تحقیق تاریخ بین النهرین

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق تاریخ بین النهرین

بازديد: 321

مقدمه:

مختصري درباره جغرافيايي طبيعي بين النهرين

يكي از مراكز قديم فرهنگ وتمدن در آسياي ميانه سرزمني بين النهرين است كه بوسيله دورود پر آب دجله و فرات مشروب مي شود . اين دورود از كوهها ي ارمنستان سرچشمه مي گيرند و با فاصله زيادي از يكديگر و با سرعت زياد پس از گذشتن از معابر عميق وارد جلگه بين النهرين گشته پس از مشروب نمودن آن قسمت به طرف جنوب سرازير مي گردند . در حوالي شهر بغداد امروزي فاصله اين دو رود از يكديگر كم مي شود و به حدود 30 كيلومتر مي رسد دوباره هر چه به طرف جنوب مي روند از يكديگر فاصله گرفته تا به بين النهرين سطحي مي رسند . در محلي بنام قورند اين دورود خانه به هم پيوسته وشط العرب را تشكيل مي دهند و از آنجا پس از پيوستن رودخانه كارون به آنها وارد خليج فارس مي شوند .

محدود ساختن بين النهرين كار چندان آساني نيست ولي مي توان جلگه بين النهرين را از مشرق به فلات ايشان و كوههاي زاگرس و از مغرب به صحراي تار محدود نمود. در شمال بين النهرين فلات آسيايي صغير واقع شده است كه تا حدودي از نقطه نظر وضعيت طبيعي شبيه فلات ايران است . به طور كلي بين النهرين از دو قسمت تقريبا تمايز شمالي يعني دامنه كوهستاني و كوههاي شمال شرقي كه خود از سلسله جبال زاگرس هستند كه به رشته كوههاي تاروس مي پيوند ند و مرتفع ترين قسمت آن در مرز بين ايران و تركيه و عراق قرار گرفته و قسمت جنوبي كه شامل سرزمينهاي پست مركزي و زمينهاي باطلاق نزديك دهانه خليج فارس
مي باشد . تشكيل شده است . بين النهرين معروف نام سرزميني است كه براي اولين بار بوسيله مورخين يوناني به اراضي بين دو رودخانه دجله و فرات اطلاق مي شده است . رود فرات كه در زبان سومري به آن بورا نونا گفته مي شده 2800 كيلومتر راه را در مسير خود طي مي كند. سومريها به رود دجله كه حدود 2000 كيلومتر طول دارد ايديگنا مي گفتند . در تورات نام دجله و فرات از قرار زير آمده است . وسيوم حداقل است كه به طرف مشرق آشور جاريست و چهارم فرات است دجله پر آب تر و سريع تر و فرات كم آب تر و آرام تر و داراي ساحلي پست تر بوده و براي كشتي راني مناسب تر است . ر چند اين دو رودخانه پس از تشكيل شط العرب به صوت رود واحدي به خليج فارس مي ريزند ولي به احتمال قريب به يقين در گذشته هر يك داراي مذهب جداگانه اي بوده اند .

از نقطه نظر اقليمي شمال و جنوب بين النهرين يكنواختت نبوده و وحدت و يكپارچگي كه تا حدودي در دو طرف رود نيل از جنوب به شمال ملاحظه مي شود در اينجا وجود نداشته و هم اكنون نيز ندارد . در جنوب بين النهرين اقتصاد كاملا به رودخانه طغيانهاي ساليانه آن بستگي كامل دارد . يكي ديگر از خصوصيات اين قسمت به علت وضعيت خاص طبيعي آساني كانالسازي در اين منطقه مي باشد .

در شمال بين النهرين هوا سرد تر و زمستانها با برف زياد همراه است . فصل گرما نسبتا كوتاه تر و در بيشتر قسمتها زراعت ديم نوع اصلي كشاورزي مي باشد .

از نظر نقطه نظر جغرافياي نظامي سرزمين بين النهرين را بايد سرزمين با زيرا برخلاف مصد كه از هر طرف بسته است دسترسي به قسمتهاي مختلف بين النهرين آسان است .

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل اول:

ساختار اجتماعي

نخستين ويژه ساختار اجتماعي بين النهرين ، بدون در نظر آوردن شاه و برده ها ، كه تعداشان هرگز در بين النهرين بسيار نبود ،  عدم وجود طبقه بيدي اجتماعي بر پايه ثروت است ، نيز طبقه اي به نام جمگوجيان و سپاهيان وجود نداشت . افزون بر آن ، كاهنان و علماء هيچ گونه موقعيت اجتماعي ويژه اي نداشتند . مگر در موارد استثنايي كه در آن كاهني خاص و در معبدي مخصوص به پست مهمي دست
مي يافت .

 

موقعيت برده ها

در اينجا بايد ميان برده هاي متعلق به اشخاص و آناني كه در تملك سازمانهاي بزرگ كاخ و معابد بودند فرق قائل شد .

بردگان در تملك افراد و اشخاص ، يا خانه زاد بودند يا خريداري مي شدند . و يا به ندرت سهمي از غنايم جنگي بودند كه معمولا پس از پيروزي در جنگ به سپاهان تعلق مي گرفت . بردگان بيگانه . به ويژه دختران را به دليل مهارتهاي و كاراييهاي زانه به بين النهرين مي آوردند برده هاي خانه زاد ،‌دست كم در دوره بابل  قديم نسبت به ديگر برده ها وضع بهتري داشتند . هيچ قانون و مقراراتي در مورد رفتار ناشايست عليه برده ها و دفاع از حقوق آنها وجود نداشت ،‌ و در هيچ متني
اشاره اي به چنين مسئله اي نشده است . تا آنجا كه مدارك نشان مي دهد . تعداد برده هاي فراري اندك بوده و كمتر مشاهده شده است . پذيرش برده هاي آزاد شده به فرزندي رسم بود و اين واقعيت كه آنها در دوران پيري از والد خوانده هاي خود به خوبي مواظب كرده و پس از مرگي آنان را طي مراسم شايسته اي به خاك مي سپردند ،  از رابطه خوب ميان ارباب و برده بر اساس اعتما متقابل و انجام تعهدات از جانب طرفين حكايت دارد .

بردگان ـ مگر در مورد برده هاي فراري ـ در روزگاران كهنتر آنان آرايش ويژه اي داشته است تا بدان وسله از ديگر متمايز باشند . در مناطق خاصي بردگان ، بيرون از خانه ارباب مجبور به استفاده از حلقه هاي نشان بردگي بودند . برده هايي كه در محل به دنيا مي آمدند نسبت به بردگان ديگر مزاياي قانوني بيشتري داشتند در دوران بابل  جديد بر پشت دست بسياري از برده ها نام مالك را داغ مي زدند و پذيرش برده به فرزندي به ندرت اتفاق مي افتاد . اين بر اساس متون دواران بابل  جديد مي دانيم كه بردگان اغلب اجازه مي يافتند براي معاش شخصي خويش كار و پيشه اي برگز ينند . اما به شرطي كه ماهانه مباغي به صورت نقره به اربابان خويش بپردازند . اربابان غالبا بردگان خود را وادار به فراگيري صنايع پر در آمد مي كردند تا از آن طريق ارزش آنها را به هنگام فروش بالا برده ،‌ نيز بر ثروت خويش بيفزايند .

روابط خانوادگي

وضعيت و موقعيت شهروندان آزاد بين النهريني به خوبي شناخته شده است . بر مبناي تعدد بي شمار مدارك حقوقي كه از زمان سومريها تا دوران سلوكيها بر جاي مانده است ،‌ افراد را با نسبتهاي خانوادگي مانند پدر و پسر ،‌برادر و شوهر مي شناسيم . اگر چه بيشتر جنبه هاي حقوقي در مورد اين نسبتهاي خانوادگي به دفعات مطالعه شده است ، اما هنوز مسائل بسياري در مورد خانواده و روابط خانوادگي حل ناشده باقي مانده است . به طور كلي مي توان گفت كه در دوران اكد واحدهاي خانوادگي به نسبت كوچك و محدود بوده است . حال آنكه در دورانهاي كهنتر و نيز در مناطق حاشيه اي در جنوب سرزمين بابل  در اواسط هزاره اول ق.م واحدهاي بزرگتر خانداني و حتي سازمانهاي قبيله اي وجود داشته است . در دوران بابل  جديد آگاهي از ابعاد خانواده از آنجا معلوم مي شود كه نام اجداد خانواده را براي فرزندان بر مي گزيدند .

بزرگ خانواده تنها يك زن داشت ،  و تنها در دوران بابل  قديم است كه گاهي از زن دوم نام برده مي شود ،‌اما زن دوم نسبت به همسر اول مرتبه پايينتري داشته است .

مطالعه مدارك موجود مربوط به ازدواج و طلاق نشان مي دهد كه تنها در دوران بابل  جديد تاكيد زيادي بر بكارت عروس مي شده است و اين گوشه اي از دگرگونيهايي را در روابط ميان زن و مرد از دوران بابل  قديم به بابل  جديد نسان مي دهد . زيرا در دوران بابل  قديم و حتي قبل از آن زن مرتبه اجتماعي بالاتري داشت و متوانست در دادگاهها و هنگام بستن قراردادها به عنوان شاهد حضور يابد و نيز حرفه كاتبي پيشه كند . در جنوب پسر بزرگ خانواده نسبت به بقيه فرزندان بيشترين سهم را از املاك پدري به دست مي آورد ،‌و در دوران بابل  قديم ترتيب فراهم كردن جهيزيه براي دختران و مخارج ازدواج برادران كوچكتر پس از مرگ پدر بر عهده او بود . فرزندان ذكور معمولا زمينهاي زراعتي و باغها را به صورت يكپارچه مشتركا به ارث مي بردند و به اين ترتيب از تقسيم زمين به قطعات كوچكتر و كوچكتر جلوگيري مي كردند. در دورانهاي اوليه تاريخي فرزاندان ذكور اغلب پس از ازدواج كماكان در خانه پدري با والدين خود زندگي مي كردند. در حاليكه يك خانواده بين النهريني تنها از طريق پذيرش فرزند خاونده مي توانست توسعه يابد .‌در متون به دست آمده از سرزمينهاي اطراف بين النهرين مانند شوش و اوگاريت ،‌ سخن از ورود افراد بيگانه به عنوان برادران در ساختار خانواده به ميان مي آيد ،‌كه به احتمال ابعاد اجتاماعي و اقتصادي متفاوتي داشته است .

 

ساكنان درون شهرها و بيرون شهرها

حال نگاهي مي اندازم به رابطه ميان شهروندان كه اكثريت جمعيت بين النهرين را تشكيل مي دادند ،  و آناني كه يا در بيرون از منطقه شهرها در محوطه هاي اردوگاهي يا كلبه هاي اقامت كمابيش دائمي داشتند ،‌ و يا به علت گله داري ،‌يا به هر دليل ديگر پيوسته از شهري به شهر ديگر در حركت بودند . اين تضاد ميان مردمي كه در شهرها مي زيستند و آنهايي كه فضاهاي باز را ترجيح مي دادند باعث بر هم خوردن و درهم ريختن بافت اجتماعي بين النهرين مي شد و برخوردهاي دائمي زيادي را به وجود مي آورد . اين روند تاثير سرنوشت سازي را بر رشد سياسي در بين النهرين داشت ،‌ و كشمكش ميان شهر و ساكنان پيرامون آن هميشه در تاريخ منطقه اثر مي گذاشت . اما بايد به خاطر سپرد كه اين مشكل منحصر به بينالنهرين نبود بلكه در سراسر خاور ميانه وضعيت مشابهي وجود داشت ،‌ و با اينكه همواره كوششهاي فراواني در يافتن راه حلي براي آن به عمل آوردند ،‌اما هرگز به نتيجه دلخواه نرسيدند .

به سختي مي توان گفت كه اين دو قشر جامعه بين النهريني واقعا جدا و دور از يكديگر زندگي مي كرده اند ،‌زيرا ميان آنها مبادله و معاوضه افراد ،‌كالا ،‌ و افكار پيوسته در جريان بود .

ميان اين دو گروه هميشه نوسانهاي مهمي وجود داشت كه گروههاي كوچك و بزرگي از جمعيت شهرها و خوش نشينها را شامل مي شد . مشكلات سياسي يا مالي خاص موجب مي شد كه همواره افرادي همچون خطا كاران ، مقروضين ، گروههاي نيرومند شكست خورده در مبارزه قدرت ، ‌گردنكشان در سازمانهاي بزرگ و امثال آنها را از شهرها بيرون كنند .اين گونه افراد پس از خروج از شهر در روستاهايي سكونت مي گزيدند كه تعداد يا تمامي جمعيت آنها به دلايلي مانند بي قوت شدن خاك زمينهاي زراعتي ،‌از ميان رفتن وسايل و ابزار كشاورزي يا براي سرپيچي از پرداخت ماليات و اجره بها به زندگي نيمه ايلاتي خو كرده بودند . بنابراين ، ميزان بالا و پايين رفتن جمعيت شهرها و آباديهاي پيرامون آن گهگاه مي توانست مشكلات بعضاً خطرناكي را به بار آورد. حتي اگر غير شهروندان و ساكنان فضاهاي باز از رهبري شايسته و فعال در مسائل سياسي و نظامي برخوردار بودند ،‌مي توانستند شهرها را منكوب كرده فرمانروايي بر آنها را به دست گيرند و بالاتر از ان برتمامي سرزمين بين النهرين حكومت كنند .

 

موقعيت پادشاه در جامعه بين النهرين

به منظور آماده شدن براي بحث در اين مورد كه آيا كاخ به عنون نهاد اقتصاد جامعه بوده است يا نه ،‌ نخست بايد موقعيت و عملكرد شاه را در بين النهرين روشن سازيم . از ديدگاه تمدن بين النهرين تنها يك نهاد وجود داشت و آن نهاد پادشاهي بود . به عنوان يك ويژگي اساسي در زندگي نيمه متمدنانه ،‌پادشاهي خاستگاه الهي داشت . الوهيت پادشاه خود را در بابل و آشود به گونه اي متفاوت آشكار مي سازد .

عناوين و القاب گوناگوني به شاه نسبت داده مي شد كه شايد اصطلاح پيش از سومري ملمو ،‌به معني چيزي شبيه روشنايي خوف انگيز متداولتر از همه بوده باشد .

رابطه ويژه اي كه بنابر تبليغات شاهي ،‌ ميان پادشاه و خداي او وجود داشت، موفقيتهاي فرمانروا را در جنگها ،‌ و سعادت خوشبختي كشور را در زمان صلح فراهم مي آورد .

اما در آشور اساسي ترين حقيقت در مورد پادشاه اين است كه وي كاهن بزرگ معبد آشور ،‌ خداي آشور ،‌ بود او در اين مقام مراسم قرباني را به اجراً مي گذاشت و در موقعيتي قرار داشت كه مي توانست نظرات خويش را در برنامه معبد و مراسم پرستش و عبادت تحميل كند . پادشاه بابل تنها سالي يك بار اجازه ورود به شبستان معبد مردوك را داشت و آن هم تنها پس از جدا كردن نشانهاي پادشاهي از خد امكانپذير بود . اما تا آنجايي كه ما اطلاع داريم ،‌پادشاه آشور سالي يك بار تاجگذاري خود را تكرار مي كرد و اين مراسم با فرياد آشور پادشاه است همره مي شد . پادشاهان آشوري با بي ميلي و اكراه و ظاهرا براي دلايل شخصيتي و كسب شهرت و اعتبار عنوان شرو را مي پذيرفتند ،‌كه به احتمال اصطلاحي بيگانه در زبان اكدي بود

عملكرد شاه به عنوان ليمو يكي از مراسم آشوري بو.د كه در آن شاه نام خود را با نام و الامقامترين صاحب منصبان پادشاهي در يك سطح قرار مي داد

در بابل پادشاه نام خويش را در نخستين سال تاجگذاري به آن سال مي داد ، و هر يك از سالهاي بعدي در سلسله مراتبي سنتي به يكي از صاحب منصبان داده
مي شد . پس از آخرين صاحب منصب شاه بار ديگر مي توانست براي آن سال سالنام باشد .

در واقع به شكل نظري گزينش سالنام يا فرمانرواي هر سال از طريق قرعه تعيين مي شد . چنان قرعه اي كه از طريق آن ،‌ سالنام سال 833 ق م برگزيده شد .‌به دست ما رسيده است . در اين متن چنين آمده است اي آشور ، خداي بزرگ ادد، خداي بزرگ اين قرعه يخلي رئيس مباشران شلمانزر ،‌پادشاه آشور ،‌شهر كيپسوني ،‌سرزمينهاي 000 ،  رئيس بندر است . محصول آشور را رونق ده و در سالنامي كه با قرعه به نام او افتاده است فراواني عطا فرما شايد بتوان فرض اكرد كه در آغاز نام كسي كه از طريق قرعه براي اين منظور بيرون مي آمد برگزيده خدا به شمار مي رفت تا كاهن او باشد و برخي از وظايف مربوط به كاهنان را در رابطه با آغاز سال جديد به انجام رساند . بعدها ،‌گزينش صاحب منصبان به عنوان سالنام نه از راه قرعه ، بلكه از طريق سلسله مراتب موقعيت و مقام آنها صورت مي گرفت ، در واقع ،‌به نظر مي رسد كه پادشاهان دوران امپراتوري آشور اين سنت محل ي را ناديده انگاشته و حتي در گزينش صاحب منصب سالنام سلسله مراتب را هم مراعت نمي كرده اند .

به عنوان كاهن ،‌پادشاه آشور فعالانه در شماري از مراسم نيايش سالانه شركت مي كرد ،‌وجود شاه با دقت تمام از بيماري ،‌و به ويژه اثر سحر و جادو و هجوم شياطين محافظت مي شد . زيرا سلامت وي براي كشور امري اساسي به شمار مي رفت . به اين دليل ،‌همان گو.نه كه ما از نامه هاي به دست آمده از بايگانيها آگاه شده ايم ،‌پادشاهان آشوري را هميشه پيشگويان و دعانويسان و پزشكان همون نگيني در ميان مي گرفتند . آنها تمام نشانه هاي نحو ست بار در اطراف شاه را با دقت زير نظر گرفته و درباره آن چره انديشي مي كردند . مراسم پيچيده اي براي دفع نشانه هاي شر از وجود شاه و جود داشت .‌ و دست كم در نمونهاي كه در دست داريم مي دانيم هنگامي كه در آشور براي پادشاه پيشگويي خطر مرگ
مي شد.‌ شخص ديگري را براي مدت يكصد روز شر پوخي مي ناميدند و پس از گذشت اين مدت او را مي كشتند .‌ و چنانكه شايد و بايد او را به خاك مي سپردند تا بدين ترتيب نحوستي كه مي بايد روي دهد به حقيقت بپيوندد و با مرگ شاه تقلبي ، شاه واقعي از گزند حوادث محفوظ بماند . دسترسي به شاه .‌حتي به وليعهد و جانشين وي ،‌ با دقت زير نظر گرفته مي شد. در هر كاخ آشوري اتاق جنبي چسبيده به تالار تخت براي انجام مراسم وضو و تطهير پادشاه در نظر گرفته
مي شد .

در مراسم تاجگذاري آشوريها ،‌ همه صاحب منصبان دربار بنا به سنت نماد تمام مقامهاي خويش را در برابر شاه بر زمين مي نهادند . و به عبارت ديگر از مهام خود استعفا مي كردند تا پادشاه جديد بار ديگر آنها را برگزيند .

در بابل شرايط و سنن كاملا متفاوت بود سندي در دست است كه در آن فهرست تمامي كاركنان درباره نبوكدنصر دوم آمده است . شاه را هميشه صاحب منصبان دربار و ديگر مقامات سرزمينهاي پادشاهي و پادشاهان و فرمانروايان شكست خورده ساكن در دربار بابلي در ميان مي گرفتند .‌حال آنكه صاحب منصبان آشوري ظاهرا مجريان اوامر شاه بودند . پس از دوره بابل مياني ،‌ پادشاهان بابلي و آشوري اغلب براي خود وزير اختيار مي كردند كه نام آنها در فهرست شاهان نيز آمده است . انتخاب وزر در آشور در دورانهاي اخير باب شد . در اين سرزمين وليعهد معمولاً نقش رياست دبيرخانه اپراتوري را بر عهده داشت و از كاخ مديريت فرمانراوايي مي كرد .

مسئله جانشيني در هر دو سرزمين اهميت زيادي داشت منابع تاريخي بابلي از غاصبيني كه پادشاهي را تصاحب كرده اند به ندرت ياد مي كنند .

در آشور تاكيد زيادي بر مشرعيت فرمانروا بوده و اغلب در كتيبه هاي شاهي شجره نامه طويلي از اجداد پادشاه ديده مي شودكه در آن پادشاها ن به نياكان خويش مباهات مي ورزند . با در نظر گرفتن چنين نمايش و جلوه اي ،‌بسيار عجيب خواهد بود اگر بشنويم كه برخي از پادشاهان آشوري آشكارا از ذكر نامنياكان خود اجتناب مي ورزيدند ،‌ و چنانكه گويي از تخمه شاهان نبوده اند ،‌حال آنكه منابع ديگر اين نظريه را به هيچ وجه تاييد نمي كند . اين حركت ضد سنت نشان مي دهد كه در اواخر هزاره دوم و اوايل هزاره اول ق م در آشور دو نوع پادشاه آرماني وجود داشته است ،  انهايي كه نيروي خويش را از حمايت خدايان دريافت مي داشتند كه حامي نياكان شاهي آنها نيز بوده اند ، و خود را باگذشته آشور ارتباط مي دادند. و آنهايي كه موفقيت در به دست آوردن پادشاهي خويش را در تاييد آشور ،‌ خداي بزرگ آشور ،‌ مي ديدند كه آنها را به عنوانمردان برگزيده خود براي انجام وظايف شاهي ارتقاء بخشيده است . چهره هاي جالبتر فرمانروايان آشوري جز و گروه دوم ،‌ يعني مردان خود ساخته بودند . سارگون اكدي كه از نيزارها برخاست و مهمترين مشهورترين فرمانروا در تاريخ بين النهرين شد ، توسط مردم اكد به چهره اي باگذشته اساطيري مبدل شد،‌ به همان ترتيب ايدريمي پادشاه خود ساخته اَلَلَخ و نيز اورسا پادشاه خود ساخته اورارتويي خود را با غرور قهرمان مي نامند .

در انجام وظايف و مسؤوليتهاي اجتماعي ، پادشاه بين النهريني وظيفه داشت با ايجاد مراجع قانوني حمايت حقوقي و قانوني جامعه و افراد تحت فرمانروايي خويش را تضمين كند .وظيفه پادشاه به طور سنتي قانونگذاري ، تعيين نرخها ،‌ و بي اعتبار كردن قوانين زيانبار به حال مردم بود . گاهي اتفاق مي افتاد كه شاه به خاطر حمايت از طبقات خاصي از اجتماع مقررات تازه اي را پيشنهاد كرده و يا قضات را در تصميم گيريها يشان در مواردي خاص راهنمايي كند . اما ، با پايان يافتن دوران بابل قديم پادشاه قانونگذار ناپديد ي شود .‌و به موازات آن در تصميم گيريهاي پادشاه در مورد بالا بردن رفاه عمومي اجتماعي از طريق بخشودگي بدهكاريهاي خاص و سر و سامان بخشيدن به وضع نرخ بهره ،‌مزدها ،‌قيمت خدمات اصلي ،‌ و ارزش كالا و قفه اي ايجاد مي شود . به نظر مي رسد كه در اين دوره بخش معيني از اين مقررات هنوز در اختيار معابد قرار داشته است .

تماس با كشورهاي بيگانه در زمان صلح از وظايف دربار بود . روابط بازرگاني و سياسي به دست شخص شاه انجام مي گرفت ، و او در اجراي اين هدف صاحب منصباني را مامور مي كرد .

درباره رابطه ميان شاه و مردم زير فرمان او مي توان گفت كه در بين النهرين اطاعت كامل از مقامات اساسي ترين ويژگي يك فرد متمدن به شمار مي رفت .

متون پيشگويي يك بار ديگر در پيشگوييهاي مربوط به برخوردهاي ميان شاه و رعيا تصوير تيره اي را آشكار مي سازد و نشان مي دهد كه دربار با اسرا و زندانيان رفتاري بسيار سخت و غير عادلانه داشته است .

پادشاهان بين النهرين چيزي جز مستبدان شرق نبودند . پادشاهان آشوري مواظب بودند تا صاحب منصبان عاليرتبه خود را از خويش نرنجانند . زيرا آنها اگر چه وفاداري خود را نسبت به پادشاه و سلسله و خاندان او بار ها از طريق سوگند به تاييد رسانده ،‌ و براي اطمينان بخشيدن به جانشيني وليعهد موافقتهايي را با آنان به عمل آورده بودند ،‌اما آماده بودند تا هر گاه كه سياست پادشاه مورد پذيرش آنها واقع نشد عليه او شورش كنند . در سراسر فتنه ها و دسيسه هاي درباري كه از آنها در مكاتبات دربار دوران سارگوني ذكري به ميان آمده ،‌هيچ اشاره اي به ترور افراد يا صدور حكم قتل كسي نشده است . قشرهاي مهم جمعيت از طريق موقعيتي كه داشتند به عنوان شهروندان شهرهاي قديمي و صاحب امتياز در برابر تجاوزات و دست اندازيهاي پادشاه در امان بودند ،‌ و مي توان تصور كرد كه ميان فرمانداران و شهروندان شهرهاي زير فرمان آنها در سرتاسر قلمرو امپراتوري ترتيبات مشابهي و جود داشته است .

 

 

 

موقعيت همسر شاه

در مورد پادشاه و خانواده شاهي بايد در نظر داشت كه اصطلاح شهبانو تنها در مورد خدايان زن و زماني به كار مي رفت كه حكومت مي كردند . همسر اصلي شاه بانوي كاخ ناميده مي شد و معشوقه هاي او ، دست كم در دربار آشوري ،‌ درون حرمي مي زيستند كه از آن خواجگان حفاظت مي كردند . مقررات زندگي آ“ها با دقت تمام ، بر طبق فرامين شاهي تعيين و اجرا مي شد . از طريق تعدادي نامه كه از اواخر دوران امپراتوري آشور در اختيار داريم ،‌پي مي بريم كه نفوذ همسر اصلي و مادر شاه گاهي در تصميم گيريهاي سياسي از اهميتي فراوان برخوردار بود . اما نفوذ همه آنها در برابر قدرت و نفوذ سميراميس معروف ،‌بيوه شمشي ـ ادد پنجم ،‌كه به احتمال شاهزاده اي بابلي بود هيچ است . اين زن از دوران طفوليت فرزندش ،‌ادد ـ نيراري سوم ،‌ تا زماني كه به سن قانوني برسد بر سرتاسر امپراتوري فرمانروايي كرد ،‌و حتي بعد از آن نيز عنوان شهبانويي خويش را حفظ كرد ، و نفوذ خود را تا آنجايي به كار برد كه نامش در كتيبه هاي شاهي و آثار تاريخي در كنار نام فرزند تاجدارش ذكر شود . از نويسندگان يوناني داستانهايي در مورد اين شهبانو بر جاي مانده است .

 

كاخ شاهي

كاخ پادشاه نهادي بود كه بيشترين اهميت اقتصادي را در سراسر كشور داشت . باج و خراج از كشورها و ملتهاي زير تابعيت پادشاهي ،‌مالياتهاي گوناگون كه شهروندان مجبور به پرداخت آن بودند ،‌در آمد حاصله از املاك شاهي ،‌ و فروش محصولات توليد شده در كارگگاههاي شاهي پيوسته به اين كاخ سرازير بود مقامهاي درباري و دولتي و اعضاي خانواده شاهي ،‌نگهبانان و سپاهان كاخها ،‌گروهي از بردگان و غلامان و ديگر كساني كه زندگي آنها از كار كردن در كاخ تامين مي شد .‌بنا بر مقام و موقعيتي كه داشتند از انبارها و خزانه هاي كاخ حقوق و مزايا دريافت مي داشتند . درباره خاستگاه نهاد كاخ بايد گفت تعيين اينكه اين سازمان صرفا از ريشه هاي مالكانه سرچشمه گرفته است ،‌ يا آن را بايد را بايد از جنبه هاي خاص اشتقاقي از نهاد معبد در دوران اوليه سومري ،‌  و اگر نه پيش از سومري.

نظام توزيع نهاد كاخ در بين النهرين به طور مطمئن در پاره اي موارد بانهاد معبد برخوردهايي داشته است ،‌اما تاكنون مداركي دال بر اين امر در دست نيست . ظاهرا پس از سرنگوني سومريها نهاد معبد به مرور ضعيف شده و اقتدار خود را از دست مي داد ،‌ در حالي كه نهد كاخ از لحاظ املاك زراعتي و ثروت و كارگههاي صنعتي قويتر ،‌ گسترده تر ،‌ و غنيتر مي شد . مدارك زيادي از مديريت معابد دوران بابل جديد از اوروك و سيپر به دست آمده است كه نشان مي دهد اهميت نهاد اين معابد در حد محلي بوده است . متاسفانه مدارك چشمگيري از سازمانهاي اداري كشوري در دست نيست . زيرا احتمال دارد كه در اين زمان براي نوشتن از مركب و موادي مانند پاپيروس و پوست استفاده مي كرده اند كه در طول زمان از ميان رفته است . از نظر معماري و نقشه بنا كاخهاي بين النهريني ويژگيهاي خاصي را به نمايش مي گذارد كه عبارت است از : تالار تخت كه در آن پادشاه سفر او ديگر بازديد كنندگان را به حضور مي پذيرفت ،‌حياط بزرگ مقابل آن ، و تالار بسيار وسيعي كه از آن به احتمال براي ميهمانيهاي رسمي استفاده مي شد . و يك متن آشوري شامل دستوراني براي چنان ميهمانيهايي كه مي بايست به تاييد پادشاه و شخصيتهاي طرز اول او برسد ،‌اين نظريه را استحكام مي بخشد . بخشهاي نشيمن براي پادشاه و اطرافيان او ، و نيز فضاهاي انباري پيرامون اين بناي اصلي بر پا شده بود . تاكنون مطالعه اي تفصيلي از كاخهاي حفاري شده به عمل نيامده است ،  اما همين مطالعات مقدماتي اطلاعاتي را درباره تفاوتهاي محلي و گوناگونيها در تزيين از دوره اي به دوره ديگر به نمايش گذاشته است . ساختن يا بازسازي كاخها اغلب در گزارشهاي آشوري در جزئياتي چشمگير شرح داده شده است . به نظر مي رسد كه در هر شهر مهم كاخي وجود داشت كه بيشتر محل استقرار نماينده محلي حكومت بوده است تامحل سكونت پادشاه ،‌ و اينكه در برخي از پايتختها شماري از اين كاخها را فرمانروايان يكي پس از ديگري بنا مي كردند.

 

معبد و كاهنان

از تاريخچه معبد به عنوان يك نهاد اطلاعات بسيار اندكي در دست است . اگر چه مدارك و متون فراواني درباره معابد به ويژه از زمان سومريها و دواران بابل جديد در اختيار داريم . متاسفانه اين مدارك منحصرا درباره دفاتر مربوط به مواد و كالاهاي خاص ساخته شده براي معبد ،  و نيز كاهنان و كاركنان از درجات پايينتر معابد ،‌ و كارگران و صنعتگراني است كه از معبد حقوق و جيره دريافت
مي داشتند . معبد به عنوان نظام شاخص توزيع با دو جنبه مشخص سازمان يافته بود: ‌وارد شدن در آمدهايي مانند اجاره بهاي املاك متعلق به معبد و هدايا ،‌ و خارج شدن اجرتها و جيره ها . در آمد در درجه نخست شامل هدايايي بود كه ،‌براي مثال از جانب پادشاه به معبد اهدا مي شد . و در درجه دوم از سهم گهگاهي تامين مي شد كه از غنايم و غرتهاي جنگي و بالاتر از همه ،‌ از اسراي جنگ به معبد تعلق مي گرفت .

از دوره بابل جديد مداركي در دست داريم كه نشان مي دهد پرستشگران بنا بر سنتي كه در تورات هم آمده است ،‌ به هنگام ورود به شبستان هداياي كوچكي از نقره را در صندوقها مي انداختند . اين مطلب را از آنجايي مي دانيم كه پادشاهان مالياتهايي را بر درآمد معابد بسته و حتي ماموري را براي نظارت و جفظ منافع خويش در شبستان گمارده بودند . از مقامهاي عاليرتبه معبد اطلاعات ما بسيار اندك است . ظاهراً شنگوي كاهن رياست فعاليتهاي اداري معبد را در اختيار داشت .‌ در حالي كه انوي كاهن مسؤو ل برقرار كردن ارتباط ميان معبد و جامعه با خدا بود. متاسفانه از سلسله مراتب كاهنان به شيوه متداول در هيچ معبدي مدركي در دست نيست و نمي دانيم كه آيا براي به دست آوردن پست و مقام مسئله وراثت تاثير داشته و يا آزمايشهاي معيني براي شناخت شايستگيهاي نامزدها موجود بوده است يا نه ،‌ و سرانجام ،‌ از شرايط كسب پست و مقام هيچگونه اطلاعي در دست نيست . گذشته از افرادي كه كارهاي معبد را انجام ي مدادند .‌افراد ديگري همچون كاتبان ،‌ مباشران متعدد براي انجام وظايف گوناگون ،‌ رئيس كاهنان و احتمالا با چند دستيار متشكل از متخصصين در امر دفع شياطين و پيشگويان ، كه از نيازهاي اساسي كاخ و معبد بود ، در سازمان معبد به كار اشتغال داشتند. كاتباني كه در دبير خانه معبد خدمت مي كردند بنا بر سنتهاي متداول از قديم الايام شاگرداني داشتندكه در ساعات معين به آنها فن نوشتن را مي آموختند و آنها را وادار مي ساختند تا متون قديمي را رونويسي كنند . بنا بر  اين ، معبد نقش مهمي را در حفظ و اشاعه خواندن و نوشتن بازي مي كرد ،‌ گرچه هيچ يك از آنها كتابخانه اختصاصي از خود نداشت .

نقش معبد در ارتباط با جامعه تا آنجا كه مطمئن هستيم دو جنبه داشته است كه مسؤوليتهاي اجتماعي معيني كه بر عهده معبد نهاده شده بود ،‌ و خدمات مذهبي و نيايشي معيني كه معبد براي جامعه ،‌ اما به ندرت براي افراد و اشخاص ،‌ انجام مي داد .

معبد از راههاي متعدد مي كوشيد تا از تعدي مالي نسبت به مردم كم درآمد جلوگيري كند . براي مثال ، در دوران بابل قديم معبد براي اندازه گيري و وزن كردن ،  واحدها را يكنواخت و معيار كرده بود تا بدين وسيله جلوي اجحاف كم فروشان را نسبت به افراد فقير گرفته باشد . آنها همچنين اقدام به يكنواخت كردن يرخ بهره كرده بودند كه باز هم نتيجه آن حمايت از افراد ندار و كم درآمد بود . از دواران بابل قديم ، و گهگاه از دورانهاي بعدي نمونه هاي فراواني در دست است كه نشان مي دهد معبد وامهاي كوچكي را به مردمي كه دچار مشكلاتي مي شدند بدون بهره واگذار مي كرد . از مدارك اداري معبد از دوران بابل جديد مي آموزيم كه گاهي والدين براي نجات فرزندان خويش از قحطي و گرسنگي ،‌ آنها را به معابد هديه مي كردند و نشانه هايي در دست است كه چنين وقايعي در زمانهاي قديمتر نيز به وقوع پيوسته است . معبد از اين گونه افراد و از فرزندان آنها همانند برده استفاده مي كرد . بدين معني كه آنها را براي كارهاي گوناگون تربيت و سپس درآمد حاصله از كار آنها را به نفع معبد ضبط مي كرد.

 

 

 

 

 

 

فصل دوم:

واقعيتهاي مالي و اقتصادي

 

مالكيت زمينهاي كشاورزي

اساس اقتصاد جامعه بين النهرين در طول تاريخ آن در وهله نخست كشاورزي بود. در آمدهاي مكمل عبارت بود از تجارت پشم گوسفند ،‌موي بز ،‌ وچرم . آنجه را كه در خاور نزديك باستان تا قرون وسطي اسلامي مي توان توليدات صنعتي ناميد .‌منحصرا پارچه بافي و فعاليتهاي در ارتباط با آن بود . در بين النهرين بافندگي در مقياسهاي بزرگ تنها در كارگاههاي متعلق به سازمانهاي بزرگ انجام مي پذيرفت ،‌در حاليكه محصولات خانگي به سختي نيازهاي خود خانواده را برآورده مي ساخت .

كشت بيشتر حبوبات و پرورش نخل خرما در مقياسهاي گسترده در مراحل كوناگون در زمينهاي متعلق به معبد يا دربار انجام مي گرفت ، اين فعاليتهاي كشاورزي يا به طور مستقيم و يا غير مستقيم صورت مي گرفت .

گسترش مدام نمك و شوره براثر آبيار يزياد زمين در سرزمين بابل ،‌پر شدن كانهالهاي آبياري با گل ولاي ،‌و فرسايش تدريجي سدها نياز به نظارت و مراقبت دائم داشت . و از آنجا كه كاخ و معابد سرمايه گذاران بزرگ در زمينه فعاليتهاي كشاورزي بودند ،‌اين مراقبت به اجبار بر عهده آنها بود . كاهش تدريجي نفوذ معبد از اواسط هزاره دوم ،‌و در ازاي آن افزايش فئودالهاي زميندار زير نظارت دربار مي بايست تغييراتي را از نظر اقتصاد كشاورزي و جبه جايي قدرت اقتصادي به وجود آورده باشد .‌ كه از آن جمله است نقش فزاينده ثروتهاي كلان خصوصي در نيمه دوم هزاره اول ق.م . در اينجا مورشو خانه بانك مي تواند مثال خوبي براي وجود چنان سرمايه هاي خصوصي باشد.

مدارك نشان مي دهد كه در دوره بابل جديد تغييراتي در شيوه زمين داري دربار به وجود آمد و پادشاه و خانواده او زمينهاي زراعتي خود را به اشخاص اجاره
مي دادند . اين مدارك به نبونيد ، پادشاه كلداني بابل ،‌و فرزندش بلشظر تعلق دارد كه در تاريخ بين النهرين كاملا يگانه است .

 

واحد پولي در معاملات

مسئله مهم ديگري كه در اقتصاد بين النهرين اهميتي ويژه دارد.‌استفاده از نقره به صورت واحدي براي مبادلات و پرداختها ،‌و كاربرد آن به صورت معياري براي تمامي معاملات است . يك بار ديگر يادآور مي شود كه تمام نتايج به دست آمده از مدارك كتبي خاصل شده است. در سراسر تاريخ شناخته شده بين النهرين نقره به صورت معيار به كار مي رفت ،‌ مگر در دو مورد همزمان اما كوتاه مدت ،‌ يكي در دوران بابل مياني ، هنگامي كه طلا و نقره ارزشي برابر داشت و ديگري در دوره آشور مياني كه دست كم در آشور قلع جاي نقره را در معاملات گرفت .

به عنوان واحدي براي پرداخت،‌از نقره به صورت شمش در شكلها واندازه هاي متفاوت استفاده مي شد . آنها درهمه معاملات به هنگام پرداخت بها ،‌شمشها را بدون توجه به شكل و اندازه وزن مي كردند. از اين وسيله مبادله ومعامله تا زمان سلوكيها كه سكه را به بين النهرين معرفي كردند ، بدون وقفه استفاده مي شده است . نكته جالب اينكه ،‌ گرچه ارزش سكه بستگي به كيفيت آن و پادشاهي داشت كه سكه را به نام وي ضرب زده بود ،‌ با وجود اين ،‌ در بين النهرين حتي سكه هاي يوناني سلوكيها را به جاي شمارش وزن مي كردند .

اين موضوع تشايد نفوذ ديگري از غرب را در آشور را نشان مي دهد .

از آنجا كه در مدارك حقوقي بابلي قديم هيچ اشاره اي به كيفيت و درجه ناب بودن نقره در پرداختها نشده است .‌نشان مي دهد كه نقره در دست مردم دست به دست نمي گشته است . به عكس ،‌در دوران بابل جديد نقره به وفور در دست مردم بوده است.‌ زيرا در متون حقوقي اصطلاحات پيچيده اي براي كيفيت نقره اي به كار مي رفت كه دست به دست مي گشت . از آنجا كه نقره مي بايست از خارج وارد بين النهرين شود.»‌ و ماليات ويژه اي براي ورود آن پرداخت مي شد.‌ مي توان درك كرد كه در دوران بابل قديم گردش اين فلز گرانبها تا جايي كه در تجارت برون منطقه اي خصوصي موازنه ارزش آن را برهم نزند ،‌ در دست دربار بوده است بنابراين ، به نظر مي رسد كه در زمان بابل قديم نقره در خزانه هاي كاخ و معبد گرد آمده و بر روي هم انباشته شده بود ،‌و از آنجا به دست طبقه خاصي از اجتماع مي رسد .

 

بهره و نزول خواري

مسئله ديگر درمورد داراييهاي خصوصي ،‌ثروتمند شده از طريق نزول خواري در بين النهرين بود . در نامه اي از دوران اكد از اوگاريت چنين مي خوانيم :‌خواهشمند است 140 شكل از پول خود را كه هنوز بلاتكليف مانده است در اختيار من قرار ده،‌ اما براي آن بهره اي در نظر مگير زيرا ما هر دو شريف هستيم . اين سند شگفت انگيز و گاه هنگامي اهميت و معني مي يابد كه ما آن را با عبارتي در تورات ارتباط دهيم: غريب را مي تواني به سود قرض بدهي اما برادر خود را به سود قرض مده ،‌ و يا از او ربا و سود مگير و از خداي خود بترس تا برادرت با تو زندگي نمايد . نقد خود را به او به ربا مده و خوراك خود را به او به سود مده . در اينجا ،‌ در اين عبارات تورات و نيز در نامه اوگاريت عدم تمايل در كاربرد سرمايه به عنوان كالا را به خوبي مشاهده مي كنيم . اما از سوي ديگر مي دانيم كه در ميان تجار دوران آشور قديم گرفتن بهره كاملا عادي و مورد پذيرش بوده است ،‌ يك ضرب المثل بين النهريني مي گويد:‌ وام دادن همچون عشق بازي لذت بخش و پس گرفتن وام مانند به دنيا آمدن فرزند ذكور است . البته آشوريها ترجيح مي دادند بهره را به نرخ بهره اي كه برادري از برادر خود مطالبه مي كند  بپردازند .

تجارت

تجارت بين النهرين شهرت جهاني داشت . به طور كلي دونوع معاملات تجاري توسط بازرگانان بين النهريني انجام مي گرفت تجارت برون مرزي با سرزمينهاي دور دست ،‌و تجارت درون مرزي ميان شهرها . تجارت خارجي در مرحله نخست اهميت قرارداشت و تجار كالاي صنعتي محصول بين النهرين را براي معاوضه در برابر كالاهاي مورد نيازي مانند فلز ،‌سنگ ،‌ الوار ، ادويه جات .‌ و عطريات به كشورهاي دور و نزديك صادر مي كردند . تجارت كالا ميان شهرها عمدتا با طوايف بربري انجام مي گرفت كه به علت نداشتن اعتبار و نيروي سياسي قادر به عقد قارر دادهاي تجاري با سرزمينهاي ديگر نبودند. انجام هر دونوع تجارت در اطراف خليج فارس و در آسياي صغير . و نيز در طول جاده فرات به سواحل مديترانه به اثبات رسيده است . مطمئناً مناطق ديگري نيز بود كه با بين النهرين معاملات تجاري داشت ،‌ اما در مدارك موجود نامي از آنها برده نشده است . هر دو نوع تجارت به طور مستقيم يا غير مستقيم در بالا بردن معيار زندگي در بين النهرين سهم بزرگي داشت . و بالاتر از آن ، به نفوذ تمدن بين النهرين در سرزمينهاي ديگر كمك موثري مي كرد .

صورت موجودي تجار تا پيش از پايان سلسله بابل قديم نشان مي دهد كه واردات غالبا از انواع گوناگون كالاي تجملي و مواد خام تشكيل مي شد .‌و ظاهرا به سفارش دربار صورت مي گرفت ،‌ اما هرگز اشاره اي به صادرات از بين النهرين به خارج نشده است . از ظواهر امر چنين بر مي آيد كه تجارت به طور كامل در سطح دستگاههاي دولتي انجام مي گرفت ،‌ و به سرمايه داران خصوصي اجازه فعاليت دامنه دار در اين زمينه داده نمي شد . در دوره بابل قريم نقش تمكاروها در جنوب به وضوح پيچيده تر شده دامنه فعاليت آنها افزايش يافت .

از اوايل دوران بابل قديم مداركي از شهر اور در دست است كه نشان مي دهد وارد كنندگان مس از آن سوي خليج فارس مي توانستند سرمايه خويش را به ديگري واگذار كنند . يا با شخص و يا اشخاص ديگري شريك شوند . متون پيشگفته مكرر از سازمان تجار صحبت مي كنند كه شخصيت حقوقي داشته است .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل سوم:

مذهب

شواهد و مدارك درباره مذهب در بين النهرين از دو منبع عمده باستان شناختي و متون به دست آمده است . مدارك باستان شناختي از بهاياي ساختماني و سازه هايي مانند نماز خانه ها ،‌ معابد و برجهاي معابد يا زيگورتها ،‌و اشياء و ابزار پرستش به وسيعترين مفهوم كلمه از مجسمه و تصوير گرفته تا سحر و افسون تشكيل مي شود .

ويرانه هاي عظيم زيگورتها در شهرهاي بزرگ .‌به ويژه در جنوب بين النهرين نه تنها سرزمين بابل را به اشتها رساند ،‌بلكه به مقدار گسترده به بقاي شهرت تمدن بين النهرين ياري كرد . با وجود اين ، حتي امروز ما مفهوم واقعي اين بناها را
نمي دانيم . ما اين برجها را حفاري كرده و ساختار موثر و گيراي آنها را از ديدگاههاي تكنيكي مطالعه كرده ايم ،‌ما نام آنها را اصطلاحات اكدي براي بخشهاي گوناگون آنها را مي دانيم ،‌ما از تاريخ آنها آگاهي داريم ،‌اما به درستي نمي دانيم كه براي چه منظور ساخته شده اند .

البته در مورد معابد مي دانيم كه شبستان محل نگاهداري پيكره خدا بود . و اينكه پيش ـ شبستان ،‌ درهاي بزرگ ،‌حياطها ،‌ راهروها ،‌ و ديگر درهاي كوچكتر و فرعي به شيوه اي ساخته شده بود كه از يك سو بتواند به بهترين وجه ممكن در خدمت كاركنان معبد و پرستشگراني قرار گيرد كه پيوسته بهآنجا رفت و آمد داشتند ،‌و از سوي ديگر ،‌قدرت و ثروت خدا را به نمايش گذاشته و جاي امني براي حفظ كاركنان ونگاهداري گنجينه هاي آن باشد . اما پرسشهاي اصلي درباره معني ومفهوم آ“ها را نمي توان پاسخ گفت ،‌ پرسشهايي فراسوي توصيف آن چيزي كه ما مي بينيم و فراسوي كاربردهاي آشكار ،‌اما ظاهري ،‌ واحدهاي معتددي كه مجموعه معبد را به وجود مي آورد . يادمانهايي از پرستش و آيين مذهبي فراموش شده اي كه ما آن را تنها از طريق اسناد و مدارك مكتوب مي شناسيم ،‌ حتي اگر به طور كامل حفظ شده و سالم به دست ما رسيده باشد . تنها مي تواند بخشي كوچك و بازتابي ناچيز از فعاليتهاي نيايشي را كه زماني درون آنها انجام مي گرفت در اختيار ما قرار دهد. ساختار و كاربستهاي آن ،‌ و مفاهيمي كه انگيزه احكام و مقررات آيينهاي نيايشي را موجب شد براي ما ناشناس مانده است ، چنانكه گويي در رابطه با بعد كاملا ناشناخته ديگري است . موضوع كمتر آشكار ،‌اما درست به همان اندازه گمراه كننده ،‌ نتايج حاصل از مطالعه مدارك مربوط به شمايل شناسي است . چه چيزي را مي توان از تعداد ناچيز نقوش برجسته مذهبي و نمونه هاي اندكي از قطعات شكسته پيكره هاي به احتمال خدايان درباره معاني و مفاهيم آنها و مذهب بين النهرين دريافت . اين گونه بقايا نشان مي دهد كه بين النهريني ها از تصوير كردن خدايان .‌ آن گونه كه در هند و مصر رايج بود ،‌ با جنبه هاي غير انساني خوداري مي ورزيدند . اما اين موضوع از متوني كه در آنها نام خدايان و صفات و القاب خدايان را فهرست كرده اند به خوبي آشكار است . حتي يك مثال كاملا سالم نمي تواند نشان دهد كه براي كاهن و متدين چه مفهومي داشته ،‌ و عملكرد آن به عنوان نقطه مركزي نيايش چه بوده است .

درباره مدارك شمايل شناسي ،‌يعني نقوش برجسته ، مهرها پلاكهاي گلي و قفي ،‌ كه مي تواند ما را تا حدودي در شناخت مذهب بين النهريني ياري كند ،‌ بيش ازهمه مي توان به نمايشهاي داستاني براي نشان دادن داستان يك خدا انديشيد . اما به نظر نمي رسد چنان نمايشهايي نقش مهمهي در مذهب بين النهرين در سطح خلاقيت ادبي باقي ماند و تنها در دورانهاي آغازين و در موارد جنبي اين گونه نمايشها به اسطوره هاي مكتوب اشاره دارد . دستاوردهاي قهرماني يا به عبارت ديگر خارق العاده خدايان نه به صورت بيان واقعيات ،‌ بلكه بيشتر متعال و نمادي است . آنها فرمولبنديهاي غير داستاني و نامشهود را كه به نحوي در مراسم نيايش در معابد و نماز خانه ها اجرا مي شد .‌به صورت چيزي كه ما آن را نمادهاي متقارن مي ناميم ـ اغلب در شكل جانوران ـ‌ به نصوير كشيده اند . نمادهايي كه از طريق فرايندهاي كاملا فراسوي نيروي ادراك ما مقدس شده اند . افزون بر آن .‌اين نمادها ممكن است به صورت ديگري ـ  اغلب به شكل سلاح يا اشياي ديگر ـ  متجلي شوندكه بيانهاي فرمولي مربوط به خدايان ودنياي انسانها بوده و امروز از دسترس ما كاملا به دورند .

براي ديك مذهب بين النهرين سه نوع متون ميخي اهميت زيادي دارد :‌  دعاها و نمازها ،‌ متون اساطيري ،‌ و متون مربوط به آيينهاي نيايش .

دعا ونماز در مذهب بين النهرين هميشه با مراسم نيايش همراه بوده است . اين مراسم در بخشي در پايان نماز خطاب به نمازگزار يا كاهن پيشنماز به دقت توصيف شده است تا حركات ورفتار او ،‌ ونيز ماهيت قرباني و زمانو مكان انجام آن را تنظيم كند . فعاليتهاي نيايشي و دعا ها و نمازهاي همراه آن اهميت برابري دارد و در كنار يكديگر اعمال مذهبي را تشكيل مي دهند. مطالعه يكي از اين دو بدون ديگري بي ترديد ما را در شناخت درست مذهب بين النهريني ها و كسب بينشي صحيح از آن منحرف مي سازد .

دعاها و نمازها به تنهايي به موضوعهاي اساسي ويژه اي مانند انسان در رابطه با زمينه هاي روحي يا اخلاقي ،‌مسئله مرگ و زندگي ،‌ مسئله ارتباط بي درنگ با خدا‌. ومضوعهاي بسيار مهم در ادبيات مذهبي تمدن پيچيده اي مكانند تمدن بين النهرين ،‌ هيچ اشاره اي ندارد . با در نظر گرفتن نشانه هاي ديگر چنين بر مي آيد كه تاثير مذهب بر افراد ،‌و نيز تاثير آن بر جامعه در بين النهرين بي اهميت بوده است . هيچچ متني اشاره اي بر تاثير صريح و دقيق مقررات نيايشي بر اشتها و اشتياق فيزيولوژيكي افراد ،‌اولويتهاي روان شناختي ،‌ يا رفتار او نسبت به تملكات با خانواده اش نكرده است . نيازهاي مذهبي به هيچ وجه در بدن او ،‌  وقت او ،‌ داراييهاي ارزشمند او تاثيري جدي نداشت ،‌ و بنا بر اين هيچ منافاتي ميان وفاداري او به مذهب و زندگي دنيوي وي وجود نداشت . مرگ به صورت امري وقعي پذيرفته شده بود ،‌ و شركت تدر مراسم نيايش خداي حامي شهر در نهايت محدود به افراد و شخصيتهاي خاص بود .‌ و او در جشنواره هاي عمومي خاص و يا سوگواريهاي محلي صرفا نقش ناظري را داشت . او در جوي نه چندان مذهبي در چارچوب اجتماعي ـ  اقتصادي مي زيست ،‌ و انتظارات و تصورات ، و نيز قوانين اخلاقي او را در مدار جامعه اي كوچك شهري يا روستايي دور مي زد .

در سطح عالم رباني ،‌ بين النهرينيها خدا را به صورت پديده اي ترسس آفرين ،‌همراه با روشنايي خيره كننده .‌ وحشتزا،‌ صفات الهي به حساب مي آمد و با درجات گوناگون از شدت با هر چيزي كه الهي و مقدس محسوب مي شد ،‌ حتي با شخص پادشاه ،‌ همراه بود . در دعاها و نمازها ومتون ديگر براي بيان اين ويژگي الهي به طور پيوسته سلسله اصطلاحات خاص و گويا به كار رفته است . معني اصطلاح اكدي براي توصيف اين ويژگي ارتباط تنگاتنگي با وحشت و روشناييي ترسناك دارد.

گروه دوم از متوني را كه بايد آزمود ،‌ اساطير و آثار ادبي همراه با داستاهاي اساطيري شامل داستانهاي مربوط به خدايان و كارهايي را كه انجام مي دهند ،‌  جهاني كه ما در آن زندگي مي كنيم و چگونگي موجوديت يافتن آن ،‌ و تمامي داستنهاي سرگرم كننده با نتيجه گيريهاي اخلاقي را در بر مي گيرد كه آشكارترين عناوين را براي آفرينش ادبي در تمدني مانند تمدن بين النهرين ارائه مي كند .

گروه سوم متون بي شماري از مراسم نيايش ويژه اي است كه آن را كاهنان و فن شناسان كاهن در معابد اجرا مي كردند . اين  متون اغلب اعمال فرد را در مراسم نيايش ،‌نمازها و دعاها و اورادي كه بايد خوانده شود ،‌و هدايا و آلات و ادوات لازم براي قرباني را به تفصيل و در جزئيات كامل شرح مي دهد . و در جمله اي كوتاه مي توان گفت در ارائه تصوير كاملي از پاره اي فعاليتها در معابد بين النهرين موفق بوده است . اين موضوع به ويژه در مورد متون بابلي مراسم نيايش سال نو صادق است كه تمامي آيينها و تشريفاتي را كه از روز دوم تا پنجم جشن در اساگيل ،‌ معبد مردوك خداي بزرگ بابليها در شهر بابل اجرا مي شد ،‌ به تفصيل و در جزئيات كامل شرح مي دهد و بينشي يگانه از طبيعت جشني را عرضه مي دارد ،‌ كه از دوران پيش از سارگون اكدي در متون ديگر تنها به ذكر نامي از آلان بسنده كرد ه بود . چنين مراسم بنيادي و مشخص همچون خواندن حماسه آفرينش ،‌اجراي مراسم كهن بز طليعه ،‌ ساختن و سوزاندن دو پيكره چوبي با تزيينات گرانبها ،‌و نيز شركت پادشاه در مراسم عجيب را تنها مي توان در شرح جشن سال نو در بابل يافت ،‌ تعيين قدمت اين مراسم ناممكن است ،‌ زيرا ويژگيهاي كهن در يك آيين مذهبي گواه مستقيمي بر قدمت يا تاريخ آن نيست . براي اثبات اين موضوع به شرح رسم مذهبي خاصي مي پردازيم .

موثرترين ابزار جن گيري در بين النهرين دهلي بود مسي كه روي آن پوست نر گاو سياه كشيده بودند . شماري از مراسم نيايشي درباره تشريفات فراهم كردن پوست جديد براين گونه دهلها بود .اين متون از دو منبع به دست آمده است : يكي كتابخانه آشور بانيپال در نينوا و ديگري شهر اوروك دردوران سلوكي . شباهتهاي فراوان اين متون نشان مي دهد كه همه آنها به سنتي كهن در دوران بابل قديم يا اوايل دوران بابل مياني تعلق دارد ،‌ و آنها را از نسخه هاي قديميتر اقتباس كرده اند . اين موضوع همچنين از كاربرد دعاها و ديگر ويژگيهاي سومري در اين مراسم به اثبات مي رسد . با وجود اين ،‌ ميان متون به دست آمده از نينوا و اوروك تفاوتهاي فاحشي در جزئيات برخي از فرمولبنديها و تقدم و تاخر تاكيدها به چشم مي خورد. اساسا روند اين مراسم با اماده سازي نرگاو براي كشتن ،‌كندن پوست و دباغي آن ،‌ و كشيدن آن بر دهل مسي است كه با تشريفات مناسب ،‌نماز و دعا واهداي هدايا اجرا مي شود . نقطه اوج اين مراسم هنگامي است كه جانور با دقت برگزيده و با مراسم نيايشي خاص آماده شده را مي كشند تا نيرو و تقدس آن را به دهل منتقل سازند ، به ويژه آنكه گاو خود وسيله يا براي پرستش بوده است ،‌زيرا نيروهاي الهي به كمك جادو و افسون سلوكي از اوروك آشكار را متفاوت از متن آشوري است. مراسم جديدتر از اوروك توضيح مي دهد كه گاو را بكشيد ،‌ دل او را در برابر دهل بسوزانيد ،‌ پوست و زرد پي شانه راست را بكنيد ،‌ و لاشه را در جل قرمزي پيچيده ،‌ آن را درست مانند جسد انسان رو به سمت غرب دفن كنيد ،‌ و بر آن روغن بپاشيد . اما متن آشوري كه در حدود ششصد تا هشتصد سال كهنتر است ،‌ صحنه را به شيوه اي متفاوت تصوير مي كند:‌پس از آنكه گاو را كشتيد و دل آن را سوزانديد ،‌جن گير بايد حالت عزاداري به خود بگيرد و با صداي ناله مرثيه موقري را براي خداي مقتول بخواند ،‌ و مسئوليت آن را بر عهده نگرفته و بگويد :‌ جمع خدايان اين كار را مرتكب شده است . من آن را انجام نداده ام پس از آن ،‌ آماده سازي پوست ،‌آن گونه كه در متن جديد تر شرح داده شد .‌ انجام
مي گيرد ، در پايان متن آشوري در جمله اي كوتاه آمده است كه جن گير اصلي نبايد از گوشت اين گاو بخورد بنابراين به عكس متن اوروكي كه به استناد آن گاو را بايد دفن كرد ،‌ به اعتبار متن آشوري از گوشت آن مانند هر جانور قرباني ديگر ،‌بايد براي كاهنان معبد غذا فراهم آورد . هر چند كه كشتن اين نر گاو عمل وحشتناكي به حساب مي آمد و نياز به پرداخت كفاره داشت . آيا ما در اينجا با دو رسم متفاوت محلي روبه رو هستيم . يا اين تفاوتها بر اثر تعبيرهاي متفاوت گروههاي مختلف كاهنان حاصل شده است؟ هيچ پاسخ درستي براي اين پرسش و پرسشهاي مشابه وجود ندارد .

پس براي جستجوي منابع در شناخت مذهب بين النهرين بايد به كجا روي آوريم؟ شمار زياد متون مربوط به جن گيري و ديگر مراسم سحر و جادو چيزي جز يك رشته اعمال جادويي متداول در سرتاسر بين النهرين به ما نمي آموزد . هدف از اين اعمال وارد كردن خسارت و تحميل شر بر دشمن ،‌دو ر  كردن بلا و مصيبت از يك فرد ،‌ و حفظ اشخاص و اشياء از پيامدهاي نحو ست بار بوده است . هيچ چيزي در اين متون نم توان يافت كه به گونه اي مشخص و انحصاري ويژگي بين النهريني داشته باشد . فهرست خدايان كه به شيوه هاي گوناگون ترتيب داده شده است ،‌يا فهرست شمارش جانوران مقدس متعلق به خدايان و رابطه آنها با يكديگر به عمل آورده اس ت.‌بيشتر درباره طلبگي در ين النرين سخن به ميان مي آورد تا ماهينت دينداري در آن سرزمين . در اين متون مطالب غير ضروري زيادي به موضوعهاي جنبي زندگي مذهبي ـ عمدتا بحثهاي كاهنانه درباره ارتباط ميان شماري از خدايان بر حسب قدرت عملكرد ،  دستاورد ،‌ و خويشاوندي ـ اختصاص يافته سا .

تنها اصلي كه ممكن است بتواند مارا در دستيابي به زندگي مذهبي و انجام فرايض آن در بين انهرين ياري كند ،‌طبقات اجتماعي آن است كه كمابيش در متون همه دوره ها و مناطق آشكارا به چشم مي خورد . اگر مذهب شاهي را از مذهب مردم عادي . و اين هر دو را از مذهب كاهنان جدا سازيم .‌ شايد بتوانيم دورنماي بدون مانعي از مذهب بين النهرين به دست آويم بخش بزرگي از آنچه را كه ما مذهب بين النهرينين فرض مي كنيم ،‌تنها در رابطه با شخص شاه مفهوم مي يابد ،‌ و به همين دليل تصور ما از اين مذهب را خدشه دار مي كند . مذهب كهنه عمدتا بر پيكره و معبد متمركز بود ،‌و با انجام خدمات لازم براي پيكره خدا مانند شركت مردم در مراسم قرباني ،‌خواندن سرودهاي گوناگون در ستايش ا،و ،‌ و وظايف مربوط به دفع شر شياطين از اين پيكره ها براي جامعه ارتباط داشت . در بخش ديگري از همين فصل به تفصيل خوايم گفت كه چگونه انجام فرايضي كه در اصل تنها مربوط به شاه بود ،‌ به تدريج در دربار ،‌ و حتي به احتمال در ميان توده هاي مردم نيز شايع شد. اما در پايان ،‌ مردم عادي به صورت مهمترين عامل ناشناخته در مذهب بينالنهرين باقي ماندند . در بين النهرين خواسته هاي مذهب از افراد خصوصي بي نهايت محدود بود ، و نماز و دعا و روزه و رياضت و تحريم به ظاهر تنها بر شاه واجب بود .

نسبت به ارتباط با خدايان نيز وضعيت مشابهي حكمفرما بود . پادشاه مي توانست نوع خاصي از پيامهاي الهي را دريافت دارد،‌ اما نزديكي به خدا از طريق خواب و رويا براي افراد عادي عملي پذيرش ناپذير به حساب مي آمد . چنان رهيافتهايي از سوي افراد عادي به خدايان در منابع موجود بي اندازه كمياب است ،‌ و بيشتر آنها از نواحي اطراف بابل ،‌ و بعدها ،‌ شايد تحت تاثير غرب ،‌از آشور به دست آمده است . در اين هر دو سرزمين كاهناني خاص از پيشگوييهايي سخن به ميان
مي آورند كه هرگز در سرزمين اصلي بين النهرين مشاهده نشده است . مي توان گفت كه تجربه مذهبي جوامع كوچك و ساده در بين النهرين ،‌ مانند شركت در جشنواره ها و مراسم سوگواري ،‌هميشه با ميانچيگري معبد انجام مي گرفت و براي آنها تنها راه برقراري ارتباط با خدا بود . تجلي احساسات مذهبي ،‌تا آنجا كه به مردم عادي مربوط  مي شد ،‌بيشتر رسمي و تشريفاتي بود تا عميق و شخصي .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل چهارم:

صنايع جادوگري و پيشگويي

اهميت پيشگويي در تمدن بين النهرين را مي توان از شماره زياد مجموعه هاي طالع بيني و متون ميخي مربوط به آن دريافت كه در طول يك قرن حفريات باستان شناختي به دست مارسيده است . اين متون ،‌تاريخي از اواخر دوران بابل قديم تا دوران پادشاهان شلوكي را در بر مي گيرد . ترديدي نيست كه علم پيشگويي به عنوان دستاورد ذهني عظيمي در بين النهرين و سرزمينهاي اطراف به شمار مي رفت . نسخه هاي از اين متون در شوش ،‌ پايتخت پادشاهي ايلام ،‌در نوزي ،‌ در ختوشا پايتخت پادشاهي هيتي ،‌ و حتي در سرزمينهاي دوردستي مانند قتن و حاصور در سوريه و فلسطين نيز به دست آمده است .

ارزيابي نفوذ اين علم به سمت شرق مشكلتر است ،‌زيرا بدليل نبود مدارك مكتوب وضعيت در اين سمت پيچيده تر است . نخست بايد به خاطر سپرد كه پيشگويي از روي امعاء و احشاي جانوران از زمانهاي بسيار كهن و به يار ناماندني در چين و در جنوب شرق آسيا متداول بوده است . در غرب .‌هنر پيشگويي اتروسكي احتمالا بر اثر پاره اي برخوردها و تماسها با آسياي مركزي به آ ن سرزمين را يافته بود .

به خوبي مي دانيم كه ستاره شناسي هزاره اول ق م بين النهرين به سرزمين هند راه يافته بود . دانشمندان اسلامي كه اغلب علوم خاور نزديك باستان را از طريق و السطه هاي هلني كسب مي كردند ستاره شناسي و تعبير خواب مدتهاي مديد پس از ناپديد شدن تمدن سرزميني كه خاستگاه آن بود ،‌در بين النهرين و سرزمينهاي پيرامون آن تولدي دوباره يابد .

آنها مي توانستند از چندين راه با اين نيروها ارتباط برقرار سازند . خدا مي تواند به پرسشها يي كه از وي به عمل مي ايد پاسخ گويد ،‌ يا آن را به هر وسيله يا راهي كه مايل باشد ابزار دارد . ارتباط دو جانبه نياز به تكنيك ويژه اي دارد. در واقع در بين النهرين دو نوع تكنيك شناخته شده است . يكي عملكردي و ديگري در شكل رمزي كه براي خدا و پيشگو قابل قبول باشد . البته بايد در نظر داشت كه پيشگويي در بين النهرين مراحل رشد تاريخي پيچيده اي را پشت سر گذاشت . به ويژه شيوه هاي آن كه گاه و بي گاه ،‌ و حتي از دوران فرمانروايي پادشاهي به دوران زمامداري پادشاهي ديگر تغيير مي كرد . موضوع مهم ديگر گوناگوني شيوه ها بود كه بر موقعيت اجتماعي استوار بود . شيوه هايي كه خاص شخص شاه بود و تنها در مورد او اجرا مي شد . شيوه هايي كه بينوايان بدان متوسل مي شدند ،‌ شيوه هاي بومي ،‌ و شيوه هاي وارداتي بود

پيش از آغاز بحث درباره اين شيوه ها ،‌بايد اشاره اي به تكنيكها داشته باشيم . در پيشگويي عملكردي پيشگو از طريق شيئي كه آن را فعال  مي كند ،‌براي خدا فرصت ايجاد ارتباط را به وجود مي آورد ،‌مانند ريختن روغن بر روي آب ،‌ يا توليد دود از يك عودسوز . سپس خدا با اثر گذاشتن بر شكل گسترش روغن در سطح آب و يا شكل دود ،‌ با پيشگو ارتباط برقرار مي كند . اما در آنچه كه ما آن را فن سحر و  جادو مي خوانيم خداوند دگرگونيهايي را در پديده هاي طبيعي ـ باد ،‌ رعد و برق و حركت ستارگان ـ به و جود مي آورد ،‌ و يا در رفتار يا ويژگيهاي دروني و بيروني جنوران و حتي انسان اثر مي گذارد. در اينجا يك بار ديگر دو حالت وجود دارد :‌فرا خواندن مشيت الهي و فرانخواندن آن . براي فراخواني پاسخ الهي ،‌پيشگو با عملي ساحرانه جاهاي معيني را بر مي گزيد كه در چشم رس او قرار داشت و متوقع بود كه خداوند در آن جاها پرسش او را پاسخ گويد . و اين ويژگي هنر پيشگويي بين النهريني از روي امعاء و احشاء بود .

از ميان سه نوع طالع بيني عملكردي كه ذكر آن رفت ،‌يعني قرعه كشي ،‌مشاهده حركت روغن بر روي آب ،‌و مشاهده نحوه برخاستن دود متصاعد از عودسوز ،‌نوع نخست ،‌يعني ريختن تاس فاقد هر نوع نيايشي در بين النهريني بود .

در اين نمونها انداختن قرعه ـ به كمك تركه هاي علامت گذاري شده ـ براي تعيين سلسله مراتب در ميان افراد با مقام و موقعيت برابر بود،‌به طوري كه براي همه شركت كنندگان به عنوان تقدير الهي مورد پذيرش قرار گيرد ،‌آشوريها نيز براي گزينش صاحب منصبي كه بايد نام او به سال نو داده شود ،‌ از تاسهاي گلي استفاده مي كردند .

در كتاب حزقيال نبي در تورات از نوعي پيشگويي سخن به ميان آمده است كه در متون ميخي مدركي براي آن دردست نيست . در اينجا گفته شده است كه پادشاه بابل براي گزينش راه بر سر يك دو راهي ،‌با استفاده از پيكان به آزمايش جگر سياه جانور قرباني پرداخت :

و تو اي پسر انسان دو راه به جهت خود تعيين نما تا شمشير پادشاه بابل از آنها بياي 0000 راهي تعيين نما تا شمشير به ربه بني عمون و به يهودا در او رشليم منبع بيايد . زيرا كه پادشاه بابل بر شاهراه به سر دو راهي ايستاده است تا تفال زند و تيرها را به هم زده از ترافيم سؤال مي كند و به جگر مي زند . به دست راستش تفال او رشليم است تا منجنيقها را بر پاكند 0000

نفوذ ديگر طالع بيني بابلي در همان منطقه تفال به كمك پرندگان به عنوان جانوران الهام بخش بود . در آشور پرنده بين به عنوان متخصص پيشگويي حرفه به خوبي شناخته شده اي بود و ما در اين زمينه متخصصان بومي و نيز مصرياني را
مي شناسيم كه جزو اسراي جنگي بودند.

آشكارا به نظر مي رسد به همان اندازه كه در غرب فالگيري و طالع بيني بر رفتار پرندگان استوار بود .‌در بين النهرين اين عمل بر روي امعاء و احشاء جانور قرباني انجام مي گرفت .

بنابر اين ،‌آنها هر نوع رفتار غير عادي جانوران ،‌رويدادهاي غير متعارف در آسمان ،‌و رويدادهاي مشابه را ثبت مي كردند ، و به اين ترتيب پيشگويي از قلمرو فرهنگ عامه به سطح فعاليتهاي عملي ارتقاء يافت . منظم كردن بعدي چنان مجموعه هايي موقعيت علمي بالايي را در ميان بين النرينيها به نمايش گذارد .

 

 

فصل پنجم:

پزشكي

بابليها متون ،‌يا بهتر است بگوييم كتب پزشكي خود را با شيوه هاي گوناگوني كه در مورد طبقه بندي متون پيشگويي فر گرفته بودند ،‌با دقت فراوان فهرست و زير عناوين خاص مرتب و طبقه بندي كردند . اساس اين طبقه بندي بر تشخيص علل بيماري ،‌تشخيص بيماري از روي علائم و درمان بود .

اين متون به طور خالص پيشگويي جادويي نبود ، زيرا علائم بيماري ،‌يعني انحراف از معيارهاي طبيعي كه پزشك آنها را در بدن بيمار ،‌ يا در عملكرد آن ،‌و يا به هنگام دفع آن مي ديد نشانه هاي پيشگويي نيز به شمار مي رفت . نشانه هايي كه سرنوشت او رانشان مي داد و بيماري او را باعث شده بود . نشانه هايي كه مي بايست به درستي تعبير،‌ و سپس از طريق معالجه بي اثر شود .

هنگامي كه تعداد موارد براي ثبت بر لوحي بيش از اندازه بود، لوح دوم و يا هر تعداد لوحي كه مرود نياز بود به كار مي بردند . سپس اين الواح را شماره گذاري ،‌و براي اطمينان بيشتر كلمه پاياني در هر لوح را در آغاز لوح بعدي تكرار مي كردند . مجموعه اين الواح كتابي بودكه عنوان آن از كلمات آغازين تشكيل مي شد . در بابل و نينوا دانشمندان وظيفه سنگين و گسترده گردآوري ،‌ويرايش ،‌طبقه بندي و ترتيب درباره متون ادبي را بر عهده گرفتند كه از دير باز به دست آنها رسيده بود ، بيشتر اين كارهاي ويرايشي در طول دوران اول بابل در زمان حمورابي انجام گرفت .

سخني به گزاف خواهد بود اگر مدعي شويم كه با اين مختصر ،‌تاريخ پزشكي بين النهرين را به پايان برده ايم . در اينجا كافي است به عقيده اي اشاره كنيم كه باعث بي اعتبار ساختن دانش معقول پزشكي عاميانه و اعتبار بخشيدن به آن چيزي شد كه ما آن را انديشه هاي غير علمي پزشكي مي خوانيم .‌ كه گر چه بسنده بود ، ‌اما پزشك تجربي با اندوخته اي از تجربيات گذشتگان و بر اساس آگاهي مثبت از خواص گياهان و بدن انسان به مداواي بيماران خود مي پرداخت .

براي توصيف دانش پزشكي بين النهرين ،‌نخست بايد به وضعيتي توجه كرد كه تحت آن قانونمندي متون بابلي قديم اتفاق افتاد ،‌ بي ترديد نمي توان گفت از چه زماني كاتبان بابلي به فكر ثبت سنتهاي شفاهي پزشكي بر الواح افتادند كه متخصصان آنها را از نسلها پيش در مورد معالجه بيماران خويش به كار مي بردند.

احتمال دارد متون رياضي و پزشكي بيشتر در مراكز علمي به صورت مكتوب در آمد كه در آنها سنتهاي سومري به گوهه اي موثر حفظ شده بود . تا در مراكز محلي كه در آنها حرفه پيشگويي از سطح عاميانه به مرتبه حرفه هاي عالمانه مكي بر متون كتبي ارتقاء يافت ،‌از انجا كه ما تنها تعداد اندكي متون علمي و ادبي از دوران خلاقيت در بين النهرين ،‌ يعني قرنهاي مياني اواسط هزاره دوم ه م در دست داريم و افزون بر آن ،‌احتمال داردكه بسياري از آنها در طول حفريات باستان شناختي ،‌به ويژه در لايه هاي آسيب پذير بر اثر بالا آمدن سطح آب در منطقه از ميان رفته باشد يا هرگز به دست نيايد ،‌شايد براي مطالعه اين رشد اساسي فكري مجبور شويم هميشه به شواهد غير مستقيم متوسل شويم .

 

پزشكي و پزشكان

دانش ما از طبيعت و وسعت پزشكي در بين النهرين متكي بر متون پزشكي شامل كتابهاي راهنما و مجمموعه هاي از نسخه ها ،‌همراه با نامه ها ،‌ارجاع به قوانين حقوقي و اشاره ها در متون ادبي است . اين متون از يك سو مارا با دانش پزشكي در بين النهرين آشنا مي كند .‌و از سوي ديگر رابطه پزشكان با بيماران و موقعيت اجتماعي آنان را نشان مي دهد .

انبوه متون حوي دانستنيهاي پزشكي به دو سنت كاملا جدا تعلق دارد .براي درك پزشكي در بين النهرين به عنوان يك علم ،‌جداسازي و تميز اين دو سنت از يكديگر امري اساسي است . هر دو سنت ريشه در دوران بابل قديم دارد و عمدتا از دو منبع اطلاعاتي عظيم ،‌يعني حفريات آشود و كتابخانه آشور بانيپال در نينوا به دست آمده است . در اين زمينه همچنين شواهد كافي در الواح پراكنده از نيپور ،‌بغازكوي ،‌ سلطان تپه و تعدادي محوطه هاي جديد در بين النهرين در دست است ،‌ كه نشان مي دهد هر دو سنت پا به پاي يكديگر سنت پزشكي را به وجود آورده بود .

او پنهايم اين دو دسته از متون پزشكي را سنتها يا مكتبهاي علمي و تجربي ناميده است علمي پزشكي بين النهرين براي ما شمار زيادي از الواح را تحت نام انوم ان بيت مرصي آشيپو ا يليكو از خود بر جاي گذاشته است كه در صفحات پيشين به آن شاره كرديم . هر يك از واحدهاي متون كتب پيشين به آن اشاره كرديم . هريك از واحدهاي متون مكتب تجربي پزشكي ،‌كه آشور شناسان بيشتر آنها را متون تجربي پزشكي ،‌كه آشور شناسان بيشتر آنها را متون پزشكي مي خوانند ، از سلسله مراتبي از موضوعهاي مشابه تدوين يافته است كه معمولا با اگر مردي بيمار است يا اگر مردي از دردي در سر درقسمت ديگري ازبدن رنج مي برد آغاز مي شود . شمارش علائم خاص در جزئيات و به تفصيل بيان شده است . و براي شرح حسهاي دروني و علائم مشهود كمابيش از اصطلاحات يكنواخت استفاده كرده است . به دنبال ان دستور ساختن دارو ،‌ زمان استفاده ،‌و نحوه كاربرد آن را به پزشك به تفصيل و با استفاده از اصطلاحات گسترده پزشكي شرح داده است .

هر واحد به طور معمول با جمله اطمينان بخش او بهبود خواهد يافت پايان
مي پذيرد اما گاهي نيز يه پزشك  آگاهي داده مي شود كه بيمار از بيماري خود جان سالم به در نخواهد برد . الواحي وجود داردكه در آنها تشخيص نام بيماري را مي دهد .‌و در الواح ديگر به علل درد ـ  عمدتا جادو شدن ،‌يا ارتكاب گناه ـ اشاره مي كند .

متوني به تاريخ اواسط هزاره دوم ق.م از ختوشا،‌پايتخت امپراتوري هيتي ،‌در دست است كه كاتبان هيتي آنها را به طور مستقيم يا از طريق متون واسط ناشناخته اي ،‌ از نسخه هاي اصلي بابلي قديم رونويسي كرده بودند . پس از آن الواحي است كه از دو پايتخت اشوري آشور و نينوا به دست آمده است و تاريخ آنها از 612ـ1000 ق.م متفاوت است . در مميان الواح به دست آمده از آشور نسخه هايي از اوايل دوران آشور مياني وجود دارد كه اصل آنها به دوران بابل قديم باز مي گردد .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل ششم:

معماري بين النهرين

آثار و چگونگي معماري جارمو:

ديوار منازل مسكوني جارمو از چينه ساخته شده بود كه اغلب روي پي هاي معمولي قرار داشتند ولي در طبقات بالا تر پي ها را قلوه سنگهاي بزرگ تشكيل مي دهند بهترين نمونه هاي منازل مسكوني در جارمو داراي پلاني مربع مستطيل و در جهت 15 درجه غرب شمال جغرافيايي نباشده است . در مشرق اين بنا محوطه بازي بود ولي در شمال و احتمالا در جنوب با دو منزل مسكوني ديگري وربود  و در طرف غرب به حياط محصور شده اي محدود مني شد . ديوارهاي اين بنا با ساير بناها مشترك نبوده است . اطاق بزرگ ساختمان از داخل بوسيله ديوارك هاي تقسيم كننده به هفت قسمت تقسيم شده بود به احتمال زياد اين ديوارك ها تازير سقف ادامه داده نشده بودند . يك اطاق مستطيل شكل در جهت شمالي ـ جنوبي به عرض 20/ 2 و طول 6/ 5 متر در قسمت شرق منزل احداث شده بود كه به وسله يك ديوارك چينه اي به دوقسمت شمالي و جنوبي تقسيم شده بود . درب ورودي اين اتاق درگوشه جنوب شرقي اطاق قرار داشت . در قسمت شمال راهرويي كه به اطاق بزرگ منتهي مي شد چهار اطاق كوچك به ابعاد 5/1 × 2  متر ساخته شده اندازه كافي كوتاه بودند كه تردد از بالاي آنها آسان باشد از طرف ديگر حرارت ايجاد شده در تنور كافي بود كه فضاي داخل هر چهار اطاق را گرم نمايد . نكته مورد توجه درباره اين تنور اين بودكه از آن براي طبخ غذا استفاده نمي شد و محل طبخ غذا در اجاق ديگري بود كه در حياط يساختمان ساخته شده بود آقاي پروفسور بريدوود معتقد است كه از اين تنور براي بودادن ذرت و حبوبات استفاده مي كردند آتش خانه تنور در حياط واقع شده است. نمونه اي كه از اين تنورها به دست امده است داراي سطحي غير مسطح بود .

 

آثار معماري سامره :

به استثناي تل الوان وچغا ماهي و شمشا را و چند محل باستاني ديگر كه آثار و بقاياي دوره سامره را ارائه نموده اند همراه آثار بقاياي قسمتهاي از معماري آن دوره را نيز مي توان مطالعه نمود ولي از آنجا كه گزارشات حفريات اين محلها هنوز مراحل اوليه خود را طي مي نمايند در حال حاضر نمي توان مشخصات معماري دوره سامره را معرفي كرد .

در طبقه اول تل السوان بقاياي يك ساختمان نسبتاً بزرگ خاكبرداري گرديد كه ديوارها را با خشتها ي خام بزرگ ساخته و ورودي آن را با كاهگل اندود نموده بودند اين ساختمان داراي چندين اطاق مستطيل شكل بود كه در اطراف يك حياط مركزي بنا شده بودهد . يكي از اين نمونه ها به نظر مي رسد كه جنبه مذهبي داشته و معبد تل السوان بوده است . در اين معبد پيكرهاي گلي الهه هاي مادر بسياري به دست آمد و يك نمونه پيكرك از سنگ مرمر مشاهده گرديد كه پيدايش كاملي نداشت و مراحل اوليه ساخته شدن را طي كرده بود . در زير اين معبد گورستان تل السوان خاكبرداري گرديد كه از ميان بقاياي آن بيش از يكصد و پنجاه پيكرك و ظروف سنگي مرمر بدست امد . اجساد به طور جمعي درگوري كه در خاك بلكه حفر گرديد ه بود قرار داده شده بودند . كاملترين بنايي كه به معبد مشرر شده و از تل السوان شناسايي گرديده است در اوج شكوفايي فرهنگ سامره خاكبرداري گرديده است .

 

آثار معماري دوره جديد حلف :

در گزارش حفريات تپه اوپاچبه قيد گرديده است كه در گمانه اي كه دردامنه تپه حفاري شد پنج لايه ساختماني مربوط به دوره قديم حلف شناخته شد ولي جزئيات آن منتشر نشده است . اين بناها از نظر طرح و فرم به شكل خاصي بنا شده اند كه به تولوس موسومند قسمت اصلي اين باناها داراي نقشه و پلان مروري هستند كه براي سهولت آنها را خانه هاي گرد خواهيم ناميد .‌اين خانه ها بر روي پي سنگي كه از قلوه سنگهاي به اندازه متوسط بنا شده بودند ساخته شده اند فقط در يك نمونه پي بنا از بين رفته است . اختلاف شكل اين خانه هاي گرد به صورت اضافاتي كه به قسمت اصلي بنا الي ناشي گرديده است.

 

خانه سوخته:

از دوره جديد حلف ساختمان بسيار جالبي خاكبرداري شده است و خانه سوخته ناميده شده است. خانه سوخته به نظر مي رسد كه كارگاهي بوده كه اطاقهايي بدون طرح و نقشه قبلي در جوار يكديگر ساخته شده بودند. خانه سوخته داراي حياط مستقلي نيست و در آن قسمتهاي مجزايي براي رفع احتياجات روزمره مانند سيلو و محل ذخيره آذوقه ساخته نشده بود. ديوارها و كف اتاقها از چينه ساخته شده بود كه روي آنها را با كاهگل اندود نموده بودهند. از آنجا كه قسمتي از اين ساختمان در اثر آتش سوزي از بين رفته بود به خانه سوخته موسوم گرديد.

 

آثار معماري دوران عبيد

در تپه گاه ها قديمي ترين نمونه تولوس مشخص شده است. قطر اين تولوس حدود 5 متر بود. دوتولس ديگر نيز ديده شده است. ديگر ساختن اين بناها متوقف شده بود كه دوباره بزرگترين و مجهزترين تولوسها را كه قطر آن از ديوار خارجي بين 18 و 19 متر بود و داخل آن 17 اتاق ايجاد شده بود خاكبرداري گرديد. ورودي اين تولوس به صورت سطح شيب داري بود و ديوارهاي محل نزديك و رودي فخيم تر از ساير قسمتها ساخته شده بودند. بزرگترين اطاق داخل اين تولوسها اطاق مياني بود كه 13 متر طول و 60/2 متر عرض آن بود.

در جايي ديگر با يك نوآوري در ساختان بناهاي مذهبي روبرو مي شويم. يك معبد بزرگ خاكبرداري شده كه از قلوه سنگهاي بزرگ براي ساختمان پي بنا استفاده شده بود و تالار مركزي 12 متر طول و 5/3 متر عرض داشت و شامل 17 اتاق جانبي بود.

سه معبد كه در جوار يكديگر و متصل به يكديگر در اطراف يك محوطه باز و وسيع بنا شده بود خاك برداري شده است. كه به «معبد شمالي» و «معبد مركزي» و «نمازگاه شرقي» شهرت دارند. گوشه هاي اين سه معبد با چهار جهت اصلي شمال و جنوب و شرق و غرب در يك جهت قرار دارند. ديوارها با خشت ساخته بودند. عرض ديوارها به اندازه يك و نيم خشت بود و ديوارها را با پشتيبانهاي تزئيني استوار نموده بودند . به نظر مي رسد ديوارها را با رنگ نيز تزئين نموده بودند . پلان معبد شمالي دقيقاً شبيه معابد اريدو مي باشد.

 

آثار معماري اريدو:

معماري بناهاي مسكوني:

اقوام ساكن اريدو در خانه هاي خشتي و عده اي در كلبه هاي ساخته شده از ني زندگي مي كردند. در اينجا خانه اي خاكبرداري گرديد كه ديوارهاي آن را باني ساخته بودند و سپس دوسطح ديوارها را با اندودي از گل پوشانده بودند. صخامت ديوار فقط 15 سانتي متر بود و كف اتاق را با مخلوطي از گل و شن اندود نموده بودند. داخل كلبه به چند قسمت تقسيم گرديده بود كه در دو قسمت آن سكوي كوچكي تعبيه شده بود كه به نظر مي رسد روي آن امور مربوط به پخت و پز انجام مي شده است. كنار يكي از اين سكوها انبارك كوچك ذخيره غله ساخته شده بود و يك تنور گلي كه يك ظرف داخل آن قرار داشت و همچنين چند سه پايه گلي براي نگهداري ديگ به دست آمد كه خود دلايل ديگري هستند كه از اين سكوهاي كوچك جهت انجام امور پخت و پز استفاده مي شده است. مقدار زيادي وزنه هاي تورماهيگيري كه از گل ساخته شده بودند و قطعات سفال از داخل اتاقهاي اين خانه به دست آمد. پس از متدوك ماندن خانه داخل اتاقها به وسيله شن هاي روان پر شده بود.

 

معماري معابد:

مهمترين بقاياي فرهنگي كه در نتيجه حضريات اريدو مشخص شده اند بقاياي معابدي هستند كه به طور منظم در طبقات مختلف بر روي يكديگر بنا شده اند و در زيكورات اريدو واقع شده اند. بناي زيگورات اريدو را آمارسين كه در حدود بين سالهاي 2047 تا 2039 پيش از ميلاد به عنوان سومين پادشاه سلسله سوم اور در بابل حكومت مي كرد آغاز نمود ولي قبل از به اتمام رسيدن بنا بر اساس يك متن سومري در اثر عفونت ناشي از تنگي كفش و ميخچه پافوت شد. معابد هيجده گانه اريدو در گوشه اي در زير زيگورات اريدو بنا شده بودند. از اين معابد فقط طبقات 18 تا 6 متعلق به دوره عبيد بوده و بقيه در ادوار مختلف آغاز ادبيات (اروك و جمدت نصر) بنا شده است. ضخامت آثار باستاني كه بقاياي معابد را در بر مي گيرند به حدود 12 متر مي رسد. به طور كلي از نظر شباهات هاي موجود بين پلان آنها معابد دوره عبيد در اريدو را مي توان به سه گروه تقسيم نمود. قديمي ترين اين گروهها را معابد طبقات 18 تا 15 تشكيل مي دهد.

گروه دوم معابد طبقات 11 تا 9 هستند. در حد فاصل بين اين دو گروه معابد 14 تا 12 قرار مي گيرند كه از آنها فقط داغ ديوارها در بعضي قسمتها باقي مانده و قابل بازسازي نيستند تا بتوان از چگونگي پلان آنها اطلاعاتي به دست آورد. گروه سوم معابد طبقات 8 تا 6 هستند كه شباهت بسيار نزديكي بين پلان اين گروه و گروه دوم موجود است.

 

آثار معماري سلسله پادشاهي اور:

اين دوران از نظر كتيبه هاي تاريخي فقير مي باشد. اما اور -  نمو چندين زيگورات در اور ، اوروك ، اريدو ، نيپورو ، شهرهاي مختلف احداث كرد كه هنوز جالب ترين اماكن تاريخي بشمار مي روند.

يكي از اين برجها مطبق كه خوب محافظت شده زيگورات اور است كه مي توانيم آن را به عنوان نمونه ذكر كنيم. زيگورات يكي از اين برجها مطبق كه خوب محافظت شده زيگورات اور است كه مي توانيم آن را به عنوان نمونه ذكر كنيم. زيگورات اور را با خشت و گل بنا شده ولي «پوسته اي به ضخامت هشت پا از آجر روي آن را پوشانده» و از پايه تا رأس آن 200 تا 15 با ارتفاع دارد. زيگورات مزبور در اصل سه طبقه داشته و اكنون تنها طبقه اول و قسمتي از طبقه دوم باقي مانده است. ارتفاع كنوني آن 60 پا مي باشد. معذلك اين توده عظيم خشت و آجر حالت سبكي فوق العاده اي دارد كه بخشي از آن ناشي از تناسب كامل و بخش ديگر ناشي از اين واقعيت است كه كليه خطوط آن قدري منحني است . تدبيري كه گمان مي رفت بوسيله معماران يوناني كه معبد پارتنون را دو هزار سال بعد ساخته اند ، اختراع شده است. در كنار ضلع شمال شرقي برج ، سه رشته پلكان طولاني به يك پاگرد بين طبقه اول و دوم ختم مي شود و از اين پاگرد پلكانهاي ديگري به طبقات دوم و سوم و بالاخره به معبدي كه در رأس ساختمان قرار دارد مي رود. زيگورات روي يك زمين مسطح در قلب «شهر مقدس» بنا شده است ، يعني محوطه محصوري كه به خدايان و شاهان اختصاص داده شده بود و بخش عمده نيمه شمالي شهر را اشغال مي كرد. اين بناي عظيم سايه اش را به صحن بزرگ نانا ـ كه محوطه اي سرباز و گود است كه گرداگرد آن را انبارها و مجوه هاي كاهنان فرا گرفته ، و معاغبد خداي ماه و همسرش الاهه بين گال و كاخ شاهي و انبيه كم اهميت تر مي افكند. نظر به اين كه بلندي آن از ديوارهاي شهر بيشتر است انعكاس آن در آبهاي فرات كه از ضلع غربي آن مي گذرد به خوبي ديده مي شود. حتي امروزه نيز اين هرم مدور سرخ و قهوه اي كه بر فراز تپه عظيم ويرانه خاكستري رنگي قرار گرفته است. يك نقطه تحول تاريخي را نشان مي دهد كه از فاصله چند فرسخي قابل رؤيت است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فهرست منابع:

1.      فرهنگ و تمدن بين النهرين

2.      سياست بين النهرين

3.      بين النهرين باستان

4.      مباني باستان شناسي ايران ، بين النهرين ، مصر

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 30 بهمن 1393 ساعت: 22:36 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس