مقاله کامل درباره یادگیری

مقدمه
دنياي آينده پيام خوشبختي و رفاه براي مردمي دارد كه خوب و سريع ياد ميگيرند.
هدف تدريس، بادآوري اسفنج جذب سخنان معلم نيست، بلكه تداوم يادگيري پس از ترك كلاس است. واژه تدريس معادل عمل كردن و واژه يادگيري معادل واژه ياد گرفتن است. بايد تدريس منجر به يادگيري شود. مديران آموزش و معلمان عزيز ما عنوز هم ايثارگرانند. از خود مايه ميگذارند تا اميد جامعه به آموزش و پرورش مطلوب را زنده نگهدارند. توجه و حمايت همه جانبه از كساني كه اين راه خطير را برگزيدهاند، پرصوابترين راه زيستن است. اعتلاي كيفيت اثربخش خدمات در ايران و معلمان براي بهبود يادگيري شاگردان در گرو حرفهاي شدن آنان است.
منتقدان بسياري معتقدند كه آموزش خوب است كه بتواند به شاگردان كمك كند تا مطالب كتابها را به صورت مفهومي بياموزند، ولي به نظر ما آموزش خوب است كه فرد را در يادگيري مفهومي مستقل سازد و حصول با اهداف آن از جمله رشد جسمي، ذهني، هنري، عاطفي، اجتماعي، اخلاقي، معنوي، روحي، پرورش استعدادها، قابليت فردي، شغلي، تحصيلي، حرفهاي و ... دانشآموزان و دانشجويان را تسهيل كند.
به نظر شما وقتي نوجوان 12 سالهاي با استفاده از آزمايشگاه زبان، لغات و مفاهيم جديدي را در يك زبان بيگانه فرا ميگيرد و از پيشرفت خود راضي به نظر ميرسد، چه حادثهاي رخ داده است؟
يا اينكه وقتي دانشجوي تاريخ با استفاده از بيشتر تاريخي خود به تحليل روند سياسي ـ اجتماعي جامعه ميپردازد، و يا دانشجوي رشته فني مهارتهاي لازم را در كار كردن با موتورها و دستگاههاي فني پيچيده كسب ميكند و به اين مهارت خود ميبالد، چه تحولي صورت گرفته است.
هر يك از مثالهاي فوق، بيانگر نوعي از انواع يادگيري در مدرسه است. اما آيا يادگيري شما در مدرسه رخ ميدهد؟ خير. يادگيريدر همه جا اتفاق ميافتد: منزل، كارخانه، كوچه، خيابان و ..... در واقع يادگيري شامل تمام مهارتها، گرايشها، دانشها و معلوماتي است كه انسان در طول زندگي خود كسب ميكند. اگرچه همه روانشناسان تربيتي و متخصصان تعليم و تربيت مفترفند كه يادگيري شما در مدرسه رخ نميدهد، اما معمولاً به بررسي آن نوع از يادگيري كه در مدرسه رخ ميدهد، بيشتر علاقه نشان ميدهند.
براي يادگيري تعاريف متعددي ارائه شده است. اكثر مردم و بسياري از معلمان يادگيري را عبارت از كسب اطلاعات، معلومات يا مهارتهاي خاص ميدانند.
عدهاي از مربيان آن را انتقال مفاهيم علمي از فردي به فرد ديگر تصور ميكنند. در چنين برداشتي از يادگيري، ذهن شاگرد به منزله انبار يامخزني خالص تصور ميشود كه بايد بوسيله معلم پر شود. در فرآيند اين نوع يادگيري، معلم نقش اساسي دارد. او علاوه بر آنكه مفاهيم علمي را به شاگرد انتقال ميدهد، تعليم را نيز برعهده دارد. اما در اين ميان، شاگرد چندان فعاليتي از خود بروز نميدهد و بيشتر حمايتپذيرندگي و انفعالي دارد و تنها وظيفهاش گوش دادن به سخنان معلم و به خاطر سپردن مطالب درسي است. در اين نوع يادگيري، هرچه شاگرد مطالب علمي و ادبي را بيشتر با خاطر بسپارد، پيشرفت بيشتري نصيب او ميشود، اما يادگيري از طريق حفظ و تكرار موجب يادگيري معنادار ندارد و اغلب مطالب علمي براي شاگرد، نامفهوم ميماند، زيرا ارتباط و تناسبي با تجارب زندگي واقعي او ندارد. در اين نوع فعاليت آموزشي به نيازها و رغبتها و علائق شاگردان اصولاً توجه نميشود.
بنابراين اين شيوه تحصيل چندان تغييري در طرز تفكر عادات و تمايلات و اعمال شاگردان ايجاد نميكند. عادات ناپسند، طرز تفكر نادرست و غيرمنطقي، قضاوتهاي بيپايه، خشم و ترس بيجا، ضعف و تزلزل دائم، كمي رشد اخلاقي و اجتماعي و دارا نبودن روح همكاران حاصل چنين برداشتي از يادگيري و معلول روشهاي نادرسي است كه با چنين تفكري در مدارس اعمال ميشود.
رفتارگرايان، رفتار را تغيير در رفتار قابل مشاهده و اندازهگيري تعريف كردهاند. يادگيري با هر بينشي كه تعريف شود، اساس رفتار انسان را تشكيل ميدهد و نخستين صفت بارز آن تغيير است. البته يادگيري كه به تدريج رخ ميدهد و نسبتاً ثابت و پايدار است و بر اثر تجربه حاصل شود. از طريق يادگيري فرد با محيط خود آشنا ميشود و در مقابل محيط مقاومت ميكند، محيط را تغيير ميدهد، براي تامين احتياجات خود از آن استفاده ميكند، گاهي تحت تاثير آن قرار ميگيرد و زماني خود را با آن سازگار و منطبق ميسازد. در واقع يادگيري فرآيندي است كه طي آن رفتار موجود زنده بر اثر تجربه تغيير مييابد. بنابراين اگر بخواهيم تعريفي همه جانبه و درخور از يادگيري ارائه دهيم، ميتوانيم از تعريف هيلگارد و ماركوئيز استفاده كنيم:
يادگيري عبارت است از فرآيند تغييرات نسبتاً پايدار در رفتار بالقوه فرد بر اثر تجربه. در اين تعريف با 5 اصطلاح مواجه ميشويم، يعني: فرآيند، تغيير، نسبتاً پايدار، رفتار بالقوه و تجربه.
مفهوم فرآيند
فرآيند بر وقايع و روابط پويا، جاري، مستمر و پيوسته در حال تغيير اطلاق ميشود. بنابراين از ويژگي بارز فرآيند، حركت و پويايي آن است. اين امر بر اثر تعامل دائم اجزاء و متغيرهاي موجود در آن صورت ميگيرد و در واقع يك فرآيند آغاز و پاياني ندارد. پس ميتوان گفت كه يادگيري يك فرآيند است، چون تمامي مشخصات يك فرآيند را داراست، يعني بر اثر تعامل دائم فرد با محيط صورت ميگيرد و هميشه و در همه جا به طور پيوسته و مستمر صورت ميگيرد.
مفهوم تغيير
يادگيري نوعي تغيير است كه در فرآيند تجربه اتفاق ميافتد، اما نه هر تغييري، بلكه تغييري يادگيري محسوب ميشود. اولاً به تدريج حاصل شود و ثانياً نسبتاً ثابت و پايدار باشد. بنابراين تغييرات ناشي از رشد و بلوغ و تغييرات فيزيولوژيك (مثل تغيير اندازه مردم چشم در تاريكي) و تغييراتي كه بر اثر عوامل مكانيكي يا شيميايي (مانند گرفتگي ماهيچهها بر اثر خستگي و استعمال داروها) بوجود ميآيد، يادگيري نيست.
مفهوم نسبتاً پايدار
كاربرد مفهوم نسبتاً پايدار به اين دليل است كه تغييرات موقت رفتار از نوع انگيزش، انطباق حسي يا خستگي ناشي ميشوند. از حيطه يادگيري بيرون هستند، زيرا تغييرات حاصل از يادگيري، تغييرات نسبتاً پايدارند. به عبارت ديگر، يادگيري دربر گيرنده تغييرات نسبتاً دائم است و رفتار موردي، لحظهاي و يا متعادلي به هيچ وجه يادگيري ناميده نميشود.
مفهوم رفتار بالقوه
كاربرد عبارت رفتار رفتار بالقوه، دليل بر تفاوت بين مفهوم يادگيري و عملكرد است. يادگيري تغييراتي است كه در ساخت ذهني فرد ايجاد ميشود و در حال حاضر، قابل اندازهگيري نيست. مقداري از تغييرات حاصل از يادگيري، ممكن است به علت مساعد بودن شرايط به رفتار بالفعل تبديل شود كه در اصطلاح به آن عملكرد ميگويند، ولي هميشه نبايد انتظار داشت كه آثار يادگيري بلافاصله در رفتار بالفعل يا عملكرد يادگيرنده پديدار شود. گاهي اوقات بدون اينكه در رفتار بالفعل فرد تغييري حاصل شود، يادگيري بوقوع ميپيوندد. مثلاً ممكن است دانشجويان رشته علوم تربيتي، مفاهيم مربوط به درس «روشها و فنون تدريس» را ياد بگيرند، اما فرصت تدريس براي آنان فراهم نگردد و رفتار بالقوهشان به عملكرد تبديل نشود. از همين روست كه هيلگارد و ماركوئيز در تعريف يادگيري به جاي تغيير در رفتار، اصطلاح تغيير در رفتار بالقوه را برگزيدهاند.
مفهوم تجربه
كاربرد كلمه تجربه در تعريف، حاكي از اين است كه تنها آن دسته از تغييرات رفتار را ميتوان يادگيري ناميد كه محصول تجربه، يعني تاثير متقابل فرد و محيط در يكديگر باشد. اگر تجربه را تعامل ميان فرد و محيط، يعني تاثيرپذيري فرد از محيط و تاثيرگذاري فرد در محيط به دنبال يك سلسله فعل و انفعالات بدانيم، يادگيري را حاصل تلاش، حركتف فعاليت و مشاركت شخص يادگيرنده خواهيم دانست. در برخورد فرد با محيط براي يادگيري، اعضاي حسي، دستگاه عصبي، تجربههاي قبلي، تمايلات و گرايشها و هدفهاي يادگيرنده، نقش موثري بر عهده دارند. در واقع، كل شخصيت فرد در تمام ابعاد خود، در فرآيند تعامل قرار ميگيرد و تغيير پيدا ميكند.
تفاوت يادگيري و عملكرد
با توجه به تعريفي كه از يادگيري ارائه كرديم، اگر عملكرد را تجلي تغييرات ناشي از يادگيري در قالب رفتارهاي آشكار شده و قابل مشاهده يا تبديل رفتار بالقوه و رفتار بالفعل بدانيم، بايد بپذيريم كه يادگيري و عملكرد با يكديگر متفاوتاند. در اغلب موارد، تغييرات حاصل از يادگيري بلافاصله در عملكرد يا رفتار بروز نميكند. عملكرد متاثر از عوامل متعددي مانند انگيزش، گرايش، مقتضيات و موقعيات مختلف محيط است. به اقتضاي اين عوامل، عملكرد ممكن است براي يادگيري يك شاخص صحيح يا ناصحيح باشد، زيرا يادگيري تغييري نامشهود است. در هر صورت، عملكرد شاخصي است كه گاه يادگيري را به درستي و گاه به طريق نادرست نشان ميدهد. لذا براي دريافت ميزان يادگيري افراد هميشه نميتوان به آزمايشها يا امتحاناتي كه به عنوان شاخصهاي يادگيري بكار ميروند، اعتماد داشت. ارزشيابي بستگي به شرايط محيط، گاه تصويري نسبتاً واقعي و گاه غيرواقعي از يادگيري آزمايش شونده بدست ميدهد. در واقع، امتحان و ارزشيابي، به ندرت يادگيري شاگردان را به تمامي منعكس ميكند. با چنين محدوديتي تنها راه اندازهگيري ميزان يادگيري توسل به مشاهده دقيق رفتار يادگيرنده با وسايلي است كه امكانات مشاهده دقيق را فراهم ميآورد. براي اين كار بايد رفتار يادگيرنده پيش از تجربه و پس از آن مقايسه شود.
اگر رفتار او پس از قرار گرفتن در يك موقعيت يادگيري (تجربه) در مقايسه با پيش از آن گوياي تغيير باشد، يادگيري صورت گرفته است. به عنوان مثال، بذر گياهي را درنظر بگيريد كه قدرت رويش و محصولدهي آن در ايستگاه كشاورزي با فعل و انفعالات خاص تغيير داده شده و به عبارت ديگر اصلاح شده، اين اصلاح به اين معني نيست كه بذر اصلاح شده در هر جا و هر شرايطي محصول خوبي خواهد داد، بلكه به رغم تغييرات بالقوه به فعل درآوردن آنها مستلزم فراهم شدن شرايط مطلوب است. چنانچه بذر اصلاح شده در انبار بماند، هرگز محصول نخواهد داد و در وضعيت نامساعد نيز محصول خوبي از آن حاصل نخواهد شد. رويش بالقوه هنگامي به رويش بالفعل و محصولدهي مطلوب تبدل خواهد شد كه در محيط مناسبي صورت پذيرد. البته در چنين شرايطي نيز نميتواند انتظار داشت كه تمام تغييرات بالقوه ايجاد شده به رشد بالفعل تبديل شود.
دانشجويي را درنظر بگيريد كه در كلاس فيزيك مباحث مربوط به نور و آزمايشهاي آن را فرا گرفته است. روشن است وي تا زماني كه موقعيت و امكانات آزمايشگاهي فراهم نشده است يا جلسه امتحاني پيش نياورده باشد، نميتواند رفتار بالقوه خود را به شكل رفتار بالفعل ظاهر سازد. در اين وضعيت نيز نميتوان مطمئن بود كه كليه آموختههاي دانشجو به فعليت برسد.
چيزي كه در انتها بايستي به آن توجه كرد، اين است كه آنچه مورد مطالعه، قضاوت و ارزشيابي قرار ميگيرد، عملكرد دانشجو در جلسه امتحان يا آزمايشگاه است نه تمامي يادگيري وي.
البته نكته مهم اينكه تا انسان نخواهد ياد بگيرد، يادگيري صورت نميپذيرد. به عبارت ديگر تا در يادگيرنده حالت طلب و نياز و كوشش بوجود نيايد، يادگيري به وقوع نميپيوندد. احساس نياز و كوشش به يادگيري اولين و اصليترين شرط يادگيري در جريان آموزش و پرورش است.
قوانين يادگيري
ا. قانون آمادگي
يعني يادگيرنده بايستي از لحاظ جسمي، عاطفي، ذهني و عقلي به اندازه كافي رشد كرده باشد تا بتواند آموختنيهاي معيني را فرا گيرد. به عنوان مثال، آموختن رنگها تا قبل از 4 سالگي براي كودك سخت است.
2. قانون اثر
انسانها ميل دارند تجاربي كه مطلوب و رضايتبخش است را بپذيرند و تكرار كنند و از آنهايي كه اثر ناخوشايند دارند، بپرهيزند. در امر آموزش مهمترين عاملي كه باعث رضايت خاطر دانشآموزان ميشود، فهم و درك درس است، زيرا يادگيري درس علاوه بر اين كه به طور مستقيم وي را خشنود ميسازد، چون موفقيت او در درس كه ياد گرفته تحسين معلم، همكلاسان و افراد خانواده را به همراه دارد، به طور غيرمستقيم هم تشويق ميشود كه بهتر و بيشتر ياد بگيرد.
3. قانون تمرين
اين قانون عنوان ميكند كه تكرار و تمرين در يادگيري و دوام آن تاثير فراوان دارد، زيرا هرقدر عملي بيشتر تكرار شود، آن عمل زودتر به صورت مهارت و عادت درميآيد و در اثر تكرار درست، تبخير ايجاد ميشود. تمرين غلط نيز عادت غلط ايجاد ميكند و ترك عادت نادرست و دشوار است. به عنوان مثال اگر دانشآموزي در كلاس اول ابتدايي نوشتن اعداد را از سمت راست تمرين كند و معلم به موقع او را راهنمايي نكند، ترك اين عادت براي او مشكل ميشود.
4. قانون تقدم
معمولاً نخستين خاطرات كلاس درس بيشتر در ذهن باقي ميمانند. در همين جهت در اوايل سال تحصيلي و در نخستين روز تشكيل كلاس بايد رفتار و برخورد معلم با دانشآموزان صحيح و منطقي باشد، به ويژه كه در اغلب موارد دانشآموزان با معلمان جديد روبرو ميشوند و چون به كلاس بالاتري رفتهاند و با درسهاي تازه هم آشنا نيستند، ممكن است اين عوامل در آنها توليد نگراني و اضطراب ميكند. از اين رو لازم است كه در جلسات اوليه اعتماد آنان جلب شود و اطمينان حاصل كنند كه يادگيري درس برايشان مفيد و آسان است.
5. قانون شوت
يك واقعه مهيج و جذاب بيشتر از واقعهاي عادي و كسل كننده در ذهن باقي ميماند. به همين دليل درسهاي آن عده از معلميني كه با حالتي با روح و مهيج تدريس ميكنند، بيشتر جلب توجه ميكند و در خاطر ميماند. البته منظور اين نيست كه كلاس درس به سيرك يا سينما تبدل شود، بلكه هدف آن است كه معلم با آوردن مثالها و نمره هاي زنده و استفاده از فناوري آموزشي و به فعاليت واداشتن دانشآموزان حالتي پرتحرك و جذاب در كلاس ايجاد كند.
6. قانون عدم كاربرد
مهارت و دانشي كه بكار گرفته نشود، به تدريج و به ميزان زيادي فراموش خواهد شد، يعني معلم بايستي موقعيتهايي تدارك ببييد تا دانشآموزان بتوانند آموختههاي خود را بكار گيرند.
عوامل موثر در يادگيري
عوامل زيادي وجود دارند كه يادگيري را براي دانشآموزان راحتتر و آسانتر ميكند، به طوري كه مطالبي كه ياد گرفته شده به طور عميق در ذهن آنها باقي خواهد ماند. بنابراين بايد به اين عوامل اهميت خاصي داده شود كه معلم، مربيان، مدير، اوليا و .... نقش بسزايي در ايفاي آنها دارند. تعدادي از عوامل در يادگيري دانشآموزان به قرار زير است كه توضيحات مختصري در مورد آنها داده شده است.
1. آمادگي
اولين و مهمترين عامل براي يادگيري دانشآموزان، مساله آمادگي آنهاست. يك دانشآموز بايد آمادگي لازم را از نظر جسمي، عاطفي، عقلي و ... داشته باشد تا بتواند خوب ياد بگيرد. مثلاً كودكي كه نتواند مواد را در دستش بگيرد، يعني از لحاظ جسمي آمادگي كافي را بدست نياورده باشد، يادگيري نوشتن برايش امري دشوار خواهد بود و او را نسبت به يادگيري دلسرد ميكند. همچنين اگر دانشآموزان از لحاظ عقلي و عاطفي نيز آمادگي كافي را براي يادگيري بدست نياورده باشد، يادگيري برايش خستگيآور و كسل كننده خواهد بود[1].
2. انگيزه
بعد از اينكه شاگرد آمادگي كافي را براي يادگيري بدست آورد، بايد انگيزه لازم را براي يادگيري داشته باشد و تا در اولين انگيزه حاصل نشود، يادگيري بينتيجه خواهد بود. رغبت و انگيزه شاگرد به آموختن، محركي است كه نيروي فعاليت را در او افزايش ميدهد. بنابراين معلم و اوليا وظيفه دارند انگيزه دروني شاگرد را افزايش و تداوم بخشند تا شاگرد هيچگاه از فعاليتش باز نايستد[2].
يادگيري نيز مانند ساير فعاليتها كار محسوب ميشود و در پارهاي موارد كاري بسيار دشوار است، اما هر كار دشواري اگر با شوق و انگيزه همراه باشد، احساس دشواري آن از ميان ميرود و با علاقه دنبال ميشود. بهترين عاملي كه انگيزه شاگرد را در ادامه فعاليتهاي يادگيري تقويت ميكند، آن است كه درس را خوب بفهمد. شاگردي كه درس را ميفهمد، از عهده امتحانات مختلف به خوبي برميآيد. مورد تشويق قرار معلم و همكلاسان خود قرار ميگيرد و همين امر انگيزه او را تقويت ميكند. به طور كلي، هرگونه رفتار تشويقآميز از سوي معلم و فعاليتهايي كه به موفقيت دانشآموز منتهي شود، انگيزه او را تقويت ميكند[3].
ايجاد جو مناسب صميمي و فضاي راحت در كلاس از مهمترين اركان يادگيري ميباشد كه اضطراب و نگراني يادگيرندگان را كاهش ميدهد. بايد به عقايد دانشآموزان احترام گذاشت. در تصميمگيريهاي خود از آنان نظرخواهي كنيم. اعتماد كردن به يادگيرندگان باعث رشد شخصيت آنها ميشود. ابراز نظر در كلاس توسط فراگيران شور و شوق به يادگيري ايجاد ميكند. بايد به گونهاي عمل شود كه دانشآموزان سرشار از هيجان و شادي شوند، زيرا در اين حالت سختكوشترند كه ميتواند با استنفاده از بيانات شورانگيز، عوامل شاديبخش مثل سرود، نمايش، بازي، سرگرمي، مسابقه و ... اين جو را ايجاد كرد. توجه به علايق آنها نيز مهم ميباشد. همچنين اگر نسبت به ما احساس رابطه نزديكي كنند، گوش دادن به مسائل و مشكلات يادگيرندگان و آشنايي با حالت رواني ـ عاطفي يادگيرنده در ايجاد فضاي بدون فشار در كلاس موثر است. خوش اخلاقي بدون معلم باعث ايجاد آرامش و جذب يادگيرنده به كلاس ميشود[4].
3. تجارب گذشته
الف) هر آموخته جديد ريشه در آموختههاي قبلي دارد. بنابراين هر درس جديدي كه آموخته ميشود، بر پايه اساس درسهاي قبلي نهاده شده باشد، بنابراين كسي كه درسهاي قبلي را نفهميده است، درسهاي جديد را نخواهد فهميد. معلم هم بايد آموختههاي جديد را بر پايه آموختههاي قبلي پايهگذاري كند تا درگيري ذهني با آموختههاي جديد ايجاد شود.
ب) تجارب گذشته همانطور كه ممكن است، باعث ايجاد يادگيري مطالب جديد شوذ، همچنين ممكن است براي يادگيري جديد نوعي مانع باشد. اين زماني است كه تجارب گذشته اشتباه فهميده و يا تجارب گذشته به گونهاي نادرست براي يادگيرنده تفهيم شده باشد و يا تصور نادرستي از تجارب گذشته وجود داشته باشد. بنابراين بهتر است معلم مروري بر درسهاي گذشته داشته باشد تا ابهامات از بين برود[5].
5. موقعيت و محيط يادگيري
موقعيت يادگيري و محيط آن از عوامل بسيار موثر در يادگيري است. محيط ممكن است فيزيكي، عاطفي و ... باشد. به چند نمونه اشاره ميكنيم:
وضعيت فيزيكي كلاس
الف) رنگها: مطالعات و تحقيقات دانشمندان نشان ميدهد رنگها همانگونه كه بر روح و روان آدمي تاثيرات گوناگوني برجاي ميگذارند، جسم او را نيز تحت تاثير قرار ميدهند. محققان بر اين باورند كه هر يك از رنگها فوايد خاص درماني محسوسي براي بدن انسان دارند. برخي از دانشمندان حتي معتقدند تمايل ناخودآگاه ما به يك يا چند رنگ خاص ميتواند نشانهاي از نيازهاي بدن ما در جهت ترميم خود باشد. به عنوان مثال رنگ نارنجي رنگ گرم و صميمي است. نارنجي پرتوهاي شادي آفريني از خود ساطع ميكند كه موجب رفع خستگي است يا رنگ سبز كه انرژيزا و آرامشبخش است، به طوري كه اضطراب را از انسان دور ميكند و موجب رفع تنش و گرفتگيهاي عضلاني ميشود، بخصوص اينكه سبز رنگي ايدهآل براي فضاهايي است كه در آنها تمركز و آرامش مورد نياز است.
ب) چينش صندليها: تحقيقات نشان داده براي ارتباط و تعامل بيشتر دانشآموزان با يكديگر و همچنين ارتباط چهره به چهره معلم با دانشآموزان بهتر است صندليها به صورت دايرهاي شكل لا U چيده شوند تا دانشآموزان درگير مسائل و فعاليتهايي كه در كلاس انجام ميشود، قرار گيرند[6].
6. وضعيت عاطفي
تشويق: تشويق جلوهاي از تحسين و تقدير و نوعي تاثير براي فرد است. در سايه آن شوقي در آدمي پديد ميآيد كه به رفتاري معين اقدام كرده و آنرا مكرر ميسازد. به طور كلي در تعريف تشويق ميتوان گفت: تشويق عامل وادار كننده است كه به انسان نيرو و انرژي ميدهد. شخصي كه تشويق ميشود، از كار و زخمت خود احساس رضايت و خشنودي ميكند و اين رضايت خاطر است كه جلوي خستگي و بيميلي او را ميگيرد. حاصل تشويق ممكن است فايدهاي براي آدمي نداشته باشد، ولي همين خودپسندي فرد را امتناع ميكند و به او اطمينان ميدهد كه عملش عاقلانه و مورد تاييد بوده است. در نتيجه موجب دلگرمي و نشاط او ميشود[7].
7. روش تدريس معلم
اينكه معلم براي يادگيري دانشآموزان كدام روش تدريس را برانگيزد، بسيار مهم است. بنابراين روش تدريس معلم در يادگيري دانشآموزان بسيار مهم است. بنابراين روش تدريس معلم در يادگيري دانشآموزان بسيار مهم است. امروزه روشهاي تدريس نوين جايگزين روشهاي تدريس سنتي ميشود. روشهاي تدريس سنتي بيشتر تلاش و كوشش معلم را ميطلبد، اما روشهاي تدريس نوين بر پايه دانشآموز محوري است و معلم بيشتر به عنوان هدايت كننده مطرح ميباشد و دانشآموزان براي يادگيري فعال هستند[8].
موضوع در روش تدريس به ايجاد جاذبه درس منجر ميشود. اختصاص بخشي از وقت كلاس بويژه در انتخاب وقت كلاس به گفت و گو درباره روش تدريس و جو كلاس ميتواند در بهبود و افزايش كيفيت فرآيند يادگيري ـ ياددهي مفيد باشد. ارائه كنفرانس بوسيله فراگيران داوطلب باعث رشد فردي و اجتماعي و ... ميشود. سختگيري در اين كه دانشآموز با تلاش مطلب را فرا گيرد، نه اينكه بوسيله معلم سهل و آسان دريافت كند، يكي ديگر از اقدامات لازم ميباشد. ياددهي شيوه گزارشنويسي و تهيه چكيده مطالب و فعاليتهاي كلاسي در اولين جلسههاي آموزش در امر يادگيري و انتقال تجربههاي آموزشي يادگيرندگان به مدرس و ساير اعضاي گروه كلاس موثر است. آوردن دانشآموزان ضعيف پاي تابلو و همكاري با آنها در حل مشكل، باعث افزايش اعتقاد به نفس آنها ميشود. تهيه چكيده و دستمايه اوليه براي آموزش در قالب جزوهاي كه نكات اصلي و منابع را دربر داشته باشد، باعث همسو شدن يادگيرندگان با معلم در رسيدن به انتظارات آموزشي ميشود[9].
8. رابطه كل و جز
هر جزئي به تنهايي معنايي ندارد. درنظر گرفتن جايگاه هر جزء نسبت به كل است كه آن جزء معني پيدا ميكند. كل قابل تعميم به اجزاست. بنابراين ارتباط اجزا با كل يادگيري را موثر ميكند. هر مطلب درسي بايد در كل شناخته شود، سپس به اجزاء آن پرداخته شود. مثل اينكه كسي تصميم گرفته باشد موقعيت جغرافيايي شهر تهران را مورد مطالعه قرار دهد. اين شخص دو راه پيش رو دارد: يا با سفر به داخل و حومه شهر آن را مورد مطالعه قرار ميدهد تا موقعيت جغرافيايي شهر را درك كند يا ميتواند سوار يك هواپيما شود و از ارتفاع مناسب به نظاره بنشيند و شكل كلي شهر تهران را از بالا ببيند. سپس اطلاعات خود را از پايين دنبال كرده و تكميل كند. راستي كدام روش ميتواند ما را به تصوير دقيق شهر رهنمون سازد؟ بنابراين روابط جزء با كل قدرت تحليل را در فراگيران افزايش ميدهد و در نتيجه موجب يادگيري معنيدار ميشود[10]؟
9. تمرين و تكرار
تمرين و تكرار انكارناپذيري بر يادگيري بويژه در حيطه رواني ـ حركتي دارد. هرچه تمرين و تكرار بيشتر شود، يادگيري هم بيشتر ميشود، اما كميت و مقدار اين چگونه بايد باشد، بسيار مهم است. بسياري از آموختههاي ما در مدت زماني كوتاه فراموش ميشوند. بنابراين با تمرين و تكرار و سپردن آموختهها به حافظه بلندمدت، زمان فراموشي ما هم دير صورت ميگيرد[11].
بنابراين بايد منظم، مرتب و طول دورههاي آن مناسب باشد و در شرايط واقعي و طبيعي انجام پذيرد. شاگرد بايد بلافاصله از نتيجه تمرين و كاركرد خود مطلع شود، زيرا اطلاع از پيشرفت او را به كوشش وا ميدارد، ولي تمرينها نبايد زياد از حد باشد، زيرا موجب خستگي شاگرد ميشود و خستگي يادگيري را كاهش ميدهد[12].
دانشآموزان در چه شرايطي بهتر درس ميخوانند؟
بيشتر مربيان و محققان بر اين عقيدهاند كه جو كلاس نقش مهمي در پيشرفت دانشآموزان از نظر شناختي و عاطفي دارد. لوين، معتقد بود كه رفتار انسان در تعامل پيچيده بين او و محيط شكل ميگيرد. موز نيز در سال 1979 تاثير اجتماعي بر رفتار انسان را در محيطهاي گوناگون نظير مدرسه، خانواده و زندان بررسي كرد و به اين نتيجه رسيد كه جو كلاس تاثير زيادي بر رفتار دانشآموزان دارد. بنابراين با بررسي ادراكات دانشآموزان از جو كلاس ميتوان اطلاعات مفيدي درباره وضعيت آموزش آنان پيدا كرد.
ادراك جو رواني ـ اجتماعي كلاس، هفت مولفه دارد. مشاركت، دلبستگي متقابل دانشآموزان، حمايت و پشتيباني معلم، نظم و سازماندهي مطالب، اهميت دادن به كار و تكليف رعايت مقررات و بكار بستن آنها، نوآوري آموزشي.
مشاركت
اين مولفه ميزان فعاليت و رغبت دانشآموزان را در بحثها و امور كلاس ميسنجد. معلماني كه اجازه ميدهند دانشآموزانشان در تصميمگيريهاي كلاس شركت جويند. راهبردهايي براي يادگيري طراحي كنند. در تعيين تكاليف شركت داشته باشند. نگرش مثبت و احساس اعتماد به نفس را در آنان پرورش ميدهند. چنين شرايطي براي معلم فرصت بيشتري فراهم ميكند تا به منظور راهنمايي، ميزان پيشرفت و كمبودهاي يادگيري دانشآموزان خود را بسنجد. به دنبال آن يادگيرندگان براي آموختن معنادار و بيشتر برانگيخته ميشوند. براي جلب مشاركت دانشآموزان در كلاس درس، ميتوان از روشهايي چون بحثهاي گروهي، بازيهاي آموزشي، تحقيق گزارشهاي انفرادي و گروهي استفاده كرد. شركت دادن دانشآموزان در فعاليتهاي يادگيري، منحر به سوال كردن از آنها نيست، بلكه ميتوان آنها را در تمام مراحل تدريس، از جمله شروع درس و ارائه و خلاصه كردن درس فعالانه شركت داد. معلم خوب نه تنها به شيوههاي گوناگون، دانشآموزان را در مراحل تدريس و يادگيري شركت دهد، بلكه درباره نحوه اداره كلاس، چگونگي تدريس و ارزشيابي نيز تا آنجا كه مقدور باشد، با آنان به مشور مينشيند و از نظرات، پيشنهادات و انتقادات آنها استقبال ميكند. معلم در اين زمينه نبايد تبعيض قائل شود، بلكه بايد از همه دانشآموزان سوال كند و به سوالات آنان پاسخ دهد.
بيشتر محققان، روش آموزشي را كه در آن دانشآموزان به صورت موثري در فعاليتهاي كلاس شركت دارند، مناسبترين روش آموزشي تشخيص دادهاند. در اين روش مهارتهاي اجتماعي دانشآموزان توسعه مييابد. مشاركت آنان به بهترين روش صورت ميپذيرد و زمينه براي بحث و اظهارنظر آنها فراهم ميشود. در چنين كلاسي، دانشآموزان سعي ميكنند در فعاليتهاي كلاس شركت جويند و نظرات خود را بيان كنند.
دلبستگي متقابل دانشآموزان
از جنبه ديگر محيط اجتماعي كلاس، دلبستگي بين همكلاسهاست. دلبستگي متقابل به ويژگيهايي نظير: جذابيت كار گروهي در كلاس، انگيزه انجام تكاليف در كلاس و احساس امنيت و راحتي در محيط كلاس و تعامل و ارتباط با همكلاسها را موجب ميشود.
اين مولفه مهم، توصيف كننده نحوه ارتباط و برخورد متقابل دانشآموزان با يكديگر است. انگيزههايي كه دانشآموزان را به دلبستگي متقابل و ايجاد گروه (دو يا چند نفري) تشويق ميكنند، معتقدند گروه به نوجوانان امنيت خاطر ميدهد و موفقيت آنها را در بسياري از فعاليتها تضمين ميكند. همچنين نياز آنها را به رقابت ابراز شخصيت، محبت، دوست، داشتن فعاليتها و زندگي اجتماعي ارضا ميكند. وضعيت گروه در بعضي زمينهها چنان اثري بر افراد ميگذارد كه انجام و تحمل فعاليتهاي گوناگون را بر آنان آسانتر و بهتر ميكند.
پشتيباني و حمايت معلم
معلم در كلاس درس با گروهي از دانشآموزان سروكار دارد كه از نظر سن، تجربه، فرهنگ هوش و نيز از جنبههاي فيزيكي، رواني و اجتماعي با هم تفاوت دارند. اگرچه وجود استعدادو شخصيت متفاوت در دانشآموزان، معلم را واميدارد كه برخوردهاي متفاوتي با آن بكند، اما اين واقعيت نبايد موجب آن شود كه معلم در صميمي شدن با آنها تفاوت و تبعيض قائل شود. وظيفه معلم آن است كه در كلاس جوي بوجود آورد كه همه دانشآموزان احساس امنيت و اعتماد به نفس كنند. البته لازم نيست براي اين كار تلاشي غيرعادي صورت گيرد، بلكه كافي است به دانشآموزان نشان دهيم كه مزاحم ما نيستند و از كار با آنها و كمك به آنها لذت ميبريم. دانشآموزان بايد احساس كنند كه جدايي از تواناييهاي تحصيلي و سوابق انضباطي براي معلمان خود افرادي ارزشمند و مهم به حساب ميآيند.
نظم و سازماندهي مطالب
بينظمي دانشآموزان در كلاس، بيشتر به خاطر ملالآور بودن تكاليف درس است. اگر دانشآموزان مطالب درسي را با معني و بااهميت بيابند، به يادگيري علاقهمند ميشوند و خود را با مسائل شناختي درگير ميكنند. پيش سازمان داد، يكي از سودمندترين فنون آموزشي است كه در بالا رفتن بازده يادگيري آثار چشمگيري دارد. آزوبل، واضع يكي از نظريههاي مهم يادگيري شناختي، پيش سازمان دهنده را عامل مهمي براي موفقيت در يادگيري ميداند.
در روش آموزشي او، پيش سازمان دهنده، مجموعه منظمي از مفاهيم مربوط به مطالب يادگيري است كه بايد پيش از آموزش تفصيلي جزئيات درس، در اختيار يادگيرنده گذاشته شود. پيش سازمان دهنده بايد در يادگيري چارچوبي ذهني ايجاد كند تا اطلاعات بعدي در آن استقرار يابد. مطالب گنجانده شده در پيش سازمان دهنده، ممكن است مطالب بنيادي و اصولي درس يا مطالب ديگري باشد كه به ياد گيرنده كمك ميكند بين درس قبلي و درس تازه، ارتباط برقرار كند.
بايد توجه داشت كه منظور آزويل از پيش سازمان دهنده، مروز درس گذشته يا معرفي درس گذشته يا معرفي درس جديد نيست، بلكه آماده ساختن زمينهاي است براي آموزش درس جديد.
اهميت دادن به تكاليف و كار
كار و تكليف قسمتي از فعاليت آموزشي است كه دانشآموزان از روي فهم و تشخيص و با آمادگي آن را ميپذيرند و به منزله عاملي موثر در يادگيري به آن ميپردازد. در تعيين تكليف براي دانشآموزان بايد اصولي را به اين شرح رعايت كرد:
· لازم است نوع كار و فعاليتي كه تكليف ميشود، مشخص باشد.
· علاقه و آمادگي دانشآموز مدنظر قرار گيرد و تكليف با ميزان معلومات و اطلاعات او تناسب داشته باشد.
· معلم بايد دانشآموز را راهنمايي كند و مشكلاتي را كه بر سر راه اجراي تكليف او وجود دارند، از ميان بردارد.
· تفاوتهاي فردي دانشآموزان مدنظر قرار گيرد. بنابراين بايد تكليفهاي متنوعي تعيين كرد، به طوري كه با توانايي، علاقه و تجربههاي دانشآموزان تناسب داشته باشد.
· تكاليف يكنواخت نباشند و با هدف ايجاد كنجكاوي و رغبت در دانشآموزان تعيين شده باشند.
· با تجربههاي قبلي دانشآموزان ارتباط داشته باشد.
· به تناسب بين مقدار تكليف و وقت دانشآموز توجه جدي شود.
· با مطالب ماده درسي خاصي كه تعميق يادگيري در آن مدنظر است، انطباق داشته باشد.
· براي انجام آنها فرصت كافي وجود داشته باشد.
· به صورتي تنظيم شوند كه حس كنجكاوي و ذوق و علاقه شاگرد را برانگيزد.
رعايت مقررات و بكار بستن آنها
مقررات بايد متناسب با موفقيت دانشآموزان و معلمان وضع شوند و براي اجراي آنها تجربه و سن دانشآموزان مدنظر قرار گيرد. اجراي مقررات به موقعيت كلاس نيز بستگي دارد. معمولاً، مقررات به طور رسمي ايجاد نميشوند، بدين معنا كه معلمان به ندرت به دانشآموزان ميگويند كه اين قاعده را رعايت كنيد. پژوهشهاي متعددي نشان ميدهند كه درك مقررات از سوي دانشآموزان به طور غيرمستقيم و اغلب زماني كه رفتار ناشايستي رخ ميدهد، صورت ميگيرد.
موفقترين اداره كنندگان كلاس، معلماني هستند كه در شروع فعاليت مدرسه ميان دانشآموزان ميروند و آنان را در جريان امور روزمره كلاس قرار ميدهند و رعايت مقررات را به آنان گوشزد ميكنند تا از چگونگي عمل به مقررات و دلايل آن آگاه شوند.
رعايت مقررات و بكار بستن آنها به معناي مطيع كردن دانشآموزان از طريق سرزنش، تنبيه، جريمه و ترساندن نيست، بلكه ايجاد نظمي است كه يادگيري در كلاس را آسانتر و مفيد ميكند. به عبارت ديگر، هدف از بكار بستن مقررات و ايجاد نظم، آموختن است نه برقراري سكوت و آرامش مطلق.
نوآوري آموزشي
نوخواهي و نوجويي از خصيصههاي طبيعي كودكان و نوجوانان است و طبيعي است كه كلاس درس يكنواخت براي آنان ملالتآور است. آموزش بايد فرصت بيشتري به كودكان دهد تا خود عنان رفتار و تجربههاي خويش را در دست گيرند، اما در عين حال مهم است كه مربي لوازم و شرايطي را در دسترس كودكان قرار دهد تا راه پيشرفت آنان هموار شود. البته منظور اين نيست كه كودكانبه هر كاري كه مايلند، بپردازند، بلكه مقصود قرار دادن آنها در اوضاع و احوالي است كه مسائل تازهاي را در آنان برانگيزد و بينشان ارتباط برقرار كند. بايد در عين آزاد گذاشتن كودكان، بتوان آنها را هدايت كرد. وقتي روش عرضه مطالب نسبت به حالت معمولي تغيير پيدا كند، صدا عوض شود. نحوه سخنراني يا رويكرد تفاوت پيدا ميكند. انواع متفاوتي تكليف داده شود. چارچوب آزمونها تغيير يابد. مثالهاي متنوعي در مطالب درس گنجانده شود و ...
همه اينها نوآوري محسوب ميشود و دانشآموزان را به حركت واميدارند و به سمت يادگيري سوق ميدهند.
معلم فكور
يكي از مهمترين نتايج و پيامدهاي آموزشي در جريان تعليم و تربيت، عزت نفس دانشآموزان است. بسيار مطلوب است كه دانشآموزان در مراحل متفاوت تحصيلي، به توانايي، استعداد، رشد فكري، اجتماعي، عاطفي و اخلاقي خود پي ميبرند. دانشآموزاني كه داراي عزت نفس هستند، ميتوانند تصميمات صحيح و معقولي اتخاذ كنند. آنها قادرند براي كارهاي خود اهداف قابل وصول و چالشانگيزي برگزينند. هنگامي كه نتايج كوششي به موفقيت انجامد، خود پنداره افزونتر ميگردد و اعتماد به نفس تقويت ميشود و نظم و انظباط خوبي به دنبال دارد. از طرف ديگر، اگر شخص همواره يك هدف دست نيافتني و غيرقابل حصول را دنبال كند كه به شكست منجر شود، به ياس و نااميدي كه جنبه منفي شخصيت و رشد روحي و يا به عبارتي از پيامدهاي نامطلوب تعليم و تربيت است، مبتلا خواهد شد.
احساس موفقيت، هسته اصلي و حياتي تقويت خود پنداره، عزت نفس و رشد شخصيت است. احساس موفقيت با احساس تعلق آغاز ميشود. دانشآموز بايد بداند كه اهداف، تكاليف آموزشي و راههاي موفقيت را خود او تعيين ميكند. يادگيري بايد به شاگردان تعلق داشته باشد نه به معلمان. در صورتي كه دانشآموز مجبور باشد طريقهاي مشخص و محدودي را در يادگيري دنبال كند، به يادگيري نگرش منفي پيدا ميكند و در پايان، مطيع و سرسپرده معلم خواهد شد.
براي پروردن احساس موفقيت، معلمان بايد در مورد دانشآموزان احساس مسئوليت و تعهد داشته باشند و فعاليتهاي خود ارزشيابي را در آموزش تدارك ببينند. معلم فكور هميشه اين احساس موفقيت را پرورش ميدهد. چنين معلمي تدريس خود را با شناخت هر يك از دانشآموزان آغاز ميكند و با شناخت تواناييها و محدوديتهاي دانشآموزان، آنان را به وضع اهداف آموزشي چالشانگيز، انتخاب تكاليف آموزشي مقتضي و متناسب ترغيب و در اين موارد با ايشان گفتگو ميكند.
معلم فكور دانشآموزان را واميدارد براي خودشان تصميم بگيرند و به آنان اطمينان ميدهد كه اين تصميمات صحيح و منطقي است. او سوالاتي مطرح ميكند تا از اين طريق، دانشآموزان را به خودارزشيابي تشويق كند. در پايان فرآيند يادگيري به احساسات يادگيرندگان احترام ميگذارد و دانشآموزان را واميدارد به پيشرفتهاي خود در زمينه رشد عقلي افتخار كنند.
معلم فكور به جاي اينكه صرفاً به پاسخ صحيح معطوف باشد، چگونه فكر كردن را در مورد سوال قرار ميدهد. شكلگيري تفكر در دانشآموز مهمتر از حل مساله است. معلم فكور تدريس خود را با اين پرسش به پايان ميبرد كه يادگيرندگان چگونه ميتوانند جريان يادگيري را بهتر كنند. معلم فكور خود يك يادگيرنده است. او همواره از منظر آنچه در جريان ياددهي ـ يادگيري براي يادگيرندگان اتفاق ميافتد، به خود و رفتارش بازخورد ميدهد. يادگيري از واكنشها و عكسالعملهاي يادگيرندگان به معلم فكور كمك ميكند. در مورد اهداف خاص و يا دانشآموزان ويژه رفتار موثرتري انتخاب كند.
براي فكورتر ساختن معلمان، بايد جلسات خودارزشيابي تدارك ديد، معلمان بايد از طريق آموزش يا دوبارهآموزي ياد بگيرند كه چگونه تدريس خود را موثرتر و موفقتر سازند. در پايان هر جلسه، بايد احساس موفقيت در تدريس تقويت شود تا موجب گردد كه معلمان از پيشرفت خود احساس افتخار كنند. واضح است كه وجود معلمان فكور در آموزش و پرورش براي رشد واقعي انسان ضروري و اساسي است. آموزش و پرورش كه فقط به انتقال اطلاعات و دانستن معيني اكتفا ميكند، به معلمان فكور نياز ندارند.
وجود معلمان فكور در تعليم و تربيت مردمي بسيار مهم است، زيرا در آن آزادي دانشآموزان هميشه مورد احترام قرار ميگيرد. در يادگيري، فرض بر اين است كه يادگيرندگان افراد در حال رشدي هستند كه بايد سازنده دانش باشند. فرآيند رشد و يادگيري مستلزم دوبارهسازي طبيعت است.
وجود معلمان فكور تنها در صورتي مناسبت دارد كه آموزش و پرورش تواناسازي نيروي انساني را براي دوبارهسازي طبيعت مورد تاكيد قرار دهد، در غيراينصورت بازآموزي معلمان براي اين كه فكور باشند، مقرون به صرفه نخواهد بود.
معلم فكور، معلمي است كه:
بيتعصب، پويا، انعطافپذير، نوآور، خلاق، پرسشگر، به آراء و نظرات ديگران احترام بگذارد. به توانايي خود اعتماد دارد. نسبت به آنچه در كلاس و اجتماع وسيعتر اتفاق ميافتد، حساس است. قادر به تشخيص نقطه قوت و ضعف است. آموزش برنامه درسي و دانشآموزان را به هم پيوند ميدهد. با ديگر معلمان مشورت ميكند. اهل همكاري و تشريك مساعي است. در مورد ياددهي ـ يادگيري، بصيرت دارد. يادگيري فعال را ترغيب ميكند. معلمي است كارآمد و اثربخش.
منابع:
1. حسن شعباني، كليات روشها و فنون تدريس،
2. امان ا... صفوي، كليات روشها و متون تدريس،
3. دكتر بهرنگي، الگوهاي تدريس
4. مجله رشد معلم
5. روزنامه كيهان
6. www.aftab.ir
تست
1. كدام گزينه از تعاريف يادگيري، بيان كننده يادگيري از طريق حفظ و تكرار است؟
الف) كسب اطلاعات ـ معلومات يا مهارتهاي خاص £
ب) انتقال مفاهيم علمي از فردي به فرد ديگر R
ج) تغيير در رفتار قابل مشاهده و اندازهگيري £
د) كسب بينشهاي جديد يا تغيير در بينشهاي گذشته £
2. يادگيري بايستي بر كدام پايها استوار باشد؟
الف) تغييرات پايدار در رفتار بالقوه R ب) تغييرات جزئي در رفتار بالقوه £
ج) تغييرات پايدار در رفتار و بالفعل £ د) تغييرات نسبتاً پايدار در رفتار بالفعل £
3. كداميك از گزينههاي زير، جزو مشخصات فرآيند نميباشد؟
الف) حركتي و پويايي £ ب) مستمر وجاري £
ج) پيوسته در حال تغيير £ د) ايستا و راكد R
4. رفتار بالفعل يعني:
الف) تغيير در ساخت ذهني £ ب) تغيير در شيوه تذكر £
ج) عملكرد R د) يادگيري £
5. كداميك جزو عوامل موثر در يادگيري است؟
الف) خيالبافي £ ب) نياز £ ج) آمادگي R د) حس برتري جريان £
6. كداميك جزو خصوصيات آمادگي براي يادگيري نميباشد؟
الف) آمادگي از لحاظ جسمي £ ب) عقلي £ ج) شرايط R د) عاطفي £
7. رغبت به يادگيري جزو كدام مورد از عوامل موثر در يادگيري است؟
الف) آمادگي £ ب) انگيزه و هدف R ج) تجارب گذشته £ د) روش تدريس معلم £
8. نبرد كداميك از عوامل زير نقص در رسيدن به يادگيري محسوب ميشود؟
الف) موقعيت و محيط مناسب £ ب) معلم R
ج) نداشتن آمادگي £ د) سازماندهي نظام آموزشي £
9. محيط و موقعيت يادگيري، متناسب با كدام گزينه است؟
الف) آمادگي £ ب) استعداد £ ج) نياز و گرايش £ د) روش تدريس معلم R
10.طرفداران مكتب گشتاسب در مورد كل و جزء چه اعتقادي دارند؟
الف) كل، ابزارها را در يك طرح و زمينه قرار ميدهد R
ب) كل و جزء با هم ارتباطي ندارند £
ج) اجزاء مستقل از كل عنوان ميشوند £
د) كل همان جزء است نه فراتر از آن £
11.تمرين و تكرار را ميتوان در كدام طبقه زير قرار داد؟
الف) حيطه رواني ـ حركتي R ب) حيطه عاطفي £ ج) شناختي £ د) حركتي £
12.«كار نيكو كردن از پر كردن است» بيان كننده كدام شيوه يادگيري است؟
الف) پرسش و پاسخ £ ب) تمرين و تكرار £ ج) كار گروهي £ د) كار فردي £
13.تعبير و تفسير حوزه يا جنبهاي از شناخت يعني:
الف) فرضيه £ ب) نظريه R ج) قضيه £ د) تفسير £
14.نظريه شرطي «رفتارگرايي» توسط كدام دانشمند ارائه نشده است؟
الف) ثراندك £ ب) اسكينز £ ج) پاولوف £ د) بياژه R
15.نظريه «شناختي» توسط كدام گروه از دانشمندان ارائه شده است؟
الف) بياژه ـ برونر ـ آزوبل R ب) پاولوف ـ برونه ـ بياژه £
ج) آزوبل ـ برونر ـ شرانديك £ د) پاولوف ـ واتسون ـ شرانديك £
16.نظريه شناختي يادگيري بر چه چيزي استوار است؟ژ
الف) پيوند بين محرك و پاسخ £ ب) شناخت، ادراك و بصيرت R
ج) كسب عادت £ د) كوشش و خطا £
17.كتاب شرندايك نظريهپرداز، نظريه شرطي كدام است؟
الف) هوش حيواني R ب) انتظام ذهني £
ج) يادگيري اكتشافي £ د) به سوي يك نظريه آموزشي £
18.اين جمله مربوط به كدام گزينه ميباشد: «شاگرد بايستي از لحاظ جسمي ـ عاطفي ـ ذهني به اندازه كافي رشد كرده باشد»؟
الف) اثر £ ب) آمادگي R ج) تمرين £ د) شدت £
19.عامل شدت و عامل تازگي مربوط به كدام گزينه است؟
الف) قانون تمرين R ب) اثر £ ج) آمادگي £ د) تقدم £
20.نظريه يادگيري اكتشافي توسط كدام دانشمند ارائه شد؟
الف) برونز R ب) واتسون £ ج) پاولوف £ د) شرندايك £
فهرست مطالب
دانشآموزان در چه شرايطي بهتر درس ميخوانند؟
نقش معلم در مديريت رفتار دانشآموزان..................................................................................................................... 24
منابع................................................................................................................................................................................... 26
[1]. كليات روشها و فنون تدريس، حسن شعباني
[2] . كليات روشها و فنون تدريس، حسن شعباني
[3]. روشهاي فنون تدريس، احسان اله صفوي
[4]. برگرفته از سايت WWW.AFTAB.IR
[5]. برگرفته از سايت WWW.AFTAB.IR
[6]. روزنامه كيهان، حسين برومند
[7] روزنامه كيهان، حسين برومند
[8] . برگرفته از سايت WWW.AFTAB.IR
[9] . برگرفته از سايت WWW.AFTAB.IR
[10] . برگرفته از سايت WWW.AFTAB.IR
[11]. كليات روشها و فنون تدريس، حسن شعباني
[12]. كليات روشها و فنون تدريس، امان اله صفوي
اين مطلب در تاريخ: شنبه 16 فروردین 1399 ساعت: 22:42 منتشر شده است
برچسب ها : مقاله کامل درباره یادگیری,مقاله یادگیری + pdf,مقاله روانشناسی یادگیری pdf,مقاله عوامل موثر در یادگیری,مقاله درباره یادگیری معنادار,مقاله انگلیسی در مورد یادگیری,انواع یادگیری,مقاله انواع یادگیری,مقاله سبک های یادگیری,