سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
پاسخ تمرین های درس سوم فارسی 1 دهم درس سفر به بصره
کارگاه متــن پژوهــی
قلمرو زبانی (صفحه ی ۱۴ کتاب درسی)
1- معانی مختلف واژۀ «فضل» را با توجه به متن درس بنویسید.
به معنی دانش ←← هم از اهل فضل بود
به معنی کمال و فضیلت ←← مردی اهل بود و فضل داشت از شعر و ادب
به معنی: بخشش و رحمت ←← از فضل و رحمت کردگار نا امید نباید بود.
2- جدول زیر را کامل کنید.
واژه
مترادف
همخانواده
کَرَم
جوانمردی، لطف، بخشش، فضل
کریم، کرامت، اکرام
اِنعام
هدیه، پاداش دادن
نعمت، نعیم، مُنعِم
فِراغ
آسایش، راحتی
فراغت، فارغ
3- در زبان فارسی، کلمه ای اهمّیّت املایی بیشتری دارد که یک یا چند حرف از حروف شش گانۀ زیر در آن باشد: اکنون از متن درس، واژههایی را که این نشانهها در آنها به کار رفتهاند، بیابید و بنویسید.
ء، ع
ت، ط
ح، ه
ذ، ز، ض، ظ
ث، س، ص
غ، ق
عاجز
متوازع
احوال
غرض، عذر
تصور، مسلخ
قرض
رقعه
اطلاع
اهلیت
منظر، زیادت
اثر
فراغ
4- واژهها در گذر زمان، دچار تحوّل معنایی میشوند؛ برای پی بردن به این موضوع، معنای واژههای مشخّص شده را، با کاربرد امروزی آنها مقایسه کنید.
* ما را به نزدیک خویش بازگرفتمعنی گذشته: نگه داشت.معنی امروزی: پس گرفتن
* به مجلس وزیر شدیممعنی گذشته: رفتیم.معنی امروزی: فعل اسنادی است و حالتی را نشان میدهد.
* شوخ از خود باز کنیم.معنی گذشته: پاک کنیممعنی امروزی: بگشاییم. باز کردن.
5- کاربرد معنایی پسوند «ــَـک» را در هر یک از واژههای زیر بنویسید.
* خورجینک: کوچک و ناچیز بودن.* دَمَک* دِرَمک
قلمرو ادبی (صفحه ی ۱۴ کتاب درسی)
1- در متن درس، نمونهای از تشبیه بیابید و ارکان را مشخص کنید.
چون به بصره رسیدیم، از برهنگی و عاجزی به دیوانگاه ماننده بودیم. مشبه: یم {ما} - مشبه به: دیوانگان - وجه شبه: برهنگی و عاجزی - ادات تشبیه: در مفهوم فعل «ماننده بودیم» موجود است. (حذف شده)
2- دو ویژگی نثر ناصرخسرو را بنویسید و برای هر یک، از متن درس نمونهای بیاورید.
الف) کوتاهی جملات: چون وزیر بشنید، مردی را با اسبی نزدیک من فرستاد که «چنان که هستی برنشین و نزدیک من آی» من از بدحالی و برهنگی شرم داشتم و رفتن مناسب ندیدم. - میخواستم که در گرمابه روم، باشد که گرم شوم که هوا سرد بود و جامه نبود.
ب) سادگی: ما به گوشهای باز شدیم و به تعجب در کار دنیا مینگرستیم.
ج) استفاده از عبارتها و جملههای عربی: بحق الحق و اَهله
قلمرو فکری (صفحه ی ۱۵ کتاب درسی)
1- چرا ناصرخسرو دعوت وزیر را نپذیرفت؟
به دو دلیل: 1- تنگدستی و نداشتن لباس مناسب که باعث شرم او میشد. 2- این که وزیر به شایستگیهای وی پی ببرد.
2- معنا و مفهوم عبارت های زیر را به نثر روان بنویسید.
* دست تنگ بود و وسعتی نداشت که حال مرا مرمّتی کند. فقیر بود و توانایی مالی نداشت تا بتواند اوضاع مرا بهبود بخشد.
* چون بر رقعۀ من اطلاع یابد، قیاس کند که مرا اهلیّت چیست. وقتی نامۀ مرا بخواند به شایستگی من پی ببرد.
3- بیت زیر، با کدام قسمت درس، ارتباط معنایی دارد؟
«چنین است رسم سرای درشتگهی پشت بر زین، گهی زین به پشت»
فردوسی
قسمتی از درس که ابتدا وقتی وارد حمام شدند آنها را بیرون کردند و درست بیست روز بعد با نهایت احترام از آنها پذیرایی کردند و به آنان احترام گذاشتند. «بعد از آنجا که حال دنیاوی ما نیک شده بود و هر یک لباسی پوشیدیم روزی به در آن گرمابه شدیم که ما را در آنجا نگذاشتند چون از در رفتیم، گرمابه بان و هر که آنجا بودند همه بر پای خاستند و بایستادند.»
4- چگونه از پیام نهایی درس میتوانیم برای زندگی بهتر بهره بگیریم؟
از سختیها و مشکلاتی که در زندگی پیش میآید نباید شکایت کرد؛ باید به رحمت و بخشش خداوند امیدوار بود. با توکل به خداوند بزرگ، میتوان بر سختیها چیره شد.
5- ناصر خسرو در توصیف وزیر به کدام ویژگیهای او اشاره میکند؟
مردی اهل و ادیب و فاضل و نیکومنظر و متواضع و متدین خوش سخن
همچنین پاسخ سایر فعالیت های دروس فارسی 1 دهم را از لینک های زیر ببینید :
1- سپهری، برای کلمه«نقّاشی کردن» از چه معادله ای معنایی دیگری استفاده کرده است؟
کشیدن، رقم زدن، بستن، گرته ریختن، صورت دادن.
2- برای هریک از موارد زیر، یک مترادف از درس بیابید.
* برآمدگی پشت پای اسب(کُلهّ)
* چنبرۀ گردن(آخُره)
* میان دو کتف(غارِب)
3 - از متن درس، چهار واژۀ مهمّ املایی بیابید و بنویسید.
صورتگری، صدق، وقب، غارب، مخمصه، رعنا
4- نقش دستوری کلمات مشخص شده را بنویسید.
«صاد»هرگزجانوری جز از پهلو نکشید.
نهادقیدمفعولمتمم
5- به کاربرد حرف «و» در جمله های زیر توجه کنید:
الف) زندگی و سفر مانند هم هستند.
ب) در طول زندگی، سفر می کنیم و در سفر هم زندگی می کنیم.
«و» در جملـۀ «الـف»، دو یـا چنـد کلمـه را به هم پیوند داده اسـت؛ به این نـوع «و»،«واو عطف» می گویند.
«و» در جملۀ «ب»، دو جمله را به هم ربط داده اسـت. به این «و» که معمولا پس از فعل می آید و دو جمله را به هم می پیوندد، «نشـانۀ ربط یا پیوند» می گویند.
اکنون از متن درس، برای کاربرد هر یک از انواع «و»، نمونه ای بیابید و بنویسید.
واو عطف: زنگ نقاشی دلخواه و روان بود. - صاد معلم ما بود آدمی افتاده و صاف. نشانه ربط یا پیوند: نقشبندیاش دلگشا بود و رنگ را نگارین میریخت. - کارش نگار نقشه قالی بود و در آن دستی نازک داشت.
قلمرو ادبی (صفحه ی ۴۱ کتاب درسی)
1- در کدام قسمت از این متن، می توان نشانه های شاعری نویسنده را یافت؟
معلّم، مرغان را گویا میکشید؛ گوزن را رعنا رقم میزد؛ خرگوش را چابک میبست؛ سگ را روان گَرته میریخت.
2- دو نمونه از ویژگی های بارز نثر این درس را بنویسید.
جملات ساده، کوتاه با زبان صمیمی و شاعرانه و استفاده از اصطلاحات و کنایههای عامیانه.
3- دو کنایه در متن درس پیدا کنید و مفهوم آنها را بنویسید.
در بیرنگ اسب حرفی به کار بود. ←← مهارت نداشت.
پیبردیم راه دست خودش هم نیست. ←← خودش هم مهارت ندارد.
در نگار قالی دستی نازک داشت.←← استادی و مهارت داشت.
قلمرو فکری (صفحه ی ۴۲ کتاب درسی)
1- از نظر نویسـنده، کلاس درس نقاشـی در مقایسـه با کلاس درس های دیگر چه ویژگی هایی داشت؟
دلخواه و روان بود - خشکی نداشت - خنده در آن جایز بود - کلاس خیلی جدی گرفته نمیشد - معلم صمیمی و مهربان بود.
2- معنی و مفهوم هریک از عبارت های زیر را بنویسید.
* خَلَف صدق نیاکان هنرور خود بود. پیرو واقعی و جانشین راستین استادان (پدران) نقاشی پیش از خود بود.
* اسب از پهلو، اسبی خود را به کمال نشان می داد. کشیدن اسب از پهلو (نیم رخ) زیباتر بود و تناسب اندام اسب را بهتر نشان میداد.
3- معلم در کشیدن چه قسمتی از اسب مشکل داشت و برای حل مشکل خود چه چارهای اندیشید؟
کِلۀ پاها به همراه سم اسب، اسب را تا زانو در علف نشاند.
همچنین پاسخ سایر فعالیت های دروس فارسی 1 دهم را از لینک های زیر ببینید :
1- کدام کلمات، در متن درس، برای شما جدید و غیرتکراری است؛ معنای هر یک را بنویسید.
* ناتانائیل: یک شخصیت خیالی برای نویسنده است.
*تملک: در اختیار داشتن
*تصاحب: مالکیت
* ناکارآمد: بیفایده
* بامداد پگاه: صبحگاه
* گُستَره: عرصه و میدان
2- در زبان فارسـی، نشـانههایی هسـت که با آنها کسی یا چیزی را صدا میزنیم؛ مانند «آی، ای، یـا، ا»؛ بـه ایـن واژهها «نشـانۀ نـدا» میگوییم. اسـمی که همـراه آنهـا میآید،«منادا» نام دارد؛ ماننـد «ای خدا!». گاهـی منـادا بـدون نشـانه بـه کار میرود؛ در ایـن گونه موارد، بـه آهنگ خوانـدن جمله باید توجّـه کنیم. یک بند بنویسید و در آن، سه نشانۀ ندا به کار ببرید.پروردگارا به درگاه تو پناه میآورم و تو نیز پناهم بخش. خدایا آن چنان کن که قدر نعمت بدانیم و شکر نعمت به جای آوریم.
ای خالق هستی مگذار دامان وجودم به پلیدیهای گناه آلوده شود.
3- در جملۀ زیر نقش دستوری واژههای مشخص شده را بنویسید.
«ناتانائیل، من به تو شور و شوقی خواهم آموخت».
منادامتمممتمم مفعول
قلمرو ادبی (صفحهٔ ۱۴۳ کتاب درسی)
1- عبارت زیر را از نظر آرایههای ادبی بررسی کنید. آسـمان را دیـدهام کـه در انتظـار سـپیده دم میلرزیـد.
آسـمان را دیـدهام کـه در انتظـار سـپیده دم می لرزیـد. سـتارهها یک یـک، رنـگ میباختند. چمنزارهـا غـرق در شـبنم بودند.
* مراعات نظیر (آسمان و ستاره - چمنزار و شبنم)* تشخیص (انتظار کشیدن آسمان و لرزیدن)
* کنایه (رنگ باختن کنایه از ناپدید شدن)* اغراق (چمنزارها غرق در شبنم بودند)
2- به کمک کلمۀ «شکوفایی» یک شبکۀ معنایی بسازید و آن را در یک بند، به کار ببرید.
بر پایه تناسب: شکوفایی، بهار، گل، درختان
در فصل بهار، درختان از خواب زمستاین بیدار میشوند و آرام آرام شکوفایی گلها از آمدن فصلی نو سخن میگوید. طبیعت جانی دوباره میگیرد و پرندگان ترانۀ شادی میخوانند.
بر پایه هم معنایی: شکوفایی، رونق، رشد، پیشرفت
خرید کالای ایرانی یکی از عوامل اصلی رشد و پیشرفت اقتصادی و زمینه ساز رونق بازار داخلی کشور و شکوفایی اقتصاد جامعه است.قلمرو فکری (صفحهٔ ۱۴۳ کتاب درسی)
1- نیکوترین اندرز نویسنده چیست؟ دربارۀ آن توضیح دهید.
بار بشر را به دوش گرفتن، تأکید نویسنده بر تعّهد و مسئولیت پذیری انسانها نسبت به یکدیگر است.
2- نویسنده دربارۀ «انتظار» چه دید گاهی دارد؟
انتظار باید پاک، عاشقانه، بدون چشم داشت و همراه با اشتیاق باشد.
3- هر یک از موارد زیر، با کدام بخش ازمتن درس، تناسب معنایی دارد؟به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوستعاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
سعدی
هرگز زیبایی لطیفی را در این جهان ندیده ام که بیدرنگ نخواسته باشم تمامی مهرم را نثارش کنم. بسوز ای دل که تا خامی، نیاید بوی دل ازتو کجا دیدی که بی آتش، کسی را بوی عود آمد
مولوی
اعمال ما وابسته به ماست. درست است که ما را میسوزانند اما برایمان شکوه و درخشش به ارمغان میآورد و اگر جان ما ارزشی داشته باشد، برای این است که سخت تر از برخی جانهای دیگر سوخته است. غیبت نکرده ای که شوم طالب حضورپنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را
فروغی بسطامی
خدا در همه جا هست، در هر جا که به تصور درآید و نایافتنی است.
هر آفریدهای نشانۀ خداوند است اما هیچ آفریدهای نشان دهندۀ او نیست. (معنی آیه: دیدهها او را در نمییابند ولی او دیدهها را درک میکند.)
5- جملۀ «ای کاش عظمت در نگاه تو باشد.» را با سرودۀ زیر از سهراب سپهری مقایسه کنید.
«چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید.»
هر دو عبارت، انسان را به نگاهی دقیق و زیبایی شناسانه و درک درست از جهان هستی، دعوت میکنند.
6- در عبارت زیر، نویسنده بر چه چیزی تأکید دارد؟، توضیح دهید.
برای من «خواندن» اینکه شـن سـاحلها نرم اسـت، بس نیسـت؛ میخواهم پاهای برهنهام این نرمی را حس کنند؛ به چشـم من، هر شـناختی که مبتنی بر احسـاس نباشـد، بیهوده اسـت.
تجربۀ عینی و حسی از پدیدههای جهان نه فقط تئوری و خواندن آن چیز.
درک و دریافت (صفحهٔ ۱۵۰ کتاب درسی)
1- کدام شخصیّت داستان، بیشتر مورد توجّه شما قرار گرفت؟ چرا؟
کوزت. مظلومیت و تنهایی این دختر دل هر انسان آزادهای را به درد میآورد. ستم و ظلمی که او از خانوادۀ تناردیه در آن شب ترسناک میبیند هر دل نازکی را آزرده میسازد. از طرف دیگر بیان گیرای نویسنده دربارۀ حالات این دختر سبب جلب توجه به شخصیت او میشود. به عبارتی نویسنده توانسته است در این قسمت، قهرمان خود را خوب پرورش و نشان دهد.2- دو نمونه از فضاسازی گیرا و جذّاب را در داستان مشخّص کنید.
کوزت بیحرکت مانده بود. درِ کوچه پیش رویش باز بود و سطل در دستش قرار داشت. به نظر میرسید که منتظر است تا کسی به کمکش آمد.هر چه بیشتر میرفت، تاریکی غلیظ تر میشد. هیچ کس در راه نبود. با این همه با زنی روبه رو شد که چون او را دید ایستاد، لحظه ای با نگاه دنبالش کرد و زیر لب گفت: این بچه این وقت شب کجا میرود؟
همچنین پاسخ سایر فعالیت های دروس فارسی 1 دهم را از لینک های زیر ببینید :
3- در مصراع زیر، نقش دستوری اجزای مشخص شده را بنویسید.
«پس، درهای امید و روشنایی را به رویما بگشای»
قیدمفعولمعطوف به مفعولمضافالیه
قلمرو ادبی (صفحهٔ ۱۳۸ و ۱۳۹ کتاب درسی)
1- مصراعهای زیر را با توجه به آرایههای «تشخیص، کنایه و تشبیه» بررسی کنید.
* ای چون سبزه بر آمده از دفتر روزگارانتشبیه (لبنان به سبزه) - تشخیص (ای لبنان)
* ای کشتیهای صیّادی که مقاومت پیشه کردهاید! تشخیص (کشتیای که مقاومت میکند.)
* بگذار بوسه زنیم بر شمشیری که در دستان توست کنایه (بوسه زدن بر شمشیر) - تشخیص (دستان تو: لبنان)
2- کدام واژۀ مشخّص شده، «استعاره» به شمار میآید؟ مفهوم آن را بنویسید.
«ای مسافر دیرین بر روی خار و درد/ ای چون ستاره، فروزان»
خار: مجاز از رنج و سختی
3- شاعر، «بارانها» و «فصلها» را در کدام مفاهیم نمادین به کار برده است؟
باران: نماد آزادی و طراوتفصلها: نماد زمان و تاریخ
4- کاربرد مناسب شبکۀ معنایی، در شعر و نثر، ضمن آنکه به تداعی معانی کمک میکند، سبب زیبایی و دلنشینی سخن میشود و آرایۀ «مراعات نظیر» را پدید میآورد؛ مثال: ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارندتا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
سعدی
از متن درس، دو نمونه مراعات نظیر بیابید.
جز تو کسی نمانده است که در زندگی ما نخل و عنب و تاکستان بکارد
ای سرور بارانها و فصلها / تو را عطر مینامیم که در غنچهها خانه دارد / تو را پرستو نامیدمقلمرو فکری (صفحهٔ ۱۳۹ کتاب درسی)
1- دریافت خود را از سرودۀ زیر بنویسید.
«تو را جنوب نامیدم / ............/ ای انقلاب زمین که با انقلاب آسمانِ بَرین/ پیوند خورده ای».
شاعر قیام مردم لبنان علیه ظلم، یک انقلاب خدایی و آسمانی میداند.
2- در سرودۀ زیر:
«ای سرزمینی کز خاکت / خوشههای گندم می روید / و پیامبران برمی خیزند».
* الف) کدام سرزمین مورد خطاب است؟ لبنان
*ب) مقصود شاعر از مصراعهای دوم و سوم چیست؟ مصرع دوم بر امید به آینده و زندگی دوباره تاکید دارد. مصراع سوم به بعثت پیامبران از سرزمین لبنان اشاره دارد.
3- از متن درس، مصراعی را معادل معنایی قسمت مشخّص شده بیابید.
« تو را سپیده دمیدر انتظار زاده شدن/ و پیکری در اشتیاق شهادت نامیدم».
و گلهایی را میچیند / که از انگشتان شهیدان میرویند
4- قبّانی در این بخش از شعرش بر چه نکتهای تأ کید دارد؟
«ای که ردای حسین بر دوش داری/ و خورشید کربلا را در برداری ...».
فرهنگ شهادت طلبانه و شیعی مردم لبنان
همچنین پاسخ سایر فعالیت های دروس فارسی 1 دهم را از لینک های زیر ببینید :
دو رفیـق بودنـد بـه نام «خیر» و «شـر». روزی آهنگ سـفر کردند. هر یک توشـۀ راه مَشـکی پـر آب بـا خـود برداشـتند و رفتند تا به بیابانی رسـیدند که از گرمـا چون تنوری تافته بود و آهن در آن از تابش خورشـید نرم میشـد. خیر که بی خبر از این بیابان سـوزان، آب هـای خـود را تا قطرۀ آخر، آشـامیده بود، تشـنه ماند؛ چـون از بد ذاتی رفیق خود خبر داشـت، دم نمیزد، تا جایی که از تشـنگی بی تاب شـد و دیدهاش تار گشـت. سـرانجام دو لعـل گران بهایـی را کـه بـا خـود داشـت، در برابـر جرعـهای آب به شـر واگذاشـت. شـر بـه سـبب خُبث طینـت آن را نپذیرفت و گفت: از تو فریـب نخواهم خورد. اکنون که تشـنهای، لعل میبخشـی و چون به شـهر رسـیدیم، آن را باز میستانی. چیزی بـه مـن ببخش که هرگـز نتوانی آن را پـس بگیری. خیر پرسید: منظورت چیست؟ گفت: چشمهایت را به من بفروش. خیـر گفـت: از خـدا شـرم نـداری کـه چنین چیـزی از من میخواهـی؟ بیـا و لعلها را بسـتان و جرعـهای آب بـه من بده.
حالی آن لعل آبدار گشاد
پیش آن ریگ آبدار نهاد
فوراً آن مروارید با ارزش را در مقابل شر خسیس گذاشت.
آرایه: استعاره (ریگ آبدار: شر) - مراعات نظیر (لعل و ریگ) - جناس تام (آبدار، با ارزش، صاحب آب)
گفت مُردم ز تشنگی دریاب
آتشم را بکش به لختی آب
گفت از تشنگی مردم به فریادم برس و آتش درونم را با مقداری آب خاموش کن.
آرایه: تضاد (آب و آتش) - مراعات نظیر (تشنگی و آب) - اغراق (مصراع اول) - استعاره (آتش از تشنگی)
شربتی آب از آن زلالِ چو نوش
یا به همّت ببخش یا فروش
مقداری از آن آب گوارای شیرینت را یا از روی جوانمردی ببخش یا بفروش.
آرایه: تشبیه (آب به نوش) - واج آرایی (صامت «ش»)
هـر چـه خیـر التمـاس کرد، سـود نبخشـید و چـون از تشـنگی جانش به لب رسـید، تسـلیم گشت: گفت برخیز تیغ و دشنه بیار
شربتی آب سوی تشنه بیار
گفت برخیز و شمشیر و خنجرت را بیاور و در عوض مقداری آب برای تشنه بیار.
آرایه: مراعات نظیر (تیغ و دشنه) - جناس ناقص (تشنه و دشنه) - مجاز (تشنه از خیر)
دیدۀ آتشین من برکش
و آتشم را بکُش به آبی خَوش
چشمان آتشین مرا بیرون بیاور و آتش درونم را با مقداری از آن آب گوارا خاموش کن.
نجرش را در چشمان او فرو کرد و از کور کردن خیر هیچ افسوسی نخورد.
آرایه: تشبیه (چشم به چراغ) - استعاره (چراغ در مصراع دوم از چشم) - تکرار (چراغ) - کنایه (تیغ در چشم زدن: کور کردن)
چشم تشنه چو کرده بود تباه
آب ناداده کرد همّتِ راه
هنگامی که چشمان خیر را کور کرد، بدون اینکه به او آبی بدهد به راه خودش ادامه داد.
آرایه: مجاز (تشنه: خیر) - کنایه (همت راه: به مسیر خود ادامه دادن)
جامه و رخت و گوهرش برداشت
مردِ بیدیده را تُهی بگذاشت
لباس و مرواریدهای او را برداشت و مرد کور را تنها و بیچیز رها کرد.
آرایه: مراعات نظیر (جامه و رخت) - مجاز (جامه، رخت، گوهر: همه چیز)
چوپان توانگری که گوسـفندان بسـیار داشـت، با خانوادۀ خود از بیابانها میگذشت و هـر جـا آب و گیاهـی میدیـد، دو هفتهای میماند و پس از آن گلّه را برای چرا به جای دیگرمیبُرد. از قضا آن روزها گذارش به آن بیابان افتاد. دختر چوپان به جسـتوجوی آب روان شـد و بـه چشـمهای دور از راه برخـورد. کـوزهای از آب پـر کـرد و همیـن کـه خواسـت بـه خانـه بازگـردد، از دور نالهای شـنید. بر اثـر ناله رفت. ناگهـان جوانی را دید نابینـا کـه بر خاک افتاده اسـت و از درد و تشـنگی مینالد و خـدا را میخواند. پیش رفت و از آن آب خنـک چنـدان بـه او داد تـا جان گرفت و چشـمهای کَنـدۀ او را که هنوز گرم بـود، بـر جـای خود گذاشـت و آن را محکم بسـت. پس از آن جوان را بـا خود به خانه برد و غـذا و جای مناسـبی برایش آماده کرد. شـبانگاه کـه چوپـان بـه خانه باز آمد، جوانـی مجروح و بی هوش را در بسـتر یافت و چون دانسـت که دیدگانش از نابینایی بسـته اسـت، به دختر گفت: درخت کهنی در این حوالی اسـت که دارای دو شـاخۀ بلند اسـت. برگ یکی از شـاخهها برای درمانِ چشـمِ نابیناسـت و بـرگ شـاخۀ دیگر موجبِ شـفای صَرعیـان. دختر از پدر کمک خواسـت تا چشـم جـوان را درمـان کنـد. پدر بی درنگ مشـتی برگ بـه خانه آورد و به دختر سـپرد. دختـر آنهـا را کوبیـد و فشـرد و آبـش را در چشـم بیمـار چکاند. جوان سـاعتی از درد بی تاب شـد و پـس از آن به خـواب رفت. پنج روز چشم خیر بسته ماند و او بی حرکت در بستر آرمید. چون روز پنجم آن را گشودند:
چشم از دست رفته، گشت دُرست
شد بِعینه چنان که بود نخست
چشمان کور شده سالم و درست مانند روز اولش شد.
آرایه: کنایه (درست شدن: بنیا شدن)خیـر همیـن کـه بینایـی خـود را بـاز یافت، به سـجده افتاد و خدا را شـکر گفـت و از دختر و پدر مهربـان او نیـز سپاسـگزاری کرد. اهل خانه هم شـاد گشـتند. پـس از آن خیر هـر روز با چوپان به صحـرا میرفـت و در گلّه داری بـه او کمک میکرد و بر اثر خدمت و درسـتکاری هـر روز نزد پدر و دختر عزیزتر میشـد. چـون مدّتـی گذشـت، خیـر بـه دختـر علاقه منـد شـد؛ زیـرا کـه وی جان خـود را به دسـت او بازیافتـه بـود و پیوسـته نیـز از لطـف و محبّت او برخوردار میشـد، امّا با خود میاندیشـید که این چوپـان توانگـر بـا ایـن همـهمـال و منـال هرگز دختر خـود را به مُفسلی چـون او نخواهـد داد و چگونـه میتوانـد، بی هیـچ اندوختـه و مـال، دختـری را بدیـن جمـال و کمال به دسـت بیاورد. سـرانجام عزم سـفر کـرد تا بیـش از ایـن دل به دختـر نبندد. شـبانگاه قصـد سـفر را بـا چوپـان در میان گذاشـت و گفـت: نـور چشـمم از توسـت و دل و جـان بازیافتۀ تو. از خوان تو بسـی خـوردم و از غریب نـوازی تـو بسـی آسـودم. از مـن چنـان کـه باید سپاسـگزاری بر نمیآید، مگـر آنکه خدا حـقّ تو را ادا کند. گرچه از دوری تو رنجور و غمگین خواهم شـد؛ امّا دیرگاهی اسـت که از ولایتِ خویـش دور افتـادهام؛ اجـازه میخواهـم که فردا بامداد به سـوی خانهٔ خود عزیمت کنـم. چوپـان از ایـن خبر سـخت اندوهگین شـد و گفـت: ای جوان، کجـا میروی؟ میترسـم کـه بـاز گرفتـار رفیقی چون شـر بشـوی؛ همین جـا در ناز و نعمـت بمان. جز یکی دختر عزیز، مرا
نیست و بسیار هست چیز مرا
چوپان گفت من به غیر از این دختر عزیز کسی را ندارم، اما ثروت زیادی دارم.
آرایه: تضاد (نیست و هست)
گر نهی دل به ما و دختر ما
هستی از جان عزیزتر برِ ما
اگر به ما و دخترمان علاقه مند شدی، حتی از جان هم در نزد ما عزیز تر خواهی بود.
آرایه: کنایه (دل نهادن: علاقه مند شدن)
بر چنین دختری به آزادی
اختیارت کنم به دامادی
با وجود چنین دختری، تو را آزادانه به عنوان داماد خودم بر میگزینم.
و آنچه دارم ز گوسفند و شتر
دهمت تا ز مایه گَردی پر
و آنچه از گوسفند و شتر دارم آنقدر به تو میدهم تا ثروتمند شوی.
آرایه: مجاز (گوسفند و شتر: دارایی و ثروت) - کنایه (پر مایه شدن: ثروتمند شدن، بینیاز شدن)خیر که این خبر را شـنید، شـادمان شـد و از سـفر چشـم پوشـید. فردای آن روز جشـنی بـر پـا کردنـد و چوپـان دختـر خـود را به خیـر داد. خیر پـس از رنج بسـیار به خوشـبختی و کامیابی رسـید. پـس از چنـدی چوپـان با خانوادۀ خود از آن جایگاه کـوچ کرد. خیر پیش از حرکت بـه سـوی درختی که شـفابخش چشـمهای او بـود، رفت و دو انبـان از برگهای آن - یکـی بـرای علا ج صَرعیـان و دیگـری بـرای درمـان نابینایـان ـ پر کـرد و با خود برداشـت و همگی بـه راه افتادند. خانوادۀ چوپان راه درازی را پیمود تا به شـهر رسـید. از قضا دختر پادشـاه آن شـهر بـه بیمـاری صَـرع مبتلا بـود و هیچ پزشـکی از عهدۀ درمـان او بر نمیآمد. پادشـاه شـرط کـرده بـود کـه دختر خود را بـه آن کس بدهد که دردش را علاج کند و سـر آن کـس را کـه جمـال دختـر را ببیند و چارۀ دردش نکند، از تن جـدا کند. هزاران کس از آشـنا و بیگانه در آرزوی مقام و شـوکت، سـر خویش به باد دادند. خیر با شـنیدن این خبر کسـی را نزد شـاه فرسـتاد و گفت که علاج دختر دردست اوسـت و بی آنکه طمعی داشـته باشـد، برای رضای خدا در این راه میکوشـد. شـاه با میل پذیرفت و گفت: «عاقبت خیر باد چون نامت!». سـپس او را با یکی از نزدیکان به سـرای دختر فرستاد. خیر، دختر را دید که بسـیار آشـفته و بی آرام اسـت. نه شـب خواب و نه روز آرام دارد. بی درنـگ مقـداری از آن برگهـا را کـه همراه داشـت، سـایید و با آن شـربتی سـاخت و بـه دختـر خورانـد؛ همین که دختر آن شـربت را خورد، از آشـفتگی بیرون آمد و به خواب خوشـی فرو رفت. پس از سـه روز بیدار شـد و غذا طلبید. شـاه که این مـژده را شـنید، بی درنگ نـزد دختـر رفت و از دیدن او، که آرامـش یافته و با میل غذا خـورده بود، بسـیار شـاد شـد. پس بـه دنبال خیر فرسـتاد و به او خلعـت و زر و گوهر فراوان بخشید. از قضا وزیر شـاه نیز دختری زیبا داشـت که بیماری آبله دیدگانش را تباه سـاخته بـود. از خیر خواسـت که چشـم دختـرش را درمان کند. خیر با داروی شـفابخش خود چشم آن دختر زیبا را بینا کرد. پس از آن خیر از نزدیکان شاه شد و هر روز بر جاهش افزوده میگشـت تا آنکه پس از مرگ شـاه بر تخت شـاهی نشسـت. اتّفاقاً روزی با همراهـان بـرای گـردش بـه باغـی میرفت. در راه شـر را دید، او را شـناخت و فرمان داد کـه در حـال فراغـت او را به نزدش ببرند. چوپان که از ملازمان او بود، شمشـیر به دسـت، شـر را نزد شاه برد. شـاه گفت: تو آن نیسـتی که چشـم آن تشـنه را برای جرعهای آب بیرون آوردی و گوهـرش ربـودی و آب نـداده بـا جگر سـوخته در بیابان تنهایش گـذاردی؟ اکنون بدان که:
منم آن تشنۀ گُهر برده
بخت من زنده بخت تو مرده
من آن تشنهای هستم که مرواریدهایم را بردی اما بخت با من یار بود و با تو یار نبود.
شر چون در او نگریست، وی را شناخت و خود را به زمین انداخت و:گفت: «ز نهار اگر چه بد کردم
در بد من نبین که خَود کردم»
شر گفت: اگر چه به تو بدی کردم اما بدیهای مرا در نظر نیاور زیرا این بدیها را به نفس خود کردم.
نام من شـر اسـت و نام تو خیر؛ پس من اگر مناسـب نام خود بدی کردهام، تو نیز مناسـب نام خودنیکی کن. خیر او را بخشید و آزاد کرد، امّا چوپان که داستان خبث طینت او را از دهان خیر شنیده بود و میدانسـت که وجود او پیوسـته موجب رنج دیگران خواهد شـد، با شمشـیر سرش را از تن جدا کرد.
گفت: «اگر خیر است خیر اندیش
تو شری جز شرّت نیاید پیش»
چوپان گفت: اگر خیر انسان خیر خواهی است تو نیز شر هستی و از تو جز شرارت و بدی چیزی به دست نمیآید
آرایه: تضاد (خیر و شر)
در تنش جُست و یافت آن دو گهر
تعبیه کرده در میان کمر
بدنش را جستوجو کرد و گوهر را پیدا کرد. آنها را در میان کمرش جای داده بود.
آرایه: مراعات نظیر (تن و کمر)
آمد آورد پیش خیر فراز
گفت گوهر به گوهر آمد باز
پیرمرد گوهرها را در آورد و در مقابلش گذاشت وگفت اینک گوهرها به انسانی که مانند گوهر است برگشت.
بازنویسی هفت پیکر نظامی داستان های دل انگیز ادب فارسی، زهرا کیا (خانلری)
کارگاه متــن پژوهــی
قلمرو زبانی (صفحهٔ ۱۲۷ کتاب درسی)
1- در ابیات زیر، واژههای «آبدار» و «همّت» را از نظر معنایی بررسی کنید. حالـی آن لعـل آبـدار گشـادپیـش آن ریـگ آبـدار نهـاد
آبدار اول: با ارزشآبدار دوم: صاحب آب (جناس تام دارد) شربتی آب از آن زلال چو نوشیا به همّت ببخـش یا بفروش
چشـم تشـنه چو کرده بود تباهآب نـا داده کـرد همّـت را
همت و همت جناس تام دارند. در بیت اول به معنای «جوانمردی» و در بیت دوم به مفهوم «تصمیم و قصد» است.
2- متّضاد واژههای زیر را از متن درس بیابید.
پاکی (بد گُهری)بدبخت (مُقبل)غنی (مُفلس)
3- کلمۀ «گذاشـتن» در معنای حقیقی «قرار دادن» کاربرد دارد و مجازاً به معنای «وضع کردن و تأسـیس کردن» اسـت؛ امّا «گزاردن» به معنای «به جا آوردن، ادا کردن و اجرا کردن» اسـت. جملههای زیر را بر پایۀ این توضیح، اصلاح کنید.
* بنیانگزار مؤسسه، اعضای شورای سیاست گذاری را معرّفی کرد. بنیانگذار
* دانش آموزان زحمات خدمتگذار مدرسه را ارج می نهند و از او سپاسگزاری می کنند. خدمتگزار
* نامـۀ امـام علی(ع)، در بردارنـدۀ پیام های اصلی یک حکومت عادلانه برای همۀ کارگذاران است. کارگزاران
ناگهـان، جوانـی را دیـد نابینـا کـه بـر خـاک افتـاده اسـت و از درد و تشـنگی مینالـد و خدا را میخوانـد
* الف) نقش دستوری واژههای مشخّص شده را بنویسید.
ناگهان: قیدجوانی: مفعولخاک: متمم
* ب) زمان و نوع هر یک از فعلها را معیّن کنید.
دید: ماضی ساده افتاده است:ماضی نقلی مینالد: مضارع اخباریمیخواند: مضارع اخباریقلمرو ادبی (صفحهٔ ۱۲۷ و ۱۲۸ کتاب درسی)
1- ابیات درس در چه قالبی سروده شده است؟ دلیل خود را بنویسید.
مثتنوی: زیرا هر بیت قافیۀ جداگانه دارد.
2- بیت زیر را از نظر آرایههای ادبی بررسی کنید. منم آن تشنۀ گهر بردهبخت من زنده، بخت تو مرده
جناس ناقص (مرده و برده) - تضاد (زنده و مرده) - کنایه (زنده یا مرده بودن بخت) - تکرار (بخت)
3- در ابیات زیر، استعارهها را بیابید و مقصود از آنها را بنویسید. الـف)دیدۀ آتشـین من برکشو آتشـم را بکش به آبی خوش
آتش: استعاره از تشنگی زیاد؛ تشنگی زیاد را به آتش مانند کرده و فقط مشبه به را ذکر کرده است.
ب)در چراغ دو چشـم او زد تیغنامـدش کشـتن چـراغ دریـغ
چراغ دوم: استعاره از چشمان خیر؛ چشم را در بینایی و سو داشتن به چراغ تشبیه کرده و مشبه را حذف کرده است.
قلمرو فکری (صفحهٔ ۱۲۸ کتاب درسی)
1- چرا «شر» از «خیر» چشمهایش را طلب کرد؟
به دلیل بدجنسی و اینکه بتواند جواهرات او را بدزدد.
2- در بیـت «آمـد آورد پیـش خیـر فـراز گفت گوهر به گوهر آمد باز»، مقصود از گوهر اوّل و دوم چیست؟
گوهر اول: مرواریدگوهر دوم: خیر (صاحب مروارید)
3- کدام قسـمت درس، مصداق مناسـبی برای مفهوم آیۀ شـریفۀ «تُعِزُّ مَن تَشاء و تُذلُّ مَن تَشاء» (سورهٔ آل عمران آیهٔ ۲۶) است؟
تو مرا کُشتی و خدای نکشت
مُقبِل آن کز خدای گیرد پشت
دولتم چون خدا پناهی داد
اینکم تاج و تخت شاهی داد
4- هر یک از مَثَلهای زیر، با کدام بخش از متن درس مناسبت دارند؟
* از ماست که بر ماست.
گفت: «ز نهار اگر چه بد کردم
در بد من نبین که خَود کردم»
* از کوزه همان برون تراود که در اوست. گفت: «اگر خیر است خیر اندیش
تو شری جز شرّت نیاید پیش»
5- داستان خیر و شر را با ماجرای حضرت یوسف (ع) مقایسه کنید.
هر دو داستان، شرح برخورد نیکی و بدی و نیز پاکی و بد ذاتی است که در نهایت به پیروزی و سربلندی انسانهای نیک و درستکار ختم میشود.
درک و دریافت (صفحهٔ ۱۳۰ کتاب درسی)
1- به نظر شما، چرا شخصیت اصلی قصّه، به چنین سرنوشتی دچارشد؟
به دلیل ساده لوحی بیش از حد
2- دربارۀ لحن و بیان داستان توضیح دهید.
«لحن» ایجاد فضا در کلام است. شخصیتها را از طریق لحن آنان میشناسیم. لحن میتواند رسمی، غیر رسمی، صمیمانه، جدی و طنز واره باشد. لحن در این درس طنز گونه است و راوی با استفاده از این لحن، سادگی و دهن بین بودن انسان را نقد کرده و زیانهای آن را نشان داده است.
همچنین پاسخ سایر فعالیت های دروس فارسی 1 دهم را از لینک های زیر ببینید :
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن