سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
همه ی شما حتماً می دانید که وقتی صحبت از شیوه ی برقراری ارتباط می رسد، خانم ها و آقایان کاملاً روی طول موج های مختلفی قرار گرفته اند. یک مجله در ماه این مشکل دیرینه را از دیدگاهی بسیار جدید و جالب بررسی کرده است. نویسنده ی این مطلب با یک روانشناس مصاحبه ای انجام داده است. تحقیقات وی نشان می دهد که تفاوت های بین روش ها و سبک های برقراری ارتباط در خانم ها و آقایان، فراتر از اجتماعی شدن محض است، و به نظر می رسد که ریشه در ساخت جنسیتی آنها داشته باشد.
او اولین بار وقتی متوجه این مسئله شد که نوارهای ویدئویی را که توسط محقق دیگری گرفته شده بود و در آن از دوستان نزدیک خواسته شده بود که با هم گفتگویی را آغاز کنند، بررسی میکرد. برخلاف دخترها، پسرها از این درخواست احساس ناراحتی میکردند. دخترها در تمام گروههای سنی وقتی با هم روبه رو می شدند، فوراً شروع به صحبت میکردند، و گفتگو را با حل مشکل یکی از دخترها به پایان می رساندند. از طرف دیگر پسرها، به موازات هم می نشستند و از یک بحث به بحث دیگری می پریدند و همه ی گفتگوها حول قرارهایی که می خواهند با هم بگذرانند می چرخید.
وی مشاهده کرد که، “برای مردها، گفتگو راهی برای استحکام بخشیدن به وضعیت و مقام خود در گروه است. آنها برای حفظ آزادی و استقلال خود گفتگو می کنند. از طرف دیگر خانم ها، برای ایجاد صمیمت و نزدیکی صحبت و گفتگو میکنند. برای آنها حرف زدن ذات و جوهره ی صمیمیت است، از اینرو دوستی نزدیک و صمیمی برای آنها به معنای نشستن کنار هم و صحبت کردن است. برای پسرها، فعالیت ها و انجام کارها با یکدیگر مهم است. نشستن و حرف زدن تنها جزء ضروریات دوستی نیست.”
حتی از این مشاهدات ساده نیز، کاملاً مشخص است که چرا زن ها و مردها در صحبت کردن با یکدیگر اینقدر مشکل دارند. زن ها با صحبت کردن با دوستان و عاشقان خود، احساس نزدیکی و صمیمیت ایجاد می کنند. مردها از گفتگو در این راه بهره نمیگیرند، به همین خاطر است که نمی فهمند که خانم ها چرا اینقدر پشت سر هم حرف میزنند و حرف می زنند و …در نتیجه بسیاری از مردها به روشی صدای زنها را قطع می کنند.
مردها از روش ها گفتگوی مختلفی که زن ها برای ایجاد صمیمت بین خود استفاده میکنند، کاملاً گیج و مبهوت هستند. یکی از این روش ها “گفتگوی مشکلات” است. او میگوید، “برای خانم ها صحبت درمورد مشکلات جوهر ارتباط است. من مشکلاتم را با شما درمیان می گذارم، و شما نیز همینطور، درمورد مشکلات خودتان با من صحبت می کنید. و این دلیل نزدیکی ماست. اما مردها، حرف زدن درمورد مشکلات را برای گرفتن توصیه می دانند. از اینرو با یک راه حل به آن پاسخ می دهند.” و پیداست که وقتی مردها با چنین روشی به دردل خانم ها درمورد مشکلاتشان پاسخ می دهند، زن تصور خواهد کرد که او قصد کوچک کردن مشکل او و یا کم کردن شر او از سرش را داشته است.
در چشم زن، مرد از درِ حمایت و پشتیبانی برمی آید، چون مردها فقط برای گرفتن راه حل درمورد مشکلاتشان با هم بحث می کنند. مرد فکر نمی کند که زن با مطرح کردن مشکلاتش برای وی قصد نزدیک شدن بیشتر به او را داشته است. به خاطر این تفاوت ها، بیشترین شکایتی که مردها از زن ها دارند این است که، “زن ها مدام شکایت میکنند، و اصلاً هم کاری برای حل آن نمی کنند. مردها ذات شکایت کردن خانم ها را درک نکرده اند.”
از این شیوه های مختلف، نکته ی جالبی برداشت می شود: زن، که به دنبال ایجاد نزدیکی و صمیمیت با مرد خود است، با او درمورد مشکلات خود صحبت می کند. او از آن مرد انتظار دارد همانطور پاسخگو باشد که دوستان دخترش پاسخگو بودند و با او درمورد مشکلات خودش حرف بزند. اما مرد، این گفتگوها به خاطر گرفتن توصیه و راه حل تلقی می کند، نه صمیمیت. او مشکل را بررسی کرده و یک راه حل ارائه می دهد، همانطور که دوستان پسرش سابقاً برای او می کرده اند. اما وقتی زن باز هم صحبت درمورد این مشکلات را ادامه می دهد، گویی توصیه ی او را نادیده گرفته است، ابتدا کاملاً گیج و مبهوت و بعد عصبانی می شود. مرد مطمئن می شود که زن ها فقط درمورد هیچ و پوچ حرف می زنند. و زن هم تصور خواهد کرد که مردش هیچ احساسی به او ندارد چون طوری با او صحبت نمی کند که احساس نزدیکی کند.
زن ها باید بدانند که گفتگوی مردها فقط به خاطر موقعیت است. یکی از اصلی ترین اهداف حیوانات نر در زندگی زوج گیری است. برای این منظور آنها باید آنقدر قوی و نیرومند باشند تا بتوانند با رقیبان دیگر برخورد کنند و آنها را شکست دهند. همینطور که بزرگتر می شوند، با اولویت بندی کارها زمان را می گذرانند. و وقتی این نر آنقدر بزرگ شد که بتواند در برابر حریفان نر دیگر بایستد، خواهد توانست که ماده ی مورد علاقه ی خود را انتخاب کند.
جنس نر انسان نیز به طریقی کاملاً مشابه عمل می کنند. پسرها برای گرفتن درجات اجتماعی بالا، دستور می دهند. آنها برای ایجاد نفوذ و تسلط دستور می دهند نه برای اینکه واقعاً می خواستند آن عمل انجام گیرد. و آن پسرهایی هم که مجبور به انجام آن دستورات بودند، شان و مقام پایینی داشتند.
این موضوع در مشاهده ی یکی دیگر از اختلافات زن ها و مردها با یکدیگر نیز اهمیت دارد. زن ها نمی توانند پایداری مردها را در مواقع درخواست کمک متوجه شوند. زن ها باید مطالب بالا را به خاطر آورده و بفهمند که، برای مردها انجام کارهایی که از آنها خواسته شده، به معنای از دست دادن شان و مقام خود در آن رابطه است. مردها معمولاً فکر میکنند که زن ها قصد کنترل کردن آنها را دارند. آنچه از نظر زن ها فقط یک درخواست کوچک است، از نظر مردها شیوه ای برای کنترل کردن به شمار می رود.
محقق این موضوع را گسترده تر بررسی می کند:
“زنها می خواهند که مردها هر چه آنان می خواهند انجام دهند. اگر زنی بداند که کاری که انجام می دهد واقعاً مرد را می آزارد، انجام آن کار را متوقف میکند. اگر بداند که مرد می خواهد او کاری را انجام دهد، سعی در انجام آن کار خواهد کرد. او این را معنای عشق می داند و تصور می کند که مردش هم باید مثل او فکر و عمل کند. اما مردها در برابر کارهایی که از آنها خواسته می شود، بسیار مقاوم و پایدار هستند. یعنی دقیقاً متضاد با خانم ها!” او یادآور می شود که، البته مردهایی هم وجود دارند که بسیار برای زنهایشان کمک کننده هستند.
کاملاً متغایر با شیوه ی گفتگوی مردها، که در پی ایجاد و حفظ مقام و رتبه است، گفتگوهای خانم ها بسیار تساوی طلبانه تر است. وقتی زن ها به هم می رسند، درمورد مشکل یکی از خودشان به بحث می نشینند و نتیجه ی بحث را بر مبنای خواست همه می گیرند. این نوع گفتگو بسیار مهمتر و تقریباً شبیه به سبک مدیریت ژاپنی هاست . مردهایی که با بازرگانان ژاپنی در دادوستد هستند، باید به کلی شیوه گفتگوی خود را تغییر دهند و مجبور می شوند نزدیکتر و صمیمانه تر برخورد کنند.
خوانندگان این مقاله احتمالاً این احساس را پیدا خواهند کرد که شیوه ی زنان برتر از شیوه ی مردان است. درواقع، از شروع جنبش های زنان، افراد بسیاری اعلان داشته اند که مردها اصلاً شیوه ی گفتگو را بلد نیستند (چرا؟ چون به شیوه ی خانم ها گفتگو نمی کنند). آموزش های زیادی برای تعلیم دادن روش های گفتگو به مردان انجام گرفته است. اما هیچ گونه آسیب و اشکالی متوجه شیوه و سبک گفتگوی مردان نیست، و شیوه ی گفتگوی زنها هم البته اشکالات خاص خود را دارد.
یکی از حقایق جالبی که من کشف کردم مربوط به شیوه ی گفتگو با توافق عموم خانم هاست. برای خانم ها موافقت و رضایت عموم به معنای مطابقت و یکسانی آنهاست. اگر یکی از زنان در جمع بخواهد که نظر خود را پیش ببرد، همیشه مشکلی وجود خواهد داشت. “اگر دختری کاری را انجام دهد که دختر دیگر نپسندد، مورد انتقاد قرار گرفته و گاهی طرد می شود…” من فکر میکنم دخترهای زیادی تا به حال با چنین طرد شدگی از جمع دوستان خود روبه رو شده باشند.
در خاتمه، هر دو جنسیت باید بتوانند اختلافات و تفاوت های موجود در شیوه ی گفتگوی یکدیگر را بدانند، و انتظار غیرممکن نداشته باشند. زن ها باید یاد بگیرند که آن نوع گفتگوی صمیمی که با دوستان همجنس خود دارند را فقط باید با همانها حفظ کنند و انتظار داشته باشند. اینکه بخواهند مردشان را هم به یکی از دوستان دخترشان تبدیل کنند، غیرممکن خواهد بود و شکست می خورند، چون مردان به طور کلی احساس صمیمیت و نزدیکی را به آن شکل ایجاد نمی کنند. مردها نیز باید بفهمند که وقتی زنشان صحبت میکند، سعی دارد که با او ارتباط برقرار کند، حرف نمی زند که فقط حرفی زده باشد، و همچنین مثل دوست های پسر او برای تحکیم موقعیت خود صحبت نمی کند. اگر او هم بتواند آنچه در خود دارد با او تقسیم کند، زن متوجه خواهد شد که مردش او را کنار نمی زند، و نیز دوستش دارد و می خواهد تا به او نزدیک شود.
پس از خواندن این مقاله، دیگر آسان است که بفهمیم یکی از منابع اصلی جنگ و جدل های بین جنسیت های مختلف، به خاطر تفاوت در شیوه ی گفتگو و ارتباط برقرار کردن آنهاست. شاید اگر مردها دیگر انتظار نداشتند که زن ها هم مثل آنها گفتگو کنند، ما انرژیمان را صرف بررسی نحوه ی تحسین کردن دو جنسیت از یکدیگر می کردیم. البته اگر زنها و مردها دقیقاً مثل هم بودند، زندگی بسیار کسل کننده و یکنواخت می شد .
غذاهاى حاوى پروتئین میزان یادگیرى را افزایش مىدهند. آنها همچنین ابزار لازم براى ارتباط بین سلولهاى مغز را فراهم مىکنند. از سوى دیگر کربوهیدراتها ، انرژى بخش هستند اما اگر به مقدار زیاد و بدون پروتئین کافى مصرف شوند موجب خواب آلودگى مىشوند. کمبود اسیدهاى چرب ضرورى موجب آلرژى و مشکلات یادگیرى شامل کم توجهى و اختلالات پیش فعالى (AD/HD) مىشود.
مقدمه
تغذیه سالم در هر سنى مهم است اما براى کودکان در حال رشد مهمتر است. مخصوصاً اگر در یادگیرى دروس خود مشکل داشته باشند. غذاهاى گوشتى اغلب خوشمزه و تازه تر هستند. علاوه بر اینکه در معرض آفت کشها و مواد شیمیایى نیز نبودهاند. بچههاى کوچکتر بیشتر به غذا و همینطور مواد شیمیایى هوازى حساسند. پس آنها بیش از همه از غذاهاى گوشتى استفاده مىبرند. آلرژى مانع رفتن کودک به مدرسه نمىشود اما بر یادگیرى او تأثیر مىگذارد.
طبق تحقیقات ، آنچه نوجوانان مىخورند بر یادگیرى آنان تأثیر مىگذارد به گفته دکتر بونى اسپرینگ از دانشگاه تگزاس ، صبحانه بیش از دیگر وعدههاى غذایى مؤثر است. بچه که همراه صبحانه مقدار زیادى پروتئین مصرف مىکنند بیش از آنها که غذاى غنى از کربوهیدراتها مصرف مىکنند در یادگیرى دروس موفقند. متأسفانه بیشتر کودکان پیش از رفتن به مدرسه به جاى مصرف پروتئین ، بیشتر غذاهاى حاوى کربوهیدرات و بدون کالرى مصرف مىکنند. در عوض هنگام شام غذاى پر از پروتئین مىخورند که مانع خواب آنها نیز مىشود.
کودکان به چه غذاهایى نیاز دارند؟
پروتئین
کودکان پایه ابتدایى (?? – ? سال) به پنج وعده پروتئین در روز نیاز دارند که باید در صبحانه و ناهار مصرف شود. منابع غذایى پروتئینى شامل مرغ ، تخم مرغ ، ماهى ، بنشن ها (عدس و لوبیا و …) و سویا مىشود. رژیمهاى غذایى صرفاً گیاهى براى بچهها توصیه نمىشود. زیرا توازن پروتئین در بدن بدون گوشت مشکل است. همچنین کودکان به اسیدهاى چرب اشباع نشده موجود در ماهى نیاز دارند. این چربیهاى اشباع نشده (مخصوصاً ماهیهایى که در آبهاى سرد هستند مانند ماهى آزاد) فوراً به سلولهاى مغز و دیگر اعضاى بدن مىرسند.
کربوهیدراتها
کودکان پایه ابتدایى روزانه به هفت وعده کربوهیدرات هر وعده (نصف فنجان حبوبات ، پاستا یا برنج یا یک برش نان گندم) به علاوه پنج وعده میوه و سبزیجات (هر وعده نصف فنجان میوههاى ریز شده و رنگارنگ) نیاز دارند. ترکیب کربوهیدرات (گندم ، حبوبات ، پاستا و سبزیجات) با غذاهاى حاوى پروتئین موجب یک تغذیه متعادلتر شده و کودک شما را هوشیارتر مىکند.
زمانی که کودکان مدرسه رفتن را آغاز مىکنند، بیش از پنجاه درصد کالرى مصرفى آنها روزانه صرف آن مىشود. برخلاف دیگر اعضاى بدن ، مغز ?? ساعت روز را کار مىکند و گلوکز ، قند سادهاى که هنگام هضم کربوهیدرات بوجود مىآید تنها سوختى است که مغز براى فعالیت نیاز دارد. در حالیکه سلولهاى دیگر بدن پروتئین و چربیها را به گلوکز تبدیل مىکنند سلولهاى مغز نمىتوانند این کار را انجام دهند.
چربیها
کودکان پایه ابتدایى به پنج وعده چربى در روز نیاز دارند: یک قاشق چایخورى روغن یا مایونز ، یک قاشق چایخورى کره بادام یا قندق و … یا سس سالاد. با اینکه شاید همه ما از چربى واهمه داشته باشیم باید انواع خوب آن را براى یادگیرى مورد استفاده قرار دهیم. دو سوم آن باید از چربیهایى مانند روغن کانولا ، برزک ، زیتون ، گل کاجیره ، سویا و گردو بوده و بیش از یک سوم آن را چربیهاى اشباع شده مانند کره تشکیل دهد. کمبود اسیدهاى چرب ضرورى (EFAS) مى تواند موجب آلرژیهایى از قبیل آسم و اگزما و همچنین بیش فعالى شود. اما این عوارض را مىتوان با مصرف مکملهاى DHA (اسید دوکوساهگزانوئیک) که در روغن ماهى بوده و در برخى موارد GLA (اسید گاما لینولنیک) که در روغن علف خر یا گل مغربى وجود دارد، کنترل کرد.
یک روش براى اینکه مطمئن شوید فرزندتان از اسیدهاى چرب ضرورى استفاده مىکند این است که خودتان مارگارین درست کنید (از آنجایی که روغنها شکننده هستند، آن را روى غذا بمالید نه آنکه روى حرارت زیاد بگذارید).
مواد لازم
??? گرم کره بدون نمک ( یا اگر خانواده شما با نمک آن را دوست دارند، کره با نمک)
یک فنجان روغن کانولاى تصفیه نشده
دو قاشق چایخورى DHA (اسید دوکوساهگزانوئیک)
نصف قطره مایع ویتامین Eطبیعى (غیرمصنوعى)
یک کپسول طبیعى بتاکاروتن (غیرمصنوعى)
شش فنجان کوچک فرنى کاستارد
نحوه تهیه
بگذارید کره در دماى خانه نرم شود بعد آن را با همزن آنقدر بزنید که کرم مانند شود. سپس در حالیکه آن را آرام با قاشق هم میزنید روغن کانولا را اضافه کرده و بعد DHAرا نیز به آرامى مخلوط کنید و بعد ویتامین Eو بتاکاروتن را اضافه کرده و این مخلوط را به ظرف اصلى منتقل کنید و روى آن را با یک لایه پلاستیک و سپس آلومینیوم فویل پوشانده و داخل فریزر قرار دهید و پس از هر بار استفاده دوباره آن را داخل فریزر بگذارید.
از چه چیزهایى باید پرهیز کرد؟
امروز بطور معمول ???? افزودنى به غذاهاى آماده اضافه مىشود. به علاوه پنج میلیون پوند آنتىبیوتیک و هورمون که به حیوانات داده مىشود تا رشد کرده و بتوان از لبنیات و گوشت آنها استفاده کرد. بر مبناى تحقیقات که توسط اداره کشاورزى آمریکا انجام شده تقریباً نصف کالرى مصرفى روزانه کودکان از چربى و قند اضافى تأمین مىشود (نه از نوع طبیعى آنان).
قند
تحقیقات اخیر نشان مىدهند قند در مغز استرس ایجاد مىکند. براى مثال نیم ساعت پس از خوردن یک ماده قندى ، کالرى پوچ به سرعت مىشکند (حبوبات ، نان و …) و گلوکز خون کودک بالا مىرود. اگرچه ماهیچهها و دیگر بافتهاى چربى آن را براى استفاده بعد ذخیره مىکنند، بافت مغز نمىتواند این کار را انجام دهد. سه ساعت پس از خوردن مواد قندى ، گلوکز خون پایین آمده و شروع به آزاد کردن هورمونهاى استرس زا مىکند. کودکانى که دچار اختلال کم توجهى (ADD) و اختلال بیش فعالى (AD/HD) هستند کمتر قادرند با تأثیرات غذاى شیرین مقابله کنند و بنابراین فعالیت فیزیکیشان افزایش مىیابد که این فعالیت در اثر پایین آمدن گلوکز خون و تلاش براى به کار انداختن مغز است. تحقیقات نشان مىدهند حتى بزرگسالان دچار (ADD) و (AD/HD) که در سوخت و ساز گلوکز مشکل دارند، بخشهایى از مغزشان که توجه ، رفتار و کنشهاى درونى آنها را تنظیم مىکند تحت تأثیر قرار مىگیرند.
جایگزینها
متأسفانه قندهاى جایگزین نیز مشکلات دیگرى به همراه دارند. مثلاً آسپارتام ، بر سیستم عصبى مرکزى تأثیر گذارده و موجب اختلالاتى مانند حمله مىشود. دکتر ویلیام ام پاردیریج از مدرسه پزشکى UCLAدریافته که فنى لالانین موجود در اسپرتوم به راحتى از مانع خون مغز (BBB) عبور کرده و توازن فرار سانهاى عصبى را به هم مىزند. اگرچه از میان بدن که عبور مىکند تغییراتى بوجود نمىآورد. نتیجه آن شامل کم توجهى ، بیش فعالى و حتى حمله مىشود. آسسولفام K، موجب آزاد شدن انسولین مىشود. همانکارى که یک غذاى شیرین مىکند. سوکرالوز نیز که درسال ???? توسط FDAتأیید شد باید توسط کبد سم زدایى شود که این کار باید با اضافه کردن یک مواد شیمیایى مضر دیگر هنگام پخت، به غذاهاى آماده انجام گیرد.
آلرژیهاى غذایى
تصور نکنید علائم آلرژى فقط خارش ، عطسه و دیگر علائم مشهود است. دکتر آلان گابى از دانشگاه باستیر معتقد است که آلرژیهاى غذایى مخفى مىتوانند موجب دامنه وسیعى از مشکلات فیزیکى و روحى شوند. داروهاى محیطى نیز مانند آفت کشها ، حشره کشها و دیگر آلایندههاى محیطى ، مصرف بیش از حد آنتىبیوتیک و رژیم نامناسب غذایى همگى در بوجود آمدن آلرژى نقش مؤثرى دارند. تحقیقات دیگرى نیز چیزهاى دیگرى در ارتباط با رژیم غذایى بیش فعالى کشف کردند که طبق آن شکلات ، ذرت ، تخم مرغ ، شیر ، پرتقال و گندم غذاهاى شایعى هستندکه با اختلال بیش فعالى و آلرژى در کودکانى که بیش فعال نیستند در ارتباط هستند. طى یک پاسخ آلرژیکى ، در مغز هیستامین آزاد مىشود. همچنانکه در اعضاى دیگر بدن نیز اینگونه مىشود. یکى از تأثیرات هیستامین ، افزایش فرار خونابه خون در اطراف بافتهاى مغز است. مغز اشباع از آب شده و در پى آن میزان توجه و عملکرد حافظه کاهش مىیابد.
براى همه کودکان
غذاهاى خانگى (و نه غذاهاى آماده) براى هر سنى خوب هستند اما براى بچههاى در حال رشد بسیار مهم هستند. سعى کنید فریزرتان را در پاییز با غذاهاى طبیعى و حیوانى پر کنید. اگر غذاى فرزندتان را چه در خانه و چه براى مدرسه با رژیم غذایى مناسب و متوازن درست کنید موجب مىشود میزان یادگیرى دروس در آنها افزایش یابد.
بازار آزاد روي كاغذ يكطوري موفق است اما خود بازار آزاد چند پيش شرط دارد كه عبارتند از:
نظم و قانون، امنيت اشخاص و دارايي ها، تعادل بين رقابت و تعاون، تقسيم مسئوليت ها و پراكندگي قدرت، انتقال قوه قضايه، روابط بين المللي از نظر سياسي،تحرك اجتماعي، اعتماد به دولت، اشكال در آمد رقابت، آزادي اطلاعات همراه با مخالفت- يك پول ثبات و يك نظام قابل اتكا و كار آمد بانكي، نظارت يا اجراي انحصارهاي طبيعي توسط دولت، چترهاي حمايتي، تشويق نوآوري به ويژه بيمه و اعمال علامت تجاري و حفظ حقوق آثار مهمترين هدف انسانها مطلوبيت مي باشد. عامل آن بودجه- سليقه و رضايت مندي نوع ان را انتخاب نموده از نظر كار به مقدار اوقات فراغت و ساعت كار و مقدار پول بر مي گردد به نوع سليقه فردي.
هدف بنگاه اقتصادي كسب سود است.
هر چه دستمزد كمتر باشد هزينه نيروي كار كمتر است و تقاضا براي نيروي كار بيشتر مي شود.
زمانيكه قيمت بالا برود تعداد نيروي كار بيشتر مي شود و استفاده از آن به علت قيمت بالا كم مي شود و زماني كه تقاضا براي كار زياد باشد و قيمت پايين باشد اختلاف خوب نيروي كار به 2000 نفر مي رسد.
شرط اساسي آن انعطاف پذيري قيمتها مي باشد و دستمزدها كه شرط اصلي بازار آزاد مي باشد.
در كشورهاي جهان سوم چسبندگي دستمزد به سوي پايين وجود دارد.
آموزش در كشورهاي جهان سوم:
نيروي انساني مهمترين عامل توسعه مي باشد و سرمايه هاي مادي و مالي يك ابزار توسعه مي باشد.
پايه ثروت اصلي ملتها نيروي انساني توسعه يافته است. نيروي انساني كه بر مبناي فرهنك تخصص، آموزشي كمك كند به بهره وري مفيد باشد نيروي انساني كه بهره ور نباشد هيچ عامل ديگري جايگزين آن نمي باشد ممكن است رشد داشته باشيم ولي توسعه نداريم. از 30تا40 سال پيش تفكر بر اين بوده كه نظام آموزشي اثر مؤثر در بهره وري و نيروي كار دارد.
آموزش و رورش همگاني و ابتدايي بعد از چندين سال كه همگان با سواد شدن و سطح سواد بالا رفت هيچ نوع تحول صورت نگرفت از طرفي سرمايه صرف آموزش شد و از طرفي تحولي صورت نگرفته بلكمه فقر افزايش يافته چرا؟
براي جواب بايد به چند محور اشاره نمود.
از جمله: در دهه 6 ميلادي شاخه اي از اقتصاد آموزش احداث گرديد كه بحث فايده آموزش را مورد بررسي قرار مي دهد و كار ان بررسي هزينه داشن آموز در سال و از طرف ديگر به عنوان خروجي بحث بهره وري مي باشد.
بهره وري نيروي كار از دو جهت مورد بررسي قرار مي گيرد.
1.با افزايش دانش و تخصص فرد بيشتر توليد خواهد كرد.
2. با دانش و تخصص انتظار مي رود شعور و فرهنگ و پيش رفتاري نيروي انساني به رشد و توسعه مؤثر باشد با مطالعاتي كه در كشورهاي جهان سوم وصرت گرفته نشان مي دهد از يك طرف بهره وري نيروي كار چندان افزايش پيدا نكرده و علت انكه مي گوييم تفاوتي وجود ندارد اين است كه تفاوت در آمدي وجود ندارد و افراد تحصيل كرده كمتر از افراد تحصيل كرده كشورهاي پيشرفته مي باشند و از نظر در آمدي هم فرق دارند.
دومين جمع بندي بدين صورت مي باشد:
1. عدم تحرك و عدم كارايي در نظام آموزشي و مهمترين بحث بحث روشهاي يادگيري مي باشد. روش يادگيري روشي است كه فقط نسبت امتحان و از بر كردن است كه بر مبناي تحقيق و تحول.
2. بحث تبحر و نا اگاه بودن معلمين: در كشورهاي جهان سوم معلمين به علت كمبود اقتصادي و سطح توقع كم كاري مي كند و در اين كشورها اقتصاد آموزشي رعايت نمي شود و نظام آموزشي و اداري عدم تحرك و ناكاآيي را دارا مي باشند.
در بحث خروجي بهره وري نيروي انسان كم است. زيرا نه قدرت تفكر و خلاقيت را ندارد و از رطفي با نيازهاي واقعي كشورهاي جهان سوم تناقض دارد.
خانواده ها به دليل انتظاري كه از تحصيل دارند و عموماً فكر مي كنند در شرايط بيكاري افراد تحصيل كرده موفق ترند فرزندان را به دنبال تحصيل فرستاده و بر اساس بازار روز كار و ارايه تحصيل در آن رشته مي كند.
برنامه ريزي آموزشي همراه با شرايط و نياز جامعه بايد باشد. آموزش و پرورش سر چشمه گرفته شده از نظام اموزش و پر الگو از نظام اموزشي كشورهاي استمارگر.
نظام اموزشي عالي هم مانند نظام آمنوزشي اوليه مي باشد خروجي متناسب با نياز جامعه نمي باشد.
يكي از ويژگيهاي دانشگاههاي كشورهاي جهان سوم بايد انعطاف پذير باشد و لحظه اي عمل كند و بر اسا نياز قوي و لحظه اي جامعه پذيرش داشته باشد.
دانشگاه علاوه بر مهارت بايد شخصيت و تفكر را براي دانشجويان فراهم اورد. تا به دنبال خلاقيت و ابتكار روي آورد. وروديها كه شامل اقتصاد خانواده و شخصيت خانواده در موقعيت ورودي و خروجي تأثير دارد.
وروديها كه شامل قدرت يادگيري فرداست سرچشمه گرفته است از:
اقتصاد خانواده= ميزان فقر يا نبود فقر
تغذيه= نوع بارداري مادر و تغذيه مادر و نوع تغذيه كودك چه قبل از تولد و چه بعد از تولد
بهداشت= نوع بارداري و تنوع روحي مادر چه قبل از تولد در رابطه با كودك
همشأن بودن= ازنظر محيطي و اقتصادي
آموزش و پرورش تنها توسعه نيرو نيست بلكه قبل از ورود به آن و دوران اوليه نيز مهم مي باشد.
دكترين رشد متعادل اقتصاد ورود باطل:
مدلهاي رشد توسعه تجربه اي از كشورهاي توسعه يافته دنيا مي باشد و ما نيز از تجربه آنها استفاده و توسعه دست مي يابيم. در نظر رشد رستو يكسري صنايع به عنوان صنايع پيشرو رشد يافته و در نتيجه بقيه صنايع بدنبال ان توسعه مي يافت. مثلاً در انگلستان صنعت نساجي رشد كرده و بقيه صنايع هم بدنبال ان توسعه يافته اند. اما در مدل رشد اقتصادي متعادل، اقتصاد بايد بطور متعادل حركت كند و اگر يك قسمت به تنهايي پيشرفت كند قسمتهاي ديگر توسعه نخواهد يافت در اين مدل همه بخشها بصورت همزمان رشد مي يبند بنيانگذار اين مدل ااقي نوركس مي باشد كه او را رزن اشتاين و وودن ادامه دادند.
اقتصاد كشورهاي جهان سوم دچار دوره باطل فقر مي باشند. دوره باطل فقر بدين صورت است كه سرمايه كم مي باشد در نتيجه كارايي توليد به دليل كاهش بهره وري توليد كم مي شود مثلاً در يك زمين كشاورزي در صورت عدم سرمايه گذاري بجاي استفده از تراكتور و تكنولوژي بايستي از نيروي انساني و بيل استفاده كرد. زمانيكه كارايي توليد در امد كاهش مي يابد در نتيجه 2 اتفاق مي افتد.
1.پس انداز كم مي شود
2. تقاضا كم مي شود كه همين باعث كاهش سرمايه گذاي و اين دوره هموراه ادامه خواهد داشت.
سؤال: دور باطل چگونه شكسته مي شود؟
عمدتاً بويژه در دهه 70 ميلادي تمركز بر سرمايه بود كه كشورهاي صنعتي و پيشرفته انجام داده و موفق شدند.
نكته اول:
نظريه هايي همچون روستو سرمايه گذاري را در صنايع پيشرو انجام داده اما نظريه رشد متعادل اقاي نوركس معتقد است در تمامي بخشهاي اقتصادي سرمايه گذاري كنيم بخشهايي كه حداكثر بهره وري سود اجتماعي را داشته باشند. يك تفاوت بايستي ميان سود اجتماعي و سود فردي قائل شويم.
مثال آقاي نوركس در مورد سود اجتماعي : اگر كارخانه بزرگ كفش كه روزانه 30000 جفت كفش توليد كند بعد از يك مدت دچار مشكل مي شويم اما اگر يك كارخانه با روزي 1000 جفت كفش و كارخانه مواد غذايي و كارخانه لوازم خانگي و … و صنايع مكمل ايجاد نمائيم بازده اجتماعي انها بيشتر مي شود بدين صورت كه كارگر كارخانه كفش از لوازم خانگي و كارگر لوازم خانگي از مواد غذايي و كفش استفاده مي نمايد . مهمترين اتفاقي كه در اينجا مي افتد كاهش ريسك عدم فروش مي باشد.
نكته دوم:
اقاي نوركس: كشورهاي جهان سوم مشكل عدم فروش و عدم وجود بازار مي باشد باي اينكه بازار فروش افزايش يابد نوركس دو راه حل ارائه مي كند 1. تبليغات و بازاريابي را افزايش مي دهد. 2. كاهش سطح قيمتها و افزايش قدرت خريد مردم.
مبناي تئوري نوركس اينستكه عرضه تقاضاي خود را ايجاد مي كند ( قانون say) مهمترين عهده مشكل كشورهاي جهان سوم نمي توانند كالا توليد كنند به نظر نوركس سرمايه گذاري همه جانبه و متنوع باعث تقسيم نيروي كار افزايش بهره وري مواد اوليه افزايش مهارتهاي فني گسترش ابعاد بازار و استفاده مطلوبتر از منافع بالا سري اجتماعي و اقتصادي مي گردد.
نكته سومي كه نوركس در تئوري خود بيان مي كند اينستكه كشورهاي جهان سوم عليرغم اينكارها داراي بازار كوچك مي باشندو درواقع تون توليد انبوه را ندارند و بحث در مورد تجارت خارجي و رفع موانع تجارت خارجي مي باشد و بويژه توصيه به همكاريهاي منطقه اي مي كند كه چند كشور محصولات يكديگر را استفاده و بازار مصرف هم باشند و بطور خلاصه سياستهاي اقتصادي درهاي بازار را براي كشورها توصيه مي كند.
ايرادهاي نظريه نوركس:
1. سرمايه گذاري همه جانبه خارج از توان و منابع مالي كشورهاي جهان سوم مي باشد.
2.اين نظريه تأكيدش بر ايجاد صنايع نوين مي باشد در صورتيكه در كشورهاي جهان سوم صنايعي قديمي وجود دارند كه اين تئوري براي افزايش بهره وري آنها راهكاري وجود ندارد.
3. با توجه به كمبود نيروهاي متخصص و سرمايه گذاري در تمام ابعاد تقاضا براي نيروي كار متخصص بشدت بالا مي رود.
4.با توجه به بيكاري زاد در كشورهاي جهان سوم(تراكم) زياد سرمايه در مراحل توسعه ضروري بنظر نمي رسد. درنقطه مقابل دكترين رشد متعادل اقتصادي مفهوم رشد نا متعدل اقتصادي را داريم. به عقيده آقاي هيرشمن هيچ كشور در حال توسعه اي وجود ندارد كه به اندازه كافي سرمايه و ديگر منابع داشته و بتواند آنرا بطور همزمان در تمام بخشهاي اقتصادي به جريان اندازد. بنابراين سرمايه گذاريها مي بايستي در صنايع يا بخشهاي منتخب يا پيشتاز صورت گيرد البته تنها زماني سياست رشد اقتصادي نا متقارن با رشد مداوم اقتصادي همراه خواهد بود كه دولت با اعمال سياستهاي دقيق همانند برنامه ريزي سياستهاي پولي و مالي و فشارهاي تورمي را از جمله مصرف را كنترل نمايد.
مدل رشد هارد- دومار:
اين مدل بسيار ساده است بدين معنا كه پس انداز، سرمايه گذاري و در آمد تنها متغيرهايي هستند كه مورد مطالعه قرار مي گيرند با اين فرض ضمني كه عواملي چون عرضه محدود نيروي انساني كارآمد،نوسانات ارزش ارز و غيره از اهميت كمتري برخوردارند و انباشت سرمايه فرآيند مركزي حركت را تشكيل مي دهد كه ساير جنبه هاي توسعه بوسيله آن امكان تحقق مي يابند. در .واقع مدل هارد- دومار بيانمي كند كه افزيش محصول خالص داخلي از دوره t تا دوره دوره b+1 بوسيله مقدار خالص تشكيل سرمايه جديد در دوره t و بهره وري ان كه بوسيله معكوس نسبت سرمايه به توليد سنجيده مي شود تعيين مي شود.
در اين مدل فرض شده كه سرمايه گذاري خالص بوسيله سطح پس انداز ها كه به نوبه خود به صورت تابعي به سطح در آمد از طريق ضريب ميل به پس مربوط است محدود مي شود همچنين اين نظريه نسبت سرمايه به توليد را ثابت فرض مي كند كه معكوس آن نشاندهنده نسبتي از هر سطح سرمايه گذاري خالص در دوره است كه بصورت اضافه توليد در ظاهر مي شود.
مدل اصلي را مي توان به صورت زير خلاصه كرد:
تابع پس انداز است كه در آن = ميل متوسط به پس انداز
نسبت سرمايه به توليد ميزان سرمايه موجود41-12
رابطه بين سرمايه و در آمد كه در آن = نسبت سرمايه به توليد و
سرمايه گذاري خالص است فرض مي شود كه سرمايه گذاري با پس انداز برابر است.
بنابراين جانشين كردن (4-1) و (4-2a)در (4-3) عبارت زير بدست امده است.
كه عبارت نهايي رابطه هارد- دومار از آن نتيجه مي شود:
به شرط داشتن مقادير محاسبه شده و اماري و با فرض ثابت بودن آنها تساوي هارد- دومار (4-5) ظاهر نشان مي دهد كه حداكثر نرخ رشد قابل حصول محصول ناخالص داخلي در اقتصاد را مي توان عموماً بصورت نسبت بيان كرد باي مثال اگر كشوري كم توسعه يافته تقريباً 6% در آمد ملي خود را پس انداز كند و نسبت كلي سرمايه به توليد برابر 4 باشد در اين صورت تساوي (4-5) بيان مي كند كه اگر اين پارامترها ثابت بماند يعني هيچ تغييري در شرايط اقتصادي رخ ندهد برنامه ريزان اقتصادي مي توانند نرخ رشدي تا5/1% براي در آمد ملي انتظار داشته باشند. حال اگر ما متغير جديدي را كه نشاندهنده نرخ رشد جمعيت است معرفي كنيم مي توانيم به برآوردي از مسير رشد احتمالي درآمد سرانه برسيم كه ملاك قطعي تر براي رفاه اقتصادي و توسعه است باي مثال اگر آمار دولتي نشان دهد كهجمعيت با نرخ متوسط 5/1 درصد در سال افزايش مي يابد در اينصورت با توجه به ضريبهاي 6%= و4= ملاحظه مي كنيم كه بدون تغيير د رسايتهاي اقتصادي نرخ رشد درآمد سرانه (محاسبه شده به صورت ) صفر خواهد وبد. اگر بابر با 12/0 مي بود در اين صورت مي توانستيم انتظار داشته باشيم كه درآمد سرانه به ميزان5/1% افزايش يابد چون:
ونرخ رشد درامد سرانه برابر بود با:
مهمترين دستاورد اين نظريه براي افزايش رشد اقتصادي يا پس انداز را افزايش داد يا بهره وري سرمايه را در غير اينصورت رشد نمي يابد.
تئوري رشد در اقتصادهاي پيشرفته با 3 مقوله همراه است:
1.تابع س انداز
2. بازدهي سرمايه
3.توليد.
د رحال حاضر تئوري هارد-دومار براي مقابله با عقب ماندگي اقتصادي كشورهاي توسعه يافته كار برد عملي پيدا كرده است(اين مدل زماني كاربرد دارد كه همه عوامل پيشرفت را دارند فقط سرمايه گذاري كم مي باشد در كشورهاي جهان شوم تمام پول پس اندازي سرمايه گذاري نمي شود و ول به دلالي خدماتي و واسطه گري وارد مي شود).
اين مدل نه تنها نشان ميدهد كه اقتصاد با چه نرخي رشد كند بلكه شرايط استفاده كامل از امكانات ايجاد شده ناشي از سرمايه گذريهاي جديد را مشخص مي كند. همچنين اين مدل نشان مي دهد كه اگر قرار باشد در آمد و در آمد سرانه به ميزان معيني رشد كند ميزان پس انداز و نسبت سرمايه به توليد لازم بايد چه ميزان باشد.
در شاهنامه ی فردوسی نزديک به ۲۰ زن نقش آفرينی می کنند که البته بيش تر آن ها در دوری پهلوانی می زيند. به درستی می توان گفت که در هيچ کتاب ديگری در ادب کهن پارسی تا بدين پايه زنان خردمند و ستوده وجود ندارند. و هيچ سخن گويی اين گونه زنان را نستوده است. (در نوشتهارهای پسين از برخی از اين زنان سخن خواهم گفت.)
زنان شاهنامه بسيار برتر از زنان ديگر چکامه (منظومه)های ادب پارسی اند. کافی است شيرين را در خمسه ی نظامی و شاهنامه با هم بسنجيد. شيرين نظامی زنی است عاشق پيشه که جز عشق هيچ از او نمی دانيم اما شيرين در شاهنامه زنی است خردمند و دلاور که زندگی می کرده است و در زندگی عاشق هم شده است. اين شيرين بسيار باورپذيرتر از شيرين نظامی است (هرچند نظامی سخن عاشقانه را به اوج خود رسانده باشد).
برخی خرمگسان (خرمگس جانوری است با چشم های بزرگ اما تنها چيزهای پلشت را می بيند) به استناد يکی، دو بيت برافزوده (الحاقی) هم چون «زن و اژدها هر دو...» فردوسی را شاعری زن ستيز دانسته اند در حالی که دلاوری گردآفريد و خردمندی سيندخت و صراحت تهمينه و پاکی فرنگيس و وفاداری رودابه و سودابه (در نيمه ی نخست حضورش در شاهنامه) نمونه ی همه جانبه ی زن ايرانی در باور فردوسی ارجمند است.
باشد که زنان هم ميهن ما درس پاکی از فرنگيس گيرند و چون سيندخت خرد ورزند و مانند گردآفريد دلاورانه به دفاع از حقوق و ارزش های راستين خود برخيزند. ايدون باد و ايدون تر باد.
نگاه شاهنامه به زن در مجموع نگاهى است مثبت. حضور زن در تمام شاهنامه حضورى است تعيين كننده و سرنوشت ساز. نقش زن به عنوان پيونددهنده خانواده ها به يكديگر در همه جا به عنوان عاملى اساسى در پيدايش و نابودى قدرت مطرح است.
در داستانهاى مهم شاهنامه مانند داستان فريدون كه خواهران جمشيد به همسرى او درمىآيند و نيز مادرش فرانك و دختران سرو كه همسر پسران او مى گردند و نيز داستان كاووس كه سودابه دختر شاه هاماوران را پس از تسخير سرزمين هاماوران به زنى مى گيرد, نقش زن در روند قدرت كاملا به چشم مى خورد.
شاهنامه كه يك كتاب حماسى است بيشتر به بعد دلاورى زن توجه دارد تا جنبه دلبرى او. اگرچه به ماجراى برخى از زنان كه در ابراز عشق خود پيشقدم بوده اند مانند عشق تهمينه به رستم و سودابه به سياوش و منيژه به بيژن نيز اشاره مى كند:
زنى بود مردانه و تيغ زن سوار و سرافراز مردم فكن
به نام آن پرىرخ سمن ناز بود گل و ياسمن را از او ناز بود
چنان چون به خوبيش همتا نبود به مانند مرديش يكتا نبود
به ميدان جنگ ار برون آمدى به مردى زمردان فزون آمدى
به مردى زمردى و پا در ركيب زدلها قرار و زجانها شكيب
مى بينيم زن به مردانگى اى وصف مى شود كه در ميدان جنگ از مردان تواناتر است. در وصف گردآفريد, دختر گزدهم, پهلوان دژ سپيد هم, او را به بى مانندى در نبرد مى ستايد. چون سهراب در هجوم به ايران به دژ سپيد كه در مرز ايران و توران قرار دارد مى رسد و هجير, نگاهبان دژ را اسير مى كند گردآفريد غيرتش به جوش مىآيد, جامه رزم مى پوشد و خود را به هيإت مردان می آرايد و به جنگ سهراب مى شتابد:
زنى بود بر سان گردى سوار هميشه به جنگ اندرون نامدار
نهان كرده گيسو به زير زره زده بر سر ترك رومى گره
فرود آمد از دژ به كردار شير كمر بر ميان بادپايى به زير
زنان ديگرى نيز در جاىجاى شاهنامه مورد ستايش قرار گرفته اند مانند رودابه كه دلدادگى او به زال و سرانجام ازدواج آن دو, فصلى از اين كتاب را تشكيل مى دهد. رودابه دختر مهراب كابلى است كه نواده ضحاك است و بر سرزمين كابلستان حكمروايى دارد و كشور او با ايران دشمن است. زال فرمانرواى زابلستان و رودابه بی آنكه يكديگر را ديده باشند, از طريق شنيده ها و وصفها به هم دل مى دهند. اين دلدادگى پس از مدتى پنهانكارى, آشكار مى گردد. مهراب پدر رودابه با سرگرفتن وصلت آن دو كه كشورش را از خطر هجوم ايران در امان مى دارد شادمان است. در اينجا نقش مادر رودابه در تدبير و چاره گرى و خردمندى نيز مورد تحسين واقع مى شود. سيندخت مادر رودابه با پختگى و تدبيرى كه به خرج مى دهد امر مشكل ازدواج زال و رودابه به همت او آسان مى شود و كشورش از بلايى بزرگ كه تا آستانه اش آمده نجات مى يابد.(2) تنها زنى كه در شاهنامه از او به بدنامى و پليدى ياد مى شود سودابه است و هم اوست كه موجب بدنامى زنان را فراهم مىآورد. نابكارى سودابه زمانى بروز مى كند كه عشقى گناه آلود نسبت به ناپسرى خود, سياوش در دل مى پروراند. سياوش در اين زمان خيلى جوان است, شايد كمتر از بيست سال دارد. سودابه با زمينه چينى او را به شبستان فرا مى خواند و عشق خروشان خود را بدو ابراز مى كند. ليكن, سياوش كه جوان مهذب و پارسايى است دست رد بر سينه او مى نهد. سودابه اصرار مى ورزد و چون كام نمى يابد هم از بيم رسوايى و هم براى آنكه انتقام خود را از جوان گرفته باشد او را نزد پادشاه به قصد تجاوز به خود متهم مى كند. درست مثل زليخا كه او نيز بر اثر نوميدى و سرخوردگى به يوسف تهمت زد ... سياوش براى اثبات بيگناهى خود از ميان توده آتش مى گذرد و تندرست از آن بيرون مىآيد, اما چون سودابه از توطئه و تحريك دست بردار نيست, شاهزاده براى دور شدن از محيط مسموم دربار كاوس, داوطلب سپهسالارى لشكرى مى شود كه براى جنگ با افراسياب عازم است, سرانجام هم, چون راه بازگشتى براى خود نمى بيند به توران زمين نزد افراسياب پناه مى برد و همين امر موجب تباهى او مى گردد. پس از قتل سياوش, سودابه به انتقام خون او به دست رستم كشته مى گردد.(3) در حق اوست كه رستم به كاوس مى گويد:
كسى كاو بود مهتر انجمن كفن بهتر او را زفرمان زن
سياوش زگفتار زن شد به باد خجسته زنى كاو زمادر نزاد
و فردوسى درباره سودابه و مكر و حيله اوست كه با عصبانيت اين ابيات را مى سرايد:
چو اين داستان سر به سر بشنوى به آيد تو را گر به زن نگروى
به گيتى به جز پارسا زن مجوى زن بدكنش خوارى آرد به روى
روشن است كه فردوسى جنس زن را بد نمى داند بلكه زنان پارسا و نيكخو را مى ستايد و در جايى برپا بودن دين يزدان را به زنان نسبت مى دهد:
هم از زن بود دين يزدان به پاى يلان را به نيكى بود رهنماى
صفت نيك ديگرى كه او براى زن مى شمارد جلب رضايت شوهر است:
بهين زنان در جهان آن بود كزو شوى همواره خندان بود
اشاره هاى بدبينانه اى كه در شاهنامه به چشم مى خورد تنها نقل قول و روايت گفته هاست نه آنكه داستانسراى شاهنامه خود چيزى در مذمت زنان گفته باشد.
مثلا از زبان شاه يمن كه از مفارقت دخترانش كه فريدون براى پسران خود خواستگاريشان كرده اندوهگين و خشمناك است, چنين نقل مى كند:
بد از من كه هرگز مبادم ميان كه ماده شد از تخم نره كيان
به اختر كسى دادن كه دخترش نيست چو دختر بود روشن اخترش نيست
اين پشيمانى به سبب دلبستگى اى است كه بدانان دارد, آنچنان كه دوريشان را برنمى تابد.
يا وقتى مهراب شاه مى شنود كه دخترش رودابه دل به زال بسته است چنين مى گويد:
همى گفت رودابه را رود خون به روى زمين بركنم هم كنون
مرا گفت چون دختر آمد پديد ببايستش اندر زمان سر بريد
نكشتم بگشتم زراه نيا كنون ساخت بر من چنين كيميا
يا هنگامى كه افراسياب از عشق و دلداگى دخترش منيژه آگاه مى شود:
به دست از مژه خون مژگان برفت برآشفت و اين داستان بازگفت
كرا از پس پرده دختر بود اگر تاج دارد بداختر بود
كرا دختر آيد به جاى پسر به از گور داماد نايد بدر
و زمانى كه قيصر روم مى شنود كه كتايون دخترش مايه ورى بى نام و نشان (گشتاسب) را به شوهرى برگزيده است به گزارنده خبر:
چنين داد پاسخ كه دختر مباد كه از پرده عيب آورد برنژاد
اگر من سپارم بدو دخترم به ننگ اندرون پست گردد سرم
هم او را و آن را كه او برگزيد به كاخ اندرون سر ببايد بريد
چو فرزند باشد به آيين فر گرامى به دل بر چه ماده چه نر
از فردوسى كه بگذريم در نگاه ديگر شاعران و اديبان بزرگ تصويرهاى كم و بيش منفى فراوان مى بينيم. خاقانى شروانى(4) يكى از منفى بافترين شاعران درباره زن است. عجيب است كه او در يك جا مادرش را مورد ستايش قرار مى دهد و ((حق دل مهربان)) او را نگاه مى دارد اما در جاى ديگر آرزو مى كند اى كاش مادرش نيز از مادر خود زاييده نمى شد.
چند بيتى از قصيده مدحيه او را در شإن مادرش مرور مى كنيم:
اى ريزه روزى تو بوده از ريزش ريسمان مادر
خو كرده به تنگناى شروان با تنگى آب و نان مادر
زير صدف كسى نرفته جز آن خدا و آن مادر
اى باز سپيد چند باشى محبوس به آشيان مادر
شرمت نايد كه چون كبوتر روزى خورى از دهان مادر
تا كى چو مسيح بر تو نبيند از بى پدرى نشان مادر
با اين همه هم نگاه مى دار حق دل مهربان مادر
اما انديشه ناصحيح خاقانى كه رنگ و بوى عرب دوره جاهليت را دارد, از دختر چنان گريزان است كه اعراب بدوى از آمدن دختر خشمناك مى شدند. او از اينكه فرزندانش همه پسرند بى نهايت خرسند است و مى گويد دخترى كه برادرانى چنين داشته باشد عروس بهشت و بانوى كشور است اما جنس دختر را از هر چيز سزاوارتر, آغوش خاك است!
مرا چه نقصان كز جفت من نزاد اكنون به چشم زخم هزاران پسر يكى دختر
كه دخترى كه از اين سان برادران دارد عروس دهرش خوانند و بانوى كشور
اگر بميرد باشد بهشت را بانو وگر بماند زيبد مسيح را خواهر
اگرچه هست بدينسان خداش مرگ دهاد كه گور بهتر داماد ومرگ به اختر
مرا ز زادن دختر چه خرمى باشد كه كاش مادر من هم نزادى از مادر
نيازى به گفتن ندارد كه اگر مادر شاعر نبود, خاقانى اى پا به عرصه هستى نمى گذاشت و شگفت است شاعر به كسى كه هستى اش از هستى اوست چنين اهانتى روا مى دارد.
خوب است جواب خاقانى را از زبان امير خسرو دهلوى(5) شاعر بزرگ پارسى گوى سرزمين هند بشنويم كه:
پدرم هم زمادر است آخر مادرم نيز دختر است آخر
گر نه بر در صدف نقاب شدى قطره آب باز آب شدى
دانه بى كشت كى به بار آيد آسمان بى زمين چه كار آيد
بى پدر ممكن است شد معلوم چون مسيحا زمريم معصوم
ليك بى مادر خجسته وجود ولدى را نگفته كس مولود
در آثار سعدى(6) عنصر زن از دو جهت قابل مطالعه است. اول نگرش تغزلى و عاشقانه او كه بيشتر در غزلياتش نمود دارد و دوم نگرش اخلاقى و اجتماعى اش كه در بوستان و گلستان به چشم مى خورد.
در نگاه تغزلى و عاشقانه سعدى خود را در حد يك عاشق پاكباخته بر آستان معشوق نشان مى دهد و در مخاطب هر آنچه مى بيند لطف است و جمال و دلبرى و بى وفايى آميخته با حسن كه تمناى وصال را شديدتر مى كند:
چو تو آمدى مرا بس كه حديث خويش گفتم چو تو ايستاده باشى ادب آنكه من بيفتم
تو اگر چنين لطيف از در بوستان در آيى گل سرخ شرم دارد كه چرا همى شكفتم
چو به منتها رسد گل, برود قرار بلبل همه خلق را خبر شد غم دل كه مى نهفتم
به اميد آن كه جايى قدمى نهاده باشى همه خاكهاى شيراز به ديدگان برفتم
دو سه بامداد ديگر كه نسيم و گل برآيد بتر از هزاردستان بكشد فراق جفتم
نشنيده اى كه فرهاد چگونه سنگ سفتى نه چوسنگ آستانت كه به آب ديده سفتم
نه عجب شب درازم كه دو ديده باز باشد به خيالت اى ستمگر عجب است اگر بخفتم
زهزار خون سعدى بحلند بندگانت تو بگوى تا بريزند و بگو كه من نگفتم
البته اين يك مشت از صدها خروار است. كمتر غزل سعدى در هواى غير عاشقانه سروده شده است. ادعاى عارفانگى غزلياتى از اين دست ادعايى مردود است زيرا مثلا آنجا كه مى گويد: ((به خيالت اى ستمگر عجب است اگر بخفتم)) روشن است كه مخاطب او كيست؟
او در غزلهايش كشيدن بار جور يار را آسان و قابل تحمل مى داند:
اما در گلستان كه يك كتاب اخلاقى و تربيتى است از دست زن بدخوى ناله سرمى دهد:
زن بد در سراى مرد نكو هم در اين عالم است دوزخ او
زينهار از قرين بد زنهار! و قنا ربنا عذاب النار
در نگرش اخلاقى و اجتماعى سعدى, زنى مطلوب است كه خوبروى و مستور و نيك خوى باشد:
دلارام باشد زن نيك خواه وليكن زن بد خدايا پناه!
تهى پاى رفتن به از كفش تنگ بلاى سفر به كه در خانه جنگ
به زندان قاضى گرفتار به كه در خانه ديدن بر ابرو گره
زن خوب رخ رامش افزاى و بس كه زن باشد از درد فريادرس
چو مستور باشد زن نيك خوى به ديدار او در بهشت است شوى
سعدى در باب اخلاق زناشويى بيش از هر چيز متإثر از قرآن است كه محيط خانه را محيط آرامش و تسكين خاطر مى داند: ((و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم موده و رحمه ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون)). (و از نشانه هاى او اينكه همسرانى از جنس خود شما براى شما آفريد تا در كنار آنها آرامش يابيد و در ميانتان مودت و رحمت قرار داد. در اين نشانه هايى است براى گروهى كه تفكر مى كنند.)
سعدى در بوستان ((شاهد بازى)) را كه نشانه هوس بازى است مايه خانه خرابى مى داند و تشويق به ((زن گرفتن)) مى نمايد:
خرابت كند شاهد خانه كن برو خانه آبادگردان به زن
نشايد هوس باختن با گلى كه هر بامدادش بود بلبلى
چو خود را به هر مجلسى شمع كرد تو ديگر چو پروانه گردش مگرد
فرمانبرى و اطاعت از شوى و پارسايى و امانتدارى از ويژگيهايى است كه سعدى براى يك زن خوب برمى شمرد:
زن خوب فرمانبر پارسا كند مرد درويش را پادشا
پىنوشتها:
1 ـ شاعر حماسه سراى بزرگ ايرانى (و. 329 يا 330 ه.ق ـ ف 411 يا 416 ه.ق)
در ((فاز)) يا ((پاز)) طوس در دهه سوم قرن چهارم هجرى متولد شد. در سن 35 سالگى نظم شاهنامه را آغاز كرد و پس از 35 سال يعنى در 70 يا 71 سالگى آن را به پايان رسانيد. شاهنامه شامل سرگذشت پادشاهان سلسله هاى داستانى (پيشدادى و كيانى) و سلسله تاريخى ساسانى است.
2 ـ دكتر محمدعلى اسلامى ندوشن. آواها و ايماها, تهران 1370, ص26.
3 ـ همان, ص22.
4 ـ افضل الدين بديل (ابراهيم) بن نجيب الدين على شروانى, ملقب به حسان العجم شاعر مشهور, (و. حدود 520 ـ ف 582) تخلص وى در آغاز ((حقايقى)) بود ولى پس از معرفى به خدمت خاقان منوچهر به توسط ابوالعلإ استاد اخير او را خاقانى ناميد. در پايان عمر ميل به عزلت يافت و در تبريز ساكن شد و در همان شهر درگذشت.
5 ـ (و.پتيالى[ هند] 651 ـ ف.دهلى 705 ه$.ق). اميرخسرو در دهلى رشد يافت و در ادبيات فارسى متبحر شد. در غزل پيرو سعدى بود و از الفاظ و معانى شاعران متصوف ايرانى استفاده مى كرد. خمسه اى فراهم آورده است شامل: مطلع الانوار, خسرو و شيرين, مجنون و ليلى, آينه اسكندرى, هشت بهشت.
6 ـ مشرف الدين مصلح بن عبدالله شيرازى, نويسنده و گوينده بزرگ قرن هفتم هجرى, در شيراز به كسب علم پرداخت و سپس به بغداد رفت و در مدرسه نظاميه به تحصيل مشغول شد. وى طبعى ناآرام داشت و به سير در آفاق و انفس متمايل بود. پس از سفرهاى طولانى به شام و حجاز و شمال آفريقا و آشنايى و مصاحبت با اقوام مختلف به شيراز برگشت و به تإليف شاهكارهاى خود دست يازيد. آثار به جامانده از او از اين قرار است. بوستان (سعدى نامه),گلستان و قصايد و غزليات و قطعات و ترجيع بندها و رباعيات و مقالاتى كه در كليات سعدى فراهم آمده است. عمده مهارت سعدى در غزل عاشقانه است. سعدى در شيراز درگذشت و آرامگاه او هم بدانجاست.
مرد و زن حین انتخاب همدیگر به تناسبهای بدنی یكدیگر توجه میكنند. اكثر ما انسانها تناسب بدنی كاملی نداریم. یك نفر چشمان درشتی دارد، دیگری انگشتان بلند و...
از نظر روانپزشکان 5 عامل در انتخاب همسر آینده شما دخیل است . به این 5 عامل توجه کنید:
1. ژن CHM
مطالعههای اخیر لكوس و دكونیگ سوئیسی نشان داده ما از نظر ژنتیكی قادر به تشخیص بو هستیم. وقتی فردی به شما میگوید بوی خوبی میدهید در واقع بدنش در حال تجزیه و تحلیل ژنهای CHMشماست. این گروه از ژنها، مسوول تدارك سیستم ایمنی هم هستند و وقتی قرار است عضوی اهدا شود، پزشكان توجه میكنند كه ژنهای CHMگیرنده و دهنده یكی باشد تا عضو پیوندی پسزده نشود.
معمولا اعضای یك خانواده ژنهای CHMمشابهی دارند اما در خارج از خانواده موارد مشابه به سختی پیدا میشود. نكته بسیار جالب اینكه افرادی كه ژنهای CHMآنها كاملا متضاد است جذب هم میشوند. برای اثبات این قضیه لكوس و دكونیگ تیشرتهای چند مرد را به چند زن دادند تا بو كنند و لباسی را كه به نظرشان بوی جذابتری دارد انتخاب كنند. نتایج بررسیها نشان داد زنان لباسهایی را انتخاب میكنند كه متعلق به مردانی است كه ژن CHMآنها هیچ شباهتی به ژنهای CHMآنها ندارد.
2. تناسب
مرد و زن حین انتخاب همدیگر به تناسبهای بدنی یكدیگر توجه میكنند. اكثر ما انسانها تناسب بدنی كاملی نداریم. یك نفر چشمان درشتی دارد، دیگری انگشتان بلند و دیگری پاهای كشیده اما این عدم تناسب گاهی به چشم جنس مخالف زیبا به نظر میرسد. رندی تورنهیل، روانپزشك آمریكایی به این نتیجه رسیده كه زنان هر چند به مردان غیرمتناسب علاقه داشته باشند به ویژه در دوره تخمكگذاری مردانی را جذاب میدانند كه بدنی كاملا متناسب دارند. دلیل آن هم تمایلی ناخودآگاه به داشتن فرزندانی متناسب است. مردان نیز زنانی كه اندامی متناسب دارند و اندازه دور كمر آنها كمتر از دور باسن شان است را جذابتر و بارورتر میدانند.
3. هورمونها
تستوسترون هورمونی مردانه است كه باعث بهوجود آمدن خوی خشن ماست. براساس تحقیقات هر چه میزان این هورمون بالاتر میرود میزان خوشبختی در میان زوجین كاهش مییابد.
آمار نشان میدهد میزان خیانت، خشونتهای خانگی و طلاق در میان زوجینی كه هورمون تستوسترون در جنس مرد بالاتر است، بیشتر دیده میشود. به همین دلیل زنان ناخودآگاه بیشتر به مردانی جذب میشوند كه صورتی نسبتا زنانه دارند.
4. شباهت
شباهت، دلیل دیگر جذب شدن برخی زوجین به هم است. بیشتر مردان به سمت زنانی جذب میشوند كه نشان یا ردپایی از مادرشان داشته باشند. مدل مو، رنگ چشم، نوع حرفزدن، شكلی از رفتار... هر چیزی كه در ذهن یك مرد تداعیگر مادرش باشد، ممكن است باعث جذب او به یك زن شود.
5. مهربانی
جذاب بودن، تنها به دلیل داشتن یك ویژگی فیزیكی نیست. خلاق بودن ، مهربان و باهوشبودن از جمله ویژگیهایی است كه باعث جذب افراد به هم میشود. دیوید باس، روانشناس آمریكایی 10 سال پیش تحقیقی انجام داد و در آن از 10 هزار زن و مرد با 37 فرهنگ مختلف درخواست كرد معیارهای انتخاب همسر خود را بیان كنند.
تمامی این افراد درصدر فهرست خود مهربانی و بعد از آن ذكاوت را قرار داده بودند. به نظر میرسد برای بزرگ كردن فرزندان و زندگی كردن در این دنیای ستمكار، زیبایی روح مهمتر از زیبایی جسم است.
مقدمه منظور از قالب یکشعر، شکل آرایش مصرعها و نظام قافیه آرایی آن است. شعر بهمفهوم عام خود نه در تعریف می گنجد و نه در قالب، ولی شاعران و مخاطبان آنها، بهمرور زمان به تفاهم هایی رسیده اند و شکلهایی خاص را در مصراع بندی و قافیه آراییشعر به رسمیت شناخته اند.
به این ترتیب در طول تاریخ، چند قالب پدید آمده و؛ شاعران کهن ما کمتر از محدوده این قالبها خارج شده اند. فقط در قرن اخیر، یکتحوّل جهش وار داشته ایم که اصول حاکم بر قالبهای شعر را تا حدّ زیادی دستخوش تغییرکرده است.
-1 قالب های کهن در قالبهای کهن، شعر از تعدادی مصراع هموزن تشکیل می شود. موسیقی کناری نیز همواره وجود دارد و تابع نظم خاصی است. هر قالب، فقط به وسیلهنظام قافیه آرایی خویش مشخّص می شود و وزن در این میان نقش چندانی ندارد. از میانبی نهایت شکلی که می توان برای قافیه آرایی داشت، فقط حدود چهارده شکل باب طبعشاعران فارسی قرار گرفته و به این ترتیب، قالبهای شعری رایج را پدید آورده است :
قصیده
مثنوی
غزل
قطعه
ترجیع بند
ترکیب بند
مسمط
مستزاد
رباعی
دو بیتی
تصنیف
چهارپاره
مفرد
تضمین
2 -قالب های نوین
تا اوایل قرن حاضر هجری شمسی ،شاعران ما دو اصل کلی تساویوزن مصراعهای شعر و نظم ثابت قافیه ها را رعایت کرده اند و اگر هم نوآوری درقالبهای شعر داشته اند، با حفظ این دو اصل بوده است. در آغاز این قرن، شاعرانی بهاین فکر افتادند که آن دو اصل کلّی را به کنار گذارندو نوآوری را فراتر از آن حدّ ومرز گسترش دهند. شعری که به این ترتیب سروده شد، شکلی بسیار متفاوت با شعرهای پیشاز خود داشت. در این گونه شعرها، شاعر مقیّد نیست مصراعها را وزنی یکسان ببخشدو در چیدن مصراعهای هم قافیه، نظامی ثابت را ـ چنان که مثلاً در غزل یا مثنوی بود ـرعایت کند. طول مصراع، تابع طول جمله شاعر است و قافیه نیز هرگاه شاعر لازم بداندظاهر می شود. در این جا آزادی عمل بیشتر است و البته از موسیقی شعر کهن بی بهرهاست. پدیدآورنده جدی این قالبها را نیما یوشیج می شمارند،. البته پیش از نیمایوشیج نیز اندک نمونه هایی از این گونه شعر دیده شده است، ولی نه قوّت آن شعرها درحدّی بوده که چندان قابل اعتنا باشد و نه شاعران آنها با جدّیت این شیوه را ادامهداده اند. نوگرایی نیما و پیروان او، فقط در قالبهای شعر نبود. آنها در همهعناصر شعر معتقد به یک خانه تکانی جدّی بودند و حتّی می توان گفت تحوّلی که بهوسیله این افراد در عناصر خیال و زبان رخ داد، بسیار عمیق تر و کارسازتر از تحوّلدر قالب شعر بود. شاعران کهن سرا می کوشیدند نظام موسیقیایی را حفظ کنند هرچنددر این میانه آسیبی هم به زبان و خیال وارد شود و شاعران نوگرا می کوشند آزادی عملخویش در خیال و زبان را حفظ کنند هرچند آسیبی متوجه موسیقی شود. پس می توان گفتپیدایش شعر نو، ناشی از یک سبک و سنگین کردن مجدّد عناصر شعر و ایجاد توازنی نوینبرای آنها بوده است.
قالب نیمایی
شعر آزاد
شعرسپید
اینک به اجمال به شرح و توضیح قالب های شعرفارسی می پردازیم. ابتدا به بیان قالب های سنتی می پردازیم :
قصیده
قصیده نوعی از شعر است که دو مصراع بیت اول و مصراع های دومبقیه ی بیت های آن هم قافیه اند. طول قصیده از 15 بیت تا 60 بیت می تواند باشد.
لحن و موضوع قصیده حماسی است و در آن از مدح و مفاخره و هجو و ذم و .... سخن می رود و مسائل دیگر از قبیل مسائل اخلاقی و دینی و وصف طبیعت در قصیده جنبهفرعی دارد.
هر چند قصاید شاعرانی چون ناصرخسرو به موضوعات مذهبی و فلسفی ومنوچهری و خاقانی به وصف طبیعت و سنایی به عرفان و مسعود سعد به حسبیه معروفند امامضمون اصلی قصیده مدح است و در قصاید عنصری و انوری نیز موضوع اصلی مدح کردن شاهاناست.
قصیده قالب رایح شعر فارسی از اوایل قرن چهارم تا پایان قرن ششم است واز این تاریخ به بعد غزل اندک اندک جای آن را می گیرد اما اوج قصیده سرائی در قرونپنجم و ششم است.
در قرن ششم بر اثر تحولات سیاسی و اجتماعی که رخ می دهد (بر روی کار آمدن سلجوقیان) بازار مدح از رونق می افتد و تصوف رواج می یابد و قصیدهکه اصل موضوع آن ستایش ممدوح در پایان شعر است جای خود را به دیگر قالب های شعری میدهد هر چند از این دوره به بعد هم قصیده دیده می شود اما دیگر قالب رایج نیست و غزلحتی وظیفه اصلی قصیده که مدح باشد را نیز بر عهده می گیرد.
سرانجام در قرنهفتم سعدی در طی قصیده ای مرگ قصیده را رسماً اعلام می کند و ساختمان سنتی آن در هممی شکند.
بعضی قصیده را "حماسه دروغین" خوانده اند چرا که در ادبیات حماسیقهرمان اغلب یک موجود اساطیری است که کارهای عجیب و خارج از توان بشر معمولی انجاممی دهد ولی در قصیده همه ی این صفات در مورد شخصی که کاملاً او ا می شناسیم و میدانیم هیچ یک از این کارها را نمی تواند بکند بکار می رود.
در قصیده هاییکه در مدح سلطان محمد غزنوی سروده شده است به نمونه های خوبی از این اغراق ها بر میخوریم که حتی اندکی هم با واقعیت شخصیت او سازگار نبوده است.
نمونه ای ازقصیده
قصیده "بهاریه" فرخی شامل صد و بیست و پنج بیت و در مدح سلطان محمودغزنوی است که برای نمونه ابیاتی از آن نقل می شود:
بهار تازه دمید، ای بهروی رشک بهار بیا و روز مرا خوش کن و نبید بیار همی به روی تو ماند بهاردیبا روی همی سلامت روی تو و بقای بهار رخ تو باغ من است و تو باغبان منی مده به هیچکس از باغ من، گلی، ز نهار! به روز معرکه، بسیار دیده پشت ملوک به وقت حمله، فراوان دریده صف سوار همیشه عادت او بر کشیدن اسلام همیشههمت او نیست کردن کفار عطای تو به همه جایگه رسید و، رسد بلند همت تو برسپهر دایره وار کجا تواند گفتن کس آنچه تو کردی کجا رسد بر کردارهای توگفتار؟ تو آن شهی که ترا هر کجا شوی، شب و روز همی رود ظفر و فتح، بر یمینو یسار خدایگان جهان باش، وز جهان برخور به کام زی و جهان را به کام خویشگذار
غزل
"غزل" درلغت به معنی "حدیث عاشقی" است. در قرن ششم که قصیده در حال زوال بود "غزل" پا گرفتو در قرن هفتم رسما قصیده را عقب راند و به اوج رسید.
در قصیده موضوع اصلیآن است که در آخر شعر "مدح" کسی گفته شود و در واقع منظور اصلی "ممدوح" است اما درغزل "معشوق" مهم است و در آخر شعر شاعر اسم خود را می آورد و با معشوق سخن می گویدو راز و نیاز می کند. این "معشوق" گاهی زمینی است اما پست و بازاری نیست و گاهیآسمانی است و عرفانی.
ابیات غزل بین 5 تا 10 ییت دارد و دو مصراع اولین بیتو مصراع دوم بقیه ابیات هم قافیه اند.
غزل را می توان به شکل زیر تصویرکرد:
......................الف///////// ...................... الف ...................... ب ////////// ...................... الف ...................... ج ////////// ...................... الف
موضوعات اصلی غزل بیان احساسات و ذکر معشوق و شکایت از بخت و روزگار است. البته موضوع غزل به این موضوعات محدود نمی شود و در ادب فارسی به غزل هایی بر میخوریم که شامل مطالب اخلاقی و حکیمانه هستند.
هر چند غزل فارسی تحت تأثیرادبیات عرب بوجود آمد بدین معنی که در ادبیات عرب قصاید غنائی رواج یافت (در اینزمان قصیده در ایران مدحی بود و غزل فقط در قسمت اول آن دیده می شود) و در قرن پنجمبه تقلید از این قصاید غنایی غزل فارسی به عنوان نوع مستقلی از قصیده جدا شد، اماموضوعات غزل فارسی اصالت دارد و مثلاً غزل عرفانی به سبک شاعران ما در ادبیات عربنادر است.
نمونه ای از غزل سعدی:
هزار جهد بکردم که سر عشقبپوشم نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم به هوش بودم از اول که دل به کسنسپارم شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم حکایتی ز دهانت به گوش جان منآمد دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی که من قرار ندارم که دیده از تو بپوش من رمیده دل آن به که در سماع نیایم که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم بیا به صلح من امروز در کنار من امشب که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت که تندرست ملامت کند چو من بخروشم مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
نمونه ای از غزل حافظ:
ایپادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی دایمگل این بستان شاداب نمیماند دریاب ضعیفان را در وقت توانایی دیشب گله زلفشبا باد همیکردم گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی صد باد صبا این جا با سلسلهمیرقصند این است حریف ای دل تا باد نپیمایی مشتاقی و مهجوری دور از توچنانم کرد کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی یا رب به که شاید گفت این نکتهکه در عالم رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی ساقی چمن گل را بی روی تورنگی نیست شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی ای درد توام درمان در بسترناکامی و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی فکر خود و رای خود در عالم رندینیست کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی زین دایره مینا خونین جگرم میده تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی
نمونه ای از غزل عراقی:
نخستینباده کاندر جام کردند ز چشم مست ساقی وام کردند چو با خود یافتند اهل طربرا شراب بیخودی در جام کردند ز بهر صید دلهای جهانی کمند زلف خوبان دامکردند به گیتی هرکجا درد دلی بود بهم کردند و عشقش نام کردند جمالخویشتن را جلوه دادند به یک جلوه دو عالم رام کردند دلی را تا به دست آرند،هر دم سر زلفین خود را دام کردند چو خود کردند راز خویشتن فاش عراقی راچرا بدنام کردند؟
قطعه
"قطعه" شعریاست که معمولاً مصراع های اولین بیت آن هم قافیه نیستند ولی مصراع دوم تمام ادبیاتآن هم قافیه اند. طول قطعه دو بیت یا بیشتر است.
......................الف///////// ...................... ب ...................... ج ////////// ...................... ب ...................... د ////////// ...................... ب
قطعه رابیشتر در بیان مطالب اخلاقی و تعلیمی و مناظره و نامه نگاری بکار می برند.
قدیمی ترین قطعه ها مربوط به ابن یمین است و از بین شاعران معاصر پرویناعتصامی نیز بیشتر اشعارش را در قالب قطعه سروده است.
پروین اعتصامی مناظرههای زیادی در قالب قطعه دارد از قبیل مناظره نخ و سوزن، سیر و پیاز و ......
شکل تصویری قطعه به شکل زیر است:
علت اسم گذاری قطعه ایناست که شعری با قالب قطعه مانند آن است که از وسط یک قصیده برداشته شده باشد و درواقع قطعه ای از یک قصیده است.
نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی ----- بررستو بردمید بر او بر، به روز بیست
پرسیدازچنار که توچند روزه ای؟ ----- گفتاچنار سال مرا بیشتر ز سی است
خندید پس بدو که من از تو به بیست روز ----- برتر شدم بگوی که این کاهلیت چیست؟
او را چنارگفت که امروز ای کدو ----- باتو مراهنوز نه هنگام داوری است
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان ----- آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست!!!
(انوری) مثنوی
واژه یمثنوی از کلمه ی "مثنی" به معنی دوتائی گرفته شده است. زیرا در هر بیت دو قافیهآمده است که با قافیه بیت بعد فرق می کند.
از آنجا که مثنوی به لحاظ قافیهمحدودیت ندارد بیشتر برای موضوعات طولانی به کار می رود.
خصوصیات مثنویباعث شده است که داستان ها اغلب در قالب مثنوی سروده شوند. علاوه بر داستان سرایی،برای هر موضوعی که طولانی باشد هم از مثنوی استفاده می شود.
مثلاً درادبیات آموزشی مثل آموزه های صوفیان هم از قالب مثنوی بهره می برده اند.
سرودن مثنوی از قرن سوم و چهارم هجری آغاز شده است که از بهترین مثنوی هامی توان به شاهنامه فردوسی، حدیقه سنایی، خمسه نظامی و مثنوی مولوی اشاره کرد.
قدیمی ترین مثنوی سروده شده- که اکنون به جز چند بیت چیزی از آن در دستنیست- مربوط به رودکی است که متن کلیله و دمنه را در قالب مثنوی به نظم در آوردهبود.
نمونه ای از مثنوی از بوستان سعدی
حکایت
یکی گربه درخانه زال بود----- که برگشته ایام و بد حال بود روان شد به مهمان سرایامیر----- غلامان سلطان زدند شر به تیر چکان خونش از استخوان می دوید---همی گفتو از هول جان می دوید اگر جستم از دست این تیر زن----- من و موش و ویرانه پیرزن
ترجیع بند ترجیعبند از چند قطعه شعر تشکیل شده است که هر کدام از این قطعه شعرها دارای قافیه و وزنیکسان هستند و در آخر هر رشته شعر یک بیت یکسان با قافیه ای جداگانه تکرار می شود.
بهترین ترجیح بندهای مربوط به سعدی ، هاتف و فرخی است.
از ترجیعبندهای معروف ادبی فارسی ترجیع بند هاتف است که بیت ترجیع آن این است:
که نیکی هست و هیچ نیست جز او ----- وحده لا اله الا هو
نمونه ای از ترجیع بند از دیوان سعدی
دردا که به لب رسیدجانم ----- آوخ که ز دست شد عنانم
کس دید چو من ضعیف هرگز ----- کز هستیخویش در گمانم
پروانه ام اوفتان و خیزان ----- یکبار بسوز و وارهانم
گر لطف کنی به جای اینم ----- ورجور کنی سرای آنم
بنشینم و صبر پیشگیرم ----- دنباله کار خویش گیرم
زان رفتن و آمدن چگویم ----- می آیی و میروم من از هوش
یاران به نصیحتم چه گویند ----- بنشین و صبور باش و مخروش
ای خام، من این چنین در آتش ----- عیبم مکن ار برآورم جوش
تا جهدبود به جان بکوشم ----- و آنگه به ضرورت از بن گوش
بنشینم و صبر پیش گیرم ----- دنباله ی کار خویش گیرم
ای بر تو قبای حسن چالاک ----- صد پیرهن ازجدائیت چاک
پیشت به تواضع است گویی ----- افتادن آفتاب بر خاک
ماخاک شویم و هم نگردد ----- خاک درت از جبین ما پاک
مهر از تو توان بریدهیهات ----- کس بر تو توان گزید حاشاک
بنشینم و صبر پیش گیرم ----- دنبالهی کار خویش گیرم
** توضیح: به علت طولانی بودن ترجیع بند تنها قسمتهایی ازآن انتخاب شده است که نشان دهنده ساختار شعری ترجیع بند باشد.
ترکیب بند
ترکیببند از لحاظ ساختار شعری مانند "ترجیع بند" است و تنها تفاوت آن این است که بیتتکرار شده در بین قطعه های شعر یکسان نیستند.
از ترکیب بندهای معروف ترکیببند محتشم کاشانی در توصیف واقعه ی کربلاست.
نمونه ی ترکیببند از وحشی بافقی
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید ----- داستان غمپنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید ----- گفت و گوی من وحیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جانسوز نهفتن تا کی
سوختم سوختم این سوز نهفتن تا کی
روزگاری من و دل ساکنکویی بودیم ----- ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
نرگس غمزه زنش این همهبیمار نداشت -----سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت
این همه مشتری و گرمیبازار نداشت ----- یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آن کس که خریدار شدشمن بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
** توضیح: به علت طولانیبودن، تنها قسمت هایی از ترکیب بند که نشان دهنده ی ساختار شعری آن باشد انتخاب شدهاست.
مسمط مجموعهجدید مصراع همقافیه (بند مسمط) و یک مصراع که قافیه آن مستقل است. (رشته مسمط یامصراع تسمیط) و این شکل چند بار با قافیه های متفاوت تکرار می شود.
و امامصراع های جدا با هم قافیه دارند، بدین نحو: الف�الف�الف�ی� ب�ب�ب� ی � ح� ح�ج�ی بهمسمط هایی که بند مسمط و رشته مسمط آنها مجموعه سه مصراع باشد مسمط مثلث به چهارمصراع مربع و به پنج مصراعی مخمس و به شش مصرایی مسدس گویند. مسمط حداقل مثلث وحداکثر (معمولاً) مسدس است و همه مسمطات منوچهری مسدس است.
مانند:
گویی بط سپید جامه به صابون زده است --- کبک دری ساق پای در قدح خون زدهاست
بر گل تر دلیب، گنج فریدون زده است --- لشگر چین در بهار، خیمه به هامونزده است
لاله سوی جویبار خرگه بیرون زده است --- خیمه آن سبزگون خرگه اینآتشین
باز مرا طبع شعر سخت به جوش آمده است � کم سخن عندلیب،دوشبه گوش آمده است
از شغب مردمان لاله به جوش آمده است --- زیر به بانگ آمدهاست بم بخروش آمده است
نسترن مشکبوی، مشک فروش آمده است --- سیمش در گردناست، مشکش در آستین
مسمط معمولاً ساختمان قصیده را دارد اول آن تغزل است وبعد تخلص به مدح می پردازد. این نوع جدید مسمط است که به ابتکار منوچهری از مسمطقدیم ساخته شده است، مسمط قدیم بیتی است چند لختی که لخت های آن یک قافیه دارند (قافیه درونی) و لخت آخری آن با لخت های آخر ابیات دیگر هم قافیه است (قافیهبیرونی) او گاهی به این گونه اشعار شعر مسجع گویند و نمونه آن در اشعار مولانا زیاداست.
دیده سیرست مرا جان دلیرست مرا ----- زهره شیرست مرا، زهره تابیدهشدم
شکر کند عاشق حق، کز همه بردیم سبق ---- بر زبر هفت طبق، اختر رخشندهشدم
باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان----- کز رخ آن شاه جهان فرخ وفرخنده شدم
این ابیات را می توان به شکل زیر (مسمط و مربع) نوشت:
دیده سیرت مرا ----- جان دلبراست مرا
زهره شیرست مرا ---- زهرهتابنده شدم
که هر مصراع آن دو بار مفتعلن و به اصطلاح عروصی مربع است که درشعر فارسی مفعول نیست و ابیات فارسی معمولاً مسدس و یا مثمن هستند. از این رومنوچهری این پاره ها را طولانی تر کرد و به حد مصراع مفعول در شعر فارسی رساند.
مستزاد
مستزادشعری است که در آخر مصراع های یک رباعی یا غزل یا قطعه، جمله ی کوتاهی از نثرآهنگین و مسجع اضافه می کنند که از لحاظ معنی به آن مصراع مربوط است ولی با وزناصلی شعر هماهنگ نیست.
در واقع کلمه ی مستزاد به معنی "زیاد شده" هم همینمعنی را می دهد و علت نام گذاری این نوع شعر هم قطعه اضافه شده در پایان هر مصراعاست.
نمونه ی چند مستزاد
گیرم که ز مال و زرکسی قارون شد ---------- مرگ است زپی!
یا آن که به علم و دانش افلاطون شد ---------- کو حاصل وی؟
اندوخته ام ز کف همه بیرون شد ---------- کو ناله ینی؟
ز اندیشه کونین دلم پرخون شد ---------- کو ساغر می؟ (مشتاقاصفهانی)
گر حاجت خود بری به درگاه خدا ---------- با صدق و صفا
حاجات ترا کند خداوند روا ---------- بی چون و چرا
ز نهار مبر حاجتخود در بر خلق ---------- با جامه ی دلق
کز خلق نیاید کرم وجود و عطا ---------- بی شرک و ریا (سنا) رباعی
"رباعی" از کلمه ی "رباع" به معنی "چهارتایی" گرفته شده است.
"رباعی" شعری است چهار مصراعی که بر وزن "لاحول و لاقوةالابالله" سروده می شود.
سه مصراع اول رباعی تقریباً مقدمه ای برای منظورشاعر هستند و حرف اصلی در مصراع چهارم گفته می شود.
رباعی در قدیم را ازلحاظ موضوع می توان به سه دسته تقسیم کرد:
..................... الف ///////// ..................... الف
..................... ب ///////// ....................... الف
البته در زمانهای قدیم بعضی رباعی ها دارایچهار مصراع هم قافیه بودند.
نمونه هایی از رباعی:
جز من اگرت عاشقشیداست بگو ----- ور میل دلت به جانت ماست بگو
ور هیچ مرا در دل تو جاستبگو ----- گر هست بگو، نیست بگو، راست بگو (مولوی)
هر سبزه که بر کنارجویی رسته است ---- گویی زلب فرشته خویی رسته است
پا بر سر سبزه تا بهخواری ننهی ---- کان سبزه ز خاک لاله رویی رسته است (خیام)
دوبیتی
کلمه ی "دوبیتی" علاوه بر اینکه در موردرباعی به کار می رود به معنی شعری است که دارای چهار مصراع است. دوبیتی شعری است کهدارای چهار مصراع است و می تواند در هر وزنی سروده شود. رباعی نیز در واقع یک نوعدوبیتی است که وزن خاصی دارد. بیشتر دو بیتی های مربوط به بابا طاهر است.
نمونه هایی از دو بیتی های باباطاهر:
دل عاشق به پیغامیبسازد ----- خمارآلوده با جامی بسازد
مرا کیفیت چشم تو کافی است ----- ریاضت کش به بادامی بسازد
***
ز دست دیده و دل هر دو فریاد ----- هر آنچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد-------------زنم بردیده تا دل گردد آزاد
***
جوونی هم بهاری بود و گذشت ----- به مایک اعتباری بود و بگذشت
میون ما و تو یک الفتی بود. ------ که آن همنوبهاری بود و گذشت
این شعر منسوب به رودکی راکه همراه با چنگ خوانده میشده شاید بتوان تصنیف دانست و از آن به بعد نیز عده ای ازشاعران اشعار خویش را همراه با عود و چنگ می خوانده اند.
در قرن ششم و هفتمتصنیف سرائی معمول بوده چنانکه دولتشاه سمرقندی نوشته است عبدالقادر عودی برای ابنحسام هروی (متوفی به سال 737- ه � ق) تصنیفی سرود.
در روزگار صفویه نیزسرودن تصنیف معمول و متداول بوده است از جمله تصنیف سازان می توان به شاهمرادخوانساری اشاره کرد که تصنیف های متعددی را سرود.
در عهد زندیه تصنیف هایزیادی درباره رشادت لطفعلی خان زند سروده شد.
در زمان ناصرالدین شاه قاجارنیز ترانه های زیادی دهان به دهان برگشت که می توان به تصنیف هائی که درباره ظلالسلطان در دوران حکومتش در اصفهان و یا تصنیف درباره ی ماشین دودی شهر ری اشاره شداما مشهورترین تصنیف ساز دوره قاجاریه میرزا علی اکبر خان شیدا بود که همراه باتصنیف، سه تار می زد.
عارف قزوینی تصنیف ساز و شاعر معروف اولین کسی بود کهتصنیف را برای مقاصد سیاسی و میهنی سرود ملک الشعرای بهار و رهی معیری نیز ازتصنیف سازان معروف بودند.
نمونه ای از تصنیف های ملک الشعرای بهار که دردستگاه ماهور خوانده می شود:
زمن نگارم / خبر ندارد/ بحال زارم/ نظر ندارد
خبر ندارم / من از دل خود / دل من از من / خبر ندارد
کجا رود دل کهدلبرش نیست/ کجا پرد مرغ / که پر ندارد
کف بین پیرد باد درآمد ز راه دور ----- پیچیده شالزرد خزان را بهگردنش
آن روز میهمان درختان کوچه بود ----- تابشنوند راز خود از فالروشنش *** در هر قدمکه رفت درختی سلام گفت----- هر شاخه دست خویش به سویشدراز کرد
او دست های یک یکشان را کنار زد ----- چون کولیان نوای غریبانهساز کرد
***
آن قدر خواند که زاغان شامگاه ----- شب را ز لابلای درختانصدا زدند
از بیم آن صدا به زمینریخت برگ ها----- گویی هزار چلچله را درهوا زدند
***
شب همچو آبی از سراین برگ ها گذشت ----- هربرگ همچو نیمه دستیبریده بود
هر چند نقشی از کف این دست هانخواند ----- کف بین باد طالع هر برگدیده بود
(نادرنادرپور)
مفردات
هر شعری حداقل یک بیت دارد.
"مفرد" شعری تک بیتی است که شاعر تمام مقصود خود را در همان یک بیت بیان می کند.
"مفرد" یا همان "تک بیت" اغلب برای بیان نکته های اخلاقی به کار می رود.
در "مفرد" گاهی دو مصراع هم قافیه هستند و گاهی دارای قافیه نیستند.
بعضی از شعرا دارای تک بیت های زیادی هستند، مانند سعدی که در پایاندیوانش به تعداد زیادی از این "مفرد" ها بر می خوریم که تحت عنوان "مفردات" تقسیمبندی شده اند.
بعضی گفته اند که "مفرد" در واقع همان ضرب المثل است که بهشعر بیان شده است.
نمونه هایی از مفرد:
پای ملخی نزد سلیمان بردن ----- زشت است ولیکن هنر است از موری
***
مردی نه به قوت است وشمشیر زنی ----- آن است که جوری که توانی نکنی
تضمین
تضمینبه طور کلی به این معنی است که قطعاتی از شعر شاعر دیگری را در داخل شعر خودبیاورند.
در بین شاعران قدیمی چون حافظ و سعدی و ... تضمین به این معنابوده است که با ذکر اسم شاعر، مصراع یا بیتی از شعر او را در میان غزل یا قصیده خودبیاورند.
مثلاً سعدی غزلی دارد که این گونه شروع می شود:
من از آنروز که در بند تو ام آزادم ----- پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
و حافظدر غزلی مصراع اول این غزل را به این صورت تضمین کرده است.
زلف بر باد مدهتا ندهی بر بادم ----- ناز بنیاد مکن تا نَکَنی بنیادم
و در آخر، مصراعسعدی را تضمین می کند و می گوید:
حافظ از جو ر تو، حاشا که بگرداند روی ---- من از آن روز که در بند تو ام آزادم
اما تضمین در بین شعرای سده یاخیر به این معنی است با شعری از شعرای قدیمی مسمط بسازند.
مثلاً غزلی ازسعدی یا حافظ را تضمین می کنند و با اضافه کردن ابیاتی هم وزن و هم قافیه مصراع هایاول آن شعر، شعری می سرایند که در قالب مسمط چهار یا پنج یا شش مصراعی است.
این نوع تضمین در قدیم مرسوم نبوده و در سالهای اخیر متداول شده است.
یکی از تضمین های معروف مربوط به ملک الشعرای بهار است ک غزلی از سعدی راتضمین کرده است.
قسمتی از این شعر در زیر آورده شده است:
ابیاتی کهبه رنگ نارنجی آورده شده است مربوط به غزلی از سعدی است که ملک الشعرای بهار آن رادر بین شعر خود آورده است.
سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟ ----- یا چو شیرین سخنت نخل شکر باری هست؟
یا چو بستان و گلستان تو گلزاریهست؟----- هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست
مشنو ای دوست! که غیر از تومرا یاری هست ----- یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست
لطف گفتارتو شد دام ره مرغ هوس----- به هوس بال زد و گشت گرفتار قفس
پایبند تو نداردسر دمسازی کس----- موسی اینجا بنهد رخت به امید قبس
به کمند سر زلفت نه منافتادم و بس----- که به هر حلقهی زلف تو گرفتاری هست
بیگلستان تودر دست بجز خاری نیست----- به ز گفتار تو بیشائبه گفتاری نیست
فارغ ازجلوهی حسنت در و دیواری نیست----- ای که در دار ادب غیر تو دیاری نیست!
گربگویم که مرا با تو سر و کاری نیست----- در و دیوار گواهی بدهد کاری هست
روز نبود که به وصف تو سخن سر نکنم----- شب نباشد که ثنای تو مکررنکنم
منکر فضل تو را نهی ز منکر نکنم ----- نزد اعمی صفت مهر منور نکنم
صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم؟----- همه دانند که در صحبت گل خاری هست
در پایان به شرح و توضیح مهمترین قالب های نو میپردازیم:
شکل نیمائیکه به آن شعر آزاد گویند.
نیمایی شعری است با وزن عروضی منتهاارکان آن مانند شعر سنتی محدود به دو و سه و چهار رکن نیست و قافیه جای منظم ومشخصی ندارد. اشعار نیما و اخوان و فروغ و سپهری و بیشتر شاعران نو پرداز بدین شکلاست.
نمونه ای از شعر نیمایی از فروغ فرخزاد:
"هدیه"
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شبحرف می زنم
***
اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
شکل شاملوئی که بدان شعر سپید گویند. ایننوع از شعر وزن و آهنگ دارد منتها عروضی نیست و قافیه در آن جای ثابتی ندارد. اغلبشعرهای احمد شاملو چنین است:
نمونه ای از شعر احمد شاملو:
"سرودبرای مرد روشن که به سایه رفت"
قناعت وار تکیده بود باریک وبلند چون پیامی دشوار در لغتی با چشمانی از سؤال و عسل و رخساری برتافته از حقیقت و باد مردی با گردش آب مردی مختصر که خلاصه خود بود خر خاکی های در جنازه ات به سوء ظن می نگرند
***
بیش از آن کهخشم صاعقه خاکسترش کند تسمه از گرده گاو توفان کشیده بود آزمون ایمان هایکهن را بر قفل معجرهای عقیق دندان فرسوده بود بر پرت افتاده ترین راهها پو زار کشیده بود رهگذری نا منتظر که هر بیشه و هر پل آوازش را میشناخت
***
جاده ها با خاطره ی قدم های تو بیدار می مانند کهروز را پیشباز می رفتی هر چند سپیده تو را از آن پیشتر دمید که خروسانبانگ سحر کنند مرغی در بال هایش شکفت باغی درد رختش ماد رعتاب تو میشکوفیم در شتابت مادر کتاب تو می شکوفیم در دفاع از لبخند تو کهیقین است و باور است دریا به جرعه ای که تو از چاه خورده ای حسادت می کند
این شعر را احمد شاملو در رثای جلال آل احمد سرودهاست.
ارگ تاریخی بم که بیش از دو هزار سال است در قلب کویر ایران قد برافراشته است، بزرگترین مجموعه خشتی و گلی جهان است که طی دورههای مختلف تاریخی ساخته شده و گسترش یافته است. این ارگ تاریخی پس از زلزله سهمگین زمستان سال ۱۳۸۲ در شهر بم و تلاش کارشناسان ایرانی برای تهیه پرونده ثبتی آن به طور اضطراری، در جریان بیست و هفتمین اجلاس کمیته میراث جهانی یونسکو به طور همزمان در فهرست میراث جهانی و فهرست میراث جهانی در خطر ثبت شد.
در فاصله زلزله بم و ثبت ارگ و منظر فرهنگی شهر بم در فهرست میراث جهانی، بسیج کارشناسان جهانی و بینالمللی به یاری کارشناسان ایرانی آمد و افرادی چون فرانچسکو باندارین، رئیس کمیته میراث جهانی، کوچیرو ماتسور، رئیس یونسکو، وزیر فرهنگ فرانسه، رئیس وقت ایکوموس و بسیاری دیگر از کارشناسان و مقامات فرهنگی جهان برای بررسی این اثر تاریخی به بم سفر کردند.
تاریخچه ارگ بم
بم با کوههای مرتفع و آبهای زیرزمینی سرشار در ۱۹۳ کیلومتری جنوب شرقی کرمان واقع است. این شهر به همین دلیل دو نوع آب و هوای سرد کوهستانی و آب و هوای گرم و خشک دارد.
شهر بم یک از کهن ترین مراکز شهرنشینی ایران است. تپههای تاریخی بیدرون در ۱۰ کیلومتـری شمال و تل آتشی در دارستان در فاصله ۳۰ کیلومتری شرق بم که متعلق به هزارههای دوم تا چهارم قبل از میلاد مسیح است گواه این قدمت تاریخی است.
زندگی در بم واطراف آن از شش هزار سال قبل شکل گرفته و در دورانی از تاریخ در مکانی که ارگ نامیده میشد تمرکزی به وجود آمد.
بم به علت قرار گرفتن در مسیر یکی از مهمترین شاهراههای بین المللی عهد باستان راه ادویه نام گرفته بود که از شعب اصلی و مهم راه ابریشم محسوب میشد. راه تجارت بین شرق و غرب که اهمیت استراتژیک مهمی داشته است.
صنعت ابریشم بافی به احتمال قوی از چین و از طریق جاده ادویه (ازطریق هند) به بم رسیده بود.
شهرهای بزرگی مانند نرماشیر، ریگان، دارزین و سنا در منطقه وجود داشته که این شهرها تا قرن ششم هجری از آبادانی فراوان برخوردار بودهاند و در دورههای بعدی از بین رفتهاند. علاوه برارگ بم آثار باقیمانده از این شهرها و قلعههای باستانی با عظمت دیگری مانند قلعه های پیرماه شاه ( افضل آباد)، قلعه جمالی، دارستان، قلعه (قلعه شهید)، قلعه نعیمآباد و آثاردیگری در منطقه مشاهده میشود که نشان از تمدن کهن و آبادانی منطقه دارد.
ارگ بم که درواقع در روزگاران کهن شهر بم همین قلعه بود، در شمال شرقی شهر بم، بربالا و دامنه صخره ای عظیم با خشت و گل ساخته شده است. سابقه تاریخی ارگ بم به موجب نوشتههای تاریخی، از جمله حدودالعالم و تاریخ وزیری به دو هزار سال پیش میرسد. ارگ بم تاحدود ۱۸۰ سال پیش هنوز محل سکونت عده ای از اهالی بم بود.
مجموعه ارگ بم، شامل شهر قدیم و قلعه، قریب به ۲۰ هکتار (طول ضلع غربی ارگ ۵۲۰ و عرض آن ۴۳۰ متر است) وسعت داشت و مسافت ارگ و قلعه، قریب ۶ هکتار بود.
دورتادور قلعه خندقی های عمیق وجود داشت که آن را از یورشها مصون می داشت. ۳۸ برج دیدهبانی در فواصل معین روی باروهای قلعه قرار داشتند.
درمیان قلعه عمارت حاکم نشین برروی صخره ای طبیعی بنا شده بود که دارای پنج طبقه بود و همگی از خشت و گل.
ستونها و قوسها باقی مانده در قلعه بم، مغازه های نانوایی، روغنگیری و قفسه های خشتی در بازار قلعه نشان از رونق گذشته آن داشت.
در دوره اسلامی، دو مسجد با نامهای مسجد جامع و مسجد حضرت محمد و حسینیه شامل یک صحن، یک ایوان دو طبقه قرینه هم و چند اتاق در ارگ تاریخی بم ساخت شده بود که همه آنها در جریان زلزله نابود شد.
در ارگ بم یک زورخانه به شیوه سایر ورزشگاههای سنتی از چهار ایوان، یک گنبد و گود نیز وجود داشت که آنها نیز ویران شد.
ارگ بم تنها یک ورودی داشت که طاق ورودی آن قابل مقایسه با قوسهای دوره ساسانی بود. لطفعلیخان زند در همین قلعه به وسیله محمدعلی خان زابلی حاکم قلعه بم دستگیر شد. آخرین محاربه در اصطبل همین قلعه روی داده بود.
ارگ بم تا سال ۱۲۵۴ هـجری قمری و غائله آقاخان محلاتی مسکونی بود.
در شمال شرقي شهر بم، بر بالا و دامنه صخرهاي عظيم، قلعهاي مستحکم را پي افکندهاند که اهالي محل آن را "ارگ" مینامند که در واقع اين بناي سترگ، شهر قديم بم است. ارگ بم و شهر آن از جمله قلعه هاي نظامي بسيار مهم و تاريخي به شمار مي رود.
معرفی کامل:
ارگ بم نمونه کاملي از شيوههاي معماري ايران است و نمونههايي از قرنها معماري در آن به چشم مي خورد. ارگ بم که بزرگترين مجموعه خشتي جهان است، به شکل قلعه هاي پرشکوه برفراز تپه اي به ارتفاع 61 متر چونان تاجي مرصع بر سر بناهاي تاريخي ايران، درخششي جاودانه دارد.
پيرامون ارگ بم، حکايتهاي تاريخي که گاه به افسانه ميماند، فراوان است. ولي سعي بر اين است که مستندترين موضوعات باستان شناسي با مدد از تاريخ و معماري در معرفي هرچه بهتر اين بناي بزرگ دخالت داشته باشد. بنا به تحقیقات آنوبانینی سابقه تاريخي ارگ بم به موجب نوشتههاي تاريخي، از جمله حدودالعالم و تاريخ وزيري به دو هزار سال پيش مي رسد. شواهد زيادي از جمله وضعيت پلان مرکزي و تعدادي خشت موجود در خانه حاکم و خانه رئيس سربازخانه ادعاي فوق را به اثبات ميرساند. در کل، از مجموع نوشته هاي دوران اسلامي و بررسي هاي مقدماتي معماري و باستان شناسي مي توان نتيجه گرفت که ارگ قبل از حکومت ساساني و احتمالا در دوره اشکاني ايجاد شده و چند حصار و دروازه، در اطراف آن وجود داشته است. احتمالا ساکنين قلعه بم معاش خود را از راه کشاورزي و پارچهبافي ميگذرانيدهاند. پژوهش در نحوه زندگي و تاريخ ارگ احتياج به يک سري کاوشهاي منظم باستانشناسي دارد. ولي آنچه مسلم است سابقه تاريخي ارگ به قبل از اسلام ميرسد و در طول تاريخ، ارگ، بارها مورد يورش قرار گرفته و بازسازي شده است.
ارگ بم با اين سابقه طولاني تا حدود 180 سال پيش از اين، محل سکونت عدهاي از اهالي بم بوده و بعد از ترک و نقل مکان مردم، به دست فراموشي سپرده شده است. در اين مدت که بيش از 150 سال به طول انجاميده خرابيهاي جبران ناپذيري توسط عوامل انساني و عوامل طبيعي بر پيکره ساختمان ها وارد آمده است. مجموعه ارگ بم، شامل شهر قديم و قلعه، قريب به 20 هکتار (طول ضلع غربي ارگ 520 و عرض آن 430 متر مي باشد) وسعت دارد.
سه سمت قلعه را باغ و خانههاي مسکوني و زمينهاي کشاورزي محصور نموده و ضلع شمالي در امتداد رودخانه پشت رود قرار گرفته است. اين شهر قديمي از چهار قسمت تشکيل شده و به طور کلي شامل خندق گرداگرد حصار، برج هاي ديده باني، مدخل قديمي، کوچهها و خانهها ميباشد. از سمت شمال شرقي يک حصار و از طرف جنوب چهارحصار قلعه را در بر ميگيرد. دور تا دور قلعه خندقي ژرف وجود دارد که آن را از يورشها مصون ميداشته است. در مجموع 38 برج ديده باني در فواصل معين روي باروها قرار گرفته و آخرين بارو را خندقي عميق از اطراف جدا مينموده است. بدون شک ايجاد قلعه ارگ بم بر بلنداي تپهاي سنگي بايد به دلیل موقعيت سوق الجيشي آن باشد. در ميان اين شهر، عمارت يا قلعه حاکم نشين بر روي صخرهاي طبيعي بنا شده است. عمارت داراي پنج طبقه است که از خشت خام ساخته شده است.
واحدهاي شناخته شده گوناگون اين بنا به ترتيب عبارتند از: ورودي و محله عام نشين، دروازه دوم و اصطبل، دوازه سوم، سربازخانه و تشکيلات مربوط به آن، ساختمان مرکزي يا حاکم نشين. واحدهاي شناخته شده در عامهنشين عبارتند از: راهرو اصلي (بازار)، مسجد جامع، نمازخانه، حسينيه، کاروانسرا، آب انبار، ميدان مدرسه، سابات جهودها، حمام و زورخانه و تعدادي خانههاي قديمي.
در محله عام نشين، خانههاي عمومي کنار کوه روي زمين مسطح بنا گرديده و از نظر شهرسازي و تشکيلات زندگي شهري مجموعه کاملي است. برخي از خانه هاي عام نشين از اهميت خاصي برخوردارند، زيرا اين خانه ها شامل بيروني و اندروني، بادگير، ايوان، اتاقهاي زمستاني و تابستاني و محلي جهت نگهداري اسب و احشام بوده و داخل حياط هر خانه چاه آبي در نظر گرفته شده است. تقريبا بيشتر خانه هاي عمومي متصل به هم ساخته شده غالب آنها به يکديگر راه دارند. در بعضي خانهها حمام اختصاصي به چشم مي خورد و در تعدادي از آنها اصطبل را جدا از محل زندگي ساختهاند. تعدادي از خانه هاي ارگ بدون در نظر گرفتن مقاومت و باربري ستونها دو طبقه ساخته شده اند که اين امر نشانگر روند ازدياد جمعيت در يکي از دورههاي گذشته است. در ميان خانههاي عمومي تضادهايي از نظر وسعت حجم و استقامت مشاهده مي شود.
بعد از ورودي، يک راه اصلي تا دروازه دوم کشيده شده، قسمتي از اين شاهراه، بازار شهر است که متاسفانه سقفهاي بازار منهدم شده و در حال حاضر ستونها و قوسها باقي مانده است. آثار مغازههاي نانوايي، روغنگيري و قفسه هاي خشتي در بازار، نشاني از رونق گذشته آن مي باشد. به موازات شاهراه، دو راه ديگر به دروازه دوم مي رسد.
در دوره اسلامي، در ارگ دو مسجد با نام هاي مسجد جامع و مسجد حضرت محمد و حسينيه شامل يک صحن، يک ايوان دو طبقه قرينه هم و چند اتاق ساخته شده است. سه منبر خشتي در حسينيه وجود دارد. زورخانه ارگ به شيوه ساير ورزشگاه هاي سنتي از چهار ايوان، يک گنبد و گود تشکيل شده است. در ارگ يک کوچه سرپوشيده وجود دارد که به سابات جهودها شهرت دارد. در محله عامه نشین يک حمام عمومي بوده که براثر بي خبري مردم به منظور استفاده از آجرهاي حمام، آن را به کلي منهدم کرده اند. دومين واحد ارگ بعد از دروازه دوم، اصطبل و يک حصار و اطاق هايي براي نگهبانان است. از دروازه دوم تشکيلات مربوط به حاکم نشين واقع شده که اين قسمت از ارگ در شيب و بالاي کوه قرار گرفته است که اصطبل، اولين واحد اين بخش بوده و در محوطه آن آب انبار و در گوشه جنوب شرقي چاه آب تعبيه شده است.
با توجه به نوشته ها و کتب تاريخي زمان قاجاريه از جمله تاريخ وزيري، دستگيري لطفعلي خان زند و درگیری او با سربازان محمدعلي خان زابلي، در اصطبل اتفاق افتاده است. پس از اصطبل، دروازه سوم، سرباز خانه و خانه رئيس قشون مستقر در ارگ ميباشد. در برج جنوب غربي سنگ آسيای بادي ديده مي شود. آسياي ارگ تنها آسيای بادي است که در منطقه بم ديده ميشود. اين آسيا در دوره قاجاريه ساخته شده است. چاهي عميق در سربازخانه ديده مي شود که اکنون فاقد آب است. از سربازخانه يک راه به طرف منطقه مرکزي قلعه کشيده شده که اين راه به حياط حاکم نشين ميپيوندد. هسته مرکزي يا حاکم نشين ارگ از دو ساختمان به نام چهار فصل و خانه حاکم تشکيل شده است. برج ديده باني مرکزي، حمام، حوض و چاه آب در اين قسمت وجود دارد. آثار مسير آبي از طرف غرب به سمت شمال و شرق و داخل حصار جنوبي وجود دارد که احتمالا بخشي از قنات به طور مداوم از ارگ ميگذشته است.
عمارت چهارفصل، سه طبقه و قصر حکومت بوده و کليه اوامر و احکام مربوط به شهر و توابع آن در اين محل از طرف حاکم صادر ميشده است. در کنار عمارت چهارفصل، يک حمام اختصاصي و يک چاه آب ديده ميشود. آب آشاميدني ساکنان ارگ از چاه هايي در حياط خانهها تامين مي شده است.
مصالح عمده بناهاي ارگ، خشت خام، ملات، گل رس و کاه و گاه به ندرت در بناي آن سنگ لاشه، آجر و تنه درخت خرما به کار رفته است.ارگ بم تنها يک ورودي دارد که طاق ورودي آن قابل مقايسه با قوس هاي دوره ساساني است و دو برج طرفين و هشتي احتمالا در دوره صفويه به ورودي الحاق شده است. آثار دروازه ديگري در ضلع شمالي ارگ در محلي موسوم به "کت کدم" به چشم ميخورد که به ظاهر استفاده چنداني از آن نشده و يا کمي بعد از ايجاد حصار مسدود شده است. ارگ بم داراي يک راه اصلي از جنوب به طرف حاکم نشين و دو گذر به موازات آن و چند راسته شرقي و غربي است. 60 متر از راه اصلي بازار سرپوشيده بوده و آثار سنگفرش در قسمتهايي از راسته ها به چشم مي خورد.
از ويژگي هاي ارگ بم چهار حصاري است که از سمت جنوب، حاکم نشين را بر مي گيرد و اولين حصار مطمئن ترين نقطه اتکايي است که مردم را از هجوم مصون مي داشته است. زيرا ارتفاع حصار تا 18 متر مي رسد و در فاصله 30 تا 40 متر برجهايي در نظر گرفته شده و پهناي حصار در مردگرد متجاوز از 6 متر است. برجهاي ديده باني در حصار علاوه بر تقويت و استحکام حصار و تسهيل امر ديده باني، محل استــراحت مامورين و نگهبانان بوده و کنگره ها و ترکش ها و برج ها در ديده باني و حراست قلعه نقش ارزنده اي داشته اند. حصار بروني ارگ را خندقي احاطه کرده است.
ارگ بم به واسطه اينکه در مسير جاده شرق به غرب قرار گرفته، هميشه در طول تاريخ مورد توجه بوده و از اهميت خاصي برخوردار است. آخرين حادثه تاريخي (غیر از زلزله اخیر) که در اذهان مردم از ارگ به يادگار مانده، دستگيري لطفعليخان زند بوسيله محمدعلي خان زابلي حاکم قلعه بم است. ارگ بم تا سال 1254 هـجري قمري و غائله آقاخان محلاتي مسکوني بوده و تا هشتاد سال قبل، از حاکم نشين به عنوان ژندارمري و مرکز قشون نظامي استفاده شده و به عبارتي زندگي در ارگ از تاريخ ايجاد قلعه تا اواسط دوره قاجار به طور مدوام جريان داشته است.
یکی از ویژگی های نظام دموکراسی پارلمانی بریتانیا، ثابت نبودن طول عمر هر دوره پارلمانی است. البته حداکثر عمر هر دوره پارلمانی نمی تواند بیشتر از ۵ سال باشد ولی تعیین حداقل عمر آن از اختیارات ویژه نخست وزیر بریتانیا است که هرگاه صلاح دولت و حزب خود را در انتخاباتی جدید بیابد، نزد مقام سلطنت رفته و حکم انحلال پارلمان نشسته را طلب می کند.
مقام سلطنت و پارلمان
نظام مشروطه سلطنتی بریتانیا، مقام سلطنت و خانواده او را به طور کامل از فعالیت سیاسی و هرگونه دخالت یا تصمیم گیری در امور کشوری و لشکری منع و دربار را از مسئولیت سیاسی مبرا می کند. به همین دلیل خانواده سلطنتی دارای حق رأی نیست. تنها تعهد مرسوم حکومت به مقام سلطنت، در جریان امور گذاردن مقام سلطنت توسط نخست وزیر است که هفته ای یکبار در ملاقاتی خصوصی انجام می گیرد.
ملکه الیزابت دوم در راه کاخ پارلمان
مقام سلطنت حق ورود به صحن مجلس عوام را که "خانه مردم" نامیده می شود ندارد
با این وجود، هر سال مقام سلطنت طی مراسمی باشکوه که مردم محلی و گردشگران خارجی برای تماشای آن صف می کشند، سوار بر کالسکه سلطنتی که گارد سوار را در التزام رکاب دارد، کاخ باکینگهام را به سوی کاخ پارلمان برای گشایش سال قانونگذاری جدید توسط دولت خود ترک می کند.
مقام سلطنت حق ورود به صحن مجلس عوام را که "خانه مردم" نامیده می شود ندارد. محل جایگاه سلطنتی در مجلس اعیان است که نمایندگان مجلس عوام برای شنیدن سخنان ملکه به لژ کنار صحن آن احضار می شوند. مقام سلطنت سخنان افتتاحیه خود را همیشه با عبارت " دولت من .. " آغاز می کند و سپس لایحه های اصلی دولت برای ارائه به پارلمان را بر می شمارد وبعد با همان شکوه و جلال به کاخ محل سکونت خود باز می گردد.
برای یک شاهد عادی این مراسم سنتی و تاریخی، طبیعی است که تصور کند این مقام سلطنت است که برای دولت خود تکلیف قانونگذاری تعیین می کند، در صورتی که در واقع ملکه کوچکترین نقشی در کار و برنامه دولت ندارد. آنچه را که مقام سلطنت در هنگام گشایش پارلمان ادا می کند متنی است که در دفتر نخست وزیر و بدون مشورت با دربار تهیه شده است.
مقام سلطنت در بریتانیا، گرچه رسمأ شخص اول مملکت محسوب می شود ولی در تمام مراسم رسمی، چه در داخل کشور و یا در هنگام سفرهای رسمی خارجی، نماینده حکومت به شمار می رود و متن تمام سخنرانی های رسمی او را دولت تهیه می کند.
در همین راستا، وقتی نخست وزیر انحلال پارلمان را از مقام سلطنت طلب کند، جایی برای سئوال باقی نمی ماند.
دولت و پارلمان
ویژگی دیگر نظام دموکراسی پارلمانی بریتانیا، در مقایسه با بیشتر نظام های دموکراتیک دیگر، ارتباط مستقیم بین دو نهاد اجرایی و قانونگذاری آن است.
بطور نمونه، در حالیکه در فرانسه و ایالات متحده آمریکا، دو قوه اجرایی و قانونگذاری کاملا جدا و مستقل از یکدیگر عمل می کنند و انتخاباتی جداگانه دارند در بریتانیا نتیجه هر انتخابات پارلمانی است که دولت جدید را مشخص و معلوم می کند؛ چون نخست وزیر همیشه رهبر حزب خود در مجلس عوام است.
اعضاء دولت نیز یا باید نماینده منتخب مردم در مجلس عوام باشند و یا از اعضاء مجلس انتصابی اعیان که نمونه های آن اندک است.
سیستم انتخاباتی
شیوه انتخاب نمایندگان مجلس عوام در انتخابات پارلمانی بریتانیا بر اساس اکثریت ساده است، به همین دلیل هر حزب در هر حوزه انتخابی فقط می تواند یک نامزد داشته باشد، کاندیدایی که بیشترین آرا در هر حوزه انتخابی را کسب کند نماینده آن حوزه در مجلس عوام خواهد بود.
محافظه کاران به رهبری دیوید کامرون، بیش از هر زمان دیگری در ۱۳ سال گذشته پیروزی خود را محتمل می بیند
مجلس اعیان در پارلمان بریتانیا همچنان انتصابی است و انتخابات روز ۶ ماه مه در مقام و موقعیت اعضای آن تأثیری ندارد.
(یکی از برنامه های حزب کارگر برای اصلاح قانون اساسی، در صورت پیروزی مجدد در انتخابات آینده، جایگزین کردن یک مجلس علیای انتخابی، مانند مجلس سنا در دیگر کشورها بجای مجلس اعیان است.)
گام ها و مراحل بعدی
انحلال کامل مجلس شش روز بعد از صدور فرمان ملکه صورت خواهد گرفت. آخرین نشست پارلمان برای تکمیل لوایح در دستور، روز پنجشنبه این هفته خواهد بود و سه روز بعد از آن پارلمان اختیار قانونگذاری نخواهد داشت ولی نمایندگان مجلس جلساتی برای بایگانی کردن لوایح ناتمام تشکیل خواهند داد و همچنین فرصت خواهند یافت تا متعلقات شخصی خود را از کاخ پارلمان به منزل ببرند.
همزمان با انحلال کامل پارلمان, ثبت نام نامزدهای نمایندگی برای انتخابات پارلمان آینده آغاز خواهد شد.
رقیب های اصلی
حزب کارگر که در ۱۳ سال گذشته با پیروزی در سه انتخابات پیاپی و دو نخست وزیر (تونی بلر و گوردون براون) دولت را در دست داشته است.
حزب محافظه کار که در دوران زمامداری حزب کارگر پنج رهبر عوض کرده است اکنون به رهبری دیوید کامرون، بیش از هر زمان دیگری در ۱۳ سال گذشته پیروزی خود را محتمل می بیند.
حزب لیبرال دموکرات به رهبری نیک کلگ، به دلیل احتمال عدم دستیابی دو حزب بزرگتر به یک اکثریت قاطع پارلمانی، بخت خود را در امتیازگیری در قالب پیش شرط هایی برای مشارکت در یک دولت ائتلافی بیشتر از هر زمان دیگر می بیند.
جالب اینکه برای سه رهبر این احزاب، این نخستین انتخابات در مقام رهبر حزب خود است.
دیگران
به دلیل احتمال عدم دستیابی دو حزب بزرگتر به یک اکثریت قاطع پارلمانی، بخت حزب لیبرال دموکرات به رهبری نیک کلگ افزایش یافته است
حزب سبزها، که مدافع حفظ محیط زیست است، بعلاوه دو حزب ملی گرای افراطی که مخالف پذیرش مهاجران اقتصادی بیشتر و خواستار ترک عضویت بریتانیا از اتحادیه اروپا هستند، در قالب حزب های سراسری در شماری از حوزه ها نامزد معرفی خواهند کرد.
انتخابات روز ششم ماه مه برای پارلمان پادشاهی متحد بریتانیا است، با این وجود حزب های ملی در اسکاتلند و ولز و چهار حزب محلی در ایرلند شمالی که همه بیشتر در پارلمان های محلی خود فعال هستند، مطابق معمول نامزدهایی برای اشغال کرسی های پارلمان مرکزی در لندن معرفی خواهند کرد.
استاد محمود فرشچیان«سالها نقاشی نمایانگر اندیشه تفکر شعرا، داستانسرایان، نویسندگان و زینتبخش کتابها بود. ولی نگارگر خود را به محدوده فضای بسته جدول و درون متن کتاب مقید ننمود. نقوش در حواشی پیش رفتند، سروها سرکشیدند و ستیغ کوهها حاشیه را شکافتند، ابرهای دربرگیرنده کوهها به اطراف پراکنده شدند و پرندگان درحاشیه و متن به پرواز درآمده تا بدانجا که خویشاوندی شعر و نوشته درآمیزش با جلوهگری نقش و جلای رنگها اوج فزونتری یافت. همین انس و الفت دیرپای نقاشی ایرانی با ادبیات سبب شد که حال و هوایی رویایی و شاعرانه در فضای این هنر بوجود آید.»
زندگینامه استاد محمود فرشچیان
بیوگرافی نقاشان بزرگ-زندگینامه استاد محمود فرشچیان
همانگونه که استاد محمود فرشچیان در عبارت فوق اشاره نموده، شیوههایی که میان نگارگران پیشین درایران رواج داشت، بازآفرینی داستانها و اشعار ایرانی بود اشعار شاعران و حکایات سخنوران اغلب بر نقاشی آنان حاکم بود. لیکن محمود فرشچیان نقاشی را از قید شعر رها ساخت. به عقیده وی هر هنرمند باید ذهن و فکر خود را مصوّر کند، آنگونه که ادیبان با واژه و نقاشان با قلم میآفرینند.
آنچه که آثار فرشچیان را از سایرین متمایز میسازد، شتابههای مدوّر چشمگیرنده نقاشیهایش است. البته آثار بهزاد، نقاش بزرگ دوره تیموری و سلطان محمد، نقاش بزرگ دوره صفوی، از نخستین نمونههایی هستند که برپایه ساختار زیربنایی دایرهوار تصویر شدهاند، لیکن بنابر نظریه پروفسور الینور سمیز۱، تصویرپردازی مدوّر فرشچیان پویاتر و چهرهها، شاخ و برگها و موجودات افسانهای چنان با یکدیگر در چرخش و پیچ و تاباند که گویی همه در گردابی جای دارند. نقوش این چنینی حتی در قالیکاری و کاشیکاری ایرانی نیز بدایعی را بهوجود آورده است.
به عقیده فرشچیان، نقاشی ایرانی هنری است خیالی که از اندیشه نقاش نشأت گرفته نه دیدگاه عینی. در نقاشی سایر کشورها، به عنوان مثال در چین، نهایت قدرت و مهارت درارائه طبیعت بهکار گرفته شده و وجه تمایز آن با نقاشی ایرانی این است که نقاش ایرانی با روح ناخودآگاه و حس قوی ومعنوی انسانی سروکار دارد. فرشچیان درآثار خود به این حس قوی و معنوی میپردازد و طیف گستردهای از حالات وعواطف را ترسیم میکند از جمله حالات درونی انسان، حیوانات، آواز پرندگان، بانگ مرغان و ریزش باران.
در اغلب آثار وی تداوم زندگی و طبیعت آشکار است. وی در حقیقت شور زندگی را با قلم ترسیم میکند که در آن زشتیها و زیباییها در کنار هم به چشم میخورند.
● برشی از زندگی
محمود فرشچیان متولد ۱۳۰۸ هجری در اصفهان، از دوران کودکی استعداد و علاقه خود را در زمینه نقاشی نمایان کرد. وی دراین باره میگوید:
« ۴ سالگی را خوب به یاد دارم. روی زمین مینشستم و نقشهای قالی را روی کاغذ میکشیدم. پدرم هم از این وضعیت راضی بود.»
پدر فرشچیان که نماینده فرش اصفهان بود و آثار نفیس را خریداری و جمعآوری میکرد، با مشاهده استعداد فرزندش، وی را به کارگاه نقاشی استاد حاج میرزا آقا امامی برد.
« درهمانجا حاج میرزا آقا امامی نقش آهو به من داد و گفت تا از روی آن نقاشی کنم، تا صبح روز بعد حدود ۲۰۰ طرح دراندازهها و جهتهای مختلف کشیدم. برای استاد باورکردنی نبود و از آن به بعد مورد تشویق و تایید ایشان قرار گرفتم.»
یکی دیگر از اساتید فرشچیان، استاد عیسی بهادری بود. در زمان نوجوانی فرشچیان، نحوه آموزش متفاوت بوده بنابر قول وی، استاد بهادری مشقهایی ازروی کاشیهای اصفهان را برای شاگردانش تعیین میکرد و طرحهای آنها رابا اصل نقشها مقایسه مینمود. سپس پیش از آنکه آنان رابهطور مستقیم از اشکالهایشان آگاه کند، از آنها میخواست که خود با مقایسه طرح و اصل نقش، اشکالهای خود را بیابند.
فرشچیان پس از آموزش نزد استاد امامی و بهادری و فارغالتحصیلی از مدرسه هنرهای زیبا اصفهان، برای گذراندن دوره هنرستان هنرهای زیبا به اروپا سفر کرد و چندین سال به مطالعهی آثار هنرمندان غربی در موزهها پرداخت. بنابر گفته وی در موزههای اروپا، اول کسی بود که وارد موزه میشد با بستهای از کتاب و قلم و درنهایت آخر از همه، خود او بود که از موزه خارج میشد.
وی هنر قدیم و معاصر اروپا و آمریکا را به خوبی مطالعه کرده و به عصر بینالمللی هنر خو گرفته، در عین حال وفاداری خود را به نسبت هنر ایران حفظ کرده است.
پس از بازگشت به ایران، فرشچیان کار خود را در اداره کل هنرهای زیبای تهران آغاز کرد و به مدیریت اداره ملی و استادی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران برگزیده شد.
استاد محمود فرشچیان، هماکنون در نیوجرسی آمریکا ساکن است و سفرهای دورهای و فصلی به ایران دارد. علیرغم اینکه محل سکونت وی در خارج از ایران است، به گفته خودش هیچگاه از ایران دور نبوده، بلکه درحقیقت درآنجا مجالی را برای خلق آثارش فراهم نموده، چرا که در ایران به دلیل شرکت در مراسمها و جلسات متعدد فرصتی برای نقاشی باقی نمیماند.
● مروری بر تعدادی از آثار استاد فرشچیان
عمدهی آثار استاد در چندین جلد کتاب بسیار نفیس و ارزنده و نیز در قالب پوستر و کارتهای پستال زیبا به چاپ رسیده است. از آن جمله سه جلد کتاب از آثار وی در زمرهی «برگزیدهی آثار یونسکو» به زیور چاپ آراسته گردیده است. برخی از آثار برجسته استاد عبارتند از:
▪ «ضامن آهو»: استاد فرشچیان در مورد نحوه طراحی شمایل امام رضا(ع) در این اثر میگوید:
«اول میخواستم امام را از پشت سر طراحی کنم، ولی مقتضیات تابلو ایجاب میکرد که ایشان را از روبرو تصویر نمایم. وقتی به صورت حضرت رسیدم، نتوانستم آنگونه که میخواهم طرح را کار کنم. صورت، روزها و ساعتها دستنخورده ماند. بعدازظهر یک روز، مثل همیشه که هنگام نقاشی وضو میگیرم، وضو گرفتم و رو به مشهد ایستادم و زیارت خاصهی حضرت را خواندم، بعد رفتم سراغ تابلو و قلم را گرفتم و شروع کردم. بدون آنکه قلم را بردارم یا طرح را عوض کنم، صورت را ساختم. وقتی هم که تمام شد دیگر تغییری در آن ایجاد نکردم.» همچنین ایشان در مورد ویژگی این اثر میگوید:
«تمام عناصر تشکیلدهندهی تابلوی ضامن آهو و تمام خطوط و پرسوناژهای آن، همه معطوف به وجود امام رضا هستند و تمام منحنیها بهسوی ایشان ختم میشوند. پرسوناژ امام (ع) از لحاظ رنگ و فرم هم طوری قرار گرفته که در فراز بوده و باقی عناصر در فرود باشند. در چهرهی بچه آهوانی که به خدمت حضرت میآیند، حالتی از خوشحالی و شادمانی توأم با احترام دیده میشود، که این احترام بهصورت زانو زدن در برابر امام (ع) متجلی است.»
▪ «پنجمین روز آفرینش»: در این تابلو همهی مخلوقات زمینی و آسمانی به ستایش پروردگار مشغولاند. ماهیها و پرندگان واقعی و تخیلی در دریاهای طوفانی شناور و بر آسمان ابری در پروازند.
▪ «عصر عاشورا»: استاد در مورد نحوه طراحی این اثر جاویران میگوید:
«سه سال پیش از انقلاب روز عاشورا مادرم مرا نصیعت کرد و گفت: بروضه گوش کن تا چند کلمه حرف حساب بشنوی. و من با ایشان گفتم: من اول در اتاقم کاری دارم بعد خواهم رفت.
حال عجیبی به من دست داد. وارد اتاق شدم، قلم را برداشتم و تابلوی عصر عاشورا را شروع کردم. قلم را که برداشتم تابلویی شد که الآن هست بدون هیچ تغییری».
▪ «طراحی ضریح امام رضا»: این کار هفت سال بهطول انجامید و یادمانی است خجسته در تاریخ فرهنگ و هنر ایران که استاد بهصورت افتخاری انجام داده است.
قلعه باستانی بلقیس در استان خراسان شمالی واقع شده است. این شهر باستانی که پیشینه آن به دوران اولیه اسلام باز می گردد، یکی از برجسته ترین مجموعه معماری های خشتی و گلی در ایران است.
خرابههای شهر باستانی اسفراین که هم اکنون به شهر بلقیس شهرت دارد، در فاصله حدود 3 کیلومتری جنوب اسفراین در استان خراسان شمالی واقع شده است و یکی از بزرگترین مجموعههای معماری خشتی و گلی کشور به شمار میرود.
ارگه یا قلعه بلقیس که به آن نارین قلعه نیز میگویند، برجستهترین اثر در اسفراین است که مساحتی حدود 5/51712 مترمربع را در بر گرفته است که 29 برج در اندازههای مختلف در اطراف آن قرار دارد و از هر طرفی با خندق احاطه شده است.
مصالح اصلی به کار رفته در ساخت قلعه، گل چینیه است که در بخشهای مختلف از خشت، آجر و چوب برای استحکام بیشتر استفاده شده است، دروازه ورودی آن در گوشه شمالغربی در دوطرف برج قرار دارد.
کهندژ بلقیس با شماره ثبت 4497 در فهرست آثار ملی قرار دارد. وسعت این شهر کهن در حدود 150 هکتار و مساحت ارگ (کهندژ ) حدود 5 هکتار است . این شهر بر اساس اسلوب معماری ساسانی و شامل سه بخش کهندژ ، ربض و شارستان ساخته شده و مهمترین مصالح به کار رفته در آن خشت و گل است . بخش های مهم شهر شامل کهندژ ، شارستان ، خندق و حصار دور شهر است و در داخل حصار های شهر مسجد ، مقبره شیخ آذری و راسته بازاری وجود داشته که در تصویر هوایی که در سال 1937 توسط پروفسور اشمیت گرفته شده است ، به خوبی قابل مشاهده هستند . کهندژ 29 برج به ارتفاع حدود 11 متر دارد و دروازه اصلی آن در شمال شرقی واقع شده است . این مجموعه تاریخی را می توان جزو عظیم ترین میراث های خشتی ایران تلقی کرد که در طول تاریخ همواره به عنوان یکی از شهر های مهم ، در حاشیه جاده معروف ابریشم قرار داشته است . این شاهراه تجاری در ادوار مختلف از رونق زیادی برخوردار بوده است . این شهر برای آخرین بار در دوره صفویه متروک شده و شهر اسفراین به محل کنونی خود در سه کیلو متری شمال شهر قدیم اسفراین منتقل شده است .
براساس این مطالعات مشخص شد این محوطه در قرنهای نخست اسلامی شکل گرفته است و تا پایان دوره صفوی به طور مداوم مسکونی بوده است
شهر بلقیس برای نخستین بار در سال 1352 از سوی دفتر فنی سازمان ملی حفاظت آثار باستانی خراسان به شکل محدود مورد گمانهزنی قرار گرفت.
براساس نتایج این کاوشها که فقط به داخل قلعه محدود میشد، آثار و بقایای این شهر به دوره صفوی نسبت داده شد که متاسفانه در آن زمان به دلایلی، آثار خارج از قلعه مورد توجه قرار نگرفت.
گمانهزنیهای اخیر (در سال 1386) در این محوطه به شناسایی دورههای مختلف استقرار در این شهر باستانی و کشف آثار قابل توجهی از قرنهای مختلف دوره اسلامی منجر شد.
براساس این مطالعات مشخص شد این محوطه در قرنهای نخست اسلامی شکل گرفته است و تا پایان دوره صفوی به طور مداوم مسکونی بوده است. هر چند، در برهههای خاصی از تاریخ مانند دوره یورش مغولان، حمله تیمورلنگ و آشوبهای ازبکها در دوره صفوی بر اثر اغتشاشها به آن لطمه وارد شد. همچنین، گمانهزنیهای باستانشناسی در این محوطه مسائل زیادی از جمله حدود و حریم این شهر تاریخی، زمان ایجاد شهر و سابقه استقرار در آن و نیز رشد آن را در دورههای مختلف روشن کرده است.
تحلیل فضاهای شهری و کارکرد هر یک از بخشهای شهر نیز تا حدودی مشخص شده است. از بین یافتههای باستانشناختی میتوان به انواع ظروف سفالی لعابدار و ساده، بهویژه سفال «نوع نیشابور» و نیز سفال آبی و سفید دوره صفوی اشاره کرد.
از یافتههای جالب دیگر میتوان به چند سکه مسی اشاره کرد که مربوط به دوره سامانی است و نام نوح سامانی روی یکی از آنها درج شده است. همچنین میتوان به اشیای قابل توجهی مانند یک طاس تخته نرد از جنس عاج، یک مهرهبازی فرد و مجسمههای کوچک سفالی اسب اشاره کرد.
از یافتههای جالب دیگر میتوان به چند سکه مسی اشاره کرد که مربوط به دوره سامانی است و نام نوح سامانی روی یکی از آنها درج شده است
در نزدیکی دروازه شرقی که در منابع تاریخی از آن به عنوان دروازه نیشابور یاد شده است، گورستانی به مساحت 10 هکتار کشف شد که از قرون نخست اسلامی تا دوره صفوی پیوسته به عنوان گورستان شهر استفاده شده است. در این گورستان سنتهای مختلف تدفین از جمله گورهای تابوتی، سردابهای و گورهای آجرچین دیده میشود که نشان دهنده تغییر سنت تدفین در دورههای مختلف است.
از جالبترین موارد، کشف چند اسکلت در داخل تابوتهای چوبی است که به شکل طاق باز دفن شدهاند و مربوط به مسیحیان نسطوری اسفراین در سدههای 3 و 4 هجری است.
هویت را می توان تجلی فرهنگ در محیط دانست زیرا مکانها از انسان معنا می گیرند و انسان نیز مجموعه ای از باورها و اندیشه ها است که فرهنگ او را شکل می دهد و نمود و تجلی از فرهنگ انسان را در مکان و محیط می توان مشاهده نمود که همان هویت اوست.
امروز محیط اجتماعی شهر کمتر قابل درک است. شهر امروز دیگر الهام بخش هنرمندان نیست. شهر مدرن امکانات کافی برای زندگی را فراهم نمی آورد. خیابان ها و میدان ها دیگر جایی برای اجتماع مردم نیستند بلکه صرفاً وسیله ای برای ارتباط اند. امروز کاشانه، شهر و کشور آنچه را نزد انسان ارزش های برترند به او نمی بخشد یعنی همان تعلقات اجتماعی و محصولات فرهنگی. شاید فضا دیگر خنثی است و ارتباط خود را با خوشحالی و غم گسسته است و فضا هم برای ما زنده نیست زیرا به نظامی از مکانهای با معنا بدل نگردیده است. گوته این مسئله را این گونه بیان می کند: «مزرعه، جنگل و باغ برای من صرفاً فضا بودند تا اینکه تو عشق من، آنها را به مکان تبدیل کردی.» حال اینها چه ارتباطی با معماری و شهرسازی دارند؟ مکان یعنی جایی که ما به آن تعلق داریم تنها با حضور من انسان با معنا می شود و انسان نیز تنها با داشتن مکان با معنا خواهد شد و این میان حلقه اتصالی وجود دارد که به آن هویت گویند، پس هم انسان به مکان هویت می بخشد و هم مکان به انسان و محیط های ما تنها در صورتی به محیط های اجتماعی با معنایی بدل می شوند که امکانات غنی در تعیین هویت به ما ارزانی کنند و این همان هویت کالبدی (معماری بومی) است که به مکان معنای خودی می دهد و انسان را با مکان پیوند می زند و مکان و انسان دو جزء جدایی ناپذیر از هم می شوند.
هویت و معماری بومی
برای برقراری ارتباط میان هویت و معماری از سخنی از نوربرگ شولتز بهره می برم. شولتز در کتاب «معماری: حضور، زبان و مکان» از امر کیفی در زندگی سخن می گوید و آن را سویه مشترک هستی شناسانه ی میان ما انسانها تعریف می کند و هنر مکان (معماری) را همان چیزی می خواند که ما را به این امر کیفی نزدیک می کند. هنر مکان را می توان همان هویت مکانی و معماری بومی دانست که حضور و وحدت اندیشه و احساس را در آن می توان یافت. همان وحدت میان امر عملی (کارکرد) و امر بیانگر (زیبایی) که لوکوربوزیه آن را از اصول معماری مدرن شمرده است. شولتز در آثار و اندیشه های خود از هایدیگر متأثر بوده است، زیرا هایدیگر انسان را با واژه دازاین (Dasein) یا «هستی آنجا» با تأکید بر حضور تعریف کرد و گسست میان اندیشه و احساس را که از زمان دکارت بر سرتاسر جهان سایه انداخته بود از میان برداشت و انسان را از ناظر صرف بودن رهایی بخشید و در جهان هستی مشارکت داد و این اصل را تثبیت کرد که در معماری، وحدت میان اندیشه و احساس وجود دارد و اثر هنری به راستی کارکردی همواره احساس و عواطفمان را کامیاب می سازد و این نادرست نخواهد بود که بگوییم آنچه که کارکردی است زیبا نیز هست. می توان گفت معماری بومی صورت ویژه ای از تصویر جهان است، تصویری که محیطی که زندگی در آن روی می دهد را نه به شکل انتزاعی بلکه در پیکربندی شاعرانه و قابل دریافتی حاضر می سازد. معماری بومی، آشکارسازی تصویری از زندگی است و به تعبیری بیانگر مفهوم نزدیکی به مکان است و به نوعی ما را هر چه بیشتر، به یکی از مؤلفه ها و مشخصه های هویت بخش و معنابخش انسان نزدیک می کند.
نگاهی دیگر به هویت
هویت را می توان تجلی فرهنگ در محیط دانست زیرا مکانها از انسان معنا می گیرند و انسان نیز مجموعه ای از باورها و اندیشه ها است که فرهنگ او را شکل می دهد و نمود و تجلی از فرهنگ انسان را در مکان و محیط می توان مشاهده نمود که همان هویت اوست. شخصیتهایی مانند شولتز سعی در ملموس کردن این مفاهیم بلند انسانی (هویت و فرهنگ) داشته اند. حال ما سعی خواهیم کرد اندکی این مفاهیم را ژرف کنیم و نگاهی عمیق تر به فرهنگ بیندازیم. «فر» به معنای شکوهِ نور ایزدی می شود و «هنگ» (آهنگ) هم به معنای قصب است و فرهنگ نیز به معنای قصب نور ایزدی (حرکت به سمت آن نور) و حرکت به سمت آن تکامل انسانی خواهد شد. (معمارها می گویند نور دختر خداست، بگذارید در همه جای معماری حضور یابد.) پس در نهایت می توان گفت که هویت انسانها نمودی از هویت متعالی و الهی شده است زیرا هویت را تجلی فرهنگ در محیط خواندیم و فرهنگ را هم قصب آن نور ایزدی، پس هویت نیز به نوعی با آن فرهنگ که قصب نور ایزدی است پیوند خواهد خورد. حال این هویتِ انسانها را در خود انسان و مکان می توان یافت (یکی از مشکلات معماری امروز دوری از این هویت متعالی و یگانه و تکیه بر هویتهای فردی است).
معنای هویت در معماری
فن و هنر معماری از مهمترین نشانه ها و و یژگیهای فرهنگ هر قوم و هر دوره تاریخی و نشان دهنده فضای زیست انسان در هر زمان می باشد.
معماری همیشه و در همه حال تابع اصول و ضوابط معین و شناخته شده ای است و پیوندی استوار و ناگسستنی با فرهنگ، الگوهای رفتاری و ارزشهای جامعه دارد و به همین دلیل است که سبک معماری هر دوره، انعکاسی از فرهنگ و هنر آن دوره محسوب می شود، همچنان که تغییرات در معماری با تغییراتی که در سایر عرصه های زندگی به وقوع می پیوندد متناسب است و این تغییرات لازمه معماری پویا و زنده است تا بتواند نیازهای جدید انسان را پاسخگو باشد.
به این ترتیب آیا می توان هویت معماری را در فرهنگها و سنت های جامعه که در هر دوره تاریخی شکل گرفته است جستجو کرد؟ یا اینکه هویت معماری چیزی جدا از سبکها و اصول معماری است؟
هر سبک جدید معماری بر اصول، روشها و سنتهای سبک های پیشین استوار است و به همین علت بین سبکهای گوناگون معماری در گذشته رابطه ای چنان محکم وجود دارد که مرزبندی در بین آنها دشوار به نظر می رسد. این نزدیکی اصول و روشها در بین سبکهای مختلف نشات گرفته از فرهنگ، سنن و الگوهای رفتاری مشابه افراد جامعه می باشد که با اندک تغییرات در شیوه های جدید زندگی و فرهنگ مردم که ریشه در زمان دارد، به علت پاسخگویی به نیازها جدید باعث به وجود آمدن سبکهای معماری می شده، زمان همیشه در حرکت است و آن قومی موفق است که نیازهای معماری جامعه را درک کند و زمان و مکان جامعه خود را بشناسد، معماری همیشه و در همه حال با زمان همراه و هم قدم بوده است، معماری همساز و همگام با زمان خود و این زمان است که بر اساس ماهیت خویش فرهنگها، سنن و الگوهای رفتاری را می سازد و یا تغییر می دهد، شاید معماری مبتنی بر سنت باشد اما دیگر متعلق به آن نیست. سنت متعصب حاصل یک جهان نگری مداوم و تقلیدی است که امروز منسوخ شده. آیا هنوز هم باید هویت معماری را در سبکها و اصول معماری گذشته جستجو کرد، مگر در اصول و سبکهای معماری اینگونه نبوده که هر سبک متناسب با زمان و نیازهای جامعه دچار تغییر و دگرگونی می شده، آیا می توان گفت که ظهور معماری جدید که بر اساس همان فرهنگ و الگوهای رفتاری انسان در زمان خویش و بر اساس نیازها و امکانات جدید و نه بر اساس فرهنگ، نیازها و محدودیتهای گذشته شکل گرفته است، باعث گسست پیوندهای محکم و استوار بین برخی از مظاهر و جلوه های زندگی با فرهنگ جامعه و در نتیجه از بین رفتن معماری سنتی و هویت معماری شده است؟ اگر اینگونه است تمامی سبکهای معماری که باعث رشد، پیشرفت و تکامل معماری شده است به دلیل آنکه سبک قبلی خود را دگرگون کرده و یا تکامل بخشیده معماری سنتی و هویت معماری زمان خویش را از بین برده است و اصولاً انسانها وظیفه نداشتند که عمر و توان خویش را صرف کشف یا اختراع و ایده های جدید و برپایی چنین دستاوردهایی نمایند و می بایستی گرایش به سنتها و راههای گذشته داشته باشند. تا حدودی می توان گفت که این دیدگاه، دیدگاه و نظریه سنت گرایان متعصب می باشد. هر چند با کمی تأمل می توان سنت گرایی آنان را با پیشرفت همان سنت در طول زمان به چالش کشید زیرا ممکن است که همان چیزی که امروز مدرن است فردا سنت شود. بسیاری معتقدند سنت چیزی در گذشته نیست، سنت همیشه با ماست و خواهد بود، سنت نیاز و اعتقاد ما در دورانی است که در آن به سر می بریم. پس اگر هویت معماری را در فرهنگ و سنت معنا کنیم، معماری که بر اساس فرهنگ و سنت و نیاز امروز و نه گذشته باشد معماری با هویتی است و این هویت همیشه با ماست و خواهد بود.
هویت در معماری ایران
گرچه صنعت ساختمان سازی در کشور در سالهای اخیر از رشد چشمگیری در ابعاد مختلف کمی و کیفی برخوردار و جلوه های بدیع و در عین حال منحصر بفردی (مانند برج میلاد) را از صنعت ساختمان سازی داخلی به تصویر کشیده اما شاید وضعیت فعلی معماری ایرانی را بتوان مصداق ضرب المثل معروف «کلاغ آمد راه رفتن کبک را یاد بگیرد، راه رفتن خودش را هم از یاد برد» دانست، چرا که در بسیاری از موارد، طراحی و ساختمان سازی کنونی کشور را نه می توان تابعی از الگوهای غربی و شرقی با ویژگی های یک ساختمان مدرن و پیشرفته به شمار آورد و نه اثری از فرهنگ و هنر ایرانی و اسلامی را در آن جستجو نمود.
علت این مشکل را باید در عوامل گوناگون مانند ضعفهای نظارتی، ضعفهای آموزشی و فرهنگی، اهمال کاریهای برخی طراحان و پیمانکاران، اغماض نابجای گروهی از کارفرمایان، بومی نبودن مصالح و عدم تطبیق آن با شرایط ایران، عدم استفاده اصولی و صحیح از امکانات و مصالح جدید، منطبق نبودن طرحهای جدید با فرهنگ ایرانی و اسلامی و از زوایای مختلف مانند: شرایط اقتصادی، تحولات فرهنگی و تغییر سلایق عمومی و امثال آن مورد بررسی قرار داد اما قطعاً برداشت نادرست از خلاقیت و نوآوری در طراحی ساختمانها را می توان به عنوان یکی از عوامل اصلی این نابسامانی ها و آشفتگی ها محسوب نمود زیرا به نظر می رسد به رغم دانش جدید و تجارب ارزشمند موجود و قابل دسترس، برای بسیاری از طراحان و مهندسین این عرصه، از مفهوم نوآوری و خلاقیت، تنها ارائه یک طرح متفاوت از اهمیت برخوردار است بدون آنکه سایر ضوابط و معیارهای علمی، عرفی و ارزشی مورد توجه قرار گیرد.
این در حالی است که در معماری ایرانی و اسلامی برخلاف معماری مدرن، نه تنها آداب و سنن ارزشی مانند: وضو گرفتن و دعا به هنگام کار، بلکه جلوه های هنری، بصری و معنوی نیز در طراحی و ساخت از اهمیت ویژه برخوردار بوده و به موازات آن، سایر عوامل و الزامات فعالیت در این عرصه از جمله: استفاده بهینه و کامل از فضای در اختیار، بومی بودن مصالح و تناسب آن با شرایط اقلیمی، حفظ یا جلوگیری از ورود سرما و گرما، جهت تابش نور خورشید و روشنایی مناسب و حتی موضوعاتی مانند: انعکاس صدا، مسیر باد و جریان هوا در داخل ساختمان یا قبله نیز بطور کاملاً ماهرانه ومنطقی مورد توجه قرار می گرفته است.
ایده ها مصالح طراحی هستند. پالایش و تلفیق ایده های خرد وکلان، برای ساختاری منسجم در معماری به معنی خاص آن. ساختن ایده مهم تر از ساختن بناست. اما اگر چه وجود مصالح خوب، یعنی داشتن ایده های مناسب و بدیع معمارانه ضروری است،
به کارگیری صحیح و خلاقانه ی ایده ها اساسی ترین بخش معماری است. در حالی که معماری گذشته با تلفیق، تطبیق و تکمیل ایده های فضایی مشخصی که فرم و مصداق های عینی آن، نظیر هشتی و ایوان، حیاط و پنج دری، از قبل موجود بود، سر و کار داشت؛ معماری امروز، بیشتر از گذشته به جوهر معماری، فضا، فرم، نور و رنگ توجه دارد. طراحی معماری نیز در این شرایط از ایده هایی مجرد آغاز می شود و سپس به طرح فضای عینی زندگی، می انجامد. عبور از مقوله ای ذهنی و مجرد به پدیده ای عینی، لحظه ای جادویی است.
ایده اصطلاحی است که در بحث های معماری زیاد به کار می رود و همین نکته، اهمیت آن را می نمایاند. در تمدن بشر، ایده، نقش بسیار مهم یا شاید بتوان گفت مهم ترین نقش را ایفا کرده است. اگر به اطراف نگاهی کنیم، می بینیم که تمامی اشیاء زندگی ما در اصل بر اساس ایده هایی مشخص به وجود آمده اند. پوسته ی خرچنگی که لوکوربوزیه در سال 1946 در یک ساحل یافته بود، به ایده ای برای مهم ترین آثار معماری معاصر تبدیل شد: سقف کلیسای رونشان
در هر حال نه تنها فرم های طبیعی، بلکه تمام پدیده هایی که در این جهان وجود دارند، از قبیل یک ساختمان یا حتی یک داستان و یک شعر نیز ممکن است به کاتالیزورهایی برای پرورش ایده ای در ذهن تبدیل شوند. نکته ی مهم، چگونگی استخراج ایده از مقولات شناخته شده است. زیرا تبدیل مستقیم چیزهایی را که کنجکاوی ما را جلب کرده اند به معماری، به اندازه ی ساختن ساختمانی به شکل خرچنگ، مضحک است.
ذهن کنجکاو، عصاره یا ویژگی مهم آن چیزهایی را که با حواس، شناخته شده است، استخراج می کند و سپس آن را به زبان مناسب پروژه ترجمه می کند. در طول زمان، معانی اولیه فراموش می شوند، کاربری ها عوض می شوند و آنچه باقی می ماند فرم است. به همین جهت، صحیح است که شکل گیری ایده یا تبلور آن، مسیر خود را طی کند. معماری پیش از آنکه یک ساختمان باشد یک تفکر، یک اختراع و یک واقعه ی پیش بنی نشده است. اختراع معمولا زمانی صورت می گیرد که به یک راه حل استثنایی نیاز باشد و کار معماری، همواره در شرایطی صورت می پذیرد که به لحاظ زمانی، مکانی یا موضوعی، منحصر به فرد محسوب می شود و بنابراین نیاز به اختراع دارد.
کار اصلی معمار، یافتن جوهر منحصر به فرد هر پروژه و پرداختن به آن است. از این طریق، ایده تولید می شود و در کنار ساختمان،که راه حلی برای مسئله ای محدود و مشخص است، فرهنگ معماری نیز به پیش می رود.
ایده ابزاری برای گفتگو و پیشنهاد راه حل مکمل است، آن هم نه راه حلی که به صورت نقطه ضعف در آید و سرنوشتی انگل وار داشته باشد. اگر در گذشته تنها ابنیه ی بسیار خاص، به ایده های نوین دست می یافتند و اکثر سازندگان به استفاده از ایده ی گذشتگان یا تکمیل تدریجی آنها می پرداختند، امروزه وضعیت کاملا متفاوت است و معماری اگر صاحب ایده نباشد نه تنها به لحاظ فرهنگی بی ارزش است، بلکه حتی به جای پرداختن به مسایل پروژه، ناچار است به دور آنها بچرخد و با شعبده بازی های سلیقه ای، مشروعیت ظاهری برای خویش کسب کند.
ایده همواره ماهیتی جهانی است ولی سلیقه ی محلی است. به دلیل فقدان ایده است که اینقدر از نفوذ معماری جهانی به کشور نگران می شویم. تنها راه مقابله با تهاجم فرهنگی نیز تولید ایده هایی اصیل و با ارزش است. معماری ما هم زمانی که دارای ایده بود، مسئله ی تهاجم فرهنگی را حل کرده بود. پیش بینی می شود که در آینده ای نزدیک، عمده ترین فعالیت بشر، تولید ایده خواهد بود و روبات ها و کامپیوترها بقیه ی کارها را انجام می دهند. تولید ایده در حقیقت یکی از مهم ترین فعالیت های مغز است که کامپیتوتر قادر به انجام آن نیست.
همانقدر که در معماری، داشتن ایده مهم است، گذر از مرحله ی ایده به فرم نیز اهمیت دارد. این مسئله در آغاز طراحی که مسئله ی تبدیل ایدههای اصلی و محور پروژه به ساختاری دارای شکل، مطرح است بسیار حساس و تعیین کننده است. ایدههای مکمل بعدی که تا مرحله ی تعیین جزئیات فنی و تزئینی بنا، رفته رفته شکل میگیرند، این امکان را مییابند که از تجربه ی شکل های حاصل شده یا از تجربیات قبلی طراحی سود ببرند .
تبدیل ایده به فرم، دانش و مهارت طراح را میطلبد منظور از دانش، اطلاعات طراح از تکنیکهای خلاقیت، تکنیکهای ترکیب و مقولههایی از این قبیل است که هر فردی میتواند از طریق مطالعه بیاموزد. مسئله ی مهارت، پیچیدهتر است و به تربیت ذوق و سلیقه و کسب تدریجی توانایی در بکارگیری فرم ها مربوط میشود
تبدیل ایده به فرم در طراحی معماری یک مرحله ی خاص و محدود از زمینههای پژوهشی و تجربی است که بسیار وسیعتر و مهمتر از یک پروژه (با تمامی مسایل آن ) است. هر نوع قاعده ی طراحی درونی یک پروژه، که از ویژگیهای موضوع طراحی استخراج میشود، هر چقدر مفید و جذاب باشد، نمیتواند با نگرش کلی طراح، نسبت به معماری و مسایل آن تفاوت اساسی داشته باشد و به همین دلیل قالبها و قواعد فرمال خاص یک پروژه، باید همواره به صورت انتقادی و انعطاف پذیر دیده شوند. در غیر این صورت یک جزء، یعنی مسایل مربوط به یک پروژه ی خاص، ممکن است به کل، یعنی اهداف و مسایل اصلی پروژه ی معماری، خدشه وارد کند .
بهتر است زیباییشناسی پروژه برای خود معمار هم غافلگیر کننده باشد. در واقع باید فرم به دست آمده از یک ایده، محصول پروسه (مطالعات) تبدیل ایده به فرم باشد، نه اینکه از ابتدا در ذهن معمار وجود داشته باشد.
حداقل در مورد پروژههای پیشرو چنین است که زیبایی شناسی آنها در اثر روند مطالعه ی گفته شده به دست میآید و لزوما" با معیارهای زیباشناسی پذیرفته شده ی موجود هم خوانی ندارد. ایده باید بتواند پروژه را سازمان دهی کند. پروژه باید از کل به جز شکل بگیرد و ایده در تمامی مراحل شکلگیری آن بر روند کار تاثیر بگذارد. بعد از شکل گرفتن ایده، باید استراتژی متناسب با آن را برای پیشبرد طرح انتخاب کرد و در نهایت فرم یک مساله است که فارغ از هرگونه سلیقهای باید به آن پرداخت.
فرم مجسم اصیلترین اندیشههای انسانی! شوق او! انسانیت او! ایمان او! دین او! این چیزیست که روزی معماری بود.
تعریف فوق یکی از قدیمیترین و زیباترین تعاریف معماری است که توسط «ویتروویوس» بیان شده و بیمناسبت نیست در «روز معمار» به واکاوی بخشهایی از آن بپردازیم.
به گزارش بخش هنری خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، سوم اردیببهشت ماه از سوی انجمن مفاخر معماری ایران به عنوان «روز معمار» نام گذاری شده است.
در تعریف عامیانه معماری شامل ساخت و طراحی بناها، سازهها، ساخت ماشینآلات، ساختمانها و دیگر پیکرههایی است که به زندگی انسانها مربوط میشود.
حال آنکه در فرهنگ ایرانی معماری فقط یک پدیده فیزیکی نبوده و همواره وابسته به قومیتها و فرهنگهای مختلف این دیار بوده است.
معماری ایرانی
معماری در تاریخ بشریت قدمتی به اندازه سالیان حضور انسان دارد و کشورها و فرهنگهای مختلف دارای معماری منحصر به فرد خود هستند که به نوعی شناسنامه آنجا به شمار میآیند و بسته به نوع مذهب، شکل زندگی و حتی آب و هوای هر منطقهای، نوع معماری آنجا نیز تغییر میکند.
بنا بر عقیده بسیاری معماری یک هنر اجتماعی است و یک معمار یک هنرمند و البته مهندس به شمار میآید.
حدود ۲۰ سال قبل از میلاد مسیح، ویترویوس معمار رومی کتابی را نوشت که امروزه به عنوان نخستین کتاب تالیف شده در زمینه معماری شناخته میشود.
این کتاب به عنوان تنها منبع نوشته شده درباره معماری یونان و روم باستان از درجه اعتبار بالایی در بین معماران برخوردار بود و برای قرنها منبعی اصلی برای معماران به شمار میرفت.
در این کتاب ویتروویوس کیفیتهای لازم معماری را در سه رده اصلی ایستایی (firmita) کارایی (utilitas) و زیبایی (venustas) تقسیمبندی کرده بود.
این تقسیمبندی برای مدتها میان معماران کاملا مورد قبول واقع شده بود و البته هر کدام از آنها به اشکال مختلف ترجمه و تفسیر شد و حتی معانی آنها در طول زمان تغییر کرد و اهمیت آنها مورد بحث قرار گرفت؛ تا جایی که برخی گفتند یکی از این سه کیفیت میتواند نتیجه طبیعی دو مورد دیگر باشد.
اما این سه مورد برای قرنها اصول معماری و به ویژه معماری غربی را تبیین کردند و برخی هنوز از آنها به عنوان چارچوبی برای بررسی خوب یا بد بودن معماری استفاده میکنند.
واژه معمار از واژه لاتین architectus برگرفته شده که خود این کلمه نیز از واژه arkhitekton اقتباس شده است.
معماری غربی
سبکهای معماری مختلف و متنوع هستندبسته به کشور و فرهنگ و حتی شهرهای مختلف این سبکها دستهبندی میشوند.
برخی از سبکهای معماری در ایران عبارتند از: سبک خراسانی، سبک اصفهانی، سبک آذری و از سبکهای معماری در جهان نیز میتوان به معماری ارگانیک، مدرنیسم، معماری اسلامی، معماری نئوکلاسیک و معماری بیونتیک نام برد.
ایران نیز همواره در طول تاریخ به عنوان یکی از پایگاههای اصلی معماری در جهان به شمار میآمد و معماری ایرانی همیشه زبانزد مردم دیگر اقوام بوده است.
از جمله معماران معاصر برجسته ایرانی میتوان به هوشنگ سیحون، سیدهادی میرمیران، حسین امانت، کوروش فرزامی، عبدالعزیز فرمانفرمائیان، داراب دیبا، کامران دیبا، ایرج کلانتری، فریار جواهریان، علیاکبر صارمی، کامران افشار نادری، بهرام شیردل، نادر خلیلی، محسن فروغی و فرامرز شریفی اشاره کرد.
در پایان به برخی تعاریف معماری از سوی معماران برجسته ایران و جهان اشاره میکنیم.
معماری بر سه قسم است. یکی ساخت بناها و دیگری ساخت ساعتها و سوم ساخت ماشینآلات. بناها خود بر دو نوعند: بناهایی که برای استفاده همگان و استحکام بخشیدن به شهرها در مکانهای عمومی ساخته میشوند و بناهایی برای استفادهٔ شخصی افراد. هر سه اینها باید با توجه به دوام و راحتی استفاده و زیبایی ساخته شوند. (ویتروویوس، تقریبا ۲۰ سال قبل از میلاد)
معماری چیست؟ فرم مجسم اصیلترین اندیشههای انسانی! شوق او! انسانیت او! ایمان او! دین او! این چیزیست که روزی معماری بود. (والتر گروپیوس، ۱۹۱۹)
معماری غربی
وظیفهٔ معماری برقرار کردن ارتباط حسیاست به وسیلهٔ مصالح خام. (لوکوربوزیه، ۱۹۲۳)
معماری بازی احجام است در زیر نور. (لوکوربوزیه، ۱۹۲۳)
معماری ارادهٔ سالیان است که در زبان فضایی بیان میشود. (میس واندر روهه، ۱۹۲۳)
مساله صلح امام حسن(ع) با معاويه از مهمترين موضوعات تاريخ اسلام است كه متاسفانه بررسي همه جانبه و دقيقي روي آن انجام نگرفته است و چه بسا خيليها نسبت به آن دچار كج بينياند و در اشتباه به سر ميبرند.در اين ميان كتاب ارزشمند صلح امام حسن (ع) از آل ياسين كه به قلمآيت ا... خامنه اي در دوران قبل از انقلاب به فارسي درآمده از موارد نادر و راهگشاست که به دقت در این موضوع غور کردهو جوانب گوناگون آن را بررسی کرده است.
صلح امام حسن (ع) حواشی فراوان داشت و از جمله مسایل مهم تاریخ اسلام است که هنوز خیلی از افراد نسبت به آن آگاهی تام و تمام ندارند. البته شايد درك اين امر خيلي هم سخت نباشد، چه در ميان ياران نزديك و دوستان حسنبنعلي(ع) نيز كساني بودند كه او را به خاطر صلح نكوهش كنند. نبايد از خاطر دور داشت كه امام(ع) اين روش را از صلح حديبيه كه سياستي بود يادگار جدش رسولا...(ص)، آموخت و آن را همچون سرمشقي به نيكي به كار برد. در حديبيه نيز بعضي از ياران نزديك پيامبر او را بر اين صلح سرزنش كردند. باري، آنان كه او را به راحتطلبي و عافيتانديشي متهم كردهاند و هم آن دسته از شيعيانش كه تحت تاثير شور و احساس، آرزو بردهاند كه كاش وي نيز در جهاد با معاويه پايداري ميكرد و از راه شهادت، زندگي مييافت و به پيروزي از همان راهي كه برادرش در روز عاشورا رفت و رسيد، ميرفت و ميرسيد...
البته اين هر دو گروه را در ميزان سنجش فكر و خود، وزني و مقداري نيست.ولي هيچكدام از اين سرزنشها و شماتتها مانع از اجراي اين دو صلح توسط پيامبر و امام حسن(ع) نشد. ضمن اينكه اين سياست مدبرانه و حكيمانه را براي امامان 9گانه به يادگار گذاشتند و آنان اين سياست را در هنگامه شرارتها كه با آرامش و متانت رهبري ميشد، انتخاب كردند. در حقيقت اين روش گوشهاي از سياست خاندان پيامبر است كه مبناي آن هميشه بر پيروزي حق بوده است نه پيروزي شخص.
عليايحال عامه مردم با شنيدن واژه صلح دچار سوءتفاهم ميشوند و از آن محافظهكاري را ميكنند، درحالي كه بحق ميتوان گفت، صلح امام حسن(ع) كوبندهتر از هر انقلابي بود البته در پوششي مسالمتآميز. حكومت بيستساله معاويه بر شام فوايد زيادي براي او داشت. او توانسته بود مردم آن ديار را با خود همراه كند و از موقعيت خوبي برخوردار شود. معاويه در طول اين بيست سال از دين خدا نيز غافل نماند و تا توانست به آن دست درازي كرد و احكام دين را تحريف كرد. عامه مردم از اين امر خبر نداشتند. القصه معاويه طغيان ميكند و حسنبن علي و برادرش حسين(ع) را تهديد اسلام ميداند
امامان بزرگوار جز جهاد و صلح راه ديگري نداشتند اما در زمان امامت امام حسن(ع) مقاومت و جنگ خطري بزرگ بود. در نبرد با معاويه به طور قطع سپاه امام حسن شكست ميخورد و پيروزي بزرگ براي معاويه به دست ميآمد. پس از آن جبهه بيرقيب عرصه يكهتازيهاي او ميشد و همان چيزي پيش ميآمد كه امام حسن(ع) از آن بيم داشت و آن نابودي دين خدا بود. به ناچار صلح براي امام حسن(ع) اجتنابناپذير شد تا به اين وسيله راه براي معاويه باز باشد براي جولان و گستاخي هر چه بيشتر و بدين ترتيب در معرض آزمايش عموم نيز قرار گيرد.
25 ربيع الاول - صلح امام حسن مجتبى (ع) - سال 41 هجرى قمرى
امام حسن مجتبى )ع( در 21 رمضان سال 40 قمرى، پس از شهادت پدر ارجمندش حضرت علي (ع) بنا به در خواست ياران اميرمؤمنان)ع( و ساير مردم، خلافت اسلامى را پذيرفت و ادامه سيره و روش حكومتى اميرمؤمنان)ع( و سياست عدالت گسترى وى را سر لوحه كار خويش قرار داد.
"معاوية بن ابى سفيان" كه در ايّام خلافت اميرمؤمنان)ع(، از حكومت مركزى سرپيچى و اقدام به ايجاد حكومت مستقل و خودخوانده در شام نمود و به برخى از مناطق اطراف، از جمله مصر، چنگ انداخته بود، از آغاز حكومت امام حسن )ع( اقدام به دشمنى و فتنه انگيزى نمود و با ارسال جاسوسان و نفوذ در ميان بزرگان قبيلهها و طايفهها و تطميع آنان، زمينه نبرد ديگرى را فراهم ساخت.(1)
از سوى ديگر، نفاق و خيانت برخى از سران سپاه امام حسن )ع( و پيوستن آنان به سپاه معاويه و ناخرسندى مردم به ادامه جنگ و خون ريزى، دشمن را جسورتر كرده و وى را به تهاجم همه جانبه نظامى وادار نمود.امام حسن مجتبى )ع( كه به سامان دهى حكومت و امور معيشتى مردم و برقرارى قسط و عدل در جامعه اسلامى پرداخته بود، با دشمنىها و تهاجم سراسرى سپاه شام روبرو شد. آن حضرت نيز در مقام دفاع برخاست و در ميان مردم اعلان بسيج عمومى نمود و رزمندگان كوفه و ساير شهرها را براى دفع تهاجم دشمن فراخواند. هنگامى كه دو سپاه در برابر يكديگر قرار گرفتند و درگيرىهاى پراكندهاى ميان آنان به وقوع پيوست، برخى از سران سپاه امام حسن مجتبى )ع(، از جمله "عبيدالله بن عباس" كه فرماندهى كل را بر عهده داشت، به سپاه معاويه پيوست و از اين راه، توان روحى و فيزيكى سپاه امام حسن )ع( را كاهش دادند. نفوذىهاى معاويه، در ميان سپاهيان امام حسن )ع( و در ميان عامه مردم شهرها، اقدام به شايعه پراكنى و گمانه زنىهاى خلاف واقع كردند و به تدريج جامعه اسلامى و رزمندگان را از داخل، دچار ترديد و تزلزل نمودند. به طورى كه برخى از سپاهيان، شبانه از اردوگاهها و پادگانها گريخته و صحنه نبرد را ترك مىكردند و برخى از فريب خوردگان "خوارج" در شهرهاى پشت جبهه اقدام به آشوب مىكردند و حتى در "ساباط مداين"، به خيمه گاه امام حسن )ع( هجوم آورده و اقدام به غارت و بىنظمى نمودند و در يك رويدادى، امام حسن مجتبى )ع( را ترور كرده و وى را به شدت زخمى نمودند. ريش سفيدان و صاحب نفوذان عراق و حجاز و برخى از فرماندهان سپاه امام حسن )ع(، مخفيانه نامه هايى به معاويه داده و اظهار اطاعت و پيروى مىنمودند و حتى نوشتند كه حاضرند امام حسن )ع( را تسليم وى كرده و يا او را به قتل رسانند.
امام حسن مجتبى )ع( كه از تمامى نفاقها و خيانتهاى سپاه خويش خبردار بود، با گردآورى آنان و ايراد خطبه و روشن نمودن اذهان آنان از دسيسههاى دشمن، تلاش وافر نمود كه روحيه مردانگى و رزم آورى را در آنان، بار ديگر زنده كرده و توطئههاى دشمن را نقش بر آب كند. ولى رسوخ شرم آور نفاق و خيانت، سپاه آن حضرت را از كارايى لازم انداخته و توازن نظامى را به كلى دگرگون كرده بود و سرانجام، امام حسن )ع( را وادار به پذيرش صلح ناخواسته كرد (2) و آن حضرت، بناچار در 25 ربيع الاول و به قولى در نيمه جمادى الاولى سال 41 قمرى بر اساس شرايطى، خلافت را به معاوية بن ابى سفيان وا گذاشت و خود از آن كناره گرفت. (3) بدين سان، درگيرى و جنگ ميان سپاهيان شام و سپاهيان عراق پايان يافت و آن سال را "عام الجماعة" ناميدند. متن صلح نامهاى كه به امضاى طرفين و گواهان از دو سپاه رسيد، از اين قرار است: بسم اللّه الرّحمن الرّحيم. هذا ما صالح عليه الحسن بن على بن أبى طالب، معاوية بن أبى سفيان، صالحه على أن يسلم اليه ولاية المسلمين، على أن يعمل فيهم بكتاب اللّه و سنّة رسول اللّه و سيرة الخلفاءِ الراشدين المهتدين، و ليس لمعاوية بن أبى سفيان ان يعهد الى أحد من بعده عهداً، بل يكون الأمر من بعده شورى بين المسلمين، على أن النّاس آمنون حيث كانوا من أرض اللّه تعالى فى شامهم و يمنهم و عراقهم و حجازهم، و على أنّ اصحاب على و شيعته آمنون على أنفسهم و أموالهم و نسائهم و اولادهم حيث كانوا، و على معاوية بن ابى سفيان بذلك عهد اللّه و ميثاقه، و على أن لا يبغى للحسن بن على و لأخيه الحسين غائلة و لا لأحد من اهل بيت رسول اللّه صلىّ اللّه عليه و آله غائلة سوء سرّاً أو جهراً، و لا يخيف احداً منهم فى افق من الآفاق. (4)
مواد صلحنامه:
مادّه اوّل:
واگذاشتن حكومت به معاويه به اين شرط كه به كتاب خدا و سنّت فرستاده او(صلى الله عليه وآله وسلم) و به سيره خلفاى صالح، عمل كند.
مادّه دوم:
پس از معاويه، امر حكومت بر عهده حسن است و اگر براى او حادثه اى روى داد حكومت از آنِ حسين است و معاويه نمىتواند آن را به عهده ديگرى بگذارد.
مادّه سوم:
بايد سبّ اميرالمؤمنين على(عليه السلام) و بد گفتن از او بر منابر ترك شود و از على(عليه السلام) جز به نيكى ياد نكنند.
مادّه چهارم:
بايد آنچه در بيت المال كوفه قرار دارد، يعنى پنج ميليون درهم يا دينار، استثنا بشود و تابع خلافت و حكومت نباشد، و بر عهده معاويه است كه هر سال دو ميليون درهم براى حسين بفرستد و در عطا و صلات، بنىهاشم را بر بنىعبدشمس برترى دهد و ميان فرزندان كسانى كه در ركاب اميرالمؤمنين در جنگ جمل جنگيدند و فرزندان كسانى كه در صفّين در خدمت امام على(عليه السلام)مجاهدت كردند، يك ميليون درهم تقسيم شود و اين مبلغ را از خراج ولايت «دارابگرد»، كه يكى از شهرهاى فارس در حدود اهواز است، بپردازد.
مادّه پنجم:
مردم هر جا بر روى زمين خدا باشند، چه در شام و عراق چه در حجاز و يمن، بايد ايمن باشند و سياه و سرخ بايد در امان بمانند، معاويه بايد خطاهاى آنان را تحمّل كند و ببخشايد و هيچ كس را به جرم گذشته كيفر ندهد و با اهل عراق با كينه و دشمنى رفتار نكند.
و ياران على(عليه السلام) را در هر كجا باشند امان دهد و به هيچ يك از شيعيان على(عليه السلام) آسيبى نرساند، ياران و شيعيان على(عليه السلام) از حيث جان و مال و زن و فرزند در امان و از هر گزندى محفوظ باشند، و هيچ كس متعرّض هيچ يك از آنان نشود، و هر صاحب حقّى به حقّش برسد و هر چه ياران على در هر كجا به دست آورده اند براى آنان محفوظ بماند، و براى حسن بن على و برادرش حسين(عليه السلام) و هيچ يك از اهل بيت رسول اللّه در نهان و آشكار هيچ بدى نخواهند و در امنيّت آنان، در هيچ منطق هاى، اخلال نكنند.
وهمچنین در برخی از منابع اینگونه بیان شده است:
گفتنى است كه درباره بندهاى صلح نامه، اتفاق چندانى ميان مورخان و سيره نويسان نيست و برخى از آنان، موارد ذيل را نيز اضافه نمودند:
1- حسن بن علي (ع) و برادرش حسين )ع(، هيچ گاه معاويه را اميرمؤمنان خطاب نكنند.(5) اين شرط به وضوح بيان مىكند كه صلح امام حسن )ع(، نوعى سكوت در حال ناچارى و كنارهگيرى مصلحتآميز از حكومت بود، نه اين كه معاوية بن ابى سفيان، سزاوار خلافت و حكومت بوده است.
2- معاويه و اصحابش، هيچ گاه علي (ع) را در نماز و غير نماز سبّ و لعن نكرده و از او، جز به نيكى ياد نكنند.
3- پس از معاويه، ولايت مسلمانان با حسن بن علي (ع) باشد و اگر او زنده نباشد، با برادرش حسين بن علي (ع) خواهد بود. (6)
4- بيت المال كوفه در اختيار امام حسن )ع( باشد.
5- خراج دو منطقه فارس، يعنى بسا)فسا( و دارابجرد در اختيار امام حسن)ع( باشد.
6- معاويه در هر سال مبلغ يك ميليون )و يا صد هزار( درهم به صورت مقرّرى در اختيار امام حسن)ع( قرار دهد.
پاره ای از اتفاقات در زمان صلح
برنامه و صلح امام حسن(عليه السلام)، چهره واقعى معاويه را آشكار ساخت و ماهيّت او را به مردم نشان داد.
به طورى كه معاويه بعد از قبضه نمودن حكومت در يك سخنرانى گفت:«به خدا سوگند من با شما براى اين نجنگيدم كه نماز بگزاريد و روزه بداريد و حجّ به جا آوريد و زكات بپردازيد، بلكه به اين منظور با شما جنگيدم كه به شما فرمان دهم! و همانا اين مقام را خدا به من عطا كرده در حالى كه شما ناخشنود بوديد.
هان! من حسن را اميدوار كردم، چيزهايى را به او دادم و اكنون همه آنها زير پاى من است و به هيچ شرطى وفا نمىكنم!»سياست معاويه در طول بيست سال حكومتِ سركوب و زور اين بود كه پيوسته برنامه اى تنظيم كند كه وجدان و اراده امّت را از ميان ببرد و مردم را از انديشيدن درباره مسائل بزرگ جامعه منصرف سازد، تا تنها در انديشه گرفتارىهاى كوچك روزانه خود باشند و از هدف هايى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در پى آن بود منصرف شوند و تنها به زندگانى و منافع شخصى خويش بينديشند و به وجوهى كه از بيت المال به دست مىآورند فكر كنند.
برخى از شيوخ قبايل كوفه، با وجود اين كه از شيعيان اميرالمؤمنين(عليه السلام)بودند، از جاسوسان معاويه شدند و خبرها را در باب كوچكترين حركت يا مخالفت مردان قبيله، گزارش مىدادند آن گاه مأموران دولتى سر مىرسيدند و كسانى را كه خلاف معاويه چيزى گفته بودند يا حركتى در سر مىپروراندند دستگير مىكردند و نَفَس مخالفان را مىبريدند.
و اين گونه، خلافت بازيچه اى شده بود در دست كودكان بنىاميّه.
خط مشى معاويه در برابر هدفهاى امام حسن ( ع )
با مرگ عثمان , عنوان ( والى) ( استاندار ) از معاويه ساقط شد , ديگر لقب و عنوانى كه از آن پس بايد بدو داده مى شده يا نوع مسئوليت او در عرف اسلامى چه بوده است , نميدانيم همين اندازه ميدانيم كه دو خليفه ى قانونى يعنى امام على و پسرش امام حسن ( عليهما السلام ) او را به استاندارى منصوب نساختند و بدينقرار وى استاندار هم نبوده و هم ميدانيم كه قانون اسلام اجازه نمى دهد كه در يك زمان دو خليفه وجود داشته باشند , پس خليفه نيز نمى توانسته باشد .
بنابراين معاويه پس از زمان عثمان , كه و چه بود ؟ .
نميدانيم .
بلى , ميدانيم كه وى از هنگامى كه از منصب استاندارى شام معزول گشت , بروى اين دو خليفه شمشير كشيد و باز ميدانيم كه قانون اسلام براى كسى كه دست به چنين اقدامى بزند لقب و عنوان خاصى مقرر ساخته , ولى اطمينان نداريم كه معاويه خود بدين عنوان و لقب راضى بوده است اين لقب باغى است يعنى ستمگر و متجاوز .
صلح
انگيزه هاى صلح از نظر دو جبهه
با آشنائى به چگونگى اقدامات معاويه براى رسيدن به هدفهاى خود , شگفت نمى نمايد كه وى اولين پيشنهاد كننده ى صلح باشد ( 1 ) و هر گونه تعهدى به امام حسن بسپارد فقط بازاى گرفتن يك امتياز يعنى ( حكومت).
اين نقشه را معاويه در هنگامى كه هنوز طرفين براى جنگ در شور و التهاب بودند طرح كرد و فعاليت خود را بيش از آنچه براى تنظيم اردوگاه و تدبير امور جنگ بكار ميبرد , در اجراى اين نقشه متمركز ساخت نقشه اين بود كه به امام حسن پيشنهاد صلح كند , اگر پذيرفت كه هيچ , و گرنه صلح را بزور بر او تحميل كرده و به هر قيمتى از شروع جنگ جلوگيرى نمايد .
براى تأمين اين منظور پيش از هر چيز لازم بود كه در جبهه ى امام حسن وضعى بوجود بيايد كه خود بخود مردم را بفكر ( صلح كردن) بيندازد .
بر اساس اين نقشه , ناگهان سيل شايعات دروغين بسوى اردوگاههاى اين جبهه سرازير شد , بازار رشوه رونق گرفت , در ستون وعده هائى كه هوش از سر بسيارى از فرماندهان يا داعيه داران فرماندهى مى ربود , اينگونه وعده هائى ديده مى شد : فرماندهى يك لشكر , حكومت يا ناحيه , ازدواج با يك شاهزاده خانم اموى ! و در رشوه هاى نقدى رقم يك ميليون ديده مى شد !
معاويه براى پياده كردن اين نقشه همه ى نيرو و همه ى هوش و استعداد و تجربيات خود را بكار انداخت , بسيارى از وجدان فروشهائى كه بظاهر حسن را ترك نگفته بودند نيز در باطن مزدور و آلت دست او بشمار مى رفتند و در دستگاه حسن بن على براى او جاسوسى مى كردند و هيچگونه امكانى را براى ترويج هدفهاى او از دست نميدادند.
لشكرها و سلاحها و عمليات سوق الجيشى نيز وسائل ديگر او براى عملى كردن نقشه ى صلح بودند , او مايل نبود كه نخستين بار به عراق حمله كند زيرا نمى خواست با بودن راه چاره ى ديگر , با حسن وارد جنگ شود و البته راه چاره از نظر معاويه با راه چاره از نظر مردم يا از نظر دين جديد , بسى تفاوت داشت .
بايد انصاف داد كه وسائلى كه معاويه در اين مورد بر انگيخت همه ابتكارى و حساب شده و بر طبق روشهاى دقيق تنظيم شده بود و مى توانست نظر و هدف خاص او - يعنى ايجاد زمينه ئى كه رقيب را بفكر صلح بيندازد - را بطور كامل تأمين كند .
وقتى از طرفى فرمانده جبهه ى عراق و بدنبال او بيشتر سركردگان سپاه , وجدان خود را با مال يا وعده معامله مى كنند و از طرف ديگر ناگهان سيل شايعات دروغ و تزلزل آور و مردد كننده و هولناك , اردوگاه ( مسكن) و ( مدائن) را در هم مى ريزد و بالاخره خود امام حسن بر اثر رواج همين شايعات در وضعى قرار ميگيرد كه امكان هيچگونه اقدام مثبتى براى او باقى نمى ماند و حتى نمى تواند در برابر توده ى سپاهيانش ظاهر گردد بدون آنكه مورد هجوم ناگهانى دشمنان داخلى قرار گيرد در چنين موقعيت آشفته و اوضاع نابسامانى آيا راه چاره ئى جز تن دادن به صلح بنظرش مى رسد؟
موقعيت عجيبى بود , نيكيها و شرائط مساعد تحت الشعاع فساد و بد انديشى مردم قرار داشت و بر رهبر چه ايرادى ميتوان گرفت وقتى شرائط نامساعد و وضع , نابسامان است ؟ و از مردم چه گله ئى ميتوان داشت وقتى فتنه و فساد در ميان ايشان ترويج مى شود البته انحراف برخى از طبيعت ها و نو ظهور بودن اسلام را - كه هر يك جداگانه عاملى بودند براى پديد آمدن چنين وضعى در مردم دو دل يا كسانيكه و بال گردن اسلام شده بودند - نيز نميتوان ناديده گرفت .
حال در چنين موقعيتى كه حسن بن على بر اثر عواملى خارج اختيار خود او مانند خيانت سپاهيان يافتنه انگيزيهاى ماهرانه ى حريف , در نخستين صف آرائى با شكست روبرو مى شود , قاعده آنست كه از همان لحظه و همان روز در فكر صف آرائى ديگرى باشد و نبرد خود با معاويه را به ميدان جديدى بكشاند , ميدانى كه دست خيانت سپاهيان بدان نمى رسد و انحراف طبايع بدان زيان نمى رساند و دسيسه هاى دشمن و فتنه انگيزيهاى او بر شانس موفقيت و نفوذ و پيروزى روز افزون آن مى افزايد .
اين خلاصه ى آن طرحى است كه امام حسن به نيكوترين وجهى از آن بهره بردارى كرد و معاويه با همه بيدارى و هشيارى اش در آن موقعيت , غافلگير شد و آنرا درك نكرد .
پيشنهاد صلح معاويه , مورد قبول امام حسن واقع شد ولى اين فقط بدين منظور بود كه او را در قيد و بند شرائط و تعهداتى گرفتار سازد كه معلوم بود كسى چون معاويه دير زمانى پايبند آن تعهدات نخواهد ماند و در آينده ى نزديكى آنها را يكى پس از ديگرى آشكارا نقض خواهد كرد و مردم نيز وقتى چنين ديدند , قاعده خشم و انكار خويش را نسبت بدو آشكارا بيان خواهند كرد و بدينصورت بود كه بذر خشم و انتقام , بذرى كه در سرزمين دل مردم , دير پاى و در امتداد نسلها بر قرار است , بوسيله ى صلح پاشيده شد و اين خشم , مايه ى شورشهائى شد كه در طول تاريخ همواره به تصفيه ى قدرتهاى غاصبانه كمك كرد .
اين ميتواند خلاصه ى طرح سياسى ئى باشد كه امام حسن بخاطر آن تن به قبول صلح داد و سپس به نيكوترين وجهى از آن بهره بردارى كرد و معاويه را غافلگير ساخت و اين عمل همچون نشان نبوغ مظلومانه ئى بر تارك آن امام مظلوم درخشيد .
در اين صورت بر حسن چه ايرادى ميتوان گرفت اگر صلح را بر طبق نقشه ى حساب شده ى خود امضاء كند ؟ نابسامانى وضع او در ( نخستين صحنه) و اميدوارى به نتايج ( صحنه ى دومين) صلح را در نظر او موجه مى ساخت , علاوه بر اينكه اساسا پديده ى اصلاح ميان امت اسلامى و آثار قهرى آن مانند جلوگيرى از خونريزى و صيانت مقدسات و محقق ساختن و جهه ى نظر اسلامى , نيز خود موجب ترجيح صلح مى شد .
بيش از چند ماه طول نكشيد , كمتر از عدد انگشتان دو دست ولى حوادث خرد كننده و شكننده ئى كه در اين ماهها بوقوع پيوست آن را بعدد ستارگان آسمان وانمود مى ساخت اين , قطعه زمانى بود كه دل آدمى با هر آنچه از عشق و تحسين كه در گنجايش آنست بدان روى مىآورد عطر دلاويز نبوت از آن متصاد گشت و مزاياى امامت راستين در آن تجلى نمود و با همه كوتاهى و زود گذرى , باطن و حقيقت كار كسانى بيشمار را آشكار ساخت اين همان ماههائى بود كه پرونده اش با بهترين سر انجام ها در عالم مسالمت و اصلاح , ختم شد و در آن برترين سر انجام , مصلحت دين و دنيا بهم پيوست .
حسن بن على در چهره ى ( مصلح اكبر) ى كه جدش رسولخدا صلى الله عليه و آله در حديثى بدان بشارت داده بود , ظاهر گشت : ( اين پسر من سرور و آقاست , و در آينده ى نزديك خدا بدست او ميان دو گروه بزرگ مسلمانان صلح خواهد داد) .
اراده ى خدا بر اينست كه اين خاندان از برترين مراحل شرف در شكلها و صحنه هاى گوناگونش برخوردار باشند اگر پيروزى از راه شمشير بدست نيامد , از راه شهادت و مرگى كه در پيشگاه خدا و قضاوت تاريخ ارزشمند است , و اگر به اين هر دو صورت امكان نيافت , بوسيله ى اصلاح و وحدت كلمه و يكپارچه ساختن پيروان توحيد براى شرف آدمى همين بس كه پيام آور صلح باشد و در پيروزى يك انسان همين بس كه شرفش پايدار ماند پايدار بودن شرف , ضامن پايدارى عزت است و عزت انگيزه ى پيوسته ئى است كه آدمى را به زندگى سوق مى دهد و بر سرورى و آقائى استوار است .
اينك با توجه به آنچه گذشت باسانى ميتوان انگيزه هاى صلح را از نظر امام حسن باز شناخت .
و اما انگيزه هاى معاويه كه موجب پيشقدمى او در موضوع صلح شد , انگيزه هائى از نوع ديگر بود كه نه از عجز و ناتوانى ريشه مى گرفت و نه به خواسته هاى دين يا اصلاح ميان امت و جلوگيرى از خونريزى نظر داشت اصلاح ميان امت يا جلوگيرى از خونريزى از نظر معاويه نمى توانست انگيزه ى چشم پوشى از امتيازات فاتح بودن باشد , شبيخونها و سفاكيهاى او در مدينه و مكه و يمن و وضع گستاخانه ى او در ( صفين) ميتواند هر كسى را با ماهيت شيطانى او آشنا سازد , گرچه كم اند كسانيكه معاويه را كاملا شناخته باشند .
در اينصورت بايد گفت كه پيشنهاد صلح از طرف او فقط ميتواند طغيان يك حس سود جويانه باشد و بس چيزى كه با سرگذشت افسانه وار معاويه متناسبتر و قابل تطبيق تر است .
او چنين پنداشته بود كه كناره گرفتن امام حسن از حكومت بنفع او , در افكار عمومى بمعناى كناره گرفتن از خلافت تلقى خواهد شد و گمان كرده بود كه پس از اين پيشامد , او در نظر مسلمانان بعنوان خليفه ى قانونى معرفى خواهد گشت ( 2 )
اين رؤياى لذتبخشى بود كه معاويه هر چيز گرانبهائى را در برابر آن خوار مى شمرد ديگر نميدانست كه اسلام بسى عزيزتر و شامختر از آن است كه رجاله بازى ها و هوچيگرى هاى كسى چون او را بپذيرد يا زمام خود را بدست بردگان جنگى آزاد شده و فرزندان ايشان بسپارد .
انكار نميتوان كرد كه ممكن است انگيزه هاى ديگرى نيز وجود داشته و توانسته از معاويه شخصيت ديگرى كه دشمن جنگ و دوستدار صلح و پذيرنده ى تعهدات و سوگندها و ميثاق هاى مؤكد است , بسازد ولى بررسى ديگر انگيزه هاى وى از قوت اين مطلب نمى كاهد كه بزرگترين انگيزه ها و دواعى وى همان رؤياى لذتبخشى بوده است كه بدان اشاره كرديم .
اينك در زير , مجموعه ى موضوعاتى را كه هر يك ميتواند بخشى از عامل وادار كننده ى او بر پيشنهاد صلح باشد , بيان مى كنيم :
1 - ميدانست كه حسن بن على عليهما السلام صاحب اصلى حكومت است و براى بدست آوردن حكومت ناگزير بايد صاحب اصلى آن را - و لو بظاهر - قانع ساخت و بهترين طريق قانع ساختن او ( صلح) است .
اعتقاد او به اينمطلب - يعنى به اولويت حسن بن على براى حكومت - در نامه ئى كه كمى پيش از حركت سپاه بسوى ( مسكن) براى آنحضرت فرستاد , با اين عبارت ذكر شده : ( تو بدين امر سزاوارتر و شايسته ترى) و در گفتگوئى كه راجع به اهل بيت پيغمبر با پسرش يزيد داشته چنين بيان گرديده : ( پسرم ! بى ترديد اين حق از آن ايشان است) ( 3 ) و باز در نامه ئى كه به زياد بن ابيه نوشته , بدينگونه تبيين شده است : ( و اما اينكه او ( يعنى حسن ) بر تو برترى جسته و آمرانه سخن گفته , اين حق اوست و ميبايد چنين كند) ( 4 ) .
در معضلات و مشكلات دينى نظر امام حسن را همچون كسى كه معتقد به امامت اوست , مى پرسيد ( 5 ) و بارها صريحا مى گفت كه حسن ( سرور مسلمانان) است ( 6 ) و مگر كسى جز پيشوا و امام مسلمانان , سرور ايشان تواند بود ؟
2 - با وجود همه ى وسائلى كه در اختيار داشت از نتائج جنگيدن با امام حسن سخت بيمناك بود و اين مطلب را كتمان نيز نميكرد مثلا : ( در توصيف دشمنان عراقيش مى گفت : بخدا هرگاه چشمان ايشان را كه در صفين از زير كلاهخودها نمايان بود بياد مىآورم هوش از سرم پرواز مى كند ( 7 ) گاه درباره ى آنان مى گفت : خدا بر آنان غضب كند , گوئى دلهايشان همه يكدل است ( 8 ) بدينجهت بود كه گرايش به صلح را گريز گاهى از برخورد با ايشان و مشاهده ى چشمهاى آنان از زير كلاه خود مى دانست !
3 - از موقعيت امام حسن فرزند رسولخدا صلى الله عليه و آله در ميان مردم و مكانت معنوى بينظيرى كه آنحضرت بر حسب اعتقادات اسلامى دارا بود , واهمه داشت لذا مى خواست بوسيله ى صلح از جنگ با او بگريزد .
وى مى انديشيد كه ممكن است خداوند كسى را از ميان صفوف شام بر انگيزد كه حقايق را بمردم باز گفته و ناپسندى وضعى را كه در برابر امام حسن بخود گرفته اند , براى آنان مدلل سازد چنين حادثه ئى بى ترديد مسلمانان جبهه ى او را بر شورش و نافرمانى بر مى انگيخت و عاقبت , سپاه او را متلاشى مى ساخت .
او در تمام مدتى كه در برابر حسن صف آرائى كرده بود ماجراى ( نعمان بن جبله ى تنوخى) را كه در صفين بخاطر داشت در آن جنگ , وى كه خود از سران سپاه شام بود با صراحت بيسابقه ئى با معاويه سخن گفته و آنچنانكه از يكفرد معمولى نسبت به حاكمى انتظار نمى رود , او را بباد تمسخر و استهزاء گرفته بود معاويه حتى امروز نيز قبول نميكرد كه مردم شام شعورى بپايه ى شعور آنروز آن مرد داشته باشند .
از جمله سخنانى كه وى در صفين به معاويه گفت اين بود : ( بخدا - اى معاويه - من بزبان خود براى تو مصلحت انديشى كردم و ملك و حكومت ترا بر دين خود ترجيح دادم و بخاطر هوسهاى تو , راه هدايت را كه مى شناختم ترك گفتم و از صراط حق و حقيقت كه مى ديدم , كناره گرفتم چگونه به رشد و هدايت راه خواهم يافت من كه با پسر عم رسول خدا صلى الله عليه و ( آله ) و سلم و اول گرونده ى به او و نخستين هجرت كننده ى با او , مى جنگم ؟ اگر آنچه را كه ما اينك در اختيار تو گذارده ايم به او ارزانى ميداشتيم يقينا دلى مهربانتر و دستى بخشنده تر ميداشت ليكن اكنون كار را به تو واگذار كرده ايم و ناگزير بايد آنرا - چه بحق و چه بناحق - بپايان بريم حال كه از ميوه و جويبار بهشت محروم مانده ايم از انجير و زيتون ( غوطه) ( 9 ) دفاع خواهيم كرد) ! ( 10 ) .
يكى از تدابير سياسى معاويه اين بود كه مردم شام را از شناسائى بزرگان اسلام كه در خارج شام مى زيستند باز ميداشت , مبادا كه از اين شناسائى , روزنى به مخالفت و انشعاب گشوده گردد لذا بر ما پوشيده است كه چگونه اين مرد شامى توانسته بود پسر عم رسولخدا را شناخته و از سبقت او در اسلام و دل مهربان و دست بخشنده و اولويت او براى حكومت اطلاع يابد .
معاويه , سياست بيخبر نگاهداشتن مردم از بزرگان اسلام را تا آخر دوران حكومتش ادامه داد اين سياست , ابزارى بود كه بوسيله ى آن توانست آن اجتماع عظيم را در جنگ صفين و سپس در لشكر كشى بسوى ( مسكن) فراهم آورد .
يكى از نشانه هاى بكار بردن اين سياست را - كه نشانه ى ضعف بكار برنده ى آن نيز هست - در سخنى كه معاويه خطاب به ( عمروعاص) بيان كرد ميتوان مشاهده نمود در آنروز عمروعاص در برابر امام حسن زبان به مفاخره گشوده و از آن حضرت پاسخى بليغ و دندان شكن - كه محركش معاويه نيز از آسيب آن در امان نماند - شنيده بود معاويه در اين هنگام خطاب به عمرو گفت : بخدا قسم از اين گفتگو جز اهانت بمن منظورى نداشتى مردم شام تا اين لحظه كه اين سخنان را از حسن شنيدند , گمان نميكردند كه كسى بمرتب و منزلت من باشد ( 11 ) .
4 - سياست معاويه - كه در راه منافع شخصى وى كمتر خطا ميكرد - ايجاب مينمود كه وى درباب ( صلح) پيشقدم باشد و بر آن اصرار بورزد و هر اندازه كه براى او ممكن است از مردم دو منطقه ى عراق و شام و ديگر آفاقى كه صداى وى بدانجا مى رسد , بر اين صلح طلبى گواه گيرد .
وى در وراى اين ظاهر صلحجويانه منظور ديگرى را تعقيب ميكرد و آن اينكه براى آينده ى نزديك خود كه سرنوشت جنگ آن را مشخص مى ساخت , زمينه ئى فراهم آورده باشد يكى از دو صورتى كه انتظار وقوع آن ميرفت اين بود كه جنگ با پيروزى شام ختم شود و حسن و حسين و خاندان و يارانشان بطور دسته جمعى كشته شوند , در اين صورت هيچ عذرى در مورد اين جنايت بزرگ بهتر از اين نبود كه وى مسئوليت فاجعه را متوجه امام حسن نموده و بى آنكه دروغ گفته باشد به مردم بگويد : من حسن را به صلح خواندم ولى او به هيچ چيز جز جنگ رضايت نداد , من زندگى او را ميخواستم و او مرگ مرا , من در پى حفظ خون مردم بودم و او طالب قتل مردمى كه در ميان من و او مى جنگيدند .
اين تردستى سياسى بسيارى از هدفهاى معاويه را تأمين ميكرد و بدو امكان ميداد كه بطور نهائى حساب خود را با آل محمد تصفيه كند , در آنصورت وى در نظر عموم , رقيب فاتح و در عين حال مرد عادل و منصفى قلمداد مى شد كه همه ى كسانى كه نداى صلح او را پيش از شروع جنگ شنيده بودند حق را بجانب او ميدادند و انصاف و عدالت او را گواهى ميكردند .
ولى امام حسن عليه السلام كسى نبود كه از تردستى هاى سياسى حريف خود غافل گشته يا خود از بكار بستن اين روشها عاجز باشد , او در همه حال از دشمن خود هشيارتر و زبردست تر و در بهره بردارى از فرصت ها بنحو صحيح و خدا پسند نيرومندتر بود , لذا با مشاهده ى شرايط ناهنجارى كه از همه سو او را در ميان گرفته بود و با اطلاع از مقاصد پليد دشمن و منظورى كه از دعوت بصلح داشت , مقتضى ديد كه به پيشنهاد صلح پاسخ مثبت دهد .
و سپس فقط بدين اكتفا نكرد كه نقشه هاى معاويه را خنثى و باطل سازد , بلكه در پوشش ( صلح) دشمن خود را با نقشه ئى حكيمانه و قاطع , تا ابد منكوب ساخت .
در قصص تاريخى نوادر فراوانى از بى اطلاعى مردم شام از بزرگان اسلام ميتوان يافت از آنجمله اينكه مردى از يكى از بزرگان و عقلاى قوم در شام پرسيد : اين ابوتراب كه امام - يعنى معاويه - او را در منبر لعنت مى كند كيست ؟ وى جواب داد : فكر مى كنم يكى از راهزنان بيابانى باشد ! روزى مردى از اهل شام از رفيقش كه ديده بود بر محمد ( ص ) صلوات مى فرستد پرسيد : درباره ى اين محمد چه ميگوئى ؟ او خداى ما نيست ؟
وقتى ( عبدالله بن على) در سال 132 ه - شام را فتح كرد جمعى از ريش سفيدان و بزرگان و سركردگان شام را نزد ( ابوالعباس سفاح) فرستاد , ايشان نزدابوالعباس قسم ياد كردند كه تا شما به خلافت نرسيده بوديد ما براى پيغمبر خويشاوند و خاندانى كه ميراث بر او باشد بجز بنى اميه نمى شناختيم !
بررسی شرایط صلح از نظر سیاست خارجی و داخلی
از نظر سياست خارجى
از نظر سياست خارجى آن روز، جنگ داخلى مسلمانان به سود جهان اسلام نبود؛ زيرا امپراتورى روم شرقى كه ضربت هاى سختى از اسلام خورده بود، همواره مترصد فرصت مناسبى بود تا ضربت موثر و تلافى جويانه اى بر پيكر اسلام وارد كند و خود را از نفوذ اسلام آسوده سازد. وقتى كه گزارش صف آرايى سپاه امام حسن (ع) و معاويه در برابر يكديگر، به سران روم شرقى رسيد، زمامداران روم فكر كردند كه بهترين فرصت ممكن براى تحقق بخشيدن به هدفهاى خود را به دست آورده اند، لذا با سپاهى عظيم عازم حمله به كشور اسلامى شدند تا انتقام خود را از مسلمانان بگيرند. آيا در چنين شرائطى، شخصى مثل امام حسن (ع) كه رسالت حفظ اساس اسلامى را به عهده داشت، جز اين راهى داشت كه با قبول صلح، اين خطر بزرگ را از جهان اسلام دفع كند، ولو آنكه به قيمت فشار روحى و سرزنش هاى دوستان كوته بين تمام شود؟
امام باقر (ع) به شخصى كه بر صلح امام حسن (ع) خرده مي گرفت، فرمود: اگر امام حسن اين كار را نمي كرد خطر بزرگى به دنبال داشت.
از نظر سياست داخلى
شك نيست كه هر زمامدار و فرماندهى اگر بخواهد در ميدان جنگ بر دشمن پيروز گردد، بايد از جبهه داخلى نيرومند و متشكل و هماهنگى برخوردار باشد و بدون داشتن چنين نيرويى، شركت در جنگ مسلحانه نتيجه اى جز شكست ذلتبار نخواهد داشت. در بررسى علل صلح امام مجتبى (ع) از نظر سياست داخلى، مهمترين موضوعى كه به چشم مي خورد، فقدان جبهه نيرومند و متشكل داخلى است، زيرا مردم عراق و مخصوصاً مردم كوفه، در عصر حضرت مجتبى (ع) نه آمادگى روحى براى نبرد داشتند و نه تشكيل و هماهنگى و اتحاد.
سندى گويا
شايد هيچ سندى در ترسيم دور نماى جامعه متشتت و پراكنده آن روز عراق و نشان دادن سستى عراقيان در كار جنگ، گوياتر و رساتر از گفتار خود آن حضرت نباشد. حضرت مجتبى (ع) در «مدائن» يعنى آخرين نقطه اى كه سپاه امام تا آنجا پيشروى كرد، سخنرانى جامع و مهيجى ايراد نمود و طى آن چنين فرمود:
هيچ شك و ترديدى ما را از مقابله با اهل شام باز نمي دارد. ما در گذشته به نيروى استقامت و تفاهم داخلى شما، با اهل شام مي جنگيديم، ولى امروز بر اثر كينه ها اتحاد و تفاهم از ميان شما رخت بر بسته، استقامت خود را از دست داده و زبان به شكوه گشوده ايد.
وقتى كه به جنگ صفين روانه مي شديد دين خود را بر منافع دنيا مقدم مي داشتيد، ولى امروز منافع خود را بر دين خود مقدم مي داريد. ما همان گونه هستيم كه در گذشته بوديم، ولى شما نسبت به ما آن گونه كه بوديد وفادار نيستيد.
عده اى از شما، كسان و بستگان خود را در جنگ صفين، و عده اى ديگر كسان خود را در نهروان از دست داده اند. گروه اول، بر كشتگان خود اشك مي ريزند؛ و گروه دوم، خونبهاى كشتگان خود را مي خواهند؛ و بقيه نيز از پيروى ما سرپيچى مي كنند!
معاويه پيشنهادى به ما كرده است كه دور از انصاف، و بر خلاف هدف بلند و عزت ما است. اينك اگر آماده كشته شدن در راه خدا هستيد، بگوييد تا با او در مبارزه برخيزم و با شمشير پاسخ او را بدهيم و اگر طالب زندگى و عافيت هستيد، اعلام كنيد تا پيشنهاد او را بپذيرم و رضايت شما را تأمين كنيم. سخن امام كه به اينجا رسيد، مردم از هر طرف فرياد زدند: «البقية، البقية»: ما زندگى مي خواهيم، ما مي خواهيم زنده بمانيم!
آيا با اتكا به چنين سپاه فاقد روحيه رزمندگى، چگونه ممكن بود امام (ع) با دشمن نيرومندى مثل معاويه وارد جنگ شود؟ آيا با چنين سپاهى، كه از عناصر متضادى تشكيل شده بود و با كوچكترين غفلت احتمال مي رفت خود خطرزا باشد، هرگز اميد پيروزى مي رفت؟ بنابراين، كار امام حسن (ع) با «قيام» و اعلان جنگ و تهيه لشكر آغاز شد و سپس با درك عميق اوضاع و شرائط جامعه اسلامى و رعايت مصالح روز، منجر به صلح مشروط گرديد.
گفتار امام پيرامون انگيزه هاى صلح
امام مجتبى (ع) در پاسخ شخصى كه به صلح آن حضرت اعتراض كرد، انگشت روى اين حقايق تلخ گذاشته و عوامل و موجبات اقدام خود را چنين بيان نمود: من به اين علت حكومت و زمامدارى را به معاويه واگذار كردم كه اعوان و يارانى براى جنگ با وى نداشتم. اگر يارانى داشتم شبانه روز با او مي جنگيدم تا كار يكسره شود. من كوفيان را خوب مي شناسم و بارها آنها را امتحان كرده ام. آنها مردمان فاسدى هستند كه اصلاح نخواهند شد، نه وفا دارند، نه به تعهدات و پيمان هاى خود پايبندند و نه دو نفر با هم موافقند. بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه مي كنند، ولى عملاً با دشمنان ما همراهن
آنگاه امام افزود:
اگر يارانى داشتم كه در جنگ با دشمنان خدا با من همكارى مي كردند، هرگز خلافت را به معاويه واگذار نمي كردم، زيرا خلافت بر بنى اميه حرام است.... پس از تقبّل ظاهری تمام مفاد قرارداد از سوی معاويه و انعقاد پيمان صلح، طرفين همراه قواى خود وارد كوفه شدند و در مسجد بزرگ اين شهر گرد آمدند. مردم انتظار داشتند مواد پيمان طى سخنراني هايى از ناحيه رهبران دو طرف، در حضور مردم، تأييد شود تا جاى هيچ گونه شك و ترديدى در اجراى آن باقى نماند.
اين انتظار بيجا نبود، ايراد سخنرانى جز در برنامه صلح بود، لذا معاويه بر فراز منبر نشست و خطبه اى خواند؛ ولى نه تنها در مورد پايبندى به شرائط صلح تاكيدى نكرد، بلكه با طعنه و همراه با تحقير چنين گفت:
«من به خاطر اين با شما نجنگيدم كه نماز و حج به جا آوريد و زكات بپردازيد! چون مي دانم كه اينها را انجام مي دهيد، بلكه براى اين با شما جنگيدم كه شما را مطيع خود ساخته و بر شما حكومت كنم».
آنگاه گفت: «آگاه باشيد كه هر شرط و پيمانى كه با حسن بن على بسته ام زير پاهاى من است، و هيچ گونه ارزشى ندارد.»
بدين ترتيب، معاويه تمام تعهدات خود را زير پا گذاشت و پيمان صلح را آشكارا نقض كرد.
معاويه به دنبال اعلام اين سياست، نه تنها تعديلى در روش خود به عمل نياورد بلكه بيش از پيش بر شدت عمل و جنايت خود افزود. او بدعت اهانت به ساحت مقّدس امير مؤمنان (ع) را بيش از گذشته رواج داد، عرصه زندگى را بر شيعيان و ياران بزرگ و وفادار حضرت على (ع) فوق العاده تنگ ساخت، شخصيت بزرگى همچون «حجر بن عدى» و عده اى ديگر از رجال بزرگ اسلام را به قتل رسانيد، و كشتار و شكنجه و فشار در مورد پيروان على (ع) افزايش يافت به طورى كه نوعاً شيعيان يا زندانى و يا متوارى شدند و يا دور از خانه و كاشانه خود در محيط فشار و خفقان به سر مي بردند.
علاوه بر اين، معاويه برنامه ضد انسانى دامنه دارى را كه بايد اسم آن را برنامه تهديد و گرسنگى گذاشت، بر ضد عراقيان به مورد اجرا گذاشت و آنها را از هستى ساقط كرد. معاويه از يك طرف مردم عراق را در معرض همه گونه فشار و تهديد قرار داد و از طرف ديگر حقوق و مزاياى آنها را قطع كرد.
«ابن ابى الحديد»، دانشمند مشهور جهان تسنّن، مي نويسد: شيعيان در هر جا كه بودند به قتل رسيدند. بنى اميه دستها و پاهاى اشخاص را به احتمال اينكه از شيعيان هستند، بريدند. هر كس كه معروف به دوستدارى و دلبستگى به خاندان پيامبر(ص) بود، زندانى شد، يا مالش به غارت رفت، و يا خانه اش را ويران كردند.
شدت فشار و تضييقات نسبت به شيعيان به حدى رسيد كه اتهام به دوستى على(ع) از اتهام به كفر و بيدينى بدتر شمرده مي شد! و عواقب سخت ترى به دنبال داشت!
در اجراى اين سياست خشونت آميز، وضع اهل كوفه از همه بدتر بود زيرا كوفه مركز شيعيان امير مؤمنان (ع) شمرده مي شد. معاويه طى بخشنامه اى به عمال و فرمانداران خو در سراسر كشور نوشت كه شهادت هيچ يك از شيعيان و خاندان على (ع) را نپذيرند! وى طى بخشنامه ديگرى چنين نوشت: «اگر دو نفر شهادت دادند كه شخصى، از دوستداران على(ع) و خاندان او است، اسمش را از دفتر بيت المال حذف كنيد و حقوق و مقررى او را قطع نماييد»!
اين حوادث وحشتناك، مردم عراق را سخت تكان داد و آنها را از رخوت و سستى به در آورد و ماهيت اصلى حكومت اموى را تا حدى آشكار نمود
به جرئت می توان گفت بیشترین مشکلاتی که در زندگی مشترک به وجود می آید به خاطر این است که دختر و پسر ، همسر مناسب خود را انتخاب نکرده اند و پس از چند سال زندگی متوجه می شوند این دو مناسب یکدیگر نبوده اند. پس جا دارد برای این انتخاب وقت بگذاریم و مطالعه کنیم.
معیارها و ملاک هایی که در انتخاب همسر باید در نظر گرفته شود دو نوع است:
الف – آنهایی که رکن و اساس اند و برای یک زندگی سعادتمندانه حتماً لازم اند.
ب – آنهایی که شرط کمال هستند و برای بهتر و کاملتر شدن زندگی لازم اند و بیشتر به سلیقه افراد و موقعیت آنها بستگی دارند.
اگر گذشته فردی که می خواهید با وی ازدواج کنید خیلی شیک بوده، اصلاً بالاتر از گل به او نگفته اند، و گذشته شما همه اش درد و رنج و زحمت بوده، و دائم خون دل خورده اید؛ رهایش کنید این فرد مناسب زندگی شما نیست.
یکی از معیارهایی که باید حتماً در ازدواج در نظر گرفته شود،عامل مذهب و نگرش فرد مقابل نسبت به مذهب است. اگر شما فردی هستید که به اصول و فرامین مذهبی معتقدید، ولی شخص مورد نظرتان ، نسبت به مذهب بی اعتماد یا بی تفاوت باشد، شما با هم زندگی خوبی نخواهید داشت.انسان متدین، همسری متدین می خواهد، اگر یکی متدین و دیگری بی دین و بی قید باشد، خوشبخت نخواهند شد. بنابراین از این لحاظ باید فردی را انتخاب کنید که همانند شما فکر کند.
یکی دیگر ازمسائل تناسب خانوادگی است. ازدواج با یک فرد مساوی است با پیوند با یک خانواده، فامیل و یک نسل؛ خانواده دختر و پسر باید با یکدیگر سنخیت و تناسب داشته باشند. در انتخاب همسر معقول نیست شما بگویید «من می خواهم با این فرد زندگی کنم و کاری با خانواده اش ندارم» چرا که این فرد جزیی از همان خانواده و فامیل و شاخه ای از همان درخت است. این شاخه، از ریشه همان درخت تغذیه کرده؛ مسلم است که بسیاری از صفات اخلاقی، روحی، عقلی و جسمی آن خانواده و فامیل از راه وراثت و تربیت و محیط به این فرد منتقل شده است، این فرد در دامن همان خانواده بزرگ شده است. باید موقع ازدواج ارزش های درون خانواده فرد را بررسی کنید و با ارزش های درون خانواده خودتان مقایسه نمایید. اگر این ارزش ها با یکدیگر تناسب داشته باشند، شما زندگی آرامی خواهید داشت. در مقایسه ارزش ها دقت داشته باشید. برای مثال اگر در خانواده شما تحصیل یک ارزش است، در خانواده فرد مقابل نیز تحصیل یک ارزش باشد، اگر در خانواده شما حجاب یک ارزش است، در خانواده طرف مقابل حجاب ضد ارزش نباشد.
آنچه در تناسب اجتماعی باید در نظر داشت،ارتباطات و رفت و آمدهای خانوادگیاست. این که خانواده با چه افرادی رفت و آمد می کنند و دارای چه جایگاهی هستند، آیا شهرت اجتماعی دارند یا خیر، مهم است. همه اینها در جایی جمع می شود که به آن تناسب اجتماعی می گوییم. در حقیقت مردم دوست دارند با افرادی رفت و آمد کنند که از جایگاه اجتماعی خوبی برخوردار باشند. دو خانواده باید از این حیث با یکدیگر تناسب داشته باشند. مسئله دومتناسب رفتار اجتماعی دختر و پسر است. مثلاً اگر یک دختر لوس و جلف با مرد متین و موقری ازدواج کند، تحمل رفتار اجتماعی زن برای مرد مشکل است.
بنابراین از مسائل مهم انتخاب همسردر نظر گرفتن تناسب اجتماعی دو خانواده است و چقدر خوب است که پسر و دختر در یک ردیف اجتماعی با هم ازدواج کنند.
یکی دیگر از مواردی که باید در ازدواج در نظر گرفت مسائل مالی و اقتصادی است، هر چقدر دو خانواده از لحاظ مالی در یک سطح باشند ازدواج، ازدواج خوبی است. صلاح نیست دختر و پسر و خانواده هایشان از لحاظ مالی و ثروت تفاوت زیادی با هم داشته باشند،ازدواج دو طبقه متضاد اجتماعی همیشه مشکلاتی به همراه خواهد داشت. شما نمی توانید با فردی زندگی کنید که از نظر اقتصادی در ردیف شما نیست، هرگز این کار را نکنید. برای مثال کسی که از نظر اقتصادی در یک طبقه بالای اجتماعی است در ناز و نعمت بزرگ شده، همه چیز برایش مهیا بوده، هیچوقت مشکلات و تنگنای مالی نداشته است، حالا با فردی از خانواده بسیار پایین از نظر اقتصادی ازدواج می کند که سبک زندگیش با این فرد متفاوت بوده است. فرهنگ خانوادگیش متفاوت، نیازهایش متفاوت. فرضاً قرار می شود این دو با یکدیگر به مهمانی بروند، شخص اول هر لباسی می پوشد خجالت می کشد، احساس می کند نازیباست ، مورد تأییدش نیست، در عوض همسرش زمانی که به خانه آنها می رود احساس کدخدایی می کند. خانه سطحش پایین است. این احساسات در وی ایجاد تعارض می کند. عصبانی می شوند، با هم دعوا می کنند، دعوا بر سر یک قضیه بسیار ساده زندگی است ولی ریشه اش در عدم همخوانی و تناسب طبقه اقتصادی است، اکثر دعواهای چنین زن و شوهرهایی بعد از میهمانی ها شروع می شود.
یکی دیگر از معیارهایی که باید در ازدواج در نظر گرفته شود،تناسب تحصیلی است. بسیار خوب است که زن و شوهر از نظر معلومات و تحصیلات علمی، خیلی با هم فاصله نداشته باشند و در ردیف یکدیگر باشند تا تفاهم بیشتر در زندگی شان به وجود آید. مهم است که زن و شوهر سطح دانششان به هم نزدیک باشد، زنی که تحصیل کرده و دانشگاهی است نمی تواند همسر یک مرد بی سواد یا کم سواد باشد. اگر هم توانست مدت کوتاهی می تواند ولی در درازمدت خیر. ممکن است یک آدم بی سواد بسیار فرهیخته باشد، مهربان و سطح آگاهیش هم بالا، کلاً شخصیت خوبی داشته باشد ولی در اینجا تشابهاتی وجود ندارد. بالاخص این که تفاوت یک زن تحصیل کرده با یک مرد تحصیل کرده بسیار زیاد است. غالباً خانم تحصیل کرده از تحصیلاتش در طول زندگی استفاده می کند ولی مرد تحصیل کرده کمتر. برای مثال خانمی که در رشته هنر تحصیلات دانشگاهی دارد، می توانید آثار هنری را در تمامی خانه ملاحظه کنید اما ممکن است آقای مهندس برق در سیستم برق خانه اش کلی اشکال داشته باشد! به نظر می رسد زندگی با زن تحصیل کرده راحت تر است. او خیلی زودتر مسائل را می فهمد و نیاز نیست که خیلی تکرار کنید. متقابلاً مردی که دارای تحصیلات عالی است نمی تواند با زنی که دارای تحصیلات پایینی است ازدواج کند. حتی بهتر است مردان یا زنان پزشک با هم ردیفان خود ازدواج بکنند. یکی از چیزهایی که باید در ازدواج رعایت شودفاکتورهای حرفه ای است. بنابراین سطح تحصیلات و سطح حرفه در زندگی زناشویی بسیار مهم است.
حالا که به مسئله تحصیل اشاره کردیم خوب است که به مسئله تفکر نیز اشاره کنیم. متأسفانه مردان ما بسیار مقیدند که همسر زیبا داشته باشند، در صورتی که زیبایی در آمار جهانی بهداشت فقط 25 نمره دارد در حالی که به تفکر 300 نمره داده اند. در مورد عروس خانم همیشه می پرسند آیا زیبا هست یا نیست. زیبایی دوره محدودی دارد، ولی ما نمی توانیم تفکر و تعلیم و تربیت را انکار کنیم. بعضی از مردم ما در ازدواج جایی برای تفکر باز نگذاشته اند.
اولین چیزی که در تفکر جلوه گر می شود،عامل هوش است.زندگی با یک آدم کم هوش بسیار مشکل است. ممکن است بپرسید چگونه می شود هوش یک نفر را قبل از ازدواج تشخیص داد؟ پاسخ بسیار آسان است. افرادی که درجه هوشی خیلی پائین دارند کاملاً در رفتار و کردارشان مشخص است، پختگی لازم را ندارند، قدرت تشخیصشان ضعیف است. عامل دیگر تشخیص هوش، تفکر انتزاعی است. انتزاع کردن یعنی بیرون کشیدن، و تفکر انتزاعی یعنیتوانایی استنباط و درک مفاهیم از موقعیت های کلی. این نوع تفکر ابعادش بسیار گسترده است، افرادی که تفکر انتزاعی دارند خیلی زود شما را می فهمند. لازم نیست که دائم برایشان تکرار کنید. بعد دیگرش، تفکر حل مسئله ای است، تفکری که در آن انسان می تواند مسائل خودش را حل کند. کسانی که این نوع تفکر را ندارند دائم دور خودشان می چرخند، گیج اند، دائم می پرسند چه گفتی، یعنی چه، منظورت چه بود…. کسی که این نوع تفکر را ندارد به همسری برنگزینید. گاهی اوقات افراد از روی ترحم با فردی ازدواج می کنند که از نظر هوشی در سطح پایینی است، می خواهند ایثار کنند ولی سخت در اشتباهند. زندگی با افراد کم هوش بسیار مشکل است.کسی که تفکر و هوش خوبی دارد کیفیت فراوان در مدیریت دارد. یکی از ارکان اصلی مدیریت ، تفکر خوب است.
یکی دیگر از معیارهایی که باید در ازدواج در نظر گرفتگذشته افراداست. یعنی، باید تشابهاتی بین گذشته شما با گذشته فردی که می خواهید با وی ازدواج کنید باشد. اگر این تشابهات بود، آن وقت شما به درک متقابل خواهید رسید. بسیاری از مردم می گویند همسرم مرا درک نمی کند. درک چه موقع صورت می گیرد، زمانی که ما سرنوشت مشابهی داریم، شما کسی را درک می کنید که در زندگی تان باشد، یک غریبه را نمی شود درک کرد. اگر گذشته فردی که می خواهید با وی ازدواج کنید خیلی شیک بوده، اصلاً بالاتر از گل به او نگفته اند، و گذشته شما همه اش درد و رنج و زحمت بوده، و دائم خون دل خورده اید؛ رهایش کنید این فرد مناسب زندگی شما نیست. گذشته بسیار مهم است. این فرد نمی تواند شما را درک کند. نمی تواند بفهمد موقعیت فعلی را به چه قیمتی به دست آورده اید؛ برایش اهمیتی ندارد. تمام آنچه با زحمت به دست آورده اید را جزء بدیهیات و لوازمات زندگی می داند، حتی گاهی اوقات اصرار می کند موقعیت فعلی را نیز از دست بدهید در حالی که موقعیت فعلی حاصل یک عمر تلاش شماست. در ازدواج به سراغ فردی بروید که گذشته ای مشابه شما داشته باشد و شما را درک کند.
یکی از مسائلی که درگذشته ماست، عشق و عاطفه در زندگیاست. بعضی ها در گذشته ، بسیار دوست داشته شده اند، مثل این که هیچکس به اندازه اینها مهم نبوده است، مانند عروسک در دست این و آن مورد نوازش و محبت قرار گرفته اند. عده ای دیگر اصلاً مورد توجه نبوده اند و کسی به اینها اهمیتی نداده است مثل این که اصلاً شناسنامه ای ندارند . حالا اگر این دو نفر با هم ازدواج کنند ، نمی دانند چه اتفاقی می افتد . گاهی می گویند این شخصیت خلاء عاطفی مرا پر خواهد کرد. در صورتی که چنین نیست. کسی که هیچوقت مورد محبت قرار نگرفته، تشنه محبت است، هرچه محبت کنید سیراب نمی شود. همیشه می پرسد مرا دوست داری، می گویید بله، باز می پرسد، قسم می خورید، ولی باور نمی کند. برعکس، شخصی که برایش همه چیز مهیا بوده سیراب است هیچ چیز چشمش را نمی گیرد، به زحمت هدیه ای را برایش فراهم می کنید اما جلب توجهش را نمی کند. گاهی اصلاً شما را تحویل نمی گیرد، آنها آدم های سردی اند، هر کاری کنید فایده ای ندارد، در مقابل آنها وضعیت شما مثل فردی است که می گوید نمی دانم چرا دستم نمک ندارد. می گوییم دست شما نمک دارد اما این شخص سیراب است. پس بهترین حالت، تعادل است. باید دنبال کسی بگردید که گذشته معتدل داشته استگذشته ما سرنوشت ما را تعیین می کند. خب حالا چطور می توانید به این مسئله پی ببرید؟ کافی است از او سؤال کنید شما را چقدر دوست داشته اند. اگر گفت «تا حالا هیچکس را به اندازه من دوست نداشته اند و از ابتدای امر هر چه خواسته ام برایم فراهم بوده است.» قدری دست نگه دارید. یا مثلاً چنانچه مادر دختر خانم می گوید «اگر قسمت شد و داماد ما شدید این را بدانید که ما تا حالا بالاتر از گل به این دختر نگفته ایم.» بگویید «خداحافظ!» این دختر خیلی به درد شما نمی خورد. پدر و مادرها در محبت کردن به بچه ها، باید حد تعادل را رعایت کنند.
از دیدگاه دکتر مجد، یکی از مسائل بسیار مهم که باید در ازدواج مورد توجه قرار گیردردیف فرزندان خانهاست. فرزند چندم خانواده باشد خوب است و یا چرا خوب نیست. به اعتقاد ایشان بچه های ردیف اول غالباً دارای وضعیتی هستند که عمدتاً معاون اند، دختر معاون مادر، پسر معاون پدر، بچه های ارشد خانواده غالباً مسئولیت های زیادی را قبول می کنند و مثلاً از دیگر فرزندان مراقبت می کنند، تکالیف اقتصادی و خرید به آنها واگذار می شود بسیاری از کارهای خانه را انجام می دهند. بچه های اول سنگ های زیرین آسیاب هستند. علاوه بر کارهای منزل و خرید و مواظبت از بچه های دیگر باید به عنوان قاضی، مجادلات بین پدر و مادر را نیز حل کنند. بچه های اول عمدتاً زندگی سختی دارند. این زندگی سخت ، مزایا و معایبی دارد. از این جهت خوب است؛ افرادی که زندگی سختی تجربه کرده اند مسئولیت پذیرند، اتفاقاتی را تجربه می کنند که سبب می شود برای زندگی بعدی پخته شوند، غالباً نظرشان شرط است. اینها رأی شان نافذ است اگر پدر و مادر بخواهند با کسی مشورت کنند معمولاً با فرزندان ارشد است. روی دیگر فرزندان نفوذ دارند، اصلاً گاهی به جای پدر و مادر مهار زندگی را اینها به دست می گیرند. از بعضی جهات هم خوب نیست. اینها معمولاً مظلوم واقع می شوند، حقشان خورده می شود. همیشه زمانی که دو بچه با یکدیگر دعوا می کنند به بچه بزرگتر می گویند تو بزرگتری تو ببخش، و غافل از این که اینها هر دو کودک اند و هر دو احساسات کودکانه دارند.
بچه های آخری چه وضعیتی دارند؟ بچه آخر معمولاًهیچ مسئولیتی ندارد. ریلکس است خیلی راحت است. بعد از او دیگر بچه ای به دنیا نیامده و تاج پادشاهی همچنان بر سرش باقی مانده است. اگر در خانه مشکلاتی به وجود بیاید این قدر افراد هستند که مشکلات را حل بکنند بنابراین کاری به این فرد ندارند. به اینها سرویس زیاد داده شده و خیلی به آنها خوش گذشته است به کسی هم که زیاد خوش بگذرد خیلی بد عاقبت خواهد بود. تمام افرادی که به این ترتیب بزرگ می شوند تحمل اتفاقات عادی زندگی را ندارند. هیچ استرسی را نمی توانند تحمل بکنند.
حالا اگر بچه اول خانواده ( پسر) با دختری ازدواج کند که فرزند آخر خانواده است چه اتفاقی می افتد؟ بیچاره پسر، عمری حقش ضایع شده بود و در خانه بچه داری کرده بود حالا هم بایستی از خانمش به عنوان یک بچه نگهداری کند! این دختر خانم هم به کوچکترین مطلبی قهر می کند. اینها همان افرادی هستند که دو ماه بعد از ازدواج چمدانهایشان را بسته اند و راهی خانه پدرشان می شوند.
اگر دختر فرزند اول باشد و پسر فرزند آخر، چه خواهد شد؟ خانم ها معمولاً تحملشان خیلی زیاد است معمولاً دندان روی جگر می گذارند، گاهی نقش مادر را برای همسر بازی می کنند و بعضی مردها نیز از این حالت استقبال می کنند. بچه های اول عادت کرده اند بگویند خب حالا مهم نیست و بعد می بینند که به دردهای روان تنی دچار شده اند.
مسلم است کهتربیت خانوادگی بر شخصیت و نحوه رشد افراد اثر می گذارد.به نظر می رسد آنچه بیشتر از ردیف و جایگاه فرزندان خانه اهمیت دارد نحوه تربیت آنهاست. اگر در خانواده راه و رسم زندگی مشترک به افراد آموخته شود و آنها را برای پذیرش یک سری از مسائل و واقعیات زندگی آماده نمایند آخر یا اول بودن آنها چندان اهمیتی ندارند. نکته دیگر این که همیشه برای فرزندان آخر همه چیز مهیا نبوده است. گاهی فرزندان آخر بیشتر از دیگر فرزندان دچار استرس می شوند برای این که پدر و مادر در جوانی بیمار نبوده اند و حالا بیمار شده اند و این در حالی است که دیگر فرزندان خانواده ازدواج کرده اند و مسئولیت پدر و مادر بیمار بر عهده فرزند آخر است. گاهی نیز فرزند آخر خانواده نقش مربی مهدکودک را بازی می کند و خواهران و برادران جهت نگهداری فرزندانشان از بچه آخر کمک می گیرند. از همه اینها گذشته اگر در یک خانواده دو فرزند بیشتر وجود نداشت، یکی اولی بود و دیگری آخری، تکلیف چیست؟ در اینجاست که می گوییم نوع تربیت، نحوه برخورد و گذشته افراد مهمتر از جایگاه آنها در خانواده است.
تناسب سنی
در انتخاب همسر توجه به همتایی و تناسب در سن نیز لازم است. تفاوت سن بلوغ جنسی در دختر و پسر، یک امر طبیعی است، پسر حدود چهار سال دیرتر از دختر به بلوغ جنسی می رسد. پس خوب است که تفاوت سن آنها در امر ازدواج نیز به همین مقدار باشد ( پسر بزرگتر باشد)بهتر است چنین باشد ولی الزامی نیست. اگر در بقیه موارد گفته شده یعنی زمینه های اقتصادی، خانوادگی، اجتماعی، عاطفی، تناسب وجود داشته باشد ولی تناسب سنی وجود نداشته باشد مثلاً زن و شوهر هم سن باشند و یا حتی زن یک سال نیز بزرگتر باشد به شرط این که مرد وقوف و آگاهی کامل به این موضوع داشته باشد مشکل خاصی ایجاد نمی شود. اما ازدواج هایی که اختلاف سنی زیاد وجود دارد مثلاً یک نفر بیست سال از دیگری بزرگتر است اصلاً صلاح نیست.
اخلاق نیک
یکی از ویژگی های اساسی و لازم برای زندگی شاد، اخلاق نیک است. منظور از اخلاق نیک تنها خنده رویی وخوش خلقی اصطلاحی نیست، زیرا خندیدن و ... در بعضی مواقع، نه تنها مطابق اخلاق نیست بلکه ضداخلاق نیز هست. منظور از اخلاق نیک ، داشتن صفات و خلق و خوهای پسندیده از نظر عقل و شرع است.
سلامت جسمانی و روانی
سلامت جسمانی و روانی در موفقیت و سعادت زندگی مشترک، نقش مهمی بر عهده دارد. بعضی از بیماریهای جسمانی و روانی اهمیت چندانی ندارند و مانع زندگی نیستند و لطمه ای به آن وارد نمی کنند و با معالجه و مراقبت، درمان می شوند. آنچه باید در زمینه انتخاب همسر مورد توجه قرار گیرد بیماری ها و نقص ها و معلولیت های جسمی و روحی عمیق و غیرقابل درمان است که در طول عمر همراه انسان است و تحملش برای همسر سخت است. توجه نکردن به این امر و برخورد «احساساتی و غیرمنطقی» با آن ممکن است لطمه های سنگینی به زندگی بزند.
همتایی و هماهنگی فرهنگی و فکری
تفاهم و توافق فکری و فرهنگی میان دو همسر در زندگی مشترک، نقش اساسی دارد. برای ایجاد یک زندگی پربار و سعادتمند، باید معماران این کانون بتوانند یکدیگر را درک کنند و مکنونات و محتویات درونی خود را به هم تفهیم کنند و در بسیاری از مسائل، تصمیم مشترک و یکسان بگیرند و بر مبنای آن عمل کنند و در نشیب و فرازهای زندگی، یاور هم باشند و فرزندانشان را براساس یک طرح هماهنگ تربیت کنند.
چنانچه امام صادق (ع) می فرمایند:
«العارفة لا توضع الا عند العارف».
زن عارفه ( فهمیده فرزانه ) باید در کنار مرد عارف ( اهل معرفت ) قرار گیرد نه غیر آن.
تناسب سیاسی
دختر و پسر باید از لحاظ گرایش نسبت به مسائل سیاسی شبیه به هم باشند. اگر یک نفر علاقه شدیدی به مسائل سیاسی و شرکت در آن دارد و برای دیگری سیاست هیچ جایی در زندگیش ندارد، در زندگی مشترک دچار مشکلاتی خواهند شد و آرامش لازم را از دست می دهند.
تناسب شخصیتی
دختر و پسری که می خواهند با یکدیگر ازدواج کنند، بهتر است تناسب شخصیتی داشته باشند و از نظر صفات شخصیتی با یکدیگر همسان باشند.
منابع :
- مقدمه ای بر روان شناسی ازدواج – تألیف : زهره رئیسی
خون بعلت داشتن نيرو ( فشار ) در شريانهاي اعضاء بدن جاري مي شود و مواد غذايي و اكسيژن را به قسمتهاي مختلف بدن ميرساند و هم چنين مواد زايد را از بافتها دور مي كند . اين نيروكه توسط ضربان قلب ودر اثر برخورد خون به جدار شريان بوجود مي آيد فشار خون ناميده مي شود . فشار خون در دو سطح اندازه گيري ميشود ، يكي در زماني كه قلب منقبض مي شود و خون وارد سرخرگ ها مي شودودر اين حالت فشار خون به حداكثرمقدارخود ميرسد كه به آن فشار حداكثر يا سيستول يا ماكزيمم مي گويند ، و ديگري در زمانيكه قلب در حالت استراحت است و در اينحالت فشار خون به حداقل مقدارخود ميرسد كه به آن فشار حداقل يا دياستول يا مي نيمم مي گويند.واحد اندازه گيري فشارخون ميلي متر جيوه است. متوسط فشار ماكزيمم در حدطبيعي120 ميليمتر جيوه و متوسط فشار مي نيمم در حدطبيعي80 ميليمتر جيوه است . اين دو سطح فشار خون به صورت يك كسر مانند 80/120 نشان داده مي شودكه عدد فشارخون ماكزيمم در بالاي كسر و عدد فشارخون مي نيمم در پايين كسر قرار مي گيرد.
تقسيم بندي فشار خون :
فشار خون طبيعي براي افراد بالغ كمتر از 90/ 140 ميليمتر جيوه است. يعني هم فشار ماكزيمم بايد كمتر از 140 ميلي متر جيوه باشدو هم فشار مي نيمم بايد كمتر از 90 ميلي متر جيوه باشد. اگر فشار خون ماكزيمم 140 ميلي متر جيوه و بيشترويا فشارخون مي نيمم 90 ميليمتر جيوه و بيشتر باشد، بعنوان فشار خون بالا محسوب مي شود . در مواردي كه فشارخون ماكزيمم در يك گروه و فشارخون مي نيمم در گروه ديگر قرار مي گيرد،فشارخون را در گروه بالاتر دسته بندي مي كنيم.به عنوان مثال اگر فشارخون ماكزيمم 145 ميلي متر جيوه و مي نيمم 86 ميلي متر جيوه باشد، فشارخون رادر گروه فشارخون بالا قرار مي دهيم.البته فشار خون بايد در چند نوبت و در چند موقعيت اندازه گيري شود و سپس بر اساس ميانگين اعداد بدست آمده قضاوت گردد .
انواع فشار خون بالا:
علت 90 الي95درصد فشار خون بالادر افراد مبتلا ناشناخته است كه به اين نوع فشار خون بالاي اوليه گفته مي شود . اگر علت فشار خون بالا شناخته شده باشد ، مثلا به علت بيماريهاي كليه ، بيمــــاري غده فوق كليوي يا مصرف قرصهاي ضد بــارداري و …..باشد آنرا فشار خون بالاي ثانويه مي نامند. اين نوع حدود 5 الي10درصد بيماران مبتلا به فشارخون بالا را شامل مي شود.
عوامل خطرزمينه ساز(مستعد كننده) فشار خون بالا:
همانطور كه ذكر شد بيماري فشار خون بالاي اوليه علت مشخصي ندارد ولي عوامل زير احتمال ابتلاء به اين بيماري را افزايش مي دهند :
1-ارث : در برخي خانواده ها استعداد ابتلاء به بيماري فشار خون بالا وجود دارد . يعني اگر والدين ، خواهر و يا برادر مبتلا به فشار خون بالا باشند، احتمال ابتلاء به فشار خون بالا در فرد زياد است .
2-جنس : شيوع فشار خون بالا در مردان جوان و ميانسال بيشتر از زنان جوان و ميانسال (تا 50 سال )است اما در سنين بالاتر اين اختلاف كم مي شود .
3-سن : با افزايش سن شيوع فشار خون بالا نيز افزايش مي يابد .
4- افزايش چربي خون
5-مصرف سيگار و ساير دخانيات
چربي خون بالا و مصرف دخانيات اگر چه بطور مستقيم موجب افزايش فشار خون نمي شوند اما در دراز مدت بعلت ايجاد بيماري تصلب شرائين (سختي جدار رگها) باعث تشديد فشار خون بالا مي گردند .
6- چاقي : احتمال ابتلا به بيماري فشار خون بالا در افراديكه چاق هستند بيشتر است.
7- بيماري قند ( ديابت ) : در صورتي كه مقدار قند موجود در خون بالاتر از حد طبيعي باشد، فردمبتلا به بيماري ديابت است واز عوارض مهم آن بيماري قلبي - عروقي، فشار خون بالا ، اختلال بينايي و آسيب كليه مي باشد .
8-كم تحركي و نداشتن فعاليت جسماني: كم تحركي از راههاي مختلف مي تواند زمينه ساز فشار خون بالا باشد ، از جمله كم تحركي مي تواند منجر به چاقي شده و چاقي يك عامل خطر زمينه ساز فشار خون بالا است .
9- حساسيت به نمك :دربعضي ازافراد مصرف زياد نمك(كلرورسديم) همراه با افزايش فشارخون خواهد بود و كاهش مصرف نمك رژيم غذايي در تنظيم فشار خون تائير زيادي دارد.
10-فشارهاي روحي و عصبي: اگرچه تحقيقاتي وجود دارد كه تا“ثيرفشار هاي روحي و عصبي در افزايش فشارخون را نشان مي دهد، اما شواهد مذكور براي تاييد قطعي اين رابطه كافي نيست.
توجه:افرادي كه يكي از شرايط بالا را داشته باشند ، جزء افراد در معرض خطر ابتلاء به فشارخون بالا محسوب مي شوند.
علائم بيماري فشار خون بالا:
افراديكه مبتلا به فشار خون بالاي اوليه هستند،ممكن است سالها بدون علامت باشنـد و از بيماري خود اطلاعي نداشته باشند و زماني دچار علائمي مثل سردرد ، تاري و اختلال ديد ، درد قفسه سينه ، سرگيجه و تنگي نفس به هنگام فعاليت مي شوند كه دچار عوارض فشار خون بالا شده اند.
در واقع اين علائم ،علائم عوارض فشارخون بالاست.لذاتنها راهي كه ميتوان به آن پي برد ، اندازه گيري فشار خون بوسيله دستگاه فشار سنج است .
عوارض بيماري فشار خون بالا:
فشار خون بالا سبب آسيب به كليه(نارسائي كليه) ،چشم(اختلال بينائي) ، قلب(سكته قلبي) و مغز(سكته مغزي) مي شودوبه همين دليل فشار خون بالا بيماري خطر ناكي به حساب مي آيد .
درمان بيماري فشار خون بالا:
فشارخون بالاي اوليه درمان قطعي نداردواحتمال بهبودي كامل بسيارنادراست، امااگرفشارخون بالابه موقع تشخيص داده و درمان شود و بيمار بطور مرتب تحت مراقبت باشد، قابل كنترل است و مي توان از عوارض آن پيشگيري نمود.در فشارخون بالاي ثانويه اگر علت و بيماري كه سبب ايجاد فشارخون بالا شده است درمان شود،در اكثر موارد فشارخون به وضع طبيعي برمي گرددو بيمار بهبود مي يابد.
شيوه هاي درمان فشار خون بالاي اوليه عبارت است از :
درمان غير دارويي :مراقبت هاي غير داروئي شامل تغيير شيوه هاي زندگي است. اگرچاقي وجود دارد مي توان با انتخاب رژيم غذايي وفعاليت بدني مناسب وزن را كاهش داد . با كاهش وزن، فشار خون نيز به مقدار قابل ملاحظه اي كاهش مي يابد.محدوديت مصرف نمك ،فشارخون را تا حدودي پائين مي آورد ، بنا بر اين بايد از خوردن غذاهاي شور پرهيز نمود . ترك سيگار و ورزش منظم روزانه در كنتـــرل فشار خون بالا موثر است .
درمان دارويي :
در بعضي از بيماران با وجود رعايت درمان غير دارويي فشار خون تا حد مطلوب كاهش نمي يابد و لازم است براي تنظيم فشار خون بالا از دارونيز استفاده شود.دارو توسط پزشك تجويز مي شود. داروها ممكن است عوارضي مثل سرگيجــــه ، خواب آلودگي ، تنگي نفس شديد ، طپش قلب ، تهوع ، استفراغ و حساسيت ايجاد كنندكه بايد در سير درمان بيمار به آنها توجه داشت و در صورت مشاهده عوارض نامبرده ،بيمار را به موقع به پزشك ارجاع داد تا مقدار دارو را كاهش دهد و يا در صورت لزوم مصرف داروي مورد نظر را قطع كند و داروي جديدي تجويز كند .
توجه داشته باشيد كه :
1- عوارض جانبي داروها به معني عوارضي است كه فقط ناشي از مصرف داروست و بايد اولا“ فرد قبلا “ اين علائم را نداشته باشد و ثانيا“ عوارض آن بيش از يكبار ظاهر شود .
2- مصرف دارو طبق نظر پزشك به مدت طولاني براي بيماران ضروري است .
وظايف بهورزدر برنامه پيشگيري و كنترل فشار خون بالا:
1-غربالگري
2-ارجاع
3-پيگيري و مراقبت
4-آموزش
5- ثبت اطلاعات
غربالگري :
براي تشخيص به موقع فشار خون بالابايد يك برنامه غربالگري جمعي براي جمعيت تحت پوشش اجراگردد. در ابتدا لازم است اسامي ومشخصات كليه افراد 30 ساله و بالاتر(اين گروه سني بيشتر در معرض ابتلابه فشارخون بالا هستند) را از پوشه خانوار استخراج نموده و درفرم غربالگري فشار خون بالا ثبت نماييد . قبل از اجراي برنامه غربالگري و هم چنين در حين برنامه بايستي برنامه آموزش همگاني در خصوص بيماري فشارخون بالا ، اهميت اين بيماري و عوارض ناشي از آن ،تشخيص و درمان بموقع و مراقبت از بيماري،عوامل و رفتارهاي خطرزا اجراء كنيد. اين كار قطعا“ تاثير مثبت در مراجعه افراد واجد شرايط خواهد داشت.سپس بايد طبق برنامه ريزي انجام شده توسط كاردان مركز ،روزانه (بر حسب تعداد تعيين شده) از افراد واجد شرايط براي انجام غربالگري دعوت بعمل آوريد.ضمنا“بايستي مواردي كه لازم است قبل از اندازه گيري فشارخون رعايت شود(به نكات مورد توجه در اندازه گيري فشارخون مراجعه شود) ،قبل از مراجعه به تمام افراد واجد شرايط آموزش دهيد.پس از مراجعه فرد واجد شرايط به خانه بهداشت ، مي بايست با رعايت تمام شرايط قبل و حين اندازه گيري فشارخون نسبت به اندازه گيري فشارخون اقدام ودر فرم غربالگري فشارخون ثبت نماييد( به صفحه 15 مراجعه كنيد).اين فعاليتها حتي الامكان بايد در خانه بهداشت انجام شود.
توجه :مدت غربالگري 6 ماه در نظر گرفته شده است.
افــرادي كه پس از تكميل فرم غربالگري فشار خون بالا ، بعنوان فرد سالم شناخته شده اند ، مي بايست هر سه سال يكبار به همراه سايرافرادي كه به سن 30 سالگي مي رسند،طبق دستورالعمل مجددا“ در غربالگري بعدي شركت داده شوند و فرم غربالگري فشار خون بالا براي آنها تكميل شود .
ارجاع به پزشك
1-بعد ازتكميل فرم غربالگري براي هر فرد ، اگر فرد داراي ميانگين فشار خون ماكزيمم 140 ميلمترجيوه و بيشتر و يا فشار خون مي نيـمم 90 ميلي متر جيوه و بيشتر باشد، او را بمنظور تا“ييدبيماري فشارخون بالابه پزشك ارجاع غير فوري دهيد .
2-بعد از پايان مدت غربالگري، لازم است فشارخون افراد 30 ساله و بالاتر سالم در هر مراجعه به خانه بهداشت با رعايت 5 دقيقه استراحت كامل اندازه گيري شود (در صورتي كه فاصله مراجعات بيشتراز 3 ماه باشد).اگرفشار خون ماكزيمم 140 ميليمتر جيوه و بيشترويا فشار خون مي نيمم 90 ميلي مترجيوه وبيشتر باشد، مجددا“بعد از 5 دقيقه استراحت فرد، فشارخون رادريك نوبت ديگر اندازه گيري كنيدودردفترثبت نام بيماران يادداشت نمائيدوبعد بر اساس نتيجه ميانگين فشار خون ، براي ارجاع غير فوري به پزشك تصميم بگيريد.
3-درزمان غربالگري و يادر هرمراجعه به خانه بهداشت، اگرميانگين فشارخون ماكزيمم170 ميلي متر جيوه يا بيشتر باشد،فرد را ارجاع فوري دهيد.
4-اگر فردي با يكي از علائم سردرد شديد، سرگيجه ،گيجي،خواب آلودگي ، تاري و يا اختلال ديد ، تنگي نفس ناگهاني و درد قفسه سينه مراجعه كند،فشارخون او را اندازه بگيريد،اگر فشارخون ماكزيمم 140 ميلي متر جيوه يا بيشترو يا فشارخون مي نيمم 90 ميلي مترجيوه و بيشتر بود او را به پزشك ارجاع فوري دهيد.
5-اگر بيمار مبتلا به فشارخون بالابا يكي از علائم سردرد شديد، سرگيجه ،گيجي،خواب آلودگي ، تاري و يا اختلال ديد ، تنگي نفس ناگهاني و درد قفسه سينه مراجعه كند،او را ارجاع فوري دهيد.
6-بيماران مبتلابه فشار خون بالا بايد طبق نظر پزشك مراقبت شوند و اگر پزشك دستور خاصي براي پيگيري نداشته باشد، هر سه ماه يكبار بيمار رابراي مراقبت ارجاع غير فوري دهيد .
7- فشار خون بيماران تحت درمان بايد كنترل شده باشد( فشارخون هدف، فشارخون كمتر از 140 بر روي 90 ميليمتر جيوه است، مگر در موارد خاص كه ممكن است طبق دستور پزشك فشارخون هدف براي بيمار كمتر از مقدار تعيين شده باشد) . اگر در زمان مراقبت بيماران فشار خون ماكزيمم 140 ميليمتر جيوه و بيشترو يا فشار خون مي نيمم 90 ميليمترجيوه و بيشتر باشد ، بيمار را به پزشك ارجاع غير فوري دهيد . در بيماران يك بار اندازه گيري فشار خون براي ارجاع به پزشك كافي است .
توجه:فرم ارجاع فوري مي بايست در دو برگ تهيه شود.در اين مورد بيمار را توجيه كنيد تا حتما“ از پزشك بخواهد پس از پايان اقدامات، نتايج را در فرم ارجاع ثبت كند و برگه دوم فرم ارجاع ،توسط بيمار به خانه بهداشت عودت داده شود.
پيگيري و مراقبت بيماران
مشخصات بيماران مبتلا به فشارخون بالاي شناخته شده قبلي و بيماراني كه پس از تكميل فرم غربالگري فشار خون بالا ، شناسايي و به پزشك ارجاع داده شده اند و بيماري آنان مورد تائيد قرار گرفته است را در فرم مراقبت بيماران مبتلا به فشار خون بالا (به صفحه 23 مراجعه كنيد)و فرم پيگيري بيماران (به صفحه26 مراجعه كنيد) وارد نمائيدو يك دفترچه مراقبت بيماران مبتلا به فشارخون بالا براي هر بيمار تنظيم كنيد.
- افراد بيمار بطور معمول بايد حداقلماهي يكبار توسط بهورز و سه ماه يكبار توسط پزشك پيگيري و مراقبت شوند . در شرايط خاص ممكن است طبق دستور پزشك زمان پيگيري و مراقبت كوتاهتر شود .
توجه : در هر بار مراقبت بيماران ،لازم است فشار خون و وزن را اندازه بگيريد ، در زمينه مصرف بموقع دارو و مراقبتهاي غير دارويي آموزش دهيد و در صورت نياز، بيمار را به پزشك ارجاع دهيد . در صورتيكه افراد بموقع براي مراقبت مراجعه نكنند بعد از گذشت 3 روز از تاريخ مقرر بايستي تحت پيگيري قرار گيرند .
آموزش
آموزش در مورد بيماري فشارخون بالا در چهار مرحله صورت مي گيرد:
-آموزش توجيهي قبل از غربالگري براي عموم مردم
-آموزش حين غربالگري براي مراجعه كنندگان به خانه بهداشت
-آموزش در مراقبت ها و بازديد ها براي بيماران و خانواده آنها
-آموزش مستمربراي عموم مردم
از مهمترين اقدامات براي پيشگيري از فشار خون بالا، آموزش همگاني و تشويق مردم به اجراي موارد زير مي باشد :
1-از مصرف نمك زياد پرهيز شود .
2-از پرخوري و مصرف غذاهاي پرچربي خود داري و در نتيجه از چاقي پيشگيري شود.
3-از مصرف دخانيات پرهيز شود و در صورت مصرف دخانيات هرچه سريعتر براي ترك برنامه ريزي گردد .
4-فعاليت بدني و ورزش مداوم و منظم افزايش يابد .
5-افراد سالم حداكثر هر سه سال يكبارحتما“ فشار خونشان را اندازه گيري نمايند .
توصيه هاي لازم به بيمار جهت اصلاح شيوه زندگي ( مصرف دخانيات ، كم تحركي ، تغذيه نامناسب )
1- راهنماي تغذيه
- خوردن سه وعده غذا به مقدار متعادل بهتر از خوردن يك وعده غذا اما به مقدار زياد است . ولي بايد به ياد داشته باشيد كه نوع غذا خيلي مهمتر از مقدار آن است و بطور كلي غذاهاي مصرفي بايد متنوع وشامل انواع گوناگون موادغذائي باشند.
- از مصرف زياد نمك خوداري كرده و از گذاشتن نمكدان سر سفره پرهيز كنيد .
- غذاهاي كم چربي را انتخاب كنيد وغذارا بيشتر به صورت آب پز ، بخار پز يا كبابي تهيه كنيد وحتي المقدور از خوردن غذاهاي سرخ كرده خود داري كنيد .
- سعي كنيد لبنيات كم چربي ، گوشت كم چربي و مرغ بدون پوست مصرف كنيد .
- از سبزيجات ، سالاد و ميوه جات به مقدار زياد مصرف كنيد .
- غذاهاي نشاسته ا ي مثل نان ، ماكاروني ، دانه هاي غلات با پوست و سيب زميني به مقدار متعادل مصرف كنيد .
- از مصرف نوشابه هاي گازدار شيرين اجتناب كنيد .
- مصرف شكر ، شيريني ، شكلات ، كيك و بيسكويت را شديدا“ كاهش دهيد .
- بجاي كره ، روغنهاي جامد و يا دنبه از روغنهاي مايع استفاده كنيد .
- گوشت، امعاء و احشاء ( جگر ، مغز ، دل ، قلوه )و كله و پاچه را كمتر مصرف كنيد .
- مصرف زرده تخم مرغ را محدود كنيد ( حداكثر 3 عدد در هفته ).
- حبوبات مثل عدس ، لپه و لوبيا را بيشتر مصرف كنيد .
- حتي الامكان نان تهيه شده از آرد سبوس دار مصرف كنيد .
2-راهنماي ترك سيگار
براي كمك به فرد سيگاري به او بگوئيد :
- ترك ، كار دشواري نيست .
- عـلائم ترك 2-1 هفته باقي ميماند كه ممكن است آزار دهنده باشد.
- اكثر افراديكه مصرف سيگار را ترك كرده اند در همان هفته اول و ما بقي در طول سه ماهه اول به مصرف مجدد سيگار رو مي آورند كه ممكن است به دلايل شرايط پيش بيني نشده يا فشار هاي رواني شديد باشد .
- بخـــــاطر داشته باشيد سيگار كشيـدن يك عادت است ، عادتي كه ميتوان آن را كنار گذاشت .
- به ياد داشته باشيد اكثر افراد سيگـــاري پس از چندين بار تلاش ، موفق به تـــرك مي شوند.
- ترك سيگار داراي مراحل زير است :
1- براي ترك تصميم بگيريد.
2- هر شب قبل از خواب به يكي ازدلايل ترك خود فكر كنيد(مثلا“ براي بهبود سلامتي ، براي بهتر شدن ظاهر ،…).
3- يك برنامه نرمشي – ورزشي را آغاز كنيد ، مايعات بيشتري مصرف كنيد ، استراحت كنيد ، از خستگي بپرهيزيد.
4- هيچوقت به اين فكر نكنيد كه هرگز سيگار مصرف نخواهيد كرد . فقط به فكر تعيين يك روز براي ترك كردن باشيد.
5- از يــكـي از دوستانتان كه او هم سيگار مصرف مي كند بــخواهـيد كه با هم براي ترك مصرف سيگار برنامه ريزي كنيد و پول سيگار روزانه تان را پس انداز كنيد.
6- يك تاريخي براي ترك انتخاب كنيد و روز ترك را به كليه افراد خانواده ، دوستان و اطرافيان اطلاع دهيد .
7- در روز ترك به خودتان بگوئيد امروز سيگار مصرف نمي كنم و اينكار را انجام دهيد.
8- لباسهاي خود را تميز كنيد تا از بوي بد سيگار خلاص شويد .
9- عادت تغذيه اي خود را تغيير دهيد تا به كاهش تعداد مصرف سيگار كمك كند،براي مثال شير بنوشيد.
10- در موقع ميل به مصرف سيگار بجاي آن يك ليوان آب بنوشيد يا ميوه ميل كنيد.
11- در طول روز خود را مشغول كنيد .
12- از افراد خانواده كمك بخواهيد.
3-راهنماي ورزش
- تمام ورزشها براي بدن مفيد هستند ولي بهترين ورزش براي قلب ، ورزشي است كه استقامت بدن را افزايش دهد . ورزشـــهايي استقامت بدن را زياد مي كنند كه در آنهاحركات بدني بطور پياپي براي مدتي ادامه داشته باشند مثل راه رفتن سريع ، دويدن ، شنا ، دوچرخه سواري و طناب زدن .
- حـــركات موزون و ملايم بهترين نوع ورزش هستند، مانند دوچرخه سواري ، شنا ، راه پيمايي و طناب زدن
- بايد به خاطر داشت كه ورزش نكردن و فعاليت بدني كم يكي از عوامل موثر در ابتلاء به بيماري قلبي است .
- سعي كنيد فعاليت بدني جزئي از زندگي روزانه باشد .
- بايد به يادداشت كه ورزش به آرامي شروع شود و بتدريج افزايش يابد .
- به انــدازه ا ي ورزش كنيد كه احساس خستگي مطبوعي در شما بوجود آيـــد ، نه به اندازه اي كه از پا بيافتيد . سطح مطلوب ورزش يعني اينكه درحين ورزش ضمن نفس نفس زدن بتوان صحبت كرد .
- هـميشه قبل از شروع ورزش ، خود را با حركات ورزشي ملايم و نرمش گرم كنيد.
- براي خاتمه ورزش ، بطور ناگهاني ورزش را تمام نكنيد . سعي كنيد براي چند دقيقه با حركات ملايم تر به ورزش ادامه دهيد .
- تا يك ساعت بعد از صرف غذا ورزش را شروع نكنيد .
- درد عضـلات در حيــــن ورزش را نــــاديده نگيريد . در واقع “ بدن “ مي گويد “ ورزش كافي است ! “ .
- بهتر است حداقل هفته اي 3 روز و روزانه 30 دقيقه فعاليت بدني انجام شود.در صورتيكه نتوانيد يكجا 30 دقيقه فعاليت كنيد مي توان فعاليت بدني را در طول روز به 3 نوبت10 دقيقه اي تقسيم كرد.
نكات مورد توجه در اندازه گيري فشار خون
براي اندازه گيري فشار خون از دستگاهي بنام فشار سنج استفاده مي شود كه فنري يا جيوه ا ي است . براي سهولت حمل و نقل و سهولت كار بيشتر از نوع فنري استفاده مي شود . فشار سنج از يك بازو بند ، يك پمپ و يك ستون درجه بندي شده كه جيوه در آن حركت مي كند و يا صفحه مدرج كه با فنر كار مي كند تشكيل شده است .
نيم ساعت قبل از اندازه گيري فشار خون شخص بايد از مصرف چاي وغذا، سيگار كشيدن و فعاليت خودداري كرده و در صورتيكه مثانه وي پر باشد بايد آن را خالي نمايد. شخص بايد 5 دقيقه قبل از اندازه گيري فشار خون استراحت كامل نمايد و بدون اضطراب ، هيجان و درد باشد . محل اندازه گيري فشار خون بايد به حد كافي آرام و داراي هواي مطلوب باشد .
بــراي اندازه گرفتن فشار خون ،فرد را روي تخت معاينه بخوابانيد يا روي صندلي بنشانيد . بـــازوي راست بايد كاملا“ لخت باشد(معمولا“ از دست راست فشارخون را اندازه مي گيرند) بنابر اين آستين لباس را تا بالاي بازو بالا بزنيد و اگر نمي توان آستين را بالا زد يا لباس فرد را درآورد بهتر است در صورتي كه لباس نازك باشد زير بازوبند بماند ، تا اينكه لباس را طوري بالا بزنيم كه بازو را تحت فشار قرار دهد . دست راست فرد را روي ميز قرار دهيد و به هيچ وجه نبايد بازوي بيمار آويزان باشد. اگر فرد روي تخت خوابيده است دست وي بايد كنار بدن قرار گيرد. سپس فشار خون او را به ترتيب زير اندازه بگيريد :
دستگاه فشار سنج را نزديك بازويي كه مي خواهيد فشار خون را اندازه بگيريد قرار دهيد . فاصله گيرنده فشار خون با دستگاه نبايد بيش از يك متر باشد . بازو بند را دو تا سه انگشت بالاي آرنج به بازو بسته و وسط كيسه لاستيكي داخل بازو بند را حتما“ روي سرخرگ بازويي قراردهيد . اگر هوايي درون كيسه لاستيكي بازو بند باشد بوسيله پيچ تنظيم هواي دستگاه، اين هوا را تخليه كنيد . سپس نبض مچ دست راست(دستي كه فشارآن را اندازه مي گيريد) فرد را با يك دست حس كرده با فشارهاي متوالي كه با دست ديگر به پمپ وارد مي كنيد كيسه لاستيكي درون بازوبند را آنقدر باد كنيد تا حدي كه ديگر نبض احساس نگردد و سپس پمپ كردن را به اندازه 30 ميلي متر جيوه بعد از قطع نبض ادامه دهيد . به صفحه مدرج دستگاه نگاه كرده و به آرامي با پيچاندن پيچ تنظيم هواي دستگاه، هوا را از كيسه لاستيكي خارج كنيد بطوري كه جيوه در لوله مدرج فشار سنج ( در دستگاه جيوه ا ي ) يا عقربه ( در دستگاه عقربه ا ي ) بطور آهسته پايين بيايد . البته در تمام اين مدت نبض بايد كنترل شود . عدد اولين احساس دوباره نبض را بخاطر سپرده و در اولين فرصت يادداشت نماييد. به اين عدد فشار سيستول يا ماكزيمم ( حداكثر) مي گويند .
براي اندازه گيري دقيق تر فشار خون ، اندازه فشار خون دياستول يا مي نيمم ( حداقل ) نيز گرفته مي شود كه در اين مورد بايد از گوشي استفاده شود .بعد از رعايت شرايط اندازه گيري و بستن بازو بند پس از لمس نبض در گودي بين بازو و ساعد ، صفحه گوشي را در آن محل گذاشته و گوشي را در گوش قرار دهيد وعمل اندازه گيري را تكرار نماييد . بطوريكه دستگاه را تا 30 ميليمتر جيوه پس از قطع نبض باد كنيد و بتدريج پيچ تنظيم هوا را باز كنيد و به صفحه مدرج دستگاه نگاه كنيد، اولين صداي نبض كه با گوشي به گوش مي رسد فشار خون ماكزيمم(حداكثر) است ، عدد آن را بخاطر بسپاريد ، ديگر پيچ دستگاه را دست نزنيد احســـاس مي كنيد كه در يك لحظه صدا قطع مي شود و ديگر شنيده نمي شود ، در همين موقع به صفحه مدرج دستگاه نگاه نموده و درجه را ببينيد اين عدد فشار خون مي نيمم ( حداقل ) را نشان مي دهد . گاهي قطع صدا در بعضي از افراد بطور كامل وجود نداشته در اينگونه موارد از تغيير و كاهش صدا فشار خون حداقل را تخمين مي زنند . توجه كنيد در ابتداي اندازه گيري پيچ دستگاه را به هيچ وجه يكباره باز نكنيد فقط در صورتيكه صدايي شنيده نشد ، هواي داخل بازوبند را تماما“ خالي كرده و بعد از 15 ثانيه دوباره پمپ كنيد .
بعد از اتمام اندازه گيري فشار خون ، بازوبند را باز نموده و مقدارفشار خون خوانده شده را در اولين فرصت يادداشت نمائيد .
توجه :
در افراد سالم تفاوت عمده ا ي بين فشار خون در حالت خوابيده ( طاق باز ) ، نشسته و ايستاده وجود ندارد ، ولي در افرادي كه داروي پايين آورنده فشار خون مصــرف مي كنند چون اختلاف قابل توجهي در فشارخون خوابيده ،نشسته و ايستاده ايجاد مي شود،لذامي بايست فشار خون را در حالت خوابيده ويا ايستاده اندازه گيري كرد.
بطور طبيعي بين فشارخون دست راست و چپ 10 تا 20 ميلي متر جيوه اختلاف وجود دارد(معمولا“ دست راست فشارخون بالاتري دارد) اما اختلاف بيشتر از اين مقدار، غير طبيعي است.
راهنماي فرم مراقبت بيماران مبتلا به فشار خون بالا
پس از شناسايي بيماران مبتلا به بيماري فشارخون بالا ، مشخصات و اطلاعات آنها را از فرم غربالگري استخراج و به ترتيب در فرم مراقبت مربوط به بيماران مبتلا به فشار خون بالا وارد نمائيد .اين فرم در دو صفحه پشت وروبه منظورثبت مراقبت هاي انجام شده براي هربيمارتهيه شده است. براي هر بيمار يك فرم تنظيم كنيد .اين فرم ها را بايد درپرونده خانوار هر فرد نگهداري نمود.
با سلام به شما بازدید کننده گرامیبرای حمایتاز سایت ما و قرار دادن بیشتر تحقیقان در سایت بر روی لینک زیر ( بعد از خواند یا قبل از خواند تحقیق)هر چند بار که خواستید کلیک کنید تا ما نیز با علاقه بیشتری تحقیقات دانش آموزی برای شما بگذاریم . باتشکر
اهميتتغذيه در ماهيان بسيار قابل توجه است. ماهيان شما در طبيعت غذاي موردعلاقه و نيازشان را يافت ميكنند ولي در محيط آكواريوم شما هستيد كه ..باتغذيه كامل و سلامت باعث شادابي و سلامت و رشد نمو ماهيان خود ميشويد غذايماهين بطور كلي به2دسته خوراكهاي خشك و اماده و خوراكهاي گوشتي و زندهتقسيم ميشود.
الف : چند نوع غذا باید به ماهی ها داده شود ؟ ب : روزی چند بار باید به ماهی ها غذا داد ؟ ج : در هر وعده باید چقدر غذا به ماهی ها داده شود ؟ د : آیا تغذیه ماهی ها در فصول مختلف فرق می کند ؟ ه : در صورت رفتن به مسافرت یا دور بودن از منزل برای تغذیه ماهی ها چه باید کرد .
الف : چند نوع غذا باید به ماهی ها داده شود؟ ماهی ها از نظر تغذیه با یکدیگر متفاوت بوده و هر گروه از آنها مواد غذایی خاصی تغذیه می نمایند .ماهی ها یک گونه نیز در سنین مختلف ممکن است عادات غذایی متفاوتی داشته باشند .به طور کلی ماهی ها ممکن است گوشتخوار ، گیاهخوار و یا همه چیز خوار باشند .ماهی های گوشتخوار در مقایسه با ماهی ها گیاهخوار خود بدو دسته تقسیم می شوند ، اول ماهی هایی که از جانوران کوچک بی مهره تغذیه می نمایند.دوم ماهی ها ماهیخوار که غذای اصلی آنها را سایر ماهی ها تشکیل می دهند .در هر صورت معمولا حتی ماهی هایی که عادات غذایی خاصی دارند ، در سنین مختلف گاهی ممکن است بطور اتفاقی و یا انتخابی اقدام به خوردن انواع دیگر غذاها بنمایند . نکته مهم این است که اکثرا در شرایط آکوآریومی می توان تا حدودی عادات غذایی بیشتر ماهی ها را تغییر داده و یا کنترل نمود .برای مثال سیکلیدها با اینکه عموما گوشتخوار هستند ، با وجود این بخوبی می توان آنها را با غذاهای آماده تغذیه نمود .اصولا ماهی ها حتی در شرایط طبیعی وقتی که غذای اصلی آنها پیدا نشود ، می توانند از انواع دیگر غذاها بطور موقت استفاده نمایند .بدون شک در صورتیکه غذا با سیستم گوارشی آنها مغایر و زمان تغذیه آنها از این غذا طولانی باشد ، رشد و نمو آنها کامل نخواهد بود و این بخصوص در مورد ماهی ها آکوآریومی صدق می کند ، زیرا ماهی ها به اجبار آنچه را به آنها داده می شود، می خورند . در نگهداری و پرورش ماهی ها باید تا حد امکان سعی شود که بآنها غذایی داده شود که مشابه یا مترادف غذای آنها در محیط طبیعی باشد .از آنجاکه آپارتمان نشینی و زندگی ماشینی امروزی تولید یا جمع آوری غذاهای زنده و مخصوص ماهی ها را مشکل و یا غیر ممکن ساخته است ، کارخانه های تهیه مواد غذایی ماهی های تزیینی اقدام به ساختن انواع غذاهای آماده نموده در برخی موارد غذای خاصی برای هرگونه ماهی یا گونه های مشابه درست کرده اند .شکی نیست که این غذاها هرچند هم که کامل باشند جای غذاهای طبیعی را نمی گیرند ، با وجود این ، خوب یا بد امروزه شاید بیش از 90 درصد غذای ماهی ها زینتی از این منبع تامین می گردد .غذاهای آماده معمولا منشا جانوری و گیاهی داشته و اکثرا انواع ویتامی نها و املاح لازم نیز بآنها اضافه می شود .جانوران مختلف نه تنها از غذاها برای تولید انرژی و ماده سازی استفاده می نمایند ، بلکه مانند انسان از خوردن آنها هم لذت می برند .بنابراین حتی اگر برای تغییر ذائقه و دادن لذت بیشتر به ماهی هم شده باید سعی شود که بطور مرتب از دادن غذای آماده و آن هم منحصرا یک نوع از آنها خودداری شود . بطور کلی می توان انواع غذاهای ماهی ها را به دو دسته غذاهای آماده و غذاهای طبیعی تقسیم نمود .همانطور که ذکر شد غذاهای آماده را معمولا با توجه به نیاز غذایی گونه های مختلف می سازند .بنابراین در مصرف آنها برای انواع مختلف ماهی باید دقت بعمل آید.از آنجا که این غذاها بهیچ وجه نمی توانند جای غذای طبیعی را بگیرند ، لذا حداقل باید سعی شود که هر چند وعده یکبار به ماهی ها غذای مناسب دیگری داده شود .همچنین بهتر است همواره حداقل دو نوع غذای آماده یکی بصورت ترکیبی و دیگری انواعی مانند کرم توبی فکس خریداری شود یک در میان برای تغذیه ماهی ها مصرف گردند .نوع دیگر غذای ماهی ها ، غذاهای طبیعی هستند که خود به غذاهای زنده و غذاهای گوشتی تازه ، منجمد و یا پودر شده که از منبع جانوری به طور مستقیم تهیه گردیده اند، تقسیم می گردد .در اینجا به ذکر برخی از مهمترین انواع این غذاها می پردازیم :
غذاهای زنده ؛ شناسایی ، تولید و مصرف آنها در پرورش تجاری ماهی و طیور اکثرا ملاحظه می شود که در اثر تغذیه مصنوعی نه تنها مقاومت آنها در برابر بیماری کم شده و قدرت تولید مثل آنها کاهش می یابد ، بلکه رنگ و شکل ظاهری و مزه گوشت آنها نیز در مقایسه با انواعی که در طبیعت و با تغذیه طبیعی تولید می شوند ، کاملا متفاوت می باشد . غذاهای مصنوعی هرچند هم کامل باشند ، با وجود این از نظر برخی املاح و مواد معدنی و نیز ترکیبات ویتامی نها بدون شک دارای کمبودهایی می باشند .دلیل اصلی آن اینست که هرگز نمی توان با غذای مصنوعی گوشت سفید یا قرمزی تولید نمود که از نظر مرغوبیت و مزه مشابه انواع طبیعی باشد .تغذیه مصنوعی ممکن است رشد و نمو دام یا ماهی مورد پرورش را در حد مورد نظر تامین نماید ، اما با وجود این اثر صد در صد طبیعی بر روی کار غدد داخلی و در نتیجه تولید مثل آنها دارد . ماهی ها آکوآریومی در دو مرحله از زندگی خود احتیاج مبرم به غذای طبیعی دارند تا بتوانند از نظر تولید بافت و نیز فعالیتهای تولید مثل رشد و نمو کامل داشته باشند .اولین مرحله دوره رشد و نمو نوزاد پس از جذب کیسه زرده با مرحله ای است که بصورت بچه ماهی نسبتا کامل در می آید .دومی ن مرحله همزمان با شروع تولید عناصر تناسلی شامل تخم و اسپرم تا پایان دوره تخمریزی یا زنده زایی است .ماهی هایی که در این دو مرحله از زندگی غذای زنده و طبیعی دریافت نمایند ، رشد و نمو و تولید مثل آنها تا حدودی قابل مقایسه با ماهی ها در شرایط طبیعی می باشد . برخی از ماهی ها در شرایط آکوآریومی اگر غذای مناسب و طبیعی کافی دریافت ننمایند ، هرگز قادر به تولید مثل نخواهند بود ولی برخی دیگر تا حدودی تولید مثل می نمایند اما قدرت باروری آنها و سلامت و مقاومت نوزادانشان قابل مقایسه با ماهی ها در شرایط طبیعی و یا ماهی هایی که قسمتی از جیره غذایی خود را بصورت غذای زنده و بخصوص همزمان با دوران باروری دریافت می نمایند، نمی باشد . اگرچه تهیه ، تولید و تامین برخی از مواد غذایی زنده تا حدودی آسان است ، با وجود این اکثر آکوآریوم دارها و حتی آکوآریوم فروشیها و تولید کنندگان ماهی ها تزیینی چندان توجهی به آن مبذول نمی دارند .دلیل اصلی آن عدم آگاهی از انواع غذاهای زنده و شناخت آنها و نیز عدم تولید برخی از انواع آنها توسط بخشهای تولید کننده و عرضه آنها به علاقمندان می باشد . معمولا غذای زنده به انواع غذاهایی گفته می شود که بصورت زنده به ماهی ها داده می شوند .اگرچه عده ای غذاهای گوشتی منجمد را نیز جزو غذاهای زنده به حساب می آورند با وجود این از آنجا که بین یک ماده غذایی زنده و نوع منجمد آن ، مخصوصاً با توجه به نحوه انجماد و مدت زمان نگهداری آن بصورت یخ زده تفاوت چشمگیری وجود دارد ، لذا بهتر است این غذاها را به دو دسته غذاهای زنده و غذاهای طبیعی تقسیم نماییم .بدون شک غذای زنده نیز خود غذای طبیعی است ولی از نظر فقدان واژه های خاص می توان این نامگذاری را قبول کرد .غذای طبیعی مورد نظر نیز ممکن است به صورت مختلف مانند تازه ، منجمد ، آرد و غیره وجود داشته باشد . ساده ترین غذای طبیعی که می توان به ماهی ها داد گوشت تازه قرمز یا سفید فاقد چربی است که باید به اندازه های بسیار ، ریز و قابل بلع توسط ماهی ها به آنها داده شود .بدون شک ارزش غذایی گوشت خالص ، کمتر از ارزش غذایی کرم خاکی تکه تکه شده و یا سایر غذاهای زنده می باشد .علاوه بر گوشت قرمز و گوشت ماهی ، گوشت می گو و عضله صدفها ( در صورت در دسترس بودن ) قابل استفاده می باشند .مصرف گوشت تازه بمراتب بهتر از گوشت منجمد است .غذاهای زنده که می توانند مورد مصرف ماهی ها قرار گیرند دارای انواع زیادی هستند که برخی از آنها در شرایط خاص قابل تکثیر و پرورش بوده و برخی دیگر باید در موارد نیاز از محیط طبیعی خود جمع آوری شوند. برخی از انواع غذاهای زنده بشرح زیر می باشند :
1- دافنی یا خاکشی ( خاکشیر ) شاید افراد کم سن و سال بخوبی دافنی یا خاکشی را نشناسند ولی آنهایی که از آب انبارهای قدیمی آب برداشته اند یا در منزلشان حوض وجود داشته است این حیوان را بخوبی می شناسند .دافنی ها جزو سخت پوستان ریز هستند که در بیشتر آبگیرهای آب شیرین یافت می شوند ، و چون شکل آنها تا حدودی شبیه دانه های خاکشیر است به آن خاکشی یا خاکشیر هم می گویند .در فرهنگ غربی به این حیوان بزبان عامی انه کک آبی می گویند زیرا تا حدودی شبیه به کک معمولی است. دافنی ها جز بهترین مواد غذایی زنده می باشند که در همه جا یافت می شوند .البته نباید انتظار داشت که در هر برکه یا آبگیر بتوان آنها را پیدا کرد .معمولا در طبیعت بیشتر می توان توده های ابر مانند آنها را در برکه هایی که کنار محل ریزش آشغالهای شهری درست مبشود ، و نیز در آبگیرهایی که آب آنها چندان تمیز نیست، مشاهده نمود . رنگ دافنی ها قرمز ، سبز یا خاکستری است ولی نوع قرمز آن مرغوبتر است .گاهی توده آنها بقدری بزرگ و متراکم است که از فاصله دور قابل تشخیص می باشد .عمق توده ممکن است از 5 تا 50 سانتیمتر تفاوت نماید .توده دافنی در اثر حرکاتی که دارد از دور بصورت ابر متحرک دیده می شود .از آنجا که دافنی های بزرگ نمی توانند مورد استفاده بچه ماهی ها قرار گیرند ، لذا برای تغذیه آنها باید با الک دافنی های ریز را جدا کرد .
2- سیکلوپس هاCyclopses در داخل استخر دافنی ها و اکثرا مخلوط به آنها سخت پوستان کوچک دیگری بنام سیکلو پس زندگی می کنند که اندازه آنها از دافنی ها کوچکتر و قد آنها کشیده تر است .حرکت آنها با جهش های متوالی و در یک خط راست انجام می گیرد .در فصل تخم ریزی اکثر ماده ها در طرفین بدن و در مجاورت دم دارای دو کیسه بزرگ تخم می باشند .برای تغذیه بچه ماهی ها ، باید سیکلوپسهای کوچکتر را با الک جدا کرد . غذای اصلی آنها از فیتوپلانکتنها تشکیل می شود .سیکلوپسها بر خلاف دافنی ها فاقد آرواره مخصوص برای حمله به بدن بچه ماهی ها می باشند .با وجود این گاهی می توان سیکلوپس ها را چسبیده به بدن بچه ماهی ها مشاهده نمود .اکثرا در استخرهای کوچک پرورش دافنی ، سیکلوپس ها با رقابت غذایی ،کم کم باعث از بین بردن تراکم دافنی ها شده وخود جایگزین آنها می گردند .
3- آرتیما یا می گوی آب نیمه شور یکی از بهترین غذاهای ماهی ها تزیینی، مخصوصاً بچه ماهی ها ، نوزاد آرتمیا است که یکی از سخت پوستان آبزی می باشد .تخم های بسیار ریزی آرتمیا که به آن برا ین شریمپ یا میگوی آبهای نیمه شور هم می گویند امروزه به صورت تجارتی تولید شده و در بسته های کوچک فروخته می شود .در ایران این آبزی به مقدار بسیار زیاد در دریاچه ارومیه ( رضاییه ) زندگی می کند و در واقع تنها حیوانی است که در این دریا زندگی می کند .در اواخربهار و در تابستان و پاییز می توان توده های تخم را به صورت شناور در قسمت شرقی و جنوب شرقی دریاچه مشاهده کرد .برای تغذیه آنها می توان مقدار کمی کاه تخمیر شده یا گیاه پوسیده را در داخل آب محتوی آنها قرار داد .انفوزوئرها و سایر مواد غذایی که از تخمیر این گیاهان تولید می شوند ، همچنین فیتوپلانکتن هایی که در اثر تابش نور در آب تولید می شوند غذای مناسبی برای نوزادهای آرتمیا می باشند .
4- کرم خاکی کرم خاکی را بدون شک همه می شناسند .این همان کرمی است که در باغچه ها و در داخل خاک زندگی می کند و معمولا در مواقع بارندگی که آب موجود در خاک باغچه تجمع می کنند.این زیاد می شود از ترس خفه شدن خاک را ترک کرده و در اطراف باغچه کرم را کرم باران و برخی کرم باغچه می گویند و چون بعنوان طعمه برای صید ماهی با قلاب هم بکار می رود، عده ای دیگر به آن کرم ماهیگیری می گویند .طول آنها گاهی ممکن است تا 20 سانتیمتر هم برسد .هنگام جمع آوری آنها برای تغذیه ماهی ها باید از برداشتن کرمهای داخل توده های پهن که در اطراف آنها ترشحات زرد رنگ دیده می شود، خودداری شود چون حتی ماهی ها درشت وحشی هم از خوردن آنها امتناع می نمایند .برای این منظور می توان در یک قوطی حلبی یا حلب های کوچک نباتی حدود 15 تا 20 سانتیمتر خاک مرطوب ریخته و مقداری پوره سیب زمینی ، آرد ذرت یا آرد چاودار برای تغذیه آنها به خاک اضافه کرده و کرمها را مقداری برگ مرطوب افرا برای تغذیه آنها در روی خاک قرار داد .آکوآریوم فروشی ها می توانند این کرمها را جمع آوری و به علاقمندانی که حوصله یا وقت جمع آوری آنها را ندارند، بفروشند .
5- کرم سفید این کرم که رنگ آن سفید شیری است و طول آن 15 می لیمتر یا بیشتر است از خویشاوندان کرم خاکی بوده و به بهترین وجه می توان آنها را در حد تجارتی تکثیر و تولید نمود .تکثیر و تولید آنها در شرایط نسبتا گرم و مرطوب تا حدودی آسان است .در حال حاضر فقط این کرم در کارگاه تکثیر و پرورش تاسماهیان شیلات ایران برای تغذیه نوزاد ماهیان خاویاری تکثیر می شود و تولید سالانه آن حدود 600 کیلوگرم یا بیشتر می باشد .برای تولید آن جعبه های مخصوص که عمق خاک آنها حدود 10 سانتیمتر است بکار می رود . در پایان می توان توده کرم خالص را برداشت کرده و برای تغذیه ماهی ها بکار برد. کرمهای جدا شده می توانند چندین ساعت در حرارت معمولی یخچال زنده بمانند .در داخل آب آکوآریوم همه کرمها می توانند مدت چند ساعت زنده بمانند .برای تغذیه بچه ماهی ها باید کرمها را با تیغه چاقو تکه تکه کرد و در هر بار غذا دادن به ماهی ها باید به اندازه به آنها داده شود که پس از 15 دقیقه اثری از کرمها باقی نماند ، در غیر این صورت بخصوص در مواقعی که سنگریزه در کف آکوآریوم وجود دارد پوسیده شدن مازاد کرمها باعث آلوده شدن آب آکوآریوم می شود .
6- کرم توبی فکس در آبهای کثیف و بخصوص در فاصله 600 تا 700 متری محل ریزش فاضلابهای خانگی و شهری ( نه صنعتی ) در آب رودخانه ها یا آبگیرها ، و گاهی در کناره استخرهای پرورش دافنی می توان قسمتهای زنگ زده ای مشاهده نمود که ابتدا بنظر می رسد توده دافنی باشند .این توده ها اکثرا کرم توبی فکس می باشند .این کرم دارای رنگ صورتی خاصی می باشد .برای نگهداری آن بصورت زنده می توان مقدار صید نشده را در داخل یک سطل زیر شیر آب قرار داده و بطور دائم مقدار کمی آب به داخل آن جریان داد .کرمها در این حالت بصورت توده ای در کف سطل باقی می مانند .هر چه درجات حرارت آب کمتر باشد زمان نگهداری آنها طولانی تر خواهد بود .معمولا در طول مدت سال می توان آنها را از مناطق طبیعی زندگیشان جمع آوری نمود .از دادن کرم های مرده به ماهی ها باید جدا خودداری کرد . امروزه در کارخانه های سازنده غذای ماهی ها تزیینی به مقدار فراوان از این کرم تولید شده و پس از خشک کردن بصورت مکعبهایی در آورده و در بسته بندیهای خاص با قیمت مناسب در اختیار علاقه مندان قرار می دهند.
7- کرم قرمز این کرم را که در کف استخرها و حوضچه های قدیمی و نیز در دریاچه ها و آبگیرها پیدا می شود اکثرا می شناسند .رنگ قرمز خونی و طول آن حدود 12 می لیمتر بوده و با حرکات منظم و به شکل 8 انگلیسی در آب شنا می کند .ماهی ها علاقه خاصی بخوردن آن دارند ولی گاهی دیده می شود که کرم بصورت هضم نشده توسط ماهی دفع می گردد .این کرم که به آن کرم خونی هم می گویند درگل و لای کف ، بخصوص روی چوبهای پوسیده کف آب نوعی لانه برای خود می سازد .
8- کرمهای شیشه ای در فصل زمستان در بسیاری از دریاچه ها و استخرها می توان با یک توری دستی مقدار زیادی کرمهای شفاف که به آنها کرم شیشه ای می گویند، صید نمود .این جانوران در واقع کرم نبوده بلکه نوزاد انواع مگسها هستند که طول آنها ممکن است تا 12 می لیمتر برسد .گاهی می توان هفته ها را در آب سرد زنده نگهداشت .ماهی ها معمولا علاقه خاصی بخوردن آنها دارند .
9- نوزاد پشه تخم ریزی عده زیادی از انواع پشه ها در آب و بخصوص در گودالهایی که پس از بارندگی بوجود می آید انجام می گیرد .در آبی که دارای گیاهان پوسیده و برگهای مرده زیاد است تخم ریزی آنها بیشتر است .در بیشتر مناطق کشور بخصوص آبگیرها مردابها و گودالهای آب در شمال کشور ، گاهی می توان نوزاد سیاه رنگ حشرات را که تا حدودی کرم مانند بوده و دارای سر بزرگ و دم ایکس مانند است با تراکم بسیار زیاد مشاهده نمود .میانگین طول نوزادها 6 تا 7 می لیمتر است و معمولا در سطح آب شنا می کنند ولی هنگام ترسیدن بلافاصله به عمق آب فرو می روند .تراکم آنها گاهی بحدی است که باعث تیره شدن سطح آب می گردند .می توان آنها را بمقدار زیاد در یک سطل آب حمل و نقل نمود و برای اینکار احتیاجی به سرد کردن آب نیست .بنابراین جمع آوری و مصرف آنها به عنوان غذا نه تنها مورد توجه ماهی هاست، بلکه با اینکار می توان سالانه میلیونها پشه خونخوار را نیز از بین برد .
10- مگسها انواع مگسها نیز لقمه مناسبی برای ماهی ها بزرگتر می باشند و اکثر ماهی ها علاقه خاصی بخوردن آنها نشان می دهند .برای جمع آوری آنها نباید از مواد شیمیایی مانند امشی و غیره استفاده کرد چون ممکن است باعث ناراحتی ماهی ها شود .از مصرف پشه های مرده و خشک شده باید خودداری کرد .
با سلام به شما بازدید کننده گرامیبرای حمایتاز سایت ما و قرار دادن بیشتر تحقیقان در سایت بر روی لینک زیر ( بعد از خواند یا قبل از خواند تحقیق)هر چند بار که خواستید کلیک کنید تا ما نیز با علاقه بیشتری تحقیقات دانش آموزی برای شما بگذاریم . باتشکر
زنبور عسل (Apis mellifera) از راسته نازک بالان (Hymenoprera) است. زنبور عسل قسمت های دهانی جونده و مکنده، هر دو را داراست.دگردیسی زنبور عسل کامل است و به طور دسته جمعی زندگی می کند.
زنبور عسل شامل سه دسته اند:
1- ملکه (Queen) که تخم می گذارد.
2- نرها (prones) کارشان فقط بارور کردن ملکه های جدید است.
3- کارگرها (Worker) که ماده عقیم هستند و اغلب انواع متعددی دارند.
کندوی زنبور عسل یا به صورت جعبه های مکعبی به ابعاد 50 cm که کندوی modem می گویند و یا به صورت سبد که کندوی بومی می گویند،وجود دارد.
زنبور عسل در قرآن
کلمه نحل به معنی زنبور عسل در آیات 68 و 69 سوره نحل در جزء 14 قرآن کریم آمده است. در تفسیر آیه 68 چنین آمده است:پروردگارت به زنبور عسل وحی فرستاد! در اینجا لحن قرآن به طرز شگفت انگیزی تغییر می یابد، در عین ادامه دادن بحث ها در زمینه نعمت های مختلف الهی و بیان اسرار آفرینش در این سوره، سخن از زنبور عسل و سپس خود عسل به میان می آورد.اما شکل یک مأموریت الهی و الهام مرموز که نام وحی بر آن گذارده شده است.نخست می گوید: «و پروردگار تو به زنبور عسل، وحی کرد که خانه هایی از کوهها و درختان و داربست هایی که مردم می سازند انتخاب کن.»
* نخستین مأموریت زنبوران در این آیه، خانه سازی ذکر شده است. این شاید به خاطر آن است که مسئله مسکن مناسب، نخستین شرط زندگی است و به دنبال آن فعالیت های دیگر، امکانپذیری است.
* در آیه 69 سوره «نحل»، دومین مأموریت زنبور عسل شروع می شود. قرآن می فرماید: «ما به او الهام کردیم که سپس از تمام ثمرات تناول کن و راههایی که پروردگارت برای تو تعیین کرده، به راحتی بپیما.»
سرانجام، آخرین مرحله مأموریت آنها را به صورت یک نتیجه، این چنین بیان می کند، «از درون زنبوران عسل، نوشیدنی مخصوص خارج می شود که رنگ های مختلفی دارد.» نهفته است، جالب این که دانشمندان از طریق تجربه به این حقیقت رسیده اند که زنبوران به هنگام ساختن عسل آن چنان ماهرانه، عمل می کنند که خواص درمانی و دراویی گیاهان کاملاً محفوظ مانده و به عسل منتقل می شود.
* و در ماجرای برنامه زندگی زنبور عسل و ارمغانی که آنها برای جهان انسانیت می آورد، که هم غذاست و هم شفا و هم درس زندگی، نشانه روشنی از عظمت و قدرت پروردگار است، برای جمعیتی که می اندیشند.
ساختار بدن زنبور عسل
سر زنبور عسل-در جلوترین قسمت بدن قرار داشته و شامل اعضای زیر است: دو عدد چشم مرکب ، سه عدد چشم ساده ، دو عدد آنتن و دهان با خرطوم. بزرگی چشمها وسیلهای است که زنبوردار به کمک آن به راحتی میتواند زنبور نر را از کارگر تشخیص دهد. زیرا چشمهای زنبور نر بزرگتر بوده و از عقب سر بهم میرسند، ولی در زنبور کارگر و ملکه بهم نمیرسند. کار آنتنهای زنبور عسل ، لمس کردن و بوییدن است. زنبور عسل به کمک خرطوم ، شهد را از روی گلها جمع آوری و از راه دهان به داخل کیسه عسلی میفرستد.
سینه زنبور عسل-زنبور عسل از سه حلقه کیتینی درست شده و اعضای زیر به آن اتصال دارند: چهار عدد بال یا پر که دو عدد آنها بالهای جلویی و دو عدد دیگر بالهای عقبی هستند. شش عدد پا که جفت عقب آن دارای حفرههایی به نام سبد میباشند و زنبور عسل در دوران فعالیت خود گردههای گل در آن پر و با خود به کندو حمل میکند. این سبدها در کارگران بزرگتر از نرها هستند.
شکم زنبور عسل-در قسمت انتهایی بدن زنبور عسل قرار داشته، از 6 حلقه کیتینی پشتی و 6 قطعه شکمی تشکیل شده است.در انتهای شکم زنبور عسل،مخرج برای دفع مدفوعات دیده میشود. از راه همین مخرج ، زنبور عسل قادر است خاری را که در داخل بدنش جای دارد، خارج کرده و نیش بزند. زنبور عسل نر نمیتواند نیش بزند، چون اصلا نیش ندارد.
تصویر
ساختمان مورفولوژیکی زنبور عسل
*بدن زنبور عسل به طور متراکم از موهایی پوشیده است که دارای تارهای (Barbs) جانبی کوتاهی است. و به راحتی دانه های گرده را می گیرند.در چشم های مرکب و پاهای زنبور عسل،موهای صاف وجود دارد پاهای جلویی زنبور عسل در حاشیه ساق (tibia) موهای راست و خشن و کوتاهی را دارد و برای تمیز کردن چشم ها از گرده گل به کار می رود و برس چشمی (Eye bursh) می گویند.
*بالهای زنبور عسل در هنگام پرواز به وسیله قلاب هایی به هم درگیر می شوند و یا بال به نظر می رسند.و نوک این بالها مسیر شکل را طی می کند.ممکن است 400 بار در ثانیه مرتعش شوند.آرواره های زیرین mandibles در کارگران صاف برای جمع آوری گرده و ساختن شاخه ها به کار می رود. آرواره های بالایی maxillae مانند قاشقک های طویلی بوده و برای جمع آوری گرده های گل به کار می رود.
زندگی زنبور عسل
*لب تحتانی تبدیل به خرطوم شده و ضمایم حسی – بی (Cabialplas) در اطراف آن قرار دارد. مایع شهد در اثر عمل مکنده حلق به درون چینه دان بزرگ یا معده عسل (Money Stomash) کشیده می شود. چهار لب مثلثی دریچه ای را درست می کند و از ورود عسل به معده جلوگیری می کند. بجز موقعی که جهت تغذیه مورد نیاز است. روده زنبور عسل باریک و دراز است. و تقریباً به 100 لوله کوچک، مالپیکی اتصال دارد و روده راست، بزرگ است و به مخرج ختم می شود. در انتهای بدن زنبور عسل سوزن وجود دارد که فقط در کارگرها و ملکه ها دیده می شود. حس بویایی در زنبوران عسل بسیار قوی و تیز است و چشم ها دارای تعداد فراوانی واحدهای بینایی است و دارای مغز نسبتاً بزرگ است:زنبوران عسل قادر به تشخیص رنگ قرمز و سیاه از هم نمی باشند.
گونه و نژادهای زنبور عسل
1- زنبور هندی (Apis Indiea)
2- زنبور درشت (Apis drostata)
3- زنبور ریز (Apis florae)
4- زنبور عسل معمولی (Apis mellifera)
غده های مهم زنبور عسل
در داخل دو طرف سر کارگر زنبور عسل یک جفت غدهای به نام غدههای شیری وجود دارد که از خود مادهای به نام شیر یا ژله شاهانه ترشح میکند و با آن ملکه و لاروهای خیلی جوان را تغذیه مینمایند.
غدههای بزاقی زنبور عسل همراه با یک جفت غده سینهای بوسیله یک کانال مشترک ، ترشحاتشان را به داخل دهان زنبور میریزند. ترشحات این غدهها در موقع لارو بودن صرف تنیدن به دور خود شده و پس از رشد و تبدیل به یک زنبور کامل ، نقش غده بزاق دهان را در زندگیشان بازی میکنند.
غدد زیر آروارهای زنبور عسل که در کارگران خیلی کوچک و غیرفعال بوده و در ملکه بسیار بزرگ و فعال است. مادهای بوسیله این غده ترشح میشود که با بوی مخصوصش باعث تمیز ملکه از سایر زنبورهای عسل میشود.
در زیر شکم زنبور عسل 4 جفت غدههای مومی وجود دارد که سه جفتش فعال هستند و موم ترشح میکنند و بکار ساختن سلولها و شان میخورند.
غدههای بویایی زنبور عسل:در پشت زنبورها غدهای به نام غده بویایی دیده میشود که کارش تشخیص بوهاست.
غدههای مخزنی زنبور عسل:سه عدد غده در مخزن به نام غدههای مخزنی،مدفوعاتی را که در آنجا ذخیره شدهاند، مرتب ضد عفونی میکنند.
زندگی زنبور عسل
محصولات زنبور عسل و نحوه گردآوری آنها
می توان به شهد یا عسل و گرده زنبور عسل ویژه «موم» که از صمغ ها به وجود می آید، اشاره کرد. گرده زنبور عسل دارای انواع مواد آلی و ویتامین ها م یباشد. گرده شامل قندهای احیا کننده میباشد که در گل 31% در گروه کربوهیدرات وجود دارد. میزان متوسط پروتئین گروه حدود 22% است و تمام اسیدهای آمینه ضروری مورد نیاز انسان در ترکیب پروتئینی دانه گروه وجود دارد.عصاره اتری گروه حاوی چربی ها و روغن ها، پیگمان ها، دونین ها، ویتامین ها و هورمون رشد می باشد.گروه حاوی 13 نوع اسید چرب و دو استدول عمده به نام های 24- متیلن کلسترول و «بی سی توسترول» است. برای جمع آوی دانه گرده می توان از تله گرده، استفاده کرد، ولی این کار توصیه نمی شود، چون جمعیت زنبورها را تضعیف می کند.
بعضی از مصارف گرده زنبور عسل
دانه گرده در پزشکی اهمیت خاصی دارد.در درمان بیماری های پروستات و آلرژی و در حال بی اشتهایی از داروهایی که از دانه گرده ساخته می شوند، استفاده می کنند. دانه گرده به عنوان مکمل غذایی به کار می رود و از آن در رفع چین و چروک و لکه های صورت استفاده می گردد.از داروهای مشهور می توان به Prostaflor, Ofilorex اشاره کرد.
نیش زنبور
از نیش زنبور عسل به علت خاصیت قلیایی و اسیدی بودن آن در درمان بیماریها، استفاده می کنند.
تولید مثل زنبور عسل
اندام های جفت گیری،در کارگرها تنها اثری از آن دیده می شود ولی در ملکه به خوبی توسعه یافته است.ملکه جوان 6 روز بعد از بیرون آمدن، با یک زنبور عسل نر جفت گیری می کند، اندام های جفت گیری نر پاره شده و در کیسه تناسلی ماده باقی می ماند و تا اینکه بعد از بازگشتن به کندو، کارگرها آن را از بین می برند. اسپرماتورزوئیدهایی که بدین صورت در کیسه ذخیره اسپرم، جای می گیرد، به کار همه تخم های لقاح یافته ای که ملکه خواهد گذاشت، بکار می رود. تخمدان های ملکه زنبور عسل پر شده و شکم را پر می کند و ظرف دو روز، شروع به تخم گذاری می کند.
* از تخم های لقاح نیافته،زنبورهای نر (هاپلوئید 16 کروموزوم) و از لقاح یافته ها، زنبورهای ماده (دیپلوئید و دارای 32 کروموزوم) تولید می شود. تخم ها تبدیل به لارو کرمی شکل کوچک فاقد پاها و چشم می شوند و از ژله شاهانه که توسط غده های حلقی کارگران جوان تولید می گردد، تغذیه می کنند. ولی لاروهای ملکه بیشتر به تغذیه شاهانه می پردازند و به همین جهت با سرعت زیاد بزرگ و تمایز می یابند.
* دم لارو چندین بار، پوست اندازی می کند روی سلول بوسیله موم پوشیده می شود. و لارو در داخل آن قرار گرفته و شفیره نام دارد و دگردیسی را کامل نموده و به کمک آرواره های زیرین، سرپوش حجره را پاره کرده و به شکل یک نوزاد جوان بیرون می آید.بعد از عمل جفت گیری زنبوران نر، به بی غذایی می افتند و می میرند.
در شماره هاي گذشته به معرفي تعدادي از بازي هاي بومي و محلي خراسان شمالي پرداختيم که طي آن افراد در گروه هاي سني مختلف قادر به بازي هاي مختلف و هيجان انگيز بودند، در اين شماره نيز به معرفي چند بازي بومي و محلي استان مي پردازيم.بازي هاي کم تحرک: بازي هاي کم تحرک با هدف سرگرمي و ايجاد نشاط و تقويت حافظه و استعداديابي دنبال مي شود. در اين بازي ها تيز هوشي و ذکاوت بيشتر اهميت دارد.اين بازي ها در فضاي باز اجرا مي شود و بازيکنان بايد همراه گروه خود در کسب امتياز تلاش کنند. برخي از اين بازي ها با شعر خواني فردي و دسته جمعي همراه است.بازي هاي کم تحرک بيشتر در بين دختران رايج است، چون به قدرت بدني و عضلاني کمتري نياز دارد. آن چه در بيشتر بازي ها اهميت دارد، توجه به ارزش ها و رفتارهاي نيک است. روحيه تعاون و همکاري، ايثار و از خود گذشتگي در اين بازي ها تقويت مي شود.سلامت فکري و بدني در اين بازي ها ارزش والايي دارد و اجراي قوانين و دستورات مربوط به بازي ها، نظم و هماهنگي را تقويت مي کند. مسئوليت پذيري و در جمع بودن، دانش آموزان را براي رو به رو شدن با مسائل و مشکلات جامعه و اجتماع آماده مي کند.در برخي بازي ها پند و اندرزهايي نهفته است که به طور ضمني به بازيکن منتقل مي شود. به طور کلي درس زندگي را مي توان از اين بازي ها فرا گرفت.اين بازي ها بيشتر با هدف اجرا در ساعت هاي تربيت بدني مدارس، گروه هم سالان و دوستان و محفل هاي خانوادگي تعيين شده است.
بازي اول: آسياب بچرخ
اهداف بازي : سرگرمي و نشاط
تعداد بازيکنان: 4 نفر به بالا
ابزار بازي: به ابزار نياز ندارد
محوطه بازي: فضاي باز
شرح بازي: بچه ها به طور دايره مي ايستند و دست يکديگر را مي گيرند. اوستا و بقيه بچه ها اشعار زير را به طور پرسش و پاسخ مي خوانند. براي سهولت، اوستا را شماره يک و بچه ها را شماره 2 ذکر مي کنيم.
1: آسياب بچرخ
2: مي چرخم
1: تندتر بچرخ
2: مي چرخم (بچه ها تندتر مي چرخند)
1: آسياب بشين
2: مي شينم (بچه ها مي نشينند)
1: آسياب پا شو
2: پا نمي شم
1: جون خاله جون
2: پا نمي شم
1: جون عمه جون
2: پا نمي شم
1: جون دايي جون
2: پا نمي شم
1: ترا به خدا
2: پا مي شم (همه با دست هاي گره کرده بلند مي شوند)
1: آسياب تندترش کن
2: تندتر و تندترش کن
و در اين جا بازي از سر گرفته مي شود، اين بازي بيشتر جنبه مشارکت گروهي، نرمش و تفريح دارد.
بازي دوم: يک دو سه در رو
اهداف بازي: سرگرمي و نشاط، افزايش هماهنگي عصبي عضلاني، تمرکز، دقت، قدرت پرش و تقويت عضلات چهار سر ران
تعداد بازيکنان: 4 نفر به بالا
ابزار بازي: يک ريسه طناب به طول حدود 4 متر
محوطه بازي: فضاي باز
شرح بازي: دو نفر از افراد دو سر يک طناب را مي گيرند و آن را به شکل دوراني مي چرخانند و بقيه افراد به صف و پشت سر هم کمي عقب مي ايستند و يکي يکي با هم هماهنگ مي کنند، با ضرب طناب به وسط مي پرند و پس از ورود او به داخل بازي بقيه افراد با هر ضرب طناب مي خوانند «يک دو سه در رو» ، در اين لحظه فردي که وسط بازي است با شنيدن کلمه «دررو» از سمت ديگر (نه از سمتي که وارد شده) خارج مي شود و نفر بعدي از سمتي که صف ايستاده است وارد مي شود و بازي به همين روش ادامه پيدا مي کند. فردي که پايش به طناب گير کند و يا نتواند به موقع خارج شود بازي را مي بازد و دور بعد نمي تواند بازي کند تا در انتها يک نفر به عنوان برنده شناخته شود.
خرگوش و شکارچي (خرگوش بي لانه)
اهداف بازي: بهبود سرعت در انجام عمل ها و عکس العمل ها، توانايي تصميم گيري در زمان کوتاه و افزايش چابکي
تعداد بازيکنان: 8 نفر به بالا
ابزار بازي: نياز به ابزاري ندارد
محوطه بازي: فضاي باز
شرح بازي: مربي يا معلم ورزش، بچه هاي داوطلب را در محوطه گرد هم مي آورد و در نزديکي گوشه هاي محوطه دايره هايي را رسم مي کند، سپس آن ها را در دسته هاي 3 يا 4 نفري تقسيم مي کند و از هر دسته يکي به عنوان خرگوش در وسط دايره ها مي نشيند و بقيه افراد گروه ها با دست به دست هم دادن و حلقه زدن در محيط دايره، لانه اي درست مي کنند و خرگوش را در وسط مي گيرند. تقسيم ها توسط مربي ، طوري انجام مي شود که 2 نفر هم به عنوان هاي شکارچي و خرگوش بي لانه در وسط محوطه به فاصله دو متري از هم، گوش به فرمان مي ايستند. به محض اشاره مربي، شکارچي، خرگوش بي لانه را دنبال مي کند تا او را با دست لمس کند و خرگوش بي لانه نيز با فرار سعي مي کند، خود را به يکي از لانه ها برساند تا از دست شکارچي در امان باشد. چون در هر لانه، فقط يک خرگوش مي تواند پناه بگيرد، ناگزير خرگوش فراري به هر لانه برود بايد خرگوش درون لانه، لانه را ترک کند و مورد تعقيب شکارچي قرار بگيرد.هرگاه شکارچي بتواند خرگوش را لمس کند، موقعيت نقش ها عوض مي شود، يعني خرگوش، شکارچي مي شود و شکارچي، خرگوش!بازي به همين صورت ادامه پيدا مي کند و به دليل اين که بازي براي افراد روي محيط دايره يا لانه، کسل کننده نباشد، به ترتيب و نوبت در نقش شکارچي و خرگوش ظاهر مي شوند.در اين بازي اگر خرگوش درون لانه با آمدن خرگوش فراري، لانه را ترک نکند، در داخل لانه نيز از دست شکارچي در امان نخواهد بود و هم چنين اگر خرگوش بدون دليل لانه اي را ترک کند، شکارچي مي تواند آن لانه را اشغال کند که در اين صورت خرگوش خطاکار، نقش شکارچي را بازي خواهد کرد.
نکات: 1- نوع ديگر از اين بازي هست که با وجود 4 خرگوش بي لانه اجرا مي شود. خرگوش هايي که لانه ندارند با شنيدن کلمه «عوض» از سوي خرگوش بي لانه، به تعويض لانه هاي خود اقدام مي کنندو خرگوش بي لانه نيز بايد حواس خود را جمع و در يک فرصت مناسب يکي از آن ها را اشغال کند.2- اين بازي با اندک تغييرهايي، نام هاي متفاوتي مانند خرگوش و شکارچي، سنجاب و روباه، خرگوش بي لانه، سنجاب بي درخت، بوحاخ توتدي به خود مي گيرد.
نتيجه بازي: با انجام اين قبيل بازي ها، مهارت هاي بدني، اعتماد به نفس، اتکا به خويشتن (چه در مراحل تحصيل و چه در مراحل کار و زندگي) در جسم و جان کودک ايجاد مي شود.
خرپشتونک
اهداف بازي: چابکي، قدرت در پريدن، کنترل بدن و تقويت عضلات کمربند شانه
تعداد بازيکنان: 3 نفر به بالا
ابزار بازي: به ابزاري نياز ندارد
محوطه بازي: فضاي باز
شرح بازي: با توجه به تعداد شرکت کنندگان چند نفر به حالت رکوع در فاصله هاي يکسان از يکديگر قرار مي گيرند. بعد بازيکنان ديگر، نوبتي از روي پشت آن ها مي پرند و اگر هر کدام پايش به پشت يکي از آن ها برخورد کند در ته صف قرار مي گيرد و او هم بايد پشت خود را خم کند و از پريدن محروم مي شود. اين بازي هم چنان ادامه پيدا مي کند تا جايي که همه افراد به جز يک نفر بازي را مي بازند. در نهايت فرد باقي مانده به عنوان نفر ممتاز شناخته مي شود و جايزه اش اين است که از تک تک افراد سواري (کولي) مي گيرد.
پليس
اهداف بازي: سرگرمي و نشاط، افزايش سرعت، چابکي و استقامت عضلاني
تعداد بازيکنان: 6 تا 12 نفر
ابزاربازي: به ابزاري نياز ندارد
محوطه بازي: فضاي باز
شرح بازي: اين بازي با 2 گروه 3 نفري آغاز مي شود. قبل از بازي، دايره اي به قطر 2 متر روي زمين رسم مي کنند و بعد از قرعه کشي و تعيين گروه آغاز کننده بازي، گروه بازنده وسط دايره قرار مي گيرد.چينش گروه بدين شکل است که يک نفر به حالت خميده (در حالت رکوع) مي ايستد و دو نفر ديگر بايد از او محافظت کنند. گروه بيرون دايره سعي مي کند، به دور از چشم محافظان به طرف شخص خميده برود و بر پشتش سوار شود. اگر کسي موفق به اين کار شود، نتيجه اش اين است که سه نفر وسط دايره بايد به سه نفر بيرون دايره تا جايگاه مشخصي که تعيين کرده اند، سواري بدهند. اگر چنان چه گروه بيرون موفق به انجام کار نشود و گروه داخل دايره با پا آن ها را بزند، گروه بيرون، بازي را مي بازد و بايد به جاي گروه داخل، وسط دايره برود. اين بازي به همين شيوه ادامه مي يابد.تنبيه و تشويق اين بازي همان سواري دادن گروه بازنده به گروه برنده است. ادامه بازي با توافق 2 گروه خواهد بود.
بازيکنان به دو گروه تقسيم مىشوند و هرکدام براى خود يک استاد انتخاب مىکنند. براى تعيين گروهى که بايد بازى را شروع کند دو استاد بين خود تر يا خشک مىکنند. استادى که برنده شده افراد خود را مىبرد و دور از چشم ياران رقيب، در گوشه ٔ خرابه يا در مکان تاريکى پنهان مىکند و خودش نزد گروه رقيب برمىگردد و به آنها مىگويد که به دنبال آن بروند. گروه رقيب از او مىپرسد: 'اشتر کجا؟' و استاد مىگويد: 'پيشتربيا' . بههمين ترتيب گروه رقيب را کمکم به محل مخفىشدن ياران خود مىبرد، وقتى خوب نزديک شدند فرياد مىزند: هوى و افراد آن از تاريکى بيرون مىريزند. گروه رقيب فرار مىکند. اگر از افراد دسته ٔ پنهانشده کسى توانست يکى از افراد فرارى را بگيرد تا محلى که بازى از آنجا آغاز شده و 'سرملّه' خوانده مىشود از او سوارى مىگيرد. گروه فرارى بايد با سرعت خود را به سرمله برساند .
تُشلهبازى (تيلهبازي) (مشهد )
به تعداد بازيکنان روى يک خط مستقيم و با فاصلهاى مساوى چالههاى کوچکى به قطر دو سانتيمتر و عمق ۲ - ۵/۲ سانتيمتر روى زمين حفر مىکنند. نفر اول بازي، تشله ٔ خود را لب چاله ٔ اول مىنشاند (در لهجه محلى شوند مىگويند). سپس نقطهاى را در امتداد چالهها با فاصله ٔ دو خانه بهعنوان نقطه ٔ شروع بازى تعيين مىکنند. بازيکنان بهترتيب از نقطه ٔ شروع تشلههاى خود را بهطرف چالهها مىزنند. در اينجا توافق مىکنند: لوکلى موکلى از سيخ تا سوزه قبوله (از سيخ تا سوزن قبول است ). در اينجا چندين وضع پيش مىآيد: يکى اينکه بازيکنى که تشله را زده است تشلهاش به لبه ٔ چاله برمىخورد و برمىگردد (لوکلي) که در اين حالت دوباره بايد آن را بزند. ديگر اينکه تشله به خانه برود يا به تشله ٔ بازيکن ديگر برخورد کند ( تير بزند) در اينصورت نيازى به تکرار بازى نيست . شکل ديگر تشله به لبه چاله بخورد و بهطرف چپ يا راست منحرف شود (موکلي) که در اينصورت بازيکن مجدداً بايد تشله را بزند . هربار که تشله بازيکنى به تشله ٔ يکى ديگر از بازيکنان بخورد يک امتياز مىگيرد. گاهى بازى بر سر پول انجام مىشود. (به ازاء هر تير مبلغى از قبل تعيين مىکنند). وقتى اين بازى دو نفره انجام مىشود، گرفتن سه خانه برابر با يک تير بهحساب مىآيد. در اينصورت وقتى هر چهارخانه گرفته شود بازى تمام مىشود .
سنگ سنگ چليپا (سبزوار )
بچهها در يک صف مىايستند و استاد در پشت سر آنها حرکت مىکند و سنگ ريزه را به طورىکه کسى متوجه نشود در دست يکى از بازيکنان مىگذارد و مىگويد: 'سنگ سنگ چليپا / نه در زمين نه در هوا.' کسى که سنگ ريزه را در دست دارد بايد قبل از اينکه ديگران متوجه شوند و او را بزنند از صف فرار کند و خود را به محلى که قبلاً در خارج از صف تعيين شده برساند. اگر کسى قبل از خارج شدن از صف او را بزند او ديگر نمىتواند فرار کند و در صف باقى مىماند. اگر خود را به محل موردنظر برساند آن وقت استاد براى هريک از بازيکنان داخل صف نامى را انتخاب مىکند. بعد از بازيکن خارج از صف مىخواهد نام بازيکنان را حدس بزند. بازيکن حدس مىزند، اگر درست بود از آن کسى که نام آن را درست حدس زده، از فاصله ٔ محلى که ايستاده تا صف کولى مىگيرد. اگر موفق نشد دو بار ديگر فرصت حدس زدن دارد اگر در اين دوبار هم نتوانست حدس درستى بزند دوباره به صف برمىگردد .
علىلمبک (مشهد )
چوبى ضخيم را روى تکيهگاهى قرار مىدهند و دو بازيکن در دو سر آن مىنشينند و چوب بالا و پائين مىرود و بچهها مىخوانند: 'علىلمبک، شاخدمبک ' .
لباس مخصوص اين کشتى شلوارى است که تا سر زانو مىرسد و روپوشى که از بافتههاى پشمى و نخى محکم محلى است و چوخه نام دارد و بدون آستين مىباشد و شالى که بازيکن به کمر مىبندد . مقررات کشتى شبيه ديگر کشتىهاى سنتى است، فقط در اين کشتى نمىتوان از يک خم و دست انداختن به پائين زانو استفاده کرد. در اين کشتى پُل زدن هم ممنوع است. بازنده کسى است که شانه آن با زمين تماس حاصل کند. قضاوت در اين کشتى با پيشکسوتانى است که باچوخه نام دارند. بنابر رسم محلى جايزه اين کشتى يک قوچ است .
کيهکيه در مىزنه؟ (طبس )
بازيکنان به وسط مىآيند و حاضران همراه با آهنگ تنبک و دايره دست مىزنند و بازى شورع مىشود. داستان مربوط به دخترى است که خواستگاران بسيارى دارد و آنها پيوسته به منزل آنها مىآيند. مادر از او سئوالهائى مىکند و جوابهائى مىشنود . نمونه ٔ متن از اين قرار است : مادر: گل پري، نازپرى - ديشب لب بومد که بود؟ کل کل غليوند چه بود؟ دختر: مرگ خودت، جون خودت کسى نبود - بچه ٔ تاجر بچه بود - تکه ٔ چپت آورده بود - بالاى سرم گذاشته بود - وقتى که من بيدار شدم - پدر سگه بجسته بود - گل سرخ و گل زرد و گل ناز - شالا من باشم و يار .
گرگم و گله مىبرم (مشهد )
يکى گرگ مىشود و ديگرى چوپان. گوسفندان پشت سر چوپان دستهاى خود را در کمر يکديگر حلقه کرده و صف مىبندند. سپس گرگ مىخواند: 'گرگم و گله مىبرم' چوپان و گوسفندان با هم جواب مىدهند 'چوپون دارم نمىذارم' به اين ترتيب هرکدام براى آن ديگرى رَجز مىخواند تا گرگ حمله مىکند و گوسفندان به اين طرف و آن طرف مىدوند. دست گرگ بههريک از بازيکنان که برسد بازيکنن مىسوزد و از بازى خارج مىشود. بازى اينقدر ادامه پيدا مىکند تا ديگر گوسفندى نماند .
گوشهبازى (مشهد )
چهارنفر در چهار گوشه ٔ اتاق مىايستند و يک نفر در وسط باقى مىماند. بهمحض شروع بازى بازيکنان بايد جاهاى خود را با هم عوض کنند و نفر وسط هم بايد سعى کند جاى يکى از آنها را بگيرد. در صورتىکه موفق شود بازيکنى که جاى خود را از دست داده در وسط مىماند .
بررسی ريشه های فساد اقتصادی در جامعه از ديدگاه قرآن
اقتصاد مايه قوام جامعه است. اقتصاد سالم در تحقق عدالت بسيار كمك مي كند؛ چنان كه تحقق بخشي از مؤلفه هاي سعادت و خوشبختي نيز به عهده اقتصاد سالم است؛ چرا كه انسان نيازمند آسايش است و تحقق آسايش در سايه اقتصاد سالم در جامعه ميسر است. هرگونه فسادي در فعاليت هاي اقتصادي به معناي فقدان عدالت و سلب آسايش از انسان و جامعه است. از اين رو ارتباط تنگاتنگي با سلب امنيت و آرامش پيدا مي كند؛ چرا كه فقدان آسايش و عدالت به معناي تهديد زندگي از جهات گوناگون است و آرامش را از انسان و جامعه مي گيرد.
به سخن ديگر، فساد اقتصادي در جامعه به معناي فقدان عدالت، آسايش و آرامش است. پس چنين جامعه اي در حقيقت فلسفه وجودي و مشروعيت بقايي خود را از دست داده و از درون فرومي پاشد؛ چرا كه هدف از جامعه و اجتماع، تحقق سعادت و خوشبختي است كه فساد اقتصادي ريشه آن را خشكانيده و از ميان برده است. از اين رو خداوند در آيات قرآني به مسئله سلامت اقتصادي و مبارزه با فساد اقتصادي توجه داشته و بخشي از آموزه هاي قرآني و احكام به اين مهم اختصاص يافته است. نويسنده در اين مطلب بر آن است تا تحليل و تبيين و نيز توصيه قرآن را از ريشه هاي فساد اقتصادي ارائه دهد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
عدالت و سلامت اقتصادي
براساس آموزه هاي قرآني، قوام جامعه به اقتصاد و سلامت آن است؛ (نساء، آيه5) چرا كه جامعه انساني به هدف دست يابي به سعادت و خوشبختي در سايه تحقق آرامش و آسايش شكل مي گيرد و فلسفه وجودي آن تحقق سعادت نسبي در زندگي دنيوي است. بنابراين، تحقق عدالت اقتصادي و سلامت آن به معناي بهره مندي انسان و جامعه از آسايش و در نتيجه آرامش نسبي خواهد بود.
البته بر پايه تحليل و تبيين قرآن از نقش و اهميت اقتصاد سالم در سرنوشت ابدي بشر اين معنا به دست مي آيد كه سعادت ابدي انسان يعني متاله (خدايي) و رباني شدن و رسيدن به كمك و آسايش و آرامش مطلق، تنها در سايه يكتاپرستي، سلامت امور اقتصادي و پرهيز از هرگونه فساد انگيزي است. (اعراف، آيه85؛ هود، آيات 84تا 86) از اين رو امور اقتصادي و معيشتي مردم و آسايش آنان، داراي جايگاهي مهم در حد مسائل اعتقادي و عبادي است. (بقره، آيات3 و 41و 43و 83و 177 و 277؛ نساء، آيه39 و آيات ديگر) بر همين اساس، حضرت شعيب(ع) اصلاح و تصحيح امور اقتصادي جامعه را هم پاي اصلاح امور اعتقادي و اخلاقي جامعه پيگيري مي كند (اعراف، آيه85؛ هود، آيات84تا 86؛ شعراء، آيات177 و 181 تا 183) پيامبر(ص) نيز به حكم آموزه هاي قرآني اين گونه عمل كرد. (همان آيات پيشين)
تحقق اقتصاد سالم در سايه عدالت است و لذا ايجاد عدالت به عنوان مهمترين هدف مأموريتي پيامبران در دستور كار قرارگرفته است (حديد، آيه5) تا شرايط به گونه اي تحقق يابد كه اقتصاد در گردش آزاد و سالمي باشد و همگان از آسايش و اقتصاد مطلوب و مناسبي برخوردار شوند و اينگونه نباشد برخي از افراد جامعه از ثروت و آسايش برخوردار شده و ديگران از آن محروم باشند. (حشر، آيه59)
از نظر قرآن هرگونه بي عدالتي عامل بدبختي و شقاوت انسان در دنيا و آخرت است. بنابراين، برپايي عدالت و قسط، مي بايست با مديريت قدرتمند (حديد، آيه25) و بهره گيري از حضور مستقيم توده هاي انساني (همان) در دستور كار قرارگيرد. از مهمترين جلوه هاي عدالت، عدالت اقتصادي است؛ چرا كه رعايت عدالت در امور اقتصادي و انصاف در اين حوزه مي تواند شرايط و بستر لازم و مناسب را براي رسيدن انسان و جامعه به سعادت دنيوي و اخروي فراهم آورد. (اعراف، آيه85؛ هود، آيات85 و 86؛ اسراء، آيه35)
به هر حال، براساس آموزه هاي قرآني، عدالت، بنياد و پايه سلامت اقتصادي و بستر رسيدن انسان و جامعه به سعادت دنيوي و اخروي يعني امنيت و آرامش و آسايش است.
عدالت گريزي عامل مفاسد اقتصادي
همان گونه كه سلامت اقتصادي در جامعه مرهون عدالت از جمله عدالت اقتصادي است، بي عدالتي و ظلم، مهمترين عامل مفاسد اقتصادي مي باشد. بنابراين، ريشه مفاسد اقتصادي را مي بايست در بي عدالتي و ظلم افراد جامعه يا خود جامعه جست. جامعه اي كه افراد آن خود را محصور در چارچوب عدالت نمي سازد و برخلاف موازين و معيارهاي عدالت فكر و عمل مي كند، دچار مفاسد اقتصادي مي شود. فساد اقتصادي كه در مقابل سلامت اقتصادي قرار مي گيرد، به اين معناست كه فكر و رفتاري، جريان سالم ثروت را از مسير طبيعي خود خارج كرده و موجبات اختلال و نقص در اين جريان مي شود. اگر رفتار صحيح اقتصادي اين گونه است كه هر كسي در هر موقعيت بتواند ازمواهب و ثروت هاي خدادادي بهره مند شود، فساد اقتصادي رفتاري است كه بيشتر يا برخي از افراد انساني را از بهره مندي محروم مي سازد.
براساس آيه 7 سوره حشر مي توان دريافت كه گردش سالم اقتصادي و بهره مندي همگان از ثروت و مواهب الهي مهمترين هدف از عدالت اقتصادي و برنامه ها و سياست هاي اقتصادي اسلام است؛ چرا كه اعمال قوانين خاص چون مساله «انفال» و «في»، به اين قصد و نيت انجام مي گيرد كه از انباشت ثروت و همچنين گردش ثروت در ميان بخشي از افراد جامعه كه از آنان به ثروتمندان و اغنياء ياد مي شود، جلوگيري شود. پس جريان سالم اقتصادي كه مبتني بر عدالت است، جرياني است كه از هرگونه فساد در بهره مندي افراد انساني جلوگيري مي كند. بنابراين، هرگونه محدوديت يا اختلال يا نقص در گردش ثروت در ميان توده هاي انساني، به معناي فساد شناخته شده و با آن مقابله مي شود.
از اين رو خداوند همان گونه كه با اقتصاد ربوي يا احتكار يا اتراف يا اسراف مقابله مي كند، با انباشت ثروت در بخشي از جامعه نيز مقابله مي كند؛ زيرا همه اينها از مصاديق مفاسد اقتصادي است كه اجازه بهره مندي به توده هاي مردم را نمي دهد و يا بخشي از افراد را محروم مي سازد.
برهمين اساس، مبارزه با مفاسد اقتصادي در دستور كار پيامبران و مديران جامعه اسلامي قرار گرفته است. (بقره، آيات 188 و 278 و 279؛ آل عمران، آيه 130؛ نساء، آيه 29؛ انعام، آيه 152 و آيات ديگر)
در اسلام با هرگونه كم فروشي يا گران فروشي (اسراء، آيه 35؛ شعرا؛ آيات 177 و 181 تا 183)، غصب اموال و تصرف بيرون از دايره مالكيت و رضايت (بقره، آيه 188؛ نساء، آيه 29)، ربا (آل عمران، آيه 130) و مانند آن به عنوان فساد اقتصادي مقابله مي شود؛ زيرا اين گونه رفتارهاي اقتصادي مهمترين مانع بهره مندي همگاني از مواهب الهي و قرار گرفتن در مسير كمالي است.
در همه اين موارد مي توان ريشه فساد را در همان عدالت گريزي جست وجو كرد؛ عدالت گريزان، قانون گريزان ماهري نيز هستند؛زيرا قانون مبتني بر اصول عقلاني، عقلايي و شرعي اجازه مي دهد تا هر كسي در هر موقعيتي بتواند از زندگي به شكل طبيعي بهره مند شود؛ اما قانون گريزان، مي خواهند تا با تغيير موقعيت خود در جامعه بر خلاف قانون، ثروت را براي خود محدود سازند و ديگران را از حق طبيعي شان محروم سازند.
از نظر اسلام و قرآن، چون هدف، گردش سالم اقتصادي در همه جامعه است، هرگونه رفتاري بر خلاف اين اصل به عنوان فساد اقتصادي شناسايي و با آن مقابله مي شود. از اين رو حتي با كنز ثروت و ثروت اندوزي برخورد مي شود؛ زيرا ثروت اندوزي نه تنها مانع از گردش سالم اقتصاد در جامعه مي شود بلكه مانع جدي در سر راه رشد شخص مي شود و او را گرفتار اتراف و اسراف مي كند. خداوند در آياتي از جمله 34 و 35 سوره توبه و نيز آيه 7 سوره حشر، بر لزوم مقابله با پديده نادرست ثروت اندوزي تاكيد مي كند. البته مراد از ثروت اندوزي در اينجا ثروت اندوزي اي است كه مانع سلامت اقتصادي و گردش سالم آن و خروج از دايره عدالت و اتراف و اسراف ومانند آن مي شود. بنابراين، اگر ثروت اندوزي به نيت و قصد افزايش ثروت عمومي جامعه و ثروت ملي و گسترش و رشد اقتصادي جامعه و مردم باشد، عملي مثبت و در چارچوب عدالت و اقتصاد سالم خواهد بود.
مفهوم شناسي اختلاس
يكي از مفاسد اقتصادي كه در جامعه امروز به عنوان پديده شوم رواج يافته، اختلاس است.
درباره معنا و مفهوم اختلاس در ميان فقيهان اختلاف است. برخي از فقها همچون شهيد ثاني در كتاب شرح لمعه اختلاس را بر مفهوم لغوي آن جاري كرده، بيان داشته اند: ربودن مال ديگري به طور پنهاني و بدون هتك حرز، اختلاس است، اما اگر توأم با هتك حرز باشد، آن را سرقت مي نامند: و لا يقطع المختلس و هو الذي ياخذ المال خفيه من غير الحرز و لا المستلب و هوالذي ياخذه جهرا و يهرب مع كونه غير محارب.
بر اين اساس، هرگاه هم ربودن و هم مال مخفي باشد، سرقت خواهد بود و اگر ربودن مخفي، اما مال آشكار باشد، اختلاس است و اگر هم ربودن و هم مال ظاهر و آشكار باشد، استلاب خواهد بود.
عده اي مانند صاحب جواهر(ره) مي فرمايند: در اختلاس، شخص با استفاده از غفلت صاحب مال، مال او را مي ربايد.
اما عده اي از فقها به تبعيت از برخي كتب لغت، اختلاس را مترادف استلاب (ربودن) مي دانند. ابن منظور در لسان العرب مي گويد: «فان اخذ من ظاهر فهو مختلس و مستلب و منتهب». چنانچه ابن حمزه در وسيله النجاه تصريح مي كند: «المختلس من يستلب الشيء ظاهرا فان اظهر السلاح فهو محارب و ان لم يظهر استحق العقوبه الرادعه ؛ مختلس كسي است كه چيزي را به طور آشكار مي گيرد؛ حال اگر با در آوردن اسلحه باشد، محارب خواهد بود وگرنه، مستحق مجازات بازدارنده (تعزيرات) مي باشد.»
به هر تقدير، اختلاس خواه به طور مخفيانه باشد و بدون هتك حرز و يا به طور آشكار، بدون نشان دادن اسلحه و يا با استفاده از غفلت مالك باشد، مرتكب آن مستحق تعزير خواهد بود، اما در قوانين عرفي، همه اين موارد تحت عنوان سرقت مطرح مي شود.
در قوانين جمهوري اسلامي، براي اختلاس معنايي گفته شده كه مرتبط با حوزه عملكردي مأمورين دولتي است. در اين قوانين براي اختلاس يك معناي عام و يك معناي خاص گفته شده است.
اختلاس در مفهوم عام و كلي، نوعي خيانت در امانت مامورين دولت نسبت به اموال دولتي مي باشد؛ اما اختلاس به معني اخص كلمه عبارت از تعديات مامورين دولتي نسبت به اموال دولت است كه بر حسب وظيفه به آنان سپرده شده باشد.
در تعريف اختلاس گفته شده كه اختلاس عبارتست از برداشت و يا تصاحب اموال دولت توسط كارمند يا مامور دولتي به نفع خود يا ديگري كه برحسب وظيفه به او سپرده شده باشد.
در اسلام، امانت داري يكي از اصول مهم اخلاقي است. در حوزه عمل اقتصادي نيز به عنوان اصل اساسي مطرح شده است. خداوند درباره شرايط مدير اقتصادي بر اصل امانت داري به عنوان شرط تصدي اقتصادي تاكيد مي كند. (يوسف، آيه 55)
كساني كه اهل خيانت هستند نمي بايست مسئوليتي به عهده آنان گذاشته شود (همان) اين افراد از نظر خداوند از دايره عدالت بيرون و جزو ظالمان شناخته و معرفي مي شوند. (احزاب، آيه 27) چرا كه ريشه خيانت در امانت همين روحيه ستمگري و ظلم ايشان است. (همان)
اختلاس، فروپاشي نظام مديريت سالم اقتصادي
اختلاس از آن جايي كه گردش سالم اقتصادي و عدالت را در بخش اقتصاد دولتي و ملي مورد تهديد جدي قرار مي دهد، بسيار خطرناك است.
هنگامي كه به ريشه اختلاس و آثار و تبعات آن مي نگريم، درمي يابيم كه خطر آن بسيار بدتر و گستره فساد و آثار تباهي آن بيشتر از هر عمل فاسد اقتصادي ديگر است.
بايد توجه داشت كه اختلاس به معناي امروزين آن چيزي جز فروپاشي نظام مديريت سالم اقتصادي در يك جامعه نيست؛ چرا كه با اختلاس، امنيت رواني جامعه نسبت به مديران و مسئولان نظام و دولت با خطر مواجه مي شود و موجب سلب اعتماد به نظام و عدالت مديران و امانت داري آنان مي شود.
جامعه وقتي به مسئولان خويش اعتماد و اطمينان نداشته باشد و آنان را شايسته نداند يا نشناسد، مديريت نظام با چالش جدي عدم مشروعيت مواجه خواهد شد؛ زيرا آنچه نظامي را مشروعيت مي بخشد، فلسفه وجودي آن يعني تامين عدالت و امنيت و آسايش است؛ در حالي كه مديريت نظام اقتصادي با تعلل خود موجب مي شود تا اين مشروعيت از ميان برود. افزون بر اين، در نظام اسلامي، مشروعيت دولت اسلامي علاوه بر مشروعيت ديني، مبتني بر مشروعيتي است كه به سبب عدالت كسب مي كند؛ اگر جامعه ديني و دولت ديني نتواند مشروعيت خود را با اعمال خويش نشان دهد، به خودي خود ساقط مي شود؛ زيرا نظامي كه فاقد عدالت و تقوا باشد، به طور طبيعي منعزل از مشروعيت مي باشد.
اختلاس و بحران مشروعيت نظام سياسي
به هر حال، فساد اقتصادي بويژه در حوزه اقتصاد دولتي يعني بيت المال مسلمين، بزرگ ترين جرمي است كه بحران مشروعيت نظام سياسي را نيز موجب مي شود و زمينه را براي بسياري از مشكلات ديگر اجتماعي فراهم مي آورد. مبارزه با هر فساد در حوزه اقتصاد دولتي بويژه در رفتارهاي خيانت آميز مسئولان از جمله اختلاس وظيفه اصلي همه كساني است كه مي خواهند دولت اسلامي مبتني بر عدالت و به دور از فساد و ظلم را پي ريزي كنند.
از نظر آموزه هاي قرآني، بر مسئولان و رهبران جامعه اسلامي است تا با نظارت دقيق در همه ابعاد و مسايل اقتصادي جامعه، اجازه دهند تا مديريت سالم اقتصادي و جريان سالم گردش اقتصادي در جامعه شكل گيرد و هرگونه عاملي را كه به اين هدف ضربه مي زند شناسايي و با ريشه ها و شاخه هاي آن مبارزه كرده و آن را از ميان بردارند.
اگر اصلاحات اقتصادي و مبارزه با فساد در سطح پايين دستي جامعه يعني رفتارهاي اقتصادي مردم امري واجب و لازم است، اصلاحات در سطوح عالي و كلان امري ضروري تر و بايسته تر است. اگر پيامبران ماموريت دارند تا به اصلاح اقتصادي اقدام كرده و عدالت از جمله عدالت اقتصادي را انجام دهند (حديد، آيه 52) بر ايشان است كه اين اصلاحات را در سطوح ملي و عالي تر نيز به شدت پي گيري كرده و تحقق بخشند (حشر، آيه 7) بنابراين، مقابله با مفساد اقتصادي در سطوح ملي و كلان، از جمله اختلاس و خيانت در امانت و تصرفات غيرقانوني مسئولان مي بايست به شدت مورد پي گيري و ردگيري باشد و تا قطع دست مفسدان اقتصادي از اصلاح در اشكال گوناگون كوتاه نيايند.
شناسايي مشكلات قانوني و موانع اقتصاد سالم، تدوين و تهيه قوانين مناسب و شناسايي مديران امين و لايق و خبير و نظارت دايمي از جمله راهكارهايي است كه قرآن براي تحقق هدف اصلي يعني سلامت اقتصادي جامعه و رشد و بالندگي مردمان پيشنهاد مي دهد؛ چرا كه هرگونه اختلال در نظام سلامت اقتصادي جامعه به معناي جنگ با خدا و جامعه ايماني و سالم است. (بقره، آيه 972) كساني كه به اقتصاد سالم، آن هم در حوزه اقتصاد كلان و دولتي ضربه وارد مي كنند مي بايست به عنوان نه تنها مفسد بلكه محارب شناخته شده و دست هاي آنان قطع شود.(همان) و ريشه حضور آنان در اقتصاد جامعه بريده شود و اجازه هرگونه دخالت از آنان سلب گردد.
تریاکاز شیره گیاه خشخاش با نام علمی « پاپاور سومنیفروم » به دست می آید. در حدود بیست نوع آلکالوئید مجزا ازتریاکمشتق می شود که معروفترین آنها مرفین است . آلکالوئیدهای نیمه مصنوعی که از مرفین ساخته می شوند شامل هروئین،کدئینوهیدرومرفین هستند. مواد کاملاً مصنوعی شبهتریاککه در آزمایشگاه ساخته می شوند شامل مپریدین،متادونوپروپوکسیفن می باشند.
همه گیری شناسی :
در مملکت ما ایران،بیشترینمادهای که توسط معتادان مصرف می شود،خودمادهاصلی یعنیتریاکاست که با توجه به عدم کشت خشخاش در ایران،اینمادهبصورت قاچاق از خاور دوروخاورمیانه از طریق مرز زمینی افغانستانوپاکستانوارد کشور می شود. چون در گذشته در ایران خشخاش کشت می شد،دسترسی بهتریاکدر روستاها بیشتر بود،اما امروزه چون از طریق شهرهای بزرگ توزیع می شود،دسترسی به آن در شهرها بیشتر است. متاسفانه بخاطر عدم همکاری معتادان هنوز آمار دقیقی از اعتیاد بهتریاکدر کشور ماوجود ندارد. مصرفتریاکدر چینوخاور نزدیک تا همین سالهای اخیر بطوروسیعی رواج داشت. استخراج آلکالوئیدهای فعالتریاکوهمچنین اختراع سوزنهای زیر جلدی برای استفاده از مرفین باعث شد که مصرفتریاکوآلکالوئیدهای آن در غرب هم افزایش یابد.
سبب شناسی :
علتهای اعتیاد بهتریاکزیاد است. بطور کلی کنجکاویوفشارهای اجتماعی قویترین عوامل برای شروع استفاده از موادمخدراست. افرادی که در طبقات اجتماعی ـ اقتصادی پائین قرار دارند،در خطر بیشتری برای اعتیاد بهتریاکهستند ؛ اما اعتیاد بهتریاکبه طبقات اجتماعی ـ اقتصادی بالا هم گسترش یافته استومتاسفانه در قشر تحصیلکرده هم روبه گسترش است. در دسترس بودنتریاکواستفاده قبلی از مواد روانگردان مانند حشیش،شخص را به استفاده ازتریاکمستعد می نماید. بعضی ها معتقدند که سیگار روزنه ای برایورود به دنیای موادمخدراست. افرادی که پدرومادر آنها از هم جدا شده اندوافرادی که یکی از اعضای خانواده شان معتاد هستند،بیشتر در معرض خطر اعتیاد می باشند. سه چهارم از نوزادانی که از مادران معتاد متولد می شوند علائم قطعمادهمخدررا تجربه می کنندواعتیاد نوزادانوشیرخواران از معضلات اجتماعی بسیار دردناک برای هر جامعه است. نزدیک به 90 درصد از معتادان بهتریاکیک اختلال روانی مشخص دارند که این اختلال در اغلب موارد افسردگی است. شخصیت ضد اجتماعیواضطراب هم از اختلالات شایع در میان معتادان بهتریاکاست.
قدیمی ترینوسیله استفاده ازتریاکوافور است که از یک حلقه سفالی یا چینیویک دسته چوبی ساخته شده است. وسایل دیگر مانند قلیانهای کوچکویک لوله ساده نیز برای استعمالتریاکاستفاده می شود که در همه این موارد با سوزاندنتریاکآلکالوئیدهای آن تصعیدواستنشاق شدهواز راه تنفسی جذب می شود. راه دیگر استفاده ازتریاکراه خوراکی است که از مخاط گوارشی جذب می شود. یک راه بسیار خطرناکدیگر که بندرت استعمال می شودجوشاندنوتزریق سیاه رگیتریاکاست که علاوه بر خطر مسمومیت شدید باتریاکبه دلیل استفاده از سرنگهای آلوده مشترک،خطر ابتلاء به هپاتیتوایدز را هم بدنبال دارد.
آلکالوئیدهایتریاکاثرشان را با چسبیدن به گیرنده های خود در دستگاه عصبی اعمال می کنند. در سال 1974 میلادی یک عامل داخلی با اثرهایی شبیه بهتریاککشف شدوانکفالین نام گرفت. چندین شکل از اینمادهاز مغز جدا شد که در کل آنها را آندورفین نام نهادند. آندورفین ها در انتقال عصبی شرکت دارندوبرای از بین بردن درد در بدن بکار می روند. هنگامی که شخص دچار صدمه جسمی می شود،این مواد بطور طبیعی آزاد می شوندومسئول از بین بردن درد در مواقع صدمه حاد به بدن هستند. هروئین بسیارقویتر از مرفینوبیشتر از آن محلول در چربی است،در نتیجه در مدت زمان کوتاهتری از سد مغزی عبور نمودهوشروع اثر آن سریعتر است. کدئین بطور طبیعی در حدود نیم درصد درتریاکوجود دارد. بعد از جذب،کدئین مقداری تبدیل به مرفین می شودوبه گیرنده های عصبی مرفین می چسبد. مواد مصنوعی مانند متادون،مپریدینوپنتازوسین هم به گیرنده های مرفین می چسبند. تغییر در تعداد گیرنده های مرفین در اثر تماس مداوم باتریاکصورت می گیردوباعث ایجادوابستگی می شود. با چهار بار استفاده مداوم ازتریاکتحمل شخص نسبت به آن بالا می رود. اما برای ایجاد شدن علائم قطع دارویعنی ایجادوابستگی بدنی تعداد دفعات بیشتری لازم است.
اگر چه آلکالوئیدهای زیادی درتریاکوجود داردواین روزهاتریاکهایی که بدست مردم می رسد بسیار بسیار ناخالص استوهر گونه تظاهرات بالینی غیر مترقبه ای ممکن است با مصرفتریاکهای ناخالص اعم از مرگ ناگهانی،سکته قلبیومغزی،استفراغ،سر درد،سرگیجه،جنون آنیوروان پریشی اتفاق بیفتد،با اینوجود نشانه های بالینی مرفین را می توان بعنوان الگویی برای بقیه مواد خانوادهتریاکبکار برد. تسکین،چرت زدن،تغییرات خلقیوابری شدن قوای مغزی بدنبال استفاده از 5 تا 10 میلی گرم مرفین بوجود می آید.
اثرات تسکینی بیست دقیقه بعد از تزریق سیاهرگی یا یک ساعت بعد از تزریق زیر جلدی به حد اکثر خود می رسدوچهار تا شش ساعت بسته به نوعمادهمخدر،مقدار آنوتاریخچه قبلی دریافت داروطول می کشد. علائم دیگر شامل احساس گرما،سنگینی دستوپاوخشکی دهان است. صورتوبخصوص بینی ممکن است به خارش بیفتدوبرافروخته شود که شاید بخاطر آزاد شدن هیستامین باشد. بعضی از بیماران دچار سرخوشی می شوند که ممکن است ده تا سی دقیقه طول بکشد. در کسانی کهتریاکیا هروئین را بصورت تزریق سیاهرگی استفاده می نمایند،یک احساس اوج آنی به آنها دست می دهد که به سبب سریع رسیدن مواد به مغز است.
اثر ضد درد مرفین انتخابی است. درواقع آستانه تحریک انتهای عصبی به تحریک دردناک تغییری پیدا نمی کندوانتقال عصبی درد هم بدون تغییر باقی می ماند . تنها درکوحس درد است که تحت تاثیر قرار می گیردودرواقع بیمار نسبت به درد بی تفاوت می شود. بسیاری از افراد که اولین بارتریاکرا تجربه می کنند،نه تنها سرخوش نمی شوند،بلکه حالشان بد می شودوتهوعواستفراغ پیدا می کنند. مرفین تضعیف کننده دستگاه تنفسیاستواین عمل را با اثر مستقیم بر روی مرکز تنفسی در ساقه مغز اعمال می کند. در انسان،مرگ در اثر زیادی مصرفتریاکتقریباً همیشه به سبب ایست تنفسی است. تغییر در فشار خون،ضربان قلبوگردش خون مغز هم ممکن است ایجاد شود که در مقایسه با تغییرات تنفسی اهمیت زیادی ندارد. مرگ ناگهانی با مصرف مقادیر ناچیزی ازتریاکبه سبب بوجود آمدنواکنشهای حساسیتی،شوک آنافیلاکتیکوورم ریه ها ممکن است اتفاق بیفتد. اثرات دیگر مرفین شامل تنگ شدن مردمک چشم،انقباض عضلات صاف،مانند عضله رحمومجاری صفراویویبوست است.
مسمومیت باتریاککه بعد از مصرف مکرر آن اتفاق می افتد،بصورت تغییرات خلقی،اختلالات روان تنی،خواب آلودگی،اختلال در تکلمواختلال در حافظهواز بین رفتن حضور ذهن خود را نشان می دهد. اگر مقدارتریاکخیلی زیاد باشد،حیات شخص را به مخاطره می اندازد که از علائم آن می توان به عدم پاسخ به تحریک دردناک،اغماء،تنفس ضعیف،سرد شدن بدن،کاهش شدید فشار خون،شوکوکند شدن ضربان قلب اشاره کرد. مرگ معمولاً در اثر ایست تنفسی است.اصولاً در بیماری که با حالت اغماء،تنگی مردمک چشموضعف تنفسی به بیمارستان آورده می شود،حتماً باید به مسمومیت باتریاکومشتقات آن مشکوک شد.
علائم قطع مرفین معمولاً در خلال شش تا هشت ساعت بعد از آخرین مصرف در کسی که یک تا دوهفته بطور مداوم ازتریاکاستفاده نموده باشد،بوجود می آید. این علائم در روز دوموسوم به حداکثر میزان خود می رسدودر خلال هفت تا ده روز بتدریج کم می شود. علائم قطع متادون معمولاً یک تا سه روز بعد از آخرین مصرف شروع شدهوده تا چهارده روز کامل می شود. بعنوان یک اصل کلی،موادی که طول مدت اثرشان کوتاه تر است علائم قطع شدیدتروکوتاه مدت تری ایجاد می کنندوآنهایی که طول مدت اثرشان طولانی تر است،علائم قطعشان خفیف تروطولانی تر است. بسیاری از علائم قطعتریاکشبیه به افزایش فعالیت دستگاه عصبی سمپاتیک در بدن است.
به هم خوردن تنظیم سیستم حرارتی بدن که شامل تب هم می شود.
یک معتاد بندرت در اثر ترک اعتیاد می میرد مگر اینکه از قبل به یک بیماری شدید جسمی مثل بیماری قلبی مبتلا باشد. حالتهایی مانند بیخوابی،کند شدن تعداد ضربان قلب،تغییرات حرارت بدنوویار شدید برای استفاده مجدد ازتریاکممکن است تا ماهها بعد از قطع مصرفتریاکدر بدن باقی بماند. بیشتر علائمی که برای قطعتریاکذکر شد،حالتی شبیه به تصویر بالینی یک آنفلوانزا می باشد.
برایدرماناعتیاد بهتریاکعلاوه بردرماندارویی،رواندرمانیهم لازم است. معمولاً افرادی که بطوردراز مدت بهتریاکوابسته اند،بیشتر مناسب برایدرمانداروییهستند،ولی در موردافرادی که مدت کوتاهی از اعتیادشان می گذرد رواندرمانیموثرتر است. اساسدرماندارویی اعتیاد بهتریاک،بر سم زدایی تدریجی استوار است. دارویی که برای سم زداییتریاکبکار می رود،می بایست خصوصیات زیر را داشته باشد :
در صورت دارا بودن این خصوصیات،می توان دارورا آرام،آرام کم کردهوآن را قطع نمود. متادون یک داروی بسیار مناسب برای ترک اعتیاد بهتریاکاست.طول مدت اثر متادون از 24 ساعت هم بیشتر است. اگر چه متادون هم خود یک دارویمخدراستوبا قطع آن بیمار دچار علائم قطع می شود اما کم کردن تدریجی آن ازتریاکوهروئین راحت تر است. اخیراً کلونیدین که یک داروی ضد فشار خون استوروی دستگاه اعصاب مرکزی اثر نمودهواثر سمپاتیک را کم می کند،مورد استفاده قرار گرفته است. چون کلونیدین از ترشح نور اپی نفرین جلوگیری می کند،باعث می شود که علائم پرکاری سمپاتیک که در اثر قطعتریاکایجاد می شود،بوجود نیاید.
4) متادون بندرت باعث ایجاد چرت آلودگیویا افسردگی می شود.
5) مهمتر از همه اینکه متادون به شخص اجازه می دهد تا به فعالیت های روزانه خود ادامه دهدومرتکب کارهای خلاف برای بدست آوردن موادمخدرنشود.
تنها زیان متادون این است که شخص به یکمادهمخدرکه همان متادون باشد،معتاد استوتصور می شود که مزیت کلونیدین بر متادون،مخدرنبودن کلونیدین استوشخص به آن اعتیاد پیدا نمی کند. در حالی که ترک اعتیادوسم زداییتریاکاز بدن بسادگی صورت می گیرد،اما بازگشت مجدد به اعتیاد باتریاکبه طور قابل توجهی زیاد است.
در این روش اشخاصی که برای ترک اعتیاد دور هم جمع می شوند،همه دچار یک مشکل بنام اعتیاد هستند. برای پیوستن به این گروه شخص باید انگیزه قوی برای ترک اعتیاد داشته باشد. داشتن سرگرمی های سالموایجاد اعتماد به نفس از عوامل بسیار مهم در ترک اعتیاد است. یکی از مسائل مهم که در کشور ما خانواده ها بایستی به آن خیلی توجه نمایند،دوستان فرد معتاد است. معاشرت با افراد معتاد خواه ناخواه شخص را به دام اعتیاد می کشاندوبریدن از دوستان معتاد در ترک اعتیاد بسیار موثر است. روش مراکز بازپروری معتادین هم اغلب بر گروهدرمانی استوار است.
انسان در دنياي تضادها، گرفتار مشكلات فردي و جمعي و يا رواني و جسماني بسيار است. كسي را نمي توان يافت كه از مشكلات و معضلات سخن نگويد و يا از آن ننالد. از اين رو، شناخت و يافتن راهكارهايي براي برونرفت از اين مشكلات، دغدغه هر انساني است. حتي كساني كه از راهكارهاي موفقيت، سخن مي گويند و طرح ها و پيشنهادهايي را در اين زمينه ارايه مي دهند، در حقيقت به نوعي سخن از راه هاي برونرفت از مشكلات و دشواري هايي مي كنند كه مانع عمده در سر راه تحقق آرماني است كه از آن به عنوان موفقيت ياد مي كنند. مقاله حاضر در صدد تبيين راهكارهاي قرآن جهت برون رفت از مشكلات روحي و رواني است كه با هم آنرا از نظر مي گذرانيم .
چگونگي مواجهه با مشكلات
برخي از مشكلات و دشواري ها به گونه اي است كه انسان حتي با عقل جمعي و مشاوره با ديگراني چون استادان آگاه و كارشناسان نمي تواند راهي براي بيرون آمدن از آن بيابد. مواردي كه به حق مي توان گفت كه انسان در آن حالت از همه كس و همه چيز نوميد مي شود و همه درهاي رهايي را به سوي خود بسته مي بيند. در اين گونه موارد است كه پاي رمالان و دلالان باز مي شود تا با سركيسه كردن مردم راه برونرفت را در اختيار ايشان بگذراند. راه هايي چون فال قهوه و پيش گويي و ورد و جادو و جفر و اسطرلاب از روش هاي كساني است كه وامانده و نوميد از يافتن راهي معقول و معمول براي رهايي از مشكلات خود هستند. برخي نيز در اوج مشكلات به جهت سستي بنيادهاي بيشني و گرايشي دست به خودكشي مي زنند. در حقيقت به جاي حل و فصل مشكلات مي كوشند تا با پاك كردن صورت مساله يعني خويشتن خويش، از رنج مشكلات و گرفتاري ها برهند. اين اوج نوميد و ياس است كه خداوند از آن به قنوط تعبير مي كند و در قرآن مي فرمايد: اذا مسه الشرفيؤس قنوط (فصلت آيه 49)؛ هنگامي كه به آنان شر وبدي مي رسد (و گرفتار مشكلات و ناملايمات زندگي مي گردند پس مايوس و نوميد مي گردند. در جايي ديگر اين افراد و اشخاص را انسان هايي گمراه مي شمارد كه حق و راه درست را نشناخته و بدان سو نمي روند: و من يقنط من رحمه ربه الا الضالون (حجر آيه 56)؛ و جز گمراهان كسي از رحمت پروردگارش مايوس و نوميد نمي شود.
علوم غريبه و راهكارهاي پيشنهادي آن
برخي با توجه به تاييد علوم و دانش هايي كه در اصطلاح از آن علوم غريبه ياد مي كنند مي كوشند با استمداد و ياري از آن مشكلات خود را كه از طرق عادي و معمولي و اسباب ظاهري و طبيعي قابل حل و فصل نيستند، حل نمايند. در برخي از آيات و حتي روايات از توانمندي هاي برخي از افراد چون هاروت و ماروت (بقره آيه 102) و جنيان كه داراي قدرت فوق العاده اي بوده اند (نمل آيه 39 و 40 نيز جن آيات 6 و 7) سخن رفته است. سحر و جادو در برخي موارد تاييد شده و اين دانش ها به عنوان علومي ياد شده است كه توانمندي هاي خاصي براي انسان فراهم مي آورد. از اين رو هر چند كه برخي از رفتارها و استفاده ها و يا سوء استفاده ها مورد نكوهش و سرزنش قرار گرفته است ولي اصل آن مورد ترديد نيست. از اين رو برخي بر اين باورند كه مي توان با استفاده مشروع از اين علوم و دانش ها به مقصد و مقصود رسيد و مشكلات را از پيش رو برداشت. اما ناگفته نماند كه اين علوم و دانش ها در اختيار هر كسي نيست و افزون بر دور بودن از دسترسي توده مردم، موجبات سوء استفاده نيز در آن فراوان است. اين را ه ها نه تنها در اختيار همگان نيست بلكه دغل كاران در اين عرصه زياد هستند. افزون بر اين كه اين علوم و دانش ها به گونه اي نيست كه عموم مردم بتوانند از آن بهره گيرند. بنابر اين بهترين راهكار آن است كه انسان با استفاده از كوتاه ترين و مناسب ترين و درست ترين و كم هزينه ترين راه كه در اختيار همگان است به مقصد و مقصود دست يابد. اين راه همان چيزي است كه ما از آن به راهكارهاي قرآني براي برونرفت از مشكلات و معضلات دنيايي و اخروي، مادي و معنوي ياد مي كنيم.
نگاه قرآن به علل مشكلات
قرآن براي مشكلات و دشواري ها وبدي هايي كه انسان بدان گرفتار مي شود عللي را بيان مي كند. شناخت اين علل مي تواند براي درك و فهم بهتر راهكارهايي كه قرآن براي برونرفت از مشكلات ارايه مي دهد مفيد وسازنده باشد؛ زيرا بدون شناخت علت هاي پيدايي مشكلات نمي توان به راهكارهاي برونرفت دست يافت و يا اگر راهكارهايي ارايه مي شود بدان اعتماد و عمل كرد. به عنوان نمونه كساني كه به سوي رمل و جفر و اعداد كشيده مي شوند ميان مشكلات و راهكارهايي كه اين دسته افراد و اشخاص ارايه مي دهند نوعي رابطه علي و معلولي مي يابند و مي كوشند تا با برطرف كردن (دفع و يا رفع) آن بتوانند از مشكلات برهند و به موفقيت دست يابند. اين دسته افراد دست كم به رابطه همبستگي ميان مشكلات و مثلا رمل اعتقاد دارند و بر اين باورند كه رمل مي تواند اين دسته از مشكلات را بردارد. ايجاد محبت يا دشمني با ورد و يا دعاي خاص به معناي باور به نوعي همبستگي ميان دو پديده است. اين باور است كه فرد را به سوي دعانويس و يا رمال مي كشاند.
بنابراين براي فهم درست راهكارهاي قرآني براي برون رفت از مشكلات و معضلات، شناخت عللي كه قرآن براي مشكلات بيان مي كند مي تواند مفيد باشد. از اين رو مي بايست پيش از بيان راهكارهاي قرآني براي برون رفت از مشكلات مختلف و متعدد، به بيان عللي بپردازيم كه قرآن آن ها را به عنوان علل مشكلات به صورت صريح و بي پرده و يا در قالب مثال و غيرمستقيم بيان و مطرح كرده است.
راهكارهاي برون رفت از مشكلات از نگاه قرآني
قرآن براي برون رفت از همه مشكلات حتي آنهايي كه بيرون از اراده و اختيار ماست و در حقيقت مي توان آن را مشكلات طبيعي دنيا دانست راهكارهايي را ارايه داده است. اين راهكارها، افزون بر راهكارهايي است كه قرآن به عنوان راهكارهاي عادي و معمولي و از طريق بهره گيري از ابزار و اسباب دنيوي ارايه مي دهد. به اين معنا كه انسان براي رهايي از مشكلات مي تواند از سازوكارهايي استفاده كند كه وي را از مشكلات رهايي مي بخشد. اين راه ها را مي توان در حوزه هاي مختلف و با بهره گيري از پيامبر باطني يعني خرد و عقل و ديگر اسباب به دست آورد. چنان كه گفته شده است كه براي هر دردي مادي درماني است. استفاده از دارو و پزشك و مانند آن در درمان بيماري ها از راه هايي است كه خرد بشري به آن مي رسد. در برخي از روايات معتبر اسلامي آمده است كه: ان الله يابي ان تجري الامور الا باسبابها؛ اين كه خداوند پرهيز دارد كه امور دنيا به جز از راه سبب ها جريان پيدا كند. به اين معنا كه براي هر مسئله اي راه و سببي ماده و تكويني و طبيعي قرار داده است. اما سخن اين است كه وقتي انسان از اين اسباب به هر دليلي بهره نتواند بگيرد و يا به سختي و دشواري از آنها استفاده كند و يا در مقام نوميدي از اسباب قرار گيرد چه راه كاري را قرآن براي اين مرحله و مرتبه قرارداده است؟ آيا اصولا سازوكاري براي اين مرتبه و مرحله است؟ اگر راهكاري وجود دارد آن چيست؟ آيا رمل و جفر و پناه بردن به سحر و جادو و ديگري شيوه و علوم كه در اصطلاح به آن علوم غريبه گفته اند امري درست است. اگر اين راه كار نادرست و يا براي عموم قابل دسترسي نباشد آيا اسلام و قرآن راهكاري عام و كلي و براي همگان قرارداده است؟ آن راهكار پيشنهادي و سازوكاري قرآني براي برونرفت از چنين مشكلاتي و همه مشكلات چيست؟ در اين نوشتار كوشش مي شود تا روش و يا روش هاي برونرفتي كه قرآن بدان اشاره كرده را و بسيار بر آن تأكيد داشته و در آيات بسياري بدان پرداخته و به عنوان اصل كلي به انسان تعليم داده است، شناسايي و بيان شود.
1- استغفار: يكي از مهم ترين راهكارهاي قرآني براي برونرفت از مشكلات استغفار است. استغفار به معناي درخواست پوشش و گذشت و آمرزش است. (مفردات راغب) به اين معنا كه انسان از خدا مي خواهد كه وي را ببخشد و در حق وي گذشت نمايد و او را به رحمت خود پوشش دهد. اين واژه در اصطلاح قرآني به معناي درخواست زباني يا عملي آمرزش و پوشش گناه از خداوند به هدف مصونيت از آثار بدگناه و عذاب است. (كشف الاسرار ج2 ص46 و نيز التحرير و التنوير ج4 ص92). استغفار با توبه اين تفاوت را دارد كه استغفار آمرزش خواهي از گناهان براي پيراستن روح است و توبه اقدام براي آراستن روح به صفات پسنديده اي چون توحيد مي باشد. (الميزان ج10 ص140) و يا استغفار درخواست آمرزش از گناهان پيشين و توبه پشيماني و بازگشت به خدا درباره گناهاني است كه امكان دارد در مقام عمل انجام دهد. (تفسير كبير فخر رازي ج17 ص181) آيات بسياري در قرآن به مسئله استغفار پرداخته است و ارزش و جايگاه و اهميت آن را نشان داده است. (68بار) در آياتي از قرآن به پيامبر با آن كه اهل عصمت و طهارت است مي فرمايد كه به سوي خداوندت استغفار كن. در آياتي نيز به مؤمنان دستور مي دهد كه استغفار كنند. و يا اين كه اهل استغفار در سحرگاهان باشند. پس از بيان اهميت و ارزش استغفار به بيان اين راهكار براي برونرفت از مشكلات و معضلات فردي و جمعي اشاره كرده و مي فرمايد: دوعامل اصلي و كلي است كه حتي عذاب هايي طبيعي و غيرطبيعي چون سيل و زلزله و جنگ و عذاب استيصالي و از ميان بركن را از انسان دور مي سازد. يكي وجود پيامبر(ص) است و ديگري استغفار مي باشد. (انفال آيه33) حضرت اميرمؤمنان(ع) مي فرمايد: در روي زمين دو وسيله و ابزار امنيت از عذاب الهي وجود داشت: يكي از آن دو وجود پيامبر(ص) بود كه با رحلت آن حضرت برداشته شد و انسان ها از آن محروم شدند ولي ديگري كه استغفار است همواره براي همگان تا قيامت وجود دارد. پس بدان تمسك جوييد و چنگ زنيد و آن گاه آيه 33سوره انفال را خواند. (نهج البلاغه حكمت88) استغفار تا آن اندازه مهم و ارزشمند نشان داده شده است كه حتي عذاب يعني كيفر اعمالي كه در دنيا انسان به جهت تكوين و يا تشريعي بدان مبتلا و گرفتار مي گردد، از وي و يا جامعه برداشته مي شود. انسان با استغفار مي تواند از اين دسته عذاب هاي دنيوي و اخروي كه به جهت بازتاب و واكنش طبيعي اعمال گريبان گير او مي شود رهايي يابد. از مهم ترين آثار استغفار كه در آيات قرآن بدان اشاره شده مي توان به پيشگيري از عذاب الهي (انفال آيه33)، آمرزش گناهان (نوح آيه10) افزايش روزي (نوح آيه11)، ازدياد فرزندان (نوح آيه12) رفاه و عمر طولاني (هود آيه3) نام برد. قرآن بيان مي دارد كه بهترين زمان استغفار سحرگاهان است (ذاريات آيه18 و نيز آل عمران آيه17 و نيز يوسف آيه98) زيرا حالات و موقعيت هاي مختلف زماني و مكاني نقش اقتداري (مزمل آيه6) و ويژه اي برخوردار است چنان كه درباره ليله القدر گفته شده است و (قدر آيه1) و در مقاله اي بدان پرداخته شده است. شمار آن چنان كه در قرآن آمده است مي بايست كثير باشد تا اسم مستغفر در سحرگاهان بر او صدق كند و از مصاديق آن گردد. (ذاريات آيه18) كثير در آيات قرآن به معناي بيش از هفتاد آمده است. در تفسيري از علي بن محمد الهادي(ع) درباره معناي كثير آمده است كه قرآن به پيامبر(ص) فرموده است كه خداوند تو را در مواطن كثير ياري داده است و آن حضرت بيان مي دارد كه شمار غزوه و سرايا آن حضرت بيش از هفتاد تا هشتاد بوده است بنابراين كثير به معناي بيش از هفتاد است. از اين رو كسي كه مي خواهد استغفار نمايد مي بايست در سحرگاهان و بيش از هفتاد بار به طور استمراري استغفار كند تا مصداق اهل استغفار شود. اما پيش از اين كه به اين روايات تفسير تمسك شود، قرآن خود به صراحت به عدد هفتاد اشاره كرده است: «استغفر لهم او لاتستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعين مرده فلن يغفرالله لهم (توبه آيه80) چه برايشان آمرزش بخواهي و يا نخواهي يكسان است حتي اگر برايشان 70بار آمرزش بخواهي خدا آنان را نمي آمرزد. در اين آيه به صراحت از عدد70 ياد شده است كه مي رساند 70عدد مطلوبي است كه مؤمن مي تواند با آن خود را در شمار مستغفران قرار دهد و از گناهان و مشكلات دنيوي و اخروي و نيز مادي و معنوي برهاند.
2- توبه: ديگر راهكار قرآن براي برونرفت از مشكلات دنيوي، توبه است. حضرت آدم پس از گرفتاري به دست ابليس به درگاه خداوند توبه كرد و با بيان توبه خود را از بسياري از بازتاب و پيامدهاي عمل برهاند. (بقره آيه 37) حضرت يونس(ع) پس از گرفتاري در شكم ماهي كه خداوند از آن به ظلمات تعبير مي كند با بيان توبه و اقرار به گناهان (البته مي تواند اقرار به گناه در پيشگاه الهي به عنوان يك راهكار جداگانه مطرح گردد چنان كه حضرت موسي(ع) و برخي ديگري از پيامبران با اين روش از مشكلات و پيامدهاي طبيعي رفتار و اعمال خود رهايي يافتند) در پيشگاه الهي توانست از پيامدهاي رفتار خود برهد كه در ميان مردم از آن جمله به ذكر يونسي ياد مي شود. قرآن اين ذكر را اين چنين بيان مي دارد: لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين؛ جز الله خدايي نيست، پاك و منزه هستي، و من از ستمكارانم. (انبياء آيه 88) قرآن از مشكلي كه يونس بدان گرفتار شده بود به ظلمات ياد مي كند كه نشان دهنده شدت و تعدد مشكلي بود كه آن حضرت به جهت اعمال و رفتار خود بدان گرفتار شده بود.
3-توسل و شفاعت: گاه از اين راهكار به وسيله نيز ياد مي شود. (وابتغوا اليه الوسيله؛ مائده آيه 35 و نيز اسراء آيه 57) وسيله و يا عروه الوثقي (بقره آيه 652 و نيز لقمان آيه 22) و يا كلمات (بقره آيه 37) هر چيزي است كه انسان با قراردادن آن به عنوان واسطه مي كوشد تا از مشكلاتي كه بدان گرفتار آمده است رهايي يابد. انساني كه خود از جايگاهي برخوردار نيست و نمي تواند به طور مستقيم اقدام كند به كمك افراد و اشخاصي كه در نزد خداوند از وجاهت و مقام خاصي برخوردار مي باشند كمك و ياري مي جويد تا آنان واسطه شوند و كمك كنند تا بتواند از مشكلاتي كه به جهت رفتار و يا اعمال و يا حتي به طور طبيعي به عنوان آزمون و يا طبيعت تضادي دنيا بدان گرفتار آمده است رهايي يابد. اين افراد مي توانند شهيدان و افراد صديق و صالحان و پيامبران باشند؛ يعني كساني كه خداوند به آنان نعمت خاص بخشيده است و جزو منعمان درگاه ايزدي هستند (نساء آيه 69) كساني كه ما هر روز در نماز و نيايش خويش از خدا مي خواهيم ما را در راه آناني قرار دهد كه در راه مستقيم و صراط الهي هستند. اين افراد كساني هستند كه مي توانند به عنوان شفيعان عمل كنند و ما را از مشكلات برهانند. كساني كه در نماز شب از آنان به عنوان شفيع ياد مي شوند تا پس از استغفار و توبه دست ما را گرفته و دستگير ما باشند (عروه الوثقي). در قرآن همه اينان به عنوان شفيعان مطرح شده اند. ولي با اين همه مي توان گفت كه در اين ميان آناني كه پيامبران و اين شفيعان در هنگام گرفتاري و مشكلات به دامن ايشان چنگ مي زدند از جايگاه و مقام برتري برخوردارند كه مي بايست به عنوان شفيعان بدان ها رجوع كرده و از آنان ياري و كمك خواست. اينان كلمات نوري هستند كه بسياري از مقربان درگاه ايزدي به آنان توسل جسته و شفاعت ايشان را خواستار شدند. اگر ما توبه را به عنوان اصلي جداگانه فرض كرديم و يا استغفار را به عنوان اصلي ديگر و مستقل بيان كرديم مي توانيم بگوييم كه از نظر جايگاه به مقام شفاعت ايشان نمي رسد؛ زيرا كسي كه به مقام ايشان باور داشته باشد مانند كسي است كه تمام را در اختيار دارد. به سخني ديگر چون كه صد آمد نود هم پيش ماست. كسي كه قايل به مقام و جايگاه اين انوار و كلمات ربويي و الهي باشد مي داند كه با چه كسي سخن مي گويد و از چه كسي كمك و ياري مي جويد. در شفاعت هم توبه نهفته است و هم استغفار و از اين رو گفته اند كه صلوات بر محمد و آل محمد(ص) در حكم استغفار و توبه و شفاعت است؛ و گفته اند كه صلوات از فرشتگان استغفار است و از سوي خدا بخشش و آمرزش است و اين همه در آيه: ان الله و ملائكته يصلون علي النبي يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما (احزاب آيه 56)؛ خداوند و فرشتگان بر پيامبر صلوات و درود مي فرستند. اي كساني كه ايمان آورده ايد شما بر او درود بفرستيد و بر او به سلامي تسليم باشيد. بنابراين بهترين راهكار قرآني براي برونرفت از مشكلات توسل و تمسك به پيامبر و خاندان طاهر و پاكش است كه خداوند آنان را مطهر گردانيده است و جايگاه ويژه اي بخشيده است (احزاب آيه 33) و شفاعت ايشان را راهي براي بسيار بلكه همه مشكلات دانسته است. از اين رو حضرت آدم زماني توبه كرد و توبه اش پذيرفته شد كه توانست به آن كلمات تمسك جويد.
از آیات قرآن كریم مستفاد میشود كه استغفار و ترك گناه باعث توسعه مادی و عمران و آبادی و متقابلاً هر گونه نافرمانی خدا و ظلم به دیگران عامل فقر و فلاكت و بدبختی است. با این شاخص بسیاری از كسانی كه در زندگی مادی دچار گرفتاریهای متعدد هستند میتوانند اعمال و رفتار خود را بازنگری كرده و با نسخه شفابخش قرآن كریم، از بیماری فقر و فلاكت نجات یابند.
رابطه گناه با فقر و مصیبت
قرآن كریم در آیه 30 سوری شوری میفرماید: "و ما اصابكم من مصیبة فبما كسبت ایدیكم و یعفوا عن كثیر: هر مصیبت و گرفتاری كه به شما میرسد دستاورد و ثمره اعمال خودتان است تازه این تمام مجازات اعمال شما نیست چرا كه بسیاری از كارهای شما را مورد عفو قرار میدهد".
این آیه به خوبی نشان میدهد، مصائبی كه دامنگیر انسان میشود، یك نوع مجازات الهی و هشدار است (هر چند استثنائاتی دارد كه بعد به آن اشاره خواهد شد) و به این ترتیب یكی از فلسفههای حوادث دردناك و مشكلات زندگی روشن میشود.
جالب این كه در حدیثی از امیرمومنان علی (ع) میخوانیم، كه از پیامبر گرامی خدا(ص) نقل میكند كه فرمود: "خیر آیة فی كتاب الله هذهالایة، یا علی ما من خدش عود و لا نكبة قدم الا بذنب و ما عفی الله عنه فیالدنیا فهو اكرم من ان یعود فیه و ما عاقب علیه فیالدنیا فهو اعدل من ان یثنی علی عبده: این آیه (و ما اصابكم من مصیبة...) بهترین آیه در قرآن مجید است، ای علی هر خراشی كه از چوبی بر تن انسان وارد میشود و هر لغزش قدمی، بر اثر گناهی است كه از او سرزده و آن چه خداوند در دنیا عفو میكند، گرامیتر از آن است كه (در قیامت) در آن تجدید نظر فرماید و آن چه را كه در این دنیا عقوبت فرموده، عادلتر از آن است كه در آخرت بار دیگر كیفر دهد".(1)
و به این ترتیب این گونه مصائب علاوه بر این كه بار انسان را سبك میكند، او را نسبت به آینده كنترل خواهد نمود.
گرچه ظاهر آیه عام است و همه مصائب را در برمیگیرد، ولی مطابق معمول در عمومات، استثناهایی وجود دارد، مانند مصائب و مشكلاتی كه دامنگیر انبیا و ائمه معصومین (ع) میشد كه برای ترفیع مقام آنها بود، یا گرفتاری بسیاری همانند كودكان و یا افرادی كه مسوول شناخته نمیشوند.
و هم چنین مصائبی كه بر اثر ندانم كاریها و عدم دقت و مشورت و سهلانگاری در امور حاصل میشود، كه اثر تكوینی اعمال خود انسانها است و یا مصائبی كه گریبان غیر معصومین را میگیرد و جنبه آزمون دارد. قرآن كریم در این باره میفرماید: "و لنبلونكم بشیء منالخوف و الجوع و نقص من الاموال والانفس والثمرات و بشرالصابرین: به درستی كه شما را از طریق انواع ترس و گرسنگی و كمبودهای مادی و جسمی و محصولات مورد امتحان قرار میدهیم و بشارت باد بر كسانی كه این آزمون الهی را با صبر و بردباری پشت سر میگذارند" (155 / بقره).
به تعبیر دیگر جمع میان آیات مختلف قرآن و روایات ایجاب میكند كه عموم این آیه در مواردی تخصیص پیدا كند. اما از آن جا كه بیشتر موارد آن جنبه كیفری و كفارهای دارد، آیه 30 سوره شوری آن را به صورت عموم مطرح ساخته است.
با این بیان نمیتوان گفت هر گرفتاری و رنجی كیفر گناه است، چرا كه گرفتاریهای سخت، فلسفههای گوناگونی دارند كه از آن جمله عبارتند از:
1 - شكوفایی استعدادها و توانمندیهای درونی و برونی انسان،
2 - هشدار نسبت به آینده او،
3 - بیداری از خواب غفلت و غرور و هشیاری از انواع مستیها،
4 - كیفر گناهان،
5 - بخش مهمی نیز ثمره ندانم كاریها و سهل انگاریهای انسان در زندگی است.
6 - اصل آزمون در زندگی انسان، (2)
و لذا در حدیثی میخوانیم: هنگامی كه امام علی بن الحسین (ع) وارد بر یزید شد، یزید نگاهی به او كرد و گفت: "یا علی ما اصابكم من مصیبة فبما كسبت ایدیكم" (اشاره به این كه حوادث كربلا نتیجه اعمال خود شما بود).
ولی امام علی بن الحسین (ع) فوراً در پاسخ فرمود: "كلا ما هذه فینا نزلت، انما نزل فینا "ما اصاب من مصیبة فیالارض و لا فی انفسكم الا فی كتاب من قبل ان نبراها ان ذلك علی الله یسیر لكیلا تاسوا علی مافاتكم ولاتفرحوا بما اتاكم" (3) فنحنالذین لاناسی علی مافاتنا من امرالدنیا و لانفرح بما اوتینا: (4)
چنین نیست، این آیه در مورد ما نازل نشده، آن چه درباره ما نازل شده آیه دیگری است كه میگوید: هر مصیبتی در زمین یا در جسم و جان شما روی دهد، پیش از آفرینش شما در كتاب (لوح محفوظ) بوده و آگاهی بر این امر بر خداوند آسان است، این برای آن است كه شما به خاطر آن چه از دست میدهید، غمگین نشوید و به خاطر آن چه در دست دارید، زیاد خوشحال نباشید (هدف از این مصائب عدم دلبستگی شما به مواهب زودگذر دنیا است و یك نوع تربیت و آزمون برای شما است).
سپس امام افزود: "ما كسانی هستیم كه هرگز به خاطر آن چه از دست دادهایم، غمگین نخواهیم شد و به خاطر آن چه در دست داریم، خوشحال نیستیم "همه را زودگذر میدانیم و چشم به لطف و عنایت خدا بستهایم"".
هنگامی كه از امام صادق (ع) تفسیر آیه فوق را خواستند، فرمود: "میدانید علی (ع) و اهل بیتش بعد از او گرفتار مصائبی شدند، آیا به خاطر اعمالشان بود؟ در حالی كه آنها اهل بیت طهارتند و معصوم از گناه"، سپس افزود: "ان رسول الله كان یتوب الی الله و یستغفر فی كل یوم و لیلة ماة مرة من غیر ذنب ان الله یخص اولیائه بالمصائب لیاجر هم علیها من غیر ذنب: رسول خدا (ص) پیوسته توبه میكرد و در هر شبانه روز صد بار استغفار مینمود، بیآن كه گناهی مرتكب شده باشد، خداوند برای اولیاء و دوستانش مصائبی قرار میدهد تا به خاطر صبر در برابر آن از او پاداش گیرند، بیآن كه گناهی مرتكب شده باشند". (5)
گاه مصائب، جنبه دستجمعی دارد و محصول گناهان جمعی است، همان گونه كه در آیه 41 سوره روم میخوانیم: "ظهرالفساد فی البر والبحر بما كسبت ایدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون: فساد در خشكی و دریا به خاطر اعمال مردم آشكار شد، تا نتیجه بعضی از اعمالی را كه انجام دادهاند، به آنها بچشاند، شاید بازگردند".
روشن است كه این درباره جوامع انسانی است، كه به خاطر اعمالشان گرفتار نابسامانیها میشوند. و در آیه 11 سوره رعد آمده است: "ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم: خداوند سرنوشت هیچ جمعیتی را تغییر نمیدهد، مگر این كه خویشتن را تغییر دهند".
و در آیه 11 سوره رعد آمده است: "ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم: خداوند سرنوشت هیچ جمعیتی را تغییر نمیدهد، مگر این كه خویشتن را تغییر دهند".
و امثال این آیات كه گواهی میدهد، در میان اعمال انسان و نظام تكوینی زندگی او ارتباط و پیوند نزدیكی وجود دارد، كه اگر بر اصول فطرت و قوانین آفرینش گام بردارند، بركات الهی شامل حال آنها میشود و هرگاه فاسد شوند، زندگی آنها به فساد میگراید.
و گاه ممكن است این قضیه در مورد فرد فرد انسانها صادق شود و هر كس در مقابل گناهی كه مرتكب میشود، به مصیبتی در جسم و جان یا اموال و متعلقاتش گرفتار گردد، همانطور كه در آیه فوق آمده است. (6)
در همین زمینه روایات زیادی در منابع اسلامی وارد شده كه به گوشهای از آن برای تكمیل این بحث اشاره میكنیم: در خطبه 178 نهجالبلاغه آمده است: "ما كان قوم قط فی غض نعمة من عیش، فزال عنهم، الا بذنوب اجترحوها، لانالله لیس بظلام للعبید و لو ان الناس حین تنزل بهمالنقم و تزول عنهمالنعم، فزعوا الی ربهم بصدق من نیاتهم و وله من قلوبهم، لرد علیهم كل شارد و اصلح لهم كل فاسد: "هیچ ملتی از آغوش ناز و نعمت زندگی گرفته نشد، مگر به واسطه گناهانی كه انجام دادند زیرا خداوند هرگز به بندگانش ستم روا نمیدارد، هرگاه مردم در موقع نزول بلاها و سلب نعمتها با صدق نیت به پیشگاه خدا تضرع كنند و با دلهای پر اشتیاق و آكنده از مهر خدا از او درخواست جبران نمایند مسلماً آن چه از دستشان رفته به آنها بازمیگرداند و هرگونه مفسدهای را برای آنها اصلاح میكند".
در "جامعالاخبار" حدیث دیگری از امیرمومنان علی (ع) نقل شده است كه فرمود: "ان البلاء للظالم ادب و للمومن امتحان و للانبیاء درجة و للاولیاء كرامة: بلاها برای ظالم تادیب است و برای مومنان امتحان و برای پیامبران درجه و برای اولیاء كرامت و مقام است". (7)
این حدیث شاهد گویایی است برای آن چه در مورد استثناهای آیه بیان كردیم.
در حدیث دیگری در "كافی" از حضرت امام صادق (ع) آمده است كه فرمود: "ان العبد اذا كثرت ذنوبه ولم یكن عنده منالعمل ما یكفرها، ابتلاه بالحزن لیكفرها: هنگامی كه انسان گناهش افزون شود و اعمالی كه آن را جبران كند، نداشته باشد، خداوند او را گرفتار اندوه میكند تا گناهانش را تلافی كند".(8)
در كتاب كافی اصولاً بابی برای این موضوع منعقد شده و 12 حدیث در همین زمینه در آن آمده است.
تازه همه اینها غیر از گناهانی است كه خداوند طبق صریح آیه فوق مشمول عفو و رحمتش قرار میدهد، كه آن نیز به نوبه خود بسیار است.
آیا باید در مقابل مصائب و مشكلات تسلیم شد؟
ممكن است كسانی از این حقیقت قرآنی سوء استفاده كنند و هر گونه مصیبتی دامنشان را میگیرد، با آغوش باز از آن استقبال نمایند و بگویند باید در برابر هر حادثه ناگواری تسلیم شد و از این اصل آموزنده و حركتآفرین قرآنی نتیجه معكوس، یعنی نتیجه تخدیری بگیرند كه این بسیار خطرناك است.
هیچ گاه قرآن نمیگوید در برابر مصائب تسلیم باش و در رفع مشكلات كوشش مكن و تن به ظلمها و ستمها و بیماریها بده، بلكه میگوید: اگر با تمام تلاش و كوششی كه انجام دادی باز هم گرفتاریها بر تو چیره شد، بدان گناهی كردهای كه نتیجه و كفارهاش دامانت را گرفته، به اعمال گذشتهات بیندیش و از گناهانت استغفار كن و خویشتن را بساز و ضعفها را اصلاح نما.
و اگر میبینیم در بعضی از روایات، این آیه بهترین آیه قرآن معرفی شده، به خاطر همین آثار تربیتی مهم آن است.(9)
شهید سهام خیام متولد 5/11/47 خطه های هویزه در خانواده مذهبی دیده به جهان گشود. او از همان اوان کودکی دختری باهوش و زرنگ بود و آثار اندیشه و فراست در سیمای معصومش حکایت از روح بلند او داشت. گشاده رویی و خوش خلقی، رعایت ادب و احترام از خصوصیات بارز این شهیده بزرگوار بود که 12 بهار از عمرش نگذشته بود. با سن و سال کمی که داشت نسبت به مسائل داخل و خارج کشور با مسئولیت برخورد می کرد. بسیار کنجکاو بود و این احساس مسئولیت آرام وجودش را گرفته بود و مملو از عشق و ایثار به وطنش بود. او به شهادت اشتیاق داشت و به آن رسید.
… سهام قبولی پنجم ابتدایی بود و در کلاس اول راهنمایی ثبت نام کرده بود؛ اما به دلیل جنگ تحمیلی و اشغال شهر هویزه نتوانست ادامه تحصیل بدهد و به مدرسه نرفت. او دانش آموزی درسخوان بود و هر ساله در خرداد ماه قبول می شد. اخلاق و رفتارش در خانه خیلی خوب بود و همه از او راضی بودند. در کارهای خانه به مادر کمک می کرد. او نماز می خواند و شبها برای مادر و خانواده اش زندگی ائمه (ع) و پیامبر (ص) را می گفت؛ تا اینکه قبل از شهادت در حالی که عراقی ها وارد شهر شده بودند مشاهده می کند نظامیان و اشغالگران، مشغول به یغما بردن وسایل یکی از ادارات هستند. او از این حرکت مزدوران خشمگین می شود و با کلماتی که بر زبان می راند به بعثیون حمله ور شده لب به اعتراض می گشاید که به دلیل کمی سن و سال این بار کمتر به او توجه میکنند و وقتی به خانه باز می گردد مادر از ظاهر او متوجه ناراحتی شهیده سهام خیام می شود و جویای علت آن، در پاسخ می گوید: عراقی ها وسایل اداره را می دزدند و من از این کار خیلی ناراحت هستم مثل اینکه دارند وسایل خانه ما را می دزدند.
روز شهادت: صبح روز 14 مهر 1359:
شهر هویزه شلوغ بود و حال و هوای دیگر داشت. مردم همه برای دفاع از وطن خودشان به پا خواسته بودند و بزرگ و کوچک، پیر و جوان، زن و مرد که از جمله آنان سهام بود با آن فطرت پاک و حس حق طلبانه اش که سر تا پای وجودش را فرا گرفته بود. آن روز مادر وضعیت شهر را نا امن دید؛ لذا کودکان خود را به کناری برد و خواست پنهان کند، همه در گوشه ای جمع شده و نشسته بودند. ولی تنها کسی که ننشت و آرام نبود سهام بود که 12 سال بیش نداشت. در آن لحظه سهام رو به مادر خود می کند و می گوید: اگر تمام درها را ببندی من امروز باید از منزل بیرون بروم و حتما باید دفاع کنم، مگر فقط مردان می توانند دفاع کنند من هم می توانم. من نیز از همین مردم هستم و باید دفاع کنم.
دور از چشم مادر به این فکر افتاد که با تغییر لباس و ناشناس به هدف خود برسد. سهام پس از استحمام و تعویض لباس و مرتب کردن خود، گویی که می داند لحظات آخر را سپری می کند و می خواهد به میهمانی با شکوهی برود بهترین راه و بهانه را که همان قطع شدن آب لوله کشی شهر بود انتخاب کرده و جهت شستن ظروف به طرف رودخانه حر کت می کند. در مسیری که طی می کرد درمانگاه هویزه قرار داشت. مادر با او برخورد می کند و به شهیده می گوید: برگرد تو بچه هستی و توانایی مقابله نداری ... و سهام انگار که نه انگار چیزی می شنود. در این حالت ظرف ها را به سرعت روی زمین می گذارد و دو انگشت دست خود را به نشانه پیروزی بالا می برد و دراین حالت می گوید: پیروزی و این کلمات را تکرار می کند. سپس از جلوی دیدگان ما دور می شود. به دشمن که رسید تنها کاری که می توانست انجام دهد شعار بر ضد نظامیان غاصب بود که در مقابل او قرار داشتند، او مرتب اظهار تنفر می کرد و از اسلام، شهر، حق مردم و کشورش دفاع می کرد. با این عمل سهام و اصرار ورزیدنش دشمنان تصور کردند که او کودکی بیش نیست و نمی تواند کاری را از پیش ببرد. کمتر به او توجه می کردند تا اینکه این بار وی دامن خود را پر از سنگ ریزه می نماید و شروع به پرتاب سنگ به سوی اشغالگران عراقی می نماید. آنقدر این عمل را ادامه می دهد تا باعث بر افروختن خشم آن مزدوران می گردد و به قول شاهد این صحنه تحسین برانگیز، در مقابل چشمهای بهت زده اهالی، یکی از افراد نظامی ارتش بعث که به ستوه آمده بود و به سربازان خود گفت: این دختر از دیروز تا حالا ما را اذیت کرده است، او را بزنید. در این حال گلوله ای از سوی دشمن به سوی او که شجاعانه از دین و وطن دفاع می کرد شلیک شد و با تیر مستقیم قهرمانانه به شهادت رسید و دعوت حق را این چنین زیبا لبیک گفت، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
شاید آدم های زیادی فرنگیس حیدرپور را نشناسند و برایشان دانستن در مورد یک اسم هم اهمیتی نداشته باشد، اما همه آنهایی که سفری به کرمانشاه داشته اند، و مجسمه زن تبر به دست را که در یکی از میادین این شهر قرار گرفته، دیده باشند حتما برایشان جالب است که بدانند سرگذشت این زن چیست؟
به گزارش جهان، فرنگیس حیدرپور متولد سال 41 از یکی از روستاهای گیلانغربی است که در جریان جنگ تحمیلی با رشادت و شجاعت خود حماسه ای را آفرید که بر اثر آن به شیرزن ایران شهرت یافت.
ماجرای فرنگیس به روزهای آشفتهحالی دختر جوانی برمیگردد که هنوز رخت عزای برادر شهیدش را به تن داشت که خبر شهادت اعضای خانواده اش را در حادثه اصابت گلوله توپ دشمن به اتومبیل حاملشان میشنود.
فرنگیس حیدرپور در این مورد می گوید: «سال ۵۹ بود و من ۱۸سال داشتم که آنها به روستای ما حمله کردند و ما خیلی شهید دادیم، مردم مجبور شدند فرار کنند و در دره مخفی شوند. در این جریان از اعضای خانواده من هشت نفر (برادر، دایی، عمو، پسردایی، دختر دایی، دختر عمو و ...) شهید شدند.»
حیدرپور به همراه پدر به مراسم ختم شهدا می رفتند و در بازگشت به روستای زادگاهش (اوازین) – از توابع گیلانغرب – متوجه میشود برخی از نیروهای عراقی وارد روستا شدهاند.
حیدرپور در خصوص حادثه آن روز اظهار میدارد: «همان روز که به دره رفتیم، نزدیکیهای غروب بود که تشنه و گرسنه شدیم؛ من با پدر و برادرم به روستا آمدیم تا غذا بیاوریم. آخر چیزی پیدا نمیشد. نزدیک رودخانه دو سربازی آمدند که آب بر داردند؛ ما از دست آنها خشمگین بودیم و به آنها حمله کردیم؛ من تبر به دست به سمت آنها حمله ور شدم که یکی از آنها کشته و دیگری تسلیم شد .»
آن روز فرنگیس حیدرپور یکی از دو سرباز کاملاً مسلح عراقی را هلاک میکند و با زخمی کردن نفر دوم او را به اسارت درمیآورد.
وی ادامه میدهد:« ۱۸ ماه آواره بودیم که عراقیها عقب نشینی کردند، مردم دوباره به روستاهای خودشان برگشتند.»
این شیرزن مبارز، بعد از گذشت سالها از جریان جنگ تحمیلی هنوز هم دست از روحیه مبارزه طلبی خود برنداشته و در گفتگویی که با خبرنگار فارس داشته در مورد جنایات رژیم صهیونیستی می گوید: با دیدن جنایات صهیونیستها در غزه آرزو میكنم كاش در غزه بودم تا بار دیگر برای اسلام مبارزه كنم و اگر به من اجازه دهند، حاضرم به غزه بروم.
حیدرپور در مصاحبه دیگری که خبرنگاران دفاع مقدس از او می کنند در تعریف معنای ایثار می گوید: ایثار یعنی انسان در راه آرمان میهنش یا خانواده اش شجاعتی نشان دهد حتی اگر از بین رود.
حیدرپور سبب پیروزی در دوران دفاع مقدس را پیروی از امام(ره) و ولایت می داند و خطاب به دشمنان اسلام و ایران می گوید: دشمنان بدانند ما با اطاعت از رهبری معظم انقلاب، هرگاه لازم باشد برای دفاع از اسلام و كشور اسلامیمان جان خود را فدا میكنیم.
این زن غیور مبارز خطاب به زنان و جوانان جامعه می گوید: از خواهرانم میخواهم با حجاب خود پاسدار خون شهیدان باشند و جوانان این آمادگی را داشته باشند كه اگر خدای ناكرده به خاك كشورشان حمله شد با غیرت دفاع كنند.
فرنگیس اکنون 48 سال دارد و با مرگ شوهرش به سختی مخارج خود و خانوادهاش را تأمین میکند. او همچنان در خطهای زندگی میکند که دهها میلیون خرج مجسمهاش شده، در حالی که حیدرپور با فقر و نداری کودکانش را بزرگ میکند.
کسی چه میداند، شاید همین کودکان محروم فرنگیس باشند که فردا روز در صف اول مبارزه با دشمنان انقلاب و کشور قرار گیرند اما خدا کند سهم آنها از این قهرمانی یک مجسمه و سالها فراموشی نباشد.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن