پروژه و تحقیق رایگان - 242

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره جزء 12و حزب اول قران

بازديد: 131

 

به نام خدا

جزو ١٢ قرآن حزب اول

 

١) روزي هر جنبنده اي از خداست و تنها خداوند از قرارگاه ( منزل دائمي ) و آرامگاه ( جاي فعلي ) انسان با خبر است و همه احوال خلق در دفتر ازلي خدا نوشته مي شود.

٢) خداوند آسمان و زمين را در ٦ روز خلق كرد و عرش با عظمتش بر آب قرار گرفت تا ما انسانها را بيازمايد كه كداميك عملمان صالح تر است.

٣) زنده شدن انسان پس از مرگ : كه كافران مي گويند : اين سخن هرگز به حقيقت نمي پيوندد مگر به سحر وخيال موحوم .

٤) به تعويق انداختن عذاب : اگر ما عذاب را به تعويق بيندازيم ( تا هنگام مرگ ) . منكران معاد مي گويند : چه چيزي موجب به تعويق افتادن عذاب شده است . آگاه باشيد كه هنگام رسيدن عذاب به هيچ وجه نمي توان از آن گريخت و به آنچه كه تمسخر مي كردند سخت گرفتار مي شوند.

٥) انسانهايي با ملكه صبر و عمل صالح داراي نعمت ابدي مي شوند : ما بشر را در دنيا از نعمت و رحمتي برخوردار گردانيم تا شكر كند. سپس آن نعمت را از او پس بگيريم سخت به خوي نوميدي و كفران در مي افتد و اگر را از سختي به نعمتي رسانديم مغرور و عافل مي شود كه ديگر روزگار رنج و زحمت به سر آمده است.

كه اين خوي بشر بي صبر كم ظرفيت ضعيف است.

٦) تبليغ كردن تمام آيات وحي شده توسط خداوند به رسولش : اي رسول مبادا آياتي را كه به تو وحي شده تبليغ نكني و از قول مخالفانت كه مي گويند : اگر اين مرد پيغمبر است چرا گنج و مالي ندارد و يا فرشته آسماني همراه او نيست . وظيفه تو نصيحت و اندرز خلق است . اما حاكم و نگهبان خداست .

٧) قران به علم ازلي پروردگار نازل شده است : چرا؟ چون هيچ يك از صفحاي عرب نتوانستند مثل صوره قرآن صوره اي بياورند.

٨) ستمكارترين انسان هاي روي زمين كساني هستند كه به خدا نسبت دروغ مي بندند . آگاه باشيد كه لعن خداوند بر ستمكاران عالم است .

٩) اهل بهشت جاويد خداوند كساني هستند كه به خدا ايمان آورده اند وبه عمل صالح پرداخته اند و به درگاه خداوند خاضع و خاشع گرديده اند .

١٠) دو گروه كفر و ايمان در مثل مانند شخص كر و كور و بينا و شنوا است . آيا اين دو شخص يكسانند!!

١١) خدا يكتاست و فقط بايد او را پرستش كرد . در غير اين صورت غذاب سخت قيامت را خريده ايد .

١٢) خداوند براي نجات بندگانش راحي را قرار داده است . براي آنان كه ايمان آورده و ايمان دارند . مانند قوم نوح كه خداوند براي نجات آنان به حضرت نوح دستور داد كشتي بسازند.

١٣) خداوند به نوح خطاب كرد كه تو با خود از هر جفتي دو فرد ( نر و ماده ) با جمع زن و فرزندانت همه در كشتي قرار بگيريد .

١٤) پسر حضرت نوح كه جزء كافران بود هم مورد عذاب خدا قرار گرفت .

١٥) قبل از اينكه به انسان چيزي وحي شود انسان از هيچ چيزي آگاهي ندارد. در آيه ي ٤٨ سوره هود آمده : اين از اخبار قيب است كه پيش از آن كه ما به تو وحي كنيم تو و قومت هيچ از آن آگاه نبوديد پس تو در طاعت حق را صبر پيش گير كه عاقبت آهل تقوا نيكوست .

١٦) انسان وقتي كاري را انجام مي دهد عجر آن كار با خداست مانند حضرت نوح كه در هنگام دعوت قوم خود به اسلام به آنان گفت : من از شما چيزي نمي خواهم عجر من با خداست .

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 9:16 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره دعای هفتم صحیفه سجادیه

بازديد: 355

 

دعاي هفتم صحيفه سجاديه

هديه به ساحت مقدس قائم آل محمد صاحب الزمان عجج

20 نكته از اين دعا

1 ـ گره مشكلات به دست خداوند گشوده مي‌گردد.

2 ـ راه بيرون آمدن از شدائد و سختي‌ها را خداوند به انسان نشان مي‌دهد.

3 ـ بدست آوردن آسايش و آرامش بايد از خدا خواست.

4 ـ دشواريها به لطف خدا آسان مي‌گردد.

5 ـ از رحمت خداوند است كه وسائل زندگي و اسباب حيات آدمي فراهم مي‌گردد.

6 ـ همه چيز به اراده خدا صورت مي گيرد.

7 ـ همه چيز تحت فرمان خدا است اگر خدا بخواهد كاري انجام نشود آن كار انجام نمي‌گيرد.

8 ـ خداوند پناه گرفتاران در هنگام طبيات و گرفتاري ها مي‌باشد.

9 ـ خداوند برطرف كننده بديها و دفع آن مي‌باشد. و كسي غير از خداوند نمي تواند بلايي را از انسان دور نگاه دارد.

10 ـ گره گشاي كارها فقط خداست.

11 ـ مشكلات و سختي‌هايي كه براي انسان پيش مي آيد از قدرت خداست زيرا خداوند مي‌خواهد با اين سختي‌ها و مشكلات ايشان را متوجه اقتدار خود بنمايد و همچنين باعث تكامل انسان شود.

12 ـ چيزي را كه خداوند به عنوان نعمت براي بنده اش بفرستد كس ديگري نمي‌تواند آن را بازگرداند.

13 ـ اگر خداوند بخواهد نعمتي كه به انسان مي‌دهد پنهان باشد. كس ديگري نمي‌تواند بسته نعمتي كه خدا به انسان مي‌دهد را بگشايد.

14 ـ اگر هم خدا بخواهد چيزي يا نعمتي آشكار باشد هيچ كس نمي‌تواند آن را پنهان نمايد.

15 ـ آن چيزي را كه خداوند در آن دشواري قرارداده كس ديگري نمي‌تواند آسان اش كند.

16 چيزي را كه خداوند خوار و ذليل كرده باشد ياوري نخواهد داشت.

17 ـ بازشدن در آسايش را از خداوند بايد بخواهيم. زيرا فقط او قادر است آسايش و آرامش را نصيبمان كند.

18 ـ از بين بردن غمها فقط با قدرت بينهايتش صورت مي‌گيرد.

19 ـ اگر از مشكلي يا مسئله‌اي خاطرمان مكدر شده و گله و شكوه‌اي داريم فقط به درگاه خداوند بگوييم زيرا فقط او حلال مشكلات ما مي‌باشد.

20 ـ استجابت دعاهايمان به خواست خداست پس دعا كنيم تا شيريني اجابت را بچشيم.

21 ـ نجات و خلاصي سريع از گرفتاريها را از خداوند بخواهيم. زيرا فقط اوست كه نجات دهنده‌اي سريع مي‌باشد.

22 ـ بعضي اوقات غم ها باعث مي‌شوند كه در انجام واجبات وبه كاربستن مستحبات كوتاهي گردد در اين هنگام است كه بايد از خداوند كمك بخواهيم تا غم‌هايمان را برطرف سازد تا با روحيه اي شاداب به انجام عبادات واجب و مستحب بپردازيم.

23 ـ هميشه از خداوند كمك بخواهيم و طلب خير بكنيم هرچند فكر مي‌كنيم مستحق آن نيستيم بدانيم كه رحمت و لطف و كرم او بيشتر از گناهان و خطاهاي ماست. پس هميشه به درگاه خداوند برويم و فقط بگوييم خدا خدا خدا

 

نتيجه:

قدرت خداوند بر همه چيز مسلط است خدا همه چيز را مي داندو همه چيز را مي‌تواند تغيير دهد و خواست و اراده او بر همه چيز احاطه دارد.

بنابراين در همه لحظات توكل مان به خدا باشد وا گر هم مواقعي در زندگيمان دچار اندوه و مشكل و گرفتاري شديم بدانيم.

خدا با ماست و او حلال همه مشكلات و چاره ساز همه گرفتاريها و شفاي همه دردمندان  و برآورد كننده همه آرزوهاست.

پس همواره رو به سوي ذات مقدس و مهربان او آوريم و از او طلب كمك و صبر و مقاومت در مقابله با مشكلات و گرفتاريها داشته باشيم.

 

يامان باشد كه خداوند برايمان كافي‌ايست.

 

ارتباط با رشته خودم

رشته كامپيوتر ارتباطي كه با مضمون اين دعا مي‌تواند داشته باشد اين است كه كامپيوتر نيز يك وسيله‌اي است كه خداوند براي رفع بسياري از گرفتاريها و مسائل علمي ـ اعتاقدي ـ پزشكي انسان قرار داده است تا از طريق اين علم نيز انسان به تكاملي كه شايسته اوست برسد.

 

و يك چيز ديگر آنكه:

راه حل‌ها و رفع بسياري از مسائل كه توسط كامپيوتر صورت مي‌گيرد هم تا خدا نخواهد عملي نخواهد شد يعني خواست خدا مقدر است كه با كامپيوتر جواب مسائل و مشكلاتمان را بدست آوريم و اگر خدا نخواهد هيچگاه به آن چه كه مي‌خواهيم نمي‌رسيم.

با تشكر از زحمات و راهنماييهاي استاد محترم سركار خانم نجاتي

با آرزوي توفيق

 

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 9:03 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره جزء اول و جزء هفتم

بازديد: 105

 

جز هفتم

1 ـ كينه دوزي و نرمش نصاري. 82 مائده

2 ـ خداوند نيكوكاران را دوست مي‌دارد. 93 مائده.

3 ـ تحريم صيد در حال احرام . 94 مائده در حال احرام صيد و شكار حيوانات حرام است.

4 ـ پيامبر مسئول اعمال شما نيست وظيفه او ابلاغ رسالت است. 99 مائده

5 ـ پناهگاهي غيرخدانيست . 14 انعام

6 ـ نور رمز رحمت و ظلمت رمز پراكندگي است. 1 انعام

7 ـ اهميت كعبه : از آنجا كه قديمي‌ترين و بدسابقه‌ترين مركز توحيد و پرستش خداست و نقطه تمركزي براي توجه ملتها و اقوام مختلف است نزد خدا اهميت زيادي پيدا كرده است. 97 مائده

8 ـ تضاد بي دليل جايز نيست (كساني بودند كه قسمتي از زبان خدو را معطل نگه مي‌داشتند و ا زآن صرفه‌جويي مي‌كردند. 103 مائده

9 ـ حتي به نام نياكان (نبايد نياكان خود را معصوم بدانيم و آنها را معصوم از خطا و اشتباه بدانيم. 104 مائده

10 ـ از حد تجاوز نكنيم. 87 مائده

11 ـ اكثريت، دليل پاكي نيست. وقتي در جامعه عده زياي كاري را انجام مي‌دهند دليل بر درست بودن آن كار نيست. 100 مائده

12 ـ هر كس مسئول كار خويش است. 15 مائده

13 ـ بيزاري مسيح از شرك پيروانش. 117 مائده

14 ـ حكم قطعي درباره شراب كه شراب حرام است و براي بدن ضرر دارد. 90 مائده

15 ـ سوگند لغو آمريزده مي‌شود. 89 مائده

16 ـ  نزول مائده‌هاي آسماني بر حواريان. 111 و 112 مائده

17 ـ مثل حواريون باشيد. 113 مائده

18 ـ قدرت قاهره پروردگار. 18 انعام خداوند تمام بندگان خد قاهر و مسلط است.

19 ـ نزول مواهب الهي بر مسيح. 110 انعام

20 ـ خداوند كافران و گناهكاارن را مجازات شديد مي‌كند و درعين حال آمرزنده و مهربان است. 98 مائده


جزء اول

1ـ بسم الله سرآغازي براي هركاري و استمداد از ذات پاك خدا را به هنگام شروع درهر كار به ما مي‌آموزد. 1 حمد

2 ـ الحمدالله رب العالمين درسي است از بازگشت همه نعمتها و تربيت همه موجودات به الهل و توجه به اين حقيقت كه همه اين مواهب از ذات پاكش سرچشمه مي‌گيرد. حمد

3 ـ الرحمن الرحيم: كه اساس خلقت و تربيت و حاكميت او بر پايه رحمت و رحمانيت است و محور اصلي نظام تربيتي جهان را همين اصل تشكيل مي‌دهد. حمد

4 ـ مالك يوم الديم: توجهي است به جهاد و سواي پاداش اعمال، و حاكميت خداوند بر آن دادگاه عظيم. حمد

5 ـ اياك نعبد و اياك نستعين: توحيد در عبادت و توحيد در نقطه اتكا انسانها را بيان مي‌كند. حمد

6 ـ اهدناالصراط المستقيم: بيانگر نياز و عشق بندگان به مسأله هدايت و نيز توجهي است به اين حقيقت كه هدايتها همه از سوي اوست. حمد

7 ـ با توجه به بسم الله: وظيفه انسان آن است كه به ياد مبداء بزرگ عالم هستي و نعمتهاي بي‌پايانش ببينند. (پيمودن صراط مستقيم). حمد

8 ـ وجوب شكر منعم را كه يك فرمان فطري و عقلي است به عنوان انگيزه خداشناسي. 1 حمد

9 ـ از آيه 2 سوره حمد: خداوند همه اين مواهب و نيكيهاي را با اراده و اختيار خود ايجاد كرده است.

10 ـ از آيه 3 سوره حمد: رحمن و رحيم كه از مهمترين اوصاف الهي است و تكرار آن در نماز كه ما حداقل 30 بار آن را تكرار مي‌كنيم اين درس را به ما مي‌دهد كه همه انسانها كه خود را در زندگي بيش از هر چيز به اين اخلاق الهي متخلق كنند.

11 ـ از آيه 3 سوره حمد: اگر ما خود را عبد و بنده خدا مي‌دانيم مبادا رفتار مالكان بي‌رحم نسبت به بردگانش در نظرها تداعي شود.

12 ـ از آيه 3 سوره حمد: باتوجه به اينكه رحمان و رحيم بعد از رب العالمين آورده شده اشاره به اين نكته است كه ما در عين قدرت نسبت به بندگان خويش با مهرباني و لطف رفتار مي‌كنيم اين بنده نوازي و لطف خدا بندگان را شيفته او مي‌سازد.

13 ـ توحيد عبادت و توحيد افعال . 5 حمد

14 ـ ايمان به رستاخيز دومين پايگاه. 4 بقره

15 ـ استمرار در طريق ايمان و عمل. 4 بقره

16 ـ يك نيروي كنترل دروني به نام تقوا انسان را در برابر طغيان شهوات حفظ مي‌كند. 5 بقره

17 ـ مجازات و كيفرهاي الهي هميشه با اعمال و رفتار انسان ارتباط دارد. 6 بقره

18 ـ پيدايش نفاق و ريشه‌هاي آن. 8 بقره

19 ـ لزو مشناخت منافقين در هر جامعه. 12 بقره

20 ـ فريب دادن وجدان. 9 بقره

نفاق وسيله‌اي براي فريب دادن وجدان و بسيار دردناك است كه انسان اين واعظ دروني را در خود خفه كند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 9:02 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره تفسیر سوره انعام

بازديد: 587

 

سوره انعام، جزء 7 ، حزب 3

 

1 ـ با ستايش خداوند شروع مي‌شود و اشاره به اينكه نور، رمز وحدت و ظلمت، رمز پراكندگي مي‌باشد. (نور در آيه 1 به معني قرآن است.) آيه (3-1)

2 ـ اشاره به سرنوشت طغيانگران و با آيات انفسي و آفاقي ما را متوجه توحيد و عالم صغير يعني رحم مادر و عالم كبير يعني ساختمان اين جهان مي‌كند. آيه (5-4)

3 ـ قرآن يك برنامه تربيتي مرحله به مرحله را براي بيدار ساختن بت پرستان و مشركان به تناسب انگيزه هاي مختلف عرضه مي‌كند. آيه (6)

4 ـ براي كوبيدن عامل غرور كه يكي از عوامل مهم طغيان و سركشي و انحراف است به يادآوري وضع اقوام گذشته و سرانجام دردناك آنها براي از بين بردن غرور هشدار مي‌دهد. آيه (6)

5 ـ اشاره به بهانه‌جويي مشركان كه مي‌گفتند: قرآن سحر است. آيه (10-7)

6 ـ خداوند به پيامبر مي‌گويد: كه منكران را بيم دهد. (ما را متوجه معاد مي‌سازد). آيه (13-11)

7 ـ هدف، اثبات توحيد و مبارزه با شرك و بت‌پرستي است. آيه (16 15 14)

8 ـ اشاره به قدرت قاهره خداوند. آيه (18-17)

9 ـ يهود و نصارا (منكران) از پيامبر براي اثبات رسالتش نشانه ي خواستند و بر خود ظلم بزرگي كردند. زيرا بالاترين مشاهده آن حضرت قرآن و كلام وحي است. آيه (24-19)

10 ـ اشاره به آنهايي كه گوشهايشان از شنيدن حرف حق سنگين است. آيه (28-27)

11 ـ اشاره به بيداري زودگذر و بي‌اثر در مورد اعمال لجوجانه مشركين است. آيه (28-27)

12 ـ همه چيز به روز رستاخيز منتهي مي‌شود. حتي براي حيوانات. آيه (29)

13 ـ استدلال توحيد نظري به مشركان (كه در سخت‌ترين شرايط زندگي جز خدا پناهي نيست. آيه (49-40)

14 ـ مبارزه با فكر طبقاتي (كه اسلام هيچ تفاوتي نسبت به فقرا و ثروتمندان قائل نمي‌شود. برخلاف انتظار ثروتمندان). آيه (53-52)

15 ـ آمرزش گناه تنها بدست خداوند است و خداوند به حضرت محمد فرمود: هركس كه به من ايمان مي‌آورد و به سراغ تو مي‌آيد به او بگو «سلام بر شما» آيه (55-54)

16 ـ اسرار غيبي و كليد خزائن غيب نزد خداست و به موضوع وسعت علم پروردگار مي‌پردازد و بازگشت همه به سوي اوست. آيه (62-59)

17 ـ تذكر به مؤمنان كه از مجالس اهل باطل دوري كنيد. آيه (68)

18 ـ اشاره به اهميت فرزندان صالح و بستگان ابراهيم را بيان مي‌كند و موقعيت ممتاز او را از نظر وراثت و ثمره وجودي مشخص مي‌كند. آيه (87-86)

19 ـ سه امتياز مهم براي پيامبران خدا را بيان مي‌كند. كتاب، عقل، نبوت و ارتباط قرآن با ايمان و نماز و آخرت بيان مي‌شود. آيه (94-88)

20 ما را به شناسايي جهان آفريشن و شگفتي‌هاي آن و به شناسايي خداوند از طريق آن بيان مي‌كند. آيه (103 95)

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 8:59 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره تفسیر سوره ال عمران

بازديد: 251

 

                                          

                      سوره ي آل عمران  

                      

نكات مربوط به حزب سوم

ايه15و18 

1-شهادت خداوند بر يگانگي خويش چگونه است :

منظور از شهادت خداوند شهادت عملي وفعلي است نه قولي اما شهادت وگواهي فرشتگان ودانشمندان جنبه قولي دارد البته گواهي فرشتگان ودانشمندان جنبه ي عملي نيز دارد

2- قيام به قسط چيست :

يعني خداوند گواهي به يكتايي خود مي دهد در حالي كه قيام به عدالت به جهان هستي دارد راه خداوند يكي معرفي شده وراه هاي منحرف متعدد بيان شده است

ايه 19

3-  سرچشمه اختلا ف ها وكشمكش هاي مذهبي معمولا از جهل وبي خبري نيست بلكه بيشتر به خاطر ظلم وانحراف   از حق ونظرهاي شخصي است

ايه 20

4- از اين ايه بطور ضمني استفاده مي شود كه از ادامه بحث ومحاجه با مردم لجوجي كه تسليم منطق صحيح نيستند بايد پرهيز كرد

ايه 21و22

5- در ايه اول امران به عدالت ودعوت كنندگان به معروف وحق در رديف پيامبران شمرده شده اند و كفر به خداوند وكشتن پيامبران وكشتن اينگونه افراد دريك سطح قرار گرفته واين نهايت اهتمام اسلام را به مسئله بسط عدالت در اجتماع روشن مي سازد

ايه 23و25

6- ممكن است گفته شود اعتقاد به عذاب وكيفر محدود در ميان ما مسلمانان هست زيرا ما معتقد يم كه مسلمانان براي هميشه در عذاب اللهي نمي مانند و بالاخره ايمان انها موجب نجات انان مي شود اماافرادي كه معتقد ند هر گناهي را كه مرتكب شوند مجازات انها چند روزي بيش نخواهد بود سخت در اشتباهند واز روح اسلام و تعليمات ان بر كنار مي باشند

  ايه 26و27

 7- خداوند شب را در روز وروز را در شب داخل ميكند منظور از اين جمله همان تغيير تدريجي محسوسي است كه در شب وروز در طول سال مشاهده مي كنيم اين تغيير بر اثر انحراف محور كره ي زمين نسبت به مدار ان است

ايه 28

8- اسلام به انسان اجازه داده  در موردي كه جان يا مال وناموس او در خطر است واظهار حق هيچگونه نتيجه ندارد موقتا از اظهار ان خودداري كند وبه وظيفه به طور پنهاني عمل نمايد

9- تقيه درهمه جا يك حكم نداردبلكه گاهي واجب وگاهي حرام وزماني مباح مي باشد  تقيه در جاي خود يك حكم قاطع عقلي وموافق فطرت انساني است                                          

آيه 30

10- دانشمندان بزرگ اسلام معتقدند هر كرداري از ما خواه خوب خواه بد يك صورت دنيوي و يك صورت اخروي دارد كه همكنون در دل آن عمل نهفته است و روز رستاخيز جلوه مي كند و باعث آرامش يا آزاد انسان مي گردد

آيه 31 و 32

11 – دين و محبت منظور اين است كه روح و حقيقت دين همان ايمان و عشق به خدا است

آيه 33 و 34

12 – پيامبران و رهبران بشر همان اندازه كه امتياز دارند همان اندازه نيز مسوليت دارند و ديگران كه امتياز متفاوتي دارند مسوليت كمتري خواهند داشت

آيه 35 و 36

13- مريم در لغت زن عبادتكار و خدمت گذار است و نام گذاري بوسيله مادرش نهايت عشق و علاقه اين مادر با ايمان براي وقف فرزندش نشان مي دهد

آيه 38 و 40

14- تعجب و شگفتي زكريا از تولد يحي با توجه به قدرت بي پايان پروردگار براي اين بود كه مي خواست ايمانش به مرحله شهود برسد هر انساني هنگامي كه با مساله خلاف قوانين طبيعت مواجه مي شود تمايل پيدا مي كند يك نشان حسي براي آن بيابد

آيه 41

15- بسته شدن زبان پيامبر براي يك مدت كوتاه مدتي كه پيامبر مي تواند از قوم غايب گردد و به عبادت خدا بپردازد مانعي ندارد مي تواند با ايما و اشاره يا تلاوت آيات كه ذكر خدا است مردم را هدايت كند

آيه 45و46

16- مسيح به عنوان كلمه در اين آيه ياد شده در اصطلاح قران به معني مخلوق است

آيه 48 و 49

17 – پاسخ كسانيكه ولايت تكريمي مردان خدا را منكر مي شوند و آن را يك نوع شرك مي دانند به خوبي روشن مي گردد زيرا هيچكس براي پيامبران و يا امامان دستگاه مستقلي در مقابل خداوند قايل نيست معجزات پيامبران اعمالي است كه به وسيله خود آنها انجام مي شود اگر چه به فرمان خدا و استمداد از نيروي الهي و اذن او انجام مي گيرد

آيه 52

18- حواريون قلبي پلك و روحي باصفا داشتند و شستشوي افكار آلوده مردم كوشش داشتند

19- منظور آيه از مكر اين است كه دشمنان مسيح با طرحهاي شيطاني خود مي خواستند جلوي اين دعوت الهي را بگيرند اما خداوند براي حفظ جان پيامبر و آيئنش نقشه هاي آنها را نقش بر آب كرد همچنين در موارد ديگر

 

 

 

 

 

 

 

 

نكات مر بوط به حزب چهارم

 

آيه 56 و 58

1- در اين آيه علاوه بر عذاب آخرت كه نتيجه داوري پروردگار در قيامت است به مجازات شديد دنيا نيز اشاره شده كه دامنگير اقراد كافر مي شود

2- مقدم داشتن سرنوشت كافران بر مومنان به خاطر آن است كه كساني كه نسبت به مسيح كافر شدند اكثريت را داشتند

آيه 59 و 60

3- ولادت حضرت مسيح بدون پدر را دليلي بر فرزندي او نسبت به خدا و يا الوهيتش مي گرفتند آيه : مثل عيسي نزد خدا همچون مثل آدم است كه او را از خاك آفريد

آيه 61

4- دعوت پيامبر به مباهله يك از نشانه هاي صدق دعوت و ايمان قاطع او است قطع نظر از نتايجي كه بعدا از مباهله به دست مي آيد

آيه65 و 68

5- مهمترين پيوند پيوند مكتبي است هيج رابطه اي بالاتر از رابطه مكتبي نيست بلكه ارتباط با مردان خدا و اوليا الله تنها از همن طريق است سزاوارترين مردم به پيامبران آنها هستند كه به دستورهاي آنها بيش از هر كس عمل مي كنند

آيه 72و74

6- آيات فوق از آيات اعجاز آميز قران بود و پرده از روي اسرار يهود و دشمنان اسلام بر مي داشت نقشه ماهرانه آنها را متزلزل ساخت آنها در پرتوي آن بيدار شدند و از وسوسه هاي اقوا گر دشمن بر حذر گرديدند هدف آنها متزلزل ساختن پايه هاي عقايد اسلامي در افكار جوانان است قران امروز هم به مسلملنان در برابر اين جريان هشدار مي دهد

آيه 75 و 76

7- از جمله احكام قطعي اسلام اين است خيانت در امانت جايز نيست خواه اين امانت مربوط به مسلمانان باشد يا غغير آن حتي مشركان و بت پرستان

آيه 77

8- نكته اي كه در اين آيه است عواقب شوم پنجگانه اي است كه در برابر پيمان شكني و سوگندهاي دروغ در اين آيه ذكر شده است گويا اشاره به مراحل تدريجي قرب و بعد از خدا است كسي كه به خدا نزديك مي شود در گام اول مشمول مواهب معنوي مي گردد و هنگامي كه نزديكتر شد خدا با او سخن مي گويد باز نزديكتر شد خدا به او نظر رحمت مي افكند و بازهم نزديكتر شد از آثار لغزشهاي گناه پاك مي سازد و درنتيجه از عذاي  دردناك نجات مي يابد

آيه 79 و 80

9- بشر پرستي ممنوع است پرستش غير خدا و مخصوصا بشر پرستي را محكوم مي شازد روح آزادگي را در انسان پرورش مي دهد

10 – يكي از طرق شناسايي داعيلن حق و داعيان باطل اين است كه داعيان حق كه در راس آنها پيامبران و امامان قرارداشتند وقتي كه بزرگترين قدرتهارا در اختيار داشتند همانند نخستين روزها مردم را به سوي اهداف مقدس و توحيد فرا مي خواندند ولي باطلان دعوت به سوي خويش و تشويق مردم به يك نوع عبوديت بود

آيه 81 و 82

11- از آيه فوق نتيجه مي شود كه آيا پيامبري در زمان پيامبر ديگر مبعوث مي گردد . نتيجه اين است كه پيمان تنها از خود پيامبران گرفته نشده بلكه از پيروان آنها نيز گرفته شده است و منظور از پيمان گرفتن از انبياءپيمان گرفتن از امتهاي آنان و نسلهاي بعد از آنها است . هرگز پيامبران خدا هدف و دعوت جدا نداشتند و با هم جنگ و ستيز نداشتند .

12- آيه مزبور در باره جانشينان پيامبران نيز صادق است چون آنها از آنان جدا نيستند و يك هدف دارند و هميشه پيامبران جانشينان خود را معرفي كرده اند

13- تعصبهاي مزاحم . پيروان يك آيين به آساني حاضر نيستند به آيين نو تن دردهند در حالي كه قانون تكامل مي گويد بايد آيينها يكي پس از ديگري بيايند و بشر را در مسير خدا شناسي و حق و عدالت و ايمان و غيره راهنمايي كنند تا فارغ التحصيل شده

آيه 86 و 89

  14- توبه مرتد : مرتد يعني كسي كه اسلام را پذيرفته و سپس از آن بازگشته بر دو قسم است

 

 

 

15- مرتد فطري يعني پدر يا مادر مسلمان تولد يافته سپس او اسلام را پذيرفته وسپس از ان بر گشته ولي مرتد ملي پدر و مادر مسلمان تولد نيافته وبعد از بلوغ ان را پذيرفته سپس از ان برگشته

 

16-  توبه مرتد ملي پذيرفته مي شود در حقيقت مجازات او خفيف است       چون مسلمان زاده نشده است

 

 

  توبه فطري حكم شديدتر است گرچه توبه او در پيشگاه خداوند پذيرفته مي شود

ولي اگر وضع او در دادگاه اسلام ثابت شود محكوم به اعدام است حتي توبه نمي تواندجلواين احكام شديد را بگيرد سختگيري در مواقعي است كه مرتد فطري مرد باشد

 

ايه90و91

17-  كساني كه نخست ايمان آورده سپس كافر شده اند و در كفر پافشاري      دارند توبه آنهاپذيرفته نيست  

 

18- توبه كساني كه در آستانه مرگ هستند مي دانيم كه در آن ساعت درهاي توبه بسته مي شود وتوبه پذيرفته نيست

 

19- كفر تمام اعمال نيك انسان را از بين مي برد اگر تمام روي زمين پر از

طلا باشد و در راه خدا انفاق كنند با وجود آلودگي روح و جان و دشمني با حق بيفايده است و شفاعت شفاعتكنندگان شامل حال شان نميشود مهمترين عامل شفاعت ايمان به خداوند است

 

 

 

                           

                                     جزءسي ام                            

نكات مر بوط به حزب سوم

سوره اعلي   

ايه8

1-  اسلام دين اساني است

ايه13و14

2- دوزخيان نه مي ميرند نه از حيات برخوردارند

ايه16

3- دلبستگي دنيوي مانع اصلي ثمر بخشي تزكيه نفس است

 

سوره غاشيه

ايه2و3

4- انكه در قيامت وحشت زده زحمات سخت خود را بي ثمر مي بينند     

ايه17و20

5- اسمان مرتفع وزمين مسطح وكمههيمستقر مظهري از قدرت بي حد پروردگار

سوره فجر

ايه14

6- ستمگر بداند خداوند در كمين او ست

7- انسان ذلت وعزت را تهيدستي وتوانگري ميداند ولي حق اين است كه هر دو از مايش است

ايه17

 8- ذلت نزد داوند توجهنكردن به يتيم نوازي است

ايه 18

9- ذلت نزد خداوند نينديشيدن به گرسنگان جامعه است

ايه24

10- انسان ور شكسته در قيامت مي گويد : كاش براي اين زندگي حقيقي كاري مي كردم

ايه 27و28

11- وقتي مومن پنج تن (ع) را هنگم قبض رو مي بيند با خاطر جم ودل ارام جان مي دهد

 سوره بلد

ايه 4

12- طبيعت زندگي دنيوي انسان اكنده از رنج اشكار و پنهان است

ايه 7و9

13- ايا انسان گمان مي كند كسي او را نمي بيند

ايه 10

14- ما به انسان قدرت انتخابگري داديم

ايه 17

15- اهل ايمان يكديگر را ب صبوري و خير انديشي سفارش مي كنند

سوره شمس

ايه8

16- خداوند انسان را به شناسايي بد و خوب قرار مي دهد

ايه9

17- نجات قطعي در گرو تهذيب نفس است

سوره ليل

ايه 5و7

18- ميو معاد باوري تقوا است و محصول تقوا خير رساني به خلق وتوفيق روز افزون است

 

 

سوره ضحي

ايه7

19-  اگر امداد غيبي نمي رسيد پيامبر هم گمراه بود                                            ايه 11           

20- مثبت انديش باش ونعمت هاي خداوند را ببين

 

 

 نكات مر بوط به حزب چهارم     

 

سوره شرح

ايه1

1- حوصله وشرح صدر ويژگي لازم براي مبلغ موفق است

ايه5

2- اگر به دقت بينديشي در متن هر تلخي شيريني است

 

سوره تين

ايه4

3- افرينش انسان به لحاظ جسم وجان با زيبا ترين كيفيت

 

سوره علق

ايه1

4- شروع هر كار با نام خداوند

ايه4

5- قدرت انسان در نوشتن نشان اكرميت خداوند است

ايه6

6- احساس بي نيازي زمينه ساز طغيان

ايه 14

7- عالم محضر خداوند است

 

ايه 19

8- نزديكترين حال انسان به خداوند حال سجده است

 

سوره قدر

ايه1

9- نزول حقيقت قران بر قلب پيامبر در شب قدر

ايه4

10- ملائكه در شب قدر همه ساله تقدير وتفسير لوم عالم را نزد حجت زمان مي اورند

 

سوربينه

ايه8

11- رضايت نامه ي خداوند ورضايت بند از خداوند ميوهخشيت پروردگار

 

سوره زلزال

ايه 7و8

12- ترازوي قيامت حتي ذره را هم محاسبه مي كند

 

سوره عاديات

ايه 10

13- هر چه در سينه هاست اشكار مي گردد

 

سوره قارعه

ايه6و11

14- سنگين يا سبك بودن ون معنوي انسا ملاك بهشتي ويا دوزخي بودنش است

 

سوره تكاثر

ايه8

15-نسبت به نعمت عظيم ولايت همه شما بايد پاسخگو با شيد

 

سوره عصر

ايه3

16- به جز مومن صالح مصلح همه با زنده اند

 

سوره همزه

ايه 1و2

17- واي به حال انانكه غرور ثرئت او را به تحقير وعيب جويي مردم مي كشد

 

سوره فيل

ايه3و5

18- يل سواران ابره با پرتاب ريگ به وسيله پرندگان همچون كاه جويده ريز شدند

 

سوره قريش

ايه1و3

19- بندگي پروردگار شكر امنيت و راه

 

سوره ماعون

ايه4و7

20- واي به حال كسي كه نماز راسبك بشمارد رياكار است واز خدمت اندك به خلق دريغ مي رزد

 

سوره كوثر

ايه1

21- اي پيامبر غمگين مباش ما به تو فاطمه را عطا كر ديم

 

سوره كافرون

ايه1و6

22- اي كفار به هيچ مجه با شما سازش مذ هبي نداريم

 

سوره نصر

ايه 3

23- غرور وپيروزي تو را از خداوند غافل نكند

 

سوره تبت

ايه1

24- اگر حق ستيز بودي دوزخي هستي اگر چه عموي پيامبر باشي

 

سوره توحيد

ايه 1و3

25- خداوند در ذات وصفاتش احد است همه محتاج ان بي نيازيم

 

سوره فلق

ايه1و5

26- پناه ببر به خداوند از دست دشمنان تفرقه افكن حسود   

 

سوره ناس

ايه1و6

27- پناه ببر به خداوند از وسوسه هاي خناسي كه نقشه هايش را به فراورده هاي ذهن خودت جلوه مي دهد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 8:58 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره تفسیر سوره ملک

بازديد: 679

 

به نام خدا

جزء 29 حزب1

سوره ملك:

1.اين سوره در مكه نازل شده و داراي (30)آيه مي باشد.

2.از نامهاي ديگر اين سوره"مُنجيَه" به معناي نجاتبخش و"واقيه" و "مانعه" است. زيرا تلاوت كننده خود را از عذاب الهي يا عذاب قبر نگاه مي دارد.

3.مسائل مطرح شده در آن عمدتاً بر سه محوردور مي زند.

1-  بحثهايي پيرامون مبداء و صفات خدا و نظام شگفت انگيز خلقت.

2- بحثهايي پيرامون معاد و عذاب دوزخ و گفتگو هاي مأموران عذاب با دوزخيان.

3- انذار و تهديد كافران و ظالمان به انواع عذابهاي دنيا و آخرت

4.اين سوره با مسأله مهم مالكيت و حاكميت خدا و جاودانگي ذات پاك او آغاز مي شود.(آيه 1)

5.منظور از آزمودن در آيه دوم كه مي فرمايد :هدف از آفرينش مرگ و حيات ,آزمودن است ,نوعي پرورش است .به اين معنا كه انسانها را به ميدان عمل ميكشد تا ورزيده و آزموده و پاك شده و لايق قرب خدا گردند و هدف اين آزمون , رسيدن به حسن عمل كه مفهومش , تكامل معرفت و اخلاص نيت و انجام هر كار خير است مي باشد .(آيه 2)

6.در آيه بعد به نظام كلي جهان پرداخته و انسان را به مطالعه مجموعه عالم هستي دعوت كرده و مي فرمايد هر چه انسان در جهان دقت كند ,كمترين خلل و ناموزوني درآن نمي بيند.(آيه 3)

7.مي فرمايد : خداوند بر همه امور آگاه است .(آيه 13)

8.بازگشت همه به سوي اوست (آيه 15)

9.و عذاب كافران منحصر به عذاب قيامت نيست (آيه 16و17)

10.و اينكه زندگاني و سرنوشت پيشينيان به عنوان درس عبرتي براي ماست(ايه18)

11.و نيز خداوند بر همه چيزبيناست.(ايه 19)

12.همچنين انسان موجودي لجوج و خيره سر است(ايه 21)

 

سوره قلم:

1.اين سوره در مكه نازل شده است وداراي (52)آيه است.

2.محتواي اين سوره بر محورمسائل نبوت پيامبر و مبارزه با دشمنان و دعوت به صبر و انذار مخالفان دور مي زند :

1.        بازگويي صفات ويژه پيامبر (آيه2تا4)

2.        بازگويي صفات زشت و اخلاق نكوهيده دشمنان پيامبر(آيه8تا16)

3.        بيان داستان "اصحاب الجنته"(آيه17تا32) اصحاب الجنه

4.        بيان مطالب راجع به قيامت و عذاب كفار(آيه 34تا41)

5.         بازگويي انذارها  و تهديدات نسبت به مشركان(آيه41تا46)

6.        دستور صبرو استقامت در برابر دشمنان به پيامبر(آيه47)

7.        بيان عظمت قرآن و توطئه هاي دشمنان بر ضد پيامبر(آيه51و52)

3.اين سوره تنها سوره ايست كه با حرف مقطع (ن) آغاز شده كه در ان از (9) صفت نكوهيده و نهي شده سخن به ميان آمده كه عبارتند از :دروغگويي- عيب جويي- سخن چيني- پست بودن- ممانعت از كار خير- تجاوز از حدود الهي و حقوق الهي – گنهكاري- كينه توزي و پر خوري- خشونت و بد نامي.

 

سوره حاقه :

1.اين سوره در مكه نازل شده و داراي (52 )آيه است .

2.از نامهاي ديگر قيامت كه در اين سوره آمده است ميتوان "حاقه- قارعه- واقعه"را نام برد.

3.مباحث اين سوره بر سه محور زير دور مي زند:

1.        مسائل مربوط به قيامت و بسياري از خصوصيات آن(آيه1تا3)

2.        مباحث پيرامون سرنوشت اقوام كافر پيشين و انذارهاي موكدي براي همه كافران و منكران قيامت مخصوصاً قوم عاد,ثمود و فرعون(آيه4تا12)

3.        مباحث پيرامون عظمت قرآن و مقام پيامبرو كيفر تكذيب كنندگان (آيه30تا52)

 

سوره معارج :

1.اين سوره در مكه نازل شده و داراي( 44)آيه است .

2.اين سوره داراي 4 بخش است:

1.        سخن از عذاب سريع  شخصي كه بعضي از گفته هاي پيامبر را انكار كرد و گفت: اگر اين سخن حق است ,عذابي بر من نازل شود و نازل شد (آيه1تا3)

2.        به بيان بسياري از خصوصيات قيامت و مقدمات وحالات كفار در آن روز مي پردازد (آيه4تا18)

3.        به بيان قسمت هايي از صفات انسانهاي نيك و بد  پرداخته كه او را بهشتي يا دوزخي مي كند (آيه 19تا34)

4.         سخن از انذارهايي است نسبت به مشركان و منكران وبار ديگر به مسأ له رستاخيز بر مي گردد (آيه35تا44)

3.در اين سوره خداوند به " ذي المعارج " توصيف  شده است .زيرا خدا مقامات مختلفي براي فرشتگان قرار داده كه با سلسله مراتب به سوي قرب خداوند پيش  مي روند.

4.در اين سوره مي فرمايد : فرشتگان و روح الامين به سوي او عروج مي كنند .در آن روزي كه مقدارش  پنجاه هزار سال است (آيه4) در اين ايه تعبير به پنجاه هزار سال از اين است كه آن روز بر حسب سالهاي دنيا تا اين حد ادامه پيدا مي كند و با آنچه در آيه 5 سوره سجده امده است كه مقدار آن را يك هزارسال تعيين مي كند منافاتي ندارد زيرا همانگونه كه در روايات وارد شده است ,درقيامت پنجاه موقف است و هر موقف به اندازه يك هزار سال طول مي كشد .

 

سوره نوح :

1. اين سوره در مكه نازل شده و داراي( 28)ايه است .

2.در اين سوره وسوره هاي شعرا‌ء- مومنون – اعراف- هود- و انبياء به سر گذشت نوح پيامبرمي پردازد.

3.انچه در سوره نوح آمده مربوط به دعوت مستمر و پي گير اين پيامبر به سوي توحيدو كيفيت و عناصر اين دعوت است.

4.اين سوره ترسيمي است از بيان مبارزه دائمي طرفداران حق و باطل و برنامه هايي كه طرفداران حق در مسير خود بايد به كار ببندند.

5.در اين سوره در مورد مباحثي صحبت شده از قبيل :

1.    بعثت پيامبر و انذار كافران

2.    تشويق قوم و نتايج مهم اجابت دعوت به سوي حق

3.    بيان استكبار وغرور به عنوان يكي از عوامل مهم بدبختي و از موانع مهم راه حق

4.    بيان معاد

5.    تقاضاي مجازات قوم از ناحيه پيامبر

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 8:57 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره تفسیر ایاتی از سوره بقره

بازديد: 155

 

به نام خدا

 

آيه 253- نقش پيامبران در زنگي انسانها! اين آيه اشاره اي به درجات انبياء و مراتب آنها و گوشه اي از رسالت آنها در جامعه انساني مي كند، نخست مي فرمايد: آن رسولان را بعضي بر بعضي برتري داديم (تلك الرسل فضلنا بعضهم علي بعض).

سپس به ويژگي بعضي از آنان پرداخته مي فرمايد: « بعضي از آنان را خدا با او سخن گفت و منظور از‌ آن موسي (ع) است كه به كليم الله معروف شده است.

سپس به سراغ امتياز حضرت مسيح (ع) رفته مي فرمايد: ما به عيسي بن مريم نشانه هاي روشن داديم، و او را با روح القدس تاييد كرديم.

در ادامه آيه اشاره به وضع امتها واختلافات آنها بعد از انبيا كرده مي فرمايد: اگر خدا مي خواست كساني كه بعد از آنان بودند، پس از آن كه آن همه نشانه هاي روشن براي آنان آمد به جنگ و ستيز با يكديگر نمي پرداختند.

بار ديگر تاكيد مي كند كه اين كار براي خدا آسان بود كه به حكم اجبار جلو اختلافات آنها را بگيرد، زيرا اگر خدا مي خواست هرگز آنها با يكديگر جنگ نمي كردند ولي خداوند آن را كه اراده كرده ( و بر طبق حكمت و هماهنگ با هدف آفرينش انسان است و آن آزادي اراده و مختار بودن است) به جا مي آورد.

بدون شك گروهي ازاين ازادي نتيجه منفي مي گيرند ولي در مجموع وجودآزادي از مهمترين اركان تكامل انسان است، زيرا تكامل اجباري تكامل محسوب نمي شود.

ايه 254- انفاق يكي از مهمترين اسباب نجات در قيامت!

در اين آيه روي سخن را به مسلمانان كرده و به يكي از وظايفي كه سبب وحدت جامعه و تقويت حكومت و بنيه دفاعي وجهاد مي شود اشاره مي كند و مي فرمايد « اي كساني كه ايمان آورده ايد از آنچه به شما روزي داده ايم انفاق كنيد».

و در پايان آيه مي فرمايد: « كافران همان ظالمانند. اشاره به اين كه آنها كه انفاق و زكات را ترك مي كنند هم به خويشتن ستم روا مي دارند و هم به ديگران.

آيه 255- آيه الكرسي- يكي از مهم ترين آيات قران! در اهميت و فضيلت اين آيه همين بس كه از پيامبر گرامي اسلام نقل شده است كه از ابي بن كعب سوال كرد و فرمود : كدام آيه برترين آيه كتاب الله است؟ عرض كرد: الله لا اله الا هو الحي القيوم.

ابتدا از ذات اقدس الهي و مساله توحيد و اسما حسني و صفات او شورع مي كند مي فرمايد: « خداوند هيچ معبودي جز او نيست».

الله نام مخصوص خداوند و به معني ذاتي است كه جامع همه صفات كمال و جلال وجمال است.

سپس مي افزايد: (خداوندي كه زنده و قائم به ذات خويش است و موجودات ديگر عالم، قائم به او هستند) (الحي القيوم).

سپس در ادامه آيه مي افزايد: (هيچ گاه خواب سبك و سنگين او را فرا نمي گيرد، و لحظه اي از تدبير جهان غافل نمي شود. (لاتخده سنه و لا نوم).

سپس به مالكيت مطلقه خداوند اشاره كرده مي فرمايد: براي اوست آنچه در آسمانها و زمين است) (له ما في السموات و ما في الارض).

و اين پنجمين وصف از اوصاف الهي است كه در اين آيه آمده، زيرا قبل از آن اشاره به توحيد وحي و قيوم بودن، و عدم غلبه خواب برذات پاك او شده است.

در هفتمين توصيف مي فرمايد: (آنچه را پيش روي آنها (بندگان) و پشت سر آنهاست مي داند و از گذشته و آينده آنان آگاه است) (يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم).

در هشتمين توصيف، مي فرمايد: (آنها جز به مقداري كه او بخواهد احاطه به علم او ندارند، و تنها بخش كوچكي از علوم را كه مصلحت دانسته در اختيار ديگران گذارده است.

در نهمين ودهمين توصيف مي فرمايد: (كرسي (حكومت) و آسمانها و زمين را در بر گرفته وحفظ و نگهداري آسمان و زمين براي او گران نيست).

حتي از پاره اي از روايات استفاده مي شود كه كرسي به مراتب از آسمانها و زمين وسيعتر است چنانكه از امام صادق نقل شده كه فرمود: (آسمانها و زمين در برابر كرسي همچون حلقه انگشتري است در وسط يك بيابان و كرسي در برابر عرش همچون حلقه اي است در وسط يك بيابان).

آيه 256- شان نزول:

تفسير: آيه الكرسي در واقع مجموعه اي از توحيد و صفات جمال و جلال خدا بود كه اساس دين را تشكيل مي دهد، و چون در تمام مراحل با دليل عقل قابل استدلال است ونياز به اجبار و اكراه نيست در اين آيه مي فرمايد: در فبول دين هيچ اكراهي نيست (زيرا) راه درست از بيراهه آشكار شده است).

(آيه 257)- با اشاره اي كه در مساله ايمان و كفر در آيه قبل آمده بود در اينجا وضع مومنان و كافران را نظر راهنما و رهبر مشخص مي كند، مي فرمايد: (خداوند ولي و سرپرست كساني است كه ايمان آورده اند).

(آيه 258)- ابراهيم در برابر ظاغوت زمان خود نمرود! به دنبال آيه قبل كه از هدايت مومنان در پرتو ولايت و راهنمايي پروردگار و گمراهي كافران بر  اثر پيروي از طاغوت سخن مي گفت خداوند چند نمونه ذكر مي كند كه يكي از آنها نمونه روشني است كه در اين آيه آمده و آن گفتگو و محاجه ابراهيم قهرمان بت شكن با جبار زمان خود، نمرود است، مي فرمايد:( آيا نديدي (آگاهي نداري) از كسي كه با ابراهيم در باره پرودگارش محاجه و گفتگو كرد).

(آيه 259). در اين آيه سرگذشت يكي ديگر از انبياء پيشين بيان شده، كه مشتمل بر شواهد زنده اي بر مسائل معاد است.

شرح بيشتر اين ماجرا را از زبان قرآن بشنويم. (يا همانند كسي كه از كنار يك آبادي عبور مي كرد در حالي كه ديوارهاي آن به روي سقفها فرو ريخته بود، (و اجساد و استخوانهاي اهل آن در هر سو پراكنده بود، او از روي تعجب با خود) گفت: چگونه خدا اينها را بعد از مرگ زنده مي كند)!

در ادامه مي فرمايد: (خداوند او را يكصد سال ميراند، سپس او را زنده كرد و به او گفت: چقدر درنگ كردي؟ گفت: يك روز يا قسمتي از يك روز، فرمود (نه) بلكه يكصد سال درنگ كردي).

بنابراين، خدايي كه مي تواند غذا ونوشيدني تو را كه قاعدتا بايد زود فاسد گردد، به حال اول نگهدارد، زنده كردن مردگان براي او مشكل نيست، زيرا ادامه حيات چنين غذاي فاسد شدني كه عمر آن معمولا بسيار كوتاه است، در اين مدت طولاني ساده تر از زنده كردن مردگان نيست.

و در پايان آيه مي فرمايد: هنگامي كه با مشاهده اين نشانه هاي واضح (همه چيز) براي او روشن شد گفت: مي دانم كه خدا بر هر كاري قادر است)

آيه (260) صحنه ديگري از معاد در اين دنيا!

(آيه261) – آغاز آيات انفاق! مساله انفاق يكي ازمهمترين مسائلي است كه اسلام روي آن تاكيد دارد و شايد ذكر آيات آن پشت سر آيات مربوط به معاد از اين نظر باشد كه يكي از مهمترين اسباب نجات در قيامت، انفاق و بخشش در راه خداست.

نخست مي فرمايد: (مثل كساني كه اموال خود را در راه خدا انفاق مي كنند همانند بذري است كه هفت خوشه بروياند) و در هر خوشه اي يكصد دانه باشد كه مجموعا از يك دانه هفصد دانه بر مي خيزد.

(آيه 262) – چه اتفاقي با ارزش است؟

كساني كه اموال خود را در راه خدا انفاق مي كنند سپس به دنبال انفاقي كه كرده اند منت نمي گذارند و آزاري نمي رسانند پاداش آنها، نزد پرودرگارشان است)

تفسير: از چه اموالي بايد انفاق كرد؟

نخست مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد از اموال پاكيزه اي كه (از طريق تجارت) به دست آورده ايد و از آنچه از زمين براي شما خارج كرده ايم (از منابع و معادن زير زميني و از كشاورزي و زراعت و باغ) انفاق كنيد.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 8:53 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره سوره الرحمن

بازديد: 1463

 

با نام خدا

                    جزء27 - حزب3                                                   

 سوره الرحمن

1-الرحمن گسترده ترين مفهوم را در ميان نامهاي پروردگاردارد.كه رحمن اسم خاص ولي صفت عام

دارد يعني نامي است مخصوص خدا كه رحمتش همگان را شامل مي شود.

2-نعمات الهي به اولويت نام برده شده اند: 1-تعليم قرآن به وسيله ي پيامبربه انس و جن 2-نعمت خلق انسان 3- نعمت تعليم بيان به انسان

3-بيان همان چيزي است كه مبين و آشكار كننده باشد، بنابر اين فقط شامل نطق و سستي نمي شود و كتابت و خط و استدلالات عقلي و منطقي را شامل مي شود.

4- نعمت نظم موجود در جريان حركت ماه و خورشيد حركت معيني كه به حكم نافذ خداوند در بين ماه و خورشيد وجود دارد.

5- نعمت سجده ي گياه و درخت براي خداوند كه گياهان و درختان هم به سجده ي او سر به خاك نهاده اند.

6- نعمت قرار دادن ميزان و وسيله سنجش توسط خداوند كه حكم كرد اي بندگان هرگز در ميزانعدل الهي ونافرمايي نكنيد.

7- نعمت آفرينش آسمان، خداوند آسمان را همچون كاخي بلند آفريد و ميزان عدل و نظم را در عالم وضع فرمود.

8- نعمت قرار دادن زمين براي محل زندگي انسان كه زمين را براي زندگي خلق مقرر فرمود.

9- نعمت وجود ميوه ها و نخلهاي پر شكوفه دز زمين

10- دانه هايي كه همراه با ساقه و برگ است كه به صورت كاه در مي آيد و همچنين گياهان خوشبو

11- انسان را از گل خشكيده اي كه همچون سفال بود بدين حسن وزيبايي آفريد.

12- جن را از شعله هاي مختلط و متحرك آتش آفريد.

13- او پروردگار دو مشوق و دو مغرب است . آفريينده شرق و غرب

14- دو درياي مختلف را كنار هم قرار داد كه با هم تماس دارند.

15-ولي در ميانشان برزخ و فاصله اي است كه يكي بر ديگري غلبه نمي كند.

16-از آن درياها لولو و مرجان خارج مي شود.

17- كشتيهايي ساخته شده كه در دريا حركت مي كنند و همچون كوهي هستند.

18- تمام كساني كه روي زمين هستند فاني مي شوند.

19- ولي ذات ذوالجلالي و گرامي پروردگار جهانيان است كه باقي مي ماند.

20- تمام كساني كه در آسمانها و زمين هستند از او تقاضا مي كنند و او هر روز در مقام شان و كاري است.

نتيجه:

كداميك از نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي كنيد؟ اين نعمتهايي كه پروردگار به ما ارزاني فرموده است بايد پيوسته تمام بندگان و همچنين جن و انس شكرگزار نعمتهاي پروردگار باشند و هيچ انكاري در نعمتهاي بي كران ذات ابدي خداوند نيست و اوست كه باقي است و مائيم كه فاني و نابود شدني هستيم.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 8:51 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره سوره انبیا جزء 17

بازديد: 341

 

به نام خدا

جزء 17 سوره انبيا

 

اين سوره در مكه نازل شده و داراي 112 آيه است.

اين سوره چنانكه از نامش پيداست سوره پيامبران است زيرا نام شانزده پيامبر و حالاتشان بيان شده 2آيه در اين سوره از مبدا و معاد سخن مي‌گويد در اين سوره از وحدت خالق و اينكه آفرينش جهان براساس نظم ترتيب است و نيز وجد موجودات در برنماه فنا و مرگ بحث شده .

آيه 10. 4 از پيروزي حق بر باطل خبر مي‌دهد.

آيه 2. 5 آيا قرآن قرآن حادث است.

پس از بحث‌هاي فراوان مفسران به اين نتيجه رسيدند كه منظور از حادث معني قديم آن است.

آيه 1. 6 در اين سوره جالب است كه مي‌گويد حساب به مردم نزديك شده نه مردم به حساب گويي حساب با سرعت به استقبال مردم مي‌رود منظور آن است كه باقيمانده دنيا در برابر آنچه گذشته كم است به همين دليل رستاخيز تركيب ضد همه بود يا اينكه اين تعبير به خاطر بودن رستاخيز است و ظاهرا اين آيه ناظر به قيامت كبري است. آيه 7 پيامبران همه از نوع بشرند و همه انسانها بايد از جنس خودمان باشند با همان احساسات و نيازها تا  دردهاي آنها را درك كندو بهترين طريق درمان را بگويند و اسوه‌اي براي همه باشد .

آيه 8 اهل ذكر چه كساني هستند؟ اين آيه بيانگر يك قانون كلي عقلاني در مورد رجوع جاهل به عالم است. به همين دليل فقهاي اسلام به اين آيه براي مسأله درجه از تقليد از مجتهدان اسلامي استدلال كرده‌اند.

آيه 10 اشاره مي‌كند به اينكه ما به شما كتابي نازل كرديم كه وسيله بيداري شما در آن است آيا تعمل نمي‌كنيد؟ آيات اين كتاب فرياد مي‌زند كه سحر نيست واقعيت است.

10 ـ آفرينش آسمان و زمين بيهوده نيست به اين آيه در پاسخ كساني كه هدف خلقت را عيش و نوش تصور كردند مي‌گويد آسمان و زمين را بيهوده نيافريديم همه از يك بيانگر آفريننده بزرگ باشند و از سوي ديگر به دليل به معاد باشد و گرنه اين همه غوغا براي چند روز معني نداشت.

11 ـ خداوند در اين آيات هدف آفرينش را چيزي جز تكامل و تعالي ما نمي‌داند به تعبير ديگر عالم هستي دانشگاهي است براي تكامل ما در زمينه علم ولي در اينجا سئوال مطرح مي‌شود كه اگر هدف تكامل بود چرا خداوند انسان را از ابتدا كامل نيافريد؟ پاسخ اين است كه تكامل اختياري است، و اگر دست او را به زور بگيرند و ببرند نه افتخار است و نه تكامل.

ستمكاران هنگامي كه احساس عذاب را درك كردند ناگهان پا به فرار مي‌گذارند. آيه 12

12 ـ شرك از پندار سرچشمه مي‌گيرد. پاسخ كوتاه اينكه اگر دو يا چند اراده در عالم حاكم بود هر يك اقتضايي داشت و هركدام اثر ديگري را خنثي مي‌كرد و سرانجام جهان به فساد مي گرائيد.

13 ـ پيدايش همه موارد است.

زنده از آب: دو تفسير مشهور است 1 ـ حيات همه موجودات زنده به آب است همين آبي كه از باران مي‌بارد.

2 ـ ديگر اينكه «ماء» در اينجا اشاره به آب نطفه است كه موجودان زنده از آن به وجود مي آيند.

14 ـ آسمان سقف محكمي است جو زمين همچنين زرهي رزين در مقابل سنگهاي آسماني است همه چنين درجه حرارت را به اين زمين كنترل مي‌كند همچنين ذخيره بسيار لازم براي آب و بخار را از اقيانوسها به خشكي ها انتقال وهمجنين اشعات مضر خورشيد را دفع مي‌كند.

15 ـ همه مي‌ميرند. قرآن مي‌گويد ما شما را با بديها و نيكيها امتحان مي‌كنيم و سرانجام به سوي ما بازمي‌گرديد.

16 ـ انسان از عجله آفريده شده: يعني آنچنان انسان عجول است كه گويي از عجله آفريده شده و تار و پود وجودش از آن تشكيل يافته.

17 ـ عذر بهاي آخرت همه چيزش با دنيا متفاوت است آتش الهي بر قلب آدم مي‌زند. يعني آتش دوزخ قافلگيرانه و ناگهاني است.

18 ـ ترازوهاي عدل در قيامت: نه از پاداش نيكوكاران چيزي كاسته مي‌شود و نه از مجازات بدكاران افزوده.

19 ـ مابه موسي و هارون «فرقان» وسيله تشخيص حق از باطل بخشيديم از فرقان تغيير هاي زيادي شده فرقان اشاره به تورات همه اشاره به ساير معجزات و دلايل موسي باشد.

20 ـ پرهيزگاران را كساني معرفي مي‌كند كه از پروردگارشان در غيب و نهان مي‌ترسند كلمه غيب همه به ذات پاك پروردگار اشاره دارد وهم به اينكه او را در خلوتگاه حاضر و ناظر مي‌دانند.

 

سوره انبياء

1 ـ ابراهيم نقشه بتها را مي‌كشد كه رشد و رشادت ابراهيم ظاهر مي شود.

2 ـ بت پرستي تنها بتهاي سنگي نيست بلكه هر نوع توجه به غير خدا را شامل مي‌شود.

3 ـ چهل روز مردم براي ابراهيم هيزم جمع كردند تا او را بسوزانند اما خداوندي كه همه چيز به فرمان اوست به آتش زمان داد تا سرد و سالم شود.

4 ـ مقام امامت مقام تحقق بخش است به تمام برنامه‌هاي الهي است.

5 ـ چون لوط از بندگان صالح خدا بود خداوند به او امكان فرار از سرزمين آلودگان را داد مردم آن زمان علاوه بر لواط كارهاي زشت و خبيث ديگري نيز داشتند.

6 ـ كوهها و پرندگان با داوود همصدا مي‌شدند در تسبيح خداوند كه منظور همان تسبيح تكويني است كه با زبان حال در همه جا جهان صورت مي‌گيرد.

7 ـ خداوند بادها را در فرمان سليمان قرار مي‌دهد كه اين كار عجيبي نيست زيرا خداوند به همه چيز آگاه است.

8 ـ اشاره به زندگي ايوب و اين كه خداوند فرزندان آور به حيات نخست بازگردانيد و علاوه به آن فرزندان ديگري نيز به او داد.

9 ـ اين آيه به داستان حضرت يونس و ترك اولي كه انجام داده بود اشاره مي‌كندو به همين خاطر او را به دريا افكند و او در شكم ماهي به خواست خدا وند زنده ماند سرانجام او متوجه تقصير خود شد و به درگاه خدا روي‌آورد خدا هم درخواست او را استجابت كرد.

10 ـ در اين آيه به صفات زكريا اشاره مي‌كند آنها در همه حال نيازمندان را فراموش نمي‌كردند و در خيرات سرعت داشتند آنها در حال نياز و بي‌نيازي، فقر و غنا همواره متوجه خود بودند و خداوند به همسر زكريا قدرت باردار شدن داد.

11 ـ در اين آيه خداوند مريم را در رديف پيامبران قرار داده به خاطر اينكه روشن كند عظمت ويژه مردان بزرگ نيست.

12 ـ خداوند در اين آيه همه پيامبران همچنين حضرت مريم را يك است واحد مي‌نامد و اين يگانگي و وحدت هدف و برنامه آنها بود كه همه از يك مبدا سرچشمه مي‌گرفتند.

13 ـ خداوند در اين آيه ايمان وعمل صالح را به عناون دو ركن اساسي نجات انسانها مي‌داند و مي‌افزايد كه انجام تمام اعمال صالح نيز شرط نيست.

14 ـ كافران در رستاخيز آرزو مي‌كنند كه اي كاش به اين دنيا بازرگدند و جبران كند اما قرآن صراحتا اعلام مي كند كه حرام است يعني ممنوع است.

15 ـ قران به مشركان مي‌گويد آتشگيره جهنم و هيزمي كه شعله‌هاي آن را تشكيل مي‌دهد خود شما و خدايان ساختگي شما است.

16 ـ در آيه بعد مي‌گويد: كساني كه به خاطر ايمان و اعمال صالحشان وعده نيست به آنها از قبل داديم از اين آتش وحشتناك دورند.

17 ـ در اين آيه اشاره به روز قيامت دارد مي‌گويد همانگونه كه ما در آغاز آن را ايجاد كرديم باز هم برمي‌گردانيم پس از آنكه همه چيز در هم پيچيده شد.

18 ـ حكومت زمين از آن صالحان خواهد بود كه يكي از روشنترين پاداش‌هاي دنيوي حكومت روي زمين است.

19 ـ پيامبر رحمت براي جهانيان است زيرا كه وجودش براي همه انسانها آينده تا پايان جهان رحمت است.

20 ـ در آيه بعدي مي‌گويد اگر با اين همه دعوت و پيام ما توجه نكردند به همه آنها به طور يكسان از عذاب الهي اعلام خطر مي‌كنم.

 

 

سوره حج

حذب سوم جزء 17

1 ـ اين آيه شامل جمع مردن مي‌شود و مي‌گويد از پروردگارشان بپرهيزند و زلزله را از علامت هاي قيامت مي‌داند.

2 ـ همه از سرشت اند و فزع عقلشان زايل گشته دچار حيرت مي‌شوند.

3 ـ هركس پيروي مي‌كند شيطان پليد را. اخلال او وي را و هدايشت او را به سوي عذاب سعيد ثابت و لازم است.

4 ـ در اين آيه خواسته بفرمايد ما يك يك شما را طفل بيرون مي‌آوريم به هر حال مراد حالت نيرومند شدن اعضا و ؟؟ بدني است.

5 ـ زمين در روياندن گياهان نظير اثر رحم در روياندن فرزند كه آنرا از خاك گرفته بصورت نطفه و پس علقه، آنگاه مضغه، آنگاه انساني زنده درمي‌آورد.

6 ـ اين آيه مي‌خواهد مسئله بحث را از طريق اثبات حقيقت ضد اثبات مي‌كند. البته حقيقت جز فعل حق و خالي از باطل سرنمي زند.

7 ـ نسبت به خاطر نداشتن شعور و اراده هيج نفع و ضرري براي عابدش ندارد و عابدش اگر به دفع و ضرري مي رسد از ناحيه عبادت است كه فعل خود اوست.

8 ـ كسي كه بتها را مي‌پرستد روز قيامت خودش بتها را چنين توصيف مي‌كند كه آنچه من در دنيا مولي و عيش خود گرفتن ضررش نزديكتر از سودش بود.

9 ـ كسي كه ميپندار كه خدا در دنيا و آخرت ياريش نمي‌كند به آسمان بالا شود و آنگاه مسافت را بپيمايد و سپس ببيند آيه كيد و مكرش حكم خداي را كه مايه خشم او شده از بين مي‌برد.

10 ـ خداهر كه را كه بخواهد هدايت مي‌كند و اما كسي كه او نخواهد هدايت كند ديگر هدايت كننده‌اي برايش نخواهد بود، پس حذف اينكه آيات الهي بينات و واضحه الاولاله است كافي نيست مگر اينكه خدا بخواهد هدايشت كند.

11 ـ كساني كه كافر شدند و مردم را از راه خدا بازداشته و مؤمنين را از ورودي به مسجدالحرام، كه ما آنرا معبدي براي مردم قرار داديم. جلوگيري كنند از عذابي دردناك مي‌چشانيم.

12 ـ خداوند مي‌فرمايد وحي كرديم كه خانه مرا براي طواف كنندگان و نمازگزاران در امكان و ساجدان تظهير كن يعني اين خانه مخصوص عبادت من است.

13 ـ مراد بردن نام خدا به بهيمه، بودن آن در هنگام ذبح است و اين خلاف عمل مشركين است كه در راه بتها قرباني مي‌كردند.

14 ـ مناسك حج عبارتست از احرام و طواف و نماز و قرباني و اخلاق و اجتناب از شركت

15 ـ رجس كه از پرستش بتها شروع مي‌شود اجتناب كنيد يعني اولين رجس پرستش بتهاست.

16 ـ در اين آيه شرك را در شرك ورزيدن و سقوطش از درجات انسانيت را و شكار شيطان شدنش را تشديد كرد به كسي كه دارد از آسمان سقوط مي‌كند و عقاب او را به سرعت بگيرد.

17 ـ چون خدا منزه است از تها تقواي شما به او مي‌رسد نه چيزي از اين قرباني‌ها و گوشت و خون عايد خدا نمي‌شود.

18 ـ خداوند آن حيوان را چنين براي شما مسخر نمود تا وسيله هدايت شما به سوي اطاعت شود و شما آنرا قرباني كنيد.

19 ـ خداوند يكي از محرمات را خون و گوشت خوك و آنچه براي خدا ذبح شده نام برده است.

20 ـ خداوند شهادت به ناحق را مانند شرك به خود حساب كرد.

 

حزب 4 سوره حج

1 ـ خدا از كسانيكي ايمان آورده‌اند دفاع مي‌كند و سر مشركين را و شر مشركين را از ايشنا دفع مي‌دهند.

2 ـ اين آيه به مظلومي مؤمنين اشاره مي كند و اينكه كفار بدون هيچگونه حق و مجوزي ايشان را از وطنشان مكه بيرون كردند.

3 ـ سرانجام انتهاي گذشته به جرم تكذيبشان هلاكت و ابتلاء به عذاب خداي تعالي است.

4 ـ چه بسيار قريه‌ها كه ما اهل آنها را به خاطر ظالم بودن هلاك كرديم.

5 ـ در اين آيه اشاره مي‌كند كه كوري همانا كوري قلب است نه كوري چشم چون كسي كه از چشم كورش باشد قابل جبران با عصا و غيره هست اما كسي كه دلش كورشده ديگر چيزي ندارد.

6 ـ يك روز از روزهاي آخرت كه در آن روزها كفار عذاب مي شوند برابر هزار سال از ايام دنيايي است.

7 ـ زمان اندك و بسيار زياد نزد پروردگار يكسان است به شهادت اينكه بسياري از ظالمان را مهلت داد وبعد به عذاب خود گرفت.

8 ـ رسول آن كسي است كه ملك وحي به او نازل مي‌شود و او ملك را مي بيند ولي نبي آن كسي است كه خواب مي بيند و در خواب به او وحي مي‌شود.

9 ـ القا كننده كه شيطان است خداوند هيچ اعتنايي به او و به كيد او ندارد.

10 ـ رسيدن اشقياء به كال شقاوت خود از ترربيت الهيه‌اي است كه در نظام خلقت موردنظر است.

11 ـ شيطان هم در شيطنتش مسخر خداي سبحان است و او را در كار آزمايش بندگان ، فتنه و.. است دست قرار مي دهد.

12 ـ خدا آنچه را شيطان القا مي‌كند نتيجه نمود، پس آيات خود را در دلها جايگزين مي‌كند تا القا ات شيطان را مايه آزمايش انسانها قرار دهد.

13 ـ در مورد روز قيامت دو نكته مشخص مي‌كند يكي اينكه در آن روز هيچ چاره‌اي يافت نمي شود و ديگر اينكه فردايي ندارد.

14 ـ يكي از خصائص روز قيامت اين مي شود كه آن روز مالك براي خداست.

15 ـ هركس عقاب كند ستمگر خود را به مانند عقابي است كه او از در ظلم كرد. خدا او را ياري مي‌كند واجازه چنين كاري را به وي مي‌دهد.

16 ـ تصرف در تكوين و تشريح از خداي سبحان است و سببش اين است كه خودش حق است.

17 ـ مفاد مراسم غني و حميد اين است كه آنچه كه خدا انجام مي‌دهد نفعش عايد خودش نمي شود و بلكه عالم بندگانش مي‌شود.

18 ـ خدايان دروغين اگر بخواهند يك پيشه كه ضعيف ترين حيوانات است بيافرينند قادر نيستند.

19 ـ از اين آيه دو نكته برمي‌آيد يكي اينكه مسئله قراردادن و رسولان براي بشر به خدا واجب است و ايكه واجب است رسولان معصوم باشند.

20 ـ اين آيه تفريع بر همه مطالب قبل است كه خدا با آنها به مسلمين منت مي‌“مايد بنابراين به ما واجب است كه نماز به پاداريم.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 8:49 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق نکاتی از تفسیر آیات قرانی حزب اول

بازديد: 223

 

" به نام خدا " 

 

 

 

 

*  شماره حزب:حزب اول قرآن

 

 

 

 1.  قرآن راهنمای پرهیزگاران است.هر کس قدری در آن تحمل کند از شک و شبهه باز می ایستد.

       انسانها سه دسته اند

   2. نشانه های انسانهای مومن که به جهان آخرت ایمان میا ورند 3 چیز است:

       1: نماز به پا میدارند.

          2: انفاق می کنند.

          3: به محمد(ص) و پیامبران پیشین او ایمان می آورند. 

  3. کسانی که به سه اصل بالا ایمان دارندراه راست را یافته اند و تنها آنها رستگا ران عالمند.

    4. و اما کافران:

         برای آنها فرقی نمیکند که پیامبر آنها را بترساند یا نترساند.

         زیرا که خداوند بردلهای آنها مهر خاموشی زده و بر چشمها و گوشهایشان پردهای نهاده.دلیل این بی تفاوتی قهر خداست.

          به راستی که آنها ستمکاران عالمند.

    5. دسته بعد منافقین هستند:

        آنها به زبان میگویند که ما ایمین آوردیم ولی در هنگام تنهایی به شیطان می گویند که ما با شما هستیم.

      

        آنها دروغ میگویند و خداوند بر جهل آنها می افزاید.

     6.نشانه های انسان های منافق:

        1.  اگر مومنان به آنها گویند که در زمین فساد نکنیدپاسخ میدهند که فقط ما کار درست انجام میدهیم.

        2. اگر مومنان گویند که ایمان بیاورید پاسخ دهند که ما نادان نیستیم که ایمان بیاوریم.

         3. مومنان را به مسخره میگیرنداما خداوند انها را در جهل خود باقی میگذارد و آنها را استهزا میکند.

     7.منافقان گمراهی را به راه راست خریده اند به خیال خود تجارت کرده اند اما تجارت آنها سودی نکرده و گمراه شده اند.

     8. مثل منافقان مثل کسانی است که آتشی را روشن میکنند ولی تا اطراف آنها روشن می شود خدا آن را خاموش میکند و اینگونه آنها را استهزاء میکند.

     9.مثل کافران و منافقان مثل کسانی است که در بیابانی گرفتار رعد و برق و طوفان شده اند.

      هنگام روشنی رعد پیش میروند و در هنگام تاریکی می ایستند.اگر خدا میخواست آنها را کر و کور میکرد.

    10. قرآن معجزه محمد (ص) و از جانب خداست. زیرا هیچ انسانی نمی تواند سوره ای همانند آن بیاورد.

       11. کسانی که به خدا ایمان آوردنددر باغهایی زندگی خواهند کرد که در آنجا:

             نهرهایش جاریست و برای مومنان جفت هایی پاکیزه است که در کنار آنها زندگی خواهند کرد.

    12. خداوند از هر مثلی که میزند مقصودی مهم  دارد که فقط مومنان آن را درک میکنند و به وسیله

           آنها هدایت میشونداما کافران میپرسند که خداوند از این مثل چه مقصودی دارد؟

 

     13.زیان کاران عالم از نظر خداکسانی هستند که پس از بستن عهد و پیمان آن را می شکنند و در  زمین فساد میکنند.  

 

   14. انسانها بی دلیل کافر میشوند. زیرا فقط خداوند است که آنها را زنده کرد و دوباره آنها را میمیراند

و پس از آن دوباره زنده میکند وعاقبت به سوی خود باز میگرداند.پس چرا کافر میشوند.

        15. خداوند انسان را آفرید و به فرشتگان فرمود آنها جانشین من در روی زمین هستندو بهآنها فرمود که من در خلقت آنها چیزی میدانم که شما نمی دانید.

     16. خداوند تمام اسماء آسمانی را برای انسان بیان کردو سپس از فرشته ها پرسید آیا در دعوی خودصادقید؟

       17. خداوند فرمود که ای فرشتگان بر آدم سجده کنید همه سجده کردند جز شیطان که تکبر ورزید.

        18. خداوند برای آدم جفتی آفرید و به آنها فرمود در بهشت زندگی کنید اما به آن درخت سیب نزدیک نشوید

                آنها به وسوسه شیطان خلف وعده کردند و خداوند آنها را از بهشت به زمین فرو فرستاد و فرمود شما

                 را در زمین تا روز مرگ قرار و آرامگاه خواهد بود.و خداوند توبه آدم را پذیرفت.

        19 . و خداوند همگی را از بهشت فرئد آورد و فرمود هر کس از من پیروی کند هرگز اندوهگین نمی شود

                و هر کس کافرشود اهل دوزخ خواهد بود.

        20. خداوند به قوم بنی اسرائیل میفر ماید :

                - به قرآن ایمان آورید

                - به عهد خود وفا کنید

                - به قرآن کافر نشوید

                - حق را با باطل مپوشانید

                 - نماز به پا دارید

                 - و زکات دهید

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 8:46 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره سوره حدید

بازديد: 747

 

سوره حديد

جزء 27 حزب 4 سوره مباركه حديد (مدني)

نكته 1: سبح الله مافي السموات و الارض و هو العزيز الحكيم. اين آيه با تسبيح و تنزيه خدا شروع شده و مي فرمايند: آنچه در آسمان ها و زمين است همواره براي خدا تسبيح مي گويد و او است قادر شكست ناپذير و حكيم علي الا اطلاق. تسبيح در اصل از ماده ي سبح به معني حركت سريع در آب و هوا است. تسبيح نيز حركت سريع در مسير عبادت پروردگار است.

نكته 2: له ملك السموات و الارض يحييي و يميت و هو علي كل شي قدير، اين آيه به مالكيت و تدبير و تعرف خدا و عالم هستي كه لازمه قدرت و حكمت است، پرداخته و مي افزايد: براي خداست مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين اوست كه زنده مي كند و مي ميراند ( يحيي و يميت)، و بر هر كار تواناست ( و هو علي كل شي قدير)

مالكيت خداوند نسبت به عالم هستي مالكيت اعتباري و تشريعي نيست، بلكه ماكليت حقيقي و تكويني است، يعني به هر چيز احاطه دارد و جهان در قبضه قدرت اوست به همين علت سخن از زنده كردن و ميراندن و تونايي به هر چيز به ميان آمده است.

نكته 3: او اول است و آخر است و ظاهر است و باطن است و از همه چيز آگاه هست (هو الاول و الاخره و الظاهر و الباطن و هو بكل شي عليم)

توصيف اول و آخر بودن تعبير لطيفي است از ازليت و ابديت توصيف ظاهر و باطن تعبيري است از احاطه وجودي او نيست به همه چيز از همه چيز ظاهر است. چرا كه آثارش همه جا را گرفته و از همه چيز مخفي تر است چون كه ذاتش بركسي روشن نيست.

نكته 4: هو الذي خلق السموات و الارض في سته ايام: او كسي است كه آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد مسئله خلقت در شش روز، هفت مرتبه در قرآن مجيد ذكر شده است كه نخستين مرتبه در آيه (54 اعراف) و آخرين مورد آن همين ايه مورد بحث مي باشد. منظور از يوم: روز در اين آيات روز معمولي نيست بلكه منظور از آن دوران است، خواه كوتاه و خواه طولاني براي خداوند هيچ مانعي نداشت تمام عالم را در يك لحظه بيافريند اما عظمت خدا كمتر به چشم مي آمد اين تدريجي بودن سرمشقي است براي تدريجي بودن سير تكاملي انسان و عدم عجله شتاب در رسيدن به اهداف مختلف.

نكته 5: ثم استوي علي العرش: خداوند بعد از آفرينش جهان برتخت قدرت قرار گرفت و زمان حكومت و تدبير جهان را هميشه در دست داشته و دارد، بدون شك خداوند نه جسم است و نه عرش به معني تخت سلطنت مي باشد. بلكه اين تعبير كنايه اي است لطيف از حاكميت مطلقه خداوند و نفوذ تدبير او در عالم هستي.

نكته 6: «يعلم ما يلج في الارض و ما يخرج منها و ما ينزل من السماء و ما يعرج فيها» آنچه را در زمين نفوذ مي كند آنچه از آن بر مي آيد، آنچه از آسمان نازل مي شود و آنچه به آسمان بالا مي رود همه را مي داند و از همه با خبر است. شرح اين معاني توجه بيشتري به انسان در زمينه وسعت علم خداوند مي دهد.

نكته 7: «له ملك السموات و الارض و الي الله ترجع الامور» مالكيت آسمانها و زمين از آن اوست و همه كارها به او بازگشت مي كند. وقتي او خالق و مالك و حاكم و مدبر ماست و همه جا با ما مي باشد مسلما بازگشت همه ما و همه كارها نيز به سوي اوست./ منظور از «له ملك السموات و الارض» بازگشت همه امور به سوي اوست و مقدمه اي است براي بيان قدرت خداوند بر همه چيز براي بازگشت همه چيز به سوي او كه هر دو لازمه مالكيت خد اوند نسبت به آسمانها و زمين است.

نكته 8: «يولج اليل في النهار و يولج النهار في الليل» او شب را در روز و روز را در شب داخل مي كند. به هنگام طلوع و غروب آفتاب هرگز تغيير نظام نور و ظلمت يكباره رخ نمي دهد تا براي انسان ها و موجودات زنده ديگر موجب انواع مشكلات گردد بلكه اين امر به صورت تدريجي رخ مي دهد و موجودات را آرام آرام از روز به شب و از شب به روز منتقل مي كند.

نكته 9: منظور از «لله ميراث السموات و الارض» از اين نظر است كه نه تنها اموال و ثروتهاي روي زمين بلكه آنچه در تمام آسمان و زمين وجود دارد به ذرات پاك او بر مي گردد، همه خلايق مي ميرند و خداوند وارث همه آنهاست.

نكته 10: «من ذالذي يقرض الله فرضا حسنا فيضا عفه له وله اجر كريم» كيست كه به خداوند قرض نيگوئي دهد و از اموالي كه به او بخشيده است انفاق نمايد، تا آن را براي او چندين برابر كند؟ و براي او پاداش فراوان و پر ارزشي است؟

نكته 11: «يقسم النور بين الناس يوم القيامه علي قدر ايمانهم» نوردر ميان مردم در روز قيامت به اندازه ي ايمانشان تقسيم مي شود؟

نتكه 12: منظور آيه « يوم يقول المنافقون و المنافقات الذين آمنو انظرونا من نور كم» روزي كه مردان و زنان منافق به مومنان مي گويند نظري بر ما بيفكنيد تا از نور شما شعله اي برگيرم.

نكته 13: شما خود را به واسطه پيمودن طريق كفر فريب داديد و هلاك كرديد «ولكنكم فتنتم انفسكم» پيوسته در انتظار مرگ پيامبر و نابودي مسلمين و برچيده شدن اساس اسلام بوديد» و تربصتم، بعلاوه در انجام هر كار مثبت و هر حركت صحيح حالت صبر و انتظار داشتيد و تعلل مي نموديد و پيوسته در امر معاد و رستاخيز و حقانيت دعوت پيامبر و قرآن شك و ترديد داشتيد.

نكته 14: منظور از ايه «ماواكم النار» جايگاهتان آتش است، «هي مولاكم» مولي و سرپرستتان همان دوزخ و چه بدجايگاهي است؟! «و بئس المصير» معمولا نسان براي نجات از چنگال مجازات و كيفر در دنيا يا متوصل به غرامت مالي مي شوند، و يا از نيروي يا ورشفيعي كمك مي طلبند ولي در آنجا هيچيك از اين دو براي منافقان و كافران وجود ندارد.

نكته 15: مي دانيد كه خداوند زمين را بعد از مرگ مان زنده مي كند «اعلمو ان الله يحيي الارض بعد موتها» ما آيات خود را در صحنه آفرينش و نيز در صحنه وحي براي شما تبيين كرديم شايد انديشه كنيد. «قدبيناكم الايات لعلكم تعقلون».

نكته 16: منظور از آيه «لايستوي منكم من انفق من قبل الفتح و قاتل» اين است كه آنهايي كه قبل از پيروزي انفاق كردند و پيكار نمودند با كساني كه بعد از فتح اين كار را انجام دادند مساوي نيستند.

نكته 17: منظور از ايه «اولئك اعظم درجه من الذين انفقو من بعد و قاتلوا» اين است كه اين گروه مقامشان برتر و بالاتر از كساني است كه بعد از فتح انفاق كردند و جهاد نمودند.

نكته 18: قيل ارجوا ورائكم فالتسوا نورا ( به آنها گفته مي شود به پشت سر خود باز گرديد و كسب نور كنيد) كه در اين هنگام ( ناگهان ديواري در ميان اين دو گروه زده مي شود كه دري دارد) مصوب فيهيم سورله باب) ولي در دو طرف اين ديوار عظيم يا اين در كاملا با هم متفاوت است درونش رحمت است و بيرونش عذاب  به باطنه فيه الرحمه و ظاهره من قبله العذاب.

نكته 19- شيطان فريبكار كه پايگاهش را در وجودتان محكم كرده بود شما رادر برابر خداوند فريب داد ( و عدلكم بالله الغزور) او با وسوه هايش شما را مغرور كرد گاه دنيا را در نظرتان جاودانه جلوه كرد و گاه قيامت را يك حلواي نسيه قلمداد كرد و ..

نكته 20: مومنان به منافقان مي گويند امروز از شما غرامتي پذيرفته نمي شود كه در برابر آن از غذاب الهي رهايي يابيد و همچين نه از كافران (فاليوم لايوخذ منكم فديه و لامن الذين كفروا) كه منافقان و كافران سرنوشتي مانند هم دارند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 8:44 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره سوره انبیا

بازديد: 387

 

سوره انبيا جزء 17

 

 

سوره انبيا

1 ـ يكتاپرستي و ايمان به پروردگار پايه‌ي اساسي همه اديان است. 92

2 ـ چون در همه‌ي انسانها ناظمي مشترك جريان دارد پس ناظم اين نظام اين نظام نيز مشترك است بنابراين خدا يكتاست. 92

3 ـ مراد از هلاكت قوم ستمكار اين است كه آنان به سبب گناه خويش از خداوند جدا مي‌گردند و اين تنها ستمي است كه خود بر خويشتن روا داشته‌اند. 95

4 ـ خداوندي كه انسان را يك بار آفريده بار ديگر نيز بر اين كار قادر است و اين يك دليل براي اثبات معاد است. 104

5 ـ خداوند در قرآن پيامبر را رحمت بر اهل دنيا معرفي نموده‌است. 107

6 ـ در آخرت زمين از شرك و گناه پاك مي‌گردد و بشري نيكو و كامل كه خداوند را بندگي كنند در آن سكني مي‌گزينند. 105

7 ـ حكم خداوند همواره حق است و نفع بنده‌اش را در پي دارد. 112

سوره حج

8 ـ مريدان سيطان افرادي هستند كه بر جهل خويش درباره ي خدا اصرار مي‌ورزند و به هر باطي معتقد شده‌اند به آن عمل مي‌كنند. 3

9 ـ در دنيا نظام حق جاري است و بسياري از بخش هاي اين نظام از شناخت ما خارج است همچون مسئله زوجيت در گياهان كه بشر تازه به وجود آن پي برده. 5

10 ـ هركس شيطان را ولي خود بگيرد خدا شيطان را بر او مسلط مي‌كند و خداوند هرگز بنده‌اش را گمراه نمي‌سازد. 5

11 ـ انسان با تفكر در خلقت پديده‌هاي طبيعي مي‌تواند به قدرت بي‌منتهاي خداوند پي ببرد. 6

12 ـ اگر عالم ديگري نباشد خلقات انسان بيهوده خواهد بود چرا كه آفرينش هدفمند نيست. 7

13 ـ از روي نشانه‌هاي طبيعيت (زنده شدن خاك مرده) مي‌توان به وجود جهان آخرت پي برد. 7

14 ـ بعضي چنين مي‌گويند كه اگر خداوند انسان را در ابتدا آفريده دليلي بر اين است كه براي بار دوم نيز بر اين كار قادر باشدكه در جواب بايد گفت: خدا بر هر كاري قادر است و قدرتي كه در ابتدا داشته در بار دوم نيز دارا است.7

15 ـ خداوند حق است پس وجود قيامت لازمه عدالت اوست. 7

16 ـ هدف از آفرينش غير انسان الامدي حيات انسان بوده است و نتيجه خلقت انسان بحث اوست.

17 ـ ممكن است غير آدمي نيزمعاد داشته باشد (چون اين مطلب در جايي از قرآن نقض نشده است). 7

18 ـ مراد از علم، علم حاص از حجت عقلي است. 8

19 ـ مراد از هدايت علم حاصل از هدايت الهيداست كه مربوط به كساني است كه در بندگي خالص بوده اند. 8

20 ـ مراد از كتاب منير وحي الهي از راه نبوت است. 8

21 ـ علم از راه عقل، هدايت از راه چشم و دست يافتن به وحي از راه گوش حاصل مي‌شود. 8

22 ـ سرانجام كار رؤساي مشركان كه مردم را از روي جهل به خدا، به گمراهي مي‌كشانند خواري و ذلت در دنيا و عذا و در آخرت است. 9

23 ـ خفته در قرآن به معناي امتحان است. 10

24 ـ مراد از اطمينان سكوت و آرامش است. 15

25 ـ انسان در دنيا تنها بايد اميدواري‌اش را به خدا حفظ كند و اگر فكر كند خدا ياري‌اش نمي‌كند و دچار غيظ شود هر نقشه‌اي كه بريزد برايش سودي نخواهد داشت. 12

26 ـ كتا ب تورات بعد از آن كه كورش پادشاه ايران قوم بين اسرائيل را از اسارت نجات داد باريديگر پس از آن كه يك بار سوزانده شده بود، به رشته ي تحرير درآمد. 17

27 ـ گروههاي خداپرستان پيش از اسلام در قرآن چنين معرفي شده اند. زرتشتيان ـ مسيحيان ـ يهوديان. 17

28 ـ مراد از سجده‌ي تكويني اظهار كوچكي در برابر خداوند است كه مخصوص پديده هاي جهان آفرينش است. 68

29 ـ عذاب در جهان آخرت عين عمل مشركان است. 18

30 ـ همه‌ي انسانها با اديان مختلف در جهان آخرت به دو گروه تقسيم مي‌شوند:

1 ـ حق

2 ـ( باطل) 19

31 ـ اختلاف همه ي مذاهب در وصف ربوبيت خداوند است. 19

32 ـ آرمان و اشعار بهشتيان در بهشت سجانك و تحيتشان به هم سلام و آخرين آرمانشان الحمد ال.. رب العالمين است. 24

33 ـ يكي از منافع حج اين است كه اقوام مختلف در سايه اي اتحادي كه بين آنها ايجاد مي شود به يكديگر نزديك‌تر مي شوند و ياور هم در دفع مشكلات مي‌گردند. 28

34 ـ اگر خداوند قومي را هلاك كنند ديگر زنده نمي شوند تا آنچه كمبود دارند جبران كنند و آن چه از عمر و زندگي از كف داده اند استيفا كنند. 28

35 ـ منشا و سرچشمه ي تقوا در قلب انسان كه در واقع نيت عمل او را مي‌سازد. 32

36 ـ راه تقرب جستن به خدا عمل خالص است. 34

37 ـ عمل خالص دو شرط دارد:

1 ـ نيت خالص براي خدا

2 ـ عمل خالص براي خدا. 34

38 ـ كسي كه براي خدا حج خود را انجام دهد و اسلام و اخلاص داشته باشد از مختبين است. 34

39 ـ ويژگي هاي فرد مختلب عبارت است از :

1 ـ ترس از خدا

2 ـ صبر

3 ـ بپا داشتن نماز

4 ـ انفاق. 34

40 ـ گوشت حاصل از قرباني كردن در حج بايد به فقير داده شود كه فقير در قرآن به دو صورت تعريف شده:

1 ـ فقيري كه به هر چه به او بدهند قناعت كند.

2 ـ فقيري كه براي سئوال نزد كسي آمده باشد. 36

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 8:37 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره سوره حجرات

بازديد: 271

 

سوره حجرات

جزء 26 حزب 4

1-             براي انجام گرفتن دستورات بايد ابتدا زمينه هاي روان پذيرش را در مخاطب ايجاد كند ( ايه 1 يا ايها الذين آمنو)

2-             سرچشمه فقه و رفتار ما بايد قران و سنت پيامبر باشد ( ايه 1 لاتقدموا بين يدي الله ورسوله)

3-             گاهي انسان ندانسته تيشه به ريشه خود مي زند ( آيه 1 آن تحبط اعمالكم و انتم لا تشعرون)

4-             ادب مقطعي و لحظه اي نشان دهنده عمق تقوي نيست (آيه 3 يفضون اصولاتهم)

5-             با همه اقشار خوب سخن بگوييم نه تنها با افراد و گروههاي خاص ( آيه 3 قولوا للناس خسنه)

6-             فرياد در كوچه و بي ادبي نسبت به رهبر آسماني، نشانه بي عقلي است ( ايه 5 ينادونك... لا يعقلون)

7-             صبر نشان ادب است ( اييه 5 صبروا حتي تخرج)

8-             آنجا كه عمل خلافي تكرار شود توبيخ لازم نيست

9-             زمينه حوادث دو چيز است: تلاش فاسد و زود باوري مومن(آيه 6 آمنو آن جالكم فاسق)

10-         ايمان با خوش باوري سازگار نيستپ ( آمنو .... فتبينوا ايه 6)

11-         محبت به ايمان اهست ولي جبر و تحمل ايمان نيست (ايه 7 حبب اليكم الايمان )

12-         رهبر بايد در دسترس مردم باشد و مردم خضور آن حضرت با جدي بگيرند (آيه 7 آن فيكم رسول الله)

13-         قيام مسلمين هدف مقدس است(آيه 9 حتي تفي الي امر الله)

14-         هر كجا مسئله تحمل مشكات در كار است از اهرم محسب استفاده كرد (ايه 9 آن الله يحب المقسطين)

15-         رمز برادري تنها در ايمان است (ايه 10 انما المومنون اخوه)

16-         صلح و صفا مقدمه دريافت رحمت الهي است (آيه 10 فاصلحوا...ترحمون)

17-         ايمان بخدا، با مسخره كردن بندگان خدا سازگار نيست (آيه 11 يا ايها الذين امنو لايسخر)

18-         مسخره، تجاوز به حريم افراد است كه اگر مسخره كننده توبه نكند، ظالم است. (ايه 11 فاولئك هم الظالمون)

19-         مردم با ايمان برادر و همخون يكديگرند (آيه 12 لحم اخيه)

20-         ادعاهاي نابجا را مهار كنيم (‌آيه 14 قل كم تومنوا)

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 8:36 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره سوره قدر

بازديد: 459

 

سوره قدر

گفت و سپس مي گويد: آيا پس از اين كلام خداوند عزوجل (ع) چيزي باقي مي ماند؟ مي گويند: نه او مي گويد: آيا از اموري كه در اين مورد بر او نازل شده چيزي مي دانيد؟ آنها مي گويند تو اي رسول خدا مي گويد: بله و مي فرمايد: آيا پس ازين شب قدري وجود دارد؟ آنها مي گويند: بله گفت و ايشان فرمود: آيا اين امر در سوره نازل شده است؟ آنها مي گويند: بله. مي فرمايد: تا (زمان) چه كسي؟ مي گويند: نمي دانيم. سر مرا مي گيرد و مي گويد: اگر نمي دانيد من به شما مي گويم: اين پس از من وجود دارد. گفت. اگر آن دو شب را پس از رسول ا مي شناختند  به دليل شدت ترسي بود كه به آنها وارد شده بود.

11768/7- و از ابا جعفر (ع) شده، اي گروه شيعيان. با سوره (1) دشمني كردند و (در اين امر) بازماندند و فلج گرديدند. به خدا سوگند كه آن حجت خداوند تبارك و تعالي است بر خلق پس از رسول خدا (ص) و آن سروري دين شماست و آن نهايت علم ماست. اي گروه شيعه، با 3-1 دخان دشمني كردند و آن براي واليان امر خاص پس از رسول خدا (ص) است اي شيعيان خداوند تبارك و تعالي مي فرمايد 24- فاطر گفته شد: اي ابا جعفر آيا محمد (ص) بيم دهنده آن است؟ فرمود: بله. راست مي گويي آيا بيم دهنده بود در حالي كه او براي بر انگيختن در اطراف زمين زنده بود؟ پرسش كننده گفت: نه ابا جعفر (ع) گفت: آيا فرستادگان او را نديدي و آيا او بيم دهنده نداشت؟ همانطور كه رسول خدا (ص) بيم دهنده بود هنگامي كه از جانب خداوند برانگيخته شده بود. او گفت؛ بله فرمود: به اين ترتيب محمد (ص) نمي ميرد مگر اينكه بيم دهنده و برانگيخته اي (از جانب خود) داشته باشد گفت: و اگر تو گفتي نه پس رسول خدا (ص) كساني كه از نسل مردان در ميان امتش هستند را ضايع كرده است گفت؛ آيا قرآن براي آنها كفايت نمي كند؟ گفت: بله كفايت مي كند اگر مفسري براي آن بيابند. گفت رسول خدا (ص) آن را تفسير كرده بود؟ فرمود: بله براي يك نفر آن را تفسير كرده و آن فرد براي مردم ديگر آن را تفسير كرد و از همان علي بن ابي طالب (ع) است آن پرسش كننده گفت: اي ابا جعفر آيا اين امر خصوصي است و بر عامه مردم حمل نمي شود؟ فرمود: خداوند منع كرده كه پرستش شود مگر پنهاني و تا زمان آن فرا رسد كه دران زمان دينش را آشكار كند همانطور كه رسول خدا (ص) به همراه خديجه پنهاني خداوند را مي پرستيدند تا اينكه امر به آشكار شدن آن شد.

پرسش كننده گفت: آيا از اهل اين دين مي خواهد كه آن را پنهان كنند؟ فرمود: آيا روزي كه علي بن ابي طالب (ع) اسلام را پذيرفت به همراه رسول خدا (ص) آن را پنهان نكرد تا اينكه آن را آشكار نمود؟ گفت بله فرمود: پس امر ما نيز چنين است تا موعد آن كتاب فرارسد.

11769/8- و از اباجعفر (ع) نقل شده كه فرمود خداوند كه يادش گرامي باد در شب قدر اولين چيزي را كه در دنيا خلق نموده بود خلق كرد و در آن اولين پيامبر را كه بود و اولين وصي را و چنين مقدر كرد كه در هر سال شبي باشد كه در آن تفسير امور نازل گردد براي نظير آنها در سال آينده و هر كس به آن كفر ورزد، علم او نزد خداوند عزوجل مورد قبول قرار نمي گيرد. زيرا خداوند انبياء و پيامبران و محدثان را برنيانگيخت مگر اينكه حجتي بر آنها قرار داد از آنچه در آن شب بر آنها وارد مي شود و از آن حجتي كه جبرئيل (ع) براي آنها مي آورد.

گفتم: آيا براي محدثان نيز جبرئيل (حجت) مي آورد يا فرشتگان ديگر، فرمود:‌ در مورد انبياء و پيامبران مشكل وجود ندارد و براي غير آنها، چاره اي نيست مگر از اولين روز كه زمين آفريده شد تا روز نابودي آن بر پشت زمين حجتي باشد كه در آن شب بر بهترين بندگان نازل گردد و به خدا سوگند كه در شب قدر روح و ملائكه به امر خداوند بر آدم نازل شد و به خدا سوگند آدم نمرد مگر كه جانشيني داشت و همه انبياء پس از آدم امر آنها در آن شب مي آيد و براي وصي آنها پس از آنها باقي مي ماند (قرار مي گيرد) و به خدا سوگند اگر پيامبر بود نسبت به آن اموري كه در آن شب از زمان آدم تا محمد (ص) نازل شده. به او امر مي شد كه فلاني را وصي خود كند و خداوند عزوجل در كتاب خود به واليان امر پس از محمد (ص) مي گويد 55 - نور مي گويد: شما را براي علم و دين و عبادت خود پس از پيامبرتان جانشين ساختم همانطور كه جانشين هاي آدم را پس از او جانشين كردم تا اينكه پيامبري برانگيخته شود كه آنها را سرپرستي كند. يعبدونني ... مي گويد: مرا با ايمان عبادت كنيد ايمان به پيامبر پس از محمد (ص) و هر كس غير از اين بگويد: فاولئك ... واليان امر پس از محمد (ص) با علم متمكن شدند و ما از آنها هستيم. پس ا ما پرسش كنيد و اگر راست گفتيم به شما شما به آن اصرار كنيد و شما انجام دهنده آن نيستيد ولي علم ما آشكار است و اما در زماني كه دين ما در آن آشكار مي گردد تا اينكه ميان مردم اختلافي نباشد و براي آن اجلي است از گذر روزگار و ايام، آنگاه كه ظهر فرا رسد در حالي كه آن امري واحد است.

و به خدا سوگند، اين امر كه بين مومنان اختلافي نباشد سپري شده و به اين دليل آنها را شاهداني بر مردم قرار داده تا بر محمد (ص) نسبت به ما شهادت دهد و ما شهادت دهيم بر شيعيان خود و شيعيان ما بر مردم گواهي دهند. خداوند عزوجل منع نموده (دوست ندارد) كه در حكم او اختلاف باشد يا ميان اهل علم او تناقض باشد. سپس اباجعفر (ع) فرمود: برتري و فضل ايمان شخص مومن در جمله (1) و تفسير آن است بر كسي كه نظير آن در ايمان به اين جمله وجود ندارد. مانند برتري انسان بر چهارپايان و به راستي كه خداوند عزوجل به وسيله آن از مومنان در برابر كافران به آن در دنيا دفاع مي كند براي كامل نمودن عذاب آخرت براي كسي كه مي داند او از آن (كفر) توبه ننموده به كمك مجاهدين از قاعدان (ايستادگان) دفاع نمي كند كه در اين زمان جهادي نيست جز حج عمره و جدار (امان دادن)

11770/9- گفت: مردي به ابا جعفر (ع) گفت اي پسر رسول خدا، بر من خشم مگير. فرمود: چرا؟ گفت: زيرا مي خواهم درباره او از تو سوال نمايم. فرمود: بگو او گفت: تو غضب نكن فرمود: غضب نمي كنم. گفت: آيا اين كرامت را در شب قدر ديده اي: ملائكه و روح در آن شب بر اوصياء نازل مي گردد و امري را كه براي آنها مي آورد كه رسول خدا (ص) آن را مي دانست و آن امر وجود نداشت (يا امري براي آنها مي آورد كه رسول خدا (ص) آن را مي داند و دانستم كه رسول خدا (ص) در گذشت و علمي از او نبود مگر اينكه علي (ع) (ع) نگهدارنده و حفظ كننده آن بود.

ابا جعفر (ع) فرمود: اي مرد تو را با من و مرا با تو چه كار است و چرا به نزد من آمدي؟ گفت: به نزد تو آمدم براي طلب (گرفتن) دين. فرمود: آنچه به تو مي گويم را بفهم رسول خدا (ص) هنگامي كه به معراج رفت فرود نيامد تا اينكه خداوند عزوجل عزوجل عزوجل كه ذكرش گرامي باد علم گذشته و آينده را به او داد و قسمت زيادي از علم او اين جملاتي است كه تفسير آن درشب قدر مي آيد و همچنين است علي ابن ابي طالب (ع) كه جمله هاي آن علم را مي داند كه تفسير آن در شبهاي قدر مي آيد همانطور كه همراه رسول خدا (ص) بود.

آن مرد گفت: آيا تفسير آن جمله در خود جمله ها نيست؟ فرمود: چرا ولي آنها به امر خداوند عزوجل عزوجل عزوجل عزوجل عزوجل عزوجل در شبهاي قدر بر پيامبر (ص) و جانشينان او وارد مي شود كه چنين كنند براي كاري كه آن را دانستيد و امر مي كردند كه در آن مورد چه كنند؟

گفتم: اين را برايمن تفسير بنما؟ فرمود: رسول (ص) نمي ميرد مگر اينكه براي كلام علم و تفسير آن حافظي دارد.

گفتم: آنچه كه در شبهاي قدر مي آيد آن چيست؟ فرمود: امري است و سهولت در آنچه كه دانست.

آن مرد گفت: چه چيز براي آنها در شب هاي قدر روايت مي كند جز آن علمي كه دانستند؟ فرمود: علمي كه امر مي شوند به پنهان كردن آن و تفسير آنچه كه تو از او پرسيدي را جز خداوند عزوجل عزوجل كسي نمي داند.

آن مرد پرسيد: آيا اوصيا آنچه را كه انبياء نمي دانند را مي دانند؟ فرمود: نه چگونه وصي چيزي را بداند كه آنكه به او جانشين را داده نمي داند.

پرسشگر پرسيد: آيا مي توانيم بگوييم يكي از جانشينان آنچه را ديگران نمي دانند را مي داند؟ فرمود: نه پيامبر (ص) در نگذشت مگر علم او در درون وصي او بود و ملائكه و روح در شب قدر به حكم كسي نازل مي شوند كه ميان بندگان خود حكم مي كند.

او پرسيد: آيا آنها اين علم را مي دانستند؟ فرمود: بله آن را دانستند ولي آنها نمي توانند كه آن را اجرا كنند تا اينكه در شب قدر به آنها امر شود كه تا سال آينده چه گونه رفتار كنند.

او پرسيد: اي ابا جعفر (ع) آيا نمي توان آن را انكار كرد؟ ابا جعفر (ع) جعفر (ع) جعفر (ع) جعفر (ع) فرمود: هر كس آن را انكار كند از ما نيست. آن مرد گفت: اي ابا جعفر (ع) جعفر (ع) جعفر (ع) جعفر (ع) آيا نديدي كه در شب هاي قدر بر پيامبر (ص) امري وارد شود كه به آن علم نداشته است؟ فرمود بر تو حلال نيست كه اين سوال را بپرسي. اما او آنچه در گذشته و حال وده را مي دانست و پيامبر (ص) و وصي او فوت نكردند مگر بعد از او جانشيني بود كه آن را مي دانست. اما اين علم تو درباره آن سوال كردي خداوند عزوجل منع كرد كه جز اوصياء كسي از آن مطلع شود. آن مرد گفت: اي پسر رسول خدا چگونه بدانيم كه شب قدر در همه سالها وجود دارد؟ فرمود: آنگاه كه ماه رمضان مي رسد سوره دخان را در هر شب صد مرتبه بخوان آنگاه كه شب بيست و سوم فرا رسيد تو بيننده تصديق آن چيزي هستي كه در مورد آن پرسيدي.

11771/10- گفت و ابا جعفر (ع) فرمود: آنچه ديده مي شود از كسي كه خداوند او ا براي شقاوت بر اهل گمراهي از ميان سربازان شيطان و روح آنها بر انگيخته بيشتر از آن است كه همراه خليفه ا... است كه او را براي عدل و نيكوكاري از ميان فرشتگان برانگيخته است. گفته شد اي اباجعفر چگونه چيزي از اندازه ملائكه بيشتر است؟ فرمود همانگونه كه خداوند عزوجل خواسته است.

سوال كننده پرسيد: اي ابا جعفر من اگر براي بعضي از ياران شيعه خود اين حديث را ذكر كنم آن را انكار مي كنند فرمود: چگونه آن را انكار مي كنند؟ گفت: مي گويند ملائكه (ع) بيش از شياطين هستند. گفت: راست مي گويي، آنچه به تو مي گويم را درك بنما. هيچ روز و شبي نيست مگر همه جنيان و شياطين از نظر گمراهي و هدايت ائمه را ملاقات مي كنند و تعداد آنها نظير فرشتگان است تا اينكه شب قدر مي رسد كه در آن ملائكه به سوي ولي امر خلق خدا فرود مي آيند. يا مي گويد: خداوند عزوجل مقدر نموده از شياطين به عدد فرشتگان سپس ولي ضلاله را ملاقات مي كنند و براي او دروغ و كذب مي آورند تا اينكه صبح مي شود و مي گويد: چنين ديدم و اگر از ولي امر در اين مورد سوال شود مي گويد: شيطاني را ديدم كه تو را از فلان و فلان مطلع مي كرد تا اينكه تفسيري براي آن مي آورد و او را از ضلالتي كه بر آن واقع شده دانا مي كند (آگاه مي كند) و به خدا سوگند كه از راستي هاي شب قدر است كه بداني آن مخصوص به ما است از اين قول رسول خدا (ص) كه در هنگام نزديكي مرگش درمورد علي (ع) فرمود: اين ولي شماست پس از من. اگر او را اطاعت كنيد شما را هدايت مي كند. ولي كسي كه آنچه در شب قدر است ايمان نياورد منكر است و آن كه به شب قدر ايمان بياورد به غير آنچه كه ما مي بينيم پس او نمي تواند راست بگويد جز اينكه بگويد او از ما است و هركس چنين نگويد او دروغگو است. خداوند عز و جل بزرگتر از آن است كه امري به همراه روح و ملائكه را بر كافر و فاسق نازل كند و مي گويد: آن را بر جانشين و خليفه اي نازل مي كند كه او بر آن است و سخن آنها اين نيست. و اگر گفتند: آن بر يك نفر نازل نمي گردد پس چنين نيست كه شيء بر غير شيء نازل گردد و اگر گفتند. خواهند گفت: آيا اين چنين نيست؟ پس به گمراهي عميق وارد شده اند.

11772/11 - و از او نقل شده كه از تعدادي از ياران ما و او از احمد بن محمد و او از علي بن حكم و ايشان از سيف بن عميره و او ز حسان بن مهران و او از ابا عبدا... (ع)چنين روايت مي كند: از ايشان درباره شب قدر سوال نمودم فرمود: آن را شب بيست و يكم يا بيست و سوم دانسته اند.

11773/12- و از او نقل شده كه از عده اي از ياران ما و آنها از احمد بن محمد و او از حسين بن سعيد و او نيز از قاسم بن محمد جوهري وايشان از علي بن ابي حمزه ثمالي مي گويد: نزد ابا عبدا... (ع) بودم و ابو بصير به ايشان گفت: فدايت شوم آن شبي كه دران اميد بسته ايد چه اميدي به آن است؟ فرمود: در بيست و يكم و بيست و سوم گفت: واگر بر آن دو قوتي نبود چه؟ فرمود: چه آسان است آن دو شب نسبت به آنچه كه در آنها مي طبيگفتم: شايد ما هلال را ديديم و كسي آمد به نزد ما كه از زمين ديگر خلاف آن را به ما خبر مي داد؟ فرمود چه آسان است (نيكو است) آن چهر شب كه در آن به طلب خود مي پردازي! گفتم: فدايت شوم شب بيست و سوم شب جهني [1] است ؟ فرمود: چنين گفته شده گفتم: فدايت شوم سليمان بن خالد روايت كرده: در 19 پيمان حجاج نوشته شده به من گفت: اي ابا محمد پيمان حجاج در شب قدر نوشته مي شود و حوادث و بلايا و رزق و روزي و هرآنچه نظير آنهاست در آينده آن را در شب 21 و 23 طلب كن و درهر يك صدر گفت نماز بخوان و آن دو شب را زنده نگه دار اگر مي تواني تا صبح و در آن دو شب غسل بنما.

گفتم: و اگر نتوانستم چنين كنم در حالي كه ايستاده باشم؟ فرمود: در حال نشسته نماز بخوان گفتم و اگر نتوانستم؟ فرمود بر بستر خود چنين كن و بر تو واجب نيست كه اول شب اندكي بخواني و در هاي آسمان در ماه رمضان گشوده مي شود و شياطين به زنجير كشيده مي شوند. و اعمال مومن پذيرفته مي شود و چه ماه خوبي است رمضان رسول خدا (ص) مرزوق (خوش روزي) ناميده مي شد.

11774/13- و از او نقل شده كه از تعدادي ياران ما و آنها از احمد بن محمد و او از حسين بن سميه و او از فضاله بن ايوب و ايشان از علاء‌ بن رزين و او از محمد بن مسلم و ايشان از يكي از آن دو حضرت (ع) چنين نقل كرد: از نشانه شب قدر از ايشان سوال كردم فرمود: از نشانه هاي آن خوشبو بودن آن است و اينكه در عين سردي گرم و در عين حرارت، سرد است و نيكو مي گردد.

گفت: رسول ا... از شب قدر مي فرمود: در آن شب ملائكه نازل مي شوند و كتابهايي از آسمان دينا كه در آن امور سال نوشته شده و آنچه به بندگان اصابت مي كند و امر مي كند به او وقوف به آن را در آن مشيت الهي است و هر آنچه بخواهد را مقدم مي دارد و هر آنچه بخواهد را موخر قرار مي دهد و محو يا ثابت مي كند هر چيز را و ام الكتاب  (قرآن) نزد اوست.

11775/14- و از او نقل شده كه از علي بن ابراهيم و او از پدرخود و ايشان از ابن ابي عمير و از شخص ديگر و ايشان از ابا عبدا... چنين روايت كرد: بعضي از ياران ما به ايشان گفتند و جز سعيد السحاق كسي آن را نمي دانست. چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟ فرمود: عمل در شب قدر از هزار ماه برتر است كه شب قدر نيست.

11776/15- و از واو ذكر شده كه از محمدبن يحيي و ايشان از احمدبن محمد و او از حسين بن سعيد و او از قاسم بن محمد و ايشان از علي بن ابي حمزه و او از ابي بصير و او نيز از اباعبدا (ع) چنين نقل كرد: تو رات در شش روز پس از ماه رمضان نازل شد و انجيل در 12 شب گذشته از ماه رمضان نازل گرديد و زبور در 18 شب گذشته از ماه رمضان نازل گرديد و قرآن در شب قدر نازل شد.

11777/16- و از او نقل شده كه از علي بن ابراهيم و او از پدر خود و ايشان از ابن ابي عمير و او از عمر بن اذينه و ايشان از فضيل و زراره و محمدبن مسلم و آنها از حمران و او نيز از ابا جعفر  (ع) سوال كرد در مورد اين كلام خداوند عزوجل 3-دخان فرمود: چه شب خوبي است شب قدر و آن هر سال در ماه رمضان است در دهه آخر ماه و قرآن نازل شده مگر در اين شب خداوند عزوجل فرمود: 4-دخان فرمود: در شب قدر همه آنچه در سال كه پيش او است مقدر مي گردد از جمله خير و شر. طاعت و معصيت. تولد و مرگ. يا روزي و هر چه در آن سال مقدر مي گردد حتمي و مقطعي است و خداوند در آن اراده دارد. (كه آن را تغيير دهد)

كفتم آيه 2 در اين مورد به من چي مي گويي؟ فرمود: انجام كار نيك در آن از جمله نماز و زكات و انواع كار خير بهتر است از هزار ماه كه شب قدر نيست. اگر خداوند تبارك و تعالي بر آن بيافزايد مومنان به آن نمي رسند ولي خداوند بر نيكي هاي آنها مي افزايد.

11778/17- و از او درايت شده كه از محمدبن يحيي و او از محمد بن احمد و ايشان از سياري و او از بعضي ياران ما و آنها از داود بن فرقد گفتند: يعقوب به من گفت: شنيدم مردي از اباعبدا... (ع) درباه شب قدر سوال نمود و گفت به من بگو درباره شب قدر آيا در همه سالها وجود دارد؟ ابا عبدا (ع) فرمود : اگر شب قدر فرا رسد قرآن برتري مي يابد و بالا مي رود.

11779/18- و از او نقل شده كه از محمدبن يحيي و او از محمدبن احمد و ايشان از محمد بن عيسي و او از اباعبدا...المومن و او نيز از اسحاق بن عمار گفت: شنيدم كه مي گفت و مردم از او سوال مي كردند و مي گفتند: ارزاق در شب نيمه شعبان تقسيم مي شود؟ گفت: او فرموده نه به خدا سوگند اين امر جز در شب 19 رمضان و 23 و 21 نيست و در شب 19 همه آنها ملاقات مي كنند يكديگر را و در شب 21 همه امور حكيمانه از هم جدا مي شوند و در شب 23 هر آنچه خداوند بخواهد انجام مي شود و مي گذرد و اين شب قدر است كه خداوند جل و عز مي فرمايد (3)

گفتم: اين جمه همه آنها جمع مي شوند و يكديگر را ملاقات مي كنند يعني چه؟ فرمود: هرآنچه كه خداوند بخواهد از تقديم و تاخير و خواست و قضاي الهي همه جمع مي شوند.

گفتم: و معني اينكه همه آنها در شب 23 مي گذرد چيست؟ فرمود: در شب 21 امضاء و اجراي امور متفرق مي گردد و در آن آغاز مي شود و آنگاه كه شب 23 از آن مي گذرد قطعي مي گردد و دران آغاز مي شود و آنگاه كه شب 23 از آن مي گذرد. قطعي مي گردد كه در آن خداي تبارك و تعالي (براي او) آشكار نگردد.

11780/19- و او از برخي از ياران ما و آنها از احمدبن محمد و او از علي بن حكم و ايشان از ابن بكير و او از زراره مي گويد: ابا عبدا... (ع) فرمود: تقدير در شب 19 است و استحكام آن در شب 21 و اجراي آن در شب 23 است.

11781/20- و از او نقل شده كه از احمدبن محمد و او از علي بن حسين و او از محمد بن وليد و محمد بن احمد از يونس بن يعقوب و او از علي بن عيسي قماط و ايشان از عموي خود و او نيز از ابا عبدا... (ع) چنين روايت مي كند: به رسول خدا (ص) در خواب بني اميه نشان داده شد كه بعد از او بر منبر بالا رفته مردم را گمراه مي كردند، به سوي راه قهقري و صبح هنگام اندوهگين گرديد. جبرئيل بر او نازل شد و گفت اي رسول خدا چه شده كه تو را اندوهگين و ناراحت مي بينم؟ فرمود اي جبرئيل در شب بني اميه را ديدم كه پس از من از منبر بالا مي رفتند و مردم را گمراه مي كردند به سوي قهقري.

او گفت: قسم، آنكه تو را بر حق، نبي قرار داد من از آن اطلاع ندارم. پس به آسمان عروج كرد و توقف نكرد تا اينكه از قرآن بر او نال شد كه با آن انس مي گرفت: 205-207 شعراء  و بر او نازل شد 1و 2 و 3 خداوند عزوجل شب قدر را براي پيامبر خود (ص) بهتر از هزار ماه قرار داد كه بني اميه در آن حكم كند.

11782/21- و از او نقل شده كه از محمدبن يحيي و او از محمد بن حسين و ايشان از ابن فضال و او از ابي جميله و او از دفاعه و ايشان نيز از قول ابا عبدا... (ع) چنين گفت: شب قدر اول و آخر سال است.

11783/22- و از او ذكر شده كه از تعدادي از ياران ما و ايشان از سهل بن زياد و او نيز از علي بن حكم و او از ربيع مسلمي و زياد بن حلال و آن دو از مردمي كه از ابا عبدا... (ع) نقل مي كرد چنين گفتند: در شب 19 رمضان تقدير مشخص مي شود و در شب 21 مي گذرد فضاي آن و در شب 23 استحكام آن صورت مي گيرد از آنچه كه در آن سال بوده تا نظير آن براي خداوند گرامي كه هر چه بخواهد با خلق خود مي كند.

11784/23- محمد بن عباس از احمد بن قاسم و او از احمد بن محمد و ايشان از محمد بن خالد و او از صفران و ايشان از ابن مسكان و او از ابي بصير و او نيز از قول ابا عبدا... (ع) درباره اين قول خداوند عزوجل (3) گفت: (بهتر از) حكومت بني اميه و گفت اين كلام حق تعالي  (ع) يعني هر آنچه نزد خداوند است بر محمد و خاندان او از همه امور با سلامتي همراه است.

11785/24- و از او نقل شده كه از احمد بن هوذه و او از ابراهيم بن اسحاق و ايشان از عبدا... بن حمار و او از ابي يحيي صنعاني و او نيز از ابا عبدا... (ع) چنين روايت مي كند: شنيدم كه مي گفت: ابي محمد به من گفت: علي بن ابي طالب مي خواند «ا» و حسن و حسين  (ع) نزد او بودند و حسين  (ع) به ايشان گفت: اي پدر به خاطر آن در تو شيريني وجود دارد. فرمود: اي پسر رسول خدا و فرزندم بدان كه من مي دانم آن چه را كه تو نمي داني وقتي كه نازل شد به تو رسول خدا (ص) كسي را به نزد من فرستاد و آن را براي من خواند سپس به كتف راست من زد و گفت: اي برادر و جانشين ولي من بر امتم پس از من و پيكار كننده با دشمنانم تا روزي كه به پا مي خيزند. اين سوره پس از من براي تو است و براي دو فرزند تو پس از تو. جبرئيل از ميان فرشتگان برادر من است كه براي من وقايع امتم را در سال روايت مي كند و آن را مانند وقايع نبوت براي تو نقل مي كند و به خاطر آن نور درخشاني است در قلب تو و قلوب جانشينانت تا طلوع صبح امام عصر (عج).

11786/25- محمدبن يعقوب از قول علي بن ابراهيم و او از پدر خود و ايشان از ابن ابي عمير و او از ابن اذينه و او نيز از ابا عبدا... (ع) در مورد نماز پيامبر (ص) در آسمان، در حديث اسراء‌ مي گويد آن حضرت  (ع) فرمود: سپس خداوند عزوجل به او نازل كرد. نسب خداوند تبارك و تعالي را بعنوان ابي محمد. توحيد 4-1 و اين دو ركعت اول بود سپس به او وحي نمود. همه خداوند را بعنوان و نظير آنچه اول خوانده بود را خواند و سپس خداوند عزوجل به او وحي كرد «1» آن نسب تو و اهل بيت تو تا روز قيامت است.

11787/26- شرف الدين نجفي مي گويد: از محمدبن مجهور روايت شده كه او از صفوان و ايشان از عبدا... بن مسكان و او از ابي بصير و ايشان از ابا عبدا... (ع) چنين گفت: اين قول خداوند عزوجل (3) مقصود سلطنت بني اميه است و فرمود: يك شب عدالت امام بهتر است از هزار ماه حكومت بني اميه. و فرمود  (ع) يعني آنچه نزد خداوند است از محمد و آل محمد در همه امور (4).

11788/27- و از او مجددا نقل شده كه از محمد بن مجهور وا يشان از موسي بن بكر و او از زراره و او نيز از حمران روايت كرد كه گفت از ابا عبدا... در مورد آنچه در شب قدر متفرق مي گردد سوال كردم كه آيا آن چيزي است كه خداوند سحابه و تعالي مقدر نموده در آن شب؟ فرمود: قدرت خداوند تعالي توصيف نمي شود جز اينكه فرمود: 4-دخان و چونه امري حكيمانه باشد جز اينكه متفرق نگردد و قدرت خداوند سبحان وصف نمي گردد. زيرا او هر آنچه بخواهد را انجام مي دهد.

اما اين كلام حق تعالي (3) يعني فاطمه (س) و اين كلام (4) و ملائكه دراين جا همان مومنان هستند كه مالك آل محمد (ص) مي شوند و روح. همان روح القدس است كه فاطمه  (ع) مي باشد. (ع) مي فرمايد: از هر امري در امان و سالم است. (ع) تا اينكه قيام قائم (عج) فرا رسد.

11789/28- و از شيخ ابا جعفر طوسي نقل شده كه از يكي از ياران و و از عبدا... بن عجلان سكوني چنين گفت: شنيدم ابا جعفر  (ع) مي فرمود: خانه علي و فاطمه از اتاق رسول ا...(ص) است و سقف خانه آنها از عرش پروردگار دو عالم و در عمق خانه هاي آنها شكافي گشوده و آشكار است تا عرش معراج وحي و فرشتگان كه با وحي صبح و شب بر آنها نازل مي شوند و در هر ساعت و چشم بر هم زدني و گروه ملائكه قطع نمي گردد گروهي پايين مي آيند و گروهي بالا مي روند. خداوند تبارك و تعالي براي ابراهيم  (ع) آسمان ها را گشود تا اينكه عرش را ديد و آنها عرش را مي بينند و براي خانه آنها سفقي جز عرش نمي بينند و خانه هاي آنها سقف شده با عرش خداوند رحمن است و محل معراج ملائكه و روح نيز دسته اي پس از دسته ديگر مي آيد و قطع نمي گرددو خانه اي از خانه هاي ائمه  (ع) از ما نيست مگر اينكه معراج ملائكه در آن است. براي اين كلام خداوند عزوجل  (4) گفت: پرسيدم (4)؟ فرمود: بكل امر. گفتم: اين تنزيل است؟ فرمود: بله.

11790/29- و ز ابوذر (رضي ) نقل شده كه گفت اي رسول خدا شب قدر تا هنگام عهد پيامبران است كه امور بر آنها نازل مي شود و آنگاه كه گذشتند مي رود؟ فرمود: نه بلكه تا روز قيامت ادامه دارد.

11791/30- و از ابن عباس و او از پيامبر (ص) چنين نقل شده كه فرمود: آنگاه كه شب قدر فرا رسد ملائكه اي كه جايگاهشان در سوره المنتهي است و از جمله آنها جبرئيل پايين مي آيند و همراه آنها پرچم هايي است كه يكي را بر قبر من نصب مي كنند و پرچم ديگر را در مسجد الحرام مي آويزند و يكي بر بيت المقدس و يكي از پرچم ها بر طور سينا و هيچ مرد و زن مومني از آن عبور نمي كند مگر بر آنها سلام دهد و مگر كسي كه پيوسته شراب مي نوشد و گوشت خوك پخته شده با زعفران مي خورد و آمده كه آن شبي مبارك است كه همه امور حكيمانه در آن از هم جدا مي شوند.

11792/31- و از گفته هاي مخالفان است كه ترمذي در كتاب صحيحه ذكر كرده: مردي پس از بيعت امام حسن با معاويه نزد امام حسن  (ع) رفت و گفت: چهره مسلمانان را سياه نمودي اي سياه كننده چهره مسلمانان. فرمود: خداوند به تو رحم كند مرا آزار نده كه پيامبر (ص) بني اميه را بر منبر خود ديده و از آن بدش آمد و خداوند چنين نازل كرد (1-كوثر) و كوثر رودي در بهشت است و نازل شد  1 و 2 و 3 ، اي محمد از حكومت بني اميه بهتر است.

قاسم بن فضل خداني گفت: و ما آن را برشمرديم كه هزار ماه نه يك روز كمتر و نه بيشتر بود.

11793/32- علي بن ابراهيم در معني سوره (1) مي گويد مقصود قرآن است كه يكباره در بيت معمور در شب قدر نازل گرديد و در طول 23 سال بر پيامبر (ص) (2) يعني شب قدر كه خداوند در آن اجل ها و روزي ها و همه امور مربوط به مرگ و زندگي، تازگي و خشكي، خير و شر را كه به وقوع مي پيوندد، مقدر مي نمايد. همانطوركه مي فرمايد 4-دخان تا سالي (كه در پيش است).

و اين كلام (4) مي گويد: ملائكه و روح القدس بر امام زمان نازل مي شوند و از او دفع مي كنند هر آنچه كه از اين امور براي او واجب شده را.

(3) رسول خدا (ص) در خواب ديد كه ميمون هايي از منبر او بالا مي روند و از آن ناراحت گرديد و خداوند چنين نازل كرد 1 و 2 و 3.

(4) و اين آيه يعني تحيه و درودي است كه به وسيله آن امام تا طلوع فجر بيدار مي ماند و به ابا جعفر  (ع) گفته شد آيا مي داني شب قدر را مي شناسي؟ فرمود: چگونه آن را نشناسيم در حاليكه فرشتگان در آن شب براي ما طواف مي كنند.



[1] مجلسي رحمه ا... مي گويد: از قول(ع) كه ليله الجهني اشاره دارد به آنچه روايت شده در مورد آن فقيه كه از زراره و امر از يكي از آن دو (ع)مي گويد: سوال نمودم در شب هاي ماه رمضان كه غسل در آن مستحب است فرمود شب 19، 21 و 23 و گفت: شب 23 شب جهني است و حديث آن كه به رسول خدا (ص) فرمود منزل من از شهر دور است شبي نزد من بيا و در آن (خانه) داخل شود و او را به شب 23 امر كن پس صدوق (رح) مي گويد: نام جهني عبدا... بن انيس انصاري است.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 8:34 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره سوره غاشیه

بازديد: 351

 

سوره غاشيه آيات 11-1

11559/1- محمدبن يعقوب ا زجماعتي كه از سهل نقل مي كردند و او از محمد و ا و از پدر خود و ايشان از ابا عبدا...(ع) چنين نقل كرد. (1)؟ يعني قائم (ع) با شمشير پرده از آنها بر مي دارد. گفتم (2) يعني چه؟ فرمود: خضوع مي كنند و قدرت امتناع ندارند پرسيدم (3)؟ فرمود: جز آنچه خداوند نازل نموده مرتكب شده اند. پرسيدم (3) فرمود: جز واليان امر افراد ديگري را منصوب كردند بر حكومت. پرسيدم (4) چيست؟ فرمود: آتش جنگ را در دنيا عليه دوران حضرت قائم افروختند و در آخرت آتش جهنم را مي افروزند.

11560/2- و از او نقل شده كه از علي بن ابراهيم و او از پدر خود و ايشان از ابن ابي عمير و او از عمروبن ابي المقدام چنين حكايت كرد. شنيدم ابا عبدا... (ع) مي فرمود: هر نصب شده (بر كاري) اگر اطاعت كند يا كفر ورزد منسوب به اين آيه است (3و4) و هر نصب شده كافري عملش چون ذره غباري است.

11561/3- و از او نقل شده كه از علي و او از علي بن حسين و ايشان از محمد كناس چنين روايت كرد كسي كه حديثي را از ابا عبدا... (ع) نقل مي كرد به ما چنين گفت در مورد اين آيه (1) كساني هستند كه بر امامان پرده مي افكنند تا اين كلام خداوند (7) ورود به آنها سود نمي رساند و نشستن آنها را بي نياز نمي كند.

11562/4- و از او نقل شده كه از تعدادي ياران ما و او از سهل بن زياد و او نيز از ابن فضال و ايشان از حنان و او از اباعبدا... (ع) چنين ذكر كرد: ناصب به رنج و سختي ام زني توجه نمي كرد و اين آيه در مورد آنها نازل گرديد 2و4.

11563/5- علي بن ابراهيم گفت: جعفربن احمد به ما گفت: عبدالكريم بن عبدالرحيم براي ما چنين نقل كرد: محمدبن علي از محمدبن فضيل و او از ابي حمزه چنين روايت كرد: شنيدم اباعبدا... (ع) مي فرمود: هر كس جانشين شما شود اگر مومن باشد يا كافر به اين آيه منسوب است (2و3و4).

11564/6- ابن بابويه در كتاب بشارت الشيعه مي گويد: اباعبدا... بن محمد بن عبدالوهاب به ما گفت: محمد بن عمران از پدر خود و ايشان از ابن اباعبدا... جعفربن محمد صادق (ع) چنين نقل نمود: من و پدرم روزي به مسجد رفتم و او را با يارانش در ميان قبرستان و منبر ديدم پس به آنها نزديك شده و سلام نمودم و گفت: به خدا سوگند من بوي شما و روحهاي شما را دوست مي دارم. پس بر ما واجب است كه با تقوي و اجتهاد به آن توجه كنيم و بدانيد كه ولايت ما جز با تقوي و اجتهاد درك نمي شود هر كس از شما كه به قوي اقتدا كند پس عمل آنها را انجام مي دهد. شما پيروان خداوند هستيد و ياران خدا مي باشيد شما پيشي گيرندگان اول و آخر هستيد و پيشي گيرندگان جهت ما در دنيا و در آخرت به سوي بهشت پيشي مي گيرند. بهشت براي شما با ضمانت خداوند عزوجل و پيامبر (ص) تضمين شده شما پاكان هستيد و همسرانتان پاك هستند.

 هر زن مسلماني حور است و هر مومني راستگو باشد. امير المومنين (ع) به قنبر گفت: بر تو مژده باد و تو مژده بده كه به خدا سوگند كه پيامبر (ص) وفات مي كند در حالي كه جز بر شيعيان بر ساير امت خود خشمگين است و بدان كه براي هر چيز دستگيري است و دستگير دين شيعه است. و بدان براي هر چيز شرفي است و شرف دين شيعه است و بدان براي هر چيز سروري است و سرور مجالس، مجلس شيعه است.

و بدان براي هر چيز امامي است و امام زمين، زميني است كه شيعه بر آن آرام مي گيرد. و بدان براي هر چيز شهوتي است و شهوت دنيا سكونت شيعه ها در آن است. و به خدا سوگند اگر كسي از شما در زمين نبود قوم پاك جانشين شما كامل نمي گرديد و در آخرت براي آنها (ناصبان) بهره اي نبود و هر كس اگر بنده يا كافر باشد، منسوب به اين آيه است (3و4) و از او نقل شده: محمد بن حسن بن و سيد (رحمه ا...) اين حديث را از ابي بصير و او از اباعبدا... (ع) نقل كرده، فقط آن حديث چنين طولاني نبوده و در اين امور اضافي است كه در آن نبود اما معاني نزديك به هم هستند.

11565/7- شرف الدين نجفي گفت: از اهل بيت (ع) در حديثي نقل شده با توجه به اين كلام خداوند عزوجل (2و3) آنها كساني هستند كه با آل محمد (ع) دشمني كردند (8و9) آنها شيعه آل محمد (ع) هستند.

11566/8- كسي از قول محمدبن حسي براتي و ار گفت كه فارسي - يعني ابوعلي - از يعقوب بن يزيد و ايشان از ابن ابي عمير و او از افرادي كه آن را نقل كرده اند به ما گفت: از امام رضا (ع) پرسيدم در مورد اين آيه (2و3) فرمود: در مورد نصاب و زيديه و واقفان نصاب نازل شده است.

11567/9- علي بن ابراهيم در مورد اين آيه گفت (1): اي محمد آيا ذكر قيامت به تو رسيده و معني عاشيه يعني، از مردم پرده بر مي دارد (2و3) گفت در مورد نصاب نازل شده و آنها كساني هستند كه با دين خدا مخالفت كردند و براي اميرالمومنين سختي كشيدند نماز خواندند و روزه گرفتند و اين كلام خداوند است (3) عمل كردند مشقت كشيدند و هيچ يك از اعمال آنها پذيرفته نمي گردد (4) چهره آنها (4و5) از شدت گرما ناله سر مي دهند (6) عرق اهل دوزخ و آنچه بر اثر زنا خارج مي گردد (7) سپس پيروان را ذكر مي كند (8و9) خداوند از سعي آنها راضي و خشنود است (10و11) مي گويد: شوخي و دروغ.

آيات 26-13

11568/1- پس علي بن ابراهيم مي گويد: سعيد بن محمد از موسي بن عبدالرحمن و او از ابن جريح و ايشان از عطاء و او از ابن عباس چنين براي ما نقل كرد: (13) تخت هاي آن از طلاي آراسته با زبرجد و در و ياقوت است كه رودها از زير آن روان است (14) مقصود پارچ هايي است كه دسته ندارد.

11569/2- علي بن ابراهيم درباره اين كلام حق تعالي (15) مي گويد: فرشها و بالشها و (16): هرچه خداوند در بهشت آفريده نظير آن را در دنيا آفريده جز ذرابي كه نمي دانند آن چيست.

11570/3- پس علي بن ابراهيم مي گويد: باز مي گردد به روايت عطاء‌ از قول ابن عباس در آيه (17) مقصود چارپايان است (18و19و20) خداوند عزوجل مي فرمايد: آيا كسي قادر است نظير شتر بيافريند و نظير آسمان را بالا برد و مانند كوهها نصب كند و مثل زمين، ديگري را هموار نمايد و يا كاري غير از آن انجام دهد؟ و اين آيه (21) يعني اي محمد موعظه كن كه تو موعظه گر هستي.

11571/4- علي بن ابراهيم درباره اين آيه (22) مي گويد: براي آنها حافظ و نگهدار و نويسنده اي وجود ندارد.

11572/5- و در روايت ابي حارود از قول ابا جعفر (ع) آمده (23) مقصود كسي است كه موعظه و تصديق نمي كند و بر پروردگاري خدا كفر مي ورزد و كفران نعمت مي كند (24) يعني عذاب شديد و هميشگي (25) يعني آنها را باز مي گرداند (26)

11573/6- محمدبن يعقوب از تعدادي از ياران ما و آنها از سهل  بن زياد و او از محمد بن سنان و ايشان از عمروبن شمر و او از جابر و او نيز از ابا جعفر (ع) چنين روايت نمود: اي جابر هنگامي كه روز قيامت فرا رسد و خداوند عزوجل همه مردم را براي پايان كلام (روزگار) برانگيزد: رسول ا...(ص) و امير المومنين (ع) را فرا مي خواند و بر رسول لباسي ابريشمي سبز رنگ مي پوشاند كه ميان مغرب و مشرق را نوراني مي كند و بر امير المومنين (ع) نظير آن را (بر تن رسول لباسي از حرير گل سرخ كه ميان مغرب و مشرق را روشن مي كند و نظير آن را بر علي (ع) مي پوشاند) سپس آن در را بالا مي برد و ما را فرا مي خواند تا به حساب مردم منتهي گردد. از ما و به خدا سوگند ما اهل جنت به بهشت مي رويم و اهل دوزخ به دوزخ سپس پيامبران (ع) را فرا مي خواند كه دو صف در عرش الهي بر پا مي كنند تا اينكه از رسيدگي به حساب مردم فارغ شوند.

و هنگامي كه اهل بهشت به آنجا و اهل دوزخ به آن وارد شدند خداوند علي (ع) را بر مي انگيزد و آنها را به منازل بهشتي مي فرستد و به آنها زوجه مي دهد و به خدا سوگند كه علي و اهل بهشت در بهشت ازدواج مي كنند و اين امر جز براي او نيست كه كرامتي است از جانب خداوند بلند مرتبه و فضلي است كه خداوند به او عطا كرده و بر او سنت نهاده و به خدا كه اهل دوزخ بر دوزخ وارد مي شوند و آن هنگامي كه اهل بهشت بر آن داخل گردند درهايش بسته و قفل مي گردد (كه وارد نشوند) چرا كه درهاي بهشت براي مومنان و درهاي دوزخ براي كافران است.

11574/7- و از او نقل شده از تعدادي از ياران ما و آنها از سهل بن زياد و او از ابن سنان و ايشان از سعدان و او از سماعه چنين نقل كرد: همراه ابي الحسن (ع) نشسته بودم و مردم در شب هنگام طواف بودند به من فرمود: اي سماعه، مصيبت اين مردم متوجه ماست و حساب آنها بر عهده ما، و ميان آنها و خداوند متعال گناهي نيست مگر خداون بر ما حتم كرده كه آن را ترك كنيم و در اين مورد به ما پاسخ داده است. ميان آنها و مردم چيزي نيست مگر آنكه طلب آن را كرده باشيم و خداوند به آنها پاسخ داده و به جاي آن چيزي به آنها داده است.

11575/8- ابن بابويه مي گويد: ابوعلي احمدبن ابي جعفر بيهقي در سرزمين فيه و هنگام بازگشت از حج خانه خدا در سال 354 ه گفت: علي بن محمد بن مهرويه قزويني به من گفت: وارد بن سليمان به ما گفت: علي بن موسي از پدرش موسي بن جعفر و ايشان از پدر خود جعفر بن محمد و او از پدرش محمد بن علي و او نيز از پدر خود علي بن حسين و ايشان از حسين بن علي و او نيز از پدرش علي بن ابي طالب (ع) براي ما چنين نقل كرد: رسول خدا (ص) فرمود: هنگامي كه روز قيامت رسد حساب شيعيان ما بر عهده ماست واگر ميان او و خداوند عزو جل امر همراه با ظلمي باشد ميان ما حكم مي كند و پاسخ مي دهد و اگر ميان كسي با مردم ظلمي باشد، از ما مي خواهد براي دو مطلب بخشش كنيم و او را به خاطر ما مي بخشند (مردم) و اگر ميان او و ما ظلمي باشد ما شاسته تريم بر بخشش و گذشت.

11576/9- محمدبن عباس از احمد بن هوذ و او نيز از ابراهيم بن اسحاق و او نيز از عبدا... بن حمار و ايشان از عبدا... بن سنان و او نيز از ابا عبدا... (ع) چنين نقل مي كند: هنگامي كه روز قيامت فرا رسد با وكيل رسيدگي به حساب شيعه خود هستيم و هرآنچه حق خداوند است ما از او مي خواهيم كه به او ببخشد و اين بخشش براي او است و هر چه براي آدميان حقي است از خدا مي خواهيم عوض آن چيزي به آنها بدهد و او نيز مي دهد و براي ما نيز اين وضع وجود دارد كه به او مي رسد (بخشش) پس (25و26) قرائت نمود.

11577/10- و از او با اين استناد به عبدا... بن حمار و او از محمدبن جعفر بن محمد و ايشان از پدر خود و او از جد خود (4) چنين نقل مي كند درباره اين آيه 25و26: هنگامي كه روز قيامت فرا رسد خداوند مارا مسئول حساب شيعه خود مي كند و هر حقي كه براي خداست ما از او مي خواهيم ببخشد و او نيز مي بخشد و هر حق كه براي مخالفان او است براي او وجود دارد و براي مانيز هر چه مي باشد (بخشيده مي شود). سپس فرمود: آنها با ما هستند همانطور كه ما هستيم.

11578/11- و از او نقل شده كه حسين بن احمد از محمدبن عيسي و او از يونس بن يعقوب و ايشان از جميل بن دراج چنين روايت كرد: به اباالحسن(ع) گفتم: حديث جابر را براي ما بگو؟ فرمود: از اين پستي سخن مگو كه آن را پراكنده و پخش مي كني. آيا آيات 25و26 را نخوانده اي؟ گفتم: بلي خوانده ام فرمود: هنگامي كه روز قيامت فرا مي رسد و خداوند همه را براي حساب جمع مي نمايد، حساب شيعه ما را به خود ما مي سپارد پس ميان آنها و خدا چيزي نيست. مگر ما حكم مي كنيم بر آن و خداوند حكم ما را جايز شمرده و هر چه ميان آنها و مردم است از او طلب بخشش مي كنيم و به خاطر ما مي بخشد و هر چه ميان او و ماست پس ما شايسته تريم بر عفو و بخشش.

11579/12- از امام صادق (ع) در مورد اين آيه (25و26) نقل شده: هنگامي كه مردم در سطح يكساني محشور مي گردند خداوند ما را مقدر مي كند براي رسيدگي به حساب ها و ما مي گوييم، پروردگارا اينان شيعيان ما هستند خداوند مي فرمايد كار آنها را به شما سپرديم و براي آنها شفاعت شما را قرار داديم و از بدكار آنان گذشتيم و او را بدون محاسبه به بهشت وارد كرديم.

11580/13- شيخ در كتاب تهذيب با استناد به محمدبن علي بن حسين بن بابويه مي گويد: علي بن احمد بن موسي و حسين بن ابراهيم بن احمد كاتب به ما چنين گفت: محمد بن ابي عبدا... كدني از قول محمد بن اسماعيل بر مكي به ما گفت موسي بن عبدا... نخعي به ما گفت: به علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمدبن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب (ع) گفتم: يا بن رسول ا... به من كلامي بليغ و كامل بياموز كه وقتي يكي از شما را ملاقات كردم بگويم. سپس زيارت جامعي براي همه ائمه (ع) خواند و علي (ع) در اين مورد فرمود: روي گردان از شما، از دين خارج است و ملزم و همراه آن ملحق شونده و كوتاهي كننده در حق شما از بين رونده است و حق با شما، در شما، از شما و به سوي شماست. و شما اهل حق و منبع آن هستيد و ميزاث نبوت نزد شماست و بلاي خلق به سوي شما و حساب آنها بر عهده شماست و رسيدگي به حساب آنها (روز قيامت) نزد شما انجام مي شود.

11581/14- از او در امايد با استناد ه ابراهيم بن اسحاق نهاوندي احمري نقل شده كه از عبدالرحمن ابن احمد تميعي و او از عبدا... بن سنان و ايشان از ابا عبدا... (ع) چنين روايت كرد. هنگامي كه روز قيامت فرا رسد ما مسئول حساب شيعيان مي شويم و هر چه براي خدا است از او مي خواهيم كه به او ببخشد و مي بخشد و هر چه براي ما است (حقي كه) پس به او مي بخشيم. پس ابا عبدا... (ع) چنين قرائت كرد (25و26).

11582/15- علي بن ابراهيم گفت: امام صادق (ع) فرمود: هر امتي را امام زمانش محاسبه مي كند.و ائمه و اوليا و دشمنان آنها به وسيله چهره هايشان شناخته مي شوند و اين كلام خداوند است و علي الاعراف رجال (و آنها ائمه هستند) 46- اعراف و اوليا آنها نامه اعمال را به دست راست آنها مي دهند و از پل صراط بدون حساب رسي به بهشت مي روند و دشمنان آنها كه نامه اعمالشان به دست چپ آنها داده مي شود و بدون محاسبه به دوزخ مي روند و هنگامي كه آن اوليا به نامه آنها مي نگرند به برادران خود مي گويند خاقه 21-19 يعني خشنود  كه فاعل در موضع مفعول قرار گرفته است.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 8:33 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره سوره عادیات

بازديد: 171

 

سوره عاديات آيات 11-1

11840/1- علي بن ابراهيم مي گويد: جعفر بن احمد براي ما از قول عبيدا... بن موسي چنين گفت: حسن بن علي بن ابي حمزه از قول پدر خود و ايشان از ابي بصير و او از ابا عبدا... (ع) در مورد اين سخن خداوند متعال 1و2 به ما گفت: اين سوره در مورد اهلي سرزمين خشك نازل شده است.

گفت: پرسيدم: حال و قصه آنها چگونه بود؟ گفت: 12 هزار نفر از پهلوانان سرزمين خشك جمع شدند و پيمان و عهد بستند و توافق كردند كه هيچ يك از آنها بر ديگري تاخير نكند و يكديگر را تنها نگذارند و هيچ يك از آنها از دوستان خود جدا نشوند تا اينكه همه بر پيمان واحدي بميرند و رسول خدا (ص) را به قتل برسانند و همچنين علي (ع) را پس از جبرئيل بر رسول خدا (ص) نازل شد و او را از داستان آنها و آنچه كه بر آن توافق كرده بودند و عهدي كه بسته بودند مطلع نمود و امر نمود كه ابابكر را با چهار هزار از پهلوانان مهاجرين و انصار نزد آنها بفرستد. سپس پيامبر (ص) بر منبر بالا رفت و خداوند را حمد و ثنا فرستاد و فرمود: اي گروه مهاجران و انصار، جبرئيل به من خبر داد كه 12 هزار نفر از اهالي سرزمين خشك پيمان بسته اند و آماده شده اند كه هيچ يك بر دوستان خود حيله و فريب بكار نبرد و از آنها نگريزد و آنها را تنها نگذارد تا اينكه من و برادرم علي بن ابي طالب (ع) را به قتل برساند و به من امر نمود كه ابوبكر را به همراه چهار هزار پهلوان به سوي آنها روانه دادم كه راه آنها را ببندد و براي دشمني و جنگ با آنها آماده شوند و به اسم خداوند و بركت او قيام كنيم در روز دوم اگر خداوند بخواهد.

پس مسلمانان ساز و برگ جمع كردند و آماده شدند و رسول خدا آن دستور را به ابوبكر گفت و او به كاري كه امر شده بود مشغول بود. وقتي آنها را ديدي كه عرضه كني به آنها اسلام را اگر با تو بيعت نكردند با آنها به جنگ بپرداز و جنگجويان آنها را به قتل برسان و فرزندان آنها را به اسارت بگير و زمين ها و خانه شان را ويران كن. پس ابوبكر به همراه عده زيادي از انصار و مهاجرين به آن سو رفت با بهترين شكل و به سمت آنها رفت با همراهي (مهاجران و انصار) تا اينكه به اهالي سرزمين خشك رسيدند و آنگاه كه ديدند قومي بر آنها وارد شده و ابوبكر و ياران نزديكش از جمله آنها هستند صد نفر نيرو مسلح از اهالي سرزمين خشك به سوي آنها رفتند و هنگامي كه با آن ها برخورد كردند گفتند: شما كيستيد؟ از كجا آمده ايد؟ و چه مي خواهيد؟ رئيس شما بيايد تا با او حجت نماييم پس ابوبكر با تعدادي از ياران مسلمان خود به سمت آنها رفت و به آنها گفت: من ابوبكر دوست رسول خدا هستم گفتند:‌چه كسي تو را نزد ما فرستاده؟ گفت: رسول خدا (ص) به من امر نموده كه سلام او را به شما برسانم و اگر بر ديني كه مسلمانان به آن داخل شدندد داخل شويد هر چه براي آنها ست براي شمانيز هستو هر چه براي آنها نيست براي شما نيز نمي باشد و در غير اين صورت ميان ما و شما جنگ در مي گيرد. گفتند: سوگند به لات و عزي اگر ميان ما قرابت و خويشاوندي نبود همه شما و همراهانتان را مي كشتيم تا براي كساني كه پس از شما مي آيند درس عبرتي باشد پس به همراه همراهانتان بازگرديد از عافيت سود ببريد و ما سرور (بزرگ) شما را مي خواهيم و برادرش علي بن ابي طالب. ابوبكر به يارانش گفت: اي قوم من، اين جماعت از شما بيشتر هستند و تجهيزات بيشتري دارند و منزل شما از دوستان مسلمانتان فاصله دارد پس بازگرديد و رسول خدا را از حال اين قوم مطلع نماييد.

و انها همگي گفتند: اي ابوبكر آيا با كلام رسول خدا (ص) و فرماني كه به تو داده مخالفت مي كني از خدا بترس و مقابل اين قوم بايست و با كلام رسول خدا (ص) مخالفت نكن. او گفت: من چيزي مي دانم كه شما نمي دانيد و شاهدچيزي را مي بيند كه غائب نمي بيند پس بازگرديد وهمه آن جماعت باز گشتند و رسول خدا (ص) را از كلام آن قوم مطلع نمودند و از آنچه كه ابوبكر به آنها گفته بود. رسول خدا (ص) فرمود: اي ابوبكر، با فرمان من مخالفت نمودي و آنچه را امر كردم انجام ندادي به خدا سوگند كه تو در آنچه به تو امر نمودم سركشي نمودي. پيامبر (ص) برخاست و از منبر بالا رفت و حمد و ثناي خداوند را به جاي آورد و فرمود: اي گروه مسلمانان من به ابوبكر فرمان دادم به نزد اهالي سرزمين خشك رود تا اسلام را به آنها عرضه نمايد و آنها را به سوي خداوند دعوت نمايد كه دعوت او را اجابت نمايند در غير اين صورت با آنها نبرد نمايد.

او به سمت آنها رفت و از سوي آنها صد نفر به سوي ابوبكر آمدند و هنگامي كه او كلام آنها را شنيد و آنچه را كه به او در هنگام استقبال گفتند ترس او را فراگرفت و وحشت از آنها بر او وارد شد و كلام مرا رها نمود و از فرمان من اطاعت نكرد. جبرئيل (ع) از نزد خداوند آمد و گفت كه به جاي ابوبكر عمر را به همراه چهرا هزار پهلوان نزد آنها بفرستم. اي عمر به نام خداوند حركت كن و عمل برادرت ابوبكر را انجام نده چراكه او از فرمان من و خدا سركشي نموده است و آنچه به ابوبكر امر كرده بود به او نيز امر نمود.

پس عمر به همراه مهاجرين و انصار به سوي آنها رفت در حالي كه به همراه ابوبكر بودند و قصد آن جا را كرده بودند تا اينكه بر آن قوم مشرف شدند به طوري كه آنها را مي ديدند و آنها نيز ايشان را، پس صد نفر به سمت آنها آمدند و نظير آنچه به ابوبكر گفته بودن به عمر و يارانش نيز گفتند. پس او بازگشت به همراه مردم همراهش و نزديك بود كه از ترس تعداد آن قوم و گروه آنها قلبش به پرواز در آيد (شدت ترس) و به جاي جنگ با آنها بازگشت. پس جبرئيل نازل شد و رسول خدا را از عمل عمر مطلع نمود و او بازگشت و مسلمانان نيز همراهش بازگشتند. رسول خدا (ص) از منبر بالا رفت و پس از حمد و ثناي خداوند مردم را از عمل عمر و همراهانش مطلع نمود كه بر خلاف فرمان من او و مسلمانان بازگشتند و بر كلام من عصيان كردند.

شخصي نزد رسول آمد و هر آنچه را كه رسول (ص) فرموده بود بيان كرد و رسول خدا (ص) فرمود: اي عمر، تو خداوند را در عرش الهي و همچنين مرا نافرماني نمودي و با كلام من مخالفت نمودي و با راي خود عمل كردي خداوند انديشه ات را باطل گرداند. جبرئيل (ع) به من امر كرده كه علي بن ابي طالب (ع) رابه همراه آن مسلمانان بفرستم و به من گفت كه خداوند او و همراهانش را پيروز مي گرداند پس علي را فراخواند و نظير سفارشي كه به ابوبكر و عمر و چهار هزار از يارانش نموده بود به علي (ع) نيز سفارش كرد و او را مطلع كرد كه خداوند او و يارانش را پيروز خواهد كرد. علي (ع) همراه مهاجران و انصار خارج شد و به سوي آنها رفت به شيوه اي جز شيوه ابوبكر و عمر و آن چنين بود كه در راه با آنها با خشونت رفتار مي كرد. به طوري كه مي ترسيدند در راه توقف كنند از خستگي يا ساييده شدن سم اسبهايشان و به آنها فرمود: ترس به خود راه ندهيد كه رسول خدا (ص) مرا زياني داده و به من خبر داده كه خداوند ما و شما را بر آنها پيروز خواهد كرد و بشارت بدهيد كه شما بر كار خير و در راه خير هستيد.

پس قلب ها و جانهايشان راضي شد. پس در آن راه و سختي هايش حركت كردند تا اينكه نزديك آنها رسيدند. آنها را مي ديدند و ايشان نيز اينان را. به يارانش امر كرد كه در آنجا فرود آيند. اهل سرزمين خشك از ورود علي بن ابي طالب و يارانش مطلع شدند و با صد نفر از مردان مسلح به سوي آنها رفتند و هنگامي كه علي (ع) آنها را ديد با چند نفر از يارانش به سوي آنها رفت. آنها به علي (ع) گفتند: شما كيستيد؟ از كجا آمده ايد؟ چه مي خواهيد؟ فرمود: من علي بن ابي طالب پسر عموي رسول خدا (ص) و برادر او هستم و فرستاده او به سوي شما هستم و شما را به شهادت لا اله الا ا دعوت مي نمايم و شهادت محمدا رسول ا . (و اگر ايمان بياوريد) نظير خير مسلمانان براي شماست و بر شما هر شر و بدي نظير مسلمانان حرام مي گردد. به او گفتند: تو از ما درخواستي كردي و از ما طلب نمودي و ما كلام تو و آنچه به ما عرضه كردي را شنيديم (اين امري است كه در آن توافق نداريم) پس مراقب خود باش و براي جنگ آماده باش و بدان كه ما تو و يارانت را به قتل مي رسانيم و موعد ما و شما فردا هنگام طلوع صبح و ما از اين واقعه ميان ما و شما معذور هستيم. علي (ع) به آنها گفت: واي بر شما كه مرا با تعداد زيادتان تهديد مي كنيد و من از خداوند و فرشتگان و مسلمانان عليه شما كمك مي طلبم و هيچ قدرتي جز قدرت خداوند بزرگ و بلند مرتبه نيست.

پس آنها از محل خود و علي (ع) از جايگاه خود بازگشتند و هنگامي كه در تاريكي شب همه جارا فرا گرفت به يارانش امر كرد كه به چهارپايان خود به بهترين شكل رسيدگي كنيد و به آنها جو و غذا بدهيد و آنها را قشو كنيد و زين ببنديد و هنگامي كه نزديك صبح شد به همراه مردم نماز گذارد. سپس به همراه يارانش به سوي آنها حمله كرد و آنها نمي دانستند تا اينكه وارد سرزمين آنها شدند و هيچ يك از آنها مورد اصابت جنگجويان دشمن قرار نگرفت و فرزندان آنها مورد اسارت قرار گرفتند و اموال آنها را مباح شمردند و سرزمين آنها را ويران كردند و با اسرا و اموال بازگشتند و جبرئيل (ع) نازل شد و رسول خدا (ص) را مطلع نمود كه خداوند علي (ع) و مسلمانان را پيروز نمود و رسول خدا (ص) بر منبر بالا رفت و حمد و ثناي خداوند را به جاي آورد و مردم را از گشايش خداوند بر مسلمانان آگاه نمود و به آنها گفت كه جز 2 نفر از آنها كشته نشده.

پس از منبر پايين آمده و به استقبال علي (ع) رفت به همراه همه مردم مسلمان شهرتا اينكه ايشان را از سه مايل دورتر از شهر ملاقات نمود و هنگامي كه علي (ع) پيامبر را مشاهده كرد از اسب پايين آمد و پيامبر نيز پايين آمد تا همراه او شد و ميان دو چشم او را بوسيد و جماعت مسلمانان نيز نظير رسول خدا (ص) پايين آمدند از اسب ها و به غنائم و اسرا و روزي كه خداوند از اهل سرزمين خشك به آنها داده بود روي آوردند.

سپس جعفر بن محمد(ع) فرمود: تاكنون مسلمانان نظير اين غنيمت به دست نياورده بودند جز در خيبر. و اين غنائم مانند غنائم خيبر بود و خداوند تبارك و تعالي در اين مورد چنين نازل كرد: (1) يعني با گروه اسبان به مردان حمله كردند و صبح: فرياد آنها به خاطر كشيدن عنان و انسار است. (2و3) و تو را مطلع نمود كه صبح هنگام بر آنها حمله ورشدند. گفتم: اين سخن (4) يعني چه؟ يعني اسبان در آن سرزمين گرد و خاك بر پا كردند(5) پرسيدم اين كلام (6) يعني چه؟ گفت: يعني كفران نعمت مي كند(7). همه آنها اسير شدند و همه اهل سرزمين خشك شهادت دادند و آنها به دوستي و عشق به دنيا حريص بودند. پرسيدم: اين آيات 9و10و11 يعني چه؟ فرمود: اين دو آيه در خصوص آنهاست كه در رون آنها فكر و انديشه سوء بود و به آن عمل كردند و خداوند اخبار و كارهاي آن دو را آشكار كرد و اين قصه اهل سرزمين خشك و تفسير كلمه العاديات است.

11841/2- پس علي بن ابراهيم در تفسير (1) مي گويد: يعني اسب ها با سرو صدا به آنها حمله ور شدند. صباح الكلاب:‌ صداي سگ ها (2) سرزمين آنها سنگلاخ ود و هنگامي كه سم اسب ها با آن برخورد مي كرد از آن آتش مي جست. (3) يعني صبحگاه به آنها حمله كرد نه (4) از دويدن اسب ها گرد وغبار بلند شد (5) مشركان در ميان آنها قرار گرفتند (6) يعني انسان ها ناسپاس كردند و آنها كساني هستند كه به اميرالمومنين (ع) اشاره كردند و امر كردند كه اين راه را رها كند چراكه به او حسادت مي ورزيدند و علي (ع) راهي جز آنچه كه ابوبكر و عمر انتخاب كرده بودند بر گزيد و آنها دانستند كه او بر آن قوم پيروز مي گردد و عمر و بن عاص به ابوبكر گفت: عي نوجواني است كه از آن راه اطلاعي ندارد و اين راهي است كه درندگان در آن زياد است و درندگان نيز در آن امنيت ندارند و به سوي او رفتند بو به او گفتند: اي اباالحسن اين راهي كه برگزيده اي راه درندگان است آيا از اين راه باز مي گردي؟ اميرالمومنين (ع) به آن دو گفت: سوار بر اسب هاي خود شويد و از آنچه كه نمي دانيد دست برداريد و بشنويد و اطاعت كنيد چرا كه من مي دانم چه مي كنم. و آن دو ساكت شدند و اين كلام (7) يعني بر دشمني (شهادت دادند) (8) يعني (آن دو) به دنيا علاقه دارند تا جايي كه از جان خود در برابر درندگان ترسيدند خداوند عز و جل فرمود (9و10) يعني جمع مي شوند و آشكار مي گردد (11).

11842/3- محمدبن عباس مي گويد: از محمد بن حسين و او از احمد بن محمد و ايشان از ابان بن عثمان و او از عمر بن دينار و او نيز ا ابان بن تغلب و اياشن از ابا جعفر (ع) چنين نقل شده: رسول خدا (ص) ميان اهل صفه قرعه كشي كرد و از ميان آنها 80 نفر را به سوي بني سليم فرستاد و امر كرد كه ابوبكر همراه آنها برود. پس به سوي آنها رفت و آنها را نزديك غزه ملاقات كرد و سرزمين آنها پر از درخت در ميان سرزمين سنگلاخ بود و سراشيبي هاي آن براي آنها سخت بود. پس با آنها جنگ كرد و آنها را شكست دادند و ياران زيادي از آنها را به قتل رساندند و هنگامي كه نزد پيامبر (ص) رفتند با عمر بن خطاب پيمان بست و او را فرستاد و نبوسليم ميان سنگ ها و درخت ها كمين كردند و هنگامي كه رفتند در آنجا اقامت كردند و آنها شب هنگام به آنها حمله كردند و آنها را شكست دادند تا جايي كه سربازان آنها به ساحل دريا رسيدند و عمر شكست خورده بازگشت.

عمروبن عاص نزد رسول خدا ايستاد و گفت: اي رسول خدا مرا براي آنها بفرست. رسول (ص) فرمود: شان خود را حفظ كن پس او به سمت مشركان رفت و شكست خورد و تعدادي از يارانش به خواست خداوند از بين رفتند. گفت: رسول خدا (ص) مدتي توقف كرد و آنها را دعوت كرد و بلال را نزد آنها فرستاد. او گفت: من همين قباي نجراني و بالاپوش خطي را دارم. سپس علي (ع) را فراخواند و او را چند مرتبه بدون گريز (عمله) نزد آنها فرستاد و سپس فرمود: خداوندا تو مي داني كه من رسول تو هستم پس از من محافظت كن در برابر آنها و چنين نمود خداوند و به او گفت اين ها از خواست خداوند است.

ابا جعفر (ع) فرمود: من به رسول خدا (ص) مي نگريستم كه علي (ع) را بدرقه مي كرد در مسجد الاحزاب و علي (ع) سوار بر اسب زرد رنگ بود كه موي دمش را بريده بودن و پيامبر او را سفارش مي نمود و فرمود: او رفت در حالي كه سمت عراق مي رفت به طوري كه آنها گمان گردند او مي خواهد از راهي ديگر سمت آنها برود و به نزد آنها رفت تا اينكه مقابل آن سرزمين قرار گرفت و شب ها حركت مي نمود و صبح را كمين مي نمود تا اينكه به آن قوم نزديك شد و به يارانش دستور داد كه به اسب ها غذا بدهند و آنها را در جايي نگهدارند و فرمود از جاي خود حركت نكنيد. سپس مقابل آنها حركت كرد و هنگامي كه عمروبن عاص را ديد چه مي كند، آيه فتح را خواند.

او به ابوبكر گفت: او جوان است و من بهتر از او اين سرزمين را مي شناسم و دشمن آنجاست و از بني سليم نيز، اين دشمن سخت تر است: كفتار ها و گرگ ها اگر به سوي ما بيايند به سوي ما حمله مي كنند و مي ترسم كه ما را قطعه قطعه كنند.

پس با او صحبت كن كه از ما دست بردارد كه به آن سرزمين نرويم. ابوبكر سوي او رفت و مدت زيادي با او صحبت كرد و حتي يك كلميه علي (ع) جواب نداد. پس ابوبكر بازگشت و گفت: به خدا يك كلمه به من جواب نداد. عمروبن عاص به عمربن خطاب گفت: تو برو شايد كه تو از ابوبكر قدرت بيشتري داشته باشي (گفت) عمرنزد او رفت و علي (ع) نظير رفتار خود با ابوبكر با با او نيز كرد او نيز بازگشت و گفت به آنها كه كلامي به من جواب نداد. ابوبكر گفت: به خدا سوگند از جاي خود حركت نكنيم كه رسول خدا (ص) فرمان داده كه بشنويم و از او اطاعت كنيم و علي(ع) همين كه احساس كرد نزديك سپيده دم است به آنها حمله برد و خداوند تصرف سرزمين آنها را مقدر كرد براي او و نازل كرد (5-1).

 فرمود رسول خدا (ص) خارج شد از خانه در حالي كه مي فرمود: خداوند براي من خير ايجاد كرد و به خدا سوگند كه آن قوم گرد آمدن و آن را بر مردم خواند و هنگامي كه روز سوم رسيد علي (ع) وارد شهر شد در حالي كه از آن قوم 120 نفر را كشته بود و 620 نفر از حمله وران را اسير نموده بود.

11843/4- و از او نقل شده: از احمدبن هوذه و او از ابراهيم بن اسحاق و ايشان از عبدا... بن حمار و او نيز از عمروبن ثمر و ايشان از جابربن يزيد و او از ابا جعفر (ع) چنين نقل كرد كه فرمود: از اين كلام خداوند عزوجل سئوال نمودم (1) فرمود: دويدن اسب ها در هنگام جنگ و حمله مقصود است (2) آتش از سم هاي آنان افروخته مي شود (3). علي (ع) صبح هنگام بر آنها حمله كرد (4) علي (ع) و يارانش بر آنها زخم هاي فراوان وارد آوردند تا اينكه در خون خود غرق شدند (5) علي (ع) و يارانش سرزمين آنها را در ميان گرفتند (6) فلان شخص نسبت به پروردگار خود ناسپاس مي كند (7) و خداوند بر آنها شاهد است. (8) گفت: مقصود از آن امير المومنين (ع) است.

11844/5- از ابن ادويه نقل شده كه از علي بن حسان و او از عبدالرحمن بن كثير و او از ابا عبدا... (ع) در مورد اين كلام خداوند عزوجل فرمود (6): كفران نسبت به ولايت امير المومنين علي (ع) است.

11845/6- شيخ در كتاب اماليه مي گويد: با استناد به ابراهيم بن اسحاق احمري ذكر شده كه محمدبن ثابت و ابولمفرا عجلي براي ما چنين روايت كرده اند: حلبي براي ما گفت: از ابا عبدا... (ع) در مورد اين سخن خداوند عزوجل سوال كردم (1). رسول خدا به عمربن خطاب در آن جنگ اشاره كرد كه شكست خورده بازگشت و به يارانش نسبت بزدلي مي داد و يارانش او را بزدل مي ناميدند. سپس اين كلام را به پايان برد و به علي (ع) گفت: تو رهبر اين گروهي. آماده شو و ياران و پهلواناني از مهاجرين و انصار را آماده كن و رسول خدا (ص) به او گفت: روز را كمين بنما و شب حركت كن و چشم بر هم مگذار.

او گفت: علي (ع) سخنان رسول خدا را كه به او امر مي كرد تا انتها گوش داد و سپس به سوي آنها رفت و هنگامي كه صبح فرارسيد به آنها حمله نمود و خداوند بر پيامبر خود (ص) چنين نازل كرد (1) تا آخر سوره.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 8:31 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره سوره زلزال

بازديد: 575

 

سوره زلزال آيات 8-1

11828/1- ابن بابويه مي گويد: احمد بن محمد از قول پدر خود و او از محمد بن احمد براي ما چنين نقل كرد. ابو عبدا... رازي از احمد بن محمد بن ابي نصر و او از روح بن صالح و ايشان از هارون بن خارجه كه از فاطمه  (ع) نقل كرده بود چنين گفت: درزمان ابوبكر مردمان گرفتار زلزله اي شدند و با ناله و گريه نزد ابوبكر و عمر رفتند و متوجه شدند آن دو نيز با ناراحتي و ترس به نزد علي  (ع) رفته اند. پس مردم آنها را دنبال كردند تا اينكه به خانه علي  (ع) رسيدند و علي  (ع) سمت آنها رفت بدون توجه اندوهي كه در آنها بود و از آنها گذشت. پس مردم او را دنبال كردند تا اينكه به زميني بلند[1] رسيد و بر آن نشست و مردم اطراف او نشستند در حاليكه به ديوار شهر مي نگريستند كه به شدت تكان مي خورد و در رفت و آمد بود علي  (ع) به آنها گفت گويا شما از آنچه مي بينيد هراسيده ايد؟ گفتند: چگونه نهراسيم درحالي كه تاكنون نظير آن را نديده ايم؟ سپس لبهاي خود را به حركت در آورد و با دست بر زمين زد و فرمود تو را چه مي شود؟ ساكن شو. سپس ساكن و آرام شد  پس آن گروه كه ابتدا از تعجب به سوي علي  (ع) آمده بودند تعجب نمودند. به آنها فرمود: شما از كار من تعجب كرديد؟ گفتند: آري. فرمود: من آن مردي هستم كه خداوند فرمود: 1و2و3 و من آن انساني هستم كه مي گويم به زمين تو را چه مي شود (4) يعني زمين اخبار خود را روايت مي كند.

11829/2- و از او نقل شده كه از احمد بن محمد و او از پدر خود و ايشان از محمد بن احمد و او از يحيي بن محمد بن ايوب و او نيز از علي بن مهزيار و ايشان از ابن سنان، وي نيز از يحيي حلبي و او نيز از عمر بن ابان و او از جابر چنين روايت كرده است: تميم بن خديم به من گفت: ما به همراه علي  (ع) بوديم كه مارا متوجه بصره كرد و فرمود: ما در حال نزول در آن سرزمين بوديم كه ناگاه زمين پريشان گرديد و با دست خود به زيمن زد و سپس به آن گفت تو را چه مي شود؟ سپس به سوي ما رو كرد و فرمود: اگر اين آن زلزله اي بود كه خداوند عزوجل در كتاب خود ذكر كرده به من پاسخ مي داد، لكن اين، آن زلزله نيست.

11830/3- محمدبن عباس مي گويد:‌از احمد بن هوذه نقل شده و او از ابراهيم بن اسحاق و او از عبدا.. بن حماد و ايشان از صباح مرني و او از اصبح بن نباته چنين روايت نموده: به همراه علي بيرون رفتيم و او در بازار مي گرديد و اهل بازار را به درست وزن كردن و پيمانه كردن امر مي نمود تا اينكه به باب القصر رسيديم و با پاي مبارك خود بر زمين دويد و زمين لرزيد و فرمود: تو را چه مي شود؟ آرام بگير اما به خدا سوگند من آن انساني هستم كه اخبار زمين او را آگاه كرده است يا مردي از جانب من چنين است.

11821/4- و از او نقل شده از علي بن عبدا... بن اسد و او از ابراهيم بن محمد ثقفي و او نيز از عبيدا... بن سليمان نجفي و ايشان از محمد بن خراساني و او از فضل بن زبير چنين روايت كرد: امرالمومنين علي ابن ابي طالب  (ع) در رحبه[2] نشسته بود كه زمين لرزيد، و علي  (ع) بادست خود به آن زد سپس به زمين گفت: آرام بگير. البته كه آن قيامي است و اگر چنين بود او مرا مطلع مي كرد از اخبارش و من آن كسي هستم كه زمين اخبارش را براي او ذكر كرده سپس چنين خواند (1،2،3،4،5) آيا نديديد كه او از پروردگار خود حكايت مي كند؟

11832/5- و از او نقل شده كه از حسن بن علي بن مهزيار و او  از پدر خود و ايشان از حسين بن سعيد و او از محمدبن سنان و او از يحيي حلبي و وي نيز از عمر بن ابان و ايشان از جابر جعفي چنين نقل مي كند: تميم بن جذيم به من گفت: ما به همراه علي  (ع) بوديم كه مارا متوجه سرزمين بصره كرد و هنگام نزول در آن سرزمين ناگهان زمين شروع به لرزيدن نمود و علي  (ع) با دست خود به آن زد سپس فرمود‌:تو را چه مي شود؟ (آرام بگير) و آرام شو سپس آن چهره شريف رو به ماكرد و به ما فرمود، اما اگر اين زلزله اي بود كه خداوند در كتاب خود ذكر نموده مرا پاسخ مي داد. ولي اين آن زلزله نيست. محمد بن هارون بكري با استناد به هارون بن خارجه حديثي را روايت مي كند كه آن را به بانو فاطمه  (ع) مي رساند كه فرمود: «زلزله اي در زمان ابوبكر و عمر مردم را فرا گرفت كه مردم با ناراحتي به نزد آنها رفتند و فهميدند كه آن دو با اندوه نزد علي  (ع) رفته اند» و نظير آنچه قبلا ذكر شد را ذكر نموده اند.

11833/6- ابو علي حسن بن محمدبن جمهور عمي مي گويد: حسن بن عبدالرحيم تمار به من گفت: از مجلس يكي از فقها باز مي گشتم و بر سلمان شاذكوني عبور كردم و به من گفت از كجا مي آيي؟

گفتم از مجلس فلان شخص يعني  وضع كننده كتاب الواحده به من گفت: در آنجا چه مي گفتند؟ گفتم بخشي از فضائل اميرالمومنين علي بن ابي طالب  (ع) را و او گفت به خدا سوگند حديثي برايت روايت مي كنم كه آن را قريشي از قريشي براي من مثل كرده كه تعداد آنها به 6 نفر مي رسد. سپس گفت: قبر هاي بقيف در عهد عمربن خطاب مي لرزيد و مردم شهراز اين امر ناراحت بودند و عمرو اصحاب رسول (ص) براي ساكن كردن آن لرزش خارج شدند و پيوسته آن لرزش به سمت ديوارهاي شهر افزايش مي يافت و اهل شهر تصميم گرفتند از آنجا خارج شوند و در اين هنگام عمر گفت: ابا الحسن علي بن ابي طالب (ع) را خواست و او حاضر شد عمر گفت: اي ابا حسن نظر تو در مورد قبرهاي بقيع و لزرش آنها چيست كه آن لرزش به ديوارهاي شهر نزديك مي گردد و مردم مي خواهند كه از آن كوچ نمايند؟ علي  (ع) فرمود: براي من صد نفر از ياران رسول كه از مردان جنگ بدر بودن بياوريد. و از آن صد نفر، ده نفر را برگزيد و آنها را پشت سر خود قرارداد و 90 نفر ديگر را در پشت سر آنها و در شهر جز آنها كس باقي نماند  مگر اينكه او حاضر شد و در شهر هيچ زن بيوه يا دختر عاتق [3] نمانده بود مگر اينكه از آنجا خارج شده بود.

پس ابوذر و مقداد و سلمان و عمار را فرا خواند و به آنها گفت در مقابل من با شيد تا اينكه به وسط بقيع رسيدند و مردم دور او را گرفته بودند. پس با پاي خود به زمين زد و سه مرتبه فرمود : تو را چه مي شود؟ پس زمين آرام شد و فرمود: خداوند و رسولش (ص) راست گفتند و مرا از اين روز و اين ساعت و اجتماع مردم به خاطر آن مطلع كرده بودند. خداوند عزوجل در كتابش مي فرمايد 1و2و3 اما اگر اين همان زلزله بود مي گفتم: او را چه مي شود و زمين اخبار خود را براي من خارج مي نمود. سپس مردم به دنبال او بازگشتند و لرزش نيز آرام شد.

11834/7- علي بن ابراهيم در معني سوره (1و2) مي گويد: اثقال از مردم هستند (2) آن اميرالمومنين  (ع) است . (4) تا اين كلام خداوند (6) مي آيند در دسته هاي مومنان كافران و منافقان (6) و بر آنچه مرتكب شده اند واقف مي شوند (7و8) و اين در نزد سخن جبر گرايان است كه گمان مي كردند آنها كاري مرتكب نشده اند.

11835/8- و در روايت ابي جارود از ابا جعفر  (ع) در مورد اين كلام حق تعالي (7) آمده اگر از اهل دوزخ باشد و عمل او كار نيكي باشد در دنيا به اندازه ذره اي آن را روز قيامت حسرتي مي بيند و اگر عملاو براي غير خدا باشد (چنين است) (8) و اگر از اهل بهشت باشد آن شر را در روز قيامت مي بيند سپس خداوند متعال او را مورد مغفرت قرار مي دهد.



[1] زمين پست يا مرتفع (اين كلمه از اضداد است «تلعه»)

[2] رحبه : نزديك تار سيه در جايي از كوفه در سمت چپ حجاج وقتي به مكه مي خواهند بروند و همچنين حمله اي در كوفه منسوب به حنيس بن سعد.

[3] دختري كه از خدمت خانواده رها شده و هنوز به خانه شوهر نرفته است.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 8:29 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره سوره بینه

بازديد: 211

 

سوره بينه آيات 8-1

11798/1- شرف الدين نجفي مي گويد: محمد بن خالد برقي روايت مي كند از عمروبن شمر و او از جابر ابن يزيد و ايشان از ابا جعفر  (ع) درباره اين قول حق عزوجل (1) آنها تكذيب كنندگان شيعه هستند زيرا مقصود از كتاب همان آيات است و اهل كتاب شيعيان هستند و اين آيه (1) يعني مرحبه [1] (1) مي گويد: تا اينكه حق براي آنها آشكار گرديد  و آيه (2) مقصود محمد (ص) است (2) يعني به سوي ولي امر پس از خود راهنمايي كرد آنها را كه همان ائمه  (ع) و كتاب قرآن است.

و (2) در نزد آنها حق المبين (آشكار) است و (4) يعني تكذيب كنندگان شيعه و اين كلام (4) يعني پس از اينكه حق به سوي آنها آمد (5) آن گروهها (امر نشدند) (5) و اخلاص همان ايمان به خدا و رسول او و امامان  (ع) است (5) و نماز امير المومنين علي بن ابي طالب  (ع) است (5) و مقصود از آن فاطمه  (ع) است.

و اين كلام خداوند عز و جل (7) مي گويد كساني كه به خدا و رسول او و واليان امر او ايمان آوردند و از آنچه به آن امر كردند اطاعت نمودند و اين همان ايمان و عمل صالح است.

11799/2- و اين كلام خداوند متعال (8)، ابا عبدا... (ع) فرمود: خداوند از مومن در دنيا و آخرت خشنود است و شخص مومن نسبت به آنچه كه در قلب خود دارد از خداوند راضي است اگره در دنيا كم شدن (گرفتن) حقي را ببينيد و در روز قيامت آنگاه كه پاداش را با چشم خود ببينيد از خداوند با حق رضا (رضايت كامل) خشنود است و اين كلام خداوند (8) و اين آيه (8) يعني از خداوند اطاعت نمود.

11800/3- شرف الدين نجفي مي گويد: علي بن اسباط روايت كرد از ابن ابي حمزه و او از ابي بصير و ايشان از ابا عبدا... (ع) درباره اين كلام خداوند عزو جل (5) فرمود، مقصود از آن دين قائم  (ع) مي باشد.

11801/4- محمدبن عباس از احمد بن هيثم و او از حسن بن عبدالواحد و او از حسن بن حسين و ايشان از يحيي بن مساور و او از اسمائيل بن زياد و ايشان از ابراهيم بن مهاجر و او نيز از يزيد بن شراحيل كه نويسنده كلام علي  (ع) بود چنين نقل كردند كه گفت: شنيدم  (ع) مي فرمود: رسول خدا براي من روايتي ميگفت در حاليكه به سينه من تكيه كرده بود و عايشه كنار گوش من بود و گوش فرا مي داد تا آنچه مي گويد را بشنود و پيامبر (ص) فرمود: اي برادرم آيا اين كلام عزوجل را نشنيده اي؟ (7): مقصود تو و شيعيان تو هستند و موعد من و شما در حوض كوثر است آنگاه كه مردم بيرون مي آيند (از خاك) و فراخوانده مي شوند در حالي كه شريف هستند و آراسته و سير و سيراب هستند.

11802/5- و از او نقل شده كه از احمدبن هوذه و او از ابراهيم بن اسحاق و ايشان از عبدا... بن حمار و او از عمروبن شمر و او نيز از ابي مخنف كه از يعقوب بن يزيد ذكر مي كرد چنين گفت كه دركتاب هاي پدر خود يافته است كه علي  (ع) فرموده: شنيدم رسول خدا (ص) مي فرمود (7) سپس به من رو مي كرد و گفت: مقصود تو هستي اي علي و شيعيان تو و ميعاد تو و آنها بر لب حوض كوثر است و آنها با پيشاني هاي سپيد و با آراستگي و تاج دار مي آيند. يعقوب گفت: اين حديث را ابا جعفر (ع) روايت كرد و فرمود: و همچنين در نزد ما كتاب علي  (ع) آمده است.

11803/6- و از او روايت شده كه از احمدبن محمد وراق و او از احمد بن ابراهيم و ايشان از حسن بن ابي عبدا... و او از مصعب بن سلام و ايشان از ابوحمزه ثمالي و او نيز از ابا جعفر  (ع) كه از جابربن عبدا...(رض ا...) نقل مي كرد چنين گفت: رسول خدا (ص) در مورد بيماري كه به آن دچار شده بود به فاطمه  (ع) فرمود: اي دخترم پدر و مادرم فداي تو باد شوهرت را نزد من بفرست و او را نزد من فراخوان و فاطمه به حسن  (ع) فرمود: نزد پدرت برو و به او بگور: پدر بزرگم تو را خوانده است و حسن به نزد او رفت و او را ندا داد و اميرالمومنين  (ع) پذيرفت و وارد خانه رسول خدا (ص) گرديد و فاطمه در نزد رسول ا... بود و مي گفت:‌وا مصيبتا از اين بيماري تو اي پدر.

رسول خدا (ص) فرمود: از اين روز به بعد بلايي بر پدر تو وارد نمي شود. اي فاطمه قلب پيمابر شكافته نمي شود و چهره اش مجروح نمي گردد و بلايي به سوي او خوانده نمي شود ولي سخن من نظير سخن پدرت بر فرزندش ابراهيم است: چشم مي گريد و قلب دردمند مي شود و ما نمي گوييم خداوند خشم نمي گيرد و اي ابراهيم ما در مورد تو محزون هستيم و ابراهيم اگر زنده مي ماند، پيامبر مي گرديد. سپس فرمود اي علي به من نزديك شو پس به او نزديك شد و فرمود: گوش خود را به دهان من نزديك بنما پس چنين كرد. ايشان فرمود: اي برادر آيا اين كلام خداوند را در قر آن شنيدي (7)؟ گفت بله اي رسول خدا. فرمود: آنها تو و شيعيان تو هستند مي آيند با چهره سپيد و آراسته و سير و سيراب. آيا اين كلام خداوند را در كتاب او شنيدي (6)؟ فرمود: بله اي رسول خدا. فرمود: آنها دشمنان تو و شيعيان تو هستند كه روز قيامت با چهره سياه و به شدت تشنه مي آيند. بدكاران در عذاب و كافران منافق. آن براي تو و شيعيان تو است (جنات عدن) و اين براي دشمنان تو و پيروانشان (عذاب).

11804/8- و از او نقل شده كه از جعفر بن محمد حسني و او از محمد بن احمد كاتب چنين گفت: محمد بن علي بن خلف و او از احمد بن عبدا... و او از معاويه و او نيز از عبيد ا... بن ابي رافع و ايشان از پدر خود و او از پدر بزرگ خود ابي رافع براي ما چنين روايت كرد: علي  (ع) به اهالي شورا گفت: به خدا شما را قسم مي دهم. آيا به ياد داريد روزي كه شما آمديد و آنها همراه رسول خدا (ص) نشسته بودند و او فرمود: اين برادر من است كه براي شما آوردم سپس رو به سوي كعبه نمود و فرمود: قسم به خداي كعبه نباشد. اين فرد و شيعيان او در روز قيامت رستگارانند سپس به سوي شما روي آورد و گفت: اما من از نظر ايمان بر شما اولي هستم. و محكم ترين شما بر امر خداوند و وفادارترين شما به عهد الهي و اجراكننده ترين شما نسبت به احكام خداوند و عادل ترين شما نسبت به مردم بهتر از شما حق را بطور مساوي تقسيم مي كنم و از نظر برتري و مزيت از شما برتر هستم درنزد خداوند. و خداوند چنين نازل نموده (7) و رسول خدا را بزرگ داشت و شما را بزرگ داشت و همه شما به من تبريك و شادباش گفتيد آيا مي دانيد كه اين امر چنين بود؟ گفتند به خداي سوگند آري.

11805/8- شيخ در كتاب اماليه مي گويد: بر ابي القاسم علي بن شبل بن اسد وكيل خوانده مي شد و من مي شنيدم و درمنزل او در بغداد و در ربض بر در محول در ماه صفر 410 بوديم: ظفر بن حمدون بن احمد بن شداد با درائي ابومنصور در ماه ربيع الاخر سال 347 در بادرايا بود گفت: ابراهيم بن اسحاق نهاوندي احمري در منزل خود در فارسفان يكي از روستاهاي اسفيد هان يكي از دههاي نهاوند در ماه رمضان سال 295 چنين نقل كرد: عبدا بن حمار انصاري از عموبن ثمر و او از يعقوب بن ميثم تمار مولي علي بن حسين براي ما چنين روايت نمود. بر ابا جعفر  (ع) يافتم كه علي  (ع) به پدرم ميثم گفت: دوستان خاندان محمد را دوست بداراگرچه فاسق و زناكار باشند و دشمنان خاندان محمد را دشمن بدار اگر چه اهل روزه و درستكار باشند و من شنيدم كه رسول خدا (ص) مي فرمود (7) سپس رو به من نمود و فرمود: به خدا سوگند آنها تو و شيعيان تو هستند اي علي و ميعاد تو و آنها فردا بر حوض كوثر است در حالي كه چهره هاي سپيد آراسته و تاج دار دارند. و ابا جعفر  (ع) مي فرمود: اين امر دركتاب علي  (ع)آشكار است.

11806/9- و از او نقل شده كه گفت: ابو عمر الواحد بن محمدبن عبدا... بن محمد بن مهدي به ما چنين خبر داد: ابو العباس احمد بن محمد بن سعيد بن عقده به ما گفت: محمد بن احمد بن حسن قطراني براي ما چنين روايت نمود. ابراهيم بن انس انصاري به ما گفت: ابراهيم بن جعفر بن عبدا... بن محمد بن سلمه از ابي زبير و او از جابربن عبدا... به ما چنين گفت: ما در نزد رسول خدا (ص) بوديم و علي بن ابي طالب (ع) جلو آمد و پيامبر (ص) فرمود: برادرم به سوي شما آمد. سپس فرمود: او به همراه من برترين شما از نظر ايمان است و وفادار ترين شما به عهد القي و استوارترين شما به امر خداوند و عادل ترين شما با مردم و بهتر از همه شما حق را به طور مساوي تقسيم مي كند و از نظر مزيت نزد خداوند از شما برتر است و چنين نازل شد (7) و گفت: و ياران محمد (ص) هرگاه علي  (ع) مي آمد مي گفتند: خيرالبريه (بهترين مردم) آمده است.

11807/10- ابو عبدا... احمد بن عبدو معروف به ابن حشر به ما گفت ابوالحسن علي بن محمد بن زبير قرشي چنين خبر داد كه علي بن حسن بن فضال به ما گفت عباس بن عامر براي ما چنين نقل كرد احمد بن رزق از يحيي بن علاد رازي و او از ابا عبدا... (ع) چنين نقل نمود: علي  (ع) نزد پيامبر رفت در حالي كه پيامبر در خانه ام سلمه بود و هنگامي كه او را ديد گفت: اي علي آنگاه كه امتها جمع گردند و ميزان ها قرار گيرند و اخلاق آنها روز رستاخيز آشكار گردد و مردم به آنچه از آن گريز ندارند خوانده شوند، حال تو چگونه است؟

گفت: چشمان اميرالمومنين (ع) اشك آلود گرديد و رسول خدا (ص) فرمود: چه چيز موجب گريه تو است اي علي؟ به خدا سوگند تو و شيعه تو با چهره هاي سپيد و آراسته و سيراب و با صورت درخشان فرا خوانده مي شويد و دشمنان تو با چهره هاي سياه و بدكاران در حال عذاب هستند اما اين كلام خداوند را شنيده اي (7) تو و شيعيان تو مقصود هستند و كساني كه كفر ورزيدند و آيات ما را تكذيب كردند و بدترين مردمان هستند كه دشمنان تو مي باشند. صاحب كتاب اربعين در حديث 28 از احاديث اربعين مي گويد. ابو علي حسن ابن علي بن حسن صفار با خواندن آن بر او، به ما چنين گفت: ابو عمر بن مهدي به ما گفت: ابو العباس بن عقده به ما چنين خبر داد: محمدبن احمد قطواني براي ما چنين روايت كرد: ابراهيم بن جعفر بن عبدابن محمد بن مسلم از ابي زبير و او از جابربن عبدا به ما گفت: ما در نزد پيامبر (ص) بوديم و علي بن ابي طالب  (ع) به نزد ما آمد و پيامبر (ص) فرمود: برادرم به نزد شما آمد سپس رو به كعبه كرد و با دست به آن ضربه زد و نظير آنچه كه از شيخ در كتاب اماليه گفته شد ذكر نمود.

11808/11- ابن فارسي در كتاب امروضه مي گويد: امام باقر  (ع) فرمود رسول خدا (ص) به علي  (ع) در ابتدا چنين گفت (7) آنها تو و شيعيانت هستد.

11809/12- ابن شهر آشوب از ابي بكر هذلي و او از شعبي چنين نقل مي نمايد: مردي نزد رسول خدا (ص) آمدو گفت: اي رسول خدا، چيزي به من ياد بده كه به واسطه آن خداوند به من نفع دهد. فرمود: تو را به كار نيك سفارش مي كنم كه به طور عاجل در دنيا و آخرتت به تو نفع مي رساند و علي  (ع) ناگهان به نزد پيامبر رفت و فرمود اي رسول خدا فاطمه تو را خوانده است فرمود بله. آن مرد پرسيد اين كيست اي رسول خدا؟ فرمود: او از كساني است كه خدا در مورد آنها اين آيه را نازل كرده است.(7)

11810/13- ابن عباس و ابوبرزه و ابن شراحيل و امام باق  (ع) گفتند: پيامبر (ص) به علي  (ع) در ابتدا فرمود: (7) تو و شيعيانت مقصود هستيد و ميعاد من و شما در حوض كوثر است. آنگاه كه مرديم بر انگيخته مي شوند و تو و شيعيانت سير و سيراب با چهره سپيد و آراسته مي آييد. و در خبر ديگر آمده: تو بهترين مردم هستي و شيعيان تو سپيد چهره و آراسته هستند.

11811/14- ابونعيم اصفهاني در كتاب ما نزل من القرآن في علي  (ع) با استناد به شريك بن عبدا... و او از قول ابي اسحاق و او از حارث چنين مي گويد علي  (ع) فرمود: ما اهل بيت با مردم قياس نمي شويم. مردي برخاست و به نزد ابن عباس آمد و او را از اين امر مطلع كرد او گفت: علي  (ع) راست گفته پيامبر با مردم مورد مقايسه قرار نمي گيرد و اين آيه 7 در مورد علي  (ع) نازل شده است.

11812/15- ابوبكر شيرازي در كتاب «نزول القرآن في شأن اميرالمومنين  (ع)» مي فرمايد: مالك ابن انس از حميد و او از انس بن مالك اين مطلب را نقل كرد كه (7) در مورد علي  (ع) نازل شده كه اولين كسي بود كه پيامبر (ص) را تصديق كرد (7) كساني كه به انجام واجبات تمسك جستند (7) يعني علي برترين خليفه پس از پيامبر (ص) است و تا آخر سوره همچنين مي باشد.

11812/16-  اعمش از عطيه و او از حذري و خطيب خوارزمي از جابر روايت كرده كه وقتي اين آيه نازل گرديد پيامبر (ص) فرمود: علي برترين مردم است. و در روايت جابر آمده اصحاب رسول خدا هنگامي كه علي  (ع) مي آمد مي گفتند: برترين مردم آمد.

11814/17- و از گفته مخالفان است، موفق بن احمد در كتاب «المناقب» گفته: سيد حفاظ ابو منصور شهردار بن شيرويه ديلمي در نامه اي كه به من در همدان نوشته بود گفت ابولفتح عبدوس بن عبدا... بن عبدوس همداني به ما چنين خبر داد از قول شريف ابي طالب مفصل بن محمد بن طاهر جعفري (رضي ا...) در خانه خود در اصفهان در ميان گروه خوارج به ما چنين گفت: شيخ حافظ ابوبكر احمد بن موسي بن مودويه بن موذك اصفهاني به ما چنين خبر داد كه احمد ابن محمد بن سري به ما گفت: منذربن محمد بن منذر براي ما روايت كرد كه پدرم به من گفت: عمويم حسين بن سعيد از پدر خود و او از اسماعيل بن زياد بزاز و او از ابراهيم بن مهاجر به ما چنين خبر داد: يزيد بن شراحيل انصاري نويسنده سخنان علي  (ع) به ما گفت: شنيدم علي  (ع) مي گويد: رسول خدا (ص) براي من روايتي بيان مي كرد درحالي كه به سينه من تكيه كرده بود گفت يا علي آيا اين كلام خداوند را شنيده اي (7) ؟ تو و شيعه تو مقصود هستيد و موعد من و شما بر سر حوض است آنگاه كه مردم براي حساب برانگيخته مي شوند آنها (و تو) با چهره هاي سپيد و آراسته مي آيند.

11815/18- حبري روايت كرد، كه سلسله روايت را به ابن عباس مي رساند و مي گويد: (7) در مورد علي  (ع) و شيعه او نازل شده است.

11816/19- علي بن ابراهيم درمعني اين سوره (6) مي گويد يعني قريش. منفكين يعني آنها در كفر خود باقي ماندند تا اينكه قرآن (بينه) به آنها رسيد.

11817/20- سپس مي گويد: در روايت ابي حارود از ابا جعفر  (ع) نقل شده كه بينه محمد رسول ا... (ص) است.

11818/21- و علي بن ابراهيم درباره (4) مي گويد : هنگامي كه پيامبر (ص) قرآن را آورد با آن مخالفت كردند و پس از آن پراكنده شدند و اين كلام خداوند (5) مقصود پاكان است. (5) يعني اين درست است و اين سخن حق تعالي (6) كساني كه قرآن بر آنها نازل شده و كفر ورزيدند و بر اميرالمومنين  (ع) عصيان و سركشي كردند (6) و اين كلام (7) درمورد خاندان رسول خدا (ص) نازل شده است.

11819/22- پس علي بن ابراهيم مي گويد: سعيد بن محمد به ما گفت: بكر بن سهل براي ما چنين روايت كرد. عبدالغني بن سعيد از موسي بن عبد الرحمن و او از مقاتل بن سليمان و ايشان از ضحاك بن مزاحم و او از ابن عباس در مورد اين كلام خداوند به ما چنين نقل كرد (7) مقصود بهترين خلق است (8) توصيف كنندگان بهتر از آن را توصيف نكرده اند. (8) يعني از اعمال آنها خداوند راضي است (8) و آنها از پاداش خداوند راضي و خشنود هستند (8) مقصود كساني هستند كه خداترس هستند و از گناهان پرهيز مي كنند.

11820/23- احمد بن محمد بن خالد از قول يعقوب بن يزيد و او از بعضي كوفيان و آنها از عنسبه و ا و از جابر و ايشان از ابا جعفر  (ع) چنين روايت مي كند در اين كلام خداوند (7) آنها شيعه ما اهل بيت هستند.

11821/24- طبرسي مي گويد: در كتاب شواهد التنزيل از حاكم ابي قاسم حسكاني آمده : ابوعبدا... حافظ با استناد به يزيد بن شراحيل انصاري نويسنده كلام علي  (ع) به ما چنين خبر داد: شنيدم علي  (ع) مي گويد: رسول خدا (ص) بيما نبود و سينه من تكيه گاه ايشان بود و فرمود: اي علي آيا اين كلام خداوند متعال را نشنيده اي (7)؟ آنها شيعه تو هستند و موعد من و آنها بر حوض كوثر است هنگامي كه همه مردم براي حساب جمع مي شوند آنها با چهره هاي سپيد و آراسته فراخوانده مي شوند.

11822/25- و طبرسي روايت كرده كه از مقاتل بن سليمان نقل شده كه از ضحاك و او از ابن عباس در مورد اين آيه (7) گفته است: در مورد علي  (ع) و اهل بيت او  (ع) نازل شده است.



[1] كساني كه معتقدند بايد اختلاف در امر خلافت را به قيامت و خدا واگذار كرد (اين نظريه را بني اميه ابداع كردند كه كسي در مورد خلافت با آنها منازعه نكند)

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 8:27 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره سوره انشقاق

بازديد: 183

 

سوره انشقاق آيات 25-1

11490/1- علي بن ابراهيم در مورد اين كلام خداوند (1) مي فرمايد: روز قيامت است. (2) يعني اطاعت پروردگار خود (2) براي او شايسته است كه از پروردگار خود اطاعت كند. (3و4) مي گويد: و زمين وسيع مي گردد و شكافته مي شود و مردم از آن خارج مي گردند (4) و از مردم خالي مي گردد (6) يعني هر خير يا شري را (كه مرتكب شده) تقديم مي كنند (6) آن خير و شري كه انجام داده را مي بيند.

11491/2- علي بن ابراهيم گفت و درروايتي از ابي جارود آمده كه از ابا جعفر در مورد اين كلام عز و جل (7) چنين گفت: مقصود ابو سلمه عبدا... بن عبدالاسود بن هلال مردي از قبيله بني محزوم است و اين سخن خداوند (10) او برادرش اسود بن عبدالاسود بن هلال محزومي است كه حمزه عبدالمطلب را در روز جنگ بدر به شهادت رسانيد و اين كلام خداوند (11) ثبور، ناله و فرياد (14) مي گويد: گما كرد كه پس از مرگ باز نمي گردد (16) شفق: سرخي پس از غروب خورشيد است (17) يعني هنگامي كه همه مخلوقات و اشياء به جايي مي روند كه نابود مي گردند (18) آنگاه كه جمع مي گردد (نور آن)

(19) مي گويد: حالتي پس از حالت ديگر رسول خدا (ص) فرمود: سوگند كه سنت هاي كساني كه قبل از شما بوده اند را قدم به قدم و گوش به گوش انجام مي دهيد و از راه آنها جدا نمي شويد و وجب به وجب و ذرع به ذرع آن را دنبال مي كنيد حتي اگر آنها قبل از شما بر خانه سوسمار وارد شدند شما به دنبال آنها مي رويد. گفت: آنها گفتند: اي رسول خدا آيا منظورتان يهود و مسيح است؟ فرمود: پس چه كسي؟ آنان ارزشهاي اسلام را يكي پس از ديگري نقض كردند و اولين كساني بودند كه در دين شما امامت و در آخر نماز را نقض كردند.

11492/3- علي بن ابراهيم درمورد اين سخن خداوند (14) گفت: در بازگشت پس از مرگ (شك نمود) (16) مقصود حالتي است كه پس از غروب خورشيد آشكار مي گردد و اين قسم و جواب قسم است. (19) يعني مذهبي پس از مذهب ديگر (23) يعني به آنچه  كه در سينه ها پنهان مي كننـد (25). يعني سنتي بر آنها نيست به خاطر نعمت ها.

آيات 14-7

11493/1- ابن بابويه مي گويد: پدرم رحمه ا... گفت: سعد بن عبدا... از احمدبن محمد بن خادم و او از پدر خود و ايشان از ابن سنان و او از ابي جارود و ايشان نيز از ابا جعفر (ع) چنين روايت نمود. رسول خدا (ص) فرمود: هر حساب گري عذاب دهنده است و گوينده اي گفت: اي رسول خدا پس اين سخن خداوند عز و جل آمده چيست؟ (8) فرمود آن روز رستاخيز است يعني با دقت نگريستن.

11494/2- محمدبن عباس از حسين بن احمد نقل كرده و او از محمد بن عيسي و ايشان از يونس و او از سماعه و ايشان از ابي بصير و او نيز از ابا عبدا... (ع) چنين روايت نمود: كه فرمود: (7و8و9) دراين كلام خداوند مقصود علي (ع) و شيعيان او هستند كه نامه اعمالشان را با دست راست مي آورند.

11495/3- حسين بن سعيد در كتاب «زهد» از قاسم بن محمد و او از علي چنين روايت كرد: شنيدم ابا عبدا... (ع) مي فرمود: خداوند تبارك و تعالي هنكامي كه مي خواهد به حساب يكي از مومنان رسيدگي كند نامه اعمال او را به دست راستش مي دهد و او را با توجه به آنچه كه ميان آنها ست محاسبه مي كند و مي فرمايد: اي بنده من آيا چنين و چنان كار را انجام دادي؟ و او مي گويد: بله اي پروردگار من چنين كردم. آنگاه خداوند مي فرمايد: آن را بر تو بخشيدم و به نيكي تبديل نمودم. مردم مي گويند: خداوندا آيا اين بنده همان نيست كه مرتكب يك گناه شده بود؟ و خداوند مي فرمايد (7و8و9) گفتم: آنها كدام مردمند؟ فرمود: مردم او در دنيا همانها در بهشت هستند آنگاه كه از مومنان بودند و اگر خداوند بخواهد كه بدي هاي بنده اي را محاسبه نمايد آن را در مقابل مردم محاسبه مي كند و او گريه مي كند و نامه اعمالش را به دست چپ بو مي دهند و اين كلام خداوند عزوجل است (10و11و12) گفتم: آنها كدام گروهند؟ گفت: گروه او در دنيا هستند.گفتم: و اين كلام حق تعالي (14) چيست؟ فرمود: گمان مي كنم باز نمي گردد.

11496/4- و از او نقل شده كه از ابراهيم بن ابي بلاء و او از بعضي ياران ما و ايشان از ابا عبدا... و او از پدر خود (ع) چنين نقل نمود: جبرئيل (ع) نزد رسول خدا (ص) آمد دست رسول را گرفت و او را به بقيع برد تا به قبري رسيد و صاحب آن قبر را فراخواند و گفت: به اذن خداوند بلند شو. گفت: و مردي سپيد چهره از آن خارج شد و خاك را از چهره او پاك نمود و او مي گفت: الحمد لله و الله اكبر. جبرئيل گفت: به اذن خداوند بازگرد.

سپس به سوي قبر ديگري رفت و صاحب آن را فرا خواند و گفت: به اذن خداوند برخيز و مردي با چهره اي سياه از قبر خارج شد و مي گفت: افسوس و ناله مي كرد. سپس جبرئيل فرمود: به اذن خداوند بازگرد و گفت: ايمحمد مردم روز قيامت چنين برانگيخته مي شوند مومنان اين كلام را مي گويند و آنها (كافران) آن قول ديگر را كه ديدي. اما چگونگي دادن نامه اعمال به كافر اين است كه كتاب او را بر پشتش قرار مي دهند كه دركلام خداوند آمده و آيات (25-32) از سوره الخاقه در حديثي از ابا جعفر (ع) نقل شده است.

آيه 19

11497/1- علي بن ابراهيم مي گويد: علي بن حسين به ما گفت: احمد بن ابي عبدا... از ابن محبوب و او از جميل بن صالح و او از زراره و ايشان از قول ابا جعفر (ع) در مورد اين آيه 19 به ما چنين گفت: اي زراره، آيا اين قوم پس از نبي خود احوال گوناگون را در فلان امور نيافتند؟

11498/2- محمد بن يعقوب از قول محمدبن يحيي و او از احمد بن محمد و ايشان از اين محبوب و او از جميل بن صالح و ايشان از زراره و وي از ابا جعفر (ع) چنين نقل نمود در مورد آيه 19 اي زراره، آيا اين قوم پس از پيامبر خود احوالگوناگوني را در امور مختلف كسب نكردند؟

11499/3- ابن بابويه مي گويد: مظفر بن جعفر بن مظفر علوي (رضي ا) براي ما چنين گفت: جعفر بن محمد بن مسعود و حيدربن محمد سمرقندي به ما گفتند : محمد بن مسعود به ما گفت: جبرئيل بن احمد از قول موسي بن جعفر بغدادي براي ما روايت كرد: حسن بن محمد صيرافي از حان بن مدير و او از پدر خود و ايشان از اباعبدا(ع) به ما چنين گفت: قائم (عج) از نظر ما غايب مي شود كه مدت آن طولاني مي گردد. و به او گفتم: اين امر ه دليلي دارد اي پسر رسول خدا؟ فرمود: خداوند عزوجل منع مي كند هر عملي را جز اينكه درزمان غيبت آن امامان سنت انبياء جاري گردد و اي سوير بدان كه چاره اي جز آن نيست كه زمان غيبت آنها كامل انجام گردد و اين كلام خداوند عزوجل (19) يعني بر سنت كساني كه قبل از آنان بوده اند.

11500/4- ابن شهر آشوب از قول ابي يوسف يعقوب بن سفيان و ابا عبدا... قاسم بن سلام در تفسير آن دو و با استناد به اعمش و او از مسلم بن بطين كه از ابن جبير نقل كرده و او از ابن عباس چنين گفت درمورد اين سخن حق تعالي (19) يعني از آسماني به آسمان ديگر. در شب معراج صعود نمود. سپس پيامبر (ص) فرمود: هنگامي كه شب معراج بود من با خداي خود به اندازه 2 كمان يا كمتر فاصله داشتم و پروردگارم به من فرمود: اي محمد، از من بر تو درود و سلام مرا بر علي بن ابي طالب برسان. و به او بگو: من او را دوست دارم و همچنين كسي را كه او را دوست بدارد. ايمحمد از عشق و دوستي من نسبت به علي بن ابي طالب است كه نامي براي او از نامهاي من مشتق شده من علي العظيم هستم و او علي. من محمود هستم و تو محمد. اگر بنده اي 950 سال مرا عبادت كند - اين را 4 مرتبه تكرار نمود - مرا روز قيامت ملاقات خواهد كرد و براي او درنزد من نظير نيكي هاي علي بن ابي طالب (ع) است. خداوند عزوجل فرمود (20) اين فضيلت را براي علي بن ابي طالب (ع) تصديق نمي كنند.

11501/5- طبرسي از قول امام صادق (ع) در معني آيه 19 گفت: سنت هايي از كساني كه قبل از شما بوده اند از اولين مردم و احوال آنها.

11502/6- طبرسي در كتاب احتجاج از قول امير المومنين (ع) درمورد اين كام خداوند متعال (19) گفت: راه پيشينيان را طي مي كند كه درمورد جانشينان پس از انبياء پيمان شكني نمودند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 8:24 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره سعادت و تزکیه نفس

بازديد: 169

 

رابطه سعادت وتزكيه نفس

مقدمه

«ونفس وما سويها فالهمها فجورها وتقويها قدافلح من زكيها و قد خاب من دسيها» (شمس:۷ - ۱۰)

از آيات استفاده مى‏شود كه فلاح انسان در گرو تزكيه نفس است و «فلاح‏» همان سعادت و كمال نفس انسانى است; از اين نظر كه موجب رستگارى و رها شدن انسان از گرفتاريهاست. از آن نظر كه موجب دستيابى به خواسته‏هاست «فوز» و از نظر اينكه مطلوب ذاتى است «سعادت‏» ناميده مى‏شود.

ارتباط بين اعمال نيك و سعادت نفس

تا آنجا كه از آيات و روايات به دست مى‏آيد، رابطه بين تزكيه و فلاح يا بين ارزشهاى اخلاقى، سعادت حقيقى و كمال نهايى انسان تنها يك رابطه قراردادى محض نيست، بلكه خداى متعال روابط على و معلولى را به طور تكوينى، جعل كرده و اين امر غيراز قرارداد اعتبارى محض است. خداوند معلولها را به دنبال علت‏به وجود مى‏آورد و علتها وسايطى براى تحقق آنها هستند. اين رابطه را خود او ايجاد كرده است. ولى معناى اين سخن وجود سنخيت‏بين علت و معلول و بين وسيله و ذى‏الوسيله است، نه اينكه صرف قرارداد بدون ارتباط واقعى باشد.

آنچه مسلم است و ما از كتاب و سنت‏به دست مى‏آوريم اين است كه چنين رابطه‏اى وجود دارد; مثلا، كارهاى خداپسندانه يا به اصطلاح، ارزشهاى اخلاقى در بينش اسلامى، موجب سعادت و كمال انسان مى‏شود. اما تحليل و تبيين اين رابطه مساله‏اى ديگر است.

ما حقيقت اين رابطه را به درستى نمى‏توانيم درك كنيم; زيرا روابط خاص بين اشيا را از طريق تجربه به دست مى‏آوريم; مثلا، اگر بخواهيم بدانيم كه علت فلان چيز چيست‏يا بين چه چيزهايى رابطه على و معلولى وجود دارد بايد آنهارا تجربه كنيم. به طور ذهنى، پيش از تجربه، نمى‏توان روابط على و معلولى بين پديده‏ها را به دست آورد، مگر در چارچوبهاى كلى; مثلا، در اين حد كه علت موجده بايد كاملتر از معلول باشد. عقل ممكن است اين اندازه بفهمد; اما اينكه چه علتى موجب پيدايش چه معلول خاصى مى‏شود براى فهم آن، به تجربه نياز است. و چون ما از عالم آخرت تجربه‏اى نداريم، حتى تجربه آگاهانه‏اى نسبت‏به امور معنوى و روحانى خودمان هم نداريم - و تجربه بايد آگاهانه باشد - نمى‏توان اين موضوع را درك كرد كه عملى كه انجام مى‏دهيم، حتى در اين دنيا، چه تاثيرى بر روح ما دارد. اين تاثير بواقع، وجود دارد و كسانى كه چشم بصيرت داشته باشند رابطه بين عملى را كه انجام مى‏دهند و تاثيرى را كه بر روحشان مى‏گذارد، مى‏بينند; اگر كار خوبى كرده باشند نورانيتى در دلشان ايجاد مى‏شود و در روحشان، صفايى به وجود مى‏آورد، ولى امثال ما، كه از چنين نورانيتى محروم هستيم، اين آثار را مشاهده نمى‏كنيم. به اين دليل است كه گفته مى‏شود ما تجربه آگاهانه‏اى از تاثير افعال در روحيات خود نداريم و اين موجب شرمندگى انسان است كه از دل و باطن خود خبرى نداشته باشد. ولى واقعيت اين است كه اعمالى كه ما انجام مى‏دهيم با ساير چيزها ارتباط دارد. در اين زمينه، شواهد فراوانى وجود دارد، چه از حضرات معصومين عليهم‏السلام و چه از تربيت‏شدگان مكتب آنان. آنها گاهى فقط با توجه به ظاهر كسى، آثار اعمال او را در وجودش مى‏يافتند و از سعادت يا شقاوت روحى او آگاه مى‏گشتند; يعنى مى‏فهميدند كه او كار خوبى انجام داده يا مرتكب خطا و لغزش شده است.

اگر ما نمى‏توانيم اين‏گونه مسائل را تجربه كنيم نبايد آنها را انكار نماييم. اينها واقعيتهايى است كه شواهد نقلى و تعبدى فراوانى بر آنها وجود دارد و تجربه‏هايى كه از اولياى خدا در اين زمينه‏ها به ما رسيده شاهد خوبى بر اين مدعاست. بنابراين، چون ما اين رابطه را نمى‏توانيم به درستى كشف كنيم به عالم آخرت راه پيدا نكرده‏ايم كه ببينيم در آنجا چه مى‏گذرد و باطن خود را هم نشناخته‏ايم تا ببينيم كه اعمال ما چه تاثيرى در باطن ما مى‏گذارد. لذا، چون ما نمى‏توانيم اين رابطه را آن‏گونه كه هست‏بياييم بايد آن را تعبدا بپذيريم. اين راه براى همه مؤمنان باز است كه آنچه را خدا، پيامبر او و ائمه‏عليهم‏السلام فرموده‏اند، بپذيرند.

از آيات و روايات و بيانات اهل‏بيت‏عليهم‏السلام و شاگردان واقعى آنها، به خوبى استفاده مى‏شود كه بين كارهاى نيك و بين كمالات نفس و سعادت اخروى رابطه‏اى حقيقى وجود دارد. اگر بخواهيم از اين نيز جلوتر برويم راه مسدود نيست و شايد اين كار مطلوب هم باشد كه انسان تفكر كند واز راه تعقل، تا آنجا كه ممكن است، حقايق را درك نمايد. بر اساس همين غريزه خدادادى است كه انسانها دوست دارند تا آنجا كه ممكن است عقل خود را به كار گيرند و تا جايى كه عقلشان يارى مى‏كند حقايق را بفهمند. اين كار مطلوبى است، به شرط آنكه آدمى مرز خود را بشناسد و بلندپروازى نكند.

سعادت و كمال و ارتباط آنها با يكديگر

بين سعادت و كمال اتحاد مصداقى وجود دارد; گاهى مى‏گوييم: تزكيه، موجب كمال نفس مى‏گردد و گاهى نيز مى‏گوييم: تزكيه، موجب سعادت نفس مى‏شود. بين سعادت و كمال چه رابطه‏اى وجود دارد؟ اين دو گرچه دو مفهوم‏اند، اما با يكديگر متلازمند. محور سعادت لذت است، لكن لذتى بيشتر و پايدارتر از ديگر لذتها. كسى را سعادتمند مى‏گوييم كه از زندگى خويش لذت بيشترى ببرد و اين لذتش پايدار باشد. بنابر اين، به كسانى كه در آخرت اهل نعمت و رحمت الهى هستند، با اختلاف مراتبى كه دارند، چون لذتشان بيشتر و پايدارتر است «سعيد» مى‏گويند.

سعادت واقعى در آخرت تحقق پيدا مى‏كند; «فمنهم شقي وسعيد; فاما الذين شقوا ففي النار لهم فيها زفير و شهيق... واما الذين سعدوا ففي‏الجنة.» (هود: ۱۰۵ - ۱۰۸) تزكيه ملازم با سعادت و سعادت نيز ملازم با خلود در بهشت است. آيات خاصى نيز در مورد برخى از مراتب تزكيه وارد شده است; مثلا، خداوند درباره‏سحرخيزى در قرآن مى‏فرمايد: «فلاتعلم نفس ما اخفي لهم من قرة اعين‏» (سجده:۱۷) يا در باره مؤمنانى كه در بهشت‏اند، مى‏فرمايد: «وفيها ما تشتهيه الانفس وتلذ الاعين.» (زخرف: ۷۱) همان‏گونه كه پيداست، لفظ «لذت‏» در متن آيه اخير نيز آمده است.

از نظر قرآن، جاى شبهه‏اى نيست كه كسانى كه اهل تزكيه باشند به اين‏گونه لذتها خواهند رسيد. اما آيا منطقا و عقلا بين اين دو، رابطه‏اى وجود دارد؟ يعنى آيا كسى كه كاملتر باشد ضرورتا بايد سعادت و لذت بيشترى داشته باشد؟ يا ممكن است كسى به كمال والايى دست پيدا كند ولى هيچ‏گاه به لذتى نرسد؟ آيا چنين چيزى ممكن است‏يا نه؟ مى‏توان گفت كه اصولا لذت وقتى حاصل مى‏شود كه انسان به چيزى كه ملايم با آن قوه خاصش مى‏باشد، نايل گردد.

به عنوان مثال، انسان با قوه لامسه خويش، از لمس‏كردن شى‏ء نرمى كه از نظر گرما و سرما نيز، با حرارت بدنش سازگارى داشته باشد، لذت مى‏برد. اما اگر سردتر يا گرمتر از آن باشد با آن ملايمت ندارد و از آن احساس لذت نمى‏كند. در مورد ساير قوانين نيز چنين است. ما از هر آنچه كه به گونه‏اى با نفس‏مان ملايمت دارد، لذت مى‏بريم و هر آنچه كه لذتى براى ما ايجاد نكند ملايمتى بانفس‏مان ندارد. پس حقيقت لذت، ادراك ملايم است. ادراك نيز، هم به معناى «نايل شدن به چيزى‏» و هم به معناى «درك كردن و آگاه شدن از چيزى‏» است. به تعبير ساده، مى‏توان گفت: لذت، حالتى نفسانى و روانى است كه در هنگام نايل شدن و وصول انسان به چيزى كه مطلوب اوست، برايش حاصل مى‏شود.

بنابراين، هر يك از اعضاى ما لذتش با ديگرى متفاوت است و لذت هر يك از قوا غير از ديگرى است. عقل و ساير قواى باطن انسان نيز لذتى خاص خود دارند. اگر به درك حقايقى كه مطابق با واقع است نايل شويم اين موضوع موجب لذت عقلانى ما مى‏شود. گاهى، برخى آنچنان از درك حقايق لذت مى‏برند كه همه لذتهاى ديگر را فراموش مى‏كنند. در باره زندگى بسيارى از دانشمندان، نقل شده است كه آنها همه لذتهاى زندگى خود را فداى لذتهاى عقلانى خود كرده بودند. لذتى كه آنان از كشف حقايق مى‏بردند بيش از لذات ديگر بود. از اينرو، بى خوابى، گرسنگى و ساير مشكلات را به راحتى تحمل مى‏كردند.

اين مطلب نياز به تفصيل دارد; اما اجمالا، وقتى حيثيت وجود را از حيثيت كمال تفكيك كنيم هر موجودى كاملتر شدن وجود برايش ملايم‏ترين چيزهاست. اين مطلب با قدرى تامل روشن مى‏شود.

هر موجود ذى‏حياتى را در نظر بگيريد اولا، تا آنجا كه توان دارد تلاش مى‏كند كه حيات خود را حفظ كند. اگر هر يك از حيوانات، حتى حشرات، را ملاحظه كنيد وقتى آسيبى به آنها وارد شود ساعتها براى زنده ماندن فعاليت مى‏كنند تا جسم نيمه‏جان خود را حفظ نمايند. مثلا حيوانى كه در دامى گرفتار مى‏شود تا وقتى اميدى براى زنده ماندن دارد از تلاش براى رهايى دست‏برنمى‏دارد. اين شاهدى است‏بر اين مطلب كه هر موجود زنده‏اى حيات خود را بيش از همه چيز دوست دارد.

در مورد انسان نيز چنين است; ما بسيارى از چيزها را دوست داريم ولى اين چيزها وقتى براى ما مطلوب است كه خود ما باشيم كه از آنها لذت ببريم. اگر خودمان نباشيم چه لذتى ازآنها براى ما حاصل مى‏شود؟ بنابراين، حيات، سلامتى و تكامل وجود از هر چيزى مطلوبتر است. لذا، مى‏بينيم كه اگر به كسى توهين كنند، كه مثلا، «فهم ندارى‏» يا«شعور ندارى‏» يا مانند آن، گاهى چنان دچار ناراحتى مى‏شود كه ممكن است‏براى مقابله با اين حرف، جنگ به پا كند و خونها بريزد. اين به دليل آن است كه انسان كمال خود را دوست دارد. بنابر اين، اگر در مقام اثبات،كسى‏به‏او بگويدكه «كمال ندارى‏» ناراحت مى‏شود. حتى اگر به جاهلى بگويند كه «علم ندارى‏» ناراحت مى‏شود، با اينكه خودش هم مى‏داند كه جاهل است; ولى از اينكه نقص او ظهور پيدا كند رنج مى‏برد; زيرا فطرتا نقص براى انسان نامطلوب است و از آن تنفر دارد.

از اينرو، آنچه كه به انسان مربوط مى‏شود جهات عدمى‏اش براى او مذموم و منفور و جهات وجودى‏اش براى او مطلوب است. بنابراين، انسان از علم، جمال، سلامتى و مانند آن لذت مى‏برد و از جهل، زشتى، مرض و نظير آن گريزان است. اما اينكه ما با وجود آنكه سالم هستيم، چرا از سلامتى خود احساس لذت نمى‏كنيم به دليل آن است كه بدان توجه نداريم; وقتى مريض شويم قدر لذت از دست رفته خود را مى‏فهميم; چون فقدان آن را احساس مى‏كنيم. لذا، وقتى انسان به كمال وجودى خود توجه مى‏كند به گونه‏اى احساس لذت مى‏كند كه چنين لذتى‏از هيچ چيز ديگرى به او دست نمى‏دهد. اين‏گونه لذتها اصيل‏اند; اما چيزهاى ديگر، با واسطه براى انسان ايجاد لذت مى‏كنند; مانند عشقهاى مجازى. در آنجا، آنچه را انسان دوست دارد لذت او از معشوقش مى‏باشد تا بااو انس بگيرد و با او سخن بگويد. بنابراين، براى نيل به اين مقصود، حاضر به فداكارى هم مى‏شود تا جايى كه ممكن است در اين راه، جان خود را هم از دست‏بدهد.

پس انسان يا هر موجود ذى‏حيات ديگرى اول، حياتش را دوست دارد سپس كمالات خود را، چه كمالات ظاهرى باشد و چه كمالات باطنى. هر قدر هم انسان كمالش بيشتر باشد خود رابيشتر دوست دارد. لذا، آنان كه در عنفوان جوانى و طراوت هستند نگاه كردن در آينه را بسيار دوست دارند. همه اينها در اصطلاح فلسفى، به كمال وجود بازگشت دارد. ازاينرو، مى‏گوييم وقتى كمال براى انسان حاصل شود بالاترين لذتها را به دست آورده است.

سعادت چيست؟

سعادت همان لذت است، اما قوى‏تر و پايدارتر. اگر انسان كمالى پيدا كند از آن لذت مى‏برد. چنانچه اين كمال ثابت و قوى باشد لذتش بيشتر خواهد بود. خداوند در توصيف حال مردمان، آن هنگام كه به جهان آخرت وارد مى‏شوند، مى‏فرمايد: «اسمع بهم وابصر يوم ياتوننا»; (مريم: ۳۸) آنان وقتى بر ما وارد مى‏شوند چقدر شنوا و بينا هستند! به عبارت ديگر، با آوردن «اسمع‏» و «ابصر» مى‏خواهد بگويد كه وقتى از اين عالم مى‏روند سراپا ادراك مى‏شوند، تمام وجودشان چشم و گوش مى‏شود و غفلت درآنجا معنايى نخواهد داشت. بنابراين، در چنان عالمى، اگر انسان به مرحله توجه دايمى رسيده باشد بالاترين لذتها را از نعمتهاى اخروى خواهد برد.

تزكيه چيست؟

«تزكيه‏» به عنوان يك فعل متعدى - نه مصدر فعل مجهول كه حاصل فعل باشد - شناخته مى‏شود. مصدر فعل متعدى به دو شكل به كار برده مى‏شود: يكى مصدر فعل معلوم و ديگرى مصدر فعل مجهول. لذا، تزكيه را گاهى به معناى «تزكيه كردن‏» و گاهى به معناى «تزكيه شدن‏» به كار مى‏بريم. طبق معناى دوم، حالت طهارت و رشد و كمالى كه براى انسان حاصل مى‏شود همان تزكيه است. اما طبق معناى اول، به عملى كه انسان انجام مى‏دهد تا آن حالت‏برايش پديد آيد تزكيه گفته مى‏شود.

«تزكيه‏» در زبان فارسى، معادل دقيقى ندارد; اما مى‏توان گفت «حذف زوايد و چيزهاى مضر و پديد آمدن رشد و فزونى در چيزى‏» تزكيه است. «زكات‏» نيز به همين معناست. نتيجه تزكيه - به معناى فعل متعدى - كمال است; مانند درختى كه اگر زوايد آن را حذف كنيم رشد مى‏كند و به كمال مى‏رسد.

بنابر اين، با زبان فلسفى، مى‏توان گفت كه تزكيه يعنى كامل كردن نفس و حذف نواقص و زوايد كه نتيجه آن حصول كمال براى نفس است. با اين بيان، مى‏توان نتيجه تزكيه را حصول كمال براى نفس دانست. حصول كمال نيز مستلزم حصول لذت مى‏باشد. با توجه به اينكه كمالات كسب شده پس از مرگ هم باقى مى‏ماند و در عالم آخرت، شناخت‏يقينى و توجه به آنها حاصل است موجب لذت دايمى خواهد بود.

البته كمال نيز مراتبى دارد; پايين‏ترين مرتبه آن ورود به بهشت و سكونت در نازلترين درجات آن است. مراتب اعلاى آن را عقل ما نمى‏تواند تصور كند; آنجا مراتبى است كه مخصوص رسول اكرم و ائمه عليهم‏السلام است. شيعيانى كه به طور كامل، از آنها پيروى كرده باشند نيز با آنان خواهند بود، همان‏گونه كه در روايات نيز، بعضا آمده است كه مثلا، اگر كسى فلان كار را انجام دهد در بهشت‏با ما همنشين خواهد بود. لازم به ذكر است كه «با آنها بودن‏» به معناى مساوات در درجات و مقام آنان نيست، بلكه مانند آن است كه ميهمان و ميزبان، هر دو بر سر يك سفره مى‏نشينند; اما يكى ميهمان است و ديگرى ميزبان; ميزبان هر چه دارد از آن خودش مى‏باشد، در حالى كه ميهمان هر چه دارد ملك ديگرى است. آن مقام اصالتا براى رسول اكرم و خاندان معصومش‏عليهم‏السلام مى‏باشد. ديگران اگر به درستى از آنها پيروى كرده باشند به آنها ملحق مى‏شوند، آن هم به قدر مراتب خود. همه در يك درجه نخواهند بود. به هر حال، مراتب متعددى بين اين دو مرحله وجود دارد. بين اين دو مرتبه، به قدرى فاصله زياد است كه براى ما قابل تصور نيست.

اميرالمؤمنين، على‏عليه‏السلام، با آن‏همه عبادتى كه انجام مى‏داد; روزها در راه اعتلاى اسلام شمشير مى‏زد، شبانگاه به فقرا و مستمندان رسيدگى مى‏كرد و نيمه‏هاى شب تا به صبح با خدا راز و نياز مى‏نمود، او كه در وصف مجاهدتهايش در جنگ خندق، پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: «لضربة علي خير من عبادة الثقلين‏»، (۱) پس از شصت‏سال عبادتى اين چنين، به درگاه خدا زار مى‏نالد كه «آه، آه، من قلة الزاد وبعد السفر و وحشة الطريق.» (۲) او كسى است كه مى‏داند مراتب كمال انسانى تا كجا ادامه دارد و انسان تا كجا مى‏تواند سير كند. ائمه‏عليهم‏السلام نقطه اوج كمال انسانى و بالاترين درجات قرب به خدا را مى‏ديدند و بدان چشم دوخته بودند. ازاينرو، با تمام عبادتهايى كه داشتند، از كمى زاد و توشه خود و دورى راه شكايت مى‏كردند.

هدف نهايى اين نيست كه از جهنم نجات پيدا كنيم; بايد همتمان بيش از اين باشد. با وجود اين، اگر همين حاجتى كه از او مى‏خواهيم، كه ما را از عذات دوزخ برهاند، اگر فقط همين يك دعايمان مستجاب شود از همه چيز برايمان بيشتر ارزش دارد، همان‏گونه كه در مناجاتها و دعاهاى ائمه،عليهم‏السلام بر اين نكته بسيار تاكيد شده است.

 

 

پى‏نوشتها:

۱- محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج‏۳۹، ص ۱، روايت ۱

۲- همان، ج ۴۱، ص ۱۲۱، روايت ۲۸، باب‏۱۰۷

 استاد مصباح يزدى

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 03 اسفند 1393 ساعت: 12:26 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره ماه رمضان

بازديد: 303

 

در ذكر مواطن و مواقف و مواضعي كه فرستادن صلوات، تأكيدش بيشتر است.

اول: در هر جائي كه اسم مبارك آن سرور ـ عليه و آله الصلوه و السلام ـ برده شود، خواه خود مذكور نمايد، و خواه از كسي بشنود، كه در آن مقام، فرستادن صلوات واجب است. و در فصل دوم، تحقق آن مذكور شد.

و مراد اين است: از ياد كردن و شنيدن اسم مبارك آن حضرت، فرستادن صلوات واجب مي‌شود، خواه ذكر كردن و شنيدن واجب باشد يا نباشد؛ چنانكه در خواندن و شنيدن آية عزيمه، سجده واجب مي‌شود، اگر چه خواندن و شنيدن آن واجب نباشد.

دوم: در ابتداء هر كلامي كه آن را قدري باشد. و علماء خطبه‌اي را كه مشتمل بر حمد و ثناء الهي و صلوات بر رسول ـ صلي الله عليه و آله ـ نباشد، آن را «ابتر» مي‌گويند و مي‌نامند، يعني مقطوع از خير و فايده. و عامه از رسول خدا صلي‌الله و عليه و آله ـ روايت كرده‌اند كه فرمود:

« هر كلامي كه در آن، به ذكر خدا و درود بر من ابتدا كرده نشود، آن كلام، ابتر ـ يعني از خير، مقطوع ـ بود».

سوم: در ابتداء وضو.

و عامه از اميرالمؤمنين ـ عليه‌السلام ـ روايت كرده‌اند كه رسول خدا ـ صلي‌الله و عليه و آله و سلم ـ فرمود كه:

«يا علي چون خواهي وضو بسازي، بگو: بسم‌الله و الصلوه علي رسول ‌الله»

چهارم: عامه از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ روايت كرده‌اند كه فرمود:

« چون از وضو فارغ شويد، بگوئيد: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له، و اشهد ان محمداً عبده و رسوله. و بعد از آن صلوات فرستيد. و چون چنين كنيد، گشاده مي‌شود براي شما درهاي رحمت».

پنجم: عامه از اميرالمؤمنين ـ عليه‌السلام ـ روايت كرده‌اند كه فرمود:

« اذا مررتم بالمسجد فصلوا علي النبي صلي الله عليه و آله»

يعني: هر گاه مرور كنيد به مسجدي، صلوات فرستيد بر پيغمبر ـ صلي‌الله عليه و آله ـ.

و اين حديث را به دو طريق معني كرده‌اند:

يكي آنكه «بالمسجد» به معني « في‌المسجد» باشد، يعني هر گاه داخل در مسجد شويد، صلوات فرستيد.

و ديگر آنكه به معني « علي المسجد» باشد، به اين معني كه چون بر كنار مسجد بگذريد، صلوات فرستيد.

و مؤيد معني اول است حديثي كه ابوهريره راوي آن است، كه:

« چون يكي از شما در مسجد درآييد، صلوات فرستيد بر محمد و آل محمد (صلوات الله عليهم)»

نيز اين حديث را از رسول خدا ـ صلي‌الله عليه و آله و سلم ـ روايت كرده است.

و مؤيد دوم است آنكه در اخبار وارد شده است كه:

« چون نظر بر مسجد افتد، بايد صلوات فرستاد».

و ايضاً عامه از فاطمه دختر امام حسين عليه‌السلام روايت كرده‌اند، كه:

« چون رسول خدا ـ صلي‌الله عليه و آله و سلم ـ داخل مسجد مي‌شد، صلوات مي‌فرستاد، و بعد از آن مي‌گفت: رب اغفرلي ذنوبي و افتح لي ابواب رحمتك و چون بيرون مي‌آمد، صلوات و سلام مي‌فرستاد، و مي‌فرمود: رب اغفرلي ذنوبي و افتح لي ابواب فضلك».

و در بعضي از روايات مذكور است كه:

« بايد در وقت دخول و خروج بگويد: اللهم صل علي محمد و آل محمد».

و اما در طريق اصحاب ما، حديثي در خصوص صلوات فرستادن در وقت دخول و خروج مسجد در نظر نيست، نهايت از آنجا كه براي هر يك، دعائي بلكه چند دعا روايت شده است، و صلوات فرستادن پيش از دعا كردن و بعد از آن، از لوازم است، و تا وقتي كه صلوات فرستاده نشود دعا محجوب مي‌ماند و به اجابت نمي‌رسد، بايد كه البته صلوات فرستيد.

ششم: در تعقيب همة نمازها عموماً، و در تعقيب نماز مغرب و صبح خصوصاً.

در كتاب عده‌الداعي، از اميرالمؤمنين ـ عليه السلام روايت كرده است كه:

« چون بنده از نماز فارغ شود، بايد كه صلوات فرستد بر رسول خدا ـ صلي‌الله عليه و آله ـ، و از خدا سؤال نمايد، زيرا كه هر كه بر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ صلوات فرستد، دعاي او بالا مي‌رود. و هر كه از خدا بهشت را بخواهد، بهشت مي‌گويد: خداوندا، عطا كن به بندة خودت، از آنچه به تو پناه برد از آن. و چون حوريان را از خدا بخواهد، آنها مي‌گويند كه: خدايا، عطا كن بندة خودت را، آنچه را خواست.»

و ابن باويه در كتاب ثواب الاعمال، از حضرت صادق ـ عليه‌السلام ـ روايت كرده كه به صباح بن سبابه فرمود كه:

مي‌خواهي به تو تعليم نمايم چيزي را، كه روي ترا از گرمي آتش جهنم نگاه دارد؟ راوي عرض كرد: بلي. فرمود كه:

بعد از نماز صبح، صد مرتبه بگو: اللهم صلي علي محمد و آل محمد، كه حق تعالي نگاه مي‌دارد روي ترا از گرمي جهنم.

و ايضاً در همان كتاب، از حضرت امام موسي عليه‌السلام روايت كرده است كه: « هر كه بعد از نماز تسبيح ـ يعني نماز جعفر طيار ـ و بعد از نماز مغرب، پيش از آنكه پاها را بگرداند، و با كسي تكلم نمايد، بگويد:

ان الله و ملائكه يصلون علي النبي يا ايها الذين آمنو صلوا عليه و سلموا تسليما. اللهم صل علي محمد النبي و ذريته،

حق تعالي صد حاجت او را برآورد، هفتاد در دنيا، و سي در آخرت.

راوي مي‌گويد: من عرض كردم كه: چيست معني صلوات خدا و صلوات ملائكه؟ فرمود كه:

« تزكيه است از ايشان براي آن حضرت.و صلوات مؤمنان، دعا است براي آن جناب».

هفتم: پيش از شروع در دعا كردن.

هشتم: بعد از فراغ از دعا.

و اخبار متعلقة به اين، در موطن پيش از اين مذكور شد. و از اين اخبار، مستفاد گرديد كه هر دعائي كه از صلوات خالي باشد، به اجابت نمي‌رسد، بلكه معلوم شد كه اگر دعا كننده بر فرستادن صلوات اقتصار نمايد و هيچ دعا نكند،سعادت و رستگاري دنيا و آخرت براي او حاصل مي‌شود.

و شيخ صدوق، از حضرت صادق ـ عليه‌السلام ـ روايت كرده است كه:

اذا صلي احدكم و لم يذكر النبي صلي الله عليه و آله يسلك بصلوته غير سبيل الجنه يعني: هر گاه دعا كند يكي از شما، و در آن دعا، پيغمبر ـ صلي‌الله عليه و آله ـ را ياد نكند، آن دعا، به راهي كه غير راه بهشت است، خواهد رفت.

اگر چه مي‌توان گفت كه مراد از صلوه در اين حديث، نماز است؛ و مقصود از آن، رد بر عامه است، چه بسياري از ايشان، صلوات را در تشهد واجب نمي‌دانند، بلكه بعضي بدعت مي‌دانند.

نهم: در خطبة جمعه و عيدين و استسقاء و غير اينها، زيرا كه به مذهب ما، صلوات در خطبه، ركني از اركان است. و عامه در آن اختلاف كرده‌اند، و بيشتر به استحباب آن قائل شده‌اند.

دهم: در هر روز

يازدهم: در هر شب.

و پيش از اين مذكور شد كه در جامع‌الاخبار مذكور است كه رسول خدا صلي‌الله عليه و آله و سلم به اميرالمؤمنين ـ عليه‌السلام ـ فرمود كه:

« يا علي، هر كه بر من صلوات فرستد در هر روز يا در هر شب، شفاعت من از براي او واجب مي‌شود، هر چند كه از اهل كبائر باشد.»

و از دعوات راوندي نيز نقل شد كه رسول‌خدا ـ صلي‌الله عليه و آله ـ فرمود كه: « هر كه در هر روز، از روي دوستي و شوق، به من سه مرتبه صلوات فرستد، بر خدا لازم مي‌شود، كه گناهان آن روز و آن شب را بيامرزد».

و در كتاب جامع‌الاخبار، از امام جعفرصادق ـ عليه‌السلام ـ منقول است كه:

« هر كه در هر روز، صد مرتبه صلوات فرستد، هفتاد ملك مبادرت مي‌نمايند كه هر يك، آن را به رسول خدا ـ صلي‌الله و عليه و آله ـ برسانند، پيش از آنكه ديگري برساند».

و در كتاب مفتاح حصنين ـ كه از كتب عامه است ـ از رسول خدا ـ صلي‌الله عليه و آله و سلم ـ روايت كرده است كه فرمود كه:

« هر كه در هر صبح ده مرتبه، و در هر شام ده مرتبه بر من صلوات فرستد، من او را دريابم، در وقتي كه محتاج به آن باشد».

دوازدهم: عصر روز پنج‌شنبه

سيزدهم: شب جمعه

چهاردهم: روز جمعه

و بعضي اخبار متعلقه به اين مواطن در فصل سابق مذكور شد.

و شيخ طوسي در مصباح متهجد گفته است كه مستحب است كه بعد از عصر روز پنج‌شنبه تا آخر روز جمعه، بسيار صلوات فرستد بر محمد و آل محمد ـ صلوات الله عليهم ـ پس بگويد:

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلك عدوهم من الجن و الانس من الأولين و الآخرين.

و اگر اين صلوات را صدبار بگويد، براي او فضل بسيار خواهد بود.

و ابن بابويه از امام جعفر صادق عليه‌السلام روايت كرده است كه:

« هيچ عملي در روز جمعه، افضل از صلوات فرستادن بر محمد و آل محمد صلوات الله عليهم ـ نيست.»

و ايضاً از حضرت امام رضا عليه‌السلام روايت كرده است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود كه:

« هر كه در هر روز جمعه، بر من صد مرتبه صلوات فرستد، حق‌تعالي شصت حاجت او را روا مي‌كند: سي در دنيا، و سي در آخرت».

و در كتاب جامع الاخبار مذكور است كه رسول خدا ـ صلي‌الله عليه و آله ـ فرمود كه:

« هر كه در روز جمعه، صد مرتبه بر من صلوات فرستد، خدا گناهان هشتاد سالة او را بيامرزد».

و از حضرت امام موسي ـ عليه‌السلام ـ منقول است كه:

« بهترين اعمال در روز جمعه، آن است كه بعد از عصر، صد مرتبه بر محمد و آل محمد (عليهم الصلوه و السلام) صلوات فرستد. و اگر بر آن زياد كند، افضل خواهد بود».

و در كتاب جامع‌الاخبار، از رسول مختار ـ صلي‌الله عليه و آله و سلم‌ـ منقول است كه فرمود:

« بسيار بر من صلوات فرستيد در روز جمعه، بدرستي كه مضاعف مي‌گردد در آن روز، ثواب عملها. و از خدا سئوال نمائيد براي من درجة وسيله را از بهشت.»

كسي عرض كرد كه: كدام است درجة وسيله؟

فرمود: « آن اعلي درجة بهشت است كه به آن نمي‌رسد، مگر پيغمبري. و من اميدوارم كه آن پيغمبر باشم.»

و در كتاب عروس ـ كه مؤلف آن يكي از مشايخ قميين است ـ از حضرت صادق ـ عليه‌السلام ـ روايت كرده است كه:

« هر كه در شب جمعه بر محمد و آل محمد ـ صلوات الله عليهم ـ صلوات فرستد، روشن مي‌گرداند نور او، آسمانها را، تا روز قيامت. و ملائكه خدا در آسمانها براي او استغفار مي‌كنند. و استغفار مي‌كند براي او ملكي كه موكل است بر قبر رسول خدا ـ صلي‌الله عليه و آله ـ تا روز قيامت.»

و همين حديث در كتاب مقنعه نيز مذكور است.

و شهيد ثاني، در بعضي از رسائل خود، از امام جعفر صادق ـ عليه‌السلام ـ روايت كرده است كه رسول خدا صلي ‌الله عليه و آله و سلم فرمود كه:

« بسيار بر من صلوات فرستيد در شب نوراني و روز نوراني ـ يعني شب جمعه و روز جمعه.

راوي عرض كرد كه: صلوات بسيار چه قدر است؟

فرمود: « تا صد مرتبه. و اگر زيادتر شود، بهتر است».

و در كتاب جمال‌الاسبوع، از حضرت صادق ـ عليه‌السلام ـ روايت كرده است كه:

« چون شب جمعه مي‌شود، فرود مي‌آيند از آسمان، ملائكه به عدد ذره‌ها، و در دستهاي آنها قلمها از طلا و كاغذها از نقره هست. و تا شب شنبه، چيزي را بجز صلوات بر محمد و آل محمد ـ صلوات الله عليهم ـ نمي‌نويسند. پس بسيار صلوات فرستيد در آن شب و روز.»

بعد از آن فرمود كه: از جمله سنتها، آن است در هر جمعه هزار مرتبه، و در ساير ايام، صد مرتبه بر آن حضرت و اهل بيت او، صلوات فرستاده شود.

و در كتاب فقه‌الرضا ـ عليه‌السلام ـ مذكور است كه:

« بسيار صلوات فرست بر رسول خدا ـ صلي‌الله عليه و آله ـ در شب جمعه و روز جمعه.

و اگر تواني كه هزار مرتبه فرستي، فضل در آن خواهد بود. و به ما رسيده است كه: در عصر روز پنج‌شنبه، گروهي از ملائكه نازل مي‌شوند، و با آنها قلمها و صحيفه‌ها از نور هست، و نمي‌نويسند مگرصلوات بر رسول خدا را، تا آخر روز جمعه».

و ايضاً از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام مروي است كه:

« در روز قيامت، حق‌تعالي، روزها را مبعوث مي‌گرداند به صورتي كه خلايق بدانند كه آنها ايامند؛ و روز جمعه پيش از همه مي‌باشد، مانند عروسي با جمال و كمال كه او را براي مردي صاحب دين و مال مي‌برند. مي‌آيد و بر در بهشت مي‌ايستد، و ساير روزها در عقب او مي‌ايستند، و شهادت مي‌دهند، و آن شفاعت مي‌كند براي گروهي كه صلوات فرستاده‌اند بر محمد و آل محمد عليهم السلام و غير اين گروه را شفاعت نمي‌كند.»

كسي عرض كرد كه: صلوات بسيار، چه قدر است؟ و در كدام وقت بهتر است؟

فرمود: « صدمرتبه، و بعد از نماز عصر».

پرسيد كه: چگونه صلوات فرستم؟

 فرمود كه: « مي‌گوئي: اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم»

و ايضاً در همان كتاب مذكور است كه: هر كه در روز جمعه صد مرتبه بر محمد و آل محمد صلوات الله عليهم بفرستد، و صد مرتبه استغفار كند، و صد مرتبه « قل هوالله احد» بخواند، البته گناهان او آمرزيده شود.

و شيخ شهيد در رساله‌اي از رسول خدا ـ صلي‌الله عليه و آله ـ روايت كرده است كه فرمود: بسيار صلوات بر من بفرستيد در روز جمعه. و هر كه صلواتش به من بيشتر است، منزلة او به من نزديكتر است. و هر كه در روز جمعه به من صد صلوات فرستد، در روز قيامت آيد، با روي نوراني. و هر كه در روز جمعه هزار مرتبه بر من صلوات فرستد، نميرد، تا آنكه جاي خود را در بهشت ببيند.

و شيخ طوسي و كفعمي از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده‌اند كه: هر كه بعد از نماز صبح و بعد از نماز جمعه بگويد:

« اللهم اجعل صلواتك و صلوات ملائكتك و رسلك علي محمد و آل محمد».

تا مدت يكسال، گناه بر او نوشته نمي‌شود.

و در كتاب دعائم الاسلام، از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت كرده است كه: بسيار صلوات بفرستيد بر من در روز جمعه، زيرا كه در آن روز عملها مضاعف مي‌شود.

و امام جعفر صادق عليه‌السلام فرمود كه: چون صبح روز جمعه طالع مي‌شود، حق تعالي گروهي از ملائكه را مي‌فرستد، كه صلوات بر محمد و آل محمد صلوات الله عليهم را بنويسند تا شب.

و از امام محمد باقر عليه‌السلام روايت كرده است كه: عمل‌ها در روز جمعه مضاعف مي‌گردد. پس بسيار قرار بدهيد در آن، صلوات و صدقه و دعا را.

مؤلف گويد: كه اخبار در استجابت صلوات در روز جمعه، از آن بيشتر است كه در اين رساله گنجد. و بيشتر از اين احاديث كه مذكور شد، در اكثر كتب اصحاب ما مذكور است. و عامه نيز در كتب خود، بسياري از آنها را ذكر كرده‌اند. و ذكر آن، موجب تكرار خواهد بود.

پانزدهم: در ماه مبارك رجب، خصوصاً در روز مبعث.

چنانكه در مصباح متهجد، از حسن بن راشد روايت كرده است كه گفت:

به امام جعفر صادق عليه السلام عرض كردم كه آيا غير اعياد مشهوره، ديگر عيدي هست؟

فرمود كه: شريف‌تر و كامل‌تر از همة آنها، روزي است كه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ‍ـ مبعوث گرديد.

عرض كردم كه آن، كدام روز بود؟

فرمود كه: آن، روز شنبه بيست و هفتم ماه رجب بود.

عرض كردم كه در آن روز، چه عمل بايد بجا آورد؟

فرمود: روزه مي‌گيري و صلوات بسيار بر محمد و آل محمد عليه‌السلام مي‌فرستي.

شانزدهم: در ماه شعبان.

و از سيدالساجدين عليه السلام صلواتي وارد شده است كه در هر روز ماه مبارك شعبان در وقت زوال بايد خواند. و آن صلوات، در مصباح متهجد و غير آن از كتب دعوات مذكور است.

و در كتب عامه مذكور است كه: در آسمان، دريائي است كه آن را درياي بركات گويند. و بر لب آن دريا، درختي است كه آن را درخت تحيات نامند. و بر آن درخت، آشيانة مرغي است مسمي به مرغ صلوات. و چون بنده مؤمني، در ماه شعبان، بر سيد پيغمبران صلي الله عليه و آله صلوات فرستد، حق‌تعالي آن مرغ را امر نمايد تا در آن دريا غوطه خورد، و پرهاي خود را بيفشارد. و هر قطره‌اي كه از پرهاي آن مرغ بريزد، ملكي خلق نمايد. و جميع آن ملك‌ها، به تقديس و تحميد و مدح و ثناي پروردگار مشغول گردند. و ثواب آنها در ديوان اعمال صلوات فرستنده ثبت گردد.

و ايضاً روايت كرده‌اند كه: يك صلوات در ماه شعبان، برابر است با ده صلوات در غير ماه شعبان.

هفدهم: در ماه مبارك رمضان.

و پيش از اين، حديثي از امالي شيخ صدوق ـ ره ـ و ثواب الاعمال ـ كه مؤلف آن نيز، شيخ صدوق است ـ نقل شد كه رسول خدا ـ صلي‌الله عليه و آله و سلم در ضمن خطبه‌اي كه در فضيلت ماه رمضان خواند، فرمود كه: هر كه در اين ماه، بر من بسيار صلوات فرستد، سنگين مي‌گرداند حق‌تعالي ترازوي اعمال او را، در روزي كه ترازوهاي اعمال سبك باشد.

هجدهم: در وقت بوئيدن گلها و رياحين.

در كتاب روضه الواعظين و مكارم الاخلاق از مالك جهني روايت كرده است كه:

من چيزي از رياحين به امام جعفر صادق ـ عليه‌السلام ـ دادم. آن حضرت گرفت و بوئيد و بر چشمهاي خود نهاد. و گفت: اللهم صل علي محمد و آل محمد. پس فرمود كه: هر كه چنين كند كه من كردم، گناهان او آمرزيده مي‌شود، پيش از آنكه آن را بر زمين گذارد.

و عامه از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ روايت كرده‌اند كه فرمود: هر كه گلي ببويد و بر من صلوات نفرستد، بر من جفا كرده است.

نوزدهم: بعد از عطسه كردن خود يا ديگري.

بيستم: در نزد ذكر پروردگار.

چنانكه در « كافي »، از عبدالله بن دهقان روايت كرده است كه مي‌گفت:

به خدمت امام رضا عليه السلام رفتم. آن حضرت، از من پرسيد كه مراد از اين آيه چيست: « و ذكر اسم ربه فصلي»

من عرض كردم كه يعني هر گاه ياد مي‌كند اسم پروردگار خود را، برمي‌خيزد و نماز مي‌كند.

فرمود كه: اين تكليفي خواهد بود بسيار مشكل.

عرض كردم: فداي تو شوم، پس مراد چيست؟

فرمود كه: مراد اين است كه چون اسم پروردگار ياد مي‌كند، بر محمد و آل محمد صلوات الله عليهم صوات مي‌فرستد.

مؤلف گويد كه: علماي عامه، مواطن بسيار ذكر كرده‌اند كه در آنها صلوات، تأكيدش بيشتر است. و در طريق خاصه، براي بيشتر از اين مواضع نصي و دليلي به نظر نمي‌آيد. بلكه عامه نيز دليلي بر آن اقامه ننموده‌اند. بلكه همين‌قدر گفته‌اند كه فلان كس چنين گفته است. مثل:

وقت ارادة سفر، و در وقت نشستن بر مركب، و در راه مكه، و در هر جايي كه سرازير بايد رفت، و بعد از تلبية در حج، و در حين دخول در مسجد‌الحرام، و نزد استلام حجر، و بر كوه صفا در وقت سعي، و بر كوه مروه، و در وقت طواف وداع در ميان ركن و باب، و در روز عرفه، و به وقت وقوف در مشعر، و در وقت ذبح، و در راه مدينه، و در وقت آنكه نظرش به مدينه افتد، و در وقت دخول در مسجد رسول‌الله ـ صلي ‌الله عليه و آله ـ و در وقت طواف روضة مطهره، و در وقت توجه به قبر مقدس، و در ميانة قبر و منبر، و در وقت مرور به مواضع معروفه كه رسول خدا صلي الله عليه و آله در آن مواضع مي‌بوده، و در ابتداي درس حديث، و در ابتداي تذكير و موعظه، و در وقت برخاستن از مجلس، و در هنگام مصاحفه با مسلم.

و در اين مقام، دو حديث روايت كرده‌اند.

يكي آنكه رسول خدا ـ صلي ‌الله عليه و آله ـ فرمود كه: هر دو بنده كه دوست يكديگر باشند براي خدا، و باهم مصافحه نمايند، و بر من صلوات فرستند، پيش از آنكه از هم جدا شوند، حق‌تعالي گناهان گذشته و آيندة هر دو را مي‌آمرزد.

و ديگر آنكه آن حضرت فرمود كه: هر كه مصافحه كند با مسلماني، و در وقت مصافحه بگويد: اللهم صل علي محمد و آل محمد و سلم، اين عمل باقي نگذارد از گناهان او، چيزي را.

و ديگر از مواضعي كه شمرده‌اند، در ابتداي مكاتبات و مراسلات است حمد الهي بجا آورده صلوات فرستد، و دروقت نوشتن فتوي، و در وقت افتتاح طعام خوردن و در وقت فراغ از آن، و در وقت داخل شدن در بازار، و در وقت بيع و شري و در وقت طنين، و در وقت حذو و بي‌حس شدن پاها، و در وقت تعجب كردن از چيزي، و در وقت ارادة صدقه، و بعضي ديگر از مواضع را نيز شمرده‌اند.

و اما اصحاب ما، در بيشتر اين مواضع، دعائي مخصوص از ائمه اطهار عليهم السلام روايت كرده‌اند كه درضمن آن، صلوات نيز مذكور است. و در خصوص صلوات ـ به تنهايي ـ در جايي در نظر حقير نمي‌آيد، كه روايتي بخصوص وارد شده باشد، مگر در دو، سه موضع.

از آن جمله، در « ثواب الاعمال» از عبدالسلام بن نعيم روايت كرده است كه به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم كه: داخل خانه كعبه شدم، و هيچ دعايي ديگر به خاطر من نرسيد، مگر صلوات بر رسول خدا ـ صلي ‌الله عليه و آله ـ فرمود كه هيچ‌كس از كعبه بيرون نيامده است، كه عملش از عمل تو بهتر باشد.

و همين حديث، در كتاب كافي و عده الداعي نيز مذكور است.

در ذكر آدابي كه براي صلوات فرستنده رعايت آنها ضرور است

بدان كه از آية « و لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضاً» كه ترجمه‌اش اين است كه « قرار مدهيد خواندن پيغمبر را ـ يعني بردن نام آن حضرت و آواز كردن او ـ در ميان خود، مثل خواندن بعضي از شما بعضي ديگر را ـ يعني مثل آنكه يكديگر را مي‌خوانيد و نام مي‌بريد ـ» مستفاد مي‌گردد كه بايد نام و اسم گرامي آن حضرت را به تعظيم و توقير ياد نمود. و نشايد كه به طريق متعارف، آن جناب را نام برد.

و از اينجا معلوم مي‌شود كه بايد صلوات فرستنده، دقيقه‌اي از دقائق آداب ظاهري و باطني را فروگذاشت ننمايد.

ويكي از علماء گفته است كه معظم آداب باطني، آن است كه در خاطر خود راه ندهد كه شرف و منزلتي و قرب و مرتبتي كه براي آن حضرت حاصل است، ممكن است كه براي ديگري حاصل باشد يا حاصل نشود.

در وقتي اين ادب، صورت كمال پذيرد، كه اين مطلب، در خاطرش، از روي اعتقاد و يقين باشد؛ زيرا كه عدم يقين، در اموري كه تعلق به باطن دارد، مفيد فايده نيست.

و معظم آداب ظاهر، آن است كه بي‌طهارت، از روي اختيار، آن نام بزرگوار را به زبان نگذارند. و بعضي گفته‌اند كه بعضي از آن كسان، كه مراعات ادب، شيوة ايشان بوده است؛ از ياد كردن اسم كسي، كه نامش با نام آن حضرت متفق بوده است ـ در حالي كه طهارت نداشته‌اند ـ مضايقه داشته‌اند.

و ديگر آنكه فرستادن صلوات را، وسيلة شهرت و سرماية نيك‌نامي نسازد؛ و به فرستادن آن، بر مردم منت ننهد؛ و به آن، طلب جاه و مال نكند. بلكه از جميع اغراض دنيوي، آن را دور دارد، تا به عز قبول برسد.

و ديگر آنكه در جميع مجالس و محافل صلوات فرستد.

چنانكه در كتاب كافي از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود كه:

« هر قومي كه جمع شوند در مجلسي، و خدا را ياد نكنند، و بر من صلوات نفرستند، آن مجلسي براي ايشان، حسرت و وبال خواهد بود.»

اما اگر در مجلسي لغو معصيت، از صلوات فرستادن، زبان را كوتاه دارد، شايد اولي و به ادب اقرب باشد؛ مثل مجلس بازيگران و قصه‌خوانان و معركه‌گيران و امثال ‌آن. و اگر مقصود از آن، گرمي هنگامي باشد، معلوم است كه حرام خواهد بود.

و مثل اين است صلواتي كه دلالان و فروشندگان متاع، در وقت جلوه‌دادن متاع مي‌فرستند، و مراد ايشان، گرمي هنگامة خريداران است.

ديگر آنكه بايد كه در حال فرستادن صلوات، دل با زبان موافقت نمايد. به اين معني كه از روي غفلت، زبان را به گفتن صلوات حركت ندهد، بلكه اگر خاطر به چيزي مشغول شود، آن را برگرداند.

و ديگر آنكه نيتش، انقياد و امتثال فرمان الهي و تقرب و توسل به حضرت رسالت پناهي، و موافقت با ملائكه و مخالفت از منافقان باشد.

و ديگر آنكه در وقت فرستادن صلوات و سلام، آن حضرت را حاضر بيند، و چنان تخيل نمايد كه به آن جناب سخن مي‌گويد.

و ديگر از جمله آدابي كه علمائ ذكر كرده‌اند، بسيار صلوات فرستادن است و احاديث دال بر آن در موطن چهاردهم مذكور شد.

در ذكر جمعي از انبياء ـ عليهم السلام ـ و غير انبياء، كه به واسطة صلوات فرستادن بر خاتم پيغمبران و اهل بيت آن حضرت ـ صلوات الله عليهم ـ به مراتب بلند و مقاصد سودمند رسيده‌اند.

در كتاب اختصاص از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است كه جابر انصاري گفت كه: به رسول خدا صلي الله عليه و آله عرض كردم كه چه مي‌گويي، در شأن علي بن ابيطالب ـ صلوات الله و سلامه عليه ـ ؟

فرمود: كه او نفس من است.

عرض كردم كه چه مي‌گوئي در ‌شأن حسن و حسين ـ عليهما السلام ـ؟

فرمود كه: آن دو، روح منند. و فاطمه مادر ايشان، دختر من است. هر كه او را دلگير كند مرا دلگير كرده است. و هر كه او را شاد گرداند، مرا شاد گردانيده است به درستي كه من جنگم، با هر كه با ايشان جنگ است. و صلحم با هر كه با ايشان صلح است.

اي جابر! هرگاه خواهي دعا كني و مستجاب گردد، خدا را بخوان به اسماء ايشان زيرا كه هيچ اسمي در نزد خدا، محبوبتر از اسماء ايشان نيست.

و در بعضي از كتب مذكور است كه چون حضرت ابوالبشر ـ علي نبينا و آله و عليه السلام ـ از حضيض زمين به اوج خلد برين رسيد ـ اگر چه در بهشت، حوران پاكيزه سرشت بسيار بودند ـ اما از آنجا كه به سبب جنسيت در ايتلاف و انتظام دخلي تمام دارد، آن حضرت را با ايشان انس و الفتي نبود. و چون حوا را آفريدند و نظر حضرت آدم ـ عليه ‌السلام ـ بر او افتاد، به او مايل گرديد، و از او پرسيد كه تو چه كسي؟ اثر حيا در چهره حوا ظاهر گرديده، هيچ نگفت. في الحال جبرئيل نازل شده، گفت: اين حوا است، و او را براي تو آفريده‌اند؛ و همواره اليف و محرم، و پيوسته حريف و همدم تو خواهد بود.

حضرت آدم ـ عليه السلام ـ چون دانست كه آن نعمت، خاص او است، خواست كه دست تصرف به او دراز كند. جبرئيل گفت: كه آي آدم اگر او را خواهي، بايد كه كابين داده، او را به عقد خود درآوري، تا فرزندان تو دانند كه بي‌مهر از مهر بتان تمتع نتوانند برد؛ و از وصل سبك روحان، بي كابين گران بر نتوانند خورد.

حضرت آدم عليه السلام فرمود كه: اي برادر تو مي‌داني كه من مسافر ولايت عدمم. و با كيسه تهي و افلاس غالب چه كار توانم ساخت؟ و به نقدي كه ندارم، چگونه مي‌توانم كه او را در نكاح آوردم؟

جبرئيل گفت كه سه نوبت بر حبيب خدا صلي الله عليه و آله كه نام خجسته فرجامش بر ساق عرش ديده، و اوصاف كمالش از ملائكه شنيده، صلوات فرستي، تا حوا بر تو حلال گردد.

و در اخبار بسيار از ائمه اطهار عليهم السلام منقول است كه توبة حضرت آدم عليهم‌السلام به واسطة توسل به خاتم المرسلين و ائمه طاهرين عليهم السلام به درجة قبول رسيد و تا آن بزرگواران را در دعا شفيع خود نگردانيد، به مرتبة صفوت برنگرديد.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 03 اسفند 1393 ساعت: 12:24 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره دنیا پرستی

بازديد: 453

 

دنيا و دنياپرستی

غرايز انسان

 

بشر محکوم است از غرايز خود پيروي کند . در وجود بشرغرايزي نهاده شده‏ تا او را به سوي هدفي که در متن خلقت منظور است ، بکشاند . البتهمقصود اين نيست که بشر چشم بسته بايد تابع غرايز خود باشد ، مقصود اين است که‏ وجودغرايز ، عبث نيست ، نمي توان آنها را ناديده گرفت ، نمي توان آنها را مهمل گذاشت ونبايد به معارضه و مبارزه کلي آنها پرداخت .

غرايز را بايد اصلاح و تعديل و رهبري کرد ، که اين مطلب ديگري است .


مثلادر انسان تمايل به فرزند هست . اين تمايل امر کوچکي نيست ، از شاهکارهاي خلقت الهياست . اگر اين تمايل نبود ، خلقت ادامه نمي يافت‏ . منتها در کارخانه خلقت ، اينتمايل به صورت يک امر لذيذ و شيرين در کام هر حيواني ريخته شده است تا هر نسلي‏ درخدمت نسل آينده خويش باشد و از اين خدمت نيز لذت ببرد .

اين علاقه‏ را تنهادر نسل قبلي قرار نداده است . در انسان ، نسل بعد را نيز به نسل‏ قبلي علاقمندگردانيده است ، اما نه به آن شدت که گذشته را به آينده‏ علاقمند کرده است . اينعلاقه‏ها رمز پيوندهاست .

يکي ديگر از غرايز بشري ، حس حقيقت جويي و دانشطلبي و کاوش است . ممکن است مردم را در زماني موقت از تحقيق و دانش و کاوش منصرفکرد ، اما براي هميشه نمي توان بر ضد روح حقيقت جويي و دانش طلبي بشر قيام‏ کرد .


مال دوستي


از جمله غرايز انسان مال دوستي است . البته مال دوستي يک غريزه‏مستقيم در انسان نيست ، يعني اينچنين نيست که انسان مال را به خاطر مال‏ دوست بداردو مورد علاقه او باشد ، اما چون به حسب طبع و غريزه ، حوايج‏ مادي زندگي خود رامي‏خواهد رفع کند و در پاره‏اي اجتماعات مانند اجتماع‏ ما وسيله رفع حوايج ، پول وثروت است اگر انسان پول داشته باشد کليد همه قفلها را در دست دارد و اگر نداشتهباشد همه درها به رويش بسته‏ مي‏ماند از اين نظر ، آدمي پول را به عنوان کليد همهقفلها از نظر ماديات‏ زندگي دوست مي‏دارد .



همچنانکه گفتيم با يک امر طبيعيو غريزي نمي توان مبارزه کرد ، بدين‏ معني که براي هميشه نمي توان آن را تعطيل کردهرچند ممکن است در يک‏ مدت محدود جامعه را بدان سو کشاند و هم ممکن است افراديمحدود را براي‏ هميشه بدان سو کشاند ، اما بشر و جامعه بشري را نمي توان از مقتضياتيکي‏ از غرايز براي هميشه منصرف کرد ، مثلا:

امکان ندارد که بتوانيم همه افراد را براي هميشه قانع‏ کنيمکه راضي شوند همه درها به رويشان بسته باشد و از آن کليد مرموز وجادويي به نام " پول " يا " ثروت " به عنوان يک شي‏ء پليد و منفور دوري گزينند .

حالا اگر با نام خدا و با نام دين ، با اين غرايز مبارزه شود ،اگر تحت‏ نام و عنوان دين ، تجرد و رهبانيت مقدس شمرده شود و ازدواج پليدي ، اگرتحت آن نام و عنوان ، جهل موجب نجات معرفي گردد و علم سبب گمراهي ، اگر با آن نام وعنوان ، ثروت و قدرت و تمکن مايه بدبختي شناخته شود و فقر و ضعف و دستنارسي مايهسعادت و خوشبختي ، چه عوارضي دست مي‏دهد ؟

 

انساني را در نظر بگيريد که ازطرفي تحت تأثير جاذبه ديني و تلقينات‏ ديني است و از طرف ديگر تحت تأثير جاذبه شديداين امور ، بالاخره يا اين طرف را مي‏گيرد يا آن طرف را و يا مانند بسياري از مردمدر کشاکش‏اين دو جاذبه گرفتار مي‏شود ، از کساني مي‏شود که درباره‏شانگفته‏اند:


يک دست به مصحفيم و يک دست به جام

   گه نزد  حلاليم  و  گهي  نزد  حرام



روحيه مذبذب پيدامي‏کند : " « لا الي هؤلاء و لا الي هؤلاء »" . در واقع ، يک بيمار رواني درست وحسابي مي‏شود با همه عوارض و آثارش .


کار دين و رسالت دين محو غرايز نيست ، تعديل و اصلاح ورهبري و حکومت‏ و تسلط بر آنهاست . چون غرايز را نمي توان و نبايد از بين برد ،قهرا در اجتماعاتي که با نام خدا و دين و مذهب براي نابودي غرايز قيام مي‏کنند وخداپرستي را با زندگي ، متضاد معرفي مي کنند ، خود اين معاني و مفاهيم عالي شکستمي‏خورند و ماترياليسم و ساير مکتبهاي ضد خدايي و ضد ديني رواج مي‏گيرد.

لهذا بدون ترديد بايد گفت که زاهد مابانجاهل هر محيطي که بدبختانه در ميان خود ما هم زياد هستند از عوامل مهم گرايش مردمبه ماديگري مي‏باشند .

راسل مي‏گويد تعليمات کليسايي ، بشر را در ميان دوبدبختي و حرمان قرار مي‏دهد :
يا بدبختي دنيا و حرمان از نعمتهاي آن ، و يابدبختي و حرمان از آخرت و حور و قصور آن .

مي‏گويد از نظر کليسا انسانالزاما بايد يکي از دو بدبختي را تحمل کند : يا به بدبختي دنيا تن دهد و خود رامحروم و منزوي نگه دارد و در مقابل در آخرت و جهان ديگر از لذتها بهره‏مند گردد ،يا اگر خواست در دنيا از نعمتها و لذتها بهره‏مند باشد بايد بپذيرد که در آخرتمحروم خواهد ماند .


اولين سؤال و ايرادي که بر اين منطق وارد است از ناحيهمنطق و توحيد و خداشناسي است .

آخر چرا خدا الزاما بشر را به تحمل يکي ازدو بدبختي‏ محکوم کرده است ؟
چرا جمع ميان دو خوشبختي نا ممکن است ؟

مگر خداوند بخيل است ؟ ! مگر از خزانه رحمت او کم مي‏شود ؟ !

چه مانعي دارد خدا ، هم خوشبختي دنيا را براي ما بخواهد و هم خوشبختي آخرت را ؟


اگر خدايي در کار است که از وجود و قدرت غير متناهي لبريز است ،بايستي سعادت کامل‏ ما را بخواهد ، و اگر سعادت کامل ما را مي‏خواهد ، هم خوشبختيدنياي ما را مي‏خواهد و هم خوشبختي آخرت ما را .

برتراند راسل از کساني استکه اين تعليم کليسايي سخت او را آزار مي‏داده است و شايد اين تعليم تأثير فراوانيدر گرايشهاي ضد خدايي و ضد ديني او داشته است .

کساني که اين فکر را تبليغکرده و مي‏کنند ، خيال کرده‏اند که علت اينکه‏ در دين يک سلسله چيزها از قبيل شرابو قمار و زنا و ظلم و غيره نهي شده‏ اين است که اين امور سعادت و خوشبختي و بهجتمي‏آورد و دين با خوشي و بهجت مخالف است و خدا خواسته او در دنيا خوشي و سعادت ومسرت نداشته‏ باشد تا بتواند در آخرت خوشبخت باشد ! و حال اينکه امر ، درست برعکس‏اين است .

علت حرامها و حلالها

اين جلوگيريها و محدوديتها به خاطر اين استکه اين امور موجب بدبختي‏ و تيرگي زندگي مي‏گردد . اگر خدا گفت شراب مخور ، معنايشاين نيست که‏ اگر شراب بخوري در دنيا خوشبخت مي‏شوي و خوشبختي دنيا با خوشبختيآخرت‏ ناسازگار است ، بلکه چون شراب موجب بدبختي است ، هم در دنيا و هم در آخرت ازآن جلوگيري شده است .


تمام محرمات اينچنيناند ، يعني: اگر موجب بدبختي نبودند حرام نمي شدند .


و همچنيندر مورد واجبات ، يعني:


واجبات چون موجبخوشبختي هستند و در همين زندگي دنيا نيز اثر نيک دارند ، واجب شده‏اند ، نه اينکهواجب‏ شده‏اند تا قدري از خوشبختي دنيا بکاهند .


قرآن با کمالصراحت فوايد و مصالح واجبات و مضار و مفاسد محرمات را توضيح مي‏دهد . مثلا در دوآيه نيروبخشي نماز و روزه را بيان مي‏کند ، مي‏فرمايد :

«
استعينوا بالصبر و الصلاه و انها لکبيره الا علي الخاشعين » ( بقره / . 45

از شکيبايي ونماز کمک جوييد و آن نماز بسي سنگين است مگر براي‏ خشوع پيشگان .


و درباره روزه مي‏فرمايد :


«
يا ايها الذين آمنوا کتب عليکم الصيام کما کتب علي الذين منقبلکم‏ لعلکم تتقون » ( بقره / . 183 

اي کساني که ايمان آورده‏ايد ! روزه بر شما نوشته شده است ،همچنانکه‏ بر کساني که قبل از شما بودند نوشته شد ، شايد که با تقوي شويد .

يعني نماز بخوانيد و روزه بگيريد تا روحتان نيرومند گردد واخلاق زشت‏ از شما زدوده شود . نماز و روزه نوعي کار و عمل و نوعي تمرين و تربيت‏اند که جلوي فحشاء و کارهاي زشتتان را مي‏گيرند .


در اين تعليمات ، نه تنهامسائل زندگي و مسائل معنوي را با يکديگر متناقض نمي داند ، بلکه مسائل معنوي راوسيله سازش بيشتر با يک محيط زندگي سعادتمندانه معرفي مي‏کند .

تعليماتخلاف حقيقت برخي مبلغين ، موجب گشت که مردم از دين فراري‏ شوند و خداشناسي رامستلزم قبول محروميت و تحمل بدبختي و ذلت اين جهاني‏ بپندارند .


منبع : علل گرايش به ماديگري

نويسنده : استاد مرتضي مطهري

 

اخلاق و دنياپرستي

يک فصل ديگر هم در اسلام هست که آن نيز ايجاب مي‏کند که از اهميت دادن به مادياتکاسته شود و آن فصل تربيت و اخلاق است .

اين قسمت را ساير مکاتب تربيتي هم قبول دارند که براي تربيت اجتماعي‏بشر و براي آمادگي بشر براي زندگي اجتماعي بايد کاري کرد که افراد هدف و ايده‏آلمعنوي داشته باشند و به ماديات حرص نورزند . آتش حرص و طمع هر اندازه تيزتر بشودموجب عمران و آبادي اجتماع که نمي شود سهل است ، موجب خرابي و ويراني اجتماع هممي‏گردد .

از نظر سعادت يک فرد هم هر چند نبايد افراط کرد و مانند برخي ازفلاسفه گفت که سعادت و خوشي در ترک همه چيز است ، اما بدو ن شک طبع‏ مستغني و بياعتنا يکي از شرايط اوليه سعادت است .


اينجا به يک توضيح ديگر نيازمنديم . ممکن است کسي تصور کند که از آنچه گفتيم که منظور جلوگيري از انحصار و محدود شدنعلايق بشر به ماديات‏ است ، اين توهم پديد آيد که بايد هم خدا را دوست داشت و همدنيا را ، هم ماده را کمال مطلوب قرارداد و هم معني‏ را ، يعني نوعي شرک . خير ،منظور اين نيست .

منظور اين است که انسان‏ يک سلسله عواطف و دلبستگيهايطبيعي به اشياء دارد که اينها براساس‏ حکمتهايي در انسان آفريده شده و همه انبياء واولياء از اين گونه عواطف‏ بهره‏مند بوده‏اند و خداوند را بر آنها شکر مي‏کرده‏اند، و اينها نه قطع‏ شدني است و نه فرضا قطع شدني باشد ، خوب است که قطع شود .


انسان ظرفيت ديگري دارد ماوراي اين ميلها و عواطف ، و آن ظرفيت کمال‏ مطلوبداشتن است ، ايده‏آل داشتن است .

 

دنيا و ماديات نبايد به صورت‏ايده‏آل و کمال مطلوب درآيد ، محبتي که مذموم است اين گونه محبت است .

 


ميلها و عواطف يک نوع استعداد است در بشر و بهمنزله ابزارهايي براي‏ زندگي هستند ، اما استعداد کمال مطلوب داشتن استعداد خاصياست که از عمق انسانيت و جوهر انسانيت سرچشمه مي‏گيرد و از مختصات انسان است .


پيامبران نيامده‏اند ميلها را و عواطف را از بينببرند و سرچشمه آنها را بخشکانند ، بلکه آنها آمده‏اند دنيا و ماديات را از صورتکمال مطلوب‏ خارج نمايند و خدا و آخرت را به عنوان کمال مطلوب عرضه نمايند و درحقيقت ، انبياء مي‏خواهند نگذارند که دنيا و ماديات از جايگاه طبيعي خود ، يعنيمورد رغبت و ميل و عاطفه بودن ، که جايگاهي طبيعي است و نوعي‏ پيوند طبيعي ميانانسان و اشياء است خارج شده نقل مکان دهد و در آن‏ جايگاه مقدس که قلب ناميدهمي‏شود و هسته مرکزي وجود انسان است و ظرفيت انساني او است و کانون کشش او به سويلا يتناهي است ، بنشيند و بالطبع مانع پرواز انسان به سوي کمال لا يتناهي گردد

اينکه در قرآن کريم وارد شده ( احزاب ، . 4

«
ما جعل الله لرجل من قلبين في جوفه

يعني خداوند در اندرون کسي دو دل قرارنداده


به منظور اين نيست‏ که مردم يا بايد به خداعلاقه داشته باشند يا به غير خدا از زن و فرزند و مال و غيره ، مقصود اين است کهمردم بايد يک هدف اعلي و منتهاي آرزو داشته باشند .

دو چيزي که با هم جمع نمي شوداين است که منتهاي آرزو خدا باشد يا ماديات دنيوي ، و الا صرف علاقه به چند چيز درآن واحد خيلي واضح‏ است که ميسر است .



منبع: بيست گفتار

نويسنده: شهيد مطهري

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 03 اسفند 1393 ساعت: 12:22 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(1)

تحقیق درباره فضیلت ماه رمضان

بازديد: 391

 

   ماه مبارك رمضان

رمضان اسمي از اسمهاي خدا، رمضان ماهيست سراسر نور، رحمت و مغفرت و رمضان ماهياست كه اگر انسان بخواهد مي‌تواند آنقدر پرهيزگار شود كه نور خدا در او متجلي گردد.

رمضان ماه آرامش، استيلاي نور حقيقت در دلهاست كه خداوند براي انسانهاي برگزيدهخود مهيا ساخته است.

خداوند روزه ماه رمضان را معين كرده است و بهترين پاداشها را براي مومنان وعدهداده است ، چه نعمتي بهتر از توبه براي انسان خطاكار! در فضيلت ماه رمضان همين بسكه پيغمبر اكرم (ص) فرمودند: به امت من در ماه رمضان پنج چيز داده مي‌شود كه بهامتهاي پيش از من داده نشده است:

اول اينكه هرگاه شب اول ماه رمضان فرارسدخداوند به بندگان خود نظر مي‌كند و كسي كه خدا به او نظر كند، عذاب نمي‌بيند.

دوم اينكه بوي بددهان آناني كه در ماه رمضان شب‌زنده‌داري مي‌كنند خوشبوتر از هرمشكي مي‌شود.

پيامبر درخصوص فضيلت سوم ماه رمضان مي‌گويد: ملائكه شب و روز براي بندگاناستغفار مي‌كنند.

چهارم همانا خداوند بهشت خويش را امر مي‌كند كه استغفار كند براي بندگان و برايآنان آراسته شود و پنجم اينكه هرگاه شب آخر فرارسد خداوند همه بندگان را مي‌آمرزد.

انسان گرفتار در دنياي ماشيني امروز بيش از هر زماني نياز به آرامش و نقطه اتكادارد، و آداب رمضان اگر رعايت شود مي‌تواند به او قدرت واقعي تسلط بر نفس، شهوت وغضب و گسستن زنجيرهاي اسارت از بندگي تن را بدهد تا به آرامش برسد.

و اورا در برابر سختيها پايدار مي‌كند و بر صبر و شكيبايي او مي‌افزايد و دل راآنچنان صفامي دهد كه در روزهاي آخر ماه مبارك رمضان دلش نمي‌خواهد اين آرامش را ازدست بدهد.

روزه شاهراهي است به سوي پرهيزگاري، بهترين فرصت براي ترك عادات ناصواب بهترينزمينه براي تقرب به خداوند و شايد آخرين فرصت براي اظهار ندامت و توبه و به روايتبزرگان دين ، اگر نتواني رضايت خدا را در اين ماه جلب كني، بايد تا رمضان بعد صبركني .

حال و هواي معنوي ماه مبارك رمضان فراتر از هر ماه ديگر است، وقتي فكر مي‌كنينيمه شب در دل تاريكي، تقريبا تمامي مسلمانها همه رو به سوي يك قبله نشسته و دعامي‌خوانند و شب‌زنده‌داري مي‌كنند، درهاي رحمت الهي از هر زماني گشوده تر است .

وقتي مي‌بيني حول و حوش غروب، هنگام اذان مغرب همه دست از كسب و كار مي كشند وباز دوباره گردهم مي‌آيند و رو به سوي يك معبود سر تعظيم فرود مي‌آورند و به شكرانهانجام عبوديت خداوند در آن روز دعا مي‌كنند، از هر چه تعلق دنياست خالي مي‌شوي.

رمضان و روزه‌داري آنچنان در سرزمين خاوران و بخصوص ايران تاثير گذاشته كه حتيجزيي از ادبيات آن شده است.

يك استاد دانشگاه فردوسي مشهد در اين رابطه مي‌گويد: تاريخ ادبيات ايران سرشاراز قريحه شاعران خوش ذوقي است كه با بهره‌گيري از مضامين ماه رمضان آثار بي‌بديليخلق كرده‌اند.

"دكتر راشد محصل " معتقد است : ظهور و تبلور ماه رمضان درادبيات فارسي به خوبيمشهود است و تاريخ ادبيات ايران سرشار از قريحه شاعراني است كه با استفاده ازمضامين ماه رمضان آثار بديعي خلق كردند.

او افزود: به‌طوري كلي مي‌توان گفت اكثر شاعران قصيده سراي سبك خراساني در سرودنآن اهتمام ورزيدند خاصه عيد فطر كه مورد توجه تمامي آنها بوده، انوري و عثمانمختاري در اين زمينه اشعار زيبايي سروده‌اند.

به گفته وي، شايد بتوان گفت خاقاني و ناصر خسرو از شاعراني بودند كه در اينزمينه پيشگام شدند و پس از آن در سده‌هاي بعد در اشعار حافظ و سعدي به اوج زيبايي وكمال رسيد.

استاد تاريخ دانشگاه فردوسي مشهد هم نگاهي به آداب و سنن مردم خراسان بزرگ درماه مبارك رمضان دارد و در اين رابطه مي‌گويد: مردم خراسان اغلب يك روز مانده بهماه رمضان روزه مي‌گيرند و روزه اين روز را "قارشي" مي‌نامند.

دكتر "علي ميرنيا" مي‌افزايد : در خراسان قديم در هر محله يك نفر مامور مي شدسحرها مردم را بيدار كند ، اين شخص در تك‌تك خانه‌ها را مي‌زد تا اگر كسي خوابمانده باشد ، بيدار شود.

وي تصريح مي‌كند: بچه‌ها شبها بعد از افطار در كوچه و خيابان شهر رمضونيمي‌خوانند.

به گفته وي، زنها موقع افطار شيربرنج، شله‌زرد، ماقوت، حلوا و انواع سوپها وآشها را مي‌پختند و با اين غذاها از اعضاي خانواده و حتي ميهمانها پذيراييمي‌كردند.

او مي‌افزايد: در آخرين روزهاي ماه، فردي بر پشت‌بام مي‌رفت و مناجات الوداعمي‌خواند و به اين وسيله با ماه رمضان خداحافظي مي‌كردند.

به هر حال امروزه شايد برخي آداب و رسوم مردم در ماه رمضان تغيير كرده و اما صفاو معنويت آن محفوظ است، هنوز هم بسياري از مردم شبها به مسجد مي‌روند نماز صد ركعتيمي‌خوانند، دعاي افتتاح زمزمه مي‌كنند، قرآن ختم مي كنند و سفره‌هاي افطاري برايمومنين پهن مي‌كنند.

 

 

 

 

 


درفضيلت ماه مبارك رمضان

- دعا و استغفار

الحديث:

قال على بن ابيطالب(ع):

»عليكم فى شهر رمضان بكثرة استغفار و الدعاء فاما الدعا فيدفع عنكم به البلاء و اما الاستغفار فتمحى به ذنوبكم. (1)

ترجمه: بر شما باد در ماه رمضان به استغفار و دعاى زياد. اما دعاهاى شما دافع بلا از شماست. و اما استغفار شما از بين برنده گناهان است.

توضيح:

از وظايف روزه داران در اين ماه، دعا و درخواست‏حوايج از حضرت حق است كه بنده احساس نياز به پيشگاه بى نياز كرده، و دستهاى احتياج خويش را به درگاه او دراز مى‏كند.

- روزهاى ماه رمضان

الحديث:

قال رسول الله (صلى الله عليه و آله):

ايها الناس انه قد اقبل اليكم شهر الله بالبركة و الرحمة و المغفرة، شهر هو عند الله افضل الشهور، و ايامه افضل الايام و ليالى افضل الليالى و ساعاته افضل الساعات. (2)

ترجمه:

اى مردم ماه خدا با بركت و رحمت و آمرزش به شما رو كرده است، ماهى است كه پيش خدا بهترين ماه است و روزهايش بهترين روزها و شبهايش بهترين شبها و ساعاتش بهترين ساعات.

- اعتكاف

الحديث:

قال رسول الله (صلى الله عليه و آله):

اعتكاف عشر فى شهر رمضان تعدل حجتين و عمرتين. (3)

ترجمه: اعتكاف در يك دهه از ماه مبارك رمضان برابر با ثواب دو حج و دو عمره است.

 

توضيح:

در ايام و ليالى مقدسه‏اى، طبق روايات رسيده از ائمه معصومين (عليهم السلام) مستحب است كه هر مسلمانى در صورت امكان دهه آخر ماه مبارك رمضان را در مسجد معتكف شود، كه پيامبر اكرم(ص) در تمامى عمرش چنين مى‏كرد.

- تلاوت قرآن

بهترين اعمال در شبها و روزهاى ماه مبارك رمضان، تلاوت قرآن است. اگر چه تلاوت قرآن در تمام اوقات ثواب دارد، ولى چون قرآن در ماه رمضان نازل شده است، از اجر و ثواب ويژه‏اى برخوردار است چنانچه وارد شده:

 

الحديث:

قال ابو جعفر (عليه السلام):

لكل شى‏ء ربيع و ربيع القرآن شهر رمضان (4)

ترجمه:

براى هر چيزى بهارى است و بهار قرآن رمضان است.

بنا بر اين امتيازات قرآن به اعتبار نزولش در ماه رمضان از ماههاى ديگر بيشتر است.

الحديث:

قال رسول الله (صلى الله عليه و آله):

من تلافيه آية من القرآن كان له مثل اجر من ختم القرآن فى غيره من الشهور. (5)

ترجمه:

اگر كسى در اين ماه يك آيه از قرآن تلاوت كند، ثوابش مثل كسى است كه در غير ماه رمضان يك ختم قرآن كرده است.

 

- افطارى و صدقه دادن

الحديث:

قال الباقر (عليه السلام)

يا سدير، هل تدرى اى ليال هذه؟ فقال له نعم. جعلت فداك ان هذه ليالى شهر رمضان فما ذاك؟ فقال له اتقدر على ان تعتق كل ليلة من هذه الليالى عشر رقاب من ولد اسمعيل؟ فقال له سدير بابى انت و امى لا يبلغ مالى ذاك، فما زال ينقص حتى بلغ به رقبة واحدة فى كل ذلك يقول: «لا اقدر عليه فقال له: افما تقدر ان تفطر فى كل ليلة رجلا مسلما؟ فقال له: بلى و عشرة فقال له (عليه السلام):

فذاك الذى اردت يا سدير، ان افطارك اخاك المسلم يعدل عتق رقبة من ولد اسماعيل عليه السلام. (6)

ترجمه:

اى سدير! آيا مى‏دانى چه شبهايى است اين شبها؟ سدير گفت:

بلى فدايت گردم اين شبها شبهاى ماه رمضان است، مگر اين شبها چگونه است؟ امام (عليه السلام) فرمودند: آيا قدرت دارى هر شب از اين شبها ده بنده از فرزندان اسماعيل (ع) را آزاد كنى؟ پس سدير عرض كرد: پدر و مادرم به فدايت، ثروتم كفاف نمى‏دهد، پس امام پيوسته تعداد بنده‏ها را كم كرد، تا رسيد به يكى در تمام اين ماه، سدير گفت: قدرت ندارم پس امام(ع) به او فرمود: آيا قدرت ندارى هر شب يك مسلمان روزه‏دارى را افطار دهى؟ سدير عرض كرد: بلى تا ده نفر را هم مى‏توانم افطارى بدهم، پس امام به او فرمود:

اى سدير همان است كه اراده كردى يعنى با افطارى دادن ده روزه‏دار به ثواب عتق و آزاد كردن ده بنده از اولاد اسماعيل (ع) نايل مى‏گردى.

 

توضيح:

خداوند انسان روزه‏دار را بر آنچه انفاق مى‏كند در خوردنيها و آشاميدنيها محاسبه نمى‏كند ولى در اين امر «اسراف‏» نشود.

الحديث:

عن ابى عبد الله عليه السلام:

من تصدق فى شهر رمضان بصدقة صرف الله عنه سبعين نوعا من البلاء. (7)

ترجمه:

هر كس در ماه رمضان صدقه‏اى بدهد خداوند هفتاد نوع بلا را از او دو مى‏كند.

 

ماه رمضان نهمين ماه از ماههای قمری و بهترين ماه سال است. واژه رمضان از ريشه «رمض» و به معنای شدت تابش خورشيد بر سنگريزه است.
می‌گويند چون به هنگام نامگذاری ماه های عربی، اين ماه در فصل گرمای تابستان قرار داشت، ماه «رمضان» نامیده شد، ولی از سوی دیگر، «رمضان» از اسماء الهی است. این ماه ماه نزول قرآن و ماه خداوند است و شب‌های قدر در آن قرار دارد. فضیلت ماه رمضان بسیار زیاد و نامحدود است. 

برخی از حوادث و رويدادهای مهم اين ماه :
وفات حضرت خديجه در دهم رمضان سال دهم بعثت.

ولادت امام حسن مجتبی عليه السلام نیمه رمضان سال دوم هجرت.
جنگ بدر در سال دوم هجرت.

فتح مکه در سال هشتم هجرت.

مراسم عقد اخوت و پيمان برادری میان مسلمان، و ايجاد اخوت اسلامی بين پيامبر و امام علی عليه السلام.
بيعت مردم به ولايت‌عهدی امام رضا عليه السلام در سال 201 قمری.

ماه رمضان ماه خداوند، ماه نزول قرآن و از شريف‌ترین ماه‌های سال است. در اين ماه درهای آسمان و بهشت گشوده و درهای جهنم بسته می‌شود، و عبادت در يکی از شب‌های آن ( شب قدر ) بهتر از عبادت هزار ماه است.
رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم در خطبه شعبانیه خود درباره فضيلت و عظمت ماه رمضان فرموده است: «ای بندگان خدا! ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به سوی شما روی آورده است؛ ماهی که نزد خداوند بهترین ماه‌ها است؛ روزهایش بهترین روزها، شب‌هایش بهترين شب‌ها

 

ماه رمضان براى مؤمن سود و براى منافق خسران است

حضرت سلمان فرمود: در روز آخر شعبان پيامبر(صلى الله عليه و آله) براى ما خطبه‏اى در فضيلت ماه رمضان قرائت فرمود: و در خطاب خويش به ما فرمود: اى مردم براستى سايه افكنده بر سر شما ماه بزرگ مباركى، ماهى كه در او شبى است كه از هزار ماه بهتر است، كه خداوند روزه‏اش را فرض و واجب نموده، و به پا داشتن عبادات شبش را به طور استحباب مقرر فرموده است، كسى كه تقرب بجويد به خداوند،به انجام نافله خيرى، مثل آن است كه در غير ماه رمضان فريضه‏اى انجام داده باشد، و اين ماه ماه صبر است، و صبر هم اجر و ثوابش بهشت است.

و ماه روزه، ماه مواسات و برابرى است، و ماهى است، كه رزق مؤمن در او زياد مى‏گردد، و ماهى است كه اولش رحمت و وسطش مغفرت و آمرزش، و آخرش آزادى از آتش جهنم است، و اين ماه براى مؤمن بهره و منفعت است، و براى منافق خسارت و ضرر.

 

 

 

 

احاديث مبارک

رسول الله (ص) فرمود: خدای عزوجل می فرمايد: هر عمل فرزند آدم برای اوست غير از روزه که آن برای من است و من پاداش آنرا می دهم و روزه سپری است ( در مقابل دورخ يا گناهان ) و چون روز روزه، يکی از شما باشد ، بايد ناسزا نگوئيد، و فرياد نکشيد و با کسی در گير نشويد م اگر کسی او را دشنام داد و يا با او جنگ کرد بايد بگويد: من روزه دارم و سوگند به ذاتی که جان مصطفی در يد اوست همانا بوی دهن روزه دار در نزد خداوند (ج) از بوی مشک نيکوتر است. و برای روزه دار دو شادی است که بدان شاد ميشود، يکی که چون افطار کند، شاد ميشود و ديگری که چون پروردگارش را ملاقات کند به روزه اش شاد ميگردد.
و اين لفظ بخاری است و در روايتی از او آمده که روزه دار طعام، آشاميدنی و شهوت خود را از جهت من ترک ميکند، روزه از برای من است و من بدان پاداش ميدهم و حسنه به ده برابرش.

و در روايتی از مسلم آمده که هر عمل فرزند آدم چند برابر ميشود نيکی به ده برابرش تا هفتصد برابرش - الله تعا لی فرمود: مگر روزه که همانا از برای من است و من بدان پاداش ميدهم - شهوت و طعام خود را به دستور من ميگذارد و برای روزه دار دو شادی است يک شادی در وقت افطار ش و يک شادی در وقت ملاقات با پروردگارش و بوی دهن روزه دار در نزد خدای متعال از بوی مشک بهتر است.

ای مردم به شما ماه بزرگی رسيده. ماه مبارک، ماهی که در آن شبی است بهتر از هزار ماه. ماهی که خداوند روزه اش را فرض و قيام شبش را نفل قرار داده. کسی که به اجرای کاری نيکی تقرب جويد مانند آن است که فريضه را در ماه ديگری اداء نموده باشد. ماه صبر و ثواب صبر بهشت است، ماه دلجوئی است. ماهی است که روزی مومن در آن فراوان ميشود. کسی که در آن روزه داری را افطاری ميدهد، برای او با عث آمرزش گناهان و آزادی از آتش دوزخ ميشود و به اندازهء اجر روزه دار به وی داده ميشود بدون اينکه از ثواب روزه دار کاسته شود. گفتيم ای رسول (ص) خدا ، همگی ما توان افطار روزه دار را نخواهيم داشت. فرمود: اين ثواب را کسی هم حاصل ميکند که يک چشيدنی از شير يا يک خرما و يا يک نوشيدنی آب به روزه دار بدهد و کسی که روزه داری را سير می نمايد، خدا او را از حوض من مينوشاند که تشنه نميشود تا به بهشت داخل شود.

رمضان ماهی است که اولش رحمت، ميانه اش مغفرت و آخرش آزادی از آتش است. کسی که بر زير دستش در آن روز آسانی ميکند، خدايش ميامرزد و از آتش دوزخ آزادش ميسازد.

برای شما ما مبارک رمضان آمده است که روزه ء آن را خداوند (ج) بالای شما فرض گردانيده که درين ماه دروازه های رحمت باز شده و دروازه های دوزخ بند ميگردد و شياطين بسته ميشوند و در اين ماه شبی وجود دارد که از هزاران ماه بهتر است و کسی که از خير و برکت آن محروم گردد، در حقيقت کاملاً محروم گرديده است.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 03 اسفند 1393 ساعت: 12:20 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره دین و جهاد

بازديد: 119

 

« بسم الله الرحمن الرحيم »

مقدمه

« الحمدلله رب العالمين ، والصلاه علي محمد و آله اجمعين ، ولعنه الله علي احداهم الي يوم الدين »

خداوندا! آينه دل را با لوز اخلاص روشني بخش ، وزنگار شرك و دوربيني را از لوح دل پاك گردان ، و دو بيني را از لوح دل پاك گردان ، و شاه راه سعادت و نجات را به اين بيچارگان بيابان حسرت و ضلالت بنما ، و مار ابه اخلاق كريمانه متخلص فرما ، و از نفحات و جلوه هاي خاص خود كه مختص اولياء درگاه است ما را نصيبي ده ، لشگر شيطان و جهل را از مملكت قلوب ما خارج فرما و جنود علم و حكمت و رحمان را به جاي آن ها جايگزين كن ، و ما را با حب خود و خاصيان درگاهت از اين سراي در گذران ، و در وقت مرگ و بعد از آن با ما با رحمت خود رفتار فرما ، و عاقبت كار ما را با سعادت مهمترين كن بحق محمد و آله الطاهرين صلوات الله عليهم اجمعين.

 

 

 

 

 

 

ارزش معنوي جهاد:

عن الباقه عليه السلام انه قال:

لا فضيله كالجهاد و لاجهاد كمجاهده الهوي

امام باقر عليه السلام فرمود:

هيچ فضيلتي بالاتر و بقدر جهاد ارزش معنوي ندارد و هيچ جهادي همانند مجاهده در راه غلبه بر هواي نفس نيست.

عن الكاظم عليه السلام انه قال لهشام بن حكم في خبر طويل:

و جاهد نفسك لترد ها عن هواها فانه واجب عليك كجهاد عدوك

حضرت موسي بن جعفر عليه السلام ضمن حديث مفصلي به هشام بن حكم فرمود:

با نفس خود جهاد كن تا آنرا از هوي و تمايلات ناروايش بازداري. چه مجاهده با نفس ، مانند پيكار با دشمن بر تو واجب و لازم است.

عن موسي بن جعفر عليه السلام قال ان رسول الله صلي الله عليه و آله بعث فلما رجعوا قال مرحبا بقوم قضولاجهاد الاصغر و بقي عليهم الجهاد الاكبر. قيل يا رسول الله و ما الجهاد الاكبر قال جهاد النفس.

پيغبر اكرم به سربازاني كه جبهه جنگ برگشته بودند فرمود:

در گشايش و رحمت باشند مردمي كه جهاد اصغر را انجام داده و جهاد اكبر به عهده آنان باقي مانده است. عرض شد يا رسول الله جهاد اكبر كدام است ، فرمود جهاد با نفس.

جهاد اكبر:

فقه الرضا عليه السلام:

فروي ان سيدنا رسول الله صلي الله عليه و آله رأي بعض اصحابه منصرفاً من بعث كان بعثه و قدانصرف بشعثه و غبار سفره و سلاحه يريد منزله فقال (ص) انصرفت من الجهاد الصغر الي الجهادالكاكبر فقال له اوجهاد فوق الجهاد بالسيف. قال نعم: جهادالمرأ نفسه.

حضرت رضا عليه السلام فرموده:

رسول اكرم (ص) در رهگذر با يكي از اصحاب خود كه از جبهه جنگ بر مي گشت مواجد شد ، اوژوليده وغبار آلوده و مسلح بطرف منزل خود ميرفت . حضرت به وي فرمود : از جهاد اصغر برگشته اي و به جهاد اكبر باز مي گردي .عرض كرد مگر جهادي بالاتر از جنگ با شمشير هست ؟

فرمود : بلي ،جهاد آدمي با نفس خود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مقام اول

  اشاره به مقام اول

بدان كه مقام اول نفس و منزل اسفل آن ، منزل ملك وظاهر و دنياي آن است كه اشعه و انوار غيبيه آن در اين بدن محسوس و بنيه ظاهره تابيده ، و او را زندگاني عرضي بخشيده ،و تجييش جيوش در اين بدن كره ، و ميدان جنگ آن همين بدن است ، و قوي ظاهره آن ، لشكر آن است كه در اقاليم سبعه ملكيه يعني گوش و چشم و زبان و شكم و فرج و دست و پا بسط پيدا كرده . و تمام اين قواي منتشر در اين ممالك سبعه ، در تحت تصرف نفس است به مقام و هم ، زيرا كه و هم سلطان قواي ظاهره و باطنه نفس است . پس اگر وهم حكومت نمود در آن ها به تصرف خود يا شيطان ، اين قوا ، جنود شيطان گردند و مملكت در تحت سلطنت شيطان واقع شود ، و لشكر رحمان و جنود عقل مضمحل گردند ، و شكست خورده رخت از نشاء ملك و دنياي انسان در كشند و هجرت نمايند ،و حركات و سكنات آنها در تحت نظام عقل و شرع باشد ، مملكت رحماني و عقلاني شود ، وشيطان وجنودش از آن رخت برندند و دامن در كشند.

پس جهاد نفس كه جهاد بزرگ است و از كشته شدن در راه حق تعالي بالاتر است ، در اين مقام عبارت است از غلبه كردن انسان بر قواي ظاهره خود ، و آنها را درتحت فرمان خالق قرار دادن ، و مملكت را از لوث وجود قواي شيطان وجنود آن خالي نمودن است.

  در تفكر است‌

بدان كه اول شرط مجاهده با نفس وحركت به جانب حق تعالي ،‌تفكر است ، و بعضي از علماي اخلاق آن را در بدايات در مرتبه پنجم قرار داده اند ، و آن نيز در مقام خود صحيح است .

و تفكر در اين مقام عبارت است از آن كه؛ انسان لااقل درهر شب و روزي مقداري ولو كم هم باشد فكر كند در اين كه آيا مولاي او كه او را در اين دنيا آورده ، و تمام اسباب آسايش و راحت را از براي او فراهم كرده ، وبدن سالم وقواي صحيحه ،‌كه هر يك داراي منافعي است كه عقل هر كس را حيران مي كند ، به او عنايت كرده ، و اين همه بسط بساط نعمت و رحمت كرده ، و از طرفي هم اين همه انبيا را فرستاده ، و كتاب نازل كرده ، و راهنمايي ها نموده ،‌و دعوت ها كرده است، آيا وظيفه ما با اين مولاي مالك الملوك چيست ؟

آيا تمام اين بساط ،فقط براي همين حيات حيواني و اداره كردن شهوت است كه با تمام حيوانات شريك هستيم ،يا مقصود ديگري دركار است ؟

آيا انبياء كرام ، و اولياء معظم،و حكماري بزرگ ،و علماي هر ملت كه مردم را دعوت به قانون عقل و شرع ميكردند ، و آنها را از شهوات حيواني ،‌و از اين دنياي فاني پرهيز ميدادند ، با آنها دشمني داشتند دارند ، يا راه صلاح ما بيچاره اي هاي فرورفته در شهوات در مثل ما نمي دانستند؟

اگر انسان عاقل لحظه يي فكر كند ومي فهمد كه مقصود از اين بساط ، چيز ديگر است ، و منظور از اين خلقت ، عالم بالاتر و بزرگ تري است ، و اين حيات حيواني ، مقصود با لذات نيست ، و انسان عاقل بايد در فكر خودش باشد ، و به خال بيچارگي خود رحم كند و با خود خطاب كند : اي نفس شقي ! كه سالهاي دراز در پي شهوات ،عمر خود را صرف كردي ،و چيزي جز حسرت نصيبت نشد ،خوب است قدري به حال خودرحم كني ،از مالك الملوك حيا كني ، و قدري در راه مقصود اصلي قدم زني ، كه آن موجب حيات هميشگي و سعادت دائمي است ، و ساعاد هميشگي را مفروش به شهوات چند روزه فاني ، كه آن هم به دست نمي آيد حتي با زحمت هاي طاقت فرسا .

قدري فكر كن در حال اهل دنيا از سابقين تا اين زمان كه مي بيني ، ملاحظه كن رحمت هاي آن را و رنج هاي آن ها در مقابل راحت آنها چقدر زيادتر وبالاتر است ،در صورتي كه براي هر كسي هم راحتي و خوشي پيدا نمي شود.آن انساني كه در صورت انسان ، و از جنود شيطان است و از طرف اومبعوث است ، و تو را دعوت به شهوات مي كند ، و مي گويد زندگاني مادي را بايد تأمين كرد ، قدري (در ) حال خود او تأمل كن ، و قدري اورا استنطاق كن ، ببين آيا خودش از وضعيت راضي است ؟ يا آن كه خودش مبتلا است ومي خواهد بيچاره ديگري راهم مبتلا كند؟

و در هر حال از خداي خود با عجز و زاري تمنا كن كه تو را آشنا كند به وظايف خودت كه بايد منظور شود ما بين تو و او . و اميد است اين تفكر كه به قصد مجاهده با شيطان و نفس اماره است ،راه ديگري براي توبنماياند و موفق وي به منزل ديگر از مجاهده.

 

  درعزم است

منزل ديگري كه بعد از تفكر براي انسان مجاهد پيش مي آيد ، منزل «عزم » است ، و اين غير از اراده است كه شيخ الرئيس در اشارات ، آن را اقل درجات عارفين دانسته .

بعضي از مشايخ ما اطال الله عمره مي فرمودند كه عزم ، جوهره انسانيت وميزان امتياز انسان است . و تفاوت درجات انسان به تفاوت درجات عزم او است .

و عزمي كه مناسب با اين مقام است عبارت است از بنا گذاري و تصميم بر ترك معاصي ،و فعل واجبات ، و جبران آنچه از او فوت شده در ايام حيات ،‌ و بالاخره عزم بر اين كه ظاهر و صورت خودرا انسان عقلي و شرعي نمايد ، كه شرع و عقل به حسب ظاهر حكم كنند كه اين شخص ، انسان است ، و انسان شرعي عبارت از آن است كه موافق مطلوبات شرع رفتار كند ،و ظاهرش ظاهر رسول اكرم
صلي الله عليه و آله باشد ، و تأسي به آن بزرگوار بكند در جميع حركات و سكنات ،و در تمام افعال و تروك ،و اين امري است بس ممكن ، زيرا كه ظاهر را مثل آن سرور كردن ، امري است مقدور هريك از بندگان خدا .

و بدان كه هيچ راهي در معارف الهيه پيموده نمي شود مگر آن كه ابتدا كند انسان از ظاهر شريعت  ، و تا انسان متأدب به آرداب شريعت حقه نشود‌، هيچ يك از اخلاق حسنه از براي او به حقيقت پيدانشود ، و ممكن نيست كه نور معرفت الهي در قلب او جلوه كند ،‌و علم باطن و اسرار شريعت از براي او من كشف شود ،‌و پس از انكشاف حقيقت ، و بروز انوار معارف در قلب نيز تأدب به آداب ظاهره خواهد بود، و از اين جهت دعوي بعضي باطل است كه «به ترك ظاهر ، علم باطن پيدا شود » يا « پس از پيدايش آن به آداب ظاهره احتياج نباشد » و اين از جهل گوينده است به مقامات عبادت ومدارج انسانيت ، و شايد موفق شدم به بيان بعضي از آن در اين ورقه ها ان شاء الله تعالي.

 

4ـ در آفات عزم است

اي عزيز! بكوش تا صاحب عزم و داراي اراده شوي ، كه خداي نخواسته اگر بي‌عزم از اين دنيا هجرت كني ،‌ انسان صوري بي مغزي هستي كه در آن عالم به صورت انسان محشور نشوي ، زيرا كه آن عالم ، محل كشف باطن و ظهور سريره است. و جرأت بر معاصي كم كم انسان را بي عزم مي كند ،‌ و اين جوهر شريف را از انسان مي ربايد. استاد معظم ما دام ظله مي فرمودند: « بي تر از هرچه ، گو كردن به تغنيات سلب اراده و عزم از انسان مي كند. »

پس اي برادر ! از معاصي احتراز كن ، و عزم هجرت به سوي حق تعالي نما ،‌و ظاهر را ظاهر انسان كن ، و خود را در سلك ارباب شايع داخل كند ، و از خداوند تبارك و تعالي در خلوات بخواه كه تو را در اين مقصد همراهي فرمايد ، و رسول اكرم صلي الله عليه و آله و اهل بيت او را شفيع قرار ده ،‌كه خداوند به تو توفيق عنايت فرمايد ، و از تو دستگيري نمايد در لغزش هايي كه در پيش داري. زيرا كه انسان در ايام حيات ، لغزشگاه هاي بسيار دارد كه ممكن است در آن واحد به پرتگاه هلاكت چنان افتد كه ديگر نتواند از براي خود چاره بكند ،‌بلكه در صدد چاره جويي هم بر نيايد ،‌بلكه شايد شفاعت شافعين هم شامل حال او نشود. نعوذ بالله منها.

 

5ـ در مشارطه و مراقبه و محاسبه است

از اموري كه لازم است از براي مجاهد ،‌مشارطه و مراقبه و محاسبه است.

مشارطه آن است كه در اول روز مثلاً با خود شرط كند كه امروز بر خلاف فرموده خداوند تبارك و تعالي رفتار نكند. و اين مطلب را تصميم بگيرد. و معلوم است كه يك روز خلاف كنكردن ، امري است خيلي سهل ، و انسان مي تواند با آساني از عهده برآيد. تو عازم شو و شرط كن و تجربه نما و ببين چقدر سهل است. ممكن است شيطان و جنود آن ملعون ، بر تو اين امر را بزرگ نمايش دهند ،‌ ولي اين از تلبيسات آن ملعون است. او را از روي واقع و قلب لعن كن ،‌و اوهام با طله را از قلب بيرون كن ، و يك روز تجربه كن ،‌ آن وقت تصديق خواهي كرد.

و پس از اين مشارطه ، بايد وارد مراقبه شوي و آن چنان است كه در تمام مدت شرط ،‌متوجه عمل به آن باشي ، و خود را ملزم بداني به عمل كردن به آن ،‌ و اگر خداي نخواسته در دلت افتاد كه امري را مرتكب شوي كه خلاف فرموده خدا است ،‌ بدان كه اين از شيطان و جنود او است كه مي خواهند تو را از شرطي كه كردي باز دارند. به آن ها لعنت كن و از شر آن ها به خداوند پناه ببر ، و آن خيال باطل را از دل بيرون نما ، و به شيطان بگو كه من يك امروز با خود شرط كردم كه خلاف فرمان خداوند تعالي نكنم. ولي نعمت من سال هاي دراز است به من نعمت داده ، صحت و سلامت و امنيت مرحمت فرموده و لطف هايي كرده كه اگر تا ابد خدت او كنم ،‌ از عهده يكي از آن ها بر نمي آيم. سزاوار نيست يك شرط جزئي را وفا نكنم. اميد است ان شاء الله شيطان طرد شود و منصرف گردد ، و جنود رحمان غالب آيد.

 و اين مراقبه با هيچ يك از كارهاي تو از قبيل كسب و سفر و تحصيل و غيرها منافات ندارد ، و به همين حال باشي تا شب كه موقع محاسبه است. ‌و آن عبارت است از اين كه حساب نفسي را بكشي در اين شرطي كه با خداي خود كردي كه آيا بجا آوردي؟ و با ولي نعمت خود در اين معامله جزئي خيانت نكردي؟

اگر درست وفا كردي ،‌شكر خدا كن در اين توفيق و بدان كه يك قدم پيش رفتي و مورد نظر الهي شدي ،‌و خداوند ان شاء الله تو را راهنمايي مي كند در پيشرفت امور دنيا و آخرت ، و كار فردا آسان تر خواهد شد. چندي به اين عمل مواظ كن ،‌اميد است ملكه گردد از براي تو ،‌به طوري كه از براي تو ،‌كار خيلي هل و آسان شود ،‌ بلكه آن وقت لذت مي بري از اطلاعات فرمان خدا و از ترك معاصي در همين علام، با اين كه اينجا عالم جزا نيست لذت مي بري ،‌و جزاي الهي اثر مي كند و تو را ملتذ مي نمايد. و بدان كه خداي تبارك و تعالي تكليف شاق بر تو نكرده ، و چيزي كه از عهده تو خارج است و در خور طاقت تو نيست ،‌بر تو تحميل نفرموده ، لكن شيطان و لشكر او كار را بر تو مشكل جلوه مي دهند و اگر خداي ناخواسته در وقت محاسبه ديد سستي و فتوري شده در شرطي كه كردي ،‌از خداي تعالي معذرت بخواه و بنا بگذار كه فردا مردانه به عمل شرط ،‌قيام كني ،‌و به اين حال باشي تا خداي تعالي ابواب توفيق و سعادت را بر روي تو باز كند و تو را به صراط مستقيم انسانيت برساند.

 

6ـ در تذكر است

از اموري كه انسان را معاونت كامل مي نمايد در مجاهده با نفس و شيطان ،‌ و بايد انسان سالك مجاهد خيلي مواظب آن باشد « تذكر » است. و ما اين مقام را به ذكر آن ختم مي كنيم ، ‌با اين كه خيلي از مطالب باقي است. و آن در اين مقام عبارت است از ياد نبردن خداي تعالي و نعمت هايي كه به انسان مرحمت فرموده است.

بدان كه از امور فطريه كه هر انسان جبله و فطره بدان حكم مي كند ،‌ احترام منعم است و هر كس در كتاب ذات خود اگر تأملي كند ،‌ مي بيند كه مسطور است كه بايد از كسي كه به انسان نعمتي دد ،‌احترام كند. و معلوم است هر چه نعمت بزرگ تر باشد ،‌ و منعم در آن انعام بي غرض تر باشد ،‌احترامش در نظر فطرت لازم تر و بيش تر است.

مثلاً فرق واضح است در احترام بين كسي كه به شما يك اسب مي دهد و آن منظور نظرش هست ،‌با كسي كه يك ده شش دانگي بدهد و در اين دادن منتي هم نگذارد. مثلاً اگر دكتري شما را از كوري نجات داد ،‌فطرتاً او را احترام مي كنيد ،‌ و اگر از مرگ نجات داد بيشتر احترام مي كنيد. اكنون ملاحظه كن نعمتهاي ظاهره و باطنه كه مالك الملوك جل شأنه به ما مرحمت كرده كه اگر جن و انس بخواهند يكي از آن ها را به ما بدهند نمي توانند و ما از آن غفلت داريم. مثلاً اين هوايي كه ما شب و روز از آن استفاده مي كنيم .‌و حيات ما و همه موجودات محيط و ابسته به وجود آن است كه ياگر يك ربع ساعت نباشد هيچ حيوان زنده نمي ماند چه نعمت بزرگي است؟! كه اگر تمام جن و انس بخواهندشبيه آن را به ما بدهند ، عاجزند ، و همين طور قدري متذكر شو ساير نعم الهي را ، از قبيل صحت بدن و قواي ظاهره از قبيل چشم و گوش و ذوق و لمس و قواي باطنه از قبيل خيال و وهم و عقل و غير آن كه هر يك منافعي دارد كه حد ندارد. تمام اين ها را مالك الملوك به ما عنايت فرموده بدون اين كه از او بخواهيم ، و بدون اين كه به ما منتي تحميل فرمايد ،‌ و به اين ها نيز اكتفا نفرموده است ، و انبيا و پيغمبران فرستاده ، و كتبي فرو فرستاده و راه سعادت و شقاوت و بهشت و جهنم را به ما نموده ، و هر چه محتاج به او بوديم در دنيا و آخرت به ما عنايت فرموده است ، بدون اين كه به طاعت و عبادت ما احتياجي داشته باشد ، يا به حال او طاعت و معصيت ما فرقي كند. فقط از بر اين فع خود ما امر و نهي فرموده.

بعد از تذكر اين نعمت ها و هزاران نعمت هاي ديگر كه حقيقتاً از شمردن كليات آن تمام بشر عاجز ست تا چه رسد به جزئيات آن ، آيا در فطرت شما احترام به چنين منعمي لازم است؟ و آيا خيانت نمودن به چنين ولي نعمتي در نظر عقل چه حالي دارد؟

و نيز از اموري كه در فطرت ثبت و مسطور است ، احترام شخص بزرگ و عظيم است. اين همه احتراماتي كه مردم از اهل دنيا و ثروت مي كند ، و از سلاطين و بزرگان مي كنند براي اين است كه آن ها را بزرگ و عظيم تشخيص داده اند.

آيا چه عظمتي به عظمت و بزرگي مالك الملوك است كه دنياي پست و مخلوق نا قابل او كه كوچك ترين عوالم است و تنگ ترين نشآت است تا كنون عقل هيچ موجودي به آن نرسيده؟ بلكه به همين منظومه شمسي خودمان كه از منظومات شمي ديگر كوچك تر و در پيش شموس ديگر قدر محسوس ندارد ، مستكشفين بزرگ دنيا اطلاع پيدا نكرده اند. آيا اين عظيم كه با يك اشاره اين همه عوالم و هزاران هزار عوالم غيبيه را خلق فرموده لازم الاحترام نيست در فطرت عقل؟

و نيز ، حاضر در كتاب فطرت لازم الاحترام است. مي بينيد كه اگر انسان از كسي خداي نكرده بد گويي كند در غيابش ، اگر حاضر شد فطرتاً سكوت مي كند و از او احترام مي نمايد ، و معلوم است خداي تبارك و تعالي در همه جا حاضر و تمام ممالك وجود ، در تحت نظر او اداره مي شود ، بلكه همه ، نفس حضور و همه عالم، محضر ربوبيت است.

اكنون متذكر شو اي نفس خبيث نويسنده كه چه ظلمي است بزرگ و چه گناهي است عظيم اگر معصيت چنين عظيمي را به نعمت خودش كه قواي تست در محضر مقدس خودش بنمايي.

آيا اگر داراي خردلي حيا باشي ، نبايد از خجلت آب شوي و به زمين فرو بروي؟ پس از عزيز متذكر عظمت خداي خودت باش ،‌و متذكر نعمت ها و مرححمت هاي او شو ، متذكر حضور باش ، و ترك كن نافرماني او را ، و در اين جنگ بزرگ بر جنود شيطان ، محل اقامت لشكر حق تعالي نما ، تا آن كه خداوند تبارك و تعالي تو را توفيق دهد در مجاهده مقام ديگر و در ميدان جنگ بزرگ تر كه در پيش است ، و آن جهاد نفس است در عالم باطن و مقام دوم نفس كه ان شاء الله به آن اشاره مي كنيم. و باز تذكر دهم كه در هر حال به خود اميدي نداشته باش كه از غير خداي تعالي از كسي كاري بر نمي آيد ،‌و از خود حق تعالي با تضرع و زاري توفيق بخواه كه تو را در اين مجاهده ، اعانت فرمايد تا بلكه ان شاء الله غالب آيي. ان ولي النوفيق.

مقام دوم

1ـ نزاع جنود رحماني و شيطاني باطني نفس

بدان كه از براي نفس انساني يك مملكت و مقام ديگر است كه آن مملكت باطن و نشأه ملكوت او است كه جنود نفس در آنجا بيش تر و مهم تر از مملكت ظاهر است. و نزاع و جدال بين جنود رحماني و شيطاني در آنجا عظيم تر ، و مغالبه در آن نشأه بيشتر و با اهميت تر است. بلكه هر چه در مملكت ظاهر است ، از آن جا تنزل كرده و ظهور در ملك نموده ، و اگر هر يك از جنود رحماني و شيطاني در آن مملكت غالب آيند ، در اين مملكت نيز غالب شوند. و جهاد نفس در اين مقام ، پيش مشايخ عظام از اهل سلوك و اخلاق ، بسيار اهميت دارد. بلكه مي توان سرچشمه تمام سعادات و شقاوات و درجات و و دركات را آن مقام دانست. انسان بايد خيلي ملتفت خود در اين جهاد باشد.

ممكن است خداي نخواسته به واسطه مغلوبيت جنود رحماني در آن مملكت ، و خالي گذاشتن آن براي غاصبين و نا اهل ها از جنود شيطان ، هلاكت هميشگي از براي انسان پيدا شود كه قابل جبران نباشد ، و شفاعت شافعين شامل حال او نگردد ، و ارحم الراحمين نعوذ بالله نيز به نظر سخط و غضب به او نگاه كند. بلكه شفعاء او خصماء او شوند. واي بر كسي كه شفيع او خصمش شود ، خدا مي داند چه عذاب هايي و ظلمت هايي و سختي هايي و بدبختي هايي دنبال اين غضب الهي و دشمني اولياي حق است ،‌كه تمام آتش هاي جهنم و تمام زقوم ها و مارها و عقرب ها پيش آن هيچ است.

خدا نكند آنچه حكما و عرفاً و اهل رياضت و سلوك خبر مي دهند راجع به اين عذاب ها به سر ما ضعفاء و بيچارگان بيايد كه تمام عذاب ها كه تصور مي كنيد پيش آن سهل و آسان است. و تمام جهنم ها كه شنيديد پيش آن رحمت و بهشت است.

غالباً وصف جهنم و بهشت كه در كتاب خدا و اخبرا انبيا و اوليا شده ،‌جهنم و بهشت اعمال است كه از براي جزاي عمل هاي خوب و بد تهيه شده است. اشاره خفيه اي نيز به بهشت و جهنم اخلاق كه اهميتش بيش تر است شده ،‌و گاهي هم به بهشت لقاء و جهنم فراق كه از همه مهم تر است ،‌گرديده ،‌ولي همه در پرده و از براي اهلش. من و تو اهلش نيستيم ، ولي خوب است منكر هم نشويم  ،‌و ايمان داشته باشيم به هرچه خداوند تعالي و اوليايش فرموده اند. شايد اين ايمان اجمالي هم براي ما فايده داشته باشد. گاهي هم ممكن است كه انكار بي جا و رد بي موقع و بدون علم و فهم براي ما ضررهاي خيلي زياد داشته باشد و اين دنيا عالم التفات به آن ضررها نيست. مثلاً تا شنيدي فلان حكيم يا فلان عارف يا فلان مرتاض چيزي گفت كه به سليقه شما نمي آيد و با ذائقه شما گوارا نيست .‌حمل به باطل و خيال مكن. شايد آن مطلب ،‌منشأ و اساسي داشته باشد از كتاب و سنت ، و عقل شما به آن برنخورده باشد. چه فرق مي كند كه يك نفر فقيه يك فتوي بدهد از باب ديات مثلاً كه شما كم تر ديده ايد و شما بدون مراجعه به مدركش رد كنيد او را ، يا آن كه يك نفر سالك الي الله يا عارف بالله يك حرف بزند راجع به معارف الهيه ، يا راجع به احوال بهشت و جهنم و شما بدون مراجعه به مدركش او را رد كنيد سهل است ، توهين كنيد! يا جسارت نماييد! ممكن است آن شخصي كه اهل ا“ وادي است و صاحب آن فن است يك مدركي از كتاب خدا داشته باشد ،‌و يا از اخبار ائمه هدي داشته باشد و شما به آن برنخورده باشيد ، آن وقت شما رد خدا و رسول كرده ايد بدون عذر موجه. و معلوم است « به سليقه من درست نبود » يا « علم من به اين جا نرسيده بود » و « از اهل منبر بر خلاف در هر حال از مقصود نگذرم. آنچه آنها راجع به بهشت اخلاق و ملكات و جهنم اخلاق و دركات گفته اند ،‌ مصيبتي است كه طاقت شنيدنش را هم نداريم.

پس اي عزيز فكري كن و چاره جويي نما و راه نجاتي و وسيله خلاصي از براي خود پيدا كن ، و به خداي ارحم الراحمين پناه ببر ، و در شب هاي تاريك با تضرع و زاري از آن ذار مقد تمنا كن كه تو را اعانت كند در اين جهاد نفس ، تا ان شاء الله غالب شوي و مملكت وجودت را رحماني گرداني ،‌و جنود شيطان را از آن بيرون كني ، و خانه را به دست صاحبش دهي تا سعادت ها و بهجت ها و رحمت هايي خداوند به تو عطا فرمايد كه تمام چيزهايي كه شنيدي از وصف بهشت و حور و قصور ، پيش آن ها چيزي نباشد و آن سلطنت كليه الهيه است كه خبر دادند اولياي خدا از اين ملت بيضاي حنيف ، و بالا تر از آن چيزهايي است كه نه گوش احدي شنيده و نه به قلب بشري خطور كرده.

2ـ در اشاره به بعضي قواي باطنيه است

بدان كه خداوند تبارك و تعالي به يد قدرت و حكمتش در عالم غيب و باطن نفس ،‌قوايي خلق فرموده است كه داراي منافع بي شمار است و آنچه مورد بحث ما است در اين مورد سه قوه است و آن واهمه و غضبيه و شهويه است.

و هر يك از اين قوا ، منافع كثيره دارند از براي حفظ نوع و شخص و تعمير دنيا و آخرت كه علما ذكر كرده اند و اكنون ما رابه آن احتياجي نيست. و آنچه لازم است در اين مقام تنبه دهم آن است كه اين سه قوه ، سرچشمه تمام ملكات حسنه و سيئه و منشأ تمام صور غيبيه ملكوتيه است.

و تفصيل اين اجمال آن كه ؛ انسان همين طور كه در اين دنيا يك صورت ملكي دنيا وي دارد كه خداوند بارك و تعالي آ“ را در كمال حسن و نيكويي و تركيب بديع خلق فرموده ، كه عقول تمام فلاسفه و بزرگان در آن متحير است ، و علم معرفه الاعضاء و تشريح تا كنون نتوانسته است معرفت درستي در حال آن پيدا كند ، و خداوند انسان را از بين مخلوقات ، امتياز داده است به حسن تركيب و جمال نيكو منظر ،‌كذلك از براي او ، يك صورت و شكل ملكوتي غيبي است كه آن صورت تابع ملكات نفس و خلق باطن است در عالم بعد از موت ، چه برزخ باشد يا قيامت ، انسان اگر خلق باطن و ملكه و سريره اش انساني باشد ، صورت ملكوتي او نيز صورت انساي است. ولي اگر ملكاتش غير ملكات انساني باشد ، صورتش انساني نيست و تابع آن سريره و ملكه است. مثلاً اگر ملكه شهوت و بهيميت بر باطن او غلبه كند و حكم مملكت باطن ، حكم بهيمه شود ، انسان صورت ملكوتيش ، صورت يكي از بهائم است مناسب با آن خلق ، و اگر ملكه غضب و سبعيت بر باطن و سريره اش غلبه كند ، و حكم مملكت باطن و سريره ، حكم سبع شود ، صورت غيبيه ملكوتيه ، صورت يكي از اسباع است. و اگر و هم و شيطنت ملكه شد ، و باطن و سريره داراي ملكات شيطانيه شد ، از قبيل خدعه ، تقلب ، نميمه ، غيبت ، صورت غيب و ملكوتش يكي از شياطين است به مناسبت آن.

و گاهي ممكن است به طريق تركيب دو ملكه يا چند ملكه ، منشأ صورت ملكوتي شود . آن وقت به شكل هيچ يك از حيوانات نمي شود ، بلكه صورت غريبي پيدا
مي كند كه هيچ آن صورت  مدهش و موحش بدتركيب در يان عالم سابقه ندارد.

از پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله - نقل شده كه :‌ط بعضي مردم در قيامت محشور مي شوند به صورتهايي كه نيكو است پيش آنها ميمون ها و انترها»

بلكه ممكن است از براي يك نفر در آن عالم . چند صورت باشد . زيرا كه آن عالم ، مثل اين عالم نيست كه يك چيز بيش از يك صورت قبول نكند . و اين مطلب مطابق با برهان نيز هست و درمحل خود مقرراست .

و بدان كه ميزان در اين صورمختلفه كه يكي از آنها انسان است و باقي چيزهاي ديگر ، وقت خروج نفس است و از اين بدان ، و پيدا شدن مملكت برزخ و غلبه سلطان آخرت ، كه اولش در برزخ است در وقت خروج از بدن ،‌كه با هر ملكه يي از دنيا (رفت) ، آن ملكه صورت آخرتي مي گيرد ، و چشم ملكوتي برزخي او را
مي بيند ، ‌و خود او هم ،‌وقت گشودن چشم برزخي ،‌خود را به هر صورتي هست ، مي بيند ،‌ اگر چشم داشته باشد . لازم نيست كسي كه در ين دنيا به صورت هست ، آن جا هم به همان صورت باشد. خداي تعالي مي فرمايد (ب) نقل از بعضي كه در وقت حشر مي گويند: خدايا چرا مرا كور محشور كردي ،‌ با آن كه در دنيا چشم داشتم ؟ جواب مي فرمايد : چون تو آيات ما را فراموش كردي ، امروز فراموش شدي. اي بيچاره تو چشم ملكي ظاهر بين داشتي ، ولي باطن و ملكوتت كور بود . كوري خودت را حالا ادراك كردي ،‌و الا از اول كور بودن و چشم بصيرت باطني كه آيات خدا را به آن مي بينند ،‌نداشتي. اي بيچاره توقامت مستقيم و صورت خوش تركيب ملكي داري. ميزان ملكوت و باطن ، غير از اين است . بايد استقامت باطني پيدا كني تا مستقيم القامه ،‌ در قيامت باشي. بايد روحت ، روح انساني باشد تا صورت عالم برزخ و آخرتت ، صورت انسان باشد . تو گمان يم كني كه عالم غيب و باطن ، كه عالم كشف سراير و ظهور ملكات است ، مثل عالم ظاهر و دنيا است كه اختلا و اشتباه در كار باشد.چشم و گوش و دست وپا و ساير اعضايت ، همه با زبان ملكوتي ، بلكه به قول بعضي ها با صورتهاي ملكوتي ،‌شهادت به هرچه كردي،‌ مي دهند.

هان اي عزيز! گوش دل باز كن ، و دامن همت به كمر زن ، و به حال بدبختي خود رحم كن . شايد بتواني خود را به صورت انسان گرداني ، و از اين عالم به صورت آدمي بيرون روي كه آن وقت از اهل نجات و سعادتي . مبادا گمان كني اين ها موعظه و خطابه است . اينها همه نتيجه برهان حكمي حكماي عظام ، و كشف اصحاب رياضت ،‌و اخبار صادقين و معصومين است . در اين اوراق ،‌بناي اقامه برهان و نقل اخبار و آثار زيادنيست .

 

3ـ دربيان جلوگيري انبيا از اطلاق طبيعت

بدان كه  و هم و غضب و شهوت ، ممكن است از جنود رحماني باشند ، و موجب سعادت و خوشبختي انسان گردند ، اگر آن ها را تسليم عقل سليم و انبياء عظيم الشان نمايي . و ممكن است از جنود شيطاني باشند ، اگر آنها را سرخ ود گرداني ، و وهم بر آن دو قوه به اطلاق عنان ، حكومت دهي . و اين نيز پوشيده نماند كه هيچ يك از انبياء‌عظام- عليهم السلام جلو شهوت و غضب و وهم را به طور كلي نگرفته اند ،‌و هيچ داعي الي الهل تاكنون نگفته است بايد شهوت را بكلي كشت ، ونائره غضب را بكلي خاموش كرد، و تدبير و هم را از دست داد. بلكه فرموده اند بايد جلو آنها را گرفت كه در تحت ميزان عقلي و قانون الهي انجام وظيفه دهند. زيرا اين قوا ، هر يك مي خواهند كار خود را انجام و به مقصود خويش نايل شوند ، اگر چه مستلزم فساد و هرج و مرج هم شود . مثلاً نفس بهيمي مستغرق شهوت خود سر عنان گسيخته مي خواهد مقصد و مقصود خود را انجام دهد، اگر چه به زناي با محصنات در خانه كعبه باشد . و نفس غضوب خود سر ،‌ميخواهد انجام مطلوب خود هد ، اگر چه مستلزم قتل انبياء و اولياء گردد ، و نفس داراي واهمه شيطانيه ، مي خواهد  كار خود را انجام دهد اگر چه مستلزم فساد در ارض باشدو عالم در هم و بر هم گردد.

انبياء‌- عليهم السلام آمدند ، قانون ها آوردند و كتاب هاي آسماني بر آنها نازل شد كه جلوگيري از اطلاق و زياده روي طبيعت كنند ،‌و نفس انساني را در تحت قانون عقل و شرع در آوردند، و آن را مرتاض و مودب كنندكه خارج از ميزان عقل و شرع رفتار نكند. پس هر نفسي كه با قوانين الهيه و م وازين عقليه ، ملكات خود را تطبيق كرد ، سعيد است و از اهل نجات مي باشد ، و الا پناه ببرد به خداي تبارك و تعالي از آن شقاوت ها و بدبختي ها و ظلمت ها و سختي ها كه در پيش دارد و از آن صورت هاي موحشه و مدهشه كه در برزخ و قبر و در قيامت و جهنم مصاحب او است ، و از نتيجه ملكات و اخلاق فاسده كه پايبنده او است .

 

4ـ در بيان ضبط خيال است

بدان كه اول شرط از براي مجاهد در اين مقام و مقامات ديگر كه مي تواند منشأ غلبه بر شيطان و جنودش شود، حفظ طاير خيال است . چون كه اين خيال مرغي است بس پرواز كن ، كه در هر آني به شاخي خود را مي آويزد ، و اين موجب بسي از بدبختي ها است . و خيال يكي از دستاويزهاي شيطان است كه انسان را به واسطه آن بيچاره كرده ، به شقاوت دعوت مي كند . انسان مجاهد كه در صدد اصلاح خود برآمده و مي خواهد باطن را صفايي دهد ، و آن را از جنود بليس خالي كند بايد زمام خيال را در دست گيرد ، و نگذارد هر جا مي خواهد پرواز كند و مانع شود از اين كه خيال هاي فاسد باطل براي او پيش آيد ، از قبيل خيال معاصي و شيطنت . هميشه خيال خود رامتوجه امور شريفه كند ، و اين اگر چه در اول امر قدري مشكل بنظر مي رسد و شيطان و جنودش آن را به نظر ، بزرگ جلوه يم دهند ، ولي با قدري مراقبت و مواظبت ، امر سهل مي شود .

ممكن است براي تجربه ، تو نيز چندي درصدد جمع خيال باشي و مواظبت كامل از آن كني. هر وقت مي خواهد متوجه امر پست و خسيسي شود ، آن را منصرف كني و متوجه كني به امور ديگر ، از قبيل مباحات يا امرو ارجحه شريفه. اگر ديدي نتيجه گرفتي ، شكر خداي تعالي كن بر اين توفيق ، و اين مطلب را تعقيب كن ، شايد خداي تو به رحمت خود  راهي براي تو باز كند از ملكوت ،‌كه هدايت شوي به صراط مستقيم انسانيت ،‌و كار سلوك الي الله تعالي براي تو آسان شود . و ملتفت باش كه خيالات فاسده قبيحه و تصورات  باطله از القاآت شيطان است كه مي خواهد جنودخود را در مملكت باطن تو بر قرار كند ، و تو كه مجاهدي با شيطان و جنودش ، مي خواهي صفحه نفس را مملكت الهي و رحماني كني ،‌بايد مواظب كيد آن لين باش ي،‌و اين اوهام برخلاف رضاي حق تعالي را از خود دورنمايي تا ان شاء الله در اين جنگ داخلي ، اين سنگر را كه خيل مهم است از دست شيطان و جنودش بگيري كه اين سنگر ، بمنزله سرحد است. اگر اين جا غالب شدي ، اميدوار باش.

واي عزيز! از خداي تبارك  و تعالي در هر آن استعانت بجوي و استغاثه كن در درگاه معبودخود ، و با عجز و الحاح عرض كن : بارالها ! شيطان دشمن بزرگي است كه طمع بر انبياء و اولياي بزرگ تو داشته و دارد . تو خودت با اين بنده ضعيف گرفتار اماني و اوهام باطله و خيالات و خرافات عاطله ، همراهي كن كه بتواند از عهده اين دشمن قوي بر آيد ، و در اين ميدان جنگ با اين دشمن قوي كه سعادت و انسانيت مراتهديد مي كند ، تو خودت با من همراهي فرما كه بتوانم جنود او را از مملكت خاص تو خارج كنم و دست اين غاصب را از خانه مختص به تو كوتاه نمايم.

 

5ـ در موازنه است

و از چيزهايي كه انسان را در يك سلوك معاونت مي كند و انسان بايد مواظب آن با « موازنه » است ، و آن چنان است كه انسان عاقل ، منافع و مضار هر يك از اخلاق فاسده و ملكات رذيله را كه زاييد شده شهوت و غضب و واهمه است كه سرخودند و در تحت تصرف شيطان ،‌مقايسه كند با منافع و مضار هر يك از اخلاق حسنه و فضايل نفسانيه و ملكات فاضله كه زاييده شده اين ها است كه در تحت تصرف عقل و شرعند ، و ملاحظه كند آيا كدام يك را خوب است اقدام كند. مثلاً منافعي كه از براي نفسي كه داراي شهوت مطلق العنان است و آن در او رسوخ پيدا كرده و ملكه مستقره شده ، و از ان ملكات بسياري پيدا شده و رذايل بيشماري فراهم امده ، اين است كه به هر فجوري دسترسي پيدا كند ، مضايقه نكند و هر مالي از هر راهي به دستش مي ايد از ان ربرگردان نباشد ، و هرچه مطابق با ميل او است ، مرتكب شود و اگر چه مستلزم هر امر فاسدي گردد.

و منافع غضب كه ملكه نفسي شد و از آن ملكات و رذايل ديگر پيدا شد ،‌آن است كه به هر كس دستش رسيد با قهر و غلبه ظلم كند ، و هرك س با او مختصر مقاومتي كند ، هر چه بتواند با او بكند ، و با اندك ناملايمي ، جنگ و غوغا بپا كند ، و به هر وسيله شده ، مضار ناملايمات خود را از خود دور كند ولو منجر به هر فسادي در عالم هم بشود. و همين طور منافع نفس صاحب واهمه شيطانيه كه در آن ، اين ملكه رسوخ يدا كرده ،‌اين است ه با هر شيطنت و خدعه شده ، كار غضب و شهوت را راه بيندازد ، و با هر نقشه اطله شده بر بندگان خدا رياست كند ، گرچه به بيچاره نمودن يك عائله باشد ، يا به بينوانمودن يك شهر يا مملكت.

اين ها منافعي است كه اين قوا دارند در صورتي كه در تحت تصرف شيطان باشند. در صورتي كه وقتي درست فكر كنديو ماحظه حال اين اشخاص را بنماييد ، هر كس هرچه قوي هم باشد و هر قدر به آمال و آرزويش هم برسد ، باز هزار يك آمالش را بدست نياورده. بلكه در اين عالم ، ممكن نيست آمال اداره شود و هر كس به آرزويش برسد. براي اين كه اين عالم ، دار مزاحمت است ، و مواد اين عالم از اجراي داراده ما تعصي دارند ،‌و ميل و آرزوي ما نيز محدود به حدي نيست. مثلاً قوه شهويه در انسان ، طوري است كه اگر زنهاي يك شهر به فرض محال به دست او بيايد . باز متوجه زن هاي شهر ديگر است. و اگر از يك مملكت نصيبش شد . متوجه مملكت ديگر است ، و هميشه آنچه ندارد مي خواهد ، با اين كه اين ها گفته شد ، فرضي است محال و خيالي است خام. با وجود اين ، تنور شهوت باز فروزان است و انسان به آرزوي خود نرسيده.

و همين طور قوه غضب در انسان طوري مخلوق است كه اگر مالك الرقاب مطلق يك مملكت شود ، متوجه مملكت ديگر مي شود كه آن را به دست نياورده. بلكه اهر چه به دستش بيايد ، در اوايل قوه زيادتر مي شود. هركس منكر است مراجعه به حال خود كن و به حال اهل اين عمل سلاطين و متمولين و صاحبان قدرت و حشمت. آن وقت خود ، تصديق مارا مي كند.

پس انسان هميشه عاشق چيزي است كه ندارد و به دست او نيست ، و اين فطرتي است كه مشايخ عظام و حكماي بزرگ اسلام خصوصاً استاد و شيخ ما در معارف الهيه ، جناب عارف كامل آقاي آقا ميرزا محمد علي شاه آبادي ، روحي له الفداء ، به آن ،‌كثيري از معارف الهيه را ثباابت مي فرمايند كه آنها به مقصد ما مربوط نيست.

در هر حال وقتي كه انسان فرضا ً به مقاصد خود برسد ،‌ آيا استفاده او چند وقت است؟ آيا قواي جواني او تا چند وقت برقرار است؟ وقتي بهار عمر رو به خزان گذاشت ، نشاط از دل و قوه از اعضا مي رود. ذائقه از كار مي افتد. طعم ها درست ادراك نمي شود. چشم و گوش و قوه لمس و قواي ديگر بيكاره مي شوند. لذات بكلي ناقص يا نابود مي شود. امراض مختلفه هجوم مي ؤارود. جهاز هضم و جذب و دفع و جهاز تنفس ، كار خود را نمي تواند انجام دهد. جز آه سرد و دل پردرد و حسرت و ندامت چيزي براي انسان باقي نمي ماند. پس مدت استفاده انسان از اين قواي جسماني ، از بعد از تميز و فهم خوب و بد تا زمان افتادن قوا از كار يا ناقص شدن آن ها ، بيش از سي چهل سال سال براي مردم قوي البنيه و صحيح و سالم نيست. آن هم در صورتي كه به امراض و گرفتاري هاي ديگر كه همه روزه مي بينيم و غافل هستيم برنخورد.

من عجالتاً براي جناب عالي فرض مي كنم در عالم خيال ، كه مايه ندارد ،‌صد و پنجاه سال عمر ، و فراهم بودن تمام بساط شهوت و غضب و شيطنت ، و فرض مي كنم كه هيچ ناملايمي هم براي شما بپيش آمد نكند ،‌و هيچ چيز بر خلاف مقصد شما نشود. آيا بعد از اين مدت كم كه مثل باد مي گذرد ،‌عاقبت شما چيست ؟ آيا از اين لذات چه ذخيره اي كرديد براي زندگي هميشگي خود؟ براي رزو بيچارگي و روز فقر و تنهايي خود ، براي برزخ و قيامت خود ،‌براي ملاقات ملائكه خدا و اولياي خدا و انبياي او ، جز يك سلسله اعمال قبيحه منكره كه صورت آن ها را در برزخ و قيامت به شما تحويل مي دهند ،‌كه صورت آنها را جز خداوند تبارك و تعالي ،‌ كسي ديگر نمي داند چيست؟

تمام آتش دوزخ و عذاب قبر و قيات و غير آن ها را كه شنيدي و قياس كردي به آتش دنيا و عذاب دنيا ، اشتباه فهميدي ،‌بد قياس كردي. آتش اين عالم .‌يك امر عرضي سردي است. عذاب اين عالم ،‌خيلي سهل و آسان است. ادراك تو در اين عالم ، ناقص و كوتاه است. همه آتش هاي اين عالم را جمع كنند ، روح انسان را نمي تواند بسوزاند. آن جا آتشش ، علاوه بر اين كه جسم را مي سوزاند ، روح را مي سوزاند. قلب را ذوب مي كند. قؤاد را محترق مي نمايد. تمام اين ها را كه شنيدي و آنچه تانون از هر كه شنيدي ،‌جهنم اعمال تو است كه در آن جا حاضر مي بيني كه خداي تعالي مي فرمايد: « و وجدوا ما عملو حاضراً »

يعني يافتند آنچه كرده بودند حاضر. اين جا مال يتيم خوردي ،‌لذت بردي ، خدا مي داند آن صورتي كه در آن عالم از آن ،‌در جهنم مي بيني ،‌و آن لذتي كه در آن جا نصيب تو است چيست؟ اين جا بد گفتي به مردم ،‌قلب مردم را سوزانيدي. اين سوزش قلب عباد خدا را ،‌خدا مي داند چه عذابي دارد در آ ندنيا ، وقتي كه ديدي ،‌ مي فهمي چه عذابي خودت براي خودت تهيه كردي. وقتي غيبت كردي ،‌صورت ملكوتي او براي تو تهيه شد ،‌به تو رد مي شود ،‌با او محشوري و خواهي عذاب آن را چشيد. اين ها جهنم اعمال ، كه جهنم سهل و آسان و سرد و گوارا مو مال كساني است كه اهل معصيت خهستند. ولي براي اشخاصي كه ملكه فاسده و رذيله باطله پيدا كردند از قبيل ملكه طمع ، حرص ، جحود ، جدال ،‌شره ،‌حب مال و جاه و دنيا و ساير ملكات پست ، جهنمي است كه نمي شود تصور كرد. صورت هايي است كه در قلب من و تو خطور نمي كند كه از باطن خود نفس ،‌ظهور مي كند كه اثر آن جهنم از عذاب آن ها گريزان و به وحشت هستند.

در بعضي از روايات موثقه است كه در جهنم يك وادي است از براي متكبرها كه او را سقر مي گويند. شكايت كرد به خداي تعالي از شدت گرمي و حرارت و خواست از خداي تعالي كه اذن دهد او را نفس بكشد. پس از اذن ، نفسي كشيدكه جهنمم محترق گرديد.

گاهي اين ملكات اسباب مي شود كه انسان را مخلد در جهنم مي كند ، زيرا كه ايمان را از انسان مي گيرند. مثل « حسد »كه در روايات صحيحه ما است كه ايمان را حسد مي خورد ،‌ همانطور كه آتش هيزم را مي خورد .‌و مثل حب دنيا و شرف و مال كه در روايات صحيح است كه دو گرگ اگر در گله بي شبان رها شود ، يكي از آن ها در اول گله و يكي در آخرش ،‌زودتر آن ها را هلاك نمي كنند از حب شرف و حب دنيا كه ين مؤمن را از او مي گيرد.

خدا نكند عاقبت معاصي منتهي بشود به ملكات و اخلاق ظلماني زشت و آن ها منتهي شود به رفتن ايمان ،‌و مردن انسان با حال كفر كه جهنم كافر و جهنم عقايد باطله از آن دو جهنم بمراتب ساخت تر و سوزان تر و ظلماني تر است.

اي عزيز! در علوم عاليه ثابت شده است كه « مراتب اشتداد غير متناهي است. » هر چه تصور كني و تمام عقول تصور كنند شدت عذاب را ، از آن شديد تر هم ممكن است. اگر برهان حكما را نديدي يا كشف اهل رياضت را باور نداري ،‌تو كه بحمدالله مؤمني. انبياء صلاوات الله عليهم را صادق مي داني. تو كه ادعيه و مناجات وارده از ائمه معصومين ـ سلام الله عليه ـ را صحيح مي داني.. تو كه مناجات مولاي متقيان ،‌ اميرالمؤمنين سلام الله عليه را ديدي . تو كه مناجات سيد الساجدين عليه السلام را در دعاي ابوحمزه ديد. قدري تأمل كن در مضمون آن ها . قدري تفكر نما در فثقرات آن ها. لازم نيست يك دعاي طولاني را يك دفعه با عجله و شتاب بخواني تفكر در معانيش نكني. بنده و شمال حال سيد سجاد عليه السلام را نداريم كه آن دعاي مفصل را با حال بخوان و تفكر كن در فقراتش ، شايد صاحب حال شوي.

از همه گذشته ، قدري تفكر در قرآن كن. ببين چه عذابي را وعده كرده كه اهل جهنم از مالك مي خواهند كه آن ها را بكشد. هيهات كه مرگ در كار نيست. ببين خداي تعالي مي فرمايد: « يا حسرتي علي ما فرطت في جنب الله ». آيا اين چه حسرتي است؟ كه خداي تعالي با آن عظمت ، با اين تعبير ذكر مي فرمايد. تدبر كن در ايه شريفه قرآن. بي تأمل و تدبر از آن مگذر « يوم ترونها تذهل كل مرضعه عما ارضعت و تضع كل ذات حمل حملها و تري الناس سكارا و ماهم بسكارا و لكن عذاب الله شديد ».وصف روز قيامت را مي كند. مي فرمايد: روزي كه فراموش مي كند هر شيردهي از آنچه شر مي دهد ، و مي اندازد هر ‎آبستني بچه خود را ، و مي بيني مردم را مست ، با اين كه آن ها مست نيستند ولكن عذاب خدا سخت است.

درست تفكر كن عزيزم! قرآن ـ نعذب بالله ـ كتاب قصه نيست. شوخي با شما نمي كند. ببين چه مي فرمايد؟ اين چه عذابي است كه عزيز ما را از ياد مي برد. حامله را بي بار مي كند. آيا چه عذابي است كه خداوند تبارك و تعالي با آن عظمت ،‌او را وصف مي كند به شدت و جاي ديگر به عظمت. چيزي را كه خداي تبارك و تعلاي كه عظمت او حد و حصر ندارد و عزت و سلطنت او منتهي ندارد ،‌توصيف به شدت و عظمت كند آيا چه خواهد بود؟ خدا مي داند عقل من و تو و فكر همه بشر از تصور عاجز است. اگر مراجعه به اخبار و اثار اهل بيت عصمت و طهارت كني و تأمل در آن ها نمايي ،‌مي فهمي كه قضيه عذاب آن عالم ، غير از اين عذاب هايي است كه فكر كردي. قياس به عذاب اين عالم كردن ،‌قياس باطل غلطي است.

من براي تو يك حديث شريف از شيخ جليل القدر صدوق طايفه نقرل مي كنم كه بداني مطب چيست؟ مصيبت چقدر است؟ با اينكه اين حديث راجع به جهنم اعمال است كه سردتر از همه جهنم هاست. اولاً بايد بداني كه شيخ صدوق كه اين حديث از او است ، كسي است كه تمام علماء اعلام از او كوچكي مي كنند و او را به جلالت قدر مي شناسند. آن بزرگوار ،‌ كسي است كه به دعاي اما عليه السلام متولد شده. آن كسي است كه مورد لطف امام زمان ـ عليه السلام و عجل الله تعالي فرجه ـ بوده و نويسنده به طريق هاي عديده از بزرگان علماء اماميه ـ عليهم رضوان الله ـ متصل به شيخ صدوق حديث را نقل مي كنم ،‌و مشايخ بين ما و صدوق ،‌همه از بزرگان وثقات اصحابند. پس اگر از اهل ايماني ، بايد به اين حديث معتقد باشي.

روي الصدوق باسناده عن مولينا الصادق عليه السلام قال:

« بينا رسول الله صلي الله عليه آله ذات يوم قاعداً اذ اتاه جبرئيل و هو كئيب حزين متغيراللون فقال رسول الله صلي الله عليه و آله: يا جبرئيل مالي اراك كئيباً حزيناً؟ فقال: يا محمد فكيف لا اكون كذالك و انما وضعت منافيخ جهنم الليوم. فقال رسول الله صلي الله عليه و آله: و ما منافيخ جهنم يا جبرئيل؟ فقال: ان الله تعالي امر بالنار فأوقد عليها الف عام حتي احمرت ،‌ثم امربها فأقد عليها الف عام حتي ابيضت ثم امربها فأوقد عليها الف عام حتي اسودت و هي سوداء مظلمه. فلو ان حلقه من السلسله التي طولها سبعون ذراعاً وضعت علي الدنيا من حرها ولو ان قطره من الزقوم و الضريع قطرت في شراب اهل الدنيا مات اهل الدنيا من نتنها. قال: فبكي رسول الله صلي الله عليه و آله و بكي جبرئيل فبعث الله اليهما ملكاً ، فقال: ان ربكما يقرأ كما السلام و يقول: اني امنتكما من ان تذنبا ذنباً اعذ بكما عليه ».

حاصل ترجمه حديث شريف اين است كه در بين اين كه روزي رسول خدا (ص) نشسته بود ، جبرئيل آمد در خدمتش ،‌در صورتي كه افسرده و محزون بود و رنگش متغير بود. پيغمبر فرمود: اي جبرئيل چرا تو را افسرده و محزون مي بينم؟ گفت: اي محمد(ص) چرا چنين نباشم؟ در صورتي كه امروز گذاشته شد دمهاي جهنم. پيغمبر فرمود: چه چيز است دمهاي جهنم؟ عرض كرد: همانا خداي تعالي امر فرمود به آتش ،‌برافروخته شد هزار سال تا سرخ شد. بعد از ان امر فرمود به آن افروخته شد هزار سال تا سفيد شد. پس از آن امر فرمود به آن ،‌ افروخته شد هزار سال تا سياه شد و آن سياه و تاريك است. پس اگر يك حلقه از زنجيري كه بلندي آن هفتار ذراع است گذاشته شود بر دنيا ، هر اينه آب مي شود دنيا از حرارت آن و اگر قطره يي از زقوم و ضريع آن بچكد در آب هاي اهل دنيا همه مي ميرند از گند آن . پس گريه كرد رسول خدا (ص) و جبرئيل گريان شد. پس خداي تعالي فرستاد به سوي آنها فرشته اي . عرض كرد خداي شما سلاما مي رساند به شما و مي فرمايد من ايمن كردم شما دو تن را از اين كه گناهي كنيد كه من عذاب كننم شما را به واسطه آن.

از عزيز! امثال اين حديث شريف بسيار است. و وجود جهنم و عذاب اليم آن از ضروريات جميع اديان و واضحات برهان است و اصحاب مكافه و ارباب قلوب ،‌در همين عالم نمونه آن را ديده اند. دست تصور و تدبر كن در مضمون اين حديث كمر شكن. آيا اگر احتمال صحت هم بدهي ، نبايد ثل ديوانه ها سر به بيابان بگذاري؟ چه شده كه ما اين قدر در خواب غفلت و جهالتيم؟! آيا ملكي مانند رسول الله و جبرئيل بر ما نازل شده و مارا از عذاب خدا ايمن كرده؟! يا يان كه رسول خدا و اولياء او تا آخر عمر هم از خوف خدا قرار دنداشند و خواب و خواراك نداشتند؟ ولي كارخانه خدا از خوف خدا غش مي كرد. علي بن الحسن(ع) امام معصوم ،‌گريه ها و زاري هايش و مناجات و عجز و نالهايش ،‌دل را پاره پاره مي كند. ما را چه شده كه هيچ حيا نكرده ،‌در محضر ربوبيت ، اين قدر هتك حرمات و نواميس الهي را مي كنيم؟ واي بر ما و برغفلت ما ! اي واي بر ما و بر شدت سكرات موت ما. اي واي بر ما در برزخ و سختي هاي آن ،‌ و در قياتمت و ظلمت هاي آن. اي واي بر حال ما در جهنم و عذاب و عقاب آن.

 

6ـ در معالجه مفاسد اخلاقيه

هان اي عزيز از خواب بيدار شود. از غفلت تنبه پيدا كن ، و دامن همت به كمر زن ، و تا وقت است فرصت را غنيمت بشمار ، و تا عمر باقي است و قواي تو در تحت تصرف تو است و جواني برقرار است و اخلاق فاسده بر تو غالب نشده ، و ملكات رذيله بر تو چيره نگرديده ، چاره يي كن و دوايي براي رفع اخلاق فاسده و قبيحه پيدا كن و راهي بريا اطفاء نائره شهوت و غضب پيدا نما.

بهترين علاج ها كه علماء اخلاق و اهل سلوك از براي اين مفاسد اخلاقي فرموده اين است كه هر يك از اين ملكات زشت را كه در خود مي بيني ، در نظر بگيري و بر خلاف آن تا چندي مردانه قيام و اقدام كني ، و همت بگماري بر خلاف نفس تا مدتي ،‌و بر ضد خواهش آن رذيله رفتار كني و از خداي تعالي در هر حال توفيق طلب كني كه با تو اعانت كند در اين مجاهده ، مسلماً بعد از مدت قليلي ، آن خلق زشت رفع شده و شيطان و جندش از اين سنگر فرار كرده ، جنود رحماني به جاي آن ها برقرار مي شود.

مثلاً يكي از ذمائم اخلاق كه اسباب هلاكت انسان است ، و موجب فشار قبر است . و انسان را در دو دنيا معذب دارد ، بد خلقي با اهل خانه يا همسايگان يا هم شغلها يا اهل بازار و محله است كه اين زاييده غضب و شهوت است. اگر انسان مجاهد ،‌مدتي در صدد برآيد كه هر وقت ناملايمي پيش آمد مي كند از براي او ، و آتش غضب شعله ور مي شود ، و بناي سوزاندن باطن را مي گذارد ، و دعوت مي كند او را بر ناسزا گفتن و بد گويي كردن،‌بر خلاف نفس اقدام كرده ،‌عاقبت بد ونتيجه زشت اين خلق را يا دبياورد ،‌و در عوض ملايمت بخرج بدهد ، و در باطن ، شيطان را لعن كد و به خدا از او پناه ببرد ، من به شما قول مي دهم كه اگر چنين رفتاري كنيد ، بعد از چند مرتبه تكرار ، آن خلق بكلي  عوض شده ، و خلق نيكو در باطن مملكت شما منتزل مي كند. ولي اگر مطابق ميل نفس رفتار كنيد ،‌اولاً در همين عالم ، ممكن است شما را نيست و نابود كند. پناه مي برم به خداي تعالي از غضب ، كه مي شود در يك آن ، انسان را در دو دنيا هلاك كند. خداي ناخواسته موجب قتل نفسي بشود. ممكن است انسان در حال غضب به نواميس الهيه ناسزا بگويد ،‌ چنانچه ديديم مردم را در حال غضب كه رده گفتند و مرتد شدند.

حكما فرموده اند كه « كشتي بي نا خدا كه در موج هاي سخت دريال گرفتار شود ، به نجات نزديك تر است از انسان در حال غضب. » يا اگر خداي نخواسته ،‌اهل جدال و مرذء در مباحثه علميه هستي ـ كما اين كه بعضي از ما طلبه ها گرفتار اين سريره زشت هستيم ـ مدتي بر خلاف نفس اقدام كن. در مجالس رسمي كه مشحون به علماء و عوام است ، مباحثه كه پيش آمد كرد ، ديدي طرف صحيح مي گويد ، معترف به اشتباه خودت بشو و تصديق آن طرف را بكن. اميد است در اندك زماني ،‌رفع شود اين رذيله. خدا نكند كه حرف بعضي از اهل علم و مدعي مكاشفه درست باشد. مي گويد: « براي من در يكي از مكاشفات ، كشف شد كه تخاصم اهل نار كه خداي تعالي اطلاع مي دهد ـ مجادله هاي علم و حديث است. »

انسان اگر احتمال صحت هم بدهد ، بيد خيلي درصدد رعف اين خصلت باشد. « روي عن عده من الاصحاب انهم قالوا: خرجا علينا رسول الله صل اه عليه و آله يوماً و نحن نتماري في شي ء من امر الدين فغضب غضباً شديداً لم يغضب مثله ، ثم قال: انما هلك من كان قبلكم بهذا. ذروا المراء فأن المؤمن لا يماري ،‌ذرو المراء فأن المماري قد تمت خسارته ، ذروا المراء فذن المماري لا اشفع له يوم القيامه ،‌ذرو المراء فأني زعيم بثلاث ابيات في الجنه في رياضها و اوسطها و اعلاها لمن ترك المراء و هو صادق ، ذروا المراء فأن اول ما نهاني عنه ربي بعد عباده الأوثان المراء»  و عنه صلي الله عليه و آله « لا يستكمل عبد حقيقه الايمان حتي يدع المراء و ان كان محقاً ».

احديث در اين باب بسيار است. چه قدر زشت است كه انسان به واسطه يك مغالبه جزئي كه هيچ ثمري و اثري ندارد ،‌از شفاعت رسول اكرم (ص) محروم بماند ،‌و مذاكره علم را ،‌كه افضل عبدادات و طاعات است اگر با قصد صحيح باشد به صورت اعظم معاصي در آورد ، و تالي عبادت اوثانش كند. در هر حال انسان بايد يك يك از اخلاق قبيحه فغسده را در نظر گرفته ، به واسطه خلاف نفس از مملكت روح خود بيرون كند. وقتي غاصب بيرون رفت ، صاحب خانه خودش مي ايد ، محتاج به زحمت ديگري نيست ، وعده خواهي نمي خواهد. چون كه مجاهده نفس در اين مقام به اتمام رسيد و انسان موفق شد كه جنود ابليس را از اين مملكت خارج كند ، و مملكتش را محل سكناي ملائكه الله و معبد عباداله الصالحين قرار دارد ، كار سلوك الي الله آسان مي شود و راه مستقيم انسانيت ،‌روشن و واضح مي گردد ، و ابواب بركات و جناب به روي او مفتوح مي گردد ، و ابواب جهنم و دركات آن به روي او بسته مي گردد. خداي تبارك و تعالي به نظر لطف و مرحمت به او نظر مي كند و در سلك اهل ايمان منخرط مي شود ،‌و از اهل سعادت و اصحاب يمين مي شود ، و راهي از باب معارف الهيه كه غايت ايجاد خلق جن و انس است بر او باز مي شود ، و خداي تبارك و تعالي رد آن راه پر خطر از او دستگيري مي فرمايد. و مي خواستيم اشاره به مقام سوم نفس و كيفيت مجاهده آن بنماييم ،‌و مكايد شيطان را در آن مقام نيز خاطرنشان كنيم ليكن مقام را مناسب نديديم. اين است كه صرف نظر نموده ، از خداي تبارك و تعالي ،‌ توفيق و تأييد مي طلبم كه رساله مفرده يي در آن باب بنگارم.

 


 

 

 

 

 

فهرست منابع و مؤاخذ

1-         چهل حديث           

نويسنده:

حضرت آيت الله العظمي امام خميني (ره)

 

2-          الحديث ( روايات تربيتي از مكتب اهل بيت )

 

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 03 اسفند 1393 ساعت: 12:18 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره دین و تقوی

بازديد: 237

 

تقوي

واژه تقوي از وقايع است .در مفردات راغب وقايه بمعني حفظ شيئي است از آنچه به آن زيان برساند خداوند مي فرمايد .

فوقاهم الله شرذالك اليوم ولقيهم نصره و وسروراً (واقعه)

خداوند آنها را از فتنه آن روز نگهداشت و به آنان روي خندان و دل شادمان عطا نمود .

مضمون آيه فوق در مورد ابرار است ،كه وفاي به عهد و به نذر مي كنند و از روز جزا خائف اند و بر دوستي خدا به مسكن و يتيم واسير اطعام مي نمايند .

اسم فاعل از  وقايه در آيه اي كه ذيلاً نقل مي شود بكار رفته است.

مالك من الله من ولي ولا واق (رعد)

(اگر بعد از علمي كه به تو مي رسد از هواهاي اينان پيروي كني ديگر)نيست از براي تو از جانب خداوند هيچ سرپرست ياري كننده اي و نه نگهدارنده اي .

در آيه زير فعل امر از وقايه بكار رفته است .

قوا انفسكم و اهليكم نارا(تحريم)

خود و خانواده تان را از آتش حفاظت كنيد.

تقوي در عرف دين نگهداري نفس است از آنچه آن را به گناه مي افكند .

در 235مورد از آيات قرآن كريم مشقات واژه تقوي آمده است .

در 69آيه فعل امر اتقوا آمده است بعضي را مستقيماً خداوند مي فرمايد مانند

فاتقوالله يا اولي الا لباب لعلكم تفلحون (مائده)

تقواي خدا پيش گيريد اي خردمندان ،شايد رستگار شويد .

و در بعضي آيات نقل قرآن كريم از زبان انبياء است مانند آيا زير كه از زبان چند نبي نقل شده .

اني لكم رسول امين فانقوالله و اطيعون(شعراء)

همانا من براي شما رسولي امين هستم پس بپرهيزيد از خداوند و اطاعت كنيد مرا .

و تقوا يوما ترجعون فيه الي الله ثم توفي كل نفس ما كسبت و هم لا يظلمون (بقره)

بترسيد از روزي كه بر گردانيده مي شويد ،در آن بسوي خداوند سپس تمام داده مي شود به هر شخصي آنچه را كه اندوخته و به ايشان ستم نمي شود .

در 43 مورد از آيات كلمه متقين بكار رفته است كه از جمله آنها آيات كريمه زير
 است :

ذالك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتقين (بقره 2/2 )

اين كتاب كه شكي در آن نيست هدايت كننده متقين است

يا :

واتقو الله و اعلموا ان الله مع المتقين (بقره 149/2)

تقوي الهي پيش گيريد ،و بدانيد كه خداوند با پرهيزكاران است

تقوي در اصطلاح

تقوي يك نوع احتراز و پرهيز كردن مي باشد ،و اگر به خداي متعال نسبت داده شود معنايش دوري جستن از عذاب الهي است .چنانچه در آيه زير اشاره دارد .

فاتقوا النار التي و قودها الناس و الحجاره اعدت للكافرين (بقره 14/2)

بپرهيزيد از آتشي كه آتشگير (ماده سوختني )آن انسانها و سنگها هستند ،و براي كافران مهيا شد

در جلد اول تفسير الميزان صفحه 52 آمده است .

متقين و پرهيزگاران همان مومنانند و پرهيزگاري يكي از اوصاف مخصوصه طبقه معيني نيست تا مانند احسان ،و خشوع و خلوص جزء مقامات خاصه محسوب شود ،بلكه صفتي است كه در تمام مراحل ايمان پس از تحقق ايمان پيدا مي شود ،دليل اين هم اينست كه خداوند آن را به عنوان يك صفت خاص براي طبقه مخصوصي از مؤمنان (با آنهمه اختلاف درجاتي كه دارند )بيان نكرده است .

تقوي و فجور

عكس تقوي فجور است .

فجور بنا به گفته راغب اصفهاني در مفردات به معني دريدن پرده حرمت دين است .در آيات كريمه زير تقوي در مقابل فجور قرار داده شده است .

و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها (شمس)

سوگند به جان آدميزاد و آن قدرتي كه آن را با چنان نظم و قواي متعادل و مرتب بيافريد،و خير و شر آن را به آن الهام نمود .

عملي كه انسان انجام مي دهد يا تقوي است و يا فجور است و قدرت تميز ميان آندو افاضه اي است الهي كه شامل انسان شده است .در آيه فوق تقواي نفس و فجور نفس هر دو الهام خوانده شده و مويد آنستكه خداوند تعالي صفات عمل انسان را به انسان شنا سانده و به او فهمانده است كه عملي را كه انجام مي دهد تقوي است يا فجور .

پاداش متقين

به تصريح خداوند كريم با متقين مانند فجارعمل نخواهد شد،و متقين مثل فاجران نيستند.

ام نجعل الذين آمنو  و عملوا صالحات كالهفسدين في الارض ام نجعل المتقين كالفجار (ص 27/38)

آيا آنهايي را كه ايمان آوردند و عمل شايسته انجام دادند ،مانند فساد كنندگان در زمين قرار مي دهيم ؟ و يا پرهيزكاران را نظير تباهكاران برمي شماريم ؟

بالاترين موقع و مقامي كه براي اهل تقوي متصور است و شامل حال دنيا و آخرت هر دو مي شود در آيه زير منعكس است .

و ان ظالمين بعضهم اولياء بعض و الله ولي المتقين (جاثيه 19/45)

همانا ستمكاران بعضي شان سرپرست و ياور بعضي ديگرند .و خداوند سرپرست و ناصر اهل تقوي است .

پس براي اهل تقوي اگر هم در حلقه سمتكاران تنها بمانند نگراني نيست ،زيرا خداوند براي بنده پرهيزگارش كافي است كه حمايت فرمايد .

كسي كه به خاطر تقوايش در تحت ولايت مستقيم خداي سبحان قرار گرفته است به موقعي بار مي يابد ،كه ديگر عقل و قلب ،تدبير و چشم و گوش او در زير نظارت خداوند كار مي كنند و با اين فيض عظيم الهي از لغزش مصون مي مانند .

پاداش متقين در دنيا

بعضي از پاداشهاي اهل تقوي در همين دنيا هم دريافت مي شود .و چنانچه كسي با نظر صائب و خالص بنگرد نشانه هاي آن را براي افراد و اجتماعات ،در حوضه اي از زمان رويت مي كند .

و لو ان اهل القري امنو و اتقو ا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون (اعراف 96/7)

چنانچه اهل ديار ،ايمان آورند و پرهيزكاري پيشه سازند ،هر آينه مي گشائيم درهاي بركت آسمان و زمين را بروي آنان اما تكذيب كردند .درنتيجه گرفتيم آنان را (در تنگنا ) به جهت آنچه عمل كردند (حاصل عمل خودشان را دريافت نمودند ).

درآيه‌اي كه ذيلاً نقل مي شود ،صفت تقوي عامل رهايي از گرفتاري و افزايش روزي معرفي شده است .

و من يتقل الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب (طلاق 2/65)

هر كس تقوي الهي پيش گيرد براي او وسيله اي رهايي بخش فراهم مي كنيم .و روزي او را از جايي كه گمان نمي برد ،تدارك مي نمائيم .

اين قضيه كه ،خداوند روزي متقين را از جائي كه گمان نمي برند مي دهد،شايد مورد قبول افرادي كه علمي (طبق روابط علت و معلولي در علوم تجربي )فكر مي كنند نيايد .مثلا استدلال كننده كه هر كس كاركرد ،پول بدست مي آورد و هر كس كه كار فني كرد پول بيشتري به دست مي آورد ،و هر جا آب و كود و بذر بود و زراعت انجام گرفت محصول برداشت مي شود ،پس ديگر روزي آسماني چه معني مي دهد ؟آيا اگر كسي نشست و نماز و قرآن خواند برايش غذا از بهشت مي آيد ؟اگر كسي در زمستان لباس نداشت ،هواي گرم بر بدن او تابش مي كند ؟البته سخنان فوق با تجارب محسوس سازگار است ،و نابرده رنج گنج ميسر نمي شود .ضمناً اثبات مدعا براي ناباوران و منكران ،كار ساده اي نيست ،و قضاوت آنان بر اساس حس و احساس و تجارب آزمايشگاهي است .اما براي كساني كه اندك اعتقاد اوليه اي به خالق هستي و حكمت او آورده باشند .اثبات بركات آسماني مشكل نيست و بحث و بيان زير شايد تا حدودي توجيه كننده باشد وقتي قبول كنيم كه يك يك پديده ها هر كدام علتي دارند كه قبل از آنست و با حضور آن علت ،پديده (معلول )هم ظاهر مي شود ،پس خواه ناخواه  بر فوق همه پديده ها يعني عالم هستي به طور كلي و مجموعي نيز علتي هست ،و وقتي هر كدام از پديدارهاي محسوس جزئي ،نهايتاً از آن علت اصلي (علت العلل)نشأت گرفته باشد ،مي توان پذيرفت كه معلولها و پديده هاي غير محسوس نظير بركت ،و صدور روزي از جائي نامرئي هم ممكن است                 

از آن مبدأ نشان بگيريد و صادر شود .ديگر اينكه تقوي در هر كس پيدا شود محرك فعاليت و موجد اميدواري و حامل روح واقع بيني است و خود اين حالات ،‌فزاينده هستند .

ان الله مع الذين اتقوا و الذين هم محسنون (نحل )‌

همانا خداوند با كساني است كه تقوي پيشه ساختند و با كساني است كه نيكوكار هستند .

عكس بيان فوق اينستكه خداوند با بي تقوايان و با كساني كه احساس نمي كنند ،‌يا سوء عمل دارند ، نمي باشد آيه ديگر كه بيانگر حالت اعتدال در اهل تقوي است چنين است .

فمن اتقي و اصلح فلاخوف عليهم و لاهم يحزنون(اعراب )

پس هر كس تقوي پيش گرفت و بكار شايسته شتافت ، هيچ خوفي برايشان نيست ، و محزون هم نمي‌شوند.

با توجه به اينكه خوف و حزن دو عامل و دو حالت باز دارنده هستند . پس تقوي داروي درمان آنها و محرك فعاليتهاي اصلاح طلبانه است .

پاداش آخرتي توي پيشگان

در يك بيان شامل و كلي خداوند چنين مي فرمايد.

و لذارالاخره خير للذين اتقوا افلا تعقلون . (يوسف)

هر آينه منزلگاه بازپسين بهتر است براي كساني كه تقوي پيشه نمودند ،‌آيا عقل خود را بكار نمي گيريد؟

در آيات متعدد ديگري ،‌امتيازات ، لذات ،‌و نوع حيات جاودانه اي را كه اهل تقوي از آنها بهره مند خواهند شد بر شمرده شده است كه از لحاظ ميمنت بعضي از آنها با ترجمه يا فقط بصورت ترجمه ، نقل مي شوند.

ان المتقين في مقام امين 51. في جنات و عيون 52- يلبسون من سندس و استبرق متقايلين 53- كذالك و زوجناهم بحورعين 54- تدعون فيها بكل فاكهه آمنيين (دخان)

همانا اهل تقوي در مقامي امن و امان هستند . در باغها و كنار چشمه ها . لباسهائي از حرير (ابريشم ) نازك و ضخيم مي پوشند روبروي هم ( بر تختها تكيه زده ) اند . و با حوريان درشت چشم ازدواج نموده اند . از هر نوع ميوه اي كه بخواهند با ايمني ( بدون زحمت ) براي آنها فراهم است .

آيات فوق نعمات خداوند را كه به متقين اعطا مي شود بر شمرده اند . بدنبال همين آيا تصريح شده است كه عوامل مزاحم در اطراف اهل تقوي بكلي نيست ، و هر چيزي كه باعث اضطراب خاطر و رنج آور است بقدرت خداوند تعالي حذف شده است .

لايذوقون فيها الموت الا الموته الاولي و وقيهم عذاب الجحيم 56 فضلاً من ربك ذالك هو الفوز العظيم . (دخان )

در آنجا جز همان مرگ اول طعم هيچ مرگ ديگري را نمي چشند . و خدا ايشان را از عذاب دوزخ مصون نگهداشته است 56 اين به فضل خداي توست ، و اين سعادت و پيروزي بزرگ است .

پس اهل تقوي در ازاء‌اينكه ايامي چند در ديار دنيا ، در برابر مضيقه ها بردباري كرده اند و در برابر امتحانات ، پايداري نشان داده اند و شاكر بوده اند و در قبال متعرضان و سنت شكنان و طاغيان رودررو ايستاده و با آنان هم آوا نشده اند ،‌در قيامت در نعمتي هستند كه زوال ناپذير و مستمر و ابدي است . ضمناً عوامل نگران كننده دنيائي مانند اضطراب در قبال كسري و كمبود امكانات وقوع بيماري ،‌فقر ، فرسودگي و غيره در آنجا وجود ندارد.             

رفتار اهل تقوي

رفتار را در اين گفتار اعم از تفكر ، اعتقادات ،‌قضاوتها ،‌نظام ارزشگذاري ، عواطف ،‌عادات و گفتار وحركات بدني مي دانيم . براي هر كدام از اين نمودهاي حياتي انسان ، مي توانيم معيار و مقياسي بدست آوريم كه ذيلاً به پاره اي از آنها به استناد آيات اشاره مي شود .

رفتار شامل حركات بدني ، طرز لباس پوشيدن ، نحوه راه رفتن ، نگاه كردن ،‌سرگوشي گفتن و اعمال افعالي از اين قبيل نيز هست. و هر كدام از اينها در برابر صفاتي چون قضاوت ،‌عفو ، جهاد با دست و شمشير ، جزئي هستند . اما همين رفتارهاي جزئي نيز در دين اسلام اهميت دارد . و چنانچه كسي كاري بنحوي دلخواه ياغير معقول يا مطابق اعتقادات خرافي انجام بدهد ، عملي خلاف ايمان و تقوي انجام داده است و چنين كار جاهلانه اي را اگر به حساب دين بگذارد ، فعل حرامي است .

از جمله اين باور اين بوده است كه اعراب عصر جاهليت موقعي كه احرام حج مي بستند ديگر از در خانه وارد نمي شدند . بلكه از پشت ديوار سوراخي كنده و مقوع لزوم از آن وارد مي شدند ، دستور خداوند در اين رابطه چنين است .

ليس البر بان تاتوالبيوت من ظهورها و لكن البر من اتقي و اتواالبيوت من ابولبها ، و اتقوالله لعلكم تفلحون . ( بقره )

نيكي آن نيست كه از پشت ديوار بخانه ها وارد شويد ،ولي نيك كسي است كه تقوي پيشگيرد و بخانه‌ها از در در آيند ، و تقوي ورزيد شايد رستگار شويد .

در نحوه سخن گفتن يعني آهنگ گفتار و حالت گوينده در موقع رساندن پيام ميان اهل تقوي و مردم بي توجه به آداب ديني فرق است . و در اين رابطه خطاب به زنان پيامبر آمده است .

ان التقيتن فلاتخضعن بالقول فتطمع الذي في قلبه مرض (احزاب )

(‌اي زنان پيامبر )‌اگر رعايت تقوي مي كنيد ، نرم با مردان سخن نگوئيد ،‌زيرا كسي كه در دلش بيماري است ، طمع مي ورزد .

اصلاح ذات البين درميان مومنين كه در حكم برادران يكديگرند ،‌ يكي از خصائص اخلاقي و رفتاري اهل تقوي است در مواردي ايجاد صلح و آشتي ميان دو قبيله و فاميل مسلمان و يا ميان دو كشور مسلمان هم كيش ، مطرح مي شود ، و مورد پيدا مي كند ، و در اين صورت كاري بزرگ است . در عين حال مواردي پيش مي آيد كه ما بين دو برادر مومن گلايه و قهر پيش مي آيد ،‌در اينگونه پيش آمدها از اهل تقوي خواسته شده است كه گام بجلو نهند ، و اسباب صلح و آشتي را ساز نمايند . و چنين فرموده است .

انما المومنون اخوه فاصلحوا بين اخوبكم و اتقوالله لعلكم ترحمون

بحقيقت مومنان برادر يكديگرند ،پس هميشه ميان برادران (ايماني ) خود صلح بدهيد ، و پرهيزگار باشيد كه مورد لطف و رحمت حق قرار گيريد.

رفتار اهل تقوي در امور نسبتاً عام و كلي

فعاليت و مشغوليت دامنه دار اهل تقوي عبوديت پروردگار است در اين رابطه آمده است .

يا ايها الناس اعبدواربكم الذي خلقكم و الذين من قيلكم لعلكم تتقون

اي مردم بپرستيد پروردگارتان را كه شما را آفريد ،‌و كساني راكه پيش از شما بودند ( آفريد ) شايد شما پرهيزگار گرديد .

در مقابل عبوديت و اطاعتي كه اهل تقوي از آفريدگار عامل مي كنند ، مكلفند كه از كافران و منافقان اطاعت ننمايند . وقتي قرار با شد . انسان عبوديت و اطاعت خداوند كند ، مسلماً با هر گونه خلاف ديني كه به بيند مخالف است ،‌با هر عمل اهريمني نمي تواند همسوئي و همكاري كند . در نتيجه جلو منافع بعضي گرفته مي شود . عوامل ضد دين كه متمايل به لذات ،‌ارضاء اميال بهر طريق ممكن هستند مومنان را مانعي در سر راه خود مي دانند ، لذا با آنها مخالف اند.

حداقل بي خدايان ،‌از افراد مومن انتظار دارند كه در برابر تجاوز كاري آنان ساكت بنشينند از طرفي امر به معروف و نهي از منكر هم براي مومنان واجب است . پس اين درگيري امري اجتناب ناپذير است . ولي مومن مجاز نيست باكافران و منافقان دست آشتي بدهد . اين دوستي بمنزله مجاز گذاشتن كافران و منافقان براي اشاعه فتنه و فساد است . مسلمان بايستي از اشاعه فساد پيشگيري كند ، والا چنانچه دامنه فساد گسترده شود ، خود مسلمانان را هم فرا مي گيرد . در دينداري منحصر بهمان عبادات فردي آنهم در زواياي خانه نيست ، انسان نمي تواند همزمان ،‌هم اطلاعت و عبادت خدا كند و هم اطاعت از ضد خدا يعني كفر و نفاق ،‌ايندو با هم سازگاري ندارند . كفر و ايمان دو طرز فكر جداگانه و دو خط متمايز از هم اند . و بقدري اين وظيفه كفر ستيزي اهميت دارد ،‌كه خداوند مستقيماً به پيامبر اكرم مي فرمايد از كافران و منافقان اطاعت مكن ،‌در يك بررسي ابدائي و در يك قضاوت معمولي كه ما را موضع گيري پيامبر بكنيم ،‌معمولاً مي گويئم پيامبر كافران را مي شناسند و ابدا با آنان سر سازش ندارد و از  دوستي با كافران و منافقان بيزار است مع الوصف مشاهده مي كنيم كه خداوند با خطاب مستقيم به رسول اكرم مي فرمايد .

يا ايها النبي اتق الله و لا تطع الكافرين و المنافقين (احزاب )

اي پيامبر تقوي پيش گير و از كافران و منافقان اطاعت مكن .

اينك وقتي به رسول اكرم با هم هوشياري و واقع بيني و شجاعتي كه ايشان دارند گفته مي شود با كافران و منافقان دوستي مكن ،‌تكليف ما پيران رسول اكرم كه از لحاظ بينش و قدرت تميز و ساير صفات كريمه بپايه او نمي رسيم معلوم است . خلاصه اندك دوستي و ملاحظه كاري ما با كفر و نفاق عامل بزرگي براي سقوط فريد و اجتماعي ما مي تواند باشد . و در طي تاريخ هم هر جا كه سران دولتهاي اسلامي دست دوستي به اهل كفر اهل نفاق دراز كرده اند ،‌آسيب فراوان ديده اند .

رفتار ديگر اهل تقوي آنستكه هر قدر در درجات بالائي از زهد و پرهيزگاري باشند ، خودشان را مبرا از گناه و معصوم و پاك شده معرفي نمي كنند و خودستائي ندارند . دعاها و استغفاري كه پيامبران و امامان با وجودهمه برتري و صدق و صفا و اخلاص كرده اند ، نشانه آنستكه خود را مبراي از گناه معرفي نمي كرده اند ،‌گرچه واقعاً خداوند به طهارت نفس آنان تأكيد فرموده است .

فلانز كواانفسكم ،‌هو اعلم بمن اتقي (نجم)

نفس خود را تزكيه شده نپنداريد ،‌او ( خداوند )‌داناتر است به كسي كه تقوي پيش گرفت .

اينطور عدم اتكاء به پاكي و پاك ماندن نفس ،‌خود بمنزله حصاري است كه انسان را نگاه مي دارد.

 

 

 


 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 03 اسفند 1393 ساعت: 12:16 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 311

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس