افسردگي در نوجوانان علل و روشهاي درمان

افسردگي در نوجوانان
علل و روشهاي درمان
فهرست مطالب
حالت غمگيني با افسردگي چه تفاوتي دارد؟
منظور از افسردگي حاد يا گذرا چيست؟
فراواني افسردگي در بين گروههاي مختلف مردم در چه حد است؟
اهداف هيجاني، انگيزشي، رفتاري و فيزيولوژيكي
ب) هدف درماني: كاهش عدم رضايت (پايين بودن ميزان فعاليتهاي خوشايند)
ج) هدف درماني: شيوه مقابله با انديشه خودكشي يا اقدام به آن
د) هدف درماني: به حداقل رساندن بيانگيزگي (تنبلي)
ه( هدف درماني: كاهش علائم و نشانههاي جسماني افسردگي
افسردگي چيست؟
افسردگي شايعترين اختلال خلقي و عاطفي و بزرگترين بيماري رواني قرن حاضر است. به بيان سادهتر، افسردگي يك واكنش رواني ـ زيستي در برابر فشارها و استرسهاي زندگي است. چنين حالت واكنشي و اختلال خلقي محدود به زمان و مكان خاصي نيست و ميتواند در هر زمان و هر مكان و براي هر شخصي در هر موقعيتي كه باشد، پديد آيد.
در واقع خلق آدمي حاصل مجموعهاي از واكنشهاي عاطفي در يك موقعيت خاص و زمان معين است. به سخن ديگر، خلق يك زمينه عاطفي زيربنايي است كه آكنده از گرايشهاي هيجاني و غريزي بوده، به حالتهاي رواني، احساسي انسان طعم خوشايند يا ناخوشايند ميدهد و در بين دو قطب لذت و درد در نوسان است. يك تغيير محسوس يا انحراف از حالت طبيعي و متعادل خلق ميتواند به صورت اندوه و غمزدگي مشخص گردد. اگر شدت يا مدت زمان اندوه از حد متعارف تجاوز كند، يا در يك شرايط خاص به صورت يك اختلال قابل توجه و بيمارگونه ظاهر شود، ميتواند به يك خلق افسرده تبديل گردد.
حالت غمگيني با افسردگي چه تفاوتي دارد؟
بايد توجه داشت كه افسردگي با حالت غمگيني يا غمزدگي معمولي متفاوت است. در زندگي هر كس ممكن است موقعيتهايي بوجود آيد كه موجب تاثرات رواني و غم و غصه دروني گردد، مثل از دست دادن پدر، مادر، همسر، فرزند، دوست يا يكي از نزديكان و محبوبان، اما اين حالت كاملاً موقت خواهد بود. غمگيني يك حالت ناخشنودي يا نارضايتي موقت از شرايطي است كه وفق مراد فرد نيست. حالت غمزدگي با آشفتگي واقعي رواني و كاهش يا از دست دادن هدفها و كمرنگ شدن نگرشهاي حياتي و معيارهاي ارزشي در زندگي فردي و اجتماعي همراه نميباشد.
در حقيقت بين زماني كه انسان با يك مشكل خانوادگي، شغلب و حرفهاي مواجه شده، احساس ناخوشايندي از يك ضربه عاطفي و رواني را تجربه ميكند، يا هنگامي كه از يك شرايط غمناك و تاثرانگيز متاثر ميگردد و با احساس پاك با آن همدلي كرده، غمگين ميشود و احساس پاك با آن همدلي كرده، غمگين ميشود و احساس تالم و غمزدگي براي مدتي وجودش را فرا ميگيرد، با دوراني كه انسان دچار افسردگي ميشود، متفاوت است.
حالت غمگيني و غمزدگي كه اساساً موقت است، بخشي از زندگي و حيات اجتماعي انسان است و لطمهاي به فعاليتهاي زيستي، پويايي زندگي و برنامههاي هدفمند انسان نميزند. غمزدگي ناشي از مواجه شدن با مشكلات و ناملايمات زندگي و درگيريهاي بين فردي ممكن است احساس ناخوشايندي نيز به همراه داشته باشد، ليكن احساس ناشي از همدلي با مصايب ديگران و شرايط تاثرانگيز انساني كه ممكن است در شرايطي خاص با تبلور احساسات و حالتهاي غمزدگي همراه باشد، بر بهداشت رواني، تعادل عاطفي و انگيزههاي تلاش وي ميافزايد.
اما حالت انسان افسرده، انساني كه دچار اختلال قابل توجه خلقي است با حالت انسان غمزده كاملاً متفاوت است. حالت افسردگي همواره ناخوشايند و آزاردهنده است و حيات زيستي انسان را متاثر ميسازد؛ نگرشها، باورها و بينشها را دگرگون ميكند. هدفهاي متعالي زندگي را دستخوش ضعف و سستي و انسان را دچار احساس بيهودگي ميكند.
بنابراين حالتهايي همچون دلشكستگيها، دلتنگيها، تاثرات رواني و غمگينيهاي گذرا كه اساساً يك احساس و هيجان عادي بشري است، هرگز به عنوان يك اختلال رواني تلقي نميگردد، بلكه چنين حالتهايي نشانه تبلور احساس همگاني و عمومي است.
غم و اندوه يك حالت غمگيني خلقي عادي و واكنشي طبيعي، واقعبينانه و مناسب نسبت به آنچه از دست رفته ميباشد و كاملاً موقت بوده، به تدريج و به طور طبيعي محدود شده، فروكش ميكند و در موارد بسيار نادر و شرايط خاص، نسبتاً طولاني شده، موجب پديدآيي اختلال جدي در زندگي فردي و اجتماعي ميشود.
به طور كلي، افسردگي يك واكنش رواني و زيستي در برابر فشارها و استرهاي حياتي است و شدت واكنش هر كس در مقابل استرس بستگي به كيفيت و شاكله شخصيت وي دارد. برخي از افراد، بويژه جوانان به علت تجارب تلخ و ناخوشايند دوران كودكي، تحمل هرگونه استرس ناشي از دست دادن چيزي و كسي برايشان دشوار است و به شدت متاثر ميشوند. مثلاً جواني كه در كودكي شاهد فوت پدر و مادر خود بوده، يا به علت طلاق، يكي از والدين خود را از دست داده، در برابر استرسهاي ناشي از ناكاميها و از دست دادن موقعيتهايي كه برايش مطلوب بوده است، فوقالعاده متاثر ميشود و رگههاي افسردگي ميتواند وجودش را به تدريج فرا گيرد.
در بسياري از مواقع تجمع استرسها و هيجانزدگيها در زماني كه محدود نيز ممكن است زمينههاي افسردگي را در هر فردي فراهم آورد، ولو اينكه بعضي از استرسها و شرايط هيجاني لزوماٌ ناخوشايند نيز نباشند. مثلاً شخصي كه در سازمان و وزارتخانهاي صاحب شغل قابل توجهي شده است، به ناگزير به خاطر همسرش به شهر ديگري ميرود و در يك پست عادي مشغول ميگردد و موقعيت قبلي شغلي را از دست ميدهد. همزمان با اين مساله، همسرش دچار بيماري سختي ميگردد و خبر فوت مادرش نيز او را سخت متاثر ميسازد. از سوي ديگر از تعاوني مسكن كه در آن عضويت داشته، به وي خبر ميدهند كه آخرين قسط را براي تحويل مسكن فراهم كند و همه اينها در ظرف چند هفته و يا در يكي دو ماه اتفاق ميافتد.
چنين شخصي ممكن است به خاطر ناتواني در ارائه پاسخهيا مناسب به فشارها و تقاضاهاي اجتماعي تا حد قابل توجهي دچار افسردگي شود. اين نوع افسردگي، در واقع واكنشي عادي در برابر مجموعهاي از استرسهاست. بنابراين همزماني يك سلسله تغييرات مهم و قابل توجه در زندگي فردي و خانوادگي، اعم از خوشاينده و ناخوشايند، آن هم در محدوده زماني كوتاه ميتواند در بسياري از انسانها بويژه زمينههاي افسردگي را فراهم آورد.
انتظار اين است كه يك انسان متعادل در مقابل استرسها و فشارهاي رواني يك واكنش رواني ـ زيستي معقول از خود بروز دهد. احساس بيتفاوتي يا كمتفاوتي نسبت به استرس موردنظر يا واكنش فوقالعاده زياد نسبت به آن امري غيرعادي تلقي ميشود. به عبارت ديگر، اگر فردي به هنگام مواجهه با يك استرس قوي هيچ نوع واكنش روني ـ زيستي از خود نشان نميدهد، به احتمال قوي دچار نوعي افسردگي نهفته شده است. در اين شرايط احتمالي خطر بروز يك واكنش تاخيري، مثلاً طي ماههاي بعد يا ابتلا به افسردگي مزمن بسيار زياد است.
در يك نگاه كلي و از يك منظر ديگر، واكنش افسردگي را ميتوان بر دو نوع تقسيم كرد:
· واكنش افسردگي حاد يال گذرا؛
· واكنش افسردگي پايدار و مداوم
منظور از افسردگي حاد يا گذرا چيست؟
افسردگي حاد كه عموماً با غمگيني و اندوه و غمزدگي همراه است، همواره كوتاه، شديد و در عين حال ناخوشايند و ناراحت كننده است و موجب تغييرات خلقي ميشود. اين نوع افسردگي عموماً گذراست و در مدت زمان مناسب قابل پيشبيني بهبود مييابد. البته بعضاً ممكن است اين نوع افسردگي هفتهها يا چندين ماه طول بكشد، اما در اغلب موارد، شدت و مدت واكنش افسردگي متناسب با نوع و شدت عامل ايجاد كننده افسردگي است. مثلاًٌ وجود رگههاي افسردگي به مدت شش ماه بعد از طلاق، بويژه در خانمها امري نسبتاً عادي ميباشد. در حالي كه پديدآيي افسردگي جدي در جوانان پس از دو سه بار شكست و ناكامي در امتحانات يا يافتن كار مناسب، وضعيتي غيرعادي تلقي ميگردد.
واكنش افسردگي حاد و گذرا ممكن است بسيار خفيف باشد، مانند چند ساعت غمگيني و غمزدگي، يك احساس موقت طردشدگي و احساس موقت ياس و نااميدي. البته چنانچه استرس و فشار رواني وارد آمده بر فرد بسيار قوي بوده، يا شخص نسبت به آن حساسيتي خاص داشته باشد، ممكن است واكنش افسردگي نسبتاًٌ شديد باشد.
مثلاً جواني كه در يك حادثه رانندگي پدر و مادرش را از دست داده بود، براي مدتي دچار افسردگي حاد شده و مدتها حالت غمگيني، گوشهگيري و مدتها حالت غمگيني، گوشهگيري و انزواطلبي پيدا كرده بود، غذا نميخورد، نميخوابد، حال و حوصله صحبت كردن با كسي را نداشت و خيلي از اوقات آرزوي مرگ ميكرد، اما او به كمك روانشناس و مشاور حاذق به تدريج در عرض چند ماه از مرحله واكنش حاد افسردگي بيرون آمد و ياد گرفت كه چگونه بايد با حوادث و اتفاقات ناگوار و مصيبتهاي بزرگ مقابله كرد و صبورانه آنها را تحمل نمود. با اينكه چنين واكنش افسردگي بسيار دردناك و جانگدز بود، به هر حال اين جوان توانست از اسارت افسردگي مزمن نجات يابد و به زندگي طبيعي و فعاليتهاي پوياي خود ادامه دهد.
در واقع دورههاي حاد و در عين حال گذراي واكنش افسردگي، بستري براي بروز احساسات شديد، استرسها و فشارهاي رواني قوي بوده، اساساً يك واكنش طبيعي و عادي در مقابل برخي اتفاقات غيرمترقبه و تحولات و تغييرات مهم زندگي مثل از دست دادن برخي از نزديكان و محبوبان يا تحمل خسارتهاي شديد اقتصادي است.
بايد توجه داشت كه بعضي اتفاقات و حوادث ناگوار و ناخوشايند مانند مرگ پدر، مادر، همسر، بيماري شديد و صعبالعلاج فرزندان، برادر، خواهر، شكستهاي مكرر در امتحانات نهايي و ورود به دانشگاهها، ناكاميهاي مكرر در به دست آوردن كار مناسب يا از دست دادن شغل و تحمل خسارتهاي شديد اقتصادي براي همه مردم، بويژه جوانان ناراحتكننده و تهديدآميز است. همچنين از هم پاشيده شدن كانون گرم خانوادگي، طلاق و جدايي به عنوان يك پديده ناخوشايند ميتواند موجبات افسردگي قابل توجه مادر و فرزندان يا فرزندان را به همراه داشته باشد.
افسردگي پايدار و مداوم چيست؟
واكنش افسردگي مزمن بر خلاف افسردگي حاد، غمزدگيهاي موقت كه به شخص فرصت انديشه و بصيرت ميدهد، بسيار بازدارنده و عاجزكننده است. افسردگي مزمن در زندگي فردي، خانوادگي و اجتماعي فرد اشكالات و اختلالات قابل توجهي فراهم مينمايد كه ممكن است اصلاح و برطرف كردن آنها بسيار دشوار يا بعضاً امكانناپذير به نظر آيد. در افسردگي مزمن تا زماني كه سيستم عصبي و نظام ارتباطي فرد اثرات و حالات بازدارنده و عاجزكننده خود را تكرار ميكند، كيفيت درماندگي و حالت افسردگي در شخص به صورت پايدار باقي ميماند.
كاهش قابل ملاحظه اعتماد به نفس، افزايش حساسيت و زودرنجي، گوشهگيري و انزواطلبي، عدم تحمل انتقاد، كمتواني در اتخاذ تصميمات معقول، تمايل به تعويق انداختن كارها از جمله علائم و نشانههاي افسردگي مزمن است. البته بايد توجه داشت كه همواره يك انگيزه قوي براي منطقي و معقول جلوه دادن افسردگي وجود دارد. اشخاص مبتلا به افسردگي مزمن عموماً محيط زندگي و كار خود را عامل اصلي كاهش انرژي حياتي و انگيزه تلاش و ارتباطات اجتماعي تلقي ميكنند و همواره جملاتي از قبيل:
هميشه خستهام، دل و دماغ هيچ كاري را ندارم، با اين همه گرفتاري ديگر فرصت هيچ كاري باقي نميماند، كارم خيلي زياد و خسته است، حوصله رفتن به اينجا و آنجا را ندارم و ...، را در توجيه وضعيت خود به زبان ميآورند. بديهي است كه شخص مبتلا به افسردگي مزمن، زماني كه دور از محل زندگي و محيط كارش باشد، حالش بدتر ميشود، اگر هم گاهي احساس راحتي كند، باز به سرعت به حال اول برخواهد گشت. در حقيقت كليد اصلي تميز دادن افسردگي مزمن از افسردگي حاد، دوام و پايدار بودن آن است. اين نوع افسردگي معمولاً به خودي خود مرتفع نميشود و نيازمند اقدامات درماني و روانشناختي است.
دستيابي به نقطه روشني كه افسردگي مزمن از آن شروع شده، معمولاً بسيار دشوار است. برخلاف افسردگي حاد، در نوع واكنش افسردگي مزمن، علت عارضه از خاطر شخص محو شده يا به روشني نميتواند آن را توصيف كند.
شايان ذكر است كه بسياري از اختلافات خانوادگي و مشكلات روابط انساني، نتيجه نوعي افسردگي پايدار و مزمن است كه شخص را مبتلا كرده است. عوارض افسردگي پايدار و مزمن هرچه باشد، اساساً اختلالي است كه نميتوان علت واحد و دقيق و محلي روشن برايش پيدا كرد. بسياري از دعواهاي زنها و شوهرها، به علت عدم گفتوگو و مصاحبتهاي صميمانه آنهاست و علت آن ممكن است افسردگي مزمن و ناشناختهاي باشد كه بعضاً آنها را به مرز جدايي ميكشاند.
افسردگي معمولاً مانع مصاحبت، همدمي و همدلي است و غالباً افراد افسرده به لحاظ حساسيتي كه دارند، ممكن است سكوت ديگران را بيتفاوتي يا طرد شدن از جانب آنان تلقي نمايند و چون طبيعت گوشهگير دارند، ممكن است در ديگران احساس دوري و طرد را برانگيزانند. شخص افسرده احساس تنهايي ميكند و ميپندارد كه ديگران او را درك نميكنند و عموماً بر اين باور است كه انسانها نميتوانند همديگر را درك كنند و به همين خاطر از مصاحبت با ديگران (حتي نزديكان) پرهيز ميكند. در هرحال، بايد توجه داشت كه افسردگي تقريباً در همه موارد به طور كامل قابل درمان است و لازمه آن توجه نمودن به پديده افسردگي در خانواده، مدرسه، دانشگاه و در سطوح مختلف جامعه توسط همه مديران و كارگزاران فرهنگي و مسولان بهداشت رواني جامعه است.
فراواني افسردگي در بين گروههاي مختلف مردم در چه حد است؟
همانطور كه اشاره شد، افسردگي بزرگترين و شايعترين بيماري رواني قرن حاضر و در واقع از اولين اختلالات رواني است كه از ديربار مورد توجه حكيمان و پزشكان بوده است. افسردگي مشكل رواني درجه اول غرب، بويژه امريكاست. مطابق آمار سازمان بهداشت جهاني، حدود 12% از جمعيت كشورهاي مختلف به درجاتي از افسردگي مبتلا ميباشند. بعضي از محققان نيز بر اين باورند كه حدود 30درصد از مردم بويژه در غرب در طول حيات خود دچار افسردگي ميشوند كه بسياري از ايشان نياز به مراجعه به پزشك را در خود احساس نميكنند. بيش از 75% كساني كه در بيمارستانها و بخشهاي رواني بستري ميشوند، دچار افسردگي قابل توجهياند.
شيوع افسردگي در خانمها بيشتر از آقايان است. بسياري از گزارشهاي تحقيقاتي حاكي از آن است كه خانمها 26-20درصد از عمر خود را با درجاتي از حالتهاي افسردگي ميگذرانند و اين رقم در آقايان حدود 12-10درصد است.
در واقع احتمال افسردگي و بستري شدن در بيمارستانها براي خانمها دو برابر آقايان است. بديهي است كه اين نسبت در جوامع و فرهنگهاي مختلف ميتواند متفاوت باشد.
كلارك و همكارانش (1990)، در تحقيقات خود نشان دادند كه حدود 20% از نوجوانان 19-13 ساله تا قبل از 18 سالگي يك بار به افسردگي مبتلا شدهاند.
در واقع به قول سليگمن، متاسفانه آمار افسردگي به قدري زياد و قابل ملاحظه است كه فراواني اين بيماري تنها با سرماخوردگي ساده جسماني قابل مقايسه ميباشد.
مطالعاتي كه در سالهاي اخير توسط كارشناسان سازمان بهداشت جهاني صورت گرفته است، حاكي از افزايش دامنه شيوع افسردگي در ميان جوامع در حال رشد ميباشد. با كمال تاسف بايد گفت كه كشور ما نيز از اين قاعده مستثني نيست و درصد قابل توجهي از جوانان و بزرگسالان، بويژه از جماعت دختران و زنان، دچار درجاتي از افسردگياند.
اهداف هيجاني، انگيزشي، رفتاري و فيزيولوژيكي
الف) هدف درماني: كاهش غمگيني شديد و درهمشكننده
احساس غمگيني شديد، معمولاً با ابزار شكايت و نارضايتي همراه است. روشهاي درماني زير ميتوانند براي رفع احساس غمگيني شديد نوجوان مفيد باشند:
1. مطرح كردن حالتهاي خاص (مثلاً فرصتهاي براي بيان غمگيني و ابراز ناراحتي)؛
2. بازسازي شناختي گمانها و طرز تعبيرهايي كه زمينه را براي غمگيني فراهم ميآورند؛
3. تنظيم برنامه فعاليت به منظور جلب توجه نوجوان به فعاليتهاي خوشايند.
در اين خصوص ميتوان از مراجع خواست كه هر روز به تكميل يك برگه روزانه ثبت وضعيت خلقي بپردازد. با اين كار ميتوان اطلاعات دقيقتري در مورد ميزان غمگيني روزانه و ابراز شكايت و ناراحتي در طول هر روز بدست آورد. بنابراين با استفاده از اين برگه ميتوان اطلاعات دقيقي در زمينه جملات و شناختهاي دروني مراجع در طول هر روز ثبت كرد. اگر غمگيني، در زمانهاي خاصي در طول هر روز رخ ميدهد، در اين صورت ميتوان از تكنيك برنامه تلاش و فعاليت براي ايجاد شرايط خوشايند و سرگرم كننده در آن زمانها استفاده كرد، مثلاً ملاقات با دوستان يا داشتن يك تماس تلفني خوب و ... .
علاوه بر اين، ميتوان از مراجع خواست كه ابراز شكايت و ناراحتي خود در مورد غمگيني را به زمانهاي خاصي از روز محدود كند. اين كار باعث كاهش ميزان ابزار شكايت و ناراحتي بزرگ ديدن مشكلات، همراه با افزايش اعتماد به نفس مراجع، ميتوان به مراجع كمك كند كه نگرش مثبتتري نسبت به خود داشته باشد و تحمل او در مقابل احساس غمگيني بالاتر رود. در عين حال، ميتوان از تكنيكهاي شناختي به منظور بازسازي خشمها، احساس گناهها، خجالتها و انتقادهاي از خود استفاده كرد كه باعث ايجاد احساس غمگيني در مراجع ميشوند.
ب) هدف درماني: كاهش عدم رضايت (پايين بودن ميزان فعاليتهاي خوشايند)
نوجوانان افسرده معمولاً اظهار ميكنند كه هيچگونه فعاليت خوشايندي در زندگي آنها وجود ندارد و از آنچه انجام ميدهند، لذت نميبرند. اين حالت، معمولاً با احساس گناه و همچنين كمرويي و خجالت همراه است. يكي ديگر از خصوصيات اين افراد، توقعات بسيار بالا و كمالگرايانه از خود است. درمانگر، به مراجع كمك ميكند كه بفهمد اين توقعات بسيار بالا و كمالگرايانه از كجا ريشه گرفته و به چه ترتيبي رشد كردهاند. به عنوان مثال اين توقعات ممكن است از توقعات بالايي كه والدين از او داشتهاند، سرچشمه گرفته باشد. معمولاً نوجوانان در دوران كودكي اين توقعات را براي خودشان دروني ميكنند. مراجعين افسرده علاوه بر تكنيك بازسازي شناختي، نياز دارند كه به آنها كمك شود تا بتوانند فعاليتهاي خوشايند زندگيشان را شناسايي كنند. اين كار باعث ميشود كه آنها با كمك درمانگر، اين نوع فعاليتها را در برنامه فعاليتهاي روزانه جاي دهند. به هر حال فراهم كردن فهرست فعاليتهاي خوشايند براي مراجع، كار مفيدي است.
مداخله درماني
· بازسازي شناختي؛
· انتخاب فعاليتهاي خوشايند؛
· تنظيم برنامه براي انجام فعاليتهاي خوشايند.
ج) هدف درماني: شيوه مقابله با انديشه خودكشي يا اقدام به آن
نوجوانان، به علل مختلفي ممكن است دست به خودكشي بزنند. بعضي از اين علل عبارتند از: احساس طرد شدگي، تنهايي، احساس گناه، از دست دادن يك شخص يا چيز مورد علاقه، از دست دادن اعتماد به نفس و عصبانيت مفرط (هاتن، 1977). گاهي نوجوانان با اقدام به خودكشي فكر ميكنند كه راهحلي براي مشكلش پيدا خواهد كرد. يعني در چنين شرايطي نوجوان قصد مردن ندارد. او تصور ميكند كه با اين كار، ديگران به او توجه ميكنند و او نيز به آنچه ميخواهد، دست مييابد. وسينر (1970) معتقد است ما نبايد تصور كنيم كه خودكشي نوجوانان، يك اقدام سطحي و عجولانه است كه از يك اتفاق خاص و گذرا (مانند عدم موفقيت در امتحانات) سرچشمه ميگيرد. اتفاق ناگواري كه اخيراً براي نوجوان رخ داده، ممكن است يكي از علل خودكشي باشد، اما به طور كلي پديده خودكشي در دوران نوجواني ريشهدارتر و پيچيدهتر از آن چيزي است كه به ظاهر تصور ميشود. اين پديده ممكن است از تعارضهاي قديمي و مشكلاتي كه از نظر او غيرقابل حل است، سرچشمه بگيرد. بسياري از خودكشيهاي دوران نوجواني واقعاً به قصد مردن انجام ميگيرد و هدف از آنها، جلب توجه ديگران و ايجاد تغيير در زندگي نميباشد. گاهي نوجوانان قبل از اين كه براي جلب توجه ديگران به مشكل خود، دست به خودكشي بزنند، اقدامات ديگري همچون: سركشي، اعتراض و يا دوري كردن از ديگران را انجام ميدهند.
ارزيابي احتمال خودكشي
در ادبيات آسيبشناسي رواني، عوامل زير به عنوان عواملي كه بيانگر ارتكاب به خودكشي ميباشند، بيان گرديدهاند (آندرسون، 1982):
· شكست در استفاده از مهارتهاي مقابله با مشكلات همراه با احساس عدم اطمينان؛
· احساس طرد شدگي فزاينده و قطع رابطه با افراد مهم زندگي؛
· وجود سابقه اقدام به خودكشي در تاريخچه گذشته خود؛
· وجود علائم افسردگي؛
· ضعف در كنترل رفتارهاي عجولانه و تكانشي؛
· وجود سابقه اقدام به خودكشي در خانواده؛
· وجود طرح و برنامه براي خودكشي؛
· وجود مشكلات متعدد و طولاني مدت در زندگي نوجوان؛
ميزان آسيبپذيري در نوجواناني كه داراي شرايط زير ميباشند، بيشتر است:
· نوجواناني كه به علت ضعف در مهارتهاي اجتماعي و برقراري ارتباط با ديگران احساس تنهايي ميكنند؛
· نوجواناني كه از سيگار و مواد روانگردان (مخدر) استفاده ميكنند؛
· نوجواناني كه نميتوانند با بحرانهاي زندگي خود مقابله كنند.
· نوجوانان مبتلا به بيماري سايكوز كه داراي هذيان و توهماند.
· نوجواناني كه داراي رفتارهاي اجباري و خشك و بيانعطافند، توقعات بسيار بالايي از خود دارند و نيز جواناني كه پرتنش و تيزهوش بشمار ميآيند.
· نوجواناني كه مورد سوء استفاده جنسي قرار گرفتهاند.
كاري كه درمانگر بايد فوراً در مواجهه با اين قبيل نوجوانان انجام دهد، اين است كه با حالت پذيرنده به صحبتهاي مراجع گوش دهد و به آن قسمت از گفتههاي او توجه كند كه بيانگر احساس بياعتمادي، درماندگ، گناهكار شناختن خود و تمايل به انتقام است. او با اي كار، احتمال اقدام به خودكشي را درمييابد و سعي ميكند به مراجع كمك كند كه از اتخاذ تصميمهاي عجولانه و احتمالاً صدمهزا خودداري كند.
مداخله درماني
1. بستري شدن در بيمارستان و استفاده از دارو و جمعآوري اطلاعات از نزديكان؛
2. آموزش حل مساله براي مواجه شدن با مشكلاتي كه نوجوان آنها را لاينحل ميداند؛
3. بازسازي شناختي گمانهاي غيرمنطقي كه باعث تمايل نوجوان به خودكشي ميشوند؛
4. آموزش مواجه شدن با افكار پيشروندهاي كه باعث تمايل به خودكشي ميشوند.
فرآيند مداخله بدين صورت انجام ميشود كه اگر زندگي مراجع در معرض خطر شديد باشد، در اين صورت تكنيكهايي كه درمانگر ميتواند مورد استفاده قرار دهد، عبارتند از:
بستري كردن شخص، تجويز دارو و مطلع ساختن نزديكان يا افرادي كه براي مراجع مهماند. اگرچه مطلع كردن نزديكان و افراد مهم زندگي مراجع، ممكن است سبب گردد كه مراجع ناراحت شود، يا اينكه اطمينان او موقتاً نسبت به درمانگر ضعيف شود، اما انجام اين كار براي مراجع بسيار مفيد خواهد بود. بستري شدن در بيمارستان و استفاده از دارو، زماني انجام ميشود كه مراجع تصميم قاطع و عجولانه براي خودكشي گرفته باشد و احتمال انجام اين كار بسيار بالا باشد.
براي مراجعيني كه ممكن است تصميم عجولانهاي بگيرند و به خود صدمه بزنند، ميتوان از روش مقابله با بحران استفاده كرد. همچنين ميتوان شماره تلفنهاي ضروري را در اختيار او گذاشت. يكي از درمانگران يك بار مراجع خود را از منزل تا بيمارستان همراهي كند. در واقع اين كار باعث ميشود كه مراجع مسير مراجعه به بيمارستان را براي مواقع اضطراري ياد بگيرد.
تشكيل جلسات خانواده درماني، شرايطي را فراهم ميآورد كه درمانگر به اعضاي خانواده كمك كند آن دسته از افكار، گمانها و رفتارهاي خود را كه باعث اشتغال فكري نوجوان به خودكشي ميگردد، شناسايي كنند. بعضي از مباحثي كه ميتوان در جلسات درماني خانوادگي به آن پرداخت، عبارتند از:
آگاهسازي والدين نسبت به رفتارهايي كه ميتواند بيانگر تمايل نوجوانان به خودكشي باشد، آموزش نحوه عكسالعمل نشان دادن به رفتارهايي كه حاكي از تمايل به خودكشي است و آموزش اين مطلب كه سعي كنيد با اين موضوع به صورت سطحي و بياهميت برخورد نكنند و ... .
در طول جلسات فردي با نوجوان، از روش بازسازي شناختي به اين علت استفاده ميشود كه درمانگر به مراجه كمك كند آن دسته از افكار و گمانهاي خود را شناسايي و اصلاح كند كه نشان دهنده مفهوم منفي نسبت به خود و بدبيني او نسبت به زندگي و آينده ميباشد.
بعد از اين كار، درمانگر مهارتهاي حل مساله را مراجه ياد ميدهد تا بتواند راهحلهايي براي مشكلات پيدا كند كه به نظر ميرسد درهم شكننده و لاينحلاند و باعث ايجاد احساس نااميدي در او ميشوند. يك روش مفيد ديگر، اين است كه درمانگر از مراجع بخواهد فهرستي از نتايج مثبت و منفي حاصل از خودكشي تهيه كند. اين كار باعث ميشود مراجع به نتايجي توجه كند كه منفياند، مثلاً اين كه خودكشي او ممكت است هيچ تاثيري بر روش ديگران نگذارد و باعث بهبودي وضعيت نشود.
د) هدف درماني: به حداقل رساندن بيانگيزگي (تنبلي)
سستي و رخوت، معمولاً با لذت نبردن از فعاليتهايي كه قبلاً براي فرد لذتبخش بودهاند، همراه است. در اين حالت، فرد ساعتها وقت خود را به انديشيدن راجع به افكار و خاطرات ناخوشايند ميگذراند. انجام كارها و فعاليتهاي بسيار ساده زندگي، براي اين افراد مشكل اسن و آنها روز بروز به افرادي كه در زندگيشان تاثير گذارند، وابستهتر ميشوند و رابطه خو را باگ گروه همسن و سال محدودتر ميكند.
به عنوان مثال معلمين يك مدرسه، نسبت به يك دانشآموز 17 ساله كه با حالت بيتفاوتي در كلاس مينشست و علاقهاي به دنبال كردن درسها و برقراري ارتباط با ساير دانشآموزان نداست، كنجكاو شده بودند. او معمولاً چند روز در ماه به مدرسه نميآمد و غيبت ميكرد و سرانجام مادرش نامهاي به مسوولان مدرسه مينويسد و بيماري او را به عنوان علت غيبت ذكر ميكرد و هرگاه كه مددكار اجتماعي مدرسه با اين پسر مصاحبه ميكرد، او با بيرغبتي و بيتفاوتي به سوالهاي به صورت بله يا خير پاسخ ميدهد. او سرانجام اظهار كرد كه از فعاليتهايي كه قبلاً برايش لذتبخش بودهاند، لذت نميبرده و به همين علت در ماههاي اخير تمايلي به برقراري ارتباط با دوستان و حضور در مدرسه ندارد و ساعتهاي طولاني به مشاهده تلويزيون و خواب ميگذراند و حتي تا هنگام ظهر نميتواند از رختخواب خارج شود.
او ميگفت: كه مدرسه برايش قابل تحمل نيست و مطمئن نميباشد كه بتواند در درسهايش موفق شود. او همچنين نميتواند خودش را با مقررات مدرسه همآهنگ كند، در حالي كه قبلاً به خوبي ميتوانست اين مقررات را رعايت كند. او اظهار ميكرد كه پدرش وي را فرد تنبلي ميداند و فكر ميكرد كه پدرش درست ميگويد. به عكس، مادرش از او در مقابل پدرش حمايت ميكند و هركاري براي انجام ميدهد. در چند ماه اخير او حتي نتوانست بدون كمك مادرش لباسهاي خود را بپوشد و به مدرسه برود.
مداخله درماني
1. تنظيم برنامه فعاليت به منظور مبارزه كردن با رخوت و ركود: اين روش ميتواند با تنظيم برنامهاي براي شروع مجدد فعاليتهاي معمولي و بسيار ساده و برقراري ارتباط با دوستان شروع شود. سپس درمانگر با كمك مراجع سعي ميكند سطح اين فعاليتها را بالا ببرد.
2. تنظيم برنامهاي براي شركت در فعاليتهاي خوشايند: تا به اين ترتيب زمينهاي براي ايجاد احساس لذت در فرد فراهم شود.
3. بازسازي شناختي افكار و گمانهاي غيرطبيعي و افسردهواري كه باعث ايجاد احساس درماندگي، بياعتمادي و محكوم كردن خود ميشوند.
4. تشكيل جلسات خانواده درماني: به منظور شناسايي و اصلاح گمانها، طرز فكرها، تعاملهاي خانوادگي و رفتارهاي غيرطبيعي كه باعث تشديد حالت تنبلي و رخوت در مراجع ميگردند.
5. آموزش مهارتهاي مطرح كردن خود: به منظور كاهش ميزان خواب و افزايش زمان حضور در مدرسه.
6. آموزش مهارتهاي تنظيم هدف: براي زندگي و فعاليتهاي روزمره. اين كار باعث بالا رفتن انگيزه مراجع براي حضور منظم در مدرسه، فعاليت با گروه همسن و سال خود و فعاليتهاي خلاق ميشود.
7. استفاده از دارودرماني: در صورت نياز.
ه( هدف درماني: كاهش علائم و نشانههاي جسماني افسردگي
بعضي از نوجوانان افسرده دچار افزايش يا كاهش در ميزان خواب يا تعذيه ميشوند. اگر بياشتهايي به علت افسردگي باشد، در اين صورت نوجوان اظهار ميكند كه اشتها يا علاقهاي به خوردن غذا ندارد و از آن لذت نميبرد.
مداخله درماني
1. نظارت برخورد در زمينه خوردن و خوابيدن؛
2. تنظيم برنامههاي روزانه به صورت منظم و هدفمند؛
3. آموزش آرامسازي (آرامش رواني ـ عضلاني).
ميتوان به مراجع ياد داد كه از طريق تكنيك نظارت بر خود ميزان غذا و خوراكي مصرفي هر روز خودش را افزايش دهد. در اينجا، درمانگر براي مراجع توضيح ميدهد كه خوردن غذا به اندازه كافي ميتوان عامل مهم و موثري در كنترل علائم افسردگي باشد.
در مورد مراجعيني كه داراي مشكل پرخورياند، نيز ميتوان با استفاده از روش نظارت بر خود و روش برنامه فعاليت شرايطي را فراهم كند كه هر وقت ميل به پرخوري پيدا ميكنند، خود را با فعاليتهاي ديگري سرگرم كنند. معرفي كردن اين افراد به كلينيكهاي كنترل وزن ميتواند مناسب باشد.
در مورد مراجعني كه داراي مشكل پرخوابياند يا مراجعيني كه كمخوابي شبانه خود را از طريق خوابيدن در روز جبران ميكنند و به اين ترتيب از مدرسه عقب ميمانند، ميتوان با استفاده از روش نظارت بر خود، شرايطي را فراهم آورد كه تدريجاً به هنگام شب بخوابد. به اين ترتيب كه درمانگر از مراجع بخواهد كه هر روز، ساعت معيني به رختخواب برود و در ساعت معيني نيز از رختخواب برود و اين كار را در تمام روزهاي هفته انجام دهد تا سرانجام برنامه ساعت خواب او تنظيم گردد.
همچنين درمانگر به آنها كمك ميكند كه در روزهاي تعطيل و روزهاي آخر هفته هم براي صبحها برنامههاي فعاليتي خاص را تنظيم كنند تا مجبور نشوند در اين روزها كه مدرسه تعطيل است، بخوابند.
همچنين در مورد مراجعيني كه دير از خواب بيدار ميشوند، ميتوان يك سلسله برنامههاي فعاليتي تنظيم كرد كه تا آنها ناچار باشند اين فعاليتها را در ابتداي صبح انجام دهند. همين كار سبب ميشود كه آنان براي جبران كمخوابي خود، عادت كنند كه شبها زودتر بخوابند. درمانگر به اين گروه از مراجعين ميگويد كه از اول صبح بيدار شوند و شروع به انجام فعاليت كنند، بدون اينكه به اين موضوع فكر كنند كه شب قبل، كم خوابيدهاند و اين كار را آنقدر ادامه دهند تا ساعت خوابشان به حالت عادي و معمولي برگردد. علاوه بر اين براي مراجعيني كه مشكل خواب آنها ادامه يابد، ميتوان از تكنيكهاي آرامسازي استفاده كرد.
منابع:
· مجلهي رشد معلم
· مجلهي پيوند
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 25 فروردین 1399 ساعت: 8:43 منتشر شده است
برچسب ها : درمان افسردگی در نوجوانان دختر,راههای درمان افسردگی در جوانان,برای درمان افسردگی نوجوانان چه باید کرد,تست افسردگی در نوجوانان,مقاله افسردگی در نوجوانان,تحقیق درباره افسردگی در نوجوانان,پیشگیری از افسردگی در نوجوانان,افسردگی در نوجوانان pdf,