گونه جوامع, حجاب جامعه را از وضعيتى كه غرب به آن گرفتار آمده دور مى كند و رسيدن به دستاوردهاى ارزشمند پاى بندى به حجاب را براى جامعه تضمين مى كند.
سه. اما در قسم اخير خيانتها در زندگى هاى زناشويى و روابط پنهان و آشكار پيش از ازدواج پنهان خواهند ماند و در سايه آن سقط جنين, بيماريهايى جنسى و طلاقهاى معلول بدبينى شوهران آشكار نخواهد شد, تا اينكه جامعه به حالت مثبت و بهترى كه يادكرديم, تحوّل يابد.

سخن پايانى

مرد بايد بداند كه موفقيتهايى را كه به دست مى آورد مديون زنان پاك و وفادار است. حال چه آن زن, مادر باشد ياهمسرش. اگر چه اين نقش آفرينى در كسب موفقيت مردان و صفحات تاريخ پنهان باشد.
زن بايستى سيره و منش زنان برجسته و در مسير نبوت و عصمت از زمان حضرت آدم تا عصر غيبت كبرى را بررسى كرده و آن را با وضع كنونى زنان از زمان شكوفايى تمدن بشرى تا امروزه مقايسه كند و سپس رفتار خود را بر اساس دستاورد اين بررسى تنظيم كند.
كشورهاى اسلامى بايد از تمام تمدن و فرهنگ اسلامى, دانشها و هنرها و صنايع و آداب و… حمايت و پشتيبانى كنند و دست از حمايت تبليغات معارض با فرهنگ و تمدن اسلامى بردارند.
بر عالمان اسلامى به ويژه متخصصان علوم انسانى لازم است, براى فهم اسلام حقيقى در چنين زمانى كه غرب چهره خانواده و زن را در اسلام با تبليغات فاسد, زشت و تيره كرده, تصويرى حقيقى و شفاف از زن مسلمان ارائه دهند.
بايستى جامعه اسلامى در تمام جوانب زندگى حتى پوشش و اثاث منزل و شيوه گذران اوقات فراغت وديگر امور به اصالتهاى اسلامى خويش بازگردد.

 

پی نوشت‌ها:

1. بنگريد به: آرنولد ژوزف تواين بى, مختصر دراسة التاريخ, چاپ قاهره, 1996 ميلادى, 1/14.
2. منبع معينى را نمى توان براى خواننده تعيين كرد, بنابراين مى توان آن را ديدگاه شخصى نويسنده قلمداد كرد, ولى اين ديدگاه شخصى, فرايند مطالعات طولانى و گوناگون درباره مسائل تمدن و جامعه مدنى است… بنابر اين مى توانم بگويم اين ديدگاه ها و تعريفها انتزاع شده از ديدگاه هاى متخصصان مسائل تمدن و فرهنگ و جامعه مدنى است و پى آيند مطالبى است كه در كتابهاى خود آورده اند.
3. بنگريد به: آرنولد ژوزف تواين بى, مختصر دراسة التاريخ, چاپ قاهره, 1996 ميلادى, 1/14.
4. همان.
5. محمدى رى شهرى, محمد, ميزان الحكمة, 9/95, دفترتبليغات اسلامى, قم, 1404 هـ.ق, 1362هـ.ش; به عنوان بحث فلسفى در: تفسير الميزان, 2/260 تا 278, اثر علامه طباطبايى, با نقل به مضمون.
6. فضـل اللـه, محمـدحسيـن, مـن وحـى القـرآن, بيـروت, دارالـزهـراء, 1403هـ, 1983م, 7/153ـ154. سيد فضل الله سخنى دراين باره دارد كه لطيف و طولانى است و درخور بررسى كه شايسته است در منبع مطالعه شود, و ما تنها يك نكته از آن را آورديم.
7. موهنداس گاندى در كتابى كه به عربى با دو نام ترجمه شده است: اين است مذهب من و (تمدن آنها و رهايى ما) از اين موضوع سخن دارد كه قابل توجه است. افزون بر ديدگاه هاى بسيارى كه به آيين هندو مرتبط مى شود, همچنين ديدگاه هايى دارد در زمينه گاوپرستى كه با مذاق خواننده برخورد خواهد داشت, ولى او به خوبى مى داند كه چگونه از فرهنگ و تمدن و گاوها و ديگر معبودهاى خود دفاع كند; چنان كه مى داند چگونه تمدن غربى را رسوا سازد.
8. مى توان افزود: آيا ذهنى كه مى انديشد مسلمان است يا نه, و اگر ذهن يك زن است آيا او با حجاب است يا نه؟ آيا قلمى كه در جهت مصالح نيروهاى استكبارى مى نگارد مسلمان است يا نه, و اگر نويسنده زن است آيا با حجاب است يا نه.
9. از تبليغ در بندهاى پياپى سخن گفتيم, ولى به دو جهت به هيچ منبعى استشهاد نكرديم:
ييك. زيرا اين كار بسيار آسان است متون و رسانه هاى تبليغاتى در دسترس همه ما هست.
دو. زيرا در رسانه هاى تبليغاتى ازاين دست گزارشها فراوان پخش مى كنند.
10. اين نكته را با اين مضمون و تحليل از دهه ها پيش مى بينيم و مى شنويم, به ويژه هرگاه در رسانه ها و اجلاس ها و كنگره ها سخن درباره زن است.
11. مغالطه يعنى (غلط و تعهد در غلط اندازي… كه اگر ضعف در شناسايى و آگاهى و ذهن نباشد پيش نمى آيد), شيخ محمد رضا مظفر, المنطق, 3/240.
12. جزميت يا دگماتيسم در توصيف ديدگاه هاى تعصب آميزى كه بر پايه دليل استوار نيست به كار مى رود و بيشتر در توصيف باورهاى اهل ايمان, ولى نگارنده آن را در باره دعوت بدون دليل كه بر آن باورهايى بى چون و چرا استوار مى شود به كار مى برد. ر.ك به: (المعنى الأكبر) قاموس انگليسى ـ عربى, ذيل واژه dogm, صفحه 355ـ356, تصنيف حسن سعيد الكرمى, مكتبة لبنان, 1978; همچنين نهج البلاغه و تعليم الفلسفة, محمدتقى مصباح, دارالتعارف للمطبوعات, 1411ق, 1990م, 1/56, آنجا كه مى گويد: جزميت يعنى ادعاهاى غيرتحقيقى.
13. درست مانند اينكه مى گوييم هر ناطق, انسان است و هر انسان, ناطق است… كه براى آن درمنطق مانند رياضى علامت (=) مى گذاريم. و تعريف دو مفهوم مساوى اين است كه (دو مفهوم كه همه افرادشان مشترك است. از اينجا مى فهميم كه اينها مى خواهند بگويند: هر زن آزاد كار مى كند و هر زنى كه كار مى كند آزاد است. لازمه اين سخن آن است كه زنى كه كار نمى كند ذليل و پيرو است, و زن ذليل و پيرو آن زنى است كه كار نمى كند. دراين باره ر.ك. به: شيخ محمدرضا مظفر, المنطق, 1/66ـ67,
14. به اين معنى محال است كه (س) راست باشد و (ص) دروغ. و با اين حال (س) در خود (ص) را داشته باشد. اين سخن كه هرگاه استقلال اقتصادى زن تحقق يابد آزادى او محقق شده نمونه چنين گزاره اى است, بنابر اين هر گاه آن نباشد اين هم نيست.
براى تحقيق درباره كلمه لازم (تلازم) ر.ك به: الموسوعة الفلسفية, گروهى از دانشمندان و آكادميك هاى شوروى, صفحه 410, دارالطليعة للطباعة و النشر, بيروت, 1981م.
15. متخالفَيْن, متغايرين اند و مى توانند در يك فرد جمع شوند اگر از قبيل صفات باشند, مانند سياهى و شيرينى, شجاعت و كرم, سفيدى و حرارت… المنطق, شيخ محمدرضا مظفر, 1/46.
16. اينها پرسشهاى فراوانى هستند كه قابل ارجاع به موضوعاتى مانند شناخت خدا, شناخت هدف, شناخت راه برتر زندگى انسانى اند و پاسخ اين پرسشها نيز ناممكن يا دشوار نيست, افزون بر اينكه توان پاسخ دادن به اين پرسشها زندگى را معنايى ديگر مى بخشد… و هر انسانى فرصتهاى خالى پس از ساعات تحصيل و كار براى اين منظور دارد. بنابراين هر كسى مى تواند در اين زمينه به پژوهش بپردازد به جاى آن كه وقت خود را هدر دهد… و ديگر اينكه اين پرسشها برخاسته از فطرت است كه يك انسان معمولى براى پاسخ آنها انگيزه دارد.
17. با مراجعه به ابواب مكاسب و معاملات و مكاسب محرمه (معاملات ممنوع) و ديگر بابهاى مربوطه در رساله هاى عملى كه در دسترس همه هست, با چيزى به نام معاملات زنان, معاملات مردان… يا عقود مردان و عقود زنان بر نمى خوريم….
18. سيد محمدحسين فضل الله, من وحى القرآن, 7/147.
19. ضدين دو امر وجودى كه از پى يكديگر بر يك موضوع عارض مى شوند نه با هم, و يكى از آنها متوقف بر تعقل ديگرى نيست, مانند گرمى و سردى, سياهى و سفيد, والايى و پستى, ترس و بى باكى, سنگينى و سبكي… بنابراين حجاب و كاركردن چنان كه پيش از اين گفتيم ضد يكديگر نيستند, بلكه قابل اجتماع باهم اند و مخالف با يكديگر.
20. در اينجا نمونه اى نياورديم ,ولى مى توان به شرح حال اين زنان موفق اما غير معمولى و عجيب و غريب با مراجعه به بيوگرافى زنان غربى كه نشريات غرب راه منتشر مى كنند يا كتابهاى خاص اين موضوع يا كتابهاى مشاهير ادب و هنر… دست يافت. در اين منابع چيزهايى ديده مى شود كه شرم را جريحه دار كرده مردان را نيز شرمنده مى سازد و سنگ را به گريه وا مى دارد. اينان در واقع فروپاشى انسانيت را در پس پرده موفقيت زن پنهان مى كنند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 15 خرداد 1394 ساعت: 15:36 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

زن از منظر وحى

بازديد: 79
زن از منظر وحى

 

احمد ترابى

زن به عنوان نيمى از انبوه بشريت در هر مقطع از تاريخ و در هر جامعه از جوامع انسانى و نيز به عنوان مادر و يا همسر و همراه و شريك شيرينى ها و تلخيهاى زندگى, همواره با دو نگاه از سوى مردان روبه رو بوده است; نگاهى از سر شيفتگى, احترام و تكريم و تمنّا و نگاهى از ره خصومت, فرودستى, بدبينى و تحقير! 
آثار, عقايد و ادبيات برجاى مانده از ملتّها و اقوام ـ داستانها, شعرها, رسوم, آيينها و ضرب المثلها ـ به خوبى نشان مى دهد كه اين دو نگرش در ميان جوامع مختلف با شدتها و ضعفهايى وجود داشته است و زن متناسب با هر يك از اين دو رويكرد و داورى, جايگاهى عزتمند و مقتدر و تأثير گذار يا موقعيّتى دشوار, مشقّت بار و رنج آور را به خود ديده است.
سهولت و دشوارى, عزّتمندى و فرودستى چيزى نيست كه تنها ميان زنان تقسيم شده باشد, بلكه مردان نيز در هر جامعه از اين دو موقعيّت بر خوردار بوده اند و برخى از آن و گروهى از اين سهم برده اند, امّا مى توان اذعان كرد كه در جامعه مردان, اين نسبت به مراتب طبيعى تر از وجود اين مشكل در جامعه زنان بوده است.به تعبير ديگر زن و مرد به عنوان شهروندان يك جامعه, تحت تأثير يا زير فشار طبقات مختلف اجتماعى كه در مجموعه هاى انسانى رخ مى نمايد, محروميّتها, آسيبها و رنجهاى مشتركى را تحمّل كرده و مى كنند, امّا سخن در اين پژوهش از دشواريها و كمبودها و تنگناهاى مضاعفى است كه زن حتى در طبقه اى كه به آن تعلّق داشته, تحمّل كرده است.
اگر بخواهيم وجود چنين دشواريهاى مضاعف را به كلى منكر شويم, چشم بر واقعيّت فروبسته ايم و آن كسى كه چشم بر واقعيّت مى بندد, مشكلى را حل نكرده و تنها آرامش مصنوعى براى خود فراهم آورده است!
از سوى ديگر اگر تلاش كنيم كه وجود كاستيها و تنگناهاى زندگى اجتماعى زنان را در طول تاريخ و نيز روزگار معاصر, آن چنان مطلق, فراگير و همه جانبه و يكسويه بدانيم ـ چونان برخى جريانهاى فمينيستى ـ در آن صورت نيز چشم بر بخشى ديگر از واقعيّت بسته ايم و كسى كه چشم بر واقعيّت مى بندد به هر حال از چشيدن طعم حقيقت محروم خواهد بود.
واقعيت تاريخى اين است كه زن در بيشتر جوامع از حقوق انسانى خود, بهره لازم را نبرده است, بلكه گاه در اوج محروميّت و زمانى در محروميّت نسبى به سربرده است. واقعيّت اين است كه هرگاه زنان و مردان يك جامعه هر دو مورد ستم و هجوم و استثمار قرار گرفته اند و هر دو به صورت مشترك رنجى را تحمّل كرده اند, زنان به مراتب آسيب پذيرتر بوده و رنج بيشترى را بر جان هموار كرده اند.
واقعيّت ديگر اين است كه زن در طول تاريخ, نه از سوى دشمنان, بدخواهان و مهاجمان, بلكه گاه از سوى نزديك ترين عضو خانواده خود مورد بى مهرى بوده است و او به دليل موقعيتهاى اجتماعى, خانوادگى, فرهنگى, شرايط و امكانات ناگزير بوده است كه بى مهرى ها را بر جان هموار سازد, در حالى كه مردان در صورتى كه مورد چنان بى مهرى ها قرار مى گرفتند, راه هاى بيشترى براى گريز از مشكلات و رها ساختن خود از رنجها پيش رو مى ديدند و يا انتخاب مى كردند!
در كنار اين واقعيتها, به اين حقيقت نيز بايد اشارت داشت كه مصلحان الهى آنجا كه به انسان انديشيده و در جهت كاستن از رنجهاى او گام برداشته اند, هر گز نخواسته اند از جهت انسانى, تمايزى ميان زنان و مردان قائل شوند و مرد سالار يا زن سالار باشند. البته اين امر در مورد مصلحان بشرى استثنا پذير است, چراكه اگر انديشه ها و عواطف بشرى از آبشخور وحى سيراب نباشد, با همه خيرانديشى و خير خواهى مصون از افراط و تفريط نيست.
اكنون با توجه به آن واقعيتها و اين حقيقت, پرسشهايى مجال طرح دارد كه حكايت از دغدغه هاى نقّادانه و پژوهشگرايانه دارد و پاسخ به آنها نيازمند مجالى بس گسترده تر و ديدگاهى همه جانبه است.
بديهى است كه در اين مجموعه, ما به آن دسته از پرسشها مى توانيم اشاره داشته باشيم كه به نوعى با قرآن, وحى, دين, منابع دينى و فرهنگ دينى ارتباط داشته باشند كه عبارتند از :
1 - نقش اديان در تبيين مناسبات زنان و مردان در طول تاريخ چگونه بوده است.
2 - آيا باورهاى دينى در شكل گيرى جايگاه زنان ـ در جامعه معتقد به مكاتب وحيانى ـ مؤثر بوده است و آيا اين تأثير در جهت رفع ستم از زنان بوده است يا خير؟
3 - نگرش اديان و به ويژه قرآن درباره فلسفه آفرينش زن و نسبت زن با مرد در زندگى خانوادگى و اجتماعى چيست ؟ آيا زن فرع آفرينش مرد است, يا هر كدام از زن و مرد بخشى از يك اصل را تشكيل مى دهند و هيچ يك از نظر شرافت و كرامت بر يكديگر برترى ندارند.
4 - گذشته از نگرش ارزشى و تعيين اولويتها يا نفى آنها, اساساً اديان آسمانى از آن جمله اسلام, در ترسيم حقوق, وظايف و كاركردهاى فردى و اجتماعى زنان در قلمروهاى مختلف زندگى دينى, علمى, اقتصادى, اجتماعى چه تفاوتهايى با مردان قائل شده اند و آيا اين تفاوتها مى تواند حكايت از تفاوت ارزشى داشته باشد يا ريشه آن تفاوتها و تمايزها را بايد در جاى ديگر جست وجوكرد؟
5 - در صورتى كه محدوديتها و محروميتهاى زنان در جوامع بشرى بر اساس شرايط طبيعى و اقتضاهاى جسمانى و مادّى شكل گرفته باشد, مكاتب وحيانى از چه طريقى و تا چه حدّى توانسته اند اين رخداد طبيعى نامتعادل را اصلاح كرده به تعادل بازگردانند؟
6 - در صورتى كه عامل اصلى و زير بناى تمايزها ميان زن و مرد در عرصه حقوق, كاركرد و جايگاه اجتماعى و توانايى هاى مختلف, به عوامل طبيعى و قابليتهاى جسمانى و ظرافتهاى عاطفى و احساسى بازگردد, چگونه مى توان اين تفاوتها را كه به امتيازهاى اجتماعى مى انجامد به خداوند نسبت داد و يا با عدل و حكمت الهى سازگار شمرد؟
7 - در منابع دينى, گاه تفاوتهايى درباره حقوق و حدود و وظايف و سهم زنان از منابع و اختيارات ديده مى شود كه اگر آنها را مطلق و جارى در همه زمانها و شرايط بدانيم, به منزله آن است كه امتيازهايى را از زنان گرفته و به مردان داده باشيم. آيا به راستى اين تعبيرها و ديدگاه ها تا چه اندازه مى تواند به معارف بنيادين منابع وحيانى بازگردد؟ و تاچه اندازه توجيه پذير است؟
اين پرسشها و پرسشهايى ديگر كه مى تواند مطرح باشد, از جمله دغدغه هاى پژوهشهاى دينى و قرآنى است كه بايد پاسخى قانع كننده به آنها داده شود.
در لابه لاى اين شماره از (پژوهشهاى قرآنى) برخى از اين پرسشها مورد بررسى قرار گرفته و تا حدّى به آنها پرداخته شده است و به يقين پس از اين نيز فضاى نقد و بررسى گشوده است و ژرفكاوى براى رهيافت به نكته هاى قرآنى ادامه خواهد داشت.
ما در مقدمه اين نگاه, تنها به ياد كرد اين اصل اكتفا مى كنيم كه بايد در مطالعات دين پژوهى و قرآن پژوهى و برداشت از بيانها و احكام و قوانين قرآنى ميان ارزش گذارى و برنامه ريزى و ساماندهى تفاوت قائل شد.

ارزش گذارى يا ساماندهى؟

بسيارى از پرسشهايى كه در خصوص ديدگاه قرآن نسبت به زن مطرح مى شود و مورد نقد از سوى جريانهاى فكرى قرار گرفته است, بدان جهت است كه هرگونه برنامه ريزى و ساماندهى طبيعى و قراردادى را به معناى ارزش گذارى دانسته اند ! در حالى كه چه بسا در يك برنامه ريزى و ساماندهى و نظام بخشى طبيعى, اجزاء و عناصرى در مرحله نخست قرار داده شوند و يا ترتيب وجودى پيداكنند كه از نظر ارزشى در مرتبه نخست قرار ندارند.
براى تقريب مطلب به ذهن مثالهاى فراوانى مى توان آورد; از جمله اين كه در طبيعت, شكل گيرى ابر مقدم بر ريزش باران و رويش گياه و جان گرفتن جانداران و… است, امّا هرگز بدان معنى نيست كه ابرها ارزشمندتر از گياهان يا انسانهايند! و نيز در نمونه اى ديگر نطفه مقدّم بر جنين و نوزاد و انسان رشد يافته و انديشمند و فرهيخته است; ولى اين تقدّم طبيعى, هرگز اشاره به تقدّم ارزشى ندارد.
بنابر اين اگر در آيات قرآن خلقت آدم مقدّم بر آفرينش همسرش ياد شده است, اين تقدّم به گونه ضرورى, ارزش برتر را نمى رساند و مى تواند تنها حكايت كننده سير طبيعى يك پديده باشد.
(هو الذى خَلَقَكُم مِن نفس واحدةٍ و جعل منها زَوجها) اعراف / 189
اوست كه شما را از نفس يگانه آفريد و همسرش را از همان جنس قرار داد.
اين مضمون كه چندين بار در قرآن يادشده است, حتى براين معنى نيز دلالت ندارد كه آفرينش آدم مقدّم بر آفرينش همسرش حوّا بوده است, چراكه به تعبير علاّمه طباطبايى ـ ذيل آيه 1 سوره نساء ـ :
(اين كه فرمود (خدايى كه شما را از يك نفس آفريد) منظور از نفس به طورى كه از لغت برمى آيد عين هر چيزى است….)
البته از ظاهر قرآن نمى توان نتيجه گرفت كه منظور از (نفس واحده) آدم(ع) باشد, امّا مرحوم علامه طباطبايى با استفاده از ساير قراين و سياق آيه معتقد است كه: از ظاهر سياق برمى آيد كه مراد از نفس واحده (آدم عليه السلام)و مراد از (زوجها) حوا باشد كه پدر و مادر نسل انسانند.
اين استظهار علاّمه هر چند موافق فهم عموم است و از سوى برخى ظواهر آيات و نيز بعضى از روايات تأييد مى شود, امّا اين احتمال كه اساساً موضوع آفرينش انسان برروى كره خاكى پيچيده تر از اين فهم عادى باشد, منتفى نيست; چه اين كه اساساً تصريح نداشتن قرآن به موضوع تقدّم آفرينش آدم بر حوا, و به اجمال گذاشتن آن و ناگزير بودن پژوهشگر از بهره جويى از نشانه ها و تمسكّ به ظواهر, گواهى بر اين حقيقت است. شايان توجه است كه حتّى تعبير (زوجها) نيز برخلاف فهم عمومى, يا فهم بسيط از آيه, هرگز دلالت بر (حوّا) ندارد, چنان كه راغب در كتاب مفردات مى نويسد :
(زوج به معناى همسر است, هم در مورد مرد به كار مى رود و هم درباره زن و اساساً واژه (زوجه) واژه ناشناخته اى است و در لغت صحيح به زن, زوجه اطلاق نمى شود.)
آنچه به صورت قطعى از آيه مى توان استفاده كرد اين است كه مبدأ پيدايش انسانهاى فعلى برروى كره خاك, يك زوج بوده اند, زوجى كه جنس و گوهر و حقيقتى يكسان داشته اند و هيچ يك را بر ديگرى از نظر ارزش و ماهيّت انسانى امتيازى نبوده است. چنان كه اين همسانى و برابرى در نسلهاى بعد نيز تداوم يافته است.
(والّله خلقكم من تراب ثم من نطفه ثم جعلكم ازواجاً) فاطر / 11
و اگر دربرخى آيات مانند آيه 21 سوره روم آمده است :
(و من آياته اَن خَلَقَ لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها)
منظور از ضمير(كم) هم مردان هستند و هم زنان, چنان كه فاعل (لتسكنوا) نيز هم مردانند و هم زنان, يعنى همسانى زن و مرد در گوهر انسانيت, سبب شده است تا هر كدام از آن دو در پرتو وجود ديگرى آرامش يابد و از اضطراب و نگرانى ايمن بماند و اين امر براى هر دو آنها, آيتى است خداوندى ! 
اصل ديگرى كه مكمّل اصل پيشين است و يا بيان ديگرى از آن, اين است كه ملاكهاى كمّى در كار نظام سازى و برنامه ريزى و به تعبير قرآن (تقدير و تسويه) هميشه اشاره به ملاكهاى ارزشى ندارد, چنان كه در نظام طبيعى فزونى حجم ديگر عناصر خاك بر اجزاء و ذرات ارزشمندتر و ناياب تر آن دليل ارجمندى حجم هاى انبوه تر نيست.
در نظام قانونگذارى و ساماندهى امور اجتماعى نيز ميان حجم و ارقام و عناصر مادّى يك پديده با ارزش گذارى كيفى آن نسبتهاى مساوى رعايت نمى شود و چه بسا صدها ساعت صرف وقت و انژرى از يك كارگر ساده به منزله يك ساعت وقت يك كارشناس مجرّب ارزش گذارى شود! در سيستم قانون گذارى و تنظيم روابط طولى و عرضى جامعه انسان نيز,كثرتها و تقدمّها, نشانه ارزش گذارى مطلق نيست. بنابر اين اگر ميراث زن كمتر از ميراث مرد دانسته شده و يا شهادت دو زن برابر با شهادت و گواهى يك مرد به حساب آمده و يا ديه يك زن نصف ديه يك مرد محاسبه گرديده, بدان معنى نيست كه قرآن خواسته است با اين گونه ارقام و اعداد, مرد را ارجمند و زن را كوچك شمارد! بلكه تنها اين امور تعيين كننده مناسبات و شرايط اجتماعى زن و مرد است; فارغ از مقام و منزلت و جايگاه آنان نزد خداوند. مؤيد اين معنى, نكاتى چند است; از آن جمله:
الف) اگر بنابر ارزش گذارى بود, مى بايست ميراث و گواهى و ديه مردان نيز بايكديگر متفاوت بود, چراكه قطعاً يك مرد متقّى, دانا, حكيم, خيرخواه و خدمتگزار با يك مرد فاسق, جاهل, كم خرد, بدخواه و بى كفايت, ارزش يكسان ندارد; در حالى كه قرآن چنين تفاوتى را ميان مردان قائل نشده است.
ب) كسانى كه با فرهنگ دينى و روح وحى آشنا باشند به روشنى مى يابند كه اساساً ذخاير دنيوى در نگاه دين متاعى ناچيز و حقير شمرده شده است, از اين رو نمى توان پذيرفت كه از نظر دين ميراث برى فزون تر, به معناى تكريم بيشتر باشد.
ج) قرآن با قرار دادن ديه براى انسان هرگز نخواسته است, قيمت و ارزش واقعى يك انسان را با طلا و نقره و گوسفند و شتر تعيين كند, زيرا از نظر قرآن (من قتل نفساً فكاَنّما قتل الناس جميعاً). پس نه تنها تفاوت ديه زن و مرد, كمترين حكايت از امتياز و ارزش يكى بر ديگرى ندارد, كه اساساً ديه ارزش گذارى نيست, بلكه تدبيرى است اجتماعى به منظور تنظيم مجموعه ها و پاسخگويى نسبى به نيازها و مشكلات.
د - اگر بنا باشد كسى از اين آيات, تكريم مرد و تحقير زن را نتيجه گيرى كند, تنها مى تواند بگويد كه (ظاهراً چنين است) و يا لازمه اين نوع نگرش, آن تكريم و تحقير مى باشد! در حالى كه نص و صريح ساير آيات قرآن, چنين استظهارى را رد مى كند, آنجا كه مى فرمايد:
(يا ايها الناس انّا خلقناكم من ذكر و أنثى و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أكرمكم عندالله أتقيكم) حجرات / 13
آنچه تا كنون ياد كرديم, تنها نگاهى كلى و گذرا به يك يا دو اصل بود و قطعاً بخش مهمّى از پرسشها و پاسخها باقى ماند كه تنها بخشى از آنها در مقالات اين شماره از مجلّه مورد بررسى و توجه محققان قرار گرفته است و موارد ديگر نيز اميد مى رود زمينه جلب توجه ساير محققان را فراهم آورده و بدانها آن گونه كه بايد پرداخته شود.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 15 خرداد 1394 ساعت: 15:35 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

نقدى بر ( نشانه اى از اعجاز علمى قرآن)

بازديد: 123
نقدى بر ( نشانه اى از اعجاز علمى قرآن)

 

دكتر سيد محمد رضا نورى
پيش درآمد

قرآن آخرين كتاب الهى و معجزه جاويدان آخرين پيامبر آسمانى و كامل ترين منشور و دستور هدايت و سعادت انسانها گرچه تنها كتاب هدايت بوده و مقصد آن رهنمونى بشريت تا واپسين روزگار حيات است و آموختن دانشهاى بشرى و تجربى وجهه همت آن نبوده است, اما اشارات گاه گاه قرآنى در زمينه هاى گوناگون دانش, خردمندان و دانشمندان را به شگفتى واداشته از ساييدن جبهه تسليم و خضوع و اعتراف بر پيشگاه مبدأ نزول آن ناگزيرشان مى سازد. تعبيرات دقيق و عميق قرآن را در مقوله هايى چون كيهان شناسى, ستاره شناسى, زيست شناسى, روان شناسى و… دانشمندان پس از قرنها تلاش و تحقيق و اكتشاف, اندك اندك دريافته و درمى يابند, و بدين سان معرفت و خشيت ايشان نسبت به حضرت پروردگار افزونى مى يابد: (انّما يخشى الله من عباده العلماء)
بى گمان دانشى كه خشيت پروردگار را در پى دارد تنها دانشها و معرفتهاى عقلى و دينى نخواهد بود.
نوشتار زير از سوى يكى از متخصصان دانش پزشكى كه علم اديان و ابدان را با هم جمع كرده در هر دو زمينه تأليفاتى دارند در نقد مقاله اى كه در شماره پيشين اين فصلنامه در باره چگونگى توليد و تكوّن شير درج شده بود به نگارش درآمده است, و بيش از هرچيز دليل بر آن است كه بايد دانشمندان رشته هاى مختلف از زاويه هاى گوناگون در آيات قرآن بينديشند و گوهرهاى ناب انديشه و معرفت و دانش را از آن اقيانوس بيكران فراچنگ آورند. پژوهشهاى قرآنى
مقـاله (نشـانه اى از اعجـاز علمى قرآن) نوشته آقـاى رضا هوشيار كه در شمـاره 23ـ 24 مجله پژوهشهاى قرآنى درج شده است, اينجانب را برآن داشت تا درباره مبناى توليد و ترشح شير مطالبى را هرچند كوتاه عرضه كنم تا به خواست خدا مشمول (خيرالكلام قلّ و دلّ) گردد.
توليد و ترشح شير را از نظر فيزيوبيولوژيكى مى توان درست و دقيق, همان دانست كه خداوند به ايجازى اعجازآميز در يك عبارت (من بين فرث و دم) بيان فرموده است:
(و إنّ لكم فى الأنعام لعبرة نسقيكم ممّا فى بطونه من بين فرث و دم لبناً خالصاً سائغاً للشاربين) نحل/66
به اين معنى كه مى دانيم تركيب شير از مواد غذايى هضم شده در روده يا (كيموس) كه همان (فرث) يا تفاله هاى مواد هضمى باشد به وسيله عروق مويينه منتشر در پرزهاى ريز و درشت مخاط روده گرفته و برداشت مى شود. سپس از طريق جريان خون عمومى بدن, عروق پستانى, اين مواد غذايى را دريافت كرده به غدد توليد كننده شير كه به شكل خوشه هايى متعدد در دو پستان قرار گرفته است مى رساند. پس از آن, اين غدد, مواد لازم تركيب كننده شير را از عروق پستانى انتخاب كرده براى توليد شير در اختيار سلولهاى مخصوص خود قرار مى دهد تا به عنوان مواد سازمان دهنده شير مورد استفاده واقع شود.
اما كار توليد و ترشح شير, تنها به وجود و دريافت مواد تركيب كننده شير محدود نخواهد شد, چون عامل ديگرى كه در اين فرآيند, مهم و كارساز مى باشد ترشحات هورمونى و امواج عصبى خاصى است كه فقط از طريق (خون) جريان و تأثير آن مى تواند زمينه سازى و فراهم گردد.
به اين معنى كه تحريك نوك پستان به وسيله مكيده شدن يا هر نوع محرك لمسى و يا فشارنده, موجب انگيزش امواج عصبى از پستان به (هيپوتالاموس) شده, در آنجا فرمان شروع كار به وسيله ترشح هورمون مخصوصى به نام هورمون آزاد كننده شير (R.H.) با هدف تحريكى غده (هيپوفيز) از طريق خون صادر مى شود.
سپس با تحريك هيپوفى,ز دو هورمون مستقل, يكى به نام هورمون (پرولاكتين) از قسمت قدامى و هورمون ديگرى به نام (اُكسى تولين) از بخش خلفى آن ترشح شده پيام يا دستور توليد و جريان شير را توسط خون به پستان مى رساند.
هورمون (پرولاكتين) دستور ترشح شير را به غدد شيرى پستان ابلاغ كرده و آنها را براى توليد شير آماده و تحريك مى كند; در حالى كه هورمون (اُكسى تولين) پيام يا دستور خروج شير را به عضلات صاحب جدار مجارى شيرى رسانده و با انقباض اين عضلات, شير توليد شده به سينوس هاى شيرى واقع در (آرئول) يا هاله پستان كه كمى بالاتر از نوك پستان قرار داشته و به شكل قسمت سياهرنگى به نام ماهك معروف است منتقل مى شود, و به اين ترتيب توليد و جريان شير با بهره گيرى از دو سيستم گوارشى و خونى با استفاده از عوامل غذايى و هورمونى موجود در اين دو سيستم صورت مى گيرد.
از اين رو مى بينيم كه اگر هر يك از دو سيستم به نحوى دچار مشكل يا اختلال عمل گردد توليد جريان شير دستخوش آسيب و وقفه خواهد شد. چون بسيارى از حيوانات يا انسانها هستند كه هر چند تغذيه مناسب دارند و غذاى هضم شده فراوان از روده آنها جذب مى شود و از راه عروق به غدد شيرى آنها مى رسد, ولى چون جريان عصبى هورمونى آنها كه به وسيله خون بايد اداره شود و ترشحات هورمونى لازم را به سيستم توليد و ترشح پستانى برساند, به نحو مطلوب صورت نمى گيرد, لذا غدد شيرى فقط از محتويات هضمى روده (فرث) بهره گيرى كرده و سهم مؤثرى از مواد هورمونى خون (دم) دريافت نمى كنند, و بنابراين توانايى شيردهى را نخواهند داشت.
و يا با همين مكانيسم مى بينيم مادرانى كه دچار اضطراب, خستگى, كم خوابى يا عوارض خفيف عصبى ديگر بوده و يا مبتلا مى شوند توليد و ترشح شير آنها نقصان يافته يا قطع مى گردد و با بهبود حالات هيجانى و تنشهاى عصبى جريان شيرشان نيز دوباره عادى مى شود; و در طب درمانى هم غالباً به منظور افزايش شير مادران داروهاى آرام كننده محور هيپوتالامو هيپوفيزى را تجويز مى كنند, تا توليد و جريان شير را افزايش دهند.
و هم چنين يكى از راهكارهاى ترويج تغذيه با شير مادر, تشويق مادر به داشتن اعتماد به نفس و توصيه به تصميم گيرى اش براى شيردهى به فرزند خود مى باشد, چون تا سيستم عصبى مادر آمادگى و تمايل به شيردهى نداشته باشد و محور هيپوتالامو هيپوفيزى رضامندى نداشته و در آرامش نباشد, ترشح هورمونهاى مخصوص توليد و ترشح شير به راحتى صورت نگرفته و شيردهى ميسر نمى شود.
هم چنين مطالعات مختلف در دامدارى ها نشان داده است كه بين دو دسته دام با رعايت همه شرايط يك مطالعه علمى, دامهايى كه محل نگهدارى آنها از نظر بهداشتى مناسب تر بوده و از شنيدن آهنگهاى ملايم موسيقى نيز برخوردارى داشته اند ميزان و مدت شيردهى آنها زيادتر بوده است.
بدين ترتيب مى بينيم كه موارد فوق مى تواند به روشنى بيانگر نقش مؤثر ترشحات غدد درون ريز و محصولات آنها باشد كه با سرعت زياد جريان موج خونى, اعضاى بدن را به تأثير و تأثّر واداشته توليد وجريان شير را موجب مى شود و عظمت اعجازآميز كلام الهى را متجلى مى كند.
بديهى است اين مختصر فقط به عنوان ذكر مطالب كلى و سرفصل هايى از موضوع مكانيسم توليد و ترشح شير است كه متناسب با سطح غيرتخصصى آن نشريه دراين زمينه مى باشد, وگرنه مسائل تخصصى و تحقيقات وسيع اين موضوع را در صدها مجله و كتاب موجود كه پيوسته بر دامنه پژوهش و تعداد مقالات منتشر شده آنها افزوده مى شود مى توان مطالعه كرد.

مأخذهاى كلى:

فيزيولوژى گايتون , بخش غدد سيسيل, بخش غدد اندروكرين نلسون, بخش غدد درون ريز هاريسون. بخش 5 كتاب Saefation تأليف مارگارت نول و ماريان نيفرت.
كتاب تغذيه در قرآن تأليف دكتر سيدمحمدرضا نورى; كتاب بهداشت خانواده همان نويسنده.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 15 خرداد 1394 ساعت: 15:34 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1554

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس