کودکان

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

این کودکان بی تابعیت اند؟

بازديد: 181

عنوان مقاله: بررسی وضعیت کودکان بی تابعیت ناشی از ازدواج زنان ایرانی با مردان افغانی
نویسنده : مریم السادات گلدوزیان،کارشناس ارشد حقوق بشر

از آن جا که بحث تابعیت همواره به عنوان یک موضوع حقوق بین الملل خصوصی‏ مطرح بوده است.همواره تمام بحث‏ها و نظرات در این خصوص از زاویه حقوق بین الملل خصوصی دیده شده است ولی از آن جا که در ماده 15 اعلامیه جهانی حقوق بشر،حق تابعیت به عنوان یک حق بشری ذکر گردیده پایان‏ نامه‏"بررسی حقوق تابعیت به عنوان یک حق بشری و چگونگی اعمال آن در حقوق‏ داخلی ایران‏"هم اختصاصی به این موضوع نگاه کرده و در قسمت‏ آخر بحث چگونگی اجرای آن در حقوق داخلی ایران را مورد توجه قرار داده است. محورهایی از قبیل کلیات تابعیت و مبانی نظری آن،بررسی حق تابعیت‏ در اسناد بین المللی و منطقه‏ای از جمله کنوانسیون حمایت از افراد بی‏تابعیت، کاهش موارد بی‏تابعیتی،محو هر گونه تبعیض نژادی،رفع هر گونه تبعیض علیه‏ زنان،کنوانسیون تابعیت زنان دارای همسر،میثاق حقوق مدنی و سیاسی و هم‏چنین‏ کنوانسیون اروپایی تابعیت و کنوانسیون امریکائی حقوق بشر هم‏چنین‏ بررسی حق حمایت دیپلماتیک بالاخص در خصوص افراد بی‏تابعیت و افرادی با تابعیت‏ مضاعف و پناهندگان و در نهایت اعمال حق تابعیت و تأثیر این حق‏ در بهره‏مندی از حقوق اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی و حقوق مدنی و سیاسی در ایران و تفاوت‏های میان بیگانگان و اتباع ایران و هم‏چنین افرادی با تابعیت‏ و افرادی با تابعیت مضاعف از لحاظ دست یابی و بهره‏مندی از این حقوق در ایران در این پایان نامه مورد بررسی قرار گرفته است.در این مقاله به بحث و بررسی‏ در خصوص وضعیت حقوقی کودکانی خواهیم پرداخت که به صورت عملی و نه حقوقی به‏ عنوان افراد بی‏تابعیت در ایران زندگی می‏کنند و بر سر تعیین‏ تکلیف در خصوص تابعیت این کودکان بحث‏ها و مجادلات فراوانی بین سازمان‏های‏ مختلف اجرایی و حقوقدانان وجود دارد.
پیروزی انقلاب اسلامی و همزمان با این‏ تحول شگرف جنگ‏های اتحاد جماهیر شوروی با افغانستان بسیاری از شیعیان‏ افغانستان به خصوص قوم هزاره این سرزمین‏ را به این فکر واداشت که به دلیل نزدیکی‏های‏ فرهنگی مذهبی و زبانی که به کشور همسایه‏ شان ایران احساس می‏کردند1به ایران‏ مهاجرت نمایند.
از طرف دیگر در آن زمان به دلیل پیروزی‏ انقلاب اسلامی در ایران بحث امت واحد اسلامی از جایگاه و ارزش والایی در سطح‏ عملی برخوردار بود و از آنجا که در اصول 154 و 2155قانون اساسی صراحتا به حمایت از مردم‏ تحت ستم اشاره گشته است.دولت اسلامی‏ ایران که در آن سال‏ها خود با مشکلات فراوانی‏ روبرو بود تمامی این مهاجرین را با آغوش باز پذیرفت و با ارائه حداکثر امکاناتی که در توان‏ داشت سعی کرد تا این برادران و خواهران‏ مسلمان نیز بتوانند از رفاه و آرامش نسبی که‏ در جامعه جنگ‏زده آن روز ایران وجود داشت‏ بهره‏مند گردند.(و حتی تا چندین سال ایران از هیچ گونه کمک بین المللی در خصوص‏ حمایت از این افراد استفاده ننمود.)با گذشت‏ چندین سال این قوم مهاجر با جامعه ایرانی‏ مبادلات و مراوداتی را در زمینه‏های گوناگون‏ فرهنگی،تجاری،اقتصادی و...ایجاد نمودند و یکی از این زمینه‏ها بحث ازدواج دختران‏ ایرانی با مردان افغانی بود که در طی سالیان‏ گذشته آمار متعدد و بعضا متفاوتی از سوی‏ سازمان‏های مختلف در این خصوص ارائه‏ گشته است.از آنجا که طبق ماده 1059 ق.م ذکر گردیده‏"نکاح مسلمه با غیر مسلم جایز نیست‏" و در اینجا هم زوج افغانی مسلمان بود و هم‏ زوجه ایرانی،پس عملا مانع شرعی و به ظاهر قانونی بر سر راه ازدواج این افراد با هم وجود نداشت.
بنابراین در نقاطی که جمعیت مهاجر افغانی‏ تجمع سکونتی بیش‏تری داشتند ازدواج‏های‏ متعددی بین مردان مهاجر افغانی و دختران ایرانی به وقوع پیوست ولی‏ متاسفانه قریب به اتفاق این‏ ازدواج‏ها هیچ یک از مراحل قانونی را که‏ قانونگذار در خصوص ازدواج دختران ایرانی با اتباع بیگانه مقرر ننمود.3به لحاظ این موضوع‏ اکثریت این ازدواج‏ها در دفاتر اسناد رسمی به‏ ثبت نرسید.4از جمله شرایط اساسی که دولت‏ برای به رسمیت شناختن این ازدواج‏ها مقرر نموده بود آئین‏نامه زناشویی بانوان ایران با اتباع‏ بیگانه غیر ایرانی مصوب مهر ماه 1354 با اصلاحی مرداد ماه 1349 می‏باشد. که در این‏ آئین‏نامه در خصوص ازدواج زنان ایرانی با مردان غیر ایرانی چنین آمده است:
ماده 1-به وزارت کشور اجازه داده می‏شود پروانه اجازه زناشویی بانوان ایرانی را با اتباع‏ بیگانه با رعایت مقررات این آئین‏نامه صادر نماید.
ماده 2-گواهینامه از مرجع رسمی کشور متبوع مرد مبنی بر بلا مانع بودن ازدواج با زن‏ ایرانی و به رسمیت شناختن ازدواج در کشور متبوع مرد در صورتی که تهیه گواهینامه مذکور برای متقاضی امکان پذیر نباشد وزارت کشور می‏تواند بدون دریافت مدرک فوق در صورت‏ رضایت زن پروانه زناشوئی را صادر نماید.
3)در صورتی که مرد غیر مسلمان و زن‏ مسلمان باشد گواهی یا استشهاد تشرف مرد به‏ دین اسلام.
ماده 3-وزارت کشور در صورت تقاضای زن‏ علاوه بر مدارک مذکور در ماده 3 مدارک زیر را نیز از مرد بیگانه مطالبه خواهد نمود:
1)گواهی نامه مبنی بر این که مرد مجرد است یا متاهل از مرجع رسمی محلی یا مأموران‏ سیاسی و کنسولی کشور متبوع مرد.
2)گواهی نداشتن پیشینه بد و محکومیت‏ کیفری مرد از مراجع رسمی محلی یا مأموران‏ سیاسی و کنسولی کشور متبوع مرد و همچنین‏ گواهی عدم سوء پیشینه کیفری از مراجع کشور در صورتی که مرد بیگانه در ایران اقامت داشته‏ باشد.
3)گواهی از مراجع محلی یا مأموران سیاسی‏ و کنسولی کشور متبوع مرد مبنی بر وجود استطاعت و مکنت زوج و هم‏چنین تعهد نامه‏ ثبتی از طرف مرد مبنی بر این که متعهد شود هزینه و نفقه زن و اولاد و هر گونه حق دیگری‏ که زن نسبت به او پیدا کند در صورت بدرفتاری‏ یا ترک و طلاق پرداخت نماید.
تبصره:در مواردی که وزارت کشور مصلحت بداند برای حسن انجام وظایفی که‏ طبق مقررات قوانین ایران زوج در قبال زوجه‏ دارد از قبیل حسن رفتار و انفاق در تمام مدت‏
زناشوئی و ادای واجبات مالی زوجه و اولاد تحت حضانت وی و امثال آن و همچنین در مواردی که تفریق پیش آید برای پرداخت هزینه‏ مراجعت همسر مطلقه تا محل سکونت زن در ایران می‏تواند تضمین متناسب از شوهر مطالبه‏ نماید.فرم تعهد و تضمین که در این قبیل موارد باید اخذ شود و چگونگی استفاده از ضمانت‏ نامه را وزارت کشور تهیه خواهد نمود.
ماده 4-وزارت کشور می‏تواند به‏ استانداری‏ها و فرمانداری‏های کل و همچنین‏ با موافقت وزارت امور خارجه به بعضی از نمایندگان سیاسی و کنسولی در خارجه اختیار دهد که طبق مقررات این آئین‏نامه پروانه اجازه‏ زناشوئی را مستقیما در محل صادر نموده و مراتب را به ثبت احوال اعلام دارند.
همچنین طبق ماده 4 اصلاحیه مصوب 16/11/1338 هیأت وزیران بر آئین‏نامه زناشویی بانوان ایرانی با تبعه‏ بیگانه مورخ 13/9/1319 چنین آمده است.6(که‏ با تصویب آیین‏نامه 1345 این آئین نامه عملا بلا استفاده شده است.
ماده 4«وزارت کشور می‏تواند در موارد زیر بدون در خواست گواهینامه مذکور در بند ماده‏ بنا به نظر اداره حقوقی قوه قضائیه‏ این کودکان ایرانی‏ محسوب می‏شوند چون یکی از ابوین(مادر) در ایران متولد شده است.
3 اجازه زناشوئی به بانوان ایرانی بدهد:
1-اگر گرفتن گواهینامه مذکور در بند ب‏ ماده 2 برای مرد مقدور نباشد.
2-اگر داوطلب زناشوئی مهاجر و یا پناهنده‏ باشد که بدون گذرنامه منظم و یا بدون روادید مأمورین سیاسی ایران و یا مأمورین رسمی‏ کشور متبوع خود به ایران آمده باشد.
تبصره:در دو مورد بالا در صورتی اجازه داده‏ می‏شود که اداره کل شهربانی از رفتار درخواست کننده رضایت داشته و صلاحیت‏ اخلاقی او را گواهی نماید."
و در ماده 8 این اصلاحیه نیز چنین مقرر گردیده:دفتر خانه‏های ثبت زناشوئی در ایران‏ و نمایندگان دولت در خارجه که مأمور ثبت‏ زناشوئی هستند نمی‏توانند زناشوئی تبعه بیگانه‏ را که پروانه زناشوئی با بانوی ایرانی را از وزارت‏ کشور یا مأمورین سیاسی و یا کنسولی ایران که‏ دارای اختیار مذکور در فوق باشند در دست‏ ندارد ثبت نماید و کنسولگری‏ها و مأمورین‏ سیاسی ایران در خارجه باید مراجع محلی عقد زناشوئی را در کشور محل مأموریت خود را به‏ این نکته متوجه سازند.
همانطور که ملاحظه شد قانونگذار ایرانی‏ شرایط به نسبت مفصلی را برای ازدواج افراد بیگانه با زنان ایرانی در نظر گرفته است.نکته‏ جالب توجه آنکه در ماده 4 بند 2 اصلاحیه 16/11/1338 حتی به مواردی که مهاجران و یا پناهندگانی که‏ بدون گذرنامه منظم و یا بدون روادید مأمورین‏ سیاسی ایران و مأمورین رسمی کشور متبوع‏ خود به ایران آمده‏اند نیز توجه گردید و تسهیلاتی نیز برای این دسته از افراد که‏ می‏خواهند با زنان ایرانی ازدواج نمایند از سوی‏ دولت فراهم شده بوده است(اگر چه امروزه این‏ آئین‏نامه عملا استفاده نمی‏گردد)ولی نکته مهم‏ آن است که اکثریت مهاجران افغانی که دختران‏ ایرانی را به عقد شرعی خود در آورده‏اند هیچ‏ یک از مراحل فوق را به مورد اجرا در نیاورده‏اند و از همین رو هیچ دفتر خانه اسناد رسمی نیز اگر چه که ازدواج این افراد شرعی بوده است‏ ولی به موجب ماده 8 اصلاحیه 16/11/38 (همانطور که قبلا اشاره گردید)اجازه نداشته و ندارد که این ازدواج‏ها را به صورت قانونی به‏ ثبت برساند.و این مسأله سرآغاز پدید آمدن‏ مشکلی است که امروزه به صورت یک معضل‏ اجتماعی و حقوقی و...خودنمایی می‏کند و آن‏ عدم به رسمیت شناخته شدن آثار این ازدواج‏ها است که مهمترین آثار این ازدواج‏ها اعطای‏ هویت قانونی(تابعیت)به فرزندان حاصل از این‏ ازدواج‏ها می‏باشد.و ذکر این نکته خالی از لطف نخواهد بود که طبق آمار موجود و به نقل‏ از مدیر کلی اتباع و مهاجرین استانداری خراسان‏ رضوی جناب آقای حمیدرضا موحدی در طرح شناسایی سال 79 حدود 27 هزار تبعه‏ خارجی اعم از افغانی و عراقی با زنان ایرانی‏ ازدواج نموده‏اند که البته آمار دیگری نیز وجود دارد که رقم این ازدواج‏ها را بسیار بیش‏تر از این حد بیان می‏نماید و بر اساس همین آمار 6 هزار ازدواج شناسایی نشده میان زنان ایرانی و اتباع خارجی تنها در استان خراسان وجود دارد به هر حال کودکان ناشی از این ازدواج نیز چیزی بالغ بر 20 هزار کودک ذکر گردیده‏اند7 که احتمالا می‏توان گفت آمار واقعی رقمی به‏ مراتب بالاتر از این حد است.
حال باید از خود بپرسیم آیا این کودکان، کودکانی بی‏تابعیت هستند و یا کودکانی با تابعیتی مضاعف که بر اثر بد حادثه از داشتن‏ حتی یک تابعیت بنابر مشکلاتی عملا محروم‏ مانده‏اند.برای یافتن این سوال ناگزیریم که به‏ بررسی قوانین تابعیت ایران و افغانستان‏ بپردازیم.از آنجا که مادران این کودکان ایرانی‏ هستند در درجه اول به این مسأله خواهیم‏ پرداخت که آیا طبق قوانین تابعیتی ایران این‏ دسته از کودکان نیز می‏توانند ایرانی محسوب‏ شوند یا خیر؟همان‏طور که می‏دانیم متأسفانه‏ ایران جزء آن دسته از کشورهایی است که‏ تابعیت از طریق مادر به طفل منتقل نمی‏گردد و خود این مسأله بحث‏های زیادی را در میان‏ حقوق‏دانان به وجود آورده است و همین مساله‏ می‏تواند یک نقص قانونی محسوب گردد و این‏ نقص زمانی وضوح بیش‏تری می‏یابد که به بند 4 ماده 976 توجه نمائیم:در این ماده چنین آمده‏ است:"کسانی که در ایران از پدر و مادر خارجی‏ که یکی از آن‏ها در ایران متولد شده به وجود آمده‏اند"در این خصوص دکتر ارفع‏نیا چنین‏ نظر داده‏اند:"همان‏طور که مشاهده می‏شود،در بند 4 ماده 976 ق.م،بدون تفاوت بین پدر و مادر،تولد یکی از آن‏ها در ایران شرط تحقق‏ تابعیت بر اساس روش خاک در مورد طفل‏ متولد از آن‏ها در ایران قرار داده شده است.لذا اگر پدر خارجی در ایران متولد شده باشد و طفل‏ نیز در ایران متولد شود،طفل ایرانی است.
هم‏چنین اگر مادر خارجی در ایران متولد شده‏ باشد و طفل نیز در ایران متولد شود.در این‏ صورت نیز طفل ایرانی محسوب می‏شود.
این مورد اشکالی در بر دارد،زیرا در مقایسه‏ با سایر بندهای ماده 976 و حتی کلیه موارد مربوط به تابعیت موردی را به دست نمی‏آوریم، که طفل متولد از یک پدر خارجی و مادر ایران‏ دولت اسلامی ایران با عنایت به‏ اصول 154 و 155 قانون اساسی و بحث امت واحد اسلامی و حمایت از مردم تحت ستم،مهاجرین را با آغوش باز پذیرفت و تا چندین سال از هیچ‏گونه کمک بین المللی در خصوص‏ حمایت از این افراد استفاده ننمود.
را،ایرانی بداند و در واقع ما،طفلی را که از مادری ایرانی،در ایران به دنیا آمده است،ایرانی‏ نمی‏دانیم.در حالی که طفلی را که از مادری‏ خارجی در ایران به دنیا آمده است،ایرانی‏ می‏دانیم.
این مطلب بسیار غیر منطقی به نظر می‏رسد و لازم است نسبت به بند 4 ماده 976 ق.م‏ تجدید نظر شود...8همچنین یکی دیگر از حقوقدانان در این خصوص چنین می‏نویسد: "درباره تابعیت ایرانی کودکان متولد در ایران که‏ پدرشان خارجی و مادرشان ایرانی و متولد ایران‏ است،کوچک‏ترین تردید روا نیست.زیرا به‏ موجب بند 4 ماده 976 قانون مدنی‏"کسانی که‏ در ایران از پدر و مادر خارجی که یکی از آن‏ها در ایران متولد شده به وجود آمده‏اند"ایرانی‏ محسوب می‏شود حال که طفل متولد در ایران‏ از مادر خارجی متولد در ایران ایرانی محسوب‏ می‏شود،آیا می‏توان طفل متولد از ادر ایرانی، متولد در ایران را خارجی محسوب نمود؟!بنا به قیاس اولویت و تنقیح مناط از بند 4 ماده 976، قطعا اطفال متولد در ایران از پدر خارجی و مادرا یرانی و متولد در ایران،ایرانی محسوب‏ می‏شوند.
همان‏طور که ملاحظه می‏گردد بر طبق‏ استدلالات فوق عملا این کودکان ایرانی‏ محسوب می‏شوند و مورد تأیید این مسئله نیز اداره حقوقی قوه قضائیه در پی کسب نظرهایی‏ که در این خصوص از آن اداره شده است،چنین‏ اظهار نظر نموده است که:"در موردی که مادر ایرانی در ایران متولد شده باشد ار این جهت که‏ علت و مناط بیان حکم بند 4 ماده 976 تولد یکی‏ از ابوین در ایران است،آن طفل ایرانی محسوب‏ می‏شود،زیرا قید خارجی ابوین در بند 4 خصوصیتی ندارد وطفل فقط از جهت تولد یکی از ابوین در ایران تبعه ایران است،نه‏ خارجی بودن آن ها؛بنابراین مادر ایرانی متولد در ایران علاوه بر شمول مناط حکم تابعیت‏ ایرانی را نیز دارد و بنابر قیاس اولویت و تنقیح‏ مناط حکم بند 4،طفل متولد از او نیز ایرانی‏ است‏".10
بنابر نظر اداره حقوقی قوه قضائیه نیز این‏ کودکان ایرانی محسوب می‏شوند و اصولا قید خارجی بودن ابوین در بند 4 خصوصیتی ندارد و اصل بر آن بوده است که یکی از ابوین در ایران‏ متولد شده باشند،که در خصوص این کودکان‏ مادر آنان علاوه بر آن که در ایران متولد شده‏ است.دارای تابعیت اصلی ایرانی نیز می‏باشد.
پس بنابراین بر اساس بند 4 ماده 976 این کودکان‏ ایرانی الاصل محسوب می‏شوند و تابعیت‏ ایرانی از لحظه تولد به آنان تعلق می‏گیرد.
حال این سؤال مطرح می‏شود که چرا تا به‏ حال هیچ سازمانی مبادرت به صدور شناسنامه‏ و اعطای تابعیت به این کودکان ننموده است.
برای رسیدن به پاسخ این سؤال باید بدانیم که به‏ طور اعم چه سازمان‏ها و ارگانهایی در ارتباط با مسائل مهاجرین و پناهندگان به طور عام و بحث اعطای تابعیت به این کودکان به طور خاص در ایران فعالیت می‏نمایند و عهده‏دار انجام این وظایف می‏باشند.از آنجا که پدیده‏ مهاجرت و پناهندگی دارای زوایای گوناگونی‏ است سازمان‏ها و ادارات متعددی نیز به طور مستقیم و غیر مستقیم دست به گریبان با مسائل‏ مهاجران و پناهندگان در ایران می‏باشند.ولی در خصوص بحث اعطای تابعیت به این کودکان‏ عملا 3 سازمان بیش‏تر از سایر نهادها و ارگانها درگیر در این بحث بوده و هستند و همواره‏ ایراداتی را به اصل اعطای تابعیت ایرانی به این‏ کودکان وارد می‏نمایند که در رأس این‏ سازمان‏ها اداره اتباع و مهاجرین خارجی‏ وزارت کشور قرار دارد و همچنین وزارت امور خارجه و سازمان ثبت احوال‏ نیز هر یک به نوبه‏ خود دخیل در این بحث می‏باشند و از جمله‏ ایرادات اصلی که به طور کل این سازمان‏ها به‏ اعطای تابعیت به این کودکان وارد می‏نمایند آن‏ است که پدران این اطفال اکثرا به طور غیر قانونی‏ و بدون روادید معتبر وارد ایران شده‏اند پس در درجه اول ورود این افراد به ایران غیر قانونی‏ بوده است.در ثانی اکثریت این افراد در زمانی‏ که با دختران ایرانی ازدواج کرده‏اند هیچ یک از مراحل قانونی را که برای ازدواج اتباع بیگانه با بانوان ایرانی در نظر گرفته شده بوده به مرحله‏ اجرا در نیاورده‏اند و در نتیجه هیچ یک از این‏ ازدواج‏ها به صورت قانونی در دفاتر اسناد رسمی ایران به ثبت نرسیده است پس بنابراین‏ اگرچه به این دلیل که ازدواج به صورت شرعی‏ صورت گرفته نمی‏توان آن را باطل اعلام نمود ولی هیچ‏گونه آثار قانونی و حقوقی را که در اثر عقد ازدواج برای زوجین و یا اولاد آن‏ها پدید می‏آید نمی‏توان در خصوص این افراد و فرزندان آن‏ها جاری و قابل اجرا دانست.و بعضی از این سازمان‏ها ماده 17 قانون ازدواج‏ مصوب 23 مرداد ماه سال 1310 را مورد تأکید قرار می‏دهند و بیان می‏دارند بر طبق ماده 17 قانون ازدواج مصوب 23 مرداد ماه سال 1310"
ازدواج زن ایرانی با تبعه خارجی در مواردی هم‏ که مانع قانونی ندارد موکول به اجازه‏ مخصوص بوده و دولت باید در هر نقطه‏ مرجعی را برای دادن اجازه معین نماید هر خارجی که بدون اجازه مذکور در فوق زن‏ ایرانی را به عقد خود در آورد به حبس تأدیبی از یک سال تا سه سال محکوم خواهد شد."
همان قدر که ارگان‏های اجرایی ادعایی در خصوص مجازات این افراد بر اساس قانون فوق‏ نداشته و ندارند خود حسن نظر این دستگاه‏ها را می‏رساند.
در پاسخ به این ارگانها و ایراداتی که به بحث‏ اعطای تابعیت به این کودکان وارد می‏نمایند چند نکته‏ای را می‏بایست در اینجا خاطر نشان‏ ساخت:اول آنکه اکثر این افراد در شرایطی به‏ ایران وارد شده‏اند که سیاست خارجی ایران‏ اصل را بر حمایت از افراد تحت ستم به‏ خصوص مسلمانان سراسر جهان قرار داده بوده‏ است و همان‏طور که در اول این بحث بیان شد با وجود نابسامانی‏های فراوانی که ایران آن روز چه از لحاظ داخلی و چه از لحاظ بین المللی با آن مواجه بود.مسئولین ایرانی با آغوش باز این‏ افراد را در داخل جامعه پذیرفتند.پس سازمان‏ هایی مثل وزارت کشور،وزارت امور خارجه‏ و حتی سازمان‏های دیگر امروزه باید پاسخگوی این بحث باشند که چطور در عرض‏ چندین سال بالغ بر 2 میلیون جمعیت آواره و مهاجر از مرزهای شرقی ایران گذشتند و داخل‏ خاک این کشور شدند.این مسأله از دو حالت‏ نمی‏تواند خارج باشد یا این که عملا هیچ‏ نظارت مؤثر و منطقی بر مرزهای این کشور وجود نداشته است(زیرا حضور 2 میلیون‏ مهاجر صرفا افغانی)که به ادعای اداره اتباع و مهاجرین خارجی وزارت کشور اکثریت آن‏ها در بدو ورودشان به ایران هیچ مدرک قانونی‏ معتبری نداشته‏اند معنایی جز آنچه گفته شد نخواهد داشت.یا آن که طبق سیاست‏های کلی‏ نظام همان‏طور که قبلا نیز بیان شد اصل اساسی‏ پذیرفته شده حمایت و کمک به این افراد بوده‏ است که ما را امروزه به یکی از بزرگ‏ترین‏ کشورهای پناهنده پذیر حداقل در خاورمیانه‏ مبدل ساخته است.آنچه پذیرشش منطقی‏تر به‏ نظر می‏رسد دلیل دوم است که حال اگر این‏ دلیل را بپذیریم با این بحث مواجه می‏شویم که‏ چگونه می‏توان بالغ بر 2 میلیون انسان را به‏ عنوان مهاجر در داخل کشوری پذیرفت بدون‏ آن که تبعات این عمل را پذیرا باشیم.حال اگر ادعا نمائیم اقامت این افراد در ایران غیر قانونی‏ است زیرا مدرک معتبری دال بر اقامت قانونی‏ ندارند،باز همان بحث گذشته مطرح می‏شود که چطور این خیل عظیم به صورت غیر قانونی‏ وارد ایران شده‏اند و اگر واقعیت حضور این‏ افراد را برای مدت طولانی حداقل یک ربع قرن‏ در ایران بپذیریم چه بخواهیم و چه نخواهیم‏ لاجرم می‏بایست تبعات این حضور طولانی‏ مدت را نیز پذیرا باشیم.از لحاظ قانونی‏ مسأله‏ای که در اینجا وجود دارد آن است که‏ اگرچه طبق قوانین گذرنامه و اجازه ورود و خروج اتباع بیگانه هر فرد خارجی که‏ می‏خواهد وارد ایران شود می‏بایستی با روادید قانونی و اجازه ورود دولت ایران اقدام به این‏ امر نماید11اما در هیچ یک از آئین‏نامه‏های‏ زناشویی بین اتباع بیگانه و بانوان ایرانی به طور صریح به قانونی بودن ورود آنان به ایران هیچ‏ اشاره‏ای نشده است و همانطور که قبلا نیز گفته‏ شد ماده 4 مورخ 13/9/1319 به مسأله ازدواج‏ پناهندگان و مهاجرین با دختران ایرانی به‏ صراحت اشاره کرده بوده است.پس همانطور که می‏بینیم قانونگذار در گذشته این بحث را مدنظر داشته و تسهیلاتی را برای ازدواج این‏ افراد با اتباع ایرانی پیش‏بینی کرده است.
سوای مسائل فوق باز می‏بایست به بحث‏ اصلی خود برگردیم زیرا ایراد دومی که به عدم‏ اعطای تابعیت به این کودکان گرفته می‏شود، عدم ثبت رسمی این ازدواج‏ها و طی نشدن‏ مراحل قانونی است که از طرف قانونگذار برای‏ ازدواج اتباع بیگانه با بانوان ایرانی مقرر شده‏ است.در خصوص این مساله نیز می‏توان از زوایای گوناگون به این قضیه نگاه کرد.در درجه اول این بحث مطرح است که تعداد زیادی از این افراد هیچگونه اطلاعاتی از وجود آئین‏نامه‏های مزبور در خصوص ازدواجشان با این شرایط خاص نداشته‏اند و اگرچه جهل به‏ قانون نمی‏تواند دلیل موجهی محسوب شود. ولی باید به این مورد نیز توجه نمائیم که بسیاری‏ از این افراد(چه خانواده‏های ایرانی)و چه مردان‏ افغانی که با دختران ایرانی ازدواج کرده‏اند از کم‏ترین آموزش‏های حقوقی بهره‏مند نبوده‏اند و دولت در این خصوص نیز نتوانسته به وظیفه‏ آموزش خود در قبال به خصوص خانواده‏های‏ ایرانی در حد مطلوب جامه عمل بپوشاند کما اینکه اگر بسیاری از این خانواده‏ها می‏دانستند پس از ازدواج دخترانشان با مردان مهاجر افغان‏ چه تبعات حقوقی و قانونی برای آنان به وجود خواهد آمد از ابتدا تن به چنین ازدواج‏هایی‏ نمی‏دادند.
اگرچه امروزه تدابیری برای حل این معضل‏ اندیشیده شده ولی به هیچ وجه راه حل مطروحه نمی‏تواند چاره این مشکل‏ به شمار آید زیرا به‏ نقل قول از مشاور وزیر کشور ومدیر کل اتباع‏ و مهاجرین خارجی وزارت کشور"ازدواج‏های‏ صورت پذیرفته بین زنان ایرانی و مردان مهاجر افغانی در صورتی که این افراد با گذرنامه و ویزای رسمی وارد ایران شده باشند و ازدواجشان به قبل از سال 1380 بازگردد"حتی‏ اگر آنکه هیچ یک از آئین‏نامه‏های مربوط به‏ ازدواج اتباع بیگانه و زنان ایرانی را به مرحله‏ اجرا در نیاورده باشند به رسمیت شناخته‏ می‏شود"12و این راه حل همان‏طور که گفته شد به هیچ وجه کمکی به حل معضل موجود نمی‏نماید زیرا اکثر این افراد بدون گذرنامه و ویزای رسمی وارد ایران شده‏اند.پس اگر واقعا قصد و نیت اصلی بر آن است که این معضل به‏ نحوی حل گردد،می‏بایست راه حل‏هایی ارائه‏ شود که در عمل بتوانند مشکلات را حل نمایند.
کما این که امروزه بسیاری از این مردان به کشور خود بازگشته‏اند و همسر و فرزندانشان را به‏ نحوی در ایران رها نموده‏اند از یکسو زن ایرانی‏ تمایلی به ترک کشور خود ندارد و همان‏طور که می‏دانیم طبق قانون جدید افغانستان در اثر ازدواج زن و مردی با دو ملیت مختلف در شرایطی که زوج افغانی باشد تابعیت زوج به‏ زوجه تحمیل نمی‏گردد.13مگر آنکه خود زن‏ خواستار تحصیل تابعیت افغانستان باشد.پس‏ بنابراین تمام تمام این زنان همچنان ایرانی محسوب‏ می‏شوند ولی از آنجا که شوهرانشان افغانی‏ بوده و امروزه با توجه به بحث بازگشت مجبور به ترک ایران هستند این زنان بر سر یک دوراهی‏ بزرگ قرار گرفته‏اند.یا باید به سرزمینی بروند که در تمام عمرشان هیچ‏گونه ارتباطی با آن‏ نداشته‏اند و همان‏طور که می‏دانیم در شرایط فعلی هیچ‏گونه امکانات رفاهی در آنجا در حد مطلوب وجود ندارد و یا از همسران خود جدا شوند و کودکانی را در آغوش بپرورانند که‏ هویت مشخصی ندارد و به تبع آینده‏ای روشن‏ نیز نمی‏توان برای آنان متصور بود.جدال بین‏ ماندن و رفتن هزاران زن ایرانی را تهدید می‏نماید و اگر مسئولان ایرانی نگاهی به آمار خودکشی‏ها و خودسوزی‏هایی که امروزه در بین زنانی که از ایران به افغانستان مهاجرت‏ می‏نمایند،داشته باشند بالطبع خود را موظف‏ می‏سازند که راه حل‏های منطقی‏تری را در سر بپرورانند.چرا که حمایت از اتباع یک دولت‏ وظیفه اصلی و اساسی مسئولان هر نظامی را در سراسر جهان تشکیل می‏دهد و امروزه که حتی‏ بحث از حمایت‏های بیش‏تر از مهاجرین و پناهندگان و افراد بی‏تابعیت مطرح است ما چگونه می‏توانیم دست روی دست بگذاریم و تنها نظاره‏گر بلا تکلیفی و بی سر و سامانی خیل‏ عظیمی از اتباع کشور خود باشیم و صرف‏ مطرح نمودن طرح بازگشت و تأکید بر آن از زیر بار مسولیت حمایت از اتباعمان شانه خالی‏ نمائیم.
علاوه بر بحث حمایت از اتباع در اینجا بحث‏ مسئولیت در قبال تعهدات بین المللی که ما پذیرفته‏ایم نیز مطرح است چرا همان‏طور که‏ در فصول قبل نیز اشاره گردید بر اساس بند 3 ماده 24 میثاق حقوق مدنی و سیاسی حق‏ تحصیل تابعیت برای هر کودک پیش‏بینی شده‏ است و طبق نظر کمیسیون حقوق بشر(این‏ کمیسیون به کشورهای عضو این میثاق توصیه‏ می‏نماید که به کودکانی که در داخل خاک این‏ کشورها متولد می‏شوند حداکثر تسهیلات را در خصوص تحصیل تابعیت اعطاء نمایند.)

علاوه بر میثاق فوق طبق ماده 7 کنوانسیون‏ حقوق کودک:
1-تولد کودک بلافاصله پس از به دنیا آمدن‏ ثبت می‏شود و از حقوقی مانند حق داشتن نام، کسب تابعیت و در صورت امکان،شناسایی‏ والدین و قرار گرفتن تحت سرپرستی آن‏ها برخوردار می‏باشد.
2-کشورهای طرف کنوانسیون این حقوق‏ را مطابق با قوانین ملی و تعهدات خود طبق‏ اسناد بین المللی مربوطه در این زمینه،خصوصا در مواردی که کودک در صورت عدم اجرای‏ آن‏ها آواره محسوب گردد،لازم الاجرا تلقی‏ خواهند کرد.
همان‏طور که می‏بینیم طبق بند 1 این ماده هر کودکی از بدو تولد حق دارد تولدش ثبت شود و تابعیتی را به دست آورد.و دولت‏های عضو این کنوانسیون نیز خود را ملزم نموده‏اند که در این راستا تمام تلاش خود را بکار گیرند به‏ خصوص در زمان‏هایی که در صورت عدم‏ اجرای این تعهدات احتمال آوارگی کودکان‏ وجود داشته باشد.
با توجه به این دو سند بین المللی که ایران هر اکثریت مهاجران افغانی‏ که دختران ایرانی را به عقد شرعی خود درآورده‏اند هیچ یک مراحل قانونی‏ را به مورد اجرا در نیاورده‏اند.
دوی آن‏ها را پذیرفته است.آنچه به نظر می‏رسد این مطلب است که دولت ایران در خصوص‏ اعطای تابعیت به این کودکان علی‏رغم این‏ موضوع که مادران این اطفال ایرانی هستند و همچنین بنا به دلایلی که در صفحات قبل نیز ذکر شد می‏بایست به این کودکان تابعیت ایرانی‏ اعطا نماید،بلکه همان‏طور که دیدیم از دیدگاه‏ بین المللی نیز ایران با پذیرفتن میثاق حقوق‏ مدنی و سیاسی و همچنین کنوانسیون حقوق‏ کودک طبق موادی که از این اسناد نام برده شد خود را موظف نموده است که به تعهداتی که از قبل این اسناد پذیرفته است تن در دهد و به آنان‏ جامه عمل بپوشاند.

پس بنابراین این کودکان که امروزه به عنوان‏ کودکان بی‏تابعیت در ایران زندگی می‏نمایند از لحاظ حقوقی بی‏تابعیت نمی‏باشند و نه تنها بنا به دلایلی که بیان شد ایرانی محسوب می‏شوند و در ایرانی بودن آنان نمی‏توان هیچ‏گونه شکی‏ داشت بلکه حتی این کودکان بنابر قانون تابعیت‏ افغانستان،افغانی الاصل نیز محسوب‏ می‏گردند زیرا بر اساس قانون افغانستان‏ کودکانی که از پدر و یا حتی مادر افغانی متولد شوند افغانی به شمار می‏آیند.14هر زمان که‏ طفلی از پدر و یا مادر افغانی در خارج از افغانستان متولد شود.در صورت درخواست‏ والدین این کودک از دولت افغانستان مبنی بر اعطای تابعیت به طفل آنان،این طفل نیز افغانی‏ محسوب می‏شود.پس همان‏طور که می‏بینیم‏ این کودکان از آنجا که پدرانشان افغانی بوده‏اند طبق قوانین افغانستان،افغانی الاصل هم می‏باشند و تابعیت اصلی افغانستان به آنان تعلق‏ می‏گیرد.در این راستا آقای محمد عارف‏ منصوری(مسئول بخش کنسولگری سفارت‏ افغانستان در تهران،طبق آخرین‏ دستور العمل‏هایی که از طرف دولت جناب‏ آقای کرزای به سفارتخانه‏های این کشور در سایر کشورها ابلاغ شده است.بحث افغانی‏ بودن این کودکان را در کنار مسئله ایرانی‏ بودنشان مورد تأکید قرار داده و در راستای‏ اعطای تابعیت افغانی به این کودکان بر اساس‏ دستور العمل‏های موجود چنین اظهار نظر نموده‏اند که:"والدین این کودکان می‏توانند با مراجعه به سفارت افغانستان و ارائه یک سری‏ مدارک مورد نیاز و همچنین درخواست‏ شناسنامه برای کودکانشان مراحل قانونی را از طریق سفارت طی نمایند این درخواست‏ها به‏ وزارت داخله افغانستان فرستاده خواهد شد.
پس از بررسی مدارک و درخواست‏ها از سوی‏ وزارت داخله افغانستان اگر ایرادی وجود نداشته باشد به این کودکان شناسنامه افغانی‏ اعطاء خواهد گردید."
آنچه در خصوص تابعیت این کودکان‏ می‏توان به عنوان یک نتیجه‏گیری مطرح‏ نمود آن است که این کودکان عملا نه تنها بی‏تابعیت نیستند بلکه به طرقی که نشان داده‏ شد افرادی با تابعیت مضاعف محسوب‏ می‏گردند که تنها به دلیل سختگیری‏های‏ بیش از حد مسئولین کشور مادری و بی سر و سامانی‏های ناشی از جنگ 25 سال جنگ در کشور پدری از داشتن حتی یک کارت شناسایی‏ معتبر و تابعیتی که آنان را متعلق به یک‏ سرزمین نماید،محروم مانده‏اند و با شرایط فعلی به هیچ عنوان نمی‏توان افق روشنی را برای آینده این کودکان چه در ایران و چه در افغانستان جستجو نمود،حال باید از خود پرسید چرا نسلی دیگر می‏بایست قربانی‏ شوند تا دولت‏ها بتوانند تجربه‏های تلخ‏ تاریخی‏شان را تکمیل نمایند؟

پانوشت:
(1).یکی دیگر از مسائل مهاجرت این افراد به ایران‏ نزدیکی مسافتی بود که آنان مجبور بودند حتی بعضا با پای پیاده طی نمایند.
(2).جمهوری اسلامی ایران سعادت انسان در کل جامعه بشری را آرمان خود می‏داند و استقلال و آزادی و حکومت حق و عدل را حق‏ همه مردم جهان می‏شناسد بنابراین در عین خود داری کامل از هر گونه دخالت در امور داخلی‏ ملت‏های دیگر از مبارزه حق طلبانه مستضعفین‏ در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت‏ می‏کند.اصل 155"دولت جمهوری اسلامی ایران‏ می‏تواند به کسانی که پناهندگی سیاسی بخواهند پناه دهد مگر این که بر طبق قوانین ایران خائن و تبهکار شناخته شوند."
(3).علت اصلی عدم ثبت این ازدواج‏ها در درجه‏ اول عدم آگاهی این افراد به موارد قانونی و همچنین‏ ترس آن‏ها از شناسائیشان بود زیرا بسیاری از این‏ افراد به صورت غیر قانونی وارد ایران شده بودند و همواره با این ترس زندگی نموده‏اند که در صورت‏ شناسایی دستگیر و مجبور به بازگشت خواهند شد.
(4).بعضی از افراد از جمله دکتر هماهودفر استاد مردم شناسی دانشگاه کنکور دیای کانادا از جمله کسانی هستند که شرایط فوق الذکر را مورد انتقاد قرار می‏دهند و معتقدند اصولا بنابر آنچه در اسناد حقوق بشری موجود است و بر اساس اصل کرامت ذاتی انسان‏ها موکول نمودن‏ و به رسمیت شناختن یک ازدواج بین دو فرد از دو ملیت مختلف به پاره‏ای از قوانین و محدودیت‏ها نمی‏تواند صحیح باشد اگر چه هر دولتی می‏تواند در حدی که آزادی‏های اساسی‏ انسان‏ها مورد تعرض قرار نگیرد قوانینی را وضع‏ نماید که از آن طرق بتوانند بر نظم عمومی‏ کشورش کنترل داشته باشد(نقل از مصاحبه‏ اینجانب با پروفسور هودفر به تاریخ(10/2/84)؟
(5).برگرفته از مجموعه کامل قوانین و مقرارت‏ ثبتی با آخرین اصلاحات و الحاقات 1370،تدوین: حجتی اشرفی،غلامرضا،پیشنین.
(6).نقل از مجموعه قوانین و مقررات سازمان ثبت‏ احوال و قوانین مرتبط،گرد آورنده:علیرضا ماحوزی،.1379
(7).به نقل از هفته‏نامه هلال.یکشنبه 11/2/84،ص 5.
(8).ارفع‏نیا،بهشید،همان،ص 7.
(9).پروین،فرهاد."ندادن شناسنامه به کودکان‏ ایرانی خلاف قانون است‏"روزنامه نوروز:پنجشنبه‏ 25/05/80،ص 8.
(10).مجموعه نظرهای مشورتی اداره حقوقی‏ دادگستری در مسائل مدنی از 1358 به بعد،چاپ‏ روزنامه رسمی،ص 405.
(11).به موجب لایحه قانون ورود و اقامت اتباع‏ خارجه مصوب 24/9/36،ورود و اقامت اتباع خارجه‏ در روادیدی که مأموران ایرانی در خارجه به‏ ایراد اداره اتباع‏ و مهاجرین خارجی‏ وزارت کشور این است که‏ پدران این اطفال اکثرا به طور غیر قانونی و بدون روادید معتبر وارد ایران شده‏اند.
بیگانگان می‏دهند،علاوه بر حق ورود با مراعات‏ ماده سوم قانون راجع به ورود و اقامت اتباع خارجه‏ حق 90 روز اقامت در ایران را به دارنده می‏دهند..." و هیچ فردی نمی‏تواند بدون اخذ روادید به کشور دیگر مسافرت کند(ابراهیمی،نصرالله،پیشین، ص 197)
(12).به نقل از مصاحبه روزنامه ایران با آقای‏ حسینی مشاور وزیر و مدیر کل اتباع و مهاجرین‏ خارجی وزارت کشور مورخ شنبه 25/4/84.
(13).طبق قانون تابعیت جدید افغانستان مصوب‏ 1373 هـ ش به به نقل از جریده رسمی افغانستان‏ صفحه 6 ماده 16 این قانون چنین بیان می‏دارد که‏ :«حصول تابعیت امارات اسلامی افغانستان،از طرف یکی از زوجین بر تابعیت زوج دیگر و فرزندان آن‏ها که سن 18 را تکمیل کرده باشند، اثری وارد ساخته نمی‏تواند و بنابر نص ماده 18 همین قانون:"هر تبعه خارجی با تبعه امارات‏ اسلامی افغانستان،مطابق شریعت اسلام ازدواج‏ نماید،با رعایت حکم ماده هشتم این قانون بعد از تقدیم درخواست تحریری مبنی بر مطالبه‏ تابعیت افغانی وی بدون در نظر داشت موعد مندرج جزء(3)ماده(15)این قانون پذیرفته‏ می‏تواند"در نتیجه می‏بینیم که تابعیت هیچ یک‏ از زوجین افغانی به همسرانشان که تابعیت‏ افغانی ندارند ارائه در اثر ازدواج تحمیل نمی‏ شود و این افراد با درخواست خود می‏توانند تابعیت افغانی را تحصیل نمایند.
(14).طبق قانون تابعیت افغانستان ماده 9:" شخصی که در قلمرو امارات اسلامی افغانستان‏ یا خارج از آن از والدینی که تابعیت افغانستان‏ را داشته باشند.متولد گردد،تبعه امارات‏ اسلامی افغانستان محسوب می‏شود."و طبق‏ بند 3 ماده 10 در مورد کودکانی که از والدین‏ افغانی و یا این که حتی یکی از والدین طفل‏ افغانی باشد و او در خارج از افغانستان به دنیا آمده باشد چنین آمده است:
"طفل در خارج قلمرو امارات افغانستان متولد گردیده و در عین زمان والدین وی اقامت دائمی‏ در خارج قلمرو امارات افغانستان و به موافقه‏ جانبین به طفل تابعیت امارات افغانستان را انتخاب نمایند."
و همچنین طبق ماده 11 این قانون:"هر گاه حین تولد طفل،یکی از والدین تبعه امارات اسلامی افغانستان‏ و دیگری بدون تابعیت یا تابعیتش تثبیت نشده باشد، طفل بدون در نظر داشت آن که در قلمرو امارات‏ اسلامی افغانستان یا در خارج تولد یافته است،تبعه‏ امارات اسلامی افغانستان محسوب می‏گردد."
همان‏طور که می‏بینیم نکته جالب توجه آن است‏ که کاملا بر خلاف ایران که قانونگذار و حتی‏ دستگاه‏های اجرایی تأکید می‏نمایند تا از هیچ طریقی‏ تابعیت از طریق مادر به طفل منتقل نگردد.طبق قانون‏ تابعیت افغانستان به راحتی انتقال تابعیت از طریق مادر به طفل مورد تأکید و تأیید قرار گرفته است.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 26 اردیبهشت 1394 ساعت: 21:50 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

آیا کودکان ما باهوش تر شده اند ؟

بازديد: 223

فيليدا براون می گويد بچه ها ... آنها تمام وقت خود را با بازيهای ويديوئی و رد و بدل نمودن نوشته برای يکديگر صرف می کنند آيا می توان به پای آنها رسید ؟

يک جمله تکراری ، ممکن است ، ولی بايد بپذيريد که اين موضوع واقعيت دارد. بیشتر بچه ها در برنامه ريزی ويديو و set up کردن کامپيوتر ، از پدر و مادرخود بسیار بهتر هستند. آنها می توانند پدر و مادر خود را در بازيهای ويديوئی شکست دهند و  احتمالا فکر می کنند که از پدرو مادر خود باهوشترند. اما باعث شگفتی است که اين بچه ها ممکن است راست بگويند . اگر از تست های IQ چيزی دستگيرمان شود ، نشان    می دهد که جوانان امروزی واقعا" با هوشتر از پدر و مادر خود هستند. مطالعات انجام شده در کشورهای متعددی نشان می دهد که نمرات IQ لااقل از دهه 1950 ميلادی ، درحال افزايش است ، بدين ترتيب اگر فردی دارای IQ متوسط آن دوره باشد ، امروز کم هوش درنظر گرفته می شود. بنظر می رسد که باگذشت هرنسل ، انسانها با هوشتر و با هوشتر می شوند ، ولی نه به اين سرعت.

 هوش یک مفهوم بی ثبات و وابسته به زمان می باشد و بين روانشناسان ، جدالهای جدی ای برسر اين مسئله که چه چیزی بعنوان افزايش ميزان IQدرنظر گرفته شود، وجود دارد برخی از محققان بر اين باورند که ما اصلا" باهوشتر نمی شویم ، بلکه فقط در حل برخی از مسائل خاص ، مهارت می يابيم. با اين وجود، ديگران می گويند که ، آنها بازتاب افزايش ميزان IQ را در دنيای واقعی سنجش هوش ديده اند و برای مغشوش تر ساختن امور، توصيه هايی وجود دارد و زمان آن رسيده که به آنها خاتمه دهيم.

ما بايد با اينها چه کار کنيم ؟ برای پرسش دراين زمينه ، بايد از شخصيت بارزی چون James Flynn ، استاد علوم سياسی دانشگاه Otago درDunedin نيوزيلند استفاده نمود.

وی ابتدا نشان داد که ميزان IQ در اواسط دهه 1980 ميلادی افزايش يافته است. اين روش با توجه به القابی که ديگران به آن داده اند، تحت عنوان اثر فلين شناخته شده است ، يافته ها ، سئوالات جديدی را در اين مورد برانگيخت که آيا تست های IQ قادر به بازگو نمودن یکسری از مسائل هستند يا خير . در رويداد بزرگی که در سال 1987 ميلادی در روزنامه ها بچاپ رسيد ،Flynn بکمک تست های قدرت استدلال افراد ، مقايسه هايی را با جزئيات کامل در 14 کشور انجام داد. اين اطلاعات ازکشورهايی مانند بلژيک و هلند که خدمت سربازی تا سال 1980 ميلادی در آنها جريان داشت ، بدست آمد . ضرورتا" ، هرمرد جوانی ( و در برخی از کشورها ، هر زن جوانی ) مجبور به انجام تست هايی بودند که بر اساس طرحهايی تعيين شده بود ، و از اين رو ، نتايج شاخصی برای آن جمعيت محسوب می شد.

نتايج ، از کشوری به کشور ديگر متفاوت بود ، ولی نتايج آنها را می توان به ميزان IQ تبديل نمود تا بتوان آنها را با يکديگر مقايسه کرد. در کشورهای ديگر ، می بايستی فلين به اطلاعات تست IQ اعتماد نمايد بطور کلی نتايجی را که او در( Psychology Bulletin( p171 ,vol 101  به چاپ رسانيد ، رشد واقعی را در امتيازات ، تا 25  امتياز در يک نسل نشان داد.

با اين وجود ، هنوز نمرات خام کلی ، مطالب زيادی را برای فلين آشکار نساخت . برای افزايش يافته ها ، او به امتيازاتی توجه کرد که هر تست IQمنطقی برای سنجش قدرت کلام ، شمارش و ديد فضايی انجام شده بود . این گروه آخر ، معمولا" ماتريس های Raven را نيز شامل ميشود. اشکال متسلسل که يک قسمت آن گم شده بود. داوطلب می بايستی از بين متغيرها ، يکی را انتخاب کرد. مثلا" اينکه کدام شکل را بايد در ناحيه خالی قرار داد . زمانی که فلين به امتيازات بيشتر دقت نمود ، طرح کلی ، کاملا" واضح بود بيشترين افزايش امتيازات تقريبا" در هرمورد ، مربوط به ماتريس Raven و تست های مشابه به آن بود ، در حاليکه امتيازات شمارشی و کلامی ، افزايش ناچيزی را نشان می داد. از زمان تحقيق نوشته شده در سال 1987 ميلادی فلين ،بيشتر کشورها ، بعلاوه اسرائيل و اخيرا" آرژانتين را مورد توجه قرار داده بود . وی سمت گيری رو به افزايش مشابهی را بدست آورد که علت بيشتر اين افزايشها مهارتهای ديدن فضايی و خيالی بوده است.

فلين از پر معنا بودن اثری که بنام وی نامگذاری شده مطمئن است ولی ، به اين مسئله که ما به مغزهای متفکر تبديل می شويم اعتماد ندارد. او می گويد که اجداد ما از ما عقب نمانده بودند و ما هم نابغه نيستيم . احتمالا" ما ، فقط مهارتها و عادات ذهنی خود را که سبب حل شدن مسائل ذهنی می شود را افزايش داده ايم. مهمتر آنکه اين مسائل را جدی تر می گيريم.

فلين می گويد : انسانها برای حل يکسری از مهارتها پيشرفت نموده اند . دلیل او اين است که با گذشت زمان جامعه ما ، مردم را وادار به فراگرفتن اين مهارتهای ذهنی نموده است . زمانيکه اجداد ما بزرگ می شدند ، مردم مهارتهای ذهنی ديگری چون محاسبات ذهنی یا حفظ کردن لغات متعدد را مهم می دانستند . عکس العمل آنها در برابر برخی از اين مسائل که ما اکنون آنها را جدی می گيريم می توانست اين باشد که حالا فايده آن چيست ؟

فيلن بر اين باور است که در جوامعی که تست هوش بعنوان يک نگرانی در نظر گرفته می شود ، مهارتهايی چون حل مشکلات بطريقه ذهنی ، سريعتر از مهارتهای ديگر رشد می کند. همچنين نياز به توانايی های ديدن فضايی ( سه بعدی ) به اين علت رشد يافته که ما نياز به استفاده از کامپيوتر ، تلويزيون و رانندگی کردن داريم . پس ، انتظار می رود که نسلهای موفق مهارتهای فردی را ، در اين جهت بيشتر از جهات ديگر رشد دهند. او می گويد : تصور نمی کنم که هوش يکباره افزايش يابد. بيشتر روانشناسان پذيرفته اند که ميزان IQافزايش پيدا کرده ولی در مورد اينکه چه مقدار افزايش يافته است ، نظرات مختلفی وجود دارد. برخی مانند ، Robert-Howard روانشناس تجربی دانشگاه New South Wales سيدنی به اين موضوع اشاره می کند که هوش عمومی ما ، بر اثر تغذيه بهتر ، خانواده های کوچکتر ، تحصيلات بالاتر و ديگر تغييرات محيطی بالا رفته است. John Rust از کالج Goldsmiths دانشگاه لندن ، براین عقيده است که فقط جبر در انجام فعاليتهای ديد فضايی سبب افزايش ميزان IQ نمی گردد. در بين عوامل فراوانی که وجود دارد ، او معتقد است که با پيچيده تر شدن جامعه ، مردم بايستی بر روی تمام مسائل فکر کنند . همچنين وی اشاره می کند که اگر يک انسان پيشرفته مانند آينشتاين که تئوری نسبيت را کشف نمود ، مفهومی را کشف نمايد برای ما راحتر خواهد بود تا بطريقی ماهرانه تر انديشه نماييم.

بطور کلی ما بايستی ياد بگيريم تا با ايده های پيچيده تر سروکار داشته باشيم. ولی برخی از محققان در تست های IQ به فراسوی جلوه گری انسان می نگرند و به تحقيق در مورد شواهدی در دنيای واقعی پرداخته اند که بيانگر باهوشتر شدن انسانها می باشد.

در مطالعه ای که در سال گذشته به انجام رسيد ، Howard مجموعه ای از شاخصهايی که شامل ميزان بهره وری علمی و حضور در بازيهای فکری نظير شطرنج ، بريج و شطرنج ژاپنی بود را تجزيه و تحليل نمود. وی بطور آزمايشی دريافت که حقيقتا" مردم ، بطور فزاينده ای باهوشتر شده اند. بعنوان مثال ، سن جوانترين و ماهرترين بازيکن شطرنج از سال 1991 ميلادی چهار برابر کاهش يافته است درحاليکه از سال 1950 ميلادی تا آن زمان تغيير ايجاد نشده بود. بايد پذيرفت که هيچکدام از معيارها به تنهايی يک شاهد مجاب کننده برای افزايش هوش نمی باشد. مثلا" افزايش ميزان بهره وری علمی ، بسادگی بيانگر اين حقيقت است که دانشمندان همواره تحت فشار فزاينده ای قرار دارند تا مقالات تحقيقی خود را بچاپ برسانند و تعدادی از اندازه گیری ها ، مانند امتيازات انحصاری ، روند آشکاری را نشان نداده است. با وجود این محدوديتها، Howard تشخيص داد که که واقعيتی به وقوع پيوسته است ، بويژه در مورد مهارتهای ديد فضايی ، که بازيکنان شطرنج ماهر بدان نیاز دارند.

وی می گويد : کودکان از لحاظ ديداری باهوشتر می شوند ، چرا که آنها همواره با موضوعات ديداری سروکار دارند و همانند فلين بر این باوراست که اين امر ، سبب افزايش IQ آنها می گردد. علت زمينه ای هرچه باشد ، بنظر می رسد که اثر فلين حقيقت دارد. زمانيکه مجبور به حل مشکلی باشيد یا موضوع مهارتهای ديد فضايی مطرح باشد ، شما از پدر و مادر خود باهوشتر و از پدربزرگ و مادر بزرگ خود بسيار باهوشتر هستيد ، اما آيا همواره می تواند اينگونه باشد؟ آيا کسی باهوش متوسط امروزی ، در سال 2050 ميلادی بمانند يک کودن است ؟ احتمالا" نه تحقيقات اخير ، Howard را به مسير تحقيقاتی متفاوتی هدايت کرده است. برعکس ، اکنون وی بر این باور است که افزايش هوش ، احتمالا" در کشورهای صنعتی به اوج خود رسيده است . بخشی از نتايج وی از بررسی هايی که بکمک معلمان مدارس صورت گرفته ، بدست آمده است . او می گويد : اگر هوش در حال افزايش باشد ، معلمان بايستی آنرا گزارش دهند.

هیچکس اين مسئله را بطور سيستماتيک از آنها بازخواست نکرده است . به همين خاطر Howard به کمک معلمان دبيرستان های سيدنی که از سال 1979 ميلادی در آنجا کار می کرده اند ، بررسی های را به عمل آورده است . بيشتر آنهايی که به اين سئوال جواب داده اند ، اظهار داشته اند که هوش عمومی افزايش نيافته است . سپس Howard همين پرسشنامه را به معلمان با تجربه در مدارس ابتدايی استراليا ، سنگاپور و کره جنوبی داد. تفاوتها بسيار چشمگير بود . معلمان دبستانی در استراليا اظهار داشته اند چندين سال است که بچه ها باهوشتر نشده اند . ولی معلمان دبستانهای سنگاپور و کره جنوبی به وضوح اظهار داشته اند که در آنجا ، بچه ها باهوشتر شده اند.Howard می گويد: کاملا" بديهی است که بچه های امروزی باهوشتر از بچه های قبل هستند. او معتقد است که اين مسئله در قياس با نظرات معلمان استراليايی ساختگی نيست . " تعبير من اين است که افزايش هوش عمومی درکشورهای صنعتی ساليان سال است که متوقف شده است " . او حدس می زند که در جوامع صنعتی ، تغييرات اجتماعی ای که سبب تحريک افزايش هوش عمومی می شوند، اکنون کاملا" پايدار و مشخص شده است ، فقط مهارت های ديداری ، فضايی رو به بهبود است. بر عکس ، اقتصاد بسيار روبه رشد آسيايی ، در طی 40 سال ، آن جوامع را به جوامع پيشرفته تبديل کرده است و تغييرات سريع ادامه دارد. بعنوان مثال Howard برای حمايت از اين نظريه ، اطلاعات بدست آمده از دانمارک را بيان می کند. هنوز ارتش دانمارک ، مردان جوان را برای خدمت سربازی ضروری احضار می کند ، با اين وجود، تعداد کمی از افراد ، بايستی خدمت سربازی را بر خلاف ميل خود انجام دهند. از سال 1957 ميلادی همه اشخاص 17 ساله ، تست هوش دقيقا" مشابهی را انجام دادند.  که تست های مشابه ماتريس Raven را شامل می شود. همچنين داوطلبان بايستی بتوانند اشکال هندسی اصلی که در بوجود آمدن اشکال پيچيده تر نقش دارند را شناسايی کنند. سئوالات شفاهی نيز دارد. مانند آيا خورشيد همانند ماه برای روز است ؟ و سئوالاتی در مورد سری اعداد مانند 8532 ؟ نتايج اين آزمون ها توسط Tomas Teasdale نوروپاتوبيولوژيست دانشگاه کپنهاک و David Owen که اکنون در دانشگاه نيويورک می باشد ، به دقت بررسی گرديد . در طی دهه های 1960 و 1970 ميلادی ، نمراتی که بر پايه يک معيار مشخص سنجيده شده بود در کشورهای ديگر نيز افزايش يافته بود. اما در طی دهه 1990 ميلادی ميزان رو به بهبود IQ به اندازه یک واحد کاهش يافت(telligence, vol.28 p.115 ) بعلاوه ، امتيازات فقط در ارتباط با سئوالات ديداری . فضايی بهبود یافته بود. اعمال شفاهی و شمارش، اهميت خود را از دست داده اند. همه چيز به اينجا ختم نمی شد. اخيرا" Teasdaleگزارش داده است که نمرات از سال 1999 ميلادی به بعد يک کاهش عمومی را نشان  می دهد. وی می افزايد که سال 1999 ميلادی ، اولين سالی است که در آن تعداد نوجوانان دانمارکی ای که پس از 16 سالگی به تحصيلات دانشگاهی می پردازند ، کاهش يافته است . چرا اين مسئله اتفاق افتاده است ؟ يکی از علل آن می تواند آن باشد که برای سنجش ميزان توانايی افراد در اين تست ها ، محدوديت هايی وجود دارد و اکنون نوجوانان دانمارکی در حال رسيدن به آن هستند. ممکن است که يک حداکثر مطلقی برای تواناييهای افرادجهت انجام اين اعمال وجود داشته باشد بدون توجه به اين مطلب که فرهنگ رايج تا چه اندازه آن را مورد تشويق قرار می دهد. ولی بر اساس گفته های Tesadale جواب مسئله اين نيست . اين موضوع روشن نمی سازد که چرا نمرات روند روبه کاهش را پيدا کرده اند. اگر به آن حداکثر نرسيده باشيم ، نتايج تست بايستی آن را تحت فشار قرار دهد ، نه آنکه آن را کاهش دهد.

ترازکننده بزرگ

Howard براين باور است که ترازکننده نمرات IQ در دانمارک ، بدلیل مشکل انگيزه ، پايين می باشد . او از تحقيقات معلمان مدرسه در استراليا يک علامت هشدار دهنده ای را بدست آورد . بيشتر معلمان تصور می کردند که دانش آموزان آنها باهوشتر يا کودن تر از قبل نشده اند. ولی اکثريت قريب به اتفاق از اين مسئله شکايت می کردند که دانش آموزان نسبت به مدرسه علاقه کمتری نشان می دهند. Teasdale با هيپکدام از اين نظريات متقاعد نگرديد. نظر معلمان فقط نمونه ای از تمايل بزرگسالان نسبت به اين مسئله است که جوانان بدترينند. مسئله اين است که حتی در کره جنوبی که معلمان بر اين باور بودند که انگيزه دانش آموزان نسبت به گذشته کاهش يافته است . با این وجود ، بزرگترين و بدترين بخش گمشده در اين معما، نتايج ترک تحصيل کنندگان دوره دانشگاهی است. در سراسر جهان ، نتايج ، درحال بهبود يافتن يا بهتر شدن است يا آنکه به همان ترتيب باقی مانده است ؟ متاسفانه جواب دادن به این سئوال مشکل است . آزمونها در طی سال ها تغيير يافته اند. و به همين ترتيب تعيين اين که داوطلبان اين تست ها را با چه دقتی انجام می دهند نیز مشکل است. و اين مسئله که دريابيم بهترين حدس در اين مورد آن است که اگر روند کلی درحال کاهش نباشد ، تغييری نکرده است.

در ايالات متحده آمریکا ، که تست ترک تحصيل کنندگان نسبتا" بدون تغيير مانده است ، نتايج از دهه 1950 ميلادی بهترين حالت ثبات را نشان می دهد. در بريتانيا تعداد دانش آموزانی که نمرات بالايی را در سن 18 سالگی می گرفتند از سال 1990 بشدت افزايش یافته است . ولی Rust بر اين باور است که اين مسئله بيانگر افول استانداردهای آزمونها برای ورود افراد بيشتری به تحصيلات عالی می باشد . اگر بخواهيد ميزان راهيابی را از 5 به 3% برسانيد ، تنها راه ممکن اين است که استانداردهای ورودی را پايين بياوريم.

فلين شخصا" ازنزديک بر اين يافته ها نظارت دارد. وی در نتيجه گيری شتاب نمی کند بلکه منتظر می ماند تا نتايج بيشتری را از کشورهای ديگر بدست آورد. ولی او از خود سئوال می کند که آیا ما به جايی رسيده ايم که دانش آموزان ، ديگر دوست ندارند ، بيشتر از اين به آنها فشار وارد شود. آيا شرايطی که سبب چنين پيشرفت سرسام آوری در توانايی افراد شده است با رشد و غنی شدن هر چه بيشتر جامعه از بين می رود؟ وی اظهار می دارد که درتاريخ بشريت ، غنی شدن باعث نابودی می شود . به آنچه که بر سر رومی ها آمد نگاهی بيافکنيد : آنها تنبل شدند و يونانی ها را به خدمت گرفتند تا بجای آنها فکر کنند. تا به امروز دلیلی بر صحت اين مطلب وجود ندارد که ما فکر کنيم جوامع صنعتی شده  بدين راه کشيده شوند. اما شايد ، فقط شايد بايستی کمی نگران باشيم !


منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 ساعت: 22:30 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

کودکان استثنایی

بازديد: 183

همواره يكي از دلايلي كه ما نمي توانيم اطلاعات كاملاً‌ مربوط و جامعي در مورد كودكان و دانش آموزان استثنايي بدست بياوريم اينست كه معمولاً وقتي با كودك استثنايي مواجه مي شويم ذهن ما بخاطر انباشته شدن ، از غير عادي بودن ذهني يا جسمي كودك پيشداوري مي كند و غالباً ويژگيهاي خاصي كه كودكان استثنايي دارند ( نابينايي، ناشنوايي، عقب ماندگي و … ) مشخصه اصلي آنها مي شود. متاسفانه اكثر والدين از داشتن چنين فرزنداني احساس شرمندگي مي كنند ودر قالب موارد سعي در مخفي كردن كودكشان در انظار عمومي دارند.

 

تعــــريف كـــودک استثنايــــی :

كودك استثنايي اول يك كودك است ( انسان است با همه خصوصيات و صفات يك انسان ) و بعد كودكي است با خصوصيات و تفاوتهاي استثنايي نسبت به ساير كودكان. و همين ويژگيها و خصوصيات است كه معلمان و اوليا بايد خودشان را با آن سازگار كنند. در واقع بين تمام خصوصيات رواني و جسماني و تمام استعدادهاي مختلف هر فرد تفاوتهاي مشهودي موجود است پس مي توان گفت كه هر فرد نسبت به افراد ديگر استثنايي است و كلمه استثنايي بطور اعم و به معناي دقيق علمي خود نمي تواند فقط به گروههاي خاصي از افراد جامعه اطلاق شود.

 

بنابراين آنچه كه ما اصطلاحاً « كودك استثنايي » مي گوئيم بدين معناست كه كودك از نظر هوشي و جسمي و رواني و اجتماعي بميزان قابل توجهي نسبت به ديگر همسالان خود متفاوت مي باشد و نمي تواند بنحو مطلوب حداكثر استفاده از برنامه هاي آموزش و پرورش عادي ببرد. در اينگونه كودكان واكنشها ، ويژگيهاي خاص دارد بدليل اينكه كودک رشد فكري كامل ندارد و بدليل اينكه نمي تواند بر رفتارهاي خود كنترل داشته باشد و يا اگر عمل خلافي از او سر زد احساس گناه و تقصير كند ، چون از نظر شخصيتي نارس و نابالغ است ، ناگزير نيازمند به توجه خاص و آموزش و خدمات فوق العاده اي است.

 

عنوان كودكان استثنايي در مكاتب امريكا و انگلستان فرق مي كند . در امريكا به تمام كودكاني كه بنحوي با كودكان طبيعي و همسن خود از نظر فكري ، جسمي ، عاطفي . عقلاني ، رفتاري و … فرق داشته باشد استثنايي گفته مي شود و مسلماً با قبول اين تعريف يك كودك نابغه ، نابينا ، ناشنوا و عقب مانده ذهني همه استثنايي هستند. در انگلستان لغت استثنايي را محدود به تيزهوشي مي كنند و ساير كودكاني را كه به عللي تحت حجامت و آموزش خاص هستند كودكان ويژه ( Special childern ) مي گويند.

 

بطور كلــي اين كودكان را بايد از سه نظــــــر مورد مطالعه قـــرار داد :

 

۱. آنهايي كه از بدو تولد به علت ناراحتيهاي ارثي و اختلالات مادرزادي بيماري مشخصي دارند مانند منگولها ،‌ هيدروسفالي و …

۲. كساني كه از ابتدا با وسايل تشخيصي مي توان به بيماري آنها پي برد . مانند : اختلالات غدد مترشحه داخلي ، دررفتگي مادرزادي لگن و …

۳. افرادي كه نقص عضو و بيماري آنها در طول رشد مشخص مي شود . مانند : فج مغزي ، غقب ماندگي ذهني ، ضايعات و آسيبهاي مغزي مختصر كه باعث اختلال در خواندن ، نوشتن و …. كودك مي شود .


نكته مهمي كه در مورد آموزش كودكان استثنايي بايد خاطر نشان شود اين است كه پيروزي و موفقيت بيمار فقط به ميزان معلوليت بستگي ندارد بلكه ميزان توانائيهاي بيمار در به حركت درآوردن اعضاي سالم براي جبران قسمتهاي معلول ، ميزان فعاليت و پشتكار خودشان ، محيط خانواده و كارداني مربيان نيز در اين امر دخالت دارد.

 

طبقه بندي كــودكــان و نوجوانان استثنايــــي

كلي ترين طبقه بندي ،كه مورد قبول اكثريت متخصصان ميباشد تقسيم اين افراد به سه دسته بزرگ است:

1. كودكان و نوجوانان كه به علت اختلافات هوشي و فعاليتهاي ذهني از كودكان عادي متمايزند. در اين دسته كودكان و نوجوانان عقب مانده ذهني و افراد تيز هوش قرار دارند. 

2. كودكان و نوجواناني كه به علت اختلالات و ضايعات مغزي يا اختلالات عملي مبتلا به اختلالات رفتاري هستند . در اين دسته كودكان و نوجوانان ناسازگار يا دشوار قرار دارند.

3. كودكان و نوجوانان مبتلا به اختلالات و نقايص حسي و حركتي و اختلالات عملي رشد ، در اين دسته نابينايان و همچنين مبتلايان به اختلالات تكلمي ، اختلالات كنترل استنكترها و ناتوانيهاي حركتي قرار دارند.

 

- گــــروه اول: بعضي از افراد مبتلا به نارسائي رشد قواي ذهني و كمبود فعاليتهاي ذهني هستند لذا نمي توانند در شرايط عادي با محيط خانوادگي ، تحصيلي ، اجتماعي ، شغلي سازش نمايند و عده اي بر عكس به علت داشتن هوش سرشار و فعاليتهاي ذهني عالي توسط افراد عادي درك نمي شوند و در نتيجه مسائل و مشكلاتي در سازش آنها با محيط پيش مي آيد.

 

- گــــروه دوم : را افرادي تشكيل مي دهند كه دچار اختلالات شخصيتي ، آشفتگيهاي عاطفي و اخلاقي هستند و به همين علت قادر به سازگاري با محيط خود نيستند. در اين دسته فعاليتهاي ذهني در حد طبيعي يا حتي ممكن است بيشتر از حد طبيعي باشد.

 

- گـــروه سوم : افرادي هستند كه به علت اختلالات و نقايص حسي و حركتي يا اختلالات عملي رشد از سازگاري عادي با محيط محروم هستند. در طبقه بندي فوق بايد به شدت و اهميت علائم و نوع اختلال رفتاري توجه كرد.

 

كــــودكان و نـــوجوانان عقب مانده ذهنــــي

مقدمــــه و تاريخچــــه

عقب ماندگي ذهني يا به اصطلاح ديگر نارسايي رشد قواي ذهني موضوع تازه و جديدي نيست بلكه در هر دوره و زمان افرادي در اجتماع وجود داشته اند كه از نظر فعاليتهاي ذهني در حد طبيعي نبوده اند . 
اجتماع براي مصلحت ، تعجب يا سالم سازي ، بعضي از اين افراد را تحمل مي كرد عده اي را محبوس مي ساخت و دسته اي را به مرگ محكوم مي نمود. پنيل كه به حق بايد او را بنيانگذار روانپزشكي جديد ناميد اولين كسي بود كه به دلجويي بيماران پرداخت و براي آنان برنامه هاي تفريح و گردش در نظر گرفت . او بيماران رواني را به 4 دسته تقسيم كرد :

1. ملانكـــولي يا ماليخوليا 
2. مانـــي يا جنون شور و شوق 
3. جنـــون 
4. عقب ماندگـــي ذهني

بعد از پنيل ، يك پزشك فرانسوي بنام ايتارد به تربيت كودكي وحشي پرداخت كه در جنگلهاي «‌ آويرون » فرانسه پيدا شد . كودك عقب ماندگي بسيار عميقي داشت ايتارد تربيت كودك را بعهده گرفت و كوششهاي بسيطي در اين زمينه مبذول داشت تا موفق به پيدايش راه جديدي در نحوه آموزش و پرورش افراد عادي عقب مانده و حتي معلولين گرديد.

 

همكار ايتارد بنام سگن بدنيال زحمات وي و به منظور شكوفا كردن اين كودكان مؤسسه اي براي عقب ماندگان ذهني ايجاد كرد و روش حواس حركتي را در آموزش كر و لالها به كار برد . 
اين پيشرفتها همچنان ادامه يافت تا اوائل قرن بيستم كه توجه به اصلاح نژاد بشر در دستور كار قرار گرفت و در امريكا به توصيه بخش اصلاح نژاد كميته پژوهشي انجمن زاد و ولد امريكا ، نازا كردن عقب مانده ها به صورت قانون در آمد و بالاخره در قرن بيستم بود كه دانشمندان و پژوهشگران عقب ماندگيهايي كه به دليل اختلالات متابوليكي ، نقصهاي كروموزومي ، بيماريهاي مادر در دوران بارداري و … ايجاد مي شد را كشف كردند و راه را براي پژوهش و درمان اين افراد هموار ساختند.

 

ترقيات روز افزون علوم پزشكي ، جراحي اعصاب و مغز و علوم ژنتيك علاوه بر علل عقب ماندگيها تدريجاً و تا اندازه اي باعث تخفيف و گاهي بهبودي نسبي و حتي پيشگيري از ابتلا به اين ناراحتيهاي وخيم شده است. شرايط بهداشتي ، تغذيه كودكان ، پيدايش آنتي بيوتيكها و ساير داروها در درمان بيماريهاي خاص كه شايعترين علل عقب ماندگيهاست از مرگ و مير اين افراد به ميزان قابل توجهي كاسته است.


هــــــــــوش : 
روانشناسان زيادي درباره هوش و آزمونهاي آن كار كرده اند . هوش يك صفت فرضي و يك مفهوم انتزاعي است پس آنچه مورد مطالعه قرار مي گيرد آثار هوش است نه خود هوش . هوش يك استعداد نيست بلكه مجموعه استعدادهاست. 
حافظه ، دقت ، يادگيري و ادراك و … در آن اثر دارد و اين وضعيت از فردي به فرد ديگر فرق مي كند. هر يك از روانشناسان با توجه به مكتب خاصي كه مورد قبولشان است در مورد هوش و عقب ماندگي ، نظراتي ارائه داده اند كه در اينجا مختصراً نگاهي به نظريه پياژه مي اندازيم .

 

پياژه روان شناس سوئيسي تعريف هوش و عقب ماندگي را اينطور بيان مي كند :

هوش نتيجه تأثير دائمي و متقابل فرد با محيط است و اگر اين رابطه متقابل به طور متعادل صورت گيرد موجب توانايي سازگاري با محيط و پيشرفت هوش مي شود . كودك در مراحل مختلف رشد تصاوير ذهني مختلفي دارد كه از تصاوير ساده شروع شده و به تصاوير پيچيده تري مي رسد. به نظر وي گذشتن از اين مراحل يعني از مراحل پائين و رسيدن به مراحل بالاتر بستگي به رشد هوش ، ساختمان عصبي و بدني روابط اجتماعي و تجارب زندگي فرد دارد. اهميت و ارزش نظريه پياژه در هوش اين است كه پديده هاي رواني و بخصوص هوش داراي الگوي مخصوص و از يك نظام كلي كه اساس آن تجارب اوليه و عكس العملهاي كودك از بدو تولد حتي قبل از آنكه قادر به تكلم باشد شروع مي شود.

 

اين عكس العملهاي حسي و حركتي هستند كه موجب مي شوند كودك بتواند روابط محسوس عيني و عملي بين اشياء و حوادث را بطور منظم يكي بعد از ديگري كشف كرده و پاسخهاي عملي و درست به وضعيتهاي مختلف مي دهد . از همين جا پياژه عقب مانده را افرادي از جامعه مي داند كه در مراحل پائين رشد هوشي متوق مي شوند و در آنها كششهاي نهاد قوي و زياد است. بطور كلي معلوم مي شود كه عقب ماندگان ذهني افرادي از جامعه هستند كه از نظر فعاليتهاي ذهني نسبت به همسالان خود نارسائي داشته و در نتيجه از توانائي يادگيري ، همسازي با محيط ، بهره برداري از تجربيات ، درك مفاهيم قضاوت و استدلال صحيح به درجات مختلف محرومند و نارسايي فعاليتهاي ذهني آنها از بدو تولد يا مراحل اوليه كودكي وجود دارد در هر صورت هر عقب ماندگي و اختلال ذهني يك مورد اختصاصي است و احتياج به راه حل فردي دارد . 

علل عقب ماندگــي

عـــوامل متعــددي وجود دارد كه باعث بروز عقب ماندگــي مي شود : 

1. اختلالات زيادي كه علل اصلي آنها شناخته شده نيست ولي با عقب ماندگي همراهند ، عده اي از عفونتها ، مسموميتها ، عوامل مكانيكي مانند ضربه ، عوامل كروموزومي ناشناخته ، اشعه ايكس و …

2. عقب ماندگي به علت اتفاقات دوران بارداري ، شكي نيست كه رشد جنين از بدو تشكيل تحت تاثير شرايط بدني و رواني مادر قرار مي گيرد . بعلت رابطه بسيار نزديك بين مادر و جنين بايد گفته دكتر آرنولد گزل را پذيرت كه مي گويد : « اهميت حوادث دوران نسبتاً كوتاه بارداري از حوادث دوران زندگي كمتر نيست » . دكتر گزل به آثار عوامل ارث در رشد و تكامل هوش و شخصيت زياد تأكيد مي كند و عقيده دارد كه كودكان همانطوري هستند كه بدنيا آمده اند . هر كودك با ديگر كودكان فرق دارد و لو اينكه در محيط يكنواخت زندگي كرده باشد وي بهيچ وجه اثر عوامل محيطي را انكار نمي كند .

در مرحله زندگي داخل رحمي بعلت رشد فوق العاده جنين ، سه چهار ماهه اول دوران بارداري اهميت بسزايي و اكثراً اختلالات بدني و نقايص عضوي در همين دوران از زندگي جنين بوجود آمده و به رشد خود ادامه مي دهند . 

عواملــي كه در دوران بارداري بر روي جنين اثـــر دارند عبارتند از : 

1. بيماريهاي مــادر :
 
سفليس ، بيماري سرخجه ، توكسوپلاسنموريس و …

 

2. سن مـــادر و حــــــالات روانـــــي او : 
تحقيقات نشان مي دهد كه در كروموزوم خانمها از سي سالگي به بعد تغييراتي پيدا مي شود كه ممكن است باعث زائيدن كودكان عقب مانده ذهني بشود . بهترين سن ازدواج و زايمان طبق تحقيقات انجام شده بين 20 تا 28 سالگي گزارش شده . قبل از اين دوران بعلت عدم رشد كافي اعضاي تناسلي احتمال زايمانهاي مشكل زياد است و بعد از اين سن نيز مخاطرات آوردن كودك عقب مانده بيشتر مي شود. ضمناً اثر ناراحتيهاي رواني مادر غير قابل انكار است . چون اكثر بيماريهاي رواني باعث بي اشتهايي . اختلالات خواب و تغييرات بيوشيمي و هورموني مي شود مسلماً اين تغييرات در جنين در حال رشد بي تأثير نخواهد بود .

 

3. اثــــــر اشعــــه ايكــــس : 
تأثير اشعه ايكس در جنين قطعي است واكثراً باعث اختلالاتي از قبيل عدم رشد جنين ،كمبود وزن ، عدم رشد مغز ، ميكروسفالي ،‌هيدرو سفالي ، نارسائيهاي هوشي و بالاخره نقايص بدني مي شود . اگر اشعه ايكس به مدت طولاني و درمانهاي اوليه بارداري به بدن و مخصوصاً به شكم و ناحيه لگن مادر تابيده شود خطر آن به مراتب بيشتر است. اثر اشعه ايكس در اواخر دوران بارداري يا نزديك زايمان با روشهاي صحيح آن به مدت خيلي كوتاه و يك يا دوبار خالي از خطر گزارش شده است.

 

4. اعتيـــادات ( الكــل ) : 
اعتياد والدين بخصوص مادر به مشروبات الكلي موجب مسموميت و بدين وسيله باعث نقص عقلي ضعف عمومي و ناهنجاريهاي حسي و حركتي مي شود . مطالعات نشان داده كه مستي در زمان لقاح بعلت آلوده بودن اسپرم يا اوول ممكن است باعث ناهنجاري جسماني و عقلاني شود . امروزه به الكليسم مادر اهميت بيشتري مي دهند ، زيرا الكل خون مادر ، در بدن جنين جريان يافته و باعث اختلالات بيوشيميايي مي شود.

 

5. دخانيات : 
تحقيقات نشان داده است كه نيكوتين ماده اي سمي كه بر روي ارگانيزم مادر و در نتيجه جنين اثر نامطلوب دارد . حركات قلب جنين پس از كشيدن سيگار توسط مادر بعلت كم شدن اكسيژن خون جنين شدت يافته و باعث فشار روي قلب مي شود . اگر كشيدن سيگار مرتباً‌ تكرار شود باعث بزرگي قلب جنين و اختلال در اعصاب تنظيم كننده جريان قلب مي شود . اين نكته مسلم است كه غالباً‌ خانمهاي سيگاري تقريباً‌ هميشه بچه هاي خود را زودتر از مودعد بدنيا مي آورند و عقب ماندگي در كودكاني كه زودتر از موعد به دنيا مي آيند بيشتر است و هر چه كودك نارس تر باشد نارسايي هوشي شديدتر خواهد شد . استفاده از دخانيات در دوران بارداري باعث كم شدن وزن نوزاد و حتي سقط جنين مي شود . حتي مادراني كه بعد از تولد كودكشان سيگار مي كشند استنشاق دود سيگار استعداد ابتلا به سينه پهلود ، برونشيت و آسم را در كودكانشان بيشتر مي كند.

 

6. داروهــــــــاي شيميايـــــي : 
مصرف هر داروي بيجا بخصوص در زمان بارداري و مخصوصاً در سه چهار ماهه اول خالي از خطر نيست بخصوص اگر اين داروها در مدت زمان طولاني و به مقدار زياد مصرف شود . داروهاي خواب آور و مسكن به مقدار زياد بعلت ايجاد وقفه تنفسي واختلال در جريان خون جنين و اختلالات عضوي شديد ايجاد مي كنند و اكثراً كودكان ناقص الخلقه به دنيا مي آيند . استعمال داروهاي آرام بخش و ضد افسردگي و ضد صرع به مقدار زياد و طولاني مدت خطرناك گزارش شده كه البته همانقدر كه به اين خطرات اشاره شده به قطع ناگهاني و يا بدون مشورت پزشك اينگونه داروها به علت بوجود آمدن عوارض بعد نيز تأكيد بسيار شده است . در كل مصرف دارو و يا عدم مصرف آن در زمان حاملگي حتماً با نظر پزشك متخصص بايد صورت گيرد.

 

7. عامـــل ارهـــاش Rh 
به غير از گروههاي خوني A . B . AB و O گروههاي خوني ديگري وجود دارند . يكي از گروههاي خوني وجود عامل ارهاش يا عدم آن است . از ساليان دراز متوجه شده بودند كه گاهي اوقات نوزاد بعضي از مادران در زايمانهاي دوم و سوم دچار ناراحتي يرقان شده و بعلت هموليز گلبولهاي قرمز خون و كم خوني شديد فوت مي كنند. 
انتقال عامل ارهاش يا عدم انتقال آن يك مسئله ارثي است و تجربه ثابت كرده است كه اگر پدر ارهاش مثبت و مادر ارهاش منفي داشته باشد در بارداري اول تعدادي از عامل ارهاش جنين كه از پدرش گرفته داخل خون مادر مي شود و در خون مادر ماده ضد ارهاش را بعنوان آنتي كور مي سازد و همين آنتي كور كه در زايمانهاي بعدي باعث خراب شدن خون جنين شده و بيماريهاي بوجود مي آورد . معمولاً كودك مبتلا پس از بدنيا آمدن ضعيف است و اكثراً قبل از موعد به دنيا مي آيد. جفت بزرگتر و جثه نوزاد كوچكتر از طبيعي و اكثراً پف آلو و زرد رنگ است كه بايد بلافاصله خونش تعويض و خون همگروه ارهاش منفي تزريق شود.

 

عقب ماندگـــــي بعلت حوادث زايمانــــــي و دوره بعد از زايمــــان 

بديهي است زايمانهاي مشكل و بكار بردن وسايل مكانيكي در زايمانها تاثيرات نامطلوبي بر مغز جنين خواهد داشت. طرز قرار گرفتن جنين ، پيچش بند ناف به دور گردن ، اختلالات و نارسايي جفت در رساندن خون ممكن است باعث كم خوني مغز و خرابي سلولهاي آن شود . 
در زايمانهاي قبل از موعد نارسايي رشد هوشي بيشتر ديده مي شود زيرا هنوز سلسله اعصاب مركزي كودك رشد كافي ندارد و كودك بدليل حساس بودن امكان ابتلا به بيماريهاي عفوني را دارد. از بيماريهاي مهم كه احتمالاً بر اثرضربه هاي زايماني اتفاق ميافتد فلج مغزي است اين بيماران اكثراً مبتلا به حملات صرع هستند واختلال تكلمي ، يادگيري، بينايي و حتي حركات غيرارادي و تكراري بدون هدف در اين كودكان شايع است . 

عواملــي كه بعد از تولد اهميت بيشتــري دارند : 

۱. بهداشت كودك : 
خصوصاً‌ در ماههاي اول زندگي در رشد هوشي يا عقب ماندگي اهميت فراواني دارد . خوشبختانه اكثر بيماريهاي عفوني رايج را با استفاده از واكسيناسيون مي توان پيشگيري كرد .

۲. تغذيه : كمبود مواد غذايي موجب كمبود رشد جسماني و رواني و در نتيجه ناتواني جسمي و عصبي مي شود كه ممكن است نارسايي رشد هوشي توليد نمايد . سوء تغذيه در دراز مدت اثرات قطعي بر روي بهره هوشي كودك به همراه خواهد داشت . 

عقب ماندگــــي بعلت عــــوامل محيطــي ، اجتماعـــــي و فــــرهنگــي 

شكي نيست كه عوامل محيطي در ايجاد نارسايي رشد هوش سهمي بسزا دارد منتها اهميتي كه براي اين عوامل قائل هستند يكسان نيست . 

عــــــوامل قطعـــــي مــوثـــــر در رشــــد هـــوش : 

۱. فقــر انگيــــزه هاي محيطـــــي : 
بديهي است براي آنكه قواي ذهني كودك به نحو احسن رشد كند احتياج به محركات طبيعي دارد و هر قدر شرايط محيطي از نظر ايجاد محرك نامناسب تر باشد قواي ذهني كودك رشد كمتري خواهد داشت . تقريباً همه بررسيها نشان داده اند كه رشد قواي ذهني با شرايط محيطي ارتباط مستقيم دارد ، يعني كودكان محيطهاي نامساعد با كودكان همسال خود در محيطهاي مساعد از لحاظ هوشي در درجات پايينتري قرار دارند .

 

۲. كمبـــودهاي عاطفــي : 
كودكاني كه از نظر پيوندهاي عاطفي با مادر يا اطرافيان دچار فقر شديد بوده اند اكثراً‌ به اختلالات شخصيتي ، ناسازگاريهاي اجتماعي و نارسائيهاي هوش مبتلا شده اند . اين اختلالات در خانواده هايي كه به عللي از هم پاشيده شده اند يا احياناً روابط عاطفي والدين با كودك نامساعد بوده است زياد ديده مي شود . آثار سوء اختلافات خانوادگي گاهي يا اكثراً بيشتر از خانواده هاي از هم گسسته است زيرا نزاع و مشاجره يا عدم توافق والدين احساس حقارت و حس ناايمني شديدي در كودك توليد مي كند .

 

۳. مسائل بهداشتـــــي و پـــزشكــي : 
همانطور كه بيماريهاي مختلف ، حوادث و تصادفات در خانواده هاي بي بضاعت فراوان است عقب ماندگيهاي ذهني نيز بعلت محدوديتهاي بهداشتي و پزشكي در اين خانواده ها زياد به چشم مي خورد . از نظر آماري رابطه فقر و عقب ماندگي و همچنين عقب ماندگي و نواحي پر جمعيت ثابت شده است.

گــــروه بندي عقب ماندگــي از نظـــر آموزشــي ، تربيتــي و درمانــي 

از نظر آموزشي به كودكي مانده گفته مي شود كه بعلت استعداد محدود به روشهاي خاص آموزشي آموزش درماني نياز داشته باشند . آموزش درماني عبارت از مجموعه اصول آموزش روانشناسي و پزشكي است كه بتواند معلولين جسماني يا ذهني را تا حد امكان به عضو مفيد جامعه تبديل كند . 

عقب مانده ها را از نظر درماني ، تربيتي و آموزشي به دو گروه بزرگ تقسيم مي كنيم :

۱. عقب مانده هاي ذهني درمان نا پذير يا افراد پناهگاهي 
۲. عقب مانده هاي ذهني درمان پذير 

اين دسته به نوبه خود به دو دسته ديگر تقسيم مي شوند :

۱- گــــروه آمــــوزش پذيـــــر 

۲- گــــروه تـــربيت پذيــــر

* به كودكاني كه از نظر آموزشــي ديرآموز هستند عقب مانده ذهنـي اطلاق نمي شود. 

 

الف- ‌عقب مانده هـــــاي درمان ناپذيــر : 
عقب مانده هاي عميق هوشي كه بيشتر به علل ارثي و مادرزادي مبتلا به ناهنجاريهاي متعدد شده اند در اين گروه قرار مي گيرند . هوشبهر اين افراد از 25 تجاوز نمي كند . اغلب اين افراد علاوه بر نارسايي عميق هوشي نارسايي حسي ، حركتي و نقايص عضوي نيز دارند . و چون خانواده ها قادر به نگهداري اين نوع كودكان نيستند و بعلت پيشرفتهاي پزشكي هم از مرگ و مير آنان كاسته شده لذا در آسايشگاهها تحت حمايت خاص قرار مي گيرند .

 

ب - عقب مانده هاي درمان پذيــر : 
اين گروه كه اكثريت بسيار زياد عقب مانده ها را تشكيل مي دهند درجات متفاوتي از نارسائيها و ناهنجاريهاي هوشي را دارا هستند . به كمك تدابير پزشكي و روشهاي تربيتي بهبود نسبي حاصل مي شود . 
اين افراد به دو دسته آموزش پذير و تربيت پذير تقسيم مي شوند .

 

۱- گــــروه آموزش پذير : 
افرادي كه هوشبهر آنان بين 51 تا 70 است آموزش پذير خوانده مي شوند . اين افراد از لحاظ دانستن لغات ضعيف اند و مفاهيم را خوب درك نمي كنند . آموزش كلامي ندارند و از لحاظ عاطفي واكنشهاي لازم را بدست نمي آورند .تمركز دقت در آنها محدود است و براي يادگيري از خودشان انگيزه نشان نمي دهند ، كه شايد بعلت شكستهايي بوده كه در حين يادگيري با آن مواجه شده اند . در اين گروه ممكن است افرادي پيدا شوند كه از لحاظ يادگيري در كارها عملي و غير كلامي به حد متوسط كودكان عادي برسند ، مشروط بر اينكه در موسسات خاص و تحت نظارت مربيان كار آزموده فعاليت كنند .

 

گاهي شاهد هستيم كه تعداد زيادي از افراد آموزش پذير در مدارس عادي و با كودكان معمولي كه خود موجب بروز اشكالاتي در تدريس و آموزش ساير دانش آموزان مي شود به تحصيل مشغولند علت اين نابساماني يكي تعصب بيش از حد والدين است مبني بر اينكه كودكشان در مدارس ويژه و با عقب ماندگان تحصيل نكنند و ديگر اينكه هزينه چنين موسساتي فوق العاده گران است و از عهده هر خانواده اي بر نمي آيد .


تعداد زيادي از مربيان بر اين عقيده اند كه كودكان آموزش پذير نبايد جدا از ديگر همسالان خودشان و در مدارس ويژه تحصيل كنند ولي عيب اين روش در اين است كه مدارس كشور ما واجد شرايط مطلوب براي اين گونه كودكان نيست و چنين افرادي خيلي زود به كمبودهاي خود پي مي برند . همكلاسانشان آنها را به بازي نمي گيرند و تمسخر مي كنند و معلمانشان هم بدليل عدم پيشرفت توجهي به آنها نمي كنند و عقده حقارت هم به كمبودها و نارسائيهايشان اضافه مي شود . 
كودكان ديرآموز از هوشبهر بالاتري نسبت به گروههاي ديگر برخوردارند بيشتر در مدارس عادي تحصيل مي كنند و كمتر اتفاق مي افتد كه به مدارس ويژه نياز داشته باشند .

 

۲- گـــــــروه تربيت پذير : 
اين گروه هوشبهري بين 50-26 دارند و چون توانائيهاي تحصيلي آنها از يك كودك 7 ساله تجاوز نمي كند پس از لحاظ آموزشي در سطح پائينتري قرار گرفته اند و امكانات محدودتري دارند و در مورد اين دسته هدف اين است كه كودك بتواند از خود مراقبت كند و نيازهاي اوليه خود مانند غذا خوردن، لباس پوشيدن، شانه كردن و … را رفع كند. گر چه پيشرفت آموزش در اين كودكان مأيوس كننده است ولي براي اين دسته كلاسهاي ويژه اي در مدارس مخصوص تشكيل مي دهند. 

دو نوع آموزش براي كودكان تربيت پذير در نظر گرفته مي شود : 

۱- آمــوزش بـــرنامه اي : 
روشي است كه مطالب و قسمتهاي مختلف برنامه از ساده به مشكل با نظم و ترتيب معيني تعيين شده اند كه گام به گام اجرا مي شود .

 

۲- آمـــوزش آزاد و بدون درجــه : 
در اين روش براي آموزش از نظر زماني حدي وجود ندارد و كودك هر درسي را ياد گرفت به درس بعدي مي پردازد . در اين روش ، يادگيري به نحو مطلوبتري انجام مي پذيرد . 

ازدواج در ميان نوجوانان مبتلا به نارسائيهاي عاطفــي و عقلــي 

از نظر سنتي ، ازدواج به عنوان سنگ زير بنا در زندگي هر فرد شناخته شده است و كساني كه نمي خواهند ازدواج كنند را معمولاً‌ بعنوان افرادي غير كامل تلقي مي كنند و افراد چه استثنايي و چه طبيعي در اوايل زندگي خود در جامعه اي كه در آن زندگي مي كنند ازدواج را يك نهاد مهم در نظر مي گيرند . موضوع ازدواج موضوع مهمي است و بايد در برنامه هاي آموزشي كودكان استثنايي مورد توجه قرار گيرد .

 

در غير اينصورت كودك ممكن است بدون داشتن دركي از پيچيدگي و اهميت تعهدات زناشويي به سن بلوغ برسد . علاوه بر اين ممكن است انتظاراتي غير واقعي از توانايي خود در يك رابطه زناشويي در سر بپروراند . از آنجا كه تعداد زيادي از كودكان مبتلا به پريشاني عاطفي به خانواده هايي از هم پاشيده تعلق دارند و از آن جا كه تعداد زيادي از كودكان عقب مانده ذهني سالهاي فراواني از عمر خود را در مؤسسات پناهگاهي مي گذرانند ، ممكن است چيزي درباره ارتباطهاي روزانه بين زن و شوهر را ندانند. برخي از كودكان استثنايي ممكن است در نقش همانند سازي با همجنسان خود با اشكال مواجه شوند ( مثلاً پسر ممكن است رفتارهاي جنس مؤنث و نه جنس مذكر را تقليد كند ) يا ممكن است بداند مذكر و يا مؤنث مي باشد اما ممكن است در شناسايي شغل ، مسئوليتها ، علايق و سرگرميهاي كه از نظر سنتي براي جنسيت آنها مناسب تشخيص داده شده است با مشكلاتي روبرو گردد .

 

تعدادي ممكن است چنين استدلال كنند كه ازدواج افراد عقب مانده ذهني عملي غير عاقلانه است اما مشاهده شده تعداد زيادي از عقب مانده هاي ذهني توانسته اند در روابط زناشويي ، سعادت ، ثبات و رضايت شخصي داشته باشند . آنها به صورتي عاقلانه مشاهده كردند كه « محبت ورزيدن و دريافت آن » و نيز لذتهاي جسمي مخصوص كساني نست كه بالاتر از سطح هوشي معيني مي باشند . ناتواني در انجام وظايفي جز روابط ظاهري خصوصيت تفكيك ناپذير افراد عقب مانده ذهني نمي باشد و در برخي موارد ازدواج باعث افزايش قدرت اراده فرد براي كسب موفقيت شده بود ولي غالباً اين همسران توانسته بودند بر ضعفهاي فردي غلبه كنند . كمپتون عقيده دارد كه ازدواج افراد عقب مانده ذهني بايد از چهار زاويه مورد توجه قرار گيرد . 

۱- از زاويه ديد همســـران عقب مانده 
۲- از زاويه ديد والــدين 
۳- از زاويه ديد كودكـــي كه هنوز متولد نشده است 
۴- از زوايه ديد جامعـــه 

فوايد چنين ازدواجهايـــي 

۱. همــراه بودن با فــردي كه از توانايي عقلــي مشابهي برخوردار است . 
۲. وسيعتر ساختن افقهاي فــردي از طريق معاشرت با فاميل و آشنايان همســر 
۳. نيازهاي كمتـــر به سرپرستان 
۴. ارضاي كامل نيازهاي جنســــي 
۵. امنيت و اعتماد شخصــي 
۶. سهيم شدن در مسئوليتهايــي كه در اداره خانه بايد به اشتراك انجام شود . 

زيانهـــــاي چنين ازدواجهايـــــي 

 

۱. مسائل مشتركـــي كه ممكن است بــراي همسران طاقت فرســا باشد . 
۲. ارزيابي مداوم ثبات عاطفــي كه فرد ممكن است فاقد آن باشد . 
۳. ضعفهاي فــردي ( اعم از عاطفــي يا جسمــي ) 
۴. بــراي امرار معاش از چه محلــي مي توانند پول بدست آورند ؟ 
۵.انجام كارهاي منــزل چگونه صورت گيرد ؟ 
۶. اگــر يكي از زوجين بيمار شود چه اتفاقــي خواهد افتاد ؟ 
۷. اگـــر زن باردار شود چه بايد كرد ؟ 
۸. چگونه مــي توان از بارداري جلوگيــري كرد ؟ 
۹. در صـــورت بارداري چگونه از فرزند نگهداري شود؟ 

ترديدي نيست كه نكته مهم در چنين ازدواجهايي اين است كه از طرف خانواده ها و جامعه بطور كامل حمايت شود . ولي آيا واقعاً چنين ازدواجهايي عاقلانه است ؟ ديدگاهها درباره چنين ازدواجهايي چيست ؟ و آيا در صورت ازدواج بهترين روش همان نازا و عقيم كردن عقب ماندها نيست كه چنانچه در صدد كسبت چنين فوايدي هستيم حداقل بتوانيم كمي از مضراتش كم كنيم . 

پيامهاي بهداشتـــي 

- آيا مي دانيد در انسان كمبود تغذيه باعث كمبود وزن بچه ، زايمان قبل از موعد و اختلال مغزي مي شود . 
- مننژيت ، مننگو ، آنفاليت ها شايعترين علل عقب ماندگي در بين عفونتهاست . 
- امروزه با روشهاي بسيار ساده و مخصوص بنام آمينومنتيزيس اختلالات كروموزمي تشخيص داده مي شود . 
- مي دانيد بسياري از ناراحتيهاي عصبي و رواني يا حتي عضوي اگر زودتر معالجه شوند با مخارج كم مي شود از پيشرفت آنها جلوگيري كرد . 
- اكثر عقب ماندگيها قابل پيشگيري هستند . 
- والدين عزيز آيا مي دانيد هوش يك استعداد نسبت بلكه مجموعه استعدادهاست . 
- بهترين راه جلوگيري از اتلاف سرمايه هاي اقتصادي و تباهي نيروي انساني جلوگيري از بروز عقب ماندگيهاست . 
- اكثر ناسازگاريهاي كودكان زودگذر بوده و با رشد كودك اختلالات ساده رفتاري از بين مي رود . 
- آيا مي دانيد عوامل محيطي ( تربيتي فرهنگي – اجتماعي و … ) نقش مهمي در رشد هوش فرزندانيان بازي مي كند . 
- كمبودهاي عاطفي مادر و پدر باعث اختلالات شخصيتي ، نارسائي هوشي و ناسازگاريهاي اجتماعي مي شود . 
- تاثير جدايي از مادر يا كمبودهاي عاطفي فقط به دوران كودكي محدود نمي شود بلكه مراحل بعدي رشد را نيز در بر مي گيرد . 
- پدر و مادر عزيــز به سلامت رواني و جسماني كودك دلبندمان بيشتــر بينديشيم . 
- پدران و مادراني كه تحصيلات بهتري دارند يا بهتر تربيت شده اند مي توانند محيط مساعدتري براي رشد كودك فراهم كنند . 
- محيط با انگيـــزه هاي بيشتر استعدادهاي ذاتــي كودك را بهتر شكوفا مي سازد. 
- آيا مي دانيد با تعداد نفرات اعضاي خانواده نيز در رشد هوش دخيل است . 
- آيا مي دانيد تغذيه نامناسب مادر در دوران بارداري و شيردهــي در رشد كودك اثر نامطلوب مي گذارد . 
- آيا مي دانيد با سوء تغذيه باعث نقصان تعداد و اندازه سلولهاي مغزي ، آنزيم ، پروتئين در كودك مـي شود . 
- مــادر عزيــز آيا مي دانيد با اصلاح تغذيه مي توان آثار سوئ تغذيه داروي رشد مغــزي كودكان به ميزان زياد كاهش داد . 
- با جلوگيري از حاملگــي در سنين بالا ( مثلاً‌ بعد از 40 سالگي ) از بيماريهاي زمان بارداري جلوگيري كنيد . 
- كودكانــي كه از نظر پيوندهاي عاطفي با مادر يا اطرافيان دچار فقــر شديد بوده اند اكثراً به اختلالات شخصيتــي ، مبتلا مي شوند . 
- صبــر و حوصله و مقاومت از شرايط ضــروري و لازمه توفيق درمانـــي است . 
- تا جايـــي كه ممكن است با كودك عقب مانده رفتاري مشابه كــودك عادي داشته باشيم . 
- اكثــر عقب مانده ها حساس اند و از بي مهـــري يا تحقير اطرافيان و كم استعدادي خود رنج مي برند . 
- تشويق و مراقبت و كمك به كــودك عقب مانده استعداد خفته شان را بيدار كرده و موجب پيشرفت آنهــا مي شود . 
- كـــودك را آزاد بگذاريد تا خودش به تنهايـــي كارهــايش را انجام دهد . 
- راهنمايــي و حمايت از طــرف والدين ضــروري و اساســي است . 
- هـرگــز كودك عقب مانده را سرزنش يا احياناً تنبيه نكنيد . 
- روان درمانــي براي رفع اختلالات هيجانــي و عاطفــي والدين در رابطه با واقعيت مشكــل فرزندشان لازم و ضــروري است . 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 ساعت: 22:25 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ترس درکودکان

بازديد: 175

ترس کودکان از مهمترین مسایلی است که بسیاری از خانواده ها با آن مواجه هستند و دارای علل گوناگونی است که بر کودک تاثیرات بسیاری می گذارد. 
بدین ترتیب که گاه والدین برای آگاه کردن کودکشان از موقعیتی خطرناک به قدری مبالغه می کنند و اضطراب و هیجان بروز می دهند. به عنوان نمونه جیغ می زنند، لکنت زبان میگیرند و غیره که این هیجان شدید به کودک انتقال یافته و به جای تشخیص عامل خطرناک ، موجبات ترس و وحشت وی فراهم می شود و ممکن است مدتها در ذهن کودک باقی مانده و او را آزار دهد.

تحقیقات حاکی از این است ، بیش از 35 درصد عامل ترس کودکان مبالغه کردن بیش از حد والدین و اعضاء خانواده در مورد ؟ یا موقعیتی خاص می باشد. این گونه کودکان معمولا بی قرار بوده، دلشوره ، نگرانی ، کاهش تمرکز ، تحریک پذیری ، اختبلال خواب و اشتها، خستگی شدید، کابوس شبانه داشته و علایم جسمی مانند: تهوع و استفراغ، سردرد ، دل دردهای پی در پی و غیره را بروز می دهند.

برخی والدین تصور می کنند با بالا رفتن سن کودک ، ترس وی خود به خود از بین می رود و اهمیت زیادی به آن نمی دهند، در صورتی که چنانچه این ترس ها تثبیت شود و برای کنترل درمان آن اقدامی صورت نگیرد. ، این کودکان دچار ضعف اراده و عدم اعتماد به نفس خواهند شد. پژوهشگران بر این باورند که از عوامل مهمی که موجبات ترس و اضطراب کودک را فراهم می آورد، می توان به دو نکته اشاره کرد :

۱.  عوامل تصادفی :که موجب ترس کودک می شود، بدون قصد قبلی بوده و به صورت ناگهانی جلوه می کند، مثل افتادن کودک از پله و ترس وی از پلکان ، گم شدن کودک و ترس وی از جدا شدن مادر.

۲. عوامل عمدی: که گاه شخصی کودک را از شیء یا چیزخاصی می ترساند و در ذهن کودک ایجاد ترس و اضطراب می کند . به عنوان مثال: ترساندن کودکان از شخصیتهای خرافی یا افراد غریبه ، تاریکی و غیره.

 دکتر رضا دولتیار، روانپزشک معتقد است ، برخی ترسهایی که گاه والدین برای راحت تر شدن کار خود در کودک به وجود می آورند موجبات اضطراب و وحشت وی را فراهم می آورند . مثال ترساندن از آمپول ، داندانپزشکی و غیره . وی می گوید: "ترس ها به دو دسته کلی تقسیم می شوند: ۱. ترسهای ذاتی ۲. ترس های اکتسابی ترسهای اکتسابی ، ترس هایی هستند که در محیط آن ها را می آموزیم. مثل ترس از سوسک ، مار ، تصادف و غیره"

 وی در ادامه می افزاید: "کودک نمی داند  که مار خطرناک است و گاه ممکن است دستش را برای گرفتن آن دراز کند، مادر به او می آموزد که مار خطرناک و سمی است. 
بیشترین ترس ها در جامعه اکتسابی هستند و افراد آن را تجربه می کنند". متخصصین معتقدند : برای از بین بردن ترس کودکان از موقعیت یا شیء خاص باید وی را با آن موقعیت روبه رو  کرد و این کار همراه با تجربه ای خوشایند مثل در کنار او بودن یا دادن پاداش میسر است.

دولتیار می گوید: "برای کنترل ترس کودکان باید وی را به مرور و طی چند مرحله با موقعیت ترسناک مواجه کرد، در موقعیتی آرام و راحت مبادرت به این کار نمود. که در اصطلاح، حساسیت زدایی منظم نامیده می شود. به عنوان نمونه برای کنترل ترس کودک از سوسک باید طی چند مرحله آن را انجام داد.

۱- در مرحله اول می بایستی در مورد سوسک با کودک صحبت کرد و از این که ترس او بی مورد است اور را آگاه نمود.

۲- در مرحله دوم سوسک را به وی نشان داد و اجازه لمس آنرا به وی بدهم.

۳- در مرحله سوم، سوسکی مرده به او نشان داده و او را کاملا از بی خطر بودن آن آگاه کنیم در مرحله آخر کودک را با سوسک مواجه کنیم. "

فریبا هرندی کارشناس مسایل تربیتی معتقد است؛ گاه ترس و اضطراب کودکان ممکن است به موقعیتهای مشابه سرایت کند، وی می گوید: "کودکانی که با موقعیتی ناخوشایند و ترسناک مواجه می شوند آن را ممکن است به موقعیتهای شبیه به آن تعمیم دهد و حتی کودک نتواند خطر واقعی را از نشانه های مشابه آن تمیز دهد و حتی کودک نتواند توضیح دهد چه چیزی واقعا موجب ترس وی شده است.

به عنوان مثال کودکی که شگی پشمالو را گاز می گیرد، ممکن است از تمام حیوانات پشمالو وحشت کند و نتواند علت آن را توضیح دهد." برخی والدین ترس کودک خود را جدی نگرفته و آن را بازی می دانند و حتی گاه وی را به خاطر آن تنبیه می کنند.

دکتر دولتیار می گوید: " اولین قدم در راه کنترل ترس کودک باید قبول کرد که اضطراب و وحشت کودک واقعا ترس است و جنبه دیگری ندارد. در واقع در ترس نباید از تنبه استفاده کرد چون بی شک تثبیت می شود، مثل زندانی کردن کودک در اتاق تاریک و غیره." این روانپزشک می افزاید : گاه والدین ترس کودک را به باد مسخره می گیرند و او را سرزنش می کنند که فردی ترسو و بی اراده و ضعیف است، که با این کار اعتماد به نفس کودک را تضعیف می کنند."

دکتر محمدرضا شمس انصاری، روانپزشک معتقد است ، کودکان معمولا از تاریکی ، آتش ، سوسک ، موش و غیره می ترسند، این ترس ها چنانچه تقویت نشود و راه کار مناسبی برای آن در نظر گرفته شود، به مرور از بین می روند. وی می گوید : "برخی کودکان چنانچه مادر یک لحظه از آنان دور می شود به گریه و زاری می پردازند و وحشت عجیبی از آن دارند ودر تاریکی شب تشدید می شود. این گونه کودکان معمولا کابوس شبانه داشته و از علائم مختلف جسمی رنج می برند. و چنانچه مادر و پدر به این امر توجه نداشته باشند و به مرور آن را کنترل نکنند، کودک دچار اختلالات رفتاری و روانی خواهد شد." این روانپزشک راه کارهایی را در این پیشنهاد می کند که عبارت است از :

  • رفتاردرمانی : رو به رو کردن کودک با موقعیت ترسناک به مرور زمان
  • روان درمانـــی یــا روان کـــاوی
  • دارو درمانـــی در صــــورت نیاز

روان شناسان بر این باورند ، برای آگاه کردن کودکان از خطر بایستی از ملایم ترین موقعیت ها استفاده کرد و برای آنان استدلال نمود، ذهن کودک مانند فیلم عکاسی حساس است و بسیار زود نقش می پذیرد و این تأثیر دوامی طولانی دارد، پس این امر توجه لازم را می طلبد.

مادری از اینکه دختر 7 ساله اش از دندان پزشک هراس و وحشت عجیبی دارد می گوید: "راضی به مراجعه به دندان پزشک نمی شود ". کارشناسان معتقدند: اینگونه کودکان را باید در موقعیت آرام و پاداش دادن یا آگاهی یافتن از سوی دندانپزشکی مهربان متقاعد کرد. به عنوان مثال با گفتن اینکه اینکار کمی درد دارد ولی تو شجاع هستی و می توانی آنرا تحمل کنی و غیره .

مریم حقیقت ، مادری است که از وحشت کودکش از تنهایی در اتاق ، شب هنگام نگران است و می گوید: " کودکم همیشه سعی دارد کنار من بخوابد و به هیچ وجه حاضر نمی شود در اتاقش بخوابد و نگران من از این است که در آینده نیز نتواند تنها بخوابد "

دکتردولتیار در این مورد می گوید: "برای کنترل ترس از گونه کودکان دروهله اول باید در هنگام شب چراغی کم نور در اتاقشان روشن کرد و به مرور آن را کم و سپس خاموش نمود. در مرحله دوم در اتاق کودک به همراه وی در تاریکی به تعریف کردن لطیفه و داستان های جالب پرداخت و موقعیتی خوشایند در تاریکی برای وی ایجاد کرد. در مرحله سوم او را کم کم در اتاقش تنها بگذارید که به آن اصل کاهش ترس گفته می شود." 

گاه ترس کودکان موجب دروغ گویی، جویدن ناخن، پرخاشگری و غیره می شود. که این امر موجبات اختلال رفتاری را در کودک تقویت می کند و مراجعه به مشاور و روانپزشک را می طلبد. اغلب پزشکان نیز بایستی در برقرار کردن ارتباط دوستانه با این کودکان مهارت داشته و در تمام مدت معاینه با وی صحبت کنند، به بیان دیگری تجارب تلخ معاینه های پزشکی را با تجربه های شیرین بازی و سرگرمی همراه سازند.

از طرفی نیز می توان به کودکان آموخت که موقعیتهای ترس آور را پیش بینی کنند و خود را برای مواجه شدن با آن آماده کنند، البته همه موقعیتهای ترسناک را نمی توان پیش بینی کرد اما برخی آنان مانند رعد و برق یا رفتن به بیمارستان را می توان به دقت توضیح داد، تا از بسیاری ترس های کودکان جلوگیری شود. روانپزشکان بر این باورند :لکنت زبان مسئله ای است که گاه از ترس به وجود می آید. و حتی به صورت جدی بروز میکند و نیاز به درمان متخصص پیدا میکند. در واقع راه کاری که برای این کودکان پیشنهاد می شود عبارت است از :

۱. وقتی کــودک برای برقراری ارتباط با دیگران می کوشد، به او فرصت بدهیم ، حرف بزند و حرف او را قطع نکنیم ، حــرفهای او را تصیح کرده و کلمه ها را پیشاپیش در دهان وی نگذاریم.

۲. دقت کنیم ، کســـی ادای کــــودک را درنیاورد و او را مسخــره نکند و حالتهای چهــره او را تقلید نکند.

۳. نسبت به لکنت زبان کــودکان نگرانــی و سراسیمگــی نشان ندهیم و کاملا خونســرد باشیم.

۴. چون سخن گفتن ازتقلید و سرمشق آموخته می شود سعــی کنید کــودک کسانی را ســرمشق قرار دهد که درست صحبت می کنند. 
بنابراین با توجه به نکات ذکر شده می توان دریافت ترس های کودکان چنانچه ادامه یابد و کنترل نشود، منجر به مشکلات زیادی خواهد شد که در ذهن و رفتار کودکان تأثیراتی سوء برجای می گذارد پس توجه کامل والدین واعضاء خانواده در این امر مهم ضروری به نظر می رسد.


منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 ساعت: 21:59 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

کمروئي در کودکان

بازديد: 89

ديده کمروئي در کودکان مي تواند آنها را از جمع و فعاليتهاي اجتماعي دور کند. چنانچه اين مسئله در دوران کودکي رفع نشود تأثيرات خود را در دوران بزرگسالي نشان خواهد دادبراي آشنائي با علل و راهکارهاي رفع کمروئي، اين مقاله را مطالعهبفرمائيد...


كمروئي در بين كودكان بسيار شايع است و بسياري از والدين را نگران مي كند كه چطور با اين مسئله كنار بيايند. در اين مقاله راهكارهايي جهت غلبه بر كمروئي ارائه شده است .ابتدا علل كمروئي را ذكر مي كنيم.

  •  عــــوامل زمينه ساز ژنتيک
  • رابطه دلبستگــي كمتــر بين والدين و كــودك
  • ضعف در اكتساب و يادگيــري مهارت هاي اجتماعــي
  • برخورد خشن خواهـــر و بــرادر با کودک
  • دست انداختن كـــودك و مـــورد انتقاد قــــرار دادن شديد او.

جنبه هـــاي مثبت و منفـــــي كمـــــروئـــــي

كودكان كمرو كمتر درگير رفتارهاي غير اجتمائي مي شوند، چون اينگونه كودكان به نظرات ديگران راجع به خود اهميت مي دهند و هميشه مراقب و نگران رفتار خود هستند.جنبه منفي كمروئي اين است كه كودكان كمرو كمتر به انجام مهارت هاي اجتمائي مي پردازند و دوستان كمتري دارند. آنها بيشتر از انجام ورزشها و نمايش كه باعث مي شود در مقابل ديگران قرار گيرد پرهيز مي كننددر اين صورت اين كودكان اعتماد به نفس پائيني دارند و اندوهگين و مضطرب هستند.

 

نقش والــــديــن در غلبــه بــر كمروئــــــي کــودکـــان

در اينجا پيشنهاد ميشود كه حداقل براي يك ماه، تا حد امكان راهبردهاي متعدد را بكار برده و مواردي را كه به نظر ميرسد اثر بخش هستند، ادامه دهيد.

 

۱. براي كودك از زماني صحبت كنيد كه در آن هنگام شما نيز رفتاری خجالتي داشته ايد.

وقتي كودكان از خجالتي بودن خود احساس شرم مي كنند در اين هنگام است كه عزت نفس خود را از دست مي دهندوالدين در اين مورد مي توانند به كودك خود كمك كنند يعني به آنها بگويند كه: "ما هم در اين شرايط امكان داشت خجالت بكشيم." و به آنها بگويند كه چطور شد رفتار اجتمايي پيدا كردند و بر رفتار خجالتي خود چيره شدندكودكان چون تصويري خداگونه از والدين خود دارند، با آگاهي يافتن از چنين مطلبي در مورد خجالتي بودن خود احساس بهتري پيدا مي كنند.

 

۲. براي فرزندان خود توضيح دهيد كه رفتار اجتماعـــي براي آنها چه فايده هاي دارد.

كودكان وقتي بدانند انجام يك رفتار سودمند است، تمايل پيدا مي كنند تا آنرا انجام دهند. والدين تجارب شخصي خود را براي كودكان بازگو ميكنند. مثلا: "براي اينكه معلم بشوم، مجبور بودم بر كمروئي خودم غلبه كنم، چون معلم شدن نيازمند اين است كه فرد بتواند هر روز با افراد تازه صحبت كند".بدين صــورت والدين مي توانند رفتار اجتماعي را به كودكان خود بازگو كنند.

 

۳. هنگامي كه كودكان از برقراري ارتباط و تعامل داشتن ابراز ترس مي كنند، با آنها همدردي كنيد.

یكي از راههايي كه مي توانيد براي غلبه بر ترس فرزندان اقدام كنيد اين است كه:احساس آنها را درك كنيد و با آنها همدردي كنيدمثلا اگر بخاطر كمروئي از رفتن به فوتبال امتناع مي كند در چنين موقعيتي والدين بگويند كه: "احساس نگراني و خجالت و ترس تو را درك مي كنممن خودم گاهي دچار اين احساس مي شوم". وقتي كودكان مي بينند كه احساس آنها براي ديگران مهم است در اين صورت سعي مي كنند بر ترس خود غلبه كنند.

 

۴. از اين كه برچسب خجالتــــي به او بزنيد جدا خودداري کنید.

گاهي اوقات والدين در حضور ديگران كودك خود را خجالتي مي نامند و كودك با برچسب خجالتي بودن مواجه مي شود. در اين صورت نقش خجالتي را بازي مي كند و واقعامي پذيرد كه خجالتي استوالدين اگر مي بينند كودك، خود در جمع زياد صحبت نمي كند به ديگران اجازه ندهد كه او را خجالتي بنامند. بلكه بگويد: "كودك من گاهي طول مي كشد تا گرم بگيرد". و كودك خود را تشويق به صحبت كردن بكنيد.

 

۵. مدل يا الگويي از رفتار معاشــــرتي را آماده كنيد.

والديني كه مي خواهند كودكشان رفتار اجتماعي داشته باشد خودشان بايد رفتارهايمعاشرتي خود را بيشتر كنند. دوستان و اقوام را بيشتر دعوت كنند، با همسايگان ديدار كنند و در مراكز خريد با افراد تازه و يا با افراد غريبه كه خوشايند به نظر مي آيندصحبت كننداز آن مهمتر، با كودكان هم سن كودك خود صحبت كنند و در بازي هاي آنها شركت نمايند. شايد كودك شما در ابتدا با اين رفتار شما برآشفته شود ولي به مرورزمان به اين شيوه معاشرتي عادت خواهد كرد.

 

۶. فـــــرزندان را با موقعيت و افـــــراد ناآشنـــا مــــواجه سازيد.

هر قدر كودكان خجالتي با افراد ناآشنا تعامل بيشتري پيدا كنند، كمروئي آنها سريعتركاهش مي يابد. قبل از اينكه كودك را براي تعامل داشتن هل دهيد، صبر كنيد تا با موقعيت جديد و افراد آن عادت كنداو بايد كم كم به افراد اعتماد كند و ارتباط خود را گسترش دهدهر قدر بيشتر امكان دارد فرزند خود را با موقعيت ها و افراد بسيارگوناگون مواجه سازيد. آنها را در كنار كودكان كم سن و سال قرار دهيد زيرا بعضي ازكودكان خجالتي وقتي با كودكان كم سن تر تعامل پيدا مي كنند، اعتماد به نفس بيشتريپيدا مي كنند. سعي كنيد اين موقعيت ها در منزل باشد زيرا اين كودكان در منزل بيشتر احساس اعتماد پيدا مي كنند.


منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 ساعت: 21:54 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

نقاشی کودکان

بازديد: 147

نقاشي زبان كودك است. كودكان برخلاف بزرگسالان هستند. آنها از طريق نقاشي كشيدن، قصه گويي، بازي كردن و … شناخته مي شوند. نقاشي به ما كمك مي كند تا به دنياي دروني و روح كودك پي ببريم، بدانيم چه نيازهايي دارد، آيا كودك ناسازگار يا بيمار است؟در بزرگسالي مي خواهد چه كاره شود و … در زیر مفاهيم نقاشي كودكان به صورت كاملا خلاصه شده، آورده شده است. مفهوم خورشيد، ماه، آسمان، زمين، اتومبيل و حيوانات. لطفا توجه داشته باشيد كه شما به كودك، موضوع نقاشي نمي دهيد و خودش آزادانه نقاشي مي كند.

 

۱- خـــورشيد و مـــاه

در اغلب نقاشيهاي كودكان، خورشيد ديده مي شود. خورشيد نشانه امنيت، خوشحالي، گرما، قدرت و به قول روانشناسان خورشيد به معني پدر است. وقتي رابطه كودك و پدر خوب است كودك خورشيد را در حال درخشيدن مي كشد و وقتي رابطه آن دو مطلوب نيست كودك خورشيد را در پشت كوه ناپديد مي كند. ترس كودك از پدر به رنگ قرمز تند و يا سياه در نقاشي ديده مي شود. البته با يك نقاشي ما به قضاوت نمي پردازيم بلكه بايد چندين نقاشي كودك را بررسي كرد. ماه نشانه نيستي است. اغلب كودكان ماه را كنار قبر و قبرستان مي كشند. كودكان در نقاشي خود ماه را با مرگ معني مي بخشند.

 

۲- آسمــــان و زميــــن

آسمان به معني الهام و پاكي است. ولي زمين به معني ثبات و امنيت مي باشد. كودكان خيلي كوچك هيچ وقت خطي براي نشان دادن زمين ترسيم نمي كنند، ولي در سن 5 يا 6 سالگي كه آغاز به درك دلايل منطقي مي كنند به كشيدن زمين نيز مي پردازند.

 

۳- اتــــومبيل

درجامعه امروزي ماشين نشانه قدرت است، به همين دليل در نقاشيهاي كودكان مخصوصاً پسربچه ها ماشين زياد ديده مي شود. وقتي يكي از اعضاي خانواده كه اغلب پدر و گاهي خود كودك است، رانندگي مي كنند، از ديدگاه برون فكني اهميت پيدا مي كند. بيشتر نوجوانان به بهانه اينكه كشيدن تصوير آدم حوصله شان را سرمي برد يا سخت است، از كشيدن شكل آدم خودداري مي كنند اما به اعتقاد پژوهشگران ترجيح دادن كشيدن ماشين در اين دوره خود به خود نشان دهنده وابسته بودن شخص به دنياي خارج و زندگي ماشيني است. البته اين مسائل بستگي به سن، فرهنگ وعوامل ذهني و … نوجوان دارد.

 

۴- حيـــــــــوانات

اگر در نقاشي كودك شما تصاوير حيوانات ديده مي شود ممكن است دلايل مختلفي وجود داشته باشد كه شما با صحبت كردن با كودك پي به آن مي بريد. كودكي كه در روستا زندگي مي كند و يا حيوانات خانگي دارد و يا عاشق حيوانات باشد و يا حتي زياد به باغ وحش برود طبيعي است كه حيوان بكشد. پس فرهنگ و طرز زندگي كودك در خانواده از اهميت زيادي برخوردار است. اگر كودك به نوعي با حيوانات رابطه نداشته باشد و حيوان براي او در دسترس نباشد تصوير حيوان در نقاشي او اهميت خاصي پيدا مي كند. گاهي ممكن است كودك احساس گناه و تقصيري را كه تجربه كرده و جرأت نكرده آن را ابراز كند در نقاشي و در قالب حيوان نشان دهد.

 

مثلاً كودكي ممكن است به دليل اينكه ديشب درجايش خرابكاري كرده و سرزنش شده احساس گناه كرده باشد و در نقاشي اش شكل حيوان خاصي را مثل مارمولك بكشد. كشيدن حيوانات درنده نشانه فشارهاي دروني مخفي كودك است. مثلاً كودكي كه نسبت به برادر كوچكتر تازه به دنيا آمده اش حسادت مي كند، در نقاشي ممكن است گرگ بكشد كه اين نشان دهنده ترس و دلهره كودك از تازه وارد كوچولو است.دوستان خوبم، توجه داشته باشيد كه درتجزيه و تحليل نقاشي كودكان كه كاري بسيار ظريف و حساس است چون يك كار تخصصي و تجربي است شما رأي قطعي نمي دهيد. كودك شما بايد خودش به ميل خودش موضوع نقاشي را اتنخاب كند.

 

شما نبايد بالاي سر او بنشينيد و به او مداد رنگي به ميل خودتان بدهيد. او در نقاشي كردن بايد آزادي كامل داشته باشد. در پايان نقاشي از كودك بخواهيد كه در مورد تصاوير كشيده شده براي شما حرف بزند. اين گونه اطلاعات به شما در تجزيه و تحليل نقاشي كودك كمك مي كند. كودكان را به كشيدن تشويق كنيد اما آنها را مجبور نكنيد كه همين الان براي شما نقاشي بكشند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 15 اردیبهشت 1394 ساعت: 22:24 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

آموزش خلاقيت به کودکان

بازديد: 151

همه روان شناسان پرورشي و متخصصان آموزشي معتقدند که توانايي هاي آفريننده و شيوه هاي فکري واگرا را مي توان به افراد، به ويژه به کودکان و نوجوانان، آموزش داد. ما اينجا به طور خلاصه به چند اصل کلي براي پرورش خلاقيت اشاره مي کنيم.

 
۱- تجارب کــــودکان را به موقعيتهـــــاي خاص محـــدود نکنيد.
سؤالاتي بپرسيد که با چرا و چگونه آغاز مي شوند، نه کجا و چه کسي و چه وقت. سؤال هايي طرح کنيد که داراي جواب هاي متعدد باشند. سؤال هايي که تنها يک جواب دارند منجر به تفکر همگرا مي شوند، سؤال هايي که جواب هاي متعددي را در يادگيرنده بر مي انگيزانند. شوق تفکر واگرا و آفرينندگي است.


۲- بـــراي طــرح سؤالها و انديشه هاي غير معمـــول و بديع ارزش قائل شويد.
از سؤال هاي غير معمول که از سوي دانش آموزان طرح مي شوندو شما از عهده جواب آنها بر ني آييد نهراسيد. به آنها کمک کنيد و با همکاري يکديگر به جستجو براي يافتن جواب اين سؤالات بپردازيد. 


۳- فرصتهايي براي خودآموزي و يادگيري اکتشافي در اختيار يادگيرندگان بگذارید. 


۴- نسبت به تفاوتهاي فـــــردي يادگيـــرندگان با احتــــرام برخورد کنيد.
گــــورتزل (1962- Gortzel) پس از بررسي شرايط پرورشي 400 نفر از افراد برجسته قرن بيستم تأثير شرايط پرورشي آموزشگاه ها و روش آموزشي معلمان را بر رشد توانايي هاي خلاق در کــــودکان به گونه زير بيان داشته است. " معلمانـــي که بيش از معلمان ديگر مورد احترام و علاقه افراد نخبه مورد مطالعه ما قرار داشتند، معلماني بودند که به اين افــراد امکان مي دادند تا متناسب با توانايـــي هايشان پيش بروند. فـــرصت فعاليت کردن در مـــوضوعات دلخواهشان را به آنها مي دادند و آنها را به تفکــــر وا مي داشتند و کتاب هاي مهيج به آنها معــــرفي مي کردند."


۵- رفتارهاي آفــــريننده را براي کــــودکان ســــرمشق قــــرار دهيد.
يلون و نيستاين (1977) در اين مورد گفته اند: " دانش آموزان کلاس پنجم ابتدايي پس از مشاهده رفتارهاي خلاق نشان داده شده در يک فيلم يا از سوي معلم، رفتارهاي خلاق از خود نشان داده اند." 


۶- از روشها و فنـــون ويژه بالا بـــردن سطح آفــــرينندگــــي استفاده کنيد.
معروف ترين اين روش ها روش بارش مغزي است. در اين روش معلم مسأله اي را به دانش آموزان مي دهد و از آنها مي خواهد تا هر چه راه حل براي مسأله به ذهنشان مي رسد بگويند. معلم دانش آموزان را براي دادن راه حل ها و اظهار نظرهاي مختلف تقويت مي کند ولي پيش از ارايه تمامي راه حل ها از سوي دانش آموزان، درباره آنها هيچ گونه اظهار نظري نمي نمايد.


۷- آمــــوزش مهارتهـــاي پژوهشــــي.

روش آموزش ديگري که منجر به بالا بردن سطح فعاليت هاي خلاق يادگيرندگان مي شود، آموزش مهارت هاي پژوهشي (Research Skill) است. آموزش مهارت هاي پژوهشي به طرح و آزمودن فرضيه از سوي يادگيرندگان کمک مي کنند. روش هاي درست طرح فرضيه و آزمون فرضيه از سوي يادگيرندگان کمک مي کند. روش هاي درست طرح فرضيه و آزمون فرضيه به وسيله کودکان منجر به ايجاد طرز تفکر آفريننده در آنها مي شود.

 
۸- روش مطالعــــه آفـــــريننده.

علاوه بر روش هاي فوق روش مطالعه آفريننده (Creative Study) نيز روش موثري در آموزش خلاقيت است. تورنس و هارمون (1961) نشان داده اند که مي توان به کودکان آموزش داد تا مطالب را به طور آفريننده بخوانند. آنها در اين باره راهنمايي هاي زير را در اختيار دانش آموزان قرار داده اند:


* وقتـــي که به خواندن مطالب يک کتاب مي پردازيد به مــورد استفاده هاي مختلف اطلاعاتـــي که در آن کتاب به آنها بر مـــي خوريد بينديشيد. خيلي اهميت دارد به راههايي که مي توانيد اطلاعات خوانده شده را در زندگـــي شخصي و حرفه اي خود به کار ببنديد فکــــــر کنيد.

 


* تنها به اين سوال اکتفا نکنيد که مولف چه مي گويد؛ از خود بپرسيد که چگونه مي توانم آنچه را که نويسنده نوشته است، مورد استفاده قرار دهم. تنها به يک مورد اکتفا نکنيد تا آنجا که مي توانيد موارد استفاده هاي بيشتري را بيابيد و بعضي از آنها را براي مصارف آينده خود يادداشت کنيد. ممکن است مدتي وقت لازم باشد تا اين نوع مطالعه کردن را بياموزيد. با اين حال مأيوس نشويد بعد از دو سه روز خواهيد ديد که مي توانيد اين روش مطالعه را به راحتي به کار ببنديد.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 15 اردیبهشت 1394 ساعت: 22:16 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

خواندن در کودکان

بازديد: 139

چکيـــــــده
فرايند " خواندن " از جمله مسايل اصلي مورد بحث در يادگيري زبان و نشانه باسوادي مردم هر جامعه است. براي درک هر چه بيشتر اين فرايند بايد ماهيت "خواندن" و نظريات مربوط به آن، و همچنين سؤال و جواب هاي مربوط به "خواندن"، مورد توجه دقيق قرار گيرد. ضمنا، استفاده از ادبيات در تدريس "خواندن" نقش مهمي ايفا مي کند و نگرش معلم در اين فرايند مي تواند بسيار موثر باشد. تحقيقات فراواني در زمينه " خواندن " انجام گرفته است که بر اساس يافته هاي آنها، يکي از مهمترين عوامل موثر در علاقه به "خواندن"، درک يا شناخت ارزش خواندن و تبحر در اين مهارت است. معلمان و زبان آموزان مي دانند که يادگيري و کسب مهارت " خواندن "، ارزش زحمت آن را دارد و با تقويت اين مهارت، زبان آموزان از آن لذت مي برند.

 

مقدمـــــــه
"خواندن" فرايندي بيش از رمز خواني علائم از روي يک صفحه کاغذ است. تلاشي است براي يافتن معني که به درگيري فعال خواننده نياز دارد. هرگاه فنون تدريس "خواندن" را به کار مي بريم، يا کتابي براي زبان آموزان انتخاب مي کنيم، پيش نياز هميشگي آن در پيش زمينه قرار دادن "معني" است. خواندن فرايندي پيچيده است که به معني بازيافت اطلاعات از يک متن است و به کلمات ثبت شده روي صفحه کاغذ محدود نيست. خواندن با معيارهاي تعليم و تربيت ارتباط کامل دارد و يکي از کنش هاي آن، داشتن جامعه اي با سواد است.

 

به طور خلاصه، هدف اصلي مدرسه بايد تربيت افرادي منطقي، بلند نظر و منتقد باشد. در اين مقاله ماهيت خواندن، ارتباط خواندن و فرهنگ، مهارتهاي اطلاعاتي و نقش رايانه و ادبيات تا حدي مورد بحث قرار مي گيرد. پيتر تراوس معتقد است که کمتر مقوله اي در آموزش و پرورش مانند خواندن، اميد و تصورات مردم را برمي انگيزد. اين در حالي است که هر از گاهي، روزنامه ها و مجلات بحران خواندن را که به پايين ترين سطح خود رسيده، مورد بحث قرار مي دهند و مي نويسند، کودکان در رقابت با ملل ديگر عقب مانده اند، توان گذشته را ندارند، از نظر قدرت خواندن و درک مطلب همچون پدران و مادرانشان نيستند و دوران افقهاي طلايي خواندن رو به افول است.


ماهيت اين نظريات و ضد و نقيض بودن آنها مساله پيچيده تر و ريشه دارتري را درباره خواندن، ماهيت و نقش آن مطرح مي کند. از يک طرف، خواندن را يک مهارت اصلي و يک فعاليت کنشي مي دانيم که بايد در سنين پايين کسب شود و براي شکوفايي فرهنگ و آموزش و پرورش و جامعه لازم است. از طرف ديگر، خواندن را در ارتباط نزديک با کتاب، ادبيات، ميراث هاي ادبي و متون اصيل مي بينيم که در آن موضوع، محتوا و شيوه خواندن مد نظر است. به نظر نگارنده، هيچ کدام از اين دو به تنهايي کافي نيستند و هر جنبه خواندن را بايد در کنار يا به دنبال ديگري و در مراحل مختلف آموزش "خواندن" مورد توجه قرار داد. براي همه روشن است که تمام کودکان بايد براي رفع نيازهاي جامعه با سواد خود آماده باشند و اين آمادگي بايد به صورتي مفيد و در سنين پايين فراهم آيد. ضمنا بايد بر تجربه کردن و دسترسي داشتن به امکانات و کمک هاي لازم تاکيد شود تا آنها بتوانند در اين زمينه، افرادي منتقد و مفيد باشند.


در اين راستا سوالهايي مطرح است که قبل از پرداختن به تدريس و يادگيري اين مهارت، اشاره به آنها خالي از لطف نيست:


۱. خواندن بايد چه تاثيري بر زندگي کودکان داشته باشد؟
۲. معني دقيق خواندن و فرد ماهر در آن، چيست؟
۳. چه مواردي در فرايند خواندن موثرند؟
۴. اين سوالها چه مفهومي براي مدارس بطور کلي و براي معلمان زبان بطور خاص دارد؟

 

معمولا وقتي در کلاسهاي زبان از "خواندن" صحبت مي شود، نوع خاصي از متن مورد نظر است. البته گاهي مقصود مشخص تر است و فقط به کتاب يا نوع خاصي از آن مانند ادبيات يا يک موضوع ديگر اشاره دارد. اما وقتي "خواندن" در عبارتي مثل: reading faces/ theweather/people يا در جمله اي مانند: I can read you like a book به کار برده مي شود، مفهومهاي متفاوتي دارد. اين مفهوم ها بسيار مهم هستند و اين حقيقت را نشان مي دهند که خواندن متون چاپ شده يکي از انواع خواندن است. ولي در اين مقاله صحبت از خواندن متون يا به طور کلي "درس خواندن" است؛ گرچه مفهوم عامه آن را نيز نبايد ناديده گرفت. (لويزر و گاردنر، 1979)

 

در تعريف ماهيت "خواندن"، بايد نقش خواندن را در جامعه مورد توجه قرار داد. ما در جامعه اي زندگي مي کنيم که داشتن اين مهارت را نوعي "باسوادي" مي دانند. البته اخيرا استفاده از رايانه و ديگر وسايل ارتباط جمعي نيز جزئي از خصوصيات باسوادي است و هر روزه نياز به خواندن افزايش مي يابد و افراد مجبورند در محل کار، هنگام رانندگي، خريد و موارد ديگر، مطالبي را بخوانند. گرچه در زندگي نوين در ارتباط با فناوري، موارد معدودي ديده مي شوند که نياز به خواندن ندارند، ولي تمام نهادهاي فرهنگي، دولتي و اقتصادي با زبان نوشتاري سر و کار دارند و رفع نيازهاي جامعه به قدرت خواندن افراد بستگي دارد. اوقات فراغت و گاهي تفريحات ما نيز با خواندن روزنامه، مجله، کتاب و گزارش مي گذرد. خواندن دستيابي به افکار و انديشه هاي ديگران را در اقصي نقاط دنيا ممکن مي سازد. خواندن در تحصيل و آموزش و پرورش نقش بسزايي دارد. نه تنها نظام آموزشي به خواندن مطالب زيادي در فرآيند يادگيري نياز دارد، بلکه قدرت فرد در اين مهارت نيز يکي از شاخص هاي موفقيت در کار است. (بانز و ديگران، 1984)


اينک ببينيم خواندن مستلزم چه مواردي است؟ زبان آموزان چه بايد انجام دهند تا معني صحيح را از متني به دست آورند؟ پاسخ به اين سوال ها به هدف خواندن و زبان آموز بستگي دارد. گاهي هدف او يافتن يک واقعيت يا مفاهيم مشکل و جديد، و گاهي پيگيري سرگذشت فرد يا افرادي در يک داستان و امثال آن است. زبان آموز بايد بتواند، بين کلمات روي کاغذ و زباني که مي داند ارتباط و هماهنگي برقرار کند و اين عمل نشان دهنده جهش و گام بزرگي در رشد ذهني کودکان است. براي خوب خواندن، زبان آموز بايد بتواند بين کلمات، صدا و معني آنها ارتباط برقرار کند و اين فرايند را "رمز خواني" مي نامند. اکثر زبان آموزان براي ايجاد چنين ارتباطي به کمک نياز دارند که اگر به صورت منظم و مداوم انجام گيرد، مفيد خواهد بود. بررسي و شناخت اصول رعايت شده در متون و شيوه هاي ساختاري آن ها، به زبان آموز فرصت مي دهد که در "خواندن"، و حتي "نوشتن" تقويت شود. (وست، 1987)

 

ادبيات نيز در تدريس "خواندن" نقش بسزايي دارد. نبايد تصور کرد که يک قطعه ادبي، صرفا به خاطر ويژگي هاي زيبا شناختي، موضوع، شهرت يا تاثير بر مخاطبان، تدريس يا خوانده مي شود، بلکه استفاده از آن با هدف مهم تري انجام مي گيرد. يک اثر ادبي مي تواند باعث انگيزش خواندن در بسياري از مردم عادي و تحصيلکرده شود و اين مهارت مهم را در افراد جامعه گسترش دهد (وست، 1987). بنابراين، فرايند استفاده از ادبيات در آموزش "خواندن"، با آنچه مردم، دانشجويان و معلمان در ذهن دارند و آن را يک کار آموزشي خاص مي دانند که بايد در کلاس درس انجام پذيرد، کاملا متفاوت است. آنگونه که ويليامز (1965) مي گويد: "ادبيات مجموعه يا گلچيني از فرهنگ است و موسسات آموزشي با آموزش ادبيات، زبان آموزان را به سوي زيباترين آثار و مطالب زبان هدايت مي کنند". در اين تلاش، نبايد ادبيات را بيش از حد تخصصي کرد و مانع استفاده زبان آموزان شد. نامناسب يا نامربوط دانستن ادبيات با زبان کودکان، کار صحيحي نيست. ناديده گرفتن ادبيات در تدريس زبان و تاکيد بيش از حد زبان شناسانه و کاربردهاي اصول آن، ذوق ادبي را نابود مي کند. (وست و ديکي 1990).

بنابراين، براي رشد آموزش زبان و بخصوص مهارت خواندن، ادبيات بايد جايگاه ويژه اي در برنامه هاي آموزشي داشته باشد. افرادي چون کاکس1(1992) معتقدند که قدرت استفاده از زبان و رشد و گسترش آن، به دانش فرد از تاريخ و ادبيات زبان بستگي دارد. بحث درباره ميزان کارآيي و قدرت ادبيات در بسط زبان آموزي، نکته اي است که به تحقيقات و رويکردهاي تحليلي و آماري نياز دارد و بايد در اين مورد فعاليت بيش تري انجام گيرد. وظيفه معلمان کمک به شناساندن بهتر اين زمينه علمي و بالا بردن درک زبان آموزان از آن است. درک معني، گسترش قدرت شناخت و فرايند تشخيص تغيير و تضاد مفهوم کلمات و عبارات در متون و محتواهاي گوناگون، يکي از ضرورت هاي خواندن و ماهر شدن در اين کار است (وست و ديکي، 1990). خواندن راهي است براي کمک به زبان آموزان، براي "درک انتقادي" جهان و محيط اجتماعي آن ها. زبان آموزان بايد با فرايند انتقال معني اين ارزش هاي اجتماعي آشنا شوند و راه هاي بيان آن را در نوشتار بياموزند. امروزه نظريه هاي آموزشي بر اين عقيده تاکيد دارند که: " تسلط بر زبان و تبحر در استفاده از آن، نوعي قدرت است" (تامکيز، 1980).


نوع ديگري از مطالب خواندني، متون اجتماعي، سياسي يا واقعي هستند. چون افراد دوست دارند محتوا يا موضوع نوشته شده خاصي را بخوانند، ادبيات و نوشته هاي مربوط به واقعيت هاي زندگي يا مطالب مربوط به آن ها از جايگاه خاصي برخوردار است. در اين نوع متون، زبان آموزان مي توانند به درون شخصيتها، افراد و ابعاد احساسي و عاطفي مورد نظر راه يابند، به خواندن گسترده تشويق شوند و از اين کار لذت ببرند. (سکاف، 1994) بررسي مشخصه هاي زبان شناختي متن نيز يکي از مواردي است که زبان آموزان را به شيوه استفاده از زبان گفتاري در نوشته هاي داستاني، گفتگوها و انواع ديگر آن آشنا ميکند. حتي خواندن اشعار مناسب ميتواند راهي براي بحث و درک نکات زباني مانند واژگان، ساختار و ديگر اصول نگارشي باشد. با اين عمل، موضوع زبان و تنوع آن مشهود ميشود. جنبه هاي فرهنگي، وزن و موسيقي زبان گفتاري در نوشته هاي ادبي، خود جاذبه اي براي خواندن آنهاست که زبان آموزان را جذب ميکند و کشش لازم براي خواندن را در آنها به وجود مي آورد (سکاف، 1994).

 

گاه خواندن نقدهاي مربوط به متون مختلف، زبان آموزان را با شرايط تاريخي، جغرافيايي و اجتماعي يک متن آشنا ميسازد و آگاهي ادبي و شوق خواندن ايجاد مينمايد. تنظيم و تهيه سوالهايي در پايان متن، خود باعث نوعي انگيزش در خواننده ميشود و دقت زبان آموزان را در درک آن افزايش مي دهد. در هر حال، براي تدريس "خواندن" بايد نگرش و ديد معلم را نسبت به متن فراموش نکرد. البته همين موضوع در مورد زبان آموزان نيز صحت دارد. تجربه معلم و ميزان استفاده و تکرار تدريس يک متن، آموزش آنرا روان تر، راحتتر و پرمعني تر مي کند. اگر چه نبايد اين موضوع حالت رفع مسئوليت به خود بگيرد و معلم نبايد صرفا با تسلطي که پيدا مي کند، خود را از زحمت مطالعه رها سازد و به خاطر تسلط، جواب سوالها را از بر بگويد و نسبت به تشويق، درک و لذت بردن زبان آموزان از متن، بي توجه باشد. (هاکس، 1992).

 

نکات و خصوصيات زير ممکن است براي بهتر خواندن ، لذت بردن و درک صحيح مفيد واقع شود: (برنيدلي، 1994):


1. شاگـــــرد محـور بودن:

تاکيد و کمک به زبان آموز در درک واقعي مفهوم متن.


2. همکاري جمعـي و شرکت در بحث:

تشويق زبان آموزان به سهيم کردن ديگران در آموخته هاي خود، مذاکره و مشارکت در يادگيري نکات و مطالب خوانده شده.


3. فعاليت جسمـي:

نشان دادن تصورات، فعاليتهاي ذهني و احساسي مورد مطالعه.


4. تشويق به عکس العمل:

ايجاد زمينه براي نمايش، نوشتن، بحث، هنرنمايي و امثال آن.


5. استفــــاده از منابـــع مختلف:

نقد و بررسي مطالب با مشاهده فيلم و عکس يا خواندن نقدهاي مربوط به آنها.


6. به کارگيـــــري تخيل:

زبان آموزان نبايد در قالب متن محصور شوند، بلکه ديد آنها بايد گسترش يابد و ارتباط مطالب را با جنبه هاي مشابه و متفاوت بررسي کنند.


7. جستجوگري:

بحثهاي باز و پيش بيني نشده عاري از قضاوت و تعصبهاي شخصي بين معلم و زبان آموز.


8. انجام تکاليف:

زبان آموز بايد پس از خواندن، تکاليفي، هر چند مختصر، انجام دهد.


9. بحث گـروهي:

گفتگو و بحث درباره مطالب، در گروههاي چند نفره مفيد است.


10. روش تــــــدريس:

براي تدريس "خواندن" فقط يک روش وجود ندارد، بلکه مي توان از روشهاي متفاوتي همراه با فنون و رويکردهاي گوناگون استفاده کرد.


11. فـــــراموش کردن متن و توجه به درک آن:

به ياد داشته باشيم فقط يک تفسير، يک تعريف، يک طريق آموزشي و يک راه براي درک مطلب وجود ندارد.


12. درک خــــواندن:

مهمتر از همه اين است که بايد از خواندن لذت برد.

 

با توجه به نکات فوق و مشکل آموزش "خواندن"، معلم وظيفه اي سنگين بر عهده دارد. متاسفانه بعضي ها فکر مي کنند که راحت ترين کار تدريس "خواندن" است؛ چون متن در اختيار زبان آموز است و او با يک فرهنگ دو زبانه مي تواند تمام مفاهيم لازم را پيدا کند. کافي است معلم فقط در تلفظ بعضي کلمات يا آهنگ خواندن جملات به او کمک کند. اما نتيجه کار وضع اسفناکي خواهد بود و پس از چند سال مطالعه، کلاس، درس، رفت و آمد و مخارج سنگين، زبان آموز در خواندن ساده ترين متون و درک آنها ناتوان خواهد بود و راه به جايي نخواهد برد. در واقع، اين شعار که مطلب بايد مناسب با هدف باشد و پيشرفت و حاصل کار مورد ارزيابي مداوم قرار گيرد، از قلم افتاده است. بنابراين يافتن نظامي موثر براي ارزيابي کار، نه به خاطر مجازات معلم يا زبان آموز، بلکه براي آگاهي هر دوي آنها از نتيجه تلاش و زحمت خود ضروري به نظر مي رسد. (گن ول، 1994).

راهبردهايي براي ارزيابي مهارت خواندن ارائه شده است که بطور مختصر عبارتند از:

 

۱- ارزيابي توسط فــــردي غيـــر از معلم درس

۲- ارزيابي معلم با نظارت فــردي ديگر

۳- ارزيابــــي زبان آموز از خود.

 

همه اين موارد بايد معطوف به نکات زير باشند:


۱- دانش و درک زبان آموز از متن و شناخت نکات و مفاد مورد بحث در آن
۲- لذت بردن از سبک و کار نويسنده
۳- توانايي بيان نظر خود درباره متن و پاسخ مناسب به پرسشها
۴- کيفيت بيـــان

 

اما مهمتر از همه توجه به اين نکته اساسي و غير قابل انکار است که زبان آموز در زندگي آينده خود با مطالب آشنا و خوانده شده در کلاس روبه رو نخواهد بود. بلکه همه آموزش و تلاش، به خاطر آماده کردن و ايجاد توان لازم در او براي رو به رو شدن با مطالب جديد و ناخوانده است. نگاهي گذرا به تمام کلاس هاي زبان در مؤسسات، مدارس و دانشگاه ها خلاف اين موضوع را نشان مي دهد. ولي چه بايد کرد که حقيقت و هدف اصلي خواندن چند متن و گرفتن نمره نيست، بلکه آمادگي براي رويارويي با متون جديد، درک و گاه ترجمه آنها براي انتقال دانش، فناوري و يافته هاي علمي جهان پرتحرک و در حال تحول است. به قول (ميک1983،2) "درسهاي ناخوانده بسيارند و از کجا مي دانيم که آنچه در کلاس درس انجام مي گيرد، ارزش علمي و آموزشي دارد."


تحقيقاتي که در سطوح مختلف "خواندن" انجام شده و مي شود کم نيست، ولي هيچ کس به آنها توجه ندارد. حتي خود محققان و دانشجويان کارشناسي ارشد از نتايج به دست آمده کار تحقيقي خود در پايان نامه هايشان بهره اي نمي برند و هنگام تدريس به آنها توجهي ندارند؛ بيشتر از شيوه معلمان يا استادان خود پيروي مي کنند و در نتيجه تدريس "خواندن" را کاري سخت و پرزحمت مي دانند. گذشته از اين موضوع، معلم نه تنها بايد به رشد قدرت خواندن دانش آموزان، از طريق مطالعه مطالب کتابهاي تهيه شده براي ايجاد زمينه، کمک کند، بلکه بايد آنها را براي انواع مطالب خواندني ديگر در خارج از کلاس و در ساعات فراغت آماده سازد. امروزه صحبت درباره تسهيل يا آسان سازي خواندن است و تصور نمي شود که ياد دادن "خواندن" و شيوه انجام آن به کودکان و زبان آموزان آسان باشد. ولي اگر حس کنجکاوي و تعاون آنها را برانگيزد، مي تواند جالب باشد (ميک، 1983) جيمز بريتون3 (1970) مي گويد: "زبان آموزان براي تسلط بر خواندن و تبحر در آن، بايد مدتها آنرا تمرين کنند؛ همانگونه که پزشک قبل از طبابت مدتها تمرين مي کند".

 

زبان آموزان وقتي ارزش "خواندن" را بفهمند، به آن ارج مي نهند و در آن تبحر پيدا مي کنند. معلم بايد فنون و راهبردهاي دستيابي به اين مهارت مهم را در اختيار آنها بگذارد و تصور نکند که همه زبان آموزان از آنها آگاهي دارند و نياز به زبان آموزي و يا حتي آموزش آنها نيست. "خواندن" فرايندي از تبديل کلمات به گفتار، حدس زدن، پيش بيني کردن، انتظار داشتن، استفاده از تجربيات زندگي و کسب مهارت است. گرچه انجام اين کارها آسان به نظر نمي رسد، ولي اين نکته بايد براي زبان آموز روشن شود که يادگيري و کسب مهارت "خواندن" ارزش زحمت آنرا دارد. ويليامز مي گويد: "معلم بايد از زمينه هاي نظري و اعتقادي خواندن آگاه باشد. بدترين مشکل او انتخاب مطالب قابل خواندن نيست، بلکه عميق و گسترده کردن اين مهارت براي خواندن مطالب جديد و ناآشنايي است که هيچ نوع برخورد قبلي با آنها نداشته و هيچ تصويري از آنها در ذهن زبان آموز وجود ندارد."


فيناکيارو (1969) معتقد است که معلم مي تواند در درس "خواندن" از انواع مطالب همچون شعر، داستان، شرح و امثال آن براي بسط واژگان، تمرين و تبحر در دستور زبان، گسترش درک فرهنگ، نگارش، گوش دادن و حتي صحبت کردن استفاده کند و تمام مهارت هاي زباني را از طريق "خواندن"، با برنامه متعادل، تقويت کند و گسترش دهد. بنابراين، اگر معلم همراه، علاقه مند، مطلع، ماهر و مايل به ياد دادن باشد، زبان آموز مي تواند به بالاترين سطح موفقيت خود در زبان برسد. تقويت زبان آموز و تشويق او به يادگيري و لذت بردن از خواندن و به طور کلي ادامه دادن راه بدون تدريس، يکي از اهداف آموزش "خواندن" است. و جامعه بسيار کوچک کساني که به "خواندن" علاقه  دارند و مي خوانند، هر روز بزرگ تر مي شود و روزي به بالاترين سطح گسترش خود مي رسد.

 

حاصل کلي مطالب فوق توصيه اي ساده براي معلمان است که آن را مي توان چنين خلاصه کرد:

معلم بايد در ارزيابي، به درک محتوا، فرايند يادگيري، و رشد و پيشرفت زبان آموز توجه کند و مهارتهاي کسب شده و ميزان آنها را ناديده نگيرد.

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 15 اردیبهشت 1394 ساعت: 9:05 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

مهارت نوشتن در کودکان

بازديد: 165

1- همه چیزهایی را که یک نویسنده برای نوشتن یا نقاشی داستانش لازم دارد، جمع آوری کنید و در یک کیف کوچک قرار دهید. در این کیف لوازم التحریر مثل مداد، پاک کن، مداد شمعی، کاغذ رنگی، چسب و همچنین وسایل واقعی مثل یک لنگه کفش کهنه، یک تلفن، میوه پلاستیکی، یک چتر یا یک عینک، یک ظرف آشپزخانه، نقشه خیابانهای شهر یا اطلس جهان را برای تحریک خلاقیت ،جهت نوشتن یک داستان قرار دهید. سپس قبل از تعطیلات، کیف را در اختیار هر دانش آموز بگذارید تا آنرا جهت خلق یک داستان به خانه ببرد. وسایل موجود در کیف برانگیزاننده ایده های داستانی عالی هستند و به بچه‌ها در نوشتن داستانهایی مملو از شخصیت های مختلف، صحنه های بی نظیر و طرح های عجیب کمک می‌کند. دانش آموزان قبل از بازگشت به مدرسه، همه وسایل مربوط به کیف را جمع آوری می‌کنند و بهمراه وسایل دیگری متناسب با داستانشان، کیف را به مدرسه باز می‌گردانند. سپس از بچه‌ها بخواهید تا داستانهایشان را با صدای بلند بخوانند و برای جان بخشیدن به داستان خود از وسایل داخل کیف استفاده کنند.

 

2- از دانش آموزان خود بخواهید با یکی از دوستان یا افراد فامیل خود مصاحبه ای انجام دهد. او در مورد خانواده روز تولد، دوستان, حیوانات خانگی و چیزهای مورد علاقه آن شخص، سوالاتی می‌پرسد. با استفاده از این اطلاعات، دانش آموز، داستانی که شخصیت اولش همان شخص مورد مصاحبه است، را می‌نویسد. ماجراهای داستان در ارتباط با اطلاعاتی است که او از مصاحبه بدست آورده است. داستان به شکل یک کتاب، تزیین شده و مجلد می‌گردد. در خلال هفته کتاب کودک، دانش آموزان کتابهای خود را به افراد مصاحبه شده، هدیه می‌دهند و مدتی را جهت کتابخوانی با هم می‌گذرانند.


3- از بچه‌ها بخواهید دو کتاب داستان انتخاب کنند و از هر یک شخصیتی را برگزینند. سپس داستان جدید یا نمایشنامه ای با شرکت این دو شخصیت طراحی کنند.


4- این فعالیت با هدف تقویت مهارت نوشتن مطالب توصیفی انجام شده است. از دانش آموزان بخواهید مدت طولانی در مقابل آیینه به خود نگاه کنند. بعد از اینکه آنها به ویژگی های ظاهری صورت خود با دقت نگریستند، تا آنجا که می‌توانند از صفاتی برای توصیف خودشان استفاده کنند. آنها این توصیفات را می‌نویسند و در نامه ای به دوست ناشناسی در مدرسه دیگر پست می‌کنند، (اینکار با هماهنگی معلم مربوطه انجام می‌شود) دوستان ناشناس در مدرسه دیگر، پس از دریافت نامه ها، بر مبنای آن توصیفات تصویر دانش آموز اولی را رسم می‌کنند و آن تصویر را برای او ارسال می‌نمایند. دانش آموزان من از نزدیکی طرح‌ها با ظاهرشان بسیار خوشحال می‌شوند و از این بابت به مهارت خود در نوشتن ایمان می‌آورند.


5- نوشتن متن مکالمه برای تصاویر کارتونی، ضمن تقویت یکی از مهارتهای نوشتن، وسیله ای برای ارزشیابی معلم نیز هست. تصاویری از داستانهای کارتونی را از مجلات یا روزنامه‌ها بچینید. سپس از بچه‌ها بخواهید تا متن مکالمه طرفین را بنویسند. این فعالیت موجب تقویت خلاقیت بچه‌ها نیز می‌گردد.


6- از دانش آموزان بخواهید تا روز تولد اعضای خانواده و فامیل نزدیک را در جایی یادداشت کنند، سپس نحوه درست کردن یک کارت پستال را به بچه ها‌آموزش دهید. برای اینکار می‌توانید از مقواهای رنگی و چسباندن طرح های جالب روی آنها استفاده کنید. از بچه‌ها بخواهید با نوشتن جملات زیبا یا اشعار کوتاه، کارتهای خود را کامل کنند و در روز تولد بستگانشان برای آنها پست کنند. در این فعالیت بچه‌ها می‌آموزند که چگونه احساساتشان را با نوشتن چند جمله منتقل کنند.


7- به بچه‌ها کمک کنید تا دفترچه خاطراتی برای خود درست کنند، به آنها در مورد این دفترچه و موضوعاتی که می‌توان در آن نوشت توضیح دهید. این موضوعات می‌تواند چگونگی یافتن یک دوست جدید، وقایع جالب خانه یا مدرسه، یا احساس فرد در اولین روز مدرسه باشد. وقایع هر هفته در پایان هفته توسط دانش آموز نوشته می‌شود. دانش آموزان در صورت تمایل، مطالب نوشته شده را برای خانواده یا سایر دانش آموزان می‌خوانند.


منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 22:18 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

مهارت های اجتماعی و کودکان

بازديد: 185

آیا تاکنون آرزو کرده اید که کاش می توانستید از روزنه ای روی دیوار یا پنجره ی کلاس، رفتار کودک خود را در مدرسه زیر نظر بگیرید؟ آیا فرزندتان رفتار اجتماعی مناسبی دارد؟ به طور مثال اگر از سوی همکلاسی هایش به بازی دعوت نشود یا در گروه رزرو قرار بگیرد. احساس ناراحتی خواهد کرد؟

دکتر" MARTIN SELIGMAN" رهنمودهای ارزشمندی را در باره ی مهارت های اجتماعی کودکان ارائه کرده است. او معتقد است کودکانی می توانند به راحتی دوست پیدا کرده و آنها را حفظ کنند، که از مهارت های اجتماعی برخوردارند و ما می توانیم مهارت های لازم را به آنها بیاموزیم.

تفکر سرد، تفکر گرم چیست؟

بچه هایی که از مهارت های اجتماعی کافی برخوردار نیستند، انگیزه ی کودکان دیگر را به خوبی متوجه نمی شوند و به غلط برداشت می کنند، در نتیجه به سرعت و نسنجیده پاسخ می دهند.

دکتر " SELIGMAN" به اینگونه پاسخ گویی «تفکر گرم» می گوید. یعنی به جای اینکه کودک تأمل کند، بدون فکر کردن و اندیشیدن، به سرعت تصمیم گیری می کند. «تفکر سرد» بر عکس نوع اول، به معنای صبر کردن و آرام و کند کردن فرآیند فکر کردن و تصمیم گرفتن است. «تفکر سرد» را می توان به فرزندان آموخت. به مثال زیر توجه کنید:«تو می خواهی آب بخوری، در صف می ایستی، در مقابل تو 5 کودک دیگر ایستاده اند، صبر می کنی تا نوبت به آنها برسد و هر کدام آب بخورند و بروند، ولی در انتهای صف، 2 کودک به بازی مشغولند، پشت سر تو سعید ایستاده است. بچه هایی که بازی می کنند به سعید برخورد کرده، او هم با تو برخورد می کند و درست زمانی که نوبت آب خوردن تو رسیده، تو را هل می دهد و باعث می شود که صورت تو خیس شود...»تو هیچ یک از ماجراهایی را که اتفاق افتاده نمی بینی و تنها سعید را می بینی که تو را هل داده و سبب شده تا صورتت خیس شود. در این شرایط، امکان بروز واکنش نامناسب وجود دارد. در حالی که می توانیم به کودک خود بیاموزیم که مانند یک کارآگاه از وضعیت موجود فهرستی تهیه کند و برای کنترل هر یک از شرایط، راه حلی ارائه دهد و طرز فکر خود را بیان نماید.

ما می توانیم به کودکان خود بیاموزیم که نخستین قدم در حل مسئله، توقف کردن (STOP) و فکر کردن (THINK) است. سرعت داشتن در تصمیم گیری بدون اندیشیدن یا به صورت سطحی برآورد کردن شرایط پرداختن، واکنش های مناسبی را به دنبال نخواهد داشت.

جا به جا کردن «تفکر گرم» با «تفکر سرد»

اندیشه های گرم، اندیشه هایی هستند که با سرعت به مغز می رسند. کودکانی که اندیشه های گرم از ذهنشان می گذرد معتقدند که در صورت بروز مشکل بین آنها و کودکان دیگر، همیشه فرد مقابل مقصر است و از روی عمد کاری را انجام داده است. اینگونه اندیشیدن، کودک را وادار می کند تا بازخوردهای سریع و بی اختیار بروز دهد، پیش از آنکه درباره ی اتفاقی که افتاده فکر کرده و آن را برای خود تحلیل کند. اندیشه های سرد، اندیشه هایی هستند که ما را در جمع آوری همه ی اطلاعات پیرامونمان یاری می دهند و ما می توانیم با تحلیل اطلاعات خود، تشخیص دهیم که چه اتفاقی افتاده است. اندیشه های سرد، ما را آرام می کنند. در حالی که اندیشه ی گرم بر سرعت تصمیم گیری های ما می افزایند. معمولاً پاسخ هایی که از اندیشه های گرم ناشی شده اند وضعیت موجود را وخیم تر می کنند. برای کسب مهارت در «اندیشیدن سرد» لازم است که فرق بین « تفکر گرم» و « تفکر سرد» را به کودک خود بیاموزیم. نمونه های زیر را برای کودک خود بخوانید و از او بپرسید کدامیک از پاسخ ها از « تفکر سرد» و کدام یکی از « تفکر گرم» ناشی شده اند؟

1- سعید فوتبال بازی می کند. زنگ تفریح است و بچه های دیگر هم در حیاط مدرسه حاضرند. ناگهان ضربه محکمی به توپ می زند و توپ به صورت «تو» برخورد می کند. تو می اندیشی:

الف) چی ؟ تصادفی بود؟ یا اینکه سعید می خواهد دعوا را شروع کند؟

ب) او از روی عمد این ضربه را به صورت من زد. من هم به شکلی دیگر و شدیدتر تلافی خواهم کرد؟

2- مریم برای دوست خود 3 بار پیغام تلفنی گذاشته است تا با او تماس بگیرد ولی او این کار را نمی کند. مریم چه فکری می کند؟

الف) چرا به من تلفن نمی کند؟ آیا از دست من ناراحت است شاید فراموش کرده که به پیغام گیر گوش دهد؟ شاید برادرش به پیغام گیر تلفن گوش کرده و فراموش کرده که به او بگوید؟

ب) او حتماً منظوری از این کارش داشته، به صورتی رفتار می کند که گویی از تماس من بی خبر است.

3- علی قصد دارد که دوستش را ساعت 30/3 در فروشگاه ببیند. او در فروشگاه حاضر می شود، 30 دقیقه منتظر می شود ولی از دوستش خبری نیست. او فکر می کند.

الف) عجب آدم بدقولی است. او که بهترین دوست من است حالا می خواهد مرا اذیت کند، من هم او را کنار می گذارم.

ب) چه اتفاقی افتاده؟ اگر او نمی خواست به فروشگاه بیاید پس چرا به من قول داد؟ ممکن است اتفاقی افتاده باشد یا حادثه ای پیش آمده است. بهتر است بار دیگر با او تماس بگیرم و بفهمم که چه شده است...پس از اینکه کودک شما توانست فرق بین یک «فکر گرم» و یک «فکر سرد» را بشناسد، با او تمرین کنید تا بتواند پاسخ مناسبی در برخوردهای اجتماعی خود بروز دهد. برای کودک خود نمونه هایی از وقایعی که برای کودکی به سن او ممکن است اتفاق بیفتد تعریف کنید و از او بخواهید که یک «فکر گرم» و یک «فکر سرد» ارائه دهد. او را برای تصمیم گیری آرام و دور از پیش داوریهای سریع، یاری کنید.

مثال 1: قرار است که دوستانت را در جایی ملاقات کنی و با هم به مدرسه بروید. تو در ساعت معین حاضر می شوی ولی هیچیک از دوستانت در ساعت معین نمی آیند، 5 دقیقه دیگر هم منتظر می شوی ولی از دوستانت خبری نیست.

تفکر گرم: آنها مرا دست انداخته اند...

مثال 2: تو در صف یک فروشگاه ایستاده ای، فروشنده با مردی که پشت سر تو ایستاده صحبت می کند و جنس مورد نظرش را می آورد و تو هنوز منتظر ایستاده ای...

تفکر گرم: این مرد (فروشنده) بچه ها را دوست ندارد.

مثال 3: تو می خواهی فوتبال بازی کنی ولی روز اول که وارد تیم می شوی بچه ها شروع می کنند به خندیدن و شوخی کردن...

تفکر گرم: آنها به من می خندند و می خواهند مرا مسخره کنند.

مثال 4: تو به خواهرات اجازه دادی که نوارت را به دوستش قرض بدهد ولی ساعت 3 آن را به شما برگرداند. ساعت 15/3 است و تو می خواهی به منزل دوستت بروی و نوار را به او بدهی اما هنوز نه خواهرت آمده و نه به نوار دسترسی دارد...

تفکر گرم: خواهرم می خواهد مرا اذیت کند. فراموش نکنید که هنگام پاسخگویی در هر یک از شرایط پیشنهادی، بهتر است خود کودک شما فکر کند و باز خوردهای احتمالی خود را شرح دهد. سپس می توانید به او کمک کنید که فکرهای بهتر و مناسب تری داشته باشد و آنها را به ذهن خود بسپارد و در موقعیت های بعدی به کار برد.

نتیجه گیری:

برای اینکه کودک ما در اجتماع بتواند رفتاریهای مناسبی داشته باشد بهتر است به 3 توصیه زیر برای تکمیل مطالب پیشین توجه نماییم:

به کودک خود شرح دهیم که پیش از تصمیم گیری و حل مسئله لازم است بدانیم که فرد مقابل ما به چه چیزی فکر می کرده و چرا چنان رفتاری را بروز داده است؟

• آیا می توانیم بفهمیم که فرد مقابل ما چه احساسی داشته و چگونه فکر می کرده است؟ بله، نگاه کردن به چهره افراد بهترین راه شناختن وضعیت احساسی آنهاست. آیا عصبانی است، ترسیده، نگران است یا مخالفت می کند؟ هر یک از چهره ها دانستنی هایی درباره عملکرد و رفتار فرد به شما می دهند.

• دیگر اینکه می توانیم از فرد مقابل خود سؤال کنیم. به طور مثال اگر دختر شما وارد کتابخانه شده و می بیند که دو نفر از دوستانش به او می خندند، ممکن است فکر کند به او می خندند و پاسخ هایی چون، ناراحت شدن، ترک کردن کتابخانه و ... کناره گیری از آنها را نشان دهد، در حالی که اگر از آنها بپرسند به چه چیزی می خندند؟ به طور حتم از پاسخ آنها نادرست بودن فکر خود تعجب زده خواهد شد.

• توصیه سوم اینست که خودمان را به جای فرد مقابل بگذاریم و حدس بزنیم که چگونه احساس می کند و چگونه عمل خواهد کرد. زمانی که کودک شما در باره مشکلی که با دوست یا همکلاسی خود دارد با شما صحبت می کند، از او بخواهید خود را به جای او بگذارد، سپس از او بپرسید چگونه حس می کند و می خواهد چگونه رفتاری داشته باشد؟

منبع: خانواده سبز


منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 8:38 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

نکاتی درباره ی اعتماد به نفس کودکان

بازديد: 169

نکاتی درباره ی اعتماد به نفس کودکان

یک کودک تازه متولد شده دارای یک پذیرش طبیعی از خود است. با این حال لزوما این به معنای داشتن اعتماد به نفس ترجمه نمیشود . سطح اعتماد به نفس کودکان اغلب نتیجه شرایط محیطی، به خصوص والدین شان است .

دوران کودکی و نوجوانی زمانی است که یک فرد اعتماد به نفس خود را توسعه می دهد. بالا بردن اعتماد به نفس در آن دوره اغلب چنان پر اهمیت است که کودکان در بزرگسالی و احتمالا در طول زندگی خود، با اعتماد به نفس زندگی خواهد کرد .

برای کمک به افزایش اعتماد به نفس در کودکان به نکات زیر توجه کنید :

1-     یک الگوی خوب برای کودکان باشید :

 والدین بزرگترین الگوی کودکان هستند. یک کودک عادات، زبان و ویژگی های والدین خود را انتخاب خواهد کرد. کودکان ابتدا کمتر در معرض جهان خارج قرار می گیرند بنابراین آنها برای آموختن چگونه عمل کردن و فکر کردن و پاسخ دادن به محیط اطرافشان، بیشتر به والدین خود نگاه می کنند .

اگر والدین هنگام انجام یک عمل یا ارتباط برقرار کردن یا تصمیم گیری، اعتماد به نفس پائینی از خود نشان دهند، بچه ها از آنها الگو خواهند گرفت چرا که کودکان از عملکرد والدین خود میآموزند که به اتفاقات مختلف زندگی با اعتماد به نفس پائین پاسخ دهند. بنابراین در مرحله اول برای کودکان خود الگوی مناسبی باشید .

2-همواره بچه ها را تشویق کنید :

بطور طبیعی کودک برای اولین بار که با بسیاری از تجارب جدید و ناشناخته برخود می کند در انجام دادن آنها مردد است چون در گذشته هیچ تجربه ای از آنها نداشته است . بنابراین مهم است که کودکان در طول اولین تلاش و کوشش جدیدشان از یک تجربه مورد تشویق قرار گیرند.

همیشه تشویق کودکان را در ذهن داشته باشید و بخاطر داشته باشید که بسیاری از چیزها برای ما بسیار آسان است. زیرا ما آنها را هزار بار انجام می دهیم اما کودکان ممکن است توانایی انجام دادن کارهای ساده را نداشته باشند که در این صورت نباید آنها را ناراحت کنید.

سعی کنید از دید آنها به مسائل بنگرید تا شاید ما بتوانیم درک بیشتری از کوشش های آنها داشته باشیم. تشویق منظم یکی از بهترین روش های پیشرفت اعتماد به نفس کودکان است .

2-     اجازه بدهید که آنها چیزهای جدید را امتحان کنند :

زمانیکه کودک برای انجام دادن چیزهای جدید روی می آورد معمولا نسبت به توانائیهای خود مشکوک و ترسناک است. بوسیله تسهیل و تشویق، شما به آنها آموزش می دهید که از ناشناخته ها نهراسند. بیشترین چیزهای جدیدی که آنها امتحان می کنند اعتماد بیشتری برای روبرو شدن با آنها بدست می آورند و تجاربی که در این زمینه بدست می آورند منجر به توسعه اعتماد به نفس آنها می شود .

3-     مقایسه نکنید:

بوسیله مقایسه نکردن کودکتان با برادر یا خواهر یا دیگر کودکان ، این پیام را به او می دهید که آنها منحصر به فرد هستند و او نیازی ندارد که شبیه دیگران باشد و نیازی ندارد که برای بدست آوردن ارزش خود، بخاطر دیگران تلاش کند . هیچ چیز به اندازه پذیرش کلی خود، اعتماد به نفس کودک را افزایش نمیدهد .

4-     به آنها اعتماد کنید :

اعتماد کردن به کودکان بزرگترین حامی آنهاست. برای اینکه اعتماد خود را به آنها نشان دهید به آنها مسئولیت دهید. بدون اینکه روی آنها کنترل شدید داشته باشید. زمانیکه کودکان اجازه پیدا می کنند که کارهایی را انجام دهند این مسئله گوشزد می کند که آنها برای انجام دادن کارها توانمند هستند. مانند، اجازه دادن به نگهداری برادر یا خواهر کوچکتر از خود یا خرید از مغازه و غیره

 5-برای شکوفا شدن به آنها فرصت بدهید:

 

             زمانیکه کودکتان مهارتها و تواناییها جدید را یاد می گیرد آنها را به عجله وا ندارید. رشد و شکوفایی هر شخصی در زمان و سرعت  خاص خود صورت می گیرد و وابستگی به ویژگیهای شخصیتی هر کس دارد. فشار بیش از حد والدین و همسالان می تواند موجب سقوط اعتماد به نفس آنها شود.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 13 اردیبهشت 1394 ساعت: 13:23 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,
نظرات(0)

پدر ، الگوی شخصیتی بسیاری از کودکان است.

بازديد: 149

با تأکید بسیار زیاد بر اهمیت جایگاه مادر خوب در طی دهه های اخیر، شاید پدرها احساس کنند نقش آنها چندان اهمیتی ندارد.

هیچ چیز نمی تواند بیشتر از این حقیقت نداشته باشد! کارشناسان در حال حاضر به این قضیه پی برده اند که پدرها نسبت به آنچه قبلاً تصور می شد، الگوهای شخصیتی بسیار قوی برای بچه ها محسوب می شوند.

طرز برخورد دختران با مردان و پسران با زنان بیشتر از طریق مشاهده طرز برخورد پدر یا مادر شکل می گیرد. توقعات یک دختر مبنی بر چگونگی رفتار مردان با او بیشتر بستگی به این دارد که او در خانه چه چیز را شاهد بوده است.

▪ هشدار: رفتارهای پدر با مادر تأثیر عمده ای بر تمایل دختر به شباهت یا تفاوت با مادرش دارد. اگر پدر، مادر را سرزنش و طرد کند، دختر دوست ندارد شبیه مادرش باشد.

 

 

 

پسران نیز مانند دختران در مورد چگونگی رفتار با زنان از پدرشان الگو می گیرند. آنها با زنانی که در زندگیشان نقش اصلی را بازی می کنند با روشی شبیه به رفتار پدر خود با مادرشان، رفتار می کنند. حتی اگر پسری از بدرفتاری فیزیکی و عاطفی پدر خود با مادرش بیزار باشد، به احتمال زیاد همین الگو را با بدرفتاری با همسر خود، تکرار خواهد کرد. با چنین عملکردی او لذت رضایت از یک ارتباط عاشقانه را از دست می دهد.از این بدتر این که، ممکن است پدر با انتقال سوء رفتار به پسران خود، این سیکل خشونت و بدرفتاری را همیشگی کند. نوجوانان امروزی ممکن است بیش از حد مادی گرا به نظر برسند، اما برخلاف آنچه اکثر افراد تصور می کنند، آنها به اندازه پدرشان به مبلغ چک ماهیانه حقوق او اهمیت نمی دهند.

تحقیقی نشان می دهد، رضایت کلی نوجوانان از زندگی به کیفیت روابط آنها با پدرشان و موقعیت اقتصادی خانوادگی بستگی دارد. نوجوانانی که روابط گرم و صمیمانه ای با پدر خود دارند مثبت گرا و با اعتماد به نفس تر بوده و می توانند در اتفاقاتی که برایشان می افتد، مؤثرتر عمل کنند. آن دسته از نوجوانانی که در مورد رابطه شان با پدر خود احساس خوبی ندارند بدبین تر بوده و قادر به پذیرش مسئولیت زندگی خود نیستند.

   نکته اساسی: با فرزندان نوجوان خود در مورد اهمیت احترام به همسرتان صحبت کنید، اما این به تنهایی کافی نیست. نکته بسیار مهم و قابل توجه این است که نوجوانان به عملکرد پدرشان بیشتر از گفته های او توجه کرده و شبیه به آن عمل می کنند.

اگر می خواهید فرزندان شما به همسرتان احترام بگذارند، باید ابتدا خود شما با طرز برخورد و عملکردتان این رفتار را به آنها آموزش دهید. با وجود این حقیقت که پدران نقش بسیار مهمی در زندگی نوجوانان بازی می کنند، متأسفانه آنها حضور چشمگیری در زندگی نداشته و اکثر اوقات غایب هستند.

در کتاب «تشنه پدر» نوشته «مارگو مین» اشاره شده است: در آمریکا، ۲۰

درصد از نوجوانان در پایان هر هفته پدر خود را می بینند.

۵۰ درصد از نوجوانان هیچ تماسی با پدر خود ندارند و ۳۰ درصد هر چند وقت یک بار با او تماس دارند. در حقیقت بیش از ۱۲ میلیون از نوجوانان در طول روز هیچ ارتباطی با پدر خود ندارند.

دغدغه دختران نوجوان این است که علاوه بر جسمشان، افکار و احساسات آنها نیز مورد تحسین قرار گیرد. پدران در این مرحله نقش مهم و منحصر به فردی را بازی می کنند. اکثر مردان وقتی به طور ناگهانی متوجه می شوند دختر کوچکشان به دختری جوان بدل شده است، در ابتدا یکه می خورند. تحسین جذابیت دختران توسط پدر بسیار مهم است چرا که به دید مناسب دختران نسبت به خود کمک می کند.بعضی از مردان اعتقاد دارند، آگاهی از وضعیت جنسی دخترشان به نوعی نابهنجار یا اشتباه است اما در حقیقت این قضیه امری صحیح و عادی است. وقتی پدری همزمان با لذت بردن از شخصیت دخترش، جنسیت او را نیز تصدیق کند، می تواند به او کمک کند تا به خودش افتخار نماید.

بعضی ازمادران در مورد رفتار دختران نوجوان با پدرشان و این که در بعضی از اوقات ممکن است خود را لوس کنند و لوس شوند.تفاوت در نوع نگاهی است که بیننده دارد. مثلاً وقتی دختر کوچکی روی زانوی پدرش می نشیند، او را در آغوش گرفته و شروع به قلقلک دادن او می کند.

همه تصور می کنند که او دختری بازیگوش و مهربان است. اما اگر همان دختر کوچک که به دختر جوانی تبدیل شده است، این کار را انجام دهد، ممکن است این عمل از دید دیگران حرکتی ناپسند به حساب آید. او به هیچ وجه چنین منظوری ندارد! در ذهنش او هنوز همان دختر کوچولوی پدرش است.هشدار: اگر وقتی دختر کوچکتان بر روی زانوی شما می نشیند، او را از خود برانید فقط عمیقاً گیجش کرده اید. با توجه به نوع مدی که در بین جوانان وجود دارد، اگر دختری نوجوان در خانه یا مهمانی لباس نامناسب بپوشد و یا در طی گردش های خانوادگی غیر متعارف راه برود، پدر و مادر او آشفته و ناراحت می شوند.

ایجاد محدودیت در این زمینه نه تنها برای راحتی خوددختران نوجوان اهمیت دارد بلکه به دختران کمک می کند تا درک درستی از خودشان پیدا کرده و به این قضیه که دیگر بزرگ شده اند توجه کنند.

علاوه بر این، از آنجایی که سایر مردان به آنها به دید یک بزرگسال می نگرند، آگاهی دختران از تأثیری که بر روی دیگران دارند، بسیار مهم است. این موضوع به طور بالقوه موضوعی خجالت آور برای نوجوانان و والدینشان است.

اگر به دخترتان با لحنی تند و عصبانی بگویید باید لباس مناسب تر بپوشد یا رفتارش را با پدرش تغییر دهد، ممکن است او احساس کند به خاطر جنسیتش باید خجالت بکشد. بزرگ شدن دختران نباید به این معنی باشد که او آغوش پدر یا مهربانی و توجه او را از دست بدهد. با او آرام و مهربان برخورد کنید.

▪ حقیقت: پدران در جدا کردن دختران از مادرانشان در حین دعوا، نقش بسیار مهمی را ایفا می کنند. دختران در حین دعواها و اختلاف هایی که با مادرشان دارند، برای این که از پشتیبانی پدرشان بهره مند شوند، به سوی او گرایش پیدا می کنند. پدران می توانند با همدلی و بدون این که طرف هیچ کدام از آنها را بگیرند به از بین رفتن تنش ها کمک کنند تا دوباره ارتباط مناسبی بین دختر و مادر برقرار شود.

اشکالاتی که در روابط دختر و پدر وجود دارد معمولاً باعث ایجاد اختلالاتی مانند اختلال در غذا خوردن دختران می شود. نویسنده کتاب «تشنه پدر» می گوید: توجه پدران به غذا خوردن دختران باعث می شود اعتماد به نفس آنها بالا رود. پدران باید دختران خود را به روشی متعادل مورد مهر و محبت خود قرار دهند. این قضیه به دخترها کمک می کند تا تغییرات جسمی خود را پذیرفته و در مواجهه با پسران اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنند.

 

اگر دختران از سوی پدر- که مهمترین مرد در زندگی آنهاست- مورد تأیید قرار نگرفته و پذیرفته نشوند، به خود شک کرده، به سرزنش خود پرداخته و حتی افسرده می شوند. از سوی دیگر ممکن است از روابط اجتماعی سرباز زده، گوشه گیر شده، بی بند و بار رفتار کرده و یا این که در غذا خوردن آنها اختلال ایجاد شود.

▪ هشدار: دختر شما نیاز دارد او را به عنوان یک فرد کامل بپذیرید. اگر بگوییم یک پسر به پدر و مادرش هم برای ابراز محبت آنها و هم پذیرش صحیح او- همانطوری که هست- نیاز دارد، بیراهه نگفته ایم. پذیرش پسر همانطور که او می خواهد ممکن است برای پدرش سخت باشد. بخصوص اگر از هنگام تولد او برای آینده اش نقشه هایی ریخته باشد.

این واقعیت است که معمولاً پدران در رؤیای داشتن پسری هستند که با رفتن به همان دانشکده ای که آنها رفته اند، عضویت در انجمن مشابه، وارد شدن به شغل مشابه یا به عهده گرفتن شغل خانوادگی، راه پدرشان را ادامه دهد. بسیاری از پدران خود قربانی آرزوهای خانواده هایشان شده اند.

زحمت و رنجی که خانواده هایشان به آنها تحمیل کرده اند تا راهی را بروند که خود شخصاً نتوانسته اند آن را دنبال کنند. پدران با کشف این که پسرشان برای آینده خود نقشه ای متفاوت با نظر آنها دارد، ضربه روحی می خورند. بسیاری از پدران از طریق مخالفت با خواسته پسرشان می خواهند او را به سمتی که خود تمایل دارند هدایت کنند.

متأسفانه این واقعیت که پسران علاوه بر نپذیرفتن خواسته پدرشان، ممکن است هرگز توجهی جدی نیز به نظرات او نداشته باشند قدری بی رحمانه است. پسرها می خواهند کاملاً مستقل عمل کنند. به ندرت فرزند جگر گوشه ای پیدا می شود که بخواهد با پیگیری رؤیاهای پدرش، زندگی خود را وقف کرده و نهایتاً خود را قربانی کند.

▪ حقیقت: جبران خلیل جبران (نویسنده و شاعر) در مورد فرزندان چنین می گوید: شما می توانید به آنها عشق بورزید اما نباید افکارتان را به آنها منتقل کنید. آنها باید افکار خود را داشته باشند. شما می توانید جسم آنها را سکنی دهید اما روح آنها را نه! آنها باید روحشان را در خانه فرداها سکنی دهند، جایی که شما نمی توانید آن را ببینید، حتی نمی توانید آن را در رؤیایتان تصور کنید!

منبع: سایت پزشکان ایران

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 12 اردیبهشت 1394 ساعت: 22:25 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,
نظرات(0)

چطور کودکان را به مطالعه علاقه‌مند کنیم؟

بازديد: 135

تحقیقات نشان داده است بیشتر کسانی که به کتاب و کتابخوانی علاقه دارند والدینی داشته‌اند که در دوران کودکی لحظات شیرین و گرمی را در هنگام خواندن داستان‌ها برای آنها ساخته و پرداخته‌اند.

توصیه‌های زیر را
ود را جذب مطالعه کنید، به طوری که کتاب را بهترین دوست خود بدانند و از آن جدا نشوند.

 

1 - زمان خاصی را به عنوان زمان خواندن داستان در نظر بگیرید : این مورد به خصوص برای کودکان نوپا بسیار مهم است. زمان قصه‌سرایی نبایدطولانی باشد، در اینجا کیفیت از همه چیز مهمتر است، اما سعی کنید آن را به صورت برنامه‌ای منظم در هر روز دنبال کنید.

2 - کتاب‌هایی را انتخاب کنید که خودتان از خواندن آنها لذت می‌برید، زیرا عدم علاقه شما، به خوبی در آهنگ کلام شما منعکس می‌شود.

3 - به خاطر داشته باشید که اغلب سطح شنیداری کودکان بالاتر از سطح خواندن آنهاست: پس فکر نکنید ممکن است کودک شما که در گروه سنی الف قرار دارد از شنیدن کتاب‌های گروه سنی ب، ج یا بالاتر لذت نبرد.

4 - همیشه قبل از خواندن، عنوان کتاب و نام نویسنده آن را اعلام کنید.

5 - داستانی را که می‌خوانید در ذهن خود تجسم کنید: مناظر را در ذهن خود ببینید، حتی زمانی که کتاب هیچ گونه تصویری ندارد. این کار باعث می‌شود که داستان را به زیبایی و واضح تعریف کنید.

6 - در حین خواندن از تنوع استفاده کنید: متناسب با داستان، تن صدای خود را بالا و پایین ببرید، با دستان و اعضای صورت خود اشارات گوناگونی پدید آورید. همه اینها در جذاب‌تر کردن داستان برای شما و فرزندتان کمک می‌کند.

7 -بسیاری از کودکان از«خواندن مکرر» یک داستان لذت می‌برند.

8 -کودکتان را تشویق کنید که صفحات را ورق بزند، یا حتی عباراتی که بلد است را بخواند: هر دوی شما می‌توانید با افزودن دیالوگ‌های جدید، صداهای متفاوت و اشارات مختلف به آن شاخ و برگ دهید.

9 - به آرامی بخوانید: در حین خواندن، سؤالاتی بپرسید و به پرسش‌های کودکتان پاسخ دهید. به عکس‌ها اشاره کنید و در مورد تصاویر کتاب بحث کنید. از کودکتان بپرسید: «فکر می‌کنی بعد از این چه اتفاقی خواهد افتاد؟»

10 - فعالیت‌های اضافه و متناسبی با فضای داستان، ارائه کنید: کارهایی مثل آشپزی یا درست کردن کاردستی که با داستان شما متناسب و هماهنگ باشند یا فعالیت‌هایی که خواندن را به عنوان بخشی از علوم و فنون غنی ادبیات شکوفا سازند و به پیشرفت در یادگیری مهارت‌های ادبی منجر شود.

11 - در زمان داستان با کودک خود مدارا کنید، اما در عین حال جدی و محکم باشید: چنانکه کودک شما نسبت به خواندن کتاب‌ بی‌میل است اجازه دهید در این حین نقاشی بکشد. شاید حتی بتواند یک نقاشی از فضای داستان بکشد!

12 - با آموزگار کودکان صحبت کنید یا به کتابخانه منطقه‌تان بروید تا از پیشنهادها و تجربیات آنها در این رابطه بهره‌مند شوید: به این وسیله فهرست‌های گوناگونی از کتاب‌های مختلف خواهید یافت و شاید حتی آنها بتوانند کتاب‌هایی که خواندن بلند آنها برای کودکان اثربخش بوده است را به شما معرفی کنند.

خواندن، یک فعالیت تفریحی است شما فقط روزانه 15 دقیقه برای آن وقت صرف‌کنید و از نتیجه سود بخش آن برای خود و فرزندانتان تا آخر عمر بهره بگیرید.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 12 اردیبهشت 1394 ساعت: 22:24 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

کودکان و شکل گیری اعتماد به نفس

بازديد: 159

منشاء بسیاری از مشکلات رفتاری انسان نداشتن اعتماد به نفس است.  امروزه جوامع تاوان سنگینی را به علت نداشتن اعتماد به نفس افراد خود، متحمل می شود. بزهکاری های اجتماعی و انحرافات دختران و پسران و ناراحتیهای روحی و روانی، همه و همه با اعتماد به نفس مرتبط هستند و در همه این افراد نوعی احساس بی ارزشی  و عدم پذیرش خود که از مشخصات نداشتن اعتماد به نفس است موج می زند و اغلب آنها احساس می کنند که دوست داشتنی نیستند.

تحقیقات نشان می دهد که اغلب افراد از دوران کودکی مشکلاتی در رابطه با اعتماد به نفس خود دارند. لذا وقتی افراد بزرگ می شود و به خود شناسی می رسند سعی در جبران کمبود ها بر می آیند و کوشش می کنند اعتماد به نفس را در خود بوجود بیاورند. اما واقعیت این است که اگر این افراد قادر باشند که واقعا در خود اعتماد به نفس بوجود بیاوند مثل آن افرادی نخواهند بود که از دوران کودکی با اعتماد به نفس تربیت شده اند.

اگر بطور ساده بخواهیم اعتماد به نفس را تعریف کنیم باید بگوئیم که اعتماد به نفس زمانی در کودک شکل می گیرد که وی احساس دوست داشتنی بودن و احساس کفایت و شایستگی کند. و این هم در درجه اول از طریق کیفیت رابطه ما با فرزندان نضج می گیرد.

والدین در ابتدای زندگی کودکان، برای آنها حکم خدا را دارند. آنچه والدین در باره کودکان می گویند وحی منزل است و کودک باور می کند. به عنوان مثال انواع بر چسب هایی که به بچه ها زده می شود، برای کودک این باور را به همراه دارد که آنها نه تنها آن بر چسب ها را دارا می باشند بلکه کم کم احساس ارزشمندی خود را از دست داده و تصور منفی از خود پیدا خواهند کرد. اینکه فرزندان ما چه افرادی هستند مهم نیست آنچه مهم است این است که آنها چه تصوری از خود دارند. لذا برای داشتن اعتماد به نفس در کودکان قبل از هر چیز باید انتقاد لفظی و بر چسب های مختلف راکنار بگذاریم.

برای شکل گیری اعتماد به نفس بالا چهار عامل زیر ضروری است:

1-     احساس تعلق داشتن: احساس تعلق برای کودکان امنیت و آرامش را به دنبال دارد. تعلق داشتن به خانواده و دوستان و عضو گروهی شدن و در باشگاهها عضو بودن و داشتن تاریخچه و گذشته، همه اینها برای کودک احساس تعلق داشتن را به همراه دارد. در همین رابطه است که کودکان از شنیدن خاطرات گذشته خود توسط والدین احساس لذت و غرور می کنند چون فکر می کنند ریشه دار و دارای پیوستگی هستند. وظیفه ما والدین این است که احساس تعلق را در فرزندانمان بوجود بیاوریم  و آن را تقویت کنیم.

2-     منحصر به فرد بودن: بچه ها کم کم که بزرگ می شوند به طور ذاتی پی می برند که با دیگران متفاوت هستند. وظیفه ماست که این تفاوت را در آنها انکار نکنیم بلکه آن را تقویت کنیم، اینکه او با دیگران فرق می کند و یک موجود بی همتا و بی نظیر است و نباید سعی کند، مثل دیگران باشد. او باید مثل خودش باشد و به آن افتخار کند.

3-     قدرت: بچه ها همانطور که رشد می کنند محیط را دست کاری می کنند و بزودی می فهمند که قدرت کنترل بسیاری از رویداد ها را دارند و می توانند به قدرت و استقلال شخصی برسند. والدین هم باید به این فرایند کمک کرده و به آنها این موقعیت را فراهم آورند. ما در این رابطه می توانیم به آنها مسئولیت دهیم تا احساس شایستگی کنند. بچه ها در صورت احساس موفقیت در کارها بیشتر احساس قدرت خواهند کرد.

4-     آزادی بیان: کودکان باید بتوانندخواست های خود را بیان کرده و نیاز های خود را طلب کنند و در این راه نباید احساس تهدید و تمسخر نمایند. همچنین بچه ها باید قادر باشند که احساسات خود را  به راحتی بیان کنند و این احساسات نباید مورد انکار والدین قرار گیرد چون احساس هیچ بچه ای اشتباه نیست.

نقص در هر کدام از موارد بالا نه تنها موجب شکسته شدن اعتماد به نفس می شود بلکه یکپارچگی درونی بچه ها را از بین برده و کودک برای جبران آن از طریق هدایت ضمیر ناخودآگاه و بطور خودکار دست به هر اقدامی می زند. عدم سازش با دوستان، بهانه گیری، تمسخر دیگران، آزار و اذیت والدین، کارشکنی، عزلت و گوشه گیری، اقدامات پست برای جلب توجه دیگران و غیره نمونه هایی از این اعمال هستند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 12 اردیبهشت 1394 ساعت: 22:22 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,
نظرات(0)

قصه گویی را برای کودکان ترک نکنید

بازديد: 219

متخصصان روان شناسی ، قصه گفتن را برای تکامل مغز نوزادان و کودکان لازم می دانند و می‌گویند: با قصه‌گویی ، علاوه بر شناساندن صدای والدین ، صحبت کردن برای کودک راحت می‌شود و کلمات را صحیح و کامل ادا می‌کند دکتر"نرگس کچوئی " روان شناس، در گفت و گو با ایرنا گفت: والدین براین باورند که نوزادهیچ چیز را متوجه نمی‌شود و لازم نیست با او حرف بزنند، این در حالی که مغز نوزاد آماده برای پذیرش و یادگیری است و دوست دارد صدای والدین خود را بشنود و با محیط آشنا شود.

 

وی گفت : والدین حتما باید نام اشیا ، غذا،اسباب‌بازی و یا هرچیز دیگری را که به نوزاد  می‌دهند برای او بگویند و زمانی که کودک سعی می‌کند به هر لفظی کلمه را ادا کند صحبت  کردن او را قطع نکنند و اجازه دهند آن گونه که راحت است آن را تلفظ کند

وی گفت : والدین حتما باید نام اشیا ، غذا،اسباب‌بازی و یا هرچیز دیگری را که به نوزاد  می‌دهند برای او بگویند و زمانی که کودک سعی می‌کند به هر لفظی کلمه را ادا کند صحبت  کردن او را قطع نکنند و اجازه دهند آن گونه که راحت است آن را تلفظ کند

وی با اشاره به اینکه نوزادان به صدای افراد مونث بهترین پاسخ را می‌دهند ، افزود : مطالعات نشان داده است که صحبت با زبان کودک ، باعث تاخیر در تکامل گفتار نمی‌شود ، سعی کنند در صحبت با کودک ترکیبی از لغات بزرگسالان را با صدای بچه گانه مورد استفاده قرار دهند

کچوئی گفت : در واقع با این عمل بسترسازی مناسبی را برای کودک در ادای صحیح  کلمات فراهم کرده‌ایم .

دکتر "محمود رسالتی" روان شناس نیز با اشاره به اینکه از چهار ماهگی به بعد پنج حس نوزاد از تعامل و واکنش بیشتری برخوردار می‌شود، گفت :بینایی کودکان بعدازچهارماهگی در حال افزایش است به طوری که توانایی پی‌گیری اجسام متحرک را از خود نشان می‌دهد.

وی افزود : والدین باید بعد از چند ماه فضای اتاق کودک را تغییر دهند و او را با دیگر فضاهای بیرون از خانه و دیگر افراد خانواه آشنا کنند .

وی اضافه کرد : کودکان علاقه‌مند به دیدن عکسهایی با رنگهای شاد و پیچیده می باشند بنابر این باید برای آنها کتابهای داستانی تهیه شود که رنگی و با تصویرهای بزرگ باشد زیرا این عمل باعث افزایش آشنایی و عکس العمل کودک می‌شود.

رسالتی با اشاره به اینکه حس شنوایی کودک نسبت به تکلم او حساس‌تر است، گفت:کودک دوست دارد صداهای مختلف را بشنود و در مقابل آنها بسته به علاقه عکس العمل نشان می‌دهد به طوری که حتی آنها را تقلید می‌کند و منتظر تشویق والدین می‌ماند.

رسالتی گفت: والدین باید حس چشایی فرزندان خود را تحریک کنند و بشناسند زیرا برخی از کودکان نسبت به یک سری از غذاها و طعم‌ها آلرژی دارند که این خود باعث بیماری و بیقراری کودکان می‌شود.

وی افزود : درباره حس لامسه کودکان باید اجازه داد آنها همه چیز را در خصوص زبری ،نرمی گرماو سرما احساس کنند تا بتوانند در مقابل آنها عکس العمل نشان بدهند .

وی اضافه کرد : اولین پله برای بیدار و فعال کردن این حس در نوزادان نوازش و در آغوش گرفتن آنها است زیرا با این عمل به او این احساس منتقل می شود که او را دوست دارند و جایش امن است

قصه و تأثیر آن در تربیت کودکان

در کشور ما به رغم وجود گنجینه های علم و معرفت و داستآنها و افسانه های زیبا و آموزنده،اولیا و مربیان بیشترین وقت خود را به مسائل آموزشی کودکان اختصاص می دهند و دانش آموزان نیز در خانه و مدرسه بیشتر اوقات خود را صرف یادگیری های غیر فعال کرده، از سختی و خشکی دروس و اضطراب امتحان و نمره رنج می برند. بدین ترتیب اغلب اولیا و مربیان از هدف اصلی تعلیم و تربیت که پرورش انسان های خلاق، مبتکر و کارآمد است، باز می مانند.

هدف از ذکر این مطالب آشنایی شما با روش های قصه خوانی و قصه گویی برای کودکان دبستانی است که نقش بسزایی در رشد و شکوفایی خلاقیت در کودکان دارد.

ادبیات کودکان چیست؟

ادبیات کودکان شامل قصه، شعر، نمایش، افسانه و داستان است. ادبیات کودکان عبارت است از تلاشی هنرمندانه در قالب کلام، برای هدایت کودک به سوی رشد، با زبان و شیوه ای مناسب و در خور فهم او. به بیانی دیگر، ادبیات عبارت است از چگونگی تعبیر و بیان احساسات، عواطف و افکار به وسیله ی کلمات در اشکال و صورت های گوناگون.

ادبیات، کودک را در همه ی اوقات زندگی پرورش می دهد و باعث مسرت خاطر، وسعت تخیل و قوت تصور او می شود و نیز نیروی ابتکار و ابداع به او می بخشد. داستآنها و اشعاری که  کودکان می خوانند و می شنوند اثری عمیق در فکر و روحیه ی آنان می گذارد و ایشان را برای رویارویی با مسائل رشد و معاشرت با دیگران آماده می سازد و نیز در درک و فهم مشکلات  زندگی آنان را یاری می کند.

ادبیات کودک، به ویژه در زمینه های زبان آموزی و آموختن کلمات تازه به کودکان، نقش قاطعی دارد.

هدف های برنامه ی ادبیات کودکان در آموزش و پرورش دوره ی ابتدایی عبارت اند از:

1- کمک به پرورش قدرت بیان و عواطف و افکار کودکان.

2- تقویت و پرورش نیروی تخیل در کودکان.

3- تحریک قوه ی ابتکار و ابداع در کودکان.

4- ایجاد عشق و علاقه به ادبیات در کودکان.

در تعریف ادبیات کودکان می توان گفت: مجموعه ی نوشته ها، سروده ها و گفتارهایی است که از طرف بزرگسالان جامعه برای استفاده ی خردسالان فراهم می آید، یا خردسالان خود خالق آن هستند.

5- رشد اعتماد به نفس کودک و علاقه مند ساختن او به آزادی و عدالت اجتماعی.

6- برآورده کردن نیازهای عاطفی کودک و آماده ساختن او برای دریافت پیام های اخلاقی و انسانی و شهروندی خوب بودن.

تأثیر قصه در کودکان

داستان و قصه نقش بسیار مهمی در تکوین شخصیت کودک دارد. از طریق قصه ها و داستان های خوب، کودک به بسیاری از ارزش های اخلاقی پی می برد. پایداری، شجاعت، نوع دوستی، امیدواری، آزادگی، جوانمردی، طرفداری از حق و حقیقت و استقامت در مقابل زور و ستم  ارزش هایی هستند که هسته ی مرکزی بسیاری از قصه ها و داستآنها را تشکیل می دهند.

پرورش حس زیبایی شناسی در کودک، متوجه ساختن کودک به دنیایی که اطرافش را فرا گرفته، پرورش عادات مفید در کودک، تشویق حس استقلال طلبی و خلاقیت کودک هدف های اصلی طرح قصه های خوب برای کودکان است.

انتخاب قصه های مناسب

مسئله ی انتخاب کردن قصه، با توجه به انبوه موادی که در اختیار قصه گوست، به ویژه برای قصه گوهای تازه کار و مبتدی، مشکلی اساسی است. حتی بهترین و برجسته ترین قصه گوهای حرفه ای هم قادر به گفتن هر داستانی نیستند. قصه گو، قهرمانان خود را از قصه هایی می سازد که با شخصیت خاص و سبک او متناسب باشند. قصه گوی تازه کار، ابتدا باید سعی کند که ویژگی های شخصیت و سبک گویش خود را ارزیابی کند. سپس از خودش بپرسد: چه نوع داستانهایی را می توانم مؤثر و خوب بیان کنم؟ چگونه می توانم شخصیت خود را با قصه هماهنگ کنم تا هر دو بتوانیم با شنونده ارتباط برقرار کنیم؟

پس از آن که قصه گو کار انتخاب کردن را تمام کرد، وارد مرحله ی آماده کردن داستان برای گفتن می شود که از مهم ترین گام هایی است که در جهت به کار گرفتن فن قصه گویی برداشته می شود. قصه گو باید به خاطر داشته باشد که کار او از بر کردن یا از رو خواندن نیست، بلکه کار او قصه گفتن است که مانند تجربه ای یگانه باقی می ماند.

از بر کردن قصه اغلب نخستین مانعی است که راه سیر طبیعی و خودانگیخته ی یک قصه گویی موفق را سد می کند. قاعده ی درست این است که هرگز نباید داستانی را برای «گفتن» به خاطر سپرد، بلکه با توجه به ساختمان قصه، به خاطر سپردن طرح آن کافی است.

انتخاب و آماده کردن داستان، نخستین گام ها در راه پیشبرد هنر قصه گویی است و هنر قصه گویی بر آنها استوار می شود. قصه گوهای مبتدی و تازه کار به زودی متوجه می شوند زمانی را که برای رسیدن به این مرحله از رشد سپری کرده اند، سرمایه گذاری مفیدی بوده است.

 

آماده کردن ذهن و بیان ، در ارائه ی موفقیت آمیز یک قصه مهم ترین مُتغیّر به شمار می آید. بدون این انتخاب و آماده کردن بسیار دقیق، قصه گو نباید انتظار به دست آوردن یک تجربه ی موفق را داشته باشد

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 12 اردیبهشت 1394 ساعت: 14:20 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس