
بازنویسی حکایت در مورد دزدی پیراهنی را دزدید و به پسرش داد
کتاب مهارت های نوشتاری پایه نهم صفحه ۳۴ با موضوع دزدی پیراهنی را دزدید
خود حکایت :
دزدی پیراهنی را دزدید وآن را به پسرش داد که به بازار ببرد و بفروشد . پسر پیراهن را به بازار برد ؛ اما آن را از او دزدیدند.
وقتی به خانه برگشت پدرش پرسید . پیراهن را چند فروختی ؟
پسر گفت به همان قیمتی که شما خریده بودید
باز نویسی حکایت :
روزی روزگاری پدری که شغل او دزدی بود پیراهنی میدزدد. پدر پیراهن دزدی را به پسر داده و به او میگوید آن پیراهن را به بازار برده و بفروشد. پسر پیراهنی که پدرش به او داده بود به بازار ببر بفروش اما پیراهن را از او دزدیدند. پسر وقتی به خانه بازگشت با پدرش روبه رو شد. پدرش از او پرسید پیراهن را به چه قیمتی فروختی؟ پسر گفت:به همان قیمتی که شما خریده بودید.(هیچ). در واقع هر چیزی که از راه حلال به دست نیاید به همان صورت از دست میرود. این داستان بیانکننده این امر است که دزدی امری ناپسند است
بازنویسی دوم :
باز نویسی حکایت صفحه 34 ( تبدیل به نثر جدید )
روزی بود روزگاری در یکی از ولایت های یک منطقه شخصی به نام میرزا محمود زندگی می کرد.
این خانواده محترم بجز مال حرام چیزی بر روی سر سفره شان نمی آمد.شغل او دزدی بود .روزها میخوابید و شب ها به شغل شریف دزدی می پرداخت. یک شب به خانه ای رفت که صاحبش از میرزا محمود هم آس و پاس تر بود. میرزا هر چه قدر گشت چیزی برای برداشتن پیدا نکرد.
صاحبخانه را از خواب بیدار کرد و گفت من چیزی بر نداشتم بیا این 10 تومانی را فردا گرسنه نمانی.میرزا می خواست برود که چشمش به آن پیراهن بالای سر صاحبخانه افتاد.آن را برداشت و در رفت.وقتی به خانه رسید همسر میرزا جلویش را گرفت و گفت : امشب کاسبی چطور بود ؟ میرزا گفت : کساد کساد ! فقط یک پیراهن نصیبم شد که اونم درمی نمی ارزد.
صبح که شد میرزا به پسرش که نامش میرزا محمد بود گفت : پسرم من میخوابم تو برو این پیراهن را بفروش و بیا. من اینو دزدیدم .تو هم سعی کن سر خریدار کلاه بزاری و کمی گرون بفروشی! میرزا حسن رفت.به هر کسی که رسید گفت : پیراهنی با ارزش دارم.
قبلا اوباما این پیرهن رو تنش می کرد .همه گفتن پسر جون اوباما از مد افتاده اونم گفت : اواااا اینو ترامپ می پوشید....
وقتی با یکی در همین موضوع صحبت می کرد .پیراهن را گذاشته بود روی میز که یک دزد حرفه ای آن را دزدید.میرزا حسن نا امید به خانه برگشت و پدرش را بیدار کردو گفت : پدر جان من تمام زحمت های تورا به هدر دادم.
شما در راه دزدی این پیراهن سختی و مشقت زیادی تحمل کرده اید ولی کسی مثل شما زحمت کش پیدا شد و پیراهن را دزدید و یا به قول معروف باد آورده را باد می برد.
بازنویسی بلند :
*بازنویسی بلند:*
در زمان فتحلی شاه قاجار پیر مردی به نام تیمور زندگی فقیرانه ای داشت و
مایحتاج زندگی خود را از راه خارکشی بدست می آورد و زندگی مشقت باری داشت
زندگی میکرد مدتی بود که پیرمرد توان رفتن به صحرا و بیابان را نداشت و رو
به پسرش آورده بود پسر تیمور پسری عاقل دانا و بسیار مذهبی بود تیمور چند
روزی شده بود که به دزدی روی آورده بود و از راه کسب و کار حرام درآمد خود
را بدست می آورد و اشیای دزدی را بدون آگاهی به فرزند خود میداد تا در
بازار بفروشد و هر روز بهانه ای برای آن ها می آورد اما کسبه محل به او
تحمت دزدی میزدند و او حتی توجه نمیکرد زیرا عادت نداشت جواب مردم را با
خشم بدهد روزی از همین روز ها پیرمرد از جلوی مغازه پیراهن فروشی رد شد و
پیراهنی که در بیرون از مغازه برای فروش گزاشته شده بود را دزدید و به این
فکر افتاد که این پیراهن چقدر میتواند ارزش داشته باشد پیرمرد لباس را در
زیر پیراهنش پنهان کرد و طبق معمول به پسرش رضا داد تا در بازار بفروشد رضا
دیگر به پدرش شک کرده بود از جلوی مغازه استاد علی رد شد دید که او دارد به
شدت گریه میکند و بر سر میکوبد رضا جلو رفت و علت را جویا شد و استاد علی
ماجرای پیراهن ارزشمند و تیمور را که جلوی مغازه اش ایستاده بود برای او
تعریف کرد و رضا فهمید که پدرش آن پیراهن را دزدیده است رضا پیراهن را به
استاد علی داد و بسیار معذرت خواهی کرد و با ناراحتی به خانه بازگشت پدرش
سراغ پول پیراهن را از او گرفت و پشت سر هم سوال میکرد که پیراهن چه شد و
آن را به چه قیمتی فروختی؟ رضا سرش را بالا آورد و رو به پدر گفت: به همان
قیمتی که تو خریده بودی
توجه :
برای دیدن سایر ضرب المثل ها و حکایت ها بر روی لینک های زیر کلیک کنید :
نظر هم یادتون نره
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 18 بهمن 1398 ساعت: 17:27 منتشر شده است
برچسب ها : انشا پایه نهم با موضوع دزدی پیراهنی را دزدید,انشا جالب در مورد دزدی پیراهنی را دزدید,انشا در مورد حکایت در مورد دزدی پیراهنی را دزدید,انشا در مورد دزدی پیراهنی را دزدید,انشا درمورد دزدی پیراهنی را دزدید,باز نویسی انشا در مورد دزدی پیراهنی را دزدید,باز نویسی انشا دزدی پیراهنی را دزدید,باز نویسی حکایت درباره دزدی پیراهنی را دزدید,باز نویسی حکایت دزدی پیراهنی را دزدید,باز نویسی حکایت طنز در مورد دزدی پیراهنی را دزدید,بازنویسی حکایت با موضوع دزدی پیراهنی را دزدید,بازنویسی حکایت در مورد دزدی پیراهنی را دزدید,جکایت با موضوع دزدی پیراهنی را دزدید,حکایت با موضوع دزدی پیراهنی را دزدید,حکایت پایه نهم با موضوع دزدی پیراهنی را دزدید,حکایت در مورد دزدی پیراهنی را دزدید,حکایت دزدی پیراهنی را دزدید,حکایت صفحه 34 پایه نهم با موضوع دزدی پیراهنی را دزدید,دزدی پیراهنی را دزدید,