تحقیق و پروژه رایگان - 700

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

قرآن و آزادی سیاسی

بازديد: 135
قرآن و آزادی سیاسی

سید ابراهیم سجادی

چکیده: آزادی سیاسی از مهم ترین مباحث فلسفه سیاسی است که در پرتو دیدگاههای قرآن مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است. در این مقاله پس از تعریف آزادی اجتماعی و یاد کردن موانع آن، میان اندیشه غربی و اندیشه اسلامی در زمینه تعریف آزادی مثبت مقایسه شده است. نویسنده بر آن است که از منظر قرآن، میان خودسازی و رهایی از اسارت هواها و شهوات، ارتباطی عمیق و وثیق حکمفرماست و پیروی از غرایز، همانند اطاعت از فرعون ها و طاغوت ها بردگی است در نتیجه بندگی خداوند نقشی اسیاسی در تحقق آزادی اجتماعی فرد در حیات اجتماعی اش دارد. 
آزادی سیاسی با نبود خودکامگی و فشارهای سیاسی و داشتن حق تشکیل حکومت و نظارت بر آن تحقق می یابد و قرآن نیز همانند فلاسفه سیاسی خطر استبداد حاکمان را جدی دانسته ایشان را از طغیانگری پرهیز می دهد. در ادامه این نوشتار، تفاوت اندیشه غربی و اسلامی در زمینه محدودیت افکنی های مشروع تبین شده و ادعا شده که قرآن بی طرفی حاکمیت را در رابطه با دین نمی پذیرد و بر اقامه صلات و ایتا، زکات و امر به معروف و دعوت به اسلام تأکید دارد. چنان که تهدید کنندگان دینداری مؤمنان را مورد پیگرد قرار می دهد. قوانین بازدارنده علیه ارتداد، محاربه، قتل، زنا، سرقت و شرب خمر در همین راستا و به منظور تأمین امنیت جان، روان، مال، ناموس و حیثیت افراد جامعه تشریع شده است. 
از دیگر سو اعمال چنین محدودیت هایی، خطر بروز استبداد را در حاکمیت ها پدید می آورد که در اینجا هم قرآن و هم فیلسوفان سیاسی نگرانی از خودش نشان می دهند و هر یک راه کارهایی ارائه می کنند. فلسفه سیاسی تشویق به علم آموزی، مبارزه با جهل و بی سوادی، تفکیک قوا و تشکیل جامعه مدنی سیاسی یا توده ای را پیشنهاد می کند. دین نیز سه راهکار زیر را در این جهت مطرح می کند:
1. آزادی و رشد با رهایی قوای انسانی از قید قوای حیوانی.
2. مشارکت سیاسی و به کار گماردن صاحبان اندیشه و اخلاق که مردم دوستی جلوه گر در مشورت خواهی را نیز داشته باشند.
3. نظارت همگانی امت که در مرابطه (مصطلح قرآن) و امر به معروف و نهی از منکر تجلی می یابد. در پایان مقاله نیز ویژگی ها و تفاوت های هر یک از دو عنوان امت (در مصطلح قرآن) و جامعه مدنی تبیین شده است.

معنی شناسی آزادی سیاسی كه در میان مباحث گونه گون فلسفه سیاسی حوزه مطالعاتی ویژه ای را به خود اختصاص داده است، یكی از محورهای دارای اهمیت و پیشینه در آزادی اجتماعی به حساب می آید. رابطه تنگاتنگ میان آزادی سیاسی و آزادی اجتماعی اقتضای آن را دارد كه نخست به آزادی اجتماعی هر چند به صورت گذرا، نگاهی بیندازیم تا تصور و تلقی روشنی از مفهوم آن در ذهن داشته باشیم و این اصل را بستر مطالعه آن فرع قرار دهیم.


آزادی اجتماعی؛ بستر آزادی سیاسی

كار، كارگر و موانع تبلور اراده انسان، مؤلفه های اصلی مفهوم آزادی را تشكیل می دهد1 و كالبد شكافی هر كدام در گذرگاه تاریخ اندیشه بشر، جزء دغدغه های اساسی فیلسوف، سیاستمدار، جامعه شناسی و حقوقدان شمرده شده و می شود. در این میان موانع فعالیت انسان كه نقش محدود كننده اراده او را دارد، بیشترین ژرف نگری ها و بگومگوها را برانگیخته است.
موانع طبیعی، مانع ماورای طبیعی و موانع انسانی كه هر یك برای مجموعه ای از اندیشه گران تأمل برانگیز بوده اند، عمده ترین عوامل محدود كننده تلاش انسان قلمداد شده اند.
در مقطع تاریخی نسبتاً طولانی، فلاسفه و متكلمین جبرگرا بر این پای می فشردند كه اراده انسان جز در راستا و چارچوب اراده خداوند نمی تواند خودنمایی كند. ژان كالون (1509 ـ 1564م) متكلم فرانسوی می گفت:
«همه چیز از اراده خدا سر چشمه می گیرد. اگر اراده انسان آزاد می بود، اراده دیگری در جنب اراده خدا قرارداشت و در چنین منوال شاید چیزهایی پدید می آمدند كه خدا مقرر نداشته بود. و این مانند آن است كه فرمانروایی جهان را از دستان او بیرون آوریم و به تصادف و امكان بسپاریم».2
بوئتیوس (480 ـ 524 م) فیلسوف رومی، ادعا داشت:
«اگر خداوند از ازل، نه فقط اعمال آدمیان، بلكه همچنین نیات و اراده شان را پیشاپیش می داند، پس هیچ اراده آزادی نمی تواند وجود داشته باشد».3
نگاه جبرگرایانه، اكنون دیگر چندان توجه انگیز نمی نماید، بویژه در غرب كه نه تنها اراده تكوینی كه اراده تشریعی خداوند و نفوذ آن نیز در زندگی فردی و اجتماعی مورد انكار قرار گرفته است.
موانع طبیعی كه در گذشته های دور، عامل درجاماندگی انسان به حساب می آمد، در اثر شكوفایی حس حقیقت خواهی انسان و كشفیات روبه افزایش ناشی از آن، رو به ضعف نهاده و هم اكنون در بسیاری از زمینه ها به تسخیر اراده وی درآمده است.
بدین ترتیب انسان پس از رنسانس، به طور عمده اراده انسانهای دیگر را تهدید كننده اراده خود می شناسد و در پی این است كه به كمك قانون به جنگ با این خطر برود.
هابز می گفت:
«منظورم از آزادی آن است كه در برابر هر كاری كه انسان طبق قانون طبیعی می خواهد انجام دهد، بدون ضرورت، ممانعتی وجود نداشته باشد؛ یعنی مانع و رادعی بر سر راه آزادی طبیعی نباشد؛ مگر آنچه برای خیر جامعه و دولت ضرورت دارد».4
ایمانوئل كانت می گفت:
«آزادی عبارت از آن است كه انسان مجبور به اطاعت از اراده انسان دیگر نباشد. آزادی یك فرد، تا آنجا كه بتواند با آزادی دیگران بر حسب یك قانون عام همزیستی داشته باشد، تنها حق اصیل و مادرزادی است كه هر انسان به مقتضای انسان بودن، از آن برخوردار است».5
دادگری قانون در رابطه با حدود آزادی افراد در حیات اجتماعی، اندیشه و باور حاكم در غرب است و شخصیت های پرآوازه و اعلامیه حقوق بشر بر آن مهر صحت زده اند. در ماده چهارم اعلامیه حقوق بشر آمده است:
«آزادی عبارت از امكان انجام هر امری است كه موجب تضرر دیگری نشود، بدین ترتیب حدود اعمال حقوق طبیعی برای هر فرد، همان حدود تمتع از همین حقوق برای سایر اعضای جمعیت است. فقط قانون است كه این حدود را مشخص می كند».6
كانت نیز در تعریف مشهور خود از حقوق می گوید:
«مجموعه شرایطی است كه در مقام اجرای قانون كلی آزادی، می تواند اختیار هركس را با اختیار دیگران جمع كند».7
اراده انسان در تفكر انسان شناختی غرب پس ا ز رنسانس، ریشه در آموزه های وحی یا فطرت انسانی ندارد تا به خواسته های متعالی تعلق گیرد، بنابراین، حقیقت آن را خواسته ها و تمایلات تشكیل می دهد. فرد می خواهد همین خواسته ها منشأ آزادی عمل او باشد كه نوعی حیوانیت رها شده به حساب می آید.8
آزادی مثبت در نگاه معنی شناختی تفكر غربی، رشد تمایلات و تقاضاهای غریزی انسان است. در حقیقت از انسانی كه غرق پاسخگویی به خواسته های حیوانی می باشد، خواسته می شود حقوق دیگران را ضایع ننماید! آیا این انتظار منطقی است؟ آیا ممكن است بشر اسیر شهوت، خشم، حرص و آز خود باشد، ولی در عین حال آزادی دیگری را محترم بشمارد؟ علامه جعفری با شگفتی می فرماید:
«فقط مزاحم حقوق دیگران نباش و گرنه هر چه می خواهد بكن، مانند این است كه به كوه آتش فشان توصیه فرمایند كه در درون خود تمام فعل و انفعالات را انجام بده و سرتاسر مواد گداخته باش؛ ولی لطفاً به مزارع و خانه ها و كلبه های مردم تعدی نفرما… شخصی كه از درون فاسد است محال است برای انسانهای دیگر حق حیات و حق كرامت و حق آزادی قائل شود».9
اندیشمند مسلمان كه آزادی را در پرتو هدایت قرآن به مطالعه می نشیند، اهمیت و حقیقت آزادی را این گونه بیان می كند:
«نفی آزادی مساوی با مسخ شخصیت و انسانیت انسان است، زیرا وقتی آزادی نباشد انتخاب معنی ندارد، و وقتی انتخاب معنی نداشت انسان نمی تواند خالق شخصیت و معمار سرنوشت خویش باشد».10
از این منظر، «آزادی ناشی از یك اصل طبیعی و تكوینی است كه به نام اراده در نهاد انسان به ودیعه گذارده شده است و… انسان را به عمل وادار می كند».11 و انسان باید بدون نگرانی به تربیت و شكوفاسازی استعدادها و تمایلات برتر و عالی كه ملاك انسانیت اوست؛ از قبیل تفكر منطقی، تمایل به حقیقت جویی، تمایل به خیر اخلاقی، تمایل به جمال و زیبایی و تمایل به پرستش حق كه از مقوله عواطف و گرایش ها و تمایلات عالی و یا از مقوله ادراك ها و دریافت ها و اندیشه های وی می باشد12 بپردازد.
بدین ترتیب، آزادی، وسیله ای برای كمال است، انسان باید آزاد باشد تا با استفاده از عوامل رشد به كمالات خودش برسد 13 و گرنه انسانیت وی در معرض خطر نابودی قرار خواهد گرفت.
استاد مطهری قیدها و بندهای اراده انسان را به دو بخش درونی و بیرونی قابل تقسیم می شناسد و مقاومت در برابر تحمیل اراده دیگران را زمانی امكان پذیر می داند كه انسان برده تمایلات حیوانی نباشد. او در مقام توضیح آزادی اجتماعی می گوید:
«بشر باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد اجتماع آزادی داشته باشد، دیگران مانعی در راه رشد و تكامل او نباشند، او را محبوس نكنند، به حالت یك زندانی در نیاورند كه جلو فعالیتش گرفته شود… دیگران او را استثمار نكنند، استخدام نكنند، استعباد نكنند؛ یعنی تمام قوای فكری و جسمی او را در جهت منافع خودشان به كار نگیرند. این را می گویند آزادی اجتماعی».14
دانشمندان مسلمان بر این باورند كه آزادی به این معنی، ارتباط عمیق با خودسازی دارد كه از آن به جهاد اكبر تعبیر شده است. از باب نمونه، شهید مطهری می نویسد:
«تقوا به انسان آزادی معنوی می دهد؛ یعنی او را از اسارت و بندگی هوا و هوس آزاد می كند، رشته آز، طمع، حسد، شهوت و خشم را از گردنش بر می دارد، و به این ترتیب رقیت ها و بردگی ها اجتماعی را از بین می برد. مردمی كه بنده و برده پول و مقام و راحت طلبی نباشند هرگز زیربار اسارت ها و رقیت های اجتماعی نمی روند».15
شهید صدر پس از سخنانی در باب آزادی اجتماعی می گوید:
«تمام این مطالب بر این مسأله متوقف است كه انسان قبل از هر چیز خود را از بندگی و عبودیت نفس و شهوات نفسانی رها كند».16
شهید بهشتی پیرامون نقش خودسازی می گوید:
«قدرت مادی… نمی تواند آزادی را به ارمغان آورد؛ زیرا آزادی تنها وقتی معنی پیدا می كند كه تمام بندها كه بخش مهمی از آنها بندهای درونی است از میان برداشته شود، و این تنها وقتی صورت می پذیرد كه انسان در كنار قدرت مادی، قدرت معنوی لازم را در جهت آزادساختن خویشتن از تمام بندهای درونی داشته باشد».17
گفته های متفكران مسلمان در توضیح معنای آزادی، ریشه در قرآن دارد، راغب اصفهانی كه با نگاه به قرآن واژه ها را توضیح می دهد، می گوید:
«آزادی عبارت است از رهایی از فرمان دیگران و از قید وبند صفات رذیله؛ مانند حرص، آز، طمع، آرزوی مال و دارایی دنیوی. آیه «فتحریر رقبة مؤمنة» اشاره به نوع اول دارد، و آیه «نذرت لك ما فی بطنی محرّراً» قسم دوم را بازگو می كند».18
قرآن همان گونه كه پیروی بی چون و چرا از قوانین ساخته ذهن بشر و دستور قدرت های فرعونی و طاغوتی را بندگی می داند، پیروی از خواسته های غریزی را نیز بردگی نبایسته می شناسد:
«إتخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون الله» توبه/31
آنها دانشمندان و راهبان خود را به جای خدا به الوهیت برگزیدند.
وقتی عدی بن حاتم این آیه را شنید گفت، ما دانشمندان و راهبان را عبادت نمی كنیم، پیامبر(ص) فرمود:
«ألیس یحرّمون ما أحلّ الله فتحرّمونه، و یحلّون ما حرّم الله فتستحلّونه، قال: فقلت نعم. قال: فتلك عبادتهم».19
آیا وقتی آنها حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال اعلان می كردند شما نمی پذیرفتید؟ عدی می گوید: آری این كار را می كردیم. حضرت فرمود همین كار، بندگی آنها شمرده شده است.
فرعونیان در پاسخ دعوت موسی و هارون گفتند:
«أنؤمن لبشرین مثلنا و قومهما لنا عابدون» مؤمنون/47
آیا به دو انسان كه مانند خود ما هستند و طایفه آنها بندگان ما می باشند، ایمان بیاوریم؟
خود موسی نیز اعمال سلطه بر بنی اسرائیل را تحمیل بردگی می دانست؛ به همین دلیل خطاب به فرعون فرمود:
«و تلك نعمة تمنّها علی أن عبّدت بنی إسرائیل» شعراء/22
آیا این كه بنی اسرائیل را برده خود ساخته ای، نعمتی است كه منتش را بر من می نهی؟
درباره هوا پرستی نیز در قرآن آمده است:
«أرأیت من اتّخذ إلهه هواه» فرقان/43
آیا آن كسی كه هوای نفس خود را معبود خویش گرفته است دیدی.
با توجه به مصادیق چندگانه بندگی و آزادی كه آورده شد، قرآن با زبان و تعبیری انحصارگرایانه پیروان ادیان توحیدی را به یكتاپرستی فرا می خواند كه اساس رهایی از قید و بند درونی و بیرونی می باشد:
«قل یا أهل الكتاب تعالوا إلی كلمة سواء بیننا و بینكم ألاّ نعبد إلاّ الله و لانشرك به شیئاً و لایتّخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله» آل عمران/64
بگو ای اهل كتاب بیایید بر سر سه سخنی كه میان ما و شما یكسان است بایستیم كه جز خدا را بندگی نكنیم و چیزی را شریك او نشناسیم و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا، به خدایی نگیریم.
شهید صدر با استفاده از این آیه می گوید:
«آزادی در اسلام، درست در نقطه مقابل دنیای غرب قرار گرفته است؛ به این صورت كه ابتدا از بندگی و عبودیت و اخلاص به خداوند متعال آغاز، و سپس به آزادی و رها شدن از هر بندگی و عبودیت دنیوی ختم می شود.»20
طرح آزادی اجتماعی در آیه پس از بندگی خداوند، اشاره به كارآیی این نوع عبودیت در تحقق بخشیدن به آزادی فرد در حیات اجتماعی دارد كه با محدودیت های گوناگونی روبه رو است.

آزادی سیاسی

فرد در جامعه به واحدهای اجتماعی مختلفی وابستگی دارد و در فضاهای كاری گوناگون قرار می گیرد، و به همین دلیل، محدودیت افكنی های متنوعی حق آزادی او را تهدید می كند. بدین رو بایستی راهكارها، مقررات و قدرت اجرایی در جامعه حاكمیت داشته باشد تا خطر استبداد را از او دور نماید. در تعریفی از آزادی چنین آمده است:
«آزادی وضعی است كه در آن، انسان، منقاد خواسته های خودكامانه و بی پایان هیچ مرجعی اعم از دولت، كارفرما، خویشان یا كسان دیگر نباشد… آزادی منوط به نظمی اجتماعی است كه در آن قدرت های بزرگ دولتی یا غیردولتی در چارچوب محدودیت های از پیش تعیین شده محصور باشند. وضع قوانین كار عادلانه نمونه ای از كوشش هایی است كه بر كارفرمایان محدودیت هایی را تحمیل می كند… و دولت مانعی بر سر راه موانع آزادی باشد».21
بدین ترتیب، حاكمیت، یكی از واحدهای اجتماعی است كه آزادی فرد را در زمینه های مختلف تهدید می كند. آزادی سیاسی معنی و مفهوم خود را از بر خورد او با تك تك افراد رعیت به دست می آورد؛ برخوردی كه مرتبط به اهداف و فعالیت سیاسی آنها می باشد. تمام تعریف هایی كه برای آزادی سیاسی ارائه شده است همه اشاره یا تصریح به مطلب یادشده دارد.
تعبیرهای معنی شناختی آزادی سیاسی به «تعریف های كلی و مبهم و تعریف های بلند و نسبتاً واضح قابل دسته بندی می باشد. جهت آشنایی عمیق و همه جانبه تر با تلقی رایج از آزادی سیاسی، از هر دسته، نمونه هایی را به مطالعه می نشینیم:
«آزادی سیاسی عبارت است از آزادی فرد در صحنه سیاست و نبود فشار سیاسی».22
«آزادی سیاسی آن است كه در حدود قانون بتوانم هر چه می خواهم بكنم و در اعمال خود محكوم و تابع اراده متغیر، نامشخص و خودسر مرد دیگری نباشم».23
«آزادی سیاسی عبارت از امنیت یا اعتقاد به وجود امنیت است».24
«آزادی وضعی است كه در آن انسان، منقاد خواسته های خودكامانه و بی پایان دولت نباشد».25
تصویر بازتر و قابل فهم تر از آزادی سیاسی در تعریف های زیر قابل مطالعه می باشد:
«منظور از آزادی سیاسی به طور ساده عبارت از آزادی انجام انوع كارهای مختلفی است كه حكومت اقتضا می كند. این كارها اصولاً شامل آزادی استفاده از ابزارهایی است كه از طریق آنها شهروند بتواند صدای خود را به گوش دیگران برساند و در حكومت تأثیر عملی داشته باشد».26
«برای بعضی از مردم آزادی عبارت ا ست از اینكه اختیار داشته باشند كسی را كه خودشان به او اختیاراتی داده اند، به محض این كه خواست از آن اختیار سوء استفاده كند و جابر و ظالم شود، او را خلع كنند».27
«آزادی سیاسی مجموعه امتیازاتی است كه اهالی كشور برای مشاركت در حیات سیاسی جامعه بدان نیاز دارند. این امتیازات به صورت حقوق مدنی (حق رأی، حق داوطلبی و حق عضویت در احزاب سیاسی) و حقوق سیاسی (آزادی رقابت اندیشه ها و آزادی تعیین زمامدار) متظاهر می شود».28
اندیشمندان مسلمان كه آزادی سیاسی را از منظر دین به تعریف گرفته اند نیز می گویند:
«مقصود از آزادی سیاسی این است كه امت منشأ قدرت باشد، مهم ترین حق امت این است كه افرادش به طور مستقیم یا از طریق نمایندگان خود، حق انتخاب، حق نظارت و حق ارزیابی كارهای حاكم را داشته باشد».29
«آزادی سیاسی… یعنی افراد جامعه اسلامی درتكوین و هدایت نظام سیاسی جامعه دارای نقش و اثر باشند … همه مردم با قطع نظر از وابستگی های قومی، زبانی، نژادی و دینی در یك جامعه بتوانند آن نظام را به سوی مطلوب خودشان هدایت كنند… مردم آزادی سیاسی دارند؛ بدین معنی است كه هم حق انتخاب دارند و هم حق فعالیت سیاسی؛ انتشار مطبوعات و روزنامه، ایجاد تشكلّ ها، سازمان ها، احزاب، اجتماعات سیاسی و بیان افكار و نظرات سیاسی».30
نمونه های یادشده و تعریف هایی كه به منظور آشنایی با معنای آزادی سیاسی از نگاه اندیشه گران سیاسی آوردیم (به رغم تفاوت هایی كه با هم دارند) هم صدا با یكدیگر از بایدهای سیاسی چهارگانه سخن می گویند:
1. مردم باید از حق دخالت در تشكیل حكومت برخوردار باشند.
2. برخورداری مردم از قدرت و ابزار لازم برای هدایت و كنترل حكومت، ضرورت اجتناب ناپذیر است.
3. حكومت، وظایف بایسته ای به عهده دارد.
4. حكومت نباید به استبداد و زورگویی روی آورد.
خاستگاه این بایدها دغدغه خاطر مردم و فلاسفه سیاسی است كه از جدی بودن خطر استبداد حكومت منشأ می گیرد.
قرآن جدیت خطر استبداد حاكمان را می پذیرد؛ بدان دلیل كه احساس قدرت و بی نیازی (كه بارزترین مصداق آن در چهره حاكمیت قابل مطالعه است) زمینه ای است برای برخورد مستبدانه با زیردست ترها، نیازمندان و هرگونه تفكر خارج از حاكمیت.
«إنّ الإنسان لیطغی. أن رآه استغنی» علق/6و7
همانا انسان به تجاوز روی می آورد؛ بدان دلیل كه خود را بی نیاز می یابد.
به همین دلیل خداوند به مردم ضرورت اهلیت و لیاقت در حاكمان را گوشزد می كند31 و حاكمان را به ماندن در خط عدالت توصیه می نماید:
«إنّ الله یأمركم أن تؤدّوا الأمانات إلی أهلها و إذا حكمتم بین الناس أن تحكموا بالعدل» نساء/58
همانا خداوند به شما فرمان می دهد كه امانت ها (قدرت حكومت) را به اهل آنها واگذار كنید، و چون حاكم بین مردم شدید، به عدالت داوری كنید.
قرآن در بیان كلی تری دعوت به سوی ماندن در دایره بندگی خدا و دوری از طغیانگران را رسالت مشترك تمام پیامبران معرفی می كند؛ تا تذكری باشد به مردم و حاكمان كه به طغیان و طغیانگری روی نیاورند؛ مردم به كفر به طاغوت بیندیشند و حاكمان به پیامد استبداد:
«و لقد بعثنا فی كلّ أمة رسولاً أن اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت» نحل/36
و همانا میان هر امتی پیامبری فرستادیم (تا به مردم ابلاغ كند) كه خداوند را بندگی كنید و از طغیانگری دوری گزینید.

محدودیت افكنی های مشروع

قدرت، اساس دولت و شرط وجود آن است32 و امكانات منقول و غیرمنقول حكومتی، منابع طبیعی كشور، مالیات مردم و اطاعت رعیت، منشأ آن را تشكیل می دهد. پس حكومت باید خود را امانت دار دانسته و توانش را به سود مردم و در جهت تعمیم و ریشه دارتر شدن آزادی به كاربرد.
بر پایه چنین انتظار و چشم داشتی، مردم نیز قدرت حكمرانان را ضروری می شناسند تا به تعبیر «میل»، «اعضای ضعیف تر اجتماع از آسیب لاشخوران بی شمار ایمنی داشته باشند».33
به هر حال، رفاه و آسایش جامعه در گروه اقدامات و اعمال محدودیت هایی است كه توسط دولت انجام می گیرد و این، نیاز به قدرت و توان دارد.
تعیین حوزه فعالیت و اعمال محدودیت حكومت، یكی از محورهای مطالعاتی فلسفه سیاسی را تشكیل می دهد. در این سرفصل، فیلسوف سیاسی در پی این است كه مرز و حدود دقیق اعمال قدرت حكومت را در زندگی افراد جامعه شناسایی و معرفی نماید.
در اندیشه سیاسی غرب، تجاوز به دیگران، مرز آزادی عمل فرد شناخته شده است، كسی كه وارد حریم حقوق كس دیگری می شود سزاوار پیگرد قانونی است. حكومت باید از چنین رخدادی جلوگیری كند و متجاوز به حقوق دیگران را ادب نماید، ولی فرد در محدوده زندگی شخصی خود آزادی مطلق دارد. جان استوارت میل می گوید:
«اجبار و زور وقتی ممكن است به فردی كار رود كه منظور از آن جلوگیری از آسیب رسانیدن او به دیگران باشد. اما حتی حق ندارند نسبت به كسی اعمال زور كنند؛ بدان منظور كه خیر و صلاح خود او را تأمین كنند. از روی حق و عدالت نمی توان كسی را مجبور كرد كاری را بكند یا نكند؛ بدان علت كه كردن یا نكردن آن كار برای خود او سودمند است، یا اینكه به خوشبختی او منجر می شود، یا بدان دلیل كه آن كار در نظر دیگران عاقلانه و صحیح است… این دلایل به ما حق نمی دهد كه او را بدان كار مجبور كنیم یا اگر خلاف كرد بدو كیفر و آسیب برسانیم… فرد در آن قسمت اعمال خود كه تنها به خود او مربوط است آزادی اش مطلق است… بر تن و جان خویشتن سلطان مطلق است».34
در تفكر غربی اختیار دین و مذهب نیز مربوط به زندگی فردی فرد است و ماده 18 حقوق بشر بر آزادی مذهب تأكید دارد و تغییر مذهب یا عقیده را نیز مشمول دین حق می شناسد. این بند از حقوق بشر غربی ایجاب می كند كه دولت در امور اعتقادی مردم بی طرف باشد و گرنه آزادی عقیده تهدید به نیستی می شود. دانشمندان غربی بر این بی طرفی اصرار دارند.35
اما قرآن كه در پی پرورش و تربیت روحیه عدالت خواهی و عدالت مداری در افراد جامعه است ـ كه هدفی است ژرف تر و فراگیرتر از اجرای عدالت و رعایت آن ـ نمی تواندبی طرفی حاكمیت را در رابطه با دین امضا كند. قرآن می گوید:
«لقد أرسلنا رسلنا بالبینات و أنزلنا معهم الكتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط» حدید/25
همانا پیامبران خود را با دلایل، معجزه، كتاب و ترازو فرستادیم تا مردم به راستی و عدالت قیام كنند.
بی تردید عدالت و ظلم در قرآن از چنان شمول و گستردگی برخوردار است كه نه تنها رابطه انسان با انسان كه رابطه انسان با خودش و رابطه انسان با خالقش را نیز پوشش می دهد.
بر اساس ضرورت هم گامی حاكمیت با هدف كلی پرورش روحیه عدالت گرایی در تمام افراد جامعه، قرآن درباره كاركرد مؤمنانی كه قدرت را به دست می گیرند، می گوید:
«الذین إن مكّناهم فی الأرض أقاموا الصلاة و آتوا الزكاة و أمروا بالمعروف و نهوا عن المنكر» حج/41
[آنها] كسانی هستند كه اگر در روی زمین به آنان اقتدار و تمكن دهیم نماز را به پا می دارند و زكات را به مستحقان آن می رسانند و امر به معروف و نهی از منكر را اجرا می كنند.
وظیفه حمایت از دین ایجاب می كند كه حاكمیت، حتی غیرمسلمانان (اعم از اهل كتاب و مشركان) را با گفتمان و استفاده از منطق و استدلال، به سوی اسلام فرابخواند:
«ادع إلی سبیل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی أحسن» نحل/125
ای پیامبر(ص)! خلق را با حكمت و برهان و موعظه نیكو به راه پروردگارت دعوت كن و با بهترین روش با آنان مناظره نما.
«ولاتجادلوا أهل الكتاب إلاّ بالتی هی أحسن» عنكبوت/46
با اهل كتاب جز با روش زیباتر به بحث و جدال نپردازید.
«و إن أحد من المشركین استجارك فأجره حتی یسمع كلام الله ثم أبلغه مأمنه» توبه/6
هر گاه كسی از مشركان به تو پناه آورد [تا از دین آگاه شود] بدو پناه ده تا كلام خدا را بشنود، و پس از شنیدن كلام خدا او را به مأمن و منزلش برسان.
در اندیشه سیاسی دین، پیمان شهروندی با پیروان سایر ادیان امری مشروع است. پیامبر(ص) پس از تشكیل حاكمیت، با اهل كتاب چنین پیمانی را منعقد نموده، فرمود:
«ان الیهود امة مع المؤمنین، للیهود دینهم و للمسلمین دینهم… إلاّ من ظلم و أثم».36
همانا یهود با اهل ایمان یك امتند؛ یهود، دین خود را دارند و مسلمانان دین خود را؛ مگر كسی كه به ستم روی آورد و گناه مرتكب شود.
با این حال كسانی كه با وجود دلایل كافی بر حقانیت تعالیم قرآن ایمان نمی آورند گرفتار آلایش روحی هستند و به دلیل نپذیرفتن توحید، زمینه بیشتر آلایش روحی در آنها پدید می آید، پس در برابر كفار، باید همیشه دغدغه ارتكاب خلاف و تجاوز را داشت.
«كذلك یجعل الله الرجس علی الذین لایؤمنون» انعام/125
این است كه خداوند، پلیدی را بر كسانی كه ایمان نمی آورند مسلط می گرداند.
حاكمیت در خصوص حراست از عقیده، فكر، اخلاق و سلامت رفتار مسلمانان، با حساسیت بیشتر و اقدامات شدیدتر ایفای وظیفه می كند، با متجاوزان خارجی جهاد می كند، كسانی را كه اخبار مربوط به امنیت داخلی را ناسنجیده پخش می كنند به مذمت می گیرد:
«و إذا جاءهم أمر من الأمن أو الخوف أذاعوا به و لو ردّوه إلی الرسول و إلی أولی الأمر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم و لولافضل الله علیكم و رحمته لاتّبعتم الشیطان إلاّ قلیلاً» نساء/83
چون خبری [حاكی] از ایمنی یا وحشت به آنان برسد انتشارش دهند و اگر آن را به پیامبر و اولیای امر خود ارجاع كنند قطعاً از میان آنان كسانی اند كه می توانند درست و نادرستی] آن را دریابند، و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود. جز [شمار] اندكی، از شیطان پیروی می كردند.
نیز كسانی چون حاطب بن ابی بلعته را كه با دشمنان تعاون و دوستی دارند باید كنترل نماید:
«یا أیها الذین آمنوا لاتتخذوا عدوّی و عدوّكم أولیاء تلقون الیهم بالمودة» ممتحنه/1
ای كسانی كه ایمان آوردید؛ مبادا با دشمنان من و دشمنان خود دوستی و همكاری داشته باشید.
حاكمیت، همان گونه كه با چنین تجاوزهای خارجی كه امنیت و حیات دینی جامعه را به تهدید می گیرد رویارویی می كند، بایستی در داخل نیز كسانی را كه به دین و دینداری امت، ضرر می زنند تحت پیگرد قرار دهد. در همین راستا مرتد را كه بر خلاف تعهد قبلی خود پشت پا به مقررات آسمانی می زند و سبب شك، دو دلی و بی بند وباری در جامعه می شود تنبیه نماید، اشاعه دهنده زشتی ها و پلیدی ها را در جامعه مجازات كند:
«إن الذین یحبّون أن تشیع الفاحشة فی الذین آمنوا لهم عذاب ألیم فی الدنیا و الآخرة» نور/19
كسانی كه دوست دارند زشتكاری در میان آنان كه ایمان آورده اند شیوع پیدا كند، برای آنان در دنیا و آخرت عذاب پردرد خواهد بود.
بر همین مبنا، اهل كتاب ـ كه شراب را حلال می شمارند ـ حق ندارند در معرض دید اهل ایمان شراب بیاشامند و با عمل خود وسوسه شرابخواری را در ذهن آنان القا كنند.
سماعه می گوید امیرمؤمنان(ع) برده، آزاد، یهودی و نصرانی را به صورت یكسان، به دلیل شرب خمر و نبیذ مست كننده، هشتاد ضربه شلاق می زد. به آن حضرت گفته شد: یهودی و نصرانی را چرا؟ امام(ع) فرمود:
«إذا أظهروا ذلك فی مصر من الأمصار، لأنّهم لیس لهم أن یظهروه».37
هرگاه در شهری از شهرها شراب بخورند! بدان دلیل كه مجاز نیستند آشكارا دست به این كار بزنند.
بداندیشان و كج اندیشان داخلی كه اندیشه مخالفت با نظام را دارند ـ ولی به صرف مخالفت از مزایای شهروندی محروم نمی شوند ـ وقتی دست به كار براندازی بزنند باید سركوب شوند.
علی(ع) به یكی از خوارج كه وارد مسجد شده و گفت: «لاحكم الا لله»، از بالای منبر فرمود:
«… لكم علینا ثلاث؛ لانمنعكم مساجد الله أن تذكروا فیها اسم الله، و لانبدأ كم بقتال، و لانمنعكم الفیء، مادامت أیدیكم معنا؛ ای ما دمتم لم تثوروا علینا»38
شما به عهده ما سه حق دارید: مانع ورود شما به مساجد خدا نمی شویم كه در آن اسم خدا را یاد كنید، در جنگ با شما پیش قدیم نمی شویم، و سهم تان را از بیت المال قطع نمی كنیم؛ تا وقتی كه دست تان با ماست، یعنی بر ضد ما دست به شورش نمی زنید.
آسایش روحی، امنیت و سلامت جانی، مالی، ناموسی و حیثیتی افراد جامعه نیز باید توسط حكومت تأمین شود؛ تا بدین سان اهداف زیر تأمین گردد:
٭ باندهای مسلح كه امنیت راه ها را تهدید می كنند باید سخت ترین كیفر را ببینند:
«إنّما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الأرض فساداً أن یقتّلوا أو یصلّبوا أو تقطّع أیدیهم و أرجلهم من خلاف أو ینفوا من الأرض ذلك لهم خزی فی الدنیا و لهم فی الآخرة عذاب عظیم» مائده/33
سزای كسانی كه با خدا و پیامبر او می جنگند و به فساد در زمین همت می گمارند. جز این نیست كه كشته شوند، یا بر دار آویخته گردند، یا دست و پاشان در خلاف جهت یكدیگر بریده شود، یا از آن سرزمین تبعید گردند. این، رسوایی آنان در دنیاست و در آخرت عذابی بزرگ خواهند داشت.
٭ كسی كه بی گناهی را می كشد، باید قصاص شود:
«ولاتقتلوا النفس التی حرّم الله إلاّ بالحق و من قتل مظلوماً فقد جعلنا لولیه سلطاناً» اسراء/33
و نفسی را كه خداوند حرام كرده است جز به حق مكشید. و هر كس مظلومانه كشته شود به سرپرست و ولی او قدرت و امكان (قصاص یا دیه) داده ایم.
٭ از سلامت جنسی و عفت در جامعه باید حراست به عمل آید:
«الزانیة و الزانی فاجلدوا كلّ واحد منهما مائة جلدة و لاتأخذكم بهما رأفة فی دین الله» نور/2
به هر زن و مرد زناكار صد تازیانه بزنید و در كار دین خدا نسبت به آن دو دلسوزی نكنید.
«والذین یرمون المحصنات ثم لم یأتوا بأربعة شهداء فاجلدوهم ثمانین جلدة» نور/4
و به كسانی كه نسبت زنا به زنان شوهردار می دهند سپس چهارگواه نمی آورند، هشتاد تازیانه بزنید.
٭ برای تأمین امنیت مالی افراد جامعه دست دزدان باید قطع گردد:
«والسارق و السارقة فاقطعوا أیدیهما جزاءً بما كسبا نكالاً من الله» مائده/38
زن و مرد دزد را به سزای آنچه كرده اند دست شان را به عنوان كیفر از جانب خدا ببرید.
٭ از تصرفات فردی و به ظاهر حق به جانب كه امنیت و آسایش دیگران را تهدید می كند باید پیش گیری شود، چنان كه در مورد سمرة بن جندب اتفاق افتاد، او بی توجه به آسایش مرد انصاری به قصد سركشی از درخت خرمای خود از خانه او عبور می كرد، وقتی سمره وساطت و پیشنهاد پیامبر را نپذیرفت، آن حضرت خطاب به مرد انصاری فرمود:
«إذهب فاقلعها و ارم بها إلیه، فانّه لاضرر و لاضرار فی الاسلام».39
برو، آن درخت را بركن و به سوی صاحبش پرتاب كن؛ زیرا در اسلام ضررپذیری و ضرر رسانی مجاز نیست.
٭ اگر كسی با آشامیدن شراب، عقل و خردش را به تهدید می گیرد، باید محكوم شناخته شود:
«یا أیها الذین آمنوا إنّما الخمر و المیسر و الأنصاب و الأزلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلّكم تفلحون. إنّما یرید الشیطان أن یوقع بینكم العداوة و البغضاء فی الخمر و المیسر و یصدّكم عن ذكر الله» مائده/«1
ای اهل ایمان؛ همانا شراب، قمار، بتها و تیرهای قرعه، پلیدند و از عمل شیطان؛ پس از آنها دوری كنید؛ باشد كه رستگار شوید. همانا شیطان می خواهد با شراب و قمار، میان شما دشمنی و كینه ایجاد كند و شما را از یاد خدا باز دارد.
بدین ترتیب، حاكمیت از نگاه دین باید در ساحت وسیعی ایفای وظیفه كند و از قدرتی كه در اختیار دارد در جهت تأمین امنیت ملی، پابرجایی دین، امنیت جانی و مالی و سلامت جسمی و روحی افراد جامعه كه با كاهش آزادی همراه است، سود ببرد. چنین هدف گیری نه تنها از تجاوز به حقوق دیگران كه در پاره ای از موارد از اقدامات اختصاصی فرد ـ بدان منظور كه سلامت شخصیت معنوی او تأمین گردد ـ نیز جلوگیری می كند.

استبداد قدرت

اعمال محدودیت های مجاز، نیاز به قدرت دارد، كنترل و مهار قدرت ـ تا فراتر از خط قرمز به مصرف نرسد ـ نیازمند راهكاری كارآمد و واقع بینانه می باشد. گویا بی توجهی و سهل انگاری در این رابطه سبب شده است تا وسوسه اعمال قدرت در حاكمیت جامه عمل بپوشد و اتهام تمایل حاكمیت ها به استبداد، در ذهن بسیاری از فلاسفه سیاسی امری اجتناب ناپذیر جلوه كند:
«قدرت، میل مستمر به تحكم و عدم محدودیت دارد. از این رو جباریت یكی از مصایب دیرپای زندگی اجتماعی انسان است».40
منتسكیو می گوید:
«این موضوع تجربه شده است؛ هر كس زمام امور را در دست دارد متمایل است كه از زمامداری خود به نفع خویش استفاده بكند».41
قرآن نیز این رویكرد را در قدرت، رویكرد غالب می شناسد:
«إنّ الإنسان لیطغی. أن رآه استغنی» علق/6و7
همانا انسان به طغیان روی می آورد؛ وقتی خود را بی نیاز و قدرتمند می بیند.
دیدگاه ها درباره راز و رمز تمایل قدرت به استبداد، متعدد و مختلف است؛ برخی این رخداد سیاسی اجتماعی را مربوط به انسان شناسی و ساختار تمایلات روحی و روانی انسان می دانند. از باب نمونه تراسیما خوست (از معاصران افلاطون) كه منكر خیر عمومی و طرفدار از هم بیگانگی اهداف انسانها بود، می گفت:
«غایت هر كس از آن خود اوست و به دیگران تعلق ندارد، بلكه احتمال دارد با غایت دیگران در تعارض باشد، بنابراین هر كس كه دارای قدرت است تنها دنبال خیر خودش است و برای به دست آوردن آن، سعادت دیگران را قربانی می كند».
توماس هابز نیز مدعی بود كه حاكم هر چند كوشش داشته باشد منافع رعایای خود را حفظ كند؛ همان اندازه هم در حفظ منافع شخصی خود و منافع خانواده و خویشان و دوستانش كوشا خواهد بود، و اگر بین این دو دسته منافع، تناقضی رخ دهد منافع شخصی و خصوصی را ترجیح خواهد داد، زیرا شهوات مردمان از عقل آنان نیرومند تر است.42
ماركس این پدیده را به عامل بیرونی و اجتماعی مربوط می دانست. و بر این باور بود كه همه دولت ها به گونه ای اجتناب ناپذیر، كارگزار جباریت گروه های متمكن خواهند بود، همه طرفداران اعمال دولت حتی امور هنری، دینی و فلسفی كه معرف فرهنگ حاكم است هر یك با شكل مخصوص خود ـ آگاهانه یا ناآگاهانه ـ تقویت كننده قدرت و اهداف طبقه مسلط است. این وضع تا انقلاب كمونیستی تداوم می یابد و پس از آن دولت در خدمت منافع همگان خواهد بود.43
جان استوارت میل، حتی حكومت های دموكراتیك را نیز متهم به استبداد می كرد و می گفت در این نوع حكومت، مرز دقیق آزادی و استقلال اقلیت، شناسایی و رعایت نمی شود:
«امروز ستمگری اكثریت نیز جزء بلایایی قرار گرفته است كه هر اجتماع متمدن باید خود را از شر آن حفظ كند… ستمگری اكثریت، هر چیز را كه با راه و رسم او هماهنگ نیست تباه می كند و رسم خود را بر دیگران تحمیل می كند و از كمال طبیعی و سعادت فردی جلوگیری می كند».44
باید اذعان داشت كه پدیده استبداد، تك عاملی نیست و چندین عامل در پیدایش و گسترش آن دخالت دارد. علاوه بر آنچه مورد مطالعه قرار گرفت، وسوسه لزوم حفظ قدرت به منظور تأمین منافع مردم، محافظه كاری مرفهین جامعه، نگرانی مردم عادی و ناتوان از اینكه مبادا هرج و مرج پدید آید و در گرداب آن زجر بیشتری متحمل گردند و ضعف ناشی از توده وار زندگی كردن رعیت نیز در جرئت یافتن حاكمیت نقش دارد.
به هر حال وقتی انگیزه استبداد تقویت شد، حاكمیت به خاموشی صدای انتقاد و اعتراض می اندیشد و در این راستا برای اراده های تزلزل ناپذیر حذف فیزیكی را به كار می بندد و سایرین را از دسترسی به وحدت، انسجام، آگاهی ها و بلوغ فكری دور نگه می دارد تا احساس قدرت و اسارت نكنند و بی چون و چرا فرمان ببرند.
قرآن این گونه برخورد را در تصویر حكومت فرعونی به نمایش می گذارد:
«إنّ فرعون علا فی الأرض و جعل أهلها شیعاً یستضعف طائفة منهم یذبّح أبناءهم و یستحیی نساءهم» قصص/4
همانا فرعون در زمین به گردن كشی روی آورد و میان اهل آن سرزمین اختلاف افكند و طایفه ای را سخت ذلیل كرد، پسران شان را می كشت و زنان شان را زنده می گذاشت.
«فاستخفّ قومه فأطاعوه إنّهم كانوا قوماً فاسقین» زخرف/54
فرعون قومش را به سبكسری (سبك عقلی و بی فكری) كشاند، پس آنها فرمان او را اطاعت كردند.
بی تردید در جامعه ای كه با دسیسه دولت، ذهن ها از پیشرفت باز مانده و زمینه وحدت ملی از بین رفته است، پیشرفت و توسعه اقتصادی نیز ناممكن خواهد بود.

راه های كنترل حاكمیت

فلاسفه سیاسی به منظور كنترل قدرت حكومت و پیش گیری از استبداد سیاسی، راه حل ها و راهكارهایی را پیشهاد می كنند كه عمده ترین آنها عبارت است از:
1. تشویق مردم به فراگیری علوم انسانی مانند شعر، معانی بیان، تاریخ، اخلاق و سیاست.45
2. مبارزه با بی سوادی، آموزش بزرگسالان و تأسیس مراكز بهداشتی روانی.46
3. تأمین آزادی سیاسی با تفكیك قوای مجریه، مقننه و قضائیه و تشریع قوانین جزایی خوب به منظور جلوگیری از سهولت انتساب اتهامات.47
4. راهكاری كه پیشینه تاریخی آن به قرون وسطی می رسد و با تفاسیر متفاوت در فلسفه سیاسی ثبت شده است شكل گیری جامعه مدنی می باشد48 كه جدیدترین معنای آن رابا مطالعه هم زمان مفهوم جامعه سیاسی و جامعه توده ای می توان تبیین كرد.
جامعه توده ای با ویژگی های: القا پذیری، اضطراب فردی و جمعی، بی خویشتنی، سرگشتگی، بحران هویت و تكیه بر پیوندهای دور و كاذب؛ مانند وحدت نژادی و روح ملی قابل شناسایی می نماید.49
جامعه سیاسی جامعه ای است متشكل از دولت و احزاب سیاسی كه یا قدرت دولتی دارد یا برای گرفتن قدرت دولتی یا شركت در آن، تشكیل می شود.50
جامعه مدنی به معنای امروزی خود عبارت است از شكل های مردمی، انجمن ها، اصناف، اتحادیه ها، سازمان ها و نهادهای علمی، فرهنگی، هنری، عقیدتی، آموزشی، مددیاری و خدمات رسانی كه در حوزه ای مستقل و فارغ از قلمرو نفوذ نظام سیاسی فعالیت می كنند51 و با پیوند دادن اعضای خود به یكدیگر، به دنبال حمایت اعضای خود و مردم در مقابل اجحاف اجتماعی دولت، گروه های قدرتمند سیاسی، دسته های متشكل اجتماعی و سلطه گران بر بازارهای اقتصادی و افراد و جامعه52 و افزایش قدرت جامعه در مقابل آنها هستند.53
جامعه مدنی به معنای بالا كه در آن شبكه های ارتباطی ملموس تری مبنای وحدت است، وامدار تفسیر و توضیح «هگل» ازاین واژه است كه می گفت: فرد در مسیر تكامل اخلاقی و كسب آمادگی برای شهروندی دولت عقلانی، باید از دو ساحت اخلاقی خانواده وجامعه مدنی گذر كند. نهادهای جامعه مدنی می توانند مراكز مناسبی برای آموزش پای بندی مردم به علایق كلی و جمعی باشند.54
نقش جامعه مدنی به نقد و كنترل دولت خلاصه نمی شود و در كنار آن به تحرك و پویایی دولت نیز عنایت دارد. میل، با اشاره به این كاركرد جامعه مدنی و نیز یادآوری خطر ركود دولت می گوید:
«اما تنها محركی كه می تواند این دستگاه را وادار كند كه خواب نرود و فعالیت خود را بهتر و عالی تر كند، منتقد و ناظری است كه همان هوش و كاردانی اهل این دستگاه را داشته باشد، ولی از خارج دستگاه، مواظب آن باشد… در امور اساسی كشور بتواند رأی صحیح و نظر صائب داشته باشد… هیأتی داشته باشیم كه منشأ اصلاح و بهبود امور شوند».55

راهكارهای دینی

قرآن كه ستیز با طاغوت منشی را با تمام نمودها و جلوه هایش، از وظایف اجتناب ناپذیر تمام پیامبران و همه مؤمنان می داند، برای كنترل حكومت در مسیر عدالت و مردم سالاری دینی سه راهكار زیر را كه با اهداف دین و طبیعت دینداری كمال سازگاری را دارد، پیشنهاد می كند.

الف. آزادی معنویت (یا رشد معنویت)

نخستین طرح پیشنهادی قرآن، ماهیت انسان شناختی دارد و از گرفتاری انسان در قیدها و بندهای نامرئی و درونی سخن می گوید و آثار این نوع بردگی و راه رهایی از آن را یادآوری می كند.
عنوان آزادی معنوی اشاره دارد به قوه های نهفته در روان انسان كه به دو دسته عالی و پست، دسته بندی می شود. شهوت، غضب، حرص، طمع، جاه طلبی و افزون طلبی… كه با حیوانیت انسان دم ساز است، دسته دوم را تشكیل می دهد، و عقل، فطرت، وجدان اخلاقی و…، جزء دسته اول و سازنده انسانیت انسان است، آزادی معنوی «یعنی؛ قسمت عالی و انسانی انسان، از قسمت حیوانی و شهوانی او آزاد باشد».56
تعدادی از قوه ها و كشش های دانی، علاقمندی و مملوكیت انسان را نسبت به اشیا كه به معنای وابسته شدن به محدودهاست در پی دارد و در زبان دین به محبت دنیا از آن تعبیر شده است.57
برخی از آن صفات پست، چونان تن آسایی، ترس و تنبلی، انگیزه تحرك و اقدام را تحت تأثیر قرار می دهد، و بعضی چون تعصب به آداب و رسوم نیاكان به عنوان وسیله تخدیر، مورد استفاده قدرتمندان گمراه قرار می گیرد؛ چنان كه تمام پیامبران در مسیر تاریخ با این نوع بردگی رو به رو بوده اند. قرآن می گوید:
«بل قالوا إنّا وجدنا آباءنا علی أمة و إنّا علی آثارهم مهتدون. و كذلك ما أرسلنا من قبلك فی قریة من نذیر إلاّ قال مترفوها إنّا وجدنا آباءنا علی أمة و إنا علی آثارهم مقتدون» زخرف/23ـ22
بلكه گفتند: ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و ما با پی گیری از آنان راه یافتگانیم. و بدین گونه در هیچ شهری پیش از تو هشدار دهنده ای نفرستادیم؛ مگر آن كه خوش گذرانان آن گفتند: ما پدران خود را بر آیینی یافته ایم و ما از پی ایشان رهسپاریم.
پیامبر(ص) مبعوث گردید تا به تزكیه مردم كه همان آزادی معنوی است58 بپردازد و قید و بندهای زمین گیر كننده را از ایشان بردارد «و یضع عنهم إصرهم و الأغلال التی كانت علیهم»(اعراف/157)؛ با پیشنهاد بندگی خدا كه والا و نامتناهی است و سیر وقفه ناپذیر و وارستگی نامحدود را برای انسان به ارمغان می آورد.59
این نوع بندگی كه اساس تقویت معنوی روح است، با عبادات اسلامی عمق پیدا كرده60 به تقواورزی می انجامد كه ریشه تمام خوی های پست را می خشكاند. امام علی(ع) می فرماید:
«انّ تقوی الله… عتق من كل ملكة».61
همانا تقوای الهی آزادی از تمام ملكه ها و عادت ها[ی پست] را به همراه دارد.
قرآن در كنار طرح آزادی معنوی كه رشد انسانیت، اعتراف به بزرگی بی نهایت خداوند و حقارت قدرت ها و تهدیدهای محدود كننده را در درون و محتوای خود نهفته دارد، حق خواهی و ستم ستیزی را مهم ترین رسالت اجتماعی مؤمنان معرفی می نماید:
«والذین إذا أصابهم البغی هم ینتصرون» شوری/39
مؤمنان كسانی هستند كه چون ستم بر ایشان رسد [به انتقام بر می خیزند] یاری می جویند.
«لاتَظلمون و لاتُظلمون» بقره/279
نه ستم می كنید و نه ستم می بینید.
بدین ترتیب خداگرایی و آزادی معنوی زیربنای تمام آزادی ها، از جمله آزادی اجتماعی و سیاسی شمرده شده است. «مارسل بوازار» محقق و اسلام شناس سویسی می گوید:
«با گفتن الله اكبر، انسان بر روی هر نوع بندگی در برابر دیگران در می بندد. الله اكبر گفتن یعنی اساساً خود را آزاد اعلام كردن و به آن تحقق بخشیدن. هر قدر انسان به تعالی و مطلق بودن خداوند بیشتر پی ببرد به همان نسبت، خود در برابر دیگران آزادتر است. آزادی در بندگی خداوند ارزش انسان را معلوم می كند.
عبادت مستقیم و بی واسطه به درگاه خدا، عظمت روح مسلمان را تأیید و شرافت او را تضمین می كند؛ زیرا بدین طریق درك می كند موجبی ندارد او كه بنده خداست بنده دیگری باشد».62
روح سخن این است كه افراد جامعه اسلامی كه به طور جدی پیگیر درك و تعمیق آزادی معنوی بوده و حق خواهی و ستم ستیزی با انگیزه عمل به دستورالعمل حقوقی از جانب خداوند را مسئولیت دینی خود می شناسند، تزلزل ناپذیرترین اراده و مقاومت را در برابر اعمال محدودیت های نامشروع سیاسی دارند. در مقابل، حاكمان مسلمان نیز ـ كه بایستی در آزمون تشخیص میزان برخورداری از آزادی معنوی نمره قبولی بهتری را كسب كرده باشند ـ بی تردید و به صورت روزافزون در پی تضعیف و كنترل انگیزه استبداد سیاسی در خود می باشند. در تعامل این دو گرایش، كنترل حاكمیت امكان پذیر می گردد.

ب. مشاركت سیاسی

خردمندان، حكومتی را خوب می دانند كه با واگذاری مشاغل حساس به صاحبان مواهب فكری، فضایل اخلاقی و نیروی عقلی برتر و بالابردن سطح مواهب عقلی، و فضایل اخلاقی به تأمین خوشبختی ملت همت می گمارد.63
قرآن دو اصل دیگر نیز بر آن می افزاید كه بیشتر جنبه ضمانتی دارد، اول عبادت است كه از روحیه تعبد برمی خیزد:
«إنّما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزكاة و هم راكعون» مائده/55
سرپرست شما تنها خدا، پیامبر او و كسانی هستند كه ایمان آورده اند؛ همان كسانی كه نماز بر پا می دارند و در حال ركوع زكات می دهند.
و دوم، روحیه مردم دوستی است كه نزدیكی و صمیمی بودن رهبر را با مردم نمایش می دهد:
«لقد جاءكم رسول من أنفسكم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیكم بالمؤمنین رؤوف رحیم» توبه/128
قطعاً برای شما پیامبری از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج افتید. به هدایت شما حریص و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است.
البته اصول یادشده كارآیی بسیاری در جهت تأمین خوشبختی و رشد ملت و واقع نگری و مردم محوری حاكمیت خواهد داشت، در عین حال اندیشه سیاسی دین در راستای تحقق بهتر اهداف فوق، مشاركت همگانی را در سیاست ضروری می شناسد؛ البته با عنوان مشورت؛ چه آنكه در تعریف مشاركت سیاسی آمده است:
«مشاركت سیاسی فعالیت های ارادی و داوطلبانه ای است كه از طریق آن اعضای یك جامعه در امور مختلف محله، شهر و روستای خود شركت می كنند و به صورت مستقیم و غیرمستقیم در شكل دادن به حیات اجتماعی و سیاسی سهیم می شوند».64
این معنی در حوزه مفهومی مشورت سیاسی از منظر دین نهفته است؛ با این تفاوت كه از این نگاه هم حاكمیت ملزم به مشورت خواهی است و هم تك تك افراد جامعه موظف به مشورت دهی! امام علی(ع) دراین باب می فرماید:
«و لیس امرؤ و ان عظمت فی الحقّ منزلته و تقدمت فی الدین فضیلته بفوق أن یعان علی ما حمله الله من حقه، و لا امرؤ و إن صغّرته النفوس و اقتحمته العیون بدون أن یعین علی ذلك أو یعان علیه».65
هیچ كس ـ هر چند منزلتی بزرگ در حق مداری و سابقه درخشان در خدمت به دین داشته باشد ـ از اینكه او را در جهت ادای وظایف محوله و گزاردن حقوق الهی همكاری و كمك كنند بالاتر نیست، و هیچ كس ـ هر اندازه مردم او را كوچك بشمارند و چشم ها او را خرد ببینند ـ فروتر از اینكه در این راستا شایسته كمك رساندن و كمك گرفتن باشد نیست.
امام علی آن گاه كه بر كرسی حكومت تكیه می زند، در راستای تحقق مشاركت سیاسی، خطاب به مردم می فرماید:
«لاتكلّمونی بما تكلّم به الجبابرة، و لاتتحفظّوا منی بما یتحفّظ به عند أهل البادرة، و لاتخالطونی بالمصانعة، و لاتظنّوا بی استثقالاً فی حق قیل لی، و لا التماس إعظام لنفسی، فإنّه من استثقل الحقّ أن یقال له أو العدل أن یعرض علیه، كان العمل بهما أثقل علیه، فلاتكفّوا عن مقالة بحقّ أو مشورة بعدل».66
مبادا با آن اصطلاحات و تعبیراتی كه در برابر جباران بر زبان جاری می شود، با من سخن بگویید. مبادا حریم بگیرید از من بدان گونه كه از خشمناكان حریم گرفته می شود. با من سازشكارانه معاشرت نكنید، گمان مكنید كه انتقاد به حق از من، بر من سنگینی دارد یا برای خود تعظیم و تمجید می خواهم؛ زیرا كسی كه گفتن حق و عرضه عدالت، برایش دشوار است، عمل به حق و عدالت بر او سنگین تر است. از بازگو كردن سخن حق و ارائه مشورت عادلانه با من دریغ نكنید.
به هر حال قرآن اول به پیشینه تاریخی مشورت و مشاركت سیاسی و استبداد سیاسی اشاره می كند، هم زمان با آن، هم به نقل سیره مشورت خواهی بلقیس كه و نجات و رستگاری او و رعیتش را در پی داشت می پردازد و هم از استبداد رأی فرعون و هلاكت او سخن به میان می آورد، تا اندرز و هشداری باشد به همه حاكمان و زمامداران:
«قالت یا أیها الملأ أفتونی فی أمری ماكنت قاطعة أمراً حتی تشهدون» نمل/32
گفت: نامداران! در كارم به من نظر دهید كه بی حضور شما [تا به حال] كاری را فیصله نداده ام.
وقتی مؤمن آل فرعون پیشنهاد عدم رویارویی با حضرت موسی(ع) را مطرح كرد، فرعون با تكبر گفت:
«ما اُریكم إلا ما أری و ما أهدیكم إلاّ سبیل الرشاد» غافر/29
جز آنچه به نظرم می رسد به شما نمی نمایم و شما را جز به راه راست راهبر نیستم.
«و أضلّ فرعون قومه و ما هدی» طه/79
فرعون قوم خود را گمراه كرد و هدایت ننمود.
آن گاه قرآن خطاب به پیامبر(ص) به رغم برخورداری ایشان از مقام والای عصمت و نبوت می فرماید:
«و شاورهم فی الأمر فإذا عزمت فتوكّل علی الله» آل عمران/159
در كارها با آنان مشورت داشته باش، پس چون تصمیم گرفتی بر خدا توكل كن.
پیامبر به این دستورالعمل سیاسی اجتماعی به گونه ای جامه عمل پوشاند كه ابوهریره می گوید:
من ندیدم كسی را كه بیشتر از پیامبر با اصحابش مشورت كند.67
قرآن همچنین از بایستگی كار بر اساس مشورت در حیات فردی و اجتماعی مؤمنان سخن می گوید:
«و أمرهم شوری بینهم» شوری/39
و كارشان بر اساس مشورت با یكدیگر است.
از مطالعه هم زمان دو آیه فوق می توان این نتایج را گرفت:
1. نظرخواهی در اقدامات مربوط به حیات جامعه وظیفه هر فرمانروا است و نه تكلیف اختصاصی پیامبر(ص). نه تنها رهبر و شخصیت اول كشور كه همه فرمانروایان در سطوح مختلف حكومت باید از آراء دیگران سود ببرند68 تا سیره حكومتی پیامبر سرمشق قرار گرفته و روش بایسته مؤمنان عینیت پیدا كند.
2. وقتی آثار و نتایج اقدامی همچنان انتخاب رئیس جمهور… زندگی و سرنوشت جمعی را تحت تأثیر قرار می دهد، باید تمام اعضای آن جمع و جامعه نسبت به انجام بهینه آن نقش ایفا نمایند، مشورت دادن همان ایفای نقش است كه جایگزین بی تفاوتی می شود.
3. زندگی بایسته از نظر قرآن، آن زندگی است كه شعار آن انتخاب و انجام بهینه تر كارها باشد؛ یعنی در هر لحظه زندگی بهترین كار با بهترین روش انجام گیرد:
«الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوكم أیكم أحسن عملاً» ملك/2
تردیدی نیست در اینكه پس از احراز مشروعیت كاری، انتخاب شرایط، زمان، مكان و ابزار مناسب آن ـ كه در عرصه سیاست با پیچیدگی و دشواری خاصی روبه روست ـ عوامل مؤثر درحسن اقدام هستند. دست یابی به این خواسته از طریق مشاركت عمومی امكان پذیراست.
اصل مشورت در تفكر سیاسی دین، به منظور دست یابی به عوامل مؤثر در انجام بهینه كارهای نیكوتر؛ عقل و خرد همگانی را به مددرسانی فرا می خواند تا از لابه لای دیدگاه های مختلف، بهترین نظریه شناسایی و به كارگرفته شود. امام علی(ع) می فرماید:
«من استبدّ برأیه هلك، و من شاور الرجال شاركها فی عقولها».69
كسی كه استبداد رأی دارد هلاك می شود (ناكام می ماند) كسی كه با مردان مشورت می كند از كارآیی خرد آنها سود می برد.
نیز در جای دیگر می فرماید:
«من استقبل وجوه الآراء، عرف مواقع الخطأ».70
كسی كه به پیشباز دیدگاه ها بشتابد به شناسایی موارد اشتباه توفیق می یابد.
به همین دلیل خداوند كسانی را كه برای یافتن بهترین دیدگاه، به دیدگاه های مختلف گوش فرا می دهند بندگان سزاوار بشارت خود می شناسد:
«فبشّر عباد. الذین یستمعون القول فیتّبعون أحسنه» زمر/17
پس بشارت ده به آن بندگانم كه به سخنان گوش می دهند و از بهترین آنها پیروی می كنند.
وقتی جامعه با چنین روشی زندگی را پی می گیرد جاذبه ها افزایش می یابد، كاستی ها و نارسایی ها كنترل می گردد و زنده ماندن فضیلت امكان پیدا می كند. در روایتی پیامبر(ص) می فرماید:
«إذا كان أمرائكم خیاركم و أغنیائكم سمحائكم و أمركم شوری بینكم، فظهر الأرض خیرلكم من بطنها، و إذا كان أمرائكم شراركم و أغنیائكم بخلائكم و لم یكن أمركم شوری بینكم، فبطن الأرض خیر لكم من ظهرها».71
هرگاه نیكوكاران شما فرمان روایان شما و ثروتمندان شما سخاوت پیشگان شما باشند و كار شما بر اساس مشورت با همدیگر صورت گیرد، برای شما روی زمین بهتر است از درون آن، و هر گاه شرارت پیشگان شما حاكمان شما باشند، ثروتمندان شما خست پیشه كنند و كارتان بر اساس مشورت انجام نگیرد، زیر زمین برای شما بهتر است از روی آن.
چنین هدفگیری بی تردید ضرورت حسن نیت و آگاهی مشورت دهندگان را می نمایاند كه با شایستگی عقیدتی، اخلاقی و مهارت علمی و سیاسی می تواند تأمین گردد.
بنابراین، اصل مشورت در تفكر قرآنی بدان دلیل كه دعوت به كسب لیاقت اعتقادی، اخلاقی، عملی و سیاسی بیشتر نیز هست در صورت همیاری مردم و همكاری دولت ـ از طریق ارائه امكانات و برنامه ریزی ـ یقیناً به مردمی شدن، اقتدا و موفقیت فزاینده حكومت می انجامد. در جامعه برخوردار از چنین پایه و اساسی، استبداد از ریشه می خشكد و تمدن آمیخته با فروغ معنویت، شانس تحقق دارد.
امروزه همگامی و همكاری مردم و دولت، با عنوان مشورت در قالب انتخابات، تشكل احزاب، اتحادیه های صنفی، رسانه های عمومی و گردهمایی های منظم سازمانمند نمود یافته و سبب كنترل قدرت در مسیر بایسته اش می شود.

ج. نظارت امت

مسلمان، بدی ها و خوبی ها را با الهام از قرآن به عنوان منكر و معروف می شناسد و حتی در شرایطی كه تنهاست نیز برپایی معروف و از میان برداشتن منكر را وظیفه دینی و انسانی خود تلقی می كند.
زمانی كه جمعی از مسلمانان ـ هر چند در قالب خانواده یا فامیل ـ كنار هم قرار می گیرند بایستی هر كسی دیگران را توصیه به حق كند و از آنها انتظار ایفای نقش مشابه را داشته باشد، در عین حال همه آماده باشند برای تعامل و تعاون جهت برداشتن منكر و استوار ساختن معروف در خارج از محیط وجود جمعی خود، چه آن كه قرآن می گوید:
«یا أیها الذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلّكم تفلحون» آل عمران/200
اهل ایمان! صبر پیشه كنید، با تكیه بر صبر یكدیگر ایستادگی داشته باشید و در ارتباط با هم باشید و از خدا پروا نمایید، امید است كه رستگار شوید.
«ولتكن منكم أمة یدعون إلی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنكر و أولئك هم المفلحون» آل عمران/104
باید از میان شما گروهی [مردم را] به نیكی دعوت كند و به كار شایسته وادارند و از زشتی باز دارند و آنان همان رستگارانند.
واژه «رابطوا» و «امت» كه به پیوست دادن توانها و كارها72 و ایجاد وحدت در عرصه73 دعوت به نیكی… تفسیر شده است، با این سخن منسوب به پیامبر اسلام(ص) همخوانی دارد:
«و إذا خرج ثلاثة فی سفر فیلؤمّروا أحدهم».74
هرگاه سه نفر هم سفر شدند باید یكی را فرمانده قرار دهند.
«لایحلّ لثلاثة یكونون بفلاة من الأرض إلاّ أمرّوا علیهم أحدهم».75
برای سه نفری كه در بیابانی قرار می گیرند چاره ای نیست جز اینكه یكی از خود را امیر قرار دهند.
به همین دلیل گفته شده است كه نخستین نهاد در اسلام امت است ـ و نه دولت ـ كه با استفاده از شریعت به نظارت و ارزیابی حكومت می پردازد76. در طول چهارده قرن، همیشه جامعه مدنی حقیقی در كشورهای اسلامی جدا از دولت وجود داشته و امور آموزش، بهداشت، وقف و مساجد را بدون تأثیرپذیری از آمد و رفت دولت ها نظارت كرده است.77
پسوند «حقیقی» در سخن فتحی شقاقی می تواند اشاره ای باشد به دو تفاوت عمده ای كه میان جامعه مدنی و امت وجود دارد:
اول. در جامعه مدنی منافع شخصی افراد در چارچوب هویت های صنفی كنار هم قرار می گیرد78 تا با قدرت بیشتر از استبداد پیش گیری شود، ولی در جامعه اسلامی شكل گیری امت و هر تشكل دیگری بر مبنای وحدت عقیدتی، فكری، اخلاقی و آرمانی است كه دلها را به هم پیوند داده «ألّف بین قلوبهم»و سبب پیدایش روحیه برادری می شود: «إنّما المؤمنون اخوة».
دو. هویت صنفی و منافع مادی و شخصی می تواند بستر تولد تشكل های صنفی باشد ولی واژه های «برّ»، «تقوی»، «حق»، «صبر»، «دعوت به خیر»، «امر به معروف» و «نهی از منكر» كه در قرآن به عنوان محورهای تعامل امت معرفی شده اند، ارزشهای معنوی را مطرح می كنند كه با هرگونه سودجویی ناسازگار است، شاید كلمه «من» در آیه «ولتكن منكم امة…» اشاره به این داشته باشد كه از مسلمانان تنها معنویت گرایان می توانند رسالت دعوت به نیكی را بر دوش گیرند.
به هر حال بایدها و نبایدها در حوزه های كاری مختلف با آثار و پیامدهای متفاوت مطرح می شود، زیان بارترین «نباید»، منكرات حكومتی است كه سعادت دنیوی و اخروی كل جامعه را تهدید می كند. در سخنی منسوب به پیامبر(ص) آمده است:
«لاتزال أمّتی بخیر ما أمروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و تعاونوا علی البرّ، فإذا لم یفعلوا ذلك نزعت منهم البركات، و سلّط بعضهم علی بعض، و لم یكن لهم ناصر فی الأرض و لا فی السماء».79
خیر و خوبی همواره شامل حال امتم خواهد بود؛ تا وقتی كه امر به معروف و نهی از منكر و همكاری در نیكی دارند، پس هرگاه از این كارها دست كشیدند، بركت از آنها گرفته می شود و بعضی بر بعض دیگر مسلط می گردند؛ در حالی كه در آسمان و زمین، یاری رسانی برای آنها نیست.
از سوی دیگر، قدرت در دست حكومت است و در صورتی كه دستگاه قدرت حق كشی را پیشه خود سازد، رویارویی با حق كشی های آن، ممكن است جدی ترین خطرها را در پی داشته باشد. شاید به همین دلیل، جهاد و شهادت در این راه، پرفضیلت ترین شهادت شمرده شده است. از پیامبر(ص) نقل شده است:
«خیر الشهداء حمزة بن عبدالمطلب، ثم رجل قام إلی إمام فأمره و نهاه فی ذات الله فقتله علی ذلك».80
برترین شهدا حمزه فرزند عبدالمطلب، و پس از او مردی است كه حاكمی را در رابطه با خدا امر و نهی كند و به دست او به شهادت رسد.
«أفضل الجهاد كلمة حق عند سلطان جائر».81
با فضیلت ترین جهاد، سخن حقی نزد حاكمی ستمگر است.
از سویی، حاكمیت این توان را دارد كه با اغفال و پرده پوشی، حق كشی را پی گیرد و ردپایی باقی نگذارد؛ تا افراد عادی به منابع و مدارك لازم جهت افشاگری و اعتراض دست رسی داشته باشند.
با توجه به ویژگی های بالا، این نگاه تفسیری واقع بینانه می نماید كه می گوید:
«ظالم همیشه قدرتمند است؛ به همین دلیل در آیه (159 سوره آل عمران) شرط شده است كه نهی كنندگان باید به صورت امت (جمعی سازمان یافته) عمل نمایند، چون امت مصون از ترس و شكست است؛ پس می تواند كجی حكومت را راست كند».82
آری! جامعه معتقد به رشد و معنویت و اصل مشورت، با حضور سازمان یافته و پیراسته از قدرت طلبی در صحنه، به قصد احیاء بایدها و میراندن نبایدها می تواند دلسوزانه، واقع بینانه و مقتدرانه حكومت را كنترل نموده در مسیر عدالت، خدمت به مردم و موفقیت رهنمون باشد.
نادیده انگاری امر به معروف و نهی از منكر نشانه پافشاری حاكمیت بر تداوم حق كشی است و رهایی از آن به اقدامات عملی و جدیت بیشتر نیاز دارد. در سخنی از پیامبر(ص) كه امام حسین(ع) آن را مبنای نهضت خود می دانست، می خوانیم:
«أیها الناس؛ إنّ رسول الله قال من رأی سلطاناً جائراً مستحلاً لحرم الله، ناكثاً لعهد الله، مخالفاً لسنة رسول الله(ص)، یعمل فی عباد الله بالإثم و العدوان، فلم یغیر علیه بفعل و لاقول، كان حقاً علی الله أن یدخله مدخله».83
[امام حسین(ع) فرمود:] ای مردم! همانا رسول خدا فرمود: هر كه مشاهده كند پادشاهی ستمگر را كه حرام های خداوند را حلال می شمارد، پیمان خداوند را می شكند، به سنت رسول خدا پشت پا می زند و برخوردش با بندگان خداوند گناه آلود و ستمگرایانه است؛ پس با عمل و سخن بر آن نخروشد، بر خداوند حق است كه او را با آن حاكم [در جهنم] هم نشین گرداند.
قرآن در چنین شرایطی امت را به تحریم حاكمیت فرا می خواند، باید تمام نهادهای صنفی، فكری، هنری…، از مراجعه و همكاری با حكومت خودداری نمایند، چنین واكنشی به نابودی و تغییر قدرت خواهد انجامید:
«ألم تر إلی الذین یزعمون أنّهم آمنوا بما أنزل إلیك و ما أنزل من قبلك یریدون أن یتحاكموا إلی الطاغوت و قد أمروا أن یكفروا به و یرید الشیطان أن یضلّهم ضلالاً بعیداً» نساء/60
آیا ندیدی كسانی را كه می پندارند به طاغوت مراجعه می كنند؛ با آنكه فرمان یافته اند كه بدان كفر ورزند و شیطان می خواهد آنان را به گمراهی دوری دراندازد.
امام صادق(ع) در پاسخ سؤال ابوبصیر درباره آیه: «و لاتأكلوا أموالكم بینكم بالباطل و تدلوا بها إلی الحكّام…»(بقره/188) فرمود:
یا أبابصیر إنّ الله قد علم أن فی الأمة حكّاماً یجورون. أما إنه لم یعن حكام أهل العدل، و لكنّه عنی حكام أهل الجور. یا أبا محمد؛ إنّه لوكان لك علی رجل حق فدعوته إلی حكّام أهل العدل، فأبی علیك إلاّ أن یرافعك إلی حكّام أهل الجور لیقضوا له، لكان ممّن حاكم إلی الطاغوت، و هو قول الله «ألم تر إلی الذین یزعمون أنّهم آمنوا…».84
ابوبصیر! خدا می دانسته كه در جامعه اسلامی فرمانروایان ستمگر قدرت را به دست می گیرند. بدان كه خداوند حاكمان عادل را قصد نكرده است، بلكه حكام ستمگر را اراده نموده است، اگر بر كسی حقی داشته باشی ، سپس او را به داوری حاكمان عادل فرا بخوانی و او نپذیرد جز آن كه به حاكمان ظالم مراجعه كند تا برای او داوری كنند، بی شك او از كسانی است كه برای داوری به طاغوت روی می آورد، این مقصود خداوند از این آیه است كه می فرماید: «آیا ندیدی كسانی را كه می پندارند به قرآن ایمان آورده اند و…».
تداوم رابطه و تعامل با حاكمیت خودكامه، گمراهی عمیق تر امت را در پی دارد «یرید الشیطان أن یضلّهم ضلالاً بعیداً»، چه آن كه سازش محافظه كارانه نوعی مجال دادن به طغیانگر است تا مردم را با سرعت بیشتر راهی وادی هلاكت سازد و این گناهی است نابخشودنی.
قرآن با صراحت اعلام می دارد كه چیره دستی قدرت حاكم، سبب مشروعیت محافظه كاری نیست، و بی راهه رفتن در سایه هدایت قدرت سركوب گر، عذر و عامل رهایی از كیفر نمی باشد.
«إنّ الذین توفّاهم الملائكة ظالمی أنفسهم قالوا فیم كنتم قالوا كنّا مستضعفین فی الأرض قالوا ألم تكن أرض الله واسعة فتهاجروا فیها فأولئك مأواهم جهنّم و ساءت مصیراً. إلاّ المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان لایستطیعون حیلة و لایهتدون سبیلاً» نساء/97
فرشتگان هنگام قبض روح از آنان كه بر خود ستم كرده اند می پرسند: در چه كار بودید؟ پاسخ می دهند كه ما در روی زمین، مردمی ضعیف و اسیر حاكمان ظالم بودیم، فرشتگان گویند: آیا زمین خدا پهناور نبود كه در آن هجرت كنید! مأوای ایشان جهنم است و بازگشتگاه بدی است؛ مگر آن گروه از مردان و زنان و كودكان كه به راستی ناتوان بودند و چاره و راه نجاتی فراروی خود نداشتند.
به طور خلاصه سه راهكاری كه مورد مطالعه قرار گرفت، همان گونه كه در حاكمیت، روحیه گریز از ستم را تقویت می كند، به جامعه نیز انگیزه می دهد تا به صورت جمعی، سازمان یافته و خستگی ناپذیر، با مشورت دهی، امر به معروف و نهی از منكر و تهدید به تحریم، به همراهی و نظارت بر حاكمیت همت گمارد، این است روح مردم سالاری در اندیشه سیاسی دین.

پی نوشت‌ها:

1. میراحمدی، منصور، آزادی در فلسفه سیاسی اسلام، قم، مؤسسه بوستان كتاب،92.
2. موریس كرنستون، تحلیل نوین از آزادی، ترجمه جلال الدین اعلم، تهران، انتشارات امیركبیر، 1370، 114.
3. همان، 111.
4. محمودی، سید علی، نظریه آزادی در فلسفه سیاسی هابز و جان لاك، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1377، 15.
5. مجموعه آثار كانت، شماره 62، صفحه401، به نقل از موحد، محمدعلی، در هوای حق و عدالت، تهران، نشر كارنامه، 1381، 187.
6. كلود دوپاكیه، مقدمه تئوری كلی و فلسفه حقوق، ترجمه علی محمد طباطبایی، چاپخانه بوذرجمهر، 1332، 342.
7. كاتوزیان، ناصر، فلسفه حقوق، انتشارات به نشر، 1/47.
8. مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی، انتشارات صدرا، 1361، 79.
9. جعفری، محمدتقی، تحقیق در دو نظام جهانی حقوق بشر، تهران، دفترخدمات حقوق بین الملل، 1370، 439، به نقل از: ایازی، محمدعلی، آزادی در قرآن، مؤسسه نشر و تحقیقات ذكر، 156.
10. لك زایی، شریف، آزادی سیاسی در اندیشه مطهری و بهشتی، قم، بوستان كتاب ،52.
11. طباطبایی، محمدحسین، مجموعه رسائل، گردآوری سید هادی خسروشاهی، دفترنشر فرهنگ اسلامی،246.
12. مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی،6 و 79.
13. یادداشتهای استاد مطهری، انتشارات صدرا، 1/60.
14. مطهری، مرتضی، گفتارهای معنوی، انتشارات صدرا، 14.
15. همو، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، 16/508.
16. صدر، محمدباقر، نقش پیشوایان شیعه در بازسازی جامعه اسلامی، ترجمه علی اسلامی، انتشارات روزبه، 24و23.
17. آزادی سیاسی در اندیشه آیت الله مطهری و آیت الله بهشتی، 57.
18. اصفهانی، راغب، المفردات فی غریب القرآن، واژه «حرّ».
19. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ذیل آیه 31 سوره توبه.
20. صدر، محمدباقر، نقش پیشوایان شیعه در بازسازی جامعه اسلامی، 23.
21. گلن تیندر، تفكر سیاسی، ترجمه محمود صدری، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، 109و108.
22. میراحمدی، منصور، آزادی در فلسفه سیاسی اسلام، 84.
23. صناعی، محمود، آزادی فرد و قدرت دولت، تهران، انتشارات گوهرخانی، 126و160.
24. منتسكیو، روح القوانین، ترجمه علی اكبر مهتدی، تهران، انتشارات امیركبیر، كتاب یازدهم، 336.
25. گلن تیندر، تفكر سیاسی، 108.
26. كارل كوهن، دموكراسی، ترجمه فریبرز مجیدی، شركت سهامی انتشارات خوارزمی، 184.
27. روح القوانین، كتاب یازدهم، 292.
28. میراحمدی، منصور، آزادی در فلسفه سیاسی اسلام، 84.
29. وافی، علی عبد الواحد، حقوق الانسان فی الاسلام، دارنهضة مصر، 185.
30. مجله اندیشه حوزه، سال پنجم، شماره اول، تابستان 1378، حكومت اسلامی و ولایت فقیه، 102و 106.
31. كمالی، محمدهاشم، آزادی بیان در اسلام، ترجمه محمدسعید حنایی كاشانی، قصیده سرا، 44.
32. صناعی، محمود، آزادی فرد و قدرت دولت، 9.
33. جان استوارت میل، در آزادی، ترجمه محمود صناعی، سازمان كتابهای جیبی، تهران، 1345، 6.
34. همان، 35.
35. گلن تیندر، تفكر سیاسی، 34؛ تیسیر خمیس العمر، حریة الاعتقاد فی ظلّ الاسلام، دمشق، دارالفكر، 39.
36. ابن هشام، سیره ابن هشام، 2/149.
37. كلینی، محمدبن یعقوب، الفروع من الكافی، تهران، دارالكتب الاسلامیه، 7/238.
38. ماوردی، الاحكام السلطانیة، قم، دفترتبلیغات اسلامی، 58.
39. كلینی، محمدبن یعقوب، الفروع من الكافی، 5/292.
40. گلن تیندر، تفكر سیاسی، 97.
41. منتسكیو، روح القوانین، كتاب یازدهم، 294.
42. آزادی فرد، قدرت دولت، 66.
43. گلن تیندر، تفكر سیاسی، ص123.
44. جان استوارت میل، در آزادی، 12.
45. حائری، عبدالهادی، آزادی های سیاسی و اجتماعی از دیدگاه اندیشه گران، جهاد دانشگاهی، 68.
46. گلن تیندر، تفكر سیاسی، 108.
47. منتسكیو، روح القوانین، كتاب دوازدهم، 335، و كتاب یازدهم، 297.
48. میرمدرس، سید موسی، جامعه برین، قم، بوستان كتاب، 49ـ47؛ جمعی از نویسندگان، جامعه مدنی و ایران امروز، تهران، انتشارات نقش و نگار، 57.
49. میرمدرس، سید موسی، جامعه برین، 108.
50. میراحمدی، هوشنگ، جامعه سیاسی، جامعه مدنی و توسعه ملی، تهران، انتشارات نقش و نگار، 77.
51. میرمدرس، سید موسی، جامعه برین، 106.
52. میراحمدی، هوشنگ، جامعه سیاسی، جامعه مدنی و توسعه ملی، 77.
53. جمعی از نویسندگان، جامعه مدنی و ایران امروز، 37.
54. جامعه دینی، جامعه مدنی، 29و30.
55. جان استوارت میل، در آزادی، 262.
56. مطهری، مرتضی، گفتارهای معنوی، 19و49.
57. همو، پیرامون انقلاب اسلامی، 134.
58. همو، گفتارهای معنوی، 51.
59. همو، پیرامون انقلاب اسلامی، 134؛ صدر، محمدباقر، سنتهای تاریخی و فلسفه اجتماعی در مكتب قرآن، 223.
60. همو، پیرامون انقلاب اسلامی، 137.
61. سید رضی، نهج البلاغه، خطبه230.
62. مارسل بوازار، انسان دوستی در اسلام، ترجمه محمدحسن مهدوی و غلامحسین یوسفی به نقل از حائری، آزادی سیاسی و اجتماعی از دیدگاه اندیشه گران، 45.
63. جمعی از دانشمندان، زیانهای استبداد، ترجمه جواد شیخ الاسلامی، انتشارات توس، 206.
64. دفترمطالعات و تحقیقات سیاسی وزارت كشور، تحزب و توسعه سیاسی «كتاب دوم»، 179.
65. سید رضی، نهج البلاغه، خطبه216.
66. همان .
67. واقدی، محمدبن عمر، المغازی، نشر دانش، 1405هـ ، 580.
68. فرید عبدالخالق، فی الفقه الاسلامی، بیروت، دارالشروق،54ـ53.
69. سید رضی، نهج البلاغه، حكمت 161.
70. همان، حكمت 172.
71. تفسیر ابوالفتوح رازی، ذیل آیه 159، سوره آل عمران.
72. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، مؤسسة الاعلمی، بیروت، 4/91.
73. رشیدرضا، المنار، دارالمعرفة، 4/36، ذیل آیه 104 سوره آل عمران.
74. ابی داود، سنن ابی داود، كتاب جهاد، حدیث 2608.
75. احمد بن حنبل، مسند احمد، دارالفكر، 2/177.
76. كمالی، محمد هاشم، آزادی بیان در اسلام، 43.
77. میرمدرس، سید موسی، جامعه برین، 123.
78. همان، 65.
79. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، المكتبة الاسلامیة، 11/65.
80. غزالی، ابوحامد، احیاء العلوم، بیروت، دارالمعرفة،2/343.
81. همان.
82. رشید رضا، المنار، 4/45.
83. الغامدی، لوط بن یحیی، مقتل الحسین، قم چاپخانه علمیه، 85.
84. كلینی، محمد بن یعقوب، الفروع من الكافی، 7/411.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت: 6:39 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

جاودانگی قرآن، و حقیقت وحی

بازديد: 157
جاودانگی قرآن، و حقیقت وحی

عبدالحمید عارفیان

چکیده: جاودانگی و جامعیت قرآن به مفهوم فرازمانی و فرامکانی بودن وعدم تأثیرپذیری آن از فرهنگ زمانه یا منبع هم عرض دیگری (= نفی پلورالیسم) در این نوشتار به یاری سه دسته از دلایل اثبات گردیده است. 
آیات بسیاری که عزت، پایداری وجهان شمولی بشارت ها و بیم ها و پیام های قرآن و پیراستگی آن از هر گونه اختلاف و کاستی سخن می گویند دلایل قرآنی این مدعا هستند.
حدیث ثقلین و روایاتی که بر همواره تازه بودن قرآن، لزوم مراجعه بدان و عرضه احادیث بر آن دلالت دارند مستندات روایی این دعوی را تشکیل می دهند.
اصل لزوم هدایت دائمی انسان از سوی خدا و خاتمیت پیامبر نیز دو دلیل عقلی در این زمینه هستند. جاودانگی قرآن با فضاسازی برای جولان عقل و شرع، مشروعیت، معقولیت حقانیت و لزوم اطاعت از قرآن را ایجاب می نماید. 
نویسنده در ادامه، سخن کسانی را که تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ زمان نزول را به معنای همراهی قرآن با فرهنگ مخاطبان عصر نزول پنداشته اند نادرست دانسته بر این تأکید می کند که جاودانگی قرآن به معنای بی توجهی به زبان فرهنگ مخاطبان الیه نیست، بلکه قرآن به منظور تعامل با عرب جاهلی زبان خود را عربی مبین قرار داده و در قالب زبان آنان سخن گفته و سطح افق فکری شان را رعایت کرده، در عین حال رفتارها و باورهای نادرست جاهلی را تأیید نکرده است، چرا که ابزارهای مفهومی قرآن، بالعرض در قالب های فرهنگی، جغرافیایی و تاریخی اعراب جاهلی، و بالذات برای انتقال اندیشه ها و آموزه های والای معنوی به کار رفته است.
از این رو با توجه به ثابت بودن نیازهای اولیه بشر و تطور نیازهای ثانوی وی که تابع شرایط زمانی، مکانی و فرهنگی است – می توان با تدبر در قرآن و یاری جستن از تعالیم اهل بیت(ع) و با توجه به اصولی همچون: هماهنگی دین با فطرت، انعطاف پذیری احکام در پرتو اجتهاد و حجیت عقل، همواره بشریت را در گشودن راهی دین پسند و حکیمانه در هنگام بروز نیازها و تحولات جدید و دگردیسی شرایط، یاری داد.

در نگاه نخست ممكن است به نظر رسد جاودانگی قرآن تنها مربوط به ویژگی فرازمانی آن است، ولی با توجه به دلایل قرآنی و روایی و عقلی و با توجه به نتایج جاودانگی، دانسته خواهد شد كه جاودانگی مفهومی گسترده و نه تنها فرازمانی (عدم تأثیر از فرهنگ زمانه) است؛ بلكه توجه به فرد فرد انسان دارد(جهانی بودن قرآن)؛ به گونه ای انحصارگرایانه یعنی بدون پذیرش منبع هم عرض و موازی (نفی پلورالیسم).
قرآن، وحی قدسی است برگرفته از منشأ علم و حكمت نامحدود و قدرت لایزال، از خاستگاهی مافوق بشری و فراتر از یك تجربهٌ فردی و دینی، نیز مورد محافظت بدون نقص است، كه جهت زدودن دردها و فتنه ها و گمراهی ها فرود آمده و همواره عزیز و پیروزمند از هر جهت است؛ بی آن كه محدود به یك زمان باشد، و دوام همیشگی همچون دوام آسمان و زمین، و جریانی همچون جریان خورشید و ماه دارد، وشایستگی اداره و سرپرستی در ابعاد اعتقادی، رفتاری، حقوقی، حكومتی و اقتصادی جامعه را دارا می باشد.
همگان در تمام زمان ها و مكان ها تحت پوشش هدایتگری قرآن در تمام نیازهای اساسی و ضروری به گونه ای مستقیم و یا غیرمستقیم، یعنی با مراجعه به كارشناسان دینی معصوم و غیرمعصوم و اطاعت از آنها، یا با تعقّل و تدبّر و اجتهاد هستند، تا در جهت فراهم آوردن زندگی معقول و مشروع در دنیا به هدف كسب سعادت واقعی دست یابند.
جاودانگی قرآن و وحی به مفهوم ایجاد حوزه دین خاتم كه همواره حق است و با فضاسازی جهت جولان شرع و عقل می باشد؛ جاودانگی، مشروعیت، معقولیت، حقانیت و در نهایت لزوم اطاعت و پذیرش را در پی دارد.


عناصر جاودانگی

در این زمینه تجزیه و تحلیل مفهوم واقعی جاودانگی و پرداختن به عوامل مؤثر و لازم در تبیین این نهاد مبارك الهی بایسته است. عناصر جاودانگی از قرار زیر هستند:
1. وحی، كه دارای بعد ملكوتی و ماوراء بشری و از سرچشمه علم و اراده الهی است.
نشأت از علم و اراده خدا به معنای تشخیص مصلحت ها و مفسده های پیش روی سعادت بشر در تمام زمان هاست. همه هست ها و نیست ها و بایدها و نبایدهای قرآنی مطابق و سازگار با فطرت بشری و مربوط به علم الهی است.
2. توجه به شخصیت دریافت كننده وحی و عصمت و علم و ختم نبوت توسط او و ادامه راه هدایتگری قرآن توسط قرآن ناطق، یعنی معصومان(ع) (سنت).
3. وجود عقل در حوزه دین و تأیید عقل و تعقل از طریق شرع (قرآن و سنت).
4. اجتهاد پیوسته و پویا در زمان غیبت و تدارك اصول و شرایط و زمینه های حضور و حاكمیت اجتماعی دین در طول زمان.

دلایل جاودانگی
الف. دلایل قرآنی

پاره ای از آیات مورد استناد عبارتند از:

1. آیه من بلغ:

«قل أی شیء أكبر شهادةً قل الله شهید بینی و بینكم و أوحی الی هذا القرآن لأنذركم به و من بلغ» انعام/19
بگو چه گواهی بزرگ تر است(از گواهی خدا)، بگو خدا میان من و شما گواه است و وحی می كند به من آیات این قرآن را؛ تا با آن شما و هر كس از افراد بشر را كه خبر این قرآن به او رسد بترساند.
كوتاه ترین و رساترین و جامع ترین دلیل قرآنی بر جاودانگی وحی این آیه می باشد. قرآن وسیله بیم دادن (راهنمایی) شماست؛ یعنی كسانی كه مورد خطاب مستقیم آن هستید و نیز كسانی كه مورد خطاب مستقیم (مشافهه) نمی باشند.1
اصل اعتبار و لزوم پذیرش وحی برای غیر مخاطبان مورد پذیرش مفسران این آیه می باشد، و مفهوم جاودانگی همین است. البته منظور از رسیدن وحی به گیرنده آن، دست یابی به عین الفاظ قرآن نیست، بلكه منظور رسیدن پیام و مفهوم قرآن با هر زبان ممكن می باشد.
زمخشری از مفسران اهل سنت به نقل از سعید بن جبیر می گوید: كسی كه قرآن به او برسد انگار كه محمد(ص) را ملاقات كرده است.2
خلاصه اینكه با توجه به مفهوم این آیه وحی (قرآن) جهت انذار (راهنمایی) مخاطبان زبانی و مردم غیرمخاطب نازل شده است.

2. آیه بعثت:

«هو الذی بعث فی الأمّیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزكّیهم و یعلّمهم الكتاب و الحكمة و إن كانوا من قبل لفی ضلال مبین. و آخرین منهم لمّا یلحقوا بهم و هو العزیز الحكیم» جمعه/2ـ3
او كسی است كه در میان جمعیت درس ناخوانده رسولی از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنها بخواند، و آنها را پاكیزه كند، و كتاب و حكمت بیاموزد؛ هر چند پیش از آن در گمراهی آشكاری بودند. و بر گروه دیگری كه هنوز به آنها نپیوسته اند، و او عزیز و حكیم است.
امّی كسی است كه نه می خواند و نه می نویسد و در اینجا منظور عرب معاصر پیامبر(ص) هستند؛ زیرا اندكی از آنها سواد خواندن و نوشتن داشتند. ویژگی این رسول این است كه از جنس آنهاست. بنابر ظاهر آیه منافاتی میان اینكه پیامبر(ص) خود از امیین بوده و در میان آنها مبعوث شده باشد و از سویی مبعوث به غیر آنها هم شده باشد؛ ندارد. و اینكه به زبان عربی است به خاطر وظیفه تعلیم و تزكیه آنان است. به هر حال، مراحل اولیه دعوت به گونه ای است كه در میان اعراب است.
پیامبر(ص) وظیفه تزكیه یعنی رشد نیكی همراه با خیر و بركت با مزین شدن به اخلاق فاضله و رفتارهای نیك و تعلیم كتاب، یعنی بیان الفاظ آیات قرآن را، و تعلیم حكمت، یعنی معارف حقیقی قرآن را میان قوم خود و دیگران كه به آنها می پیوندند و پس از او می آیند؛ دارد. هیچ تفاوتی میان آیندگان و گذشتگان در وجود پیامبر به عنوان راهنمای زندگی آنان و پذیرش دستورات وی وجود ندارد.
شمول دیگران غیر از اعراب معاصر پیامبر(ص) آن چنان واضح است كه نیاز به توضیح بیشتر ندارد.
بسیاری از مفسران ذیل این آیه حدیث معروفی از پیامبر(ص) نقل كرده اند كه وقتی پیامبر این آیه را تلاوت فرمود، پرسیدند: اینها (لاحقان) كیانند؟ پیامبر(ص) دست خود را به شانه سلمان گذارد و فرمود: لوكان الإیمان فی الثریا لنالته رجال من هؤلاء. اگر ایمان در ثریا باشد مردانی از این گروه (ایرانیان) بدان دست می یابند.3

3. آیه تدبّر:

«أفلایتدبّرون القرآن و لوكان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافاً كثیراً» نساء/82
آیا درباره قرآن نمی اندیشند؛ اگر از ناحیه غیرخدا بود اختلاف فراوانی در آن می یافتند.
تدبر در لغت یعنی توجه به نهایت و پیامد كارها4 و تدبّر در این آیه یعنی تأمّل و دقّت در هر آیه پس از آیه دیگر.5
قرآن مخاطبان خود را تشویق و ترغیب در تدبّر در آیات می كند؛ تا اینكه در هر حكم و حكمت آشكار و داستان و موعظه، آیات را در نظر بگیرید.
علامه طباطبایی می نویسد:
«از آیه مورد نظر، نتایج مهمی روشن می شود؛ نخست اینكه فهم عادی و معمولی آن را درك می كند. در ثانی در قرآن برخی آیات، دیگر آیات را تفسیر می كند، و سوم اینكه قرآن نسخ پذیر و ابطال پذیر نیست و نیازی به تكمیل و نه تهذیب ندارد. قرآن چون اختلاف نمی پذیرد؛ تفسیر و تحول در آن راه ندارد و لازمه این مطالب این است كه محتوای قرآن یعنی؛ شریعت اسلامی تا روز قیامت مستمر و جاودان می باشد.»6

4. آیه عزّت و شكست ناپذیری:

«إنّ الّذین كفروا بالذّكر لمّا جاءهم و إنّه لكتاب عزیز. لایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حكیم حمید» فصّلت/41ـ42
همانا آنان كه به این قرآن كه برای هدایت آنها آمد كافر شدند؛ [در جهنم ملاقات می شوند؛] در حالی كه این كتاب به حقیقت عزت مند است و هرگز از پیش رو و پس آن حق، باطل نشود؛ زیرا آن، فرستاده خدای مقتدر و حكیم ستوده صفات است.
این آیه و آیه پیشین، كفر و الحاد و انكار حق را به تصویر كشیده است. الحاد یعنی به بیراهه رفتن، كه یكی از نمونه های آشكار آن دروغ بستن بر خدا و بر پیامبر(ص) و الغای آیات و تأویل نادرست آیات است.7
الحاد به قرآن، همان كفر به آیات است؛ با هدف ابطال حقایق قرآنی كه در هر عصر و زمانی قالب و مصداقی خاص می یابد.
در عصر حاضر این ادعای الحادی مطرح شده است كه دین به عنوان امری ثابت (وحی جاودان) با تحول فرهنگ ها و آداب و مناسبت های فردی و اجتماعی همخوان نیست.
شهید مطهری می نویسد:
«افراد و طبقاتی هستند كه این مسئله را واقعاً به صورت یك معمای لاینحل و به صورت یك تضاد آشتی ناپذیر می نگرند و معتقدند «اسلام» و «مقتضیات زمان» دو پدیده غیرمتوافق و ناسازگارند و از این دو حتماً یكی را باید انتخاب كرد؛ یا باید به اسلام و تعلیمات اسلامی گردن نهاد و از هرگونه نوجویی و نوگرایی پرهیز كرد و زمان را از حركت بازداشت، و یا باید تسلیم مقتضیات متغیر زمان شد و اسلام را به عنوان پدیده ای متعلق به گذشته به بایگانی تاریخ سپرد.»8
برخی سخن افراط گونه دیگری دارند كه این ثبات وحی و تغییر زمانه را مایه عقب ماندگی مسلمانان دانسته اند.
در این مورد گوستالوبون علت انحطاط مسلمین را عدم انطباق اسلام با مقتضیات زمان می داند و می نویسد:
«زمان عوض شد، تغییر كرد و مسلمان ها می خواستند باز اسلام را با همان خصوصیات در قرن های بعد نگاه دارند در صورتی كه امكان نداشت. و به جای اینكه تعلیم اسلامی را رها كنند و مقتضیات قرن را بگیرند، تعلیم اسلامی را گرفتند و منحط شدند.»9
با توجه به این باورهای الحادی، دقّت در عزّت و بطلان ناپذیری كلام الهی ضرورت می یابد.
چه بسا قرآن، پیشاپیش توجه به این شبهات و اتهام ها داشته و به مقابله با آن شبهات پرداخته است. تأكید قرآن بر عزت و شكست ناپذیری وحی، تأكید بر این حقیقت است كه راه باطل از هیچ جهت به سوی آن باز نیست.10 از هیچ سو بطلان و فساد به سراغ این كتاب بزرگ نیامده و نخواهد آمد. تناقضی در مفاهیم آن نمی باشد، نه چیزی از كتب و علوم پیشین بر ضدّ آن است و نه اكتشافات علمی آینده با آن مخالفت خواهد داشت.11
هیچ كتابی از كتاب های گذشته آن را باطل نمی كند و هیچ كتابی از كتاب های آینده آن را نسخ نمی كند. در خبرهایش از گذشته و آینده باطل گویی نكرده است.12
البته این كیفیت نزول (حقانیت دائم حقایق قرآنی) توسط خدای حكیم، با علم نامحدود كه دارای كمالات نامعین است طرح ریزی شده است، و اگر از سوی شخص دارای علم محدود پی ریزی شده بود پر از تناقض و اختلاف بود. ستایش او دائمی است؛ چون كلام حق گونه او دائم بوده و باطل نمی شود.
فعلش (كلام وحی) متقن است و سستی (ابطال) در آن راه ندارد.13 و جاودانگی حقایق آن نشانه استواری آن و حكمت صاحب آن است.

5. آیه حفظ:

«إنّا نحن نزّلنا الذّكر و إنّا له لحافظون» حجر/9
خداوند قرآن را در هر زمان و از هر زیادی و كمی و تحریف و تبدیل حفاظت می كند.14 و با توجه به كلمه «حافظون» كه قید زمان ندارد و حال و آینده را در بر می گیرد، سازوكار حفاظت نظر به آینده نیز دارد.15
به این آیه برای اثبات عدم تحریف قرآن استناد شده است؛ زیرا دلالت می كند بر اینكه قرآن از هرگونه زیادی و كمی و نقص و تغییر و تحریف و تصرّف مصون است و این مصونیت تا ابد (همیشه) ادامه دارد.

6. پایداری و جهان شمولی بشارت ها، انذارها و پیام های قرآن:

«تبارك الذی نزّل الفرقان علی عبده لیكون للعالمین نذیراً» فرقان/1
زوال ناپذیر و پایدار است كسی كه قرآن را بر بنده اش نازل كرد تا جهانیان را بیم دهنده باشد.
«و ما أرسلناك إلاّ كافّة للنّاس بشیراً و نذیراً و لكنّ أكثر الناس لایعلمون» سبأ/28
و ما تو را نفرستادیم؛ جز برای اینكه عموم بشر را بشارت دهی و انذار كنی؛ ولی بیشتر مردم از این حقیقت آگاه نیستند.
واژه «تبارك» كه بیان كنندهٌ پایداری ذات و صفات فرستنده وحی است، حكایت از آن دارد كه فرقانی كه او برای بیان حق و جداسازی حق از باطل فروفرستاده نیز پایدار از نظر زمان و فراگیر نسبت به همهٌ ملت ها وجوامع بشری است. و لازمهٌ این پایداری، هم سویی با حقایق و واقعیت های هستی و شكست ناپذیری در برابر دستاوردهای علمی و عملی بشر در طول تاریخ می باشد، چنان كه در آیات متعددی از قرآن، رسالت پیامبر جهان و پیام قرآنی برای همهٌ جهانیان و خطاب های آن متوجه مردم می باشد؛ از آن جمله:
«یا أیها النّاس اعبدوا ربّكم الّذی خلقكم…» بقره/21
«یا أیها النّاس كلوا ممّا فی الأرض حلالاً طیباً و لاتتّبعوا خطوات الشّیطان» بقره/168
«یا أیها النّاس قد جاءكم برهان من ربّكم» نساء/174
همچنین در شش آیه از قرآن، وحی قرآنی، ذكر برای جهانیان معرفی شده است.
این گونه خطاب ها همگانی و فراگیر كه نمونه آن در قرآن بسیار است، قرآن را از محدودیت نسبت به زمان و مخاطبان عصر نزول مبرّا دانسته و جاودانگی ای به وسعت تمام انسان ها و همه زمان ها برای قرآن مطرح كرده است.

7. توصیفات قرآن:

آیاتی فراوان، قرآن را با مشخصه های كلی و ویژه معرفی می كند. قرآن خودش را به شفا، نور، آشكار، رحمت، محفوظ، قیم، بهترین گفتار (أحسن القول) و… توصیف می كند. و این اوصاف تأثیر پایدار آن را می رساند:
«و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة» اسراء/82
خدای سبحان درباره قرآن نمی فرماید كه قرآن، دارو است، بلكه می گوید: او شفاست و اثر شفا بخشی آن قطعی است و هر كس به محضر قرآن بیاید و آن را بفهمد و بپذیرد و عمل كند، به طور قطع بیماری های درونی اش از بین می رود.16
قرآن در جهات مختلف نقش شفابخشی خود را ایفا كرده است؛ هم ضعف ها و بیماری هایی را كه مربوط به حكمت نظری است با برهان، شفا می دهد و هم مرض هایی را كه مربوط به حكمت عملی است با تهذیب و تصفیه دل بهبود می بخشد.
قرآن نسخه ای برای سامان بخشیدن به همه نابسامانی ها، بهبودی خود و جامعه از انواع بیماری های اخلاقی و اجتماعی است.17
«قد جاءكم موعظة من ربّكم و شفاء لما فی الصّدور» یس/57
از سوی پروردگارتان اندرز و شفا دهنده دل ها نازل شد.

8. آیه پیراستگی قرآن از هر كاستی:

«الحمد لله الّذی أنزل علی عبده الكتاب و لم یجعل له عوجاً. قیماً لینذر بأساً شدیداً من لدنه» كهف/1ـ2
ستایش و سپاس مخصوص خداست كه بر بنده خود این كتاب بزرگ را نازل كرد و در آن هیچ نقص و انحرافی ننهاد، تا با این كتاب، خلق را از عذاب سخت خدا بترساند.
آیاتی كه از آنها می توان به طور مستقیم یا غیرمستقیم، كمال، پایداری، فراگیری و جاودانگی پیام ها، رهنمودها، ایده ها و اصول قرآنی را استفاده كرد بیش از اینهاست و آنچه یاد شد تنها به عنوان نمونه می تواند مورد توجه قرار گیرد.

ب. دلائل روایی
یك. نوبودن قرآن در همیشه زمان

1. «عن الرضا(ع) عن أبیه إنّ رجلاً سأل أباعبدالله(ع) ما بال القرآن لایزداد علی النشر و الدرس إلاّ غضاضة؟ فقال: لأنّ اللّه تبارك و تعالی لم یجعله لزمان دون زمان، و لا لناس دون ناس، فهو فی كلّ زمان جدید، و عند كلّ قوم غضّ إلی یوم القیامه».18
امام رضا(ع) از پدرش نقل می كند: مردی از امام صادق(ع) می پرسد: حالت قرآن چگونه است كه هرچه خوانده می شود و پخش می شود، تازه تر می شود.
امام(ع) پاسخ فرمود: زیرا خداوند قرآن را برای زمان ویژه و مردمانی مخصوص و معین قرار نداد. قرآن در هر زمانی تازه و نو و نزد هر ملتی تا روز قیامت مورد استفاده است.
2. امام رضا(ع) فرمود:
«هو حبل الله المتین، و عروته الوثقی، و طریقته المثلی، المؤدّی الی الجنّة و المنجی من النّار ،لایخلق من الأزمنة، و لا یغثّ علی الألسنة، لأنّه لم یجعل لزمان دون زمان، بل جعل دلیل البرهان و حجّة علی كل انسان، لایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حكیم حمید.»19
قرآن ریسمان محكم خداست و حلقه با استقامت وی، راهی حق گونه اش، برنده به بهشت، نجات دهنده از جهنم است، نسبت به زمان ها كهنه نمی شود، بر زبان ها فاسد نمی شود، زیرا قرآن برای زمانی مخصوص قرار داده نشده، بلكه قرآن راهنما و برهان بر هر انسانی است، باطل از هیچ سو بر آن وارد نمی شود، از سوی خدای حكیم و حمید نازل شده است.
3. امیر مؤمنان در وصف قرآن می گوید:
«…و لاتخلقه كثرة الردّ و ولوج السمع.»
تكرار و شنیدن پیاپی آیات، كهنه اش نمی سازد، و گوش از شنیدن آن خسته نمی شود.
4. امام باقر(ع) فرمود:
«… القرآن یجری كما تجری الشمس و القمر….»20
قرآن همچون جریان خورشید و ماه جاری است.
5. نیز فرمود:
«و لو أنّ الآیة إذا نزلت فی قوم ثمّ مات القوم ماتت الآیة، لما بقی من القرآن شیء، و لكن القرآن یجری أوّله علی آخره مادامت السموات و الأرض، و لكلّ قوم آیة یتلونها هم منها من خیر أو شرّ.»21
اگر آیه هرگاه در خصوص قومی نازل شود سپس آن قوم بمیرند آیه نیز بمیرد، بی شك از قرآن چیزی نخواهد ماند، و لی قرآن از اول تا آخرش جریان دارد تا هرگاه كه آسمان ها و زمین استمرار دارند. و هر قومی آیه ای دارند كه آن را تلاوت می نمایند (باید تلاوت كنند) در حالی كه آنها نسبت به آن در خیر و یا شرّ خواهند بود.

دو. جاودانگی قرآن

1. امام علی (ع) فرمود:
«و كتاب الله بین أظهركم، ناطق لایعیا لسانه، و بیت لاتهدم أركانه، و عزّ لاتهزم أعوانه.»22
كتاب خدا، قرآن، در میان شما سخنگویی است كه هیچ گاه زبانش از حق گویی كند و خسته نمی شود و همواره گویاست؛ خانه ای است كه ستون های آن هرگز فرو نمی ریزد؛ و صاحب عزتی است كه یارانش هرگز شكست ندارند.
2. نیز فرمود:
«ثم أنزل علیه الكتاب، نوراً لاتطفأ مصابیحه، و سراجاً لایخبوا توقّده، و بحراً لایدرك غوره، و منهاجاً لایضلّ نهجه، و شعاعاً لایظلم ضؤوه، و فرقاناً لایخمد برهانه، و تبیاناً لاتهدم أركانه.»23
آن گاه كتاب را بر شما فروفرستاد؛ نوری كه خاموشی ندارد، چراغی كه درخشندگی آن زوال نپذیرد، دریایی كه ژرفای آن درك نشود، راهی كه رونده آن گمراه نگردد، شعله ای كه نور آن تاریك نشود، جدا كننده حق و باطل است كه درخشش برهانش خاموش نگردد، و بنایی است كه ستون های آن ویران نشود.

سه. حدیث ثقلین

«یا أیها النّاس إنّی قد تركت فیكم الثقلین، خلیفتین، إن أخذتم بهما لن تضلّوا بعدی، أحدهما أكبر من الآخر؛ كتاب الله حبل ممدود ما بین السماء و الأرض (أو قال إلی الأرض) و عترتی أهل بیتی، ألا و إنّهما لن یفترقا حتّی یردا علی الحوض.»24

چهار. روایت مراجعه به قرآن

1. پیامبر(ص) فرمود:
«… اذا التبست الأمور علیكم كقطع اللّیل المظلم، فعلیكم بالقرآن.»25
هرگاه مسائل و امور (جامعه) بر شما (حق را) همچون پاره شب تاریك پوشاند؛ بر شما باد (به مراجعه و عمل) به قرآن.
2. امیرمؤمنان(ع) فرمود:
«سمعت رسول الله(ص) یقول: أتانی جبرئیل، فقال: یا محمّد، سیكون فی امّتك فتنة، قلت: فما المخرج منها؟ قال: كتاب الله، فیه بیان ما قبلكم من خبر، و خبر ما بعدكم، و حكم ما بینكم….»26
شنیدم پیامبر(ص) می گوید: جبرئیل نزد من آمد و گفت: ای محمد به زودی در امت تو فتنه می شود. گفتم: چه چیزی موجب رهایی از آن می شود؟ (جبرئیل) گفت: كتاب خدا (قرآن) كه در آن خبر گذشته و آینده و حكم (دستور لازم) میان شما موجود است.
3. «عن الحسن بن علی(ع) قال: قیل لرسول الله(ص) إنّ أمّتك ستفتن، فسئل ما المخرج من ذلك؟ فقال: كتاب الله العزیز الذی لایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه، تنزیل من حكیم حمید، من ابتغی العلم فی غیره أضلّه الله….»27
از امام حسن(ع) نقل شده، كه فرمود: به رسول خدا گفته شد: بزودی امت تو مورد فتنه قرار می گیرد، پس او پرسید چه چیزی موجب رهایی از آن است؟ فرمود، كتاب خدا؛ آن كتاب عزیز كه از هیچ سو باطل در آن راه ندارد، از سوی خدای حكیم و حمید نازل شده، هر كسی علم (برای رفع فتنه) را در غیر آن بجوید (عقل و علم بشری را كافی بداند) خدا او را گمراه می كند….

پنج. احادیث عرضه به قرآن

1. عن أبی عبدالله(ع) قال: «ما لم یوافق من الحدیث القرآن فهو زخرف.»28
حدیثی كه موافق قرآن نباشد آن حدیث باطل است.
2. «عن أیوب بن الحر قال: سمعت أباعبدالله(ع) یقول: كلّ شیء مردود الی الكتاب و السنة، و كل حدیث لایوافق كتاب الله فهو زخرف.»29
در صورتی كه «حدیث» را شامل روایات دینی و نظریه های بشری بدانیم، از این روایات می توان استفاده كرد كه هرگاه سخنی با قرآن ناهمساز باشد، باطل است، زیرا قرآن سراسر بیان حق و معیار درستی بوده و خواهد بود.

ج. دلیل عقلی بر جاودانگی
دلیل هدایت دائمی

اصل هدایت مخلوقات از جمله انسان، به مقتضای حكمت و ربوبیت الهی بر خداوند لازم است. قرآن در این مورد می فرماید: «إنّ علینا للهدی»(لیل/12) هدایت حتماً به عهده ماست.
هدایت الهی بر دو گونه است: هدایت تكوینی یعنی رساندن موجودات به نیازهای خود، «ربّنا الذی أعطی كلّ شیء خلقه ثمّ هدی»(طه/50) و دیگر هدایت تشریعی كه شامل ا نسان ها می شود.
حال به اقتضای حكمت و ربوبیت دائم و همیشگی خدا، این هدایت، دائم و همیشگی است. دوام هدایت الهی اقتضا می كند كه قرآن كه متقن ترین و اصیل ترین منبع هدایت بشر است، معـارف واخلاق و احكـامش همواره بشریت را بهره مند نمـاید.
قرآن در قالب های لفظی (معجزه لفظی) و معنوی (معجزه علمی) با هدف تربیت و هدایت همواره و همیشگی بشر نازل شده است.

خاتمیت، دلیل بر جاودانگی

اصل خاتمیت، حقیقتی مسلم و مورد اتفاق تمام دانشمندان و مردم مسلمان ازهر فرقه و مذهبی می باشد و اثبات آن علاوه بر دلیل عقلی از راه دلایل نقلی به ویژه قرآن، مسلم است.
قرآن با صراحت كامل پیامبراسلام(ص) را خاتم پیامبران معرفی می كند:
«ماكان محمّد أبا أحد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النّبیین» احزاب/40
پیامبر(ص) پدر هیچ یك از مردان شما نیست، بلكه رسول خدا و تمام كننده (رسالت) پیامبران است.
خاتم، یعنی ما یختَمُ بِهِ؛ چیزی كه به وسیله آن پایان داده می شود. مهری كه طومار (رسالت) بدان بسته می شود. نقشی است كه با آن نامه نبوت، كتاب نبوت، درس نبوت به پایان رسید.30
خاتمیت پیامبر به معنای بی نیازی انسان ها از هدایت الهی و معنوی نیست، بلكه لازمه آن این است كه پیام پیامبر خاتم از استمرار جاودانگی در طول تاریخ برخوردار باشد.

لوازم جاودانگی قرآن
الف. جامعیت و كمال دین

قرآن زمانی می تواند جاودانه در تاریخ زندگی بشر باشد كه به همهٌ ابعاد وجود انسانی و نیازهای او در طول زمان توجّه لازم را مبذول داشته باشد، چه اینكه انسان دارای سه بُعد كلی می باشد، یعنی عقل و تفكر، طبیعت و غریزه، احساس و عاطفه و از سوی دیگر و بر اساس این ابعاد، نیازهای آفرینشی وی عبارتند از: نیازهای عقلانی و اخلاقی مانند عدالت، راستی و معرفت و… و نیازهای طبیعی و غریزی مانند خوراك، پوشاك، مسكن و… و نیازهای عاطفی و احساسی مانند انس، الفت، محبت و دوستی، تعاون و همكاری و…
روان شناسان، سه گونه تمایل برای انسان مطرح كرده اند: تمایلات فردی، اجتماعی، عالی. تمایلات فردی و انگیزه های فردی یعنی اینكه انسان خود دوست بوده و خیر و صلاح خود را بیشتر از دیگران می جوید و از همه چیز مهم تر می داند. این نوع تمایلات خود بر دو قسم اند: جسمانی و روانی. خواسته های بدنی و جسمانی مربوط به نیازهای بدنی هستند؛ مانند نیاز به تنفس، حركت، تغذیه و استراحت، و تمایلات روانی كه ارضاكننده عزت نفس می باشند؛ دارای مظاهر مختلفی هستند، از جمله:
1. تحصیل خوشبختی
2. استقلال طلبی و كسب قدرت و برتری
3. شهرت طلبی و مقام دوستی
4. هیجان های روحی از قبیل نوازش و مهر و محبت
5. حسّ تملّك و تصرّف در اشیاء
اسلام، از آنجا كه دینی جامع است به این نوع تمایلات توجه كرده و اصل این گرایش (غرایز) را لازم دانسته ولی سفارش به تعدیل و تنظیم آن نموده است.
«وابتغ فیما آتاك الله الدار الآخرة و لاتنس نصیبك من الدّنیا و أحسن كما أحسن الله إلیك و لاتبغ الفساد فی الأرض إنّ الله لایحبّ المفسدین» قصص/77
به واسطه آنچه خداوند به تو ارزانی داشته است، (سعادت مندی در) سرای آخرت را بگزین و بهره دنیوی خویش را فراموش مكن و همان گونه كه خداوند به تو احسان كرده، تو نیز به دیگران احسان كن و تبهكاری را در زمین طلب مكن، به تحقیق كه خداوند تبهكاران را دوست ندارد.
تمایلات نوع دوم (اجتماعی) موجب می شود كه انسان هم نوعان خود را دوست داشته و احساس همبستگی با آنها داشته باشد و در غم و شادی آنها شریك باشد. مظاهر این نوع تمایلات مانند:
1. محبت و دوستی خانوادگی
2. میهن دوستی
3. الگو پذیری (از رفتار و گفتار دوستان)
«و جعل بینكم مودّة و رحمة»(روم/21) یعنی؛ خداوند میان شما دوستی و رحمت پدید آورد.
رسول خدا(ص) فرمود:
«ما بنی بناء فی الاسلام أحبّ الی الله من التزویج»؛ یعنی هیچ بنیادی در اسلام نزد خدا محبوب تر از ازدواج نیست. و در مورد وطن روایت نقل شده كه فرمود: «حبّ الوطن من الایمان.»31
در قرآن، دربارهٌ ابراهیم(ممتحنه/4) و پیامبر اسلام(احزاب/21) این الگوپذیری سفارش شده است.
تمایلات نوع سوم عبارت از تعقل و تفكر و رشد عقلانی و فكری بشری است و خود به چند گونه تقسیم می شود؛ مانند حقیقت جویی، زیبا دوستی، میل اخلاقی، خیرخواهی و حس مذهبی و دینی.
شاید بتوان ادعا نمود كه هیچ دینی همچون اسلام و قرآن، مردم را به تعقل و تفكر سفارش نكرده است. در قرآن بیش از هفتصد مرتبه سفارش به این مهم شده، تا آنجا كه قرآن كسانی را كه از خردورزی بی بهره اند؛ بدترین جنبندگان می داند:
«إنّ شرّ الدوابّ عند الله الصمّ البكم الّذین لایعقلون» انفال/22
علی(ع) هدف پیامبران را برانگیختن و كشف گنجینه های عقول بشری می داند و می فرماید: «لیثیروا لهم دفائن العقول.»
روح و جوهر اخلاق بر اساس تعالیم دینی، عدالت و جلوگیری از بیماری افراط و تفریط است و برپایی قسط و عدل در حیات بشر از جمله اهداف دین است.
ترك دنیا برای آخرت حرام است.
«لیس منّا من ترك دنیاه لآخرته و آخرته لدنیاه.»32
از ما نیست كسی كه دنیا را به انگیزه آخرت و آخرت را به انگیزه دنیا ترك كند.
فقه كه در بردارنده تمام افعال مكلفین است محورهای بایسته و مورد نیاز انسانی را مورد بررسی قرار داده است، از جمله:
1. رابطه انسان با خدا(وجوب عبادت)
2. رابطه انسان با خود(حفظ جان و حرمت زیان به جسم)
3. رابطه انسان با جهان (شناخت قوانین آفرینش و آباد ساختن زمین، حرمت از بین بردن زمین، منابع طبیعی، درخت كاری و…)
4. رابطه انسان با انسان های دیگر (تعاون، اخوت، انفاق و…)
روایاتی كه تقسیم ساعت های شبانه روز را به چهار ساعت توصیه كرده در همین راستا قابل توجه است.

ب. فراتر از حكایت گذشتگان (قصص) (عنصر فراتاریخی)

آیات فراوانی در قرآن از گذشتگان، بندگان خوب (پیامبران و مؤمنان) و همچنین از انسان های ناسپاس در قالب حكایت و سرگذشت سخن گفته است. آیا این سرگذشت ها آیات قرآن را تاریخی نكرده است؟ آیا تاریخی بودن آیات قرآن، اعتبار آن را در بستر زمان محدود نمی سازد؟ برای پاسخگویی به این پرسش ها توجه به این نكته بایسته است كه كلمه «قصص» جمع قصّه نیست تا به معنای داستان ها باشد، بلكه «قصص» به معنای اخباری است كه پی جویی و دنبال شده است.33
فضای قصص قرآن، فضای واقعیت گویی و گزارش واقعیت است. سرچشمه آن ذهن و تخیل نیست، بلكه برپایهٌ علم و آگاهی الهی استوار است.
«و كلاًّ نقصّ علیك من أنباء الرسل ما نثبّت به فؤادك و جاءك فی هذه الحقّ و موعظة و ذكری للمؤمنین» هود/120
و هر یك از اخبار مهم رسولان را كه بر تو با تحلیل و بررسی قصه می كنیم محتوایی است كه با آن دل تو را ثبات می بخشیم و در بیان این واقعیت ها حق به سراغت آمده است و موعظه و ذكری فراوان برای مؤمنان می باشد.
علامه طباطبایی می نویسد:
«قرآن یك كتاب تاریخی و صحیفه ای خیالی نیست و به راستی كه كتاب عزیز باطل ناپذیر است. كلام خداوند سبحان است و سخنی نیست جز حق، و بعد از حق گمراهی است و این گونه نیست كه با وسیله باطل حق را برساند و به یاری ضلالت هدایت را بهره مند گردد. قرآن (حتی داستان های قرآن) هادی به حق و به سوی راه مستقیم است. و گیرنده آن به دلیل دست می یابد….»34

پیام رسانی در پرتو بیان سرگذشت ها

عمده تفاوت میان قصص قرآن و تاریخ نگاری این است كه: در تاریخ نگاری آنچه در اصل مورد توجه است، نقل تاریخ و گزارش گذشته است، ولی در قصص قرآن (گزارش واقعیت) آنچه اصل و مهم است اهداف دیگری (پیام و هدایت) جدا از نقل گذشته است. بیان سرگذشت و واقعیت های گذشته ابزار و قالبی است كه در لوای آنها اهداف مقدس دنبال می شود.
هم از این روست كه در تاریخ نگاری پرداختن به امور جزئی، نام مكان ها، زمان ها و تاریخ دقیق وقایع و طولانی گویی و به طور كلی پرداختن به تمام جزئیات، مهم و لازم است. ولی چون در قصص قرآن، آنچه مهم است بیان اهداف و انگیزه های گزارش واقعه مورد نظر است؛ در مواردی اندك به جزئی گویی و بیشتر به كلی گویی و نپرداختن به شاخ و برگ واقعه پرداخته است. در سرگذشت های قرآنی تكیه بر مقصود و هدف آن است.
كمّیت (ایجاز و تفصیل قصه) در قرآن تابع متغیر مقصود و هدف است.35 قصص قرآن روشی هنری و جداگانه در پیام رسانی جهت تحقق اهداف و انگیزه های دینی است كه قرآن به دنبال بیان آنهاست:

یك. اثبات وحی و رسالت (وجود سرچشمه غیبی)

در مقدمه قصص این واقعیت را بیان می دارد كه این سرگذشت ها از ذهن پیامبر(ص) تراوش نكرده بلكه از اخبار غیب و داخل در حوزه وحی و رسالت است:
«نحن نقصّ علیك أحسن القصص بما أوحینا إلیك هذا القرآن و إن كنت من قبله لمن الغافلین» یوسف/3
ما بهترین حكایات را در پرتو وحی این قرآن بر تو باز می گوییم و هر چند پیش از این وحی، از آن آگاه نبودی.
«ذلك من أنباء الغیب نوحیه إلیك و ما كنت لدیهم إذ یلقون أقلامهم أیهم یكفل مریم و ما كنت لدیهم إذ یختصمون» آل عمران/44
این خبرها از غیب است كه وحی می كنیم ما به سوی تو ای پیامبر، تو نزد ایشان نبودی آن گاه كه قلم های قرعه خود را میان جوی آب می انداختند تا قرعه به نام كدام یك برای كفالت مریم اصابت كند و نزد ایشان نبودی وقتی كه نزاع می كردند.

دو. وحدت پیام انبیا

تعدادی از سرگذشت های قرآنی در یك سوره (انبیاء) و با یك روش ویژه و یكسان تكرار شده است. این سخن با محتوای یكسان، تأكیدی بر این واقعیت است كه دین از خداست و اساس و محور آن یكی است و پیامبران در زمان های مختلف، مردم را بدان دعوت می كرده اند. با مراجعه به سوره مباركه انبیا آیه 48 تا 82 این واقعیت آشكار می شود و در پایان این مجموعه آیات این جمله تكرار شده است:
«إنّ هذه أمّتكم أمّة واحدة و أنا ربّكم فاعبدون» انبیاء/93
اینك طریقه واحد و دین یگانه شما آیین پاك اسلام است، و من یكتا پروردگار و آفریننده شما هستم؛ پس مرا پرستش كنید.

سه. پیروزی نهایی راه انبیا

برخی داستان ها به هدف بیان پیروزی انبیا از ناحیه خداوند متعال، و شكست و عذاب دنیوی تكذیب كنندگان نازل شده است:
«و لقد أرسلنا نوحاً إلی قومه فلبث فیهم ألف سنة إلاّ خمسین عاماً فأخذهم الطوفان و هم ظالمون. فأنجیناه و أصحاب السفینة و جعلناها آیة للعالمین» عنكبوت/14ـ15
به تحقیق نوح را به سوی قومش فرستادیم، پس میان ایشان هزار سال، جز پنجاه سال درنگ كرد، پس طوفان ایشان را گرفت و ایشان ستمكاران بودند.

چهار. ارائه الگوهای عینی

همواره از پیامبران به عنوان الگو در جهت تربیت انسان یاد می شود. در گزارش زندگی گذشتگان، به ویژه پیامبران، اهداف تربیتی، اعمال صالح و دوری از شرّ و فساد، محبت و مهربانی و دستگیری گرفتاران و انجام وظایف بندگی دنبال می شود.

ج. فراتر از زمان نزول
فرهنگ زمان نزول

سخن در این است كه آیا فرهنگ زمان نزول كه تا اندازه ای و در مواردی در قرآن بازتاب یافته مورد پذیرش صاحب وحی بوده است یا قرآن آن را از سر همراهی و مماشات و مسامحه با فرهنگ مخاطبان عصر نزول آورده است:
برخی معتقدند كه خداوند اموری را كه شاید دین آنها را در ابتدا و از نگاه جداگانه تأیید نكند، فقط و فقط از روی مصلحت اندیشی و مماشات در قرآن جای داده است.36 مانند سخن از دیو زدگی و دیوانگی و چشم زخم و ساحری در بعضی آیات قرآن، سخن از وجود جنّ و بیان برخی از اعمال و كارهای آنها، بیان هیئت بطلمیوسی در قرآن، كه همگی تنها به دلیل مماشات و برداشت از فرهنگ قوم بوده است.
اینان معتقدند: خداوند صاحب قرآن به همان گونه كه از برش یا برش هایی از زبان مردم عربستان سده هفتم میلادی، یعنی از زبانی با زمان و مكان و تاریخ و جغرافیای معین و معلوم برای بیان وحی خود استفاده كرده است، به همان گونه قطعه یا قطعه هایی نیز از كلّ فرهنگ آن عصر برگرفته است تا بر مبنای آن بتوان نامتناهی را در متناهی بازگفت و دریا را در بركه نمایاند. بنابر این اگر در قرآن كریم هیئت بطلمیوسی یا طبّ جالینوسی منعكس باشد نباید انكار كرد، و اگر پیشرفت علم، هیئت بطلمیوسی و طبّ جالینوسی را ابطال كند نباید نتیجه گرفت كه احكامی از قرآن را ابطال كرده است؛ زیرا قرآن فرهنگ زمانه را بازیافته است؛ نه لزوماً در همه موارد، حقایق ازلی و ابدی را.37
در قرآن كریم هم سخن از جن می رود و سوره ای به نام جنّ و در شرح ایمان آوردن بعضی از آنها و در استماع مجذوبانه آنان از آیات قرآنی هست؛ حال آنكه بعید است دانش یا دانشمند امروز قائل به وجود جنّ باشد.38
در مقابل نظریهٌ بالا گروهی دیگر بر این باورند كه:
تطابق و تعامل (ارائه نظریه علمی و اكتشافی) میان قرآن و علم به گونه ای معجزه آسا كه نشانگر ترابط و تطابق میان علم خدا (وحی) و فعل خدا (علم) است؛ از امور معلوم و اكتشافی است. تا آنجا كه دكتر بوكای كتابی با عنوان «مقایسه میان تورات، انجیل، قرآن و علم» نگاشته و ثابت كرده كه عهدین با برخی داده های علمی از در مخالفت برآمده اند، ولی كمترین تعارض و تضاد میان علم و قرآن وجود ندارد. مگر علم می تواند وجود جن را منكر شود. مگر معیار حقانیت، ابزار ادراك محدودی است كه در اختیار علم است؟
همراهی با قوم تا آنجا كه همدلی با خواسته های به حق و دریافت های درست آن ملت باشد مشكلی به وجود نمی آورد. اما آنجا كه همراه با امور باطل و خلاف واقع در اعتقاد و حقیقت عالم باشد (كه برخی ادعا كرده اند) هرگز با اهداف مقدس رسالت سازش ندارد. آیا پیامبران خدا فرستاده شده اند تا ضمن دعوت مردم به خیر و صلاح با فرهنگ و معتقدات و پندارهای باطل قومشان همراهی و هماهنگی كنند!39
فرض استفاده از اعتقادات باطل یك قوم بدوی در یك كتاب آسمانی (تنزیل من ربّ العالمین) كه تجلی علم نامحدود و قدرت لایزالی است چگونه فرضی است؟!
آیا این سخنان، همان افسانه غرانیق (وجود آیات مماشاتی و دعوت به بت پرستی) و حدیث افترا و پی جویی حكم جاهلیت را به یاد نمی آورد! مگر قرآن، فرقان حق از باطل نیست؟
«ماكان حدیثاً یفتری و لكن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل كلّ شیء» یوسف/11
قرآن سخنی نیست كه به دروغ (وقایع نادرست با واقع خارجی) ساخته شده باشد، بلكه تصدیق آنچه كه پیش از آن بوده می باشد و روشنگر هر چیزی است.
«أفحكم الجاهلیة یبغون و من أحسن من الله حكماً لقوم یوقنون» مائده/50
آیا حكم جاهلیت را می جویند؟ برای گروهی كه [خدا را] باور دارند حكم چه كسی از حكم خدا بهتر است.
نظریه یا احتمال باطل گویی وحی، با قرآن كه باطل ناپذیر «عزیز و شكست ناپذیر» است و همواره كلام صدق الهی است، تناسب ندارد، حال این خلاف واقع راندن چه از روی جهل باشد، یا اضطرار و مماشات! فرق نمی كند.
صاحبان نظریه مماشات با توجه به ضربه ای كه نظریه آنان بر اعتبار قرآن می تواند وارد كند در صدد ترمیم برآمده و گفته اند:
«ناگفته نماند كه مراد این نیست كه كلیه محتویات و مطالب و معارف قرآنی،بازتاب فرهنگ زمانه است، بلكه بدنه اصلی قرآن كریم، بیان حقایق لاهوتی ابدی است، و بخش كمتر و بسیار كمتر از آن بازتابنده اسباب نزول، یا رویدادهای زمان نزول وحی و فرهنگ زمانه است».40

زبان قوم و نسبت آن با جاودانگی وحی

جاودانگی قرآن به معنای بی توجهی به زبان و فرهنگ مخاطبان مستقیم خود (اعراب جاهلی) نمی باشد؛ بلكه از دو نظر قرآن با مخاطبان عصر خود رابطه برقرار كرده است:
نخست، عبارات خود را به زبان مادری آنها (عربی) قرار داد و همراه آن بلاغت و فصاحت را جهت اعجاز و ایمان آوردن آنها به اوج رساند:
«قرآناً عربیاً غیر ذی عوج لعلّهم یتّقون» زمر/28
قرآنی عربی است بدون كجی، باشد تا تقوا پیشه كنند.
و این تنها ابزار گفتمان بود، و نه چیز بیشتر.
«و ما أرسلنا من رسول إلاّ بلسان قومه لیبین لهم» ابراهیم/4
ما پیامبران را نفرستادیم؛ مگر با زبان قوم خودشان تا با ایشان سخن بگویند.
تعامل دوم قرآن با اعراب جاهلی رعایت سطح و افق فكری آ نها بود، ولی نه همراهی با ایشان درباورهای غلط و بی اساس!
بلی! از رسول خدا نقل شده است كه می فرمود:
«نحن معاشر الأنبیاء اُمرنا أن نكلّم الناس علی قدر عقولهم.»41
به ما جمعیت پیامبران دستور داده شده كه با مردم به اندازه دركشان سخن بگوییم.
ولی این هرگز به معنای پذیرش باورهای غلط و پندارهای غیرواقعی یك ملّت نیست.
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می نویسد:
«خداوند فرستادن رسولان و دعوت به دین را بر اساس كار خارق العاده و غیرمعمول قرار نداده و به پیامبران امری معجزه آسا تفویض نكرده، بلكه آنها را با زبان عادی كه قوم آنها با آن سخن می گویند و محاوره دارند فرستاده، تا از این طریق (تناسب زبانی و پیام) مقاصد و اهداف (واقعی و بدون هیچ گونه باطل گویی) وحی را به آنها برساند.»42
آنچه مهم است رساندن حقایق وحی جهت هدایت و ارشاد مردمان است و آنچه به عنوان ابزار هدایت، كارآمد بوده، زبان قوم، یعنی هم زبانی با قالب های فرهنگی، جغرافیایی و تاریخی آنهاست.
ابزارهای مفهومی قرآن بالعرض در قالب های فرهنگی و جغرافیایی و تاریخی اعراب جاهلی و بالذات برای انتقال اندیشه های عالی و نوین معنوی به كار رفت.
نگاه اصلی قرآن به همه مردم در همه زمان هاست، ولی گوشه چشمی نیز در راستای هدایت اعراب جاهلی به چگونگی فرهنگ و جغرافیا و مناسبات و خواسته های آنها می افكند. به تعبیری مصالح و آجرها یكی است؛ ولی بنا و خانه دوتاست.

شأن نزول و متناسبات آن با جاودانگی

وجود شأن نزول برای بسیاری آیات قرآن، از مواردی است كه چنین القا می كند كه وحی محدود به موارد خاصی شده باشد و شامل همهٌ موارد در طول تاریخ نشود. چنان كه برخی ادعا كرده اند:
«قرآن با حفظ روح و امهات و محكماتش تدریجی النزول و تدریجی الحصول شد، یعنی تكوین تاریخی پیدا كرد. كسی می آمد و از پیامبر سؤالی می كرد، كسی تهمتی به همسر پیامبر می زد، كسی آتش جنگی بر می افروخت. یهودیان كاری می كردند، نصرانیان كاری دیگر، تهمت جنون به پیامبر می زدند، درباره ازدواج پیامبر با همسر زید شایعه می ساختند، ماه های حرام را از نقد به نسیه بدل می كردند… و اینها در قرآن و در سخنان پیامبر منعكس می شد و… یعنی حوادث روزگار در تكوین دین اسلام سهم داشتند. و اگر حوادث دیگری رخ می داد، چه بسا اسلام (در عین حفظ پیام اصلی خود) با تكوین تدریجی دیگری روبرو می شد و ما با الگوی دیگر و جامعه دیگری كه به دست پیامبر ساخته می شد، مواجه بودیم.»43
مهم ترین اشكال این گونه نگاه به شأن نزول و قرآن؛ نقض جاودانگی قرآن، بزرگ و كوچك شمردن، تغییرپذیری و اسارت آن در تاریخ و زمان می باشد. در حالی كه با بررسی اجمالی كتاب های علوم قرآن آشكار می شود كه:
1. برای همه آیات قرآن، سبب نزول وجود ندارد یا ثبت نشده است. و عمده مسائل اعتقادی و اجتماعی و اخلاقی و فقهی در همین حوزه نازل شده اند.
2. اسباب نزول به گونه ای مطرح شده است كه اصل جاودانگی و پیام عمومی قرآن را مورد انكار قرار نداده و پیام وحی را به موضوع خاصی در مكان و زمان ویژه ای محدود نكرده است.
3. روایات اسباب نزول در بسیاری از موارد، از نظر سند ضعیف است. در نتیجه اعتبار این روایات در صورتی است كه با پیام قرآن و وحی مخالف نباشد. پس قرآن، اصل، و روایت شأن نزول فرع است. علامه طباطبایی در این رابطه می نویسد:
«…سبب نزولی كه در ذیل آیه ای وارد شده در صورتی كه متواتر یا خبر قطعی الصدور نباشد باید به آیه مورد بحث عرضه، و تنها در صورتی كه مضمون آیه و قرائنی كه در اطراف آیه موجود است با آن سازگار بود به سبب نزول نام برده اعتماد شود. و بالأخره روایت را باید به آیه تأیید نمود و تصدیق كرد، نه اینكه آیه را تحت حكومت روایت قرار داد.»44

جاودانگی قرآن و سنت و اقتضاءات زمان

در نگاه نخست ممكن است به نظر آید كه اصل جاودانگی و جریان دائمی قرآن و سنت با اصل تغییر و تحول پیوسته شرایط و اقتضاءات زمان و مكان و موضوعات، همسازی ندارد!
بشری كه تا این حدّ گرفتار تغییر و تحول و تكامل است، چگونه یك دین برای همیشه می تواند او را هدایت كند؟45
به تعبیر استاد مطهری برخی چنین استدلال كرده اند كه:
«اسلام به حكم اینكه دین است؛ به ویژه كه دین خاتم است و دستوراتش جنبه جاودانگی دارد… یك پدیدهٌ ثابت و لایتغیر است، و اما زمان در طبع خود متغیر و كهنه و نوكن است، طبیعت زمان اقتضای دگرگونی دارد و هر روز اوضاع و احوال و شرایط جدیدی خلق می كند؛ مغایر با شرایط پیشین. چگونه ممكن است چیزی كه در ذات خود ثابت و لایتغیر است با چیزی كه در ذات خویشتن متغیر و سیال است توافق و هماهنگی داشته باشند؟»46
برخی از كسانی كه در برابر این پرسش قرار گرفته اند، به آن چنین پاسخ داده اند:
«آنچه آشكارا می توان دید استغنایی است كه مجموع بشریت از انبیا و تعالیم آنها پیدا كرده است و حكایت از آن دارد كه گویی نسبت آدمیان با مكتب انبیا عوض شده است و سلطه ای كه مكتب پیامبران در دوره های گذشته بر آدمیان داشته است اینك سست تر شده است…
رابطه پیامبران و مردم از قبیل رابطه طبیب مشفق با بیمار، رابطه معلم دلسوز با شاگرد و مربی با متربی بوده است و این گونه رابطه ها به نفی خود می انجامد؛ زیرا بیمار خوب خواهد شد و شاگرد به مقام استادی خواهد رسید، و متربی تربیت لازم را خواهد یافت، و دیگر نیازی به طبیب معلم و مربی نخواهد بود. این گونه استغنا مذموم نیست، استغنای مذموم آن است كه در عین بیماری و جهالت، خود را بی نیاز از طبیب و معلم بداند.»47
این تفسیر از خاتمیت به ردّ اصل جاودانگی و پایداری و قوام قرآن و دین می انجامد، در حالی كه بیان صریح امامان(ع) حكایت از آن دارد كه آیات وحی چونان پرتو گستردهٌ خورشید، تاریخ را در می نوردد و هیچ گاه بشر از نور آن بی نیاز نخواهد شد.
بنابراین باید دید كه جمع میان پایداری مفاهیم وحی و تغییر و تحوّل اقتضاءات زندگی بشر، چگونه باید صورت پذیرد كه خود به تناقض دیگر نینجامد.

الف. مفهوم اقتضاءات زمان

مفهوم اقتضای زمان به چند صورت تقریر می شود كه باید دید بحث با كدام تقریر قابل پیگیری است.
1. هر پدیدهٌ جدید كه زمان خواهان آن است، و مطابقت و هماهنگی ما با آن؛ یعنی تبعیت بی چون و چرا از آن پدیده جدید و نو.
این تفسیر از اقتضاءات زمان از دایرهٌ بحث ما بیرون است، زیرا نوبودن، همیشه سازنده و مفید بودن، حق بودن و منطقی بودن را در بر ندارد تا پیروی از آن به عنوان یك اصل ارزشی و ضروری تلقی شود.
2. خواسته و پسند و ذوق و سلیقه مردم كه در زمان های مختلف، متفاوت می باشد، و هماهنگی با آنها یعنی هم رنگی با ذوق و سلیقه مردم هر زمان.
این مفهوم نیز مورد بحث ما نمی باشد؛ زیرا وجود سلیقه و ذوق در میان مردم نشانه حق بودن و ضروری بودن و در نهایت پیروی از آنها نمی باشد، هر چند مورد پسند اكثریت باشد. علی(ع) می فرماید:
«لاتستوحشوا فی طریق الهدی لقلّة أهله.»48
هرگز به خاطر كمی نفرات از پیمودن راه هدایت وحشت نكنید.
3. تقاضاها و نیازهای اصیل و بنیادی انسان در طول تاریخ ثابت است، ولی گونه های بروز آن و وسایل رسیدن به هدف و برطرف كردن آن نیازها متغیر می باشد. و پیروی كردن از اقتضاءات زمان، یعنی استفاده از وسائل معقول و مشروع برای رسیدن به آن نیازها و اهداف واقعی.
بر اساس این تقریر، نیازهای ثانوی بشر متغیر است؛ در حالی كه نیازهای اولیه انسان ثابت می باشد.
بوعلی سینا در این مورد می گوید:
«كلیات اسلامی ثابت و لایتغیر و معین است، ولی رویدادها و مسائل زندگی نامحدود و متغیر است و در هر زمانی مقتضیات و مسائل ویژهٌ خود را دارد، به همین جهت لازم است كه در هر عصر و زمانی، گروهی متخصص و عالم به منابع اسلامی وعارف به مسائل و رویدادهای زمان، عهده دار اجتهاد و استنباط حكم مسائل جدید از كلیات اسلامی باشند.»49

ب. عوامل تغییر اقتضاءات

زندگی اجتماعی یعنی زندگی ای كه در آن تقسیم كار و مسئولیت و نظم و تشكیلات می باشد. هر چه گسترده تر شود موجب بروز تحول در امكانات زندگی و نیازها و مشكلات می شود و این از ویژگی های انسان ـ به ویژه انسان اجتماعی و خاص در جوامع بزرگ ـ است.
انسان تنها موجودی است كه… زمان خود را می سازد، گاهی زمان خود را خوب می كند و گاهی بد. بر خلاف حیوان كه ساخته شدهٌ زمان و محكوم به زمان است. انسان تا حدودی خالق زمان خویش است و حیوان صد در صد مخلوق زمان خویش است.50
بنابراین، دو عامل اساسی موجب بروز دگرگونی ها و دگردیسی ها و تغییر شكل زندگی انسان می شود:
1. انسان موجودی صاحب اندیشه، فكر و خلاقیت است.
2. حضور در جوامع بزرگ، ظرفیت ها، شرایط و نیازهای جدیدی را برای انسان پدید می آورد و تحولات را رقم می زند. اكنون باید دید كه قرآن با توجه به جاودانگی و پایداری معارف و تعالیم بنیادی خود، چه تدبیری برای هماهنگی و همخوانی و پاسخگویی به نیازهای متغیر اندیشیده است. سه تدبیر و راهكار اساسی را در این زمینه می توان از قرآن الهام گرفت:

1. سنت در كنار قرآن

«یا أیها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الامر منكم فإن تنازعتم فی شیء فردّوه إلی الله و الرسول إن كنتم تؤمنون بالله و الیوم الآخر ذلك خیر و أحسن تأویلاً» نساء/59
ای كسانی كه ایمان آورده اید، خدا را اطاعت كنید و رسول خدا و صاحبان امر از میان خود را نیز اطاعت كنید؛ پس اگر در چیزی كشاكش نمودید پس آن را به خدا و رسولش برگردانید. اگر به خدا و روز آخرت ایمان دارید، چرا كه آن بهتر و نیك فرجام تر است.
دستور به اطاعت از پیامبر(ص) و اولی الأمر به معنای لزوم اطاعت و الگو گرفتن و درس آموزی قرآن و معارف الهی از ایشان است.
علامه طباطبایی می نویسد:
«(منظور) اطاعت خدا در مورد وحی (ما یوحی) است كه از طریق پیامبر آمده است و منظور از اطاعت پیامبر در دو جهت است: یكی حیثیت تشریع پیامبر(ص) و سنت او و دیگری حیثیت رأی و آنچه مربوط به سرپرستی حكومت، (رهبری جامعه) و قضاوت است.»51
صراحت آیه در لزوم پیروی و الگو گرفتن از پیامبر و اولی الأمر ـ بدون هیچ قید و شرطی ـ عصمت آنان را می فهماند؛ به گونه ای كه حتی برخی عالمان اهل سنت چون فخررازی گفته است:
«كسی كه خدا اطاعت او را به طور قطع و بدون چون و چرا لازم بشمارد حتماً باید معصوم باشد… بنابراین از یك سو می بینیم خداوند اطاعت فرمان اولی الأمر را بدون هیچ قید و شرطی لازم دانسته و از سوی دیگر، اگر اولی الأمر معصوم از خطا نباشد چنین فرمانی صحیح نیست، از این مقدمه چنین استفاده می كنیم كه اولی الأمر كه در آیه فوق به آنها اشاره شده حتماً باید معصوم بوده باشد.»52
شیخ طوسی نیز می گوید:
«مصداق بارز و مشخص اولی الأمر بر اساس دیدگاه اصحاب ما و آنچه از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) روایت كرده اند؛ اهل بیت پیامبر(ص) می باشند كه خدا اطاعت آنها را یكسره واجب كرده است».53
علت اینكه دوام كتاب و عترت، رمز جاودانگی وحی و خاتمیت رسالت پیامبراسلام هستند این است كه حقیقت دین و وحی، همان گونه كه در فصول سابق گذشت، به صورت قرآن و مفسرین راستین آن، یعنی اهل بیت(ع) در دسترس همگان قرار می گیرد.54

2. هماهنگی دین با فطرت

یكی از اسرار جاودانگی قرآن وسنت (دین اسلام) ارائه عقاید و دستورات اخلاقی و احكام و مقررات حقوقی مطابق با فطرت و نیازهای اصیل و ثابت انسانی است. احكام و تعالیم قرآن و سنت با در نظر گرفتن فطرت بشری كه همگانی و ثابت و دائمی است، پایه ریزی شده است. به گونه ای كه تا فطرت وجود دارد، تعالیم دین و قرآن و سنت نیز جاری است.
«فأقم وجهك للدین حنیفاً فطرة الله الّتی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلك الدّین القیم و لكن أكثر الناس لایعلمون» روم/30
روی خود را متوجه آیین خالص پروردگاری كن، این فطرتی است كه خداوند انسان ها را برآن آفریده، دگرگونی در آفرینش خدا نیست، این است دین و آیین محكم و استوار، ولی بیشتر مردم نمی دانند.
به این مهم علی(ع) در نهج البلاغه تصریح فرموده است:
«فبعث فیهم رسله، و أنزل إلیهم أنبیائه، لیستأدوهم میثاق فطرته.»55
خداوند رسولان خود را به سوی انسان ها فرستاد و پیامبران خود را یكی پس از دیگری مأموریت داد، تا وفای به پیمان فطرت را از ایشان بازخواست كنند.
شهید مطهری در این رابطه می نویسد:
«(بر اساس مدل فطرت) دین را در عمق وجود انسان می نشاند و پایداری و دوام آن را در جوامع بشری تبیین می نماید. اما دین برای جاودانه ماندن، باید در نهاد بشر و ژرفای فطرت جا داشته باشد؛ در درون بشر به صورت خواسته ای ابدی باشد كه البته در آن صورت تا بشر در دنیاست، آن خواسته نیز باقی خواهد بود….»56

3. انعطاف پذیری احكام در پرتو اجتهاد

وجود چند اصل در قرآن و مجموعه معارف دین باعث شده است كه اهل ایمان در رفتار دینی خود، هرگز مواجه با بن بست نشوند، برخی از آن اصول عبارتند از:
1. حجیت عقل.
2. رعایت ظرفیت ها و قابلیت های مكلّف در تعلّق تكلیف به او.
3. مبتنی شمرده شدن حلال ها و حرام ها بر محور مصالح و مفاسد واقعی.
4. نفی قوانین طاقت فرسا و حرج آفرین و زیان بار.
5. توجه به شرایط اضطراری و ضرورت های گریزناپذیر انسان در زندگی.
این اصول كه از آیات مختلف قرآن و به ویژه تفسیر و بیان معصومان (ع) استفاده شده و می شود، فرصتی را در فضای تفكر دینی اهل ایمان گشوده است تا با به كارگیری معرفت دینی و فقاهت واقعی و رعایت واقعیت های زندگی، همواره راهی دین پسند و قابل تحمل را در برابر اهل شریعت بگشایند و تغییر شرایط و نیازها و تحول موضوعات در طول زمان، راه دینداری را بر متدینان مسدود یا دشوار نسازد، و دین را با زندگی بشر بیگانه ننماید.
یكی از آیات محوری قرآن كه زیربنای فرایند اجتهاد می تواند به شمار آید عبارت است از:
«لایكلّف الله نفساً إلاّ وسعها» بقره/286
و همچنین: «لایكلّف الله نفساً إلاّ ما آتاها» طلاق/7
نیز از جمله روایاتی كه در تبیین این معنی صراحت دارد، این روایت نبوی است كه فرمود:
«رفع عن امّتی تسعة أشیاء: الخطأ، و النسیان، و ما استكرهوا علیه، و مالایعلمون، و مالایطیقون ،و ما اضطرّوا الیه….»57

پی نوشت‌ها:

1. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن،تهران، دار الكتب الإسلامیه، 7/37.
2. زمخشری، محمود بن عمر، الكشّاف، قم، نشر ادب الحوزه، 2/11.
3. این حدیث در تفسیرهای مجمع البیان، كشّاف، الدرّ المنثور، فی ظلال القرآن و المیزان، ذیل آیه مورد نظر آمده است.
4. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، 3/124.
5. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 5/16.
6. همان، 5/17ـ18.
7. همان، 17/422.
8. مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان،تهران، انتشارات صدرا، 1/58.
9. همان، 1/59.
10. زمخشری، الكشّاف، 4/201.
11. مكارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامیه،20/297.
12. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، /23.
13. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 17/425.
14. زمخشری، الكشّاف، 2/572.
15. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، 12/103.
16. طباطبایی، سید محمدحسین، قرآن در اسلام،تهران، دار الكتب الإسلامیه، 234.
17. مكارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 12/240.
18. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 92/15.
19. همان، 92/14.
20. همان، 22/197.
21. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 3/75.
22. سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 133.
23. همان، خطبه198.
24. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، 23/117.
25. متّقی هندی، علی بن حسام، كنزالعمّال، روایت4027؛ محمدی ری شهری، محمد، میزان الحكمة، قم، مكتب الإعلام الإسلامی، 8/65.
26. عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر (تفسیر عیاشی)، 1/3.
27. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، 92/27.
28. حرّ عاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعة، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 18/78.
29. همان، 18/79.
30. مطهری، مرتضی، خاتمیت، تهران، صدرا، 180.
31. قمی، عباسی، سفینة البحار،2/668.
32. عاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعة، 12/49.
33. ر.ك: راغب اصفهانی، المفردات؛ المنجد، ماده «قصص»؛ قاموس قرآن، 6/12.
34. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 7/172.
35. موسوی گرمارودی، علی، كیهان فرهنگی، شمارهٌ 6، شهریور1363.
36. ایازی، محمدعلی، قرآن و فرهنگ زمانه،رشت، كتاب مبین، 1378، 107.
37. خرمشاهی، بهاءالدین، بینات، شمارهٌ 5، صفحه 91.
38. همان، 95.
39. ایازی، محمدعلی، قرآن و فرهنگ زمانه، 133.
40. خرمشاهی، بهاءالدین، بینات، شمارهٌ5، صفحه 91.
41. ر.ك: ایازی، محمدعلی، قرآن و فرهنگ زمانه، 81ـ83.
42. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 12/12.
43. سروش، عبدالكریم، مجلهٌ كیان، شمارهٌ 39، 8.
44. طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، 105.
45. هادوی، مهدی، ولایت فقیه، 16.
46. مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، 1/12ـ13.
47. ماهنامه كیان، شمارهٌ 29، مقالهٌ «نگاهی به كارنامه كامیاب انبیاء».
48. سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 199.
49. ابن سینا، الهیات شفاء، 566.
50. مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، 1/40.
51. المیزان، 4/412ـ413.
52. فخررازی، التفسیر الكبیر، مصر، 1357ق، 10/144.
53. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 3/100.
54. جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آینه معرفت، تهران، نشر فرهنگی رجاء،220.
55. سید رضی، نهج البلاغه، خطبه اول.
56. مطهری، مرتضی، امدادهای غیبی، تهران، صدرا، 13.
57. صدوق، محمدبن علی ابن بابویه، التوحید، 353.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت: 6:37 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

سیر تاریخی نگارش «وجوه و نظائر»

بازديد: 225
سیر تاریخی نگارش «وجوه و نظائر»

مهدی سلطانی رنانی

چکیده: دانش وجوه و نظائر یا چند معنایی واژگان قرآنی، از جمله انواع علم قرآنی است که از سده های نخستین هجری مورد توجه و عنایت ویژه مفسران و قرآن پژوهان بوده و در این میان آثار بسیاری بر جای مانده است. این نگاشته ها گاه به صورت بخشی از تفاسیر یا کتب علوم قرآنی و یا به صورت تألیفات جداگانه تدوین یافته است. ارتباطات و تأثیر این دانش در زبان شناسی نوین بر اهمیت آن می افزاید. این علاوه بر نقش شگرفی است که در فهم و تفسیر قرآن دارد.
این نوشتار پس از تعریف و تبیین آن، سیر تاریخی تدوین آثار مکتوب در این زمینه را بررسی کرده، مهم ترین منابع تدوین یافته آن را دسته بندی و فهرست می کند.

قرآن در صفحه ذهن و صحنه زندگی مسلمانان بیش از هر كتاب دیگری حضور داشته و دارد. بی گمان هیچ اثر مكتوبی به اندازه قرآن كریم، كشش ها و كوشش های عالمان و محققان را به خود معطوف نداشته است. انبوه نگاشته هایی كه با گرایش ها و رویكردها و زاویه دیدهای گوناگون در آستانه قرآن گردآمده نشانی است از این حضور شگرف. تدوین در این زمینه كه پیشینه ای بس كهن دارد، از آغاز نزول قرآن تا امتداد سده ها با فرازها و فرودهایی كه داشته هرگز ایستایی نیافته است. از جمله در زمینه «علوم قرآنی» كه اینك در این نوشتار به بررسی سیر تطوّر نگارش های یك رشته علمی از آن جمله را با عنوان «وجوه و نظایر در قرآن كریم» می پردازیم باشد تا پژوهشگران و جست وجوگران این راه را سودمند افتد.


درآمدی بر وجوه و نظایر

در تقسیم بندی معنی در دانش معنی شناسی، با انواع هم معنایی1، چند معنایی2، تناقض معنایی3، شمول معنایی4 و تضاد معنایی5 مواجه هستیم. بر این اساس «وجوه و نظایر» در قرآن كریم را می توان از نوع چند معنایی به شمار آورد.
«وجوه و نظایر» بدین معنی است كه یك واژه در چند جای قرآن با یك لفظ و یك حركت آمده باشد، ولی در هر مورد معنایی غیر از معنای دیگر داشته باشد. اگر لفظی در یك جا و همان لفظ در جای دیگر آمده باشد «نظایر» گوینده و تفسیر هر واژه به معنایی غیر از معنای دیگر «وجوه» نام دارد.6
نظایر را بر واژگان اطلاق می كنند و وجوه را بر معانی؛ هرچند سیوطی بر این خرده گرفته كه «اگر چنین باشد، باید در الفاظ مشترك جمع می گردید و حال آنكه در این كتاب ها در بسیاری جاها لفظی كه معنایش واحد است ذكر می شود.»7
وجوه و نظایر را از معجزات قرآن برشمرده اند؛ یعنی یك واژه چنان در بافت های مستحكم و نفوذناپذیر قرآن جای گرفته است كه با وجود همانندی در لفظ و حركات، در هر بافت زبانی معنایی غیر از معنای نخست دارد و به همین دلیل، وجوه و نظایر را یكی از شاخه های علم تفسیر می نامند.
روش تدوین وجوه و نظایر عبارت است از: «تدوین فهرستی از نظایر آیات قرآنی برای تعیین وجوه الفاظ؛ یعنی معانی مختلفی كه یك لفظ در سراسر قرآن در بردارد».8 این روش همان شمارش دقیق همه جزئیات معنایی است كه یك كلمه بر اساس سیاق های مختلف به خود می گیرد. در اینجا دو نكته شایان ذكر است:
1. روش وجوه و نظایر در حقیقت مسأله ترجمه به طور كلی و ترجمه قرآن به گونه ای اخص را مطرح می كند.
2. سیاق یا بافت سخن، معنای كلمات را روشن می كند، بی آنكه مفسر چیزی از خود بر آن بیفزاید.9
در باور قرآن پژوهان، فهم واژگان قرآن، شرح مفردات آن و بررسی وجوه و نظایر آن بیش از سایر علوم، حائز اهمیت است، چرا كه سیوطی به نقل از مقاتل حدیثی را آورده است كه: «كسی به كمال فقه نرسد؛ مگر اینكه برای قرآن وجوه زیادی بداند.»10
مراد از این سخن آن است كه در یك لفظ، معانی چندی را احتمال دهیم، در صورتی كه با هم ناسازگار نباشند، و لفظ را بر همه معانی حمل كرده، به یك معنی بسنده نكنیم.11 به طور كلی می توان گفت: علم وجوه و نظایر، دانش بررسی معانی مختلف در قرآن است و این خود تجربه ای برای تطبیق مبانی بررسی نوین زبان شناختی و ابزار آن در تحلیل زبان به شمار می آید، تجربه ای كه در پی گشودن راهی برای پژوهش معانی قرآن و بررسی زبان شناختی ساختارهای واژگان آن است. با این توضیح مشخص می گردد كه بحث وجوه و نظایر از یك سو با اشتراك لفظی پیوند دارد و برخی آن را همان اشتراك لفظی می نامند؛ یعنی اتخاذ لفظ و تعدّد معنی، «یا اینكه دو یا چند چیز در لفظ و نام با یكدیگر مشترك بوده، اما در معنی متفاوت باشند. مانند چشمه و چشم كه در لفظ «عین» با یكدیگر مشتركند».12
این نظر در باب وجوه و نظایر بین متقدمان و معاصران نیز مطرح بوده و هست.
متقدمان، همگی اشتراك لفظی را پذیرفته و بر این باور بودند كه علّت آن «تداخل لهجه ها، استعاره، حذف و تحوّل معنایی» است.13
زبان شناسان معاصر نیز بر این باورند كه در بررسی اشتراك باید میان دو اصطلاح تعدّد معنایی و مشترك لفظی فرق گذاشت. آنها می گویند: تعدّد معنایی به اشتراك و مشترك لفظی به جناس تام در عربی نزدیك تر است. آنها عوامل ذیل را در به وجود آمدن اشتراك لفظی دخیل می دانند:
وضع اولیه زبانی، وام گیری زبان ها از یكدیگر، تحوّل زبانی، كاربرد مجازی و قواعد صرفی.
اقسام وجوه و نظایر
هر یك از وجوه و نظایر گاه در تك واژه ها هستند و گاه در جمله بندی های كلامی. برای هر یك از انواع وجوه و نظایر مثال های بسیاری در قرآن می توان یافت.
1. وجوه احتمالی معانی در تك واژه ها؛ مانند:
امت: كه در قرآن به سه معنای «ملّت، طریقت و مدّت» آمده است. به معنای ملت: در آیه «و كذلك جعلناكم امّة وسطاً»(بقره/143) به معنای طریقت: در آیه «إنّا وجدنا آباءنا علی امّة و إنّا علی آثارهم مقتدون»(زخرف/23) و به معنای مدت، نظیر آیه «و قال الذی نجا منهما و ادّكر بعد امّة…»(یوسف/45)
2. وجوه احتمالی در رابطه با جمله های كلامی؛ مانند آیه «یا أیها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول إذا دعاكم لما یحییكم و اعلموا أنّ الله یحول بین المرء و قلبه و أنّه إلیه تحشرون»(انفال/24)
این آیه مؤمنان را بر آن می دارد تا دعوت خدا و رسول را با جان و دل بپذیرند، زیرا در این پذیرفتن، سعادت حیات و ارزش زندگی را در می یابند. آن گاه تهدید كرده كه در صورت نپذیرفتن، دچار فاجعه ای بس بزرگ و خطرناك می شوند كه آن حایل شدن بین آنان و قلب هاشان است و سرانجام بازگشت همه به سوی خداست.
جمله «و اعلموا أنّ الله یحول بین المرء و قلبه» از جمله عبارت هایی است كه مورد گفت وگو قرار گرفته، درباره آن سخن بسیار گفته اند. وجوه یادشده در تفسیر و تأویل آن تا شش وجه رسیده است.14
3. نظایر در تك واژه ها: مانند قلب و فؤاد كه هر دو لفظ به معنای دل هستند و مقصود از آن دو شخصیت واقعی و باطنی انسان است؛ نظیر این آیه ها:
«نزل به الروح الأمین. علی قلبك لتكون من المنذرین» شعراء/193ـ194
«كذلك لنثبّت به فؤادك و رتّلناه ترتیلاً» فرقان/32
4. نظایر در جمله های تركیبی: مانند «طبع الله علی قلوبهم»، «ختم الله علی قلوبهم»، «قلوبهم فی غلف» و… كه تمامی این تعابیر یك معنی را می رسانند: كج اندیشی، كج بینی و كج روی كه بر خلاف فطرت انجام گرفته است.

اشباه در وجوه و نظایر

اشباه در فنّ وجوه و نظایر واژه ای است كه گاه به جای كلمه «وجوه» به كار می رود و بیانگر آن است كه واژه دیگری برای همین معنی است و این اصطلاح با توجه به اینكه وجوه، معانی یا مفاهیم مختلفی هستند؛ شگفت می نماید.
آیا اشباه، همان واژگان شبیه به هم می باشند، و نظایر، همان آیاتی كه اشباه در آن آمده است، به گونه ای كه در این نامگذاری «اشباه و نظایر» بخشی كه به معنی یا دلالت ها اشاره داشته باشد، وجود ندارد؟ چندان روشن نیست.
غیر از كتاب مقاتل، آثار دیگری را در این زمینه داریم، مانند یحیی بن سلاّم (ت200هـ) كه كتابش را «التصاریف» نامیده و این نامگذاری می فهماند كه الفاظ و واژه ها به هم شبیه هستند و معانی با یكدیگر متفاوت می باشند. مراد او از تصریف در معنی شاید اموری است كه نامشان به هم شبیه است. 
در نوشته های مربوط به قرون اول و دوم نام «اشباه» در موضوع وجوه و نظایر وجود دارد، به گونه ای كه برخی كتب را به نام «الاشباه و النظائر» می خواندند، ولی بعد از قرن سوم كتب و نوشته های مربوط به این رشته با نام «الوجوه و النظائر» رواج یافت.15

سیر پیدایش اصطلاح وجوه و نظایر

نخستین بار تعبیر وجوه از سوی امام علی بن ابی طالب (ع) در سخن مشهور ایشان آمده است كه فرمود: «و لاتجادلهم بالقرآن، فانّه حمّال ذووجوه».16
همچنین در حدیث موقوف كه سیوطی به نام حدیث ابودرداء آورده به این موضوع اشاره شده، كه عبارت است از: «فقیه به فقاهت تامّ و تمام نمی رسد؛ مگر اینكه معتقد باشد قرآن دارای وجوهی است»،17 یا در روایت دیگر آمده است: «به تمامت دانایی نخواهی رسید؛ مگر اینكه قرآن را دارای وجوهی بیابی».18
با توجه به ریشه لغوی و كاربرد واژه وجوه در سخن امام علی(ع) معلوم می شود كه این اسم در تفسیر بر موضوعی اطلاق می گردد كه به واژگان قرآنی به كار رفته در بیش از یك وجه، یعنی «برچند راه در قصد و هدف یا امور چند وجهی» دلالت دارد.
مفسران دیده بودند كه واژگان بسیاری از قرآن كریم چند بار تكرار شده است كه مفهوم آن در هر بار با دیگری متفاوت است؛ از این رو بسیاری از ایشان به گردآوری این واژگان و بیان «وجوه آن» یعنی راه هایی كه در هر یك از مواضع مختلف آن قصد شده، پرداختند و نام كتاب های خود در این زمینه را «الوجوه و النظائر» گذاشتند.19
آثار و نوشته ها درباره وجوه و نظایر
آثار موجود در زمینه وجوه و نظایر قرآن را در سه دسته یا در سه طبقه و جایگاه می توان بررسی كرد:
1. گردآورندگان وجوه و نظایر قرآن به عنوان واژگان مشترك قرآنی.
2. آثار زبان شناسان در وجوه و نظایر قرآن.
3. آثار و نوشته های مفسران درباره وجوه و نظایر.

الف. نوشته های مفسران درباره وجوه و نظایر

پیشینه بحث وجوه و نظایر در علوم قرآنی به روزگار پیش از تقسیم بندی و جداسازی علوم اسلامی باز می گردد. نخستین نوشته در این باره به قرن دوم یعنی كتاب مقاتل بن سلیمان بلخی در گذشته به سال 150هـ، به نام «الوجوه و النظائر فی القرآن الكریم» باز می گردد.
در كشف الظنون به كتابی اشاره شده است كه عكرمه از نزدیكان ابن عباس (م105هـ) اشاره دارد20. از این دو كتاب تنها همین اشاره مبهم در دست است.
اما به نظر مفسّران این قدیم ترین نشانه و اثر درباره وجوه در عصر پیدایش تفسیر نیست، بلكه سخن امام علی(ع) به ابن عباس كه وقتی او را نزد خوارج فرستاد، فرمود: «به قرآن بر آنان حجّت میاور كه قرآن وجوه گوناگون دارد، اما به سنت با آنان گفت وگو كن»،21 به پیش از این موضوع باز می گردد. مقاتل در آغاز كتاب خود حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل می كند كه فرمود:
«آدمی به فقاهت كامل نمی رسد؛ مگر اینكه وجوه فراوانی برای قرآن بیابد».22
طبق اظهارات یادشده، بحث در وجوه و نظایر قرآن، با توجه به آنچه این اندیشه های كهن بر آن دلالت دارد، بخشی طبیعی از پرداختن به تفسیر قرآن و تلاش صحابه و تابعان برای كشف معانی واژگان و تركیب های آن بوده است. این بحث به همراه ازدیاد تفاسیر، رشد نموده و با كتاب های خاصی از آن استعمال یافت؛ به گونه ای كه همراه و همدوش تفاسیر گسترش یافت و سپس علوم قرآنی متفاوت23 و گرایش های متعدد در تفسیر قرآن از آن جدا و مستقل گردید.
نوشته های موجود در وجوه و نظایر قرآن، همان كتاب هایی هستند كه به گردآوری «دو یا چند معنی» و توضیح این معانی و تفكیك مواضع هر یك اختصاص یافته اند.
در مقدمه كتاب التصاریف آمده: از كتاب های وجوه و نظایر در قرآن حدود سیزده اثر به ما رسیده است كه هفت عدد از آنها چاپ شده و بقیه نسخه های خطی هستند و اشاراتی به آنها شده است و خود آن كتاب ها به ما نرسیده است،24 یا اینكه همچنان در كتابخانه های شرق و غرب دفن شده و در انتظار كسانی هستند كه نقاب از رُخ آنها برگیرند. از هفت اثر چاپ شده، قدیمی ترین آن، همان طور كه اشارت رفت، كتاب مقاتل بن سلیمان بلخی با نام «الوجوه و النظائر فی القرآن الكریم» است كه در آن به گردآوری واژگانی از قرآن پرداخته كه به بیش از یك معنی تفسیر شده است؛ لفظ را به همراه معانی مختلف آن ذكرنموده و پیاپی و بدون تفصیل به بیان آنها همت گمارده است، سپس بیشتر معانی برخی آیات مورد نظر را آورده و آن گاه معانی دیگر و شواهد آن، بدین ترتیب تا پایان.
از دیگر نوشته های مفسران در وجوه و نظایر در قرن دوم، كتاب هارون بن موسی با نام «الوجوه و النظایر فی القرآن الكریم» می باشد. محقق آن در نسخه چاپ شده تغییر زیادی داده و تلاش كرده است تا آن را با گردآوری مطالب دیگر كتاب های چاپ شده، جامع همه واژگان و وجوه قلمداد كند. بدین ترتیب كتابی با حجم زیاد و با صبغه ای فراگیرتر از آنچه كه كار خود نویسنده بود، به چاپ رسید، آن چنان كه امید می رفته كه ما را از جایگاه آن در میان دیگر كتاب هایی از این دست آگاه سازد.
در همین قرن كتاب «التصاریف» یحیی بن سلاّم را می بینیم كه از بخش هایی تشكیل شده است و هر بخش شامل واژه ای از قرآن است كه مؤلّف به شیوه ذكر وجوه آن به تفسیر پرداخته است؛ و همچنین شامل مجموعه ای از آیات می باشد كه توزیع و پراكندگی آن به اعتبار وجوه یادشده از واژه است.25 هماهنگی در ترتیب مجموعه كلمات بین این كتاب «التصاریف» و «الاشباه و النظائر» مقاتل بن سلیمان دیده می شود.26 مؤلف این كتاب یعنی یحیی بن سلاّم در آن شیوه ترتیب سوره ها و ترتیب ورود واژگان در هر سوره را رعایت نموده است. بسیاری از نویسندگان علوم قرآنی و تفسیر به این شیوه عمل كردند.27
شرح و تفسیر ابن سلاّم در این كتاب از واژگان بسیار مختصر است و به ندرت به اسباب نزول یا ذكر قراءت ها و امور دیگر پیرامون لفظ و آیه می پردازد. مثلاً برای واژه «هدی» وجوه زیر را یاد می كند:
1. به معنای بیان؛ در آیه «أولئك علی هدی»(بقره/5)
2. به معنای تصدیق؛ در آیه «و أما ثمود فهدیناهم»(فصّلت/17) و به معنای راه؛ در آیه «إنّا هدیناه السبیل»(انسان/3)
3. «هدی» یعنی دین اسلام؛ در آیه «إنّك لعلی هدًی مستقیم»(حج/67)
تا آخرین وجه و معنی برای این كلمه.
در قرن سوم به كتاب حكیم ترمذی در وجوه و نظایر بر می خوریم كه با اندیشه و ایده وجوه گوناگون برای واژه های قرآنی مخالف است و به جنبه زبانی در تفسیر تصریح می ورزد و با توجه به اینكه در گذشته بیشتر تفاسیر، روایی بوده است، وی تفسیر به رأی می نماید.
نام كتاب ترمذی «تحصیل نظائرالقرآن» می باشد، چنانچه خود درباره روش آن چنین می گوید:
«اگر در این كتاب كه در باب نظایر قرآن نوشته شده بنگریم، در می یابیم كه یك واژه بر چند وجه تفسیر می شود و دلیل آن، اختلاف الفاظ در تفسیر آن می باشد و منشأ همه اینها یك كلمه بیش نیست كه شعبه شعبه شده است، حتی واژگانی كه حالت های ظاهر و آشكار داشتند متفاوت گشتند و قرآن به آن واژگان به خاطر حادثه ای در آن وقت اشاره نموده است».28
این كتاب به تعبیر فراگیر در گرایش فكری بشارت می دهد؛ زیرا تعدّد معانی را به خاطر وجود رابطه آشكار بین همه آنها نفی كرده است؛ اما در خصوص وجوه و نظایر، انقلابی نسبت به نوشته های پیشین شمرده می شود. او تلاش كرده است تا نظریه اش را بر بسیاری از واژگان وجوه تطبیق دهد و تعدّد آن واژگان در این كتاب به 81واژه رسیده است. به هر حال این انقلاب به توقّف روند تألیف به شیوه قدیم دراین علم (شیوه مقاتل) نینجامید و به نظر می رسد كه میان مفسّران چندان رواج نیافت.
در قرن پنجم كتاب «وجوه القرآن» اسماعیل جبری نیشابوری به منصّه ظهور می رسد كه كتاب مهمی است و همچنان به صورت نسخه خطی باقی مانده است.
در همین قرن كتاب دامغانی (م 478هـ) مطرح می شود كه سیوطی در الإتقان به آن اشاره كرده است. این كتاب «الوجوه و النظائر فی القرآن الكریم» نام دارد و در بردارنده حدود پانصد واژه است كه به ترتیب الفبا و بر حسب حرف نخست مرتّب شده است. در تفسیر این كتاب هیچ ویژگی خاصی جزایجاز شدید وجود ندارد. این كتاب كه با تغییرات زیادی در متن اصلی و عنوان آن از سوی محقق عرضه شده و به تازگی با تحقیق محمد حسن ابوالعزم زفیتی و از سوی المجلس الأعلی للشؤون الاسلامیة در مصر منتشر شده است.29
در اواخر قرن ششم به كتاب «نزهة الأعین النواظر فی علم الوجوه و النظائر» از ابن جوزی بر می خوریم كه نویسنده در مقدمه آن به نقد شیوه نویسندگان قبل از خود در این علم می پردازد و تعریف متفاوتی از اصطلاح وجوه و نظایر ارائه می كند :
«وقتی در كتاب های وجوه و نظایر كه علمای علوم قرآنی نوشته اند نگریستم، دیدم كه هر متأخری از شیوه متقدّمان پیروی كرده است و مقلّدانه بدون اندیشه و بررسی به نقل آنچه كه نقل كرده اند، پرداخته است…»30
او همچنین می گوید:
«آنچه كه دانشمندان در نگارش كتاب های وجوه و نظایر خواسته اند خواننده را با این نظایر (واژه ها) آشنا سازند، این است كه معانی آن مختلف است و مراد از این واژه همان معنای اراده شده از واژه مشابه دیگر نیست و نویسندگان وجوه و نظایر نیز آن واژه ای را ذكر كرده اند كه معنای آن در همه مواضع یكی است. مثل بَلَد و قریه و مدینه و رَجل و انسان و امثال آن؛ پس به این نتیجه می رسیم كه قصد اصلی از ذكر واژه ها كثرت وجوه و ابواب و بیان سخنان نغز در این باره می باشد. من در این كتابم بهترین مطالب آنها را در این باب گردآورده ام و هر توهّمی را كه دانشمندان دیگر در كتاب های خود آورده و وضع نموده اند رها كرده ام».31
ابن جوزی با اینكه درباره این كتاب گفته است: «آن را به اختصار نزدیك ساختم»، اما به آن اختصار مطلوب، دست نیافت.
روش منحصر به فرد ابن جوزی در این كتاب این است كه بسیاری از واژه ها و وجوه مختلف آن را پس از ذكر، مورد نقد قرار داده است. وی سرانجام كتابش را چنین به پایان می برد:
«این آخرین چیزی است كه من از كتاب های وجوه و نظایر كه گذشتگان مرتب نموده اند، برگزیدم، و آنهایی را كه شایسته ذكر نبوده اند حذف نمودم، و تفاسیر منقولی را كه هیچ اشكالی نداشت بر آن افزودم، و در ذكر كلماتی كه از مفسر آن ذكر كرده ام تساهل ورزیدم، و اگر محققی با ناقل آن به مناقشه بپردازد بسیاری از وجوه را به یك وجه جمع می نماید و اگر ما چنین كنیم بیشتر آن وجوه تعطیل خواهد شد».32
از كتاب هایی كه دربردارنده موضوع وجوه در قرن هشتم می باشد، كتاب «بصائر ذوی التمییز فی لطائف الكتاب العزیز» نوشته فیروزآبادی است كه برای سلطان اسماعیل بن عبّاس نوشته و در آن به موضوعات بسیار علوم قرآنی غیر از وجوه و نظایر نیز اشاره شده است. او در كتاب خود به حسب ترتیب سوره ها وارد بحث شده و در هر سوره نُه موضوع را بررسی كرده است:
محل نزول؛ تعدد آیات؛ حروف و كلمات؛ اختلاف قاریان در تعداد آیات؛ مجموع فواصل؛ نام یا نام های سوره؛ مقصود و محتوا؛ ناسخ و منسوخ؛ آیات متشابه و فضیلت هر سوره.
وی بررسی واژگان را در بخش دوم كتاب با عنوان «فی وجوه الكتاب» آغاز می نماید و به تفسیر آنها به شیوه راغب در مفردات مبادرت می ورزد.33
هند شبلی در بین كتاب های وجوه و نظایر در قرآن از كتابی با نام «كشف السرائر عن معنی الوجوه و النظائر» از شمس الدین بن عماد در قرن نهم هجری نام می برد كه دربردارنده بررسی 150واژه در وجوه و نظایر قرآن است.
به طور كلی می توان گفت شیوه های تألیف مفسران در وجوه و نظایر، بعد از تألیف نخستین چندان دگرگون نشده است و كم و بیش به واژگان و وجوه آن پرداخته اند. فقط در دو كتاب ابن جوزی و حكیم ترمذی، اندكی تغییر در شیوه تبیین كلمات دیده می شود.

ب. گردآورندگان وجوه و نظایر به عنوان واژگان مشترك قرآنی

1. ابوعبدالله، عكرمة بن عبدالله مدنی(م 105هـ)
2. علی بن ابی طلحه (م 143هـ)
3. ابونضر، محمدبن سائب بن بشر بن عمروبن حارث كلبی (م146هـ)
4. ابوالحسن مقاتل بن سلیمان بن بشر أزدی خراسانی (م150هـ)
كتاب وی به تازگی از سوی آقایان دكتر محمد علوی مقدّم و روحانی به فارسی ترجمه شده است.
5. هارون الحجازی.
6. هارون بن موسی القاری الأزدی(م170هـ)
7. علی بن وافد (قرن دوم هجری)
8. ابوالفضل، عباس بن فضل انصاری (م 181هـ)
9. ابوزكریا، یحیی بن سلام بن ابی ثعلبه تیمی (م200هـ)؛ كتابش «التصاریف» یا «تصاریف تفسیرالقرآن ممّا اشتبهت أسماؤه و تصرّفت معانیه» نام دارد.
10. ابوعمر حفص بن عبدالعزیز بن صهبان دوری (م 246هـ)؛ كتابی به نام «ما اتّفقت ألفاظه و اختلفت معانیه من القرآن» دارد.
11. ابوالعباس محمد بن یزید بن عبدالاكبر، معروف به مبرّد (م 286هـ)؛ كتابی دارد با عنوان «ما اتّفق لفظه و اختلاف معناه من القرآن المجید».
12. ابوعبدالله محمد بن علی بن حسن معروف به حكیم ترمذی(م 320هـ)؛ كتاب «تحصیل نظائر القرآن» از اوست.
13. ابوبكر محمد بن حسن بن محمد بن زیاد، معروف به نقّاش (م 351هـ)؛ كتابی به نام «الوجوه و النظائر» نوشته است.
14. احمد بن حسن بن عبدالله بن معید بن اسماعیل عسكری (م 382هـ)؛ كتابی دارد به نام «تصحیح الوجوه و النظائر».
15. ابوالحسین احمد بن فارس بن زكریا رازی (م395هـ)؛ كتابی به نام «الأفراد» دارد.
16. ابومنصور عبدالملك بن محمد بن اسماعیل ثعالبی (م429هـ)؛ كتابی با عنوان «الأشباه و النظائر فی الألفاظ القرآنیة التی ترادفت مبانیها و تنوّعت معانیها» دارد.
17. ابوعبدالله اسماعیل بن احمد بن عبدالله ضریر نیشابوری (م 430هـ).
18. ابوعلی، حسن بن احمد بن عبدالله بغدادی، معروف به ابن البناء (م471هـ)؛ كتابی به نام «الوجوه و النظائر» دارد.
19. ابوعبدالله حسین بن محمد بن ابراهیم دامغانی (م 478 هـ)؛ كتابی به نام «الوجوه و النظائر فی القرآن» دارد كه به چاپ رسیده و معروف است.
20. ابومحمد، جعفربن احمد بن حسین بن احمد سراج (م 500هـ). كتاب او «ارجوزة فی نظائر القرآن» است.
21. ابوالحسن علی بن عبید بن نصربن عبیدالله، معروف به ابن زاغونی (م 527هـ)؛ كتابی به نام «الوجوه و النظائر» دارد.34
22. ابوالبركات عبدالرحمان بن محمد بن عبیدالله أنباری (م 577هـ)؛ كتابی به نام «الفاظ الأشباه و النظائر» دارد.
23. ابوالفرج جمال الدین عبدالرحمان بن علی بن محمد قرشی، معروف به ابن جوزی (م 597هـ)؛ كتابی نوشته با عنوان «نزهة الأعین النواظر فی علم الوجوه و النظائر»، همچنین كتابی با نام «منتخب قرّة العیون النواظر فی الوجوه و النظائر» برای او ذكر كرده اند.
24. ابوالفضل كمال الدین حُبیش بن ابراهیم بن محمد تفلیسی (م 620هـ) كتابی دارد به نام «وجوه قرآن» كه به چاپ رسیده و معروف است
25. ابوالعباس احمد بن علی المقرئ (متوفی 658هـ)؛ كتابی به نام «وجوه القرآن» دارد.
26. ابو ظاهر، مجد الدین، محمد بن یعقوب بن محمد فیروزآبادی (م 817هـ)؛ كتابی به نام «بصائر ذوی التمییز فی لطائف الكتاب العزیز» دارد.35
27. شمس الدین محمد بن محمد بن علی بن عماد البلبیسی (م 887 هـ)؛ كتابی دارد به نام «كشف السرائر عن معنی الوجوه و النظائر».36
28. ابوالحسین محمد بن عبدالصمد مصری كتابی در باب وجوه و نظایر دارد. در سال فوت او اختلاف است.
29. ابن ابی المعافی؛ سال فوت او مشخص نیست.
30. ابوالفضل جلال الدین عبدالرحمان بن ابی بكر بن محمد سیوطی (م 911هـ)؛ كتاب وی «معترك الأقران فی مشترك القرآن» نام دارد.
31. ابوحامد اصفهانی كتابی با نام «البصائر فی الوجوه و النظائر» دارد. سال فوت او نامعلوم است.
32. مصطفی بن عبدالرحمن بن محمد ازمیری (م 1155هـ)؛ كتابی دارد با عنوان «عمدة العرفان فی وجوه القرآن».
33. عبدالهادی نجابن السید رضوان بن محمد أبیاری (م 1305هـ)؛ دو كتاب در این زمینه یعنی واژگان مشترك قرآنی دارد به نام های: «حسن البیان فی نظم مشترك القرآن»، و «سعود القرآن فی نظم مشترك القرآن».
34. ابومحمد علی بن قاسم بامیانی (سال فوت او مشخص نیست)؛ كتابی دارد به نام «المنتخب من كتاب تحفة الولد» از امام مفسر احمد بن حدادی.
در میان معاصران از جمله كسانی كه به موضوع وجوه و نظائر با مصداق اشتراك لفظی در قرآن پرداخته است می توان به محمد نور الدین المنجّد اشاره كرد. و دیگر خانم سلوی محمد العوّاء كه در كتاب خود كه با نگاهی زبان شناختی همراه است، فهم واژگان مشترك قرآنی یا وجوه و نظایر را مبتنی بر بافت و سیاق كلام می داند. نام كتاب وی «الوجوه و النظائر فی القرآن الكریم» است كه در سال 1419/1998 از سوی دار الشروق منتشر شده است. این كتاب اخیراً توسط آقای حسین سیدی به فارسی ترجمه و منتشر شده است.

ج. آثار زبان شناسان در وجوه و نظایر قرآن كریم

هم زمان با اواخر قرن دوم هجری و آغاز قرن سوم، در اثر تلاش و توجه مفسران به علم وجوه و نظایر، رویكرد زبان شناختی به آن شكوفا گردید، چون زبان شناسان به طور كلی به گردآوری واژگان چند معنایی در زبان روی آورده بودند.
از قدیمی ترین نوشته های زبان شناسان در این باره كه به ما رسیده كتاب «الأجناس» از ابوعبید قاسم بن سلاّم (م 244هـ) می باشد كه كم حجم و متضمّن 150 واژه و با دقت های زبان شناختی همراه می باشد.
از ویژگی های دیگر این كتاب پای بندی مؤلف در بررسی واژه ها به واژگان متفق الحروف و الحركات است.
ابوعبید در استشهاد به وجوه كمتر به بافت هایی كه واژگان در آن آمده توجه داشته است؛ اما گاه تعبیرهایی را ذكر می كند كه واژگان در آن، وارد تركیب هایی غیر رایج شده است كه وی آن را از معانی مختلف آن واژه ها به حساب می آورد و این بر برتری آن معنی در بافت واژه و نقش آن در شكل گیری معنای مورد نظر دلالت دارد.37
بعد از ابوعبید، «عبدالله بن خُلَید» معروف به ابوعمیثل (م 240هـ)؛ كتابی را به نام «ما اتّفق لفظه و اختلف معناه» نگاشت كه 300 واژه را بررسی نموده است.
در پایان قرن سوم، كتاب محمد بن یزید مبرّد (م 286هـ) به نام «ما اتّفق لفظه و اختلف معناه فی القرآن المجید» نوشته شد. نویسنده این كتاب از اولین كسانی است كه به ارتباط جنبه زبانی واژه ها و جنبه قرآنی آنها می پردازد.
در این باب كتاب ثعالبی (م 429هـ) با نام «الأشباه و النظائر فی الألفاظ القرآنیة التی ترادفت مبانیها و تنوّعت معانیها» نیز قابل توجه است كه از بهترین كتب علوم قرآنی در تدوین واژگان مشترك قرآنی یا وجوه و نظایر قرآن می باشد، زیرا به جمع بین دو روش زبان شناختی و قرآنی آراسته است.38
ابوهلال عسكری و كتاب الوجوه و النظائر
ابوهلال، حسن بن عبدالله بن سعید بن یحیی بن مهران ملقّب به بغدادی و عسكری، از دانشمندان ادب و لغت قرن چهارم هجری است. سال تولد و وفات او به طور دقیق مشخص نیست. وی ازجمله قرآن پژوهان زبده زمان خویش است. كتاب الوجوه و النظائر وی گواه روشنی بر این مدّعاست. البته هیچ یك از شرح حال نویسان و نویسندگان معجم های كتاب شناسی این كتاب را در زمره تألیفات او نیاورده اند و فؤاد سزگین تنها كسی است كه برای اولین بار به آن اشاره كرده است. وی در مقام استدلال بر این كه این كتاب از ابوهلال است، می گوید: «ابوهلال مطالبی از كتاب «الوجوه و النظائر» را در كتاب الفروق اللغویة آورده است».39 اما نظر دانشمندان علوم قرآنی بر تأیید نظر سزگین دلالت دارد، علاوه كه نسخه اصلی و خطی این كتاب نیز در كتابخانه شیخ علی علومی در شهر یزد موجود است و نسخن عكسی آن نیز در كتابخانه مركزی دانشگاه تهران در مجموعه ای با شماره 5470 نگهداری می شود.
این كتاب در 117 صفحه، هر صفحه 32 سطر به نگارش در آمده است.40
ابوهلال این كتاب را در 29 باب، بر اساس حروف الفبا تنظیم نموده و در هر باب در مورد وجوه معانی الفاظ سخن گفته است. ترتیب واژه در هر باب بر پایه حرف اول خود واژه است نه حرف اول ریشه آنها.
ابوهلال در این اثر به بیان وجوه معانی اسماء مقید نیست، بلكه در لا به لای واژه های اسمی از برخی حروف نیز یاد كرده است.
وی در هر ماده یا لفظی كه می آورد، نخست به معانی آن در لغت اشاره نموده، سپس تعداد وجوه آن را نقل می كند و در اول هر وجه نام آن معنی را عنوان می كند. و سپس آیه یا آیاتی كه مصداق آن معانی باشد را شاهد آورده به تفسیر و شرح برخی از آیات می پردازد.41

نمایی كلی از مؤلفان و نویسندگان وجوه و نظایر

نخستین تألیف در این باب از ابوالحسن مقاتل بن سلیمان بلخی خراسانی است. وی از تابعین به نام شمرده می شود. كتاب وی اكنون در دسترس است و با تحقیق دكتر عبدالله محمود شحّاته به سال 1975م به چاپ رسیده است.
پس از وی افراد دیگری در این مسیر گام نهاده اند. به گفته سیوطی، ابوالفرج ابن جوزی، دامعانی، ابوالحسین محمد بن عبدالصمد مصری، ابن فارس و دیگران در این زمینه كتاب هایی نوشته اند؛ كه كتاب ابن فارس در اختیار جلال الدین سیوطی بوده و در «الاتقان» از آن نقل كرده است.
عمده ترین كتاب موجود در این زمینه كتاب «وجوه و نظائر» نوشته ابوالفضل حبیش بن ابراهیم تفلیسی (م حدود 600هـ) است. این كتاب به فارسی نگاشته شده و با تحقیق دكتر مهدی محقق به چاپ رسیده است. كه در واقع تكمیل شده كتاب مقاتل بن سلیمان است. مؤلف ابتدا مطالبی به عربی بر آن افزوده، سپس آن را به فارسی ترجمه كرده است. خود چنین می گوید:
«چون از تصنیف كتاب «بیان التصریف» بپرداختم، نگاه كردم به كتاب «وجوه القرآن» كه مقاتل بن سلیمان رحمه الله به تازی ساخته بود، بسیار كلمت را از اسماء و افعال و حروف كه او شرح آن را به دو یا سه وجه بیان كرده بود، در كتاب تفسیر ابوالحسن ثعالبی هر كلمتی را چهار و پنج وجه موجود برایش یافتم، و بسیار كلمت را كه او سه و چهار وجه گفته بود، در تفسیر ثعلبی هر یك را شش و هفت وجه معنی یافتم و بسیار كلمت را وجوه فروگذاشته بود.
پس چون احوال كتاب وی بدین صفت دیدم خواستم كه در وجوه قرآن كتابی سازم كامل و مفید كه آنچه در كتاب ثعلبی، تفسیر ثورآبادی، تفسیر نقّاش، تفسیر شاپور، تفسیر واضح و در كتاب تأویل مشكل القرآن ابن قتیبه و كتاب غریب القرآن عُزیری در وجوه قرآن بیان كرده است، بر طریق اختصار در كتابم موجود باشد… و بر وسع طاقت، شرح وجوه هر كلمتی را به پارسی واضح بیان كردم و هر وجهی چند آیت از قرآن به دلیل آوردم…».42

پی نوشت‌ها:

1. Syhonymy.
2. Polysemy.
3. Incompatibility.
4. Hyponymy.
5. Entailment.
6. حاجی خلیفه، كشف الظنون عن اسامی الكتب و الفنون، 2/2001.
7. سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، 1/144.
8. پل نویا، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، 89.
9. همان، 96.
10. سیوطی، جلال الدین، الإتقان فی علوم القرآن،1/ 144.
11. همان.
12. سجادی، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، 1/200.
13. منجّد، محمد نورالدین، الإشتراك اللفظی فی القرآن الكریم، 32.
14. ر.ك: علوم قرآنی، محمدهادی معرفت، 323.
15. بررسی زبان شناختی وجوه و نظایر در قرآن كریم، سلمی محمد العوّاء، ترجمه سید حسین سیدی، 55ـ54.
16. سیوطی، الاتقان، 1/141.
17. حدیث در طبقات ابن سعد هم آمده است؛ صفحه 19.
18. سیوطی، الاتقان، 1/141.
19. زركشی، بدرالدین، البرهان فی علوم القرآن، 1/102.
20. ر.ك: یحیی بن سلام، التصاریف، 13.
21. الإتقان فی علوم القرآن، مصطفی البابی الحلبی، 1/241.
22. ابن سعد در الطبقات الكبری، 2/753، به این حدیث اشاره نموده است.
23. به نقل از هند شبلی، مقدمه تحقیق «التصاریف».
24. الأعلام، 8/63.
25. الوجوه و النظایر فی القرآن الكریم، هارون بن موسی، 58.
26. همان، 61.
27. بررسی زبان شناختی وجوه و نظایر در قرآن كریم، سلمی محمد العوّاء، ترجمه سید حسین سیدی، 24.
28. همان، 25ـ23.
29. اصلاح الوجوه و النظائر، حسین بن محمد دامغانی، 20ـ1.
30. ابن جوزی، نزهة الاعین، 81.
31. همان، 84و85.
32. همان، 643.
33. بررسی زبان شناختی وجوه و نظایر قرآن كریم، سلمی محمد العوّاء، ترجمه سید حسین سیدی، 34ـ33.
34. مهدوی راد، محمدعلی، سیر نگارش های علوم قرآنی، 71.
35. همان، 135ـ134.
36. همان، 146.
37. بررسی زبان شناختی وجوه و نظایر قرآن كریم، سلوی محمد العوّاء، ترجمه سید حسین سیدی، 40ـ35.
38. همان، 39.
39. ر.ك: فؤاد سزگین، تاریخ التراث العربی، 8/327، بخش «اللغة».
40. ر.ك: پایان نامه دكترای تخصصی سید كاظم عسك،ری با عنوان: ابوهلال عسكری و الوجوه والنظائر، 236: مندرج در قرآن در آینه پژوهش: دكتر محمدكاظم شاكر، 2/20.
41. همان، 239.
42. رك: وجوه و نظایر قرآن، ابوالفضل حبیش بن ابراهیم تفلیسی، مقدمه، 2ـ1.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت: 6:29 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

درآمدى بر ابعاد اعجازى و زيباشناختى نظماهنگ قرآن

بازديد: 139
درآمدى بر ابعاد اعجازى و زيباشناختى نظماهنگ قرآن

مهدي سلطاني رناني

چکیده: يكى از جنبه هاى اعجازى و زيباشناختى قرآن كريم، زبان قرآن و توجه به ابعاد گوناگون آن است و از آن جا كه خداوند متعال، حقايق غيبى و قرآنى را لباس «بيان» پوشانيده و همه آن ها را در قالب «لسان» در دسترس عارف و عامى قرار داده است. بر اهل فن است كه با عمق و بصيرتى افزون، به تتبع پرداخته و حجاب هاى پديد آمده بين قرآن و انسان ها را هر چه بيشتر بزدايند و زمينه تجسم حقيقت «هذا بيان للناس» را در برابر ديدگان مردم فراهم آورند. از جمله زمينه هايى كه به عنوان اعجاز در اين عرصه، عامل هدايت و التقات انسان ها به نظم شگفت انگيز قرآن بوده و ارتباط و تناسب دقيق معانى و مقاصد آيات و سوره ها را به زيبايى نمايان ساخته و الفاظ قرآن را روان و شيوه نموده، مسأله «نظماهنگ» است. 
«نظماهنگ» آهنگ خاصى است كه از چگونگى چينش حروف و كلمات قرآنى پديد آيد و هنگام استماع قرآن كريم به گوش مى رسد كه گاهى از آنبه موسيقى آيات تعبير مى شود و دانشمندان علوم قرآنى آن را از ابعاد زيباشناختى لفظى قرآن مى دانند. 
توجه به فضاى عمومى سوره ها و گروهى از آيات، چگونگى چينش حروف در آيات، تقديم و تأخير الفاظ، طول آيات و فواصل آنها از جمله راه هاى شناخت نظماهنگ قرآن و ادراك آهنگ و موسيقى جان بخش قرآنى به شمار مى روند. 
هدف عمده نويسنده در اين مقاله، بررسى مفهوم نظماهنگ، به عنوان يكى از زيبايى هاى لفظى قرآن و تناسب الفاظ قرآنى با مفاهيم آيات و سوره ها و تأكيد بر لزوم بهره گيرى از اين ويژگى هنرى در آموزش قرائت و حفظ قرآن كريم است. 

كليد واژه‏ها: زيبايى لفظى، نظماهنگ قرآن، زبان قرآن، موسيقى قرآن، زيباشناختى قرآن، آواشناسى قرآن

پيش درآمد

قرآن كريم حقيقتى واحد است كه از سوى خداى واحد و از راه وحى بر قلب پاك خاتم پيامبران فرود آمده و مردم را فرا خوانده است تا به سوى آن چه آنان را حيات مى‏بخشد گام بردارند و روان و جان خود را از آبشخور آن سيراب گردانند. 
خداوند متعال، حقايق غيبى را لباس «بيان» پوشانيده در قالب «لسان» در دسترس عارف و عامى قرار داده است. اين لسان، «عربى مبين»1 نام گرفته و داراى ويژگى‏هايى است. 
از جمله ويژگى‏هاى اين زبان آن كه در عين دمسازى با زبان انسان‏ها، فاصله‏اى همانند فاصله خدا و خلقش دارد.2 
همچنين تازگى خود را براى همه زمان‏ها و مكان‏ها و هر قوم و قبيله‏اى حفظ نموده است و هميشه حفظ خواهد كرد. 
خداوند حكيم، معارفى ازلى و ابدى را با نظمى شگفت‏انگيز در شمار معدودى از كلمات و عبارات جاى داده و بناى سترگ و بس جاويدانى را با مصالح معينى پى افكنده است. راه ورود به گنجينه پايان ناپذير وحى، همين لسان «عربى مبين» است و فراگيرى آن به طور مستقيم و عارى از تكلف ساختارى و فارغ از ابرهايى است كه حجاب نور اين خورشيد فروزان مى‏باشند و «طريق اقوم» هدايت يابى نيز همين است.3

مفهوم نظماهنگ

همان گونه كه ياد شد، مراد از نظماهنگ قرآنى، آهنگ خاصى است كه از چگونگى چينش حروف و كلمات قرآنى پديد مى‏آيد و هنگام استماع قرآن كريم به گوش مى‏رسد. اين پديده - كه گاهى از آن به موسيقى آيات تعبير شده است - داراى نظمى شگفت‏انگيز و ارتباط بسيار دقيق با معانى و مقاصد آيات و سوره ها است و الفاظ قرآن را روان و شيوا مى‏سازد.4
اين موضوع از كلام وحى، تاكنون در آثار چند تن از نويسندگان گذشته مورد بررسى قرار گرفته است كه اشاره به برخى از آن‏ها، راهى جهت سير نگارش هاى آن و چگونگى بررسى اين موضوع مى‏باشد. 
دكتر مصطفى محمود، سيد قطب و در كشور ما مرحوم آية اللَّه طالقانى از جمله كسانى هستند كه در اين گستره قدم برداشته و در زمينه آن قلم زده اند. گفته مى‏شود مرحوم دكتر فرديد نيز تحقيقاتى درباره رابطه حروف و مفاهيم به گونه عام - نه صرفاً در قرآن - داشته است. 
سيد قطب در آغاز كتاب «التصوير الفنّى فى القرآن الكريم» برخى از علل سيطره قرآن - از همان آغاز نزول - را بر انديشه عرب فصيح، ادب دان و لغت شناس بيان كرده و گفته است: علت اين غلبه و سيطره، نظام دقيق تشريع قرآن بوده كه در هر زمان و مكانى قابل اجراست، يا اخبار غيبى كه سالها بعد تحقق يافته و نيز علوم طبيعى كه درباره خلقت انسان و جهان در قرآن آمده است. 
سيد قطب در كتاب خود به دو مطلب اشاره مى‏كند: 1 - آهنگ قرآن 2 - تصاوير قرآنى.
وى بحث خود را با تصاوير قرآنى آغاز مى‏كند نظير تصوير كسى كه بر لبه پرتگاهى در حال نماز خواندن است و هر لحظه با خطر افتادن روبرو است: «يعبداللَّه على حرف.» (حج /11) و يا تصوير مردى كه زبانش همچون سگ آويزان و در حال له‏له زدن است.5 انديشه‏هاى دكتر مصطفى محمود نيز در اين مقام گوياست. وى در كتاب خود به داستان وليد بن مغيره اشاره مى‏كند و مى‏گويد: «از عربى جاهل همچون وليد بن مغيره كه بر كفر خود زيست و مرد، عجيب نيست كه درماند و نتواند اعجاب خود را از قرآن كتمان كند و درباره قرآن - كه آن را سخن محمدصلى الله عليه وآله وسلم مى‏داند - بگويد:
«به خدا سوگند كه سخنش داراى شيرينى است و روى آن را زيبايى فرا گرفته است. فراز آن ثمربخش، فرود آن داراى بركت و روانى است، كلامى است داراى علو كه چيز ديگرى بر آن برترى نيابد». و هنگامى كه از وى خواستند محمدصلى الله عليه وآله وسلم را دشنام دهد، گفت: «بگوييد او ساحر و آورنده سخنى است كه بين مرد و پدرش، برادر و همسرش و خاندانش جدايى مى‏افكند.6 
دكتر مصطفى محمود با بيانى شيوا تأثير اوليه نظماهنگ وحى در ذهن و انديشه خود را چنين توصيف مى كند:
«نخستين برخورد من با قرآن در چهارمين سال زندگى من بود كه كودكى تشنه در صفى از صفوف مكتب خانه بودم و با سادگى به تخته و شاخصى كه در دست شيخ بر روى نوشته حركت مى‏كرد مى‏نگريستم، مثلاً او مى‏خواند: «والضحى، والليل اذا سجى» (ضحيى /1-2) و ما نيز پشت سر او تكرار مى‏كرديم، بى آن كه بدانيم «ضحى» چيست. لكن تنها مقاطع و مخارج حروف را تكرار مى‏كرديم و بدين ترتيب نخستين عبارت قرآنى را با ذهنى كاملا خالى و بدون تأثير پيشين فرا مى‏گرفتم. همان گونه كه حكايت كره دايره‏اى شكل زمين و قاره‏ها كه همچون جزيره در آن شناور بودند مرا شگفت‏زده مى‏كرد، قرآن نيز با من همان كرد. شايد مقاطعى كه در گوش من، آمد و شد داشت، شبيه تر به مقاطع مقياس‏هاى موسيقى (دو - ر - مى فا - سل - لا - سى) بود. حروفى مجرد و فاقد هرگونه معنا جز مدلول موسيقايى آن،نغمه‏هايى صرف و پوشش‏هايى آهنگين و ايقاعى كه وجدان را به طرب مى‏آورد.»7

موسيقى قرآن

يكى از نكات مورد نظر در مسئله نظماهنگ، موسيقى قرآنى است كه از عميق ترين رازها در تركيب قرآنى است. قرآن، نه شعر و نثر و نه كلامى مسجع است؛ بلكه عبارت ويژه‏اى از الفاظ است كه كاشف از موسيقى باطنى آن مى باشد.
به طور كلى موسيقى قرآنى، يا ظاهرى و يا باطنى است و فرق بسيارى بين آن‏هاست.
موسيقى ظاهرى آن است كه وقتى مى‏شنوى، به وجد مى‏آيى و جنبه خارجى دارد و از تقسيم كلام در پاره‏هاى مساوى و سپس قافيه بندى هر عبارت پديد مى‏آيد. 
اگر موسيقى از خارج عبارت و نه از داخل آن به گوش برسد، يعنى از قافيه‏ها و بحر و وزن، اين همان موسيقى درونى يا باطنى است، كه سرى از اسرار معمارى قرآنى مى‏باشد و هيچ تركيب ادبى در آن مشاركت ندارد.8
محمد مندور درباره تفاوت ميان دو موسيقى مذكور مى‏گويد: 
«موسيقى واضح و عريان مانند زنگ تند، به سهولت قابل تقليد است و از اين رو اصالت و عمقى ندارد،موسيقى عميق (باطنى) موسيقى روح است نه موسيقى لفظ و، گرچه غالباً خواننده عادى از آن بى خبر مى‏ماند ولى اصالتش همواره پايدار و تقليد از آن ارزنده است و در اعماق روح، ماجراهايى برپا مى‏كند كه جز گروه اندكى از خوانندگان از آن غافل مى‏مانند».9
بررسى نظماهنگ قرآنى در ميان اين بحث، وقتى ارزش دو چندان مى‏يابد كه از ديدگاه همه انسان‏ها - عرب و غير عرب - عارف و عامى - مورد بررسى قرار گيرد، در واقع از ديدگاه «ناس» كه مخاطبان قرآن كريم هستند و اين، فطرت همه آنها را مورد خطاب قرار مى‏دهد. در اين جا دو بحث مطرح است:
1. فطرى بودن پديده زبان و زبان آموزى در انسان. 
2. فطرى بودن زبان قرآن.
از آن جا كه مصطفى محمود، نام كتاب خود را «كوششى براى فهم عصرى قرآن» ناميده است، پرداختن به نظماهنگ قرآن كريم، هموار كننده راه فهم عصرى قرآن نيز مى‏باشد. بارى، وى در دنباله كلام خويش درباره اين موضوع مى نويسد:
«تمام نقش‏هاى قرآنى را مى‏يابى كه به وسيله اين برخوردهاى سريع و سايه‏هاى محكم و الفاظى كه داراى زنگ و صوت و تصوير هستند، رسم شده اند. به سبب مجموع اين دلايل است كه قرآن كتابى است غير قابل ترجمه. قرآن، به زبان خود، قرآن است به زبان‏هاى ديگر، چيز ديگرى غير از قرآن خواهد بود، كه: «انّا أنزلناه قرآناً عربياً» (يوسف /2) و در اين سخن تحديدى است كه بين دو شق، جدايى افكند. آرى، در برابر معمارى، تكوين و بنايى موسيقايى قرار داريم كه در آن، موسيقى از داخل كلمات و نه از حواشى آن مى‏جوشد و نيز از ويژگى‏هاى لغت عربى و اسرار و سايه‏ها و زواياى پنهان آن. به همين جهت، آيات قرآن داراى خاصيت عجيبى است... آيات اين كتاب در پى تماس با گوش و پيش از آن كه عقل به تأمل در معانى آن بپردازد، در نفس ايجاد خشوع مى‏كند، زيرا تركيبى است موسيقايى كه پيش از آن كه عقل كار خود را آغاز كند در وجدان و قلب تأثير مى‏گذارد.10

راه درك موسيقى قرآن

هر چند از ويژگى‏هاى موسيقى قرآن، آن است، كه بر احساس بشرى اثر مى‏نهد در عين حال، درك شايسته آن، از آخرين چيزهايى است كه نصيب انيس قرآن مى‏گردد و از طريق استمرار و فراوانى تلاوت قرآن و مأنوس شدن با آن حاصل مى‏شود. قرآن كريم به خودى خود يك سمفونى هارمونيك است و يافتن جزئيات و ظرافت‏هايى كه در جاى جاى اين سمفونى قرار گرفته و گاه گاه به مناسبت، تغيير مى‏كند، حاصل كثرت و ممارست در گوش دادن به آن است و شايسته نيست تحقيقات «قرآن پژوهى» ما را از روانخوانى و روخوانى قرآن بى نياز دارد و رفته رفته اصل كلام اصالت خود را براى ما از دست بدهد و در نتيجه محروميت از آثار «طمأنينه»، «شفا» و هدايت كامل قرآنى را به همراه بياورد.

زبان قرآن و فطرت انسانى

هدف عمده ديگرى كه از وراى مباحث مربوط به نظماهنگ، پى گيرى مى‏شود، تبيين پيوند زبان قرآن با فطرت همه انسان‏ها و به تعبيرى ديگر فطرى بودن زبان قرآن است. 
يكى از مباحث به نسبت جديد در زبان شناسى امروز، تولّد انسان‏ها با استعداد ذاتى فراگيرى زبان و به تعبير ديگر مسئله فطرى بودن زبان است.11 از سوى ديگر قرآن كريم خود را «بيان للناس» (آل عمران /138) ناميده است. اين كتابى است كه به «لسان قوم» نازل شده و مراد از قوم تمامى مردم جهان است.12 در اين مورد ياد كرد نكاتى لازم است:
1 - زبان قرآن كريم زبانى است كه خدا به وسيله آن با انسان سخن گفته است و تنها همين زبان است كه مى‏تواند فطرى و زبان همه انسان‏ها باشد. اين زبانى است كه به دليل سعه وجودى و ارتباط درونى عناصرش با يكديگر، از اين توان برخوردار است و به همين دليل زبان «عربى مبين» نام گرفته است و درباره «عربى مبين» امام صادق‏عليه السلام فرمودند:«اين زبان، بيانگر آن چه در زبان‏هاى ديگر است مى‏باشد، در حالى كه زبان‏هاى ديگر اين توانايى را ندارند.13
2 - زبان قرآن، تنها زبان فطرى است كه مى‏تواند فطرت همه انسان‏ها را بيدار سازد و مقصود از آن، زبان عربى مصطلح كه عربى امروز يا ديروز كشورهاى عربى است، نمى‏باشد. 
3 . اولين چيزى كه كودك از يك زبان درك مى‏كند موسيقى آن است و موسيقى اولين چيزى است كه ظاهر يك زبان را تشكيل مى‏دهد و نخستين گام در آشنايى با يك زبان است. موسيقى گوناگون و روح نواز، در جاى جاى قرآن كريم هماهنگ با معانى بلند آن است و اين نكته نشان مى‏دهد كه زبان قرآن از موسيقى به بهترين و شايسته‏ترين وجه برخوردار است، به گونه‏اى كه متناسب با فطرت همه انسان‏هاست.14 
مسئله نظماهنگ قرآن نيز به نوعى نمايان‏گر اين موضوع است.

انواع تناسب‏هاى آهنگين (نظماهنگ) در قرآن كريم

محورهاى اين بحث عبارتند از:
1 - فضاى عمومى سوره‏ها
2 - فضاى عمومى گروهى از آيات
3 - چينش حروف در آيات
4 - تقديم و تأخير الفاظ و نقش آن در نظماهنگ قرآن
5 - طول آيات
6 - نقش نظماهنگ در تدبر و حفظ قرآن كريم
7 - فواصل آيات؛ آثار و نقش آنها در نظماهنگ قرآن
اينك به شرح مختصر محورهاى ياد شده مى‏پردازيم:

1 - فضاى عمومى سوره‏ها

پژوهش در اين موضوع را از سوره فاتحة الكتاب و برخى سوره‏هاى آخر قرآن آغاز مى‏نماييم؛ زيرا اين سوره‏ها به طور عموم داراى حجمى مختصر، آهنگى يكسان و به طور كلى فضاى عمومى واحدى مى‏باشند.

سوره فاتحة الكتاب

اين سوره كه داراى نام‏هاى متعددى مانند «ام الكتاب» است و هفت آيه بيشتر ندارد، تنها سوره‏اى است كه داراى آهنگ سوره‏هاى طوال است. از سوره‏هاى آخر قرآن، دو سوره «ماعون و تين» تا اندازه‏اى داراى تشابه آهنگين با سوره‏هاى بزرگ هستند، لكن تشابه آنها از تشابه «ام القرآن» بسيار كمتر است. همچنين سوره «كافرون» تنها در دو آيه نخست خود، تا اندازه‏اى از اين تشابه برخوردار است. بسامد واژگان سوره «حمد» در سوره‏هاى طوال، به شرح ذيل است:
1 - عالمين تا آخر اعراف 24 بار. 2 - مستقيم تا آخر اعراف 9 بار. 3 - رحيم تا آخر انفال 29 بار. 4 - ضالين در بقره و انعام 2 بار15. 
بيان اين مطلب مى‏تواند تا اندازه‏اى پيوند و نسبت «ام القرآن» را با ديگر اجزاى آن از جهت چگونگى در برداشتن مطالب و داشتن نظم و نسق بخش‏هاى عمده قرآن روشن كند. اين سوره با اين كه مكى است از لحاظ ايقاعات نسبتاً بلند و نيز از لحاظ سبك متناوب، حال و هواى سوره‏هاى طوال را مى‏نماياند. ويژگى مهم ديگرى كه در آهنگ اين سوره وجود دارد، نظم به كار رفته در لحن آيات همراه با تغيير محتوايى آنهاست. آغاز سوره كه درباره حمد و رحمت الهى است، آياتى دارد كه در آنها حروف ملايم بيش از همه به چشم مى‏خورند و هيچ گونه خشونتى در الفاظ به گوش نمى‏رسد. حروف مورد نظر عبارتند از: ح، م، ر، ع، ل، ن. (اين حروف در آواشناسى امروز، حروف بين شدت و رخاوت ناميده مى‏شوند.)16
در بخش ميانى سوره مسائل مربوط به روز قيامت، عبوديت، استعانت و صراط مستقيم مطرح مى‏شوند، حروف سور هم به تناسب، آهنگى مستحكم و استوار دارند: ك، د (مشدد)، ت، ص، ط، ق.
در بخش سوم سوره كه نوع «صراط» مطرح مى‏شود، عبارتى كه بندگان نيكو و نمونه را مشخص مى‏كند، خالى از هر گونه خشونت لفظى است: «انعمت عليهم»، لكن عبارت پس از آن كه گمراهان مورد خشم خدا را مورد اشاره قرار مى‏دهد، آكنده از حروفى خشن و غليظ است: «غير المغضوب عليهم ولاالضالين» تعبير خشن و غليظ از نظر عامّه مردم است. 
از نظرگاه آواشناسى جديد، حرف «ض» جزء حروف شديد است. همچنين هر چند، در برخى كتابهاى تجويد به رسم گذشته، «ض» جزء حروف رخوت دار محسوب شده، لكن ابن جزرى در كتاب «النشر فى القراءات العشر» اظهار داشته، براى زبان هيچ حرفى به سنگينى «ض» نمى‏باشد.17

سوره فيل

تصوير حركت گروهى ديگر از گردنكشان تاريخ كه قرآن كريم و همه انسان‏ها، آنان را با مدد از نام «فيل» مى‏شناسند! همان گونه كه خداوند گروهى را با نام «اصحاب الجنه»، «اصحاب اليمين» و حتى «اصحاب النار» معرفى كرده، گروهى را هم با نام «اصحاب الفيل» شناسانده است. 
آهنگ اين سوره حركت پيلان تنومند را به خوبى نشان مى‏دهد.18

سوره قريش

تار و مار كردن پيلان، پيل بانان و پيل سواران، به منظور ايجاد سكون و آرامش براى قريش (ساكنان ام القرى) و ديگر مردمان، سخن اصلى اين سوره مى‏باشد تا كاروان‏هاى تجارى، پهنه دشت‏ها را در نوردد و مردمان به سپاس و عبادت پروردگارى بپردازند كه به آنها رزق و امنيت عطا كرده است. آرامش و امنيت و آهنگ بسيار ملايم اين سوره كه همچون آرامشى پس از طوفان است، اعجاب انگيز است. اين سوره 4 آيه دارد و تمامى آيات به حرف ماقبل ساكن ختم مى‏شوند و وقف بر هر آيه سكون‏ها را مضاعف مى‏سازد: قريش، صيف، بيت، خوف. همچنين در الفاظ درون آيات هم سكون‏هاى متعددى وجود دارند و هر يك به مثابه مانعى، از هر گونه سرعت و شدت در آهنگ سوره مى‏كاهند، بلكه ممانعت مى كنند. تعداد سكون‏هاى اين سوره با احتساب حروف مد، به 15 مورد مى‏رسد و مقايسه اين سوره با سوره «همزه» معناى بيشترى به اين رقم مى‏دهد.19

سوره همزه

سوره‏اى متضمن تهديد شديد و كوبنده نسبت به هر سخن چين طعنه زن. در اين سوره، الفاظ پايانى هر آيه به چند حرف متحرك پياپى ختم مى‏شوند. تعداد سكون‏هاى اين سوره كه 9 آيه دارد، بسيار كمتر از سوره چهار آيه‏اى قريش است، به گونه‏اى كه در نگاه نخست به چشم و گوش نمى‏خورند و شمارش آن‏ها نياز به دقت و تيزبينى دارد. در عوض، اين سوره كه سخن از خردكنندگى خاطيان مى‏زند، تشديدهاى فراوان پرده گوش را مى‏كوبند. هر چند تشديد هم از تركيب حروف ساكن پديد مى‏آيد، لكن هيچ گونه نمودى از سكون و آرامش وجود ندارد. شمار تهديدهاى اين سوره به 14 مورد مى‏رسد.20 مرحوم آية اللَّه طالقانى در اين باره مى‏نويسد: 
«اين سوره با آيات كوتاه، فصول متشابه، طنين خاص و هراس انگيز، دو روى و دو وضع متقابل و متعاكس زندگى و خوى و انديشه و اعمال كسانى را به شتاب از نظرها گذرانده است: همز، لمز، جمع، حسبان و خلود روى ديگر و متعاكس: نبذ، حطم، نار، موقدة و مؤصده، از آيه 6 كه نمودار بعد دورتر از انظار را دارد، آيات، كوتاه و سريع‏تر شده است.»21

سوره مسد

آهنگى كوبنده و در هم شكننده و نابود كننده آرمان و حيات تمام كسانى كه در برابر نداى توحيد قد علم كرده اند. اين سوره و آهنگ مخصوص آن در ذهن قرآن آموز، زمينه‏اى براى دريافت پيام اين آيات پديد مى‏آورد كه بيانگر سنّت هميشگى خداوندى در طرد و لعن و كشتار كسانى است كه تبليغات مسموم آنها، خار راه پيامبران بوده است. 
سيد قطب، درباره مسد سخن جالبى دارد، وى مى‏گويد: 
«اين سوره، پاسخى به جنگ اعلام شده از سوى ابولهب است كه به پيامبر گفت: «تبّالك» و خدا در اين‏جا خود امر جنگ را به عهده گرفته است.»22
در «تبت يدا ابى لهب و تب» ... تباب به معنى هلاكت و نابودى و قطع است. «تبت» نخستين، دعا و دومى گزارشى از تحقق اين دعا است و بدين ترتيب معركه پايان مى پذيرد و پرده فرو مى‏افتد! وى همچنين مى‏افزايد: در اين سوره به واسطه تناسب زنگ كلمات، صداى خشك و شكننده بستن و مستحكم ساختن پشته هيمه به گوش مى‏رسد. همان گونه كه اين سوره از به بند كشيدن گردن همسر ابولهب كه هيزم بيار معركه بود خبر مى‏دهد.
كوبندگى سوره تبت نسبت به ابولهب و امثال او در طول تاريخ جنبه ديگر سوره توحيد، «قل هو اللَّه احد» مى‏باشد. سوره نخست به معناى «لااله» و سوره دوم به معناى «الا اللَّه» مى‏باشد.23 سوره «مسد» و «اخلاص» از لحاظ ظاهر با هم مجاورت و آهنگى در ايقاعات دارند. از لحاظ باطن نيز چنين است، چنان كه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: هر كس جمعه‏اى بر او بگذرد و سوره «قل هو اللَّه أحد» را نخواند، بر دين ابولهب از دنيا رفته است.24

سوره والعاديات

سوره با قسم به اسبان جنگى 25 آغاز مى‏شود كه يورش مى‏آورند، نفس نفس مى‏زنند، با سمّ خود جرقه مى‏افروزند و غبار مى‏انگيزند. ايقاعات خاص اين سوره و تركيب تند حركات، عيناً تصويرگر اين صحنه پرشور هستند. آهنگ اين سوره با قسم‏هاى آن و هر دوى اين‏ها با جواب قسم و مطلب پايان سوره، همخوانى تام دارند. در آغاز سوره به اسبان يورش برنده و سركش قسم ياد شده و در جواب قسم، ناسپاسى و سركشى انسان و شديد بودن او در حب خير يعنى دوستى مال آمده است.26 همچنين در شروع سوره، تصويرى از برانگيخته شدن جرقه سمّ اسب‏ها و گرد و غبار ناشى از يورش و شيهه‏هاى آنهاست و در پايان سوره، تصوير زير و رو شدن قبرها و آشكار شدن پنهانى‏ها، دو صحنه چشمگير و خيره كننده. سيد قطب در اين باره چنين مى‏نويسد:
«سياق اين سوره در برخوردهاى سريع، شديد و حركت آفرين جريان دارد كه بر اثر پرش، جهش و دويدن با چابكى و سرعت از يكى به ديگرى منتقل مى‏گردد تا به آخر فقره برسد كه در آن، لفظ و سايه، موضوع و ايقاع همگى متوقف مى‏گردند، همان گونه كه دونده به پايان سير خود مى‏رسد.» «در آخر، غبار برانگيخته شده و سركشى و حرص، پراكندگى و جمع آورى، همگى به پايان خود مى‏رسند: به سوى خدا «انَّ ربَّهم يومئذ لخبير». (والعاديات /11)
به سخن سيد قطب بايد اين مطلب را نيز افزود كه حركات الف ممدوده در آغاز سوره (صبحاً، قدحاً ...) در پايان به حركت زير منتهى مى‏گردد: (خيبر) كه پايان كار را نشان مى‏دهد.27
موارد مذكور نمونه‏هايى از فضاى عمومى نظماهنگ سوره‏ها مى‏باشد كه شرح آنها گذشت.

2 - فضاى عمومى گروهى از آيات

پس از بررسى مواردى از فضاى عمومى نظماهنگ سوره‏ها، نوبت به بررسى همين حالت در سطحى محدودتر يعنى فضاى گروهى از آيات و يا گروه‏هاى آيه اى در يك سوره مى‏رسيم. اين حالت نيز به عنوان يكى ديگر از جنبه‏هاى نظماهنگ قرآن كريم است كه همگام با تغيير مفاهيم مورد بحث در يك يا چند آيه روى مى‏دهد. چنين امرى در سوره‏هاى قرآنى فراوان به چشم مى‏خورد. 
به عنون نمونه در سوره‏هاى «تكاثر»، «عاديات» و «علق» كه به ترتيب 11 8 و 19 آيه دارند، چنين حالتى سه بار روى مى‏دهد. 
سوره‏هاى »زلزال»، »انشقاق»، »انفطار»، «تكوير»، «نباء»، »مرسلات»، «معارج»، «حاقة»، «واقعه» و ... كه قيامت يكى از موضوعات اصلى آنهاست، در آغاز با توصيفى از قيامت آغاز مى شوند و سپس آهنگ هر سوره براى شرح وقايع قيامت، عذاب دنيوى اقوام پيشين و مانند آن، تغيير مى‏يابد.28 
در اين جا به عنوان نمونه تغييرات درونى آهنگ يك سوره مستقل را توضيح مى‏دهيم:

سوره فجر

در اين سوره 5 آيه نخست شامل چهار قسم، به علاوه پرسشى راجع به قسم‏هاست. 9 آيه بعد داستان هلاكت اقوام گذشته را با آهنگى متفاوت از شروع سوره و متناسب با موضوع، بررسى مى‏كند. اين 9 آيه داراى ايقاعاتى همسان هستند و همگى به حروفى كوتاه كه قبل از آن الف كشيده قرار دارد ختم مى‏شوند. در آيه «و ثمود الذين جابوا الصخر بالواد»، حرف ياء از لفظ «وادى» حذف شده تا ايقاع اين گروه از آيات آسيب نبيند. 
سيد قطب، آيات 21 و 22 اين سوره را داراى آهنگ نظامى كه مناسب دگرگونى يك باره و عذاب و بند نهادن است دانسته: «كلّا اذا دكّت الأرض دكّاً دكّاً و جاء ربّك و الملك صفّاً صفّاً». و در مقابل جو آرام، دوستانه و همراه با خشنودى و عاطفه‏اى را كه بر آيات پايانى اين سوره سايه افكنده مورد توجّه قرار مى‏دهد و از آن سخن مى‏گويد.29 «يا أيّتها النّفس المطمئنّة، ارجعى الى ربّك راضية مرضية، فادخلى فى عبادى، وادخلى جنتى». (فجر 27-30)

3 - چينش حروف در آيات

يكى از روش‏هاى نظماهنگ قرآنى، بررسى تأثير معنايى حروف و چينش آن‏ها در آيات قرآن است، ما در اين نوشتار به عنوان مثال به يك مورد اشاره مى‏نماييم: كاربرد حرف قاف، توالى و تكرار و چينش آن در آيات قرآنى با موضوعات متفاوت. 
1 - چينش حرف (قاف) در آيات مربوط به واقعه كوبنده قيامت. 
«القارعة، ما القارعة، و ما أدراك ما القارعة». (قارعه 1-3)
«لا اُقْسِمُ بيوم القيامة ، و لا اُقْسِمُ بالنّفس اللّوّامة».(قيامة /1-2)
«اذا السّماء انشقّت ، و أذنت لربّها و حقّت».(انشقاق /1-2)
«اذا وقعت الواقعة، ليس لوقعتها كاذبة».(واقعه /1-2)
«اقتربت السّاعة وانشقَّ القمر».(قمر /1)
2 - يا در آيات شريفه‏اى كه پس از سخن درباره قيامت، فرود آمدن تازيانه عذاب بر اقوام لجوج و سركش را تصوير مى‏نمايد. 
«الحاقّة، ما الحاقّة، و ما ادراك ما الحاقّة، كذّبت ثمود و عاد بالقارعة، فأمّا ثمود فأهلكوا بالطاغية».(حاقه /1-5)
3 - يا دو دسته از آيات ديگرى كه يكى حكايت‏گر سختى‏هاى انسان در مسير زندگى و ديگرى لحظه سخت بيرون رفتن جان از بدن است. 
«فلا اُقسم بالشّفق، واللّيل و ما وسق، والقمر اذا اتّسق، لتركبنَّ طبقاً عن طبق».(انشقاق 16-19)
«كلّا اذا بلغت التّراقى، و قيل من راق، و ظنَّ انّه الفراق، و التفت السّاق بالسّاق، الى ربّك يومئذ المساق». (قيامة /26-30)
در اين خصوص مى‏توان به كاربرد حرف «ق و ط» به صورت مشدد يا مفرد در عبارات زير، كه تناسب و توازنى ملموس با معانى آيات پديد آورده‏اند اشاره كرد: 
«و لكن بعدت عليهم الشّقّة». (توبه /42)
«إلاّ أن تقطّع قلوبهم». (توبه /110)
«سيطوّقون ما بخلوا به يوم القيامة». (آل عمران /180)
«يوم تشقّق الأرض عنهم سراعاً». (ق /44)
در مثال‏هايى كه گذشت؛ اكثر قريب به اتفاق افعالى كه «ق» يكى از حروف اصلى آن‏هاست، به گونه‏اى القا كننده مفهوم شدت و خشونت هستند.30

4 - تقديم و تأخير الفاظ و نقش آن در نظماهنگ قرآن

گاهى برخى الفاظ قرآنى به دلايلى از جمله رعايت نظماهنگ و شيوايى موسيقايى در يك آيه «تقدم و تأخر» مى‏يابند، كه اين موضوع داراى اقسامى است:

1. رعايت موزون فواصل آيات

جلال‏الدين سيوطى در الاتقان، به مناسبت‏هايى از اين موضوع سخن گفته است. از جمله ذيل نوع 44، علت تأخير «احوى» و تقديم «غثاء» در سوره «اعلى» را رعايت «فاصله» يعنى يكى از وجوه نظماهنگ شمرده است. وى مانند همين سخن را درباره عباراتى مثل «فللَّه الآخرة والاولى» (نجم /25) و «جمعناكم و الاوّلين» (مرسلات /38) آورده كه در آن‏ها، اصل بر ترتيب الفاظ برخلاف اين ترتيب بوده است.31

2. رعايت شيوايى كلام

گاه اين تقديم و تأخير داراى تأثيرى در روانى و شيوايى كلام و خلق موسيقى باطنى قرآن است. به عنوان مثال؛ زمانى كه دو تعبير «نور» و «هدى» براى تورات در دو بخش قرآن به كار مى‏رود، به منظور رعايت روانى مورد اشاره، ترتيب اين دو تعبير تغيير مى‏كند.32

5 - طول آيات

يكى از تناسب‏هاى آهنگين آيات قرآن، طول آيات است. تغيير طول آيات در سوره‏هاى مختلف، امرى تصادفى نيست و تدبر در اين زمينه، نكاتى ارزشمند را به نظر مى‏آورد. در اين نوشتار به بررسى اين موضوع در سوره شمس و نشان دادن نقش آن در نظماهنگ قرآنى مى‏پردازيم. 
سوره «شمس» داراى 11 قسم و 2 جواب براى اين قسم‏هاست. 
اين دو بخش در درون سوره به اتفاق، قسمتى واحد را پديد مى‏آورند كه عبارت از بيان سنتى خلل ناپذير در آفرينش و عالم انسانى است. خداى متعال سخن خود را در اين سوره زيبا با اشاره‏اى به داستان يكى از اقوام گردنكش تاريخ و عاقبت شوم و دردناك آن‏ها پى مى‏گيرد. بخش جديد، تغيير آهنگ در پى ندارد، جز اين كه در مواردى داستان با آيه‏اى به ظاهر كم حجم آغاز مى‏گردد و از آيه 9 تا 14 رفته رفته بر حجم هر آيه نسبت به آيه قبل افزوده مى‏شود. آيه 15 كه آخرين آيه و پايان بخش داستان است، كمترين حجم را داراست. گويى 7 آيه اين داستان دخالت تدريجى اين گروه را تا سر حد هلاكت به تصوير مى‏كشند و در آيه آخر كه نابودى آنان صورت گرفته و اثرى از آنان باقى نمانده، خداوند نيستى آنان را تجسم مى‏فرمايد:33 
«قد افلح من زكّيها، و قد خاب من دسّيها، كذّبت ثمود بطغويها، اذ انبعث اشقيها، فقال لهم رسول اللَّه ناقة اللَّه وَ سقيها، فكذَّبوهُ فعقروها فدَمدمَ عليهم ربّهم بذنبهم فسوّيها، و لايخافُ عقباها». (شمس /9-15)

6 - نقش نظماهنگ قرآن در تدبّر و حفظ قرآن كريم

تدبر، راه استوار و صراط مستقيم فهم قرآن كريم است. قرآن كريم تدبر و تذكر را هدف نزول خويش34 و تدبر را نيز راه خالى ديدن قرآن كريم از اختلاف دانسته است.35 آهنگ خاصى كه سوره‏ها و عبارت‏هاى قرآنى دارند، مفهوم خاصى را نيز در ذهن مستمع پديد مى‏آورد. در بيشتر مواقع، آهنگ آيات و روايات به همراه مفهوم كلى و انتزاعى شان در ذهن مى‏ماند؛ يعنى ذهن انسان متوجّه تك تك كلمات و الفاظ سوره‏اى كه آن آهنگ را پديد مى‏آورد نيست، بلكه تنها ارتباط اين آهنگ را با سوره‏اى ديگر كه به نحو عام داراى چنين معانى و آهنگ است در نظر مى‏آورد. گاهى ايجاد ارتباط ذهنى از اين حد ضعيف تر است و ذهن قارى يا مستمع قرآن از نظماهنگ يك سوره به نظماهنگ سوره يا سوره هاى ديگر و يا قسمتى از آنها منتقل مى‏شود، با آن كه از مفاهيم اين سوره‏ها اطلاع دقيقى ندارد. به عنوان مثال؛ سوره مباركه حاقه، داراى شباهت‏هايى آهنگين با سوره مباركه واقعه است. اين همسانى در آغاز سوره و در نظر اول چندان محسوس نيست و حتى طول برخى آيات سوره حاقه به چندين برابر آيات سوره واقعه مى‏رسد، لكن اين تشابه چندان كه قارى به سمت آخر سوره مى‏رود شدت مى گيرد و بر روى آخرين آيه هر دو سوره تطابق كامل پيدا مى‏كند. همسانى آهنگين، ذهن مستمع و قارى را متوجّه همسانى لفظى و مفهومى نموده و اين به نوبه خود راه را براى تدبر جدى مى‏گشايد. 
«بسم اللَّه الرحمن الرحيم، الحاقّة، ما الحاقّة، ... كذّبت ثمود و عاد بالقارعة» (حاقه /1-5)
«بسم اللَّه الرحمن الرحيم، اذا وقعت الواقعة، ليس لوقعتها كاذبة». (واقعه /1-2)
(تكذيب روز قيامت توسط عاد و ثمود) / (روز قيامت تكذيب بردار نيست) 
«فما منكم من أحد عنه حاجزين»،(حاقه /47) فلولا ان كنتم غير مدينين، ترجعونها إن كنتم صادقين». (واقعه /86-87) (ضعف مخاطبان در برابر پديده مرگ و عذاب) / (ضعف مخاطبان در برابر پديده مرگ).
«و انّه لحق اليقين»، (حاقه /51) «انّ هذا لهو حق اليقين». (واقعه /95) «فسبح باسم ربك العظيم»، (حاقه /52) «فسبح باسم ربك العظيم». (واقعه /96) به كمك اين تنظير كه از وجوه تدبر مى‏باشد، نكات متعددى آشكار مى‏شود.
رابطه‏اى كه بين «ترفه» (رفاه زدگى)، عدم تشويق و اهتمام نسبت به معيشت مساكين، و عدم ايمان به خدا وجود دارد، قرار گرفتن در وضعيتى كه محتضر مشاهده مى‏كند، در زمره يكى از وجوه غيبى كه مورد قسم و توجّه الهى است، از آن جمله است.36 روشن است كه اين نكات، بدين معنا نيست كه صرف وجود برخى هماهنگى‏ها در آيات قرآنى، سبب پيوند مستقيم آنها با يكديگر مى‏شود و بين اين دو تلازمى دائمى برقرار است، بلكه مقصود اين است كه در موارد زياد، ايقاع و آهنگ مى‏تواند يكى از قرائن قوى مبنى بر وجود ارتباط باشد، تا با جلب توجّه قارى و مستمع، وى را به تأمل بيشتر و در صورت امكان، پى بردن به ديگر موارد تشابه وادارد كه به نمونه‏اى از آن اشاره شد.
از ديگر آثار نظماهنگ قرآن در اين وادى، اثرى است كه در حفظ قرآن كريم چه به معناى عام (مصونيت آن از تحريف) و چه به معناى خاص (جاى‏گيرى آسان آن در سينه‏ها) داشته و دارد. نظماهنگ قرآن، حفظ قرآن را آسان مى‏كند و آسان بودن قرآن كريم براى حفظ در آيه «و لقد يسّرنا القرآن للذّكر فهل من مُدَّكر» (قمر /17) مورد اشاره قرار گرفته است. 
اين آيه در واقع حاوى دو نكته مهم است:
1 - قرآن، «تيسير» گردانيده شده است. 
2 - هدف از اين «تيسير» ذكر شدن قرآن است. ذكر شدن قرآن، به معناى ارتباط آن با «ذاكر» انسانى است كه عبارت از اعماق قلب اوست و يكى از ابعاد اين «تيسير» ملاحظه حكمت‏هاى دقيق فنى و كلامى است.37 اين است كه مى‏بينيم، آدمى با داشتن حافظه‏اى متوسط و معمولى بارها بسيارى از زيارات، دعاها، اشعار و قصايد عربى را مى‏خواند و موفق به سپردن آنها به ذاكره خود به گونه‏اى كه بتواند بدون هيچ اشكال و مشكلى به زمزمه آنها بپردازد، نمى‏شود، ولى حفظ قرآن، با صرف نيرو و فرصتى اندك، امكان پذير و در عين حال به راحتى، زمزمه‏پذير است. 
«قرآن، آبشار گونه بر زبان مى‏گذرد؛ چون در چينش واژه‏ها روانى و سلامت رعايت شده و خواندن آن، مثل آمدن از فراز به نشيب و نه از نشيب به فراز - مثل بسيارى از كتاب‏هاى ديگر است.»38

7 - فواصل آيات، نقش و آثار آن در نظماهنگ قرآن

قرآن كريم به سوره‏ها و سپس آيه‏ها تقسيم شده و پايان هر آيه با حرفى مشخص مى‏شود كه آن را در اين مقام، «فاصله» ناميده اند. فاصله داراى نقش اساسى در آفرينش نظماهنگ قرآن است. عمل آن، همچون عمل قافيه در شعر و سجع در نثر مى‏باشد،دانشمندان پيشين به دليل دورى جستن از تشبيه نادرست قرآن به شعر، از همين اندازه نيز اجتناب كرده و حروف سجع آفرين پايانه‏هاى آيات را فاصله ناميده‏اند و گويند خداوند متعال بر اين تكيه و تصريح فرموده كه بنده و فرستاده خويش را شعر نياموخته و چنين چيزى شايستگى او و رسالت او را نداشته است. «و ما علّمناه الشعر و ما ينبغى له إن هو إلاّ ذكر و قرآن مبين لينذر من كان حيّا و يحقّ القول على الكافرين». (يس /69-70)
پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم و پيش از او پيامبران ديگر آمدند تا نور فطرت را در دل انسان‏ها پيدا و گنجينه‏هاى خرد را كه نهفته در درون ايشان است آشكار سازند.39 از اين رو شعر در آستان اين رسالت راهى ندارد و سخن كتابى همانند قرآن، دور از شعرى است كه قوام و دوام آن به عنصر خيال و مواردى همچون مبالغه، اغراق و مانند آن مى‏باشد. با اين همه، كلام هنرمندانه قرآن آراسته به زيبايى هايى است كه در شعر نيز وجود دارد كه از آن جمله «فواصل آيات» را مى‏توان نام برد در اين مورد به عنوان مثال مى‏توان به آيات سوره طه اشاره كرد، هنگامى كه موسى‏عليه السلام براى مأموريت رسالت آماده مى‏شود از خداى متعال درخواست‏هايى مى‏كند و خداوند درخواست‏هاى وى را برآورده مى‏سازد و پاسخ وى را با اين آيه آغاز مى‏كند: «قال قد أوتيت سؤلك يا موسى» (طه /36) آيات ادامه مى يابد و پس از چند آيه كه در برگيرنده ياد كرد نعمت‏ها و منت‏هاى الهى است، به اين بخش مى‏رسد: 
«فرجعناك الى امّك كى تقرّ عينها و لاتحزن و قتلت نفساً. فنجّيناك من الغم و فتنّاك فتوناً فلبثت سنين فى أهل مدين ثم جئت على قدر يا موسى».(طه /40)
اين آيه نيز همانند آيه پيشين به خطاب «يا موسى» ختم مى‏شود. ختم اين آيه به خطاب مكرر، هم تنبه مجددى براى موسى از جانب خداوند است، و هم سخن را به بهترين شكل موزون مى‏سازد، بى آنكه هيچ احساس زيادت و تكرارى پديد آيد. 
هنگامى كه از فواصل آيات سخن به ميان مى‏آيد، منظور زمانى است كه بر آخر كلمات، وقف و سكون داده مى‏شود، در غير اين صورت، نظم آهنگين فواصل بر هم مى‏خورد. نظير آن چه در اين آيات يده مى‏شود:
«ثم أدبر و استكبر، فقال إن هذا إلّا سحر يؤثر، إن هذا الّا قول البشر، سأصليه سقر، و ما أدريك ما سقر، لاتبقى و لاتذر، لوّاحة للبشر». (مدثر /23-29)
بسيار روشن است كه در گروه‏هاى آيه‏اى فوق، تنها با وقف بر سر آيات است كه همسانى آهنگين فواصل به چشم مى‏خورد.

آثار فواصل بر نظماهنگ قرآن

قبلا اشاره شد كه كاركرد فواصل آيات در قرآن، تقريباً همان كاركرد قافيه در شعر است ولى فراتر از آن و منحصر به خود مى‏باشد. به هر حال، فواصل آيات آثار و عملكردهايى را در ايجاد نظماهنگ دقيق در ميان آيه‏هاى شريفه قرآنى دارد كه از آن جمله اند: 
1 - تأثير موسيقايى. 
2 - تشخّصى كه به كلمات خاص هر آيه مى‏بخشد. 
3 - لذتى كه قافيه از برآورده شدن يك انتظار به وجود مى‏آورد، در فواصل آيات اين لذت چندين برابر ديده مى‏شود و باعث ايجاد نشاط روحى خواننده (قارى) قرآن مى‏گردد.
4 - زيبايى معنوى يا تنوع در عين وحدت.
5 - تنظيم فكر و احساس قارى قرآن.
6 - استوارى لفظى آيات.
7 - كمك به حافظه و سرعت انتقال قاريان قرآن، جهت فهم مفاهيم قرآنى.
8 - ايجاد وحدت در شكل آيات.
9 - كمك به تداعى معانى.
10 - توجّه دادن به زيبايى ذاتى كلمات.
11 - تناسب و قرينه سازى.
12 - ايجاد قالب مشخص و حفظ وحدت در بين آيات.40


پی نوشت‌ها:

1 - بلسان عربى مبين. (شعراء/ 195)
2 - اشاره است به حديث: «فضل القرآن على سائر الكلام كفضل اللَّه على سائر خلقه»؛ بحارالانوار، 19/92. 
3 - اسراء / 9
4 - ر. مقاله: معرفت، محمدهادى؛ نظماهنگ در قرآن، ميراث جاويدان، سال اول، شماره اوّل، 1371، ش /4.
5 - اعراف/ 176
6 - محمود، مصطفى؛ القرآن محاولة لفهم عصرى، چاپ ششم، دارالمعارف، قاهره، / 14 - 17.
7 - محمود، مصطفى؛ همان/ 17-19
8 - ر.ك: فصلنامه بينات، ش 75-80 / 20
9 - ر.ك: مندور، محمد؛ در نقد و ادب، ترجمه دكتر على شريعتى، / 139-140
10 - محمود، مصطفى؛ همان، / 19-20.
11 - ر.ك: باطنى، محمد رضا؛ مسائل زبان شناسى نوين، / 51-59.
12 - (و ما أرسلناك الا كافة للناس بشيراً و نذيراً و لكن اكثر الناس لا يعلمون) (سبأ/ 28)
13 - كلينى، محمد بن يعقوب، اصول كافى، تحقيق استاد على اكبر غفارى، 632 / 2.
14 - ر.ك: فصلنامه بينات، ش 65-69 / 33
15 - اين موارد بدون احتساب سوره حمد است.
16 - ر.ك: انيس، ابراهيم؛ الاصوات اللغوية، / 23-24
17 - همان / 50-51
18 - ر.ك: فصلنامه بينات، ش88 / 20
19 - همان، 88 - 89
20 - همان، / 89
21 - ر.ك: طالقانى، سيد محمود؛ پرتوى از قرآن، ج 2 از جزء سى ام، /254-255.
22 - ر.ك: سيد قطب؛ فى ظلال القرآن، 699-700 / 8.
23 - ر.ك: فصلنامه بينات، ش 87-88 / 20.
24 - مجلسى، محمد باقر؛ بحارالانوار، 207/89
25 - برخى مراد از «والعاديات » را شتران حجاج دانسته‏اند و دلايلى هم در اين باره ذكر نموده‏اند، اين تطبيق با آيه دوم اين سوره مناسبت ندارد؛ پرتوى از قرآن، ج 1 از جزء سى ام، ذيل سوره والعاديات 
26 - از تناسبهاى ديگر اين سوره، تعبيرى است كه از مال به «خير» شده است. قرآن كريم علاوه بر آن كه در جاهاى ديگر نيز از مال به خير تعبير فرموده (بقره/180) از اسب نيز همين تعبير را كرده است: (ص/32).
27 - ر.ك: سيد قطب؛ فى ظلال القرآن، / 642 - 643.
28 - ر.ك: فصلنامه بينات ش 38 - 39 / 25.
29 - ر.ك: سيد قطب؛ آفرينش هنرى در قرآن، ترجمه محمد مهدى فولادوند، 102 - 103.
30 - براى مطالعه تفصيلى اين موضوع رجوع كنيد به: 
صبحى صالح؛ در اسات فى فقه اللغة، 141 - 168. ابراهيم انيس؛ آواشناسى زبان عربى، 96 - 97. اصمعى؛ المزهر فى علوم اللغة و انواعها، 50-51، شايان ياداست كه وى مثالهاى اين باب را از كتاب خصايص ابن جنى آورده است. فصلنامه بينات، ش 42-50 / 25.
31 - ر.ك: سيوطى، جلال الدين عبدالرحمان؛ الاتقان، 17-18/2.
32 - آن دو بخش، آيات 44 و 91 سوره مائده و سوره انعام مى‏باشند، به طورى كه اگر ترتيب موجود در اين دو آيه تغيير يابد، روانى كلام آسيب خواهد ديد. 
33 - ر.ك: فصلنامه بينات، ش 57 - 59 / 25.
34 - ص / 29.
35 - نساء / 82.
36 - ر.ك: فصلنامه بينات ، ش 53/ - 55 / 33 .
37 - در قرآن كريم در مورد حفظ قرآن (به معناى از بركردن) تعبير حفظ نيامده، بلكه تعبير حفظ، در مورد مصونيت قرآن به كار رفته است: «انّا نحن نزّلنا الذكر و انّا له لحافظون» (حجر/ آيه 9) در مورد حفظ و حافظه به طور كلى از واژه «ذكر» استفاده شده و ذكر نيز در ارتباط مستقيم با قلب دانسته شده است. 
38 - ر.ك: حسن عرفان؛ پژوهشى در شيوه‏هاى اعجاز قرآن، 40 - 41.
39 - نهج البلاغه، خطبه ى اول.
40 - جهت مطالعه اين خصائص و آثار در مورد قافيه در شعر؛ ر.ك: شفيعى كدكنى، محمد رضا؛ موسيقى شعر/ 60 - 62.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت: 6:25 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

قرآن؛ جمهوريّت و مردم‏سالارى

بازديد: 185
قرآن؛ جمهوريّت و مردم‏سالارى

مسعود پورفرد

چکیده: نويسنده نخست تعريفى از جمهوريت ارائه مى كند آنگاه به مؤلفه هاى بنيادى و علمى آن مى پردازد. در بخش مؤلفه هاى بنيادى از عناوينى چون: توحيد در ساحت انديشهوزى، عدالت محورى، قانونمندى، آزادى انديشه، رضايت و مقبوليت عامه بحث مى كند و دربخش مؤلفه هاى عينى و علمى محورهاى زير را مورد بررسى قرار مى دهد: هدايت و رهبرى مستمر، جامعه دينى، وجود نهادهاى نظارتى، مشاركت سياسى فراگير. 

كليد واژه‏ها: قرآن، جمهوريت، مردم سالارى، توحيد، عدالت، قانونمندى، آزادى، مقبوليت، رهبرى، جامعه دينى، مشاركت، نهاد نظارتى

با توجه به نص صريح قرآن (وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيّ‏ءٍ) (نحل /89) قرآن كتاب هدايت و بيانگر تمام معارف ضرورى و سودمند براى بشريت و انسانيت است، بنابراين شناخت محتوا و مقاصد قرآن بر همه دانش‏پژوهان ضرورى است. از سوى ديگر شناخت مقاصد قرآننيازمند مراجعه به آيات و به سخن آوردن آنهاست.
حضرت على‏عليه السلام مى‏فرمايد: «ذلك القرآن فاستنطقوه ولن ينطق»1 يعنى قرآن را به سخن بياوريد به تعبير ديگر از قرآن سؤال كنيد تا پاسخ بگيريد. 
مقاله حاضر بر اساس رهيافت درون دينى تلاش مى‏كند تا مفهوم جمهوريت و مردم‏سالارى را در قرآن مورد بررسى قرار دهد. در اين راستا ضمن بررسى مفاهيم فوق به عناصر و مؤلفه‏هاى اساسى آنها نيز اشاره خواهد كرد. 
به لحاظ ريشه‏شناسى )اتيمولوژى) مردم سالارى به معناى حاكميت مردم و امور همگانى تعريف شده است اين تعريف خود متضمن دو نكته اساسى است، حضور مردم در صحنه و جامعه سازمان يافته. «مفهوم مردم سالارى در ميان طرفدارانش از ديدگاه‏هاى يكسانى برخوردار نيست.»2 و در بيشتر مناطق جهان اين واژه‏ها با اختلاف سليقه‏ها تحقق يافته و با ايده‏هاى سياسى مختلف همساز و همراه شده است كه نشان مى‏دهد مردم سالارى مضمونى واحد، مورد توافق همه ندارند.3 و با تحولات اجتماعى جوامع مختلف سيماى گوناگون به خود گرفته است. امّا با اغماض مى‏توان گفت نظريه‏پردازان دست‏كم بر سر موضوع مشاركت سياسى مردم در تصميم‏گيرى‏هاى درون نظام سياسى اتفاق نظر دارند.4 اگر مردم سالارى را به معناى شيوه زندگى سياسى مردم كه همان جامعه سامان يافته با حفظ منافع مردم است؛ در نظر بگيريم در تأييد آن مى‏توان به منابع و مآخذ بى شمارى در اسلام اشاره كرد، مؤيد رابطه جدايى‏ناپذير جامعه اسلامى و مفهوم مردم سالارى، حكومت حضرت على‏عليه السلام است، با آنكه ايشان امام بر حق بود و پس از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم حكومت الهى به ايشان مى‏رسيد امّا تا تأييد جامعه و قبول مردم در قالب بيعت صورت نگرفت حضرت هيچ اقدامى براى كسب قدرت از طريق زور يا طرق ديگر ننمود، آنچه نظام سياسى اسلام را امكان‏پذير مى‏سازد، قبضه قدرت نيست، بلكه توسعه فرهنگ دينى در درون جامعه است.
امام خمينى‏رحمه الله جمهوريت (مردم سالارى نوعى نظام سياسى جمهورى) را در مضامين و قالب‏هاى متفاوت و عمدتاً در كنار واژه اسلام و يا مرتبط با آن مطرح مى‏كردند، از نظر ايشان اگر منظور از جمهوريت دادن حق وضع قانون به مردم باشد، مردود است. از اين جهت نظام اسلامى از ديدگاه امام با جمهوريت نيز ناسازگار است. امّا اگر مراد از جمهوريت احترام به مردم و نفى هرگونه سلطه ديگران و اجراى احكام دينى باشد در اين صورت از نظر امام مورد پذيرش است، زيرا نظام سياسى تأسيس نهاد حكومت از ديدگاه اسلام براى تحقق مصالح و مقاصد عامه شريعت است پس آن جهت اعتلاى دين و اقامه ارزش‏هاى بشرى بر كسى پوشيده نيست.
همان گونه كه اشاره شد دانش پژوهان تعابير و برداشت‏هاى مختلفى از جمهوريت ارائه كرده‏اند. مقصود ما از مفهوم «مردم سالارى» نوعى از شيوه زندگى سياسى است كه با تحولات اجتماعى جوامع مختلف سيماى گوناگون به خود مى‏گيرد. بر اين اساس به بررسى نظام سياسى دينى و عناصر و مؤلفه‏هاى آن در قرآن مى‏پردازيم. 
بى‏شك واژه جمهوريت در قرآن وجود ندارد امّا در صورتى كه ما آنها را معادل يك نظام سياسى در نظر بگيريم آنگاه از طريق عناصر و مؤلفه‏هاى ذكر شده در قرآن مى‏توان به اصول و قواعدى دست يافت كه كمك شايانى در درك مفهوم مورد نظر خواهد كرد. بر اين اساس مؤلفه‏ها و عناصر تشكيل دهنده نظام سياسى دينى به دو بخش تقسيم مى‏شوند:
- عناصر و اصول بنيادى نظام سياسى دينى
- مؤلفه‏هاى عينى و عملى نظام سياسى دينى 
مراد از عناصرواصول بنيادى نظام سياسى دينى اصولى است كه پايه و اساس براى مقومات حكومت دينى تلقى مى‏شود. و مراد از مؤلفه‏هاى عينى و عملى مجموعه‏اى از عناصرى هستند كه از حوزه باور و اعتقادات فراتر رفته و جنبه عملى و مصداقى دارند.

عناصر و اصول بنيادى «نظام سياسى دينى در قرآن»
1 - توحيد در ساحت خرد و انديشه ورزى

آموزه توحيد اختصاص به آيين اسلام ندارد بلكه همه پيامبران الهى مردم را به سوى توحيد فرا خوانده و همه اديان الهى اديان توحيدى بوده‏اند. در قرآن مجيد آمده است: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ» (انبياء /25)؛ پيش از تو هيچ پيامبرى نفرستاديم مگر اين كه به او وحى كرديم كه خدايى جز من نيست، پس مرا بپرستيد». و در دعوت انبياء پيشين، اهتمام ويژه‏اى به اصل توحيد وجود دارد، شعار توحيد با تعابير گوناگونى هم چون «لا اِله الا اللَّه» (صافات /37، محمّد /47)؛ «لا اله الا هو» (بقره /255 163، آل عمران /18 و 62) و «لا اله اِلا انا» (نحل /2، انبياء /25)؛ ده‏ها بار در قرآن تكرار شده است. محمد رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم نيز به فرمان الهى اعلام مى‏كند كه سر لوحه رسالت او دعوت مردمان به توحيد است.5
اصولاً اسلام آيين توحيد است و در اهميت آن همين بس كه اولين شرط تشرف انسان به آيين حيات بخش اسلام اعتراف به توحيد در كنار پذيرش رسالت پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم است. شالوده نظام سياسى دينى بر اصل توحيد استوار است و بسيارى از دستورات و آداب دينى از روح توحيدى اسلام سرچشمه مى‏گيرد. توحيد آدمى را در ساحت خرد و انديشه دگرگون مى‏سازد و به آن رنگ و بوى خاصى مى‏بخشد. اصل در ديدگاه نظام سياسى دينى عدم تقابل بين خدا و انسان است، خداوند منشأ قانون گذارى است و انسان خليفه خدا در روى زمين و از همين رو انسان منشأ و مبدأ تحولات اجتماعى شناخته مى‏شود، امّا در نگرش غير دينى بشر در مقابل طبيعت قرار مى‏گيرد و انديشه تسخير جهان يك هدف محسوب مى‏شود، جهان عارى از معنويت تلقى مى‏گردد و احتمالاً مقوله مسئوليت پذيرى به مسئوليّت گريزى تبديل مى‏شود.6 انسان در نگرش دينى موجودى آزاد و مسئوليت‏پذير است كه با اختيار خود حركت به سوى كمال يا ضد آن را انتخاب مى‏كند. آموزه توحيدى در اسلام، كامل‏ترين تجلى خود را يافته است. از نظر قرآن، خداوند مثل و مانند ندارد، «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَي‏ءٌ» (شورى /11)؛ او بى نياز مطلق است. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» (فاطر /15)؛ و نيز به همه چيز آگاه و بر همه چيز تواناست «إِنَّهُ بِكُلِّ شَي‏ءٍ عَلِيمٌ» (شورى /12) «و... إِنَّهُ عَلى كُلِّ شَيّ‏ءٍ قَديرٌ» (حج /6)؛ او مجمع كمالات است و از هر نقصى منزه و مبرّاست «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى (اعراف /180) و تنها جهان بينى توحيدى است كه از تمام ويژگى‏هاى مطلوب مانند عقلانى بودن، معنابخشى به‏زندگى، آرمان‏ساز و شوق‏انگيز بودن، به هدف‏هاى متعالى تقدس بخشنده و سرانجام تعهدآور است. بنابراين يكى از مقومات حكومت دينى اصل توحيد است.

2 - اصل عدالت و عدالت محورى

اديان آسمانى همواره انسان را به عدل و داد، فرا خوانده‏اند. 
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، براى خدا به داد برخيزيد، به عدالت شهادت دهيد»7... «عدالت كنيد كه آن به تقوا نزديك‏تر است»8 براى عدل، معانى گوناگونى، مانند رعايت تساوى و دورى از تبعيض، رعايت حقوق ديگران و قرار دادن افراد و اشيا در جايگاه شايسته خود بر شمرده‏اند معناى كلام حضرت اميرعليه السلام كه فرمود: «العدل يضع الامور مواضعها»9 مطرح شده است بر اين اساس عدالت الهى به اين معنا است كه خدا با هر يك از آفريدگان خويش آن چنان كه سزاوار آن است رفتار مى‏كند و آن را در موضعى كه سزاى او است، مى‏نشاند و چيزى را كه شايسته آن است به او عطا مى‏كند. در قرآن كريم آمده است: «إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» (يونس /44)؛ «خدا به هيچ وجه به مردم ستم نمى‏كند، ليكن مردم خود بر خويشتن ستم مى‏كنند» و گاه نيز از عدالت ورزى خداوند در دامنه‏اى گسترده‏تر حكايت مى‏كند، «وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعالَمِينَ؛ (آل عمران /108) «و خدا هيچ ستمى بر جهانيان نمى‏خواهد». رابطه توان و تكليف انسان را بر اساس عدالت تنظيم مى‏نمايد و مى‏فرمايد: «وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (مؤمنون /62)؛ «و هيچ كس را جز به قدر توانش تكليف نمى‏كنيم، و نزد ما كتابى است كه به حق سخن مى‏گويد و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت». و نيز در قضيه داورى در روز رستاخيز خداوند از اجراى عدالت و ترازوهاى عدالت سخن به ميان مى‏آورد، «وَ نَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً» (انبياء /47)؛ «وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً (اسراء /15)؛ «و ما تا پيامبرى را برنينگيزيم، به عذاب نمى‏پردازيم».
با توجه به آيات فوق، در بينش اسلامى عدالت در اصل خلقت، قانون گذارى و نظام تشريع از امور مسلم به شمار مى‏رود و نيز هدف نهايى ارسال پيامبران عدالت معرفى شده است. فقدان عدالت در جامعه مخالفت صريح با دستورات خداوند در آيه شريفه «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» (نحل /90) است. اين موضوع چنان مهم تلقى شده است كه در برخورد با خصم كينه توز نبايد از مرز عدالت عدول كرد.10 در نظام سياسى دينى افراد با ايمان بايد با ابزار عدالت حركت كنند.

3 - اصول قانون و قانون مندى

در نظام سياسى دينى فرض بر اين است كه قوانين مخالفتى با «ما انزل اللَّه» ندارند، زيرا در غير اين صورت افراد از جرگه مسلمانان و موحدان خارج مى‏شوند. زيرا براساس نص قرآن: 
«مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ»، (مائده /44) «هُمُ الظَّالِمُونَ» (مائده /45)، «هُمُ الْفاسِقُونَ» (مائده /47).
منظور از قانون مجموعه بايدها و نبايدهايى است كه شيوه رفتار انسان را در زندگى اجتماعى تبيين مى‏كند. ضرورت قانون از آن روست كه انسان موجودى اجتماعى است و لازمه اجتماعى بودن برخورد منافع و پيدايش تزاحم بين افراد است. براى رفع اين تزاحم‏ها به قانون نيازمنديم تا در سايه آن روابط تنظيم گردد، بدون قانون هدف از زندگى جمعى كه برخوردارى از مواهب زندگى در جهت استكمال معنوى و مادّى است تحقق نخواهد يافت، بنابراين وجود قانون براى جامعه ضرورى است، امّا خاستگاه قانون چيست؟ بر اساس فرهنگ دينى منشأ قانون، خداوند متعال است و حق قانونگذارى منحصر به خداوند است. و طبيعى است قانونى مطلوب است كه، در راستاى تقرب به خداوند، همه ابعاد وجودى انسان اعم از مادى و معنوى را در بر گيرد و كمال همه جانبه او را تضمين كند، آياتى كه قانونگذارى را از آن خدا مى‏دانند و به هيچ كس اجازه نمى‏دهند كه در قلمرو حق مخصوص خدا وارد شود بسيارند از جمله: حكم و حاكميت از آن خدا است «إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلَّهِ» (يوسف /47) كه در دو مورد از سوره يوسف وارد شده است البته قوانين به دو بخش ثابت و متغير تقسيم مى‏شوند.
قوانين ثابت: شامل مقررات و قوانين ثابت و تغييرناپذير شريعت الهى است كه ولى امر نيز حق مخالفت با آن را ندارد.
قوانين متغير: شامل قوانينى است كه متناسب با شرايط زمانى، مكانى و زيستى مختلف تغيير مى‏كند، بنابراين در نظام سياسى دينى در قوانين متغير برحسب مقتضيات زمان و مكان تغييرات رخ مى‏دهد. اين گونه موارد نشان مى‏دهد كه اسلام هرگز به نيازهاى متغير، لباس جاودانگى نپوشانده و شكل زندگى را در هيچ عصرى به عنوان «امرى مقدس» تلقى نكرده است. و مسائل زير را مورد مداقّه قرار داده است.
1 - گستره، تنوع و جامعيت قوانين اسلامى 
2 - عنايت خاص به تبيين و ترويج قوانين اجتماعى و سياسى جامعه
3 - تأثير قدرت سياسى در عينيت اين قوانين
4 - مسئوليت‏ها و تكاليف دولت اسلامى.
بنابراين كار ويژه مجموعه مقررات و قوانين سازگار با «ما انزل اللَّه» را مى‏توان در كارآمدى و عملكرد نظام سياسى دينى جست و جو كرد از قبيل متعهد شدن حاكم به تجديد ميثاق با مردم، اعمال نظارت و كنترل مردم بر مقامات حكومت دينى، ايجاد توازن قدرت سياسى ميان صاحبان قدرت. نكته مهم اين كه كار ويژه قانون بر خلاف تصور رايج صرفاً جلوگيرى از استبداد نيست، بلكه قانون هم كار ويژه‏هاى باز دارنده استبداد و هم كار ويژه‏هاى مساعد و حمايت مردمى را دارد.

4 - اصل آزادى و آزاد انديشى

قرائت‏هاى متعددى از آزادى ارائه شده است، گاهى به معناى رفع موانع اجبارى براى انجام دادن عملى است كه تعبير به «رهايى» نيز مى‏شود و در برخى موارد به معناى ايجاد مقتضيات درونى است يعنى فرد بتواند با پرورش استعدادهاى خود استفاده‏هاى لازم را از محيط بيرونى خود و شرايط موجود در آن ببرد.11
منظور از آزادى در اين تحقيق فراهم شدن زمينه‏ها و شرايط براى رسيدن افراد به غايات خويش است. منظور از غايت شكوفايى و كمال نفس انسانيت است كه همان اهتمام ورزيدن به اوامر خداوند مى‏باشد. انسان‏ها در نظام سياسى دين آزادند در چارچوب همان قراردادها و قوانينى كه با «ما انزل اللَّه» مخالفت ندارند فعاليت كنند، زيرا خداوند راه خير و فضيلت و هم چنين شّر و ناسپاسى را نشان داده و بر نقش انتخاب‏گرى انسان، آزادى و اختيار او تأكيد كرده است «إِنَّا خَلَقْنا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً، إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً» (انسان /2 و 3)؛ و ائمه‏عليه السلام نيز انسان‏ها را در نظام خلقت آزاده معرفى كرده‏اند. «ايّها الناس انّ آدم لم يلد عبداً و لا امة و اِنَّ الناس كلهم اَحداً»12.
انسان‏شناسى قرآن داراى ويژگى‏هاى مختلفى است كه مهم‏ترين آنها - كه به نوعى در ارتباط با آزادى انسان است عبارتند از:

- انسان خليفه و جانشين خداوند در روى زمين است:

«وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَتَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ». (بقره /30) در اين آيه شريفه انسان داراى ارزش والايى است كه از وى به عنوان «خليفه» خداوند ياد مى‏شود يعنى انسان آزاد از ديدگاه قرآن داراى خصلت خليفةاللَّهى است.

- انسان شخصيتى مستقل و آزاد دارد:

از نظر قرآن كريم انسان موجودى است كه در انتخاب راه پس از هدايت، آزاد است، در سوره انسان پس از آنكه آدمى را داراى نعمت شنوايى و بينايى دانسته است مى‏فرمايد: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً» (انسان /3)؛ «ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد، خواه ناسپاس» و نيز در مورد ديگر آمده است «وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ» (بلد /10) بر اساس اين موارد انسان در انتخاب راه آزاد است و مى‏تواند آن را بپذيرد يا رد كند. بنابراين يكى ديگر از شاخص‏هاى انسان، آزاد بودن اوست.

- انسان موجودى است خودمختار و مى‏تواند سرنوشت خويش را تغيير دهد:

از نگاه قرآن انسان مى‏تواند سرنوشت خودش را تغيير دهد. از اين رو سنت الهى بر اين قرار گرفته تا زمانى كه انسان‏ها در يك جامعه تصميم به تغيير حيات اجتماعى خود نداشته باشند، خداوند نيز تغييرى در حيات زندگى آنها ايجاد نكند «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد /11)؛ «خداوند سرنوشت هيچ قومى را تغيير نمى‏دهد، مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند.»
بر اساس اين آيه شريفه اگر انسان‏ها موانع درونى خود را شناسايى كنند و آنگاه درصدد رفع آنها بر آيند، خداوند نيز تغييرات لازم را در زندگى و سرنوشت آنان انجام خواهد داد. از نگاه قرآن، انسان موجودى است با اراده و مختار و نيز توانمند در ايجاد تغيير وضعيت خود. اين خصلت با آزادى انسان ارتباط عميقى دارد، پس آزادى انسان زمانى مقبوليت دارد كه او بتواند سرنوشت خويش را تعيين كند.

- رهايى از سلطه ديگران راه ديگرى براى آزادى انسان:

قرآن هر گونه راه سلطه انسان بر انسان را مسدود كرده است در سوره آل عمران آمده است:
«قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ». (آل‏عمران/64)
بر اساس اين آيه، سلطه افراد كه از آن به «ارباب» تعبير شده، ممنوع اعلام گرديده است. يعنى هيچ كسى حق ندارد خود را ارباب ديگران قرار داده و بر ديگرى سلطه روا دارد و از سوى ديگر نيز هيچ كسى حق ندارد ديگران را ارباب خود قرار داده و سلطه ديگران را بپذيرد زيرا اتخاذ ارباب در رديف شرك به خدا تلقى شده كه اهميت زياد اين مسأله را بيان مى‏كند.

- رهايى از هواهاى نفسانى:

از نگاه قرآن، انسان آزاد كسى است كه اسير هواهاى نفسانى و اميال زودگذر خود نباشد زيرا يكى از موانع آزادى انسان همين غرايز شهوانى و هواهاى نفسانى است در سوره اعراف سياست انبياء را رهايى انسان از غُل و زنجير دانسته «وَيَضَعُ عَنُْمْ إِصرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ». (اعراف /157)
در موردى ديگر قرآن كريم تابعيت از هوا و هوس را عامل خروج از عدالت و حق معرفى كرده و از انسان‏هاى مؤمن مى‏خواهد كه از آن پيروى نكنند: «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِن يَكُنْ غَنِيّاً أَوْ فَقِيرَاً فَاللّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَن تَعْدِلُوا»؛ (نساء /135) «اى مؤمنان، به عدل و داد برخيزيد و براى خدا گواهى دهيد، اگر چه به زيان خودتان يا پدر و مادر و خويشاوندانتان باشد و اگر چنانچه توانگر يا تهى دست باشد، خداوند بر آنان مهربان‏تر است، پس از هواى نفس پروى مكنيد كه از حق عدول كنيد». در نتيجه با عنايت به آيات فوق مى‏توان پيروى از اميال و هواهاى نفسانى را از موانع آزادى مورد نظر قرآن دانست.

- عدم مقهوريت در مقابل طبيعت:

از نگاه قرآن، انسان نبايد سرسپرده طبيعت باشد و مقهور آن شود زيرا توانايى و استعدادهايى مانند عقل از او موجود ساخته كه در هستى مى‏تواند تصرف كند و خود را از بند آن برهاند. آيات بسيارى وجود دارد كه هستى و موجودات آن را مسخّر انسان دانسته است از جمله «وَسَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» (جاثيه /13) او آنچه در آسمان‏ها و زمين است، همه را مسخّر شما ساخته، اين نشانه‏هاى مهمى است براى كسانى كه انديشه مى‏كنند».13
بر اساس اين آيه شريفه همه چيز در تسخير انسان است و اين خود دليل بر توان شناخت و معرفت انسان مى‏باشد كه به تدريج از هستى و اشياء و موجودات آن بدست مى‏آورد و با افزايش تجربه و علم بشرى تسلطش بر طبيعت بيشتر شده و از آن رهايى مى‏يابد به عبارت ديگر مى‏توان گفت اين ركن آزادى، با كسب دانش، بينش و درك از طبيعت حاصل مى‏شود.

5 - اصل رضايت و مقبوليت عامه

اصل رضايت و قبول عامه صورت مشخصى براى اظهار خواست و تمايل، پذيرش و نيز واگذارى امور و حمايت و همراهى كردن با نظام سياسى دينى است در قرآن كريم آمده است: «لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ»؛ (فتح /18) «خداوند از مؤمنانى كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند راضى و خشنود شد خدا آنچه را در قلب آنها (از صداقت و ايمان) نهفته بود مى‏دانست، لذا آرامش را بر دلهاى آنها نازل كرد.»
آيه شريفه بيعت را عامل خشنودى خداوند معرفى مى‏كند و رضايت و خشنودى خدا را از همه نعمت‏هاى بهشتى برتر نشان مى‏دهد در آيه 72 سوره توبه نيز مى‏خوانيم «رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ» در واقع رضايت از پيروان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم انسجام هر چه بيشتر نيروها، تقويت روحيه، تجديد آمادگى، سنجش افكار و آزمودن ميزان فداكارى دوستان وفادار بود.
در رضايت و قبول عامه، گفت‏وگو، آگاهى و روشن كردن جوانب امر و رضايت طرفين از مقومات آن شمرده مى‏شود، در واقع قبول عامه براى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، امام و والى به معناى پذيرفتن سمت اجرايى او و آمادگى براى اجراى اوامر اوست، خداوند در قرآن كريم فرموده است: «فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ»؛ (توبه /111) «پس به اين معامله‏اى كه با خداوند كرده‏ايد شادمان باشيد». آن چه در اصل رضايت و مقبوليت عامه مهم جلوه مى‏كند مفهوم رضايت شهروندان در اطاعت از نظام سياسى است، بدون رضايت مردم مقبوليت سياسى يك نظام به خطر مى‏افتد، التزام و اطاعت افراد، يكى از مظاهر آزادى افراد در چارچوب قوانين است كه از كار ويژه‏هاى اصل رضايت و قبول عامه در نظام سياسى دينى مى‏باشد، رضايت و مقبوليت عامه در نظام سياسى دينى زمينه ساز پذيرش تعهدات و التزامات و بيان حقوق و آزادى‏هاى افراد مسلمان يك جامعه است.
يكى از راهكارهاى اصل رضايت و مقبوليت عامه مسأله بيعت است بيعت از جهات مختلف تقسيمات مختلفى دارد، يكى از آنها تقسيم‏بندى به مشروع و نامشروع است يعنى بيعت اگر بدون ملاحظات اصولى و شرعى صورت گيرد نامشروع است، البته بيعت چه مشروع و چه نامشروع، از نظر سياسى، نقش فراهم نمودن شرايط حكومت و اعمال ولايت براى امام و حاكم را دارد، در نظام سياسى اسلام بيعت به مفهوم افراد به اطاعت و التزام به زعامت رهبر در چارچوب شرع مقدس و ملتزم شدن رهبرى به رعايت حقوق مردم است.
بر اين اساس مى‏توان رابطه بيعت با امام و رهبر را اين گونه بيان نمود كه، بيعت شرط تنجز تكليف نسبت به امام خواهد بود نه شرط جعل ولايت، زيرا ولايت، امرى خدادادى است. براى بررسى بحث بيعت آن را با عنصر التزام، اطاعت، انتخاب، ولايت و اكثريت در كتاب و سنت بايد مورد مطالعه قرار داد.

- بيعت و التزام:

اولين عنصر تشكيل دهنده بيعت، تعهّد و التزام است. تفسير مجمع‏البيان بيعت را پيمانى كه اطاعت و الزام آور باشد تفسير مى‏كند14 مرحوم راغب اصفهانى، بيعت را به التزام و تعهد معنا كرده است ولى مى‏گويد: «بايع السلطان اذا تضّمن بذل الطاعه له بما رضخ له»15 بيعت با سلطان را التزام و تعهد به پيروى از آن چه سلطان بدان فرا مى‏خواند، مى‏داند. ابن خلدون نيز بيعت را پيمان و تعهد بر اطاعت مى‏داند.16

- بيعت و اطاعت:

عنصر اساسى ديگر كه در مفهوم بيعت اخذ شده است «پيروى و اطاعت» است به تعبير شيخ طوسى «بيعت پيمانى بر حرف شنوى و اطاعت كردن است».17
علامه طباطبايى در تفسير بيعت مى‏نويسد:
«بيعت، نوعى ميثاق بر پيروى است،... و دست دادن در هنگام اين ميثاق «بيعت و مبايعه» ناميده مى‏شود كه در حقيقت، بدين معنا است كه بيعت كننده، دست خود را به فرمانروا مى‏دهد تا هرگونه كه مى‏خواهد با او عمل كند»18 از اين رو، لازمه بيعت تفويض و اعطاى ولايت به ديگرى نيست.

- بيعت و انتخاب:

بيعت مى‏تواند با يك شخص منتخب يا منتصب انجام شود در واقع بيعت با هر يك از دو راه «نصب» و «انتخاب» زمامدار سازگار است.

- بيعت و ولايت:

همان گونه كه بيعت از نظر الزامى يا اختيارى بودن مورد، اعم است و هر دو را شامل مى‏شود از نظر موضوع نيز اختصاص به ولايت و زمامدار ندارد. در تاريخ اسلام بيعت بر جنگ، هجرت، پرداخت زكات آمده است. در مجموع اساساً بيعت بر ولايت و زمامدارى در حيات سياسى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم تحقق نيافته، زيرا بيعت با رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم تنها در دو سوره قرآن مطرح شده است كه يكى در سوره فتح و مربوط به بيعت رضوان است و ديگرى در سوره ممتحنه است كه بيعت زنان مسلمان با پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را بازگو مى‏نمايد، و در هيچ يك، سخنى از فرمانروايى و حكومت، به چشم نمى‏خورد.

- بيعت و اكثريت:

پيمان اكثريت كه مشروعيت دهنده حكومت نبوى باشد، تحقق نيافته است. زيرا حتى اگر بيعت رضوان را هم آن گونه كه برخى نظريه پرداز گمان برده‏اند - مربوط به حكومت و زمامدارى بدانيم، عدد شركت كنندگان در آن به دو هزار نفر نمى‏رسيده‏اند در حالى كه در سال ششم هجرت، تعداد مسلمانان چندين برابر اين عده بوده‏اند.19 در مجموع دلايل و شواهد نشان مى‏دهد كه بيعت را نمى‏توان منشأ پيدايش حكومت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم دانست.
با استناد به آن، نمى‏توان حق حكومت پيامبر را ناشى از رأى و انتخاب مردم پنداشت.

مؤلفه‏هاى عينى و عملى نظام سياسى دينى
1 - پذيرش اصل هدايت و رهبرى مستمر

خداوند انسان‏ها را آزاد و مختار و در عين حال مسئول آفريد و براى هدايت اين انسان‏هاى مسئول و آزاد به سوى رستگارى و سعادت، رهبرانى در ميان‏شان قرار داد، البته نصب پيامبر و امام معصوم‏عليه السلام به معناى تحميل حكومت او بر مردم نيست. قرآن مجيد در اين خصوص مى‏فرمايد: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»؛ (انبياء 73) «انبياء را پيشوا و راهنماى مردم ساختيم تا خلق را به امر ما هدايت نمايند» و يا در مورد ديگر مى‏فرمايد: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»؛ (اسراء /71) «روزى را كه ما هر گروهى از مردم را با امامشان (رهبرشان) در پيشگاه حق دعوت مى‏كنيم».
در انديشه سياسى شيعه، حكومت از آنِ خداست و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و امامان‏عليهم السلام كسانى هستند كه حقِ تصرف در حوزه عمومى دارند و مى‏توانند بر مردم فرمان برانند و در دوران غيبت امام معصوم، عالمان دين به نيابت از امام‏عليه السلام آن سمت الهى را به عهده مى‏گيرند با وجود اين، عالمان دين همواره شرايط را براى اعمال ولايت سياسى عامه مساعد نمى‏ديدند و گاه آن را امرى در حد محال مى‏دانستند امّا هر زمان كه مى‏توانستند از اين عنوان و سمت استفاده كنند، وارد عمل شده و يا به ديگران اجازه اعمال ولايت مى‏دادند، بى ترديد اصل وجود نماد ولايت و رهبرى، مبتنى بر نياز ضرورى و متكى بر فطرت انسان است. اين ضرورت در همه اعصار و زمان‏ها حضور داشته است يعنى همان طور كه در زمان پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم ولايت امرى ضرورى بوده است در دوران غيبت امام‏عليه السلام نيز اين ضرورت همچنان باقى است زيرا اجراى كامل دين، در گرو تشكيل حكومت اسلامى است و چنين ضرورتى نمى‏تواند موقت و محدود به دوران حضور پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و يا ظهور معصوم‏عليه السلام باشد. در فلسفه سياسى شيعه تشكيل دولت معصوم منوط به اراده مردم است كه در دوره غيبت نيز به همين منوال مى‏باشد. بنا به نظريه نصب يا انتخاب ولايت فقيه، در انديشه سياسى شيعه ادامه همان اصل هدايت و رهبرى مستمر است كه به معناى تحميل او بر مردم نيست.

2 - جامعه‏اى با وصف دينى

مفهوم جامعه از ديدگاه قرآن، مفهومى تشكيكى و ذو مراتب است، خانواده، قبيله، ساكنان يك سرزمين وسيع زير مجموعه اين مفهوم هستند و به تعبير استاد مطهرى جامعه مركب حقيقى است تركيبى از روح‏ها و انديشه‏ها و عاطفه‏ها و خواست‏ها و اراده‏ها و بالاخره تركيب فرهنگى است در اين تعبير هم فرد و هم جامعه اصيل است در اين نظريه «در اثر تأثير و تأثر اجزاء، واقعيت جديد و زنده‏اى پديد آمده است، روح جديد و شعور و وجدان و اراده و خواست جديدى پديد آمده است كه علاوه بر شعور و وجدان و اراده و انديشه افراد است و بر شعور وجدان افراد غلبه دارد.20
استاد مطهرى مى‏گويد: قرآن براى «امت»ها (جامعه‏ها)، سرنوشت مشترك، كارنامه مشترك، فهم و شعور، عمل طاعت و عصيان قائل است در واقع قرآن براى جامعه به نوعى حيات قائل است كه حيات جمعى و اجتماعى است. آيات مورد نظر استاد مطهرى شامل موارد زير است: 
«وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَيَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ» (اعراف /34)
«كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا» (جاثيه /28)
«زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ» (انعام /108)
بطور كلى در قرآن امت به چند معنا به كار رفته است كه واژه «امت واحده» در نُه آيه آمده است. 
1 - ملتى كه دينى واحد دارند. «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً» (انبياء /92)
2 - امت به معناى جماعت: «وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ» (اعراف /181)
3 - امت به معناى چند سال: «وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ» (هود /8)
4 - امامى كه رهبر و مقتداى سايرين است «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتاً لِلَّهِ» (نحل /120)
شايد بتوان گفت جامعه با وصف دينى همان امت واحده است.
جامعه دينى جامعه‏اى است كه در آن داورى با دين باشد، اين داورى در همه خطوط و زواياى روابط اجتماعى نافذ است، در مجموع مى‏توان گفت جامعه دينى از دو عنصر اصلى تشكيل مى‏شود.
1 - افراد و آحاد انسانى كه بر پايه تمنيات، منافع، آرمانها و علايق گوناگون در قالب گروه‏ها و فرقه‏ها گرد هم مى‏آيند.
2 - روابط و مناسبات اجتماعى متقابل ميان افراد كه نحوه شكل‏گيرى روابط و مناسبات اجتماعى نقش اصلى و تعيين كننده در آرايش جامعه دارد.
بنابراين با دو عنصر فوق هم تجمع افراد دين دار مد نظر است و هم شبكه روابط اجتماعى كه بر اساس گزاره‏هاى دينى تنظيم شده است.21

3 - وجود نهادهاى نظارتى و كنترلى قدرت

از ويژگى‏هاى عينى نظام سياسى دينى همان طور كه در صدر اسلام بوده است، وجود عناصر نظارت و كنترل قدرت از سوى مردم است مانند: امر به معروف و نهى از منكر، حسبه، شورا و نصيحت ائمه مسلمين است. 
وجود عناصر نظارتى و كنترلى در حقيقت براى حفظ سلامت نظام و استراتژى بقا ضرورى است زيرا نظام سياسى دينى براى بقاى خود بايد از تغييرات محيط و پيرامون خود آگاه شود و هماهنگى‏هاى لازم را با آنها به عمل آورد. البته در تاريخ اسلام هيچ وقت اين عناصر كنترلى در قالب نمادهاى اجتماعى خارج از حوزه قدرت سياسى بروز نكرده است. به نظر مى‏رسد جامعه اسلامى به فرد مسلمان حق مى‏داده كه عليه حاكم اعتراض يا شورش كند و اين حق از نصوصى اسلامى به ويژه امر به معروف و نهى از منكر مشخص است كه در بعضى از آيات عده خاصى را براى اين وظيفه ترغيب مى‏كند مانند: «وَلْتَكُن مِنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»؛ (آل عمران /104) «و بايد از شما مسلمانان برخى كه دانا و پرهيزكارند خلق را به خير و صلاح دعوت كنند و مردم را به نيكوكارى امر و از كارهاى بد و ناشايست نهى نمايند».
در بعضى از آيات تمام امت اسلامى به انجام اين فريضه موظف مى‏شوند: «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلْنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»؛ (آل عمران /110) «شما بهترين امتى هستيد كه براى مردم پديدار شده‏ايد، به كار پسنديده فرمان مى‏دهيد؛ و از كار ناپسند باز مى‏داريد». و نيز مى‏فرمايد: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»؛ (توبه /71) «و مردان و زنان با ايمان، دوستان يكديگرند كه به كارهاى پسنديده وا مى‏دارند، و از كارهاى ناپسند باز مى‏دارند».
در مورد عنصر نصيحت به معناى خيرخواهى پيامبران به عنوان ناصح در قرآن معرفى شده‏اند: «أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي وَأَنْصَحُ لَكُمْ»؛ (اعراف /62) حضرت نوح مى‏فرمايند: «پيام‏هاى پروردگارم را به شما مى‏رسانم و اندرزتان مى‏دهم» و همچنين حضرت هود شبيه به همين مضمون مى‏فرمايند: «أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاتِ رَبِّي وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ»؛ (اعراف 68) «رسالت‏هاى پروردگارم را به شما مى‏رسانم و من براى شما خيرخواه امين هستم». اين واژه در ادبيات دينى ما با اضافه به كلمه «ائمه مسلمين»، زياد به كار رفته است و روشن است كه پس از نظارت و كنترل نوبت به نصيحت و خيرخواهى مى‏رسد. نصيحت امام مسلمين على‏عليه السلام در نهج البلاغه حاكى از اين مطلب است كه مى‏فرمايند: «و اما حقى عليكم فالوفاء بالبيعه و النصيحة فى المشهد و المغيب»22 نصيحت در بيانات على‏عليه السلام به عنوان حق حاكم بر مردم مطرح گرديده است. از اين بيان استفاده مى‏شود كه گرچه از يك منظر مشاركت در حكومت به عنوان تعيين سرنوشت حق مردم است، اما از منظر ديگر وظيفه مردم نيز هست و در حقيقت اين امور از مصاديق جمع حق و وظيفه امت است. به طور كلى اهداف نظارت و كنترل در نظام سياسى دينى عبارتند از: پرهيز از زشتى‏ها و بدى‏ها و رشد دادن خوبى‏ها و نيك سرشتى‏ها، بهبود رفتار كارگزاران نظام مردم سالار دينى، ارتقاى بينش كارگزاران به كارگزارى و احساس مسئوليت و سرانجام دقت و سرعت بيشتر در رسيدگى به امور مردم.

4 - مشاركت و رقابت سياسى فراگير

مشاركت سياسى را مى‏توان به مثابه مجموعه‏اى از فعاليت‏ها و اعمال تعريف كرد كه شهروندان به وسيله آن در جست و جوى نفوذ يا حمايت از حكومت و سياسيت خاصى هستند، مشاركت سياسى به ويژه در ابعاد رقابتى آن (براساس فرهنگ تعامل) به دليل فنى و عملى، همواره در قالب تنوع گرايى سياسى ظاهر مى‏شود.
اسلام مشاركت و رقابت سياسى مبتنى بر عقايد و شريعت اسلامى را مى‏پذيرد. در چارچوب اين نوع فعاليت‏ها گروه‏هاى سياسى مسلمان به حاكميتِ خداوند معتقدند و التزام عملى به عدم مخالفت احكام سياسى با منابع دينى و نصوص و سنن دارند و در صورت دست يابى به قدرت از اصول و مبانى اسلام تخطى نخواهند كرد.23
در نظام سياسى دينى، مشاركت سياسى منظومه‏اى از تلاش‏ها و اعمال منظم تعريف مى‏شود. در نظام سياسى دينى اصول مشترك و قواعد روش وفاق اجتماعى مورد توافق اقليت و اكثريت است كه در راه رسيدن به آنها به مبارزه و رقابت منطقى مى‏پردازند، و از آنجا كه مسائلى سياسى و اجتماعى متعلق به همه مردم در جامعه دينى است و افراد داراى فرصت‏هاى برابر در حقوق اجتماعى - سياسى هستند از اين رو رأى اكثريت متشرع كيفى‏تر خواهد بود، و اگر اقليت شركت نكرده يا رأى مخالف داده باشند به طور منطقى از طريق ابزار قدرت شرطى در عمل رأى شركت كنندگان را پذيرفته‏اند. آيات قرآنى نيز كه در خصوص نپذيرفتن رأى اكثريت در داستان حضرت شعيب، هود، لوط و صالح بحث مى‏كند ارتباطى به بى اعتبارى رأى اكثريت موحد متدين ندارد.
زيرا در برخى آيات اقليت موحد برتر از اكثريتى هستند كه با حق و انسانيت نسبتى ندارند، بنابراين به طريق اولى اكثريت موحد و مستحكم در مبانى دينى از جايگاه ويژه‏اى در مسائل اجتماعى - سياسى برخوردارند. از طرف ديگر ضريب اطمينان در رأى اكثريت موحد بالاتر است. در خصوص مشورت، قرآن كريم پيامبر را كثيرالمشاوره معرفى مى‏كند و آيه شريفه «وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ» (آل عمران /159) مشورت را تأييد مى‏كند البته اين آيه از جمله آياتى است كه درباره جنگ احد و روزهاى پس از اتمام جنگ نازل گرديده است. علامه طباطبائى نيز به طور اجمال در تفسير سوره آل عمران به نزول اين آيات درباره جنگ احد اشاره كرده است. مفهوم «امر» در آيه حوزه امور عمومى و حكومتى مردم است معناى لغوى «امر» همان «شأن» و جمع آن امور است؛ لفظ عامى است كه بر همه افعال و اقوال صدق مى‏كند و به معنى «همه چيزها» اطلاق مى‏گردد.24 البته اين مفهوم جامع، در قرآن با مصاديق مختلف به كار رفته است مانند آيه «وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ» (يوسف /102) كه به معناى «نظرات و چاره‏جويى‏ها» بكار رفته است. در آيه «وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ» (هود /123) مراد از امر مفهومى لغوى يعنى «همه چيزها» است. به نظر مى‏رسد در آيه شريفه مورد بحث مراد از «امر» امور حكومتى و اجتماعى مهم باشد مانند مفهوم «امر» در آيه شريفه «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ» (شورى /38) كه با آيه فوق در پيام و سياق متشابه است همان طور كه اشاره شد مشورت در حوزه امور مهم در قرآن مورد تأكيد قرار گرفته است گرچه تصوير مشخص براى نظام مشاوره و كيفيت اجراى آن وضع و جعل نكرده بلكه آن را به اوضاع و شرايط زمان و مكان واگذار كرده است.
در مجموع با ويژگى‏هاى نظرى و مؤلفه‏هاى عملى و عينى مى‏توان گفت جمهوريت گرچه به لحاظ واژه در قرآن وجود ندارد مى‏توان گفت قرآن با مفهوم جمهوريت (مردم‏سالارى) مخالفتى ندارد زيرا شرايط، عناصر و اصول بنيادى و مؤلفه‏هاى عينى و عملى آن را به گونه مطرح كرده است.

پی نوشت‌ها:

1 - مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، 546/31.
2 - بشريه، حسين، درس‏هاى دموكراسى براى همه/20.
3 - جوزف شومپيتر، كاپيتاليسم - سوسياليسم‏ودموكراسى، ترجمه حسن منصور، ص 285.
4 - بهشتى معز، رضا، در آمدى نظرى بر تاريخ و دموكراسى، ص 23.
5 - رعد /36.
6 - كواكبيان، مصطفى، دموكراسى در نظام ولايت فقيه، ص 40.
7 - مائده /8.
8 - نهج البلاغه، حكمت شماره 437.
9 - مائده /8.
10 - پورفرد، مسعود، مردم سالارى دينى، ص 62.
11 - محمودى، محمد باقر، نهج السعاده فى مستدرك نهج البلاغه، 198/1.
12 - ر.ك به آيات: رعد /2، ابراهيم /32، نحل /12، حج /65، عنكبوت /61، لقمان /29، فاطر /13، زمر /5، زخرف /13.
13 - طبرسى، امين الاسلام، تفسير مجمع البيان، ذيل آيه 254 بقره.
14 - راغب اصفهانى، مفردات، ص 67.
15 - ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ص 147.
16 - طوسى، محمدبن حسن، تبيان، 319/9.
17 - الميزان، 274/18.
18 - سروش، محمد، دين و دولت در انديشه اسلامى، ص 419.
19 - مطهرى، مرتضى، جامعه و تاريخ، (قم، صدرا، چاپ 13)، ص 23-17.
20 - واعظى، احمد، جامعه دينى و مدنى، ص 89.
21 - نهج البلاغه، خطبه 34.
22 - قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران، اصل 26.
23 - ر.ك: راغب اصفهانى، مفردات، ص 20.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت: 6:23 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1652

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس