انشا با ویژگی های گفت و گو

سوال :
انشا با ویژگی های گفت و گو
پایه یازدهم کارگاه نوشتن صفحه۸۱ طرح گفت و گو
انشا اول : با ویژگی های گفت و گو
مادر اندوهگین گفت: پسرم برو و مرغ را بگیر تا سر ببریم.
پسر گفت: مادر این کار را نکن. تنها دارایی ما همان است.
مادر گفت: تو می گویی چه کار کنم؟ دیگر راه چاره ایی نداریم.
پسر گفت:یعنی هیچ راه دیگری نداریم؟
مادر با آهی پرحسرت گفت: نه! درست است که روزی به ما یک تخم مرغ می داد اما الان هیچ چیزی در خانه برای پذیرایی نداریم. پس تنها انتخاب ما همین است.
پسر گفت : باشد.
مادر پرسید:کجا می روی؟
پسر گفت: می روم تا مرغ را بیاورم دیگر…
مادر سری تکان داد و به فکر فرورفت.. به مهمانانی که قرار است از راه دور بیایند. آنها از سر بیچارگی چیزی برای پذیرایی از آنها ندارند و مجبور شدند تنها چیزی را که دارند برای پذیرایی آماده کنند.
پسر آمد و مادر خود را مغموم و گرفته دید و برای مرغ کاسه ایی آب ریخت تا قبل از ذبح کمی آب بخورد. مادر درحالی که اشک در چشمانش جمع شده بود چاقو را برداشت و در حالی که بسم الله می گفت و در دل با خدای خود درد و دل می کرد چاقو را لبه گردن مرغ گذاشت و اولین قطره ی خون مرغ روی زمین چکید…
انشای دوم با موضوع گفت و گو: زمستان و بهار
زمستان تا صدای بهار را شنید پرسید: میتوانم به تو کمک کنم؟
بهار گفت: نه، تو نمیتوانی که به درختها کمک کنی، به جای این که به آنها کمک کنی تا برگهای جدید بدهند، همان برگهایی را هم که دارند خشک میکنی. به جای باران برف را میآوری، نه تو نمیتوانی، نمیتوانی، بلد نیستی.
زمستان گفت: اما منظور من...
هنوز حرفش تمام نشده بود که بهار گفت: نه، تو نمیتوانی طبیعت را بهاری و تازه کنی، کار تو آوردن برف و سرمای زمستان است. من وقت ندارم به حرفهای تکراری تو گوش دهم، باید بهار را به درختان هدیه بدهم.
زمستان از این که بهار به حرفهای او گوش نداد ناراحت شد و با خود گفت: لازم نیست او به من اجازه دهد، من کاری را که باید انجام دهم، انجام میدهم. بهار برای این که روی درختان را برف پوشانده بود، نمیتوانست به گلها کمک کند.
زمستان برفهای خود را آب کرد و بعد بخار کرد، بخار بالا رفت و ابر شد و از آن بالا دید که بهار خوشحال شده است که برفها آب شدهاند. در دلش گفت: او از کاری که کردم خوشحال شد، پس حتماً از کاری هم که میخواهم انجام دهم خوشحال میشود.
برفهای بخار شده خود را که حالا ابر شده بودند باران کرد و بارید، دانههای باران به کشتزارها، علفزارها، گلزارها، چمنزارها و جنگلها باریدند و همه جا را سبز و بهاری کردند. بعد زمستان با آخرین دانه برف پیش بهار رفت.
بهار او را دید و گفت: تو این جا چه میکنی؟
زمسـتان گفت: آمدهام با تو خداحافظی کنم. من برفها را ابر کردم و بعد باریدم. اگر میگذاشتی حرفم را کامل بگویم، میفهمیدی که میخواستم به برفهایم بگویم ابر و بعد باران شوند و ببارند؛ اگر به حرفهای من گوش میدادی، با فکر کردن به چاره کار الکی غصه و حرص نمیخوری. بهار میخواست از او معذرت خواهی کند اما زمستان به سرعت رفت.
انشای سوم با موضوع گفت و گو: چشمه و سنگ
همین طور که با شادی و آرامش پیش میرفت، ناگهان به سنگی سخت برخورد کرد؛ سنگ برگشت. تا چشمش به چشمه افتاد، گفت: چه چشمه کوچکی! میخواهی رد شوی؟
چشمه که امیدی مبهم در قلبش احساس میکرد گفت: بله میخواهم رد شوم. میشود لطف کنی و کمی جابجا شوی؟
سنگ خنده کوتاهی کرد و گفت: شوخی میکنی؟ من نمیتوانم جابجا شوم. بیشتر بدنم زیر خاک است. سالهاست که سعی میکنم تکان بخورم، اما نشد که نشد.
چشمه که تعجب کرده بود پرسید: برای چه میخواستی جابجا شوی؟
سنگ گفت: درست است جنس بدن من از سنگ است، اما دلم که سنگ نیست. سالها پیش خانوادهای داشتم و با هم زندگی میکردیم؛روزی سیل آمد و همه اعضای خانوادهام را با خود برد. من فکر میکردم میتوانم با آنها همراه شوم تا اگر نابود شدند، من هم پیششان باشم و اگر نجات یافتند، با هم زندگی کنیم، اما...
چشمه پرسید: اما چه؟
سنگ جواب داد: فکر میکردم آب روان میتواند مرا تکان دهد. خودم سعی نکردم تکان بخورم. برای همین جا ماندم. ماندم و تا به حال شب و روز غصه دوری آنها را میخورم.
چشمه با مهربانی گفت: من میتوانم کمکت کنم؛ البته تو هم سعی خودت را بکن، من هم سعی میکنم و تو را هل میدهم. با هم همراه میشویم تا هم تو خانوادهات را پیدا کنی و هم من تنها نباشم.
سنگ ناامیدانه پاسخ داد: نه...فکر نمیکنم تأثیری داشته باشد، باید تا آخر دنیا همین جا بمانم، این جزای سنگ بودنم است؛ خوش به حال تو که چشمهای و روان و آزاد پیش میروی!
چشمه دوباره گفت: امید خود را از دست نده. سعی کن، کمی سعی کن! من هم کمکت میکنم.
چشمه او را هول داد. ناگهان سنگ حس کرد سبک شده است، حس کرد دیگر سنگ نیست و با چشمه همراه شد. او آزاد شده بود، او از آن زندان سنگی رها شده بود و شاد و آوازخوان با چشمه غلت خورد و به پیش رفت.
انشای چهارم با موضوع گفت و گو: مداد و پاککن
پاککن گفت: چرا؟ تو هیچ کار اشتباهی نکردی.
مداد جواب داد: متأسفم چون به خاطر من اذیت میشوی، هر وقت که من اشتباه میکنم، تو همیشه آمادهای آن را پاک کنی. ولی وقتی اشتباهاتم را پاک میکنی. بخشی از وجودت را از دست میدهی و هر بار کوچک و کوچکتر میشوی.
پاککن جواب داد: درست است اما برای من مهم نیست. میدانی! من برای همین ساخته شدهام، من ساخته شدهام تا هر وقت تو اشتباه کردی به تو کمک کنم با این که میدانم روزی تمام خواهم شد و دیگری جای من را خواهد گرفت. من از کارم رضایت کامل دارم! پس لطفا ناراحتی را کنار بگذار من اصلاً دوست ندارم تو را ناراحت ببینم.
مداد در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود، گفت: ممنونم پاککن عزیز.
گفتگو بین مداد و پاککن برای من الهامبخش بود. در زندگی ما انسانها والدین مانند پاککن و فرزندان مانند مداد هستند. پدر و مادر همیشه درکنار فرزندان هستند و اشتباهات آنها را پاک میکنند.
حتی گاهی آسیب میبینند و کوچکتر و پیرتر میشوند و عاقبت از دنیا میروند. اگرچه فرزندان جایگزین دیگری مانند همسر و یا دوستان مییابند ولی هیچکدام جای پدر و مادر را نمیگیرد. والدین همیشه از آنچه برای فرزندانشان کردهاند، شادمانند. و هیچگاه دوست ندارند عزیزشان را نگران و ناراحت ببیند.
در تمام طول زندگی من یک مداد بودهام و این موضوع که والدین مانند پاککن هر روز کوچک و کوچکتر میشوند مرا پر از درد و رنج میکند، چون میدانم که یک روز آنها را من را ترک خواهند کرد و خردههای پاککن تنها چیزی خواهد بود که به خاطرم بیاورد روزی چه کسانی را داشتم.
نظر شما درباره انشاهایی که خواندید چیست؟ کدام را بیشتر دوست داشتید؟ اگر شما دبیر نگارش بودید، چه نمرهای به هر کدام از این انشاها با موضوع گفتوگو میدادید؟
توجه :
حتما نظرات خود را زیر هر انشابنویسید تا ما نیز بیشتر برای شما انشا در سایت قرار بدهیم .باتشکر
برای دیدن سایر انشا ها بر روی هر کدام از موضوعات زیر کلیک کنید :
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان -- صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 07 بهمن 1398 ساعت: 20:21 منتشر شده است
برچسب ها : انشا با ویژگی گفت و گو,انشا با ویژگی های گفت و گو,انشا پایه یازدهم با ویژگی های گفت و گو,انشا پایه یازدهم صفحه 81 با ویژگی گفت و گو,انشا پایه یازدهم طرح گفت و گو,انشا طنز با ویژگی گفت و گو,انشاء با موضوع گفت و گو,انشاء با موضوع ویژگی های گفت و گو,انشاء پایه یازدهم با ویژگی گفت و گو,انشاء پایه یازدهم ویژگی های گفت و گو,انشاء ویژگی های گفت و گو,انشایی بنویسید با ویژگی ها ومتن گفتگو,پایه یازدهم کارگاه نوشتن صفحه81 طرح گفت و گو,طرح گفت و گو کارگاه نگارش پایه یازدهم,انشایی با ویژگی های گفت و گو بنویسید,کارگاه نوشتاری با موضوع انشایی با ویژگی های گفت و گو,کارگاه نوشتاری با ویژگی های گفت و گو,کارگاه نوشتاری پایه 11 با ویژگی های گفت و گو,