سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
هدف «رياضيات علم نظم است و موضوع آن يافتن، توصيف و درك نظمي است كه در وضعيتهاي ظاهرا پيچيدهنهفته است و ابزارهاي اصولي اين علم ، مفاهيمي هستند كه ما را قادر ميسازند تا اين نظم را توصيف كنيم» .
دكتر ديبايي استاد رياضي دانشگاه تربيت معلم تهران نيز در معرفي اين علم ميگويد:
«علم رياضي، قانونمند كردن تجربيات طبيعي است كه در گياهان و بقيه مخلوقات مشاهده ميكنيم . علوم رياضيات اين تجربيات را دستهبندي و قانونمند كرده و همچنين توسعه ميدهند.»
دكتر رياضي استاد رياضي و رئيس دانشگاه صنعتي اميركبير نيز در معرفي اين علم ميگويد: «رياضيات علم مدلدهي به ساير علوم است. يعني زبان مشترك نظريات علمي ساير علوم ، علم رياضي ميباشد و امروزه اگر علمي را نتوان به زبان رياضي بيان كرد، علم نميباشد.»
اهداف گرايشهاي مختلف اين رشته عبارتنداز:
1- رياضي كاربردي: هدف از اين شاخه تربيت كارشناسي است كه با اندوخته كافي از دانش رياضي، توانايي تحليل كمي از مسائل صنعتي، اقتصادي و برنامهريزي را كسب نموده، توان ادامه تحصيل در سطوح بالاتر را داشته باشد.
2- رياضي محض: هدف از اين شاخه رياضي، تربيت متخصصان جامع در علوم رياضي است كه آمادگي لازم براي ادامه تحصيل در جهت اشتغال به پژوهش و نيز انتقال علم رياضي در سطوح دانشگاهي را داشته باشند. آشنايي با تجزيه و تحليل مسائل در قالب رياضي و مدلسازي رياضي نيز از اهداف ديگر شاخه رياضي محض است.
3- رياضي دبيري: هدف از شاخه دبيري تربيت دبيران و كارشناسان متخصص آموزش رياضي است كه پاسخگوي نيازهاي آموزش و پرورش كشور در سطوح پيشدانشگاهي باشند.
ماهيت :
« رياضيات بر خلاف تصور بعضي از افراد يكسري فرمول و قواعد نيست كه هميشه و در همهجا بتوان از آن استفاده كرد بلكه رياضيات درست فهميدن صورت مساله و درست فكر كردن براي رسيدن به جواب است و براي به دست آوردن اين توانايي ، دانشجو بايد صبر و پشتكار لازم را داشته باشد تا بتواند حتي به مدت چندين ساعت در مورد يك مساله رياضي فكر كرده و در نهايت با ابتكار و خلاقيت آن را حل كند»
فارغالتحصيلان اين رشته ميتوانند پس از پايان تحصيلات، در ادارات دولتي براي مسووليتهايي كه به نوعي با تجزيه و تحليل مسائل سروكار دارند، در بخشخصوصي در اموري همانند طراحي سيستمها در امر بهينهسازي و بهرهوري ، در بخش صنعت براي اموري همانند مدلسازيهاي رياضي و در آموزش و پرورش و ... ، مسووليتهاي متفاوتي را به عهده گيرند.
گرايشهاي مقطع ليسانس:
«رئيس اتحاديه بينالمللي رياضيدانان جهان در يازدهمين اجلاس آكادمي جهان سوم كه اخيرا در تهران برگزار شد، عنوان كرد كه بهتر است بگوييم رياضيات و كاربردهاي آن، نه اينكه رياضيات را به محض و كاربردي تفكيك كنيم چرا كه به اعتقاد رياضيدانها هيچ مقوله رياضي نيست كه روزي كاربردي براي آن پيدا نشود.»
«رياضيات محض بيشتر به قضايا و استدلالها ، منطق موجود در آنها و چگونگي اثباتشان ميپردازد اما در رياضيات كاربردي چگونه استفاده كردن و به كارگرفتن قضايا، آموزش داده ميشود، به عبارت ديگر در اين شاخه، كاربرد رياضيات در مسائل موجود در جامعه بيان ميگردد»
«وقتي صحبت از رياضي محض ميشود نبايد تصور كرد كه تنها بايد در گوشهاي نشست و به حل مسائل رياضي پرداخت بلكه اين علم ، بخصوص در مدارج بالا، ارتباط نزديكي با طبيعت دارد به عبارت ديگر ايدههاي رياضي از ذهن پژوهشگران نميرويد بلكه رياضيدانها غالبا الهام خود را از طبيعت ميگيرند و به قول «ژان باپتيت فوريه» رياضيدان مشهور قرن نوزدهم فرانسه «تعمق در طبيعت، پربارترين منابع اكتشافات رياضي است.»
عموما رياضيات كاربردي به شاخهاي از رياضي گفته ميشود كه كاربرد علمي مشخصي داشته باشد براي مثال در اقتصاد، كامپيوتر،فيزيك و يا آمار و احتمال كاربرد داشته باشد و رياضي محض نيز به شاخهاي گفته ميشود كه به نظريهپردازي رياضي ميپردازد اما بايد توجه داشت كه امروزه اين دو گرايش آنچنان در هم ادغام شدهاندكه مرزي را نميتوان بين آنها مشخص كرد.
زيا گاه يك تئوري كاملا محض وارد مرحله كاربردي شده و چون در عمل با مشكل روبرو ميشود، بار ديگر به حوزه تئوري برميگردد و در نهايت پس از رفع نقايص، دوباره وارد مرحله كاربردي ميشود. يعني يك تعامل و ارتباط دوجانبهاي بين رياضي كاربردي و محض وجود دارد و هريك از اين دو شاخه، از تجربيات شاخه ديگر به بهترين نحو استفاده ميكند و به همين دليل يك رياضيدان موفق بايد از هر دو شاخه اطلاع داشته باشد.»
معرفي مختصري از درسهاي تخصصي گرايش رياضي كاربردي رياضيات گسسته: هدف از اين درس، آشنايي با زمينههاي مختلف رياضيات گسسته و كاربردهاي آن با تاكيد بر اثبات و ارائه الگوريتمهاي مناسب است. سرفصلهاي اين درس عبارتنداز : معادله تفاضلي و رابطه بازگشتي ، تابع مولد، اصل شمول و طرد، گراف و ماتريس، تطابق و ديگر كاربردهاي گراف، جبربول و كاربردهاي آن و آشنايي با طرحهاي بلوكي، مربع لاتين، صفحههاي تصويري ، كدگذاري و رمزنگاري.
برنامهسازي پيشرفته : در اين درس، دانشجويان به مباحثي همچون برنامهسازي صحيح ،مستند سازي برنامهها ، برنامهسازي ساخت يافته، آشنايي با زبان دوم برنامهسازي و مقايسه آن با زبان اول، اشكالزدايي و آزمايش برنامه، حصول اطمينان از صحت برنامهها ، الگوريتمهاي غير عددي شامل : پردازش رشتهها، روشهاي جستجو و مرتب كردن ، آشنايي مقدماتي با كامپايلرها و ديگر برنامههاي مترجم، اجراي طرحهاي بزرگ و ... ميپردازند.
آناليز عددي: هدف از اين درس، ارائه الگوريتمهاي عددي و بررسي خطاهاي ايجاد شده از حل عددي مسائل است. در خصوص روشهاي تكراري، بررسي همگرايي و نرخ همگرايي نيز مورد تاكيد ميباشند. در اين درس سرفصلهاي موجود عبارتند از : نمايش اعداد حقيقي، انواع مختلف خطاها، آناليز خطاها ، حل معادلات خطي، مشتق و انتگرالگيري عددي و حل معادلات ديفرانسيل عددي و ... .
ساختمان دادهها: در اين درس، دانشجويان با آرايهها ، بردارها، ماتريسها ، صفها و رديفا، ليستهاي پيوندي ، خطي، حلقوي ، روش نمايش و كاربرد ليستهاي پيوندي ، درختها و پيمايشآنها، روش نمايش و كاربرد درختها، درختهاي تصميمگيري ، گرافها و نمايش آنها، تخصيص حافظه به صورت پويا و مسائل مربوط آشنا ميشوند.
تحقيق در عمليات: در اين درس ، دانشجويان با زمينه تحقيق در عمليات، انواع مدلها و مدلهاي رياضي، برنامهريزي خطي، شبكهها و مدل حمل و نقل، ساير مدلهاي مشابه، آشنايي با برنامهريزي متغيرهاي صحيح ،برنامهريزي پويا، برنامهريزي غيرخطي و مدلهاي احتمالي آشنا ميگردند.
آينده شغلي ، بازار كار ، درآمد:
«كاربرد رياضي در علوم مختلف انكارناپذير است. براي مثال مبحث آناليز تابعي در مكانيك كوانتومي، كاربرد بسياري زيادي دارد و يا در بيشتر رشتههاي مهندسي معادله «لاپ لاسي» كه يك معادله رياضي است، مورد استفاده قرار ميگيرد. در جامعهشناسي نيز نظريه احتمال و نظريه گروهها نقش بسيار مهمي ايفا ميكند. در كل بايد گفت كه همه صنايع ،زير ساخت رياضي دارند و به همين دليل در همه مراكز صنعتي و تحقيقاتي دنيا، رياضيدانها در كنار مهندسان و دانشمندان ساير علوم حضوري فعال دارند و آنچه در نهايت ارائه ميشود، نتيجه كار تيمي آنهاست.»
دكتر رياضي از اساتيد دانشگاه در مورد فرصتهاي شغلي موجود در ايران ميگويد:
«اگر در جامعه ما مشاغل جنبه علمي داشته باشند، قطعا به تعداد قابل توجهي رياضيدان نياز خواهيم داشت چون يك رياضيدان ميتواند مشكلات را به روش علمي حل كند. البته اين به آن معنا نيست كه در حال حاضر هيچ فرصت شغلي براي يك رياضيدان وجود ندارد اما بايد حضور رياضيدانها در مراكز تحقيقاتي و صنعتي پررنگتر باشد.»
براي مثال يك مهندس الكترونيك از آناليز تابعي و فرآيندهاي تصادفي استفاده ميكند و يا يك برنامهريز پروژههاي اقتصادي از مطالب پيشرفته آماري مانند سريهاي زماني ، به عنوان ابزار كار ياري ميگيرد. به همين دليل امروزه تربيت متخصصان علم رياضي، يعني افرادي كه قادر هستند رياضيات مورد نياز را آموزش داده و يا توليد كنند، اهميت بسيار زيادي دارد. چرا كه لازمه پيشرفت در تكنولوژي ، توجه به دانش رياضي ميباشد.
اما يكي از دانشجويان اين رشته نظر جالبي در مورد توانايي يك فارغالتحصيل رشته رياضي دارد:
«درست است كه در جامعه ما مكان مشخصي براي جذب فارغالتحصيلان رياضي وجود ندارد اما يك ليسانس رياضي به دليل نظم فكري و بينش عميقي كه در طي تحصيل به دست ميآورد، ميتواند با مطالعه و تلاش شخصي در بسياري از شغلها ، حتي شغلهايي كه در ظاهر ارتباطي با رياضي ندارد موفق گردد.»
تواناييهاي مورد نياز و قابل توصيه :
شايد مهمترين توانايي علمي يك دانشجوي رياضي ، تسلط بر درس رياضي دبيرستان باشد كه اين امر صرفا زاييده علاقه شخصي به اين درس است.
«اين رشته نيازمند دانشجوياني است كه از نظر ذهني آمادگي جذب ايدههاي جديد را داشته باشند و بتوانند الگوها و نظم را درك كرده و مسائل غيرمتعارف را حل كنند. به عبارت ديگر يك روحيه علمي ، تفكر انتقادي و توانايي تجزيه و تحليل داشته باشند.»
از آنجا كه رياضيات ورود به عرصههاي ناشناخته و كشف قوانين آن است ، علاقمندي به مباحث رياضي از همان دوران تحصيل در دبيرستان مشخص ميشود. همين علاقمندي است كه ميتواند راههاي بسيار سخت را براي دانشجوي اين رشته هموار سازد.
يك رياضيدان قبل از هرچيز بايد جرات قدمگذاري در وادي ناشناختهها را داشته باشد.
بطور كلي دقت ،تجزيه و تحليل صحيح و صبر و پشتكار سه عامل اصلي در توفيق داوطلب در اين رشته ميباشد.
وضعيت نياز كشور به اين رشته در حال حاضر:
دكتر بابليان معتقد است هر وزارتخانه يا شركتي نياز به افرادي دارد كه علاوه بر دانستن الفباي كامپيوتر، داراي توانايي تجزيه و تحليل و تصميمگيري مناسب باشند. در اين زمينه شركتها ميتوانند فارغالتحصيلان رياضي محض و يا كاربردي را جذب نمايند.
رشتههاي مختلف رياضي جايگاه وسيعي در جامعه دارند از آن جمله : تمام رشتههاي مهندسي ، رشتههاي مختلف علوم پايه (فيزيك ، شيمي ،زيستشناسي، زمين شناسي)، پزشكي، علوم كامپيوتر، اكتشافات فضايي،بازرگاني، برنامهريزيهاي دولتي، غالب رشتههاي وابسته به صنعت ، مديريت و رشتههاي مختلف كشاورزي به رشته رياضي وابستهاند و از آن به طور مستقيم استفاده ميكنند؛همچنين بخش بزرگي از فعاليتهاي اقتصادي و توليدي كشور در طرحهاي مختلف نظير: نفت ، پتروشيمي، حمل و نقل و ... ، مستقيم و يا غيرمستقيم از رياضي استفاده ميكنند.
نكات تكميلي :
گرايشهاي مختلف مقاطع كارشناسي ارشد و دكتري
فارغالتحصيلان مقاطع كارشناسي رياضي كاربردي ميتوانند در مقاطع كارشناسي ارشد در گرايشهاي مختلف: تحقيق در عمليات ، آناليز عددي ، بهينه سازي و نظريه كنترل به تحصيل ادامه دهند. فارغالتحصيلان كارشناسي رياضي محض و دبيري ميتوانند در مقاطع كارشناسي ارشد در گرايشهاي مختلف آناليز رياضي، جبر، هندسه و معادلات ديفرانسيل ادامه تحصيل دهند. در هر يك از گرايشهاي ياد شده زير شاخههاي تخصصيتري وجود دارد كه در مقطع دكتراي تخصصي (P.h.D) و نيز در رساله دكتري به آن پرداخته ميشود.
تواناييهاي فارغالتحصيلان مقاطع كارشناسي ارشد و دكتري
نظر به اين كه در مقاطع تحصيلات تكميلي به جنبههاي پژوهشي، تحقيقاتي و كاربردي با ديدي عميقتر پرداخته ميشود، فارغالتحصيلان اين مقاطع داراي تواناييهاي علمي و تحقيقاتي و محاسباتي زيادي هستند و در كارهاي اجرايي نقش مهم و ارزندهاي دارند. در مقطع دكتري، دانشجويان ضمن افزايش مراتب علمي خود در يك زمينه خاص، قدرت ، توان و صلاحيت خود را در جهت انجام طرحهاي تحقيقاتي در سطح ملي و منطقهاي افزايش ميدهند و قادر به توسعه مرزهاي دانش و رفع معضلات علمي و اجرايي از طريق پژوهش ميباشند. فارغالتحصيلان مقاطع تحصيلات تكميلي ميتوانند با توجه به تخصص ويژه خود، در مراكز علمي و پژوهشي، مراكز تحقيقاتي، دانشگاهها و صنايع و مراكز آموزش عالي به عنوان عضو هيات علمي يا عضو پژوهشي جذب گردند.
خوشبختانه با رويكرد صنايع و موسسات به انجام امور تحقيقاتي، هماكنون امكان جذب بسياري از فارغالتحصيلان تحصيلات تكميلي رشتههاي رياضي ، فراهم شده است.
مهمترین زمین لرزه های بزرگ در صد ساله گذشته ایران اشاره شده است.
در سال ۱۲۸۸ در منطقه سیلاخور زمین لرزه ای به بزرگی ۴/۷ ریشتر بوقوع پیوست که ۸۰۰۰ کشته و ۶۴ تخریب روستا را به همراه داشت.
در سال ۱۳۰۹ زمین لرزه با بزرگی ۴/۷ ریشتر سلماس را لرزاند که باعث کشته شدن ۲۵۱۴ نفر و تخریب ۶۰ روستا شد.
شهر لار در سال ۱۳۳۹ با یک زمین لرزه ۷/۶ ریشتری لرزید که ۴۰۰ نفر در این حادثه کشته شده و ۷۵ درصد شهر نیز تخریب شد.
زمین لرزه بوئین زهرا نیز با شدت ۲/۷ریشتر و ۱۰۰۰۰ کشته در سال ۱۳۴۱ به وقوع پیوست.
در سال ۱۳۴۷ نیز زمین لرزه ای به بزرگی ۴/۷ ریشتر دشت بیاض را لرزاند که منجر به کشته شدن ۱۰۵۰۰ نفر و تخریب ۶۱ روستا شد.
در سال ۱۳۵۱ منطقه قیر با زمین لرزه ۹/۶ ریشتری لرزید و ۴۰۰۰ نفر را به کام مرگ برد.
در سل ۱۳۵۶ خورگو با زمین لرزه ای ۷ ریشتر لرزید که در آن ۱۲۸ نفر کشته شدند.
زلزله طبس با شدت ۷/۷ ریشتر در سال ۱۳۵۷، ۱۹۶۰۰ کشته و تخریب ۱۶ روستا را به دنبال داشت.
در سال ۱۳۵۸ هم قائن با شدت ۱/۷ ریشتر لرزید که در اثر آن ۱۳۰ نفر جان باختند.
در سال ۱۳۶۰ منطقه سیرچ با شدت ۴/۷ ریشتر به لرزه درآمد و ۱۳۰۰ نفر کشته شدند و ۸۵ درصد شهر هم تخریب شد.
رودبار و منجیل نیز در سال ۱۳۶۹ با شدت ۴/۷ ریشتر لرزید که ۳۵۰۰۰ نفر کشته به همراه داشت.
بیرجند هم در سال ۱۳۷۶ با شدت ۳/۷ ریشتر لرزید و ۱۵۰۰ نفر کشته بر جای گذاشت.
در سال ۱۳۸۱آوج در اثر زمین لرزه با خسارات زیاد در شهر و روستاها روبه رو شد. شدت زلزله آوج ۶/۶ ریشتر بود.
بم در سال ۱۳۸۲ با قدرت ۵/۶ ریشتر با خاک یکسان شد که ۴۱۰۰۰ نفر در اثر آن جان باختند.
زلزله بعدی در سال ۱۳۸۳ در فیروزآباد با شدت ۳/۶ ریشتر آمد که منجر به ریزش کوه و خسارات شد.
زرند هم در سال ۱۳۸۳ با شدت ۴/۶ ریشتر لرزید و ۶۱۲ نفر در آن کشته شدند و ۱۰ روستا تخریب شد.
در فروردین سال ۸۵ چندین زمینلرزه که بزرگترین آن ۶ ریشتر بود درود در حوالی استان لرستان را لرزاند.این زمینلرزه ۶ ریشتری ۸۴ کشته و ۱۲۶۴مجروح برجای گذاشت و موجب تخریب ۳۰ تا ۱۰۰ درصدی حدود ۳۳۰ روستا از شهرستانهای دورود، بروجرد، خرمآباد و الشتر استان لرستان شد.
در سال ۱۳۸۹ زمین لرزهای با شدت ۹/۴ریشتر در شهرستان دورود رخ داد و بر اثر آن تعدادی واحد مسکونی در دورود دچار خسارت شدند و بیش از ۱۰۰ زخمی برجای گذاشت.
عصر روز شنبه ۲۱ مرداد ماه سال ۹۱، دو زلزله به بزرگی ۶ و ۲/۶ ریشتر در اعماق درونی زمین شهرستانهای اهر، ورزقان و هریس را با ۲۴۵روستا لرزاند و بیش از ۳۰۰ کشته و بیش از پنج هزار زخمی و مجروح بر جای گذاشت.
هفته گذشته هم یعنی ۲۱ فروردین ۱۳۹۲ زلزله ای به بزرگی ۶.۱ ریشتر استان بوشهر را لرزاند.
و بالاخره بزرگترین زلزله نیم قرن گذشته زلزله ۷.۸ ریشتری در سراوان در ۲۸ فروردین ۱۳۹۲.
حسابداري يك سيستم است كه در آن فرآيند جمعآوري، طبقهبندي ، ثبت، خلاصه كردن اطلاعات و تهيه گزارشهاي مالي و صورتهاي حسابداري در شكلها و مدلهاي خاص انجام ميگيرد. تا افراد ذينفع درون سازماني مثل مديران سازمان و يا برونسازماني مثل بانكها، مجمع عمومي سازمان مورد نظر و يا مقامات مالياتي بتوانند از اين اطلاعات استفاده كنند. به همين دليل فردي كه تحصيلات دانشگاهي ندارد، بيشتر دفتردار است تا حسابدار. چرا كه گزارشهاي اين دسته از افراد مطابق استاندارد نيست و پردازش كافي نميشود و بيشتر تراز حسابها ميباشد. براي مثال يك حسابدار تجربي نميتواند براحتي بين دارايي كوتاه مدت و بلند مدت تفاوت قائل شود و يا نميداند كه چگونه بايد معاملات ارزي را در دفاتر ثبت كرد.
حسابداري به عنوان يك نظام پردازش اطلاعات، دادههاي خام مالي را دريافت نموده، آنها را به نظم در ميآورد.
محصول نهايي نظام حسابداري گزارشها و صورتهاي مالي است كه مبناي تصميمگيري اشخاص ذينفع (مديران ، سرمايهگذاران ، دولت و ...) قرار ميگيرد.
ماهيت :
يك حسابدار متخصص، در آينده ميتواند مدير مالي يك سازمان يا شركت گردد يعني ميتواند به مديريت يك شركت ايده بدهد كه منابع موجودش را در چه راههايي سرمايهگذاري نمايد تا استفاده بهينه كند و يا اگر شركت به منابع مالي جديد نياز داشت يك مدير مالي بر اساس دانش آكادميك خود ميتواند بگويد كه از چه طريقي بايد تامين مالي كرد. و مجموع اين فعاليتها خارج از توانايي يك حسابدار تجربي است.
«حسابداري يك سيستم اطلاعاتي است كه با فراهمكردن اطلاعات لازم كمك ميكند تا سرمايهگذارها، اعتبار دهندگان، مديران و دولت نسبت به مسائل اقتصادي بهتر بتوانند، تصميمبگيرند. براي مثال اگر شخصي بخواهد در يك شركتي سرمايهگذاري كند، تمايل دارد كه وضعيت مالي آن شركت و يا نتايج عمليات آن شركت را در طي سالهاي قبل بداند. موضوعاتي كه به صورت گزارشهاي مالي توسط حسابداران تهيه ميشود.
«حسابداري به منظور جوابگويي به نيازهاي انسان به وجود آمده است. به همين دليل با گذشت زمان و به موازات گسترش فعاليتهاي اقتصادي و افزايش پيچيدگي آن ،هدفها و روشهاي حسابداري براي جوابگويي به نيازهاي اطلاعاتي، توسعه يافته است. چرا كه اشخاص، شركتها و دولت براي تصميمگيري در مورد توزيع مناسب منابع مالي نياز به اطلاعاتي قابل اتكا دارند كه اين اطلاعات را به ياري حسابداري ميتوان به دست آورد. از سوي ديگر انجام سرمايهگذاري يكي از مواد ضروري و اساسي در فرآيند رشد و توسعه اقتصادي كشور است و سرمايهگذاران نيز از بعد عرضه سرمايه، تا حد امكان سعي دارند منابع مالي خودرا به سويي سوق دهند كه كمترين ريسك و بيشترين بازده را داشته باشد. يعني به دنبال برآورد ريسك سرمايهگذاريها خواهند بود. اين در حالي است كه يكي از مباني اساسي براي محاسبه ريسك بازار شركتها ، استفاده از اطلاعات توليد شده توسط سيستم حسابداي است.
رشته حسابداري از جمله رشتههايي است كه از داوطلبان هر سه گروه آزمايشي رياضي و فني ، علوم تجربي و علوم انساني دانشجو ميپذيرد.
آينده شغلي ، بازار كار ، درآمد:
به نظر ميرسد فارغالتحصيلان دورههاي تحصيلات تكميلي اين رشته، آمادگي و پختگي بيشتري براي حضور در بازار كار دارند.
نتيجه يكي از تحقيقات دانشگاه «كلمبيا» مبني بر اين بود كه از از دهه 70 به بعد همه شركتهاي موفق، شركتهايي بودهاند كه مدير آنها تحصيلات مالي داشته است. چون از اين دهه به بعد اطلاعات نقش مهمي پيدا كرده است و مهمترين اطلاعات نيز، اطلاعات مالي است كه تاثير بسياري در تصميمگيري روساي شركتها دارد.
«فرصتهاي شغلي يك حسابدار بسيار گسترده است و از پايينترين سطح تا بالاترين سطح را در بر ميگيرد. و با وجود اين كه در دانشگاههاي مختلف كشور اعم از دولتي ، غيرانتفاعي و آزاد، دانشجويان بسياري در رشته حسابداري تدريس ميكنند اما تعداد فارغالتحصيلان بيكار اين رشته از بيشتر رشتهها كمتر است. چون از يك موسسه كوچك گرفته تا بزرگترين كارخانههاي كشور حداقل براي تهيه اظهارنامه مالياتي به حسابدار نيازمند هستند.
همچنين دانش حسابداري در بخش ماليات كاربرد وسيعي دارد. چون محاسبه سود به ياري حسابداري امكانپذير است و تعيين مقدار سود نيز مبناي محاسبه ماليات شركتها اعم از دولتي و خصوصي ميباشد.
فارغالتحصيلان اين رشته پس از اتمام تحصيل ميتوانند در سطوح مختلف و شاخههاي متفاوت عهدهدار انجام امور مالي گردند كه شرح آن چنين است:
الف) حسابداري
فارغالتحصيلان ميتوانند در كليه موسسات و واحدهاي تجاري، اعم از دولتي يا خصوصي به عنوان حسابدار در شاخههاي زير مشغول كار شوند:
حسابداري مالي: در كليه شركتها و موسسات تجاري و غيرانتفاعي.
حسابداري صنعتي : در كليه واحدهاي صنعتي و شركتهاي توليدي.
حسابداري دولتي : در كليه سازمانها و ادارات دولتي به عنوان حسابدار يا عامل ذيحساب.
حسابداري مالياتي : در ادارات دارايي.
حسابداري بيمه : در موسسات بيمه .
حسابداري بانكها : در شعبهها و سرپرستي بانكها .
حسابداران پس از مدتي اشتغال به كار حسابداري ميتوانند در سمت مديريت مالي واحدهاي تجاري ، ايفاي نقش نمايند.
ب ) حسابرسي
فارغالتحصيلان رشته حسابداري قادرند با توجه به شاخههاي حسابداري در بند الف در حرفه حسابرسي شاغل شوند. شاغلان حرفه حسابرسي در يك تقسيمبندي كلي به دو گروه اصلي تفكيك ميشوند :
حسابرسان داخلي : اين گروه از حسابرسان ، كارمند واحد مورد رسيدگي هستند، و در واقع رابط ميان هيات مديره و شركت بوده و گزارش رسيدگي خود را به طور هفتگي ، ماهانه يا سالانه به مديرعامل و هيات مديره ارائه ميدهند . اين گروه از حسابرسان عمليات داخل واحد تجاري را رسيدگي ميكنند.
حسابرسان مستقل: اين گروه از حسابرسان، افرادي هستند كه در موسسات حسابرسي مشغول كار هستند و بر اساس قرارداد ميان شركتها يا سازمانها با اين موسسات، عمليات حسابداري و مالي واحد تجاري را بر اساس اصول و موازين حسابداري مورد رسيدگي قرار ميدهند و گزارش خود را به مجمع عمومي صاحبان سهام ارائه ميكنند. در واقع حسابرسان مستقل رابط ميان صاحبان شركت و هيات مديره شركت ميباشند.
در حال حاضر در ايران ، سازمان حسابرسي به عنوان يك سازمان دولتي ، بزرگترين موسسه حسابرسي است و در كنار آن ساير موسسات حسابرسي دولتي و خصوصي مشغول فعاليت ميباشند.
تواناييهاي مورد نياز و قابل توصيه:
داشتن شم رياضي در رشته حسابداري از اهميت بسياري برخوردار است. به همين دليل دانشآموزان رشته رياضي در اين رشته موفقتر هستند. البته اين بدان معنا نيست كه دانشآموزان رشته علوم انساني قادر به ادامه تحصيل در رشته حسابداري نيستند بلكه بايد تلاش كنند تا از دانش رياضي خوب و يا حداقل متوسطي برخوردار باشند.
همچنين يك حسابدار بايد بتواند بخوبي گزارش كارهاي خود را ارائه دهد. بنابراين بايد در ادبيات فارسي مسلط بوده و نگارش خوبي داشته باشد. اين ويژگي بخصوص در سطوح بالاتر اين رشته يعني حسابرسي و مديريت مالي اهميت بسياري دارد.
در آزمون هر سه گروه آزمايشي درس رياضي به عنوان مهمترين درس اين رشته ضريب 4 دارد.
دانشجوي حسابداري بايد صادق و رازدار باشد چون در آينده تمام اسناد و مدارك يك سازمان را در اختيار دارد و اگر فرد رازدار و در كل با اخلاقي نباشد لطمات زيادي به آن شركت و در نهايت به جامعه وارد ميآورد. اين مساله بخصوص در حسابرسي اهميت بيشتري دارد زيرا اگر يك حسابرس كه وظيفه بررسي گزارشات مالي يك سازمان و تاييد صحت و سقم آن را بر عهده دارد، درستكار نبوده و يا شهامت ابراز مشكلات را نداشته باشد، ميتواند به نابسامانيهاي اداري و مالي يك جامعه دامن بزند.
و بالاخره يك حسابدار براي موفقيت در اين دنياي پر از رقابت و تغيير و تحول بايد خلاق، مبتكر، صبور و منضبط باشد.
علاقه به امور مالي و تجزيه و تحليلهاي آن، عامل موفقيت دانشجوي حسابداري است.
وضعيت ادامه تحصيل در مقاطع بالاتر:
تا مقطع دكترا امكان ادامه تحصيل وجود دارد.
نظر يك فارغالتحصيل مشغول به كار در اين رشته :
دانشجوي اين رشته بايد تحمل ساعتها كار در پشت يك ميز و صندلي و سرو كار داشتن با اعداد و ارقام را داشته باشد. همچنين بايد دقيق و منظم باشد تا در جمعبندي اعداد و ارقام دچار مشكل نگردد.»
وضعيت نياز كشور به اين رشته در حال حاضر:
آموزش حسابداران و شركت موثر آنها در فراهمآوري اطلاعات مالي دقيق و قابل اعتماد، و تجزيه و تحليل اين اطلاعات براي توسعه پايدار در كشور در حال توسعهاي مانند ايران اهميت فراواني دارد. چرا كه وجود اطلاعات دقيق، اعتماد برانگيز، بموقع و مربوط به فعاليتهاي اقتصادي، نه تنها لازم بلكه حياتي است. علاوه بر اين اطلاعات مالي حاصل از فعاليتهاي اقتصادي كه بوسيله نظامهاي حسابداري گزارش ميشود، ميتواند از انحراف مسير پيشبيني شده ، اتلاف منابع اقتصادي و اخلال در برنامههاي توسعه اقتصادي جلوگيري كند.
دكتر ثقفي نيز در اين باره ميگويد:« چون اين رشته فقط به كلاس و معلم نياز دارد متاسفانه در سالهاي اخير، بسياري از شهرهاي دورافتاده كه حتي يك حسابدار مجرب و متخصص ندارد، رشته حسابداري را با استفاده از اساتيد كمتجربه دائر كرده است و در نتيجه فارغالتحصيلان دانشگاههاي فوق حسابداراني ناكارآمد هستند كه نميتوانند، جذب بازار كار شوند. البته آنچه گفته شد شامل حال فارغالتحصيلان توانمند اين رشته نميشود چون هر فرد سرمايهگذار و هر موسسه اعتباري براي سرمايهگذاري يا اعتبار دادن به حسابدار نياز دارد. »
نكات تكميلي :
چند سال پيش وقتي كه آقاي . ت رياست يكي از كارخانههاي ايران را بر عهده گرفت با اخمهاي در هم و چهرههاي عبوس كارگراني روبرو شد كه 6 ماه بود حقوق نگرفته بودند و اميد چنداني نيز به رئيس جديد نداشتند. اما رئيس جديد كه فارغالتحصيل رشته حسابداري بود با مديريت قوي و درست خويش نه تنها كارخانه مورد نظر را از ورشكستگي نجات داد بلكه امروزه اين كارخانه يكي از بهترين كارخانههاي كشور است كه محصولات آن به خارج از كشور صادر ميگردد و در حال حاضر نيز نحوه كار رئيس ياد شده به عنوان يك شيوه نوين در دانشگاهها تدريس ميشود.
آنچه خوانديد سرگذشت واقعي يكي از كارخانههاي كشور است.
با توسعه دانش و فناوري و گسترش حيطههاي كسب و كار از جمله سازمانهاي مجازي يا تحت شبكه، بنگاههاي اقتصادي گسترش يافته، ومحيط كسب و كار به محيطي رقابتي و پر از چالش تبديل گرديده و پارادايمهاي جديدي ظاهر شده كه بقاء را براي بسياري از بنگاهها مشكل ساخته است. در چنين محيطي طبيعي است كه امتيازهاي رقابتي تغيير شكل دهند. بزرگترين امتياز رقابتي در پارادايمهاي جديد كسب و كار، يادگيري بيان شده است.
از اين رو، مركزيت پارادايم جديد، يادگيري است. بنابراين، سازمانهايي موفقتر هستند كه زودتر، سريعتر و بهتر از رقبا يادبگيرند. درست به همين دليل است كه مفهوم سازمان يادگيرنده و يادگيري سازماني در سالهاي اخير مطرح شده و رشد فزايندهاي داشته است. سازمانها به جاي رفتارها و حركتهاي سنتي خود كه در بهترين شكل آن در برگيرنده آموزش نيز ميبود، تبديل به سازماني شوند كه همواره ياد ميگيرند، يعني كوشش خود را در جهت يادگيري به عنوان يك امتياز رقابتي به كار ميبرند. در مقاله حاضر، ضمن تعريف سازمان يادگيرنده و مشخص ساختن ويژگيهاي اصلي آن، سعي ميشود كه عواملي (مانند استراتژي، مديريت، فرهنگ و...) را كه در ايجاد، شكلگيري و رشد چنين سازماني موثر است، معرفي كرده و سپس يادگيري سازماني يا به عبارت ديگر، ابعاد و انواع يادگيريهايي كه در سازمان امكان پذير است تشريح گردد.
مقدمه
براي سازمانهاي يادگيرنده و يادگيري سازماني تعاريف، ويژگيها و مدلهاي مختلفي پيشنهاد و ارايه شده است كه هر چند در ظاهر متفاوت هستند اما در نهايت به سر چشمه واحدي مربوط ميشوند.
در اين نوشته استخوان بندي مدل براساس مفاهيم مطرح شده توسط «اندرو مايو» بنا نهاده شده اما از ساير مفاهيم نيز در توسعه و غناي چهارچوب ايشان استفاده گرديده است. در مطالب عرضه شده ، ابتدا تعريف و ويژگيهاي سازمان يادگيرنده و يادگيري سازماني ارايه شده و سپس چند عامل اصلي و پايهاي مدل سازمان يادگيرنده و يادگيري سازماني به صورت خلاصه معرفي شدهاند.جهت تكميل مباحث ، ديدگاه دو متفكر و بنيانگذار معروف در اين زمينه (كريس آرگريس و پيتر سنگه) در زمينه انواع و روشهاي يادگيري نيز اضافه شده است.
تعاريف
-1 سازمان يادگيرنده: سازمان يادگيرنده سازماني است كه تمامي قدرت فكري، دانش و تجربه سازمان را براي ايجاد تغييرات و بهبود مستمر براي توسعه در اختيار گرفته و برآن مديريت ميكند.
-2ويژگيهاي سازمان يادگيرنده:
- تشويق و ترغيب افراد در همه سطوح براي يادگيري منظم از كارشان؛ - در اختيار داشتن سيستمها و فرايندهايي براي برقراري يادگيري و انتشار آن در سازمان؛ - ارزش قايل شدن براي يادگيري.
-3 يادگيري سازماني: يادگيري سازماني عبارت است از تمامي روشها، سازوكارها و فرايندهايي كه در درون سازمان به منظور تحقق يادگيري به كارگرفته ميشوند.
مدل
پساز روشن شدن تعاريف، لازم است عوامل موثر در ايجاد و رشد سازمان يادگيرنده و يادگيري سازماني به طور خلاصه معرفي شوند. اين عوامل عبارتنداز: - توانمندسازها: توانمندسازها عواملي هستند كه سازمان را در تبديل به يك سازمان يادگيرنده ياري ميكنند.
-محيط: اگر تمامي عوامل توانمندساز، مهيا باشد اما محيط لازم براي رشد سازمان يادگيرنده وجود نداشته باشد، تمامي كوششها بيثمر و يا لااقل كم اثر خواهند بود. يادگيري: يادگيري سازماني از سه منظر مورد توجه است:
- سطوح يادگيري؛
- انواع يادگيري؛
- مهارتهاي يادگيري.
- نتايج: به كارگيري توانمندسازها و ايجاد محيط لازم و همچنين سازوكارها و سيستمهاي يادگيري سازماني، بايد به نتايجي منجر شوند كه مورد انتظار همگان است. در زير هر كدام از عوامل پيش گفته معرفي ميشوند:
توانمندسازها
ممكن است عوامل توانمندساز در مدلها و نگرشها و شرايط مختلف متفاوت باشند، اما چهار عامل ذيل به صورت عمومي وجود دارند:
-استراتژيها و سياستها؛
- رهبري(مديريت)؛
- مديريت بر افراد( فرايندهاي منابع انساني)؛
- فناوري اطلاعات.
-1 استراتژيها و سياستها: با اتخاذ سياستهاي عمدي و آگاهانه، يادگيري آگاهانه ميشود. در واقع مديريت سازمان بايد به صورت روشن و صريح اشتياق، عزم و اراده خود را به مديريت آگاهانه يادگيري نشان دهد. اين امر در چشم انداز و استراتژيها ميبايد متجلي گردد. در واقع در چنين سازماني يادگيري بايد تبديل به ارزش شود و بيانيه ارزشها پشتوانه چنين ارزشي است.
-پيام يادگيري همه سالانه در گزارشها و پيام مديريت به كليه كاركنان ميبايد متجلي شود. براي مثال، شركت «نوكيا»، امر يادگيري را در بيانيه ارزشها گنجانده است. -2 رهبري: رفتار و اعمال رهبران و مديران سازنده فرهنگ است. رهبر يك سازمان يادگيرنده بايد داراي ويژگيهايي باشد كه مشوق و فرهنگ ساز يادگيري باشد. برخي از اين ويژگيها عبارتند از:
- داشتن ديد-چشم انداز؛ - ريسكپذير؛ - توانمندساز؛ - ذهن باز و روشن؛ - مربيگري ديگران؛ - فراگير.
-3 مديريت افراد (فرايندهاي منابع انساني): افراد در سازمانها هر روزه درگير عمليات جاري هستند، فرايندها و عمليات جاري موسسات بايد حامي و مشوق يادگيري باشند. براي مثال برنامههاي توسعه و ضوابط ترفيع بايد در جهت يادگيري طراحي گردند. البته چنين روشهايي نيازمند تغييرات فرهنگي نيز هستند.
-نمونههايي از اين گونه فرايندها عبارتنداز:
- مديريت كارايي و بازخور؛
- برنامههاي يادگيري؛ - نقشها و انتخابها؛ - مديريت مسير شغلي؛ - پاداش؛ - مديريت منابع.
-4 استفاده از فناوري اطلاعات: فناوري اطلاعات يكي از مهمترين و موثرترين توانمندسازها در سازمانهاي يادگيرنده است. به طوري كه ميتوان ادعا كرد حتي در صورت وجود ساير توانمندسازها، بدون فناوري اطلاعات تحقق سازمان يادگيرنده ناقص و يا غير ممكن خواهد بود.
-هوش و حافظه سازماني جهت حفظ و نگهداري و انتشار دانش و تجربه؛
- امكانات همكاري، هماهنگي و كار تيمي وراي مرزهاي جغرافيايي و حتي زماني؛ برقراري ارتباط جهت تبادل پيام، فايلها و...؛
- ايجاد، بازيابي و ارايه اطلاعات بهنگام.
-تمامي قابليتهاي پيش گفته و بسياري از قابليتهاي ديگر مورد نياز، توسط فناوري اطلاعات قابل تحقق هستند. وجود پايگاههاي دانش، گروه افزارها، سيستمهاي پست الكترونيك، و ساير ابزارها به اين مهم كمك ميكنند.
-بسياري از سازمانهاي يادگيرنده با به كارگيري اين ابزارها توانسته اند تحولات چشمگيري به وجود آورند. ثبت آمار و اطلاعات مختلف، يافتههاي علمي ، تجارب به دست آمده در حين عمل، انواع تخصصها و متخصصان و بسياري از اطلاعات حياتي ديگر كه سازمان را در محيط و در مقابل رقبا مجهز ميسازد از اين دست هستند. براي مثال، ميتوان از سيستم اروينگ (Earwing) ، در شركت كامپيوتري ICL كه سيستم مربوط به جامعه تخصصي با 1500 عضو است و يا شبكه واكنش سريع (Rapid Response Network) در شركت مشاورهاي مكنزي و يا سيستم به اشتراك گذاري اطلاعات و تجارب در موسسه «پرايس واترهاوس» نام برد. فرهنگ و فضاي حامي يادگيري
-اگر تمامي عوامل ايجاد سازمان يادگيرنده فراهم باشد اما فرهنگ لازم وجود نداشته باشد ايجاد سازمان يادگيرنده موفق نخواهد بود بعضي از شاخصههاي فرهنگي عبارتنداز:
-ارزشها و باورها: در برگيرنده ارزشهاي حامي يادگيري است كه در ارتباطات سازماني به طور مرتب از آن ياد ميشود، يادگيري وارد مكالمات و زندگي كاري افراد ميشود، افراد مسئوليت يادگيري خود را به عهده ميگيرند و آزادند تا مفروضات را زير سوال ببرند و بدون ترس از اتهام اشتباه كنند. براي مثال، مديرعامل شركت «نوكيا» در گزارش سالانه 1993 خود از يادگيري به عنوان ارزش و راه «نوكيا» ياد كرد.[9]
- زبان: تغيير لغات و زبان در جهت حمايت از يادگيري براي مثال تغيير واژههاي آموزش به يادگيري، سرپرست به مربي و نظاير آن .
- گفتار و رفتار افراد سطح بالا: پيامها، توقعات و رفتار مديران ارشد بيان كننده آن چيزي است كه براي سازمان حياتي است. افراد از اين گفتارها و پيامها آن چيزي را كه لازم است جهت رفتار خود دريافت ميكنند، لذا توجه و تمركز مديران ارشد بر يادگيري بسيار ضروري است.
[2] اختصاص زمان و پول: تعهد به اختصاص زمان و پول يك نكته مهم در فرهنگ سازي است. پاسخ به اين پرسش كه آيا منابع صرف شده براي يادگيري هزينه تلقي ميشوند يا سرمايه گذاري، بسيار حياتي است. سرمايه گذاريهاي مربوط به يادگيري بايد جزو اولويتها باشند.
- قدرت مالكيت: يادگيري چيزي است كه همگان مالك آن هستند و اختصاص به شخص يا واحد خاص ندارد. - غرور و پيش داوري: بزرگترين موانع يادگيري سازماني، سياست بازي ،غرور، ايجاد امپراتوري و استفاده از اطلاعات به عنوان قدرت است. سازمانهاي يادگيرنده با به اشتراك گذاري اطلاعات و تجربه ، فضاي سازماني متفاوتي به وجود ميآورند. براي مثال از فرهنگ و فضاي حامي يادگيري، فرازهايي از فرهنگ سازماني شركت Buckman Laboratories نقل ميشود: - به هركس امكان دسترسي به پايگاه دانش شركت داده شده است؛ - به هر كس اجازه داده ميشود تا دانش و تجربه كسب شده خود را وارد سيستم كند؛ - فرصتهاي نامحدود براي توسعه افراد وجود دارد؛ - هركس ميتواند در به اشتراك گذاري اطلاعات و بحث درباره بهترين روشها (Best Practice) مشاركت كند.(2)
يادگيري يادگيري از سه بعد مورد توجه قرار ميگيرد: - سطوح يادگيري؛ - انواع يادگيري؛ - مهارتهاي يادگيري. 1 - سطوح يادگيري: يادگيري در سه سطح، يادگيري فردي، يادگيري تيمي و يادگيري سازماني مطرح ميشود. 1/1- يادگيري فردي: افراد، واحد تشكيل دهنده تيمها و سازمانها هستند، پيتر سنگه(1990) تاكيد ميكند: «سازمانها از طريق افراد ياد ميگيرند البته يادگيري افراد يادگيري سازماني را تضمين نميكند اما بدون آن يادگيري سازماني حاصل نميشود». Argyris &Schon بيان داشتهاند: [2]: « يادگيري فردي ضروري است اما براي يادگيري سازماني كافي نيست». طبق نظر «جان ردينگ» [2] «يادگيري فردي براي تحول مستمر سازمان، گسترش و توسعه قابليتهاي محوري و آماده سازي همگان برروي آينده نا مشخص ضروري ميباشد». و نهايتا اينكه: تعهد هر فرد به يادگيري و همچنين توانايي يادگيري او براي سازمان حياتي است. روشهاي يادگيري فردي عبارتند از: - كتابها و ساير مستندات؛ - مربيگري ديگران؛ - دورهها، كلاسها و سمينارها؛ - تفسير تجربه يادگيري از آن؛ - خود يادگيري؛ - با مديريت سطحي؛ - يادگيري از همكاران؛ - يادگيري از راه رايانه؛ - ساير روشها. برنامه توسعه شخصي (Self Development Plan) يكي از روشهاي بسيار مهم يادگيري فردي است كه نه تنها منافع سازمان بلكه آينده كاري فردي را نيز تضمين ميكند. نقش مديريت منابع انساني در اين زمينه حائز اهميت فراوان است. طبق تحقيقات بعمل آمده بعضي از استراتژيهاي مهم يادگيري فردي به شرح زير ميباشند: - خود توسعه يافتگي (توسعه شخصي)؛ - مدير به عنوان معلم؛ - گردش شغلي؛ - مرشدگري؛ - مربيگري؛ - وظايف ويژه.
1/2- يادگيري تيمي: در سازمانهاي پيچيده امروز تيمها اهميت بيشتري مييابند. يادگيري تيمي به اين معنا است كه تيمها قادر باشند به عنوان يك هويت واحد فكر كرده، خلق كنند و بياموزند، متفكرين زيادي از جمله «سنگه» و «پاولوسگي» به اهميت يادگيري تيمي خصوصا به عنوان پلي براي حصول يادگيري سازماني اشاره كردهاند. [2] «پاولوسكي» يادگيري تيمي را مدخل يادگيري سازماني دانسته تاكيد ميكند كه يادگيري تيمي پلي است براي تبديل يادگيري به دانش سازماني به نحوي كه يراي همه به اشتراك گذاشته شود. [2] يتر سنگه نيز يادگيري جمعي را فرايندي ميداند كه طي آن ظرفيت اعضاء توسعه يافته و به گونهاي همسو ميشود كه نتايج حاصله آن چيزي خواهد بود كه همگان واقعا طالب آن بودهاند. [2] اين نوع يادگيري به يك قاعده و اصل اساسي استوار است و آن چشم انداز مشترك است اما در عين حال قابليتهاي شخصي، ركني اساسي است چرا كه تيمهاي توانا از افراد توانا تشكيل شدهاند. چشم انداز مشترك به همسو شدن منجر ميگردد كه مسئله اصلي اين نوع يادگيري است. تيمها يادميگيرند كه از تجارب خود بيشتر بياموزند ، به رويكردهاي جديدي برسند و دانش خود را در سراسر سازمان به سرعت انتشار دهند.(شكل شماره يك)
1/3- يادگيري سازماني: چگونه ميتوان مطمئن شد كه يادگيري انفرادي و تيمي براي تامين منافع همگان و كل سازمان انجام شده است؟ ممكن است علي رغم تمامي توانمند سازها و فرهنگ حامي و يادگيري فردي و تيمي، سازمان به عنوان يك كل يادنگرفته باشد . توانايي كسب بصيرت از تجربه ، جوهر يادگيري است. يادگيري سازماني از طريق به اشتراك گذاشتن بصيرتها، دانش، تجربه و مدلهاي ذهني اعضاء سازمان حاصل ميشود. يادگيري سازماني برپايه دانش و تجربهاي كه در حافظه سازمان وجود دارد بنا ميشود و به مكانيسمهايي مانند سياستها، استراتژيها و مدلهايي برروي ذخيره دانش متكي است. افراد و گروهها عواملي هستند كه از طريق آنها يادگيري سازماني محقق ميشود آرگريس(1999) يادگيري سازماني را در گرو به اشتراك گذاشتن دانش، باورها و مفروضات در ميان افراد تيمها ميداند. [2] (Probst and Buchel (1997) يادگيري سازماني را چنين تعريف ميكنند: «توانايي يك سازمان به عنوان يك كل در كشف خطاها و اصلاح آنها و همچنين تغيير دانش و ارزشهاي سازمان به طوري كه مهارتهاي جديد حل مسئله و ظرفيت جديد براي كار ايجاد شود». [2] بنا بر اين تعريف، ويژگيهاي فرايند يادگيري سازماني عبارتند از: - تغيير در دانش سازماني؛ - افزايش محدودههاي ممكن؛ - تغيير در ذهنيت افراد.
«باب گانز» يادگيري سازماني را چنين تعريف كرده است: « كسب و كاربرد دانش ، مهارتها، ارزشها، عقايد و نگرشهاي بهبود بخش در جهت نگهداري، رشد و توسعه سازمان». [5] بعضي از نكات اساسي و پايهاي يادگيري سازماني عبارتنداز: 1- ساختارها: بايد ساختارهايي تعريف شوند كه براساس آن دانش و آموختهها در سطح كل سازمان به اشتراك گذاشته شود. در اين رابطه سازمان ماتريسي ميتواند كمك كننده باشد. اين نكته نيز حائز اهميت است كه مسئوليت يك شخص ارشد و قابل احترام به عنوان مدير يادگيري (Chief Learning Officer= CLO) نقش اساسي خواهد داشت . 2- تطبيق پذير با تغييرات 3- الگوبرداري: خصوصا در زمينه بهترين روشها. طبق تحقيقات به عمل آمده بعضي از استراتژيهاي مهم يادگيري سازماني عبارتند از: - برنامه ريزي استراتژيك؛ - كنفرانس از راه دور؛ - الگوبرداري؛ - جلسات؛ - يادگيري از طريق عمل؛ - نرم افزارهاي جمعي؛ - كارگاه عملي؛ - كارت ارزيابي شركت؛ - ساختارهاي يادگيري موازي؛ - تيم هاي چند وظيفه اي. 2 - انواع يادگيري: يادگيري ميتواند انواع مختلف داشته باشد اما هيچ كدام به طور كامل مستقل از يكديگر نيستند. هر فرد، تيم و يا سازمان ميتواند همزمان بعضي يا تمام اين روشها را به كار گيرد. 2/1- يادگيري انطباقي: در اين مرحله، فرد، تيم و يا سازمان از تجربه و بازتاب آن ياد ميگيرد: «جان براون» مدير بريتيش پتروليوم (BP) فلسفه خود را درباره يادگيري انطباقي چنين بيان ميكند: «هرگاه عملي را مجددا انجام ميدهيم، بايد حتما آن را بهتر از دفعه قبل انجام دهيم،....» [2] 2/2- يادگيري آينده نگر: اين نوع يادگيري زماني اتفاق ميافتد كه سازمان از آينده ميآموزد يعني تعريف يهترين فرصتهاي آينده و كشف راههايي براي دستيابي به آن. رويكرد شركت «رويال داچ شل» به يادگيري عبارت است از: «برنامهريزي به عنوان يادگيري» بدين معنا كه رويكرد و تفكر درباره آينده اعم از پيش بيني يا خلق آن به ما ميآموزد كه امروز چه بايد بكنيم، در واقع آينده سازنده فعاليتهاي امروز است.[2] براي مثالي در مورد اين نوع يادگيري ميتوان به تجربه شركت نفتي «شل» اشاره كرد. يادگيري آينده نگر اين شركت را براي افت قيمت نفت آماده كرده بود. شركت «شل» تنها شركت نفتي بود كه از نظر سازماني، مهارتها و منابع براي چنين شرايطي مهيا بود. در مقايسه اين نوع يادگيري با يادگيري انطباقي ميتوان گفت: كه يادگيري انطباقي جنبه سازگاري داشته و بيشتر براي غلبه بر مشكل به كار ميرود در حالي كه نوع آينده نگر، جنبه مولد و خلاق داشته و سازمان را به غايت توانمند ميسازد چرا كه اعضاي سازمان در يادگيري بيشتر حالت فعال (Proactive) و خلاق خواهند داشت. 2/3- يادگيري از راه عمل: يادگيري از راه عمل در برگيرنده مسايل واقعي بوده و بركسب دانش و پيادهسازي راهحل در عمل تمركز دارد. اين نوع يادگيري روشي است براي تسريع در يادگيري و برخورد موثر در رويارويي با شرايط مشكل و واكنش موثر نسبت به تغييرات و به عنوان يك فرايند تيمها را درگير ميكند. در هنگام حل مسئله واقعي يادگيري به صورت موثر و كارآ حاصل ميشود. يادگيري از راه عمل، در برگيرنده 6 جزء مستقل و متعامل است: الف- مسئله يا چالش پيشرو؛ ب- تيم يا گروه يادگيرنده؛ ج- مربي يادگيري؛ د- پرسش بصيرانه و شنيدن فعال؛ ه- اقدام؛ و- تعهد به يادگيري. اين نوع يادگيري برپايه چرخه كامل يادگيري بنا شده است:(شكل شماره 3) براي مثال ميتوان به تجربه وسيع جنرال الكتريك اشاره كرد كه جك ولش مديرعامل وقت آن شخصا" درگير آن بود. «جيمزتونل» مدير وقت آموزش اين شركت اظهار داشت: «يادگيري از راه عمل براي تبديل شدن شركت به يك سازمان يادگيرنده بسيار محوري و اساسي بوده است». [2] 2/4- ديدگاه دو متفكر: الف) «كريس آرگريس» آرگريس يادگيري را در سه گروه طبقه بندي كرده است: -1 يادگيري يك حلقهاي (Single Loop Learning) (شكل شماره چهار) اين نوع يادگيري سعي در حل مشكلات موجود و رفع عدم تطابق و هماهنگي كارها و نتايج آنها به صورت ساده از طريق تغيير در كارها دارد. از مشكلات بنيادين چشم پوشي ميكند و اهداف ، استراتژيها و ارزشها را صحيح نموده و سعي در حفظ وضع موجود مينمايد. در نهايت افراد و سازمانها ياد ميگيرند كه چگونه وضع موجود و استانداردهاي پذيرفته شده را حفظ و با شرايط خود تطبيق دهند. 2 - يادگيري دو حلقهاي (Double Loop Learning) (شكل شماره پنج) در اين نوع يادگيري، افراد علاوه بر كشف و اصلاح خطاها، هنجارها، فرايندها، سياستها و اهداف را نيز مورد سوال قرار داده و به اصلاح آن ميپردازند. اين نوع يادگيري نه تنها واقعيتهاي قابل مشاهده بلكه علت آنها و حقايق در پس آنها را نيز مورد سوال قرار ميدهد. 3- يادگيري سه حلقهاي(شكل شماره شش) اين نوع يادگيري را مي توان يادگيري يادگرفتن ناميد . در واقع اين نوع يادگيري در ارتباط باتوسعه ظرفيت سازمان براي حل مشكلات ، طراحي مجدد سياستها ، ساختارها ، سيستم ها وتكنيكها درمواجهه با تغيير مداوم فرضها درمورد خود و محيط قرار داشته و قادر است كه سيستم هاي سنتي ريشه دوانده را كه مبناي ارزشها هستند. اين نوع يادگيري زماني اتفاق مي افتدكه سازمانها به خوبي ياد بگيرند چگونه يادگيري يك حلقه اي و دو حلقه اي را اجرا كنند .
ب ) پيتر سنگه: پيتر سنگه چهارعنصر اصلي يادگيري را به شرح زير تعريف مي كند : - اقدام: انجام يك وظيفه در قالب چهارچوب تجربه؛ - بازتاب: مشاهده گر اعمال و افكارخودبودن، كالبدشكافي كارهاي انجام شده؛ - ارتباط: خلق ايده ها براي اقدام و سامان دهي آنها در قالبهاي جديد . - تصميم: تدوين رويه براي اقدام – انتخاب رويكرد مناسب از ميان احتمالات توليد شده درمرحله ارتباط . سنگه اين چهارعنصررا در قالب حلقههاي يادگيري فردي و تيمي و سازماني به كار مي گيرد .(شكل شماره هفت) -3 مهارت هاي يادگيري : يادگيري موثر نيازمند چندمهارت است . بدين معنا كه اين مهارتها ، ظرفيت و استعداد شخص را براي يادگيري موثرتر و بهتر ارتقاء ميدهند . اهم اين مهارتها عبارتند از : - تفكر سيستمي؛ - مدل هاي ذهني؛ - تسلط فردي؛ - خوديادگيري؛ - گقتگو. 3/1 - تفكر سيستمي :آلبرت اينشتين گفته است : «بدون تغيير در الگوي انديشه ، قادر نخواهيم بود كه مسايلي را كه با الگوهاي امروز فكر خود ايجاد كرده ايم ، برطرف سازيم». تفكر سيستمي باتغيير در انديشه و فكر سر و كار دارد . جهان پيچيده شده است ، مجهولات بيشتر از داده ها است و راه حلهاي متعدد پيش رو است . در گذشته يادگرفته بوديم كه براي فهم و درك مسايل و پديده هاي پيچيده ، آنها را به اجزاء تبديل كنيم اما هزينههاي پنهان و سنگين اين نگرش از دست دادن كل(تصوير بزرگ) بود و البته براي ديدن تصوير كلان سعي مي كرديم قطعات منفصله را بههم بچسبانيم كه مانند به هم متصل كردن قطعات يك آينه شكسته بي حاصل است . درمقابل اين تفكر ( روش تحليلي ) ، نگرش سيستمي كمك مي كند كه الگوهاي كلان ( تصوير بزرگ ) را ببينيم و توان ما را براي تغيير آن بهبود مي بخشد. روشي است براي روابط متعامل ميان اجزاء كه رفتار كل را مي سازند و نه يك زنجيره به هم متصل از اجزا ء . براي اينكه سيستمي را قادر سازيم كه به گونه اي اثربخش عمل كند بايد آن را بفهميم يعني بتوانيم رفتارآن را توضيح دهيم و اين مستلزم آگاهي از كاركرد و نقش آن سيستم در سيستم بزرگتر است . نگرش سيستمي چنين امكاني را فراهم مي سازد . 3/2 - مدل هاي ذهني: مدلهاي ذهني، الگوهايي هستند در برگيرنده باورها ، مفروضات و ارزشها كه بر فهم ما ازجهان و نحوه عمل ما اثر مي گذارند .(شكل شماره هشت) عدم آگاهي به مدل ذهني ، يادگيري را بي اثر يا كم اثر مي كند . عوامل شكل گيري مدل ذهني عبارتند از : - تجربه؛ - دانش كسب شده؛ - سنت ، عرف و عادات؛ - فرهنگ و هنجارهاي اجتماعي؛ - تاثيرات بزرگسالان دركودكي. 3/3 - تسلط ( قابليت هاي ) فردي: تسلط فردي به معناي احراز برتري بر افراد و اشياء است . اشاره به سطح ويژه اي از تخصص دارد. همانند يك هنرمند يا صنعتگر كه خود را متعهد به يادگيري مادام العمر مي كند . نظامي است كه طي آن فرد : - به صورت مستمر مهارتهاي خود را بهبود و تكامل مي بخشد؛ - چشم انداز و ديدگاههاي خود را به صورت مستمر روشن تر و عميقتر ميسازد؛ - صبر و بردباري خود را گسترش ميدهد؛ - تجربيات خود را تفسير كرده و از آنها ياد مي گيرد؛ - واقعيتها را منصفانه و بي عرضانه در مي يابد؛ - نگاه عميق و بصيرانه به پديده ها دارد. پيتر سنگه ، تسلط فردي را به عنوان بنياد سازمان يادگيرنده مي داند .
3/4 - خوديادگيري : تمامي اعضاي سازمان بايد آگاهانه و با اشتياق مسئوليت يادگيري خود را بپذيرند، و از آن حمايت و آن را درميان اطرافيان و زيردستان خود را تشويق كنند. هدف كاركنان فقط ارايه كار و انجام وظايف موجود به نحو احسن نيست ، بلكه يادگيري مستمر و مداوم نيز جزو وظايف آنهاست. افراد بايد يادبگيرند كه چگونه به طور مستمر بياموزند . و اين امر نيازمند تعهد به خود يادگيري است . 3/5 – گفتگو : گفتگو عالي ترين و كيفي ترين شكل ارتباط خلاقانه و دوطرفه بوده و دربرگيرنده بيشترين جستجو در افكار و عقايد و همچنين بيشترين توضيح و اظهارعقيده و بيان افكار است. گفتگو ابزار و روش يادگيري تيمي است. ديدن كل درميان اجزاء ، ديدن رابطه بين اجزاء ، جستجو براي درك مدل هاي ذهني و فرضهاي بنياني ، بازكردن مسايل و خلق معاني مشترك از ويژگيهاي آن است.
نتيجه گيري يادگيري به خاطر نفس يادگيري نيست بلكه براي موفقيت و توسعه سازمان است . درصورت عدم يادگيري ، سازمان هزينه هاي سنگين ندانستن يا دوباره كاري و عدم كارآيي و به هدردادن منابع و مهارتها را متحمل شده و شاهد از دست دادن اعتماد به نفس در افراد و كاهش درآمد به دليل عدم نوآوري خواهد بود . اما در صورت يادگيري و تعهد مستمر به آن ، سود سازمان افزايش يافته و افراد به جاي نيروي كار تبديل به سرمايه هاي سازمان مي شوند .
شركتهاي امروزي از طريق تجزيه و تحليل چرخه زندگي مشتري به افزايش ارزش مشتري دست يافته اند. ابزارها و فناوريهاي انبار داده، داده كاوي و ديگر تكنيك هاي مديريت ارتباط با مشتري، روشهايي هستند كه فرصتهاي جديدي را براي تجارت فراهم كرده اند. در واقع ديدگاه محصول محوري جاي خود را به مشتري محوري داده است. بنابراين، با جمع آوري داده هاي مربوط به مشتري و تصميم گيري براساس الگوهاي استخراج شده از روابط پنهان ميان داده ها به وسيله ابزار داده كاوي، مي توان به خواسته مشتري محوري خود جامه عمل پوشاند. اين مقاله مفاهيمي از مديريت ارتباط با مشتري و يكي از عناصر آن - داده كاوي- را مورد بررسي قرار مي دهد.
مقدمه
در سالهاي اخير فرهنگ تجارت به پيشرفتهايي نايل گشته است. مطابق با آن روابط اقتصادي مشتريان به شيوه هاي بنيادي و اساسي در حال تغيير است. شركتها به منظور نظارت بر اينگـــــونه تغييرات نيازمند ارايه راه حلها هستند. ظهور و پيدايش اينترنت در تغيير جهت مركز توجه بازاريابي نقش بسزايي داشته است. چنانچـــــه اطلاعات بر خط (ON LINE) بيشتر در دسترس قرار گيرد موجب آگاهي و هوشياري بيشتر مشتريان مي گردد. آنها در جريان تمام آنچه ارايـــــه و پيشنهاد مي شود قرار مي گيرند و تقاضاي بهترينها را دارند. براي از عهده برآمدن در چنين شرايطي بايد سيستم هايي كه بتواند به طور دقيق نسبت به مشتريان واكنش نشان دهد به كـــار رود. جمع آوري آمار مشتريان و داده هاي رفتاري آنها اين هدف اصلي و دقيق را ممكن مي سازد. اين نوع هدفگيري به يك برنامه ريزي عالي هنگام ايجاد يك رقابت سخت و به مشخص كردن مشتريان بالقـوه هنگام عرضه محصولات جديد كمك مي كند.
داده كاوي
امروزه با حجم عظيمي از داده ها روبرو هستيم. براي استفاده از آنها به ابزارهاي كشف دانش نياز داريم. داده كاوي به عنوان يك توانايي پيشرفته در تحليل داده و كشف دانش مورد استفاده قرار مي گيرد. داده كاوي در علوم (ستاره شناسي،...)در تجارت (تبليغات، مديريت ارتباط با مشتري،...) در وب (موتورهاي جستجو،...) در مسايل دولتي (فعاليتهاي ضد تروريستي،...) كاربرد دارد. (1) عبارت داده كاوي شباهت به استخراج زغال سنگ و طلا دارد. داده كاوي نيز اطلاعات را كه در انبارهاي داده مدفون شده است، استخراج مي كند. (2)
در واقع هـــــدف از داده كاوي ايجاد مدل هايي براي تصميم گيري است. اين مدلها رفتارهاي آينده را براساس تحليلهاي گذشته پيش بيني مي كنند. به كاربردن داده كاوي به عنوان اهرمي براي آماده سازي داده ها و تكميل قابليتهاي انباره داده (DATA WAREHOUSE) ، بهترين موقعيت را براي به دست آوردن برتريهاي رقابتي ايجاد مي كند.
سيستم هاي بانك داده (DATABASE) ، نقشي كليدي در سيستم هاي مديريت و انبار داده، بازي مي كنند. يك سيستم بانك داده، شامل فايل هاي بانك داده و سيستم هاي مديريت بانك داده است.(1)
اغلب تجارت ها به تصميم گيريهاي استراتژيك و يا اتخاذ خط مشي هاي جديد براي خدمت رساني بهتر به مشتريان نياز دارند. به عنوان مثال فروشگاهها آرايش مغازه خود را براي ايجاد ميل بيشتر به خريد مجدداً طراحي مي كنند و يا خطوط هواپيمايي تسهيلات خاصي را براي مشتريان جهت پروازهاي مكرر آنها در نظر مي گيرند. اين دو مثال به داده هايي در مورد رفتار مصرفي گذشته مشتريان براي تعيين الگوهايي به وسيله داده كاوي، نياز دارد. براساس اين الگوها تصميمـــات لازم اتخاذ مي شود. در واقع ابزار داده كــــاوي، داده را مي گيرد و يك تصوير از واقعيت به شكل مدل مي سازد، اين مدل روابط موجود در داده ها را شرح مي دهد. (2)
از نظر فرايندي فعاليتهاي داده كاوي به سه طبقه بندي عمومي تقسيم مي شوند: (6)
اكتشاف : فرايند جستجو در يك بانك داده براي يافتن الگوهاي پنهان، بدون داشتن يك فرضيه از پيش تعيين شده درباره اينكه اين الگو ممكن است چه باشد.
مانند تحليلهايي كه برحسب كالاهاي خريداري شده صورت مي گيرد، اينگونه تحليلهاي سبدي نشانگر موارديست كه مشتري تمايل به خريد آنها دارند. اين اطلاعات مي تواند به بهبود موجودي، استراتژي طراحي، آرايش فروشگاه و تبليغات منجر گردد. مدل پيش بيني : فرايندي كه الگوهاي كشف شــده از بانك داده را مي گيرد و آنها را براي پيش بيني آينده به كار مي برد.
مانند پيش بيني فروش در خرده فروشي، الگوهاي كشف شده براي فروش به آنها كمك مي كند تا تصميماتي را در رابطه با موجودي اتخاذ كنند.
تحليلهاي دادگاهي : به فرايند به كارگيري الگوهاي استخراج شده براي يافتن عوامــل داده اي نامعقول و متناقض مربوط مي شود.
مانند شناسايي و تشخيص كلاهبرداري در موسسات مالي. كلاهبرداري به ميزان زيادي پرهزينه و زيان آور است، بانكها مي توانند با تحليل دادوستدهاي جعلي گذشته الگوهايي را براي تشخيص و كشف كلاهبرداري به دست آورند.
مديريت ارتباط با مشتري
مديريت ارتباط با مشتري يك فرايند تجاري است كه تمام جوانب مشخصه هاي مشتري را آدرس دهي مي كند، دانش مشتري را بــه وجود مي آورد، روابط را با مشتري شكل مي دهد و برداشت آنها را از محصولات يا خدمات سازمان ايجاد مي كند. مديريت ارتباط با مشتري توسط چهار عنصر از يك چارچوب ساده تعريف شده است: دانش، هدف، فروش و خدمت.(2)
مديريت ارتباط با مشتري با درنظر گرفتن اينكه چه محصولات يا خدماتي، به چه مشترياني، در چه زماني و از طريق چه كانالي عرضه شود، بهبود را در پي خواهد داشت. اين مديريت از اجزاي مختلفي تشكيل شده است.
پيش از اينكه فرايند آن آغاز شود، شركت بايد اطلاعات مشتري را در اختيار داشته باشد. اين اطلاعات مي تواند از داده هاي داخلي مشتريان و يا از داده هاي منابع خارجي خريداري شده، به دست آيد. براي داده هاي داخلي منابع مختلفي وجود دارد مانند پــرسشنامه ها و بلاگ ها ، سوابق كارت اعتباري و....
منابع داده خارجي يا بانكهاي داده خريداري شده مانند آدرسها، شماره تلفن ها، پروفايل هاي بازديد از وب سايتها كليدي براي به دست آوردن دانش بيشتري از مشتري است.(3)
بيشتر شركتها، بانكهاي داده اي عظيمي شامل داده هاي بازاريابي، منابع انساني و مالي را دارا هستند. بنابراين، سرمايه گذاري در زمينه انبار داده، يكي از اجزاي حياتي در استراتژي مديريت ارتباط با مشتري است. (4)
پس از تهيه و تخصيص منابع داده، سيستم مديريت ارتباط با مشتري بايد با به كارگيري ابزارهايي مانند داده كاوي، داده ها را تجزيه و تحليل كند. اعم از اينكه شركت تكنيك هاي آماري سنتي را به كار مي برد يا يكي از ابزارهاي نرم افزاري مانند داده كاوي را، كارشناسان نياز به فهم داده هاي مشتري و روابط تجاري دارند. بنابراين، داشتـــن افرادي متخصص كه اين داده ها را با ابزارهاي مربوطه استخراج و به صورت اطلاعات درآورند، مهم است
چرخه زندگي مشتري
واژه چرخه زندگي مشتري به مراحلي در ارتباط بين مشتري و تجارت بر مي گردد و آگاهي نسبت به آن موجب سودآوري مشتري مي شود. عموماً چهار مرحله در چرخه زندگي مشتري وجود دارد:
1 - مشتريهاي بالقوه : افرادي كه هنوز مشتري نيستند ولي در هدف بازار قرار دارند؛ 2 - مشتريهايي كه عكس العمل نشان مي دهند: مشتريان بالقوه يا احتمالي كه به يك محصول يا خدمت علاقه و واكنش نشان مي دهند.
3 - مشتريهاي بالفعل: افرادي كه در حال حاضر محصول يا خدمتي را به كار مي برند. 4 - مشتريهاي سابق: اينگونه افراد مشتريان مناسبي نيستند چرا كه مدت زيادي در هدف فروش قرار ندارند و يا خريدشان را به سمت محصولات رقيب برده اند. (2) فرايند داده كاوي در مديريت ارتباط با مشتري
داده كاوي يكي از عناصر مديريت ارتباط با مشتري است و مي تواند به حركت شركتها به سمت مشتري محوري كمك كند.
فرايند داده كاوي در مديريت ارتباط با مشتري به صورت زير است . (شكل 1)
داده هاي خام از منابع مختلفي جمع آوري مي شوند و از طريق استخراج، ترجمه و فرايندهاي فراخواني به انبار داده اين مديريت وارد مي شوند. در بخش مهيـــاسازي داده، داده ها از انبار خارج شده و به صورت يك فرمت مناسب براي داده كاوي در مي آيند. بخش كشف الگو شامل چهار لايه است:
1 - سوالهاي تجاري مانند توصيف مشتري،2 - كاربردها مانند امتيازدهي، پيش گويي،3 - روشها مانند سري هاي زماني، طبقه بندي،4 - الگوريتم ها.
در اين بخش روشهاي داده كاوي با كاربرد مخصوص خود براي پاسخ به سوالهاي تجاري كه به ذهن مي رسند، الگوريتم هايي را استخراج مي كنند و از اين الگوريتم ها براي ساخت الگو استفاده مي شود.
در بخش تجزيه و تحليل الگو، الگوها به يك دانش مفيد و قابل استفاده تبديل مي شوند و پس از بهبود آنها، الگوهايي كه كارا محسوب مي شوند در يك سيستم اجرايي به كار گرفته خواهند شد.(1)
نتيجه گيري
رابطه مشتري با زمان تغيير مي كند و چنانچه تجارت و مشتري درباره يكديگر بيشتر بدانند اين رابطه تكامل و رشد مي يابد. چرخه زندگي مشتري چارچوب خوبي براي به كارگيري داده كاوي در مديريت ارتباط با مشتري فراهم مي كند. در بخش ورودي داده كاوي، چرخه زندگي مشتري مي گويد چه اطلاعاتي در دسترس است و در بخش خروجي آن، چرخه زندگي مي گويد چه چيزي احتمالاً جالب توجه است و چه تصميماتي بايد گرفته شود. داده كاوي مي تواند سودآوري مشتري هاي بالقوه را كه مي توانند به مشتريان بالفعل تبديل شوند، پيش بيني كند و اينكه تا چه مدت به صورت مشتريان وفادار خواهند ماند و چگونه احتمالاً ما را ترك خواهند كرد. بعضي از مشتريان مرتباً مراجعاتشان را به شركتها براي كسب مزيتهايي كه طي رقابت ميان آنها به وجود مي آيد، تغيير مي دهند. در اين صورت شركتها مي توانند هدفشان را روي مشترياني متمركز كنند كه سودآوري بيشتري دارند.
بنابراين مي توان از طريق داده كاوي ارزش مشتريان را تعيين، رفتار آينده آنها را پيش بيني و تصميمات آگاهانه اي را در اين رابطه اتخاذ كرد.
منابع:
1 - NONE YE, “THE HAND BOOK OF DATA MINING”, ARIZONA STATEUNIVERSITY, 2003. 2 - CHRIS RYGIELSKI, “DATA MINING TECHNIQUES FOR CUSTOMERRELATIONSHIP
ماده ١ـ ديه مالي است که به سبب جنايت بر نفس يا عضو به مجني عليه يا به ولي يا اولياء دم او داده ميشود.
موارد ديه
ماده ٢ـ ديه در موارد زير ثابت ميشود:
الف ـ قتل يا جرح يا نقص عضو که بطور خطاء محض واقع ميشود و آن در صورتي است که جاني نه قصد جنايت نسبت به مجني عليه را داشته باشد و نه قصد فعل واقعه شده بر او را. مانند آنکه تيري را به قصد شکاري رها کند و به شخصي برخورد نمايد.
ب ـ قتل يا جرح يا نقص عضو که بطور خطاء شبيه عمد واقع ميشود و آن در صورتي است که جاني قصد فعلي را که نوعأ سبب جنايت نميشود داشته باشد و قصد جنايت را نسبت به مجني عليه نداشته باشد مانند آنکه کسي را به قصد تاديب بنحوي که نوعأ سبب جنايت نميشود بزند و اتفاقأ موجب جنايت گردد يا طبيبي مباشر تا بيماري را بطور متعارف معالجه کند و اتفاقأ سبب جنايت بر او شود.
ج ـ ديه در موارد قصاص که در محل خود ذکر شده است.
تبصره ١ـ جنايتهاي عمدي ديوانه و نا بالغ بمنزله خطاي محض است.
تبصره ٢ـ در صورتيکه در دادگاه ثابت شود جنايتهاي عمدي که به اعتقاد قصاص يا به اعتقاد مهدورالدم بودن طرف انجام شود و بعدأ معلوم گردد که مجني عليه مورد قصاص و يا مهدورالدم نبوده است بمنزله خطاء شبيه عمد است.
مقدار ديه قتل نفس
ماده ٣ـ ديه قتل مرد مسلمان يکي از امور ششگانه ذيل است که جاني در انتخاب هر يک از آنها مخير ميباشد و تلقين آنها جايز نيست.
١ـ يکصد شتر سالم و بدون عيب که خيلي لاغر نباشد.
٢ـ دويست گاو سالم و بدون عيب که خيلي لاغر نباشد.
٣ـ يکهزار گوسفند سالم و بدون عيب که خيلي لاغر نباشد.
٤ـ دويست دست لباس سالم از حله هاي يمن.
٥ـ يکهزار دينار مسکوک سالم و غير مغشوش که هر دينار يک مثقال شرعي طلا به وزن ١٨ نخود است.
٦ـ ده هزار درهم مسکوک سالم و غير مغشوش که هر درهم به وزن ٦/١٢ نخود نقره ميباشد.
تبصره ـ پرداخت قيمت هر يک از امور ششگانه در صورت تراضي طرفين کافيست و اگر تلفيق بعنوان پرداخت قيمت يکي از امور ششگانه باشد کافي است.
ماده ٤ـ ديه قتل عمد در مواردي که قصاص ممکن نباشد و يا ولي مقتول به ديه راضي شود يکي از امور ششگانه فوق خواهد بود لکن فقط در خصوص شتر لازم است که سن آنها از پنج سال گذشته و داخل در سال ششم شده باشد.
مهلت پرداخت ديه
ماده ٥ـ ديه قتل خواه عمدي خواه غير عمدي اگر چه در خصوص حرم مکه معظمه يا در يکي از چهار ماه حرام (رجب ـ ذيقعده ـ ذيحجه ـ محرم) واقع شود يکي از شش چيز گذشته است به اضافه يک ثلث (يک سوم) هر نوعي که انتخاب کرده است و ساير امکنه و ازمنه داراي اين حکم نيستند هر چند متبرک باشند.
ماده ٦ـ ديه قتل زن مسلمان خواه عمدي خواه غير عمدي نصف ديه مرد مسلمان است.
ماده ٧ـ ديه زن و مرد در جراحت ها يکسان است تا اينکه مقدار ديه به ثلث (يک سوم) ديه کامل برسد آنگاه ديه جراحت زن نصف ديه جراحت مرد خواهد بود.
ماده ٨ـ مهلت پرداخت ديه در موارد مختلف بترتيب زير است:
الف ـ ديه قتل عمد بايد در ظرف يکسال پرداخت شود و تأخير از آن بدون تراضي طرفين جايز نيست.
ب ـ ديه قتل شبيه عمد در ظرف دو سال پرداخت ميشود.
ج ـ ديه قتل خطاء محض در ظرف سه سال پرداخت ميشود.
تبصره ـ ديه قتل جنين و نيز ديه نقض عضو يا جرح بترتيب فوق پرداخت ميشود.
مسئول پرداخت ديه
ماده ٩ـ مسئول پراخت ديه در قتل عمد و شبه عمد خود قاتل است و مسئول پرداخت آن در قتل خطاء محض عاقله قاتل است که بايد راسأ بپردازد و حق مراجعه به قاتل را ندارد.
ماده ١٠ـ اگر قاتل در شبيه عمد حتي با مهلت طولاني قادر به پرداخت ديه نباشد کسان او به ترتيب الاقرب و فالاقرب بايد بپردازند و اگر آنها نباشند يا نداشته باشند از بين المال داده ميشود.
(عاقله) مسئول پراخت ديه جنايتهاي خطائي
ماده ١١ـ ديه قتل خطاء محض و همچنين ديه جراحت (موضحه) و ديه جراحت هاي عميق تر از آن بعهده عاقله ميباشد و ديه جراحت هاي کمتر از آن بعهده خود جاني است.
تبصره ـ جنايت عمد و شبه عمد نابالغ و ديوانه بمنزله خطاء محض و برعهده عاقله ميباشد.
ماده ١٢ـ عاقله عبارتست از بستگان نزديک ابويني يا ابي مانند پدرو جد پدري و برادر و پسر و عمو و پسران عمو.
ماده ١٣ـ زن جزء عاقله محسوب نميشود و عهده دار ديه خطائي نخواهد بود و همچنين نابالغ و ديوانه.
ماده ١٤ـ عاقله اگر فقير باشد عهده دار ديه نميباشد.
ماده ١٥ـ هرگاه قتل خطائي با گواهي شهود عادل ثابت شود عاقله عهده دار ديه خواهد بود ولي اگر با اقرار جاني ثابت شود خود جاني ضامن است.
ماده ١٦ـ هرگاه اصل قتل با شهادت شهود عادل ثابت شود و قاتل مدعي گردد که خطاء انجام شده و عاقله منکر خطائي بودن آن باشد در صورتيکه عاقله سوگند ياد کند قول عاقله مقدم بر قول جاني ميباشد.
ماده ١٧ـ جنايتهاي خطائي که شخص بر خودش وارد آورده بعهده خود اوست و همچنين اتلاف هاي مالي که بطور خطاء محض انجام شود بعهده شخص تلف کننده است و عاقله عهده دار هيچگونه خسارتهاي مالي در مورد اتلاف خطائي و مانند آن نيست و فقط در خصوص قتل و جرح خطائي محض عهده دار ميباشند.
ماده ١٨ـ ديه خطاء محض بر عاقله به ترتيب طبقات ارث توزيع ميشود.
ماده ١٩ـ هرگاه جاني داراي عاقله نباشد يا عاقله او نتواند ديه را در مدت سه سال بپردازد ديه از بيت المال پرداخت ميشود.
ماده ٢٠ـ ديه عمد و شبه عمد بر جاني است لکن اگر فرار کند ازمال او گرفته ميشود و اگر مال نداشته باشد از بستگان نزديک او با رعايت الاقرب فالاقرب گرفته ميشود و اگر بستگاني نداشت يا تمکن نداشتند ديه از بين المال داده ميشود.
موجبات ضمان
ماده ٢١ـ جنايت اعم از آنکه بمباشرت انجام شود يا به تسبيت يا به اجتماع مباشر و سبب موجب ضمان خواهد بود.
ماده ٢٢ـ مباشرت آنست که جنايت مستقيمأ توسط خود جاني واقع شده باشد.
ماده ٢٣ـ تسبيت در جنايت آنست که انسان سبب تلف شدن يا جنايت عليه ديگري را فراهم کنيد و خود مستقيمأ مرتکب جنايت نشود مانند آنکه چاهي بکند و کسي در آن بيفتد و آسيب ببيند.
ماده ٢٤ـ در صورت اجتماع مباشر و سبب در جنايت مباشر ضامن است مگراينکه سبب اقوي از مباشر باشد.
ماده ٢٥ـ هرگاه طبيبي گرچه حاذق و متخصص باشد در معالجه هائي که شخصأ انجام ميدهد يا دستور آن را صادر ميکند هرچند با اذن مريض يا ولي او باشد باعث تلف جان يا نقص عضو يا خسارت مالي شود ضامن است مگر آنکه قبل از شروع به درمان از مريض يا ولي او برائت حاصل نمايد.
ماده ٢٦ـ هرگاه ختنه کننده در اثر بريدن بيش از مقدار لازم موجب جنايت يا خسارت شود ضامن است گرچه ماهر بوده باشد.
ماده ٢٧ـ هرگاه بيطار و دامپزشک گرچه متخصص باشد در معالجه حيواني هر چند با اذن صاحب او باشد موجب خسارت شود ضامن است مگر اينکه قبل از درمان از صاحب حيوان برائت حاصل نمايد.
ماده ٢٨ـ هرگاه طبيب يا بيطار و مانند آن قبل از شروع به درمان از مريض يا ولي او يا از صاحب حيوان برائت حاصل نمايد، عهده دار خسارت پديد آمده نخواهد بود.
ماده ٢٩ـ هرگاه کسي در حال خواب بر اثر حرکت و غلطيدن موجب تلف يا نقص عضو ديگري شود جنايت او بمنزله خطاء محض بوده و عاقله او عهده دار خواهد بود.
ماده ٣٠ـ هرگاه کسي که چيزي را به همراه خود يا بوسيله نقليه و مانند آن حمل کند و بشخص ديگري برخورد نموده موجب جنايت گردد در صورت عمد يا شبه عمد ضامن ميباشد و در صورت خطاء محض، عاقله او عهده دار ميباشد.
ماده ٣١ـ هرگاه کسي به روي شخصي سلاح بکشد يا سگي را به سوي او برانگيزد يا هر کار ديگري که موجب هراس او گردد انجام دهد مانند فرياد کشيدن يا انفجار صوتي که باعث وحشت ميشود و بر اثر اين ارعاب آن شخص بميرد اگر اين عمل نوعأ کشنده باشد يا با قصد قتل انجام شود گرچه نوعأ کشنده نباشد قتل عمد محسوب شده و موجب قصاص است و اگر اين عمل نه نوعأ کشنده و نه با قصد قتل انجام بگيرد قتل شبه عمد محسوب شده و ديه آن بر عهده قاتل است.
ماده ٣٢ـ هرگاه کسي ديگري را بترساند و موجب فرار او گردد و آن شخص در حال فرار خود را از جاي بلندي پرت کند و يا به درون چاهي بيفتد وبميرد در صورتيکه آن ترساندن موجب زوال اراده و اختيار و مانع تصمميم گيري او گردد ترساننده ضامن است.
ماده ٣٣ـ هرگاه کسي خود را از جاي بلندي پرت کند و بر روي شخصي بيفتد و سبب جنايت گردد در صورتي که قصد انجام جنايت را نداشته باشد و کاري را که با قصد انجام داده نوعأ سبب جنايت نباشد عهده دارديه خواهد بودو اگر خواست بجائي که کسي در آنجا نبود پرت شود و اتفاقأ بجائي افتاد که شخصي در آنجا بود عاقله او عهده دار خواهد بود ولي اگر در اثر لغزش يا علل قهري ديگر و بي اختيار به جائي پرت شود و موجب جنايت گردد نه خودش ضامن است نه عاقله اش.
ماده ٣٤ـ هرگاه کسي به ديگري صدمه وارد کند و يا کسي را پرت کند و او بميرد يا مجروح گردد در صورتيکه نه قصد جنايت داشته باشد و نه کاري را که قصد نموده است نوعأ سبب جنايت باشد عهده دار ديه آن خواهد بود.
ماده ٣٥ـ هرگاه کسي ديگري را روي شخص ثالث پرت کند و آن شخص ثالث بميرد يا مجروح گردد در صورتيکه نه قصد جنايت داشته باشد و نه کاري را که قصد کرده است نوعأ سبب جنايت باشد ضامن ديه ميباشد.
ماده ٣٦ـ هرگاه کسي در ملک خود يا مکان مباح ديگر يا راه وسيع عمومي توقف کرده باشد و ديگري به او برخورد نمايد و مصدوم گردد آن شخص متوقف عهده دارد هيچگونه خسارت نخواهد بود.
ماده ٣٧ـ هرگاه کسي در جائي متوقف باشد که توقف در آنجا جائز نيست مانند راه تنگ و ديگري اشتباهأ و بدون قصد به او برخورد کند و بميرد شخص متوقف ضامن ديه خواهد بود. و همچنين اگر موجب لغزش رهگذر و آسيب آنها شود ضامن خسارت ميباشد مگر آنکه عابر با وسعت راه عمدأ قصد برخورد داشته باشد که در اين صورت نه تنها خسارت او هدر است بلکه عهده دار خسارت شخص متوقف نيز خواهد بود.
ديه اعضاء
ماده ٧٥ـ هر جنايتي که بر عضو کسي وارد شود و شرعأ مقدار خاصي بعنوان ديه براي آن تعيين نشده باشد جاني بايد ارش بپردازد.
ماده ٧٦ـ هرگاه کسي موي سر يا صورت مردي را طوري از بين ببرد که ديگر نرويد عهده داد ديه کامل خواهد بود و اگر دوباره برويد نسبت به موي سر ضامن ارش است و نسبت به ريش ثلث ديه کامل را عهده دارد خواهد بود.
ماده ٧٧ـ هر گاه کسي موي سر زني را طوري از بين ببرد که ديگر نرويد ضامن ديه کامل زن ميباشد و اگر دوباره برويد عهده دار مهرالمثل خواهد بود و در اين فرقي ميان کوچک و بزرگ نيست.
تبصره ـ اگر مهرالمثل بيش از ديه کامل باشد فقط به مقدار ديه کامل پرداخت ميشود.
?ماده ٧٨ـ هر گاه مقدار از موهاي از بين رفته دوباره برويد و مقدار ديگر نرويد نسبت مقداري که نمي رويد با تمام سر ملاحظه ميشود و ديه به همان نسبت دريافت ميگردد.
ماده ٧٩ـ تشخيص روئيدن محدود مو و نروئيدن آن با خبره است و اگر طبق نظر خبره ديه يا ارش پرداخت شد و بعد از آن دوباره روئيد بايد مقدار زائد بر ارش به جاني مسترد شود.
ماده ٨٠ـ ديه موهاي مجموع دو ابرو در صورتيکه هرگز نرويد پانصد دينار است و ديه هر کدام دويست و پنجاه دينار و ديه هر مقدار از يک ابرو بهمان نسبت خواهد بود و اگر دوباره روئيده شود درهمه موارد ارش است و اگر مقداري از آن دوباره روئيده شود و مقدار ديگر هرگز نرويد نسبت به آن مقدار که مجددأ روئيده شود ارش است و نسبت به آن مقدار که روئيده نميشود ديه با احتساب مقدار مساحت تعيين ميشود.
ماده ٨١ـ از بين بردن مژه و موهاي پلک چشم موجب ارش است خواه دوباره برويد خواه نرويد و خواه تمام آن باشد و خواه بعض آن.
ماده ٨٢ـ از بين بردن ساير موهاي بدن غير از آنجه بيان شد فقط موجب ارش است نه ديه.
ماده ٨٣ـ از بين بردن مو در صورتي موجب ديه يا ارش ميشود که به تنهائي باشد نه با از بين بردن عضو يا کندن پوست و مانند آن که در اين موارد فقط ديه عضو قطع شده يا مانند آن پرداخت ميگردد.
ديه چشم
ماده ٨٤ـ از بين بردن دو چشم سالم موجب ديه کامل است و ديه هر کدام از آنها نصف ديه کامل خواهد بود.
تبصره ـ تمام چشم هائي که بينائي دارند در حکم فوق يکسانند گرچه از لحاظ شعف و بيماري و شبکور و لوچ بودن با يکديگر فرق داشته باشند.
ماده ٨٥ـ چشمي که در سياهي آن لکه سفيدي باشد اگر مانع ديدن نباشد ديه آن کامل است و اگر مانع مقداري از ديدن باشد بطوريکه تشخيص ممکن باشد بهمان نسبت از ديه کاهش مييابد و اگر بطور کلي مانع ديدن باشد در آن ارش است نه ديه.
ماده ٨٦ـ ديه چشم کسي که داراي يک چشم سالم و بينا باشد و چشم ديگرش نابيناي مادرزاد بوده و يا در اثر بيماري يا علل غير جنائي از دست رفته باشد ديه کامل است و اگر چشم ديگرش را در اثر قصاص يا جنايتي از دست داده باشد ديه آن نصف ديه است.
ماده ٨٧ـ کسي که داراي يک چشم بينا و يک چشم نابينا بوده است ديه چشم نابيناي او ثلث ديه کامل است خواه چشم او خلقتأ نابينا بوده است يا در اثر جنايت نابينا شده باشد.
ماده ٨٨ـ ديه مجموع چهار پلک دو چشم ديه کامل خواهد بود و ديه پلکهاي بالا ثلث ديه کامل و ديه پلکهاي پائين نصف ديه کامل است.
ديه بيني
ماده ٨٩ـ از بين بردن تمام بيني دفعتأ يا نرمه آن که پاين قصب و استخوان بيني است موجب ديه کامل است و از بين بردن مقداري از نرمه بيني موجب همان نسبت ديه ميباشد.
ماده ٩٠ـ از بين بردن مقداري از استخوان بيني بعد از بريدن نرمه آن موجب ديه کامل و ارش ميباشد.
ماده ٩١ـ فاسد نمودن و شکستن و سوزاندن بيني در صورتيکه اصلاح نشود موجب ديه کامل است و اگر بدون عيب جبران شود موجب يکصد دينار ميباشد.
ماده ٩٢ـ فلج کردن بيني موجب دو ثلث ديه کامل است و از بين بردن بيني فلج موجب ثلث ديه کامل ميباشد.
ماده ٩٣ـ از بين بردن هر يک از سوراخهاي بيني موجب ثلث ديه کامل است و سوراخ کردن بيني بطوريکه هر دو سوراخ و پرده فاصل ميان آن پاره شود يا آنکه آن را سوراخ نمايد در صورتيکه باعث از بين رفتن آن نشود موجب ثلث ديه کامل است و اگر جبران و اصلاح شود موجب خمس ديه ميباشد.
ديه گوش
ماده ٩٤ـ از بين بردن مجموع دو گوش ديه کامل دارد و از بين بردن هر کدام نصف ديه کامل و از بين بردن مقداري از آن موجب ديه همان مقدار با رعايت نسبت به تمام گوش خواهد بود.
ماده ٩٥ـ از بين بردن نرمه گوش ثلث ديه آن گوش را دارد و از بين بردن قسمتي از آن موجب ديه به همان نسبت خواهد بود.
ماده ٩٦ـ پاره کردن گوش ثلث ديه دارد.
ماده ٩٧ـ فلج کردن گوش دو ثلث ديه و بريدن گوش فلج ثلث ديه را دارد.
تبصره ١ـ گوش سالم و شنوا و گوش کر در حکم فوق يکسانند.
تبصره ٢ـ هر گاه آسيب رساندن به گوش به حس شنوائي سرايت کند و به آن آسيب رساند يا موجب سرايت به استخوان و شکستن آن شد براي هر کدام ديه جداگانه اي خواهد بود.
ديه لب
ماده ٩٨ـ از بين بردن مجموع دو لب ديه کامل دارد و از بين بردن هر کدام از لبها نصف ديه کامل و از بين بردن هر مقداري از لب موجب ديه همان مقدار با رعايت نسبت به تمام لبها خواهد بود.
ماده ٩٩ـ جنايتي که لبها را جمع کند و در اثر آن دندان ها را نپوشاند موجب مقداري است که حاکم آنرا تعيين مينمايد.
ماده ١٠٠ـ جنايتي که موجب سست شدن لب ها بشود بطوري که با خنده و مانند آن از دندانها کنار نرود موجب دو ثلث ديه کامل ميباشد.
ماده ١٠١ـ از بين بردن لب هاي فلج و بي حس ثلث ديه دارد.
ماده ١٠٢ـ شکافتن هر دولب بطوري که دندانها نمايان شوند موجب ثلث ديه کامل است و در صورت اسلاح و خوب شدن خمس ديه کامل و شکافتن يک لب بطوري که دندانها نمايان شوند موجب ثلث ديه لب و در صورت خوب شدن خمس ديه لب خواهد بود.
ديه زبان
ماده ١٠٣ـ از بين بردن تمام زبان سالم يا لال کردن انسان سالم با ضربه مغزي و مانند آن ديه کامل دارد و بريدن تمام زبان لال ثلث ديه کامل خواهد بود.
ماده ١٠٤ـ از بين بردن مقداري از زبان لال موجب ديه همان مقدار با رعايت نسبت به تمام زبان خواهد بود ولي ديه قسمتي از زبان سالم به نسبت از دست دادن قدرت اداي حروف خواهد بود.
ماده ١٠٥ـ تعيين مقدار ديه جنايتي که بزبان وارد شده و موجب از بين رفتن حروف نشود لکن باعث عيب گردد با تعيين حاکم خواهد بود.
ماده ١٠٦ـ هرگاه مقداري از زبان کسي قطع کند که باعث از بين رفتن قدرت اداي مقداري از حروف باشد و ديگري مقدار ديگر را که باعث از بين رفتن مقداري از باقي حروف گردد ديه به نسبت از بين رفتن قدرت اداي حروف ميباشد.
ماده ١٠٧ـ بريدن زبان کودک قبل از سرحد سخن گفتن موجب ديه کامل است.
ماده ١٠٨ـ بريدن زبان کودکي که به حد سخن گفتن رسيده ولي سخن نميگويد ثلث ديه دارد و اگر بعدأ معلوم شود که زبان او سالم و قدرت تکلم داشته ديه کامل محسوب و بقيه از جاني گرفته ميشود.
ماده ١٠٩ـ هر گاه جنايتي موجب لال شدن گردد و ديه کامل از جاني گرفته شود و دوباره زبان به حال اول برگردد و سالم شود ديه مسترد خواهد شد.
ديه دندان
ماده ١١٠ـ از بين بردن تمام دندانهاي بيست و هشتگانه ديه کامل دارد و بترتيب زير توزيع ميشود:
١ـ هر يک از دندانهاي جلو که عبارتند از پيشين و چهارتائي و نيش و از هر کدام دو عدد در بالا و دو عدد در پائين ميرويد و جمعا دوازده تا خواهد بود ـ پنجاه دينار و ديه مجموع آنها ششصد دينار ميشود.
٢ـ هر يک از دندانهاي عقب که در چهار سمت پاياني از بالا و پائين در هر کدام يک ضاحک و سه ضرس قرار دارد و جمعأ شانزده تا خواهد بود بيست و پنج دينار و ديه مجموع آنها چهار صد دينار ميشود.
ماده ١١١ـ دندانها اضافي به هر نام که باشد وبه هر طرز که روئيده شود ديه اي ندارد و اگر در کندن آنها نقضي حاصل شود مقدار جريمه آن با تعيين حاکم معلوم ميشود اگر هيچگونه نقصي حاصل نشود جريمه مالي نخواهد داشت ولي در صورت تعدي بعنوان تعزير بنظر حاکم به ده تا پنجاه ضربه شلاق محکوم ميشود.
ماده ١١٢ـ هر گاه دندانها از بيست و هشت تا کمتر باشد بهمان نسبت از ديه کامل کاهش مي يابد خواه خلقتأ کمتر باشد يا در اثر عارضه اي کم شده باشد.
ماده ١١٣ـ فرقي ميان دندانهائي که داراي رنگهاي گوناگون ميباشند نيست و اگر دنداني در اثر جنايت سياه شود و نيافتد ديه آن دوثلث ديه همان دندان است که سالم باشد و ديه دنداني که قبلأ سياه شده ثلث همان دندان سالم است.
ماده ١١٤ـ شکاف (اشقاق) دندان که بدون کندن و از بين بردن آن باشد با تعيين حاکم جريمه مالي او معلوم ميشود.
ماده ١١٥ـ شکستن آن مقدار از دندان که نمايان است با بقاء ريشه ديه کامل آن دندان را دارد و اگر بعد از شکستن مقدار مزبور کسي بقيه را از ريشه بکند جريمه آن با نظر حاکم تعيين ميشود خواه کسي که بقيه را از ريشه کنده همان کسي باشد که مقدار نمايان دندان را شکسته يا ديگري.
ماده ١١٦ـ کندن دندان شيري کودک که ديگر بجاي آن دندان نرويد ديه کامل آنرا دارد و اگر بجاي آن دندان برويد ديه بر دندان شيري که کنده شده يک شتر ميباشد.
ماده ١١٧ـ دنداني که کنده شود ديه کامل دارد گرچه همان را در محلش قرار دهند دوباره مانند سابق شود.
ماده ١١٨ـ هرگاه دندان ديگري بجاي دندان اصلي کنده شده قرار گيرد و مانند دندان اصلي شود کندن آن ديه کامل دارد.
ديه گردن
ماده ١١٩ـ شکستن گردن به طوري که گردن کج شود ديه کامل دارد.
ماده ١٢٠ـ جنايتي که موجب کج شدن گردن شود و همچنين جنايتي که مانع فرو بردن غذا گردد جريمه آن با نظر حاکم تعيين ميشود.
ماده ١٢١ـ هرگاه جنايتي که موجب کج شده گردن و همچنين مانع فروبردن غذا شده اثر آن زائل گردد ديه ندارد فقط بايد ارش پرداخت شود گرچه بعد از بر طرف شدن اثر آن با دشواري بتواند گردن را مستقيم نگه بدارد يا غذا را فرو ببرد.
ديه فک
ماده ١٢٢ـ از بين بردن مجموع دو فک ديه کامل دارد و ديه هر کدام آنها پانصد دينار ميباشد و از بين بردن مقداري از هر يک موجب ديه مساحت همان مقدار است و ديه از بين بردن فک با مقداري از فک ديگر نصف ديه با احتساب ديه مساحت فک ديگر خواهد بود.
ماده ١٢٣ـ ديه فک مستقل از ديه دندان ميباشد و اگر فک با دندان از بين برود ديه هر يک جداگانه محسوب ميگردد.
ماده ١٢٤ـ جنايتي که موجب نقص فک شود يا باعث دشواري و نقص جويدن گردد جريمه آن با نظر حاکم تعيين ميشود.
ديه دست
ماده ١٢٥ـ از بين بردن مجموع دو دست تا مفصل و مچ ديه کامل دارد و ديه هر کدام از دست ها نصف ديه کامل است خواه مجني عليه داراي يک دست باشد و دست ديگر را خلقتأ يا در اثر سانحه اي فاقد باشد و خواه داراي دو دوست بوده باشد.
ماده ١٢٦ـ ديه قطع انگشتان هر دست تنها يا تا مچ پانصد دينار است.
ماده ١٢٧ـ جريمه بريدن کف دست که خلقتأ بدون انگشت بوده و يا در اثر سانحه اي بدون انگشت شده است با نظر حاکم تعيين ميشود.
ماده ١٢٨ـ ديه قطع دست تا آرنج پانصد دينار است خواه داراي کف باشد و خواه نباشد و همچنين ديه قطع دست تا شانه پانصد دينار است خواه آرنج داشته باشد خواه نداشته باشد.
ماده ١٢٩ـ ديه دستي که داراي انگشت است اگر بيش از مفصل و مچ قطع شود يا بالاتر از آرنج قطع گردد پانصد دينار است باضافه آنچه که حاکم با در نظر گرفتن مساحت زائد تعيين ميکند.
ماده ١٣٠ـ کسيکه از مچ يا آرنج يا شانه اش دو دست داشته باشد ديه دست اصلي پانصد دينار است و جريمه دست زائد با نظر حاکم تعيين ميگردد و اگر يکنفر هر دو را قطع کند بايد ديه اصل و جريمه زائد را بپردازد خواه با هم يا جداگانه قطع کند.
تشخيص دست اصلي و زائد بنظر خبره خواهد بود.
ماده ١٣١ـ ديه ده انگشت دو دست و همچنين ديه ده انگشت دو پا ديه کامل خواهد بود، ديه هر انگشت عشر ديه کامل است.
ماده ١٣٢ـ ديه هر انگشت به عدد بندهاي آن انگشت تقسيم ميشود و بريدن هر بندي از انگشت هاي غير شست ثلث ديه انگشت سالم و در شست نصف ديه شست سالم است.
ماده ١٣٣ـ ديه انگشت زائد ثلث ديه انگشت اصلي است و ديه بندهاي زائد ثلث ديه بند اصلي است.
ماده ١٣٤ـ ديه فلج کردن هر انگشت دو ثلث ديه انگشت سالم است و ديه قطع انگشت فلج ثلث ديه انگشت سالم است.
ديه ناخن
ماده ١٣٥ـ کندن ناخن بطوريکه ديگر نرويد و يا فاسد و سياه برويد ده دينار و اگر سالم و سفيد برويد پنج دينار است.
ديه ستون فقرات
ماده ١٣٦ـ شکستن ستون فقرات ديه کامل دارد خواه اصلأ درمان نشود و يا بعد از علاج بصورت کمان و خميدگي در آيد يا آنکه بدون عصا نتواند راه برود يا توانائي جنسي او از بين برود يا مبتلا به سلس و ريزش ادرار گردد و نيز ديه جنايتي که باعث خميدگي پشت شود يا آنکه قدرت نشستن يا راه رفتن را سلب نمايد ديه کامل خواهد بود.
ماده ١٣٧ـ هر گاه بعد از شکستن يا جنايت وارد نمودن بر ستون فقرات معالجه موثر شود و اثري از جنايت نماند جاني بايد يکصد دينار بپردازد.
ماده ١٣٨ـ هرگاه شکستن پشت باعث فلج شدن هر دوپا شود. براي شکستن ديه کامل و براي فلج دو پا دو ثلث ديه کامل منظور ميگردد.
ديه نخاع
ماده ١٣٩ـ قطع تمام نخاع ديه کامل دارد و قطع بعضي از آن به نسبت مساحت خواهد بود.
ماده ١٤٠ـ هر گاه قطع نخاع موجب عيب عضو ديگر شود اگر آن عضو داراي ديه معين باشد بر ديه کامل قطع نخاع افزوده ميگردد و اگر آن عضو داراي ديه معين نباشد جريمه اي که با نظر حاکم تعيين ميشود بر ديه کامل قطع نخاع افزوده خواهد شد.
ديه بيضه
ماده ١٤١ـ قطع مجموع دو بيضه دفعتأ ديه کامل و قطع بيضه چپ دو ثلث ديه و قطع بيضه راست ثلث ديه دارد.
تبصره ـ فرقي در حکم مذکور بين جوان و پير و کودک و بزرگ و عنين و سالم و مانند آن نيست.
ماده ١٤٢ـ ديه ايجاد فتق دو بيضه چهار صد دينار است و اگر ايجاد فتق موجب زوال قدرت راه رفتن شود ديه آن هشتصد دينار خواهد بود.
ديه پا
ماده ١٤٣ـ قطع مجموع دو پا که حد آن از مفصل ساق است ـ ديه کامل دارد و ديه هر کدام از پاها نصف آن ميباشد.
ماده ١٤٤ـ ديه مجموع ده انگشت پا ديه کامل است و ديه هر کدام از انگشتها عشر ديه کامل ميباشد و ديه هر انگشت بر سه بند توزيع ميشود مگر ديه شست که بر دو بند تقسيم ميگردد.
ديه دنده
ماده ١٤٥ـ ديه هر يک از دنده هائي که در پهلوي چپ واقع شده و محيط به قلب ميباشد بيست و پنج دينار و ديه ساير دنده ها ده دينار است.
ديه استخوان زير گردن
ماده ١٤٦ـ شکستن مجموع دو استخوان ترقوه ديه کامل دارد و به شکستن هر کدام از آنها که در مان نشود با عيب درمان شود نصف ديه کامل است و اگر بخوبي درمان شود چهل دينار ميباشد.
ديه نشيمن گاه
ماده ١٤٧ـ شکستن نشيمن گاه که موجب شود مجني عليه قادر به ضبط مدفوع نباشد ديه کامل دارد و اگر قادر به ضبط مدفوع باشد و قادر به ضبط باد نباشد جريمه اي با نظر حاکم تعيين ميشود.
ماده ١٤٨ـ ضربه اي که به حد فاصل بيضه ها و دبر واقع شود و موجب عدم ضبط ادرار و مدفوع گردد ديه کامل دارد و همچنين اگر ضربه به محل ديگري وارد آيد که در اثر آن ضبط ادرار و مدفوع در احتيار مجني عليه نباشد.
ماده ١٤٩ـ اگر در اثر فشاري که بوسيله پا يا چيز ديگر بر شکم مجني عليه وارد آيد و باعث خروج بول يا غائط شود بايد ثلث ديه کامل پرداخت شود.
ماده ١٥٠ـ از بين بردن بکارت دختر با انگشت که باعث شود او نتواند ادرار را ضبط کند علاوه بر ديه کامل زن، مهر المثل نيز دارد.
ديه استخوانها
ماده ١٥١ـ ديه شکستن استخوان هر عضوي که برابر آن عضو ديه معيني است خمس آن ميباشد و اگر معالجه شود و بدون عيب گردد ديه آن چهار پنجم ديه شکستن آن است، ديه کوبيدن آن ثلث ديه آن عضو و در صورت درمان بدون عيب چهار پنجم ديه کوبيدن عضو ميباشد.
ماده ١٥٢ـ در جدا کردن استخوان از عضو بطوريکه آن عضو بي فائده گردد دو ثلث ديه همان عضو است و اگر بدون عيب درمان شود، ديه آن چهار پنجم ديه اصل جدا کردن ميباشد.
ديه عقل
ماده ١٥٣ـ هر جنايتي که موجب زوال عقل گردد ديه کامل دارد و اگر موجب نقصان آن شود ارش دارد.
ماده ١٥٤ـ از بينبردن عقل يا کم کردن آن موجب قصاص نخواهد شد.
ماده ١٥٥ـ هر گاه در اثر جنايتي مانند ضربه مغزي و شکستن سر يا بريدن دست، عقل زائل شود براي هر کدام ديه جداگانه خواهد بود و تداخل نميشود.
ماده ١٥٦ـ هر گاه در اثر جنايتي عقل زائل شود و ديه کامل از جاني دريافت شود و دوباره عقل برگردد ديه مسترد ميشود و جريمه آن با نظر حاکم تعيين خواهد شد.
ماده ١٥٧ـ مرجع تشخيص زوال عقل يا نقصان آن خبره معتمد ميباشند و اگر در اثر اختلاف رأي خبرگان زوال يا نقصان عقل ثابت نشود قول جاني با سوگند مقدم بر قول مجني عليه است.
ديه حس شنوائي
ماده ١٥٨ـ از بين بردن حس شنوائي مجموع دو گوش ديه کامل و از بين بردن حس شنوائي يک گوش نصف ديه کامل دارد خواه شنوائي يکي از آن دوقوي تر از ديگر باشد يا نباشد.
ماده ١٥٩ـ هر گاه کسي فاقد حس شنوائي يکي از گوش ها باشد کر کردن گوش سالم او نصف ديه دارد.
ماده ١٦٠ـ هر گاه معلوم باشد که حس شنوائي بر نميگردد يا خبره گواهي دهد که بر نميگردد ديه مستقر ميشود و اگر خبره اميد به برگشت آن را داشته و يا سپري شدن مدت انتظاري حس شنوادئي بر نگردد ديه استقرار پيدا ميکند و اگر شنوائي قبل از دريافت ديه برگردد ارش ثابت ميشود و اگر بعد از دريافت آن برگردد ديه مسترد نميشود و اگر مجني عليه قبل از دريافت ديه بميرد ديه ثابت خواهد بود.
ماده ١٦١ـ هر گاه با بريدن هر دو گوش شنوائي از بين برود دو ديه کامل لازم است و هر گاه با بريدن يک گوش حس شنوائي بطور کلي از بين برود يک ديه کامل و نصف ديه لازم ميشود و اگر با جنايت ديگري حسن شنوائي ازبين برود هم ديه جنايت لازم است و هم ديه شنوائي.
ماده ١٦٢ـ هر گاه خبره گواهي دهد که شنوائي از بين نرفته ولي در مجراي آن نقصي رخ داده که مانع شنوائي است همان ديه شنوائي ثابت است.
ماده ١٦٣ـ هر گاه کودک که در اثر کر شدن لال بشود علاوه بر ديه شنوائي با نظر حاکم به پرداخت جريمه اي براي لال شدن محکوم ميشود.
ماده ١٦٤ـ در صورت اختلاف بين جاني و مجني عليه در صورتي که با نظر خبرگان معتمد يا آزمايش موضوع روشن نشود، مجني عليه با قسامه ديه را دريافت خواهد کرد.
ديه بينائي
ماده ١٦٥ـ از بين بردن بينائي هر دو چشم ديه کامل دارد و از بين بردن بينائي يک چشم نصف ديه کامل دارد.
تبصره ـ فرقي در حکم مذکور بين چشم تيزبين يا لوچ و مانند آن نميباشد.
ماده ١٦٦ـ هرگاه با کندن حدقه چشم بينائي از بين برود ديه آن پيش از ديه کندن حدقه نخواهد بود و اگر در اثر جنايت ديگر مانند شکستن سر، بينائي از بين برود هم ديه جنايت لازم است و هم ديه بينائي.
ماده ١٦٧ـ در صورت اختلاف بين جاني و مجني عليه با گواهي دومرد خبره عادل يا يک خبره مرد و دوزن خبره عادل به اينکه بينائي از بين رفته و ديگر برنميگردد يا اينکه بگويند بر ميگردد، ولي مدت آن را تعيين نکنند ديه ثابت ميشود و همجنين اگر براي برگشت آن مدتي تعيين نمايند و آن مدت سپري شود و بينائي بر نگردد ديه ثابت خواهد بود.
و هر گاه مجني عليه قبل از سپري شدن مدت تعيين شده بميرد ديه استقرار مييابد و همچنين اگر ديگري حدقه او را بکند ديه بينائي بر جاني اول ثابت خواهد بود
?و هر گاه بينائي بر گردد و شخص ديگري آن چشم را بکند، بر جاني اول فقط ارش لازم ميباشد.
ماده ١٦٨ـ هرگاه مجني عليه مدعي شود که بينائي هر دو چشم يا يک چشم او کم شده با آزمايش و سنجش با همسالان يا با مقايسه با چشم ديگري تفاوت، پرداخت ميشود.
ماده ١٦٩ـ هرگاه مجني عليه ادعا کند که بينائي او زائل شده و شهادتي از متخصصان در بين نباشد، حاکم او را با قسامه سوگند ميدهد و بنفع او حکم صادر ميکند.
تبصره ـ قسامه در اين مورد شش قسم است اعم از آنکه پنج نفر ديگر و خود مدعي قسم ياد کنند يا کمتر يا خود مدعي بتنهائي.
ديه حس بويائي
ماده ١٧٠ـ از بين بردن حس بويائي هر دو مجراي بيني ديه کامل دارد و در صورت از بين بردن بويائي يک مجري نصف ديه است و قاضي قبل از صدور حکم بايد به طرفين تکليف صلح بنمايد.
ماده ١٧١ـ در صورت اختلاف بين جاني و مجني عليه هر گاه با آزمايش يا با مراجعه به دومتخصص عادل از بين رفتن حسن بويائي يا کم شده آن ثابت نشود با قسامه (طبق تبصره ماده ١٦٨) بنفع مدعي حکم ميشود.
ماده ١٧٢ـ هرگاه حس بويائي قبل از پرداخت ديه برگردد جريمه اي که با نظر حاکم تعيين ميشود پرداخت خواهد شد و اگر بعد از آن برگردد بايد مصالحه نمايند و اگر مجني عليه قبل از سپري شدن مدت انتظار برگشت بويائي بميرد ديه ثابت ميشود.
ماده ١٧٣ـ هرگاه در اثر بريدن بيني حس بويائي از بين برود دو ديه لازم ميشود و همچنين اگر در اثر جنايت ديگر بويائي از بين رفته ديه جنايت بر ديه بويائي افزوده ميشود و اگر آن جنايت ديه معين نداشته باشد جريمه اي که با نظر حاکم تعيين ميگردد بر ديه بويائي اضافه خواهد شد.
ديه چشائي
ماده ١٧٤ـ جريمه از بين بردن حس چشائي با نظرحاکم تعيين ميشود.
ماده ١٧٥ـ هر گاه با بريدن زبان حس چشائي از بين برود بيش از ديه زبان نخواهد بود و اگر با جنايت ديگري حس چشائي از بين برود ديه با جريمه آن جنايت بر ديه حس چشائي افزوده ميگردد.
ماده ١٧٦ـ در صورتيکه حس چشائي برگردد ديه مسترد ميشود.
ماده ١٧٧ـ اگر اختلاف جاني و مجني عليه در زوال يا نقصان حس چشائي با آزمايش يا مراجعه به دو متخصص عادل بر طرف نشود با قسامه مدعي حسب مورد حکم بنفع او صادر ميشود.
ديه صوت و گويائي
ماده ١٧٨ـ از بين بردن صورت شخص بطور کامل که نتواند صدايش را آشکار کند ديه کامل دارد اگر چه بتواند با احفات و آهسته صدايش را برساند.
ماده ١٧٩ـ از بين بردن گويائي بطور کامل که نتواند اصلأ سخن بگويد ديه کامل دارد.
ماده ١٨٠ـ جريمه جنايتي که موجب نقصان صوت شود بطوريکه نتواند صدايش را صريح برساند با نظر حاکم تعيين ميشود.
ماده ١٨١ـ جريمه جنايتي که باعث از بين رفتن صوت نسبت به بعضي از حروف شود بايد با رعايت مصالحه معلوم گردد.
ديه سلس و ريزش ادرار
ماده ١٨٢ـ جنايتي که موجب سلس و ريزش ادرار شود بترتيب زير ديه معين دارد:
الف ـ در صورت دوام آن در کليه ايام و تا پايان هر روز ديه کامل دارد.
ب ـ در صورت دوام آن در کليه روزها و تا نيمي از هر روز دو ثلث ديه دارد.
ج ـ در صورت دوام آن در کليه روزها و تا هنگام بر آمدن روز ثلث ديه دارد.
تبصره ـ هر گاه سلس و ريزش ادرار در بعضي از روزها بود و بعدأ خوب شود جريمه با نظر حاکم تعيين ميشود.
ماده ١٨٣ـ هر جنايتي که موجب زوال يا نقض بعضي از منافع گردد مانند خواب ـ لمس يا موجب پديد آمدن بعضي از بيماريها شود و ديه آن معين نشده است جريمه آن با نظر حاکم تعيين ميشود.
ماده ١٨٤ـ جريمه اعمال ارتکابي زير با نظر حاکم تعيين ميشود:
الف ـ باعث از بين رفتن انزال شود.
ب ـ قدرت توليد مثل و بارداري را از بين ببرد.
ج ـ لذت مقاربت را از بين ببرد.
ماده ١٨٥ـ جنايتي که باعث از بين رفتن اصل مقاربت بطور کامل شود ديه کامل دارد.
ديه جراحت سر و صورت
ماده ١٨٦ـ ديه جراحت سر و صورت بترتيب زير است:
١ـ حارصه: خراش پوست بدون آنکه خون جاري شود ـ يک شتر.
٢ـ داميه: خراشي که از پوست بگذرد و مقدار اندکي وارد گوشت شود و همراه با جريان خون باشد کم يا زياد ـ دو شتر.
٣ـ متلاحمه: جراحتي که مقدار زيادي از گوشت را فرا گيرد لکن به پوست نازک روي استخوان نرسد ـ سه شتر.
٤ـ سمحاق: جراحتي که تمام گوشت را فرا گرفته و به پوست نازک روي استخوان برسد ـ چهار شتر.
٥ـ موضجه: جراحتي که تمام گوشت را فرا گرفته و پوست نازک روي استخوان را کنار زده و استخوان را آشکار کرده ـ پنج شتر.
٦ـ هاشمه: عملي که استخوان را بشکند گرچه جراحتي را توليد نکرده باشد ـ ده شتر.
٧ـ منقله: جراحتي که درمان آن جز با جابجا کردن استخوان ميسر نباشد ـ پانزده شتر.
٨ـ مامومه: جراحتي که به کيسه مغز برسد ثلث ديه کامل دارد.
٩ـ دامغه: جراحتي که کيسه مغز را پاره کند غير از ثلث ديه کامل جريمه اي که با نظر حاکم تعيين ميشود بر او افزوده ميگردد.
ماده ١٨٧ـ هر گاه يکي از جراحتهاي فوق در غير سر و صورت واقع شود در صورتيکه آن عضو داراي ديه معين باشد بايد نسبت ديه آن را با ديه کامل سنجيد آنگاه به مقدار همان نسبت ديه جراحتهاي فوق را که در غير سر و صورت واقع ميشود تعيين گردد. و در صورتيکه آن عضو داراي ديه معين نباشد ارش آن با نظر حاکم تعيين ميشود.
ديه جراحتي که به درون انسان وارد ميشود
ماده ١٨٨ـ ديه جراحتي که به درون انسان وارد ميشود به ترتيب زير است:
الف ـ جائفه (جراحتي که با هر وسيله و ازهر راه به درون بدن انسان برسد) ثلث ديه کامل است.
ب ـ هر گاه وسيله اي از يک طرف بدن فرو رفته و از طرف ديگر بيرون آمده باشد دو ثلث ديه کامل دارد.
ديه جراحتي که در اعضاء انسان فرو ميرود
ماده ١٨٩ـ هرگاه نيزه يا مانند آن در دست يا پا فرو رود در صورتيکه مجني عليه مرد باشد ديه آن يکصد دينار و در صورتيکه زن باشد ارش آن با نظر حاکم تعيين ميشود.
ديه جنايتي که باعث تغيير رنگ پوست يا تورم ميشود
ماده ١٩٠ـ ديه ضربتي که در اثر آن رنگ متغير و يا بدن متورم گردد بقرار زير است:
الف ـ سياه شدن صورت بدون جراحت و شکستگي شش دينار.
ب ـ سبز شدن صورت سه دينار.
ج ـ سرخ شدن صورت يک دينار و نيم.
د ـ در ساير قسمتهاي بدن در صورت سياه شدن سه دينار و در صورت سبز شدن يک دينار و نيم در صورت سرخ شدن سه ربع دينار است.
تبصره ـ فرقي در حکم مذکور بين زن و مرد و کوچک و بزرگ نيست و همچنين فرقي نيست ميان تغيير رنگ تمام صورت يا قسمتي از آن و نيز فرقي نيست بين آنکه اثر جنايت مدتي بماند يا زائل گردد.
ماده ١٩١ـ جنايتي که باعث تغيير رنگ پوست سر شود ارش آن با نظر حاکم معلوم ميگردد و اگر موجب تورم و تغيير رنگ شود ارش آن بر ديه که قبلأ بيان شد افزوده ميشود.
ماده ١٩٢ـ ديه فلج کردن هر عضوي که ديه معين دارد دو ثلث ديه همان عضو است و ديه قطع کردن عضو فلج ثلث ديه همان عضو است.
ماده ١٩٣ـ هر گاه مجني عليه ولي نداشته باشد دادستان کل کشور به منزله ولي او است و موظف است حق او را بدون عفو استيفا نمايد.
ماده ١٩٤ـ ديه سقط جنين بترتيب زير است:
١ـ ديه نطفه که در رحم مستقر شده بيست دينار.
٢ـ ديه علقه که خون بسته است چهل دينار.
٣ـ ديه مضغه که بصورت گوشت در آمده است شصت دينار.
٤ـ ديه جنين در مرحله اي که بصورت استخوان در آمده و هنوز گوشت نروئيده است هشتاد دينار.
٥ـ ديه جنين که گوشت و استخوان بندي آن تمام شده و هنوز روح در آن پيدا نشده يکصد دينار.
تبصره ـ در مراحل فوق هيچ فرقي بين دختر و پسر نميباشد.
٦ـ ديه جنين که روح در آن پيدا شده است اگر پسر باشد ديه کامل و اگر دختر باشد نصف ديه کامل.
ماده ١٩٥ـ هر گاه در اثر کشتن مادر، جنين سقط شود ديه جنين در هر مرحله اي که باشد بايد بر ديه مادر افزوده شود.
ماده ١٩٦ـ هر گاه زني جنين خود را سقط کند ديه آن را در هر مرحله اي که باشد بپردازد و خود از آن ديه سهمي نميبرد.
ماده ١٩٧ـ هر گاه چند جنين در يک رحم باشند بعدد هر يک از آنها ديه جداگانه خواهد بود.
ماده ١٩٨ـ ديه اعضاء جنين و جراحات آن به نسبت ديه همان جنين است.
ماده ١٩٩ـ ديه سقط جنين در موارد عمد و شبه عمد بر عهده جاني است و در موارد خطاء محض بر عاقله اوست خواه روح پيدا کرده باشد و خواه نکرده باشد.
ماده ٢٠٠ـ سقط جنين قبل از پيدايش روح، کفاره ندارد و کفاره و همچنين ديه کامل او بعد از احراز حيات او خواهد بود.
ديه جنايتي که بر مرده واقع ميشود
ماده ٢١٠ـ ديه جنايتي که بر مرده مسلمان واقع ميشود بترتيب زير است:
الف ـ بريدن سر يکصد دينار.
ب ـ بريدن هر دو دست يا هر دو پا يکصد دينار و بريدن يک دست يا يک پا پنجاه دينار وبريدن يک انگشت از دست يا يک انگشت از پا ده دينار و قطع يا نقص ساير اعضاء و جوارح بهمين نسبت ملحوظ ميگردد.
تبصره ١ـ فرقي در حکم مزبور بين زن و مرد و کوچک و بزرگ نيست.
تبصره ٢ـ ديه مذکور در اين ماده به عنوان ميراث به ورثه نميرسد بلکه مال خود ميت محسوب شده و بدهي او از آن پرداخت ميگردد و در راههاي خير صرف ميشود.
ديه جنايت بر حيوان
ماده ٢٠٢ـ هرگاه کسي حيوان حلال گوشت ديگري را که گوشت آن معمولأ خوراکي است بدون اذن صاحب آن با ذبح شرعي بکشد بايد تفاوت بين زنده و ذبح شده آنرا بپردازد و گرنه بايد قيمت روز اتلاف پرداخت شود.
تبصره ١ـ اجزاء قابل استفاده مردار مانند پشم و مو و کرک متعلق به صاحب حيوان است و از قيمت آن کم ميشود.
تبصره ٢ـ صاحب حيوان حق ندارد حيوان ذبح شده را برگرداند و حتمأ خواهان مثل يا قيمت آن شود.
تبصره ٣ـ هر گاه حيوان ذبح شده بطور کلي بي ارزش شود بمنزله آنست که مردار شده باشد.
ماده ٢٠٣ـ قطع يا شکستن اعضاء حيوان در صورتيکه زنده بماند بموجب پرداخت تفاوت ميان سالم و معيوب ميباشد و در صورتيکه باعث تلف شدن او بشود موجب قيمت آن ميگردد.
ماده ٢٠٤ـ هر گاه حيوان حرام گوشت که با ذبح شرعي استفاده از آن جائز است، با ذبح شرعي از بين برود بايد تفاوت قيمت پرداخت شود و اگر از راه غير شرعي کشته گردد قيمت زنده آن پرداخت ميشود و اجزاء قابل استفاده آن متعلق به صاحب حيوان است و از قيمت آن کم ميشود.
ماده ٢٠٥ـ حيوان حلال گوشت که عادتأ گوشت آنها خورده نميشود مانند اسب، ذبح شرعي آنها بمنزله مردار نمودن آنها و موجب پرداخت تمام قيمت خواهد بود.
ماده ٢٠٦ـ اتلاف ا شيائي از مسلمان که قابل تملک مسلمين نميباشد مانند خوک و شراب ضمان آور نيست.
ديه سگ ها
ماده ٢٠٧ـ ديه سگ بترتيب زير است:
١ـ سگ شکاري چهل درهم خواه آموزش يافته باشد خواه نباشد.
٢ـ سگ گله بيست درهم.
٣ـ سگ نگهبان منزل يا باغ بيست درهم.
٤ـ سگ مزرعه، محصول يک هکتار غله مانند گندم.
تبصره ١ـ غير از سگ هاي مذکور هيچ سگي ملک مسلمان نخواهد شد و اتلاف آن نيز ضماني ندارد.
تبصره ٢ـ آنچه بعنوان ديه براي از بين بردن سگ ها بيان شده است نبايد از آنها تجاور نمود و چيزي را بعنوان قيمت سگ دريافت کرد.
ماده ٢٠٨ـ هرگاه سگي غصب شود و بدون اتلاف غاصب از بين برود غاصب ضامن قيمت آن خواهد بود نه ديه آن و هر گاه نقص يا عيبي بدون جنايت بر آن وارد شود غاصب عهده دار ارش آن ميباشد.
ماده ٢٠٩ـ جنايت برسگي که ديه دارد موجب ارش ميشود و بهمان نسبت از ديه پرداخت ميگردد.
ماده ٢١٠ـ در کليه موارديکه بموجب مقررات اين قانون ارش منظور گرديده و يا تعيين خسارت بنظر قاضي واگذار شده است قاضي با در نظر گرفتن ديه کامله انسان و نوع کيفيت جنايت و ميزان خسارت وارده مقدار ديه و خسارت را تعيين مينمايد
تحقیق درباره قانون حفاظت و بهسازي محيط زيست(مصوب 28 خرداد 1353 و اصلاحيه 1371/8/24)
ماده 1- حفاظت و بهبود بهسازي محيط زيست و پيشگيري و ممانعت از هر نوع آلودگي و هراقدام مخربي كه موجب برهم خوردن تعادل و تناسب محيط زيست مي شود، همچنين كليه امورمربوط به جانوران وحشي و آبزيان آب هاي داخلي از وظايف سازمان حفاظت محيط زيست است .
سازمان حفاظت محيط زيست كه در اين قانون ، سازمان ناميده مي شود وابسته به رياست جمهوري و داراي شخصيت حقوقي و استقلال مالي است و زير نظر شوراي عالي حفاظت محيطزيست انجام وظيفه مي كند.
تبصره1 - شركت سهامي شيلات ايران و شركت سهامي شيلات جنوب به موجب قوانين ومقررات مربوط به خود عمل خواهند كرد.
ماده2 - رياست شوراي عالي حفاظت محيط زيست با رييس جمهور است و اعضاي آن عبارتند از:
وزراي كشاورزي ، كشور، صنايع ، بهداشت ، جهادسازندگي ، وزير مسكن و شهرسازي ، درمان وآموزش پزشكي ، رييس سازمان حفاظت محيط زيست و رييس سازمان برنامه و بودجه و 4 نفر ازاشخاص ذي صلاح كه به پيشنهاد رييس سازمان حفاظت محيط زيست و تصويب رييس جمهوربراي مدت 3 سال منصوب مي شوند.
تبصره : در موارد لزوم بر حسب رد به پيشنهاد رييس سازمان حفاظت محيط زيست و تصويب رييس جمهور از ساير وزراء براي حضور در جلسات شوراي عالي دعوت به عمل مي آيد. وزرايي كه بدين نحو به جلسات دعوت مي شوند در تصميم گيري شورا حق رأي دارند. ماده 3- شوراي عالي حفاظت محيط زيست علاوه بر وظايف و اختياراتي كه در قانون شكار وصيد براي شوراي عالي شكارباني و نظارت بر صيد مقرر بوده داراي وظايف و اختيارات زير
است :
الف - تعيين مناطقي تحت عنوان پارك ملي ، آثار طبيعي ملي ، پناهگاه حيات وحش ، منطقه حفاظت شده و تصويب حدود اين مناطق با رعايت نكات زير:
1 - مفاد ماده 27 قانون شكار و صيد مصوب خرداد ماه 1346 همچنين قوانين و مقررات مربوط به سازمان جنگل ها و مراتع .
2- كسب موافقت وزير جهاد سازندگي در مورد مناطقي كه با اجازه يا توسط سازمان جنگل ها ومراتع كشور در آنها طرح جنگلداري يا مراتع داري به موقع عمل گذارده شده يا مي شود. 3 -كسب موافقت وزير معادن و فلزات در مورد مناطقي كه طرح هاي اكتشاف و بهره برداري ازمواد معدني طبق قوانين مربوط اجراء مي گردد.
صدور هرگونه پروانه اكتشاف و بهره برداري از مواد معدني براي مناطقي كه تحت عنوان پارك ملي ، آثار طبيعي ملي ، پناهگاه حيات وحش و منطقه حفاظت شده تعيين گرديده اند موكول به موافقت شوراي عالي محيط زيست مي باشد.
تبصره - تعريف مناطق و تعيين ضوابط و مقررات مربوط به مناطق مذكور در اين بند به موجب آيين نامه اجرايي اين قانون خواهد بود.
ب - تعيين انواع و مدت اعتبار و بهاي پروانه هاي موضوع ماده 8 اين قانون . ج - موافقت با اعطاء جايزه به اشخاص طبق آيين نامه اجرايي اين قانون . ماده4 - هر نوع ممنوعيت و محدوديت و مقرراتي كه براي مناطق مذكور در بند الف ماده 3اين قانون برقرار مي گردد نبايد با حق مالكيت يا حق انتفاع اشخاصي كه در داخل اين مناطق قانونٹدارا هستند، مغاير باشد.
ماده5 - رئيس سازمان محيط زيست توسط رئيس جمهور انتخاب و سمت دبير شوراي عالي حفاظت محيط زيست را نيز عهده دارد.
ماده6 - سازمان علاوه بر وظايف و اختياراتي كه در قانون شكار و صيد براي سازمان شكارباني و نظارت بر صيد مقرر بوده ، داراي وظايف و اختيارات زير است :
الف - انجام دادن تحقيقات و بررسي هاي علمي و اقتصادي در زمينه حفاظت و بهبود و بهسازي محيط زيست و جلوگيري از آلودگي و برهم خوردن تعادل محيط زيست از جمله موارد ذيل :
1 - طرق حفظ تعادل اكولوژيك طبيعت (حفظ مناسبات محيط زيست ).
2- تغييراتي كه تأسيسات و مستحدثات مختلف در وضع فيزيكي و شيميايي و بيولوژيك خاك ، آب و هوا ايجاد مي نمايد و اين تغييرات سبب دگرگوني وضع طبيعي مي گردند مانند: تغيير وتخريب مسير رودخانه ها، تخريب جنگل ها و مراتع ، دگرگوني اكولوژي درياها، بهم خوردن زهكشي طبيعي آبها و دگرگوني و انهدام تالاب ها. 3 - استفاده از سموم كشاورزي يا مواد مصرفي زيان آور به محيط زيست .
4- طرز جلوگيري از پخش و ايجاد صداهاي زيان آور به محيط زيست .
5 -حفظ محيط زيست از نظر ظواهر طبيعت و طرق زيباسازي آن .
ب - پيشنهاد ضوابط به منظور مراقبت و جلوگيري از آلودگي آب ، هوا، خاك ، پخش فضولات اعم از زباله و مواد زائد كارخانجات و به طور كلي عواملي كه مؤثر بر روي محيط مي باشند.
ج - هرگونه اقدام مقتضي به منظور بهبود و بهسازي محيط زيست در حدود قوانين مملكتي باحفظ حقوق اشخاص .
د - تنظيم و اجراي برنامه هاي آموزشي به منظور تنوير و هدايت افكار عمومي در زمينه حفظ وبهسازي محيط زيست .
ه - ايجاد باغ هاي وحش و موزه تاريخ طبيعي .
و - برقراري هرگونه محدوديت و ممنوعيت موقتي زماني ، مكاني ، نوعي ، طريقي و كمي شكارو صيد و اعلام آن طبق مقررات ماده 4 قانون شكار و صيد.
ز - همكاري با سازمان هاي مشابه خارجي و بين المللي به منظور حفظ محيط زيست در حدودتعهدات متقابل .
ماده 7 - هرگاه اجراي هر يك از طرح هاي عمراني و يا بهره برداري از آنها به تشخيص سازمان باقانون و مقررات مربوط به حفاظت محيط زيست مغايرت داشته باشد سازمان مورد را به وزارت خانه يا مؤسسه مربوط اعلام خواهد نمود تا با همكاري سازمان هاي ذيربط به منظور رفع مشكل در طرح مزبور تجديد نظر به عمل آيد.
در صورت وجود اختلاف نظر، طبق تصميم نخست وزير عمل خواهد شد.
ماده8 - مبادرت به هرگونه شكار و صيد و پرورش و تكثير و نگهداري و خريد و فروش جانوران وحشي و اجزاء آن و استفاده و سياحت از مناطق مذكور از بند (الف ) ماده 3 اين قانون مستلزم تحصيل پروانه يا اجازه از سازمان مي باشد و در هر يك از موارد كه ضرورت ايجاد نمايدسازمان مي تواند با تصويب شوراي عالي حفاظت محيط زيست اجازه يا پروانه رايگان صادر نمايد.
تبصره - در مواردي كه صدور پروانه هاي موضوع اين ماده همچنين صدور پروانه صادرات وواردات جانوران وحشي و اجزاء آنها به موجب قوانين مربوطه به وزارتخانه ها يا سازمان هاي ديگري محول گرديده . مرجع صادره كننده پروانه با جلب موافقت سازمان اقدام خواهد كرد.
ماده9 - اقدام به هر عملي كه موجبات آلودگي محيط زيست را فراهم نمايد ممنوع است . منظور از آلوده ساختن محيط زيست عبارتست از پخش يا آميختن مواد خارجي به آب يا هوا ياخاك يا زمين به ميزاني كه كيفيت فيزيكي يا شيميايي يا بيولوژيك آن را به طوري كه زيان آور به حال انسان يا ساير موجودات زنده و يا گياهان و يا آثار و ابنيه باشد تغيير دهد. تبصره - استعمال سموم به منظور مبارزه با آفات نباتي و جانوران و حشرات موذي با رعايت قوانين و مقررات وزارت كشاورزي مشمول اين ماده نخواهد بود ولي در صورتي كه استفاده ازسموم براي مقاصد بالا مغاير با بهسازي محيط زيست باشد سازمان ضرورت تجديدنظر درمقررات مربوط و جايگزيني مواد و طرق ديگري را براي دفع آفات توصيه و جايگزيني مواد وطرق ديگري را براي دفع آفات توصيه خواهد نمود.
ماده 10 - مقررات جلوگيري از آلودگي با تخريب محيط زيست و جلوگيري از پخش و ايجادصداهاي زيان آور به محيط زيست و همچنين ضوابط تعيين معيار و ميزان آلودگي موضوع ماده 9اين قانون و محدوديت و ممنوعيت هاي مربوط به حفظ و بهبود و بهسازي به موجب آيين نامه هايي خواهد بود كه به تصويب كمسيون هاي كشاورزي و عمران روستايي و بهداري و دادگستري مجلس برسد.
ماده 11 - سازمان با توجه به مقررات و ضوابط مندرج در آيين نامه هاي مذكور در ماده 10كارخانجات و كارگاه هايي را كه موجبات آلودگي محيط زيست را فراهم مي نمايند مشخص و مراتب را كتبٹ با ذكر دلايل بر حسب مورد به صاحبان يا مسؤولان آنها اخطار مي نمايد كه ظرف مدت معيني نسبت به رفع موجبات آلودگي مبادرت يا از كار و فعاليت خودداري كنند. در صورتي كه درمهلت مقرر اقدام ننمايد به دستور سازمان از كار و فعاليت ممانعت به عمل خواهد آمد. در صورتي كه اشخاص ذي نفع نسبت به اخطار يا دستور سازمان معترض باشند مي توانند به دادگاه عمومي محل شكايت نمايند دادگاه فورٹ و خارج از نوبت به موضوع رسيدگي مي كند و در صورتي كه اعتراض را وارد تشخيص دهد راي به ابطال اخطار يا ممانعت خواهد داد. رأي دادگاه قطعي است . تبصره - رييس سازمان مي تواند در مورد منابع و عواملي كه خطرات فوري در برداشته باشدبدون اخطار قبلي دستور ممانعت از ادامه كار و فعاليت آنها را بدهند.
ماده 12 - صاحبان يا مسؤولان كارخانجات و كارگاه هاي موضوع ماده 11 مكلفند به محض ابلاغ دستور سازمان ، كار يا فعاليت ممنوع شده را متوقف و تعطيل نمايند. ادامه كار يا فعاليت مزبور منوط به اجازه سازمان يا رأي دادگاه صلاحيتدار خواهد بود. در صورت تخلف به حبس ازشصت و يك روز تا يك سال و يا پرداخت جزاي نقدي از پنج هزار ريال تا پنجاه هزار ريال يا به هر دو مجازات محكوم خواهند شد.
ماده 13 -كساني كه از مقررات و ضوابط مذكور در آيين نامه هاي موضوع ماده 10 تخلف نمايندبر حسب مورد كه در آيين نامه هاي مزبور تعيين خواهد شد به جزاي نقدي از پانصد ريال تا پنجاه هزار ريال محكوم خواهند شد.
ماده14 - در مورد جرايم مذكور در اين قانون سازمان حسب مورد شاكي و يا مدعي خصوصي شناخته مي شود.
ماده15 - مأمورين سازمان كه از طرف سازمان مأمور كشف و تعقيب جرائم فوق الذكرمي شوند در صورتي كه وظايف ضابطين دادگستري را در كلاس مخصوص زيرنظر دادستان عمومي تعليم گرفته باشند از لحاظ اجراي اين قانون و قانون شكار و صيد در رديف ضابطين دادگستري محسوب مي شوند.
تبصره - در مواردي كه سازمان هاي ديگر به موجب قوانين مربوط مأمور تعقيب جرايم مذكوردر اين قانون باشند سازمان نظر خود را به آن سازمان ها اعلام خواهد كرد. ماده16 - كليه عرصه و اعيان املاك متعلق به دولت واقع در محدوده مناطق مذكور در بند(الف ) ماده 3 همچنين كليه تالابهاي متعلق به دولت در اختيار سازمان قرار خواهد داشت و سازمان در بهره برداري از تالاب ها (به استثناي مرداب انزلي ) و املاك مذكور قائم مقام قانوني مؤسسات ياسازمان هاي مربوط مي باشد ولي حق واگذاري عين آنها را ندارد. تبصره (1) - در صورتي كه استفاده از منابع مذكور مستلزم قطع درخت باشد سازمان جنگل ها ومراتع كشور طبق طرح سازمان رأسا عمل خواهد نمود.
تبصره (2) - نحوه واگذاري منافع املاك مذكور در اين ماده در آيين نامه اجرايي اين قانون تعيين خواهد شد.
ماده17 - در صورتي كه عرصه و اعيان املاك واقع در محدوده مناطق مذكور در بند (الف )ماده 3 اين قانون مورد نياز باشد سازمان مي تواند طبق مقررات قانوني خريد اراضي و ابنيه وتأسيسات براي حفظ آثار تاريخي و باستاني مصوب آذر ماه 1347 خريداري و تصرف نمايد.
ماده18 - سازمان داراي گارد خواهد بود با لباس متحدالشكل و تجهيزات لازم . ماده19 - مناطقي از كشور كه مقررات موارد 11 و 12 و13 اين قانون در آنها اجرا خواهد شداز طرف سازمان با رعايت شرايط و ضوابطي كه در آيين نامه اجرايي اين قانون مقرر مي گردد تعيين و پس از تصويب شوراي عالي اعلام مي شود.
ماده 20- سازمان مي تواند با تصويب شوراي عالي حفاظت محيط زيست قسمتي از وظايف واختيارات خود را نسبت به اجراي موارد 11 و 12 و 13 اين قانون در محدوده شهرها و هر يك ازمناطق كشور ضمن تعيين حدود بر حسب مورد به شهرداري هاي مربوط يا هر سازمان دولتي ذي ربط محول نمايد، در اين صورت شهرداري ها و سازمان هاي مذكور مسؤول اجراي آن خواهندبود.
ماده21 - آيين نامه اجرايي اين قانون به استثناي آيين نامه هاي مذكور در ماده 10 پس از تأييدشوراي عالي حفاظت محيط زيست به تصويب هيأت وزيران مي رسد.
ما يك قانون اساسي خودماني درست كرديم. اين دستپخت مردمي كه از ميان شما برخاستهاند نواقصي دارد. اما بايد در موقع عمل و تجربه عيني شناسايي شود و به همان طريق كه خود قانون اساسي تصويب شد، متمم آن هم پس از گذشت چند سال كه نواقص مشخص شده است با همان كيفيت تدوين و تصويب شود. جملات فوق بخشي از بيانات دكتر بهشتي نايب رئيس مجلس خبرگان قانون اساسي است كه پس از پايان كار تصويب قانون اساسي در سال ۶۰ بيان داشته است.همين ديدگاهها و نظرات باعث شد كه مجموعه نظام سالها بعد در اواخر عمر امام(ره)، تصميم به بازنگري در قانون اساسي بگيرند. از آنجا كه قانون اساسي قبلي تدبيري را در اين جهت نينديشيده بود، عدهاي از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و اعضاي شوراي عالي قضايي از امام(ره) تقاضاي بازنگري در قانون اساسي را نمودند كه ايشان هم در ۲۴ ارديبهشت ۶۸ در نامهاي به رئيس جمهور وقت، هيأتي متشكل از ۲۰ نفر از رجال مذهبي و سياسي و پنج نفر از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي را مأمور بازنگري و اصلاح قانون اساسي نمود. هرچند كه امام(ره) در خرداد همان سال رحلت فرمودند اما روند اين اصلاح و اقدامات اين شورا كماكان ادامه يافت و پس از نظر مساعد آيتا... خامنهاي به عنوان رهبر انقلاب، فرمان همهپرسي براي اين اصلاحات صادر و مردم در تاريخ ۶ مرداد ۶۸ به اين اصلاحات رأي مثبت دادند. به مناسبت سالگرد اين واقعه مهم، مروري مختصر به روند شكلگيري قانون اساسي و سپس اصلاحات سال ۶۸ خواهيم داشت.
تاريخچه قانون اساسي
قانون اساسي متضمن كليه قواعد و مقررات مربوط به قدرت، انتقال و اجراي آن است. حدود آزادي فرد در برابر قدرت و حد و مرز اعمال تشكيلات حاكم در برخورد با حوزه حقوق فردي در قانون اساسي تعيين ميشود. قانون اساسي به مفهوم مادي آن در همه جوامع تكامليافته يافتميشود؛ اما به عنوان يك سلسله اصول و قواعد مدون زير لواي يك متن رسمي و به عنوان يك قانون برتر، دستاورد نهضتي است كه در مغرب زمين در پي انقلاب صنعتي در جهت قانونسازي جوامع بهوقوع پيوست. هدف اصلي اين حركت، پايان دادن به خودسري حكام و تأمين آزاديهاي فردي بود. اين جنبش از ايالات متحده آمريكا در سال ۱۷۸۷ م آغاز گرديد و در سال ۱۷۹۱ م با انقلاب فرانسه به اوج خود رسيد.
در جهان اسلام، نخستين حركت درزمينه قانون خواهي و تكيه بر حقوق اساسي به نام تنظيمات خوانده ميشود و در عهد سلطان عبدالمجيد عثماني(۱۸۳۹-۱۸۶۱) منجر به تنظيم امور دولت بر اساس جديد گرديد. اولين قانون اساسي در مشرق زمين در سال ۱۸۷۶ م (۱۲۹۳ ق) در عهد سلطان عبدالحميد عثماني(۱۹۰۹-۱۸۷۶) به نام مشروطه توسط مدحت پاشا و جمعي از متفكرين با هدف تلطيف حكومت مطلقه سلطنتي بهوسيله مشروطه كردن آن به مراعات قانون اساسي نوشته شد. اين قانون كه اهم اصول آن از قوانين اساسي غربي اخذ شده است، نظام سياسي را سلطنتي موروثي پارلمان محصور در آلعثمان ترسيم كرده و قواي حاكم را به دو قوه مقننه و اجراييه تقسيم ميكند. سلطان مقامي مقدس و غيرمسئول است كه نصب و عزل وزرا به دست اوست. قوه مقننه از دو مجلس انتصابي سنا(اعيان) و مجلس انتخابي شورا تشكيل ميشود. ضمناً مجله احكام عدليه شامل قانون مدني دولت عثماني نيز در سال ۱۲۹۳ه.ق(۱۸۷۶ م) منتشر شد. سي سال بعد قانون اساسي ايران در ۵۱ اصل در زمان مظفرالدين شاه قاجار به تصويب ميرسد. اين قانون مانند قانون اساسي عثماني اقتباس از قوانين غربي است. در پي پافشاري علما براي تطبيق قانون با قواعد شرع بالاخره، در تاريخ ۲۹ شعبان ۱۳۲۵ه.ق متمم قانون اساسي در ۱۰۷ اصل در زمان محمدعلي شاه قاجار به تصويب ميرسد. در تاريخ آذر ۱۳۰۴ه.ش. با تغيير اصول ۳۶ تا ۳۸ انتقال قدرت از خاندان پهلوي هموار ميشود. قانون اساسي چه در ايران و چه در عثماني، اگرچه اميد ميآفريد، اما هرگز از استبداد هيأت حاكمه و تجاوز به حقوق حقه جلوگيري نكرد.
وارد آوردن نقد جدي و همهجانبه بر روشنفكري ناسيوناليستي غربگراي عصر مشروطه كه به عنوان متحد استراتژيك ?سلطنت? در لايههاي تئوريك فعاليت ميكرد، موجب تزلزل آن قانون شد. در اين نقد تمامي گروههاي مذهبي اسلامي، گروههاي چپ و متفكران متمايل به انديشههاي مدرنيستي سهيم بودند اما نقدي كه عموميت يافت و رابطه تنگاتنگي با مردم برقرار كرد، نقدي بود كه از منظر رابطهسنجي انسان و دين، خواهان حضور بيشتر دين در عرصه حيات اجتماعي بود و مرزي براي گستره فعاليتهاي سياسي يك فعال مذهبي قائل نبود.
فعالان جريان نوانديشان ديني مركب از روحانيون، اديبان و استادان دانشگاه گامي جلوتر نهادند و به تبيين ارزشهاي سياسي اجتماعي برگرفته از دين به عنوان بديل ارزشهاي سلطنتي پرداختند و به اندازه زيادي موفق به تغيير نگاهها شدند. اين ارزشهاي سياسي اجتماعي جديد برگرفته از تفكر ديني هنگامي به صورت تنها رقيب قدرتمند سلطنت پهلوي ظاهر شد كه در سال ۴۸ توسط امام خميني(ره) در قالب نظريه حكومت اسلامي مبتني بر ولايت فقيه تكميل و تدوين شد و با اقدامات بعدي روشنفكران و روحانيون ايران به قدرتمندترين ايدئولوژي آلترناتيو براي دولت رانتير نفتي اقتدارگراي سلطنت پهلوي تبديل شد.قانون اساسي جمهوري اسلامي
اواخر سال ۱۳۵۷ قبل از پيروزي انقلاب و به هنگام اقامت امام خميني(ره) در پاريس اولين بارقههاي تدوين قانون اساسي به ذهن امام(ره) و يارانش متبادر شد. پيشنويس اوليه در همانجا تهيه شد و پس از آن در ايران توسط جمعيتها و افراد مختلف مورد نقد و بررسي قرار گرفت. امام(ره) در ۱۵ بهمن ۵۷ در وظايف مرحوم بازرگان و دولت جديد، تشكيل مجلس مؤسسان منتخب مردم براي تصويب قانون اساسي جديد را هم عنوان كردند. پس از آغاز به كار دولت موقت با تصويب هيأت دولت شوراي عالي طرحهاي انقلاب در تاريخ هشتم فروردين ۵۸ تأسيس و در اساسنامه مصوب اين شورا يكي از وظايف آن تهيه طرح قانون اساسي بر مبناي ضوابط اسلامي و اصول آزادي دانسته شد.
شرايط سياسي خاص كشور در سال ،۵۸ آرايش موضعگيري گروههاي سياسي را در دو جبهه مخالف و موافق سامان ميداد. برخي افراد و جريانها، تسريع در تدوين قانون اساسي را كه لازمه برگزاري نخستين انتخابات رياست جمهوري و گذار از دولت موقت مهندس بازرگان بود، به منزله اقدامي انقلابي ميدانستند كه با جايگزيني يك دولت انقلابي، به عملكرد ضعيف دولت موقت كه يكپارچگي كشور با تهديدات جدي روبهرو ساخته بود، پايان ميداد چرا كه به اين ترتيب قبل از آنكه فعاليت گسترده احزاب و گروهها موجب صدمه ديدن حضور مستقيم و گسترده مردم در عرصه فعاليتهاي سياسي شود و پيش از آنكه نگرانيها پيرامون بيماري قلبي رهبر انقلاب جديتر شود، مقدمات آن فراهم ميشد تا نظام نوپاي انقلابي با حمايت مردمي و توان رهبري انقلاب بهسوي هدف يعني جمهوري اسلامي راهبري شود.
در مقابل، اتئلافي از نيروهاي چپگراي راديكال مسلح و گروههاي تندرو حامي اقليتهاي قومي و مذهبي در برخي استانهاي مرزي مثل سيستان و بلوچستان و كردستان شكل گرفت كه از ابتداي طرح اين پيشنهاد، با آن مخالفت كرد. اظهارنظرهايي پيرامون ?نبود شرايط دموكراتيك در رقابت انتخاباتي از مهمترين محورهاي انتقادي مطرح شده بود.
اين فضاي تبآلود سرانجام با سخنان انتقادي برخي ملتهبتر شد و با تحريك نيروهاي حزب خلق مسلمان و جمعي ديگر از گروههاي تندرو چپ، فضاي خشني را به مدت دو هفته در برخي از شهرها بهوجود آورد.
به هر حال پس از مدتي تصميم به تشكيل مجلس خبرگان قانون اساسي گرفته شد. در آن زمان بهجز چند گروه راديكال، گروهها و احزاب اصلي منتقد يعني حزب توده، نهضت آزادي و ائتلاف گروههاي پنجگانه (منافقين) خلق جاما و با ارائه ليست در انتخابات شركت كردند تا جايگاه خود نزد افكار عمومي را بسنجند. اين انتخابات در ۱۲ مرداد ۵۸ برگزار شد و طي آن كانديداهاي حزب جمهوري حائز اكثريت آراء شدند. به عنوان مثال در تهران هر ده كانديداي حزب جمهوري به مجلس راه يافتند.
پس از آن مجلس خبرگان در روز ۲۸ مرداد ۵۸ با حضور ۷۲ نماينده از سراسر ايران (از جمله ۴۲ مجتهد) و با قرائت پيام امام(ره) توسط هاشمي رفسنجاني كار خود را آغاز كردند. در جريان تصويب قانون اساسي رويكرد و انديشه قانونگرايي در رهبران از جمله شهيد بهشتي بهخوبي مشهود بود.
در باب قانون اساسي و تصويب آن قال و مقال زياد بود. عدهاي با وجود قانون اساسي، مخالف بودند و عدهاي هم با محتواي آن مشكل داشتند. شهيد بهشتي در باب ضرورت وجود قانون اساسي به مخالفان چنين ميگفت: شما درست است كه در راهپيماييهاي ميليوني فرياد برميآوريد: استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي ولي اين فرياد ميليوني ممكن است پسفردا، دو سال ديگر، سه سال ديگر كه فاصله زماني پيش ميآيد تعبير نشود به اينكه از كجا معلوم اينها اكثريت بودند؟ حالا كه ما متأسفانه[در] جو دروغ و حاشا زندگي ميكنيم و اين جو را در همين ۳۰ سال اخير ايران تجربه كردهايم. خوب يادم ميآيد در جلسهاي كه به همين منظور در مدرسه علوي تشكيل شد، عدهاي از ما مصر بوديم حالا كه همه دنيا فهميدهاند اين ملت جمهوري اسلامي ميخواهد ديگر رفراندوم چه معنايي دارد؟ تاريخ هم كه ثبت ميكند.
درست! ولي اگر چند روز وقت صرف كنيم براي اين فرزند برومند عزيز يك شناسنامه رسمي صادر ميكنيم.
به هر حال، قانون اساسي جمهوري اسلامي توسط مجلس بررسي نهايي و پس از سه ماه شور و تشكيل ۶۷ جلسه رسمي علني، در ۱۷۵ اصل تنظيم شد و در ۱۲ آذر ۱۳۵۸ به تصويب مردم رسيد. اين قانون نخستين تجربه تلفيق حقوق اساسي جديد با قوانين فقه شيعي در قالب يك حكومت اسلامي بود. توجه به آزاديهاي مردم، روح استبدادستيزي و تمركزگريزي و استقلال، از ويژگيهاي بارز اين قانون بود. صورت مشروح مذاكرات مجلس بررسي نهايي قانون اساسي جمهوري اسلامي توسط مجلس شوراي اسلامي در سه جلد و در ۱۸۸۷ صفحه در سال ۱۳۶۴ منتشر شد. در سال ۱۳۶۸ جلد چهارم اين مجموعه تحت عنوان راهنماي استفاده از صورت مشروح مذاكرات مجلس بررسي نهايي قانون اساسي جمهوري اسلامي همراه با معرفي مجلس و اعضاي خبرگان در ۴۵۷ صفحه چاپ شد كه استفاده از مذاكرات ياد شده را آسان ميكند.
پس از پذيرش قطعنامه ،۵۹۸ عادي شدن نسبي شرايط و آغاز دوران بازسازي، با تكيه بر بعضي ضعفها و نواقص كه در طي ده سال به دست آمده بود و از آنجا كه در قانون اساسي نحوه تجديد نظر مشخص نشده بود، نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و اعضاي شوراي عالي قضايي از حضرت امام خميني(ره)، رهبر انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي، تقاضاي بازنگري در قانون اساسي كردند.
امام در تاريخ ۲۴/۲/۱۳۶۸ طي نامهاي به رئيس جمهور وقت هيأتي متشكل از بيست نفر از رجال مذهبي و سياسي و پنج نفر به انتخاب نمايندگان مجلس شوراي اسلامي را مأمور بازنگري و اصلاح قانون اساسي در چند محور نمودند. از جمله: شرايط رهبري، عدم تمركز در مديريت قواي مجريه و قضاييه و صدا و سيما، چگونگي بازنگري قانون اساسي در آينده، مجمع تشخيص مصلحت براي حل معضلات نظام، تعداد نمايندگان و تغيير نام مجلس شورا. در اثناي كار اين شورا، امام خميني(ره)، معمار بزرگ جمهوري اسلامي، نداي حق تعالي را لبيك گفت و جهان اسلام را به سوگ خود نشانيد. شوراي بازنگري از تاريخ ۷ ارديبهشت تا ۲۰ تيرماه ،۱۳۶۸ با تشكيل چهار كميسيون و طي ۴۱ جلسه علني ضمن اصلاحاتي در اصول و سرفصلها و مقدمه قانون اساسي، چهل و هشت اصل مدون را به تصويب نهايي رسانيد. مشروح مذاكرات اين شورا در سه جلد در ۱۱۳۷ صفحه به همت مجلس شوراي اسلامي منتشر شده است.
يكي از موارد بحثانگيز در بازنگري قانون اساسي بحث حق انحلال مجلس براي مقام رهبري بود كه حساسيتهاي زيادي را ايجاد كرده بود. در پي ايجاد اين حساسيتها، مقام معظم رهبري در نامهاي به آيتا... مشكيني رياست شوراي بازنگري قانون اساسي چنين فرمودند:از آنجا كه طرح مسأله حق انحلال مجلس براي مقام رهبري از سوي جمع كثيري از نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي و غير آن مورد حساسيت و اعتراض قرار گرفته است، شايسته است كه موضوع ياد شده از دستور كار شوراي بازنگري حذف شود تا موجبي براي اختلاف نظر ميان برادران در اين جو صفا و صميميت بهوجود نيايد.
به هر حال پس از بحث و بررسي فراوان شوراي بازنگري، مقام معظم رهبري در نامهاي مصوبات اين شورا را تصويب و تأييد و فرمان برگزاري همهپرسي اصلاحيه قانون اساسي را صادر فرمودند.
پس از حضور گسترده مردم و رأي قاطع آنان به اين اصلاح در تاريخ ۶ مرداد ،۶۸ متن تجديد نظر شده قانون اساسي برابر اصل ۱۲۳ قانون اساسي به حجةالاسلام كروبي رئيس مجلس شوراي اسلامي و حجةالاسلام محتشمي پور وزير كشور ابلاغ گرديد. مقام معظم رهبري پس از اين حضور گسترده مردم در تاريخ ۸ مرداد ۶۸ در پيامي ضمن تشكر و تجليل از مردم بهخاطر شركت گسترده در انتخابات رياست جمهوري و همهپرسي قانون اساسي چنين فرمودند:
جاي آن است كه همه كساني كه دانسته و ندانسته در سراسر جهان، اسير تحليلهاي غلط و غيرواقعي خود و ديگران درباره ايرانند، اكنون به خود آيند و حقايق كشور عزيز ما را در رفتار و موضعگيريهاي ملت بزرگمان صحيح و واقعبينانه درك كنند. اميد است وحدت صفوف شما ملت عزيز كه هميشه بركات و فضل الهي را به همراه داشته است، اين بار نيز منشأ تحولات مباركي در جامعه گشته و با كمك عموم ملت، سعادت، رفاه، ترقي، عزت و استقلال و پيشرفت آرمانهاي انقلاب اسلامي را به ارمغان آورد. قانون اساسي جديد كه يكي از آخرين يادگارهاي امام عزيزمان است، ميثاق امت با انقلابي است كه بيش از ده سال آماج توطئههاي همه دشمنان عنود و لجوج و نادان و بزرگ و كوچك بوده و مسير خونبار خود را با استقامت و سرفرازي پيموده و با خط برجسته و نوراني در تاريخ ثبت گردانيده است.
مهمترين اصلاحات قانون اساسي
رفراندوم قانون اساسي در سه ماده بيان شده بود كه در ماده ۱ آن چنين آمده بود:در تمامي اصول و سرفصلها و مقدمه قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، عبارت مجلس شوراي ملي به مجلس شوراي اسلامي تغيير مييابد. در ماده ۲ آمده بود:عنوان مبحث اول فصل نهم يعنيرياست جمهوري به رياست جمهوري و وزراء تبديل گردد و عنوان مبحث سوم همين فصل (قبل از اصل يكصد و چهل و سوم) به مبحث دوم تغيير يابد و عنوان مبحث دوم، نخستوزير و وزراء (قبل از اصل يكصد و سي و سوم) حذف گردد و عنوان فصل دوازدهم، رسانههاي گروهي به فصل دوازدهم، صدا و سيما تغيير يابد و قبل از اصل يكصد و هفتاد و ششم عنوان فصل سيزدهم، شوراي عالي امنيت ملي و قبل از اصل يكصد و هفتاد و هفتم، عنوان فصل چهاردهم، بازنگري در قانون اساسي افزوده گردد. در ماده ۳ هم آمده بود: اصول ۵-۵۷-۶۰-۶۴-۶۹-۷۰-۸۵-۸۷-۸۸-۸۹-۹۱-۹۹-۱۰۷-۱۰۸-۱۰۹-۱۱۰-۱۱۱-۱۱۲-۱۱۳-۱۲۱-۱۲۲-۱۲۴-۱۲۶-۱۲۷-۱۲۸-۱۳۰-۱۳۱-۱۳۲-۱۳۳-۱۳۴-۱۳۵-۱۳۶-۱۳۷-۱۳۸-۱۴۰-۱۴۱-۱۴۲-۱۵۷-۱۵۸-۱۶۰-۱۶۱-۱۶۲-۱۶۴-۱۷۳-۱۷۴ و ۱۷۵ اصلاح ميشود و تغيير و تتميم مييابد و بهجاي اصول قانون اساسي مصوب ۱۳۵۸ قرار ميگيرد و اصولا ۱۷۶ و ۱۷۷ نيز به قانون اساسي اضافه ميشود و كليه اصلاحات و تغييرات و جابهجاييها و اضافات در چهل و هشت اصل مدون تصويب ميگردد.
يكي از مهمترين اصولي كه دستخوش تغيير شد اصل پنجم قانون اساسي بود كه پيشبيني شوراي رهبري از فقهاي واجد شرايط حذف گرديد. اين مورد در اصل ۱۰۷ هم آمده بود.
يكي ديگر از تغييرات در باب اصول مربوط به ولايت فقيه استفاده از عبارت ولايت مطلقه فقيه بود و ديگر تغيير حذف شرط مرجعيت به عبارت فقهاي واجد شرايط بود. اين تغيير با نظر مثبت امام(ره) صورت گرفت و درخواست اين تغيير توسط ايشان مطرح گرديد كه با فوت ايشان اين درخواست جامه عمل به تن كرد. از ديگر تغييرات عمده قانون اساسي حذف جايگاه نخستوزير و اعطاي اختيارات وي به رئيس جمهور بود.
در اصلاحيه سال ۶۸ همچنين شوراي عالي امنيت ملي در اصل ۱۷۶ تعريف شد و همچنين در اصل ۱۷۷ شرايط بازنگري در قانون اساسي پيشبيني شد. طبق اين اصل از اين به بعد براي بازنگري در قانون اساسي در موارد ضروري، مقام معظم رهبري پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام طي حكمي خطاب به رئيس جمهور، موارد اصلاح تا تنظيم قانون اساسي را به شوراي بازنگري قانون اساسي پيشنهاد مينمايد. مصوبات اين شورا پس از تأييد مقام رهبري بايد از طريق مراجعه به آراء عمومي به تصويب اكثريت مطلق شركتكنندگان در همهپرسي برسد.
در ضمن قانون اساسي چنين مقرر ميدارد كه محتواي اصول مربوط به اسلامي بودن نظام و ابتناي كليه قوانين و مقررات بر اساس موازين اسلامي و پايههاي ايماني و اهداف جمهوري اسلامي ايران و جمهوري بودن حكومت و ولايت امر و امامت و نيز اداره امور كشور با اتكاء به آراء عمومي و دين و مذهب رسمي ايران تغييرناپذير است.
قانون اساسي و امكان تغييري دوباره
وقتي قانوني به رفراندوم گذاشته شد و به تصويب اكثريت مردم رسيد، بايد براي همه مرجع و سند ملي باشد و طرح تغيير و اصلاح دوباره آن صرفاً در بلندمدت و پس از سالها كار كارشناسي صورت گيرد. عليرغم تمام اين بحثها به اذعان تمامي حقوقدانان، قانون اساسي فعلي ما، يكي از جامعترين و كاملترين قوانين اساسي دنياست و تغيير آن بهسادگي ممكن و ميسور نيست؛ لذا تا زماني كه تغيير نيافته تضعيف آن به صلاح كشور نيست.
از سوي ديگر اصولي در اين قانون وجود دارد كه پس از گذشت ۲۷ سال از عمر انقلاب هنوز معطل مانده و اجرا نشدهاند و اجراي اين اصول بسياري از معضلات فعلي ما را حل خواهد نمود.
خاتمي اخيراً در سخناني با توجه به زمزمههايي كه براي تغيير قانون اساسي مطرح ميشود گفت:?قانون اساسي بازيچه نيست كه هر روز درباره آن بحثهايي مطرح شود و پايه آن سست شود.? وي با تأكيد بر اجراي قانون اساسي در كشور گفت:?كساني كه ايراداتي مطرح ميكنند و دم از تغيير قانون اساسي و تغيير نظام ميزنند، ميپندارند كه نظام جوراب است كه اگر نپسنديم بايد آن را دور بيندازيم. كدام نظام در دنيا حاضر است بنياد خود را در معرض سستي قرار دهد؟ اگر مشكلي هست، در قانون اساسي نيست؛ اشكال در عدم اجرا و يا اجراي نادرست قانون اساسي است. ممكن است قانون اساسي اشكالاتي داشته باشد كه بايد در جاي خود اين اشكالات رفع شود. اگر قانون اساسي اجرا نميشود و يا درست اجرا نميشود حرف درستي است و براي حفظ نظام، حفظ دموكراسي، حفظ اسلام و حفظ نظامي كه متكي بر خونهاي پاكان و نيكان جامعه است، بايد قانون اساسي اجرا شود. اگر قانون اساسي اجرا نشد، ملت و نخبگان و ديگران حق دارند فرياد بزنند. اين حرف انحرافي است كه گفته شود قانون اساسي عوض شود. قانون اساسي يك امر ساده تشكيلاتي نيست كه دم به دم عوض شود. بايد قانون اساسي درست اجرا شود و در اجراي آن سوءاستفاده نيز نشود.
فرار مغزها از ايران سابقهاي بيش از 40 سال دارد و به دوران پيش از انقلاب بازميگردد. اما اکنون ميزان فرار مغزها از ايران به جايي رسيده است که ايران را جزو سه کشور داراي بالاترين ميزان فرار مغزها در جهان درآورده است. از هر 125 دانش آموز المپيادي ايران، 90 نفر در دانشگاه هاي آمريکا تحصيل ميکنند. از هر 96 دانشجوي اعزامي به خارج، تنها 30 نفر به ايران باز ميگردند.
حدود 2 ميليون و 500 هزار ايراني در خارج از کشور زندگي ميکنند که 60 درصد آنها مقيم آمريکا هستند. همچنين 2000 نفر از استادان دانشگاه در آمريکا ايراني هستند و 5 هزار ايراني در آمريکا مدرک دکترا دارند. بر اساس آمارها با سوادترين اقليتها در جامعه آمريکا ايرانيانند.
علل فرار مغزها ازايران
هيچکدام از دولتها با وجود تمام شعارهايي که دادند، موفق نشدند سياستي را در اين زمينه پيشنهاد بکنند و يا کار اثر بخشي انجام دهند. اوضاع سياسي اجتماعي و فرهنگي ايران، وضعيت کار تحقيقي، فقر دانشگاهها و عدم ارتباطشان با دنياي علمي و مسائل اقتصادي از علل عمده فرار مغزها از ايران ميباشد.
مشاهدات ميداني و کارهاي تحقيقي، دلايل اصلي فرار مغزها در ايران نشان ميد هند. جامعه شناسان، پديده فرار مغزها را در چهار دسته ميگنجانند. اين چهار مقوله را بايد از همديگر جدا کرد.
فرار نخبگان علمي از ايران.
خروج فارغالتحصيلان نظام آموزش عالي.
خروج نيروي کار عادي.
خروج سرمايه داران.
دلايل فرار مغزها از ايران
اوضاع عمومي ايران، بخصوص اوضاع سياسي اجتماعي و فرهنگي ايران که زندگي را دشوار ميکنند براي نخبگان و اوضاع و وضعيت کار تحقيقي در ايران و نبودن امکانات و فقر دانشگاههاي ايران و عدم ارتباط با دنياي علمي در سطح بينالمللي و بالاخره بر ميگردد به مسائل اقتصادي و درآمد.
پديده فرار مغزها با مهاجرت نخبگان تفاوت دارد. مهاجرت زماني است که رابطه بين مهاجر و کشور مبدا قطع نشود. يکي از آن موتورهاي اصلي پيشرفت کشورهايي مثل چين، هند، کره جنوبي و برخي ديگر از کشورها، مهاجرينشان در کشورهاي ديگر هستند که توانستند با حفظ ارتباط با کشور مادر مشارکت فعالي بکنند در توسعه صنعتي و علمي اين کشورها. آنچه در ايران ميگذرد، فرار مغزهاست، نه مهاجرت.
در ايران ماهيت فراري داشتن اين خروج از کشور باعث ميشود که اين ارتباط با کشور مادر وجود نداشته باشد، در نتيجه مشارکتي که اين نيرو در توسعه ميتواند داشته باشد در آينده ايران، اينهم بوجود نيايد.
اگر قرار است جلوي اين موج گرفته شود، بايد چيزهاي خيلي اساسي تغيير پيدا کند که بر ميگردد به خود سمتگيريهاي نظام. براي همين هم هيچ حکومتي در داخل اين سيستم نخواهد توانست تغييراتي بوجود بياورد براي اين که منجر شود به نفع خود سيستم، براي مثال نبودن آزاديهاي فرهنگي، نبودن دموکراسي، فشاري که بر روي نخبگان علمي و فرهنگي در سطح سياسي – فرهنگي وجود دارد. محدوديتهايي که براي زنان وجود دارد، مسائل امنيتي که در دانشگاهها براي کار تحقيقي و ابراز عقيده و يا برخورد عقايد وجود دارد. محدوديتهايي که در روابط بينالمللي ما وجود دارد.
«
فرار مغزها يا شكار مغزها
پديده خروج نيروهاي متخصص از كشور به قصد اقامت دائم در كشورهاي توسعه يافته اگرچه داراي پس زمينه اي تاريخي است كه از دوران پيش از انقلاب اسلامي نيز شواهد و مصاديقي از آن وجود دارد و ليكن اين پديده پس از انقلاب اسلامي و وقوع جنگ ايران و عراق شدت وحدت بيشتري يافته است. به بيان ديگر ماهيت، زمينه هاي ايجاد انديشه خروج و ساختار و گستردگي آن در پس از انقلاب از ابعاد مختلفي با سابقه بروز اين پديده در پيش از انقلاب بسيار متفاوت است.
2) بررسي حاضر كه پس از بيست و دو سال از انقلاب ايران، براي نخستين بار در دستور كار پژوهش قرار گرفته است، خود گوياي مهجور بودن اين پديده و مغفول ماندن آن از سوي مسئولان سطوح سياستگذار و تصميم گير در كشور مي باشد. از همين رو در اجراي تحقيق حاضر موانع و محدوديتهاي بسياري وجود دارد كه برخي از اين محدوديتها عبارتند از:
·فقر اسناد نظري، تجربي و روشي موضوع در مراكز اسناد و اطلاعات كشور: به طوري كه در كتابخانه ي دانشگاهها و مراكز اطلاعات بزرگ كشور از قبيل مركز اسناد و مدارك علمي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري ، مؤسسه پژوهش و برنامه ريزي آموزش عالي كشور، مؤسسه عالي پژوهش و برنامه ريزي براي توسعه و مركز اسناد و مدارك اقتصادي و اجتماعي سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور، پژوهشگاه علوم انساني و كتابخانه دانشكده علوم اجتماعي دانشگاههاي تهران و علامه طباطبائي و تربيت مدرس كمتر سند معتبر ايراني و خارجي در خصوص موضوع مورد بررسي در تحقيق حاضر وجود دارد.
* فقر اطلاعات موردنياز پيرامون وضعيت كمي و كيفي ايرانيان متخصص مهاجر در خارج از كشور: عدم توجه و غفلت از اين پديده در طول بيش از دو دهه در كشور منجر شده است كه اطلاعات متقن و معتبر قابل استناد پيرامون متخصصان ايراني مقيم در كشورهاي توسعه يافته جهان از حيث تعداد، رشته وميزان تحصيلات، پراكنش جغرافيايي آنان، نوع شغل، ميزان درآمد و... بسيار متشتت ، متناقض و غيرقابل استناد باشد و نهاد يا دستگاه اجرايي و پژوهشي مشخصي به جمع آوري و پردازش آن اهتمام نورزد.
* عدم كارايي دستگاهها و سازمانهاي متولي بررسي پديده خروج متخصصان از كشور: از بين وزارتخانه هايي همچون وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي، وزارت علوم، تحقيقات و فناوري، وزارت امور خارجه (دفتر جذب متخصصان خارج از كشور)، شوراي جذب نخبگان در نهاد رياست جمهوري، مؤسسات پژوهشي كشور در بخش علوم انساني، اجتماعي و اقتصادي و... كمتر دستگاهي توانسته است درجمع آوري، شناسايي، تجزيه و تحليل، مستندسازي و ايجاد پايگاه اطلاع رساني كارآمد در اين مهم توفيق لازم و كافي و وافي بدست آورد. مكاتبات، مراجعات و پيگيريهاي مكرر به اين دستگاهها و عدم دستيابي به حداقل اطلاعات متقن نظري و تجربي خواه از بعد ملي خواه از منظر بين المللي، در طول اجراي تحقيق حاضر شاهد اين مدعا مي باشد.
·ضعف رويكرد پژوهشي در پديده خروج نيروهاي متخصص از كشور: عليرغم فعاليت كم و بيش در بسياري از مؤسسات پژوهشي بخش دولتي در رشته هاي علوم اجتماعي و اقتصادي، متاسفانه در هيچ يك از اين مؤسسات و در طول سالهاي طولاني بيست سال گذشته اثري از توجه و تمركز پيرامون پديده مورد بررسي در تحقيق حاضر به چشم نخورده است و اين امر بر فقر بيش از پيش ميزان شناخت در خصوص اين پديده افزوده است.
3) عليرغم مغفول بودن موضوع بررسي حاضر، بي هيچ ترديد مي بايست اذعان داشت، فقر منابع نظري، تجربي، انديشه اي و سياستي پيرامون اين پديده از حيث كنترل و نظارت و هدايت آن مبتني بر منافع ملي در كشور، انجام بررسي حاضر را بيش از پيش و به صورتي مضاعف اجتناب ناپذير و ضروري مي سازد. بي ترديد اين پژوهش باچنين محدوديتهايي عليرغم همه كاستي ها و نارسايي هاي ذاتي و محيطي پيرامون آن مي تواند دستمايه بنياديني براي انجام تحقيقات ثانوي، راهبردي و كاربردي ديگر باشد كه حاصل جلب توجه و اهتمام جدي مسئولان نهادهاي سياستگذار، تصميم گير ، اجرايي و علمي - پژوهشي به يافته هاي تحقيق حاضر خواهد بود.
4) هدف كلي تحقيق حاضر شناسايي علل اصلي خروج نيروهاي متخصص از كشور از حيث عوامل جمعيتي، اجتماعي، فرهنگي، معيشتي و شغلي و دستيابي به راهكارهاي عملي و عيني نيل به وضع مطلوب است. اهداف تفصيلي طرح عبارت اند از: ـ شناسايي مختصات جمعيتي، شغلي و تحصيلي متخصصان ايراني مهاجر به عنوان گروههاي هدف.
ـ شناسايي نيازها، الزامات و ملزومات حفظ و بكارگيري نيروي انساني متخصص در كشور
ـ شناسايي اثرات مهاجرت نيروهاي متخصص از كشور در سطح زندگي، موقعيت شغلي و منزلت اجتماعي آنان.
ـ شناسايي راهكارهاي بهره گيري از متخصصان ايراني مهاجر، حفظ سرمايه هاي انساني و كاهش جريان مهاجرت بين المللي نيروهاي متخصص كشور.
5) در اين پژوهش دو روش اسنادي و پيمايشي (پرسشنامه و مصاحبه) به كار رفته است.
روش اول: به منظور بررسي نظري و ادبيات مربوط به فرار مغزها در سطوح درون و برون مرزي مورد استفاده قرار گرفته است.
روش دوم: پيمايشي است كه در آن از دو ابزار پرسشنامه و مصاحبه استفاده شده است. تكنيك پرسشنامه براي كسب اطلاعات لازم از جامعه متخصصان ايراني مقيم خارج از كشور و تكنيك مصاحبه براي متخصصان در شرف خروج از كشور بكار رفته است.
6) در اين تحقيق دو جامعه مورد بررسي قرار گرفته اند: الف) ايرانيان متخصص مقيم در خارج از كشور. از گروه اول، متخصصاني كه در چهار كشور انگلستان، استراليا، ايالات متحده و كانادا مقيم هستند در زمره جامعه مورد بررسي قرار دارند.
ب ـ متخصصان ايراني كه قصد خارج شدن از كشور را دارند: تعداد در نظر گرفته شده براي اين جامعه 50 تا 100 نفر مي باشد. جغرافياي دستيابي به اين گروه عمدتا در محدوده سفارتخانه يا كنسولگري كشورهاي استراليا و كانادا ميباشد. 7) پرسشنامه هاي مربوط به دو جامعه متخصصان مقيم خارج و متخصصاني كه قصد عزيمت دارند بر مبناي چارچوب نظري طراحي شده است. در هر دو آنها علل كشش و رانش مورد بررسي قرار مي گيرند همچنين ويژگي هاي پاسخگويان براي شناخت جامعه و دستيابي به خصوصيات مهاجران نير درج شده است.
8) افزون بر دو پرسشنامه مربوط به جوامع مورد بررسي،فهرست پرسش ديگري نيز طراحي شده است كه مربوط به صاحب نظراني است كه در زمينه مسائل نيروي انساني، مهاجرت و فرار مغزها از كشو ردر چند سال اخير شناخته شده هستند. طراحي اين فهرست با اهدا ف همچون تكميل جنبه هاي نظري، بررسي شناخت عوامل فراز مغزها در ايران نزد كارشناسان واقعي، شناخت راهكارهاي اجرايي مورد نظر آنان صورت گرفته است.
9) مقايسه نتايج بررسي پاسخهاي هريك از دو جامعه متخصصين مقيم در خارج از كشور و آنهايي كه قصد مهاجرت را دارند ، خطوط راهنمايي را بدست مي دهد كه براي سياستگذاري نيز موثر مي باشد:
* به لحاظ سني، جامعه متخصصان عازم به خارج از كشور جوانتر مي باشد. در جامعه متخصصان مقيم خارج از كشور 40 درصد افراد در فاصله سني 40-31 سال قرار دارند . اما در ميان متخصصان عازم به خارج اين نسبت 35 درصد است . علاوه بر اين جمعيت 30سال به بالا در ايرانيان مقيم خارج 80 درصد است اما در ميان عازمين 72 درصد مي باشد.
* سطح تحصيلي متخصصان مقيم خارج از كشور بسيار بيشتر از آنهايي است كه قصد عزيمت دارند. 50 درصد گروه اول مدرك دكتري دارند . حال آنكه در گروه دوم صرفا 5 درصد مدرك دكتري اخذ كرده اند. نسبت سطح كارشناسي ارشد ميان آنها تقريبا برابر است.
* از نظر رشته تحصيلي در بين دو گروه تقريبا هماهنگي وجود دارد. بدين معني كه بيشتر افراد دو گروه متخصصين در رشته هاي فني و مهندسي و پس از آن در رشته هاي علوم انساني، اجتماعي و مديريت و نهايتا پزشكي و علوم پايه تحصيل كرده اند. * زمان اخذ مدرك تحصيلي بيشتر متخصصان مقيم خارج مورد بررسي پس از سال 1999 مي باشد. اين امر بر بهنگام بودن سطح علمي آنها و تواني كه مي تواند از اين طريق در خدمت كشور قرار گيرد ، دلالت دارد.
عليرغم اينكه جامعه متخصصان مقيم خارج از كشور متوسط سني بالاتر دارند اما سطح تحصيلات آنها بالاتر است كه بيانگر وجود امكانات براي ادامه تحصيلات عاليه مي باشد.
* اكثر اعضاء گروه هاي مورد بررسي (مقيم و عازم به خارج) ساكن تهران بوده اند. از ميان متخصصان مقيم 67 درصد تهراني و بقيه شهرستاني هستند. حال آنكه درميان عازمين 58 درصد تهراني و بقيه شهرستاني مي باشد.
* به لحاظ فعاليت شغلي، ساختار مشاغل متخصصان مقيم پيش و پس از ترك كشور تقريبا مشابه هم مي باشند. پيش از ترك كشور اشتغال در امور مهندسي و فني، تدريس در دانشگاه و تحصيل دانشجويي سه فعاليت اصلي بوده (57 درصد) و پس از ترك كشور نيز سه رده شغلي مذكور با 71.5 درصد ساختار اصلي اشتغال مي باشد. در ميان متخصصاني كه قصد ترك كشور را دارند كارمند (شامل كارشناس) بخشهاي دولتي و خصوصي (با 32 درصد) بيشترين سهم را دارد، و پس از آن مهندسان (با 26 درصد) و در مراتب بعدي پزشكان 9 درصد، كارمند عاليرتبه 8 درصد، مشاور و شغل آزاد 4 درصد قرار دارند. طبيعي است كه افرادي كه داراي پست مديريتي باشند از اظهار اين امر خودداري مي نمايند.
* از نظر وضعيت تاهل ، اكثر متخصصان مقيم خارج (71 درصد) پيش از ترك كشور مجرد بوده و در خارج از كشور تشكيل خانواده داده اند. اما 53 درصد افرادي كه قصد عزيمت دارند متاهل مي باشند كه 69 درصد آنها داراي فرزند (يك تا سه فرزند) مي باشند. وجود عامل خانواده در علل رانشي و كششي موثر بوده است. دستيابي به زندگي بهتر براي خانواده و ادامه تحصيلات فرزندان جلوه بارز اين مطلب مي باشد.
* علل اصلي رانشي نزد دو گروه مورد بررسي به ترتيب اهميت به شرح زير مي باشد:
متخصصان مقيم خارج از كشورمتخصصان با قصد عزيمت 1ـ عدم اطمينان به آينده خود و خانواده 1ـ عدم تعادل درآمد و هزينه 2ـ افزايش فاصله طبقاتي 2ـ نبود آزادي فردي اجتماعي و مسائل طبقاتي 3ـ محدوديت آزادي 3ـ نبود امكانات ادامه تحصيل و عدم استفاده از متخصصان
4ـ فرهنگ كاري نا كارآمد 4ـ فرصت شغلي محدود و تبعيض در استخدام 5ـ كمبود امكانات تحقيقاتي و پايين بودن 5ـ بي عدالتي، بي قانوني و پارتي بازي استاندارهاي پژوهشي
·علل اصلي كششي نزد دو گروه مورد بررسي به ترتيب اهميت شرح زير مي باشد:
متخصصان مقيم خارج از كشورمتخصصان با قصد عزيمت 1ـ فرصت ادامه تحصيل 1ـ رفاه اقتصادي
2ـ رفاه اجتماعي 2ـ وجود امكانات براي ادامه تحصيل 3ـ تعادل هزينه و درآمد 3ـ وجود فرصتهاي شغلي و عدم تبعيض در استخدام
4ـ وجود فرصتهاي شغلي و توجه به
مهارت و شايستگي 4ـ آزادي سياسي و اجتماعي
5ـ سيستم آموزشي كارآمد 5ـ مهاجرت و تشويق اقوام و دوستان * اكثر متخصصان مقيم خارج از وضع خود (از نظر كاري و موقعيت خانوادگي) اظهار رضايت كرده اند لذا سرمايه گذاري در اين راهكار كه آنها را به كشور بازگردند چندان كارآ نخواهد بود. تعلقات خانوادگي و دوستانه از مواردي است كه نيمي از متخصصان مقيم بدان استناد كرده اند و زمينه مناسب براي ايجاد ارتباط و ايفاي نقش آنان در توسعه كشور است.
* متخصصان مقيم خارج با توجه به ارتقاي سطح علمي و فني خود منبع خوبي براي توسعه كشور مي باشند متاسفانه نتيجه حاصل از اين بررسي حاكي از محدود بودن استفاده از چنين امكاناتي است. ساماندهي روابط ميان آنها و مراكز دانشگاهي ، تحقيقاتي ، توليدي و… درداخل كشور بسيار ضروري مي باشد. بنظر مي آيد اين ارتباط هرچه بيشتر غير دولتي باشد موثر تر خواهد بود.
فرار مغزها
پس از حادثه کوي دانشگاه ، کانادا در سال 1999 ظرفيت پذيرش مهاجر در کشور خود را 180 هزار نفر اعلام کرد . اين در حالي بود که از ايران 220 هزار نفر براي مهاجرت به آنجا متقاضي شده بودند.
همچنين بر اساس خبر منتشره در هفته نامه سازمان مديريت و برنامه ريزي 90 نفر از 125 دانش آموزي که در سه سال گذشته در المپياد هاي جهاني رتبه کسب کرده اند ، هم اکنون در دانشگاه هاي آمريکا تحصيل مي کنند.
طبق آمار صندوق بين المللي پول سالانه بين 150 تا 180 هزار نفر از ايرانيان تحصيلکرده براي خروج از ايران اقدام مي کنند و ايران از نظر فرار مغزها در بين 91 کشور در حال توسعه و توسعه نيافته جهان مقام اول را از آن خود کرده است.
در همين رابطه علي طايفي جامعه شناس و پژوهشگر اجتماعي گفت: تحقيقي در سال 80 انجام داديم و نتايج آن را در هيات دولت هم مطرح کرديم ولي متاسفانه پديده فرار مغزها جزو پديدههاي مورد غفلت قرار گرفته است.
وي مي گويد امروز سرمايه انساني در کشور ما از ابزارهاي مهم توسعه است و توسعه معطوف به حفظ سرمايه انساني است. سرمايه انساني، نيروي متخصص و ماهر هم ابزار هستند و هم هدف توسعه.
وي افزود: در مورد فرار مغزها پژوهشي روي متخصصاني که عازم خارج بودند، انجام داديم و از نتايج به دست آمده به وجود سه عامل اصلي در اين زمينه پي برديم.
پارامتر اجتماعي که در آن فاکتورهاي امنيت اجتماعي و تخصصي مطرح است که خود اين موضوع در چند مقوله قابل بحث است . امنيت شغلي، امنيت جاني، تامين اجتماعي.
طايفي مي گويد: خيلي از افراد متخصص هم ازنظر امنيت فکري و جاني امکان طرح مسائل و ايده ها در محيط کار، دانشگاه و نهادها را ندارند.
در بحث امنيت جاني مي توان به حادثه کوي دانشگاه در روزهاي اخير و تيرماه 78 اشاره کرد. اين برخوردها يعني زائل کردن حوزه علم و طبيعي است در بسترهايي که صاحبان انديشه نتوانند آرامش خاطر پيدا کنند بي ترديد فرار را بر قرار ترجيح مي دهند.
وي مي گويد : در بحث تامين اجتماعي نه تنها بحث معيشت و حفظ آبروي يک متخصص مطرح است بلکه از بعد آينده نگري نيز نگراني هايي نسبت به منزلت اجتماعي و موقعيت شغلي فرد و خانواده او وجود دارد.
علي طايفي در خصوص دومين عاملي که باعث فرار مغزها مي شود بحث علمي و آموزش را مورد اشاره قرار داده و در مورد سومين دليل، عوامل اقتصادي را مطرح کرده و آن را در خروج متخصصان موثر مي داند. او مي گويد در حوزه علمي فقدان نهادهاي پژوهشي لازم براي بهره گيري از خدمات افراد متخصص به چشم مي خورد. در دنياي خارج بيش از 5/3 درصد توليد ناخالص ملي صرف تحقيقات مي شود و اين فرصت مناسبي است که هم از نظر علايق و هم از نظر ذهني فرد به کار بپردازد و هم به نيازهاي معيشتي خود پاسخ دهد. ولي در کشور ما اعتبارات پژوهشي 3 دهم درصد از توليد ناخالص ملي است. در چنين فضايي طبيعي است که فرصت و منزلت شغلي نخبگان ، دانشجويان پژوهشگران و اصحاب علم آسيب پذير باشد.
علاوه بر اين فرهنگ علمي ما بسيار نامطلوب است. سيطره رابطه در مدارس، تقليدگرايي، علم ناباوري، نوگريزي، پنهانکاري،پوشيده گويي، عدم شايسته سالاري، عدم تمايز نهادهاي اجتماعي با علم و مسائلي از اين دست منجر به قضايي مي شود که اگر يک متخصص که داراي دستمزد قابل قبولي هم باشد، در فضاي عاطفي، رواني در روابط کار موجود در سازمان هاي علمي، پژوهشي اجرايي – کارشناسي توانايي ماندگاري را نخواهد داشت.
اين پژوهشگر مسائل اجتماعي سپس در خصوص حوزه اقتصادي مي گويد: با توجه به مسائل و مشکلات موجود در اين زمينه ما شاهد بحران جدي بيکاري در بين متخصصان هستيم.
شواهد حاکي است در سال 85 از هر 4 متخصص يک نفر بيکار و سه نفر ديگر با مشکلات منزلت شغلي، شغل مرتب و معيشت آبرومند روبه روست. لذا وجود فرصت هاي شغلي در کشورهاي توسعه يافته از دلائل ديگر گريز از کشور است.
طايفي درمورد فاصله بين درآمد و هزينه افراد مي گويد: يک فرد متخصص به طور عادي در کشور توسعه يافته به طور متوسط در ماه 7 هزار دلار درآمد کسب مي کند ولي در کشور ما فرد متخصص 300 دلار درآمد دارد.
طايفي به نکته ديگري که در حوزه اقتصادي مطرح است به مساله اشتغال بر اساس شايسته سالاري اشاره کرده و مي گويد: متاسفانه در طول 2 دهه بعد از انقلاب حتي در دوره رياست جمهوري آقاي خاتمي شايسته سالاري با وجودي که سرلوحهه شعارهاي ايشان بود هنوز به مرحله اجرا گذاشته نشده است.
ما در کشور در يک مدار بسته اي از مديران سياسي، اجرايي، اداري، علمي و پژوهشي قرار گرفته ايم و افرادي مي توانند به اين دايره مجوز ورود پيدا کنند که شرط منسوب بودن به دولت و همگرايي با ايده و انديشه دولت را داشته باشند. متخصصاني که خارج از اين مدار قرار بگيرند، محروم و بي بهره هستند.
طايفي مي گويد: يکي از دلائلي که منجر به اين فرآيند مي شود اکتفاي دولت به نخبگاني است که بنده آن را «شبه نخبگان» معرفي مي کنيم. کساني هستند که به دليل وابستگي به نظام سياسي کشور در دو دهه گذشته توانستند با استفاده از رانت هاي تحصيلي در ايران و خارج از کشور ادامه تحصيل داده و مدارک بالاي دانشگاهي دريافت و امروز در مناصب سياسي و اجتماعي گمارده شوند. اکتفاي نظام سياسي و حکومت براي پيشبرد توسعه ملي به اين شبه نخبگان و عدم باور و ميدان براي ساير نخبگان کشور منجر به ادامه اين مدار بسته مديريتي در کشور و در نهايت مدار بسته توسعه نيافتگي و خروج متخصصان از کشور خواهد شد . بر اساس سرشماري سال 2000 در آمريکا وجود ايرانيان متخصص در دنيا که 3 الي 4 ميليون نفر هستند نشان ميدهد ايرانيان مهاجر در آمريکا جزو بهترين کارآفرينان مهاجر محسوب مي شوند. درآمد ايرانيان مهاجر در آمريکا بيشتر از درآمد متوسط آمريکايي هاي بومي است. نسبت تحصيلات ايرانيان مهاجر به بوميان و مردم آمريکا بالاتر است. ايرانيان مهاجر در کليدي ترين مشاغل علمي، سياسي نظامي، تکنولوژي، اقتصادي و تجاري فعاليت دارند.
ايرانيان مهاجر بيشترين انطباق پذيري با فرهنگ ميزبان را داشته در حالي که هويت ملي، زبان و فرهنگ خود را حفظ کرده اند.
ايرانيان مهاجر بيشترين انطباق پذيري با فرهنگ ميزبان را داشته در حاليکه هويت ملي، زبان و فرهنگ خود را حفظ کرده اند.
از مجموع صدهزار ايراني در آلمان در سالهاي گذشته 2000 جلد کتاب منتشر شده در حاليکه از بين 2 ميليون ترک مهاجر تنها 100 جلد کتاب منتشر شده است. اين نشان از پتانسيل هاي ارزنده اي است که يک سرمايه ملي است.
طايفي در پاسخ به اين سوال که آيا پژوهشي در اين زمينه که حوادث تيرماه سال 78 تاثيري در خروج مغزها داشته، مي گويد با توجه به اينکه نظام سياسي، اداري کشور خروج متخصصين را به عنوان يک مساله جدي تلقي نمي کند، لذا تحقيقات درستي در اين زمينه وجود ندارد. ولي آنچه مسلم است بعد از حادثه کوي دانشگاه فقط کانادا در سال 1999 ظرفيت پذيرش مهاجرت دنيا را 180 هزار نفر اعلام کرد که تنها از ايران 220 هزار متقاضي رفتن وجود داشت البته هنوز معلوم نيست چه تعداد ي به آنجا مهاجرت کرده باشند.
طايفي در خصوص اينکه بروز بحران ها در جامعه تا چه ميزان بر فرار مغزها موثر است مي گويد: متاسفانه در جامعه ما نه تنها متخصصين از قدر و منزلت لازم برخوردار نيستند بلکه در طول اين چند سال شاهد اوج گيري نا امني نسبت به آنها هستيم.
بي ترديد خروج متخصصان که مي توانند پشتوانه فکري، اجرايي و کارآمدي و بقاي نظام سياسي کشور باشند در ميان مدت منجر به ايجاد بحران سياسي و اجتماعي فراگير خواهد شد و درآن روز مجال انديشيدن براي حل اين مسائل از نظام گرفته خواهد شد.
سرمايه هاي بسياري را به هدر داده ايم
عضو کميسيون آموزش و تحقيقات مجلس نيز در اين رابطه به ايلنا گفت: مهاجرت نخبگان و تحصيلکرده ها که در واقع سرمايه هاي اصلي کشور هستند براي ملت ايران مايه شرمساري است و وضعيت کشور را هر چه بيشتر بحراني مي کند.
حسين لقمانيان نماينده همدان، با اشاره به اين کحه اين آمار طبيعي است، گفت: در دنياي امروز سرمايه کشورها فقط معادن و نفت نيست بکله محققين، پژوهشگران و وضعيت دانشگاه ها و استادان به عنوان سرمايه اصلي يک کشور تلقي مي شود و متاسفانه ما در اين زمينه با زيان بزرگي مواجه هستيم.
وي افزود: در سالهاي گذشته ميليونها دلار خسارت براي خروج نخبگان و افراد تحصيلکرده از کشور داشته ايم و اين در حالي است که بودجه ما از سهم نفت مشخص است.
لقمانيان با اشاره به اينکه نبود امنيت و شرايط مناسب سياسي – اجتماعي از مهمترين عوامل خروج افراد المپيادها و نخبگان از کشور است، افزود: نبودن امکانات، شرايط لازم براي تحقيق، پژوهش و زمينه هاي مناسب براي رشد اين افراد موجب ترک کشور است.
عضو کميسيون آموزش و تحقيقات مجلس با اشاره به اينکه کشوري که افراد تحصيلکرده و نخبه خود را از دست بدهد از دايره توسعه و پيشرفت خارج ميشود، تصريح کرد : براي رفع اين مشکل بايد امنيت را در کشور برقرار کرد و امنيت جز با پاسخ به مطالبات مردم به دست نمي آيد.
وي در پايان افزود: کشوري که امنيت داشته باشد مي تواند اولين گام ها را به سوي پيشرفت بردارد و اميدوار باشد افراد نخبه با انگيزه خدمت در کشورشان بمانند.
با فرار مغزها چه بايد کرد؟
فرار مغزها در بين 91 كشور در حال توسعه و توسعه نيافته جهان در مقام اول قرار دارد. طبق اين آمار سالانه بين 150 تا 180 هزار نفر از ايرانيان تحصيلكرده براي خروج از ايران اقدام مي كنند.
ايران؛ 'مقام اول از نظر فرار مغزها'
از ايران اقدام مي كنند و طبق آمار صندوق بين المللي پول، ايران از نظر فرار مغزها در بين 91 كشور در حال توسعه و توسعه نيافته جهان در مقام اول قرار دارد.
هفته نامه برنامه كه از سوي سازمان مديريت و برنامه ريزي ايران منتشر مي شود به نقل از دكتر شهرام يزداني استاد دانشگاه شهيد بهشتي تهران نوشته است: 90 نفر از 125 نفر دانش آموزي كه در سه سال گذشته در المپيادهاي جهاني رتبه كسب كرده اند هم اكنون در دانشگاههاي آمريكا تحصيل مي كنند.
به گفته آقاي يزداني كه در جمع كاركنان سازمان مديريت و برنامه ريزي سخن مي گفت، بيش 150 هزار نفر از جراحان و مهندسان ايراني در آمريكا زندگي مي كنند. وي با اشاره به وضعيت كنوني ايرانيان مقيم آمريكا اضافه مي كند: در حال حاضر 84 درصد از ايرانيان مقيم آمريكا كاملا به زبان انگليسي مسلط هستند. 46 درصد مدركي بالاتر از دكترا دارند، 43 درصد پستهاي مديريتي دارند، 48 درصد دو شغله هستند كه در آمريكا يك افتخار به حساب مي آيد و 92 درصد خانه مسكوني شخصي دارند. آقاي يزداني در باره جايگاه ايرانيان در مقايسه با ساير خارجيان مقيم آمريكا مي گويد: رتبه اول درآمد و رتبه دوم تحصيلات با مدرك بالاتر از ليسانس در اختيار ايرانيان است. علل مهاجرت
آقاي يزداني با بررسي علل مهاجرت نخبگان ايراني مي گويد: "در مهاجرت چند عامل نقش دارد. نيازهاي پايه اي نظير مسكن، غذا، پوشاك و تحصيل اولويت اول براي مهاجرت است. اما در مراحل بعد نياز به امنيت، تعلق، دوست داشته شدن و بروز تواناييها اهميت بيشتري مي يابد."
آقاي يزداني مي گويد اگر اين نيازها در هر فردي تامين نشود آن فرد مستعد مهاجرت خواهد بود و نهايتا اگر بتواند مهاجرت خواهد كرد.
وي با اشاره به وضعيت كنوني بيكاري در كشور مي گويد: بر اساس آمار رسمي نرخ بيكاري پزشكان 13 درصد است در حالي كه آمار غيررسمي از بيكاري 20 درصدي پزشكان حكايت دارد.
او تاكيد مي كند كه حقوق كم، مسكن نامناسب، نبود امكان ادامه تحصيل و هزاران مشكل ديگر براي پزشكان و ساير نخبگان كشور وجود دارد كه همگي از علل مهاجرت است.
به گفته وي، فضاي مناسب و سيستم حمايتي فعال موجود در غرب عامل ديگر ترغيب كننده براي نخبگان است.
يزداني با نگران كننده خواندن مهاجرت 150 هزار نفري در سال مي گويد: با اين روند مي توان نتيجه گرفت كه به مرور نسبت افراد باهوش در ايران كاهش يافته و در نتيجه از سطح هوشي كشور كاسته مي شود.
راه حل
وي سپس به بيان راه حل هايي مي پردازد كه با آن مي توان جلوي مهاجرت نخبگان را گرفت.
او مي گويد: اولين راه حل جلوگيري از خروج نخبگان و تحصيلكردگان است كه در برخي كشورها اجرا شده و روش شكست خورده اي است.
آقاي يزداني گفت: "دومين راه«راه جبران» است كه اگر فردي قصد خروج از كشور و مهاجرت را دارد بايد هزينه تحصيل و يارانه هايي كه در طول زندگي دريافت كرده را بپردازد كه اين شيوه نيز شكست خورده است زيرا ثابت شده است كه با پول، نمي توان علم و دانش را جبران كرد."
به گفته وي، سومين راه حل «راه بازگشتي» است. بدان معنا كه شرايط مادي را به گونه اي فراهم كنيم تا افرادي كه رفته اند برگردند. اين راه حل در كره جنوبي به كار گرفته شده و تاكنون موفق بوده است. البته بايد توجه داشت كه اين افراد هم تا زماني در كشور باقي مي مانند كه شرايط مادي و حمايتي داخلي مشابه يا بهتر از خارج باشد. او افزود: راه حل ديگري كه به تازگي به كار گرفته شده است اين است كه محل زندگي افراد نخبه از نظر مكاني اهميت ندارد بلكه بايد از تخصص، مهارت و سرمايه آنها استفاده كرد كه مي تواند در ايران به كار گرفته شود. وجود انجمنهاي دانشجويي، گروههاي تحصيلكرده داخل و خارج، برپايي سمينارها در دستيابي به اين هدف بسيار موثر خواهد بود.
جذب پيشگيرانه راه حل كارآمد ديگري است كه هدف آن درگير كردن نخبگان در مقوله توسعه و خارج كردن آنها از وضعيتي است كه آنها خود را قربانيان توسعه نيافتگي تلقي نكنند بلكه توسعه نيافتگي را مشكل خود فرض كنند و در سخت ترين شرايط بمانند و كار كنند.
سيستم حمايتي
آقاي يزداني در ادامه با اشاره به سياستهاي حمايتي در ايران گفته است: "از سال 1355 اولين مدرسه تيزهوشان تحت نام سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان زير نظر نخست وزيري وقت به وجود آمد و پس از انقلاب به كار خود ادامه داد به نحوي كه در حال حاضر به يك شبكه بزرگ تبديل شده است. اما متاسفانه اين سيستم حمايتي پس از دوران دبيرستان ادامه نمي يابد به همين جهت 80 درصد آموزش ديدگان اين مراكز پس از دانشگاه به خارج از كشور مهاجرت مي كنند."
معضل مهاجرت نخبگان از جمله بحثهاي داغي است كه ذهن برنامه ريزان و صاحبنظران ايراني را به خود مشغول كرده است.
به نظر مي رسد بررسي و اجراي شيوه هايي براي جلوگيري از مهاجرت اين گروه، بيش از گذشته اهميت يافته است. در همين زمينه، دولت ايران برنامه جامعي تدارك ديده كه اجراي آن ارديبهشت ماه سال جاري آغاز شده است. قرار است اين طرح به صورت آزمايشي به مدت چهار سال در دانشگاه علوم پزشكي شهيد بهشتي تهران اجرا شود. به گفته آقاي يزداني در اين طرح سه مرحله پيشبيني شده است: «يافتن تعداد مطلوبي از نخبگان»، «هدايت آنها به مديريت و رهبري بخش سلامت» و «همسو كردن آنان جهت توسعه پايدار كشور از طريق شبكه هاي حمايتي و هدايتي». آقاي يزداني مي گويد: قرار است اين پتانسيلها پس از شناسايي تحت تعليمات مختلف قرار گيرند. اين افراد با كمك گرفتن از سيستمهاي حمايتي و محيطهاي مناسب به رشد جسمي و شخصيتي خواهند رسيد كه در توسعه كشور نقش ايفا خواهند كرد. براي افراد باهوش منتخب يك برنامه اصلي آموزشي تهيه شده است كه شامل دروس پايه، ضروري و مورد نياز براي رسيدن به درجه دكتراي پزشكي است. در كنار اين دروس اصلي، آموزشهايي براي ارتقاء سطح مديريتي و تواناييهاي افراد در ساير رشته ها مثل مديريت، سياستگذاري سلامت، اقتصاد، آموزش پزشكي، حقوق سلامت و پژوهش در نظر گرفته شده است.
به گفته آقاي يزداني دروس فرعي بر اساس علاقه افراد تعيين مي شود. اين دروس عبارتند از: اصول مديريت در نظام سلامت، رهبري بين بخشي، استراتژي گروهي، مديريت عمومي، مديريت استراتژيك، مديريت عملياتي، مديريت مالي، سياستهاي سلامت، اولويتگذاري و حاكميت پژوهش و عمليات سلامت.
آقاي يزداني با ابراز تاسف مي گويد: "در حال حاضر و در جامعه كنوني افراد باهوش پس از پايان تحصيلات هيچ دخالت آكادميك در بخشهاي مديريتي ندارند و فقط به افراد اجرايي و عملگراي خبره تبديل مي شوند، در حالي كه مي توانند در نقش رهبري به صورت قويتري فعاليت كنند و كارايي بيشتر و مضاعفي داشته باشند
آثار و پيامدهاى حاصل از فرار مغزها
مهاجرت بدون بازگشت
معضل فرار مغزها Brian Dram چندى است كه به يكى از بحث هايى تبديل شده كه درباره آن سخن فراوان مى رود. تقريباً همه صاحب نظران از پديده فرار مغزها ابراز نگرانى كرده اند و اثرات آن را زيانبار و تاسف آور خوانده اند و از سياستگزاران و قانونگذاران دعوت كرده اند تا به اتخاذ سياست ها و اجراى برنامه هاى مختلف به جلوگيرى از ادامه اين روند بپردازند.
• پيشينه تاريخى فرار مغزها
با مراجعه به تاريخ مى توان دريافت كه مسئله جابه جايى و فرار مغزها و نخبگان از يك جامعه به جامعه ديگر كم وبيش در همه ادوار تاريخ وجود داشته است شايد ابتدايى ترين شكل فرار مغزها را بتوان به اين صورت تصور كرد كه در هر عصر و در هر سرزمين وقتى قومى يا حكومتى به اوج اقتدار و پيشرفت و آبادانى مى رسيد هنرمندان، نخبگان و متخصصان ساير جوامع را به خود جذب مى كرد و اين مويد يك نكته روان شناختى است كه انسان فطرتاً راحت طلب است و هر كجا گذران زندگى او با آرامش و آسايش بيشترى ميسر گردد آنجا را به عنوان محل زندگى خود انتخاب خواهد كرد در طول تاريخ همواره انسان ها و ارباب فضل، دانش و معرفت، صنايع و هنر هر جا را مناسب تر و امن تر براى زندگى خود مى ديدند به عنوان محل شغل و در نتيجه سكونت خود انتخاب مى كردند با اين تفاوت كه اين نوع نقل و انتقالات و جابه جايى با پديده فرار مغزها به اصطلاح امروزى آن كاملاً تفاوت ماهوى داشت، به گونه اى كه آن را به عنوان مهاجرت قلمداد مى كردند در حالى كه پديده فرار مغزها امروزه در همه جوامع به عنوان نه يك معضل و مشكل بلكه بحران اجتماعى و فرهنگى مطرح است چرا كه مهاجرت نخبگان در گذشته تابع عرضه و تقاضا و محدود به احتياجات و نيازهاى جامعه مقصد بوده و از اين رو همواره شكل منطقى و طبيعى به خود مى گرفت و هرگز به عنوان يك معضل اجتماعى مطرح نبود اما به تدريج و با پيشرفت حيرت آور فناورى، برخى كشورها از سوى ديگر و در نتيجه پيشرفت فناورى در رشته هاى گوناگون علوم و فراهم بودن وسايل و ابزارهاى تحقيقى و پژوهشى و نيز آماده بودن شرايط زندگى و دستمزد مناسب در اين كشور ها موجب شد كه از افراد متخصص و ماهر فرهيخته و كارآزموده از سراسر جهان به اين كشور سرازير شوند و نوعى معضل اجتماعى و عدم تعادل ساختارى از لحاظ نيروهاى انسانى در كشورها را پديد آورند. پديده فرار مغزها در عصر حاضر برخلاف گذشته كه مهاجرت نيروهاى نخبه و متخصص امرى طبيعى و منطقى مى نمود و تابع عرضه و تقاضا بود امروز در بيشتر موارد نه كشورهاى مقصد و مهاجرپذير نياز به اين همه مهاجر دارند و نه كشورهاى مبدأ از وجود همه اين نيروها بى نيازند بلكه براساس يكى از آمارهاى منتشر شده با اين كه كشورهايى مثل هند و پاكستان از نظر پزشك در مضيقه به سر مى برند پزشكان آنها كه در انگلستان هستند ۴۴ الى ۴۵ درصد جامعه پزشكى اين كشور را تشكيل مى دهند.
•طيف مهاجران
هرچند عنوان مهاجرت نخبگان شامل همه متخصصان علمى و ادارى مى شود ولى غالباً مهاجران كسانى هستند كه عمدتاً خواهان پيشرفت هاى اجتماعى و اقتصادى و غالباً در سه طبقه پزشكان، مهندسان و دانشمندان هستند به عنوان نمونه در يك گزارش تعداد پزشكان و مهندسان خارجى در آمريكا در سال۶۴-۱۹۶۳ به ترتيب ۲۹درصد مجموع فارغ التحصيلان پزشكى در دانشگاه هاى آمريكا و نيز ۸۵درصد مهاجران به اين كشور را تشكيل مى دادند.
وضعيت كشورهاى اروپايى به مراتب نسبت به كشورهاى آفريقايى و آسيايى بهتر است زيرا آمريكا هرچند قطب جاذبى براى جذب نخبگان ساير كشورها است و كشورهاى اروپايى بخشى از نخبگان خود را به آمريكا مى فرستند ولى كمبود نخبگان خود را از كشورهاى آسيايى و آفريقايى جذب مى نمايند، از اين رو بدترين وضعيت را كشورهاى آسيايى و آفريقايى دارند كه با هزينه هاى گزاف ملى اقدام به پرورش متخصصان و نخبگان مى كنند ولى آنها را به كشورهاى ديگر تحويل مى دهند. البته پيشرفت و توسعه هر كشورى مرهون پيشرفت و توسعه فناورى و نيز نيروى انسانى ماهر، نخبه و كارآزموده است و رشد فناورى نيز مرهون علوم عملى و نظرى محض است و رشد علمى نيز به نوبه خود وابسته به منابع علمى و يافته ها و تلاش هاى علمى است كه در اختيار محققان و پژوهشگران قرار دارد مهاجرت نخبگان باعث كندى رشد و توسعه فناورى و يا به عكس به صورت غيرقابل پيش بينى توسعه يابد كه دو عامل مى تواند مانع رشد فناورى شود يكى علل ساختارى و ديگرى مهاجرت متخصصان. البته كيفيت منابع و شرايط فيزيكى تجهيزات موجود از جمله عوامل توسعه نيافتگى است. پديده فرار مغزها به گونه ديگرى قابل دسترسى است. در كشورهاى جهان سوم عمدتاً به كارهاى فكرى و تحقيقى عميق در زمينه هاى علوم اجتماعى و انسانى اهميت داده نمى شود در نتيجه در بلندمدت بازار كار از نيروهايى كه به واقع جامعه نيازمند آنان است تهى مى شود. از سوى ديگر بيشترين تبليغات و سرمايه گذارى ها در مقطع دانشگاه ها و آموزش عالى برعلوم غيرانسانى متمركز است. در اين رشته ها نيز به دليل نداشتن دانش فنى بالا و به روز نبودن موفقيت چندانى كسب نمى شود در حالى كه بيشترين نيروهاى ماهر مورد نياز در بخش نظام ديوان سالارى و ادارى جامعه و در بخش علوم انسانى و اجتماعى است يعنى همان رشته هايى كه معمولاً اقبالى به سرمايه گذارى از سوى دولت و تبليغات عمومى در آنها صورت نمى گيرد و موسوم است دانشجويانى كه در ساير رشته ها امتياز لازم را به دست نمى آورند به اين رشته ها وارد مى شوند در نتيجه اين فرايند، ورود موج عظيمى از نيروهاى غيركارآمد به بدنه اجرايى كشور است. دو عامل عمده اى كه مى توان از جمله عوامل فرار مغزها نام برد:
الف _ عوامل خارجى: كه مى توان به توسعه فناورى، مهيا بودن ابزار تحقيق و پژوهش در
كشورها، عدم تعادل نيروى انسانى و... اشاره كرد.
ب- عوامل داخلى: اين عامل به عنوان پديده اصلى فرار مغزها است كه خود شامل چند دسته همچون موارد زير است:
۱- مسائل و مشكلات فرهنگى و آموزشى
۲ - فقدان توسعه سياسى
۳ - فساد ادارى و سوءمديريت
۴- فقدان توسعه اقتصادى
•پيامدهاى فرار مغزها
يكى از عوامل فرار مغزها در كشور، توجه به مسائل مادى در مقايسه با ساير مسائل است كه انسان ها و افراد را فراموش كنيم و تصور مى كنيم هركس ماشين و ابزارآلات فناورى در اختيار داشت خوشبخت است، در حالى كه به عكس، هرچه پيشرفته تر باشد بايد نقش عوامل انسانى در آن مهم تر، برجسته تر و بيشتر باشد، مثلاً نقش انسان در ژاپن ۸۰درصد است ولى نقش انسان در كشور ما كمرنگ است به طورى كه بيشترين دغدغه كشور ما خارج نكردن ارز از كشور است. در حالى كه ما هيچ توجهى به فرار مغزها نداريم به نظر مى رسد همين تغيير نگرش نسبت به افراد انسانى و توسعه انسانى در فرايند توسعه، عامل مهمى در كاهش پديده فرار مغزها است.
با يك نگاه اجمالى به آمار و ارقام مربوط به پديده فرار مغزها، پيامدهاى بسيار ناگوار آن غيرقابل تصور مى نمايد از يكسو كشورهاى صنعتى و به اصطلاح مقصد قرار دارند كه عامل مهم در جذب نخبگان كشورها به شمار مى روند و منبع مهمى براى جذب نخبگان، از سوى ديگر كشورهاى مبدأ و جهان سوم قرار دارند كه همه سرمايه و هستى خود را تقديم بيگانگان مى كنند با نگاهى به آمار و ارقام اين معضل بيشتر آشكار مى شود در حال حاضر بيش از ۱۵۰ هزار نفر مهندس و پزشك ايرانى در آمريكا زندگى مى كنند و تمام ورودى هاى با رتبه دو رقمى كنكور سراسرى دانشگاه هاى كشور، هرسال از بهترين دانشگاه هاى جهان دعوتنامه دريافت مى كنند و قريب نود نفر از ۱۳۵ دانش آموزى كه در چند سال اخير در المپيادهاى علمى صاحب مقام شده اند در يكى از بهترين دانشگاه هاى آمريكا به تحصيل مشغول هستند. براساس سرشمارى ۱۹۹۰ آمريكا قريب ۲۲۰ هزار نفر خود را ايرانى تبار معرفى كرده اند كه ۷۷درصد آنان داراى تحصيلات دانشگاهى هستند. براساس آمار ارائه شده تنها ۱۸۲۶ ايرانى عضو هيات علمى تمام وقت و رسمى در دانشگاه هاى آمريكا و كانادا به تدريس مشغول هستند كه به احتساب استادان نيمه وقت به حدود ۵ هزار نفر مى رسند در حالى كه در سال ۷۳ تعداد استادان و دانشياران شاغل در ايران ۱۵۰۰ نفر بوده كه در سال ۱۳۷۵ به ۲۲۰ نفر رسيده و تعداد استادياران نيز ۶ هزار نفر بوده است. زيان كشور ما از صادرات مغز، بالغ بر ۳۸ ميليارد دلار برآورد شده در حالى كه درآمد ساليانه كشور از محل صادرات نفت قريب ۱۲ ميليارد دلار اعلام شده است.براساس اظهارنظر مسئولان رسمى كشور آمار مهاجران كشور بسيار شگفت انگيز است در يك اظهارنظر رسمى آمده: هرچند آمار مهاجران ايرانى از ۲ تا ۷ ميليون نفر ذكر مى شود اما براساس آمار رسمى حاصل آمده از تجربه كارى مى توان گفت: قريب ۳ ميليون نفر از ايرانيان به صورت مهاجر در ۲۰ كشور مهم جهان پراكنده اند كه به ترتيب در آمريكا، كانادا، انگليس، آلمان، فرانسه، سوئد، استراليا، اتريش، ايتاليا، يونان، بلژيك، نروژ و ... سكونت دارند. همچنين در خصوص وضعيت اقتصادى مهاجران خارجى، به ويژه ايرانيان مقيم آمريكا آمده است آخرين آمارى كه اداره آمار آمريكا در سرشمارى ۱۰ سال پيش ارائه داده نشان مى دهد كه ۴۶ درصد مهاجران خارجى ايرانى داراى مدرك ليسانس و بالاتر هستند و ۳۲ درصد در رده هاى بالاى علمى و حرفه اى و ۲۲ درصد صاحبان شركت هاى بزرگ تجارى، كارخانه هاى صنعتى، بيمارستان و ورزشگاه هستند و ميانگين درآمد مهاجران ايرانى ۵۵ هزار دلار و ميانگين درآمد شهروندان آمريكا ۳۵ هزار دلار است هرچند خسارت ناشى از فرار مغزها در كشور رقم بالغى است ولى آن صرفاً اختصاص به ايران ندارد و پديده اى عام و فراگير است ولى مى بايستى اهتمام جدى در رفع آن مبذول داشت. راه حل اساسى و موثر براى جلوگيرى از فرار مغزها ايجاد شرايط مناسب كار، تحقيق و پژوهش، دستمزد كافى، از بين بردن بى عدالتى و تبعيض است كه خود موجب جلب نخبگان است. از سوى ديگر راه هاى جلوگيرى از فرار مغزها، برنامه ريزى بلندمدت و حساب شده براى استفاده از نيروهاى انسانى است و اين امر بايد مبتنى بر اين اصل باشد كه تربيت متخصصان بايد براساس نيازها و متناسب با ظرفيت هاى داخلى، به قدر نياز باشد تا كمك اساسى به تحكيم زيربناى اقتصادى كشور باشد. •شيوه هاى جذب نخبگان
۱- در داخل كشور كه در كنار آموزش هاى فنى و زيربنايى و به روز نخبگان قرار دارند، اين است كه صندوقى به اين منظور در نظر گرفته شود تا فارغ التحصيلان دانشگاهى به محض فراغت از تحصيل و تا زمانى كه موفق به پيدا كردن شغل و كار مناسب نشده اند از اين صندوق وام هاى اشتغال، حق بيمه بيكارى و مانند آن دريافت دارند. ۲ - نظارت بر فارغ التحصيلانى كه به خارج عزيمت مى كنند و ارتباط عاطفى با آنان از ديگر راهكارهاى جذب نخبگان است.
۳ - دولت مى بايست براساس رشته هاى مورد نياز جامعه به تربيت نيروى انسانى بپردازد و پس از كسب آموزش لازم نسبت به اشتغال آنها تعهد نمايد.
۴ - تاسيس مراكز كاريابى براى نخبگان و فارغ التحصيلان دانشگاهى
۵- ارتباط مراكز صنعتى با دانشگاه ها و عدم ارتباط بين آنها موجب عدم تناسب آموزش هاى نظرى با فعاليت هاى عملى مى شود.
۶ - وجود ثبات، آرامش سياسى، وحدت نيروهاى خودى، احزاب سياسى و مسئولان زمينه ساز ثبات و آرامش روحى افراد خواهد بود.
۷ - احترام و توجه بيشتر به علم، دانش، خلاقيت و توجه به نخبگان جامعه ۸ - تاسيس شركت هايى براى محققان و تامين نيازهاى علمى، تحقيقاتى، مادى و معنوى آنان
۹ - تجديدنظر جدى در وضع تحقيقاتى دانشگاه ها
۱۰ - مهمترين عامل مى تواند مفاسد ادارى، حاكميت روابط شخصى، فاميلى، گروهى، حزبى و جناحى باشد.
•نتيجه
شايد برخى از دولت ها بتوانند برخى از معضلات اجتماعى، سياسى و يا اقتصادى خود را حل نمايند و رضايت برخى از اقشار جامعه را جلب نمايند اما نخبگان يك جامعه به سادگى تسليم ظواهر نمى شوند. نخبه، سياه و سفيد نمى شناسد و اگر دنياى بهترى براى زندگى سراغ داشته باشد به سختى مى تواند از وسوسه مهاجرت درامان بماند ايرانيان از ديرباز طيف عظيمى از مهاجران را تشكيل مى دهند ريشه يابى آن ارتباط مستقيمى به افزايش يا كاهش مشكلات داخلى داشته و دارد و امكان دستيابى به يك شغل آبرومندانه حق هر تحصيلكرده است اما وقتى به هر دليل امكان پذير نيست ايرادى برمهاجرت نخبگان نمى توان گرفت اما فاجعه بزرگ آن است كه به همراه فرار مغزها، دل ها هم از وطن فرارى شود البته ايرانيان مردمانى با اصل و نسب با فرهنگ اند و زرق و برق كشورهاى غربى هم نتوانسته دل هايشان را فرارى دهد اما بهتر است به شخصيت و هويت يك نخبه توهين نشود.
پس بهتر است راه حل فرار مغزها را سياسى نكنيم تا به عاملى جهت ترغيب بيشتر آنان در مهاجرت تبديل نشود و سئوال اين است كه آيا ايران موفق به جذب مغزهاى هجرت كرده خود خواهد شد؟
تحقیق درباره چگونه به فرزند خود كمك كنيم كه بر ترس هايش غلبه كند؟
همه كودكان تا حدودي ترس را تجربه مي كنند برخي از اين ترس ها طبيعي و برخي ديگر غير طبيعي هستند. در اين موارد، والدين در اطمينان خاطر دادن به كودك خود نقش اصلي را ايفا مي نمايند. چنانچه والدين اين وظيفه خود را به خوبي ايفا نمايند، در زندگي حال و آينده كودك احساس ايمني حكمفرما خواهد شد.
تعداد زيادي از ترس هاي كودك طبيعي و بهنجار هستند. حتي برخي از آنها براي پيشگيري از آسيب رسيدن به آنها لازمند. بسياري از اين ترس را والدين خود به فرزندشان آموزش مي دهند. مثلاً به كودكان خود مي آموزيم كه از دويدن در خيابان شلوغ، همراهي با غريبه ها، خوردن داروهاي ديگران، بازي با كبريت و ... بترسند.
البته در چنين مواردي قصد ما ترساندن كودك از نتايجي است كه چنين اعمالي در پي خواهد داشت. چنين ترس هايي بهنجار و حتي لازم تلقي مي گردد و كاملاً با ترس هاي نابجاي كودكان متفاوت است. ترس هاي نابهنجار در واقع بيشتر پاسخ به تصورات خيالي هستند تا خطرات واقعي، كودكاني كه ترس هاي نابهنجار را تجربه مي كنند، در مواقعي كه مورد خاصي براي ترسيدن وجود ندارد، مضطرب و پريشان هستند، ترسي شديد كه مي تواند به فوبي تبديل گردد.
در سنجش هايي كه انجام گرفته است، پانزده ترس به عنوان ترس هاي معمول و رايج شناخته شده است كه برخي از آنها با ترس هاي كودكي ارتباط دارد. اين موارد عبارتند از: ترس از تاريكي، صحبت در جمع، تنهايي، دندانپزشكي، بيمارستان (خون)، طرد، افراد خشمگين، عنكبوت، امتحان، افراد غير عادي و ناقص الخلقه، مورد پذيرش واقع نشدن، پليس، شكست، اشتباه كردن و حيوانات (خصوصاً سگ). برخي از اين ترس ها اگر در كودكي به خوبي شناخته و درمان نشوند، در بزرگسالي به فوبياهاي جدي تري تبديل خواهند شد كه درمان آنها به مراتب سختر خواهد بود.
ترس از تاريكي
معمولاً ترس از تاريكي زماني در كودك بوجود مي آيد كه شب در تاريكي قرار گيرد، اين مساله ممكن است در نتيجه اصرار والدين بر خوابيدن كودك در اتاق تاريك و به تنهايي باشد و يا زمانيكه كودك نيمه شب بيدار مي شود و در تنهايي و تاريكي احساس وهم نمايد. برخي كودكان آنقدر در تاريكي دچار وحشت مي گردند كه ضربان قلبشان به شدت افزايش مي يابد. والدين بايستي اين واقعيت را بپذيرند كه اتاق تاريك براي كودكان ماهيتاً متفاوت با زماني درك مي شود كه چراغها روشن است يا روشنايي اتاق مناسب است. بنابراين بهترين و موثرترين شيوه در كاهش اين ترس، آن است كه به فرزندان خود اطمينان دهيم اتاق و فضاي آن، در تاريكي و روشنايي تغييري نمي كند. جهت كاهش ترس از تاريكي در كودكان چند راهكار پيشنهاد مي گردد:
از چراغ خواب استفاده كنيد، اما محل قرار گرفتن چراغ خواب هم بسيار حائز اهميت است، چرا كه بايد در محلي قرار گيرد كه باعث ايجاد سايه هاي ترسناك نگردد.
پس از آنكه چراغ اتاق خواب را خاموش كرديد چند دقيقه اي در كنارش بمانيد و راجع به مسايل مختلف با او صحبت كنيد، در اين مدت هم چشم كودك با تاريكي منطبق مي شود و هم اطمينان خاطرش افزايش خواهد رفت.
درب اتاق كودك را نيمه باز بگذاريد و به او بگوييد در نزديكي اتاقش باقي خواهيد ماند. فراموش نكنيد كه ممكن است حتي صداي باد هم، در شب براي كودكان وهم آور و متفاوت از روز، تلقي گردد.
هرگز به كودك اجازه ندهيد كه اگر نيمه شب از خواب بيدار شد به اتاق شما بيايد و پيش شما بخوابد، چرا كه اين مساله آغازگر عادتي خواهد شد كه ترك دادنش بسيار سخت خواهد بود. در چنين صورتي به اتاقش برويد، مساله را جويا شويد، او را اطمينان ببخشيد كه علتي براي ترسيدن وجود ندارد و از آن مهم تر اين كه با حضور در كنار والدين مشكلي حل نمي شود. سپس شرايطي را كه باعث ترس او شده كشف كنيد و آن را رفع نماييد. به كودكتان بگوئيد افتخار مي كنيد آنقدر بزرگ شده است كه مي تواند به تنهايي در اتاق خودش بخوابد.
در اجراي موارد فوق ثابت قدم باشيد و هرگز روند خود را تغيير ندهيد. به ياد داشته باشيد كه حتي يك مورد استثنا قائل شدن در اين زمينه، مي تواند سايز زحمات شما را به هدر دهد.
ترس از مهد كودك و مدرسه
ترس از مدرسه، مي تواند دلايل مختلفي داشته باشد و شناسايي علت دقيق آن بر عهده والدين است.
1 – بايد ديد كه آيا اين ترس، ترس از خود مدرسه است و يا ترس از ترك خانه؟ در صورتيكه ترس از مدرسه باشد چه چيز موجب آن شده است؟ آيا مشكلي در راه مدرسه وجود دارد آيا در سرويس مدرسه مشكلاتي براي كودك ايجاد مي شود؟ آيا ترس از مسخره شدن در مدرسه است؟ آيا كودك مي ترسد كه در درسي نمره نياورده؟ و .... بنابراين، كليه احتمالات بايستي در نظر گرفته شود و هر يك جداگانه آزمايش گردد، چرا كه هر يك از اين مشكلات راه حل مخصوص به خود را مي طلبد و حتي ممكن است لازم شود در اين خصوص از آموزگار، مربي و ساير مسوولان مدرسه و مهد كودك نيز، كمك خواست. در صورتي كه بتوانيد كودك خود را با ديگري آشنا كنيد كه در سرويس يا راه مدرسه با او همراه و هم مسير باشد، يا در زنگ هاي تفريح همبازي او شود و بين آنها رابطه اي دوستانه ايجاد كنيد، كمك بزرگي به رفع مشكل فرزندتان نموده ايد.
2 – در صورتيكه ترس مربوط به ترك كردن خانه باشد، بايد مطمئن شويم كه كودك دچار اضطراب جدايي شده است، يا خير، تحقيق كنيد كه آيا كودك اين واقعيت را درك مي كند كه حتي در صورت جدا شدن از شما و ترك منزل، شما آنجا باقي خواهيد ماند و هنگامي كه به منزل بازگشت، هنوز در خانه هستيد.
3 – هر روز راجع به وقايع آنروز در مدرسه با كودك خود صحبت كنيد. علي الخصوص اين گفتگو را دربارة مسايل و تجربيات جالب مدرسه رفتن ادامه دهيد و از خاطرات شيرين مدرسه رفتن خود و ساير نزديكانش برايش بگوئيد. اين كار هم شيريني هاي مدرسه رفتن را برايش بارزتر مي سازد و هم به شما كمك مي كند به آنچه كه در مدرسه رخ مي دهد آگاه شويد و ريشه مشكلات را صحيح تر بررسي نمائيد.
ترس از حيوانات
ترس از حيوانات، تقريباً در تمامي كودكان وجود دارد و با افزايش سن آنها كاهش مي يابد. رويكردهاي بسياري جهت كاهش ترس كودكان از حيوانات وجود دارد:
هرگز ترس خود را به كودكانتان انتقال ندهيد. كودكان ترسشان را از شما فرا مي گيرند.
طرز رفتار صحيح با حيوانات را ياد بگيريد و به كودكانتان آموزش دهيد.
ترس كودك را برايش معين كنيد. مثلاً به او بگوئيد گر به چنگ مي زند و خطرناك است ولي اگر به او كاري نداشته باشيم، هيچ آزاري نمي رساند. اگر تمايل به نگهداري حيوانات در منزل داريد حتماً به اين نكته توجه نمائيد.
حيواني انتخاب كنيد كه از نظر جثه از كودكتان كوچكتر باشد. حتي مي توانيد انتخابتان را طوري صورت دهيد كه هر دو با هم بزرگ شوند. در هيچ شرايطي اجازه ندهيد كه كودك با حيوان بدرفتاري كند يا به او آزار برساند. اين امر علاوه بر اينكه موجب شكل گيري روحيه خشونت و آزارگري در كودك مي شود، ممكن است حيوان را مجبور به واكنش كند كه يا آسيب زا است و يا باعث افزايش ترس كودك از حيوان مي گردد.
در مورد حيواناتي كه امكان دارد گاز بگيرند يا نوك بزنند، اجازه ندهيد كودك با دست به او غذا دهد.
طرز رفتار صحيح و مهربانانه با حيوان را به كودك آموزش دهيد.
ترس از دندانپزشك
بسياري از افراد از زمان كودكي از مراجعه به دندانپزشك هراس داشته اند و اين ترس تا بزرگسالي حل نشده باقي مي ماند. آنچه مسلم است همگي ما بالاخره روزي مجبوريم به دندانپزشكي مراجعه كنيم، بنابراين ضروري است كه ترس از دندانپزشكي در همان كودكي حل شود. ترس معمولاً زماني در كودك شكل مي گيرد كه احساس كند هيچ كنترلي، بر موقعيتي كه در آن قرار گرفته است، ندارد. دندانپزشكي هم چنين موقعيتي است. اما از آنجا كه معمولاًٌ نياز نيست كه كودكان دايماً به دندانپزشك مراجعه نمايند. مي توان با تدبير به راحتي چنين ترسي را از بين برد و يا حداقل از ميزان آن كاست. دندانپزشك كودك خود را دقت انتخاب كنيد در صورت امكان سعي نمائيد از دندانپزشك متخصص كودكان يا از دندانپزشك هايي كه طرز صحيح برخورد با كودكان را مي دانند و با حوصله با آنان رفتار مي كنند كمك بخواهيد. استفاده از دندانپزشك خانم مي تواند سودمند باشد.
مراجعه اوليه به دندانپزشك را در سنين پائين تر شروع كنيد و اين كار را در ابتدا براي چك كردن ساده (و نه درمان) انجام دهيد تا كودك با محيط دندانپزشكي در زمان خردسالي و آنهم در شرايطي كه نياز به تحمل درد يا انجام درمانهاي دندانپزشكي نيست مواجه شود و به آن خو بگيرد. چرا كه اولين برخوردها بسيار تعيين كننده هستند.
بهداشت دهان و دندان را به كودك آموزش دهيد، اما هرگز به او نگوئيد اگر بهداشت دهانش را رعايت نكند، دندانهايش پوسيده مي شود و مجبور است به دندانپزشكي برود. چون چنين رويكردي باعث ايجاد تصوري منفي و تنبيهي از دندانپزشكي در ذهن كودك مي گردد.
باز هم مواظب باشيد ترس خودتان از دندانپزشكي را به كودك انتقال ندهيد.
ترس از مرگ
معمولاً كودكان درباره مرگ كنجكاوند. اين كنجكاوي و درگيري ذهني كودك با مرگ تا زماني بهنجار و طبيعي است كه شكل وسواس گونه به خود نگيرد. به اين معني كه كودك همواره دچار نگراني و دلواپسي راجع به مرگ ناگهاني والدين يا اطرافيان خود باشد. معمولاً پس از تجربه مرگ در اطراف كودك، چنين افكاري به سراغ او مي آيند. اين مسئله حتي با مشاهده مرگ در حيوانات خانگي و يا مرگ شخصيت هاي اصلي برنامه هاي تلويزيوني كه كودك با آنها ارتباط برقرار كرده است نيز، ممكن است پيش آيد.
در چنين شرايطي چه بايد كرد؟
راجع به مفهوم مرگ با فرزندتان گفتگو كنيد و صحبت هاي او را نيز بشنويد و به سوالاتش پاسخ دهيد. اما اين كار را فقط در شرايطي انجام دهيد كه او كاملاً احساس ايمني مي كند و هيچ نشانه اي دال بر نگراني و دلواپسي در او ملاحظه نمي گردد. در واقع اين صحبت ها در مواقع بحراني يا در شرايطي كه مرگ اطرافيان تازه رخ داده است نبايستي انجام شود.
زماني كه يكي از نزديكان در اثر مرگ طبيعي، بيماري و يا حوادث از بين مي رود، حقيقت را به كودكتان بگوئيد. همين ناآگاهي كودك است كه موجبات ترس هاي او را فراهم مي سازد. او بايد علل واقعي مرگ را بشناسد.
در صورتي كه بر اثر اتفاقي، كودك خود را در مرگ ديگري مقصر مي داند به او اطمينان خاطر بدهيد كه چنين نيست. گاهي اتفاق مي افتد كه كودك از فردي ناراحت است و با خود آرزوي مرگ وي را مي كند، اگر اتفاقاً آن فرد از دنيا رفت، كودك خود را مسئول مرگ وي مي پندارد. به او اطمينان ببخشيد كه چنين نيست.
بسياري از متخصصان اعتقاد دارند كه كودك بايد پس از 5 سالگي و فقط در صورتيكه خودش علاقمند باشد در مراسم سوگواري شركت كند. والدين بايستي چنين موقعيت هايي را با تعبير «خداحافظي گفتن با متوفي» توصيف نمايند.
تحقیق درباره چگونه به فرزند خود كمك كنيم كه بر ترس هايش غلبه كند؟
همه كودكان تا حدودي ترس را تجربه مي كنند برخي از اين ترس ها طبيعي و برخي ديگر غير طبيعي هستند. در اين موارد، والدين در اطمينان خاطر دادن به كودك خود نقش اصلي را ايفا مي نمايند. چنانچه والدين اين وظيفه خود را به خوبي ايفا نمايند، در زندگي حال و آينده كودك احساس ايمني حكمفرما خواهد شد.
تعداد زيادي از ترس هاي كودك طبيعي و بهنجار هستند. حتي برخي از آنها براي پيشگيري از آسيب رسيدن به آنها لازمند. بسياري از اين ترس را والدين خود به فرزندشان آموزش مي دهند. مثلاً به كودكان خود مي آموزيم كه از دويدن در خيابان شلوغ، همراهي با غريبه ها، خوردن داروهاي ديگران، بازي با كبريت و ... بترسند.
البته در چنين مواردي قصد ما ترساندن كودك از نتايجي است كه چنين اعمالي در پي خواهد داشت. چنين ترس هايي بهنجار و حتي لازم تلقي مي گردد و كاملاً با ترس هاي نابجاي كودكان متفاوت است. ترس هاي نابهنجار در واقع بيشتر پاسخ به تصورات خيالي هستند تا خطرات واقعي، كودكاني كه ترس هاي نابهنجار را تجربه مي كنند، در مواقعي كه مورد خاصي براي ترسيدن وجود ندارد، مضطرب و پريشان هستند، ترسي شديد كه مي تواند به فوبي تبديل گردد.
در سنجش هايي كه انجام گرفته است، پانزده ترس به عنوان ترس هاي معمول و رايج شناخته شده است كه برخي از آنها با ترس هاي كودكي ارتباط دارد. اين موارد عبارتند از: ترس از تاريكي، صحبت در جمع، تنهايي، دندانپزشكي، بيمارستان (خون)، طرد، افراد خشمگين، عنكبوت، امتحان، افراد غير عادي و ناقص الخلقه، مورد پذيرش واقع نشدن، پليس، شكست، اشتباه كردن و حيوانات (خصوصاً سگ). برخي از اين ترس ها اگر در كودكي به خوبي شناخته و درمان نشوند، در بزرگسالي به فوبياهاي جدي تري تبديل خواهند شد كه درمان آنها به مراتب سختر خواهد بود.
ترس از تاريكي
معمولاً ترس از تاريكي زماني در كودك بوجود مي آيد كه شب در تاريكي قرار گيرد، اين مساله ممكن است در نتيجه اصرار والدين بر خوابيدن كودك در اتاق تاريك و به تنهايي باشد و يا زمانيكه كودك نيمه شب بيدار مي شود و در تنهايي و تاريكي احساس وهم نمايد. برخي كودكان آنقدر در تاريكي دچار وحشت مي گردند كه ضربان قلبشان به شدت افزايش مي يابد. والدين بايستي اين واقعيت را بپذيرند كه اتاق تاريك براي كودكان ماهيتاً متفاوت با زماني درك مي شود كه چراغها روشن است يا روشنايي اتاق مناسب است. بنابراين بهترين و موثرترين شيوه در كاهش اين ترس، آن است كه به فرزندان خود اطمينان دهيم اتاق و فضاي آن، در تاريكي و روشنايي تغييري نمي كند. جهت كاهش ترس از تاريكي در كودكان چند راهكار پيشنهاد مي گردد:
از چراغ خواب استفاده كنيد، اما محل قرار گرفتن چراغ خواب هم بسيار حائز اهميت است، چرا كه بايد در محلي قرار گيرد كه باعث ايجاد سايه هاي ترسناك نگردد.
پس از آنكه چراغ اتاق خواب را خاموش كرديد چند دقيقه اي در كنارش بمانيد و راجع به مسايل مختلف با او صحبت كنيد، در اين مدت هم چشم كودك با تاريكي منطبق مي شود و هم اطمينان خاطرش افزايش خواهد رفت.
درب اتاق كودك را نيمه باز بگذاريد و به او بگوييد در نزديكي اتاقش باقي خواهيد ماند. فراموش نكنيد كه ممكن است حتي صداي باد هم، در شب براي كودكان وهم آور و متفاوت از روز، تلقي گردد.
هرگز به كودك اجازه ندهيد كه اگر نيمه شب از خواب بيدار شد به اتاق شما بيايد و پيش شما بخوابد، چرا كه اين مساله آغازگر عادتي خواهد شد كه ترك دادنش بسيار سخت خواهد بود. در چنين صورتي به اتاقش برويد، مساله را جويا شويد، او را اطمينان ببخشيد كه علتي براي ترسيدن وجود ندارد و از آن مهم تر اين كه با حضور در كنار والدين مشكلي حل نمي شود. سپس شرايطي را كه باعث ترس او شده كشف كنيد و آن را رفع نماييد. به كودكتان بگوئيد افتخار مي كنيد آنقدر بزرگ شده است كه مي تواند به تنهايي در اتاق خودش بخوابد.
در اجراي موارد فوق ثابت قدم باشيد و هرگز روند خود را تغيير ندهيد. به ياد داشته باشيد كه حتي يك مورد استثنا قائل شدن در اين زمينه، مي تواند سايز زحمات شما را به هدر دهد.
ترس از مهد كودك و مدرسه
ترس از مدرسه، مي تواند دلايل مختلفي داشته باشد و شناسايي علت دقيق آن بر عهده والدين است.
1 – بايد ديد كه آيا اين ترس، ترس از خود مدرسه است و يا ترس از ترك خانه؟ در صورتيكه ترس از مدرسه باشد چه چيز موجب آن شده است؟ آيا مشكلي در راه مدرسه وجود دارد آيا در سرويس مدرسه مشكلاتي براي كودك ايجاد مي شود؟ آيا ترس از مسخره شدن در مدرسه است؟ آيا كودك مي ترسد كه در درسي نمره نياورده؟ و .... بنابراين، كليه احتمالات بايستي در نظر گرفته شود و هر يك جداگانه آزمايش گردد، چرا كه هر يك از اين مشكلات راه حل مخصوص به خود را مي طلبد و حتي ممكن است لازم شود در اين خصوص از آموزگار، مربي و ساير مسوولان مدرسه و مهد كودك نيز، كمك خواست. در صورتي كه بتوانيد كودك خود را با ديگري آشنا كنيد كه در سرويس يا راه مدرسه با او همراه و هم مسير باشد، يا در زنگ هاي تفريح همبازي او شود و بين آنها رابطه اي دوستانه ايجاد كنيد، كمك بزرگي به رفع مشكل فرزندتان نموده ايد.
2 – در صورتيكه ترس مربوط به ترك كردن خانه باشد، بايد مطمئن شويم كه كودك دچار اضطراب جدايي شده است، يا خير، تحقيق كنيد كه آيا كودك اين واقعيت را درك مي كند كه حتي در صورت جدا شدن از شما و ترك منزل، شما آنجا باقي خواهيد ماند و هنگامي كه به منزل بازگشت، هنوز در خانه هستيد.
3 – هر روز راجع به وقايع آنروز در مدرسه با كودك خود صحبت كنيد. علي الخصوص اين گفتگو را دربارة مسايل و تجربيات جالب مدرسه رفتن ادامه دهيد و از خاطرات شيرين مدرسه رفتن خود و ساير نزديكانش برايش بگوئيد. اين كار هم شيريني هاي مدرسه رفتن را برايش بارزتر مي سازد و هم به شما كمك مي كند به آنچه كه در مدرسه رخ مي دهد آگاه شويد و ريشه مشكلات را صحيح تر بررسي نمائيد.
ترس از حيوانات
ترس از حيوانات، تقريباً در تمامي كودكان وجود دارد و با افزايش سن آنها كاهش مي يابد. رويكردهاي بسياري جهت كاهش ترس كودكان از حيوانات وجود دارد:
هرگز ترس خود را به كودكانتان انتقال ندهيد. كودكان ترسشان را از شما فرا مي گيرند.
طرز رفتار صحيح با حيوانات را ياد بگيريد و به كودكانتان آموزش دهيد.
ترس كودك را برايش معين كنيد. مثلاً به او بگوئيد گر به چنگ مي زند و خطرناك است ولي اگر به او كاري نداشته باشيم، هيچ آزاري نمي رساند. اگر تمايل به نگهداري حيوانات در منزل داريد حتماً به اين نكته توجه نمائيد.
حيواني انتخاب كنيد كه از نظر جثه از كودكتان كوچكتر باشد. حتي مي توانيد انتخابتان را طوري صورت دهيد كه هر دو با هم بزرگ شوند. در هيچ شرايطي اجازه ندهيد كه كودك با حيوان بدرفتاري كند يا به او آزار برساند. اين امر علاوه بر اينكه موجب شكل گيري روحيه خشونت و آزارگري در كودك مي شود، ممكن است حيوان را مجبور به واكنش كند كه يا آسيب زا است و يا باعث افزايش ترس كودك از حيوان مي گردد.
در مورد حيواناتي كه امكان دارد گاز بگيرند يا نوك بزنند، اجازه ندهيد كودك با دست به او غذا دهد.
طرز رفتار صحيح و مهربانانه با حيوان را به كودك آموزش دهيد.
ترس از دندانپزشك
بسياري از افراد از زمان كودكي از مراجعه به دندانپزشك هراس داشته اند و اين ترس تا بزرگسالي حل نشده باقي مي ماند. آنچه مسلم است همگي ما بالاخره روزي مجبوريم به دندانپزشكي مراجعه كنيم، بنابراين ضروري است كه ترس از دندانپزشكي در همان كودكي حل شود. ترس معمولاً زماني در كودك شكل مي گيرد كه احساس كند هيچ كنترلي، بر موقعيتي كه در آن قرار گرفته است، ندارد. دندانپزشكي هم چنين موقعيتي است. اما از آنجا كه معمولاًٌ نياز نيست كه كودكان دايماً به دندانپزشك مراجعه نمايند. مي توان با تدبير به راحتي چنين ترسي را از بين برد و يا حداقل از ميزان آن كاست. دندانپزشك كودك خود را دقت انتخاب كنيد در صورت امكان سعي نمائيد از دندانپزشك متخصص كودكان يا از دندانپزشك هايي كه طرز صحيح برخورد با كودكان را مي دانند و با حوصله با آنان رفتار مي كنند كمك بخواهيد. استفاده از دندانپزشك خانم مي تواند سودمند باشد.
مراجعه اوليه به دندانپزشك را در سنين پائين تر شروع كنيد و اين كار را در ابتدا براي چك كردن ساده (و نه درمان) انجام دهيد تا كودك با محيط دندانپزشكي در زمان خردسالي و آنهم در شرايطي كه نياز به تحمل درد يا انجام درمانهاي دندانپزشكي نيست مواجه شود و به آن خو بگيرد. چرا كه اولين برخوردها بسيار تعيين كننده هستند.
بهداشت دهان و دندان را به كودك آموزش دهيد، اما هرگز به او نگوئيد اگر بهداشت دهانش را رعايت نكند، دندانهايش پوسيده مي شود و مجبور است به دندانپزشكي برود. چون چنين رويكردي باعث ايجاد تصوري منفي و تنبيهي از دندانپزشكي در ذهن كودك مي گردد.
باز هم مواظب باشيد ترس خودتان از دندانپزشكي را به كودك انتقال ندهيد.
ترس از مرگ
معمولاً كودكان درباره مرگ كنجكاوند. اين كنجكاوي و درگيري ذهني كودك با مرگ تا زماني بهنجار و طبيعي است كه شكل وسواس گونه به خود نگيرد. به اين معني كه كودك همواره دچار نگراني و دلواپسي راجع به مرگ ناگهاني والدين يا اطرافيان خود باشد. معمولاً پس از تجربه مرگ در اطراف كودك، چنين افكاري به سراغ او مي آيند. اين مسئله حتي با مشاهده مرگ در حيوانات خانگي و يا مرگ شخصيت هاي اصلي برنامه هاي تلويزيوني كه كودك با آنها ارتباط برقرار كرده است نيز، ممكن است پيش آيد.
در چنين شرايطي چه بايد كرد؟
راجع به مفهوم مرگ با فرزندتان گفتگو كنيد و صحبت هاي او را نيز بشنويد و به سوالاتش پاسخ دهيد. اما اين كار را فقط در شرايطي انجام دهيد كه او كاملاً احساس ايمني مي كند و هيچ نشانه اي دال بر نگراني و دلواپسي در او ملاحظه نمي گردد. در واقع اين صحبت ها در مواقع بحراني يا در شرايطي كه مرگ اطرافيان تازه رخ داده است نبايستي انجام شود.
زماني كه يكي از نزديكان در اثر مرگ طبيعي، بيماري و يا حوادث از بين مي رود، حقيقت را به كودكتان بگوئيد. همين ناآگاهي كودك است كه موجبات ترس هاي او را فراهم مي سازد. او بايد علل واقعي مرگ را بشناسد.
در صورتي كه بر اثر اتفاقي، كودك خود را در مرگ ديگري مقصر مي داند به او اطمينان خاطر بدهيد كه چنين نيست. گاهي اتفاق مي افتد كه كودك از فردي ناراحت است و با خود آرزوي مرگ وي را مي كند، اگر اتفاقاً آن فرد از دنيا رفت، كودك خود را مسئول مرگ وي مي پندارد. به او اطمينان ببخشيد كه چنين نيست.
بسياري از متخصصان اعتقاد دارند كه كودك بايد پس از 5 سالگي و فقط در صورتيكه خودش علاقمند باشد در مراسم سوگواري شركت كند. والدين بايستي چنين موقعيت هايي را با تعبير «خداحافظي گفتن با متوفي» توصيف نمايند.
امروزه نیاز به مدیران لایق بیش از هر زمان دیگری احساس می شود. مهمترین نکته در علم مدیریت این است که مدیران اغلب نیازمند شناخت شیوه غالب و نوع مدیریت خود هستند، تا زمینه مناسب برای مدیر کارآمدشدن آنها فراهم آید. در گام بعد ضروریست مدیران شناخت کافی از کارکنان خود و نیازهای آنها داشته باشند و با مشارکت کارکنان خود به بهبود دائمی فرایندها و برآورد خواسته ها و انتظارات مشتریان و ارباب رجوع همت گمارند. از سوی دیگر کارکنان یک سازمان نیز باید به شیوه مدیریت مؤسسه خود آگاهی یابند تا موفقیت سازمان را در روند فعالیت آن تضمین کنند، زیرا شناخت نحوه مدیریت یک مدیر توسط کارکنان زمینه ساز بازدهی و اثربخشی بیشتر برای رسیدن به اهداف سازمان خواهد شد. در این راستا سقراط نخستین فردی بود که مدیریت را فرایندی اجتماعی تعریف کرد که متضمن یک سلسله وظایف، فعالیت ها و روابط متقابل افراد است. از این رو مدیران کارآمد کسانی هستند که همواره می کوشند تا در شیوه رهبری شان دارای ارزش ها و عقاید و انتظامات ارزشمند باشند. از همین رو مدیران با تجربه باید در همه سطوح تربیت کنندگان ماهری باشند تا توانایی کافی برای ایجاد نظم بدون تنبیه در سازمان را داشته باشند.
کارشناسان علم مدیریت بر این باورند که جهت ارائه مدیریت موفق و کارآمد، مدیران باید به این نکات پایبند باشند:
1- از صرف وقت زیاد بر روی جزئیات اجتناب کنند.
2- در آگاهی دادن به کارمندان کوتاهی نکنند.
3- از مهم جلوه دادن موقعیت خود بپرهیزند.
4- از ایجاد موقعیت های ناراحت کننده و بی انگیزه شدن کارمندان نسبت به کار خودداری کنند.
5- به گونه ای رفتار نمایند که مورد احترام کارکنان قرار گیرند.
6- از پیگیری کارها به تنهایی اجتناب کنند.
7- برای رویاروئی با حوادث غیرمترقبه آمادگی داشته باشند.
8- شرایطی را در سازمان فراهم آورند که کارکنان مسئول و پاسخگوی اعمال خود باشند.
9- تمامی رویدادها در سازمان ثبت شوند.
10- در مورد اطلاعات محرمانه کارمندان باید رازدار آنها باشند. 11- برای تقویت بنیه سازمانی درصدد کسب حمایت از منابع مختلف باشند.
12- با کارکنان همانگونه رفتار کنند که مایلند با آنها رفتار شود. 13- بین مدیر بودن و دوست بودن تعادل برقرار کنند.
14- بین کارمندان تبعیض قائل نشوند.
15- کارمندان را از مقررات آگاه نمایند و در صورت نیاز قوانین و مقررات را مورد تجدید نظر قراردهند.
16- از رویدادهای مقطعی به منظور یادگیری و تجربه اندوزی بهره بگیرند.
17- کارکنان خود را برای ارائه پیشنهادات جهت ارتقاء سازمان ترغیب نمایند.
خصوصي سازي فرايندي اجرايي، مالي و حقوقي است كه دولتها در بسياري از كشورهاي جهان براي انجام اصلاحات در اقتصاد و نظام اداري كشور به اجرا درمي آورند. واژه خصوصي سازي حاكي از تغيير در تعادل بين حكومت و بــازار و به نفع بازار است. خصوصي سازي وسيله اي براي افزايش كارايي (مالي و اجتماعي) عمليات يك موسسه اقتصادي است. زيرا چنين به نظر مي رسد كه مكانيسم عرضه و تقاضا و بازار در شرايط رقابتي باعث بكارگيري بيشتر عوامل توليد، افزايش كارايي عوامل و درنتيجه توليد بيشتر و متنوع تر كالاها و خدمات و كاهش قيمتها خواهد گرديد. اين پيش بيني به جهت مباني تئوريك و علمي در سطح اقتصاد خرد و همچنين تجربه ساير كشورها امري پذيرفته شده است و در اين صورت چرايي مسئله قابل پاسخ و اثبات است اما نكته غامض و پيچيده چگونگي انجام آن و در پيچيده ترين مسئله آن يعني انتقال مالكيت و نيز شكل گيري بخش خصوصي در جامعه است. به طور خلاصه براي آنكه خصوصي سازي هرچه بهتر صورت پذيرد بايد اقدامات زير به طور «همزمان» به عمل آيند:
الف - تقويت حقوق مالكيت خصوصي، تغيير ساختار شركتها، آزادسازي و مقررات زدايي، اصلاح مقررات، اصلاح ساختار مالي (بويژه بازار سرمايه) و بازار نيروي كار؛ ب - تشويق و هدايت درجهت توسعه بخش خصوصي به منظور تحريك رقابت و ورود توليدكنندگان به بازار؛
ج - واگذاري موسسات عمومي دولتي به بخش خصوصي (تغيير مالكيت).
نيازمنديهاي «محيطي»
خصوصي سازي در سطح ملي بايد با اتكا بر اهداف استراتژيك خاص آغاز شود چرا كه بسياري از طرحها به علت نبود اهداف استراتژيك مشخص، قابل پيگيري و قابل ارزيابي، يا از حركت مي ايستند و يا از مسير اصلي خود خارج مي شوند. اهداف تبيين شده مي بايستي بدون تعارض، تداخل منفي و در كوششي هماهنگ و اولويت بندي شده تعريف گردنــد. اهداف استراتژيك خصوصي سازي مي توانند درجهت توسعه اقتصادي،اجتماعي و فرهنگي منطقه و كشور، حذف انحصار و گسترش رقابت، اشتغالزايي، توسعه فعاليت، كاهش هزينه هاي جاري شركتها، كوچك شدن اندازه دولت و... باشند. پس از تبيين اهداف بايد به دو اصل مهم افزايش سودآوري و تقويت مالكيت خصوصي توجه گردد. مطالعه تاريخي فرايند خصوصي سازي در كشورهايي مانند آلمان، انگليس، فرانسه و... و كشورهايي نظير روسيه، كره جنوبي، لهستان،جمهوري چك، اسلواكي و... (كه به لحاظ ساختار اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي و رفتاري داراي تفاوتهاي اساسي هستند) نشان مي دهد در مرحله گذر از اقتصاد دولتي به اقتصاد بازار و شكل گيري نظام بازار به اين دو اصل توجه شده است و به فراخور زمان، مكان و شرايط، زمينه هاي زير را فراهم و به وجود آورده اند:
اول) اقدامات «دروني» بنگاه درجهت افزايش بهره وري و سودآوري - توسط مديـــران بنگاه - : در اين زمينه مي توان به اقداماتي مانند تقويت فرهنگ عمومي كاركنان و مديران بنگاه، توسعه منابع انساني، مديريت سرمايه و افزايش بهره وري سرمايه، تجديد ساختار و مهندسي مجدد به منظور كاهش سطوح مديريتي و سلسله مراتب اداري و نيز ادغام فعاليتهاي متجانس و حذف فعاليتهاي موازي، توسعه امور بين الملل درجهت جذب سرمايه و فناوري، بازنگري در قراردادها به منظور شفاف سازي و همچنين تعريف و ارائه استانداردها و شرايط خصوصي پيمان و... اشاره كرد.
دوم) ايجاد شرايط و بستر «محيطي» به عنوان «موتور» خصوصي سازي - توسط دولت - : نوشته حاضر به عنوان يك حلقه و زيرمجموعه فراموش شده درخصوصي سازي كشور تاكيد بر اين موارد دارد. بررسي قوانين و برنامه هاي توسعه و اقدامات خصوصي سازي و مكمل آن در كشــور مؤيد آن است كه دولت فاقد مجموعه اي جامع، همــاهنگ و مكمل و جهت دار (بويژه مابين نهادها و سازمانها) با اهداف و استراتژي هاي كلان خصوصي سازي كشور است. به طور خلاصه درجهت بهبود شرايط و زمينه هاي تخصصي «محيطي» خصوصي سازي، حتي قبل از شروع اقدامات اجرايي در مركز حكومت، ارائه دو بستر زير ضروري مي كند:
ارائه بستر مناسب قانونگذاري: نهادهاي قانونگذار(تصميم ساز و تصميم گير) با تعيين اولويتها بايد از يك طرف قوانين و مقررات لازم را براي ايجاد يك اقتصاد كارآمد مبتني بر بازار و كوچك شدن اندازه دولت تدوين كنند.
بازنگري قوانين، ارزيابي اثربخشي آنها در اجرا، تدوين و پيشنهاد قوانين جديد ازجمله وظايف اين نهادها خواهدبود. در اين مرحله مهمترين بحث چگونگي تغيير مالكيت و گذر از بنگاهها و شركتهاي دولتي به شركتهايي با مالكيت مشترك و يا خصوصي و تقويت حقوق مالكيت خصوصي است. در اين زمينه به تدوين قوانيني در موارد زير اشاره مي شود:
-گسترش رقابت (قانون ضدانحصار)؛
-قوانين روابط بين الملل و داخلي؛ - نحوه بازگرداندن سود و چگونگي خارج كردن آن از كشور؛ - مالكيت خارجي سرمايه و زمين؛ - محدوديتهاي تبديل ارز؛ - محدوديتهاي درمورد استخدام و اخراج كارگران.
و ازطرف ديگر، قوانين و مقررات لازم را به منظور نظارت بر فعاليت بنگاه خصوصي - و نه بازار - با هدف امنيت و سلامت اقتصاد و جلوگيري از ايجاد شكاف طبقــــــاتي و رانت جويي و رانت طلبي تدوين كنند. قوانين و مقرراتي در زمينه هاي زير در اين راستا هستند:
-محيط زيست؛
-حمايت از حقوق شاغلان و كارگران؛
-نظارت بر شرايط ايمني كارگاههاي توليدي؛
- نظارت بر آزادي هاي فردي و سازماني؛
- آزادي ورود و خروج از بازار؛
- قوانين و مقررات كار و بيكاري (با تاكيد بر جلـــــوگيري از انهدام اجتماعي كاركناني كه به واسطه كــوچك سازي اندازه دولت بيكار مي گردنند)؛ - قراردادها و نحوه حل و فصل دعوي (با نگاه اقتصادي و حقوقي). ارائه بستر مناسب حمايتي: تشكيل و يا اصلاح نهادها، سنديكاها، انجمن ها، مراكز و... كه بتوانند طبق «برنامه» مساعدتهايي مالي و غيرمالي را به بخش خصوصي ارائه كنند. اين حمايتها به دو صورت زير طبقه بندي مي شوند:
لف: حمــايتهاي مادي «هدفمند و موقت» كه مي توانند به صورت بلاعوض، معافيت مالياتي يا تخفيف مالياتي، وامهاي كم بهره و... باشد. در اين راستا، باتوجه به ساخت مالي كشور كه مبتني بر سيستم بانكي است، همراه ساختن اين سيستم با استراتژي خصوصي سازي و حمايت از افراد «كارآفرين» و بنگاههاي خصوصي «كارآمد» امري بسيار ضروري است. نكته مهم در اينجا ارائه برنامه تجاري و توسعه از سوي بخش خصوصي و نظارت و كنترل در حمايتها طبق برنامه است.
ب: حمايتهاي غيرمادي كه با تشكيل و يا اصلاح و تقويت نهادها و مراكزي در ابعاد و زمينه هاي زير امكان پذير مي شود:
اطلاع رساني (داخلي و بين المللي)؛
تامين اجتماعي و بيمه بيكاري؛
آموزش حرفه اي و تخصصي؛
مشاوره و راهنمايي.
منابع و مأخذ:
-رضا پاكدامن، جنبه هاي كاربردي خصوصي سازي به انضمام قوانين و مقررات ايران، مجمع علمي و فرهنگي مجد، ارديبهشت 74
- ماهنامه تدبير، شماره 136، مرداد 82 ، تجربه ايتاليا در بنگاههاي كوچك و متوسط، صص 66 - 58
- ماهنامه تدبير، شماره 138، آبان 82، تجربه مالزي در بنگاههاي كوچك و متوسط صص 74-78
- ماهنامه تدبير، شماره 139، نقش بنگاههاي كوچك و متوسط در اقتصاد تايوان، آذر 82، صص52-57
روند اصلاحات اداري وخصوصي سازي درسال روان چگونه خواهد بود
درسالي كه گذشت كميسيونهاي مربوطه بالاي برنامه هاي اصلاحات اداري وخصوصي سازي تصديهاي دولتي علي الرغم تاكيدات فراوان رياست دولت كار پرثمري را انجام داده نتوانستند.
درسالي كه گذشت كميسيونهاي مربوطه بالاي برنامه هاي اصلاحات اداري وخصوصي سازي تصديهاي دولتي علي الرغم تاكيدات فراوان رياست دولت كار پرثمري را انجام داده نتوانستند.
مقرره ايكه درماه سرطان سال 1382 نافذ و بدسترس كميسيون مستقل اصلاحات اداري و خدمات ملكي قرار گرفت به كميسيون صلاحيت ميداد كه برنامه اصلاحات ا داري وعرضه بهتر خدمات ملكي را بسرعت درعمل تطبيق نمايد وهمه اميد وار بودند كه قبل ار اختتام سال 1382اثرات مثبت عملكرد كميسيون فساد اداري، رشوه ستاني واسطه بازي واستفاده نا جايز از موقف را لا اقل كاهش خواهد داد طبعا با از ميان رفتن انواع فساد اداري، اداره سالم كه خواست دولت و مردم بوده و است رويكار مي آمد و برحيثيت واعتبار دولت هم افزوده مي شد ولي در طي سال 1382 طور يكه انتطار ميرفت جريان به نفع تطبيق سود مند برنامه اصلاحات اداري تغيير محسوس نيافت و بنا برآن رويكار آمدن اداره سالم را منحيث يك تخيل در اذهان باقي گذاشت.
نماينده گان كشو ر ها و سازمانهاي بين المللي اشتراك كننده در كنفرانس برلين به نبود اداره سالم اشاره نموده از عدم تطبيق برنامه اصلاحات اداري وعرضه بهتر خدمات ملكي تشويش وانديشه خود را ابراز داشته تاكيد بعمل آمد كه در سال 1383 بايد دولت انتقالي اسلامي افغانستان اصلاحات اداري را درمركز توجه خود قرار داده و به آن اولويت قايل گردد.
حالا سوال به ميان ميايد كه در سال روان براي دولت آيا اين امكان ميسر خواهد شد كه در ين مورد دور از مصلحت بيني ها و قاطعيت عمل نمايد؟
اگر جواب اين سوال مثبت باشد بايد كميسيون مستقل اصلاحات اداري وخدمات ملكي براي تطبيق صد در صد مواد مقرره مربوطه وتثبيت شيوه كار عملي موثر تدابير و طرح هاي جديدي را كه متضمن رويكار آمدن اداره سالم باشد ار همين حالا رويدست بگيرد و برنامه فعاليتهاي خود را قسمي عيار سازد كه بوجود آمدن اداره سالمي مبرا از هر گونه فساد اداري وناهنجاريها، از يك تصور به واقعيت مبدل گردد.
همچنان در سالي كه سپري شد در مورد خصوصي سازي تصديهاي دولتي توقع چنان بود كه كميسيون مستقل تحليل وارزيابي تصديهاي دولتي وخصوصي سازي كارهاي مفيد موثر و زيادي راانجام ميدادند ولي باملاحظه متن مصاحبه ايكه خبرنگار روز نامه ملي انيس بارئيس اين كميسيون به عمل آورده و در شماره 13 مورخ 17 حمل 1383 به چاپ رسيده است چنين استنباط ميگردد كه مشكلات زيادي درمورد تطبيق برنامه خصوصي سازي موجود بوده زيرا از جمله 78 تصدي دولتي و165 واحد مربوط آن تنهايكي دو تصدي به سكتور خصوصي انتقال يافته وچند مورد ديگر به شكل اجاره و مشاركت به متشبثين خصوصي سپرده شده كار پرثمر ديگري كه چشمگير وقابل ذكر باشد انجام داده شده درحاليكه اكثر اين تصديها خودكفايي و فعاليت مفيد اقتصادي نداشتند معاشات پر سونل و مصارف اداري آنها كسر بودجه دولت را افزون تر ساخته است . آقاي حامد كرزي در جريان لويه جرگه اضطراري براي مردم وعده داده بود كه سيستم اقتصاد كنترول شده دولتي را به اقتصاد آزاد و بازار آزاد تجارتي تبديل مينمايد و بر اساس وعده رئيس دولت كميسيون مستقل تحليل و ارزيابي تصديهاي دولتي تشكيل و وظيفه گرفت تا بتاسي از سياست و استراتيژي دولت برنامه تنظيم شده دقيق رابه پيش ببرند در ماه ثور 1382 آقاي رئيس كميسيون اظهار داشته بودند كه : (تصديهاي دولتي از نگاه اقتصادي بايد خودكفا باشند نه بار دوش دولت اما امروز اين تصديها هيچگونه عايدي ندارند كه به بودجه دولت تحويل بدهند.) مع الوصف همين تصديها بار دوش دولت باقي مانده ومتأسفانه ادارات ذيربط نه تنها در قسمت خصوصي سازي آن توجه لازم معطوف نداشتند بلكه در بعضي موارد در فرا راه تطبيق برنامه هاي كميسيون تحليل وارزيابي وخصوصي سازي وجلب سرمايه گذاري متشبثين خصوصي و سرمايه گذاران داخلي وخارجي سد ومانع ايجاد كرده اند وهمين حالا بعضي از ادارات به نحوي از انحا با پروسه خصوصي سازي نظر موافق نشان نميدهد بگونه مثال از مؤسسه ميشودنام برد كه عده از سهمداران آن ازمدتها است كه تلاش ميورزند مجمع عمومي سهمداران آن مطابق به اساسنامه شركت كه تصديهاي دولتي هم گفته نه ميشود داير ودر باره باز سازي آن اقداماتي با اهتمام وصرف مساعي سهمدارانش رويدست گرفته شود وبالاخره مجمع عمومي آن بتاريخ يازده حمل داير شد اما وزارت صنايع خفيفه اظهار ميدارد كه بانك ملي بزرگترين سهمدار اين مؤسسه ميباشد چون بانك ملي در سال 1355 ملي اعلان شده و فعلا سرمايه آن متعلق به دولت است اين مؤسسه هم يك تصدي دولتي است بايد زير چتر صلاحيت وزارت صنايع خفيفه باقي بماند واگر به تاريخچه وسال تاسيس واسناد معتبر آن اعتنا به عمل آورده شود به وضاحت معلوم ميشود كه مؤسسه نساجي افغان يك شركت سهامي بوده كه طي اضافه از نيم قرن فعاليت اقتصادي مثمر داشته و پس از سال 1357 مطابق به پاليسي دولت آن وقت كه ترجيح ميدادند سيستم هاي سكتور خصوصي تحت كنترول دولت درآيد به مرور زمان اداره آن بطور قسمي در قيموميت وزارت صنايع قرارگفته است. به هر حال اكنون كه كنفرانس ايكو در كشور ما جريان دارد و دولت انتقالي اسلامي افغانستان افتخار ميزباني اين كنفرانس راحاصل نموده است چه بهتر كه بيشتر به خصوصي سازي نهادهاي اقتصادي و توليدي اعم از باز سازي فابريكات توليدي سابقه وايجاد فابريكات جديد بوسيله متشبثين خصوصي با جلب سر مايه گذاري از منابع خارجي و تاجران ملي كشور ماتوجه خاصي مبذول گردد، بايددولت بااستفاده از مفاد فيصله نامه هاي كنفرانس برلين وهم همكاري كشور هاي عضو سازمان (ايكو) زمينه مساعدي را بوجود بياورد كه ما منابع توليد داخلي را بتوانيم در تمام عرصه ها رنگ ورونق بدهيم وبطرف خود كفاشدن كشور به پيش گام برداريم درغير آن اگر كمك هاي مالي بهر پيمانه ايكه وارد كشورگردد حالت متحول مطلوب رابراي ماببار آورده نميتواند همين حالا حدود بيشتر از 95 فيصد مواد استهلاكي خوراك و پوشاك ما از خارج واردمي گردد وعده از تاجران وسرمايه داران ما پول هاي خودرا به ايجاد نمايشگاه هاي موتر وماركيت هاي طلافروشي و رقابت در بلند منزل سازي وهوتل داري صرف مي كنند بايد زمينه تشويق وجلب سرمايه چنين اشخاص به احداث فابريكات توليدي فراهم گردد ماوقتي ازاين حالت محتاجي برآئيم سرمايه گذاري درديگر عرصه ها هم بي مناسب نخواهدبود ، رفتن بطرف خصوصي سازي اين نا همگونيها را منظم ميسازد وتجار ملي در تحت شرايط اقتصاد آزاد و بازار آزاد تجارتي فعاليت موثر تر را به عمل آورده ميتواند كه متضمن رشد اقتصاد كشور گردد.
بخش عمدة سياست اصلاح ساختار اقتصادي در سومين برنامه پنجساله توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كشور (83-1379) مربوط به بحث خصوصيسازي شركتهاي دولتي، كاهش تصديگري دولت و گسترش حيطه فعاليت رقابتي بنگاههاي اقتصادي است.
موضوع خصوصيسازي در اقتصاد ايران بيش از يك دهه است كه مورد توجه دولت و كارشناسان قرار گرفته، اما هنوز بخش عمدهاي از فعاليتهاي اقتصادي در كشور تحت اختيار و تصدي دولت و شركتها و مؤسسات وابسته به آن است كه كمتر رويكرد رقابتي را در فعاليتهايشان مدنظر دارند.
در خصوص موانع و مشكلات تسريع روند خصوصيسازي در ايران و راهكارهاي قابل پيگيري، خبرنگار نشرية «بررسيهاي بازرگاني» با آقاي رضا پاكدامن پژوهشگر و كارشناس حقوق اقتصادي، مترجم و تهيه كننده كتاب «جنبههاي كاربردي خصوصيسازي در ايران» و مجري بخش حقوقي يكي از طرحهاي مطالعاتي دررابطه با خصوصيسازي در كشور گفتوگويي دارد كه ماحصل آن را با هم ميخوانيم.
■ هدف از خصوصيسازي شركتهاي دولتي چيست؟
□ هدف از خصوصيسازي شركتهاي دولتي در ايران و اصولاً در كشورهاي توسعه نيافته با كشورهاي توسعهيافته متفاوت است و به همين دليل نتايج به دست آمده نيز با يكديگر تفاوت زيادي دارد.
در كشورهاي توسعه نيافته هدف واقعي دولتها، فرار از هزينههاي سنگين اداره شركتهاي دولتي بوده و قريب به اتفاق شركتهايي كه در فهرست واگذاري قرار ميگيرند، ضررده ميباشند، ولي در كشورهاي توسعه يافته، هدف اصلي «افزايش كارآيي نظام اقتصاديِ» و كاهش تصديگري دولت و تمركز آن به امور حاكميتي است.
اين تفاوت اساسي در ديدگاه موجب شده است كه براي مثال در ايران بخشهايي از اقتصاد كه بودجه سنگيني را به خود اختصاص ميدهد، اگرچه جزء وظايف حاكميتي دولت بوده نيز مورد توجه براي واگذاري قرار گيرد.
نمونه بارز آن بحثهاي جدي براي خصوصيسازي بخش بهداشت و درمان و آموزش و پرورش است. به نظر ميرسد كه اگرچه سالهاي زيادي از اجراي سياست خصوصيسازي در ايران ميگذرد، ليكن گام اول، يعني شناخت هدف اصلي صحيح برداشته نشده است، و به تبع آن گامهاي بعدي يعني واگذاري شركتهاي دولتي نيز با مشكلات اساسي مواجه هستيم.
■ روند خصوصيسازي در ايران چگونه پيش رفته است؟
□ به نظرم روند خصوصيسازي در ايران بسيار نامطلوب بوده و در بسياري موارد نقض غرض صورت گرفته است.
■ موانع اصلي اجراي خصوصيسازي در ايران چيست؟
□ موانع اصلي اجراي خصوصيسازي موفق را ميتوان به چند گروه طبقهبندي كرد:
اول، نبود قوانين و مقررات شفاف و جامع. همان گونه كه از ابتداي اجراي برنامههاي خصوصيسازي تأكيد كردهام، بدون تصويب قانوني جامع و شفاف كه موضوعهاي اساسي خصوصيسازي را پوشش دهد، نميتوان به اهداف مورد نظر دست يافت. اگرچه در فصلهاي مختلف قانون برنامه سوم توسعه مقرراتي براي خصوصيسازي بخشهاي گوناگون اقتصاد پيشبيني شده است، ليكن برخي از همين مقررات با يكديگر در تضاد و يا حداقل ناهماهنگ هستند.
علاوه بر آن، قانون برنامه سوم توسعه قانوني موقتي و براي يك دورة پنجساله است و نميتوان در قالب قوانين موقتي و دورهاي (همچون قانون برنامه سوم)، برنامههاي درازمدت و ميانمدت مثل خصوصيسازي را شكل داد.
بنابراين ضرورت دارد كه قانون خصوصيسازي تنظيم شود و به تصويب برسد. به طور اصولي «حقوق خصوصيسازي» (Privatization Law) در نظام تحقيقاتي و كارشناسي ايران جايگاهي ندارد و به تبع آن نميتوان انتظار توليدات با كيفيتي همچون «قانون خصوصيسازي» را داشت.
دوم، نبود سازمان اجرايي مستقل و مقتدر براي عملياتي كردن اهداف برنامههاي خصوصيسازي و در چارچوب قانون خصوصيسازي، عامل مهمي براي اخلال در روند خصوصيسازي و حتي توقف آن بوده است.
بزرگترين اشتباه در قالب برنامه دوم توسعه، محول كردن واگذاري شركتهاي دولتي به وزارتخانههايي است كه خود در بقاي آنها در درون مجموعه دولت ذينفع بودند.
سوم، شايد مهمترين مانع تحقق نيافتن اهداف خصوصيسازي، نبود عزم جدي دولتمردان به خصوصيسازي بوده است، به طوري كه در همين چند سال اخير كه شعار و برنامه اصلي دولت خصوصيسازي و واگذاري امور به مردم بوده است، شاهد گسترش مداخلات شركتهاي دولتي در اقتصاد و حتي افزايش كاركنان بسياري از شركتها و مؤسسات دولتي به عناوين مختلف بودهايم.
چهارم، به غير از عوامل يادشده كه در حيطه وظايف مجموعه دولت است، به نظر اينجانب بخش خصوصي ايران نيز با رويكرد غيرفعال خود، موانعي براي تحقق خصوصيسازي پديد آورده است، به طوري كه از لحاظ مديريت بنگاههاي اقتصادي فاصله بسيار زيادي با جهان و حتي كشورهايي همچون كره جنوبي و تركيه پيدا كرده است.
اين موضوع به ويژه در رابطه با صنعت و نحوة رويكرد اكثر شركتهاي خصوصي ايران در قبال پروژههاي بينالمللي حتي در داخل ايران و در رقابت با شركتهاي خصوصي خارجي بسيار مشهود است.
براي نمونه ميتوان به پروژههاي نفتي ايران اشاره كرد كه از لحاظ ارزش قراردادها براي كشور بسيار حايز اهميت است. بسياري از شركتهاي خصوصي ايراني حتي در مرحله حضور در مناقصهها به منظور رقابت با شركتهاي خارجي با مشكلات دروني و سازماندهي مواجه هستند.
لذا صرف وجود زمينه حضور بخش خصوصي در فعاليتهاي اقتصادي كافي نيست، بلكه ضرورت دارد كه شركتهاي خصوصي ايران، به اين باور برسند كه به علم مديريت به عنوان يك رشته تخصصي بسيار حساس بها دهند و سطح شركتهاي خود را در اين رابطه ارتقا دهند.
■ عملكرد خصوصيسازي شركتهاي دولتي در سالهاي81-1379 چگونه بوده و با اهداف برنامه سوم چه تفاوتي داشته است؟
□ همان گونه كه اشاره شد، به دليل نبود سازماندهي و هدفمند نبودن خصوصيسازي در ايران از برنامه دوم توسعه به بعد، خصوصيسازي در ايران در مسير صحيح و سالم حركت نكرده و با توجه به رويكرد انفعالي در برخي از دورهها واگذاريها با شتاب و بدون نظارت و كنترل صورت گرفته و در مقطعي ديگر مثل دوره حاضر واگذاري بسيار كند و در عمل متوقف شده است.
■ پيشبيني شما در خصوص آينده خصوصيسازي در برنامه سوم چيست؟
□ همان گونه كه در يادداشتهايي به مطبوعات قبل از آغاز برنامه خصوصيسازي در چند سال قبل پيشبيني كرده بودم، به دليل نبود نظام جامعي براي خصوصيسازي شامل سه ركن اصلي قانون جامع، نهاد نظارتي مقتدر و نهاد اجرايي مستقل، آيندة خصوصيسازي در ايران را همچون گذشته آن موفق پيشبيني نميكنم.
■ پيامدهاي مثبت و منفي خصوصي در ايران چه بوده است و در آينده چگونه خواهد بود؟
□ پيامد مثبت خصوصيسازي، تحركبخشي از شركتهاي دولتي براي اصلاح عملكردشان بوده است. پيامدهاي منفي آن سوءاستفادههاي مالي هنگفت برخي افراد از طريق خريد شركتها و املاك دولتي و متعلق به عموم مردم بوده است. علاوه بر آن سرخوردگي بخش خصوصي مستعد و علاقهمند به توسعه مشاركت در اقتصاد و صنعت كشور نسبت به عزم دولت به اجراي صحيح خصوصيسازي و واگذاري امور به اشخاص و شركتهاي كاردان است.
■ خصوصيسازي در ديگر كشورها به ويژه كشورهاي تازه صنعتي شده و اقتصادهاي در حال گذار چه پيامدهاي مثبت و منفي داشته است؟
□ سياستهاي خصوصيسازي در چند دهه گذشته تقريباً در اكثر كشورهاي جهان اعم از سوسياليستي (مانند چين) صنعتي (مانند اتحاديه اروپا و آمريكا)، در حال توسعه (مثل مالزي و تركيه) در ابعاد مختلف به اجرا درآمده است، اما در نتيجه به دست آمده اختلاف فاحشي ديده ميشود.
در اكثر كشورها به طور عمده در حال توسعه و سوسياليستي اين تجربه ناموفق بوده است و مهمترين دليل آن نبود رويكرد علمي و كارشناسي نسبت به خصوصيسازي در كشورهاي ناموفق بوده است. اما كشورهايي همچون تركيه و مالزي كه در مورد ساير سياستهاي اقتصادي نيز رويكرد منطقي و علمي اتخاذ كردهاند، در اين زمينه موفق بودهاند.
■ راهكارهاي پيشنهادي شما براي توسعه روند خصوصيسازي در ايران چيست؟
□ راهكار اساسي در اين رابطه، اتخاذ رويكرد علمي و كارشناسي و پرهيز از رويكرد احساسي است كه عملكرد افراط و تفريط را به دنبال داشته است. در همن راستا لازم است ابتدا قانون جامع خصوصيسازي تدوين شود و در اين قانون، مرزهاي واگذاري، نهاد نظارتي و دستگاه مجري قانون خصوصيسازي، تعريف گردد و دولت عزم جدي براي كاهش مداخله بخش دولتي در فعاليتهاي اقتصادي (مگر در اموري كه وظايف حاكميتي تصريح شده در قانون اساسي ايجاب ميكند) را دنبال كند.
زيرا تصور ميكنم بسياري از دستگاههاي دولتي با وجود تأكيدهاي رياست جمهوري تكليف قانوني خود را در رابطه با خصوصيسازي در برنامه سوم به فراموشي سپردهاند و اجراي برنامه سوم به موضوعي حاشيهاي تبديل شده است. در اين رابطه تخلف از اجراي قوانين از سوي دولت، مجلس شوراي اسلامي و حتي بازرسي كل كشور مورد پيگيري جدي قرار نگرفته است.
در خاتمه به عنوان يادآوري وظايف دستگاههاي دولتي در اين رابطه، به فرازهايي از بخشنامه 3026 مورخ 4/2/1379 رياست جمهوري مبني بر ابلاغ قانون برنامه سوم به سازمان برنامه و بودجه اشاره ميكنم.
ايشان ضمن اشارهبه قانون برنامه سوم توسعه كه محور اصلي آن كاهش تصديگري دولت بوده است، به عنوان «سند وفاق ملي» مقرر كردهاند.
«انتظار آن است كه همكاران محترم در دستگاههاي اجرايي برنامه به عهده آنها ميباشد، تمهيدات اجراي راهكارهاي پيشبيني شده در برنامه اعم از مواد قانوني و راهكارهاي اجرايي مصوب هيات وزيران را فراهم سازند، و همان گونه كه در هنگام تقديم لايحه برنامه به مجلس شوراي اسلامي وعده كردم. همه تلاش خود را صرف اجراي برنامه سوم نمايند تا به حول و قوه الهي، اهداف برنامه تحقق يابد و ملت سرافراز ايران از نتايج آن بهرهمند شوند.»
تحقق ارزش افزوده بيش از يك صد ميليارد دلار بعنوان هدف صنعت كشور در سال 1400 - اين يعني بيش از 6 برابر شدن اندازه هاي صنعت – كه عليرغم بزرگي عدد ،كمتر از نيمي از ارزش افزوده بخش صنعت امروز كره و برزيل است ، از چه راهي و با محوريت كدام راهبرد امكانپذير است ؟
آنچه كه امروز تقريبا تمامي كارشناسان (جز معدودي با گرايشي خاص ) بر آن اتفاق نظر دارند آن است كه صنعت كشور از مالكيت گسترده دولتي ، ساختار انحصاري بازار ، درون گرايي و تعامل نداشتن با جهان خارج در رنج و عذاب است و درماني كه براي درمان اين دردها تجويز مي شود استقرار ساختار رقابتي و برون گرايي و توسعه تعامل با صنعت جهاني است كه اين درمانها از طريق گسترش نقش و جايگاه " بخش خصوصي " و قرار گرفتن بخش خصوصي بعنوان اصلي ترين عنصر در فعاليت بنگاههاي صنعتي امكان پذير است . امري كه بعنوان يكي از مهمترين ملاكهاي سنجش درجه توسعه يافتگي كشورهاي جهان محسوب مي گردد و گزارش اخير صندوق بين المللي پول و قرار گرفتن كشور پيشرفته ژاپن با 164 ميليارد دلار واگذاري در طي سالهاي 2000-1985 درصدر و حضور كشورهاي انگليس ، ايتاليا، برزيل ، چين ، روماني و ... در بالاترين رده هاي اين فهرست ، مويد اين نظر و بيانگر گرايش جهاني در بلوك هاي مختلف به امر خصوصي سازي است . اما وضعيت اين شاخص در كشورمان به واسطه مشكلات و مقاومتهايي گاهاً بسيار صعب و سختي كه از مرحله سياستگذاري در امر واگذاري بنگاهها شروع و تا آخرين مراحل يعني خنثي ساختن ظرفيت هاي اصلي خصوصي سازي از طريق حفظ ، شكل و تغيير محتواي قوانين مربوطه ( فروش بنگاههاي دولتي به دستگاههاي عمومي ، فروش سهام كنترل شده شركتها و ...) ادامه مي يابد ، بسيار نامطلوب مي باشد ( رتبه 86 و پس از بوركينافاسو مي باشد).
مخالفت ها و مشكلات ايجاد شده بر سر راه " خصوصي سازي" و ايجاد " فضاي رقابتي" در شرايطي صورت مي گيرد كه حتي در صورت فقدان اين مخالفت ها و مشكلات نيز به واسطه سيطره تاريخي دولت بر كليت حيات جامعه " خصوصي سازي " كاري زمان بر و تدريجي و گذاري صعب و دشوار است . كافي است بدانيم كه بر اساس اعداد و ارقام ، ميزان دارايي شركتهاي دولتي نسل اول حدود 500 هزار ميليارد تومان مي باشد كه اگر اين عدد را بر 5000 ميليارد تومان نقدينگي سرگردان تقسيم كنيم ( جمع كل نقدينگي كشور در سال 1381 حدود 40 هزار ميليارد تومان بوده است كه 35000 ميليارد تومان تسهيلات و مابقي نقدينگي سرگردان بوده است ) و با فرض اينكه تمامي اين مبالغ وارد چرخه سالم اقتصادي گردد، فقط خصوصي سازي شركتهاي دولتي نسل اول يكصد سال بطول خواهد انجاميد. ابعاد ماجرا زماني غير قابل باور تر مي گردد كه بدانيم حجم شركتهاي دولتي نسل دوم و شركتهاي مربوط به نهادهاي عمومي و طرحها و ... سه برابر و نيم اين ميزان و حدود 800/1 هزار ميليارد تومان مي باشد ، به اضافه اينكه به واسطه خلاء وجود بخش خصوصي فعال و پرتوان، ساليانه مبالغ بسياري صرف سرمايه گذاري هاي جديد دولتي مي گردد ، چنانكه در سال 82 دولت اقدام به شروع حدود 32000 طرح جديد با سرمايه گذاري حدود 2000 ميليارد تومان نموده است . بايد بپذيريم كه " تخصيص منابع اقتصادي و مديريت توليد كالا و خدمات و همچنين تجديد و اصلاح ساختار صنعت از طريق رهايي دولت از اتلاف منابع و مفاسد مترتب بر آن امكانپذير است كه اين نيز خود اقدامي سياسي – اقتصادي و نشانگر عزم مديريت سياسي در تغيير جهت از اداره متمركز امور به توزيع قدرت و اتكا به حقوق فردي در توسعه آينده كشور است !
بنظرمي رسد همين ميزان واگذاري هاي انجام شده طي مجموع سه سال اخير را كه - بيشترين ميزان آن يعني 4/82 % به ارزش 17186335 ميليون ريال متعلق به بخش صنعت و معدن بوده است - را بايد ناشي از جوانه هاي باور، عزم و اراده فوق دانست . البته درخت تناور شدن ، نهال خصوصي سازي بسيار بيش از اين عزم مي خواهد و علم و آگاهي و البته مقداري انصاف ! كه اين آخري در معناي " ترجيح منافع ملي بر منفعت طلبي ها ي فردي و گروهي" در زمانه ما گاه كيمياست !
نزديك به يك دهه است كه موضوع خصوصي سازي و تفاوتهاي آن با بخش دولتي ميان دولت، سازمانهاي غيردولتي، صنايع و دانشگاههاي كشور مطرح است و پيوسته به اين نكته تاكيد مي شود كه بخش خصوصي داراي عملكردي با كيفيت و بخش دولتي تا حدودي از چنين عملكردي محروم است.
بي ترديد بخش خصوصي با تفكر جديد در مسايل مديريتي و بااستفاده از ابزارها و شيوه هاي نوين ارتباطي مي تواند به اهداف مديريت عملكردي خود چه در ارتباط با مشتريان و چه نيروهاي انساني شاغل در آن بخش نزديكتر شود اما به آن معنا نيست كه بخش دولتي از رسيدن به چنين اهدافي ناتوان باشد.
پرسش مطرح اين است كه آيا ارزيابي دقيقي از عملكرد بخش خصوصي در دستيابي به اهداف مديريتي خود يعني ارايه خدمات و محصولات با كيفيت بسيار مناسب، كسب رضايت كامل مشتريان يا مخاطبان، تكريم ارباب رجوع، توجه بسيار به نيازها و خواستهاي مادي و معنوي نيروهاي انساني شاغل در بخش خصوصي و رسيدن به يك وفاق ملي، به عمل آمده است؟
اجازه دهيد كمي فراتر رفته و از چارچوبهاي عملكردي اين دو بخش خارج شده و به فضاهاي برتر و كلان جامعه صنعتي و مديريتي خود برسيم. آنچه كه در اين فضا مشاهده مي شود، فضاي همكاريهاي كم رنگ ميان بخش خصوصي و دولتي و رقابتهاي ناهمگون و نه همگون ميان اين دو بخش است. در حالي كه امروز مي بايد همكاريهاي ميان دو بخش عمده كشور كه يكي داراي تجارب ارزنده چندين دهه را در توشه دارد و ديگري ديدگاه نوين مديريتي را به همراه دارد دوچندان شود. آيا نمي توان يا نبايد ميان اين تجارب و آن ديدگاه كه هريك در قالبهاي خود درحركت اند، ارتباط و تعاملي منطقي ايجاد كرد. آيا قصد و هدف اوليه براي اجازه فعاليت گسترده به بخش خصوصي، ياري رساندن و همكاري فعال با بخش دولتي به منظور رفع نابساماني ها و تنگناهاي مديريتي، عملكردي و صنعتي در سطح كلان جامعه نبوده است. به نظر مي رسد با پايان جنگ تحميلي در سال 1367 تا به امروز نه بخش دولتي و نه خصوصي از خود تلاش جدي براي دستيابي به نوعي همكاري صميمانه و واقعي ميان خود نشان نداده اند و هريك در مسير خود ركاب زده و مي زند. اين در حالي است كه در مصاحبه ها، سخنراني ها و گفت وگوهاي تلويزيوني پيوسته بارها و بارها مي خوانيم و مي شنويم و مي بينيم كه بخش خصوصي در كشورهاي توسعه يافته چنان است و بخش دولتي در كشورهاي پيشرفته شرق آسيا چنين اند. غافل از اينكه خود چه كرده ايم كه رابطه ميان اين دو بخش در كشورمان اين گونه است كه مي بينيم.
بي ترديد آنچه كه امروز بر سر ارتباط ميان بخش دولتي و خصوصي ما آمده است حاصل رفتارها و عملكردهاي مديريتي ما در تمام سطوح بوده است. نمي توان انتظار داشت كه در آينده شاهد پيامدهاي مثبتي از چنين مديريتي باشيم.
شايد مناسب تر باشد اين دو بخش به جاي طعنه و تنه زدن به رفتارها و عملكردهاي يكديگر به اين بينديشند كه چگونه ميتوانند نقاط اشتراك بهتر و كارآمدتري را ميان خود بيابند تا مسيرهاي صنعتي شدن كشور روشن تر شود.
- چگونه مي توانند به كمك يكديگر مشكل اشتغال، افزايش كيفيت در خدمات و محصولات صنعتي را رفع نماييم.
- چگونه مي توانند به كمك يكديگر بنيه اقتصادي، اجتماعي، صنعتي و علمي كشور را تقويت نمايند.
گفتني است كه متاسفانه تاكنون تحقيق و پژوهش قابل توجهي از سوي مراكز تحقيقي كشور درباره عملكردها، انگيزه ها و نتايج حاصل از رفتارهاي مديريتي و اجرايي بخش خصوصي به عمل نيامده است.
تدبير در اين گزارش ويژه برخلاف آنچه كه تاكنون درباره بخش خصوصي و تفاوتهاي آن با بخش دولتي مطرح شده است، سعي كرده است با نگاهي متفاوتتر از قبل موضوع دوگانگي بخش دولتي و خصوصي را مطرح سازد، باهم مي خوانيم.
قلمرو خصوصي سازي
بسياري از كشورها برنامه هاي خصوصيسازي را به عنوان بخشي از برنامه هاي تعديل ساختاري بااصلاح بخش عمومي آغاز كرده اند. خصوصي سازي اغلب مستلزم تجديد ساختار و ايجاد تغييراتي در مديريت و رفتار بنگاههاست. بي ترديد، اين اقدام آثار گسترده اي به روابط حاكم بر نيروي كار خواهد گذاشت.
خصوصي سازي براي افراد مختلف معاني متفاوتي دارد. در اينجا، سه نوع فعاليت متمايز را مشخص مي كنيم كه مي توان اصطلاح خصوصي سازي را درباره آنها به كار برد. دسته اول، فعاليتهايي است كه بنگاههاي عمومي، در يك بازار رقابتي انجام مي دهند (براي مثال كارخانه هاي توليدكننده كالاهاي مصرفي يا سرمايه اي) دسته دوم، فعاليتهايي است كه بنگاههاي عمومي در شرايط انحصاري انجام ميدهند و مي توان آنها را به انحصارهاي طبيعي (گاز، برق وآب) و انحصارهاي مصنوعي – ناشي از محدوديت بنگاههاي ديگر (اعم از داخلي و خارجي) در ورود به بازار – تقسيم كرد. (كارخانه هاي اتومبيل سازي از اين نوع اند)؛ نوع سوم شامل عقد قراردادهايي در مورد خدمات بخش عمومي از جمله گردآوري زباله ها و خدمات مربوط به زندانيان است. برخلاف ديگر انواع خصوصي سازي در اينجا محصول (خدمت) منفردي به افراد فروخته نمي شود، بلكه دولت اقدام به عقد قراردادهاي كلي يا جزئي براي پرداخت پول در ازاي خدمات مي نمايد. اين واقعيت كه خصوصي سازي اغلب همراه با اصلاحات اقتصادي ديگري صورت مي گيرد ارزيابي جداگانه آثار آن را دشوار مي كند. موفقيت يا شكست خصوصي سازي ارتباط تنگاتنگي با موفقيت يا شكست كل فرايند اصلاحات اقتصادي دارد. در اغلب موارد اخراج كارگران و يا تعليق آنان در بخش دولتي بيشتر مباحث سياسي درباره خصوصيسازي بنگاههاي بخش عمومي را به خود اختصاص مي دهد. بنابراين دشوار و يا غيرممكن است كه بتوان چارچوب تحليلي وقايع متقابل را جهت تحليل وضع اقتصادي در غياب خصوصي سازي، با فرض ثبات ساير شرايط، ايجاد كرد. عامل مهمي كه به يقين در پيگيري سياست خصوصي سازي در كشورهاي در حال توسعه موثر بود، تقليد از تلاشهاي خصوصي سازي در كشورهاي صنعتي است، كه در اوايل دهه 1980 مد روز شده بود. از آنجا كه خصوصي سازي در كشورهاي صنعتي اغلب شامل بنگاههاي بزرگ مي شد، تعداد بنگاههاي فروخته شده در آنها به مراتب كمتر از كشورهاي در حال توسعه و كشورهاي شرق اروپا بود؛ البته منافع حاصل از فروش آنها تا سالهاي اخير بسيار بيشتر بوده است.
در كشورهاي در حال توسعه، خصوصيسازي اغلب در بخشهايي صورت گرفته كه يا در آنها انحصار وجود داشته است و يا آنها بسيار كاربر بوده اند و بدين دلايل در ابتداي تاسيس، در حوزه بخش دولتي قرار گرفتند. سياست خصوصي سازي، همچنين به دليل كيفيت نازل محصولات و خدمات ارائه شده بسياري از بنگاههاي دولتي، مورد تشويق و تبليغ قرار گرفت. طي دهه نود ميلادي ميزان فروش حاصل از سياست خصوصي سازي در كشورهاي در حال توسعه بالغ بر 96 ميليارد دلار شد كه 32 ميليارد دلار آن حاصل از فروش بنگاهها در بخشهاي زيربنايي (از جمله برق، حمل و نقل و ارتباطات راه دور)؛ 25/7 ميليارد دلار ناشي از فروش بنگاههاي توليدكننده محصولات كارخانهاي، به ويژه مواد شيميايي و 20 ميليارد دلار ناشي از فروش انحصارهاي مالي بود.
آثار خصوصي سازي بر كارايي
اغلب چنين تصور مي شود كه خصوصيسازي بهره وري و كارايي را افزايش مي دهد. البته بايد مطالعه شود كه آيا فضاي مناسبي براي عملكرد كارايي بنگاه خصوصي شده ايجاد شده است يا خير؟ و در صورت وجود چنين وضعي بنگاههاي منفرد با چه ميزان از كارايي به فعاليت خود ادامه خواهند داد. خصوصي شدن در كره جنوبي، در اواخر دهه 1980، نشان مي دهد كه تمام اين بنگاهها به يكسان از روند تغيير مالكيت سود نبردهاند. در حالي كه ميزان كارايي در شش بنگاه افزايش يافت، در دو بنگاه، پس از خصوصي سازي، كاسته شد. در مورد هفت بنگاه باقيمانده آثار قابل ملاحظه اي در اين خصوص مشاهده نشد. پنج شركت خصوصي شده در اواخر دهه 1980 نيز در اين خصوص عملكرد متفاوتي داشتند. در دو بنگاه ميزان بهره وري افزايش يافت، ولي در ساير موارد بدون تغيير بود. در اينكه بهبود وضع موجود نتيجه مستقيم سياست خصوصي سازي و يا نتيجه تجديد سازمان توليد در قلمرو كل اقتصاد بوده است، بحث وجود دارد. ساختار ناقص بازار، تداوم مقررات دولتي و دخالت در تصميمگيري بنگاهها و مديريت نادرست منابع انساني، از جمله عوامل شكست برخي از بنگاهها در زمينه بهبود عملكرد خود، تلقي شده اند.
خصوصي سازي و روابط كاري
شاغلان بنگاههاي دولتي اغلب با خصوصيسازي مخالف اند، زيرا مي ترسند كه علاوه بر از دست دادن شغل و حمايتهاي اجتماعي، وضع آنان در نظام روابط صنعتي نيز بدتر شود. در اغلب كشورها شاغلان بنگاههاي دولتي از شرايط خدماتي مشابه با شاغلان دولتي (تامين شغلي و حمايت اجتماعي و نيز قوانين مربوط به عضويت در اتحاديه ها و چانهزني دسته جمعي) بــــرخوردارند. كارگران اغلب عضو اتحاديه هاي خدمات عمومي هستند كه در برخي از كشورها بزرگترين اتحاديه ها را تشكيل مي دهند. ترس از بيثباتي شغلي و محروم شدن از قدرت چانهزني دسته جمعي اغلب موجب مخالفت بنگاههاي دولتي يا اتحاديه هاي بخش عمومي با برنامه هاي خصوصيسازي ميشود، به ويژه هنگامي كه در مباحث اوليه مربوط به خصوصي سازي از آنها نظرخواهي نشود اين اجراي برنامه خصوصيسازي را دشوار مي كند.
به رغم اين حقيقت كه موارد خصوصيسازي در كشورهايي اجرا شده است كه از نظر سطح توسعه اي و نظامهاي اجتماعي – اقتصادي و همين طور مواجهه با مشكلاتي چون كسري بودجه و تراز پرداختها با يكديگر تفـــــاوت دارند، چند درس را مي توان از اين تجربه ها به دست داد. مهمترين درس اين است كه خصوصيسازي هدف نيست؛ در مواردي كه چنين بوده، شكست خورده است كه اين يا بهعلت نبودن ساختارهاي لازم بوده است و يا ناشي از مخالفت گروههاي اجتماعي ذينفع.
حمايت سياسي از خصوصي سازي مهم است، البته به دو شرط: اول، بخشي از فرايند وسيعي باشد كه به دنبال افزايش مشاركت افراد در جامعه است؛ و دوم، بخشي از فرايند تصميمگيري مردمسالاري (دموكراتيكي) باشد كه در صورت وجود و يا نبود حمايت يارانه اي دولت از بنگاههاي زيان ده و سرمايه گذاري در بهداشت و آموزش، براي بخش كثيري از مردم سودمند باشد. چنين ملاحظاتي ميتواند بخشي از گفت وگوي وسيع ملي درباره جهت گيريهاي جديد توسعه اي باشد.
علاوه براين، اين پرسش كه چه كسي بايد هزينه اجتماعي خصوصي سازي را بهدوش كشد، هزينه هايي چون برنامه هاي بازنشستگي و ساير اقدامهاي موثر بر امنيت اجتماعي، اغلب به قدرت سياسي است كه پاسخ به آن را در اقتصادي كه در حال اجراي برنامه هاي تثبيت است، مشكل ميكند. طرح چنين پرسشهايي زماني كه اقتصاد در حال رشد است و دولت نيازي به تثبيت اقتصاد ندارد، خيلي ساده تر است.
رقابت نابرابر
در نشستي با آقاي دكتر هادي غنيمي فرد، موضوع رقابت ناهمگون ميان بخش خصوصي و دولتي را در كشورمان مطرح كرديم، وي بهعنوان استاد دانشگاه، رئيس شوراي مركزي شبكه خانه هاي صنعت و معدن و رئيس اتحاديه سراسري تعاوني هاي توليدي كشور معتقد است دولت همچون قدرت قاهره اي بر بخش خصوصي سايه افكنده است در حالي كه تنها 20 درصد اقتصاد كشور در اختيار بخش خصوصي است، هرگز نميتوان از رقابت همگون و متعادل سخن گفت. در حال حاضر مجلس در حال پيگيري دو مسئله است. نخست بهره بانكي كه در اين باره اصلا نظر بخش خصوصي خواسته نشده است و گويي بخش خصوصي هيچ حقي در اظهار نظر درباره بهره ها ندارد- دوم، ماليات بر ارزش افزوده است كه در اين رابطه بايد گفت، برقراري ماليات غيرمتعارف براي بخش خصوصي، خارج از توان و تحمل اين بخش است و اين سياست، دوباره فعاليتهاي مالياتي را زيرزميني مي كند. در حاليكه سياست هاي قبلي به سمت شفاف سازي و خودگزارشي بخش خصوصي پيش مي رفت و نسبتا موفق عمل مي كرد اما وضع مالياتهاي سنگين، ما را دوباره به وضع سابق باز مي گرداند. پس عملا آنچه به چشم مي توان ديد، اعتمادنداشتن دولت به بخش خصوصي است كه اين موضوع به صلاح اقتصاد كشور نيست. از طرف ديگر دولت در بسياري از زمينه ها رقيب بخش خصوصي شده است. اين نوع رقابت اصلا صحيح و اصولي نيست، زيرا اختيارات دولت بسيار فراتر از بخش خصوصي است و چنين رقابت نابرابري عملا به ورشكستگي بخش خصوصي مي انجامد.
سياستهاي دوسوي طيف
دكتر غنيمي فرد در مورد تفاوت اصول مديريتي حاكم در دو بخش چنين پاسخ داد، تفاوت را مي توان مانند دو نور در دو سمت طيف ديد. طوري كه در بخش دولتي، اساس كار، گذران امور است در حالي كه بخش خصوصي براساس بازده و سوددهي عمل مي كند. بالطبع نگرش سرمايه زايي بايد با سياستهايي همراه شود كه به طور كامل با بخش دولتي در تعارض است.
براي مثال بخش خصوصي به محض ورود به يك عرصه دولتي، از تعديل نيروها سخن مي گويد. سياست تعديل در بخش خصوصي از سوي دولت يك خلاف اخلاقي و برهم زننده نظم عمومي محسوب مي شود و بخش خصوصي هميشه در اين مورد محكوم بوده است. محكوميت اين سياست در ايران در حالي است كه تجربه گذار از اقتصاد دولتي به خصوصي در اكثر كشورها از جمله چين، امري بديهي و اجتناب ناپذير است. خلاء حـــاصل شده در اين ميان را بيمه هاي تامين اجتماعي بايد جبران كنند. اگر دولت اين سياست را بپذيرد و در ابعاد كلان تر عنان اقتصاد كشور را به بخش خصوصي بسپارد، مسلما پس از مدت كمي نه تنها اشتغالزايي بسيار فراتر از انتظارات خواهد بود بلكه سطح درآمدها هم به طور معنيداري افزايش مي يابد.
به طور كلي يك مدير بخش خصوصي ناگزير به سوددهي است، در غيراينصورت از سوي هيات مديره بركنار مي شود، پس اين مدير بايد در تمام تصميم گيري هاي خود، از مديريت توليد تا عزل و نصب ها، اصولي و بهره ورانه عمل كند و هيچ اصلي را فداي مصلحت نكند.
اعتماد از دست رفته
تدبير : آيا بخش خصوصي در درون خود نيز آفت هايي دارد كه مانع از نمو اين بخش شده است؟
آفت هاي بخش خصوصي به دو بخش تقسيم مي شود، اول آفت هاي دروني كه ناشي از بي تجربگي، كم دانشي، عدم اطمينان به خود وتداخل نقشها در اين بخش است. تداخل نقشها به اين معني است كه در بخش خصوصي سرمايه گذار، مدير، استاد دانشگاه و... در نقشهاي غيرتخصصي ظاهر مي شوند. براي مثال در تمام دنيا، كار اساتيد دانشگاه نظارت بر امور فني و تبديل دانش ضمني به صريح است. همچنين كار سرمايه گذار تنها تامين هزينه هاست در حالي كه در ايران اين دو نقش، با نقش مديريت تداخل مي يابند. پس بايد در بخش خصوصي اين اصلاح در تعريف نقشها انجام شود.
دوم آفت هاي بيروني است. از جمله اين آفت ها، از دست رفتن اعتماد به دولت و نااميدي در بخش خصوصي است كه باعث شده است، سرمايه گذار به دليل عدم اعتماد به فردا، با واهمه زياد وارد صحنه شود.
همچنين دولتي بودن اقتصاد، خود يك آفت بزرگ براي بخش خصوصي محسوب ميشود. نگرش اشتباه دولت به بخش خصوصي كه بيشتر به فكر بهره برداري در اين بخش است و كمتر حمايت مي كند، دلسردي ريشه داري در اين بخش ايجاد كرده است. از طرف ديگر ساختار اشتباه اقتصاد كشور كه دولت زمامدار همه امور است، عرضه را براي سرمايه گذاري خصوصي تنگ كرده است. مدل كشورهاي توسعه يافته بسيار متفاوت
از ايران است. بهطوري كه در اقتصاد توسعه يافته، استانداردها توسط موسسات استاندارد و NGO ها تعيين مي شود و بخش خصوصي ملزم به رعايت آنها و ارائه خدمات است و دولت در اين ميان، تنها نقش يك متولي، ناظر و هماهنگ كننده را ايفا مي كند و خود بهيچ وجه به طور مستقيم وارد امور نمي شود. در ايران استانداردها توسط دولت تعيين و، امور اجرايي و نظارت ها انجام مي شود و بخش خصوصي تنها در ابعاد بسيار خرد و در صنايع پايين دست حق ورود دارد.
فقر اطلاعات
آمار و اطلاعات نخستين شرط ورود به عرصه توليد و بررسي جوانب مختلف آن است. اين مطلب را با آقاي آرمان خالقي دبير و عضو شوراي مركزي خانه صنعت و معدن ايران در مصاحبه اي كه باايشان داشتيم در ميان گذاشتيم.
وي در پاسخ به اين پرسش كه ايا آمار و اطلاعات قابل اطميناني در كشور توليد ميشود تا سرمايه گذاران با اطلاع قبلي كامل منابع توليد را شناسايي كنند، گفت:
آمار و اطلاعات موردنظر يا وجود ندارد و يا در صورت وجود قابل اتكا براي تصميمگيري نيستند. پس سرمايه گذار در همان ابتداي كار با مشكلي به نام نبود اطلاعات يا غيرموثق بودن آنها روبروست.
داشتن اطلاعاتي در مورد ميزان توليد كالا، تعداد رقبا، ميزان صادرات، خصوصيات بازار مصرف، واردات قاچاق و.... براي يك سرمايه گذار ضروري است كه در ايران هر دو بخش دولتي و خصوصي از اين لحاظ در تنگنا هستند.
نبود اطلاعات يك ريسك بزرگ براي توليد است و ورود به عرصه توليد بدون پيش آگاهي كه امروزه در اقتصاد ايران رايج است، باعث مي شود كه توليدكننده با تغييرات ناگهاني در بازار روبرو شود و از آنجا كه آينده نگاري فناوري هم وجود ندارد، ريسك سرمايه گذاري بسيار بالا ميرود. اطلاعات و آماري كه وزارتخانههاي مربوط ارائه مي دهند، در اكثر مواقع غيرموثق و يا كهنه است. اين امر دلايل چندي دارد كه يكي از آنها عدم ارائه آمار دقيق از سوي بخش خصوصي به دولت است كه ريشه اين مشكل در نبود اعتمادي است كه در اثر سياستهاي گذشته و رفتارهاي دولتي در ذهن بخش خصوصي نقش بسته است. براي مثال براساس آمار دولتي، 650 هزار واحد صنفي بدون پروانه در كشور مشغول كارند، پس عملا صداقت تمام آمار زير سوال مي رود. آنچه بخش خصوصي در درون به آن دچار است، نداشتن افراد متخصص باتجربه كاري بالا، نداشتن تجربه كار با بهره وري بالا، نداشتن تعامل با سرمايه گذاران خارجي و مسائلي از اين دست است. ديگر مشكلي كه باعث ايجاد تلقي منفي از بخش خصوصي ميان دولتمردان و حتي مردم شده است، عملكرد اشتباه و شتاب غيرمنطقي در واگذاري هاي گذشته بوده است. كه باعث شكل گيري شركتهايي باعنوان نيمه دولتي شده است. البته بخش خصوصي بيشتر مايل است نام اين شركتها را «دولت ساخته» بنامد. عملكرد منفي اين شركتها و ضرردهي و سوء مديريت بسياري از آنها باعث بوجود آمدن اين نگرش منفي در اذهان شده است.
فرهنگ سازي، فراتر از يك نياز
آقاي خالقي : چندي پيش سازمان بينالمللي كار، آماري را درباره حداقل حقوق كارگران بخش خصوصي در خاورميانه و شمال آفريقا، انتشار داد. براساس اين آمار ايران با 120 دلار، دررده پانزدهم جدول 19 كشور اين منطقه قرار دارد. پرسش اين است كه آيا دستمزد 120 دلار در ماه براي كارگر، پاسخگوي نيازهاي اوليه او هست؟ و آيا اين تفكر كه در بخش خصوصي هدف سوددهي بيشتر بايد به هرطريق از جمله كم كردن حقوق كارگران تامين شود. (جدول شماره يك)
وي در پاسخ، مسئله موجود را واقعيتي دانست كه غيرقابل انكار است و معتقد است وقتي از سوي دولت هيچ همكاري با بخش خصوصي نمي شود، مسلم است كه براي تامين حداقل سود ممكن، بايد از هزينه ها كاست و در دسترس ترين روش، كاستن از حقوق كارگران است.
البته اين تفكر كه سرمايه گذار بخش خصوصي فقط به فكر سود است، اشتباه و نيازمند اصلاح است. براثر اين تفكر، نگرشي منفي و دوسويه ميان كارگر و كارفرما حاكم شده است كه رفع آن نياز به «فرهنگ سازي» گسترده و چندسويه دارد. فرهنگ سازي كه به اصلاح تفكر دولتمردان، سرمايه گذاران، كارفرمايان و كارگران در جهت ايجاد تعامل سازنده بينجامد.
آمار جهاني
تدبير : دبير شوراي مركزي خانه صنعت و معدن ايران در پايان اين مصاحبه، بااستناد به آمار بينالمللي سازمان كنفرانس تجارت و توسعه سازمان ملل متحد مي افزايد، از بين 110 كشور جهان، از لحاظ حجم اعتبارات دولتي اختصاص يافته به بخش خصوصي، ايران در رتبه 57 يعني در ميانه جدول جاي دارد.
سهم ايران كه از نظر اعتبارات نسبت به توليد ناخالص داخلي، 31/97 درصد است. براساس همين آمار ايران در خاورميانه پس از يمن، سوريه و عمان، پايين ترين ميزان اين درصد را در اختيار دارد.
مديريت بر فرآيند خصوصي سازي
چالش پيش روي دولتهاي كشورهايي كه به سمت اقتصاد بازار مي روند، توسعه و مديريت رويه هاي خصوصي سازي بنگاههاي دولتي و جلب حمايت بخش خصوصي در تدارك كالاها و خدمات است. مديريت برفرآيند خصوصي سازي امري پيچيده است و تجربه حاكي از آن است كه توجه به اصول مديريتي زير ميتواند بسيار موثر واقع شود: 1 – اهداف خصوصي سازي را به طور مشخص شناسايي كنيد. تعيين اهداف واقعبينانه براي توسعه رويه هاي مناسب خصوصي سازي ضروري است. اهداف ممكن است كمكهاي مالي، ارتقاي كارايي، كاهش ديون، اشاعه رقابت يا افزايش درآمد باشد. دولتهايي كه اهداف واقعبينانه اي تعيين نمي كنند، نمي توانند روشهاي مناسبي براي خصوصي سازي اتخاذ كنند.
2 – يك آژانس خصوصي سازي كارا تاسيس كنيد. خصوصي سازي رويه اي پيچيده است و به آژانس يا سازماني با منابع، اختيارات و پرسنل ماهر نياز دارد تا خصوصي سازي را با كمترين تاخير انجام بدهد. تجربه نشان داده است موثرترين ابزار مديريت فرايند خصوصي سازي، تمركز مسئوليتهاي تصميم گيري در يك واحد سازماني است. 3 – روشهاي مناسب خصوصي سازي را انتخاب كنيد. روشهاي خصوصي سازي داراي ويژگيها، الزامات، مزيتها و ضعفهاي خاصي هستند. تجربه خصوصي سازي در دهه گذشته نشان مي دهد كه هيچ روشي به تنهايي براي انحلال بنگاههاي دولتي يا ترغيب مشاركت بخش خصوصي مناسب نيست. دولتها بايد روشي يا تركيبي از روشها را كه براي رسيدن به اهداف خاص آنها مناسب است، انتخاب كنند.
4 – رويه هاي واضح و شفاف تعريف كنيد. بررسي بانك جهاني در مورد خصوصي سازي در كشورهاي در حال توسعه ميگويد: «شفافيت بايد در هر خصوصي سازي وجود داشته باشد».
فقدان شفافيت قواعد و رويه ها، خصوصيسازي را در اقتصادهاي انتقالي دچار مشكل مي كند و به فساد دامن ميزند. فساد نيز به نوبه خود باعث كاهش كارايي و افزايش ريسك براي سرمايهگذاران و مشاركت كنندگان بالقوه مي گردد.
5 – روشهاي ارزيابي و سنجش عملكرد مناسبي را توسعه داده و به كار ببريد. قبل از فروش بنگاه دولتي يا جستجوي مشاركت بخش خصوصي در فعاليتهاي اقتصادي، دولت بايد ويژگيهاي ساختار صنعتي را كه بنگاه عمومي در آن فعاليت مي كند، ارزيابي كند. همچنين بايد موقعيت رقابتي آن بنگاه، انتظارات بازار، هزينه هاي عملياتي و مطلوبيت دارايي ها را ارزيابي كند.
6 – بنگاههاي دولتي غيرقابل فروش را بازسازي، تصفيه يا ورشكسته اعلام كنيد. در برخي كشورها، دولت مجبور است بنگاههاي دولتي را قبل از اينكه سرمايهگذاران خصوصي سهام آنها را بخرند يا كارهاي آنها را انجام بدهند، اصلاح يا بازسازي كند. بسياري بنگاههاي دولتي محجور يا غيرسودآور هستند و يا نقدينگي كافي ندارند تا مطلوب سرمايهگذاران خصوصي باشند. اين بنگاهها بايد تصفيه شوند يا ورشكسته اعلام بشوند. 7 – رويه هاي مناسبي براي قرارداد و مزايده اتخاذ كنيد. بايد مراقب بود مزايده به گونهاي باشد كه سرمايه گذاران، پيمانكاران يا مشاركت كنندگان احتمالي آن را متوجه شوند و عموم مردم آن را عادلانه و آزاد تلقي كنند.مديريت خوب معيارهاي مناسب، روشن و شفافي براي ارزيابي مزايده و هنگام انحلال پرداخت ديون ارائه مي كند. 8 – قوانين را به طرز صحيحي اصلاح نماييد. تغييرات اغلب نه تنها بايد در خطمشي هاي كلان اقتصادي رخ بدهد، بلكه تغييراتي نيز در قوانين كار، خطمشيهاي تجاري، قوانين اعتباري و كنترلهاي موجود بر روي دستمزدها و قيمتها نيز لازم است. همچنين بايد قوانين مالكيت پيش از مشاركت يا سرمايه گذاري بخش خصوصي اصلاح شود. اين امر شامل حذف قوانين غيرلازم و تامين اعتبارهايي با سود اندك به منظور توسعه شركتهاي خصوصي، نيز مي شود.
9 – ظرفيت مديريتي بخش خصوصي را غني كنيد. يكي از موثرترين روشهاي غنيكردن ظرفيت مديريتي بخش خصوصي عقد قرارداد با آنها براي توليد كالا و خدماتي است كه شركتهاي عمومي بهطور كارا انجام نمي دهند. عقد قرارداد وقتي موثرتر است كه بهره وري بالاتر برود.
10 – حمايت از كاركنان فعلي را تضمين كنيد. به كاركنان شركتهاي عمومي اجازه بدهيد شركتهايي تاسيس كنند و براي انجام خدمات قرارداد بندند؛ طرحهاي مالكيت سهام كاركنان را مطرح كنند؛ شركتهايي خصوصي تاسيس كنند كه كارمندان بازنشسته را استخدام كند. خصوصيسازي مرحله اي، مخالفتها را كاهش مي دهد. 11 – هراس گروههاي فقير را كه نگران حذف از خدمات خصوصي شده هستند، كاهش بدهيد. در كشورهايي كه اكثر جمعيتشان فقير هستند، دولتها مجبورند به شركتهاي خصوصي براي ارائه خدمات به فقرا كمك كنند. مثلا شركتهاي حمل و نقل بايد بتوانند از مشتريان ثروتمند پول بيشتري بگيرند تا آن را صرف يارانه مشتريان فقير بكنند. اين يارانه ها اقتصاديتر از زماني است كه هزينه هاي بنگاههاي عمومي ناكارآمد تحمل ميشوند. 12 – نقشهاي دولت و كاركنان عمومي را در اقتصاد بازار تعريف نماييد. انتقال از اقتصاد دولتي به اقتصاد بازار به تعريف نقش دولت و كاركنان عمومي نيازمند است. اگر خصوصي سازي انجام شود بايد ميان «دولت به عنوان كارشناس امور مالي، مقام مسئول و بازرس خدمات و دولت بهعنوان توليدكننده يا تامين كننده خدمات» تفاوت قايل شد. تمامي اين اصول مديريتي از جهتدهي مجدد نقش دولت در اقتصاد حكايت ميكند. تعريف نقش و مسئوليتهاي دولت به نوبه خود متضمن بازسازي فعاليتها و رويههاي آن است. در نظام بازار، دولت نمي تواند به طور موثر از نظام سلسله مراتبي مديريت استفاده كند. كارايي به مذاكره، انگيزش، تصميم گيري مشاركتي و هماهنگي بستگي دارد. كارمندان دولتي بايد ظرفيت مديريت روابط پيماني را بهتر كنند. دولت بايد مسئوليت بيشتري براي تحكيم قواعدي بپذيرد كه رفاه عمومي را حفظ ميكند، رقابت آزاد را تضمين مي كند و مزيتهاي نظم بازار را بدون خفه كردن بازار با كنترلهاي غيرضروري ترويج مي كند. كاركنان عمومي بايد «مديريت تعديلپذير» را با مذاكره، قواعد موثر و درك اينكه بنگاههاي خصوصي چگونه كار مي كند، ياد بگيرند.
نتيجه گيري
تجربه نشان داده است با اينكه خصوصيسازي يكي از ابزارهاي لازم تبديل اقتصادي تحت كنترل دولت به اقتصاد بازار است، نوشداروي تمامي مشكلات نيست. خصوصي سازي در شرايطي بيشترين تاثير را دارد كه بخشي از يك برنامه وسيعتر اصلاح اقتصادي و توسعه بخش خصوصي باشد. مزاياي خصوصي سازي وقتي تامين مي شود كه دولت ايجاد محيط رقابتي را تضمين كند؛ رويه هاي مناسب براي كاهش هزينه، افزايش كيفيت و حمايت از بنگاههاي كوچك و متوسط و بازسازي بنگاههاي دولتي را فراهم كند و قوانين موثري براي كاهش بي عدالتي و فساد تنظيم نمايد.
زيان دهي بسياري از شركتهاي دولتي و نيازهاي مالي آنان موجب رشد سريع وامهاي پرداختي به اينگونه شركتها شده است.
در اين چارچوب شركتهاي دولتي يكي از منابع اصلي مشكلات مربوط به اقتصاد كلان هستند و بمنظور رفع اين مشكل بحث خصوصي كردن شركتهاي دولتي در سالهاي اخير به طور جدي مطرح شده است. بسياري از كشورها به صورت موثري اقدام به واگذاري واحدهاي دولتي به بخش خصوصي نموده اند و بسياري ديگر برنامههاي خود را در اين زمينه اعلام نموده و در مراحل اوليه خصوصي كردن واحدهاي دولتي هستند. بايد در نظر داشت كه خصوصي كردن شركتهاي دولتي به خودي خود يك هدف تلقي نمي گردد بلكه ابزاري در جهت تحقق ساير اهداف اقتصادي است. در اين راستا بستر قانوني مناسب و باثبات براي اين حركت و داشتن سياستهاي پولي و مالي كارآمد شرط اوليه فعاليت در اين مسير است. عدم توجه به اين نكات ميتواند كل فرايند خصوصي سازي را با شكست مواجه كند و چه بسا زيانهاي جبران ناپذيري به دنبال داشته باشد. در هرحال مقوله خصوصي كردن شركتهاي دولتي امروزه در اكثر كشورهاي در حال توسعه ازجمله كشورمان مورد بحث است. بايد توجه داشت كه تجربه كشورهاي توسعه يافته در مورد بخش دولتي نميتواند الگوي مناسبي براي استفاده كشورهاي در حال توسعه باشد. زيرا كشورهاي پيشرفته با ساختار خاص اقتصادي خود و زيربناهاي آماده فعاليت اقتصادي، در موقعيت كاملا متفاوتي قرار گرفته اند.
واگذاري شركتهاي دولتي به بخش خصوصي به هر ترتيب كه صورت گيرد مشكلات خاص خود را به دنبال خواهد داشت. در كشورهاي در حال توسعه فقدان بازارهاي مالي كارآمد و بدهكاري زياد اين شركتها و نيز نظرات متفاوتي كه از بعد سياسي – اجتماعي وجود دارد مي تواند اين حركت را با عدم موفقيت روبه رو كند.
مطلق نمودن سياست واگذاري شركتهاي دولتي به بخش خصوصي به عنوان راه نجات كشورهاي در حال توسعه گريز از تنگناهاي موجود اين كشورها تلقي ميگردد و اگر سياستگذاران اين كشورها بدون در نظرگرفتن اين موضوع به عنوان جزئي از فرايند بازسازي ساختار اقتصاد خود، آن را به عنوان تنها هدف و راه گريز درآورند چه بسا كه به بيراهه بروند. همانطور كه تاكيد گرديد خصوصي سازي يك ابزار تلقي مي گردد نه يك هدف.
منابع
1 – درسهايي از خصوصي سازي – رولف وندرهوون – جورج سيراتسكي – مترجم، علي ديني – انتشارات سازمان برنامه و بودجه – تهران – 7731. 2 – مديريت خصوصي سازي – ژوزف پركوپنكو – مترجمان : دردانه داوري و حسين اكبري – مركز پژوهشي صنعتي آريانا، شركت مشاوره مديريتي درسا و نشر آتنا – تهران – 0831.
·رعایت الزامات استاندارد ، رمز حضور موفق در بازارهای رقابتی
·اجرای استانداردها ، کاهش هزینه های تولید ، افزایش بهره وری
·استانداردها ، زبان علمی و فنی مشترک در بین جوامع
·کیفیت مسابقه ای که هرگز پایان ندارد.
·صعود به قله های کیفیت با رعایت الزامات استاندارد میسر خواهد بود.
·استانداردها ، منافع بزرگ برای بنگاه های کوچک
·نشان استاندارد ملی ایران ، نشان اطمینان بخش برای مصرف کنندگان
·استانداردها ، نقشه راه علمی و فنی برای تولید ، ارائه خدمات و مبادله کالا
·استانداردها ، مهمترین عامل اربقاء بهره وری در سازمان ها و واحد های تولیدی
·تدوین 9000 استاندارد ملی ، گامی است به سوی توسعه پایدار
مصرف کننده گرامی
·در مصرف کالاهای ایمنی ،بهداشتی و غذایی نشان استاندارد را به خاطر بسپارید
·هنگام خرید و تعویض قطعات خودرو از داشتن علامت استاندارد اطمینان حاصل کنید
·کالاهای دارای علامت استاندارد ، ضامن سلامتی و امنیت جامعه
·موسسه استاندارد ، ضامن منافع ملی و مدافع حقوق مصرف کننده و تولید کننده برتر
·استاندارد ملی ایران معرفی اعتبار و کیفیت تولیدات ملی
·استاندارد ملی ، تولید ملی ، اعتبار جهانی
·استانداردهای ملی ایران، سند رقابت تولیدات ملی در بازارهای جهانی
شعارهای برگرفته از پیام روز جهانی استاندارد
1385
-استانداردها: منافع بزرگ برای مشاغل کوچک
-استاندارد ها منافع بنگاههای اقتصادی کوچک را نیز همانند مشاغل بزرگ تامین می کنند.
-استانداردها بنگاههای اقتصادی کوچک را به اندازه شرکای قدرتمندشان تقویت می کنند.
-استانداردهای بین المللی ابزارهایی در خدمت توسعه انرژی الکتریکی، شبکه های ارتباطی ICT و زنجیره های عرضه جهانی.
-استاندارد های ISO,IEC,ITU پشتوانه اصلی توسعه
-استانداردهای بین المللی صاحبان مشاغل کوچک را برای دستیابی به بازارهای دوردست توانمند می سازند.
-استانداردها، بر گرفته از عملکرد خوب مدیریتی
-استانداردها، یاریگر تولیدکنندگان در اطلاع رسانی ، روش های کنترل کیفیت و کارکردهای مالی و تجاری
-استانداردهای محصول، منشاء ارزش افزوده خدمات
-استانداردهای بین المللی ، کلید دستیابی به فرصت ها و نیازهایبازار
-استانداردها ، ارائه دهنده راهکارهای عملی برای رویارویی با چالش های بنگاههای اقتصادی خرد و کلان
شعارهاي برگرفته از پيام روز جهاني استاندارد 1384
1- استاندارد در خدمت جهاني امن تر (شعار محوري روز جهاني استاندارد 2005)
2 - استانداردهاي بين المللي راه حل هايي مشخص را كه در طيفي وسيع پذيرفته شده اند براي پيشگيري از تهديدها و مقابله با آنها ارائه مي نمايند.
3- استاندارد هاي بين المللي شبكه اي ارزشمند را در زمينه ايمني ايجاد نموده اند.
4- استاندارد هاي بين المللي بر پايه توافقي مضاعف استوار است : توافق فيمابين ذي نفعان و توافق ميان كشورها .
5- استانداردهاي بين المللي در جهت تأمين نيازهاي اجتماعي ، نيازهاي بازار و الزامات قانوني قابل استفاده هستند
6- استانداردهاي محصول ، امكان صدور گواهي محصول بر اســــاس استانداردهاي بين المللي شناخته شده در زمينه ايمني را فراهم مي سازند
7- استانداردها كمك مي كنند تا جهان به مكاني امن تر مبدل گردد
8- پديده جديد درمان از راه دور مرهون استانداردهاي چند رسانه اي و فوريتي ITU است
9- اجراي استانداردهاي بين المللي ITU , ISO , IEC در سطح ملي و منطقــه اي كمـك مي كند تا جهان به مكاني امن تر بدل شود
10- استانداردهاي بين المللي چالش هاي سلامت و ايمني قرن بيست و يكم را بيان مي كنند
شعارهاي برگرفته از پيام روز جهاني استاندارد 1383
استاندارد عوامل كيفي را به ويژگي هايي يكپارچه براي توليد، توزيع و بهره مندي از محصولات تبديل مي نمايد.
استانداردهاي بين المللي هماهنگي لازم را در برقراري ارتباطات و تسهيل مبادلات ايجاد مي كنند.
استانداردهاي بين المللي ضامن تحويل مقرون به صرفه تر، مناسب تر، سريع تر و ايمن تر مي باشند.
دامنه استانداردسازي وجب به وجب عرصه گيتي را مي پوشاند.
استانداردهاي بين المللي راه حل هايي كاربردي براي چالش هاي فني – اقتصادي و تجاري ارايه مي كنند.
استانداردهاي بين المللي بازارها را به هم پيوند مي دهند.
استانداردهاي بين المللي ارتباط كشورهاي در حال توسعه را با پيشرفته ترين فناوري ها برقرار مي كنند.
استانداردهاي بين المللي ظرفيت صادرات را افزايش مي دهند.
مشاركت در تدوين استانداردهاي بين المللي مليت هاي گوناگون را با هم پيوند مي دهند.
استاندارد، ارايه دهنده راه حل هاي فني
استاندارد، عامل انجام بهينه خدمات
استاندارد، عامل پيوند جهان
ضوابط استاندارد بر چالش ها غلبه مي كند.
شعارهاي برگرفته از پيام روز جهاني استاندارد 1382
استانداردهاي جهاني در خدمت جامعه جهاني اطلاعات (شعار محوري روز جهاني استاندارد)
رعايت استانداردها را در توليد محصول و ارايه خدمات جدي بگيريم.
استانداردهاي بين المللي استفاده از فناوري هاي نوين را تسهيل مي كند.
كاهش هزينه ها و رفع مشكلات در گروه اجراي استانداردهاي بين المللي
استانداردهاي بين المللي كليد گشودن بازارها و دستيابي فراگير و سريع به محصولات و خدمات
رعايت استانداردهاي ملي و بين المللي راهي به سوي كسب اعتماد مشتريان و كسب قابليت براي حضور پيوسته در بازارهاي رقابتي
بهبود كيفيت و حفاظت از محيط زيست، نيازمند حساسيت، دخالت و مشاركت مديران ارشد است.
كيفيت محصول، صداقت است.
صداقت در انديشه و كردار پديد آورنده محصول يا خدمات با كيفيت است.
استانداردهاي جهاني در خدمت جامعه جهاني اطلاعات
استانداردهاي بين المللي، كليد انجام امور ICT براي كشورهاي در حال توسعه
استانداردهاي بين المللي، توافق براي ارايه بهترين كاركرد در عرصه جهان
فرصت هاي بهتر براي صنعت كشورهاي در حال رشد در گرو استانداردهاي بين المللي است.
انطباق نيازهاي كشورهاي در حال توسعه با استانداردهاي بين المللي نتيجه مشاركت در تدوين اين استانداردهاست.
كاهش قيمت تمام شده، حاصل بهبود مداوم كيفيت.
شعارهاي منتخب از متن سخنان جناب آقاي خاتمي رياست محترم جمهوري وقت
در مراسم روز جهاني استاندارد - 1380
امروزه توجه به كيفيت و وضعيت خوب كالا و خدمت، يك ضرورت است.
استاندارد در تأمين سلامتي و ايمني زندگي مادي و اجتماعي نقش دارد.
استاندارد مي كوشد اين اطمينان را به جامعه بدهد كه آنچه را بكار مي گيرد و آن چه را مصرف مي كند، سالم است.
اگر جامعه از معيارهاي استاندارد پيروي كند، احساس ايمني كرده و دغدغه رواني و خاطر او مرتفع مي شود.
صادرت با بخشنامه، توهم و خيال حاصل نمي شود، بايد كالاهايي توليد كنيم كه بتواند با كالاهاي مشابه در دنيا رقابت كند.
استاندارد اگر درست بكار گرفته شود، ما را در عرصه رقابت و صادرات توانمند مي كند.
استاندارد، به معني ضابطه، معيار و ميزان است
استاندارد يعني شاخص ها و موازيني كه براي يك زندگي مناسب، سالم و مطمئن در جامعه لازم است.
داشتن استاندارد مناسب، بدون بهره گيري از انبوه نيروهاي متخصص، كاردان و صاحب نظر ميسر نيست.
مؤسسه استاندارد از جمله مؤسساتي است كه به لحاظ نيروي انساني در سطح بالايي قرار دارد.
يكي از عوامل اطمينان بخش جامعه تدوين و نشر استانداردهاي مطمئن است
جامعه بايد بداند كه مصرف كالا و خدمت استاندارد يك ضرورت است.
پرداختن به امر استاندارد و اصلاح ساخت و ساز زندگي ملي و بين المللي يك ضرورت و نياز مبرم است.
پايبندي به استاندارد و برخورداري از كالاها و خدمات مطلوب بايد به صورت يك مطالبه جدي و ريشه اي در جامعه ما در بيايد.
فرزندانمان از همان دوران كودكي بايد به اهميت استاندارد توجه پيدا كنند.
در تمام مراحل و مقاطع تحصيلي و تربيتي از پيش دبستان گرفته تا پايان دانشگاه بايد امر استاندارد و آموزش استاندارد به صورت يك مسئله مبرم در بيايد.
دولت و موسسه استاندارد بيشتر بايد نقش نظارتي و هدايتي داشته باشند.
بيشترين اثري كه استاندارد مي تواند داشته باشد در سلامت محيط زيست است
شعارهاي عمومي
استاندارد يعني اطمينان از كيفيت مطلوب.
استانداردهاي بين المللي كليد ورود به بازار جهاني هستند.
استاندارد بخشي جدا ناپذير از زندگي روزمره است.
استاندارد ضامن سلامتي ـ بهداشت و ايمني.
استاندارد اطمينان خاطر مي آفريند.
استاندارد به سلامتي و اقتصاد خانواده مي انديشد.
استاندارد مطمئن ترين مسير براي نيل به توسعه پايدار.
استاندارد كوتاه ترين راه رفاه اجتماعي
استاندارد زندگي انسان را بيمه مي كند.
تدوين استاندارد، تدوين دانش فني است كه مشخص مي كند چه كالايي با چه ويژگي، چه مواد اوليه، چه روش توليد و چه روش آزموني بايد توليد شود.
شعارهاي برگرفته از سخنان آقاي دكتر حداد عادل رييس محترم مجلس شوراي اسلامي در مراسم روز جهاني استاندارد 1383
استاندارد يادآور نظم و تنظيم است.
استاندارد به معناي بهبود كيفيت است.
توسعه بدون استاندارد ممكن نيست.
استاندارد يعني قانونمندي، قانون پذيري و آئين مندي در عرصه صنعت و خدمات
فرهنگ استاندارد بايد در جامعه ما هر چه بيشتر گسترده شود.
همه چيز بايد تابع استاندارد باشد.
انشاءالله همه با كمك يكديگر يك ايران اسلامي استاندارد ايجاد كنيم.
شعارهاي برگرفته از سخنان حجت الاسلام والمسلمين جناب آقاي كروبي رييس وقت مجلس شوراي اسلامي در مراسم روز جهاني استاندارد 1382
- اگر بخواهيم صادرات جدي داشته باشيم، بايد عملكردمان دقيق و با كيفيت باشد.
- فلسفه وجودي موسسه استاندارد منافع ملي دفاع از حقوق مردم است.
شعارهاي برگرفته از سخنان رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام آيت الله هاشمي رفسنجاني
- ما بايد استاندارد را جدي بگيريم
- نمي توان با محصولات معيوب وارد بازار جهاني شد
رئيس IEC
پروفسور Masami TANAKA رئيس ISO
Yoshio UTSUMI دبير كل ITU
كسب و كارهاي كوچك شايستگي آن را دارند كه به مشاغل بزرگ دنيا مبدل شوند . برآوردها حاكي از آن است كه نزديك به 95 درصد از مشاغل دنيا را بنگاههاي اقتصادي كوچك و متوسط تشكيل مي دهند ، از اين رو استانداردهاي بين المللي بايد منافع آنها را نيز همانند دولت ها ، جوامع و مشاغل بزرگ جهان تامين كنند.
مديران و صاحبان كسب وكارهاي كوچك افرادي سخت كوشند كه با جديت براي بقاي بنگاههاي خود تلاش مي كنند هرچند ممكن است استانداردهاي بين المللي را بسيار دور از حيطه عملكرد خود تصور كنند . در حاليكه در حقيقت استانداردهاي بين المللي ISO ،IEC و ITU توسعه اقتصادي و گسترش فناوريهايي را تسهيل مي كنند كه بنگاههاي كوچك را نيز به اندازه شركاي قدرتمندشان تقويت مي كنند .
استانداردهاي بين المللي ابزارهايي در خدمت توسعه انرژي الكتريكي ، شبكه هاي ارتباطي ICT و زنجيره عـرضه جهاني هستند كه فرصت هاي بيشتري را در اختيار مشاغل كوچك قرار مي دهند . استانداردهاي IEC، ITU و ISO همواره پشتوانه اصلي اين توسعه بوده و هستند . چرخه عرضه جهاني ، محصولات خارجي و تخصيص منابع تجاري كه دريچه هاي نويني را به روي حرفه هاي كوچك از جمله صنايع كشورهاي درحال توسعه مي گشايند ، بر پايه استانداردهاي بين المللي بنا شده اند .
استانداردهاي ICT ، در حقيقت بنگاههاي كوچك را توانمند مي سازند تا به بازارهاي جديــدي دور از محل استقرار شان دست يابند . براي مثال با توسعه شبكه اينترنت ، هر شركت در هر اندازه ، مي تواند به آساني ويتريني روياروي جهان بگشايد. وانگهي، استانداردهاكه برگرفته از عملكردهاي خوب مديريتي هستند، فارغ از محدودهي مكاني ، توليد كنندگان را در ارتباط با روش هاي كنترل كيفيت و اطلاع رساني در مورد محصولات ياري مي دهند و كاركردهاي مالي و تجاري آنها را در مقابل شركايشان ساماندهي مي كنند.
علاوه بر اين، استانداردهاي محصول، منشاء ارزش افزوده شمار فزاينده اي از خدماتي هستند كه توسط مشاغل خرد ارائه مي شوند . استانداردهاي سيستم هاي مديريت و ارزيابي انطباق مورد استقاده بنگاههاي كوچك به آنها كمك مي كنند جايگاه خود را به عنوان تامين كنندگان معتبر و شركاي تجاري قابل اعتماد تثبيت سازند ، در چارچوب مقررات عمل كنند و صلاحيت شركت در مناقصه ها را بيابند.
براي مديران و صاحبان بنگاههاي كوچك فعال، كه به دنبال شناسايي فرصت هاي بالقوه اي هستند كه استانداردهاي بين المللي مي توانند براي آنها به ارمغان بياورند، افزون بر استانداردهاي ITU، استانداردهايIEC و ISO نيز كليد دستيابي به فرصت ها و نيازهاي بازارند . دولت ها و تشكلهاي تجاري در شماري از كشورها نيزدر پي استانداردهايي براي كسب و كارهاي كـــــوچك هستند. روشن است كه استانــداردهاي بين المللي مي توانند منافع بزرگي براي مشاغل كوچك به ارمغان بياورند.امروزه استانـــداردهاي بين الملليISO، ITU و IEC راهكارهاي عملي براي رويارويي با چالش هاي پيش روي بنگاههاي كوچك در بازارهاي جهاني ارائه مي دهند .
با اين ترتيب ، اين استانداردها ، مديران و صاحبان بنگاههاي كوچك را قادر خواهند ساخت تا علاوه بر مزاياي ناشي از سخت كوشي سنتي خود ، روح ابتكار و توجه به نيازها و رضايت مشتريانشان را نيزافزايش دهند .
مترجم : هنسا قادري
معاون اداره كل روابط عمومي و امور بين الملل
مؤسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي ايــران
ترجمه: پرويز مهاجر
مقدمه
مركزهاي اطلاع رساني و دكومانتاسيون به شيوه هائي علمي نياز دارند تا بتوانند مفاهيم را بسادگي و وضوح بازنمايند و با مشخص كردن روابط اين مفاهيم به آنها انتظام دهند. با استفاده از اين شيوه ها و نظارت اصطلاح شناسانه بر مفاهيم مي توان نظام تحليل، رده بندي، مدرك يابي مؤثر و كم خرجي را در دستگاههاي دكومانتاسيون ابداع كرد.
در بسياري از كشورها، بنگاه ها باقتضاي مقصود خود يا واژه نامه هائي گردآوري كرده اند يا در كار اين گردآوري هستند. واضح است كه در انتقال اطلاع نيازمند مجموعه قواعد استاندارد شده اي هستيم تا بر اساس آنها بتوانيم واژه نامه بسازيم. رهنمودهاي اين استاندارد بين المللي از جهات زير ميتواند مفيد باشد:
ـ كار هر يك از بنگاهها را در ساختن و پروراندن واژه نامه آسان مي كند.
ـ انتقال اطلاع بين بنگاه هاي مختلف را آسان مي كند (در بند 7 اين جزوه فهرست نشريات مفيد بدست داده مي شود.)
دامنه و زمينه كاربرد
1-11-1 اين استاندارد بين المللي رهنمودهائي بدست ميدهد تا تهيه و پرورش واژه نامه ها را (اعم از ماشيني يا دستي) آسان كند لذا در اين رهنمودها سعي شده است تا مبنائي براي سازگاري واژه نامه هائي كه در حال و يا آينده در بسياري از رشته هاي علمي، چه بنيادي و چه عملي، فراهم مي آيند ايجاد شود.
2-12-1 از اين رهنمودها مي توان در تهيه و پروراندن واژه نامه هائي استفاده كرد كه صرف نظر از موضوعي كه بدان مي پردازند در امر ذخيره و بازيابي اطلاعات بكار گرفته مي شوند. در اين رهنمودها براي فرمولهاي رياضي و فرمولهاي ساختماني شيميائي جائي در نظر گرفته نشده است زيرا اين رهنمودها بقصد استفاده اي عامتر پيشنهاد شده اند و بايد مطابق ويژگيهاي هر زباني، تكميل شوند.
2- تعريف واژه نامه
1-21-2 تعريف واژه نامه
واژه نامه را ميتوان بر حسب وظيفه يا ساختمان آن تعريف كرد.
بر حسب وظيفه، واژه نامه ابزار نظارت اصطلاح شناسانه اي است كه از آن در ترجمه از زبان طبيعي مدرك يا زبان نمايه ساز و استفاده كننده به زباني مقيد و محدود يعني زبان دستگاه استفاده مي شود (زبان دكومانتاسيون، زبان اطلاع رساني)
بر حسب ساختمان، واژه نامه واژگاني است تحت نظارت و متحول كه اصطلاحات آن از لحاظ معنا و جنس با يكديگر ارتباط دارند و قلمرو خاصي از دانش را فرا مي گيرند.
واژه نامه بعنوان زير مجموعه ساختمان يافته اي از زبان طبيعي، محتواي موضوعي مدارك، اشياء يا مجموعه اي از داده ها را توصيف مي كند. اصطلاحاتي كه در توصيف خصوصيات صوري مدرك مورد استفاده قرار مي گيرند (عناصر غيرموضوعي مانند نام نويسندگان، مجله ها، موزه ها، محل ها و جغرافيا و ساير توصيف هاي كتابشناختي) در واژه نامه نمي آيند، هر چند اين عناصر معمولاً براي تعيين هويت دقيق آنچه نمايه شده است ضرورت دارند در حقيقت بهتر است آنها را جزو ملحقات واژه نامه آورد.
واژه نامه بايد دقيقاً نشان دهنده محتواي اطلاعاتي مدارك يا عناصر ديگر مجموعهاي مربوط به خود باشد، يعني بايد داراي اصطلاحات و ارجاعات متقابلي باشد متناسب با موضوع مورد بررسي، و نبايد زبان مجموعه مدارك يا زبان و اطلاعات مورد نياز استفاده كنندگان را از نظر دور داشت.
بنا بر ماهيت نظارت اصطلاح شناسانه، دو نوع عمده واژه نامه معمولاً فراهم مي شود.
الف- واژه نامه هائي كه نظارت اصطلاح شناسانه را از طريق واژه هاي مرجع اعمال مي كنند يعني واژهنامه هائي كه فقط يكي از اصطلاحاتي را كه به مفهومي دلالت مي كند در نمايه سازي و بازيابي مجاز مي شمارند.
ب- واژه نامه هائي كه در نمايه سازي و بازيابي، نظارت اصطلاح شناسانه را با مجاز دانستن تمام اصطلاحاتي اعمال مي كنند كه به يك مفهوم دلالت دارند اما تمام اين اصطلاحات را به نشانه بي ابهام ديگري كه از براي مفهوم گزيده شده است ارجاع مي دهند (مثلاً شماره مفهوم يا نشانه گذاري) در اين نوع واژه نامه، اگر معناي اصطلاحي تغيير كند حذف مترادف و روابط مفهومي خيلي آسان تر است.
برخلاف فرهنگ لغات، كه تعاريف واژه يا اصطلاحي را بدست ميدهد، در واژه نامه واژه ها يا اصطلاحات طوري منظم مي شوند كه روابط بين آنها مبين معاني خاصي ميباشند.
ميتوان واژه نامه را مانند فهرستي الفبائي مرتب كرد يا اصطلاحات موجود در واژه نامه ديگري را براي ساختن فهرستي مورد استفاده قرار داد. اما در هر حال واژه نامه با فهرست يكي نيست. فهرست هر مجموعه اي بايد نشاني و محل هر يك از عناصر موجود در اين مجموعه را مشخص كند اما خود واژهنامه فقط شامل اصطلاحات است بدون نشاني هائي كه در فهرست آمده است. واژه نامه بعنوان"نظام رده بندي اصطلاحات با نظام رده بندي موضوعي چنانكه در رده بندي دهدهي جهاني آمده است مشابهت هائي دارد.
اما در حاليكه نظام هاي رده بندي موضوعي ميكوشد تا كل نظام روابط مرتبه اي را نشان دهد، واژهنامه باقتضاي مجموعه مدارك و نيازهاي اطلاعاتي استفاده كنندگان روابطي را كه در نمايه سازي و بازيابي ضرورت دارد نشان ميدهد.
واژه نامه را نبايد نوعي ليست معتبر محسوب داشت زيرا اصطلاحات برگزيده شده در واژه نامه خاصي، اصطلاحاتي هستند كه در نظام دكومانتاسيون و اطلاع رساني معيني مورد نياز نمايه سازي و بازيابي هستند ليست هاي معتبر ديگري وجود دارند كه مبتني بر زبان طبيعي هستند مانند ليست سرعنوانهاي موضوعي، اما بطور كلي اين قبيل ليست ها ساختمان مرتبه اي واژه نامه را ندارند.
3- ساختمان واژه نامه
1-3- توصيف گرها
شكل دروني تك تك مدخل ها و ترتيب مدخل هاي مختلف در ارتباط با مدخلي ديگر ساختمان واژهنامه را پديد مي آورد. ارجاعات متقابل در هر واژه نامه شيوه ارتباط با مدخل ها را با يكديگر در شبكه مفاهيم مشخص مي كند.
اصطلاحاتي كه جواز ورود به واژه نامه يافته اند تا در نمايه سازي بكارروند توصيف گر ناميده مي شوند. توصيف گر را مي توان اصطلاح يا نمادي شكل گرفته و معتبر دانست كه براي نشان دادن بي ابهام مفاهيم مدركي يا مساله اي بكارگرفته مي شود.
با در نظرداشتن هدف همكاري بين المللي دو سطح توصيف گر را ميتوان از يكديگر متمايز كرد.
ـ توصيف گرهاي كلي تر كه بعد از آنكه به چندين زبان ترجمه شدند ميتوانند موضوع توافق چندين كشور باشند.
ـ توصيف گرهاي خاص كه ميتوانند در چندين زمينه خاص موضوع توافق باشند. توصيف گرها ميتوانند:
الف) اصطلاحاتي باشند كه به مفاهيم يا مجموعه هائي از مفاهيم دلالت كنند.
ب) اصطلاحاتي باشند كه به ذوات منفرد دلالت دارند. اين اصطلاحات همچنين اسمهاي خاص (يا بازشناسانندگان) ناميده مي شوند.
اسمهاي خاص مي توانند به يكي از شكلهاي زير باشند:
ـ نام برنامه ها
ـ فهرست واژه هاي اختصاصي
ـ نام هاي جغرافيائي يا ژئويولتيكي
ـ علائم تجاري
ـ نام اشخاص و سازمانها
ـ اختصارات و سرنام ها
ـ ساير اسمهاي خاص (يعني نظام هاي برنامه ريزي)
بهتر آن است كه اسم هاي خاص را مانند ساير توصيف گرها بكاربريم يعني بيكديگر ربطشان دهيم.
در مورد ديگري همچنين ميتوان همين شيوه را در پيش گرفت و آن وقتي است كه مجموعه واژه هاي اختصاصي كه در همه جهان پذيرفته شده است وارد واژه نامه مي شود.
در واژه نامه هائي كه اصلاحات مرجع بكار نمي رود، همه واژه هائي كه در واژه نامه آمده است اصولاً توصيف گر بحساب مي آيند.
اصلاحاتي كه بر مفاهيمي دلالت ميكنند اما در نمايه سازي بكار گرفته نمي شوند اصلاحات غيرمجاز بحساب مي آيند. اين اصطلاحات را غير توصيف گر مي نامند.
در بسياري از موارد بهتر آن است كه امكان تمايز نمادي و صوري بين توصيف گر و غيرتوصيف گر را ملحوظ داشت. اين كار را مي توان با استفاده از حروف چاپي در چاپ هر توصيف گر خاص يا استفاده از علائمي براي مشخص كردن ابتدا و انتهاي آن انجام داد.
2-22-2 ضرورت صوري
30201 عبارت مركب توصيف گر ممكن است كه از يك واژه يا بيشتر تشكيل شده باشد. صرف نظر از تعداد واژه هائي كه براي رساندن مفهومي ضرورت دارد توصيف گر بايد قاعده نمايانگر موضوع خاصي باشد اما بهتر آن است كه تعداد واژه هاي توصيف گر هر چه كمتر باشد و چه بهتر كه توصيف گر تنها از يك واژه ساخته شده باشد. بهر حال بايد به يادداشت كه بهنگام مخفف كردن، اصطلاح مقداري از وضوح خود را از دست ميدهد. واژه هاي توصيف گر مركب بايد بر حسب ترتيب طبيعي خود وارد واژهنامه شوند (مثلا" مهندسي برق) يعني، نبايد بطور مصنوعي معكوس شوند. شايد مفيد باشد كه شكل هاي معكوس را بعنوان غيرتوصيف گر در واژه نامه آورد و ارجح آن است كه با توصيف گرها ارتباطشان داد.
وقتي شكل معكوسي بعنوان مدخل (يعني توصيف گر) برگزيده ميشود بايد شكل غيرمعكوس آن هم در واژه نامه گنجانده شود.
30202 براي اينكه بتوانيم تعداد توصيف گرها را محدود نگاه داريم گاهي بهتر است كه مفاهيم يا تركيب مفاهيم را با تركيب چند توصيف گر نشان دهيم.
تجزيه (شكافتن) مفاهيم يا تركيبات واژه نامه
بعنوان قاعده اي كلي دو راه وجود دارد:
الف) تجزيه صرفي (واژه اي)
وقتي مفهوم با واژه اي مركب يا تركيبي از واژه ها نشان داده ميشود مي توان آنرا به عناصر سازنده اش تجزيه كرد. بهر حال وقتي واژه هائي كه از اين راه بدست ميآيد با هم تركيب شوند به شرطي مفهوم اصلي را نشان ميدهند كه تجزيه صرفي معنائي داشته باشد، تنها در اين صورت است كه از تجزيه صرفي نتيجه درست بدست ميآيد.
ب) تجزيه معنائي
در تجزيه معنائي مفهوم به عناصر سازنده خود تجزيه ميشود، عناصري كه اگر با هم تركيب شوند مفهوم اصلي را بازمي سازند. توصيف گرهائي كه بدست ميآيند ضروره جزو اصطلاحات شكافته شده هستند.
مثال براي مورد الف
روانشناسي حيواني=
روانشناس + حيوانات
براي مورد ب
باد موافق= هواشناسي + جغرافيا
نمونه منفي الف (# ب) ×××
باد موافق # باد + موافق
3020202 تركيب واژه ها يا مفاهيم
اصطلاحات ممكن است پيش ار ورود به مجموعه تركيب (يا پيش هم آراسته) شوند و به
بهمين ترتيب نيز بازيابي شوند يا آنكه در ضمن كاوش تركيب شوند (پس هم آراسته) تا
مفهوم مطلوب جستجو شده را نشان دهند تصميم در اختياركردن يكي از اين دو راه بستگي
به ملاحظات زير دارد:
الف) پس ـ هم آرائي
اين شيوه محدود به مواردي است كه توصيف گرهاي بسيط به تنهائي به كرات استعمال شود و يا آنكه توصيف گر از پيش تركيب شده چندان بكار نرود. بايد احتياط كرد تا تركيبات توصيف گرهاي بسيط واقعاً همان مفهوم را نشان دهند كه توصيف گر از پيش تركيب شده تا در نتيجه مفهوم بي هيچ ابهامي نشان داده شود.
مثال
انتقال + نفت = انتقال نفت
ب) پيش هم آرائي
توصيف گرهاي از پيش تركيب شده فقط وقتي استعمال شوند كه معناي توصيف گرهاي بسيط به تنهائي با معناي توصيف گر از پيش تركيب شده فرق نداشته باشد.
مثال
گلاب
سراب
توصيف گرهاي بسيط در ارتباطاتي مرتبه اي غير از تركيبات پيش آراسته بكار برده مي شوند.
خانه داران
چنين توصيف گر از پيش هم آراسته اي اسمي خاص محسوب شود ولي اين ترديد پيش مي آيد كه آيا تركيب توصيف گرهاي بسيط محتواي مفهومي را منحصراً و بدقت بيان ميكند يا نه؟
توصيه ميشود كه در بسياري از موارد از اصطلاحاتي كه كلي تر از ساير توصيف گرها هستند بعنوان توصيف گر از پيش آراسته استفاده شود: اگر مفهومي با تركيبي از توصيف گرهاي بسيط نشان دادهميشود بايد با استفاده از ارجاع USE (بكاربريد) به اين موضوع بكاربريد اشاره كرد. در زير توصيفگرها بسيط با علامت "UF " (بكاربرده شده بجاي ـ) بايد به اصطلاح از پيش تركيب شده نامستعمل ارجاع داده شود (يعني به علامت UFC) مثال انگليسي:
Ships + building
Use
Shipbuilding
Ships
Use
Vessels
Vessels
UF
Ships
Shipbuilding
UFC
Shipbuilding
UFC
Buiding
تركيب توصيف گرهاي ساده بايد در بخش نظام يافته واژه نامه بيابد و توصيف گر از پيش آراسته نامستعمل در بخش هاي الفبائي بعنوان غيرتوصيف گر 30202 شكل واژه
وقتي قرار بر اين شد كه اصطلاح معيني در واژه نامه وارد شود بايد دقت كرد كه اين واژه همراه با روابطي كه در واژه نامه برقرار شده است معناي مورد نظر هر چه دقيقتر برساند.
الف) املاء
رايج ترين املاي هر واژه را بايد پذيرفت در مواردي كه بعلت استعمال هاي گوناگون كلمه اي پيش از يك املاء دارد هر دو املاء بايد در واژه نامه بيايد و از يكي به ديگري ارجاع داده شود.
مثال:
ذغال
زغال
همچنين هرگاه چنين مساله اي پيش بيايد ميتوان فرهنگ معتبري را ماخذ قرار داد.
ب) ترجمه
اصطلاحات فني بسياري در اثر ترجمه از زبانهاي ديگر رواج پيدا ميكنند اما گاهي زبانهاي جديد اصطلاح لاتين يا يوناني را در واژگان اختصاصي موضوع خاصي وارد ميكنند. وقتي هم اصطلاح خارجي و هم ترجمه معروف آن با معنائي واحد رواج دارند بايد هر دو را در واژه نامه آورد و از يكي به ديگري ارجاع داد.
مثال:
بيولوژي
زيست شناسي
ج) حرف به حرف نويسي
وقتي زبان خارجي با الفباي متفاوتي نوشته ميشود مساله غموض بيشتري مييابد اين امر در مورد مشخصي كننده ها[1][1] كاملاً صدق ميكند از استاندارد هاي حرف به حرف نويسي كه سازمان بين المللي استاندارد گذاري پيشنهاد كرده است هر جا قابل بكار بستن باشد ميتوان استفاده كرده هر جا كه امكان داشته باشد شكل حرف بحرف نوشته شده اي را كه از علائم مميز استفاده نمي كند بايد بكاربرد.
30204 شكل اسم
توصيف گرها بايد بشكل اسم (يا عبارت اسمي باشند) يا آن شكل از فعل بكارگرفته شود كه معادل اسم باشد.
مثال:
برق بجاي برقي
بارندگي بجاي باريدن
30205 عدد
استفاده از شكل جمع يا مفرد در انتخاب توصيف گر بايد بر حسب نحوه كاربرد زبان واژه نامه باشد. لازم است كه در اين كار استانداردهاي ملي وضع شود. اگر استاندارد ملي وجود نداشته باشد بايد از شيوه معمول فرهنگ نويسي زبان استفاده كرد. گاه شكل جمع يا مفرد به مفاهيم متفاوتي اشاره ميكنند، در چنين وضعي بايد هر دو شكل را وارد واژه نامه كرد.
مثال در انگليسي:
wood چوب
Woods جنگل
در انگليسي هرگاه اسم جنس منظور باشد توصيف گر بحالت جمع باشد. (يعني وقتي توصيف گر به طبقاتي از اشياء دلالت دارد) و حالت مفرد را بايد براي مواد خاص خواص اشياء فرايندها و اسم هاي خاص و شعب علوم نگاه داشت.
مثال در انگليسي:
طبقه اشياء
خاصيت
فرايند
Teeth
Conductivity
Acidification
Stars
Opacity
Calendering
Pantings
Texture
Curing
30206 صفات
البته مواردي هست كه فقط صفت با شكل هاي غير اسم بايد بكارگرفته شود.
مثال:
اجتماعي بين المللي
بخش كوچكي از اصطلاحات تك واژه اي كه بشكل صفت هستند ميتوانند بعنوان وابسته صفتي بكارگرفته شوند (پيوسته، افقي) از آنجا كه صفات ميتوانند با اسم ها از پيش هم آراسته شوند و به عنوان توصيف گرهاي تركيبي وارد واژه نامه شوند، انتخاب صفت بايد بر اساس سهولت كاربرد و انعطاف پذيري باشد. هر جا وابسته صفتي در تركيب با اصطلاح خاص ديگري بسيار بچشم ميخورد بايد از شيوه از پيش هم آرائي استفاده كرد.
30207 اختصارات و سرنام ها
بطور كلي بايد از بكاربردن شكل هاي اختصاري پرهيز كرد زيرا ممكن است استعمال آنها بحد كافي عام نباشد يا معنايشان فقط به قرينه متن معلوم شود يا اينكه تشخيص آنها بر اساس درشت نويسي و نقطه گذاري باشد. در حالت اخير اگر در ارتباط با واژه نامه از چاپگر كامپيوتر يا وسايل دادهپردازي[2][2] الكترونيكي استفاده شود. درشت نويسي و نقطه گذاري ايجاد محدوديت هائي خواهد كرد، بنابراين از اختصارات هنگامي ميشود استفاده كرد كه در بين استفاده كنندگان از واژه نامه بخوبي جاافتاده باشد يا رواج بين المللي داشته باشند يا اينكه در عمل معلوم شود كه بكاربردن آنها سودمند است.
شكل اختصاري و غيراختصاري هراصطلاحي مترادف محسوب ميشوند و بايد بيكديگر ارجاع دادهشوند.
اختصاراتي كه چند معنا دارند لفظ مشترك (هم نويسه) محسوب مي شوند.
گاهي ضرورت محدود ساختن طول توصيفگرسبب ميشود كه اختصاراتي كه كمتر جاافتادهاند استعمال شوند. در چنين موارد بايد به اين اختصارات يادداشت كاربردي افزود نام سرنام هاي جاافتاده مانند توصيف گرها پذيرفتني هستند.
مثال RADAR
30208 استفاده از حروف و علائم
وضع علائم
هرگاه از تجهيزات داده پردازي استفاده شود بايد نكات زير را رعايت كرد.
ماشين كردن توصيف گرها با حروف درشت
پرهيز از بكاربردن علائم متمايز كننده كه در بالا يا زير حروف بكارميرود.
محدود كردن تعداد حروفي كه توصيف گر ميتواند داشته باشد
البته اگر تجهيزات داده پردازي با نيازهاي اطلاعاتي متناسب شوند اين محدوديت ها از ميان ميروند.
ب) علامت گذاري
علامت گذاري در توصيف گرها بايد به حداقل كاهش يابد بجز در مورد واژه هاي علمي اختصاصي، فقط پرانتز و خط تيره بشرحي كه در رهنمودهاي زير خواهد آمد، بكار توصيف گرها ميخورد.
استعمال نقطه پايان وقتي مجاز است كه بعلت محدوديت توصيف گر كلمه مرخم شده باشد. خط تيره وقتي بايد استعمال شود كه حذف آن سبب دگرگون شدن معنائي شود كه توصيف بايد افاده كند. ويرگول، دو نقطه، اپوستروف، اگر در رساندن معناي كلمه ضرورت نداشته باشند بايد حذف شوند. در حالتي كه عبارتي معكوس ميشود استعمال ويرگول مجاز است.
<spa
تهيه کننده:حسن انوشا – شركت قطارهاي مسافري رجاء
مقدمه
در جهان صنعتي امروز كه كشورها، دولتها، شركتها و موسسات صنعتي و تجاري تحت تاثير رقابتهاي تنگاتنگ قرار دارند، توجه به كيفيت محصول و بهبود مستمر آن از اهميتي خاص و ويژه برخوردار است. افزايش كيفيت توليد فرآورده هاي مختلف صنعتي، خدمات ارائه شده و پويايي علوم و فنون در صنايع تنها در شناخت واستفاده بهتر از قواعد و چهارچوبهاي تعيين شده پيرامون انتخاب، توليد و آزمون مواد و قطعات به عنوان راهكار اساسي در جهت نيل به فن آوري و ارتقاء صنعتي، ميسر است. به بيان ديگر، با بهره گيري مناسب از استانداردهاي تدوين شده و معتبر بين المللي و ملي براي طراحي، انتخاب و كنترل قطعات و مواد، زمينه براي نهادينه كردن كاربرد استاندارد و حركت به سوي توليدات با كيفيت بالا و بهبود مستمر كيفيت فراهم مي آيد. بديهي است با اعمال اين رويه و به كارگيري استانداردهاي معتبر، قابليت لازم براي توسعه بازارهاي داخلي و زمينه رقابت در بازارهاي بين المللي براي محصولات صنعتي هر كشوري پديد خواهد آمد. به علاوه با توجه به تغيير و تحولات كنوني در تجارت جهاني، كه از يك طرف با ايجاد سازمان تجارت جهاني (WTO) روابط اقتصادي كشورهاي جهان به سمتي غير از آنچه كه در گذشته بوده است، پيش مي رود و از طرفي ديگر، خروجي هاي حاصل از جلسات متعدد و تصميم گيري هاي اينگونه سازمانها اثري بسيار سريع در روند فعاليتهاي تجاري به وجود مي آورد، لزوم به كارگيري استانداردها ملموس تر و قوي تر شده است.
استاندارد چيست؟ استاندارد نظمي است مبتني بر نتايج استوار علوم ، فنون وتجارب بشري در رشته اي از فعاليتهاي عمومي كه به صورت قواعد، مقررات و نظامنامه و به منظور ايجاد هماهنگي و وحدت رويه، توسعه تفاهم، تسهيل ارتباطات، صرفه جويي در اقتصاد، حفظ سلامت و گسترش مبادلات بازرگاني داخلي و خارجي به كار مي رود. به طور كلي استاندارد به معناي قانون، قاعده، اصل و ضابطه مي باشد. حركت در جهت ارتقاء امور فني، صنعتي و اقتصادي در جوامع بشري نيازمند استاندارد است. تدوين و تنظيم استانداردها در سراسر جهان توسط موسسات و مراكزي تحت عنوان “موسسات و مجامع استاندارد” و امور مربوط به استانداردكردن توسط گروهي از افراد ذينفع و علاقه مند و با در نظر گرفتن موارد عمومي و يا فني مورد نظر به صورت تدوين يك يا چند استاندارد صورت مي پذيرد. البته ممكن است تدوين استاندارد ها در سطح ملي توسط موسسات دولتي و يا با همكاري بخشهاي خصوصي صورت پذيرد.
تعريف استاندارد: واژه استاندارد، هشت قرن پيش از زبان فرانسه با عنوان اتاندارد (Etandard) وارد زبان انگليسي شد و از نظر ريشه لغت، به فعل اكستند (Extend) لاتيني به معني گستره كردن و برافراشتن باز مي گردد. اما واژه استاندارد در زبان انگليسي، از نظر علمي و فني داراي دو معني كاملا متفاوت مي باشد. الف) مقياس اندازه گيري كه در فرانسه امروزي آن را اتالون Etalon)) مي نامند. ب) به معناي كتابچه حاوي مقررات و اصول براي تنظيم امور فني، علمي و تجاري كه در فرانسه به آن نرم (la norm) گفته و در آلمان به معناي (Norm) و در ريشه لاتين آن (Normn) يعني گونيا به كار مي رود.
نكته 1: در ايران واژه استاندارد به معني تثبيت شده، توسط مرحوم غلامحسين مصاحب پيشنهاد شد كه اين كلمه هرگز رواج نيافت.
تعاريف ديگر استاندارد: استاندارد بيان شرايطي است كه بايد براي دستيابي به يك هدف معين رعايت شود و قابل استفاده مكرر است. همچنين به معناي هر نوع نظم ثابتي كه در مجاري امور پديده ها جاري مي باشد و نيز استاندارد به معناي هر معيار و مقياسي است كه با آن بتوان كيفيت و كميت اموري را مورد سنجش قرار داد.
انواع استانداردهاي عمومي و اساسي
به طور كلي استانداردها به چهار دسته به شرح زير تقسيم مي شوند:
- استاندارد كارخانه اي Factory Standard)) - استاندارد ملي (National Standard) - استاندارد منطقه اي (Local Standard) - استاندارد بين المللي (International Standard)
1- استاندارد كارخانه اي : استاندارد كارخانه اي حاصل و شامل اتفاق نظرات بخشهاي مختلف يك كارخانه توليدي در زمينه طراحي، توليد، كنترل و ساير عملكردها مي باشد. تدوين و اجراي استاندارد كارخانه اي توسسط موسسات و كارخانجات صنعتي به عنوان يك موضوع مهم و اصلي مورد توجه قرار گرفته است. علاوه بر مزاياي فراوان تدوين اين اسناد، اجراي سيستم به روز رساني و بازنگري استانداردهاي كارخانه اي همگام با توسعه و پيشرفتهاي فني عملأ زمينه همراه بودن هر سند را با آخرين فن آوريهاي موجود فراهم مي سازد. از جمله استانداردهاي كارخانه اي، مي توان استانداردهاي STD شركت ولوو، استاندارد SIA شركت ساكايي ژاپن، استاندارد مهندسي EDS شركت دوو، استانداردهاي كارخانه اي كمپاني بنز و دهها نمونه ديگر را نام برد كه بسياري از آنها مورد تاييد موسسات استاندارد كشورهاي متبوع قرار گرفته و به عنوان مبنا و بخشي از استانداردهاي ملي هر كشور مطرح شده اند. استانداردهاي كارخانه اي خود به دو دسته يعني استانداردهاي فني و تكنيكي و استانداردهاي اجرايي و مديريتي تقسيم مي شوند.
2- استانداردهاي ملي: اين استاندارد پس از بررسي و مشورت، توسط متخصصان و كارشناسان فني صنايع و بازرگاني به منظور حفظ منافع ملي (منافع توليد كننده و مصرف كننده) در هر كشوري تدوين مي شود كه البته وظيفه اصلي تدوين استانداردهاي ملي در هر كشور به عهده سازمانها و موسسات استاندارد كشور مي باشد، بديهي است ممكن است اين گونه سازمانها دولتي، نيمه دولتي و يا خصوصي باشند. از جمله استانداردهاي ملي مي توان به استاندارد ملي ايران با علامت اختصاري ISIRI، استاندارد ملي آلمان (DIN)، استاندارد ملي ژاپن ( JIS)، استاندارد ملي آمريكا ( ANSI)، استاندارد ملي انگلستان (BSI)، استاندارد ملي روسيه سابق (GOST)، استاندارد ملي فرانسه (AFNOR) و … اشاره نمود.
نكته 2: در كشور ما موسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي ايران متولي تهيه و تدوين استانداردهاي ملي مي باشد كه عمدتأ از استانداردهاي ملي كشورهاي ژاپن، آلمان و انگليس و استاندارد بين المللي ISO كمك گرفته مي شود.
3- استاندارد منطقه اي: اين استاندارد توسط گروهي از افراد ذينفع در دو يا چند كشور همجوار كه در صنايـع مشتركند و يا داراي داد و ستد بارزگاني هستند، تدوين مي گردد. اجراي اين استاندارد باعث تسهيل در ارتباطات فني و بازرگاني با يكديگر و حتي با ساير كشورها مي شود. از جمله اين استانداردها مي توان به استاندارد EN (Europaisches Komitee fur Norming) كه با همكاري 15 كشور اروپايي متحد تدوين شده است و يا استاندارد COPANT كه ويژه كشورهاي پان امريكن (سازمان كشورهاي آمريكايي) مي باشد، اشاره كرد.
4- استاندارد بين المللي : اين استاندارد حاصل توافق نظرات كارشناسان ذيربط ممالك عضو سازمان بين المللي استاندارد است، كه البته در ابتدا ممكن است تصور شود كه اهداف استانداردهاي ملي و منطقه اي با استانداردهاي بين المللي مشترك باشد. براي تعيين اين موضوع بايد اشاره كرد كه هدف نهايي اين استانداردها چنين بيان مي شود “توانايي عملكرد در تمام سطوح “و هدف از استاندارد كردن در سه سطح قبلي نيز مشابه تعريف ارتقاء فعاليت در مورد انواع استانداردهاي جهاني و يا تعميم استانداردهاي بين المللي در زمينه هاي علمي، فن آوري و اقتصادي مي باشد. از جمله استانداردهاي بين المللي مي توان به استانداردهاي (ISO) و استاندارد (IEC) اشاره نمود.
نكته 3: استاندارد كارخانه اي در محدوده سطح كارخانه، استاندارد ملي در محدوده سطح كشور، استاندارد منطقه اي در محدوده چند كشور و استاندارد بين المللي در كل كشورهاي جهان كاربرد دارد.
مراحل تهيه و اجراي استاندارد : تهيه و اجراي هر استاندارد شامل سه مرحله به شرح زير مي باشد. 1- تهيه، تنظيم و تدوين استاندارد 2- چاپ و نشر استاندارد 3- اجراي مفاد سند استاندارد
اصول و فوايد استاندارد كردن : استاندارد كردن و به كارگيري استانداردها هم براي توليد كننده و هم براي مصرف كننده فوايدي به شرح زير دربردارد:
فوايد براي توليد كننده: تعيين خواص و مشخصات مورد نظر، تعيين و تشريح روشهاي توليد، مونتاژ، آزمون، نمونه برداري، نحوه بسته بندي و حمل ونقل، روشهاي حفاظتي ، تعيين عبارات، اصطلاحات و علائم لازم جهت تفهيم طرفين، طبقه بندي مفاهيم و اصطلاحات،كاهش تنوع، افزايش سطح توليد، صرفه جويي در مواد اوليه وانرژي، كاهش ضايعات، بهبود كيفيت محصولات، تسهيل در انبارداري، بسط و گسترش بازرگاني داخلي و خارجي.
فوايد براي مصرف كننده: تامين كالاي مرغوب ، اطمينان از ايمني كالا و محصول، سهولت در سفارش، پرداخت هزينه كمتر، دسترسي آسان به كالاي مورد نظر.
مشخصات يك استاندارد: هر استاندارد تدوين شده بايد در برگيرنده موارد زير باشد: عنوان كامل، شماره، تاريخ تدوين وتجديد نظر، مرحله تجديد نظر، دامنه، منابع، مفاهيم و اصطلاحات، جنس و مواد، نحوه توليد، كيفيت سطحي، درجه و گريد، آزمونها، تعداد آزمونها، روشهاي آزمون، مشخصات ابعادي و تلرانسها، خواص فيزيكي، مكانيكي، عمليات تكميلي و نهايي، روشهاي حفاظتي، روشهاي بسته بندي، روشهاي حمل و نقل و نگهداري، مسئوليتهاي توليد كننده و خريدار، چگونگي حل اختلافات و…
نكته 4 : مراحل تكاملي و ضوابط مورد نياز براي رسيدن به يك سند استاندارد كامل به شرح شكل (1) مي باشد.
نكته 5 : اسامي تعدادي از استانداردهاي ملي و بين المللي در جدول (1) ارائه شده است.
استاندارد ويژگي مواد و خواص آنها استاندارد عملكرد استاندارد كاهش انواع
استاندارد و اصطلاحات وواژه ها استانداردکامل استانداردآزمون وبازرسي
استاندارد اساسي استاندارد واحد اندازه گيري استاندارد ابعاد
شكل 1- مراحل تكاملي و ضوابط مورد نياز براي رسيدن به يك سند استاندارد كامل
جدول 1- معرفي تعدادي از استانداردهاي ملي و بين المللي عنوان موسسه استاندارد اختصار عنوان موسسه استاندارد اختصار انجمن آزمون و مواد آمريكا ASTM موسسه ملي استاندارد آلمان DIN انجمن مهندسين مكانيك آمريكا ASME كميته تدوين استاندارد اروپا EN انجمن جوشكاري آمريكا AWS موسسه استاندارد فدراسيون روسيه GOST موسسه ملي استاندارد آمريكا ANSI موسسه بين المللي جوشكاري IIW انجمن آلومينيم آمريكا AA موسسه استاندارد صنعتي ژاپن UIS موسسه آهن و فولاد آمريكا AISI موسسه بين المللي استاندارد ISO موسسه نفت آمريكا API كميسيون بين المللي الكترونيك IEC موسسه ملي استاندارد چين CNIS موسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي ايران ISIRI موسسه ملي استاندارد استراليا SAA مشخصات و استانداردهاي نظامي امريكا MIL موسسه ملي استاندارد فرانسه AFNOR جامعه مهندسين خودرو آمريكا SAE موسسه ملي استاندارد انگلستان BSI موسسه استاندارد پاكستان PSI موسسه ملي استاندارد هند BIS موسسه استاندارد تركيه TSE موسسه ملي استاندارد كانادا CSA اتحاديه بين المللي راه آهنها UIC موسسه ملي استاندارد ايتاليا UNI موسسه راه آهنهاي آمريكا AAR
·استانداردها ، مطمئن ترین مسیر برای نیل به توسعه پایدار
·رعایت الزامات استاندارد ، رمز حضور موفق در بازارهای رقابتی
·اجرای استانداردها ، کاهش هزینه های تولید ، افزایش بهره وری
·استانداردها ، زبان علمی و فنی مشترک در بین جوامع
·کیفیت مسابقه ای که هرگز پایان ندارد.
·صعود به قله های کیفیت با رعایت الزامات استاندارد میسر خواهد بود.
·استانداردها ، منافع بزرگ برای بنگاه های کوچک
·نشان استاندارد ملی ایران ، نشان اطمینان بخش برای مصرف کنندگان
·استانداردها ، نقشه راه علمی و فنی برای تولید ، ارائه خدمات و مبادله کالا
·استانداردها ، مهمترین عامل اربقاء بهره وری در سازمان ها و واحد های تولیدی
·تدوین 9000 استاندارد ملی ، گامی است به سوی توسعه پایدار
مصرف کننده گرامی
·در مصرف کالاهای ایمنی ،بهداشتی و غذایی نشان استاندارد را به خاطر بسپارید
·هنگام خرید و تعویض قطعات خودرو از داشتن علامت استاندارد اطمینان حاصل کنید
·کالاهای دارای علامت استاندارد ، ضامن سلامتی و امنیت جامعه
·موسسه استاندارد ، ضامن منافع ملی و مدافع حقوق مصرف کننده و تولید کننده برتر
·استاندارد ملی ایران معرفی اعتبار و کیفیت تولیدات ملی
·استاندارد ملی ، تولید ملی ، اعتبار جهانی
·استانداردهای ملی ایران، سند رقابت تولیدات ملی در بازارهای جهانی
شعارهای برگرفته از پیام روز جهانی استاندارد
1385
-استانداردها: منافع بزرگ برای مشاغل کوچک
-استاندارد ها منافع بنگاههای اقتصادی کوچک را نیز همانند مشاغل بزرگ تامین می کنند.
-استانداردها بنگاههای اقتصادی کوچک را به اندازه شرکای قدرتمندشان تقویت می کنند.
-استانداردهای بین المللی ابزارهایی در خدمت توسعه انرژی الکتریکی، شبکه های ارتباطی ICT و زنجیره های عرضه جهانی.
-استاندارد های ISO,IEC,ITU پشتوانه اصلی توسعه
-استانداردهای بین المللی صاحبان مشاغل کوچک را برای دستیابی به بازارهای دوردست توانمند می سازند.
-استانداردها، بر گرفته از عملکرد خوب مدیریتی
-استانداردها، یاریگر تولیدکنندگان در اطلاع رسانی ، روش های کنترل کیفیت و کارکردهای مالی و تجاری
-استانداردهای محصول، منشاء ارزش افزوده خدمات
-استانداردهای بین المللی ، کلید دستیابی به فرصت ها و نیازهایبازار
-استانداردها ، ارائه دهنده راهکارهای عملی برای رویارویی با چالش های بنگاههای اقتصادی خرد و کلان
شعارهاي برگرفته از پيام روز جهاني استاندارد 1384
1- استاندارد در خدمت جهاني امن تر (شعار محوري روز جهاني استاندارد 2005)
2 - استانداردهاي بين المللي راه حل هايي مشخص را كه در طيفي وسيع پذيرفته شده اند براي پيشگيري از تهديدها و مقابله با آنها ارائه مي نمايند.
3- استاندارد هاي بين المللي شبكه اي ارزشمند را در زمينه ايمني ايجاد نموده اند.
4- استاندارد هاي بين المللي بر پايه توافقي مضاعف استوار است : توافق فيمابين ذي نفعان و توافق ميان كشورها .
5- استانداردهاي بين المللي در جهت تأمين نيازهاي اجتماعي ، نيازهاي بازار و الزامات قانوني قابل استفاده هستند
6- استانداردهاي محصول ، امكان صدور گواهي محصول بر اســــاس استانداردهاي بين المللي شناخته شده در زمينه ايمني را فراهم مي سازند
7- استانداردها كمك مي كنند تا جهان به مكاني امن تر مبدل گردد
8- پديده جديد درمان از راه دور مرهون استانداردهاي چند رسانه اي و فوريتي ITU است
9- اجراي استانداردهاي بين المللي ITU , ISO , IEC در سطح ملي و منطقــه اي كمـك مي كند تا جهان به مكاني امن تر بدل شود
10- استانداردهاي بين المللي چالش هاي سلامت و ايمني قرن بيست و يكم را بيان مي كنند
شعارهاي برگرفته از پيام روز جهاني استاندارد 1383
استاندارد عوامل كيفي را به ويژگي هايي يكپارچه براي توليد، توزيع و بهره مندي از محصولات تبديل مي نمايد.
استانداردهاي بين المللي هماهنگي لازم را در برقراري ارتباطات و تسهيل مبادلات ايجاد مي كنند.
استانداردهاي بين المللي ضامن تحويل مقرون به صرفه تر، مناسب تر، سريع تر و ايمن تر مي باشند.
دامنه استانداردسازي وجب به وجب عرصه گيتي را مي پوشاند.
استانداردهاي بين المللي راه حل هايي كاربردي براي چالش هاي فني – اقتصادي و تجاري ارايه مي كنند.
استانداردهاي بين المللي بازارها را به هم پيوند مي دهند.
استانداردهاي بين المللي ارتباط كشورهاي در حال توسعه را با پيشرفته ترين فناوري ها برقرار مي كنند.
استانداردهاي بين المللي ظرفيت صادرات را افزايش مي دهند.
مشاركت در تدوين استانداردهاي بين المللي مليت هاي گوناگون را با هم پيوند مي دهند.
استاندارد، ارايه دهنده راه حل هاي فني
استاندارد، عامل انجام بهينه خدمات
استاندارد، عامل پيوند جهان
ضوابط استاندارد بر چالش ها غلبه مي كند.
شعارهاي برگرفته از پيام روز جهاني استاندارد 1382
استانداردهاي جهاني در خدمت جامعه جهاني اطلاعات (شعار محوري روز جهاني استاندارد)
رعايت استانداردها را در توليد محصول و ارايه خدمات جدي بگيريم.
استانداردهاي بين المللي استفاده از فناوري هاي نوين را تسهيل مي كند.
كاهش هزينه ها و رفع مشكلات در گروه اجراي استانداردهاي بين المللي
استانداردهاي بين المللي كليد گشودن بازارها و دستيابي فراگير و سريع به محصولات و خدمات
رعايت استانداردهاي ملي و بين المللي راهي به سوي كسب اعتماد مشتريان و كسب قابليت براي حضور پيوسته در بازارهاي رقابتي
بهبود كيفيت و حفاظت از محيط زيست، نيازمند حساسيت، دخالت و مشاركت مديران ارشد است.
كيفيت محصول، صداقت است.
صداقت در انديشه و كردار پديد آورنده محصول يا خدمات با كيفيت است.
استانداردهاي جهاني در خدمت جامعه جهاني اطلاعات
استانداردهاي بين المللي، كليد انجام امور ICT براي كشورهاي در حال توسعه
استانداردهاي بين المللي، توافق براي ارايه بهترين كاركرد در عرصه جهان
فرصت هاي بهتر براي صنعت كشورهاي در حال رشد در گرو استانداردهاي بين المللي است.
انطباق نيازهاي كشورهاي در حال توسعه با استانداردهاي بين المللي نتيجه مشاركت در تدوين اين استانداردهاست.
كاهش قيمت تمام شده، حاصل بهبود مداوم كيفيت.
شعارهاي منتخب از متن سخنان جناب آقاي خاتمي رياست محترم جمهوري وقت
در مراسم روز جهاني استاندارد - 1380
امروزه توجه به كيفيت و وضعيت خوب كالا و خدمت، يك ضرورت است.
استاندارد در تأمين سلامتي و ايمني زندگي مادي و اجتماعي نقش دارد.
استاندارد مي كوشد اين اطمينان را به جامعه بدهد كه آنچه را بكار مي گيرد و آن چه را مصرف مي كند، سالم است.
اگر جامعه از معيارهاي استاندارد پيروي كند، احساس ايمني كرده و دغدغه رواني و خاطر او مرتفع مي شود.
صادرت با بخشنامه، توهم و خيال حاصل نمي شود، بايد كالاهايي توليد كنيم كه بتواند با كالاهاي مشابه در دنيا رقابت كند.
استاندارد اگر درست بكار گرفته شود، ما را در عرصه رقابت و صادرات توانمند مي كند.
استاندارد، به معني ضابطه، معيار و ميزان است
استاندارد يعني شاخص ها و موازيني كه براي يك زندگي مناسب، سالم و مطمئن در جامعه لازم است.
داشتن استاندارد مناسب، بدون بهره گيري از انبوه نيروهاي متخصص، كاردان و صاحب نظر ميسر نيست.
مؤسسه استاندارد از جمله مؤسساتي است كه به لحاظ نيروي انساني در سطح بالايي قرار دارد.
يكي از عوامل اطمينان بخش جامعه تدوين و نشر استانداردهاي مطمئن است
جامعه بايد بداند كه مصرف كالا و خدمت استاندارد يك ضرورت است.
پرداختن به امر استاندارد و اصلاح ساخت و ساز زندگي ملي و بين المللي يك ضرورت و نياز مبرم است.
پايبندي به استاندارد و برخورداري از كالاها و خدمات مطلوب بايد به صورت يك مطالبه جدي و ريشه اي در جامعه ما در بيايد.
فرزندانمان از همان دوران كودكي بايد به اهميت استاندارد توجه پيدا كنند.
در تمام مراحل و مقاطع تحصيلي و تربيتي از پيش دبستان گرفته تا پايان دانشگاه بايد امر استاندارد و آموزش استاندارد به صورت يك مسئله مبرم در بيايد.
دولت و موسسه استاندارد بيشتر بايد نقش نظارتي و هدايتي داشته باشند.
بيشترين اثري كه استاندارد مي تواند داشته باشد در سلامت محيط زيست است
شعارهاي عمومي
استاندارد يعني اطمينان از كيفيت مطلوب.
استانداردهاي بين المللي كليد ورود به بازار جهاني هستند.
استاندارد بخشي جدا ناپذير از زندگي روزمره است.
استاندارد ضامن سلامتي ـ بهداشت و ايمني.
استاندارد اطمينان خاطر مي آفريند.
استاندارد به سلامتي و اقتصاد خانواده مي انديشد.
استاندارد مطمئن ترين مسير براي نيل به توسعه پايدار.
استاندارد كوتاه ترين راه رفاه اجتماعي
استاندارد زندگي انسان را بيمه مي كند.
تدوين استاندارد، تدوين دانش فني است كه مشخص مي كند چه كالايي با چه ويژگي، چه مواد اوليه، چه روش توليد و چه روش آزموني بايد توليد شود.
شعارهاي برگرفته از سخنان آقاي دكتر حداد عادل رييس محترم مجلس شوراي اسلامي در مراسم روز جهاني استاندارد 1383
استاندارد يادآور نظم و تنظيم است.
استاندارد به معناي بهبود كيفيت است.
توسعه بدون استاندارد ممكن نيست.
استاندارد يعني قانونمندي، قانون پذيري و آئين مندي در عرصه صنعت و خدمات
فرهنگ استاندارد بايد در جامعه ما هر چه بيشتر گسترده شود.
همه چيز بايد تابع استاندارد باشد.
انشاءالله همه با كمك يكديگر يك ايران اسلامي استاندارد ايجاد كنيم.
شعارهاي برگرفته از سخنان حجت الاسلام والمسلمين جناب آقاي كروبي رييس وقت مجلس شوراي اسلامي در مراسم روز جهاني استاندارد 1382
- اگر بخواهيم صادرات جدي داشته باشيم، بايد عملكردمان دقيق و با كيفيت باشد.
- فلسفه وجودي موسسه استاندارد منافع ملي دفاع از حقوق مردم است.
شعارهاي برگرفته از سخنان رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام آيت الله هاشمي رفسنجاني
- ما بايد استاندارد را جدي بگيريم
- نمي توان با محصولات معيوب وارد بازار جهاني شد
رئيس IEC
پروفسور Masami TANAKA رئيس ISO
Yoshio UTSUMI دبير كل ITU
كسب و كارهاي كوچك شايستگي آن را دارند كه به مشاغل بزرگ دنيا مبدل شوند . برآوردها حاكي از آن است كه نزديك به 95 درصد از مشاغل دنيا را بنگاههاي اقتصادي كوچك و متوسط تشكيل مي دهند ، از اين رو استانداردهاي بين المللي بايد منافع آنها را نيز همانند دولت ها ، جوامع و مشاغل بزرگ جهان تامين كنند.
مديران و صاحبان كسب وكارهاي كوچك افرادي سخت كوشند كه با جديت براي بقاي بنگاههاي خود تلاش مي كنند هرچند ممكن است استانداردهاي بين المللي را بسيار دور از حيطه عملكرد خود تصور كنند . در حاليكه در حقيقت استانداردهاي بين المللي ISO ،IEC و ITU توسعه اقتصادي و گسترش فناوريهايي را تسهيل مي كنند كه بنگاههاي كوچك را نيز به اندازه شركاي قدرتمندشان تقويت مي كنند .
استانداردهاي بين المللي ابزارهايي در خدمت توسعه انرژي الكتريكي ، شبكه هاي ارتباطي ICT و زنجيره عـرضه جهاني هستند كه فرصت هاي بيشتري را در اختيار مشاغل كوچك قرار مي دهند . استانداردهاي IEC، ITU و ISO همواره پشتوانه اصلي اين توسعه بوده و هستند . چرخه عرضه جهاني ، محصولات خارجي و تخصيص منابع تجاري كه دريچه هاي نويني را به روي حرفه هاي كوچك از جمله صنايع كشورهاي درحال توسعه مي گشايند ، بر پايه استانداردهاي بين المللي بنا شده اند .
استانداردهاي ICT ، در حقيقت بنگاههاي كوچك را توانمند مي سازند تا به بازارهاي جديــدي دور از محل استقرار شان دست يابند . براي مثال با توسعه شبكه اينترنت ، هر شركت در هر اندازه ، مي تواند به آساني ويتريني روياروي جهان بگشايد. وانگهي، استانداردهاكه برگرفته از عملكردهاي خوب مديريتي هستند، فارغ از محدودهي مكاني ، توليد كنندگان را در ارتباط با روش هاي كنترل كيفيت و اطلاع رساني در مورد محصولات ياري مي دهند و كاركردهاي مالي و تجاري آنها را در مقابل شركايشان ساماندهي مي كنند.
علاوه بر اين، استانداردهاي محصول، منشاء ارزش افزوده شمار فزاينده اي از خدماتي هستند كه توسط مشاغل خرد ارائه مي شوند . استانداردهاي سيستم هاي مديريت و ارزيابي انطباق مورد استقاده بنگاههاي كوچك به آنها كمك مي كنند جايگاه خود را به عنوان تامين كنندگان معتبر و شركاي تجاري قابل اعتماد تثبيت سازند ، در چارچوب مقررات عمل كنند و صلاحيت شركت در مناقصه ها را بيابند.
براي مديران و صاحبان بنگاههاي كوچك فعال، كه به دنبال شناسايي فرصت هاي بالقوه اي هستند كه استانداردهاي بين المللي مي توانند براي آنها به ارمغان بياورند، افزون بر استانداردهاي ITU، استانداردهايIEC و ISO نيز كليد دستيابي به فرصت ها و نيازهاي بازارند . دولت ها و تشكلهاي تجاري در شماري از كشورها نيزدر پي استانداردهايي براي كسب و كارهاي كـــــوچك هستند. روشن است كه استانــداردهاي بين المللي مي توانند منافع بزرگي براي مشاغل كوچك به ارمغان بياورند.امروزه استانـــداردهاي بين الملليISO، ITU و IEC راهكارهاي عملي براي رويارويي با چالش هاي پيش روي بنگاههاي كوچك در بازارهاي جهاني ارائه مي دهند .
با اين ترتيب ، اين استانداردها ، مديران و صاحبان بنگاههاي كوچك را قادر خواهند ساخت تا علاوه بر مزاياي ناشي از سخت كوشي سنتي خود ، روح ابتكار و توجه به نيازها و رضايت مشتريانشان را نيزافزايش دهند .
مترجم : هنسا قادري
معاون اداره كل روابط عمومي و امور بين الملل
مؤسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي ايــران
ترجمه: پرويز مهاجر
مقدمه
مركزهاي اطلاع رساني و دكومانتاسيون به شيوه هائي علمي نياز دارند تا بتوانند مفاهيم را بسادگي و وضوح بازنمايند و با مشخص كردن روابط اين مفاهيم به آنها انتظام دهند. با استفاده از اين شيوه ها و نظارت اصطلاح شناسانه بر مفاهيم مي توان نظام تحليل، رده بندي، مدرك يابي مؤثر و كم خرجي را در دستگاههاي دكومانتاسيون ابداع كرد.
در بسياري از كشورها، بنگاه ها باقتضاي مقصود خود يا واژه نامه هائي گردآوري كرده اند يا در كار اين گردآوري هستند. واضح است كه در انتقال اطلاع نيازمند مجموعه قواعد استاندارد شده اي هستيم تا بر اساس آنها بتوانيم واژه نامه بسازيم. رهنمودهاي اين استاندارد بين المللي از جهات زير ميتواند مفيد باشد:
ـ كار هر يك از بنگاهها را در ساختن و پروراندن واژه نامه آسان مي كند.
ـ انتقال اطلاع بين بنگاه هاي مختلف را آسان مي كند (در بند 7 اين جزوه فهرست نشريات مفيد بدست داده مي شود.)
دامنه و زمينه كاربرد
1-11-1 اين استاندارد بين المللي رهنمودهائي بدست ميدهد تا تهيه و پرورش واژه نامه ها را (اعم از ماشيني يا دستي) آسان كند لذا در اين رهنمودها سعي شده است تا مبنائي براي سازگاري واژه نامه هائي كه در حال و يا آينده در بسياري از رشته هاي علمي، چه بنيادي و چه عملي، فراهم مي آيند ايجاد شود.
2-12-1 از اين رهنمودها مي توان در تهيه و پروراندن واژه نامه هائي استفاده كرد كه صرف نظر از موضوعي كه بدان مي پردازند در امر ذخيره و بازيابي اطلاعات بكار گرفته مي شوند. در اين رهنمودها براي فرمولهاي رياضي و فرمولهاي ساختماني شيميائي جائي در نظر گرفته نشده است زيرا اين رهنمودها بقصد استفاده اي عامتر پيشنهاد شده اند و بايد مطابق ويژگيهاي هر زباني، تكميل شوند.
2- تعريف واژه نامه
1-21-2 تعريف واژه نامه
واژه نامه را ميتوان بر حسب وظيفه يا ساختمان آن تعريف كرد.
بر حسب وظيفه، واژه نامه ابزار نظارت اصطلاح شناسانه اي است كه از آن در ترجمه از زبان طبيعي مدرك يا زبان نمايه ساز و استفاده كننده به زباني مقيد و محدود يعني زبان دستگاه استفاده مي شود (زبان دكومانتاسيون، زبان اطلاع رساني)
بر حسب ساختمان، واژه نامه واژگاني است تحت نظارت و متحول كه اصطلاحات آن از لحاظ معنا و جنس با يكديگر ارتباط دارند و قلمرو خاصي از دانش را فرا مي گيرند.
واژه نامه بعنوان زير مجموعه ساختمان يافته اي از زبان طبيعي، محتواي موضوعي مدارك، اشياء يا مجموعه اي از داده ها را توصيف مي كند. اصطلاحاتي كه در توصيف خصوصيات صوري مدرك مورد استفاده قرار مي گيرند (عناصر غيرموضوعي مانند نام نويسندگان، مجله ها، موزه ها، محل ها و جغرافيا و ساير توصيف هاي كتابشناختي) در واژه نامه نمي آيند، هر چند اين عناصر معمولاً براي تعيين هويت دقيق آنچه نمايه شده است ضرورت دارند در حقيقت بهتر است آنها را جزو ملحقات واژه نامه آورد.
واژه نامه بايد دقيقاً نشان دهنده محتواي اطلاعاتي مدارك يا عناصر ديگر مجموعهاي مربوط به خود باشد، يعني بايد داراي اصطلاحات و ارجاعات متقابلي باشد متناسب با موضوع مورد بررسي، و نبايد زبان مجموعه مدارك يا زبان و اطلاعات مورد نياز استفاده كنندگان را از نظر دور داشت.
بنا بر ماهيت نظارت اصطلاح شناسانه، دو نوع عمده واژه نامه معمولاً فراهم مي شود.
الف- واژه نامه هائي كه نظارت اصطلاح شناسانه را از طريق واژه هاي مرجع اعمال مي كنند يعني واژهنامه هائي كه فقط يكي از اصطلاحاتي را كه به مفهومي دلالت مي كند در نمايه سازي و بازيابي مجاز مي شمارند.
ب- واژه نامه هائي كه در نمايه سازي و بازيابي، نظارت اصطلاح شناسانه را با مجاز دانستن تمام اصطلاحاتي اعمال مي كنند كه به يك مفهوم دلالت دارند اما تمام اين اصطلاحات را به نشانه بي ابهام ديگري كه از براي مفهوم گزيده شده است ارجاع مي دهند (مثلاً شماره مفهوم يا نشانه گذاري) در اين نوع واژه نامه، اگر معناي اصطلاحي تغيير كند حذف مترادف و روابط مفهومي خيلي آسان تر است.
برخلاف فرهنگ لغات، كه تعاريف واژه يا اصطلاحي را بدست ميدهد، در واژه نامه واژه ها يا اصطلاحات طوري منظم مي شوند كه روابط بين آنها مبين معاني خاصي ميباشند.
ميتوان واژه نامه را مانند فهرستي الفبائي مرتب كرد يا اصطلاحات موجود در واژه نامه ديگري را براي ساختن فهرستي مورد استفاده قرار داد. اما در هر حال واژه نامه با فهرست يكي نيست. فهرست هر مجموعه اي بايد نشاني و محل هر يك از عناصر موجود در اين مجموعه را مشخص كند اما خود واژهنامه فقط شامل اصطلاحات است بدون نشاني هائي كه در فهرست آمده است. واژه نامه بعنوان"نظام رده بندي اصطلاحات با نظام رده بندي موضوعي چنانكه در رده بندي دهدهي جهاني آمده است مشابهت هائي دارد.
اما در حاليكه نظام هاي رده بندي موضوعي ميكوشد تا كل نظام روابط مرتبه اي را نشان دهد، واژهنامه باقتضاي مجموعه مدارك و نيازهاي اطلاعاتي استفاده كنندگان روابطي را كه در نمايه سازي و بازيابي ضرورت دارد نشان ميدهد.
واژه نامه را نبايد نوعي ليست معتبر محسوب داشت زيرا اصطلاحات برگزيده شده در واژه نامه خاصي، اصطلاحاتي هستند كه در نظام دكومانتاسيون و اطلاع رساني معيني مورد نياز نمايه سازي و بازيابي هستند ليست هاي معتبر ديگري وجود دارند كه مبتني بر زبان طبيعي هستند مانند ليست سرعنوانهاي موضوعي، اما بطور كلي اين قبيل ليست ها ساختمان مرتبه اي واژه نامه را ندارند.
3- ساختمان واژه نامه
1-3- توصيف گرها
شكل دروني تك تك مدخل ها و ترتيب مدخل هاي مختلف در ارتباط با مدخلي ديگر ساختمان واژهنامه را پديد مي آورد. ارجاعات متقابل در هر واژه نامه شيوه ارتباط با مدخل ها را با يكديگر در شبكه مفاهيم مشخص مي كند.
اصطلاحاتي كه جواز ورود به واژه نامه يافته اند تا در نمايه سازي بكارروند توصيف گر ناميده مي شوند. توصيف گر را مي توان اصطلاح يا نمادي شكل گرفته و معتبر دانست كه براي نشان دادن بي ابهام مفاهيم مدركي يا مساله اي بكارگرفته مي شود.
با در نظرداشتن هدف همكاري بين المللي دو سطح توصيف گر را ميتوان از يكديگر متمايز كرد.
ـ توصيف گرهاي كلي تر كه بعد از آنكه به چندين زبان ترجمه شدند ميتوانند موضوع توافق چندين كشور باشند.
ـ توصيف گرهاي خاص كه ميتوانند در چندين زمينه خاص موضوع توافق باشند. توصيف گرها ميتوانند:
الف) اصطلاحاتي باشند كه به مفاهيم يا مجموعه هائي از مفاهيم دلالت كنند.
ب) اصطلاحاتي باشند كه به ذوات منفرد دلالت دارند. اين اصطلاحات همچنين اسمهاي خاص (يا بازشناسانندگان) ناميده مي شوند.
اسمهاي خاص مي توانند به يكي از شكلهاي زير باشند:
ـ نام برنامه ها
ـ فهرست واژه هاي اختصاصي
ـ نام هاي جغرافيائي يا ژئويولتيكي
ـ علائم تجاري
ـ نام اشخاص و سازمانها
ـ اختصارات و سرنام ها
ـ ساير اسمهاي خاص (يعني نظام هاي برنامه ريزي)
بهتر آن است كه اسم هاي خاص را مانند ساير توصيف گرها بكاربريم يعني بيكديگر ربطشان دهيم.
در مورد ديگري همچنين ميتوان همين شيوه را در پيش گرفت و آن وقتي است كه مجموعه واژه هاي اختصاصي كه در همه جهان پذيرفته شده است وارد واژه نامه مي شود.
در واژه نامه هائي كه اصلاحات مرجع بكار نمي رود، همه واژه هائي كه در واژه نامه آمده است اصولاً توصيف گر بحساب مي آيند.
اصلاحاتي كه بر مفاهيمي دلالت ميكنند اما در نمايه سازي بكار گرفته نمي شوند اصلاحات غيرمجاز بحساب مي آيند. اين اصطلاحات را غير توصيف گر مي نامند.
در بسياري از موارد بهتر آن است كه امكان تمايز نمادي و صوري بين توصيف گر و غيرتوصيف گر را ملحوظ داشت. اين كار را مي توان با استفاده از حروف چاپي در چاپ هر توصيف گر خاص يا استفاده از علائمي براي مشخص كردن ابتدا و انتهاي آن انجام داد.
2-22-2 ضرورت صوري
30201 عبارت مركب توصيف گر ممكن است كه از يك واژه يا بيشتر تشكيل شده باشد. صرف نظر از تعداد واژه هائي كه براي رساندن مفهومي ضرورت دارد توصيف گر بايد قاعده نمايانگر موضوع خاصي باشد اما بهتر آن است كه تعداد واژه هاي توصيف گر هر چه كمتر باشد و چه بهتر كه توصيف گر تنها از يك واژه ساخته شده باشد. بهر حال بايد به يادداشت كه بهنگام مخفف كردن، اصطلاح مقداري از وضوح خود را از دست ميدهد. واژه هاي توصيف گر مركب بايد بر حسب ترتيب طبيعي خود وارد واژهنامه شوند (مثلا" مهندسي برق) يعني، نبايد بطور مصنوعي معكوس شوند. شايد مفيد باشد كه شكل هاي معكوس را بعنوان غيرتوصيف گر در واژه نامه آورد و ارجح آن است كه با توصيف گرها ارتباطشان داد.
وقتي شكل معكوسي بعنوان مدخل (يعني توصيف گر) برگزيده ميشود بايد شكل غيرمعكوس آن هم در واژه نامه گنجانده شود.
30202 براي اينكه بتوانيم تعداد توصيف گرها را محدود نگاه داريم گاهي بهتر است كه مفاهيم يا تركيب مفاهيم را با تركيب چند توصيف گر نشان دهيم.
تجزيه (شكافتن) مفاهيم يا تركيبات واژه نامه
بعنوان قاعده اي كلي دو راه وجود دارد:
الف) تجزيه صرفي (واژه اي)
وقتي مفهوم با واژه اي مركب يا تركيبي از واژه ها نشان داده ميشود مي توان آنرا به عناصر سازنده اش تجزيه كرد. بهر حال وقتي واژه هائي كه از اين راه بدست ميآيد با هم تركيب شوند به شرطي مفهوم اصلي را نشان ميدهند كه تجزيه صرفي معنائي داشته باشد، تنها در اين صورت است كه از تجزيه صرفي نتيجه درست بدست ميآيد.
ب) تجزيه معنائي
در تجزيه معنائي مفهوم به عناصر سازنده خود تجزيه ميشود، عناصري كه اگر با هم تركيب شوند مفهوم اصلي را بازمي سازند. توصيف گرهائي كه بدست ميآيند ضروره جزو اصطلاحات شكافته شده هستند.
مثال براي مورد الف
روانشناسي حيواني=
روانشناس + حيوانات
براي مورد ب
باد موافق= هواشناسي + جغرافيا
نمونه منفي الف (# ب) ×××
باد موافق # باد + موافق
3020202 تركيب واژه ها يا مفاهيم
اصطلاحات ممكن است پيش ار ورود به مجموعه تركيب (يا پيش هم آراسته) شوند و به
بهمين ترتيب نيز بازيابي شوند يا آنكه در ضمن كاوش تركيب شوند (پس هم آراسته) تا
مفهوم مطلوب جستجو شده را نشان دهند تصميم در اختياركردن يكي از اين دو راه بستگي
به ملاحظات زير دارد:
الف) پس ـ هم آرائي
اين شيوه محدود به مواردي است كه توصيف گرهاي بسيط به تنهائي به كرات استعمال شود و يا آنكه توصيف گر از پيش تركيب شده چندان بكار نرود. بايد احتياط كرد تا تركيبات توصيف گرهاي بسيط واقعاً همان مفهوم را نشان دهند كه توصيف گر از پيش تركيب شده تا در نتيجه مفهوم بي هيچ ابهامي نشان داده شود.
مثال
انتقال + نفت = انتقال نفت
ب) پيش هم آرائي
توصيف گرهاي از پيش تركيب شده فقط وقتي استعمال شوند كه معناي توصيف گرهاي بسيط به تنهائي با معناي توصيف گر از پيش تركيب شده فرق نداشته باشد.
مثال
گلاب
سراب
توصيف گرهاي بسيط در ارتباطاتي مرتبه اي غير از تركيبات پيش آراسته بكار برده مي شوند.
خانه داران
چنين توصيف گر از پيش هم آراسته اي اسمي خاص محسوب شود ولي اين ترديد پيش مي آيد كه آيا تركيب توصيف گرهاي بسيط محتواي مفهومي را منحصراً و بدقت بيان ميكند يا نه؟
توصيه ميشود كه در بسياري از موارد از اصطلاحاتي كه كلي تر از ساير توصيف گرها هستند بعنوان توصيف گر از پيش آراسته استفاده شود: اگر مفهومي با تركيبي از توصيف گرهاي بسيط نشان دادهميشود بايد با استفاده از ارجاع USE (بكاربريد) به اين موضوع بكاربريد اشاره كرد. در زير توصيفگرها بسيط با علامت "UF " (بكاربرده شده بجاي ـ) بايد به اصطلاح از پيش تركيب شده نامستعمل ارجاع داده شود (يعني به علامت UFC) مثال انگليسي:
Ships + building
Use
Shipbuilding
Ships
Use
Vessels
Vessels
UF
Ships
Shipbuilding
UFC
Shipbuilding
UFC
Buiding
تركيب توصيف گرهاي ساده بايد در بخش نظام يافته واژه نامه بيابد و توصيف گر از پيش آراسته نامستعمل در بخش هاي الفبائي بعنوان غيرتوصيف گر 30202 شكل واژه
وقتي قرار بر اين شد كه اصطلاح معيني در واژه نامه وارد شود بايد دقت كرد كه اين واژه همراه با روابطي كه در واژه نامه برقرار شده است معناي مورد نظر هر چه دقيقتر برساند.
الف) املاء
رايج ترين املاي هر واژه را بايد پذيرفت در مواردي كه بعلت استعمال هاي گوناگون كلمه اي پيش از يك املاء دارد هر دو املاء بايد در واژه نامه بيايد و از يكي به ديگري ارجاع داده شود.
مثال:
ذغال
زغال
همچنين هرگاه چنين مساله اي پيش بيايد ميتوان فرهنگ معتبري را ماخذ قرار داد.
ب) ترجمه
اصطلاحات فني بسياري در اثر ترجمه از زبانهاي ديگر رواج پيدا ميكنند اما گاهي زبانهاي جديد اصطلاح لاتين يا يوناني را در واژگان اختصاصي موضوع خاصي وارد ميكنند. وقتي هم اصطلاح خارجي و هم ترجمه معروف آن با معنائي واحد رواج دارند بايد هر دو را در واژه نامه آورد و از يكي به ديگري ارجاع داد.
مثال:
بيولوژي
زيست شناسي
ج) حرف به حرف نويسي
وقتي زبان خارجي با الفباي متفاوتي نوشته ميشود مساله غموض بيشتري مييابد اين امر در مورد مشخصي كننده ها[1][1] كاملاً صدق ميكند از استاندارد هاي حرف به حرف نويسي كه سازمان بين المللي استاندارد گذاري پيشنهاد كرده است هر جا قابل بكار بستن باشد ميتوان استفاده كرده هر جا كه امكان داشته باشد شكل حرف بحرف نوشته شده اي را كه از علائم مميز استفاده نمي كند بايد بكاربرد.
30204 شكل اسم
توصيف گرها بايد بشكل اسم (يا عبارت اسمي باشند) يا آن شكل از فعل بكارگرفته شود كه معادل اسم باشد.
مثال:
برق بجاي برقي
بارندگي بجاي باريدن
30205 عدد
استفاده از شكل جمع يا مفرد در انتخاب توصيف گر بايد بر حسب نحوه كاربرد زبان واژه نامه باشد. لازم است كه در اين كار استانداردهاي ملي وضع شود. اگر استاندارد ملي وجود نداشته باشد بايد از شيوه معمول فرهنگ نويسي زبان استفاده كرد. گاه شكل جمع يا مفرد به مفاهيم متفاوتي اشاره ميكنند، در چنين وضعي بايد هر دو شكل را وارد واژه نامه كرد.
مثال در انگليسي:
wood چوب
Woods جنگل
در انگليسي هرگاه اسم جنس منظور باشد توصيف گر بحالت جمع باشد. (يعني وقتي توصيف گر به طبقاتي از اشياء دلالت دارد) و حالت مفرد را بايد براي مواد خاص خواص اشياء فرايندها و اسم هاي خاص و شعب علوم نگاه داشت.
مثال در انگليسي:
طبقه اشياء
خاصيت
فرايند
Teeth
Conductivity
Acidification
Stars
Opacity
Calendering
Pantings
Texture
Curing
30206 صفات
البته مواردي هست كه فقط صفت با شكل هاي غير اسم بايد بكارگرفته شود.
مثال:
اجتماعي بين المللي
بخش كوچكي از اصطلاحات تك واژه اي كه بشكل صفت هستند ميتوانند بعنوان وابسته صفتي بكارگرفته شوند (پيوسته، افقي) از آنجا كه صفات ميتوانند با اسم ها از پيش هم آراسته شوند و به عنوان توصيف گرهاي تركيبي وارد واژه نامه شوند، انتخاب صفت بايد بر اساس سهولت كاربرد و انعطاف پذيري باشد. هر جا وابسته صفتي در تركيب با اصطلاح خاص ديگري بسيار بچشم ميخورد بايد از شيوه از پيش هم آرائي استفاده كرد.
30207 اختصارات و سرنام ها
بطور كلي بايد از بكاربردن شكل هاي اختصاري پرهيز كرد زيرا ممكن است استعمال آنها بحد كافي عام نباشد يا معنايشان فقط به قرينه متن معلوم شود يا اينكه تشخيص آنها بر اساس درشت نويسي و نقطه گذاري باشد. در حالت اخير اگر در ارتباط با واژه نامه از چاپگر كامپيوتر يا وسايل دادهپردازي[2][2] الكترونيكي استفاده شود. درشت نويسي و نقطه گذاري ايجاد محدوديت هائي خواهد كرد، بنابراين از اختصارات هنگامي ميشود استفاده كرد كه در بين استفاده كنندگان از واژه نامه بخوبي جاافتاده باشد يا رواج بين المللي داشته باشند يا اينكه در عمل معلوم شود كه بكاربردن آنها سودمند است.
شكل اختصاري و غيراختصاري هراصطلاحي مترادف محسوب ميشوند و بايد بيكديگر ارجاع دادهشوند.
اختصاراتي كه چند معنا دارند لفظ مشترك (هم نويسه) محسوب مي شوند.
گاهي ضرورت محدود ساختن طول توصيفگرسبب ميشود كه اختصاراتي كه كمتر جاافتادهاند استعمال شوند. در چنين موارد بايد به اين اختصارات يادداشت كاربردي افزود نام سرنام هاي جاافتاده مانند توصيف گرها پذيرفتني هستند.
مثال RADAR
30208 استفاده از حروف و علائم
وضع علائم
هرگاه از تجهيزات داده پردازي استفاده شود بايد نكات زير را رعايت كرد.
ماشين كردن توصيف گرها با حروف درشت
پرهيز از بكاربردن علائم متمايز كننده كه در بالا يا زير حروف بكارميرود.
محدود كردن تعداد حروفي كه توصيف گر ميتواند داشته باشد
البته اگر تجهيزات داده پردازي با نيازهاي اطلاعاتي متناسب شوند اين محدوديت ها از ميان ميروند.
ب) علامت گذاري
علامت گذاري در توصيف گرها بايد به حداقل كاهش يابد بجز در مورد واژه هاي علمي اختصاصي، فقط پرانتز و خط تيره بشرحي كه در رهنمودهاي زير خواهد آمد، بكار توصيف گرها ميخورد.
استعمال نقطه پايان وقتي مجاز است كه بعلت محدوديت توصيف گر كلمه مرخم شده باشد. خط تيره وقتي بايد استعمال شود كه حذف آن سبب دگرگون شدن معنائي شود كه توصيف بايد افاده كند. ويرگول، دو نقطه، اپوستروف، اگر در رساندن معناي كلمه ضرورت نداشته باشند بايد حذف شوند. در حالتي كه عبارتي معكوس ميشود استعمال ويرگول مجاز است.
<spa
تهيه کننده:حسن انوشا – شركت قطارهاي مسافري رجاء
مقدمه
در جهان صنعتي امروز كه كشورها، دولتها، شركتها و موسسات صنعتي و تجاري تحت تاثير رقابتهاي تنگاتنگ قرار دارند، توجه به كيفيت محصول و بهبود مستمر آن از اهميتي خاص و ويژه برخوردار است. افزايش كيفيت توليد فرآورده هاي مختلف صنعتي، خدمات ارائه شده و پويايي علوم و فنون در صنايع تنها در شناخت واستفاده بهتر از قواعد و چهارچوبهاي تعيين شده پيرامون انتخاب، توليد و آزمون مواد و قطعات به عنوان راهكار اساسي در جهت نيل به فن آوري و ارتقاء صنعتي، ميسر است. به بيان ديگر، با بهره گيري مناسب از استانداردهاي تدوين شده و معتبر بين المللي و ملي براي طراحي، انتخاب و كنترل قطعات و مواد، زمينه براي نهادينه كردن كاربرد استاندارد و حركت به سوي توليدات با كيفيت بالا و بهبود مستمر كيفيت فراهم مي آيد. بديهي است با اعمال اين رويه و به كارگيري استانداردهاي معتبر، قابليت لازم براي توسعه بازارهاي داخلي و زمينه رقابت در بازارهاي بين المللي براي محصولات صنعتي هر كشوري پديد خواهد آمد. به علاوه با توجه به تغيير و تحولات كنوني در تجارت جهاني، كه از يك طرف با ايجاد سازمان تجارت جهاني (WTO) روابط اقتصادي كشورهاي جهان به سمتي غير از آنچه كه در گذشته بوده است، پيش مي رود و از طرفي ديگر، خروجي هاي حاصل از جلسات متعدد و تصميم گيري هاي اينگونه سازمانها اثري بسيار سريع در روند فعاليتهاي تجاري به وجود مي آورد، لزوم به كارگيري استانداردها ملموس تر و قوي تر شده است.
استاندارد چيست؟ استاندارد نظمي است مبتني بر نتايج استوار علوم ، فنون وتجارب بشري در رشته اي از فعاليتهاي عمومي كه به صورت قواعد، مقررات و نظامنامه و به منظور ايجاد هماهنگي و وحدت رويه، توسعه تفاهم، تسهيل ارتباطات، صرفه جويي در اقتصاد، حفظ سلامت و گسترش مبادلات بازرگاني داخلي و خارجي به كار مي رود. به طور كلي استاندارد به معناي قانون، قاعده، اصل و ضابطه مي باشد. حركت در جهت ارتقاء امور فني، صنعتي و اقتصادي در جوامع بشري نيازمند استاندارد است. تدوين و تنظيم استانداردها در سراسر جهان توسط موسسات و مراكزي تحت عنوان “موسسات و مجامع استاندارد” و امور مربوط به استانداردكردن توسط گروهي از افراد ذينفع و علاقه مند و با در نظر گرفتن موارد عمومي و يا فني مورد نظر به صورت تدوين يك يا چند استاندارد صورت مي پذيرد. البته ممكن است تدوين استاندارد ها در سطح ملي توسط موسسات دولتي و يا با همكاري بخشهاي خصوصي صورت پذيرد.
تعريف استاندارد: واژه استاندارد، هشت قرن پيش از زبان فرانسه با عنوان اتاندارد (Etandard) وارد زبان انگليسي شد و از نظر ريشه لغت، به فعل اكستند (Extend) لاتيني به معني گستره كردن و برافراشتن باز مي گردد. اما واژه استاندارد در زبان انگليسي، از نظر علمي و فني داراي دو معني كاملا متفاوت مي باشد. الف) مقياس اندازه گيري كه در فرانسه امروزي آن را اتالون Etalon)) مي نامند. ب) به معناي كتابچه حاوي مقررات و اصول براي تنظيم امور فني، علمي و تجاري كه در فرانسه به آن نرم (la norm) گفته و در آلمان به معناي (Norm) و در ريشه لاتين آن (Normn) يعني گونيا به كار مي رود.
نكته 1: در ايران واژه استاندارد به معني تثبيت شده، توسط مرحوم غلامحسين مصاحب پيشنهاد شد كه اين كلمه هرگز رواج نيافت.
تعاريف ديگر استاندارد: استاندارد بيان شرايطي است كه بايد براي دستيابي به يك هدف معين رعايت شود و قابل استفاده مكرر است. همچنين به معناي هر نوع نظم ثابتي كه در مجاري امور پديده ها جاري مي باشد و نيز استاندارد به معناي هر معيار و مقياسي است كه با آن بتوان كيفيت و كميت اموري را مورد سنجش قرار داد.
انواع استانداردهاي عمومي و اساسي
به طور كلي استانداردها به چهار دسته به شرح زير تقسيم مي شوند:
- استاندارد كارخانه اي Factory Standard)) - استاندارد ملي (National Standard) - استاندارد منطقه اي (Local Standard) - استاندارد بين المللي (International Standard)
1- استاندارد كارخانه اي : استاندارد كارخانه اي حاصل و شامل اتفاق نظرات بخشهاي مختلف يك كارخانه توليدي در زمينه طراحي، توليد، كنترل و ساير عملكردها مي باشد. تدوين و اجراي استاندارد كارخانه اي توسسط موسسات و كارخانجات صنعتي به عنوان يك موضوع مهم و اصلي مورد توجه قرار گرفته است. علاوه بر مزاياي فراوان تدوين اين اسناد، اجراي سيستم به روز رساني و بازنگري استانداردهاي كارخانه اي همگام با توسعه و پيشرفتهاي فني عملأ زمينه همراه بودن هر سند را با آخرين فن آوريهاي موجود فراهم مي سازد. از جمله استانداردهاي كارخانه اي، مي توان استانداردهاي STD شركت ولوو، استاندارد SIA شركت ساكايي ژاپن، استاندارد مهندسي EDS شركت دوو، استانداردهاي كارخانه اي كمپاني بنز و دهها نمونه ديگر را نام برد كه بسياري از آنها مورد تاييد موسسات استاندارد كشورهاي متبوع قرار گرفته و به عنوان مبنا و بخشي از استانداردهاي ملي هر كشور مطرح شده اند. استانداردهاي كارخانه اي خود به دو دسته يعني استانداردهاي فني و تكنيكي و استانداردهاي اجرايي و مديريتي تقسيم مي شوند.
2- استانداردهاي ملي: اين استاندارد پس از بررسي و مشورت، توسط متخصصان و كارشناسان فني صنايع و بازرگاني به منظور حفظ منافع ملي (منافع توليد كننده و مصرف كننده) در هر كشوري تدوين مي شود كه البته وظيفه اصلي تدوين استانداردهاي ملي در هر كشور به عهده سازمانها و موسسات استاندارد كشور مي باشد، بديهي است ممكن است اين گونه سازمانها دولتي، نيمه دولتي و يا خصوصي باشند. از جمله استانداردهاي ملي مي توان به استاندارد ملي ايران با علامت اختصاري ISIRI، استاندارد ملي آلمان (DIN)، استاندارد ملي ژاپن ( JIS)، استاندارد ملي آمريكا ( ANSI)، استاندارد ملي انگلستان (BSI)، استاندارد ملي روسيه سابق (GOST)، استاندارد ملي فرانسه (AFNOR) و … اشاره نمود.
نكته 2: در كشور ما موسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي ايران متولي تهيه و تدوين استانداردهاي ملي مي باشد كه عمدتأ از استانداردهاي ملي كشورهاي ژاپن، آلمان و انگليس و استاندارد بين المللي ISO كمك گرفته مي شود.
3- استاندارد منطقه اي: اين استاندارد توسط گروهي از افراد ذينفع در دو يا چند كشور همجوار كه در صنايـع مشتركند و يا داراي داد و ستد بارزگاني هستند، تدوين مي گردد. اجراي اين استاندارد باعث تسهيل در ارتباطات فني و بازرگاني با يكديگر و حتي با ساير كشورها مي شود. از جمله اين استانداردها مي توان به استاندارد EN (Europaisches Komitee fur Norming) كه با همكاري 15 كشور اروپايي متحد تدوين شده است و يا استاندارد COPANT كه ويژه كشورهاي پان امريكن (سازمان كشورهاي آمريكايي) مي باشد، اشاره كرد.
4- استاندارد بين المللي : اين استاندارد حاصل توافق نظرات كارشناسان ذيربط ممالك عضو سازمان بين المللي استاندارد است، كه البته در ابتدا ممكن است تصور شود كه اهداف استانداردهاي ملي و منطقه اي با استانداردهاي بين المللي مشترك باشد. براي تعيين اين موضوع بايد اشاره كرد كه هدف نهايي اين استانداردها چنين بيان مي شود “توانايي عملكرد در تمام سطوح “و هدف از استاندارد كردن در سه سطح قبلي نيز مشابه تعريف ارتقاء فعاليت در مورد انواع استانداردهاي جهاني و يا تعميم استانداردهاي بين المللي در زمينه هاي علمي، فن آوري و اقتصادي مي باشد. از جمله استانداردهاي بين المللي مي توان به استانداردهاي (ISO) و استاندارد (IEC) اشاره نمود.
نكته 3: استاندارد كارخانه اي در محدوده سطح كارخانه، استاندارد ملي در محدوده سطح كشور، استاندارد منطقه اي در محدوده چند كشور و استاندارد بين المللي در كل كشورهاي جهان كاربرد دارد.
مراحل تهيه و اجراي استاندارد : تهيه و اجراي هر استاندارد شامل سه مرحله به شرح زير مي باشد. 1- تهيه، تنظيم و تدوين استاندارد 2- چاپ و نشر استاندارد 3- اجراي مفاد سند استاندارد
اصول و فوايد استاندارد كردن : استاندارد كردن و به كارگيري استانداردها هم براي توليد كننده و هم براي مصرف كننده فوايدي به شرح زير دربردارد:
فوايد براي توليد كننده: تعيين خواص و مشخصات مورد نظر، تعيين و تشريح روشهاي توليد، مونتاژ، آزمون، نمونه برداري، نحوه بسته بندي و حمل ونقل، روشهاي حفاظتي ، تعيين عبارات، اصطلاحات و علائم لازم جهت تفهيم طرفين، طبقه بندي مفاهيم و اصطلاحات،كاهش تنوع، افزايش سطح توليد، صرفه جويي در مواد اوليه وانرژي، كاهش ضايعات، بهبود كيفيت محصولات، تسهيل در انبارداري، بسط و گسترش بازرگاني داخلي و خارجي.
فوايد براي مصرف كننده: تامين كالاي مرغوب ، اطمينان از ايمني كالا و محصول، سهولت در سفارش، پرداخت هزينه كمتر، دسترسي آسان به كالاي مورد نظر.
مشخصات يك استاندارد: هر استاندارد تدوين شده بايد در برگيرنده موارد زير باشد: عنوان كامل، شماره، تاريخ تدوين وتجديد نظر، مرحله تجديد نظر، دامنه، منابع، مفاهيم و اصطلاحات، جنس و مواد، نحوه توليد، كيفيت سطحي، درجه و گريد، آزمونها، تعداد آزمونها، روشهاي آزمون، مشخصات ابعادي و تلرانسها، خواص فيزيكي، مكانيكي، عمليات تكميلي و نهايي، روشهاي حفاظتي، روشهاي بسته بندي، روشهاي حمل و نقل و نگهداري، مسئوليتهاي توليد كننده و خريدار، چگونگي حل اختلافات و…
نكته 4 : مراحل تكاملي و ضوابط مورد نياز براي رسيدن به يك سند استاندارد كامل به شرح شكل (1) مي باشد.
نكته 5 : اسامي تعدادي از استانداردهاي ملي و بين المللي در جدول (1) ارائه شده است.
استاندارد ويژگي مواد و خواص آنها استاندارد عملكرد استاندارد كاهش انواع
استاندارد و اصطلاحات وواژه ها استانداردکامل استانداردآزمون وبازرسي
استاندارد اساسي استاندارد واحد اندازه گيري استاندارد ابعاد
شكل 1- مراحل تكاملي و ضوابط مورد نياز براي رسيدن به يك سند استاندارد كامل
جدول 1- معرفي تعدادي از استانداردهاي ملي و بين المللي عنوان موسسه استاندارد اختصار عنوان موسسه استاندارد اختصار انجمن آزمون و مواد آمريكا ASTM موسسه ملي استاندارد آلمان DIN انجمن مهندسين مكانيك آمريكا ASME كميته تدوين استاندارد اروپا EN انجمن جوشكاري آمريكا AWS موسسه استاندارد فدراسيون روسيه GOST موسسه ملي استاندارد آمريكا ANSI موسسه بين المللي جوشكاري IIW انجمن آلومينيم آمريكا AA موسسه استاندارد صنعتي ژاپن UIS موسسه آهن و فولاد آمريكا AISI موسسه بين المللي استاندارد ISO موسسه نفت آمريكا API كميسيون بين المللي الكترونيك IEC موسسه ملي استاندارد چين CNIS موسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي ايران ISIRI موسسه ملي استاندارد استراليا SAA مشخصات و استانداردهاي نظامي امريكا MIL موسسه ملي استاندارد فرانسه AFNOR جامعه مهندسين خودرو آمريكا SAE موسسه ملي استاندارد انگلستان BSI موسسه استاندارد پاكستان PSI موسسه ملي استاندارد هند BIS موسسه استاندارد تركيه TSE موسسه ملي استاندارد كانادا CSA اتحاديه بين المللي راه آهنها UIC موسسه ملي استاندارد ايتاليا UNI موسسه راه آهنهاي آمريكا AAR
شماره تلفن اورژانس و پليس در آمريكا911 است. و در فنلاند 112، طبق آماري كه گرفته شده بيشتر مردم فنلاند وقتي خطري برايشان پيش مي آيد با شماره 911 تماس مي گيرند. چرا؟
اين تأثير غير قابل انكار سينما و شبكه هاي ماهواره اي آمريكايي است. دوايت آيزنهاور كه بعد ها به مقام رياست جمهوري آمريكا رسيد در سال 1940 گفته است «اين افكار عمومي است كه در جنگ پيروز مي شود.»
رسانه ها درشكل دادن به تصورات مردم و هدايت افكارعمومي نقش تعيين كننده اي دارند. از اينرو قدرتهاي سلطه جو براي تحقق اهداف امپرياليستي خود، به كاركرد مؤثر رسانه ها در جنگ و طرحريزي جنگ رسانه اي يا جنگ نرم توجهي جدي دارند.
رسانه ها مي توانند حقايق را وارونه نمايش دهند، كتمان كنند، تحريف يا سانسور نمايند و يا با انعكاس برخي اخبار واقعي و غير واقعي به تهييج و تحريك افكار عمومي بپردازند.
امروزه روشهاي بسيار پيچيده اي در جنگ رواني، بوسيله رسانه ها بكارگرفته مي شود و رسانه ها بعنوان جنگجويان جنگ سرد فرهنگي محسوب مي شوند. سيطره و حاكميت بلامنازع امپرياليسم رسانه اي امكان فوق العاده اي را براي تحقق آمال و اميال كانونهاي قدرت فراهم ساخته است. شناخت امكانات، شيوه ها، روشها و فضاي رسانه اي حاكم بر جهان، براي سياستگذاران فرهنگي و دفاعي كشور، امري ضروري بنظر مي رسد. نوشته حاضر نگاهي است كوتاه به بخشي از مسائل پيرامون جنگ رسانه اي، با تأكيد بر لزوم تأملات گسترده تر در اين خصوص.
مقدمه
در سپيده دم 3 فوريه 1943، يك ميليون آلماني از راديوي رژيم نازي آلمان اين خبر را شنيدند، «زير پرچم صليب شكسته، برافراشته بر فراز ويرانه هاي شهر استالينگراد، آخرين نبرد صورت گرفت. امراي ارتش، افسران، درجه داران و سربازان شانه به شانه ايستادند و تا آخرين نفس جنگيدند. آنان بي هدف قرباني نشدند، آنان جان باختند تا آلمان زنده بماند». اين گزارش يك دروغ آشكار بود؛ واقعيت اين بود كه ارتش ششم آلمان نازي، تاب مقاومت در برابر قدرت برتر لشكريان شوروي را نياورد و تسليم شد. اين رويداد هيتلر راخشمگين ساخت و به فرمان او، اين حقيقت كتمان شد. (ضِيايی پرور، ص161)
بنابه تعبير هيرام جانسون( Hiram Johnson)، سناتور آمريكايي«هنگامي كه جنگ آغاز مي شود، حقيقت اولين قرباني است» (ضِيايی پرور، ص13 ) جنگ و اراده براي دست يازيدن به قدرت بيشتر، همواره با چالشهايي همچون مواجه با افكار عمومي، روحيات سربازان خودي و دشمن، فريب و گمراه ساختن افكار و اذهان مردم و دشمنان و بهره جويي از فنون جنگ رواني مواجه بوده است.
«احتمالاً هر جنگ حداقل در دو زمينه رخ مي دهد: ميدان نبرد و اذهان عمومي مردم»(ضيايی پرور، ص14)در هر دو جبهه فرماندهاني كه قادر به بهره گيري از ابزار كنترل و مديريت انگاره هاي ذهني باشند، مي توانند دشمن را بفريبند و نيروهاي خودي را در جبهه دفاع از اهداف خود سازماندهي نمايند.
استفاده از عوامل مؤثر بر افكار عمومي اگر چه از دير باز ملازمت قطعي با جنگها و لشكركشي ها داشته و مدافعان نيز از آن بهره جسته اند، اماامروزه گستره وسيع منازعات رواني، اين عرصه را تبديل به يك ميدان و جبهه اي از جنگ ساخته و فراتر از بهره گيري از ابزار رسانه اي، جنگ و منازعه اي تمام عيار را در عرصه رسانه ها به راه انداخته است.
جنگ نرم نوع جديدي از جنگهاست كه در حوزه رسانه ها اتفاق مي افتد.
تعريف جنگ رسانه ای (Media War) « استفاده از رسانه ها براي تضعيف كشور هدف و بهره گيري از توان و ظرفيت رسانه ها(اعم از مطبوعات، خبرگزاريها، راديو، تلويزيون، اينترنت و اصول تبليغات) به منظور دفاع از منافع ملي است.»جنگ رسانه اي يكي از برجسته ترين جنبه هاي«جنگ نرم» Soft Ware و«جنگ هاي جديد بين المللي» است.»(ضيايی پرور، ص11)
جنگ و رسانه ها يا جنگ در رسانه ها، هر كدام كه موضوع بررسي مقاله حاضر تلقي شود، ارتباطي مستقيم با موضوع افكار عمومي و انگاره هاي ذهني گروه هدف دارد. جنگ رسانه اي يا جنگ رسانه ها، موضوعات وعناوين مختلفي راشامل مي شود كه در اين مجال به طرح چند موضوع مهم بسنده مي كنيم.
جنگ، رسانه ها و افكار عمومي
هنگامي كه ژاك نكر(Jacques Necker)وزير امور مالي لويي شانزدهم براي اولين با اصطلاح افكار عمومي را بكار برد تصور نمي رفت كه افكار عمومي تا بدين حد در شكل گيري، تداوم و توفيقات جنگ مؤثر و مورد توجه باشد. وقتي سيمور هرش(Seymour Hersh) در سال 1968، گزارشي از يك قتل عام غير نظاميان ويتنامي را انتشار داد، افكار عمومي بسرعت در برابر جنگ جبهه گرفتند. (w. w. wdwelle. de/Persian)
در سال 1972 تصاوير تكان دهنده، و معروف يك دختر برهنه و گريان ويتنامي كه از بمب هاي ناپالم جان سالم به در برده بود، انتشار يافت و يك سال بعد سرانجام تمام نيروهاي آمريكايي از ويتنام عقب نشيني كردند.
شركت هيل و نولتون( Hill & Nolton) كه در حوزه تبليغات رسانه اي فعاليت مي كند، با سفارش حاكمان بركنار شده كويتي، در جريان تهاجم عراق به كويت (جنگ خليج فارس1991) دختر14ساله سفيركويت درآمريكا را به گونه اي تعليم داد تا با گريه و زاري در برابر نمايندگان كنگره آمريكا، مشاهدات عيني خود را از جنايات سربازان عراقي به هنگام كشتار نوزادان تازه متولد شده در بيمارستان هاي كويت، به خاطر تاراج دستگاههاي آنكوباتور را بازگو نمايد. اين اظهارات زمينه را براي آمادگي افكار عمومي براي دخالت آمريكا در كويت فراهم ساخت، حال آنكه اين دختر در زمان تجاوز عراق اصلاً در كويت نبوده است.
با گذشت 2 سال از حوادث يازده سپتامبر، دو سوم مردم آمريكا هنوز بر اين باورند كه صدام حسين در اين حوادث نقش داشته است. اين در حالي است كه هيچ مدرك و شاهدي بر اين ادعا، از سوي رهبران واشنگتن ارائه نشده است. بايد بپرسيم كه رسانه ها تا چه حد در القاء اين باور غلط در ذهن مردم آمريكا مقصر بوده اند؟
شواهد بسياري وجود دارد كه مؤيد تأثيرات غير قابل انكار رسانه ها در مديريت و شكل دهي افكار عمومي است. دقيقاً به همين دليل است كه مارشال مك لوهان مي گويد: «جنگ هايي كه در آينده رخ خواهند داد به وسيله تسليحات جنگي و در ميدان هاي نبرد نخواهند بود، بلكه اين جنگ ها به دليل تصوراتي رخ خواهد داد كه رسانه هاي جمعي به مردم القاء مي كنند.
رسانه ها در توليد، كنترل و مهار بحرانها نقش كليدي ايفا ميكنند. اغلب جنگهايي كه آمريكا در چند دهه اخير وارد شده در پي بحرانهاي ديپلماتيكي بوده كه منشأ رسانه اي داشته وغالبا حقيقت آن نيز باثبات نرسيده ويا خلاف آن بعدها مورد اعتراف واقع شده است.
رسانه ها به شيوه هاي گوناگون مي كوشند فضاي ذهني گروههاي هدف را در جهت اهداف وخواسته هاي حاكمان شكل دهند. هدف ومخاطب اينگونه برنامه ريزيها الزاما مردم كشورهاي بيگانه يا نيروهاي دشمن نيست ومردم كشور خودي نيز بعنوان هدف اين فعاليتها قرار داده مي شوند.
رضايت، همراهي، ودفاع از سياستهاي حاكمان و سياستگذاران جنگ نرم، نتايج مطلوب چنين طرحريزي هايي است. امروزه رسانه ها علاوه بر نقشي كه در مقاطع مختلف با تأثيرگذاري سريع دراستحصال شرائط مطلوب واقناع جمعي ايفأ مي كنند با برنامه هاي بلند مدت و استراتژي هاي كلان كاركردي نوين با عنوان « توليد رضايت» براي خود ايجاد كرده اند.
در اين روش بجاي آنكه توان رسانه ها براي اقناع افكار عمومي صرف شود. در طولاني مدت، داده هاي ذهني مخاطبين را بگونه اي مديريت مي نمايند كه رفتار سياستمداران در بحرانها دقيقامطلوب نظر آنان باشد. اين روش گر چه زمان بيشتري را مي طلبد ولي نتايج بهتر و پايدارتري را در بر دارد.
يکي ازشيوه هاي معمول براي حصول چنين نتايجي استفاده از روشها وابزار تبليغي است. مفهوم تبليغات از ريشه لاتين propagane گرفته شده واز نظر لغوي به معناي«پخش کردن»، «منتشر ساختن» وچيزي را شناساندن است. در تبليغات سعي بر اين است که يک عقيده ويک کردار به طور منظم وجهت دار قبولانده شود. در اين روش از ضرورت جلب بيشترين حد افکار عمومي به نفع خود وکاربرد وسايل فني در اقناع جمعي از طريق محاسبات عقلاني وبا استفاده از دستاوردهاي علمي، دانش اجتماعي ورواني به منزله دو پديده مهم که به تبليغات اهميت ويژه بخشيده اند، ياد مي شود.
موارد مهم مشهود در امر تبليغي عبارتند از:
1- ابزار: سخن، چاپ، تصوير، نمايش ونمادها
2- ابزارفني: مطبوعات، راديو، تلويزيون، آگهي، اينترنت، و سايروسايل ارتباط جمعی
3- ابزار انساني: بيانات رهبران، سخنوران، سياستمداران، هواداران، تظاهرات وراهپيمائيها
4- محتوا ومضامين: ايدئولوژي، شعارها، ارائه اطلاعات با مقاصد خاص، اخبار نادرست، دروغ و دستيازي به اسطوره ها ونمادها
5- اهداف مورد نظر: اطاعت کور کورانه، انقياد در برابر هر گونه خود کامگي، ضد تبليغ، الحاق بي قيد وشرط، ميهن دوستي ووفاداري به حکومت و... (ضِيايی پرور، ص39)
تغيير هنجارها يکي ديگر از شيوه هايي است که ابزار رسانه اي را بمنظور تأمين اهداف مورد نظر به کار مي گيرد.
در برخي مواقع کشور هاي سلطه جو براي حاکميت در جوامع هدف، بجاي تحميل ارزشهاي مطلوب خود مي کوشند از طريق رسانه ها و اقدامات فرهنگي، نظام هنجاري گروه هدف را بسمت مطلوب خود تغيير دهند. ايجاد تغيير در اين حوزه زمينه را براي تغيير ارزشها و هنجارها در جوامع هدف مطابق با نظام مطلوب جريان سلطه فراهم مي سازد.
تغيير در علائق جوانان، مدلهاي پوشش و آرايش، ادبيات و منابع مطالعاتي، نحوه صرف اوقات فراقت، رواج مکتبهاي خاص هنري، تغيير در موسيقي رايج، گسست و بيگانگي با سنتهاي فرهنگي و فرهنگ سنتي در بين نسل جوان و از هم پاشيدگي نظام اجتماعي از آثار تغيير در نظام ارزشي جوامع محسوب مي شود.
هويت ملي، ديني و اجتماعي ملتها از جمله کانون هايی است که مورد هدف فعاليتهاي رسانه اي قرار مي گيرد. استقرار نظم نوين جهاني در گرو همسان سازي و پذيرش هويت جهاني است. تمامي مؤلفه هاي هويت ملي در چنين رويکردي مورد حمله واقع مي شوند. تاريخ، زبان، فرهنگ، سنن و علائق قومي و مذهبي ملتها کم رنگ مي شود و بجاي آن فرهنگی جهاني حاکميت مي يابد.
منش ملي و آرمان اجتماعي ملتها ي هدف از بين ميرود و رفتار و کنش جهاني و يکسان جايگزين آن مي گردد. آثار چنين تحولاتي را به عينه درکشور خودمان و کشورهاي همجوار و منطقه شاهد هستيم. موسيقي عربي، هندي، ترکي و ساير ملل و اقوام در حال تحول و يکرنگي است.
نوع پوشش رايج در بين جوانان از الگوهاي خاص غربي طبعيت مي کند. جوانان کتابهاي رمان نويسندگان مشهور غربي را مي خوانند، سينما و شبکه هاي ماهواره اي در تغييرو تحول الگوهاي شخصيتي جوانان به ايفای نقش مي پردازند. بيش از يک ميليارد هندي در معرض تحولاتي فرهنگي است که شبکه هاي ماهواره اي استار تي وي مستقر در هنگ کنگ مروج آن هستند. (مولانا، ص237)
برنامه هاي موزيکال شبکه (M. T. V) آمريکا بين 271 ميليون خانواده دنيا و در 71 کشور پخش مي شود. (مولانا، ص214)
بيش از 32 راديو به زبان فارسي براي ايرانيان برنامه توليد و پخش مي کنند. شمار شبکه هاي تلويزيوني ماهواره اي مستقر در آمريکا به بيش از 15 کانال مي رسد که براي جمعيت فارسي زبانان مقيم آمريکا، ايران، تاجيکستان، افغانستان و اروپا برنامه پخش مي کنند. شبکه هايي چون:
- تلويزيون رنگارنگ(Rang-A-Rang TV NY)
- تلويزيون ملي(Meli TV)
- تلويزيون پارس(Pars TV)
- تلويزيون بين المللي آپادانا(Appadana International)
- تلويزيون ملي ايرانيان((NITV)National Iranian NI TV)
- کانال يک(Channel one)
- شبکه خبري فارسي((PNN)-Persian News Network)
- تلويزيون آزادي(Azadi TV)
- تلويزيون تپش(Tapesh TV)
- شبکه تلويزيوني ايران(Iran TV Network)
- جام جم بين المللي(Jaam-e jam International)
- تلويزيون اميد ايران(Iran-e-omid)
- شبکه جهاني فارسي(World net Persian TV)
- تلويزيون صداي آمريکا(Voice of America TV)
- تلويزيون(IPN) (ضِيايی پرور، ص272)
با حمايت کنگره آمريکا و با اختصاص بودجه هاي کلان در حال ترويج فرهنگ غربي و آمريکايي در بين مردم کشورمان هستند.
انحصار رسانه ها:
قرن بيستم با عناويني چون عصر اطلاعات(Information Age)، عصر ارتباطات (Communcation Age)، عصر حاكميت جريان آزاد اطلاعات(Free Flow of Information) و همانند آن يا دوران تله دموكراسي و يا ديالوگ جهاني ملل شناخته مي شود. هزاران عنوان مجله وروزنامه منتشرمي شود، خبرگزاريهاي بزرگ و كوچك بي شماري كار انتشار خبر را بر عهده دارند. سايتها و وبلاگهاي خبري نيز به طرز گسترده اخبار و اطلاعات را منتشر مي كنند. بنظر مي رسد هيچ خبري دور از اذهان عمومي و پوشيده نماند. تنوع و كثرت اطلاعات، امكان كتمان اخبار و يا تحريف واقعيات را دشوار مي نماياند.
اما با نگاهي به استيلاي جريان سلطه(Main Stream)بر جهان رسانه اي و انحصار حاكم در اين حوزه به نتايجي غير از آنچه ذكر شد خواهيم رسيد.
بررسي جريان حاكم بر فضاي رسانه اي جهان نمايانگر حاكميت استبداد اطلاعاتي (Pespotism Information) توسط صهيونيسم يهودي بر آن است.
انحصار رسانه اي، صبغه يهودي مالكان و حاكمان رسانه ها و ارتباط جريان نو محافظه كاران(Neo Conservatism) با مديريت رسانه اي جهان، موضوعاتي هستند كه به آنها اشاره مي كنيم.
1700روزنامه و11000مجله فقط در آمريكا منتشر مي شود 9000 ايستگاه راديويي و 1000 ايستگاه تلويزيوني به كار توليد برنامه مشغولند و بيش از 2500 بنگاه عظيم، انتشار كتاب را بر عهده دارند. اين تعداد رسانه ديداري شنيداري و مكتوب اگر در سال 1984 توسط 50 مالك بزرگ اداره مي شد امروز تنها 10 غول رسانه اي بر اين فضا حكومت مي كنند. (w. w. w. bashgah. net)
در آمريكا عملاً 5 شركت عظيم رسانه اي كار تهيه و پخش اخبار ملي و بين المللي را انجام مي دهند كه عبارتند از« ABS، CBS، NBC، CNN، Fox News».
«ليونارد كل دنسون» «ليون هس»و«اوره ارليك» مديران شبكه CBS.
«آلفرد سيلورمن»، «ايرون لجي لستين»، «ريچارد سالانت» و«ريون فرانك» از NBC همگي يهودي هستند. ( ضِيايی پرور. ص73)
گروه رسانه اي(Donrey media) به تنهايي 54 روزنامه را در مالكيت خود دارد. (ضِيايی پرور. ص40)
برادران(نيو هاوس) يهودي چندين روزنامه اخبار صبح همچنين هانس ويل آلاباما، تايمز و روزنامه پست هرالد، بيرمنگام آلابامور و از روزنامه هاي عصر روزنامه ريجستر، يونيون ماساچست اسپرينگ فيلد، پست استاندارد، نيويورك سراكوس و هرالد جونان همچنين 12 ايستگاه تلويزيوني و 187 ايستگاه تلويزيون كابلي را در اختيار دارند. مجموعاً 54 عنوان روزنامه و نشريه در اختيار برادران(نيو هاوس) قرار دارد كه برخي با تيراژ 22 ميليون نسخه در هفته منتشر مي شوند.
خانواده«سولز براگر»يهودي امپراطوري تايمز را اداره مي كنند. روزنامه اي كه در سال 1896 توسط(آدلف اوش) يهودي تأسيس شد و در سال 1993 توسط اين خانواده خريداري شد. (w. w. w. bashgah. net)
اين خانواده مالكيت 18 روزنامه ديگر، 12 مجله با تيراژ قريب 5 ميليون نسخه 7 ايستگاه راديو تلويزيوني 1سيستم تلويزيون كابلي و 3 شركت انتشاراتي كتاب را در اختيار دارند. آنها يك سوم مالكيت هرالدتريبون را نيز در اختيار دارند. (ضِيايی پرور. ص75)
خانواده هرست: اين خانواده داراي بنگاه انتشاراتي هرست در بورلي هيلز کاليفرنيا و صاحب روزنامه هايي مانند نيويورک جرنال آمريکن، آمريکن ويکلي، لس انجلس ايونينگ هرالد اکسپرس و، لس انجلس هرالد اگزامينر هستند. ( ضِيايی پرور. ص145)
روبرت مورداك يهودي مالك نيوز گروپ و فكس نيوز، فاكس و كمپاني قرن بيستم است. هفته نامه ويكلی استاندارد نيز متعلق به گروه اوست. كه توسط ويليام کريستول پسر ايروينگ كريستول اداره مي شود.
مورداك بيش از هر ناشر ديگري در جهان روزنامه منتشر ميكند. دو سوم مجموع تيراژ روزنامههاي استراليا، تقريباً نيمي از تيراژ روزنامههاي نيوزلند و يك سوم تيراژ روزنامههاي انگليس توسط مورداك منتشر ميشوند. شركت «نيوز كورپوريشن ليميتد» كه بهاوتعلق دارد از لحاظ قلمرو جغرافيايي يكي از بزرگترين غولهاي جهان محسوب ميشود.
نشرياتي مانندروزنامه شيکاگو سان تايمز، روزنامه بوستون هرالد، روزنامه سان آنتونيونيوزلند، اکسپرس، مجله نيويورک، هفته نامه هوستون کاميونيتي، صداي دهکده، استار، کيو ومجله کيو در آمريکا منتشر مي شوند.
در انگلستان روز نامه نيوز او ورلد، سان، نيوز اينتر نشنال، تايمز، هفته نامه ساندي تايمز، تايمز ليتراري ساپلمنت، تايمز اديو کيشنال ساپليمنت، تايمز هايراديو کيشن ساپليمنت و مجله سيتي هگزين ودر زلاند نو 6 روزنامه ودر استراليا روزنامه هاي مورنينگ استار، ساندي تلگراف، ميرور، ساندي، سانديسان، استراليان، ساندي فيل، ساندي تايمز، مجله تي وي 1، نيوآي ريا، مجله نيوز ليمتد گروپ و چندين مؤسسه مطبوعاتي، کاغذ سازي، چاپ، ضبط وانتشار فيلم ومؤسسات اقتصادي در زمينه هاي انرژي وحمل ونقل همگي متعلق به مورداک يهودي است. (ضيايی پرور، ص144)
روزنامه وال استريت ژورنال پرتيراژترين روزنامه آمريكايي با 2/5 ميليون نسخه در روز تحت حاكميت «داوجونز و پيتركن» يهودي است كه 24 روزنامه ديگر را نيز تحت مالكيت خود دارند.
روزنامه ديلي نيوز را«استار لييچر» بنيانگذاري كرد و هم اكنون «ماكس ول» سرپرستي مي كند، آنها هر دو يهودي هستند.
(سان تايم) يهودي روزنامه نيويورك پست را بنيانگذاري كرده كه امروزه با تيراژ يك ميليون نسخه در روز منتشر مي شود.
روزنامه واشنگتن پست نيز تحت رهبري 3 يهودي به نامهاي پيتر كاليف، استيون هافنبرگ و آبراهام هيرشفلد قرار دارد. مالك اصلي و رئيس هيأت مديره واشنگتن پست يعني«كاترين گرام» ملكه سياسي و مطبوعاتي آمريكا نيز خود يك يهودي است. روزنامه صداي دهكده تحت مالكيت لئونارد استرن يهودي و Worldreportو US. News نيز تحت رهبري زوركرين يهودي قرار دارد. (قادری نجف آبادی، 1382)
خبرگزاري رويتر، توسط ژوليس رويتر يهودي پايه گذاري گرديده و مجله مشهور(نشنال جئوگرافيك) نيز از دير باز در دست يهوديان بوده است.
شركت سينمايي فاكس با مالكيت ويليام فاكس، شركت گلدن با ساموئل گلدن و شركت منزو با مديريت لوئيس ماير و شركت پارامونت با هادكتسون همگي تحت مديريت يهوديان قرار دارند. شركتهاي مياكون و كانن نيز تحت مالكيت(مناخيم گولان ) يهودي قرار دارند.
«وارين هنري فيليپس» رئيس هيئت مديره و مدير عامل شركت«داو جونز» كه مالكيت «وال استريت ژورنال» و 20 روزنامه و مجله هفتگي ديگر را در اختيار دارد نيز خود يك يهودي است.
مجلات خبري
در آمريکاسه مجله خبري هفتگي از اهميت و اعتبار بيشتری برخوردارند.
1- تايم: توسط شركت تايم منتشر مي شود و بيشترين تيراژ يعني 3 /4 ميليون نسخه را دارد. تا اواخر سال 1977 سردبير مجله «هنري گرون والد» بود كه بعدها در سال 1979 ارتقاي مقام پيدا كرد و سردبير شركت انتشاراتي تايم گرديد. وي نيز يك يهودي است.
2- نيوزويك: 9/2 ميليون نسخه تيراژ دارد و متعلق به شركت واشنگتن پست است. سردبير اين مجله«ليتر بر منس ئين» است كه يك يهودي مي باشد.
3- اخبارآمريكاو گزارشات جهان: اين مجله، نسبت به دو مجله ديگر محافظه كار تر و حاوي مطالب بيشتري در زمينه بازرگاني و تجاري است. تيراژي معادل 4 /2 ميليون نسخه در هفته دارد و سردبير آن«ماروين ستون»مي باشد كه او نيز يك يهودي است.
(ضِيايی پرور. ص75. 76)
رسانه هاي زير نظر روبرت مرداك يهودي ترويج انديشه هاي نو محافظه كاران را بصورت عامه فهم بر عهده دارند. هفته نامه ويكلي استاندارد، توسط ويليام كريستول از چهره هاي برجسته محافظه كاري اداره مي شود و نشريه نشنال ريوويو كمانتري، نيوريپابليك نيز مدافع انديشه ها و سياستهاي نئوكان ها در حوزه رسانه اند.
ابزارهاي نوين رسانه اي
دنياي مجازي در حال شكل گيري است و اين دنياي مجازي فرهنگ مجازي را نيز توليد مي كند. اينترنت پديده جديد دنياي ارتباطات است كه با خود ابزار گوناگون را براي ارتباط، تعامل و تبادل فرهنگي و يا تهاجم و سيطره فرهنگي بهمراه آورده است
سايتهاي خبري، وبلاگهاي خبري و تحليلي، گروههاي اينترنتي، فضاهاي گفتگوي مجازي(چت رومها) و حلقه هاي آشنايان همچون اوركات و ياهو 360درجه و مانند اينها هر كدام فضايي مجازي را ايجاد مي كنند كه در آن تبادل اخبار و اطلاعات صورت مي گيرد. سايتهاي بسياري به علت ارائه اخبار واطلاعات خاص شهرت جهاني يافته اند و وبلاگهاي متعددي به مدد اطلاع رساني در حوزه جنگ مخاطبين ميليوني پيدا كرده اند.
جهاني سازي يا آمريكايي كردن جهان از طريق اشاعه فرهنگ آمريكايي بوسيله اين ابزار جديد پيگيري مي شود و افكار عمومي آماج اخبار، اطلاعات و تحليلهاي سياسي است كه سايتهاي مشهور و پرآوازه منتشر مي كنند.
البته هراز چندگاه حرکتهايی برخلاف روند جهاني سازي و جنگ طلبي شكل مي گيرند و مورد استقبال مخاطبين نيز واقع مي شوند اما عملاً حجم آنها در برابر نوع اول بسيار كم و ناچيز است.
از نکات قابل توجه در رسانه های ديجيتالي مسئله مخاطبين خاصي است که اين رسانه ها به توليد محتوا براي آنان مي پردازند. اغلب مراجعين به سايتها و وبلاگها وساير امکانات اينترنتي از اقشار متوسط به بالا وتحصيل کرده وبه نوعي گروههاي مرجع در سطح جامعه اندکه داراي حوزه تأثير گذاري وسيع ودر خور توجهي هستند.
علاوه برفيلم وسينما که نسل جوان و عامه مردم را مخاطب خود ساخته اند، کارتون ها و بازيهاي رايانه اي نيز، ابزار رسانه اي پر نفوذي هستند که کودکان و نوجوانان، مخاطبين پر وپا قرص آنها به شمار مي روند. اين موضوع از نظرکارشناسان رسانه اي وبرنامه ريزان جنگ رسانه اي بدور نيست.
آنان مي دانند که کودکان امروز مديران فرداي جوامع هستندواگر بتوان در نگرش آنان به مسائل پيراموني وشکل دهي هويت وشخصيت آنان بگونه اي مؤثر عمل کرد، زمينه براي مديريت انگاره هاي ذهني در جوامع هدف مهيا گرديده است.
بازيهايي همچون طوفان صحرا(Desert strom) بازگشت به قلعه ولفنشتاين (Return to costle wolfenstein) يا ارتش آمريکا (America sarmy)يا (Iran assualt)(حمله به تأسيسات هسته اي ايران) ومانندآنهامي کوشند با قراردادن بازي کننده درجبهه خودي بعنوان يک سربازآمريکايي اورا در موضع دفاع از منافع آمريکا قرار داده وبا مفهوم سازي، تصورات ويژه اي را در مورد دشمن القاء نمايند.
در برخي از اين بازيها چهره پوشيده نيروهاي دشمن که گاها با چفيه هاي عربي پوشيده است، مفاهيم معني داري را در پس کلمه تروريست القاء مي کنند. وقتي کشتن اين سربازان مجازي تنها راه ارتقاء به سطوح بالاتر بازيهاست؛ مقابله عيني و واقعي با هر مخالفي که عنوان تروريست به او اطلاق شود با زمينه مناسب فکري و ذهني مواجه خواهد بود.
گروههاي مجازي و حلقه هاي دوستي با هويت هاي مجازي نيز از ديگر زمينه هايي است که در سرتاسر دنيا وهمچنين کشور ما فضاي جديدي براي کار فرهنگي و رسانه اي ايجاد کرده است. اعلاميه هاي حمايت يا مخالفت با موضوعات، اتفاقات ويا جريانات سياسي خاص در بين اعضاي اين گروهها که گاه بيش از پنجاه هزار نفر عضو دارند (در ايران) منتشر مي شود. بعضي از اين ڼbr>
سرزمين هايي با مرزهاي شيشه اي (نقدي بر امپرياليسم رسانه اي)
چكيده: امروز به صراحت مي توان گفت: تقريبا همه شبكه هاي تلويزيوني _ ماهواره اي و كابلي امريكا كه در خارج از خاك امريكا نيز مخاطبين بسياري دارند را يكي از شش غول رسانه اي اداره مي كنند، باور كردن اين موضوع مشكل است كه همه اخبار و اطلاعات و برنامه هاي سرگرمي مردم امريكا و قشر عظيمي از مردم جهان تنها از طريق اين رسانه هاي انحصاري تأمين مي شود.
شتاب روزافزون و سرگيجه آور رسانه ها براي فتح بازارهاي تازه، به تهاجمي مدرن براي آنچه مي توانيم آن را "امپرياليسم رسانه اي در مستعمراتي با مرزهاي شيشه اي" بخوانيم، منتهي مي شود، كه حوزه نفوذ آن هر لحظه با گسترش تكنولوژي و علوم ارتباطات، افزايش مي يابد. در چنين كلوني هايي كه مرزبندي ها ماهوي و غير محسوس (شيشه اي) است، رسانه هاي مدرن بجاي كشورها و دولت ها به كنترل بازار مي پردازند و با تسلط بر سليقه هاي مردم، مي توانند جهت گيري هاي بازار را به سود خود تغيير دهند. اين مقاله به بررسي اين موضوع مي پردازد.
امپرياليسم رسانه اي را بي ترديد بايد شكل مدرني از امپرياليسم قلمداد كرد كه شاكله ها و بنيان هاي آن در دهه 1950، مشخصا در آلمان غربي و پشت دروازه هاي كمونيسم در بحبوحه جنگ سرد توسط ايالات متحده بنا شد.
امريكا با افراشتن آنتن هاي متعدد راديويي و تلويزيوني در شهر برلين، در قلب ميهن سرخ كمونيستي رسوخ مي كرد، بدون اينكه نيازي به مداخله نظامي داشته باشد و اين پيشروي تا به آنجا ادامه يافت كه پس از گذشت دو دهه، در اواخر دهه هفتاد ميلادي، در مسكو نيز مي شد شعبه هايي از مك دونالد و مرغ كنتاكي را براحتي پيدا كرد كه مشتريان در آنجا با ولع به صرف غذا همراه با نوشيدني هايي چون كوكاكولا بودند. نگارنده اين سطور از آنجايي كه براين باور است كه موتور محرك و اجتناب ناپذير امپرياليسم در يكايك دوره هاي تاريخي، مؤلفه هاي اقتصادي بوده اند و اين شاخصه ها در برهه هايي با عواملي پيش برنده و تشديد كننده همچون ناسيوناليسم و نژادپرستي نيز همراه بوده، در رويارويي با اهداف امپرياليسم رسانه اي نيز نقش پارامترهاي اقتصادي را تعيين كننده مي پندارد.
با اندك تأملي بر نحوه اعمال سياست هاي جهاني سازي در دو دهه آخر قرن ببيستم، گرايش ناگزير كمپاني هاي انحصاري سرمايه داري براي يافتن بازاراهاي تازه و توليد بيشتر را بخوبي مي توان مشاهده كرد. گرايش هايي كه مشخصا سرمايه داري و (سياست هاي اقتصادي نو) به آن دامن مي زنند و تلاش مي كنند تا يك فرهنگ عمومي جهاني براي يكسان سازي مشتريان خود به وجود آورند. دراين راستا به نظر مي رسد تا زماني كه پشتيباني اقتصادي اصلي اين بازار جهاني توسط رسانه ها صورت مي گيرد، ابزار رسانه هاي جهاني، بزرگ ترين منبع جلب مشتري باشند. بنابراين شتاب روزافزون و سرگيجه آور رسانه ها براي فتح بازارهاي تازه، به تهاجمي مدرن براي آنچه مي توانيم آن را "امپرياليسم رسانه اي در مستعمراتي با مرزهاي شيشه اي" بخوانيم، منتهي مي شود، كه حوزه نفوذ آن هر لحظه با گسترش تكنولوژي و علوم ارتباطات، افزايش مي يابد.
در چنين كلوني هايي كه مرزبندي ها ماهوي و غير محسوس (شيشه اي) است، رسانه هاي مدرن بجاي كشورها و دولت ها به كنترل بازار مي پردازند و با تسلط بر سليقه هاي مردم، مي توانند جهت گيري هاي بازار را به سود خود تغيير دهند. شايد براي بسياري از مردم پذيرش اين امر سخت باشد كه رسانه هاي سلطه جو، نگرش هاي ما را آنچنان كه بازار اقتضا مي كند شكل مي دهند، ولي واقعيت چنين است!
امپرياليسم رسانه اي در گستره جهاني
به نظر مي رسد كه همه انواع رسانه ها، از تلويزيون و سينما گرفته تا موسيقي و مطبوعات، تحت كنترل چند انحصار جهاني هستند.
سوني، كمپاني الكترونيك ژاپني، مالك سي بي اس ركوردز ( (C.B.Sو كلمبيا پيكچر (C.P) شده است .
ديزني، مالك (A.B.C) شبكه تلويزيوني و ماهواره اي سراسر امريكا است. شش كمپاني ضبط موسيقي هفتاد و پنج درصد از انحصار محصولات موسيقي در جهان را در دست دارند. هفت كمپاني عمده توليد فيلم در امريكا كنترل بيشتر توليدات سينمايي و انحصار پخش آنها را در جهان در دست دارند.
اِي او ال American On Line _ AOL))، بزرگترين عرضه كننده خدمات و اخبار اينترنتي در امريكا است كه توسط متخصصين ايراني طراحي و راه اندازي شده و در ادغام با تايم وارنر در سال 2000 به بزرگترين شركت رسانه اي جهان تبديل شد. با توجه به آنچه تاكنون تبيين شد بطور كلي تنها چند كمپاني معدود امريكايي جريان اصلي رسانه ها را در دست دارند. تا زماني كه اين انحصار غير طبيعي بر رسانه ها وجود دارد همه محصولات آنها و حتي اطلاع رساني و اخبار آنها را بايد با ديده ترديد نگريست، زيرا مسلم است كه هدف اوليه اين كمپاني هاي عظيم همانطور كه در ابتدا نيز ذكر شد، سلطه جويي اقتصادي است، نه اطلاع رساني.
همچنين موسيقي و فيلم نيز براي تخدير و سودجويي با اهداف خلاقانه هنري، توليد مي شوند. (فراگير شدن موسيقي پاپ كارخانه اي نشانه اي از اين سلطه جويي است) آن گونه كه صنعت فيلم امريكايي دومين محصول صادراتي اين كشور پس از اسلحه به ساير كشورهاست.
شش خواهران امپرياليستي
پروفسور نورمن سالومن، محقق و پژوهشگر امريكايي در كتاب خود كه درسال 2001 با عنوان «شما هميشه دروغ گفته ايد» منتشر كرد، به بررسي شش ابر رسانه امريكايي كه محصولات رسانه اي را در ايالات متحده و ساير نقاط جهان توليد و كنترل مي كنند، مي پردازد. اين شش ابر رسانه امريكايي عبارتند از:
1) اِي او ال – تايم وارنر: اين كمپاني عظيم بخش اصلي بازار فيلم، شبكه سي ان ان (CNN)، اينترنت و رسانه هاي چاپي را قبضه كرده و بزرگترين انحصار جهاني در زمينه رسانه اي است. اين شركت بزرگ از تركيب غول بزرگ و جديد "امريكن آن لاين" با غول سنتي رسانه اي با نام "تايم وارنر" بوجود آمد.
امريكن آن لاين، بيشترين كاربران اينترنتي را در امريكا و كانادا پوشش مي دهد و از طريق شبكه CNN، و كمپاني فيلم سازي برادران وارنر به خوبي مي تواند فرهنگ و باورهاي امريكايي را كه در ايالات متحده به ارزش هاي امريكايي يا اصطلاحا (كيش امريكايي) موسوم شده اند، در سراسر جهان شايع كند.
2) واياكام: دومين شركت بزرگ رسانه اي امريكاست كه مالك شبكه هاي تلويزيوني متعددي چون شبكه سراسري CBS امريكا است. از ديگر دارايي هاي تاثيرگذار و بزرگ اين شركت مي توان به شبكه تلويزيوني (MTV) اشاره كرد كه توسط ماهواره هاي متعدد در سراسر جهان قابل مشاهده است و بخش بزرگي از صدور ارزشهاي امريكايي را در سراسر جهان بر عهده دارد.
واياكام، در عرصه صنعت سرگرم سازي و محصولات خاص كودكان و نوجوانان پس از كمپاني ديزني مقام دوم را در دنيا در اختيار دارد.
3) نيوز كورپوريشن: سومين شركت رسانه اي بزرگ امريكا كه علاوه بر ايالات متحده در بسياري از كشورهاي جهان از جمله انگليس، استراليا، كانادا، هند، هنگ كنگ، چين و ايتاليا نيز سرمايه گذاري هاي كلاني كرده و در هر جاي دنيا صاحب شبكه هاي راديويي و تلويزيوني متعددي است.
نيوز كورپوريشن يا نيوزكورپ متعلق به غول ثروتمند رسانه اي جهان (روبرت مرداك) است كه متأثر از انديشه هاي فوق العاده راست گرايانه (سرمايه داري امريكايي) است.
بخش بزرگي از مسؤوليت صدور ارزش هاي امريكايي به ساير نقاط جهان را نيز اين شركت بر عهده دارد؛ چراكه نيوز كورپوريشن به واسطه دارا بودن استوديوي بزرگ فيلم سازي كمپاني معروف (فاكس قرن بيستم) تسلط و نفوذ بسياري بر هاليوود دارد. علاوه بر اين شبكه تلويزيوني _ ماهواره اي فاكس و فاكس نيوز كه از شبكه هاي جنجالي خبرساز محسوب مي شوند و مخاطبين نسبتا زيادي در سراسر امريكا و جهان دارند متعلق به اين شركت هستند.
همچنين نيوزكورپ در انگلستان شبكه تلويزيوني اسكاي (Sky) و سه روزنامه كثيرالانتشار (تايمز)، (ساندي تايمز) و (سان) را در اختيار دارد و در هند، امريكاي لاتين و هنگ كنگ و استراليا نيز چندين شبكه تلويزيوني داخلي را اداره مي كند و اخيرا شبكه اسكاي ايتاليا را نيز در شهر رم راه اندازي كرد.
بطور كلي نيوزكورپ به تنهايي صاحب يك چهارم از كل رسانه هاي شنيداري، ديداري و چاپي جهان است.
4) والت ديزني: بزرگ ترين شركت رسانه اي منحصرا سرگرم كننده امريكا و جهان است كه از لحاظ عظمت و درآمد مالي پس از نيوزكورپ قرار مي گيرد. اين كمپاني كه بسياري با شنيدن نام آن بياد كارتون هاي جذاب و ملودرام سينمايي و تلويزيوني مي افتند، مالك شبكه تلويزيوني _ ماهواره اي سراسر امريكا (ABC) است كه نقش مؤثري در انتشار اخبار و اطلاع رساني مردم امريكا بر عهده دارد و طبق آمار سال 2000 كميته نظارت بر رسانه هاي تصويري امريكا، بيش از هشتادو سه درصد مردم امريكا و كانادا اخبار و اطلاعات خود را از طريق اين شبكه و بخش خبري آن، اي بي سي نيوز ، دريافت مي كنند.
5) برتلزمان: از بزرگ ترين شركت هاي رسانه اي كه سرمايه گذاران آن امريكايي _ اروپايي هستند و حوزه نفوذ آن در اروپا بسيار قابل توجه است و سود دهي بسياري دارد، كمپاني برتلزمان است.
احاطه و گستره نفوذ اين كمپاني در خارج امريكا در مقايسه با ديگر رسانه هاي امريكايي به حدي است كه برخي آنرا يك كمپاني غير امريكايي قلمداد مي كنند. خواهران معروف RTL كه مجموعه اي از شبكه هاي راديو و تلويزيوني و استوديوهاي فيلم سازي هستند، متعلق به اين غول رسانه اي اروپاي _ امريكايي مي باشند. برتلزمان همچنين انتشارات (رندوم هاوس) را در اختيار دارد كه يكي از بزرگ ترين موسسه هاي انتشاراتي جهان قلمداد مي شود و سالانه ميليون ها جلد كتاب در سرتاسر جهان منتشر مي كند.
شايان ذكر است، رقابت هاي شديدي بين كمپاني برتلزمان و ديگر شركت هاي امريكايي وجود دارد، اما از آنجايي كه همه آنها در راستاي اهداف اقتصادي و سرمايه داري امريكايي گام بر مي دارند در يك پروسه كاري قرار مي گيرند و تشابه كاري دارند.
6) جنرال الكتريك: از قديمي ترين شركت هاي بزرگ امريكاي است كه سابقه آن حتي به پيش از اختراع راديو و تلويزيون مي رسد. اين شركت مالك شبكه هاي NBC و CNBC است.
جنرال الكتريك در اوايل سال 2001 بخش هايي از شبكه هاي تلويزيوني خود را با بخش هايي از شركت عظيم مايكروسافت ادغام كرد و نظارت و سرپرستي آنها را بر عهده گرفت و همچنين بتازگي با شركت رسانه هاي (ويوندي يونيورسال)، صاحب كمپاني فيلم سازي مشهور يونيورسال به توافق رسيده است تا با بخش هاي بزرگي از اين شركت بزرگ فرانسوي كه از سه سال پيش دچار مشكلات مالي فراوان شده است، ادغام شود. با چنين اتفاقي غول رسانه اي جديدي هم تراز (اي او ال _ تايم وارنر) و (نيوزكورپوريشن) ايجاد مي شود.
امروز به صراحت مي توان گفت: تقريبا همه شبكه هاي تلويزيوني _ ماهواره اي و كابلي امريكا كه در خارج از خاك امريكا نيز مخاطبين بسياري دارند را يكي از شش غول رسانه اي اداره مي كنند، باور كردن اين موضوع مشكل است كه همه اخبار و اطلاعات و برنامه هاي سرگرمي مردم امريكا و قشر عظيمي از مردم جهان تنها از طريق اين رسانه هاي انحصاري تأمين مي شود، اما از آنجايي كه بازار تجاري امريكا و مشتريان داخلي آن نهايتا 370 ميليون نفر هستند، عجيب نيست كه اين غول هاي امپرياليسم رسانه اي بر اساس كهن الگوهاي امپرياليستي، هر روز در فكر توسعه قلمرو خود در ساير نقاط جهان و به دنبال دسترسي به فن آوري هاي برتر براي انتقال امواج راديويي و تلويزيوني خود باشند. اساسا امپرياليسم رسانه اي يكي از مؤلفه هاي فرهنگ امريكايي يا كيش امريكايي و كالايي صادراتي است و با كنترل كمپاني هاي امريكايي بر رسانه هاي جريان اصلي، شاخصه هاي فرهنگ امريكايي در سراسر جهان اشاعه مي يابد. هاليوود و تصويرسازي ستارگان سينمائيش در سراسر جهان "روياهاي امريكايي" را نه تنها در امريكا بلكه به همه مردم جهان تلقين مي كند. الگوهاي محصولات امريكايي در سراسر جهان قابل شناسايي هستند و كوكاكولا، مك دونالد و نايك را فرهنگ امريكايي به تمامي جهان صادر كرده است.
اما آنچه قابل توجه به نظر مي رسد، نفوذ همه جانبه موج فراگير امپرياليسم رسانه اي در ابعاد نژادي و ملي است. اين موج در اولين خيزش خود حوزه كشورهاي عربي و امريكاي شمالي را را در نورديد و توليداتي خاص اين دو حوزه با يك هدف كلي در دستور كار قرار گرفته اند. فراگيري و تسلط اين موج در كشورهاي عربي بخوبي محسوس است؛ تا حدي كه جزئي ترين شؤونات اجتماعي و فردي را تحت تأثير و تغيير قرار داده است. حوزه امريكاي شمالي و كانادا نيز همانند دوره اول امپرياليسم كه محدوده سرزمين هاي كشورهاي همسايه را دربر مي گرفت، به حوزه مستعمراتي رسانه هاي امريكايي بدل شده است و شهروندان كانادايي برنامه هاي تلويزيوني امريكايي مي بينند، فيلم هاي امريكايي را مشاهده مي كنند و به موسيقي امريكايي گوش مي دهند و از مخاطبين مهم مجلات امريكايي هستند.
مبرهن است همانطور كه جهاني شدن مي تواند به معناي تنوع و درك فرهنگ هاي ديگري هم باشد، مي تواند به معناي ترويج همگوني يا تسلط يك فرهنگ خاص (در قالب هاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي) هم باشد و با انحصار منابع گسترده اين ابررسانه ها براي كنترل رسانه هاي جهاني، بديهي است كه هر روز شاهد گسترش حوزه نفوذ و محدوده مستعمرات يا كلوني هايي اين نوع از امپرياليسم در جهان هستيم، مستعمراتي كه مرزهاي آن ناپيدا و شيشه اي هستند.
از قرن بيستم كه قدرت هاى سرمايه دارى يهود در امريكا به نيروهاى اقتصادى مسلط تبديل شدند، تعداد روزنامه هاى امريكايى متعلق به يهوديان به شدت افزايش يافت و اين افزايش با كاهش شديد رقباى غيريهودى همراه گرديد. اين پيشرفت، اساسا به عنوان نتيجه سياست هاى تبليغاتى بازرگانان يهودى بود.
امروزه در جهان، قدرتى بزرگ تر از قدرتى كه فريبكاران افكار عمومى در اختيار دارند، وجود ندارد؛ قدرت هيچ يك از پادشاهان، پاپ ها يا ژنرال هاى پيروز و كشيش هاى عالى رتبه به قدرت اين چند نفر نرسيد كه تنها از طريق كنترل اخبار و برنامه هاى تلويزيونى به آن دست يافتند.
قدرتى كه در هر منزلى وجود دارد؛ در تمام ساعات بيدارى، اراده خود را تحميل مى كند؛ نيرويى است كه ذهن واقعى هر شهروند را شكل مى دهد: پير و جوان، ثروتمند و فقير، ساده و فرهيخته و...
رسانه هاى جمعى نگاه ما به جهان را شكل مى دهند و سپس به ما مى گويند كه درباره جهان چگونه بينديشيم. در اصل هر چه در مورد رخدادهاى اطراف ما يا محدوده آشنايان مى دانيم، از طريق روزنامه ها، مجلات، راديو يا تلويزيون به ما منتقل مى شود. شكل گيرى اذهان امريكايى ها
بيشتر امريكايى هايى كه روزانه مدت زيادى تلويزيون تماشا مى كنند، به سختى مى توانند وضعيت هاى تصنعى را از واقعيت تشخيص دهند؛ پاسخ هاى اين تماشاگران به كنش هاى تلويزيونى، بيانيه ها و نگرش هاى بازيگران تلويزيونى، بيشتر از پاسخ هاى آنان به همسالان خود در زندگى واقعى است. براى بيشتر امريكايى ها واقعيت دروغين محيط تلويزيون جايگزين جهان واقعى شده است و ميل شديد آنان به پاسخ هاى هماهنگ، به دليل همين واقعيت دروغين است؛ بنابراين زمانى كه نويسنده متن برنامه تلويزيون از طريق بازيگران تلويزيون بر برخى ايده ها تاكيد و برخى از آنها را مردود مى داند، در حقيقت نيروى قدرتمندى به ميليون ها بيننده وارد مى كند تا با ديدگاه وى هماهنگ گردند. براى نمونه به حدود مرزى اخبار رسانه هاى خاورميانه دقت كنيد: برخى از سردبيران و گزارشگران در اظهارات خود به طور كوركورانه طرفدار اسراييل هستند، در حالى كه ديگران تا حدودى بى طرفانه به نظر مى رسند. اما هيچ كس به خود جرات نمى دهد، اظهار كند كه امريكا در پشت سكه جنگ عرب ها و اسراييل قرار گرفته؛ بنابراين در ارسال سربازان خود به جنگ با عراق - دشمن اسراييل در خاورميانه - بيشتر منافع اسراييل را تامين مى كند تا منافع امريكا؛ در نتيجه طيفى از انديشه هاى مجاز شكل مى گيرد؛ چرا كه در سطوح آگاهى مراتبى وجود دارد. بيشتر امريكايى ها نمى توانند بپذيرند كه توسط اسراييل كنترل مى شوند؛ حتى شهروندى كه از اخبار كنترل شده گله دارد، اشتباها فكر مى كند كه به دليل وجود طيفى از ديدگاه ها، مى تواند با انتخاب سردبير مورد اعتماد خود از نفوذ كنترل كنندگان نجات يابد و اين يك وضعيت «به هر حال من برنده ام» است. هر ديدگاهى در طيف مجاز افكار عمومى، از نظر مديران رسانه ها قابل قبول است، اما هيچ واقعيت با ديدگاه خارج از طيف مجاز پخش نمى شود؛ البته در صورتى كه چنين قدرتى داشته باشند. كنترل رسانه هاى شكل دهنده افكار عمومى بسيار دشوار است؛ همه رسانه هاى كنترل شده، اعم از تلويزيون، راديو، روزنامه ها، كتاب ها و انيميشن ها، با يك صدا سخن مى گويند؛ هر كدام ديگرى را پشتيبانى مى كند. به رغم ظاهر متنوع آنها، در بين شان اختلاف واقعى وجود ندارد و از طرفى منبع جايگزينى از واقعيت يا ايده ها، براى توده مردم در دسترس نيست تا ازآن طريق بتوانند، ديدگاه هاى مخالف با نظرات رهبران رسانه ها را بدانند.
اين رسانه ها جهان را يكسويه نمايش مى دهند؛ جهانى كه در آن همه ادعا مى كنند، يهوديان اساس بشريت اند؛ اسراييل بايد به عنوان يك واقعيت تثبيت شده پذيرفته شود؛ مقاومت در برابر يهود به معناى ضديت با نژاد سامى است؛ عراقى ها در جنگ خليج فارس «همراهان بدى» بودند؛ در نظام بانكدارى سرمايه دارى يهود اشكال وجود ندارد؛ اسلام همواره تهديد اساسى است؛ كشورهايى مثل ايران، سودان و ليبى از تروريسم حمايت مى كنند؛ قتل عام اسراييليان در قالب دفاع مشروع از خود صورت مى گيرد؛ رهبر سياهان امريكا (لوئيس فراخان) يك نژادپرست متعصب است و... اين نوع نگاه، چشم اندازى است كه رهبران رسانه ها براى دستيابى به اهداف خود آن را طراحى مى كنند و فشارى كه براى هماهنگ ساختن با ايده هاى خود وارد مى آورند، بسيار زياد است تا جايى كه مردم نظرات خود را با آنان هماهنگ مى كنند؛ طبق نظر آنان راى مى دهند و زندگى شان را با آنها سازگار مى كنند.
خبرگزارى تلويزيون
رهبران قدرتمند رسانه ها چه كسانى هستند؟
براى رسيدن به پاسخ نسبى، خبرگزارى تلويزيون را ملاحظه كنيد كه بدون ترديد، به قدرتمندترين وسيله براى تعيين شيوه تفكر و رفتار امريكايى ها تبديل شده است؛ البته با صرف نظر از سيستم هاى تخصصى كابلى خبرى ويژه، عملا كليه خبرگزارى هاى ملى و بين المللى در امريكا، اخبار خود را از طريق سه شركت جمع آورى، ويرايش و پخش مى كنند و آن سه شركت عبارت است از: خبرگزارى امريكا (اى.بى.سى)، سيستم خبرگزارى كلمبيا (سى.بى.اس) و خبرگزارى ملى (ان.بى.سى) بيشتر برنامه هاى نمايشى كه امريكايى ها مى بينند، از سه شبكه مذكور عرضه مى شود؛ هر كدام از اين شركت ها در مدت زيادى در كنترل مطلق يك فرد بوده است؛ از ۳۲ سال تا ۵۵ سال. شركت بايد در سطحى با كارمندانى كه آن فرد انتخاب مى كند، براى وى كار كند؛ از اين رو در نهايت، همه برگه ها به طورى كه پاك نشود، توسط شخص او ممهور مى شود و در همه حال، آن فرد يك يهودى بوده است. تا سال ۱۹۸۵ كه اى.بى.اس با كپتال سيتيز كاميونيكيشن ادغام شد، رييس هيات اجرايى و مديرعامل شبكه فردى يهودى به نام لئونارد هارى بود؛ او از زمانى كه رييس موسسه خبرگزارى شد، اين شبكه را مديريت كرد؛ يعنى از سال ۱۹۵۳. نام اين شركت در سال ۱۹۶۵ به شركت خبرگزارى امريكا (اى.بى.سى) تغيير عنوان داد. گلدنسون در مصاحبه اى در آوريل سال ۱۹۸۵با فخرفروشى اعلام كرد: «من اين شركت را از نو بنياد نهادم» . طبق قوانين ادغام سال ،۱۹۸۵ گلدنسون رييس كميته اجرايى شركت جديد اى.بى.سى گرديد، گرچه در حال حاضر آن سمت را توماس مورفى يك شخص غيريهودى به عهده دارد؛ ليكن هيچ قدمى در راستاى تغيير افرادى كه گلدنسون گماشته، برنمى دارد و اين شبكه همچنان ويژگى يهودى بودن خود را حفظ كرده است.
سى.بى.اس بيش از نيم قرن در تصاحب ويليام اس.پالى، پسر يك يهودى مهاجر روسى بود؛ پالى در سال ۱۹۲۸ در ۲۸ سالگى، تجارت خانوادگى سيگار را رها كرد و خبرگزارى يونايتد اينديپندنت را به ارزش ۵۰۰ هزار دلار خريدارى كرد و آن را سيستم خبرگزارى «كلمبيا» نام نهاد و خود مدير و رييس آن شد. در سال ۱۹۴۶ مديرعامل شد و تا سال ،۱۹۸۳ هنگامى كه به طور پاره وقت بازنشسته شد، همچنان در آن سمت باقى بود.
هنگامى كه تد ترنر در سال ۱۹۸۵ كوشيد سيستم خبرگزارى كلمبيا را خريدارى كند، در سراسر كشور نگرانى وجود داشت؛ ترنر در تبليغات خوش شانسى آورد و يك شبكه خبرى تلويزيونى كابلى موفق (سى. ان.ان) را راه اندازى كرد؛ گرچه ترنر تعدادى از يهوديان را در موقعيت هاى اجرايى كليدى در سى. ان.ان به كار گماشت و هرگز موضع مخالف با منافع يهوديان اتخاذ نكرد ولى او مرد بسيار خودخواه و با شخصيتى بود و براى پالى و ديگر يهوديان در سى.بى.اس غيرقابل كنترل به نظر مى رسد؛ توپ آزادى كه در آينده ممكن است به آنها اصابت كند.به علاوه دانيل اسكار، خبرنگار يهودى كه براى ترنر كار كرده بود، به طور علنى متهم شد كه رييس سابق او داراى شخصيتى بود كه براى يهوديان چندان خوشايند نبود. مديران سى.بى.اس براى ممانعت از خريد ترنر، مرد قدرتمند تئاتر، هتل، بيمه و سيگار، يعنى «لورنس تش» را براى تصاحب دوستانه شركت وارد معامله كردند، تا بدين طريق هرگونه نفوذ غيريهودى را از آنجا دور كنند. لورنس از سال ۱۹۸۶ رييس هيات مديره سى.بى.اس بود.
ان.بى.سى قبلا بخشى از شركت راديويى امريكا (آر.سى.اى) بود كه از سال ۱۹۳۰ به مدت چهل سال در تسلط «ديويد سارتوف» يك يهودى مهاجر روسى بود؛ پس از مرگ او (۱۹۷۰) پسرش «رابرت» مالك آن گرديد. در سال ۱۹۸۶ شركت جنرال الكتريك با آر.سى.اى ادغام شد و در حال حاضر، ان.بى.سى يك شركت كاملا وابسته به جنرال الكتريك است؛ نه تنها در جهت تغيير منافع يهوديان يا جايگزينى پرسنل كليدى يهودى از طرف مديران ارشد جنرال الكتريك، هيچ حركتى صورت نگرفته، بلكه بر تعداد مديران يهودى افزوده شده است براى نمونه مى توان از «استيو فريدمن» نام برد. صنعت توليد برنامه
تمركز بيش از حد يهوديان در صنعت تلويزيون، جهت گيرى اخبار تلويزيونى را بيشتر تبيين مى كند. اگرچه كنترل برنامه هاى خبرى تلويزيون اهميت ويژه اى دارد، برنامه هاى نمايشى تلويزيون در شكل دادن شيوه تفكر امريكايى ها موثرتر است. ده ها ميليون امريكايى، به ويژه جوانان، هرگز به گزارش هاى خبرى شبكه هاى تلويزيونى توجه نمى كنند و در عوض موج هاى تلويزيون خود را در برنامه هاى نمايشى تنظيم مى كنند. به همين دليل يهوديان شديدترين كنترل خود را در عرصه هاى نمايشى متمركز كرده اند. مسوول تقسيم بندى برنامه هاى تلويزيونى در سى.بى.اس «حف سكانسى» است و همين مسووليت در اى.بى.سى بر عهده دو شخص گذاشته شده است؛ برنامه ها و اهداف تجارى بر عهده «تد هربرت» و توليد برنامه هاى نمايشى بر عهده «استوارت بلامبرگ» است. در سال ۱۹۸۰ «براندن تارتك اف»، رييس توليد برنامه هاى نمايشى گرديد و به مدت يك دهه، يعنى تا سال ۱۹۹۰ اين مسووليت را در اختيار داشت. وى سپس مديريت شبكه اى.بى.سى را به عهده گرفت و در سال ۱۹۹۱ اين مسووليت را براى اتخاذ رياست «پارامونت پيكچر» ترك گفت.
سكانسكى، بلومبر و ليتل فيلد نوع برنامه هايى را كه بايد از شبكه آنها پخش مى شد، انتخاب مى كردند. آنها تصميم مى گرفتند كه چگونه بايد به موضوعات تبليغاتى متنوع در برنامه هاى خود تاكيد كنند؛ از جمله تروريسم عرب، آزار و اذيت يهوديان، قتل عام يهوديان توسط نازى ها، سخاوت يهوديان خطر ضد سامى گرى و... نكته قابل توجه اين است كه تنها يك شهروند از هر سى و شش شهروند امريكايى يهودى است، اما تقريبا همه كسانى كه مفهوم واقعيت، معناى خوب و بد، و رفتار مجاز و غيرنجاز را در ذهن جوانان امريكايى شكل مى دهند، يهودى اند. به عبارت دقيق تر، سكانسكى، بلومبگر و همچنين تارتك اف، سه يهودى هستند و تنها غيريهودى اى كه در چند سال اخير در برنامه هاى نمايشى تلويزيونى نقش مهمى داشته ليتل فيلد است. تاثير اين نوع كنترل بر برنامه هاى نمايشى تلويزيون تز به هم ريختن اعصاب امريكايى ها فراتر رفته و اكنون شبكه هاى گسترده تر را هم در برگرفته است؛ به عبارت ديگر، كنترل رسانه اى عملا همه هر چيزهايى را كه در استوديوهاى هاليوود توليد مى شود در برمى گيرد.
مجله «امريكن فيلم مگزين» در شماره ماه مه ۱۹۹۰ ده مورد از شركت هاى تهيه كنندگى ايالات متحده امريكا را (برحسب درآمد آنها در سال ۱۹۸۹) به ترتيب فهرست كرده است.
از ده نفر از روساى هيات مديره هاى شركت هاى مذكور هشت نفر يهودى هستند (راس، اسنپر، دويسو، تش، ديلر، گافمن،ردستون و واسرمن) و تنها در دو شركت (ان.بى.سى و اى. بى.سى) رييس هيات مديره غيريهودى است كه البته در شركت اى.بى.سى مسوول تقسيم بندى برنامه ها يك يهودى است. از مطالعه سال ۱۹۸۹ چند مورد تغييرات پرسنلى صورت گرفته است؛ زمانى كه شركت سونى ژاپن در امريكا در سال ۱۹۸۹ شركت كلمبيا پيكچر را خريدارى كرد، ويكتور گافمن به جاى پيتر گوبر نشست كه وى نيز يك يهودى بود. مباشر گوبر ميكاويل پى. اسكولف، نايب رييس شركت سونى كه تملك شركت را ترتيب داد كه او نيز يهودى است. در سال ۱۹۹۱ ام.سى.اى توسط ماتسوشيتا، يكى از رقباى شركت سونى خريدارى شد. ولى واسرمن همچنان در پست خويش باقى ماند.به عنوان يك اصل كلى، ژاپنى ها در خريدن رسانه هاى امريكايى، صرفا با منافع مادى تحريك شدند و تبليغات را به يهوديان واگذار كردند. در واقع در بيشتر مواقع، يهوديان واسطه بايكوت هاى رسانه اى ژاپنى ها بودند.
خبرگزارى راديويى
شبكه هاى سه گانه ام.بى.سى، سى.بى.اس و ان.بى.سى، نه تنها داراى امتياز انحصارى واقعى در خبرگزارى تجارى شبكه هاى تلويزيون در ايالات متحده امريكا هستند، بلكه بيشتر شبكه هاى خبرى راديويى را نيز به خود اختصاص داده اند. سال هاى متمادى، تنها رقيب مهم آنان در دومين عرصه ام.بى.اس بود كه با ۹۴۱ ايستگاه راديويى (بدون هيچ ايستگاه تلويزيونى) در سراسر كشور، توسط يك شخص يهودى به نام مارتين راينشتاين مديريت مى شد.
در سال ۱۹۸۵نورمن. جى. پتيز كه او هم يك يهودى است، به عنوان رييس و مديرعامل، ام.بى.اس را تصاحب كرد. وى سال بعد از طريق شركت خود «وست وود وان» شبكه ان.بى.سى را از جنرال الكتريك خريد. ايستگاه هاى ام.بى.اس و ان.بى.سى روى همرفته پتيز را دومين خبرگزارى راديويى در كشور، يعنى بعد از اى.بى.سى (كپتال سيتيز) قرار داد. نايب رييس فعلى ام.بى.اس در امور خبرى ران نيسن است كه سابقا رياست چاپ و نشر كاخ سفيد را بر عهده داشت؛ او هم يك يهودى است.
روزنامه ها
با نفوذترين وسايل ارتباط جمعى در امريكا، پس از تلويزيون، روزنامه ها هستند. هر روز ۶۳ ميليون نسخه روزنامه چاپ مى شود و اين شمارگان در ميان ۱۹۴۰ انتشاراتى تقسيم مى شود. ممكن است افراد فكر كنند كه صرف تعداد روزنامه هاى مختلف در امريكا مانع از اين مى شود كه اقليتى بتواند آنها را كنترل و يا تحريف كند. افسوس كه چنين نيست؛ استقلال، رقابت و بازنمايى علايق اكثريت، بسيار كمتر از آن است كه مى توان تصور كرد؛ تنها ۴۱۲ (۲۵ درصد) انتشاراتى از ۱۶۴۰ انتشاراتى مالكيت مستقل دارند و بقيه روزنامه هاى زنجيره اى هستند و فقط ۱۲۱ مورد از كل انتشاراتى ها بيشتر از ۱۰۰۰۰۰ تيراژ دارند. تعداد بسيار كمى از روزنامه ها به حد كافى گسترده اند و مى توانند در خارج از جوامع خود گزارش هاى خبرى مستقل داشته باشند و بقيه بايد در گزارش هاى خبرى ملى و بين المللى به آن چند روزنامه وابسته باشند.
تنها در ۵۴ شهر امريكا بيش از يك روزنامه وجود دارد و رقابت آنها معمولا ظاهرى است؛ در اين مورد مى توان مثال هاى فراوانى ذكر كرد كه همه به يهوديانى تعلق دارد كه مالك انتشارات پيشرفته هستند.
قدرت رسانه اى خانواده نيوهاوس، تنها نمونه اى از فقدان رقابت ظاهرى ميان روزنامه هاى امريكا را نشان مى دهد. اين امر، همچنين نشان دهنده ميل سيرى ناپذيرى است كه يهوديان نسبت به همه ابزار كنترل افكار از خود نشان مى دهند. خانواده نيوهاوس مالك ۳۱روزنامه، از جمله چند روزنامه كثيرالانتشار و با اهميت است كه به برخى از آن ها اشاره كرده ايم.
روزنامه هاى سه گانه يهودى
سركوبى، رقابت و تأسيس حقوق انحصارى داخلى براى انتشار اخبار و ايده ها، مشخصه افزايش تسلط يهوديان بر روزنامه هاى امريكايى بوده است. نتيجه توانايى يهوديان براى استفاده از صنعت نشر، به عنوان يك ابزار بدون رقيب به مجرد ارايه نمونه هايى از معتبرترين و با نفوذترين روزنامه هاى كشور روشن مى شود و آن روزنامه ها عبارت است از: نيويورك تايمز، وال استريت و واشنگتن پست. اين سه روزنامه (سرمايه هاى مسلط مالى و سياسى امريكا) روزنامه هايى هستند كه تقريباً راهنما و الگوى همه روزنامه هاى ديگر هستند. اين روزنامه ها مى گويند كه چه چيز در سطح ملى يا بين المللى خوب يا بد است؛ توليد خبر در اختيار آن هاست و ديگران صرفاً از آن ها نسخه بردارى مى كنند. و جالب اين كه هر سه اين روزنامه هاى در اختيار يهوديان قرار دارد. اما نبايد نسبت به اين مسأله بسيار مهم بى تفاوت باشيم؛ كنترل رسانه هاى جمعى امريكا توسط يهوديان، مهم ترين واقعيت زندگى، نه تنها در امريكا، بلكه در سرتاسر جهان است. كنترل اخبار و برنامه هاى رسانه اى، عامل تعيين كننده اى را در نظام سياسى ايالات متحده در اختيار يهود قرار مى دهد. اين امر به يهوديان امكان مى دهد تا بر ذهن و روح كودكان و جوانان امريكايى و غربى تسلط يابند؛ در نتيجه نگرش ها و ايده هاى اين كودكان، بيشتر از آنچه تحت تأثير والدين، مدرسه يا هر تأثير ديگرى باشد، تحت تأثير تلويزيون و فيلم هاى يهودى قرار مى گيرد. اين كودكان و جوانان ابزار جديد كنترل شده اى هستند كه صهيونيست ها در برنامه هاى خود از آنان بهرهمى برند.
امروزه سرمايه اجتماعي، نقشي بسيار مهمتر از سرمايه فيزيكي و انساني در جوامع ايفا مي كند و شبكه هاي روابط جمعي انسجام بخش ميان انسانها و سازمانهاست. در غياب سرمايه اجتماعي، ساير سرمايه ها اثربخشي خود را از دست مي دهند و بدون سرمايه اجتماعي، پيمودن راههاي توسعه و تكامل فرهنگي و اقتصادي ناهموار و دشوار مي شوند. در اين مقاله، ابتدا به مفهوم سرمايه اجتماعي اشاره گرديده و سپس جنبه هاي منفعت اقتصادي و عمومي سرمايه اجتماعي و چگونگي ايجاد، حفظ و نابودي سرمايه اجتماعي بيان گرديده، بعداز آن به توضيح نقش دولت در ايجاد سرمايه اجتماعي مبادرت گرديده، و در پايان با ارائه مدلي به نقش عوامل عملكردي سازمانهاي بخش دولتي در ايجاد سرمايه اجتماعي پرداخته شده است.
مقدمه
امروزه، در كنار سرمايه هاي انساني، مالي و اقتصادي، سرمايه ديگري به نام سرمايه اجتماعـــــــي SOCIAL CAPITAL مورد بهره برداري قرار گرفته است. اين مفهوم به پيوندها، ارتباطات ميان اعضاي يك شبكه به عنوان منبع باارزش اشاره دارد كه با خلق هنجارها و اعتماد متقابل موجب تحقق اهداف اعضا مي شود. سرمايه اجتماعي كه صبغه اي جامعه شناسانه دارد، به عنوان يك اهرم توفيق آفرين مطرح و مورداقبال فراوان نيز واقع شده است. ســرمايه اجتماعي، بستر مناسبي براي بهره وري سرمايه انساني و فيزيكي و راهي براي نيل به موفقيت قلمداد مي شود. مديران وكساني كه بتوانند در سازمان، سرمايه اجتماعي ايجاد كنند، راه كاميابي شغلي و سازماني خود را هموار مي سازند. از سوي ديگر، سرمايه اجتماعي به زنــــــدگي فرد، معني و مفهوم مي بخشد و زندگي را ساده تر و لذت بخش تر مي سازد.
امروزه سرمايه اجتماعي، نقشي بسيار مهمتر از سرمايه فيزيكي و انساني در سازمانها و جوامع ايفا مي كند و شبكه هاي روابط جمعي و گروهي، انسجام بخش ميان انسانها، سازمانها و انسانها و سازمانها با سازمانها مي باشد. در غياب سرمايه اجتماعي، ساير سرمايه ها اثربخشي خود را از دست مي دهند و بدون سرمايه اجتماعي، پيمودن راههاي توسعه و تكامل فرهنگي و اقتصادي، ناهموار و دشوار مي شوند.
در ديدگاههاي سنتي مديريت توسعه سرمايه هاي اقتصادي، فيزيكي و نيروي انساني مهمترين نقش را ايفا مي كردند اما در عصر حاضر براي توسعه بيشتر از آنچه به سرمايه اقتصادي، فيزيكي و انساني نيازمند باشيم به «سرمايه اجتماعي نيازمنديم، زيرا بدون اين سرمايه استفاده از ديگر سرمايه ها به طور بهينه انجام نخواهدشد. در جامعه اي كه فاقد سرمايه اجتماعي كافـــي است. ساير سرمايه ها ابتر مي مانند و تلف مي شوند. از اين رو موضوع سرمايه اجتماعي به عنوان يك اصل محوري براي دستيابي به توسعه محسوب شده و مديراني موفق قلمداد مي گردند كه بتوانند در ارتباط با جامعه به توليد و توسعه سرمايه اجتماعي بيشتر نايل گردند.
سرمايه اجتماعي
اصطلاح سرمايه اجتماعي قبل از سال 1916، در مقاله اي توسط هاني فان از دانشگاه ويرجينياي غربي مطرح شد. اما، نخستين بار در اثر كلاسيك جين جاكوب: مرگ و زندگي شهرهاي بزرگ آمريكايي (1961) به كاررفته است، كه در آن او تــــوضيح داده بود كه شبكه هاي اجتماعي فشرده در محدوده هاي حومه قديمي و مختلط شهري، صورتي از سرمايه اجتماعي را تشكيل مي دهند و در ارتباط با حفظ نظافت، عدم وجود جرم و جنايت خياباني و ديگر تصميمات درمورد بهبود كيفيت زندگي، در مقايسه با عوامل نهادهاي رسمي مانند نيروي حفاظتي پليس و نيروهاي انتظامي، مسئوليت بيشتري از خود نشان مي دهند.
گلن لوري اقتصاددان نيز همچون ايوان لايتجامعه شناس، اصطلاح سرمايه اجتماعي را در دهه 1970 براي توصيف مشكل توسعه اقتصادي درون شهري به كار برد. در دهه 1980، اين اصطلاح توسط جيمز كلمن جامعه شناس در معناي وسيعتري مورداستقبال قرار گرفت و رابرت پوتنام دانشمند علوم سياسي، نفر دومي بود كه بحثي قوي و پرشور را درمورد سرمايه اجتماعي و جامعه مدني هم در ايتاليا و هم در ايالات متحده برانگيخت _(فوكوياما، 1379، صفحه 10). سرمايه اجتماعي مفهومي است كه پيشينه طولاني زيادي ندارد. كاربرد اين مفهوم به تدريج از دهه 1990 به اين سو در تزها و مقالات دانشگاهــي - بويژه در رشته هاي جامعه شناسي، اقتصاد، سياست و آموزش - با كارهاي افرادي چون جيمز كلمن، پيربورديو، رابرت پاتنام و فرانسيس فوكوياما افزايش يافته است (وال، 1998، صفحه 259).
همچنين استفاده از مفهوم سرمايه اجتماعي باتوجه به روند جهاني شدن و تضعيف نقش دولتهاي ملي، به عنوان راه حلي اجرا شدني در سطح اجتماعات محلي براي مشكلات توسعه، موردتوجه سياستگذاران و مسئولان سياست اجتمــاعي قرار گرفته است _(وارنر، 1999 صفحه 126).
تعريف رايج سرمايه اجتماعي در جريان اصلي جامعه شناسي آمريكايي - بويژه در روايت كاركرد گرايانه آن - عبارت است از روابط دوجانبه، تعاملات و شبكه هايي كه درميان گروههاي انساني پديدار مي گردند و سطح اعتمادي كه در ميان گروه و جماعت خاصي، به عنوان پيامد تعهدات و هنجارهايي پيوسته با ساختار اجتماعي، يافت مي شود. در مقابل جامعه شناسي اروپايي اين مفهوم را در بررسي اين موضوع به كار مي گيرد كه چگونه تحرك پيوندهاي مربوط به شبكه هاي اجتماعي، سلسله مراتب اجتماعي و قدرت تمايزيافته را تقويت مي كند. با وجود اين، نكات مشترك اين دو ديدگاه درمورد سودمندي سرمايه اجتماعي در افزايش برخي ويژگيها، مانند آموزش، تحرك اجتماعي، رشد اقتصادي، برتري سياسي و درنهايت توسعه است (وال، 1998، صفحه 304). سرمايه اجتماعي با كاركردش تعـــريف مي شود. سرمايه اجتماعي شيئي واحد نيست، بلكه انواع چيزهاي گوناگوني است كه دو ويژگي مشترك دارند: همه آنها شامل جنبه اي از يك ساخت اجتماعي هستند، و كنشهاي معين افرادي را كه در درون ساختار هستند تسهيل مي كنند. سرمايه اجتماعي، مانند شكلهاي ديگر سرمايه مولد است و دستيابي به هدفهاي معيني را كه در نبودن آن دست يافتني نخواهدبود امكان پذير مي سازد. سرمايه اجتماعي، مانند سرمايه فيزيكي و سرمايه انساني كاملاً تعويض پذير نيست. اما نسبت به فعاليتهاي بخصوصي تعويض پذير است. شكل معيني از سرمايه اجتماعي كه در تسهيل كنشهاي معيني ارزشمند است ممكن است براي كنشهاي ديگر بي فايده يا حتي زيانمند باشد. سرمايه اجتماعي نه در افراد و نه در ابزار فيزيكــي توليد قرار دارد (كلمن، 1377، صفحه 462).
سرمايه اجتماع را به سادگي مي توان به عنوان وجود مجموعه معيني از هنجارها يا ارزشهاي غيررسمي تعريف كرد كه اعضاي گروهي كه همكاري و تعاون ميانشان مجاز است، در آن سهيم هستند. مشاركت در ارزشها و هنجارها به خودي خود باعث توليد سرمايه اجتماعي نمي گردد، چرا كه اين ارزشها ممكن است ارزشهاي منفي باشد. هنجارهايي كه سرمايه اجتماعي توليد مي كنند اساساً بايد شامل سجايايي از قبيل صداقت، اداي تعهدات و ارتباطات دوجانبه باشد.
به طوركلي از سرمايه اجتماعي تعاريف مختلفي ارائه گرديده است.
يكي از تعاريف مطرح اين است كه سرمايه اجتماعي مجموعه هنجارهاي موجود در سيستم هاي اجتماعي است كه موجب ارتقاي سطح همكاري اعضاي آن جامعه گرديده و موجب پايين آمدن سطح هزينه هاي تبادلات و ارتباطات مي گردد. براساس اين تعريف، مفاهيمي نظير جامعه مدني و نهادهاي اجتماعي نيز داراي ارتباط مفهومي نزديك با سرمايه اجتماعي مي گردند (فوكوياما، 1999، صفحه 5).
بانك جهـــاني نيز سرمايه اجتماعي را پديده اي مي داند كه حاصل تاثير نهادهاي اجتماعي، روابط انساني و هنجارها بر روي كميت و كيفيت تعاملات اجتماعي است و تجارب اين سازمان نشان داده است كه اين پديده تاثير قابل توجهي بر اقتصاد و توسعه كشورهاي مختلف دارد. سرمايه اجتماعي برخلاف ساير سرمايه ها به صورت فيزيكي وجود ندارد بلكه حاصل تعاملات و هنجارهاي گروهي و اجتماعي بوده و ازطرف ديگر افزايش آن مي تواند موجب پايين آمدن جدي سطح هزينه هاي اداره جامعه و نيز هزينه هاي عملياتي سازمانها گردد (بانك جهاني 1999).
به طوركلي سرمايه اجتماعي منابعي دردسترس هستند نظير اطلاعات، انديشه ها، راهنماييها، فرصتهاي كسب و كار، سرمايه هاي مالي، قدرت و نفوذ، پشتيباني احساسي، خيرخواهي، اعتماد و همكاري. كلمه اجتماعي در عنوان سرمايه اجتماعي، دلالت مي كند كه اين منابع، خود داراييهاي شخصي محسوب نمي شوند، هيچ فردي به تنهايي مالك آنها نيست. اين منابع در دل شبكه هاي روابط قرار گرفته اند. اگر شما سرمايه هاي انساني را از آنچه كه شما مي دانيد فرض كنيد (مجموع دانش، مهارت و تجارت شما)، پس دسترسي به سرمايه اجتماعي به كساني كه شما مي شناسيد بستگي دارد، يعني اندازه، كيفيت و گوناگوني شبكه هاي كسب و كار و شبكه هاي ارتباطي شخصي شما در آن موثر است. اما فراتر از آن، ســــرمايه اجتماعي به كساني كه شما نمي شناسيد نيز بستگي دارد، البته اگر شما به طور غيرمستقيم به وسيله شبكه هايتان با آنها در ارتباط باشيد.
واژه سرمايه دلالت مي كند كه سرمايه اجتماعي همانند سرمايه انساني يا سرمايه اقتصادي ماهيتي زاينده و مولد دارد، يعني ما را قادر مي سازد ارزش ايجاد كنيم، كارها را انجام دهيم، به اهدافمان دست يابيم، ماموريتهايمان را در زندگي به اتمام رسانيم و به سهم خويش به دنيايي ياري رسانيم كه در آن زندگي مي كنيم. وقتي مي گوييم سرمايه هاي اجتماعي زاينده و مولد هستند، منظور اين است كه هيچ كس بدون آن موفق نيست و حتي زنده نمي ماند _(كلمن، 1990، صفحه 300).
مقايسه سرمايه اجتماعي با سرمايه فيزيكي و انساني
شايد مهمترين پيشرفت در اقتصاد آموزش و پرورش درسي سال گذشته اين انديشه بوده است كه مفهوم سرمايه فيزيكي به گونه اي كه در ابزارها، ماشين آلات و ديگر وسايل توليدي تجسم يافته است، مي تواند بسط يابد و شامل سرمايه انساني نيز بشود. همان طور كه سرمايه فيزيكي، با ايجاد تغييرات در مواد براي شكل دادن به ابزارهــايي كه توليد را تسهيل مي كنند به وجود مي آيد، سرمايه انساني با تغيير دادن افراد براي دادن مهارتها و توانائيهايي به آنها پديد مي آيد و افراد را تــــوانا مي سازد به شيوه هاي جديد رفتار كنند (كلمن، 1377، صفحه 462).
سرمايه اجتمـــاعي، به نوبه خود، هنگامي به وجود مي آيد كه روابط ميان افراد به شيوه اي دگرگون مي شود كه كنش را تسهيل مي كند. سرمايه فيزيكي كاملاً ملموس است. سرمايه انساني كمتر ملموس است، و در مهارتها و دانشي كه فرد كسب كرده است تجسم مي يابد؛ سرمايه اجتماعي حتي كمتر از اين محسوس است، زيرا در روابط ميان افراد تجسم مي يابد. سرمايه فيزيكي و سرمايه انساني فعاليت توليدي را تسهيل مي كنند، و سرمايه اجتماعي نيز همانند آنها عمل مي كند. مثلاً، گروهي كه اعضايش زياد به يكديگر اعتماد مي كنند، خواهند توانست كارهايي بسيار بيشتر از گروهي كه فاقد آن است، انجام دهد.
جنبه منفعت اقتصادي سرمايه اجتماعي
اقتصاد جديد سرمايه داري، سرمايه اجتماعي را به كار مي گيرد، آن را تهي مي سازد و باز آن را پر مي كند. اقتصاددانان نئوكلاسيك به اهميت هنجارهاي اجتماعي تعاوني دراقتصاد به خوبي واقفند و براي تبيين اينكه چگونه عناصر عقل گراي خودخواه به همكاري با يكديگر روي مي آوردند، نظريه دقيقي دارند. به علاوه، اقتصاددانان هنجارهايي را كه به طور نهادينه ساخته شده اند، به خوبي مي شناسند: نظريه آنها را براي ارزيابي اينكه رفتار دولت با كارآمدي - رو به افزايش، و كارآمدي - روبه كاهش چيست، رهنمودهايي فراهم مي سازد. آنچه كه اقتصاددانان به سختي مي پذيرند اهميت آن چيزي است كه مي توان هنجارهايي كه به طور برونزاد ساخته شده اندناميد. يعني در هنجارهاي بيرون از نظام اقتصادي كه بر رفتار اقتصادي تاثير مي گذارند، و ازمنابعي از قبيل فرهنگ يا مذهب سرچشمه مي گيرند _(فوكوياما، 1379، صفحه 63).
وظيفه اقتصادي سرمايه اجتماعي كاهش هزينه هاي معاملاتش است كه با مكانيسم هاي هماهنگي رسمي مثل قراردادها، سلسله مراتب، قوانين بوروكراسي و موارد متشابه مربوط هستند. حقيقت موضوع اين است كه هماهنگ كردن فعاليتها براساس هنجارهاي غيررسمي به عنــــوان بخش مهمي از اقتصاد مدرن پايدار مي ماند، و اين مسئله به دليل ماهيت پيچيده فعاليتهاي اقتصادي و فناوري پيچيده است. بسياري خدمات پيچيده براي كنترل، خيلي پرهــزينه هستند و ازطريق استانداردهاي حرفه اي داخلي خيلي بهتر از مكانيسم هاي كنتــرل رسمي، كنترل مي شوند. يك مهندس نرم افزار بسيار آموزش ديده اغلب بيشتر از بهره وري خودش نسبت به سرپرست خود مطلع است؛ يك خزانه داري اغلب وقتي كه به قضاوت يك مأمور مالي باتجربه واگذار شود، كاراتر است از اينكـــه توسط كتابي مثل سررشته داري دولتي انجام شود. تعدادي از مطالعات تجربي پيشنهاد مي كند كه فناوري پيشرفته تحقيق و توسعه (R&D) اغلب به مبادله غيررسمي حق مالكيت عقلايي وابسته است، به دليل اينكـــه مبادله رسمي مستلزم افزايش هزينه هاي معاملاتي بيش از حد است و سرعت مبادلات را كم مي كند. حتي در محيطهاي با فناوري پيشرفته پايين، سرمايه اجتماعي اغلب به كارايي بيشتري نسبت به تكنيك هاي هماهنگي رسمي منجر مي شود. تيلوريسم كلاسيك، كه محلهاي كاري را به شيوه بوروكراسي بسيار متمركز سازماندهي كرد، ناكارآمدي زيادي به وجود آورد موقعي كه تصميمات به تأخير افتادند و اطلاعات تحريف شدند و زنجيرهاي سسله مراتب فرمان به طرف پايين حركت كردند. در بسياري از كارخـــــانه هاي توليدي، ساختارهاي مديريت مسطح ترجايگزين تيلوريسم شده است كه مسئوليت را به سطوح پايين خود كارخانه واگذار كرده است. كارگراني كه خيلي به منابع دانش تخصصي نزديكتر هستند اختيار دارند كه خود تصميم بگيرند به جاي اينكه آن را به سلسله مراتب مديريتي واگذار كنند. اين كار اغلب به بازدهي بالايي منجر مي شود اما كاملاً به سرمايه اجتماعي نيروي كار وابسته است. اگر بين كارگران و مديران عدم اعتماد يا فرصت طلبي فراوان وجود داشته باشد، تفويض اختيار كه در يك سيستم توليدي كوچك لازم است، به از كارافتادگي فوري منجر مي شود. اين درواقع آن چيزي است كه در جنرال موتور طي اعتصابهاي 1996 و 1998 اتفاق افتاد، زماني كه يك شعبه محلي با مخالفت توانست كل عمليات آمريكاي شمالي شركت را ببندد _(گلنر، 1994، صفحه 52).
فوكوياما در كتاب اعتماد (1995). چند مثال ارائه داده درباره اينكه چگونه سرمايه اجتماعي، اقتصاد جهاني معاصر را شكل داده است، مثلاً كارگاههاي خانوادگي را به موتور توسعه اقتصادي در مكانهايي از قبيل مركز ايتاليا، هنگ كنگ، و تايوان تبديل كرده است (فوكوياما، 1379، صفحه 64).
جنبه منفعت عمومي سرمايه اجتماعي
سرمايه اجتماعي ويژگيهاي معيني دارد كه آن را از كالاهاي خصوصي، تقسيم پذير و انتقال پذير كه در نظريه اقتصادي نئوكلاسيك بحث شده است، متمايز مي سازد. يكي از اين ويژگيها كه لوري (1987) درباره آن بحث كرده، انتقال ناپذيري عملي آن است. اگرچه اين سرمايه، منبعي است كه ارزش استفاده دارد، به آساني مبادله نمي شود. صفت كيفي ساختار اجتماعي كه فرد در آن قرار گرفته اين است كه سرمايه اجتماعي، دارايي شخصي هيچ يك از افرادي نيست كه از آن سود مي برد.
تفاوت ديگر، كه از جنبه منفعت عمومي سرمايه اجتماعي ناشي مي شود، مي تواند با مقايسه آن با سرمايه فيزيكي مشاهده گردد. سرمايه فيزيكي معمولاً كالايي خصوصي است، و حقوق مالكيت به شخصي كه در سرمايه فيزيكي سرمايه گذاري كند امكان مي دهد، منافعي را كه اين سرمايه توليد مي كند به دست آورد. بنابراين، انگيزه سرمايه گذاري در سرمايه فيزيكي كاهش نمي يابد؛ آن گونه كه اقتصاددان ممكن است بگويد، يك سرمايه گــــذاري نيمه بهينه (SUBOPTIMAL INVESTMENT) در سرمايه فيزيكي وجود ندارد، زيرا كساني كه در آن سرمايه گذاري مي كنند مي توانند منافع سرمايه گذاري خود را تصاحب كنند. درمورد سرمايه انساني نيز - دست كم سرمايه انساني از نوعي كه در مدارس توليد مي شود - فردي كه وقت و منابع خود را سرمايه گذاري مي كند منافعي را به دست مي آورد كه افراد پيش بيني مي كنند از آموزش كسب خواهند كرد: يعني شغلي با دستمزد بيشتر، كار رضايت بخش تر يا داراي پايگاه بالاتر، يا حتي لذت درك بهتر دنياي پيرامون (كلمن، 1377، صفحه 483).
اما سرمايه اجتماعي در بيشتر شكلهايش اين گونه نيست. مثلاً، انواع ساختارهاي اجتماعي كه هنجارهاي اجتماعي و ضمانتهاي اجرايي براي تحميل آنهــــــا را امكان پذير مي سازد در درجـــــه اول به افرادي سود نمي رساند كه تلاشهاي آنهابراي به وجود آوردن هنجارها و ضمانتهاي اجرايي لازم است. بلكه به همه افرادي سود مي رساند كه جزء آن ساختار معين هستند. جنبه منفعت عمومي بيشتر سرمايه اجتماعي به اين معناست كه سرمايه اجتماعي از جهت كنش هدفمند، در موقعيتي اساساً متفاوت با بيشتر شكلهاي ديگر سرمايه است. سرمايه اجتماعي، منبع مهمي براي افراد است و مي تواند بر توانايي كنش آنها و كيفيت مشهود زندگيشان بسيار تاثير گذارد.
نحوه ايجاد، حفظ و نابودي سرمايه اجتماعي
آنچه تا اينجا بيان شد، حاكي از آن است كه اقتصاد سرمايه داري جديد، براي سرمايه اجتماعي تقاضاي مداومي را به وجود مي آورد. اينكه آيا براي برآوردن اين تقاضا ذخيره كافي سرمايه اجتماعي وجود دارد يا نه، به عوامل گوناگوني بستگي دارد كه بسياري از آنها بيرون از اقتصاد بازار آزاد است. به مسئله ذخيره (سرمايه اجتمـــاعي) در دو سطح پاسخ داده مي شود؛ يكي سطح مربوط به واحدهاي انفرادي و سطح ديگر در جامعه به عنوان يك كل، ازجمله مسائل مربوط به سياستگذاريهاي اجتماعي است. درمورد واحدهاي انفرادي، سرمايه اجتماعي را مي توان ازطريق سرمايه گذاري اجتماعي مستقيم در آموزش و پرورش و كارآموزي در زمينه مهارتهاي تعاوني ايجاد كرد و البته درباره ايجاد فرهنگهاي تعاوني، مطالب زيادي در حوزه بازرگاني نگاشته شده است كه چيزي جز تربيت كاركنان شركت و آموزش سلسله اي از هنجارهايي نيست كه آنها را به كاركردن با يكديگر و ايجاد حس هويت گروهي علاقــه مند مي كند (شاين، 1988، صفحه 69).
اما بسياري از مهمترين شبكه هاي اعتماد و هنجارهاي اجتماعي براي شركت فردي كه ريشه در رفتارهاي اجتماعي جامعه پيرامون خود دارد، كاملاً برون زاد خواهد بود. فراهم ساختن و تدارك سرمايه اجتماعي با واسطه و ميانجيگري مجموعه اي از نهادهايي كه تقريباً به وسعت و گستردگي خود جامعه هستند، انجام مي پذيرد. خانواده ها، مدارس، كليساها و انجمنهاي داوطلبانه، انجمنهاي تخصصي، فرهنگ عمومي و غيره از آن جمله است. اكثر اين نهادها با اقتصاد بازار كاملاً بيگانه هستند. بودجه برخي از اين نهادها، از قبيل مدارس، را مردم با پرداخت ماليات تامين مي كنند: برخي ديگر مانند خانواده ها يا انجمنهاي خيريه ازطريق توليدات فرعي فعاليتهاي ديگر، سرمايه اجتماعي توليد مي كنند، چنانچه جيمزكلمن خاطرنشان ساخته است، سرمايه اجتماعي مانند بسياري از اشكال ديگر سرمايه انساني يك منفعت عمومي است، و بنابراين، بازارهاي رقابتي به طور منظم براي آن سرمايـه گذاري مي كنند (فوكوياما، 1379، صفحه 89).
در ادامه اين بحث بعضي عوامل را، كه خود نتيجه تصميمات افراد هستند مطرح خواهيم كرد كه به ايجاد يا نابودي سرمايه اجتماعي كمك مي كنند.
1 - فروبستگي: اثر فروبستگي، بويژه با درنظرگرفتن سيستمي شامل والدين و كودكان به خوبي مي تواند مشاهده شود. در اجتماعي كه مجموعه وسيعي از انتظارات و تعهدات، بزرگسالان را به هم پيوند مي دهد، هر بزرگسالي مي تواند از حساب مشترك خود با ديگر بزرگسالان براي كمك به نظارت و كنترل فرزندانش استفاده كند. اگر A وB در اجتماعي بزرگسال باشند و a وb به ترتيب كودكان آنها باشنــد، در آن صورت فروبستگي در جامعه مي تواند مانند شكل 1 (a) تصوير شود كه در آن پيكانها از كنشگري به كنشگر ديگر مجدداً نمايانگر وابستگي دومي به اولي ازطريق رويدادهايي است كه اولي كنترل مي كند. فقدان فروبستگي در شكل 1 (b) نشان داده شده است، كه در آن والدين، A وB دوستاني در خارج از اين اجتماع دارند. در اجتماعي مانند آنچه كه در شكل 1 (a) نشان داده شده است، A وB هر دو مي توانند از تعهدات متقابل خود براي كمك به پرورش كودكانشان استفاده كنند و مي توانند هنجارهايي درباره رفتار كودكانشان به وجود آورند. كنشهاي هر كودك a يا b برونبودهايي مستقيم يا غيرمستقيم، هم بر A و هم برB در هر دو اجتماع تحميل مي كنند؛ اما تنها در اجتماعي كه به وسيله شكل 1 (a) نشان داده شده است فروبستگي موجود به B,A امكان مي دهد هنجارهايي برقرار و اعمال ضمانتهاي اجرايي يكديگر را درمورد كودكان تقويت كنند. (كلمن، 1377، صفحه 478).
2 - ثبات: عامل دومي كه بر ايجاد و نابودي سرمايه اجتماعي تاثير مي گذارد ثبات ساختار اجتماعي است. هر شكل سرمايه اجتماعي به استثناي شكلي كه از سازمانهاي رسمي با ساختارهاي مبتني بر مشاغل نشأت مي گيرد، به ثبات وابسته است. درهم گسيختگي سازمان اجتماعي يا روابط اجتماعي مي تواند براي سرمايه اجتماعي بسيار ويرانگر باشد. اختراع اجتماعي سازمانهايي كه به جاي افراد، مشاغل، عناصر ساختار را تشكيل مي دهند شكلي از سرمايه اجتماعي فراهم كرده است كه مي تواند ثبات را در برابر بي ثباتي افراد حفظ كند. در مواردي كه افراد، صرفاً اشغال كنندگان مشاغل هستند، تنها عملكرد شاغلان، نه خود ساختار، با تحرك افراد دچار اختلال مي شود. اما براي هر شكل ديگر سرمايه اجتماعي، تحرك فردي، كنش بالقوه اي را به وجود مي آورد كه نابودكننده خود ساختار - و بنابراين، سرمايه اجتماعي وابسته به آن خواهدبود (همان منبع، صفحه 490).
3 - ايدئولوژي: عامل سومي كه بر ايجاد و نابودي سرمايه اجتماعي تاثير مي گذارد ايدئولوژي است ايدئولوژي مي تواند با تحميل اين خواست به فرد كه به سود چيزي يا كسي غير از خودش عمل كند، سرمايه اجتماعـــي به وجود آورد. اين امر در اثراتي آشكار است كه ايدئولوژي مذهبي در واداركردن افراد، به توجه به منافع ديگران دارد. تاثير غيرمستقيم و نسبتاً شگفت انگيزي از مقايسه مدارس مذهبي و غيرمذهبي ملاحظه شده است. مدارس خصوصي وابسته به سازمانهاي مذهبي در آمريكا، به رغم معيارهاي انضباطي انعطاف پذيرترشان، ميزان ترك تحصيل بسيار كمتري از مدارس خصوصي غيرمذهبي يا مدارس دولتي دارند. علت آشكار، سرمايه اجتماعي دردسترس مدرسه وابسته به سازمانهاي مذهبي است كه براي بيشتر مدارس ديگر، خصوصي يا دولتي، وجود ندارد. اين امر تا اندازه اي به ارتباطات اجتماعي - ساختاري بين مدرسه و والدين، ازطريق اجتماع مذهبي بستگي دارد. با وجود اين، تا اندازه اي به اين اصل ناشي از آئين مذهبي بستگي دارد كه هر فردي ازنظر خداوند مهم است. يك نتيجه اين اصل اين است كه جوانان خيلي كمتراحتمال دارد كه ازطريق بي توجهي ازنظر اداري از دست بروند. به علت ايدئولوژي مذهبي مدير مدرسه، كاركنان، و اعضاي بزرگسال اجتماع مذهبي كه با مدرسه ارتباط دارند، به نشانه هاي بيگانگي و كناره گيري به طور سريعتر پاسخ داده مي شود.
همچنين شيوه هايي وجود دارد كه به كمك آنها ايدئولوژي مي تواند اثر منفي بر ايجاد سرمايه اجتماعي داشته باشد. ايدئولوژي خودبسندگي، مانند آنچه طرفداران اپيكور در يونان باستان به آن اعتقاد داشتند، يا يك ايدئولوژي كه بر رابطه جداگانه و مستقل هر فرد با خداوند تاكيد مي كند، كه عمدتاً اساس آئين پروتستان را تشكيل مي دهد، مي تواند از ايجاد سرمايه اجتماعي جلوگيري كند (همان منبع، صفحه 491).
4 - عوامل ديگر: اگرچه عوامل گوناگون ديگري وجود دارد كه بر ايجاد و نابودي سرمايه اجتماعي تاثير مي گذارد تنها يك دسته بزرگ آنها بويژه مهم است. و آن، دسته اي از عواملي است كه افراد را كمتر به يكديگر وابسته مي كند. رفاه و فراواني عامل مهمي در اين دسته است؛ منابع رسمي حمايت در زمان نياز (انواع گوناگون كمك دولت) عامل ديگري است. حضور اين عوامل گوناگون اجازه مي دهد كه هر سرمايه اجتماعي كه به وجود آمده است مستهلك گرديده و تجديد نشود. زيرا به رغم جنبه منفعت عمومي سرمايه اجتماعي، هرچه بيشتر افراد از يكديگر درخواست كمك كنند، مقدار سرمايه اجتماعي كه ايجاد مي شود بيشتر خواهدبود. هنگامي كه به دليل رفاه و فراواني، كمك دولت، يا عامل ديگري، افراد كمتر به يكديگر نياز داشته باشند، سرمايه اجتماعي كمتري ايجاد مي شود. سرانجام، يادآوري اين نكته سودمند است كه سرمايه اجتماعي يكي از شكلهاي سرمايه است كه با گذشت زمان مستهلك مي شود. سرمايه اجتماعي مانند سرمايه انساني و سرمايه فيزيكي اگر تجديد نشود مستهلك مي گردد. روابط اجتماعي اگر حفظ نشود به تدريج از بين مي رود. انتظارات و تعهدات باگــــذشت زمان ضعيف و ناپديد مي شود؛ و هنجارها به ارتباط منظم بستگي دارد (همان منبع، صفحه 491).
نقش دولت در ايجاد سرمايه اجتماعي
امروز در سراسر جهان دولتها در كانون توجه قرار گرفته اند.
توسعه هاي دور از دسترس كه امروزه تحقق يافته اند ما را بر آن مي دارد تا پرسشهاي اصولي خود را درباره دولت تغيير دهيم. نقش دولت چگونه مي تواند باشد؟ چه مي تواند انجام دهد؟ از انجام چه كاري بايد پرهيز كند؟ و بهترين راه انجام آن چيست؟ تجربه 50 سال گذشته فوايد و محدوديتهاي عملكرد دولت را به ويژه در ارتقاي توسعه به روشني نشان داده است.
عــــامل تعيين كننده توسعه، به رغم تجربه هاي متفاوت، كارآمد بودن دولت است. وجود دولت كارآمد براي فراهم آوردن كالاها و خدماتي (مقررات و نهادهايي) كه به بازار اجازه رشد و شكوفايي دهد و مردم را به سوي زندگي سالمتر و سعادتمندتر سوق دهد، حياتي است. بدون وجود چنين دولتي، توسعه پايدار در زمينه هاي اقتصادي و اجتماعي غيرممكن است. 50 سال پيش بسياري از انديشمندان دقيقاً همين نظر را عنوان مي كردند اما رفته رفته تمايل خود را اينگونه بيان كردند كه توسعه بايد دولت مدار باشد. از آن هنگام تا به امروز تجربه توسعه پيام متفاوتي را به ما مي دهد: دولت در فرايند توسعه اجتماعي و اقتصادي نقش محوري دارد، بــــــا اين حال نه به عنوان فراهم كننده مستقيم رشد بلكه به عنوان يك شريك، عامل تسريع و تسهيل كننده در روند توسعه (بانك جهاني، 1378، صفحه 2). مهمترين اقداماتي نيز كه توسط دولتهـــا مي تواند براي تقويت سرمايه اجتماعي انجام شود عبارتند از (فوكوياما 1999):
تشويق و تقويت تشكيل نهادهاي مدني؛تقويت وغني سازي آموزشهاي عمومي؛تامين امنيت شهروندان درجهت حضور داوطلبانه در نهادهاي اجتماعي؛پرهيز از تصدي گري بخشهاي مختلف اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي و واگذاري فعاليتهاي مربوطه به نهادهاي مردمي براي جلب مشاركت آنها در فعاليتها و زمينه سازي ايجاد و تقويت نهادهاي اجتماعي و شبكه هاي اعتماد بين آحاد مختلف مردم (همان منبع، صفحه 40).
نقش سازمانهاي بخش دولتي
سرمايه اجتماعي در يك جامعه به شدت متاثر از عملكرد دستگاههاي دولتي است مهمترين عوامل عملكردي دستگاههاي دولتي كه مي توانند بر سرمايه اجتماعي اثر بگذارند در شكل شماره 2 نشان داده شده است.
در شرايط كنوني و باتوجه به گستردگي و پيچيدگي فعاليتهاي كنوني و باتوجه به گستردگي و پيچيدگي فعاليتهاي دولت، جز ازطريق مشاركت و هم انديشي با شهروندان در يك ساختار مشاركتي راه ديگري براي ادامه حيات مديريت دولتي وجود ندارد. آمــــــوزش و توانمندسازي، فرايند طرح ريزي شده اي است كه شهروندان، مشاركت خود را در جوامع مختلف احساس و نتايج حاصل را مشاهده كنند. هدف از آموزش و توانمندسازي ايجاد فرصت دسترسي به ساختار اصلي و كسب اطلاعات است. شهروندان و مـــديران بخش عمومي مي بايد به مثابه دو شريك در راه تاسيس نهادهاي آزادمنشانه يا مراكز يادگيري همت گمارند. با تحصيل دانش، شهروندان و مديران مي توانند بهتر با يكديگر كار كنند و از ابتداي كار در اجراي اموري كه تعيين و مشخص گرديده اند، مشاركت ورزند. يكي ازمهمترين فرايندهاي موجود در جوامع براي ايجاد سرمايه اجتماعي، آموزش است. گذر افراد از آموزشهاي عمومي در تمامي سطوح و نيز آموزشهاي دانشگاهي، نقش اصلي را در ايجاد سرمايه اجتماعي بازي مي كنند. مؤلفه هاي فرهنگي در سطح جامعه به شدت متأثر از عملكرد نظامهاي آموزشي و تربيتي هستند. درسطح سازماني نيز دوره هاي آموزشي كاركنان مي توانند بستر مناسبي براي تقويت سرمايه اجتماعي باشد.
شايد مهمترين بعد كيفيت در بخش دولتي، رفتارمناسب و عادلانه با ارباب رجوع آنها باشد. يكي از مسائل كه موجب از ميان رفتن سرمايه اجتماعي مي شود رفتار ناعادلانه با مردم توسط سازمانهاي دولتي است. براي ايجاد سرمايه اجتماعي كارگزاران بخش دولتي بايد بر اين عارضه غلبه كرده و نوعي رفتار توأم با عدالت را با ديگران برقرار سازند. از اين رو، بايستي در انتخاب كارمنداني كه در تماس با مراجعه كنندگان هستند، دقت ويژه كرد و آنهايي را برگزيد كه داراي خصوصيات بارز اخلاقي باشند.
سازمانهاي دولتي با سلوك و رفتار عادلانه با مردم قادر خواهندبود تا اعتماد شهروندان را به خود جلب كرده و درنتيجه سرمايه اجتماعي ايجاد كنند.
نتيجه گيري
عملكرد سازمانهاي دولتي از راههاي مختلف مي توانند به ايجاد و توسعه سرمايه اجتماعي ياري رسانند كه در اين بخش به طور مفصل به آن پرداخته شد. امروزه سازمانهاي دولتي بايد به فعاليتهايي دست بزنند كه موردقبول جامعه و منطق با ارزشهاي آن باشد. آن دسته از دستگاههاي دولتي كه نتوانند خود را با اين مهم تطبيق دهند، در عرصه عمل موفق نخواهند بود. به عبارت ديگر، اگر سازمانها بخواهند جايگاه خود را در جامعه حفظ كرده و به نحوي عمل كنند كه باعث بقا، توسعه و موفقيت شان شود، لازم است در عملكرد خود تجديدنظر كرده و تعهدات خود را نسبت به شهروندان (ارباب رجوع) به درستي ايفا كنند. بديهي است اگر شهروندان از سازمانهاي دولتي سلب اعتماد كنند در يك فضاي بي اعتمادي (فقير شدن جامعه از جهت سرمايه اجتماعي) هم سازمانها و هم شهروندان متضرر شده و خسارت خواهند ديد.
بنگاههاي دولتي وقتي بخواهند وظايفي را كه بهتر است به جامعه مدني سپرده شود، دردست گيرنــــد، سرمايه اجتماعي را تهي مي كنند. بنابراين، نخستين اصل برنامه ريزي اجتماعي اين است كه آسيبي به سرمايه اجتماعي وارد نكنند. يعني بنگاههاي دولتي بايد مصممانه آن اقدامات و فعاليتهايي را انجام دهند، كه از عهده آنها برمي آيند. درعين حال، اين سازمانها بايد وظايفي را به جامعه مدني بسپارند كه نهادهاي كوچكتر و كمتر متمركز مي توانند اجرا كنند. سازمانهاي دولتي بايد درجهت كنشهاي مثبت با اجراي مستمر و خوب با كاركردهايي آغاز كنند كه دقيقاً متناسب با وظايف آنهاست، فقط در اين صورت است كه مي توان به توليد سرمايه اجتمــاعي توسط سازمانهاي دولتي اميدوار بود. منابع و ماخذ:
2 - فوكوياما، فرانسيس پايان نظم ترجمه غلامعباس توسلي، تهران، انتشارات جامعه ايرانيان، چاپ اول، سال 1379.
3 - كلمن، جيمز،بنيادهاي نظريه اجتماعي ترجمه منوچهر صبوري، تهران، انتشارات نشر ني، چاپ اول، 1377.
4 - COASE. H.(1960) “THE PROBLEM OF SOCIAL COST” JOURNAL OF IAW AND CONOMICS. PP. 1-44. 5 - COLEMAN, J.S, (1996), “SOCIAL CAPITAL IN THE CREATION OF HUMANCAPITAL”, AMERICAN JOURNAL OF SOCIOLOGY SUPPLEMENT 94. 6 - FUKUYAMA.F.(1997) “ECONOMIC GLOBALIZATION AND CULTURE”, THE MERRILL LYNCH FORUM. 7 - FUKUYAMA, F.(1995), “TRUST: THE SOCIAL VIRTUES AND THE CREATION OF PROSPERITY” NEW YORK: FREE PRESS, CHAPTER 9. 8 - FUKUYAMA F.(1997) “ECONOMIC GLOBALIZATION ANDCULTURE”, THE MERRILL LYNCH FORUM. Http://www.ml.com/woml/forum/global.htm. 9 - THE WORLD BANK GROUP, “SOCIAL CAPITAL FOR DEVELOPMENT” “WHAT IS SOCIALCAPITAL”? Http://www.worldbank.org/poverty/ scapital / whastc.htm. 10 - WALL, ELLEN , GABRIELE FERRAZZI, AND FRANS SCHRYER,” (1998). GETTING THE GOODSON SOCIAL CAPITAL” RURAL SOCIOLOGY, 63(2). 11 - WARNER, F.(1999), “SOCIALCAPITAL CONSTRUCTION AND THE ROLE OF THE LOCAL STATE, RURAL SOCIOLOGY 63(3).
تحقیق درباره سازمان اداری و مالی در زمان رسول خدا (ص)
چکیده: چنانچه تشكیل حكومت اسلامی، برای سرپرستی و اداره شؤون مسلمانان به حكم ضرورت لازم آید، قهرا نظام و تشكیلاتی باید باشد كه بر تعیین حاكم، شرایط، صلاحیتها، اختیارات و اوصاف او نظارت داشته باشد و در چگونگی صدور صلاحیتها و رابطه حاكم بر مردم ضوابطی باشد وگرنه هرج و مرج جای نظم و انضباط را میگیرد و این بر خلاف اصول اسلام و منطق است. این نوشتار بر آن است تا حكومت اسلامی رسول الله صلی الله علیه و آله را كه پس از هجرت در مدینه ایجاد كردند، مورد شناسایی قرار دهد و در نگرشی دقیق، سازمان اداری آن را تشریح كند.
مقدمه
اندیشه حكومت اسلامی، طبق آیات قرآن كریم و رهنمودهای پیامبر صلی الله علیه و آله به صحابه، دلالتبر احساس فطری بشر در تشكیل دولت دارد. (2) علامه طباطباییقدس سره با استناد به آیه: «فاقم وجهك للدین حنیفا فطرة الله التی فطرالناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلك الدین القیم و لكن اكثر الناس لا یعلمون» (3) لزوم دولت اسلامی را اثبات میكند و در توضیح آن، یادآور میشود: فطری بودن نیاز به تشكیلات حكومتی، به حدی بود كه وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله پس از هجرت به مدینه، دستبه ایجاد دولت اسلامی زد، مردم با وجود پرسشهایی كه در زمینه حیض و اهله و انفاق و دیگر مسائل عادی مطرح میكردند و از پیامبر صلی الله علیه و آله توضیح میخواستند، در مورد تشكیل دولت هیچگونه پرسشی مطرح نكرده و توضیحی نخواستند. حتی جریانهای پس از رحلت آن حضرت نیز با تمامی فراز و نشیب، از همین احساس فطری سرچشمه میگرفت. همه به انگیزه فطرت احساس میكردند كه چرخ جامعه اسلامی بدون گرداننده، گردش نخواهد كرد و دین اسلام این واقعیت را، كه درجامعه اسلامی باید حكومتی وجود داشته باشد، امضای قطعی نموده است. (4)
طبیعی است كه اسلام برای فعلیتبخشیدن به اهداف عالی خویش در زمینههای گوناگون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حتی عبادی، نیازمند وجود دولت است.
حضرت امام خمینیقدس سره در كتاب ولایت فقیه خویش، وجود احكام مالی، دفاع ملی، احقاق حقوق و احكام جزایی در متن دین و شریعت را دلیل بر لزوم تشكیل حكومت دانسته، مینویسند:
«سنت و رویه پیغمبر صلی الله علیه و آله دلیل بر لزوم تشكیل حكومت است; زیرا اولا: خود تشكیل حكومت داد... و ثانیا: برای پس از خود به فرمان خدا تعیین حاكم كرده است. (5) »
چنانچه تشكیل حكومت اسلامی، برای سرپرستی و اداره شؤون مسلمانان به حكم ضرورت لازم آید، قهرا نظام و تشكیلاتی باید باشد كه بر تعیین حاكم، شرایط، صلاحیتها، اختیارات و اوصاف او نظارت داشته باشد و در چگونگی صدور صلاحیتها و رابطه حاكم بر مردم ضوابطی باشد وگرنه هرج و مرج جای نظم و انضباط را میگیرد و این بر خلاف اصول اسلام و منطق است.
این نوشتار بر آن است تا حكومت اسلامی رسول الله صلی الله علیه و آله را، كه پس از هجرت در مدینه ایجاد كردند، مورد شناسایی قرار دهد و در نگرشی دقیق، سازمان اداری آن را تشریح كند.
سازمان اداری در دوران جاهلیت
اعراب حجاز، بدوی بودند. بنابراین ذكر حكومت و سازمان اداری به معنای دقیق كلمه در مورد آنان درست نیست; زیرا بدوی بودن و نظام حكومتی دو امر متناقضاند. ولی شهر مكه، مدینه و طائف وضعی میانه در بداوت و حضارت (تمدن) داشتند. به عبارت بهتر، در حالتی میان زندگی شهری و قبیلهای به سر میبردند.
شهر مكه مقر قبایل قریش بود و هر قبیلهای محلهای از آن را در اختیار خود داشت و این مجاورت قبایل با یكدیگر، نوعی اتحاد و تقسیم كار در میان آنان ایجاد نموده، لیكن با این حال، همچنان علاقمند به استقلال باقیمانده بودند و از پیوستن به یكدیگر خودداری میكردند، به همین جهت هیچگاه به مرحله یك شهر به معنای جدید نرسید و به سلطه و نفوذ یك قدرت همگانی تن نداد.
هیچگاه دیده نشد كه شخصی به عنوان مكی معروف باشد و منسوب به مكه گردد.
ولی انتساب به قبیله بسیار معمول و متداول بود. ملیت فقط ملیت قبیلهای بود و افتخار، افتخار قبایلی.
دارالندوه
قریش برای مذاكره و مشاوره در امور خصوصی و عمومی اجتماع میكردند و این اجتماعات رسمی در دارالندوه برگزار میشد. محل آن، خانه قصی بن كلاب بود كه آن را ساخت و از آن دری به جانب كعبه قرار داد. آن اولین خانهای است كه در مكه ساخته شد و سپس مردم خانههای خود را به تبعیت از او ساختند. مورخان و سیره نویسان گفتهاند كه وجه نامگذاری «ندوه» از آنرو است كه مشتق از ندی و نادی و منتدی است و این لغتبه معنای مجلس است كه مردم برای مشورت در امور خیر و شر، در آنجا گردهم میآمدند و قریش در آنجا به حل و فصل كارها، پیوندهای زناشویی، لوای جنگ، ختنه پسرها و... میپرداخت. (6)
پستهای مهم اداری مكه (7)
1 - سرانت و حجابت; یعنی دربانی و پرده داری كعبه، كه به عهده بنی عبدالدار بود و پس از آن امور مربوط به دارالندوه نیز بدان افزوده شد.
2 - سقایت و عمارت; یعنی آب دادن حجاج و حفظ و حراست آداب و تشریفات در خانه كعبه. این منصب در دستبنیهاشم بود. عمارت یا نگاهبانی مسجدالحرام، یكی از مؤسسات وابسته به سقایتبود تا مراقبت كنند كه كسی در آن محل مقدس یاوه سرایی و بدگویی نكند و فریاد نزند.
3 - افادت; یعنی میهمانداری و اطعام حاجیان. قریش در مواقع معین، مبلغی پول از میان خود گرد میآوردند و برای اطعام فقرا به متصدیان میهمانخانه میدادند. این منصب از آن بنی نوفل بود.
4 - ایسار; تفال و تطیر با تیرهای بی پر، در دوران جاهلیتبود كه اعراب از این طریق در مشكلات زندگی چارهجویی میكردند و این خود به سمتی تبدیل شد كه بنی جمح آن را بر عهده داشتند.
5 - اموال محجره; اوقافی بود كه به نام خدایان خود وقف میكردند. این سمت در دستبنی سهم بود. این پنج منصب جنبه دینی داشت. در كنار آنها منصب جنگی نیز وجود داشت.
6 - اللواء; پرچمداری; پرچمی دینی بود كه در جنگ ها آن را خارج میساختند و آن را عقاب مینامیدند. پرچم قریش به دست قصی بن كلاب بود كه به فرمان وی آن را برای جنگ آماده میكردند.
7 - قبه و اعنه; و آن خیمهای بود كه برخی از ابزار جنگی و تجهیزات نظامی در آن نگاهداری میشد و مقام «اعنة الخیل» متصدی نگهداری اسبان قریش در جنگ بود و این سمت را بنی مخزوم عهدهدار بود.
در كتاب های عرب پنج منصب دیگر برای اعراب ذكر شده و آنها عبارتند از:
8 - قیادت; مقام راهبری قافله یا جنگجویان یا هر دو، كه ولایت آن در بنی امیه بود و در اواخر عهد جاهلی، ابوسفیان آن را به دست داشت.
9 - مشورت; عبارت بود از مشاوره در امری با متصدی این سمت، پیش از آنكه برای آن امر اجتماع نمایند. این منصب در ستبنی اسد بود.
10 - اشناق; مؤسسه ای كه برای حل اختلاف و رضایتخصم تاسیس شد و معمولا برای پرداخت دیههای قبایل قریش و یا دیگران بوده است و ریاست آن به دستبنیتمیم بود.
11 - سفارت; یعنی اعزام نمایندگان و سفیران برای انجام مذاكرات صلح و جنگ یا اظهار تفاخر قریش در برابر اقوام دیگر. این منصب را بنی عدی به دست داشت. و آخرین مسؤول آن در جاهلیت عمربن خطاب بود.
12 - ایلاف; به معنای تضمین راه های بازرگانی، بدون پیمان حلف است. نوعی اجازه تجارت كه قبیله قریش آن را از دولت های ایران و روم و از حكام حبشه و یمن در اختیار داشت و كسانی كه این مقام ممتاز را برای قریش كسب كردند، هاشم، مطلب، عبد شمس و نوفل فرزندان عبد مناف بودند.
13 - قضا; نظام اداری مكه بر روی سه محور دینی، نظامی، اقتصادی میچرخید. لذا جای مؤسسه قضایی یا قضاوت خالی بود. برخی سران عشایر قریش بر آن شدند. تا این خلا را برطرف كنند و در این راستا حلف الفضول را میان خود بستند. اساس آن پیمان دفاع از حقوق افتادگان بود و بنیانگذاران آن، همه نام فضل داشتند و پیامبر خدا در این پیمان، كه حقوق مظلومان را بیمه میكرد، شركت فرمود. (8)
پیامبر صلی الله علیه و آله همه این مناصب، جز حجابت و سقایت را لغو و باطل اعلام كرد.
ویژگیهای اجتماعی مكه در آغاز بعثت
ساختار اداری مكه متاثر از سه ویژگی اجتماعی بود، كه شهر مدینه آن سه ویژگی را نداشت و آنها عبارت بودند از:
الف: اكثریتشهروندان مكه را قریش و عشایر و تیرههای آن تشكیل میداد، احتمالا افرادی از قبایل دیگر بودهاند اما در اقلیت قرار داشتهاند. یكدستبودن شهروندان در مكه، این شهر را از خونریزی و عداوتهای حاد سیاسی بدور میداشت. جنگ و خونریزی عمدهای میان قریش در تاریخ ثبت نشده است.
ب: خصوصیت دیگر مكه در رنگ و طبع بازرگانی آن بود، بازرگانان قریش با عشایر قریش و كشورهای خارج روابط بازرگانی داشتند. تنظیم دقیق حركت كاروانهای بازرگانی از اهمیت ویژهای برخوردار بود و مستلزم آن بود كه روابط با قبایل سر راههای قافلهها و كشورهای مقصد به دقتبررسی شود.
ج: به دلیل وجود كعبه، این شهر به عنوان جایگاه عبادت و انجام مراسم حج، برای اعراب تقدس داشت و از نظر درآمد توریست و بازرگانی، منبع درآمد سرشاری برای قریش بود.
این ویژگیهای سهگانه موجب شد كه این شهر از یك نظام اداری و مركز قدرت برخوردار باشد و پیامبر در مكه مردم را به دینی جدید دعوت میكرد و عقول را از خرافات آزاد مینمود. او به بركت این دین توانست گروهی از مردم را پیرامون خود جمع كند و از این گروه، سازمانی واحد مبتنی بر تعلقات و تمایلات روحی واحد تشكیل گردید.
وضعیت دولت اسلامی و سازمانهای مربوط به آن، در مدینه
اوضاع یثرب در آستانه هجرت پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله
چون ساكنان شهر یثرب (عرب و یهود) قبل از اسلام فاقد پیكره اجتماعی متكامل بودند، هیچ گونه اقتدار سیاسی فراگیر و یا نظام اداری جامع در آن پدید نیامد و مؤسسه و سازمانی كه بتواند واحدهای متفرق را در یك زنجیره مصالح مشترك و حیاتی پیوند دهد وجود نداشت. اما پس از آمدن اسلام به مدینه و اندكی پیش از هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله تكوین نظام اداری در این شهر آغاز شد.
ممكن استشالوده و زیر بنای نظام اداری شهر یثرب با انتخاب نقبای دوازده گانه، از میان بیش از 70 نفر توسط اوس و خزرج كه به تقاضای پیامبر بود، گذاشته شده باشد. در دومین بیعت عقبه، (9) سه نفر از اوسیان و نه نفر از خزرجیان با پیامبر خدا بر اسلام و طاعت و جهاد بیعت كردند. وظیفه و مسؤولیت نقبا، مسؤولیت اداری، سیاسی، فرهنگی و تبلیغ و نشر اسلام در یثرب و زمینه سازی برای مهاجرت پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان بود.
نقش هجرت در استقرار حكومت
هجرت مرحلهای بزرگ در زندگی اسلام است و از دیدگاه ما در باب تاریخ حكومت اسلامی، قطعا مهمترین مرحله پیدایش حكومت اسلامی است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در نتیجه زیستن در جو سیاسی و اداری شهر مكه، از درایت و خبرگی لازم برخوردار بود. آن حضرت در آغاز هجرت، به چند جهتباید با دشواری های فراوان در تاسیس نظام اداری شهر مقابله كند.
نخست: شهر یثرب به لحاظ ناهمگونی میان شهروندان از هرگونه نظام اداری كامل و مناسب تهی بود و اصولا افراد و اجتماع یثرب فرهنگ نظم اجتماعی و اداری نداشتند.
دوم: رابطه میان قبیله اوس و خزرج و رابطه همه آنها با یهودیان بر پایه جنگ و خونریزی بود و لذا امنیتشهر همیشه نگران كننده مینمود و مردم را بر آن داشت تا خانههای خود را در مجتمعات مسكونی، جدا از هم، به شكل پادگان های نظامی بنا كنند.
سوم: سه گروه كه دشمن اسلام بودند، از ساكنان شهر به شمار میآمدند:
1. اعراب (به استثنای اوس و خزرج)، مانند خطمه، بنو واقف، بنو سلیم كه در سال اول هجرت اسلام نیاوردند و اسلام بسیاری از ایشان تا سال چهارم هجرت به تاخیر افتاد. (10)
2. منافقین، گروهی كه عمل به شعائر اسلامی میكردند ولی با طرح سیاسی اسلام و تشكیل حكومت اسلامی با ریاست پیامبر صلی الله علیه و آله مخالف بودند.
3. یهودیان، كه نمونه عینی مخالفین فرهنگی، سیاسی، اجتماعی با اسلام، به اعتبار آیین و دولت و نظام سیاسی - اجتماعی بر مبنای اسلامی به حساب میآمدند.
این دشواری سه بعدی، در راه تلاش پیامبر صلی الله علیه و آله برای سازماندهی نخستین جامعه اسلامی، بسیار مهم و حساس بود.
پیمان برادری، نخستین قانون دولت اسلامی
یكی از مهمترین تدبیرهای پیامبر برای رفع مشكلات و موانع موجود و تكوین سازمان جامعه جدید، عقد برادری و اخوت میان مهاجر و انصار بود. این پیمان نامه در واقع قانون مختصری بود كه وظایف اولیه مدنی افراد را به عنوان شهروندهایی كه باید همكاری متقابل با یكدیگر داشته باشند، بیان میكرد. پیامبر با این پیمان، آزادی دینی یهود را تضمین كرد و میان مسلمانان و یهود اتحاد برقرار ساخت. بدین ترتیب قدرت و سلطهای عمومی ایجاد كرد كه تا پیش از آن اعراب با آن آشنا نبودند. پیمان نامه چنین آغاز میشود:
«بسم الله الرحمن الرحیم، هذا كتاب من محمد النبی بین المؤمنین و المسلمین و من قریش و الیثرب و من تبعهم فلحق بهم و جاهد معهم انهم امة واحدة...» (11)
پیامبر صلی الله علیه و آله با اجرای برنامه پیمان برادری و سازمان دادن به این امر مهم، به قصد بنای جامعه سیاسی دولت اسلامی، گام پیشرفتهتری برداشت.
مراحل تاسیس سازمان اداری پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در مدینه
مرحله اول، از آغاز هجرت تا سال چهارم (جنگ خندق) بود. در این مرحله اداره امور شهر مدینه و همه مسؤولیتها زیر نظر شخص پیامبر بود و جز اذان و كتابت وحی را به هیچ كس واگذار ننمود مگر زمانی كه به سفر و یا جنگ میرفت. بدلیل هجوم مهاجرین مكه و مهاجرت برخی از افراد قبایل عرب، جمعیت این شهر زیاد شد و در نتیجه مشكلات مسكن و اقتصادی ظاهر گشت.
مرحله دوم، بعد از جنگ خندق تا سال نهم هجری (فتح مكه) است. در این مرحله اقبال عشایر عرب به آیین اسلام افزون شد و تب مهاجرت به شهر مدینه فرو نشست. بسیاری از سران عشایر جدیدالاسلام از سوی پیامبر نزد قبایلشان باز میگشتند و به حل و فصل مشكلات روزانه مردم میپرداختند. نمایندگان پیامبر مسؤولیتی شبیه به مسؤولیت قضایی داشتند.
مرحله سوم، پس از فتح مكه تا رحلتحضرت رسول صلی الله علیه و آله كه در آن متصرفات حكومت اسلامی توسعه یافت و تمام شبه جزیره عربستان و عمده شهرهای آباد جز و منطقه جغرافیایی اسلام درآمد و در نتیجه در سازمان اداره اسلامی نیز تحولات كیفی و كمی صورت گرفت.
مساجد، مقر حكومت و اداره
یگانه مقر عمومی دولت اسلامی مسجد بود. در هیچ ماخذ تاریخی نیامده است كه پیامبر صلی الله علیه و آله در سال های اقامت در مدینه، امور حكومتی و اداری را در جایی جز مسجد انجام داده است. نخستین مسجدی كه در اسلام بنا شد مسجد قبا بود. به استثنای مسجدالنبی، نه مسجد در مدینه در دوران حیات رسول الله صلی الله علیه و آله ساخته شد. همه آن مساجد مركز عبادت، آموزش و انجام امور مملكتی و اداری و غیره بود. از میان این مسجدها مسجد النبی در مدینه مقر مركزی حكومت اسلامی شد و در آنجا پیامبر نمایندگان را به حضور میپذیرفت و سفیران را از سوی خود به ماموریتهای اداری و سیاسی و دیپلماسی و نظامی روانه میساخت. (12)
مؤسسات و سازمانهای اداری در مدینه (13)
1. مؤسسه آموزش و تبلیغ احكام الف. آموزش همگانی
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آموزش همگانی را در اولویت امور قرار داده بود و نه تنها نسبتبه آموزش معارف دین توجه داشت، بلكه به آموزش خواندن و نوشتن به صحابه امی در مدینه عنایتی خاص داشت. پیامبر خدا شرط آزادی هر یك از اسیران بدر را، كه خواندن و نوشتن میدانستند، تعلیم ده تن از صحابه و فرزندان آنان قرار داد. وی به زید بن ثابت دستور داد سرپرستی امور ترجمه و پاسخ نامهها را به عهدهبگیرد و در این راستا زبان سریانی را بیاموزد. پیامبر صلی الله علیه و آله راجع به تعلیم حرفه و فن نیز، كه در احتكار یهودیان بود، اهتمام میورزید. در جای جای سنتشریف، پدران و مادران را به آموزش نوشتن، شنا و تیراندازی فرزندان تشویق كرده است. نتیجه آنكه پیامبر دارای سیاست آموزشی ویژه بوده و به آموزش همگانی اهتمام خاص داشته داشت.
ب. معارف دینی
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تعلیم و تعلم مسائل مذهبی را وظیفهای عمومی اعلام كرد و همه افراد با سواد را به این كار موظف ساخت. ایشان برای آموزش قرآن از بعضی اصحاب در شهر مدینه كمك میگرفت. ظاهرا تعلیم قرآن در اوقات معین، در خانه یكی از مسلمانان انجام میشد و تعدادی برای این كار گرد هم میآمدند. برخی احتمال دادهاند كه پیامبر صلی الله علیه و آله خانه مخصوصی را برای تعلیم قرآن آماده كرده بود. (14) اعزام معلمان به سوی قبایل، به دو صورت انجام میگرفته است، در بعضی حالات بنا به درخواست نمایندگان قبایل و در دیگر احوال با پیش دستی پیامبر بوده است.
ج. كاتبان
گروهی از كاتبان، پیامبر را در انجام كارها یاری میدادند. از این افراد چهار تن اختصاص به نوشتن وحی داشتند; (علی ابن ابیطالب، عثمان بن عفان، ابی بن كعب، زید بن ثابت). دو تن، در امور زندگی به آن حضرت مدد میرساندند; (خالدبن سعید بن العاص، معاویة بن ابی سفیان). دو تن، آن چه را میان مردم پیش میآمد مینوشتند; (مغیرة بن شعبه، حصین بن نمیر) و دو تن مطالب مربوط به قبایل و مسائل مربوط به آنها را برای مردم مینگاشتند; (عبدالله بن ارقم بن یغوث، علاء بن عقبه). همچنین زید بن ثابت نامههایی را كه به عنوان پادشاهان بود مینوشت. (15)
2. سازمان مالیات و دارایی
ویل دورانت در كتاب تاریخ تمدن در باره وضعیت ثروت و میزان آن در عربستان، در آستانه تشكیل دولت اسلامی مینویسد: كشور عربستان، كه سه چهارم (34) آن بی آب وعلف بود، عرصه زندگی قبایلی بدوی به شمار میآمد كه همه ثروت آنان، برای تزیین بنایی چون كلیسای سانتاسوفیا بسنده نمود. (16)
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در چنین وضعیتی حكومت اسلامی را در مدینه پی ریزی كرد.
سیاستهای مالی پیامبر صلی الله علیه و آله
در دوران ابتدای ظهور اسلام در مكه، جامعه مسلمانان بسیار كوچك بود و نیازی به دریافت مالیات وجود نداشت. پس از فتح مكه موقعیت دولت اسلامی تثبیتشد. پیامبر ماموران مالیاتی را برای دریافت زكات به كلیه قبایل عرب، به استثنای یك یا دو مورد، اعزام كرد. تا مطالبات را دریافت كنند. با اینكه دریافت مالیات زمین در زمان حیات پیامبر آغاز شده بود، اما مبلغ آن بسیار كم بود و فقط به دو صورت تسهیم محصولاتی زراعی از یك قبیله یهود دریافت گردید. جمع آوری جزیه نیز در زمان پیامبر آغاز شد. با اینحال، این مالیات از نظر مبلغ، زمان و نحوه دریافت قاعدهمند نشده و با شیوهای ساده و در مقیاس كوچك بود. با وجود سادگی ساختار مالی، نكته دارای اهمیت، تاكید زیاد به پولی كردن اقتصاد بود. معاملات تجاری اعراب قبل از اسلام با استفاده از سكههای سایر ملت ها انجام میشد كه بیشتر دینارهای روم شرقی و درهمهای ایرانی بود. اعراب دارای شیوه توزین پولی خاص خود بودند و این سكهها را با توجه به روش خود وزن میكردند و محاسبات ارزش پول را انجام میدادند. بدین معنا كه گویا آنها سكه نیستند. اوزان طلا و نقره به ترتیب درهم و دینار «مثقال» نامیده میشدند. وزن هفت دینار، برابر ده درهم بود. وزن هر دینار برابر 72 دانه جو و با اندازه مشخص بود. از آنجا كه این روش پولی برای جمع كردن زكات مشكلی ایجاد نمیكرد، مورد تصویب پیامبر قرار گرفت. خلفای بعدی سعی كردند واحد پولی دقیقتری ایجاد كنند. (17)
منابع مالی و روش جمع آوری و توزیع آنها در صدر اسلام
الف. خمس غنایم
نخستین درآمد مالی كه به امر خداوند عمل گردید، خمس غنایم بود، سپس جزیه و خراج و آخرین آن زكات بود كه از منابع دیگر، ثبات بیشتری داشت. پیامبر صلی الله علیه و آله برای اداره درآمدها، اداره مالی تاسیس كرد. اعضای این اداره را كارگزاران و عمال زكات و نگهبانان و كتاب (حسابداران) و همه كسانی كه وجود آنها برای اداره امور مالی، لازم بود تشكیل میداد. اداره دارایی گام به گام بر حسب رشد و تنوع درآمدهای حكومت اسلامی و مصارف آن، گسترش یافت.
نخستین اقدام پیامبر صلی الله علیه و آله در باره اولین غنیمت جنگی مسلمانان در بدر، تعیین عبدالله بن كعب برای گردآوردن و حفظ و ضبط اموال در مكان خاص و جلوگیری از پخش آن بهدست مجاهدان بود و سپس توزیع غنایم میان مجاهدان بهوسیله پیامبر انجام میشد. (18)
روایت است كه پیامبر معیقب بن ابی فاطمه را رییس مركزی ثبت غنایم در دفاتر ویژه كرد. (19) افرادی را نیز مسؤول اخماس غنایم كرد; زیرا خمس باید در بیت المال محفوظ و نگهداری میشد و در موارد نیاز، دولت آن را انفاق مینمود و نام عبدالله بن كعب و محیمة بن جزء را در میان این افراد ذكر كردهاند. در آیه 41 سوره انفال نحوه توزیع غنایم تصریح گردیده است; «و اعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی و الیتمی و المساكین و ابن السبیل ان كنتم امنتم بالله و ما انزلنا علی عبدنا یوم الفرقان یوم التقی الجمعان و الله علی كل شیء قدیر.»
«ای مؤمنان بدانید كه هر چیزی را به غنیمت گرفتید (زیاد یا كم) خمس آن خاص خدا و رسول و خویشان او و یتیمان و فقیران و در راه ماندگان استبه آنها بدهید، اگر به خدا و آنچه بر بنده خود (محمد ص) در روز فرقان و روزیكه دو سپاه اسلام و كفر، در جنگ بدر روبرو شدند نازل فرمود ایمان آوردهاید و بدانید كه خدا بر هر چیزی تواناست.»
ب. جزیه (مالیات سرانه)
جزیه، مالیاتی است كه در قرآن به صراحت از آن، سخن به میان آمده است; «قاتلوا الذین لا یؤمنون بالله و لا بالیوم الآخر و لا یحرمون ما حرم الله و رسوله و لا یدینون دین الحق من الذین اوتوا الكتاب حتی یعطوا الجزیة عن ید و هم صاغرون.» (20)
ای اهل ایمان، با هر كه از اهل كتاب كه ایمان به خدا و روز قیامت نیاورده است و آنچه (خدا و رسول حرام كرده حرام نمیدانند و به دین حق و آیین اسلام نمیگروند، كارزار كنید تا آنگاه كه با ذلت و تواضع به اسلام جزیه دهند.» ج. خراج (مالیات بر زمین)
پیامبر صلی الله علیه و آله برای خراج كه نوعی مالیات بر زمین بود، سوادبن غزیه انصاری را عامل خراج خیبر كرد. هنگام تعیین خراج، ارزیابی كننده باید عناصر زیر را در نظر میگرفت: كیفیت زمین، نوع محصول برداشتشده و نوع آبیاری. برابر نظریه ماوردی، وقتی در مورد مبلغ خراج، بر اساس عوامل فوق; یعنی سازگاری با شرایط زمین تصمیمگیری شد، بهترین شیوه رداختخراج یكی از راههای زیر است: مالیات زمین، مكان كشتشده، تسهیم در محصول. (21)
د. زكات (مالیات صدقه)
زكات و اخذ آن با این آیه شریفه تشریع میشود:
«خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزكیهم...» (22)
«ای رسول، تو از مؤمنان صدقات را دریافت كن تا بدان صفات، نفوس آنان را (از پلیدی و حب دنیا) پاك و پاكیزه سازی و آنها را به دعای خیر یاد كن كه دعای تو موجب تسلی خاطر آنان شود كه خدا (به دعای مخلصان) شنوا و (به مصالح مؤمنان) داناست.»
پس از تشریع زكات، اداره مالی از جهت نظم و توزیع مسؤولیتها، به سطح پیشرفتهای ارتقا یافت; مانند عمال صدقات، مصدقین، جابیان كه وظیفه ایشان گردآوری زكات از مالكین بود. الخارصون، المخنون كه مقدار و اندازه آن را تخمین میزدند و كتاب و محررین اموال صدقه و... (23)
در حقیقت زكات مالیاتی است كه فقط بر روی ثروتی كه از سرمایه گذاری و رشد سرمایه حاصل شده است وضع میشود. بنابراین، ثروت و داراییهایی كه برای نیل به هدفهای مختلف; از جمله مصارف شخصی مورد استفاده قرار میگیرند، مشمول پرداخت این مالیات نمیشوند. نكته دوم در باب زكات اینكه پیامبر نصاب زكات را با توجه به تعداد حیوانات تعیین كرد، نه بر اساس ارزش پولی آنها و وقتی به این نرخ ها بر حسب تعداد حیوانات توجه شود، ملاحظه میگردد كه بسیار نظام گرا هستند. نكته سوم، از آنجا كه زكات بر ارزش خالص افراد (ثروت خالص) در آخر سال وضع گردیده است، بنابراین این نوع مالیات از كالاهایی كه در مبادلات تجاری شركت دارند، گرفته نمیشود. این امر موجب میشود كه هزینههای معاملاتی را كاهش و گردش ثروت را تشویق نماید.
زكات مواد معدنی زیر زمینی نیز تحت عنوان ریكارز شناخته شده است كه در صدر اسلام از اهمیت زیادی برخوردار نبوده است.
3. سازمان بازرگانی و اقتصادی
در زمینه مدیریت اسلامی در امور اقتصادی در عهد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، اصول مبتنی بر احترام مالكیتخصوصی مشروع، بازار آزاد، آزادی تولید، آزادی عقد قرار داد، التزام به تعهدات و قراردادها و عقود و حرمت كار بدون اجر و بیكاری مقرر بود. مالكیت ملی زمین، آب، چراگاه، جنگل، معدن، دریا و... در اختیار سلطه عالیه مركزی و شخص پیامبر بود. با این همه پیامبر فعالیتهای اقتصادی را بدون كنترل و مراقبت رها نكرد مدیریت اسلامی در دو بعد از ابعاد اقتصادی دخالت میكرد:
الف. مراقبت و كنترل بازار
بازار زیر نظر دولتبوده است تا مبادا در معاملات از التزام به حدود شرع تخلف ورزد و در صورت لزوم مخالفین را ا ز ظلم باز میداشت و در بعضی حالات تنبیه میكرد. چه بسا این اقدام اداری در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله در زمانهای بعد پایه و اساس حسبه بوده باشد كه یكی از شاخههای مهم حكومت اسلامی در كنترل و مراقبت از امور بازرگانی بود.
ب. پیشگیری از احتكار
رشد جمعیتبه سبب مهاجرت و مركزیتشهر مدینه، رو به افزایش نهاد و كار به سوء استفاده تجاری از غله و مواد روغنی و خرما و غیره انجامید و كمبود مواد غذایی در بازار، بازرگانان را به احتكار آن مواد و فروش آن با قیمتهای زیاد واداشت. هر محتكری كه از عرضه كالاهای خود و فروش آن با قیمت مناسب و سودآور كه متناسب با قدرت خرید مصرف كننده باشد، امتناع میورزید، به دستور پیامبر تحت پیگرد قرار میگرفت. در عهدنامه امام علی بن ابیطالب علیه السلام به مالك اشتر (حاكم مصر) آمده است: «... از احتكار جلوگیری كن كه پیامبر صلی الله علیه و آله آن را منع كرد.» (24) ظاهرا مدیریت و كنترل بر بازار سودمند بوده است; زیرا در سیره نبوی و در حدیث چیزی كه از بحران و كمبود معیشت و اقتصاد خبر دهد، نیامده است.
4. اداره روابط خارجی (بینالملل)
آغاز فعالیت در زمینه روابط بینالمللی، اول محرم سال هفتم هجری بوده است; یعنی پس از صلح نامه حدیبیه و فراهم گشتن امكانات نشر دعوت اسلام در شبه جزیره عرب، اطراف و خارج آن، در بیزانس، ایران، مصر، حبشه، بحرین، یمن، غسان و میان دیگر سران قبایل عرب بود. اداره رسایل و ترجمه از چند نفر از صحابیان تشكیل شده بود كه بارزترین آنها عبارت بودند از: زیدبن ثابت (ترجمه از عربی به سریانی و به عكس) عبدالله بن ارقم، سرجیل بن حسنه، حنظلة بن ربیع، حنظلة بن صیفی و علی بن ابیطالب علیه السلام از اركان و رؤسای كاتبان پیامبر بوده است. مجموعه اسناد سیاسی و اداری كه صدور آنها از پیامبر وایتشده، بالغ بر 246فقره است كه شامل: نامه، عهدنامه، صلح نامه، امان نامه، دعوت نامه به قیاصره و پادشاهان و امیران و سران قبایل میباشد پس از اینكه به پیامبر صلی الله علیه و آله اطلاع دادند پادشاهان و امیران نامههای غیر ممهور را دریافت نمیكنند. مهری تهیه كردند و در سیره آمده است كه مهردار پیامبر حنظلة بن صیفی بوده است.
پیامبر در مدینه دارالضیافهای ترتیب داد تا وفود و هیاتهایی كه برای دیدار آن حضرت و تشرف به اسلام و یا مقاصد دیگر به مدینه وارد میشدند، از آنها پذیرایی شود و آن را دارالضیفان و الدار الكبری نیز میخواندند. در آغاز خانه حمید بن عبدالرحمن بن عوف بود. سپس درخانه رمله دختر حارث النجاریه استقرار یافت. در دارالضیافه ناهار و شام فراهم میكردند و بلال بن ریاح مسؤول غذای آنان بود. قبل از تهیه دارالضیافه برای پذیرایی از میهمانان از خانههای مرفه انصار و مهاجرین استفاده میشده است.
دستگاه قضایی
بارزترین و مهمترین مؤسسه در دولت اسلامی بعد از ریاست دولت، نهاد قضایی است. رسول خدا نخستین قاضی در حكومت اسلامی بود، چه در مدینه و چه در خارج آن و با حضور او هیچ كس این ولایت را عهده دار نشد. در زمینه استنابت در قضا و اجرای حدود در تاریخ ثبت نشده است كه پیامبر صلی الله علیه و آله مسؤولیت قضا در خارج مدینه را به احدی جز علی علیه السلام سپرده باشد. (25)
در خصوص سیره و تاریخ آوردهاند كه پیامبر برای جماعات نو مسلمان، یك نفر یا بیشتر از علمای صحابه را برای تعلیم قرآن و احكام اسلام میفرستادند. احتمال میرود كه این افراد در كنار وظایف آموزشی به حل و فصل و قضاوت در مرافعات و منازعات ساده میپرداختهاند و در دعاوی مهم در مدینه به پیامبر رجوع میكردهاند و اصولا نمایندگان پیامبر اختیار قضاوت در مسایل عمده را نداشتند.
سازمان قضایی اسلام در مدینه و سایر بلاد اسلامی همزمان با تشكیل حكومت اسلامی به ریاست عالیه پیامبر تشكیل شد و متناسب با نیاز جامعه اسلامی و بر حسب امكانات و وجود نیروی انسانی صلاحیت دار برای تصدی در داخل و خارج مدینه به تدریج رشد یافت.
برای نخستین بار توسط پیامبر، مسؤولیت مدنی در جرم و كیفر در میان اعراب مطرح شد. در عهد جاهلیت اگر كسی جرمی مرتكب میشد، مسؤولیت آن جرم تمام عشیره و احیانا قبیله را فرا میگرفت. اسلام با اعلان اصل «لاتزر وازرة وزر اخری» كه در حقوق جزایی امروز، مسؤولیت مدنی خوانده میشود، آن ارزش جامعه را محكوم كرد.
فرماندهی نظامی و لشكری
تشكیلات ارتش در نظام اسلام، جزو سازمان های دولتی نبوده بلكه سازمانی وابسته به امتبوده است و جنگ مجاهدان را به حساب جنگ دولتی و دفاع از دولت نباید گذاشت، بلكه جنگ، جنگامت و دفاع امتبوده است. مؤید این گفته، آیات صریح قرآن است كه جنگ برای دفاع از امت مسلمان است ضمن آنكه غنایم جنگ و اراضی مفتوحه متعلق به امت میباشد.
هزینه جهاد به عهده خود مسلمانان بوده و آنان بعنوان افراد ارتش حقوق دریافت نمیكردند. تمام دست آوردهای عظیم نظامی پیامبر در مدتی نسبتا كوتاه و در وضعیتی دشوار، بر اساس سازمان دقیق و بسیار گسترده بوده است. برای اهداف نظامی، پیامبر همواره خواهان آمار دقیق مردان مسلمان بود و برای آمار مسلمانان مرد، دفتر و سجلهای مدون بوده است. مسؤول این سجلات حذیفة بن یمان بود، كه او را صاحب سر رسولالله نامیدهاند. (26)
در زمینه تملك جنگافزار نظامی، پیامبر تدبیری اندیشید كه سلاح، اسب و سایر تجهیزات نظامی، در ملك عموم امتباشد و برای آنها قرق معین كرد. و به طور منظم و در آمادگی برای جنگ از مردان نامزد برای شركت در لشكر بازدید میكرد تا آنجا كه مساله تمرین با سلاح و فنون جنگ، جز و فرهنگ عامه جامعه آن روز بود. پیامبر مسلمانان را به یادگیری صنایع نظامی تشویق میكرد و جاسوسی نظامی را بعنوان برتری تاكتیكی در جنگ علیه دشمن در برنامه ریزی خود داشت. در تنظیم لشكر، شیوه متعارف در آن عصر را بكار برد و لشكر را به پنج گروه: قلب، میمنه، میسره، مقدمه و ساقه تقسیم كرد. پیامبر صلی الله علیه و آله به جای روشهای معمول كر و فر، روش (زحف) یا پیشروی آهسته را جایگزین كرد و در اداره لشكر، به والیان شهرها اختیارات نظامی داد.
تضمین امنیت دولت در شهرها و جلوگیری از تاخت و تاز دشمن خارجی و گردآوری جنگجو از محل ماموریتخویش در جنب مسؤولیتهای اداری والیان قرار داشت.
نتیجه گیری
حكومت اسلامی مبتنی بر مشروعیتسلطه حاكم از ناحیه حق تعالی است و پیامبر صلی الله علیه و آله بعنوان قائد و حاكم از روز آغازین به قصد بنای اجتماع سیاسی و دولت، چهارچوب كلی مسؤولیتخود را بعنوان رهبر و حاكم امت و دولت و بر اساس نبوت و رسالتی كه داشت پیریزی كرد. نتیجه این شد كه آن حضرت پس از هجرت به مدینه، بلافاصله تشكیل دولت داده و خود شخصا به رتق و فتق امور پرداختند. تشكیل سازمانهای متعدد از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله نشان دهنده این است كه اسلام علاوه بر حكومت، سازمان هم دارد و این سازمان به حكم تاسی بر پیامبر قابل اقتباس است و نوع اقتباس هم بدینگونه است كه معیارهای برگرفته شده از این سازمان قابل پیگیری در هر حكومت اسلامی در هر عصر است.
مهمترین دستاورد سازمان و دولت اسلامی پیامبر صلی الله علیه و آله ارائه این اصل میباشد كه تشكیل حكومت اسلامی و حفظ آن در صورت وجود شرایط و رفع موانع، از اهم واجبات الهی، بلكه مقدمترین فریضه دینی است و این خود خط بطلانی استبر اندیشه جدایی دین از سیاست در طول تاریخ و ما امروز مفتخریم كه پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و تاسیس جمهوری اسلامی بر مبنای ولایت عامه فقیه، طرح فرضی حكومت در اسلام را از مرحله اندیشه به عرصه عمل درآورده است. فهرست منابع و ماخذ
2. سقایت محل آب دادن - ظرف آبخوری، از افتخارات قریش بود، حرفه و پیشه آب دادن به حاجیان. سقاخانه - آبشخور - حرفه ساقی - ساقی گری شراب و جام شراب - مزد ساقی و سقا - آبخوری - هر شراب نوشیدنی.
فرهنگ لاروس، ج2، ص1196.
عمارت عمورا، عمارة عمرانا ملازم خانه خود شد و از آن بیرون نیامد، آن چیز را مادام العمر برای او قرار داد. سالیان درازی است.
خدای خود را بندگی كرد یا نماز و روزه بجای آورد، مال بسیار فراوان شد، هر چیزی كه روی سر باشد شامل عمامه - كلاه و مانند آن
3. رفادت رفدا، رفادة نگهداری كردن، زین یا پالان حیوان - پارچه یا كهنهای كه روی زخم قرار داده میشود. آنچه كه قریش از زمان جاهلیت از اموالشان كنار گذاشته در هنگام حج غذا و نوشیدنی برای حاجیان فقیر میخریدند. به او اعطا كرد. او را كمك و یاری كرد.
فرهنگ لاروس 1079/المنجم الوسیط، ج1، ص359/المنجد فی اللغهه 270.
4. یسار ایسر، ایسار توانگر و بی نیاز شد، آن مرد در طلب و درخواست كردن سختی نكرد، قمار كرد، آبستن به آسانی زایید، شترش را به سمت راستسوق داد. ظاهرا ارتباط معنای لغوی ایسار با معنای اصطلاحی پیش گفته آن، در همان معنای قمار كردن باشد; یعنی در این شیوه تیر انداختن نوعی قمار صورت میگرفت كه بدان ایسار میگفتند.
فرهنگ لاروس، ج1، ص405/المنجد 924/المعجم الوسیط، 2 - 1064.
5. اموال محجره حجر - تحجیرا الارض و علیها بر روی حدود مرزهای زمین سنگ گذاشت، آن را محدود ساخت
فرهنگ لاروس ج1، ص807/المعجم الوسیط، ج1، ص157/المنجد 119.
اعنه جمع (عنان) آشكار شدن - ظاهر شدن - زمان - دهانه - وسیله رام و مهار كردن.
فرهنگ لاروس، ج2، ص1492/المنجد 532.
8. قیادت فرماندهی لشگر - ستاد فرماندهی قاد... قودا - قیادة.... قیادا مقابلش حركت كرد در حالی كه افسارش را گرفت
المنجد 660 فرهنگ لاروس، ج2، ص1678.
9. مشورت پند - اندرز - نصیحت.
المنجد 408/فرهنگ لاروس، ج2، ص1908
10. اشناق اشنق - اشناقا - دست را بر گردن حلقه كرد - سر مشك را بهوسیله تسمه بست - شتر سرش را بلند كرد. بر او دراز دستی كرد. آن را بست.
المنجد 404/فرهنگ لاروس، ج1، ص207.
11. سفارت سفر - سفرا - سفاره - سفاره - میان آن گروه برای صلح میانجیگری كرد. آشتی بر قرار كرد - سفارت كرد ستسفارت.
المعجم الوسیط، ج1، ص432/فرهنگ لاروس، ج2، ص1193/المنجد فی اللغة 337.
12. ایلاف این كلمه مصدر است، هزار گردانیدن - عهد و پیمان - نیك سیاست كردن، نیك اداره كردن «لایلاف قریش ایلافهم» - برای نیك اداره كردن قریش، اداره كردن آنها..).
المنجد، ص16/فرهنگ لاروس، ج1، ص406.
13. قضا یقضی قضاء - آن چیز را محكم ساخت و اندازهگیری كرد، حاجتخود را برآورد و از آن خلاصی یافت، به آرزوی خود رسید، همه اشك خود را بیرون ریخت - وام را ادا كرد - نماز گزارد - آن امر را به او رسانید، عهد و پیمان را بجا آورد، به او توصیه و سفارش كرد - قضی علیه الامر - آن كار بر او واجب و ضروری كرد، میان طرفین دعوا داوری و حكم كرد، او را كشت، از او سخت در شگفتشد. قضی الله - خدا دستور داد. قضی الله - او را از كار خود آگاهی داد.
المنجد 436/فرهنگ لاروس، ج2، ص1647.
پینوشت:
1) عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی.
2) نساء: 105; آل عمران: 22 و مائده: 49 و 50.
3) روم: 30.
4) بررسیهای اسلامی، ص177.
5) ولایت فقیه، امام خمینیقدس سره، ص20.
6) طبقات، ابن سعد، ج1، ص70; سیرة النبی، ابن هشام، ج1، ص130; فتوح البلدان بلاذری، ص70; تاریخ طبری، ج2، ص258.
7) مراجعه شود به نمودار شماره یك.
8) منصب قضا به نقل از تاریخ ابن كثیر، جلد2، ص292.
9) بیعت دوم عقبه در سال 13 بعثت و در ماه ذی حجه بود.
ايران كشور بسيار وسيعي است كه سابقه تمدن چندين هزار ساله دارد. بهمين دليل در زمانهاي مختلف داراي زبانها و گويشهاي گوناگون بوده است. اكنون نيز گويش ها و زبانهاي گوناگوني در ايران بكار ميروند كه بعضي از آنها ريشه ي ايراني ندارند و جزو زبانهاي هند و اروپايي نيستند. زباني كه ما اكنون به آن سخن مي گوييم زبان فارسي است و زبان رسمي كشور ايران مي باشد . اين زبان جزو زبانهاي ايراني به حساب مي آيد . زبانهاي ايراني جزو زبانهاي هند و اروپايي هستند . زبانهاي ايراني در طول زمان تکامل پيدا کرده اند .
زبانهاي ايراني باستان
اين زبانها كه تا حدود ۲۵۰۰ سال پيش استفاده مي شدند به دو دسته شرقي و غربي تقسيم مي شوند. بهترين نمونه زبانهاي ايراني باستان شرقي، زبان اوستايي است كه همان زبان كتاب اوستا است.
زبان ايراني باستان غربي ، همان زبان پارسي است كه مي شود گفت كه پدربزرگ زبان فارسي است و به دو دسته شمالي و جنوبي تقسيم مي شود.
زبان مادي جزو دسته شمالي و زبان هخامنشي جزو دسته جنوبي مي باشد.
زبانهاي ايراني ميانه
اين زبانها در حدود ۲۰۰۰ سال پيش گفتگو مي شده اند و به دو دسته شرقي و غربي تقسيم مي شوند.
زبانهاي سغدي ، خوارزمي و سكايي جزو زبانهاي ايراني ميانه شرقي به حساب مي آيند كه در افغانستان و تركمنستان فعلي استفاده مي شده اند.
زبان ايراني ميانه غربي ، پهلوي نام دارد كه نوع شمالي آن به پهلوي شمالي يا پارتي و نوع جنوبي آن به پهلوي ساساني يا پارسي معروف است.
زبانهاي ايراني نو
اين زبانها از حدود ۱۵۰۰ سال پيش تا كنون رواج داشته اند و به دو دسته شرقي و غربي تقسيم مي شوند.
زبان پشتو ، شغاني و آسي جزو زبانهاي ايراني نو شرقي هستند كه در افغانستان و آسياي ميانه صحبت مي شوند.
زبان ايراني نو غربي ، فارسي نام دارد كه نوع شمالي آن كردي، گيلكي، مازندراني، بلوچي و تالشي است و نوع جنوبي آن لري، زرتشتي يزد و كرمان ، لاري و فارسي دري مي باشد.
تاريخچهي زبان کردي
هنگامي که از زبان کردي سخن به ميان ميآيد، مقصود زباني است که کردها هم اينک با آن سخن ميگويند. برخي از زبان شناسان و شرق شناسان فرنگي که با زبان کردي مانوس بودهاند، بيشتر اين اطلاعات را به شکلي کلي يا ويژه ارائه داده وگفتهاند که: اين زبان در عداد زبانهاي هند و اروپايي و خانوادههاي هند و ايراني و در زمره ي زبانهاي ايراني است وبا زبان فارسي قرابت نزديکي دارد.
اينک اين سوال پيش ميآيد که پيدايش زبان کردي چگونه بوده است؟ اشکار است که زبان هر زاد و بومي زبان ساکنان آن است؛ اگر رويدادهاي تاريخي باعث ايجاد تغييرات نژادي نشده باشد آن زبان همان زبان ساکنان ديرين آن سرزمين است. عکس اين موضوع نيز صادق است. اينک ببينيم اين موضوع در مورد زبان کردي چگونه صدق مي کند؟.
سرزميني که آن را کردستان مينامند و کردها در آن ساکنند، محل کشف باقيماندهي اجساد فسيل شدهي انسانهاي باستاني است. اين استخوانها که در "شانه دري" يافت شده است، داراي اهميت بسياري است؛ چرا که، اولين بار است بقاياي انسان عصر سنگي - که 60 هزار سال پيش از اين عراق را مسکن خويش ساخته است، يافت ميشود. ( ت. باقر-1973) [1]
شصت هزار سال پيش از اين محدودهاي که اينک کردستان ناميده ميشود،آباد و ماوا و پناهگاه مردماني بوده که زباني هم براي سخن گفتن داشته اند؛ اما از آن جا که سخن گفتن دربارهي اين زبان کار دانشمندان باستان شناس است؛ به همين جهت همراه با تابش انوار آفتاب 57200 ساله بربالهاي زمان و گذر ايام خود را به پيش ميکشيم و به دوراني ميرسانيم که، اقوام ماد خود را به ايران کنوني و غرب آسيا رساندند و با نژادهاي خوژيايي، لولو، گوتي، کاسي، (خوري يا هوري ) - که در دامنههاي آن سوي کوههاي زاگرس ميزيستند و تا حد مناسبي زندگي خود را سامان داده بودند و جمهوري و تمدني نسبتاً پيشرفته تاسيس کرده بودند – مواجه شدند.
مادها ظرف 200 سال طومار اين حکومتها را در هم پيچيدند و در سال 612 پيش از ميلاد مسيح امپراتوري بزرگ مادي را بنيان نهادند و بدين ترتيب زبان مادي به زبان رسمي بدل شد. از آن زمان تا هنگام انتشار اسلام در کردستان، سيزده قرن سپري شده است. در اين مدت طولاني سرزمين ماد بزرگ و کوچک و سرزمينهاي ديگري که به سرزمين ماد ملحق شده اند؛ از حيث نظامي وسياسي بسيار دست به دست شده اند. و قدرت سياسي به دست افراد مختلفي - که زبان آنها با زبان مادها متفاوت بوده است - افتاده است. هر حکومتي هم که برسر کار آمده زبان خود را به عنوان زبان رسمي بر اين سرزمين تحميل کرده است. در اوضاع واحوال آن روزگاران، که تمامي بنيادهاي اجتماعي کم رنگ شده و رو به افول نهاده بوده است، اين جابه جايي درقدرت نمي تواند از تاثير نهادن بر اين بنيادها برکنار بوده باشد. تاريخ، برخي رويدادها را ثبت کرده است که طي آن، سلطهي سياسي بريک سرزمين، تغييرات نژادي بنيادي و ايستايي زبان را در آن سرزمين باعث شده است. امروز ردپاي تاثير جابه جايي در قدرت را در شرق قلمرو امپراتوري ماد به وضوح مي توآن ديد. به عکس در بخشي از غرب سرزمين ماد، بنيادها همچنان دست نخورده مانده است. بلکه تسلط مادها وضعيت نژادي وزباني برخي از سرزمين هايي را که بعدا به قلمرو مادها ملحق شد، تغيير داده و به مسير توسعهي مادي کشانده است و به موازات بخش غربي قلمرو خود، آنها را توسعه داده است.
بيشتر تاريخ شناسان پر آوازه براين باورند که، کردهاي امروز نوادگان مادهاي ديروزند."اگر کردها نوادگان مادها نباشند، پس برسر ملتي چنين کهن و مقتدر چه آمده است و اين همه قبيله و تيرهي مختلف کرد که به يک زبان ايراني و جداي از زبان ديگر ايرانيان تکلم مي کنند؛ از کجا آمدهاند؟" ( مينورسکي 1973)
پيش از اين گفتيم: زبان هر سرزميني – اگر رويدادهاي تاريخي آن راتغيير نداده باشند – زبان ساکنان کهن همان سرزمين است. چنان که گفته شد رويدادهاي تاريخي وجابه جايي حکومتها طي سيزده قرن، نتوانسته است چيزي رادر بخش غربي قلمرو ماد، تغيير دهد. و امروز ساکنان اين بخش از مادستان کهن، کردها هستند که نوادگان ميديها به شمار ميروند. به راستي بيش از اين که بگوييم زبان کردي از اساس پايان نشو و نما و تکامل زبان مادي است؛ ميتوان به گونهي ديگري اظهار نظر کرد؛ بيترديد، خير! چرا که همهي اسناد تاريخي که دانشمندان - تنها به منظور خدمات علمي – بررسي و تجزيه و تحليل کرده اند؛ تاکنون همين حقيقت را آشکار کردهاند که؛ زبان کردي امروز آثار و نشانههاي کمال يافتگي زبان مادي ديروز را دز خود دارد.
همچنان که آگاهيم، زبان يک پديدهي اجتماعي است که براساس قواعد مشخص خود تغيير ميکند؛ تکامل و توسعه مييابد و در سير تکاملي خود از ديگر زبانها تاثير ميپذيرد؛ و او هم بر آنها اثر ميگذارد و گاهي در اين گير و دار ميميرد. زبان مادي نيز از اين قاعده مستثني نيست و از همهي زبانهايي که به پشتوانهي قدرت سياسي در قلمرو ماد زبان رسمي بودهاند، تاثير پذيرفته و برآنها تاثير گذاشته است و تا امروز زنده مانده است.
بويژه زبان پارتي (فارسي = پهلوي اشکاني) ، که به نظر زبان شناسان همراه با زبان مادي در زمرهي زبانهاي شمال شرقي، خانوادهي زبان ايراني جاي ميگيرند؛ .بيش از ديگر زبانها بر زبان مادي تاثير نهاده است و امروزه رد پاي اين تاثيرات در گويش آييني زبان کردي، ديده مي شود.
همزمان با سقوط و فروپاشي امپراتوري ساساني و ترويج اسلام در کردستان، وقفهي تازهاي براي زبان کردي آغاز شد - که جداگانه در مورد آن بحث خواهد شد - تنها مشکل اين است که ما از زبان مادي اوآخر دورهي ساساني سند مکتوبي در دست نداريم تا موشکافانه در بارهي آن اظهار نظر کنيم. اما اين موضوع سبب نخواهد شد که نتوانيم بگوييم: اين زبان در آن زمان زبان مادي بوده است. که به نسبت زبان رايج دوران اقتدار امپراتوري، دستخوش تغييرات 1300 ساله شده است. به همان نسبت که زبان پارسي باستان پيشرفت کرده و به زبان دري / پارسيک تبديل شده و آمادگي و ظرفيت آنرا يافته است که زبان پارسي کنوني از آن جدا شود؛ يک نتيجه گيري آني اقتصا ميکند که، زبان مادي هم پيشرفت کرده و دستخوش چنان تحولات و دگرگوني هايي شده باشد؛ که استخراج زبان کردي از آن ممکن شده باشد.
زبان کردي پس از اسلام هنوز نيمهي اول سدهي هفتم ميلادي پايان نيافته بود که آيين اسلام و لشکر مسلمان به قلمرو امپراتوري ساساني نفوذ کرد و پس از چند سال باعث فروپاشي آن شد.
ترويج اسلام دربخشي از اين امپراتوري از هر جهت و به هرشيوه نگريسته شود دوران تازهاي از زندگي مادي و معنوي را براي مردم به همراه آورد. قدرت سياسي پيشين که با چارچوبي مبتني بر اختلاف و جدايي بنياد نهاده شده بود جاي خود را به ابرقدرتي داد که براساس (واًمرهم شوري بينهم ( تاسيس شده بود، دين زردشت که مغان براي جلب منافع خود و صاحبان قدرت آن را تحريف کرده بودند؛ جاي خود را به دين تازه و جذابي داده بود که عربي بدوي و پادشاهي قسيساني را برابر هم مي نهاد. از نظر زباني نيز اوستا، آن هم اوستايي که بيش از سيزده قرن بود تاثير شگرفي بر مردم و زبان آنها گذاشته بود؛ واپس نشست و اين رسالت را براي قرآن و زبان قرآني بازنهاد.
دين اسلام برخي وظايف و فرائضي را در خود داشت که مسلمانان ميبايست آنرا همچون ضرورتي ديني به جا آورند. اين وظائف در دين قبلي وجود نداشت و به همين جهت، مردم ميبايست اسامي اين گونه فرائض را از زبان ديني جديد اخذ کنند؛ همچنان که آنها را اخذ کرده اند.
زبان ديني جديد اصواتي را در خود داشت که در زبان هاي ايراني مشاهده نمي شد. ترديدي نيست که کردي يا فارسي که معاصر آغاز دورهي اسلامي بود؛ تا مدتها از تلفظ برخي صداها همچون اعراب ناتوان بود. فارسها و بسياري از ديگر ملل مسلمان، هنوز هم به درستي قادر به تلفظ اين صداها نيستند. اما در برخي از گويش هاي زبان کردي، کردها، بجز صداي / ض / بقيهي صداها را به خوبي ادا مي کنند. به گونهاي که اين صداها به صدايي همانند صداي اصلي همان گويش بدل شده اند. تغييرات به همين جا ختم نمي شود؛ بلکه تعدادي از صداهاي مربوط به حروف برخي از واژه ها مانند ( ک/K ) يا ( گ / G) کردي با حرف / ق/ عربي وصداي زباني که دين تازه به کردستان آورده، جابجا شده است.
کوتاه سخن آن که: گسترش اسلام در بخشي از قلمرو ساساني، طومار دوران ميانهي پيشرفت زبانهاي ايراني را در هم پيچيد و تا يکي دو سده پس از ظهور اسلام نيز، زبان عربي که زبان کاربردي آيين نوين به شمار ميرفت، به جاي زبان پهلوي، به زبان رسمي، ديني و گفتاري حاکمان سياسي بدل شده بود. اما ازآن پس دوران جديدي درشکوفايي اين زبانها، آغاز شد.
شکي نيست که زبانهاي منطقهاي بخشهاي اين سرزمين نومسلمان از رواج نيفتادند؛ چراکه، زبان محاورهي مردم به شمار مي رفتند و رشد و تکامل خود را در شرايطي نوين از سر گرفتند. تقابل زبانهاي ايراني اواخر دورهي ساساني و آغاز ظهور اسلام و گويشهاي آن، در ميان خود و در شرائطي جديد و دورهاي جديد، به گوناگوني اين زبانها در شرق ايران به پيدايش (فارسي نو) و در غرب آن به پيدايش"کردي" منجر شده است. که هر دو تعدادي گويش و بن گويش دارند. پس از گسترش اسلام، فارسي نو، گويشي بود که بر اساس ريشه هاي بسيار کهن خود با ديگر گويشها در هم آميخته بود اين آميختگي حتي پيش از زمان ساسانيان آغاز شده بود[2] .فارسها پيش از کردها براي احياي زبان خود، به تکاپو افتادند و شروع به کتابت کردند. وپيداست که کتاب شاهنامهي ابومنصوري – که خود از ميان رفته وتنها مقدمهي آن در دست است – اگر تنها کتاب نباشد، قديميترين کتابي است که به زبان فارسي نگاشته شده (سال346 هجري – 927ميلادي ) و از نابودي درامان بوده است.
کهن ترين سند نوشتاري کردي در دوران جديد، رباعيات باباطاهر عريان[3] است که در آغاز سدهي يازدهم ميلادي در همدان کنوني – هگمتانه، پايتخت مادها – به گويش کردي جنوبي، سروده شده است. اين رباعيات – بدون هدف نزديک کردن زبانشان به فارسي– تا حدودي تغيير داده شده اند. با اين همه در اين که باباطاهر رباعيات خود را به شيوهي فولکلوري – که در آن دوره به عنوان فهلوي (پهلوي، فهلويات يا پهلويات) شناخته ميشده است – سروده است، هيچ ترديدي نيست.
براي آشنايي بيشتر با فهلوي ميتوان به گفتههاي دکتر معين استناد کرد که مي گويد: پهلوي، " فهلويه مر": 3000 ترانهي سروده شده به يکي از زبانهاي کشور ايران (بجز زبانهاي گفتاري و رسمي) بريک وزن از اوزان عروضي يا وزني هجايي سروده شده است و بخشي از آنها در قالب دوبيتي هستند.[4] پهلوي يا پهلويات با وزني بخصوص و همانند گوراني[5] ) خوانده ميشده است وگاهي آن را پهلوي وبرخي اوقات آنرا اورامه، اورامن و اورامنانيان مي گفته اند. و اورامن (اورامنان) وزني کهن در موسيقي و مشابه بحر هزج مسدس است که به آن فهلويات مي گفته اند.[6] شايد براي دريافت اين موضوع که، اورمنان، همان گونهي فارسي (هورامه نان) کردي است و با واژهي (هه ورامان) يکي است، به تلاش چنداني نياز نباشد. هورامهنان – هورامانان = هور + امان (امدند) + آن – زمان طلوع خورشيد. همچنان که مي گويند: ( به يانيان ) بامدادان، ( ئيواران) زمان عصر.
همجنان که مي دانيم هنگام بامداد تا نيمروز، يکي از پنج وقتي بوده که زردشت براي نذرو نيايش، قرار داده که آيين ويژهي خويش را داراست و قطعهاي از آن– که چند بار تکرار مي شود – در ذيلآامده است.
نمو هوره خشه ايته آورود اسپايي![7] يعني نماز براي هور (خورشيد) که تيز تک مي درخشد!
بي گمان اين نيايش مانند همهي نيايشهاي آيين زردشتي همراه موسيقي مخصوصي زمزمه ميشده و يا به صداي بلند خوانده ميشده است و گويا مردم آنرا (نويژهر) يا (نيايشي هورامانان) گفته اند. پيداست که پس از گسترش اسلام نذر و نيايش از رونق افتاده اند. اما نوا (هه وا) وخنياي آن – که در ميان مردم باقي مانده است – کم کم به نواي ( گوراني ) بدل شده و آنها را فهلويات امانان گفتهاند. از نظر من (هوره) که هم اينک يکي از نواها و ملوديهاي آواز کردي است؛ همان (هورامانان) بخشي از نام خود را پاس داشته ونام آن همچون (الله ويسي) به يکباره تغيير نيافته است.
در گويشهاي ديگر زبان کردي نو تا سدههاي 17 و 18 آثار مکتوبي بجاي نمانده وهرچه هست، فولکلوراست که علاوه برگذشت روزگار بازگو شدن دهان به دهان تغييراتي در آن ايجاد کرده است و رنگ اصلي آن زدوده شده و رنگ زبان مشخصي را به خود گرفته است. از مواد اوليهي فولکلور آن چه که تغيير نميکند، جوهر آن است و تاهنگامي که مکتوب شود، شکل آن کاملا دستخوش تغيير خواهد شد و دقيقا به همين علت است که زبان کردي از گويشهاي ديگر خود در سدههاي آغازين اسلامي، چيزي به دست نميدهد.
وضع کنوني زبان کردي، نتيجهي برخي عوامل سياسي اجتماعي و آييني است و از نظر من آخرين عامل از همه موثرتر بوده است؛ چرا که پس از گسترش اسلام درکردستان، کردها به حدي به آيين جديد علاقه مند شدند، که دانشمندان کرد، تمام توان خود را به فهم و دريافت و آموزش و شکوفايي و توسعهي آيين اسلام اختصاص داده و دست از همه چيز شسته بودند. پيداست که اينکار به انگيزه يبسيار نيرومندي نياز دارد؛ که تحليل و بررسي آن، وظيفه ي دانشمندان علم تاريخ است.
گفتيم که دوبيتي هاي بابا طاهر، قديميترين سند مکتوب کردي به دست آمده به شمار ميرود.اما به راستي اين آثار به چه علت از بين رفتهاند؟ دراين باره به گفتهي دکتر (عبدالحکيم منتصر) اشارهاي خواهيم داشت.
دکتر (عبدالحکيم منتصر) در شمارهي 200 ماه تموز سال 1975 مجلهي العربي، چاپ کويت، در مقالهاي که تحت عنوان – (ابن وحشيه و کتابه في الفلاحة و هو اقدم الکتب في العربية) ابن وحشي وکتابش در بارهي علم کشاورزي که قديميترين کتاب عربي است، منتشر کرده است– مينويسد:
"و اته نقل اکثر کتبه من اللغة النبطة، ولم ينشر من تأليفه في اللغة العربية سوي "شوق المستهام في معرفة رموز الاًقلام" و قد ذکر في آخر کتابه هذا انه ترجم من اللغة الکردية، کتاباً في علل المياه و کيفية استخراجهام و استنباطها من الاًراضي المجهولة الاصل".
"... و گفته هايش را از کتابي به زبان نبطي اقتباس کرده است و چيزي از دانش خود به زبان عربي جز (شوق المستهام في معرفة رموز الاقلام ) مننشر نکرده است و در آخر کتاب خود از کتابي به زبان کردي سخن مي گويد که مطلبي در بارهي مشکل آب و چگونگي استفاده از آبهاي زير زميني از آن اخذ کرده است."
استاد "گيوي موکرياني" در فرهنگ مهاباد "صفحات 771 و 772" اين بخش را مفصلتر تحليل کرده است و براساس نوشتهي او "ابن وحشي" کتاب (شوق المستهام(.... را در سال 241 هجري نوشته است و پيداست که در ماخد اين کتاب، سخني از ترجمهي کتابي کردي ميرود كه اثر آن به قبل از نوشتن کتاب (شوق المستهام ....) مربوط ميشود. و کتاب در سالهاي آغازين سدهي سوم در دست مردم بوده است و بايد دست کم چند سالي از تاليف آن سپري شده باشد. و به همين سبب اين کتاب - که آن را "آب نامه" ميناميم. " ابن وحشي" آن را به عربي برگردانده است - دست کم بايد در سال هاي آخر سدهي دوم هجري تاليف شده باشد.
برگرفته از کتاب "قاموس زبان کردي" ، تاليف عبدالرحيم ذبيحي ، چاپ 1988
منابع وملاحظات:
ماموستا طاهر باقر، سدههاي پيش از تاريخ در تمدن ميزوپتاميا در برابر روشنايي جستجوي آثار تاريخي کردستان عراق، مجلهي انجمن دانش پژوهي کرد، جلد يکم، بند يکم، سال 1973 ، بغداد، صفحهي 563 پروفسور مينورسکي، کردها نوادگان مادها، برگردان دکتر کمال مظهراحمد، مجلهي انجمن دانش پژوهي کرد، جلد يکم، بند يکم، سال 1973، بغداد، صفحهي 563 دکتر معين، برهان قاطع، جلد اول، صفحههاي 25-26 زمان تولد و مرگ بابا طاهر دقيقا مشخص نيست؛ تنها گفته شده که در سال 410 هجري وفات يافته است و برخي براين باورند که طغرل شاه سلجوقي در سال 225 هجري در همدان او را ديده است. دکتر معين، برهان قاطع، جلد دوم، صفحهي 2588
ادبيات زبانهاي ايراني ميانه گروه شرقي …………………………………
آثار غير ديني ..........................................................................................................
آثار ديني ……….………………………………………………
زبانهاي ايراني ميانه گروه غربي.………………………………………
زبان فارسي ميانه ……………………………………………………
خط پهلوي …………………………………………………………
هزوارش …………………………………………………………
خط مانوي …………………………………………………………
آثار بازمانده از فارسي ميانه………………………………………………
منابع و ماخذ………………………………………………………
مقدمه
معمول ترين و ساده ترين تعريفي كه از زبان ارائه مي شود اين است كه زبان وسيله برقراري ارتباط در جوامع بشري است . از هيمن تعريف ساده مي توان دريافت كه زبان امري اجتماعي است .
از آنجا كه جوامع بشري پيوسته در حال تغيير و تحول اند ، نهادهاي اجتماعي هم كه بايد متناسب با نيازهاي اجتماع باشند ، هيچ گاه ثابت و يكسان نمي مانند و همواره براي هماهنگي با جامعه و نيازهاي آن متحول مي شوند .
بدين ترتيب زبان كه مهمترين وسيله و ابزار پيام رساني و برقراري ارتباط و انتقال مفاهيم ذهني در جوامع بشري است امري ثابت نبوده همواره به تبع جامعه تحول مي يابد.
براي بررسي تحولات جوامع بشري و پي بردن به علل و موجبات اين تحولات و شناختن حوادث ورويدادهاي كه منجر به پيدايش عناصري جديد و پديده هايي نو مي شوند از تاريخ دور مي جوييم .
هم چنانكه تاريخ سرگذشت اقوام و ملتهاي مختلف و حوادث گذشته برآنها را در زمانهاي مختلف شرح مي دهد به تاريخ يك زبان نيز تغييرات و دگرگونيهاي ان زبان در گذار زمان و در طول دوره دوام و رواج آن زبان مشخص مي كند . وبه كمك برررسيهاي تاريخي هر زبان است كه مي توان هم تغييرات و تحولات آن زبان را در ادوار تاريخي مختلف شناخت و هم قواعد و قوانين حاكم و ناظر برآن تحولات را بدست آورد . زبان هاي مختلف به طرق گوناگون باقي مانده است جمع آوري كرد و سپس اين اسناد و مدارك را به ترتيب تاريخي ، مرتب و منظم نمود و آن گاه با توجه به شباهتها و تفاوتهاي ساختاري و صوتي زبان بكار رفته در اين اسناد و با مقايسه صورتهاي مختلف زبان ، آن مدارك را دسته بندي و طبقه بندي نمود.
بدين ترتيب مشخص مي شود كه هر زبان از زماني كه قديمي ترين آثار مكتوب آن موجود است تا زمان حاضر ،دستخوش چه تحولات و تغييراتي شده است .
دراواخر قرن هجدهم ميلادي در پي رواج فقه الله و دستور تطبيقي زبان ها يكي از مهم ترين خانواده هاي زباني دنيا به نام خانواده زباني «خسرواردياني » كه زبان هاي ايراني نيز از اعضاي اين خانواده به شمار مي روند ،شناخته شد .
در ميان زبان هاي هندو اروپايي زبان فارسي اين ويژگي ممتاز را دارد كه مي توان تاريخ آن را بر اساس منابع و مدارك موجود در تمامي ادوار تاريخي از قرن ششم پيش از ميلاد تا زمان حاضر به طور پيوسته اي بررسي كرد .
زبان هاي فارسي در جهان
زبان و ادبيات فارسي به عنوان دومين زبان جهان اسلام و زبان حوزه فرهنگي و تمدن ايراني با هزاران آثار گران سنگ در زمينه هاي مختلف ادبي ، عرفاني ، فلسفي ، تاريخي همواره مورد اعتنا و اعتقاد ايرانيان و مردمان سرزمين هاي دور و نزديك بوده است .
عليرغم حوادث و رويدادهاي پرتب و تاب و گاه ناخوشايند سه صده اخير باز هم اين زبان شيرين و دلنشين در دورترين نقاط جهان امروز حضورو نفوذدارد .
اين حضور و نفوذ حكايت از آن دارد كه در ژرفاي زبان و ادب فارسي آنقدر مهعاني بلند و مضامين دلنشين علمي – ادبي اخلاقي و انساني وجود دارد كه هر انسان سليم الطبعي با اطلاع واگاهي از آنها خود به خود به فارسي ئو ذخاير مندرج در آن دل مي سپرد . اگر چجنين نبود ترجمه و تاليف هزاران كتاب و مقاله از سوي خارجيان ددرباره اثار جاودان و جهان ادب فارسي مانند : شاهنامه فردوسي ، خمسه حكيم نظامي گنجوي ، گلستان و بوستان شيخ اجل – مثنوي مولانا جلال الدين بلخي – چهره نمي جست هزارانايران شناس و ايران دوست غير ايراني دل و عمر بر سر شناخت ، فهم ، تفسير و ترجمه اين آثار ارزنده در نمي باختند . واقع آن است كه نكات نغز و حكمتهاي بديع و درسهاي انسانيت ، بزرگواري اخلاقي و مردم دوستي در ادب فارسي آنقدر حلاوت ولطا فت دارد كه مي تواند عطش تمام تشنه كامان وادي معرفت و حيرت را يك تنه به آب عذب خوبيش سيراب گرداند.
با در نظر گرفتن ويژگيها و مختصات زباني قديمي ترين آثار و مدارك بازمانده اززبانهاي ايراني تا زمان حاضر مي توان تحولات تاريخي زبانهاي ايراني رابه سه دوره مهم تقسيم كرد .
1- دوره باستاني 2- دوره ميانه 3- دوره جديد
بدين ترتيب مي توان گفت «زبان فارسي »كه يكي از زبانهاي ايراني از قديمترين صورت بازمانده آن تا فارسي دري ، سه دوره تحولي ,: باستان ، ميانه و جديد را پشت سر گذارده است .
بنابراين زبان فارسي جديد دنباله طبيعي و صورت تحول يافته زبان «فارسي ميانه » است وفارسي ميانه خود صورت تحول يافته زبان «فارسي باستان » مي باشد .
چون زبانهاي دوره باستان و ميانه ديگر بصورت زنده بكار نمي روند و تنها در مطالعات تاريخي از صورت مكتوب آنها استفاده مي شود، بطور كلي با زبانهاي «مرده »و «خاموش» خوانده مي شوند .
دوره ميانه
زبانهاي ايراني ميانه
زبانهايي كه حد فاصل بين زبانهاي باستاني و زبانهاي دوره اخير ايران اند ، زبانهاي دوره ميانه ناميده مي شوند . ميزان و ملاك تشخيص زبانهاي ميانه را از يكسو ساده تر بودن نسبت به صورت باستانيان و تغيير و تحول آشكار در سيستم و نظام زباني قديم و از سويي ديگر متروك و خاموش بودن آن دانسته اند .
البته با توجه به سير و تحول تدريجي زبان از صورتي به صورت ديگر ، تعيين تاريخ دقيق و مشخص به عنوان حد فاصل قطعي بين زبانهاي باستاني ، ميانه و جديد ميسر نيست .
زبان شناسان تاسيس سلسه اشكاني در حدود (250 سال پيش از ميلاد ) را آغاز دوره زبانهاي ايراني ميانه محسوب مي دادند اين دوره تا پايان فرمانروايي سلسله ساساني يعني 651 ميلادي كه سال شكست ساسانيان از قواي مسلمين و انقراض اين حكومت است ادامه مي يابد .
بدين ترتيب دوره زبانهاي ايراني ميانه در حدود هزار سال ، از قرن سوم پيش از ميلاد تا قرن هفتم ميلادي محسوب مي شود .
با توجه به اينكه از نظر تاريخي دوره زبانهاي باستاني با انقراض هخامنشيان در سال (330 پيش از ميلاد ) به پايان مي رسد و دوره ميانه نيز از(250 قبل از ميلاد) كه سراغاز حكومت اشكانيان است شروع مي شود . فاصله اي قريب يكصد سال ميان اين دو دوره تاريخي زبانهاي ايراني وجود دارد كه درتتبعات تاريخي زبان فارسي به «سالهاي تاريك » معروف است زيرا پس از برافتادن هخامنشيان بدست اسكندر ، طولي نكشيد كه اسكندر خود در گذشت و سرزمينهاي تحت تسلط وي ميان سردارانش تقسيم شد و فرمانروايي ايران زمين ، را يك از سرداران اسكندر موسوم به «سلوكوسي» گرديد .
سلوكوس و اعقابش قريب صد سال در ايران حكومت كردند كه در تاريخ ايران به دوران سلوكيها معروف است . آنچه مسلم است اين است كه بدليل يوناني بودن فرمانروايان سلوكي زبان و خط ايراني كمتر مورد توجه دستگاه حاكمه بود و همين عامل موجب رواج و تاثير زبان – فرهنگ و هنر يونان در زبان – فرهنگ و هنر ايراني گرديد . تاثير مختصات خط يوناني در خطوط ايراني ابداع شده در دوره ميانه نيز به هيمن دليل است .
بنابراين در تمام دوران سلوكي ها اثري مكتوب از خط و زبان ايراني بر جاي نماند و به همين دليل هيچ گونه اطلاع و آگاهي از چگونگي و كيفيت زبان فارسي دراين مقطع خاص زماني نداريم .
آخرين آثار بازمانده از دوره باستان ، متعلق به دوره هخامنشي است و اولين آثاري كه از دوره ميانه بدست آمده به دوران حكومت اشكانيان تعلق دارد و دوران حكومت سلوكيان كه ميان دو سلسله ايراني هخامنشي و اشكاني است. «دوره تاريك » در حلقه مطالعات تاريخي زبان فارسي به شمار مي رود . بدين ترتيب زبانهاي ايراني دوره ميانه ، زبانهايي هستند كه در فاصله زماني سالهاي 250 پيش از ميلاد (تاسيس سلسله اشكاني ) و 651 ميلادي ( انقراض سلسله ساساني ) در سرزمين ايران بكار مي رفتند .
( اين نكته شايان دقت است كه با يك تحول اساسي و چشم گير سياسي و اجتماعي ، زبان يك جامعه يكباره متحول نمي شود . بلكه ايجاد تغيير و تحول در سيستم و نظام زبان – امري است كه به آهستگي و طي قرنهاي متمادي صورت مي پذيرد )
از ميان زبانهاي متعددي كه درايران دوره ميانه بكار مي رفتند آثار و اسناد مكتوبي اززبانهاي «پهلوي اشكاني »«پهلوي ساساني » «سعدي »«سكايي»«بلخي »«خوارزمي »باقي مانده است .
اين زبانها با توجه به مختصات وويژگيهاي ساختاري و موقعيت و محدوده جغرافي شان به دو گروه اصلي تقسيم مي شوند .
الف : زبانهاي گروه شرقي
ب: زبانهاي گروه غربي
ادبيات زبانهاي ايراني ميانه گروه شرقي
زبانهاي ايراني ميانه متعلق به گروه شرقي كه از آنها آثاري باقي مانده است عبارتند از :
1- سعدي 2- سكايي 3- بلخي 4- خوارزمي
سعدي
به زبان سعدي در ايالت سغد قديم سخن گفته مي شد كه مهم ترين شهرهاي آن سمرقند و بخارا (در جمهوري ازبكستان كنوني ) بوده است .
علاوه بر اين ايالت ، زبان سغدي در نواحي ديگر مانند واحه هاي تورفان در تركستان شرقي به عنوان زبان مراورات تجاري و فرهنگي و زبان اداري و تاليف و تصنيف رواج داشته است . از كتيبه بوگوت در مغو لستان ، كه متعلق به اندك زماني پس از 581 ميلادي است ، چنين بر مي آيد كه سغدي زبان رسمي نخستين امپراتوري تركان بوده است . اين زبان نه تنها در مكه هاي حكم دانان سغده بلكه در اسناد رسمي و نامه هاي آنها نيز به كار مي رفت و درآسياي ميانه به عنوان زبان ميانجي ، از قرن ششم تا دهم ميلادي (چهارم ) معمول بود لا گسترش زبان فارسي در آسياي ميانه از حدود قرن چهارم هجري ، سغدي به تدريج از اهميت افتاد . با اين همه ، زرمنشان به عنوان زبان تكلم تا حمله مغول در قرن هفتم هجري همچنان به حيات خود ادامه داد . بازمانده اي از اين زبان اكنون در دره رودخانه در شمال كوه نقياب ( در جمهوري تاجكيستان ) قراول است . آثار سغدي را بر حسب موضوع ،مي توان به دو دسته عمده تقسيم كرد : آثار غير ديني و آثار ديني .
آثار غير ديني سغدي
آثار غير ديني سغري مشتمل بر نوشته هاي روي سكه ها ، اشياء سيمين ، منسوجات ، چرم سفالينه ها و سنگهاي گرانبهاست .
قديم ترين سكه هاي سغري متعلق به قرن دوم ميلادي است و جديدترين آنها از دوران حكومت عورك فرامانرواي سمرقند – است كه در ناحيه پنجكنت (جمهوري تاجيكستان ) بدست آمده اند .
نامه هاي قديمي سغري
اين مجموعه ، كه شامل پنج نامه كامل و چند قطعه ناقص است ، در يك برج نگهباني متعلق به ديوار چين در غرب تون – هوانگ بدست آمده و احتمالا به اوايل قرن چهارم ميلادي تعلق دارد .
اين اسناد قديم ترين آثار مفصل سغري است و علاوه بر اهميت زبان شناسي ، از جهت در برداشتن اشاراتي به حوادث تاريخي و پي بردن به چگونگي نامه نويسي نيز مهم به شمار مي رود .
آثار مكشوفه در سند عليا
در كاوشهاي آسماني – پاكستاني بين سالهاي 1979 تا 1988 در نواحي ميان دهكده شاتيان و شهر چيلاس و در هوترا در دره سفر عليا ( شمال پاكستان ) بيش از 670 سنگ نوشته كوچك به زبانهاي ايراني ميانه كشف گرديد كه بيشتر ان كتيبه هاي سغري است اين كتيبه ها همه از قرن چهارم ميلادي هستند و از نظر در برداشتن نام هاي خاص ، همه به شمار مي روند .
كتيبه بوگوت
اين كتيبه در سال 1956 در غرب بروگوت در جمهوري مغولستان كشف گرديد ، بر سه طرف سنگ فرار قائمي نگاشته شده و جمعاً داراي 29 سطر است و در طرف چهارم سنگ كتيبه اي به سنسكريت (به خط براهي ) نگاشته شده است . اين كتيبه مربوط به كوتاه زماني پس از 581 ميلادي است و از جهت در برداشتن اطلاعاتي درباره تاريخ فرمان روايان تركان ، حائز اهميت است .
كتيبه هاي افراسياب
در سال 1965 در خرابه هاي افراسياب در شمال سمرقند كنوني (جمهوري ازبكستان ) به همراه نقش و نگارهاي روي ديوار حدود 10 كتيبه سغري كشف گرديد . كتيبه ها در شرح نقوش روي ديوارهاست . بر يكي از ديوارها يك كتيبه 16 سطري وجود دارد كه در ان شرح بار يافتن فرستاده چغانيان به حضور فرمان رواي سمرقند به نام ورهومن آمده است و پس از آن سخن از فرستاده چاچي است . اين كتيبه ها متعلق به اواخر قرن هفتم و اوايل قرن هشتم ميلادي است .
كتيبه هاي پنجكنت
كتيبه هاي كوچكي در پنجكنت ( تاجيكستان ) برروي ظروف سفالين ، استخوان و ظروف سنگي بدست آمده است كه به اواخر قرن هفتم واوايل قرن هشتم تعلق دارند . از ميان اين آثار يك قطعه سفال نوشته شش سطري از اهميت بيشتري برخودار است . اين نوشته مشتمل است بر فهرست الفباي سغري ، نام كاتب آن (درواسپ ) و حاكمي (كوي فرن ) كه دستور تهيه آن را داده است .
كتيبه هايي كه برروي چوب متعلق به قصر چهل هجره در شمال اسرو شنه (تاجكيستان ) بدست آمده است .
نيز متعلق به اواخر قرن هفتم واوايل هشتم ميلادي است .
آثار كوه منع
در1933 در خرابه نماي دژي در كوه مغ در شمال تاجكيستان 74 فقره سند متعلق به بايگاني ديواشتيج ،آخرين فرمان رواي سغرؤ، بدست امد وي بهدنبال حمله اعراب به قلمرو فرمان روايي خود به ان دژ كوهستاني پناهنده شده بود . اين اسناد كه روي چرم و كاغذ و پوست نوشته شده ، مشتمل بر نامه هاي اداري – اسناد مالي ،يادداشتها و دستورهاي اداري و يك قباله ازدواج است .
اين آثار از نظر پي بردن به شرايط سياسي و اقتصادي ناحيه سغر در اوايل قرن هشتم ميلادي اهميت بسيار دارد . همچنين نامه هاي بدست آمده
كتيبه لادك
كتيبه اي كوتاه در 9 سطر در لادك در ، جنوب غربي جامو – كشمير در دست است كه احتمالاً متعلق به 2/841 ميلادي است و باديد آن را از نوع كتيبه هاي ياد بودي به شمار آورد .در اين كتيبه امده است كه مردي سمرقندي به نانم نوش فرن كه به عنوان فرستاده راهي درباره خاقان است . به ناحيه لادك رسيده است . كتيبه با ذكر سال (210 احتمالاًيزدگردي ) شروع مي شد.
كتيبه قره بلگون
اين كتيبه به سه زبان (سغدي ،چيني و اويغوري ) است ودر قره بلگون ، پايتخت تابستاني شاهان اويفوري در ساحل رودخانه ارغوان در مغولستان به دست آمده و متعلق به تاريخي بين 808 تا 821 ميلادي است . اين كتيبه را خاقان او يغور به مناسب گرويدنش به مانويت بر پا داشته است .
كتبيه هاي قرقيزستان
كتيبه هايي در جمهوري قرقيزستان كه بر روي صخره يا سنگ به دستور فرمان روايان ترك قره خان نگاشته شده بدست آمده است و بايد آنها را از نوع كتيبه هاي يادبودي به شمار آورد . بعضي از آنها با ذكر تاريخ ( به احتمال قوي يزدگردي ) شروع مي شود . اين كتيبه ها از قرن 9 تا 11 ميلادي هستند .
علاوه بر اين ، سفال نوشته هايي در نواحي گوناگون سغر قديم مانند ورخشه (بخارا ) ،فرغانه ، هفت رود و وادي حصار و چند سفال نوشته از خرابه هاي مرو (تركمنستان ) بدست آمده است . آثار غير ديني به خط خاص سغدي نوشته شده است .
آثار ديني سغدي
اين آثار متعلق به پيروان اديان بودايي و مسيحي و مانوي است و همه آنها در اوايل قرن بيستم ميلادي در نواحي تورفان و تون هوانگ ، در جنوب شرقي تورفان ، در تركمنستان چين ، كه پيروان اين اديان دران جا مستقر شده بودند ، بدست آمده است .
آثار بودايي
اصطلاحات به كار رفته به خوبي نشان مي دهد كه اين آثار بدست آمده بيشتر از اصل سنكريت يا چيني به سغدي ترجمه شده است و تعيين هويت و تطبيق بسياري از انها با اصل ، تاكنون انجام گرفته است . بسياري از اين آثار به شيوه سوتره هاي هندي نوشته شده است و بعضي نيز ترجمه هاي جاتكه ها (داستان زندگي بودا )واودانه ها (مقوله اي از داستانهاي روايي هند ) هستند .
از مهم ترين آثار سغدي بودايي مي توان از دو كتاب نام برد . و سنتره جاتكه ، داستان تولد بود او سوتراي علت و معلول.
رساله هاي ديگر در مجموعه هاي آثار سغدي بودايي به چاپ رسيده است كه مفصل ترين آنها متون سغدي محفوظ در كتابخانه ملي پاريس است . در اين مجموعه علاوه بر متون خاص بودايي ، متن هايي نيز كه اختصاصاً جنبه ديني ندارد ، مانند متون پزشكي ، طلسم باران و بعضي اندرزها و سخنان حكيمانه نيز آمده است .
قطعه اي كه از داستان رستم در اين مجموعه آمده از نظر ادبيات فارسي اهميت ويژه اي دارد.
آثار مسيحي
نوشته هاي سغدي مسيحي بيشتر در بولاييق در شمال تورفان كشف گرديده است اين آثار بيشتر از سرياني ، زبان ديني مسيحيان آسياي ميانه ، ترجمه شده است ودر مواردي . متن سغدي همراه متن سرياني است . در مواردي نيز متن اززبان پارتي و احتمالا از فارسي ميانه مانوي ترجمه شده است . متون سغدي مسيحي شامل ترجمه بخش هايي از كتاب متون ( دانيال، سوقا، يوحنا ) اعمال قدسيان ( مانند بادشبا و جرحين /جرج قديس ) مقاتل يا اعمال شهداي مسيحي (مانند اعمال پيشيون معاصر يزد گرد دوم ساساني كه در آن شرح داده شده است كه چگونه وي توانسته است دختري بنام ناهيد و پدرش آدر هر مزد را كه موبر بوده ، مسيحي كند و سرانجام هر سه شهيد شده اند ، شهداي زمان شاپور دوم ) مواعظ و تفاسير ، فرامير ، مجموعه اي از چيستان ها و غيره .
آثار سغدي مسيحي به گونه اي از خط سرياني سطر بخيلي نوشته شده است .
مسيحيان سغدي زبان ،گاه آثار خود را به زبان سغدي نيز نوشته اند
آثار مانوي .
هيچ متن كاملي به زبان سغدي مانوي بر جاي نمانده است ،آنچه بدست آمده قطعاتي از متون گوناگون است . از كتابهاي هفتگانه اصلي مانويان ، تنها قطعاتي از كتاب غولان و قطعات كوتاهي از نامه ها در دست است .
مهم ترين اثر سغدي مانوي عبارت اند از : توبه نامه ها ، سرودهاي كوچك و بزرگ ، سرگذشت دين ، تكوين سالم ، داستانها و تمثيلها ، واژه نامه و فهرست لغات و فهرست نام ملتها و جداول تقويمي و غيره .
متون مانوي به خاص مانويان نوشته شده است .
سكايي
آثاري به زبان سكايي در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم در تمشق ، نزديك مارال باشي واقع در شمال شرقي كاشمر ودرختن ، در جنوب شرقي همان شهر بدست آمده است .
همه اين آثار متعلق به بوداييان است و حتي اثار غير ديني سكايي نيز رنگ و بودايي دارد .
آثار غير ديني بخشي شامل نامه هاي خصوصي و بخشي شامل مكاتبات ديوان ختن است .
آثار سكايي رابه دو دسته سكايي ختني (يا ختني مطلق ) و سكايي تمشق تقسيم مي كنند. آثار تمشقي از نظر زبان كهنه ترند .
تقريباً همه آثار بودايي از سنكريت ترجمه شده اند كه فقط اصل بعضي از آنها در دست است و اصل بسياري از اين آثار را از روي ترجمه هاي تبتي و چيني موجود كه اصل سنسكريت آنها از ميان رفته است ، مي توان باز شناخت . ترجمه ها گاه تحت اللفظي و گاه نسبتاً آزاد است . متون سكايي شامل مطالب مربوط به اصول عقايد ، تمثيل ها و روايتها ، اقرارنامه ها و توبه نامه ، رسالت طبي ، يك متن كوچك جغرافيايي ، واژه نامه هايي چيني – ختني و يك واژه نامه تركي – ختني است . مفصل ترين متن ختني كتاب زمبست به شعر است . داستان هندي رامه و همسرش سيتا منظومه اي حماسي است كه از ان تفسيري بودايي شده است . در ميان اشعار ختني ، نمونه هايي از اشعار غنايي و مديحه نيز وجود دارد . نسخه هاي موجود ختني در تاريخ 700 تا1000 ميلادي به خط براهي (مقتبس از سنسكريت ) نوشته شده است .
خوارزمي
آثار بدست آمده از زبان خوارزمي قديم به دو دسته عمده تقسيم مي شود .
آثار خوارزمي قديم و آثار خوارزمي متاخر
آثار قديم مشتمل است بر نوشته هاي روس سكه هاي فرمان روايان خوارزم (قرن 2يا3 ق . م ) .
كتيبه هايي برروي چوب و چرم از ناحيه تو يراق قلعه احتمالاً متعلق به قرن دوم ميلادي ، كتيبه هايي (حدود صد قطعه ) بر ديوار استودان هايي (ظروف مخصوص قراردادن استخوان مرده ) از ناحيه توق قلعه محتملاً مربوط به قرن هفتم ميلادي و كتيبه هايي برروي ظروف سيمين با تاريخ هايي احتمالاً ميان قرن ششم تا هشتم ميلادي و سفالينه اي از ناحيه خود ( هو مبوز) تپه . اين آثار همه به خط قديم خوارزمي كه مقتبس از خط آرامي بوده ، نوشته شده ودر انها هزوارشي نيز بكار رفته است .
آثارمتاخرخوارزمي ازدوران اسلامي وهمه به خط عربي است. درآثاربيروني مانند آثار الباقيه وصيدنيه كلمات خوارزمي بسياري نقل شده است .
در نسخه اي از كتاب لغت مشهور زمخشري به نام مقدمه الادب در برابر كلمات و جمله هاي فارسي ، معادل آنها به زبان خوارزمي آمده است . در دو نسخه ديگر از اين كتاب نيز گاه گاه معادل خوارزمي كلمات عربي نقل شده است .
جمله هاي خوارزمي را همچنين در دسته اي از كتابهاي فقهي مي يابيم :
قيميه الدهر في فتاوي اهل الدهر تاليف محمد بن محمود الترجماني .
قنيه المينه تاليف نجم الدين الزاهدي الغزميني .
و رساله كوچكي به نام رساله الالفاظ الخوارزميه التحافي قنيه المسبوط تاليف كمال الدين العمادي الجرجاني ، مشتمل بر شرح لغات خوارزمي قنيه المينه
همان گونه كه از عنوان و محتواي اين آثارمعلوم مي گردد. هيچ كدام ازآنها از نظر ادبي اعتبار چنداني ندارد ، گرچه اهميت آنها از نظر زبان شناسي مسلم است .
بلخي
قديم ترين اثر از زبان بلخي متعلق به قرن دوم ميلادي است و آن كتيبه اي است در 25 سطر كه در مدخل معبدي در سرخ كتل در جنوب شرقي بغلان بدست امده است .
كتيبه هاي كوچك تري نيز در اين ناحيه كشف گرديده است . كتيبه هاي كوچك تري نيز از افغانستان و ازبكستان نيز در دست است ، اين آثار به خط يوناني نوشته شده است . علاوه بر اين كتيبه ها ، 8 قطعه دست نوشته نيز به خط يوناني – بلخي در تركمنستان چين بدست آمده است و بنظر مي رسد متعلق به بوداييان بوده است . قطعه اي نيز به زبان بلخي و به خط مانوي در دست است .
زبانهاي ايراني ميانه گروه غربي
زبانهاي ايراني ميانه گروه غربي رابه دو زبان شمالي و جنوبي تقسيم مي كنند.
زبان ايراني ميانه شمالي و جنوبي ،زبان ايلت باستاني « يارت» است نام اين سرزمين در كتيبه داريوش به صورت Paryawa = پرتو ذكر شده است .
زبان ايراني ميانه جنوبي غربي ، زبان ايالت «پاريس»است كه در كتيبه هاي فارسي باستان به صورت Parsa = پارسي ذكر شده است .
زبان پارتي
زبان ايراني ميانه غربي شمالي كه زبان قوم پارت بوده است در مدت حكومت اشكانيان زبان رسمي و اداري ايران بود.
زبان پارتي به نامهاي پهلوانيك و پهلوي اشكاني نيز خوانده مي شود. اين زبان تقريباٌ تا حدود قرن 4 ميلادي در ايران رواج داشت و حتي كتيبه هاي شاهان نخستين ساساني نيز به اين زبان نگاشته مي شد . زبان ÷ارتي در زبان فارسي ميانه تاثير قابل توجهي داشته است و بسياري از واژه هاي ÷ارتي از طريق زبان فارسي ميانه وارد زبان فارسي جديد شده است .
آثار و اسنادي كه از زبان پارتي موجود است بطور كلي به دو دسته تقسيم مي شود .
الف :آثاري كه به خط پارتي نوشته شده است .
بيوكليماتيك : آثاري كه به خط مانوي نگارش يافته اند و به نام متون تورفاني مشهورند .
اسناد نوع اول عبارتند از :
1.كتيبه ها
كتيبه هاي شاهان نخستين ساساني از جمله اردشير شاپور اول كه در قرن سوم ميلادي نوشته شده اند به يه زبان ميانه ، ÷ارتي و يوناني مي باشند . اين كتيبه ها در نقش رستم (كعبه زردشت ) نقش رجب بيشاپور و حاجي آباد قرار دارند .
كتيبه هاي شاهان بعدي ساساني از جمله كتيبه نرسي دريا يكولي به دوزبان فارسي ميانه و پارتي است و بلاخره كتيبه هاي شاهان آخري ساساني تنها به زبان فارسي ميانه است .
بدين ترتيب ،كتيبه هاي شاهاناوليه ساساني از زمره منابع مكتوب بازمانده از زبان پارتي است زيرا اين كتيبه ها علاوه بر زبان فارسي ميانه به زبان پارتي نيز نوشته شده اند .
به اين منابع مي توان كتيبه هاي كال چنگال نزديك بيرجند در جنوب خراسان كه احتمالا مربوط به نيمه اول قرن سوم ميلادي است و كتيبه اردوان پنجم را كه در شوش كشف شده افزود .
2.سكه ها
شاهان اشكاني تا مدتها نام خود رابرروي سكه ها به يوناني مي نوشتند و كلمه فيلهلن به يوناني روي آنها ديده مي شود و گاهي كلماتي نيز به خط پارتي به چشم مي خورد اما از حدود قرن اول ميلادي (از زمان بلاش اول – حدود 51 تا حدود 7680 م) زبان و خط پارتي بكار رفته است .
در ابتدا نوشته هاي پارتي سكه ها شامل صورت خلاصه شده نام شاه بوده مانند ول به جاي ولگش = بلاش ) وبعد در ثلث دوم قرن دوم ميلادي نوشته ها مفصل تر مي شود و نام شاه به صورت كامل ذكر مي گردد.
در روي سكه هاي مسي شاهان محلي ايلام (جنوب شرقي خوزستان ) در قرن اول و دوم ميلادي نيز ظاهراٌ نوشته هاي پارتي ديده مي شود .
مهرهايي نيز به خط پارتي در دست است . اين مهرها احتمالاٌ متعلق به اواخر دوره اشكاني و اوايل دوره ساساني است .
3.سفال نوشته ها
تعدادي از سفال نوشته هايي كه در كاوش هاي باستان شناسي در ناحيه ورامين و چال طرخان عشق آباد (نزديك ري ) و قصر او نصر (نزديك شيراز ) و مواضع گوناگون در جنوب جمهوري تركمنستان بدست آمده ، داراي نوشته هايي با مركب به خط پهلوي متصل است .
كه در نزديكي عشق آباد پايتخت تركمنستان واقع شده است . شهر مشهور و قديمي پارت است و احتمالا مقبره شاهان اشكاني نسز در اين شهر قرار دارد . از سنا به تعداد قابل توجهي قطعات سفالينه يافت شده كه متعلق به قرن اول قبل از ميلاد است . اين آثار سفالي داراي مكتوباتي است كه به زبان پارتي و به خطي مخوط از آرامي و پارتي نوشته شده است اين نوشته ها بر روي كوزه هايي بوده است كه براي حمل شراب از انهااستفاده مي شد و شامل نام هاي اشخاص – جايها – وزن و تاريخ است .
4.قباله هاي اورامان
سه نوع معامله مربوط به فروش دو تاكستان كه بر روي پوست آهو نوشته شده در ادرامان كردستان پيدا شده است و اكنون در حوزه بريتانيا نگاهداري مي شود .
دو سند از اين سه نوع ،به زبان و خط يوناني است و هر دو تاريخ سلوكي دارد . يكي معادل 84/88 ق.م و ديگري معادل 21/22 ق.م است و در ÷شت يكي از آنها چند كلمه اي به زبان و خط پارتي نوشته شده كه خلاصه متن يوناني است و احتمالاٌ تاريخ نگارش آن نسبت به متن يوناني جديدتر است . سند سوم به زبان و خط پارتي است و تاريخ اشكاني دارد كه معادل سده اول ميلادي است . خط پارتي اين متن به خط سفالينه هاي نسا شباهت دارد .
5. اسناد مورا – اوروپوسي
از حضريات انجام شده در ناحيه دورا – اروپوسي در ساحل رودخانه فرات در وسيله كنوني نزديك مرز عراق ، تعدادي آثار ايراني ميانه ، هم به پارتي وهم به فارسي ميانه بدست آمده است .
دريكي از بادتگاههاي محلي سه ديوار نگاره به زبان پارتي پيدا شده است . همچنين از اين ناحيه سفالينه هايي به دو زبان فارسي ميانه و پارتي بدست آمده ات .
زبان فارسي ميانه
فارسي ميانه زبان ايراني مانه جنوبي غربي است كه زبان ايالت پارس بود . از آن جهت كه صورت ميانه فارسي باستان و فارسي جديد است فارسي ميانه خوانده مي شود . از اين زبان با نامهاي پارسيك و پهلوي ساساني نيز ياد مي شود .
فارسي ميانه در دوره ساسانيان زبان رسمي و اداري ايراني بود . ولي براي تعيين مدت روج فارسي ميانه مي بايد چندين قرن نيز به اين تاريخ رسمي افزود زيرا يك تحول اساسي و مهم سياسي – اجتماعي بلافاصله موجب تحول زبان نمي گردد بلكه دهها سال طول مي كشد تا زبان در هر يك از دوره تحولي را پشت سر بگذارد .
زبان فارسي فارسي ميانه هم از اين قاعده مستثني نبود و تحول آن به صورت فارسي جديد در مدت زمان مديدي بيش از دو قرن به طول انجاميد و آثار و اسناد فراواني به زبان فارسي ميانه كه در بررسيهاي تاريخ زبان فارسي اهميت دارند در طول قرون اوليه هجري به رشته تحرير درامد .
بنابر گواهي هاي موجود تا اواخر قرن سوم هجري برابر با اواسط قرن دهم ميلادي هنوز اين زبان به دروه تحولي جديد خود نرسيده بود .
نخستين آثار زبان فارسي جديد كه به خط عربي نوشته شده اند و مرحله نوين تحول زبان فارسي را منعكس مي كنند به اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم مربوط اند .
بدين ترتيب دوره فارسي جديد ملاٌ هزار ساله اخير است .
خط پهلوي
خطي كه براي نوشتن متون فارسي ميانه بكار رفته بسيار شبيه خط متون پارتي است و به همان نام پهلوي خوانده مي شود .
خز پهلوي در سراسر دوره ميانه يعني از دوران اشكاني تا حدود قرن سوم هجري در سنگ نوشته ها ، سكه ها اسناد معاملات ،كتابها و رساله هاي گوناگوني كه به زبانهاي پارتي و فارسي ميانه نوشته شده بكار رفته است .
خط پهلوي در زمان اشكانيان از روي خط آرامي اقتباس شد و نسبت به قومي كه حاكم بودند (توم پرتو ) پهلوي خوانده شد و در دوره هاي ساسانيان نيز همين خط با اندكي تفاوت بكار رفت .
همانطور كه قبلاٌ گفتيم زبانهاي ايراني ميانه هم به نام پهلوي خوانده مي شدند براثر اختلاط دو مفهوم زبان و خط در اذهان ، فظ پهلوي علاوه بر زبان به خط نيز اطلاق شد .
خط پهلوي گونه هاي متعددي دارد از جمله :
الف :پهلوي اشكاني ، اين خط به صورت خطي كتيبه اي است و بروي مهره ها و سكه هاي سلاطين اشكاني ديده مي شود .
ب: پهلوي كتيبه اي ، خطي است كه در سنگنوشته ها و سكه هاي دوره ساساني بكار رفته است .
ج: پهلوي كتابي : خط تحريري كه نامه ها و كتابها را بدان مي نوشتند .
ظاهرا در دوره ساساني خطوط متعددي در ايران متداول بود كه هر يك از آنها مورد استعمال ويژه اي داشت و به جاي خط لفظ را بكار مي بردند . برخي از مورخان اسلامي از جمله حمزه اصفهاني و ابن نديم ضمن نقل مطالبي درباره خطوط ايراني در زمان ساسانيان انواع انها را بر شمرده اند و تعدادشان را هفت ذكر كرده اند .
خط پهلوي از جهت اصول شبيه خط فارسي جديد است . اين شباهت و همسانهاي موجود ميان دو خط فارسي ميانه و جديد امري اتفاقي و تصادفي نيست بلكه بدان دليل است كه هردوي آنها از يك آشبخور سرچشمه گرفته اند . خطوط ايراين ميانه از خط آرامي كه خودريشه سامي دراد . اقتباس شده بودند و خط فارسي جديد همان خط كوفي عربي است كه با تغييرات جزئي و ظاهري به صورت كنوني درامده است خط عربي خود از زمره خطوط سامي مي باشد . خواندن خط پهلوي دشواريهاي عديده اي دارد و از جمله ينكه برخي از حروف آن چند صدايي هستند و گاه يك نويسه بردو يا چند واج دلالت مي كند .
مثلا نويسه هاي د،ا،س،ن هريك نشانه واجهاي متعددي به شرح زير مي باشد :
د=ي،د،گ،ج و ذ ا= ر،ن،و
س،خ،آ ن=ف،پ
شكل ديگر اين خط ا ز پيو ستن حروف به يكد يگر نا شي مي شود توضيح اين كه گا ه بر اثر اتصا ل دو حرف شكلي حاصل ميشود كه شبيه به حرف سو مي است مثلا در خط فارسي جديدكه اگر نقطه هاي با يا نا رادر نظر نگيريم پس از پيوستن اين حروف به شكل سا در مي ايد كه شبيه س است .
همچنين در خط پهلوي همانند خط عربي نويسه اي براي ضبط مصوتهاي كوتاه يعنيَ ِ ُ وجو ندارد و همين امر خود موجب بروز شكالاتي در خواندن خط پهلوي مي شود . مهمترين عامل دشواري خط پهلوي اين است كه در اين خط هم مانند اغلب خطوط ايراني دوره ميانه عنصري به نام هزوارش وجود دارد .
هزوراش
هزوارشها كلماتي به زبان آرامي اند كه خط پهلوي نوشته مس شوند و ظاهراٌ در موقع خواندن معادل فارسي ميانه آنها تلفظ مي شود مثلاٌ:
MN مي نوشتند و از مي خواندند (من عربي )
YDE مي نوشتند ودست مي خواندند (يد)
YEMمي نوشتند وروز مي خواندند(يوم )
LYLYA مي نوشتند و شب مي خواندند (ليل)
علت وجودهزوارش در خطوط ايراني آن است كه از دوران هخامنشي كاتبان آرامي به پشت و ضبط درادين و امر دبيري و منشيگري اشتغال داشتند و همين امرموجب اقتباس خطوط ايراني از خط آرامي شد.بدين ترتسب ،كاتبان آرامي به زبان خودتسلط بيشتري داشتندهنگام نوشتن زبانهاي ايراني معادل برخي از كلمات رااز زبان خودمي نوشتند . كلمات هزوارش بيشتر شامل حروف اضافه ،ضماير بن افعال و برخي اسامي ويژه بودكه كاربردشان درزبان زيادبود و نگارشي معادلهاي آرامي براي اين دبيران متناسب ترو سهل تر مي نمود.
نكته قابل توجه درمورد هزوارشان اين است كه تنها معادل آرامي حروف اضافه ،ضماير اسمها نوشته مي شد . درحاليكه وضعيت افعال فرق مي كرد . چون دستگاه صرف و ساخت افعال درزبان فارسي با آرامي فرق داشت ناچار پس از نوشتن صورت آرامي فعل به عنوان ماده وبن ،شناسه ها و يا پسوند مصدري (جزءصرفي فعل ) مطابق روال زبان فارسي بدان افزوده مي شأ . مثلاٌ مصدر آمدن به دو بخش تقسيم مي شد يكي ماده كلمه كه آن رابه زبان آرامي YATWN ياتون مي نوشتند وديگر علامت مصدر زبان فارسي يعني تن كه آن را به دنبال صورت آرامي فعل مي افزودند درنتيجه واژه آمدن به صورت ياتونتن نوشته مي شد همچنين درصيغه هاي ديگر صرفي نظير آيم وآيد صورتهاي ياتونيم وياتونيت نوشته مي شد.
تعدادهزوارشها در متون پهلوي به مراتب فراوانترو متنوع تر از متون متاخر است در بعضي از متون متاخر براي يك واژه واحد ،گاهي هردو صورت هزوارشي غير هزوارشي بكار ميرود . مثلاٌ واژه روزدراين گونه متون به دو صورت هزوارشي (YOWM=يوم ) ر غير هزوارشي (RAZ=روز ) نوشته مي شد.
دردوره ميانه گذشته ازانواع خطوطي كه آنها را پهلوي مي خواندند براي نوشتن زبانهاي ايراني چندخط ديگرهم بكاررفته كه ظاهراٌ همه آنها از اصل آرامي مشتق بوده اند از جمله خط مانوي
خط مانوي
ماني در قرن سوم ميلادي به تبليغ آيين خويش پرداخت ر آيين مانوي درقرن سوم ر چهارم ميلادي رواج فوق الهاده اي داشت وتاقرن هفتم ميلادي از اديان رايج منطقه بود، بويژه درشمال شرقي اران اين آيين تا چنين نيزنفوذ كرد ودرسراسر آسياي شرقي انتشار يافت .
ماني ر ÷يروانش بؤاي نگاؤش آثار خوداز خطي آوا نگار استفاده مي كردند كه به خط مانوي مشهوؤ است ر البته الفاباي آن همانند خطوط ديگر اين دوره مقتبس ازآرامي است ولي ماني كه استعداد خاص درهنر نقاشي ر كتابت داشت آن را به شيوه اي ممتاز آراست .
مهمترين آثار مانوي كه برجاي مانده مكتوباتي است كه در تركستان چين در ناحيه تورفان بدست آمده است . برخي از اين كتابها به نقاشيهاي زيبايي مزين است . زبان نوشته هاي مانوي متفاوت است زيرا مانويان دين خودرا در هرمنطقه به زبان رايج درآن ديار تبليغ مي كردند ر مطالب مذهبي وادبيا ر سرودهاي مانوي را به زبان محلي حوزه تبليقي خود مي نگاشتند ولي خطي كه براي نوشتن زبانهاي مختلف بكار مي گرفتنديكي بود. همان خطي كه خط مانوي خوانده مي شد.
بخش مهمي از آثار بازمانأه از زبانهاي پارتي ر فارسي ميانه بدين خط مي باشد.
آثار بازمانده از فارسي ميانه
كهن ترين آثار موجود از زبان فارسي ميانه متعلق به آغاز دوره ساساني است . اسناد بازمانده از اين زبان نسبت به آثار دوره باستان فراوانتر ر متنوع تر ند . هم اين اسناد عبارتند از :
الف :كتيبه ها
يكي از مهمترين منابع بارمانده از زبان فارسي ميانه كتيبه هاي است كه در دوران فرمانروايي ساسانيان بر سنگ نگاشته شده است .
سنگ نوشته هاي فارسي ميانه اغلب مختصرند و چون صدمه زيادي ديده اند بطور كامل خوانده نمي شوند . اين كتيبه ها شامل نام و لقب و در پاره اي از موارد سلسه و شرح فتوحات و نام نواحي تحت سلطه شاهان ساساني است . اغلب اين كتيبه ها داراي نقوش و نگاره هايي هستند كه مجدو عظمت شاهان ساساني و خمايت ايزدان از ايشان و تاييد آنها بوسيله اهورا مزدا را نشان مي دهد .
نكته قابل ذكر در مورد كتيبه ها اين است كه سنگ نوشته هاي اوليه ساساني مانند كتيبه هاي هخامنشي سه زباني اند سنگ نوشته هاي اردشير و شاپور اول كه در قرن سوم ميلادي نوشته شده به زبانهاي فارسي ميانه – پارتي و يوناني است . در كتيبه هاي بعدي روايت يوناني خذف شده است و كتيبه هاي آخري تنها به زبان فارسي ميانه مي باشد .
مهمترين سنگ نوشته هاي عصر ساساني عبارتند از :
كتيبه اردشير بابكان در نقش رستم .
كتيبه شاپور اول در نقش رستم (كعبه زردتشت)
كتيبه شاپور اول در نقش رجب
كتيبه شاپور اول در حاجي آباد
كتيبه نرسي دريا يكولي (ناحيه اي است ميان قصر شيرين و سليمانيه عراق )
كتيبه نرسي در شاپور فارسي
كتيبه شاپور دوم در طاق بستان
كتيبه شاپور دوم در تخت جمشيد
كتيبه شاپور دوم در مشكين شهر
كتيبه شاپور سوم در طاق بستان
كتيبه كريتر در نقش رستم (كعبه زردشت)
كتيبه كريتر در نقش رجب
كتيبه مهر نرسي (از وزراي نامدار ساسانيان ) در فيروز آباد فارس
چندين كتيبه متعلق به اواخر دوره ساسانيان در نواحي :دربند قفقاز- استانبول – تخت طاووس – بيشاپور –مقصود آباد و چند ناحيه ديگر .
ب:سكه ها
قديم ترين سكه هايي كه نوشته روي آن به زبان فارسي ميانه است مربوط مي شود به اواسط قرن دوم پيش از ميلاد اين سكه ها توسط فرمانروايان محلي ايالت فارس پيش از آغاز سلطنت ساسانيان ضرب شده است و نوشته هاي روي سكه ها شامل است بر نام و نسب شاهي كه سكه را ضرب كردند .
نكته قابل توجهي كه مربوط به سيستم نگارشي خط پهلوي است آن است كه حتي در ميان نوشته هاي اين سكه ها نيز هزوارش وجود دارد .
از شاهان ساساني سكه هاي زر و سيم فراواني به جاي مانده كه بر روي آنها علاوه بر صورت شاه نام و لقب او نوشته شده است . برروي ديگر اين سكه ها معمولاً آتشكده اي با درنگاهبان آتش نقش شده است .
ج: مهرها و سنگهاي قيمتي و ظروف سيمين
از شاهان ساساني تعداد قابل توجهي مهر و احجار كريمه كهبرروي آنها اشكال ومطالبي به زبان فارسي ميانه كنده شده موجود است . همچنين تعدادي ظروف و آلات سيسمين كه مزين به نقشهاي زيبا و كتيبه هايي به زبان فارسي محسوب مي شوند .
د: آثلر يافت شده در دورا-اروپوسي
بر اثر تحقيقات اكتشافي از ناحيه اي درساحل رودخانه فرات واقع در سوريه كنوني نزديك مرز عراق كه صالحبه ناميده مي شود .آثاري بدست آمده كه بخشي از اين آثار به زبان فارسي ميانه است .
آن دسته از اسناد دورا-اروپوس كه به زبان فاترسي ميانه است عبارتند از :چندين ديوارنگاره مربوط به قرن سوم ميلادي و قطعاتي برروي پوست و اشياء سفالي
هـ :پاپيروسها
در حدود يك قرن پيش در مصر قطعات پاپيروسي كه به زبان فارسي ميانه نوشته شده است بدست آمده يادگار دوران كوتاه دست يافتن ايرانيان بر مصر در اوايل قرن هفتم ميلادي است ..
اين پاپيروسها هم از زمره اسناد مربوط به تاريخ زبان فارسي به شمار مي آيند .
و:ترجمه فرامير داوود
در ناحيه اي موسوم به «بلاييق» واقع در شمال تورفان ، مجموعه اي مشتمل بر قطعاتي از فرامير داوود به زبان فارسي ميانه يافت شده است . ظاهراً اين متون در اواخر دوره ساساني از سرياني به فارسي ميانه ترجمه شده است .
مانويان از نيمه دوم قرن سوم ميلادي براي رهايي از آزار و تعقيب ساسانيان مراكز تجمع و فعاليت خود را به شمال شرقي ايران و آسياي ميانه انتقال دادند و ظاهراً ديانت مانوي در ان سامان رواج و رونق بسياري يافت . ازآنجا كه در ميان مانويان آن خطه ، اقوام ايراني بسيار زياد بودند اغلب متون مانوي يافت شده در تورفان به زبانهاي ايراني از جمله : پارتي ميانه – پارتي و سغدي است .
متون فارسي ميانه كه غالباً مربوط به اواخر قرن هشتم و قرن نهم ميلادي است بخش مهمي ازآثار مكشوفه تورفان را تشكيل مي دهد .
خطي كه براي نگارش اين متون به كار رفته همانند متون پارتي و سغدي ، خط ابداعي ماني است كه نسبت به خطوط ديگر رايج در دوره ميانه مزايايي دارد از جمله اينكه در اين خط هزوارش وجود ندارد لذا تلفظ كلمات را دقيق تر و روشن تر از خط پهلوي بدست مي دهد .
متون تورفاني فارسي ميانه در بررسيهاي تاريخي زبان فارسي اهميت به سزايي دارد زيرا نه تنها مجموعه بازمانده از زبان فارسي ميانه را غني تر مي سازد . بلمه بسياري با پيدا شدن اين متون بر طرف شده است . بويژه اينكه خط پهلوي املاي تاريخي را منعكس مي كند و ازاين رو نمي تواند تحولات صوتي زبان فارسي را در طول دوره ميانه كه طي چند قرن صورت گرفته نشان بدهد .
در حاليكه متون مانوي تاحدي تلفظ رايج در قرون اخير دروه ميانه را منعكس مي كند .
متون تورفاني فارسي ميانه شامل نامه ها – قطعات ادبي – دعاها ،سرودها و نيز قطعاتي از دو كتاب معروف ماني به نامهاي« شاپور گان » و«انجيل مانوي » است .
ح: متون پهلوي
مهمترينم منابع و مدارك بازمانده از فارسي ميانه رسالات و كتابهايي است كه بخط پهلوي كتابي نوشته شده است . اكثر اين آثار به دوره متاخر ساساني تعلق دارند و برخي از انها نيز در قرون اوليه هجذري به رشته تحرير درامده اند اين كتابها رابا توجه به مطالب و مضامين شان به دو بخش تقسيم مي كنند .
الف : كتب ديني زردتشتي ب: كتب غير ديني زردتشتي
الف : كتب ديني زردتشتي
سلاطين ساساني خود را وارثان هخامنشيان مي دانستند و در بسياري از موارد سعي مي كردند تا رسوم گذشته رادوباره مرسوم بدارند . همچنين ديانت زردتشتي را دين رسمي قرار دارد .
به همين دليل كتب و. رسالات بسيار زيادي درزمينه مذهب زردشت در دوران ساساني تاليف و تدوين شد با اينكه قسمت اعظم اين مجموعه حجيم از ميان رفته همين مختصر هم كه بازمانده براي پي بردن به تحولات تاريخي زبان فارسي اهميت فوق العاده اي دارد . زيرا اين آثار علاوه بر اينكه انباشته از واژه ها هيتند و اين خود مي تواند تا حدودي تغييرات صوتي ، تحولات معنايي و مجموعه واتژگاني زباني را معين كند ،جملات و عبارات بكار رفته در اين كتابها اطلاعات جامعي درباره دستگاه زبان و ساختمان صرفي و نحوي زبان فارسي دردوره ميانه در اختيار ما مي گذارد .
آنچه به عنوانم متون مذهبي زردشتي از فارسي ميانه بر جاي مانده خود به دو بخش مشخص تقسيم مي شود .يكي متون مذهبي كه در دوره ميانه تاليف و تحرير شده و ديگر ترجمه هاي پهلوي كتاب مقدس زردشتيان به نام اوستا . اين ترجمه ها اصطلاحاٌزند خوانده ميشوند.
زند اوستا
همچنانكه پيش از اين ذكر شده اوستا كتاب ديني زردشتيان به يكي از زبانهاي باستاني ايران است كه اصطلاحاٌ زبان اوستايي خوانده مي شود. مطالب اوستا قرنهاي متمادي به همان زبان كهن به صورت شفاهي سينه به سينه نقل و حفظ مي شود و بالاخره در دوره ميانه به صورت مكتوب درآمد ولي چون زبان اوستايي كهن و باستاني بود براي عامه مردم قابل فهم و درك نبود.
لذا در دوره ساساني آنچه كه از اوستا حفظ و مدون شده بود به زبان فارسي ميانه ترجمه و به خط پهلوي نوشته شده بود. علاوه بر ترجمه ، توضيحات و تفسيرهايي نيز بر اين متون افزوده گشت كه برروي هم ترجمه وتفسيرهاي اوستا به زبان فارسي ميانه و به خط پهلوي زند اوستا خوانده مي شود.
زند و پازند
بزرگترين مشكل زند اوستا خطي است كه براي ثبت آن بكار رفته است زيرا از يكسو خط ناساز و ناقص پهلوي نمي توانست تلفظ دقيق و صحيح واژگاني را كه در نوشته هاي مقدس اوستا بكار رفته بود مشخص كند و از سويي ديگر وجود هزوارش در اين خط بر مشكل خواندن آنها مي افزود .لذا تقدس متون مذهبي و اهميت درست ودقيق خواندن آنها موجب شد تا براي رفع اين نقيصه تدبير بينديشند و از خطي استفاده كنند كه كاملاٌ آوا نگار باشد و خوانندگان را از لغزش و خطا در تلفظ برهاند.
از اين رو الفباي اوستايي كه يكي از كاملترين خطوط دنياست و چگونگي تلفظ واژگان را دقيقاٌ ثبت مي كند استفاده كرده متون زند را كه ترجمه و تفسيربه زبان فارسي ميانه بود به خط اوستايي نگاشتند . اين متون كه به زبان فارسي ميانه و به خط اوستايي هستند اصطلاحاٌ پازند خوانده ميشوند.
نكته قابل توجه اين است كه چون پازند نويسي مشكل خواندن خط پهلوي را برطرف مي كردبعدها براي نگارش متون ديگر فارسي ميانه نيز بكار رفته است .امروزه آثار قابل توجهي از زبان فارسي ميانه به صورت پازند وجود دارد .
بنابراين بخش اعظم متون مذهبي فارسي ميانه عبارت است از ترجمه و تفسيرهاي اوستا به زبان پهلوي و به خطوط پهلوي و اوستاي كه اصطلاحاٌ زند وپازند معروفند.
گذشته از ترجمه هاي اوستا، متون مذهبي فراواني به زبان پهلوي موجود است كه مهمترين آنها عبارتند از :نيكره (يعني كتاب تكاليف و اعمال ديني )پذهشن (به معناي اساس و بن خلقت)و ارداديرافنامه روايات پهلوي مينوي خرد گزارش گمان شكن جاماسب نامه پند نامه زردشت و غيره
ب-كتب غير ديني پهلوي
متون غير ديني پهلوي را نيز به دو بخش تقسيم نمود. يكي اندرزنامه هاي پهلوي و ديگر كتب و رسالاتي كه درباره موضوعات متعدد تاليف و تدوين شده اند.
اندرزنامه ها كه بخش مهمي از ادبيات فارسي ميانه را تشكيل مي دهند پيشينه و اهميت ادبيات اندرزي را در ايران كه موضوع آنها اخلاقي، پند واندرز و امثال و حكم است نشان مي دهد . اكثر اين اندرزنامه هابه بزرگان و فرزانگان و حكيمان نسبت داده شده مانند اندرز بزرگمهر ، اندرز آذر باد مهراسپندان ، اندرز دانايان به فردسينان و غيره.
گذشته از اندرزنامه ها، كتب و رسالات متعددي به زبان پهلوي در زمينه هاي غير ديني تاليف يافته كه مهمترين آنها عبارتند از : كارنامه اردشير بابكان – درخت آسودريك – شهرستانهاي ايران- خسرو تبادان دريدك- افريهاي سيستان- ماديگان شطرنج- ماديگان هزار دستان و غيره.
بطور كلي آثار ديني و غير ديني موجود از زبان فارسي ميانه كه مختصراٌ به نام متون پهلوي خوانده مي شود ، حاوي اطلاعات وآگاهيهاي فراواني درباره واژگان و دستور زبان فارسي ميانه است و اطلاعات سودمندي از چگونگي زبان فارسي در دوره ميانه در اختيار ما مي گذارد كه در بررسي تاريخ زبان بسيار با ارزش و مهم است .
به اميد آن روز كه ما هم زبان فارسي را پاس بداريم و نگذاريم با ورود لغات و واژگان فرنگي در آن خدشه اي وارد شودهمانطور كه ديگران به ما سالم تحويل دادند ما هم براي آيندگان بدون لطمه وارد ساختن به آن به دست آنها بسپاريم.
به اميد آن روز
منابع و ماخذ
1- تاريخ ادبيات ايران دكتر احمد تفضلي به كوشش دكتر ژاله آموزگار
تحقیق درباره روندهاي جمعيتي و چالشهاي آن در خاورميانه
و آفريقاي شمالي
چكيده
منطقه خاورميانه و آفريقاي شمالي يكي از خاستگاههاي تمدن و فرهنگ شهري ست. ويژگي عمده كشورهاي اين منطقه اين است كه هرچند انتقال جمعيتي يعني انتقال از مرگومير و باروري بالا به مرگومير و باروري پائين صورت گرفته است ولي هر كشوري در مراحل متفاوتي از آن قرار دارد. پيشبيني شده است كه شمار جمعيت در اين منطقه طي چندين دهه همچنان افزايش يابد و اين بدان خاطر است كه گشتاور رشد جمعيت در اين منطقه مثبت است.
امروزه رشد سريع جمعيت چالشهائي را كه اين منطقه در آغاز هزاره سوم ميلادي با آن روبروست، تشديد ميكند. يكي از چالشها، فراهم نمودن خدمات بهداشت باروري براي زنان 15 تا 49 سالهاي است كه طي 30 سال آينده دستكم دو برابر خواهد شد. سالخوردگي جمعيت و تامين نيازهاي بهداشتي آنها يكي ديگر از چالشهاي اين منطقه است. عليرغم تلاش دولتهاي منطقه در حوزه آموزش، شمار افراد بزرگسال بيسواد در بعضي كشورها افزايش خواهد يافت. بيكاري بويژه در ميان جوانان و زنان يكي ديگر از ويژگيهاي جمعيتشناختي منطقه است. علاوه بر اينها، رشد جمعيت در زمينههاي ديگري چون مسكن و منابع آب، منطقه خاورميانه و آفريقاي شمالي را با چالشهاي اساسي مواجه خواهد ساخت.
اين وضعيت كشورهاي منطقه را ناگزير از پذيرش اين واقعيت كرده است كه براي تعديل نرخ رشد جمعيت و پيشگيري از تشديد مشكلات، به اجراي برنامههاي تنظيم خانواده و كنترل مواليد بپردازند. در اين راستا، كشورهاي مصر، ايران و تركيه از اولين كشورهائي بودند كه بطور رسمي از برنامههاي تنظيم خانواده حمايت كردند. هماكنون در منطقه دولتي وجود ندارد كه دسترسي زوجين به اطلاعات و خدمات تنظيم خانواده را محدود كند.
صاحبنظران بر اين باوراند كه در سايه اقداماتي چون التزام به ثبات سياسي، سرمايهگذاري در بهداشت و منابع انساني و سياستهاي اقتصادي سالم و بيعيب و نقص ميتوان چالشهاي جمعيتي را در اين منطقه به پاداش جمعيتي تبديل نمود.
واژگان كليدي: چالشهاي جمعيتي ـ افريقاي شماليـ گشتاور رشدـ خاورميانه ـ پاداش جمعيتي
مقدمه
مردم خاورميانه و آفريقاي شمالي[1]نقشي طولاني، هرچند در مواردي متغير و ناپايدار، در تاريخ تمدن بشري داشتهاند. اين منطقه يكي از خاستگاههاي تمدن و فرهنگ شهري ست. سه دين عمده دنيا يعني يهوديت، مسيحيتو اسلام ريشه در اين منطقه دارد. دانشگاههاي موجود در خاورميانه و آفريقاي شمالي از قدمت بيشتري در مقايسه با دانشگاههاي اروپا برخوردارند. در دوران معاصر، سياست، مذهب و اقتصاد خاورميانه و آفريقاي شمالي بشدت با روشهائي كه دنيا را تحت تاثير قرار داده، گره خورده است. عرضه نفت در سطح وسيع و كلان[2] يكي از دلائل عمده علاقهمندي جهاني ست ولي تاثير خاورميانه و آفريقاي شمالي فراتر از حوزههاي نفتي گرانقيمت آن ميباشد. اين منطقه از موقعيت جغرافيائي و استراتژيك مهمي بين آسيا، آفريقا و اروپا برخوردار است و هميشه درگير كشمكشهاي زمين و نفوذ بيگانگان بوده است.
امروزه، رشد سريع جمعيتچالشهائي را كه اين منطقه در آغاز هزاره سوم با آن روبروست، تشديد ميكند. جمعيت خاورميانه و آفريقاي شمالي كه در طول صدها سال در حدود 30 ميليون نفر نوسان داشته است، در اوائل قرن بيستم به حدود 60 ميليون نفر رسيد. در نيمه دوم قرن بيستم رشد جمعيت در اين منطقه به شدت افزايش يافت. كل جمعيت طي يك دوره 50 ساله با 280 ميليون نفر افزايش از حدود 100 ميليون نفر در سال 1950 به حدود 380 ميليون نفر در سال 2000 رسيد. در طول اين دوره، جمعيت خاورميانه و آفريقاي شمالي، 7/3 برابر يعني بيش از هر منطقه عمدة ديگري در جهان افزايش يافت( نمودار 1).
نمودار (1)
نسبت حجم جمعيت در سال 2000 به حجم جمعيت در سال 1950
بر حسب مناطق عمدة جهان
Source : United Nations, World Population Prospects: The 2000 Revision(New York: United Nations, 2001)
تغييرات جمعيت
در طول سده گذشته خاورميانه و آفريقاي شمالي ميزان بالاتري از رشد جمعيت را نسبت به هر منطقه ديگري در جهان تجربه كرد. نرخ رشد ساليانة جمعيت منطقه خاورميانه و آفريقاي شماليبه بالاترين حد خود يعني 3 درصد در حدود سال 1980 رسيد و اين در حالي ست كه ميزان رشد جمعيت در كل جهان حداكثر به 2 درصد در سال در بيش از يك دهه قبل[3] رسيد. بهبود در بازماندگي و وضعيت زندهماندني انسان[4]بويژه در طول نيمه دوم قرن بيستم موجب رشد سريع جمعيت در خاورميانه و آفريقاي شمالي و ديگر مناطق كمتر توسعهيافتهشد. عرضه خدمات جديد پزشكي و اقداماتي در زمينه بهداشت عمومي همچون آنتيبيوتيكها و ايمنسازي، موجب كاهش سريع ميزانهاي مرگوميردر جهان درحال توسعه پس از سال 1950 شد در حالي كه كاهش در ميزانهاي مواليد با تاخير صورت گرفت كه همين خود ميزانهاي بالائي از افزايش طبيعي را (مازاد مواليد بيشتر از تلفات) موجب شد.
در پنجاه سال گذشته، كاهش مرگومير در جوامع درحال توسعه، عمدتاً در زمينه مرگومير كودكان و اطفال بوده است. در اين منطقه مرگومير اطفال(يعني بچههائي كه قبل از نخستين سالگرد تولدشان ميميرند) از حدود 200 در هزار تولد زنده در اوائل دهه 1950 به كمي بيش از 50 در هزار تولد زنده در آغاز قرن بيستويك تقليل يافت. عليرغم اين كاهش سريع و اين واقعيت كه ميزانهاي مرگومير اطفال در بعضي از كشورهاي ثروتمند و نفتخيز حوزه خليج فارس كاملاً پائين است (مرگومير اطفال در كويت پائينتر از متوسط مرگومير اطفال در اروپا ميباشد)، ميزان منطقهاي مرگومير اطفال در خاورميانه و آفريقاي شمالي بالاتر از ميزان متناظر آن در آمريكاي لاتين وآسياي شرقي است
در حالي كه انتقال جمعيتييعني انتقال از مرگومير و باروري بالا به مرگومير و باروري پائين، ويژگي مسلط در تمام منطقه است. ولي، هر كشوري در مراحل متفاوتي از آن قرار دارد(نمودار 3 ). در خاورميانه و آفريقاي شمالي باروري به طور متوسط از 7 بچه براي هر زن در حدود سال 1960، به 6/3 بچه در سال 2001 تقليل يافت. ميزان باروري كل (متوسط شمار مواليد براي هر زن) در كشورهاي بحرين، ايران، لبنان، تونس و تركيه كمتر از 3 بچه و در كشورهاي عراق، عمان، منطقه فلسطين، عربستان صعودي و يمن بيشتر از 5 بچه است .
هرچند انتظار ميرود كه در منطقه خاورميانه و آفريقاي شمالي كاهش باروري همچنان ادامه داشته باشد، ولي شمار جمعيت طي چندين دهه بسرعت افزايش خواهد يافت. در شماري از كشورها، شمار افراد جواني كه به سالهاي بچهزائيميرسند، از شمار بيشتري در مقايسه با نسل قبلي برخوردارند. از اينرو، در مجموع مواليد زيادي را هم خواهند داشت. اين پديده همان چيزي است كـه گشتاور جمعيت[5] يا نيروي فزاينده و محرك جمعيت نام دارد. جمعيت اين منطقه هر سال 2 درصـد افـزايش مييـابد*. سـالانـه تقريبـاً 7 ميليـون نفـر بر شمـار جمعيت افـزوده مـيشود و انتظار مـيرود كه در پنجاه سال آينده جمعيت خاورميانه و آفريقاي شمالي تقريباً دو برابر شود
پيامدها و چالشهاي جمعيتشناختي
بدون توجه به سطح توسعه اقتصادي يا درآمد ملي، كشورهاي خاورميانه و آفريقاي شمالي به طور فزايندهاي در زمينه فراهم آوردن نيازهاي اساسي براي شماري از شهروندان رو به رشد، در زمينههائي چون مسكن مناسب، بهداشت، مراقبت بهداشتي، آموزش و اشتغال و مبارزه با فقر، محدود نمودن شكاف بين اغنيا و فقرا و به طور كلي بهبود استاندارد زندگي با چالش مواجه هستند. علاوه بر اين، كمبود منابع آب منطقه، تقاضاي در حال رشد براي منابع آب را افزايش ميدهد.
جمعيت جوان اين منطقه، نيروي محرك بيسابقهاي براي افزايش جمعيت منطقه خاورميانه و آفريقاي شمالي ست. يك سوم جمعيت اين منطقه كمتر از 15 سال سن دارند. در طول پانزده سال آينده اين كودكان و نوجوانان به سنين بچهزائي ميرسند و وارد بازار كار خواهند شد. در خاورميانه و آفريقاي شمالي طي 30 سال آينده، شمار زنان واقع در سنين بچهزائي دستكم دو برابر خواهد شد. فراهم نمودن خدمات بهداشت باروري براي شماري از زنان در حال رشد يكي از چالشها و كليد حل رشد جمعيت است.
در خاورميانه و آفريقاي شمالي به موازات افزايش شمار كل جمعيت، جمعيت سالخورده نيز افزايش يافته و تامين نيازهاي بهداشتي آنها يكي از دلائل افزايش هزينههاي بهداشتي و شكلگيري نظامهاي بهداشتي است. براي مثال، انتظار ميرود جمعيت سالخورده يعني افراد 60 ساله و بالاتر كشور مصر از 3/4 ميليون نفر در سال 2000 به 7/23 ميليون نفر در سال 2050 افزايش يابد. همچنين انتظار ميرود كه جمعيت سالخورده عربستان صعودي از 1 ميليون نفر در سال 2000 به 7/7 ميليون نفر در سال 2050 افزايش يابد.
جمعيت واقع در سنين كار و فعاليت به عنوان كوهارتهاي بزرگي از بچهها كه به سنين بزرگسالي ميرسند بسرعت افزايش مييابد.براي مثال، در سال 1996 در مقابل هر اردني واقع در سن 60-45 سالگي كه به سنين بازنشستگي نزديك ميشدند، 5 اردني زير 15 سال آماده ورود به بازار كار بودند. در عربستان صعودي اين نسبت در سال 1996، 8 به 1 بوده است
بستگي اقتصادي منطقهيعني نسبت جمعيت غيرفعال به لحاظ اقتصادي به جمعيت فعال از نظر اقتصادي در دنيا بسيار بالاست. نسبت جمعيت فعال به لحاظ اقتصادي در خاورميانه و آفـريقـاي شمـالـي در مقـايسـه با تمـام مناطق ديگر، به خاطر ساخت سني جوانو سطح پائين مشاركت نيـروي كـار زنان، پايينتر است. بر پايـه آمارهاي منتشره از سوي دفتر بينالمللي كار در منطقه خاورميانه و آفريقاي شمالي تنها كشورهاي با نسبت بستگي 2 يا بالاتر (به طور متوسط دو فرد غيرفعال به لحاظ اقتصادي در مقابل يك فرد فعال از نظر اقتصادي) گزارش شده است[6].
التزام به ثبات سياسي، سرمايهگذاري در بهداشت و منابع انساني و سياستهاي اقتصادي سالم و بيعيب و نقص ميتواند چالشهاي جمعيتي منطقه خاورميانه و آفريقاي شمالي را به پاداش جمعيتشناختيتبديل كند. براي مثال، پاداش جمعيتي هنگامي رخ ميدهد كه جمعيت جوان زياد،سالم و تندرست، تحصيلكرده و آموزش ديده، آماده جذب در يك بازار اقتصادي و مشاركت در اقتصاد ملي ست. متاسفانه، كشورهاي خاورميانه و آفريقاي شمالي، در حال حاضر بيشتر مستعد فرار مغزها به عنوان جريان وسيعي از افراد تحصيلكرده كه منطقه را به قصد اروپا، آمريكاي شمالي و بقيه نقاط جهان ترك ميكنند، هستند.
بسياري از دولتها تلاش ميكنند كه نيازهاي اساسي جمعيت در حال رشدشان را فراهم نمايند. منطقه خاورميانه و آفريقاي شمالي، بالاترين ميزان بيكاري را در دنيا دارد. بر پايه يك تحليل، طي سالهاي 1996 تا 2010، اقتصاد كشورهاي خاورميانه و آفريقاي شمالي با اين فرض كه نسبت جمعيت واقع در سنين كار و فعاليتي كه وارد بازار كار ميشوند، بدون تغيير باقي بماند، نيازمند ايجاد نيمي از مشاغل موجود در سال 1996 به منظور جلوگيري از افزايش ميزان بيكاري در منطقه به بيش از رقم 14 درصد در اواسط دهه 1990 ميباشد.[7] براي مثال، اقتصاد كشور مصر نيازمند ايجاد سالانه 500000 فرصت جديد شغلي براي جذب افراد تازه واردي ست كه به بازار كار ملحق ميشوند. حتي بعضي از كشورهاي ثروتمند نفتي حوزه خليج فارس همچون عربستان صعودي كه به طور سنتي بيكار نداشتهاند، با بيكاري جوانان مواجه خواهند شد.
بيكاري در ميان جوانان و زنان بيشتر است. در سال 1997 در كشور اردن، سه چهارم بيكاران بين 15 تا 29 سال سن داشتند و ميزان بيكاري در ميان زنان دو برابر بيشتر از مردان بود[8]. در دنيا زنان خاورميانه و آفريقاي شمالي با ميزان بيكاري بالاتري مواجه هستند. بر پايه آمارهاي منتشره از سوي ILO، در خاورميانه و آفريقاي شمالي يك شكاف جنسي وسيع در بين بيكاران وجود دارد. در مصر، ميزان بيكاري زنان در سال 1995، 24 درصد گزارش شده است كه رقم متناظر آن براي مردان 7 درصد بوده است.[9]
براي آماده كردن جمعيت در حال رشد واقع در سنين كار و فعاليت براي دوران جهاني شدن اقتصادمنطقه خاورميانه و آفريقاي شمالي نيازمند سرمايهگذاري بسيار بيشتري براي نيروي انساني است. عليرغم تلاشهاي دولتها در حوزه آموزش، شمار افراد بزرگسال بيسواد در بعضي كشورها افزايش خواهد يافت. در مصر، طي پانزده سال از 1980 تا 1995، ميزان باسوادي جمعيت 15 ساله و بالاتر از 40 درصد به 50 درصد افزايش يافته است ولي شمار كل مصريهاي بيسواد از 16 ميليون به 19 ميليون افزايش يافته است. عليرغم افزايش ميزان باسوادي از 29 درصد به 44 درصد[10]در فاصله پانزده سال از 1980 تا 1995، جمعيت بيسواد مراكش، 5/1 ميليون نفر افزايش يافته و از 8 ميليون نفر به 5/9 ميليون نفر رسيده است. دو سوم از افراد بزرگسال بيسواد در منطقه خاورميانه و آفريقاي شمالي را زنان دربر ميگيرند.
مهار رشد سريع جمعيت شهري در مواجه با كمبود مسكن و زيرساختهاي ناكارآمد نيز بيشتر از يك چالش خواهد شد. جمعيت شهرها، سريعتر از جمعيت كل كشور افزايش مييابد، همينطور رشد جمعيت در مناطق روستائي، جريان مهاجرتهاي روستا - شهري را تشديد ميكند. هماكنون قاهره با 6/10 ميليون نفر، استانبول با 6/9 ميليون نفر و تهران با 2/7 ميليون نفر به ترتيب نوزدهمين، بيستودومين و بيستوهشتمين شهر در دنيا ميباشند. پيشبيني شده است كه در سال 2015، قاهره با 8/13 ميليون نفر و استانبول با 5/12 ميليون نفر در رتبههاي شانزدهم و هفدهم قرار گيرند.[11]
در خاورميانه و آفريقاي شمالي به عنوان منطقهاي كه در مقايسه با هر منطقه ديگري در دنيا با كمبود شديد آب مواجه خواهد شد، رشد سريع جمعيت تهديدي جدي براي توسعه پايدار است. اين منطقه در حالي كه 3/6 درصد جمعيت دنيا را در خود جاي داده است، تنها از 4/1 درصد آب آشاميدني قابل دسترس جهان برخوردار است. در فاصله سالهاي 1975 و 2001، رشد جمعيت باعث شد تا منابع آب آشاميدني قابل بازيافت در دسترس براي هر فرد به بيش از نصف كاهش يابد يعني از 3300 متر مكعب به 1500 متر مكعب براي هر فرد در سال برسد. پيشبيني شده است كه تا سال 2025 سرانه آب آشاميدني در دسترس به حدود 1000 متر مكعب كاهش يابد و اين مساله از نظر بينالمللي سرآغازي براي كمبود آب خواهد بود. امروزه چون نزديك 80 درصد آب آشاميدني قابل دسترس منطقه در ايران، عراق، سوريه و تركيه يافت ميشود، بيشتر منطقه هماكنون زير استاندارد بينالمللي ست. در كشورهائي چون اسرائيل، اردن، كويت و عربستان صعودي متوسط ملي كمتر از 200 متر مكعب براي هر نفر در سال ميباشد[12]
شكلگيري يك توافق بينالمللي در مورد جمعيت
در اولين نشست سازمان ملل در خصوص جمعيت جهان در سال 1954 و 1965، اين واقعيت كه رشد سريع جمعيت شرايط فقر و توسعهنيافتگي را تشديد نموده و مانع از توسعه كشورهاي با منابع محدود ميگردد، مورد تاكيد قرار گرفت. در سال 1969، سازمان ملل، صندوق جمعيت سازمان ملل را بنيان نهاد كه رسالت آن تشويق و تبليغ برنامههاي تنظيم خانواده بود. از اين زمان به بعد، برنامههاي جمعيت و تنظيم خانواده تقريباً در يك معنا استعمال شدند. مصر، ايران و تركيه از جمله نخستين كشورهاي كمتر توسعهيافتهاي هستند كه به طور رسمي از برنامههاي تنظيم خانواده حمايت كردند. اين دولتها در دهه 1960 به منظور بهبود سطح بهداشت و رشد پائين جمعيت به عنوان بخشي از برنامههاي توسعه ملي، به اجراي برنامههاي تنظيم خانواده پرداختند[13].
از طرف ديگر، كشورهائي چون الجزاير هيچگونه نيازي به برنامههاي سازمانيافته تنظيم خانواده به عنوان بخشي از برنامههاي توسعه ملي نديدند. در كنفرانس جهاني جمعيت سال 1974 در بخارست، الجزاير در شمار كشورهائي بود كه معتقد بودند برنامههاي تنظيم خانواده در منطقه اقدامي ست كه از سوي توطئهگران امپرياليست و با هدف محدود نمودن جمعيت جهان درحالتوسعه دنبال ميشود. اين گروه از كشورها بر اين باوراند كه برنامههاي تنظيم خانواده در سطح ملي نه تنها نقشي در توسعـه اقتصادي ـ اجتماعي ندارد. بلكه، كاهش باروري موخر بر توسعه اقتصادي ـ اجتماعي ست، بدين معنا كه ابتدا بايستي توسعه اقتصادي ـ اجتماعي در جامعه تحقق يابد، آنگاه اميدوار بود كه باروري سير نزولي به خود بگيرد. با اينحال، بعدها دولت الجزاير به اين واقعيت پي برد كه توسعه بتنهائي نقشي در كاهش باروري نخواهد داشت و از همين جا بود كه چرخشي در سياستهاي جمعيتياش صورت داد. در سال 1983، دولت الجزاير تنظيم خانواده را به عنوان بخشي از برنامههاي توسعه ملي پذيرفت. از دهه 1960، موقعيت رسمي خودش را در مورد تنظيم خانواده تغيير داد. پس از انقلاب اسلامي 1979، ايران برنامه تنظيم خانواده رژيم قبلي را به عنوان برنامهاي كه از سوي غرب ديكته ميشد، لغو نمود. با پايان يافتن جنگ عراق با ايران در سال 1988، توجه دولت به بازسازي خرابيهاي ناشي از جنگ در كشور معطوف شد. در اين راستا دولت رشد سريع جمعيت را به عنوان يكي از موانع عمده توسعه اقتصادي ـ اجتماعي قلمداد ميكرد و بر همين اساس، به اجراي يكي از موثرترين برنامههاي جمعيتي در دنياي درحالتوسعه پرداخت.
در كنفرانس جمعيتي ديگري كه در سال 1993 در امان برگزار شد و به منزله يك كنفرانس مقدماتي منطقهاي براي كنفرانس بينالمللي جمعيت و توسعه (ICDP)[14] در قاهره بود، تمام كشورها حضور يافتند و تنظيم خانواده را به عنوان سنجهاي براي حقوق انساني و بهداشتي كه در اسلام مجاز شمرده شده است، پذيرفتند. هماكنون در منطقه دولتي وجود ندارد كه دسترسي زوجين به اطلاعات و خدمات تنظيم خانواده را محدود كند. بيشترين حمايت در زمينه تهيه اطلاعات و خدمات تنظيم خانواده چه به طور مستقيم و چه به طور غيرمستقيم، به عنوان بخشي از خدمات مراقبت بهداشتي اوليه صورت ميگيرد.شماري از كشورها همچون الجزاير، مصر، ايران، اردن و تركيه سياستهاي آشكاري براي پائين آوردن سطح باروري اتخاذ نمودند و به اجراي فعاليتهاي آموزشي و آگاهي ملي به منظور تشويق خانوادههاي كوچكتر پرداختند.
كنفرانس 1994 قاهره نقطه عطفي در مجموعه كنفرانسهاي جمعيتي سازمان ملل بود چرا كه در اين كنفرانس تاكيد بر تامين نيازهاي فردي و رفاه ماوراء تنظيم خانواده از جمله نياز به مراقبت بهداشتي وسيع در زمينه توليدمثل و بهبود در منزلت زنان بود. بهداشت باروري[15] براي نخستين بار در يك سند سياست بينالمللي تعريف شد كه شامل تامين سلامتي و مراقبت دوران بچهزائي و جلوگيري از ابتلا به بيماريهاي تناسلي نظيرHIV/AIDS و بيان ساير عواملي چون خريد و فروشهاي جنسي و خشونت عليه زنان كه موجب فقر بهداشتي ميشود، بود. عمدهترين مسائل بهداشت باروري روياروي منطقه خاورميانه و آفريقاي شمالي مرگومير بالاي مادران بويژه در كشورهائي چون يمن، مراكش، مصر و عراق و جلوگيري از ابتلا به بيماريهاي تناسلي و HIV/AIDS است. باروري بالا، كاهش آهسته باروري، ازدواج زودرس و باروري بالاي نوجوانان از مسائل عمده بهداشت باروري در شماري از كشورهاي خاورميانه و آفريقاي شمالي ست. عمل بريدن تناسلي زنان* هرچند در بعضي مناطق خارج از يمن و مصر ناشناخته بود، يكي از عمدهترين موضوعات بهداشت باروري ست كه باعث شده است سازمانهاي ملي و بينالمللي حقوق بشر، زنان و بهداشت همراه با يكديگر در جهت كاهش آن اقدام نمايند.
برنامه عمل كنفرانس قاهره سازمانهاي دولتي و غيردولتي و موسسات بينالمللي توسعه را براي حمايت كردن و سرمايهگذاري در بهداشت باروري، آموزش دختران و ارتقاي منزلت زنان فراخوانده است.** تمام دولتهاي شركت كننده در كنفرانس قاهره از برنامه عمل كنفرانس حمايت و آن را مورد تاييد قرار دادند. براي كشورهاي مسلمان از جمله كشورهاي مسلمان خاورميانه و آفريقاي شمالي، تاييد و امضاي اين سند عموماً با اين شرط بود كه آنها پيشنهادات را طبق آئين اسلام تفسير و اقتباس كنند. برنامه عمل كنفرانس با موضوعاتي چون مسائل جنسي دورة جواني و اعطاي اختيارات به زنان كه به لحاظ فرهنگي در بعضي كشورهاي مسلمان حساس هستند، ارتباط پيدا ميكرد.
در سند تنظيمي كنفرانس قاهره اذعان شد، به اين كه تكميل توصيهها و سفارشات برنامه جزو حق حاكميت هر كشور است كه بايستي هماهنگ با قوانين ملي و اولويتهاي توسعه و با احترام كامل براي مذاهب گوناگون و ارزشهاي اخلاقي و زمينههاي فرهنگي مردم و در هماهنگي با حقوق بشر شناخته شده جهاني باشد.1 كشورهاي خاورميانه و آفريقاي شمالي در اين فكر هستند كه چگونه در زمينههاي اجتماعي و فرهنگي خودشان به توسعه پايدار و عدالت اجتماعي2ميرسند* در حالي كه تجربه كشورها در مناطق ديگر حاكي از مشخص بودن چالشهاي جمعيتياي هست كه داشتهاند.
ساير كنفرانسهاي بينالمللي سازمان ملل در دهه 1990 همچون تشريك مساعي جهاني براي كودكان(نيويورك،1990)، كنفرانس محيط و توسعه(ريودوژانيرو،1992)، كنفرانس جهاني حقوق بشر(وين،1993)، تشريك مساعي جهاني براي توسعه اجتماعي(كوپنهاگ،1995)، چهارمين كنفرانس جهاني زنان(پكن،1995) و كنفرانس اسكان بشر معروف به هبيتيت 2 (استانبول،1996) روي جنبههاي مرتبط با توسعه انساني متمركز بود. بيانيه كنفرانس قاهره بر مبناي نتايج كنفرانسهاي مذكور و تاكيد مجدد بر مسائلي كه در آنها مطرح شده است، استوار بود. توصيهها و پيشنهادات ناشي از اين كنفرانسها چارچوبي را براي دستيابي به عدالت اجتماعي و توسعه پايدار كه هر كشوري ميتواند متناسب با شرايط خويش آنرا بپذيرد، فراهم ميكند.
پي نوشتها
*- عضو هيأت علمي گروه علوم اجتماعي دانشگاه بوعلي سينا
1. The Middle East and North Africa
كشورها و مناطقي كه جزو خاورميانه و آفريقاي شمالي به حساب آمدهاند در جدول 4 ليست شده است.
1.International Labour Organization (ILO), World Labour Report 2000 (Geneva: ILO, 2000) : Table 4B.
2. Jalaleddin Jalali and Farzaneh Roudi, Globalization and Unemployment in theMiddle east and North Africa, in Population Challenges in the Middle East and North Africa : Toward the 21st Century, ed. I. Sirageldin (forthcoming).
1. United Nations Development Programme (UNDP), Jordan Human development report 2000 (Amman, Jordan : UNDP, 2000) : Tables 5.3 and 5.6.
2. ILO, World Labour Report 2000 : Table 6.
3. United Nations Educational, Cultural, and Scientific Organization (UNESCO), UNESCO Statistical Yearbook 1999 (Paris: UNESCO, 1999): Table II.2.
4. United Nations Population Division, World Urbanization Prospects, the 1999 Revision: Key Findings (New York: UN Population Division, 1999): Table 5, Data Tables and Highlights, Table 11.
1. Calculations done by author using the following sources: Carl Haub and Diana Cornelius, 2001 World Population data Sheet (washington, DC: Population Reference Bureau May 2001), People in the balance: Population and Natyral resources at the Turn of the Millennium (Washington, DC: Population Action International, 2000, World Resources 2000-2001 (Washington DC: World Resources Institute).
2. Abdel R. Omran and Farzaneh Roudi. The Middle east Population Puzzle, Population Bulletin 48, no. 1 (Washington, DC: Population reference Bureau, July 1993).
1. International Conference on Population and Development
واقعيت اين است كه بدون هيچ شك و ترديدي، در جهان امروز راه توسعه از تنگ راه جمعيت مي گذرد و گذر از اين تنگ راه به سلامت ممكن نيست مگر اينكه زواياي اين تنگ راه به دقت بررسي و شناخته شود. طرح و اجراي هيچ برنامه اي يا پروژه اي در يك روستاي كوچك يا يك شهر كلان ممكن نيست كه ريشه در زمين و جمعيت و مسايل آن نداشته باشد. گفته ها و شينده هاي مكرر كنفرانس هاي ملي و بين المللي و نتايج تحقيقات در سرتاسر جهان در باب جمعيت و توسعه و شاخه هاي مربوط به آن، جملگي وام دار اين پيام بسيار مهم براي بقاي جهان است.
تحولات تاريخي جمعيت روستايي ايران
قبل از ورود آرياييها به ايران، دامنه هاي جنوب غربي زاگرس و خوزستان شمالي كه قلمرو عيلامي ها به شمار مي رفت، داراي تمدني درخشان بوده است. در اين زمان اكثر مردم در زيستگاهها و به تعبير امروزي روستاهاي كم جمعيت و پراكنده نواحي مستعد ساكن بوده اند. البته وجود معدودي شهر را در ميان آنها نمـــي توان انكار نمود. استيلاي آرياييهاي متمدن بر نواحي مختلف موجب شروع توسعه شهرها و روستاهاي ايران شد. در دوره هاي مادها، هخامنشيان، اشكانيان و ساسانيان، شهرها و مراكز جمعيتي بزرگي بوجود آمد كه بعدها صحنه وقوع رويدادهاي مهم تاريخي گرديده است. دوره ساساني پررونق ترين زمان تمدن ايراني بود. شايد به جرأت بتوان گفت كه در طول تاريخ ايران تا قبل از قرن حاضر تنها در اين زمان بود كه جمعيت شهري در ايران فزوني شديدي گرفت و توانست جمعيت روستايي را تحت تأثير خود قرار دهد. در حقيقت اين دوره اوج شهرنشيني در ايران بوده كه از مهمترين شهرهاي آن مدائن (شامل 7 شهر) بوده است.[1]
طبق يك سرشماري، در زمان اردشير بابكان، تعداد شهرها به 554 و روستاها به شش هزار بالغ گرديد.
البته در اين دوره زندگي روستايي نيز از توسعه زيادي برخوردار بود، هرچند كه مناسبات بزرگ مالكي، مشقات فراواني براي روستاييان و زارعان بوجود آورده بود.
در قرون دهم تا دوازدهم بر اثر تحولات سياسي در كشور، شهرنشيني شدت گرفت و شهرهايي مانند ري و نيشابور بوجود آمد. در اين عهد تحول چشمگيري در جمعيت روستايي رخ نداد و استيلاي مالكان بر روستاييان شكل ديگري پيدا نمود.[2]
حمله مغولان و تركان به ايران در قرن سيزدهم تا پانزدهم ميلادي، اسفبارترين ضايعه ملي به شمار مي رود، ولي در توسعه روستاهاي كشور نقش عمده اي داشته است. مغولان كه اصولاً مخالف شهرنشيني بودند، صدها شهر پرجمعيت را به آتش كشيده، ويران كردند و ميليونها نفر را از دم تيغ گذراندند. از اين رو گروههاي زيادي از مردم به روستاهاي امن و مناطق كوهستاني كشور پناه بردند و دسته اي از آنها مجبور به كوچ نشيني و تغيير مكان زندگي خود شدند تا از تعرضات به دور مانند. بنابراين در اين دوره به تدريج شهرهاي بزرگي چون ري، سبزوار و نيشابور رو به زوال نهادند و در عوض پراكندگي جمعيت فزوني يافت و اين شكل جديد توزيع جمعيت تا حدود زيادي در توسعه روستاها نيز از فزوني جمعيت برخوردار شدند و به جز مناطق مرزي، ساير نقاط براثــــر ايجاد امنيت داخلي، توسعه بسيار يافت، اما اين ثبات ديري نپاييد و حمله افغانها و به دنبال آن تركتازي نادر و تزلزل زنديه باعث فروپاشي دوباره نظام اجتماعي و نيز وقوع كشتارهاي فراوان شد.
با روي كار آمدن قاجار و كم شدن قلمرو ايران و بروز جنگهاي خونين، جمعيت ايران به شدت كاهش يافت و توسعه نظام خانخاني در روستاها و اعمال فشار بر رعايا موجب فزوني فاصله بين دولت و روستاييان شد. انقلاب مشروطيت باعث قيام ملي گرديد، پس از مشروطيت مجدداً قدرت خانها توسعه يافت و هر واحد روستايي بصورت يك سرزمين مجزا اداره شد. با اينكه بزرگ مالكي پيوسته براي زارعان مشكل آفرين بود، نبايد اين نكته را ناديده گرفت كه اوج رشد كشاورزي و شكوفايي روستاها در اين زمان بوده است.[3]
جدول 1ـ جمعيت كشور به تفكيك شهري و روستايي در سالهاي مختلف (ميليون نفر)
عنوان
1335
1345
1355
1365
1370
1375
كل جمعيت
18.9
25.8
33.7
51.4
55.8
60
شهري
5.9
9.8
15.9
28.8
31.8
36.8
روستايي
13.00
16.0
17.8
22.6
24.0
23.2
رشد جمعيت در دوره (%)
-
3.13
2.71
3.90
2.46
1.47
جمعيت غيرساكن در مناطق روستايي در نظر گرفته شده است.
جدول شماره 2ـ رشد جمعيت روستايي و شهري ايران در چهار دوره سرشماري (به درصد)
شرح
1345-1335
1355-1345
1365-1355
1375-1365
مناطق شهري
5
5
5.5
3.2
مناطق روستايي و عشايري
2.1
1.1
1.5
0.2
كل كشور
3.1
2.7
3.7
2
مأخذ: مركز آمار ايران، نتايج تفضيلي كل كشور
جدول شماره 3ـ جمعيت مناطق شهري و روستايي طي دروه هاي سرشماري
سال سرشماري
مناطق
1335
درصد
1345
درصد
1355
درصد
1365
درصد
1375
درصد
كل كشور
18.954.704
100
25.788.722
100
33.708.744
100
49.445.010
100
60.055.488
100
مناطق شهري
5.953.563
31.4
9.794.246
38
15.854.680
47
26.844.561
54.6
36.817.789
61.3
مناطق روستايي
13.001.141
68.6
15.994.476
62
17.854.064
53
22.349.351
45.4
23.026.293
38.7
مأخذ: مركز آمار ايران، نتايج تفضيلي كل كشور
نمودار 1ـ سهم جمعيت شهري و روستايي از كل جمعيت كشور (1375ـ 1345)
نمودار 2ـ توزيع جمعيت كشور به تفكيك مناطق شهري و روستايي در 40 سال اخير
جدول شماره 4ـ تحول تعداد جمعيت مراكز روستايي كشور برحسب طبقات جمعيتي در مقاطع سرشماري (ارقام جمعيتي به هزار)
طبقه بندي جمعيتي به نفر
1335
1345
1355
1365
1375
روستا
جمعيت
روستا
جمعيت
روستا
جمعيت
روستا
جمعيت
روستا
جمعيت
تعداد
%
تعداد
%
تعداد
%
تعداد
%
تعداد
%
تعداد
%
تعداد
%
تعداد
%
تعداد
%
تعداد
%
جمع
49054
100
11757
100
66438
100
15314
100
65055
100
17449
100
65349
100
22394
100
68122
100
23026
100
99-1
18375
37.5
863
7.3
31378
47.2
1201
7.8
28912
44.4
1113
6.4
28121
43
1041
4.6
31765
46.6
-
4.6
499-100
24427
49.8
4673
39.8
27351
41.2
6441
42.1
26680
41
6428
36.8
25203
38.5
6152
27.5
24134
35.4
-
25.4
999-500
4314
8.8
2937
25
5314
8
3636
23.7
6244
9.6
4306
24.7
7114
10.9
4992
23.4
6945
10.2
-
20.98
2499-1000
1682
3.4
2414
20.5
2087
3.1
3011
19.7
2735
4.3
3990
22.9
3950
6
5878
26.2
4150
6.1
-
27.03
2500 به بالا
256
0.5
868
7.4
308
0.5
1025
6.7
484
0.7
1612
9.2
961
1.5
4331
19.3
1128
1.7
-
21.8
ميانگين جمعيت به نفر
240
230.5
268
342
338
مأخذ: مركز آمار ايران، شناسنامه آباديهاي كشور
جدول شماره 5 ـ تعداد آباديها و متوسط جمعيت و خانوار آن به تفكيك استان در سال 1375
بعد از كودتاى 28 مرداد 1332، رژيم وابسته پهلوى كه توانسته بود با كمك اربابان امريكايى
بر اريكه قدرت باز گردد، درصدد برآمد تا پايه هاى حكومت خود را تثبيت كند، اما غافل از اينكه مقاومت مردم بطور كامل از بين نرفته و ايران در اولين فرصت خشم و انزجار خويش را نشان خواهد داد. نيكسون معاون رئيس جمهور امريكا در سال 1332، راهى ايران گرديد. در حقيقت او مى آمد تا نتيجه سرمايه گذارى بيست و يك ميليون دلارى را كه سازمان جاسوسى امريكا سياه در راه كودتا و سرنگونى دولت مصدق هزينه كرده بود، از نزديك مشاهده كند. ملت در حال افسردگى و از نفاق و تفرقه اى كه استبداد توانسته بود در ميان او ايجاد كند، ناراحت بود.
رهبرى نهضت مقاومت، قصد رساندن صداى اعتراض مردم را به گوش جهانيان داشت و تلاش لندن و واشنگتن را كه مى خواست با مشروع جلوه دادن رژيم كودتا، امتيازات مورد نظر خود را در محيط آرام بدست آورد، خنثى كند. اجراى اين برنامه به عهده كميته هماهنگى دانشگاه تهران واگذار شده بود. تظاهرات دانشجويان دانشگاه تهران، به عنوان اعتراض به ورود دنيس رايت، كاردار جديد سفارت انگليس در ايران، از روز 14 آذر 1332، آغاز گرديد. دانشجويان دانشكده هاى حقوق و علوم سياسى، علوم دندان پزشكى، فنى، پزشكى، داروسازى در دانشكده هاى خود تظاهرات پرشورى عليه رژيم كودتا برپا كردند. رژيم پهلوى كه به خوبى از خشم ملت و خصوصا دانشجويان نسبت به خود و اربابان امريكا از پيش آگاه بود، با تمام قوا متوجه دانشگاه شد.
روز 15 آذر تظاهرات به خارج از دانشگاه كشيده شد و ماموران انتظامى، در زد و خورد با دانشجويان، شمارى را مجروح و گروهى را دستگير و زندانى كردند. صبح روز 16 آذر 1332، گارد تا دندان مسلح رژيم پهلوى براى اولين بار وارد صحن دانشگاه شد تا فرياد مخالفان را در گلو خفه كند. در يكى از كلاسهاى درس دانشكده فنى، چند تن از دانشجويان در اعتراض به حضور ماموران گارد رژيم شاه در صحن دانشگاه، آنها را به مسخره مى گيرند و همين بهانه كافى بود تا وارد كلاس درس شوند و با ايجاد جو رعب و وحشت، محيط را براى بهره بردارى و گرفتن زهر چشم دانشجويان آماده سازند. ماموران گارد با حمله به دانشجويان بى پناه سه تن از آنان را به شهادت مى رسانند.
حادثه 16 آذر 1332، بعنوان يك روز (مقاومت تاريخى) در تاريخ دانشگاه تهران ثبت شد. از آن پس، همه ساله به رغم كوشش رژيم و ساواك، دانشجويان دانشگاه تهران و ديگر دانشگاههاى سراسر ايران مراسم و تظاهراتى به ياد شهيدان آن روز برپا مى كردند.
شهيد چمران در ر ابطه با حادثه 16 آذر مى گويد: وقايع آن روز چنان در نظرم مجسم است كه گويى همه را به چشم مى بينم، صداى رگبار مسلسل در گوشم طنين مى اندازد، سكوت موحش بعد از رگبار، بدنم را مى لرزاند، آه بلند و ناله جانگداز مجروحين را در ميان اين سكوت دردناك مى شنوم. دانشكده فنى خون آلود را در آن روز و روزهاى بعد به راى العين مى بينم........ نيكسون معاون رئيس جمهور امريكا به ايران مى آيد تا نتيجه بيست و يك ميليون دلار خرج كودتا را ببيند.)
" خصوصيت بالقوه دانشجويان در اين است كه با تحرك گرايش، استنباط و فهم خود فضا را تغيير مى دهند." شرط اصلى در تضمين امروز و فرداى دانشجو ميزان برخوردارى او از معنويات است. فارغ التحصيل دانشگاه ما بايد نسبت به كشور و ميهن خود وفادار و متعهد باشد. با رافت و عطوفت با انسان ها برخورد كند و تنها در انديشه پر كردن جيب خود نباشد و براى رسيدن به اين هدف، انس با خدا و چشيدن لذات ذكر و دعا و تضرع اجتناب ناپذير است و اين هديه بزرگ را تشكل ها و انجمن هاى اسلامى بايد به دانشجويان تقديم كنند."
تعريف مفهومي : مدرسه هوشمند مدرسه اي است كه جهت ايجاد محيط ياددهي - يادگيري و بهبود نظام مديريتي مدرسه و تربيت دانش آموزان پژوهنده طراحي شده است .
تعريف : مدرسه هوشمند مدرسه فيزيكي است كه كنترل و مديريت آن مبتني بر فناوري رايانه و شبكه مي باشد و محتواي اكثر دروس آن الكترونيكي و سيستم ارزشيابي و نظارت آن هوشمند است .
- فراهم كردن انواع شيوه هاي آموزشي برا ياستعدادهاي مختلف
- آگاهي دادن به اولياء در مورد آنچه در مدرسه واقع شده است .
- فراهم كردن فرصتهاي همكاري افراد جامعه با مدرسه
? اركان مدرسه هوشمند :
*محيط ياددهي - يادگيري
*اين محيط چهار حوزه را تحت پوشش خود قرار مي دهد :
الف - برنامه درسي ب - روش تدريس ج - ارزيابي د - محتوا
* مديريت : منابع و فرآيندهاي مورد نياز محيط ياددهي - يادگيري را پشتيباني و حمايت مي كند.
*مسئوليتهاي افراد و مهارتهاي مورد نياز : در اين مدرسه نقش مدير. معلم .دانش آموز و والدين تغيير خواهد كرد و با توانيي ها و دانش خود نقش مؤثري در مدرسه خواهند داشت .
*فناوري : ايجاد محيط ياددهي - يادگيري . مديريت و ارتباطات بيروني راه حل هاي مبتني بر فناوري را الزامي مي كند.
? ويژگيهاي اركان مدرسه هوشمند:
محيط ياددهي - يادگيري
الف - برنامه درسي
اصول حاكم بر برنامه درسي در اين مدرسه به شرح ذيل مي باشد :
* طراحي براي كمك به دانش آموزان براي رشد همه جانبه و متعادل
*يكپارچه سازي دانش آموزان براي رشد همه جانبه و متعادل
*يكپارچه سازي دانش . مهارتها و ارزشها از طريق برنام? درسي ( باپروژه اي نمودن فعاليتها ي مربوط به محتوا )
*نظم و تداوم در آموزش
*ايجاد نگرشها ي مناسب در استفاده از فناوري
*دسترسي همه دانش آموزان به آموزش مطلوب
? ديدگاه برنامه درسي :
*معني دار بودن : همه دانش آموزان مفاهيم آموزش را درك مي كنند تا مقصود از آموزش خود را بدانند .
* مسئوليت اجتماعي : از وضايف و مسئوليتهاي خود در جامعه آگاه مي شود . نسبت به مردم احساس مسئوليت مي كنند .
*باز خورد برنامه درسي : برنامه درسي بايد در دانش آموز مهارت و نگرش نقادانه و خلاقيت مثبت ايجاد كند .
*همه جانبه بودن : برروي رشد همه ابعاد انساني تاكيد مي كند و به دانش آموزكمك مي كند كه روابط بين موضوعات مختلف را درك كند .
*عدم محدوديت : برنامه درسي محدود كننده نيست . اولا" دائما" برنامه هاي موجود بازنگري مي شود . ثانيا" به دانش آموزان اجازه مي دهد از برنام? درسي خود فراتر گام بردارند.
*هدفداري : برنام? درسي از فناوري به عنوان يكي از وسايل انتقال دانش استفاده مي كند و به دانش آموزان نيز مهارت استفاده از فناوري را براي رفع نياز خود را مي آموزد.
ب - روش تدريس
روش تدريس در اين مدرسه. دانش آموز محور خواهد بود.
اصول حاكم برروش تدريس به شرح ذيل مي باشد :
* فراهم كردن تركيبي از روشهاي يادگيري براي اطمينان از رشد همه جانيه استعدا ها و قابليتهاي دانش آموز به منظور :
الف - تشويق يادگيري و ارتقاء خلاقيت
ب - دانش آموز محوري فعاليتها و ارتقاء تواناييهاي فردي
*فراهم نمودن انواع روشهاي آموزشي براي ارتقاء يادگيري
*هدايت كلاس با روشهاي مختلف ياددهي - يادگيري
با توجه به دانش آموز محور بودن مدرس? هوشمند نقش دانش آموز مهمتر مي باشد به صورتي كه :
*درتعيين اهداف آموزشي دانش آموز با راهنمايي معلم خود اهداف را شكل مي دهد.
*درتعيين وظايف آموزشي به پيشنهاد معلم وظايف توسط دانش آموز تعيين مي گردد.
*در انتخاب منابع دانش آموز منابع خود را در نظر مي گيرد و از معلم در مورد آنها نظر مي خواهد.
ج - ارزيابي
ارزيابي در مدرسه به صورت هوشمند ودر برخي دروس با توجه به نوع درس غير هوشمندمي باشد .
ويژگيهاي ارزيابي :
*جامعيت *اجرا در انواع شكلها * روشهاي چند گزينه اي *به موقع بودن *دانش آموز محوري *استمرار
- حيطه ارزيابي در مدرسه هوشمند جامع مي باشد و علاوه بر ارزشيابي پاياني آمادگي و پيشرفت را نيز در بر مي گيرد و اين روش اطلاعات گوناگوني در مورد توانايي ها و نوع يادگيري دانش آموز ارائه مي دهد:
*ارزشيابي ورودي = سنجش سطح دانش و توانايي.
*ارزشيابي مستمر = اندازه گيري پيشرفت دانش آموز براي سنجش قوت ها و ضعف هاي موجود.
*ارزشيابي پاياني = با توجه به سيستم آموزشي حاضر اين ارزشيابي به صورت كتبي از ميزان يادگيري دانش آموز به عمل مي آيد .
- ارزيابي به شكلهاي مختلف طراحي مي شود : ارزيابي در كلاس ارزيابي مدرسه اي ارزيابي متمركز .
*ارزيابي در كلاس : اين نوع ارزيابي در حين آموزش و پس از آموزش مي باشد .
*ارزيابي مدرسه اي : اين نوع ارزيابي در پايان هربخش درسي مي باشد.
*ارزيابي متمركز : اين نوع ارزيابي هر زمان كه دانش آموز اعلام آمادگي كند به صورت يك پروژه ارائه مي گردد.
د - محتوا
در اين مدرسه محتوا به دو شكل مي باشد :
*محتواي تهيه شده با استانداردهاي لازم ( ازطريق آموزش و پرورش )
*محتوايي كه معلم توليد مي نمايد.
به طور كلي محتوا بر اساس چهار شاخص اصلي شكل مي گيرد:
*كيفيت فني *جذابيت * كيفيت آموزشي * تطابق با برنامه درسي
? مديريت :
مديريت كارا و اثر بخش كه بتواند منابع و فرآيندهاي مورد نياز براي پشتيباني تدريس و يادگيري را هدايت نمايد.
-اصول حاكم بر مديريت مدرسة هوشمند
*اداره امر آموزش مدرسه
*افزايش مشاركت والدين و جامعه
*مديريت معلمان توانمند و متخصص
*خصيص منابع به نفع حداكثر دانش آموزان
*فراهم آوردن محيطي سالم در مدرسه
*اطمينان از امنيت مدرسه و كاركنان آن
*بهره برداري از فناوري و اداره آن به طور كارآمد و اثر بخش
? وظايف مدير
*رهبري مدرسه
- ارتباطات مناسب با والدين و جامعه
- سياستگذاري در راستاي اهداف آموزش و تربيتي
- مديريت برنامه آموزش متناسب با محيط ياددهي - يادگير
*امور دانش آموزان
- تهيه سيستم جامع اطلاعات دانش آموزان به منظور ذخيره سازي بازيابي و گزارش دهي همه اطلاعات دانش آموزان .
- تسهيل فرآيند ثبت نام
- مشاوره و رسيدگي به امور آموزشي و تربيتي دانش آموزان
- مديريت آزمون ( شكل . نوع . صحت . نتايج )
- پيگيري امور بهداشت . بيمه و غيره
*منابع آموزشي
- آشنايي با استفاده از پايگاه اطلاعاتي جامع آموزشي براي دسترسي سريع و ساده دانش آموزان و معلمان .
- فراهم ساختن منابع متناسب با نياز معلم و دانش آموز به صورت الكترونيكي و چاپي ( كتابخانه الكترونيكي و........)
- آشنايي با نرم افزار هاي آموزشي .
- تدوين برنامه درسي متناسب با منابع آموزشي .
*امور مالي
- سيستم جامع حسابداري با توانايي توليد گزارشهاي مورد نياز به صورت خودكار.
- بازرسي و كنترل جامع براي اطمينان از كاركرد درست نظام مدرسه.
- بودجه ريزي سالانه و برنامه ريزي بلند مدت .
*منابع انساني
- برنامه ريزي معلمان ( زمان بندي - ارزيابي )
- ايجاد سيستم جامع منابع انساني ( كارگزيني - آموزشي - تحصيلات - مرخصي ها - مهارت آموزي ).
- اداره برنامه كاري كاركنان بوسيله دسترسي آسان به اطلاعات .
*امنيت
- ايجاد ايمني مناسب براي دانش آموزان با سنين و نيازهاي مختلف
- ايجاد امنيت اطلاعات و دسترسي محدود فقط براي پرسنل مسئول
- تامين امنيت فيزيكي تجهيزات IT
- تامين امنيت فيزيكي اقلام مدرسه
* فناوري
- نظارت برپياده سازي اجزاء فناوري در مدرسه
- برنامه ريزي واقع گرا براي توسعه قابليتهاي IT
- نظارت و هماهنگي لازم براي پشتيباني از اجزاء فناوري
- آموزش فناوريها
? مسئوليتها و مهارتهاي حرفه اي
*مدير
مدير اين مدرسه در اداره مدرسه با اطلاعات و فرآيتدهاي هماهنگي سركار دارد . اثر بخشي مديريت در مدرس? هوشمند از طريق استفاده از فناوري اطلاعات ني باشد . مدير مدرسه بايد تحت آموزش مداوم فناوري اطلاعات باشد تا در اداره تجهيزات و فناوري و روشها توانمند گردد.
نكته : منظور از مهارتهاي اوليه IT شامل آشنايي با ICDL ( word ، power point) ومهارتهاي استفاده از محيط WEB مي باشد.
آموزشهاي مورد نياز : - مهارتهاي اوليه IT ( word ، power point)
- نرم افزارهاي چند رسانه اي مرتبط با آموزش ( محتواهاي درس )
- توانايي استفاده از فناوريهاي مربوط در اداره مدرسه
- رهبري آموزشي
- كاربرد نرم افزارهاي چند رسانه اي و مديريتي
*معلمان معلمان در مدرسه هوشمند نقش هدايتگر را دارا هستند . در اختيار قراردادن منابع و تشويق دانش آموزان و امر هدايت آموزش در مدرسه به عهده معلمان مي باشد و دانش آموز يادگيري را خواهد آموخت . مهارتها و آموزش دقيق و كارآمد معلمان عاملي مهم و نياز اساسي در مدرس? هوشمند مي باشد .
آموزشهاي مورد نياز :
- مهارت IT ( word ، power point)
- كاربرد فناوري در فرآيند ياددهي - يادگيري ( برنامه درسي ، روش تدريس ، محتوا و ارزيابي )
- نوآوري در فعاليتهاي ياددهي - يادگيري
نقشها و مسئوليتها:
- برنامه ريزي و تدارك امور تدريس
- مديريت فناوري آموزشي
- رسيدگي به وظايف تخصصي در محيط ياددهي - يادگيري
- ارائه آموزش اثر بخش
مهارتها
طراحي آموزش
- فرآيند مديريت كلاس
- ارزيابي يادگيري دانش آموز
- انتخاب منابع متناسب با دانش آموز
- استفاده مناسب از فناوري در امر آموزش
*كاركنان اداري
كاركنان اداري مدرسه كه مسئوليت آنها شامل نگهداري پرونده هاي دانش آموزان ، كاركنان ( آموزشي و غيرآموزشي ) ، امور مالي ،
روابط عمومي مدرسه ، انبار مدرسه و امور مربوط به رفاه دانش آـموزان و كاركنان مي باشد .
در مدرسه هوشمند اين وظايف به كمك فناوري انجام مي شود . كاركنان مدرسه بايد با نحوه اتوماسيون اداري آشنا باشند ، در واقع آنها بايد با مهارتهاي اوليه IT ( word ، excel)و واژه پردازها و صفحه گسترده ها آشنا باشند.
آموزشهاي مورد نياز:
- مهارتهاي پايه IT ( word، excel)
- نرم افزار هاي مديريتي
نقشها و مسئوليها :
- امور مالي مدرسه
- نگهداري پرونده دانش آموزان و كاركنان
- اداره امور مربوط به رفاه دانش آموزان و كاركنان
مهارتها :
- مهارت در IT ( word، excel) - كاربرد واژه پردازها
- كاربرد نرم افزارهاي مديريتي
*مسئول كارگاه رايانه
حضور يك نفر هماهنگ كننده امور رايانه و فناوري در مدرسه الزامي است .همچنين اين فرد مسئوليت راهمايي و كمك به آموزش معلمان در آموزش كارآمد با استفاده از فناوري را بر عهده دارد . در نتيجه مسئول كارگاه رايانه بايد معلمي ، با توانايي استفاده از IT در زمينه آموزشي و مديريتي باشد.
آموزشهاي مورد نياز :
- مهارتهاي پايه و تخصصي IT
- بكارگيري IT در فعاليتهاي ياددهي - يادگيري
- خلاقيت و نوآوري در فعاليتهاي ياددهي - يادگيري
- ايفاي نقش به عنوان راهنما و پشتيبان آموزشي
- كمك به برنامه ريزي ارتقاء فني مداوم مدرسه و اعضاي آن
- آشنايي با سخت افزار و شبكه
نقشها و مسئوليتها
- حل مشكلات فني و شبكه و رايانه ها
- پاسخ به نيازهاي معلمان در مورد مسائل فني در كلاس درس
- همكاري با مدير در بكارگيري نرم افزارهاي مديريتي
- كمك در انتخاب و ارزيابي محتواهاي الكترونيك
- راهنمايي و آموزش معلمان در آموزش كارآمد از ابزارهاي فناوري
- نظارت بر نگهداري همه تجهيزات فني
- ارتباط با ستاد پشتيباني فني مدارس در خصوص تعمير ، جايگزيني و ارتقاء فني تجهيزات در موارد لزوم .
- حفظ همگامي با توسعه فناوري .
مهارتها :
- مهارتهاي پايه تدريس
- مهارتهاي پايه IT
- مهارت در بكارگيري ابزارهاي فناوري براي جمع آوري اطلاعات ، آموزش ، فرآيند مديريت و ارتباطات
*اولياء دانش آموزان
والدين دانش آموزان نقش اساسي در دست يابي به اهداف مدرسه و رشد متوازن و كلي دانش آموزان ايفاء مي كنند . افزايش مشاركت والدين در فرآيندهاي آموزشي اين مدرسه از اولويتهاي مهم مي باشد . والدين مي توانند به عنوان منابع آموزشي تلقي مي شوند و اين مشاركت در فرآيند مادام العمرآنها نيز مفيد خواهد بود.
راهبردها و خط مشي ها :
- برنامه كلي براي والدين دانش آموزان مدرسه
*رسانه ها ( چاپي - الكترونيكي )
* نمايش و ارائه دستاوردها
- برگزاري نشستهاي مستمر در مورد نقش والدين در فرآيند تربيت دانش آموز
- برگزاري دوره هاي IT براي اوليا ء ( به صورت محدود )
- جلسه ماهانه و تشكيل گروههاي پشتيباني
- اردوهاي IT در مدرسه
- تابلوي اعلانات اولياء در سايت مدرسه
- صفحه ويژه والدين در سايت مدرسه
نقشها و مسئوليتها:
- تامين نيازهاي آموزشي فرزند خود
- پيگيري مراحل پيشرفت فرزند خود
- راهنمايي ، ايجاد انگيزش ، مشاوره با فرزند خود
- پشتيباني از فعاليتهاي مدرسه
مهارتها :
- توانايي استفاده ز پايگاه اطلاعاتي مدرسه
- آشنايي با فرآيندهاي آموزشي
?فناوري
*شبكه رايانه اي
شبكه اي از رايانه ها كه در آن بتوان منابع را به اشتراك گذاشت يكي از اساسي ترين بخش هاي مدرسه هوشمند مي باشد . شبكه در يك مدرسه هوشمند بخش هاي مختلف مدرسه را تحت پوشش قرار مي دهد. اين بخشها شامل دفاتر مدير، كاركنان اداري ، معلمين و كلاسهاي درس ، كتابخانه و محل ورود و خروج دانش آموزان مي باشد.
نظر به اهميت شبكه توجه به امنيت چنين شبكه اي مهم و حياتي است ، امنيت شبكه چه در بعد محرمانه بودن و چه در بعد حفظ اطلاعات ، بايد با توجه به استانداردهاي لازم تعريف گردد.
*محتواي الكترونيكي
محتواي الكترونيكي اصلي ترين بخش در آموزش الكترونيكي در يك مدرسه هوشمند مي باشد . يك محتواي الكترونيكي بايد از استاندارهاي مشخصي برخوردار باشد تا بتواند ارتباط با مخاطب را به خوبي برقرار نمايد. توليد محتواي الكترونيك از طريق معلم يا سازمان آموزش و پرورش انجام مي پذيرد، كه در هر دو صورت رعايت استانداردها لازم است .
محيط ارتباطي بين اجزاء مدرسه هوشمند (platform)
مديريت آموزشي ، ارزيابي هوشمند ، محيطهاي گفتگوي دانش آموزان ، معلم و مدير، ارتباط با والدين ، نياز به يك بستر نرم افزاري دارد.
اين بستر كه به صورت مدلهاي مجازي به كار گرفته مي شود platform نام دارد كه براي مدرسه هوشمند با توجه به نيازها و شكل كار بايد به طور مستقل تعريف گردد .
? آموزش و پرورش * تجهيز مدارس
آموزش و پرورش به منظور پيشبرد اهداف آموزشي از طريق الكترونيك ، نياز دارد كه مدارس مجهز به فناوري داشته باشد ، مدرس? هوشمند به عنوان يك مدرسه الكترونيك كامل بايد از تجهيزات رايانه ، شبكه ، نرم افزارهاي مورد نياز غني گردد تا بتواند به اهداف مورد نظر خود دست پيدا نمايد .
*تهيه و استاندارد سازي محتوا
از وظايف آموزش و پرورش تهيه محتواي متناسب با اهداف و سياستهاي آموزشي كل كشور مي باشد . ايجاد استانداردهاي لازم در اين زمينه از اصولي ترين راهبردها است تا با ارائه اين استانداردها بتوان محتواهاي توليد شده در بخش خصوصي و دولتي را محك زد و از آن در مدرسه هوشمند استفاده نمود .
*قوانين لازم براي مدارس هوشمند
در برخي از بخش هاي مدرسه هوشمند نياز به تغيير قوانين و اعمال سياستها ي جديد مي باشيم كه اين كار دشوار ، بايد در طول زمان و با در نظر گرفتن شرايط فرهنگي كشور صورت پذيرد. از جمله بخشهايي كه در آن نياز به تغيير قوانين مي باشد :
الف )- بخش ارزيابي ب )آموزش در بخش تربيت معلم ج )- ساماندهي تجهيز مدارس
*پشتيباني از مدارس هوشمند
با توجه به اينكه مدارس هوشمند در حال تغيير ساختار آموزش در كشور مي باشند . حمايت از اين طرح داراي اهميت ويژه اي است ، پر واضح است كه استفاده ابزار توانمند فناوري در زمينه آموزش مي تواند قابليتهاو استعدادهاي دانش آموزان را به منصه ظهور برساند .
*ارزشيابي از مدارس هوشمند با در نظر گرفتن مدارس گواه
وظيفه مهم آموزش و پرورش ارزشيابي و اعلام نقصها و ضعفهاي مدارس هوشمند مي باشد كه خود بايد داراي استانداردهاي لازم باشد كه بايد به بخش مربوطه در آموزش و پرورش ارجاع گردد.
«چرا بايد در زمستان يك عائلهاى زير چادر، خوب مىدانيد زير چادر سرماى اينجا نمىتواند جوابش بدهد، اينها هيچ زندگى ندارند، ثروتمندها به داد اينها برسند، اينها ننشينند آن طرف و بگويند كه دولتبدهد، دولت هم بايد بكند همه بايد انجام وظيفه بكنند.» "صحيفهنور - ج 10 - ص 165 - 17/8/1358"
«به همه در كوشش براى رفاه طبقات محروم وصيت مىكنم. . . چه نيكو است كه طبقات تمكندار به طور داوطلب براى زاغه و چپرنشينان مسكن و رفاه تهيه كنند و مطمئن باشند كه خير دنيا و آخرت در آنست و از انصاف به دور است كه يكى بىخانمان و يكى داراى آپارتمانها باشد.» "صحيفهنور - ج 21 - ص 201 - 15/3/1368"
تقدم رفاه بر اصول اسلامى و انقلابى
«از اول نهضت اسلامى ما شاهد اشخاصى كه به اين وضع بوده اند، راحت را به هر چيزى مقدم مىداشتهاند، تكليف را اين مىدانستند كه نمازى بخوانند و روزهاى بگيرند و بنشينند در منزلشان ذكرى بگويند و فكرى بكنند. اين يك راهى بود كه يك دستهاى از مردم داشتند كه تمام آمال آنها اين بود كه آدم اينجا اين چند روزى كه هست، خوب استراحتبكند، بنشيند در خانهاش عبادت بكند. اسلام را خلاصه كرده بودند در عبادات مثلا نماز و روزه و امثال اينها، براى اسلام هم غير از اين، خيلى، نه اطلاعات صحيح داشتند و نه ارزشى قائل بودند. . . يك دسته اينطور بودند كه حضرت امير سلاماللهعليه از اينها تعبير مىكند كه اينها همشان علفشان است مثل حيواناتى كه همشان اين است كه شكمش سير بشود، شهواتش را بر همهچيز مقدم مىدارد، نماز هم مىخواند و روزه هم مىگيرد و عبادات شرعى را هم بجا مىآورد لكن اينطور است وضع تفكر كه انسان نبايد خودش را در معرض يك چيزى قرار بدهد. . . آنهايى كه اسلام را خلاصه مىكنند در اينكه بخورند و بخوابند و يك نمازى بخوانند و روزهاى بگيرند و در گرفتارى ملت، در گرفتارى اين جامعه دخالت نكنند به حسب روايت رسول اكرم اينهامسلم نيستند.» "صحيفهنور - ج 15 - ص 45 تا 50 - 8/4/1360"
«هنرى زيبا و پاك است كه كوبنده سرمايهدارى مدرن و كمونيسم خون آشام و نابود كننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومايگى، اسلام مرفهين بىدرد و در يك كلمه اسلام آمريكايى باشد.» "صحيفهنور - ج 21 - ص 30/6/1367"
عادت به رفاه و رفاهطلبى
«آنهايى كه عادت بكنند، چند روز عادت به اين كارها. به اين عشرتها، به اين چيزهايى كه در سينماها مىكردند و نمايش مىدادند، اين ديگر در فكر اينكه نفت ما را كى مىبرد و آهن ما را كى مىبرد و گاز ما را كى مىبرد، اين به اين فكرها ديگر نيست.» "صحيفهنور - ج 9 - ص 62 - 17/6/1356"
«جنگ وقتى كه واقع مىشود انسان از آن خستگى و از آن چيزهايى كه سست مىكند انسان را، از آن سستى و خستگىها بيرون مىآيد و فعاليت مىكند و جوهرهي انسان كه بايد هميشه متحرك و فعال باشد بروز مىكند و در استراحت و در راحت و در اين امور، انسان هميشه كسل مىشود، هميشه خمود مىشود، قواى انسان خمود مىشود و خصوصا آنهايى كه به عياشى عادت دارند يا به رفاه عادت دارند، آنها ديگر بدتر خواهند شد.» "صحيفهنور - ج 13 - ص 106 و 107 - 8/7/1359"
جنگ فقر و غنا
حضرت امام سلام الله عليه در برخى از بياناتشان مسئله جنگ بين فقر و غنا را مطرح فرموده اند. با توجه به بحثهاى گذشته در مورد احترام سرمايههاى مشروع و قانونى، اين سؤال پيش مىآيد كه آيا طرح موضوع جنگ فقر و غنا توسط حضرت امام سلام الله عليه به معنى نفى غنا و حمايت از فقر نيست؟ آيا بيانات معظم له در مورد جنگ فقر و غنا با بيانات ديگرشان مبنى بر محترم بودن ثروتهاى مشروع تعارض ندارد؟
قبل از پاسخ به سؤالات فوق، به برخى از برداشتهاى اشتباه از بيانات امام سلام الله عليه در مورد جنگ فقر و غنا اشاره مىكنيم. عدهاى از افراد كه تنها جملات مربوط به جنگ فقر و غنا را ديده و ديگر بيانات امام سلام الله عليه را ملاحظه ننمودهاند چنين تصور كردهاند كه راهبردهاى امام درباره جنگ فقر و غنا و دائمى بودن اين جنگ و حمايت نظام اسلامى از فقرا در مقابل اغنيا، بدين معنى است كه معظم له فقر را به كلى ارزش و غنا را مطلقا ضدارزش مىدانستند. نتيجه چنين تصورى از جنگ فقر و غنا آنست كه پديدهاى بنام فقر همواره بايد وجود داشته باشد و فقرا نيز هميشه بايد در فقر و محروميتباقى بمانند تا براى هميشه تاريخ، جنگ فقر و غنا مصداق عينى و واقعى داشته باشد! و اگر قرار باشد روزى فقرا از فقر خود نجات يافته (يعنى غنى شوند) طبعا در جبهه اغنيا قرار گرفته و بايد با خود آنها نيز مبارزه كرد!
با توجه به راهبردهاى حضرت امام سلام الله عليه چنين برداشتى از سخنان ايشان، نادرست و اشتباه است.
اولا فقر نه تنها ارزش نيستبلكه ضدارزش است. فقر ارمغان ظلم و استثمار و سودجويى يا تنپرورى و تنبلى و فرهنگ غلط است. اين پديده در آيات شريفه قرآن كريم و روايات متعدد معصومين عليهالسلام مذمتشده و حتى در برخى از كلمات آن بزرگواران، در حد كفر يا پديد آورنده آن، شمرده شده است. در راهبردها و نظرات حضرت امام سلام الله عليه نيز فقر، محروميت و استضعاف به طور گسترده مذمت و به عنوان يك پديدهي ضدارزش معرفى شده است. اگر در بعضى از روايات ديده مىشود كه از فقر ستايش شده، اين نه به معنى يك اصل كلى و قابل تعميم به تمام زمانها بلكه تنها يك دستور خاص و با توجه به شرايط ويژهي زمانى و مكانى بوده است و در هر حال نمىتوان «فقر» را ارزش دانست.
همچنين در برداشت مذكور، بين «فقر» و «فقرا» خلط شده است. «فقر» ارزش نيست ولى «فقرا» (آنهم نه همه فقرا بلكه تنها كسانى كه عليرغم خواست و اراده خود، توسط استثمارگران و سودجويان به فقر و محروميت كشيده شده اند) يك قشر ارزشمند و مستحق حمايت و پشتيبانى هستند. عدهاى همين خلط مبحث را در مورد محرومين و مستضعفين هم مرتكب شده اند. از نظر امام سلاماللهعليه «محروميت» ارزش نيست ولى «محرومين» ارزشمندند، «استضعاف» ارزش نيست ولى «مستضعفين» ارزشمندند.
غنا و ثروت به طور كلى و مطلق از سوى حضرت امام سلاماللهعليه نفى نشده است. حضرت امام سلاماللهعليه نه تنها رفاه و ثروت را به كلى نفى نمىكنند بلكه با شرايط و ويژگيهاى خاص براى جامعه ضرورى هم مىدانند و كرارا نظام اسلامى را به تامين و تعميم آن توصيه فرمودهاند و در اين امر، اولويت را با محرومان و فقرا دانستهاند. ايشان همچنين سرمايه و ثروت مشروع را محترم و حتى تلاش براى كسب آن را در مواردى عبادت دانستهاند.
در خصوص برداشت صحيح از بيانات امام سلاماللهعليه دربارهي جنگ فقر و غنا، دو مورد را مىتوان مطرح كرد كه هر دو هم با راهبردهاى معظمله سازگار است.
برداشت اول: مقصود از جنگ فقر و غنا، مبارزه با يك سيستم اجتماعى - اقتصادى است كه در بطن خود دو طبقه فقير و غنى را بوجود مىآورد. فقر و غنا دو پديدهاى است كه در اين سيستم خودنمايى مىكند و حالت وسطى نيز متصور نيست. در اين سيستم اقليتى داراى ثروت و مكنت هنگفتبوده و اكثريت مردم نيز در فقر و محروميتبه سر مىبرند. امروزه در بسيارى از كشورهاى جهان سوم حاكميت چنين سيستمى را شاهديم كه علتالعلل آن، حاكميتسرمايه وسرمايهدارى بر نظام بينالمللى است. نظامى كه در آن حرف اول و آخر را سرمايه مىزند و هيچ ارزش و معيار ديگرى مطرح نيست. منظور حضرت امام سلاماللهعليه از جنگ فقر و غنا، جنگ با چنين سيستم و نظامى است. اين نبرد، يك مبارزه مقدس و دايمى است كه بايد آنقدر ادامه يابد تا طلسم حاكميتسرمايه بر جهان شكسته شود و فقر و غناى ظالمانه از بين برود و بر ويرانه آن سيستم، جامعهاى پديد آيد كه همهي آحاد مردم در آن، از يك زندگى مرفه با حاكميت ارزشها و معيارهاى معنوى و متعالى برخوردار شوند.
برداشت دوم: مقصود از جنگ فقر و غنا، جنگ بين فقراى متدين با اغنياي ظالم است. در اين برداشت نمىتوان فقير و غنى را به كلى ارزش يا ضدارزش دانست. فقراى مظلوم مورد حمايت اغنياي ظالم نيز مغضوب هستند. بين اين دو طبقه مبارزه دايمى وجود داشته و موضع مومنان و صالحان نيز حمايت از فقرا و نبرد عليه اغنيا و سرمايهداران خواهد بود. بديهى است نتيجهي نهايى اين نبرد، احقاق حقوق فقرا و شكست و نابودى اغنياست.
همانگونه كه ملاحظه مىشود برداشتهاى فوق نه تنها با يكديگر منافات ندارند بلكه قابل جمع نيز هستند.
به هرحال هر برداشتى كه بخواهيم از مقولهي جنگ فقر و غنا داشته باشيم، نبايد با اصول و محكمات راهبردها و نظرات حضرت امام سلاماللهعليه در تعارض باشد.
راهبردها:
«امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استكبار و جنگ پا برهنهها و مرفهين بىدرد شروع شده است و من دست و بازوى همه عزيزانى كه در سراسر جهان كولهبار مبارزه را بر دوش گرفتهاند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلاى عزت مسلمين را نموده اند، مىبوسم.» "صحيفهنور - ج21- ص 234- 29/4/1367"
«جنگ ما، جنگ فقر و غنا بود.» "صحيفهنور - ج21- ص 94- 3/12/1367"
«بايد . . . نسل به نسل و سينه به سينه شرافت و اعتبار پيشتازان اين نهضت مقدس و جنگ فقر و غنا محفوظ بماند.» " صحيفهنور - ج20- ص 123- 6/5/1366"
ضدارزش بودن فقر، محروميت و استضعاف
«مجموعهي قواعد اسلامى در مسايل اقتصادى هنگامى كه در كل پيكرهي اسلامبهصورت يك مكتب منسجم ملاحظه شود و همهجانبه پياده شود بهترين شكل ممكن خواهد بود هم مشكل فقر را از ميان مىبرد و هم از فاسد شدن يك عدهبهوسيله تصاحب ثروت جلوگيرى مىكند.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن