سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
شکوه قاسمنیا شاعر و نویسنده کودکان زاده ۱۳۳۴ در تهران است اواز نویسندگان مطرح در حوزهادبیات کودک و نوجوان می باشد که تاکنون نزدیک به ۴۰۰ داستان و ترانه برای کودکان نوشته است.
او کار ترانهسرایی را از سال ۱۳۵۸ و کار نویسندگی برای کودکان را از سال ۱۳۵۹ با نوشتن در مجلهٔ کیهان بچهها آغاز کرد. او تا کنون ۱۵۰ عنوان کتاب کودک نوشتهاست.
وی برای تألیف داستان بلند «هلی فسقلی در سرزمین غولها» و اشعار کتاب «کلاغه به خنده افتاد» در یازدهمین جشنوارهٔ کتاب کودک و نوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دو دیپلم افتخار دربخش شعر و داستان گرفت. «هلی فسقلی در سرزمین غولها» نیز موفق به دریافت جایزه کتاب سال کودک و نوجوان در بخش داستان کودک شد. قصههای شیرین هزارو یک شب یکی از آثار او است. اولین رمان وی با عنوان کاش یکی قصهاش را میگفت در سال ۱۳۹۶ منتشر و موفق به دریافت دو جایزه شد.
ناصر الدین در هشتم شهریور ماه ۱۳۴۶ در یک خانواده روحانی چشم به جهان گشود. دوران کودکی را در شهر خون و قیام قم سپری کرد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان ملی شهاب و امیر کبیر قم به پایان رسانید. در همین ایام روخوانی قرآن کریم را به اتفاق برادر بزرگتر و خواهرش در خانه و درمحضر پدر آموخت. سپس کلاس اول راهنمایی را که مصادف با اوج انقلاب بود در مدرسه دین و دانش قم گذارند. در پس فرمان امام قدس سره به روحانیون در بدو ورود معظم له به شهر قم برای رفتن به شهرستانها و آماده کردن مردم برای دادن رای به نظام جمهوری اسلامی و رفتن پدرش به سبزوار برای اداره اینگونه امور ناصر هم با اعضای خانواده در سال ۱۳۵۸ به سبزوار منتقل و سال دوم راهنمایی را در مدرسه دکتر فاطمی گذراند. آن سال اوج تبلیغات منافقان و بعضاً معلمان منافق گونه بود. ناصر در آن سال بارها به مجادلات لفظی با طرفداران و مبلغان منافقان پرداخته و آنان را مجاب یا محکوم میکرد به حدی که از بحث در حضور او پرهیز میکردند. با انتخاب پدرش به نمایندگی مردم سبزوار در اولین دوره مجلس شورای اسلامی سال ۱۳۵۹ با اعضای خانواده به تهران منتقل شد. سال سوم راهنمایی را در مدرسه فیضیه تهران و دوران نظری را در دبیرستان شهید مصطفی خمینی در خیابان آذربایجان تهران گذراند. در خلال این مدت با شرکت در جلسات درس قرآن و عضویت در واحد دانش آموزی حزب جمهوری اسلامی بر غنای معنوی و سیاسی خود افزود. چهار بار در مسابقات قرائت و تجوید قرآن جایزه گرفت. از وقتی که توان به دست گرفتن اسلحه را پیدا کرد در پادگان امامحسین uبه فرا گرفتن فنون رزم پیاده پرداخت. پس از تکمیل فراگیری، در سال چهارم دبیرستان سه ماه داوطلبانه به کردستان رفت و در سقز به دفاع از حریم اسلام پرداخت. سه ماه هم در خوزستان بود با این خاطر، به حال استعداد سرشار، در امتحانات نهایی با معدلی نزدیک به ۲۰ تحصیلات متوسطه را به پایان برد.
در آزمون سراسری شرکت کرد و در «رشته حقوق دانشگاه تهران» با رتبه خوب قبول شد. همچنین در آزمون «دانشگاه امام صادق u» شرکت کرد در آنجا هم قبول شد و به من اظهار میداشت، پدرجان خیلیها هستند که به دانشگاه تهران میروند ولی همه به دانشگاه امام صادق uنمیروند ولی من دانشگاه امام صادق uرا انتخاب میکنم.
ناصر به حفظ قرآن هم همت گماشته و ۲ جزء اول قرآن را حفظ کرده بود. از نظر اخلاق و آداب اسلامی در حد والایی بود. بچههای مدرسه و دانشگاه همه از او راضی بودند و در خانه هم نهایت ادب و احترام را نسبت به دیگران داشت و کارهای خانه را بدون توجه به اینکه برادران دیگرش هم هستند، انجام میداد. شبهای جمعه همواره در جلسات قران و روزهای جمعه در نماز جمعه شرکت میکرد. در بسیج مسجد هم همکاری و کمک مینمود و به جرﺃت میتوان گفت پیرو راستین خط امام بود.
با شنیدن سخنرانی امام در آغاز سال ۱۳۶۵ که فرمودند: «جبهه رفتن بر هر کاری مقدم است.» به جبهه شتافت و گردان حبیب بن مظاهر از لشکر محمد رسول الله(صلیاللهعلیهواله)شرکت جست. به خاطر خلوص و قدرت بیان و بینش دینی قوی، تبیلغیات گردان به او سپرده شد. مدتی خدمت کرد، ولی به این کار قانع نشد. تبلیغات را رها کرد و در دسته رزمی شرکت جست.
در آغاز «عملیات کربلای ۵ » در شلمچه در خط مقدم هر دو بازوی او ترکش خورد و پای او را با گلوله زدند. بنابراین به پشت جبهه منتقل شد. در بیمارستان نکویی قم کارمداوای مقدماتی او را انجام دادند. سپس به تهران منتقل شد. شش تا هفت هفته به او استراحت دادند و گفتند، حداقل دو هفته باید در بیمارستان بستری باشد. ولی او اظهار داشت با توجه به کمبود تخت بیمارستانی و مشکلات اینجا، من چرا تخت بیمارستان را اشتغال کنم، در خانه استراحت کرد و به مداوای زخمهایش ادامه داد. کمی که بهتر شد، یک هفته را با همراهی مادرش به زیارت مرقد مطهر حضرت رضا u» شتافت و در ضمن با همه فامیل و ارحام در سبزوار دیدار کرد.
پس از بازگشت در حالی که نیمی از مدت استراحتش باقی بود، مجدداً در اعزام بیستم بهمن ماه ۱۳۶۵ به جبهه شتافت. به او گفته شد صبر کن تا بهبودی کامل پیدا نمایی; ولی پاسخ داد: «بودن من در جبهه مؤثرتر از اینجاست. گردان ما باید بازسازی شود.»و رفت.
در مصاحبهای که تبلیغات گردان با او انجام داده، اظهار داشته است: «در چهار عملیات شرکت داشتهام. عمیات بدر، کربلاهای یک و چهار و پنج» سرانجام در وصیتنامهای که در چهارم اسفند ماه ۱۳۶۵ در ارودگاه کرخه نوشته اظهار داشته است: «من دانشگاه امام صادقu» را به دانشگاه امام حسین uتبدیل کردم و مطمئنم که امام صادق uبه این تبدیل راضی است و مدرک قبولی را از دست آقا ابا عبدالله uگرفتم».
ناصر در صبح روز ۱۱/۱۲/۱۳۶۵ و در ادامه عملیات کربلای ۵ در خط مقدم جبهه، در حالی که برای خاموش کردن تیربار دشمن از سنگر بیرون پریده بود، به دیدار معبود شتافت و در حالی که ۱۹ بهار از عمر کوتاه و پربرکتش گذشته بود،با لباس خونین رزم که به جای کفنش بود، در روز ۲۱ اسفند ۱۳۶۵ در قطعه ۲۴ بهشت زهرا نزدیک سردار شید اسلام شهید دکتر چمران و دیگر فرماندهان چهره در خاک کشید و به دیگر شهدای اسلام پیوست.
یا کوکباً ما کان اقصر عمره
و کذاتکون کواکب الاسحاری
وصیتنامههای شهید
وصیتنامه شماره ۱
«و من یقاتل فی سبیل الله فیقتل ﺃو یغلب فسوف نؤتیه اجراً عظیماً» (النساء/۷۴)
این جانب ناصر الدین باغانی بنده حقیر خدا وصیتنامه خود را با نام خدا و با درود به امام کبیرمان آغاز میکنم.آگاه باشید که من با اختیار خود این راه را انتخاب کردم و به پایان آن نیز از اول واقف بودم و میدانستم که سرانجام راه ما یا پیروزی است، یا شهادت و با این امید آمدم که به لطف خدا شهادت نصیبم شود و با شهادت من و امثال من، درخت اسلام بارور شود و پیروزی نصیب اسلام و مسلمانان گردد. البته در خود این لیاقت را نمیبینم; ولی از لطف خدا هم بعید نمیدانم که به این بنده رو سیاه نظری کند و او را از اسفل السافلین به اعلی علیین صعود دهد.
خدا یا، تو شاهدی که تا آنجا که در توانم بود، دست از یاری امام زمانم برنداشتم و در پی سخن او به جبهه شتافتم و به خود اجازه ندادم که این پسر پیغمبر uتنها بماند. خداوندا، ما که روسیاهیم و را رویی نداریم که در خانه تو بیاییم و بنابراین محبوبت حسین(علیهالسلام) را وسیله قرار دادیم و با توسل به حسین(علیهالسلام) و گریه بر او در خانهات آمدیم. آمدیم که از دانشگاه امام حسینuفارغ التحصیل شویم و مطمئنیم که امام صادق(علیهالسلام) هم ا زاینکه در دانشگاه امام حسین(علیهالسلام) آمدیم، راضی است.
خداوندا، ما که بهایی نداریم. بیا و بهشت را به بهانه به ما بده. تو کریمی و از کردیم دور است که بنده گنهکار را نبخشد. خداوندا ما یک جان داریم و همان را در طبق اخلاص مینهیم و به پیشگاهت میآوریم که البته آن را هم خود به ما دادهای. مولا، به کرمت،به لطفت، به اسماء حسنایت، به اسم اعظمت، به گریه مادران و اشک خواهران قسمت میدهم، شهادت را نصیبمان فرما و از شهادت هم خوبش را نصیبمان کن و پودرمان کن.
«الهی لاتردنی الی اهلی».
امت مسلمان ایران، پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به این مملکت آسیبی نرسد جبههها را پر کنید. با فساد و فحشا مبارزه کنید. همیشه به یاد خدا باشید. پدر و مادر و خانواده مهربانم، هنگامی که به یاد من مجلسی گذاشتید، برای امام حسینuو علی اکبرش و قاسم بن الحسن گریه کنید. چیزی را که در راه خدا دادهاید، پس نگیرید و اگر من شهید شدم، بدانید که به بر و نیکی رسیدهاید;چرا که «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مماتحبون» (آل عمران عمران/ ۹ ۲) و شما مصداق این آیه کریمه هستید. خواهرم به یاد زینت علیها السلام باش و بدان که این سعادتی است که نصیب هر کس نمیشود و خدا لطف کرده که تو را خواهر شهید قرار داده و برادرانم، جای خالی مرا در جامعه و جبههای نبرد پر کنید و راه شهدا را ادامه دهید.
وصیتنامه شماره ۲
بسم الله الشهداء و الصدیقین
«الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانالله» «واجعل لنا مصابیع الهدی و سفن النجاه و جعلنا من حزبه فان حزبه هم المفلحون واجعنا من جنده فان جنده هم الغالبون «... و قال الست بربکم قالوا بلی و قال الم اعهد الیکم یا بنی آدم الا تعبدوا الشیطان انه لکم عدومبین» (الاعراف /۴۳)
«اشهد ان لا اله الا انت و ان محمداً عبدک و رسولک وصفیک و حبیبک و ان علیاً ولیک و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری.» «الهی انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین فاغفرلی کل ذنب اذنبته و کل جرم اجرمته» ربنا اغفرلی ولوالدی و للمؤمنین و المؤمنات یوم یقوم الحساب. »
این جانب ناصر الدین باغانی بنده حقیر درگاه خداوندیم. چند جملهای را به رسم وصیت مینگارم. سخنم را درباره عشق آغاز میکنم:
ما را به جرم عشق مؤاخذه میکنند. گویا نمی دانند که عشق گناه نیست. اما کدام عشق، خداوندا، معبودا، عاشقا، مرا که آفریدی، عشق به پستان مادر را به من یاد دادی. اما بزرگتر شدم و دیگر عشق اولیه مرا ارضا نمیکرد. پس عشق به پدر و مادر را در من به ودیعت نهادی مدتی گذشت، دیگر عشق را آموخته بودم. اما به چه چیز عشق ورزیدن را نه . به دنیا عشق ورزیدم، به مال و منال دنیا عشق ورزیدم، به مدرسه عشق ورزیدم، به دانشگاه عشق ورزیدیم، اما همه اینها بعد از مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد; یعنی عشق به تو. فهمیدم که عشق به تو پایدار است و دیگر عشقها عشقهای دروغین است. فهمیدم که «لاینفع مال و لابنون». (الشعراء / ۸۸) فهمیدم که وقتی شرایط عوض شود، «یوم یفر المرء من اخیه و امه و ابیه و صاحبته و بنیه و ...» (عبس / ۳۶ – ۳۴)
پس به عشق به تو دل بستم. بعد از چندی که با تو معاشقه کردم، یکباره به خود آمدم و دیدم که من کوچکتر از آنم که عاشق تو شوم و تو بزرگتر از آنی که معشوق من قرار بگیری. فهمیدم که در این مدت که فکر میکردهام عاشق تو هستم، اشتباه میکردهام. این تو بودهای که عاشق من بودهای و مرا میکشاندهای. اگر من عاشق تو بودم، باید یکسره به دنبال تو میآمدم. ولیکن وقتی توجه میکنم میبینم که گاهی اوقات در دام شیطان افتادهام. ولی باز به راه مستقیم آمدهام. حال میفهمم که این تو بودهای که عاشق بندهات بودهای و هر گاه او صید شیطان شده، تو دام شیطان را پاره کردهای و هر شب به انتظار او نشستهای، تا بلکه یک شب او را ببینی. حالا میفهمم که تو عاشق صادق بندهات هستی. بنده را چه که عاشق تو بشود. (عنقاشکار کس نشود دام بازگیر)
آری تو عاشق من بودی و هر شب مرا بیدار میکردی و به انتظار یک صدا از جانب معشوقت مینشستی. اما من بدبخت ناز میکردم و شب خلوت را از دست میدادم و میخوابیدم. اما تو دست برنداشتی و این قدر به این کار ادامه دادی تا سرانجام من گریزپای را به چنگ آوردی و من فکر میکردم که با پای خود آمدهام، وه چه خیال باطلی ! این کمند عشق تو بود که به گردن من افتاده بود. مرا که به چنگ آوردی ،به صحنه جهادم آوردی تا به دور از هر گونه هیاهو با من نرد عشق ببازی و من در کار تو حیران بودم و از کرم تو تعجب میکردم. آخر تو بزرگ بودی و من کوچک. تو کریم بودی و من لئیم. تو جمیل بودی و من قبیح. تو مولا بودی و من بنده و من شرمنده از اینهمه احسان تو بودم. کمند عشقت را محکمتر کردی و مرا به خط مقدم عشق بردی و در آنجا شراب عشقت را به من نوشاندی و چه نیکو شرابی بود و من هنوز از لذت آن شراب مستم. اولین جرعهآن را که نوشیدم، مست شدم و در حال مستی تقاضای جرعهای دیگر کردم. اما این بار تو بودی که ناز میکردی و مرا سر میگرداندی. پیالهام را به طرفت دراز کردم وتقاضای جرعه دیگر کردم. اما پیالهام را شکستی. هر چه التماس کردم که جامی دیگر بده تا از حجاب جسمانی بیاسایم، ندادی و زیر لب به من خندیدی و پنهانی عشوه کردی. اکنون من خمارم و پیاله به دست هنوز در انتظار جرعهای دیگر از شراب عشقت به سر میبرم. ای عاشق من، ای اله من، پیاله ام را پر کن و مرا در خماری نگذار. تو که یک عمر به انتظار نشسته بودی، حال که به من رسیدهای، چرا کام دل برنمیگیری؟ تو که از بیع و شر اء متاع عشق دم میزدی، چرا هم اکنون مرا در انتظار گذاشتهای ؟ اگر بدانم که خریدار متاعم نیستیو اگر بدانم که پیالهام را پر نمیکنی پیاله را خود میشکنم و متاعم را به آتش میکشم. تا در آتش حسرت بسوزی و انگشت حیرت به دندان بگزی
به آهی گنبد خضرا بسوزمجهان را جمله سر تا پابسوزم
بسوزم یا که کاری را بسازیچه فرمایی بسازی یا بسوزم
اما شهادت چیست؟
آنگاه که دو دلداده به هم میرسند و عاشق به وصال معشوق میرسد و بنده خاکی به جمال زیبای حق نظر میافکند و محو تماشای رخ یار میشود، آن هنگامرا جز شهادت چه نام دیگر میتوانیم داد؟ آن هنگام که رزمندهای مجاهد به سوی دشمن حق میرود وملائک به تماشای رزم او مینشینند و شیطان ناله بر میآورد و پا به فرار میگذارد و ناگهان غنچهایمیشکفد آن هنگام را جز شهادت چه نام میتوانیم داد؟
شهادت خلوت عاشق و معشوق است. شهادت تفسیر بردار نیست. آی آنانی که در زندان تن اسیرید، به تفسیر شهادت ننشینید که از درک قصهشهادت عاجزید. فقط شهید میتواند شهادت را درک کند. شهید کسی نیست که ناگهان به خون بغلتد و نام شهید بر خود بگیرد. شهید در این دنیا پیش از اینکه به خون بتپد، شهید است و شما همچنان که شهیدان را در این دنیا نمیتوانند بشناسید و بفهمید، بعد از وصالشان نیز هرگز نمیتوانید درکشان کنید. شهید را شهید درک میکند. اگر شهید باشید، شهید را میشناسید وگرنه آینه زنگار گرفته چیزی را منعکس نمیکند که نمیکند. برخیزید و فکری به حال خود بکنید که شهید به وصال رسیده است و غصه ندارد. شهدا به حال شما غصه میخورند و از این در عجبند که چرا به فکر خود نیستید. به خود آیید. زندان تن را بشکنید. قفس را بشکنید و تا سرکوی یار پرواز کنید و بدانید که برای پرواز ساخته شدهاید، نه برای ماندن در قفس. این منزل ویران را رها کنید و به ملک سلیمان درآیید.
ای خوش آن روز کزین منزل ویران برومرخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم
اما رهبرم!
ای که جان عالم به فدای تو باد. ای که همه عالم به فدای یک تارمویت. ای خمینی، ای «ذخیره الله للشیعه»، من خود را مدیون تو میدانم و سر و جانم را در طبق اخلاص گذاشته، فدایت میکنم.
تو همان مصباح هدایتی، تو همان سفینه نجاتی که «ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه» و تو حسین زمانی. تو بودی که در شب تاریک ظلم درخشیدی و با نورت دلهای تاریک ما را روشن کردی. تو بودی که به ما یاد دادی که تکلیف ما را سید الشهداuمشخص کرده است. تو بودی که به ما یاد دادی که هر که به پیامبر(صلیاللهعلیهواله)گرویده است، ماموریت استقامت دارد و ما درس شهادت را از تو آموختیم که تو خود پدر همه شهدایی. خدایا، عمر این چراغ هدایت را تا ظهور حضرت حجت صاحب العصر و الزمان حضرت مهدی(علیهالسلام) طولانی گردان.
اما امت مسلمان و شهید پرور ایران
پیرو امام باشید; نه در حرف بلکه در عمل. گوش دل به سخنانش بسپارید و حرفهایش را بدون چون وچرا بپذیرید. و کلاً در هر عصری امام خود را بشناسید و اکنون که حضرت صاحب الامر(علیهالسلام) در پرده غیبت است، ولی فقیه عصر خود را بشناسید. اگر امام خود را شناختید، گمراه نمیشوید وگرنه به چپ و راست منحرف خواهید شد. اسلام را از روحانیت مبارز و اصیل فرا بگیرید، نه از قلم و زبان منحرفان.
در این زمانه عدهای مغرض و جاهل پیدا شده اند که اسلام بدون روحانیت را ترویج میکنند. به عبارت دیگر مروج تز جدایی دین از سیاسیت هستند و میگویند که روحانیت در انقلاب شرکت داشت و رهبری کرد و انقلاب پیروز شد خدا پدرش را بیامرزد ولی حالا باید برود گوشه حوزهها و درس و بحث را ادامه دهد. این منحرفان را بشناسید و از صحنه انقلاب بدرشان کنید. اینها همانهایی هستند که با نامهای مختلف ولی با یک ماهیت، مطهری را شهید کردند. بهشتی را با تهمتها و فحشها ترور شخصیت و سپس با کینه شیطانی ترور فیزیکی کردند اینها همانهایی هستند که شیخ فضل الله نوری را بر سر دار کردند و شادی کردند. اینها همانهایی هستند که آقای خامنهای را میکوبند. اینها همانهایی هستند که آقای رفسنجانی را ترور کردند.
اینان دشمن روحانیتند. روحانیت را نمیخواهند. میخواهند بین شما و روحانیت جدایی بیندازند. اینان آنهایی هستند که قلب امام عزیز را به درد میآورند. فقه جدید میسازند. با لباس روحانی، ولی دشمن روحانیتند.با لباس وحدت، تفریق وحدت میکنند. وحدت در چیست؟ وحدت در پیروی از کلام امام است. اما میتوانم موارد متعددی را بشمارم که از فرمان امام اطاعت نکردهاند. آن وقت این را تحکیم وحدت میگویند۰ مردم مسلمان دشمن اسلام را بشناسید.
جنگ با عوامل خارجی ﻣﺴﺄله سختی نیست. اما این منافقان داخل هستند که از همه بدترند. منافقان از کفار بدترند. با جدایی از این منحرفان قلب امام را شاد کنید. ﻣﺴﺄله دیگر اینکه در مصایب و مشکلات صبر کنید. «ان الله مع الصابرین» (البقره /۱۵۳) بهشت را به بها میدهند نه به بهانه. بهای بهشت سنگین است بهای بهشت کالای عشق است; یعنی خون. کربلا رفتن، خون میخواهد. این کربلا دیدن بس ماجرا دارد. ماجرای کربلا، ماجرای خون و قیام است. پیام را شما بدهید; خون از ما.
بدانید که «ان الله یدافع عن الذین آمنو» (الحج / ۳۸) ما همه وسیلهایم. اصلاً این جنگ و این انقلاب و این برنامهها همه چیده شده تا خدا در این بین دوستانش را به پیش خود ببرد و خالص را از ناخالص جدا کند. پس به صحنه بیایید و از خون شهدا پاسداری کنید. هوای نفس را مغلوب کنید. برای خدا کار کنید. در کارها نظم را رعایت کنید و بدانید که ان شاء الله پیروزید و به کربلا خواهید رفت. به مستحبات اهمیت لازم را بدهید تا از شر شیطان در امان باشید. به خدا نزدیک شوید با انجام نوافل مخصوصاً نافله شب، صبر را پیشه خود کنید. بدانید امتهای پیش از شما هم سختی بسیار دیدند. با فساد و عوامل فساد به سختی مبارزه کنید. چون دشمن میخواهد از همین راه ما را به اضمحلال بکشاند. از همه رفیقان و دوستان و آشنایان که حقی بر گردن من دارند، طلب حلالیت میکنم و عاجزانه میخواهم که مرا حلال کنند; بلکه بار گناهم سبکتر گردد.
پدر و مادر عزیزم
میدانم که در طول زندگیام نتوانستم حق شما را بخوبی ادا کنم، اما استدعا دارم برای من دعا کنید و بخواهید که شهادتم مقبول حضرت حق قرار بگیرد و بخواهید که خدا این قربانی را از شما بپذیرد. در این صورت من هم اگر حضرت حق اجازه دهد، شفاعت شما را میکنم. بدانید که خون من رنگینتر از خون علی اکبر امام حسین(علیهالسلام)نیست. من همه مانند یکی از شهدای دیگر. غم و اندوه به خود راه ندهید که نصرت خدا با شماست. بدانید که من از همان روز که قدم در این راه گذاشتم، روی ساکم نوشتم، «مسافر کربلا » و قصد کردم که اگر کربلا آزاد شود، شما را به کربلا ببرم. اما اکنون دو سالو نیم از آن موقع میگذرد و هنوز به این آرزو نرسیدهام. هر موقع که در شهر ساک به دست راه میروم ، طرفی را که مسافر کربلا روی آن نوشته ام به طرف پایم می گیرم که کسی نبیند . چون از روی این امت شهید پرور و خانواده های شهدا خجالت می کشم . می ترسم مادر شهیدی این جمله را ببیند و ناراحت شود. هر چند به این آرزویم نرسیدم. اما این بار به نزد خود آقا ابا عبدالله(علیهالسلام) میروم و در جوار اوﻣﺄوا میگزینم. مادرم این بار آخر که به تهران آمدم، برای اینکه از خجالتت در بیایم تو را به مشهد بردم و اگر میسر میشد، مطمئن باش که به کربلا نیز میبردمت. اما گویا خداوند چنین خواسته است که دیدار ما به روز قیامت در صحرای محشر بیفند، پدر و مادر و برادران و خواهرم بدانید بدون شما قدم به بهشت نخواهم گذاشت. بدانید همه با هم به بهشت رضوان خداوند خواهیم آمد. بدانید سعادت بزرگی نصیبتان شده است. خدا نکند کاری کنید که اجر خود را ضایع کنید. شما از این به بعد خانواده شهید هستید. طوری رفتاری کنید که در ﺷﺄن شما باشد. بدانید به جای شهید، خدا به خانه شهید میآید.
بدانید که من از دانشگاه امام حسین(علیهالسلام)فارغ التحصیل شدم و مدرک قبولی خود را از دست مبارک آقا گرفتم. کلاس، کلاس عشق بود. درس، درس شهادت، تخته سیاه گستره وسیع جبهههای حق علیه باطل،گچها خون و قلمها اسحلهمان بود.
استادمان آقا ابا عبدالله الحسین(علیهالسلام) بود که خود پدر شهید است و پسر شهید است و شهید است و برادر شهید است و عموی شهید است و دایی شهید است و تکلیف ما را هم او معین کرد و ما هم این تکلیف را انجام دادیم و قبول شدیم و هنگام امتحان استادمان بالای سرمان بود.
پدرم حسین وار بایست و مادرم زینب گونه مقاومت کن. خواهر و برادرانم چون کوه استوار بایستید. بدانید وظیفه همه ما شهادت در راه دوست است. ای کاش هزار جان داشتم تا هزارمرتبه در راه دوست قربان میشدم. خود او به ما جان را داده است و خود او هم آن را از ما میخرد. خدا به همه شما اجر و صبر عنایت فرماید و شما را هم در جوار رحمت خود جای دهد که هر کس در جوار رحمت او جای گرفت، به فلاح و رستگاری رسید. بازاز شما پدر و مادر خوبم طلب حلالیت میکنم. برادرانم محسن، هادی و محمد، بدانید مسؤولیت برادر شهید بودن سنگین است. خیلی از کارهایی را که میکردید، دیگر نباید بکنید. باید تلاش و فعالیتتان را در راه خدمت به اسلام زیادتر کنید. شما هم باید خود را تعالی دهید تا شهید شوید. برادران کوچکترم هادی و محمد، درس خود را خوب بخوانید و خود را برای خدمت به اسلام،پرورش روحی و فکری دهید و بدانید با درس خواندنتان جلو پایمان شدن خون شهدا را میگیرید. از شما به خاطر راینکه برادر خوبی برای شما نبودم، حلالیت میطلبم و خواهر مهربانم، در شهادت من بی تا بی نکن، خود را چون زینب علیها السلام فرض کن و بدان که اجر زیادی نزد خداوند داری. سعید و مسعود خود را برای شهادت پرورش بدهید، همچنان که باغبان میوه را برای چیدن پرورش میدهد. بدان هر مرگی به غیر از شهادت در این زمان برای جوانان ننگ است. عار است که انسان در رختخواب بمیرد. مرگ سرخ بهترین مرگهاست. خواهرم، با شیر خود عشق حسین(علیهالسلام) را به فرزندانت بیاموز. خود نیز زینب گونه باش و مرا هم به خاطر این که نتوانستم حقت را به شایستگی ادا کنم ببخش و حلال کن. در پایان از تمامی فامیل و آشنایان و همه و همه طلب حلالیت میکنم و اگر بنده نیز بر گردن کسی حقی داشتم، از آن گذشتم. امیدوارم که خداوند نیز با من چنین رفتار کند.
۲۱ روز روزه قضا دارم که در جبهه های حق علیه باطل بودهام و نماز قضا یادم نمیآید که داشته باشم و اگر داشته باشم، به جا آوردهام. اما با وجود این، هر وقت که توانستید، برای من نماز بخوانید چون در نمازهایم نتوانستهام حق نماز را اداء کنم واحتیاﻃﴼ از این مقدار روزه که ذکر کردم، بیشتر برایم روزه بگیرید. سهم امام چیزی برگردنم نمانده است و باز احیتاطاً مقداری برایم خمس بدهید. مقداری هم برای صدقه بدهید و آن چیزهایی که از من باقی مانده، نیز اختیارش با خود شماست. به امید دیدار در سرای باقی و در جوار رحمت حق در کنار آقا ابا عبدالله الحسین(علیهالسلام) و فاطمه الزهراء علیها السلام از همه التماس دعا دارم.
۲۴ جمادی الاخر ۱۴۰۷ مطابق با ۴ اسفند ۱۳۶۵ ساعت۲۵/۹ دقیقه صبح اردوگاه کرخه والسلام علی من اتبع الهدیناصر الدین باغانی
دستنوشتههای شهید
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
«ان الله ﻳﺄمرکم ان تؤدوا اﻷمانات الی اهلها» (النساء / ۵۸)
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساختهام از بدنم
از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانی است
روم به روضه رضوان که مرغ آن چمنم
بارالها! ای چراغ شبهای تارمن، ای نوربخش قلب تیره من، ای فریاد رس من، ای امید من، ای سجود من، ای رکوع من، ای که قیامم برای توست وای که سلامم بر روی ماه توست، ای مرا از چاههای ضلالت رهانیدی و به قله رفیع انسانیت رساندی، ای که تاج کرّمنا بر سر من نهادی، ای یار من، ای دلدار من، ای شاهد زیبای من، ای آگه از غمهای من، تو را شاهد میگیرم که تو شاهد و شهیدی، تو را شاهد میگیرم که من بنده تو بودم و اگر راهی غیر از راه تو پیمودم، نه از روی عصیان که از راه نسیان بود. مولای من، تو خود شاهد بودی که با آن همه گناه باز در خانه تو میآمدم و باز سر بر خاک میساییدم. تو خود شاهد بودی که تو را دوست می داشتم هر چند گاهی اسیر دامهای شیطان میگشتم. مولای من اگر خطا کارم، امید عفو بر درگهت دارم و اگر نبخشی ام، بر کرمت اعتراض دارم. اگر از من بپرسی که چرا گناه کردی، از تو میپرسم که چرا در عفو را باز کردی؟ اگر تو مرا عفو نکنی، چه کسی به آن سزاوارتر از تو خواهد بود؟ اگر برانیم، هرگز تو ظالم نیستی. مولا، هر چند میدانم که میبخشیام، ولی باز میگویم اگر خواستی مرا عذاب کنی و اگر خواستی مرا در دوزخ قهرت بسوزانی،زبانم را باز بگذار تا بتوانم از درون آتش با تو صحبت کنم و تو را بخوانم. ولی تو کریمتر از آنی که بنده خود را عذاب کنی. «هیهات انت اکرم من ان تضیع من ربیته» به هر حال آمدم اما چه آمدنی؟ با کوله بار گناه و معصیت. مولا چه افراد پاکی را که از خود نرنجاندم. چه حقوقی را که از مردم ضایع نکردم. چه خطاها که نکردم. اما آمدم تا امانتت را پس بدهم. آن جان پاکی که به ودیعت نهاده بودی. از من مپرس که با این جان پاک چه کردم؟ چون در مقابل سؤال تو جوابی ندارم. این امانت را بگیر و سنگینی آن را از دوشم بردار . ای وای، ای وای، ای وای، ما همه امانتداریم. اما آیا میتوانیم امانتمان را به سر منزل برسانیم یا نه؟
پدر و مادر عزیزم، من امانتم در دست شما. آیا نمیخواهید مرا به صاحب امانت برگردانید؟
برگردانید مرا که سخت از دوری صاحبم غمناکم. سخت دلم گرفته .چندی است که به فکر رفتن افتادهام. اما یک سری بندهای گوناگون مرا از رفتن بازداشته است.
ای صاحب و مولای منبگشا تو بند از پای من
اماما! ای روح پاک خدایی، ای هادی ما، از تو میخواهم که شهادت بدهی بر اینکه ما کوفی نبودیم. شهادت بدهی که ما تو را تنها نگذاشتیم. وای وای بر آنها که دست از یاری تو کشیدند و برمنیت خود پرداختند. وای وای وای امت شهیدپرور، امت قهرمان هر چند که خود آگاهید، ولی «فان الذکری تنفع المؤمنین» (الذاریات / ۵۵). هیچ گاه دست از یاری امام و رهبری و ولایت فقیه برندارید.
بدانید آن زمان که ولی فقیه را تنها بگذارید، آن روز، روز شکست و نابودی شماست. و خدا نیاورد آن روز را. از تاریخ عبرت بگیرید. «فانظر کیف کان عاقبه المکذبین» (الزخرف / ۲۵) بدانید که دعوای ما بر سر ولایت فقیه است، روحانیت مبارز را تنها نگذارید اگر از روحانیت جدا شوید نابود میشوید.
حفظ کنید اسلام را و احکام اسلام را و حفظ اسلام مهمتر از حفظ احکام اسلام است. در این راه از دادن خون نهراسید که نمیهراسید. بدانید جهاد امتحان الهی است. بدانید مشکلات، امتحان الهی است. سعی کنید این امتحان را با موفقیت بگذارنید. در پایان از برادران و خواهرم و فامیل و آشنایان حلالیت میطلبم و از برادرانم میخواهم که راه مرا دنبال کنند و به فراموشی نسپارند.
ناصر الدین باغانی
۱۸/۸/ ۱۳۶۵
قطعات عرفانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«والنخل باسقات لها طلع نضید»(ق/۱۰)
آن هنگام که خورشید پشت نخلها پنهان میشود و کم کم فروغ روحبخش خود را از پهنه آسمان آبی جمع میکند و با رفتن خویش نوید شب را میدهد،به فکر فرو میروم. قدم در نخلستانها میگذارم.
نگاهم را به جایی در آن دور دستها میدوزم. علی uرا به یاد میآورم. نماز شب علی uرا به یاد میآورم، گوییا میبینم او را که در میان نخلها اشک میریزد و معبود خود را میخواند. گوییا میشنوم صدای او را که با چاه درد دل میکند، گوییا میبینم او را که غذای یتمان را بر دوش میکشد. به خود میآیم. از کودکی تا به حال خود را به یاد میآورم، چیزی جز گناه نمیبینم. استغفار میکنم. ناگهان نخل سربریدهای را میبینم. او را خوب برانداز میکنم. با او سخن میگویم. اما جوابم را نمیدهد. دوباره صدایش میزنم. اما این بار بلندتر میگویم.
با من بگو ای نخل سربریده بر تو چه گذشت؟ با من بگو ای نخل سربریده که دشمن با تو چه کرد؟ ای نخل با من از استقامت بگو. ای نخل با من از پایداری دلاوران بگو. ای نخل با من از شهیدان نخلستان بگو که دشمن با مردمان زجر دیده چه کرد؟ ای نخل سربریده از چه سرت را بریدند؟ نکند چون تو صدای یا حسین uعاشوراییان را شنیده بودی، سرت را بریدند؟ آخر ای نخل تو که گناهی نداشتی... صحبتهایم تمام شده اما همچنان منتظر جوابم. در انتظار جوابی به سر میبرم که ناگهان طنین روح بخش اذان به خدا میخواندم. آستینها را بالا میزنم. چند قدم به طرف بهمنشیر ساکت به جلو میروم و وضو میسازم.
دنیا برایم مثل یک زندان شده است.درکوچهها که راه میروم، دیوارهای کوچه مثل دیوارهای زندان است. انسانهای دیگر را که میبینم در این دنیای فانی مشغولند، دلم برایشان میسوزد. ولی قبل از همه دلم باید به حال خودم بسوزد که غرق گناهم. غرق معصیت خدایم. اما آنچه که مرا زنده نگه داشته، عشق به خداست و امید به لطف و کرم او. آنچه که مرا قربانی خواهدکرد، نیز عشق اوست. خداوند خود گفته است که:
ای بندگان من ناامید نشوید. «ادعونی استجب لکم» (غافر / ۶۰)
و من او را خواندم. بارها از او طلب شهادت کردم بارها سجده کردم. بارها ضجه زدم. بارها گریه کردم. حال میدانم که وقت رفتن رسیده وامیدوارم که چنین باشد. از لطف و کرم او نباید ناامید شد.
این دعاها سرانجام روزی به اجابت میرسد. مولا خیلی خوب است، خیلی زیباست. مولا خوب است.مولا دوست داشتنی است و من ناراحتم، پشیمانم، که چرا تا به حال مولا را نشناخته بودم. هنوز هم نشناختهام. هنوز هم سردرگم هستم. ولی خوب به لطف او امیدوارم. میدانم که روزهای آخر عمرم رسیده. می دانم که مولا دعایم را اجابت کرده و می دانم که مرا شهید خواهد کرد و می دانم که مرا پودر خواهد کرد. میدانم که مرا تکه تکه خواهد کرد و من خود از او چنین خواستهام. چون بهشت را به بها دهند نه به بهانه.
چون روز قیامت خجالت میکشم جلو مولا ابا عبدالله(علیهالسلام)که او چندین زخم در هنگام شهادت برداشته و من سالم از این دنیا رفته باشم.
چگونه در این دنیا بمانم; در حالی که عشق اومرا دیوانه کرده؟ چگونه بمانم وقتی عذاب جهنم را میبینم؟ شعلههای آتش را میبینم. جهنمیان را میبینم. «شرب الهیم» را میبینم. «غسلین» را میبینم. «شجره الزقوم» را میبینم. میبینم که «طلعها کانه رؤوس الشیاطین». (صافات/ ۶۵) هل من مزید جهنم را میشنوم. پل صراط را میبینم. چگونه در این دنیا بمانم که بهشت و اهلش را میبینم؟ نعم بهشتی را میبینم. بالاتر از همه اینها غضب و لطف خدا را میبینم و اینها را با تمام وجود احساس میکنم.
بسم الله الرحمن الرحیم
«یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لاتقنطوا من رحمه الله» (الزمر/ ۵۳)
ای بندگان من که بر خودتان اسراف کردید، از رحمت خدا ناامید نشوید.
سلام بر حجه بن الحسن امام زمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) سلام بر نایب بر حقش امام خمینی روحی فداه. سلام بر شهیدان راه خدا از نهضت حسینی تا نهضت خمینی .
خداوند رحمان در این آیه خطاب به بندگان گنهکارش میفرماید: ای بنده من هر آنچه هستی بازآ، گر کافر و گبر و بت پرستی باز آ، میگوید; بنده من اگر گناه کردی بیا. بیا خدا رحمان و رحیم است. چرا از رحمت خدا ناامید میشوی؟ خدایا من آمدم. آمدم تا بگویم خدایا خدایا پشیمانم، اگر چه گنهکارم اما خدایا تو را دوست دارم.
خدایا من عاشق دیدار تو هستم. آمدم تا بگویم خداوندا با اینکه من گناهکارم، اما به یاری حسین زمانه شتافتم. آمدم حسین زمان، خمینی کبیر (روحی فداه) را یاری کنم. آمدم تا رضوان تو را به دست آورم. آمدم تا راه کربلا را باز کنم و از آنجا همه با هم به قدس برویم. خدایا من پایم را که از درخانه بیرون گذاشتم، افسارم را به دست تو دادم. در واقع این تو بودی که مرااز خانه بیرون آوردی. افسارم را به دست تو سپردم. هر کاری که میخواهی با من بکن. خدایا اگر مرا در قعر جهنم بیندازی اما از من راضی باشی، تحمل میکنم. ولی هرگز تحمل آن لحظه را ندارم که در بهشت تو باشم، اما مشمول رضایت تو نشوم. پروردگارا اختیار ما به دست توست. حرف، حرف توست. اما اگر مرگ ما رسید، شهیدمان کن و اگر شهیدمان کردی، تکه تکه مان کن که اگر چنین نکنی، فردای قیامت خجالت میکشم که به آقا و مولایم ابا اعبدالله الحسین(علیهالسلام) نظر کنم که او صدها زخم برداشته باشد و ما با یک زخم شهید شده باشیم. خدا یا زبانم توان گفتن را ندارد و قلمم قاصر است; اما با همین زبان ناتوان میگویم خداوندا من روزهاست که منتظر وصل تو هستم و انتظار آن لحظهای را میکشم که درراه تو سر از بدنم جداگردد و بدنم در راه تو تکه تکه شود.
پروردگارا هر بار که در خانهات آمدم، کسی در درگاه تو یعنی شیطان جلویم را گرفت و نگذاشت که وارد شوم و گفت اینجا فقط جای آشنایان خداست. تو که غریبهای برو، و من رفتم. اما این بار آمدم. همه چیز را زیر پا گذاشتم و فقط و فقط رضای تو را در نظر گرفتم. این بار آمدم با کولهباری از گناه و با پشتی خمیده از معصیت. آمدم و شیطان را عقب زدی و گفتی بگذار این بنده گنهکار بیاید. من آمدم. آمدم تا بگویم مولای من اگر چه قلبم از گناه سیاه شده، اما تنها نیامدهام. با کسی آمدهام که او را میشناسی. او را دوست داری. او از تو راضی است و تو هم از او راضی هستی. آمدم اما تنها نیامدم. آمدم و با حسینت آمدم. آمدم تا بگویم خدایا به حق این حسین(علیهالسلام) ، این عاشق تو، مرا ببخش. آمدم تا بگویم خدایا اگر من به تو پشت کردم، اما حسینت را دوست داشتم و مگر دوستدار حسین(علیهالسلام) دوستدار تو نیست، پس خدایا من حسینت را وسیله قرار دادم و چه وسیلهای بهتر از این؟
آمدم تا بگویم خدایا مرگ را به مسخره گرفتهایم و مرگ در راه تو برای ما از عسل هم شیرینتر است.
آمدم تا بگویم مولای من، حال که من قدم پیش گذاشتم، تو هم دست مرا بگیر، مرا بطلب و نگذار که این آتش درونم خاموش شود.
اما باز هم میگویم: حرف حرف توست و تو هر چه با ما کنی با جان و دل، خریداریم.
در پایان، خدایا این امام عزیز، این احیا کننده شرایع دینت را تا ظهور بقیه الله الاعظم اروحنا له الفداء حجه بن الحسن العسکری(علیهالسلام) برای امت اسلام حفظ بفرما.
والسلام علی من اتبع الهدی
از نامههای شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صدیقی و اخی العزیز. ارجو من الله توفیقک فی الطاعه و بعد المعصیه و الذهاب الی الجبهه. منذ ثلاثه ﺃشهر لیس عندی خبر من حالک. انا مشتاق جداً لرؤیه وجهک الکریم. انی مشتاق لرؤیه وجهک المنیر. ان ترید ان تخبر من احوالی ﺃنا بخیر و الحمد الله. فکیف انت .لم لم تکتب رسالهً الی که ﺃطمئن من سلامتک. کتبت رساله و ارسلتها الیک قبل عشره ایام ولکن لا ﺃعلم وصلت الیک ﺃولا. ارید ان تجبنی بسرعه و دقه. تعال الی جبهات الحرب کی تنظر بوجه الله. الجبهات جامعه کبیره فیها یدرس دروساً کثیره و جمیله: درس معرفه الله، درس الایثار، درس الاخلاص، ... درس الشهاده و لکن ما یدرس فی حوزتکم؟ یدرس المنطق و الفلسفه و ... جداً جید ولکن بوجود الماء یبطل التیمم. اذکر ک شعراً من الشیخ بهاء الدین عاملی المعروف با لشیخ بهائی بهذا المضمون:
جنگ نرم،نوعی تلاش برای تصویر سازی ذهنی و مهندسی افکار عمومی است . بی توجهی به جنگ نرم به معنای بی توجهی به تلاش دشمن برای بی دین ساختن جامعه است .مفهوم جنگ نرم که در مقابل جنگ سخت مورد استفاده قرار می گیرد دارای تعریفی واحد که مورد پذیرش همگان باشد نیست و تا حدی تلقی و برداشت افراد ، جریان ها و دولت های گوناگون از آن متفاوت است . هم اکنون کشورهای استکباری به این نتیجه رسیده اند که همانگونه که استعمار به شیوه های قدیم ، دیگر جواب گوی نیازها و اقتضائات امروزه نیست و باید در قالب استعمار نو وارد کشورها شد ، از طریق جنگ سخت نیز چندان نمی توان موفقیت های مورد نظررا کسب کرد . بنابراین سعی می کنند با تمرکز بر مسائل فکری، ، ایدئولوژی و فرهنگی و در واقع با گشودن جبهه جنگ نرم ، به اهداف خود برسند . بنابراین جنگ نرم ،امروزه موثرترین ، کارآمد ترین و کم هزینه ترین و در عین حال خطرناک ترین و پیچیده ترین نوع جنگ علیه امنیت ملی و پایدار یک کشور است . به نظر برخی جمهوری اسلامی ایران به دلیل برخورداری از فرهنگ و تمدن کهن ایرانی- اسلامی ، اصالت نژادی ، وسعت سرزمینی ، کمیّت و کیفیت جمعیت ، اقتدار سیاسی و نفوذ منطقه ای و بین المللی ،التزام به نظریه ولایت فقیه الگویی مترقی و متعالی برای کشورهای اسلامی و عاملی مهم در بیداری و خیزش ملت های اسلامی منطقه است . بنابراین غرب و در رأس آنها امریکا کانون حملات نرم و براندازانه خود را متوجه آن کرده اند و در کنار تحمیل هشت سال جنگ ، کودتاهای گوناگون ، حمایت از گروه های ضد انقلابی و اغتشاش در کشور ، از انواع روش ها و ابزار جنگ نرم در حوزه های گوناگون از جمله سینما ، تئاتر ،رمان و ادبیات داستانی ، شعر ، رسانه های دیجیتالی و عرفان های دروغین بهره برده اند . با توجه به اهمیت بحث این مقاله ابتدا به بررسی مفهوم جنگ نرم،چیستی و چرایی آن، ضرورت و اهمیت مقابله با آن می پردازد ، آنگاه به بررسی اهداف جنگ نرم،ابعاد و مؤلفه های جنگ نرم و تاکتیک های آن می پردازیم . سپس به بیان راهبرد های مقابله با جنگ نرم پرداخته خواهد شد .
مقدمه
جنگ نرم یا قدرت نرم (به انگلیسی: Soft Power) توانایی تأثیرگذاری بر دیگران برای کسب نتایج مطلوب از طریق جذابیت به جای اجبار یا تطمیع است.
ایده جذب به عنوان نوعی از قدرت به فیلسوفان چین باستان ازجمله لائوتسه در قرن هفتم قبل ازمیلاد بر می گردد.
قدرت نرم با دو بعد از نظریه ابعاد سه گانه قدرت (۱-برجسته سازی و ۲-قدرت بنیادین) که استیون لوکس در کتاب «قدرت: بینش افراطی» ارائه کرده است قابل مقایسه است.
این مفهوم را اولین بار جوزف نای از دانشگاه هاروارد در سال ۱۹۹۰ درکتابی، با نام «تغییر ماهیت قدرت امریکایی» مطرح کرد. وی در سال ۲۰۰۴ مفهوم قدرت نرم را درکتاب «قدرت نرم: راه موفقیت در سیاستهای جهانی» بسط داد.
در مقابل قدرت نرم واژه تهدید نرم معرفی میشود که مفهوم ان را تحولاتی میدانند که موجب دگرگونی در هویت فرهنگی و الگوی رفتاری مورد قبول یک نظام سیاسی می شود.
هم اکنون این واژه درسطح بینالمللی به طور گسترده مورد استفاده تحلیل گران قرار گرفته است. به عنوان مثال هو جینتائو، رئیس جمهور چین در هفدهمین مجمع حزب کمونیست در سال ۲۰۰۷ گفت: چین نیازمند افزایش قدرت نرم خود است. رابرت گیتس وزیر دفاع ایالات متحده آمریکا درمورد نیاز به توسعه قدرت نرم امریکا صحبت کرد. در سال ۲۰۱۰، معاون سابق رئیس جمهور تایوان به کره جنوبی سفرکرد و استفاده تایوان از قدرت نرم به عنوان الگویی برای حل درگیریهای بینالمللی را حمایت نمود.
جنگ نرم چیست؟
امروزه جنگ ها شکل های مختلفی به خود گرفته اند از جمله جنگ نرم که شامل اقدامات روانی و تبلیغاتی می شود که هدف آن جامعه یا گروه خاصی است و عمده تفاوت آن با جنگ سخت عدم استفاده از سلاح های نظامی می باشد زیرا در جنگ نرم از سلاح های تبلیغاتی استفاده می شود. به تعبیر دیگر جنگ نرم استفاده دقیق و طراحی شده از تبلیغات و ابزارهای مربوط به آن است، به منظور تاثیر گذاری بر عقاید، فرهنگ، سیاست، احساسات، تمایلات، رفتار و مختصات فکری دشمن با توسل به شیوه هایی که موجب پیشرفت مقاصد امنیت ملی می شود است.
جنگ ها تا سال ۱۹۴۵ میلادی غالبا جنگ سخت بود. بعد از آن با توجه به دو قطبی شدن جهان به بلوک شرق و بلوک غرب، دوره ای جدید از رقابت ها میان آمریکا و شوروی سابق آغاز شد که به جنگ سرد مشهور شد. جنگ سرد ترکیبی از جنگ سخت و جنگ نرم بود که طی آن دو ابر قدرت در عین تهدیدهای سخت از رویارویی مستقیم با یکدیگر پرهیز میکردند.
با فروپاشی شوروی سابق در سال ۱۹۹۱ میلادی و پایان یافتن جنگ سرد کارشناسان جنگ در ایالات متحده با استفاده از تجارب دو جنگ جهانی و دوران جنگ سرد دریافتند که می شود با هزینه کمتر و بدون دخالت مستقیم در سایر کشورها به اهداف سیاسی، اقتصادی و… دست یافت که در ادبیات سیاسی جهان به جنگ نرم شهرت یافت.
در واقع جنگ های نرم مسئله ی تازه ای نبوده و از سابقه ی تاریخی برخوردار است. به این صورت که در ابتدا چهره ی ساده ای داشته مثلا شایعه پراکنی و دروغ پردازی اما با گذشت زمان و تحولات و پیچیدگی های روز افزون اجتماعی، این رویکرد نیز پیشرفت نموده و از پیچیدگی های بیشتری برخوردار شده است.
تعریف جنگ نرم
تعریف جنگ نرم Soft Warfareدر جبهه مقابل جنگ سخت Warfare Hardاست و تعریف یکسانی که مورد پذیرش همگان باشد ندارد.
جان کالینز تئوریسین دانشگاه ملی جنگ آمریکا جنگ نرم اینگونه تعریف کرده است : استفاده طراحی شده از تبلیغات و ابزارهای مربوط به آن، برای نفوذ در مختصات فکری دشمن با توسل به شیوه هایی که موجب پیشرفت مقاصد امنیت ملی مجری می شود.
تعریف جنگ نرم در آیین رزمی ارتش ایالات متحده آمریکا: جنگ نرم، استفاده دقیق و طراحی شده از تبلیغات و دیگر اعمالی است که منظور اصلی آن تاثیرگذاری بر عقاید، احساسات، تمایلات و رفتار دشمن، گروه بی طرف و یا گروههای دوست است به نحوی که برای برآوردن مقاصد و اهداف ملی پشتیبان باشد.
بنابراین جنگ نرم را می توان اینگونه تعریف کرد که اقدامات نرم روانی و تبلیغاتی رسانه ها که جامعه هدف را بدون درگیری و استفاده از زور به شکست وا می دارد
به عبارت دیگر جنگ نرم مترادف اصطلاحات بسیاری در علوم سیاسی و نظامی می باشد. در علوم نظامی از واژه هایی مانند جنگ روانی یا عملیات روانی استفاده می شود و در علوم سیاسی می توان به واژه هایی چون براندازی نرم، تهدید نرم، انقلاب مخملین و اخیراً به واژه انقلاب رنگین اشاره کرد.در تمامی اصطلاحات بالا هدف مشترک تحمیل اراده گروهی بر گروه دیگر با استفاده از راه های غیر نظامی است.
ویژگیهای جنگ نرم
جنگ نرم به دلیل پیچیدگی و اتکا به قدرت نرم از ویژگیهای بسیار زیاد و متنوعی برخوردار است که مهمترین آنها عبارتند از:
1. جنگ نرم در پی تغییر قالبهای ماهوی جامعه و ساختار سیاسی است. در این جنگ، اعتقادات، باورها و ارزشهای اساسی یک جامعه مورد هجوم برای تغییر قرار میگیرد. با تغییر باورهای اساسی جامعه، قالبهای تفکر و اندیشه دگرگون شده و مدلهای رفتاری جدیدی شکل میگیرد. مدلهای رفتاری جدید به گونهای است که به جای رفتارهای حمایتی از ساختار سیاسی، رفتارهای چالشی جایگزین شده و این رفتارها به سمت ساختارشکنی جهت مییابد.
2. جنگ نرم آرام، تدریجی و زیرسطحی است. جنگ نرم دفعی، شتابان و پرتحرک در یک مقطع نیست. این جنگ به صورت آرام شروع شده و به صورت تدریجی به سمت جلو حرکت میکند. آرام و تدریجی بودن این جنگ به گونهای است که بسیاری آن را تشخیص نمیدهند. جنگ نرم زیرسطحی، غیرآشکار و به همین دلیل نامحسوس است.
3. جنگ نرم نمادساز است. نمادسازی با بهرهگیری از نمادهای تاریخی و گذشته برای ارائه و نمایش تصویری مطلوب از خود یک ویژگی برجسته از جنگ نرم است. در این جنگ تلاش میشود تصویری شکست خورده، ناامید و مأیوس از حریف ارائه شود و در مقابل مهاجم با نمادسازی و تصویرسازی خود را پیروز و موفق نشان میدهد. در این ویژگی عملیات روانی در حد اعلی انجام میشود.
4. جنگ نرم پایدار و بادوام است. نتایج جنگ نرم در صورت موفق بودن، پایدار و بادوام خواهد بود. هدف اصلی در جنگ نرم تغییر باورها و اعتقادات است. چنانچه این تغییر حاصل شود، به راحتی تغییر مجدد و بازگشت به حالت اولیه میسر نیست. در جنگ گرم و نظامی، یک سرزمین تصرف شده را ظرف چند ساعت، میتوان باز پس گرفت. اما در جنگ نرم، اگر دشمنان موفق به تصرف افکار و دلهای جامعة هدف شوند، به راحتی نمیتوان آن را باز پس گرفت و تغییر مجدد زمانبر است.
5. جنگ نرم پرتحرک و جاذبهدار است. جنگ نرم که به صورت تدریجی و آرام شروع میشود، در نقطهای به دلیل ایجاد جاذبههای کاذب، خود جامعة هدف را برای تحقق اهداف به کار گرفته و از این طریق بر دامنة تحرکات آن افزوده میشود. در واقع با گذشت زمان، بسیاری از بازیگران و حتی بازیگردانان جنگ نرم به صورت خواسته یا ناخواسته از درون جامعة هدف به استخدام کارگزاران اصلی جنگ نرم در میآیند.
6. جنگ نرم هیجانساز است. با نمادسازیها، اسطورهسازیها و خلق ارزشهای جدید، در جنگ نرم از احساسات جامعة هدف نهایت استفاده صورت میگیرد. مدیریت احساسات یک رکن در مهندسی جنگ نرم به حساب میآید.
در مدیریت احساسات، تلاش میشود از احساسات و عواطف جامعة هدف به عنوان پلی برای نفوذ در افکار و اندیشهها برای ایجاد تغییر و دگرگونی در باورها استفاده شود. احساسات و عواطف به دلیل تحریکپذیری، زمینههای پیدایش بحران را فراهم میسازد.
7. جنگ نرم آسیبمحور است. آسیبهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی، میدان مانور جنگ نرم است. دشمنان در جنگ نرم با شناسایی نقاط آسیب جامعة هدف در حوزههای ذکر شده، فعالیتهای خود را سامان داده و با ایجاد آسیبهای جدید، بر دامنة تحرکات خود میافزایند.
8. جنگ نرم چند وجهی است. پردامنه بودن و برخورداری از وجوه مختلف، از دیگر ویژگیهای جنگ نرم است. در این جنگ، از تمامی علوم، فنون، شیوهها و روشهای شناخته شده و ارزشهای موجود استفاده میشود.
9. جنگ نرم تضادآفرین است. جنگ نرم از محیطهای آسیبدار در جامعة هدف شروع میشود و با ایجاد گسلهای متعدد در بخشهای گوناگون جامعه و از طریق متفاوت کردن باورها، ارزشها و شکلدهی به رفتارهای جدید، اعضای یک جامعه در برابر هم قرار میدهد. تضادهای به وجود آمده از طریق جنگ نرم، همبستگی اجتماعی و وحدت ملی را برهم میزند و زمینههای بروز بحران و درگیریهای داخلی را فراهم میسازد. بنابراین تخریب وحدت ملی یکی از پیامدها و ویژگیهای جنگ نرم است.
10. جنگ نرم تردیدآفرین است. در جنگ نرم، ایجاد تردید و بدبینی نسبت به بسیاری از مسائل یک اصل و قاعده است. حرکت در این جنگ با خلق تردید و ایجاد ناامیدی و یأس شروع میشود. برای توفیق در این جنگ، با تکیه بر سنتها و لکن با نوپردازی به صورت ظریف و آرام، در باورها و اعتقادات اساسی تردید ایجاد میشود و به مرور بر دامنة این تردیدها افزوده شده تا در نهایت به ایجاد تغییرات اساسی در باورها و ارزشها دست یابد.
11. جنگ نرم از ابزار روز استفاده میکند. در جنگ نرم از پیشرفتهترین تکنیکهای روز استفاده میشود. فضای مجازی و سایبری محیط اصلی جنگ نرم در شرایط کنونی به حساب میآید. این فضا، امکان اغواگری با ایجاد جاذبههای گوناگون و خلق بسترهای لازم برای سوار شدن به امواج احساسات را به خوبی فراهم میسازد.
دلیل های استفاده از جنگ نرم چیست ؟
جوزف نای نظریه پرداز مشهور آمریکایی مقاله ای تحت عنوان قدرت نرم power Softدر فصلنامه آمریکایی foreign policyدر سال ۱۹۹۰ انتشار داده که دیدگاه جدیدی را به مخاطبان ارائه کرد که براساس آن ایالات متحده به جای آن که از طریق بکارگیری آنچه که قدرت سخت می نامند به انجام کودتای نظامی در کشورهای رقیب اقدام کند تلاش خود را بر ایجاد تغییرات در کشورهای هدف از طریق تأثیرگذاری بر نخبگان جامعه متمرکز می کند.
در این مقاله نویسنده دیدگاه خود را درباره ایجاد تغییرات از طریق به کارگیری دیپلماسی عمومی در کنار بکارگیری قدرت نرم در میان نخبگان جامعه هدف مطرح کرده. بعدها نظرات او تکمیل تر شد و به عنوان دستورالعمل سیاست خارجی آمریکا تحت عنوان بکارگیری قدرت هوشمند Smart powerبه مورد اجرا گذارده شد.
جنگ نرم امروزه یکی از کارآمدترین و کم هزینه ترین و درعین حال خطرناک ترین انواع جنگ علیه امنیت ملی یک کشور است چون می توان با کمترین هزینه به اهداف مورد نظر دست پیدا کرد.
بعضی از اهداف استفاده از جنگ نرم :
– تسلط بر مناطق ژئوپلتیکی و ژئواستراستژیکی
– کنترل شریان انتقال انرژی و جلوگیری از تسلیحاتی شدن آن
– حذف و یا مهار نظام های مخالف در برابر نظام تحمیل کننده جنگ نرم
– ممانعت از ایجاد اتحادیه های نظامی و امنیتی در جامعه هدف
– همسو کردن کشورهای هدف با سیاست های کشور تحمیل کننده جنگ نرم
– فرصت سازی اقتصادی برای کشور تحمیل کننده جنگ نرم
– مهار بیداری فکری جامعه هدف
مهم ترین اهداف جنگ نرم
۱- تضعیف فرهنگی یک جامعه در جهت تأثیرگذاری شدید بر افکار عمومی مورد هدف با ابزار خبر و اطلاع رسانی هدفمند و کنترل شده.
۲- تضعیف سیاسی کشور مورد نظر به منظور ناکارآمد جلوه دادن نظام مورد هدف و تخریب و سیاه نمایی ارکان آن نظام.
۳- ایجاد رعب و وحشت در مواردی همچون فقر جنگ یا قدرت خارجی سرکوبگر.
۴- اختلاف افکنی در میان مردم و برانگیختن اختلاف میان مقام های نظامی و سیاسی کشور.
۵- ارائه روحیه یاس و ناامیدی در اجتماع به جای نشاط اجتماعی و احساس بالندگی از پیشرفت های کشور.
۶- بی تفاوت کردن نسل جوان به مسائل مهم کشور.
۷- کاهش روحیه و کارآیی در میان نظامیان و ایجاد اختلاف میان شاخه های مختلف نظامی و امنیتی.
۸- ایجاد اختلاف در سامانه های کنترلی و ارتباطی کشور هدف.
۹- تبلیغات سیاه به وسیله شایعه پراکنی و جوسازی از راه پخش شب نامه ها و…
۱۰- تقویت نارضایتی های ملت به دلیل مسائل مذهبی، قومی، سیاسی و اجتماعی.
۱۱- تلاش برای بحرانی و حاد نشان دادن اوضاع کشور از راه ارائه اخبار نادرست و نیز تحلیل های نادرست و اغراق آمیز.
مقابله با جنگ نرم
در این میان چه کار کنیم تا بتوانیم با بهره گیری از ساز و کارهای مختلف از اعمال تهدیدات نرم پیشگیری کنیم ؟
مقابله با جنگ نرم، نخست نیاز داریم تا ویژگیهای این نوع جنگ را آنالیز کرده و خوب بشناسیم و بدانیم که جنگ نرم با جنگ سخت، چه تفاوتهایی دارد. آنچه در جنگ سخت مورد هدف قرار میگیرد، جان انسانها، تجهیزات، امکانات است که معمولا در این مواقع با استفاده از همین مسائلی که مورد هدف قرار گرفته است، افکار عمومی علیه دشمن فعال میشود، در حالی که در جنگ نرم آن چه هدف قرار میگیرد، افکار عمومی است.
هر ملتی و کشوری دارای منابع قدرت نرم است که شناسایی و تقویت و سازماندهی آن ها می تواند براساس یک طرح جامع تبدیل به یک فرصت و هجوم به دشمنان طراح جنگ نرم شود. به عنوان مثال، منابع قدرت نرم در ایران را می توانیم ایدئولوژی اسلامی، قدرت نفوذ رهبری، حماسه آفرینیها و درجه بالای وفاداری ملت به حکومت برشمریم.
سیاستگذاری جبهة انقلاب اسلامی در مواجهه با جنگ نرم
گزارههای سیاستی مقابله با جنگ نرم، پس از مسئلهشناسی و تعمیق در مواضع جبهة معارض انقلاب اسلامی استخراج میشود. گزارههای سیاستی به دو دستة سیاستهای کلی نظام و سیاستهای رسانهای تقسیم میشود که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت.
الف. سیاستهای کلان مقابله با جنگ نرم
سیاستهای کلان مقابله به دو دسته سیاستهای سلبی و ایجابی تقسیم میشود. سیاستهای سلبی به آن دسته از سیاستها گفته میشود که نقش تحدیدکننده دارد و سیاستهای ایجابی به سیاستهای تثبیتکننده و تقویتکننده گفته میشود.
1. ولایتپذیری عملی و تئوریپردازی نظری ساختار مردمسالاری دینی: بحث ولایتپذیری و دفاع از حریم ولایت از دو منظر قابل تأمل است. اول آنکه تحلیل مجموعه اقدامات انجام گرفته برای براندازی نرمـ جنگ نرمـ در ایران نشان میدهد که طراحان جنگ نرم علیه ایران به علت جایگاه ولایت فقیه در اعتقادات جامعة ایران و میزان تاثیرگذاریاش و همچنین به عنوان مهمترین عامل در پیشگیری از براندازی نرم نظام جمهوری اسلامی آن هم با وجود گذشت قریب به سه دهه از عمر انقلاب ایران، بیشترین طراحی را برای مشروعیتزدایی و مخصوصاً اعتبارزدایی از جایگاه ولایت فقیه در دستور کار خود قرار دادهاند. دوم آنکه ولایتفقیه به عنوان یک فقیه عالم و با تقوا و عادلترین و آگاهترین فرد به مسائل سیاسی و حکومتی قطعاً شایستهترین فرد برای اطاعتپذیری نیز خواهد بود. در چند ماه اخیر در حوادث بعد از انتخابات یکبار دیگر نقش رهبری و جایگاه آن برای حفظ نظام به خوبی برای دوست و دشمن آشکار شد، آن هم در شرایطی که شاید بسیاری از اهداف برای تحقق انقلاب مخملین در ایران اتفاق افتاده بود و یا شرایطش مهیا شده بود. رهبری به عنوان فصلالخطاب و همچنین به عنوان مهمترین رکن جامعة ایران برای حفظ و انسجام ملی و اسلامی سبب شد که کشور از فتنة بزرگ به سلامت عبور کند. وجود ولایت فقیه به عنوان بزرگترین عامل در جلوگیری از به وجود آمدن انقلاب مخملی در ایران نشان داد که تفاوت ایران با گرجستان، اوکراین و حتی کشور قدرتمندی همچون شوروی سابق در وجود جایگاه ولایت فقیه در ساختار حکومتی و سیاسی و مذهبی است. لذا ولایتپذیری عملی و تئوریپردازی نظری از ولایت فقیه و ساختار مردمسالاری دینی از اهم سیاستهای کلان مواجهه با جنگ نرم است.
2. حفظ هویت با تمرکز بر سبک زندگی ایرانیـ اسلامی: اساس جنگ نرم برای تحتتأثیر قرار دادن باورهای فرهنگی و اعتقادی جامعة هدف است. لذا ضروریست برای مقابله با جنگ نرم، حفظ و عمقبخشی به هویت ایرانی و اسلامی جزو اولین و شاخصترین برنامهها در مقابله با جنگ نرم باشد. آنان به دنبال این هستند که با ترویج فرهنگ سکولار، هویت اسلامی را تحتتأثیر قرار داده و آن را از درون به لحاظ محتوایی متلاشی کنند و اسلامی باقی بماند که در ادبیات سیاسی کشورمان به «اسلام آمریکایی» معروف شده است. استکبار جهانی بهویژه آمریکاییها به وسیلة رسانههای وابستهشان در تلاش بودهاند الگویهای شخصیتی جدیدی در بافت سبک زندگی جدید به جوانان ایران معرفی کنند. آنان در این میان سعی دارند بسیاری از ارزشهای فرهنگ آمریکایی را به ایرانیان القا کنند. بنابراین بهترین راه برای مقابله با این جریانات، حفظ و عمقبخشي هرچه بیشتر و توجه به هویت ایرانی ـ اسلامی و تدوین و ترویج سبک زندگی ایرانی و اسلامی است.
3. مقابلة رسانهای با اولویتدادن به سواد رسانهای: مهارتهای مقابله با جنگ رسانهای4 به بالا بردن ظرفیت تحلیل مخاطب در مواجهه با رسانه گفته میشود. اگر مردم از سواد رسانهای کافی برخوردار نباشند، قطعاً نخواهند توانست در فضای سنگین رسانهای این روزها، مسائل و وقایع را به درستی تحلیل کنند.
4.امیدآفرینی هوشمندانه و منطقی: از مهمترین اهداف جنگ نرم در کشورهای هدف، ایجاد روحیه رخوت، ناامیدی و بینشاطی در آن جامعه است. نگاه امیدوارانه و خوشبینانه به آینده باعث تقویت جبهة انقلاب اسلامی در مقابل جنگ نرم دشمنان خواهد شد. پیشرفتطلبی در سایة روحیة امیدواری به آینده ایجاد میشود. لذا توجه دادن سطوح مختلف اجتماعی به آینده انقلاب اسلامی یکی از سیاست های ایجابی در مواجهه با جنگ نرم است.
5. اثبات کارآمدی نظام اسلامی و اطلاعرسانی مناسب دربارة خدمات انجام شده: مقابله با مجموع اقدامات مغرضانه برای نشان دادن عدم کارآمدی و مشروعیت دولت منتخب، یکی دیگر از مواردی است که در طراحیها برای انقلاب مخملی در ایران در نظر گرفته شده است. اقدامات تخریبی برای نشان دادن عدم کارآمدی و مشروعیت و اعتبار دولت خواهد بود و باید چنین گفت مشروعیتزدایی و نشان دادن ناکارآمدی دو محور عمدة پیشروی طراحان جنگ نرم در ایران است. لذا اطلاعرسانی پیرامون خدمات عمومی به عنوان اقدام پیشگیرانه و نشانگر اثبات کارآمدی و همچنین جلوگیری از بسترهای زمینهساز باید در اولویتهای سیاستهای ایجابی و اثباتی باشد.
6. مقابله با شکافهای قومی و مذهبی: تشدید اختلافات قومی و مذهبی از راهکارهای اصلی برای جنگ نرم است. بهطوری که در تحقق جنگ نرم بحث تشدید اختلافات قومی و مذهبی همیشه در رئوس اجرای برنامهها بوده است. در همین زمینه تقویت فرقههای ضاله نیز مورد توجه خاص طراحان جنگ روانی بوده است. تقویت وهابیون و همچنین حمایتهای جدی از بهاییان در ایران از جمله این برنامهها است. حتی ساختن مراجع قلابی و علمایی التقاطی از دیگر روشهاست. رسانههاباید محوریت گفتمان ملی و دینی را در تمامی تولیدات فرهنگی و هنری مد نظر قرار دهند. توسعة مناطق محروم و حاشیهای، در ابعاد مختلف از بین بردن ظرفیتهای واگرایی و زمینههای اعتراض اجتماعی مانند فقر، ناامنی، تورم، بیکاری، ترافیک و... را موجب خواهد شد.
7. برخورد منطقی با سازمانهای مردم نهاد (سمن): پرهیز از تهدیدانگاری بیش از حد در فعالیت نهادهای غیردولتی و گسترش آزادیهای مدنی در چارچوب قانون اساسی همراه با هوشیاری لازم جهت اجتناب از تهدیدات احتمالی این نهادها در حوزههای امنیتی، سیاسی و اجتماعی. البته نظارت بر سازمانهای مردم نهاد (سمن) و موضوع فعالیت آنان و به ویژه درآمدها و کمکهای مالی به آنان باید به دقت مورد توجه باشد.
8. همسان کردن ظرفیتها و ساختارهای سازمانهای امنیتی کشور با ماهیت تهدیدات نرم: یکی از عمدهترین شکاف میان نهادهای امنیتی و سیاسی اجرایی کشور را میتوان در نداشتن چشمانداز و نیز ظرفیتهای اجرایی و فکری در خصوص مقابله با جنگ نرم دانست که نیازمند تعریف فعالیت جدید و هوشمندی محیطی بالاست.
9. تشکیل اتاقهای فکر و جذب نخبگان: فراهم آوردن زمینة عضویت نخبگان در نهادهای دولتی و سیاسی با هدف جلوگیری از جذب آنان در جبهة مخالف و معارض جمهوری اسلامی از جمله مهمترین نکات است. همچنینارزیابی تهدیدات و راهکارهای مقابله با جنگ نرم در حوزههای مختلف باید مورد تأکیدقرار گیرد.
10. ایجاد شبکههای قوی اجتماعی بومی: ایجاد شبکههای قوی اجتماعی حول محورهای فرهنگی، هنری، اجتماعی و... با محوریت مساجد، امامزادهها، کانونهای فرهنگی ـ هنری، مساجد، فرهنگسراها و... . برای مثال با ایجاد حلقههای مطالعه و تشکیل گروههای مطالعة کتاب بهخصوص در حوزة کتب تاریخی ایران و جهان، میتوان نسل جدید را با روندهای سیاست در ابعاد ملی و بینالمللی در دوران گذشته آشنا ساخته و بین نسلهای مختلف انقلاب اسلامی پیوند برقرار کند.
11. حمایت تقنینى، نظارتى و اجرایى از توسعة زیرساختهاى جنگ رایانهاى: یکى از تهدیدات راهبردى نرمافزارگرایانه، نفوذ هکرهاى مهاجم براى آسیبرسانى به شبکههای وب نهادهاى استراتژیک نظام با هدف جاسوسى اینترنتى (cyber espionage)و یا رخنة اطلاعات گمراهکننده با هدف تخریب شبکة اطلاعات ملى است که عمق و دامنة کاربرى آن در سطوح منطقهاى و جهانى روز به روز در حال افزایش است. براى آگاهى متولیان امر نسبت به اهمیت روزافزون جنگهاى رایانهاى، شایسته است به عنوان مثال اشاره شود کشورى مانند چین با هدف توازن راهبردى قدرت نرم، سرمایهگذارى هنگفتى را براى توسعة جنگهاى رایانهاى مدنظر قرار داده است؛ بهطورى که موفق شده است به سیستمهاى کامپیوترى نهادهاى نظامى امنیتى ایالات متحده نفوذ کند. این کشور در سال 2007 نزدیک به ده شرکت دفاعى آمریکا مانند بوئینگ، نورتروپ گرومن، مارتین لاکهید، ریتون، سیستم نرمافزارى برنامهریزى جنگندههاى نیروى هوایى، سیستم برنامهریزى مأموریت بالگردهاى ارتش، و فایلهاى فضانوردان ناسا را مورد دستبرد اینترنتى قرار داد (Matthews, 2008) و در بودجة دفاعى سالانة خود، ردیفهایى را براى تقویت هر چه بیشترقابلیتهاى جنگ رایانهاى (Cyber Warfare Capabillties) اختصاص داده است. در این راستا شایسته است وزارتخانههاى دفاع و اطلاعات و ستاد کل نیروهاى مسلح با تبیین آموزشهاى راهبردى، بستر مقابلة هدفمند با آسیبهاى جنگ رایانهاى و تقویت عمق استراتژیک نظام در محیط سایبر را فراهم کنند.
12. قانونمند کردن مقابله با جرایم سایبر و تلفن همراه: یکى از حوزههایى که عمق و دامنة تهدیدات نرم را گسترش مىدهد، رشد فزاینده جرایمى است که در محیطهاى مجازى و سایبر به وقوع مىپیوندد و به صورت مستقیم امنیت اجتماعى را تهدید مىکند.شایسته است ظرفیتهاى تقنینى، نظارتى و اجرایى بازدارنده و مناسبى براى مهارآنهادر دستور کار متولیان امر قرار گیرد. برخى مصادیق جرایم سایبر که در زیرمجموعة هدیدات نرمافزارى قرار مىگیرد، عبارتند از : افزایش نشر بلوتوثهاى شخصى و خانوادگى بهویژه افراد مشهور در حوزههاى ورزشى و هنرى، افزایش انتشار بلوتوثهاى مستهجن و غیراخلاقى، گسترش شایعات براندازانه و یا تبلیغ علیه نظام توسط پیامهاى کوتاه تلفن همراه، گسترش وبلاگهاى براندازانه، وبلاگهاى ساختارشکن و برانداز که معمولاً به سادگى ایجاد شده و نیاز به تخصص بالاى بلاگرها ندارد. به راحتى در محیطهاى مجازى به یک هویت مستقل تبدیل و بدون اینکه شناسایى شوند به ترویج عقاید براندازانه اقدام مىکنند. در این راستا افزایش تعامل و هماندیشى میان کارشناسان وزارتخانههاى اطلاعات، فناورى ارتباطات، قوة قضائیه، قوة مقننه و پلیس امنیت اجتماعى و اخلاقى ناجا و یا معاونت فرهنگى اجتماعى ناجا میتوان د در ارتقاء اثربخشى راهکارهاى بازدارنده و یا اقدامهاى تنبیهى مفید واقع شود. حمایت تقنینى و مالى از تعمیق قدرت نرم نظام در محیطهاى مجازى یکى از شاخصههاى جنگ اندیشه در محیطهاى مجازى است و کشورى موفق خواهد بود که بتواند زمینههاى حداکثر بهرهورى از محیطهاى وب با جدیدترین شیوههاى دانش دیپلماسى عمومى را فراهم کند. زیرا دانشافزایى و هوشمندسازى آنلاین جامعه در برابر تهدیدات نرم، آستانة مقاومت ملى و کارآمدى نظام در محیطهاى مجازى را ارتقا مىدهد.
13. طراحی و تدوین نظام جامع دیپلماسى فرهنگى جمهورى اسلامى ایران: یکى از راهکارهاى تکلیفگرایى کارگزاران نظام به رهنمودهاى رهبری انقلاب پیرامون هوشیارى مسئولان در برابر تهاجم نرم افزارى ناتوى فرهنگى؛ قانونمند کردن نظام جامع دیپلماسى فرهنگى با هماندیشى وزارت امور خارجه، مجلس شوراى اسلامى و متولیان فرهنگى است که در صورت تحقق میتواند حداکثر بهرهورى بهینه از ظرفیتها و بالتبع عمق استراتژیک نرمافزارى نظام را توسعه دهد که برخى مصادیق آن عبارتند از: نظاممند شدن کار ویژة یپلمات فرهنگى از رویکرد امنیت ملى وابستههاى فرهنگى سفارتخانهها و دفاتر فرهنگى ایران در کشورهاى خارجى؛ نقش مهمى را در عمق بخشى به اقتدار برون سیستمى و مهار تهدیدات نرم ایفا مىکنند.هوشیارسازى متولیان فرهنگى نظام نسبت به ابزارها و شیوههاى تهاجم نرمافزارى غرب. انعکاس جنایات گروههاى تروریستى بهویژه سازمان منافقین در قالب عکس، تصویر، توزیع سىدی بروشور و یا کتاب که در صورت سازماندهى مناسب میتواند در تقویت تعامل میان گروههاى دوستى پارلمانى ج.ا.ایران و کشورهاى میزبان براى افزایش فشار بر گروههاى تروریستى مؤثر باشد. تدوین سازوکارهاى تقنینى و اجرایى مناسب براى افزایش تعامل میان نهادهاى داخلى و شوراى ایرانیان خارج از کشور. آشنا کردن ایرانیان و اتباع کشور میزبان با نقش مثبت و تأثیرگذار دولت و مجلس شوراى اسلامى در حوزة سازندگى و جنبش نرمفزارى تولید علم که در صورت بهرهگیرى از شیوههاى تبلیغاتى مناسب میتواند تصاویر مناسبى را از اقتدار و رابطة سازنده دولت و مجلس در افکار اتباع کشور میزبان تداعى کند و بخشى از سناریوى جنگ روانى رسانهای غرب براى ترسیم فضاى اختلاف در داخل را خنثى سازد. توسعة صنعت توریسم و ترویج فرهنگ ایرانىـ اسلامى که در پرتو رایزنىهاى فرهنگى و آشنا کردن اتباع خارجى با اماکن سیاحتى و زیارتى در قالب نمایش عکس، فیلم و یا توزیع بروشور، نقش مهمى را در علاقهمندى جهانگردان براى سفر به جمهورى اسلامى ایران برعهده دارند به این ترتیب که با مشاهدة توسعة اقتصادى و سیاسى بهرغم تحریمهاى آمریکا، میتوانند به صورت ناخودآگاه نقش سفیر جمهورى اسلامى ایران را در کشورشان بازى کرده و بالتبع بهصورت غیرمستقیم بر تقویت قدرت نرم نظام در خارج از کشور کمک کنند.
14. تقویت قدرت نرم نیروهاى مسلح: حمایتهاى تقنینى و اجرایى از توسعة قدرت نرم سازمان مقاومت بسیج، تأکید بر آیندهپژوهى، مدیریت دانش دفاعى و افزایش تعامل میان مخازن تولید فکر با متولیان نظامى، انتظامى، امنیتى و اطلاعاتى با هدف تقویت جنبش نرمافزارى تولید علم، ایجاد و تقویت سازمان آیندهپژوهى و فناورىهاى نوین در ساختار نیروهاى مسلح، دانشافزایى و توسعة فنى و حرفهاى نخبگان نیروهاى مسلح در چارچوب اصل تحقیق و توسعة، تحکیم بنیان هاى فرهنگى، عقیدتى و سیاسى نیروى انسانى.
15. آیندهنگاری ماهوی تهدیدهاى فراروى نظام جمهورى اسلامى ایران: امنیت به معناى فقدان تهدید در عمق استراتژیک داخلى و خارجى است و متولیان نهادهاى نظامى، انتظامى، امنیتى و اطلاعاتى شایسته است در گام اول نسبت به شاخصگذارى، توصیف و طبقهبندى تهدیدهاى فراروى نظام اقدام کنند تا حداکثر بهرهورى از پتانسیلهاى بالقوه و بالفعل منابع قدرت حاصل شود.
ب. سیاستهای رسانهای خُرد در مواجهه با جنگ نرم
برخی از سیاستها که باید در تمامی رسانههااعم از رسانههایمکتوب، دیداری و شنیداری و همچنین رسانههای دیجیتال مدنظر برنامهریزان و طراحان قرار گیرد در ادامه میآید:
1. اطلاعرسانی مناسب و درست در برنامههای رسانهای؛
2. تبیین ماهیت منابع و شبکههای خبری گوناگون جبهة معارض انقلاب اسلامی برای مخاطب؛
3. ایجاد خلاقیت و نوآوری در تولید برنامههای رسانهای متنوع و جذاب؛
4. تلاش برای اعتمادسازی عمومی با استفاده از انواع رسانهها؛
5. بهرهگیری از همه ظرفیتهای هنری برای رساندن پیام؛
6. پرهیز از جبههگیری مشخص و آشکار دربارة موضوعات و ارائة غیرمستقیم پیام برای اثرگذاری بیشتر؛
7. توجه به نظریات گوناگون، به ویژه منتقدان در برنامهها در راستای افزایش اعتماد عمومی و غنای محتوایی برنامهها؛
8. استفاده از برنامهسازان هوشمند، فکور و آگاه به سیاستهای جبهة انقلاب اسلامی و در عینحال متخصص در امور برنامهسازی؛
9. تلاش برای ایجاد مصونیت روانی در جامعه (افکار عمومی)؛
10. تلاش برای آموزش و ارتقای سطح توانایی هنرمندان و تولیدکنندگان آثار هنری در رسانه؛
11. بررسی و تلاش برای شناخت دقیق مخاطب و نیازهای او؛
12. پرهیز از تکبُعدینگری و رصد مداوم رسانههای غربی در راستای شناخت تاکتیکهای جاری برای مقابله با آن؛
13. تغییر و بازنگری در ساختارهای تولیدات رسانهای متناسب با نیاز روز؛
14. تعریف دوبارة خط قرمزهای رسانهای و حذف خطوط پیچیدة نامدونی که بر پایة سلایق ترسیم شده است نه مصلحتها، با هدف بالا بردن حس اعتماد عمومی نسبت به رسانه؛
15. بازنگری و کاهش بروکراسی و سلسله مراتب طولانی تصمیمگیری در راستای انتشار سریع اخبار با هدف کنترل افکار عمومی؛ و
16. تبیین دقیق استراتژی مقابله با جنگ نرم و مهندسی پیام با بهرهگیری از نقطه نظرات کارشناسان، متخصصان و اندیشمندان آگاه به مبانی هنری.
نتیجه گیری :
پیروزی انقلاب اسلامی منافع سلطهگران را با چالش جدی مواجه ساخت. نظام سلطه در مقابل جنگ نرم انقلاب اسلامی سه طیف تهدیدات را طی سه دهه علیه انقلاب اسلامی تدارک دید و در طراحی به فاز اجرا گذاشت. رویکرد نظام سلطه بر جنگ نرم بعد از پیروزی نئوکانها در آمریکا شدت گرفت و با برنامهریزی ویژه از جنگ سخت به جنگ نرم گذر نمود. جنگ نرم، جنگی پیچیده، فراگیر، گسترده و عظیم در همه عرصههاست که با قدرت نرم و عملیات روانی تفاوت دارد. برای مقابله با چنین جنگی باید آنرا بدرستی شناخت ومؤلفهها، شاخصها، شیوهها و در کل برتاکتیک، عملیات واستراتژی مدافعان آن مشرف شد و برای شناخت محیط جنگ نرم و مخاطبین آن باید فضا سازی نمود و ارتباطگیری هوشمندانه و هدفمند را مدنظر قرار داد و در جهت تقویت ارتباط با مخاطبین در جهت تأثیرگذاری اعتقادی، معنوی و سیاسی برنامه ریزی ویژهبه عمل آورد و برای نهادینه کردن باورها و اعتقادات، تقویت ایمان و ایجاد بصیرت برای مقابله و خنثیسازی دست به برنامهریزی و ساماندهی اقدامات صالح تحت عنوان عمل صالح همت گمارد. در جهت پربار شدن اعمال و نهادینه شدن آن عمل صالح را در فازهای مختلف توسعه داد و سپس برای استمرار عملیات مورد نیاز، نهادها، مؤسسات، کانونهای مردمی و غیر مردمی را فعال و تقویت و بعضاً ایجاد نمود. برای تدوین نظام مقابله با جنگ نرم، نیازهای اساسی آن را حول محورهای محیط شناسی تهدیدات، تبیین و ارایه نظریه، آینده پژوهی، تدوین راهبردهای ابداعی فرهنگی و مفهومشناسی جنگ نرم پیشبینی نمود.
دکترین نظام مقابله با جنگ نرم شامل تاثیرگذاری هدفمند و مصونسازی، ارتباطگیری هنرمندانه ویژگیهای نهادها و سازمانهای خلاق، اقتصاد مرتبط با پدیده جنگ نرم، ارایه الگو وشناخت توانمندیها وتکامل و همگرایی و آموزش و انتخاب راهبردها و شاخص ها را تعيين نمود و راهبردهای محوری نظام مقابله و سیاستهای حاکم براي تربيت این نظام را مشخص نمود و نهایتا ً اصول حاکم بر فرماندهان، افسران و سربازان میدان نبرد نرم را عینیت بخشید.
منابع:
1- دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت الله العظمي خامنه ايhttp://www.khamenei.ir/
رابطه زبان و تفکر دکتر محمدرضا باطنی و مسائل نوین زبان شناسی
درس :
روش تدریس فارسی
مقدمه
بحث درباره رابطه زبان و تفكر و تأثير اين دو بر يكديگر بحث تازهاى نيست. افلاطون معتقد بود كه هنگام تفكّر، روح انسان با خودش حرف مىزند. واتسون، از پيشروان مكتب رفتارگرايى در روانشناسى، در اوايل قرن بيستم همين مطلب را به زبان ديگرى بيان كرده است. او معتقد است كه تفكر چيزى نيست مگر سخن گفتن كه به صورت حركات خفيف در اندامهاى صوتى درآمده است. به عبارت ديگر، تفكّر همان سخن گفتن است كه وازده شده و به صورت حركات يا انقباضهاى خفيف در اندامهاى صوتى ظاهر مىشود.
ولى امروز پژوهشگران با ارائه شواهد كافى نشان دادهاند كه طرح مسأله به هيچ يك از دو صورت بالا درست نيست، اما خود نيز هنوز نتوانستهاند جواب قانعكنندهاى كه قبول عام داشته باشد براى اين سؤال ارائه كنند. گره كار عمدتاً در اينجاست كه بر سر تعريف تفكر اتفاق نظر وجود ندارد. براستى تفكر چيست؟ به چه فرايند يا فرايندهاى ذهنى تفكر گفته مىشود؟ ماروين مينسكى، كه از طرفداران دوآتشه هوش مصنوعى و سيستمهاى هوشمند است و معتقد است هر كارى كه مغز انسان بتواند انجام دهد كامپيوتر نيز روزى از عهده آن برخواهد آمد، در پاسخ اين سؤال كه آيا كامپيوتر مىتواند فكر كند، جواب مىدهد: «بله، به شرط اينكه شما براى من تعريف كنيد تفكر چيست.» مينسكى خوب مىداند كه با اين جواب چه سنگ بزرگى پيش پاى مخالفان خود مىاندازد.
ولى عدم توافق بر سر تفكّر مانع بحث ما نمىشود. پژوهشگران درباره چگونگى تفكر تقريباً به همان نتيجهاى رسيدهاند كه درباره چگونگى هوش به آن دست يافته اند. قبلاً تصوّر مىشد كه هوش يك توانايى ذهنى واحد است كه بعضى بيشتر و بعضى كمتر از آن برخوردارند. ولى امروز پى بردهاند كه هوش مجموعه اى از مؤلّفههاست كه نحوه توزيع يا پراكندگى آن در افراد مختلف متفاوت است. مفهوم اين سخن اين است كه برچسبهاى «باهوش»، «كمهوش» يا «بىهوش» به طور مطلق چندان معتبر نيستند، و به زبان علمىتر بايد گفت: «باهوش يا كمهوش از چه لحاظ». اين نگرش تازه نسبت به هوش، محتوا و تركيب آزمونهاى هوش را متحول ساخته است. در مورد تفكر نيز نتيجهاى مشابه به دست آمده است. پژوهشگران به اين نتيجه رسيدهاند كه تفكر يك فعاليت ذهنى واحد نيست، بلكه از مؤلفههايى تشكيل شده است و هر بار كه ما فكر مىكنيم يكى از اين مؤلفهها يا آميزهاى از آنها را به كار مىگيريم. ما بعداً به بعضى از مؤلفههاى تفكر اشاره خواهيم كرد، ولى يك مؤلفه مهم تفكر كه همه درباره آن توافق دارند، حل مسأله (problem solving) است. گفتنى است كه بسيارى از پژوهشگران، تفكر را فقط حل مسأله مىدانند و ديگر مؤلفههاى تفكر را در حل مسأله مستتر مىدانند.
اما مسأله و حل مسأله يعنى چه؟ فرض كنيد شما در وضعيتى هستيد كه ما آن را وضعيت (الف) مىناميم و مىخواهيد به وضعيت ديگرى برسيد كه اسم آن را وضعيت (ب) مىگذاريم. در اين موقع مشاهده مىكنيد كه براى گذر از وضعيت (الف) و رسيدن به وضعيت (ب) راهى به نظرتان نمىرسد يا راههايى كه به نظر مىرسد، مناسب نيست. در اين صورت شما با يك مسأله مواجهيد. پس از اين مرحله، شما به يك رشته تلاشهاى ذهنى دست مىزنيد – كه ما در اينجا به چند و چون آن وارد نمىشويم – و سرانجام راه مناسبى پيدا مىكنيد كه شما را به وضعيت (ب) مىرساند. در اين صورت شما مسألهاى را كه با آن مواجه بوديد حل كردهايد؛ به بيان ديگر، موفق به حل يك مسأله شدهايد.
گروهى از پژوهشگران، زبان را نهتنها شرط كافى براى تفكر نمىدانند بلكه آن را شرط لازم نيز به حساب نمىآورند، و اتفاقاً يكى از استدلالهاى ايشان همين حل مسأله است. آنها مىگويند اگر ماهيت تفكر از نوع حل مسأله باشد، در اين صورت بسيارى از حيوانات ديگر نيز كه فاقد زبان – به معنى انسانى آن – هستند فكر مىكنند، چون مسأله حل مىكنند. كالين بليكمور در كتاب “Mechanics of the Mind” كه با عنوان ساخت و كار ذهن[1]به فارسى ترجمه شده است به دو مورد از حل مسأله توسط ميمونها اشاره مىكند.
گروهى از دانشمندان ژاپنى كه در جزيره كوشيما به مطالعه رفتار ميمونها سرگرم بودند، ابتكارى از يك ميمون به نام ايمو مشاهده كردند كه بسيار جالب توجه بود. دانشمندان ژاپنى براى خوراك ميمونها نوعى سيبزمينى روى ساحل مىريختند. از آنجا كه ساحل جزيره شنى بود، سيبزمينيها به شن آلوده مىشد و خوردن سيبزمينى پر از شن براى ميمونها نامطبوع بود. روزى دانشمندان ژاپنى مشاهده كردند كه ايمو سيبزمينيها را به كنار جويبارى كه در ساحل جريان داشت مىبَرَد، هر سيبزمينى را با يك دست در آب فرو مىكند و با دست ديگر شنها را از آن پاك مىكند و مىخورد. آن چه براى ژاپنيها جالبتر بود اين بود كه اين روش شستن سيبزمينى، به زودى در ميان گروه ميمونها رايج شد و جزو تجربه مشترك آن جمع گرديد. پس از اين تجربه، دانشمندان ژاپنى به جاى سيبزمينى، گندم روى ساحل پاشيدند. اما دانه دانه برداشتن گندم از روى شنها كارى پرزحمت و خستهكننده بود. اين بار نيز ايمو راهحلى براى مسأله پيدا كرد. او مشت مشت شنهاى گندمدار را در آب مىريخت، شنها تهنشين مىشدند و گندمها روى آب مىايستادند و او آنها را از سطح آب مىگرفت و مىخورد. باز هم مشاهده شد كه ميمونهاى ديگر اين كار نسبتاً مشكل را به زودى ياد گرفتند و در آن استاد شدند.
كسانى كه زبان را شرط لازم و كافى براى تفكر نمىدانند، به مشاهداتى از اين نوع اشاره مىكنند و مىپرسند: آيا اين ابتكارها به اين معنى نيست كه ميمونها، به عنوان مثال، داراى مفاهيم ذهنى هستند و اين مفاهيم را به كار مىگيرند تا براى مشكلى كه با آن مواجه شدهاند راه حلى پيدا كنند؟ به بيان ديگر: آيا اين ابتكارها حل مسأله تفكر انسان با حيوانات ديگر اساساً يك مسأله كمّى است و نه يك مسأله كيفى. به عبارت ديگر هر چه موجود، مغز رشد يافتهترى داشته باشد، تفكر او نيز پيچيدهتر خواهد بود.
دليل ديگر كه نشان مىدهد مفاهيم مىتوانند در غياب زبان نيز شكل بگيرند، مورد كر و لالهاست. مىدانيم كسانى كه كر مادرزاد باشند، لال نيز خواهند بود. از آنجا كه آنان زبان اطرافيان خود را نمىشنوند، زبان نيز در آنها شكل نمىگيرد. با اين همه، ما مىبينيم كه كر و لالها، حتى اگر به مدارس خاص هم نرفته باشند و حتى اگر زبان اشاره استاندارد شدهاى را نيز ياد نگرفته باشند، باز داراى مفاهيم ذهنى هستند و آنها را به كمك اشاراتى كه گاه فقط براى اطرافيان نزديك آنها قابل فهم است بيان مىكنند. به بيان ديگر، كر و لالها با آن كه فاقد زبان هستند باز مىتوانند فكر كنند.
گواه ديگر در تأييد اين ادعا كه تفكر الزاماً وابسته به زبان نيست از مطالعه بيماران زبانپريش به دست آمده است. به عنوان مثال، شرح حال بيمارى گزارش شده كه در اثر آسيب مغزى زبان او آنچنان نابسامان شده بود كه تقريباً هر نوع ارتباط زبانى با او ناممكن شده بود. با اين همه، اين بيمار مىتوانست با موفقيت شطرنج بازى كند. شرح حال بيمار زبانپريش ديگرى گزارش شده كه از فهم جملههاى بسيار سادهاى كه به صورت نوشته به او ارائه مىشد عاجز بود، ولى مىتوانست معادلههاى رياضى را كه به صورت نوشته در اختيار او گذاشته مىشد، حل كند. عكس اين وضعيت نيز مشاهده شده است. شرح حال بيمارانى گزارش شده كه در اثر آسيب مغزى، قدرت تجريد، تعميم و برخى ديگر از تواناييهاى عالى ذهن را از دست داده بودند، در حالى كه دستگاه زبان در آنان دست نخورده و بىعيب باقى مانده بود. اين بيماران جملههاى امرى، استفهامى و خبرى را مىفهميدند و واكنش مناسب از خود نشان مىدادند. مىتوانستند درباره وقايع ساده و عينى صحبت كنند ولى نمىتوانستند درباره مسائل مجرد بينديشند. به عنوان مثال، وقتى از يكى از اين بيماران خواسته شد كه بگويد «برف سياه است» نتوانست و هر بار جواب مىداد «نه برف سفيد است». دادن يك حكم غلط عمدى، يا به عبارت سادهتر، دروغ گفتن، مستلزم تجريد و بريدن پيوند انديشه از واقعيات است. انسانهاى سالم اين كار را به آسانى انجام مىدهند، ولى اين بيمار نمىتوانست چنين حكم غلطى بدهد زيرا نيروى تجريد يا انتزاع در او از بين رفته بود. وقتى از بيمار ديگرى خواسته مىشود كه بگويد چه ساعتى است، به ساعت نگاه مىكرد و جواب درست مىداد، ولى اگر به او گفته مىشد ساعت را روى، مثلاً، هشت و سى دقيقه تنظيم كند، نمىتوانست، زيرا اين كار نيز مستلزم فعاليت تجريدى يا انتزاعى مغز است. يكى ديگر از اين بيماران مىتوانست به مسائل بسيار ساده حساب به كمك انگشتان خود جواب درست بدهد، ولى اگر از او مىپرسيدند، مثلاً، هفت از چهار بزرگتر است يا كوچكتر نمىتوانست جواب بدهد. و اين همه ناتوانى عقلانى حيرتانگيز در حالى است كه دستگاه زبان در اين بيماران سالم بوده است. با توجه به نمونههايى كه ذكر شد مىتوان نتيجه گرفت كه از يك طرف اختلالات شديد زبانى الزاماً منجر به اختلالات قرينهاى در تفكر و تعقل شخص نمىشوند و از طرف ديگر اختلالات شناختى، الزاماً همراه با اختلالات زبانى نيستند.
كسانى كه به وجود تفكر بدون زبان اعتقاد دارند، گاهى اين ادعاى انشتين را كه گفته است در تفكرات علمى خود از كلمات استفاده نكرده است، يا به بيان ديگر، زبان در تفكرات پيچيده او نقشى نداشته است، به عنوان سند ذكر مىكنند. جالب اين است كه بسيارى از دانشمندان و متفكران ديگر نيز نظر انشتين را درباره تفكرات خود تأييد كردهاند. نظريات چامسكى نيز به نحوى در جهت پذيرش جدايى زبان از تفكر است. او معتقد است مكانيسم يادگيرى زبان امرى ژنتيكى است و مداربندى آن از قبل در مغز نوزاد انسان وجود دارد. اگر چنين نبود كودك انسان نمىتوانست نظام پيچيده زبان را با اين سهولت و در زمانى چنين كوتاه ياد بگيرد. چامسكى در تأييد حرف خود از كودكان عقبمانده ذهنى ياد مىكند كه به رغم ناتوانى شناختى از نظر فراگيرى زبان نسبت به سن خود با مشكلى مواجه نيستند. اين ادعاى چامسكى را عصبشناسان برجستهاى مانند آنتونيو داماسيو نيز تأييد كردهاند. داماسيو در مقالهاى تحت عنوان «مغز و زبان» مىگويد: «پختگى فرايندهاى زبانى هميشه بستگى به پختگى فرايندهاى مفهومى ندارد، زيرا بعضى از كودكانى كه ذهنشان از نظر مفهومسازى مختل مانده است، دستور زبان را ياد مىگيرند. و چنين به نظر مىرسد كه آن مكانيسم نورونى كه براى عمليات نحوى لازم است مىتواند مستقل از مفهومسازى رشد كند.»[2]
آنچه تا اينجا گفتيم بيانگر نظريات كسانى بود كه معتقدند تفكّر بدون زبان صورت مىگيرد و يا لااقل معتقدند زبان، شرط لازم براى تفكر نيست. ما در دنباله اين گفتار مىخواهيم به طرف ديگر سكه نگاه كنيم و تا حد امكان دو نكته را روشن كنيم: اول اينكه چه تفكر بدون زبان امكانپذير باشد و چه نباشد تنها از راه زبان است كه ما مىتوانيم انديشههاى خود را به ديگران منتقل كنيم و از انديشههاى ديگران باخبر شويم. دوم اينكه، به رغم شواهدى كه ارائه شد، مىتوان نشان داد كه اگر انسان، زبان نمىداشت، تفكر او شكل ديگرى به خود مىگرفت. اجازه بدهيد اين دو نكته را با همين ترتيب اندكى بيشتر بشكافيم.
نكته اول چندان بحثانگيز نيست؛ كمتر كسى است كه در اين حقيقت ترديد كند كه مغز هر انسان، راز سر به مهرى است كه كليد آن فقط، زبان صاحبِ مغز است. تا زمانى كه شخص به سخن نيايد نمىتوان گفت در مغز او چه مىگذرد. در شكنجهگاهها از زندانى فقط يك چيز مىخواهند و آن اين است كه حرف بزند و چه بسيار كسانى كه در طول تاريخ زير شكنجه جان دادهاند ولى زبان خويش را همچنان در نيام نگاه داشتهاند و اسرار مغز خود را با خود به گور بردهاند. حتى جراحان مغز نيز كه مغز عريان بيمار را در جلو چشم دارند به افكار و احساسات بيمار دسترسى ندارند. آنها فقط بافتهاى مغز را مىبينند. نه تحريك الكتريكى مغز، نه عكسبردارى با شيوههاى بسيار جديد مانندPETو نه هيچ تكنيك شناخته شده ديگرى، نمىتواند پرده از روى افكار و احساسات شخص بردارد. اين شيوهها فقط مىتوانند درباره فعاليت ياختههاى عصبى، اطلاعاتى در دسترس بگذارند. اين اطلاعات اگرچه براى درمان بيمار يا شناخت فعاليتهاى مغز بسيار مفيدند، ولى بيانكننده افكار و احساسات بيمار نيستند. فعاليت نورونها، فقط براى صاحب مغز به صورت افكار يا احساسات يا حالات روحى گوناگون قابل درك و تفسير است و وسيلهاى كه صاحب مغز براى بيان آنها در اختيار دارد فقط و فقط زبان است. زبان در حكم دريچهاى است كه شخص مىگشايد و به ديگران اجازه مىدهد از آن دريچه به دنياى درون او نگاه كنند. به قول استاد سخن سعدى:
زبان در دهان اين خردمند چيست
كليد در گنج صاحب هنر
چو در بسته باشد چه داند كسى
كه گوهر فروش است يا پيلهور
اكنون مىخواهيم نكته دوّم را اندكى بشكافيم، يعنى مىخواهيم نشان بدهيم به رغم شواهدى كه در تأييد ادعاى تفكر بدون نياز به زبان ارائه شد، اگر انسان زبان نمىداشت، تفكر او شكل ديگرى به خود مىگرفت. براى اجتناب از پيچيدگى بحث اجازه بدهيد سادهانگارانه بپذيريم كه تفكر همان حل مسأله است. در حل مسأله از هر نوع كه باشد، ضرورىترين ابزار حافظه است، زيرا حافظه است كه اطلاعات مربوط به تجارب گذشته را در خود ذخيره كرده است و فقط با توسل به حافظه است كه مىتوان از اطلاعات موجود در آن سود جست و راهحلى براى مسأله مورد نظر پيدا كرد. اكنون ببينيم اطلاعاتى را كه ما در حافظه ذخيره مىكنيم از چه راهى به دست مىآوريم. (در اينجا من ناچارم براى روشن كردن پارهاى از مفاهيم اندكى از موضوع اصلى بحث دور شوم ولى پس از اين حاشيهروى، دوباره به بحث اصلى باز خواهم گشت.)
ترديدى نيست كه دريچههاى مغز ما به جهان خارج فقط حواس ما هستند، يعنى از راه حواس است كه معرفت يا شناخت ما از جهان خارج حاصل مىشود. نكته بسيار مهمّى كه در اينجا بايد به آن توجّه داشته باشيم اين است كه حواسّ ما تصوير درستى از واقعيت جهان خارج به ما نمىدهند. تصويرى كه ما از جهان به دست مىآوريم تصويرى است كه از صافىهاى حواس گذشته و چيزى است كاملاً متفاوت از آنچه در عالم خارج وجود دارد. بد نيست مثالى بزنيم. هماكنون كه من صحبت مىكنم شما صداى مرا مىشنويد و اكثر شما نيز اين را يك امر واقعى مىدانيد. ولى واقعيت اين نيست. اندامهاى گويايى من صدا توليد نمىكنند، بلكه ذرات هوا را طبق الگوهاى خاصى به هم مىزنند، يا به بيان دقيقتر، در آنها ايجاد ارتعاش مىكنند. اين ارتعاشها، محرِك صوت هستند نه خود صوت. ادراك صوت، ويژگى دستگاه شنوايى شما و من است، بدين معنى كه دستگاه شنوايى ما آنچنان ساخته شده و سازمان يافته است كه اين ارتعاشها را به صورت صوت ادراك مىكند، وگرنه در جهان فيزيكى بيرون، صوت يا صدا وجود ندارد. آنچه وجود دارد تمَوّجِ انرژى در ذرات هواست. نظير اين تحريف واقعيت فيزيكى را در ادراك بو، مزه، سردى و گرمى و حتى رنگ نيز مشاهده مىكنيم. شايد بىمناسبت نباشد كه درباره ادراك رنگ نيز توضيحى بدهيم. در عالم خارج رنگ وجود ندارد. آنچه وجود دارد طيف وسيع امواج الكترومغناطيسى است كه فقط بخشى از آن قابل رؤيت است. طول موجهاى مختلف اين بخش هر يك به صورت رنگى متفاوت ادراك مىشوند.
اگر نور خورشيد را از منشورى عبور دهيد، تجزيه مىشود و يك طيف نورى به وجود مىآورد. قسمتى از اين طيف كه قابل رؤيت است از نظر طول موج بين 760 تا 385 ميلى ميكرون واقع مىشود. اين طول موجهاى مختلف در روى چشم ما تأثيرات مختلف مىگذارد و مغز ما آنها را به رنگهاى مختلف تعبير مىكند: ناحيه 760 ميلى ميكرون به صورت قرمز و ناحيه 385 ميلى ميكرون به صورت بنفش ادراك مىشود. ولى بالاتر از 760 و پايينتر از 385 نيز طول موجهايى هست كه عصب چشم ما را متأثر نمىكنند و در نتيجه ديده نمىشوند. طول موجهاى زير قرمز، يعنى بزرگتر از 760 ميلى ميكرون، به صورت حرارت احساس مىشوند و طول موجهاى فرابنفش، يعنى ريزتر از 385 ميلى ميكرون، پوست بدن را مىسوزانند و رنگ آن را قهوهاى يا برنزه مىكنند. وقتى مىگوييم اين پارچه، مثلاً، قرمز است، بدان معنا است كه اين پارچه خاصيتى دارد كه هيچ يك از طول موجهاى طيف نور را جز طول موج قرمز منعكس نمىكند.
از آنچه گذشت ظاهراً بايد چنين نتيجه گرفت كه معرفت ما از جهان خارج واقعى نيست، جهانى كه ما درك مىكنيم ساخته و پرداخته دستگاه عصبى ماست، ما در محدوده دادههاى حسّى خود محبوس هستيم و شايد هيچ وقت نتوانيم به واقعيّتِ واقعيت پى ببريم. اين، تصويرى بسيار تيره از شناخت جهان در برابر چشمان ما ترسيم مىكند. اما خوشبختانه اين تصوير، آنقدرها هم تيره نيست. مغز انسان داراى خصوصيّتى است كه آن را «علّتيابى» مىناميم. اين ويژگى مغز، ما را مجبور مىكند كه گاهى خود را به آب و آتش بزنيم تا علت يا چرايى پديدههاى پيرامون خود را كشف كنيم و درست همين خصيصه مغز است كه خاستگاه كشفيّات شگرف، نظريههاى علمى و بالاخره سرمنشأ همه دانشهايى است كه دستاورد انسان، يا به بيان دقيقتر، دستاورد انسان انديشهورز است. كوتاه سخن آن كه خصوصيّتِ علّتيابى مغز اجازه نداده و نمىدهد كه انسان در زندان دريافتهاى حسّى خود محبوس بماند.
اجازه بدهيد مثالى بزنيم. همه ما با جدول تناوبى عناصر شيميايى كه به جدول مندليف معروف است آشنا هستيم. «مندليف در سال 1869 از روى معلومات تجربى خود، به اين نتيجه رسيد كه خواص عناصر، توابع تناولى اوزان اتمى آنهاست و به همين جهت عناصر را در يك دستگاه تناولى تنظيم كرد… هنگامى كه مندليف جدول خود را مرتب كرد، بعضى از خانههاى جدول با هيچ يك از عناصر شناخته شده آن روز جور در نمىآمد و پر نمىشد. مندليف معتقد بود كه اين خانههاى خالى، مخصوص عناصرى است كه بر حسب اتفاق هنوز كشف نشدهاند و يقيناً روزى كشف خواهند شد. مندليف خواص و اوزان اتمى اين گونه عناصر را با دقت كامل پيشگويى كرد»[3]. جالب اين كه در زمان حيات مندليف عدهاى از آن عناصر كشف و خانههاى خالى آنها پر شد. و امروز همه عناصر مفقود در جدول مندليف به كمك خود جدول كشف شدهاند. اگر مغز ما طورى ساخته نشده بود كه در پى علّتيابى باشد، مندليف به فهرست كردن همان تعداد عناصرى كه تا آن زمان كشف شده بودند بسنده مىكرد و كار شناخت عناصر به اينجا نمىكشيد.
اكنون اجازه بدهيد نكاتى را كه بطور جداگانه بحث كرديم كنار هم بگذاريم و ببينيم چه تصويرى ظاهر مىشود. انسان موجودى است كه در محدوده دريافتهاى حسّى خود باقى نمىماند و در جستجوى شناخت از كران تا كران عالم هستى را درمىنوردد. از سوى ديگر اين انسان، مجهز به ابزار زبان است و مىتواند دريافتهاى خود را به ديگران منتقل كند، بطورى كه آنچه ارزش دانستن داشته باشد، بزودى در اختيار همگان قرار مىگيرد و جزو گنجينه دانش بشرى مىشود. اكنون كه من با شما صحبت مىكنم شما صداى مرا مىشنويد. ترديدى نيست كه صداى من از راه حسّ شنوايى به مغز شما منتقل مىشود، درست از همان مجرايى كه صداى بوق اتومبيل يا زنگ تلفن يا صداهاى ديگر به مغز شما راه پيدا مىكنند. اما بين اين صداها و صداى گفتار، تفاوت ماهيتى وجود دارد. صداهاى معمولى، محركهاى شنيدارى سادهاى هستند كه در نهايت هر يك به چيزى دلالت مىكنند. اما زبان كه از راه گفتار به ما عرضه مىشود محرك صوتى محض نيست، بلكه وسيلهاى است براى انتقال اصلاعات كدگذارى شده، يا به بيان ديگر، وسيلهاى است براى انتقال مفاهيم.
اكنون به موضوع حل مسأله باز مىگرديم. من براى حل مسأله به حافظه نياز دارم، شمپانزهها نيز براى حل مسأله به حافظه نياز دارند. اما بين حافظه شمپانزه و حافظه من تفاوت ماهيتى وجود دارد: حافظه شمپانزه محدود به اطلاعات حسى او است و مفهومسازى او هم در محدوده همان اطلاعات حسى صورت مىگيرد. اما حافظه من، گذشته از اطلاعات حسى، انباشته از مفاهيمى است كه از راه زبان به من منتقل شده است. صِرف وجود زبان، به حافظه هر يك از ما انسانها غنايى بخشيده است كه بدون زبان محال بود از آن برخوردار باشيم. بنابراين، به اعتبار نوع متفاوت حافظهاى كه در شمپانزه و انسان وجود دارد بايد نتيجه گرفت نوع مسائلى كه شمپانزه مىتواند حل كند با نوع مسائلى كه انسان مىتواند حل كند اختلاف كيفى دارند و اگر تشابهى بين آنها مشاهده مىشود، صرفاً يك تشابه ظاهرى است. اگر اين استدلال درست باشد بايد پذيرفت كه زبان در تفكّر ما نقشى كليدى دارد، گو اين كه اين بدان معنا نيست كه همه انواع تفكّر الزاماً صورت كلامى داشته باشند.
در عبارات پيشين واژههاى «مفهوم» و «مفهوم سازى» را به كار برديم بدون اين كه آنها را تعريف كرده باشيم. اكنون مىخواهيم در اين باره توضيح بيشترى بدهيم. يكى ديگر از ويژگيهاى مغز ما مفهومسازى (concept formation) است. اين ويژگى را مىتوان انتزاع (obstraction) نيز ناميد. مفهومسازى فرايندى است كه به پيدايش مفاهيم ذهنى مىانجامد. هر مفهوم يك مجموعه يا يك مقوله معنايى است كه افراد آن مجموعه به اعتبار وجه يا وجوه اشتراك خود در آن راه يافتهاند. مفاهيم، ابداعات ذهن ما هستند و در دنياى بيرون وجود خارجى ندارند. مثلاً «انسان» يك مفهوم است كه بكلى ساخته ذهن است. در جهان خارج انسان وجود ندارد، آنچه وجود دارد افراد هستند با نامهاى متفاوت، با چهرههاى متفاوت، با خلق و خوى متفاوت، همانطور كه در اين تالار مىبينيم. اما به رغم اين تفاوتها، اين افراد ويژگيهاى مشتركى نيز دارند كه به ذهن ما اجازه مىدهد، به اعتبار آن مشتركات، آنها را در يك مجموعه يا مقوله يا طبقه قرار دهد. همين استدلال نيز درباره درخت، ميز، سيب و غيره صادق است.
قدرت مفهومسازى مغز ما حدّ و مرزى ندارد. ما اغلب از مفاهيمى كه خود انتزاعى هستند مفهومهاى انتزاعىترى مىسازيم. مثلاً از انسان، انسانيت و از انسانيت، انسانيت دوستى را مىسازيم. (human humanity humanitarianism) از سوى ديگر مفاهيمى مىسازيم مانند آزادى، قدرت، عشق، نفرت كه تعريف آنها نهتنها بس دشوار است، بلكه افراد مختلف از آنها تعبيرهاى متفاوت و گاه متضادى دارند. كار مفهومسازى ممكن است در حدى از انتزاع صورت گيرد كه ما خود تصديق كنيم وجود چنين چيزى در عالم واقع محال است. بسيارى از مفاهيم رياضى از اين گونهاند. تعريف «نقطه» به چيزى كه نه طول دارد و نه عرض و نه ارتفاع، و تعريف «مجموعه تهى» به مجموعهاى كه هيچ عضوى ندارد، مفاهيمى از اين دست هستند. اينجا جايى است كه زبان با تفكر سخت گره مىخورد. مغز اين مفاهيم را مىسازد و زبان روى آنها نام مىگذارد و ما به تدريج عادت مىكنيم در هنگام تفكر به جاى اين كه خودِ مفاهيم را به كار گيريم، از كلمات كه «برچسبهاى» آن مفاهيم هستند، استفاده كنيم. اين جانشينى كم كم آنقدر عادى مىشود كه كلمات براى ما موجوديت يا واقعيت پيدا مىكنند، نه مفاهيم. اغلبِ مردم كلماتى را به كار مىبرند كه اگر شما آنها را متوقف كنيد و مفهوم آن كلمات را از آنها بپرسيد، از پاسخگويى عاجز مىمانند. اين كار، بىشباهت به استفاده از پول در معاملات نيست. اگر پول در كار نبود، ما مجبور بوديم كالاهاى خود را با خود حمل و معاوضه كنيم، ولى با وجود پول، مجبور به چنين كار پر زحمتى نيستيم. بر همين قياس، استفاده از كلمات به جاى مفاهيم از بار حافظه مىكاهد و تفكر را براى ما نهتنها آسان بلكه امكانپذير مىكند. كلمات گاه چنان نيروى سحرانگيزى پيدا مىكنند كه ما را مىفريبند تا تصوّر كنيم كه هر چه در زبان نامى دارد در دنياى خارج نيز وجود مستقلى دارد، و حال آنكه چنين نيست. مثلاً آيا تاكنون فكر كردهايد كه واژه «زمان» كه ما اين همه آن را به كار مىبريم ممكن است به چيزى دلالت كند كه اصلاً وجود نداشته باشد؟ آيا فكر كردهايد كه مفهوم زمان ممكن است بكلى موهوم باشد؟
ما تا اينجا كوشيديم شواهدى ارائه كنيم كه نشان مىدهند زبان در تفكر مؤثر است و گاهى نقش كليدى دارد، اما نگفتيم كه تفكر ما هميشه جنبه كلامى دارد و هميشه در قالب كلمات و جملات صورت مىگيرد. ما اغلب هنگام تفكر، تصويرپردازى نيز مىكنيم و تفكر ما حالت تصويرى – كلامى به خود مىگيرد. گاهى نيز تفكر ما كلاً جنبه تصويرى دارد. بعضى از محققان معتقدند كه افراد از نظر استفاده از زبان يا تصوير در هنگام تفكر با هم تفاوت بسيار دارند. شما حتماً افرادى را ديدهايد كه هنگام تفكر عملاً با خود حرف مىزنند و حتى ژستهايى را كه با تفكّر آنها ملازمه دارد از خود بروز مىدهند. ولى همه اين طور نيستند. بعضى از محققان روى جنبه تصويرى تفكر بسيار تأكيد مىكنند. مغز ما چنان ساخته شده كه لحظهاى نمىتواند بدون فعاليت بماند. وقتى محركهاى محيط به اندازه كافى جالب نباشند و نتوانند توجه ما را به خود جلب كنند، مغز شروع به پرسهزدن مىكند و در اين پرسهزنى بعضى از خصوصيات رؤيا را پيدا مىكند. از ويژگيهاى رؤيا اين است كه مقيد به زمان و مكان نيست، حتى مقيد به محدوديتهاى جهان فيزيكى هم نيست. اگر مطالب اين سخنرانى براى شما جالب نباشد، بىاختيار مغز شما شروع به پرسهزدن مىكند و از اينجا به آنجا و از اكنون به گذشته و از گذشته به آينده و از آينده به آيندههاى دورتر مىرود و باز مىگردد. گفته شده است كه تفكرات بعضى از مردم خالى از اين پرسهزنىهاى ذهنى نيست، و اتفاقاً گاهى در همين پرسهزنىهاست كه آنها به راهحلى براى مشكل خود دست مىيابند. آنچه مىخواهيم نتيجه بگيريم اين است كه تفكر صرفاً در قالب كلمات و جملات صورت نمىگيرد و با نوعى تصويرگرى همراه است كه شدت و ضعف آن در افراد مختلف متفاوت است.
اكنون مىخواهيم ببينيم اين ادعاى انشتين كه گفته است در تفكرات علمى خود از كلمات استفاده نكرده است چه مبنايى مىتواند داشته باشد. چنانكه گفتيم، بعضى از متفكران ديگر نيز نظر انشتين را تأييد كردهاند. توجيه اين امر مىتواند يكى از دو علت زير يا آميزهاى از هر دو علت باشد: يكى استفاده از قوه تخيّل است. تخيّل از ابزارهاى شناختى ذهن است. تخيل يعنى توانايى تجسم چيزى كه تاكنون وجود نداشته يا مشاهده نشده است. اساساً خلاقيت، ثمره تخيل زايا و در عين حال روشمند است. در ميان انواع تخيل، قدرت تجسم فضايى جايگاه ويژهاى دارد. تجسم فضايى يكى از مؤلفههاى هوش است. تجسم فضايى يعنى مجسم كردن يا ديدن اشياء بالقوه در يك فضاى سه بُعدى. همه ما به درجات مختلف از نيروى تجسم فضايى برخورداريم ولى معدودند كسانى كه نيروى تجسم فضايى آنها به درجه خلاقيت برسد و به طور مسلم انشتين از كسانى بوده كه از اين موهبت سخت بهرهمند بوده است.
توجيه ديگرى كه مىتوان براى گفته انشتين تصوّر كرد استفاده او از رياضيات به جاى زبان بوده است. رياضيات، نابترين و انتزاعىترين صورت استدلال است. در واقع رياضيات محض و فيزيك نظرى گواه اين واقعيت هستند كه قدرت انتزاعى مغز انسان حد و مرزى ندارد. وقتى از «برتراند راسل» خواستند كه رياضيات را تعريف كند. او جواب داد: «رياضيات علمى است كه هنگام بحث از آن، ما نه مىدانيم راجع به چه چيز صحبت مىكنيم و نه مىدانيم آنچه مىگوييم درست است يا نه.» اگر چه اين پاسخ به شوخى مىماند، ولى عين واقعيت است. اجازه بدهيد مثال سادهاى بزنيم. وقتى مىگوييم 6 = 2 + 4 هيچكس نيست كه در درستى اين رابطه ترديد كند. ولى توجّه داشته باشيد كه در عالم واقع 4 و 2 و 6 وجود ندارد. آنچه وجود دارد 4 تا و 2 تا و 6 تا از يك چيز يا چيز ديگر است. به بيان ديگر، در عالم واقع عدد بدون معدود وجود ندارد. در اين رابطه، 4 انتزاعى است از تمام گروههاى چهارتايى و 2 نيز انتزاعى است از تمام گروههاى دوتايى و 6 نيز انتزاعى از تمام گروههاى شش تايى. بنابراين، بخش اول حرف راسل درست است: ضمن اين كه رابطه 6 = 2 + 4 صادق است، ما نمىدانيم مصداق 4 و 2 و 6 چيست، يا به بيان ديگر، نمىدانيم راجع به چه چيز صحبت مىكنيم. اما بخش دوم حرفِ راسل كه «در رياضيات نمىدانيم آنچه مىگوييم درست است يا غلط»: اگر بگوييم 4 هندوانه بعلاوه 2 هندوانه مىشود 6 هندوانه حرف ما درست است، اما اگر بگوييم 4 هندوانه بعلاوه 2 خيار مىشود 6 هندوانه حرف ما غلط است. با اين همه، اين رابطه كماكان صادق است زيرا آنچه اين رابطه مىگويد اين است كه چهار چيز بعلاوه 2 چيز مىشود 6 چيز، حالا اين چيزها هرچه مىخواهند باشند. در يك جمله اين كه رياضيات با واقعيات كارى ندارد، بلكه با روابط منطقى بين واقعيات سروكار دارد.
آنچه مىخواهيم نتيجه بگيريم اين است كه استدلال در چهارچوب رياضيات نيازى به زبان ندارد و چون تفكرات انشتين و افراد نظير او بسيار انتزاعى است و با استفاده از مفاهيم و علائم رياضى انجام مىشود، مىتواند بدون استفاده از زبان صورت گيرد.
در پايان مقال، لازم است به فرضيه «وورف»، محقق و زبانشناس آمريكايى، نيز اشارهاى كرده باشيم. وورف ادعا مىكند كه ساختار زبان آن قدر مهم است كه ساختار و ماهيت انديشه را تحتالشعاع خود قرار مىدهد. او تا آنجا پيش مىرود كه مىگويد ادراك سخنگويان يك زبان از جهان خارج، يا به بيان ديگر، جهانبينى آنها، از مقولات زبان آنها متأثر است. مثلاً سخنگويان زبانى كه مقولات دستورى آن بين زمان حال و زمان آينده فرقى نمىگذارد، از زمان تصور متفاوتى دارند تا سخنگويان زبانى كه در آن اين تمايز وجود دارد. آزمايشهاى زيادى طراحى شده تا نظريه وورف را به محك بزند. اين فرضيه، اگرچه هنوز فراموش نشده، اما از اين آزمايشها پيروز بيرون نيامده است. تجربه روزمره ما نيز آن را تأييد نمىكند. مثلاً زبان عربى بين مذكر و مؤنث فرق مىگذارد؛ در زبان فرانسه نيز تمايز مذكر و مؤنث وجود دارد. ولى آيا فرانسويان و اعراب، به اعتبار اين تمايز مشترك زبانى، نسبت به زن نگرش مشابهى دارند؟ تا آنجا كه من مىفهمم جواب اين سؤال منفى است. نگرش نسبت به زن، يك امر فرهنگى است و نه يك مسأله زبانى. به همين دليل، نگرش فرانسويها نسبت به زن به نگرش انگليسيها بسيار نزديكتر است تا به اعراب، و اين در حالى است كه در زبان انگليسى، تمايز مذكر و مؤنث وجود ندارد، ولى در عربى اين تمايز وجود دارد. به عنوان مثال ديگر، مىبينيم كه در زبان انگليسى، فارسى و بسيارى از زبانهاى هند و اروپايى هفت واژه براى ناميدن رنگهاى اصلى وجود دارد، ولى در زبان ناواهو، زبان يكى از قبايل سرخپوست آمريكا، براى ناميدن رنگهاى اصلى فقط سه واژه وجود دارد، در نتيجه آنها براى سبز و آبى فقط يك واژه دارند. با اين همه، ادراك سخنگويان ناواهو از رنگ با ادراك انگليسىزبانها از رنگ فرقى ندارد. آنها، با آنكه براى سبز و آبى يك واژه بيشتر ندارند، درك مىكنند كه اينها دو رنگ متفاوت هستند، و آنها را همانگونه از هم جدا مىكنند كه ما انواع مختلف رنگ آبى را از هم جدا مىكنيم و مىگوييم، مثلاً، آبى سير، آبى فيروزهاى، آبى روشن و غيره.
ناگفته نماند كه فرضيه وورف، به رغم شواهدى كه در رد آن ارائه شده، هنوز طرفداران سينهچاكى دارد كه همچنان معتقدند زبان ساختار انديشه ما را تعيين مىكند.
[1] . كالين بليكمور، ساخت و كار ذهن، ترجمه محمدرضا باطنى، انتشارات فرهنگ معاصر، 1366
[2]اين مقاله را آقاى دكتر خسرو احسنى قهرمان با عنوان «مغز و زبان» ترجمه كردهاند. نقل قولى كه در متن ذكر شده از ترجمه منتشر نشده ايشان است
[3]. دايرةالمعارف فارسى، به سرپرستى غلامحسين مصاحب، جلد اول
ورزش از جمله روش های مهم تکامل جسمانی ، روانی و اجتماعی محسوب می شود زیرا شرکت درفعالیت های ورزشی افراد را به هم نزدیک می کند راه ها و فرصت های بسیاری را برای ماهر شدن در اجتماع فراهم می آورد و به طور کلی یک فرآیند آموزشی در ابعاد مختلف فرهنگی و اجتماعی برای فرد ایجاد می کند .
ورزش در سلامت و آمادگی جسمانی ، تعادل و ثبات هیجانی ، جلب توجه ، رقابت ، رشد اعتماد به نفس ، تصویر مثبت بدنی و اجتماعی و تامین نیازهای دوستی ، احساس امنیت و تقویت گروهی ، تاثیر فراوانی دارد سلامت روانی از موضوعاتی است که در اثر شرکت در فعالیت های ورزشی می تواند حاصل شود چنین فعالیت هایی بهترین موقعیت را برای رشد معیارهای سلامت روانی فراهم می کند اگر سلامت روانی را به معنای احساس راحتی نسبت به خود و دیگران تعریف کنیم معیارهای آن موفقیت ، تعادل هیجانی ، سازگاری با محیط ، واقع بینی ، احساس ارزشمندی و اجتماعی بودن خواهد بود بنابراین ورزش با فعال سازی چنین معیارهایی نه تنها به بهداشت جسم بلکه به بهداشت روانی هم کمک می کند و همچنین اضطراب افراد با پرداختن به ورزش به میزان بسیار زیادی کاهش می یابد .
ورزش نوعی فعالیت رقابتی بین افراد است که بر اساس مهارت جسمی استوار بوده و در بردارنده پاداش درونی و بیرونی است. یا به عبارت دیگر پرورش بدن دراثر حرکات و فعالیت های ریتمیک و پرنیرو و نیز تحرک جسمی و روحی .
ورزش و بازي از تفريحات سالم و سودمند نشاط انگيز است و در تامين سلامتي و بهداشت جان و تن بسيار موثر است .ورزش كمك شاياني به ايجاد و تقويت سلامت جسمي و رواني مي كند و باعث رشد و نمو بهتر بدن مي شود زيرا اكسيژن بيشتري در طي ورزش كردن به تمام نسوج مي رسد.
با ورزش كردن بر فعاليت نمود داخلي افزوده شده و بنا بر عقيده اي در عضلاتي كه فعاليت مي كنند موادي ايجاد مي شود كه به رشد و نمو كمك مي نمايد.ورزش بدن را سالم و نيرومند مي سازد و سلامتي جسمي به سلامتي روحي كمك مي كند،اسلام حفظ بدن و تامين سلامتي ان را از وظائف اوليه هر مسلماني مي داند و براي سلامتي بدن آنقدر ارزش قائل است كه آن را در رديف شناخت دين قرار داده است.
پيامبر (ص) مي فرمايد:
علم بر دو نوع است:دين شناسي و بدن شناسي
اين نكته قابل ذكر است كه اسلام تنها به يك بعد از وجود انسان نمي پردازد،بلكه به همه ابعاد وجودي انسان توجه دارد.اگر انسان بخواهد در سايه ورزش به كمال برسد،بايد ورزش را در مسير خدا انتخاب كند و هدف از ورزش را رسيدن به قرب الهي بداند .ورزش نقش زيادي در تامين سلامتي انسان دارد چنانكه انبيا عظام ورزش را وسيله اي براي رسيدن به سلامتي مي دانستند.در حقيقت سرمايه گذاري در ورزش و صرف زمان كمي،مي تواند مدتهاي زيادي از عمر را به انسان فرصت دهد كه به سلامتي زندگي كند و سلامتي در پايه ورزش به دست مي آيد.
ورزش اگر بر مبناي درست و متعادل انجام گيرد،فوائدي براي ورزشكاران در پي دارد.گذري كوتاه بر فوائد ورزش،نشانگر اهميت آن و تاثيرات فراوان ورزش بر انسان مي باشد.ورزش از بسياري از بيماريها جلوگيري مي كند.
يكي از فوائد ورزش آن است كه انسان را از تنبلي و ناتواني رها مي كند.تنبلي و ناتواني انسان را از رسيدن به سعادت باز مي دارد و عامل ركود انسان مي باشد.با ورزش كردن كسالت و تنبلي از بين مي رود و انسان شاداب،سرحال و با نشاط مي شود.
ورزش متعادل جسم انسان را قوي مي سازد.اثراتي كه ورزش بر جسم انسان دارد ،عبارتند از:
1-قدرت انقباضو نظم ضربان قلب پس از مدتي ورزش كردن بهتر مي شود.
2-گنجايش ريه ها بيشتر مي شود و در نتيجه اكسيژن بيشتري به بدن مي رسد.
3-ورزش موجب نظم و ثبات حركات تنفسي انسان مي شود و تنفس عميق تر ولي شمارش آن كمتر مي شود.
4-قدرت جذب و دفع انسان زياد مي شود.
5-رشد انسان متعادل مي شود.در اثر ورزش فعاليت غدد داخلي افزوده مي شود و غذا بهتر جذب بدن مي شود،در نتيجه ورزش به رشد انسان كمك مي كند.
6-وقتي انسان ورزش مي كند،بدن انسان به فعاليت عادت مي كند و مقاوم مي شود.
7-ورزش عمر انسان را زياد مي كند،فيزيولوژي ناشي از ورزش بيانگر آنست كه بين طول عمر و ورزش ارتباط مستقيم وجود دارد.
8-ورزش فشار خون را كاهش مي دهد،ماهيچه هاي قلب را تقويت مي كند و باعث مي گردد تا قلب،خون را به آساني به ساير نقاط بدن برساند و در نتيجه فشار خون كاهش مي يابد.
9-ورزش افراد چاق را لاغر مي كند.يكي از فوائد ورزش براي افراد چاق آن است كه افراد چاق از طريق ورزش كردن وزنشان كم مي شود و ميزان چربي خوندر آنها كاهش مي يابد.اسلام نيز چاقي را مطرود مي شمارد.امام صادق (ع) مي فرمايند:از چاق شدن همانند خوكهائي كه براي ذبح نگه داري مي شوند بپرهيزيد.
10-ورزش از پيري زودرس جلوگيري مي كند.افراد جوان و پر طراوت سلامت خود را مديون ورزش و فعاليتهاي جسماني هستند كه مستقيما در سلامتي آنان نقش دارد.
11-ورزش موجب حفظ سلامتي،توازن و تناسب اعضاي بدن انسان مي شود.
12-توانائيهاي جسمي انسان از مرحله استعداد و قوه به شكوفائي و فعليت مي رسند.از نظر اسلام سلامتي و توانمندي جسماني بسيار اهميت دارد و پيامبر پيرامون حق بدن بر انسان مي فرمايد:
پروردگارت بر تو حقي دارد و بدنت بر تو حقي دارد و خانواده ات نيز بر تو حقي دارد.
اهميت سلامت جسماني آنقدر زياد است كه در كنار حق خانواده مطرح مي شود،زيرا انسان اگر از بدني سالم و نيرومند برخوردار باشد،حق پروردگار و خانواده خويش را بهتر ادا مي كند.
يكي از اثرات ورزش تقويت اعصاب است. ورزش متعادل سيستم عصبي انسان را تقويت مي سازد. يكي از دستاوردهاي زندگي ماشيني هيجان و اضطراب و استرس است، ورزش وسيله اي براي كنترل اين هيجانات مي باشد. دكتر هانس سلي مي گويد: ورزش اعصاب را در برابر هيجان و استرس مقاوم مي كند و بي خوابي فيزيكي كه جزء ناراحتيهاي عصبي محسوب مي شود بوسيله ورزش مرتفع مي شود.
ورزش متعادل و مناسب، بي خوابي را برطرف مي كند، خستگي اندك ناشي از تمرينهاي ورزشي، عامل خوبي جهت جلوگيري از بي خوابي است، استعدادهاي فكري انسان با ورزش شكوفا مي شود و قوه خلاقيت انسان تقويت مي گردد.
يكي از اثرات مفيد و متعدد ورزش پيشگيري از بيماريها است .افرادي كه هر روز به ميزان لازم ورزش مي كنند،كمتر دچار بيماري مي شوند.مشاهدات علمي نشان مي دهد افرادي كه شغل انها با فعاليت جسمي روزانه همراه است كمتر به بيماري قلبي و يا سكته قلبي دچار مي شوند.
ورزشهاي گوناگونبه ويژه ورزشهائي كه ملايم واز روي برنامه منظم باشد،از بروز بسياري از بيماريها جلوگيري كرده و نقش پيشگيري را بر عهده دارند.آنها همچنين قادرند در بسياري از بيماريها مؤثر واقع شده و يك نقش درماني را از نظر علم پزشكي بر عهده بگيرند.
از ديگر فوائد ورزش مي توان به موارد زير اشاره كرد:
6-درمان درد مفاصل
7-درمان فشار خون بالا
8-درمان ازدياد چربي
9-درمان سكته قلبي
10-درمان ديابت
11-پيشگيري از ابتلا به پوكي استخوان
12-ايجاد انگيزه و شادابي روح و روان
همان طور كه گفته شد ورزش كردن براي بدن فوائد بسياري در بر دارد،اما اين نكته را هم نبايد فراموش كرد كه زياده روي و افراط در هر كاري ،حتي ورزش كردن نتايج زيانباري را به دنبال دارد.
ورزش نقش مهمی در پیشگیری و درمان بسیاری از بیماریها، همچون بیماریهای کلیوی، ریوی، ارتوپدی، عفونی، عصبی، دردها و سکتههای قلبی، سکته مغزی، چربی خون، ضعفهای عضلانی، کمردرد و آرتریت(التهاب مفاصل) دارد.
ورزش، سیستم قلبی ـ عروقی فرد را تقویت کرده و قلب و ریهها را وامیدارد که به طور مؤثر و کارآمد عمل کنند, در نتیجه ابتلا به بیماری قلبی ـ عروقی کاهش مییابد. مشاهدات علمی نشان دهنده این واقعیتاست که افرادی که شغل آنها با فعالیت جسمی روزانه همراه است، کمتر به سکتة قلبی دچار میشوند. شرکت همیشگی در فعالیتهای ورزشی باعث بهبود سطح تناسب فیزیکی بدن میشود؛ تناسب فیزیکی میتواند بیماری و معلولیت ناشی از بیماری قلبی ـ عروقی ، دیابت، چاقی، و یا فشار خون را به تأخیر اندازد، کاهش دهد و یا از آن جلوگیری کند. به طور کلی ورزش منظم در افزایش کیفیت زندگی نقش مهمی دارد.
ورزش حتی در پیشگیری و درمان سرطان نقش مهمی بازی میکند.این آثار و فواید پیشگیرانه و درمانی ورزش، در نتیجه اثرات فیزیولوژیکی آن بر جسم انسان است. مهمترین اثری که ورزش بر بدن انسان گذاشته و موجب تغییراتی در آن میشود، تغییرات قلبی ـ تنفسی است؛ که ورزش نقش حیاتی در این زمینه دارد.
از دیگر اثرات و فواید ورزش بر بهداشت جسم میتوان به موارد زیر اشاره کرد
1. تقویت سیستم ایمنی بدن
2. تقویت سیستم هورمونی و رشد و نمو بهتر
3. دفع سموم از بدن و آمادگی بیشتر اندامها برای پذیرش غذا
4. افزایش میزان سوخت و ساز و کمک به ساختن عضله
5. کمک به دستگاه گوارشی و تنظیم اشتها
6. تقویت استخوانها و جلوگیری از پوکی استخوان
7. تقویت رباطها، تاندونها و تارهای عضلانی و جلوگیری از پارگی و کشیدگی آنها
8. افزایش ضخامت غضروفی در مفاصل
9. از بین بردن انقباض ماهیچهها؛
10. کمک به هماهنگی عصب و عضله در بعضی از انواع فلجها
12. کمک به کاهش و کنترل وزن؛
13. تناسب و توازن حالت بدن و زیبایی اندام؛
14. نیرومندی و مقاوم شدن و عادت کردن به فعالیت،و تسکین برخی دردها؛
15. تقویت اعصاب و ایجاد هماهنگی بین اعصاب و مراکز عصبی، و تسکین اسپاسمهای عصبی
اگر چه مغز انسان بالغ فقط دو درصد از وزن بدن او را تشکیل میدهد، ولی به تنهایی 25درصد از انرژی جسمانی را مصرف میکند. انرژی مصرفی مغز از طریق خون پراکسیژن تدارک میشود، اکسیژن مصرفی مورد نیاز از طریق ششها تأمین میگردد ، ورزش تنها منبع اصلی تامین اکسیژن مازاد شش ها ست
متأسفانه اغلب آنها که به پرورش نیروی بدنی خود همت گماشتهاند از پرداختن به قدرت فکری خویش غافلند و بیشتر افراد مستعد و پرتلاش نیز که مدام به مطالعه و کار فکری مشغولند از نظر بدنی در حد بسیار ضعیفی قرار دارند که این خود نیمی از تلاش شبانهروزی آنها را هدر میدهد. غذا خوردن بدون تحرک جسمی لازم، حتی اگر با استراحت کافی هم همراه باشد نمیتواند تأثیر کاملی در رساندن ماده و انرژی مورد نیاز بدن داشته باشد. در صورت نبودن برنامهریزی صحیح برای انجام حرکات ورزشی روزانه، مغز انرژی کافی در اختیار ندارد زیرا تلاشی برای به جریان انداختن و تنظیم و گستردن انرژی به تناسب نیاز هر قسمت از بدن- خصوصاً مغز- صورت نگرفته است.
علاوه بر این کمتحرکی و رخوت جسمی از آن، تأثیر مستقیم بر روی روح و روان و اعصاب دارد و ذهن را نیز به سمت خستگی و ناتوانی هدایت میکند که نتیجه همه اینها بالقوه ماندن بسیاری از قابلیتهای ذهنی و استعدادهای محصلان در یادگیری است.
اغلب اوقات دانشآموزان خمود و بیحوصله و با اکراه به سوی انبوه کتابهایشان میروند و سعی میکنند خلل همیشگی ناشی از عدم تحرک بدنی را با فشار آوردن بیمورد به ذهن و انواع و اقسام روشهای یادگیری جبران کنند در حالی که راه بسیار سادهتر و سالمتری مانند ورزش میتوانند علاوهبر سلامت، نشاط و افزایش فعالیت ذهنی، شور و اشتیاق آنان را نسبت به درس خواندن تضمین کند. برای اینکه مغز به خوبی از عهده یادگیری و حفظ مطالب درسی برآید، علاوهبر رساندن مواد غذایی و انرژی کافی باید از خونی پاک و غنی از اکسیژن تغذیه شود.
بدین منظور باید ششها کاملاً از هوا پر و خالی شوند بنابراین افراد باید ریههای خود را نیز نیرومند کنند و این کار نیز به وسیله ورزش میسر است. هر حرکت ورزشی خواص و نتایج خاص خود را دارد و اینگونه نیست که ورزش فقط ماهیچهها را قوی کند
ورزش نخستین پرونده احساسات و ادراکات آدمی است. دانش و زیبایی در تندرستی است و تندرستی حقیقی به وسیله ورزش و گردش و غذای سالم، مقوی و منظم حاصل میشود. ورزش خون را به نسبت به تمام اعضای بدن به عضلات دست و پا و گردن و کمر به خصوص اعصاب میرساند و در تمام بدن خون را به جریان درمیآورد.
برای رشد کارکردهای مغزی، فعالیت جسمانی بسیار حائز اهمیت است. فعالیتهایی چون دویدن، پریدن، جهیدن، شنا کردن سبب تقویت عقدههای پایه، مخچه و جسم پینهای میشود. ورزش و تمرین بدنی، اکسیژن زیادی را به مغز میرساند و بر میزان ارتباط بین نرونی میافزاید. یادگیری از طریق پیادهروی، حرکات کششی و سایر فعالیتهای جسمانی ارتقاء یافته و تقویت میگردد.
یافتههای یک پژوهش علوم تربیتی حاکی از آن است که ورزش عملکرد تحصیلی دانشآموزان را افزایش میدهد. با توجه دقیقتر به نتایج تحقیق میتوان نتیجه گرفت که صرف وقت بیشتر برای ورزش نه تنها هیچگونه اثر سویی بر عملکرد تحصیلی و هوش نداشته است، بلکه در بیشتر موارد باعث عملکرد تحصیلی بهتر دانشآموزان نیز شده است.
در ادامه ی مطالب قبلی در مورد تاثیر ورزش در کنترل وزن و سلامت جسم، در این مطلب درباره ی چگونگی اثر ورزش در پیشگیری از افسردگی و سایر اختلالات روحی و انحرافات اجتماعی برای شما صحبت می کنیم.
در حین انجام فعالیت بدنی، تولید یک ماده ی شیمیایی از بدن به نام "سروتونین" بیشتر می شود.
کاهش سرتونین در بدن با افسردگیمرتبط می باشد و داروهای ضد افسردگینیز در جهت افزایش این ماده در بدن عمل می کنند. بنابراین در میان افرادی که به طور مرتب ورزش می کنند، به ندرت می توان شخص افسردهای یافت.
از طرفی با ورزش کردن، تولید "اندورفین" و "اپی نفرین" و "سیتوکینها" نیز افزایش می یابد و این مواد به طور طبیعی باعث بالا بردن سطح هوشیاری و روحیه ی عمومی فرد شده و احساس انرژی و شادابی بیشتری برای انجام کارهای روزمره ی زندگی به شخص ورزشکار اعطا می کنند.
در حین انجام فعالیت بدنی، تولید یک ماده ی شیمیایی از بدن به نام سروتونین بیشتر می شود.کاهش سرتونین در بدن با افسردگی مرتبط می باشد و داروهای ضد افسردگی نیز در جهت افزایش این ماده در بدن عمل می کنند.
مسلماً یک شخص ورزشکار با تنبلی و کسالت بیگانه است و علاوه بر داشتن هیکلی متناسب و خوش فرم از روحیه ی بالا و شادابی نیز برخوردار است و این موفقیت، ارتباطات وی را در زندگی روزمره، چه در خانواده و چه در اجتماع یا محیط کار تضمین می کند.
مسلماً کارفرمایان در استخدام افراد، این معیارهای مهم را در نظر خواهند گرفت. بنابراین یک شخص سالم و تندرست، از موقعیت و پیشرفت شغلی بهتری نسبت به افراد چاقو کم تحرک برخوردار خواهد بود.
یک فرد سالم و ورزشکار قطعاً به طور ناخودآگاه از سیگار دوری می کند، چون در می یابد با ورزش به اکسیژن بیشتری نیاز دارد، ولی سیگار یا مواد مخدر به وضوح انرژی وی را کم کرده و او را ضعیف تر می کند. بنابراین خود به خود برای پیشرفت در امور ورزشی خویش و برای انجام تمرینات، از این مواد دوری می جوید.
از طرفی، در یک محیط ورزشی سالم، از این گونه افراد و آلودگی ها کمتر می توان اثری یافت و احتمال ابتلای چنین افرادی به آلودگی های اجتماعی بسیار پایین بوده و به دلیل روحیه ی ورزشی از بسیاری ناهنجاری های دیگر اجتماعی، که با خلق و خوی جوانمردی و ورزشکاری همخوانی ندارد، پرهیز می کنند.
ورزشهای امروزی تنها یک فعالیت جسمی ساده نیستند، بلکه قابلیتهای پیچیده ی مغز را در امور مختلف از جمله هماهنگی، چالاکی و سریع بودن، درست عمل کردن و درست تصمیم گرفتن را تقویت می کنند.
تعریف ورزش تنها در افزایش فعالیت جسمانی خلاصه نمی شود.
بسیاری از ورزشهای امروزی نظیر پینگ پنگ، اسکیت، اسکی، بسکتبال، شنا و... حرفه ای هستند و نیاز به یاد گیری و حتی مربیان مجرب دارند و کار فکری زیادی را نیز می طلبند.
بنابراین ورزشهای امروزی تنها یک فعالیت جسمی ساده نیستند، بلکه قابلیتهای پیچیده ی مغز را در امور مختلف از جمله هماهنگی، چالاکی و سریع بودن، درست عمل کردن و درست تصمیم گرفتن را تقویت می کنند. به گونه ای که در یک شخص غیر ورزشکار این قابلیت های مغز، خاموش می ماند و به تدریج ذهن تنبل و سست می شود و این گونه افراد، بیشتر تمایل دارند در یک گوشه بنشینند و در فکر فرو روند!
به طور کلی می توان گفت ورزش در کلیه ی اجزای جسم و ذهن بدن و در کلیه ی مراحل زندگی انسان تأثیر غیرقابل انکار و به سزایی دارد.
ناراحتیهای جسمانی، اختلالات روانی را به همراه داشته و برعکس. نکته برجسته در تقویت قوای جسمانی، حفظ روان سالم میباشد .افرادی که از نظر قوای جسمانی ضعیف میباشند علاوهبر ضعف جسمانی دارای مشکلات روانی مانند احساس حقارت و عدم توانایی تطبیق خود با دیگران میباشند. دانشآموزان ورزشکار دارای صفات ممتاز رفتاری چون رهبری، تحرکهای اجتماعی حس ارزشهای فردی و اجتماعی، عدم شک و تردید در خود عدم بهانهجویی و نتیجتاً رشد اجتماعی بیشتر میباشد.
تحقیقات بسیاری نشان داده است که ورزش علاوه بر اینکه ابزار ارزشمندی برای حفظ سلامت جسمانی است رابطه نزدیکی با سلامت روانی و به ویژه پیشگیری از بروز ناهنجاریهای روانی دارد. ورزش از اضطراب و افسردگی میکاهد و اعتماد به نفس را افزایش میدهد. ورزش به ویژه در سنین کودکی و نوجوانی مفر سالمی برای آزاد کردن انرژیهای اندوخته شده است و این خود بسیار لذتبخش و آرامشدهنده است.
اثرات مثبت ورزش در بهداشت جسم و روان و سلامت اجتماعی فرد
الف) طراوت و شادابی را به ارمغان آورده و افسردگی را از بین میبرد.
ب) موجب احساس اعتماد به نفس ، احساس قدرت و تقویت اراده میشود.
ج) باعث تقویت تمرکز فکر و افزایش دقت عمل میگردد.
و) احساس آرامش و راحتی روح را افزایش داده و انسان را در مقابل فشارهای روانی و اضطراب مقاوم میکند.
ی) موجب تقویت قوای ذهنی و حافظه میشود.
با توجه به محاسن فوقالذکر افرادی که ورزش متعادلی دارند ، همیشه سالم هستند و در مقابل بیماریهای مختلف، مقاومند ؛ در نتیجه غالباً در فعالیتهای اجتماعی ، افرادی موفق هستند.
همان اندورفین ها که باعث می شوند احساس بهتری داشته باشید به شما کمک می کنند تا در انجام کارهایی که انجام می دهید تمرکز کنید و از نظر فکری نیز احساس تیزهوشی داشته باشید. ورزش همچنین رشد سلول های جدید مغز را تحریک می کند و در جلوگیری از افت عملکرد مغزیِ وابسته به سن کمک کننده است.
2.عزت نفس بالاتر
فعالیت منظم یک سرمایه گذاری در ذهن، بدن و روح شما است. هنگامی که تبدیل به یک عادت بشود، می تواند حس ارزشمند بودن را در شما تقویت کند و باعث شود احساس قدرت و نیرومندی کنید. نسبت به ظاهر خود احساس بهتری خواهید داشت و حتی با دستیابی به اهداف کوچکی در ورزش نیز احساس پیشرفت خواهید کرد.
3.خواب بهتر
حتی فعالیت های کوتاه مدت ورزشی در صبح یا بعد از ظهر می تواند به تنظیم الگوهای خواب شما کمک کند. اگر ترجیح می دهید در شب ورزش کنید، ورزش های آرامش بخش مانند یوگا یا کشش ملایم می تواند به تقویت خواب کمک کند.
انرژی بیشتر. افزایش ضربان قلب چندین بار در هفته به شما سرعت و انرژی بیشتری می دهد. فقط با چند دقیقه ورزش در روز شروع کنید و هر زمان انرژی بیشتری پیدا کردید، میزان تمرین خود را افزایش دهید.
4.قدرت انعطاف بیشتر
وقتی در زندگی با چالش های فکری یا روحی روبرو هستید، به جای روی آوردن به الکل، مواد مخدر یا سایر رفتارهای منفی که در نهایت فقط باعث تشدید علائم شما می شوند، ورزش می تواند به شما کمک کند تا به روشی سالم با مشکلات خود مقابله کنید. ورزش منظم همچنین می تواند به تقویت سیستم ایمنی بدن و کاهش اثرات استرس کمک کند.
افراط در ورزش موجب مي شود كه حافظه انسان قدرت يادگيري خود را از دست بدهد.دكتر گوناربورك مي گويد:ورزشهاي سنگين اگر در فاصله كوتاهي بعد از شنيدن،خواندن و ديدن مطلب علمي باشد،در يادگيري اثر معكوس مي گذارد.
2-توقف رشد
افراطيون ورزشكار انسانهاي سالمي نيستند.دكتر الكسيس كارل عقيده دارد:زياده روي در تغذيه و ورزش از رشد رواني بدن جلوگيري مي كند و با حذف تلاشهاي عضلاني در زندگي روزانه بدون اينكه خود متوجه باشيم،سيستمهاي عصبي اعشائي را از تمرينهائي كه براي حفظ تعادل محيط داخلي لازم است محروم ساخته ايم.
3-بيماريهاي جسمي
اگر ورزش و حركات بدني از حد خود تجاوز نمايد،موجب مي شود كه مواد زائد بدن زير پوست جمع گردد و سپس اين مواد موجب ترك خوردگي پوست مي شوند.
4-اختلال در كليه فعاليتها
تمركز روي كليه مسائل كم شده و همه مهارتهاي جسماني ضعيف مي شود و ناهماهنگي عصبي در ارتباط با تمام سيستمهاي بدن به وجود مي آيد.
اعتدال در ورزش
اصولا نقش ورزش حفظ سلامت ورزشكار است و هر چه مغاير با سلامت و نشاط اوست مطرود مي باشد(افراط در ورزش).ميانه روي در هر كاري شايسته و پسنديده است.كسيكه فعاليت و ورزش مداوم را بخواهد،در پي آن پيدايش بيماري است و آنكه به استراحت و تقويت هميشگي چشم دوخته است،به دنبالش رنج و درد خواهد بود.در نتيجه براي اينكه رشد مناسب و مطلوب و بالاخره سلامتي حاصل شود،بايد ميان فعاليت و استراحت تعادل بر قرار نمود.
ورزش میتواند تأثیر بسزایی در شادابی و نشاط افراد داشته باشد. کسانی که از لحاظ روحی و روانی در شرایط مطلوبتر قرار داشته باشند بدون شک میتوانند بهتر، سریعتر و با آرامش بیشتر مطالب را فرا بگیرند این افراد با روحیه در مراحل دیگر زندگی نیز موفقترند.این افراد ورزشکار از میادین ورزشی از مربیان خود خصلتهایی فرا میگیرند که شاید در رفتار و کردار دیگر ان کمتر مشاهده شود جوانمردی، گذشت، وقتشناسی، ادب، احساس مسئولیت و احترام بیشتر به بزرگتران به خصوص پدر و مادر، اساتید و معلمان.
این قبیل افراد با شرایط مکانهای دیگر و با روحیات مختلف آشنا میشوند. اگر از قابلیتهای فنی رشتههای روزشی و نیز شرایط بدنی خوبی برخوردار باشند میتوانند علاوه بر مراحل تحصیلی در مراحل و میادین بالای ورزشی نیز حضور پیدا کنند. این میادین باعث بالا رفتن شخصیت آنان میشود.
تمامی این پیشرفتها در صورتی میتواند به سرانجام مقصود برسد که منظم و براساس برنامهریزی صحیح باشد از طرفی نباید فراموش کرد که ورزش بیرویه و بدون مربی و سازمان نیافته بیش از آن که مفید و مؤثر باشد میتواند مخرب و زیانآور باشد چه برای بدن انسان چه برای تحصیل دانشآموزان.
به طور کلی میتوان گفت ورزش نقشی انکارناپذیر در تمامی مراحل زندگی دارد بنا بر این ورزش را باید یک علم دانسته و به آن اهمیت بیشتری داده شود.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن سوالات و پاسخ درس مطالعات اجتماعی ششم ابتدایی