سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
طرح همياران سلامت روان شامل گروههاي داوطلب مردمي است كه در قالب گروههاي همياري با مباني و راهكارهاي حفظ و ارتقاء بهداشت رواني واجتماعي آشنا شده و با انتقال دانش و نگرش و مهارتهاي مربوطه زندگي سالم به بستر زندگي روزمره خود و ديگران گام مهمي در جهت ارتقاء حالات رواني جامعه برمي دارند . برنامه جذب نيروهاي هميار و آموزش آنها در استان يزد از سال 1376 آغاز شد كه در حال حاضر 1672 نفر هميار در سطح استان در قالب 16 متشكل غيردولتي به ثبت رسيده ودرحال فعاليت هستند .
طرح آموزش زندگي خانواده به زوجهاي جوان ( f . L . E ) : آموزش و آماده كردن خانواده ها براي ايفاء نقش و مسئوليت هاي زندگي قدمتي معادل تاريخ بشري دارد كه عمدتاً اين نوع ا‚وزشها به شكل سينه به سينه و در سطح خانواده بوده است . صنعتي شدن ، تغييرات سريع اجتماعي ، تغييرات تكنولوژي موجب فشار و در نهايت گسستگي در خانواده مي شود . از اينجاست كه نياز به آموزش علمي تر براي تقويت هرچه بيشتر اين نهاد مقدس معمول است اين طرح از سال 1381 در استان يزد اجرا شد . و همچنان در مرحله ادامه مي باشد . هم اكنون بخش عمده هماهنگي هاي طرح توسط گروههاي همياران و تشكل همياران انجام مي شود . كه از ابتدا تا به حال تعداد 351 زوج آموزشهاي لازم را گذرانده اند . ( پيوست شماره 4 ) .
طرح آموزش جوانان در آستانه ازدواج:
هدف از اجراي اين طرح افزايش آگاهي جوانان در آستانة ازدواج در رابطه با راهكارهاي ازدواج موفق و راههاي كسب شناخت قبل از ازدواج است كه در شهرستان يزد به صورت آزمايشي در قالب دو گروه 15 نفره اجرا شد .
طرح رواني بهداشتيار مدارس و آموزش مهارتهاي زندگي به دانش آموزان :
از آنجا كه اولين ارتباطات اجتماعي بطور جدي تر سن مدرسه آغاز مي شود و ارتباط كودك با گروه همسالان و بزرگسالان غير از والدين شروع مي شود و با توجه به اينكه ايشان به عنوان دومين نهاد مهم زندگي كودك پس از خانواده ، فرصتهاي ارزشمندي براي رشد فردي و اجتماعي كودك فراهم مي سازد و از سوي ديگر مسئله آموزش به دانش آموزان ناديده گرفته شده ، دفتر پيشگيري از آسيب هاي اجتماعي با اجراي دو طرح مذكور با همكاري آموزش و پرورش از سال 1378 سعي نموده تا خلاء موجود را پر كند . اين طرح ها از سال تحصيلي 79 ـ 78 تا به حال اجرا شده است .
امار واطلاعات مربوط به طرح ها وبرنامه هاي امورپيشگيري از آسيبهاي اجتماعي:
قبل از ساخت بازرس فنی موظف است که طراحی ها و نقشه ها را چک کند و مقادیر کمی و کیفی ساخت را محاسبه نماید.اینکار از طریق استانداردهای معرفی شده در ذیل انجام میگردد.مثلا بررسی فرمهای wps و pqr ارائه شده توسط شرکت سازنده.
حین ساخت باید به نحوه ساخت دقت نماید و آنها را با استاندارد مطابقت دهد.بخصوص بازرسی چشمی (VT) در این قسمت بسیار موثر میباشد مثلا در جوشکاری لوله ها و یا مخازن به انتخاب نوع جوشکاری و همچنین استفاده از الکترودهای مناسب دقت کند.
بعد از ساخت باید از طریق تستهای غیر مخرب و یا هیدروتست از عدم وجود عیوب مطمئن گردد.
قسمت آخر نگهداری (maintenance) میباشد که با بازرسی های دوره ای و تستهای غیر مخرب بخصوص ضخامت سنجی از دستگاه حفاظت نماید.
برای بازرسی لوله ها از استاندارد زیر که بسیار متداول است استفاده میگردد:
Process Piping :ASME CODE FOR PRESSURE PIPING, B31.3
Power Piping: ASME CODE FOR PRESSURE PIPING, B31.1
Specification for Line Pipe:API 5L
API 1104: Welding of Pipelines and Related Facilities
برای بازرسی مخازن ذخیره نفت از استاندارد زیر استفاده میشود:
API 620: Design and Construction of Large, Welded, Low-Pressure Storage Tanks
API 650: Welded Steel Tanks for Oil Storage
برای بازرسی ظروف تحت فشار:
ASME VIII:Rules for construction of pressure vessels
مهندسين معمولاً عادت دارند خواص يك ماده را روي نمونههاي مخصوصي كه از همين ماده تهيه شدهاند با آزمونهاي استاندارد ارزيابي كنند. اطلاعات بسيار ارزشمندي از اين آزمونهاي به دست ميآيد كه شامل خواص كششي، فشاري، برشي و ضربهاي ماده مورد نظر است. اما اين آزمونها ماهيت تخريبي دارند. بعلاوه خواص ماده به گونهاي كه با آزمونهاي استاندارد تا حد تخريب تعيين ميشود، به يقين راهنماي روشني در مورد مشخصات كارايي قطعهاي نيست كه بخش پيچيدهاي از يك مجموعه مهندسي را تشكيل ميدهد.
در طي توليد و حمل و نقل امكان دارد كه انواع عيوب با اندازههاي مختلف در ماده يا قطعه به وجود آيند. ماهيت و اندازه دقيق هر عيب روي عمليات بعدي آن قطعه تاثير خواهد داشت. عيوب ديگري نيز مانند تركهاي حاصل از خستگي يا خوردگي ممكن است در طي كار قطعه ايجاد شوند. بنابراين براي آشكار سازي وجود عيبها در مرحله توليد و نيز جهت تشخيص و تعيين سرعت رشد اين نقصها در طول عمر قطعه يا دستگاه ، داشتن وسائل مطمئن ضروري است.
منشا بعضي عيوب كه در مواد و قطعات يافت ميشوند، عبارتند از : - عيوبي كه ممكن است طي ساخت مواد خام يا توليد قطعات ريختگي به وجود آيند (ناخالصيهاي سرباره، حفرههاي گازي، حفرههاي انقباضي، تركهاي تنشي و ... ) - عيوبي كه ممكن است طي توليد قطعات به وجود آيند (عيوب ماشينكاري، عيوب عمليات حرارتي، عيوب جوشكاري، تركهاي ناشي از تنشهاي پسماند و ...) - عيوبي كه ممكن است طي مونتاژ قطعات به وجود آيند (كم شدن قطعات، مونتاژ نادرست، تركهاي ناشي از تنش اضافي و ...)
-عيوبي كه در مدت كاربري و حمل و نقل به وجود ميآيند (خستگي، خوردگي، سايش، خزش، ناپايداري حرارتي و ...)
-وشهاي مختلف آزمونهاي غيرمخرب در عمل ميتوانند به راههاي بسيار متفاوتي در عيب يابي به كار روند. اعتبار هر روش آزمون غيرمخرب سنجشي از كارايي آن روش در رابطه با آشكارسازي نوع و شكل و اندازه بخصوص عيبها است. بعد از آن كه بازرسي تكميل شد، احتمال معيني وجود دارد كه يك قطعه عاري از يك نوع عيب با شكل و اندازه بخصوص باشد. هر قدر اين احتمال بالاتر باشد اعتبار روش به كار رفته بيشتر خواهد بود. اما بايد اين واقعيت را به خاطر داشت كه بازرسيهاي غيرمخرب براي اغلب قطعات به وسيله انسان انجام ميگيرد و در اصل دو نفر هميشه نميتوانند يك كار تكراري مشابه را بطور دقيق همانند يكديگر انجام دهند. از اين رو بايد يك ضريب عدم يقين در برآورد اعتبار بازرسي به حساب آورده شود و ارزش تصميماتي رد و يا قبول قطعه بايد از رويدادهاي آماري تخمين زده شود.
-نقش بازرسي غيرمخرب اين است كه با ميزان اطمينان معيني ضمانت نمايد كه در زمان بكارگيري قطعه براي بار طراحي، تركهايي به اندازه بحراني شكست در قطعه وجود ندارند. همچنين ممكن است لازم باشد كه با اطمينان، عدم وجود تركهاي كوچكتر از حد بحراني را نيز ضمانت كند. اما رشد تركهاي كوچكتر از حد بحراني. بويژه در مورد قطعاتي كه در معرض بارهاي خستگي قرار دارند و يا در محيطهاي خورنده كار ميكنند، اهميت دارد، بطوريكه اين گونه قطعات، قبل از اين كه شكست ناگهاني در آنها اتفاق بيفتد، به يك حداقل عمر كار مفيد برسند. در برخي حالتها، بازرسيهاي مرتب و متناوب جهت اطمينان از نرسيدن تركها به اندازه بحراني ممكن است ضروري باشد.
-بكارگيري ايدههاي مكانيك شكست در طراحي، براي توانايي روشهاي مختلف آزمونهاي غيرمخرب در آشكارسازي تركهاي كوچك، حد و مرز تعيين ميكند. اختلاف بين كوچكترين ترك قابل آشكارسازي و اندازه بحراني آن، ميزان ايمني يك قطعه است.
-در هر برنامه خاص بازرسي، تعداد عيوب شناسايي شده (هر چند زياد)، با تعداد واقعي آنها مطابقت پيدا نميكند، بنابراين احتمال شناسايي يك قطعه سالم و بدون عيبهاي با اندازههاي گوناگون كاهش مييابد. اما هنگامي كه قطعات بسيار مهم مورد نظر هستند، سعي بر اين است تا حد امكان عيبهاي بيشتري شناسايي شوند و تمايل به قبول تمام نشانههاي وجود عيبها زياد است. زيرا اگر قطعهاي در طي بازرسي مردود و غيرقابل مصرف معرفي شود، بهتر از آن است كه هنگام استفاده منجر به شكست فاجعه آميز شود. مسلم است مهندسي كه ايدههاي مكانيك شكست را مورد استفاده قرار ميدهد، علاقهمند است كه بداند به چه اندازه عيبها را در هنگام بازرسي مورد نظر داشته باشد. انتخاب روش با اين بررسي اوليه تعيين ميشود و تمام پارامترهاي ديگر در درجه دوم اهميت قرار ميگيرند. براي مثال بازرسي تركهاي مربوط به خستگي قطعات فولادي به روش فراصوتي كه نسبتاً براحتي قابل اجرا است، در مقابل تجزيه و تحليل به روش جريان گردابي براي آشكارسازي تركهايي به طول 5/1 ميليمتر، كنار گذاشته ميشود زيرا احتمال آشكارسازي اين تركها با فراصوتي 50 درصد و با جريان گردابي 80 درصد است. يكي از فايدههاي بديهي و روشن به كار بردن صحيح آزمونهاي غيرمخرب، شناسايي عيوبي است كه اگر بدون تشخيص در قطعه باقي بمانند، موجب شكست فاجعه آميز قطعه و در نتيجه بروز خسارتهاي مالي و جاني فراوان خواهند شد. استفاده از اين روشهاي آزمون ميتواند فوايد زيادي از اين بابت ، در بر داشته باشد.
-بكارگيري هر يك از سيستمهاي بازرسي متحمل هزينه است، اما اغلب استفاده موثر از روشهاي بازرسي مناسب موجب صرفهجوييهاي مالي قابل ملاحظهاي خواهد شد. نه فقط نوع بازرسي، بلكه مراحل بكارگيري آن نيز مهم است. بكارگيري روشهاي آزمون غيرمخرب روي قطعات ريختگي و آهنگري كوچك بعد از آنكه كليه عمليات ماشينكاري روي آنها انجام گرفت، معمولا بيهوده خواهد بود. در اينگونه موارد بايد قبل از انجام عمليات ماشينكاري پرهزينه قطعات بدقت بازرسي شوند و قطعاتي كه داراي عيوب غيرقابل قبول هستند، كنار گذاشته شوند. بايد توجه داشت كليه معايبي كه در اين مرحله تشخيص داده ميشوند، نميتوانند موجب مردود شدن قطعه از نظر بازرسي باشند. ممكن است قطعهاي داراي ناپيوستگيها و تركهاي سطحي بسيار ريز باشد كه در مراحل ماشينكاري از بين بروند.
آزمايش پرتو نگاري و تفسير فيلم RadiographicTesting and Film Interpretation
تابش الكترومغناطيسي با طول موجهاي بسيار كوتاه، يعني پرتو ايكس يا پرتو گاما از درون مواد جامد عبور ميكند اما بخشي از آن، توسط محيط جذب ميشود. مقدار جذب پرتو در هنگام عبور از ماده به چگالي و ضخامت ماده و همچنين ويژگيهاي تابش بستگي دارد. تابش عبوري از درون ماده ميتواند به وسيله يك فيلم يا كاغذ حساس آشكار شده و روي صفحه فلورسنت مشاهده شود، يا اين كه توسط دستگاههاي حساس الكترونيكي نشان داده شود. اگر بخواهيم دقيقتر بگوييم، عبارت پرتو نگاري به معني فرايندي است كه در نتيجه آن ، تصويري روي فيلم ايجاد شود، بررسي اين فيلم را تفسير ميگوييم. بعد از اين كه فيلم عكس گرفته شده پرتو نگاري ظاهر شد، تصويري سايه روشن با چگالي متفاوت مشاهده ميشود. قسمتهايي از فيلم كه بيشترين مقدار تابش را دريافت كردهاند، سياهتر ديده ميشوند. همچنانكه پيشتر گفته شد، مقدار تابش جذب شده توسط ماده، تابعي از چگالي و ضخامت آن خواهد بود. همچنين وجود عيوب خاص، مانند حفرهها و تخلخل درون ماده، بر مقدار تابش جذب شده تاثير خواهد گذاشت. بنابراين پرتو نگاري ميتواند براي آشكار سازي انواع خاصي از عيوب در بازرسي مواد و قطعات به كار رود.
استفاده از پرتو نگاري و فرآيندههاي مربوط به آن بايد به شدت كنترل شود، زيرا قرار گرفتن انسان در معرض پرتو ميتواند منجر به آسيب بافت بدن شود.
آزمايش فراصوتي (Ultrasonic Testing)
در اين روش، امواج صوتي با بسامد 5/0 تا 20 مگاهرتز به درون قطعه فرستاده ميشود. اين موج پس از برخورد به سطح مقابل قطعه باز تابيده ميشود. با توجه به زمان رفت و برگشت اين موج، ميتوان ضخامت قطعه را تعيين كرد. حال اگر يك عيب در مسير رفت و برگشت موج باشد، از اين محل هم موجي بازتابيده خواهد شد كه اختلاف زماني نسبت به مرحله اول، محل عيب را مشخص ميكند.
روشهاي فراصوتي به طور گستردهاي براي آشكارسازي عيوب داخلي مواد به كار ميروند ولي ميتوان از آنها براي آشكارسازي تركهاي كوچك سطحي نيز استفاده كرد.
بازرسي با ذرات مغناطيسي (Magnetic Particle Testing)
بازرسي با ذرات مغناطيسي، روش حساسي براي رديابي عيوب سطحي و برخي نقصهاي زير سطحي قطعات فرو مغناطيسي است. پارامترهاي اساسي فرآيند به مفاهيم نسبتاً سادهاي بستگي دارد. هنگامي كه يك قطعه فرومغناطيسي، مغناطيس ميشود، ناپيوستگي مغناطيسي كه تقريباً در راستاي عمود بر جهت ميدان مغناطيسي واقع است، موجب ايجاد يك ميدان نشتي قوي ميشود. اين ميدان نشتي در رو و بالاي سطح قطعه مغناطيس شده حضور داشته و ميتواند آشكارا توسط ذرات ريز مغناطيسي ديدپذير شود. پاشيدن ذرات خشك يا ذرات مرطوب با يك مايع محلول بر روي سطح قطعه، موجب تجمع ذرات مغناطيسي روي خط گسل خواهد شد. بنابراين پل مغناطيسي تشكيل شده، موقعيت، اندازه و شكل ناپيوستگي را نشان ميدهد.
يك قطعه را ميتوان با به كاربردن آهنرباهاي دائم، آهنرباهاي الكتريكي و يا عبور يك جريان قوي از درون يا برون قطعه، مغناطيس كرد. با توجه به اين كه با روش آخر ميتوان ميدانهاي مغناطيسي با شدت زياد در داخل قطعه ايجاد كرد، اين روش به صورت گستردهاي در كنترل كيفي محصول به كار ميرود زيرا اين روش حساسيت خوبي براي شناسايي عيوب قطعات و آشكارسازي آنها عرضه ميدارد بازرسي با مايعات نافذ ( Liquid PenetrantTesting)
بازرسي با مايعات نافذ يكي از روشهايي است كه ميتواند براي عيب يابي تعداد وسيعي از قطعات مورد استفاده قرار گيرد، به شرطي كه عيبها به صورت ترك در سطح قطعه ظاهر شوند. اساس روش بر اين است كه مايع نافذ بر اثر جاذبه مويينگي به درون تركهاي سطحي نفوذ كرده و پس از يك مرحله ظهور، هر عيبي كه به شكل ترك يا شكستگي در سطح قطعه وجود دارد، با چشم رويت ميشود. براي بهتر ديده شدن اين تركها، مايع نافذ معمولاً به رنگهاي روشن و قابل ديد بوده و يا به ماده فلورسنت آغشته ميشود. در حالت اول معمولاً براي رنگين نمودن مايع از رنگ قرمز استفاده ميشود كه با نور روز يا نور مصنوعي قابل ديد باشد، ولي در حالت دوم براي ديدن تركها و درزها بايد از نور فرابنفش استفاده شود.
امروزه، بازرسي با مايع نافذ، يكي از مهمترين روشهاي صنعتي است كه براي مشخص نمودن انواع مختلف عيبهاي سطحي مواد و قطعات، مانند تركها، بريدگيها و نواحي مكهاي سطحي، مورد استفاده قرار ميگيرد. اين روش تقريباً براي هر نوع ماده و در هر اندازهاي، چه بزرگ با شكل پيچيده و چه ساده، قابل استفاده است و معمولاً براي بازرسي توليدات ريختگي و كار شده فلزات آهني و غيرآهني، آلياژها، سراميكها، ظروف شيشهاي و مواد پليمر به كار ميرود.
بازرسي فني (Industrial Inspection )
بازرسين فني معمولاً مسئوليت بازرسي تجهيزات مكانيكي، الكتريكي و ... را با انجام مراحل مختلف بعهده ميگيرند. بعضي از اين مراحل عبارتند از: بازرسي و كنترل براساس نقشههاي ساخت، بررسي و تنظيم برنامههاي نظارت بر ساخت و توليد محصول، پيگيري انجام تعهدات توليدكننده، كنترل مقادير در كيفيت مصالح و تجهيزات بكار رفته و پيشرفت كار، كنترل جوشكاري، كنترل رنگ آميزي، كنترل حفاظت كاتديك، مطابقت نقشههاي ساخت و مونتاژ با استانداردهاي مورد نظر، بازرسي از مراحل بستهبندي جهت اطمينان از استحكام لازم و در نهايت ارسال تائيديه بازرسي كالا براي كارفرما.
آزمايش جريان گردابي (Eddy Current Testing)
اساس روشهاي آزمون الكترومغناطيسي بر اين است كه وقتي يك سيم پيچ حامل جريان متناوب، نزديك مادهاي تقريباً رسانا قرار داده شود، جريانهاي گردابي يا ثانويه در آن ماده القا خواهد شد. جريانهاي القايي، ميداني مغناطيسي ايجاد خواهند كرد كه در جهت مخالف ميدان مغناطيسي اوليه اطراف سيم پيچ است. تاثير متقابل بين ميدانها موجب ايجاد يك نيروي ضد محركه الكتريكي در سيم پيچ شده و در نتيجه سبب تغيير مقدار مقاومت ظاهري سيم پيچ خواهد شد. اگر ماده از نظر ابعاد و تركيب شيميايي يكنواخت باشد. مقدار مقاومت ظاهري سيم پيچ كاوشگر نزديك سطح قطعه در كليه نقاط سطح قطعه يكسان خواهد بود، به غير از تغيير اندكي كه نزديك لبههاي نمونه مشاهده ميشود. اگر ماده ناپيوستگي داشته باشد، توزيع و مقدار جريانهاي گردابي مجاور آن تغيير ميكند و در نتيجه كاهشي در ميدان مغناطيسي در رابطه با جريانهاي گردابي به وجود ميآيد، بنابراين مقدار مقاومت ظاهري سيم پيچ كاوشگر تغيير خواهد كرد. از روي تحليل اين آثار ميتوان در مورد كيفيت و شرايط قطعه كار نتيجهگيري كرد. اين روشها بسيار متنوع هستند و با وسيله و روش آزمون مناسب، ميتوان آنها را براي آشكارسازي عيوب سطحي و زير سطحي قطعات و تعيين ضخامت پوشش فلزات به كار برد و اطلاعاتي در زمينه مشخصات ساختاري مانند اندازه دانه بندي و شرايط عمليات حرارتي به دست آورد.همچنين ميتوان خواص فيزيكي مانند رسانايي الكتريكي تراوايی مغناطيسي و سختي فيزيكي را تعيين كرد.
بازرسي چشمي: در بيشتر اوقات، اولين مرحله در آزمون يك سازه، بازرسي چشمي است. بازرسي با چشم غير مسلح فقط عيبهاي نسبتاً بزرگي را كه به سطح قطعه راه دارند، نمايان خواهد كرد. با به كار بردن يك ميكروسكوپ ميتوان كارايي بازرسي چشمي را افزايش داد. مناسبترين نوع ميكروسكوپ براي بازرسيهاي سطح قطعه، ميكروسكوپ استريو است. در اين نوع بازرسيها، بزرگنمايي بسيار زياد ضرورتي ندارد و بيشتر ميكروسكوپهاي كه بدين منظور در دسترس هستند، بزرگنمايي در حدود 5 تا 75 برابر دارند. بازرسي چشمي منحصر به سطح خارجي نميشود. حساسههاي بازرسي نوري، از هر نوع صلب و انعطاف پذير، جهت بازرسي سطوح داخلي ساخته شدهاند. حتي اين حساسهها را ميتوان در داخل حفرهها، لولهها و كانالها قرار داد
بازرسي جوشي (WeldingInspection )
كنترل كيفيت عمليات جوشكاري از زمان تنظيم دستورالعمل تا انتهاي كار (شامل مواردي نظير تجهيزات، الكترود، پرسنل جوشكار و ... ) بعهده بازرسي جوش ميباشد كه در صورت مشاهده ايراد در هر مرحله از كار، با جلوگيري از روند ايجاد كار معيوب، راهكارهاي بهبود كيفيت را ارائه ميكند و تا نتيجه كار، مطلوب و طبق استاندارد درخواستي كارفرما، ايجاد گردد. انواع ترك از عيوبي هستند كه در صورت مشاهده بايد كاملاً از سطح كار حذف شوند
رفتار قلمروي انسان و حيوان در زمينه اشياء و مفاهيم نيز با يكديگر متفاوت است. در واقع حس مالكيت انسان نسبت به اشياء به همان اهميت حس مالكيت او براي مكان هاست. كودكان نه تنها سر ميز غذا جاي خاص خود و اتاق خواب اختصاصي خود را دارند، بلكه به طور مداوم و پيوسته هر «چيزي» را كه به دستشان مي رسد جمع مي كنند و نگه مي دارند. آن ها سنگ و تمبر و كارت بازي و چيزهايي ظاهراً بي استفاده مانند سنگ و چوب و خرده شيشه و حتي خرده هاي غذا و شيريني را جمع مي كنند. حس مالكيت نسبت به اشيا در بزرگسالان هم نيز وجود دارد. بزرگسالان علاوه بر خانه ي شخصي اتومبيل، قلم، ساعت، كتاب و لباس مخصوص خود را دارند. رفتار قلمروي انسان نسبت به اشيا و مفاهيم نيز از محدوده هاي جغرافيايي ثابت فراتر مي رود. ممكن است خانواده اي از اين سوي جهان به آن سو نقل مكان كند، اما فقط به مجرد رسيدن وسايل و اثاثيه شخصي افراد همه ي اعضاي خانواده كاملاً احساس راحتي و آرامش كنند. بيماران با همراه داشتن چند شيء شخصي كه يادآور خانه باشد در بيمارستان احساس راحتي بيشتري مي كنند. البته حيوانات نيز نسبت به ايا حس مالكيت دارند. حيوانات خانگي و اهلي غالباً پتو يا اسباب بازي خاص خود را دارند، اما اين رفتار در آن ها چندان فراگير نيست.
به نظر مي رسد حس مالكيت نسبت به مفاهيم و دانش نيز خصوصيتي كاملاً انساني است. در علوم و هنرها و بسياري از حيطه هاي ديگر مي بينيم كه مسئله حق امتياز و حق انحصاري و ثبت آثار از اهميت ويژه اي برخوردار است. در واقع اين نوع رفتار قلمروي و مالكانه در اكثر افرادي كه زمان قابل توجهي را صرف بسط و گسترش و ترويج ديدگاه ها و ارزش ها و فلسفه هاي خود و دفاع از آن ها مي كنند مشاهده مي شود، زيرا در واقع اين ها انسان ها را موجوداتي يگانه و منحصر به فرد مي سازد.
ديگر وبژگي رفتار قلمروي كيفيت بازدارنده ي آن است. در حيوانات، رفتارهاي پيش از تماس با ديگران معمولاً شامل علامت گذاري يك محدوده و مرزهاي آن با ادرار و مدفوع، ترشحات غدد و نشانه هاي صوتي است. انسان ها به طور كلي از اين ابزار و روش هاي ابتدايي استفاده نمي كنند، البته به استثناي نشانه هاي صوتي و كلامي (به اين دليل كه انسان از همان آغاز كودكي مي آموزد كه مواد زائد بدن خود رادر مكان هايي خاص دفع كند و از آن ها براي علامت گذاري استفاده نكند). در واقع آن ها بيشتر به نمادها، اشيا و مصنوعات خود –مثلاً نشانه ها، حصار و پلاك اسم بر در خانه يا محل كار- براي علامت گذراي قلمروشان متكي هستند.
حيوانات و انسان ها همچنين در برابر تجاوز به قلمرو خود رفتار واكنشي از خود نشان مي دهند. حيوانات در برابر تجاوز از اخطارهاي صوتي، حركت هاي تهديد آميز و رفتار پرخاشگرانه استفاده مي كنند، و در غالب اين رفتارها بيشتر از جسم خود بهره مي گيرند تا اشياي موجود در محيط. برخي از پستانداران نيز با پرت كردن اشيا به سوي متجاوز از قلمرو خود دفاع مي كنند. انسان ها هم در برابر تجاوز واكنش هاي متنوعي از خود بروز مي دهند، اما ظاهراً بيشتر بر سازوكارهاي كلامي مثل بحث و مشاجره و التماس و درخواست تأكيد دارند. به علاوه، انسان ها ضمن استفاده از حالات بدن و صورت با بهره گيري از اشيا و نمادها و نشانه ها نيز بر توانايي هاي فيزيكي خود مي افزايند. بنابراين ظاهراً واكنش هاي قلمروي انسان متنوع تر، متغيرتر و پيچيده تر از واكنش هاي حيوانات است.
نكته ديگري كه به طور تجربي تأييد نشده اما حائز اهميت به نظر مي رسد اين است كه انسان ها واكنش هاي قلمروي بسيار ظريف و حساسي از خود بروز مي دهند كه تركيب پيچيده اي است از رفتارهاي كلامي و غيركلامي و محيطي. نتيجه اين تركيب پيچيده نظام ارتباطي غني و حساس است كه انسان واكن هاي بسيار متنوعي را چه به صورت بازدارنده و چه به صورت دفاعي از خود بروز مي دهد. گرچه در ميان انسان ها جنگ و ديگر اشكال خشونت نيز رخ مي دهد، واقعيت اين است كه تجاوز به قلمرو از مسائلي نيست كه در زندگي روزمره به طور مداوم پيش بيايد. و اگر هم پيش بيايد، واكنش به آن بسيار ظريف و كنترل شده صورت مي گيرد. پرخاش و خشونت به ندرت و معمولاً در صورت موفق نشدن بقيه شيوه ها پيش مي آيد. بنابراين واكنش هاي دفاعي پرخاشگرانه در ميان انسان ها معمول و رايج نيست.
ميان رفتار قلمروي انسان ها و حيوانات شباهت هايي نيز وجود دارد كه تحليل آن ها خالي از فايده نيست. التبه بايد توجه داشت كه كلي گويي و تعميم دادن فرضيات مبتني بر تساوي دقيق ميان انسان و حيوان درست نيست و راه به جايي نمي برد، در واقع در عين توجه به شباهت ها بايد تفاوت ها را ني زمد نظر داشت.
4-1-3-1- انواع قلمرو
از آنچه تاكنون گفته شده مي توان نتيجه گرفت كه مفهوم قلمرو مفهوم ساده اي نيست و با عوامل مختلفي سر و كار دارد؛ از آن جمله:
1-انگيزه ها يا نيازهاي مختلف مثل جفتگيري و غذا خوردن
2-ويژگي هاي جغرافيايي مثل اندازه و مكان قلمرو
3-واحدهاي اجتماعي مثل افراد و گروه ها و نظام هاي اجتماعي بزرگ تر
4-زمان استفاده از قلمرو، با اين توضيح كه برخي از قلمروها موقتي است (مثل صندلي در اتوبوس) و برخي ديگر نسبتاً دائمي (مثل خانه ي فرد)
5-رفتار يا واكنش هايي كه براي علامت گذاري و دفاع از قلمرو به كار مي روند.
در اين بخش سه نوع قلمرو توصيف مي شود كه برخي از اين عوامل را شامل مي شوند: اوليه، ثانويه، عمومي.
اين طبقه بندي در درجه اول به نقش و اهميت قلمرو براي فرد و گروه و ميزان نزديكي آن به زندگي روزمره او اشاره دارد. اين طبقه بندي از يك بعد به تمايز جامعه شناختي واحدهاي اوليه و ثانويه و گروهي مرتبط است. گروه اوليه گروه هايي همچون زن و شوهر يا خانواده را دربرمي گيرد. گروه ثانويه معمولاً به گروه هايي اشاره دارد كه فرد در آن ها بخشي از كار را بر عهده دارد، مثل يك كارخانه يا تيم ورزشي. گروه عمومي گروهي پراكنده تر و وسيع تر است، مثل انجمن هاي حرفه اي يا مردم يك كشور. طبقه بندي ما نشان مي دهد كه قلمروها بر حسب درگيري فرد در آن ها ، گستردگي و نقش آن ها در زندگي روزمره فرد يا گروه بايكديگر تفاوت دارند.
بعد دوم اين طبقه بندي طول عمر يا دوام قلمروهاست. برخي از پژوهشگران اشاره كرده اند كه قلمروها بر حسب زماني كه در مالكيت فرد يا گروه قرار مي گيرند –كوتاه مدت، بلند مدت، يا دائمي- با يكديگر تفاوت پيدا مي كنند. براي مثال، خانه يا اتاق خواب در گروه اوليه قلمروي دراز مدت به شمار مي رود و صندلي اتوبوس يا ميز رستوران قلمروي كوتاه مدت است و تا وقتي كه فرد حضور دارد قلمرو او به حساب مي آيد. اين دو بعد –نقش و دوام قلمرو- جامع و فراگير نيستند، اما براي تعيين انواع مختلف رفتارهاي قلمروي انسان به كار مي آيند.
قلمرو اوليه- قلمروهاي اوليه تحت مالكيت و استفاده انحصاري فرد يا گروه خاصي است، ديگران نيز آن ها را مالك اين قلمروها مي شناسند، به شكلي دائمي تحت اختيار افراد هستند، و اين قلمروها در زندگي روزمره آن ها نقش اساسي دارد. براور (1965) اين نوع قلمرو را قلمرو شخصي مي نامد و نمونه آن را خانه مي داند. در چنين قلمروي هويت مالك آشكار است، تجاوز يا ورود غيرمجاز ديگران مسئله اي جدي شمرده مي شود، و نظارت بر ورود ديگران ارزش بسياري دارد. گافمن (1961) در تحليلي از زندگي در يك بيمارستان رواني انواع مكان ها و منطقه هايي را برشمرده است كه تقريباً اين نوع قلمرو همخواني دارد. براي مثال، برخي از قسمت هاي بيمارستان، مثل اتاق پزشكان و پرستاران، كاملاً و هميشه از دسترس بيماران به دور است. در واقع از ديدگاه بيماران، اين مكان ها قلمرو شخصي كاركنان بيمارستان به شمار مي رود. با اين حال بيماران نيز گاه قلمروي شخصي دارند. مثلاً، اتاق خصوصي بيمار براي او مانند خانه است، كه مي تواند آن را از آن خود بداند، آنجا را با اشيا و تصاويري كه دوست دارد تزيين كند و از ورود ديگران (به جز كاركنان بيمارستان) به آن جلوگيري كند. طبق چارچوب نظري نگارنده، قلمروهاي اوليه جزء سازو كارهاي مؤثر در نظارت بر خلوت است، و دست كم در فرهنگ غرب، محدوده اي مقدس به شمار مي رود و ورود به آن ها فقط پس از كسب اجازه از مالك ميسر است.
تجاوز به قلمرو اوليه، مخصوصاً اگر تكرار شود و بازسازي مرزها با موفقيت توأم نباشد، ممكن است توهيني جدي به هويت فردي مالك و صاحب آن محسوب شود. در واقع نداشتن چنين قلمروي، يا ناتواني در تنظيم دسترسي ديگران به آن، در طولاني مدت مي تواند باعث از دست رفتن عزت نفس يا هويت فردي شود. در فرهنگ غرب، فردي را كه «مكاني از آن خود ندارد» ولگرد و آواره مي نامند و غالباً به حاشيه جامعه رانده مي شود. ما فطرتاً خانه يا اتاق خواب فرد را از آن او و ارزشمند مي دانيم، و او را مختار مي دانيم كه آن را تزيين كند يا از آن به صورت پناهگاه استفاده كند. براي مثال، دو پسر خود من كه هر يك اتاق خواب اختصاصي خود را دارند به تدريج حس كنترل و نظارت را بر «مكان» خودان پيدا كردند. همزمان با بالا رفتن سن و ورودشان به دوره نوجواني، تصوير و پوستر ستارگان ورزشي و ديگر چيزها و افراد جاي تزئيناتي را كه من و همسرم در اتاق آن ها گذاشته بوديم گرفت. اكنون طوري شده كه اتاق ها بيشتر به آن ها تعلق دارد تا به ما، و به قلمرو اوليه آن ها تبديل شده است. بنابراين قلمرو اوليه در فرايند نظارت بر مرز ميان خود و ديگري نقش مهمي دارد و بيانگر پيوند نزديك نظارت بر خلوت، سازوكارهاي قلمروي و هويت فردي است.
قلمرو ثانويه- قلمرو ثانويه كمتر نقش مركزي و انحصاري دارد و معادل گروه هاي ثانويه در جامعه شناسي است. لايمن و اسكات (1967) دو نوع قلمرو، قلمرو «خانه» و قلمرو «تعاملي» را مشخص كرده اند كه تقريباً با طبقه بندي ما هماهنگي دارد. استفاده كنندگان معمول قلمرو خانه در دسترسي به آن آزادند و مي توانند بر استفاده ديگران از آن نظارت كنند. براي مثال، در قهوه خانه هاي محلي و باشگاه ها و انجمن هاي اجتماعي غالباً محدوديتي رسمي يا غير رسمي وجود دارد كه مشخص مي كند چه كسي مي تواند از محل يا محدوده استفاده كند. مسئله مالكيت گاه اشياي خاص مثل ميز و صندلي را نيز دربرمي گيرد. كاوان (1963، 1966) قهوه خانه هاي محلي را قلمرو ثانويه تلقي و اشاره مي كند قهوه خانه هاي محله ها مشتريان يا استفاده كنندگان گوناگوني دارد كه آن جمله اند مشتري هاي ثابت، مشتري هاي هرازگاهي و گروه هاي مختلفي كه در ساعات مختلف روز به قهوه خانه
به نظر مى رسد درباره اهميت «هويت دينى» انجمن هاى اسلامى اتفاق نظر وجود ندارد. عده اى تاكيد بر «هويت دينى» انجمن هاى اسلامى را مسئله اساسى جامعه و جنبش دانشجويى نمى دانند و عده اى درست برعكس فكر مى كنند. اين نوشته كوشش مى كند در فراز اول دلايل نانوشته غفلت كنندگان از هويت دينى انجمن ها را بازسازى كند. در فراز دوم با نقد دلايل غافلان، از هويت يابى دينى انجمن ها دفاع مى كند. در دو فراز مذكور و با رودررو قرار دادن دلايل موافق و مخالف خواهيد ديد كه اولاً لزوماً هويت يابى دينى با دموكرات بودن اعضاى انجمن ها ناسازگار نيست، ثانياً روشن مى شود چرا يكى از عناصر ريشه دارى و تاثيرگذارى انجمن هاى اسلامى در عرصه عمومى و سياسى ايران عنصر هويت يابى دينى آنها بوده است و ثالثاً يكى از دلايل افول تاثيرگذارى انجمن هاى اسلامى در عرصه عمومى كشور همين غفلت از هويت يابى دينى از ۱۳۸۰ به بعد آنان است.۱ • دلايل غفلت از هويت دينى ۱- در شرايط فعلى جامعه ايران در مرحله پيشادموكراسى قرار دارد. در جامعه سياسى آن تبعيض سياسى وجود دارد. رشد احزاب سياسى، NGOها و نشريات مستقل براى همه ايرانيان فراهم نيست . از اين رو غفلت كنندگان از «هويت دينى» انجمن هاى اسلامى مى گويند در جامعه اى با ويژگى هاى مذكور، پايگاه انجمن هاى اسلامى يك آب باريكه و پناهگاهى كوچك براى دانشجويان فعال است و به همين دليل نبايد بر هويت يابى انجمنى ها زياد تكيه شود. به عبارت ديگر گويا هويت يابى دينى مانع تكثرگرايى انجمن ها است. ۲- گفته مى شود بخش هاى قدرتمند جامعه مانند نهادهاى دولت، نهادهاى گوناگون مذهبى و دستگاه هاى عريض و طويل رسانه هاى راديويى، تلويزيونى و انتشاراتى براى ارتقاى هويت دينى ايرانيان به اندازه كافى فعاليت مى كنند. در چنين شرايطى دانشجويان و انجمن هاى اسلامى متولى تقويت بنيان هاى مذهبى جامعه نيستند و به جاى آن انجمن ها بايد حاملان درمان مهمترين معضل كشور كه «ضعف دموكراسى» است، باشند. انجمن هاى اسلامى بيش از پيش بايد از «هويت دموكراتيك» خود دفاع و به آن افتخار كنند. بدين معنا كه از اينكه وابسته به قدرت نيستند، از اينكه از متن جريان دانشجويى و از پايين جوشيده اند، از اين كه به همه اعضاى انجمن ها صرف نظر از تفاوت هاى قومى، مذهبى، جنسيتى و طبقه اى به يك چشم نگاه مى كنند و از اينكه در دفاع از عرصه عمومى و دموكراسى مبارزه مى كنند به خود ببالند. ۳- هويت دينى با همه اهميتى كه دارد يك موضوع قلبى و به عبارتى يك امر شخصى است و نبايد به سطح امور جمعى انجمن ها تسرى پيدا كند. در حركت جمعى انجمن ها برجسته كردن هويت دينى با هويت دموكراتيك آنها ناسازگارى دارد زيرا اولاً انجمن ها محل تلاقى انواع سبك هاى زندگى است و گوناگونى سبك هاى زندگى با سازوكارى دموكراسى همخوانى دارد اما با هويت يابى دينى (كه عمدتاً بر نوع خاصى از سبك زندگى است) همخوانى ندارد؛ ثانياً هويت يابى دينى در انجمن ها به حق ويژه و انحصار طلبى دانشجويان مذهبى مى انجامد. ۴- دانشجويان در انجمن ها افرادى خوداتكا، مستقل و عاقلند. آنان امور خوب و بد، درست و نادرست را از يكديگر تمييز مى دهند. دانشجويان قادرند اهداف جمعى خود را تشخيص دهند، مى توانند حول و حوش آن اهداف با يكديگر «توافق» كنند و از اين طريق يك همبستگى قوى (از نوع همبستگى دموكراتيك) در بين خود ايجاد كنند. لذا اگر هويت يابى دينى براى دانشجويان ايدئولوژى گرا در سال هاى دهه پنجاه همبستگى آور بود، براى دانشجوى دموكراتيك دهه ۸۰ لزوماً همبستگى آور نيست. • دلايل دفاع از هويت دينى نگارنده دلايل فوق الذكر را كه غفلت از «هويت دينى» انجمن هاى اسلامى به نحوى توجيه مى كند دلايل سستى مى داند و در شش فراز ذيل به نقد آن مى پردازد. ۱- گويى يكى از پيش فرض هاى غفلت كنندگان از هويت دينى اين است كه آدمى در دوران كنونى نمى تواند به طور همزمان هم هويت مدرن (مثل دموكرات بودن) و هم هويت هاى سنتى (مثل دينى بودن) را داشته باشد. در صورتى كه پيش فرض مذكور با مطالعات و مشاهدات تجربى موجود تاييد نمى شود. اغلب جامعه شناسان به علل گوناگون، از جمله علت امكان بازانديشى همه انسان ها، مسئله «خود» و «هويت يابى» خود را يكى از معضلات و بحران هاى جدى افراد در جامعه مدرن قلمداد مى كنند. اما بحران هويت در زندگى مدرن يك بحث است و اينكه نمى توان در يك انجمن اسلامى هم هويت دينى و هم هويت دموكراتيك (و مدنى) داشت يك بحث ديگر وجود هزاران اصلاح طلب مسلمان در ايران و ساير كشورهاى اسلامى كه هم دموكراتند و هم دين دار (از مهندس مهدى بازرگان تا رجب طيب اردوغان در تركيه) نشان مى دهد كه به رغم بحران هايى كه در سطح روان افراد مى گذرد مى توان در دوران مدرن هر دو هويت را به طور همزمان داشت. غافلان از هويت دينى انجمن اسلامى بايد به اين آموزه جامعه شناسى توجه كنند كه ميليون ها فرد در جامعه مدرن فقط مبتنى بر حقيقت جويى و توافق بر سر حقايق مسلم، خود را هويت يابى نمى كنند. روان افراد مدرن در معرض دريافت انواع هويت ها است و به همين دليل خود افراد مرتب تغيير مى كند و سيال است، هم رشد مى كند و هم در معرض اضطراب قرار مى گيرد. ولى اين پويايى هاى هويتى هيچ كدام دليل نمى شود كه هويت يابى دينى انجمن ها را ناديده گرفته آن را دور بزنيم. به بيان ديگر غافلان، بحث هويت يابى، خصوصاً هويت يابى مذهبى را خيلى سطحى گرفته اند. در صورتى كه هنوز هم آرامش بخش ترين هويت يابى حتى در جوامع فوق صنعتى، هويت يابى دينى است، و جامعه مذهبى ايران جاى خود دارد. (اتفاقاً تضعيف هويت دينى انجمن هاى اسلامى منجر به خروج دانشجويان مذهبى و جذب آن توسط نهادهايى مى شود كه تعيين سلسله مراتب در آنها مدنى و از پايين نيست، بلكه از بالا و از طريق حكومت براى آنها تعيين تكليف مى شود. و تقويت اين روند يعنى تضعيف نهادهاى مدنى.) ۲- اينكه گفته مى شود محيط انجمن اسلامى بايد سكويى براى فعاليت آزاد دانشجويى (به دور از تبعيض جنسيتى، عقيدتى، طبقاتى و قوميتى) باشد آموزه اى است كه مشخصه «دولت قانونى» در كشور است نه مشخصه انجمن هاى اسلامى. اين دولت ها هستند كه بايد نسبت به شهروندان خود (صرف نظر از ويژگى هاى گوناگون آنان) بى طرف باشند. دولت ها بايد فعاليت آزادانه انجمن ها و تشكل هاى صنفى و مدنى را در عرصه عمومى تضمين كنند. در حالى كه انجمن هاى اسلامى دولت نيستند بلكه يكى از نهادهاى مستقل از دولت اند كه بنا به تعريف، سابقه و اساسنامه آن نسبت به ويژگى هاى هويتى انجمنشان نمى توانند بى طرف باشند، مگر اينكه نام و اساسنامه خود را عوض كنند. گويى غفلت كنندگان از هويت دينى انجمن ها معتقدند حالا كه دولت بى طرف عمل نمى كند و امكانات عرصه عمومى را به تساوى براى همه شهروندان و دانشجويان در نظر نمى گيرد، اين انجمن هاى اسلامى هستند كه بايد بار دولت را به دوش بكشند. به تعبير ديگر حالا كه ماشين دولت بد كار مى كند پس ماشين انجمن هاى اسلامى هم نبايد مثل گذشته، كه با هويت يابى دينى كار مى كرد، كار كند. اين نتيجه گيرى مبتنى بر اين استدلال غلط است كه حالا كه يك نهادى درست كار نمى كند ما يك نهاد ديگرى را كه كار مى كند، در كارش اختلال ايجاد كنيم. ۳- گويى غفلت كنندگان از هويت دينى به اين ايده نزديك شده اند كه لازمه دفاع از حق فعاليت لائيك ها و دگرانديشان در محيط هاى دانشگاهى اين است كه انجمن هاى اسلامى خودشان لائيك و دگرانديش شوند. در صورتى كه انجمن هاى اسلامى مى توانند از حق فعاليت لائيك ها و دگرانديشان در عرصه عمومى دفاع كنند بدون اينكه خودشان به لحاظ دينى استحاله شوند. اگر يك عضو انجمن اسلامى بنا به هر دليل از لحاظ عقيدتى در معرض تغيير قرار گرفته است وظيفه اخلاقى او اين است كه از انجمن هاى اسلامى خارج شود و در ساير تشكل ها و انجمن هاى دانشجويى كه لزوماً هويت يابى خاص دينى ندارند، فعاليت كند. به عبارت ديگر عمل سياست ورزانه لائيك ها (چه لائيك هاى ليبرال و چه سوسياليست ها) زير پرچم و يا با لباس انجمن هاى اسلامى اولاً عملى اخلاقى نيست، ثانياً به دموكراسى ايران هم در آينده كمك نمى كند. اينكه جامعه سياسى ايران دموكراتيك عمل نمى كند دليلى نمى شود كه فعالان حوزه عمومى و مدنى صادقانه عمل نكنند. [يكى از ويژگى هاى شرايط دموكراتيك درآينده اين است كه نيروهاى مذهبى و لائيك ها قاعدتاً بايد براساس حقوق برابر (و نه حق ويژه) با هم همزيستى داشته باشند و در اداره كشور سهيم باشند. انجمن هاى اسلامى بدون اينكه از درون استحاله شوند، مى توانند اين همزيستى را با دفاع از حقوق تشكل ها و محافل دگر انديش از هم اكنون در فضاهاى دانشگاهى تمرين كنند و لزومى ندارد لائيك ها در جريان دموكراسى خواهى خود با لباس انجمن اسلامى در عرصه عمومى ظاهر شوند. با اين فعاليت متظاهرانه، بعيد است آنها در دورانى كه در ايران دموكراسى قوام گرفت، متظاهرانه عمل نكنند.] ۴- خطاى غفلت كنندگان از هويت دينى اين است كه به عوامل اساسى تاثيرگذارى انجمن هاى اسلامى در محيط هاى دانشگاهى توجه نمى كنند. يكى از اين عوامل تاريخ بلند و سرشار از ايثارگرى دانشجويان مسلمان در روند شكل گيرى انجمن هاى اسلامى است. دانشجويان مسلمان انجمن ها (البته در كنار ساير دانشجويان سياسى) سال ها پيش از انقلاب در جبهه مقدم عليه حكومت پهلوى مبارزه كردند و شهيد دادند، در جريان انقلاب در صف مقدم تظاهرات ضدحكومت (از جمله جمعه خونين ۱۷ شهريور) بودند، پس از انقلاب مهمترين نيرو در تاسيس نهادهاى انقلابى بودند و در حفظ تماميت ارضى كشور كوشيدند و همين طور در سازماندهى دفاع در دوران جنگ در صف مقدم بودند. انگيزه دينى در ميان اعضاى انجمن هاى اسلامى قوى ترين انگيزه ها در جريان مبارزات مذكور بود. اين پيشينه سرشار از ايثار باعث مى شود كه اقتدارگرايان نتوانند به راحتى با فعالان مسلمان و دموكرات انجمن هاى اسلامى سرشاخ شوند. هم اكنون دانشجويان فعال پس از سه دهه مى توانند «افكار مبتنى بر اسطوره انقلاب»، ايدئولوژيك شدن دين و دولتى شدن دين را كه در گذشته بر جو فكرى انجمن هاى اسلامى غلبه داشت، نقد كنند. اما نقد انديشه هاى ايدئولوژيك مذكور هيچ كدام نافى صداقت و انگيزه هاى پاك دانشجويان مسلمان نبوده و نيست. آنان فرزندان زمان خود بودند و صادقانه در راه اعتقاد خود مبارزه كردند و منزلت كنونى انجمن هاى اسلامى وامدار آن ميراث غنى ايثارگرى است. از اين رو خطاى غافلان از هويت دينى انجمن ها اين است كه گاهى اوقات به جاى نقد گذشته انجمن ها، گذشته آنها را نفى مى كنند. در صورتى كه اين نفى گذشته انجمن ها يعنى سست كردن يكى از پايه ها تاثيرگذارى انجمن ها. گذشته پرافتخار انجمن هاى اسلامى در دفاع از انقلاب و در دوران دفاع و جنگ، عين ساده انديشى و عين تلقى سطحى داشتن از روند شكل گيرى تشكل تاثيرگذارى مثل انجمن ها است. نتيجه اينكه با حفظ هويت دينى دانشجويان انجمن هاى اسلامى بهتر مى توان از امكان فعاليت موثر در جهت تقويت عرصه عمومى و دموكراسى دفاع كرد. همچنين با حفظ هويت دينى، انجمن هاى اسلامى بهتر مى توانند از حقوق دگرانديشان و لائيك ها دفاع كنند. (درست مثل فعاليت گروه هاى اصلاح طلب مسلمان در عرصه عمومى و سياسى ايران كه مدافع حقوق برابر دگرانديشانند ولى از هويت دينى خود شرمنده نيستند) ولى با غفلت از هويت دينى انجمن ها، انجمن ها از لحاظ همبستگى داخلى ضعيف مى شوند و خيلى راحت تر در معرض حملات پنهان و آشكار دولت پنهان قرار مى گيرند و لذا نه مى توانند از خود دفاع كنند و نه مى توانند مدافع دگرانديشان باشند. يكى از انگيزه هاى دينى و مدنى فعاليت هاى دانشجويان مسلمان و دموكرات در انجمن ها اين است كه روزى جامعه سياسى ايران مردم سالار شود و حقوق برابر همه شهروندان مراعات گردد. ولى فعالان دانشجويى بايد به ياد داشته باشند كه ما در جامعه پيشادموكراسى زندگى مى كنيم. در جامعه پيشادموكراتيكى مثل ايران يكى از موثرترين نيروها براى تقويت دموكراسى همين انجمن هاى اسلامى دانشجويى است. لذا اين اخلاقى و عاقلانه نيست كه لائيك ها و دگرانديشان از آنان استفاده ابزارى كنند. اين درست است كه دگرانديشان با مشكلات عديده دولت پنهان (و با انواع بگير و ببندها) روبه رو هستند ولى راه حل اين مشكل اين نيست كه آنان در زير پرچم انجمن هاى اسلامى فعاليت كنند. [لائيك ها و دگرانديشان به ياد داشته باشند روزهايى كه انجمن هاى اسلامى از دهه هاى بيست و سى روند هويت يابى دينى خود را آغاز كردند (مثلاً وقتى در دانشگاه ها نماز مى خواندند) مورد تمسخر و فشار اجتماعى در محيط دانشگاهى قرار مى گرفتند. ولى هويت يابى دينى دانشجويان مسلمان به لحاظ نظرى و عملى تداوم يافت و به يك نيروى تاثيرگذار تبديل شد. دگرانديشان هم اگر به راه خود اعتقاد دارند و براى آن فعاليت صادقانه بكنند نبايد از انجام فعاليت هاى متمايز خود نسبت به دانشجويان مذهبى نااميد باشند. به ياد داشته باشيم عمل صادقانه و اخلاقى شرط هر نوع فعاليت مدنى و دموكراتيك است.] پى نوشت : * متن مقاله ارائه شده در نشست بزرگداشت شهداى دانشگاه پزشكى دانشگاه تهران است كه ۲۵ ارديبهشت ماه توسط انجمن اسلامى پزشكى در تالار ابن سينا برگزار شد. ۱-البته دلايل تفصيلى افول در اثرگذارى انجمن ها در نوشته ديگرى تحت عنوان «فعالان فضايى» (در روزنامه شرق ۲۰/۲/۸۵) مورد بررسى قرار گرفته است. اين نوشته عمدتاً بر موضوع هويت يابى دينى انجمن هاى اسلامى دانشجويى تمركز يافته است.
نقدى بر مقاله محمد قوچانى
«نقدى» بر يك «نفى»
سيدضياءالدين نورالدينى: نامه رئيس جمهور ايران به همتاى آمريكايى اش، بى گمان از مهمترين رويدادهاى تاريخى است كه صحبت كردن و نوشتن پيرامون آن، ابعاد تازه ترى از نوع واكنش و نگاه تاثير گرايانه اين نامه را بيشتر مشخص مى كند. اما آنچه كه در سرمقاله روز شنبه بيست و سوم ارديبهشت ماه روزنامه شرق به قلم آقاى محمد قوچانى آمده شايد مهمترين مطلبى باشد كه در پاسخ به آن، بتوان زواياى واقعى و مهمتر از نامه رئيس جمهور را آشكار كرد. ريشه اعتراض سرمقاله نويس ارجمند را بايستى در فهم و تصوير پذيرفته شده ايشان از نامه ارزيابى نمود. تصويرى كه هم در داخل كشور دوستان آقاى قوچانى آن را موضوعيت نقادانه خود قرار داده اند و هم انتظار خارج از كشور و نوع نگاهشان پس از انتشار محتواى نامه، انتظار تسليم گرايانه بود. در حقيقت بايد گفت نامه احمدى نژاد يك كنش فعال سياسى و يك ابتكار بين المللى در رويارويى با يك جنگ روانى بود كه سال ها است با محوريت اين فشار روحى و روانى بر كشورهاى اسلامى تاخت و تازهاى سياسى، نظامى و ... صورت مى گيرد. بعد از فروپاشى شوروى و پايان جنگ سرد و جهان دوقطبى، فوكوياما، در سال ۱۹۸۹ ليبراليزه كردن دنيا را با نظريه پايان تاريخ تبيين نمود. ليبرال دموكراسى به عنوان پايان مطلقى از نوع فرهنگ، حكومت، زندگى و ... از تاريخ فكر و خلاقيت بشر اعلام شد و مهمترين دليل اين نظريه پايان ماركسيسم و فروپاشى شوروى و يكه تازى آمريكايى ها قلمداد مى شد. بوش پدر نظريه نظم نوين جهانى را به عنوان راهبرد نهايى پس از جنگ سرد بيان نمود و هانتينگتون با روايتى متفاوت اما از همان جنس در سال ،۱۹۹۳ نظريه برخورد تمدن ها را به عنوان آخرين زنجيره نظرى، جهت تدوين يك استراتژى اقتدارگرايانه و يك جانبه گرايانه بيان نمود. اسلام و تمدن اسلامى به عنوان مهمترين چالش و تهديد پيش روى جهان غرب معرفى گرديد و غرب و اسلام در يك جنگ سرد رسانه اى، سياسى و فرهنگى جدى قرار گرفتند. پس از آن شاهد شكل گيرى بهانه جدى براى اسلام ستيزى هستيم. پديده تروريستى طالبان توانست بهترين دستاويز عملى براى تكميل سناريوى مخالفت با اسلام گرايى شود. چهار محور اساسى كه آمريكايى ها براساس آن خود را ناجى و عامل سعادت بخش بشر مى دانند عبارتند از مبارزه با تروريسم، دفاع از دموكراسى، دفاع از حقوق بشر و در نهايت ممانعت از دستيابى كشورها به سلاح هاى كشتارجمعى و بمب اتمى. حادثه يازده سپتامبر، اقدامات عملى و بهانه تهاجمات آمريكا بر محوريت اين چهار اصل را رقم زد و عمليات مبارزه با تروريسم با حمله به افغانستان و جلوگيرى از سلاح هاى كشتارجمعى در تهاجم نظامى به عراق عينيت يافت. اما بيان گفته هاى بالا ذكر مختصرى از شرايطى بود كه ساخته و پرداخته غرب و آمريكايى ها براى مقابله با جهان اسلام پديدار است. جمهورى اسلامى پس از پايان جنگ تحميلى در مواجهه با استراتژى هاى تهاجمى غرب سه گزينه را براى خود قرار داد. سه گزينه تسليم شدن، تهاجم امنيتى و نظامى به آمريكا و گزينه سوم نه تهاجم و نه تسليم بلكه بى طرفى نسبت به غرب. گزينه اى كه در ۱۶ سال اخير محور تصميم گيرى ها و مواضع دو رئيس جمهور گذشته يعنى هاشمى و خاتمى با شدت و ضعف هاى متفاوت قرار گرفت، بى طرفى بوده است. اما پس از ۱۶ سال نه تنها اين استراتژى تهديدات آمريكايى ها را در مواجهه با ايران اسلامى فرو نكاست بلكه در زمان آقاى هاشمى شاهد مسئله دادگاه ميكونوس بوديم و در دوره آقاى خاتمى، بوش ما را جزء كشورهاى محور شرارت قرار داد. بى پرده بايد گفت چاشنى تسليم در برخى مواضع دو دولت گذشته هم نتوانست مانع از كاهش تهديدات سياسى، امنيتى و فرهنگى آمريكايى ها و غربى ها شود. آمريكايى ها از ايران مى خواهند يكى از اين دو راه را انتخاب كند. يا رژيم سياسى در ايران تغيير پيدا بكند كه همان فروپاشى نظام سياسى است و ديگر اينكه ايران يك تغيير رفتار در خود به وجود آورد كه همان تسليم شدن است. اما اقدامات رئيس جمهور احمدى نژاد در همين مدت كوتاه دوره رياست جمهورى اش به كارگيرى يك خلاقيت و ابتكار نو بود. احمدى نژاد در قبال يك استراتژى بلندمدت كه قوى تر شدن ايران در همه حوزه ها بود راهبرد كوتاه مدت خود را در جنگ سرد رسانه اى غرب به خوبى انتخاب كرد. آنچه كه تاكنون احمدى نژاد در حوزه سياست خارجى به كار برده يك ساختارشكنى آگاهانه بوده كه اختلال مهمى را در نقشه كوتاه مدت آمريكايى ها براى مواجهه با جمهورى اسلامى ايجاد نمود. راى آوردن احمدى نژاد، رئيس جمهور شدن وى و مواضع او در باب مسائل جهانى و عدالت خواهى و اعتماد روز افزون ملت به وى از احمدى نژاد چهره اى ساخت كه هم رسانه است و هم پيام. در غوغاى جنگ روانى دشمن، ما به هيچ وجه امكانات رسانه اى فراگيرى نداشته و نداريم كه پيام و موضع منطقى و مستدل خود را به دنيا اعلام نماييم. اما احمدى نژاد به دلايلى چون عطش خبرى كه در رسانه هاى دنيا پيرامون خود به وجود آورده، ظرفيت خودش كه يك ظرفيت رسانه اى مهم گرديده و ديگر ابتكارى بودن، خلاقيت و ساختارشكنى هوشمندانه و سياستمدارانه در مواجهه با اين تهاجم از خود منطق اسلام سياسى و جمهورى اسلامى را در دنيا به معرض نمايش مى گذارد. بنابراين اگر امروز در سراسر ملت هاى اسلامى احمدى نژاد با محبوبيتى رو به افزايش مواجه مى شود و در داخل ملت آگاه ايران اميدوارى شان به كارآمدى افزون مى گردد دليلش همين عملگرايى توام با عمق اعتقادى و مواضعى هوشمندانه، ابتكارى توام با عزت و دورانديشى است. احمدى نژاد مقاومتى مدبرانه را در مقابل چالش پيش روى انتخاب كرده است. لذا نامه رئيس جمهور به جورج بوش نه ژستى پيامبرگونه بوده است و نه براى موضوع هسته اى بود و نه الهام فراطبيعى، بلكه يك خلاقيت و ساختارشكنى فعالانه در راستاى پيام و رسانه بوده است. اين نامه يك مكتوبه مبتنى بر رفتار ديپلماتيك به معناى مرسوم نيز نبود، بلكه مى توان اثرگذارى مهم اين نامه را در واكنش هاى ملت هاى آمريكا و غرب از يك سو و امت اسلامى از سوى ديگر محك زد. اقدام احمدى نژاد آيا كارى غير از مصداق عينيت بخشيدن به گفت وگوى تمدن ها است ولى نه منفعلانه و در حد شعار، بلكه عملاً و از موضع فعال و عزت مند. در بيان وظايف رئيس جمهور نيز يك پارادوكس آشكار در مواضع منتقدين دولت ديده مى شود، آنگاه كه احمدى نژاد فرياد عدالت خواهى و توجه به امور معيشتى مردم را در سفرهاى استانى سر مى دهد، دولت وى را دولت معيشت محور مى نامند و سعى مى كنند كمالات دولت را در يك بعد خلاصه نمايند. در موقع حضور فعالانه رئيس جمهور در حوزه سياست خارجى، به مانند يك معلم حقوق اساسى ظاهر مى شوند و شرح وظايف ايشان را منحصر در حوزه معيشت و تدبير امور مادى مى نمايند. اينها سياست يك بام و دو هوايى است كه بيشتر مخالفت غيراصولى را مى رساند تا نقادى سازنده را. ولى بايد گفت احمدى نژاد به خوبى وظايف خود در هر دو حوزه را ايفا مى كند. در پايان بايد گفت آنچه كه در سرمقاله روز شنبه روزنامه شرق به چاپ رسيد متاسفانه داراى ادبياتى خشن و از روى نوعى عصبانيت بوده است و ما بيشتر شاهد «نفى» به جاى«نقد» در بسيارى از گزاره هاى سرمقاله بوده ايم. مى توان مهمترين دليل اين خشونت ژورناليستى را يك ضعف در حوزه عمومى سياستگزارى معرفى نمود، شايد انتظار برخى دوستان نافى اين نامه، انتظارى فرصت جويانه بود كه جمهورى اسلامى شيوه تغيير رفتار- يعنى دست برداشتن از اصول آرمان هاى انقلاب اسلامى- را در پيش بگيرد و در اين نامه مضمونى منتهى به تسليم شدن را براى آنها به ارمغان مى آورد. در حالى كه نه احمدى نژاد و نه مردم هيچگاه نه به دنبال تسليم پذيرى هستند و نه سناريويى را در اين زمينه طراحى مى كنند، بلكه ظرفيت ديپلماتيك و رسانه اى و پيام رسانى احمدى نژاد اينك برگ زرينى از پويايى، رشد و موفقيت آموزه هاى انقلاب اسلامى است. احمدى نژاد با عقلانيتى دينى و شناختى واقعى از فضاى مقاومت و منطق، استراتژى اقتدار ايران در همه حوزه ها را پيگيرى مى كند
اتحاديه هاي صنفي زيرمجموعه اي ازنهادهاي مدني ومردمي بزرگ وموثردراقتصاد كشورمحسوب مي شوند كه براساس قانون نظام صنفي وظايف مشخص ومعيني راعهده دارمي باشند تابتوانند بااتكاي به آن ضمن ايفاي نقش ووظيفه خودازحقوق تمامي اصناف ومصرف كنندگان نيزدفاع نمايند درهمين راستا وبه منظور آشنايي بيشتر با تاريخچه وعملكرداتحاديه صنف كتاب ، نوشت افزار،رايانه وماشينهاي اداري به معرفي اين مجموعه پرداخته خواهد شد .
آغاز تشكيل اصناف بنابرنظربعضي ازمحققين پس ازظهور اسلام وپس ازظهور قرامطه وبنا برنظربرخي ديگر ادوارپيش ازاسلام است . دررسائل اخوان الصفا وقديمي ترين مواضع اصناف وطبقات آنها اشارت رفته است افراد آن صنف به اقتضاي رسم جوانمردي درغم وشادي همديگرشريك بوده اند . به عنوان مثال اعضاءهرصنف درمراسم عروسي يا عزابه ياري يكديگر مي شتافتند وهمكاري وهمدردي داشته اند وليكن هرصنفي نسبت به صنف ديگراغلب نوعي رقابت وهم چشمي داشته است .
چنانچه براساس نقل ابن بطوطه وقتي سلطان ابواسحاق پادشاه شيرازمي خواست درآن ولايت قصري نظيري قصركسري بسازدبراي كندن پي آن بين اصناف مختلف شيرازرقابتي بارزوشديد وجود داشت . درعهد صفويه وقاجاريه نيزهريك ازاصناف رئيسي داشت كه اورا كدخدا يا باشي مي ناميدند كدخدا غالباً انتخابي وگاه موروثي بود اوبه كمك ريش سفيدان صنف به دريافت ماليات ورفع اختلافات جزيي وعادي بين اعضاءاهتمام مي ورزيد عضويت درهرصنف غالباً درگروگذراندن دوره شاگردي ونيل به مرحله استادي درحرفه وپيشه خاص آن صنف بودودربعضي مواردبا گذراندن امتحان وپس ازموفقيت ودادن وليمه انجام مي شد . وجود اصناف درطول تاريخ منحصربه ايران نبوده ودرتمامي نقاط دنيا وجودداشته وحتي دربرخي ازكشورها درايجاد يا سقوط حكومتها نيزنقش قابل توجهي داشتند .
مجموعه اموراصناف درسالهاي قبل ازانقلاب يعني تا سال 1350 درشهرداريها متمركزبوده وصدورپروانه كسب نيزتوسط شهرداريها انجام شده است . درسال 1350اولين قانون نظام نظام صنفي تصويب وبه موجب آن اتاق اصناف تاسيس گرديده ومتولي اموراصناف وصدور مجوزكسب براي واحدهاي صنفي شد . اتحاديه هاي صنفي كه قبلاً به طور خودجوش براي انجام هماهنگي بين كاراعضاي هرصنف به وجود آمده بودند بيشترامورمربوط به تهيه كالا ،قيمت گذاري ها وموارد تشكيلاتي واداري را سامان مي دادند . اززمان تشكيل اتاق اصناف پروانه هاي كسب شهرداريها تبديل به پروانه كسب صادرازاين اتاق با نظارت اتحاديه صنفي شده وپرونده واحدهاي صنفي نيزدراتحاديه تشكيل مي گرديد درحقيقت اتحاديه ها عملاً همكاري خود را باعنوان زيرمجموعه اتاق اصناف بااين سازمان جديد التاسيس شروع كردند . سال 1357باپيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي اتاق اصناف منحل ودرابتداكميته امورصنفي براي ساماندهي واداره اموراتحاديه ها واصناف تشكيل گرديد سپس درسال 1361 شوراي اصناف تاسيس وكليه امورهماهنگي وساماندهي مربوط به كميته امورصنفي واتحاديه ها به اين شوراي جديد التاسيس منتقل گرديد .
شوراي اصناف متولي اموراصناف درراس اتحاديه هاي صنفي قرارگرفت دراين زمان كارصدور پروانه به وسيله اتحاديه ها وشوراي اصناف توامان انجام مي گرديد . سال 1368 بااصلاح قانون نظام صنفي درمجلس شوراي اسلامي مجامع امورصنفي تاسيس واموراصناف ازشوراي اصناف تحويل اين مجامع گرديد قانون نظام صنفي مصوب 1350 توسط شوراي انقلاب درسال 1359 اصلاح ودرسال 1368 بااصلاح مجددآن درمجلس شوراي اسلامي ،مجامع امورصنفي با تفكيك صنوف تحت عنوان مجمع توزيعي – خدماتي وتوليدي – خدمات فني تاسيس گرديده وشروع به كارنمودند . عليرغم اينكه قانون ن . ص در سال 69 و 71 با اصلاحاتي درمجلس روبروشد هيچ گاه نتوانست خواسته هاي اصناف را به طور كامل برآورده نمايد.لذاباپيگيريمجامعامورصنفي خصوصاً با تدوين پيش نويس قانون نظام صنفي وارسال آن به وزارت بازرگاني تغييرقانون يادشده مورد درخواست ازسوي مجامع امورصنفي قرارگرفت درسالهاي 77 – 78 پيش نويسهاي قانون نظام صنفي به نظرخواهي مجامع صنفي سراسركشورگذارده شد وسالهاي 79-80 نيزدركميسيون لوايح هيئت دولت مورد بررسي وكارشناسي قرارگرفت وبالاخره درابتداي سال 81 طرح قانون نظام صنفي توسط نمايندگان مجلس ومتعاقب آن لايحه نظام صنفي توسط دولت به مجلس شوراي اسلامي ارسال گرديد .
ازخرداد 1381 اين لايحه دركميسيون اقتصاد مجلس شوراي اسلامي مورد رسيدگي وكارشناسي قرارگرفت درطول 21 ماه نمايندگان اصناف ودولت به همراه نمايندگان مردم درمجلس شوراي اسلامي اين قانون را مورد بحث وبررسي قرار دادند وبا تغييرات عمده درمفاد آن نهايتاً درتاريخ 24/12/82 به تصويب مجلس شوراي اسلامي ومتعاقب آن درمورخه 28/12/82 به تاييد شوراي نگهبان رسيد اين قانون درابتداي سال 83 به دولت ابلاغ وازارديبهشت 83 لازم الاجرا شد . لذا هم اكنون كميسيون نظارت ،مجامع واتحاديه ها براساس قانون جديد انجام وظيفه مي كنند .
زيرمجموعه ها
كميسيون هاي پنج گانه به ترتيب :
1-كميسيون رسيدگي به شكايات 2-كميسيون حل اختلاف 3-كميسيون بازرسي واحدهاي صنفي 4-كميسيون فني 5-كميسيون آموزش
بخش مالي
درآمدها وهزينه ها كه منابع آن دريافت حق عضويت ساليانه وحق پذيرش واحدهاي صنفي جديد طبق قانون نظام صنفي مي باشد .
امكانات
اين اتحاديه مجهز به اتوماسيون اداري بوده وباپرسنل متخصص خدمات صنفي دررابطه باهمكاران وارباب رجوع راانجام مي دهند .
وب سايت اتحاديه به آدرس WWW.SENFECOMPUTER.COM دراختيارهمكاران واستفاده كنندگان محترم جهت دريافت ومشاهده ليست شركت وفروشندگان كامپيوتروماشينهاي اداري ،تعرفه هاي خدمات شبكه ،كافي نت ،ماشينهاي اداري ورايانه ،آرشيو ،دسترسي به قانون نظام صنفي وآئين نامه ها آماده بهره برداري مي باشد .
واحدبازرسي وكميسيون رسيدگي به شكايات ازطريق دريافت ايميل وشماره تلفن 2223343-2237735 آماده پاسخگوئي مي باشد .
تحقیق درباره آشنايي با اتحاديه كشورهاي جنوب شرقي آسيا
(آسهآن)
Association of South East Asian Nations
(ASEAN)
اشاره؛
بلوكهاي اقتصادي كه در مناطق گوناگون جهان در نيم قرن گذشته تشكيل شدهاند، تلاش وسيعي را براي ايجاد فضاي همكاريهاي سياسي، اقتصادي، علمي و فرهنگي ايجاد كردند و توانستند با يكپارچگي و وحدت، ضمن كاهش تنشهاي منطقهاي، در راه توسعه اقتصادي و رفاه اجتماعي ساكنان كشورهاي عضو گامهاي مؤثري بردارند.
يكي از بلوكهاي منطقهاي فعال و موفق، اتحاديه كشورهاي جنوب شرقي آسيا (آسهآن) است كه توانسته حوزه فعاليت و همكاريهاي خود را توسعه دهد و با كشورهاي ديگر جهان نيز به توافقهاي مؤثري در خصوص گسترش روابط اقتصادي، تبادل فرهنگي و فناوري دست يابد.
در شمارههاي گذشته نشريه «بررسيهاي بازرگاني» با نحوه تشكيل آسهآن و نيز بخشي از فعاليتهاي آن در خصوص گسترش روابط تجاري و امنيتي ميان اعضا و نيز روابط اقتصادي با ديگر بلوكها از جمله اتحاديه اروپا آشنا شديد. در اين شماره، پيرامون مناسبات آسهآن با كشورهاي چين، ژاپن، استراليا، زلاند نو، آمريكا، هند و پاكستان آشنا خواهيم شد.
جمهوري خلق چين
تلاش براي بهبود روابط مشورتي بين آسهآن و چين در سال 1993 آغاز شد و متعاقب آن كميتههاي مشتركي در مورد همكاري اقتصادي و تجاري و همچنين همكاري علمي و فني تشكيل شدند.
اولين مشورتهاي رسمي بين مقامهاي ارشد دو طرف در آوريل 1995 صورت گرفت. نمايندگان آسهآن در مورد اقدام تجاوزكارانه چين در جزاير «اسپراتلي» به ويژه مجاز كردن فعاليتهاي ماهيگيري غيرقانوني و احداث تأسيسات نيمهدائم دريايي در يكي از جزيرهنماهاي مورد منازعه، بهشدت ابراز نگراني كردند.
چين در ماه ژوئيه به وزيران خارجه آسهآن اطمينان داد كه اين كشور خواهان راهحلي صلحآميز براساس قانون بينالمللي براساس قانون بينالمللي براي منازعه حاكميت بر جزاير ميباشد.
در همان زمان، چين بار ديگر ادعاهاي خود را بر جزاير تكرار كرد. به رغم نگراني مستمر آسهآن در مورد ادعاهاي چين در جنوب درياي چين، تلاشهايي به منظور تحكيم روابط بين دو طرف بهعمل آمده و چين در ژوئيه 1996 اجازه يافت در كنفرانسهاي معاونان وزرا به عنوان يك عضو كامل مذاكرهكننده شركت جويد.
در فوريه 1997 يك كميته مشترك همكاري براي هماهنگي مذاكرات چين و آسهآن و تمامي جوانب روابط بين دو طرف تشكيل شد. چين در ماه آوريل در جلسه مقامهاي ارشد آسهآن براي اولين بار توافق كرد، مسايل مربوط به جنوب درياي چين را در يك نشست چندجانبه بيش از آنكه مباحثات را بر مبنايي دوجانبه محدود سازد، بحث نمايد.
روابط بين دو طرف با اعلام حمايت چين از توسعه گروهبندي آسهآن تحكيم بيشتري يافت. توسعه آسهآن از طريق اعطاي عضويت به كامبوج (كه سپس به تعويق افتاد)، لائوس و ميانمار و اتخاذ تصميمي مبني بر تشكيل شوراي مشترك بازرگاني جهت افزايش تجارت و سرمايهگذاري دوجانبه صورت گرفت.
چين در اجلاس غيررسمي سران كه در ماه دسامبر 1997 برگزار شد، شركت كرد. اجلاسي كه در پايان آن دو طرف يك بيانيه مشترك صادر كردند و به موجب آن تعهد خود را بر حل منازعات منطقهاي از طرق صلحآميز تأييد كردند.
ژاپن
اجلاس آسهآن و ژاپن در سال 1997 براي بحث در مورد موضوعات مورد نگراني فيمابين در زمينههاي تجارت، سرمايهگذاري، انتقال فناوري و افزايش مساعدت برگزار شد.
تنها اجلاس وزيران اقتصاد آسهآن و وزير تجارت بينالملل و صنايع ژاپن در اكتبر 1992 برگزار شد. در اين جلسه و پس از آن، آسهآن از ژاپن درخواست كرد كه ميزان سرمايهگذاري خود را در كشورهاي عضو افزايش دهد و بازارهاي خود را به روي كالاهاي ساخت آسهآن به منظور كاهش كسري تراز تجاري با ژاپن، بيش از پيش بگشايد.
ژاپن موافقت كرد، امتيازات آسهآن را به موجب نظام كلي تعرفه تا سال 2001 تمديد نمايد.
همكاري عمراني و فرهنگي آسهآن و ژاپن از سال 1993 به موجب طرحهايي شامل برنامه مبادله فني داخل آسهآن، برنامه افزايش همكاري ژاپن و آسهآن و برنامه دولتي آسهآن و ژاپن توسعه يافته است.
در دسامبر 1997، ژاپن كه در اجلاس غيررسمي سران در مالزي شركت كرده بود، توافق كرد ورود كالاهاي ساخت كشورهاي عضو آسهآن به بازارش افزايش يابد و فرصتهاي آموزشي براي بيش از 20 هزار جوان را به منظور كمك به توسعه اقتصاد داخلي آسهآن فراهم آورد.
در بيانيه مشتركي كه در پايان اجلاس انتشار يافت، هر دو طرف متعهد شدند كه همكاري بيشتري داشته باشند و در جهت افزايش صلح و ثبات منطقهاي همكاري كنند.
سران كشورهاي عضو آسهآن در دسامبر 1998 از ابتكار عمل ژاپن كه در اكتبر همان سال اعلام شد، استقبال كردند. اين ابتكار عمل در مورد تخصيص 30 ميليارد دلار آمريكا براي افزايش بهبود اقتصادي در منطقه بود. در همان حال، نخستوزير ژاپن اعلام كرد كه 5 ميليارد دلار ديگر را به عنوان وامهاي واگذاري جهت اجراي طرحهاي زيربنايي براي آسهآن در نظر گرفته است.
ساير كشورها
به موجب برنامه همكاري اقتصادي استراليا و آسهآن، استراليا فعاليتهاي آسهآن را مورد حمايت مالي قرار داد و مبادرت به تشكيل شوراي بازرگاني مشترك در سال 1980 كرد.
مرحله سوم برنامه در اواسط 1994 با اعطاي كمك مالي به ارزش 32 ميليون دلار استراليا به آسهآن آغاز شد.
در يك دوره زماني منتهي به ژوئن 1998، تمركز عمده بر روي طرحهايي در مديريت محيط زيست، مخابرات، حمل و نقل و بخشهاي كشاورزي و صنعتي بود.
روابط همكاري با زلاندنو برمبناي برنامه ارتباط «بين نهادي» و برنامه افزايش تجارت و سرمايهگذاري استوار بود و به موجب آن كمكهاي مالي متوجه توسعه جنگلها، فناوري توليد لبنيات و مديريت دامپزشكي بود.
در نوامبر 1993 يك كميته جديد مديريت زلاندنو و آسهآن به منظور نظارت بر اجراي طرحهاي همكاري آغاز بهكار كرد.
در رابطه با همكاري آسهآن با آمريكا ميتوان به كمكهاي مالي آمريكا براي امور بازرگاني كوچك و متوسط و ساير طرحها و نيز ايجاد يك مركز مبادله فناوري اشاره كرد.
آسهآن و آمريكا در سال 1990 يك گروه مشترك كاري تشكيل دادند كه هدف آن بررسي روابط اقتصادي آسهآن با آمريكا و همچنين شناسايي و تعيين برنامههايي بود كه به موجب آنها مناسبات اقتصادي ميتوانست تقويت شود.
طرحهاي همكاري آسهآن و كانادا شامل فناوري شيلات، صنايع مخابراتي، بهرهگيري از انرژي خورشيدي و يك مركز كاشت درختان جنگلي ميباشد.
در سال 1994 يك كميته مشترك برنامهريزي و نظارت ايجاد شد و براي اولين بار در اكتبر 1995 تشكيل جلسه داد. هدف آن نظارت بر طرحهاي برنامهريزي و سطوح اجرا بود.
جمهوري كره در ژوئيه 1991 به عنوان «شريك در گفتوگو» مورد پذيرش آسهآن قرار گرفت و در دسامبر همان سال، اتاق بازرگاني مشترك آسهآن و كره تشكيل شد.
طرحهاي همكاري در خلال سال 1995 در ارتباط با توسعه منابع انساني، علوم و فناوري، توسعه كشاورزي و تجارت و سياستهاي سرمايهگذاري به اجرا درآمدند.
جمهوري كره در دسامبر 1997 در جلسه غيررسمي سران آسهآن شركت كرد.
در ژوئيه 1993 كشورهاي هند و پاكستان به عنوان شركاي ناحيهاي آسهآن مورد قبول واقع شدند. شركاي ناحيهاي ميتوانند در جلسات آسهآن در مورد برخي بخشها همچون تجارت، حملونقل و ارتباطات و گردشگري حضور يابند.
پس از آن شوراي بازرگاني آسهآن و هند تشكيل شد و براي اولين بار در فوريه 1995 در دهلينو تشكيل جلسه داد.
اجلاس سران آسهآن در دسامبر 1995 با افزايش سطح وضعيت هند به سطح يك شريك مذاكره، توافق كرد. هند بهطور رسمي در كنفرانس معاونان وزير در ژوئيه 1996 پذيرفته شد. هند در ژوئيه 1998 پيشنهاد ارايه شده مبني بر اينكه پاكستان در اجلاس منطقهآي آسهآن براي بحث در مورد مسايل مربوط به آزمايش سلاحهاي هستهاي هر دو كشور حضور يابد را رد كرد.
***
آسهآن در سال 1981 ميزباني يك كنفرانس سازمان ملل در مورد كامبوج را پذيرفت و اطمينان داد كه آسهآن (نه به عنوان يك گروه) به هيچ جناحي سلاح نميدهد.
در جلسات غيررسمي 89-1988 كه از سوي نمايندگان ويتنام و لائوس برگزار شد، آسهآن و جناحهاي كامبوجي در خصوص راهحل ممكن سياسي در كامبوج به بحث پرداختند.
آسهآن در كنفرانس بينالمللي در مورد كامبوج كه در پاريس در ژوئيه/اوت 1989 برگزار شد، شركت كرد و مذاكرات بيشتري در جاكارتا در فوريه 1990 در اين مورد انجام گرفت كه هيچيك از آنها نتوانستند به راهحلي سياسي دست يابند.
وزيران آسهآن در ژوئيه همان سال خواستار تشكيل يك شوراي عالي ملي (SNC) با شركت دولت كامبوج كه تحت حمايت ويتنام و سه گروه مخالف بود، شد.
پيشنهاد سازمان ملل براي تشكيل يك شوراي عالي ملي و برگزاري انتخابات تحت نظارت سازمان ملل در سپتامبر 1990 از سوي تمامي جناحهاي كامبوج پذيرفته شد.
در پي بازگشت گسترده آوارگان كامبوج در سال 93-1992، آسهآن در ژاپن كارشناسان فني را براي كمك به اسكان مجدد آنها به كار گماشت. وزيران خارجه آسهآن و شركاي مذاكرهاي آنها در ژوئيه 1994 توافق كردند، بهمنظور كمك به دولت كامبوج در تحكيم موضعش، به آن كشور آموزش نظامي بدهند.
در ژوئيه 1995 توافق شد كه به كامبوج «وضعيت ناظر» داده شود. سپس همكاري بين دو طرف بر روي مسايلي همچون پذيرش آينده كامبوج در گروه به عنوان يك عضو كامل متمركز شد. وزيران خارجه آسهآن در مه 1997 تأييد كردند كه كامبوج به همراه لائوس و ميانمار در ژوئيه همان سال به گروه راه يابند. با اين حال در اواسط ژوئيه عضويت كامبوج به علت بركناري شاهزاده «راناريد» و ناآرامي داخلي منتج از آن به تعويق افتاد.
سپس در همان ماه رهبر كامبوج يعني «هانسن» نخستوزير دوم كامبوج توافق كرد كه آسهآن نقش ميانجي را در بازگرداندن ثبات به كشور و تدارك ديدن يك انتخابات آزاد داشته باشد.
در اوايل اوت 1997، وزيران خارجه اندونزي، فيليپين و تايلند به نمايندگي از طرف آسهآن به منظور تأييد اين اهداف با «هانسن» ملاقات كردند.
«هانسن» در ژانويه 1998 ملاقات با هيأت سهنفري آسهآن را نپذيرفت. با اين حال يك گروه ناظر از آسهآن به هيأت بينالمللي نظارت پيوست تا بر امر انتخابات كه در ژوئيه 1998 در كامبوج برگزار شد، نظارت كند.
تصويب مجامع بينالمللي در مورد اجراي انتخابات و در نتيجه پيروزي «هانسن»، موجب شد كه آسهآن با بررسي مجدد ورود كامبوج به اتحاديه موافقت كند.
در پي ايجاد يك دولت ائتلافي در كامبوج در ماه دسامبر 1998، اين كشور از سوي دولت ويتنام به عنوان دهمين عضو آسهآن مورد استقبال قرار گرفت. اين استقبال به رغم جلسه اوليه وزيران خارجه كه در آن شركتكنندگان نتوانستند تصميمي جمعي اتخاذ كنند، صورت گرفت. ورود رسمي كامبوج به آسهآن در اوايل 1999 صورت گرفت.
در ژوئيه 1992، ويتنام و لائوس پيمان دوستي و همكاري آسهآن را امضا كردند. در پي آن، دو كشور در جلسات آسهآن و كميتههاي آن به عنوان دو عضو ناظر شركت كردند.
در ژوئيه 1994 يك هيأت رسمي از ميانمار در اجلاس سالانه وزارتي بنا به دعوت دولت ميزبان يعني تايلند (بر مبناي سياست آسهآن مبني بر اجراي «مداخله سازنده» محدود با ميانمار به منظور تشويق دموكراسي در آن كشور) حضور يافت.
ميانمار در ژوئيه 1995 مبادرت به امضاي پيمان دوستي و همكاري آسهآن كرد. آسهآن در ژوئيه 1996 به ميانمار وضعيت ناظر را اعطا كرد و به آن كشور اجازه داد در اجلاس منطقهاي آسهآن راه يابد.
اين اجازه عليرغم آن داده شد كه ملاحظات شديدي از سوي دولتهاي استراليا، كانادا و آمريكا به علت وضعيت حقوق بشر در ميانمار وجود داشت.
سران دولتهاي آسهآن كه در نوامبر 1996 در اجلاس غيررسمي سران در جاكارتا شركت كردند، با ورود ميانمار به گروه به عنوان عضو كامل موافقت كردند و در همان زمان كامبوج و لائوس نيز اجازه ورود به گروه را يافتند.
با وجود آنكه عضويت كامبوج تا مدتي به تعويق افتاده بود، لائوس و ميانمار در ژوئيه 1997 اجازه ورود به گروه را پيدا كردند.
در ژوئن 1996 وزيران كشورهاي عضو آسهآن، جمهوري خلق چين، كامبوج، لائوس و ميانمار چارچوبي را براي همكاري عمراني آسهآن و كشورهاي حوزه رودخانه «مكونگ» پذيرفتند.
هدف از اين ابتكار عمل، تقويت يكپارچگي منطقه در جهت همكاري بيشتر در مورد مسايلي همچون قاچاق مواد مخدر، مهاجرت كارگران و گردشگري و ايجاد سهولت در روند توسعه آينده آسهآن بود.
قرار شد گروههاي كارشناسان و مقامهاي ارشد براي بررسي مسايل مالي و پيشنهادهايي جهت ارتباط در منطقه تشكيل جلسه دهند. اين ارتباطات شامل شبكه خط لوله گاز، خط آهن و ايجاد يك منطقه مشترك زماني بود.
گروه كاري خطوط آهن در دسامبر 1996 جمعي از مشاوران را براي مطالعه اسكانپذيري پيشنهادات منصوب كرد.
آ. س. آ. ن : پيمان اقتصادي کشور هاي جنوبشرقي آسيا است که با حمايت امريکا در ظاهر جهت توسعه اقتصادي کشورهاي جنوبشرقي آسيابوجود آمده و در باطن جهت تحکيم موقعيت سياسي امريکا در منطقه است، اين پيمان مخفف Association of South East AsianNationمي باشد
اتحاديه جنوب شرقي آسيا (آسه آن) اتحاديه كشورهاي جنوب شرقي آسيا موسوم به آسه آن در سال 1967 (1346 ش) توسط پنج كشور تايلند، مالزي، اندونزي، سنگاپور و فيليپين تشكيل شد. كشور برونئي دارالسلام در سال 1984 و ويتنام نيز در سال 1995 به عضويت اين اتحاديه درآمدند. ميانمار و لائوس به عنوان اعضاي هشتم و نهم در سال 1997 و در نهايت كامبوج در سال 1999 به عنوان آخرين عضو به اين اتحاديه پيوست. اعلاميه آسه آن كه در سال 1967 در «بانكوك» صادر شد، اهداف آن را بدين شرح بيان كرده است: شتاب دادن به رشد اقتصادي، توسعه اجتماعي و ارتقاي فرهنگي ميان كشورهاي عضو- توسعه صلح و ثبات منطقه و برقراري حكومت قانون ميان اعضا براساس منشور سازمان ملل- توسعه همكاري هاي علمي، تكنيكي، فرهنگي ميان اعضا- توسعه همكاري در زمينه كشاورزي و صنعتي ميان اعضا در جهت ارتقاي سطح زندگي مردم- توسعه همكاري هاي اعضاي اتحاديه با سازمان ها و نهادهاي بين المللي. ¤ ساختار آسه آن دبيرخانه آسه آن در «جاكارتا»، مركز اندونزي، است. اين اتحاديه هر ساله نشست هاي متعددي در سطوح مختلف سران، وزيران و كارشناسان ارشد ميان كشورهاي عضو و ساير كشورهاي منطقه برگزار مي كند. اجلاس رسمي سران «آسه آن» در حال حاضر هر سال يكبار تشكيل مي شود كه در اين اجلاس مصوبات نشست وزيران طي سال بررسي و چشم انداز همكاري اعضاي اين اتحاديه براي آينده را مشخص مي كند. نخستين نشست سران در سال 1976 در «بالي» اندونزي و نشست هاي بعدي در «كوالالامپور» (مالزي)، «مانيل» (فيليپين)، «سنگاپور»، «بانكوك)، (تايلند)، «هانوي» (ويتنام)، سنگاپور، «پنوم پن» (كامبوج) و بازهم «بالي» برگزار گرديد. نشست وزيران نيز سالي يك بار و بين وزيران خارجه، صنعت و تجارت، امورمالي- بانكي- اقتصادي، محيط زيست، فرهنگ و ورزش و جوانان برگزار مي گردد. «آسه آن» از سال 1994 ابتكاري را تحت عنوان مجمع منطقه اي «آسه آن» آغاز و از كشورهاي چين، ژاپن، روسيه، اتحاديه اروپا، آمريكا و كانادا دعوت كرده است در اين نشست جمعي درباره امنيت منطقه به گفت وگو بپردازند. مجمع منطقه اي آسه آن هر ساله در سطح وزيران خارجه كشورهاي عضو كه اكنون به 21 كشور رسيده است برگزار مي شود.
آسه آن در نظر دارد با توسعه و گسترش اين اتحاديه تا سال 2020 به «جامعه آسه آن» دست يابد. هدف از راه اندازي اجلاس شرق آسيا، زمينه سازي براي جامعه شرق آسيا به سبك اتحاديه اروپا است كه هم اكنون مراحل مقدماتي خود را طي مي كند.
از مدتها قبل آيندهشناسان گفتهاند قرن بيست و يكم قرن آسياست. آنها بر اين نكته تاكيد داشتهاند كه در روند تحولات جهاني پس از آنكه شرايط بينالمللي، قرن نوزدهم را به عنوان قرن اروپا و قرن بيستم را به عنوان قرن آمريكا رقم زد قرن بيست و يكم به عنوان قرن آسيا رقم خواهد خورد. اگرچه اين پيشبينيها بر مبناي امكانات بالقوه موجود در آسيا بوده، اما بدون ترديد تحقق اين امر در گرو زمينهسازيهاي لازم و بهرهبرداري مناسب از فرصتهاي ايجادشده توسط كشورهاي اين قاره كهن ميباشد. يكي از عواملي كه به صورت مستمر در جهت تحقق قرن آسيا عمل كرده، اتحاديه جنوب شرق آسيا (آ.سه.آن) است كه طي دو روز گذشته يازدهمين نشست سران آن در كوالالامپور مالزي برگزار شد. آ.سه.آن كه در سال ۱۹۶۷ در شرايط متاثر از فضاي نظامي _ سياسي جنگ جهاني دوم و تحت تاثير رقابتهاي بينالمللي عصر جنگ سرد با عضويت ۵ كشور اندونزي، مالزي، فيليپين، سنگاپور و تايلند آغاز به كاركرد به موازات نزديكشدن به پايان قرن بيستم و همزمان با گسترش اعضاي آن به ۱۰ كشور، رويكرد خود را از سياستهاي امنيتي به سياستهاي اقتصادي تبديل كرد. در آستانه هزاره سوم و ورود جهان به قرن بيست و يكم آ.سه.آن علاوه بر تقويت همكاري بين كشورهاي عضو، مناسبات نزديكي با سه كشور مهم قاره آسيا يعني چين، ژاپن و كره جنوبي برقرار كرد كه در نتيجه آن آ.سه.آن + ۳ شكل گرفت. همچنين در اين مسير در سال ۱۹۹۴ آ.سه.آن با يك نگرش فرامنطقهاي مجمع منطقهاي آ.سه.آن موسوم به «آرف» را تاسيس كرد.تشكيل منطقه تجارت آزاد آ.سه.آن (افتا) و تدوين برنامه «آ.سه.آن ۲۰۲۰) ادامه روند گسترش اين همكاريهاي منطقهاي بوده است. در ادامه اين روند در نشست يازدهم آ.سه.آن طي دو روز گذشته علاوه بر سران ۱۰ كشور عضو اصلي آ.سه.آن، سران كشورهاي چين، ژاپن، كره جنوبي، هند، روسيه، استراليا و نيوزيلند هم حضور داشتهاند. حضور رهبران كشورهاي بزرگ آسيا در نشست آ.سه.آن و امضاي موافقتنامههاي دو و چندجانبه بين اين كشورها اين نويد را مي دهد كه اتحاديه آ.سه.آن بتواند در مسير حركت منطقي خود تعداد بيشتري از كشورهاي اين قاره را گردهم آورد و زمينهساز تحقق ايده قرن آسيا از طريق همكاري اقتصادي و تجاري باشد. نگاهي به شرايط آينده جهان و كشورهاي آسيايي حاكي از آن است كه اگر قرن نوزدهم در چارچوب رقابتهاي استعماري به نام قرن اروپا رقم خورد و اگر قرن بيستم از طريق جنگها و مداخلات نظامي قرن آمريكا لقب گرفت، قرن آسيا تحقق خود را در چارچوب همكاريهاي اقتصادي جستجو خواهد كرد. هر چند آ.سه.آن تا حدودي در حين سالهاي اوليه قرن راه درستي در اين مسير در پيش گرفته است اما ترديدي نيست كه تحقق قرن آسيا نيازمند مشاركت تمامي كشورهاي اين قاره به ويژه كشورهاي غرب آسيا كه دارنده ذخاير عظيم نفت و گاز لازم براي رشد و پيشرفت اقتصادي مورد نياز تحقق قرن آسيا ميباشد. اگر آ.سه.آن تاكنون به طور صحيح قدرت اقتصادي ژاپن، حجم عظيم و روبهرشد اقتصاد چين، و توان بالقوه هند و نقش بالفعل روسيه را در مسير تحقق قرن آسيا مد نظر قرار داده بايد براي تكميل اين روند به حجم عظيم ذخاير نفت و گاز كشورهاي خاورميانه به ويژه ايران هم توجه كند و در نشستهاي آينده زمينه حضور تعداد بيشتري از كشورهاي قاره به ويژه كشورهاي خاورميانه را فراهم كند.
دكتر عليرضا سلطاني تحرك و پويايي اقتصاد جهاني در طول يك قرن گذشته معمولاً متأثر از تحولات رو به رشد اقتصادي در يكي از مناطق جغرافيايي بوده است. به مدت چندين دهه اقتصاد امريكاي شمالي و اروپاي غربي محور گردان اقتصاد جهاني بوده است. اين مهم، تحت تأثير اتحاد اقتصادي پرنوسان كشورهاي اروپايي (كه همچنان ناقص است) در دهههاي ۱۹۷۰ تا ۱۹۹۰ از تبلور بيشتري برخوردار است. اما به اعتقاد بسياري از صاحبنظران اقتصاد سياسي، شرايط كنوني اقتصادي آمريكا و اروپا، با وجود جايگاه برتر و توانمندي بالا در اقتصاد جهاني، قادر به ايجاد نقطهاي عطف در اقتصاد جهاني نيست. نقطه عطفي كه ساختار اقتصاد جهاني را نسبت به دورههاي پيشين (با درجه پيشرفت تر و قويتر) متمايز سازد. بنا بر اين با وجود اينكه برخي از نظريهپردازان نوواقعگرا نظير روبرت گيلپين بر نقش حياتي و مؤثر اقتصاد آمريكا (هژمون) براي مديريت اقتصاد جهاني و كمك به رشد آن تأكيد ميكنند، نميتوان در كوتاهمدت و ميانمدت براي اقتصاد آمريكا نقشي در پويايي و بالندگي كيفي اقتصاد جهاني در نظر گرفت. ضمن اينكه اين فرض را هم نميتوان پذيرفت كه اقتصاد جهاني مراحل نهايي پويايي و بالندگي خود را طي ميكند. بنا بر اين به نظر ميرسد در آغاز قرن بيست و يكم عوامل و متغيرهاي پويايي و رشد كيفي اقتصاد جهاني از مناطق جغرافيايي ديگر بويژه آسياي شرقي و جنوب شرقي ظاهر شود. تحولات رو به رشد اقتصادي منطقه در طول يك دهه گذشته گوياي اين واقعيت است. علاوه بر اين منطقه شرق و جنوب شرق آسيا در طول دو هفته اخير يكي از مهمترين مقاطع تاريخي خود را جهت تعميق و گسترش مناسبات اقتصادي و تجاري و حتي سياسي و فرهنگي كه تكميل كننده معاهدات اقتصادي است ميگذراند. نشست سران ۱۰ كشور «آ.سه.آن» در بالي اندونزي، نشست سران كشورهاي عضو« اپك » و همچنين نشست سران كشورهاي عضو سازمان كنفرانس اسلامي در روزهاي اخير بهشدت تعاملات و تحولات منطقهاي شرق و جنوب شرق آسيا را تحت تأثير قرار داده است. برگزاري نشستهاي فوق از اين جهت مهم و سرنوشتساز ارزيابي ميگردد كه اين منطقه بهتازگي بحران ناشي از گسترش سارس و آسيبهاي فراوان اقتصادي آن را پشت سر گذاشته است. در واقع برگزاري چنين نشستهايي به معناي تأييد رفع آلودگي بيماري سارس در منطقه و تحرك مجدد فعاليتهاي اقتصادي صاحبان صنايع و سرمايه است. در ميان خبرها و تحولات اقتصادي اخير منطقه، نهايي شدن توافق سران ده كشور عضو «آ.سه.آن» در شهر بالي پيرامون تشكيل بازار مشترك منطقهاي، توجه محافل سياسي و اقتصادي بينالمللي را برانگيخت. براساس اين موافقتنامه، كشورهاي عضو آ.سه.آن در يك برنامه زماني مشخص تلاش خواهند كرد تا سال ۲۰۲۰ جامعه اقتصادي آ.سه.آن را تشكيل دهند. ساختار اين نهاد منطقهاي به مانند بازار مشترك اروپايي (نهاد منطقهاي قبل از ايجاد اتحاديه اروپا) در دهههاي ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ پيشبيني شده است. با اين حال به نظر ميرسد شرايط و روند ايجاد بازار مشترك آ.سه.آن با تجربه بازار مشترك اروپايي متفاوت باشد. در واقع برخلاف بازار مشترك اروپايي، انگيزه و روند تشكيل بازار مشترك آ.سه.آن با توجه به متغيرهاي داخلي (منطقهاي) و بينالمللي بيشتر و سريعتر باشد. بهعبارت ديگر هرچند توان و برابري اقتصادي كشورهاي اروپايي (كه شرطي مهم براي تحقق يك نهاد اقتصادي منطقهاي به معناي واقعي آن است) در دهه ۱۹۶۰ نسبت به كشورهاي عضو آ.سه.آن بيشتر و بهتر بود با اين حال به نظر ميرسد شرايط كنوني اقتصاد جهاني و زمينههاي سياسي (ضرورت منطقهگرايي براي حضوري فعالتر در اقتصاد جهان) براي آ.سه.آن مطلوبتر و مناسبتتر از دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ براي اتحاديه اروپا باشد و اين برگ برنده آسياي شرقي و جنوب شرقي براي ايفاي نقشي فعالتر و مؤثرتر در اقتصاد جهاني است. كشورهاي عضو آ.سه.آن با جمعيتي در حدود ۵۰۰ ميليون نفر و با سطح بازرگاني خارجي ۷۲۰ ميليون دلاري آيندهاي شكوفا و مؤثر در صحنه اقتصاد جهاني را تجربه خواهد كرد. اين مهم نهتنها عامل پويايي و بالندگي اقتصاد جهاني محسوب ميشود بلكه زمينهساز رشد اقتصاد آسيا و ارتقاء جايگاه آن در اقتصاد جهاني (به دليل پيوندهاي سازنده و تكميلي قدرتهاي اقتصادي آسيا با يكديگر) نيز است كه در نوشتار بعدي اين مهم تبيين ميگردد. كشورهاي عضو آ.سه.آن در فرايند وحدت اقتصادي خود از حمايت متغيرهايي همچون وجود پشتوانههاي اقتصادي منطقهاي نظير ژاپن، چين، كره جنوبي، بسترهاي اقتصادي داخلي بكر، بازارهاي جذاب منطقهاي، دسترسي راحتتر و بهتر به منابع انرژي (خاورميانه) و تجربه بحرانهاي اقتصادي چون بحران مالي ۱۹۹۷و بحران سارس برخوردار ميباشند. ضمن اينكه در اين راستا نبايد چالشها و مشكلاتي چون تضادهاي سياسي و تنوع رژيمهاي سياسي در ميان كشورهاي عضو، بحرانهاي مقطعي چون بيماري سارس،حركتهاي تروريستي و فشارهاي سياسي و اقتصادي برونمنطقهاي را ناديده انگاشت. با اين حال، روند تحولات و تعاملات اقتصادي آسياي شرقي و جنوب شرقي عليرغم فراز و نشيبهاي فراوان، روندي رو به پيشرفت ميباشد. اين مسئله براي كشورهايي همچون ايران كه از ظرفيتهاي اقتصادي بالايي و پيوندهاي جغرافيايي و حتي فرهنگي مناسبي با آ.سه.آن برخوردار است، در برنامهريزي كلان اقتصادي و ديپلماسي اقتصادي آن مهم به نظر ميرسد كه در نوشتارهاي بعدي بهطور خاص تبيين ميشود.
منطقه تجارت آزاد چين و آ سه آن – فرصت هاي بيشتر تجاري
آغاز سال 2005 به معناي از سرگيري اعتبار دو توافقنامه اصولي چين و کشورهاياتحاديه جنوب شرقي آسيا ( آ سه آن ) در خصوص برقراري روابط تجاري گسترده و ايجادمنطقه تجارت آزاد است .
بر اساس اين دو توافقنامه، از اول ژوئيه سال جاري ميلادي، بيش از هفت هزارفرآورده دو طرف شامل معافيت و کاهش مالياتي خواهد شد .
پس از اجراي "طرح مقدماتي" از ژانويه سال 2004 ،مبلغ تجاري چين و آ سه آن درچارچوب اين طرح به يک ميليارد و 700 ميليون دلار رسيد که در مقايسه با سال 2003ميلادي 41 در صد افزايش يافته است. اکتبر سال 2003 ، عوارض گمرکي 188 نوع ميوه وسبزي چين و تايلند حذف شد و تجارت ميوه و سبزي دوجانبه فزوني گرفت .
تا نوامبر سال 2004 ، حجم تجارت دو کشور در زمينه مذکور به 527 ميليون دلاررسيد که 120 در صد افزايش يافته است .
علاوه بر منطقه ياد شده، چين گفتگوهاي مربوطه منطقه تجارت آزاد با اتحاديه عوارضگمرکي جنوب آفريقا، شوراي همکاري خليج فارس، شيلي و نيوزيلند را آغاز کرده است. بنابراين شمار کشورهاي مورد نظر ، از جمله 10 کشور آ سه آن به 23 رسيده است .
چين با کشورهايي مانند استراليا و پاکستان نيز در خصوص ايجاد چنين منطقه بحث ومذاکره مي کند . نوامبر سال 2004 ،"ون جيا بائو"نخست وزير چين در هشتمين نشسترهبران آ سه آن ،چين،ژاپن و کره جنوبي اظهار داشت که چين با تمام توان به ايجادمنطقه تجارت آزاد آسياي شرقي مساعدت خواهد کرد.
وي گفت: ايجاد اين منطقه در جريان جهاني شدن اقتصاد از اهميت زيادي برخوردار است .
کارشناسان وزارت بازرگاني چين خاطر نشان ساختند که از لحاظ جهاني،با وجودبازگشت اقتصاد جهان به حال طبيعي ،رشد آن کندتر خواهد شد . سرعت رشد تجارت جهان درحال افزايش است و درپي آن بهاي کالاهاي نيز رو به فزوني گذارده است .
با وجود افزايش سرمايه گذاري خارجي در جهان ؛ رقابت براي جلب و جذب سرمايه نيزشديدترشده است . علاوه بر اين،بهاي نفت در جهان بالاست که تهديدي براي اقتصاد جهانمحسوب مي شود .
پس از الحاق چين به سازمان تجارت جهاني، ميزان تجارت خارجي اين کشور دو برابرشد و در سال 2004 ميلادي از 100 ميليارد دلار تجاور کرد. اما دور جديد مذاکراتتجارت چند جانبه سازمان تجارت جهاني نسبت به آزاد شدن آتي تجارت بين المللي به کنديپيش مي رود . همزمان با توسعه سريع اقتصاد و تجارت خارجي چين،ميزان اختلافات ومنازعات تجاري افزايش يافته است . بدين جهت،تجارت خارجي چين به محيط سالم و با ثباتتري نياز دارد.
مسئولان مربوطه اداره امور بين المللي وزارت بازرگاني چين گفتند: اعضاي منطقهتجارت آزاد از طريق برپايي گفتگوها توافقنامه هايي امضا نموده و متقابلا محيط تجاريو سرمايه گذاري بهتري ايجاد خواهند کرد و در زمينه تشريفات گمرکي نيز تسهيلاتي براييکديگر قايل خواهند شد تا ضمن کاهش هزينه ها ؛ رقابت در بازار تشديد شود .
گام آغازين به سوى شكل گيرى جامعه شرق آسيا
دكترمحمد رسول الماسيه
يكى از تصميمات مهمى كه دراجلاس سران «آ.سه.آن» در «وين تيان» پايتخت لائوس گرفته شد، توافق ضمنى برسر حركت به سوى تشكيل جامعه شرق آسيا بود. بخش قابل توجهى از مذاكرات رؤساى ۱۰ كشور عضو آ.سه . آن كه درتوافقنامه طرح عملياتى كميته امنيتى آ.سه . آن نمود پيدا كرد، به مباحث امنيتى اختصاص داشته و درآن ، تشريك مساعى براى مبارزه با تروريسم ، يكى از نكات مورد تأكيد بوده است. نكته ديگر قابل توجه دراجلاس، تعهد اعضا به پايان دادن به هر گونه تغييرات غير منطبق با قانون اساسى دركشورها بوده است. كشورهاى آ.سه . آن طى سه چهار دهه اخير به دفعات، تغيير در حكومت را متعاقب براندازيهاى داخلى وكودتاها شاهد بوده اند . اين كشورها تعهد كرده اند ازاين پس، از رژيم هايى كه به شيوه غير دموكراتيك وغير منطبق با قانون اساسى درمنطقه سركار بيايند، حمايت نكنند. پيش نويس طرح عملياتى كميته امنيتى آ.سه.آن ابتدا توسط اندونزى ارائه شده بود كه درآن از اعضا خواسته شده بود نظامهاى خود را برانتخابات مبتنى سازند. اما اين پيش نويس پس از جدلهاى زياد به اينجا رسيد كه اعضا متعهد شدند از رژيمهايى كه براساس اصول دموكراتيك وقانون اساسى روى كار نيايند، حمايت نكنند .سه كشور عضو آ.سه.آن براساس سيستم تك حزبى اداره مى شوند ويك كشور نيز پادشاهى است وهيچگونه انتخاباتى درآن برگزار نمى شود. اعضاى آ.سه.آن درسند امنيتى خود تأكيد كردند انتخابات دموكراتيكى كه اخيراً از چند كشور عضو آ.سه.آن صورت گرفته ، نشانه حركت منطقه اى به سوى دموكراسى است. آنها در سند امنيتى خود با هدف ايجاد منطقه اى آرام وخالى از مداخله نظامى خارجى، مواردى را به شرح ذيل پذيرفتند: پايبندى به اصول غير متعهدها، اتخاذ شيوه هاى صلح جويانه نسبت به يكديگر، استفاده از شيوه هاى غير خشونت آميز براى حل منازعات ، مخالفت با سلاحهاى هسته اى وكشتار جمعى، مخالفت با تهديد استفاده از زور. اعضاى آ.سه.آن براى آنكه توافقنامه امنيتى شان با اتخاذ نظامى يا دفاعى اشتباه گرفته نشود، اضافه كرده اند كه حق كشورهاى عضو براى اتخاذ سياست خارجى خاص و ترتيبات دفاعى محفوظ است. رهبران ده كشور عضو آ.سه.آن ورهبران چين، ژاپن وكره جنوبى دراجلاس وين تيان توافق كردند با هدف اتحاد منطقه اى ، گروه جديدى با نام شرق آسيا تشكيل شود وبدين منظور، اولين اجلاس سران اين كشورها سال آينده ميلادى در كوالالامپور برگزار خواهد شد. اين تصميم مهم مى تواند گامى مقدماتى درجهت بزرگ تر شدن آ.سه.آن ويا ايجاد يك سازمان منطقه اى بزرگ تر تلقى شود. توجه به اتحاد منطقه اى درشرق آسيا وبحث تشكيل «جامعه شرق آسيا» از سال ها قبل مدنظر رهبران كشورهاى منطقه قرارگرفته بود. البته بعضى كشورها با جديت بيشترى به آن پرداختند. درگذشته، انگيزه اصلى تشكيل جامعه شرق آسيا، اهداف اقتصادى بود. هرچند،ارتباط ويكپارچگى اقتصادى منطقه درعمل،درمقايسه با ساير مناطق جهان،به خوبى پيش مى رفت، اما منجر به تشكيل جامعه شرق آسيا نشد. ۵۲% تجارت كشورهاى شرق آسيا درسال ۲۰۰۲ درمنطقه صورت گرفته است. از اين ميزان ۶۲ درصد با اتحاديه اروپا و ۴۶ درصد با كشورهاى شمال آمريكا است. به عبارت ديگر، تجارت منطقه اى درشرق آسيا درحد قابل قبولى رشد كرده وباعث كاهش وابستگى كشورهاى منطقه به آمريكا شده است. با اين وصف، اقتصاد به تنهايى نتوانسته است انگيزه لازم براى تشكيل جامعه شرق آسيا ايجاد كند. بعد از اجلاس سران آ.سه.آن در وين تيان و عطف توجه آنها به مسائل امنيتى وتصميم جدى براى برگزارى اجلاس سران شرق آسيا، رويكرد جدى ترى درهمه كشورها درقبال اين موضوع پيدا شده است. اجلاس وين تيان (واجلاس هاى قبلى) به اجلاس ۱۰ به علاوه ۳ مشهور بود، يعنى اجلاس سران ۱۰ كشور عضو آ.سه . آن به اضافه سران چين، ژاپن و كره جنوبى. اكنون بحث برسر اين است كه نام اجلاس سال آينده از ۳ + ۱۰ به اجلاس سران شرق آسيا تغيير كند. (پيشنهاد تغييرم را چين ارائه كرد). در هر حال ، اجلاس سال آينده از ماهيتى جديد برخوردار خواهد بود. اين در حالى است كه آمريكا از اين گرايش خرسند نيست. «مايكل ريس» مدير بخش سياست گذارى وزارت امور خارجه آمريكا درسفر اخير خود به ژاپن، حساسيت كشورش را نسبت به «اجلاس سران شرق آسيا» مخفى نكرد ودر اظهار نظرى شخصى گفت:آمريكا به عنوان كشورى واقع شده درآن سوى اقيانوس آرام، منافعى در شرق آسيا دارد ونمى خواهد از همكاريها وگفتوگوهاى منطقه اى دور بماند. « آمريكا نگران است كه اين اجلاس به مرور، به عنوان ابزارى در دست چين براى سلطه بر شرق آسيا درآيند. به نظر آمريكاييان ، چينى ها جامعه شرق آسيا را يك استراتژى بلند مدت براى كنار گذاشتن آمريكا ومنزوى كردن ژاپن مى دانند. بايد گفت گرايش به آسيا مدتهاست دركشورهاى منطقه شرق آسيا رشد كرده است. بحران اقتصادى سالهاى ۱۹۹۶ و ۱۹۹۷ كه همه كشورهاى منطقه را فرا گرفت، باعث تشديد اين گرايش نيز شد. درآن برهه ، آمريكا از كمك به آن كشورها براى حل بحران اقتصادى دريغ كرد(بعضى كشورها بحران را ساخته آمريكا دانسته اند). رويداد ۱۱ سپتامبر نيز باعث شكاف بيشتر آمريكا وكشورهاى منطقه شد. زيرا همه كشورها احساس كردند آمريكا فقط به موضوع به اصطلاح مبارزه با افراط گرى اسلامى مى انديشد، نه چيز ديگر، سياستهاى جهانى سازى آمريكايى هم به نوبه خود درگرايش كشورهاى منطقه به اتحاد منطقه اى بى تأثير نبوده است.
ترجمه فرهاد فرهمندفر:آنطور كه از ظواهر امر بر مىآيد، منطقه تجارت آزاد كشورهاى عضو اتحاديه ملل جنوب شرق آسيا (آسهآن) كه ده عضو دارد هر روز بيشتر تقويت و حمايت مىشود. از ابتداى سال گذشته به اينسو، شش عضو پرسابقهتر برونئى، سنگاپور، مالزى، اندونزى، فيليپين و تايلند تا حداكثر پنج درصد از تعرفه كالاهاى متقابل خود را كم كردند.
آنها اينك در نظر دارند با قبول عضويت چهار كشور كامبوج، ويتنام، لائوس و ميانمار به حوزه كارى منطقه تجارت آزاد آسهآن (AFTA) وسعت بخشند و با از ميشان برداشتن موانع غير تعرفهاى، فعاليتشان را در زمينه سرمايهگذارى نيز گسترش دهند. آنها همچنين اميدوارند بتوانند با سه كشور هند، چين و ژاپن موافقتنامههاى كلى تجارت آزاد انعقاد نمايند. اظهارات دبير اتحاديه آسهآن در جاكارتا (اندونزى) كه از دو برابر شدن حجم تجارت در بين اعضا در ده سال اخير خبر داده، گواهى بر موفقيت اين گروه است.
ولى تمهيد AFTA كمتر از آنچه بهچشم مىآيد، توفيق واقعى داشته است. براى كشورهاى تازهوارد، حجم تجارت آسهآن با ساير كشورهاى جهان بهاندازه حجم مبادلات تجارى ميان اعضا رشد داشته است، البته تجارت با چين رشد سريعتر و پايدارترى داشته ولى رشد مبادلات تجارى متقابل كشورهاى عضو اتحاديه قدرى ناهمگون و ناپايدار بوده است: در برخى سالها رشد بسيار و در بعضى ديگر كاهش نشان داده است. به سخن ديگر، AFTA آنطور كه در ابتدا تصور مىشد از كار درنيامد.
چند عضو آن از كاستن تعرفههاى برخى كالاهاى مهم و حساس امتناع ورزيدند. به عنوان مثال مالزى كماكان بر حمايت از شركت دولتى توليد اتومبيل پروتون اصرار دارد، حال آنكه تايلند كه سريعترين و پررشدترين صنعت ساخت اتومبيل را در آسهآن در اختيار دارد از اين تصميم مقامات مالزى ناخشنود است. البته فيليپين تعرفههاى كالاهاى پتروشيمى را طبق دستورالعمل پايين آورد، اما چندى بعد دوباره آن را بالا برد. برنج كه اصلىترين توليد كشورهاى منطقه جنوب شرق آسيا بهشمار مىرود، بهطور كلى در اين توافق لحاظ نشده است.
اما اين قبيل استثناها و حذف كردنها در مقايسه با عدم اجراى كل طرح كاهش تعرفهها، امرى جزيى و پيشپا افتاده محسوب مىشود. بر هيچكس روشن نيست كه چه نسبتى از حجم مبادلات تجارى در بين اعضاى آسهآن از تعرفه مشترك ترجيحى موثر (CEPT)- با نرخهاى مشخص شده از سوى AFTA- بهرهمند مىگردد. در برخى پيشبينىها، اين ميزان فقط حدود پنج درصد اعلام شده است. يكى از مقامات رسمى دبيرخانه اتحاديه آسهآن در اين باره مىگويد، سهم كشورها بيشتر از اينهاست اما اذعان مىكند كه نمىتواند صحت گفته خود را اثبات نمايد، چرا كه كشورهاى عضو به خود زحمت ندادهاند اطلاعات مرتبط را در اختيار دبيرخانه قرار دهند.
دنيس هيو كارشناس موسسه مطالعات جنوب شرقى آسيا، ميزان اندك درك فعالان برخى بخشها را دليل عدم وجود اطلاعات كافى مىداند. وى مىگويد بسيارى از تاجران و بازرگانان يا رغبتى به تكميل كردن فرمهاى زمانبر ندارند يا از وجود تعرفه تخفيفدار و ترجيحى بىاطلاع هستند. در مورد برخى كشورها مثل سنگاپور كه كلاً تعرفههاى كمى دارند، تفاوت تعرفه مشترك ترجيحى موثر و نرخ معمول تعرفه آنچنان زياد نيست و در كشورهايى مانند ميانمار كه تعرفههايشان زياد است، مقامات ذيربط ميلى ندارند با بهكارگيرى تمهيد CEPT، درآمدشان را كم كنند.
اگر بخواهيم منصفانه قضاوت كنيم، متوجه مىشويم كه سران كشورهاى عضو آسهآن مشغول رسيدگى به اين مشكلات هستند. آنها در اجلاس سال گذشته در بالى (اندونزى) براى كارآمدتر كردن آئيننامه و تشريفات گمركى و اتخاذ استانداردهاى مشترك محصولات، همپيمان شدند. آنها بهمنظور مهارپذير كردن كار، تصميم گرفتند يازده «بخش صاحب اولويت»- از شيلات تا هوانوردى- را درصدر كار خود قرار دهند. آنها همچنين توافق كردند كه گروهى نظارتى تشكيل شود كه كارش حل و رفع مناقشات و رسيدگى به ميزان انجام تعهدات كشورها خواهد بود.
در واقع، در همين اجلاس بود كه سران كشورهاى آسهآن ايجاد «جامعه اقتصادى» را تا سال ۲۰۲۰ وعده دادند. اما اين عبارت گولزننده و گمراهكننده است. اعضاى اتحاديه آسهآن برخلاف كشورهاى عضو اتحاديه اروپا ميل و تحمل ندارند كه بهخاطر همگرايى بيشتر اقتصادى، حق حاكميت خود را كم كنند. آنها همچنين پيشنهاد شركت مشاوره مك كينسى را براى تقويت و تجهيز دبيرخانه رد كردند؛ ضمن اينكه در مخيله ايشان چيزى به نام وحدت گمركى با تعرفههاى خارجى مشترك ابداً وجود ندارد زيرا تحقق اين امر كشورهاى داراى تعرفه كم يا زياد را به ايجاد تغيير و تحولات اساسى در سياستهاى اقتصادىشان وا خواهد داشت.
وانگهى، در مورد تعرفههاى خارجى متفاوت و نبود مرجع قانونى واحد براى قبول نمايندگى مذاكره از طرف گروه چه مىتوان گفت؟ انعقاد موافقتنامههاى پيشنهادى تجارت آزاد هم كه زمان بسيار طولانىاى خواهد برد. در حال حاضر، آسهآن فقط قصد معامله با چين (تا سال ۲۰۱۰)، هند (تا سال ۲۰۱۱) و ژاپن (تا سال ۲۰۱۲) را در برنامه كار خود دارد. در اين ميان، برخى ديگر از اعضاى اين اتحاديه قصد دارند توافقنامههاى تجارت دوجانبه به امضا برسانند كه در نظر تعدادى از كشورهاى عضو، مانع شكلگيرى مذاكرات جمعى يا تضعيف آن خواهد شد. محض نمونه، سنگاپور تاكنون توافقنامههاى تجارى دوجانبهاى با كشورهاى ژاپن، استراليا، نيوزيلند و ايالات متحده آمريكا به امضا رسانده است.
وجود اين قبيل اختلافات در عرصه پيمانهاى تجارى از شكافهاى عميقتر در داخل آسهآن حكايت مىكند. اعضايى كه مثل سنگاپور و تايلند اقتصاد بالنسبه بازترى دارند فعاليت در قالب گروه واحد را وسيلهاى براى افزايش رقابتپذيرى صادراتشان و جلب سرمايهگذارى خارجى افزونتر مىدانند. از اينرو، وجود منابع طبيعى مشترك، بهرهمندى از پايگاه صنعتى مشترك و برخوردارى گروهى از امكانات اتحاديه آسهآن موجب خواهد شد كه حتى كشور چين هم وادار شود با بهرهگيرى از تمام قوا و منابع مالى و مهارت اقتصادى خود درصدد پيشى گرفتن از ساير اعضا برآيد. سرمايه و سرمايهگذارى هم كه از خارج از آسهآن مى آيد و بيشتر كالاهاى توليدى آسهآن به بازارهاى خارج راه مىيابند.
اما اتحاديه آسهآن رسماً و قانوناً براى پيشبرد تجارت و سرمايهگذارى در بين اعضا شكل گرفت و نه براى حمايت از سرمايهگذارى كشورهاى خارجى غير عضو. بنابراين، شش كشور با سابقهتر عضو اتحاديه موافقت كردهاند كه تا سال ۲۰۱۰ به شهروندان يكديگر حقوقى مشابه حقوق سرمايهگذاران داخلى اعطا كنند، اما تا سال ۲۰۲۰ به اتباع خارجى چنين امتيازاتى نخواهند داد. در اصل، عكس اين حالت مفيدتر و بهتر خواهد بود و در اين وضعيت، جاى هيچگونه تعجب نيست كه كشورهايى مثل سنگاپور و تايلند بيشتر توجه خود را بر تمهيدات بازتر كردن بازار خود متمركز مىكنند و بدين وسيله آسهآن را از وجود و حضور بهترين عوامل و عناصر وحدتآفرين محروم مىگردانند.
منبع: اكونوميست
http://www.sharghnewspaper.com/830520/econom.htm
ظهور ابرقدرت اقتصادي درمشرق زمين
۱۱ بخش از جمله بخشهاي الكترونيك، گردشگري و مسافرتهاي هوايي كشورهايآسه آن قرار است تا سال۲۰۱۰ يكپارچه شوند
پايگاه اينترنتي گاردين اعلام كرد كه۱۰ كشور جنوب شرقيآسيا هفته پيش در جزيره ييلاقي بالي در اندونزي، پيمان مهمي را جهتتبديل كشورهاي از هم پراكنده خود به يك جامعه يكپارچه اقتصادي با بهرهگيري از تجارت بدون تعرفه تا سال۲۰۲۰ امضا كردند. اين عمل، مشابه كاري است كه اتحاديه اروپا در آغاز ظهورش، انجام داد. به گزارش ايرنا، كشورهاي عضو اتحاديه كشورهاي جنوب شرقي آسيا( آسه آن) در ضمن در ايناجلاس توافق كردند كه پيمانهاي خود را با چين، هند و ژاپن تا سال۲۰۱۲نهايي و تكميل كنند. پيمان منعقده اتحاديه آسه آن با پكن موجب خواهد شد كه بزرگترينمنطقه آزاد تجاري، ايجاد شود. با اجراي مفاد پيمان آسه آن موسوم به «كنكورد ۲ بالي» كليه موانعتعرفهاي و غيرتعرفهاي حذف خواهند شد، شيوههاي گمركي استاندارد ميشود وكنترلهاي سرمايهاي بتدريج كاهش مييابد و صدور رواديد در منطقه كه مامن۵۰۰ ميليون نفر است، ملغي خواهد شد. مگاواتي سوكارنوپوتري رئيس جمهوري اندونزي كه ميزبان اين اجلاس بود، گفت: با ايجاد چنين منطقهاي، اين امكان براي فرزندان ما و فرزندان آنهافراهم خواهد شد كه بتوانند به طور پايدار در آرامش و صلح، ثبات و كاميابيمشترك زندگي كنند. رهبران اقتصادي كشورهاي عضو آسه آن گفتند كه تنوع اوضاع اقتصاديكشورهاي عضو، موجب خواهد شد كه جلوي يكپارچگي گرفته شود. اعضاي آسه آن از كشور پادشاهي نفت خيز برونئي تا كشورهاي به نسبتمردمسالار مانند اندونزي، تايلند، فيليپين، مالزي، سنگاپور و كامبوج وديكتاتوري نظامي برمه و كشورهاي لائوس و ويتنام تشكيل شدهاند. ۱۱ بخش از جمله بخشهاي الكترونيك، گردشگري و مسافرتهاي هوايي كشورهايآسه آن قرار است تا سال۲۰۱۰ يكپارچه شوند و به ويژه، كشورهاي سنگاپور وتايلند مشتاق هستند كه همه چيز را در اسرع وقت آزادسازي كنند. تحليلگران ميگويند كه اين ترس واقعي وجود دارد كه چين از اين پيمانبهره بيشتري ببرد. آسه آن فقط يك پنجم سرمايهگذاري خارجي را كه آن هم به چين سرازيرميشود، جذب ميكند، در حالي كه شوراي بازرگاني آمريكا و آسه آن اعلام ميكند كه از تمام سرمايهگذاري آمريكا در شرق آسيا، فقط ۱۰ درصد به آسه آنسرازير ميشود كه اين نسبت در مقايسه با ۷۵ درصد يك دهه قبل،كاهش يافتهاست. ون جيابائو نخست وزير چين روز سهشنبه در سخنان خود به جاي آن كهبه طور عمده به تهديدهاي ملموس به خاطر اقتصاد قوي چين بپردازد، در موردمنافع آسيا در اين زمينه صحبت كرد. وي كه در همايشي در حاشيه اجلاس سران اقتصادي سخن ميگفت، تصريح كرد:يك چين توسعه يافتهتر و قويتر موجب خواهد شد كه فرصتهاي توسعه و منافعملموس عايد ساير كشورهاي آسيا شود. وي افزود: ايجاد منطقه آزاد تجاري چين ـ آسهآن، يك حركت پيروزمندانهمحض است. نخست وزير چين گفت: در صورت اجراي اين پيمان، يك منطقه آزاد تجاري باقريب دو ميليارد نفر و توليد ناخالص داخلي به ارزش تقريبي سه تريليون دلارايجاد خواهد شد. توكيو نيز ظاهرا به اندازه سايرين از پيشرفت چين نگران است. جونيشيرو كويزومي نخست وزير ژاپننيز اميدوار است بتواند پيمانهايي را جهت جلوگيري از در حاشيه ماندن ژاپن، امضا كند. يك ديپلمات آسه آن گفت كه اين مساله كاملا قابل فهم است كه هيأت ژاپنياز اين كه كشوري ديگر از او جلو زده است، نگران باشد.
ژاپن و "آسهآن" مذاكرات درباره عقد موافقتنامه تجارت آزاد را ازسرميگيرند
ژاپن و ده عضو اتحاديه كشورهاي جنوب شرقي آسيا (آسهآن) از هفته آينده گفتوگوهاي رسمي را درباره عقد موافقتنامه قرارداد دوجانبه تجارت آزاد از سرميگيرند.
وزارت خارجه ژاپن روز سهشنبه اعلام كرد كه اين مذاكرات از روز دوشنبه هفتهآينده به مدت سه روز در توكيو برگزار خواهد شد.
از آوريل سال ۲۰۰۵ميلادي اين سومين دور مذاكرات ژاپن و اتحاديه آسهآن شمردهميشود.
ژاپن اميدوار است كه نخست با اعضاي اصلي آسهآن در خصوص عقد موافقتنامه قرارداددوجانبه تجارت آزادبهتوافق رسيده و سپس بااتحاديه آسهآن به عنوان يك اتحاديهمنطقهاي در اينباره به توافق برسد.
ژاپن ضمن عقد قرارداد دوجانبه تجارت آزاد با سنگاپور و مكزيك ، در حال حاضرمذاكرات رسمياش را دراينباره باكشورهاي كرهجنوبي، مالزي، فيليپين و تايلند شروعكرده است.
به گفته مقامات ژاپني، انتظار ميرود كه مذاكرات ژاپن با "آسهآن" برايعقدموافقتنامه قرارداد دوجانبه تجارت آزاد در دو سال آينده بهپايان برسد.
توشي هيرو نيكاي وزير تجارت ژاپن اظهار اميدواري كرده است كه مذاكرات تجارت آزادبا آسهآن تا مارس سال ۲۰۰۷ميلادي به نتيجه برسد.
توشيهيرو نيكاي وزير اقتصاد ، تجارت و صنعت ژاپن نيز امروز گفت كه توكيو درصددپيشنهاد شروع گفت وگوهاي تجارت آزاد منطقهاي با ۱۵كشور آسيايي و پاسفيكميباشد.
وزير اقتصاد ژاپن افزود: ژاپن از ده كشور عضو اتحاديه جنوب شرقي آسيا "آسه آن" وكشورهاي كرهجنوبي، هند، استراليا و نيوزيلند درخواست خواهد كرد كه اين گفت وگوهايمنطقهاي تجارت آزاد را مورد توجه قرار دهند.
روزنامه اقتصادي نيهون كيزاي نيز اخيرا به نقل از منابع ژاپني گزارش داده بود كهدولت ژاپن بدنبال عقد موافقتنامه دوجانبه تجارت آزاد( (FTAبا حداقل ۱۵كشور يااتحاديههاي منطقهاي چون شوراي همكاري خليج فارس و "آسهآن" تا سال ۲۰۱۰ميلادياست.
براساس برآورد دولت ژاپن، عقد قرارداد تجارت آزاد ميان اين كشور با "آسهآن" ضمنافزايش توليد ناخالص داخلي ژاپن تا بيش از دو تريليون ين، ۲۶۰هزار شغل جديد رادر اين كشور ايجاد خواهد كرد.
آسهآن هم اينك يك قرارداد تجارت آزاد در خصوص تجارت كالا باچينبه امضا رساندهاست، كه اولين مرحله آن حذف تدريجي تعرفه به مدت پنج سال، بر روي بيشتر كالاهايياست كه ميان دو طرف مبادله ميشود.
اين نهاد قوي منطقهاي همچنين مذاكرات رسمي تجارت آزاد را با كشورهاي كرهجنوبي،استراليا و نيوزيلند شروع كرده است.
فرانسيس فوكوياما «صاحب نظريه پايان تاريخ» در ششم ژانويه در نيويورك تايمزمقالهاى با نام «پيشبينى دوباره آينده آسيا» به چاپ رسانده است. فوكوياما يكى ازبرنامههاى اصلى دولت دوم بوش را طرح يك معمارى امنيتى مناسب براى آسيا دانسته است. ايالات متحده با دشوارىهاى بسيارى مواجه است؛ بنبست مذاكرات هستهاى كره شمالى،تنش چين و تايوان و تروريسم در جنوب شرقى آسيا. فوكوياما خاطرنشان مىكند كه براىبررسى صفبندىهاى آينده شرق آسيا نگاه به همپيمانىهاى روزهاى نخستين جنگ سردراهگشاست. كاخ سفيد فرصتى به دست آورده تا براى تاسيس يك نهاد ناظر دائمى در اينمنطقه اقدام نمايد. در كوتاهمدت مىتوان از ميان طرفهاى مذاكرات ششجانبه دربارهمسئله اتمى كره شمالى، با پنج عضو اين گروه، يك نهاد قدرتمند دائمى ايجاد كرد. ايننهاد مىتواند به طور منظم، به مسائل امنيتى منطقه آن هم فراتر از تهديد هستهاىكره شمالى بپردازد. در بلندمدت واشينگتن بايد شيوههاى پيوند اين گفتوگوهاىامنيتى به برنامههاى چندجانبه اقتصادى را بيابد. به ديگر سخن پلى ميان اينگفتوگوها و «آسهآن» و سه كشور چين، ژاپن و كره جنوبى برقرار كند. همكارىهاىچندجانبه در آسيا نه فقط به لحاظ مناسبات اقتصادى اين كشورها اهميت دارد، بلكهافزون بر اين براى فرو كاستن احساسات ملىگرايانه اين كشورها نقشى اساسىدارد. برخلاف اروپا آسيا فاقد نهادهاى چندجانبه سياسى است. «اتحاديه اروپا»، «ناتو»، «سازمان همكارى و امنيت اروپا» و «شوراى اروپا» از نهادهاى عمده اروپايىهستند. اما «آسهآن» و «اپك» تنها نهادهاى شرق آسيا هستند كه البته بسيار ضعيفتراز نهادهاى اروپايى عمل مىكنند. چين و ديگر بازيگران كليدى شمال شرق آسيا عضو «آسهآن» نيستند و «اپك» تنها يك نهاد مشورتى است. از اين رو فوكوياما گوشزد مىكندكه تاكنون امنيت آسيا در سايه پيمانهاى چندجانبه محقق نشده است، بلكه با شمارى ازپيوندهاى دوجانبه به محوريت آمريكا امكانپذير شده است كه از ميان آنها مىتوانبه پيمان امنيتى آمريكا _ ژاپن و مناسبات آمريكا با كره جنوبى اشارهكرد. فوكوياما علت اين تفاوت ميان اروپا و آسيا را در خاستگاه تاريخى آنهامىداند. كشورهاى اروپايى داراى خاستگاههاى فرهنگى مشابه و تجربههاى مشترك درقرن بيستم هستند كه آنها را به هم پيوند مىزند.اما در مقابل، بىاعتمادى در ميانبازيگران آسيايى موج مىزند. بعد از سال ۱۹۴۵ هم آلمان و هم ژاپن نياز داشتند كههمسايگان خود را قانع كنند كه ديگر براى آنها تهديدى بهشمار نمىآيند. آلمان باواگذارى حاكميت خود به شمارى از نهادهاى چندجانبه و ژاپن با واگذارى حاكميت خود درامور نظامى به ايالات متحده اين تضمين را به همسايگان خود داد. بدين ترتيب آمريكادر امنيت منطقه شرق آسيا، نقشى متعادلكننده بر عهده داشت. اما با ظهور قدرتهاى نودر منطقه، نظام مهار و توازن جنگ سرد رو به افول گراييده است و رفتهرفته فضاىجديدى در منطقه حاكم مىشود. كره جنوبى اولين مسئله آمريكا در شرق آسيا است. نسلجديد كرهاىها خواهان سازش با كره شمالى هستند تا رويارويى با آن. بسيارى ازجوانهاى كره جنوبى امروز آمريكا را بيش از كره شمالى تهديد عليه كشور خود قلمدادمىكنند. مناسبات ايالات متحده با ژاپن هم در حال تغيير است كه به شدت ديگر نقاطشرق آسيا را بىثبات خواهد كرد. تهديد هستهاى پيونگيانگ، توكيو را به فكر ايجاديك نيروى دفاعى مستحكم انداخته است. فرستادن نيروهاى پاسدار صلح به عراق ورويارويى با ناوگان كره شمالى در اين اواخر، نشان از اين دارد كه ژاپن مىخواهد يك «كشور متعارف» باشد. در حال حاضر در ژاپن اجماعى در حال رشد وجود دارد مبنى بر اينكه بند نه قانون اساسى ژاپن پس از جنگ _ كه ژاپن را ملزم مىكند جنگى راه نيندازد وخواهان نيروهاى مسلح نباشد _ را بايد بازبينى كرد. به هر حال وابستگى پدر و فرزندىژاپن به آمريكا كه به دوره جنگ سرد برمىگردد، جاى خود را به اتحاد دو همترازخواهد داد. فوكوياما با اشاره به آسيبهايى كه ژاپن در نيمهاول قرن بيستم بهكشورهاى اين منطقه و به ويژه چين و دو كره وارد كرده است، مىنويسد كه اين كشورهاترجيح مىدهند ژاپن به لحاظ نظامى ضعيف باقى بماند.و اما چين؛ كشورى با سريعترينرشد اقتصادى و يكى از بزرگترين اقتصادهاى جهان به غير از عضويت در سازمان ملل وسازمان تجارت جهانى، هنوز از هرگونه پيمان يا اتحاد امنيتى فاصله گرفته است. اينانزواى نسبى رفتهرفته در حال تغيير است. چين كشورى است كه نه از اساس دوست و نه ازاساس دشمن است. چين همزمان يك تهديد استراتژيك و يك شريك تجارى و سرمايهگذارى است. در نتيجه رابطه چين با آمريكا غيرمنسجم و عملگرايانه است كه با بحرانهاى دورهاىهمراه است. از قبيل بمباران ۱۹۹۹ سفارت چين در بلگراد، و نشاندن هواپيماى جاسوسىآمريكا در سال ۲۰۰۱. فوكوياما دو راه پيش روى آمريكا در مقابل چين را تبيين مىكند: آمريكا مىتواند به دنبال انزواى چين و بسيج ديگر كشورهاى آسيا براى مهار قدرت درحال رشد چين باشد، يا اينكه چين را در نهادهاى بينالمللى كه براى جهت دادن بهآرزوهاى چين تاسيس شده مشاركت دهد. برخلاف نظر محافظهكاران آمريكا، انزواى چينشدنى نيست. حتى اگر ايالات متحده به نوعى بداندكه چين در بلندمدت يك تهديداستراتژيك و جايگزين شوروى سابق مىشود، هيچ كدام از متحدان آمريكا حاضر نيستند درائتلاف ضدچين حضور داشته باشند. ژاپن، كره جنوبى، استراليا و كشورهاى آسهآنهمگى مناسبات پيچيدهاى با چين دارند.آسيا بايد در كنار نهادهاى دوجانبه به مجموعهجديدى از نهادهاى چندجانبه بينديشد. در طول زمان اين نهادهاى چندجانبه مىتوانندكاركردهاى نهادهاى دوجانبه را نيز برعهده گيرند.فوكوياما دوباره تاكيد مىكند كهظهور اين نهادهاى چندجانبه بدون حمايت جدى ايالات متحده ممكن نخواهد بود و اينهمان دليل آيندهنگرى دوباره آسيا است كه بايد در راس سياستهاى بوش در دوره دومقرار گيرد.اگر زمانى بيايد كه ديگر تهديد هستهاى كره شمالى در كوتاهمدت مطرحنباشد، يك نهاد دائمى كه نطفه آن در مذاكره با كره شمالى بسته شده، مىتواند كانالىبراى همكارى چين، ژاپن، كره جنوبى، روسيه و ايالات متحده باشد.اين همكارى پنججانبهدر معضلات آينده بسيار سودمند خواهد بود.اولين مسئله، فروپاشى ناگهانى كره شمالىاست. در كوتاهمدت اين فروپاشى معضلات بسيارى را به وجود خواهد آورد. هماهنگىكمكرسانىها، سازمان دادن پناهندگان، بازسازى كره شمالى و بحرانهاى ديگرى كه ممكناست روى بدهد. در درازمدت، آرايش سياسى در شمال شرقى آسيا دستخوش دگرگونى خواهدشد. ديگر دليلى براى همپيمانى آمريكا با كره جنوبى وجود نخواهد داشت و تنشهاميان كره متحد و ژاپن و چين احتمالاً افزايش پيدا خواهد كرد. مسئله ديگر افزايشتوان تسليحاتى ژاپن است. ژاپن در بند نه قانون اساسى خود امسال يا سال ديگرتجديدنظر نمىكند، اما اين بند تنها بر روى ديوار اعتبار دارد. گرچه افزايش تواننظامى ژاپن، چين يا كره را تهديد نمىكند اما اين دو كشور انگيزههاى زيادى دارندكه يك تهديد ژاپنى جديد را علم كنند. براى چين احساسات ضدژاپنى مصرف داخلى دارد ودر جهت تحكيم رژيم كمونيستى استفاده مىشود. در موقعيتى تقريباً مشابه آلمان باپيوستن به نهادهاى بينالمللى از قبيل ناتو، اتحاديه اروپا و سازمان ملل سعى در بهوجود آوردن اعتماد در بين همسايگان خويش كرد. تبديل شدن ژاپن به يك «كشورمتعارف» اگر از مجراى نهادهاى امنيتى منطقهاى و ادامه مناسبات دوجانبه با آمريكاباشد، كمتر نگرانكننده به نظر مىرسد. كره شمالى هستهاى، رقابت تسليحاتى احتمالىدر آسيا، پيامدهاى روزآمد شدن تسليحات و ارتش چين، تنها اندكى از مسائلى است كهگروه پنج پيشنهادى مىتواند به آن بپردازد و در عين حال بايد توجه داشت اين نهاددائمى محل خوبى براى پرداختن به بعضى از مسائل مهم منطقه نيست. تهديد چين عليهتايوان از جمله اين مسائل است. هيچ كدام از اين پنج قدرت به تنهايى قادر نخواهندبود كه در مسائل امنيتى جنوب شرقى آسيا به طور مستقيم تاثير داشته باشند. البتهشايد روزى با پيوستن اعضاى بيشترى به اين گروه اين مشكل برطرف شود.آخرين و چه بسامهمترين دليل بوش براى بازبينى دوباره در رويكرد دولتش نسبت به آسيا به جايگاهايالات متحده در جهان برمىگردد. جنگ عراق به طور بىسابقهاى آمريكا را در انزواقرار داد و بخش بزرگى از دنيا را متقاعد ساخت كه ايالات متحده و نه تروريسم،بزرگترين تهديد براى امنيت جهانى است. براى رهايى از اين ورطه، كاخ سفيد بايدبه صورت خلاق به مشروعيت و نهادهاى بينالمللى بينديشد. آمريكا بىاعتنا ازكنار سازمان ملل گذشت و از پيوستن به دادگاه كيفرى بينالمللى خوددارى ورزيد. درپيمان كيوتو هم مشاركت نكرد. با اين اوصاف واشينگتن بايد جايگزينهاى ديگرى درمناسبات بينالمللى مدنظر قرار دهد تا بهتر بتواند منافعاش را تامين كند. ايالاتمتحده بهتر است به جاى اينكه همه تخممرغهايش را در يك سبد بگذارد و تنها سازمانملل را در نظر داشته باشد به حمايت از نهادهاى همپوشان و چه بسا رقيب بپردازد. همكارى روسيه، كره جنوبى، چين، ژاپن و آمريكا در قالب يك نهاد دائمى در شرق، بهايجاد يك نظم نوين در اين منطقه كمك خواهد كرد. يكه ابرقدرت دنيا بودن، مسئوليت خيرعمومى جهان را نيز به همراه دارد.آمريكا بايد زمينه جهانى مساعد براى پاسخ بهنيازهاى سياسى نوين را فراهم آورد. ايالات متحده يك بار بعد از ۱۹۴۵ اين چالشرا پشتسر گذاشته است. در جهان پس از ۱۱ سپتامبر نيز آمريكا بايد از اين چالش عبوركند.
اولين اجلاس بزرگ شرق آسيا(۶+۱۰)باحضوررهبران ۱۶ كشورآسيا و اقيانوسيه، شامل ۱۰ كشور عضو آسه آن، چين، ژاپن، كره جنوبى، استراليا، نيوزيلند و هند درتاريخ بيست و سوم آذرماه در«كوالالامپور» (پايتخت مالزى) به مدت دو روز برگزار شد. هدف از برگزارى آن ايجاد يك تشكل منطقه اى بود كه بتواند مشكلات اقتصادى و امنيتى كشورهاى عضو را بدون دخالت آمريكا حلوفصل كند. در پايان اين اجلاس، علاوه برصدور بيانيه مشتركى تحت عنوان«بيانيه كوالالامپور»رهبران شركت كننده توافق كردندكه همه ساله، اين اجلاس دريكى ازكشورهاى عضو برگزار شود و اهداف از پيش تعيين شده را دنبال كند. برگزارى اين اجلاس از ابتدا با اختلاف نظرهاى كشورهاى عضو روبرو شد و در دستيابى به اهداف از پيش تعيين شده با چالشهاى گوناگونى مواجه شد كه دراينجا به پاره اى از آنان و برخى از مسائل ومشكلات واختلاف درديدگاهها مى پردازيم. ايده تشكيل اجلاس فراگير كشورهاى آسيايى، شامل اعضاى آسه آن، چين، ژاپن وكره جنوبى به سالها قبل بازمى گردد. حدود دو دهه قبل «ماهاتيرمحمد» نخست وزيرسابق مالزى، تشكيل گروه آسيايى ۳+۱۰ را كه بيرون از حوزه نفوذ سنتى نظامى و سياسى آمريكا در منطقه باشد و مسائل منطقهاى را به دست دولتمردان خود منطقه حل وفصل كند را پيشنهاد كرده بود.اين پيشنهاد با پيگيريهاى جدى مالزى و حمايت چين، بالاخره درسى وهشتمين سال تأسيس آسه آن تحقق يافت و به ميزبانى دولت پس از ماهاتير مالزى و با شركت ۶+۱۰ برگزارشد. اگرچه اين تشكل هنوز مراحل اوليه شكل گيرى خودرا طى مى كند ولى با توجه به استقبال كشورهاى فرا منطقه اى جنوب شرق آسيا و حضور استراليا و نيوزيلند از اقيانوسيه و هند از جنوب آسيا، تقريباً بزرگترين وگسترده ترين تشكل منطقه اى شرق آسيا محسوب مى شود. ويژگيهاى اولين اجلاس شرق آسيا اين اجلاس، بزرگترين نشست رهبران آسيايى است كه به نمايندگى از نيمى از جمعيت جهان در آن حضور يافته و براى اولين بار چين و هند را با هم درخود جاى داده و براى اولين بار در شرق آسيا است كه قدرتمندترين كشورجهان، يعنى ايالات متحده آمريكا درآن حضور ندارد و دخالتى در اجلاس مربوط به جنوب شرق آسيا ندارد. كشورهاى عضو اين تشكل هم اكنون يك پنجم تجارت جهان را به خود اختصاص دادهاند و انتظار مىرود در سالهاى آتى سهم خود را در اين زمينه افزايش دهند. از ديگر خصوصيات اين تشكل، در برگرفتن همزمان ثروتمند ترين و فقيرترين كشورهاى آسيايى همچون ژاپن وكامبوج، دموكراتيك ترين و بسته ترين دولتهاى آسيا مانند هند و لائوس، كوچكترين و بزرگترين كشورها از نظر جمعيت همچون برونئى و چين را درخود جاى داده است. كميته تدوين بيانيه نهايى وچشم انداز ۲۰۲۰ اجلاس براى تهيه متن پايانى بيانيه اجلاس وچشم انداز واهداف آتى اولين اجلاس رهبران جنوب شرق آسيا، يك كميته ده نفره متشكل از نمايندگان كشورهاى عضو آسه آن چند روز قبل از برگزارى اجلاس گردهم آمدند و جزء به جزء پيشنهادهاى مطرح دراين زمينه را مورد بررسى قرار دادندكه نظر برخى از نمايندگان مذكور درخصوص اهداف، چشم انداز وسياستهاى آتى اين تشكل در پى مى آيد. البته به احتمال زياد، اين نمايندگان براى تدوين اساسنامه و چشم انداز تشكيلات منطقهاى جنوب شرق آسيا، حداقل به يك سال وقت نياز دارند و احتمال مىرود متن آن براى اجلاس سال۲۰۰۷ كه همزمان با چهلمين سال تأسيس آسه آن است، آماده خواهد شد. پس از تدوين اين سند، اين تشكل ۳۸ ساله براى اولين بار از يك سند قانونى كه داراى يك هويت و چشم انداز و اهداف و جهت گيرى مشخص است، برخوردار خواهد شد. آقاى «تان سرى موسى»، معاون سابق نخست وزيرمالزى نماينده اين كشوردر كميته تدوين بيانيه نهايى اجلاس و چشمانداز اين تشكل، درخصوص اين سند گفت: آسه آن درحال تدوين چشمانداز جاه طلبانه اى است كه بر اساس آن، تا سال ،۲۰۲۰ اعضاى آن يك جامعه واحد در هم تنيده شده است كه ۵۳۰ ميليون نفر ازساكنين منطقه جنوب شرق آسيا خود را شهروند جامعه آسه آن بدانند؛ جامعهاى كه نه تنها به دولتها، بلكه به ملتها و بدنه روشنفكرى آن متعلق باشد. براى دستيابى به اين موضوع، بايدبرنامه هاى فرهنگى و اجتماعى لازم را پيش بينى و به مورد اجرا بگذاريم. ما نبايد تنها به مسائل امنيتى و اقتصادى اكتفا كنيم. اين سند، در واقع، بايد بهمنزله يك قانون اساسى كوچك باشد. اعضاى گروه مى بايد ارزشهاى مشتركى همچون دولتمدارى خوب و عدالت را بپذيرند و مكانيسم لازم براى نظارت بر رعايت اين ارزشها را در نظر بگيرند. چون اعضاى «آسه آن به اضافه شش» دراين سند متعهد برعدم مداخله درامورديگران شدهاند و پايبند آن خواهند بود. بر اساس اين مكانيسم، شخصيتهاى برجسته اى ازكشورهاى عضو جهت حل مشكلات احتمالى فيمابين كميته اى را تشكيل و اختلافات را بدون به كارگيرى زور حل و فصل خواهند كرد. «گو چوك تونگ» نخست وزيرسابق سنگاپور، اين سند را فرصت تاريخى براى ترسيم جهت گيرى بلندمدت اعضاء كه جاه طلبانه و روشن است، دانست. وى گفت: اين سند نبايد تنها به تدوين چشماندازبسنده كند، بلكه بايد راههاى عملى براى اجرايى كردن آن را هم ارائه كند. ما از قدرت انتخاب كمى براى معمارى جديد شرق آسيا برخورداريم و اگر شرق آسيا با هم متحد نشوند، رقابت را به آمريكا و اروپا خواهند باخت. يكى از تحليلگران سياسى سنگاپور هم مى گويد: در ۳۰ تا ۴۰ سال آينده ، جهان در موقعيت جديدى قرار خواهد گرفت كه آسيا در صف مقدم آن قراردارد. تشكيلات جديد، درواقع، براى پاسخگويى به اين وضعيت شكل مى گيرد وسمبل «قرن آسيا» است. درسال ،۲۰۵۰ سه قدرت از چهارقدرت برتر اقتصادى جهان(چين،ژاپن،هند) در آسيا جاى خواهندگرفت كه نمايندگان اين قدرتهاى برتر آينده در اين اجلاس و در كنار ديگر اعضاى دهگانه آسه آن حضور دارند. استراليا، نيوزيلند و روسيه هم از اعضاى آن به شمار مىروند. كنار گذاشتن قدرت چهارم (آمريكا) از تشكيلات در حال شكل گيرى، خود نشانه بارز اين تغيير وضعيت جهانى است. اگرچه قدرت چهارم هم از طريق كشورهاى همپيمانى چون استراليا، نيوزيلند و ژاپن حضورتأثيرگذارى در اين اجلاس دارد. يكى از ديپلماتهاى اندونزى در كميته تدوين بيانيه نهايى و چشمانداز اجلاس، در اين زمينه مىگويد: اين اجلاس در واقع براى تغيير ساختار سياسى شرق آسيا برگزار مى شود و در اين مسير با «تضاد هاى سازندهاى» روبرو است. اين اجلاس به منظور يافتن راه حلى براى ۱۰ كشور عضو آسه آن جهت همكارى با چين، ژاپن و كره جنوبى، خارج از دخالتهاى سنتى چند دهه گذشته آمريكا در زمينه هاى امنيتى، اجتماعى و اقتصادى منطقه برگزار مىشود. بسيارى از كارشناسان، اين تشكل را ابزارى براى رهبرى چين در منطقه تلقى كردهاند و مىگويند : چين، موتور محركه بلوك آسيا خواهد شد كه صدايى متفاوت با صداى گروه «آپك» كه شامل ايالات متحده هم مى شود، دارد. مدير كل آسياى وزارت خارجه چين نيز در خصوص اهداف بلند مدت اجلاس رهبران شرق آسيا اظهار داشت : يكى از اهداف اجلاس، جدا شدن تدريجى سرنوشت ملل آسيا به ويژه چين از نقش بلامنازع نظامى و سياسى آمريكا پس از جنگ جهانى دوم در منطقه است. در عين اينكه، چين در نظر ندارد با حضور آمريكا در منطقه رقابت كند، ولى زمان آن رسيده است كه براى دولت هاى آسيا، به ويژه چين، در اين منطقه، نقش مهمترى را در نظر گرفت. ديگر نمايندگان كشورهاى عضو آسه آن در كميته تدوين بيانيه و چشم انداز اجلاس عبارت بودند از: «جايا كومار» معاون نخستوزير سنگاپور، «فيدل راموس» رئيسجمهورى سابق فيليپين و «على العطاس» وزير امور خارجه سابق اندونزى. به هر حال، به نظر برخى از تحليلگران مسائل سياسى شرق آسيا، عصر جديدى در اين منطقه ظهور كرده است. در اين ميان، آسه آن و چين، همكارى هاى استراتژيكى براى صلح و توسعه در منطقه آغاز كرده اند. آثار اين مشاركت ها و همكارى ها فراتر از منطقه آسه آن و چين بلكه منطقهاى وسيعتر از شرق آسيا و جهان را شامل خواهد شد. مشاركت استراتژيك اعضا به مفهوم ارائه خدمات مؤثر منطقهاى و جهانى براى دستيابى به صلح و كاميابى جهانى است. از اين پس، چين، آسه آن و ديگر اعضاى اين گروه، نقش مهمترى درصحنه بين الملل ايفا وسهم فزاينده ترى در توسعه جهانى خواهند داشت. آنان ازاقتصاد آزادى برخوردارند كه سريعاً در حال تركيب با اقتصاد جهانى است، بدون اينكه عدم توازنى را ايجاد كند. اقتصاد اعضاى اين گروه به ويژه اقتصاد چين به خاطر حجم بزرگش، در دو دهه آينده از جايگاه بالاترى برخوردار مى شود.اين كشورها پيوسته به اصلاحات خود ادامه داده و درساختار سياسى اقتصادى خود تجديد نظر كردهاند و به سمت بازار واحد و پايگاه توليد در ۲۰۲۰ حركت خواهند كرد. اين كشورها با استفاده از تجارب و دستاوردهاى يكديگر به اندازهاى توسعه خواهند يافت كه تحولات اقتصادى آنان احتمالاً يكى ازتحولات مهم قرن ۲۱ خواهد شد. اين گروه براى رسيدن به اين اهداف بايد تلاش كنند تا جامعه جهانى از توسعه و پيشرفت آنان درك صحيحى پيدا كنند. همكارى هاى خود را با ديگر سازمانهاى منطقه اى همچون «آپك» و بين المللى همچون سازمان ملل و سازمان تجارت جهانى فعالانه گسترش دهند و از اين طريق نقش خود را در مسائل منطقه اى و جهانى افزايش بخشند همكارى آنان مى تواند به ايجاد محيط مناسب جهانى سازى كمك كند و تسهيلات بيشترى را براى پيشرفت كشورهاى در حال توسعه فراهم آورد. بايد زمينه ارتباطات مردم با مردم را تقويت كنند تا دولتمردان متوجه خواسته هاى آنان بشوند. امروز، تعدادزيادى از مسائل امنيتى فرامرزى همچون مسأله هستهاى كره شمالى، مشكلات محيط زيستى، بهداشت عمومى، مواد مخدر، كپى رايت و از همه مهمتر حوادث تروريستى با مسائل اقتصادى منطقه درگير شده و امنيت عمومى آن را با خطر جدى مواجه كرده و زمينه درگيرى هاى منطقه اى را فراهم كرده است. اين اجلاس مى تواند مكانيسمى را براى جلوگيرى از اين نوع درگيرىها و حل مشكلات فرامرزى اعضاى گروه بر اساس اعتمادسازى و گفتوگو و مبادله اطلاعات فراهم كند و آن را به ساير مناطق جهان گسترش دهد.كشورهاى عضو آسه آن و ساير اعضاى شركت كننده در اين اجلاس با چالش هاى مشترك سياسى، توسعهاى، توسعه پايدار، محيط زيست، توسعه ملى و... نيز مواجه هستند. تجربه نشان داده است كه كشورهايى كه آمادگى و زمينه لازم را براى توسعه سياسى فراهم نكرده اند، براى حل مشكلات خود بايد هزينه هاى بيشترى پرداخت كنند. گردش اقتصاد آزاد بين اعضاى اين تشكل، به تدريج با سيستم آزادىهاى سياسى همراه مى شود و تبادل تجربيات اعضا در اين زمينه به توسعه سياسى و اعتماد و شناخت متقابل و كاهش هزينه هاى روند ايجاد دموكراسى در منطقه را در پى خواهد داشت. از اين طريق، علاوه بر كشورهاى عضو، منطقه جنوب شرق آسيا به صورت خاص و كل آسيا به صورت عام و در نهايت، جامعه جهانى به صورت گسترده تر از نتايج مثبت اين گونه تعامل ها بهره مند خواهند شد.
کشورهاي آسه آن نيز با درک اهميت راه اندازي تجارت الکترونيکي و تاثير آن بر کارائي تجاري کشورهاي عضو اخيرا در نشست مقامات ارشد اقتصادي آسه آن توافق نمودند تا نسبت به ايجاد کميته ي هماهنگي الکترونيکي اقدام نمايند. مالزي به عنوان يکي از بنيانگذاران اين اتحاديه از هماهنگي سازي در گسترش تجارت الکترونيکي در قالب يک مجمع منطقه اي حمايت مي کند . اين کشور داراي يک دستور کار در زمينه ي تکنولوژي اطلاعات ملي است . شرکتهاي بزرگي نظير مايکروسافت , اينتل و اوراکل در اين زمينه با مالزي همکاري دارند . هدف آن است که دولت زمينه هاي حقوقي و فيزيکي لازم فراهم آورده تا بخش خصوصي بتواند از مزاياي تجارت الکترونيکي برخوردار شود . در اين ارتباط تهيه ي پيش نويس قوانيني در زمينه ي استفاده از امضاء تجارت الکترونيکي , حمايت از حقوق مالکيت فکري , جلوگيري از استفاده ي غير قانوني از اطلاعات رايانه اي , ارائه ي خدمات درماني از طريق رايانه و دولت الکترونيکي ( انجام امور سياسي و حکومتي از طريق ارتباط الکترونيکي ) از جمله عمده ترين اقدامات به عمل آمده مي باشد .
يك هويت دانشجويي هويت عبارت است از مجموعه ويژگيهايي كه تعلق فرد را به يك مكان محكم مي كند و نظام ارزشهاي او را مشروعيت مي بخشد، زيرا سلامت شخصيت در گرو سازگاري آدمي با محيط اجتماعي پيرامونش و تفسيري متوازن و سازگار از خود، جامعه و ارزشهاست و هنگامي كه در اين فرايند خللي پديدار شود، پيامدهاي ويرانگري را مي آفريند كه مي توان آن را "بحران هويت" ناميد. هنگامي كه يك جوان دچار بحران هويت مي شود، احساس پوچي، از خود بيگانگي، تنهايي و غربت مي كند و حتي گاهي به دنبال هويت منفي مي گردد؛ هويتي درست برخلاف آنچه والدين و جامعه براي او در نظر گرفته اند. اما اين مقوله در بين قشر جوان دانشجو چه نمودي دارد؟
دكتر سيد حسين سيد موسوي، استاد دانشگاه و مدير فرهنگي دانشگاه فردوسي مشهد، با اشاره به اينكه هويت جوانان دانشجو، يك هويت دانشجويي است؛ يعني ممكن است با آنچه عامه مردم مي پسندند متفاوت باشد، مي گويد: مي توان گفت كه دانشجو يك هويت جديد دارد، ولي ما پس از مقايسه هويت او با عامه مردم تصور مي كنيم كه وي دچار بي هويتي شده است، در حالي كه من شخصاً معتقدم، هيچ دانشجويي بدون هويت نيست. البته، ممكن است با ورود به فضاي جديد دانشگاه بسياري از معيارهاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي او تغيير كرده و اطلاعات جديدي درباره نظراتي مخالف با آنچه تاكنون به آنها اعتقاد داشته كسب كند و حتي ممكن است گاهي اين عوامل او را در ارزشهايش متزلزل كند. وي مي افزايد: بعضي از دانشجويان براي اينكه در جامعه به عنوان يك دانشجو هويتي مستقل كسب كنند، در ظاهر و رفتار خود تغييراتي ايجاد مي كنند. به عنوان مثال، به زعم خود كارهايي روشنفكر مآبانه انجام مي دهند. وي اضافه مي كند: اين اعمال كه بخشي از آنها نيز ممكن است صحيح باشد، شايد از زاويه ديد افراد جامعه نشانه بي هويتي باشد، اما بيشتر اين مسايل موقتي است و نمي توان آنها را نشانه بي هويتي اين قبيل از دانشجويان دانست. مدير فرهنگي دانشگاه فردوسي مشهد در پاسخ به اين سؤال كه دليل نااميدي و كم شدن انگيزه كه در بسياري از دانشجويان وجود دارد، چيست؟ اظهار مي دارد: من اين مسأله را انكار نمي كنم، ولي اين نااميدي به محيط دانشگاه ارتباطي ندارد بلكه به فرهنگ غلطي بر مي گردد كه متأسفانه در جامعه ما جا افتاده است. منظورم توقع بي جاي افراد از دانشگاه است كه اين محل را با مركز كارآفريني اشتباه گرفته اند و توقع دارند دانشجو بلافاصله پس از فارغ التحصيل شدن از دانشگاه صاحب شغل شود، در حالي كه دانشگاه فقط نيروهاي متخصص را تربيت مي كند و كارآفريني به خود فرد و جامعه بستگي دارد. وي مي افزايد: از آنجا كه بسياري از جوانان نمي توانند پس از فارغ التحصيلي از دانشگاه شغل مناسبي بيابند، نسبت به تحصيل بي انگيزه مي شوند. دكتر سيد موسوي با بيان اينكه نمي توان جوانان را مجبور به انجام كاري كرد، مي گويد: ما تصميم گرفته ايم به زودي در محيط دانشگاه طرحي را پياده كنيم به اين نحو كه رابطه صميمانه اي بين استادان و دانشجويان ايجاد نماييم و اميدواريم كه ببيشتر مشكلات فرهنگي دانشجويان با راهنمايي هاي دلسوزانه استادان مجرب دانشگاه برطرف شود.
دكتر سيد مهدي قمصري، معاون فرهنگي دانشگاه تهران نيز با بيان اينكه دانشگاه محل تربيت بخش مهمي از نيروي انساني متخصص جامعه است و از اين رو توجه به وضعيت فرهنگي دانشگاه اهميت بالايي دارد، اظهار مي دارد: من با اين نظر كه دانشجويان ما دچار بحران هويت شده اند موافق نيستم، زيرا اكثر دانشجويان دانشگاههاي ما به اعتقادات و ارزشهاي ملي و مذهبي خود پايبندند و اين مسأله را در عرصه هاي مختلف ثابت كرده اند. البته نبايد انكار كرد كه تعداد اندكي از دانشجويان ما در اجزاي هويتي خود دچار گسست و شكاف شده اند كه اين مسأله نيز به مسايل تربيتي و پايه اعتقادي آنها در مراحل قبلي تكامل اجتماعي (يعني خانواده و مدرسه) بر مي گردد. وي اضافه مي كند: اگر دانشجويان در محيطي كه غناي فرهنگي كافي نداشته، رشد كرده باشند؛ بويژه افرادي كه براي ادامه تحصيل از شهرهاي كوچك به دانشگاههايي در شهرهاي بزرگ نقل مكان مي كنند، ممكن است با قرار گرفتن در محيط باز دانشگاه، در سلايق خود بويژه از نظر ظاهري تغييراتي ايجاد كنند كه اين مسأله به پيشينه اعتقادي آنها بر مي گردد. دكتر قمصري ادامه مي دهد: اگر مي خواهيم دانشجويان ما دچار بحران هويت نشوند، بايد از خانواده و مدرسه شروع كنيم. البته سالم سازي محيط دانشگاه نيز تا حد زيادي مي تواند به كاهش آسيبهاي فرهنگي كمك كند. وي ايجاد همسويي و همگرايي بين نهادهاي فرهنگي دانشگاه را در اين امر مهم مؤثر دانسته و مي افزايد: خوشبختانه ما نشستهايي را در سطح مديريت دانشگاه تهران در اين زمينه آغاز كرده ايم و تصميم داريم با برنامه ريزيهاي اصولي و به روز، آسيبهاي فرهنگي دانشجويان را به حداقل برسانيم.
بحران هويت يا ناكامي اجتماعي؟ از ديدگاه جامعه شناسي، بحران هويت در برگيرنده متغيرها و عوامل خاصي است.
دكتر اميليا نرسيسيان، جامعه شناس و عضو هيأت علمي دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران، در اين زمينه مي گويد: از نظر جامعه شناسي هويت يك فرد تركيبي از هويتهاي مختلف است. مثلاً هويت يك فرد به عنوان فردي ايراني ممكن است تحت تأثير هويتهاي بومي، قومي و فرهنگي قرار بگيرد. بنابراين، اعتقاد به اينكه هويت پديده منسجمي است كه همه بايد مطابق آن رفتار كنند، اشتباه است. وي اضافه مي كند: هويت دانشجويي هم همين طور است. به عنوان مثال، با توجه به اينكه يك دانشجو متعلق به كدام شهر يا روستا باشد و يا از چه دين و مذهبي پيروي كند و در چه خانواده و محيطي تربيت شده باشد، نوع رفتار و گرايشهايش تغيير مي كند. بنابراين، هر كس براي خودش هويتي دارد و هيچ فردي بدون هويت نيست. اين استاد دانشگاه مي افزايد: به اعتقاد من، برخي از آسيبهاي اجتماعي كه ما از آنها به بي هويتي تعبير مي كنيم، نمي تواند ريشه در هويت افراد داشته باشد؛ بلكه ممكن است ريشه در ناكامي هاي اجتماعي داشته باشد. وي در توضيح اين مطلب مي افزايد: مشكلي كه دانشجويان ما با آن دست به گريبانند، به هويت ربطي ندارد؛ بلكه بيشتر به بحران الگوها و نبود بسترهاي مناسب فرهنگي بر مي گردد. به عبارت ديگر، مهمترين دليل بحران موجود در قشر دانشجو، عدم زيرساختهاي فرهنگي و اجتماعي براي آينده جوانان و معرفي نكردن الگوهاي مناسب رفتاري به آنان است. به اعتقاد دكتر نرسيسيان، نسل جوان دانشجو بايد جدي تر گرفته شوند زيرا اگر در اين زمينه برنامه ريزي منسجم و اصولي صورت نگيرد، نسل دانشجوي ما نخواهد توانست به فعاليتهاي مفيد فرهنگي و اجتماعي بپردازد و از اين جهت در آينده با مشكل مواجه خواهيم شد.
دكتر اسلامي، جامعه شناس و استاد دانشگاه، نيز با بحث بي هويتي جوانان دانشجو مخالف است. وي با بيان اينكه دانشگاه از اجتماع جدا نيست، مي گويد: به نظر من مسايلي را كه ما از آنها تعبير به بي هويتي مي كنيم، نمي توان بي هويتي محسوب نمود بلكه بايد آن را نوعي خرده فرهنگ دانست. وي مي افزايد: البته بي توجهي به ارزشها را مي توان نوعي آسيب تلقي كرد، بدين معنا كه گروهي از دانشجويان نتوانسته اند در زمينه ارزشها به عناصر هويتي خود انسجام داده و آن را به عنوان معياري براي احراز هويت در لايه هاي دروني شخصيت خود جا بيندازند. اين جامعه شناس ادامه مي دهد: معمولاً يك دانشجو پس از ورود به دانشگاه با هنجارهاي تازه اي روبرو مي شود كه مي توان آن را نوعي از اجتماعي شدن ثانويه محسوب نمود كه اين اجتماعي شدن توسط دانشگاه و نهادهاي دانشجويي شكل مي گيرد و به نظر من، ضوابط و اصول حاكم بر اين فرايند، چندان مناسب نيست. به خاطر همين، برخي از دانشجويان دچار تضاد فرهنگي مي شوند. از سوي ديگر، برنامه مناسبي در سطح دانشگاهها انجام نگرفته و بي برنامگي ها و جزيره اي عمل كردن مديران دانشگاهها يكي ديگر از عوامل آسيب زاست. البته شايد اين مسأله به عدم شناخت مسؤولان دانشگاه از آسيبهاي نسل جوان برگردد. دكتر اسلامي معتقد است، اگر عناصر فرهنگي ايراني و هويت اصيل دانشجويي را در فرايند اجتماعي شدن جوانان به خوبي برايشان ترسيم كنيم و به آنها نشان دهيم كه دانشجوي ايده آل كيست و چه ويژگيهايي دارد، مي توانيم به هويت آنها سر و سامان منطقي و معقول بدهيم. لازم به ذكر است، اخيراً مقام معظم رهبري بحثي را تحت عنوان "مهندسي فرهنگي" مطرح كردند كه يكي از ابعاد اين طرح، برنامه ريزي و طراحي معقول و مناسب براي آسيب زدايي از سطح دانشگاه ها را در بر مي گيرد.
خلأ فرهنگي، مهمترين آسيب اما روان شناسان درباره بحران هويت در قشر دانشجو چه نظري دارند؟ دكتر باقر غباري، روان شناس و عضو هيأت علمي دانشگاه تهران، در اين زمينه اظهار مي دارد: عصر جديد، عصر گسترش ارتباطات است. در نتيجه، نسل جوان ما كه هويتش در حال شكل گرفتن است، از طريق رسانه هاي گروهي، ماهواره و اينترنت با فرهنگهاي مختلفي آشنا مي شود و چون نمي تواند اين اطلاعات جديد را با هويت و برداشتي كه از قبل داشته تطبيق دهد، دچار بحران هويت مي شود. چنين جواني تعريف مشخصي از خودش ندارد و نمي داند كه كيست، چه كسي بايد بشود و در شرايط بحراني چطور تصميم بگيرد و ... به عبارت ديگر، دچار اغتشاش و چندگانگي هويت و آسيبهايي مانند كمي اعتماد به نفس، خمودي، پوچي و افسردگي مي شود و چون اين مسايل در ناخودآگاه فرد روي مي دهد، خودش هم دقيقاً نمي داند كه هويتش دچار اغتشاش شده است؛ ولي با توجه به رفتارهايش مي توان به پوچي و اضطراب حاكم بر درونش پي برد. وي مي افزايد: از سوي ديگر، هيچ نهادي به جواني كه بر اثر ورود ارزشهاي وارداتي و برخورد ناسالم با اين ارزشها دچار اغتشاش هويت شده ارزشهاي قبلي و هويت اصلي اش را گوشزد نكرده است. دكتر غباري در ادامه مي گويد: مرحله سني ورود جوانان به دانشگاه، دوراني از رشد هويت انسان است كه مي توان آن را دوران برزخ ناميد، زيرا جوان پس از اتمام دوران كودكي و نوجواني كه بيشتر رفتارهايش تقليدي است، وارد مرحله استقلال مي شود كه برايش كمي دشوار است و چون مي خواهد از يك لايه فكري وارد لايه فكري ديگر شود، در اين شرايط، قرار گرفتن در برابر فرهنگ بيگانه بر كلافگي و سردرگمي او مي افزايد. البته، هجوم فرهنگ بيگانه منحصر به تصاوير جلف و فيلمهاي مستهجن نيست، اينها به جاي خود مؤثرند، اما مهمتر از اين مسايل، خلأيي است كه اين فرهنگ در ذهن جوانان ما ايجاد مي كند، زيرا همان طور كه قبلاً هم گفتم، پشتوانه فرهنگ ايراني - اسلامي در ادبيات، هنر، اسطوره ها و به طور كلي در تمام پشتوانه ملي است كه همراه با فرهنگ غني اسلام در كتابهاي گرانقدري مانند قرآن كريم، نهج البلاغه، صحيفه سجاديه و ... نمود پيدا كرده است، در لابلاي عروق و مويرگهاي تمام جوانان ما وجود دارد؛ ولي چون به نحو مناسبي به جوانان ما تزريق نمي شود، دچار خلأ فرهنگي مي شوند. در نتيجه، فرهنگ بيگانه راحت تر مي تواند به روح آنها رخنه كند؛ دقيقاً مثل انساني كه به دليل ضعف جسماني توانايي مقاومت در برابر ميكروبهاي مختلف را ندارد و به محض اينكه در فضاي آلوده قرار مي گيرد بيمار مي شود. تب و تاب رواني هم، بيشتر مواقع چنين ريشه هايي دارد. اين روان شناس، در پاسخ به اين سؤال كه نقش دانشگاه در ايجاد آسيبهاي هويتي چيست، اظهار مي دارد: يكي از مشكلات دانشجويان ما اين است كه متأسفانه 99 درصد مسايلي را كه در دانشگاه مي آموزند، تئوريها و تحقيقات و نظريه هاي دانشمندان غربي است و اين امر آسيبهاي فراواني را به هويت دانشجويان وارد مي كند. اولين آسيب اين است كه تئوريهاي روانكاوي، شناختي و رفتارگرايي غربي ها در آب و گل فرهنگ غرب شكل گرفته است. جان ديويي، نظريه اي را در غرب آورد كه بر مبناي نظريه او بسياري از مباني نظريه هاي رفتارگرايي مثل نظريه شوپنهاور و كانت شكل گرفت. ما هم عملاً به سراغ تحقيقات آنها مي رويم و از آن جا كه اين تحقيقات با فرهنگ ما سازگار نيست و در واقع استنشاق علمي از فرهنگ غرب است، به دانشجويان ما ابزارها و مقياسهايي را معرفي مي كند كه نه تنها وطني و بومي نيستند، بلكه با مباني نظري ما در تضادند و اين مسأله دانشجوي ايراني را بتدريج گرفتار از خود بيگانگي فرهنگي مي كند. از سوي ديگر، وقتي دانشجويان ما در كتابهايشان نتايج تحقيقات دانشمندان غربي را مشاهده كرده و كمتر به نام يك ايراني بر مي خورند، به طور ناخودآگاه اين ذهنيت به آنها القا مي شود كه افراد غربي از توانايي بيشتري برخوردارند در نتيجه اعتماد به نفسشان كاهش مي يابد. وي اضافه مي كند: مشكل ديگر اين است كه دانشجوي ما هنوز با گنجينه غني فرهنگي خود آشنا نيست و اين نوعي از بحران هويت است. من مي خواهم سيستم دانشگاهها را در اين امر دخيل بدانم، زيرا خود مسؤولان و استادان دانشگاهها هم با ارزشهاي ملي و اسلامي خود آشنا نيستند. پس ما بايد سيستم آموزش عالي را متحول كنيم و در واقع به غناي فرهنگي خود برگشته و آنها را تقويت نماييم. من معتقدم كه فرهنگ شرق بويژه فرهنگ ايراني غناي عجيبي دارد، به طوري كه حتي نيچه غربي از فرهنگ شرق الهام گرفته و گوته نيز مي نويسد: "من از حافظ شرقي الهام گرفته و مديون او هستم." حتي يونگ شاگرد فرويد در كتابش آياتي از قرآن كريم را آورده و از لابلاي آيات قرآن، مباحث روان شناسي را بيرون كشيده است. ولي در جامعه ما به اين گنجينه گرانبها توجهي نمي شود. ما تمدن ارزشمندي داريم كه با آبشخور وحي و احاديث پيامبر (ص) و امامان معصوم (ع) آبياري شده و به اندازه اي در آنها مفاهيم دقيق انساني، روان شناختي و جامعه شناسي نهفته كه مي تواند به عنوان منبعي قدرتمند مورد استفاده قرار گيرد. علاوه بر آن، از متون عرفاني برخورداريم كه كار ما را بسيار ساده كرده است كه از جمله آنها مي توان به مباني عرفاني محي الدين عربي، غزالي، فلسفه متعالي ملاصدرا و ملامحسن فيض كاشاني اشاره كرد. وي اضافه مي كند: متأسفانه استادان و دانشجويان ما دچار تنبلي فكري شده اند و مي خواهند غذاي آماده شده غرب را كه به وسيله دانشمندان غربي سازمان يافته است مصرف كنند، در حالي كه مي توانند از فرهنگ غني خودمان بهره گرفته و باور كنند كه مي توان از اين كتابها، مباني و تئوريهاي لازم را استخراج كرد. دكتر غباري همچنين نقش والدين و رسانه هاي جمعي را در آگاه كردن نسل جوان و آشنا ساختن آنها با هويت خويش، بسيار مهم مي داند.
دين و هويت جوانان ارتباط دين و هويت را نمي توان انكار كرد، به طوري كه دين اسلام بر شكوفاسازي و ارجحيت گذاري هويت فطري، معنوي و اخلاقي اصرار ورزيده و اين توصيه را براي بشر به ارمغان آورده كه متعالي ترين عنصر هويت و شخصيت در انسان، سرشت معنوي اوست كه بايد آن را در مقايسه با ساير اجزاي هويت درصدر نشاند. علاوه بر اين، دين اسلام درباره ديگر اجزا و عناصر هويت فرهنگهاي ديگر موضع تأييد و پذيرش دارد؛ اما بر تنظيم، متعادل سازي و اصلاح اين عناصر تأكيد مي ورزد. شايان ذكر است، حجم گسترده اي از فضاي مباحث مربوط به هويت جوانان بويژه قشر دانشجو، درباره دين گريزي اين قشر است. به بيان ديگر، گروهي از تحليلگران معتقدند جوانان دانشجو به دليل بي توجهي به ارزشهاي ديني بي هويت شده اند، اما دكتر غلامعلي افروز، روانشناس و استاد دانشگاه تهران، چنين اعتقادي ندارد. وي مي گويد: چنين ادعاهايي را در قالب مقالات مختلف در مجامع آكادميك و حتي در لابلاي نشريات تخصصي و غير تخصصي مشاهده كرده ام. افرادي كه در آتش اين مباحث مي دمند، دانش آموختگان دانشگاههاي ما را نه مجموعه بريده از دين بلكه در يك كلام دين گريز خطاب مي كنند. وي با بيان اينكه واژه دين گريزي اصولاً از نظر عقلاني و منطقي واژه درستي نيست و بسياري از كساني كه بر طبل اين واژه نادرست مي كوبند، ناخواسته به يك بحث انحرافي دامن مي زنند كه نتيجه اي در پي نخواهد داشت، اظهار مي دارد اين ادعا از آن رو اشتباه است كه داعيه دارانش گمان مي كنند دين، تنها به مجموعه هايي از رفتارهاي ظاهري خلاصه مي شود؛ در حالي كه ظاهر افراد تنها بيانگر ظاهر افراد است نه ميزاني دقيق براي سنجش دينداري شان، به عبارت بهتر، آن چيزي كه نسل جوان ما، دانشجوي ما و حتي ساير اقشار مردم از آن گريزانند فطرتاً هرگز نمي تواند دين باشد. دين و آيين آن قدر حلاوت دارد كه آدمي درست يا نادرست دوست دارد، هر كاري كه مي كند زير پرچم دستورات خدا باشد. وي مي افزايد: مباحث مربوط به دانشجويان و دانشگاهها همگي معلول علتهايي است كه بايد در مقاطع پايين تر به جست و جويش شتافت و سياست گذاريهاي كلان فرهنگي ما متأسفانه به گونه اي نيست كه تربيت كننده معلماني كارآزموده و الگو براي فرزندان اين مرز و بوم باشد. نكته ديگري كه از آن غفلت شده اين است كه ما بيشتر روي احساسات مذهبي كار كرده ايم تا شناخت مذهبي. ما زماني شاهد تبلور رفتار مذهبي مطلوب هستيم كه رفتارهاي مذهبي بر پايه باورهاي عميق، دقيق، عاطفي و منطقي بروز پيدا كند. دكتر افروز اضافه مي كند: برآيند احساس مذهبي و شناخت مذهبي، باور مذهبي را شكل مي دهد و ما تا زماني كه در زمينه معرفت و شناخت كم كاري كنيم، نبايد توقع داشته باشيم كه نسل جوانمان از حيث باورهاي مذهبي در حد مطلوب باشند، اما اين دغدغه ها در كجا به چالش مبدل مي شوند؟ ما براي درمانش نبايد فقط چشم به اين محيط بدوزيم. به اعتقاد بنده، تحت تأثير مجموعه عواملي كه به آنها اشاره كردم، شاهد جواناني هستيم كه به تعارض رواني دچارند و اين تعارض جوانان را نسبت به باورهاي مذهبي بي تفاوت كرده و آنها را به تجديدنظر در باورها وا مي دارد و در منظري ديگر در برابر رفتارهاي مذهبي بزرگترها و مسؤولان موضع مي گيرند. اين موضعگيري را نبايد به حساب جبهه گرفتن عليه اصل دين گذاشت، زيرا دين را به نحو اصولي به جوانان نشناسانده ايم؛ پس اگر ما گاهي در رفتار دانشجويانمان، ظاهر مذهبي را نمي بينيم نبايد آن را حمل بر دين گريزي اين گروه از جامعه نمود
بر قراري ارتباطات صحيح بين اجزاي گوناگون يك سازمان ، از اركان وظايف مدير در فرآيند مديريت است. در واقع ارتباط مؤثر با افراد و درك انگيزههاي آنها باعث توفيق مديريت در انجام وظيفه رهبري مي گردد.
استقرار شبكههاي ارتباطي مؤثر و توسعه مجاري ارتباطي در ميان واحدهاي گوناگون سازمان از وظايف مهم مديران است. برقراري ارتباط مؤثر با كاركنان ، موجب آشنايي با نيازها و خواسته ها و درك بهتر انگيزه هاي آنان شود.
اهميت ارتباطات به حدي است كه بخش عمده اي از اوقات كار مديران و رهبران را به خود اختصاص مي دهد . حتي هنگامي كه يك مدير با ديگران مذاكره نمي كند، ممكن است به نوشتن يا انشاي گزارش ها، نامه ها و يادداشت بپردازد يا مشغول مطالعه اسناد و مدارك مكتوب باشد كه براي وي تنظيم شده اند . به طور كلي، به ندرت امكان دارد كه يك مدير عالي بتواند بدون ارتباط با ديگران مشغول كار باشد، حتي هنگامي كه به تنهايي در اطاق خود مشغول تفكر است نيز ممكن است به دليل برقراري يك ارتباط تلقي يا حضوري، رشته افكارش گسسته شود در واقع به ن درت امكان دارد كه يك مدير اجرايي بتواند اندك زماني را بي وقفه كار كند. با توجه به گستردگي حوزه مسائل ارتباطي در سازمان و مديريت، مي توان ادعا كرد كه بسياري از مشكلات سازماني و اجتماعي از ضعف ارتباطات نشأت مي گيرند. اهميت ارتباطات موثر بدان دليل است كه فراگردي ايجاد مي كند كه انجام وظايفي نظير برنامه ريزي، سازماندهي، هدايت و رهبري، و كنترل را براي مديران تسهيل مي كند و همچنين مديران را در تحقق وظيفه همانگي و استفاده بهتر از زمان ياري مي رساند.
روانشناسی تقریباً با همه ی جنبه های زندگی ما ارتباط دارد. به همان اندازه که جامعه پیچیده شده روانشناسی هم به صورت روز افزونی نقش مهمتری در حل مسائل آدمی بازی کرده است . روانشناسان با انواع بسیاری از رفتارها سروکار دارند که برخی از آنها از اهمیت گسترده ای برخوردار ند :
کدام شیوه های فرزند پروری به شادکامی وکارآمدی در دوره ی بزرگسالی می انجامد ؟ چگونه می توان از پیدایش بیماریهای روانی پیشگیری کرد ؟ برای ریشه کن کردن پیش داوری نژادی چه می توان کرد ؟ کدام شرایط خانوادگی و اجتماعی مشوق پرخاشگری ، از خود بیگانگی و بزهکاری است ؟ چگونه می توان به یک بیمار درمان ناپذیر کمک کرد که با آرامش خاطر بمیرد ؟روان درمانی تا چه اندازه در درمان الکلیسم مؤثر است ؟ آیا می توان با استفاده از داروهایی که موجب تسهیل انتقال عصبی می شوند حافظه را بهتر کرد ؟
روانشناسان با مطالعه این مسایل و مسایل فراوان دیگر سروکار دارند .
روانشناسی درعین حال از طریق اثری که درقوانین وسیاست دولت دارد بر زندگی ما اثر می گذارد . قوانین مربوط به تبعیض نژادی مجازات ها ، هرزه نگاری ، رفتارجنسی وشرایطی که در آن فرد مسئول اعمال خودشناخته می شود همه از نظریه ها و پژوهش های روانشناختی اثر می پذیرند .
با توجه به این که روانشناسی درتمام وجوه زندگی ما اثر می گذارد شایسته است حتی کسانی که در پی کسب تخصص دراین رشته نیستند آگاهی مختصری از واقعیت های بنیادی وروشهای بررسی آن داشته باشند .
یک درس مقدماتی در روانشناسی می تواند شما را درک رفتار دیگران و بصیرت در نگرش ها و واکنش های خودتان یاری دهد وعلاوه برآن شما را آماده کند تا ادعاهایی را که به نام روانشناسی عنوان می شود ارزیابی کنید .
روانشناسی نسبت به سایر رشته ها ی علوم دانش جوانی است . در سال های اخیر شاهد فوران سیل آسای پژوهش در این علوم بوده ایم . درنتیجه مفاهیم ونظریه های این علم دائماً درحال تغییر و تحول است . به همین علت هم ارائه ی تعریف دقیقی ازروانشناسی کار دشواری است روانشناسان بیش از هر چیز علاقه دارند بدانند که چرا مردم به گونه ای که می بینیم رفتار می کنند . با این حال شیوه های مختلفی برای تبیین اعمال آدمی وجود دارد . پیش از آنکه تعریفی از روانشناسی ارائه دهیم بهتر است نخست به گونه های مختلفی از رویکرد به پدیده های روانشناختی بپردازیم .
رویکرد هایی به روانشناسی
هر عملی را که ازیک فرد سر می زند می توان از چند دیدگاه گوناگون تبیین کرد . مثلاً فرض کنید از خیابان رد می شوید . این عمل را می توان به عنوان شلیک عصب هایی توصیف کرد که موجب فعال شدن عضلانی یم شوند که شما را از این سوی خیابان به سوی دیگرآن می رسانند ، اما همین عمل را می توان بدون کوچکترین اشاره ای به رویداد های داخل بدن توصیف کرد : چراغ سبز یک محرک است و پاسخ شما به آن عبور کردن از خیابان است . عمل شما رامی توان برحسب قصد وهدف آن نیز تبیین کرد . شما نقشه ی ملاقات با یکی از دوستان را درذهن خود طرح کرده اید وعبور از خیابان یکی از اعمال بسیاری است که انجام آن برای اجرای این نقشه ضرورت دارد .
همان طورکه این عمل ساده ی عبوراز خیابان به شیوه های گوناگون قابل توصیف است ، در روانشناسی نیز به رویکرد های گوناگونی برمی خوریم . در این مورد از رویکرد های بسیاری می توان یاد کرد . اما پنج رویکردی که دراینجا عرضه می شود می توانند ما رابا مفاهیم عمده ی روانشناسی نوین آشنا سازند .
باید توجه داشت که این رویکرد های گوناگون مانعة الجمع نبوده ، بلکه درهر یک از آنها جنبه های گوناگونی از یک مسئله پیچیده مورد توجه قرار گرفته است .
درمطالعه ی روانشناسی رویکرد « درست » یا « نادرست » وجود ندارد بسیاری از روانشناسان از یک نظرگاه التقاطی پیروی می کنند و در تبیین پدیده های روانشناختی آمیزه ای از چندین رویکرد را به کار می برند .
رویکرد عصبی – زیستی
دریکی از رویکردها در زمینه مطالعه ی آدمیان سعی می شود که رفتار به رویدادهایی که در داخل بدن و به ویژه در مغز و دستگاه عصبی صورت می گیرد ارتباط داده می شود .
این رویکرد در پی آن است که آ« دسته از فرآیندهای عصبی – زیستی را که زیر بنای رفتار و رویدادهای ذهنی است ، مشخص سازد . مثلاً روانشناسی که سرگرم بررسی یادگیری از دیدگاه عصبی – زیستی است به تغییراتی توجه دارد که درنتیجه یادگیری یک مهارت تازه در دستگاه عصبی روی می دهد .
ادراک را می توان با ثبت فعالیت یاخته های عصبی مغز به هنگام ارائه محرک های مختلف مطالعه کرد . کشفیات اخیر نشان می دهد که رابطه ی نزدیکی بین فعالیت مغز و رفتار و تجربه وجود دارد . با تحریک برقی خفیف نواحی معینی از قسمت های عمقی مغز می توان در حیوانات واکنش های هیجانی از قبیل ترس و خشم ایجاد کرد ، یا تحریک برقی نواحی خاصی از مغز آدمی موجب به وجود آمدن احساس لذت و درد وحتی خاطره های روشنی ازرویدادهای گذشته می شود .
به علت پیچیدگیهای مغز وبا توجه به این واقعیت که برای مطالعات لازم به ندرت می توان به مغز زنده ی آدمی دسترسی یافت ، دانش ما درباره ی کارکردهای عصبی بسیار اندک است . از سویی نیز هرگاه تصویر روانشناختی ما از آدمی به تمامی متکی برعصب – زیست شناختی باشد چنین تصویری به غایت نارسا خواهد بود . به همین دلیل است که برای مطالعه پدیده های روانشناختی ازروش های دیگری نیز استفاده می شود . در اغلب موارد عملی تر آنست که به بررسی شرایط پیشایند پی آمد های آن بپردازیم . بی آنکه خود را باآنچه دردرون جاندار می گذرد درگیر کنیم .
رویکرد رفتاری
آدمی صبحانه می خورد ، دوچرخه سواری می کند ، حرف می زند ، سرخ می شود ، می خندد و گریه می کند . همه ی اینها شکل هایی از رفتار هستند . یعنی آن دسته از فعالیت های جاندار هستند که می توان آنها را مورد مشاهد ه قرار داد . دررویکرد رفتاری ، روانشناس از طریق مشاهده ی رفتار است که به مطالعه افراد می پردازد نه از راه بررسی اعمال درونی آنها . این نظر که موضوع روانشناسی باید منحصر به مطالعه ی رفتار باشد نخستین باردراوایل قرن بیستم توسط روانشناس آمریکایی ، جی . بی . واتسون ارائه شد . تا آن زمان روانشناسی به عنوان دانش بررسی تجارب ذهنی تعریف می شد و بخش عمده ی داده های آن خودنگری هایی بود که ازطریق درون نگری به دست می آمد .
واتسون احساس کرد که درون نگری دیدگاه ناسودمندی است و این نظر را پیش کشید که اگر قرار باشد روانشناسی به صورت یک علم درآید ، داده های آن باید قابل مشاهده و قابل اندازه گیری باشد . فقط خود شما می توانید درباره ی ادراک ها واحساس های خود به درون نگری بپردازید ، اما دیگران هستند که می توانند رفتار شما را مورد مشاهده قرار دهند .
واتسون معتقد بود که تنها ازطریق مطالعه آنچه افراد انجام می دهند یعنی مطالعه ی رفتار افراد می توان یک علم عینی روانشناسی به وجود آورد .
رفتار گرایی ، به عنوانی که نظریه گاه واتسون به خود اختصاص داد، مسیر روانشناسی را درطی نیمه اول قرن بیستم شکل گیری کرد خلف آن یعنی روانشناسی محرک –پاسخ . هنوز هم به ویژه درسایه ی پژوهش های ب- اف – اسکینر روانشناس دانشگاه هاروارد از نفوذ فراوانی برخوردار است .
در روانشناسی محرک –پاسخ بررسی می شود که چه محرک هایی پاسخ های رفتاری را فرا می خواند ، چه پاداش ها و چه تنبیه هایی این پاسخ ها را پایدار می کند و چگونه می توان رفتار را با تغییر الگو پاداش و تنبیه تغییر داد .
روانشناسی محرک - پاسخ به آنچه درون جاندار می گذرد کاری ندارد و به همین دلیل هم گاهی آن را رویکرد « جعبه سیاه » نامیده اند ، به این معنا که به فعالیت های دستگاه عصبی که دردرون این « جعبه » درجریان است بی اعتنا می ماند و آنها را نادیده می گیرد .
روانشناسان S-R معتقدند که دانش روانشناسی را می توان منحصراً برپایه درون داده و برون دادهای این جعبه بنا نهاد . بدون آنکه دربند این باشیم که در داخل جعبه چه اتفاقی می افتد . بنابراین برای پرورش نظریه ای درزمینه ی یادگیری می توان به این مشاهده دست زد که رفتار آموخته شده چگونه تحت تأثیر شرایط محیط تغییر می کند ، به این معنا که مثلاً چه الگوهایی از پاداش وتنبیه به سریعترین یادگیری که با کمترین خطا همراه است منجر می شود .
چنین نظریه ای برای آنکه نظریه ی سودمندی باشد نیازی به مشخص کردن این امرندارد که یاد گیری چه تغییراتی دردستگاه عصبی به وجود می آورد .
روانشناسان محرک – پاسخ به طورکلی به مطالعه ی فرایند های ذهنی که میانجی محرک ها و پاسخ ها هستند علاقه ای نشان نمی دهند . امروزه کمتر روانشناسی رامی توان سراغ داشت که خود را رفتارگرای ناب بنامد با این وجود بسیاری از تحولات نوین ازکار رفتارگرایان سرزده است .
رویکرد شناختی
روانشناسان شناختی معتقدند که آدمی گیرنده ی نافعال محرک ها نیست بلکه ذهن او به صورت فعالی به پردازش اطلاعات دریافتی دست می زند و آن را به شکلها و مقولات
تازه ای تبدیل می کند .
شناخت ، به فرایند های ذهنی ادراک ، حافظه و خبر پردازی اطلاق می شود که شخص به کمک آن ها دانش می اندوزد ، مسئله حل می کند یا برای آینده نقشه می ریزد .
روانشناسی شناختی بامطالعه علمی شناخت سروکار دارد وهدف آن اجرای آزمایش ها و پردازش نظریه هایی است که بتوانند نحوه سازمان بندی وکارکرد فرایندهای ذهنی را تبیین کنند. اما تبیین مستلزم آنست که نظریه بتواند پیش بینی هایی را درخصوص رویدادهای قابل مشاهده یعنی رفتار امکان پذیر سازد .
رویکرد شناختی در مطالعات روانشناسی تاحدودی به عنوان واکنشی در برابر محدودیت رویکرد R- S رشد کرد . تجسم اعمال آدمی صرفاً درقالب درون دادهای محرک و برون داده ی پاسخ ممکن است برای مطالعه شکل های ساده از رفتار کافی باشد اما این رویکرد بسیاری از حوزه های جالب توجه کارکرد آدمی را نادیده می گیرد .
آدمیان می توانند بیندیشند ، برنامه ریزی کنند ، بر اساس اطلاعاتی که به خاطر سپرده اند تصمیم بگیرند و ازمیان محرک هایی که توجه آنها را به خود جلب می کند به شیوه ی گزینشی دست به انتخاب بزنند .
رویکرد روانکاوی
پابه پای رشد رفتارنگری درآمریکا ، در اروپا نیز دیدگاه روانکاوی درباره رفتار آدمی توسط زیگموند فروید پرورش یافت . برخلاف مفاهیمی که درسطور گذشته بررسی شده ، مفاهیم روانکاوی نه بر مطالعات آزمایشی ، بلکه برمورد پژوهیهای فراوان بیماران روانی مبتنی است . مفاهیم روانکاوی تأثیر ژرفی در تفکرات روانشناختی داشته اند .
فرض بنیادی درنظریه فروید این است که قسمت عمده رفتار آدمی در فرایندهایی ریشه داردکه ناهوشیارند .
مقصود فروید ازفرایندهای ناهوشیار عبارت بود از افکار ، ترس ها وخواست هایی که شخص به آنها آگاهی ندارد ولی درهر حال بررفتار اثر می گذارند .
او معتقد بودکه بسیاری از تکانه هایی که در دوران کودکی بامنع یا تنبیه والدین و جامعه روبرو می شوند برخاسته از غریزه های فطری هستند . چون این تکانه ها به هنگام زادن در همه ما وجود دارند به همین جهت اثر فراگیری درما دارند که باید به گونه ای با آن کنار آمد . ممنوع کردن آنها فقط سبب می شود که ازحیطه ی آگاهی به ناهشیار رانده شوند وهمان جا بمانند و رفتار را زیر نفوذ خود بگیرند .
فروید معتقد بودکه تکانه های ناهشیار به صورت رویا ، لغزشهای کلامی ، اطوار ، نشانه های بیماری روانی ونیز به صورت رفتارهای جامعه پسندی از قبیل فعالیت های هنری وادبی جلوه می کند .
بسیاری از روانشناسان ، نظرگاه فروید را درمورد ناهوشیار به طور کلی نمی پذیرند . اما احتمالاً این را می پذیرند که آدمیان به برخی از جنبه های شخصیت خودآگاهی کامل ندارند . فروید معتقد بود که هریک از اعمال ما علتی دارد ، اما این علت درا غلب موارد نوعی انگیزه ی ناهوشیار است نه دلیل خود پسندانه ای که ما برای رفتارخود ارائه می دهیم .
نظرگاه فروید درمورد طبیعت آدمی اصولاً یک نظرگاه منفی بوده آدمیان تابع همان غرایزی هستند که درحیوان ها وجود دارد . ( به طور عمده غریزه جنسی و غریزه پرخاشگری ) ومدام با جامعه ای که بر کنترل این تکانه ها تأکید می ورزد ، درحال ستیزند . باتوجه به اینکه فروید پرخاشگری رایک غریزه بنیادی می دانست نسبت به امکان زندگی صلح آمیز بین آدمیان نظر بد بینانه ای داشت .
رویکرد پدیدار شناختی
رویکرد پدیدار شناختی برتجربه خصوصی تأکید دارد . این رویکرد با نظریه شناختی فرد درباره جهان و تفسیر رویدادها ، یعنی با پدیدار شناسی فرد ، سروکاردارد . می کوشد رویدادها یا پدیده ها را بدانسان که فرد آنها را تجربه می کند دریابد بی آنکه برای این کار به مفاهیم از پیش ساخته واندیشه های نظری متوسل شود .
روانشناسان پدیدار نگر معتقدند که بامطالعه نظرگاه افراد درباره خود ودرباره جهان می توان اطلاعات بیشتری درخصوص طبیعت آدمی به دست آورد تا با مشاهده اعمال آدمیان .
دو نفر ممکن است دربرابر موقعیت واحدی پاسخ های کاملاً متفاوتی ازخود نشان دهند ، تنها از راه پرس و جو از خود آنان درباره نحوه ی تفسیر آنها از آن موقعیت است که می توان رفتار آنها را کاملاً درک کرد .
رویکرد پدیدار شناختی از این لحاظ که بر فرایندهای ذهنی درونی تأکید دارد ونه بررفتاری ، به روانشناسی شناختی شباهت دارد ، اما این دو مکتب از لحاظ نوع مسائل مورد مطالعه و دقت علمی روش های مورد استفاده درمطالعه این مسائل ، تفاوتهای چشمگیری با هم دارند .
روانشناسان شناختی بیشتر با این مسئله سروکار دارند که افراد چگونه رویدادها را ادراک می کنند و چگونه اطلاعات را درحافظه خود رمز گردانی ، مقوله بندی و باز نمایی می کنند . آنان سعی دارند متغیرهایی را کشف کنند که بر ادراک وحافظه اثر می گذارد و در پی پرورش نظریه ای درخصوص ساخت و کار ذهن هستند که بتواند رفتار را پیش بینی کند . برعکس ، روانشناسان پدیدار نگر به جای آنکه به پرورش نظریه ها وپیش بینی رفتار بپردازند ، درپی درک وفهم زندگی ، وتجربه های درونی افراد هستند ، مثلاً آنها بامقولاتی از قبیل خود پنداره ، احساس عزت نفس و خود آگاهی سروکار دارند .
روانشناسان پدیدار نگر معمولاً قبول ندارند که رفتار را تکانه های ناهوشیار ( درنظریه های روانکاوی ) یامحرک برونی ( دررفتار گرایی ) کنترل می کنند و به جای آن معتقدند که ما بازیچه ی دست نیروهای خارج از کنترل خود نیستیم ، بلکه« اثر گذارانی » هستیم که می توانیم سرنوشت خودرا کنترل کنیم ما سازندگان زندگی خود هستیم – چون هریک موجود آزادی هستیم – آزاد برای انتخاب کردن وتعیین هدف ، و به این ترتیب دربرابر انتخاب های زندگی خود مسئولیم . دراینجا مسئله اراده آزاد دربرابر جبر گرایی مطرح است . نظرات روانشناسان پدیدار نگر درباره این مسئله شبیه نظراتی است که توسط فیلسوفان وجود گرا مانند کی یر کیگارد ، سارتر وکامو عنوان شده است .
برخی ازنظریه های پدیدار شناختی را انسان گرا نیز نامیده اند واین به دلیل تأکیدی است که آنها علاوه بر اراده ی آزاد ، برویژگی های تمایز دهنده ای انسان ازحیوان ها دارند وخود شکوفایی مهمترین آنهاست .
برطبق نظریه های انسان گرا عمده ترین نیروی انگیزشی یک فرد گرایشی است که اوبه رشد وخودشکوفایی دارد . درهمه ما این نیاز اساسی وجود دارد که توانایی بالقوه ی خود را تا حد کمال پرورش دهیم وبه پیشرفتی فراتر از وضع فعلی خود برسیم . تمایل طبیعی آدمی درجهت شکوفایی و تحقق توانایی بالقوه خود سیر می کند ، گرچه ممکن است دراین راه با موانع محیطی واجتماعی روبرو شود .
نظرگاه انسان گرایی با تأکید براینکه روانشناسی به جای بررسی پاره های مجزای رفتاردر آزمایشگاه باید حل مسائل مربوط به شادکامی آدمیان را مورد توجه قرار دهد ، نکته پرارزشی را به میان آورده است ، اما این نیز سفسطه ای بیش نیست که فرض کنیم مسائل دشوار جامعه ی بسیار پیچیده ی معاصر را می توان با دورانداختن هرآنچه درباره ی روش های علمی پژوهش آموخته ایم حل کرد . به گفته یکی از روانشناسانی که به این مسئله پرداخته « نه طالب نوعی از روانشناسی هستیم که انسان گرا ولی از لحاظ علمی سست است ونه آن گونه از روانشناسی که علمی ولی بیگانه با مسائل آدمی است .»
کاربرد رویکرد های گوناگون
هریک از این رویکرد شیوه ی متفاوتی را برای تغییر رفتار ارائه می کنند . مثلاً روانشناس عصبی – زیستی می کوشد دارو با یک شیوه زیست شناختی مثلاً جراحی برای کنترل پرخاشگری پیدا کند.
رفتارگرا سعی می کند شرایط محیطی را طوری تغییردهد تاتجارب یادگیری شبیه رفتارگرایان خواهد داشت ، اما ممکن است توجه خود را بیشتر به فرایندهای ذهنی وراهبردهای تصمیم گیری درموقعیت های خشم انگیز معطوف سازد .
روانکاو هم ممکن است ناهوشیار فرد را مورد بررسی قرار دهد تا بفهمد چرا خصومت فرد معطوف افراد وموقعیت های معینی است وآنگاه سعی می کند این خصومت را بار دیگر درمجاری جامعه ببیند ، به جریان بیاندازد .
روانشناس انسان گرا نیز احتمالاً سعی می کند به شخص کمک کند که احساسات خودش را بکاود وآنها را آشکار بیان کند تا از این راه روابطش را با دیگران بهبود بخشد .
هدف گسترده ای که برخی از روانشناسان انسان گرا دنبال می کنند این است که بعضی ازوجوه جامعه را که به جای همکاری مشوق رقابت وپرخاشگری است تغییر دهند .
گرچه برخی از روانشناسان ممکن است خود را پیروان سرسخت رفتارگرایی بدانند وعده دیگری هم سخت معتقد به روانکاوی باشند اما اکثر آنها کم وبیش یک نظرگاه التقاطی دارند وخود را آزاد می بینند که به فراخور مسئله ای که روی آن کار می کنند ، مفاهیمی را از نظر گاههای مختلف برگزینند . به عبارت دیگر درهمه ی این رویکردها چیز درخور اهمیتی درمورد طبیعت آدمی یافت می شود والبته نادرند روانشناسانی که اصرار داشته باشند که فقط یکی ا زاین رویکردها« تمامی حقیقت » را در بر دارد .
تعریف روانشناسی
روانشناسی طی تاریخچه ی کوتاه خود به گونه ها ی متفاوتی تعریف شده . نخستین دسته ازروانشناسان حوزه کار خود را « مطالعه فعالیت ذهنی » می دانستند .
با توسعه رفتارگرایی در آغاز قرن حاضر وتأکید آن بر مطالعه انحصاری پدیده های قابل اندازه گیری عینی ، روانشناسی به عنوان « بررسی رفتار» تعریف شد .
این تعریف معمولاً هم شامل مطالعه رفتارحیوان ها بود وهم رفتار آدمیان ، با این فرض ها که اطلاعات حاصل از آزمایش با حیوان ها قابل تعمیم با آدمیان است ، و رفتار حیوانها فی نفسه شایان توجه است .
از 1930 تا 1960 دربسیاری از کتابهای درسی روانشناسی همین تعریف ارائه می شد . اما با توسعه روانشناسی پدیدار شناختی درروانشناسی شناختی باردیگر به تعریف قبلی رسیده ایم ودر حال حاضر درتعاریف روانشناسی ، هم به رفتاراشاره می شود وهم به فرایندهای ذهنی .
ازنظر ما روانشناسی را می توان چنین تعریف کرد : مطالعه علمی رفتار وفرایندهای روانی .
این تعریف هم توجه روانشناسی را به مطالعه عینی رفتار قابل مشاهده نمایان می سازد وهم به فهم ودرک فرآیندهای ذهنی که مستقیماً قابل مشاهده نبوده وبراساس داده های رفتاری وعصب زیست شناختی قابل استنباط است ، عنایت دارد .
تاریخچه روانشناسی
روان شناسی به طول عمر بشری قدمت دارد . انسان از لحظه ای که خود را شناخته درواقع اولین قدمهای روانشناسی را برداشته است . آدمی با گرد آوری دانشهای خود در اولین آثار ضبط شده موجود نشانه هایی ازدانش روانشناسی را در آنها مشاهده می کند . اولین آثار ادبی باقی مانده از قدیمی ترین متون گویای وجود اندیشه های گوناگون پیرامون انسان وشناخت فرایندهای روانی وی می باشد . وجود این آثار هرچند که گویای وجود اندیشه های روان – شناختی دربین قدیمی ترین میراث فکری بشری است ولکن به دلیل پراکندگی موضوع ، نمی توان آنها را جزو دانش های مدرن به شمار آورد .
اساساً دانشهای مدونی که انسان بر اساس انواع شیوه های دستیابی به آنها دراختیار دارد شامل دین ، فلسفه ، عرفان وعلم می باشند . دانشهای دینی دانشهایی هستند که از طریق وحی و به وسیله ی انبیاء الهی به انسان عرضه شده اند . فلسفه نیز دانش مدونی است که به کمک برهان و استدلال عقلی توسط اندیشمندانی که فیلسوف نامیده می شوند ، تدوین شده است .
عرفان نیز دانش مدون بشری است که از طریق مشاهده قلبی وتجربه شهودی ، توسط سالکان طریق حقیقت گردآوری شده است . علم نیزدانشی است که تجربه صحت وسقم آن را مشخص نموده باشد .
روانشناسی در هر یک ازشاخه های مدون دانش بشری ، تاریخچه ای خاص و ویژه دارد . درآثار موجود از انبیاء الهی مطالب متنوعی درباره انسان ورفتارهای او به چشم می خورد . قرآن به عنوان آخرین کتاب الهی که به لطف خداوند از گزند تحریف به دور مانده است ، مشحون از معارف مربوط به انسان و روانشناسی اوست . آثار عرفانی موجود درجهان گویای ابعاد گوناگونی ازبحث پیرامون روانشناسی انسان است . متون عرفانی درزبان های عربی و فارسی به صور مختلف ابعاد روانشناختی انسان را مورد بحث قرار داده اند. مثنوی معنوی یکی از آثار گرانبهای عرفانی است که در زمینه روانشناسی انسان بحث های جامع و جانبی را ارئه نموده است.
عرفای مسلمانی که آثار خود را به زبان های فارسی نگاشته اند ، مقام رفیعی را در تاریخ ادبیات ایران به خود اختصاص داده اند. آثار این عرفا به صور مختلف ترسیمی از نیم رخ روانی انسان را عرضه داشته اند.
در قدیمی ترین آثار فلسفی آسیا و یونان بحث از انسان و قوای او ماهیت نفس انسانی مطرح بوده است. فلسفه با مباحث افلاطون و ارسطو در زمینه نفس به شکل مدون به شکل مدون ، غنای خاصی پیدا نمود. ابو علی سینا در کتاب شفای خود بحث مستقلی را تحت عنوان ((نفس)) مطرح نموده است . ملاصدرا نیز در کتاب اسفار خود بحثی را پیرامون ((کتاب نفس)) آورده است.
روانشناسی تجربی در قرن نوزدهم میلادی با توجه به شرایط زمانی خاص اروپا و به ویژه آلمان از بطن علوم تجربی و فلسفه سر بیرون آورد.
وونت با افتتاح اولین آزمایشگاه روانشناسی در دانشگاه لاپیزیک در آلمان در سال 1876 ، نقطه عطفی را در تجربی شدن روانشناسی به وجود آورد.
روانشناسی تجربی که در اروپا به ویژه آلمان ظهور پیدا کرده بودند ، بعد ها به دلیل بروز جنگ جهانی دوم و فرار روانشناسان آلمانی به آمریکا به شکل چشم گیری به ایالات متحده منتقل شد.
رابطه روانشناسی با سایر علوم
روانشناسی به عنوان علم مطالعه رفتار آدمی و علل به وجود آورنده آنها هنگامیکه می خواهد انسان را مورد مطالعه و تحقیق قرار دهد ، بدون شک با موجودی روبرو خواهد شد که دارای ابعاد گوناگون می باشد. این انسان از یک سو دارای بدن و ارگانیزمی است که دارای یک سری ویژگی های حیاتی و واکنشهای بیولوژیکی است ، دانش زیست شناسی متکفل مطالعه این ویژگی ها و واکنش هاست.
روانشناسی بدون توجه به یافته های زیست شناسی نمی تواند انسان را مطالعه نماید لاجرم ناچار است با استفاده از تحقیقات دانش زیست شناسی ابعاد حیاتی رفتار انسان را مورد بررسی قرار دهد.
از سویی دیگر این انسان خود واحدی از اجتماع بع شمار می آیدکه در تاثیر و تاثر متقابل با آن است. اجتماع و فرآیندهای درون آن را دانش جامعه شناسی مورد مطالعه قرار می دهد.
روانشناسی بدون استفاده از یافته های جامعه شناسی نیز نمی تواند مطالعه ای جامع در مورد انسان انجام دهد. یعنی می باید روان شناسی با استفاده از تحقیقات جامعه شناسی ، بررسی رفتار انسان را غنای بیشتری بخشد.
بهره وری از تحقیقات علوم تنها به زیست شناسی و جامعه شناسی منتهی نمی شود. بلکه روانشناسی می باید از تحقیقات علوم و دانش های دیگری چون شیمی ، جمعیت شناسی ، انسان شناسی ، پزشکی ، ریاضی ، آمار ، فلسفه ، عرفان ، تفسیر ، حدیث و ... نیز استفاده نماید.روانشناسی نه تنها حاصل از تحقیقات دانش های فوق استفاده می کند ، بلکه در مواردی نیز یافته های خود را در اختیار آنان می گذارد.
فواید روانشناسی
دانشجویان علوم مختلف در ابتدای امر گاه بدون آگاهی دقیق از فوائدعلم د مطالعه خود به تحصیل آن می پردازند. در اینجا بهتر است قبل از اینکه وارد بحث مباحث گوناگون روانشناسی شویم به بحث و بررسی فوائد روانشناسی پرداخته شود.
1- خود شناسی
انسان به دلیل دارا بودن ویژگی های خاصی که او را از حیوانات مجزا می کند ناچار به شناخت خویشتن است. اگر خداوند انسان را طوری می آفرید که دست طبیعت برنامه ریز تمامی رفتارهای او می شد ، چنانکه اکثر رفتارهای حیوانات چنین است ، ضرورت چندانی برای خود شناسی انسان وجود نداشت ، زیرا چه خود را می شناخت و چه جاهل بر خویشتن بود ، قواعد طبیعت زندگی و رفتار او را تحت سیطره خود گرفته و زندگی وی را برنامه ریزی می نمود ، ولی به دلیل وجود اختیار در انسان و توانایی و توانایی انتخاب خودشناسی یکی از ضرورت های اجتناب ناپذیر زندگی آدمی می باشد.
از سوی دیگر انسان شاید حیوان منحصر بفردی باشد که بر علم خویش ، علم دارد. یعنی این توانایی در انسان وجود دارد که بر نفس خویش بصیر بوده و بر دانش و جهل خود آگاه باشد و شاید یکی از معانی ((بل الانسان علی نفسه بصیره)) نیز همین باشد. این ویژگی خود ایجاب می کند که انسان بصیرت خویش را به منصه ظهور و بروز برساند و کتاب خویشتن را به مطالعه ای دقیق بنشیند.
دلایل فوق ایجاب می کند که با کمک روانشناسی و ساسر علوم مربوطه ، اقدام به شناخت خویشتن نماییم. شناخت خود تنها را ه شناخت حقیقی است. این معنا در حدیث مشهور نبوی (ص) که فرمود ((من عرف نفسه فقد عرف ربه)) و نیز سایر احادیث منقول از اولیاء از جمله حدیثی از حضرت امیرالمومنین (ع) که فرمود : (( معرفه النفس انفع المعارف )) به خوبی نمایان است.
انسان اگر خود را به تندرستی بشناسد و بر نکات قوت و ضعف خود آگاه باشد، می تواند هدف های متناسب با استعدادها و امکانات خود را انتخاب کند ، در نتیجه زندگی کمتر با شکست مواجه خواهد شد و به هدف های خود می رسد و احساس موفقیت و کامیابی می کند و سلامت روان وی تضمین می شود. در حالی که اثر عدم شناخت فرد از خود ممکن است مسیرهایی راانتخاب کند که توانایی ادامه آن را نداشته باشد و در هنگام برخورد با موانع نتواند آنها زا از میان بردارد و منجر به شکست او شود . شکست های پی در پی یاس ،نومیدی سر خوردگی و احساس حقارت را در پی خواهد داشت که می تواند منشاء بسیاری از بیماری های روانی شود.
2- بررسی و مراقبت روانی
انسان بدون محاسبه نفس یعنی بدون انجام بررسی و مراقبت روانی به سلامت دین و دنیا نائل نمی شود. روح آدمی مستعد خوبیها و زشتی هاست. در صورتی که انسان مراقبت از خویشتن را به غفلت بگذراند ، نفس اماره ی آدمی او را تنها بسوی لذائذ سوق داده و در نهایت وی را در دام امور جزیی و زود گذر دنیا اسیر می کند.
انسان بدون مراقبت از خویشتن تبدیل می شود به موجودی مجبور که به جبر لذائذ از یکسو و به جبر محیط از سویی دیگر ، در دام پستی ها گرفتار آمده و لذت اختیار را نخواهد چشید. انسان لذت آزادی را زمانی درک خواهد کرد که بر خویشتن تسلط یابد.
امیر المومنین علی (ع) در خطبه ای از نهج البلاغه صفات مومنین را چنین توصیف می کند : ((که آنان در فرصتهایی که بدست می آورند به بررسی خویشتن پرداخته و کتاب نفس خود را مورد مطالعه قرار می دهند و در هر کجا که افراط و تفریطی مشاهده کردند آن را به نزد خدای خود به توبه و انابه می برند و با اشک و فریاد درون سوز ، در مقابل خدای خود به استغفار می نشینند. از این رو بررسی و مراقبت روانی سنت نیک سیرتان و مامن مومنان است.))
بررسی و مراقبت روانی ،برای زندگی بهتر در این دنیا نیز ضرورتی تام دارد . انسان بدون داشتن برنامه ای منظم در راه مطالعه رفتارهای خود و کنترل و هدایت آنان نمی تواند در مسیر اهداف خویشتن گامی موثر بردارد. انسان به کمک روانشناسی و با مطالعه عمیق این علم می تواند در این راه ، یعنی بررسی و مراقبت روانی به توفیق بهتر و بیشتر دسترسی پیدا نماید.
3- تعلیم و تربیت بهتر
یکی دیگر از فوائد روانشناسسی کمک به بهسازی شیوه های تعلیم و تربیت است. روانشناسی با مطالعه پیرامون روش های یادگیری و تغییر رفتار از یکسو و نیز مطالعه پیرامون روش های یادگیری و تغییر رفتار از یک سو و نیز مطالعه پیرامون ویژگی های روان شناختی کودک ، نوجوان ، جوان و بزرگسال ، مربیان و معلمان را در جهت اقدام در مسیر بهتر انجام وظائف ، راهنمایی می نماید تصورات نادرستی که در بین مربیان و والدین نسبت به کودک وجود دارد موجب اتخاذ تصمیمات نادرست در زمینه برنامه های تربیتی می شود. روانشناسی توانسته است بسیاری از این تصورات نادرست را اصلاح کرده و درنتیجه روش های تربیتی می شود. روانشناسی توانسته است بسیاری از این تصورات نادرست را اصلاح کرده و در نتیجه روش های تربیتی را اصلاح نماید.
برای مثال در گذشته و حال بسیاری چنین می پنداشته و می پندارند که کودک هیچ تفاوت کیفی با یک بزرگسال ندارد ، بلکه تفاوتهای آن در بعد کمی است ، یعنی همانطور که توانایی جسمانی کودک کمتر از بزرگسال است ، توانایی یادگیری او نیز به همان نسبت کمتر است. مثلا اگر یک بزرگسال بتواند بیست صحفه از یک مطلب را بخواند و بیاموزد ،لاجرم یک کودک نیز می تواند پنج صفحه از همان مطلب را بیاموزد. این اندیشه هر چند که به این وضوح و سادگی توسط کسی مطرح نمی شود و لکن در سیستم تربیتی برخی از افراد در گذشته و حال تلویحاً ملحوظ بوده و می باشد.
روانشناسی امروزه روشن کرده است که این تصورات ، اساسا نادرست است ، کودک به اقتضای رشد و مرحله خاص آن ، از توانایی های خاصی برخوردار است که ممکن است برخی از آنها اساساً به هیچ وجه پیش از آن مرحله وجود نداشته باشد. مثلا درک مفاهیمی چون حجم و وزن در سنین خاص امکان پذیر می باشد که پیش از این سنین معمولا درک این مفاهیم اساساً امکان پذیر نیست ، بنابراین تلاش تلاش معلم در تعلیم این مفاهیم به کودکی که به سن مقتضی نرسیده است ، تنها موجب آزردگی خود و خستگی دانش آموز می شود.
یکی دیگر از تصورات نادرست در مورد کودک این بود که در گذشته برای تربیت کودک چه در خانواده و چه در کودکستان یا دبستان از روش های تنبیهی زیاد استفاده می شد و بردن خط کش برای تنبیه در کلاس توسط معلم رواج داشت همچنین استفاده از وسایلی همچون فلک در کلاس یا سیاهچال در مدارس بسیار فراوان بود.
علم روانشناسی و روانشناسان با تحقیقات گسترده ای که در مورد تنبیه و اثرات نامطلوب آن در شخصیت کودک انجام دادند موجب شد که امروزه استفاده از این شیوه در تربیت فرزندان و کودکان مردود شناخته شود.
از دیگر تغییراتی که در تعلیم و تربیت به جهت استفاده ی روانشناسی صورت گرفته ، این است که روش های تدریس در سطوح مختلف آموزشی تحویل یافته است و بسیار متنوع و متناسب با خصوصیات ذهنی شناختی دانش آموزان در هر مقطع گردیده است. امروزه در کنار شیوه های مختلف تدریس وسائل کمک آموزشی مفیدی مورد استفاده قرار می گیرد که موجب یادگیری بهتر و سریعتر و عمیق تر در دانش آموزان شده است.
4 – برقراری روابط اجتماعی سالم تر
انسان برای ادامه ی حیات مفید خویشتن ناگزیر از برقراری روابط اجتماعی است. دوری از اجتماع در بسیاری موارد موجب بروز مشکلات عدیده ای برای انسان شده و گاهی زندگی او را به خطر می اندازد. انسان برای زندگی سازنده و مفید و لذت بخش در اجتماع ، نیازمند وجود روابط سالم در آن است . اجتماعی که روابط انسانی در آن از سلامت و صحت کافی برخوردار نباشد مشکلات روانی بسیاری برای افراد خود فراهم می آورد. بدون شک انسان در زندگی با فشارهای روانی مختلفی روبرو خواهد بود که برخی از آنها زائیده روابط ناسالم در محیط است که در صورت اصلاح این روابط ، این فشارها نیز کاهش پیدا خواهد کرد.
برای مثال افراد دیگر را آلت تمسخر و شوخی قرار دادن یکی از عوامل ایجاد فشار روانی است که فرد مورد تمسخر باید تحمل نماید ، زیرا توهین و تحقیر شخصیت افراد موجب فشار روانی است. حذف چنین رابطه ناسالمی می تواند در برقراری ارتباط سالم تر مفید واقع شود. از سوی دیگر پذیرش دیگران و احترام به آنها و همدردی با آنان به هنگام بروز مشکلات نیز باعث آرامش روانی و احساس شادمانی در سایرین خواهد بود . برقراری چنین روابطی و شناخت دقیق آنها موجب اصلاح فیما بین افراد یک جامعه خواهد بود.
شناخت فشارها و تعارضات روانی که در روانشناسی پیرامون آنها به تفصیل سخن گفته می شود انسان را برای رعایت بهداشت روانی در محیط و عدم آلوده سازی آن یاری می کند علاوه بر اصلاح و کنترل رفتارهای ارادی در اجتماع ، شناخت عوامل فوق در موارد غیر قابل اجتناب ناپذیری هستند که باعث ایجاد فشار روانی برای انسان می شوند.
شناخت شیوه های کارساز در مقابله با این فشارها ، موجب کاهش اختلالات روانی در اجتماع خواهد شد.
5- کمک به رفع مشکلات روانی دیگران
یکی دیگر از فواید بسیار مهم روانشناسی ، کمک به دیگران در حل مشکلاتی است که عوامل روانی در آنها نقش مهمی دارند.
این مشکلات را می توان به طور خلاصه به شکل زیر طبقه بندی کرد :
الف: مشکلات زندگی روزمره
ب: مشکلات افرادی که دچار سازگاری معیوب شده اند
ج: مشکلات افراد استثنایی
د: مشکلات بیماران روانی
الف : مشکلات زندگی روزمره
انسان در زندگی روزمره خود با مسائل و مصائب و مشکلاتی روبروست ، که بعضاً به گونه ای با مسائل روانی درارتباط قرار می گیرد و دچار اضطراب ، استرس یا تعارض می شود. برخورد صحیح با این گونه مسائل و مشکلات با کمک گرفتن از علم روانشناسی ساده ترصورت می پذیرد.
ب : مشکلات افرادی که دچار سازگاری معیوب شده اند
انسان در طول زندگی خود از طریق یادگیری و یا خلاقیت فردی ، شیوه های مشخصی را برای برخورد با پدیده های مختلف زندگی در پیش می گیرد ، اصطلاحاً این شیوه ها را نحوه سازگاری فرد با آن پدیده ها می نامند. برای مثال انسان در مقابل گرمای تابستان از شیوه های مختلفی استفاده می کند و اصطلاحا هر کسی به نحوی در مقابل آن به سازگاری می رسد. یکی با سفر به مناطق سردسیر و دیگری با استفاده از وسائل خنک کننده در مقابل گرما واکنش نشان می دهند. کسی نیز با آن سازگار می شود. به هر سه شیوه فوق نوعی سازگاری گفته می شود.
برخی از انسان ها در مقابل بعضی از پدیده های محیطی به سازگاری های معیوبی می رسند. برای مثال پرخاشگری یا عصبانیت برخی از افراد ، نوعی سازگاری معیوب در مقابل دیگران است. شیوه های غلط مطالعه که برخی از دانش آموزان و دانشجویان دچار آن هستند و با صرف وقت و انرژی بسیار زیاد ، بهره کمی می گیرند ، نوعی سازگاری های معیوب به شمار می آید بسیاری از عادتهای مخرب مانند اعتیادها ، سازگاری های معیوبی هستند که برخی از افراد دچار آن می شوند. این سازگاری ها برای افراد و اطرافیان مشکل زا هستند. روانشناسی می تواند به ما کمک کند تا مشکلات ناشی از این ناسازگاری ها را تخفیف داده و یا از بین ببریم.
ج : مشکلات افراد استثنایی
اکثریت مردم در زمینه صفات و خصوصیات طبیعی کم و بیش به هم شبیه هستند. ولی در این میان افرادی وجود دارند که یا صفت خاص را از اکثریت بیشتر و یا از آنها کمتر دارند. این افراد نسبت به کل جمعیت ، استثنایی به حساب می آیند. مثلا افرادی که عقب مانده ی ذهنی هستند یا دارای معلولیت های جسمی از جمله نابینایی یا ناشنوایی می باشند یا فاقد عضوی مثل دست یا پا می باشند و یا اینکه از نظر هوشی بسیار بالا می باشند جزو افراد استثنایی می باشند. افراد استثنایی در تطابق با محیطی که برای اکثریت افراد جامعه شکل گرفته است دچار مشکلاتی می شوند. افراد کم هوش و افراد پر هوش هر یک به نوبه مشکلاتی را باید تحمل کنند که اکثریت افراد با آنها دست به گریبان نیستند. برای مثال در محیط های آموزشی افراد کم هوش نوعاً به دلیل عقب ماندگی درسی و عدم درک درس همراه و همگام با اکثریت ، دچاراشکال شده و گاه مورد بی مهری اولیاء مدرسه و سایر دانش آموزان قرار گرفته و افراد پر هوش نیز گاه به دلیل درک بیشتر و پیشتر ، مورد مضحکه سایرین قرار می گیرند. علم روانشناسی می تواند کمک شایانی به رفع و یا کاهش چنین مشکلاتی نماید.
د: مشکلات بیماران روانی
بیماری روانی یکی از مشکلات انسان به ویژه در جهان امروز است. بیماری های روانی ، بر خلاف بیماری های جسمانی ، گاه به دلیل نداشتن علائم ارگانیک مانند دردهای عضوی ، مورد غفلت و بی توجهی واقع می شوند. شناخت این بیماریها و انواع و علائم هر یک از آنها انسان را یاری می نماید تا با تشخیص به موقع ، مشکلات ناشی از آنها را کاهش دهد. گاه به دلیل عدم شناخت این بیماری ها و عدم توجه جدی به آنها ، بیمار جان خود را از دست می دهد. یکی از این موارد که متاسفانه در جامعه ما به کرات دیده شده است، عدم برخورد صحیح با بیماری افسردگی است. بیماران افسرده بعضی اوقات با فرو رفتن در یاس و دلمردگی و دلسردی بسیار دست به خودکشی می زنند. در حالیکه اطرافیان با شناخت این بیماری می توانند با مراجعه به موقع به روانشناس و یا روانپزشک مانع چنین اقدامی شوند.
فایده شناخت بیماریهای روانی تنها در بعد پیشگیری از مرگ بیمار نیست ، بلکه شناخت این بیماری ها درپیشگیری وبرخورد صحیح با بسیاری از مشکلات که گریبانگیر بیمار واطرافیان وی می شود ، مفید ومؤثر خواهد بود و این فایده درسایه مطالعه و شناخت علم روانشناسی به دست می آید .
شاخه های روانشناسی
علم روانشناسی به دلیل گستردگی بسیار زیاد ، به ناچار به شاخه ها و شعب متعددی تقسیم شده است . روانشناسی تاکنون به بیش از هفتاد شاخه تقسیم شده است از جمله می توان روانشناسی عمومی ، روانشناسی شخصیت ، روانشناسی یادگیری ، روانشناسی بازی ، روانشناسی رنگها ، روانشناسی فیزیولوژیک ، روانشناسی تجربی ، روانشناسی هوش ، روانشناسی بالینی ، روانکاوی و ... نام برد .
دراینجا به معرفی برخی از شاخه های روانشناسی می پردازیم .
- روانشناسی عمومی
این رشته از روانشناسی به بحث و بررسی رفتارهای آدمی از یک دیدگاه کلی و جامع می پردازد . این رشته بدون پرداختن به مباحث وجزییات بسیار دقیق تنها با استفاده از تحقیقات و نظریات مختلف درسایر رشته های روانشناسی ، رفتارهای آدمی درابعاد مختلف اعم از بعد یادگیری ، شخصیت ، انگیزش ، هیجان و ... نیز روشهای مطالعه وتحقیق در علم روانشناسی و کلیات مربوط به این علم را مورد مطالعه قرار می دهد .
- روانشناسی تربیتی
این رشته از روانشناسی کوشش می کند که اصول و قوانین روانشناسی را درتعلیم و تربیت به کار ببرد . دراین رشته روش های مختلف یا دگیری و تغییر رفتار با توجه به ویژگی های رشد و مراحل آن مورد بررسی قرار می گیرد .
- روانشناسی رشد
در این رشته به تعاریف رشد ، اصول رشد ، نظریه های رشد ، عوامل مؤثر در رشد ومراحل رشد از آغاز تا پایان زندگی می پردازد .
- روانشناسی کودک
دراین شاخه به کیفیت شکل گیری رفتار کودک و عوامل مؤثر در آن ، مشکلات رفتاری کودکان و روشهای تغییر رفتار کودکان پرداخته می شود .
- مشاوره و راهنمایی
شاخه ای از روانشناسی است که به افراد درحل مشکل و تصمیم گیری درمسائل زندگی کمک و هدایت می کند .
- روانشناسی بالینی
شاخه ای است که به تشخیص و درمان بیماریهای روانی می پردازد ودر درمان بیشتر از روش های مصاحبه ی کلنیکی استفاده می شود .
- روانپزشکی
شاخه ای است که آن هم به تشخیص و درمان بیماران روانی می پردازد . با این تفاوت که یک روانپزشک برای درمان به استفاده از دارو ، شوک الکتریکی و گاه عمل جراحی نیز متوسل می شود .
- روانشناسی بازی
دراین شاخه به تعاریف بازی ، اهمیت بازی ، تنوری های بازی ، نقش بازی در رشد کودک ، انواع بازی واهمیت بازی کودکان پرداخته می شود .
- روانشناسی تفاوت های فردی
شاخه ای است که به تفاوت های فردی افراد ، علل آن وشیوه های برخورد با این تفاوتها پرداخته می شود .
هریک از رشته های فوق درمواردی کاربرد دارند اما یک مربی کودک که با کودکان پیش از دبستان سروکار دارد باید بتواند اطلاعات خود را از شاخه هایی از روانشناسی چون روانشناسی عمومی ، روانشناسی کودک ، روانشناسی رشد ، روانشناسی تربیتی و روانشناسی بازی وروانشناسی تفاوتهای فردی افزایش دهد .
آيا ما مي توانيم تصور كنيم كه ؟؟؟؟؟؟ تر از مرگ براي بشر وجود دارد؟ و نيز آيا عانلي كه نوجب توقف جريان مرگ شده باشد وجود دارد؟ پس نبايد حيرت كرد كه چرا هر فلاسفه و حتي تمام انسانهايي كه قادر به كمترين درجه تفكر هستند كم وبيش به طرز تشويق آميزي به مرگ توجه كرده و خود را ناگزير به ابراز عقيده هاي پيرامون آن كرده اند. اديان و فلسفه هاي مختلف نيز توجيهاتي را درباره وضعيت فاني بودن بشر ارائه داده و كوشيده اند تا معني و اهميت آن را روشن كنند.
اينايس لپ از هواداران مكتب «تكامل گرايي» و از پيرامون نياردوشان است. تكامل گرايي مكتبي است كه از ؟؟؟؟؟؟؟ و علم گرايي نوين پديده آمده است پيرامون اين مكتب معتقدند كه جهان و كائنات بسوي يك پيشرفت از پيش تعيين شده در حركت است ذات و سرشت جهان به گونه اي است كه اجسام آلي و غير آلي همواره رو به تكامل و تحول هستند زيرا جهان را خداوند خلق كرده است. مكتب «تكامل گرايي» مقوله اي به نام «خداشناسي فرايندي» را در قلمرو فلسفه گشوده است. مكتب «تكامل گرايي» مقوله اي به نام «خداشناسي فرايندي» را در قلمرو فلسفه گشوده است. اين مقوله شكل جديدي از خداشناسي است كه علوم جديد و بويژه دانش تكامل علمي را پذيرا مي شود. مي گويد كه طرز عمل خداوند در جهان، يك فرآيند كند و بطئي است كه با بردباري بر عناصر تصادف و شر غلبه مي كند و تمامي خير و خوبي را كه پديد مي آوردند در ذات خود نهفته دارد. اينايس لپ در برخورد با مساله مرگ، ديدگاهي را عرضه مي كند كه نشانگر ذهن روشن و باز او بوده، و در عين حال بيانگر اعتقاد راسخ وي به خداوند و دنياي آخرت است. البته در چارچوب مذهب كاتوليك به طور خاص و ديانت مسيحيت به طور عام، و نيز پايبندي او به مكتب تكامل گرايي. او، مرگ را يك راز مي داند و نه يك مساله مي گويد كه هراس از مرگ يك واكنش بسيار عادي در همه انسانهاست اما مضطرب شدن به خاطر مرگ را يك نوع روان پريشي مي داند زيرا مرگ همواره با تولد انسان، آغاز مي شود و لحظه اي بشر را ترك نمي كند و در واقع زندگي و مرگ لازم و ملزوم يكديگرند حاصل كلام، اينايس لپ مي گويد كه اگر انسان بخواخد بر هراس از مرگ غلبه كند بايد به زندگي عشق بورزد و به آن ارزش و معنا بدهد. در توهين بينش است كه عقيده دارد شهادت يك نمونه بارز و كامل نهراسيدن از مرگ است زيرا بيانگر نزديك ترين و آشكار ترين ارتباط عشق و مرگ است.
1-مرگ فيزيولوژيكي
بدن انسان از يافته هاي زنده تشكيل مي شود. هر يافته، بر اساس ذات خود، فاني است ولي يافته هاي جديد تولد مي يابند تا جايگزين يافته عالي مرده در بدن انسان بشوند. پس از يك دوره معين زماني، تجديد حيات يافته ها كاهش مي يابد و سپس كلا متوقف مي شود. از نظر زيست شناسي، مرگ طبيعي يك رويداد ناگهاني نبوده بلكه يك فرآيند تدريجي است از يك نقطه نظر زيست شناسي، ما به محض اينكه متولد مي شويم به پير شدن و مردن مي كنيم. ولي مرگ انسان فقط موقعي صورت مي گيرد كه ميليونها يافته تشكيل دهنده بدنش بميرد. هنگامي كه فعاليت پروتوپلاسمي يافته متوقف مي شود، آن يافته مي ميرد. بدين ترتيب، مرگ از اين نقطه نظر زيست شناسي، عبارتست از نابود شدن ساختار يافته اي. اما هر چند كه يافته ها مي ميرند و بدين طريق موجب مرگ يك فرد مي شودند لكن اتم هاي سازنده يافته ها از بين نمي روند. آنها به يافته هاي ديگر همان فرد و ساير افرادمنتقل مي شوند و از اين جهت است كه ما مي توانيم با لحني قاطع از وجود يك خويشاوندي اساسي ميان تمام موجودات زنده سخن بگوييم. اتم هايي كه امروز جزئي از كالبد جسماني من هستند شايد روزي مورد استفاده حيوانات و گياهان يا شايد ساير انسانها قرار گيرد. اگر ما مي خواستيم بپذيريم كه اتم ها داراي روح مي باشند. بنابراين پديده (حلول روح) مي توانست يك معناي واقعي بيابد. از طرف ديگر، خود يافته نيز يك موجود پيچيده است و به همين دليل نمي تواند فاني محسوب شود زيرا فقط پروتوپلاسم مي ميرد. نه علم و نه جادو هيچ كدام قادر نيستند كه مانع مرگ سلولها و اندامهاي زنده تشكيل شده از آنها گردند با حداكثر كاري كه مي كنند اينست كه مرگ ما را به تاخير بيندازند بعيد به نظر نمي رسد كه طول عمر بشر در آينده، دو برابر و يا حتي سه برابر بشود. ولي براي مرگ طبيعي هيچ درمان نهايي وجود ندارد و هيچ اكسير حيات جاودنان نيز نمي تواند وجود خارجي داشته باشد.تنها مرگ در سن كهولت را مي توان يك مرگ طبيعي دانست، اين نيز فقط موقعي وجود دارد كه مرگ ناشي از بيماري نباشد- همچنان كه غالبا ناشي از آن است. ا ين بيماري غالبا از نوع مهلك است زيرا بيمار را از قبل در آستانه مرگ طبيعي قرار داده و شايد بزودي به هر تقدير بميرد. لذا مرگ يك جوان كه يافته هاي او در يك فرآيند تجديد حيات مداوم قرار دارند، همواره يك امر اتفاقي است. بهداشت و ساير اقدامات پزشكي مي تواند خطر مرگ اتفاقي را از بين ببرد و به شكرانه اينها، نرخ مرگ و مير در ميان جوانان به طور چشمگيري در قرن بيستم كاهش يافته است. «بوگومولتز» و ساير زيست شناسان دست به تلاشهايي زده اند تا يافته هاي افراد پير را جوان كرد و بدين طريق سن كهولت و مرگ را به تعويق بياندازند. نتايج مهمي از اين تلاش تهور آميز به دست آمده است ولي فقط مي تواند حتي الامكان مرگ را عقب بياندازد نه آنكه بر آن غلبه كند. گونه و افراد انساني مي ميرند. تنها چيزي كه مي تواند از اين نظم تجربي مرگ بگريزد خود حيات است. حتي حيات بشريت نيز امروزه در معرض سلاحهاي هسته اي قرار دارد.
2- تجربه مرگ
اگر بخواهيم به طور كامل و دقيق سخن بگوييم، ما قادر نيستيم از مرگ تجربه مستقيم داشته باشيم، خواه مرگ خودمان باشد و خواه مرگ ديگران. از دست رفتن آگاهي و شعور يكي از نشانه هاي مرگ در انسان است، هر چند كه در بعضي موارد شعور خود را از دست مي دهيم ولي نمي ميريم (نظير حالت احتضار و اغماء) حتي كساني كه حالات اغماي طولاني را تجربه كرده اند آنها در مدت اغماء مرده به نظر مي رسيدند ولي نمي توانند چيزي درباره مرگ به ما بگويند به اين دليل ساده كه آنها نمرده بودند.
برخي مولفان معتقدند كه عارفانه نزديك ترين مقايسه و شباهت را با تجربه مرگ دارد. تجربه ما از مرگ فقط مي تواند غير مستقيم باشد. يعني با تماشاي صحنه مرگ يك شخص ديگر است كه انسان به طور عادي آگاه مي شود كه همه مي ميرند و نتيجه گيري مي كند كه او نيز بايد بميرد. بنابر گفته هاي ديگر ما فقط مي توانيم تجربه هاي عادي خود را به ديگران انتقال دهيم و تجربه هاي عميق زندگي، به لحاظ ذات و ماهيت شان، غير قابل انتقال هستند. چون تجربه مرگ معمولا از مشاهده مرگ ديگران به دست مي آيد صرف نظر از ميزان خويشاوندي و دوري يك فرد مرده با ما- لذا پديد آورنده يك تجربه روانشناسي اصيل نخواهد بود. با مشاهده مرگ ديگران، ما به فناپذيري خويش يقين مي كنيم ولي تا وقتي كه زنده ايم فقط شخص ديگري است كه مي ميرد، همواره يك نفر ديگر، كه امكان ايجاد ارتباط عميق با او را نداريم. تجربه شخص خودم پرايون روابط ميان انسانها، اعم از تجربه مستقيم يا غير مستقيم، مانع از آن مي شود كه در بدبيني هاي ديگر درباره غيرقابل انتقال بودن تجربه هاي اساسي سهيم شودم با ولي مي پذيرم كه چنين ارتباطي دشوار است.
3- برخورد كودكان با مساله مرگ
ثابت شده است كه تجربه عاطقي يك كودك از مرگ و آگاهي او از وضعيت فاني بودن خويش، از حيث رشد و بلوغ روحي او بسيار اهميت دارد. من غالبا مشاهده كرده ام كودكاني كه به طرز ناگهاني خنثي با مفهوم مرگ شده اند، در بزرگسالي يك ديدگاه بدبينانه نسبت به زندگي دارند و غالبا دچار تشويش هستند، هر چند كه از ارتباط بين اختلال هاي عصبي وتجربه هايشان از مرگ، ناآگاهند. با وجود اين، ما نبايد با شتابزدگي نتيجه گيري كنيم كه همه مبتلايان به اختلالهاي عصبي و افراد بدبين داراي تجربه هاي مشابهي هستند بوده اند، زيرا علل بسياري براي ايجاد چنين شرايطي وجود دارد. از سوي ديگر، آن كساني كه تجربه هاي كودكي شان از مرگ، ضربه روحي كمتر به آنها زده است، تمايل بيشتري دارند كه مرگ را به عنوان يك رويداد طبيعي و راحت شدن از بيماري و رنج تلقي كنند. ناگفته پيداست كه اعتقاد ديني در خصوص فناپذيري انسان به كودك كمك بزرگي مي كند تا مرگ را به عنوان يك رويداد طبيعي به شمار آورد و آن را يك مصيبت درمان ناپذيراند.
برخي علل ترس از مرگ
ترس عصبي از مرگ غالبا تجلي يك اضطراب عمومي است كه علل واقعي آن ناآگاهانه بوده وناشي از ضربه هاي دوران بلوغ، كودكي يا تولد است. چنين ترسي به بهترين صورت در «ترس از جاهاي سر پوشيده» يا «ترس از فضاي باز» ظاهر مي شود. ولي به طوري كه غالبا در اين فصل يادآورد شده ايم، كساني كه دچار ترس از مرگ خود يا ديگران هستند همگي آنها افراد عصبي نيستند، مگر آنكه تمام نژاد بشر را عصبي بدانيم. وجود اين ترس همگاني در افراد بشر، برهاي ديگري است عليه كساني كه نظريه فرويد را پيرامون وجود غريزه مرگ تصديق مي كنند، برهاني كه مي بايست دست كم از نظر زيست شناسان و روان شناسان عاري از اهميت نباشد. يك غريزه، به طور عادي گرايش به برآورده كردن هدفش دارد مگر اينكه سركوبها يا ساير موانع كه غلبه بر آنها دشوار است، مانع انجام آن شوند. ولي دليلي وجود ندارد كه فرض كنيم تمام كساني كه از مرگ مي ترسند «غريزه مرگ» خود را سركوب كرده اند؛ همان غريزه اي كه فرويد در سالهاي آخر عمرش آن را مهم ترين غريزه بشر دانست. اگر بشر اين چنين از مرگ مي هراسد به نظر مي رسد به اين دليل باشد كه زندگي و نه مرگ، براي او مهم ترين چيز باشد. لذا بطور وضوح مي توان تاكييد كرد كه علت اصلي هراس از مرگ عبارتست از غريزه حيات و زندگي، در حاليكه مرگ دشمن اين غريزه بسيار اساسي و بنياني است.
از اين حيث، ترس از مرگ كاملا طبيعي است. فقط موقعي غير طبيعي است كه به صورت سدي در راه زندگي در آيد و مانع خدمت كردن و حراست از زندگي شود.
علت ديگر ترس غير عادي از مرگ عبارتست از مادّيگري فزاينده در تمدن غرب. بر هم خوردن تعادل روحي انسان غربي، بيشتر زائيده آن ماترياليسم پر اگماتيكي است كه در واقع مورد تاييد شمار عظيمي از انسانهاي قرار گرفته است كه از نظر فكري معتقد به والاترين انديشه هاي فصولي هستند. با در نظر گرفتن اين حقيقت كه؟؟؟؟؟؟ به صورت يك آرمان عالي وجودي در زندگي بسياري از افراد در آمده است، چرا نبايد احتمال چشم پوشيدن از چنين بهره مندي را هولناك توصيف كرد؟ ولي احساس گستره ناامني در غرب، با وجود تمام قوانين ما براي حمايت اجتماعي، پيوسته به ياد مي آورد كه شيوه زندگي استوار بر لذت گرايي ناپايدار است. در اين زمينه رواني مايه شگفتي است كه هراس از مرگ و اضطراب عصبي ناشي از آن، گسترش بيشتري نيافته است. وضعيت ياد شده نشانگر اين حقيقت است كه انسان غربي در اعماق وجودش، متمدن تر از آن چيزي كه ظاهرا از خود نشان مي دهد نيست.
غلبه بر ترس از مرگ:
هيچ بشري نمي تواند پيوسته از مرگ در هراس باشد اگر ما همواره از مرگ بترسيم، زندگي ما بزودي تحمل ناپذير خواهد شد، آرزوهاي ما مجالي براي قدرت نمايي پيدا نمي كنند و اضطراب و دلواپسي، به احتمال زيادمارا بسوي جنون سوق خواهد داد. خوشبختانه ترس از مرگ، حالت مداوم ندارد، حتي افراد عصبي نيز فرصتهاي كم و بيش طولاني براي بهره بردن از زندگي در اختيار دارند. لذا پيكار با ترس از مرگ، عبارتست از همگام شدن با منطق ذاتي حيات، هر چند كه بايد اعتراف كرد كه اين مبارزه در زمان حاضر سخت تر از هر زمان ديگري است. هر اندازه بشر تسلط بيشتري بر جهان طبيعت مي يابد. به همان اندازه نيز تسلط بر خود را از دست مي دهد.
بشر همواره تلاش كرده است كه بر ترس از مرگ غلبه كند. دنياي غرب از مدتها پيش معتقد به قدرت بي پايان هوش و ذكاوت بود و نتيجتا تقريبا همگي فلاسفه و علماي اخلاق در جستجوي درماني به صورت ارائه استدلال منطقي بوده اند.
فلاسفه رواقي اعتقاد داشتند كه ترس از مرگ ناشي از وضعيت بشر است. فلاسفه رواقي فقط به مساله روح علاقمند بود و ساير پديده هاي طبيعي تا حدي مورد توجه شان قرار داشت كه در روح تاثير مي گذارند: مرگ يك رويداد طبيعي اجتناب ناپذير است. همان طور كه ريزش باران با حركت ستارگان گريز ناپذير است. لذا مرگ طبيعتا چيزي غير مهم است و ارزش آن را ندارد كه به خاطر آن مضطرب بشويم. انسان بايد در زمان حال زندگي كند و به طول عمر خود نيانديشد. براي رسيدن به اين منظور، تخيل كه منبع تمام عواطف زيانبار است. بايد بشدت محدود گردد. بنابراين حكمت مكتب رواقي «آرامش دروني» را توصيه مي كند با يك حالت آرامش عاري از عواطف و احساسات.
عشق و مرگ 1- مرگ رمانتيك
به عنوان يك نظام فكري و ادبي، رمانتيسم يك پديده قرن نوزدهم بود. ولي پيرامون رمانتيسم به مثابه يك ديدگاه ذهني و شخصي، همواره يك موضع گيري فكري وجود داشته و امروزه نيز وجود دارد. در باب ارتباط بين عشق و مرگ، مثلا ديدگاه شواليه هاي قرون وسطي نوعا «رمانتيك» بود. شواليه ها پيش از اينكه رهسپار ميدان جنگ بشوند يا در يك نبرد شركت كنند همواره ادعا مي كردند كه به خاطر دلدادگانشان خود را با خطر مرگ روبه رو مي سازند. امروزه افراد بسياري هستند كه با غرور و تكبر مي گويند كه عشق فقط يك واقعيت بيولوژيكي عاري از همه جوانب رمانتيسم و مستقل از مرگ است. اما تنها كافي است كه نگاهي به پيرامون خويش بيفكنيم تا ببينيم كه حتي امروزه در بين جوامع بشري، روحيه رمانتيسم به همان اندازه گذشته وجود دارد بويژه در ميان جوانان.
ادبيات و فرهنگ همه اقوام، در همه اعصار از ارتباط مرموز ميان مرگ و عشق سخن مي گويد. سراسر ادبيات رمانتيك گواهي مي دهد كه بشر مي تواند- و گاهي بايد- به خاطر عشق بميرد. از ديدگاه رمانتيسم، موارد مزبور به معناي شكست عشق و پيروزي مرگ نيست. بر عكس تصور مي رود كه مرگ در خدمت آرمان عشق است با مرگ، همه سدهاي فراراه عشق را كنار مي زند و عشق را در قالب خودش ابدي مي سازد، در حاليكه اگر چنين نمي شد مرگ به صورت يك امر مختوم و چاره ناپذير باقي مي ماند. دلدادگان رمانتيك غالبا به وصال يكديگر نمي رسند شايد به دليل اينكه يكي از آن دو قبلا ازدواج كرده يا پدر و مادرشان به دليلي با ازدواج آنها مخالف بوده اند. ولي مرگ قيد و بند ازدواج را در هم مي شكند و دلدادگان را در فراسوي نظارت و مخالفت پدر و مادرها قرار مي دهد. حتي مسيحيت كه در سدهاي پيشين در داوري نسبت به خودكشي بسيار سخت گير بوده، نسبت به كساني كه داوطلبانه به خاطر عشق مي مردند با نظر اغماض مي نگريست. و همان ديدگاه امروزه نيز در عصر پوزيوتيسم و ماترياليسم وجود دارد.
مرگ رمانتيك به خاطر عشق همواره يك مرگ غير طبيعي نيست و عشاق همواره خودكشي نمي كنند. دلدادگاني كه به خاطر عشق مي ميرند سوداي پوچي و بيهودگي زندگي را در سر ندارند بلكه مي خواهند كه محبت شان در يك تداوم ابدي و بسيار پاكدلانه عشق برآورده شود.
شرايط خارجي و اراده ديگران، تنها موانع برآورده شدن كامل عشقهاي رمانتيك نيستند. دلدادگان به پيكار همه سدهاي غلبه ناپذير معايب و نواقص خويش نيز مي روند. پس از اوج شور جنسي و شور و حالهاي عاشقانه، يك بازگشت به وضعيت عادي پيش مي آيد. رمانتيك ها به مرگ دست مي يازند تا به اين چيزهاي پيش پاافتاده پايان داده و عشق خود را ناب و هميشگي سازند. در پرتو آگاهيهايي كه روانشناسي نوين فراهم آورده است. شگفت آور نيست كه اين نوع مرگ، رمانتيك و خيالپردازانه به شمار آيد. در همه بيماريهايي روان تني، تعارفهاي عاطفي يك نقش تعيين كننده را ايفا مي كنند. كسي كه عاشق است، بي آنكه از عشق مقابل برخوردار باشد، علاقه به زندگي را از دست مي دهد؛ يك زندگي بدون عشق،پوچ و بي محتوي به نظر مي رسد و ارزش زيستن را ندارد. مفهوم رمانتيك عشق، شوق اين نوع تيره بختي بود در مفهوم مزبور، عشق به عنوان يك پديده پيچيده و نادر ادراك شده است. عموما عقيده بر اين بوده كه تنها يك عشق واقعي مي تواند در سراسر زندگي وجود داشته باشد- علاوه بر آن، خصيصه همه عشاق احساساتي اين است كه خود را يگانه و بي همتا به شمار مي آورند و در نتيجه عشق خود را جدي مي گرفتند.
شايع ترين بيماري عشق، بي هيچ حيرت و شگفتي، بيماري سل بود. همراه با زخم معده و ساير بيماريهاي دستگاه هاضمه، سل بي ترديد يكي از بيماريهايي است كه در اكثر مواقع زائيده تعارفهاي عاطفي مي باشد.
در چشم انداز عشق رمانتيك، شخص مي تواند به خاطر عشق شديد و نيز به خاطر عشق اندك بميرد من نمي دانم آيا تاكنون هرگز به دليل شادماني بيش از اندازه، به مرگ طبيعي مرده است يا نه ولي اين مضمون در اشعار رمانتيك بسيار ديده مي شود. دلدادگان جوان وقتي مي انديشيدند كه به نقطه اوج شادي و سر مستي رسيده اند، غالبا خودكشي مي كردند. آنها هراس داشتند كه عشقشان در اثر گذشت زمان فروكش كند و زيبايي رمانتيك خود را از دست بدهد. دلدادگان بيشماري اين كلمات بودم را در گوش يكديگر نجوا كرده اند، «بياييد عشق بورزيم و بميريم»
شهادت
روانشناسان نزديك ترين و آشكارترين ارتباط بين مرگ و عشق را در شهادت مي بينند در اين مورد، يك عشق ناب وجود دارد كه عاري از همه نفرتها بوده و به گونه ناخودآگاه از عقده پرخاشگري است. انسانها را بر مي انگيزاند تا مرگ را پذيرا شوند و حتي آرزوي آن را در سر بپرورانند شهداي مسيحيت هم در صدر مسيحيت و هم در طول تاريخ، از آزار و اذيتهاي آزاردهندگان خويش نفرت نداشتند و حتي براي آنها ادعا مي كردند و مشتاقانه آرزو كردند كه اينان نيز به آئين مسيحيت بگروند. شهادت فقط در انحصار دين مسيح نيست. پس بيائيد يك داستان عالي را از تورات به خاطر آوريم:
عشق فاتح مرگ
مرگ كه به عنوان يك ضرورت بيولوژيكي در اثر قوانين يك جهان در حال تحول مقرر شده است، همواره يك بدنامي براي وجدان بشري بوده مگر اينكه به يك كردار آزاد انسان تبديل شو د. فقط اين راه، و نه فناپذيري فرضي عمر بشر، مي تواند پيروزي واقعي مرگ داشته باشد. افزون بر آن، گنجايش استعداد و نياز به عشق در قلب بشر، فقط موقعي مي تواند به طور كامل تحقق يابد كه خود عشق بر مرگ غلبه كرده باشد.
«گابريل مارسل» در تحليل عميقش از «؟؟؟؟» نكته فربور را درك كرده است او مي نويسد «عشق بشري هيچ است اگر عهده دار امكانات نامحدود نباشد. اگر قرار باشد [عشق بشري] نميرد پس بايد [قلب او] باز باقي بماند» گابريل مارسل از يك «باز ماندن» در برابر يك عشق قوي تر از عشقي كه ما «انساني» مي ناميم، سخن مي گويد. انساني كه فقط به زندگي شخصي خودش و اطرافيانش علاقه دارد اساسا يك انسان تيره بخت است. هر چند كه تلاشهاي او براي زيبا و شيرين كردن اين زندگي، مبتكرانه باشد ولي ناگزير است كه روزي آن را ترك گويد، در حالي كه توانايي والايش هراس طبيعي از مگر را ندارد.
شايد ضد و نقيض به نظر برسد كه معتقد باشيم عشق به زندگي و همه چيزهاي زنده، كمك بسيار موثري است به غلبه بر مرگ. در نگاه نخست، به نظر خواهد آمد كه يك فرد هر چه زندگي را بيشتر دوست بدارد پس طبعا مي بايست نفرت بيشتري از نابود كننده زندگيش «مرگ» داشته باشد با وجود اين تجربه هاي بسياري هست كه درستي عقيده ما را تاييد مي كند. فقط عاشقان بزرگ مي توانند با خونسردي و در بسياري موارد با شادماني با مرگ روبرو شوند.
مرگ همچون زندگي، فقط يك دگرگوني است.
لايب نيتس
انديشه هايي درباره مرگ
·مرگ آخرين هديه شومي است كه زندگي به ما مي دهد.
·تنها دارويي كه مي تواند ما را از بيماري زندگي نجات دهد، مرگ است ولي سركشيدن اين داروي تلخ چقدر دردناك است.
·زندگي روياي پوچي است كه با مرگ پايان مي يابد.
·خياط روزگار با مقراض ايام مدام عمر ما را قيچي مي كند.
·مرگ ميزبان ضيافت زندگي است.
آخرين سخنان
سخنانيكه بعضي افراد در آخرين لحظه حيات خود زده اند خيلي جالب است زيرا در آن لحظه هر چه گفته اند، از اعماق قلب بوده است.
الكساندردوما: الكساندر، در قلب و وجدانت بمن بگو آيا باور مي كني كه چيزي از زنده مي ماند؟
دكتر گلن: ايكاش مي توانستم بنويسم چه قدر مردن آسان و دلپذير است.
فرانسوا رابله: پرده را بكشيد: نمايش مضحك پايان يافته است.
منابع و مآخذ:1 - روانشناسي مرگ از اينيانس ليپ ترجمه محمد رفيعي مهرآبادي
بقراط روان درماني علمي - تجربي را ازپيش خبر داده بود. اين روش از اواسط قرن هيجده بطور مستمر در دنياي غرب مورداستفاده قرار داشته است. آنتوان مسمر نخستين کسي بود که روش درماني خود را استفادهعلمي ازخوابمصنوعي حيوانناميد. با آن که نظريههاي او بياعتبار قلمداد شدند، روان درمانيعلمي - تجربي به شکلهيپنوتيزمادامه يافت و بعد به لطف نبوغ فرويد از شهرتي همگاني برخوردار گرديد. در دهههاياخير روان درماني علمي - تجربي با استفاده از نظريههاي پاولف و اسکنير و نظريههايشناختي بيش از پيش گسترش يافته است.
انواع روان درماني
روان درماني انواع خاص بسياري دارد و تقسيم بنديهايمختلفي بر مبناهاي مختلف براي آن صورت گرفته است. از يک تقسيم بندي که طول زمانيروان درماني مورد توجه بوده روان درماني را به دو نوع بلند مدت و کوتاه مدت تقسيمبندي کردهاند. در تقسيم بندي ديگري بر حسب تعداد افراد شرکت کننده در روان درمانيدو نوعروان درماني فرديوروان درماني گروهيرا معرفي کردهاند. مهمترين تقسيم بندي بر حسب نوع رويکرد مورد استفاده در طول درمان انجام گرفته است. در اين دسته روان درماني مبتني بر رويکردروانکاوي،رفتار درماني،شناخت درمانيو روان درمانيهاي مبتني برروند انسان گرايانه قرار ميگيرند.
چه افرادي تحت روان درماني قرار ميگيرند؟
نظر به اينکه روان درماني يکنهاد متکي بر فرهنگ است اشخاصي که مناسب آن تشخيص داده ميشوند در جوامع مختلفمتفاوتند. ولي بطور کلي افراد ذيل عمدتا از روان درماني بهره ميبرند:
روان پريشها:براي اين که بتوانند باشناسايي تشويقهاي خود در موقعيتي قرار گيرند تا با اين استرسها برخورد موثرتريداشته باشند.
روان رنجورها:اشخاصي که برايروبروشدن با فراز و نشيبهاي زندگي تحت تاثير تجربههاي احتمالا ناخوشايند گذشته کهبه فرآيند رشد و يادگيري آنها لطمه زده است با دشواري روبرو ميشوند. اين اشخاص وهمينطور اشخاصي که تحت تاثير مشکلات موقت زندگي دچار واکنشهاي رواني مثل داغ ديدگيشدهاند بزرگترين ميزان افرادي را تشکيل ميدهند که تحت روان درماني قرارميگيرند.
گروه بعد افرادي را شامل ميشود که رفتار و حالات رواني آنها براي خودشان بلکهبراي ديگران آزار دهنده است و اغلب از طرف اطرافيان براي درمان هدايت ميشوند.
اهداف روان درماني
عليرغم تفاوتهاي قابل ملاحظه کليه روشهاي روان درمانيشش هدف را مد نظر دارند.
1.رابطه درماني را تقويت ميکنند. ايجاد يک رابطه درماني مناسب و قوي از الزاماتاساسي در روان درماني است. بدون بوجود آمدن چنين رابطه تداوم درمان ميسر نخواهد شد.
2.ايجاد اميدواري در بيمار براي دريافت کمک و ادامه درمان
3.روشها و منطق درماني به بيمار کمک ميکند تا با کسب اطلاعات تازه درباره مسائلخود و راههاي موجود براي کنار آمدن شناخت بيشتري پيدا کنند.
4.ايجاد انگيزش در بيمار
5.افزايش احساس تسلط بر خود و زندگي در بيمار
6.کاربرد آموختهها در طول روان درماني در زندگي واقعي
شرايط لازم براي روان درماني
اين شرايط را به سه دسته کلي ميتوان تقسيمبندي کرد: شرايط مربوط به موقعيت و مکان رواندرماني،ويژگيهاي روان درمانگرونوع بيماري.
در شرايط مربوط به موقعيت و مکانروان درماني اتاقي که روان درماني در آن صورت ميگيرد از حيث آرامش و به دور بودناز هر گونه مزاحمت ، آرايش و لوازم مورد نياز مورد توجه بوده است. ويژگيهاي مربوطبه درمانگر در مرحله نخست آشنايي و تسلط او را بر روان درماني شامل ميشود. اغلبروان درمانگرها براي هدايت فعاليتهاي خود از چارچوب خاصي استفاده ميکنند و اينچارچوب اغلب متناسب با شخصيت و علايق آنهاست.
برخي از درمانگرها در کاراستفاده از هيپنوتيزم مهارت دارند. بعضي در گروه درماني موفقترند. برخي به اصلاحشناختهاي فرد مبادرت ميورزند و جمعي ديگر معتقد به تغييرات رفتاري هستند. ارتباطمحترمانه و در عين حال جدي ، سلامت روان و پختگي شخصيت روان درمانگر از ديگرويژگيهاي مهم آنهاست. انتخاب شيوه روان درماني از سوي ديگر با نوع اختلال تحت درماننيز مرتبط است. برخي اختلالات همچون ترسها عمدتا بارفتار درمانيبهبود سريعتر و بهتري مييابندو برخي همچونافسردگيبا درمان شناختي.
مجريان روان درماني
از دوران مسمر تا اواسط قرن بيستم روان درماني از سويپزشکان ، متخصصين اعصاب و بعدا روانپزشکان مورد استفاده قرار ميگرفت. در دهههاياخير بايد به اين گروه مددکاران اجتماعي دست اندرکار روانپزشکي و کمي ديرتر روانشناسان باليني و پرستارهاي رواني را اضافه کرد. اما بطور کلي مجريان روان درمانيبسته بر فرهنگ و شرايط ديگر موجود در هر جامعه با اندک تفاوتهايي همراهاست.
در ايالات متحده کثرت تقاضا براي روان درماني موجب گسترش مراکزي کهخدمات روان درماني ارائه ميدهند شده است. در ايران اين خدمات در بيمارستانهايرواني ، بخشهاي اعصاب و روان ساير بيمارستانها ، مراکز دولتي از جمله بهزيستي ودرمانهاي اخير در ساير ادارات و کارخانجات که بخشهاي مشاوره و روان درماني دايرکردهاند و همچنين در کلينيکهاي خصوصي مشاوره و روان درماني توسط روان شناسان ارائهميشود.
انسان-وبه تبع او اثر هنري-موجوديت نمي يابد،مگر انكه قالب وروحي داشته باشد0قالب و روح دو وجه منفك ياهمراه و تركيبي نيستند ،بلكه وجوهي محشور و عجيبند كه هيچ كدام بدون ديگري موجوديت و معنا نمي يابد0نه هر فالبي محمل هر روحي است و نه هر روحي تاب نشستن برهر قالبي رادارد0اين دو تنها با يكديگر موجوديت مي يابند و رشد مي كنند و مرتبت وجودي مي يابند0
در هنر معماري ، اثر و روح حاكم بر جايجاي آن از يكديگر منفك نيستند و نمي توانند كه باشند0نمي توان فضايي را تخيل نمود ؛بدون انكه صورت و شمايلي برايش قائل گشت و به همين منوال نمي توان صورت و شمايلي تصور نمود و مصالح ان را در نظر نداشت 0روح فراخ در همنشيني با قالب تنگ ،همچون انيسش خرد وحقير مي گردد يا قالب شكسته بر مي دارد0قالي فراخ نيز ذيل روح خرد شده ، ويران مي شود0 اين دو تنها با رشد متناسب و همپاي يكديگر ،كاراو زيبنده مي گردند0
هر عنصر يا واحد معماري در همان بدو پيدايي ، متحد با مصالح و پيكره ،معرفتي را نيز هويدا و اشكار مي گرداند كه به واسطه اين معرفت است كه آن پيكره ادراك مي شود0هرچند كه مصالح بنايي عامل ايستايي و برپا شدن هر اثر معماري است اما معرفت حاكم بر ان است كه حافظ و نگارنده كليت و گاه حتي جزئيات اثر خواهد بود و گرنه متروك خواهد ماند و ايستايي اش نيز ديري نخواهد پاييد و رو به ويراني خواهد گذاشت0
نقش و رنگ ،نقش پويايي در معماري دارند0 هنرمند در سطوح رنگارنگ كاشي كه به نحوي مانع حضور و قرب به جهت جاذبه خاص است-نمايش عالم ملكوت و مثال را ، كه عاري از خصوصيات زمان و مكان و فضاي طبيعي است، مي بيند0
پيشگفتار:
در هنر و معماري ايراني با دو پديده شكل و محتوا-يا عينيت و ذهنيت-و در يك كلام قالب و روح مواجهيم0اين مقولات در بر گيرنده هر سه جنبه از هنر معماري، يعني جايگاه اثر در شهر يا معماري شهري ، طراحي خود را بنا يا حجم اثر ، و در نهايت هنرهاي وابسته به معماري كه شامل مواردي چون رنگ و نقشي محوري در انچه كه معماري ايراني ناميده مي شود دارد، اما در دوره هاي پسين، اين شيوه يا مهجور گشته يا نقشي حاشيه يي يافته است 0 حال انكه چنين ظرفيتي را دارد كه فضاسازي كند و بدون اينكه تركيب احجام نا متجانس ضرورت يابد، فضاهاي دلخواه را ايجاد نمايد0
نقش و رنگ كه مبنا و اساس كاشي كاري مي باشند؛ چنانكه زاينده دنيايي از رموز و اسرار عميق اند و رنگ كه مبين حالات روحاني و نفساني ادمي در عالم ملكوت است وازصدها سال پيش مزين مساجد و مقابر و 000 بوده و در هر دوره سير تحولي ويژه خود را داشته است؛ در عصر حاضر به انزال و انزوار روي كرده است و توجه شاياني به ان نمي شود و كاشي كاري ، امروزه به صورت ماشيني انجام مي گردد و روح هنر امروز ، تجلي گاه روحيات عالي هنرمند نيست0
رنگ ها ، رنگ باخته اند و نقش ها مانند ستاره هاي درخشان اسمان بر صفحه كاشي كاري نمي درخشند0 باشد كه بدرخشند0
اين روزها بسياري از رنگ ها از دايره كلمات انسان دي حذف شده اند0 كسي حالا اسمشان را زبان نمي اورد0 كودكان اين دوره نمي دانند بيد مشكي چه رنگي است0 زرين ، لعل، مينايي ، ازرق ، گلگون ، و كهربايي هم به گوش نا اشنا هستند0ودر حال انقراض 0
محمدكاظمي ،نويسنده و پژوهشگر مي نويسد: از نظر عرفا مسائل غير مادي يا معنوي نيز رنگين بوده اند 0 ما بر خلاف گذشتگان رنگ هاي مادي را هم از ياد مي بريم0 حال انكه انان معتقدبه رنگ هايي براي معنويات و ناديدني ها هستند0 رنگي براي دوست، رنگي براي صلاح و رنگي براي خدا0
ايه 138سوره بقره مي فرمايد: " اين رنگ خداست و چه رنگي بهتر از رنگ خداست؟ و ما پرستندگان اوييم" 0
فصل اول
رنگ
رنگها هر يك بنا بر مميزات خويش متضمن معنايي سمبوليك هستند0 حالات روحاني و نفساني ادمي و نحوه تحقيق وجود موجودات و اموردر عالم همواره بابيان سمبوليك در ساخت هنر توام بوده است0 در سمبوليسم طبيعي ، رنگها بسيار ساده در كار مي ايند ، چنانكه سبز و سفيدو ابي و بي رنگ مظاهر تازگي ، پاكي ، اسمان و بي تعلقي است0 اما در هنر ديني و اساطيري حد مظهريت رنگها از اين فراتر مي رود0 في المثل در فرهنگ اسلامي سمبوليسم سبز متضمن عاليترين معاني عرفاني است و به اين صورت بالاخص در اطراف نام حضرت خضر(ع)تجلي مي كند .خضرسبز پوش جاويد است.
رنگ سبز سمبوليسم جاودانگي و نيكويي است كه صورتش از عالم طبيعت و محسوس اخذ شده ،اما معنايش از عالم معاني و نامحسوس .
درعين حال خشم و غضب و جنگ و جهاد نيزبا زبان خون ظاهر شده است و شياطين و ديو سيرتان در لباسي قرمزرنگ در نظر امده اند. علي رغم ايت تلقي ثا نوي رنگ سرخ از حيث زيبايي بسيار به هم نزديكند .بديسان نوعي سمبوليسم دوگانه از رنگ سرخ القا شده است كه درمورد رنگ سياه صدق مي كند .
نظام سه رنگه
سه در حد عدد ، و در حد مثلثدر هندسه ، بازتابي از مفهوم بنيادي روح ، نفس ، و جسم است كه تمامي افرينش را مي سازد0 اگر از سوي ديگر در حد سيرهاي سه گانه روح در نظر گرفته شود، ياداور اعمال نزول، وبسيط عرضي است كه به ترتيب نمايشگر صفات انفعالي ، فاعلي ، و خنثي هستند( پيكره 66 )
سفيد غايت يكپارچگي همه رنگها است، پاك و بي الايش 0 در حالت نا مظهر خويش ، رنگ نور محض است پيش از تجزيه و پيش از انكه يكي خود بسيار گردد0 نور ، كه از حالت نمادين سفيد تلقي مي شود ، از خورشيد نازل مي شود و نماد توحيد است 0
همچنانكه رنگ با سپيدي اشكار مي گردد ، با سياهي پوشيده مي ماند ؛ " پوشيده از روشني بسيارش" سياه ، " شبي روشن ميان روز تاريك " است ، چنانكه از خلال اين سياهي تابناك است كه مي توان وجوه پنهان حقتعالي را يافت 0 اين دريافت از طريق سياهي مردمك چشم حاصل مي شود كه ، در حد مركز چشم ، رمزا" حجاب بينش دروني و بيروني ، هردو است0 سياه فناي خويشن است0
نظام چهار رنگه
چهار در حد عدد ، و در حد مربع درهندسه ، بازتابي از نقش بندي تصويري نفس كل است كه به گونه ي صفات فاعلي طبيعت ( گرم ، سرد ، تر ، خشك) و كيفيات انفعالي ماده (اتش ، اب ، هواو خاك) ظاهر گشته است0 ( جدول 2) چهار ربع روز ، تربيعات قمر ، چهار فصل ، و بهره هاي چهارگانه ي زندگاني اين جهاني ادمي بازتاب هاي ثانوي اين نظام اند ( پيكره ي 67)0
رنگ هاي اوليه سرخ ، زرد ، سبز، و ابي به چشم مي ايند 0 اين چهار رنگ با چهار عنصر اصلي ( " اركان اربعه " ) همخواني دارند0 طبيعت ،عامل فاعلي در قبال ماده ، دائر كننده ي خلقت دنيوي ست و نواخت هاي ظاهر و باطن تمامي هستي راتعين مي بخشد 0 ادمي از طريق نظام چهار رنگه همخواني هاي محسوسي با جنبه هاي گونه گون اين نيروي جبلي طبيعت برقرار مي كند كه پيوسته در طلب حالت تعالي متماثل با حالت ازلي انتظام خود است0
سرخ تداعي با اتش دارد ، نمايشگر صفات طبيعي و جفت گرمي و خشكي است 0خود مبين روح حيواني است-فاعلي، انبساطي ، انعقادي 0 از لحاظ زماني ، همان بامداد ، بهار ، و كودكي است0 سبز مكمل سرخ است ، نمايشگر صفات متضاد سردي و رطوبت است 0 سبز نماينده ي اب است و نفس مطمئنه ، با صفاتي انفعالي ، انقباضي ، و انحلالي 0 از لحاظ زماني همان شامگاه ، خزان ، و پختگي ست0 زرد هواست ، گرم و تر 0 صفتي فكورانه ، فاعلي ، انبساطي ، وانحلالي دارد0
ابي نماينده خاك است،سرد و خشك، ابي نشانه ي نفس اماره است ،با صفاتي انفعالي ،انقباضي، و انعقادي، ضمن انكه نمايشگر پايان دوره هاست ،زيرا كه شب است، زمستان است ،و پيري0سيرهاي نزولي و عروجي اين رنگها ،چون در حد حركتي از طريق چهار ربع يك دايره در نظر گرفته شوند، خود دايره ئي تمام و كمال ترسيم مي كنند؛ پايان يك دوره هيچ نيست جز نشانه ي اغاز دور ه ئي
ديگر0
سبز در اسلام برين هر چهار رنگ به شمار مي رود چرا كه متضمن ان سه رنگ ديگر هم هست0زرد وابي رويهم آميزه ئي متعادل از سبز به دست مي دهند كه سرخي ،پسديد آنست0سبز با دو ساحت فطري اش كه گذشته يا ازليت (ابي)و آينده يا ابديت (زرد)باشد،و با ضدش،زمان حال سرخ فام ،نشانه ي اميد ،باروري ،وجاودانگي ست0
هماهنگي رنگهاي همجوار
رنگهاي همساز ،يارنگهائي كه در دايره اي رنگ كنار هم هستند ،معمولا"در طبيعت يافت مي شوند0رنگين كمان مقياسي از سرخ تا به نارنجي و آبي تابه بنفش دارد0رنگهاي پائيزي رنگ سرخ را از خلال نارنجي ،زرد،طلايي،قهوئي ،و ار غواني در جه بندي مي كند0برگهاي در ختان با سبز زرد گونه ،سبز ،سبز ابي گونه درجه بندي مي شود 0بيشتر رنگها از حيث سايه-روشن با رنگهاي همجوار درجه بندي مي شوند0
رنگهاي همساز بر تاثيرات رنگي تاكيد دارد،همچنانكه در تمام موارد رنگ ساده ي اصلي يا فرعي به پيشگرمي دو همسايه ي واسط،كه نمايشگر منش اصلي انند،تشديد مي شود0
هماهمنگي رنگهاي ناهمساز
تضاد همزمان رنگهاي ناهمساز (مخالف)روي دايره ي رنگ در طبيعت نيز به همان فراواني رنگهاي موافق و همساز رخ مي نمايد0اين تضاد يا تخالف به شدت هر رنگ مي افزايدو،به اتكاي پديده هاي پسديد، به هر كدام درخشش ،وضوح ،و باروري مي بخشد0
گلهاي بنفشه كه بيشتر مركز زرد فام دارند؛ بالهاي مرغ نيلي كه با تلا لو هاي مخالفتاب ،نارنجي زرد گونه مي زند؛و صحنه ي يك غروب نارنجي بر اسمان بحري سير هيچ نيستند جز نمو نه ئي چند استفاده عالي طبيعت از تضاد هماهنگ رنگها (پيكره ي 70)
با رنگهاي مكمله يا ناهمساز ،يك رنگ كرم (اغلب به مساحتهاي كوچك)را مي توان بر مساحتهاي بزرگي از رنگهاي سرد نشاند و بدينسان براي در هم شكستن كيفيتي انفعالي كيفيتي مثبت بر انگيخت 0ترتيب ناهمساز ها ،البته ،نه محدود به دايره ي رنگ بلكه شايد به بر جسته ترين نحوي در دو رنگ مكمل سياه و سفيد جلوه گر است 0
هفت رنگ
سنتا" مجمو عه ي هفت رنگ به مفهوم كلي رنگ نافذ است 0سفيد ،سياه ،و سندل فام،در حد گروه سه رنگه ي اول ،مكملسرخ ،زرد،سبز،و آبي اند كه در حد چهار رنگه ي دوم تلقي مي شوند0اينها رويهم ،به تعداد،گروهبندي عالي هفت رنگ را نشان مي دهند0اين مشخصه ي عددي اساس درك نظام سنتي رنگ است0
رنگ سفيد:
سفيدي حتي "در بسياري از اشيا ي طبيعي نيز به نحو صفا بخشي زيبايي را تعالي مي بخشد ،چنان كه در مورد مرمر و مرواريد و گل ياس چنين است-بعضي از ملت هاي مختلف به طريقي در اين رنگ نوعي قداست و تاثير گذاري تشخيص داده اند 0در فلسفه حيات و رمزهاي مردمان ، اين رنگ نشانه بسياري چيز هاي موثر و بزرگ بوده است همچون عصمت نو عروسان وبركت پيري 0يا مثل تقدس آتش سپيد زبانه كشيده نزد زرتشتيان ،ولباس رو حانيان زرتشتي ،كه نشانه اي است از همان احساس احترام و حرمت ،ونيز پاكي دور از دسترسي كه براي روحانيت و مقام آن تصور شده است0در بسياري از نقاط عالم ،سفيدي در پوستي كه بر گردن قضاوت مي افكنند ،حاكي از عظمت نمادين و عدالت در داوري است0هم چنين اين رنگ در بسياري از فر هنگ هاي ملل ،خبر آور نوعي شادي و بشارت نيز شده است0چنان كه در ميان روميان ،سنگ سفيد نشانه روز خوش بود0
البته همه اين معاني و رموز رنگ سفيد و خصايص آييني آن ،كه به حالت خواسته يا نا خواسته در ذهن معماران اثار اسلامي ودر هيئت و جامه دروني و گاه بيروني اين بناها (به خصوص در مناطق كويري)متجلي مي گردد،علي رغم گوناگوني نظرات و تشتت اعتقاداتي كه اين رنگ در فر هنگ هاي قبلي داشته ،در مسجد اسلامي ،شكل واحدي و توحيدي به خود مي گيرد،از اعتقادات و معاني بومي فراتر رفته و در جهت بيان حالات قدسي و ان روح عبادتگر و نيايشگري قرار مي گيرد كه ديده بر نقطه اي واحد و نوري متجلي از منبع فياض وحدانيت دارد0
رنگ سفيد،هم چنان كه "پر معني ترين رمز پديده هاي روحاني است ،عامل تشديد در تمامي چيز هايي نيز هست كه براي بشر از همه چيز پر مهابت تر ،وحشتناك تر و حتي تر ساننده تر هستند0
رنگ سياه:
رنگ سياه در عرف عام با تيرگي و پريشاني روزگار و فلاكت و بدبختي قريت است0اما حضور آن در آداب ور سوم مختلف حكايت از معني دو گانه آن مي كند0لباس برخي روحانيون مسلمان و مسيحي و لباستيره كاهنان بابلي كه قبايي به شكل ماهي سياه بود از معاني مثبت آن حكايت مي كند0در محافل اشرافي قديم رنگ سياه رنگ رسمي لباسها بوده است0خلعت سياه از اين زمره است
سياه پوشي در برخي اقوام معنايي قريب به معتقدات اسلامي در باره سبز پوشي خضر دارد0
در ادبيات و عرفان اسلامي رنگ سياه نشانه تعالي است0چنانكه آب حيات در ظلمات به دست مي ايد و مقام شب قدر نشانه تعالي شب از روز است0
سندل فام خاكي ست، رنگ زمين:"تهي از رنگ" 0
سندل فام ،از جنبه ي نمادين ،همان آدمي ست به اجمال ،زمين است به تفصيل،جسم نزد صنعتگر ،سطح خنثي نز دهندسه دان،و كف از براي مهندس ومعمار0
آميزش بصري رنگها:
رنگها از كيفياتي واجد بعد بر خوردارند0رنگهاي كرم از قبيل سرخ ،نارنجي وزرد فاعلي و پيشتاز ،رنگهاي سرد از قبيل سبز ،آبي و بنفش انفعالي اندو پسنشين0با اين اصل ،سلسله هائي از تراز هاي اوليه ،ثانويه و ثالثه ،وابسته به پس زمينه ،الگوها و روشني ها يا تلالو حاصل مي ايد0
پس زمينه ،سنتا"به رنگي واحد يا به رنگهاي همساز متمركز به رنگ آبي كه همجوار با سبز-آبيها يا آبي-بنفش هايند،گرايش دارند0تراز هاي ثانويه ،در حالي كه سوي ناظر پيش مي آيند و گاهي اوقات مركب از الگوهاي بسيارند،نمايشگر رنگهاي مكمله ي پسزمينه هايشان هستند0تسلط عمده –يرنگ زرد ويژگي اين تراز است،اما الگوهاي ثانويه ي فيروزه ئي هم رايج اند0در مورد اخر،اما،تاكيد اصلي هميشه روي تراز هاي نارنجي زرد گونه است0
روشنه هاي شكو فه هاي سفيد وزرد روشن يا ديگر نقشمايه ها ويژگي بخش تراز ثالثه اند كه به ناظر از همه نزديك تر مي نمايد0اين روشنه ها لاجرم به پسنشين ترين نظامالگو هاي ثانويه تعلق مي گيرند و بدينسان عمق بصري با توازني پديد مي اورند0
رنگها،نمايشگر اندازه ي نسبي آشكاري هستند ،چون رنگهاي روشن مايل به انبساط اندو رنگهاي تيره مايل به انقباض0زرد فراخمايه ترين رنگها مي نمايد ودر پي ان سفيد،سرخ ،سبز،آبي و سرانجام سياه قرار داردكه تنكمايه ترين رنگهاست0گزينش عاقلانه ي شكوفه هاي كوچك سفيد يازرد در تراز هاي ثالثه، كه پيش تر مطرح شد، شاهدي است براي آگاهي هنرمند سنتي از اين ظرايف كاربرد رنگ0
قوانين آميزش بصري رنگ با تضاد هاي همزمان يا متوالي رنگها سرو كار دارد 0اگر رنگها پر تضاد در مساحت هاي كوچك ارائه شده باشند به چشم از هم شناخته نمي شوند و خبط بصر به بار مي اورند0اگر سرخ و سبز در اميزند حاصل كار قهوه اي گلفام است0
رنگ در معماري اسلامي
در معماري اسلامي به خصوص مساجد ،نقوش گچبري ها ،آجر كاريها و كاشي كاريها بر مبناي معناي سمبوليك هر يك از انها و حس پوياي زيبا پسندي مذهبي مردمان انتخاب مي شوند0ختايي ها ،اسليمي ها و ديگر نقوش كاشيكاري كه با رنگ هاي ملايم و تضاد هاي دلنشين كنار هم و در لابلاي هم مي خزند ،چشم را با منحني هاي بيكران به هم بافته شان به مسير هاي بي انتهاي مامني نامعلوم و بهشتي گم شده سوق مي دهند0
بيشترين قسمت سطوح كاشي كاري به رنگ هاي سردي چون زنگاري ها ،فيروزه اي ها و لاجوردي ها تعلق دارد0لاجوردي ها ورنگ هاي آبي خام،عمق دارند كه آدمي را به بي نهايت و به جهاني خيالي و دست نيافتني مي برند0ابي گستردگي و وسعت آسمان صاف را به ياد مي آورد0نشانه صلح است و بهجت و فرحناكي ورنگ بي گناهي 0نور ابي،كساني راكه بي قرارند،ارام مي كند0آبي همواره متوجه درون است و جنبه هاي گوناگون روح آدمي را نشان مي دهد ،در فكر و روح اوداخل مي شود و باروان او پيوند مي خورد0آبي معني ايمان مي دهد واشاره اي است به فضاييلايتناهي وروح0براي مردم مشرق زمين ،آبي سمبل جاودانگي است0وقتي به تاريكي مي گرايد،معني وهم ،بيم،وغم واندوه،يامرگرا به خود مي گيرد0مردمان آيين پرداز باستان،به قداست فيروزه اي معتقد بودند 0به زعم انها،فيروزه سوي چشم را زياد مي كرد0رنگ رويش وتعالي بود،نازايي و بي باري را از بين مي برد،عزت وسلامت نفس مي اورد ،و نقشي داشت در چيرگي نور بر ظلمت0
لاجورد رنگ عالم مثال است،حكمت عاليه عالم علوي است 0تماشاي اين رنگ،تماشاي وسعت درون است،رسيدن به شعور را زناك و شهود متاعلي است0بيانگر بيكرانگي آسمان آرام و تفكر بر انگيز سحرگاهان صاف و صميمي است0
در زمينه كاشيكاري ،اين رنگ به نهايت گويايي مي رسد و همچون سينه فراخ لاجوردين سپهر،تماميت فضاي ميان نقش ها را مي اكند و نقوش زير زرد و نارنجي در ميانه ان بسان ستارگاني در اسمان بيكرانه شب هنگام ، مي درخشند0
در اين عرصه ،هر عاملي كه به كار گرفته مي شود و هر فني كه مايه زايش و افرينش اثري است،نشان از جهان علوي دارد و هر نقش ورنگ ،در تمام نماد وسمبل ،بيانگر چيزي از همان عالم است وهنر مند در اين فرايند ،در مقام انساني است كه به صورت ،ديدار و حقيقت اشيا در وراي عوارض و ظواهر مي پردازد0او صنعتگري است كه هم عابد است وهم زائر،وبراي اين است كه صورت خيالي هنر اسلامي متكفل محالات و ابداع نور جمال ازلي حق تعالي است ؛ نوري كه جهان در آن آشكار مي شود و حسن جمال اورا چون اينه جلوه مي دهد.
نتيجه:
لذت ارتجالي از زيبايي رنگ ونوربي شك با معاني ماوراي طبيعي نور و تصاوير استعاري حاصل از رخشندگي و تابندگي مطلق آن قابل حس است.
رنگ ها هر يك نشانگر موجوديتي خاص هستند ،ويژگي هر رنگ با خصوصيت هر وجودي تطابق دارد ،رنگ ها به آنها شخصيت مي دهند و هر كدام را متمايز از ديگري مي كنند اين موجوديت شامل حالات روحاني ،دوره هاي مختلف زندگي زمان و عناصر چهارگانه و... مي باشد.
فصل دوم : كاشي كاري
سابقه تاريخي
كاشي سازي و كاشيكاري كه بيش از همه در تزيين معماري سرزمين ايران ،وبه طور اخص بناهاي مذهبي به كار گرفته شده ، داراي ويژگي هاي خاصي است0
اين هنر و صنعت از گذشته بسيار دور در نتيجه مهارت ،ذوق و سليقه كاشي ساز در مقام شيئي تركيبي متجلي گرديده ،بدين ترتيب كه هنرمند كاشيكار با كاربرد و تركيب رنگهاي گوناگون و يادر كنار هم قرار دادن قطعات ريزي از سنگهاي رنگي و بر طبق نقشه اي از قبل طرح گرديده ،به اشكال متفاوت وموزون از تزينات بنا دست يافته است0
طرح هاي ساده هندسي ،خط منحني ،نيمدايره،مثلث،و خطوط متوازي كه خط عمودي ديگري بر روي انها رسم شده از تصاويري هستند كه بر يافته هاي دوره هاي قديمي تر جاي دارند،كه به مورور نقش هاي متنوع هندسي ،گل و برگ،گياه و حيوانات كه باالهام و تاثير پذيري از طبيعت شكل گرفتند پديدار مي گردند،و در همه حال مهارت هندمند و صنعت كار ، در نقش دادن به طرحها و هماهنگ ساختن انها ،بارزترين موضوع مورد توجه مي باشد0
اين نكته را بايد ياد اور شد كه مراد كاشيگر و كاشي ساز از خلق چنين اثار هنري هرگز رفع احتياجات عمومي وروزمره نبوده ،بلكه شناخت هنرمند از زيبايي و ارضاي تمايلات عالي انساني و مذهبي مايه اصلي كارش بوده است 0مخصوصا"اگر به ياد اوريم كه هنرهاييي كاربردي بيبشتر جنبه كاربرد مادي دارند ،حال انكه خلق اثار هنري نمايانگر روح تلطيف يافته انسان مي باشد0
هنر كاشي كاري معرق، تركيبي از خصايص تجريدي و انفرادي اشيا و رنگهاست ،كه بيننده را به تحسين ذوق وسليقه واعتبار كار هنرمند در تلفيق و تركيب پديده هاي مختلف وادار مي سازد0
وجه تسميه كاشي
جغرافي نويسان قديم عرب شهر كاشان را قاشان نوشته اند ،ودر شرق زمين ساخت يك نوع اجر معروف به كاشي يا كاشاني به اين شهر نسبت داده شده است0
هنر در عرصه معنا
در تذهيب ها ،گچبري ها ،و معماري و كاشي كاري ،هر تصوير ي، نشان از بهشت مثال روح دارد0
ضمنا" انچه فرش را پيوند و يگانگي مي دهد همانا پود است كه در حواشي ظاهر مي شود0از نظرگاه سمبوليسم هنر ديني تارهاي پود مانند "اسما و صفات خدا "است كه زير بناي همه هستي است اگر ان را از فرش بكشيم سراسر مي پاشد0
باكمي تعمق روشن مي گردد كه هنرمندي كه همه نيروهاي باطني خودرا براي به وجود اوردن اثاري كه ابعاد ان از چند سانتي متر فراتر نمي رود گرد مي اوردو همه پريشانيهاي خاطررا به هنگام طرح دقيق و رنگ اميزي و قلم زني و اتصال ظريف چوب و كاشي وفلز و ايجاد خطوط و نقوش برروي فلزات و شيشه و كاشي و چوب از ياد مي برد و جمعيت خاطر را جايگزين انها مي سازد، در ان حال امادگي براي الهامات و پذيرش صور خيالي ابداعي ،پيدا مي كند استاداني كه با قلم گيري ظريف سروكار دارند مجبورند نفس را در سينه حبس نمايند و مرتبا"لحظاتي چند به اين حالت كار كنند0معلوم است كه در اثار اين گونه هنرمندان چه اندازه رنج و درد و زحمت وجود داشته كه طبيعتا"در نفوس انها اثري تهذيبي و پالايشي دارد، و خود يك نحوه رياضت روحاني است كه در مراحل بعد با ادمي همراه مي شود كه سيرر وسلوك هنرمند را هنگام كار بيان مي كند0
از روحانيت هنر در اسلام است كه بسياري از هنرمندان اهل سير و سلوك بوده و ادابي معنوي را در صنايع اسلامي ايجاد كردند و به همين جهت صوفيه براي انان ادابي معنوي پرداختند كه از معماري گرفته تا چيت سازي را در بر مي گرفت و به اين فنون روحانيتي عميق مي بخشد0علاوه بر اين ،اوضاع خاص حاكم بر هنر هاي مستظرفه خود بر اين حالت مي افزود و ان عبارت از ريزه كاريهاي مندرج در كار صنايع بود 0
كاشي كاري در دوره هاي مختلف ايران
در ايران مراوده فرهنگي ،اجتماعي ، نظامي ،دادو ستد هاي اقتصادي و رابطه صنعتي ، گذشته از ممالك همجوار با ممالك دور دست حتي از دوران تاريخي سابقه داشته است0اين روابط تاثير متقابل فرهنگي را در بسياري از شئون صنعتي و هنري به ويژه هنر كاشي كاري و كاشي سازي به همراه داشته ،كه اولين اثار و مذاهب اين هنر در اواخر هزاره دوم ق0م0 جلوه گر مي شود0در كاوش هاي باستان شناسي چغازنبيل ،شوش وساير نقاط باستاني ايران،علاوه بر لعاب روي سفال ،خشت هاي لعاب دار نيز يافت شده است0فن و صنعت موزاييك سازي يعني تركيب سنگ هاي كوچك و طبق طرح هاي هندسي و با نقوش مختلف زيبا در اين زمان به اوج ترقي و پيشرفت خود رسيده است0
تزينات به جاي مانده از زمان هخامنشيان حكايت از كاربرد اجرهاي لعاب دار رنگين و منقوش و تركيب انها دارد،بدنه ساختمان هاي شوش و تخت جمشيد با چنين تلفيقي ارايش شده اند ،دو نمونه جالب توجه از اين نوع كاشي كاري در شوش بدست امده كه به "شيران وتير اندازان"معروف است علاوه بر موزون بودن و رعايت تناسب كه در تركيب اجزاي طرحها به كار رفته ،نفش اصلي همچنان حكايت از وضعيت و هويت واقعي سربازان دارد0چنانكه چهره ها از سفيد تا تيره و باالاخره سياه رنگ مي باشد، وسايل زينتي مانند گوشواره و دستبندهايي از طلا در بردارند و يا كفش هايي از چرم زرد رنگ به پادارند0از تزينات كاشي همچنين براي ارايش كتيبه ها نيز استفاده شده است 0 رنگ متن اصلي كاشي هاي دوره هخامنشيان اغلب زرد ،سبز و قهوه اي مي باشد و لعاب روي اجر ها از گچ و خاك پخته تشكيل شده است0
در دوره اشكانيان صنعت لعاب دهي پيشرت قابل ملاحظه اي كرد ،و به خصوص استفاده از لعاب يكرنگ براي پوشش جدار داخلي و سطح سفالين معمول گرديد، و همچنين غالبا" قشر ضخيمي از لعاب بر روي تابوت هاي دفن اجساد كشيده شده است0در اين دوره به تدريج استفاده از لعاب هايي به رنگ هاي سبز روشن و ابي و فيروزه اي رونق كرده است0
طرح هاي تزيني اين دوره از نقش هاي گل و گياه ،نخل هاي كوچك، برگ هاي شبيه گل لوتوس و تزينات انساني و حيواني است0
در عصر ساسانيان هنر و صنعت دوره هخامنشيان مانند ساير رشته هاي هنري ادامه پيدا كرد ، و ساخت كاشي هاي زمان هخامنشيان با همان شيوه و با لعاب ضخيم تر رايج گرديده است0نمونه هاي متعددي از اين نوع كاشي ها كه ضخامت لعاب انها به قطر يك سانتي متر مي رسد در كاوش هاي فيروز اباد و نيشابور به دست امده است0در دوره ساسانيان علاوه بر هنر كاشي سازي هنر موزاييك سازي نيز متداول گرديد0 رنگ اميز هاي متناسب ، ايجاد هماهنگي و رعايت تناسب از ويژگي هاي كاشي كاري هاي اين دوره مي باشد 0
پس از گسترش دين اسلام به مرور ،هنر كاشي كاري يكي از مهمترين عوامل تزيين و پوشش براي استحكام بناهاي گوناگون به ويژه بناهاي مذهبي گرديد0يكي از زيباترين انواع كاشي كاري را در مقدس ترين بناي مذهبي يعني قبه الصخره به تاريخ قرن اول هجري مي توان مشاهده كرد0
از اوايل دوره اسلامي كاشيكاران و كاشي سازان ايراني مانند ديگر هنرمندان ايراني پيش قدم بوده و طبق گفته مورخين اسلامي شيوه هاي گوناگون هنر كاشي كاري را با خود تا دورترين نقاط ممالك تسخير شده يعني اسپانيا نيز برده اند0
هنرمندان ايراني از تركيب كاشي هايي با رنگ هاي مختلف به شيوه موزاييك نوع كاشي هاي "معرق"را به وجود اورده اند0و خشت هاي كاشي هاي ساده و يكرنگ دوره قبل از اسلام را به رنگ هاي متنوع اميخته و نوع كاشي "هفت رنگ"را ساختند0 همچنين از تركيب كاشي هاي ساده با تلفيق اجر و گچ نوع كاشي هاي معلقي را پديد اوردند0و به اين ترتيب از قرن پنجم هجري به بعد كمتر بنايي را مي توان مشاهده كرد كه بايكي از روش هاي سه گانه فوق و يا كاشي هاي رنگي تزيين نشده باشد0
انواع كاشي:
1-كاشي يكرنگ 2- كاشي معرق 3-كاشي هفت رنگ 4-كاشي زرين فام 5- كاشي با تلفيق اجر6-كاشي معلقي
سير تحول هنر كاشي سازي از اوايل دوره اسلامي تا عصر حاضر
ارزش و اعتبار معماري ايران تا حدود زياد ي به تزينات ان بستگي دارد 0كاشي كاري از مهم ترين خصوصيات معماري بوده ،و بسياري را عقيده بر اين است كه ايران اولين كشوري بوده كه از كاشي به عنوان عاملي براي تزئين و سپس استحكام بنا از ان بهره گرفته است0قبل از رواج كاشي كاري در معماري تقريبا"از اوايل دوره سلجوقيان اغاز مي شود ،"اجركاري "و "گچ كاري"دو عنصر مهم در تزيينات بودند0شيوه اجركاري در معماري ايران منجر به "كاشي كاري گرديده است 0
از اوايل دوره اسلامي تا قرن چهارم هجري، گچبري ، " نقاشي" و " سنگ كاري " بيشترين تزئينات بناهاي مذهبي و غير مذهبي را در بر گرفته ، به نظر مي رسد بهره گيري از تزئينات اجر تا قبل از حدود سال سيصد هجري چندان متداول بوده است0
در دوره غزنويان نيز اجر كاري از اهميت ويژه اي برخوردار بوده و هنرمندان و معماران اين دوره بسياري از بناها را با اجر تزئين كرده اند0
با اغاز قرن پنجم هجري ،شيوه اجر كاري كه در اغاز از شرق ايران شروع شده بود تقريبا"در تمامي نقاط در تمامي نقاط به خصوص قسمت شمال متداول گرديد،و بناها ي مذهبي و غير مذ هبي با اين شيوه تزيين شدند0
از دوره سلجوقيان هنرمندان به رموز ساخت اجرهاي لعابدار اشنا بوده اند ،هم چنين پاره يي از منابع اوليه و تاريخي حكايت از ان دارد كه در اوايل دوره اسلامي بناها با نوعي كاشي اراسته شده اند0
معماران ايراني در اوايل دوره اسلامي در پوشش اجر با لعاب يكرنگ پيشقدم و مبتكر بودند و در رنگ اميزي كاشي ،رنگ ابي فيروه اي را بر ساير رنگها برتري دانسته و مورد توجه قرار داده ، و همراه با تلفيق اجر كاشي هاي فيرو زه يي رنگ استفاده كرده اند و به نحوه مانند نشانيدن نگين انگشتري ، تكه هاي رنگين كاشي را به اشكال هندسي در اندازه هاي مختلف ميان اجر هاي قالب زده ويا در بين اجر هاي تزئيني به صورت كتيبه هاي كوفي قرار داده اند 0
در دوره كوتاه مدت خوارزمشاهيان هنر اجر كاري و كاشي كاري يكرنگ به شيوه دوره متقدم ادامه يافت0 سردر وروديه بناها مزين به سوره هاي قراني به خط كوفي به رنگ فيروزه يي زيباترين نوع تزيين بنا با كاشي يكرنگ را در بر مي گيرند0
حملات "مغول" زماني فعاليت هاي هنري را دچار وقفه ساخت ولي به تدريج از اواسط قرن هفتم هجري ،با پذيرش دين اسلام توسط حكمرانان ايلخاني ، احداث بناهاي مذهبي و غير مذهبي همراه با تزينات اجر كاري و كاشيكاري اغاز گرديد0از اين زمان به بعد استفاده از رنگهاي ديگري چون زرد ،نيلي ،قهوه يي ،سياه و سفيد رواج يافت0
تزينات كاشيكاري كه تا دوره ايلخاني فقط سطوح خارجي بناها را مزين مي كردند،از اين دوره به بعد براي پوشش سطوح داخلي بناها نيز به كار گرفته مي شدند0
در اواخر دوره ايلخانيان و آغاز عهد تيموريان هنر كاشيكاري با سابقه يي در حدود سه قرن ، به زيباترين شكل خود يعني كاشي "معرق " نمايان گرديد0
هنر كاشي سازي معرق يا كاشي گل وبته به تدريج زينت بخش معماري ايران ،به ويژه بناهاي مذهبي گرديد0اهميت كاشي معرق نسبت به انواع ديگر كاشي ،زيبايي فو ق العاده و درجه استحكام آن است،وبه همين دليل پس از گذشت ساليان سال بر روي بناها بر جاي مي ماند0
هنرمندان دوره تيموريه كاشيكاري معرق رادر شرق ايران توسعه داده و بسياري از بناهاي مذهبي اين ناحيه ،به ويژه در هرات ،سمرقند و بخار اپايتخت هاي تيمورو جانشينان او با كاشي معرق تزيين گرديده است0
در كاشيكاري معرق، رنگ هاي متنوع بكار برده شده كه در اين بين رنگهاي متنوع سفيد وآبي تيره ،فيروزه يي ،سبز و پرتقالي بيشتر به چشم مي خورد0
از اواخر دروره تيموريه و آغاز دوره صفويه استفاده از نوع ديگري از كاشي معروف به كاشي "خشتي"يا"هفت رنگ" در تزيين بناهاي گوناگون متداول شد0
در اواخر دوره هاي تيموري و صفويه به تدريج تزئينات كاشي " هفت رنگ " جايگزين كاشي كاري معرق گرديد 0 تحول و رواج كاشي " هفت رنگ " را تا حدودي مي توان ناشي از دلايل اقتصادي و سياسي دانست 0 با توجه به اهميت معماري و احداث روز افزون بناهاي مذهبي و غير مذهبي در دوره صفويه معماران بر ان شدند كه در تزئين بناهاي گوناگون از شيوه تزئيني كاشي "هفت رنگ " بهره گيرند0
براي ساخت كاشي هفت رنگ ابتدا طرحهاي مورد نظر را روي كاشي ساده اماده ساخته ، و سپس نقش ها و نگاره ها را به رنگهاي مختلف دراورده و سر انجام لعاب داده و به كوره مي برند0 كه هر يك از كاشي هاي مربع ، خود شكل قسمتي از طرح تزئيني را تشكيل مي داده است0
طرح اسليمي از جمله طرحهاي متنوع كاشي هفت رنگ است كه هنرمندان دوره صفويه به ان توجه فراواني داشته اند اين شيوه امكان هماهنگ ساختن با معماري اسلامي را به ميزان زياد فراهم مي اورد ، كه از جمله پوشش گنبد هاي مزين به طرح اسليمي تناسب چشمگيري با اندازه گنبد دارند0
كاربرد كاشي كاري هفت رنگ كه از اواخر دوره تيموري در بناهاي مختلف مامور گرديد ، تا دوره قاجاريه ادامه داشت، ولي متاسفانه در دوره متاخر اين شيوه تزئين از نظر ساخت ، رنگ و لعاب به استثناي چند مورد نادر سير نزولي پيموده است0 رنگ هاي زرد و نارنجي روشن از جمله رنگ هاي متداول دوره قاجاريه هستند0
از ديگر انواع كاشي هاي تزييني دوره اسلامي ، كه به سابقه ساخت و استفاده از ان در تزيين معماري به قرون اوليه اسلامي باز مي گردد، نوع طلايي و زرين فام است 0 كه پس از اندك زماني در قرون اوليه اسلامي نزديك شد0
توسعه تدريجي ساخت كاشي زرين فام و استفاده ان در معماري به ويژه در بناهاي مذهبي از اواخر دوره سلجوقيان اغاز گرديد، و در دوره هاي خوارزمشاهيان و به خصوص ايلخانيان به اوج ترقي رسيد و تحول چشميگري در ان به وجود امد 0
برجسته اري در روي كاشي در زمان مغول رواج داشته و تعداد زيادي از كاشي هاي ستاره اي شكل اين دوره كه در حاشيه با كتيبه و در وسط با نقوش انسان ، حيوان و يا گل و گياه مزين گرديده در كارگاههاي كاشي سازي تخت سليمان ساخته شده است0 از انواع ديگر نقشهاي مختلف ، مخصوصا" نقش اژدها در روي كاشي ها مستطيل شكل بيشتر به شيوه برجسته در كاشي هاي كوكبي شش ضلعي و هشت ضلعي به شكل ساده به چشم مي خورد 0 اغلب نوشته هاي دور كاشي هاي كتيبه دار روي زمينه لاجوردي به رنگ قهوه اي ساده نوشته شده است0
در قرن هفتم هجري قمري كاشي كاران هنرمند با الهام از گرايشهاي مذهبي ، زيبا ترين كاشي هاي محرابي را ساختند0
شيوه كاشي با تلفيق اجر همانند شيوه اجر و كاشي يكرنگ بوده ،با اين تفاوت كه به جاي كاشي يكرنگ از كاشي هاي الوان استفاده شده است0تلفيق اجر و كاشي كه عموما"با حركت زيباي شطرنجي شكل مي گيرد ،ارزش ويژه اي به معماري دوره اسلامي بخشيده است0
استفاده از كاشي و اجر در ارايش بناهاي مذهبي و غير مذهبي از قرن هفتم هجري به بعد از زماني توسعه يافت كه هنرمندان كاشي كار در صنعت كاشي سازي با لعاب الوان به مرحله پيشرفته اي رسيدند، و به رنگهاي مورد نظر مانند لاجوردي، سفيد، آبي و سبز با لعاب هاي گوناگون دست يافتند0
تزينات خط بنايي كه به علت شيوه خاص نگارش آن به خط معلق نيز شهرت يافته زيباترين شكل تركيب اجر و كاشي را به روي نناها نمايش مي دهند ،اين شيوه به خصوص نقش افرين سطوح بناهاي مذهبي متعددي گرديده است0
هنر معلقي را مي توان مكمل كارها وتزيناتي دانست كه در اناوع نماسازيها و پوشش هاي خارجي و داخلي به كار گرفته مي شود0
در قرن چهارم و پنجم هجري براي زيبا سازي و نماسازي ساختمانها،از روش تزينات اجري در رج چيني بناها استفاده مي شد و اتصال و پيوند يك جاي نما به بنا از ويژگي هاي اين روش بود اين ،پيوند را در اسلام معماري "امود"مي نامند0
سنگ كاري ،اجر كاري ،گچبري و كاشيكاري از تزينات چهار گانه معماري دوره اسلامي ايران هستند ،كه در هر دوره اي از تاريخ عوامل مختلف طبيعي ،سياسي و اقتصادي را پشت سر گذاشته وراه خود را طي كرده و نمايشي از زيباييها افريده و به جايي گذاشته ،ولي در يكي دو قرن اخير،وبا اغاز عصر ماشين و توسعه هنر هاي جديد ،هنرهاي سنتي تزيني معماري ايران به دست فراموشي سپرده شده است0
گذشت 14قرن از معماري ايران، و انچه تا كنون از هنر اجر كاري ،گچبري و كاشيكاري در كشور پهناور ايران بر جاي مانده همگي ياد اور ذوق و سليقه و مهارت و ابتكار هنر مندان و استاد كاراني است ، كه هنر خود را با الهام از عقايد مذهبي به كار گرفته و با ايمان به وحدانيت در تزيين معماري ايران به خصوص كاشيكاري ، به زيباترين شكل به ان ارزش جاودانه اي بخشيده اند0
نگارش بر كاشي در تمامي ادوار اسلامي يكي از تزينات مهم و مورد علاقه سفالگران بوده است،كه زماني با الهام از عقايد و گرايش هاي مذهبي ،و زماني تحت تاثير ادبيات شكل گرفته و زيبايي و جلوه يي خاص به اين هنر سنتي ايران بخشيده است0در اوايل دوره اسلامي از قرن دوم الي چهارم هجري قمري كتيبه هاي ظروف سفالين را كلمات قصار ،احاديث، گفته هاي بزرگان ،ضرب المثل هاو همچنين عباراتي در طلب بركت و خوشبختي براي صاحب ظرف و تو كل به خدا در بر مي گيرد ،كه عموما"به شيوه كوفي به ويژه در جدار داخلي و سپس بر كف و يا بر روي آن جاي گرفته است0سفالگران همچنين پندواندر زهاي بزرگان و يا احاديثي منسوب به حضرت محمد (ص ) پيامبر اسلام ،حضرت علي (ع )پيشواي شيعيان جهان ،حضرت امام حسين (ع)و ديگر نام آوران دين اسلام ياد كرده ،و اين گفته ها را بر روي سفالينه ها و كاشي ها به تحرير در اورده اند0
علاوه برشيوه كوفي ساده، شكسته و تزييني از ديگر شيوه هاي نگارش است كه در تحرير كلمات بر روي كاشي به كار گرفته شده است0بسياري از نوشته ها ي روي كاشي از نظر شكل حروف و تحرير با نوع كتابت قران هاي اوايل دوره اسلامي هماهنگي و شباهت دارند0از انواع سفالينه ها كه در قرون اوليه سلامي با نوشته هاي كوفي همراه بوده مي توان از سفالينه با پوشش گلي وزرين فام اوليه ذكر كرد0
در قرون وسطي (از دوره سلجوقي تا پايان دوره تيموري) شيوه نوشته هاي كاشي ها تغيير نموده و به سبك هاي گوناگون روي سفالينه ها و كاشيها آرايش شده است0
از ديگر شيوه هاي نگارش برروي كاشي و سفالينه ،شيوه شكسته نستعليق است0
اواسط دوره ايلخاني به اين سبك آرايش شده است،و تزيينات عموما" جدار داخلي ،كف ظرف و سطح كاشي را در بر مي گيرد0مضمون نوشته ها عموما"رباعي يا غزل است كه از ديوان شعراي بزرگ آن دوره برگزيده شده ،كه اشعار فردوسي ،بابا افضل كاشاني ،ظهير فاريابي ،حافظ، ظغانشاه مجد الدين بغدادي و مولانا بيشترين نو شته ها را شامل مي شود0
از اين دوره به تدريج نام سفالگر و تاريخ ساخت سفالينه ظاهر مي شود كه پي امد ان بسياري از ظروف و كاشي هاي عهد خوارزمشاهي و ايلخاني داراي نام سازنده و تاريخ ساخت مي باشد0
هنر كاشي سازي از اوايل قرن ششم هجري 0قمري وارد مرحله نويني گرديد،و ساخت كاشي هاي گوناگون مانند كاشي هاي مربع ،كوكبي ، ستاره اي و چند ضلعي و محرابي رايج شد0اين گونه كاشي ها كه بر اي تزيين بناها ي مذهبي مانند مساجد ، مقابر يا مدارس و ديگر بناها مورد استفاده قرار گرفته نقوش تزييني و نوشته هاي گوناگون را در بر مي گيرد0
از دوره صفويه ،نوشته هاي تزييني به شيوه هاي نسخ و ثلث تغيير يافت ، و بسياري از بناهاي مذهبي مانند مساجد و مقابر با دارا بودن تزيينات كاشي كاري گو ناگون ساده ،معرق و هفت رنگ شيوه هاي متفاوت نگارش را نمايش مي دهند0
نتيجه
كاشي و كاشي كاري پايه پيشرفت و تو سعه بي نظير تزئينات در معماري اسلامي است0
كاشي كاري اميزه اي از نقش و رنگ مي باشد و هنر كاشي كار كارفن را به خدمت گرفته تاهنر خودرا به صورت الوان ترين تزينات در كنار ترسيمات و تناسبات عرضه دارد تكامل شناخت نقش و رنگ در هر دوره سير تكاملي كاشي كاري را در بر داردو بالعكس0
فصل سوم :مسجد و مدرسه سپهسالار
كتيبه هاي تاريخي بنا: كتيبه هشتي ورودي مدرسه تاريخ 1298را نشان مي دهد وبر ازاره سنگي ايران تاسال 1301خوانده مي شود و كتيبه سردر بنا مورخ به سال 1302است0كتيبه اي در جلو خان مدرسه داراي تاريخ 1311ه0ش0 مي باشد0
باني و سازندگان بنا : باني مدرسه ميرزا حسين خان سپهسالار متوفي به سال 1298بوده كه پس از فوت وي بناي مدرسه توسط برادرش ميرزا يحيي خان مشير الدوله ادامه يافت0از جمله معماران سازنده بنا مي توان به استاد جعفريان معمار باشي كاشاني و حاج ابوالحسن معمار اشاره كرد0
حجاران مدرسه استاد سيد محمد ،استاد عبداله قزويني ،عمر غلامحسين و استاد ابراهيم بوده اند 0و از استادان كاشي كار مهدي ومحمد صادق كاشاني در كتيبه ها نام برده شده اند0خطاطان كتيبه جلو خان ميرزا غلام رضا خوشنويس و ميرزا حسين خان عماد الكتاب سيفي بوده اند0
سير تحول بنا:چنانچه امد سپهسالار در قسمت جنوبي باغ شخصي خود به سال 1296بناي مدرسه را آغاز نمودو پس از وي برادر ش مشير الدوله به امر ناصر الدين شاه قاجار مامور اتمام بنا گرديد، وليكن پيش از اتمام بنا در گذشت و قسمتي از تزيينات ان ناتمام ماندكه در دوره هاي بعد تكميل شد0
در سال 1326طد گلوله باران مجلس شورا توسط سربازان روسي گنبد مدرسه سپهسالار نيز مورد حمله قرار گرفتو اسيب ديد0
كاشي كاري گنبد در سال 1307و1308ه0ش0انجام شده ودرسال1319 ه0ش در مدخل شرقي تهيه و نصب گرديده است0
كتابخانه مدرسه از اثار دوره رضاخان مي باشد و تاسال 1339محل فرهنگستان ايران بوده و سپس كتابخانه مدرسه به انجا منتقل شده است0در سال هاي اخير مرمت هايي در گنبد خانه و ايوان جنوب غربي بنا به عمل امده است0
اغلب مدارس همانند بيشتر فضاي هاي معماري-شهري ايران سبب خصوصيت اقليمي ،اجتماعي ،فاقد نماي بسيار متمايز ي نسبت به محيط پيرامون خود بوده اندو به طور عمدهبه وسيله يك ورودي مرتفع و مزين موقعيت خودرا نسبت به فضاهاي پيرامون متمايز مي كردند،فضاي داخلي مسجد به صور گوناگون و بيشتر به توسط كاشي هايي با نقش هاي هنري ودر برخي مواقع با خطاطي به صورت معرق ،معلقي و يا خشتي ،هفت رنگ و000همچنين با استفاده از كاربندي ،مقرنس تزيين شده است0
آيا رنگ ميتواند بر رفتارهاي افراد تأثير بگذارد و نوع انتخاب رنگ بيانگر شخصيت دروني افراد است:
بيان مسائل:
1-آيا انتخاب رنگ با يادگيري دانش آموزان رابطه دارد؟
2-ايا نوع رنگ بر ايجاد انگيزه ي دانش آموزان رابطه دارد؟
3-آيا رنگ با علاقه مندي دانش آموزان ارتباط دارد؟
4-آيا صفات رنگها با عالم بيرون رابطه دارد؟
5-آيا خصوصيات رنگها بر سلامتي جسماني رابطه دارد؟
فرضيه سازي:
-به نظر مي رسد كه نوع رنگ در يادگيري دانش آموزان اثر مي گذارد.
-به نظر مي رسد بين انتخاب نوع رنگ با ايجاد انگيزه رابطه دارد.
-به نظر مي رسد رنگها به علاقه مندي دانش آموزان اثر مي گذارد.
-به نظر مي رسد كه تأثير رنگها بر عالم خارج مصداق بيروني دارد.
-به نظر مي رسد كه نوع رنگها بر سلامتي جسماني افراد تأثير گذار است.
چينش:
اين تحقيق بر اساس كتاب؛ آين نگارش علمي «دكتر عباس حري» تهيه شده است.
سپاسگزاري
با تشكر از اداره ي محترم آموزش و پرورش منطقه گلبهار و مسئول ضمن خدمت كه راهنمايي هاي لازم را مبذول داشته و در روند پژوهش مرا ياري نمودند.
همچنين سپاسگزارم از كتابخانه ي مركز ثامن الحجج (ع) فرهنگيان مشهد كه مقالات و نشريات متعددي را در اختيار بنده گذاشته تا مطالب بهتري ارائه دهم.
«و من ا.. التوفيق»
مقدمه
در روانشناسي نوين «رنگ» و «رنگ ها» يكي از معيارهاي سنجش شخصيت به شمار مي آيند، چرا كه هر يك از آنها تأثير خاص روحي و جسمي را در يك فرد باقي گذارده و رنگ نشانگر وضعيت رواني و جسمي وي مي باشد. اين موضوع با توجه به پيشرفت هاي دو دانش فيزيولوژي و روانشناسي به اثبات رسيده است. ناگفته پيداست كه انسان از روزگاران بسيار دور تاكنون تحت نفوذ و تأثير رنگ هاي پيرامون خود بوده است و درصد سال اخير كه صنعت رنگ سازي به نقطه ي اوج تحول خود رسيده است، تأثير مزبور دو چندان شده و در همه اركان زندگي روحي ما رخنه كرده است پس از آزمايش معروف روشارخ در زمينه ي شناخت ضخصيت انسان از طريق لكه هاي رنگين جوهر، آزمايش اوشر جديدترين نظريه اي است كه در اين مورد ارائه گرديده است. بار علمي آزمايش لوشر و دستاوردهاي سرشار از كاميابي آن به حدي بوده است كه اينك آزمايش مزبور علاوه بر استفاده در موارد روانكاوي و روانشناسي در سيستم هاي استخدامي نيز به كار گرفته مي شود.
نتيجه گيري
از روزگاران بسيار دور اطراف ما را رنگها احاطه نموده به طوري كه استفاده از پارچه هاي رنگي و تزئيني در اختيار افراد ثروتمند بود در حالي كه بقيه ناچار بودند با پوشيدن پارچه هاي پنبه اي يا كتاني ساده پوست يا پشم حيوانات بسنده كنند. امروزه بشر هر چيزي را كه مي سازد داراي رنگ است علاوه بر اينكه رنگ آبي آسماني، رنگ سرخ غروب آفتاب و رنگ سبز درختان و تمام رنگ هاي طبيعي را در اختيار داريم اشياء ديگر مثل چراغ هاي نئون، تصاوير نقاشي و تلويزيون رنگي ما را شيفته ي خود مي سازد و در نتيجه يك توليد كننده ي شكر مي داند كه بايد شكر خود را در يك بسته ي آبي رنگ و يا حداقل داراي يك زمينه ي آبي عرضه كند و به هيچ وجه از رنگ سبز استفاده نكند چون احساس فيزيولوژي انسان در رابطه با رنگ آبي شيريني است از سوي ديگر رنگ سبز يك احساس را در انسان پديد مي آورد يا شركت هواپيمايي كه مسافرانش حاضر نيستند با شركت هواپيمايي ديگري پرواز كنند شايد به اين خاطر باشد كه آنها از خدمات يك مشاور شايسته ي رنگ استفاده نكرده اند. در اين صورت اضطرابات ناشي از پرواز و فشار عصبي بيشتري بر آنها وارد مي شود با انتخاب رنگ مناسب مي توان از سستي و خستگي كاست. آمادگي و يادگيري و فعاليت را افزايش داد و سردي و گرمي محيط را متناسب ساخت مثلاً زنگ زرد تراكمي از سفيدي و رنگ خوشحالي و شادابي، نشاط و آرامش است. يا رنگ قرمز فشار خون را بالا مي برد و تنفس را كاهش مي دهد يا رنگ آبي نياز به آرامش كامل و خشنودي خاطر و علاقه ي زياد به دوستان و نزديكان مي باشد و بقيه ي رنگها هم خصوصيات مختص خودش را دارد. پس رنگها در روحيات افراد نقش بسزايي داشته و در يادگيري دانش آموزان تأثير دارد.
پاره اي از معاني روانشناسي و فيزيولوژي رنگ ها
: گوشه گيري،عدم فعاليت و بي تفاوتي
: نياز به آرامش كامل و خشنودي خاطر و علاقه ي زياد به دوستان و
نزديكان
: پشت كار و استقامت، قدرت اراده،غرور و بلند پروازي
: داشتن آرزوهاي بسيار، شور و شوق زندگي، تهور و قدرت اراده
: پيشرفت بلامانع،اميد به حل مشكلات زندگي
: روحيه شاعرانه و رومانتيك، دوستدار هنر و زيبايي متكي بودن بر ديگران
: نياز شديد به آسايش جسمي و روحي فعال علاقه ي بسيار زياد به
خانواده
: بي علاقه گي به زندگي، نفي هر چيز، بدبيني، ناباوري و لجاجت
واژه نامه
آستانه: به معناي حدي است كه افزايش آن سبب بروز اثر گردد (نظر تحريكي كه باعث ايجاد احساس گردد).
آگاهي: آگاهي و ادراك محض يك چيز، يك محرك يا يك فكر
آنابوليسم: عبارت است از پديده ي تبديل تركيبات ساده به تركيبات زنده ي مشكل و سازمان يافته در موجودات زنده.
آنيلين: يك نوع «باز» رنگي است كه از نيل گرفته مي شود.
پاراسمپاتيك: دستگاه عصبي وظيفه ي هدايت جريان عصبي از نقطه اي به نقطه ي ديگر بدن يا ارتباط موجود زنده با محيط خارج را به عهده دارد.
حسي: منسوب به اعضاي حس، داده هاي حسي يا مكانيسم هاي عصبي موجود در فرايند احساس.
رود و پسين: يا (ارغوان شبكيه) رنگدانه قرمز مايل به بنفش است كه در قطعه ي خارجي سلول هاي استوانه اي شكل شبكيه ي چشم يافت مي شود.
كرتكس: لايه اي از ماده ي خاكستري است كه بافت هاي عصبي در آن متمركزند. اين لايه روي ماده ي سفيد مغز را مي پوشاند.
كاتابوليسم: هرگونه پديده ي تجزيه اي است كه درون سلول زنده انجام گرفته و موجب تبديل تركيبات پيچيده به تركيبات ساده تر مي شود. اين انرژي براي آنابوليسم و فعاليت هاي ديگران لازم است.
غدد لنفاوي: از جمله اندام هاي دستگاه ايمني بدن مي باشند كه مي توان از آنها گره هاي لنفاوي – لوزه ها- طهال – تيموس كه در جلوي ناي قرار دارد نام برد. اين غدد جايگاهي است براي گروه زيادي از گلبول هاي سفيد براي مبارزه با باكتري ها و مولكول هاي بيگانه.
وسواس گوگن: نقاش معروف فرانسوي است. وي از رنگ هاي خالص (تند استفاده كرد، زيرا اين رنگ ها از قدرت برجستگي و بيان هنري بيشتري برخوردار بودند و آنها را در فضاي مسطح به كار برد. گوگن به رنگ زرد علاقه ي خاصي داشت و دو تابلوي او به نام هاي «مسيح زرد» و «گل آفتاب گردان» بسيار مشهور است.
هيپوفيز: يكي از غدد درون ريز است كه داخل جمجمه قرار دارد.
كتابنامه
م: حسيني راد، عبدالمجيد. مباني هنرهاي تجسمي، ج 2. تهران: شركت چاپ كتب درسي ايران، 1383.
= منابع نشريه: مراد حاصل، «مهدي. تأثير رنگها بر يادگيري.» پيوند، ديماه 1372، تهران.
م: لوشر، ماكس. روانشناسي رنگها، ج 3. چاپخانه موفق، 1371
روانشناسي رنگها
از روزگاران بسيار دور، رنگ ها همواره پيرامون بشر را احاطه كرده و وي را تحت نفوذ خود درآورده اند، و چندي بيش نيست كه ما قادر به توليد رنگ و استفاده از آنها شده ايم. تا پيش از قرن نوزدهم، فقط تعدادي رنگ و مواد رنگي شناخته شده بودند كه بيشتر آنها ريشه ي آلي داشتند. گران نيز بودند به طوري كه استفاده از پارچه هاي رنگي و مواد تزنيئي فقط در انحصار ثروتمندان بود. صدها هزار حلزون زندگي خود را از دست دادند تا امپراطور روم بتواند رداي بنفش خود را به تن كند، در حالي كه رعاياي او ناگزير بودند با پوشيدن پارچه هاي پنبه اي يا كتاني ساده، پوست يا پشم حيوانات بسنده كنند. فقط در 100 سال اخير بوده است كه وضع ياد شده سراپا دگرگون شد:
نخست، از تركيب آنيلين و بعدها از طريق مشتقات قطران ذغال و اكسيدهاي متاليك، رنگ را به راحتي به دست آوردند. امروزه، هر چيزي را كه بشر مي سازد داراي رنگ است.
هزارها رنگ –از هر رنگ و نمائي كه قابل تصور باشد- به وجود آمده اند و تقريباً براي هر منظوري، رنگ خاصي فراهم است. علاوه بر اين كه ما رنگ آبي آسماني، رنگ سرخ غروب آفتاب و رنگ سبز درختان در تمام رنگ هاي طبيعي را در اختيار داريم، اشياء ساخته شده به وسيله ي بشر، چراغ هاي نئون،تصاوير نقاشي، كاغذ ديواري ها و تلويزيون رنگي نيز پيوسته ما را شيفته و مسحور خود مي سازند اين استفاده روزافزون از رنگ ها، همواره با رقابت فزاينده ميان توليد كنندگاني كه مشتاق افزايش فروش محصولات خود هستند،تحول زيادي را در زمينه روانشناسي رنگ پديد آورده است، هر چند كه وقتي اين روانشناسي وارد صحنه بازايابي مي شود بسياري از پژوهش هاي آن در معرض آزمون و خطا قرار مي گيرد. مثلاً يك توليد كننده ي شكر مي داند كه نبايد محصول خود را در بسته ي سبز رنگ عرضه كند، در حالي كه زيبايي هاي يك شيشه ي دهان گشاد قهوه اي رنگ حاوي شكر مدت ها در قفسه مي ماند تا به فروش برسد. رنگ هاي طبيعت در ما اثر گذارده اند،و اين آثار به گونه اي ژرف و اجتناب ناپذير در جان و روح ما جايگزين شده است. معذالك در مورد چيزهايي كه خريداري مي كنيم، از آزادي انتخاب، به كار بردن دوست داشتني ها و غير دوست داشتني ها، سليقه ها و سنت هايمان، برخورداريم. به خاطر همين ملاحظات است كه يك توليد كننده بايد تحقيق نمايد تا مطمئن شود كه ما خريداران، جنس او را بر كالاهاي مشابه ترجيح مي دهيم. اگر محصول او شكر باشد، در اين صورت او مي داند كه بايد شكر خود را در يك بسته ي آبي رنگ و يا حداقل داراي يك زمينه ي آبي عرضه كند و به هيچ وجه از رنگ سبز استفاده نكند. ولي به احتمال زياد دليل آن را نمي داند. دليلش اين است كه احساس فيزيولوژي انسان در رابطه با رنگ آبي،«شيريني» است. از سوي ديگر، رنگ سبز يك احساس را در انسان پديد مي آورد.
شركت هواپيمايي كه مسافرانش حاضر نيستند با شركت هواپيمايي ديگري پرواز كنند، دليل آن شايد اين باشد كه هواپيماهاي شركت مزبور تاكنون سابقه ي سقوط نداشته اند، با اين كه بهترين هواپيما را در اختيار دارد، يا مهمانداران زن آن بسيار مؤدب مي باشند، ولي شايد به اين خاطر باشد كه آنها از خدمات يك مشاور شايسته ي رنگ استفاده كرده اند، در هواپيمايي كه رنگ هاي به كار رفته براي تزئين داخلي كابين به طرز صحيحي انتخاب شده اند، در اين صورت اضطرابات ناشي از پرواز (حتي در ترسوترين مسافران) تا حدودي كمتر شد. و فشار عصبي كمري را بر آنها وارد مي سازد و آنان را با حالت نسبتاً آرامتري به مقصدشان مي رساند.
درباره ي يك نقاشي يا يك عكس رنگي بايد گفت كه اهميت رواني رنگ معمولاً كمتر آشكار است زيرا عوامل بيشمار ديگري نظير موضوع، تعادل شكل يا فرم، تعادل ميان رنگ ها، ميزان تحصيل و تخصص تماشاگر و درك زيبائي شناسي او دست اندركارند. وقتي كه تأكيد بيشتر بر يك يا دو رنگ باشد، گاهي اوقات خصايص شخصي نقاش تحت الشعاع قرار مي گيرد. براي مثال، بايد از وسواس گوگن نسبت به رنگ زرد در آثار اواخر عمر او نام برد. ولي به طور كلي وقتي رنگ هاي متعدد براي خلق يك اثر به كار رفته اند، در اين صورت فقط داوري زيبايي شناسي است كه تمام اثر را ارزيابي كرده و تعيين مي كند كه آيا ما آن اثر را دوست داريم يا نه، به جاي اينكه واكنش رواني ما نسبت به رنگ هاي خاصي را بسنجد. در مورد رنگ هاي واحد، امكان دارد كه واكنش رواني ما بيشتر بروز كند، خصوصاً وقتي كه رنگ ها را از لحاظ ارتباط مستقيم آنها با نيازهاي رواني و روحي انتخاب كرده باشند، بدان سان كه در آزمايش لوشر انتخاب كرده اند.
در اين مورد،ترجيح دادن فلان رنگ و دوست نداشتن بهمان رنگ، به معناي يك امر قطعي بوده و نشانگر يك وضعيت موجود ذهني، يك تعادل شديد، و يا هر دوي آنها مي باشد براي پي بردن به چگونگي آن،چرا اين رابطه يك رابطه عمومي است و چرا مستقل از نژاد، جنسيت يا محيط اجتماعي وجود دارد، لازم است كه نگاهي به تأثير ديرين رنگ هاي طبيعت در انسان بيافكنيم.
رنگ زندگي است و سرآغاز زيستن، رنگ رشد و نمو و نشاط و شادابي است و جهان بدون رنگ مرده و تاريك است. رنگ نقش اساسي در ارائه انتقال و تكميل پيام دارد ولي بايد با موضوع پيام، فضا، افراد و حتي زمان استفاده تناسب داشته باشد.
رنگ ها در هر خانواده خواص مشابه يكديگر و پيامهاي مشابهي را دارا هستند.
معناي واقعي هر رنگ جدا از تمايل ذهني هر فرد نسبت به آن رنگ از فردي به فرد ديگر متفاوت است. با انتخاب رنگ مناسب مي توان از سستي و خستگي كاست. آمادگي و يادگيري و فعاليت را افزايش داد و سردي و گرمي محيط را متناسب ساخت. اينك به اختصار با رنگ هاي اصلي و تركيبي و اثرات رواني آنها آشنا مي شويم.
آثار رواني رنگ ها
رنگ زرد:
تراكمي از سفيدي و رنگ خوشحالي و شادابي، نشاط و آرامش است. رنگ زرد سمبل آخرت، شگفتي نور خورشيد (نور حيات و هستي) است به گرماي خورشيد، عروج انبياء و شادماني مي ماند. محتواي عاطفي آن اميدواري و آزادي است برخلاف نظر عاميانه كه اين رنگ را عامل تنفر مي دانستند. درك رنگ زرد تند و تيز است. نشان روشني، هوشمندي و روشنفكري است بنابراين حالت تحريك كنندگي در ذهن دارد و باعث توجه و تقويت فكر در انسانها مي شود. با فهم و دانايي ارتباط دارد و نشانگر دانش و معرفت و صعود به سوي آسمانهاست. صاحبنظران روان شناسي رنگها معتقدند اگر رنگ زرد به مقداري آبي داشته باشد (مايل به سبز) آن قسمت از مغز را كه حالت جهش فكري دارد، تحريك كرده افزايش ميزان حضور ذهن در افراد را سبب مي شود و عامل تقويت حافظه است. رنگ زرد با تأثير به اعصاب سمپاتيك و پاراسمپاتيك موجب آرامش عصبي مي شود به طوري كه بچه هاي عصبي را مي توان در اتاق هاي با رنگ آميزي و پرده هاي زرد و ليمويي تسكين داد. رنگ زرد در هضم غذا نيز مانند موسيقي عمل مي كند و موجب سهولت عمل هضم و گوارش غذاست. نشانگر قدرت و شكوه عقل و علم بوده قدرتي ملايم كننده دارد. محرك قواي دماغي است و در معالجه امراض كبدي و سوء هاضمه فوق العاده مؤثر است.
رنگ قرمز:
دومين رنگ اصلي، قرمز است. اين رنگ داراي كشش و قدرت زيادي است و به شدت مي درخشد. رنگ مثبت، متجاور و مهيج است، فشار خون را بالا مي برد تنفس را كاهش مي دهد. كشش عضلات را بيشتر كرده قدرت تحريك كنندگي شديدي دارد. بنابراين براي افراد عصبي فوق العاده مضر است.
اگر كودك شما غذا نمي خورد يا چندان تمايل به خوردن غذا نشان نمي دهد از ظروفي به رنگ قرمز براي تحريك اشتهاي آنها مدد بگيريد. مزه ي رنگ قرمز تند وشيرين است و نگاه طولاني به اين رنگ عصبانيت را افزايش مي دهد و در كودكان گريه را تشديد مي كند. براي زمان كوتاهي جاذب و خوش آيند نيز است و پس از مدتي آزار و اذيت رواني به وجود مي آورد و فرد را به رنگ آبي متمايل مي كند. قرمز نماد آتش و جاودانگي، خلق و خوي تيز و آتشين و حيات و هستي بوده عامل مؤثر در سازندگي است و داراي وزني سنگين، صدايي بلند و زاويه دار مي باشد. رنگ قرمز عامل فوق العاده در كشاورزي و دامداري است زيرا عمل بلع را افزايش مي دهد شير گاوها را زياد مي كند نشانگر فعاليت و تحركها،موفقيت و پيروزي است و محتواي عاطفي آن تمايل و اشتياق و عشق است. رنگ قرمز در درمان اسهال و استفراغ و تنگي نفس فوق العاده مؤثر است و براي افراد داراي فشار خون بالا و عصبي مضر بوده، سردرد و گريه را نيز تشديد مي كند.
رنگ آبي:
رنگي است صاف و روشن، همواره بي تحرك و ناشكيبا و در عين حال فعال، بردبار و صبور كه بوري و سردي را مي رساند. رنگ شيرين،ساكت «ت» اميدوار كننده و مقدس كه داراي جايگاهي رفيع و نشانگر آسمان بلند و آبي است.
آبي مسكن اعصاب براي بيماران تبدار و مفيد براي افراد كم خواب عصبي و وسواس است. آرامش درون به ضمير باطن مي آورد آرام بخش نبض و تنفس و مفيد براي فشار خونهاي بالاست در مداواي صفرا و براي افسردگي و كم خوني مفيد است. رنگ آبي ترشح غدد لنفاوي را افزايش داده،تهوع و سرگيجه را زياد مي كند. داراي وزني سبك زماني كوتاه و مسافتي دور است. صدايي مانند ني دارد. مطلوب افراد چاق است. تا اعماق وجود نفوذ مي كند. داراي جنبه هاي مختلف روحي است. نشانگر اعتماد، ايمان، عضق، استواري،ايثار، تسليم، صداقت درستي، فداكاري، خونسردي، خلوص، قدرت، تحمل و مقاومت، وفاداري و فكري برتر و مافوق طبيعي است و از فراموشي مي كاهد براي كنترل اعصاب فوق العاده مفيد است.
تحقیق درباره خويشتن پنداري( خودپنداره، خودپنداري)Self Concept
اولين بار رنه كارت1 در سال1644 اصول اوليه خويشتن پنداري را در كتاب اصول فلسفه با مطرح ساختن مقوله«شك» ارائه داد. پس از او زيگموند فرويد در سال1900 ميلادي تئوري خويشتن پنداري را به عنوان يك مقوله روانشناختي مهم مطرح نمود. با اينكه دنبالهروان فرويد علاقه زيادي به اين مقوله نشان ندادند ولي دختر فرويد آنا در سال1946 بر اهميت اين مقوله تأكيد ورزيد درسكات كلي2 در سال1945 از مقوله خويشتن پنداري به عنوان يك نيروي اوليه انگيزيش در رفتار انساني ياد نمود. رايمي3در سال1948 از معيارهاي خويشتن پنداري در مشاهدههاي خود استفاده كرد و اعلام نمود كه رواندرماني اساساً بر روي تغيير دادن معيارهاي بينش فرد نسبت به خودش استوار است. تاكنون مؤثرترين معيار روانشناختي در خصوص خويشتن پنداري مربوط به كارل راجرز در سال1947 بوده است. از ديدگاه راجرز«خود» هر فرد به عنوان بخش اصلي، شخصيت فرد را تشكيل ميدهد. راجرز«خود» را به عنوان يك محصول اجتماعي معرفي ميكند كه از طريق روابط بين فردي گسترش مييابد. او اعلام ميكند كه در وجود انسان هميشه يك تمايل قوي براي داراربودن يك نگرش مثبت از سوي ديگران و خود فرد نسبت به خودش وجود دارد. با آنكه بيشتر تئوريسينهاي«خويشتن پنداري» در دهه1970 و1980 تحقيقات خود را اجرا نمودند، در حال حاضر توجه عمومي به خويشتن پنداري رو به كاهش نهاده است. ولي اين مقوله هنوز به عنوان يك عامل بالنده در تحقيقات سردمداران علم روانشناسي مطرح ميباشد. در حال حاضر موج نويني در خصوص كسب آگاهي نسبت به خويشتن پنداري در عامه مردم و افراد متخصص در حال زايش است و اين موضوع در ارتباط با مشكلات خانوادگي، اعتياد به الكل و مواد مخدر و وضعيت اجتماعي افراد مطرح ميشود.
بسياري از موفقيتها و شكستهايي كه مردم تجربه ميكنند، به صورت تنگاتنگ به چگونگي ديدگاه آنها نسبت به خود و ارتباطشان با ديگران مربوط ميشود. براي متخصصان علوم مشاوره، پديده خويشتن پنداري از سه بعد مورد توجه است. يكي اينكه خويشتن پنداري امري قابل يادگيري است. ديگر اينكه امري سازمان يافته و پويا ميباشد. هيچ فردي با خويشتن پنداري به دنيا نميآيد بلكه خويشتن پنداري به تدريج در اولين ماههاي زندگي فرد بنيان گرفته و از طريق تجارب مكرر شكل ميگيرد و به عنوان يك محصول اجتماعي از طريق تجربه بنيان ميگيرد. نكته جالب اينكه افراد در زمانهاي مختلف داراي نگرشهاي مختلفي نسبت به خودشان هستند. هرگونه تجربهاي در زندگي فردي كه مطابق با خويشتن پنداري او نباشد، به صورت يك تهديد تلقي ميشود و هر چه اين تجارب ناخواسته بيشتر باشد كيفيت خويشتن پنداري فرد حالت منجمدتري به خود ميگيرد تا بتواند از او محافظت نمايد. خويشتن پنداري هر فرد به ثبات و همگوني در زندگياش نياز دارد و در مقابل تغيير مقاومت نشان ميدهد. اگر خويشتن پنداري فرد به سرعت تغيير كند فرد فاقد يك شخصيت مقاوم و قابل اتكا خواهد شد. موفقيتها و شكستهاي هر فرد بر روي كيفيت خويشتن پنداري او تأثير ميگذارد. دنياي اطراف هر فرد و موجودات درون آن در رابطه با خويشتن پنداري هر فرد ادراك ميشود. در تمام زندگي فرد سالم، هميشه يك تمايل دائم براي پذيرش ايدههاي جديد و رفع ايدههاي قديمي وجود دارد. خويشتن پنداري هميشه خودش را در مقابل از دست دادن عزت نفس محافظت ميكند. براي همين است كه هر فقداني سبب بروز اضطراب افراد خواهد شد. تحول جامعه از حالت سنتي به حالت صنعتي، مسائل و مشكلات فراواني را خصوصاً در زمينه اشتغال موجب ميگردد. جامعه ما در جريان صنعتي شدن و رسيدن به خودكفايي به نيروي متخصص و ماهر نياز مبرمي دارد. براي نيل به خودكفايي تهيه و اجراي برنامهاي دقيق كه بر مطالعات اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي جامعه ايراني متكي باشد، ضرورت تام دارد. اشتغال براي ادامه زندگي و بقاي جامعه ضرورتي اجتنابناپذير است. زندگي هر فرد از طريق كار كردن تأمين ميشود و خودكفايي هر كشور به ميزان و نوع عملكرد شاغلين آن بستگي دارد. تحقيقات متعدد مؤيد اين واقعيت هستند كه اولاً، با افزايش بيكاري، فساد شدت مييابد و ثانياً اشتغال مناسب و رضايت شغلي موجب نشاط و شادابي ميگردد. شناسايي و ايجاد انگيزه در افراد جامعه و راهنمايي آنها براي آنكه مشاغلي را انتخاب نمايند كه توانايي و استعداد انجام آن را دارا هستند و همچنين شناسايي علايق و نيز كشف استعدادهاي افراد بايد به كمك وسايل و ابزاري انجام پذيرد. در اين زمينه بايد از مشاوره و آزمونهاي مختلف استفاده شود. پس از شناخت علايق و كشف استعدادها و پرورش و نيز راهنمايي افراد در مسير صحيح و مناسب ضرورت مييابد. بنابراين، سؤالي كه به طور كلي جهت پژوهش به ذهن خطور ميكند عبارت است از اينكه آيا بين خويشتن پنداري و انتخاب شغل رابطه معناداري وجود دارد؟ و با توجه به جنبههاي انتخاب شغل مبتني بر وجهه اجتماعي شغل، پيشرفت تحصيلي در شغل و تسهيلات ويژه شغل سؤالات ذيل به طور اخص مطرح ميشوند: (1) آيا بين خويشتن پنداري و وجهه اجتماعي شغل رابطهاي وجود دارد؟،(2) آيا بين خويشتن پنداري و پيشرفت تحصيلي در شغل رابطهاي وجود دارد؟ و(3) آيا بين خويشتن پنداري و تسهيلات ويژه شغل رابطهاي وجود دارد؟
خويشتن پنداري به مفهوم برداشتي است كه فرد نسبت به ماهيت فيزيكي و روانشناختي و ساختارهاي اجتماعي خويش از قبيل نگرشها، اعتقادات و ايدههاي خويش دارد. خويشتن پنداري به معناي درك افراد نسبت به خود در بعد زمان است. خويشتن پنداري به صورت مداوم در تعامل با ديگر افراد تعديل يافته وتحت تأثير عوامل ديگر از قبيل درونگرايي و برونگراي و عزت نفس قرار ميگيرد. مقوله شغل نقش اصلي را براي زندگي بيشتر افراد جامعه ايفا ميكند. براي بيشتر افراد بشر، شغل به عنوان فعاليتي است كه بيشتر فعاليتها و زمان فعال زندگيشان را صرف مينمايد. نسلهاي امروز به دنبال مشاغلي هستند كه براي آنها قابل توجه بوده و يك احساس رضايت داخلي را براي آنها به ارمغان آورد و همراه با آن با پاداشهاي خارجي همراه باشد(كادرون1 ،1997).
بر اساس عقايد كانجر2 به نقل ازاشنايدرتمايل براي ارضاي نيازهاي شخصي و ايجاد يك محيط مناسب از لحاظ روانشناختي از عوامل بارز انتخاب شغل افراد بشمار ميآيند. نسلهاي جديد امروز، در مقايسه با نسلهاي قبل بيشتر به سوي مشاغل با هويت تمايل دارند. كادرون اعلام ميدارد كه بسياري از متقاضيان كار در انتخاب شغل توجه زيادي به موضوع فوق نشان ميدهند. امروزه يك تئوري انگيزش شغلي مطرح شده است كه بر روي تطابق مابين فرد و شغل او تأكيد مينمايد. شاميراعلام نمود كه تئوري مبتني بر خويشتن پنداري در خصوص انگيزش كار بر روي ارتباط متقابل مابين انجام كار و وسعت اجراي آن و خويشتن پنداري فرد استوار است. زماني كه شغل فرد با خويشتن پنداريش مطابقت داشته باشد، فرد شغل خود را به عنوان يك مقوله معنادار و ارزشمند مشاهده مينمايد. بعبارت ديگر يك شغل ارزشمند براي هر فرد در ارتباط با خويشتن پنداري فرد مربوط، معني پيدا ميكند.
وانوس1 در سال1980 مفاهيم فوق را در يك مدل تطابقي قرار داد كه در اين مدل بر روي نقش اشتغال و انتخاب شغل تأكيد شده است. اشنايدر2 در سال1987 مدل خاصي را تحت عنوان«جاذبه، انتخاب» ارائه ميدهد. بر اساس اين مدل، افراد بر اساس ادراكات و باورهاي خويش در خصوص مشخصات فردي خودشان(خويشتن پنداري) به مشاغل مورد علاقه خود مينگرند. بر اساس اين مدل افراد نهايتاً از ادامه اشتغال در سازمانهايي كه با آنها تطابق ندارند سرباز خواهند زد. ولي اين مدل قادر نيست دقيقاً افراد خاص را براي سازمانهايي دقيقاً منطبق با عوالم آنها انتخاب نمايد(اشنايدر،1987؛ گلدشتاين و اسميت،1995). به گفته اشنايدر بايد مفاهيم فوق را در ارتباط با خويشتن پنداري افراد گسترش داد. يعني بايد رابطهاي مابين تطابق بين خويشتن پنداري و شغل فرد مشاهده كرد. متخصصان منابع انساني با تمركز به ميزان تطابق خويشتن پنداري افراد با وظايف شغلي، ميتوانند با احتمال بيشتري افراد را انتخاب نموده و آنها را براي شغل مناسب راهنمايي نمايند. اين روش از دو جنبه مفيد واقع ميشود، يكي اينكه فرد به شغل مورد نياز خود بر اساس علايق و خلاقيتهاي خود و بر اساس باورهاي خويش براي انجام وظايف محوله دست مييابد. ديگر اينكه سازمان استخدام كننده نيز در بهترين فرصت ميتواند دست به انتخاب افراد كاملاً مطابق با چهارچوب مقرراتي خويش بزند.
كاربردهاي ابزار هاي سنجش گوناگون در باره خويشتن باوري:
مقوله خويشتن پنداري به عنوان يكي از معروفترين موضوعات در ادبيات روانشناسي بشمار ميآيد. با وجودي كه در سايت تحقيقاتي ERIC حدود6000 مطلب در اين خصوص نوشته شده است ولي متأسفانه هنوز هم اين اصطلاح براي عموم ناشناخته بوده و تعريف شفافي از آن ارائه نشده است و در خصوص پديده«خود» حدود15 مفهوم مختلف مطرح شده است(استرين،1993). در بسياري از مقالات اصطلاحات خويشتن پنداري، عزت نفس و پذيرش خويش اغلب به جاي يكديگر بكار گرفته ميشوند و اين امر از وجود ديدگاه مختلف افراد جامعه نسبت به روانشناختي خودشان برميخيزند. احتمالاً مهمترين تعريف خويشتن پنداري به ارزيابي فرد از خود مربوط ميباشد كه در اصطلاح روانشناختي از آن به عنوان خويشتن پنداري عمومي ياد ميشود. اين تعريف از ديدگاه مشاوران علم روانشناسي داراي مفهوم باثباتي است(استرين،1993). امروزه آيتمهاي موجود در معيار عزت نفس روزنبرگ(1965) در تحقيقات گوناگون مفاهيم عمومي خويشتن پنداري را دربر ميگيرد و از آن استفاده ميشود.
معيار مرسوم ديگر كه براي ارزيابي خويشتن پنداري كاربرد دارد، بنام معيار تنسي در خصوص خويشتن پنداري1 معروف است كه توسط فيتز2در سال1991 تدوين و طراحي شده است. علاوه بر اين جنبههاي مختلف خويشتن پنداري از قبيل خويشتن پنداري تحصيلي خويشتن پنداري در خصوص ماهيت بدن خود وغيره نيز به عنوان اجزاي دقيق در خويشتن پنداري مطرح شدهاند و در15 سال اخير تحقيقات گستردهاي در خصوص اين زيرساختارها انجام شده است درپي اين تحقيقات نسخه جديدتر ارزيابي خويشتن پنداري از جنبههاي مختلف توسط مارش1 در سال1992 تحت عنوان پرسشنامه شماره1، 2،3 خود- توصيفي در خصوص سنين7 سال تا سنين بلوغ جواني تدوين و طراحي شدهاند. بطور كلي بايد گفت كه خويشتن پنداري به«ديدگاه فرد درباره خودش» اطلاق ميشود. ويلي2 در سال1974 اعلام نمود كه با مقايسه وقايع خارجي نميتوان ارتباطي با ارزيابي خويشتن پنداري فرد برقرار نمود. بعبارت ديگر با مشاهده و ثبت وقايع اطراف محيط زندگي فرد نميتوان چگونگي خويشتن پنداريش را پيشگويي نمود و هر فرد بايد از زبان خودش، عقايد خود را در مورد شخصيت خويش ابراز نمايند.
در ارزيابي خويشتن پنداري افراد با خواندن يك سري از جملات، موافقت و يا عدم موافقت خود را در پاسخهاي ليكرتي5 تا7 گزينهاي اعلام مينمايند. در اين پرسشنامهها اطلاعات مهم كيفي نهفته است و فرد با انتخاب گزينه مورد نظر عقيده نسبي خويش را نسبت به جمله مورد نظر اعلام مينمايد. مشاوران و يا افرادي كه خواهان ارزيابي خويشتن پنداري در افراد مورد بررسي خويش ميباشند، بايد به نكات مهمي از قبيل نوع معيار و شاخص بكار گرفته شده، ميزان قابليت روش ارزيابي مورد نظر و مناسب و بكار بردن روش مورد نظر در موقعيتهاي باليني يا تحقيقاتي توجه نمايند. زيرا در هر كدام از شرايط فوق موقعيت پاسخدهندگان تغيير ميكند و با يكديگر متفاوت است(برنز،1979). نكته اول در كابرد ارزيابي مورد نظر اين است كه فرد مورد پژوهش بايد تا حد كافي«خودآگاهي» داشته باشد. بطور مثال كودكان كم سن و سال داراي آگاهي هوشمندانه از ادراكات خويش نيستند و بنابراين بايد در خصوص اين گروههاي سني دقت بيشتري اعمال شود. دوم اينكه حتي معيارهاي ارزيابي كه توسط خود افراد بايد خوانده و پاسخ داده شود، ممكن است در برخي موارد به توضيحات كلامي نياز داشته باشند. خويشتن پنداري افراد بيانگر ميزان تجارب آنها در ارزيابي از«خود» است. هيچ راهي براي تغيير سريع اعتقادات افراد نسبت به خودشان وجود ندارد و اين كار مستلزم زمان ميباشد. اگر فردي احساس بيكفايتي، حماقت و عدم توانايي براي ايجاد تغيير در زندگيش ميكند، چگونه ميتواند انگيزه لازم براي ايجاد تغيير را بدست آورد؟ بعضي از افراد اين كار را غيرممكن ميدانند و نهايتاً دچار افسردگي ميشوند و نهايتاً ممكن است به يك درمانگر نياز پيدا كنند. در فرهنگ جامعه ما بسياري از افراد هستند كه به آرزوهاي بزرگ ميانديشند، هزاران نفر در فكر اين هستند كه روزي فردي سرشناس در جامعه خود شوند. روشهاي مختلفي براي تغيير ميزان خويشتن پنداري افراد وجود دارد. در يك روش با تمركز بر روي تفكرات و سخنان دروني خودمان ميتوانيم در خويشتن پنداري خويش تغييراتي ايجاد كنيم.
مك كاي1 و فانينگ2 در سال1987 در كتاب خود هيچ حمايتي از اين روش نشان ندادند. ولي روشهاي شناختي مشابه با اين روش مؤثر بودند. به عنوان مثال تكرار جملات مثبت، درست در قبل از كشيدن سيگار سبب افزايش عزت نفس افراد ميشود(هوم و توستي،1970). يكي از مزاياي اين روش اين است كه بر روي جزئيات آسيبرسان تفكرات افراد تأكيد نموده و آنها را تشويق به تأكيد بر افراد مثبت مينمايند. احتمالاً ما به آن حدي كه فكر ميكنيم بد نيستيم. ممكن است ما نكات خوب رفتارهاي خويش را كتمان نماييم. تعداد زيادي از افراد به مرور انكار خود در زندگي روزمره عادت ندارند.
تعريف خويشتن پنداري و نظريههاي وابسته به آن
آدلر در تئوري خود در ارتباط با مفهوم شيوه زندگي به بيان خويشتنپنداري پرداخته است. ولي مفهوم خود يا خويشتن پنداري را، اعتقاد به اينكه«من كههستم» تعريف ميكند(كريسني،1991). به نظر آدلر(1963) اگر هدف از انجام هر رفتارمشخص گردد، عواقب و نيز مسير تكاملي آن رفتار به سادگي معين خواهد گرديد. يعني باشناسايي رفتار به سادگي ميتوان مسير رفتار فرد را مشخص نمود(به نقل ازشفيعآبادي،1379، ص198). راجرز در تئوري خود در بيان خويشتن پنداري مينويسد
هر انساني در دنياي متغير و متحولي از تجربيات گوناگون زندگي ميكند كه فقطخودش در مركز آن جهان هستي قرار دارد. فرد يا ارگانيزم بر اساس تجربه و درك خودش اززمينه تجربي، نسبت به آن واكنش نشان ميدهد. او تجارب خود را واقعيت تلقي ميكند وبراي او واقعيت همان چيزي است كه او تجربه ميكند. رفتار نتيجه ادراك فرد است و فردبه طريقي كه واقعيت را ادراك و توصيف ميكند نسبت به آن واكنش نشان ميدهد. ارگانيزم به زمينه پديدهاي و ادراكي خود، به صورت يك كل سازمان يافته پاسخ ميدهد. پاسخهاي جسماني و رواني ارگانيزم به وقايع خارجي به صورت يك كل سازمان يافته و هدفجويانه است. مثلاً اگر آب بدن كاهش يابد، تمام اجزاي ارگانيزم به تلاش ميپردازندتا اين كمبود را تأمين نمايند. ارگانيزم يك تمايل انساني ذاتي و يك تلاش اصلي داردو آن تمايل به تحقق بخشيدن و حفظ و تعالي خويش است و اين پايه و اساس فعاليتهاي اورا تشكيل ميدهد. تمام نيازهاي رواني و جسماني فرد را ميتوان جنبههايي از هميننياز بنيادي دانست. تحت تأثير اين تمايل اساسي، ارگانيزم در جهت رشد، خودشكفتگي،بقاء و تعالي، خود رهبري، خود نظمي، خود مختاري، مسئوليت و تسلط بر نفس حركتميكند. مهمترين موضوع براي درك و فهم رفتار فرد آن است كه آن را در چهارچوب مرجعقياس دروني او مورد توجه و بررسي قرار دهيم. بنابراين راه براي شناخت رفتار فرد آناست كه قالب مرجع قياس دروني او شناسايي شود و به مسائل به همان طريقي نگريسته شودكه خود فرد به آنها مينگرد… از كل زمينه ادراكي به تدريج بخشي بنام«خود» متمايز ومتجلي ميشود كه«مفهوم خود» نيز ناميده ميشود. مفهوم خود ابعادي دارد و هر بعد آنداراي ارزشهايي است. راجرز معتقد است كه بر اثر تعامل فرد با محيط و خصوصاً در سايهارزشيابي فرد از تعامل خود با ديگران سازمان«خود» شكلميگيرد(شرتزر،984
شفيعآبادي در تئوري خود در بيان خويشتن پنداريمينويسد:
خويشتن پنداري تا حدود زيادي تعيين كننده مسير رفتار مي باشد .خويشتنپنداري قضاوتي است كه فرد در زمينه هاي موفقيت ،ارزش ها ،توانايي ها ،اهميت واعتبار فردي دارد .جواب به برخي از سئوالات نظير آيا من فرد موفقي در زندگي هستم؟آيا من قادرم چنين كاري را با موفقيت به پايان برسانم ؟نشان دهنده نوع خويشتنپنداري فرد مي باشد. قضاوت فرد در مورد خود نه فقط در انتخاب شغل بلكه در تععيينرفتار و مسير زندگي نيز موثر مي باشد . تحقيقات معلوم داشته اند كه يكي از علل مهمعدم موفقيت دانش آموزان مدارس قضاوت منفي آنها در باره خودشان مي باشد. دانش آموزيكه خود را كودن مي انگارد انگيزه اي براي مطالعه و يادگيري و تلاش ندارد. بر اثرنبودن انگيزه كودك تلاش نمي كند و در نتيجه مردود مي شود. اگر فردي خود را موجوديارزشمند و كارامد بيانگارد خواهد كوشيد قضاوتش را به مرحله عمل در آورد. موفقيت ها،ارزش ها ،و توانايي ها در ايجاد نوع شيوه زندگي موثرند. ضمن گفتگوهاي روزانه ،باافرادي مواجه مي شويم كه مي گويند براي چنين كاري آفريده نشده اند . با داشتن چنينعقيده و تصور ،فرد درصدد احراز آن شغل بر نخواهد آمد . همچنين از گفته معلوم ميشودكه خويشتن پنداري تا حدود زياد نوع شغل فرد را مشخص ميسازد . به نظر كوپر ا سميت (1967) افرادي كه خويشتن پنداري مثبت دارند زندگي موفقيت آميزي را سپري ميسازند . از سوي ديگر خويشتن پنداري منفي به احساس حقارت : ناتواني : پريشاني و بي هدفي منجرميگردد . فردي كه خود را براي انجام شغل معيني مستعد و لايق نميداند جهت احراز واشتغال به شغل مورد نظر تلاشي نخواهد كرد. فردمعمولا ضمن انتخاب شغل به خود ميگويدمن چنين فردي هستم لذا بايد به انجام چنان شغلي بپردازم .خويشتن پنداري از چهارعامل مهم يعني طرز تلقي و عقايد وا لدين : طرز تلقي همقطاران : طرز تلقي كاركنانآموزشگاه : و علايق شخصي تشكيل ميشود . هر كدام از اين عوامل در ايجاد نوع و ميزانخويشتن پنداري فرد نقش عمده اي دارد . مجموعه عوامل فوق در پيش بيني موفقيت : ارزشمندي : توانايي: و اهميت فرد مؤثر هستند . محيط خانواده و آ موزشگاه كه ا زمنابع اوليه تماس كودك با دنياي خارج هستند در پرورش نوع خويشتن پنداري كودك بسيارمهم مي باشند . وا لدين و معلمان بايد دانش آموزان را در شناخت توانايي ها : محدوديت ها : و علايق كمك نمايند . به نظر جوردن (1963) رفتار اكتشافي فرد به سادگيقادر خواهد بود.(1) توانايي ها و نيز محدوديت هاي خود را به طور واقع بينا نهارزيابي نمايد . (2) بطور بهتر وعملي تري خود را با سايرين مقايسه كند . (3) منابعجديدي را براي خود شناسي دقيق تر كشف نمايد . (4) تصميمات صحيح تر و بهتري ا تخاذنمايد . آ موزشگاه بعنوان يكي از عوامل تقويت كننده رفتار ا كتشا في ؛ بايد اطلاعاتدقيق و موثق در اختيا ر دانش آموزان قرار دهد . با تهيه و تنظيم برنامه تعليم وتربيت مناسب براي آموزش وا لدين مي توان خويشتن پنداري مثبت در كودكان را تقويتنمود . براي كسب اطلاع بيشتر به اثر ديگر مؤلف تحت عنوان فنون تربيت كودك مراجعهنمائيد. (شفيعآبادي،1374)
زندگي امروز، يعني قدرت انتخاب، انتخاب براي همهچيز، از لباس و اتومبيل و خانه گرفته تا برنامههاي تلويزيون و تئاتر و سينما وموسيقي و انتخاب رشته تحصيلي گرفته تا انتخاب شغل. شغلي كه در قديم در خانواده امريموروثي بود وغير قابل انتخاب. امروزه مثل تمام كالاهاي ديگر قابل انتخاب است. درزندگي اجتماعي انتخاب شغل از جمله مسائلي است كه افراد را به خود مشغول ميكند وبخشي از انرژي رواني و فكري آنها صرف اين مسئله ميشود. در صورتي كه افراد بهديدگاههاي اصلي خود در زندگي دست يابند، با فراغ بال و با تمام توان و انرژي فكري وجسمي خود به كار ميپردازند(شاكرينيا، 1376)
خانواده درماني بعد از جنگ جهاني دوم يعني اواخر دهة 1940 و اوائل دهة 1950 توسعه يافت . خانواده درماني تحت تأثير خانواده هاي اسكيزوفرنيك و مشكلات رفتاري و بزهكاري كودكان به سرعت پيشرفت نمود. فرويد و بسياري از روان پزشكان بيمار را از خانواده جدا مي كردند تا از اثرات زيان آوراحتمالي در خانواده جلوگيري شود .
فرويد با مطالعة گذشتة كودك مبتني بر اين عقيده كه مشكلات نوروتيكي بيماران به رفتارهاي متقابل و تعاملات ناسالم دوران كودكي آنها با پدرو مادرشان بر مي گردد ، به مداواي بيمار مي پرداخت .ناتان آكرمن از بنيانگذاران خانواده درماني است و كتاب او تحت عنوان ‹‹ پويائي هاي رواني زندگي خانوادگي ، 1958 ›› درهاي جديدي به روي خانواده درماني بازكرد . او از روانكاوي
به خانواده درماني رسيد . در سال 1937 متوجه گرديد كه مصاحبه فردي با كودك و اعضاي خانواده به نتيجة مطلوب كه تغيير رفتار كودك است نمي رسد ، لذا كلية افراد خانواده را با هم مورد مصاحبه قرارداد.
بنابراين كارهاي آكرومن و ساير همكارانش در رابطه با كودكان بزهكار و خانواده هاي اسكيزوفرنيك شروع واقعي نهضت خانواده درماني بوده است .آكرومن معتقد بود با كسب مهارت در كار با تمامي گروه خانواده به بعد جديدي در درمان بيماري هاي رواني و مشكلات خانوادگي ميرسيم .
در پايان دهة 1950 خانواده درماني با اين نگرش كه با درمان هاي ديگر متفاوت است ، شناخته شد . در اين درمان ، پذيرفته شد كه هدف ، تغيير ساختار خانواده است نه تغيير رفتارهاي فردي و اعضاي خانواده ، به عبارت ديگر خانواده درماني يك روش درماني نيست بلكه نوعي درمان با ويژگي ها هدف هاي خاص مي باشد .
تعريف روان درماني خانواده :
روان درماني خانواده ارائه خدمت به منظور بالا بردن احساس وحدت ، انس و آرامش و رحمت و مودّت در خانواده است . مشاوران خانواده پس از كسب تجربه روي تعداد زيادي از خانواده ها به اين نتيجه رسيدند كه خانواده درماني يك روش نيست ، بلكه يك بينش خاص در مورد مشكلات انساني است . مشاور خانواده مشكلات هر فرد را در رابطه با خانواده اش مورد مطالعه قرارمي دهد .
مشاوران خانواده معتقدند كه مشكلات فرد ناشي از روابط او با ديگران است و منظوراز ديگران در نظر اول خانوادةوي مي باشند .بنابراين درمان فردي هم نوعي مداخلة درماني در خانواده است . اين توجيه غلط است كه ما در خانواده درماني به اين دليل كه چون فرد بيمار است به درمان او بپردازيم و براي درمان او اقدام كنيم . درمانگر به جاي آنكه براي تغيير دادن فرد بكوشد ، هدفش دگرگون كردن رفتارهاي حاكم بر روابط اعضاي خانواده است .
-تفاوت هاي خانواده درماني :
ديدگاه فردي با ديدگاه خانواده درماني كاملاً متفاوت است كه ما به پاره اي از اين تفاوتها اشاره مي كنيم :
1-ديدگاه درمان فردي به گذشتة فرد اهميت مي دهد و در اين ديدگاه اعتقاد بر اين است كه گذشتة فرد وضعيّت فعلي او را به وجود آورده است . در حاليكه خانواده درماني وضعيت فعلي را مورد توجه قرار ميدهد و براي تغيير آن اقدام مي كند . مشاور خانواده وضعيت گذشته را زماني مورد بررسي قرار مي دهد كه در تغيير وضع حاضر كمك كند .
2- درمانگر معتقد به درمان فردي ، فرد را بعنوان مشكل را بيمار مي پذيرد و كوشش ميكند مشكل او را درمان كند ، د رحاليكه مشاور خانواده از كاربرد كلمة‹‹ بيمار›› پرهيز مي كند و منظور او از مراجع ، فردي است كه علائم اختلال دارد كه در رابطه با خانواده مورد بررسي قرار ميگيرد .
3-ديدگاه فردي در پي تشخيص ناراحتي فرد و تعيين نوع بيماري يا مشكل است و هدفش كمك به مراجع براي رفع مشكل يا درمان بيماري است ، در صورتيكه خانواده درمانگر پس از كسب اطلاعات مختصري ، كار درمان را در رابطه با تغيير جوّ حاكم بر خانواده شروع مي كند . مشاور خانواده خود را جدا از وضع بيمار نميد اند . او خودش و بيمار و كليةاعضاي خانواده و شبكة خويشاوندي را در بروز مشكل و درمان آن دخيل و سهيم مي داند .
4-مشاور خانواده سعي مي كند از آشكار نمودن عواطف مخرّب و خصومت افراد خانواده با يكديگر پرهيز كند و بعلاوه مسائل خانواده ها را يكسان نمي بيند . لذا ممكن است درمانگر كارخود را با تمام اعضاي خانواده شروع كند و بعد به اقتضاي هر مورد با يك عضو و يا زن و شوهر و يا هر تركيب ديگر مصاحبه كند .
خانواده و مراحل تكامل آن :
خانواده كوچك ترين واحد يك جامعه است كه از نظر اثرات فردي و اجتماعي داراي اهميت زيادي است و به همين علّت چون مشكلات خانواده دررابطه با كل اعضاي خانواده مي باشد ، خانواده درماني از اهميت ويژه اي برخوردار است .
تعريف مشكل :
هرگاه بين رفتار فرد و شرايط اجتماعي ناهماهنگي به وجود آيد و ارزش و فرهنگ حاكم بر جامعه مانع انجام برنامه هاي فردي گردد و يا تعادل فرد را به هم بزند اصطلاحاً فرد مواجه با مشكل مي شود . بنابراين مشكل يا فردي است يا اجتماعي ؛
مشكلاتي در جامعه مطرح مي شود كه دامنگير اكثريت افراد جامعه است نظير مشكلات اقتصادي ، ناامني و آلودگي هواي شهر ها و مشابه آن .
آنچه در رابطه با فرد مطرح مي شود و موضوع مشاوره و روان درماني به ميان مي آيد مشكلات فردي منبعث از جامعه است . مشكلات اعضاي خانواده در رابطه با كل خانواده قابل طرح و بررسي است و درمان ، قبل از آنكه به صورت فردي انجام شودبايددررابطه باكل خانواده مورد مطالعه و اقدام قرارگيرد .
درمان حل مشكل :
پس از شناخت مشكل مرحلة بعدي برنامه ريزي براي حل آن است .
در خانواده درماني مشكل در نظام خانواده مورد بررسي قرار مي گيرد و در اين فرآيند تكيه بريك روش نيست . با توجه به نوع مشكل و شرايط و مقتضيات ، درمانگر مي تواند روش مناسب را انتخاب و با استفاده از فنون مختلف در حل مشكل اقدام كند .
خانواده بعنوان كانون شكل گيري هويّت :
از زماني كه كودك متولد مي شود ، آنچه اثر مي پذيرد از محيط اطراف وي مي باشد ، بنابراين شخصيت بجه در خانواده به تدريج شكل مي گيرد .
شخصيت يا متأثر از وراثت است و يا محيط كه خانواده از نظر وراثت مستقيم و از نظر محيط به طور غيرمستقيم روي بچه تأثير مي گذارد .
هويت كه مجموعه اي از خصوصيات يك فرد است جنبه هاي مختلف دارد :
هويت شناسنامه اي ، هويت ديني ، هويت ملي ،…
هويت شناسنامه اي شامل نام و نامن خانوادگي – نام پدر و ساير مشخصات مي باشد كه تمام آن منتسب به خانواده است .
هويت ديني ؛ اعتقادات ديني فرد مي باشد كه در خانواده از زماني كه اذان د رگوش كودك مي خوانند تا به رشد مي رسد در اعماق ذهن وي چنان تأثير مي گذارد كه كمتر كسي دين آبااجدادي خود را در صورتيكه خانواده معتقد باشد تغيير بدهد و اگر مواردي هم باشد علت اصلي آن عدم اعتقاد يا ضعف اعتقاد خانواده است .
هويت ملي هم شامل آداب و رسوم و زبان و در مجموع ، مليت است كه بيشترين اثر آن از خانواده است .
بنابراين در مجموع مي توان نتيجه گرفت كه خانواده به عنوان كانون شكل گيري هويت محسوب مي شود و پدر و مادر براي استحكام و تثبيت هويت بايد علاوه بر تربيت غيرمستقيم كه كودك به طور غيرارادي تحت تأثير واقع مي شود به طور عمومي نيز از طريق آموزش هاي برنامه ريزي شده است اقدام نمايند .
حضور اعضا در خانواده درماني :
حضور كلية اعضاي خانواده در روان درماني ضروري است ، ولي ممكن است يك يا چند عضو از اعضاي خانواده در جلسات درمان حاضر نشوند . در اين موارد درمانگر بايد ضرورت حضور كلية اعضاي خانواده را در روان درماني متذكر گردد.
كارپل و اشتراوس توصيه مي كنند كه لا اقل تلفني به اعضاي خانواده گفته شود كه هدف از حضور آنها در جلسات روان درماني جمع آوري اطلاعات بيشتر راجع به خانواده است .
اظهار اين مطلب بدين خاطر است كه ممكن است پدر يا كسي كه در جلسات حاضر نميشود ، اين احساس برايش پيش مي آيد كه ممكن است به علّت قصور در رابطه با ناراحتي خانواده مورد ملامت قرارگيرد و يا درمانگر حالت خشم و ناراحتي پيداكند و در مقابل وي حالت دفاعي به خود گيرد.
عدم حضور يكي از والدين يا هردو :
از آنجا كه مشكل فرزند مي تواند در رابطه با پدر و مادر يا روابط زناشوئي باشد ، حضور هر دو در جلسة مشاوره ضروري است . چنانكه يكي يا هردو از آمدن به جلسه امتناع ورزند درمانگر بايد تلفني به آنها بگويد كه حضور آنان براي رفع مشكل فرزندشان ضروري است .
در ديگر حالت ، يكي از والدين براي رفع مشكل فرزند خود خود كمك خواسته و در جلسه حاضر ميشود و ديگري از آمدن پرهيز مي كند . در اين حالت ممكن است مشكلات زناشوئي جدّي باشد . درمانگر از پدر و مادري كه كمك خواسته جداً مي خواهد كه همسرش را به حضور در جلسه تشويق كند . مشكلات مطرح شده ممكن است مربوط به يكي از دو والد باشد يا ممكن است مربوط به يكي از فرزندان باشد . در هردو حالت درمانگر بايد راههايي را كه در رابطة با والدين با فرزندان است و حضور آنان مفيد مي باشد را بررسي كند .
تعارض زوجين :
تعارض در زندگي زناشوئي به طور طبيعي وجود دارد . يك زن و شوهر به خصوص در فرهنگ ما زماني كه با هم ازدواج مي كنند با اين فكر كه تا پايان عمر باهم زندگي مي كنند ، پيوند زناشوئي مي بندند . هنوز اين جمله كه دختران با لباس عروسي به خانة بخت مي روند و با كفن از آن خارج مي شوند در گوش ها طنين انداز است . وقتي ماه عسل پايان مي پذيرد و شورو هيجان ماههاي اوليه زناشوئي طي مي شود ، مسائل خانوادگي از قبيل برنامه ريزي براي فرزنددار شدن ، خريد خانه ، خريد ماشين ، و افزايش درآمد و چگونگي هزينه و نحوة ديد و بازديد هاي خويشاوندان دو طرف و تهية غذا و انجام كارهاي خانه و … مطرح مي گردد .
دراين برنامه ها سعي برآن است كه تعارض به وجود نيايد ولي با گذشت زمان نارضايتي و رنجش و عدم هماهنگي به وجود مي آيد و گاه آنقدر اين تعارضات شديد است كه منجر به جدايي عاطفي و يا طلاق مي شود و در اكثر مواقع نيز با وجود تعارض و تنش زندگي ادامه مي يابد و در مواقعي نيز به تدريج هماهنگي ايجاد مي شود و زندگي حالت ايده آلي به خود مي گيرد .
درمان فردي در زوج درماني :
زوج درماني معمولاً با حضور زن و شوهر انجام مي گيرد . ولي مواردي است كه بعضي از متخصصان درمان ها ي فردي را در زوج درماني بكار مي برند از آن جمله :
1-ناكامي هاي دوران كودكي ممكن است در زندگي زناشويي بارز و توقع ارضاشدن آن از سوي همسر مطرح باشد . پسري كه در كودكي از مادر محبت نديده ، ممكن است از همسرش محبت مادري بخواهد . در اين مسأله كه زوج درماني بايد به صورت مطالعة انفرادي انجام گيرد ، هدف كلي آن است كه به هريك از زن و شوهر كمك شود تا طرف مقابل را نه به عنوان يك والد نمادين بلكه به همان گونه كه واقعاً هست بنگرد .
2-درمان منطقي – عاطفي اليس نيز براي حل تعارض هاي خانوادگي به صورت انفرادي به كار مي رود . يعني درمانگر با اين فرض كه مشكلي در درون يكي يا هردو زوج وجود دارد كه موجب آشفتگي ميان آنها شده به درمان فردي مبادرت ميكند .
براي مثال زن ممكن است به طور منطقي اين باور را داشته باشد كه شوهرش بايد هميشه او را تمجيد كند و محبت او نبايد به هيچ وجه كم شود . با اين ديدي كه زن نسبت به شوهرش دارد اگر در يك ميهماني شوهرش از او فاصله بگيرد و با مردان يا زنان ديگر صحبت كند واكنش نشان خواهد داد .
كانون خانواده و انحرافات :
خانواده مهم ترين نهاد اجتماعي در جوامع انساني بوده و از نظر تكوين شخصيت و پرورش آن در فرزندان و همچنين از نظر سازگاري بعدي فرد با جامعه داراي آثار وسيعي مي باشد . بسياري از جامعه شناسان و نيز روان كاوان عقيده دارند كه ريشة بسياري از انحرافات شخصيت را بايد در پرورش نخستين خانوادگي جستجو كرد ؛ چرا كه اگر منشاء بسياري از كج رفتاريها و انواع گوناگون بيماريهاي رواني بررسي گردد ، نقش پرورشي خانواده در كيفيت رشد شخصيت آشكار مي گردد . به طور كلي خانواده را – از نظر امكان دخالت آن در بروز انحرافات و بيماريهاي رواني – از چند ديدگاه مورد بررسي قرار دهيم :
1-ميزان سازگاري و كيفيت روابط عاطفي زن و شوهر و ديگر كساني كه هستة اصلي خانواه را تشكيل مي دهند و نيز نقش آموزشي خانواده و اهميت آن در رشد شخصيت
2- روابط عاطفي فرزند و خانواده
3-مسائل رواني – جسماني ناشي از حيات خانواده
اثرات و عوارض طلاق :
با اينكه طلاق – به حكم ضرورت – براي پرهيز از مخاطراتي پذيرفته شده است ، با وجود اين ، چون از عوامل گسيختگي و ازهم پاشيدگي كانون خانواده است ، به ناچار عواقب اجتماعي آن را بايد انتظار داشت . طلاق از نظر جرم شناسي در وقوع جرم و جنايت و بزه بي تأثير نيست و از عوامل جرم زا به حساب مي آيد .
ميزان طلاق را در يك جامعه مي توان به مثابة معيار تزلزل اجتماعي و عدم ثبات آن تلقي كرد از نظر جرم شناسي ، نتايج وخيم طلاق را بايد به اين شرح بررسي نمود :
1-اثر طلاق بر مردان و زناني كه فاقد فرزند هستند .
2-اثر طلاق بر فرزندان
3-زيان اجتماعي طلاق
اثرات طلاق در مردان بدين شكل است كه آنان را افرادي غير متعهد بارمي آورد . آمار جنايي نشان مي دهد كه تعداد اين گونه افراد غيرمتعهد در زندانيان قابل ملاحظه است . اثر طلاق در زنان ، به خصوص آناني كه پناهگاهي ندارند و فاقد استقلال اقتصادي هستند ، سخت خطرناك است .زنان از همسر جداشده (مطلّقه ) ، خيلي دير به خانة بختِ دوم پاي ميگذارند و چه بسا كه اين اميد هرگز جامة عمل نپوشد و احتمالاً را را براي انحراف و سقوط آنان به پرتگاههاي مختلف بگشايد .
اثر طلاق در فرزندان متعلّق به كانونِاز هم پاشيده بسيار شديد است و عقده هاي غيرقابل تحمل و توأم با نفرت در آنان بوجود مي آورد كه شديدتر از وضع يتيمي است . مسائلي كه دربارة زنِ پدر وجود دارد ، در مورد كودكاني كه داراي مادر مطلّقه هستند ، ولي بر اثر لجبازي و يكدندگي پدر مجبورند زن پدر را تحمل كنند نيز صادق است .
اين دسته هم ، زندگي توأم با نكبت ، ترس ، شقاوت ، و سيه روزي را مي گذرانند .
چرا انسان ها خواب می بینند، تعابیر خواب ها چیست، چه رازهایی در آنها نهفته است و ... از مواردی هستند که در مقاله امروز در مورد آنها بحث می کنیم.
علاقه به خواب و رویا پیشینه ای به قدمت تاریخ بشریت دارد. یکی از کتاب های آسمانی مانند "قرآن" و "انجیل" سرشار از داستان های مختلف در مورد خواب و رویا می باشد که شامل اولین رویاها که تقریبا 1900 سال قبل از میلاد مسیح به وقوع پیوستند نیز می باشد. مردم یونان، روم و بابل به خواب و رویا اعتقاد محکمی داشتند به ویژه در شب های جنگ. آنها تصور می کردند که خدا از طریق رویا به آنها راه پیروزی را نشان می دهد. امروزه اعتقاد به خواب و رویا و تفسیر آن مانند گذشته عمیق نمیباشد. در آغاز قرن 20 زیگموند فروی خواب را به این صورت تعریف کرد: "راهی ملکوتی به ضمیر ناخودآگاه." او تصور خود را از رویا نشات گرفته از احساسات سرکوب شده فرد به ویژه امیال جنسی می دانست. امروزه بر این باورند که تعبیر فروید اندکی ساده انگارانه بوده. اما به راستی ما برای چه خواب می بینیم؟
خواب هایی که می بینیم معمولا نوعی واکنش نسبت به افکار، فعالیتها و احساساتی هستند که در طول روز داشتیم. آنها بازتاب افکاری هستند که برای یکی دو روز گذشته در ذهن ما خطور می کردند. رویاها ظاهرا یکی از بخش های جدا نشدنی موجودیت ما هستند. چندی پیش آزمایشی انجام شد که در طی آن به افراد بالغ داروهایی داده میشد که اجازه حرکت سریع مردمک چشم در خواب (REM) را از آنها می گرفت. زمانی که چشم چنین حرکتی دارد، فرد مورد نظر خواب می بیند. حذف توانایی خواب دیدن تضادهای اخلاقی شدیدی را در افراد تحت آزمایش ایجاد کرد. آنها به شدت مضطرب و خشن شده بودند و نمی توانستند به راحتی بر روی مطلبی تمرکز کنند. در این آزمایش همچنین ثابت شد که هر چه فردی جوانتر باشد رویا برای حفظ سلامت او نقش محوری تری را بازی می کند.
مطالعه و تحقیق دانشمندان در زمینه خواب و رویا به یکسری نتایج جهان شمول ختم شده. اول اینکه تمام افراد حتی آنهایی که این امر را انکار می کنند خواب می بینند. خواب دیدن به اندازه نفس کشیدن یک امری بدیهی است. کودکان خیلی بیشتر از بزرگترها خواب می بینند. نوزادان در حدود 70% از خواب خود را در حال دیدن رویاهای متعدد هستند. در مقایسه، بزرگسالان تنها در 25% از خواب خود رویا می بینند. در برخی موارد ثابت شده است که حیوانات نیز خواب می بینند.
تحقیقات نشان می دهد که خواب هر فردی دارای 2 مرحله مختلف می باشد. در ابتدا افراد به خواب سبک فرو می روند. از آن به بعد به طور تدریجی وارد مراحل بعدی شده تا به مرحله ای می رسیم که به عنوان IV شناخته می شود. این مرحله یک قدم پیش تر از مرحله خواب سنگین (REM) است. در این مرحله با وجود اینکه چشم ها بسته هستند اما مردمک با حرکات تندی همراه می باشد. درست مثل این است که چشم ها در حال نگاه کردن به فیلمی هستند که بر روی پرده بسته پلک ها در حال نمایش است. در طول این مرحله مغز همانطور که در بیداری فعالیت می کند از خود واکنش نشان می دهد. و در این زمان است که عمل خواب دیدن اتفاق می افتد.
تقریبا در حدود 90 دقیقه زمان لازم است تا فرد به خواب عمیق فرو رود. زمانی که مرحله REM سپری شد مجددا این فرایند تکرار می شود. در چرخه اول این مرحله چیزی در حدود 5 دقیقه است. این میزان در طول چرخه افزایش پیدا می کند و در آخرین مرحله ممکن است تا حدود 50 دقیقه نیز به طول انجامد. بنابراین در یک شب فرد به طور نرمال در طول 20 تا 90 دقیقه خواب می بیند.
خواب ها به راحتی فراموش می شوند. در حقیقت ما فقط خواب های آخری را که می بینیم به یاد می آوریم. همه ما اغلب خواب می بینیم و این امر باعث می شود تا در زمان بیداری به یک تعادل نسبی دست پیدا کنیم. خواب یک رویداد ویژه با یک معنای خاص نیست. چیزی است که هر شب برای تمام افراد پیش می آید. افراد بسیار زیادی هستند که خوابهای شما را برایتان تعبیر می کنند. اما حقیقت اینجاست که تفاوت و تضادهای بیشماری در بین تعابیر متفاوت وجود دارد. شاید یک کارشناس به شما بگوید که تعبیر خواب شما این است در حالی که کارشناس دیگر تعبیر کاملا متفاوتی از آن برای شما بیاورد. مشکل دیگر این است که روان درمانگرهای هر کشور با توجه به فرهنگ خود و نمادها و سمبلهایی که برای خود دارند به تعبیر و تفسیر خواب ها میپردازند. این امر مجددا باعث می شود که یک خواب تعابیر کاملا متفاوتی داشته باشد.
امروزه تحلیلگران قصد دارند تا به افراد آموزش دهند خودشان خواب هایشان را تعبیر کنند. هر کس از افکار، احساسات و تجربیات خود بیشتر از هر فردی آگاه است و بنابراین می تواند تحلیل درست تری از خوابش داشته باشد. به عبارت دیگر ما میتوانیم خواب هایمان را هر طوری که دلمان می خواهد تعبیر کنیم.
مجمع عمومی علوم اظهار می دارد که رویا یکی از ضروریات برای تمرین ضمیر ناخودآگاه می باشد. آنها اخطار داده اند که نباید تحلیل های غیر اصولی از خواب ها داشته باشیم. آنها پیشنهاد می کنند که رویاهایتان را خیلی جدی نگیرید و فقط سعی کنید از آنها لذت ببرید چراکه مرحله ضروری از خواب شما هستند.
آيا شما هم جزء افراد فراموشكار هستيد؟ آيا مي توانـيـد نام عناصر درس شيمي را بياد آويد؟و يا اينكه تاريخاولين برخورد با همسرتان را بخاطر مي آوريد؟مسلما خير. اين بدليل آن است كه حافظه بصورتي انتخابي عمل ميكـنـد.برخي از مسائل را بدليل اهميت بيشتر آسانـتـر از بـقـيـه به ذهن مي سپاريم. اما مغز قابليت بخـاطـر سپـردن هـر موضوعي را داشته و فقط به كمي تمرين و ممارست نياز دارد.در ادامه مقاله با روشهاي بهبود حافظه آشنا خواهيد شد.
مسئله
بجاي پرداختن و وارد شدن بهمطالب پيچيده روانشناسي در زمينه حافظه كوتاه مدت و بلند مدت، بيايد فقط قرار بگذاريم ديگر مسائلي كه نبايد فراموش مـي كرديـم رااز قـلـم نيندازيم.
براي مثال هر كسي، شايد بجز معلم شيميتان، شما را به خاطر بياد نياوردن فرمول يك ماده خاص خواهد بخشيد. با اين حال ممكن است بخصوص هنگامي كه در تخت خواب خود مچاله شده ايد بدليل بخاطر نياوردنتلفن نامزد خود كلافه و پريشان شويد. در زير مواردي را كه بايد سعي در بذهن سپردن آنها نماييد، آورده شده است:
اسامي
شماره هاي تلفن
قيافه ها
كارها
قرارهاي ملاقات
تاريخهاي تولد
گفتگوها
حقايق ( يا اكاذيب )
بياد نياوردن موارد فوق عمدتا نتيجه مبذول نداشتن توجه كافي مي بـاشد. اگـر بـرايـتان مهم بود هيچگاه فراموش نمي كرديد. ( اين جمله اي است كه مـعمـولا نـامـزدم بـه مـن ميگويد ) دفعه بعد كمي بيشتر سعي و دقت كرده و ببينيد تا چه اندازه بيشتر موفق تـر خواهيد شد. همچنين مخشص كنيد كه كدام حافظه را دارا ميباشيد: بصري يا سمعي. وقت پاسخ اين سؤال معلوم گرديد در موقيتي بهتر براي بهبود حافظه خود قرار خواهـيـد گرفت.
راه حل
در اين قسمـت نـكاتـي مهم جهت بهبود مهارتهاي به ذهن سپردن مسائل خاطر نشان شده است.
فعال باشيد
اين در مورد هر چيزي بايد اعمال شود، هنگاميكه در حال شنيدن،تفكر و مصالعه كـردن هستيد. سعي كنيد از مطالبي كه فرد ديگري به شما گفته، نكتـه برداري نـمـايـيـد. اگـر بيحال و غير فعال باشيد، مغزتان دچار كندي و تعلل خواهد گرديد و اگر بـراي فـعـال بـودن تلاش كنيد، ذهنتان آنچه كه در حال بين شدن است را ثبت نموده و راحت تر مي توانيد آرا بخاطر بسپاريد.
تمركز كنيد
به جزئيات دقت نماييد. در طول روز چيزهاي بسيار زيادي را مي شنويـم اما تنها آنهايي را بياد مي آوريم كه برايمان اهميت داشته اند. مسائل مورد اهمـيت خـود را گـستـرش و بسط دهيد تا بيشتر بتوانيد آنها را به ذهن بسپاريد. يك روش خوب اين است كه همه چيز را حياتي فرض كنيد. وانمود كنـيـد كـه يـك كـارآگـاه جنـايـي هستيد و هر آنچه كه در پيرامون شما در حال اتفاق افتادن است، حائز اهميت مي باشد.
ايجاد پيوستگي نماييد
بين آنچه كه ميخواهيد بيادبسپاريد و آنچه كـه قـبلا در ذهن داريد ارتباط به وجود آوريـد. اين ارتباطميتواند يك رنگ، يك عدد يايك كلمه همقافـيـهبـاشـد. براي بـخـاطر داشـتن ليـستـي از چيزهاي مختلف، تصاويري كه هم قافيه با اعداد مي بـاشـنـد را بـراي خــود مجسم نماييد. براي مثال يك با "دك" هم قافيه است پس ميتوانيد در ذهن خود اولـيـن قلم ليست را با دك ضبط مجسم و مربوط كنيد. بهمين ترتيببـراي عـدددوكـه با "مـو" (درخت انگور)هم قافيه است انجام دهيد. همچنين ميتوانيد از كلمات مخفف، و تركيب اسامي و يا متصل نمودن اولحروف كلمات ( مانند حروف ابجد ) استفاده كنيد.
تكرار نماييد
روش تنبيه معلم مدرستان را بياد داريد؟ هرگاه فردي دچار خطايي مي شـد، مـجبورش ميگرد چندين و چند بار مطلبي را بنويسد. تكرار به ما براي به ذهن سپردن مـوضـوعـات كمك كرده و باعث حك شدن افكار در مغزمان ميگردد. هرگاه فردي را ملاقات مي كـنـيـد، شروع به تكرار اسم او ذهن خود نماييد. وقتي كسي شماره تلفنش را بشمـا ميـدهـد، چندين بار آنرا روي كاغذ نوشته و با صداي بلند تكرار كنيد. اگر مي خـواهـيـد مـطلبي را حفظ كنيد كافي است آنرا چندين بار روي تكه اي كاغذ بنويسيد.
اسامي را بهم ربط دهيد
وقتي با كسيكه بااوقبلا آشنا شده ايد اما اكنون اسمـش را بياد نمي آوريـد، برخـورد ميكنيد، دچار آشفتگي و كلافگي مي شويـد. مشكل را مـي تـوانـيد با مرتبط نمودن آن اشخاص با كسي كـه بـهآنـهـا شباهت دارد و يا بـا واژه اي كه با يـكـي از خـصـوصـيــات شخصيتي آنها نـزديـك است، حـل نمـاييد.با اسامي آنها بازي كنيد ( رضا خوش تيپ، شيرين عسل ) و يك تصوير خيالي از آنها در ذهن خود مجسم نماييـد. بـراي بيـاد آوردن اسم فردي مي تـوانـيد حروف الفبا را از ابتدا بازگو نموده تا اينكه به حرف ابتداي اسم او برسيد. احتما در اين هنگام كل اسم را بخاطر خواهيد آورد.
تصويري با مفهوم ايجاد كنيد
از هرآنچه كه ميخواهيد بخاطر بسپاريد، تصويري خيالي در ذهن ايجاد نماييد. موضوعي را در ذهن خودتصور نماييدتا بتوانيد همه چيز را بـصـورتي واضح مشاهده كنيد. سپس هنگاميكه چيزي را فراموش كرده ايد، اين تصوير را مجسم كنيد تا مـغـز شـمـا اطـلاعـات از دست رفته را بازيابي نمايد.
رهنمودهاي همه منظوره
عمل كردن به اين نكات باعث ميشود دهنيخلاقتر نسبت به گذشته داشته باشيد.
از اطلاعات لذت ببريد
ما هميشه موضوعاتي را در خاطرمان نگاه ميداريم كه به آنها علاقمنـد هستـيـم. اگـر از رياضيات متنفر باشيد، حـفـظ كـردن فـرمـول ها و تـئوريهاي پيچيده برايتان بسيار سخت خواهد بود. اما اگر يك فرضيه رياضي را به صـورت كامـل مطـالـعـه نـمـوده و بـا مـصـائب و سختي هاي فردي كه آن فرضيه را مطرح و عمر خود را براي اثـبـات آن صـرف كـرده آشـنا شويد، به مـوضوع عـلاقمند شدهو بـخـاط سپـردن آن بـي دردسر و آسان خواهدگرديد. همـيـن مـطلب در مـورد مـسائـل ديـگر نـيـز صادق است. دليلي وجود دارد كه بياد آوردن شماره تلفن رستوران مورد علاقه تانآسانتر است از شماره تلفن مطب دنـدان پزشـك شما است.
وقت بگذاريد
حافظه بصـورت لحضه اي و آني عمل نميـكند. براي حضم و درك اطلاعات بايد وقت كافي صرف نماييد. البته بخاطر سپردن بـعضي چيزها سريعتر از بعضي ديگر انجام ميگيرد، اما هيچگاه خودتان را به دليـل كنـد بودن سرزنش نكنيد. وقتي سعي در حفـظ كردن چيزي داريد، سطح انرژي خود را بالا نگاه داشته و بصورتي مؤثر تمركز نماييد.
آرامش داشته باشيد
فشار رواني براي برخي از افراد مفيد است اما اغلب ما وقتيـكه رها از تنشها ميباشيم، بهتر عمل مي كـنـيم. نفسي عميق كشـيده و آرامـش خـود را حفظ كنيد. تمدد اعصاب باعث بالا رفتن سطح آگاهي و قابليت بخاطر سپاري در شما مي گردد.
گزينشي عمل نماييد
اين امكان وجود ندارد كه يك فرد همه مسائل پيرامون خود را به ذهن بسپارد. شما بايد انتخاب گر باشيد؛ آنچه را كه مايل به نگهداريش در حافظه هستيد بگزيـده و مـابـقـي را فراموش كنيد. مغز شما همانند يك كشوي فايل ميماند. بنابراين پرونده هاي غيرضروري را دور انداخته و فضا را براي نگهداري چيزهاي مهم تر آزاد بگذاريد.
به سلامتي خود اهميت دهيد
مغز بصورتي صميمانه به بدن متصل است. هر روز تمرين كنيد تا فشار خوني متــعادل و ششهايي سلامت داشته باشيد. از رژيم غذايي مناسب استفاده كنيد تا مواد غذايـي و ويتامينهاي مورد نياز بدنتان تامين گردند. خوردن مشروبات الكلي و استعمال دخانيات باعث كاهش خلاقيت ذهن ميشود.
حافظه برتر
همگي اين نكات روشهايي براي تمركز و دقت نمودن بيشتر بـمسـائل پيرامون ميباشد. به آنچه كه ميـخواهيد بخاطر بسپاريد اهميت داده و در اين راه سعي و تلاشي حقيقي مبذول داريد.هرچقدر بيشتر مهارتهاي نوظهور خود را پروش داده و فعالتر باشيد، حافظه پوياتر و قوي تري خواهيد يافت.
قسمت اعظم آنچه در رابطه باآموزش رسمی تفکر انجام شده ، بر مهارت هایی همچون تدریس تحلیلی تاکید می کند .اینکه چگونه دانش آموزان ادعاها را درک کنند، یک استدلال منطقی را به وجود آورند یا آنرا دنبال کنند، پاسخ ها را بفهمند ، راه های نادرست را حذف کرده و بر راه های صحیحتمرکز کنند. با وجود این ، یک نوع تفکر دیگر هم وجود دارد که به بررسی ایده ها میپردازد، احتمالات را به وجود می آورد، به دنبال پاسخ های متعدد و صحیحی می گردد وتنها به یک پاسخ درست اکتفا نمی کند. هر دو نوع تفکر برای موفقیت در زندگی روزمرهحیاتی هستند ؛ اما نوع دوم بیشتر پس از اتمام دروه کالج نادیده گرفته می شود. بایدبین این دو روش بدین نحو تماییز قائل شویم :
تفکر خلاق
تفکر نقدی
تولیدی
تحلیلی
واگرا
همگرا
عمودی
عمودی
امکان
احتمال
تعلیق داوری
داوری
پخش شده
متمرکز شده
ذهنی
عینی
یک جواب
جواب
نیم کره چپ مغز
نیم کره چپ مغز
بصری
شفاهی
تداعی کننده
یک بعدی
پر مایه و تازه
استدلال
بله و...
بله اما...
در فعالیتی چون حل کردن مسئله، هردو نوع تفکربرای ما مهم تلقی می شود. اول، باید مسئله را تحلیل کنیم؛ سپس باید راهحل های ممکن را به وجود آوریم، پس از آن باید بهترین راه حل را انتخاب کره وآن راکامل نماییم ، و سر انجام باید تاثیر راه حل را ارزیانی کنیم. همانطو که مشاهده میکنید، این فرآیند یک تناوب را بین دو نوع تفکر نقدی و خلاق آشکار می کند. عملاً ایندو نوع تفکر بیشتر مواقع با هم عمل می کنند اما به یکدیگر وابستهنیستند.
خلاقیت چیست؟
توانایی . یک تعریف ساده می گوید خلاقیت توانایی تصور و ابداع چیزی است. همانطوکه در زیر مشاهده خواهید کرد، خلاقیت به خلق چیزی ازعدم اطلاق نمی شود( تنها خدامی تواند این کار را انجام دهد)، خلاقیت توانایی ایجاد ایده های تازه از طریق ترکیب، تغییر یا دوباره استفاده کردن ازایده های موجود است. برخی ایده های خلاق شگفتانگیز وهوشمندانه هستند، درشرایطی که برخی دیگر ساده ، خوبو کاربردی بوده اماآنقدرها مور توجه قرار نمی گیرند.
باور کنید یا نه ، باید بگوییم که هر کسدارای توانایی خلاق ذاتی است. برای مثال ، خلاقیت کودکان را در نظر بگیرید. در سنینبزرگسالی اغلب خلاقیت توسط آموزش سرکوب شده، اما هنوز وجود دارد و می توان آن رابیدار کرد. تمام آن چیزهایی که برای خلاق بودن بدان نیاز داریم تعهد به خلاقیت ووقت گذاشتن برای آن است.
رویکرد.خلاقیت یکرویکرد است : توانایی پذیرفتن تغییر و تازگی، آمادگی بازی با ایده ها و امکانات،انعطاف در برابر دیدگاه ها ، در حالی که در جستجوی راه های اصلاح آنهستید.
فرآیند.افراد خلاق به سختی و به طورمستمر کار می کنند تا به وسیله تغییرات تدریجی و پالایش کارهایشان، ایده ها وراه حلها را اصلاح کنند. بر خلاف اسطوره شناسی خلاقیت ، تنها تعداد بسیار اندکی از آثارخلاق و عالی با یک ضربه ناگهانی و هوشمندانه خلق شده است. آنچه بیشتر به حقایقواقعی نزدیک تر است، داستان آنهایی است که اختراع را از مخترع دور کردند تا آن رابفروشند ؛ چرا که مخترع می خواست تغییرات جزئی را در اختراع خود وارد کند و در کلآن را بهتر کند. شخص خلاق می داند هر چیز همواره جایی برای تغییر دارد.
روش های خلاق
برای ایجاد نتایج خلاق روش هایبسیاری وجود دارد. در اینجا به پنج روش کلاسیک اشاره کرده ایم :
تکامل تدریجی .این شیوه افزایش پیشرفت است. ایده های تازه ای که از دیگر ایده ها وراه حل ها تازهای که از راه حل های قبلی مشتق می شوند، ایده های تازه ای به وجود می آورند که اینایده ها و راه حل های تارهنسبت به دیگر راه حل ها اندکی اصلاح شده اند. بسیاری ازموارد پیچیده ای که امروزه از آن استفاده می کنیم، در طی یک دوره طولانی و افزایشمستمر به وجود آمده است. بهتر کردن چیز از زاویه های مختلف تدریجاً آن را بسیاربهبود می بخشد-،حتی ممکن است با ماهیت اصلی خود کاملاً تفاوت پیدا کند. برای مثالبه تاریخ اتومبیل با هر محصول پیشرفت تکنولوژی نگاه کنید. با تولید هر محصول جدیدیاصلاحات به وجود آمدند. هر مدل جدیدی براساس مجموعه خلاقیت های مدل قبلی ساخته میشود ، تا این که در طول زمان، پیشرفت در اقتصاد و داوم آسایش صورت می گیرد. دراینجا خلاقیت در پالایش ، پیشرفت مرحله به مرحله نهفته است تا بوجود آوردن چیزی کاملاًجدید. شیوه تکامل خلاقیت همچنین تداعی کننده اصول نقدی است : هر مسئله ای که یکبارحل شده ، برای بار دومبه شیوه ای بهتر قابل حل است. متفکران خلاق این ایده را قبولنمی کنند که هنگامی که یک مشکل حل شده است، فراموش می شود یا این که " اگر نشکسته ،تعمیرش نکن". فلسفه یک متفکر خلاق این است که " هیچ چیز همانند یک تغییر جزئیتاثیر ندارد".
تلفیق .با این روش، دو یا چندایده موجود با یکدیگر ترکیب شده و یک ایده سوم را به وجود می آورد. ترکیب ایده یکمجله و یک نوار کاست این ایده مجله ای به وجود می آید که می توانید مجله ای راتاسیس کنید که شنیداری باشد. این مجله میتواند برای افراد ناشنوا و کسانی که فواصلدور شهری را هر روز طی می کنند ، مورد استفاده قرار گیرد.
تحولبنیادین .گاهی ایده جدید ایده ای کاملاً متفاوت و دارای تغییراتواضحی نسبت به ایده های پیشین است. در شرایطی که فلسفه پیشرفت تکاملی ممکن است یکاستاد را به پرسیدن این سوال وادارد که " چگونه می توانم بهتر و بهتر درس بدهم؟" ،اما پیشرفت تحولی این سوال را بیان می کند که " چرا درس بدهم، دانشجویان را به درسدادن به یکدیگر ترغیب می کنم ، کار گروهی یا ارائه گزارش؟ " . برای مثال ،تکنولوژی تکاملی در زمینه مبارزه با موریانه هایی که وسایل خانه را می جوند گستردهشده و حشره کش ها و گاز های بی خطرتر و سریع تربرای از بین بردن آنها به وجود آمدهاست. یک تغییر نسبتاً تحولی می گوید: گازها را به دلیل نیتروژن استفاده نکنید. یکایده خلاق تحولی می پرسد،" در ابتدا چه تدابیری بیاندیشیم تا از خوردن وسایل توسطموریانه ها جلوگیری کنیم؟" این پرسش به ابداع راه حلی چون تولید یک خوراک مخصوصموریانه منتهی می شود.
استفاده دوباره .به یکچیز قدیمی نگاهی نو داشته باشید. نام ها را کنار بگذارید تعصب ها، انتظارات وپیشفرض ها را دور بریزید و فکر کنید چگونه می توان از چیزی دوباره استفاده کرد. یکشخص خلاق ممکن است به گورستان اتومبیل ها برود و از موتور یک اتومبیل مدل T [ اتومبیل هایی که کمپانی فورد بین سال های 1908 تا 1927 ساخته می شد.] یک اثر هنریخلق کند. آن را نقاشی کرده و در اتاق نشیمن قرار دهد. یک شخص خلاق دیگر ممکن استهمان موتور را به ابزاری برای حرکت سریع گاری اش تغییر دهد. هدف، دیدن فراتر ازهمان ابزار قبلی و استفاده های سابق است تا بتوانیم ایده های تازه و راه حل هایمناسب پیدا کنیم. برای مثال، یک گیره کاغذ می تواتد به عنوان آچار و رنگ به عنوانچسب مورد استقاده قرار گیرد، از مایع ظرفشویی می توان برای از بین بردن" اسید دیاکسی ریبونو کلیک" از باطری ها استفاده کرد. اسپری های پاک کننده می تواند مورچه هارا بکشد.
تغییر مسیر .بسیاری از پیشرفت هازمانی اتفاق می افتد که توجه از یک زاویه مسئله به یک زاویه دیگر معطوف می شود وگاهی این امر را بینش خلاق می خوانند. یک مثال کلاسیک در این زمینه : ادارهراهنمایی رانندگی سعی می کند مانع اسکیت سواری کودکان درگودال ها شود. ادراهراهنمایی رانندگی حصار به وجود آورد که کودکان دور شوند، اما چنین نشد. سپس یک نردهبزرگ تر گذاشتند که توسط کودکان سوراخ شد. یک حصار قوی تر جایگزین آن کردند که آنهم شکسته شد. حصار بعدی یک حصار تهدید آمیز بود که نادیده گرفته شد. سر انجام شخصیتصمیم گرفت مسیر را تغییر دهد و پرسید، "مشکل در اینجا چیست؟ "کودکان می خواهند درگودال اسکیت سواری کنند ". "چگونه می توان مانع اسکیت سواری آنها شد؟" راه حلریختن بتون وسط گودال بود تاسطح صاف آن را از بین ببرد. این راه حل هوشمندانه مشکلرا حل کرد.
این مثال یک حقیقت نقدی را در حل مسئله نشان می دهد : هدف حلمسئله است ، نه اعمال یک راه حل خاص. وقتی یکی از راه حل ها عمل نمی کند، به راه حلدیگری فکر کنید. هیچ تعهدی نسبت به یک راه خاص وجود ندارد. تنها هدف را مد نظرداشته باشید. پافشاری در یک راه گاهی خود مشکل است. زیرا کسانی که در یک راهپافشاری می کنند، بیش از حد به یک راه احساس تعهد کرده ، کارشان عملی نخواهد شد ، ونتیجه نمی گیرند.
وزن مغز سه پوند مي باشد و هر روز هزار تاي آن از بين مي رود. اين عضو مهم كم به كار گرفته مي شود و هيچ آموزش درستي درباره استفاده از آن داده نشده است .
فكر كردن يك مهارت است و بنابراين مي تواند آموخته شود .متاسفانه در مدارس ،دانشگاهها و مراكز آموزشي بندرت آموزش دغاده مي شود.يك مطالعه تازه در آمريكا نشان داد كه همبستگي زيادي ميان ضريب هوشي بالا و خلاقيت ،استقلال،حس كنجكاوي،معلومات رواني در كلام يا فعاليت وجود ندارد.
مغز داراي دو نيمه است كه به وسيله رشته اي از تارهاي عصبي به هم مربوط شده است .هر نيمه فعاليتي متفاوت را انجام مي دهد.
طرف چپ مغز بيشتر با فعاليتهاي علمي سروكار دارد مانند منطق ،استدلال ،استنتاج و تحليل.
طرف راست با فعاليتهاي هنري مربوط است مانند موسيقي ،تصور خلاق،رنگ و هنر.
بيشتر فعاليتها نياز به آن دارد كه هر دو طرف در زمانهاي مختلف به كار افتد تا توازني پديد آيد.تجزيه و تحليل مسائل كار طرف چپ است ولي يافتن راه حلي مناسب مي تواند از وظايف ناحيه راست باشد.
پديد آوردن راههاي مختلف تصميم گيري كاري تصوري است و مقايسه اين راه كارها با هدفهاي اصلي ، فعاليتي منطقي و مربوط به طرف چپ است .هنرمندان بايد داراي قرينه سازي و طراحي و نيز شناخت تناسب رنگها باشند،دانشمندان نياز دارند كه از موانع منطقي پرش نمايند تا اكتشافها ي تازه اي بكنند. گفته مي شود انيشتن نوعي تفكر خيالي را شروع كرده بود و مي پنداشت كه برروي اشعه خورشيد سفر مي كند،بدين سان وي اين حالت درون بيني و بصيرت را بدون ارتباط منطق ي دنبال مي كرد.اين دو نيمه مغز در دو طرف،دو شيوه تفكر جدا از هم را پديد مي آورند.لذا انسان داراي دو نوع تفكر مي باشد:
1-تفكر متقارب (به نزديك شونده )Convergent
2-تفكر متباعد (از هم دور شونده)Divergent
تفكر متقارب
تفكر متقارب هميشه كوشش م يكند كه به سوي يك راه حل،شعاع هاي خود را تنگ و متمركز كند.آن تفكري است استقرايي منطقي و داراي تطابق زماني ،و اين شيوه انديشيدن است كه مديران آن را طبيعي ترين نوع مي دانند.
تفكر متباعد
تفكر متباعد آن است كه پاره كند و در هم بشكند تا از طرح موجود دور شود .ديناسور،رهبر پيشين بازار جهان حيوانات ،از سازگاري و پيشرفت سرباز زد.ناگهان تعييري در وضع بازار،گونه هايي را محو و نابود كرد.عبرتي براي ما.
****
منبع : کتاب " مديريت اثربخش "-نويسنده : جان لاكت ،ترجمه : سيد امين الله علوي ،انتشارات :مركز آموزش مديريت دولتي ،چاپ اول :1373،شمارگان :5000
در میان موجودات ، آنچه انسان را از دیگران متمایز ساخته و او را اشرف مخلوقات کرده ، داشتن قوه تفکر و درک کلیات است .
زندگی انسان در طول تاریخ هرگز از تفکر و اندیشه خالی نبوده است ؛ اما چیزی که مهم است و ابعاد موثر این تفکر را وسعت می بخشد ، پویایی اندیشه است . انسانی که پیوسته تفکر می کند و ذهن را از محبوس شدن در چارچوب ثابت و قواعد معین رها می کند و هر بار امور را به نحوی نو به هم مرتبط می سازد ، می تواند ایده یی جدید ارایه کند و در اینجا است که خلاقیت ظهور و بروز پیدا می کند .
خلاقیت ، همواره مفهومی اسرار آمیز ، وسیع و بسیار پیچیده بوده است ، بالاترین توانمندی تفکر و محصول نهایی ذهن و اندیشه انسان دانست اما صرف نظر از این باور قدیمی که خلاقیت را ناشی از نیروی اسطوره یی و ماورایی می پنداشتند در قلمرو علم روانشناسی و رفتارشناسی جدید نیز به دلیل ابهام و پیچیدگی ماهیت خلاقیت ، میان روانشناسی و پژوهشگران ذهن و روان در تعریف و تبیین آن اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد .
عناصر خلاقیت
خلاقیت ، دارای عناصر تشکیل دهنده یی است ، اولین عنصر ، قلمرو مهارت ها است کهر مربوط به استعداد آموزش و تجربه در یک زمینه خاص است و به عنوان مواد اولیه کار محسوب می شود زیرا ، برای اینکه در یک حوزه خاص ، خلاق شوند ، باید دارای مهارت لازم در آن زمینه باشند . عنصر دوم مهارت های خود را در راه جدیدی به کار اندازند . این ویژگی ها یا مهارت ها را میتوان با آموزش و تجربه گسترش داد .
عنصر سوم ، انگیزه است ، انگیزه میل به کار بخاطر همان کار است . اصولا انگیزه زمانی ایجاد می شود که شخص ، کار را جالب ، جذاب و رضایت آمیز ببیند و به انجام آن علاقه مند شود .
روش های ایجاد تفکر خلاق
معلم می تواند با به کارگیری شیوه های مناسب زمینه رشد خلاقیت را در دانش آموزان فراهم کند ذیل از آن جمله اند :
1-استفاده از مغایرت ها : ارایه مطالبی که خلاف باورها مرسوم و عمومی علمی باشد ، مثلاً معلم در درس علوم از دانش آموزان بخواهد که نظریات قدیمی را رد کنند و بدین ترتیب دانش آموزان را بر انگیزاند تا چیزها را ارزیابی کنند و راه های جالبی برای آزمون و اثبات کردن مسائل بیابند .
2-استفاده از تمثیل : معلم به دانش آموزان کمک کند تا با استفاده از چیزهایی که قبلاً می دانستند در موقعیتی مشابه به اطلاعات ، حقایق و اصول تازه یی دستیابند . به آنها نشان داده شود چگونه محصولات علمی بر اساس موقعیت های مشابه شکل گرفته اند .
3- توجه دادن به کمبودها و خلأ موجود در دانش : از دانش آموزان خواسته شود بجای آنکه به دانستنی های انسان بپردازند آنچه را که برای انسان مجهول مانده است بررسی کنند . مهارتهای دانش آموزان را برای جستجوی شکافهای ، ناشناخته ها و مجهولات توسعه دهند . معلم باید از دانش آموزان بخواهد تا تمام تعاریف ممکن یک مساله و همچنین موارد نقض آن را جست و جو کنند .
4-تقویت تفکر درباره امکانات و احتمالات : فرصتهایی ایجاد شود تا به سوالهایی مانند چطور ، اگر ، یا از چه راههایی پاسخ داده شود و حتی خود وادار به پاسخ دادن به آنها بشود . دانش آموزان باید بفهمند چگونه یک چیز به چیزدیگر منجر می شود . هنگام گفتن مساله به دانش آموزان فرصت اندیشیدن به راههای مختلف حل مساله داده شود .
5-استفاده از سوالهای محرک : معلم باید بیشتر به گزاره های پرسشی که نیاز به درک عمیق دارد ، توجه کند و سوالهایی که نیاز به ترجمه ، تفسیر ، تعریف ، اکتشاف و تجزیه و تحلیل دارد استفاده کند .
6-ایجاد فرصتهایی برای دانش آموزان تا رازهایی هر چیز را جستجو کنند .
7-تشویق به مطالب زندگی افراد خلاق .
8-تقویت تعامل دانش آموزان با اطلاعات قبلی : ایجاد فرصتهایی برای دانش آموزان تا با اطلاعاتی که دارند بازی کنند و به آنها کمک کنند و فرصت دهند تا بتوانند با استفاده از حقایق و اطلاعات که قبلا آموخته اند کارهایی را تجربه کنند .
9-تقویت مهارتهای مطالعه خلاق : از دانش آموزان خواسته شود به جای آنکه بگویند چه خوانده اند ، عقایدی را که در نتیجه خوانده اند به دست آورده اند بیان کنند .
10-ایجاد ابهام و تقویت آن : همه می دانند دانش آموزان زمانی یاد می گیرند که با موفقیتهای حل مساله مواجه باشند . بنابراین معلم باید موقعیت یادگیری را بیان نکته یی آغاز کند و سپس دست نگهدارد و اجازه دهد دانش آموزان خود با اطلاعات بازی کنند و درگیر شوند ، این روش خوبی است که منجر به یادگیری خود هدایتی می شود .
11-استفاده از روش اکتشافی : در روش اکتشافی ، دانش آموز خود به جستجوی راه حل می رود و معلم نقش راهنما را ایفا می کند . در این روش بیش از جواب مساله چگونگی یافتن جواب مهم است . دانش آموز خود را به اطلاعاتی که پیرامون مساله توجه کرده و حتی ممکن است تغییراتی در آن ایجاد کند . بدین ترتیب امکان تجربه شخصی توسط دانش آموزان ، موقعیت یادگیری را برای آنها جذاب و مطبوع می نمایید و انگیزه های درونی آنها را تقویت میکند . همه این جنبه ها در کشف و شکوفایی استعداد خلاق دانش آموزان تأثیر مستقیم دارد .
ویژگی های شخصیت خلاق
هر چند خلاقیت یک توانایی همگانی است و همه انسانها کم و بیش از آن برخوردارند اما افرادی که خلاقیت بالایی دارند و به عنوان افرادی خلاق شناخته می شوند دارای خصوصیات شخصیتی و رفتار ویژه یی هستند که به وسیله این خصوصیات می تواند آن را از سایر افرادی که از خلاقیت کمتری برخوردار هستند تشخیص داد .
1-استقلال : فرد خلاق در افکار و کارهای خویش از استقلال بالایی برخوردار است .
2-کنجکاوی : کنجکاوی یک خصوصیت بارز فرد خلاق است . او تمایل زیادی به کشف مسائل و پی بردن به اصل پدیده ها دارد .
3-علاقه به کارهای پیچیده : فرد خلاق پیچیدگی را دوست دارد به همین دلیل او در کارهای مشکل و پیچیده بیش از هر چیز دیگر انرژی صرف می کند .
4-تحمل ابهام : برای فرد خلاق مواجه شدن با ابهامات ، یک مبارزه محسوب می شود و برای او نوعی لذت به دنبال دارد .
5-انعطاف پذیری : فرد خلاق از ذهن و شخصیتی بسیار انعطاف پذیر برخوردار است .
6-شوخ طبعی : شوخی ، خود نوعی خلاقیت است و شوخ طبعی از جمله ویژگی های عینی و قابل مشاهده در افراد خلاق است .
7-اعتماد به نفس بالا : فرد خلاق نسبت به خود و توانمندی هایش آگاهی دارد به همین سبب است از اعمتاد به نفس زیاد برخوردار است .
8-ابتکار : ابتکار داشتن یعنی دور شدن از کلیشه ها ، قالبها و عادت های رایج و تکراری . فرد خلاق به راه حلهای کلیشه ای و به طور کلی تفکر مبتنی بر عادت علاقه ای ندارد .
9-پشتکار : فرد خلاق تلاشگر و سخت کوش است و شکستها او را خسته نمی کند .
10- تخیل قوی : تخیل زیربنای خلاقیت است . این واقعیت را تاریخ علم و اندیشه های شخصیتهای خلاق به اثبات رسانیده است .
11- حساسیت و توجه : بسیار از اشیا و پدیده هایی که برای اغلب مردم عادی و پیش پا افتاده جلوه می کند ، می تواند توجه و حساسیت فرد خلاق را برانگیزد .
12- زیبایی دوستی : فرد خلاق به اسانی مجذوب زیبایی می وشدو نسبت به آن توجه و دقت زیادی دارد .
13- تردید : فرد خلاق معمولا هر عقیده یا ایده تازه یی را به راحتی نمی پذیرد .
شناخت ویژگی های خلاق
1-ایده ها و نظرات خود را بدون ترس مطرح می کند .
2-معمولاً برای مسائل ، راه حلها و پاسخهایی متفاوت از سایر همسالان خود ارایه می کند .
3-به فعالیتها هنری علاقه زیادی دارد و در این زمینه دارای تجربه و مهارت است .
4-قالباً ایده ها و راه حلهای بیشتری نسبت به سایر همسالان خود پیشنهاد می کند .
5-معمولا قادر است با طنز پردازی ها و شوخی های جالب دیگران را بخنداند .
6-از والدین خود اغلب سؤالاتی غیر عادی و گاه عجیب و غریب می پرسد .
7-علاقه زیادی به نقاشی و ترسیم افکار و ایده های خود دارد .
8-انتقادگر است وهر نظر یا عقیده یی را به راحتی نمی پذیرد .
9-گاهی به خاطر بیان نظرات ایده های عجیب و غریبش در نظر همسالان خود فردی غیر عادی جلوه می کند .
10- از قوه تخیل خوبی برخوردار است .
11- معمولا با آب و تاب صحبت می کند وسعی می کند ایده هایش را با جزییات کامل شرح دهد .
منابع خلاقیت
1-عدم آشنایی والدین و مربیان با مفهوم واقعی خلاقیت
2-قرار دادن قوانین خشک و دست و پاگیر در منزل و جامعه
3-عدم تکیه بر تفاوتهای فردی
4-عدم اعمال مدیریت مناسب برای ایجاد جو مناسب برای خلاقیت
5-عدم مشاهده و آزمایش
6-تأکید بر روش تقلیدی و قالبی در علم و یادگیری
7-تأکید بر تفکر همگرا به جای تفکر واگرا
8-رواج روح سکوت در مقابل افراد
9-درگیر نشدن در مسائل زندگی
10-عدم نشاط و پویایی در جامعه
نگاه خلاقانه آبراهام لینکلن رئیس جمهور پیشین آمریکا را در باره معلم پسرش می آوریم . آبراهام لینکلن در نامه یی به آموزاگار پسرش نوشت :
او باید بداند که همه مردم عادل و همه آنها صادق نیستند . اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد ، انسانهای صدیق هم وجود دارد ، به او بگویید در ازای هر سیاستمدار خودخواه رهبر با همتی هم وجود دارد ، به او بیاموزید که در ازای هر دشمن ، دوستی هم هست .
می دانیم که وقت می گیرد ، اما به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد . او را از غبطه بر حضر دارید . به او نقش مهم کسب در زندگی را آموزش دهید به او بگویید تعمق کند . به پرندگان در در حال پرواز در دل آسمان دقیق شود . به گلهای درون باغچه ، به زنبورها که در هوا پرواز می کند دقیق شود .
به پسرم بیاموزید که در مدرسه بهتر این است که مردود شود اما با تقلب به قبولی نرسد به پسرم یاد بدهید با ملایم ها ملایم و با گردن کشها گردن کش باشد . به عقاید ایمان داشته باشد حتی اگر همه در جهت خلاف حرف می زنند .
به پسرم یاد بدهید که همه حرفها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می رسد انتخاب کند . ارزشتهای زندگی را پسرم یاد بدهید که در اوج اندوه تبسم کند ، به او بیاموزید که در اشک ریختن خجالتی و جود ندارد ، به او بیاموزید که برای فکر و شعورش مبلغی تعیین کند ، اما قیمت گذاری برای دل بی معنا است . به او بگوید که تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می داند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد . در کار تدریس به پسرم ملایمت به خرج دهید ، اما از او یک نازپرورده نسازید .
بگذارید که او شجاع باشد . به او بیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد . توقع زیادی است ، اما ببینید که چه می توانید بکنید . پسرم کودک کم سال خوبی است .
همه ما اغلب با ديدن کودکاني که رفتار قابل ملاحظه اي دارند، از آنها به عنوان کودکان نابهنجار ياد مي کنيم. برخي از معلمان نيز با ديدن چنين دانش آموزاني، بدون ارزيابي هوش و توان خلاقيت او، برخوردهاي نادرستي از خود نشان مي دهند. البته اين رويه در مورد پدر و مادران چنين فرزنداني هم صادق است. يکي از دوستان مي گويد: چند سال پيش در گفت و گو با يکي از پدران مراجعه کننده به کانون اصلاح و تربيت، متوجه شدم که پدري، فرزندش را به خاطر شيطنت، شوخ طبعي، رفتار گاه احمقانه و در نهايت زبل بازي بر زمين کوفته بود، به عبارت ديگر او با اين عمل خود، فرزند خلاق خود را ناخواسته به فرزند بزهکار مبدل کرده بود؛ چون فرزندش پس از اين رفتارهاي نابهنجار پدر، دچار دگرگوني اساسي شده بود: از آن فرزند خلاق با فکر مثبت ديگر اثري نبود. آيا او بايد اين بار خلاقيت اش را در رفتارهاي بزهکارانه دنبال مي کرد؟به راستي شما پدران و مادران و اولياي مدرسه ها، چقدر با مقوله خلاقيت و ارتباط آن با يادگيري کودکان آشنايي داريد؟ مطلبي را که خانم «نگين برات دستجردي» در اين مورد گردآوري کرده است، در ذيل مي خوانيد.
اگرچه تمدن و فرهنگ بشري نتيجه تلاش همه آدميان در تمام دوران هاست، اما غنا و عظمت آن را مديون گروه کوچکي از انسان ها هستيم که کاشف، مخترع، هنرمند يا متفکر ناميده مي شوند. از کشف آتش تا اختراع راديو و سفينه هاي فضايي، از نقاشي هاي ديواري در غارها تا آثار هنرمنداني نظير کمال الملک و پيکاسو و از اولين آثار مکتوب نانوشته ها ، سروده هاي فردوسي و شکسپير، همه محصول کار و انديشه جمع کوچکي از بشريت است. تمدن بشر مرهون انديشه خلاق آدمي بوده و دوام آن نيز بدون بهره گيري از خلاقيت که عالي ترين عملکرد ذهن انسان محسوب مي شود، غير ممکن خواهد بود. عصاره خلاقيت غيرقابل پيشگويي بودن است.
مفهوم خلاقيت و تفکر خلاق از منظر ديگران نگاهي به منابع معتبر مربوط به خلاقيت، نوآوري و تفکر خلاق نشان مي دهد که ريشه اين اصطلاح در نوع روش فکري انسان نهفته است. در حقيقت فرد خلاق کسي است که از ذهني جستجوگر و آفريننده برخوردار باشد. بررسي تعاريف خلاقيت نشان مي دهد که عده اي از آنها به ويژگي هاي شخصيتي افراد، بعضي به فرآيند و برخي نيز به نتيجه و محصول خلاقيت پرداخته اند. بنابر تعريفي، خلاقيت توانايي مرزشکني يا توانايي سفر به فراسوي چهارچوب استانداردهاي علمي – شغلي – حرفه اي و اجتماعي را در بر مي گيرد. به عبارتي ديگر خلاقيت هم درک و پذيرش الگوهاي قبلي و هم تشکيل و ابداع الگوهاي جديد را در حوزه هاي مختلف شامل مي شود.
«هالپرن» خلاقيت را توانايي شکل دادن به ترکيب تازه اي از نظرات با ايده ها براي رسيدن به يک نياز يا تحقق يک هدف مي داند. از ديدگاه «پرکينز» تفکر خلاق، تفکري است که به نحوي تشکيل شده که منجر به نتايج تازه و خلاق مي شود. خلاقيت را مي توان با اشاره به چند توانايي ذهني توصيف کرد که به توليد آثار خلاق منجر مي شود.
فرآيند آموزش و يادگيري، مي تواند تفکر خلاق را پرورش دهد و افرادي کاوشگر، آفريننده، مشکل گشا، نوآور، مولد و عامل تغيير را تربيت کند.
خلاقيت در روند شکل گيريتحقيقات تجربي و گسترده مربوط به خلاقيت به طور عمده از اواخر دهه 1950 در ايالات متحده آمريکا آغاز شده است. هر چند پيش از اين نيز مطالعاتي محدود توسط گالتون، والاس، پاتريک راس من و ديگران در زمينه خلاقيت صورت پذيرفته بود، ولي تا آن زمان خلاقيت به عنوان موهبتي که به افراد قليلي از اجتماع اعطا شده، در نظر گرفته مي شد. شوک اسپوتنيک در اواخر 1950 حرکت گسترده اي را در مراکز علمي و تحقيقاتي آمريکا و اروپا موجب گرديد. اين جنبش با هدف جبران عقب ماندگي هاي علمي – تحقيقاتي غرب و با به کارگيري امکانات مالي قابل توجه صورت پذيرفت و باعث رشد سريع تحقيقات مربوط به خلاقيت شد.
گيلفورد يکي از پيشگامان اين گرايش به حوزه خلاقيت محسوب مي گردد.هدف پروژه تحقيقاتي گيلفورد و همکاران وي آن بود که درباره ي ماهيت هوش انسان و فرآيند ذهني که منجر به ظهور رفتار خلاق مي شود، تحقيق کند.
خانواده مهمترين نقش را در کنترل و هدايت تخيل و ظهور خلاقيت دارد. اگر خانواده فرصت هاي لازم را براي سؤال کردن، کنجکاوي و کشف محيط به کودکان بدهد و هرگز آنها را تنبيه نکند، زمينه را براي رشد خلاقيت فراهم مي کنند. تنبيه و تهديدهاي مکرر، آفت خلاقيت هاي ذهن است.
گروه گيلفورد موفق شد قابليت هايي نظير سيالي ذهن، انعطاف پذيري و حساسيت نسبت به مسائل را کشف کند. پس از گيلفورد گروه «بارون و مک ميلان» با هدف تعيين ويژگي هاي شخصيتي افراد خلاق تحقيقات دامنه داري را در دانشگاه کاليفرنيا انجام دادند. همچنين تحقيقات پل تورنس در مورد روش هاي پرورش خلاقيت در کودکان و نوجوانان نتايج پرباري را به همراه داشت.
تايلور و همکاران با جمع آوري سرگذشت افرادي که از لحاظ علمي سرآمد محسوب مي شدند، سعي کردند خصوصيات و ويژگي هاي افراد خلاق را مشخص کنند. تحقيقات مربوط به خلاقيت از آن زمان تاکنون به طور خستگي ناپذيري ادامه يافت و روز به روز بر وسعت و غناي موضوعات مورد مطالعه افزوده مي شود. آنها چهار کارکرد عمده براي ذهن خلاق قائل هستند که عبارت اند از:
- پديد آوردن يک محصول يا خدمت جديد
- پديد آوردن کاربردي جديد از يک محصول يا خدمت جديد
- حل يک مسئله.
- حل يک منازعه.
از آنجايي که شناخت مسائل، تحليل و بازسازي اطلاعات، ابداع راه حل ها يا تعديل هاي نو يا بديع فعاليت هاي ذهني است که براي فرآيند خلاقيت ضروري است و از آنجا که خلاقيت واژه اي بسيار مبهم است و بين محققان و روان شناسان در مورد تعريف آن اتفاق نظر جامعي وجود ندارد، لذا لازم است که مفهوم خلاقيت با دقت بيشتر بررسي شود.
از جمله به اين نکته ظريف توجه شود که خلاقيت خود يک فرآيند است، نه توليد. در هر حال در مطالعه خلاقيت بايد به دو نکته بسيار مهم توجه داشت:
الف: اول اين که خلاقيت مي تواند خلق شکل ها يا صورت هاي نو از ايده ها يا توليدهاي کهنه باشد، در اين صورت عمدتاً فکرها و ايده هاي گذشته است که اساس خلاقيت هاي جديد قرار مي گيرد.
ب: دوم اين که خلاقيت امري است انحصاري و حاصل تلاش فردي و لزوماً موقعيت يا اقدامي عمومي نيست.
يعني ممکن است فردي چيزي را خلق کند که قبلاً هيچگونه سابقه ذهني از آن نداشته است، گرچه آن چه که او خلق کرده است، به صورت هاي مشابه يا کاملاً يکسان قبلاً توسط شخص ديگري و در موقعيت خاصي خلق شده باشد.
1- خلاقيت در ارتباط با ميل، رغبت و آمادگي شديد اتفاق مي افتد.
2- خلاقيت کار در نهايت ظرفيت شخصي را در بر مي گيرد، نه در حد معمول آن.
3- خلاقيت، تنظيم مجدد، بسط يا تفسير و يا بازسازي انديشه ها، نظريه ها و يا عقايد را در بر مي گيرد.
4- خلاقيت به يک مکان دروني براي ارزشيابي بيشتر از مکان بيروني آن احتياج دارد.
5- خلاقيت بعضي اوقات، از طريق پرهيز از درگيري شديد براي مدتي به منظور اجازه دادن به بروز جريان آزاد فکر تسهيل مي شود. خصوصيات شخص خلاق يافته هاي علمي نشان مي دهد که اشخاص خلاق کم و بيش داراي خصايص ششگانه زير هستند:1- فصيح صحبت مي کنند. 2- در جو آزاد انعطاف و وفاق دارند و در جو فشار گردن کشي مي کنند. 3- در فکر کردن بيشتر واگرا و مبتکرند تا همگرا و دنباله رو. 4- حافظه خوب و فکر جوياي آنها سبب مي شود که هر چيز نوظهور را آشنا بيابند. 5- به خلق خوش و رفتار شوخ تمايل دارند. 6- به داشتن افکار احمقانه و غريب شهرت دارند.
به آساني مي توان دريافت که بعضي از اين مختصات سبب ناراحتي بسياري از معلمان مي شود خوشبختانه عدم وفاق در زمينه خاص بيش از آنکه نمودي از شرارت ذاتي باشد، به طور ساده يک صفت مطلوب شناخته مي شود اين شناخت اولين گام معلم يا مربي در جهت حفظ اين منبع خلاقيت محسوب مي شود.
اما اين نگراني کاملاً از بين نمي رود، زيرا خلاق بالقوه در مدرسه به دفعات عديده ناموفق است و نيز خلاقان بالقوه افرادي مستقل، روشنفکر، زبان دار در حد اعلا هستند و در بعضي اوقات غير اجتماعي اند. آنان از دروس حفظي و گوش دادني عادي لذت نمي برند. دانش آموز خلاق تفکري تحليل گر، بارور و سازنده دارد. او مي تواند ذهن خود را روي يک چيز متمرکز کند و آن قدر به آن انرژي بدهد تا واقعيت امر با آفريدن تصوير کاملاً واضح و قابل درک در ذهن روشن شود و در نهايت مسئله حل گردد.
ارتباط خلاقيت و هوشبرخي معتقدند که بين آزمون هاي هوش و آزمون هاي خلاقيت از لحاظ توانايي مورد اندازه گيري هم پوشي زيادي وجود دارد و در کل جمعيت بين نمره هاي آزمون هوش و آزمون هاي خلاقيت همبستگي مثبت ديده مي شود.
البته برخي ديگر معتقدند همبستگي بين آزمون هاي خلاقيت و هوش بسيار پايين است. بنابراين از روي نمرات هوش کودکان نمي توان ميزان خلاقيت آنها را پيش بيني کرد. به طور کلي چنين به نظر مي رسد که آزمون هاي خلاقيت، دسته اي از ويژگي هاي ذهني را مي سنجند که آزمون هاي هوش قادر به اندازه گيري آنها نيستند. اين وضعيت درباره رابطه بين خلاقيت و پيشرفت تحصيلي نيز صادق است، بدين معني که بين نمرات آزمون هاي خلاقيت و نمرات آزمون هاي پيشرفت تحصيلي نيز ضريب همبستگي بالايي به دست نيامده است، اما با وجود همبستگي ناچيز بين نمرات آزمون هاي هوش و پيشرفت تحصيلي نبايد انتظار داشت که افراد خلاق را در ميان افراد داراي هوش پايين يافت.
والدچ و رانکو ضمن تأييد اين مطالب اظهار مي دارند که داشتن حداقلي از هوش، براي خلاقيت ضروري به نظر مي رسد. بررسي هاي انجام شده نشان مي دهد افراد ، با هوش بالاتر از حد متوسط معمولاً در آزمون هاي خلاقيت نمره هاي بالايي مي گيرند. البته از سطح هوشي معيني به بالا (مثلاً بالاتر از 120) رابطه بسيار ناچيزي بين هوش و نمره ها خلاقيت ديده مي شود.
چه بسيار کودکاني با هوش بهره هايي بسيار بالا، در آزمون هاي خلاقيت نمره هاي بسيار پاييني دارند و از سوي ديگر کودکاني که از لحاظ هوش مختصري بالاتر از حد متوسط هستند، اما در آزمون هاي خلاقيت نمره هاي بسيار بالايي به دست مي آوردند. نتيجه اينکه گرچه خلاقيت بسيار پيچيده است، ولي انجام يک عمل خلاق يا کارهاي برجسته و فوق العاده صرفاً نتيجه ضريب هوشي بيشتر و بالاتر نيست.
حال اين پرسش پيش مي آيد که هوش و خلاقيت، دو مفهوم مترادف يا دو خصوصيت کاملاً متفاوتند؟
روان شناسان براي پاسخ به اين پرسش با استفاده از روش تحليل عوامل يا الگوهايي از ساخت توانايي ذهني انسان به دست آورده اند که از جمله آنها الگوي اسپيرمن، ورئون، ترستون و گيلفورد است.
در الگوي اسپيرمن و ورئون، خلاقيت يکي از عوامل گروهي کوچک و محدود است که در سطح استعداد عددي يا مکانيکي به شمار مي آيد، ولي گيلفورد با کنار گذاشتن مفهوم هوش عمومي، خلاقيت را يکي از 5 عمل اصلي ذهن مي داند و از آن تحت عنوان تفکر واگرا در برابر تفکر همگرا سخن مي گويد. آزمايشات والاج و آندرسون و کروبلي نشان داده است که افراد خلاق طبقات ادراکي گسترده تري از محيط مي گيرند و در واقع مي توان گفت که گسترش طبقه ادراکي يکي از مشخصات بارز افراد خلاق است.
حذف يا سانسور شناختي در فرد خلاق کمتر صورت مي گيرد و از سويي توجه گسترده او به محيط سبب مي شود که در آن واحد، با عناصر متعددي سر و کار داشته باشد و به اشتباه کردن و تجديد نظر در رفتار عادت کند. در نتيجه نسبت به ديگران انعطاف پذيري ذهني بيشتري دارد. دل به دريا مي زند و راه حل هاي گوناگون را مي آزمايد. مک کينون بر مبناي چند معيار مختلف خصوصيات فردي گروه برجسته اي از نويسندگان رياضي دانان و ... را بررسي کرد.
نتايج تحقيقات او نشان مي دهد که هر گروه از اين افراد خلاق، از هوش بسيار بالايي برخوردارند و قدرت تخيل قوي دارند، فرد گرا، مستقل و خودپرورند. از ذوق و احساس هنري بهره مندند، بر رفتار خود تسلط دارند و پيشرفت فردي و استقلال را به پيشرفت از طريق همرنگي با ديگران ترجيح مي دهند و به آساني مي توانند از فرآيندهاي فکري ثانويه (تفکر منطقي) به فرآيندي فکري ابتدايي وارد شوند.
خانواده و خلاقيتبدون شک خانواده مهم ترين نقش را در کنترل و هدايت تخيل و ظهور خلاقيت دارد. اگر خانواده فرصت هاي لازم را براي سؤال کردن، کنجکاوي و کشف محيط به کودکان بدهد و هرگز آنها را تنبيه نکند، زمينه را براي رشد خلاقيت فراهم مي کنند. تنبيه و تهديدهاي مکرر، آفت خلاقيت هاي ذهن است. فرزندان خلاق در خانه به آرامش رواني، اطمينان خاطر و اعتماد به نفس قوي نياز دارند.
هرچند شواهد کامل نيست، اما برخي تحقيقات نشان مي دهد که والدين کودکان خلاق در رفتار خود هماهنگي کمتري نشان مي دهند، کودکان خود را آن گونه که هستند، قبول دارند و آنها را به کنجکاوي درباره اشياء و امور تشويق مي کنند و کودکان خود را در انتخاب موضوعات مورد علاقه آزاد مي گذارند و کارها و برنامه هاي آنان را تحت نظر دارند و پي گيري مي کنند.
لذا شايسته است والدين تا آنجا که امکان دارد کودکان خود را مستقل بار آورند و در ايجاد اعتماد به نفس، آنان را ياري کنند و دستاوردهاي آنان را با آغوش باز پذيرا شوند و هنگام شکست، به جاي سرزنش راهنما و راهگشاي مشکلات کودکان خود باشند، تا کودکان بتوانند ضمن احساس ارزشمندي در انجام کارها، راه حل ها و عقايد غير معمول و دور از ذهن را نيز بيازمايند، چرا که چنين کارهايي پايه و مايه اصلي خلاقيت است.
مدرسه و خلاقيت کودکانعلاوه بر خانواده، مدرسه نيز نقش بسيار مهمي در شکوفايي خلاقيت هاي کودکان دارد. سن ورود به مدرسه سن بسيار حساس و بحراني در ارتباط با خلاقيت هاي ذهني است. عواملي چون تکاليف درسي، تأکيد بر محفوظات، اجراي برنامه هاي هماهنگ و انتظار رفتارهاي يکسان از کودکان، عدم توجه به تفاوت هاي فردي، عدم شناخت يا بي توجهي به ويژگي هاي کودکان خلاق سبب مي شود که قدرت خلاقيت آنان به تدريج کاهش يابد. براي اين که مدرسه بيشترين نقش را در پرورش و خلاقيت کودکان داشته باشد، روان شناسان پيشنهاد کرده اند که در مدارس مسائلي را که به ياد گيرندگان ارائه داده مي شود طبقه بندي کنيد و دستاوردهاي خلاق ياد گيرندگان را مورد تشويق قرار دهيد. همچنين مدارس نبايد تجارب کودکان را به موارد بخصوصي محدود کنند و نسبت به اختلافات فردي ياد گيرندگان با احترام برخورد کنند و در پرورش استعدادهاي ويژه آنان بکوشند
يكى ديگر از مبادى علم اخلاق اين است كه آيا اخلاق، قابل تغيير استيا نه؟ فارابى در كتاب شريف «الجمع بين الرايين» در باره يكى از بحثهاى مورد اختلاف دو شخصيتبزرگ علمى يعنى ارسطو و افلاطون در مسئله اخلاق مىفرمايد:
عدهاى بر آنند كه بين اين دو شخصيت عظيم علمى، اختلاف نظر هست; ارسطو بر اين باور است كه اخلاق، جزو عادات تغيير پذير و تحول ياب است; اما افلاطون بر اين عقيده است كه اخلاق بر دو قسم است: قسمى طبيعى و قسمى ديگر كسبى است و بخش طبيعى اخلاق، قابل تغيير نيست (1) .
البته اگر اين دو سخن با همين دو تعبير، از آن دو شخصيتبزرگ فلسفى نقل شده باشد، با هم ناهماهنگ است; زيرا ارسطو مىگويد اخلاق كلا قابل تغيير و تحول است ولى افلاطون مىگويد شاخهاى از اخلاق كه كسبى است، قابل تغيير است; اما بخش ديگر آن كه طبيعى است قابل تغيير نيست.
تبيين نظر ارسطو و افلاطون
فارابى مىگويد:
جناب ارسطو اين مسائل را در كتاب «فيه ما فيه» گفته است و من در آن كتاب به شرح اين مطالب پرداختم و گفتم اولا: اين كتاب در قوانين مدنى است، نه در اخلاق; يعنى، مسائل حقوقى را بازگو مىكند; نه مسائل اخلاقى را و ثانيا: نظر جناب ارسطو در آن كتاب، مسائل كلى و مطلق است نه مسائل جزئى (2) .
يعنى به طور كلى بحث مىكند كه آيا اخلاق همانند «ذاتيات» و يا به تعبير پيشينيان «جنس» و «فصل» و «ماده» و «صورت» است و به عبارت ديگر همان طور كه فصل، ذاتى هر ذى فصل و نوع، ذاتى هر ذى نوع است، آيا خلق، ذاتى هر متخلق و تغيير ناپذير استيا هر خلقى قابل تغيير است؟
جناب ارسطو اصل امكان قبول تغيير را مطرح كرده و سخن او در سهولت و صعوبت آن نيست. اما سخن افلاطون اين است كه اخلاق، دو قسم است; بخشى از آن طبيعى و تغيير آن، دشوار و بخش ديگر كسبى و تغيير آن آسان است و منظور از طبيعى بودن «صورت نوعيه» و ذاتى شدن نيست; بلكه ملكه شدن به منزله صورت شدن است و قهرا تغييرش دشوار است; ولى محال نيست. چرا كه بين «متعذر» و «متعسر» فرق است. «متعسر» چيزى است كه ممكن ولى دشوار است اما «متعذر» چيزى است كه انسان از انجام آن معذور است و قادر بر آن نيست. متعذر در اين گونه موارد كه در مقابل متعسر قرار مىگيرد، به معناى ممتنع است.
بنابراين، نظر افلاطون اين است كه تغيير دادن اخلاقى كه طبيعى شود دشوار است; اگر درختى به صورت كج رشد كند و راه عابران را ببندد، باغبان مشكل مىتواند آن را راست كند، ولى چنين نيست كه به هيچ وجه نتوان آن را مستقيم كرد; البته منحنى بالذات را نمىشود مستقيم كرد; اما مىشود با عواملى اين مانع سر راه را برداشت. منظور افلاطون از اين مثال اين است كه تغيير روش كسى كه به خلقى خاص، ساليان دراز، عادت كرده و به حد كهولت رسيده است، سخت است.
در تعبيرات دينى ما هست كه: «رد المعتاد عن عادته كالمعجز» (3) يعنى، تغيير دادن مسير اعتياد كسى كه به چيزى عادت كرده، مانند معجزه است البته نه خود معجزه و در آثار اديبان بزرگوار ما آمده است:
«تربيت نا اهل را چون گردكان بر گنبد است»
اين خود تشبيهى است و جناب شيخ مصلح الدين سعدى، نمىخواهد بگويد همان طور كه گردو روى گنبد دوار نمىايستد بلكه مىغلطد، تربيتبراى نااهل روا نيست، منظور وى دشوار بودن است نه محال بودن.
بنابراين، جناب فارابى مىفرمايد: افلاطون مثل ارسطو فتوا مىدهد كه ممكن است اخلاق را عوض كرد اگر چه اين تغيير، دشوار است; و سپس مىافزايد: هر صورت جديدى بعد از مدتى كه با ماده خود، قرين مىشود، مجموعا ماده ثانى براى صورت بعدى مىشود و آن صورت بعدى هم كه روى اين مجموعه پديد مىآيد و مدتى با آنها عجين مىشود، مجموعا ماده براى صورت سوم و... مىگردند. آنگاه مثالى ذكر مىكند: مثل اين كه خاك به صورت گياه در مىآيد و گياه وقتى رشد كرد، به صورت الواح، چوبها و تختهها و تختهها به صورت تخت، ميز تحرير و مانند آنها در مىآيد كه به اين ترتيب، هر كدام از اينها زمينه براى پذيرش صورتهاى بعدى است.
البته اين صورت، صورت طبيعى نيست; بلكه صورت صناعى است كه جناب افلاطون آن را در حد مثال براى تقريب به ذهن ذكر كردهاند; يعنى نفس با هر خصوصيتى كه مانوس شود، زمينه براى صفتبعدى را پيدا مىكند و آن صفتبعدى هم كه مدتى در نفس مىماند براى پديد آمدن صورت طبيعى ديگرى، زمينه و طبيعت مىشود. بنابراين، افلاطون نمىگويد تغيير صور و افراد، يكسان است; بلكه مىگويد بعضى از آنها سخت و بعضى، سهل است و جناب ارسطو هم نمىگويد تغيير همه يكسان است; يعنى، تغيير اخلاق براى كسى كه معتاد به خلقى شده با كسى كه عادت نكرده، يكسان است پس در اصل امكان تغيير و نيز در تفاوت بين درجات اخلاقى به صعوبت و سهولت، هر دو موافقند و بين اين دو بزرگوار، اختلاف نظرى نيست.
امكان تغيير انسان و انواع تغييرپذيرى
آنچه كه در جهان يافتشده يا مانند فرشتگانى است كه سخن همه آنها اين است: «وما منا الا له مقام معلوم» (4) و تغيير پذيرى در حيطه آنان راه ندارد، چون موجوداتى مجرد و ثابتند و يا مثل موجودات عالم طبيعت مانند آسمانها، درياها، كوهها، درختان، حيوانات و انسان است كه تغيير پذيرند.
تغيير پذيرى بر سه گونه است: يا به صورت زوال و نابودى است كه پيشينيان از آن به «كون و فساد» تعبير مىكردند و يا به صورت تكامل يا تنازل است كه سه قسم مىشود و هر سه قسم تغيير هم در انسان هست. چون انسان در قلمرو طبيعت است و هر موجودى كه در منطقه طبيعتبه سر مىبرد پذيراى تغيير است.
موجودى كه در مسير حركت قرار مىگيرد، گاهى بر اثر آسيب و گزند حوادث، فاسد مىشود; گاهى راههاى تنزل و گاهى راههاى تعالى و تكامل را طى مىكند. گرچه آنچه كه حركت است، بالاصالة و بالذات، همان است كه در مسير كمال باشد; اما برخى تحولات بالعرض هم هست.
در هر صورت، انسان مىتواند سه گونه تغيير داشته باشد:
1 زوال پذيرى و اين همان مسئله «مرگ» است; مثل ساير موجودات كه فاسد مىشوند: «كل نفس ذائقة الموت» (5) .
2 تغيير پذيرى در جهت تنزل كه: «ان المنافقين فى الدرك الاسفل من النار» (6) كه اينها به جاى «تدرج»، «تدرك» دارند! يعنى به جاى اين كه درجاتى را طى كنند دركاتى را مىپيمايند.
3 تغيير پذيرى در مسير كمال كه انسانها در اين گونه تغيير، «درجات» دارند; به اين معنا كه، در اوايل امر با استناد به آيه «لهم درجات عند ربهم» (7) داراى درجه هستند ولى در اواخر بر اساس آيه «هم درجات عند الله» (8) ، خودشان عين ملكات نفسانى و متن «درجه» كمال مىشوند.
بنابراين، تغيير پذيرى درانسان هست; ولى آنچه كه در محورهاى اخلاقى مطرح است همين دو بخش تغيير يعنى تغيير به طرف نزول و به طرف صعود است و گرنه تغيير موت و زوال و نابودى، امرى طبيعى است و ربطى به اخلاق ندارد، البته موت ارادى، در بحثهاى اخلاقى جايگاهى رفيع دارد وليكن چنين مرگ اختيارى به همان تكامل وجودى برمىگردد كه از انحاى تغيير استطالى است.
از نشانههاى امكان تغيير، ضرورت بعثت انبيا و مختلف بودن انسان در همه ادوار زندگى است.
بعثت انبيا
يكى از بهترين ادله ضرورت بعثت انبيا (عليهم السلام) سامان بخشيدن به نابسامانيهاى اخلاقى است كه انسانهاى بد آموخته را به اخلاق خوب تربيت كنند. اما اگر تغيير اخلاق و دگرگونى اوصاف نفسانى، ممكن و ميسر نمىبود، انبيامبعوث نمىشدند چون بر فرض هم كه بيايند و مردم را عالم كنند، وقتى علمنتواند نهاد آنان را دگرگون كند، بعثت و تعليم چه سودى خواهد داشت؟ در اينصورت، تعليم كتاب و حكمت، بارى بر روى دوش انسانها خواهد بود و انبيا رنجى بر رنجهاى انسانها مىافزايند، رنج فراگيرى و رنج ناهماهنگى بين علم واخلاق.
اما اگر تهذيب نفس ممكن باشد، هر دو رنجبرطرف مىشود وقتى چيزى ياد گرفتند، هم لذت مىبرند كه از درد جهل رهايى يافتند و هم لذت مىبرند كه آن رذايل اخلاقى را در سايه اين علوم و معارف آموخته شده عوض مىكنند و اگر مستكبران دعوت انبيا را نپذيرفتهاند، اما بسيارى از افراد پذيرفتهاند. مستكبران بر اثر اين كه اموال و اولادشان، «فتنه»اى براى آنان بود، توفيق تهذيب روح، نصيبشان نشده است; چنانكه ميگسارى، قمار بازى، بت پرستى، شرك، تجاوز، تعدى، دروغ و معاصى ديگر، جزو اخلاق رايج مردم «حجاز» شده بود و در ميان مردم «مدين» «حجر» سرزمين قوم «عاد» و «ثمود» و... هم رايجبود; ولى انبيا آمدند و تا حدودى، موفق شدند و برخى از آنها را اصلاح كردند; گرچه در بعضى از ادوار تاريخى، توفيق هدايت، كمتر نصيب مردم مىشده و اكثر آنان به طرف فساد مىرفتند.
قرآن در اين زمينه، راجع به قوم لوط مىفرمايد: «فما وجدنا فيها غير بيت من المسلمين» (9) (تنوين تنكير در «بيت» نشانه وحدت است) يعنى، فقط يك خانوار به پيغمبرشان ايمان آورد. در بخشى ديگر مىفرمايد: «ولا تجد اكثرهم شاكرين» (10) كه شيطان اين پيام را داد و يا در جاى ديگر، مىفرمايد: «وما وجدنا لاكثرهم من عهد وان وجدنا اكثرهم لفاسقين» (11) ; يعنى، اكثر آنها متعهد نيستند بلكه فاسقند; اما گروه فراوانى بر اثر تهذيب انبيا، مهذب و مزكى شدند و اگر تغيير خلق ميسر نبود، انبيا هميشه ناكام مىماندند و اصل بعثت نيز، لغو مىشد.
برهان عقلى بر امكان تغيير و شواهد تجربى بر وقوع آن، نشان مىدهد كه اخلاق تغيير پذير است; بدان، خوب و خوبان، بد مىشوند. البته همان گونه كه در علوم، گاهى فراگيرى، سهل و گاهى سخت است، در اخلاق هم چنين است; فراگيرى علوم و اخلاق و تخلق به اخلاق جديد براى سالمندان، سخت است; ولى سختبودن غير از محال بودن است. تعلم و تخلق حكم واحد دارند; زيرا اگر سالمند بخواهد مطلب جديدى را ياد بگيرد، براى او بسيار سخت است; در حالى كه تعليم براى همه در هر سن، ممكن است و به همين جهت هم دستور داده شده تا گور، علم بياموزيد; تغيير اخلاق هم چنين است.
بايد بين سختى و امتناع فرق گذاشت; انبيا (عليهم السلام) هم آمدند و تا حدودى در تغيير اخلاق موفق بودند، هم آن ممكن را به فعليت رساندند و هم آن دشوار را سهل كردند; زيرا وقتى به انسان آگاهى بدهند و انسان، آگاه شود كه رذيلت اخلاقى سم است، از آنجا كه به حيات خود علاقمند است و يقين دارد كه اين سم او را از پا در مىآورد، از آن دستبرمىدارد. انبيا (عليهم السلام) نه تنها از راه علم حصولى بلكه از راه علم حضورى و شهودى، در انسان باور ايجاد مىكردند كه آن باور در تغيير اخلاق، نقش سازندهاى دارد.
تكليف، در همه ادوار زندگى
نشانه ديگر براى تغيير پذيرى خلق آن است كه براى هر كسى تكليف تا لحظه مرگ وجود دارد، در حالى كه اگر تغيير عادت، محال باشد، چنين تكليفى، «تكليف به محال» است و تكليف به محال هم ممكن نيست از حكيم مطلق صادر شود. پس تكليف دائمى در تمام ادوار زندگى، نشانه امكان تغيير اخلاق، است و نبايد گفت اگر كسى با برخى مسائل اخلاقى عادت كرده باشد، تغيير آن محال است.
تغيير خَلق و خُلق
غزالى، تغيير «خلق» را از تغيير «خلق» جدا كرده است; اين مطلب را ديگران هم گفتهاند. بسيارى از خطوط اصلى مطالب را مرحوم فارابى، ابن سينا و ابنمسكويه بيان كردهاند و بعد غزالى كه شارح خوبى است آنها را مشروحا ارائهداده است; ولى او متاسفانه نتوانست امهات معارف عقلى را بيابد. چون، فلسفه را نزد استاد ماهرى فرا نگرفت و خيال كرد فلسفه، علمى است كه با مطالعهقابل فراگيرى است; در حالى كه فلسفه، علمى است كه اگر كسى آن را پيش استاد متظلع نخواند، اگر چه در حد غزالى باشد به عمقش نمىرسد. شاهد اين سخن سخنان اوست كه وقتى مىخواهد در مسائل عميق فلسفى اظهار نظر كند، پياده بودن او محسوس است! خود نيز اعتراف مىكند كه فلسفه را نزد استاد نخوانده است; وى ابتدا «مقاصد الفلاسفه» و سپس «تهافت الفلاسفه» را نوشته است.
غزالى در كتاب شريف «احياء» مىفرمايد:
خَلق قابل تغيير نيست، ولى خُلق قابل تغيير است و انبيا آمدند كه خُلق را عوض كنند (12) .
رنگين پوست و سياهروى، نمىتواند رنگ پوستخود را تغيير بدهد; ولى اگر قلب كسى سياه باشد مىتواند آن را با توبه سفيد كند; چنانكه عدهاى چنين كردند و عدهاى كه قلبشان سفيد و روشن بود، خداى نخواسته به دام ارتداد افتادند و سياه دل شدند:
«ان الذين امنوا ثم كفروا، ثم امنوا ثم كفروا ثم ازدادوا كفرا لم يكن الله ليغفر لهم» (13) .
تغيير، هم در اعتقاد و هم در اخلاق و عمل ممكن است.
نقش معرفت در تغيير اخلاق
معرفت هم در تحصيل اخلاق و هم در تغيير آن، مهمترين نقش را دارد; اما معرفت دو قسم است:معرفتهاى حصولى و معرفتهاى حضورى; ولى همان طور كه در ساير مسائل، نقش معرفتهاى حضورى و شهودى، قويتر از معرفتهاى مفهومى و حصولى است، در اين دو بخش يعنى تحصيل اخلاق و تغيير آن نيز معرفتشهودى، اثر بيشترى دارد; يعنى، اگر انسان، فضيلتيك خلق و رذيلتخلق مقابل آن را مشاهده كند، فورا از رذيلت، دستبر مىدارد; چون نفس گرچه «اعدى عدو» درونى انسان است و تا انسان را از پا در نياورد آرام نمىنشيند و سعى مىكند اسير بگيرد، چنانكه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) مىفرمايد: «كم من عقل اسير تحت هوى امير» (14) ولى شهود فضيلت اخلاقى، در انسان، گرايش ايجاد مىكند و انسان دگرگون مىشود و شهود مسموم بودن رذايل اخلاقى، گريز از رذايل اخلاقى ايجاد مىكند.
لذا در بعضى از تعبيرات دينى آمده است: «بعد نفسك»; «اياكم و...» (15) ، «اياك» يعنى خود را دوربدار; مبادا با سم يا آتش، بازى كنى و يا سم در تو اثر كند.
حضرت على (سلام الله عليه) پس از ذكر ماجراى عقيل مىفرمايد:
شبانگاه شخصى به سراغ من آمد و معجونى به همراه داشت; معجونى منفوركه ازآن منزجر بودم،گويى با قى يا آب دهان مار آميخته شده بود. به اوگفتم كه اگراين معجون، صدقه، صله، زكات و مانند اينهاست كه به ما نمىرسد.گفت:هديه است. گفتم: «امختبط انت؟»: در اين صورت، تو فرد مخبطى خواهى بود; يعنى، اگر رشوه را به عنوان هديه آوردهاى كه به بهانه مشروع بودن، من آن را بگيرم، بايد فردى ديوانه باشى (16) .
براى اينكه اگر «قى كرده» افعى را به صورت خميرى درآورند، هيچ انسان عاقلى آن را نمىخورد. البته اين بيان كه در نهج البلاغه آمده، سخنى شاعرانه نيست تا «احسنه اكذبه» باشد، يعنى هرچه اغراق آميزتر باشد، دلپذيرتر گردد; بلكه حضرت درون رشوه را ديد و فرمود: خوردن رشوه مثل خوردن غذاى قى شده افعى است. افعى از مارهاى معمولى پرسمتر است كه نخست، شكارش را مسموم مىكند و چه بسا تير او همان سمى است كه رها مىكند و وقتى كه آن را از پا در آورد، از آن تغذيه مىكند. مقصود اين است كه تغيير اخلاق با معرفتحضورى سهلتر از تغيير آن با معرفتحصولى و مفهومى است و بقيه راهها مانند موعظه و شعر زيبا جزو معاونان وزارت تغيير و اصلاح و تهذيب و تزكيه اخلاقىاند، وزير اين كار، همان معرفت است.
قرآن و تغيير اخلاق
تغيير اخلاق، به صورت روشن در آيات قرآن كريم مطرح شده و آيات در اين زمينه چند دسته است:
دستهاى از آن، مصداق تغيير اخلاق را بازگو مىكند ولى عنوان «تغيير» در آن نيست.
دستهاى ديگر، گذشته از اين كه مصداق تغيير را گوشزد مىكند، عنوان تغيير اخلاق را هم تذكر مىدهد. اما آيات بخش اول فراوان است و نيازى به شمارش آنها نيست: چون نوع آياتى كه دستور اطاعت، توبه، تقوا و عدل مىدهد، به اين معناست كه شما اخلاقتان را عوض كنيد; مانند:
«اعدلوا هو اقرب للتقوى» (17) ،
«فاتقوا الله ما استطعتم» (18) ،
«يا ايها الذين امنوا اتقوا الله حق تقاته» (19) ;
اينها و صدها دستور العمل اخلاقى ديگر، نشانه آن است كه اگر اين اوصاف معين را نداريد، آنها را فراهم كنيد و اگر داريد نگذاريد تغيير كند و در تداوم آن بكوشيد.
بخش دوم آيات كه گذشته از دستور العمل اخلاقى، عنوان تغيير را هم دارد، در سوره مباركه «انفال» و «رعد» آمده است; در سوره انفال مىفرمايد: «ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمة انعمها على قوم حتى يغيروا ما بانفسهم وان الله سميع عليم» (20) نعمت ذات اقدس اله، تفضل است. ممكن است كسى به جايى نرسد; ولى خدا به او نعمتبرساند.
تفضل نعمت و استحقاق كيفر
نعمتبر اساس استحقاق نيست; بلكه از روى تفضل و لطف است; ولى يقينا كيفر بر اثر استحقاق است; ممكن نيست ذات اقدس خداوند بى گناهى را كيفر كند; ولى ممكن ستخداوند، تفضلا كسى را متنعم سازد; به عبارت ديگر، تغيير نعمت، سبب طلب مىكند; ولى تغيير نقمت، سبب نمىخواهد; سببش همان لطف و رحمت الهى است چون ممكن نيست كارى بدون سبب رخ بدهد.
گاهى سبب، لطف خداست و گاهى هم استحقاق قابل، زمينه قبول را فراهم مىكند. آيه مزبور مىفرمايد: خداوند نعمتى را كه داد هرگز نمىگيرد يا كم نمىكند; اما اگر مردم، اخلاقشان را عوض كنند; مثلا، اگر شاكرند، كفران نعمت كنند و اگر متواضع، سخى و مطعم هستند، متكبر، مستكبر و بخيل شوند و ترك اطعام كنند، در اين صورت ذات اقدس اله هم مسير نعمتخود را برمىگرداند. و خداوند هم شنواست و هم آگاه است. مىداند چه فرد يا جامعهاى، اخلاق و اوصاف نفسانى خود را دگرگون كرده و چه فرد يا جامعهاى اخلاق و اوصاف نفسانى خود را دگرگون نكردهاند و اين به عنوان سنتى الهى ذكر شده، يعنى سنت ذات اقدس اله بر اين است كه نعمتى را كه به فرد يا گروهى داده از آنها نمىگيرد; مگر اين كه آنان در اوصاف نفسانى خود تغييرى ايجاد كنند.
در سوره «رعد» همين مطلب به زبان ديگرى بيان شده است:
«له معقبات من بين يديه و من خلفه يحفظونه من امر الله، ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم و اذا اراد الله بقوم سوءا فلا مرد له و ما لهم من دونه من وال» (21) ;
اگر خداوند بخواهد چيزى را حفظ كند، ماموران الهى، همه اطراف آن شىء را احاطه كردهاند. آنگاه مىفرمايد: اگر خداوند نعمتى را به قومى عطا كند، هرگز آن نعمت را تغيير نمىدهد; مگر اين كه آن قوم، مسير اخلاق خود را دگرگون كنند. به اين ترتيب قرآن براى قوم، ملت و جامعه جايگاه ويژهاى قرار داده است. ممكن است فردى كه در جامعه زندگى مىكند، اخلاقش را عوض كند; ولى مادامى كه جامعه صالح است، ذات اقدس خداوند، نعمت را از آن جامعه نمىگيرد و اين هم لطف مجدد الهى است.
نعمت ابتدايى الهى
نخستشايسته استبدانيم كه اعطاى الهى، ابتدايى است. حتى در مواردى كه انسان كارى كرده و به ظاهر استحقاق دريافت نعمتى را دارد، اين استحقاق هم مسبوق به لطف الهى است; يعنى بر اساس:
«و ما بكم من نعمة فمن الله» (22)
هدايت، جذب و گرايش به اين كار را خدا عطا كرده است و انسان نبايد بگويد:
«انما اوتيته على علم عندى» (23)
كه منطق قارون است. كسى كه سالهاى متمادى با رنج و زحمت، علمى مىآموزد و يا مالى مىاندوزد، نبايد بگويد من خودم زحمت كشيدم عالم يا مالك شدم; بلكه بايد بگويد:
«هذا من فضل ربى ليبلونى ءاشكر ام اكفر» (24) .
بر اين اساس اگر كسى رنج و تلاش و كوششى كرد و استحقاق دريافت نعمت جديد يافت، در آن سير علمى بايد آغاز جريان را ببيند; يعنى، نبايد بگويد من كار كرده و به اينجا رسيدهام; بلكه بايد بگويد لطف حق، مرا وادار كرد و توفيق الهى نصيب شد كه من با اين فيض راه افتادهام و در حقيقت، او مرا راهنمايى كرده است. با توجه به آيه سوره «نحل» بيان امام سجاد (عليه السلام) در «صحيفه سجاديه» روشن مىشود كه مىفرمايد:
«نعمك ابتداء و منتك ابتداء» (25)
يعنى، هرچه را كه تو مرحمت كنى، امرى ابتدايى است نه به عنوان كيفر و پاداش.
در قرآن كريم از عطاى الهى به صورت «جزاء» ياد شده; اما تعبير جزا هم تشويقى است. مثلا اگر كودكى به معلم خود، گوش فرا دهد و سخن معلم در او اثر كند و چيز تازهاى بفهمد، ولى نعمت او به وى جايزه جديد عطا مىكند. در اين جا وقتى كودك، كار خود را مىبيند، كودكانه داورى مىكند و مىگويد من درس خواندم و جايزه گرفتم; ولى وقتى انسان فرزانهاى شود، عاقلانه كار خود را بررسى مىكند و مىگويد ولى نعمت من در همه مراحل ياور من بود. او مرا تشويق، تاييد و راهنمايى كرد وسايلم را فراهم كرد; حتى در آن مراحل نهايى هم مشوق من بود و بعد از فراگيرى علم به من جايزه داد كه تشويقى مجدد است; يعنى همه نعمتها را ابتدايى مىداند; نه پاداشى.
تمام كارهاى ذات اقدس اله، بنابر اين تحليل، ابتدايى استيعنى مسبوق به استحقاق قابل و تحتم افاضه بر فاعل نيست; اما اگر خداوند بر اساس همين فضل، به كسى يا جامعهاى خيرى داده و افراد در اين جامعه از آن خير، متنعم شدهاند، تنها يك فرد يا دو فرد آلوده و پليد گشتند، باز خدا نعمت را از آن جامعه سلب نمىكند; و چنين تهديد و وعيدى در قرآن نيامده است كه اگر ما به جامعه و امتى خيرى داديم ولى بعضى از افراد آن امت و جامعه، تن به تباهى دادند، ما نعمت را از آن جامعه مىگيريم. تنها وعيدى كه هست اين است كه اگر اساس جامعه دگرگون شود، آنگاه مسير نعمت هم بر مىگردد.
اگر قومى مسير اخلاقى خود را عوض كند، مسير نعمت هم عوض مىشود و نقمت، دامنگير آنها خواهد شد و ديگر، هيچ عاملى براى رد كيفر الهى وجود ندارد; زيرا در آيه شريفه، «نفى جنس» شده است: «فلا مرد له» براى اين كه: «وما لهم من دونه من وال» (26) ، والى و سرپرست و قيم و قيومى، غير از خدا نيست و اگر جامعه، والى و قيومى غير از خدا نداشته باشد، نه مىتوان نعمت و نه مىتوان رفع نقمت و عذاب را از غير خدا توقع داشت.
درسوره «زمر» نيز تغيير پذيرى اوصاف نفسانى مطرح شده اما به صراحتسوره انفال و سوره رعد نيست; مىفرمايد: «يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله» (27) : اى بندگانى كه بر جانتان ستم و اسراف كردهايد! از رحمتخدا نااميد نباشيد. البته اولين اسراف هر مسرفى بر جان خود اوست; چنان كه اولين ستم هر ظالمى بر جان خود اوست: «وما ظلمهم الله ولكن انفسهم يظلمون» (28) .
اسراف در نفس
اسراف هم در مورد نعمتهاى بيرونى مطرح است و هم درباره نعمتهاى درونى; مثلا، اولين لحظهاى كه ارتكاب گناه در فكر انسان خطور كند، قبل از ارتكاب، اسراف در نفسش پيدا مىشود; يعنى، او اين پديده فكرى و علمى و نيز اين پديده عملى يعنى عزم و اراده را بيجا مصرف مىكند.
خداوند مىفرمايد: وقتى شما به جان خودتان اسراف كردهايد، نا اميد نباشيد. چون درهاى رحمت، همواره باز است. سپس مىفرمايد:
«و انيبوا الى ربكم و اسلموا له» (29)
و اين انابه و تسليم شدن، تغييرى در صحنه نفس است. پس اول، اسراف بر نفس استبرخى نفس غير مسرف را مسرف و آنگاه نفس مسرف و مترف را منيب، تائب و مطيع مىكنند و اين، تحول دو جانبه در نفس است.
بسيارى از آيات نشانه آن است كه اين تغيير، سخت و يا آسان است; چنان كهطى راه سخت و يا آسان است; يعنى اين دو مطلب با هم ارتباط دارند: يكى اينكه اصل تغيير، گاهى سخت و گاهى آسان است; مطلب ديگر اين كه طى راه،گاهى سخت و گاهى آسان است و منشا اين سختى و يا آسانى، اين است كهاگر وصفى به صورت «ملكه» در دل رسوخ كرده باشد، تغييرش سخت ولى ادامه راه مناسب با آن، سهل است كه به اين ترتيب، هر دو مطلب به رسوخ وصفى نفسانى وابسته است; به اين معنا، كه در اوايل امر، همان طور كه فراگيرى علم، ثابت و آسان است و مىفهمند، فراگيرى مسائل اخلاقى مثل متخلق كردن كودكان هم سهل است. چون مسائل اخلاقى هم با فطرت اينها سازگار است و هم ضد اخلاق و ارزش در جان اينها جايى پيدا نكرده است; ولى اگر اخلاقى نفسانى در دراز مدت به صورت ملكه در آمده باشد طى راه مناسب با آن ملكه، آسان ولى تغيير آن سخت است، اين دو مطلب را قرآن كريم در دو بخش از آيات، روشن كرده است:
عاقبت مؤمن و كافر
در اين مورد مىفرمايد:
«فاما من اعطى و اتقى و صدق بالحسنى فسنيسره لليسرى و اما من بخل و استغنى و كذب بالحسنى فسنيسره للعسرى» (30)
يعنى، عاقبت انسان، «يسر» يا «عسر» يعنى سهل يا سخت است: پايان كار مؤمنين، سهل است. براى آنان مرگ، برزخ، قيامت و حساب سهل و آسان است; يعنى، آنان با حساب يسير و آسان، محاسبه مىشوند;
«فسوف يحاسب حسابا يسيرا» (31) .
ولى براى كسانى كه به بيراهه مىروند، مرگ، برزخ و اصل صحنه قيامت، دشوار است و در جهنم هم دشوارى دارند:
«فذلك يومئذ يوم عسير على الكافرين غير يسير» (32)
البته وصف غير يسير «تاكيدى» است; يعنى، آسان نيست و قهرا براى مؤمنين «يسير غير عسير» يعنى آسان است و سخت نيست.
مىفرمايد: اگر كسى اولا اهل تصديق باشد; معارف، حقايق و عقايد دينى را به خوبى تصديق كند و ثانيا اهل جود و بخشش، اعطا، احسان و ايثار و در همه اين كارها با تقوا و پرهيزكار باشد و از گناه و تمرد در برابر حق، پروا داشته باشد«فسنيسره لليسرى»يعنى، «للعاقبة، للخصلة، للطريقه اليسرى»: ما او را در پيمودن راه آسان موفق مىكنيم و او به آسانى اين راه را مىپيمايد; اما اگر كسى اهل تصديق و باور نباشد، بلكه معارف دين را تكذيب كند و افزون بر آن اهل احسان، ايثار و جود نباشد; بلكه اهل بخل باشد و حقوق مالى خود را تاديه نكند و مستكبرانه و مستغنيانه خود را بى نياز ببيند،«فسنيسره للعسرى»ما راه او را براى انجام رذايل، معاصى و سيئات اخلاقى كه عاقبت كارش تلخ است، آسان و سهل قرار مىدهيم، او به آسانى و بدون هراس و پروا دستبه گناه دراز مىكند، به آسانى دروغ مىگويد و اين كيفر الهى است كه دامنگير او مىشود. پس اگر براى كسى صفتى ملكه شود و به صورت خلق در آيد، كارهاى مناسب با اين خلق را به آسانى انجام مىدهد و اگر بخواهد تغيير بدهد، گرچه ممكن باشد ولى دشوار است.
رابطه ملكه شدن با قساوت قلب
خداى سبحان در سوره «حديد» مىفرمايد:
«ا لم يان للذين امنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله و ما نزل من الحق و لا يكونوا كالذين اوتوا الكتاب من قبل فطال عليهم الامد فقست قلوبهم و كثير منهم فاسقون» (33)
اين آيه شريفه در باره مؤمنين است داستان «فضيل عياض» را هم در همين زمينه نقل مىكنند; يعنى، آيا وقت آن نرسيده تا قلب آنان كه راه ضعيفى از ايمان را پيمودهاند خاشع شود و به نام خدا بتپد و بلرزد؟ اگر آنان در پيشگاه خدا خاضع وخاشع باشند، به استناد:
«هو معكم اين ما كنتم» (34)
هميشه خاضع و خاشعند و چون هميشه خاشع و خاضعند، غير خدا هرچه هست در پيشگاه آنان كوچك است.
ازاين گذشته، آينده انسان، روشن نيست و هميشه گذشته بيش از آينده است، اگر كسى بداند كه چند سال بعد زنده است، حساب ديگرى دارد; اما هيچ كس عمر خود را نمىداند:
«و ما تدرى نفس ماذا تكسب غدا و ما تدرى نفس باى ارض تموت» (35) :
انسان نمىداند در چه سرزمينى مىميرد و نمىداند فردا چه چيز كسب مىكند.
اينكه گفته مىشود: «چو فردا برآيد بلند آفتاب» سخنى است در حد اميد، و گرنه هيچ كس نمىداند كه فردا چكاره است. پس هر كسى وقتى عمر خود را تحليل مىكند، مىبيند گذشتهاش بيش از آينده اوست و مىگويد من الان بيستسال را گذراندهام; اما معلوم نيستبيست دقيقه ديگر هم زنده بمانم و اگر كسى عمر درازى را پشتسر گذاشته باشد، به صورت روشنى مىتواند اين سخن را بگويد.
از اين رو آيه سوره مباركه «حديد» همواره زنده و تازه است. در حالى كه عدهاى همواره به ياد حقند، ذات اقدس اله در مورد عدهاى ديگر مىفرمايد: هنوز وقت آن نرسيده است كه انسان بگويد بس است و برگردد وقلبش در برابر خدا خاضع و خاشع شود؟ يعنى در برابر همه آنچه كه خدا نازل كرده است، اعم از قرآن و حديث قدسى و رواياتى كه به اهل بيت طهارت و عصمت الهام شده و آنچه كه بر انبيا و اولياى سلف (عليهم السلام) نازل شده استخاضع و خاشع باشد. از اين رو مىفرمايد: خاشع شويد و گرنه مثل كسانى خواهيد شد كه اگر وصفى نفسانى براى آنها در دراز مدت به صورت خلق و ملكه نفسانى در آيد قلب اينها قسى مىشود; وقتى قلب، قسى شود تغيير آن سخت است.
احياى زمين و زمينه مرده
تغيير اخلاق حتى براى آنها كه قلبشان قسى است ممكن است:
«اعلموا ان الله يحى الارض بعد موتها» (36)
بدانيد كه خدا زمين و نيز زمينه مرده را زنده مىكند كه يكى از مصاديق بارز اين آيه مباركه، مسئله ظهور ولى عصر (ارواحنا فداه) است كه به عنوان تفسير روايى در ذيل همين آيه آمده است كه جامعه مرده را خداوند به وسيله ظهور كسى كه مظهر قسط و عدل خداوند است زنده مىكند; يعنى، آنها كه بر اثر طولانى شدن اوصاف نفسانى، قلبشان قسى شده نيز نااميد نباشند; زيرا چنان كه خدا زمين مرده را با باران رحمت، دوباره زنده مىكند زمينه مرده را هم، زنده مىكند. و ولى عصر(ارواحنا فداه) هم،
«يملاها قسطا و عدلا كما ملئت ظلما وجورا» (37) .
تغيير و جهاد اكبر
بنابراين، هر تغييرى ممكن است. البته در برخى از موارد، سهل و در برخى ديگر، سخت است; آنجا كه تغيير، سهل است جهاد نيز سهل است اما آن جا كه سخت است، جهاد سنگينى لازم دارد و تا آخرين لحظه، مجاهدت مطرح است و آيه شريفه:
«و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين»
در سوره عنكبوت از همين باب است و اصولا صدر و ذيل سوره مباركه «عنكبوت» در همين محور است. در ابتداى سوره مباركه عنكبوت، مسئله امتحان و مجاهدتهاى نفسانى مطرح شده (38) و در پايان آن نيز، از باب «رد پايان به آغاز» اين آيه آمده است، از اين جهت، مسئله جهاد اكبر در كنار جهاد اصغر، مطرح شده و البته نتيجه جهاد هم بر دو قسم است: گاهى انسان سريعا پيروز مىشود و گاهى بعد از تلفات و شهيد دادن و رنج، فتح و نصرت را در آغوش مىكشد.
فرار از «زحف» در جهاد اكبر
قرآن در زمينه جهاد اصغر مىفرمايد:
«ان يمسسكم قرح فقد مس القوم قرح مثله و تلك الايام نداولها بين الناس» (39)
در جهاد اصغر مجاهدان در راه خدا پس از دادن مجروح، جانباز و آزاده، پيروز مىشوند. در جهاد اكبر نيز همين طور است، گاهى انسان تلفات مىدهد; رنجها و زخمهايى را در درون خود تحمل مىكند و چند صباحى هم عقل وى اسير هوسش مىشود ولى سرانجام پيروز خواهد شد; در صورتى كه در راه جهاد با نفس بايستد و از صحنه جهاد نگريزد و حتى اگر دشمن را فراوان ببيند، از معركه فرار نكند. البته فرار از زحف در فقه حكم خاص و در اخلاق و كلام، حكم مخصوص ديگرى دارد.
در صدر اسلام اگر سربازى در برابر ده سرباز قرار مىگرفت، حق فرار نداشت ولى اگر بيش از ده سرباز به او حمله مىكردند، مجاز بود فرار كند:
«ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا مائتين و ان يكن مائة يغلبوا الفا من الذين كفروا» (40)
اما پس از نزول آيه
«الئن خفف الله عنكم و علم ان فيكم ضعفا» (41)
حكم فقهى به اين صورت در آمد كه در جهاد اصغر اگر يك سرباز در مقابل دو سرباز قرار گرفت، حق فرار ندارد ولى اگر تعداد سرباز بيگانه بيشتر شد مجاز است فرار كند. نيز در جهاد اصغر ممكن است كسى اسير شده و بعد هم آزاد شود و بر فرض هم آزاد نشود، چون تن او را به اسارت گرفتهاند، نه جان او را، احيانا مجاز است تن به اسارت يا فرار بدهد. چون حكم آن فقهى و جهاد هم جهاد اصغر است و لزوم مقاومتحد معينى دارد.
اما در جايى كه جان ولى الله در خطر است، حساب ديگرى دارد:
«ما كان لاهل المدينة و من حولهم من الاعراب ان يتخلفوا عن رسول الله و لا يرغبوا بانفسهم عن نفسه» (42)
مثلا در جنگ احد كه وجود مبارك پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم در معرض آسيب بود به اين بهانه كه سه سرباز به او حمله كردند فرار مجاز نبود; زيرا صيانت و حفظ اصل دين و نظام بر هر چيزى مقدم است. ولى در جهاد اكبر چنين نيست كه اگر دو يا سه وصف رذيله يادو و يا سه جند از جنود جهل عليه او برخاستند، مجاز باشد صحنه جهاد اكبر را ترك كند.
در حديثشريف «سماعة بن مهران» (43) و در احاديث ديگر، هفتاد و پنجسرباز براى عقل و هفتاد و پنجسرباز براى جهل شمرده شده كه هر كدام از اين اوصاف، به جنود و سپاه و ستادهاى فرعى فراوانى تبديل مىشوند. در ميدان جهاد اكبر حتى اگر همه سربازان كفر و نفاق عليه كسى توطئه كنند، او حق فرار ندارد و يكى از اسرار «اكبر» بودن آن هم در همين است كه انسان هيچ راهى براى فرار، تسليم و يا اسير شدن ندارد. از اين جهت جهاد در اين جبهه،بسيار دشوار است و راه آن يا شهادت است و يا پيروزى; يا تمام اين جنود جهل را به اسارت خود درمىآورد، مانند كارى كه اولياى الهى كردند، يا اينكه تا زنده است تن به اين ستاد و سپاه نمىدهد.
در روايات آمده است:
اگر مؤمنى در بستر خواب يا بيماريش بميرد و محب اهل بيت عصمت و طهارت باشد يعنى در اين مسلك و راه بوده و تسليم بيگانه نشود. چنين مؤمنى شهيد در جهاد اكبر است (44)
يعنى تا آخرين لحظه در برابر همه وسوسهها، شبهات، القائات و تلقينات بيگانه درون و بيرون، ايستاده و تسليم آنها نشده است.
نتيجه بحث اين كه:
اخلاق، تغيير پذير است و آمدن وحى و بعثت انبيا و نزول كتابهاى آسمانى بر همين اساس و مبناست.
پىنوشتها:
1. الجمع بين رايي الحكيمين، ص 95.
2. همان، ص 95.
3. بحار، ج 75، ص 374، ح 30.
4. سوره صافات، آيه 164.
5. سوره آل عمران، آيه 185.
6. سوره نساء، آيه 145.
7. سوره انفال، آيه 4.
8. سوره آل عمران، آيه 163.
9. سوره ذاريات، آيه 36.
10. سوره اعراف، آيه 17.
11. سوره اعراف، آيه 102.
12. احياء العلوم، ج 3، ص 55.
13. سوره نساء، آيه 137.
14. نهج البلاغه، حكمت 211.
15. مانند: «اياك والطمع» (بحار، ج 1، ص 156); «اياكم والتفكر في الله» (كافى، ج 1، ص93، ح7).
16. فقلت:... امختبط انت ام ذو جنة ام تهجر؟ (نهج البلاغه، خطبه 224).
17. سوره مائده، آيه 8.
18. سوره تغابن، آيه 16.
19. سوره آل عمران، آيه 102.
20. سوره انفال، آيه 53.
21. سوره رعد، آيه 11.
22. سوره نحل، آيه 53.
23. سوره قصص، آيه 78.
24. سوره نمل، آيه 40.
25. صحيفه سجاديه، از فقرات دعاى دوازدهم و چهل و پنجم.
26. سوره رعد، آيه 11.
27. سوره زمر، آيه 53.
28. سوره آل عمران، آيه 117.
29. سوره زمر، آيه 54.
30. سوره ليل، آيات 5 10.
31. سوره انشقاق، آيه 8.
32. سوره مدثر، آيات 9 10.
33. سوره حديد، آيه 16.
34. همان، آيه 4.
35. سوره لقمان، آيه 34.
36. سوره حديد، آيه 17.
37. بحار، ج 36، ص 246، ح 59.
38. ق1 «الم × احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا امنا وهم لا يفتنون».
39. سوره آل عمران، آيه 140.
40. سوره انفال، آيه 65.
41. همان، آيه 66.
42. سوره توبه، آيه 120.
43. كافى، ج 1، ص 21، كتاب العقل والجهل، حديث 14.
44. قال رسول اللهصلى الله عليه و آله و سلم: «من مات على حب آل محمد مات شهيدا، الا ومن مات على حب آل محمد مات مغفورا له، الا ومن مات على حب آل محمد مات تائبا، الا ومن مات على حب آل محمد مات مؤمنا مستكمل الايمان،... الا ومن مات على حب آل محمد مات على السنة والجماعة، الا و من مات على بغض آل محمد جاء يوم القيامة مكتوب بين عينيه: آيس من رحمة الله، الا ومن مات على بغض آل محمد مات كافرا، الا ومن مات على بغض آل محمد لم يشم رائحة الجنة» (تفسير كشاف، ج 4، ص 220-221).
انسان در مسير زندگي خود با انواع مسائل و مراحليمواجه ميشود که ناگزير ازتصميم گيرياست. تصميم گيري نقش گستردهاي درزندگي آدمي دارد. از تصميم گيريهاي جزئي در امور کوچک گرفته، تا تصميم گيريهايبسيار بزرگ و پراهميت. برخي از تصميم گيريها چنان به راحتي صورت ميگيرند که شايدما چندان توجهي به آنها نميکنيم، اما در مقابل مسائلي نيز در زندگي وجود دارند کهاقدام به تصميم گيري در مورد آنها شايد مدت زمان طولاني وقت لازم داشته باشد. در هرحال اهميت اين تصميم گيريها به لحاظ اهميتي که اکثر آنها در سرنوشت فرد دارند،بسيار زياد است و چه بسا تعلل در شناخت راههاي تصميم گيري بهتر ، عواقب جبرانناپذيري را براي فرد به بار آورد.
عوامل موثر در قدرت تصميم گيري
نوع مشکل
در مورد سهولت تصميم گيري ، نوع مشکل نقش اساسي دارد. مشکلاتکوچکتر معمولا خيلي راحتتر حل ميشوند، چون تصميم گيري در مورد آنها راحتتر صورتميگيرد. اما مشکلات پيچيدهتر به لحاظ نيازي که به اطلاعات تخصصيتر دارند و اغلبچند جنبه مختلف از زندگي فرد را شامل ميشوند، با روند کند تصميم گيري مواجه هستند. علاوه بر اين مشکلاتي نيز وجود دارند کهزماندر تصميم گيري براي آنها بسيار اهميت دارد، بطوري که در يک مدت زمان کوتاه ، بايدتصميم گيري مهمي را انجام دهد. در مورد اين نوع موارد توجه به قدرت تصميم گيري وبالا بردن توان آن حائز اهميت است.
آشنائي فرد با موضوع مورد تصميم گيري
هرچه فرداطلاعات و آگاهيهاي بيشتري در زمينه موضوع مورد تصميمگيري داشته باشد، قدرت تصميم گيري فرد بالاتر خواهد بود. آنچه که در اکثر موارد فردرا با شکست در تصميم گيري يا تصميم گيري اشتباه مواجه ميسازد، نداشتن اطلاعات وتخصص کافي ميباشد. به عنوان مثال مساله تصميم گيري در مورد انتخاب رشته تحصيلينمونهاي از مواردي است که نياز به داشتن اطلاعات از شرائط رشتهها دارد. اگر فردشناخت کاملي از زمينهاي که رشته تحصيلي مورد نظر به آن ميپردازد، نداشته باشد، بهاحتمال قوي انتخاب درستي که با زمينه علائق و استعدادهاي او همخواني داشته باشد،نخواهد داشت.
اعتماد به نفس و قدرت تصميم گيري
افرادي که داراي اعتماد به نفس بالاييهستند، از قدرت تصميم گيري بالاتري برخوردار هستند و درشرايط بحرانيقادر به تصميم گيريهاي مناسب ميباشند. در حالي که افراد داراي اعتماد به نفس پائين ، اغلب در تصميم گيريهاي خود دچار مشکلهستند. آنها شايد براي امور خيلي جزئي ، زمان خيلي زيادي صرف کنند تا تصميم گيريلازم را انجام دهند و برخي از آنها حتي از شرائطي که آنها را ناگزير از تصميم گيريميکند، فرار ميکنند. به همين علت است که اين افراد ريسک پذيري کمتري از خود نشانميدهند.
افسردگي و قدرت تصميم گيري
در ميان تمام علائمي کهافسردگيدارد، ناتواني در تصميم گيري از علائم اساسي است. فرد افسرده حتي براي مسائل جزئيروزمره ، فاقد قدرت تصميم گيري است. بيحوصلگي و خلق پائين او ، قدرت تصميم گيري اورا تحتالشعاع قرار ميدهد و اين مساله زماني شدت پيدا ميکند که نااميدي در فرايندتصميم گيري او دخالت ميکند. فرد افسرده اميدواري کمتري به آينده دارد. بنابراين بابدبينيبا مسائل برخورد ميکند و توجه بيشاز حد به ابعاد منفي مسائل او را از تصميم گيري مناسب محروم ميسازد. او از هر کاريکه نياز به صرف انرژي ، چه کم و چه زياد دارد، دوري ميکند. تصميم گيري فرايندي است که به انرژي فکري زيادي نيازمنداست.
اضطراب و قدرت تصميم گيري
اضطراببرروي بسياري از فرايندهاي ذهني انسان تاثير مخرب دارد. شايد معروفترين تاثير اضطراب، رويحافظهباشد. زماني که دانش آموز احساس ميکند در پاسخ سوالي که آشنايي کاملي با آن دارد،حافظهاش از کار ميافتد، سرش خالي ميشود و احساس ميکند هيچ مطلبي به ذهنشنميرسد. همين اتفاق در فرايند تصميم گيري اتفاق ميافتد.
اولا اضطراب مانعاز آن ميشود که فرد بتواند از اندوختههاي ذهني خود ، از تجارب و اطلاعات خود درفرايند تصميم گيري استفاده کند، چون هيچ مطلب و تجربهاي که براي او ياري کنندهباشد، به ذهنش نميرسد و آنچه به ذهنش ميرسد، بسيار دست و پا شکسته و فاقد سودمنديلازم است. از سوي ديگر اضطراب نگراني فرد را از احتمال شکست افزايش ميدهد، قدرتريسک پذيري او را کاهش ميدهد و اجازه نميدهد که فرد در کمال آرامش تمام جوانب رامورد بررسي قرار دهد. از اين رو فرد مضطرب يا خيلي عجولانه تصميم ميگيرد و يا بهقدري تصميم گيري را طولاني ميکند تا فرصتهاي طلايي را از دست ميدهد.
آشنائي با روال منطقي تصميم گيري
تصميم گيري همچون حل يک مساله رياضي ازفرمولها و مراحل منظمي تبعيت ميکند. آشنائي فرد با روند تصميم گيري منطقي احتمالموفقيت او را در تصميم گيري افزايش خواهد داد. فرد با آگاهي از اينکهروال تصميم گيرياو درست است، با قدرت و اعتمادبيشتري عمل خواهد کرد و خواهد توانست تمام جوانب قضيه را مورد بررسي و کنکاش قراردهد. روال منطقي تصميم گيري هرچند از فردي به فرد ديگر ميتواند متفاوت باشد، امااز يک اصول کلي تبعيت ميکند، که فرد را به نتيجه گيري و اتخاذ تصميم مناسب رهنمونميشود.
راهبردهاي عملي براي افزايش قدرت تصميم گيري
1.اعتماد به نفسداشته باشيد. براياينکار پيروزيهاي قبلي خود و تواناييهاي خود را همواره مدنظر داشته باشيد.
2.علائم و ناراحتيهاي خود را که در قدرتتصميم گيري شما دخالت ميکنند، بشناسيد و تلاش کنيد آنها را رفع کنيد.
3.تغذيه مناسبداشته باشيد. تغذيه مناسببا افزايش قواي ذهني ، در تمام زمينههاي ذهني قدرت شما را بالا خواهد برد.
4.معلومات خود را افزايش دهيد. افزايشمعلوماتهم در مسائلي که در حال حاضر بايد برايشان تصميم گيري کنيد،لازم است و هم در افزايش معلومات به صورت کلي و روزانه در موارد مختلف مدنظراست.
5.در حين تصميم گيري ، تلاش کنيد موضوع را از جنبههاي مختلف بشناسيد و بهابعاد مختلفآن پي ببريد.
6.ازافراد آشنا به موضوعحتما کمکبگيريد.
7.از يکنظم منطقيبراي تصميم گيرياستفاده کنيد. به عنوان نمونه ميتوانيد مشقهاي مختلف تصميمتان را بررسي کنيد،دلايل مخالفت و موافقت خود را بر هر مشق يادداشت کنيد. به اين ترتيب و با الويتبندي و امتياز دادن به زمينههايي که با آنها موافق هستيد، تصميمي را اتخاذ کنيد کهکمترين شکست و بيشترين احتمال پيروزي را به همراه داشته باشد.
8.همواره به ياد داشته باشيم که در اکثر انتخابهاي ما ، انتخاب کامل و بدون عيب ونقصي وجود ندارد و هر انتخاب ما متضمن از دست دادن امتيازاتي است که ديگر انتخابهاميتوانستند داشته باشند. به عبارتي تصميم گيري بر اساسبيشترين امتياز و کمترين احتمال شکستانجام ميشود.
آیا تاکنون از خود پرسیدهاید که چرا از امتحان میترسید؟
آیا تابحال به صورت عمیق به این موضوع فکر کردهاید که چه عواملی در ترس و اضطراب نسبت به امتحان مؤثر بودهاند؟
آیا در زندگی تحصیلی راههایی برای کاهش این نوع اضطراب یافتهاید؟
بدون تردید ترس از امتحان بین دانش آموزان و دانشجویان تقریبا همه گیر و رایج است و میتوان گفت مهمترین علت این موضوع ، نتیجهای است که از امتحان بدست میآید. نتیجهای که مدرک قبولی یا مردودی محسوب گردیده و باعث ارتقاء ، تهدید ، تشویق و یا تنبیه میگردد. گاهی اوقات این نتیجه میتواند سرنوشت را نیز رقم زند. به همین علت هر چه نتیجه ، حساسیت و اهمیت بیشتری داشته باشد، به همان نسبت میتواند اضطراب و ترس از امتحان گردد، که برخی از آنها عبارتند از:
1.ترس از فراموش کردن مطالب خوانده شده.
2.سختگیری مدرسین در طی سال تحصیلی.
3.انتظار بیش از حد والدین.
4.عدم وجود خود باوری در فرد.
5.نامشخص بودن سؤالات.
اکنون که برخی از عوامل ایجاد کننده ترس از امتحان مشخص شدند، لازم است عوامل کاهش دهنده این نوع ترس را نیز بدانیم. در خصوص روشهای کاهش ترس از امتحان نظرات مختلفی وجود دارد که مهمترین آنها به شرح زیر میباشند:
ایجاد محیطی آرام و به دور از تشنج
علاوه بر تلاش والدین برای ایجاد چنین محیطی برای مطالعه فرزندان ، فرزندان نیز بایستی کوشش نمایند.
تنظیم برنامه خواب و استراحت
برخی با این تصور که هنگام امتحانات برای مطالعه بیشتر اصلا نباید خوابید و یا خیلی کم خوابید ، خود باعث خستگی ذهنی و در نتیجه فراموشی بیشتر در مطالب خوانده شده میگردند. کاهش زمان خواب در حد متعادل مطلوب است، اما افراط در آن هرگز مفید نخواهد بود.
پرهیز از کاهش تغذیه
افراط و تفریط در تغذیه اثرات نامطلوبی در بر خواهد داشت. بایستی با خواب و استراحت کافی و نیز تغذیه مناسب ، از لحاظ روحی و جسمی ، خود را آماده امتحان کرد.
1.مطالب درسی را بتدریج و در طول زمان مرور کنید، نه اینکه در آخرین دقایق قبل از امتحان به مطالعه فشرده بپردازید.
2.از یادداشتهای خود ، یادداشتهای فشردهای بردارید، تا بازسازی ذهنی ، رمز گردانی و مرور مطالب برایتان مفید واقع شود.
3.سعی کنید به نوع آزمون پی ببرید، تا بتوانید مطالعه خود را متناسب با آن پیش ببرید.
پرهیز از فشرده خوانی
فشرده خوانی با مرور کردن مطالب متفاوت است. فشرده خوانی متضمن کوششی است برای یادگیری مطالب تازه بلافاصله قبل از شروع امتحان. و یا به عبارتی آخرین کوششهای شخص در آخرین لحظات قبل از امتحان.
تأکید بیشتر بر مطالبی که انتظار دارید جزء سؤالات امتحانی باشد.
میتوانید محدوده سؤالاتی را که در امتحان مطرح خواهد شد، حدس زده و بیشتر به آنها پرداخته شود. برای این منظور سؤالات امتحانی سالهای گذشته کمک خواهند کرد. همچنین توجه به مطالب و موضوعاتی که استاد و یا معلم در کلاس درس بیشتر روی آنها تکیه میکند.
شرکت در جلسات آخر درس
حتما در جلسات آخر درس پیش از امتحان در کلاس شرکت کنید. زیرا اغلب ، مطالب مهمی را احتمال بیشتری در طرح سؤالات دارند، در جلسات آخر مرور و توضیح داده میشوند.
پرهیز از اضطرابهای متفرقه
مثلا شب امتحان مسابقات فوتبال را دنبال نکنید. اگر امتحان قبلی رضایت بخش نبوده است، به آن نیندیشید و تحلیل امتحان قبلی را به فرصت مناسب خودش موکول کنید.
داشتن تصور ذهنی مثبت از خود
بجای پرداختن به جنبههای منفی ، همواره یک تصویرز ذهنی مثبت از خودتان داشته باشید و پس از تلاش کافی جهت مطالعه مطالب به موفقیت خود امیدوار باشید.
حال که برخی از عوامل کاهش ترس از امتحان مطرح شدند، بایستی مواردی را در جریان امتحانات و هنگام پاسخگویی به سؤالات مد نظرمان باشد، که رعایت این موارد میتواند در موفقیت بیشتر و کاهش اضطراب نسبت به امتحان مؤثر باشد. برخی از این موارد عبارتند از:
به موقع و سر وقت به جلسه امتحان بروید و پیش از آغاز امتحان با خاطری آسوده در جای خود مستقر شوید.
کلیه وسایل و ابزارهایی که در امتحان مورد نیاز است همراه خود به جلسه ببرید.
دستورالعملها را با دقت بخوانید و اگر دستورات شفاهی است، با توجه و التفات کامل به آن گوش دهید و عینا همان کاری را که از شما میخواهند انجام دهید. در مورد سؤالات تستی ، اگر نمره منفی داشته باشند، حدس زدن کار عاقلانهای نیست.
به زمان بندی سؤالات دقت کنید، تا با مشکل کمبود وقت مواجه نشوید.
اگر زودتر از زمان تعیین شده سؤالات را پاسخ دادید، عجله نکنید و مجددا مروری داشته باشید.
خود را برای پاسخ گویی به هر گونه سؤالی آماده سازید، اما نه با این برداشت که باید صد درصد سؤالات را جواب دهید. برای پاسخگویی به سؤالات به طرح چهار مرحلهای زیر دقت کنید:
1.ورقه سؤالات را نسبتا با سرعت بخوانید و به تمام سؤالات که پاسخ آنها برایتان روشن است جواب بدهید. برای این مرحله حداقل نیمی از وقت امتحان را در نظر بگیرید.
2.دوباره ورقه را بخوانید و به تمام سؤالات که تا آن موقع پاسخشان به یادتان آمده است پاسخ دهید.
3.در نوبت سوم باید به تمام سؤالاتی که باقی مانده پاسخ دهید.
4.در نوبت چهارم یکبار دیگر نیز کنترل کرده و ببینید که آیا سؤالات را همانگونه که میخواستیم پاسخ دادهایم.
برای پاسخ گویی به آزمون تشریحی پیشنهاد میشود، موضوع را بطور کامل یاد گرفته و پرسش را به دقت بخوانید. و قبل از اینکه شروع به نوشتن کنید، پاسخ خود را سازمان بندی کنید.
برای پاسخگویی به آزمون تستی پیشنهاد میشود:
سؤالات ساده را جواب داده و از سختها بگذرید.
1.وقتی به سؤالات نیمه مشکل رسیدید، مقابل آن علامت (+) (در پاسخ نامه) به معنای قابل حل و در مقابل سوالات مشکل علامت (-) به معنای غیر قابل حل بگذارید.
2.وقتی تمام سؤالات در یک درس خاص را پاسخ دادید، به سراغ سؤالاتی بروید که جلوی آنها علامت (+) گذاشتهاید و سپس به سؤالاتی که علامت (-) دارند، پرداخته شود.
جريان حركت افراد با استعداد ، به شكل سنتي آن ، همواره از كشورهاي در حال توسعه به سوي كشورهاي پيشرفته بوده است ، ولي اكنون مهاجرت نخبگان به شكل پيچيده اي در آمده است و همه جهتها را ممكن است در بر گيرد . اين جريانها حاكي است كه پديده « فرار مغزها » در حال تبديل شدن به پديده « مبادله مغزها » است . پژوهشهاي تجربي بريتانيا نشان داده است كه بين سالهاي 1994 و 1997 حدود 11 هزار پژوهشگر خارجي در نظام آموزش عالي بريتانيا استخدام شده اند كه بيشتر آنان ( 45 درصد ) از اتحاديه اروپا بوده اند ( سلطاني ، 1380 : 10 ) . پيش از دو اتحاد آلمان ، آلمان غربي تكنسينهاي آلمان شرقي را براي بكار انداختن مؤسسات صنعتي اش ، به آساني مي پذيرفت ( فريد ، 1374 : 308 ) . يكي از عوامل فرار مغزها به تعبيري ، مسئله اتلاف مغزها است و اتلاف مغزها يعني اينكه متخصصان و افراد تحصيل كرده ، نتوانند در زمينه تخصصي كه دارند ، مشغول كار شوند . در اين صورت مجبور مي شوند براي يافتن شغل مورد نظر به سرزمين ديگري مهاجرت كنند ، همچنين انگيزه هاي يك دانشمند براي كوچيدن از كشورش ممكن است از آرمانهاي شخصي و علايق علمي او مايه بگيرد . به هر حال اين آرمانها و علايق مي تواند باعث جابجايي بين المللي ميلونها نفر متخصص و دانشمند شود . بريا درك گستر دگي فرار مغزها از كشوري به كشور ديگر به آمار افراد تحصيل كرده و متخصص متوجه مي شود ، به اين صورت كه با تقسيم تعداد مهاجراني كه تحصيلات عالي و تخصص دارند ، بر تعداد افراد متخصص و تحصيل كرده در كشور مادر ، ميزان فرار مغزها بدست مي آيد . بررسيهاي كارينگتون و دتراگياج ، در مورد فرار مغزها از كشورهاي در حال توسعه به ايالات متحده و ديگر كشورهاي عضو « سازمان همكاري و توسعه اقتصادي » ، نشان مي دهد كه فرار مغزها از ايران به سوي ايالات متحده ، در آسيا بالاترين سطح است . پس از ايران بيشتر مغزهايي كه از آسيا به ايالات متحده مي كوچند ، از كره فيليپين و تايوان هستند ، اما فرار مغزها از ديگر كشورهاي خاور ميانه ، در سطح پايين و اندك است . طي سالهاي 1960 تا 1972 بيش از 300 هزار مهندس ، جراح و تكنسين و كارگر ماهر از كشورهاي در حال توسعه در سه كشور آمريكا ، كانادا و انگلستان اقامت يافتند ( مجله اقتصادي ، 1368 : 44 ) .
در سر شماري سال 1990 ايالات متحده مشخص شد كه از مجموع 7 ميليون نفر مهاجر ساكن ايالات متحده ، حدود 5/1 ميليون نفر تحصيلات عالي دارند و اين مهاجران از كشورهاي آسيايي و حوزه اقيانوس آرام به آسيا رفته بودند . از مجموع 128 هزار نفر مهاجر آفريقايي مقيم آمريكا در آن سالها نيز حدود 95 هزار نفر داراي تحصيلات عالي بودند . در دهه 1990 كانا از مهاجرت نيروهاي كانادايي به ايالات متحده صدمات بسيار زيادي ديد . اين مهاجران در مقايسه با كل جمعيت ، داراي تحصيلات بهتر و داراي در آمد بيشتري بودند . . در آن سالها ، در حالي كه حركت نيروهاي بسيار ماهر از كانادا به سوي ايالات متحده افزايش يافته بود . از ديگر نقاط جهان نيز نيروهاي ماهر به سوي ايالات متحده مي رفتند ، بويژه در بخش صنايع پيشرفته كانا ، مهاجراني اشتغال يافتند كه تعدادشان بيش از تعداد مهاجراني بود كه از كانادا به ايالات متحده رفته بودند . شمار فارغ التحصيلان داراي مدرك فوق ليسانس و دكتري كه از ديگر كشورها به كانادا مي آيند برابر با تعداد فارغ التحصيلان در همه مقاطع دانشگاهي است كه از كانادا به ايالات متحده مي روند ، چنان كه در سال 2001 بيش از 225 هزار نفر متخصص از كشورهاي جهان به كانادا رفتند ( طايفي ، الف ، 1381 : 3 ) . بررسيهاي « دي وورتز و لاريا نشان مي دهد كه شمار مديران ، پزشكان ، دانشمندان و پرستاراني كه در سال 94-1993 از كانادا به ايالات متحده مهاجرت كرده اند برابر با 40 درصد كل فارغ التحصيلان اين رشته ها در آن سال بوده است . اين كشور در سالهاي 1967 تا 1987 از ورود مهاجراني كه تحصيلات عالي داشتند حدود 43 ميليارد دلار سود برد ، اما هزينه هاي جايگزين براي فرار مغزها به ايالات متحده در دوره 96-1989 حدود 6/12 ميليارد دلار بر آورد شده است .
از كشور هند كه در زمينه نرم افزار و علوم رايانه اي متخصصان بسيار دارد . در دهه 1960 بيش از 25 هزار دانش آموخته در زمينه فن آوريهاي پيشرفته به ايالات متحده آمريكا مهاجرت كرده اند كه اكنون شركتهاي مهم و در آمدهايي چشمگير دارند . همچنين بسياري از متخصصان هندي در ديگر كشورها ، از جمله بحرين ، كويت ، عمان ، قطر و عمارات متحده عربي مشغول به كار هستند ( مركز تحقيقات و بررسيهاي اقتصادي ، 1378: 12).
در ميان كشورهاي آفريقايي نيز مصر ، غنا و آفريقاي جنوبي به ترتيب بيشترين سهم را از مهاجران آفريقايي با ايالات متحده دارند مهاجراني كه بيش از 60 درصد آنان داراي تحصيلات دانشگاهي هستند ( همان منبع ) . در اين ميان 26 درصد مهاجران غنايي ، تخصص و تحصيلات عالي دارند . دولت آفريقاي جنوبي كه با مسئله خروج نيروي انساني اش از كشور مواجه است ، سخت زير فشار افكار عمومي قرار گرفته است تا مهاجران خارجي را اخراج كند از اين رو گويا بر آن است كه فقط به كساني اجازه ورود دهد كه مورد نياز كشور هستند و در واقع آفريقاي جنوبي از مشكل فرار مغزها و كمبود نيروي متخصص ، مانند پزشكان . مهندسان و كارشناسان فن آوري اطلاعات زيانهاي بسياري مي بيند لذا با سياستهاي جديد در صدد است با شكار استعدادها ، متخصصان را تشويق به ورود به اين كشور كند ( حفاجي ، 1380 : 29 ) چنين است كه در نشست وزيران دارايي كشورهاي آفريقايي در لوزاكا گفته شد كه قاره آفريقا سالانه 20 هزار متخصص خود را از دست مي دهد و در برابر دولتهاي اين كشورها ناگزير مي بايست از متخصصان غير آفريقايي براي طراحي و اجراي برنامه هاي توسعه استفاده كنند .
تلاش دولت براي باز گرداندن مغزها :
هر چند وقوع انقلاب منجر به مهاجرت شمار زيادي از مغزهاي ايراني شد ، اما به موازات كوچيدن انها تعدادي از نخبگان تحصيل كرده نيز كه خود از ايران رفته بودند ، به كشور باز گشتند . در سالهاي جنگ ، شماري از پزشكان ، با تسهيلاتي كه در اختيارشان قرار گرفت ، به ايران آمدند بيشترين موفقيت در جذب اين عده را بخش درماني بنياد شهيد بدست آورد كه توانست پزشكان و متخصصان برجستهاي را به ايران باز گرداند . با پايان جنگ نيز برخي از رفتگان باز گشتند . اما بسياري از ايرانيان متخصص مقيم خارج كه گامهايي براي بازگشت به كشور برداشته بودند ، با واكنش سرد و بي اعتنايي سيستم بوروكراتيك روبرو شدند و خيال بازگشت را از سر بيرو ن كردند . ( ماهنامه پيام امروز ، مهر 1374 : 137 – 136 ) . از آغاز دهه 70 ، دولت جمهوري اسلامي ايران ، دست به تلاشهايي بريا باز گرداندن مغز ها به كشور زد ، اما در جذب استادان و متخصصان ثابت ناكام ماند از اين رو استادان ايراني كه در ايالات متحده امريكا تدريس مي كردند . به طور موقت و براي تدريس دوره اي استخدام شدند تا در دوره هاي يك ماهه تا شش ماهه به ايران بيايند و در دانشگاههاي كشور تدريس كنند . از اين رو در سال 1372 گزارش شد كه از زمان احراي سياست دولت براي جذب متخصصان مقيم خارج ، حدود 2 هزار و 600 متخصص ايراني به ميهن باز گشتند .
غير از مهاجران ايراني كه در سراسر جهان پراكنده اند اكنون حدود 165 هزار متخصص ايراني با مدرك دانشگاهي براي مؤسسات علمي و نيز صنايع ايالات متحده كار مي كنند كه مدارك دانشگاهي 57 درصد آنان ليسانس يا بالاتر از ليسانس است . در واقع ايرانيان پس از هند و تايوان در رتبه سوم هستند . در سال 1990 نزديك به نيمي از مهاجران ايراني شاغل در ايالات متحده در مشاغل مديريتي و تخصصي فعاليت داشته اند . . اما بعضي از مهاجران تحصيل كرده ايراني نيز ناگزير به كارهايي رو آوردند كه هيچ سنخيتي به تخصص يا رشته آنها نداشت براي نمونه يكي از دندانپزشكان ايراني يك سال پس از مهاجرت به آمريكا ناگزير شد در كارخانه سبزي پاك كني بعنوان مسئول اداري استخدام شود يكي ديگر از متخصصان با تجربه و مشهور كودكان نيز كه به انگلستان مهاجرت كرده بود پس از سالها بيكاري سر انجام بعنوان پزشك كشيك فرودگاه گتزويك مشغول به كار شد ( ماهنامه پيام امروز ، مهر 1374 : 137 ) . در اين ميان بسياري از ايرانيان مقيم خارج كه مدارك دانشگاهي دارند ، به تجارت رو آوردند يا حتي نا چار شده اند به تاكسيراني بپردازند ( اعواني ، 1380 : 60 ) . اما بيشتر متخصصان ايراني مقيم ايالات متحده آمريكگا بهترين مشاغل را به دست آورده اند و با بنيانگذاري انجمنهاي تخصصي گوناگون ، به مطالعات خود ادامه مي دهند . در كاليفرنياي جنوبي كه بزرگترين مركز ايرانيان شمرده مي شود بيسش از 10 انجمن تخصصي ايرانيان وجود دارد . هسته هاي اصلي جامعه ايراني نيز در برخي از محله هاي لس آنجلس و نيويورك قرار دارد كه از بهترين امكانات شهر نشيني و رفاهي برخوردارند . ( منشي توسي ، 1380: 130). از سوي ديگر ، بررسيها نشان مي دهد كه در آمد سرانه 6/16 درصد از ايرانيان مقيم آمريكا بيش از 75 هزار دلار است ( ماهنامه پيام امروز ، مهر 1374 : 141 ) .
در حالي كه در دانشگاههاي كشور ما حدود 1500 مدرس با درجه استادي مشغول به كار هستند . فقط در دانشگاههاي آمريكاي شمالي ( ايالات متحده و كانادا ) ، حدود هزارو 828 ايراني با داشتن كرسي پرفسوري ، تدريس مي كنند ( طايفي ، الف ، 1381 : 3 ) . ديگر اينكه ، ايرانيان ساكن ايالات متحده 6 برابر ميانگين آمريكاييان مدرك دكتري دارند . ( ماهنامه پيام امروز ، مهر 1374 : 141 ) . در ميان افراد 25 ساله و بيشتر مقيم آمريكا تقريبا 6/4 درصد داراي مدرك دكتري هستند كه اين رقم در مقايسه با ديگر اقليتهاي نژادي آسيايي . باز هم پس از هند و تايوان در رتبه سوم است . همچنين نزديك به هشت هزار پزشك ايراني در ايالات متحده طبابت مي كنند.
تحقیق درباره تاثير آموزش مهارتهاي زندگي بر سلامت روان
تعريف سلامت روان
يك فرد زماني داراي سلامت روان است كه با شناخت و حفظ ويژگيهاي شخصيتي، خود را با محيط تطبيق دهد. شناخت خود مجموعه ادراكات، ارزشها، افكار و عواطف را تشكيل مي دهد كه سبب و آگاهي فرد از موجوديت خود مي شود. بدين معني او مي فهمد كيست و چيست. در تامين سلامت روان علاوه بر عوامل ژنتيكي عوامل محيطي نيز تاثير فراوان خواهند داشت. اگرچه شناخت كامل ويژگيهاي مربوط به سلامت روان در يك فرد بسيار مشكل است ولي زماني افراد از نظر رواني سالم مي باشند كه داراي خصوصيات شاخصي گردند
. اعتماد به نفس دارند. از خصوصيات مثبت و برجسته خود استفاده مي كنند در عين اينكه به محدوديتها و نواقص خود آشنايي دارند توانائيهاي خود را مي شناسند و حداكثر استفاده از آن را مي كنند اين افراد واقعيت وجودي خود را انكار نمي نمايند بجاي عذرتراشي و دليل تراشي شكستها را براحتي پذيرفته و نگراني به خود راه نمي دهند.
2. احتياجات اوليه را براحتي برطرف مي نمايند. برآوردن نيازهاي اوليه زندگي بخصوص نيازهاي جسماني باعث تلاش دائمي در اين افراد مي گردد. و با شناخت واقعيتها واقع بينانه تر با مشكلات زندگي مقابله مي نمايند.
3. به ديگران به ديده خوب مي نگرند. ضمن دوست داشتن ديگران به آنها اعتماد مي كنند و در حفظ روابط با ديگران كوشا هستند محبت خويش را مستقيماً ابراز مي نمايند و براي آن شواهدي مناسب ابراز مي دارند.
4. مسئوليت پذيرند ضمن پذيرش مسئوليت مناسب با سن خود مسئوليت كارهايي كه خود انجام مي دهند را مي پذيرند از كسب تجربه لذت برده و هميشه براي بهترين نتيجه در تلاش خواهند بود.
جوان و سلامت روان
سرنوشت خود را با افكارتان تعيين كنيد." كارلايل
" ما همان گونه زندگي مي كنيم كه مي انديشيم." ماردن
بي شك جوانان به همان اندازه كه مايلند از سلامت بدن برخوردار باشند به منظور روشن تر شدن موضوع ضروري است كه قدري در معنا و مفهوم اين پديده تامل كنيم روان شناسان مكتب كمال برخي از شاخص هاي سلامت روان را به قرارزير معرفي مي كنند :
1. ميان محركها و پاسخ هاي فرد ،تناسب و تعادل منطقي وجود دارد . 2. آرمان ها و هدفها ي فرد ،در محدوده امكانات او فرار دارد به اين مفهوم كه در انتخاب اهداف زندگي به واقعيت توجه كافي مي شود
3. فردي كه داري سلامت روان است آگاهي و شناخت نسبتا ًمطلوبي ازانگيزه هاي خويش دارد و ارتباطي منطقي ميان انگيزه و رفتار خويش برقرار مي كند . 4. فردي كه رواني سالم و به هنجار دارد معمولا ً رواني يكسان و همانگي دارد براي مثال در حوزه احساسات و انفعالات " ثبات عاطفي " دارد و به سادگي دستخوش هيجانات زودگذز و ناپايدار نمي شود.
5. ميان انتظارات شخصي فرد از خويش و توانايي هاي ذاتي اوتناسب منطقي و معقولي وجود دارد به اين مفهوم كه هيچ گونه تضادي در اين مورد مشاهده نمي شود و او قادر است با درك هويت خويش تضادهاي درونيش را برطرف كند. 6. فرد با روبه روشدن با شكست ها و واقعيت هاي دردناك زندگي توانايي ويژه اي دارد او ناكامي هاي خود را با شجاعت مي پذيرد و از آنها به منزله سكوي پرتاب به دنياي كاميابي ها و موفقيت هايش استفاده مي كند.
ما و سلامت رواني جوانان به راستي اطرافيان جوان چه نقشي در تامين سلامت رواني او مي توانند ايفا كنند؟برخي از راه كارها در اين مورد عبارتند از :
1. ياري رساندن به جوانان تا از توانايي هايشان آگاه شوند و انتظاراتشان را از خويشتن بر ميناي توانايي هايشان تنظيم نماينداين امر مقدمه اي براي دستيابي آنها به سازگاري شخصي است.
2. به منظور حفظ " حرمت نفس "جوانان ما نيز خواسته هاي خود را از آنان متناسب با امكاناتشان در نظر گيريم تا در رشد اعتماد به نفس انان وقفه نيفتد. 3. به لحاظ تاثير رواني شكستها و ناماكي ها بر اعتماد جوانان ضروريست كه پس از هر ضربه و ناكامي به ترميم روحي آنان بپردازيم و توان لازم را براي مقابله با مشكلات احتمالي آينده در آنها ايجاد نماييم
4. بايد به جوانان تفهيم نماييم كه "حادثه" و " تفسير حادثه" دو موضوغ متفاوت از يكديگرنديك حادثه براي دو نفر واكنش هاي متفاوتي را به دنبال دارد و اين امر در حقيقت به تفسير فرد از حادثه مرتبط مي شود .افراد حوادث را بر اساس تجربيات ،پيشين زمينه ذهني و نوع رويكردشان تفسير مي كنند.
5. مساعدت به جوانان به منظور تنظيم برنامه اي متنوع در زندگي از ضرورتهاي ارتباط با آنان در تأمين سلامت رواني است زيرا روح آدمي نياز به تنوع مطلوب و دلپذير دارد ،به گونه اي كه كهر و فعاليت و درس و مطالعه ،عبادت و معنويت ،ديدار دوستان و بستگان ،ورزش و برنامه هاي مفرح ،هر يك در جاي خود در زندگي نسل جوان مطرح شوند. 6. ايجاد فرصت هاي مطلوبي براي همدلي با جوانان ،گام مؤثري در تأمين سلامت رواني آنان است .زيرا گفت گوي صميمي و سازنده دريچه اي براي فشارهاي روحي است اطرافيان نسل جوان بيشترين تأثير را در تأمين سلامت روحي آنان دارند. 7. عادي تلقي كردن مشاوره ،نسل جوان را بر مي انگيزد تا به منظور تأمين و حفظ سلامت رواني خويش با مشاوراني آگاه و متعهد ،گفت وگوكند و راه حلي مطمئن براي مشكل خويش بيابد .اين امر از راه معرفي مراكز مشاوره،تأكيد بر اهميت مشاوره در سلامتي رواني و تأييد جنبه هاي مثبت و سازنده مشاوره ،امكان پذير خواهد بود.
سلامت روان مفهومي است که چگونگي تفکر ، احساس و عملکرد ما را در مواجهه با موقعيت هاي زندگي نشان مي د هد و به درک ما از خود و زندگي مان بستگي دارد. همچنين بسته به ميزان برخورداري از سلامت روان عملکرد ما در کنترل استرس ، برقراري ارتباط با ديگران ، ارزيابي ها و انتخابمان متفاوت است. در حقيقت سلامت روان چيزي بيش از عدم وجود بيماري روحي است. بدين معني که صرفا به لحاظ نداشتن بيماري روحي نمي توان سلامت روان را در يک فرد صددر صد تاييد کرد.
حتي با اينکه بسيار ي ازما از بيماري خاص روحي قابل تشخيص رنج نمي بريم اما واضح است که برخي از ما به لحاظ روحي سالم تر از ديگران هستيم. مطالعه ويژگي هايي که سلامت روان را مي سازند تحت عنوان " روانشناسي مثبت" نام گرفته است.
آنچه مسلم است حفظ سلامت روان نيز مانند سلامت جسم حائز اهميت است. شايد اقداماتي در اين زمينه صورت گيرد اما خدمات بهداشت روان عمدتا به گروه کوچکي ازافراد که مشکلات جدي و آشکار دارند اختصاص مي يابد و به همه کساني که از مشکلات طولاني رواني طولاني مدت رنج مي برند يا افرادي که معمولا افسردگي و اضطراب را تجربه مي کنند ، کمک نمي کند.
ممکن است تشخيص و ريشه يابي مشکلات مربوط به سلامت روان دشوار باشد اما متخصصان بهداشت روان با آگاهي از علائم ، اين مشکلات را تشخيص مي دهند. مسلما عدم درمان هر يک از مشکلات مربوط به سلامت روان مانند اضطراب و افسردگي بر شدت آن مي افزايد و به اين ترتيب درمان دشوار تر شده و احتمال پيدايش مشکلات عميق تر وجود خواهد داشت.
تحقيقات نشان داده است که اکثر بيماري هاي روحي از اوائل زندگي (نيمي از همه موارد تا 14 سالگي) آغاز مي شوند.
شروع بسياري از موارد با علائم خفيف که براحتي قابل رفع هستند مانند اضطراب کم يا خجالت دائمي است اما در صورت عدم درمان مي توانند بسرعت به افسردگي شديد ، ترس هاي ناتوان کننده يا اضطراب باليني تبديل شوند.
اينکه موارد زيادي از اين بيماري ها در زمان جواني افراد (سه چهارم تا 24 سالگي) آغاز مي شود ابهام آميز است و بر تلاش بيشتر براي تشخيص و درمان در مراحل اوليه تاکيد دارد. بنابراين اگر عضوي از خانواده شما، يا يكي از همكاران و دوستانتان اغلب احساس عصبي بودن و اضطراب ميكند بايد نگران او باشيد و در برخي موارد به او پيشنهاد كنيد براي بررسي بيشتر به مراكز درماني مراجعه كند.در اينجا به برخي ويژگي هاي سلامت روان اشاره مي شود:
- توانايي لذت بردن از زندگي : توانايي لذت بردن از زندگي براي داشتن سلامت روان ضروري است. جيمز تيلور مي نويسد "راز زندگي لذت بردن از گذشت زمان است". تمرين مديتيشن و آرامش ذهن يکي از راههاي پرورش توانايي لذت بردن از زندگي است. البته ما بايد براي آينده برنامه داشته باشيم و نيز بايد از گذشته درس هايي را بياموزيم اما بسياري از اوقات اغلب ما زمان حال را در نگراني آينده و يا حسرت گذشته از دست مي دهيم.
- سازگاري : توانايي خارج شدن از پريشان حالي تحت عنوان سازگاري گفته شده است. مدتهاي مديدي است که مشخص شده برخي افراد استرس را بهتر از ديگران کنترل مي کنند. علت آنکه عده اي با وجود شرائط نامطلوب خانوادگي افراد موفقي مي شوند و عده اي ديگر در اين شرائط زندگي ناموفق ديگري را تکرار مي کنند اين است که گروه اول با استرس هاي موجود کنار مي آِيند و درست تصميم گيري مي کنند. - تعادل : بنظر مي رسد حفظ تعادل در زندگي منجر به ارتقاء سلامت روان مي شود. براي مثال همه ما بايد زماني را که صرف امور اجتماعي مي کنيم با مدت زماني را که به خود مي پردازيم هماهنگ کنيم.
کساني که همه وقتشان را درتنهايي مي گذرانند ممکن است برچسب "گوشه گير" به آنها زده شود و شايد بسياري از مهارت هاي اجتماعي را از دست بدهند. انزوا گرائي مفرط حتي مي تواند منجر به جدايي از واقعيت شود. کساني هم که از نياز به کمي انزوا طلبي غافل مي شوند بهمين ترتيب ممکن است دچار چنين جدايي شوند. تعادل بين اين دو مهم است.
ديگر حوزه هايي که بنظر مي رسد تعادل حائز اهميت باشد شامل هماهنگي بين کار و تفريح ، تعادل بين خواب و بيداري ، هارموني بين استراحت و ورزش ، و حتي تعادل بين زمان سپري شده در خانه و محيط بيرون است.
- انعطاف پذيري : با افرادي که شديدا بر ايده هاي خود پافشاري مي کنند آشنايي داريم. هيچ بحثي قادر به تغيير نظر آنها نيست.
چنين افرادي اغلب با انتظارات سختي که دارند ، خود را در معرض استرس بيشتر قرار مي دهند. تمرين منعطف تر نمودن توقعات مي تواند به بهبود سلامت روان کمک کند. افرادي که از سلامت روان برخوردارند طيفي از احساسات را تجربه نموده و اين احساسات را بروز مي دهند. برخي افراد احساسات خاصي را سرکوب مي کنند و آنها را غير قابل قبول تلقي مي کنند.
اين عدم انعطاف احساسي ممکن است آنها را در معرض مشکلات مربوط به سلامت روان نمايد.
خود شکوفايي :از مواهبي که در اختيارمان نهاده شده چه ساخته ايم؟ رخي از افراد توانايي هايشان را شکوفا مي کنند و عده اي هم آنچه را در اختيار دارند بر باد مي دهند. ما بايد ابتدا داشته ها و مواهبي را که به ما ارزاني شده بشناسيم و اين روند تشخيصي بخشي از راهي است که به سوي خود شکوفايي بايد طي کنيم. کساني که از سلامت روان برخوردارند ، در اين راه قدم برداشته اند. آنچه از نظر تان گذشت مختصري بود از مفاهيمي که در شناسايي سلامت روان حائز اهميت هستند. توانايي برقراري روابط سالم با ديگران ، اعتماد به نفس ، نحوه رويارويي با مرگ عزيزان نيز ازجمله مفاهيم حائز اهميت در بحث سلامت روان هستند.
بهداشت روان
بهداشت (سلامت) روان چيست؟
سلامت روان به نحوة تفکر، احساس و عمل شما مربوط مي شود .
بطور کلي مردمي که از سلامت روان خوبي برخوردار هستند:
· داراي نگرش مثبت هستند ... آنها آماده بر خورد با مشکلات زندگي هستند.
· در مورد خود و ديگران احساس خوبي دارند.
· در محيط کار و فعاليتشان و در روابط شان مسئو ليت پذير هستند.
وقتي از سلامت روان خوبي برخوردار باشيد، انتظار بهترين چيزها را در زندگي داريد ... وآماده برخورد با هر حادثهاي هستيد.
چرا بايد در مورد سلامت روان بدانيم؟
چون با آموختن ويژگي هاي سلامت رواني، بهتر مي توانيد به آن دست پيدا کنيد.سلامت رواني در بسياري از موارد مانند سلامت جسماني است.
بطور مثال :
- بسياري از مردم گهگاه احساس افسردگي مي کنند همانطور که بسياري از مردم دچار سرماخوردگي مي شوند .
- شما نمي توانيد از همه نا راحتي هاي روحي جلوگيري کنيد، همانطور که از بروز همه بيماريها نيز نمي توانيد جلوگيري کنيد.
رسيدن به سلامت رواني خوب به هيچ وجه تصادفي نيست . اين امر با صرف زمان و زحمت محقق مي شود!
اعتماد به نفس کليد سلامت روان است.
اينکه شما چه نظري نسبت به خودتان داريد، شديداً به نحوة تفکر، احساس و عمل شما مربوط مي شود .
وقتي اعتماد به نفس بالا باشد احتمالاً :
رضايت خاطر از زندگي داريد.
روابط سالم و قوي برقرار مي کنيد.
هدفهاي زندگي را مشخص مي کنيد و به آنها مي رسيد.
براي حل مشکلات به خود اتکا مي کنيد.
وقتي اعتماد به نفس پايين باشد احتمالاً :
احساس مي کنيد زندگي خارج از کنترل شماست .
استرسها برايتان طاقت فرساست.
در انتظار شکست هستيد و نهايتاً شکست مي خوريد.
از مشکلات زندگي فرار مي کنيد.
شما مي توانيد «اعتماد به نفس» خود را بسازيد!
راه صد ساله در يک شب نمي توان پيمود، ولي شما با پشتکار مي توانيد به نتيجه برسيد.
- تمايل به پيشرفت داشته باشيد.
- با خودتان صادق باشيد.
اعتماد به نفس سالم هميشه با يک تصوير صحيح از خود شروع مي شود.
هر کسي نقاط ضعف و قوتي دارد. براي پيدا کردن اين نقاط قدري وقت بگذاريد و سپس کار کردن با آنها را بياموزيد.
- اهداف خود را معين کنيد.
خود را با ديگران مقايسه نکنيد، به جاي آن استانداردهاي خود را براي موفقيت تنظيم کرده و براي رسيدن به آنها کوشش کنيد.
- نهايت تلاش خود را انجام دهيد.
استرس يکي از واقعيتهاي زندگي است ولي برخورد مناسب با آن به شما کمک مي کند سالم بمانيد.
ميزاني از استرس طبيعي است، اما استرس بيش از حد مي تواند زيانبار باشد در صورتيکه استرس بهر دليلي طولاني شود مي تواند موجب فرسايش بدن شود که نتايج آن عبارتند از
زيانهاي جسمي از قبيل : مشکلات قلبي، سردردها.
زيانهاي رواني از قبيل افسردگي و اضطراب .
چگونگي کنار آمدن با استرس را بياموزيد.
موقعيت هاي پر استرس را محدود کنيد.
وقت خود را تنظيم کنيد.
با ديگران صحبت کنيد.
تکنيکهاي آرامسازي (Relaxation) را بياموزيد.
تنفس هاي عميق، تمرکز، آرامش ماهيچه ها تنها برخي از راههاي خلاصي از استرس هستند.
عقل سالم در بدن سالم است.
هر دوي اينها دريک سيستم پيچيده با هم کار مي کنند. براي حفظ اين تعادل وارد عمل شويد.
- از استعمال الکل و مواد مخدر خودداري کنيد.
- سيگار را ترک يا کم کنيد.
- بطور منظم ورزش کنيد.
- از مواد غذايي مناسب استفاده کنيد.
- به اندازه کافي استراحت کنيد.
- وزن خود را کنترل کنيد.
وقتي که مشکلات بروز مي کنند:
در اين حالت حتي افرادي که از سلامت روان خوبي برخوردارند، ممکن است احساس ناراحتي کنند.
همه گاهي احساس خستگي و کسالت مي کنند، ولي نياز به رنج کشيدن نيست.
در صورت بروز علائم زير نياز به کمک داريد :
علائم شديد يا طولاني مدت
روي روابط، شغل، مطالعه و يا سلامت جسمي شما تأثير بگذارند.
درمان وجود دارد:
بسته به نوع مشکل شما مي توانيد از يکي از کمکهاي زير بهره بگيريد :
مشاوره از افراد حرفه اي در اين زمينه بصورت گروهي، خانوادگي يا فردي
گروههاي خودياري که در گروهها که مشکلات مشابه داشته اند فرد را مورد حمايت قرار مي دهند.
داروها... که ممکن است براي کاهش برخي علائم تجويز شوند.
بنابراين هيچ گاه اجازه ندهيد بين شما و سلامت روحي تان يک مشکل قابل درمان، فاصله بيندازد.
پس :
کسب سلامت روان به زحمتش مي ارزد!
بسازيد :اعتماد به نفس را.
بياموزيد :چگونگي مقابله موثر با استرس را.
مراقبت کنيد :از سلامت روحي و جسمي خود.
کمک بخواهيد :اگر هرگونه مشکل جدي يا طولاني مدتي داريد.
از يک عمر سلامتي و خوشحالي لذت ببريد.
تاثير آموزش مهارتهاي زندگي بر سلامت روان
موفقيت از ديدگاه روانشناسي
در نظر گرفتن ذوق و استعداد:
دستگاه آفرينش همه را يك جور نيافريده است بلكه براي اينكه چرخهاي اجتماع بچرخد افراد را با ذو ق و استعدادهاي متفاوتي آفريده است پاره اي از شكستهاي جوانان معلول انحراف از اين اصل مهم است. آنها اين اصل مهم را فراموش كرده اند كه 1در هر سري شوري است، خوشبخت كسي است كه ذوقش را در يابد .2
حال براي مثال خاطره يك نقاش را بيان ميكنم. او در دبيرستان شاگرد تنبلي بود نه درس ميخواند ونه به همكلاسانش اجازه درس خواندن ميداد. روزي روانشناس مدرسه با او شروع به صحبت كرد واورا نصيحت كرد و از عواقب كارش ترسانيد. گفت كه مشكلات زندگي فراوان است و سايه پدر او هميشه بالا ي سرش نيست. وقتي دبيرداشت با او حرف ميزد ناگهان ديد كه دانش آموز در حالي كه به سخنان او گوش ميدهد با قطعه زغالي كه از روي زمين برداشته بود عكس پرنده اي را كشيد كه روي شاخه هاي پر برگ نشسته است. دبير هوشمند فهميد كه اين دانش آموز براي نقاشي آفريده شده و تصميم گرفت با پدرش ماجرا را در ميان بگذارد . گذشت زمان حرف دبير را اثبات كرد. چيزي نگذشت كه وي نقاش هنر مند و چيره دستي شد .
افرادي كه ذوق واستعداد خويش را نميشناسند دو نوع ضرر به جامعه ميزنند . كاري كه شايسته آن هستند انجام نميدهند و ديگر آنكه كاري كه عهده گرفته اند به خوبي انجام نميدهند واز عهده آن بر نمي ايند .
دانشمندان زيادي و همچنين مخترعان زيادي بودند كه ازهمان كودكي استعداد خود را فهميدند وبا تلاش به موفقيت دست يافتند به عنوان مثال تولستوي در دوران بچگي علاقه زيادي به مطالعه پيدا كرد و كتابهاي فلسفي را زياد ميخواند وسعي ميكرد مسائل مهم زندگي را مطرح كند وتا پايان عمر اين مسائل در قلمرو فكر اوبود .خلاصه اينكه وقتي انسان خود و استعداد درون يعني شايستگي اش را شناخت و كار را مطابق با آن انجام داد چون استعداد آن را دارد در هدف خود كامياب ميگردد. چه بسا استعداد هاي نهفته اي است كه در شرايط خاص بروز ميكند وروان شناسي زبردستي لازم است كه اين استعداد ها را شناسايي وبه بروز و ظهور آن كمك كند .
نقش تلاش وكوشش در موفقيت:
يكي ديگر از علل به موفقيت نرسيدن برخي از جوانان اين است كه روح فعاليت در آنها كشته شده است و دليل اين سخن، هجوم جوانان به سوي ادارات و اشغال ميزهاي مؤسسات دولتي است ونشانگر آن عدم عشق به كارهاي سنگين است. با تحقيق درزندگي مردان موفق نشان ميدهد كه همگي اين مردان مردكاروتلاش بوده اند3 به عنوان مثال الكساندر هاميلتن نابغه عصر خود ميگويد :مردم به من ميگويند تو نابغه هستي من از نبوغ خودم خبر ندارم فقط ميدانم شخص زحمتكشي هستم.4
در زندگي نامه بيشتر دانشمندان ميخوانيم كه ايشان در زندگي خواب و استراحت كافي نداشته اند حتي خوراك كاملي نميخوردند و شب وروز در آزمايشگاه و محل كار خود به سر ميبردند و علت آن :
كشف استعداد.
تلاش در راه اين استعداد.
شايد ميتوان گفت اين افراد از نظر حافظه نابغه نبودند و حتي مغز آنها بايك فرد عادي يكي بوده است ولي در سايه سعي و تلاش به آنجا رسيده اند كه مردم تا ابد مديون زحمات بي دريغ ايشان هستند .
در مقابل گفته هاي بالا در مجله موفقيت شماره 69ص23يك شاعر خارجي در باره گذاشتن چيزي از خود ميگويد :يك نقاشي احمقانه بكش يك شعر لي لي لولو بگو يك آواز لالالي لي بخوان توي آشپز خانه ديرام دارام برقص چيز جديدي به جا بگذار كه قبلا در دنيا نبو ده است .
وقتي اين شعر را با آميزه هاي ديني خود ميسنجيم به روشني به يك پوچ گرايي ميرسيم و به غني بودن دين خود و مذهب خود پي ميبريم كه براي هر ساعت و براي هر روز ما انسانها برنامه ريزي كرده است و هرگز كاري لغو و بيهوده را جزء برنامه كاري قرار نداده است و در سايه برنامه ريزي صحيح وبا تلاش و كوشش است كه انسان ميتواند به درجات عالي برسد. در اين جا لازم ميبينم كه مثال جالبي را كه براي خودم نيز مؤثر بوده است بياورم :
پدري كه به پسرش درس تلاش و كوشش ميداد به او گفت :پسرم به اين مورچه نحيف نگاه كن من ساعتها او را زير نظر داشتم اين موجود خستگي ناپذير بارها و بارها با اين توشه بزرگ از اين ديوار بزرگ بالا رفت و پايين افتاد اما از تلاش باز نايستاد . پسر جلو رفت و با انگشتش مورچه را له كرد و پيروزمندانه گفت :فايده اين همه تلاش و كوشش چيست ؟پدر با تأسف نگريست و گفت :بيهودگي اين نيست كه ممكن است لحظه اي ديگر با سر انگشتي له شوي بيهودگي آن است كه براي لحظه اي ديگر چه اتفاقي خواهد افتاد و دست از تلاش برداري .5
ايمان داشتن به هدف خود:
در پرتو ايمان به هدف، انساني كه كاميابي و رسيدن به هدف را در سر ميپروراند سختيها و مشكلات را آسان مي شمارد. گاهي روي عشق داشتن به هدف جان و مال خويش را مي بازد و با چهر ه گشاده به استقبال مرگ ميرود و در راه هدف جان مي سپارد اين همان عشق و علاقه است كه انسان را به سوي كرات آسماني ميكشاند، مرگ انتظارش را ميكشد براي اينكه طلسم آسمانها را بشكند .
ولي وقتي ايمان به هدف نباشد براي تقويت اراده سربازان امريكايي لازم است هر ماه دسته اي از هنر پيشه ها و رقاصان با مخارج زياد به راه بيفتد و به زندگي تيره آنها با رقص و مجالس دانسينگ رونق و روشني ببخشند ولي در مقابل سربازان ويتنامي براي هدف مشخص ميجنگيدند و هدف آنها آزا د زيستن است .
ايمان به هدف آثار فراواني دارد از آن جمله جانبازي و فداكاري در راه هدف است و در قرآن نيز تصريحات زيادي نسبت به اين موضوع شده است .
متمر كز ساختن فكر:
تمركز فكر يكي از راههاي كاميابي است .متمركز ساختن فكر در يك نقطه باعث ميشود كه فشار فكر به يك نقطه توجه پيدا كند و هر گونه مانع سرسخت از جلوي پاي انسان برداشته ميشود .نقش تمركز فكر در كار مانند نقش اهرم در فيزيك است. كار اهرم آن است كه نيروها را در يك نقطه متمركز كند وبا يك فشار متناسب جسم سنگين را جابه جا كند . دو دلي و جابه جا كردن نهال و اصول فكر موجب پريشاني ميشود. همه كاره بودن علاوه بر ضررهاي فردي، لطمه اجتماعي شديدي دارد ،چه بسا اقتصاد و فرهنگ يك كشور را فلج ميسازد، هرج و مرج و بيماري بوجود ميآورد كه اصلاح آن به سختي صورت ميگيرد .
(رمز پيروزي مردان بزرگ )از نيوتن پرسيدند چطور موفق به اكتشافات زياد شدي وي گفت: با تأمل مستمر در آنها .او در باره يك موضوع آنقدر فكر و تأمل ميكرد تا مانند روز روشن ميشد.
از دير باز بشر در اين انديشه بوده است تا با ترفندهاي خاصي مانع از تشتت و پراكندگي فكر خود شود وضمن بكارگيري فنون و روشهايي خاص ،گونه اي تمرينها و ورزشهاي فكري ساده و پيچيده رادر اين زمينه ابداع كرده است كه يكي از رايجترين آنها يوگا ميباشد. يوگا مارا بر آن ميدارد تا به سلامتي جسم وجان خود بيانديشيم و از قدرت تمركز حواس و نيروي اراده و دقت برخوردار شويم و در موارد عاليتر به جذبه هاي معنوي دست يابيم. راه ديگري كه براي تمركز فكر در اين كتاب پيشنهاد شده است تلقين به نفس است زيرا اين روش ميتواند افكار سياه و منفي را از ذهن بيرون كند وذهن را فقط متمركز در امور مثبت سازد.6
وحالا يك مثال ملموس درباره تلقين به نفس: لئوناردو داوينچي در دوازده سالگي با خود اين گونه پيمان بست و تلقين نمود :روزي من يكي از بزرگترين هنرمندان تاريخ جهان خواهم شد و با پادشاهان زندگي خواهم كرد و همنشين شاهزادگان خواهم بود.7
درباره تمركز فكر و راههاي رسيدن به آن كتابهاي فراواني و جود دارد و اسلام نيز به آن توصيه فرموده مانند اينكه ميگويد در نماز چيزهايي كه مانند عكس باعث بي تمركز بودن شماست حذف كنيد .
نظم و انضباط داشتن:
نظم و انضباط نه تنهايكي از رازهاي موفقيت مردان بزرگ است بلكه كاخ بلند آفرينش روي آن استوار ميباشد .اگر منظومه شمسي برقرار است و سيارات دور آن ميچرخند و كوچكترين خللي در آن رخ نميدهد براي اين است كه آفرينش آن را نظم و محاسبه تشكيل داده است. نخستين توصيه حضرت علي عليه السلام بعد از پرهيز از نافرماني خدا اين بود :
اوصيكم بتقوي الله و نظم امركم
شما را به پرهيز از نافرماني خدا و نظم و انضباط در زندگي تو صيه مينمايم.
يكي از نشانه هاي نظم اين است كه اوقات شبانه روز را بر اساس نياز منديهاي خود تقسيم كنيم واز بي نظمي كه بر باد دهنده هرگونه استعداداست بپرهيزيم .
شروع كردن كار ازجاهاي كوچك:
مقصود از شروع كردن كار از جاي كوچك در جازدن درهمان نقطه نيست و اينكه ما باهمت كم وكوچك وارد كارشويم بلكه مقصود اين است كه با نقشه بزرگ و همت عالي وارد شويم ولي همه نقشه را يك جا عملي نكنيم بلكه كم كم و خرده خرده به آن جامه عمل بپوشانيم .حال سؤال اين است كه چرا بايد با نقشه بزرگ وارد كار شويم براي اين كه كسانيكه فكر بزرگ دارند نميتوانند همت خودرا در دايره كوچكي محصور كنند. حتي از نظر رواني نيز اين چنين است يعني تا انسان خود را براي هدف بزرگ آماده نسازد گاهي به نيمي از هدف هم نميرسند چه رسد به همه آن. لذا بايد تلاش كنيم كه در دل خود همتهاي عالي را به وجود آوريم .
همت بلند دار كه مردان روزگار از همت بلند به جايي رسيده اند
حال چرا بايد از جاي كوچك آغاز كرد ؟ براي اينكه از همان ابتداي كار سود و زيان آن معلوم نيست و به طول زمان نياز دارد كه موانع موجود را از سر راه برداشت چه بسا ممكن است راهي راكه انتخاب كرده ايم بيراهه باشد و اشتباهات فراواني در نقشه برداري داشته باشيم در اين صورت اگر كار را به صورت بزرگ آغاز كنيم بازگشت از بيراهه به راه بسيار مشكل خواهد بود .مثال براي اين مطلب همانا پيامبر گرامي اسلام است كه از ابتدا از برنامه هاي كوچك شروع كرد و آن فقط يك شهادتين بود كه از مردم مي خواست. بعد از آن كم كم و در آخر كار تمام زندگي مردم را براي آنها برنامه ريزي كرد و حتي براي كوچكترين كارها ي آنها برنامه داشت .
شورومشورت داشتن:
از اصطكاك دو سيم مثبت ومنفي برق مي جهد، تقابل و برخورد دو انديشه نيز فروغ مي بخشد. اين گاهي پيش پاي انسان را روشن ميسازد و احيانا افق وسيعي را منور ميسازد. البته معناي مشورت اين نيست كه خود وافكار خودرا در اختيار ديگران قرار دهيم زيرا نتيجه آن همان تقليد وپيروي كور كورانه است كه يك نوع خودكشي است بلكه مقصود اين است كه اول درباره مشكل فكر وتدبر كند وبعد راهنمايي ديگران را جويا شود وبا تلفيقي ازاين دو مشكلش را حل كند. مانند پيامبر گرامي اسلام كه در جنگ خندق با اصحاب خود مشورت فرمودند و هنگامي كه دشمن مانند مورو ملخ به قصد تسخير مدينه به جنگ با آنها آمده بودند با پيشنهاد سلمان فارسي خندقي در اطراف شهر ايجادكردند و بااين كار در جنگ پيروز شدند .مشاوره يكي از تعاليم عالي اسلام است خداي بزرگ به پيامبر خود دستور ميدهد كه اي محمد (صلي الله عليه واله):
شاورهم في الامر
در امور اجتماعي و سياسي با ياران و دوستان خو د مشاوره بنما (ال عمران آيه 159)
عبرت گرفتن از تاريخ:
يكي از خوشبختيهاي ما در اين زمان اين است كه اولين نفراتي نيستيم كه براين كره خاكي قدم ميگذاريم بلكه پيش از ما ميلياردها انسان زندگي ميكرده اند كه تاريخ شاهد اعمال زشت و زيباي آنها بوده است و نتيجه اين اعمال را به وديعه در اختيار ما گذاسته است تا ما از آنها عبرت بگيريم.
پاپها و كشيشان در قرون وسطي با به وجود آوردن (شركت اعضاي علم) در ميان دسته خاص ،ديگران را از خواندن كتاب منع ميكردند تا از جهالت مردم بيشتر استفاده كنند و بهتر بتوانند بر آنها حكومت كنند. در سوره روم آيه 9 خداوند به مردم دستور ميدهد كه زندگي اقوام گذشته را بخوانند و از زندگي آنها عبرت بگيرند حضرت علي عليه السلام نيز درا ين باره ميفرمايند: فرزندم اگر چه من با ملل گذشته همزمان نبوده ام اما تاريخ آنهارا با دقت خوانده ام وبه پستيها و بلنديهاي روز گار و قوانين ملل واقف شده ام من آنچنان تاريخ آنها را خوانده و بر آنها مسلطم تو گويي باآنها زندگي كرده ام ودر حوادث زندگي باآنها همقدم بوده ام .خلاصه اينكه انسان با مطالعه كتب عبرت آموز ميتواند زندگي حال و آينده اش را بسازد .
استفاده كردن از فرصت:
فرصتهاي زيادي براي افراد پيش مي آيد اما بعضي از افراد چون عادت دارند كار امروز را به فردا بيندازند اين كليدهاي طلايي راكه راز كاميابي و موفقيت آنهاست ازدست ميدهند در صورتيكه نه تنها كار امروز را نبايد به فردا انداخت بلكه كار فردا را هم نيز بايد امروز انجام داد .از ابومسلم خراساني پرسيدند راز كاميابي شما چه بوده است گفت: هر گز كار امروز را به فردا نيفكندم.
چه بسا نيرويي كه براي تاخير انداختن كار مصرف ميشود براي انجام خود آن كار كافي باشد.8
عده اي كارشان اين است كه برگذشته افسوس بخورند وبا خود بگويند اگر آن باغ را خريده بودم سود كلاني نصيبم ميشد يااگر ادامه تحصيل داده بودم و به دانشگاه رفته بودم اكنون يك شخصيت به نام بودم وبااين كار تمام وقت خودرا در افسوس خوردن وبر قبر ديروز گريه كردن تلف ميكنند. در حالي كه اگر امروز تكاني بخورند و تصميمي جدي بر استفاده از وقتهايشان بگيرند به موفقيت خواهند رسيد. گروهي ديگر بر عكس گروه بالا هستند يعني هميشه مضطرب هستند كه مبادا رفوزه شوم يا مبادا در اين كار موفق نشوم واين افكار واضطراب آنها را از مطالعه وكار باز ميدارد وفرصت رااز دست مي دهند.
دراين باره چه زيبا سروده است سراينده تازي زبان :
ما فات مضي وما سياتيك فاين قم فاغتنم الفرصه بين العدمين
يعني آنچه را از دست دادي گذشته است و آينده هنوز نرسيده است هم اكنون برخيز واين لحظه را كه از هر دو طرف بر نيستي ميرسد غنيمت بشمار وكار را انجام ده .
نگاهي ديگر به ازدست ندادن فرصتها: براي اينكه قدر فرصتها ي خود را بداني به آنهايي فكر كن كه هيچ گاه فرصت آخرين نگاه وخداحافظي رانيافتند به آنهايي فكر كن كه در حال خروج از خانه گفتند روز خوبي داشته باشي و هرگز روزشان شب نشد.9
بهترين فرصت براي كار كردن درس خواندن وثروت اندوختن دوره جواني است وهر چه ازاين دور ه بگذرد قدرتهاي مادي و معنوي او رو به كاهش ميرود.
حضرت علي عليه السلام ميفرمايد: انسان هنگامي پي به با ارزش بودن جواني و تندرستي ميبرد كه آنها را از دست داده باشد .
از سفارشات پيامبر اكرم صلي الله عليه واله به يكي از شاگردانش به نام ابوذر اين است كه پيش از آنكه زمان پيري تو فرارسد ارزش جواني را بدان .
كساني كه پي به با ارزش بودن وقت و عمر خود برده اند اوقات خود را بيهوده تلف نميكنند به عنوان مثال گروهي از دانشمندان برخي از آثار و نوشته هاي خود را در مواقعي نوشته اند كه اغلب مردم آنرا به اتلاف ميگذرانند مانند دكتر ماري كوري كه يكي از آثار خود را در ضمن رفتن از خانه بيماري به خانه بيمار ديگر نوشته است يا مثلا دكتر بورني زبان فرانسوي و ايتاليايي ر ادر طي رفتن به اداره و بازگشت از آن ياد گرفت يا فقيه علم وادب مرحوم مدرس خياباني يكي از آثار گرانبها ي خود راكه در پيرامون مترادفات زبان فارسي ميباشد موقع صرف صبحانه نوشته است .
البته اعصاب خسته احتياج به تفريح و سرگرمي دارند و هرگز نبايد آنرا به حساب اتلاف وقت نهاد زيرا اين قبيل تفريحات انسان را از افسردگي نجات ميبخشد ولي با اين همه ديدن هر نوع فيلم و خواند ن همه نوع كتاب صحيح نيست چون همه آنها آموزنده نيستند وضررها ي سهمگيني به انسان وارد ميكنند.
قاطعيت در تصميم:
انسان مانند حيوان دارا ي اراده است ولي تفاوت آن در اين است كه حيوان لگام اراده اش به دست غريزه حيواني اش ميباشد ولي لگام اراده انسان به دست عقل و فرد ميباشد. مقصود اين است كه انسان بعد از اينكه سود و زيان كارش را سنجيد و عقل و خرد آن را تاييد كرد بايد با قاطعيت تصميم جدي براي رسيدن به آن هدف گرفت و بايد بدانيم هر چه كار مشكلتر باشد اراده ما بايد راسختر باشد و رمز موفقيت، داشتن اراده تواناست كه مشكلات را از ميان بردارد .
ترديد ودودلي يكي از آفات اراده و تصميم است و ضربه محكمي بر هوش و نبوغ محسوب ميشود. مرد مصمم مانند يك سرباز آماده به خدمت است كه هر گاه به او فرمان آماده باش دهند به پيشباز حوادث ميرود واز مشكلات هراس به خود راه نميدهد .
اميرمومنين به فرزند خود دستور تصميم ميدهد : در جنگ جمل كه ميان علي عليه السلام وپيمان شكنان در گرفت امير مومنان پرچم حمله را به دست فرزند خود محمد حنفيه داد وبراي تقويت اراده فرزندش جمله هايي گفت. او چنين فرمود: اگر كوههاي اطراف بصره از جاي خود كنده شوند تو هرگز از جاي خود تكان نخور وپابه فرار و عقب نشيني مگذار دندانهاي خود را روي هم بگذار و فشارده تا نيروي اراده وتصميم از داخل وجود تو سخت بجوشد كاسه سر را در راه خدا عاريت ده با ديدگان تيزبين سربازيت حركات دشمن را در تمام ميدان در نظر بگير و چشم خودرا از هرگونه ناگواريها بپوش وبا قدرت اراده و قاطعيت تصميم همه را ناديده بگير. بدان پيروزي نهايي از ناحيه خداست وما موظفيم از طريقي كه نشان داده شده وارد شويم (نهج البلاغه خطبه 10)
مردان بزرگ وپايه گذاران علوم كساني بودند كه "نميشود" و "نميتوانم "را از قاموس زندگي حذف كردند وبه همه چيز از طريق عقل و كلمات "ميشود" و"ميتوانم" استفاده ميكنند .مرداني كه منفي باف وضعيف الاراده هستند هيچگاه نميتوانند از موقعيتهاي خود استفاده كنند بلكه هميشه مزاحم ديگران هستند امروزه بسياري ازبيماريها و مشكلات از طريق تقويت اراده معالجه ميشوند.
احساس ثروتمند بودن10:
بزرگي ميگويد نيازي به داشتتن دارايي هاي مادي نيست تا ثروتمند باشيم فقط كافي است احساس بي نيازي و قناعت را در خود تقويت كنيم. چه بسا نعمتهايي كه به ما انسانها بخشيده شده ولي ما آنها را ناديده گرفته ايم .ميتوان به خاطر نداشتن خانه اتومبيل و املاك و...هر روز شكايت كرد ويا بايك ديد مثبت به تمام مسائل نگاه كرد. نمونه اي از اين ديدگاهها :
من ثروتمندترين انسان روي زمين هستم .از آنجايي كه اگر به مدت طولاني در يك خانه بمانم خسته ميشوم پس سعي ميكنم خانه نخرم تا خودم را محدود نسازم. من سالي يك بار خانه ام را عوض ميكنم بنابراين ميتوانم تجربيات زيادي در مورد همسايه ها ،ويژگيهاي يك خانه خوب و محله خوب كسب كنم .من از يك نفر ميخواهم كه يك سال خانه اش را به من بدهد تا ببينم مناسب است يا نه و اگر نامناسب بود خانه را به او پس ميدهم وخانه يك نفر ديگر را امانت ميگيرم .
سعادت يا عدم سعادت ما نتيجه تفكر ماست .ذهن انسان ونظام باورهاي او تعيين كننده كيفيت زندگي او هستند و ذهن ما بسته به شيوه اي كه براي تربيت آن اتخاذ ميكنيم ما را ثروتمند يا فقير نگه ميدارد. فقر نتيجه تفكر فقيرانه است اگر ثروت ميخواهيد نوع تفكر خود را بايد عوض كنيد .پول به خودي خود نه خوب است ونه بد پول فقط پول است وهر كس ممكن است بتواند بدون آن هم كاملا شاد باشد. ما اين را ميگوييم كه وضعيت هر فرد ساخته و پرداخته خود اوست و اگر اوواقعا تصميم به تغيير بگيرد به اين هدف دست پيدا كند. 11
پي نوشت ها:
1. سبحاني، جعفر، رمز پيروزي مردان بزرگ ،انتشارات نسل جوان، ص 10
برونگرايي ودرون گرايي ( نکات مهم آموزشی برای امتحانات کارشناسی ارشد و دکتری )
مقدمه
از ديدگاه يونگ (1913) پديدههاي برونگرايي (Extraversion) و درونگرايي (Introvwersion) دو جنبه مهم از شخصيت انساني را تشكيل ميدهند.
برونگرایی:هنگامي كه توجه به اشيا و امور خارج چنان شديد باشد كه افعال ارادي و ساير اعمال اساسي آدمي نتيجه ارزيابي ذهني نباشد، بلكه معلول مناسبات امور و عوامل خارجي باشد، برونگرايي خوانده ميشود. (سياسي، علياكبر، 1371، ص 82).
افراد درون گرا از لحاظ رواني داراي سرعت فعاليت مغزي بالاتر از حد طبيعي هستند و اين امر سبب ميشود كه افراد درونگرا به قواي محركه (Stimulation)كمتر از حد طبيعي نياز پیدا نمایند. افراد درونگرا داراي ديدگاه دروني و ذهني هستند و آمادگي بيشتري را براي خود داري و تسلط بر نفس خويش از خود نشان ميدهند.
اين افراد اوقات خود را به مطالعه و بيشتر در تنهايي سپري نموده و كمتر مايل به معاشرت با ديگران هستند. (بنزيگو، 1999).
از سوي ديگر افراد برونگرا داراي سرعت فعاليت مغزي پايينتر از حد طبيعي هستند و از اين رو اين افراد براي اداره امور زندگي خويش به قواي محركه بالاتر از حد طبيعي نياز دارند.
افراد برونگرا بيشتر داراي ديدگاه عيني و خارجي بوده و داراي فعاليت عملي عاليتري هستند (سياسي ـ علياكبرـ همان منبع). ولي ميزان تسلط آنها بر نفس خودشان نسبت به افراد درون گرا كمتر است. اين افراد مايلند كه بر محيط افراد خود تأثير گذارده و به رقابت با ديگران پرداخته و در مجامع عمومي بيشتر ظاهر ميشوند. (بنزيگر ـ 1999).
بنابراين اگر درونگرايي و برونگرايي در حد كمال در افراد ظاهر شوند ما را در برابر دو شخصيت نابهنجار قرار ميدهند كه اولي به صورت اختلال اسكيزفرني و دومي به صورت اختلال هيستري تظاهر خواهد نمود. تعداداين افراد البته بسيار كم است و اكثريت مردم ميان اين دو قطب نهايي جاي دارند. عدهاي نزديكتر به قطب نهايي درونگرايي و گروهي نزدیكتر به قطب نهايي برونگرايي هستند. و عده كثيري هم هر دو جنبه برونگرايي و درونگرايي را به صورت متعادل دارا ميباشند كه اصطلاح آمبيوِرت (ambivert) به آنها اطلاق ميشود. (سياسي علياكبر به نقل از يونگ (1913)).
از سوي ديگر اضطراب يك ترس دروني شده است از اينكه مبادا تجارب دردآور تكرار شوند. از ديدگاه فرويد، اضطراب هسته مركزي روان نژندي است و علامت اخطاري است به «خود».
اهميت پژوهش
زماني كه افراد به مدت نسبتاً طولاني در معرض اضطراب مزمن (Chronic anxiety) قرار ميگيرند، سيستمهاي عصبي رتيكلوآندوتليال (Reticlo endothelial system-R.A.S) آنها به گونهاي خود را تنظيم مينمايند كه فرد به طور طبيعي در حالت بيداري، هوشياري بيشتري را نسبت به وقايع اطراف خويش نشان ميدهد. اين امر طبيعتاً سبب ميشود كه نياز به محرك خارجي در آنها كمتر شده و تا زماني كه منبع اضطراب كشف و رفع نگردد به سوي درونگرايي متمایل ميشوند. (بنزيگرـ 1999).
با توجه به موارد فوق مشاهده ميشود كه وجود اضطراب در افراد جامعه تأثير بسزايي در ميزان درونگرايي و برونگرايي آنها دارد. به گونهاي كه ممكن است يك فرد برونگرا در اثر شدت فشارهاي وارده ناشي از اضطراب به تدريج به فردي درونگرا تبديل شود و در صورتيكه اين فشار همچنان ادامه داشته باشد ممكن است در افرادي كه با مشاغل اجتماعي سر و كار دارند و بايد در تعامل دايم با جامعه باشند سبب كاهش شديد كارآيي آنها بشود. اين موضوع در جامعه معلمان بسيار حائز اهميت است.
براساس ديدگاه آيزنگ نظريه يونگ مبني بر اينكه «درونگرايي به عنوان يك حالت روانشناختي طبيعي در شرايط خاص محيطي است» كاملاً صحيح ميباشد و اين امر مبتني بر خواص فيزيولوژيكي بدن است و به عنوان يك واكنش طبيعي در برابر اضطراب تلقي ميشود.
از سوي ديگر افراد درونگرا در مواردي كه جامعهشان افراد برونگرا مورد تقدير و ستايش قرار ميگيرند، دچار خجالت زدگي شده و احساس كم ارزشي ميكنند (آرون ـ 1996).
همچنين بسياري از افرادي كه در معرض اضطرابهاي مداوم قرار ميگيرند ممكن است نسبت به زندگي داراي ديدگاه منفي شوند. ولي بايد اعلام نمود كه اضطراب در زندگي افراد به علت انتخابي است كه آنها برای ادامه زندگي خويش انجام دادهاند و اين انتخاب بنا به هر دليلي ممكن است آنها را با مشكلات مواجه كرده باشد. اما نكته مهم اين است كه تمايل افراد به درونگرايي در زمان رويارويي با اضطرابهاي ممتد اين توانايي را به آنها ميدهد كه با تمركز بيشتري به مشكل خود توجه نموده و نهايتاً درحل آن مشكل كوشش نموده و موفق شوند.
در اين موارد افراد درونگرا با دقت هر چه تمامتر كه به جمعآوري اطلاعات در خصوص علل بروز مشكلات و چگونگي رفع آنها ميپرازند.(Aron, Elaine w. )و آنقدر كوشش ميكنند تا نهايتاً با حل مشكلات مورد نظر به طور طبيعي به ديدگاه مثبت نسبت به زندگي دست مييابند.
دراينجا بايد به نظريه آيزنك اشاره نماييم كه بروز درونگرايي و برونگرايي در افراد هميشه حالت نسبي داشته و در ارتباط با وقايع خارجي زندگي آنها ميباشد به صورتي كه در شرايط مناسب افراد داراي يك حد تعادل در رفتارهاي درونگرا و برونگراي خويش بوده و براساس شرايط زندگي خويش ممكن است بيشتر به سوی درونگرايي و يا برونگرايي متمايل شوند.
به طور مثال فردي كه درحالت عادي برونگرا است ممكن است پس از تماس طولاني مدت با اضطراب مزمن تبديل به يك فرد درونگرا بشود و پس از رفع اضطراب ميتواند دوباره به شخصيت برونگراي خويش برگشت نمايد. (آيزنك Eysenek- 1981).
بنابراين با توجه به روابط پويا و ديناميك ما بين دو بعد رفتاري درونگرايي و برونگرايي و ارتباط آن با اضطراب، اهميت این امر مشاهده ميشود.
Eysenck, Hans J. A Model of Personality, Springer-Verlag, Berlin, 1981.
از پرسشنامة مربوط به 16 فاكتور شخصيتي (16PF) كه توسط كاتل (Cattel) و اِبِر (Eber) و تاتسوكا (Tatsuoka) در 1986 طراحي شده است براي ارزيابي جنبههاي شخصيتي افراداستفاده ميشود. در اين پرسشنامه اختصاصاً سوالات مربوط به چهارگونه شخصيتي شامل برونگرايي، درونگرايي، اضطراب
شديد و اضطراب خفيف استخراج و ارائه ميشوند.
تعريف واژهها
اضطراب: anxiety
تعريف نظري: اضطراب يك ترس دروني شده است از اينكه مبادا تجارت دردآور گذشته تكرار شوند. از ديدگاه فرويد فرويد كششهاي غريزي نامطلوب موجب اضطراب ميشوند. اضطراب با احساس ترس مترادف است با اين تفاوت كه ترس منشاء خارجي دارد ولي اضطراب منشاء دروني دارد. (شفيعآبادي ـ 1378 ص 52).
درون گرايي: Introversion
تعريف نظری: رفتاري است كه با ديدگاه دروني ذهني همراه بوده و فرد درون گرا آمادگي بيشتري براي خود داري و تسلط بر نفس از خود نشان ميدهد. اين افراد كمتر تمايل به حضور در جمع دارند و و بيشتر دقت خود را به مطالعه و فعاليتهاي ذهني انفرادي ميگذرانند. (آيزنگ ـ 1947).
برون گرايي: (Extraversion)
تعريف نظري: رفتاري است كه با ديدگاه عيني و خارجي مشخص شده و با فعاليت عملي بالاتري همراه است، افراد برونگرا (آمادگي كمتري براي تسلط بر نفس خويش برخوردارند. (آيزنگ ـ 1947).
از پرسشنامه(MBTI) (Myers-Briggs) براي ارزيابي ميزان برونگرايي ـ درونگرايي و از پرسشنامه اضطراب (State-Trait) براي ارزيابي ميزان اضطراب استفاده خواهد شد.
در پرسشنامه16PF كه توضيح داده شد هر چهار موضوع درونگرايي ـ برونگرايي، اضطراب خفيف و شديد با هم قابل محاسبه هستند.
زماني كه كودكي بتواند بدون توقع و انتظار از ديگران كاري را آغاز كند و بكوشد تا آن را به اتمام برساند، ميگوييم «اعتماد به نفس» دارد. كودك از همان ابتدا كه شروع به شناخت خود و محيط پيرامونش ميكند،به قدرت و توانايي خود براي تسلط بر محيط و اطرافيانش آگاه مي شود. يكي از عوامل موثر در رشد اعتماد به نفس كودكان و نوجوانان،والدين و اعضاي خانواده هستند. اگر كودك در خانوادهيي سرشار از صميميت ،محبت و مهرباني رشد يابد ميتواند ويژگيهاي شخصيتي خود را بشناسد و با اطمينان به تواناييهاي خود يا مشكلات و مسائل گوناگون روبرو شود و از طرفي ميتواند با رفتارهاي نامطلوب ومنفي خود،برخوردي واقعبينانه داشته باشد و در صدد رفع و تغيير آنها برآيد. از آنجايي كه اعتماد به نفس صفتي ارثي نيست،اگر كودك ضمن انجام فعاليتهاي مختلف مدام دچار محدوديت شود و نتواند تجارب جديد و مفيدي در زندگي كسب كند،ترسو ،كمرو و خجول بار ميآيد و قدرت تصميمگيري هم در او رشد نخواهديافت. نتايج تحقيقات محققان نشان ميدهد كه اغلب پدران و مادران نسبت به پرورش فرزندان پسر و دختر خود ديد يكساني ندارند. زماني كه كودكي متولد ميشود، نخستين پرسشي كه پس از سلامتي نوزاد مطرح ميشود،جنسيت اوست. اگر نوزاد دختر بود،لباس صورتي و اگر پسر بود لباس آبي به تن او ميكنند و برهمين اساس رفتار بزرگسالان نيز طبقهبندي ميشود. به پسران فرصت بيشتري براي كندوكاو دنياي فيزيكي پيرامونشان داده ميشود و همين امر موجب تقويت مهارتهاي حركتي بيشتر آنان ميشود. برعكس دختران به شيوهيي محدودتر پرورش مييابند و آنان را براي تعاملات كلاميشان بيشتر تشويق ميكنند.
جانبيكس ،دريافت كه دختران در سنينبين 14 - 10سالگي بطور محسوسي دچار ضعف اعتماد به نفس ميشوند. طبق تحقيقاو دختران در آغاز سن مدرسه و شروع دبستان از خود پنداره بالاتر و اعتماد بهنفس بيشتري نسبت به پسران برخوردارند. در حالي كه طي سالهاي پايانيدبستان و آغاز دوران نوجواني اين نسبت برعكس شده است و دختران دچار ضعف وكاهش اعتماد به نفس ميشوند. اين امر ميتواند ناشي از نظامآموزشي،ديدگاههاي فرهنگي و نحوه تعاملات اجتماعي،درباره نقش جنسيتنوجوانان باشد. دكتر ديپولد (1995) طي تحقيقي به اين نتيجه رسيد كهنوجوانان دختر در مقايسه با نوجوانان پسر،بيشتر دچار اضطراب فشار رواني وافسردگي ميشوند. يكي از عوامل موثر در كاهش اعتماد به نفس و ضعفخودپنداره دختران،بلوغ جنسي و تغييرات جسماني آنان است. بطور معمولدختران 2 الي 3 سال زودتر از پسران بالغ ميشوند و همين امر باعث ميشود كهآنها با پختگي كمتري با اين فرايند روبرو شوند.
به عبارت سادهتر يك دختر در 11 -10سالگي مراحل بلوغ خود را طي ميكند،در حالي كه يك پسر در حدود 14 -13سالگي،يعني حدود 3 -2 سال بعد از دختر به اين مرحله ميرسد. طي اين مدتدختران ناگهان با تغييرات جسماني گوناگوني روبرو ميشوند كه براي آنهامحدوديت هايي را نيز به همراه ميآورد. اين احتمال وجود دارد كه افسردگي وضعف خودپنداره دختران ناشي از احساس نارضايتي آنان نسبت به وضعيت ظاهر وتن انگاره خود باشد. زيرا ضعف تنانگاره،ازدياد وزن و زيبايي ظاهر برايدختران بسيار مهمتر از پسران است. در مواردي نيز دختران نميتوانند خود رابا اين تغييرات جسماني سازگار كنند و آن را بپذيرند. در نتيجه خود پندارهآنان لطمه ميبيند و دچار ضعف اعتماد به نفس ميشوند. يكي از روانشناسانمعاصر به نام دكتر «نانسي اسميت» معتقد است :«پسران براي ماجراجويي وقدرتمندي و دختران براي وابستگي و محتاط بودن تشويق ميشوند»زماني كهپسري دچار مشكل ميشود،او را تشويق ميكنند تا درصدد مبارزه با آن مشكلبرآيد. در حالي كه وقتي دختري در چنين شرايطي قرار ميگيرد با گفتن: «اجازهبده تا كمكت كنيم»و يا حتي بدتر از آن، «بگذار ما اين كار را برايت انجامدهيم...» در صدد رفع مشكل او برمي آيند و اين موضوع ،مفهومي از احساس «درماندگي آموخته شده» دربردارد. به عبارت سادهتر او را به ناتواني ووابستگي عادت ميدهيم. دكتر اسميت معتقد است كه ميتوان دختران را همچونپسران افرادي قوي و متكي به نفس بار آورد. وي نكات زير را به منظورراهنمايي والدين و مربيان يادآور ميشود:
1-اجازه دهيد كه دخترتان نيز همچون پسرتان با شن و خاك بازي كند و از اينكه خود را كثيف ميكند،ناراحت نشويد. 2- به دخترتان اجازه دهيد كه با حيوانات خانگي مثل پرندگان،ماهيها،لاكپشت، ... بازي كند وبعد از بازي خوب دستهايش را بشوييد. 3 -والدين ميتوانند دخترانشان را نسبت به انجام كارهاي فني گوناگون تشويق كنند و آنان را با وسايل و ابزارآلاتي مثل ميخ،چكش،آچار و از اين قبيل آشنا سازند . حتي اگر ضربهيي با چكش بر روي دست خودش زد،چندان هول و پريشان نشوند. جاناسموتني ، توجه به نكات زير را براي رشد و ارتقاي اعتماد به نفس دختران لازم و ضروري مي داند: 1 -دختران خود را تشويق به مطالعه زندگينامههاي زنان سرشناس و برجسته تاريخ،علوم،هنر ،ادبيات، ورزش و ... كنيد. 2 -سعي كنيد دخترانتان را به مشاهده فيلمهايي تشويق كنيد كه هم مردان و هم زنان داراي نقشهاي مثبت و سازندهيي در آن باشند. 3 -به سوالات دخترتان به همان ميزان كه به سوالات پسرتان اهميت ميدهيد،توجه كنيد. با آنها درباره روابط خانوادگي ،دوستيها و مباحث مختلف فرهنگي اجتماعي صحبت كنيد.
افزايش اعتماد به نفس
بسياري از افراد، حتي آنهايي که به نظر خوش برخورد و صميمي مي رسند، با مسئلهکمبود اعتماد به نفس مواجه هستند. اما خوشبختانه گام هاي اوليه اي وجود دارد که ميتوان برداشت تا احساس بهتري نسبت به خود داشته و در مسائل اجتماعي آسوده تر باشيم.
بسياري از افراد، حتي آنهايي که بهنظر خوش برخورد و صميمي مي رسند، با مسئله کمبود اعتماد به نفس مواجه هستند. اماخوشبختانه گام هاي اوليه اي وجود دارد که مي توان برداشت تا احساس بهتري نسبت بهخود داشته و در مسائل اجتماعي آسوده تر باشيم.
از خودتان مراقبت کنيد: داشتناعتماد به نفس تا حدي به داشتن تصويري مثبت از اندام خود بستگي دارد. اگر هر روزصبح تا محل کار خود پياده راه برويد، بيشتر ورزش کنيد، و تغذيه سالم تري داشتهباشيد، هم در بهبود ظاهر و هم در بهبود حال شما تاثير به سزايي خواهد گذاشت. اگراحساس مي کنيد وقت کافي براي ورزش نداريد، سعي کنيد صبح ها چند دقيقه زودتر از خواببيدار شويد – حتي يک پياده روي کوتاه، اگر به طور روزانه تکرار شود، نتيجه بخشخواهد بود. مراقبه نيز به تمرکز شما کمک خواهد کرد.
يک فهرست تهيه کنيد: دراغلب اوقات، افرادي که از کمبود اعتماد به نفس رنج مي برند فهرست هاي ذهني اي ازتمام ايرادهايشان دارند: بيش از اندازه چاق، دست و پا چلفتي، کند در روابط اجتماعي،و غيره. اين نکات منفي را با تهيه فهرستي از خصوصيات مثبت خود، چه روي کاغذ چه بهصورت ذهني، به نکات مثبت تبديل کنيد. آيا آسانگير و خوش برخورد هستيد؟ در کار خاصيمهارت داريد؟ آيا طنز استثنايي داريد؟ تفکر در مورد اين چيزها وقتي ايام به کام شمانيست تاثير فراواني در بهبود حال و افزايش اعتماد به نفس شما خواهدداشت.
دارو: براي برخي از افراد، اضطراب اجتماعي و کمبود اعتماد به نفس ميتواند موجب ناتواني در سخن گفتن در مقابل گروهي از افراد، يا در تعامل با فرد ياافراد ديگر گشته و منجر به حملات ترس شود. در برخي از اين قبيل موارد پاسخ مسئلهدارو است. داروهاي ضد افسردگي مانند پاکسيل (1) و بازدارنده هاي مونوامين اکسيدازي،يا آرام بخش هايي مانند زاناکس (2)، ليبريوم (3)، واليوم (4)، مي توانند به افراديکه اضطراب اجتماعي شديد دارند کمک کنند. با اين وجود، بسياري از افراد در حالي ازاين داروها به عنوان علاج هر دردي استفاده مي کنند که شايد بهتر باشد مسئله آنها ازطريق درمان حل شود. قبل از آغاز هر نوع رژيم دارويي بايد ابتدا با يک پزشک مشورتشود.
چارچوب ذهني: فکر ورود به اتاقي که پر از آدم هاي غريبه است شما را درجاي خود مي خشکاند؛ بعضي صبح ها، ترک خانه امري دشوار است. چنين افرادي مي تواننداز چند تمرين ساده ذهني کمک بگيرند. قبل از ورود به موقعيت هاي اجتماعي اي که ميتوانند دشوار باشند، از خودتان بپرسيد، "بدترين اتفاق ممکن چيست؟" انرژي خود را صرفخود موقعيت کنيد، نه صرف نگراني جلوتر در مورد آن. اگر کاري را براي بار اول انجاممي دهيد، تصور کنيد که آن را قبلا هم انجام داده ايد. به خاطر داشته باشيد در آنچهکه نمي آزماييد هميشه بازنده هستيد.
اهداف واقع بينانه تايين کنيد: بسيارياز افراد وقتي از عدم اعتماد به نفس رنج مي برند که براي خود اهداف غير قابل دسترستايين کرده و در رسيدن به آنها با شکست مواجه مي شوند. در عوض، اهدافي تايين کنيدکه قابل دسترس تر باشند و براي رسيدن به آنها در طول روز تلاش کنيد. شايد نتوانيدتا پايان هفته جهان را تسخير کنيد، اما حتما به کارهاي خود خواهيد رسيد. با پشت سرگذاشتن موفقيت آميز اين اهداف، احساس بهتري نسبت به خودتان خواهيدداشت.
1. Paxil 2. Xanax 3. Librium 4. Valium
با اعتماد به نفس براي يک عمر
کمرويي هم مانع روابط شخصي و هم مانع موفقيت شغلي مي شود. مردم بيشتري دارندبراي حل اين مسئله کاري مي کنند.
از انجي لطيف (1)نوامبر 2004
کايلا خوزه (2) از مديران پولي يک شرکت بزرگ مالي در شهر نيويورک است. او هر روز صبح ساعت 7:30 کيف در دست از آپارتمان خود به سوي مترو که او را به چندخيابان پايين تر از محل کار خود مي رساند مي شتابد. از آنجا، يک پياده روي ده دقيقهاي است در خيابان هاي پر جنب و جوش شهر. خوزه 27 ساله مي گويد، "زندگي را طوريتجربه مي کنم که هيچگاه نکرده بودم. مي توانم انتخاب کنم و از حاصل اين انتخاب هاراضي باشم. من با سر بلند در خيابان راه مي روم، نه با نگاه به پايين."
اينرفتار جديدي است براي اين زن با اعتماد به نفس شده که در اغلب طول عمر خود با مشکليمبارزه کرد که بسياري از آن رنج برده اما کمتر بر آن فائق مي شوند: کمرويي. تا همينچند ماه قبل، خوزه نه محل سکونت ثابتي داشت، نه کار، و نه اعتماد به نفس. کمرويي اوباعث شده بود که در هيچ جنبه اي از زندگي خود به موفقيت کافي دستنيابد.
اعتماد به نفس و عزت نفس به طور غير يقين مهمترين عوامل درگير درموفقيت اجتماعي و حرفه اي محسوب مي شوند. آنهايي که از آن بهره مند هستند، نظراتخود را بيشتر مطرح مي کنند، و دوستان و همسران بالقوه را تحت تاثير قرار مي دهند. در اين دنيا که راز بقا در آن داشتن اعتماد به نفس است، آنهايي که با کمرويي مبارزهمي کنند در دور مخربي باقي مي مانند که حاصل آن عدم اعتماد به نفس، خودشَکي، وگزينه هاي کمتر در زندگي است.
دايان ام دانيالز (3)، نويسنده کتاب 31 روز بهتصويري جديد (4) و مربي زندگي حرفه اي مي گويد، "اگر به توانايي ها و عملکرد خودمطمئن نباشيد، زندگي حرفه اي شما يا از مسير اصلي خارج يا کند مي شود، ديگرانامتياز کار خوب شما را به نام خود ثبت مي کنند، و ترفيع مقام را به کسي مي بازيد کهعلي رغم مهارت هاي کمتر مي داند چگونه خود را قدرتمندانه بشناساند."
زاگحمديا (5)، مدير در يک دفتر بزرگ کارگزيني مي گويد، "در اين صنعت، اعتماد به نفسيکي از مهمترين سرمايه هايي است که شخص مي تواند داشته باشد. باعث انتخاب شدن برايکارها و ماموريت هاي دشوارتر و پرارزش تري مي شود. محتمل تر است که افراد با اعتمادبه نفس کار را تمام کنند و براي ترفيع هم مورد توجه قرار گيرند."
منشا اينرفتار خجالتي چيست؟ کارشناسان معتقدند که کمرويي تا حدي ارثي، و تا حدي نيز اکتسابياست. دانيالز مي گويد، "ما با حس اعتماد به نفس پا به دنيا مي گذاريم – بي باکيکودکان را ببينيد. اعتماد به نفس در محيط حمايتگر و پرورش دهنده اي حاصل مي شود کهشخص در آن به تلاش براي بهتر شدن ترغيب شود. منشا کمرويي مي تواند از رابطه بيش ازحد وابسته بين فرزند و والد که در آن والد فرزند خود را براي رسيدن به بيشتر ترغيبنمي کند باشد."
درمان کمرويي در سرتاسر جهان به يک صنعت خانگي تبديل شده. راه حل هاي فرضي بي شماري وجود دارد که با تعداد حتي بيشتري از انواع کالاها و روشهاي گوناگون از جمله درمان، دارو، هيپتوتيزم، کاست هاي خودياري، کارگاه ها، و کتابهاي مختلف پشتيباني مي شود.
بسياري از کسب و کارها متوجه شدت اين مسئله شدهو اقداماتي در جهت برطرف کردن حس بي امنيتي کارمندان خود به عمل آورده اند. شرکتهاي بيشتر و بيشتري سمينار برگزار کرده و به کارمندان خود مشاوره مي دهند تا آنهارا به کسب اعتماد به نفس و جسارت بيشتر تشويق کنند. اين فرايند براي هر دو طرف مفيداست چون به کارمندان کمک کرده و به شرکت ها اين امکان را مي دهد که بهره وري بيشتريداشته باشند. دانيالز مي گويد، "شرکت ها متوجه شده اند که کارمنداني که اعتماد بهنفس دارند کار را تمام مي کنند."
خوزه موفق شد سطح ارزش شخص خود را نه ازطريق سمينارهاي شرکتي، بلکه با کمک نزديکان خود بالا ببرد. براي آنهايي است که ازکمرويي رنج مي برند، اين گزينه اي متفاوت و به مراتب شخصي تر است. خوزه معترف استکه اگرچه طي کردن مسير اين تغيير بسيار دشوار بود، اما او همواره از حمايت دوستان وخانواده خود که مشوق او بودند برخوردار بود. عاقبت، او به اين باور رسيد که هم ميتواند بهتر باشد و هم اينکه استحقاق و توانايي بيشتر دارد.
کايلي خوزه درطول سال گذشته مسير طولاني اي پيمود. با روابط شخصي جديد، دو پيشنهاد کار در دست، ويک خانه، او به سطحي از اعتماد به نفس و خود ارزش رسيده که فرصت هاي جديدي براي اوباز کرده است. او با اطمينان کامل مي گويد، "من کلا عوض شده ام. کامل نيستم، اما ميدانم که نبايد هم باشم. اين مرا خوشحال مي کند."
1. Angie Latif 2. Keyla Jose 3. Dianne M. Daniels 4. Polish and Presence: 31 Days to a New Image 5. Zog Hamdia
اعتماد بنفس بالا، يك ضرورت حياتي
عـزت نــفس و اعــتماد بنفس بنيادي ترين بخش شخصيت يـك فرد مي بـاشـد كه در تمام جوانب زندگي فرد خود را به نـحـوي متـظـاهــر مي سازد. اعتماد بنفس سالم و بالا يك ضرورت حـيـاتي و مـطـلق بـــراي هر فردي ميباشد. اعتماد بنفس را ميتوان چنين تعريف كرد:
* باور و اعتقادي كه فرد نسبت به خود دارا ميباشد. * شناخت ارزش و اهميت خويش-داشتن اعتماد و رضايت از خويش. * توانايي برخورد و كنارآمدن با چالشهاي اساسي زندگي. * تـوانـايـــي ارزيابي درست و دقيق خويش-پذيرش خويش و ارزش نهادن به خود بدون هيچگونه قيد و شرطي. * توانايي شناخت و پذيرش نقاط ضعف و قـوت و محدوديت هاي خويش.
افرادي كه از اعتماد بنفس پاييني برخوردار ميباشند داراي خصوصيات زير هستند: * مرتبا خودشان را مورد انتقاد و سرزنش قرار ميدهند. * هنگام صحبت كردن در چشمان فرد مقابل خود هنگام نگاه نميكنند. با سر پايين و قدمهاي آهسته قدم بر ميدارند. * در پذيرش تعريف و تمجيدها و تعارفاتي كه به آنان ميشود مشكل دارند (تصور ميكنند سزاوار آنها نبوده و يا ديگران در صدد تمسخر آنها ميباشند). * معمولا احساس ميكنند قرباني رفتار ديگران هستند. * احساس تنهايي ميكنند حتي زماني كه در يك جمع قرار دارند. * در درون خود احساس خلاء و پوچي ميكنند. * احساس ميكنند با ديگران تفاوت دارند. * احساس افسردگي، گناه و شرمساري دارند. * نسبت به تواناييهاي خود براي رسيدن به موفقيت ترديد دارند. عدم خودباوري. * از موقعيتهاي نو و جديد مي هراسند. * از شكست وموفقيت مي هراسند. * مرتبا سعي در راضي نگاهداشتن ديگران دارند. * دچار هراس اجتماعي ميباشند. * قادر به مديريت زمان خود نميباشند. * عادت به پشت گوش انداختن كارها دارند. * در مقابل انتقاد، اظهار نظر و سرزنشهاي ديگران (خواه واقعي، خواه واهي) بسيار آسيب پذير ميباشند. * از ابراز عقايد و احساسات خود خودداري ميكنند زيرا از چگونگي واكنش ديگران هراس دارند. * خود را درگير مواد مخدر و يا روابط مخرب ميكنند. * از تعيين يك هدف مشخص و پيروي از آن عاجز ميباشند. * قادر به بيان خواسته ها و نيازهاي خويش نميباشند. * معمولا عصباني و پرخاش گر ميباشند. * ارزيابي غير واقعي از خود دارند. * تحمل عيب و كاستي را نداشته و كمالگرا ميباشند. * احساس خوب آنها وابسته به عوامل خارجي اعم از وقايع روزانه و يا نوع رفتار ديگران با آنها دارد. * وابستگي هيجاني دارند: براي دستيابي به يك احساس خوشايند به دنياي خارج خود وابسته ميباشند. مانند: وابستگي به مواد: مانند غذا، داروها، الكل مواد مخدر به منظور پر كردن خلاء دروني خود و تسكين دردهايشان. وابستگي به رفتارها: مانند خرج كردن پول، قمار بازي و تماشاي تلويزيون. به منظور پر كردن خلاء دروني و تسكين دردهايشان. وابستگي به مال: براي تعيين ميزان ارزش و شايستگي خود به پول و مال وابسته هستند. وابستگي عاطفي : براي داشتن حس ارزشمندي، شايستگي و امنيت به توجه، پذيرش و تائيد فرد ديگري (معشوق خود) وابسته ميباشند. وابستگي به سكس : براي پر كردن خلاء دروني به سكس پناه ميبرند.
اعتماد بنفس واقعي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اعتماد بنفس حقيقي يك حس دروني مي باشد بدون وابستگي به جهان خارج، رويدادها، موفقيتها، شكستها و افراد ديگر. اما عزت نفس و اعتماد بنفس واقعي بسيار نادر و ناياب ميباشد زيرا اغلب اعتماد بنفسها كاذب و نقابي براي پنهان سازي اعتماد بنفس پايين ميباشد. اعتماد بنفسهاي غير واقعي را ميتوان در موارد زير يافت:
*اعتماد بنفسهاي كاذب: اينگونه اعتماد بنفسها وابسته و زود گذر ميباشند.مانند اعتماد بنفسهايي كه به جهت ثروت،شهرت،محبوبيت،به تن داشتن لباسهاي فاخر،قدرت و زيبايي ظاهر در افراد نمود مي يابند كه همگي كاذب بوده و ارتباطي به ماهيت واقعي فرد ندارند. * گستاخي: معمولا مردم افراد پر رو و گستاخ را با افراد با اعتماد بنفس بالا اشتباه ميگيرند.اما پررويي نيز يك نوع نقاب براي استتار بي كفايتي و اعتماد بنفس پايين ميباشد. * متظاهرها: اينگونه افراد خود را با اعتماد بنفس، شاد، موفق و شكست ناپذير نشان ميدهند. اما از درون احساس پوچي و خلاء كرده و از شكست بسيار هراسانند.
همچنين اعتماد بنفس به مفهوم برتري داشتن، تكبر وخود بيني نميباشد زيرا اين خصوصيات رفتاري از اعتماد بنفس پايين نشات ميگيرند. اعتماد بنفس شما نبايد يك پديده مقايسه اي و رقابتي باشد زيرا در اين هنگام شما خود را در معرض احتياج و وابستگي به پذيرش ديگران قرار خواهيد داد كه با اعتماد بنفس واقعي و ناب منافات دارد. افراد با اعتماد بنفس بالا نيازي به پذيرش، موافقت، تائيد، تشويق و دلگرمي ديگران ندارند. همچنين اعتماد بنفس بالا اينگونه نيست كه شما را از هر گونه ترديد، ياس ونگراني مصون بدارد بلكه تنها تحمل و غلبه بر آنها را براي شما آسانتر ميسازد.
خصوصيات افراد با اعتماد به نفس بالا ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* برخوردار از مركز كنترل دروني: غم و شادي آنان وابسته به عوامل خارجي نيست. * از لحاظ جسماني، احساسي، ذهني و معنوي از خود مراقبت ميكنند. * ميانه روي را در افكار، احساسات و رفتارهاي خويش حفظ ميكنند. * قادر به پذيرش و پند گيري از اشتباهات خود ميباشند. قادر به بيان جمله "من اشتباه كردم" ميباشند. * توانايي بخشش اشتباهات خود و ديگران را دارند. * مسئوليت اداره زندگي خود را بعهده ميگيرند. * تفاوتهاي فردي ميان افراد را ارج مينهند. * به نقطه نظرات ديگران گوش ميدهند. * همواره مسئوليت ادراكات، احساسات و واكنشهاي خود را بعهده گرفته و هيچگاه آنها را فرافكني نميكنند. * از نقاط ضعف و قوت خود آگاهي دارند. * همواره در حال پيشرفت و ترقي بوده و از ريسكهاي مثبت در زندگي بيم ندارند. * داراي اعتماد بنفس و خود باوري بوده و به خود ارج ميدهند. * اعتماد بنفس آنان بدور از خودبيني و غرور ميباشد. * از آنكه مورد انتقاد قرار گيرند نمي هراسند. * هنگامي كه از آنان پرسشي ميگردد حالت تدافعي بخود نميگيرند. * در برابر موانع و مشكلات به آساني تسليم نميگردند. * نيازي به تحقير و تمسخر ديگران ندارند. * از آنكه در كاري شكست بخورند ويا در حضور ديگران نادان بنظر برسند ابايي ندارند. * هيچگاه خود را مورد انتقاد و سرزنش مخرب و شديد قرار نميدهد. * توانايي خنديدن به خود و زياد جدي نگرفتن خود را دارند. * به خويشتن و توانايي خودشان ايمان و اعتماد دارند. * به تصميم گيري هايشان اعتماد دارند. * باور دارند كه فردي با ارزش، با قابليت، دوست داشتني، پذيرفتني و مهم ميباشند. * نيازي به كمالگرايي ندارند. * هيچگاه خودشان را با ديگران مقايسه نميكنند. * از آنكه ديگران چگونه نسبت به آنان مي انديشند واهمه و نگراني ندارند. * نيازي به اثبات و توجيه افكار و عقايد خود به ديگران ندارند.
چگونه اعتماد بنفس خود را افزايش دهيد ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* آگاه باشيد كه ارزش شما به عنوان يك انسان بستگي به داشتن وزن ايده آل، زيركترين و باهوشترين بودن، مشهوربودن، محبوب ترين بودن، سريع ترين بودن، بالاترين نمره و يا رتبه را داشتن، شوخ طبع ترين بودن، خوش لباس ترين بودن، بهترين خانه و ماشين را داشتن و بهترين دوستها را داشتن نبوده و تنها به خودتان بستگي دارد. * توانايي ها، استعدادها و موفقيتهاي خود را جشن بگيريد. * خود را به خاطر اشتباهاتي كه مرتكب گشته ايد عفو كنيد. * بروي نقاط ضعف خود تمركز نكنيد. هر انساني نقاط ضعف خاص خود را دارد. * با حقوق فردي خود آشنا شده و از آنها پيروي كنيد. * از تحقير و سرزنش خود دوري كرده و مثبت انديشي را فرا گيريد. * خود را بر اساس يك سري استانداردهاي منطقي و دور از دسترس مورد قضاوت قرار ندهيد. * ياد بگيريد كه شما يك انسان منحصر بفرد بوده و تنها خود شما مسئول تصميم گيريهاي زندگيتان ميباشيد. * بياموزيد كه با پشتكار و سماجت قادر خواهيد بود به موفقيت دست يابيد. * بياموزيد كه شما نيازي به تلاش بي وقفه براي كامل گشتن نداريد. * خودتان تعيين كننده مفهوم موفقيت باشيد.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن