سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
از روزگاران كهن متفكران بزرگ و اديان الهي نويد ظهور مصلح جهاني را –كه آينده بشريت را به سمت صلح و معنويت و عدالت خواهد كشانيد- داده اند.
شناخت امام زمان از مهمترين واجبات است و حديث «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية» رواياتي است قطعي و متواتر كه شيعه و سني از پيامبر خدا نقل كرده اند. كه آيات قرآن مي تواند منبع خوبي براي اين مسأله باشد. بر پايه اين آيات مختلف ظهور حضرت ولي عصر قطعي است او با ظهور خود و استوار سازي عدالت و اصلاح در گستره زمين بدان نشاط و حيات دوباره خواهد بخشيد.
كه مي توان اين مسأله را از بابهاي گوناگون مورد بحث قرار داد.
مقدمه
از مطالعه ي اجتماع و تاريخ بشري چنين برمي آيد كه وي، هرگز بي آرماني نزيسته است و همواره در طلب آرمان هاي انساني كوشيده و جان خويش را بر سر آن نهاده و جوهره ي اين آرمان جوشيده از فطرت حق جويانه، نجات انديشي و نجات بخشي بوده است.
1- تاريخ تحليلي و غيبت امام زمان (عج)
شب نزديك به پايان بود نور سپيد رنگي كه حاشيه افق را روشن كرده نويد نزديك شدن اختر روز را مي داد. شب پانزدهم ماه شعبان بود. جام سيمين سپهر تمام شب را به جلوه گيري پرداخته و سيل نور نثار زمين مي كرد. شهر سامرا در خواب نور در ميان اين عظمت و شكوه ودر ميان اين همه لطف و زيبايي كودكي در آستانه تولد بود. كودكي كه پدر و مادرش هر دو بزرگ و بزرگزاده بودند. پدر امام حسن عسگري يازدهمين جانشين پيغمبر و مادر مليكه دختر قيصر روم بود و روايات مذهبي از او به نام نرجس ياد مي كردند.
نرجس تازه نماز شب را به اتمام رسانده بود كه در خود حس غيرعادي را احساس نمود پس از اين احساس خيلي طول نكشيد كه آثار وضع حمل در او نمايان شد.
آري! كودك متولد شده بود احتياجي به نامگذاري نبود زيرا پيغمبر (ص) از خيلي پيش خبر داده بود كه «او هم نام من است و كنيه اش كنيه من است». پيغمبر (ص) چنين فرموده كه:
مهدي از من است گشاده پبشاني و كشيده بيني و جهان را پس از آنكه
مالامال از ظلم و بيداد شده سرشار از عدل و داد خواهد كرد.
چهار سال و پنج ماه و هفت روز از سن مباركش گذشته بود كه پدرش امام حسن عسگري (ع) از دنيا رحلت فرمودو به دنبال آن، حكومت وقت سخت در جستجوي بازماندگان آن حضرت برآمد تا آنها را از بين ببرد و آثار نبوت و ولايت را در زمين محو سازد و اراده ي الهي به اين بود كه ثمره ي نبوت و آخرين ذخيره ي معنويت از دستبرد ستمكاران محفوظ بماند. در اينجا بود كه مسئله غيبت پديد آمد. غيبت داراي دو فصل اساسي است يكي غيبت صغري به مدت هفتاد و چهار سال و يكي غيبت كبري كه پايانش را فقط خدا مي داند و پايان اين غيبت روز «عدل جهاني» و روز «تكامل انسانيت» است. ما شيعيان در انتظار چنين روزي دقيقه شماري مي كنيم و از خدا مي خواهيم كه «عجل فرجه و سهل مخرجه و انصرنا عزيزاً»
2- فلسفه غيبت و قيام امام زمان (عج)
ذهن آدمي در جستجوگري و پرسش انگيزي خود با مقوله ها و پديده هايي مواجه مي شود كه وراي مسائل مأنوس و قابل تأمل است. عقل و علم وي از درك معاني و دستيابي به ژرفاي آن چنانكه انتظار مي رود ناتوانند. غيبت امام عصر از اين شمار است كه بدون حكمت نيست اما كسي را هم ياراي بيان حكمت الهي آن نمي باشد چرا كه محصور در همان زمان و شرايط هستيم. از اين رو تنها مي توان اشاره هايي بدان حقيقت انكار ناپذير داشت و سعي در تمسك به قرآن و اهل بيت پيغمبر نمود تا از آزمون پروردگار در غياب حجت او سرافراز برآمد. آزموني كه مفهوم و مقصود آن، معرفت و همت دينداران معتقد به جهان غيبت مي باشد.
پيش از امام مهدي (عج) پيامبراني همچون موسي و صالح چندي غيبت داشتند و عرصه ي آزمون دشواري براي امت و قوم خويش پديد آورده اند. پاك دلان ديگري هم كه پيامبر نبودند و در مقام تصميم پيامبر بر مي آمدند نوعي غيبت داشتند خضه، نمونه اس است كه قرآن ذكر نموده است.
دعوتها و نهضتهاي توحيدي چنانكه در قرآن آمده و دو سيده ي پيامبر و امير مؤمنان و ديگر پيشوايان اسلام مي نگريم كه گاه نهان بوده و گاه آشكار مي شده است كه از تأثير عنصر زمان حكايت دارد.
از نظر جهان بيني قرآن، امام داراي ولايت باطني بوده و با جانهاي پيوند يافته يا حقيقت در ارتباط و فيض بخشيدن است. بدين سان امام عصر، به رقم غيبت از صحنه ي قدرت همواره پاسخگوي نيازها و توسلهاي دوستداران خود مي باشد و چنانكه در احوال برخي از صاحب دلان مشاهده شده حضرت مهدي (عج) آنان را در ابعاد مادي و معنوي ياري رسانده است و افزون بر آن شيعيان و حق جويان از دعا و احسان حجت حق بي بهره نخواهند ماند.
3- جايگاه و نقش نواب امام زمان (عج)
اكنون با نائبان خاص مهدي (عح) در سفارشات و نيابت هفتاد ساله حضرت آشنا مي شويم.
1)عثمان بن سعيد از بزرگان شيعي و برگزيدگان اصحاب امام هادي (ع) و امام عسگري (ع) بود ايام نيابت عثمان بن سعيد از آنجا كه دوران آغازين غيبت كبري به شمار مي آمد و از طرفي شخص وي از سالها بلكه دهه هاي پيش شناخته شده بود و چنانكه گذشت پيش از مقام نيابت و سفارشات ولي عصر (عج) وكالت دو معصوم را بر عهده داشت و ايمان او را ستوده بودند.
2)عثمان بن عثمان: محمدبن عثمان فرزند وارسته ي نائب نخستين امام است كه به فرمان وي عهده دار نيابت گرديد و حدود چهل سال واسطه خاص حجت خدا و شيعيان قرار گرفت.
3)حسين بن روح نوبختي: نائب و سفير سوم امام مهدي بوده كه در سال 305 هجري پس از درگذشت محمدبن عثمان به نيابت خاص از سوي امام برگزيده شده.
جايگاه بلندي كه نوبختي در عصر مقتدر عباسي به دست آورده بود از ناحيه نفوذ خاندان نوبختي در دستگاه عباسيان و از طرفي در ارتباط شيعياني قرار داشته كه در دستگاه حكومت عهده دار مقام و منصب گشته بودند كه از اين رهگذر زندگي افراد و خانواده هايي نيازمند سازمان مي يافت.
نائبان و سفيران امام عصر به ويژه محمدبن عثمان و حسين بن روح نوبختي با مدئيان نيابت مواجه مي شدند و از اين رهگذر گرفتاريهاي سياسي و اجتماعي فراواني داشته به هر حال ارتباط آنان با وكلاي امام در شهرها برقرار بوده و امور را به نيكويي سامان مي بخشيدند.
مهدويت و تئوريهاي عملي:
خيلي مشكل است مطالب علمي و مورد تفكر را در قالب الفاظ ساده ريختن و در ضمه افهام و اذهان عمومي گذاشتن و چون در خرق عادات و معجزات پيامبر (ص) و ائمه هدي (ع) معتقديم كه وفوق آنها بر جريان عالم هستي خود اعجاز است و اطلاع بر گذشته و آينده ي دور خرق عادت است اين علم حصولي و اكتسابي از نظر مكتب بشري نيست بلكه «علم حضور نيست كه بر قلب آنها از منبع انوار الهي به وسيله وحي و الهام افاضه مي شود» كليات عالم آفرينش را كه به منزله ي نقشه ي جامع و وسيعي است. از نقطه اول آفرينش تا آخرين هدف سير نهايي تكامل به صورت جامع به نام صحيفه در اختيار آنها گذاشته شده كه از جريان جزئيات تمام عوامل وجود و فعل و انفعالات مواليد و عناصر و حركت و سكون اجرام و افلاك واقف شوند و از آن اخبار براي مردم خردمند و دانشمند به منظور قوه ي اعجاز و مأموريت خود نقل نمايند و مهمتر از همه اين است كه «در اخبار آخر الزمان از پيغمبر (ص) و كليه ي ائمه در اين زمينه اخبار و مغيباتي نقل شده» كه الوالباب انگشت عبرت به دندان حيرت مي گيرند و علائم ظهور حقيقاً هم اعجاز و هم خرق عادت است براي كساني كه از پشت پرده اطلاع ندارند و حتي در آنچه با ديده ي سر مي بينند درك حقيقت و مجاز نمي كنند اخبار از هزاران سال گذشته و هزاران سال آينده بسيار امر عجيب و شگفت آور نيست كه صفحات تاريك تاريخ را روشن ساخته و پس از صدها سال كنكاش و جستجو و حفريات و دست و پا زدن در تاريخ اجمال آن اخبار را متشرقين و مكسنتين اعتراف كردند و اخباري كه از آينده داده اند در كمال صحت مرور زمان اعتراف كرده كه هم بوده و هم پيوسته است.
مولوي براي مثال گفته است: (هر زمان نو مي شود دنيا و ماغافليم از نوشيدن و اندر بقا)
خلاصه اين است كه بنا به نظريه ي معتدل و صحيح جريان عالم مادي در خلع و بس تغيير صور و اعرافي مي دهند. در فلسفه ثابت شده كه قوه ي متلاشي كردن كره آفتاب با قوه ي متلاشي كردن يكي از اتمها و ذرات آن كه متساويند بنابراين در ماديات بساطت حقيقي نيست هر چه را بسيط تصور كنيم آن مركب است نهايت در تشخيصات اوليه با اختلاف و تصور به نظر مي رسد كه بسيط است ولي چون دقت شود حالت تركيبي آن ثابت مي گردد و در مقام حكومت عقل كه اخيراً هم پي برده اند همه يكسان هستند يعني ساختمان يك حيوان يك سلولي با ساختمان يك حيوان چند سلولي كه صاحب اعضا و جوارح مختلف است همه در نظر عقل يكي است. به قول شاعر قرن 11 هاتف اصفهاني:
دل هر ذره را كه بشكافيآفتابي اش در ميان بيني
5- مهدويت در قرآن، احاديث و ادعيه
در قرآن كريم حضرت مهدي (عج) ولايت و حكومت وي بسي ارزشمندي نمايانده شده و جايگاهي والا و ارجمند دارد و خداوند متعال با تعبيرهاي ويژه اي از آن نام برده:
1)نور خدا: خداوند متعال مي فرمايند: «يريدون ليطفوا نور الله بافواههم متم نوره و اوكره الكافرون» (سوره صف آيه 7)«مي خواهند نور خدا را با (پف) دهان هايشان خاموش كنند خداوند تمام كننده ي نور –يعني دين- خويش است هرچند كافران خوش ندارند».
2)حيات و نشاط زمين در پرتو حكومت خام ولايت
خداوند متعال مي فرمايد: «اعملوا ان الله يحيي الارض بعد موتها»(بدانيد كه خداوند زمين را پس از مرگش زنده خواهد كرد)
در روايتي در تفسير اين آيه شريفه امام باقر (ع) فرمودند:
خداوند با ظهور حضرت مهدي (عج) زمين را زنده خواهد كرد.
بدين سان كه حضرت در زمين عدالت را اجرا خواهد كرد و در نتيجه زمين حيات مي يابد و اهل زمين نيز پس از مرگ حيات مي يابند.
بر مبناي روايات مختلفي كه در اين باره آمده جامعه و زميني كه عدالت در آن پابرجا نباشد مرده است و افسرده به كالبد بي جان مي ماند كه نه تحركي دارد و نه نشاطي و هيچ گونه خير و بركتي از آن برنمي خيزد و نمي تواند زمينه خوشبختي و سعادت انسان را فراهم كند.
به طور خلاصه زمين قبل از آن حضرت به دليل كفر ظلم و ستمي كه آن را فراگرفته از نگاه اين روايات مرده است و بي اثر و مهدي (ع) با پديد آوردن اصلاح عدالت و ايمان بدان حيات، نشاط و شادابي را بازمي گرداند.
3)طلوع خورشيد حقيقت
در پاره اي از آيات ديگر قرآن القابي از قبيل فجر روشني روز كه امواج تاريكي را مي زدايد و در هم مي شكند مطلع الفجر و دين قيمه و بقيه الله به آن حضرت داده شده است.
بر طبق اين روايات كه از حقايق قرآن پرده برمي دارد مهدي چونان سپيده هان است كه توده هاي سهمگين سياهي و ظلمت را مي زدايد و زمينه را براي روشن شدن زمين فراهم مي آورد. همچنين همانند روز است كه تاريكي را از ميان برمي دارد و جهان را روشن مي سازد و زمينه تلاش و حيات و سعادت انسان را آماده مي كند، همچنين آيين استوار و دين درست كه انسان را به صراط مستقيم مي كشاند و بهشت جاودان و تقرب به درگاه حضرت حق را به دنبال مي آورد و به بشر عرضه خواهد كرد.
4)بقيه الله:
يكي از تعبيرهاي قرآن كريم درباره ي آن بزرگوار بر طبق رواياتي كه نقل شده است واژه بقيه الله است خداوند در اين باره مي فرمايد:«بقيت الله خير لكم ان كنتم مؤمنين»بقيه الله براي شما مردم اگر مؤمن باشيد از هر چيز و هر كس بهتر است.
كليني در اصول كافي نقل مي كند مردمي از امام صادق (ع) درباره قائم (ع) پرسيد كه آيا مي توان به هنگام سلام دادن او را يااميرالمؤمينن خطاب كرد. امام صادق (ع) فرمود: نه اين اسمي كه خداوند به اميرالمؤمنين داده است. پرسيدم: فدايت شوم؟ هنگام سلام دادن به او چه بگويم. امام صادق (ع) فرمود: همه بايد بگوئيد السلام عليك يا بقيه الله سپس امام (ع) اين آيه را تلاوت كرد:
كه گفته شد: «بقيت الله خيرلكم ان كنتم مؤمنين»
ولايت قائم آل محمد (عج) در روايات سني و شيعه:
احاديث مربوط به حضرت مهدي در مجموعه هاي حديثي شيعه بسيار فروان است و به يقين از روشن ترين مصداق هاي حديث متواتر به شمار مي آيد. فراواني احاديث مربوط به حضرت مهدي و گوناگوني آن تا به حدي است كه به روشني مي توان آن را اثبات كرد و به همين دليل كه بسياري از دانشمندان و حديث شناسان به متواتر و قطعي بودن آن اشاره كرده اند.
ابوعبدالله گنجي شامخي در اين باره نوشته: احاديث پيامبر (ص) درباره مهدي به دليل راويان بسياري كه دارد به حد تواتر رسيده احاديث مربوط به مهدي را بسياري از صحابه از جمله علي بن ابيطالب (ع) طلحه و عبداله حسن بن عوف و ... نقل كرده اند و پس از بردن نام بيست تن از صحابه كه از ؟؟ اين رواياتند مي بينند اينها بيست نفر از آنانند و افراد زياد ديگري نيز اين احاديث را نقل كرده اند. بنابراين اعتقاد به ظهور مهدي (ع) بر همه مسلمانان واجب است و اين جزء عقايد اهل سنت و جماعت است و هيچ كس جز افراد نادان و بي خبر آن را انكار نمي كنند.
6- مهدويت در ادبيات
از نظر استاد جلال الدين همائي:
اعتقاد كلي مسلمانان اين است كه دوره ي نبوت تشريعي به وجود حضرت خاتم الانبياء (ع) ختم شده است كه فرمود لانبي بعدي. اما دوره نبوت تفريعي و ولايت تكميلي كه ملازم امامت و ولايت باشد، به عقيه ي بسياري از مسلمين ؟؟ من عرف و فيه اعم از شيعه و سني در تمام ادوار و ارمنه بدون فترت و انقطاع تا قيام قيامت دوام و استمرار دارد و هيچ عصر و زمان از جهت امام و ولي عصر خالي نباشد و به قول مولوي تا قيامت ازمايش دائم است.
از نظر استاد شهيد مطهري:
آرمان قيام و انقلاب مهدي (عج) يك فلسفه بزرگ اجتماعي و اسلامي است. اين نويد، اركان و عناصر مختلف دارد كه برخي فلسفه و جهاني است برخي فرهنگي و تربيتي. برخي سياست است برخي اقتصادي است برخي اجتماعي، برخي انساني يا انساني- طبيعي است.
اگر چه در تمامى اديان و مكاتب اعم از الهى و غير الهى در زمينه ظهور مصلح و منجى جهان كم و بيش مطالبى به چشم مىخورد؛ ولى براساس دليلهاى متقن و معيارهاى درستى كه وجود دارد اين حقيقت به اثبات رسيده است كه كاملترين و قابل اعتمادترين اطلاعات در مورد شخصيت و ابعاد گوناگون زندگى موعود جهانى نظير: تولد، غيبت، ظهور، حكومت و... در مجموعه روايات اهل بيت(ع) ارائه شده است. با توجه به اين حقيقت در مقاله حاضر تلاش مىشود تا مسئله غيبت منجى عالم بشريت و علل و آثارش با توجه به مجموعه كلمات و رهنمودهاى حضرت على(ع) به اختصار مورد بررسى قرار گيرد.
1-غيبت امام مهدى(ع(
امام علىبن ابىطالب(ع) مسئله غيبت حضرت مهدى(ع) را با زمينهسازى حساب شده و منسجمى در چند مرحله مطرح مىكنند و كاملاً روشن است كه اين كار به صورت تصادفى انجام نگرفته است بلكه با توجه به ظرفيت و كشش فكرى افراد و شيوههاى صحيح آموزشى و همينطور با در نظر گرفتن سير طبيعى و خارجى وقايعى كه در آينده پيش خواهد آمد به تبيين و تشريح امور پرداختهاند. در يك مرحله پس از تصريح به ضرورت وجود حجت الهى در روى زمين و بلكه كل نظام عالم هستى مىفرمايند:
هرگز زمين از حجت الهى كه با دليل و برهان براى حاكميت بخشيدن به احكام و ارزشهاى دينى قيام مىنمايد خالى نخواهد بود و حجت خداوند عالم يا به صورت شناخته شده و آشكار [مثل يازده امام(ع)، در ميان مردم زندگى مىكند] يا [در اثر فراهم نبودن شرايط مناسب] بهطور پنهان و ناشناخته به سر مىبرد.1
در روايت ديگرى امام على(ع)، پس از اشاره به ضرورت وجود امام معصوم در روى زمين و تبيين مسؤوليتهاى او مىفرمايند:
حجت خدا، گاهى به صورت علنى به طورى كه همه او را مىشناسند در ميان مردم حضور دارد؛ امّا زمام امور را به جهت فراهم نبودن شرايط در دست ندارد. گاهى نيز حجت الهى روى مصالحى به اراده خداوند متعال از ديده مردم غايب است. در چنين مواقعى آنها در انتظار حجج الهى بهسر مىبرند. توجه به اين نكته ضرورى است كه در دوران غيبت گرچه جسم امام(ع) به علت وجود خطرات و يا مصالح ديگرى از ديده مردم نهان است ولى دانش او براى مردم مخفى نيست (همه از آن اطلاع دارند) و آداب و احكام و تعاليمش در قلب و جان انسانهاى مؤمن استوار و پابرجاست و مردم بر اساس تعاليم و رهنمودهاى او زندگى مىكنند.2
در مرحله بعد، اميرالمؤمنين(ع) ضمن معرفى آخرين حجت الهى اصل مسئله غيبت آن حضرت را بيان مىكنند. از «اصبغ بن نباته» نقل شده است كه مىگويد:
روزى به حضور علىبنابىطالب(ع) رسيدم آن حضرت را غرق در انديشه ديدم در حالى كه از اين وضع بسيار متعجب بودم [چون حضرت را هرگز در آن حال نديده بودم] عرض كردم: يا اميرالمؤمنين مگر اتفاقى افتاده است كه اينگونه نگران و غرق در درياى تفكّر به نظر مىرسيد؟
حضرت على(ع)، در پاسخ فرمودند: درباره فرزندى كه بعدها از نسل من به دنيا خواهد آمد فكر مىكنم. او يازدهمين فرزند من است. او مهدى ما اهل بيت است كه زمين را پس از پر گشتن از ظلم و ستم و تباهى با عدل و داد پر خواهد ساخت. امّا پيش از آن براى او يك دوره غيبتى هست كه عده زيادى از مردم در اين دوره از حق و صراط مستقيم منحرف مىشوند.3
در گام بعدى على(ع) به طولانى بودن دوره غيبت امام عصر(ع) و مشكلات و گرفتاريهاى آن مىپردازند. به عنوان نمونه در يك مورد مىفرمايند:
در دوره غيبت امام غايب مردم از حدود و چارچوب احكام شرع خارج خواهند شد و بسيارى از آنها گمان خواهند كرد كه حجت الهى از دنيا رفته و امامت پايان پذيرفته است ولى سوگند به خدا در چنين دورهاى حجت خدا در بين مردم و در كوچه و بازار آنها در حال رفت و آمد خواهد بود و وى حرفهاى مردم را خواهد شنيد... او مردم را خواهد ديد ولى آنها تا زمان معينى كه خداوند مقرر كرده است قادر به ديدن آن حضرت نخواهند بود.4
همينطور در اين باره به مناسبت ديگرى مىفرمايند:
دوره غيبت امام مهدى(ع) به قدرى طولانى خواهد بود كه انسانهاى بىخبر از مصالح و حكمتهاى الهى از ظهور آن حضرت مأيوس خواهند شد و در اثر نااميدى از ظهور منجى عالم بشريت حتى اين جمله را به زبان خواهند آورد كه: خداوند عالم نيازى به آل محمد(ص) ندارد؛ يعنى اگر از آل محمد(ص) كسى در روى زمين بود تا كنون بايد قيام مىكرد و به اين نابسامانيها و بىعدالتيها پايان مىداد.5
2-علل و حكمتهاي غيبت امام زمان
از آنجا كه عالم براساس يك نظام علّى و معلولى اداره مىشود لذا همه وقايعى كه در آن به وقوع مىپيوندند داراى علت و حكمت بهخصوصى هستند. در اين راستا وقتى به منظور معلوم شدن علت غيبت امام عصر(عج) به بررسى روايات مىپردازيم به روايات زيادى برمىخوريم كه در ضمن آنها تصريح شده است كه فلسفه واقعى غيبت آن حضرت براى بشر معلوم نيست. امّا در عين حال در تعدادى از روايات از حكمتهاى غيبت سخن به ميان آمده است. به عنوان مثال در بعضى از آنها (از امورى چون امتحان و آزمايش مردم، حفظ جان امام(ع) در امان ماندن از بيعت با ستمگران، فراهم شدن زمينه انجام وظايف و... به عنوان عوامل غيبت امام مهدى(ع) ياد مىشود.
در مجموعه روايتهايى كه از حضرت على(ع)، نقل شده است به برخى از حكمتهاى غيبت اشاره شده است كه از جمله آنهاست:
2-1-در امان ماندن از بيعت با ستمگران
بر طبق يك روايت، علىبن ابىطالب(ع) مىفرمايند:
موقعى كه قائم [حضرت مهدى(ع)]، قيام كند بيعت كسى در گردن (ذمه) او نخواهد بود و به همين جهت است كه تولد او به صورت مخفى صورت خواهد گرفت و بعد نيز وجود مباركشان غايب خواهد شد.6
2-2- مشخص شدن گمراهان
يكى از راههاى تشخيص قوت ايمان و ميزان پايبندى افراد به تعاليم اولياى الهى، عملكرد آنها در دوره غيبت رهبران الهى است. به عنوان مثال وقتى حضرت موسى(ع) به امر الهى حدود چهل روز براى مناجات در كوه طور اقامت كرد اغلب مردم به خاطر نداشتن ايمان و يقين كافى فريب سامرى را خوردند و از آيين الهى دست كشيدند. در اشاره به اين سنت الهى امام علىبن ابىطالب(ع) در روايتى پس از اشاره به وجود مبارك امام مهدى(ع) اضافه مىكنند:
آن حضرت از چشم مردم نهان خواهد شد تا مردمان گمراه از غير گمراهان مشخص شوند.7
2-3-تم و ظلم مردم به خودشان
على(ع) آنجا كه از لزوم وجود حجت الهى در نظام هستى سخن مىگويند به مسئله غيبت حجت الهى و علت آن با اين تعابير اشاره دارد:
اى مردم! بدانيد كه زمين هرگز از حجت الهى خالى نمىماند. امّا پروردگار عالم مردم را به خاطر ظلم و ستمى كه مرتكب مىشوند و همينطور به جهت زيادهرويهايى كه در حق خود انجام مىدهند به زودى از ديدن حجت خودش [امام مهدى(ع)]، محروم خواهد ساخت.8
2-4-به جهت ستم به فرزندان على(ع)
حضرت على بن ابىطالب(ع)، در روايتى به مناسبتى از وقايع غيبت و پيشامدهاى آن سخن مىگويند و وقايع مربوط به آن دوران را به حوادثى كه براى قوم حضرت موسى(ع) رخ داده است تشبيه و تصريح مىكنند كه سرگردانى و تحير مسلمانان در زمان غيبت حضرت مهدى(ع) چندين برابر سختتر و بيشتر از دوران سرگردانى و تحير قوم حضرت موسى(ع) خواهد بود. آنگاه در اشاره به علت اين پيشامد مىفرمايند:
شما به خاطر ظلم و ستمهايى كه بر فرزندان من خواهيد كرد به اين مسئله و سختيهاى آن دچار خواهيد شد.9 قابل ذكر است با وجود تصريح امام(ع) به اين موضوع، مردم در اثر غرق شدن در دنيا و زخارف آن چند سال بعد از شهادت على(ع)، امام حسن(ع)، و امام حسين(ع)، را به آن وضع رقّتبار به شهادت مىرسانند و ائمه بعدى را نيز مسموم مىكنند و در نتيجه اينكار وقتى نوبت به آخرين حجت الهى مىرسد خداوند، ايشان را به خاطر لطفى كه بر بندگان خود دارد (علىرغم ناسپاسى آنها) در پس پرده غيبت جهت هدايت مردم و حفظ نظام هستى ذخيره مىنمايد...
2-5-حفظ علامتهاى هدايت
همانطور كه در حكمت قبلى اشاره شد خداوند متعال به منظور تداوم هدايت مردم در برههاى از زمان وقتى آنها قدر نعمت بىنظير الهى؛ يعنى امام معصوم(ع)، را فراموش مىكنند بنابر مصالحى وجود مبارك او را در پس پرده غيبت قرار مىدهد تا علاوه بر حفظ نظام عالم، نزول فيض و رحمت الهى از طريق وى به بندگان خدا تداوم پيدا كند و باب هدايت مردم به سوى خداوند همچنان باز باشد. امام علىبن ابىطالب(ع)، در اين باره مىفرمايد:
... خداوند حجتهاى خود را به صورت آشكار يا پنهان يا حتى در حالى كه خطر آنان را تهديد مىكند (در حال ترس و نگرانى) در ميان مردم حفظ خواهد كرد تا حجت و دليلهاى روشن و واضح (هدايت و رستگارى) از بين نروند.10
3- آثار و نتايج غيبت امام زمان(ع)
همانطور كه در ضمن بعضى از روايات قبلى هم بيان شده بود دوره غيبت امام(ع) داراى مشكلات و گرفتاريهاى فكرى و اعتقادى بسيار خطرناكى است كه امروزه حداقل بخشى از آنها را بعينه مشاهده مىكنيم. حضرات معصومين(ع) سالها پيش از تولد امامعصر(ع) به اين پيشامدها و اثرات منفى آنها اشاره كردهاند و ارائه هشدارها اين واقعيت را تأييد مىكند كه مردم اگر برنامهريزى و عملكرد مناسبى را در پيش بگيرند از همه اين گرفتاريها مىتوانند در امان باشند والاّ دليلى ندارد كه در دهها روايت از وقايع و فجايع آخرالزمان سخن به ميان آيد. اين مسايل مطرح شده است تا مردم پيشاپيش آمادگيهاى لازم را در خود ايجاد كنند تا گرفتار تبعات منفى اين امور نشوند. در لابلاى مجموعه رهنمودهاى حضرت على(ع)، به برخى از گرفتاريها و معضلات مهم دوره غيبت اشاره شده است كه در اينجا چند مورد از آنها به عنوان نمونه ذكر مىشود:
3-1 سرگردان شدن مردم
امام على بن ابىطالب(ع) در چندين روايت به اين گرفتارى اشاره دارند. در يك مورد مىفرمايند: براى قائم ما دوره غيبتى هست كه مدت زمان زيادى طول خواهد كشيد. گويى شيعيان را هماكنون با چشم خود مىبينم كه در آن دوره همانند گلهاى بىسرپرست در دشت و صحرا پراكنده شدهاند و دنبال سرپناه و محل امن و راحتى مىگردند امّا آن را پيدا نمىكنند. اى مردم! آگاه باشيد در چنان شرايطى اگر كسى در دين خود ثابت قدم باشد و در نتيجه طولانى شدن دوره غيبت قلب او قساوت پيدا نكند در روز قيامت با من خواهد بود.11
يا در سخن ديگر ميفرمايند:
در غيبت امام زمان(ع)، مردم آن چنان دچار حيرت و سرگردانى مىشوند كه عده زيادى از آنان گمراه مىگردند. تنها كسانى كه به دامن عترت پيامبر اكرم(ص) چنگ بزنند نجات پيدا مىكنند و در مسير هدايت باقى مىمانند.12
در جاى ديگر على(ع)، ضمن ارائه تصويرى از دوره غيبت امام مهدى(ع)، مىفرمايند:
فتنهها و مشكلات گوناگونى در اين دوره به وجود خواهد آمد. به عنوان مثال دشمنان شيعيان از آنها بدگويى كرده، افراد فاسق و شرور به شرارت و گمراه سازى مردم از مسير صحيح خواهند پرداخت و اوضاع به اندازهاى آشفته و پريشان خواهد شد كه بعضى مردم دچار حيرت و سرگردانى خواهند شد.13
به عبارت ديگر مردم از تشخيص راه درست عاجز خواهند بود. بديهى است كه وقتى امكان تشخيص راه صحيح مشكل بشود اغلب مردم خود به خود يا در اثر تبليغات گوناگون دشمنان و بدخواهان به مسيرهاى انحرافى سوق داده مىشوند.
3-2 مشكل شدن ديندارى
پايبندى به احكام و مقررات دينى، فضا و بستر مناسبى لازم دارد. به دلالت روايتهاى فراوان، يكى از گرفتاريهاى دوران غيبت آن است كه پايبندى به ارزشهاى دينى بسيار كم خواهد شد و اين مسئله ناشى از عواملى است كه كم و بيش به آنها هم در لابلاى سخنان معصومين(ع) اشاره شده است. على(ع) در روايتى مىفرمايند:
سوگند به خدايى كه حضرت محمد(ص) را به حق براى پيامبرى برگزيده و او را به همه مخلوقات فضيلت و برترى داده است مسئله ظهور امامعصر(عج) واقع نخواهد شد مگر پس از يك دوران سخت حيرانى و سرگردانى كه در آن شرايط كسى جز افراد خالص و پاكيزه كه يقين را با تمام وجود خود لمس كرده باشند، در پايبندى به دين استوار و پابرجا نخواهند ماند. پروردگار عالم از چنين كسانى كه با وجود آن همه نابسامانيها در دين ثابت قدماند براى ولايت ما پيمان گرفته و در دلهاى آنها ايمان را تثبيت كرده است وبا عنايات خاصى كه به آنها دارد مورد تأئيدشان قرار داده است.14
در روايت ديگر آن حضرت با تشبيه محسوسى، سختى ديندارى را در دوران غيبت به تصوير كشيده، مىفرمايند:
براى صاحبالامر(ع) دوره غيبتى هست كه در آن زمان هر كس كه به دين خود چنگ بزند و در آن استوار باشد همانند كسى است كه با دست خود بخواهد بوتههاى خار را بكند. به راستى چه كسى مىتواند با دست خود بوتههاى خار را لمس كند؟15
در يكى از روايتها، امام علىبنابىطالب(ع)، پس از اشاره به سختيهاى دوره غيبت از نظر پايبندى به احكام دينى در ضمن تصريح مىكنند كه همه اين پيشامدها به منظور امتحان و آزمايش انسانهاست تا ميزان تقوى و ايمان آنها معلوم گردد؛ چرا كه به يك تعبير هدف از خلقت جهان، امتحان انسان است. آن حضرت مىفرمايند:
براى صاحب اين امر دوره غيبتى هست كه بايد انسانها (افراد) در چنان شرايطى تقواى الهى را در پيش گيرند و به دين و احكام و مقررات آن پايبند باشند.16
امام على(ع)، آنگاه آيه زير را تلاوت كرده و بدينوسيله تذكر دادند كه سنت دائمى خداوند؛ يعنى امتحان بشر در همه زمانها جريان دارد و تمام پيشامدهاى دوران غيبت نيز در اين راستاست:
آيا گمان كرديد بىآنكه حوادث و وقايعى كه براى گذشتگان پيش آمد براى شما پيش آيد داخل بهشت مىشويد؟! همان گذشتگانى كه آنچنان دچار گرفتاريها و مشكلات شدند كه حتى پيامبر و افرادى كه به او ايمان آورده بودند با خود مىگفتند: پس نصرت و يارى خداوند چه زمانى فرا خواهد رسيد؟ آنگاه به آنها گفته شد يارى خداوند نزديك است.17
3-3 ترديد در وجود امام زمان(ع)
يكى از وقايع بسيار تلخ عصر غيبت آن است كه در نتيجه نابسامانيها و شيوع فساد و بىعدالتى، مردم آن چنان دچار يأس و نااميدى خواهند شد كه در اينكه امام معصومى در چنين شرايطى در روى زمين باشد شك خواهند كرد و با خود خواهند گفت: اگر در روى زمين حجتى از حجتهاى الهى وجود داشت در مقابل اين همه ظلم و ستم كه انجام مىگيرد ايستادگى مىكرد و نسبت به برطرف ساختن آن اقدام لازم به عمل مىآورد. حضرت على(ع)، به اين مسئله اينگونه اشاره مىنمايند:
موقعى كه امام غايب از فرزندان من در پس پرده غيبت قرار گيرند... اكثر مردم دچار اين توهم خواهند شد كه حجت خدا از بين رفته و امامت به پايان رسيده است امّا سوگند به خدايى كه على را آفريده است در چنين روزى حجت خدا در ميان آنها حضور دارد.18
در روايت ديگر مىفرمايند:
صاحبالامر از فرزندان من است. مردم در دوره غيبت او خواهند گفت: وى [صاحبالامر و امام عصر(ع)]، از دنيا رفته است والاّ اگر زنده است پس كجاست؟19
علاوه بر موارد مذكور آثار ديگرى نيز براى غيبت امام عصر(ع)، ذكر شده كه در اينجا فقط به ذكر عناوين آنها اكتفا مىگردد.
-مردم از يكديگر در اين دوره برائت خواهند جست.20
-- مردم بىپناه خواهند شد و جاى امنى پيدا نخواهند كرد...21
-مردم به نزاع با يكديگر و آب دهان انداختن به صورت همديگر خواهند پرداخت.22
-و...
پينوشتها :
1- فيضالاسلام، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، حكمت 13، ص1158.
10- السيّد مصطفى السيّد حيدر الكاظمى، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، حكمت 139، ص 1158.
11- شيخ صدوق كمالالدين و تمامالنعمة، ص 203.
12- شيخ طوسى، كتابالغيبة، ص 202.
13- بحارالانوار، ج 28، ص 70.
14- كمالالدين، و تمامالنعمة، ص 304.
15- بحارالانوار، ج 52، ص 111 و 135.
16- همان، ص 135.
17- سوره بقره(2)، آيه 214.
18- نعمانى، كتاب الغيبة، ص 72.
19- بحارالانوار، ج 51 ، ص 114، ح 11.
20- همان، ج 51 ، ص 111، ح 5.
21- نعمانى، كتاب الغيبة، ص 291 و 292.
22- على متقى هندى كنزالعمال، ج14، ص 578
مسيحا باوري در يهوديت
اصطلاح مسيحاباوري بر نهضت ، يا نظامي از عقايد و نظرات دلالت مي كند كه محور آن انتظار يك مسيح (برگرفته از واژه ي عبري مشياح «mashiah»يعني خودتدهين شده )است. فعل عبري مشاح «mashah» يعني تدهين اشياء يا افراد با روغن در موقع مناسب براي اهداف مقدس و علاوه بر آن براي اهداف معمول دنيوي . شكل فاعلي اين واژه در مورد هر كسي كه رسالت خاصي از سوي خدا داشته به كار رفته است (يعني ،فقط شامل پادشاهان يا كشيشهاي والامقام نبوده »گرچه واژه ي خود تدهين شده صرفاً استعاري است (پيامبران ،اسقفهاي اعظم ) و در نهايت ، مفهوم ضمني ناجي يانجات دهنده اي را كه در آخرزمان ظهور خواهد كرد و سلطنت خداوند بازگشت اسرائيل ، يا هر حاكميتي را كه وضعيتي آرماني براي جهان تلقي شده است با خود خواهد آورد ،يافته است .[به معاد شناسي رجوع كنيد[
اين گسترش معنايي خاص ناشي از اين اعتقاد يهود بود كه نجات نهايي اسرائيل ،اگرچه ساخته وپرداخته خداوند است اما،به عهده ي سلاله اي از خاندان سلطنتي داوود بوده ، به وسيله ي او تحقق خواهد يافت . او،پسر داوود بهترين فرد تدهين شده پروردگار خواهد بود . به اين ترتيب ،واژه ي مشياح «mashiah» از بافت يهودي اوليه ي خود،خارج شده كاربردي عمومي يافت و به گرايش ها يا اميدهايي نسبت به شخصيتي آرماني يا از جهاتي ديگر نسبت به نجات جامعه و جهان دلالت مي كرد . به نظر مي رسد كه واژه مسيحا باور «messianic»كه گاه خصلت بازگشتي دارد (نشانه بهشت گمشده يا بهشت بازيافته ) بدين معنا كه بازگشت گذشته و عصر طلايي گمشده را مجسم مي كند. اين واژه در موارد ديگر آرماني تر به نظر مي رسد ، به اين معنا كه وضعيتي تكاملي را به تصوير مي كشد كه نظير آن قبلا هرگز نبوده است (آسماني جديد و زمين جديد) مسيحا فقط روزهاي گذشته را احيا نمي كند بلكه عصر جديدي را به همراه مي آورد .
اصطلاح مشياح (meshiah) در اين مفهوم خاص معاد شناختي در كتب مقدس عبري يافت نمي شود.كتاب اشعياي نبي باب45 ،آيه 1،كوروش دوم پادشاه ايران را« تدهين شده ي» خداوند مي خواند زيرا به وضوح وسيله اي برگزيده از جانب خداوند بود كه اجازه داد تبعيديان بني اسرائيل از امپراطوري بابل به بيت المقدس باز گردند. چه بسا فرد با به كارگيري اصطلاحات متاخرتر ، از لحاظ فني ، در انتساب تاريخي رويدادها ، دچار خطا شده ، و متون مقدسي را كه عصري طلايي درآينده ، گرد هم تبعيديان ، بازگشت خاندان داوود ، بازسازي بيت المقدس و معبد حضرت سليمان، دوره ي صلح كه درآن گرگ وبره كنار هم قرار مي گيرند غيره را پيش بيني مي كنند به عنوان «مسيحا باوري» توصيف كند.
اين گونه است كه ماهيت مسيحا باوري در دوره هاي رنج و نااميدي شكل مي گيرد و شكوفا مي شود . وضعيت موجود مطلوب . نيازمند منجي است اما بايد تداوم يافته يا تجديد شود(مثلا با آيينهاي تجديد كننده ي دوره اي يا چرخه اي ). هنگامي كه وضعيت موجود كاملا نامطلوب باشد مسيحا باوري به عنوان يكي از پاسخهاي ممكن مطرح مي شود : اطمينان به يك نظم مطلوب طبيعي،اجتماعي ، و تاريخي (و اين اطمينان در اسرائيل بسيار قوي بود ، زيرا مبتني بر وعده ي خداوند بود كه در زمره ي تعهدات ازلي وي جاي گرفته بود)كه در افق آينده ي آرماني خود رانشان مي دهد . همان طور كه در شرحهاي انجيل به وفور يافت مي شود ، قبلا در دورانهاي مذكور در انجيل وضعيت موجود عموما نامطلوب تلقي مي شد (پادشاهان ظالم و گناهكار ، تجاوزات دشمن ، شكست ها ) و در نتيجه انديشه هاي مربوط به نظم آرماني تحت فرمانروايي آرماني خاندان شروع به تبلور كرد.
با ويران شدن نخستين معبد سليمان (587/586 پيش از ميلاد )تبعيد با بابليها ، و بازگشت متعاقب به سرزمين اسرائيل تحت فرمانروايي كوروش ، كه« اشعياي دوم» آن واقعه را به عنوان نظام مسيحايي گرامي داشته است ، گرايش به نگاه به سوي كاميابي آينده شدت يافت . اما اين نجات« مسيحايي» به ياس غم انگيزي تبديل شد . آزار و اذيت شديد تحت حكومت آنتيوخس چهارم (از 175تا 163پيش از ميلاد ) فرمانرواي سلوكيه در سوريه نيز منجر به ظهور اميدهاي مسحيايي مربوط به آخرت گرديد، همانگونه كه كتاب دانيال كه تدوين آن عموما به همان زمان بر مي گردد گواه بر آن است . اما نجات بزرگ ناشي از پيروزي مكابيان نيز ،دردراز مدت ، به ياسي غم انگيز تبديل شد. شورش عليه« سلطنت بي رحم» ظالم، يعني حكومت رم ، در سال 65-70 ميلادي(كه به ويراني بيت المقدس و معبد دوم سليمان منتهي گرديد) و شورشي مجدد در سال 132-135 ميلادي (شورش باركوخبا كه منجر به نابودي واقعي يهوديت در فلسطين گرديد)،بدون شك حاوي عناصر ميسحايي بود، از آن پس ، مسيحا باوري تركيبي ازاميد راسخ و تزلزل ناپذير به رستگاري نهايي ، ازيك سو ، واز سوي ديگر ، ترس از خطرات و عواقب فجيع شورشهاي مسيحاباوري مانند « فعال گرايي مسيحايي»، به اصطلاح مورخين ، يا «مسيحا باوري نا به هنگام» به اصطلاح متكلمان بود.
آموزه هاي مسيحا باوري كه طي نيمه دوم دوره ي معبد دوم سليمان از حدود 220 پيش از ميلاد تا 70 پس از ميلاد شكل گرفت (كه دوره ي« بين دو عهد» ناميده مي شود)داراي انواع مختلفي بود و از دغدغه هاي ذهني و معنوي محافل مختلف حكايت مي كرد. آموزه ها از اميدهاي سياسي دنيوي همچون شكستن يوغ حكومت بيگانه ، احياي حكومت خاندان داوود(پادشاه مسيحا) وپس از70 سال بعد از ميلاد ، گرد هم آمدن تبعيديان و بازسازي معبد سليمان گرفته تا مفاهيم مكاشفه اي ، از قبيل پايان خارق العاده و فاجعه آميز اين عصر (از جمله روزقيامت )، بوجود آمدن عصر جديد ، ظهور سلطنت آسماني ، احياي مردگان ،آسمان جديد و زمين جديد را دربرمي گيرند. قهرمان اصلي مي تواند رهبري نظامي باشد يا «پسر داوود» فردي سلطنتي ، يا شخصيتي فوق طبيعي مانند «پسر انسان» كه به نوعي مرموز بوده در برخي متون مقدس عبري و نيز در متون مكاشفه اي جعلي ذكر شده است . [به مدخل Apocalypse(مكاشفه) مراجعه كنيد] بسياري از علما معتقدند عيسي به خاطر بارسياسي اصطلاح مسيحا تعمدا از به كارگيري آن خودداري كرد(به ويژه اينكه از سلطنتي خبر مي داد كه اين جهاني نبود)و اصطلاح غيرسياسي« پسر انسان» را ترجيح داد. از سوي ديگر ، كساني كه مسوول تحرير نهايي انجيل متي بودند لازم دانستند شجره ي خانوادگي براي مسيح قائل شوند كه ثابت كنند ازتبار داوود است تا به موقعيت مسيحايي او مشروعيت بخشند ، زيرا مشياح «mashiah» و به زبان يوناني كريستوس «christos» بايد پسر داوود شناخته مي شد.
ضمنا، اين مثالها نشان مي دهند كه ريشه هاي مسيحيت را بايد در بافت ناآرامي مسيحايي فلسطين يهودي در همان مقطع زماني يافت . انديشه هاي مسيحايي نه تنها از طريق تفسير متون انجيل (مانندپشر در ميان امت قمران و بعدها ميدراش متعلق به يهوديت پيروخاخامها) بلكه« باالهام» به افراد رويايين و برخوردار از قدرت مكاشفه به وجود آمد. اخير درآخرين كتاب عهد جديد، كتاب وحي ،به خوبي ترسيم شده است.
اما انديشه هاي واميدهاي مسيحايي مي توانند بر اساس نگرشهاي« عقلاني» (يعني غير رويائي)نيز باشند ، به ويژه هنگامي كه پيش گوئي هاي كتب مقدس شكل محاسبه و برآورد تاريخهايي را كه ادعا مي شد در نماد گرايي مبهم متون به آنها اشاره شده است ، به خود گرفت . شيفتگان مسيحا در يهوديت اغلب براساس كتاب دانيال ،محاسبات خود را انجام مي دادند (درست همان طور كه منجي گرايان مسيحي آخرالزمان را از روي« تعداد چهارپايان» كه در كتاب وحي باب،13آيه 18ذكر شده محاسبه مي كردند). چون اميدهاي فراوان ناشي از اين محاسبات اغلب منجر به فاجعه (يا در بهترين حالت ،سرخوردگي شديد ) مي شد، خاخامهاي تلمودعبارات تندي در خصوص «كساني كه آخر الزمان [مسيحايي] را محاسبه مي كنند» داشتند.
يك سنت كه احتمالا تحت تاثير كتاب زكريا بابهاي 3و4است ، ظاهرا معتقد به آموزه ي دو چهره مسيحيايي بوده است . يكي فرد« تدهين شده ي » بسيار روحاني از خاندان هارون ، و ديگري مسيحايي سلطنتي از خاندان داوود . اين عقيده كه مورد قبول امت قمران (كه به فرقه ي بحرالميت نيز مشهورند )بود ، ظاهرا حاكي از آن است كه اين چهره هاي مسيحايي مكمل به اندازه ي نمونه هاي نمادين كه در راس نظم اجتماعي آرماني و رهايي بخش قرار دارند ناجي و رهايي بخش نيستند . به نظر مي رسد كه بازتاب هاي اين آموزه در تاكيد (ظاهرابحث انگيز) نامه اي به عبريان درعهد جديد مبني بر اينكه عيسي هم پادشاه بود و هم كشيش عالي مقام به چشم مي خورد . ظاهرا اين آموزه از قرون وسطي بر جاي مانده (كاملا معلوم نيست از طريق چه كانالهايي )، زيرا در بين قرائيمي ها نيز يافت مي شود .
تعبير ديگر از« مسيحاي دوگانه» در قرن دوم ميلادي و احتمالا به صورت واكنشي در برابر شكست فجيع شورش باركخبا به وجود آمد . مسيحاي خاندان يوسف (ياافرايم) ـ بازتاب احتمالي مضمون ده قبيله ي گمشده ـ در جنگ با نيروهاي ياجوج و ماجوج شهيد مي شود(مشابه يهودي براي ، نبرد نهايي بين نيكي و بدي در روز قيامت )پس او مسيحاي دردورنج نيست بلكه مسيحاي جنگجويي است كه مثل يك قهرمان مي ميرد وبه دنبال او مسيحاي پيروز خاندان داوود مي آيد . اين نگرش مسيحاي دوگانه بيانگر دوگانگي بنيادي در مسيحا باوري يهوديت نيز هست (اما فقط به يهوديت محدود نمي شود )، قبل از ظهور مسيحا ، بلاياي كيهاني ، طبيعي ، و آشوبهاي اجتماعي رخ مي دهد.اين مضمون يهودي ، در مسيحيت به اين انديشه تغيير مي يابد كه دجال آزاد گذاشته مي شودتا پيش از بازگشت مسيح و شكست نهائي بر جهان حكومت كند . بنابراين هر گاه دردها و مصائب شديد در بين مردم يهود مشاهده مي شد. ممكن بود به عنوان فاجعه ي قبل از ظهور مسيح تلقي گردد. و اغلب هم همين گونه تلقي مي شد (و در زبان تلمود« دردتولد» عصر مسيحا نام داشت ) و خبر از وصال قريب الوقوع مسيحايي مي داد.
مفهوم وسيع تر مسيحاباوري به معنايآينده اي آرماني لازم نيست كه به معني اعتقاده به يك ناجي خاص يا چهره اي رهائي بخش باشد . هر چند كتاب اشعياي نبي باب 11و باب 2 آيات 2-4 دنيايي آرام و آرماني تحت حكومت خاندان داوود را مجسم مي كند . متن نظير آن كتاب ميكاه نبي باب 4، آيه 4 حتي حاوي عناصرمعجزه آساي كمتري است و از سعادت زميني سخن مي گويد كه درآن هر كس در زير درخت انجير خود زندگي مي كند . اگر چه نگرش ارمياي نبي باب 31، آيات 30و آيات بعد ؛ باب 32،آيات 36-44را مقايسه كنيد با« قلب جديد» و« قلب گوشتي» حرقيال نبي به جاي قلب سنگي سابق (كتاب حزقيال نبي باب 2آيه 4،باب 11آيه 19، باب 18آيه 31،باب 32آيه 9، باب 36آيه 26) اما از نظر او موهبت موعود اين است كه« از دروازه هاي اين شهر [بيت المقدس]شاهان و شاهزادگاني وارد خواهند شد كه بر تخت پادشاهي داوود نشسته اند و ارابه ها و اسبها آنها را به حركت در مي آورند» (كتاب حزقيال نبي باب 17آيه 25)آنچه در اين متن قابل توجه است نه تنها آرمان اين جهاني مطرح شده درآن و طرح بيت المقدس بعنوان شهر پرجنب جوش سلطنتي است، بلكه اشاره اي است كه در آن به پادشاهان به صورت جمع صورت گرفته است . انديشه يك پادشاه ناجي مسيحايي هنوز شكل نگرفته است .
در تعابير بعدي و به ويژه تعابير مدرن و سكولار مسيحاباوري،انديشه مسيحاي شخصي به طور فزاينده جاي خود را به عقيده ي «عصر مسيحايي» حاوي صلح ، عدالت اجتماعي و عشق همگاني داده است . مفاهيمي كه به راحتي مي توانند به عنوان تحولات پيش رونده ، ليبرالي ،سوسياليستي ، آرماني و حتي انقلابي مسيحاباوري سنتي ،ايفاي نقش كنند. از اين روطرح يهوديت اصلاح طلب امريكا در فيلادلفيا (1869) به جاي اعتقاد به مسيحاي شخصي ،ايمان خوش بينانه به ظهور يك دوره ي مسيحيايي را جايگزين نمود كه ويژگي «آن يكپارچگي همه ي انسانها به عنوان فرزندان خدا در اعتراف به يك خداي واحد» بود و در« تريبون پيتزبورگ (1885)از ايجاد سلطنت راستي ،عدالت ، و صلح »سخن به ميان آمد. به نظر ميرسد نااميدي قرن بيستم از انديشه پيشرفت ،حيات تازه اي به اشكال افراطي تر و آرماني مسحاباوري داده است .
در دروه ي بين دو عهد ،همان طور كه شاهد بوده ايم عقايد و آموزه هاي مسيحايي به اشكال مختلف شكل گرفت . مسيحاباوري به طور فزاينده اي با معادشناسي ارتباط يافت و معاد شناسي قاطعانه تحت تاثير مكاشفه گرايي واقع شد. در عين حال ، اميدهاي مسيحايي به طور فزاينده اي بر شخصيت يك منجي منفرد متمركز گرديد.در مواقع تنش و بحران ، مدعيان مسيحا (يا طلايه داران و منادياني كه خبر از ظهور آنها مي دادند ) اغلب به صورت رهبران شورش ظاهر مي شدند . علاوه بر نويسنده ي كتاب اعمال (رسولان)باب 5.جوزفوس فلاويوس نيز چند نمونه از اين افراد را نام ميبرد. علاوه بر اين مسيحا ديگر نماد آمدن عصر جديد نبود ، بلكه به نوعي انتظار مي رفت كه آن را تحقق بخشد از اين رو« تدهين شده ي خداوند» به« ناجي و رهايي بخش» و كانون آموزه ها و اميدهاي پرشورتر و حتي کانون« الهيات مسيحايي» تبديل شد براي مثال مقايسه كنيد با معاني ضمني تفسير پولس مقدس از كتاب اشعياي نبي باب 52 آيه 20و نجات دهنده ي [يعني خدا]بر سرزمين اسرائيل وارد مي شود و «نجات دهنده[يعني مسيح]از سرزمين اسرائيل بر مي خيزد»(كتاب روميان ،باب 11آيه 26)
نظر به اينكه بسياري از يهوديان آواره تحت سلطه مسيحيان زندگي مي كردند كه آن هم به معني آزار و شكنجه از سوي مسيحيان و فشار مبلغين مذهبي بود، مجادله هاي الهياتي ناگزير بر محور موضوعات مسيح شناسي ـ يعني مسيحايي ـ متمركز بود.(آيا عيسي مسيح ، مسيحاي موعود است؟چرا يهوديان از پذيرش او خودداري مي كنند ؟آيا علت آن كوري نفساني است يا شرارت اهريمني ؟)چون در هر دو دين ، تورات كتابي مقدس تلقي مي شد،مجادله اغلب شكلي تفسيري به خود مي گرفت (يعني هر كدام مدعي تفسير صحيح پيش گوئيهاي مربوط به مسيحا در كتاب مقدس بود)[ به مجادلات ، مقاله اي در باب مجادلات بين يهود و مسيحيت مراجعه كنيم .]علي القاعده مسيحا باوري يهودي هرگز اميدهاي واقعي ،تاريخي ، ملي ، و اجتماعي خود را رها نكرد و چندان تحت تاثير ماهيت« معنوي» آموزه هاي مسيحيت قرار نگرفت .
مجادله گران مسيحي ، از نخستين كليسا گرفته تاقرون وسطي و پس از آن يهوديان را متهم به ماده گرايي پست و خشني مي نموده اند كه باعث شده بود كتابهاي مقدس كاتاساركا را با چشم ظاهر بخوانند تا چشم باطن شگفت اينكه ، يهوديان اين انتقاد را تمجيد مي دانستند،زيرا از نظر آنها ،در دنيايي رهايي نيافته كه گرفتار جنگ ، بي عدالتي ، ظلم ، بيماري،گناه، و خشونت بود اين ادعا كه مسيحا آمده ، كاملا بي معني بود .در مناظره معروف بارسلونا (1263)، كه به وسيله مبلغين مذهبي دومينيكن بر يهوديان تحميل شد و در حضور جيمز اول پادشاه آراگون، برگزار گرديد . سخنگوي يهودي، تلمودي و قبالي برجسته ،( موسي ابن نحمن10،( حدود 1194ـ حدود 1270) ، صرفا كتاب اشعياي نبي باب 2آيه 4را قرائت كرد اعليحضرت مسيحي ، عليرغم اعتقاد ايشان به اين كه مسيحا آمده ، احتمالا امر دشواري است كه ارتش خود را منحل و تمام جنگجويان خود را به خانه بفرستد تا شمشيرهاي خود را به تيغه ي گاوآهن و نيزه ها را به داس بزنند.
در طول تاريخ يهوديت ،بين دو نوع مسيحاباوري كه قبلا به اختصار مطرح شدتنش وجود داشته است :نوع مكاشفه اي ، با عناصر معجزه آسا و خارق العاده اي آن ، و نوع «خودگرا»تر. در طول قرون وسطا مكاشفه هاي قديمي و معمولا انتسابي و تفاسير مسيحايي كتب مقدس استنساخ شدند و نمونه هاي جديدي توسط رويابينان و شيفتگان مسيحا خلق شد.نگرش خاخامها حداقل نگرش رسمي آنان معقول تر و سنجيده تر بود چرا كه تعداد زيادي از طغيانهاي مسيحايي به فاجعه يعني سركوبي بي رحمانه به وسيله ي حاكمان غير يهودي منتهي شده بود. مار گزيده از ريسمان سياه و سفيد مي ترسد و ترديد هاي خاخامها (كه احتمالا ناشي از تجربه تلخ شورش بار كوخبا بود ) در تفسير وعظ گونةكتاب غزل غزلها باب 2آية 7، نمودي روشن يافت ؛ من از شما، شما دختران بيت المقدس مي خواهم عشق مراتحريك نكرده و اورابيدار نكنيد تااينكه او بخواهد . اين آيه حاوي شش دستور براي اسرائيل است: عليه حكومتهاي اين جهان شورش نكنند ، به زور برپايان روزها تاكيد نكنند...وبراي بازگشت به سرزمين اسرائيل به زور متوسل نشوند. در سطح بسياري نظري تر ، قبلا يكي از بزرگان تلمود اين چنين اظهارنظر نموده بود كه هيچ تفاوتي بين اين عصرو آن عصر مسيحا وجود ندارد جز ظلم حكومتهاي كافر نسبت به اسرائيل [كه پس از آنكه اسرائيل مجددا آزادي خود را به وسيله ي يك پادشاه مسيحا به دست آورد ، به پايان خواهد رسيد[
موسي بن ميمون (8/1135-1204 ) ،مرجع بزرگ قرون وسطا و فيلسوف و متاله ،هر چند كه در مجموعه ي اصول دين ، ايمان به ظهور مسيحا را نيز برشمرده است ، اما همانگونه كه در زير مي آيد ، در اصول قانوني خود با احتياط حكم كرده است : «نگذاريد كسي تصور كند كه پادشاه مسيحا بايد علائم يا معجزاتي را نشان دهد و نگذاريد كسي تصور كند كه در دروه ي مسيحا بايد روند عادي امور تغيير مي كند يا نظام طبيعت دگرگون مي شود... آنچه كه كتاب مقدس در اين خصوص مي گويد بسيار مبهم است ، و فرزانگان ما [نيز] هيچ روايت روشن و صريحي در خصوص اين مسائل ندارند . بيشتر[پيش بيني ها و ورايتها حكايت و داستان است ، كه مفهوم واقعي آنها فقط پس از وقوع حادثه آشكار مي شود ، پس از اين جزييات ، جزء اصول دين نيست و نبايد وقت خود را بر سر تفسير آنها يا محاسبه ي تاريخ ظهور مسيحا تلف كرد، زيرا اين مسائل نه ما را به عشق الهي رهنمون مي شوند و نه باعث ترس از او» .(تورات ميشنه ،باب پادشاهان آيات 11و12)
در زمان زندگي خود ابن ميمون جنشهايي مسيحايي در نقاطي از دياسپورا12 رخ دادو او به عنوان رهبر نسل آگاه خويش يابد نهايت تلاش خود را بكار مي بست تا بدون جريحه دار كردن احساسات مسيحايي مومنين ، با تبيلغ دقيق روش عاقلانه تر خود .(مثل آنچه در رساله ي يمن و رساله ي احياي مردگان بيان شده است ) ، مانع از وقوع فجايع و شورشها گردد. با وجود اين ، آرزوي مسيحا و تصورات مكاشفه اي كه در اثر آزارها ورنجها بر انگيخته مي شد ، همچنان گسترش مي يافت و باعث مشتعل شدن شورشهاي مسيحايي مي گرديد.در خصوص مدعيان مسيحاـ شبه مسيحا يا پيام آوراني كه خبر از ظهور نجات دهنده مي دانند ـ هيچ كمبودي وجود نداشت ، به شرط آنـكه مـردم با روشـهاي مناسـب (ماننـد رياضتهاي ناشي از ندامت)خود را آماده مي كردند.
مهم نيـست كه عقايد و اميدهاي مسيحايي ، مكاشفه اي بودند يا معقول تر ، مربوط به آشوب پرهيجان بودند يا تعصب خداشناسانه ، به هرحال به بخش اساسي دين يهود و تجربه ي حيات و تاريخ يهود تبديل شده بودند. ممكن است برخي متون مكاشفه اي را بسيار خيالي دانسته ،رد كنند ، اما ميراث پيشگوئي مسيحايي مورد قبول همگان بود. نه تنها در شكل مذكور آن در تورات بلكه حتي به طور قطعي تر در شكل گيري متعاقب آن در قالب خاخامها.
شايد بتوان گفت موثرترين عامل ، تاكيد مداوم بر عقايد مسيحايي (گرد هم آمدن تبعيديان ، احياي سلطنت خاندان داوود ، بازسازي بيت المقدس و معبد سليمان ) در آداب ديني روزمره ، در شكرانه اي كه پس از هر غذاخوانده مي شود وبه ويژه در دعاهاي روز سبت و روزهاي مقدس بود. اين تنها مورد در تاريخ اديان نيست كه نشان مي دهد چگونه كتاب دعا و آداب ديني مي تواند بيش از رساله هاي خداشناسي تاثير يا نفوذ داشته باشد .
جنبشهاي مسيحايي در طول قرون وسطا ملازم تاريخ يهوديت بودند، و احتمالا بسيار بيشتر از آن تعدادي هستند كه از طريق وقايع نامه ها، فتاوي خاخامها ، وديگر منابع فرعي به اطلاع ما رسيده است . بسياري از آنها پديده هاي داخلي كوتاه مدت بودند. هر جنبش معمولا پس از سركوبي آن به وسيله ي مقامات يا ناپديد شدن (يا اعدام) رهبر مربوطه به تدريج محوشد . دراين نظر ،جنبش به وجود آمده به وسيله ي شابيتاي تسوي13 ، مدعي مسيحا در قرن هفدهم ،نمونه اي استثنايي است . در ايران وجود جنبشهاي مسيحايي از جنبش ابو عيسي اصفهاني و مريد او ، يودغان14 در قرن هشتم تا جنبش ديويد آلروي15 (مناحم الدجي16) در قرن دوازدهم به اثبات رسيده است .ابوعيسي ، كه خود را مسيحاي متعلق به خاندان يوسف مي دانست به طوري شايسته در جنگ بانيروهاي عباسي كشته شد . وي با ده هزار تن از پيروان خود بر آنها تاخت ، حال آنكه ديويد آلروي(كه به خوبي از داستان خيالي ديسرايلي17 مي توان او را شناخت ) شورشي راعليه سلطان به راه انداخت . در قرنهاي يازدهم و دوازدهم در غرب اورپا، به ويژه در اسپانيا چندين مدعي مسيحايي ، ظهور كرد. سپس تحت تاثير قباله18 ، فعال گرايي مسيحايي مرموز تر و حتي سحر آميز تر گرديد فعال گرايي معنوي هنگامي كه تمام راههاي واقع بينانه و عملي ابراز آن بسته مي شود به راحتي تبديل به فعال گرايي سحر آميز مي شود و افسانه ي يهود از بزرگاني سخن مي گويد كه پذيرفتند با رياضتهاي شديد ، مراقبات خاص ،و افسونهاي قبالي گرايانه ، ظهور مسيحا را تسريع نمايند اين افسانه ها كه معروفترين آنها مربوط به يوسف دلارينا19 است، معمولا با به دام افتادن استاد به وسيله ي نيروهاي اهريمني كه به دنبال شكست آنها بود ، خاتمه مي يابد.
براي شناخت كامل جنبشهاي مختلف مسيحايي ،بايد شرايط تاريخي خاص و فشارهاي خارجي و تنشهاي داخلي را كه به وقوع آنها كمك كرده ، با دقت ، تك تك ، و با جزئيات تمام بررسي كرد. سرنوشت مشترك يهود كه در همه جا به عنوان اقليتي منفور و مورد ايذاء و اذيت بودند و در محيطي خصمانه و در عين حال داراي همان فرهنگ ديني و اميد به مسيح موعود زندگي مي كردند، چارچوبي كلي را فراهم ميكند؛ با وجود اين ،قطعا براي تبيين جنبشهاي خاص مسيحايي كافي نيست.پديده ي خروج گروههاي كوچك و بزرگ يهود از كشورهاي موطن خود در دياسپورا . جهت سكونت در سرزمين مقدس .مؤيد حضور دائم تحركهاي مسيحايي است . اين جنبشها در عين حال كه به همان آشكاري شورشهاي مسيحايي سخت، طرفدار عصر طلايي نبودند،اما اغلب انگيزه هاي مسيحايي داشتند . اگر چه مسيحا هنوز ظهور نكرده بود يا مومنين را به سرزمين موعود فرا نخوانده بود، اما انگيزه ها اغلب به« پيش از معاد» مربوط مي شد، به اين معنا كه تصور مي شد زندگي همراه با دعا و تطهير زاهدانه در سرزمين مقدس ظهور ناجي را فراهم مي كند يا حتي آن راتسريع مي كند.
با ظهور قباله پس از قرن سيزدهم ، و به وبژه گسترش آن پس از اخراج يهوديان از اسپانيا و پرتغال ،عرفان قبالي گرايانه به عنصري مهم تبديل شده ، باعث ايجاد نيرويي اجتماعي در مسيحاباوري يهودين گرديد. اين فرآيند نيازمند شرح مختصر است. به عنوان يك قاعده نظامهاي عرفاني ، ارتباطي بازمان يا جريان زمان ، تاريخ و در نتيجه مسيحا باوري نداشته يا ارتباط بسيار ناچيزي دارند. گذشته از همه چيز،عارف ،سوداي فضايي فراتر از عالم ناسوت و انتظار ابديت لايزال و حال جاودانه رادرسر مي پروراند او به دنبال برترين كامروايي تاريخ نيست .در نتيجه تعجبي ندارد كه ببينيم كاهش تنش مسيحايي نسبت معكوسي با تنش عرفاني دارد.به نظر مي رسد كه اين اصل در مورد قباله كلاسيك اسپانيايي نيز صدق مي كند. قباله جديد ، يا قباله لوريايي21 ، كه پس از انفصال اسپانيا ، در مراكز بزرگ امپراطوري عثماني ، به ويژه در سفاد و در سرزمين مقدس، بوجود آمد، به خاطر متعالي بودن و تقريبا مي توان گفت به خاطر توصيه هاي مسيحايي و آتشين و به ويژه خاطر قالبي كه به دست خلاق ترين ، جاذبه مندترين و برحسته ترين قبالي گراي آن گروه ،اسحاق لوريا1534-1572،يافته بودقابل ملاحظه بود.قباله لوريايي به تفسير تاريخ جهان بطور كلي ، وتبعيد،رنج ورستگاري اسرائيل به طور خاص پرداخت ، آنهم به نحوه اي از بيان كه مي توان عرفاني ناميد،يعني به صورت يك نمايش كيهاني و بلكه الهي كه خداوند خود درآن شركت دارد. اين نظام را مي توان داستان عرفاني زندگي پيامبران نيز ناميد. طبق اين افسانه ي« عرفاني » عجيب در لحظه اي كه ذات نور الهي به قصد خلق جهان خود را ظاهر ساخت - بسيار پيش از نخستين گناه آدم ـ فاجعه اي ازلي يا« سقوط» رخ داد. مجراهايي كه بنا بود نور الهي را حمل و منتقل نمايند در هم شكستند (درهم شكستن مجاري) و ذرات نورالهي دچارآشفتگي شدند و تاكنون در آنها حبس و تبعيد شده اندـ و اين بخشي از تراژدي آنهاست ـ و به حيات حوزه ي اهريمني ادامه مي دهند[به مدخل Qobbalah مراجعه كنيد[
در نتيجه تبعيد و رنج اسرائيل صرفا در سطح تاريخي ، مادي و خارجي بازتاب راز مهم تر تبعيد ورنج ذرات نورالهي سقوط كرده است. از اين رو رستگاري يعني آزاد شدن ذرات نور الهي از چنگال آلوده ي قدرتهاي اهريمني و بازگشت آنها به منشا الهي خود كه كمتر از آزادي اسرائيل از انقياد مسيحيان و بازگشت آنها به سرزمين مقدس نيست. در واقع ،روند دوم نتيجه ي طبيعي فرآيند اول است . فرآيندي كه وظيفه اصلي و عرفاني اسرائيل ،تحقق آن از طريق حيات توام با پرهيزكاري و تقدس است. اين فعال گرايي معنوي در نهايي ترين حد خود است،زيرا دراينجا خداوند به نجات دهنده ي نجات دهندگان23 تبديل شده است . براي يهودي كه مورد تاخـت و تاز و تعـقيب بود، تبـعيد اهميت يافت، زيرا انعكاس تبعيد اساسي تر خداوند و مشاركت در آن تلقي مي شد و خدا خود ، مشاركت اسرائيل را در رستگاري خود، مردم خود، و مخلوقات خود لازم دانست . تعجبي ندارد كه ، حداقل در آغاز،شخصيت مسيحا نقشي نسبتا جزيي در اين نظام داشت . اوبيش از آنكه يك ناجي باشد ،علامت و نماد اين بود كه جريان مسيحاي عرفاني به كمال خود رسيده است . درواقع ، آموزه ي مسيحايي لورياگرايي24 حداقل به طور ساختاري به طرحي تكامل گرانزديك مي شود.
اين نظام قبالي گرا زمينه ي يكي از چشمگير ترين وقايع مسيحايي را در طول تاريخ يهوديت فراهم نمود . محور اين جنبش شخص شابيتاي تسوي بود. شكست شرم آور شابيتاي گرايي25 ، همراه با بدعت حاصل از آن يعني ايمان گرايي و ارتداد ، ردپايي ازبي نظمي و آشفتگي معنوي بر جاي گذاشت كه بر اثر آن قباله و مسيحاباوري هردو، حداقل به لحاظ نقش عمومي و اجتماعي خود، افول كردند.[به زندگينامه ي شابيتاي تسوي مراجعه كنيد]جداي از چند آشوب جزيي «مسيحايي ،مسيحا باوري» خودبخودي(عنواني كه مارتين بابر26 برآن گذاشته است) به طور مرتب كاهش يافت.ديدگاه مسيحايي در يهوديت زنده ماند و بدون شك ايدئولوژيهاي غيريهودي مدينه ي فاضله و انتظار را نيز تحت تاثير قرار داد(به كار اثر گذار متفكر ماركسيست ارنست بلاخ تحت عنوان DosprinzipHoffnung مراجعه كنيد ) ، اما هيچ مدعي ديگري به عنوان مسيح موعود ظهور نكرد. يهوديت ارتدكس همچنان به آموزه سنتي مسيحاي شخصي معتقد بود اما عملا در لاك رعايت حلاخا(نظام حقوقي دين يهود) فرورفت . اين افسانه ، قدرت خود را براي به راه انداختن جنبشهاي مسيحايي از دست داد.
حسيدگرايي28 ،تجديد معنوي بزرگ كه در قرن هجدهم به وسيله ي بشت29 (يسراييل بن اليعزر 1700-1760 )30 در شرق اروپا آغاز شد ، قطعا عقايد مسيحايي سنتي را رها نكرد،اما تاكيد اصلي آن برنزديكي به خداوند از طريق باطن معنوي يا (گاه) خلسه بود . گرشام اسكولم31 اين جريان را (اگر چه اين موضوع هنوز به لحاظي مورد بحث است) «خنثي سازي عنصر مسيحايي» ناميده است .اما در عين حال كه حسيدگرايي مي كوشيد به بياني سنتي پاسخي به جويندگان معنويت و همين طور توده هاي فقير در نقاط يهودي نشين شرق اروپا ارائه نمايد، يهوديان اروپاي غربي و مركزي وارد عصر مدرن مي شدند(آزادي مدني ،همسان سازي ،اصلاح آيين يهود).
پيامدهاي اين تحولات براي مسيحاباوري يهودي همچنان موضوعي براي تحقيق محسوب مي شود.بدون شك بسياري از ايدئولوژيهاي مدرن، پاره اي ازرگه هاي سنتي مسيحا باروي را حفظ كرده اند و گاه عمدا از اصطلاحات مربوط به مسيحا باوري استفاده كرده اند.البته تفكر ليبرالهاي مترقي ،سوسياليستهاي متاخر و نيازي به گفتن نيست كه حركت احياي ملي موسوم به صهيونيسم ،در قالب مبارزه ي نهايي23 يا بيت المقدسي آسماني كه از بالا نازل شده باشد يا« پسرداوود» سوار بر استر نمي انديشيدند،بلكه به آزاديهاي مدني ،يكسان بودن در برابر قانون ، صلح جهاني ، پيشرفت همه جانبه ي اخلاقي و بشري ،آزادي ملي مردم يهود در ميان خانواده ي ملل و غيره مي انديشيدند، اما همه ي اين آرمانها به نوعي با هاله اي مسيحايي احاطه شده بود.يهوديان به ندرت سوالهاي نص گرايانه اي كه موافقت زيادي با بنيادگرايي مسيحيت داشت مطرح مي كردند. آنها علي القاعده پرس و جو نمي كنند كه آيا يك واقعه ي تاريخي خاص« تحقق » همان پيشگويي خاص در كتاب مقدس است.اما براي اكثر آنها غير ممكن است كه از كنار حوادثي فاجعه آميز نظير قتل عام يهوديان بگذرند يا شاهد پايان تبعيد و تشكيل مجدد اسرائيل به عنوان كشوري حاكم باشند ،اما تارهاي مسيحاباوري در روح آنها تحريك نشود.در واقع از زمان جنگ يوم كيپور33 ـ يعني از دهه ي هفتاد قرن بيستم ـ روندي به سوي مسيحايي كردن سياست در اسرائيل به ويژه در ميان گروههاي حامي استقرار در كرانه ي غربي يا حقوق يهوديان در معبد ، محبوس بوده است34 . بخشي از اين صهيونيسم مسيحايي شده به تعاليم آوراهام اسحاق كوك35، خاخام ارشد فلسطين از سال 1921تا1935 باز مي گردد. در دعا براي كشور اسراييل،خاخام ارشدـ به گونه اي تقدير گرايانه و اوليه كه باور نكردني است ـاصطلاح آغاز جوانه زدن رستگاري ما رابراي كشور به كار مي برد. اما بقيه معتقدند كه مسيحاباوري به عنوان يك مفهوم معاد شناختي ،بايد به دور از ملاحظات عملي و پيچيدگي هاي سياست جاري باقي بماند،زيرا مسيحا باوري معمولا به جاي اخلاقي كردن آنها (به معناي پيش گويانه آن ) باعث سردرگمي آنها و تبديل آنها به افسانه مي گردد. هنوز بسيار زود است كه به ارزيابي قطعي تاريخي و جامعه شناختي از اين گرايشهاي متعارض، ماهيت و نقش مسيحاباوري در يهوديت معاصر بپردازيم .
كتاب شناسي
كوهن، گرسودن36 «نگرشهاي مسيحايي اشكنازيم37 و كليميان» . در مطالعات موسسه لئوبك38 ، باويرايش مكس
روتزبرگر39 ،صص- 156-115.نيويورك،1967.
فريدمن، اچ.دي40 . «مسيحان» كاذب.دردائره المعارف يهود.نيويورك.1925.تاريخچه ي مدعيان مسيحا در طول تاريخ يهوديت.
كلاوزنر ،جوزف41 .ديدگاه مسيحايي در اسراييل.از آغاز تاپايان ميشنا.نيويورك،1955.
ماوينكل،سيگمونداو42 كه مي آيد:مفهوم مسيحاباوري درعهد قديم و آيين بعدي يهود.ترجمه ي جي .دابليو.اندرسون
43.آكسفورد،1956.
اسكالم ،گرسون44 ديدگاه مسيحايي در آيين يهود و مقالات ديگر پيرامون معنويت در يهود. نيويورك1971. سيلور.اي.اچ.اي 45.تاريخچه ي تفكر مسيحايي در اسراييل .بوستون، 1959.
وربلاسكي،آر،چي.زوي.«مسيحاباوري در تاريخ يهود».«در جامعه ي يهود طي اعصار مختلف» ،ويراسته ساموئل اي مينگر، بن . ساسون ، اچ.اچ47 .صص 45- 30 . نيويورك،1971.بررسي و تحليل كوتاه .نويسنده:آر.جي.زويي وربلوسكي .
پي نوشت ها :
1.Antiochus IV
2.Barkokhba 3.Pesher 4.midrash 5- فرآيند بنابر روايت تورات ،پسر دوم حضرت يوسف [مترجم [=Ephraim
6.The Battle of Armageddon
7- شهر پيتزبورگ در ايالت پنسيلوانياي امريكا [مترجم= Pittsburgh [
8- مورخ يهودي [مترجم= Josephus Flavius [
9.Kata Sarka
10.Moses Nahmanides.
11. Moses Maihmonides(mosheh ben maiman) 12.Diaspora
13.Shabbetai Tsevi
14.Yudghan
15.David Alroy
16.Menahemal-Duji
17- بنجامين اسرائيلي ،نويسنده و دولتمرد انگليسي [مترجم=Disraeli [
زندگاني حضرت امام عليّ بن موسي الرّضا (ع) ، دوران پر فراز و نشيبي را تشكيل ميدهد و ابعاد گوناگوني را در اين باره ميتوان مورد توجه قرار داد.
مسأله ولادت و حوادث قبل از امامت و شرايط سخت دوران زندگي با پدر بزرگوارشان امام كاظم عليهالسلام و يا شرايطي كه پس از شهادت امام كاظم براي ايشان پيش آمد كه شيعه در معرض انحراف سختي نسبت به امر امامت قرار گرفت و گروه "فطحيّه" پديدار شد و بزرگاني از شيعه، مدتها دچار آن بودند، تا مرگ هارون و اوضاع نابسامان حكومت مركزي در درگيري بين امين و مامون و تا انتقال ايشان به خراسان جهت ولايتعهدي.
از آنجا كه پرداختن به همه موضوعات از فرصت اين مقاله بيرون است، به مروري اجمالي بر دورهاي كوتاه از زندگي امام يعني دوران انتقال به خراسان و قبول ولايتعهدي ايشان بسنده ميكنيم.
قبل از ورود در بررسيِ اقدام حضرت در اين دوره و ارزيابي علت و آثار آن مقدمهاي را مورد توجه قرار ميدهيم:
خطمشي اصلي و اختلاف تاكتيكها
امت اسلام به عنوان يك مجموعه، نتيجه تلاش 23 ساله پيامبر اكرم است كه توانستند در اين مدت، امتي را پديدار سازند كه بتواند در تاريخ بشريت اثر گذار باشد و بار هدايت را به دوش كشد.
پس از پيامبر، مسؤوليت تداوم حركت و هدايت به عهده امامان معصومين بود ليكن با رحلت پيامبر امت دچار حوادث و ناهنجاريهايي گشت كه در اقدامات تمامي ائمه تا دوران غيبت و پس از آن اثر گذار شد. اما به هر تقدير مسؤوليت حفظ و هدايت اين امت بزرگ بر عهده آنها بود و اگر چه به حسب ظاهر حكومت در دست ديگران قرار داشت اما همان حاكم را نيز امامان معصوم با اقدامات خود تحت تاثير قرار ميدادند و در مجموع، از فروپاشي و انهدام نظام اسلامي و استقرار كفرِ محض جلوگيري ميكردند.
از طرفي حفظ و بقاي خط اصيل اسلام و رشد تفكر صحيح اسلامي نيز بر عهده آنها بود؛ يعني بر طرف ساختن ناهنجاري عظيمي كه پس از پيامبر، خود را نشان داد و چنان دامنگير جامعه اسلامي شد كه با شهادت دخت گرامي پيامبر نيز در آن هنگام اثر چنداني نسبت به بيداري نمايان نشد و علي عليهالسلام مجبور به كنارهگيري ظاهري از درگيري با متصديان و زمامداران غاصب بودند.
در اين دوران، اندك بودن ياران، شرايطي اينگونه را بر حضرت تحميل مينمود و راه عبور از اين ناهنجاري، تربيت و ساختن افرادي بود كه نسبت به حق بينا و توجيه باشند.
بر اساس اين واقعيت، حضرت به فعاليت در چند زمينه اهتمام ورزيدند:
الف) تعليم و تربيت و بيدار سازي مسلمين نسبت به واقعيتها و معارف اصلي و حقايق
ب) تلاش در جهت جلوگيري از انحراف بيش از حد زمامداران از خط اسلام
ج) تلاش در جهت جلوگيري از شكست زمامداران در برابر حكومتهاي كفر
د) افشاي واقعيت زمامداران غاصب و افشاي حقيقت و روشن ساختن مشكلات پديد آمده براي مردم
انجام اين فعاليتهاي به ظاهر متضاد، شرايط سختي را در برابر ائمه ما قرار ميداد كه تنها عصمت و علم و تاييد الهي ميتوانست عامل موفقيت آنها باشد.
فعاليت در چهار زمينه فوق، خط اصلي ائمه ـ يكي پس از ديگري ـ بود و تفاوت نوع اقدامات آنها نيز به دليل تفاوت شرايطي بود كه در زمانهاي مختلف وجود داشت.
استراتژي واحدي بر حركت همه امامان سايه افكن بود اما به دليل تغيراتي كه در برهههاي مختلف وجود داشت، تاكتيكها متفاوت ميگشت و لذا ميبينيم يك امام در مسير زندگي خود اقدامات متنوعي را بروز ميدادند كه اين تنوع به دليل تفاوتي بود كه در شرايط رخ ميداد. مثلا ميبينيم امام حسين عليهالسلام در زمان معاويه اقداماتشان كاملا
آرام و سرّي است اما به ناگاه در زمان يزيد به حركت همراه با خروش و فرياد تبديل ميشود و يا در اقدامات ساير ائمه، گاهي مماشات و گاهي اعتراض وجود دارد كه همه به دليل تفاوت شرايط است.
نوع كلي برخورد خلفا با امام رضا عليهالسلام
امام رضا عليهالسلام در دوران تصدي امر امامت با وضعيت متفاوتي مواجه بودند.
در آغاز، همزمان با هارون بودند كه در هنگام به شهادت رساندن امام كاظم عليهالسلام خود را در اوج اقتدار ميديد و به مبارزه بي امان با امام و ياران او كمر همت بسته بود و بسياري از سران شيعه را زنداني و به دنبال بقيه آنها بود كه داستان ابن ابي عمير در اين باره معروف و مشهور است.
با مرگ هارون و جريان برخورد مأمون با امين كه مدتي بني عباس را به خود مشغول ساخته بود، وضعيتي متفاوت با دوران هارون براي امام پديد آمد. چرا كه از طرفي خوف درهم ريختن اساس حكومت آنها در اين درگيريها وجود داشت و از سوي ديگر فرصت مناسبي براي توسعه امر تعليم و تربيت در بين شيعه بود و ارتباطات شيعه در اين دوران بسيار قوي و بهتر از قبل بود.
پيروزي مأمون وضعيت را به شدت تغيير داد. او در سياست خود تدبير جديدي در برخورد با شيعه و امام آنان در پيش گرفت. اقدامي كه قبلا هرگز سابقه نداشت و شايد خطرناكترين اقدام در راه ضربه زدن به سازمان شيعه بود.
مأمون بدون درگير شدن با امام و با اظهار عنايت نسبت به حضرت، ايشان را به خراسان يعني مرو آن روز دعوت كرد و به انجام سناريويي پرداخت كه اگر درايت امام نبود ميتوانست ضربهاي هولناك بر پيكر سازمان شيعه وارد سازد. اما امام با درايت خويش مكر مأمون را بياثر نمود به گونهاي كه همان طرح به برنامهاي جهت توسعه شيعه و گسترش سازمانش انجاميد، گو اين كه جان خويش بر سر اين راه نهاد.
اينكه مأمون براي استحكام قدرت خويش به امام نياز داشت و يا در صدد خاموش ساختن تحركات علويان در اطراف حكومت خود بود و يا براي جلب نظر عباسيان به سوي خود كه اگر با او همكاري نكنند به همكاري با علويان خواهند پرداخت و قدرت او بر باد خواهد رفت، همگي تحليلهايي است كه ممكن است به نوعي در اين اقدام دخيل باشد اما دليلي را كه خود حضرت در اين باره بيان ميدارد پرده از اصليترين راز اين ماجرا كنار ميزند كه همانا تنها هدف او، تخريب شخصيت امام در راستاي تسلط بر سازمان شيعه بود كه پدران مأمون با استفاده از روشهاي قهري براي رسيدن به آن ناكام بودهاند و اين سازمان هر روز گسترش بيشتري داشته و تا اعماق حكومت عباسيان نفوذ كرده بود تا حدي كه برخي از وزراي آنها شيعه بودهاند. براي روشن شدن اين مطلب، ماجراي احضار حضرت را به اختصار از قول "ابي الصلت هروي" يار و همراه حضرت در مرو ـ كه از نزديك شاهد ماجراها بوده و حوادث را از نزديك مشاهده كرده ـ نقل ميكنيم. اين گفت وگو پس از احضار امام به مرو رخ داده است.1
تحليلي بر گفت وگوي امام با مأمون
ابي الصلت ميگويد:
"مأمون به حضرت گفت: با توجه به شناختي كه از مراتب فضيلت و علم و زهد و پاكي و عبوديت شما دارم، شما را براي خلافت لايقتر ميدانم."
حضرت فرمودند: "بندگي خداوند افتخار من است و از زهد نسبت به دنيا در پي نجات از شر آن هستم و با دوري از گناهان رسيدن به درجاتش را آرزو دارم و با فروتني در دنيا قرب الهي را ميطلبم."
مأمون گفت: "تصميم دارم حكومت را به شما واگذار كنم و با شما بيعت نمايم."
حضرت فرمودند: "اگر حكومت حق تو است و خداوند آن را براي تو قرار داده است پس حق نداري آن را براي ديگري قرار دهي و لباسي را كه خداوند به تو ارزاني داشته از تن بيرون كني و به ديگري بدهي و اگر خلافت حق تو نيست نميتواني چيزي را كه به تو ربطي ندارد به من ببخشي."
تا اينجا حضرت همه حق را براي او بيان داشتند و مأمون را در يك گفتار منطقي وكوتاه محكوم ساختند.
شايد گمان مأمون بر اين بود كه حضرت در برخورد اول از قبول حكومت امتناع ميكنند و مأمون ميتواند براي همه اينگونه وانمود كند كه علي بن موسي براي خود حقي در حكومت قايل نيست و يا بالاتر از اين، حكومت را وظيفه خود نميداند و الاّ نميتوانست از زير بار آن شانه خالي كند. و با اين سخن فلسفه امامت و رهبري را مخدوش نمايد.
پاسخ امام او را در چالشي سخت گرفتار ساخت كه حكومت من چه ربطي به تو دارد؟ تو بايد وظيفه خود را انجام دهي و تكليف خود را معين نمايي كه آيا حق حكومت داري يا خير؟
در اين جا حضرت بر يك نكته بسيار مهم تاكيد مينمايند كه حكومت حقي مانند ساير حقوق نيست كه انسان بتواند با وجود قدرت بر استيفا، از آن چشم پوشي نمايد. بلكه مسأله حكومت بر مردم دائر بين حرمت و وجوب است يعني يا وظيفه است كه بايد به انجام آن پرداخت و يا ربطي به شخص ندارد و براي او مجعول نيست كه در اين صورت تصرف و يا دخالت در آن حرام ميباشد.
اگر خلافت را خداوند براي تو قرار داده پس چگونه ميتواني از انجام آن خودداري نمايي و اگر براي تو مجعول نيست با كدام مجوز در آن دخالت كردهاي؟
در اين جا مأمون از قالب دروغين خود خارج ميشود و ماهيت واقعي خويش را نمايان ميسازد و ميگويد: "بايد اين را قبول كنيد."
حضرت بار ديگر فرمودند:
"اگر به اختيار من باشد هرگز آن را نميپذيرم."
مأمون در آن جلسه، ديگر قضيه را پيگيري نميكند. و به اين ترتيب چند روزي گذشت و مأمون تلاش ميكرد تا به نوعي موافقت حضرت را جلب كند تا بالاخره مأيوس شد و به ايشان گفت: "اگر نسبت به بيعت من با خودتان راضي نيستيد لا اقل جانشيني مرا قبول كنيد تا حكومت پس از من براي شما باشد."
حضرت فرمودند: "پدرانم از پيامبر نقل كردهاند كه من قبل از تو با زهر كشته خواهم شد و در كنار هارون مدفون ميشوم."
مأمون گريه كنان گفت: "اي پسر رسول خدا چه كسي جرأت چنين عملي را دارد در حالي كه من زنده باشم؟"
حضرت فرمودند: "اگر تصميم بر افشا بود قاتل را ميتوانستم معرفي كنم."
مأمون گفت: "ميخواهي راحتطلبي كني و اين (حكومت) را قبول نكني تا مردم بگويند نسبت به دنيا بياعتنا است."
وقتي راههاي تزوير بر مأمون بسته شد و سخنان امام او را در چالش قرار داد و بازي جانشيني نيز اين گونه در هم ريخت، به اسائه ادب و تخريب شخصيت امام از زاويهاي ديگر پرداخت و امام را متهم نمود كه شما عافيت طلب هستيد و ميخواهيد با تظاهر به زهد ازمردم استفاده نموده و گذران عمر نماييد و وجاهت و محبوبيت دروغيني براي خود كسب نماييد.
حضرت اين توطئه او را نيز اينگونه خنثي فرمودند:
"خدا ميداند كه من از كودكي دروغ نگفتهام و بي رغبتي من به دنيا به خاطر دنيا نيست و اگر بخواهم ميتوانم بگويم هدف تو از طرح اين مطالب چيست."
مأمون گفت: "به دنبال چه هستم؟"
حضرت فرمودند: "اگر حقيقت را بگويم در امانم؟"
گفت: "آري"
فرمودند: "تو ميخواهي مرا در موضعي قرار دهي كه اين تصور براي مردم پيش آيد كه علي بن موسي نه به خاطر زهد در دنيا از دستگاه حكومتي كناره ميگرفت بلكه به خاطر اين بود كه دنيا نصيبش نميشد. نميبينيد حالا كه دنيا به او روي آورده چگونه جانشيني مأمون را در آرزوي رسيدن به خلافت پس از او قبول كرد؟"
طبيعي است كه امام براي افشاي مأمون به اصليترين عاملي كه براي او و امام مهم است اشاره ميفرمايند و آن عامل را تخريب شخصيت امام و از بين بردن يك فكر ايجاد شده در ذهن مردم ميدانند.
تمام هدف معصومين اين بود كه ثابت كنند حكومت و رياست بر مردم طعمهاي نيست كه در اختيار انسانها باشد، بلكه وظيفهاي سنگين است كه جز از عهده آن ها از كسي ديگر ساخته نيست تا به مسؤوليتهاي محوله عمل نمايد و عالم به مقتضيات آن باشد. حكومت بر مردم مستلزم علم سرشار و عدالت گسترده و انصاف مطلق و بي رغبتي به دنياي خويش است كه همه اينها تنها در اين افراد يافت ميشود و ديگران اگر در مسير تربيتي و اعتقادي آن ها قرار گيرند در كسب مراتب وجودي خويش از اين منبعِ فيض بهرهمند ميگردند و ميتوانند در حد همان ظرفيت، در انجام اين مسؤوليت خطير، آن ها را ياري دهند. اكنون اگر اين تصور براي مردم و ياران امام ايجاد شود كه همه اين مطالب اوهام بوده و ائمه نيز طالب همين گونه قدرت و جايگاه هستند، لازمهاش تخريب همه دردها و رنجهاي بي شمار پيامبر و ائمه و ياران صديقشان تا آن هنگام بود. يعني تخريب مسيري كه پيروانش از اقليتي اندك و انگشت شمار به تعدادي رسيده بودند كه مأمون خود را ناچار ميديد براي از بين بردن اين نيروي عظيم به ظاهر از حكومت خويش كنارهگيري نمايد و خود را با تمامي بني عباس درگير نمايد.
امام كسي نيستند كه مكر مأمون بتواند بر ايشان غالب شود بلكه امام در پاسخهاي بجا و مناسب به او همه ابزار خدعه او را عليه او قرار دادند.
همه چيز به ضرر مأمون تمام شد. لذا بار ديگر نهان و كمون خود را آشكار ساخت و با عصبانيت گفت:
"از اماني كه به تو دادهام سوء استفاده ميكني و با من اين گونه ناروا و بر خلاف ميل من رفتار ميكني. به خدا قسم بالاجبار بايد قبول نمايي و اگر امتناع ورزي گردنت را ميزنم." همين جمله تمامي حيله او را تا ابد درهم ريخت و همه كساني كه شاهد اين ماجرا بودند دريافتند كه قبول اين جايگاه اجباري و غير اختياري است.
حضرت فرمودند: "خداوند از اينكه با دست خويش وسائل هلاكت خويش مهيا سازم منع كرده و لذا قبول ميكنم اما مشروط بر اين كه در هيچ عزل و نصبي شركت نكنم و هيچ رسم و سنتي را تغيير ندهم و تنها در مقام مشورت و دور از اجرا باشم. مأمون به همين مقدار بسنده نمود.
دقت كنيم كه امام با تدبير الهي از موقعيت پيش آمده توانستند بهترين استفاده را در راه اهداف الهي خود بنمايند، به اين صورت كه در جلسه گفتار با مأمون كه از ديد ديگران نيز مخفي نمانده، حيله و تزوير او را توسط خود او شكستند و همه چيز نسبت به هدف نهائي مأمون به ضرر او تمام شد.
پاسخ به يك شبهه
در اينجا يك سؤال مطرح است:
امام نسبت به قبول اين مسند ـ وقتي تهديد به قتل شدند ـ با تلاوت آيهاي از قرآن، به دليل نفي جواز القاء نفس در هلاكت، استدلال نمودند و جانشيني را با همان شروطي كه بيان داشتند پذيرفتند. يعني براي جلوگيري از كشته شدن به وسيله شمشير، مسند ولايتعهدي را قبول كردند، اما همين مأمون چندي بعد حضرت را مجبور ساخت كه از انگور و يا انار مسموم تناول كنند و چنانكه بعدا مشروح ماجرا را بيان خواهيم نمود، حضرت ميدانستند كه انگور زهرآلود، موجب شهادت ايشان خواهد شد اما تناول نمودند، سؤال اين است كه چرا حضرت در آنجا از خوردن انگور امتناع نكردند؟ آيا مگر خوردن انگور القاء نفس در هلاكت نبود؟
نكته اساسي در پاسخ به همين مساله نهفته است.
چنان كه قبلا اشاره نموديم امام چهار مطلب را دنبال ميكنند:
1)جلوگيري از اضمحلال و يا ضعيف شدن حكومت مركزي در برابر كفار كه به طور مداوم مرزهاي حكومت را مورد تعرض قرار ميدادند و اگر مركزيت حكومت بني عباس نسبت به برخورد جدي با آنها سست ميشد و آن ها بر حكومت سلطه مييافتند هيچ حد و مرزي را رعايت نميكردند و همه چيز را نابود ميساختند.
2)جلوگيري از انحراف علماي عامه كه مورد تاييد حكومت بودند و آنها نيز حكومت را تاييد ميكردند. اين دسته از علما اگر چه امامت ائمه را قبول نداشتند، اما امامان شيعه تلاش ميكردند با القاي معارف اصيل اسلام و تشويق آن ها به سنت رسول اللّه، انحراف از مسير اسلام را كاهش داده و آنها را نسبت به بقاي در مسير دين تشويق نمايند.
3)جلوگيري از اضمحلال و نابودي شيعه كه با تلاش مستمر ائمه از اقليت محض بهسازماني قابل قبول مبدل گشته و اكنون در نقاط مختلف به تعليم و تربيت و توسعه نيروي انساني مشغول هستند كه كوچكترين اشتباهي در رفتار با مأمون و بنيعباس، موجب دادن بهانه به دست آنها در راه نابود سازي سران و سردمداران اين جريان است و دستگاه بني عباس ميتوانست با يافتن اندك توجيهي، شمشير كشيده آنها را از دم تيغ بگذراند.
4)جلوگيري از انحراف شيعه و گم كردن راه.
5)افشاي ماهيت بني عباس و انحراف آنها از مسير حق.
ورود امام به دستگاه حكومت، از طرفي براي توسعه شيعه و بر طرف ساختن برخي از مشكلات و تضييقات نسبت به آنها مؤثر بود و ميتوانست فضا را براي اقدامات فرهنگي آنها باز نمايد، چرا كه پس از وارد شدن امام در اين منصب، وضعيت شيعيان و ياران ايشان يعني دوستداران وليعهد و جانشين خليفه متفاوت ميگشت و اين در مقابل فرمانداران و واليان بني عباس به عنوان مانعي بزرگ در راه اعمال فشار بر شيعيان بود.
فرمانداران و واليان بني عباس نسبت به هدف مأمون از ولايتعهدي امام رضا عليهالسلام يا توجيه نبودند و يا اگر هم ميدانستند تا هنگامي كه مأمون تظاهر به رفتار مناسب با امام داشت، آنها مجبور بودند چنان رفتاري را اعمال نمايند. بنابراين ياران و بستگان امام در اطراف و اكناف با استفاده از عنوان ولايتعهدي به فعاليت مشغول بودند و كسي نميتوانست متعرض آنها شود و با استفاده از اين فضا توانستند معارف شيعه را با برگزار نمودن كلاسها و تشكيل حلقههاي درس احيا نمايند.
افرادي همچون محمد بن ابي عمير كه در دوران هارون در شرايط دشواري قرار داشتند و زنداني هارون بوده و شكنجه ميشدند، اكنون ميتوانستند با خيالي راحت به تعليم و تربيت و توسعه معارف شيعي بپردازد.
از طرفي ورود امام در دستگاه حكومتي بنيعباس ميتوانست براي شيعه موجب انحراف باشد كه گمان كنند دستگاه بني عباس همان چيزي است كه ائمه خواستار آن بودند و يا نسبت به مأمون دچار انحراف در قضاوت شوند كه امام با شرايط مندرج در عهد خود با مأمون زمينه چنين تصوري را تا حد توان زايل ساختند.
علماي عامه نيز با ورود حضرت به اين منصب فرصتي يافتهاند تا ارتباط بيشتري با امام داشته باشند و از اين طريق، امام عليهالسلام معارف اسلام را به آنها منتقل نمايد و آنها شنواي احاديث از ايشان باشند. افرادي همچون احمد بن حنبل و ابن ادريس؛ رئيس مذهب شافعي از نمونه افرادي هستند كه در اين زمان يا با ياران امام مرتبط بوده و بهره حديثي ميبردند و يا با خود امام مرتبط بودند.
طبيعي است كه بودن امام در كنار مأمون، او را مجبور ميساخت تا ولو به شكل ظاهريبسياري از مقررات اسلامي را رعايت نمايد و در قضاوت از ظلم و جور دوري نمايد و قضات او نظر امام را رعايت نمايند.
نقشه شهادت
مجموع اين پيامدهاي مثبت براي امام و ياران او، مأمون را متوجه ساخت كه اشتباه بزرگي را مرتكب شده و بايد مشكل را حل نمايد و راهي را غير از نابود ساختن حضرت نمييافت.
قتل حضرت به دو شكل ممكن بود:
الف) اين كه مخالفت خود با حضرت را براي همه علني سازد. كه در اين صورت از دو حال خارج نبود: يا كسي عليه او شورش نميكرد و ميتوانست بر اوضاع مسلط باشد. در اين صورت تمامي ياران امام در معرض خطر قرار ميگرفتند و افرادي همانند صفوان بن يحيي، محمد بن ابي عمير، ابي داود المسترق، محمد بن حسن واسطي، حسن بن محبوب، عثمان بن عيسي، علي بن حكم، حسن بن علي بن فضال، علي بن اسباط، احمد بن ابي نصر بزنطي، عبدالله بن مغيره و نظاير آن ها كه نمونههايي از تربيت يافتگان مكتب اهل بيت در زمان خويش و ناقل معارف مكتب اهل بيت به نسلهاي بعدي بودند و هر يك نويسنده دهها كتاب و رساله و اثر در موضوعات مختلف معارف و تاريخ و حديث شيعي بودند در معرض خطر بودند. صورت دوم اين كه ياران امام و ساير افرادي كه به هر دليل در هواي مخالفت با مأمون بودند، اين مسأله را دست آويز قرار دهند و به مخالفت عملي و قيام مسلحانه عليه مأمون بپردازند كه نتيجه اين اقدام، در هم ريختن شيرازه حكومت و هرج و مرج و پيدايش زمينه براي درهم ريختن حكومت مركزي و خطر ورود كفار از بيرون و سرازير شدن آن ها براي قلع و قمع مسلمانان بود.
ب)امام را پنهاني به قتل برساند و ظاهرا مرگ امام به دليل بيماري و ناگهاني جلوه كند و مأمون نيز همچنان در نظر مردم موافق امام و دوستدار او باقي بماند.
مأمون خود بيشتر طالب قتل بي سر و صداي حضرت بود، چرا كه از عواقب كشتار علني امام عليهالسلام بيمناك بود. اما اگر خود را ناچار ميديد حتما به اين عمل اقدام مينمود.
و لذا راه دوم را در پيش گرفت و امام را به مجلس مشورت با خويش دعوت نمود و پس از مدتي مذاكره، براي پذيرايي، انار و انگور زهر آلود را نزد حضرت قرار داد و از ايشان خواست تا تناول كنند.
در اينجا دو راه در پيش امام بود: امتناع از خوردن انگور و يا انار زهرآگين كه به معناي وادار ساختن مأمون به قتل علني و اعلان مخالفت رسمي با امام و ياران ايشان است و يا قبول تناول آن ها و وادار سازي مأمون به ادامه سياست تظاهر به دوستي با امام و يارانش تا سازمان شيعه از تهاجم او در امان بماند. امام راه دوم را به صلاح اسلام و شيعه دانستند. بنا بر اين ميتوان گفت تمام همت امام اين بودكه مأمون به تقابل علني و رسمي با امام و ياران نپردازد و كشتن با شمشير پيش نيايد.
تا كجا بايد حفظ جان كرد؟
در اين جا نكتهاي خالي از لطف نيست كه برخي براي فرار از مسؤوليتهايي كه ممكن است خطر جاني در پي داشته باشد با تمسك به دليل "لزوم اجتناب از ايقاع نفس در معرض هلاكت"، از انجام وظايف شانه خالي ميكنند و چه بسا به اين تمسك امام، استشهاد مينمايند.
چنين افرادي بايد توجه كنند كه هميشه نميتوان به اين آيه تمسك نمود و اصل شهادت در راه خدا هلاكت نفس نيست بلكه شهادت در راه خدا بايد به گونهاي باشد كه به مصلحت اسلام و شيعه تمام شود. يعني آن جا كه ماندن ترجيح دارد بايد آن را اصل قرار داد و آن جا كه جان لازم است بايد جان را در معرض قرار داد و همين سخن در نوع شهادت نيز صادق است و استشهاد امام در آغاز براي اصل كشته شدن و يا نوع آن است اما در زمان بعدي امام به اين دليل استشهاد نميكنند چرا كه شهادت حتمي است و نوع آن به همين گونه به صلاح است.
گزارش شهادت قبل از وقوع
نكته ديگري كه در اقدامات امام درسآموز است، گزارشي است كه امام قبل از وقوع جنايت توسط مأمون به هرثمه ميدهند و او را كه از نزديكان امام و از اطرافيان مأمون است از ماجراي ترور با خبر ميسازند تا در زمينه اطلاع رساني به مردم و شيعه و افشاي ماهيت مأمون مؤثر باشد.
مأمون با قتل پنهاني ممكن بود از شيعه و همكاري آنها سوء استفاده نمايد و چنان وانمود كند كه قبلا امام را دوست داشته و شيعه را به همكاري و ورود در دستگاه خود تشويق نمايد.
امام با برنامه ريزي، از تحقق اين نقشه او نيز جلوگيري كردند و هرثمه را در جريان ترور شدن توسط مأمون قرار دادند و جزئيات را به گونهاي براي او نقل ميكردند كه جاي هيچ گونه ترديدي براي او باقي نماند.
هرثمه در دستگاه مأمون مقرب و گويا رابط بين امام رضا و مأمون بود و پيامهاي مأمون را به امام منتقل ميكرد.
وي ميگويد: "تا پاسي از شب در خدمت مأمون بودم تا اين كه مرا اجازه مرخصي داد. به منزل رفتم، اما ساعاتي نگذشته بود كه پيك امام رضا آمد و گفت: شما را خواستهاند. به سرعت به منزل ايشان رفتم. به من فرمودند: مطالبي است كه براي تو ميگويم. خوب گوش كن. هنگام رحلت و پيوستن من به پدرانم فرا رسيده و اين طاغي تصميم به قتل من گرفته است و زهر را به وسيله سوزن درون انگور قرار داده و انارها را نيز در دستان غلامانش كه آلوده به سم است قرار ميدهد تا پس فشردنِ انارْ، دانهها به سم آلوده شود و او امروز مرا دعوت ميكند و در مجلس از من ميخواهد انگور يا انار را تناول كنم و اينگونه شهادت من رقم خواهد خورد."
هرثمه ميگويد: "روز، هنگامي كه نزد مأمون بودم به من گفت: نزد اباالحسن برو و بگو شما نزد ما ميآييد يا من نزد شما بيايم. براي رساندن پيام مأمون نزد ايشان شتافتم اما به محض رسيدن به منزل حضرت، ايشان فرمودند: هرثمه! آنچه به تو گفتم در خاطرت حفظ كردهاي؟ گفتم: آري. حضرت مركب خود را سوار شدند و به مجلس مأمون رفتيم.
مأمون به گفت وگو با حضرت پرداخت و پس از مدتي دستور داد انگور و انار بياورند. من كه قبلا از امام آن سخنان را شنيده بودم بدنم به لرزه افتاد و براي اين كه مأمون متوجه حالم نشود از جلسه بيرون رفتم...
منتظر ماندم تا نزديك اذان امام بيرون آمدند و به منزل رفتند. طولي نكشيد كه شنيدم مأمون اطبا را احضار كرده و من كه علت را جويا شدم گفتند: اباالحسن دچار بيماري شده و مأمون براي علاج ايشان دكتر خواسته است. مردم نميدانستند كه ماجرا چيست و ترديد داشتند اما من يقين داشتم كه قاتل، مأمون است.1
همين گزارش توانست شيعه و بسياري از مردم را در آن زمان و در طول تاريخ نسبت به واقعيت آگاه سازد و از سالوس بزرگي همچون مأمون، شكست خوردهاي ناتوان بسازد كه "مكروا و مكر اللّه واللّه خير الماكرين".
پاورقي ها:
1- گفتار مزبور را صدوق در علل الشرايع از استادش حسين بن ابراهيم بن ناتانه از علي بن ابراهيم از پدرش از ابي الصّلت هروي نقل ميكند.
2- عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 275.
منابع:
1- عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 275.
نکته : شيعه حاكميت اسلام امام علي
ويژگيهاي ياران حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) در آينه قرآن
در قرآن مجيد اين كتاب انسان ساز و حركت آفرين در رابطه با ياران حضرت مهدي (عليه السلام) يك آيه است كه بسيار اميد بخش و سازنده است اين آيه در حقيقت بيانگر حقايق و واقعيتهايي است كه اگر به طور جدي و همه جانبه تعقيب گردد، موانع سرراه را بر مي دارد و جهان را به استقبال مصلح جهاني حركت مي دهد .
در سوره مائده آيه 59 خداوند بطور مستقيم مؤمنان را مورد خطاب قرار داده و مي فرمايد :
اي مؤمنان هر كس از شما مرتد شد واز اسلام بيرون رفت ! خداوند در آينده جمعيتي را مي آورد كه داراي پنج امتياز هستند .
1- هم خداوند آنها را دوست دارد و هم آنها خدا را دوست دارند ؛
2- در برابر مؤمنان خاضع و مهربانند ؛
3- در برابر مشركان و دشمنان ـ سرسخت و نيرومندند ؛
4- بطور پي گير در راه خدا جهاد و تلاش مي كنند ؛
5- در مسير انجام وظيفه از سرزنش هيچ سرزنش كننده اي نمي هراسند ؛ اين فضل خدا است كه به هركسي بخواهد ( و شايسته ببيند ) مي دهد فضل و رحمت خدا وسيع است و او بر همه چيز آگاه است .
در روايات براي اين آيه مصاديق مختلفي بيان شده ، از جمله اينكه ؛ اين آيه در مورد ياران حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) است كه با اين ويژگيها با تمام قدرت درمقابل مرتدين و كارشكنان مي ايستند .
و در عبارتي امام صادق (عليه السلام) فرمود :
صاحب اين امر (حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه)) در پرتو اين آيه در حمايت چنين ياران آگاه و دلاور محفوظ است1 .
از اين آيه شريفه و مطالب ديگر استفاده مي شود كه ياران حضرت مهدي (عليه السلام) داراي ويژگيهايي هستند كه عبارتند از :
ويژگي اول : به عشق آن ياران به خدا اشاره مي كند ، آنها جز به خدا نمي انديشند ، در حدي كه خداوند نيز آنها را دوست دارد . روشن است كه چنين روحيه اي كه در پرتو ايمان وتوكل به دست مي آيد .
ويژگي دوم : به پيوند اخلاقي ووحدت ويكپارچگي با مؤمنان اشاره مي كند كه نقش آن در پيشبرد كار بسيار مهم و چشمگير است .
ويژگي سوم : حاكي از سازش ناپذيري مؤمنان در برابر كافران ونه شرقي بودن و نه غربي بودن آنها است كه در پرتو آن هر گونه تلاش و شگرد دشمن خنثي مي گردد .
ويژگي چهارم : جهاد و مبارزه پي گير با كفار و دمشنان اسلام است .
ويژگي پنجم : ( كه بسيار مهم است ) قاطعيت و پايمردي مؤمنان را بيان مي كند كه روح محافظه كاري و مجامله در آنها نيست . آنها با گامهاي استوار در صراط مستقيم حركت مي كنند و ياوه هاي چپ و راست در حركت آنها اثر ندارد .
سيماي ياران و منتظران حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) از نگاه روايات
1- امام سجاد (عليه السلام) درباره منتظران و ياران حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) به يكي از دوستانش به نام ابوخالد (ره) چنين فرمود :
مردمي كه درزمان غيبت امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) به سر مي بنرد و معتقد به امامت و رهبري آن حضرت بوده ومنتظر ظهور و قيامش هستند ، از مردم هر زماني برترند ؛چرا كه خداوند آنها را آنچنان از عقل و فهم و شناخت برخوردار كرده كه غيبت امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) براي آنان همچون ظهور آن حضرت است . خداوند آنها را در اين زمان همچون مجاهداتي قرار داده كه با شمشير در پيشاپيش رسول خدا (صل الله عليه و اله) با دشمن مي جنگيدند درحقيقت مردان خالص و شيعيان راستين ما چنين افرادي هستند كه در آشكار و پنهان به سوي خدا دعوت كنند2 .
2- امام باقر (عليه السلام) فرمودند :
وقتي قائم ما (عجل الله تعالي فرجه) قيام كرد هر يك از شما به اندازه قوت چهل مرد نيرو پيدا مي كند و دلهاي شما همچون پاره هاي آهن مي شود كه اگر به كوهها بزنند ، آنها را مي شكافند ...3
3- در بسياري از روايات آمده كه :
منتظرين همانند كساني هستنــد كه در ركــاب پيــامبر خــدا (صـل الله عليه و اله) بر فوق دشمن ضربه مهلك وارد ميسازند4.
اگر اين يـاران به كـوههاي از آهن عبور كنند ، آنها را قطعه قطعه كنند . اسلحه هايشان همواره در كار است تا خداوند راضي شود .5
4- امام صادق (عليه السلام) فرمودند:
همراه ظهور قائم (عجل الله تعالي فرجه) بيست و هفت نفر از پشت كوفه ( نجف اشرف ) ظاهر شده و به حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) مي پيوندند . پانزده نفر آنها از قوم موسي (عليه السلام) هستند كه به سوي حق هدايت مي كنند و حاكم به حق و عدالت هستند وهفت نفر آنها اصحاب كهفند و بقيه عبارتند از : يوشع بن نون (عليه السلام) . سلمان (عليه السلام) ، ابودجابه انصاري (عليه السلام) ، مقداد (عليه السلام) و مالك اشتر (عليه السلام) اينها در خدمت امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) به عنوان ياران و فرماندهان آن حضرت به شمار مي آيند6 .
5- پيامبر (صل الله عليه و اله) فرمودند :
مردمي از مشرق زمين بپاخيزند و زمينه ساز حكومت حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) شوند 7.
6- در روايتي داريم وقتي از پيامبر (صل الله عليه و اله) در مورد آيه 59 سوره مائده سئوال شد ؛ پيامبر (صل الله عليه و اله) دست خود را به شانه سلمان (عليه السلام) نهاد ، فرمود :
منظور از ياران : هموطنان اين شخص هستند .
سپس فرمود :
اگر دين به ستاره ثريا بسته باشد در آسمانها قرار بگيرد ، مرداني از فارس آن را دراختيار خواهند گرفت8 .
نكاتي پيرامون 313 يار مخصوص حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه)
پيرامون 313 يارمخصوص و ويژه امام زمان به دونكته مهم اشاره مي نماييم :
1-تواتر حديث 313 نفر
در همه جا معروف است و در كتابهاي مربوط به امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) نوشته شده كه هنگام ظهور آن حضرت 313 نفر ياران مخصوصش به اومي پيوندندو همچون كوه در برابر حوادث ايستادگي كرده و همراه امام (عليه السلام) هستند و اين حديث 313 نفر در كتب معروف مانند بحار الانوار و اثبات الهداه و منتخب الاثر ... آمده است .
2- ويژگيهاي مخصوص ياران خالص يعني 313 نفر از ديدگاه روايات
الف ) امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه) در انتظار آنها به سر مي برد :
هنگام ظهور امام قائم (عجل الله تعالي فرجه) آن حضرت قبل از آنكه كنار كعبه برود وتكيه بر كعبه كند و صداي دل آراي خود رابلــند كــرده و به جهانيان برســاند ، در مكاني به نام ذي طوي درانتظار 313 نفر از ياران خاصش توقف ميكند تا اينكه آنها مي آيند و به آن حضرت مي پيوندند ... و از آنجا همراه امام به كنار كعبه مي روند ... 9
ب) 313 نفر ازاطراف جهان جمع مي شوند
امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد :
خــداوند براي حــضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه) از دورترين شهرها به تعداد جنگاوران جنگ بدر ، 313 مرد را جمع مي كند .10
ج ) 313 نفر نخستين بيعت كنندگان با امام قائم (عجل الله تعالي فرجه) هستند .
هنگام ظهور نخستين كساني كه پس از جبرئيل امين (عليه السلام) يا امام قائم (عجل الله تعالي فرجه) بيعت مي كنند ، همين 313 نفر هستند و اين مطلب دراحاديث آمده است11 . البته بايد توجه داشت كه درآغاز ظهور ياران امام زمان 313 نفرند و گرنه بطور سريع برياران آن حضرت افزوده مي شود ، بطوري كه در همان آغاز به 000/10 نفر ميرسند .
د) 313 نفر جانبازان سلحشورند
امام سجاد (عليه السلام) مي فرمايد :
اين 313 نفر درحدي از ايثار و جانبازي و شجاعت و سلحشوري هستند كه دشمنان قائم جمع مي شوند تا آن حضرت را به قتل برساند . همين 313 نفر با دفاع قهرمانانه در راه آن حضرت دشمنان رادفع مي كنند12 .
هـ) 313 نفر پرچمداران و حاكمان روي زمين هستند .
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
گويا امام قائم (عجل الله تعالي فرجه) را بر بالاي منبر كوفه مي نگرم كه يارانش 313 نفر مرد به تعداد جنگاوران مسلمانان جنگ بدر ـ اطرافش را گرفته اند اين ياران پرچمداران و حاكمان بر مردم در زمين از جانب خداوند هستند13 .
و ) 313 نفر امت معدوده وهمچون پاره هاي ابرهاي متراكم هستند .
در قــرآن مي خوانيم ـ هر جا كه باشيد ، خداوند همه شما را حاضر مي كند ـ در تفسير اين آيه شريفه امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد :
منظور ياران قائم (عجل الله تعالي فرجه) اند كه 313 نفرند ، به خدا سوگند . منظور از امت معدوده كه ( در سوره هود آمده ) آنها هستند . به خدا سوگند در يك ساعت همگي جمع مي شوند ، همچون پاره هاي ابر پائيزي كه بر اثر باد جمع و متراكم مي گردد14 .
ز) 313 نفر ركنها و پايه هاي خلل ناپذير وپشتبانان محكمند
امام صادق در تفسيرآيه 80 سوره هود كه در آن آمده ، حضرت لوط به قوم سركش و تبهكار خود گفت ،« لو ان لي بكم قوه او اوي الي ركن شديد» فرمود .
منظور از قوه همان قائم (عجل الله تعالي فرجه) است و منظور از ركن شديد ( پشتيبانان محكم ) 313 نفر از يارانش هستند15.
ح) حديثي از امام پنجم در وصف ياران حضرت
امام باقر (عليه السلام) فرمود :
امام قائم (عجل الله تعالي فرجه) داراي 313 نفر ياور است كه اين افراد از عجم هستند ، برخي از آنها در روز بر روي ابر سوار شده و راه مي روند و به نام پدر و اوصاف و نسب معروفند16 .
ط) دست خدا بالاي سر حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) و يارانش است .
اين مطلب از آيه شريفه « ان تنصرو الله ينصركم و يثبت اقدامكم » استفاده مي شود .
ي) 50 نفر از 313 نفر يار مخصوص امام زمان (عج ) از زنان هستند .
امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد: سوگند به خدا سيصد و اندي نفر مرد مي آيند كه در ميانشان 50 نفر زن هستند، آمدنشان همچون ابرهاي پاييزي است .17
برگرفته از كتاب سيماي امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه)
پي نوشتها :
1-تفسير برهان ، ج1 ، ص 497.
2-کمال الدين ، شيخ صدوق ، ص 320 .
3-- بحار الانوار ، ج52، ص335.
4-بحار الانوار ، ج52، ص126.
5-بحار الانوار ، ج52، ص367.
6-ارشاد مفيد ، ص 399.
7-کنزالعمال ، ج7 ، ص186.
8-نورالثقلين،ج1،ص642.
9-بحار الانوار ، ج52، ص304.
10-بحار الانوار ، ج52، ص320.
11-بحار الانوار ، ج52، ص317.
12-بحار الانوار ، ج52، ص306.
13-بحار الانوار ، ج52، ص436.
14-تفسير نور الثقلين ، ج1، ص139.
15-تفسير برهان ، ج1، ص228.
16-اثبات الهداه ، ج7 ، ص92.
17-بحار الانوار ، ج52، ص223
بررسي حوادث و رويدادهايي که در پيشگويي هاي آخرالزمان (آخرين دوره حيات جوامع و سيستم هاي حکومتي قبل از تشکيل آرمان شهر مهدوي) در آيات و روايات ائمه معصومين(ع)
بسياري از پيشگويي هاي مذکور شکي براي ما باقي نمي گذارد که حوادث و تحولاتي عظيم، قبل از ظهور و پايان جهان رخ خواهد داد. بنابراين هيچ گاه نبايد از هيچ تلاشي در جهت تطبيق رخدادها و شرايط جهان با پيشگويي هاي آيات و روايات در مورد پايان جهان، فروگذار باشيم.
در بيشتر کتاب هاي روايي شيعه علايـم اين واقـعه آمده است و به دلايـلي مردم نسبـت به اين امـور بي توجـه هسـتند، البته نمي توان کم کاري متصديان امور را در اين خصوص ناديده انگاشت، زيرا بزرگـان و علماي دين اين آثار را به دسـت ما رسـانده اند اما تکليف ما فقط ذکر آثار نيست بلکه علاوه بر آن، پرداختن به جزئيات و مصداق شناسي اين پيشگويي ها ضروري مي نمايد.
لازم به ذکر است که مسيحبت و يهود در اين بحث ها گوي سبقت را از ما ربوده اند و هم اکنون اين واقعيت در خصوص امريکا، صادق است. جايي که کتاب ها، تلويزيون و برنامه هاي راديويي و حتي عملکرد و برنامه هاي جورج بوش، رييس جمهور امريکا، پيرامون پيشگويي هاي انجيل تمرکز کرده اند!
پس از اينجا معلوم مي شود که نسبت به حوادث پيرامون خويش (زلزله ها، طوفان ها، کشتارها، مرگ هاي ناگهاني، قحطي ها، و هزاران بلاياي ديگر) نبايد بي تفاوت بود. زيرا اينگونه مصيبت ها در دوران پيشين به فراواني امروز نبوده است. با در نظر گرفتن حوادث دنياي پيرامون خويش و مقايسه اين وقايع به نسبت کل جهان، عمق فاجعه را آشکار خواهد شد. لذا نگارنده در جهت مصداق شناسي اين پيشگويي ها برآمده است.
لازم به ذکر است که پس از ذکر آيات و روايات، مطالبي از کتب يهود و نصارا نيز در اين خصوص ذکر گرديده است.
اميد است که ذکر اين مطالب باعث متوجه شدن قلوب مردم به حضرت ولي عصر(عج) و دلگرمي منتظران موعود آخرالزمان گردد.
آيات
"قطعا همه شما را با چيزي از ترس، گرسنگي و کاهش در مال ها و جان ها و ميوه ها، آزمايش مي کنيم و بشارت ده به استقامت کنندگان.»1
احاديث
امام محمدباقر(ع) در حديثي شرايط موجود قبل از شروع دوران طلايي زندگي بشر را اينگونه توصيف کرده اند: «حضرت قائم(ع) قيام نمي کنند مگر آنکه ترس همه را فرا گرفته باشد، زلزله ها زياد شده باشد، فتنه ها و بلاها دامن مردم را گرفته باشد، و طاعون همه را مبتلا کند.»2
امام صادق(ع) مي فرمايند: «ناگزير است که در پيش از ظهور قائم سالي باشد که مردم در آن گرسنه باشند. از کشته شدن، کاهش يافتن اموال و جان ها و محصولات بترسند. اين در کتاب خداست که فرمود: قطعا همه شما را با چيزي از ترس، گرسنگي و کاهش در مال ها و جان ها و ميوه ها، آزمايش مي کنيم و بشارت ده به استقامت کنندگان.»3
ايشان تعداد کشته ها بر اثر اين عوامل را پنج هفتم4 و در جايي دو سوم يا نه دهم5 ذکر مي کنند.
امام علي(ع) فرمود: «پيش از ظهور قائم مرگ سرخ و مرگ سفيد خواهد بود... مرگ سرخ با شمشير و مرگ سفيد همان طاعون است.»6
نيز در جايي امام صادق(ع) فرمود: «پيش از قيام قائم دو مرگ و مير عمومي رخ دهد، يکي مرگ سرخ و ديگري مرگ سپيد،... مرگ سرخ با شمشير و مرگ سپيد با طاعون است.»7
قبل از ظهور مرگ هاي ناگهاني (موت فجأة)، بيماري هاي متنوع و همه گير نظير طاعون و وبا گسترش قابل توجهي دارند. از حضرت موسي بن جعفر(ع) از پدران خويش از پيامبر(ص) نقل شده است:
«ظهور بواسير و مرگ ناگهاني و جذام (خوره) از علامت نزديکي ساعت است.»8
کتب مقدس
«... و در بعضي جاي ها قحطي ها، طاعون ها و زلزله ها پديد خواهند گرديد.»9
«...به شمشير و قحطي و مرگ و حيواناتِ زمين، بکشند [خلق را].»10
با توجه به آيه و احاديث و روايات ذکر شده مي توان مهم ترين اين حوادث ذکر شده را اينگونه بيان نمود:
قحطي (کاهش محصولات، اموال و گرسنگي)
جنگ (کاهش در جمعيت و جان ها)
مرگ (به واسطه بيماري هاي کشنده)
اين علامت ها در تقسيم بندي علائم ظهور، جزو حوادثي ذکر شده که بيشتر علامت نزديکي ظهور است.
در اين قسمت از بين موارد فوق به مرگ به واسطه بيماري به عنوان يکي از علايم نزديکي ظهور پرداخته شده است.
اين امور دو مرتبه تکرر مي يابد:
يکي: در اواخر دولت بني العباس که سپري شده است و تواريخ از قتل نفوس و کمي محصولات و قحطي در عراق و مصر و بلاد شام سخن گفته اند.
و دومي که در نزديکي ظهور رخ خواهد داد.
طاعون در اين روايات شامل هر مرض مسري مهلک است و به سبب آن که در آن زمان مهلک ترين بيماري شناخته شده بوده است از آن ياد شده است. پس لفظ طاعون ساير فجايع و بلايايي که خداوند براي تنبيه اقوام نافرمان بردار نازل مي کند را نيز در بر مي گيرد. البته، هر کدام از اين وقايع ذکر شده (زلزله ها، جنگ ها و ...) زمينه را براي گسترش يک بيماري همه گير (اپي دمي) آماده مي کند.
امروزه بيماري ها به سرعت در حال گسترش هستند. در حالي که يکي مي تواند به مرگ هزاران نفر منجر شود آن يکي مي تواند بافت اجتماعي را از هم باز کرده و تعادل روابط ضروري براي ثبات کشورها را به هم مي زند.
بزرگ ترين بيماري وحشت آفرين اخير سارس (سندرم تنفسي حاد) بود، که سال گذشته صدها نفر را کشت و هزاران نفر را آشفته کرد. قبل از آن ايدز بود، که ده ها ميليون نفر را از بين برد و امروزه نيز در برخي از کشورها از هر ده نفر يکي را از پا در مي آورد. فردا ممکن است اين بيماري، يک بيماري ديگر باشد که مي تواند سراسر زمين را درو کند، و به دنبال خويش مرگ و نابودي بياورد.
اکنون به بررسي بزرگ ترين کشتارها بر اثر بيماري ها در دوران معاصر (که بي شک نسبت به دوران پيشين افزايش يافته است) مي پردازيم.
مرگ سياه
شايد مشهورترين قتل عام تاريخ مربوط به مرگ سياه (Black Death) در قرن 14 ميلادي باشد. حدود 20 ميليون نفر (يک سوم تا نصف جمعيت اروپا) در همان ابتدا جان خود را از دست دادند.
در سال 1346 ميلادي، اخباري که به اروپا مي رسيد حاکي از شيوع يکي بيماري کشنده در چين بود که بسياري از قسمت هاي آسيا را در بر گرفته بود. سال بعد يک بيماري مرموز ديگر در ايتاليا ظاهر شد. کارکنان کشتي هايي که از درياي سياه عازم «مِسينا» بودند مبتلا به دمل هاي سياه رنگي در سير بغل و کشاله ران شدند. اين نيز يکي بيماري خطرناک بود.
بيماري آنقدر کشنده بود که مردم مي دانستند آن شب که به رختخواب مي روند صيح روز بعد ديگر زنده نخواهند بود. دو نوع از اين بيماري وجود داشت. اولي داخلي بود، که به تورم و خونريزي داخلي منجر مي شد. اين نوع از طريق تماس سرايت مي کرد. دومي در شش ها متمرکز مي شد از طريق سرفه و هوا منتقل مي شد. براي اين بيماري پيشگيري يا درمان شناخته شده اي وجود نداشت.
از جمعيت تمامي شهرها کاسته شده بود. ساختار اجتماعي به کلي از هم پاشيده بود. والدين کودکان خود را رها مي کردند، شوهران و همسران همديگر را ترک مي کردند تا بميرند. در بسياري از موارد از ترس سرايت، کسي پيدا نمي شد تا جنازه ها را به خاک بسپارد. يکي از نويسندگان آن زمان از مشاهده 5000 جسد در درون يک مزرعه سخن مي گويد.
تمامي اين وقايع، سرنوشت امم و فِرَق پيشين (اهل مدين، اصحاب ايکه، قوم ثمود، اصحاب الرس، اصحاب السبت، قوم عاد و ...) را در ذهن تداعي مي کرد. در آن زمان، کتاب هاي مقدس وسيله اي اوليه براي سنجش مصائب طبيعي بود. تنها راه براي درک چنين وقايعي اين بود که جهان کنوني رو به پايان دارد. ديگر اميدي براي آينده وجود نداشت.
بيماري هاي مشابه در زمان هاي اخير نيز مشاهده شده اند. قتل عام بزرگ لندن در سال 1664 و 1665 باعث نابودي حدود 70000 نفر از جمعيت 460000 نفري اين شهر شد. در يک حادثه ديگر در کانتون و هنگ کنگ در سال 1894، 80000 تا 100000 نفر کشته شدند و در عرض 20 سال بيماري از جنوب چين به سراسر دنيا گسترش يافت و حدود 10 ميليون کشته بر جاي گذاشت.
اين دِروگر در سال 1899 از آسيا به آمريکا رسيد. اين بيماري امروزه نيز گزارش شده است و هر سال 15 نفر را به کام مرگ مي کشاند. اين بيماري از جوندگان نشأت گرفته و به وسيله کک به انسان منتقل مي شود. گاهي گازگرفتگي توسط حيوانات نيز باعث سرايت آن مي شود.
بيماري هاي منتشر شده توسط انساندرطول تاريخ، اين نوع قتل عام ها، به عنوان سلاح تهاجمي بر عليه ملت هاي ديگر به کار گرفته شده است. مغول ها اجساد مبتلا به اين بيماري ها را از طريق منجنيق به داخل شهرهاي محاصره شده مي انداختند. بر اثر گسترش بيماري هزاران نفر در داخل شهرهاي محاصره شده تلف مي شدند.
در جنگ جهاني دوم، ژاپن کک هاي حامل بيماري را به داخل خاک چين انتقال داد. تجربيات طولاني به دست آمده در جنگ ها نشان داد که جنگ افزارهاي بيولوژيکي يکي از راه هاي ممکن براي نابودي گسترده است. در سال 1969 معاهده اي بين ايالات متحده و 70 کشور ديگر امضا شد که توليد سلاح هاي بيولوژيکي را ممنوع اعلام کرده بود. اما علي رغم اين اقدام اکنون پوشيده نيست که برخي از کشورها اين معاهده را ناديده گرفته و به توليد اين سلاح ها مي پردازند.
شوروي سابق در طول جنگ سرد تلاش هاي زيادي را براي توليد سلاح هاي بيولوژيکي به کار برد. براي سال ها دانشمندان به تحقيق در امکان وجود راه هايي براي ايجاد تغييرات ژنتيکي در اين عوامل اقدام نمودند تا آن را در مقابل درمان هاي مدرن مقاوم و پايدار سازند. پس از فروپاشي شوروي در سال 1992، اين امر اهميت زيادي پيدا کرد. ايالات متحده و متحدان او بيم داشتند که ممکن است اين فن آوري به دست القاعده يا ساير گروه هاي تروريستي بيفتد و روزي از آن بر عليه اين کشورها اقدام کنند.
بعد از جنگ اول خليج در سال 1991، ناظران تسليحاتي اعلام کردند که رژيم صدام حسين سلاح هاي شيميايي در اختيار دارد و کلاهک هاي ميکروبي را توليد کرده است تا بر عليه دشمنانش از آن استفاده کند. (سلاح هايي که امريکا و متحدانش در اختيار او قرار داده بودند تا عليه ايران استفاده کند) آنان هنوز هم بيم ناک هستند در صورت عدم کشف و نابودي آن ها، ممکن است گروه هايي همچون القاعده يا ساير گروه هاي افراطي آن را در اختيار گرفته و بر عليه منافع غرب به کار گيرند.
اکنون نيز ممکن است چنين حملاتي انجام شود. بر اساس يک بررسي انجام شده شيوع يک بيماري همچون آبله در امريکا در يک روز يک ميليون نفر را مي کشد و دو يا سه برابر اين تعداد را مبتلا مي سازد.
بيماري هاي طبيعي
در آن سوي اين وقايع، نوع ديگري از طاعون در انتظار است. محققاني که در اين زمينه تحقيق مي کنند مي گويند اين يکي کاملا در خفا عمل مي کند و مي تواند هر لحظه منفجر شود.
80 سال قبل جهش ناگهاني در ويروس عامل انفلوآنزا منجر به يک اپي دمي جهاني شد که در طول فقط 18 ماه، 25 تا 40 ميليون نفر را در سراسر جهان نابود کرد. بسياري اين بيماري را يکي از بدترين فاجعه ها در طول تاريخ برشمرده اند. برخي از مورخان مي گويند اين بيماري باعث پايان جنگ جهاني اول شد.
دانشمنداني که در اين زمينه تحقيق مي کنند هشدار مي دهند که اين واقعه ممکن است بار ديگر اتفاق بيفتد. آنفلوآنزا يکي از بزرگ ترين عوامل خطر آفرين در دنياي کنوني ما مي باشد. ممکن است ساير موارد مشابه اکنون در حال تحول باشند. حدود 8 ماه يا بيشتر طول مي کشد تا واکسن يکي بيماري ساخته شود در حالي که در آن سو يک بيماري ديگري شيوع پيدا مي کند. محققان مي دانند که نمي توانند جلوي بيماري هاي همه گير را بگيرند. زماني که مقامات بخواهند بفهمند چه اتفاقي افتاده، شايد براي نجات جان ميليون ها نفر دير شده باشد.
بيماري سال گذشته (سارس) به سرعت شناسايي و در عرض چند هفته نقشه ژني آن کشف شد. محققان سراسر جهان از آخرين فن آوري هاي پزشکي براي اين مهم استفاده کردند. در مقايسه با آن، اقدام مشابه در مورد ويروس ايدز چندين سال طول کشيده و هنوز هم ادامه دارد در حالي که در همان آغاز 20 ميليون نفر را مبتلا کرده بود.
به هر حال ممکن است سال ها طول بکشد تا واکسني براي مبارزه با سارس پيدا شود. در همين زمان بيماري هاي ديگر در انتظار اين هستند که يک روز به نوع بشر حمله کنند. در اين زمان نتايج بسيار مصيبت بار خواهد بود.
جنگ در يک نقطه از جهان همراه با يک بيماري مشابه آنچه که در جنگ جهاني اول اتفاق افتاد، مي تواند فجايع بزرگي را که فقط در پيشگويي هاي آيات و روايات در مورد آخرالزمان ذکر شده، به بار بياورد.
راز نجات
نجات از بي ديني و شرک
با نگاهي به اين عوامل خطرساز مي توان راز آن ها را در پيام خداوند به بشر پيدا کرد. بي شک ترکتازي اين قاتلان، پس از هشدارهاي مکرر خداوند به بشر در خصوص روي گرداندن از گناهان، خواهد بود.
زماني که خداوند پيامبري را به سوي قومي ارسال مي کند دستوراتي را همراه او به مردم مي دهد که برنامه زندگي آن ها در آرامش و سعادت است.
«... از بت هاي پليد اجتناب کنيد و از سخن باطل بپرهيزيد.11 تنها خدا را بخوانيد و دين خود را براي او خالص کنيد.12 ... نماز را برپا داريد، زکات را بپردازيد،13 همراه رکوع کنندگان رکوع کنيد.14 و به رسولان من ايمان بياوريد و آن ها را ياري کنيد، و به خدا قرض الحسن بدهيد [= در راه او به نيازمندان کمک کنيد].15 به آنچه نازل کرده ام ايمان بياوريد؛ ... و نخستين کافر به آن نباشيد؛ و آيات مرا به بهاي ناچيزي نفروشيد و تنها از مخالفت دستورهايم بترسيد نه از مردم. و حق را به باطل نياميزيد؛ و حقيقت را با اينکه مي دانيد کتمان نکنيد.16... نعمت مرا که به شما ارزاني داشتم به خاطر بياوريد... آنچه را از آيات و دستورهاي خداوند به شما داده ايم، به قدرت بگيريد؛ و آنچه را که در آن است به ياد داشته باشيد و به آن عمل کنيد...»17
اينجا راه حلي براي رفع بي ديني و شرک آمده است. هرگونه پرستش غير خدا همان پرستش بت هاست که ارزش و اعتباري ندارند. زيرا که باعث عدم شناخت پروردگار است که خود نوعي بلاي بزرگ به شمار مي آيد. اين خود به بي ديني و کفر منجر مي شود. زماني که بي ديني و کفر حاکم شد، در بين ملت ها اختلاف به وجود آمده و منجر به جنگ خواهد شد.
در سِفر لِويان آمده است:
«و از براي خودتان بتان و اصنام تراشيده مسازيد و نصب شده ها از براي خودتان برپا منماييد و در زمين خودتان تصويرهاي سنگي جهت سجده نمودنش مگذاريد زيرا که خداوند خداي شما منم.»18
نجات از ترس و جنگ
امنيت و آرامش پاداش خداوند براي بشر است، پاداشي که در ازاي اطاعت بشر از خداوند در نقطه مقابل جنگ به او داده خواهد شد.
"...و ترسشان را به امنيت و آرامش مبدل مي کند...»19
و صلح به زمين عطا خواهم فرمود که بي وجود ترساننده خواهيد خوابيد»20
نجات از قحطي
در مقابل قحطي، خداوند وعده داده است که در صورت اطاعت، غذا و محصولات فراواني را پاداش خواهد داد. «و اگر اهل شهرها و آبادي ها ايمان مي آوردند و تقوا پيشه مي کردند، برکات آسمان و زمين را بر آن ها مي گشوديم. اگر شکرگزاري کنيد، نعمت خود را بر شما خواهم افزود.»21
اگر موافق آيين هاي من سلوک نماييد و اوامر مرا نگاه داشته آن ها را به جا بياوريد، پس باران هاي شما را در موسمِ آن خواهم بارانيد و زمين محصولش را زياد خواهد کرد و درختان صحرا ميوه خود را خواهند داد.»22 در مقابل دلايل وقوع قحطي را در آيات ديگري برشمرده است:
خداوند براي آنان که کفران نعمت مي کنند مثلي زده است: منطقه آبادي که امن و آرام و مطمئن بود؛ و همواره روزي اش از هر جا مي رسيد؛ اما به نعمت هاي خدا ناسپاسي کردند؛ و خداوند به خاطر اعمالي که انجام مي دادند، لباس گرسنگي و ترس را بر اندامشان پوشانيد.»23
«ما نزديکان فرعون و قوم او را به خشکسالي و کمبود ميوه گرفتار کرديم، شايد متذکر گردند.»24
نجات از مرگ هاي ناگهاني
اما در مقابل مرگ؟
کفرورزي و ناسپاسي در مقابل نعمت ها، نافرماني در مقابل اوامر پروردگار در اين آيات دليل نزول بلا ذکر شده است.
پس بلاها را پشت سر هم بر آنان نازل کرديم: طوفان و ملخ و آفت گياهي و قورباغه ها و خون را ـ که نشانه هايي از هم جدا بودند ـ بر آنان فرستاديم ولي باز بيدار نشدند و تکبر ورزيدند و جمعيت گناهکاري بودند.25
... ستمگران... آن فرمان ها را ... تغيير دادند؛ از اين رو به خاطر ستمي که روا مي داشتند، بلايي را از آسمان بر آن ها فرستاديم.26
... گرفتارخشم الهي شدند؛ چرا که آنان نسبت به آيات الهي، کفر مي ورزيدند.27
... طوفان و سيلاب آنان را فرا گرفت در حالي که ظالم بودند.28
... کسي که نعمت خدا را، پس از آن که به سراغش آمد در مسير خلاف به کار گيرد، گرفتار عذاب شديد الهي خواهد شد.»29
ظلم، تکبر، گناهکاري، تحريف دين، استفاده از نعمت ها در راه خلاف، و کفرورزي از دلايل نزول عذاب و مرگ ناگهاني است. و در مقابل دوري از اين مفاسد بلاها را نيز دور مي گرداند.
«اگر به تحقيق قولِ خداوند خود را استمتاع نمايي و آنچه را که در نظرش راست است به جا آورده گوش به احکامش بدهي و تمامي فرايضش را نگاه داري هيچ يکي از اين بلايا که به مصريان فرستادم بر تو نخواهم رسانيد چونکه خداوند شفادهنده تو منم.»30
«اما اگر به قول خدايت گوش ندهي... خداوند به تو طاعون را ملحق خواهد ساخت تا تو را از زميني که جهت تصرف درآوردنش به آن داخل مي شوي بالکل نابود گرداند. خداوند تو را به سل و تب محرقه و تب لرزه و خناق و به شمشير باد سموم و يرقان خواهد زد که اين ها تو را تا هلاک شدنت دنبال خواهند نمود. و تو را به دمل مصر و بواسير و جرب و خارشي که از آن شفا نتواني يافت مبتلا خواهد ساخت. و خداوند تو را به ديوانگي و نابينايي و آشفتگي مبتلا خواهد کرد.»31
موعود آخرالزمان
در ميان اين عوامل مرگ آفرين و وعيدهاي پروردگار، خداوند وعده داده است که زمين را به صالحان بازمي گرداند.
«خداوند به کساني از شما که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام داده اند وعده مي دهد که قطعا آنان را حکمران روي زمين خواهد کرد، همان گونه که به پيشينيان آن ها خلافت را روي زمين بخشيد؛ و دين و آئيني را که براي آنان پسنديده، پابرجا و ريشه دار خواهد ساخت؛ و ترسشان را به امنيت و آرامش مبدل مي کند...»32
«در زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتيم: بندگان شايسته ام وارث حکومت زمين خواهند شد.»33
اين مطلب در مزامير داوود اينگونه آمده است:
((بردباران، وارثان زمين خواهند شد.»34
خداوند از طريق موعود آخرالزمان بشر را از هلاکــت به ســاحل نــجات رهنمون خواهد شد و عدالت و قسط را در زمين اجرا مي کند.
چنانچه گفته شد وقوع حوادثي از قبيل آن چه که ذکر شد از علامت هاي نزديک شدن ظهور منجي عالم بشريت است. چنانچه حضرت باقر(ع) در خصوص قسمت آخر آيه 155 سوره بقره: «و بشارت ده به استقامت کنندگان» فرموده اند: «مژده بده صابرين را در آن هنگام به تعجيل خروج قائم.»35
پي نوشت ها:
بقره، 155
الغيبه نعماني، ص 235
همان، صص 250 و 251
منتخب الاثر، ص 546
همان، ص 560
الغيبه نعماني، ص 278
کمال الدين، باب 57، حديث 27
الزام الناصب ج 2 ص 125
متي، 24:7
مکاشفات يوحنا، 6:8
حج 30
غافر 14
مائده 12
بقره 43
مائده 12
بقره 41 و 42
همان، 47 و 63
سفر لِويان، 26:1
نور 55
سفر لويان، 26:6
ابراهيم 7
سفر لويان، 26:3،4
نحل، 112
اعراف 130
همان 133
همان 162
بقره 61
عنکبوت 14
بقره 211
سفر خروج، 15:26
سفر توريه تثنيه، 28:21،22،27،28
نور 55
انبياء 105
مزامير، مزمور 37
الغيبه نعماني، صص 250 و 251
هنگام نقد و بررسي رواياتي كه حوادث پس از ظهور را شرح ميدهد، گاه به ذهن خطور ميكند كه حوادث پس از ظهور، بر اساس معجزه استوار ميگردد؛ در حالي كه وقوع معجزه در اين مورد دور از حقيقت است و تصديق آن مشكل ميباشد. از اينرو فهم و درك همه جانبة اين احاديث مشكل ميشود.
البته اين مشكل را نميتوان در فهرست حقيقي مبحث تاريخ پس از ظهور، جاي داد؛ زيرا مشكلات پيشين، حقيقتاً موجب نقص و كاستي بحث هستند و پژوهشگر را ناچار ميسازند كه واقعيت را بپذيرد اما اين مشكل (مشكل ششم) چنين نيست و در واقع تنها نقطة ضعف، آنهم در نزد انديشمنداني است كه معجزه را معتبر نميدانند؛ زيرا در شمار مهمي از آن روايات، به طور كلي هيچ اشارهاي به هيچ معجزهاي نشده است. و تنها اقدامات امام(ع) و دستاوردها و تعداد ياران او و... را روايت كردهاند و اساساً در آنها از معجزه خبري نيست.
امّا در ميان آن روايات، شايسته است روايتهايي را كه بر معجزه دلالت دارند يك به يك مورد بحث و بررسي دقيق قرار داد؛ در نتيجه هر كدام از آنها كه مطابق قانون معجزه بود، 1 پذيرفته و هر كدام كه از حدود «قانون معجزه» بيرون بود رد شود و از صلاحيت اثبات تاريخي، ساقط گردد.
بنابر اين، مشكل ششم، از اهميت قابل توجهي برخوردار نيست و تنها پنج مشكل نخست مهم است كه البته بايد تا حد امكان براي رفع آنها و جلوگيري از تأثيرات منفيشان، به جستوجو و ارائه راه حل پرداخت.
د) راههاي خروج از اين مشكلات
همچنان كه پيش از اين نيز اشاره كرديم پاسخ قاطع به اين مشكلات به صورت كلي و جزيي، توسط محقق و پژوهشگري كه معاصر با دوران ظهور يا پس از آن دوران نيست، امكان ندارد.
به همين دليل بهتر است به نقص اين بحث از احاطه به ژرفاي حقيقي روز موعود و جزئيات حوادث آن، اعتراف كنيم، در نتيجه نهايت تلاش ما اين خواهد بود كه انديشههاي كلّي و اقدامات اساسي موجود در آن زمان را از طريق رواياتي كه به ما رسيده و اصولي كه آنها را ميشناسيم، ترسيم نماييم.
بهترين شكل برون رفت از اين مشكلات، اتخاذ دو روش مترتّب بر يكديگر است:
روش اول: رفع و حل اين مشكلات از طريق اصول كلي برگرفته از قرآن و سنّت. براي اين كار، تمامي رواياتي را كه در منابع اين تاريخ (تاريخ پس از ظهور) وجود دارد بر فهم متعارف از اسلام و ديدگاه آن درباره مسائل كلي و جزيي، عرضه ميكنيم. مراد از فهم متعارف از اسلام، همان فهم برآمده از قرآن و سنّت است كه يا دليلي از آيات و روايات و يا استدلالي عقلي و برهاني دارد.
به مدد اصول زير، ميتوانيم به نتيجههاي اساسي و قطعي براي رفع و حّل اين مشكلات برسيم:
1-تلاش براي درك عبارات رمزي موجود در روايات، به طوري كه با فهم درست از اسلام هماهنگ باشد. به اين شرط كه فهم ظواهر اين روايات، اساساً امكان نداشته باشد وگرنه اين كار (برداشتهاي رمزگونه)، همچنانكه در بحثهاي اسلامي ثابت شده است مبنايي ميشود براي باورهاي نادرست و انحرافي از اسلام.
هنگامي كه امر دائر باشد بين وانهادن اين روايات و يا تأويل آنها، تأويل آنها به معناي صحيح، بهتر است. و چرا چنين نباشد در حالي كه ميدانيم استفاده از تعبيرات رمزي و تأويلي در زبان مبارك پيامبر و ائمه(ع) مرسوم و متعارف بوده است، بهويژه آنجا كه سخنان آن گراميان از ميزان درك شنوندگان، بالاتر بوده است. همچنانكه در مورد روايات حوادث پس از ظهور، وضع، اينچنين است.
2-سعي و كوشش براي پركردن فضاهاي خالي و رخنههاي موجود در اين تاريخ بر اساس آنچه كه ميدانيم امام مهدي(ع) به طور طبيعي پس از ظهورش براساس اصول كلي اسلامي عمل خواهد نمود، گرچه روايات هم ـ در نتيجه شرايط خاص ـ به آن تصريح نكرده باشند.
امّا باز شكافهاي وسيعي باقي ميماند كه ميتوانيم همه يا بخشي از آنها را از طريق روش دومي كه به زودي ميآوريم پر كنيم كه بدون به كارگيري اين روش، ترميم آن فضاهاي خالي، ممكن نخواهد بود. همانطور كه پس از اين خواهيم ديد با استفاده از اين دو روش، قادر خواهيم بود بخش مهمي از آن شكافها را پوشش دهيم.
3- رّد هر خبري كه مخالف نصوص و اصول كلي اسلامي باشد و ملاك قراردادن آن نصوص و اصول در رّد يا پذيرش اخبار (البته تا وقتي كه آن اخبار، مستفيض يا متواتر نباشند.(
4-دستيابي به برخي امور كه روايات دربارة آنها ساكتند و به رويكردهاي كلي دولت جهاني امام(ع) مربوط ميشوند. به اين امور ميتوان پس از رفع مشكل پنجم تا حد امكان دست يافت.
5-تلاش در پرتو اصول كلّي، براي فهم ارتباط بين حوادثي كه ربط آنها با يكديگر در نقلهاي كه به ما رسيده واضح و روشن نيست يا كوشش براي مرتّب كردن ترتيب زماني آن حوادث، اگر آن ترتيب در اخبار لحاظ نشده باشد.
روش دوم: به هنگام فقدان اصول كلي، تنها راه رسيدن به نتيجه، ارائه طرحهاي احتمالي است؛ به اين صورت كه دو يا سه احتمال قويتر در مورد مشكلي كه وجود دارد ارايه گردد. در اين حالت، ما باور قطعي به هيچكدام از آن احتمالات نداريم گرچه در اغلب موارد ميتوانيم با گردآوري قراين، يكي از آنها را ترجيح داده و برگزينيم.
در صورتي كه با كمك اصول كلي نتوانيم به نتيجه برسيم با اين روش خواهيم توانست به تعدادي از نتيجههاي گذشته برسيم. همچنين ميتوانيم تمام مطالب را پوشش داده و بقيه مشكلات را حل كنيم؛ زيرا ديگر مشكلي باقي نميماند تا بعضي از احتمالاتش بر ديگر احتمالات، رجحان نداشته باشد.
آري، تنها دو مطلب باقي ميماند كه تأمل بيشتري ميطلبد:
1-نگاه مذهبي كه در اخبار اماميه بر آن تأكيد شده است، اگرچه در عصر صدور اين اخبار، توجيه داشته امّا اين توجيهات، ارزش اجتماعي خويش را در عصر حاضر از دست داده است؛ زيرا حكومت امام مهدي(ع) جهاني است و همه انسانها را دربرميگيرد.
اگر مقصود ما آن باشد كه به شيوهاي جامع و كامل به مبحث تاريخ پس از ظهور بپردازيم، روا نيست كه صرفاً براين مطلب تأكيد ورزيم و ديگر جنبههاي آن را رها سازيم.
نكته مهم: پس از قبول اين دسته از خبرها كه براساس فهم اماميه از مهدويت، شايستگي اثبات تاريخي را دارند ما ميتوانيم با دو روش بر اين رويكرد مذهبي و قوي سرپوش بنهيم:
روش اول: هرگاه تلاش كنيم تا فضاهاي خالي موجود در روايات را پر كرده و ترميم نماييم و بر ارتباط امام مهدي(ع) با مردم و دولتهاي غيرمسلمان جهت آمادهسازي آنها براي پيوستن به دولت جهاني، استدلال بياوريم، آنگاه خواهيم توانست رويكردهاي كلي و آثار بسيار ارزشمندي را كه بر اين موضوع بار ميشود، درك نماييم و نهايتاً دلالتي واقعي از اينگونه اخبار به دست دهيم. بيترديد امت اسلامي، رهبري كاروان بشريت را در مسير عدالت كامل به دست خواهد آورد. با تلاش اين امت، امام مهدي(ع) جهان را فتح خواهد نمود و دعوت مقدساش را در سراسر آن منتشر خواهد ساخت. به اين منظور، امت اسلامي بايد همه ظرفيتهاي خود را متناسب با اين مسئوليت عظيم، افزايش دهد در غير اين صورت تلاشهايش در سطح جهاني بيثمر خواهد ماند و در نهايت برنامه كلي الهي، مخدوش خواهد شد. از اين روست كه در برنامه كلي الهي بر تربيت اين امت ـ چه در عصر غيبت و چه در عصر ظهور ـ بسيار تأكيد شده است.
ثمرة اين تربيت در عصر غيبت، بر آمدن گروهي از مؤمنان است كه در ركاب امام مهدي(ع) جهان را فتح خواهد نمود. اين در حالي است كه عموم بشريت گرفتار كژي و سركشي و ستم و بيدادند حتي امت اسلامي نيز از اين انحرافات بركنار نيستند. در هر حال امكان ندارد چنين امتي كه اكثريت افرادش به كژي ره ميپويند بتوانند بر كرسي رهبري جهان تكيه زنند. البته بايد براي ارتقاي مرتبة اخلاص آن افراد از درجات پايين به رتبههاي بالا اقدام شود تا آنكه امت اسلامي به سرعت در سطح رهبري جهان قرار گيرد.
اين موضوع نيازمند اقدامات گستردة نظامي و فكري ـ فرهنگي است اما لازم است بدانيم كه امام مهدي(ع) با مسلماناني وارد چالش خواهند شد كه منحرف باشند حتي اگر هم از لحاظ فكري ـ و نه عملي ـ بر مذهب امام(ع) باشند.
روش دوم؛ بيان نكردن هرآنچه كه موجب تحريك عواطف مذهبي و شعلهور شدن آتش كينه بين پيروان مذاهب اسلامي ميگردد، هرچند كه با اين سكوت، رخنهاي در اين تاريخ ايجاد شود.
البته تعداد اين روايات افراطي و فرقهگرايانه زياد نيست و آنها نيز اسناد درستي ندارند، پس نبايد بيتوجهي به آنها، موجب تأسف گردد.
2-اگر گفتيم كه يك پژوهنده نميتواند ژرفاي حقيقي روز موعود و رهبري امام(ع) در آن روز را درك نمايد، حقيقتي است كه گريزي از آن نيست و از اين روست كه راه بر روي شناخت جزئيات برنامه و قانونگذاريهايي كه امام(ع) اعلام خواهد كرد و نيز عمق واقعي فرهنگ فرد مسلمان و جامعه اسلامي در آن زمان، بسته است.
جز آنكه تنها به شيوه اجمال و به شكل قضاياي كلّي ميتوان از آن روز بزرگ سخن گفت. با آگاهي از اين جهات پنجگانه، به روشني ميتوانيم سستي اشكالي را كه در ابتداي اين مقدمه طرح شد، مبني براين كه «طرح اين بحث، بحثي بيهوده و تير در تاريكي افكندن است و معلوم نيست كه آيا اين پيشگوييها در آينده تحقق پيدا خواهد كرد يا خير» دريابيم.
ثمرات اين بحث را نميتوان ناديده گرفت؛ زيرا هر كدام از ثمرات و فايدههايي كه در ذيل جهت اوّل (از اين مقدّمه) آورديم، به تنهايي كافي است كه ما را براي ورود به مبحث تاريخ پس از ظهور قانع سازد.
اما اين كه «تيري در تاريكي» باشد، چنين نيست؛ زيرا ما اين تاريخ را از منابع و اصول كلي اسلامي دريافت ميكنيم و هرگز ادعاي غيبتگويي نداريم. آري، البته اصل اخباري كه از پيامبر و امامان معصوم(ع) نقل شده و ما بر آنها تكيه ميكنيم، حاوي اخبار غيبي و حوادث آينده نيز ميباشد كه خداوند به آنها تعليم فرموده است. همچنانكه در تاريخ گذشته نيز بر چنين رواياتي اعتماد كرده و درستي آنها را اثبات كردهايم. حتي برخي از آنها از چنان درستي وصحتي برخوردار است كه ميتوان بر آن اساس عقايد اسلامي را ثابت كرد، چه رسد به موضوع مهدويت 2 در نتيجه اگر بعضي از آن خبرها را بتوان تأييد كرد، بعيد نخواهد بود كه بتوانيم همة آنها را نيز پذيرفته و تأييد نماييم.اما در مورد اين اشكال كه «معلوم نيست اين پيشگوييها تحقق پيدا كند يا نه» بايد گفت اين بستگي به استحكام و قوت ادلهاي دارد كه ارائه ميكنيم كه برخي قطعاً نتيجه ميدهد، برخي ديگر به ظن قوي و بعضي هم بهطور احتمالي. گرچه هر سه آنها، شايستگي اثبات تاريخي را دارد. و بالطبع اين سخن معنا خواهد بود كه بگوييم آن خبري كه قطعي است و يا در آن ظني قوي است، هرگز اتفاق نخواهد افتاد يا احتمالش ضعيف است.
در اين جا به معرفی کنابی در اين زمينه می پردازيم:
ترتيب بخشها و فصلهاي اين كتاب:
اين كتاب به سه بخش كلي تقسيم ميشود:
بخش اول: درباره نشانهها و مقدمات ظهور
باب اول : مباني كلي ظهور (مسائل اصلي كه روز موعود بر مبناي آنها پديد ميآيد.
فصل اول: ارتباط روز ظهور با برنامههاي كلي الهي براي بشريت (همان برنامهاي كه در كتاب تاريخ الغيبةالكبري از آن سخن
گفتيم و براي آن استدلال آورديم(
فصل دوم: تأثيرات غيبت كبري بر دورة پس از ظهور، نسبت به خود امام و نيز اصحاب ايشان و همچنين تمام بشريت.
فصل سوم: تعيين زمان ظهور از نظر شرايط و نشانهها و ثمره تحقق اين شرايط و نشانهها براي دوران پس از ظهور و اشاره به اين مطلب كه بيان اين شرايط و نشانهها به معناي تعيين زمان ظهور كه در روايات از آن نهي شده، نيست.
فصل چهارم: نگاه و نظر امام(ع) نسبت به هستي، زندگي و قانونگذاري.
فصل پنجم: برنامهريزي خداوند براي بعد از ظهور و اين كه اين برنامهريزي در هنگام ظهور پايان نميپذيرد بلكه همواره وجود دارد ولي به شكل جديد.
باب دوم: حوادث و وقايع نزديك به زمان ظهور از قبيل: جنگهاي سفياني، فتنه دجّال، كشته شدن نفس زكّيه، صيحه و نداي آسماني و... .
البته در مورد سه حادثه نخست، در كتاب تاريخ الغيبة الكبري به اندازه كافي بحث كردهايم ولي در اين كتاب، تحليل جديدي از آنها بدست خواهيم داد.
بخش دوم: حوادث مربوط به ظهور و برپايي دولت جهاني تا وفات امام مهدي(ع)
باب اول : درباره حوادث ظهور تا حركت امام(ع) به عراق
فصل اول: معناي ظهور و چگونگي آن، و راه شناخت امام در زمان مناسب آن.
فصل دوم: دربارة امكان و زمان ظهور (مراد از زمان ظهور: روز و ماه آن است براساس آنچه در بعضي روايات آمده است(
فصل چهارم: تعداد ياران و ويژگي آنها و كيفيت گرد آمدنشان.
فصل پنجم: دستاوردهاي ابتدايي امام تا هنگام رسيدن به عراق.
باب دوم: جهان گشايي عادلانه امام
فصل اول: مكاني كه امام از آنجا قيام جهانياش را آغاز مينمايد.
فصل دوم: درباره گسترة حكومتش.
فصل سوم: چگونه امكان دارد او با شمار كمي از ياران در برابر قدرتهاي بزرگي كه داراي نيرو و امكانات فراونند، بايستد.
فصل چهارم: درباره چگونگي و مدت زمان فتح كامل جهان؛ از ابتداي ظهور تا زمان تشكيل دولت جهاني. فصل پنجم: مواضع اشخاص و گروهها در برابر او؛
فصل ششم: مدّت زمان حكومت ايشان.
باب سوم: دولت جهاني امام مهدي(ع)
فصل اول: آوردن كتاب و قضاوت جديد
فصل دوم: موضع امام در مسائل سياسي و اجتماعي
فصل چهارم: فرماندهي يارانش و ميزان شايستگي و ظرفيت آنها.
فصل پنجم: تزكيه و تربيت امّت و ياران امام توسط ايشان.
فصل ششم: روش امام در تربيت امّت به نحو اجمال
فصل هفتم: بيان دستاوردهاي امام در زمينههاي اجتماعي و اقتصادي در حّد روايات.
فصل هشتم: موضع امام(ع) در برابر اهل كتاب و مسأله مشاركت حضرت مسيح با امام(ع) در رهبري جهاني. بخش سوم جهان پس از امام مهدي (ع)
باب اول: درباره رهبري جهان پس از امام مهدي(ع) و بيان ويژگيهاي آن دولت از لحاظ مديريت و نيز خصوصيات كلي آن دولت و جامعه.
باب دوم: پايان زندگي بشر و اين كه آيا صحيح است «قيامت برپا نميشود مگر در زمان مردمان شرور». البته در بخش سوم، بحث را نسبتاً خلاصه كردهايم؛ زيرا آن را بهطور مفصّل در مجلد چهارم از موسوعة الامام المهدي(ع) خواهيم آورد.
اين كتاب را تاريخ پس از ظهور نام نهادهايم؛ زيرا مهم آن است كه تاريخ بشريت را از زاوية زمانيِ ظهورِ امام و پس از آن بنگريم و اگر هم به نشانههاي ظهور و خود واقع ظهور ميپردازيم از آن جهت است كه اينها، مقدمات تاريخ پس از ظهور هستند.
پينوشتها :
1- ر.ك: تاريخ الغيبة الكبري: ص37.
2- ر.ك: همان، ص537 به بعد.
اشاره
با ظهور حضرت (عليه السلام) و اعلام آغاز انقلاب جهاني اش ستمگران و گردن كشان و... به مقابله با حضرت بر مي خيزند . حضرت (عليه السلام) به دفاع بر مي خيزد. در اين ميان عده اي از دو طرف كشته مي شوند.
برخي عدد كشته شدگان را بسيار زياد مي دانند و از اين رهگذر مي خواهند، حضرت را يك چهره خون ريز معرفي كنند. گروهي نيز تعداد آن كشته ها را كم مي دانند. اين نوشته ، به نقد و بررسي سندي و دلالتي روايات مربوط به اين قتل ها مي پردازد و افراط و تفريط را در اين باره مي زدايد.
پيشگفتار
برخي در مورد قتل و كشتار در دوران ظهور ، افراط مي كنند و از امام زمان عليه السلام و ياران اش ، چهره اي خشن ارائه مي دهند. آنان ، به رواياتي استدلال مي كنند كه در آن ها ، اشاره به كشته شدن دو سوم مردم ، (از هر نه نفر ، هفت نفر ، از هر هفت نفر ، پنج نفر ) و يا اين كه بيش تر مردم كشته مي شوند و از كشته ها ، پشته ساخته مي شود و جوي خون جاري مي گردد و ... دارند.
برخي ديگر ، تفريط مي كنند و مي گويند حتي ، به مقدار محجمه (مقدار خون در ظرف حجامت) خون ريزي نمي شود و...
در اين نوشتار، به نقد و بررسي روايي و دلالي احاديث مربوطه مي پردازيم تا افراط و تفريط بودن انديشه هاي موجودمشخص گردند.
نكاتي كه قابل تامل است ، اين ها است :
الف)قتل و كشتار ، قبل از ظهوراست و يا بعد از آن ؟
ب ) شيوه ي رفتار امام با دشمنان چه گونه خواهد بود ؟
ج)حجم كشتار و اعدام و خون ريزي ها چه مقدار است ؟
د) مقتولان ، چه كساني هستند؟
هـ) رواياتي كه ناظر بر اين موضوع است . آيا به نحو موجبه ي كليه است يا به نحو موجبه ي جزئيه .
اخباري كه در آن ها كشتار در حجم وسيعي مطرح شده اند ، بر دو قسم است :
الف ) يك سري از آنها مربوط به ملاحم و فتن قبل از ظهور است و هيچ ربطي به دوران ظهور ندارد و تنها ناظر به اوضاع نابسامان جهان در پيش از ظهور دارد. اين دسته، بيش تر از مراسيل عامه است . اگر تعدادي از آن ها هم جزء مسانيد باشد، هيچ گونه ارتباطي با بحث ما ، يعني قتل هاي دوران حكومت امام مهدي عج الله و تعالي فرجه الشريف ، ندارد.
ب ) يك سري از آنها ، مربوط به هنگامه ي ظهور و حكومت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف است. اين نوع روايات ، نيز دو گونه اند :
1- رواياتي كه از طريق عامه و از نبويات است و بيش تر آن ها ، مشكل سندي دارند، به طوري كه بعضي از آن ها ، مرسل ، و برخي از آن ها ، به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) منتهي نمي شوند، بلكه از افرادي مانند كعب الاحبار كه در زمان آن حضرت مسلمان نشده بود ، نقل شده است .
عمده ي اين روايات. از اسرائيليات است كه با اغراض مختلفي وارد كتاب هاي روايي شده است . عالماني از اهل تسنن ، مانند ابن كثير ، وقتي به روايات نقل شده از امثال كعب الاحبار مي رسد، مي گويد : خدا ما را از اين همه اخبار دروغي كه وارد تفسيرها و كتاب هاي روايي و… كرده اند بي نياز كند1…
2 - رواياتي كه از طريق اهل بيت (عليه السلام) نقل شده و يا در كتاب هاي شيعه ذكر گرديده است . در اين كتاب ها ، اخبار منقول از حضرات معصوم (عليه السلام) و بعض ديگر كه نقل شده ، به اهل بيت (عليه السلام) منتهي نمي شود .مانند اخبار معمرين كه شيخ صدوق در كتاب كمال الدين از اهل تسنن نقل كرده است.
انديشه هاي تفريطي در كشتار به هنگام ظهور
گروهي بر آن اند كه امام زمان به هنگام ظهور ، از طريق ولايت و تصرف تكويني ، همه ي خلايق را مطيع و مسخر مي كند و كارها را با اعجاز و غير عادي انجام مي دهد. لذا كشتار و اعدام ، خيلي اندك خواهد بود. براي روشن شدن مطلب و دريافت پاسخ، به احاديثي از امام باقر و امام صادق (عليه السلام) متمسك مي شويم.
حديث 1ـ … عن بشير بن ابي اراكه النبال ـ و لفظ الحديث علي روايه ابن عقده قال : لما قدمت المدينه انتهيت الي منزل ابي جعفر الباقر (عليه السلام) … قلت (انهم) يقولون : انه اذا كان ذالك استقامت له الامور فلا يهريق محجمه دم . فقال :«كلاً! والذي نفسي بيده! حتي تمسح و انتم العرق و العلق» و او ما بيده الي جبهته2 .
بشير بن ابي اراكه نبار ـ لفظ حديث به روايت ابن عقده است ـ گويد هنگامي كه به مدينه وارد شدم ، به طرف منزل ابو جعفر امام باقر (عليه السلام) رفتم … گفتم : (آنان (مرجثه) مي گويند، هنگامي كه آن امر (قيام قائم عج) روي دهد ، همه ي كارها براي او درست واستوار مي گردد و به اندازه ي يك ظرف حجامت هم خون نمي ريزد. پس فرمود :« هرگز چنين نيست ! سوگند به آن كه جانم به دست او است ! كار به آنجا مي انجامد كه ما و شما، عرق و خون بسته شده را پاك خواهيم كرد. (كنايه از سختي ها و دشواري هاي جنگ و درگيري است كه موجب پديد آمدن عرق و ايجاد زخم هاي خونين مي شود)
در اين هنگام ، ايشان ، با دست خود ، به پيشاني شان اشاره فرمودند .(كنايه از برطرف كردن عرق جبين است (
حديث 2ـ ... عن موسي بن بكر الواسطي عن بشير النبال ، قال «قدمت المدينه» و ذكر مثل الحديث المتقدم ، الا انه قال : لما قدمت المدينه قلت لابي جعفر(عليه السلام) : انهم يقولون : ان المهدي لوقام لاستقامت له الامور عفوا ، و لا يهريق محجمه دم . فقال :« كلا ! و الذي نفسي بيده ! لو استقامت لاحد عفوا لاستقامت لرسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) حين ادميت رباعيته و شج في وجهه! كلا ! والذي نفسي بيده ! حتي نمسح نحن و انتم العرق و العلق3 .» ثم مسح جبهته4 .
از موسي بن بكر واسطي ـ از بشير نبال ـ گفت :«به مدينه رسيدم» و همانند حديث قبلي را ذكر كرد ، جز اين كه گويد : «هنگامي كه به مدينه رسيدم . به ابو جعفر اما باقرعليه السلام گفتم , آنان مرجثه مي گويند : همانا اگر مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)قيام كند، همه ي كارها به خودي خود، براي او درست و برقرار مي شود و به اندازه ي يك ظرف حجامتي خون نمي ريزد ، پس فرمود «هرگز چنين نيست! سوگند به آن كه جانم در دست اوست ! اگر كارها ، خود به خود، براي كسي هموارمي شد ، مسلما براي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در زماني كه دندان هاي پيشين آن حضرت شكسته و صورت اش زخمي شد ، درست و برقرار مي گرديد! هرگز چنين نيست ! سوگند به آن كه جانم به دست اوست! «كار ، به آن جا مي انجامد كه ما و شما، عرق و خون بسته شده را پاك كنيم.» سپس پيشاني خود را پاك كرد. حديث 3- ... عن المفضل بن عمر ، قال :سمعت ابا عبدالله ، و قد ذكر القائم (عليه السلام) فقلت «اني لارجو ان يكون امره في سهوله» فقال :« لايكون ذالك حتي تمسحوا العلق و العرق5 .
مفضل بن عمر گويد :«در حضور امام صادق عليه السلام شنيدم كه از حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه و الشريف) ياد شد. پس عرض كردم :« همانا اميدوارم كار ايشان به اساني صورت پذيرد.» فرمود :« آن امر صورت نمي پذيرد تا اين كه عرق و خون بسته شده را برطرف سازيد.»
در سه حديث مذكور ملاحظه مي كنيم، آن طور نيست كه تمامي كارها در زمان قيام قائم عليه السلام به خودي خود و با اعجاز و تصرفات تكويني صورت پذيرد، هر چند ولايت تكويني و تصرف تكويني حضرت مهدي وساير امامان طاهر، هيچ گونه ترديدي نيست بلكه كار ، دشوارتر از آن چيزي است كه امثال مرجثه معتقدند.
ما ، مطابق روايات متعدد، نمي توانيم ادعا كنيم كه در هنگام ظهور، هيچ قتل و كشتاري رخ نمي دهد. زيرا در آن دوران، بحث از انتقام، اجراي حدود الهي و اقامه ي حكومت عدل جهاني است و مسلما، اين امر عظيم ، بدون برطرف كردن خارها و سنگ هاي سر راه آن حضرت ، ميسر و محقق نمي شود.
از طرفي ، تاريخ گواه است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) و امامان طاهر (عليه السلام) سعي داشته اند، امور را به طور عادي و در مسير طبيعي انجام دهند، لذا مي بينيم ، دندان هاي پيشين حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در جنگ مي شكند و زخم هايي در جنگ احد و...6 بر ايشان وارد مي شود و اميرالمومنين (عليه السلام) نيز در جنگ احد ، نود زخم بر مي دارد و ...7
البته آن حضرت و عترت طاهراش ، مخصوصا ، حضرت بقيه الله الاعظم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) قدرت بر انجام دادن تصرفات تكويني را دارند و همواره معجزات و امدادهاي غيبي و الهي ، با آن حضرات و نيز مومنان مخلص و ايثارگر و حتي مستعضفان بوده و خواهد بود. امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد «خداوند،حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را به سه لشكر ياري مي دهد :« فرشتگان ، مومنان ، رعب (ترس انداختن دردل دشمن)8
نيز حضرت (عليه السلام) مي فرمايد : «... خداوند ، حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) را با فرشتگان وجنّ وشيعيان مخلص ، ياري مي کند .»9
به هر حال، لزومي ندارد كه ادعا كنيم امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) تمام كارهايشان رااز طريق غيرعادي و به صورت اعجاز انجام مي دهد و بنابراين ، هيچ خوني ريخته نخواهد شد.
انديشه ي افراطي در كشتار به هنگام ظهور
در احاديثي كه ازطريق عامه رسيده است ، خون ريزي هاي خيلي زياد وحشتناك ذكر شده است . اينك به نقد و بررسي يكي از آن ها مي پردازيم.
يوسف بن يحيي مقدسي شافعي در كتاب عقدالدرر روايت مرسله اي را از اميرالمومنين (عليه السلام) درباره ي حوادث رم (روميه)10 نقل مي كند و مي گويد :
... فيكبر المسلمون ثلاث تكبيرات ، فتكون كالرمله علي نشز ، فيدخلونها ، فيقتلون بها خمسئه الف مقاتل ، و يقتسمون الاموال، حتي يكون الناس في الفي ء شيئا واحدا، لكل انسان منهم مئه الف دينار، و مئه راس ، ما بين جاريه و غلام»11
پس مسلمانان، سه تكبير مي گويند و مانند ريگ و شن هاي رواني كه از بلندي ها فرو مي ريزند، داخل (روم) مي شوند ودر آن جا ، پانصد هزار جنگجو را مي كشند و غنائم و اموال را به طور مساوي تقسيم مي كنند ، و به هر يك از آنان ، صد هزار دينار و صد كنيز و يا غلام مي رسد. ...
اين روايت ـ مرسل است و مشكل سندي دارد و ازنظر محتوا نيز قابل اعتماد نيست. پيدا است كه جاعلان اين گونه احاديث ، در خدمت حكومت هاي جائر بوده اند و به جهت توجيه پاره اي جنگ هاي پس از پيامبر اكرم (صلي الله عليه واله وسلم) و قتل هاي عام ها و كشتارهاي وسيعي كه در آن صورت گرفت ، اين چنين مجعولاتي را وارد كتاب هاي روايي كرده اند. مانند روايتي كه به امام علي عليه السلام نسبت داده اند كه آن حضرت فرمود:« فيقتل من الروم حتي يتغيرماء الفرات بالدم» يعني آنقدر ازروميان را به قتل مي رساند كه آب فرات به خون تغييرمي كند12!
ابن كثير، درباره ي جنگ قادسيه مي گويد :
انهزم الفرس و لحقهم المسلمون، ... فقتل المسلمون بكمالهم و كانوا ثلاثين الفاء و قتل في العمركه عشره الاف و قتلوا قبل ذالك قريبا من ذالك 13.
لشكر ايرانيان ، منهزم شد و فرار كردند. مسلمانان، به تعقيب آنان پرداخته اند و تمامي فراريان را كه سي هزار نفر بودند ، به قتل رساندند. در جنگ سيزده هزار نفر انان را كشته بودند. همين عدد را نيز قبل از آن كشته بودند. ..
وقتي به كتاب هاي تاريخــي كه در آن ها فتوحـات را نوشـته اند، مانند البداء و التاريخ ، و النهايه ، و ... مراجعه مي كنيم .مي بينيم كه فرماندهان و زير دستانشان ، جنايات زيادي را مرتكب شده اند.
رواياتي كه مي گويند ، ازهر نه نفر هفت نفر ، ويا از هر هفت نفر ، پنج نفر و يا دو ثلث مردم كشته مي شوند، به جنگ هاي قبل از ظهور ، نظر دارند و نه زمان ظهور.
از طرفي ، اختلاف در تعداد مقتولان نيز علت هاي گوناگوني مي تواند داشته باشد كه از جمله آنها ، ممكن است تفاوت مناطق و محورهاي درگيري و يا مراحل مختلف جنگ باشد.
با توجه به احاديث زير و امعان نظر در دلالـت آن ها ، به اين واقعيـت پي مـي بريم كه جهان ، اندكي پيش از ظهور ، دچار جنگ هاي خونين خواهد بود.
حديث 1ـ عن ابي بصر و محمد بن مسلم، سمعنا ابا عبدالله (عليه السلام) يقول :« لا يكون هذا الامر حتي يذهب ثلث الناس» فقيل له :« اذا ذهب ثلث الناس فما يبقي ؟ » فقال ، (عليه السلام) :« اما ترضون ان تكونوا الثلث الباقي؟ »14
ابوبصير و محمد بن مسلم گويند :« از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مي فرمود:« اين امر واقع نمي شود تا اين كه دو سوم مردم از بين بروند. » پس به حضرت اش عرض شد :«اگر دو سوم مردم از بين بروند. چه كسي باقي مي ماند، پس فرمود : آيا راضي و خرسند نمي شويد كه از يك سوم باقيمانده باشيد ،؟»
حديث 2ـ ... عن زراه ، قال : قلت لابي عبدالله(عليه السلام) :«النداء حق؟» قال: اي والله حتي يسعمه كل قوم بلسانهم.» و قال، عليه السلام :« لا يكون هذا الامر حتي يذهب تسعه اعشار الناس.15»
زراره گويد : به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم :« آيا نداي آسماني حقيقت دارد؟» فرمود:« بلي ، به خدا قسم چنان است كه هر قومي با زبان خودشان ، آن را مي شنوند» آن حضرت فرمود:,« اين امر محقق نمي شود تا اين كه نه دهم مردم از ميان بروند. »
حديث 3ـ ... عن سليمان بن خالد ، قال : سمعت ابا عبدالله (عليه السلام) يقول :« قدام القائم موتتان، موت احمر و موت ابيض ، حتي يذهب من كل سبعه خمسه، الموت الاحمر السيف ، و الموت الابيض ، الطاعون.16»
... سليمان بن خالد گويد : از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مي فرمود : «قبل از قيام قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) دو نوع مرگ ومير رخ مي دهد :
مرگ سرخ و مرگ سپيد . ا اين كه از هر هفت نفر ، پنج نفرشان از بين بروند. مرگ سرخ با شمشير . مرگ سفيد با طاعون است.
با ملاحظه ي اين احاديث واحاديث ديگر، معلوم و مبرهن مي شوند كه حجم وسيعي از مرگ وميرها و خون ريزي ها ، مربوط به دوران پيش از قيام امام عصر ، (عليه السلام) و قبل از نداي آسماني است. بنا به روايت يونس بن رباط كه مي گويد :
سمعت ابا عبد الله (عليه السلام) :«ان اهل الحق لم يزالوا منذ كانوا في شده . اما ان ذاك الي مده قريبه وعافيه طويله17»
از اباعبدالله (عليه السلام) شنيدم كه مي فرمود :«همانا، اهل حق ، از هنگامي كه در شدت و سختي بوده اند، پيوسته در آن حال خواهند بود (سختي با آنان همراه است) و همانا بدانيد كه پايان آن سختي ها ، نزديك وعافيتش طولاني است.)
بالاخره در نوميدي بسي اميد است پايان شب سيه سپيد است . كه « ان مع العسر يسرا فان مع العسر يسرا
خلاصه اين كه يك دسته از روايات در مورد خون ريزي ها ، مربوط به دوران قبل از ظهور است و يك دسته از اخبار ، از مجعولات و از اسرائيليات است كه با هدف و انگيزه هاي مختلفي ، مانند خدشه دار كردن چهره نهضت جهاني و حكومت حضرت مهدي ... ويا توجيه كشتارها در فتوحات و ... وارد كتابهاي روايي شده است .
نيز يك سري از آنها ، مرسله و مرفوعه است و مشكل سندي دارد ، مرفوعه ي فضل بن شاذان از امام صادق (عليه السلام ) از اين قبيل است :
يقتل القائم (عليه السلام) حتي يبلغ السوق، قال : فيقول له رجل من ولد ابيه :« انك لتجفل الناس اجفال النعم، فبعهد من رسول الله (صلي الله عليه و اله و سلم) او بماذا ؟ قال :« وليس في الناس رجل اشد منه باسا » فيقوم اليه رجل من الموالي فيقول له :« لتسكتن اولا ضربن عنقك » فعند ذالك يخرج القائم(عليه السلام) عهداً من رسول الله (صلي الله عليه و اله و سلم)18 ؛
حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) آن قدر از انسان ها مي كشد تا ساق پا را خون فرا مي گيرد. شخصي از فرزندان پدرش19 به حضرت اعتراض شديد مي كند و مي گويد : «مردم را از خود دور مي كني ، هم چنان كه گله و گوسفندان را رم مي دهند ! آيا اين روش طبق دستور رسول خدا است ؟ به چه دليلي اين چنين رفتار مي كني ؟» يكي از ياران حضرت از جاي بر مي خيزد و مي گويد : « سكوت مي كني يا گردن ات را بزنم » حضرت ،عهد و پيماني را كه از رسول خدا (صي الله عليه و آله و سلم) همراه دارد ، بيرون مي آورد و ارائه مي كند.
لبته همچنان كه در ابتداي حديث ذكر شد اين حديث ، مرفوعه است و مشكل سندي دارد و از طرفي محتوا و دلالت اش ، ناقص و ناتمام است، زيرا ، سوق ، هم ساق پا را گفته اند و هم ممكن است نام شهر يا محلي باشد ، محلي همانند سوق الاهواز ، (نام اهواز فعلي)، سوق حكمه (نام يكي از مناطق اطراف كوفه) ، سوق اسد (در اطراف كوفه) ، سوق الثلاثاء (منطقه اي در بغداد قبل از ساخته شدن شهر)20 ... بنابراين نمي توانيم بگوييم «حتي يبلغ السوق» به معناي رسيدن خون به ساق پا است ، خصوصا ، با توجه به اينكه در حديث مذكور ، صحبت از خون به ميان نيامده است ، بلكه چنين به نظر مي رسد كه «سوق » به معناي «رسيدن به محل ومكاني » باشد.
البته ، ما طبق روايات صحيح جنگ و خونريزي ، اعدام ها و انتقام ظالمان را در عصر ظهور مي پذيريم ، لكن نه به اين اندازه ها ، رواياتي از اهل بيت (عليه السلام) موجود است كه تعداد قتل ها و مشخصات فردي و گروهي مقتولان، در آنها مشخص شده است ،ودر ذيل بعد از نگرش به شيوه ي رفتار حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) با دشمنان و معاندين به معرفي آنان مي پردازيم.
شيوه ي رفتار امام (عليه السلام) با دشمنان
ستمگران و زراندوزان ، در همه ي نقاط عالم، بر ملت هاي مظلوم و مستضعف سيطره داشته اند و دارند و فرهنگ سازي كرده اند. در اين ميان، جامعه ي اسلامي ، خسارت هاي بيشماري را متحمل شده به طوري كه دشمنان اسلام از اغاز رسالت نبي مكرم اسلام . (صلي الله عليه واله و سلم) ، همواره ، در ايذا و اذيت آن حضرت و پيروانش بوده اند. بالاخره آن حضرت پس از تحمل مشقت هاي فراوان توانست مسلمانان را از تاريكي ها به سوي روشنايي راهنمايي و سوق دهد ، و حكومت اسلامي را برقرار نمايد . مع الاسف طولي نكشيد كه در هنگامه ي رحلت و بعد از آن ، به گفته امام غزالي رياست طلبان و منافقان با حيله هاي مختلف و فريب دادن مسلمانان ، صاحب غدير را كه منصوب از طرف خداوند حكيم بود وهمگي به ولايت اش تبريك و بخ . بخ يا علي گفته بودند، كنار گذاشته و بر اريكه ي قدرت و سياست سوار شدند و نطفه ي فاجعه و جنايات هولناك در جامعه ي اسلامي منعقد گرديد.
مولاي متقيان ، اميرمومنان، منصوب خدا بردار رسول خدا(صل الله عليه و اله) اولين مسلمان در ميان مدران فاتح خيبر و جانشين بي واسطه رسول خدا(صل الله عليه و اله) را با آن همه مناقب خانه نشين كرد و يگانه دختر جوان ريحانه آن حضرت، در اندك زماني پس از رحلت پدر بزرگوارش ، نه تنها از طرف منافقان و رياست طلبان ، مورد ضرب و شتم قرار مي گيرد، بلكه به طور وحشيانه اي بين ديوار و در فشار داده شده ومحسن اش سقط مي شود و در نهايت پس از 75 روز بعد از رحلت پدر ،دنيا را با دلي آزرده و جراحاتي بسيار وداع مي كند.
پس از آن حرمت شكني دردناك و فاجعه ها وحشتناك و وحشتناك تر مي شود و اهل بيت عليهم السلام و پيروانشان در روزگار ستم وفشار به سر برده ويكي پس ازديگري مظلومانه به شهادت نائيل مي گردند و در روز عاشورا فاجعه به اوج رسيده و اهل بيت پيامبر اكرم (صل الله عليه و اله) وشيعيان مخلص شان از طفل شيخوار تا پير هفتاد سال مورد هجوم واقع مي شوند به طوري كه روح و عواطف انساني با شنيدن آن همه وحشيگري ها جريحه دار مي گردد. اين ستمگري ها ادامه دارد تا قيام قائم آل محمد (عجل الله تعالي فرجه) و هر روز با رنگ هاي مختلفي جلوه گري نموده فاجعه اي وحشتناك رخ مي دهد، و ظلم و فساد در عالم فراگير مي گردد.
يقينا ، پيش از ظهور و مقارن با آن ، بر دنيا ، ستمگران خون ريزي حاكم اند كه از هيچ جنايتي فرو نمي گذارند ، حال ، امامي ، كه قيام مي كند. در برابر اين همه كج روي ها و بيدادگري ها چه گونه برخورد كند تا جهان را پر از عدل و داد سازد ؟ بي ترديد ، گروه هاي معاندي كه دست شان به خون بشريت آلوده گرديده است و حق مردم را غصب كرده اند و يا پست و مقامشان به خطر افتاده ، در مقابل حركت اصلاح گرانه و نهضت امام ، ايستادگي مي كنند. بنابراين ، امامي كه قيام مي كند و ماموريت تشكيل حكومت جهاني اسلام را دارد، بايد براي برطرف كردن موانع نقشه و برنامه داشته باشد. در اين جا ، مروري به اين برنامه ها خواهيم داشت.
تربيت سپاهيان و تدارك مقدمات جنگ
اما عصر عج براي انتقام و خون خواهي از دشمنان اسلام و به ثمر رساندن انقلاب جهاني و اجراي حدود الهي و برقراري حكومت عدل جهاني ، ناگريز از جنگ خواهد بود و در مقابل اش ، دشمنان تا دندان مسلح و كج انديشان دنيانگر، با در دست داشتن امكانات گسترده و چرخه هاي اقتصادي جهان و برخورداري از فن آوري پيشرفته و سازماندهي ارتش هاي قدرت مند، پرچم مخالفت بر مي دارند و مانع مسير اصلاح گرانه ي امام مي شوند. لذا قبل از قيام ، جنگاوران دريادل و دست ياراني توان مند و كارآمد، به هدايت خاص و عام آن حضرت ، تربيت مي شوند و تعداد آنان ، در بعضي از روايات، سيصد و سيزده نفر و در ، برخي ده هزار نفر و در تعدادي از آن ها صد هزار نفر و ... ذكر شده است .
تجهيزات جنگي و وسيله ي دفاعي
تجهيزات آنان ، طبق روايتي از امام صادق (عليه السلام) شمشيرهايي از آهن امّا نه اين آهن شناخته شده است (لهم سيوف من حديد غيرهذا الحديد) كه اگر يكي از آنان با شمشير خود ، بر كوهي ضربه زند، آن را دو نيم ميكند21...وسيله ي دفاعي آنان ، طبق روايتي از امام صادق (عليه السلام) به گونه اي است كه «اسلحه ي دشمن هرگز ، بر آنان كارگرنيست.22
قاطعيت امام در رويارويي با دشمناناما علي (عليه السلام) مي فرمايد :
لا يقيم امرالله سبحانه الا من لايصانع ، و لايضارع ، و لا يتبع المطامع23
فرمان خداوند سبحان را بر پاندارد، مگر كسي كه در اجراي دستور الهي ، مدارا نكند و سازشكار نباشد و پيرو طمع ها و آرزوها نگردد. »
حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) نيز قيام به اقامه ي حدود و فرمان الهي مي كند و در برخورد با دشمنان از يك نوع مجازات استفاده نمي كند، بلكه نسبت به جرم اشخاص و گروه ها مجازات متناسب با آن را اجرا مي كند و برخي از آنان را در جنگ نابود مي سازد و حتي فراريان و زخميان آنان را نيز تعقيب مي كند و گروهي را اعدام ، گروهي را تبعيد ، و دست برخي را قطع مي كند و... به فرمايش امام باقر (عليه السلام)«... يقوم القائم .... و لا تاخذه في الله لومه لائم24 ... »
قائم ، قيام مي كند، .... و در اجراي احكام الهي ، از ملامت هيچ ملامت كننده اي بيم نمي كند.
بنابراين ، به آن حضرت «نقمت و عذاب كننده ي مجرمان و دشمنان» لقب داده اند. از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه فرمود :« اذا تمني احدكم القائم فليتمنه في عافيه فان الله بعث محمدا. صلي الله عليه و آله ، رحمه ويبعث القائم نقمه25»هنگامي كه يكي از شما ، ظهورقائم را آرزو وتمنا بكند (كه در ركاب اش باشد) پس بايد آرزو كند كه در عافيت و تندرستي باشد. زيرا خداوند حضرت محمد (صل الله عليه و اله) را براي خلائق رحمت فرستاد و حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه) را عذاب ونقمت مي فرستد»
امام صادق (عليه السلام) دليل ملقب شدن حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) به لقب «نقمت» را چنين بيان ميدارد.
... فنتم حجه الله علي الخلق حتي لايبقي احد علي الارض لم يبلغ اليه الدين و العلم ، ثم يظهر القائم (عليه السلام) و يسير (و يصير) سببا لنقمه الله و سخطه علي العباد ، لان الله لا ينتقم من العباد الا بعد انكارهم حجه26»
پس ما ، بر خلق خدا ، اتمام حجت مي كنيم تا اين كه همگان ، نسبت به دين، شناخت پيدا كنند، بر روي زمين ، كسي باقي نماند كه دين به او ابلاغ نشده باشد. سپس (در آن هنگام) حضرت قائم (عليه السلام) ظهورمي كند و سبب نقمت خدا و خشم و غضب او بر بندگان مي گردد، زيرا ، خداوند، از بندگان اش انتقام نمي گيرد، مگر بعد از ان كه حجت اش را انكار كنند .
سپس معلوم مي شود آنانكه مورد غضب امام عصر (عليه السلام) قرار مي گيرند ، همان كساني هستند كه حجت بر آنان تمام شده است، ولي آنان حجت خدا را نمي پذيرند و سخت انكار مي كنند.
محمد بن مسلم ، ضمن حديثي از امام باقر (عليه السلام) نقل مي كند كه آن حضرت مي فرمايد :
.. اما شبهه من جده المصطفي (صلي الله عليه وآله و سلم) فخر وجه بالسيف و قتله اعداء رسوله (صل الله عليه و اله) و الجبارين و الطواغيت ، و انه ينصر بالسيف و الرعب و انه لا ترديد له رايه27 ...
اما شباهت او به جدش محمد مصطفي (صل الله عليه و اله) خروج او با شمشير است و اين كه او ، دشمنان خدا و رسول اش و جباران و طاغوت ها را خواهد كشت و او با شمشير و رعب ياري مي شود و هيچ پرچمي از او باز نگردد. »
جنگ و كشتار
در هر مقطعي از زمان يا مكان ، نوع رفتار و برخوردها با مخالفان و دشمنان متفاوت است. مثلا ، در زمان پيامبر اكرم (صل الله عليه و اله) رحمت و ترويج دين بود ، و در زمان امام علي (عليه السلام) رحمت و منت گذاري بر مخالفان و ... حال بايد ديد كه در هنگام ظهور ، رفتار امام زمان (عليه السلام) با دشمنان چه گونه خواهد بود. براي پاسخ به اين سوال نگاهي به روايات مي اندازيم.
حديث 1ـ ... عن زراه، عن ابي جعفر (عليه السلام) قال : قلت له ... فقال : «اسمه اسمي» . قلت : «ايسير بسيره محمد (ص ) ،» قال :«هيهات ، هيهات!» يا زراه ! ما يسير بسيرته » قلت :« جعلت فداك لم؟» قال :« ان رسول الله (صل الله عليه و اله) سار في امته بالمن ، كان يتالف الناس ، و القائم يسير بالقتل . بذاك امر في الكتاب الذي معه ان يسير بالقتل و لايستتيب احدا. ويل لمن ناواه»28
زراره از امام باقر (عليه السلام) روايت كرده كه ... فرمود :« اسم او، اسم من است » پس عرض كردم « آيا به سيره و روش حضرت محمد (صل الله عليه و اله) رفتار مي كند ؟» فرمود ,:« هرگز ! هرگز ! اي زراره ! به سيره او رفتار نمي كند !» گفتم :« فدايت گردم! براي چه ؟» فرمود :« همانا رسول خدا (صل الله عليه و اله) با ملايمت و نرمي و مهرباني رفتارمي كرد تا دل ها را به دست آوردو مردم با آن حضرت الفت گيرند. ولي حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) سياست قتل را در پيش مي گيرد و طبق دستوري كه دارد رفتار مي كند و توبه ي كسي را نمي پذيرد . پس واي بر كسي كه با او دشمني كند ! » حديث 2ـ .... عن ابي بكر الحضرمي ، قال : سمعت ابا عبدالله (عليه السلام) يقول :« لسيره علي بن ابي طالب ، عليه السلام، في اهل البصره كانت خيرا لشيعته مما طلعت عليه الشمس . انه علم ان للقوم دوله ، فلو سباهم لسبيت شيعته ، » قال : قلت :«فاخبرني عن القائم ، ايسير بسيرته ؟»قال : « لا ، لان عليا (عليه السلام) سار فيهم بالمن لماعلم من دولتهم ، و ان القائم (عليه السلام) يسير فيهم بخلاف تلك السيره لا نه لا دوله لهم29»
از ابوبكر حضرمي نقل مي كند كه گفت , از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مي فرمود : « روش علي بن ابي طالب (عليه السلام) در ميان اهل بصره ، براي شيعيان اش ، از آن چه خورشيد بر آن ميتابد ، بهتر بود ، زيرا ، او ميدانست كه اين قوم را دولت در پيش است ، اگر آنان را اسير كرده بود،همانا شيعيان اش نيز اسير مي شدند .» عرض كردم :« مرااز حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه) مطلع بفرما كه آيا ايشان نيز با اهل بصره همانند روش او رفتار مي كند؟» فرمود :« نه زيرا ،حضرت علي (عليه السلام) مي دانست كه حكومت هاي بعد از او ، به دست دشمنان است ، لذا با آنان به ملاطفت و چشم پوشي رفتار مي كرد ، ولي حضرت قائم ، چون پس از خود، دولتي براي آنان نمي بيند، بر خلاف سيره ي حضرت علي (عليه السلام) رفتار مي كند.
البته اين حديث ، از نظر سند ، مورد اشكال است30 . چون اسماعيل بن مرار ، مجهول است . مرحوم اردبيلي در مجمع الفائده و مرحوم علي در مدارك الاحكام و مرحوم مجلسي به مجهول بودن او تصريح كرده اند31.
حديث 3ـ ... عن يحيي بن العلاء الرازي ، « قال : سمعت ابا عبدالله (عليه السلام) يقول : « ينتج الله تعالي في هذه الامه رجلا مني و انامنه ، يسوق الله تعالي به بركات السماوات و الارض ، فنتزل السماء قطرها ، وتخرج الارض بذرها ، و تامن و حوشها و سباعها و يملا الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا ، و يقتل حتي يقول الجاهل لو كان هذا من ذريه محمد صلي الله عليه وآله ، لرحم .«
يحيي بن علا رازي مي گويد : « از ابا عبداله (عليه السلام) شنيدم كه مي فرمود :« خداوند متعال در ميان اين امت بيرون آورد مردي را كه از من است و من از او هستم. خداوند تعالي به سبب او به بركات اسمان ها و زمين را به خلائق عطا فرمايد. پس اسمان ، باران اش را فرود آورد وزمين بذرهايش را مي روياند ، و حيوانات وحشي و درنده در امان مي شوند . و زمين را پر از عدل و داد مي كند ، هم چنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد. و به حدي از بيدادگران و دشمنان را مي كشد كه جاهلان مي گويند، : «اگراين مرد از ذريه ي محمد مي بود، ترحم مي كرد»
نكته ي قابل توجه اين كه در اين روايت ، اقامه ي قسط و عدل و گسترده شدن امنيت و شمول بركات را با از ميان رفتن جور و برطرف شدن جائران و قتل آنان مرتبط دانسته ، و اعتراض به قتل را ازناحيه ي جاهلان و عدم آگاهي آنان به امور و واقعيات مي داند.
البته اين روايت نيز ، از نظر سند مورد اشكال است ، زيرا در سندآن، احمد بن عثمان الادمي است كه مجهول است.32
مدت جنگ ها
حديث 1 ـ ... حد ثنا ابو هارون ... ، عن زر بن حبيش، سمع عليا (رضي الله عنه ) يقول :« يفرج الله الفتن برجل منا، يسومهم خسفا ، لايعطيهم الا السيف ،يضع السيف علي عاتقه ثمانيه اشهر هرجا، حتي يقولوا ، :«والله ما هذا من لود فاطمه لو كان من ولد ها لرحمنا...33»
از زر بن حبيش نقل شده كه ايشان از علي (عليه السلام) شنيد كه مي گويد : « خدا ، به سبب مردي از ما ، فتنه ها و آشوب ها را برطرف مي سازد وآنان (فتنه گران ) را خوار و ذليل مي كند و به آنان جز شمشير چيزي نمي دهد (آشوبگران را مي كشد ) و شمشير بر دوش نهاده و هشت ماه ، به شدت مبارزه مي كند تا اين كه مي گويند : « به خدا قسم ! اين از فرزندان فاطمه نيست ! اگر از فرزندان فاطمه بود به ما رحم مي كرد . »
حديث 2ـ ... عن عيسي بن الخشاب , قال : قلت للحسين بن علي (عليه السلام) انت صاحب هذا الامر ، ؟» قال : « لا ، ولكن صاحب الامر الطريد الشريد الموتور بابيه ، المكني بعمه يضع سيفه علي عاتقه ثمانيه اشهر34»
... از عيسي بن خشاب نقل شده كه به امام حسين بن علي (عليه السلام) عرض كردم : آيا شما صاحب اين امر هستيد ؟» فرمود : « نه ولكن صاحب الامر رانده شده دورافتاده ، خون خواه پدرش و داراي كنيه ي عمويش35 است . شمشيرش را هشت ماه بر دوش خود مي نهد . »
حديث 3ـ ... عن ابي بصير ، قال : سمعت ابا جعفر الباقر (عليه السلام) يقول :« يقول : ... « ويضع السيف علي عاتقه ثمانيه اشهر هرجا هرجا ، حتي يرضي الله , » قلت :« فكيف يعلم رضا الله ؟» قال : « يلقي الله في قلبه الرحمه ...36»
از ابو بصير نقل شده كه گفت شنيدم اما اباقر (عليه السلام) مي فرمود :« شمشير را هشت ماه بر دوش خود مي نهد و به شدت مبارزه مي كند ، تا اين كه خداوند راضي شود، » عرض كردم :« چه گونه رضايت خدا را ميداند ( از رضايت خدا آگاه مي شود ) فرمود : « خداوند ، به دل ايشان رحمت مي اندازد... »
ابن اثير مي گويد ؛ « الهرج : قتال و اختلاط 37»
شايد مراد ، اين باشد كه مدت عمليات تهاجمي لشكريان حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه) كه منجر به تضعيف و شكسته شدن شوكت ظالمان و متلاشي شدن آنان مي شود، هشت ماه به طول مي انجامد ، و پس از آن ، آنان، به عملياتي ايذائي و موضعي و مقطعي روي مي آورند كه در فاصله هاي زماني بعد ، با آنان مقابله ، و براي هميشه ريشه كن مي شوند.
از نظر سند هر سه روايت كه در آن هرج و مرج ذكر شد، ضعيف است ، و چون عمر بن قيس و عيسي بن الخشاب ، در سند روايت اول و دوم مجهول اند و در سند روايت سوم ، ابن ابي حمزه است كه آن هم مورد بحث وتضعيف قرار گرفته است .
قاطعيت امام در برخورد با اشخاص و گروه هاي مختلف
ائمه ي طاهر ،(عليه السلام) مهربان بودند و همه ، منشا رحمت و بركات اند. امام رضا ، عليه السلام مي فرمايد :
الامام ، الانيس الرفيق ، الوالد الشفيق ، و الاخ الشقيق والام البره بالولد الصغير و مفزع العباد في الداهيه الناد 38...
امام ،همدمي رفيق ، پدري دل سوز ، برادري دلسوز ، مانند دو نيمه ي خرما كه به هم متصل باشند، مادر مهرباني نسبت به فرزند خردسال اش ، پناه امت در گرفتاري هاي هولناک است . »
نيز ابو ربيع شامي مي گويد : « به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم : « حديثي از عمر بن اسحاق به من رسيده است .»
فرمود :« عرضه بدار » . گفتم :« عمرو ، پيش امير المومنين عليه السلام رفت و آن حضرت در چهره ي او زردي مشاهده كرد. حضرت فرمود :« اين زردي چيست ؟ » گفت :« به مرضي مبتلا بودم » . پس حضرت علي عليه السلام به ايشان فرمود :
: انا لنفرح لفرحكم ونحزن لحزنكم و نمرض لمرضكم و ندعو لكم فتدعون فنؤمن ... فقال ابو عبدالله (عليه السلام) : « صدق عمرو39»
همانا ، ما ، در شادي شما شاديم و در غم واندوه شما اندوه ناك و در مريض شما ، مريض مي شويم و براي شما دعا مي كنيم . پس شما دعا كنيد و ما آمين مي گوييم ... پس امام صادق (عليه السلام) فرمود :« عمرو، راست گفت»
نظير اين جريان را رميله از اميرالمومنين (عليه السلام) نقل مي كند40 .
نيز امام عصر (عجل الله تعالي فرجه) در توقيعي به شيخ مفيد (ره) مي فرمايد :
انا غير مهملين لمراعتاتكم ، و لاناسين لذكركم و لولا ذلك لنزل بكم اللاواء و اصطلمكم الاعداء41
همانا ،ما سرپرستي شما را وا نگذاشته ايم (شما را مراعات و مواظبت مي كنيم ) و فراموش تان نمي كنيم ، اگر جز اين بود ، گرفتاري ها ، شما را از پاي مي انداخت و دشمنان ، شما را از بين مي بردند... »
امثال اين احاديث بسيار است . ائمه ي طاهر ، عليهم السلام مايه ي رحمت اند و مقتضي رحمت آنان برداشتن موانع از سر راه است . مقابله ي قاطع با ظالمان ومخالفان حاكميت اسلام ، يكي از مصاديق رافت و رحمت امام به مومنان است . با توجه به اين كه شرايط ويژه ي هنگام ظهور طوري است كه جايي را براي كوچك ترين اغماض و مدارا با معاندان نمي گذارد ، قاطعيت امام و ياران مقتدر و شهادت طلب آن حضرت در رويارويي با دشمنان و ايجاد رعب و وحشت در ميان آنان ، هر مخالف ستم پيشه اي را به تسليم وا مي دارد و آنان ، چنان مرعوب مي شوند كه بعضا ، خلع سلاح شده و قدرت رويارويي را ندارند ، و بدين ترتيب دامنه برخورد نظامي و خون ريزي ، تقليل مي يابد و به حداقل مي رسد. از طرفي ، زمينه گناه نيز از ميان مي رود ، چون امنيتي براي طاغيان و عاصيان نخواهد بود.
بنابراين اكثريت مردم، مظلوم و ستمديده و طالب خير و صلاح و از كساني خواهند بود كه امام عصر (عجل الله تعالي فرجه) آنان را مورد لطف قرارميدهد و تنها گروهي اندك مقاومت نشان مي دهند. و اين جا است كه در چنين شرايطي ، صلح و تقيه ، و رحمت و رافت با اين گونه افراد و گروه هاي و خطوط ، معنا ندارد و چاره اي جز شمشير و اعمال قوه ي قهريه و قضاوت هاي داودي و سليماني كه در ان نيازي به شهادت شاهدي ندارد42 نيست.
پس اشخاص و گروه هايي مورد نقمت واقع مي شوند كه مي خواهندمانع پيشرفت و به اصطلاح سد راه و صد « عن السبيل» هستند. اين جا است كه طبق روايت « واي به حال كسي كه مانع حركت حضرت بشود»
بعضي از آنان ، قوم و نژاد خاصي اند و برخي پيرو ديدن ديگرند و گروه ها و فرقه هايي به ظاهر مسلمان ولي منافق صفت و يا مقدسان كج انديش خواهند بود. امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) با هر يك ، به شيوه ي خاصي برخورد خواهند داشت . با نقل رواياتي ، اين موارد را بازگو كنيم .
1-قوم عرب
در رواياتي كه از قوم عرب صحبت به ميان آمده است ، شايد منظور ، اهل مكه و قبيله اي قريش و مخصوصاً بني اميه و بني عباس وبني شيبه و يا حكومت هاي عربي دست نشانده باشد .
اينان، با اهل بيت ، (عليهم السلام ) ، مشكل داشتند و عمده ترين سبب آن ، جنگ بدر است .
در تاريخ نقل شده كه درمكه ، بيست و پنج قبيله متحد شدند و عليه پامبر اكرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و مسلمانان جنگ بدر را ترتيب دادند . واقدي ـ كه از علماي عامه است ـ در كتاب خود ، هنگامي كه مقتولان جنگ بدر را ذكر مي كند ، مي گويد : همهي قبائل ، كشته داشتند . در ميان آنان ، تعدادي را حضرت امير المؤمنين (عليه السلام ) به قتل رسانده بود .
لذا آنان ، كينه ي شديدي از امام علي و اهل بيت ، (عليهم السلام ) داشتند .
از طرفي ، حكومت هاي بعد از پيامبر اكرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) مردم را عليه امام علي (عليه السلام ) تحريض و تحريك مي كردند و موقعي كه معاويه و بني اميه ، جبهه ي ائتلاف مخالفان را تشكيل دادند، همه ي طوايف و قبايل مذكور ، اطراف محور بغض و كينه و انتقام جمع شدند . در طول تاريخ ، بيش ترين مخالفت ها با اهل بيت ، (عليهم السلام ) از ناحيه ي اين گروه هاي انحرافي و نژاد پرست بوده است . در حالي كه خود ، مناقب اهل بيت ( عليهم السلام ) را مي دانستند .
بنابر اين ، عمده ترين عوامل ضديت قريش را با اهل بيت ، ( عليهم السلام ) در دو امر مي توان بيان داشت :
امام علي ، (عليه السلام ) ، تعدادي از آنان را در جنگ ها كشته بود ، لذا آنان كينه به دل داشتند43 .
اي رؤساي حكومت پس از پيامبر اكرم ، (صلي الله عليه و آله و سلم ) با طرح مسائل فرعي عاطفي مبني بر اين كه علي ( عليه السلام ) اجداد آنان را كشته است ، مردم را عليه آن حضرت تحريض و تحريك مي كردند .
اينك به احاديثي در مورد قريش و اهل مكه در شش بند اشاره مي كنيم :
الف ) اهل مكه و دشمني با اهل بيت ، (عليهم السلام)
ابوبصير گويد : امام باقر، ( عليه السلام ) در ضمن حديث مفصل و طولاني فرمود :
يقول القائم ، (عليه السلام )، لا صحابه : « يا قوم ! ان اهل مكه لا يريدونني و لكني مرسل اليهم لاحتج عليهم بما ينبغي لمثلي آن يحتج عليهم ». فيدعو رجلا من اصحابه فيقول له : «امض الي اهل مكه : فقل يا اهل مكه ، انا رسول فلان اليكم و هو يقول لكم : انا اهل بيت الرحمه ، و معدن الرساله و الخلاقه . و نحن ذريه محمد و سلاله النبيين و انا قد ظلمنا و اضطهدنا و قهرنا و ابتزمنا حقنا قبض نبينا الي يومنا هذا فنحن نستنصركم فانصرونا ». فاذا تكلم هذا الفتي بهذا الكلام اتوا اليه فذبحوه بين الركن والمقام، و هي النفس الزكيه . فاذا بلغ ذالك الامام ، قال لاصحابه : « الا اخبرتكم ان اهل مكه لا يريدوننا ...»44 . حضرت قائم به اصحاب خود مي گويد : « اي قوم ! همانا ، اهل مكه ، مرا نمي خواهند و لكن خدا مرا به سوي ايشان فرستاده به جهت اين كه برايشان حجت باشم به نوعي كه به مثل من سزاوار است آن چنان اتمام حجت كند . پس مردمي از اصحاب خود را مي طلبد و به او مي فرمايد : به نزد اهل بيت رحمت ومعدن رسالت و خلافت ام و ماييم ذريه ي محمد ، (صلي اللهعليه و آله و سلم ) و سلاله ونسل پاك پيغمبران و همانا ما مظلوم شديم و مقهور گرديديم ، و از وقتي كه پيغمبر ما رحلت فرمود تا اين روز ، حق ما را رگفته اند و غضب كرده اند و ما از شما ياري مي طلبيم پس ما را ياري كنيد . همين كه آن جوان اين سخن را مي گويد او نفس زكيه است . پس هنگامي كه اين خبر به آن حضرت مي رسد به ياران خود مي فرمايد : ايا من به شما خبر ندادم كه اهل مكه ما را نمي خواهند ؟ ...»
ب ) برنامه ي نو و ناسازگاري عرب
ابوبصير ، رد ضمن حديث طولاني از امام باقر (عليه السلام )، روايت مي كند كه آن حضرت فرمود :
... اذا خرج يقوم بامر جديد وكتاب جديد و سنه جديده و قضاء جديد ، علي العرب شديد و ليس شانه الا القتل ، لا يستبقي احداً ، و لا تاخذه في الله لومه لائم ... 45
حضرت مهدي (عج ) با برنامه اي نو ، سنتي جديد ، وقضاوتي تازه ، قيام مي كند . بر عرب ها روزگار بسيار سختي خواهد بود . شايسته ي شأن وموقعيت او ، جز كشتن دشمنان نيست و در اجراي امرالهي ، سرزنش هيچ ملامت كننده اي او را تحت تأثير قرار نمي دهد .
واضح است محور اين روايت عرب است و آنان را مورد فشار قرار مي دهد ، وچنانچه اشاره شد ، منظور حكومتهاي دست نشانده عرب و يا قريش و بني اميه و ... مي باشند .
ج ) آغاز قيام و نخستين پايگاه دشمن
حديث 1- ابو بصير گويد : امام صادق (عليه السلام ) ،فرمود :
... يجرد السيف علي عاتقه ثمانيه أشهر يقتل هرجاً ، فأول ما يبداً ببني شيبه ، فيقطع أيديهم و يعلقها في الكعبه ، وينادي مناديه : هولاء سراق الله ، ثم يتناول قريشاً فلا ياخذ منها الا السيف ولا يعطيها الا السيف و لا يخرج القائم ، (عليه السلام ) ، حتي يقرا كتابان : كتاب بالبصره ، و كتاب بالكوفه بالبرائه من علي (عليه السلام ).»46
هشت ماه ، شمشير برهنه بر دوش دارد و به شدت و پي در پي مي كشد . پس نخستين مرحلهي شروع اش ، قبيله ي بني شيبه (پرده داران كعبه ) است كه دست هاي آنان را قطع و آن را در كعبه مي آويزد و منادي آن حضرت ندا مي دهد و اعلام مي كند : اينان ، دزداني هستند كه از خدا دزدي ميكردند . سپس به قريش مي پردازد وبا ايشان جز با شمشير برخورد نمي كند و به ايشان جز شميشير نميدهد . ( يعني فقط زبان سلاح و زور را مي فهمند )و قائم ( عليه السلام ) قيام نمي كند تا اين كه دو كتاب مبني بر بيزاري از امام علي ( عليه السلام ) ، خوانده مي شود : فرماني در بصره وفرماني در كوفه .
البته ، سند روايت ، مورد نظر و تامل است ؛ چون ، در سند ، يونس بن كليب است و او مجهول است .
نيز ، ابن ابي حمزه ، مورد تأمل و بحث است .
حديث 2- سدير صيرفي . از مردي از اهل جزيره نقل مي كند كه او كنيزي را براي خانه ي خدا نذر كرده بود . او را به مكه آورد و به ملاقات حجبه و پرده داران رفت و آنان را نسبت به نذرش مطلع ساخت . براي هر كس از آنان ، موضوع را بيان مي كرد . او مي گفت : «كنيز را براي من بياور كه خدا نذرت را مي پذيرد ». هر كدام از پرده داران خانه ي خدا توقع داشت كه كنيز را به او بدهد .
پس وحشت شديدي از اين مضوع بر او راه مي يابد ماجرا را به يكي از ياران اش كه اهل مكه بود مي گويد او مي گويد « آيا از من مي پذيري ؟» عرض مي كند : « آري » . او مي گويد : «نگاه كن ! به مردي كه روبه روي حجر الاسود نشسته ومردم دور او هستند . و او ، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (عليهم السلام ) است . به پيش او برو و ايشان را از اين ماجراآگاه كن و ببين به تو چه مي گويد به همان عمل كن . »
وي مي گويد ، به نزد او رفتم و عرضهداشتم : «خدا تو را رحمت كند ! از اهل جزيره هستم همراه من. كنيزي است كه او را به خانه ي خدا نذر كرده ام و موضوع را به هر كدام از پرده داران گفتم . در پاسخ گفتند : «كنيزت رانزد من بياور تا خدا نذرت را قبول كند . » و از اين واقعه وحشتي شديد به من دست داده است ». حضرت فرمود : « اي بنده ي خدا ! همانا، خانه ، نه چيزي مي خورد و نه مي آشامد . پس كنيز خود را بفروش و در ميان همشهريان ات كه به زيارت اين خانه امده اند . جست وجو کن وبنگر هر كدام از ايشان كه ار خرجي خود عاجز و درمانده شده است . آن مبلغ را به او بده تا بتواند به شهر خود برگردد.» او نيز همان كار را مي كند هر يك از پرده داران كه به او مي رسند . حضرت را مردي دروغگو وناآگاه ميشمارند!
او ، گفته ي آنان را به امام باقر (عليه السلام ) عرض مي كند . آن حضرت مي فرمايد : « تو ، سخن آنان را به من گفتي ، آيا از من نيز به آنان مي گويي ؟ » عرض مي كند : « آري » . پس حضرت مي فرمايد : « به ايشان بگو . ابوجعفر به شما پيغام داد، چه گونه خواهيد بود اگردست ها و پاهايتان بريده شود و در كعبه آويخته گردد . سپس به شما گفته شود . فرياد كنيد كه مادزدان كعبه هستيم . »
هنگامي كه مي خواهد برخيزد . حضرت مي فرمايد :«البته من ، آن كار را انجام نمي دهم . بلكه آن را مردي كه ازمن است ، انجام خواهد داد .47»
د) اهل مكه و جانشين امام
همان طوري كه در بند «الف » همين بخش ذكر شد ، اهل مكه ، نه تنها فرستاده ي امام را به قتل مي رسانند ، بلكه جانشين آن حضرت را نيز شهيد خواهند كرد . ابوخالد كابلي ازامام باقر (عليه السلام ) نقل كرده كه آن حضرت فرمود :
يبايع القائم بمكه علي كتاب الله و سنه رسوله ، و يستعمل علي مكه ، ثم يسير نحو المدينه فيبلغه ان عامله قتل ، فيرجع اليهم فيقتل المقاتله و لا يزيد علي ذالك48 ....
با حضرت قائم (عليه السلام ) در مكه ، بر اساس كتاب خدا و سنت رسول الله بيعت مي كنند و آن حضرت ، جانشيني را بر مكه مي گمارد . به سوي مدينه ، حركت ميكند كه در ميان راه ، به وي خبر كشته شدن جانشين اش را مي رسانند . حضرت . بلافاصله بر مي گردد و ايشان را با جنگ مي كشد و بيش از اين كاري نمي كند ...
هـ ) اهل مدينه و جانشين امام
ابوخالد كابلي در خبر ديگري از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه آن حضرت فرمود : «... يخرج الي المدينه فيقيم بها ما شاء ، ثم يخرج الي الكوفه و يستعمل عليها رجلا من اصحابه .
امروز بانوان همانند بسيارى از مردم به آينده مىانديشند؛ به يك انقلاب جهانى و يك حكومت موعود، كه چگونه در برابر قدرتهاى بزرگ غلبه پيدا مىكند! آيا برنامههاى اوچيست؟ چه كسانى با او همكارى مىكنند و زنان در آن زمان چه نقشى دارند؟ دشمنانش چه كسانىاند و راز و رمز موفقيتش در گرو چيست؟
ما در اين نوشتار كوتاه نقش زنان در ايّام غيبت و ظهور امام زمان، عليهالسلام، را مورد بررسى قرار مىدهيم.
نقش زنان در دوران غيبت صغرى
در دوران سخت غيبت صغرى، در روزهايى كه شيعيان پس از دويست و شصت سال با يك آزمايش بزرگ رو به رو بودند و مىبايست با غيبت امام خو كنند، يك زن به عنوان مفزع و پناه معرفى مىشود و آن مادر بزرگوار امام حسن عسكرى، عليهالسلام، است. در اين دوره، اگر چه امام هادى و امام حسن عسكرى، عليهماالسلام، زمينه غيبت را از پيش فراهم كرده بودند و شخصيتهاى مورد اعتمادى همانند عثمانبن سعيد عمرى و پسرش محمد بن عثمان رابهعنوان وكيل معرفى كرده بودند، بهدلايلى از موقعيت مادر امام حسن عسكرى، عليهالسلام، معروف به »جدّه«، استفاده شد و وى پناه شيعه معروف گرديد.
ازگفتگوى احمد بن ابراهيم با »حكيمه« دختر امام جواد، عليهالسلام، برمىآيد كه پس از گذشت دوسال از رحلت امام حسن عسكرى، عليهالسلام، همچنان بسيارى از كارها بهدست مادر بزرگوار امام حسن عسكرى، عليهالسلام، انجام مىشده است ولى در حقيقت ازطرف حضرت حجةبنالحسن، عليهالسلام، و به فرمان آن حضرت صورت گرفته است.
شيخ صدوق، رحمةاللهعليه، از احمد بن ابراهيم نقل كرده است كه در سال 262 ق. بر حكيمه دختر امام جواد، عليهالسلام، وارد شدم و از پس پرده با وى سخن گفتم و از او درباره اعتقادش به امامان پرسيدم. او همه آنها را يكايك شمرد و آنگاه حجةبنالحسن بن على را نيز نام برد...
از او پرسيدم: اين فرزند كجاست؟ گفت: در پس پرده غيب است. گفتم پس شيعه به چه كسى پناه ببرد؟ گفت: به جدّه، مادر امام حسن عسكرى، عليهالسلام. سپس افزود: اين دستور از سوى امام حسن عسكرى، عليهالسلام، و بهپيروى از امام حسين، عليهالسلام، صورت گرفته است. زيرا امام حسين، عليهالسلام، در ظاهر براى حفظ جان فرزندش امام سجاد، عليهالسلام، به خواهرش زينب كبرى، عليهاالسلام، وصيت كرد و درنتيجه تا مدتى هرآنچه از امام زينالعابدين، عليهالسلام، صادر مىشد به حضرت زينب، عليهاالسلام، نسبت داده مىشد تا امر پنهان باشد1 و حساسيتها نسبت به امام سجاد، عليهالسلام، كمتر شود. اين امتياز براى جدّه باقى بود تاآنكه كسانى مانند »عثمانبن سعيد« و ديگر سفرا و نايبان خاص امام زمان، عليهالسلام، در بين شيعيان شناخته شدند و منزلت يافتند.
پس از شهادت امام عسكرى، عليهالسلام، يك بانو، نظر دستگاه خلافت بنىعباس را نسبت به تعقيب امام زمان تغيير داد. نوشتهاند پس از گزارش جعفر كذّاب، كه در خانه امام حسن عسكرى، عليهالسلام، فرزند خردسالى از آن حضرت باقى مانده است، آنها به خانه امام هجوم بردند و پس از دستگيرى صيقل (يكى از كنيزان امام) فرزند خردسال را از او مطالبه كردند. او نخست انكار كرد و آنگاه براى اينكه موضوع براى آنها پوشيده ماند، گفت من حامله هستم. از اينرو آن كنيز را بهدست »أبى الشوارب«، قاضى وقت، سپردند تا از او مراقبت كند. در مدتى كه صيقل زيرنظر قاضى نگهدارى مىشد دستگاه خلافت با مرگ عبيد بن خاقانى و شورش صاحب الزنج روبهرو شد و صيقل از وضعيت آشفته سود جست و فرار كرد.2
نقش زنان در دوران ظهور
حال سزاوار است بدانيم زنان در حكومت قائم آل محمد، عليهالسلام، چه مىكنند؟ چه كسانى هستند؟ چند نفرند؟ از كجا مىآيند و چه مسؤوليتى برعهده دارند؟ براساس برخى از روايات، حضور و نقش اين زنان ازنظر زمان و موقعيت، چهارگونه است:
الف) حضور پنجاه زن در بين ياران امام
اولين گروه از زنانى كه به محضر امام زمان مىشتابند آنهايند كه در آن ايّام مىزيستهاند و همانند ديگر ياران امام، عليهالسلام، به هنگام ظهور در حرم امن الهى بهخدمت امام، عليهالسلام، مىرسند. در اينباره دو روايت وجود دارد:
روايت اول: امّ سلمه ضمن حديثى درباره علايم ظهور، از پيامبر روايت كرده است كه فرمود:
يعوذ عائذ من الحرم فيجتمع الناس إليه كالطّير الواردة المتفرقة حتّى يجتمع إليه ثلاث مأة و أربعة عشر رجلاً فيه نسوة فيظهر على كلّ جبّار و ابن جبّار...3
در آن هنگام پناهندهاى به حرم امن الهى پناه مىآورد و مردم همانند كبوترانى كه از چهار سمت به يك سو هجوم مىبرند بهسوى او جمع مىشوند تا اينكه در نزد آن حضرت سيصد و چهاردهنفر گرد مىآيند كه برخى از آنان زن مىباشند كه بر هر جبار و جبار زادهاى پيروز مىشود.4
روايت دوم: جابربن يزيد جعفى، ضمن حديث مفصلى از امام باقر، عليهالسلام، در بيان برخى نشانههاى ظهور نقل كرده كه:
و يجيىء واللَّه ثلاث مأة و بضعة عشر رجلاً فيهم خمسون امراة يجتمعون بمكة على غير ميعاد قزعاً كقزع الخريف يتبع بعضهم و هىالآية الّتى قال اللَّه: »أينما تكونوا يأت بكم اللَّه جميعاً إنّ اللَّه على كلّ شىء قدير...«5
بهخدا سوگند، سيصد و سيزده نفر مىآيند كه پنجاه نفر از اين عده زن هستند كه بدون هيچ قرار قبلى در مكه كنار يكديگر جمع خواهند شد. اين است معناى آيه شريفه: »هرجا باشيد خداوند همه شما را حاضر مىكند. زيرا او بر هر كارى توانا است«.
پنجاه زن از سيصد و سيزده نفر!
نكته شگفت در اين دو روايت اين است كه مىفرمايد: سيصد و سيزده مرد گرد آيند كه پنجاه نفر ايشان زن هستند!
دوم آنكه: در روايتى كه نام ياران برشمرده شده است نام هيچ زنى وجود ندارد.6
در پاسخ اين شبهه مىتوان گفت: اين چند نفر در زمره همان سيصد و سيزده نفر هستند. زيرا اولاً امام، عليهالسلام، مىفرمايد: فيهم؛ يعنى در اين عده پنجاه زن مىباشد.
دوم: شايد تعبير مردان بدين سبب باشد كه بيشتر اين افراد مرد هستند و اين كلمه از باب فزونى عدد مردان، چنين ذكر شده است.
سوم: اگر مقصود همراهى خارج از اين عده بود امام مىفرمود: »معهم«، نه اينكه بفرمايد »فيهم«، زيرا اين سيصد و سيزده نفر مانند عدد اصحاب بدر برشمرده شدهاند و همه ياران و فرماندهان عالىرتبه و ازنظر مقام و قدرت درحد بسيار بالايى هستند كه برخى با ابر جابهجا مىشوند و اينها بدون شك با بقيه مردم آن زمان فرق بسيار دارند. بنابراين اگر بگوييم آنها جزو همان سيصد و سيزده نفر هستند براى آنها رتبه و موقعيت ويژه قائل شدهايم و اگر بگوييم در زمره ياران ديگر حضرت باشند از امتياز كمترى برخوردارند.
ب) زنان آسمانى
دسته دوم چهارصد بانوى برگزيده هستند كه خداوند براى حكومت جهانى حضرت ولىعصر، عليهالسلام، در آسمان ذخيره كرده است و با ظهور آن حضرت به همراه حضرت عيسى، عليهالسلام، به زمين مىآيند.
ابوهريره از پيامبر، صلّىاللَّه عليه و آله، روايت كرده كه:
ينزل عيسى بن مريم على ثمان ماة رجل و أربع مائة امرأة خيار من على الأرض و أصلح من مضى.
عيسىبن مريم به همراه هشتصد مرد و چهارصد زن از بهترين و شايستهترين افراد روى زمين فرود خواهد آمد.
آيا اين زنان از امتهاى پيشين هستند يا امت اسلامى زمان پيامبر، صلّىاللَّهعليهوآله، و معصومين، عليهمالسلام؛ يا از دورانهاى مختلف؟ آنها از چه زمان و به چه علت به آسمان برده شدهاند و براى عهدهدارى منصبى در حكومت حضرت مىآيند يا براى مسايل ديگر؟ اينها پرسشهايى است كه اين حديث از آنها چيزى نمىگويد.
ج ) رجعت زنان
سومين گروه از ياوران حضرت بقيةاللَّه، عليهالسلام، زنانى هستند كه خداوند به بركت ظهور امام زمان آنها را زنده خواهد كرد و بار ديگر به دنيا رجعت خواهند نمود. اين گروه دو دستهاند: برخى با نام و نشان از زنده شدنشان خبر داده شده و برخى ديگر فقط از آمدنشان سخن بهميان آمده است.
در منابع معتبر اسلامى نام سيزده زن ياد مىشود كه به هنگام ظهور قائم آل محمد، صلّىاللَّهعليهوآله، زنده خواهند شد و در لشكر امام زمان به مداواى مجروحان جنگى و سرپرستى بيماران خواهند پرداخت.
طبرى در دلائل الامامة، از مفضلبن عمر نقل كرده كه امام صادق فرمود:
همراه قائم [آل محمد، صلّىاللَّهعليهوآله] سيزده زن خواهند بود.گفتم آنها را براى چه كارى مىخواهد؟ فرمود: به مداواى مجروحان پرداخته، سرپرستى بيماران را بهعهده خواهند گرفت. عرض كردم: نام آنها را بفرماييد. فرمود: قنواء دختر رشيد هجرى، ام ايمن، حبابه والبيه، سميه [مادر عمار ياسر]، زبيدهام خالد احمسيّه، ام سعيد حنفيه، صيانه ماشطه، ام خالد جهنّيه.7
»صيانه ماشطه« در زمان حضرت موسى مىزيسته است و مادر عمار ياسر در ابتداى بعثت به شهادت رسيد. »حبابه« در زمان على، عليهالسلام، و »قنواء« در زمان امام حسن و امام حسين، عليهالسلام، و بقيه در زمانهاى ديگر زندگى مىكردهاند.
اين گروه سيزده نفرى رجعت خواهند كرد و خداوند براى قدردانى از آنها، به بركت امام زمان آنها را زنده خواهد كرد.
در اين روايت امام صادق، عليهالسلام، از آن سيزده زن فقط نام نه نفر را ياد مىكند. در كتاب خصايص فاطميّه8 بهنام نسبيه، دختر »كعبه مازينه«، و در كتاب منتخبالبصائر بهنام »وتيره« و »أحبشيه« اشاره شده است.9
زنان سرافراز
اينك به اختصار به شرح حال برخى از زنان نامبرده اشاره مىكنيم.
1-صيانه ماشطه
او يكى از همان سيزده بانويى است كه در دولت حضرت مهدى، عليهالسلام، زنده شده، به دنيا بازمىگردد. وى همسر »حزقيل«، پسر عموى فرعون، و شغلش آرايشگرى دختر فرعون بود.او همانند شوهرش به پيامبر زمان خود، حضرت موسى، ايمان آورده بود امّا همچنان ايمان خود را پنهان مىكرد.
نوشتهاند: روزى وى مشغول آرايش دختر فرعون بود كه شانه از دستش افتاد و بىاختيار نام خدا را برزبان جارى ساخت. دختر فرعون گفت: آيا نام پدر مرا بر زبان آوردى؟ گفت: نه، بلكه نام كسى را بر زبان آوردم كه پدر تو را آفريده است. دختر فرعون ماجرا را نزد پدر بازگو كرد و فرعون صيانه را احضار كرد و گفت: مگر به خدايىِ من اعتراف ندارى؟ گفت: هرگز! من از خداى حقيقى دست نمىكشم و تو را پرستش نمىكنم. فرعون دستور داد تا تنور مسى برافروزند و همه بچههاى آن زن را در حضورش در آتش افكنند. چون نوبت به طفل شيرخوارش رسيد صيانه مىخواست به ظاهر از دين برائت جويد كه كودك شيرخوارش به زبان آمد و گفت: مادر صبر كن كه تو بر حق هستى! فرعونيان آن زن و بچه شيرخوارش را در آتش افكنده، سوزاندند و خداوند دراثر صبر و تحمل آن زن در راه دين، او را در دولت امام مهدى زنده مىگرداند تا هم به آن حضرت خدمت كند وهم انتقام خود را از فرعونيان بگيرد.
2-سميه، مادر عمار ياسر
وى هفتمين نفرى بود كه به اسلام گرويد و بدينسبب دشمن سخت به خشم آمد و بدترين شكنجهها را براو روا داشت.10
او و شوهرش ياسر در دام ابوجهل گرفتار آمدند و او نخست آنها را اجبار كرد كه پيامبر خدا را دشنام دهند، امّا آنها حاضر به چنينكارى نشدند. او نيز زره آهنى به سميه و ياسر پوشانيد و آنها را در آفتاب سوزان نگهداشت. پيامبر كه گاه از كنارشان عبور مىكرد آنها را به صبر و مقاومت سفارش مىنمود و مىفرمود:
سرانجام ابوجهل برهريك ضربتى وارد ساخت و ايشان را بهشهادت رساند.11
خداوند اين زن را به پاداش صبر و مجاهدتى كه در راه اعتلاى اسلام نشان داد و بدترين شكنجه را از دشمن خدا تحمل كرد، در ايّام ظهور مهدى آل محمد، صلّىاللَّهعليهوآله، زنده خواهد نمود تا تحقق وعده الهى را ببيند و در لشكر ولىّ خدا به ياوران آن حضرت خدمت كند.
2-نسيبه، دختر كعب مازنيه
او معروف به »امعماره« و از زنان فداكار صدر اسلام است كه در برخى از جنگهاى پيامبر اسلام، صلّىاللَّهعليهوآله، شركت جسته و مجروحان جنگى را مداوا كرده است. او در جنگ احد بهترين نقش را ايفا كرد. با ديدن صحنه فرار مسلمانان و تنها گذاشتن پيامبر به دفاع از جان شريف پيامبر پرداخت و در اين راه بدنش زخمهاى فراوان برداشت.
پيامبر عزيز اين فداكارى را ستود و به فرزندش عماره چنين فرمود:
امروز مقام مادر تو از مردان جنگى والاتر است.12
پس از فروكش كردن جنگ، نسيبه با سيزده زخم13 سنگين به همراه ديگر مسلمانان به خانه برگشت و به استراحت پرداخت. با شنيدن فرمان پيامبر خدا، صلّىاللَّهعليهوآله، كه فقط مجروحان جنگ بايد به تعقيب دشمن بشتابند، نسيبه از جاى برخاست و آماده رفتن شد، امّا بهعلت شدت خونريزى نتوانست شركت كند. همين كه پيامبر از تعقيب دشمن برگشت، پيش از آنكه به خانه برود، عبداللَّه بن كعب مازنى را براى احوالپرسى نسيبه و سلامتى وى به نزد او فرستاد و چون از سلامتى وى آگاه گشت شادمان موضوع را به پيامبر خبر داد.14
نسيبه از كسانى است كه براى يارى امام مهدى، عليهالسلام، زنده خواهد شد.15
3-امّ ايمن
از زنان پرهيزكار و خدمتكار حضرت رسول، صلّىاللَّهعليهوآله، است. پيامبر بهاو مادر خطاب مىكرد و مىفرمود:
هذه بقية اهل بيتى.16
اين زن، باقىماندهاى از خاندان من است.
وى همواره در كنار زنان مجاهد، در جبهه جنگ به مداواى مجروحان مىپرداخت.17
ام ايمن از شيفتگان خاندان امامت بود كه در ماجراى فدك، حضرت زهرا، عليهاالسلام، او را بهعنوان شاهد معرفى كرد. وى پنج يا شش ماه پس از پيامبر از دنيا رفت.18 خداوند به بركت مهدى آل محمد، عليهالسلام، به هنگام ظهور، او را زنده مىگرداند تا در لشكرگاه امام به خدمت گماشته شود.
4-امّ خالد
در روايت دو بانو بدين نام مشهور شدهاند: ام خالد احمسيه و ام خالد جهنّيه. شايد مقصود ام خالد مقطوعة اليد (دست بريده) باشد كه يوسفبن عمر، پس از بهشهادت رساندن زيدبن على بن الحسين در كوفه، دست او را به جرم شيعه بودن قطع كرد. در كتاب رجال كشى درباره شخصيت و مقام اين زن فداكار از امام صادق، عليهالسلام، مطلبى ذكر گرديده كه حايز اهميت است. ابوبصير گويد: در خدمت امام صادق نشسته بوديم كه ام خالد مقطوعةاليد از راه رسيد. حضرت فرمود:
اى ابابصير، آيا ميل دارى كه كلام امّ خالد را بشنوى؟
من عرض كردم: آرى اى فرزند رسول خدا، با شنيدن آن شادمان مىگردم... در همان موقع ام خالد به خدمت امام آمد و سخن گفت. ديدم وى در كمال فصاحت و بلاغت صحبت مىكند. سپس حضرت پيرامون موضوع ولايت و برائت از دشمنان با او سخن گفت.19
5-زبيده
مشخصات كاملى از او نقل نشده است. احتمال دارد زبيده زن هارونالرشيد باشد كه شيخ صدوق، رحمةاللهعليه، دربارهاش گفته است: وى يكى از هواداران و پيروان اهل بيت است. هنگامى كه هارون دانست از شيعيان است قسم خورد كه طلاقش دهد. زبيده كارهاى خدماتى بسيارى داشت كه يكى آبرسانى به عرفات است. همچنين نوشتهاند وى يكصد كنيز داشت كه پيوسته مشغول حفظ قرآن بودند و هميشه از محل سكونت او صداى تلاوت قرآن شنيده شد. زبيده در سال 216 ق. رحلت كرد.20
6-حبّابه والبيّه
از زنان والامقامى است كه دوره زندگى هشت امام معصوم را درك كرد و پيوسته مورد لطف و عنايت ايشان قرار داشت. در يك يا دو نوبت بهوسيله امام زينالعابدين و امام رضا، عليهماالسلام، جوانىاش بهاو بازگردانده شد. اولين ملاقات وى با امير مؤمنان، عليهالسلام، بود كه از آن حضرت دليلى بر امامت درخواست كرد. حضرت در حضور وى سنگى را برداشت و بر آن مهر خود را نقش كرد و اثر آن مهر در سنگ جاى گرفت و به او فرمود: پس از من هر كه توانست در اين سنگ چنين اثرى برجاى بگذارد او امام است. از اين رو حبابه پس از شهادت هر امامى نزد امام بعدى مىرفت و آنان مهر خود را بر همان سنگ مىزدند و اثر آن نقش مىبست. نوبت كه به امام رضا، عليهالسلام، رسيد حضرت نيز چنين كرد. حبابه نه ماه پس از رحلت امام رضا، عليهالسلام، زنده بود و پس از آن بدرود حيات گفت.21
روايت شده است كه وقتى حبابه به خدمت امام زينالعابدين رسيد يكصد و سيزده سال از عمرش سپرى شده بود. حضرت با انگشت سبابه خود اشارهاى نمود و جوانىاش بازگشت.22
همچنين نوشتهاند: صورت حبابه از زيادى سجود سوخته و از عبادت همانند چوب خشكيدهاى شده بود.23
7-قنواء
دختر رشيد هجرى، يكى از شيعيان و پيروان على، عليهالسلام، و خود از ياران باوفاى حضرت امام جعفر صادق، عليهالسلام، است24. وى دختر بزرگمردى است كه در راه محبت و دوستى امير مؤمنان بهطرز دلخراشى بهشهادت رسيد. از گفتار شيخ مفيد برمىآيد كه قنواء به هنگام ورود پدرش نزد عبيداللَّه بن زياد شاهد قطع دو دست و دو پاى پدر خود بوده و بهكمك ديگران بدن نيمهجان پدر را از دارالاماره بيرون آورده و بهخانه منتقل كرده است. روزى قنواء به پدرش گفت: پدرجان، چرا اين همه خود را بهرنج و مشقت عبادت مىاندازى! پدر درجواب گفت: دخترم، پس از ما گروهى خواهند آمد كه بينش دينى و شدت ايمانشان از ما، كه اين همه خود را بهزحمت عبادت انداختهايم، بيشتر است.25
د. بانوان منتظر
چهارمين گروه ياوران امام زمان بانوان پرهيزكارى هستند كه پيش از ظهور حضرت بقيةاللَّه، عليهالسلام، رحلت كردهاند. به ايشان گفته مىشود: امام تو ظاهر گشته است، اگر مايلى مىتوانى حضور داشته باشى. آنان نيز به اراده پروردگار زنده خواهند شد.
رجعت زنان مربوط به گروه خاصى نيست و هر بانويى خود را با خواستهها و شرايط زندگى در حكومت مهدى آل محمد، عليهالسلام، تطبيق دهد ممكن است در آينده از رحمت خداوندى بهرهمند گشته، براى يارى امام زنده شود. يكى از آن شرايط خواندن دعاى »عهد« است كه در فرد، نوعى آمادگى براى پذيرش حكومت آخرين ذخيره الهى ايجاد مىكند. بهفرموده امام صادق، عليهالسلام:
هر كه چهل صبح دعاى عهد را بخواند از ياوران قائم ما باشد و اگر هم پيش از ظهور آن حضرت از دنيا برود خداوند او را از قبر بيرون آورد تا در خدمت آن حضرت باشد...26
انتظار فرج
يكى از شرايط حضور در حكومت بقيةاللَّه و توفيق ديدار با آن حضرت انتظار فرج است؛ يعنى آمادگى كامل براى پذيرش حكومت حق و آراستن به آنچه كه مهدى، عليهالسلام، مىگويد و مىخواهد. انتظار فرج يعنى نفى هرگونه سلطه از بيگانگان و مبارزه با افكار انحرافى و فساد اخلاق و در يك كلام، انتظار فرج يعنى بيزارى از دشمنان خدا و پيامبر و معصومين، عليهمالسلام.
بىسبب نيست كه انتظار از بهترين اعمال شمرده شده است، بلكه فرد منتظرِ دولت مهدى همانند كسى است كه در پيش روى رسول خدا شهيد گشته و در خون خود غلتيده است و اگر بر همان حالت انتظار از دنيا برود بسان كسى باشد كه در خيمه مهدى فاطمه، عليهماالسلام، مىباشد.
ابوبصير از امام صادق روايت كرده كه آن حضرت روزى فرمود:
آيا شما را خبر ندهم به چيزى كه خداوند عملى را بدون آن از بندگانش قبول نمىكند؟ گفتيم: آرى. فرمود: شهادت بر وحدانيت خدا و رسالت پيامبر، صلّىاللَّهعليهوآله، و اقرار به آنچه كه خداوند فرموده، از دوستى ما و بيزارى از دشمنان و اطاعت و پيروى از ما. نيز داشتن ورع و پرهيزكارى و انتظار كشيدن براى قائم، عليهالسلام. آنگاه فرمود: بدرستى كه براى ما دولتى است، خداوند آن را هر زمانى كه اراده كند برقرار مىسازد. سپس افزود: هركس كه دوست دارد از ياران قائم، عليهالسلام، باشد بايد در انتظار بهسر برد و خود را به ورع و محاسن اخلاق بيارايد، و اگر در همان حال بميرد براى او اجرى همانند كسى است كه آن حضرت را درك كرده باشد.27
پىنوشتها:
1-سوره تحريم (66)، آيه 11.
2-صدوق، محمد بن على بن الحسين، كمالالدين، ج 2، ص50؛ الطوسى، محمد بن الحسن، الغيبة، ص 138.
3-همان، ص 476.
4-الهيثمى، نورالدين علىبن ابى بكر، مجمعالزوائد، ج 7، ص315؛ معجم احاديث الإمام المهدى، ج 1، ص 500.
5-همان.
6-المجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج 52، ص 223.
7-الطبرى، محمد بن جرير، دلائل الامامة، ص 314.
8-همان، ص 260.
9-رياحين الشريعة، ج 5، ص 41؛ به نقل از خصايص فاطميه.
10-چشماندازى از حكومت مهدى، عليهالسلام، ص 74؛ بهنقل از بيان الائمه، ج 3، ص 338.
11-ابن الاثير، على بن ابى الكرم، اسدالغابه، ج 5، ص 481.
12-رياحينالشريعه، ج 4، ص 353.
13-الواقدى، محمد بن عمر، مغازى، ج 1، ص 273.
14-همان، ج 2، ص 268.
15-همان، ج 1، ص 270.
16-رياحين الشريعه، ج 5، ص 41؛ بهنقل از خصايص فاطميّه.
17-چشماندازى از حكومت مهدى، عليهالسلام، ص 76؛ تهذيب الكمال، ج 35، ص 329.
18-طبسى، محمد جواد، نقش زنان مسلمان در جنگ، ص20.
19-قاموس الرجال، ج 10، ص 387.
20-المامقانى النجفى، عبدالله محمد حسن، رياحينالشريعه، ج 3، ص 381؛ بهنقل از تنقيحالمقال.
27-القمى، شيخ عباس، منتهىالآمال، ج 2، ص 486؛ بهنقل از: النعمانى، محمد بن ابراهيم، الغيبة.
مسيح و مسيحا
می گويند «آنچه می كنند مقدمه ظهور مسيح است».
اما آيا میتوانی مسيح (ع) را در صف ياران حق تصور كنی آن دم كه چشمان متحير و دلهای ترسان ايشان، ظهور تاريخی او را نظاره می كنند؟
قدری تحمل بيشتر...
ای دل!
بشارت می دهم، خوش روزگاری می رسد
يا درد و غم طی می شود، يا شهرياری می رسد
ای منتظر!
غمگين مشو، قدری تحمل بيشتر
گردی به پا شد در افق، گويی سواری می رسد
سلام بر مهدي...
سلام بر مهدی، جوهر دين و نور يقين، ذخيره الهی و منجی نهائی.
سلام بر مهدی، كعبه مقصود و قبله موعود، سر عظيم و اسم اعظم.
سلام بر مهدی، ستاره طالع و نجم ثاقب، مسيح مسيحها و موعود موعودها.
سلام بر مهدی، صاحب شب قدر و عصاره عصر.
سلام بر مهدی، ديده بان خدا و مظهر هدی، وصی اوصياء و گزيده اولياء.
سلام بر مهدی، علم منصوب و علم مصبوب، پرچم برافراشته و دانش انباشته....
سخت است
سخت است امتی باشند که حضرت خاتم (ص) در اول آن، عيسی مسيح (ع) در آخر آن و مهدی موعود (عج) در وسط آن باشد،
اما تو در آن جايگاهی نداشته باشی!
سخت است نسبت تو با مردمانی که اميرمومنان مشتاق ديدارشان است، تنها حسرت خوردن به حالشان باشد!
سخت است از سعادتی که حسن مجتبی (ع) بدان بشارت می دهد، تنها غبطه خوردن نصيبت شود!
سخت است در زمانی که سيد شهيدان، صبر در آن را معادل جهاد در محضر رسول اکرم (ص) می داند زندگی کنی اما ثانيه هايت از جنس ديگری باشد!
سخت است در حضور مردی باشی که اگر پدرش بود تمام عمر خدمتش می کرد در حاليکه تو را اربابانی فرومايه دوره کردهاند!
آنقدر سخت است که تنها لطف و کرم وجود مقدسی که منشاء اين همه خير و برکت است میتواند حسرت تو را آرام کند. و اميد به محبتی که نسبت به پدرانش داری و آن همه قدرشناسی که او نسبت به اين ناچيز
کي مي شود...
کی می شود صبح، ناشتای چشمهايمان را به نگاه تو بگشاييم؟
کی می شود شام، تصوير تو را به قاب خوابهايمان ببريم؟
کی می شود شب و روزمان در فضای ظهور تو بگذرد؟
کی می شود عطر ظهور تو در شامه وجود بپيچد؟
کی می شود صدای گام های آمدنت در گوش هستی طنين بيندازد؟
کی می شود چشم در چشم هم اندازيم و تو را به معاينه ديدار کنيم؟
کی می شود پرچم پيروزيت را بر بام هستی بنشانی؟
کی می شود آن روز که ما تو را در ميان خويش بگيريم و تو به عينه امامت کنی، زمين را از عدل و داد پر گردانی، دشمنان را به خاک سياه عقوبت بنشانی و ريشه حق ستيزان و مستکبران و گردنکشان و ستمگران را بسوزانی و ما بگوييم «الحمدلله رب العالمين»
دعای ندبه:
ما ناشناسا، او ناشناخته...
من از آن زمان که شنيده ام محبوبمان ناشناس در ميان ما میگردد و در همين فضا تنفس میکند و وقتی ظهور کند همگان
میگويند که «ما پيش از اين او را ديده ايم»، به همه سلام میکنم.
شايد لااقل پاسخی هرچند به ناشناس از او بشنوم.
ای خدا، تا کی ما ناشناسا بمانيم و او ناشناخته بماند.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام و نام خانوادگی نام فایل و ایمیل خود را به شماره همراه 09159886819 ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل به ایمیل
شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن سوالات و پاسخ درس مطالعات اجتماعی ششم ابتدایی