پروژه و تحقیق رایگان - 236

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره راهكارهاي افزايش بهره وري

بازديد: 139

تحقیق درباره راهكارهاي افزايش بهره وري

 

چكيده

با وجود تعاريف زياد درباره بهره وري، به منظور اجرايي كردن آن مي بايست تعريفي هماهنگ و سازگار با شرايط و نيازهاي معين سازمان به كار برد و ازطريق مشاركت كليه كاركنان قدمهاي موثري را در اين راه برداشت. استمرار يك سيستم بهره وري، مستلزم اقداماتي چند نظير تسهيم منافع، اصلاح ساختار سازماني، توسعه منابع انساني و... است. راهكارهاي افزايش بهره وري مستلزم شناخت كافي وضعيت موجود و فرهنگ كاري شركتهاست. باتوجه به تفاوتهاي مهم در فرهنگ كاري شركتها و وضعيت موجود آنها مي توان گفت راهكارهاي افزايش بهره وري نيز در آنها متفاوت خواهدبود. ازجمله راهكارهاي افزايش بهره وري مي توان به كاهش ضايعات، ايجاد تعهد در كاركنان، توجه به كاركنان، استفاده بهينه از استعدادها، ايجاد انگيزه دركاركنان، توجه به تغييرات و... اشاره كرد. درجه تاثير هر يك از اين راهكارها در افزايش بهره وري به وضعيت موجود شركت در آن زمينه و ضرورت پرداختن به هريك از اين موارد بستگي دارد، كـه مي بايست به شكل ماهرانه اي شناسايي و اولويت بندي شده و برآن اساس اقدام شود. به عنوان مثال، در سازماني ممكن است كاهش ضايعات در اولويت اول قرار گيرد و در سازماني ديگر توجه به كاركنان وايجاد انگيزه در اولويت اول باشد. عدم شناخت كافي از وضعيت موجود شركتها و بي توجهي به اولويتها مي تواند اثرات معكوسي در ميزان بهره وري به وجود آورد. از اين رو قبل از هـــرگونه اقدامي در افزايش بهره وري برروي شناخت كافي وضعيت موجود و اولويت بندي صحيح راهكارها تاكيد مي شود.

بــراي آگــاهي از ميزان افزايش بهره وري مي بايست آن را در قالب شاخصهاي مختلف و در دوره هـــاي معيني اندازه گيري كرد. با اندازه گيري شاخصهاي بهره وري مي توان مشخص ساخت كه تلاشهاي بهره وري تاچه حدي مفيد بوده است. اندازه گيري بهره وري نيز مي بايست براساس يك سيستم مناسب و اصولـــــي انجام گيـرد، درغير اين صورت نمي توان به نتايج آن اطمينان و انتظار بهبود در آن را داشت. يكي از مـوارد مهم در اندازه گيري بهره وري مشخص كردن صحيح طول دوره ارزيابي است كه به عواملي نظير دسترسي به اطلاعات، ماهيت عمليات توليدي و اهداف مديريت بستگي دارد. از نتايج اندازه گيري شاخصهاي بهره وري مي توان به عنوان ابزاري مناسب جهت برنامه ريزيهاي بلندمدت مديريت در سطح سازمان استفاده كرد.

مقدمه

سرعت رشد صنايع بويژه صنعت خودرو و توسعه آن در دهه هاي اخير حاكي از آن است كه كشورمان درحال گذر از يك اقتصاد نيمه صنعتي به يك اقتصاد صنعتي است. توجه به توليد و بهره ور بودن آن مي تواند ضمن سرعت بخشيدن به رشد و توسعه صنعتي آن را در مسيري صحيح و اصولي هدايت كند. از اين رو به آشنايي شركتها با مفاهيم بهره وري و راهكارهاي افزايش آن تاكيد مي شود. بنابراين، مي توان گفت درجه توسعه يافتگي صنايع به ميزان قابل توجهي به بهره گيري مطلوب و بهينه از منابع و امكانات توليد بستگي دارد. از اين رو بهره وري و افزايش مستمر آن در شركتها از جايگاه ويژه اي برخوردار است. به اين ترتيب مشخص مي شود كه براي رشد و توسعه صنايع مي بايست به بهره وري و افزايش مستمرآن در شركتها توجه و اهميت بيشتري داده شود. بررسي شركتها نشان مي دهد كه توجه به بهره وري در شركتهاي مختلف به شكلهاي متفاوتي صورت گرفته و مي گيرد. البته باتوجه به شرايط شركتها و سياستهاي مديريتي طبيعي است كه به راههاي مختلف و متناسب با وضعيت موجود مي بايست اقدام كرد. به همين خاطر در اين مقاله سعي بر آن شـــده است تا ضمن اشاره به مفاهيم اصلي بهره وري، به رويكردها و راهكارهاي مختلف افزايش بهره وري پرداخته شود.

رويكردها

قبل از پرداختن به رويكردهاي افزايش بهره وري و انـــدازه گيري شاخصهاي آن، علي رغم اينكه امروزه كمتر كسي است كه واژه بهره وري را نشنيده و درباره آن نوشته هايي چند نخوانده باشد، بهتر است ابتدا به تعريف آن از ديدگاههاي مختلف پـــرداخته سپس به اندازه گيري شاخصهاي بهره وري و رويكردهاي افزايش آن بپردازيم.

بهره وري (
PRODUCTIVITY) در لغت به معني قــدرت توليد و بارور بودن و مولد بودن به كاررفته و در ادبيات فارسي به بهره وري، با فايده بودن و سود برندگي معني شده است. دررابطه با تعريف كاربردي بهره وري نيز تعاريف مختلفي ارائه شده كه برخي از آنها به قرار زير است.

- استيگل در تعريف بهره وري مي گويد: نسبت ميان بازده و مرتبط به عمليات توليدي مشخص و معين است.

- ماندلا بهره وري را چنين تعريف كرده است: بهره وري به مفهوم نسبت بازده توليد به واحد منابع مصرف شده است كه با يك نسبت مشابه دوره پايه مقايسه شده وبه كار مي رود.

بنابراين، اگر ما در هر موردي نسبت خروجي به ورودي را محاسبه كنيم، درواقع ميزان بهره وري را براي آن موضوع به دست آورده ايم كه جهت بررسي آن مي توانيم به شاخصهاي مهمي كه در اين زمينه در سطح جهاني از سوي شركتهاي مهم و پيشرفته به كار رفته است اتكا كنيم. البته بهتر است بجاي برگزيدن بهترين شاخص يك الگو (BENCHMARK) براي شركت خود برگزينيم و جهت دستيابي به آن حركت كنيم.

در اينجا بد نيست به تعريفي در اين زمينه كه از سوي سازمان بين المللي كار (ILO) به كار رفته است بپردازيم: بهره وري عبارت از رابطه بين ستــاده حاصل از يك سيستم توليدي با داده هاي به كاررفته مانند زمين، سرمايه، نيروي كار و غيره به منظور توليد آن ستاده است.

گــــرچه تعاريف عمومي زيادي براي بهره وري وجود دارد ولي به منظور قابليت اجرايي كردن آن، تعريف بهره وري مي بايست هماهنگ و سازگار با نيازهاي ويژه و معين سازمان باشد تا بتواند محيطي بهره ور جو با كاركناني مشوق براي اجراي بهره وري ايجاد كند و اگر مكانيسمي مناسب براي مشاركت كليه كاركنــــان تدوين و به كار گرفته شود مي توان گفت قدمهــــاي موثري در ايجاد بهره وري برداشته شده است. ولي تداوم و افزايش مستمر آن، مستلزم مواردي چند نظير تسهيم منافع حاصل از بهره وري بين كاركنان، اصلاح ساختار سازماني و ايجاد يك ساختار سازماني منــــاسب براي بالفعل درآوردن برنامه هاي افزايش بهره وري، توسعه و بهسازي نيروي انساني متناسب با ساختار سازمــاني ايجاد شده و توسعه و نوسازي فناوري هاي موجود است. تجربه نشان داده است كه سازمانهاي گوناگون به منظور افزايش بهره وري خود، روشهاي متفاوتي را به كار گرفته اند. بنابراين، به كارگيري الگوي خاصي از روشهاي بهره وري بدون درنظر گرفتن شرايط حاكم، شايد مفيد فايده واقع نيفتد. از اين رو، ضروري است ابتدا شناخت كاملي از وضعيت موجود شركت به دست آورده سپس شروع به بررسي راههاي افزايش بهره وري كرد. البته بايد گفت اگر چه هركشوري بايد متناسب با سنن ملي، فرهنگ و آداب و رسوم خود به بهبود بهره وري بپردازد، لكن بهره وري اكنون ديگر فقط يك مسئله ملي و داخلي نيست بلكه يك موضوع جهاني است و در جهان امروز سازمانهايي به حيات خود ادامه خواهند داد كه بهره ورتر توليد مي كنند.

ولي به طور كلي مي تـــوان گفت راههاي افزايش بهره وري در شركتهاي مختلف متفاوت است كه در زيـــــــر به برخي از رويكردهاي آن مي پردازيم.

كاهش ضايعات

يكي از راههاي افزايش بهره وري كاهش ضايعات است. ضايعات و افزايش روزافزون آن، يكي از پديده هاي توليد انبوه است كه كشورهاي صنعتي ازجمله اروپاييان در جستجوي يافتن راههايي براي جلوگيري و قطع اين جريان هستند. كاهش ضايعات يكي از اصول اساسي زندگي اجتماعي بشري است كه از هزاران سال قبل بدون آنكه آگاهي از مفهوم آن داشته باشند به كار مي بستند. به عنوان مثال انسان وقتي با كم آبي روبرو مي شد از مصرف غيرضروري آن خودداري مي كرد، زارعان اگر زمين كمتري براي كشت دارند تلاش بيشتري براي بهره بــــــرداري از تمامي آن به خرج مي دهند. و دهها مثال از اينگونه زندگي اجتماعي بشري همه و همه حكايت از ضايعات دارند. موضوع قطع جريان ضايعات و يا كاهش آن و همچنين دورسازي ضايعات اجتناب ناپذير، به دليل حجم بالاي منابع توليدي تلف شده و خسارت محيطي بالقوه از اهميت خاصي برخوردار است. اهميت كاهش ضايعات در اقتصاد ملي به قدري است كه بسياري از رسانه هاي كشوري گاه و بي گاه به بيان مطالبي ازضايعات منابع كشوري پرداخته و اهميت آن را به مردم گوشزد مي كنند.

با كـــاهش ضايعات و درنتيجه كاهش هزينه ها، سود بيشتري عايد شركت مي شود كه بخشي از آن نيز به عنوان بهره وري به كارگران و كاركنــان پرداخته مي شود. درنتيجه آنها نيز مي توانند با داشتن درآمد بيشتر زندگي بهتري را براي خود وخانواده خود و درنتيجه افراد جامعه فراهم آورند. از اين رو، توليد بهتر و با ضايعات كمتر علاوه بر آنكه سطح زندگي كارگران را بهبود مي بخشد موجب شكوفايي اقتصاد مملكت نيز مي گردد.

اگر اين اصل را كه براي كاهش ضايعات بايد برنامه اي مناسب و كارآمد داشته باشيم، قبول كنيم، تهيه يك برنامه جامع اجرايي براي هماهنگ ساختن اقدامات و تلاشهاي همه بخشهـــا و واحدهاي سازمان ضرورتي اجتناب ناپذيراست. اين برنامه موجب هدايت تلاشهاي سازمان درجهت تامين نيازها و ابزارهاي كاهش ضايعات مي گردد. كاهش ضايعات موجب كاهش تنشهاي موجود در سازمان و ايجاد فضايي سرشار از اعتماد و اطمينان در بين كاركنان مي گردد كه آنها را به همكاري هرچه بيشتر با يكديگر تشويق مي كند. حال كه كاهش ضايعات را به عنوان يكي از راههـــاي افزايش بهره وري بررسي كرديم، مي پردازيم به چگونگي كاهش ضايعات در شركتها.

كليه كاركنان بايد ضمن استفاده از تواناييهاي شخصي خود، با تشكل در گروههاي كاري، نظرات و پيشنهـــادات سازنده اي را در ارتبـــاط با كاهش ضايعات و افزايش بهره وري ارائه كنند. در اين رابطـــه مي توان به ايجاد و اجراي نظام پيشنهادات و تشكيل گروههاي كوچك كاري، نظير گروههاي كنترل كيفــي، گروه كاهش ضايعات، گروه افزايش بهره وري و گروههاي حل مشكل كه متناسب با شرايط خاص سازمان باشد اشاره كرد. در كارهاي گروهي علاوه بر غناي نظريات و عقايد ايجاد شده با تعامل گروهي، احتمال زيادي وجود دارد كه تصميمات گروه به عمل منجر شود. زيرا اين اعضاي گروه بوده اند كه راهبردهــــاي موردنظر را ايجاد و تصويب كرده اند. هرچه گروهها موثرتر و تعدادشان بيشتـــــر باشد، كار با كارآيي بيشتري انجام مي شود، چون افراد بيشتري براي سرنوشت خود مسئوليت تقبل كرده اند. در كارگروهي سازمان در مواجهه با چالش در رقابت، از تعدد عقايد و نظريات بهره مي برد و تك تك اعضاي گروه نصيب بيشتري از آن مي برند. اينكه عقايد و نظريات افراد را ديگر اعضاي گروه مي شنوند و مــي پذيرند، اعتماد به نفس آنان را تقويت مي كند. مهمتر از همه، فرد از تنهايي خود خارج مي شود.

يكي ديگر از راههاي كاهش ضايعات نوسازي و توسعه فناوري است.

هرگونه توسعه تكنولوژيك مستلزم افزايش مهارت كاركنان است كه مي بايست به همراه ساير زمينه هاي موردنياز مربوط به تغييرات تكنولوژيك به مورداجرا درآيد. فناوري هاي جديد بر روي ساختار سازماني، مهارتها، روابط كاركنان و مشاغل تاثير خواهدگذاشت. لذا كليه موارد فوق و ساير زمينه هاي مرتبط با آنها مي بايست موردتجزيه و تحليل دقيق قرار گرفته و اصلاحات يا تغييرات لازم جهت استفاده بهينه از آنها داده شود.

ايجاد تعهد در كاركنان

يك كارمند متعهد براي سازمان فوق العاده ارزشمند است. او مي تواند با انجام به موقع كارهــا و حس مسئوليت در افزايش توليد و بهره وري موثر باشد. لذا سعي كنيد كارمندان متعهــدي براي سازمان تربيت كنيد.
مديران مي توانند با برآورده كردن نيازهاي اساسي كاركنان، برقراري اعتماد متقابل ميان خود و آنها و ايجاد يك فرهنگ عاري از سرزنش، آنها را نسبت به سازمان متعهد كنند. تا زماني كه نيازهاي روحي و رواني كاركنان برآورده نشود هرگز به طور كامل نسبت به سازمان احساس تعهد نخواهند كرد.

تنها متعهد ساختن كاركنان به سازمان كافي نيست بلكه بايد تعهد آنها را به سازمان همواره حفظ كرد. يكي ازموثرترين راههاي حفظ تعهد در كاركنان و نگه داشتن آنها درسازمان، غني سازي شغل و افزايش انگيزه در آنان است. قدرداني از افراد به خاطر عملكرد برترشان انگيزه اي است در حفظ تعهد كاركنان و ايجاد رضايت شغلي در آنان. استفاده از محركهاي مالي نظير افزايش حقوق (مزايا)، پرداختهاي موردي تشويقي و غيره براي عملكردهاي استثنايي و داراي بهره وري بالاي كاركنان از لحاظ حفظ تعهد كاركنان حائزاهميت است. لازم به توضيح است كه هرگز ارزش و تاثير عميق استفاده از اصطلاحات ساده متشكرم، دستتان درد نكندو... در مقابل انجام كارهاي ساده را دست كم نگيريد زيرا اين كارها سبب ايجاد تعهد در كاركنـــــان و به دنبال آن افزايش فعاليت و بهره وري در آنها مي گردد.

توجه به كاركنان

تجربه نشان داده است كه يك سازمان فقط با اتكا به كاركنان خود مي تواند موفق باشد. از اين رو سازمانهاي نيك انديش همواره بر بهبود مستمر كيفيت كاري كاركنان خود توجه خاصي مي كنند و اين الگوي رفتاري در مديران سازمانها، كاهش ضايعات و بهبود كيفيت محصول را به همراه دارد كه نتيجه نهايي آن نيز افزايش بهره وري است.

دادن مشــــاغل جديد يا بهتر به افراد نشان دهنده آن است كه شما براي موفقيتهاي آنان ارزش قائل هستيد. اين كار شما آنها را به كسب موفقيتهاي بيشتر تشويق مي كند. يكي از روشهاي ساده و اثربخش براي ارتقاي كاركنان با توجه به دو سوال مهم زير اعمال مي شود: اول آنكه آيا آنها توانايي لازم براي انجام كار را دارند؟ دوم اينكه آيا آنها انگيزه لازم براي انجام كار را دارند؟ تنها كارمندي كه هم از انگيزه و هم از توانايي لازم برخوردار باشد مي تواند بهره وري شركت را افزايش دهد. ولي اگر فردي بدون استحقاق لازم ارتقاءيافته باشد علاوه بر اينكه باعث رنجش خاطر و نارضايتي ساير كاركنان شايسته تر مي شود، خود نيز احساس ناامني كرده و دائماً در دلهره به سر خواهد برد كه همه اين موارد باعث فعاليت كمتر و كاهش بهره وري خواهدشد.

بعضي از مديران نيازهاي توليد را به ساير نيازهاي سازماني مقدم مي شمارند و برعكس عـــده اي ديگر به افراد بيش از توليد اهميت مي دهند.

هر دو سبك مذكور اشتباه است. تغيير يا به كارگيري شيوه اي جديد زماني اثربخش خواهدبود كه هر دو گروه به يك اندازه موردتوجه قرار گيرند. توجه به كاركنان به عنوان انسان و ابراز علاقه نسبت به رفاه، سلامتي، اميال و آرزوهاي آنان، موجب عملكـــرد بهتر آنها شده و سبب مي شود كه بهره وري افزايش يابد.

استفاده از استعدادها

تشخيص و استفاده از استعدادهاي فردي افراد يكي از سازنده ترين و ارضاكننده ترين كارهاي يك مدير است. كه مي تواند به شكل ابزاري قوي در راه افزايش بهره وري به كارگرفته شود. در سازمانها بويژه سازمانهاي بزرگ، اغلب اوقات استعدادهاي فردي به طور كامل موردبهره برداري كامل قرار نمي گيرند و گاهي اوقات كاملاً ناشناخته باقي مي مانند. يعني استعدادهاي بالقوه در راستاي افزايش بهره وري به كارگرفته نمي شوند كه خود يك نوع فرصت از دست رفته افزايش بهره وري محسوب مي شود. بنابراين، لازم است مديران سعي كنند توانمنديهايي را كه به طوركامل مورداستفاده قرار نگرفته اند كشف و راههاي بهتري براي استفاده بيشتر از آنها در راستاي افزايش بهره وري پيدا كنند.

انگيزه

مسلماً پول تنها عامل انگيزش افراد نيست. اما اگر حقوق افراد خيلي نازل باشد باعث از بين رفتن انگيزه آنها مي شود. درنتيجه پاداش مالي همچنان به صورت يك انگيزش قوي براي آنها باقي مي ماند. از اين رو، سعي كنيد از پاداشهاي تشويقي به عنوان راهي براي سهيم كـــــردن كاركنان در موفقيتهاي سازمان و بهره وري حاصل از آن استفاده كنيد نه به عنوان عامل ايجاد انگيزه. به عبارتي براي كاركنان تفهيم شود در بهـــــره وري كاري كه انجام مي دهند سهيم اند.

بزرگترين ايجاد عامل انگيزه در افراد اين است كه به آنها نشان داده شود به نحوي در مالكيت سازمان شريك هستند. و اين همان سهيم كردن كارگران در بهره وري حاصل از كارشان است كه به نوبه خود موجب افزايش بهره وري مي گردد. ازطرفي پاداشهاي پرداختي يا سهيم كردن كارگران در بهره وري كارشان بايد عادلانه باشد، در غيراين صورت ممكن است نتيجه عكس بدهد. به عبارتي ساده بايد گفت ثمرات و مزاياي حاصل از بهره وري بايد به طور عادلانه بين مديريت و كارگران تقسيم شود. بهره وري بسيار بالاي افراد بيش از پرداختهاي اضافي به آنها ارزش دارد. ولي همه افراد پاداش عادلانه را دوست دارند. افراد مايلند پاداشي كه دريافت مي كنند متناسب با تلاش آنها باشد. در اين صورت آنها تعهد بيشتري نسبت به شيوه هاي جديد كار از خود نشان خواهند داد. درغير اين صورت، آنها در مقابل پرداختهاي ناعادلانه و افكار شما مقاومت نشان خواهند داد و ممكن است اين مقاومت به صورت منفعل بوده و موجب كاهش بهره وري گردد. اگر بـــه افراد احتياج داشته باشيد ولي نمي توانيد آنها را پيدا كنيد، اگر آنها در جلسات حضور پيدا نمي كنند و در صورت حاضر بودن در بحثها مشاركت نمي كنند، اگر از انتقال اطلاعات خودداري مي كنند، اگر پيغامها را به تأخير مي اندازند يا آنها را بلوكه مي كنند، يا چنانچــــه به ظاهر از ايده هاي شما حمايت مي كنند ولي درعمل جلو آن را مي گيرند، در آن صورت بايد نسبت به وجود مقاومت منفعل ظنين باشيد.

با هدف ايجاد انگيزه در كاركنان و رضايتمندي بيشتر آنها از كارشان، عملكردشان را ارزيابي كنيد. بنابراين، به قدرداني از موفقيتهاي افراد و مهارتهاي منحصر به فرد آنان اهميت بدهيد و آنها را درخصوص شيوه هاي بهبود عملكـــــردشان در راستاي افزايش بهره وري راهنمايي كنيد. به جاي انتقاد بيش از حد و مقصر قلمدادكردن افراد، سعي كنيد به آنها پيشنهادهاي سازنده بدهيد زيرا در اين صورت درجه پذيرش آنها بالارفته و موجب افزايش فعاليت درنتيجه افزايش بهــره وري مي گردد.

توجه به تغيير

تغيير براي سازمانها راهي براي افزايش بهره وري و حفظ توان رقابتي آنهاست. بنابراين، مي توان گفت جهت رشد سازمانها، تغيير امري اجتناب ناپذير است و افراد سازماني بايد با روند تغييرات سازگاري داشته باشند. اين سازگاري مي تواند ازطريق فراگيري مهارتهاي جديد حاصل شود. در بسياري از موارد ممكن است يادگيري تغيير، خود يك تغيير عمده محسوب شود، در اين صورت يكي از بهترين روشهاي ايجاد شيوه كار و تفكر جديد و سازگار، تشكيل يك «سازمان يادگيرنده» است. سازمان يادگيرنده، سازماني است كه در آن شيوه تفكر تغيير - گرا براي همه افراد به يك عادت تبديل مي شود. به همين علت تغيير همواره در حال رخ دادن است و كليه فرايندها و سيستم ها به طور طبيعي در معرض بازنگري مستمر قرار مي گيرند. اين نوع رويكرد، توسعه سازمان را تسهيل مي كند و اين اطمينان را به وجود مي آورد كه در مواقع اضطراري، سازمان آمادگي كامل براي مديريت بحران را دارد. اما براي اثربخش تر شدن تغييرات عمده، لازم است اين نوع تغييرات به همه افراد و همه موارد تسري داده شوند. امروزه تغيير مهمترين عامل موثر در مديريت كسب و كار موفق است. سازمانها و افراد شاغل در آنها بايد نگرش مثبتي نسبت به مسئله تغيير داشته باشند، تا از اين طريق توان رقابتي خود در بازارهاي تهاجمي امروزي را حفظ كنند. بي توجهي به يك روند درحال تغيير ممكن است بسيار پرهزينه باشد. تغيير براي سازمانها راهي براي رشد افزايش بهره وري و حفظ توان رقابتي است. درمورد افراد فرصتهاي به وجود آمده در اثر تغيير، موجب غني سازي زندگي شغلي و خصوصي آنها مي شود. انسانها بايد به نحوي خود را با تغيير هماهنگ كنند، چرا كه در غير اين صورت بهره وري آنها كاهش يافته و توان رقابتي خود را از دست خواهند داد.

اندازه گيري بهره وري

براي بشر آگاهي از نتايج تلاشهايش يك نياز ذاتي است و مديران نيز بايد بدانند سيستم سازماني كه آن را مديريت مي كنندچگونه عمل مي كند. اندازه گيري بهره وري ابزاري موثر در تجزيه وتحليل عملكرد شركت بوده و ضمن آنكه مشخص مي كند تلاشهاي بهره وري تاچه حدي مفيد بوده است، محلهاي قابل بهبود را نيز نشان مي دهد. اندازه گيري بهره وري زماني موثر بوده و به بهبود سازمان كمك مي كند كه براساس يك سيستم صحيح و اصولي انجام گيــــــــرد. در غيراين صورت، يعني از اندازه گيري هاي پراكنده و غيرسيستماتيك نمي توان انتظار بهبود مستمر داشت. براي اندازه گيري درست بهره وري بايد به نكات زير توجه كرد:

1 - مديران و كارمندان بايد سيستم بهره وري را درك كرده و به آن اعتماد داشته باشند؛

2- اندازه گيري بهره وري بايد تمام منابع و فعاليتهاي كسب و كار را دربربگيرد؛
3 - نتايج اندازه گيري بايد منبع سود را مشخص كند. مثلاً اينكه سود حاصل ناشي از بهره وري واقعي است يا تورم قيمتها؛

4 - نتايج حاصل بايد نشانه هاي روشني براي تصميمات مديريت داشته باشد.
درهر موردي مي توان براساس ورودي و خروجي آن سيستم، ميزان بهره وري آن را اندازه گيري كرد. هدف از اين اندازه گيري، مشخص كردن ميزان استفاده از وروديها يا منابع موردنياز در توليد يك كالا يا ارائه خدمات است كه با مقايسه آن با شاخصهاي جهاني يا استاندارد، مي توان استفاده از منابع را بهينه و موثر كرد كه درواقع همان افزايش بهره وري است. به طور كلي نتايج بهره وري را مي توان در سطح جزيي و كلي محاسبه كرد. درصورتي كه نسبت ستاده را با يكي از عوامل توليد محاسبه كنيم، آن را بهره وري جزيي و اگر اين نسبت را براي كل عوامل توليد محاسبه كنيم، آنگــــاه بهره وري كلي را موردمطالعه قرار داده ايم.

براي معني دار بودن و تحليل بهتر شاخصهاي بهره وري لازم است اين شاخصها براساس يك اطلاعات پايه براي همان ورودي و خروجيهاي موردنظر براي دوره هاي مشخص مانند ماهانه، فصلي يا سالانه محاسبه و موردمقايسه قرار گيرند. طول دوره ارزيابي تاحد زيادي به عوامل زير بستگي دارد.

الف - سهولت دسترسي به اطلاعات؛

ب - ماهيت عمليات توليدي؛

ج - اهداف مديريت از ارزيابي بهره وري؛

د- تعداد شاخصهايي كه بايد تعيين شوند.

بـــه منظور محاسبه به موقع شاخصهاي بهره وري لازم است سيستمي با اهداف زير تدوين گردد:

1 - ايجاد ساختار مناسب اطلاعاتي، جهت دسترسي به اطلاعات بهره وري در مقاطع زماني مختلف؛

2 - تعيين سيكل زماني ارسال اطلاعات ازطرف واحدهاي مختلف شركت؛

3 - تدوين رويه هاي اجرايي انجام فعاليتهاي بهره وري.

اندازه گيري شاخصهاي بهره وري جهت سنجش عملكرد شركتها، مي تواند به عنوان ابزار مناسبي جهت برنامه ريزيهاي بلندمدت مديريت در سطح سازمان باشد. به طوركلي هر سازمان براي اجراي برنامه هاي بهره وري از اندازه گيري بهره وري شروع مي كند. شاخصهاي به دست آمده از اندازه گيري را براساس يك مبنا كه قبلاً توضيح آن داده شد ارزيــــابي كرده و براساس نتايج ارزيابي، برنامه هاي بهره وري را تنظيم مي كند كه با اجـــراي آن برنامه ها معمولاً بهره وري بهبود مي يابد.

به منظور نهادينه كردن بهره وري و تبديل آن به يك فرهنگ، حمايت بي چون و چراي مديران ارشد و اتحاديه هاي كارگري (درصورت وجود) قبل از هر چيز امري لازم و ضروري است.

چرخه بهره وري

ادامه فعاليتهاي اقتصادي شركتها بدون اطلاع از وضعيت موجود آن، علي رغم صرف هزينه هاي هنگفت براي بهبود بهره وري اگر نه غيرممكن ولي مشكل بوده و همواره با بحرانهايي نظير وجـــود ضايعات، افزايش دوباره كاريها و پايين بودن كيفيت محصولات توليدي دست به گريبان خواهدبود. يكي از راههاي رهايي از اين معضل استفاده از چرخه بهره وري است. چرخه بهره وري فرايندي است كه اندازه گيري و برنامه هاي بهره وري در هر سازمان بر اساس آن انجام مي شود. يك چرخه بهره وري شامل چهار مرحله زير است كه به شكل يك سيكل بسته عمل مي كند.

اندازه گيري بهره وري؛

ارزيابي و تحليل شاخصها؛

برنامه ريزي بهره وري؛

بهبود بهره وري (انجام فعاليتهاي بهبود).

با اجراي صحيح چرخه بهره وري همواره مي توان وضع موجود شركت را تحت كنترل قرار داده و درجهت بهبود آن

كوشيد.

سنجش بهره وري از طريق ارزش افزوده

هرچه توليد بيشتر باشد، امكان بهبود زندگي مردم، بهره مندي از شرايط مادي، فرهنگي و اجتماعي بهتر و امكانات زيربنايي و دفاعي بيشتر و موثرتر فراهم مي شود. توليد بيشتر امكان سرمايه گذاري و ظرفيت سازي براي توليد بازهم بيشتر ايجاد كرده، درنتيجه زندگي مادي، اجتماعي و فرهنگي بهتر براي نسل آينده را امكان پذير مي سازد. از اين رو، كشورها در تلاش انـــد با تدوين و اجراي برنامه هاي درست و خردمندانه، توليدات خود را ارتقا و وضع زندگي مادي و معنوي خود را بهبود بخشند. با افزايش بهره وري توان پرداخت دستمزدهاي بالا براي شركتها ايجاد شده و بازدهي سرمايه را افزايش مي دهد كه اين هر دو، عوامل اصلي ايجاد ثروت ملي محسوب مي شوند.

به نظر اقتصاددانان افزايش بهره وري بهترين اهرم براي افزايش بهبود استانداردهاي زندگي و مقابله با تورم است. تجربه نشان داده است كه افزايش بهره وري كل مي تواند به كاهش قيمتها منجر شود. افزايش بهره وري به مفهوم كاهش قيمت تمام شده، افزايش كيفيت و برآوردن بهتر خواسته هاي مشتري است. با ابزاركاهش قيمتها و افزايش كيفيت مي توان سهم بيشتري از بازار را به خود اختصاص داده و در يك بازار رقابتي از رقبا سبقت گرفت.
داشتن سهم بيشتر بازار به مفهوم افزايش سود بوده و آن نيز به افزايش درآمد كاركنان و بالارفتن قدرت خريد آنها و درنهايت افزايش استاندارد زندگي آنها منجر مي شود.

از ديدگاه سيستمي با گسترش اين تفكر در سطح كل يك اقتصاد ملي، مي توان نتيجه گرفت كه افزايش بهره وري ملي به بالارفتن قدرت خريد مردم، رونق اقتصادي، افزايش درآمد ملي، كاهش تورم و همچنين افزايش اشتغال در درازمدت منجر خواهدشد. چرا كه با بهبود وضعيت اقتصادي، منابع لازم براي سرمايه گذاري هاي جديد تامين و توسعه فعاليتهــــا به نوبه خود به اشتغال زايي منجر مي شود. به عبارتي افزايش بهره وري به توسعه فرصتهاي شغلي براي افراد منجر مي گردد.

بد نيست نگاهي به مفهوم بهره وري از ديدگـــــاه كوهئي گوشي موسس مركز بهره وري ژاپن بيندازيم. كوهئي گوشي موسس مركز بهره وري ژاپن بر روي كارت تبريكـــــــي كه براي دوستانش مي فرستد مي نويسد:
بهره وري هدفي است كه ازطريق بهسازي مستمر تجهيزات مادي و نيروي انساني قابل حصول است. (روشهاي بهبود مستمر، ص 286) اين جمله ساده و درعين حال پرمعني، روشن ترين تعريفي است كه واقعيت بهره وري را نشان مي دهد، زيرا در بهره وري پيشرفت روحي و رواني انسانها به اندازه مواد و تجهيـــــزات موردتوجه قرار مي گيرد. به علاوه، تجربه نشان مي دهد كه جديدترين تكنيك ها و يافته هاي مهندسي و مديريتي تنها زماني موثر واقع مي شوند كه فضاي كاري آنقدر مناسب باشد كه كاركنان بتوانند ضمن سازگاري و تطابق خود با اين تكنيك ها، همگام با مديريت درجهت افزايش بهره وري تلاش كنند.

درنتيجه روشن است كه اولين گام در افزايش بهره وري جلب همكاري و حمايت كارگران از تلاشهايي است كه به اين منظور انجام مي شود. بنابراين، پيش ازآنكه شركتها براي افزايش بهره وري خود بهترين شعار را انتخاب كنند، لازم است كه كارگران ضمن آشنايي كامل با بهره وري از اين موضوع حمايت كنند، چرا كـــــه بهره وري مزايايي دوجانبه براي آنها دارد.

كارگران شركتهاي ژاپني كه برنامه هاي افزايش بهره وري آنها با موفقيت روبرو بوده است اظهار مي دارند كه آنها اين نكته مهم را كشف كردند كه مي توانند با مديريت همكاري كنند. در اين شرايط آنها اصل جدايي بين كارگران و مديريت را كنار گذاشتند و به اين موقعيت رسيدند كه همكاري با مديريت لزوماً به استثمار آنها منجر نخواهدشد و مي توان ضمن همكاري با مديريت، منافع شركت را زياد و از اين طريق سود خود را نيز افزايش دهند.

كوهئي گوشي كه زماني مدير سازماندهي مركز بهره وري ژاپن بوده و تا به حال هم با آن سازمان رابطه خود را قطع نكرده است در سال 1980 گفت: 25 سال پيش ما جنبش بهره وري را با اين عقيده كه هدف نهايي و غايي آن بايد افزايش سطح رفاه و آسايش كاركنان باشد آغاز كرديم، زيرا ما معتقديم كه تنها بهره وري فيزيكي نمي تواند به اين هدف كمك كند مگر آنكه كاركنان با علاقه براي شركت كار كنند و با اين احساس كه كار آنها مهم است نسبت به انجام آن تمايل و انگيزه لازم را داشته باشند. در آن ايام ژاپن مايل بود كه با تقليد از غرب روشها و نگرشهاي مديريت علمي را به مورداجرا بگذارد. اما به نظر ما كه مديريت نه تنها شامل فناوري است، بلكه اعتقاد داريم مديريت، به دست آوردن قلوب انسانها را نيز شامل مي گردد.

از اين رو چون تلاشهايي كه در غرب به منظور افزايش بهره وري صورت گرفته صرفاً به جنبه هاي فني توجه كرده، ما با شناخت اين اشكال، تمام تلاش خود را روي افزايش سطح رضايت كارگران در محيط كاري استوار كرديم. به بيان ديگر، افزايش بهره وري تنها ازجانب فني كافي نخواهدبود، چرا كه ما به قلوب انسانها مي انديشيم. بنابراين، ما معتقديم كه مشكل افزايش بهره وري را بايد در قالب يك نگرش فرهنگي مـــوردبررسي قرار دهيم. از اين رو جنبش بهره وري در ژاپن با رعايت اين ويژگيها رشد يافت و با استفاده از تكنيك هاي انسان گراي مديريتي مثل همكاري كاركنان با مديريت، روحيه جمع گرايي، فعاليت گروههاي كوچك كاري، فعاليت گروههاي كنترل كيفي و ساير مشخصات ژاپني به حد اعلاي رشـــد خود رسيد. بنابراين، فرهنگ بهره وري، يكي از بزرگترين دستاوردهاي ژاپن پس از جنگ است كه ما با افتخار آن را به ساير كشورهاي جهان صادر كرده ايم. (روشهاي بهبود مستمر ص 279)

نتيجه گيري

تلاش بشر همواره در راستاي ايجاد امكانات بهبود زندگي، بهره مندي از شرايط عادي، فرهنگي و اجتماعي بهتر و بيشتر بوده و براي رسيدن به آن توليد بيشتر و بهينه را هدف اساسي خود قرار داده است. ازطرفي توليد بيشتر و بهينه ميسر نمي شود مگر ازطريق توليد بهره ور. افزايش بهره وري ضمن اينكه سبب افزايش كيفيت محصول شده و قيمت تمام شده آن را كاهش مي دهد، بازدهي سرمايه را نيز افزايش داده و توان پرداخت دستمزدهاي بالا براي شركتها را فراهم مي سازد كه اين هر دو از عـــــوامل اصلي ايجاد ثروت ملي محسوب مي شوند. بنابراين، مي توان گفت كه افزايش بهره وري بهترين ابزار براي افزايش بهبود سطح زندگي مردم و ايجاد ثروت ملي است. از ديدگاه سيستمي با گسترش اين تفكر در سطح منابع اقتصادي جامعه مي توان نتيجه گرفت كه افزايش بهـــره وري شركتها موجب افزايش بهره وري ملي شده و آن نيز به بالارفتن قدرت خريد مردم، رونق اقتصادي، افزايش درآمد ملي، كاهش تورم و همچنين افزايش اشتغال در درازمدت منجر خواهدشد.


منابع و مأخذ:

1 - حيدر اميران، پويايي مديريت بهره وري، مجله روش شماره 18، بهمن 1372
2 - ريچارد اي. داچ، عشق به توليد، ترجمه مسعود نيازمند، نشر ساپكو 1379
3 - رابرت هلر، ترجمه سعيد عليميرزايي، اداره كردن افراد در محيط كار، انتشارات سارگل 1381
4 - رابرت هلر، ترجمه دكتر خدايار ابيلي و سعيد عليميرزايي، مديريت تغيير، انتشارات سارگل 1382
5 - چرا بهره وري را اندازه گيري كنيم، آموزش هماهنگ شماره 104 آذر 1378
6 - محمـــود نيك دهقان، چگونه يك نظامنامه بهره وري تهيه كنيم، آموزش هماهنگ شماره 105 دي 1378
7 - غلامرضا خاكي، مديريت بهره وري، نشريات بهره وري سازمان بهره وري ملي ايران
8 - ناصر احدي نيا، ماهنامه علمي، فني و خبري شركت ريخته گري تراكتورسازي ايران بهمن 1381
9 - عارفه فدوي، مجله روش، شماره 57 خرداد 1379
10 - بهزاد جعفري قوشچي، راههاي افزايش كارآيي، مجله تدبير، شماره 126 مهر 1381
11 - مهندس محمد شاه عليزاده، توسعه بهره وري، مجله روش، شماره 55 بهمن 1378
12 - سيدحسين موسوي حجازي، بهبود عملكرد سازمان، مجله روش، شماره 71 اسفند 1380
13 - داود اجــــاقي، ضرورت توجه به ارتقاي بهره وري، مجله روش شماره 71 اسفند 1380
14 - ماساكي ايمايي، روشهاي بهبود مستمر، ترجمه حيــــدراميران، انتشارات موسسه مطالعات و برنامه ريزي آموزشي
15 - معاونت اقتصادي و برنامه ريزي بنياد مستضعفــــان و جانبازان انقلاب اسلامي، استراتژي هاي بهره وري، «چشم انداز بين المللي»، 1372

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 09 اسفند 1393 ساعت: 9:49 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره رانت جويي مانعي در پيشبرد اصلاحات اقتصادي

بازديد: 201

تحقیق درباره رانت جويي مانعي در پيشبرد اصلاحات اقتصادي

           

 يكي از معضلات اساسي اقتصاد كشورهاي در حال توسعه، بويژه كشورهاي صادركننده نفت، وجود رانت و رانت جويي است. اقتصاد ايران نيز طي دورانهاي مختلف همواره با اين مسئله مواجه بوده است.

            مهمترين عامل ايجاد رانت و رانت جويي در اقتصاد ايران، وجود منبع طبيعي نفت و درآمدهاي نفتي حاصل از صدور آن بوده و مي باشد. اين عامل به همراه ساير عوامل شكل گيري رانت جويي، از جمله وجود انحصارات مصنوعي، ارائه انحصاري كالاها و خدمات دولتي، صدور مجوزهاي انحصاري براي فعاليتهاي اقتصادي و اجتماعي، تخصيص از ارزان و اعتبارات بانكي، باج دهي هاي سياسي، وجود دستگاههاي اجرائي نامرئي سياستگذاران، تخفيف قيمت كارشناسي در فروش اموال دولتي و موجب گسترش و رواج رانت جويي و در نتيجه اقتصاد رانتي در كشور شده است كه خود مشكلات و نارسائيهاي عديده اي را در اقتصاد كشور ايجاد كرده است.

            وجود رانت جويي در اقتصاد تك پايه اي ايران،‌منجر به نهادينه شدن فساد مالي، حذف وجدان كار، گسترش قاچاق كالاهاي مشمول رانت، تضعيف توليد ملي، تبعييض ناروا، كاهش كارايي و بهره وري، كاهش انگيزه توليد،‌تشويق نيروي كار متخصص به كسب رانت و بازماندن از كار فكري مولد، توقف رشد تكنولوژي در جامعه، گسترش دلال بازي از بين رفتن عدالت اجتماعي و اقتصادي و انباشت سرمايه در دست گروهي خاص كه تنها از امتياز و برتري وابستگي به منابع قدرت برخوردارند و بسياري مسائل و مشكلات عديده اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي ديگر شده است. بدين ترتيب وجود رانت جويي در اقتصاد، عملاً ابزارهاي شكوفايي اقتصاد و اصلاحات اقتصادي را ناكارآمد و ناتوان ساخته و با مه آلود كردن فضاي سياسي، اقتصادي، قضايي و اطلاعاتي بستر مناسب براي اصلاحات اقتصادي را از جامعه سلب مي نمايد. از اينرو، مبارزه و حذف هر گونه زمينه هاي رشد و شكل گيري رانت جويي به عنوان مهمترين ابزار در پيشبرد برنامه اصلاحات معرفي مي گردد.

 

 

 

 

 

 

 

تحليل اقتصادي رانت جويي در نظام بودجه ريزي دولتي ايران

اين پژوهش به تحليل اقتصادي رانت‌جويي درنظام بودجه‌ريزي دولتي ايران مي‌پردازد و هدف از آن اين است كه چارچوب تحليلي به دست داده شود كه به درك روشن‌تر ما از علل، منابع و شرايط رانت‌جويي در بودجه‌ريزي دولتي ايران كمك كند. از اين‌رو، چارچوب تحليلي كه به دست داده شده است، آورده‌ي تحليلي پژوهش نيز مي‌باشد. روش پژوهش تحليلي ـ توصيفي و نوع آن كتابخانه‌اي است. همچنين، برنامه‌ي پژوهشي كه در دستور كار قرار گرفته است نظريه‌ي انتخاب عمومي مي‌باشد. به عبارت ديگر، اين پژوهش، با پيروي از روش‌شناسي برنامه‌هاي پژوهش علمي ارائه شده توسط لاكاتوش، مي‌كوشد در چارچوب نظريه‌ي انتخاب عمومي به بررسي يكي از اساسي‌ترين آسيب‌هاي مديريت دولتي منافع عمومي در ايران بپردازد.

چارچوب تحليلي كه در اين پژوهش براي بررسي رانت‌جويي در بودجه‌ريزي دولتي ايران ساخته شده است، براساس نحوه‌ي تعامل دولت و مردم استوار مي‌باشد. اين تعامل در قالب چهار الگوي اقناع مالي، مبادله مالي، اجبار مالي و امتناع مالي طراحي شده است. با ملاحظه ساختار سياسي ـ اقتصادي ايران، استدلال شده كه تعامل دولت و مردم در كشور براساس تركيبي از سه الگوي 1) مبادله مالي ضعيف 2) اجبار مالي ملايم و 3) امتناع مالي نسبتاً قوي قابل تحليل مي‌باشد. سپس، براساس اين سبد تعامل، رانت‌جويي طيف كارگزاران بودجه‌ريزي دولتي ايران ـ يعني رأي‌دهندگان، سياستمداران و بوروكرات‌ها ـ و گروه‌هاي فشار تحليل گرديده است. تحليل‌ها حاكي از آنند كه محيط سياسي ـ نهادي كه تصميمات و سياست‌هاي بودجه‌اي در آن ساخته مي‌شوند و نيز فرايندهايي كه اين تصميمات و سياست‌ها از طريق آن‌ها پياده و اجرا مي‌گردند، زمينه را براي انتقال خودسرانه و غير توافقي منابع عمومي بودجه به طرف افراد و گروه‌هايي از طيف كارگزاران بودجه و گروه‌هاي فشار فراهم مي‌كنند.

همچنين، براساس چارچوب تحليلي مزبور، شاخص براي ارزيابي رانت‌جويي در بودجه دولتي ايران معرفي و مقدار آن براي سال‌هاي 83 – 1375 به تفكيك قواي مقننه، مجريه، قضائيه و دستگاه‌هاي خارج از سه قوه و نيز به طور سرجمع محاسبه شده است. افزون بر اين، در اين پژوهش، به ساختار هزينه‌اي و درآمدي بودجه دولتي نيز پرداخته شده است. در اين ميان برخي از ساختارهاي هزينه‌اي از جمله ساختار هزينه‌اي مربوط به اعمال حاكميت دولت، ساختار هزينه‌اي مربوط به امور عمراني و ساختار هزينه‌اي مربوط به تصدي‌گري‌هاي دولت بررسي شده است. همچنين، برخي از سازوكارها و حركت‌هاي هزينه‌اي رايج در بودجه‌ريزي دولتي ايران، كه با اصول متعارف بودجه‌نويسي مغايرت دارند و به نظر مي‌رسد زمينه‌ي رانت‌جويي در آن‌ها خيلي قوي باشد، تحليل شده‌اند. تحليل‌ها بيانگر آنند كه ساختارهاي هزينه‌اي بودجه در راستاي حفظ و تقويت ساختار فعلي مديريت دولتي كشور ـ كه هزينه‌زا و رانت‌جويانه است ـ مي‌باشند. همچنين، استدلال شده است كه ساختار درآمدي بودجه مبتني بر ظرفيت اقتصادي كشور نمي‌باشد. بلكه بيشتر متكي به درآمدهاي غيرتوليدي بوده و در مواردي گزينه‌هاي درآمدي آن جهت تأمين اعتبار گزينه‌هاي بودجه‌اي شناسايي و ايجاد شده‌اند كه توسط گفتمان‌هاي مسلط سياسي و نيز در راستاي پاسخگويي به فشارهاي سياسي، اجتماعي و برخي ملاحظات خاص در بودجه گنجانده شده‌اند.

در اين پژوهش، عوامل متعددي براي تبيين رانت‌جويي در بودجه‌ريزي دولتي ايران تحليل گرديده است. در اين ميان، شكل نگرفتن يك رابطه‌ي كارگزاري انعقاد يافته مبتني بر الگوي مبادله مالي بين مردم و دولت به عنوان اساسي‌ترين علت ضعف و شكنندگي حقوق مالكيت عمومي روي منابع بودجه و در نتيجه رانت‌جويي دولتي بر شمرده شده است. در اين رابطه، علت اصلي شكل نگرفتن يك چنين تعاملي ـ كه در مردم سالارهاي امروزي متعارف است ـ به خود مردم نسبت داده شده است. در واقع، بي‌تفاوتي يا بي‌ميلي تأمين‌كنندگان منابع عمومي در ايران نسبت به حقوق مالكيت و نيز حقوق شهروندي‌شان و در محاق بودن آن از جانب خود آن‌ها، به عنوان بنيادي‌ترين علت محيط سياسي و نهادي رانت‌جويانه ـ كه بودجه‌ريزي در چارچوب آن شكل مي‌گيرد ـ بر شمرده شده است.

 

 

 

مفاسد اقتصادي دولت و رانت اقتصادي

در برنامه سوم توسعه، بحث آزادسازي و خصوصي‌سازي به طور جدي مورد توجه قرار گرفته است. در بخش مخابرات نيز اقداماتي در جهت حضور فعال‌تر بخش خصوصي‌ و شكست انحصار موجود در بخش صورت پذيرفته است. حضور موفق اپراتورهاي غيردولتي در شرايطي ميسر خواهد بود كه، قوانين مناسب تنظيم شده و دستيابي به بازار بدون تبعيض و با اطلاعات شفاف مقدور باشد. لذا ايجاد سازمان تنظيم مقررات پيش‌بيني شده است. از جمله وظايف اين سازمان تنظيم ارتباط ميان اپراتورها است و در صورتي كه نهادي مستقل نباشد امكان كسب رانت براي اپراتور دولتي كه اپراتور مسلط نيز مي‌باشد به وجود خواهد آمد. در بحث تنظيم مقررات، استقلال امري مهم مي‌باشد و از وظايف دولت، جداسازي مجريان و قانون‌گذاران مي‌باشد. از دلايل اين موضوع پيش‌گيري از پيدايش رانت مي‌باشد. اما رانت چيست؟ در اين مقاله به اختصار در مورد مفهوم رانت بحث خواهد شد.

بحث "رانت اقتصادي" با بسياري از مسائل اقتصادي، از جمله كارآفريني در اقتصاد، ارتباطي تنگاتنگ دارد. برخي از اقتصاددانان1 كليد اصلي پاسخ به سئوالاتي از قبيل اينكه، چرا بعضي ملت‌ها در بعضي از مقاطع تاريخي از جهش‌هايي در رشد اقتصادي خود بهره‌مند شده‌اند در حاليكه در زماني ديگر دچار توقف و تنزل شده‌اند؟ و چرا برخي ملت‌ها در ركود و ايستايي به سر مي‌برند؟

را وجود يا عدم وجود مديران كارآفرين (Enterprneurs)‌ در يك جامعه مي‌دانند. اين نظريه چنين توضيح مي‌دهد كه در هر جامعه‌اي كه فعاليت كارآفريني رونق يابد، رشد اقتصادي حاصل مي‌شود و اگر كارآفريني دچار ركود شود، رشد اقتصادي نيز دچار ركود مي‌گردد.

اين بحث با مقوله توسعه تكنولوژي نيز مرتبط است، به اين ترتيب كه رشد اقتصادي هدف نهايي مستقيم و يا غيرمستقيم بسياري از تحولات تكنولوژي بوده و فعاليت‌ كارآفريني سرمنشأ بسياري از اقدامات نوآوري، سازمان‌دهي توليد و سرمايه‌گذاري است كه به توسعه و كاربرد تكنولوژي‌هاي جديد و بهبود تكنولوژي‌هاي موجود ختم مي‌شود.

اما چه عواملي موجب برانگيختن كارآفريني شده و چه عواملي مايه تنزل آن مي‌شود؟ بعضي از اقتصاددانان در پاسخ> اشاره به ساختار انگيزه‌هاي موجود و در حال عمل در يك نظام اقتصادي- اجتماعي دارند كه خود به اين مطلب برمي‌گردد كه چه كساني در نظام اقتصادي يك كشور به كار توليد ثروت (كالاها و خدمات) مشغول هستند و چه كساني از ثمره اين توليد بهره‌مند مي‌شوند؟ اگر اين دو گروه بر هم منطبق باشند، مي‌توان گفت كه ساختار انگيزش‌هاي در حال عملكرد مناسب براي فعاليت توليدي، كارآفريني توسعه فرآيندهاي جديد و فعاليت مداوم در جهت حل مسائل، فراگيري و انباشت دانش است. اما اگر اين گروه از هم متمايز باشند، مي‌توان گفت كه ساختار انگيزه‌هاي موجود در جامعه با مشاركت فعال در امر توليد و پيش نيازهاي آن مناسب نيست. اين مسئله در بررسي‌هاي اقتصادي تحت عنوان "جستجوي رانت" مطرح مي‌شود.

* تعريف و اهميت پديده رانت:

تعاريف متعددي از رانت اقتصادي ارائه مي‌شود كه همگي گوياي مفهومي واحد هستند. در ذيل مواردي از تعاريف ارائه شده، بيان شده است:

الف- رانت به معناي درآمد مازاد بر هزينه فرصت از دست رفته و يا اضافه درآمد يك عامل توليد نسبت به درآمد همان عامل توليد در شرايط رقابت كامل است.

ب- پرداخت به يك عامل توليد كه عرضه آن نسبت به اندازه پرداخت لازم براي استفاده از آن بدون كشش باشد را، رانت اقتصادي گويند.

ج- رانت، دريافتي حاصل از فعاليت‌هاي غير مولد است.

د- منظور از رانت اقتصادي، انتقال درآمد به افراد يا گروه‌هايي كه از جامعه به خاطر توان بالقوه آنها در ايجاد محدوديت در فعاليت اقتصادي ديگران است. در واقع درآمد بادآورده‌اي است كه، از توان بالقوه عده‌اي از افراد جامعه در انتقال درآمد ديگران حاصل مي‌شود.

ه- در مفهوم عاميانه، رانت اقتصادي همان سود بادآورده است كه كسب درآمد نه از طريق مشاركت عامل توليد در فعاليت توليدي، بلكه به واسطه داشتن قدرت سلب اختيار از ديگران امكان‌پذير شده است. وجود رانت در هر نظام اقتصادي اولا به معناي تخصيص غيربهينه منابع و ثانيا ناعادلانه بودن نظام اقتصادي است و لذا مانع رشد و توسعه اقتصادي است.

علل رانت:

در سير انديشه‌هاي اقتصادي، بحث عامل رانت به دو دوره مستقل تفكيك مي‌شود:

الف- از ريكاردو تا آلفرد مارشال: در اين دوره علت عمده رانت، كميابي ذاتي عوامل توليد و كشش ناپذيري عوامل است. در واقع محدوديت عرضه عامل توليد براي دارنده آن عامل يا دارنده اختيار قدرت ايجاد محدوديت، امكاني بالقوه جهت كسب درآمد ايجاد مي‌كند (ايجاد رانت). در واقع هر عاملي كه رقابت2  را به انحصار تبديل كند باعث پيدايش رانت مي‌شود. در حالت رقابت كامل هيچ‌گونه رانتي وجود ندارد و با فاصله گرفتن از رقابت كامل رانت افزايش مي‌يابد.

ب- از دهه 1960 آغاز مي‌شود و كساني مانند بوكانان و كروگر پيشتاز اين دوره هستند. در اين دوره علت رانت، مداخله دولت قلمداد مي‌شود. به طور كلي مداخله دولت موانع مصنوعي بر سرراه ورود به بازار جهاني ايجاد مي‌كند و با آسيب‌ رساندن به سازوكار بازار، باعث پيدايش رانت براي برخي از افراد مي‌شود.

در واقع داشتن قدرت انحصاري فقط يكي از ارزش‌هاي متعدد كسب رانت اقتصادي است و در بسياري از نظام‌هاي اقتصادي، محدوديت‌هاي مختلفي كه از سوي دولت ايجاد مي‌شود، زمينه‌ساز ايجاد رانت اقتصادي است. اين محدوديت‌ها به شكل تعيين سهميه كالا و مواد اوليه با قيمتي پائين‌تر از قيمت بازار براي بعضي افراد، صدور مجوزها و امتيازات خاص براي افراد، اعمال محدوديت‌هاي قانوني مانند تعرفه وارداتي و ... و ضبط و تملك حاصل تلاش ديگران و .. است و صرفا يك انتقال درآمد و ثروت از يك فرد و يا گروه به فرد يا گروه ديگر در جامعه نبوده و از نظر اقتصادي خنثي محسوب نمي‌شود. بلكه اين‌گونه انتقال درآمد و ثروت داراي هزينه اقتصادي و اجتماعي است. اين هزينه عبارت است از، هزينه منابعي كه توسط جستجوگران رانت جهت به دست آوردن آن صرف مي‌شود (صرف وقت و توان افراد و ساير هزينه‌هايي كه در اين راه صرف مي‌شود). براي مثال براي گرفتن سهميه واردات، شركت‌هاي وارداتي ايجاد مي‌شود و خويشان يا خود افراد ذي نفوذ در صدور مجوزها در شركت‌ها استخدام مي‌شوند، پرداخت رشوه و ... همگي هزينه‌هاي اجتماعي چنين اقداماتي است كه هر چه رقابت افراد در راه كسب امتيازات بيشتر باشد، اين هزينه‌ها افزايش مي‌يابد.

- اما مسئله "شفافيت اطلاعات" كه تاكنون كمتر در مورد آن بحث شده است و تنها برخي اقتصاددانان مانند "كنت آرو و داگلاس نورث" در اين مورد تحليل‌هايي ارائه كرده‌اند. بحث شفافيت اطلاعات را با كمي تلاش مي‌توان "تقارن اطلاعات" تعريف كرد تقارن اطلاعات بدين معناست كه؛ طرفين مبادله كننده به يك اندازه از كيفيت كالاي مورد مبادله در بازار اطلاع داشته باشند. به عبارت ديگر توزيع ناهمسان اطلاعات بين طرفين، عدم تقارن اطلاعات است.

اين عدم تقارن دو حيطه گسترده و تقريبا مستقل دارد:

1- مبادلات اقتصادي       

2- تصميم‌گيري‌هاي اجرايي

1-‌ عدم تقارن اطلاعات در مبادلات اقتصادي: با حركت از جامعه سنتي به سمت جامعه مدرن ميزان عدم تقارن اطلاعات افزايش مي‌يابد، چرا كه با تقسيم كار بيشتر و تخصصي‌تر شدن كارها، هر فرد، تنها در موارد معدودي از فعاليت‌ها اطلاع دارد. براي مثال يك بيمار كه به دندانپزشك مراجعه مي‌كند از علل درد دندان بي‌اطلاع است و دندانپزشك مي‌تواند علل مختلف و راه‌هاي درمان متفاوت تجويز كند و اگر دنبال حداكثر سود خود باشد مي‌تواند قيمتي بيش از هزينه متوسط مطالبه كند و براي خود رانتي ايجاد كند. اين عدم تقارن اطلاعات در بسياري از موارد مبادله كالا يا خدمات مي‌تواند باعث ايجاد رانت براي ارائه كننده كالا يا خدمات باشد.

2-‌ عدم تقارن اطلاعات در تصميم‌گيري‌هاي اجرايي: با توجه به اينكه تصميمات اجرايي، پيامدهاي اقتصادي به دنبال دارد، لذا دسترسي و اطلاع سريع‌تر از آن تصميمات، داراي ارزش اقتصادي خواهد بود. براي مثال: اگر دولت تصميم بگيرد كه ورود كالايي را ممنوع كند كساني كه سريع‌تر از اين تصميم مطلع شوند مي‌توانند، كالا را خريداري كرده و انبار كنند و پس از افزايش قيمت به فروش رسانند و... به عبارت ديگر كارگزاران سياسي و اجرايي به دليل دسترسي سريع‌تر به تصميمات اجرايي از اطلاعاتي برخوردارند كه عموم مردم و كارگزاران اقتصادي فاقد آن مي‌باشند. و همين امر به منزله رانتي براي كارگزاران سياسي است. نكته مهم اين است كه، در اينجا مسئله به عدم تقارن اطلاعات منحصر نمي‌شود بلكه رانت ناشي از اطلاعات به وضع قانون و مداخله مستقيم مؤثر هستند. اصولا هر قدر مداخله دولت در فعاليت‌هاي اقتصادي بيشتر باشد و يا قوانين اجرايي از ثباتي و روزمره‌گي بيشتري برخوردار باشند، رانت كارگزاران بيشتر خواهد بود. اما نبايد پنداشت كه "دولت حداقل" يا "عدم مداخله" دولت باعث مي‌شود كه كليه رانت‌هاي كارگزاران سياسي حذف شود. در مجموع هر چه قدرت دولت در ايجاد رانت و توزيع آن بيشتر باشد، توسعه اقتصادي جامعه مشكل‌تر و تحقق عدالت اقتصادي بعيدتر خواهد بود. توسعه اقتصادي مستلزم گسترش فعاليت‌هاي مولد است و اگر دولتمردان و حاكمان سياسي بتوانند براي برخي از افراد رانت ايجاد كنند، افراد به جاي پرداختن به فعاليت‌هاي مولد اقتصادي به تصاحب رانت خواهند پرداخت.

راه‌هاي پيش‌گيري از پيدايش و جلوگيري از رانت جويي:

1- پيش‌گيري از رانت حاصل از عدم تقارن اطلاعات: در اين زمينه گروهي "تزريق اطلاعات" به جامعه را پيشنهاد مي‌كنند. مسلما هر قدر اطلاعات افراد بيشتر باشد، امكان رانت‌جويي كاهش خواهد يافت. اما، اولا هر چند كه عصر كنوني "عصر انفجار اطلاعات" ناميده مي‌شود اما اين افزايش اطلاعات بيشتر در خدمت افزايش تخصص و تقسيم كار است كه خود، عامل پيدايش عدم تقارن اطلاعاتي معرفي مي‌شود. ثانيا؛ كسب اطلاعات يا تزريق آن هزينه‌هاي مبادله را افزايش مي‌دهد به نحوي كه گاهي اوقات هزينه كسب آن به اندازه‌اي است كه مبادله كننده از كسب آن منصرف مي‌شود. براي مثال، همان بيمار را در نظر بگيريد او براي اطمينان از صحت تشخيص دندانپزشك بايد به چند دكتر ديگر مراجعه كند كه هزينه‌اي براي او خواهد داشت ضمن اينكه تضميني وجود ندارد كه آنان نيز رانت‌جويي نكنند.

راه‌حل پيشنهادي ديگر 3 ، توجه به "اخلاق و ايدئولوژي" است كه شرط لازم براي مقابله و كنترل اين نوع رانت‌جويي است. اگر تنها انگيزه حاكم بر انسان‌ها نفع شخصي باشد افراد (عامه مردم و كارگزاران سياسي) از جهل طرف مقابل و يا اطلاعات و قدرت خويش سوءاستفاده مي‌كنند. اما در صورت وجود نيروهايي كه باعث شود آنان از سود خود بگذرند، (و در مورد كارگزاران سياسي، مصالح عمومي را مدنظر قرار دهند) رانت پديدار نخواهد شد. در واقع اخلاقيات شرط ضروري براي عدم سوءاستفاده است.

2- پيش‌گيري از جستجوگري رانت: اصولا تخصيص استعدادهاي يك جامعه، عميقا تحت تاثير پاداش‌هاي نسبي قرار دارد كه جامعه به فعاليت‌هاي مولد مثل نوآوري در مقايسه با پاداش‌هايي كه به فعاليت‌هاي غير مولد مانند جستجو كردن رانت و يا بزهكاري سازمان يافته ارائه مي‌نمايد. 4 

بنابراين نقش سياست‌گذاري دولت در امر ايجاد فرصت‌هاي كسب رانت و يا از بين بردن اين فرصت‌ها و در مقابل ايجاد شرايطي كه محيط اجتماعي مناسب فعاليت‌هاي مولد شود، حائز اهميت است.

در اين مقوله پيشنهاداتي به عنوان نمونه‌اي از اقدامات ممكن، ارائه شده است كه در اينجا به آنها اشاره مي‌كنيم:

الف- حذف زمينه‌هايي كه به واسطه آنها تخصيص كالاها و امكانات از طريق تصميمات اداري و فردي (مانند تصميم اداره- فرد- مسئول ارگان و ...) انجام مي‌شود. در واقع تخصيص منابع جامعه از خارج از حدود و اختيارات اشخاص قرار گيرد و به مكانيزم‌ها واگذار گردد.

ب- ايجاد تعادل در تقابل و توان چانه زني اقشار ذي‌‌نفع: براي مثال در روند گذشته اقتصادي كشور، قدرت تصميم‌گيري شهرنشينان در مقابل روستائيان، مصرف كنندگان و توزيع كنندگان در مقابل توليدكنندگان و واردكنندگان در مقابل صادركنندگان بيشتر بوده است. اينجا  تعادل در نقش اين گروه‌ها و سازمان‌دهي مشاركت آنها در تصميمات، مي‌تواند زمينه حذف بسياري از موارد رانت به نفع يك گروه و به زيان گروه ديگر را عملي سازد.

ج- جايگزين كردن مجوز: امتياز يا سهميه با روش‌هاي مناسب‌تر، مي‌تواند حذف و يا كاهش رانت را در برداشته باشد. براي مثال سهميه‌هاي وارداتي را مي‌توان با تعرفه گمركي جايگزين نمود كه رانت موجود را به دولت منتقل كند. يا تعرفه گمركي را با افزايش قيمت ارز جايگزين كرد كه چنين فرآيندي نتايج مربوط به عدم كارآيي اقتصادي تعرفه را در برنخواهد داشت.

3- شفاف كردن مراحل انتقال و ميزان رانت: در مواردي كه امكان عملي حذف رانت وجود ندارد حداقل، تعيين اينكه چه مقدار رانت، به چه كساني انتقال مي‌يابد، بسيار مفيد است و در نهايت جهت‌دار شدن اين‌گونه انتقالات (مثلا به سمت بهره‌مندي محرومين جامعه) توسط قواي مجريه و مقننه را زمينه‌سازي خواهند كرد. براي مثال اگر كسي موافقت اصولي يا سهميه ارزي به قيمتي زير قيمت واقعي دريافت مي‌كند، حداقل حجم و ميزان انتقال درآمد و ثروت به وي تعيين و همراه با ساير اطلاعات اعلام شود.

مهم‌ترين عامل بازدارنده از رانت‌جويي همان اخلاقيات، ايدئولوژي‌ و مسائل عقيدتي است و به موازات آن اقداماتي از قبيل كاهش مداخله مستقيم دولت در فعاليت‌هاي اقتصادي و بيشتر شدن نقش ارشادي و نظارتي دولت در اقتصاد، حذف امتيازات خاص اعطاء شده به برخي افراد (عدم حذف در صورت وجود مسائل ارزشي و در مقابل نظارت بيشتر بر عملكرد آنها)، برقراري سيستم مالياتي كارآمد و ايجاد واحدهاي تنظيم مقررات مستقل مي‌باشد، در بخش مخابرات نيز عينا بحث عدم تقارن اطلاعات، در اثر عدم استقلال سازمان تنظيم مقررات مي‌تواند به وجود آيد. علاوه بر آن چون زيرساخت‌هاي مخابراتي در انحصار شركت اوليه (اپراتور دولتي) مي‌باشد لذا اين شركت مي‌تواند با روش‌هاي مختلف از جمله تحميل هزينه‌هاي تداخل شبكه‌اي و ... رقابت را مختل سازد و حضور واحد تنظيم مقررات مستقل مي‌تواند مانع پيدايش رانت شود و با تنظيم قوانين و مقررات مناسب از قبيل قوانين تداخل بين شبكه‌اي، طيف فركانس و ... شفافيت و عدم تبعيض را در بازار ايجاد كند.

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 09 اسفند 1393 ساعت: 9:46 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره رابطه نرخ بهره با تورم در ايران

بازديد: 411

تحقیق درباره رابطه نرخ بهره با تورم در ايران

 

تحليلي پيرامون طرح مركز پژوهش هاي مجلس در ارتباط با كاهش سود تسهيلات بانكي

 

اشاره: مركز پژوهشهاي مجلس شوراي اسلامي با ارائه طرحي، سياست كاهش نرخ بهره تسهيلات بانكي را موردتوجه قرار داده است. اين طرح كه در قالب يك بسته اقتصادي و در ادامه طرح تثبيت قيمتها ارزيابي مي شود، ديدگاههاي مختلفي را برانگيخته است.
گزارش زير به بررسي رابطه نرخ بهره و تورم در ايران مي پردازد.
.................................................................................................................


طرح مركز پژوهش هاي مجلس شوراي اسلامي در ارتباط با كاهش سود تسهيلات بانكي شايد از خبرساز ترين مباحث اقتصاد سياسي ايران طي سه ماه گذشته بوده است كه با طرح و تصويب كليات آن در مجلس شوراي اسلامي ايران به اوج خود رسيد و بار ديگر نشان داد، نرخ تسهيلات بانكي يكي از اثرگذارترين ابزارهاي پولي در اقتصاد كلان تلقي مي شود. با وجود اين مركز پژوهش هاي مجلس شوراي اسلامي در جزوه اي تحت عنوان: «اختلاف بين سود سپرده ها و تسهيلات بانكي» از ميان دلايل متفاوت بالا بودن نرخ تسهيلات بانكي به بالا بودن نرخ اسپرد بانكي (تفاضل سود پرداختي و سود دريافتي) تأكيد كرده و آن را علامت ناكارايي بانكهاي كشور مي داند، زيرا به نظر مركز پژوهش هاي مجلس از عوامل مؤثري كه موجب بالا بودن نرخ اسپرد بانكي (به زعم بانك مركزي
۴ درصد و به اعتقاد مركز پژوهش ها ۰۴/۱۱ درصد) در ايران است هشت عامل زير نقش اساسي ايفا مي نمايند: ۱- هزينه هاي عملياتي غيرضروري بانكها، ۲- ذخيره قانوني، ۳- سپرده هاي دولتي نزد بانك ها، ۴- اضافه برداشت بانك ها از بانك مركزي، ۵- نسبت سپرده هاي مدت دار به سپرده هاي ديداري، ۶- نرخ تورم، ۷- تسهيلات تكليفي و اعتبارات بخش دولتي، ۸- اعمال محدوديت ها و سقف هاي اعتباري. اگر چه به باور مركز پژوهش هاي مجلس سودجويي بانكي عامل اصلي بالا بودن نرخ سود تسهيلات بانكي است، اما ظاهراً بحث رابطه نرخ بهره با تورم اصلي ترين مبحثي است كه اكثر كارشناسان و اقتصاددانان دولتي بر آن به عنوان مانع كاهش نرخ بهره تأكيد داشته اند. زيرا هنوز مسأله رابطه نرخ بهره با تورم از نظر دست اندركاران اقتصادي و بانكي و شرعي حل نشده است و از سوي ديگر كارشناسان و اقتصاددانان مستقل بخش خصوصي نظريه روشني راجع به آن ارائه نداده اند. در نتيجه ذهن عموم مردم و بالاخص مراجع سياسي جامعه نسبت به آن در ابهام به سر مي برد. اما از نظر منافع بخش خصوصي واقعي فهم رابطه نرخ بهره با تورم در ايران منوط به درنظر داشتن ساختار اقتصادي ايران و بويژه شرايط حقوقي انباشت سرمايه در كشور مي باشد چرا كه نرخ بهره در نقطه تعادلي، محصول بازده نهايي سرمايه است و نرخ بازدهي سرمايه از جمله شامل نرخ تورم مي باشد، يعني نرخ تورم در نرخ بازدهي سرمايه چه در بخش دارايي ها در ميان مدت و چه در بخش توليد محصول در كوتاه مدت به تيغ سطح عمومي قيمت ها، همراه با تخمين استهلاك سرمايه كه شديداً تحت تأثير رشد فناوري است منظور مي گردد. چرا كه تأسيس بازار رسمي پول و به طور اخص بانك ها اصولاً نتيجه همين فرآيند است، كافي است به سير تاريخ بانكداري در اقتصاد سرمايه داري مراجعه كنيم، يعني بدون وجود بازار رسمي و قانوني پول، سرمايه گذار نمي تواند علائم قيمتي نرخ بازده سرمايه را شناسايي كند، لاجرم ريسك سرمايه گذاري آنقدر افزايش مي يابد كه هرگونه سرمايه گذاري به عنوان يك فرآيند اجتماعي صرفه خود را از دست مي دهد.

اما در واقعيت امر، چون محاسبه نرخ تورم به سادگي از طريق شاخص هاي اقتصادي نظير شاخص لاسپيرز و يا پاشه و حتي شاخص ايده آل فيشر از سبد كالاهاي مصرفي با عدد و با ثبت دوره اي قيمت كالا و خدمات قابل محاسبه است لذا به سبب سهولت اقتصادسنجي در اقتصاد پول و در تحليل هاي اقتصادي براي بررسي رگرسيون هاي مستقيماً از رابطه نرخ بهره با تورم استفاده مي شود. به همين سبب مقامات بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران اذعان مي دارند در ۱۷۴ كشور جهان نرخ بهره بالاتر از نرخ تورم است، حال آن كه تمام اين تحليل كم و بيش براي اقتصاد سرمايه داري آزاد كه عوامل بخش خصوصي صحنه گردان اقتصاد هستند قابل اعتنا است.

زيرا در اقتصاد ايران كه اقتصاد دولتي است نرخ تورم همان علائمي را منعكس نمي سازد كه در اقتصاد سرمايه داري آزاد آشكار مي نمايد. يعني نرخ تورم در اقتصاد دولتي نماگر تمام واقعيت نيست و لزوماً نشانگر نرخ بازده سرمايه نمي باشد. از همين رو انگيزه هاي سرمايه گذاري از طريق متغير نرخ بهره رسمي ظاهر نمي گردد. به عبارت ديگر در اقتصاد دولتي به دليل انحصار توليدي دولتي به استناد حقوق اساسي و تأكيد قانوني برعدالت توزيعي (ثروت) در حقوق اقتصادي كه ريشه در فراواني عوامل انساني توليد و كمبود تاريخي عوامل مادي توليد دارد، اجازه داده نمي شود نرخ تورم كه ناشي از ضعف انگيزه سرمايه گذاري به دلايل اقتصادي و حقوقي و سياسي است آثار مخرب خود را در دگي مردم عيناً منتقل سازد. حتي كشمكش در اقتصاد سياسي ايران راجع به توسعه با الگوي تعديل يا تثبيت ريشه در حقوق اساسي پذيرفته شده در ايران دارد و صرفاً ناشي از اختلاف در سياستگذاري هاي اقتصادي و اجرايي نيست، بلكه با حقوق اساسي متصوره جناح هاي سياسي گره خورده است زير چتر حمايتي و توزيعي ثروت و تزريق يارانه هاي مستقيم و غيرمستقيم كه هم در بودجه سنواتي دولت و همچنين از ناحيه نهادهاي بي شمار و نيز نحوه عملكرد مصرف كنندگان كه خريدهاي خود را از بازارهاي عمده فروشي بويژه در شهرهايي كه بازار سنتي از قدمت طولاني برخوردار هستند، انجام مي دهند. علاوه بر اين كالابرگ هاي توزيعي از سوي دولت همگي آثار نرخ تورم را تا اندازه قابل توجهي خنثي مي ساد، لذا نارضايتي كه مردم در اقتصاد سرمايه داري آزاد در نتيجه تورم ابراز مي دارند در اقتصاد دولتي وجود ندارد اما از نقطه نظر تاريخ علم اقتصاد، در قرن نوزده اقتصاددانان كلاسيك قائل به تفكيك بازار پول از بازار سرمايه نبودند، زيرا هنوز بانكها نقش دوگانه اي به عهده داشتند يعني از يك سو وظايف بازار پول را انجام مي دادند و اعتبار كوتاه مدت پرداخت مي كردند و از سوي ديگر منبع تأمين مالي سرمايه گذاران براي اعتبارات بلند مدت بودند، لذا آنها به اين باور اعتقاد راسخ داشتند كه نرخ بهره و بازدهي نهايي سرمايه رابطه معكوس دارند و اين دو متغير به طور معمول و خود سامان در تعادل قرار مي گيرند. چنانچه گيلبارت بانكدار بزرگ آلماني در قرن ۱۹ در مورد تفاوت بهره پول در اقتصاد سرمايه داري آزاد با بهره پول در اقتصاد فئودالي اروپا مي گفت: در اقتصاد فئودالي اين نرخ بهره پول بود كه سطح قيمت كالا را مشخص مي ساخت لذا در قرون وسطي از آنجا كه نرخ بهره به افزايش قيمت ها منجر مي شود و اين اجحاف به مصرف كنندگان است پس به درستي مذموم تلقي مي شد ولي در اقتصاد سرمايه داري آزاد برعكس اين نرخ بازده سرمايه و سود توليد است كه نرخ بهره را در قيمت تمام شده به علاوه بازده سرمايه معين مي سازد يعني نرخ بهره به جاي آن كه دست در جيب مصرف كننده كند، سهمي از سود سرمايه گذار را دريافت مي نمايد زيرا در اقتصاد سرمايه داري آزاد با سيطره اقتصاد بازار، قيمت كالا و خدمات ناشي از تعادل عرضه و تقاضا است. بنابراين قيمتها از سوي عرضه كنندگان تعيين نمي گردد تا بتوانند سود پول را در آن ملحوظ دارند بلكه برعكس عرضه و تقاضا مجموعاً قيمت را معلوم مي ساد، چرا كه بازار رقابتي اجازه اعمال قيمت هاي انحصاري و دلبخواهي را از اختيار توليد كنندگان خارج نموده است. بر اين اساس بود كه ضرورت ايجاد بازار پول و بانك و به ويژه تعيين نرخ بهره شرط تعادل اقتصادي به نظر مي رسيد و بانكداري در نظام سرمايه داري غرب رو به توسعه گذارد. درك اين موضوع كمك شاياني به حل مسئله رابطه نرخ بهره و تورم مي نمايد، چرا كه در اقتصاد سرمايه داري آزاد اساساً سرمايه گذاري به قصد فروش محصول در بازار و تحصيل سود است، حال آنكه در اقتصاد ماقبل سرمايه داري اصولاً سرمايه گذاري به خاطر سطح نازل فناوري يا وجود نداشت و در صورت وجود بسيار ناچيز بود؛ لذا توليد به منظور تأمين نيازهاي خانوار و مبادله محدود انجام مي گرفت. بازارها عموماً محلي و مهمتر آنكه ناپيوسته بود و از شهري به شهر ديگر قيمت ها متفاوت بود. در نتيجه فقط هنگامي كه سرمايه گذاري با هدف بيشينه سازي ثروت مشروعيت يافت، نقش پول به عنوان يك كالاي واقعي به دنبال وجاهت قانوني بهره پول موجب شد همان چيزي كه در اقتصاد فئودالي مذموم بود در اقتصاد سرمايه داري آزاد مطلوب گردد. به همين سبب در اقتصاد سرمايه داري آزاد نرخ بهره را قيمت واگذاري فرصت تلقي مي كنند، چرا كه در اقتصاد ماقبل سرمايه داري فرصتي به عنوان سرمايه گذاري وجود نداشت كه كسي پول خود را واگذار كند تا در قبال آن سهمي به عنوان بهره طلب نمايد. لذا به حق در اقتصاد فئودالي گرفتن بهره براي وام قرضي سخت مورد نكوهش بود. كالون بنيانگذار مسيحيت جديد در آغاز پيدايش سرمايه داري آزاد با استناد به احكام انجيل مي گفت: نفي دريافت بهره پول فقط در مورد وام به تهيدستان منظور مسيح(ع) است وگرنه دريافت بهره از غيرتهي دستان مجاز است.

مقامات بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران اذعان مي دارند در ۱۷۴ كشور جهان نرخ بهره بالاتر از نرخ تورم است، حال آن كه تمام اين تحليل كم و بيش براي اقتصاد سرمايه داري آزاد كه عوامل بخش خصوصي صحنه گردان اقتصاد هستند قابل اعتنا است
ولي در قرن بيستم كينزين ها رابطه نرخ بهره را به طور ضمني از نرخ بازدهي سرمايه جدا كردند و نرخ بهره را محصول عرضه و تقاضاي پول يعني به عرضه پول از ناحيه بانك مركزي و تقاضاي پول كه بستگي تام به رجحان نقدينگي داشت مربوط مي دانستند، چرا كه از نظر كينز نرخ بهره پاداش دريافتي است كه از نقدينگي صرفنظر شود يعني نرخ بهره قيمت انصراف از نقدينگي است.

در حقيقت از نگاه كينز انگيزه داد و ستد و انگيزه احتياط و به ويژه انگيزه سفته بازي و سوداگري عامل مؤثر تعيين نرخ بهره تلقي مي شود، لذا فقط در اقتصاد كلان بود كه نرخ بهره با نرخ بازدهي سرمايه از طريق بازده پيش بيني شده سرمايه گذاري و در نتيجه سطح تقاضاي سرمايه گذاري ارتباط پيدا مي كرد، كه علي الاصول تنظيم رابطه بين آنها در دستان پرقدرت بانك هاي مركزي قرار مي گرفت، لذا تدريجاً موضوع استقلال مطلق بازار پول از بازار سرمايه مطرح گرديد تا آنجا كه نرخ بهره مي توانست به عنوان يك ابزار بالاتر از نرخ بازدهي سرمايه و بيش از نرخ قابل پيش بيني سود سرمايه گذاري خصوصي (در حال ركود) قرار گيرد. در اين صورت سرمايه گذاري تقليل مي يافت و آثار منفي خود را در اشتغال ناقص آشكار مي نمود، از اين لحظه پاي اقتصاد دولتي كينزي به اقتصاد سرمايه داري آزاد كشيده شد و مداخله و تصدي گري اقتصادي دولت هاي غربي در رقابت با بخش خصوصي آغاز شد. لذا كينزين ها بانك هاي مركزي را سلطان واقعي اقتصاد كشورهاي سرمايه داري آزاد تلقي مي كردند و به عنوان قوه چهارم در كنار سه قوه ديگر به آن اهميت مي دادند و قوه اقتصاديه را بي آنكه از آن نام ببرند به رسميت مي شناختند ولي در نيمه دوم قرن بيستم با تقويت و گسترش بين المللي بازار سهام و تفكيك نسبي بازار پول از بازار سرمايه به ويژه در انگلستان و آمريكا و فرانسه و در نتيجه رابطه نرخ بهره و سود اوراق بهادار به عنوان دو كفه ترازو كه اقتصاد سرمايه داري آزاد را به تعادل مي رساند مورد توجه بيشتر كشورهاي جهان قرار گرفت. در نهايت از يكسو نرخ بهره، سود اوراق سهام را تحت كنترل داشت و از طرف ديگر سود اوراق بهادار نرخ بهره را تحت الشعاع خود قرار مي داد. با وجود اين در جهان معاصر در پي فروپاشي سوسياليسم رفته رفته پديده اي باز هم جديد به نام تجارت جهاني اوضاع و احوال كاملاً تازه اي به نظام سرمايه داري آزاد داده و مي رود تا متغيرتر از بازرگاني خارجي بيش از نرخ بهره و سود اوراق بهادار و حتي تورم، بازده قابل پيش بيني سرمايه گذاري را معين سازد. اخيراً آلن گرسپن رئيس بانك مركزي آمريكا در اظهارات خود راجع به اقتصاد جهاني هشدار مي دهد كه «اقتصاد جهاني سطح بي سابقه اي از مبادلات اقتصادي ميان كشورها را موجب شده است به طوري كه پيش بيني آينده كسري تجاري آمريكا امكان پذير نيست زيرا پيشرفت هاي قابل توجه ظرف دهه گذشته در مقررات جهاني سازي، جوي در اقتصاد بين المللي ايجاد كرده كه تفاوت زيادي با گذشته دارد.» در واقع اقتصاد جهان عصر تازه اي به نام تجارت را آغاز كرده كه شايد بسياري از متغيرهاي گذشته اهميت خود را از دست بدهند و تعدادي متغيرهاي جديد وارد تئوريهاي اقتصادي شوند.
اما در اقتصاد سرمايه داري دولتي عملكرد متغيرهاي اقتصادي و مفهوم تحليلي شاخص ها چيز ديگري است كه مورد مطالعه ژرفايي با روش شناسي علم اقتصاد واقع نشده است؛ چرا كه از نقطه نظر روش شناختي كسري بودجه پنهان (تا بيش از يكسان سازي نرخ ارز) و آشكار (در اثر بازي سياسي با ابزارهاي پولي نظير نرخ بهره و نرخ ارز و همچنين افزايش فزاينده حجم نقدينگي كه در اختيار بانك مركزي دولتمدار است) همزاد طبيعي و اجتناب ناپذير اقتصاد دولتي ايران مي باشد.

كافي است فقط به بودجه هاي دولت ايران نگاهي بياندازيم، آنگاه مشاهده خواهيم كرد كه بودجه شركت هاي دولتي در سال ۱۳۷۰ معادل ۱۰۳۹۳ ميليارد ريال بوده ولي پس از يكسان سازي نرخ ارز در سال ۱۳۸۱ رشد فزاينده بودجه اي شركت هاي دولتي دامنگير بودجه كل كشور شده است به طوري كه در سال ۱۳۸۱ معادل ۳۹۱۱۸۷ ميليارد ريال و اكنون در بودجه پيشنهادي سال ۱۳۸۴ به سقف يك هزار ميليارد ريال يعني به دو سوم كل بودجه كشور مي رسد، حال آنكه رشد بودجه عمومي دولت از سال ۱۳۷۰ تا سال ۱۳۸۴ معادل ۵۰ برابر شده ولي رشد بودجه شركت هاي دولتي از مرز ۱۰۰ برابر افزايش گذاشته است. آيا با اين وجود در چارچوب سرمايه داري دولتي جز به روش دستوري مي توان به افزايش سطح عمومي قيمت ها فرمان ايست داد.

در هر صورت در منطق ذاتي اقتصاد دولتي متغيري به عنوان قيمت هاي بازار آزاد وجود ندارد، چرا كه در قيمت هاي بازار اگر طرف عرضه كل، عوامل بخش خصوصي باشند ضد عدالت تلقي مي گردد و دقيقاً دولت به همين دليل تأسيس شد تا مسئوليت عدالت توزيعي را به عهده داشته باشد، لذا هرگز نبايد از خاطر برد كه سرمايه داري در ايران اساساً براي توزيع عادلانه ثروت هاي ملي از قبيل نفت استقرار يافته و از پي آن هر نوع توليد ثروتي اگر دندان گير بود دولتي تلقي گرديده كه مي بايست توزيع آن از طريق ساز و كار اداري عادلانه صورت پذيرد. در واقع دولت در پي تحقق عدالت توزيعي است حال آنكه سرمايه داري آزاد براساس عدالت توليدي متولد شده است.


تلاشهايي كه در بانكداري بدون ربا از سوي نظريه پردازاني نظير ميرآخور و چودهري و غيره به عمل آمده تا از طريق نظريه
Q (كيو) توبين در اقتصادي كه ابزار بدهي (نرخ بهره) وجود ندارد با محاسبه هزينه جايگزيني سرمايه به عنوان معياري در مقابل نرخ بازدهي مورد انتظار سرمايه به كار بسته شود نتيجه همين نوع دريافت از نظام سرمايه داري است كه عوامل كاهنده فشارهاي تورمي را از طريق ابزارهاي غير اقتصادي ميسر مي بيند.
نرخ تورم در اقتصاد دولتي نماگر تمام واقعيت و لزوماً نشانگر نرخ بازده سرمايه نيست، از همين رو انگيزه هاي سرمايه گذاري از طريق متغير نرخ بهره رسمي ظاهر نمي شود
اما از آنجا كه تنفسگاه محدود بخش خصوصي در فضاي حياتي بي حد و حصر شركت هاي دولتي در اقتصاد دولتي اصلاً به حساب نمي آيد، طبيعي است كه بخش دولتي بتواند از نرخ تورم اسمي به عنوان مبناي نرخ بهره قطعي جان سالم بدر برد و به كمك انباشت زيانها و يا استفاده از تبصره هاي بودجه اي و موقعيت انحصاري مشكلات خود را حل كند ولي بخش خصوصي واقعي كه نه به چاه نفت متصل است و نه از قبل ماليات ها درآمدسازي مي كند به ناچار بايد واقعيت سطح عمومي قيمت ها يعني نرخ تورم مؤثر را در واقعيت دگي اقتصادي شناسايي كند تا نرخ قابل پيش بيني سود سرمايه گذاري خود را با آن بسنجند، به عبارت واضح تر هزينه توليد از يك سو و بازده از سوي ديگر در بخش واقعاً خصوصي از تورم مؤثر كه برآيند عملكرد اقتصاد كلان در تجربه اقتصاد خرد است تأثير مي پذيرد. اين كه مي گويند: توليدكننده در ايران يا عاشق است و يا ديوانه مربوط به آن كساني مي باشد كه يا از طريق منابع پولي بين الاشخاص (ربوي) كه اصلاً اسم آن را بازار پول غيررسمي نمي توان گذاشت و يا از طريق تسهيلات بانكي سرمايه گذاري مي كنند قابل اطلاق است كه قطعاً از عقل معمول اقتصادي به دور است.
ولي كساني كه با سرمايه شخصي توليد مي كنند چون معيار نرخ تورم مؤثر را مبناي آغاز بازدهي سرمايه مي دانند نه عاشق هستند و نه ديوانه بلكه آن بخش از عوامل خصوصي به شمار مي آيند كه سخت به اين آب و خاك چسبيده اند و مثل حاج اميرالضرب ها به رغم تنگناهايي كه سرمايه داري دولتي بر سر راه انباشت سرمايه خصوصي فراهم ساخته به اميد فرداي بهتر توليد مي كنند و باز هم توليد مي كنند تا ثابت كنند هنوز اعتماد به نفس در اين كشور نمرده است بلكه فقط در چنگال اقتصاد دولتي بسر مي برد.

بنابراين بخش خصوصي كارآفرين وقتي مشاهده مي كند بازده ده تا دوازده درصدي سالانه سرمايه براي او قابل پذيرش و هضم است به رغم نرخ بهره ۱۸ و ۲۲ درصدي در نظام بانكي كه فقط به كار سراب سفته بازي و دلالي مي آِيد چشم مي پوشد و به نرخ سود حاصل از سرمايه گذاري راضي و خشنود مي گردد. چرا كه بخش خصوصي كارآفرين شامل كساني مي شود كه از دولت تاجرترند و اقتصاد را بهتر تشخيص مي دهند تا چگونه تراز مالي خود را ببندند و سود مختصري نيز برداشت نمايند. اين ماجرا از آنجا قابل توجه است كه بخش خصوصي واقعي در تجربه تجاري خود (آلفرد مارشال مي گويد: اقتصاد عبارت است از مطالعه انسان در تجارت روزمره) ديده است كه اگر قرار شود با تسهيلات بانكي فعاليت اقتصادي كند عملاً به مستخدم بانكها تبديل خواهد شد. لذا طبيعي است كه افراد محتاط و عاقبت انديش (به قول آدام اسميت) از اين پولها و تسهيلات كه با نرخ تورم اسمي در اقتصاد سرمايه داري دولتي محاسبه شده است استفاده نكنند بلكه ميدان را خالي گذارد تا افراد ماجراجو يا فعالين نابغه از بانكها تسهيلات با نرخ بهره ۱۸ تا ۲۲ درصد در سال دريافت كنند، چرا كه علي القاعده فعال اقتصادي بايد در سال ۳۰ درصد كسب سود كند تا بتواند ۲۰ درصد آن را به بانك به عنوان بهره پول و هزينه هاي متفرقه پرداخت نمايد تا خود قادر باشد ده درصد منفعت ناويژه به دست آورد. البته اين امر در واقعيت دگي اقتصادي تجاري و توليدي و حتي خدماتي در ايران اصولاً غيرممكن است و بيشتر يك استثناء است تا يك قاعده، بنابر همين محاسبه است كه وامهاي بانكي يا فعالين واقعي بخش خصوصي را پشيمان مي كند و عطاي آن را به لقايش مي بخشند و يا آن كه در منجلاب بهره هاي مركب و جريمه ديركرد فرو مي روند و با سرخوردگي كامل به گوشه اي پناه مي برند. حتي افزايش مطالبات مشكوك الوصول بانكهاي دولتي ايران كه معادل ۱۵۰۰۰ ميليارد ريال يعني برابر كل سرمايه نظام بانكي را تشكيل مي دهد از همين واقعيت سرچشمه گرفته است و جالب اين كه في المثل بانكي كه كمترين به اصطلاح مطالبات مشكوك الوصول را دارد و به عنوان بهترين بانك ايران از سوي نهادهاي خارجي رتبه گذاري شده بالاترين تسهيلات خود را به دولت و شركت هاي دولتي داده و در بخش خصوصي به آن شركت هايي تسهيلات مي دهد كه طرف قرارداد آنها به شكلي باز، دولت باشد. به اين مي گويند مديريت عالي انباشت سرمايه دولتي! آيا طبيعي نيست كه اين بانك سالانه ۹ درصد رشد سود بي دردسر داشته باشد و با سود ۲/۳۶ ميليارد در سال ،۱۳۷۶ سال مالي ۱۳۸۲ را با سود ۹/۸۱۹ ميليارد ريال به پايان برساند.


بنابراين در اقتصاد دولتي نرخ تورم همان علامتي را كه در اقتصاد سرمايه داري آزاد به متغيرهاي مختلف مي دهد به سرمايه گذاران واقعي منتقل نمي سازد بلكه نرخ تشكيل سرمايه خصوصي بيش از آن كه به نرخ تورمي اسمي كه از طريق شاخص قيمت مصرف كننده تعيين مي گردد توجه نمايد از طريق درك شهودي تورم مؤثري كه آن را اساس و ملاك تعيين نرخ بهره تلقي مي كند تصميمات خود را عملي مي سازد. لذا چنانچه بازده سرمايه گذاري عوامل بخش خصوصي بتواند بالاتر از نرخ بهره واقعي از طريق سرمايه گذاري سودآوري داشته باشد اقدام به سرمايه گذاريخواهد كرد. ضرب المثلي كه مي گويد «تخم مرغ هاي خود را در يك سبد نگذار» امروزه بيش از آنكه انعكاس ناامني سرمايه گذاري در ايران باشد بيشتر ناشي از ابهام در انتقال علامت هاي رسمي متغيرهاي اقتصادي در تلاقي با عقل فردي و اقتصادي عوامل بخش خصوصي است. از اين رو عامل بخش خصوصي از اطلاعات رسمي صحيح كمتر برخوردار است و لاجرم به كام گيري كور مبادرت مي ورزد.

البته نبايد فراموش كرد كه قانون اساسي جمهوري اسلامي است و شالوده آن بر حمايت از اكثريت عددي جامعه كه نياز به توجه هاي مالي دولت داشته اند طرح ريزي گرديده است. يعني عملاً افراد جامعه را قادر مي سازد با درآمدهاي اسمي كمتر از تورم به دگي خود ادامه دهند. بنابراين در اقتصاد دولتي به خاطر وجود نظام حمايتي كه تا ۴۰ درصد توليد ناخالص داخلي را شامل مي گردد عملاً نرخ مؤثر و واقعي تورم در محاسبات عوامل بخش خصوصي كمتر از نرخ اسمي تورم برآورد مي گردد.


البته حتي در كشورهاي سرمايه داري آزاد، به سبب برخي اشكالات و نارسايي ها در تعيين شاخص بهاي مصرف كننده (سطح عمومي قيمت ها) و يا بعضي رويكردهاي مصرف كنندگان در نحوه خريد كالاها بسياري مواقع نرخ تورم مؤثر از نرخ تورم اسمي كمتر در نظر گرفته مي شود، ولي در اقتصاد دولتي انحراف تورم مؤثر از تورم اسمي تنها به تخفيف فشارهاي تورمي منجر مي گردد و بردرآمد مردم نمي افزايد بلكه فقط از غم و غصه مردم مي كاهد و فقر مطلق را عقب مي راند. اما در اقتصاد سرمايه داري آزاد انحراف تورم مؤثر از تورم اسمي نقش افزايش درآمدي دارد و فقر نسبي را تقليل مي دهد، يعني مردم را خوشحال تر مي نمايد. مثلاً آلن گرسپن رئيس كل بانك مركزي آمريكا در گزارش سالانه در سال
۱۹۹۴ به كنگره آمريكا راجع به نرخ تورم مي گويد: نرخ تورم در سال ۱۹۹۳ برابر ۳ درصد بوده است ولي در سال ۱۹۹۴ نرخ تورم به ۶/۲ درصد رسيده ولي فوراً خطاب به كنگره اضافه مي كند: به دلايلي چند نرخ مؤثر و واقعي تورم ۴ دهم درصد كاسته نشده است. بلكه تورم در سال ۱۹۹۴ به نسبت تورم در سال ۱۹۹۳ از سه درصد به ۵/۱ درصد تقليل يافته است. يعني تورم اسمي ۳ درصد است ولي تورم واقعي ۵/۱ درصد مي باشد، البته اين تفاوت بارز ميان نرخ تورم اسمي و تورم مؤثر در اقتصادي نظير آمريكا بسيار شگفت انگيز است. مثلاً كميسيون باسكين كه در آ مريكا كميسيون دولتي است خطاي مبالغه در رقم شاخص بهاي مصرف كننده را اولاً به رجوع مصرف كنندگان به فروشگاه هاي ارزانتر و ثانياً دست كم گرفتن شاخص بهبود كيفيت كالاها و خدمات و ثانياً ناديده انگاشتن توليدات جديد و جايگزين (ضعف شاخص لاسپيرز) و رابعاً به سبب در برگرفتن محصولاتي كه با قيمت هاي پائين موقت بعنوان ابزار رقابت عرضه مي شوند تمامي نرخ تورم مؤثر را از نرخ تورم اسمي متمايز مي سازد.لذا بخش خصوصي واقعي نمي تواند تورم اسمي را مبناي بازدهي خود قرار دهد و غالباً راه خود را بدون توجه به گزارش هاي مالي و پولي بانك مركزي و مقامات اقتصادي كشور طي كرده است. از اين نظر كساني كه معتقدند بعد از انقلاب در چارچوب بانكداري بدون ربا همواره نرخ بهره پائين تر از نرخ تورم بوده هيچگاه به واقعيت ساختار اقتصاد دولتي و نقش بازار پول در آن توجه كافي نكرده اند زيرا درست برعكس، چون بعد از تصويب قانون بانكداري بدون ربا بانك ها وكيل سپرده گذاران شدند آنها با استناد به عقود تجاري و مدني (حقوق خصوصي) و فارغ از رعايت حقوق اساسي مردم در نهاد بانك مركزي و ابزار نرخ بهره (حقوق عمومي) هرگز واقعيت تورم مؤثر را در نظر نگرفتند بلكه در محاسبه سود بانكي با نرخ هاي بالا عملاً تسهيلات را به بخش واسطه گري انتقال دادند. زيرا عقود بانكي ايران مربوط به حوزه حقوق خصوصي است، ولي تصميمات بانك مركزي از جمله تعيين نرخ بهره و ارز در چارچوب حقوق عمومي مي گنجد. لذا تضاد حقوق خصوصي و عمومي مبناي مناقشه نظري در قلمرو بانكداري ايران است.
در اقتصاد دولتي به خاطر وجود نظام حمايتي كه تا
۴۰ درصد توليد ناخالص داخلي را شامل مي گردد عملاً نرخ مؤثر و واقعي تورم در محاسبات عوامل بخش خصوصي كمتر از نرخ اسمي تورم برآورد مي گردد

به هر حال اكنون كه آشكار گرديد نرخ تورم اسمي از نرخ تورم مؤثر در ايران فاصله زيادي با يكديگر دارند بايد روشن شده باشد كه تعيين نرخ بهره در ايران در قالب بانكداري جامع كه حدود ۸۰ درصد از تسهيلات بانكي در بازار سرمايه به كار افتاده است (نسبت تسهيلات بلندمدت به كوتاه مدت در بانك هاي تجاري ۷۰ درصد در مقابل ۳۰درصد و در بانك هاي تخصصي ۹۳ درصد به ۷ درصد مي باشد). براساس نرخ تورم اسمي و يا حتي بالاتر از تورم چه فاجعه اي خواهد بود و علي القاعده نرخ بالاي بهره اولاً موجب مي شود افراد محتاط و حسابگر از فعاليت اقتصادي با اتكا به منابع مالي بانكي خودداري ورد و ثانياً نظام بانكي را به سوي چند نرخي شدن نرخ بهره سوق مي دهد به طوري كه از يك سو تسهيلات تكليفي را بر آن بار مي كنند و از سوي ديگر بايد به بخش كشاورزي مثلاً با نرخ بهره ۱۳درصد و بخش صنعت تا همين دو سال قبل با نرخ ۱۹درصد و بخش بازرگاني را حداقل ۲۳ درصد و صادرات را با ۱۸ درصد بهره، وام پرداخت نمايد. در هر صورت يكسان سازي نرخ بهره جز با محاسبه نرخ تورم مؤثر عملي نخواهد بود وگرنه فقط بر كتابچه برنامه چهارم توسعه باقي خواهد ماند.
بنابراين در صورتي شوراي پول و اعتبار مي تواند با اعتنا به نرخ تورم، نرخ بهره را تعيين كند كه بانك مركزي از طريق اقتصادسنجي سهم نظام توزيع ثروت شبه سوسياليستي در اقتصاد ايران را به ويژه با وجود بخش دولتي فربه و بخش تعاوني نسبتاً با اهميت مشخص سازد. (در سال
۱۳۸۱ در مقابل ۵۳۱۶۴ شركت دولتي تعداد ۲۹۴۵۴ شركت تعاوني احصاء شده است)، آنگاه اولاً بايد معلوم نمايد قيمت هاي بازار، چه فاصله اي با قيمت هاي دو بخش اصلي اقتصاد ايران (دولتي و تعاوني) دارد و ثانياً در مقايسه سطح عمومي قيمت هاي مصرف كننده با شاخص تعديل كننده توليدناخالص داخلي كه ضريب تورم را براساس افزايش قيمتي ارزش افزوده كالا و خدمات (به ويژه نفت و مشتقات آن) معين نمايد و ثانياً با مقايسه سطح عمومي قيمت ها با شاخص قيمت عمده فروشي كه در ايران به سبب وجود نظام خرده فروشي بسيار بزرگ و پراكنده (حدود ۲ميليون واحد خرده فروشي و عمده فروشي) و تورم ساز كه تفاوت فاحش ميان قيمت مصرف كننده و عمده فروشي در حدود ۲۵ درصد را به وجود آورده در نظر بگيرد، سپس مي توان به تجربه اقتصاد واقعي نزديك شد و تئوري اقتصادي نرخ بهره بانكي را انتزاع نمود و براساس آن ابزار نرخ بهره را در جهت رشد سرمايه گذاري بكار بست.
در حقيقت فقط براساس نرخ تورم مؤثر كه در اقتصاد دولتي محصول اولاً خنثي سازي فشارهاي تورمي از طريق يارانه ها و حمايت هاي مالي و كالايي مختلف است و ثانياً با محاسبه، انحراف شاخص بهاي مصرف كننده از شاخص ضمني (تعديل كننده توليد ناخالص داخلي) كه حس ششم دست اندركاران بخش خصوصي را علامت مي دهد نرخ بهره بانكي را مي توان مشخص ساخت.


الزاماً در اين صورت براي بانك ها مثل هر بنگاه اقتصادي معيار پرداخت تسهيلات شرط بازگشت سرمايه از طريق حضور فعال در اقتصاد خواهد بود و مشكل ورشكستگي بانك ها نيز از ناحيه مطالبات معوق منتفي مي گردد.

اگرچه اين ادعا كه نرخ بهره حتماً بايد بالاتر از نرخ تورم اسمي باشد حتي در كشورهايي كه چارچوب حقوقي آنها سرمايه داري آزاد است، هميشه و در همه حال رعايت نمي گردد بلكه در كلان اقتصاد رابطه نرخ بهره و اشتغال و نرخ بازدهي سرمايه با دقت مورد توجه قرار مي گيرد تا اميال ربوي بر اقتصاد سرمايه داري آزاد غلبه نكند.
ولي جالب است كه توجه داشته باشيم حتي طبق آمار بانك مركزي در
۹ كشور منتخب جهان در سال ۲۰۰۳ در پنج مورد يعني آمريكا و مكزيك و ونزوئلا و آرژانتين و تانزانيا نرخ بهره اسمي كمتر از نرخ تورم اسمي بوده و حتي در مورد آمريكا نرخ تورم ۳/۲ درصد اعلام شده ولي سود سپرده ها فقط ۲/۱ درصد پرداخت شده است.
اما از سوي ديگر چون در نظام اقتصاد دولتي ايران انباشت سرمايه از طريق درآمدهاي نفتي در انحصار دولت است عملاً هيچ تفكيكي ميان بازار پول و سرمايه نمي توان قائل شد، در حقيقت بازار پول نيز از نقطه نظر افزايشي حجم نقدينگي اولاً به دليل ذخاير ارزي بانك مركزي از ناحيه فروش ارز دولتي به بانك مركزي و ثانياً به واسطه انبساط بودجه اي در چارچوب رقابت با اقتصاد جهاني و پاسخگويي به ديوان سالاري بي حد و حصر و تأمين توقعات سوسياليستي مردم تماماً در انحصار دولت است. يعني نقدينگي از طريق نظام بودجه اي شامل مصرف دولتي و پرداخت هاي دستمزدي و تشكيل سرمايه دولتي، توزيع مي شود. در اين ساختار حقوقي چون دولت همان بانك مركزي از نقطه نظر اقتصادي قلمداد مي گردد، اصولاً ادامه حيات اين شكل از مناسبات توليدي با صورت بندي خاص روابط اجتماعي كه ميان مردم و حكومت برقرار شده قابل تفسير است. چرا كه گسترش شركت هاي دولتي و تسهيل سرمايه گذاري مجدد و رشد شركت هاي شبه دولتي(فقط در بخش عمومي بيش از دويست هزار كارگاه در قالب شركت مشغول به فعاليت هستند كه تعداد آنها دو برابر مجموع شركت هاي دولتي و خصوصي مي باشد) لازمه ساخت اقتصاد دولتي است. به همين خاطر حال كه شركت هاي دولتي و شبه دولتي از منابع بانكهاي دولتي جهت استمرار حيات سرمايه گذاري خود سود مي جويند كه طبعاً وجوه بودجه اي را نيز بر همين مبنا در نظر مي گيرند و ناكارايي را با نرخ بهره بالا توجيه مي كنند يعني كاري كه خود نكرده اند از بودجه اي كه بازدهي آن را با نرخ بهره اسمي مي سنجند برآورده مي ساد، كاهش نرخ بهره قانوني اولاً از يك سو گام مؤثري در افزايش سود آوري شركت هاي دولتي و شبه دولتي است كه به خودي خود از طريق ماليات بيشتر به دولت و يا تحميل زيان كمتر به بودجه منافع دولتي كه تصميم دارد بهره وري نيروي كار دولتي را افزايش دهد تأمين خواهد ساخت و ثانياً اگر كاهش نرخ بهره تا محدوده نرخ تورم موثر را در ساختار سرمايه داري دولتي موكول به كاهش نرخ تورم اسمي نماييم شايد تا آن زمان چيزي از بخش خصوصي مستقل باقي نمانده باشد و همان حداقل جايگاهي كه قانون اساسي براي بخش خصوصي به عنوان مكمل دو بخش دولتي و تعاوني در نظر گرفته نخواهد شد.


خلاصه آن كه اگر در ساختار اقتصاد دولتي نرخ بالاي بهره كه متكي بر نرخ تورم اسمي است پذيرفته شود اولاً علامت خطرناكي به بازار كالا است. از اين قرار كه فاصله قيمت نقدي كالاها و قيمت مدت دار آنها را به شدت افزايش مي دهد و در نتيجه دست توليد كنندگان را از وجه نقد كوتاه مي سازد و مصرف كننده بايد نرخ بهره
۵۰ درصد در سال را به علاوه قيمت كالا پرداخت كند. زيرا هم اكنون تفاوت قيمت نقدي و مدت دار در بازار كالا براي هر ماه ۵ درصد بهره اضافه مي شود. يعني رباخواري در بازار كالا رسميت يافته است. ثانياً در عرصه عمل سرمايه هاي بزرگ را جذب مي كند و در واقع صاحبان سرمايه هاي بزرگ را از ورود به عرصه توليد و تجارت معاف مي دارد. زيرا طبق تحقيقي كه در بانك مركزي در سال ۱۳۷۵ انجام شده مشخص گرديده كه حساسيت سپرده هاي بلندمدت نسبت به افزايش نرخ بهره معادل ۲/۱ مي باشد. يعني هر يك درصد افزايش نرخ بهره معادل ۲/۱ درصد سپرده هاي پنج ساله نزد بانك ها افزايش نشان مي دهد ولي حساسيت سپرده هاي كوتاه مدت نسبت به نرخ بهره بي كشش يعني معادل صفر مي باشد و از آنجا كه ۸۶ درصد سپرده هاي مدت دار در نظام بانكي كمتر از يك ميليون ريال است آشكار است كه حساب سپرده مدت دار ميان اكثريت افراد جامعه به عنوان وجه نقد احتياطي تلقي مي گردد زيرا سود يك ميليون ريالي حتي اگر ۵ سال سپرده گذاري شده باشد فقط ۰۰۰/۱۷۰ ريال در سال است كه با ملاحظه هزينه خانوار فقط اين وجه مي تواند روزانه تأمين كننده ۲ عدد بليط اتوبوس باشد.


از اين نظر نرخ بهره بالا در مقياس ملي مسئوليت صاحبان سرمايه ملي را مضمحل مي سازد و اتكا به سيستم دريافت سود پولي بي دردسر بانكي از تشكيل سرمايه خصوصي كه اساس رشد درونزا است جلوگيري مي نمايد. در عوض كساني وارد عرصه توليد و تجارت مي شوند كه دستي خالي و به قول شومييتر فقط كارآفرين هستند و ملتمسانه و به روش هاي غير اخلاقي(رشوه و تملق) از نظام بانكي تقاضاي تسهيلات مي كنند. در اين صورت هر فرد جامعه خود را كارآفرين تلقي مي كند و منابع كمياب را به هدر مي دهد. حال آن كه درست بر عكس بانك ها بايد مهارت جذب سرمايه هاي كوچك را به دست آورند كه هيچ كدام از آنها نمي توانند به طور انفرادي نه تنها سودي به دست آورند بلكه حتي قادر نيستند بخشي از كاهش ارزش پول خود را جبران نمايند. بنابر اين فقط جذب وجوه كوچك مي تواند نقش مثبت بانك ها را در اقتصاد كنوني ايران توضيح دهد وگرنه تبعيت مكانيكي نرخ بهره از نرخ تورم اسمي فاجعه عدم سرمايه گذاري عوامل بخش خصوصي را بيش از پيش دامن ميزند.



منبع: روزنامه همشهری

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 09 اسفند 1393 ساعت: 9:42 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره خداحافظ غنی سازی

بازديد: 129

تصویری از یک نیروگاه هسته ای

تصویری از سنگ معدن اورانیوم

 

 

 

 

تحقیق درباره خداحافظ غنی سازی

منبع:http://www.baztab.com/news

با توجه به آخرين نتايج به دست آمده از مذاكرات ديپلمات‌هاي ايراني، اكنون مي‌توان گفت كه متأسفانه، خداحافظي با غني‌سازي حقيقت دارد و با اين حساب، تلاش پانزده ساله دانشمندان ايراني در دستيابي گام به گام، به فناوري پيشرفته توليد سوخت هسته‌اي، محكوم به شكست شده است.

يك كارشناس ارشد انرژي هسته‌اي با اعلام اين مطلب به خبرنگار «بازتاب» گفت: طي اين سالها، تلاش‌هاي گسترده‌اي از سوي مسئولان، پژوهشگران و كارشناسان انرژي اتمي انجام شد تا كشورمان بتواند در يك روند گام به گام به مراحل مختلف غني‌سازي اورانيوم و توليد سوخت هسته‌اي دست پيدا كند.

وي گفت: با توجه به تحريم‌هاي گسترده‌اي كه طي اين سال‌ها عليه ايران به اجرا گذاشته شده بود، رشد صنعت اتمي كه يك جهش تكنولوژيك به شمار مي‌رود، با دشواري‌هاي فراواني روبه‌رو بود، اما پژوهشگران كشورمان از هر راه ممكن بهره بردند تا به مرحله كنوني رسيدند و توانستند انجام بخش اعظم مراحل توليد سوخت هسته‌اي به صورت صنعتي را در كشور امكان‌پذير كنند.

اين كارشناس ارشد انرژي اتمي با اشاره به پنج مرحله غني‌سازي اورانيوم توضيح داد: مرحله نخست اين فرايند، استخراج سنگ اورانيوم از معادن است كه در كشور ما در ساغند يزد انجام مي‌شود و سپس سنگ‌هاي معدني با انتقال به اردكان، فرآوري و تبديل به كنسانتره «اكسيد اورانيوم» مي‌شود كه در اصطلاح به آن «كيك زرد» مي‌گويند.
وي افزود: در مرحله دوم، كيك زرد در كارخانه «
UCF» اصفهان به كمك چند واسطه، به فلوريداورانيوم ((UF6 با غناي طبيعي تبديل مي‌شود و پس از آن، اين محصول براي بالا بردن درصد اورانيوم آن تا 5/3 درصد، به كارخانه نطنز منتقل مي‌شود.
وي با اشاره به تلاش متخصصان ايراني براي راه‌اندازي مراحل مختلف توليد سوخته هسته‌اي گفت: سال گذشته در همين روزها كارشناسان و دانشمندان كشورمان، تعطيلات نوروزي را در كارخانه «
UCF» اصفهان گذراندند و توانستند با توليد فلوريد اورانيوم، مرحله سوم توليد سوخت هسته‌اي را به انجام برسانند.

در اين مرحله، فلوريد اورانيوم در دستگاه‌هاي سانتريفيوژ، غني‌سازي مي‌شود و اين بار فلوريد اورانيوم كه اورانيوم آن از غناي 5/3 درصدي برخوردار است، دوباره به كارخانه «UCF» اصفهان منتقل شده و در مرحله پنجم و پاياني، با فعل و انفعالات شيميايي كه صورت مي‌گيرد، به اكسيد اورانيوم تبديل شده و در قلاف‌هاي زيركونيوم قرار مي‌گيرد تا جهت استفاده در توليد برق،‌ به نيروگاه اتمي منتقل گردد.

اين كارشناس هسته‌اي سپس گفت: با شرايط به وجود آمده گفته مي‌شود به ايران تنها اجازه به حركت درآوردن 500 تا 2000 دستگاه سانتريفيوژ داده مي‌شود كه حركت اين تعداد دستگاه، نه تنها كاربرد صنعتي ندارد، بلكه نتايج آن در موارد تحقيقاتي و آزمايشگاهي نيز چندان قابل اعتنا نيست.

وي گفت: با توجه به مراحل پنج‌گانه توليد سوخت هسته‌اي، حذف يك مرحله از آن به بي‌نتيجه ماندن كل مراحل قبلي مي‌انجامد و باعث مي‌شود تمام تلاش‌هاي انجام شده طي اين سال‌ها بي‌اثر شود.

وي توضيح داد: البته وجود دارند كشورهايي كه يكي، دو مرحله نظير استخراج و فرآوري اورانيوم را خودشان انجام مي‌دهند و مراحل بعدي را به كشورهاي ديگري واگذار مي‌كنند، اما با توجه به اين‌كه براي تأمين سوخت هسته‌اي سالانه نيروگاهي نظير نيروگاه بوشهر، تنها به حدود ده تا پانزده ميليون دلار نياز است،‌ انجام مراحل قبل از غني‌سازي با سانتريفيوژها و انجام غني‌سازي در خارج از كشور، براي ما به هيچ عنوان داراي صرفه اقتصادي نيست.
اين كارشناس در پايان گفت: با توجه به مشكلات امنيتي و اقتصادي مربوط به حمل اورانيوم پيش از توليد ميله‌هاي سوخت هسته‌اي، اين تئوري كه ما اورانيوم فرآوري‌شده را پيش از غني‌سازي به كشور ديگري مانند روسيه منتقل و در آن غني‌سازي انجام و مجددا اورانيوم غني‌شده براي توليد ميله سوخت به ايران منتقل كنيم، اقدامي بدون توجيه، گران و بي‌اساس است و به اين خاطر، تعطيلي بخش غني‌سازي، به معناي هدر رفت دست‌كم پنج ميليارد دلار سرمايه‌گذاري انجام شده در مورد چرخه سوخه هسته‌اي مي‌باشد و مسئولان عالي‌رتبه نظام و افكار عمومي به هيچ وجه اين تعطيلي را نخواهند پذيرفت.

mansouri

 

پيام هاي ديگران ( 5 نظر )

 

قوانين ترموديناميك به زبان ساده

ترموديناميك از چهار قانون بنيادين تشكيل شده است.

قانون صفرم، بيان كننده ي خاصيت ترانهادگي متغير دما است. به اين معني كه دو
جسم هم دما با جسمي سوم، خود با يكديگر هم دما هستند.

قانون يكم، بيان كننده ي پايستاري انرژي دروني سيستم است. انرژي دروني
تفاضل انرژي حرارتي داده شده به سيستم و كار گرفته شده از آن است. مثلا اگر
مجاورت دو جسم گرم و سرد را در نظر بگيريم (كه به تغيير دماي آن دو منجر
مي شود) در صورت منزوي بودن سيستم، كار انجام شده صفر خواهد بود، و در
نتيجه انرژي دروني هر جسمي برابر خواهد بود با انرژي گرمايي اوليه ي آن، به
اضافه ي تغييرات آن (علامت دار). مشخص است كه مجموع آن دو برابر خواهد شد
با مجموع انرژيهاي اوليه ي دو جسم، كه معادل با قانون بقاي انرژي خواهد بود.
انرژي مجموعه ي منزوي در طي فرآيند تغيير دما ثابت باقي مي ماند.

قانون دوم جهت تبادل حرارت را تعيين مي كند. هنگامي كه دو جسم گرم و سرد در
مجاورت هم قرار مي گيرند، حرارت از جسم گرم به جسم سرد منتقل مي شود،
نه برعكس.

قانون سوم بيان كننده ي اين است كه صفر مطلق دمايي حدسيست، و هيچگاه
نمي توان به آن رسيد، يا از آن پايينتر رفت

mansouri

 

پيام هاي ديگران ( 1 نظر )

 

جنگل شيميايی

در محلولي از سديم سيليكات،چند بلور مس سولفات بپاشيد تا شاهد رشد درهم برهم ودرخت مانند لوله هاي گره دار مس سيليكات راسب باشيد .سالهاست اين آزمايش كه به نام" باغ شيميايي" شناخته مي شود در نمايشهاي آموزشي و كيتهاي شيميايي براي نوجوانان مطرح بوده است . با اين حال ،جزئيات فرآيند رشد بلور آن تا كنون در پرده ابهام بود . به تازگي اليور اشتاين بك وهمكارانش در دانشگاه ايا لتي فلوريدا ،نمونه كنترل شده علمي اين آزمايش را تهيه كرده اند وقوانين حاكم بر رشد لوله هاي بلور را به دست آورده اند . اين پژوهشگران با وارد كردن يك لوله مويين شيشه اي از زير ظرف ازمايش خود ،توانسته اند محلول مس سولفات را تحت جرياني كنترل شده به ظرف آزمايش وارد كنند . آنها دريافته اند كه شاخصه هاي رشد لوله هاي بلور را غلظت نمك مس تعيين مي كند . در غلظت كم لوله هاي نازك و صاف رشد مي كنند ، در غلظت متوسط (1/0تا mol 35/0) حبابهايي از محلول نمك كه درلايه كلوبيدي نازكي محبوس اند از نوك لوله هاي در حال رشد جدا مي شوند وتا سطح محلول بالا مي روند . در غلظتهاي بالاتر ،اين حبابها مي تركند ومنشأ حبابهي جديدتر مي شوند ، كه خود به الگوهاي رشد نا منظم منجر مي شود . بررسي فيزيكي اين واكنش نوساني در غلظتهاي ميانه نشان داده است كه ديناميك آن شبيه شير آبچكان است . در غلظتهاي كم رشد بلورها لايه اي است ومي توان آن را طوري هدايت كرد كه ابتداي يك لوله بر انتهاي لوله ديگر قرار گيرد . به عقيده اين پژوهشگران تلاش در جهت درك بهتر نحوه رشد لوله هاي بلوري ،به دانشمندان كمك خواهد كرد تا بتوانندريز لوله هايي بسازند كه كاربردهاي فراواني از جمله قطعه هاي موسوم به "آزمايشگاهي روي يك ترشه" داشته باشد . منبع: مجله شيمي

 

 

شيميدان کيهان شناس

 

019386.jpg

 

 

مارتين ريس* - ترجمه سليمانفرهاديان: وحدت طبيعت صرفاً يك عبارت شاعرانه نيست. از زماني كه ايساكنيوتن (I.Newton) نشان داد كه همان نيروي گرانشي كه باعث مي شود زمين ما را به سويخود جذب كند، سيارات را نيز در مدارشان نگه مي دارد، بهتر متوجه اين نكته شده ايمكه كيهان (Cosmos) و خرد جهان (microword) اساساً به يكديگر مرتبطهستند

ماركوس چاون (M.Chown) نويسنده كتاب هاي علمي اين موضوع را به زيباييبيان مي كند. وي خاطرنشان مي سازد چرا دانشمندان پيش از آنكه بتوانند دريابند كهنور ستارگان از چه چيزي ساخته شده است مي بايست ساختار اتم را درك كنند و چگونه ايننكته به پذيرش اين واقعيت منجر شد كه اتم هاي موجود در روي زمين در ستارگان پير نيزوجود دارند. چاون در هنگام بررسي اين پژوهش هاي نظري، پيشرفت هاي حاصل شده توسطبسياري از پيشگاماني را كه در اين زمينه فعاليت داشتند، اما هيچ گاه يادي از آناننشده است، روشن مي سازد

آگوست كنت (A.Conte) فيلسوف فرانسوي در سال ۱۸۳۵عبارت مشهوري را بيان كرده است. وي تاكيد كرده است كه هر چند ما مي توانيم اطلاعاتيدر مورد اندازه و حركت ستارگان كسب كنيم، اما هيچ گاه نخواهيم دانست كه اين ستارگاناز چه ساخته شده اند. طي دويست سال گذشته مشخص شده است كه كنت در اشتباه بود. رابرتبونزن (R.Bunsen) شيميدان آلماني و گوستاوكيرشهف (G.Kirchhoff) هموطن فيزيكدان وينشان دادند كه عنصرهايي همانند سديم عامل خطوط تاريكي هستند كه پيش از اين در طيفنورخورشيد كشف شده بود و نشر حرارتي آنها را مي توان در آزمايشگاه تجزيه و تحليلكرد. بعدها ويليام هاگينز (W.Huggins) اخترشناس آماتور انگليسي با استفاده از فنونتصويربرداري كه به تازگي در دسترس قرار گرفته بود، دريافت كه طيف بسياري از ستارگانمشابه الگوي خطوط طيفي نورخورشيد است. مشخص شد كه خورشيد، زمين و ستارگان از مواديكساني ساخته شده اند، تمام اين اطلاعات پيش از آنكه ساختار اتم كشف شود، حاصل شدهبود. در حقيقت به رغم آنكه استدلال هاي غيرمستقيم و متقني مبني بر آنكه قطعه هايسازنده مواد به شكل واحدهاي مجزا هستند، ارائه شده بود ولي تا سال ۱۹۰۰ شك وترديدهاي بسياري در مورد اتم وجود داشت

طيف ستارگان «رمز ميله اي» (bar code) بسياري از عنصرهاي مختلف را آشكار ساخت. اما از آنجايي كه ارتباط واضحي بينشدت مشخصات طيفي و فراواني عنصري كه موجب آن مشخصات شده بود، وجود نداشت،فيزيكدانان قرن بيستم مي بايست به تشريح اين وضعيت بپردازند.در حقيقت تا دهه ۱۹۲۰مشخص نشده بود كه هيدرژون و هليم (سبك ترين عنصرها) با اكثريت قاطع، فراوان ترينعنصرهاي طبيعت هستند. عمده اعتبار اين كشف به سسيليا پاين (C.Payne) تعلق دارد. ويدر تز دكتراي خود كه در سال ۱۹۲۵ در رادكليف كالج ارائه كرد، نشان داد كه اين دوعنصر در مجموع حدود ۹۸ درصد از جرم خورشيد را به خود اختصاصداده اند

متاسفانه به دليل شك و ترديدهاي هنري نوريس راسل (N.H.Russell) اختر فيزيكدان متنفذ آن زمان، وي مجبور شد آنچه را كه واقعاً برترين كشف زندگي اشبود، كم اهميت جلوه داده و در مقاله اي اعلام كند كه اين فراواني محاسبه شده برايهيدروژن و هليم موجود در ستارگان «بسيار بعيد و به احتمال بسيار زياد غيرواقعياست.»معماي ديگر اين بود كه چه عاملي باعث مي شود كه خورشيد و ديگر ستارگان چنينبدرخشند.زمين شناسان قرن نوزدهم بر پايه تخمين هايي كه در مورد چينه هاي رسوبيانجام داده بودند عمر زمين را حدود چند صدميليون سال برآورد كردند. چارلز داروين (C.Darwin) به دليل همخواني اين تقريب با ايده انتخاب طبيعي وي با آن موافق بود، درحالي كه ويليام تامسون (W.Thomson) [لردكلوين معروف] با جزميت استدلال مي كرد كهخورشيد بيش از ده ميليون سال درخشان نبوده است.درك دقيقي از واكنش هايي كه موجبمي شوند خورشيد طي ۵/۴ ميليارد سال به صورت يك «راكتور همجوشي محدود شده گرانشي» بدرخشد تا پايان دهه ۱۹۳۰ميسر نشد

در اين هنگام دو فيزيكدان آمريكايي بهنام جورج گاموف (G.Gamov) متولد روسيه و هانس بته (H.Bethe) متولد آلمان به همراهفيزيكدان و فيلسوف آلماني به نام فردريش كارل فون وايز ساكر موفق به تشريح اينفرآيند شدند. اگر هسته هاي اتم مي توانند در درون ستاره ها عمل همجوشي را انجامدهند، آيا امكان دارد كه كل ۹۲ عنصر جدول تناوبي محصول تبديل هاي هسته اي درونستاره ها باشد؟ فرد هويل (F.Hoyle) اخترشناس بريتانيايي، همان شخصيت برجسته اي بودكه در ميانه هاي دهه ۱۹۴۰ چنين نظري را ابراز كرد.فرآيندهاي بسيار كارآتري درستاره هاي سنگين روي مي دهد و باعث مي شود پرنورتر از خورشيد بدرخشند و هيدروژنشانرا سريع تر بسوزانند. پس از آن گرانش باعث مي شود كه بيشتر منقبض شده و مركز آنداغ تر شود و بدين ترتيب اتم هاي هليم با همجوشي به اتم هاي سنگين تر تبديل مي شود. وقتي كه تمام سوخت ستاره هاي بزرگ مصرف شد، دچار رمبش (Collapse) شديدي مي شود بهطوري كه هسته آنها ۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۱ چگال تر از جامدات معمولي مي شود و آنهارا به ستاره هاي نوتروني يا حتي سياهچاله بدل مي كند

اما اين رمبش مقدارعظيمي انرژي نيز آزاد مي كند كه موجب انفجار فوق العاده عظيم - ابرنو اختر (super nova) - مي شود و همين عامل لايه هاي خارجي تر ستاره  را به اطراف پراكنده مي سازد. اين لايه ها در مراحل بعد منبسط شده و ساختاري پوست پيازي را به وجود مي آورد. ازطريق كيمياگري هسته اي هيدروژن تبديل به هليم مي شود، هليم به كربن، كربن بهنيتروژن و همين طور الي آخر، تا آ نكه عنصر هاي جدول تناوبي و از جمله آ هن ساختهشود. آهن عنصر اصلي هسته اين ستاره هاست كه به اين سرنوشت محتوم دچارشده اند

تشكيل عنصرهاي بعدي جدول تناوبي نيازمند دريافت مقدار بيشتر انرژياست. براي مثال توريم و اورانيوم در اثر حرارت ابرنواختر ها و باريم و بيسموت ازصيد الكترون در ستاره هاي غول پيكر سرخ به وجود مي آيد. اين فرآيند در سال ۱۹۷۵ دريك مقاله كلاسيك توسط هويل و با همكاري ويليام فاولر (W.Fowler) اختر  فيزيكدانهسته اي آ مريكا و جفري (Geoffrey) و مارگات (Margaret) اختر شناسان انگليسي مدونشد. آليستار كامرون (A.Cameron) فيزيكدان كانادايي بعضي از ايده هاي مهم در اينزمينه را به طور مستقل توسعه داد. كهكشان همانند يك زيست بوم (ecosystem) است. اتماكسيژني كه از يك ستاره عظيم خارج شده است ممكن است صدها ميليون سال در فضاي بينسياره اي سرگردان باشد. ممكن است اين اتم وارد يك ابر متراكم شود كه در اثر  گرانشخود در حال انقباض است و ستاره اي جديد را به وجود مي آورد و توسط صفحه اي ازگردوغبار احاطه شده است. اين ستاره ممكن است خورشيد ما باشد و آن اتم به خصوص همشايد وارد  كره زمين شده و احتمالاً طي چرخه هايي وارد سلول انسان مي شود. ماغبار هاي ستاره اي هستيم، شايد هم ضايعات هسته اي باقي مانده از سوخت هايي باشيم كهنور ستارگان از آنها توليد شده است.

اين سناريو جورج گاموف را نااميد كرد. وي فكر مي كرد همه عنصر ها از انفجار بزرگ ناشي شده اند، اما اين امر با محاسباتدقيقي كه انجام شده بود، سازگاري نداشت. وقتي كه تئوري نسبيت اينيشتين برايمدل سازي جهان در حال انبساط به كار رفت، مشخص شد كه پس از انفجار بزرگ دما چنانسريع سقوط كرد كه زمان كافي براي انجام شبكه اي از واكنش هاي مورد نياز براي توليدتمام عنصر ها در اختيار نبود. گذشته از اين، مشاهدات نشان دادند كه ستاره هايجوان تر بيش از ستاره هاي پير حاوي عنصرهاي سنگين هستند و اين نكته مويد اين نظربود كه ستاره ها از گاز هاي بين ستاره اي كه طي ساليان دراز به مواد ديگر نيز آغشتهشده است، ساخته مي شود. اما گاموف هم تا حدودي حق داشت، وي اثبات كرد كه در موردمنشا عنصر هاي سبكي همانند دوتريم، هليم و ليتيم حق با اوست. حتي پيرترين ستاره هاهم حدود ۲۳ درصد هليم دارند كه اين نسبت دقيقاً برابر مقداري است كه از انفجار بزرگبه وجود مي آيد.جست وجو براي يافتن منشا صحيح اتم ها يك تحقيق بين رشته اي بود كهطي ۲۰۰ سال جريان داشت. پيشگامان اين تحقيق نيز درست همانند كساني كه تكاملزيست شناختي را ارائه كردند و بحق تشويق شدند، شايسته قدرداني هستند.به واسطه بينشآنهاست كه ما امروز زمين و اتم هاي تشكيل دهنده آن را در زمينه يك ساختار عظيمكيهاني مشاهده مي كنيم. گاهشمار جذاب ماركوس چاون از دستاور د هاي دانشمندان،شايسته خواندن چندباره است.

Natural History , Mar.2001

*
مارتين ريس استاد انجمن سلطنتي دانشگاه كمبريج واختر شناس سلطنتي انگلستان است. آخرين كتاب وي با عنوان «فقط همين شش عدد: قوي تريننيروي هايي كه جهان را شكل داده  اند.» در سال ۱۹۹۹ توسط پرساوس پرس منتشرشد.

 

 

سال نو مبارک

 

 

 

آرزوهاي‌‏


 كنيد‏ نگاه‌‏ شيميدان‌‏ يك‌‏ آرزوهاي‌‏ بلندبالاي‌‏ فهرست‌‏ به‌‏ اگر‏ كه‌‏ دارد‏ قرار‏ ماده‌اي‌‏ فهرست‌‏ اين‌‏ صدر‏ در‏ كه‌‏ مي‌بينيد‏ عناصر‏ به‌‏ را‏ آب‏ خورشيد‏ نور‏ از‏ استفاده‌‏ با‏ مي‌تواند‏ .كند‏ تجزيه‌‏ اكسيژن‌‏ و‏ هيدروژن‌‏ يعني‌‏ آن‌‏ تشكيل‌دهنده‌‏ آساني‌‏ به‌‏ فتوسنتز‏ عمل‌‏ طي‌‏ در‏ را‏ كار‏ اين‌‏ گياهان‌‏ اگرچه‌‏ و‏ طبيعت‌‏ از‏ تقليد‏ براي‌‏ دانشمندان‌‏ اما‏ مي‌دهند‏ انجام‌‏ مواجه‌‏ فراواني‌‏ مشكلات‌‏ با‏ آزمايشگاه‌‏ در‏ عمل‌‏ همين‌‏ انجام‌‏ را‏ كار‏ اين‌‏ شوند‏ موفق‌‏ روزي‌‏ دانشمندان‌‏ اگر‏ اما‏.هستند‏ دست‌‏ هيدروژن‌‏ گاز‏ به‌‏ مي‌توانيم‌‏ ما‏ صورت‌‏ اين‌‏ در‏ دهند‏ انجام‌‏ محسوب‏ تميزي‌‏ سوخت‌‏ هم‌‏ و‏ است‌‏ ارزان‌قيمت‌‏ هم‌‏ كه‌‏ يابيم‌‏ به‌‏ كار‏ اين‌‏ براي‌‏ امروزه‌‏ كه‌‏ نوري‌‏ كاتاليزگرهاي‌‏مي‌شود‏ به‌‏ خورشيد‏ بنفش‌‏ ماوراء‏ نور‏ اثر‏ بر‏ مي‌شوند‏ برده‌‏ كار‏ دست‌‏ از‏ را‏ خود‏ كارآيي‌‏ سرعت‌‏ به‌‏ و‏ مي‌زنند‏ زنگ‌‏ آساني‌‏ را‏ ورشيد‏ نور‏ از‏ درصد‏ حدود 4‏ بنفش‌‏ ماوراء‏ نور‏.مي‌دهند‏ حدود 43‏ تشكيل‌دهنده‌‏ مريي‌‏ نور‏ مقابل‌‏ در‏).مي‌دهد‏ تشكيل‌‏ كه‌‏ دريافتند‏ ژاپني‌‏ محققين‌‏.(است‌‏ خورشيد‏ نور‏ از‏ درصد‏ از‏ كه‌‏) فلزي‌‏ اكسيدهاي‌‏ به‌‏ نيكل‌‏ از‏ كمي‌‏ مقدار‏ افزودن‌‏ وجود‏ به‌‏ را‏ پايداري‌‏ مواد‏ (مي‌شود‏ تهيه‌‏ تانتال‌‏ و‏ اينديوم‌‏ نيز‏ مريي‌‏ نور‏ بنفش‌‏ محدوده‌‏ در‏ مي‌توانند‏ حتي‌‏ كه‌‏ مي‌آورد‏ را‏ مواد‏ تبديل‌‏ بازدهي‌‏ ترفند‏ اين‌‏ از‏ استفاده‌‏.كنند‏ كار‏ به‌‏ نسبت‌‏ نوري‌‏ كاتاليزگرهاي‌‏ حساسيت‌‏ زيرا‏ مي‌دهد‏ افزايش‌‏
.مي‌يابد‏
افزايش‌‏ خورشيد‏ نور‏ مريي‌‏ قسمت‌‏

مبارزه‌‏



طوري‌‏
پياده‌روها‏ و‏ خيابان‌ها‏ ساختمان‌ها ، ‏ پس‌‏ اين‌‏ از‏
.كنند‏
مبارزه‌‏ هوا‏ آلودگي‌‏ با‏ بتوانند‏ كه‌‏ مي‌شوند‏ ساخته‌‏
مصالح‌‏
روي‌‏ تحقيق‌‏ سرگرم‌‏ هنگ‌كنگ‌‏ و‏ ژاپن‌‏ در‏ محققين‌‏
_ تيتانيوم‌‏
دي‌اكسيد‏ با‏ آنها‏ سطح‌‏ كه‌‏ هستند‏ جديد‏ ساختماني‌‏
_ خميردندان‌‏
و‏ سفيد‏ رنگ‌هاي‌‏ تشكيل‌دهنده‌‏ اجزاي‌‏ از‏
دريابند‏
تا‏ است‌‏ آن‌‏ تحقيق‌‏ اين‌‏ از‏ هدف‌‏.شده‌اند‏ پوشانده‌‏
مبارزه‌‏
هوا‏ آلودگي‌‏ با‏ مي‌توانند‏ ميزان‌‏ چه‌‏ به‌‏ مواد‏ اين‌‏
رنگدانه‌‏
عنوان‌‏ به‌‏ عمدتا‏ كه‌‏ تيتانيوم‌‏ دي‌اكسيد‏.كنند‏
اين‌‏
زيرا‏ كند‏ تصفيه‌‏ را‏ هوا‏ مي‌تواند‏ است‌‏ شده‌‏ شناخته‌‏ سفيد‏
ماوراء‏
نور‏ اثر‏ در‏ ماده‌‏ اين‌‏است‌‏ نوري‌‏ كاتاليزگر‏ يك‌‏ ماده‌‏
.كند‏
تجزيه‌‏ را‏ هوا‏ در‏ موجود‏ آب‏ بخارات‌‏ مي‌تواند‏ بنفش‌‏
هيدروكسيل‌‏
راديكال‌‏ مي‌شود‏ ايجاد‏ واكنش‌‏ اين‌‏ از‏ كه‌‏ ماده‌اي‌‏
و‏
كرده‌‏ حمله‌‏ معدني‌‏ مواد‏ به‌‏ هم‌‏ و‏ آلي‌‏ مواد‏ به‌‏ هم‌‏ كه‌‏ است‌‏
وسيله‌‏
به‌‏ آساني‌‏ به‌‏ كه‌‏ مي‌سازد‏ تبديل‌‏ موادي‌‏ به‌‏ را‏ آنها‏
در‏
هم‌‏ زياني‌‏ و‏ ضرر‏ هيچ‌گونه‌‏ ضمن‌‏ در‏ و‏ مي‌شود‏ شسته‌‏ باران‌‏
.ندارند‏
پي‌‏
از‏
مقداري‌‏ هوا‏ آلودگي‌‏ حذف‌‏ براي‌‏ مي‌توانيم‌‏ نكنيد‏ فكر‏ اما‏
كريستال‌هاي‌‏
زيرا‏ بماليم‌‏ پياده‌رو‏ سطح‌‏ روي‌‏ را‏ خميردندان‌‏
كار‏
اين‌‏ براي‌‏ خميردندان‌‏ در‏ موجود‏ تيتانيوم‌‏ دي‌اكسيد‏
كه‌‏
آن‌‏ براي‌‏ ماده‌‏ اين‌‏ كريستال‌هاي‌‏ اندازه‌‏.است‌‏ بزرگ‌‏ بسيار‏
باشد‏
كوچكتر‏ بسيار‏ بايد‏ كند‏ مبارزه‌‏ هوا‏ آلودگي‌‏ با‏ بتواند‏
.آيد‏
وجود‏ به‌‏ كاتاليزگرها‏ اين‌‏ در‏ بيشتري‌‏ تماس‌‏ سطح‌‏ تا‏
تماس‌‏
سطح‌‏ باشد‏ كوچكتر‏ جسم‌‏ هرچه‌‏ كه‌‏ باشيد‏ داشته‌‏ توجه‌‏)
.(مي‌يابد‏
افزايش‌‏ نيز‏ آن‌‏ نسبي‌‏
توانستند‏
توكيو‏ دانشگاه‌‏ محققين‌‏ دهه‌ 1970‏ ابتداي‌‏ در‏
از‏
.دريابند‏ را‏ تيتانيوم‌‏ دي‌اكسيد‏ كاتاليزگري‌‏ _ نور‏ خواص‌‏
باكتري‌ها‏
بردن‌‏ بين‌‏ از‏ براي‌‏ مواد‏ اين‌‏ از‏ دانشمندان‌‏ پس‌‏ آن‌‏
آلوده‌‏
آبهاي‌‏ تصفيه‌‏ و‏ بيمارستان‌ها‏ داخلي‌‏ سطوح‌‏ در‏
در‏
موجود‏ نيتروژن‌‏ اكسيدهاي‌‏ بردن‌‏ بين‌‏ از‏.كردند‏ استفاده‌‏
ماده‌‏
اين‌‏ كاربردهاي‌‏ آخرين‌‏ از‏ ديگر‏ يكي‌‏ نيز‏ شهرها‏ هواي‌‏
با‏
كه‌‏ خيابان‌هايي‌‏ و‏ پياده‌روها‏ سطح‌‏ هنگ‌كنگ‌‏ در‏.است‌‏
درصد‏
حدود 90‏ مي‌تواند‏ است‌‏ شده‌‏ پوشيده‌‏ تيتانيوم‌‏ دي‌اكسيد‏
عمده‌‏
قسمت‌‏.نمايد‏ حذف‌‏ را‏ هوا‏ در‏ موجود‏ نيتروژن‌‏ اكسيدهاي‌‏
و‏
قديمي‌‏ و‏ فرسوده‌‏ خودروهاي‌‏ توسط‏ نيتروژن‌‏ اكسيدهاي‌‏ اين‌‏
ايجاد‏
در‏ مواد‏ اين‌‏.مي‌شوند‏ رها‏ هوا‏ در‏ ديزلي‌‏ كاميون‌هاي‌‏
مواردي‌‏
ساير‏ و‏ اسيدي‌‏ باران‌هاي‌‏ (فتوشيميايي‌‏ دود‏ مه‌‏) smog
مي‌آورند ، ‏
وجود‏ به‌‏ انسان‌‏ براي‌‏ زيست‌محيطي‌‏ مشكلات‌‏ كه‌‏
.هستند‏
دخيل‌‏ بسيار‏
:مي‌گويد‏
هنگ‌كنگ‌‏ چيني‌‏ دانشگاه‌‏ شيميدان‌‏ ميو‏ _ چاي‌‏ جيمي‌‏
سطوحي‌‏
درمي‌يابيم‌‏ كنيم‌‏ توجه‌‏ آلودگي‌ها‏ حذف‌‏ ميزان‌‏ به‌‏ اگر‏
طي‌‏
در‏ مي‌توانند‏ شده‌اند‏ پوشيده‌‏ تيتانيوم‌‏ دي‌اكسيد‏ از‏ كه‌‏
را‏
آلودگي‌‏ طبيعي‌‏ روش‌هاي‌‏ ماه‌‏ يك‌‏ ميزان‌‏ به‌‏ دقيقه‌‏ چند‏
.كنند‏
برطرف‌‏
يك‌‏
تيتانيوم‌‏ اكسيد‏ دي‌‏ كه‌‏ جايي‌‏ آن‌‏ از‏ مي‌افزايد‏ وي‌‏
و‏
بياورد‏ دوام‌‏ مديدي‌‏ مدت‌هاي‌‏ مي‌تواند‏ است‌‏ كاتاليزگر‏
مواد‏
اين‌‏ كه‌‏ اين‌‏ علي‌رغم‌‏.دهد‏ ادامه‌‏ خود‏ كار‏ به‌‏ همچنان‌‏
.نمي‌كنند‏
جادو‏ ولي‌‏ مي‌دهند‏ انجام‌‏ مهمي‌‏ كارهاي‌‏
:مي‌گويد‏
مورد‏ اين‌‏ در‏ كلرادو‏ دانشگاه‌‏ شيميدان‌‏ كووال‌‏ كارل‌‏
نور‏
نمي‌توانند‏ كه‌‏ است‌‏ اين‌‏ مواد‏ اين‌‏ مشكل‌‏ مهمترين‌‏"
".كنند‏
جذب‏ كامل‌‏ به‌طور‏ را‏ خورشيد‏
:مي‌سازد‏
خاطرنشان‌‏ تگزاس‌‏ دانشگاه‌‏ شيمي‌‏ مهندس‌‏ هلر‏ آدام‌‏
دي‌اكسيد‏
جذب‏ مي‌تواند‏ خورشيد‏ نور‏ از‏ درصد‏ سه‌‏ فقط‏
مورد‏
آن‌‏ كاتاليزگري‌‏ فعاليت‌‏ انجام‌‏ براي‌‏ و‏ شده‌‏ تيتانيوم‌‏
زمينه‌‏
اين‌‏ در‏ پيشرفت‌هايي‌‏ اخيرا‏ اما‏.گيرد‏ قرار‏ استفاده‌‏
در‏
تويوتا‏ R d* مركزي‌‏ آزمايشگاه‌‏ از‏ آساهي‌‏ ريوجي‌‏ توسط‏
تا‏
را‏ آن‌‏ بازده‌‏ توانست‌‏ او‏ و‏ آمده‌‏ عمل‌‏ به‌‏ ژاپن‌‏ ناگاكوته‌‏
.دهد‏
افزايش‌‏ درصد‏ حدود 10‏
از‏
كمي‌‏ درصد‏ هم‌‏ هنوز‏ مقدار‏ اين‌‏ ولي‌‏":مي‌گويد‏ هلر‏ اما‏
".مي‌دهد‏
تشكيل‌‏ را‏ خورشيد‏ نور‏
است‌‏
ارزان‌قيمتي‌‏ نسبتا‏ ماده‌‏ تيتانيوم‌‏ دي‌اكسيد‏ اگرچه‌‏
زيادي‌‏
حدود‏ تا‏ ماده‌‏ اين‌‏ توسط‏ خيابان‌ها‏ سطح‌‏ پوشاندن‌‏ اما‏
.است‌‏
هزينه‌بر‏
مي‌توانند‏
دارند‏ را‏ آلودگي‌‏ ميزان‌‏ بيشترين‌‏ كه‌‏ كشورهايي‌‏
اما‏
.كنند‏ استفاده‌‏ فناوري‌ها‏ اين‌‏ از‏ وجه‌‏ بهترين‌‏ به‌‏
مالي‌‏
منابع‌‏ تامين‌‏ به‌‏ قادر‏ كشورها‏ اين‌گونه‌‏ اكثر‏ متاسفانه‌‏
.نيستند‏
كار‏ اين‌‏ انجام‌‏ جهت‌‏

 

Front Page

mansouri

 

پيام هاي ديگران ( نظر بدين )

 

 

 

سم نيکوتين

بومي هاي جنگلهاي آمازون از نوعي دارت که با لوله بلندي از طريق فوت کردن پرتاب ميشود به عنوان اسلحه استفاده ميکنند. اين دارتهاي کوچک آغشته به سمي هستند که بعد از اصابت وارد جريان خون ميشود, حالت گيجي و رخوت ايجاد ميکند و سپس حالت فلج و شوک به مصدوم دست ميدهد و در نهايت منجر به مرگ ميشود. اسرار تهيه اين سم تا مدتها پنهان بود تا اينکه در قرن نوزدهم توسط دانشمندان کشف شد : "نيکوتين"

نيکوتين ماده اي بسيار سمي است که در گياه تنباکو به وفور يافت ميشود و مقدار بسيار کمي از آن در حالت خالص يا با غلظت بالا باعث مرگ ميشود. در اينجا طرز تهيه نيکوتين غليظ را مي آوريم :

ابتدا مقداري تنباکوي خالص و بدون افزودني هاي معطر کننده تهيه کنيد. تنباکو را درون يک ظرف شيشه اي بريزيد و به آن آب اضافه کنيد تا تمام نيکوتين خيس بخورد. بعد از 24 ساعت, آب درون ظرف را داخل ظرف شيشه اي ديگري بريزيد و تفاله نيکوتين را داخل پارچه ريخته و درون ظرف بچلانيد تا آب درون آن کاملاً گرفته شود؛ حتماً دستکش لاستيکي ظرف شويي دست کنيد.

حالا ظرف را در محلي نسبتاً گرم و خشک, دور از نور آفتاب بگذاريد تا قسمت اعظم آب درون آن خشک شود و مايع زرد رنگ و غليظي ته ظرف باقي بماند. قسمت اعظم اين مايع نيکوتين است. هر چقدر در اين مرحله بيشتر صبر کنيد, مايع غليظتر و تيره تر ميشود و اثر آن بيشتر است. سم نيکوتين حاضر است. ميتوانيد آنرا درون يک ظرف کوچک مخصوص قطره چشم بريزد. دقت کنيد که اين مايع را بو نکنيد و حتي از تماس پوست با آن اجتناب کنيد.

 

mansouri

 

پيام هاي ديگران ( نظر بدين )

 

 

 

Methamphetamine Chemistry

byErowid


 

NAME :

Methamphetamine

CHEMICAL NAME :

(S)-N,a-Dimethylbenzene-ethanamine; d-N-methylamphetamine;

ALTERNATE CHEMICAL NAMES :

d-deoxyephedrine; d-disoxyephedrine;

ALTERNATE CHEMICAL NAMES :

1-phenyl-2-methylaminopropane; d-phenylisopropylmethyl-amine

CHEMICAL FORMULA

C10H15N

MOLECULAR WEIGHT

149.24

From the Merck Index 12th Edition





mansouri

 

پيام هاي ديگران ( نظر بدين )

 

 

 

سمينار

سلام

 

از ۱۸-۲۱ بهمن يک جشنواره علمی توی دبيرستان ما براپاست که بچه ها نتايج پژوهشی ۶ ماه اخير خودشون رو به نمايش می گذارند.

و من خوشحال می شويم اونجا ببينيمتون.

آدرس مدرسه : کارگر جنوبی - چهار راه لشگر - خيابان کمالی - خيابان غفاری - دبيرستان علامه حلی.

تلفن دبيرستان : ؟؟؟ فعلا يادم نيست.

پروژه من: مواد مخدر !!! ( وای اين پسر چه قدر مبتذله )

 

mansouri

 

پيام هاي ديگران ( نظر بدين )

 

 

 

يادداشت های شيمی

چراغ لانتانيدي

ولتر باخ اولين بار پارچه توري بافته شده از الياف كتان يا ابريشم مصنوعي را در محلول آبي داراي نيترات بعضي از عناصر لانتانيدها قرار داد و بعد پارچه را بيرون آورده و خشك كرد ولي اين پارچه را در معرض شعله قرارداد و مشاهده كرد كه پارچه را از ابتدا سياه و بعد از مدتي رنگ سياه از بين رفته و در نهايت نور درخشاني از آن ساطع مي شود . وي با آزمايش هاي مختلف پي برد كه علت اين درخشندگي به خاطر تجزيه نيتريتها عناصر لانتانيد و تبديل آن به اكسيد اين عناصر است كه با آزمايشهاي مختلف توانست بالاترين درخشندگي را بوسيله مخلوطي شامل 99% توريم دي اكسيد و 1% سريم اكسيد بوجود آورد . از اين توري بافته شده براي چراغ استفاده گرديد ولي بايد توجه داشت كه مواد موجود سرطان زا بوده و جزو موادي است كه خيلي دير بازيافت مي شود .  

 

استرانسيم در بدن

رفتار استرانسيم در بدن مشابه با رفتار كلسيم است و در انسان ها موجب سخت شدن استخوان ها و دندان ها مي شود و در حيوانات براي رشد بسيار اهميت دارد . مقدار تقريبي آن در استخوان ها بين 20 تا 80 ppm مي باشد . در مادران آبستن در آخرين روزهاي حاملگي مقداري از استرانسيم استخوان ها مهاجرت كرده و از جفت عبور مي كند و به اسكلت جنين وارد مي شود . تركيبات مختلفي از استرانسيم مانند بروميد ء يديد ء سالسيلات و لاكتات براي معالجه ناراحتي هاي پوستي و برخي از كزازها و حتي به عنوان مسكن كاربرد فراوان دارد . در ضمن اين عنصر ايجاد مسموميت نمي كند .

 

كاربرد شيمي در پزشكي ) روش ( s.t.m 

ابرهاديها از مجموعه چندين اكسيد عناصر قليايي خاكي و فلزات ديگر ساخته شده كه تغييرات دما : تغييرات ويژهاي در ساختار و رسانايي الكتريكي آنها دارد . مولكول هاي DNA ساختار وراثتي جانداران بوده و داراي هزاران ژن مي باشد . بطوريكه تغييرات ايجاد شده در هر ژن مي تواند اختلالاتي در افراد ايجاد كند با روش S.T.M مي توان تغييرات ايجاد شده در هر ژن را بطور وضوح مشاهده و بررسي كرد .

S.T.M مخفف ( Scanning Tuneling. Microscopy ) بوده كه از اين تكنيك براي عكسبرداري مولكول هاي DNA و شناسايي ساختار ابرهاديها استفاده مي شود. در اين روش قسمتي بنام PROB سوزني شكل وجود دارد كه در سه بعد مي تواند حركت كند و با ايجاد يك تونل الكتروني كه از اختلاف پتانسيل حاصل مي شود پيمايشي صورت مي گيرد . با اين عمل ساختار ابرهاديها يا حتي مولكول هاي DNA مشخص مي شود .

در روش S.T.M مي توان مولكولها را حتي تا يك ميليون برابر بزرگ كرد .

mansouri

 

پيام هاي ديگران ( 1 نظر )

 

 

 

mansouri

 

پيام هاي ديگران ( نظر بدين )

 

 

 

مشاهده حركت تك اتم روي سطح بلور و كاربرد آن در فيزيك سطح

با استفاده از ميكروسكوپ يون ميداني كه داراي قدرت تفكيك اتمي است مي‌توان حركت اتم اضافه شده به سطح بلور را ، كه در اثر گرم كردن سطح يا تواما" با گرم كردن و اعمال ميدان الكتريكي انجام مي‌شود ، مشاهده كرد. آزمايش نشان مي‌دهد كه تك اتم در مورد اول حركت كتره‌اي و در مورد دوم حركت جهت‌دار انجام مي‌دهد. با اندازه‌گيري ميانگين مربع جابه‌جايي اتم در حركت كتره‌اي ، و ميانگين جابه‌جايي و سرعت ميانگين آن در حركت جهتمند مي‌توان كميات فيزيكي مهمي مثل قطبش پذيري ، گشتاور دو قطبي القا شده توسط سطح ، و انرژي لازم براي پخش سطحي اتم اضافي را به دست آورد.

 

مجله فيزيك, ، سال 12 ، شماره 3، صفحات 89-85

 

 

 

mansouri

 

پيام هاي ديگران ( نظر بدين )

 

 

 

barf
 
barf mobarak
ma ham ajab shanse darema akhe vagtebarf omadan bod hade agal ye roze meomad ke madreseye ma tatel nabashe ke tatelbeshe madrese ye man hamin emroz be elat tamam shodan emtehana tatil shode bod 


 

mansouri

 

پيام هاي ديگران ( نظر بدين )

 

 

 

« كلاس شيمی »

روز اول در كلاس حاضر شدم

چون به زور تركه ها وارد شدم

از براي جيم زدن راهي نبود

تازه ناظم در حياط آماده بود

ميز آخر منزل مقصود من

ترم آخر مي شود معبود من

تا معلم شيمي آمد در كلاس

گويي در كلـّم زدن تير خلاص

بي سلام آغاز كرد آن دل نسوز

حرف زد بي مكث تا پايان روز

گفت وگفت وگفت وگفت وگفت وگفت

ناقلا اسم خودش آخر نگفت

گفت از غلظت ، رساندش تا فنول

ما از اين فرمول ها گشتيم خُـل

لرز كرد رازي درون قبر خويش

داد زد بش كن دگر تو جان ريش

چون كه واندر والس هم آهي كشيد

دالتون اندر قبر فريادي كشيد

عاقبت آن لحظه ي زيبا رسيد

زنگ خورد و گوشمان درجا شنيد

ما كه از فرمول ها آسي شديم

جملگي مان بر زمين جاري شديم

اين ركوردي بود در دنياي علم

كاش حالا مي رسيد پايان ترم

 

در پايان فقط مي گوييم كه اين شعر صرفا براي ارئه در سايت كيميا سروده  شده  و  سعي شده است در آن به گونه اي دقدقه هاي دانش آموزان ميز آخر گنجانده شود . درضمن اكيدا توصيه مي شود اين شعر براي معلمين شيمي قرائت نگردد !!

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 09 اسفند 1393 ساعت: 9:39 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره خانواده

بازديد: 349

تحقیق درباره خانواده

 

اهميت خانواده

نگاه اجمالي

خانواده به عنوان اولين کانوني که فرد در آن قرار مي‌گيردداراي اهميت شايان توجهي است. اولين تأثيرات محيطي که فرد دريافت مي‌کند از محيطخانواده است و حتي تأثيرپذيري فرد از ساير محيطها مي‌تواند نشأت گرفته از همين محيطخانواده باشد. خانواده پايه گذار بخش مهمي از سرنوشت انسان است و در تعيين سبک و خطمشي زندگي آينده ، اخلاق ، سلامت و عملکرد فرد در آينده نقش بزرگي بر عهده دارد.

عواملي چون شخصيت والدين ،سلامت رواني و جسمانيآنها ، شيوه‌هايتربيتي اعمال شده در داخل خانواده ، شغل و تحصيلات والدين به وضعيت اقتصادي وفرهنگي خانواده ، محل سکونت خانواده ، حجم و جمعيت خانواده ،روابط اجتماعيخانواده و بي‌نهايت متغيرديگر در خانواده وجود دارند، شخصيت فرزند ، سلامت رواني و جسماني او ، آينده شغلي ،تحصيلي ، اقتصادي ، سازگاري اجتماعي و فرهنگي ، تشکيل خانواده او و غيره را تحتتاثير قرار مي‌دهند.

خانواده و اهميت آن در دوره کودکي

نوزاد در خانواده به دنيا مي‌آيد واولين تعاملات خود را با محيط آغاز مي‌کند. در اين کانون اوليه اولين تأثير وتأثرات متقابل آغاز مي‌شود و کودک کم کم در فرآيند رشد و اجتماعي قرار مي‌گيرد. همانطور که روان شناسان معتقدند سالهاي اوليه کودکي نقش بسزايي در رشد شخصيت وآينده او دارد. بيشتر طرحواره‌ها و شناختهاي کودک از خود ، اطرافيان و محيط در ايندوران شکل مي‌گيرد. ميزان سلامت جسماني و رواني کودک بسته به ارتباطي است کهخانواده با وي دارد و تا چه حد تلاش مي‌کند نيازهاي او را برآورده سازد.



کودکاني که در اين سنين از لحاظ عاطفي و امنيتي در خانواده تأمين نمي‌شوندبه انواع مشکلات مبتلا مي‌شوند. مشکلات اين کودکان اغلب با شيطنتها ، دروغگوييها وحرف نشنيدنهاي ساده شروع مي‌شود و با توجه به وضع نابسامان خانواده به بزهکاريها وجنايات بزرگسالي منتهي مي‌شود. سخت گيري زياد والدين يا بي‌توجهي آنها ، يا ننر ولوس بار آوردن کودک و برآورده ساختن کليه نيازهاي منطقي و غير منطقي او ،شخصيتسالمي را به بار نخواهد آورد. سلامتخود خانواده ، تعادل شخصيتي والدين و آشنايي آنها به اصولي که مي‌تواند محيطخانواده را سالمتر سازد، بسيار حائز اهميت است.

اهميت خانواده در دوران نوجواني

 

نيازهايمرحله نوجوانيدوران حساس است. بطوري که در کنار ساير تحولات و تغييراتي که ازجنبه‌هاي جسماني و رواني در فرد اتفاق مي‌افتد، ويژگي مشترک و مهم ديگر آن دوران ،استقلال طلبي نوجوان در خانواده است. نوجوان مي‌خواهد به طريقي رشد استقلال خود رابه خانواده ثابت کند و بر اين اساس شروع به ايجاد فاصله بين خود و خانواده مي‌کند وبه گروه همسالان نزديک مي‌شود.


در صورتي که خانواده در اين دوران بهکارکردهاي اساسي خود آشنايي نداشته باشد و همچنين با ويژگيهاي دوران نوجواني آشنانباشد، نخواهد توانست عملکرد تربيتي خود را به نحو احسن ايفا نمايد. و چه بسا کهاقدامات نادرست از سوي خانواده ، فضاي نامناسب موجود در خانواده و غيره ، بيشتر وبيشتر نوجوان را از محيط خانواده دور ساخته و در صورتي که خانواده در گذشته نيزکارکرد تربيتي خود را به شيوه درست اعمال نکرده باشد و فرد از پختگي فکري کامليبرخوردار نباشد با گرايش به زمينه‌هاي ناسازگارانه مثل عضويت در گروههاي افراطي وساير زمينه‌ها مشکلات فردي و اجتماعي زيادي را به بار خواهد آورد.

سخت گيريزياد والدين و خانواده در اين دوران و همچنين سهل‌ گيري و آزاد گذاري آنها فرزند راموجودي سرکش ، طغيانگر و متزلزل بار خواهند آورد. از اين گذشته اين دوران ، دورانالگو گيري و همانند سازي و لازم است خانواده الگوهاي مناسبي را براي نوجوان خودفراهم سازند. ميزان حضور خانواده در اجتماع نيز در اين اهميت بسزايي دارد. هابزمعتقد است که بسياري از نوجوانان پريشان حال و آشفته به خانواده‌هاييتعلق دارند که از زندگي اجتماعي مجزا و بيگانه‌اند. خانواده در عين حال که کوچکترينواحد اجتماعي است، مبنا و پايه هر اجتماع بزرگ است. افراد سالم جامعه ، افراد موفقو افراد فعال اجتماعي از داخل خانواده‌هاي سالم بيرون آمده‌اند و افراد ناسالمپرورش يافته خانواده‌هاي ناسالم هستند.

 

اهميت خانواده = سلامت خانواده

 

انحرافات خانواده ، عدم سلامت روانيخانواده ، مشکلات اقتصادي و اجتماعي خانواده از لحاظ تأثيري که روي اعضاء خود داردجامعه را تحت تأثير قرار مي‌دهد. افراد پيوند ميان خانواده و اجتماع هستند. افرادپرورش يافته در خانواده وارد اجتماع مي‌شوند و ويژگيهاي سالم يا ناسالم خود را کهدر خانواده دريافت کرده وارد اجتماع مي‌کنند. از اين لحاظ سلامت يک جامعه به سلامتخانواده‌هاي آن وابسته است.

لامارکولوپلهو ديگران ،خانواده را مهمترين کانوني مي‌دانند که جامعه از آن تغذيه مي‌کنند. به اين ترتيبفرد در کنار تأثيري که از اجتماع خود مي‌پذيرد با توشه‌اي که از خانواده خود دريافتکرده است محيط پيرامون خود را تحت تأثير قرار مي‌دهد. چنين تأثيراتي علاوه بر مسائلپيراموني جزئي بلکه بر مسائل کلان اقتصادي - اجتماعي و سياسي يک جامعه نيز نقشدارند. به اين ترتيب به نظر مي‌رسد که اصلاح يک جامعه ، پيشرفت و ترقي آن ازجنبه‌هاي مختلف تأثير اصلاح خانواده ، توجه افراد به اهميت خانواده و آموزش آنهاست.

 

 

 

 

 

 

 

خانواده درماني

تاريخچه خانواده درماني

تخصص و حرفه خانواده درماني نسبتا جديد است و ظهوررسمي آن به دهه‌هاي 1940 ، 1950 و 1960 برمي‌گردد. در سال 1938شوراي ملي روابطخانوادگيشروع بکار کرد. در سال 1948 اولين اثر دربارهزناشوئي درمانيتوسط « بلامتيل من » منتشر شد و مطالعهخانواده‌هاياسکيزوفرنيک توسط « لايمن » صورت گرفت.


در خلال سالهاي 1950 تا 1959 « ناتان آکرمن » رويکرد روان تحليلي را برايکار کردن با خانواده‌ها مطرح کرد و « بيتسون » مطالعه الگوهاي ارتباط را درخانواده آغاز کرد و « کارل ويته » اولين کنفرانس را دربارهخانواده درماني در سي ايسلند ايالت جورجيا برگزار کرد. اولين نشريه در خانوادهدرماني در سال 1961 منتشر شد وشبکه ساز خانواده درمانيدر سال 1976 وانجمن خانواده درماني (AFTA) در سال 1977 شروع به کار کرد.


در خلالسالهاي 1980 تا 1989 شيوه‌هاي تحقيق در خانواده درماني متداول شد و رهبران جديدي درخانواده درماني ظهور کردند که بسياري از آنان زن بودند. از سال 1990 به بعد رشدعضويت متخصصان در انجمنهاي خانواده درماني چشمگير شد. خانواده درماني‌هاي متمرکز برراه حل فراگير شدند و بطور کلي جايگاه عميق‌تري بين فنون درماني حوزه روان شناسيپيدا کرد.

 

انواع نظريه‌هاي خانواده درماني

رويکردهاي نظري اصلي در حيطه خانوادهدرماني عبارتند از: خانواده درماني روان تحليلي ، خانواده درماني تجربياتي ،خانواده درماني شناختي رفتاري ، خانواده درماني ساختي ، خانواده درماني استراتژيک وخانواده درماني متمرکز بر راه حل.

 

خانواده درماني مبتني بر روان تحليلي

صاحبنظران اصلي آن ناتان آکرمن ،ويليامسون،لايمن واينوتئودور کيدزهستند که شيوه درمان آنها ريشهدرنظريه فرويددارد. در اين شيوه فرايندهايناهشيار اعضاي خانواده به يکديگر مرتبط دانسته مي‌شوند و اعتقاد بر اين است کهبايستي روي نيروهاي ناهشيار که آسيب را بوجود آورده‌اند، کار کرد. نقش درمانگر يکمعلم يا والد يا مفسر تجربه است. فنون درماني عبارتند از: تحليل رويا ، انتقال ،رويارويي ، تاريخچه زندگي ، تمرکز بر نقاط قوت.

خانواده درماني تجربياتي

 

نظريه پردازان عمده آنويرجينيا سيتر،کارل ويته کر،فرد دوهلو ... هستند که معتقدند مشکلاتخانواده از سرکوب احساسات ، خشکي و انعطاف ناپديري ، فقدان آگاهي ، مرگ عاطفي واستفاده بيش از حد از مکانيزمهاي دفاعي ريشه مي‌گيرد.

در اين رويکرد خانوادهدرمانگر تلاش مي‌کند انعطاف پذيري ، صميميت ، عزت نفس ، پتانسيل براي تجربه را درخانواده افزايش دهد و از فنونمجسمه سازي ، صحنه آرايي خانوادگي ، شوخي ، مصاحبهبا عروسکهاي خانواده ، هنردرماني خانواده ، بازي نقش ، بازسازي خانوادهو ... استفاده مي‌شود.

 

خانواده درماني‌هاي رفتاري و شناختي _ رفتاري

نظريه پردازان عمده آنويليام مسترز،ويرجنيا جانسون،جوزف ولپه،بندوراو ... هستند. اين شيوه درماني براساس نظريه‌هاي رفتاري و شناختي معتقد است، رفتار از طريق پيامدها ابقا يا حذفمي‌شود. رفتارهاي نامناسب را مي‌توان اصلاح کرد. همينطور شناختهاي غير منطقي رامي‌توان اصلاح کرده و در نتيجه در تعامدات و رفتارهاي زوجي يا خانوادگي تغيير ايجادکرد.

درمانگر نقش يک معلم و متخصص تقويت کننده رفتارهاي مناسب را بازيمي‌کند. در اين رويکرد از فنون درمانيتقويت منفي ، تعميم ، خاموش سازي ، اقتصادپته‌اي ، گريز ذهني ، عبارات مقابله‌اي منطقي ، سرمشق دهيو ... استفادهمي‌شود.

خانواده درماني ساختي

 

سالوادور مينوچين،مونتالوو،فيشمن،روزمنو ... نظريه پردازان اصلي اين شيوه ازخانواده درماني هستند که کارکرد خانواده را متضمن ساخت خانواده ، زير منظومه‌ها ومرزها مي‌دانند. درمانگران نقشه خانواده را بطور ذهني ترسيم مي‌کنند و در پيادهکردن ساخت مناسب خانواده تلاش مي‌کنند و در واقع همچون کارگردان تئاتر عمل مي‌کنند. فنون درماني عبارتند از: بازسازي ، الحاق ، تشديد پيامها ، مرزسازيو ... .

 

خانواده درماني‌هاي استراتژيک ، سيستمي و متمرکز بر راه حل

 

اين سه رويکردروش‌مدار و کوتاه مدت هستند که هر سه مرهون کارميلتون اريکسونمي‌باشند و از ميراث مشترکيبرخوردارند. هدف ، شيوه کار و فنون مورد استفاده در اين سه رويکرد مشابه يکديگر استو از فنوني چون باز تعبير ، کمرنگ کردن تعبير و تفسير ، تعيين تکاليف شاق ، تکيه برفرايند سوالات حلقوي ، تمرکز روي راه حلهاي فرضي ، تعيين کردن تشريفات و ... استفاده مي‌شود.

از نظريه پردازان استراتژيکجي هي لي،ريچارد فيشو از نظريه پردازان سيستميبوسکلو،کارل تامو از نظريه پردازان متمرکز بر راهحلايمسوبرگوديويسرا مي‌توان نام برد.

خانواده‌هاي نيازمند خانواده درماني

خانواده‌هايي که از فرايند خانوادهدرماني بهره مي‌برند، عبارتند از: خانواده‌هاي داراي عضو معتاد يابيماررواني و همچنين خانواده‌هاي داراي عضو مبتلا به اختلالات جسمي که به نحوي رويکارکرد خانواده تاثير گذاشته است ، خانواده‌هاي طلاق گرفته ، ازدواج مجدد کرده ،فوت يکي از اعضا ، خانواده‌هاي داراي مشکلات اقتصادي ، فرهنگي و ... .

خانواده‌هاي داراي مشکل اغلب به صورت غير مستقيم مثلامشکلاتتربيتي کودکان ، ناراحتي‌هاي روحي يکي از اعضا و يا تصميم گيريها و کمک براي حلمشکلات سطحي‌تر بهمتخصصان مشاوره و روان شناسيمراجعه مي‌کنندو در طول مشاوره‌هاي فردي نياز به توجه به نقش خانواده در بروز مشکل شکل مي‌گيرد وبرحسب رويکرد درمانگر ، روند درمان تداوم مي‌يابد.

 

 

کارکردهاي خانواده

مقدمه

خانواده با وجود اينکه به عنوان اولين واحد اجتماعي شناخته مي‌شود،ولي داراي پيچيدگيهاي فراواني است. بطوري که شناخت آن ، اهميت آن و تأثيرات وکارکردهاي آن بسيار مورد توجه صاحب‌نظران مختلف بوده است. بر اين اساس همچنان کهتعاريف متعددي از آن ارائه شده است و به اهميت آن در زمينه‌هاي مختلف فردي ،اجتماعي و غيره تأکيد شده است، کارکردهاي متفاوتي نيز براي آن ارائه شده است. بطوريکه بسيار ساده انگارانه خواهد بود، تنها يک يا دو کارکرد براي آن معرفي مي‌شود.

 

کارکرد زيستي و توليد مثل خانواده

وجود فرزندان در خانواده موجب استحکامخانواده مي‌شود. شايد اين کارکرد از جمله کارکردهايي است که تمام افراد چه صاحب‌نظرو غيره با آن آشنايي دارند. زن و شوهري کهازدواج مي‌کنند، دير يا زود منتظر تولد فرزند خواهند بود. هر چند ممکن است تفاوتهايي بينافراد مختلف ، فرهنگها و جوامع مختلف از لحاظ زمان بچه‌دار شدن و تعداد فرزندان وفاصله سني آنها تفاوتهايي وجود داشته باشد. اما تولد فرزند بطور مشترک در تماميفرهنگها ، جوامع ، طبقات مختلف اقتصادي و اجتماعي مورد توجه است.

امروزه دربرخي جوامع به دلايل متعدد از جمله تعليم و تربيت ، اقتصاد ،بهداشتو ... محدود کردن تعداد افرادخانواده را مورد تأکيد قرار مي‌دهند. در جامعه ما موضوع کنترل مواليد وتنظيم خانوادهمورد توجه قرار گرفته و وزارتبهداشت و درمان و آموزش پزشکي به کمک وزارتخانه‌ها و سازمانهاي مختلف به تهيه واجراي طرحهاي مناسب در اين راستا اقدام کرده‌اند.

 

کارکردهاي تربيتي و آموزشي خانواده

 

يکي از وظايف اساسي خانواده علاوه بردنيا آوردن فرزندان ، توجه به مسائل تربيتي آنهاست. خانواده با فراهم کردن محيطمساعد ، امکانات و شرايط مناسب و نظارت بر تربيت و آموزش فرزندان چنين کارکردي رامهيا مي‌سازد. در گذشته و قبل از تأسيس مکاتب و مدارس تمام وظايف تعليمي و تربيتي وايجاد مهارتهاي شغلي بر عهده خانواده بوده است. و کودکان و نوجوانان از طريقآموزشهاي غير رسمي و نزد پدران و مادران و افراد بزرگسال خانواده با آداب اخلاقياجتماعي و همچنين حرف و مشاغل مختلف جامعه ، آشنا مي‌شدند.


با توجه به شرايطفعلي زندگي بخصوص در جوامع پيشرفته و پيچيده مقداري از اين کارکرد بر عهدهمهدکودکها، مدارس و ديگر مؤسسات آموزشي و تربيتي گذاشته شده است. با اينحال توجهبه اين نکته ضروريست که هيچ يک از اين مؤسسات قادر نخواهند بود تأثيرات خانواده رابه صورتي کامل داشته باشند. بر اين اساس ضروريست خانواده‌ها سهم خود را در اينوظيفه بخوبي رعايت نموده و بر اهميت آن ازعان داشته باشند.

ارضاء و اقناع نيازهاي جنسي به عنوان کارکرد خانواده

در هر جامعه‌اي تلاشمي‌شود که مسائل و احتياجات جنسي به علت نيروي کششي زيادي که دارند به صورتي تحتنظارت قرار گيرند، هر چند شيوه‌هاي متفاوتي را مي‌توان از بين جوامع مختلف برايچنين کنترلي مي‌توان مشاهده کرد. در هر حال در تمامي جوامع نقش اساسي و عميق تشکيلخانواده در تأمين نيازهاي جنسي به شيوه‌اي سالم مورد تأييد است. خانواده با تأمينمحيط سالم و مساعد و روابط مناسب ، چنين نقشي را ايفا مي‌کند و از بروز مشکلاتمرتبط با نياز طبيعي جنسي جلوگيري مي‌نمايد.

 

کارکرد خانواده به عنوان تأمين کننده سلامت جسمي و رواني اعضاء

از وظايفمهم خانواده تأمين امنيت جسمي و روحي براي هر يک از اعضاء خانواده است. تا از اينطريق سلامت و روحي آنها تضمين کند. تأمين غذا ، بهداشت و جو مناسب عاطفي و روانيشرايط را بر رشد و شکوفايي افراد فراهم مي‌سازد. بديهي است در خانوادهايي که اينکارکرد با مشکل روبروست، عدم تأمين نيازهاي تغذيه‌اي ، عدم رسيدگي به وضعيت بهداشتيو جسمي ، زمينه را براي ابتلا به انواع بيماريها فراهم مي‌سازد.


از سوي ديگرعدم توجه به مسائل عاطفي افراد خانواده ، از جمله تأمين نيازهاي رواني آنها ، اعمالشيوه‌هاي ارتباطي مناسب ، آموزش شيوه‌هاي مواجهه با مشکلات افرادي که از لحاظ روانيدر وضع نامناسبي قرار گرفته‌اند، تحويل جامعه خواهد داد. به اين جهت لازم است تک تکافراد ابتدا در زمان تشکيل خانواده و بعد از آن در طول زندگي مشترک به نيازهايعاطفي رواني خود و بقيه افراد خانواده توجه داشته و به آموزش و کسب اطلاعات لازم دراين زمينه‌ها رغبت نشان دهند.


تحقيقات نشان مي‌دهد زوجهايي که سلامت روانيکافي ندارند، اغلب فرزنداني ناسازگار و ناسالم پرورش مي‌دهند. مادران افسرده اغلبفرزندان افسرده دارند و افراد افسرده چه از لحاظ فردي و چه از لحاظ اجتماعي مواجهبا مشکلات زيادي هستند. اين مسأله تنها به افسردگي ختم نمي‌شود، کليه ناراحتيهايروحي چه ضعيف و چه خفيف در جو عاطفي خانواده انعکاس نامطلوبي دارد. خانوادهمشکل‌دار درعلت شناسي آسيبهاي اجتماعيبسيار حائز اهميتاست.

 

کارکردهاي اقتصادي و اجتماعي خانواده

در اجتماعات سنتي خانواده اين کارکردخود را با کار و فعاليت اقتصادي مستقيم و آموزش و انتقال مستقيم مشاغل از والدين بهفرزندان انجام مي‌داد. امروزه با صنعتي شدن جوامع ، وضع به گونه‌اي تغيير يافته استو عمدتا چنين کارکردي به صورت غير مستقيم اعمال مي‌شود.


امروزه ديگر کمتر بهچشم مي‌خورد که مشاغل به صورت موروثي منتقل شوند، اما خانواده از لحاظ تأمين شرايطو امکانات لازم براي جوانان خود به شيوه فعاليت اقتصادي آنها و گزينش شغل آنها راتحت تأثير قرار مي‌دهد. همچنين خانواده با آموزشهاي مستقيم و غير مستقيم فرآينداجتماعي شدن فرزندان را فراهم ساخته ، ميزان موفقيت در امور اجتماعي را تحت تأثيرقرار مي‌دهد. خانواده‌هاي سالم معمولا فرزنداني دارند کهروابط اجتماعيمناسب‌تري دارند، فعاليتهايمختلف اجتماعي دارند.

 

 

 قانون حمايت خانواده

ماده 1 :

به كليه اختلافات مدني ناشي از امر زناشويي و دعاوي خانوادگي و امور مربوط به صغار از قبيل نصب و عزل قيم و ضم و امين در دادگاههاي شهرستان و در نقاطي كه دادگاه شهرستان نباشد در دادگاه بخش رسيدگي مي شود رسيدگي به امور مذكور در تمام مراحل دادرسي بدون رعايت تشريفات آيين دادرسي مدني خواهد بود.

ماده 2 :

 منظور از دعاوي خانوادگي دعاوي مدني بين هر يك از زن و شوهر و فرزندان وجد پدري و وصي و قيم است كه از حقوق و تكاليف مقرر در كتاب هفتم در نكاح و طلاق (منجمله دعاوي مربوط به جهيزيه و مهر زن ) و كتاب هشتم در اولاد و كتاب نهم در خانواده و كتاب دهم در حجر و قيمومت قانوني مدني همچنين از مواد 1005 و 1006 و 1028 و 1029 و 1030 قانون مذكور و مواد مربوط در قانون امور حسبي ناشي شده باشد.

ماده 3 :

 دادگاه مي تواند هر نوع تحقيق و اقدامي را كه براي روشن شدن استمداد از مددكاران اجتماعي و غيره به هر طريق كه مقتضي باشد انجام دهد.

ماده 4 :

دادگاه هر يك از طرفين را كه بي بضاعت تشخيص دهد از پرداخت هزينه دادرسي و حق كارشناسي و حق داوري و ساير هزينه ها معاف مي نمايد همچنين در صورت لزوم راسا وكيل معاضدتي براي او تعيين خواهد كرد. در صورتي كه طرف بي بضاعت محكوم له شود محكوم عليه اگر بضاعت داشته باشد به موجب راي دادگاه ملزم به پرداخت هزينه هاي مذكور و حق الوكاله وكيل معاضدتي خواهد گرديد. وكلا و كارشناسان مذكور مكلف به انجام دستور دادگاه مي باشند.

ماده 5 :

 دادگاه در صورت تقاضاي هر يك از طرفين مكلف است موضوع دعوي را به استناد رسيدگي به اصل نكاح و طلاق به يك تا سه داور ارجاع نمايد همچنين دادگاه در صورتي كه مقتضي بداند راسا نيز دعوي را به داور ارجاع خواهد كرد. داوري در اين قانون تابع شرايط داوري مندرج در قانون آيين نامه دادرسي نمي باشد. مدت اعلام نظر داوران از طرف دادگاه تعيين خواهد شد.

در صورت عدم وصول نظر مذكور تا پايان مدت مقرر دادگاه راسا رسيدگي خواهد كرد مگر اين كه طرفين به تمديد مدت تراضي نمايند يا دادگاه تمديد مدت را مقتضي تشخيص دهد.

تبصره : در صورتي كه طرفين به تعيين داور تراضي نكرده يا داور خود را معرفي ننمايند دادگاه داور يا داوران را به ترتيب از اقربا يا دوستان يا آشنايان آنان انتخاب خواهد كرد هرگاه اشخاص مذكور از قبول داوري امتناع كرده يا انتخاب آنان از جهت عدم حضور در محل يا جهات ديگر ميسر نباشد افراد ديگري به داوري انتخاب مي شوند.

ماده 6 :

 داور يا داوران سعي در سازش بين طرفين خواهند كرد و در صورتي كه موفق به اصلاح نشوند نظر خود را در ماهيت دعوي ظرف مدت مقرر كتبا به دادگاه اعلام مي نمايند. اين نظر به طرفين ابلاغ مي شود تا ظرف مدت ده روز نظر خود را به دادگاه اعلام نمايند در صورتي كه طرفين با نظر داور موافق باشند دادگاه دستور اجراي نظر داور را صادر مي نمايد مگر اين كه راي داور مغاير قوانين موجد حق باشد كه در اين صورت ملغي الاثر مي شود.

هرگاه يكي از طرفين به نظر داور معترض بوده يا در موعد مقرر جوابي ندهد يا راي داور مغاير قوانين موجد حق باشد دادگاه به موضوع رسيدگي نموده حسب مورد راي مقتضي يا گواهي عدم امكان سازش صادر خواهد كرد.

ماده 7 :

 هرگاه زن و شوهر دعاوي ناشي از اختلاف خانوادگي را عليه يكديگر طرح نمايند دادگاهي كه دادخواست مقدم به آن داده شده صلاحيت رسيدگي خواهد داشت و هرگاه دو يا چند دادخواست در يك روز به دادگاه تسليم شده باشد دادگاه حوزه محل اقامت زن صالح به رسيدگي خواهد بود.

در صورتي كه يكي از زوجين مقيم خارج از كشور باشد دادگاه محل اقامت طرفي كه در ايران مقيم خارج از كشور باشد دادگاه محل اقامت طرفي را كه در ايران است صلاحيت رسيدگي دارد و اگر طرفين مقيم خارج باشند دادگاه شهرستان تهران صلاحيت رسيدگي خواهد داشت .

تبصره : در مورد مذكور در اين قانون اگر طرفين اختلاف ، مقيم خارج از كشور باشند مي توانند به دادگاه يا مرجع صلاحيتدار محل اقامت خود نيز مراجعه نمايند. در اين مورد هرگاه ذينفع نسبت به احكام و تصميمات دادگاهها و مراجع خارجي معترض و مدعي عدم رعايت مقررات و قوانين ايران باشد مي تواند ظرف يك ماه از تاريخ ابلاغ حكم يا تصميم قطعي اعتراض خود را با ذكر دلايل و پيوست نمودن مدارك و مستندات آن از طريق كنسولگري ايران در كشور محل توقف به دادگاه شهرستان تهران ارسال نمايد دادگاه به موضوع رسيدگي كرده و راي مقتضي صادر مي كند و به دستور دادگاه رونوشت راي براي اقدام قانوني به كنسولگري مربوط ارسال مي گردد.

ثبت احكام و تصميمات دادگاهها و مراجع خارجي در مواردي كه قانونا بايد در اسناد سهلي يا دفتر كنسولگري ثبت شود و در صورت توافق طرفين يا در صورت عدم وصول اعتراض در مهلت مقرر بلااشكال است والا موكول به اعلام راي قطعي دادگاه شهرستان تهران خواهد بود.

ماده 8 :

 در موارد زير زن يا شوهر حسب مورد مي تواند از دادگاه تقاضاي صدور گواهي عدم امكان سازش نمايد و دادگاه در صورت احراز آن موارد گواهي عدم امكان سازش صادر خواهد كرد.

1 - توافق زوجين براي طلاق .

2 - استنكاف شوهر از دادن نفقه زن و عدم امكان الزام او به تاديه نفقه همچنين در موردي كه شوهر ساير حقوق واجبه زن را وفا نكند و اجبار او به ايفا هم ممكن نباشد.

3 - عدم تمكين زن از شوهر.

4 - سو رفتار و يا سو معاشرت هر يك از زوجين به حدي كه ادامه زندگي را براي طرف ديگر غير قابل تحمل نمايد.

5 - ابتلا هر يك از زوجين به امراض صعب العلاج به نحوي كه دوام زناشويي براي طرف ديگر در مخاطره باشد.

6 - جنون هر يك از زوجين در مواردي كه فسخ نكاح ممكن نباشد.

7 - عدم رعايت دستور دادگاه در مورد منع اشتغال به كار يا حرفه اي كه منافي با مصالح خانوادگي يا حيثيات شوهر يا زن باشد.

8 - محكوميت زن يا شوهر به حكم قطعي به مجازات پنج سال حبس يا بيشتر يا به جزاي نقدي كه بر اثر عجز از پرداخت منجر به پنج سال بازداشت شود يا به حبس و جزاي نقدي كه مجموعا منتهي به پنج سال يا بيشتر و بازداشت شود و حكم مجازات در حال اجرا باشد.

 9 - ابتلا به هر گونه اعتياد مضري كه به تشخيص دادگاه به اساس زندگي خانوادگي خلل وارد آورد و ادامه زندگي زناشويي را غير ممكن سازد.

10 - هرگاه زوج همسر ديگري اختيار كند يا تشخيص دادگاه نسبت به همسران خود اجراي عدالت ننمايد.

11 - هر يك از زوجين زندگي خانوادگي را ترك كند. تشخيص ترك زندگي با دادگاه است .

12 - محكوميت قطعي هر يك از زوجين در اثر ارتكاب جرمي كه مغاير با حيثيت خانوادگي و شئون طرف ديگر باشد.

تشخيص اين كه جرمي مغاير با حيثيت و شئون خانوادگي است با توجه به وضع و موقع طرفين و عرف و موازين ديگر با دادگاه است .

13 - در صورت عقيم بودن يكي از زوجين به تقاضاي طرف ديگر همچنين در صورتي كه زوجين از جهت عوارض و خصوصيات جسمي نتوانند از يكديگر صاحب اولاد شوند.

14 - در مورد غايب مفقودالاثر با رعايت مقررات ماده 1029 قانون مدني .

تبصره : طلاقي كه به موجب اين قانون و بر اساس گواهي عدم امكان سازش واقع مي شود فقط در صورت توافق كتبي طرفين در زمان عده قابل رجوع است .

ماده 9 :

 در مورد ماده 4 قانون ازدواج هرگاه يكي از طرفين عقد بخواهد از وكالت خود در طلاق استفاده نمايد بايد طبق ماده قبل به دادگاه مراجعه كند و دادگاه در صورت احراز تخلف از شرط گواهي عدم امكان سازش صادر خواهد كرد.

ماده 10 :

 اجراي صيغه طلاق و ثبت آن پس از رسيدگي دادگاه و صدور گواهي عدم امكان سازش صورت خواهد گرفت .

متقاضي گواهي عدم امكان سازش بايد تقاضانامه اي به دادگاه تسليم نمايد كه در آن علل تقاضا به طور موجه قيد گردد. پس از وصول تقاضانامه دادگاه راسا يا به وسيله داور يا داوران سعي در اصلاح بين زن و شوهر و جلوگيري از وقوع طلاق خواهد كرد. هرگاه مساعي دادگاه براي حصول سازش نتيجه نرسد با توجه به ماده 8 اين قانون گواهي عدم امكان سازش صادر خواهد كرد. دفتر طلاق پس از دريافت گواهي مذكور به اجراي صيغه طلاق و ثبت آن اقدام خواهد نمود.

هر يك از طرفين عقد بدون تحصيل گواهي عدم امكان سازش مبادرت به طلاق نمايد به حبس جنحه اي از شش ماه تا يك سال محكوم خواهد شد. همين مجازات مقرر است براي سردفتري كه طلاق را ثبت نمايد.

ماده 11 :

 دادگاه مي تواند به تقاضاي هر يك از طرفين در صورتي كه صدور گواهي عدم امكان سازش مستند به سو رفتار و قصور طرف ديگر باشد او را با توجه به وضع و سن طرفين و مدت زناشويي به پرداخت مقرري ماهانه متناسبي در حق طرف ديگر محكوم نمايد مشروط به اين كه عدم بضاعت متقاضي و استطاعت طرف ديگر محرز باشد. پرداخت مقرري مذكور در صورت ازدواج مجدد محكوم له يا ايجاد درآمد كافي براي او كاهش درآمد يا عسرت محكوم عليه يا فوت محكوم له به حكم همان دادگاه حسب مورد تقليل يافته يا قطع خواهد شد.

در موردي كه گواهي عدم امكان سازش به جهات مندرج در بندهاي 5 و 6 ماده 8 صادر شده باشد مقرري ماهانه با رعايت شرايط مذكور به مريض يا مجنون نيز تعلق خواهد گرفت مشروط به اين كه مرض يا جنون بعد از عقد ازدواج حادث شده باشد و در صورت اعاده سلامت به حكم دادگاه قطع خواهد شد.

 

 

ماده 12 :

 در كليه مواردي كه گواهي عدم امكان سازش صادر مي شود دادگاه ترتيب نگاهداري اطفال و ميزان نفقه ايام عده را با توجه به وضع اخلاقي و مالي طرفين و مصلحت اطفال و معين مي كند و اگر قرار شود فرزندان نزد مادر يا شخص ديگري بمانند ترتيب نگاهداري و ميزان هزينه آنان را مشخص مي نمايد و نفقه زوجه از عوايد و دارايي مرد و نفقه اولاد و مبلغ ماهانه مقرر در ماده 11 از نفقه زوجه از عوايد و دارايي مرد يا زن يا هر دو و حتي از حقوق بازنشستگي استيفا خواهد گرديد. دادگاه مبلغي را كه بايد از عوايد يا دارايي مرد يا زن يا هر دو براي هر فرزند استيفا گردد تعيين وطريقه اطمينان بخشي براي پرداخت آن مقررمي كنددادگاه همچنين ترتيب ملاقات اطفال را براي طرفين معين مي كند حق ملاقات با طفل در صورت غيبت يا فوت پدر يا مادر به تشخيص دادگاه با ساير اقربا خواهد بود.

تبصره 1 : اطفالي كه والدين آنان قبل از تصويب اين قانون از يكديگر جدا شده اند در صورتي كه به طريق اطمينان بخشي ترتيب هزينه و نگاهداري و حضانت آنان داده نشده باشد مشمول مقررات اين قانون خواهند بود.

تبصره 2 : پرداخت نفقه قانوني زوجه و اولاد بر ساير ديون مقدم است .

 

 

ماده 13 :

 در هر مورد حسب اعلام يكي از والدين يا اقرباي طفل يا دادستان يا اشخاص ديگر تشخيص شود كه تغيير در وضع حضانت طفل ضرورت دارد (اعم از اين كه قبلا تصميمي در اين مورد اتخاذ شده يا نشده باشد) و يا به طريق اطمينان بخشي ترتيب نگاهداري و حضانت طفل داده نشده باشد دادگاه پس از رسيدگي حضانت طفل به هر كسي كه مقتضي بداند محول مي كند و هزينه حضانت به عهده كسي است كه به موجب تصميم دادگاه به پرداخت آن مي شود.

ماده 14 :

 هرگاه دادگاه خانواده تشخيص دهد كسي كه حضانت طفل به او محول شده از انجام تكاليف مربوط به حضانت خودداري كرده يا مانع ملاقات طفل با اشخاص ذيحق شود او را براي هر بار تخلف به پرداخت مبلغي از هزار ريال تا ده هزار ريال و در صورت تكرار به حداكثر مبلغ مذكور محكوم خواهد كرد.

دادگاه در صورت اقتضا مي تواند علاوه بر محكوميت مزبور حضانت طفل را به شخص ديگري واگذار نمايد. در هر صورت حكم اين ماده مانع از تعقيب متهم چنانچه عمل او طبق قوانين جزايي جرم شناخته شده باشد نخواهد بود.

تبصره 1 : پدر يا مادر يا كساني كه حضانت طفل به آنها واگذار شده نمي توانند طفل را به شهرستاني غير از محل اقامت مقرر در بين طرفين و يا غير از محل اقامت قبل از وقوع طلاق و يا به خارج از كشور بدون رضايت والدين به فرستند مگر در صورت ضرورت با كسب اجازه از دادگاه .

تبصره 2 : وجوه موضوع اين ماده و ماده 11 به صندوق حمايت خانواده كه از طرح دولت تاسيس مي شود پرداخت خواهد شد. نحوه پرداخت وجوه مذكور به اشخاص ذينفع طبق آيين نامه اي است كه به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 15 :

 طفل صغير تحت ولايت قهري پدر خود مي باشد در صورت ثبوت حجر يا خيانت يا عدم و لياقت او در اداره امور صغير يا فوت پدر به تقاضاي دادستان و تصويب دادگاه شهرستان حق ولايت به هر يك از جد پدري يا مادر تعلق مي گيرد مگر اين كه عدم صلاحيت آنان احراز شود كه در اين صورت حسب مقررات اقدام به نصب قيم يا ضم امين خواهد شد.

دادگاه در صورت اقتضا اداره امور صغير را از طرف جد پدري يا مادر تحت نظارت دادستان قرار خواهد داد.

در صورتي كه مادر صغير شوهر اختيار كند حق ولايت او ساقط خواهد شد در اين صورت اگر صغير جد پدري نداشته يا جد پدري صالح براي اداره امور صغير نباشد دادگاه به پيشنهاد دادستان حسب مورد مادر صغير يا شخص صالح ديگري را به عنوان امين يا قيم تعيين خواهد كرد. امين به تشخيص دادگاه مستقلا يا تحت نظر دادستان امور صغير را اداره خواهد كرد.

ماده 16 :

 مرد نمي تواند با داشتن زن همسر دوم اختيار كند مگر در موارد زير :

1 - رضايت همسر اول.

2 - عدم قدرت همسر اول به ايفاي وظايف زناشويي.

3 - عدم تمكين زن از شوهر.

4 - ابتلا زن به جنون يا امراض صعب العلاج موضوع بندهاي 5 و 6 ماده 8.

5 - محكوميت زن وفق بند 8 ماده 8.

6 - ابتلا زن به هر گونه اعتياد مضر برابر بند 9 ماده 8.

7 - ترك زندگي خانوادگي از طرف زن.

8 - عقيم بودن زن.

9 - غايب مفقودالاثر شدن زن برابر بند 14 ماده 8.

ماده 17 :

 متقاضي بايد تقاضانامه اي در دو نسخه به دادگاه تسليم و علل و دلايل تقاضاي خود را در آن قيد نمايد. يك نسخه از تقاضانامه ضمن تعيين وقت رسيدگي به همسر او ابلاغ خواهد شد. دادگاه با انجام اقدامات ضروري و در صورت امكان تحقيق از زن فعلي و احراز توانايي مالي مرد و اجراي عدالت در مورد بند يك ماده 16 اجازه اختيار همسر جديد خواهد داد.

به هر حال در تمام موارد مذكور اين حق براي همسر اول باقي است كه اگر به خواهد گواهي عدم امكان سازش از دادگاه به نمايد.

هرگاه مردي با داشتن همسر بدون تحصيل اجازه از دادگاه مبادرت به ازدواج نمايد به حبس جنحه اي از شش ماه تا يك سال محكوم خواهد شد همين مجازات مقرر است براي عاقد و سردفتر ازدواج و زن جديد كه عالم به ازدواج سابق مرد باشند.

در صورت گذشت همسر اولي تعقيب كيفري يا اجراي مجازات فقط درباره مرد و زن جديد موقوف خواهد شد.

ماده 18 :

 شوهر مي تواند با تاييد دادگاه زن خود را از اشتغال به هر شغلي كه منافي مصالح خانوادگي يا حيثيت خود با زن باشد منع كند. زن نيز مي تواند از دادگاه چنين تقاضايي را به نمايد. دادگاه در صورتي كه اختلالي در امر معيشت خانواده ايجاد نشود مرد را از اشتغال به شغل مذكور منع مي كند.

ماده 19 :

تصميم دادگاه در موارد زير قطعي است و در ساير موارد فقط پژوهش پذير مي باشد.

1 - صدور گواهي عدم امكان سازش .

2 - تعيين نفقه ايام عده و هزينه نگاهداري اطفال .

3 - حضانت اطفال .

4 - حق ملاقات با اطفال .

5 - اجازه مقرر در ماده 16 .

تبصره : در مورد بندهاي 2 و 3 و 4 اين ماده هرگاه در وضع طفل يا والدين يا سرپرستي كه از طرف دادگاه معين شده تغييري حاصل شود كه تجديد نظر در ميزان نفقه يا هزينه نگاهداري يا حضانت يا حق ملاقات با اطفال را ايجاب كند دادگاه مي تواند در تصميم قبلي خود تجديد نظر نمايد.

ماده 20 :

 طرفين دعوي يا هر يك از آنها مي توانند از دادگاه تقاضا كنند قبل از ورود به ماهيت دعوي مسئله حضانت و هزينه نگاهداري اطفال يا نفقه زن را مورد رسيدگي فوري قرار دهد و قراري در اين باره صادر كند دستور موقت دادگاه فورا به مورد اجرا گذاشته مي شود.

ماده 21 :

 مدت اعتبار گواهي عدم امكان سازش سه ماه از تاريخ صدور است در صورتي كه ظرف مدت گواهي مذكور به دفتر طلاق تسليم نشود از درجه اعتبار ساقط مي گردد.

دفاتر طلاق پس از ارائه گواهي عدم امكان سازش از ناحيه هر يك از زوجين به طرف ديگر اخطار مي نمايد ظرف مهلتي كه از يك ماه تجاوز ننمايد براي اجراي صيغه طلاق و ثبت آن حاضر شود. در صورتي كه ظرف مهلت مقرر حاضر نشود دفتر طلاق مكلف است حسب تقاضاي يكي از طرفين طلاق را جاري و ثبت نمايد.

ماده 22 :

 هر كس با داشتن استطاعت نفقه زن خود را در صورت تمكين او ندهد يا از تاديه نفقه ساير اشخاص واجب النفقه امتناع نمايد به حبس جنحه اي از سه ماه تا يك سال محكوم خواهد شد.

تعقيب كيفري منوط به شكايت شاكي خصوصي است و در صورت استرداد شكايت يا وقوع طلاق در مورد زوجه تعقيب جزايي يا اجراي مجازات موقوف خواهد شد.

ماده 23 :

 ازدواج زن قبل از رسيدن به سن 18 سال تمام و مرد قبل از رسيدن به سن 20 سال تمام ممنوع است معذلك در مواردي كه مصالحي اقتضا كند استثنائا در مورد زني كه سن او از 15 سال تمام كمتر نباشد و براي زندگي زناشويي استعداد جسمي و رواني داشته باشد به پيشنهاد دادستان و تصويب دادگاه شهرستان ممكن است معافيت از شرط سن اعطا شود. زن يا مردي كه بر خلاف مقررات اين ماده با كسي كه هنوز به سن قانوني براي ازدواج نرسيده مزاوجت كند حسب مورد به مجازاتهاي مقرر در ماده 3 قانون ازدواج مصوب 1316 محكوم خواهد شد.

تبصره : در نقاطي كه وزارت دادگستري اعلام مي كند دفاتر ازدواج مكلفند علاوه بر مطالبه گواهينامه مذكور در ماده 2 قانون گواهينامه ازدواج مصوب سال 1317 گواهي صحت مزاج نسبت به عوامل يا بيماريهاي ديگري كه موجب بروز بيماري يا عوارض سو در اولاد و يا زوجين خواهد شد نيز مطالبه نمايد. نوع عوامل و بيماري هاي مذكور را وزارت بهداري و وزارت دادگستري تعيين خواهند نمود.

ماده 24 :

 رسيدگي به امور خانوادگي در دادگاه بدون حضور تماشاچي انجام خواهد گرفت .

 

ماده 25 :

اجراي احكام دادگاه به موجب آيين نامه اي است كه از طرف وزارت دادگستري تهيه خواهد شد.

تبصره : در مورد وجوهي كه به موجب حكم دادگاه بايد ماهانه و مستمرا از محكوميت عليه وصول شود يك بار تقاضاي صدور اجراييه كافي است و مامورين اجرا مكلفند عمليات اجرايي را مادام كه دستور ديگري از دادگاه صادر نشده است ادامه دهند.

ماده 26 :

 مقررات اين ماده در مورد پرونده هايي كه تا كنون منتهي به صدور حكم نهايي نشده است قابل اجرا خواهد بود.

ماده 27 :

 آيين نامه اجرايي اين قانون را وزارت دادگستري تهيه و پس از تصويب هيات وزيران به مورد اجرا خواهد گذاشت .

ماده 28 :

 قانون حمايت خانواده مصوب سال 1346 و ساير مقرراتي كه مغاير با اين قانون است همچنين ماده 214 قانون مجازات عمومي از تاريخ اجرا اين قانون ملغي است .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چگونه در خانواده احساسات خود را ابراز كنيم

 

انسان هاي زيادي در اين دنيا وجود دارند كه مشتاق آن هستند كه به شما عشق بورزند و عشق شما را نيز به نوبه خود دريافت كنند. چرا كسي را انتخاب كنيم كه به سادگي نمي تواند عواطف خود را بروز دهد و چرا وقتمان را روي كسي تلف كنيم كه مدام مجبور باشيم به زور قلب او را باز كنيم و احساسات و عواطفش را از زير زبانش بيرون بكشيم؟
غيرقابل دسترس بودن از لحاظ روحي، درجات متفاوتي دارد. همهٌ ما ديوارهايي دور خود بنا كرده ايم كه ازنشان دادن قسمت هايي از وجودمان جلوگيري مي كند. بخشي از ماموريت و هدف يك رابطه سالم نيز اين است كه بياموزيم چگونه هر چه بيشتر از نظر روحي و احساسي باز و گشاده باشيم و بيشتر نيز اعتماد كنيم؛ اما واقعيتي كه وجود دارد، اين است كه برخي از مردم آمادگي اين را كه با كسي ارتباط داشته باشند ندارند؛ زيرا از لحاظ روحي بيش از حد بسته اند. اين دسته از مردم مي بايستي به طورجدي التيام يابند؛ قبل از آن كه توانايي و قابليت آن را داشته باشند كه عشق بورزند و عشق نيز دريافت كنند.

اين نشانه هاي هشدار را در شناسايي فردي كه از لحاظ روحي غيرقابل دسترس است، مدنظر داشته باشيد.

1. نامزد يا همسرتان نمي تواند احساسات و عواطف خود رانشان دهد.
فايده رابطه با كسي كه اصولاً نمي تواند احساسات خود را نشان دهد، چيست؟ چرا اصلاً آدم تنها نماند؟ اصولاً بر طبق تعريف، رابطه به معناي تاثير و رفتار متقابلي است كه بين دو انسان وجود دارد نه سعي و تلاش ازجانب يك فرد به منظور كنش متقابل با ديگري و كم كاري يا بي تفاوتي و عدم همكاري از جانب فرد ديگر. اگر نامزد يا همسرتان نمي تواند احساساتش را با شما در ميان بگذارد، رابطه تان سطحي و در نهايت مايوس كننده خواهد بود و شما ناگزير يك كنسروبازكن انسان خواهيد شد كه همواره سعي درباز كردن احساسات نامزد يا همسر خود داريد! اين كار، وظيفه شما نيست بلكه وظيفه خود اوست. اين حق مسلم شماست كه از نامزد يا همسر خود توقع داشته باشيد كه بتواند احساسات و عواطف پايه اي و زيربنايي نظير: خوشحالي، غم، ياس، هيجان و عشق را از خود بروزدهد. چنان چه او اين قابليت را نداشته باشد، بنابراين آمادگي برقراري رابطه با هيچ كس را ندارد.

به خاطر داشته باشيد كه: چيزي به نام فرد غيراحساسي وجود ندارد. همگي ما روزي كودكاني احساسي بوديم. آيا تا به حال كودكي را ديده ايد كه نتواند احساسات خود را بروزدهد؟ اين امكان وجود دارد كه فردي در كودكي از لحاظ احساسي تخريب شده باشد و قابليت حس كردن و بروز عواطفش را از دست داده باشد؛ اما فرد غيرعاطفي اصولاً وجود ندارد.

2. نامزد يا همسرتان نمي تواند يا نمي خواهد كه درباره احساساتش صحبت كند.
منظور از يك رابطه، فقط مجاورت با يك فرد نيست، بلكه مصاحبت و برقراري ارتباط نيز هست و اين به معناي در ميان گذاشتن احساسات، نظرات و نگرش هاي مختلف با نامزد يا همسرتان است و براي اين مهم بايد بتوانيد با يكديگر صحبت كنيد. هيچ چيز برايم غم انگيزتر از اين نيست كه از كسي بشنوم: شوهرم نمي تواند احساسات خود را بيان كند. معمولاً دوست دارم در پاسخ به چنين افرادي بگويم كه: پس چرا وانمود مي كني كه رابطه اي دركار است. تنها واقعيتي كه وجود دارد، اين است كه شما در يك خانه مشترك زندگي مي كنيد. اما هيچگونه ارتباطي با يكديگر نداريد.
وقتي نامزد يا همسرتان از احساساتش با شما گفتگو نمي كند، به اين معنا است كه هيچ رابطه اي بين شما وجودندارد. تنها واقعيتي كه وجود دارد، اين است كه شما فقط يك قرارداد زندگي مشترك داريد نه يك ارتباط.

همگي بارها شاهد بوده ايم كه براي بسياري ازمردم صحبت از احساسات، امري مشكل است. به خصوص اگر در كودكي به آنان آموزش داده شده باشد كه احساسات خود را بروز ندهند؛ اما اگر نامزد يا همسرتان از اين كه حتي بياموزد چگونه احساسات خود رابيان كند، امتناع مي ورزد و يا اصولاً بسته است، رابطه تان دردناك خواهد بود. تنها با گفتگو و ارتباط است كه زن و شوهر مي توانند رابطه خود را به راستي متحول كنند. كتاب خواندن، كلاس رفتن، دوره ديدن ومشاوره ازدواج همه و همه روش هاي موثري هستند جهت آموختن اين كه چگونه با يكديگر گفتگو كنيم. نكته اي كه در اين جا حايز اهميت است، اين است كه مي بايستي زن و شوهر هر دو روي اين مشكل كار كنند.
3. نامزد يا همسرتان نمي تواند خود را رها كرده و به راحتي اعتماد كند.
برخي از مردم آمادگي و قابليت داشتن يك رابطه سالم را ندارند، زيرا احساسات و عواطفشان كرخت است. اين دسته از افراد ممكن است حتي سعي كنند تا اين حالتشان را كنار بگذارند، اما نمي دانند چطور بايد اين كار را بكنند، ممكن است اين قبيل افراد قبل از آن كه شما را به درونشان راه دهند، لازم باشد كه عميقاً التيام يابند. هنگامي كه صحبت از رابطه اي پردوام مي رود، حسن نيت به تنهايي كاري از پيش خواهد برد. به اين معني كه شما مي بايست كسي را پيدا كنيد كه آمادگي و از همه مهم تر، تمايل همكاري جهت فروريختن ديوارها و حصارهاي دفاعي خود را داشته باشد. در غير اين صورت، به يك مسابقه طناب كشي روحي كشيده خواهيد شد كه درآن همواره نامزد يا همسرتان را به سمت خود مي كشيد و او نيز شما را مدام پس مي زند.

http://www.ettelaat.com/

 

 

 

 

 

پارادوکسهاي سنت ومدرنيزم :         

۲. ازديدگاه اچتماعي نهاد خانواده ، سازوکار عيني پايش وزايش مرد سالاري وهژموني مرد بر زن مي باشد .تنفيذ وراهبري کارکردهاي مردخواهانه اي همچون شوهرداري ، کودک آوري وکودک پروري ، وخانه داري از مهمترين وجوه تقسيم کارسه گانه خانوادگي است که همواره از سوي مردان مسلط بر جامعه وخانواده دنبال شده است .الگوهاي مرد خواهانه اي نظير تعداد وجنسيت فرزند خواهي، نوع پوشش کامل سر وروي زنان، نوع آموزش زنان وفرزندان، نحوه انتخاب همسر براي قرزندان دختر وپسر ، نحوه صرف اوقات فراغت ، احترام به بزرگان وشيوخ خانواده وعشيره .جامعه وانتخاب طرز تفکر ديني وشدت وحدت رعايت سلوک ديني و... از زمره خدماتي بود که تقدس خانواده را دوچندان ميساخت .

   3 . از ديدگاه اقتصادي نيز کميت وتعداد خانواده از يکسو وکيفيت يا پسرزايي آنم از سوي ديگر دراقتصاد معيشتي وبسته داراي کارکردهاي مطلوبي بود .ميل به ازدواج زودهنگام وهمزمان با ورود به سن بلوغ اولين زمينه تشکيل خانواده وبهره گيري از حداکثر توان باروري وقرزند زايي است که موجبات قوام نسل واصل عشيره، افزايش نيروي کارجديد وتقويت قدرت اقتصادي واجتماعي در زيست بوم هاي کوچک عشيره اي وروستايي را فراهم مي آورد .بر همين اساس مردان يا زنان نازا يا باصطلاح اجاق کورفاقد ارج وقرب لازم بوده وبر خلاف آن افراد داراي فرزند بويژه پسرزا  ازقرب و اقتدارو تقدس بيشتري برخورداربودند .

  4. از منظر ديني نيز خانواده علاوه بر اهميت کمي در ايجاد فرصت افزايش تعداد لشکر مسلمين درمقابل کفار فرضي دردفاع از کيان وبيضه اسلام ، داراي اهميت کيفي درافرايش فرصت براي تکثير وگسترش انديشه اسلامي نيز بود .به عبارت ديگرتضمين نمايش اقتدار ديني روحانيت ومتوليان ديني موکول به حفظ وگسترش خانواده بوده و در عين حال وجود آن زمينه عيني لازم براي پيشبرد هژموني ديني وضرورت وجودي صاحبان دين واقتدار ديني بوده است .

 

خانواده نيمه مدرن: خانواده پاردوکسيکال!

   با ظهور پديده مدرنيزم وارداتي درکشور که از سالهاي واپسين حکومت قاجار ودر دوران زايمان خود درعصر مشروطه ودر اوج آن با روي کار آمدن پهلوي اول رو به توسعه گذارد، بسياري از نهادها ونماد هاي مدرنيزم بتدريج با نهادهاي سنتي وديني جامعه به چالش نشست ويکي ،ديگري را بر نمي تابيد . با شکل گيري تاسيسات مدني نويني همچون مدارس ( که در تعقيب نخستين الگوي مدرسه نوين رشديه بود) ، دانشگاهها ، دادگاههاي مدني و تصويب قوانين کيفري وجزايي نوين، سازمان هاي اداري وبروکراسي ، شناسنايي هويت هاي فردي با صدور شناسنامه ها وثبت ازدواج وطلاق بيرون از يد اقتدار سنتي دين و متوليان ديني، نهاد خانواده نيز دستخوش تغييرات اساسي گرديد. بطوريکه وظايفي همچون آموزش، اشتغال ، تربيت ، همسر گزيني، هويت يابي و جامعه پذيري افراد خانواده از زير سيطره پدر خارج وبه ساير نهاد هاي اجتماعي واگذار شد .در اين شرايط به دليل مقاومت متوليان سنت ودين از يکسو وناتواني متوليان نوگرايي در پيشبرد موفق اين فرايند ودرنتيجه فرسايشي شدن اين روند ،يسياري از نهادها وکارکردهاي آن با شرايط پارادوکسيکالي روبرو گرديد که بيشترين ناهنجاري هارا ميتوان در نهاد خانواده رديابي کرد .

  1. الگوي ازدواج بعنوان خاستگاه اصلي تشکيل خانواده دستخوش تغييرات مهمي شده است .اولين تغيير مربوط به الگوي همسر گزيني است. امروزه ميان ارزشهاي والدين وفرزندان براي انتخاب همسر تفاوت وگاه تضاد هاي آشتي ناپذيري بروز کرده است .بطوريکه جوانان ديگر تن به ازدواج هاي فاميلي نمي دهند واز درون همسري يا ازدواج با خويشاوندان وعشيره مشترک سرباز ميزنند . متغيير سن نيز اشکال متفاوتي بخود گرفته است .از طرفي جوانان در سنين جواني (از نظر روانشناختي تا 24) به ازدواج روي نمي آورندومتوسط سن ازدواج به حدود 27 سال رسيده است واز طرف ديگر با افرادي ازدواج مي کنند که کمترين فاصله سني را با او دارند .عامل سن وفزوني سن شوهر نسبت به زن در ساختار سنتي مبين ومقوم اطاعت پذيري زنان واستحکام نسبي خانواده بوده است . علاوه بر اين هويت فردي نيز در انتخاب همسر نقش تعيين کننده اي بدست آورده است چنانکه همسر گزيني به اقتداي هويت خانوادگي افراد صورت نمي گيرد .عواملي نظير تحصيل، شغل، ثروت ودارايي، زيبايي وقابليتهاي فردي نسبت به عواملي چون آبروي خانوادگي، اسم ورسم ، تبار ومنزلت اجتماعي، تدين واخلاق ديني وسنتي از اهميت بيشتري برخوردار گرديده است . امروزه بخصوص در اجتماعات نيمه سنتي- مدرن وشهرهاي بزرگ، موضوع تعيين مهريه وچگونگي احقاق حقوق زن درصورت جدايي از شوهر از مهمترين مراحل فرايند همسر گزيني بشمار ميرود .شکل افراطي ومرض گونه اين فاکتور چنان است که همچون الگوي کليدي اقتصاد سياسي نظام سرمايه داري " پول- کالا- پول " زن همچنان بعنوان کالا در معادله" جهيزيه- دختر- مهريه " قرار گرفته وسنجيده ميشود.

  2. همسرگزيني سنتي با همه محدوديت هايش، در ساختار بسته مناسبات دختروپسر داراي کارکردي بود که درشکل نيمه مدرن آن ، فاقداين کارکرد شده وبه دليل عدم شناخت کافي ولازم دختر وپسر از يکديگر از يکسو واهميت عوامل اقتصادي در سنجش وگزينش همسر از سوي ديگر نرخ طلاق وگسيختگي پيمان ازدواج بطورروزافزونيزياد شده است . شناخت سطحي وبسنده کردن بسياري از الگوهاي ازدواج به زيبايي، پول وامکانات رفاهي همسر وهمچنين نبود امکان همنشيني هنجارمند وفارغ از انگها وتهمت هاي اجتماعي در ايجاد رابطه آشنايي ومراوده آزاد ميان دختروپسر به صورتي آشکار وقانونمند به دليل مقاومت ساختارهاي ديني وسنتي در اين نوع از مناسبات انساني، منجر به تشکيل خانواده هايي مي گردد که تنها تضمين پايداري آن گاه مهريه سنگين و ترس از عواقب اجتماعي واقتصادي براي زن ويا فرزندان حاصل طلاق ميباشد .

  3. همسرگزيني از عروسي تا گور با شکل نمادين لباس سفيد عروسي در شروع وتن پوش سفيد مرگ در پايان که بازمانده از ساختار کهنه وسنتي خانواده ايراني است ، با مذموم شمردن واحتراز فراگير از طلاق، چنان به انسداد وبن بست هاي خانواده اي به عنوان يک سيستم باز منجر شده است که ديگر کمتر خانواده اي در ايران امروز ميتوان يافت که درمعرض نابساماني، تشتت وستيز وستيزه جويي نباشد .شواهد مربوط به نرخ بالاي طلاق در بين مهاجران ايراني در ساير کشورها که زمينه هاي امنيت اقتصادي واجتماعي زنان را قراهم مي آورند، گوياي اين مهم است که درصورتيکه امنيت اقتصادي واجتماعي زنان متاهل افزايش يابد، ميل به جدايي در بين زنان وحتي مردان متاهل نيزبيشتر ميشود .

  4. ناهمساني هاي ببار آمده در ميان زن وشوهر در ساختار سنتي، راه بديلي نيز پيش بيني کرده بود تادر صورت وقوع هر اشکالي در کارآمدي زن در خانواده براي حفظ منزلت وتقدس آن بجاي طلاق ، همزمان با حفظ خانواده نخست ، باازدواج مجدد مرد وبه اصطلاح آوردن "هوو" کارکردهاي خانواده قبلي زمينه تحقق مي يافت . در اينجا اصل حفظ کيان وتقدس خانواده است که مجري آن مردان بوده اند. اين الگوي جايگزين باوجوديکه ديگر امکان بروز ندارد وبه دلايل اقتصادي وفرهنگي بسياري از مردان توان بهره گيري از آن را ندارند، در عين حال زمينه ذهني وعيني حل بحرانهاي دامنگير وچاره ناپذير خانواده هاي امروزين را نيز بدست نياورده وبه دليل اينکه هنوز به لحاظ فرهنگي، اقتصادي واجتماعي امکان طلاق براي همه خانواده هاي بحران زده وجود ندارد، امروزه خانواده ايراني با مسايل عديده اي روبرو است .

4.1. تقاضاي روسپيگران در ميان مردان متاهل رو به تزايد استوحداکثر مجازات اين کار براي آنان انگ هاي اجتماعي نه چندان پر رنگ ولعابي است که بسياري آنرا تجورز هم ميکنند!

4.2. برخي از زنان ناراضي از شوهرانشان به اشکال مختلف به تامين نيازهاي جنسي خود روي آورده واغلب به دليل حکم سنگين مجازات آن بصورت سنگسار،به شکل پنهاني چنين مي کنند .

4.3. فضاي نامساعد تعامل وارتباط انساني وعاطفي ضعيف ميان اين قسم ازهمسران، منجر به گسيخته شدن اهرم نظارتي خانواده ووالدين بر فرزندان شده وبسياري از پديده ها وآسيب هاي اجتماعي از قبيل  فرارازخانواده، افت تحصيلي، کارکودکان، استعمال دخانيات در سنين نوجواني، افسردگي هاي مزمن مادران ونوجوانان وجوانان اين دست از خانواده هاو.. محصول عدم تناسب  کارکردهاي نوين مورد نياز جامعه در ساختارهاي سنتي خانواده ايراني است .

   5. خانواده امروزين ايران ديگر به الگوهاي نسل پيش از خود وفادار نبوده وفرايند جامعه پذيري راعمدتا درميان همسالان خود، رسانه هاي نويني چون ماهواره ، اينترنت والگوهاي زيست جوان امروزي در گستره جهاني جستجو کرده وبي تدبير مسوولان امور آموزشي وتربيتي با نگاه گذشته گرا، با نگاهي به آينده بدنبال فروپاشي ساختارهاي کهن اجتماعي، فرهنگي،فکري وسياسي هستند .    

  بي سبب نيست که امروزه ميتوان چنين ادعا کرد که نهاد خانواده ديگر نمي تواند کارکرد پاسداري از ساختارهاي کهنه را ايفا کرده وياريگر وفاداري براي متوليان دين وسنت باشد . از همين روست که بسياري از صاحبنظران امور اجتماعي نيز که درصد د توجيه وحفظ ساختارهاي سنتي هستند  به دنبال احياي ساختار کهن وکارکردهاي مالوف خانواده بوده وخانواده امروزين جامعه ايران را " مقدس" نمي شمارند . والبته به همين دليل نيز بايد اذعان کرد که "خانواده مقدس" مورد نظر متوليان دين وسنت در ايران در کوران گذار از سنت به مدرنيزم به يکي از بحراني ترين نهاد هاي اجتماعي مبدل شده است .! 

  از اينرو به نظر ميرسد تاتشکيل يک دولت مدرن با دو خصيصه مهم دولت رفاه وسکولار براي تضمين مناسبات آزادانه پسران ودختران وتامين حقوق انساني برابر فارغ ازارزشگذاري هاي ديني وسنتي ازيکسووتضمين امنيت فردي؛ اجتماعي واقتصادي با ايجاد نظام تامين اجتماعي فراگير ازسوي ديگر خانواده مقدس ايراني درصدر مهمترين چالشهاي سنت گرايان ونو گرايان کشور قرار گيرد .

خانواده ايراني،

 

               خانواده مقدس!؟

                                                                                   

    خانواده سنتي:از ضرورت تا تقدس!

 به روايت تاريخ اجتماعي انسان نهاد خانواده اولين نهاد اجتماعي است که برخي از جامعه شناسان ريشه پيدايش آن را همزمان با ظهورمالکيت فردي مي دانند (مورگان ومارکس) .درجامعه ايران نيز ازديربازنهاد خانواده اولين ومهمترين بستراجتماعي شدن فرد و فراگيري آموزه ها ، ارزشها و هنجارهاي اجتماعي بوده  وهست . اين ساختار بازمانده از سده هاي گذشته همواره داراي کارکردهاي بسياري بوده که منجربه قوام ودوام آن درايران نيز گرديده وبه آن سيماو کارکردي " مقدس " داده است . بطوريکه مي توان اززواياي مختلفي به اين کارکردها پرداخت .

   1. ازديدگاه سياسي ،نهاد خانواده مهمترين ابزار نگهداشت وتوسعه ساختار پاتريمونياليزم يا سلطه موروثي سلطان در جامعه و حفظ دولت مطلقه مردسالار و پدرسالارانه است . بطوريکه "ولي" کوچک درسطح خانواده (پدر) داراي همان اقتدار بي حد وحصري است  که" ولي" کبير درسطح جامعه با عناويني همچون والي ده يا شهر، سلطان و ولي فقيه داراست . ازاينرو خانواده براي نه تنها مردان مسلط برزنان ، بلکه براي مردان سياسي ود يني مسلط بر جامعه نيز داراي تقد س وارزش ويژه اي است که بدون آن ضمانتي بر پايداري ساختارهاي پيش گفته وجود نخواهد داشت . اطاعت وتسليم پذيري ، ترس وتقليد ازرهبران سياسي وديني وتبعيت وفرمانپرستي کورکورانه از صاحبان حوزه قدرت وسياست از گذشته تا کنون همواره آويز گردن ودستاويز بردگي مردم بوده است .بن مايه اين زور آشکاروپنهان چنان با سياست يگانه شده است که در ادبيات ايراني سياسيت به معناي تنبيه وادب کردن مردمان نااهل تعبير شده است .

 

http://daneshnameh.roshd.ir

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 09 اسفند 1393 ساعت: 9:31 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره حمل و نقل، ترافیک، پارکینگ حمل و نقل و...

بازديد: 1035

تحقیق درباره حمل و نقل، ترافیک، پارکینگ حمل و نقل و...

فهرست مطالب

 

مقدمه

 

چكيده

 

برنامه ريزي حمل و نقل درون شهري

 

عرضه و تقاضا در حمل ونقل

 

مسائل و مشكلات حمل ونقل درون شهري

 

معيارهاي انتخاب نوع سيستم حمل ونقل عمومي

 

تعيين هزينه هاي ناشي از تراكم ترافيك در شهر مشهد

 

نقش پاركينگ ها بر حمل .نقل درون شهري و هزينه هاي ناشي از آن

 

تاثير پياده روها بر حمل و نقل درون شهري

 

بررسي وضعيت حمل ونقل در شهر مشهد

 

ارائه راهكار

 

 

 

مقدمه

با افزايش  روز افزون جمعيت شهرها  و افزايش عرضه  وسايل نقليه  موتوري و در نتيجه كاهش ظرفيت  راه ها  مسائل  و مشكلات  عمده اي  رادر نظام  حمل و نقل  و ترافيك  به وجود آورده است .

حمل و نقل  يكي از حوزه هاي  مورد مطالعه  در برنامه ريزي  شهري است  كه برنامه  ريزان  شهري از ديدگاههاي  مختلفي  از جمله  ديدگاه  اقتصادي  اين مسائل  و مشكلات  را مورد  بررسي قرار مي دهند .

طراحي و نصب  هر نوع سيستم  حمل و نقل  بايد با مطالعه ي اوليه  و مقدماتي  كه توسط صاحب نظران  و متخصصان  امر صورت  مي گيرد  توجيه شود  هر شهري  با توجه  به امكانات  و محدوديتهاي اطراف  خود پديد آمده  و در طول  ساليان  متوالي  شكل  گرفته است  بافت  و سيماي هر شهر حاصل تلاش  چندين  ساله ي  نسلهاي مختلف  است  كه توانسته اند  اكوسيستمي  انساني  و در خور توجه پديد بياورند . اين  بافتها  ممكن است  حاوي  گنجينه هايي از اصول  و قواعد  معماري و شهر سازي  باشد  كه بايد  از گزند تخريب و نابودي  حفظ شوند  شبكه هاي حمل و نقل  شهري  بايد به طور منظم  و به شكل  سيستمي طراحي  و احداث شوند  كه هر كدام  از اجزاي آن مسئوليت خود را به  طور بهينه انجام دهند  تا  مشكل و معضلي  در شبكه  بوجود نيايد .  با توجه  به محدوديتهايي كه وجود دارد  سيستم هاي حمل و نقل  بايد در عين حال  كه نيازهاي جابه جايي افراد جامعه  را تامين  مي نمايند  از نظر منابع مالي  نيز قابل توجيه  باشند .

در اين تحقيق به جنبه هاي  گوناگون  مسائل اقتصادي ترافيك  و بررسي آن  در وضعيت حمل و نقل  مشهد  مي پردازيم .

 

 

 

چكيده

حمل و نقل  درون شهري بخشي از تهسيلات  شهري به شمار  مي رود كه  از دو بخش حمل و نقل  عمومي و حمل و نقل  شخصي  تشكيل  شده است .  حمل و نقل  عامل پويايي جامعه است  و يكي از اهداف  مهندسي ترافيك  تامين  حمل و نقل  اقتصادي راحت  و ايمن براي كالا و انسان است .(تازه هاي ترافيك 1382،ص 58)

در مطالعات حمل و نقل  سعي در ايجاد  تعادل  بين عرضه و تقاضا ست .  منظور  از عرضه كليه تهسيلاتي  است كه  براي حركت هر چه  شهر عابرين پياده  ووسايل  نقليه  در شهر  ارائه  مي شود  مانند شبكه  معابر سواره رو ، پياده رو ، چراغهاي راهنمايي ، تابلو ها و ... منظور  از تقاضاي حمل و نقل  ميزان  حجم تردد عابرين پياده  ووسايل  نقليه  در يك دوره زماني مشخص  مبي باشد  كه از گذرهاي مخصوص طراحي شده در شهر عبور ميكنند.

معييارهاي كه براي انتخاب نوع سيستم  حمل و نقل عمومي  در نظر گرفته  مي شود  شامل موارد زير مي باشد :

§   معيارهاي  اقتصادي و بهره برداري شامل : 1. ظرفيت  شبكه                2. هزينه هاي سرمايه گذاري    3. ظرفيت  سيستم  حمل و نقل              4. سودمندي سيستم

§       معيارهاي اقتصاد ملي            

§       اثرات  غير قابل  سنجش

هزينه هاي ناشي  از پاركينگ  را مي توان  در موارد زير بررسي  كرد :

1. هزينه زمين : الف) هزينه تملك زمين      ب) هزينه زمين براي زمين هاي كه كاربردي پاركينگ دارند .            

2. هزينه آماده سازي زمين

3. هزينه هاي ثابت  ماهيانه ناشي از مصرف آب ، برق ، تلفن

4. هزينه هاي پرسنلي ساليانه

هزينه هاي ناشي از تراكم ترافيك  به شرح زير مي باشد : - اتلاف وقت افراد      - اتلاف سوخت      - هزينه هاي ناشي از تصادفات     - هزينه هاي ناشي از آلودگي محيط زيست

-برنامه ريزي حمل  و نقل درون شهري :

اقتصاد آنگونه  كه توسط  علماي اين علم تعريف  مي شود به معناي  به دست اوردن  سود حداكثر  از پول در بلند  مدت است  يا مي توان  گفت اقتصاد به  معناي تامين  حداكثر  ممكن نسبت به سود هزينه است .  يكي از هدف هاي ترافيك  تامين  حمل و نقل  اقتصادي  راحت و ايمن براي كالا  و انسان است .

( حميد بهبهاني 1374 صفحه 81)

نظام  حمل و نقل ترافيك به عنوان  بخشي  از فعاليت  هاي شهري بيان  كننده پويايي و حيات  يك مجموعه  شهري است  به شك  بدون جابه جايي نمي توان  شهر را زنده تصور نمود اين  فعاليت  چنان بازندگي  ها      شده است .  كه تقريباً نمي توان  آن را جدا از فعاليت هاي روز به شمار  آورد .  يك شهر  از دو عنصر  اصلي توده هاي ساختماني  وفضا تشكيل  شده است  . توده هاي  ساختماني تمام مكان هايي مسقف را شامل مي شود  اين مكان ها داراي كاربدهاي گوناگون  از قبيل  مسكوني ، تجاري ، اداري ، خدماتي و... هستند .

فضا تمام  مكان هايي را كه  داراي سقف نيست شامل  مي شود بنابراين  شبكه  معابر ، پاركينگ  هاي روباز ، ارك ها ، فضاهاي سبز  داخل  محدوده ساختمان ها و... جزء فضاهي شهري محسوب  ميشوند  بافت  و محيط كالبدي  شهر تركيبي از اين دو عنصر  است  و تفاوت هاي فيزيكي شهر ها  از نحوه  تركيب و تعداد توده هاي ساختماني  وفضا  به وجود  مي آيند . بدين ترتيب  اگر تمام  ابنيه  ساخته شده  توسط   به عنوان عناصر  توده ساختماني  در مجموعه  بافت شهري تلقي شود  بخش قابل توجهي از فضاي  ميان آن ها  به معابر در شبكه  حمل و نقل  اختصاص مي يابند . (مهندسين مشاور آمود راه 1376- صفحه 14)

جمل و نقل  عامل پويايي جامه است  براي داشتن  يك سيستم  حمل و نقل  كارا كه  بتواند  تحرك مطلوبي در جامعه  پديد آورد  مي بايست  برنامه ريزي  دقيقي نمود . اين برنامه ريزي  بايد بتواند نيازهاي  جامعه را براورده سازد و قطعاً موفقيت  آن منوط به (تازه هاي ترافيك 1382- صفحه 58) شناخت همين نيازهاي مي باشد  براي برنامه ريزي  تسهيلات حمل و نقل دانستن اين كه مردم  و كالا چرا  و چگونه سفر  ميكند بسيار مهم است .  مردم باسيستمي مسافرت  ميكنند  كه متناسب با نيازها و هم چنين در دسترس آن ها باشد . اگر فاصله هاي كوتاه  مانند چند  خيابان آن طرف  تر رادر نظر بگيريم  ممكن  است پياده  حركت كنند  با ازدياد  فاصله بين مقصدهاي مورد نظر  و مبدا نياز به سيستم مكانيكي خواهد بود  مانند اتومبيل  شخصي  وسايل  حمل و نقل عمومي ،ترو و ... 80 تا 90 درصد  اغلب سفرهايي كه در يك منطقه شهري انجام مي شوديا اتومبيل  است مردم براي رفع نيازهاي خود در فعاليت هاي مختلف سفر ميكنند مانند كار،خريد ،تفريح به علت  اينكه تمام فعاليت ها در ساختمان  ها قرار دارند سفر را ميتوان عمل رفتن از يك ساختمان به ساختمان ديگر فرض كرد . مي توان گفت  كه سفر تابع كاربري  زمين است تعداد سفرهايي كه با مقصد يك قطعه زمين خاص انجام  مي شود نه تنها تابع ميزان  استفاده  از آن است  كه با            سطح زير بنا به كل زمين مشخص ميشود  بلكه به موقعيت  و ميزان دسترسي آن قطعه زمين نسبت به                زمين هاي منطقه نيز بستگي دارد براي انجام يك برنامه ريزي منطبق بر نيازهاي يك منطقه درك و تشريح نوع و مقدارسفرهايي كه درآن انجام مي شود  بسيار مهم است . هم چنين اهداف و مقاصدي كه بايد به آن ها رسيد بايد به طور كامل وواضح تعريف شود.

(حميد بهبهاني 1374- صفحه 44)

عرضه و تقاضا در حمل و نقل :

در نظام حمل و نقل سعي در ايجاد  تعادل بين عرضه و تقاضاي حمل و نقل  كلي تسهيلاتي است كه باي حركت هر چه سريعتر عابرين پياده و وسايل نقليه در شهر ارائه  مي شود برخي از اين تسهيلات  عبارتند از (شبكه ها بر مناسب سواره رو  ،پياده رو ها ، چراغ هاي راهنمايي ،پل هاي عابر پياده ، حمل و نقل همگاني ،تابلوهاي راهنمايي)

منظور از تقاضاي حمل و نقل  ميزان حجم تردد عابرين پياده و وسايل نقليه در يك دوره زماني مشخص مي باشد  كه از گذرهاي مخصوص طراحي شده  در شهر عبور ميكنند.

هنگاميكه بحث از تعادل  بين عرضه و تقاضا  به ميان مي آيد  هدف ايجاد حركتي روان و با آرامش براي عابرين پياده ووسايل نقليه در سيستم عرضه شده است .

براي ايجاد  تعادل عرضه و تقاضا درحمل و نقل  روش هاي گوناگوني وجود دارند كه از آن جمله موارد زير قابل ذكرند:

-    افزايش عرضه : منظور ازافزايش عرضه در حمل و نقل  ايجاد تسهيلات  بيشتر در سيستم حمل و نقل  همگاني ،افزايش تابلوهاي راهنما،خط كشي معابر ،بهسازي طرح هندسي تقاطع ها ،زمان بندي تقاطع هاي چراغ دار، احداث راه هاي كمربندي ودر برخي موارد تعريض خيابان ها و است .

-    كاهش تقاضا  به منظور از كاهش تقاضاي حمل و نقل               استفاده  از روش هايي است كه  سبب كاهش  نياز به حمل و نقل  شود  براي مثال  ايجاد  سيستم  اطلاع رساني پيشرفته  و جايگزيني آن به جاي مراجعه  به مراكز اداري و خدماتي و جانمايي مناسب كاربري ها و از اين روش ها به شمار مي آيد .

-    افزايش عرضه و كاهش تقاضاي به طور همزمان (مهندسين مشاور آمودراه 1376 صفحه 116و117)

مسائل و مشكلات  حمل و نقل  درون شهري

-         تردد عابرين ووسايل نقليه

-         كمبود پاركينگ

-         تردد معلولين

-         تغييرات عمده در كاربري زمين

-         تصادفات

-         حمل و نقل همگاني

-         زيست محيطي  (مهندسين مشاور آمودراه 1376 صفحه 17)

 

معيارهاي انتخاب نوع سيستم حمل و نقل عمومي

محدوديت هاي مختلفي ممكن است  در انتخاب نو سيستم حمل و نقل  وجود داشته  باشد ،ليكن ،مهمترين معيارهاي انتخاب بطور كلي بشرح زيرمي باشد :

1-  معيارهاي اقتصادي  و بهره برداري

2-  معيارهاي اقتصاد ملي

3-  اثرات  غير قابل سنجش

1-  معيارهاي اقتصاد و بهره برداري

متغيرهاي مهم اقتصاد  بهره برداري كه در انتخاب سيستم حمل و نقل  مناسب مورد توجه قرار مي گيرند،عبارتند از :

1-1 ظرفيت شبكه

2-1 هزينه هاي سرمايه گذاري

3-1 ظرفيت سيستم حمل و نقل

4-1 سودمندي سيستم

به جرات مي توان گفت  كه معيارهاي اقتصاد بهره برداري اساسي ترين  پارامترهاي انتخاب نوع سيستم  حمل و نقل  هستند  زيرا بدون توجه به ظرفيت  شبكه ، هزينه هاي ساخت مسير ، خريد وسيله نقليه و تعمير و نگهداري آن نمي توان يك سيستم مفيد وبابازده مناسب برگزيد.

1-1 ظرفيت شبكه

ظرفيت شبكه از اين جهت عامل  مهمي است  كه بدون توجه به پتانسيل  معابر و شبكه هاب حمل و نقل  درون شهري كه خود تابع نوع معابر (آزادراه،بزرگراه،معابر شرياني ،معابر توزيع كننده ،معابر دسترسي و) و ميزان گسترش آنها در سطح  شهر مي باشد ، نمي توان حجم معيني از وسايل  نقليه يك سيستم حمل و نقل  را از شبكه عبور داد. لذا در انتخاب نوع سيستم حمل و نقل عمومي ، ظرفيت شبكه هاي مختلف موجود در مسيرهاي مورد نظرمورد بررسي قرار مي گيرد. گاهي لازم  ميشود  براي تامين اهداف پروژه با ايجاد معابر جديد ويا بهبود وضعيت معابر موجود به ظرفيت نهايي شبكه هاي حمل و نقل افزود. البته اگر محدوديت هاي موجود از قبيل مسيل ها ،كوه ها ،آثار تاريخي و ميراث فرهنگي در مسير مورد نظر قرار داشت  باشند ، تغيير و يا احداث مسير جديد با مشكل همراه خواهد بود. بطور كلي ظرفيت هر خط با عرض 12 فوت (6/3 متر) در شرايط ايده آل 2000 واحد سواري در هر ساعت مي باشد كه عملاًدر سطح معابر درون شهري ظرفيت هر خط ممكن است به كمتر از 1000 واحد سواري نيز تنزل يابد . عرض خطوط ،فاصله جانبي ، مشخصات  شانه ها ، خطوط پارك ، خطوط تغيير سرعت ، خطوط بالا رو ويژه كاميون ، ، شيب مسير ، طول صف ، درصد كاميون و اتوبوس ، توزيع خطوط و تغيير  جهت جريان  و نقاط قطع پيوستگي  جريان (تقاطعها ) از عوامل  كاهش ظرفيت محسوب  مي شوند .

2-1 هزينه هاي سرمايه گذاري

هزينه ها يسرمايه گذاري  اوليه  و مخارج  تعمير  و نگهداري  سيستم ها  بدين منظور در انتخاب سيستم حمل و نقل  عمومي مورد بررسي  قرار  مي گيرند  كه بدون  تامين بودجه  ، اجراي  هيچ طرحي  ميسر نيست و چون  حجم  پروژه هاي  حمل و نقل  در سطح  كلان مي باشد . لذا ، اهميت  عوامل  مذكور بيشتر  مشخص مي گردد. هزينه سرمايه گذاري  تابع  ظرفيت  جابجايي  ، تعداد  ايستگاه و بزرگي آنها ، موقعيت  مسير وغيره  مي باشد .  بطور  متوسط  هزينه يك مسير  دو خطه  براي احداث مسير قطار  سبك شهري  وقتي كه از روي سازه بتني  عبور نمايد ، حدود 16 درصد  هزينه  احداث مسير مترو درزيرزمين  مي باشد .

3-1 ظرفيت سيستم حمل و نقل

هدف اساسي  سيستم هاي حمل و نقل  عمومي جابجايي انوهي از مسافران  در ساعات اوج ترافيك بويژه  سفرهاي به قصد اشتغال مي باشد . لذا، براي رسيدن  با اين هدف مهم  بايد  نوع سيستمي  كه براي حمل و نقل  عمومي  يك منطقه  يا شهر  انتخاب  مي شود  از نظر  ظرفيت جابجايي مسافر  مورد ارزيابي قرار گيرد . ظرفيت انتقال  هر سيستم  تابع  تعداد ناوگان  و شرايط مسير حركت  وسايل نقليه آن بوده و متاثر از تعداد و فاصله ايستگاههاي مسير مي باشد .

ظرفيت جابجايي سيستم هاي حمل و نقل  عمومي در شرايط  مختلف ( مختلط با ترافيك  ساير  وسايل نقليه ، در خيابان هاي با  خطوط مجزا، با ايستگاه هاي واقع  ساير  وسايل نقليه ،در خيابن هاي با خطوط  مجزا  ، با ايستگاه هاي واقع  در طول  مسير ، در خط اختصاصي سمت راست  يا وسط خيابان ، بدون  ايستگاه هاي واقع  در طول  مسير ،در سرعت  عملكرد هاي  مختلف ،وسايل  قليه  با طول مختلف  و ) بر حسب  مسافر در ساعت  در هر جهت  براي 15 دقيقه  پريد  ساعت اوج  در شماره 38 سري قبل  نشريه  تازه هاي ترافيك  تحت عنوان  نگاهي به ويژگي هي سيستم  هاي حمل  و نقل  عمومي ارائه  گرديده است .

4-1 سودمندي سيستم

پارامتر هاي  سودمندي  در مرحله  پايين تري از اهميت  نسبت به ساير  پارامترهاي اقتصاد بهره برداري قرار دارد .  در كشورهاي با اقتصاد آزاد  كه بيشتر  سيستم هاي  حمل و نقل عمومي  توسط  بخش خصوصي اداره         مي شود ، سودمندي  طرح هاي حمل و نقل  از اهميت  بيشتري  برخودار است .

ليكن  ،در كشورما سودمندي  سيستم هاي  حمل و نقل  عمومي  از نظر سود مالي براي گردانندگان  سيستم  مورد توجه  قرار مي گيرد ، زيرا  يارانه هاي  كلان  در بخش  حمل و نقل  بويژه  جهت تامين  سوخت  باقيمت  به مراتب  پايين تر  از ارزش  واقعي  پرداخت  مي شود  و هزينه هاي دنيا  جهت  تشويق مردم  به استفاده  از حمل  و نقل  عمومي  از طريق كمك هاي دولت  به گردانندگان  سيستم ، هزينه استفاده  از آن براي عموم مردم در سطح  پاييني نگه داشته شده است . 

2-  معيارهاي اقتصاد ملي

معيارهاي اقتصاد ملي كه در انتخاب سيستم  حمل و نقل  عمومي دخالت دارند ، عبارتند از :

1-2 مصرف انرژي

2-2 اشغال زمين

3-2 ايجاد آلودگي

4-2 ايمني

معيارهاي اقتصاد  ملي بطور اساسي در انتخاب نوع سيستم  حمل و نقل  موثر هستند . انرژي ،زمين ، هوا و سلامتي از نعمت هاي خداوند  هستند كه  در اختيار  بشر قرار گرفته اند و از آنجايي كه نعمت ها متعلق به تمام افراد جامعه هستند و لازم است  براي نسل هاي آينده نيز  حفظ شوند ، بايد در انتخاب نوع سيستم حمل ونقل عمومي مورد عنايت خاص قرارگيرند .(فصلنامه تازه هاي ترافيك بهار 1380، صفحه 50و51و52)

تراكم ترافيك همه روزه  خسارت هاي  قابل توجهي  در ابعاد  اجتماعي ، اقتصادي، رواني و زيست  محيطي به پيكره  شهر مشهد  تحميل  مي كند .  متاسفانه  برخي از اين  خسارت ها  نظير بيماري هاي روحي و رواني  ناشي از تراكم  و نابساماني  ترافيك ناملموس بوده  و هزينه هاي آن به صورت  پنهان  باقي مي ماند .

در اين بخش سعي بر آن است  كه فقط  به پاره اي ازهزينه ها كه به  طور محسوس همه روزه  به علت نداشتن  ترافيك  آرام و روان به استفاده  كنندگان  سيستم  حمل و نقل  شهر مشهد  تحميل  مي شود  اشاره گردد كه شامل موارد زير است :

-هزينه هاي  ناشي از اتلاف  وقت افراد

-         هزينه هاي  ناشي از اتلاف  سوخت

-         هزينه هاي ناشي از تصادفات

-         هزينه هاي  ناشي از آلودگي محيط زيست

در اين مقاله به برآورد خسارت هاي ناشي از اتلاف وقت افراد ، اتلاف سوخت ، آلودگي محيط زيست ، تصادفات  و به طور  كلي هزينه هاي محسوس ناشي از تراكم  ترافيك در شهر  مشهد  پرداخته  مي شود .

البته مطالعات متعددي در اين زمينه  با ديدگاه  مختلف  صورت  گرفته  است .  امادراينجا  سعي بر اين است  با تعيين  هزينه هاي  محسوس ناشي  از تراكم  ترافيك  در شهر مشهد ، اهميت  برنامه  ريزي ، سرمايه گذاري و برخورد  كارشناسي با مسئله ترافيك  در اين شهر  بيشتر  تبيين  و مورد  توجه  قرار گيرد .

برآورد هزينه ها

برآورد  هزينه هاي ناشي از تلاف  وقت افراد  در شهر مشهد

تفاوت زمان سفر بهينه  در يك مسير  با زمان  سفر واقعي در همان  مسير ، تاخير  با وقت  تلف  شده افراد  است .  با استفاده  از  مدل  سازي هاي  انجام شده  در مطالعات  جامع  حمل و نقل  مشهد  و محاسبه  و برآورد  مي توان  نشان داد بطور  متوسط تاخير  حركت در شبكه  خيابان  اين شهر  در حدود 200000 نفر ساعت  در يك  روز عادي در سال 81 ست . از طرفي در صورتي  كه ارزش  وقت  هر شهروند  در هر ساعت 7606 ريال  در نظر گرفته شود ، هزينه وقت تلف شده شهروندان مشهدي  در يك روز به 1,521,200,000  ريال  بالغ  خواهد شد .  ساير  محاسبات  در جدول (1) ارايه  شده است .  لازم به ذكر است  شهر مشهد در ايام  خاص مانند  تابستان  و عيد نوروز بدليل وجود مسافر و زائر حضرت ثامن  الحج داراي  ترافيك  بمراتب حجيم تر و سنگين تري نسبت به روزهاي عادي است . بنابراين  زمان  تلف شده  ودرنتيجه هزينه ها  افزايش مي يابد كه اين مساله در برآورد هزينه ها منظور  نشده است .

برآورد  هزينه هاي  ناشي از اتلاف  سوخت در شهر مشهد

هر روزه به علت  داشتن  ترافيك  سنگين  و حتي  راه بندان  هاي طولاني  مقدار  قابل  توجهي سوخت هدر  مي رود ،در براورد  اين قسمت  فقط هزينه هاي  ناشي از اتلاف  بنزين  منظور  شده  است . برآورد مطالعات  جامع  حمل و نقل مشهد  نشانگر ان است  كه در هر روز حدود 330/288 ليتر  بنزين  اضافي  به علت  نداشتن  ترافيك  روان  در شهر  مشهد  مصرف  مي شود .  با احتساب قيمت هر ليتر  بنزين (بدون سوبسيد )3000 ريال براي برآورد  هزينه سالانه ،روزانه مبلغ 864,990,000 ريال به علت  اتلاف بنزين  از منابع  ملي هزينه  مي شود .

ساير محاسبات جهت براورد هزينه سالانه به شرح جداول (2) است .

براورد هزينه هاي ناشي  از الودگي  محيط زيست  در شهر مشهد

مطلعات  جامع  حمل و نقل  مقدار  نشر  آلاينده ها توسط وسايل  نقليه  مختلف در هر روز  در سطح  شهر مشهد  را حدود 360830 كيلوگرم  منو اكسيد كربن          56510 كيلو گرم  هيدرو كربن هاي  نسوخته    و 11840 كيلو گرم  اكسيدهاي نيتروژن   برآورد  مي كند . با تمهيداتي نظير  گاز سوز كردن  خودروها ، معاينه فني  به موقع  خودروها ، خارج  كردن اتومبيل هاي فرسوده  و قديمي و مي توان مقدار آلودگي را كاهش داد.

اما بخش ديگر آلاينده ها  ناشي از تراكم  ترافيك  است ، با محاسبه  و براورد  مي توان نشان  داد، كه در صورتي  كه بتوان  ترافيك  را از حالت  بحراني  و متراكم  به حالت  روان تبديل  كرد مقدار  نشر  منواكسيد كربن      حدود 18 درصد  و هيدروكربن هاي نسوخته      حدود 15 در صد  كاهش  مي يابد .

اگر قرار  باشد  اين مقدار  نشر آلاينده ها از طريق  گاز سوزكردن خودرو ها  كاهش يابد  نياز است  كه حدود  50 درصد خودرو ها در سطح شهر مشهد گاز سوز  شوند .  در يك برآورد  خوشبينانه حداقل 120,000 خودرو در سطح  شهر مشهد  وجود دارد .

هزينه گاز سوز كردن  يك خودرو  و نصب سيستم     . تقريباٌ 1,600,000 ريال است  و در نتيجه  هزينه گاز سوز كردن 50 درصد خودرو ها  در شهر  مشهد  بالغ  بر       10*6/9 ريال  خواهد بود و با فرض عمر مفيد 5 سال  براي  دستگاه  مذكور هزينه ساليانه  اين پروژه 10*92/1 ريال  مي شود  كه مي توان  اين رقم رااز طريق تبديل  تراكم  ترافيك  به حالت  روان  صرفه جويي نمود. ضمن آن كه بسياري  از دارندگان  خودرو به دلايلي  حاضر به گاز سوز  كردن  خودرو نيستند ، همچنين  در محاسبه  رقم  فوق از هزينه احداث جايگا ه هاي پمپ گاز صرفنظر شده است  كه البته  رقم  قابل توجهي است .

خلاصه محاسبات  برآورد  سالانه هزينه هادر جدول (3) ارايه شده است .

برآورد هزينه هاي ناشي از تصاددفات در شهر مشهد

هزينه هاي ناشي از تصادفات را مي توان در بخش هاي خسارتي ، جرحي و فوتي بررسي نمود . در اين مقاله در برآورد هزينه ها ، هزينه هاي اداري شامل مخارج دادگاه ، پليس و بيمه يعني هزينه هاي تشخيص مقصر و تعيين ميزان جرم و ارزيابي خسارت و ترتيب پرداخت آن ها در نظر گرفته نشده است .

همچنين هزينه اوقات تلف شده افراد و هزينه هاي  رواني (درد ، اندوه ، مشكلات رواني و نظاير آن )گر چه خسارت هاي قابل توجهي را در بردارند اما از آنجا كه برآورد آنها به سادگي امكان پذير نبوده و مستلزم مطالعات وسيع تري است از آن ها صرفنظر شده است . اما توجه به اين نكته ضروري است كه هزينه هاي رواني بخش عمده هزينه تصادفات را شامل مي شود به عنوان مثال در مطالعات انجام شده در خصوص هزينه هاي ناشي از تصادفات در انگليس و نيوزيلند ، هزينه مشكلات رواني ناشي از تصادفات 90 درصد هزينه تصادفات را تشكيل مي دهد .

هزينه هاي ناشي از تصادفات به علت فوت افراد

بر اساس آمار پليس در سال 81 ، در تصادفات شهر مشهد تعداد 55 نفر در صحنه تصادف جان خود را از دست داده اند . بايد توجه داشت كه تعدادي از مجروحين در راه انتقال به بيمارستان و يا در داخل بيمارستان جان خود را از دست مي دهند ، كه در اين آمار منعكس نمي گردد.

لذا در بسياري از كشورها وضعيت مصدومين ناشي از تصادفات را پيگيري مي كنند تا آمار دقيق تري از تعداد كشته ها و خسارت هاي تصادفات به دست آورند . به عنوان مثال در كشور كانادا مجروحيني را كه تا يك سال پس از تاريخ تصادف فوت مي كنند جز كشته شدگان تصادف مزبورثبت مي كنند . بنابر اين براي تصحيح آمار كشته شدگان ترافيكي بايد عدد فوق را افزايش داد. بر اساس تحقيقات انجام شده توسط دانشگاه فردوسي مشهد ، مقايسه آمار كشته شدگان اعلام شده توسط پليس و پزشكي قانوني براي 3 سال متوالي در شهر مشهد ، ضريب تصحيح 5/4 براي تبديل آمار پليس به آمار واقعي پيشنهاد شده است . بنابراين با احتساب ضريب حدود 248 نفر در اثر تصادفات در سال 81 د ر شهر مشهد جان خود را از دست داده اند با توجه به اينكه مبلغ ديه هر فرد به طور متوسط 200 ميليون ريال است ، هزينه فوت افراد در تصادفات در شهر مشهد طي سال 1381 بالغ بر 6/49 ميليار ريال مي شود . خلاصه محاسبات در جدول 4 ارايه شده است . لازم به ذكر است كه در محاسبه اعداد جدول 4 صرفاً رقمي كه بيمه به ازاي فوت هر فرد در ماه هاي عادي مي پردازد منظور گرديده است وافزايش رقم بيمه در ماه هاي حرام محاسبه نشده است .

دربرآورد خسارت ناشي از فوت افراد فقط رقمي را كه بيمه در قبال فوت افراد مي پردازد منظور شده است . بديهي است كه براي برآورددقيق رقم فوق لازم است كه هزينه هايي را كه جامعه براي فرد مزبور هزينه كرده وزيان هايي كه ناشي از عدم ارايه خدمات فرد از دست رفته به جامعه تحميل مي شود نيز در محاسبات در نظر گرفته شود .

هزينه هاي ناشي از تصادفات جرحي

بر اساس آمار راهنمايي و رانندگي مشهد ، تعداد تصادفات جرحي درسال 81 در شهر مشهد 2474 مورد تصادف بود . اكنون با فرض اينكه حداقل در هر تصادف يك نفر مجروح شده و بر اساس مطالعات دانشگاه فردوسي مشهد با به كار بردن ضريب تصحيح 2 ( اين ضريب تصحيح از مقايسه آمار پليس با آمار مجروحين بستري شده در بيمارستان در سال هاي 73 تا 75 به دست آمده است ) به عدد 4948 مجروح در سال مي رسيم كه با در نظر گرفتن هزينه درمان هر مجروح به طور متوسط 000/500/10 ريال (مطابق تحقيق انجام شده هزينه تصادف فوتي 19 برابر تصادف جرحي است ) ، كل خسارت اين بخش در سال 81 بالغ بر 52 ميليارد ريال خواهد شد . خلاصه محاسبات در جدول (5) ارايه شده است .

هزينه ناشي از تصادفات  خسارتي

طبق آمار پليس تعداد كل تصادفات خسارتي سال 81 در شهر مشهد 14276 مورد بوده است . با برآورد متوسط هزينه 000/800/1 ريال براي هر تصادف ، كل خسارت اين بخش به 7/25 ميليارد ريال در سال 81 بالغ مي شود .

( مطابق تحقيق انجام شده در آمريكا ، هزينه هر تصادف فوتي 111 برابر يك تصادف خسارتي است .)

برآورد هزينه ناشي از تصادفات خسارتي در جدول (6) به صورت خلاصه آمده است :

جمع هزينه ناشي از تصادفات

برآورد كل هزينه تصادفات در شهر مشهد در سال 1381 در جدول شماره 7 ارايه گرديده است .

نتيجه گيري

همه روزه خسارت هاي قابل توجهي در بخش حمل و  نقل به علت نا بساماني و تراكم ترافيك هزينه مي شود .

مطابق برآورد انجام شده در سال 81 در شهر مشهد حدود 55 ميليارد تومان به علت اتلاف وقت ، 31 ميليارد  تومان اتلاف سوخت ، 2 ميليارد تومان آلودگي محيط زيست ، 12 ميليارد تومان تصادفات ، و در مجموع 100 ميليارد تومان از منابع ملي هزينه شده است .

لذا برنامه ريزي اصولي ، برخورد كارشناسي ، سرمايه گذاري و هساعدت سازمان ها و اداره هاي مختلف براي رفع معضل ترافيك در شهر مشهد ضروري است .

نقش پاركينگ ها بر حمل و نقل درون شهري  و هزينه هاي ناشي از ان

كمبود  پاركينگ  در محدوده مركزي شهر  و اطراف  مراكز جذب سفر كاملاً محسوس مي ياشد .  ولي مساله  اساسي عدم استفاده  بهينه  از پاركينگ  هاي موجود  است .  استفاده  ناكارآمد از تسهيلات  موجود پاركينگ انگيزه سرمايه گذاري در اين بخش رااز ميان  مي برد .  ازسوي  ديگر وجود  ظرفيت هاي اضافي در پاركينگ هاي اين امكان را ميدهد  تابا تغيير سياست هاي پاركينگ پارك حاشيه اي  را ه ها تحت كنترل در بيايد  و يا ظرفيت  راه ها از طريق اعلام  ممنوعيت  پارك حاشيه اي  افزايش يابد . با ايجاد چنين شرايطي علاوه بر بهبود  جريان  ترافيك عبوري و در عين  حال افزايش  تعداد متقاضيان  پاركينگ هاي غير حاشيه اي  انگيزه لازم  به منظور  احداث پاركينگ هاي سطحي  و نيز طبقاتي  احيا مي شود .

سرويس دهي  و تسهيلات  پاركينگ بايد به گونه اي  باشد كه  متقاضي رابه طرف پاركينگ جلب نمايد  در اين حالت مي توان پاركينگي را كه داراي شرايط جامع  و كامل  بوده  بعنوان  پاركينگ ايده آل  تعريف كرده بر اساس آن كليه پاركينگ ها درجه بندي  شده و نرخ هاي متفاوت براي انها تعيين نمود .

جهت سهولت  دسترسي  به مكان هاي پارك  ليست سهميه پاركينگ هاي موجود در سطح  شهر بايد  تهيه شده ودر اختيار  متقاضيان پارك  قرار گيرد  تا بدين ترتيب  از سرگرداني  وسايل نقليه  متقاضي پارك  و از ايجاد  ترافيك  بيهوده  و اتلاف  وقت راننده جلوگيري  بعمل آيد.

اگر چه صاحبان پاركينگ مدعي درآمد كم پاركينگ مي باشند  اما اين  مدعا دور از ذهن  به نظر مي رسد . زيرا  اگر اين مكان ها سود آور نباشد گشايش آنها معقول  به نظر نمي رسد  . درآمد پاركينگ  ها در حاشيه  با كاربردي هاي هم جوار  معمولاٌ كمتر است  جهت تشويق پاركينگ داران  به ادامه  فعاليت ارائه  بعضي تسهيلات  ازطرف نهادها به خصوص شهرداريها  وتصويب قوانين در جهت  حمايت از آن ها  لازم  مي باشد در اين خصوص مي توان  به موارد  زير اشاره نمود : 1- معافيت از پرداخت ماليات     2- ارائه بعضي خدمات  از طرف شهرداري از قبيل  خط كشي ، آسفالت ، نصب تابلو راهنما و   3- ارائه تسهيلات  بانكي  هم بهره  جهت  ساخت  پاركينگ هاي طبقاتي     4- ارائه  نرخ مناسب جهت پارك  حاشيه اي و غير حاشيه اي

اصولاٌ سرمايه گذاري در تسهيلات پاركينگ همگام  با توسعه شبكه  حمل و نقل انجام شده و اين  عدم تعادل  در سرمايه گذاري منتهي  به تراكم  ترافيكي  موجود  شده است كه همه روزه  در سطح شهر مواجه با آن هستيم  بنابراين  بين عرضه و تقاضا  برابري وجود ندارد  .براي جبران  كسري پاركينگ غير حاشيه اي بايد تسهيلاتي  در اين بخش ارائه  گردد  پاركينگ غير حاشيه اي  موجود  در سطح شهر بصورت   زير طبقه بندي مي گردد:

1- مالكيت  و اداره خصوصي       2- مالكيت  دولتي و اداره خصوصي 

  3- مالكيت  و اداره  دولتي

سرمايه گذاري  هر يك  از دو بخش خصوصي  و دولتي  مستلزم  اين است  كه سرمايه گذاري  در اين  بخش از نظر اقتصادي مقرون به صرفه مي باشد .

عوامل تاثير گذار  در قيمت  گذاري به شرح زير مي باشد : الف) هزينه زمين  كه اين هزينه رادر دو بخش  مي توان مورد بررسي قرار داد:1- هزينه  تملك زمين  و هم چنين  هزينه هاي اماده سازي  و ساير هزينه هاي جانبي  نيز موجود دراد كه رقم بالايي را براي احداث پاركينگ طلب مي كند .

هزينه  زمين راي زمين هايي كه كاربردي  پاركينگ دارند كه  قيمت هر متر آن كمتر در نظر گرفته شده و حداقل  قيمت  ساعتي پاركينگ براي فضاي يك پارك  محاسبه گرديده است .

ب هزينه هاي آماده سازي : هزينه هاي خريد  و نصب تجهيزات  ايمني از قبيل نرده و حفاظ ها ، وسايل اطفاءحريق ،ايجاد سيستم روشنايي مناسب و ساير علائم و تابلو ها و هم چنين عمليات زير سازي و رو سازي و خط كشي

ج هزينه هاي ثابت  ماهيانه  ناشي از مصرف آب و برق ، تلفن

د- هزينه هاي پرسنلي ساليانه (تازهاي ترافيك بهار 80 صفحه 57و58)

تاثير پياده رو ها  بر حمل و نقل درون شهري : سه عامل انسان ، وسيله نقليه ، را عناصر تشكيل دهنده سيستم حمل و نقل و ترافيك  هستند كه پياده رو جزئي از عامل سوم حال آنكه پياده رو به عنوان نخستين  حلقه ارتباطي  مناطق مسكوني  با ساير كاربدهاي  شهري از اهميت  خاصي بر خوردار است  كه تاكنون  كمتر به ان پرداخته  شده است . براي آنكه پياده رو بتواند مورد استفاده  عابرين  پياده واقع  شود بايستي  از لحاظ فيزيكي (عرض ،شيب، سطح پوشش ،روشنايي ،پل هاي دسترسي و) داراي شرايط مطلوب باشد .

افزون براين  از لحاظ زيباي بصري نيز لازم  است  بااستفاده  از مبلمان شهري ، فضاي سبز و نيز جاذبه هاي  خريد به آن  توجه شود. سد معبر ها  مانعي رادر راه بوجود نياورده  و آلودگي  ديداري و شنيداري آنها را نيازارد متاسفانه بر اثر طراحي نامناسب پياده رو به خصوص  در مناطق تجاري ، بعضاٌ پياده رو ها اشباع مي گردد و عابرين در سطح سواره رو ها حركت  مي مايند و به طور  كلي عابرين پياده ووسايل  نقليه  در سه حالت  با هم  در تلاقي بوده  و بر روي يكديگر تاثير  مي گذارند :

       ·تاثير وسايل نقليه برروي عابرين (كاهش ايمني )

       ·تاثير عابرين پياده  بر يكديگر (كاهش ظرفيت  و سطح  خدمت  پياده رو ها )

       ·تاثير عابرين بروي وسايل نقليه (كاهش سطح  خدمت  و ظرفيت  راه )

به منظور  كاهش اين تاثير گذاري  و تفكيك عابرين  پياده  مي بايستي  عرض مناسب  پياده رو ها  طراحي گردد.

كوتاه كردن مبدا و مقصد  سفرهاي درون شهري

چنانچه  فضاهاي آموزشي ، تفريحي ، بهداشتي ، تجاري ، خدماتي در جوار مناطق مسكوني احداث  شود بسيار ي از سفرها به اين  كاربري ها  پياده  انجام خواهد گرفت احداث پارك ، سينما ، تئاتر و كتابخانه  در يك منطقه  شهر نيازي  اهالي را بريا سفر به ساير مناطق كاهش مي دهد  وجود بازار  هاي فروش محلي  نيز مي تواند  سفرهاي  درون شهري  را كاهش  دهد  زيرا بسياري از سفرهايي كه در داخل يك شهرك  يا يك منطقه شهري انجام  مي گيرد  به صورت  پيياده رو  و يا با وسيله نقليه  غير موتوري  هم چون  دوچرخه  خواهد بود .( تازه هاي ترافيك پائيز و زمستان 78 صفحه 21) 

بررسي وضعيت حمل و نقل در سطح مشهد

پس از استخراج نتايج اوليه آمارگيري و انجام تصحيح هاي ضروري ، تعداد سفرهاي روزانه ساكنان شهر مشهد 2930000 برآورد گرديد كه با توجه به برآورد جمعيت 2028000 نفري اين شهر ، نرخ سفر حدود 44/1 را بدست مي دهد . در كل نيز از ضريب تصحيح متداول مطالعات حمل و نقل در دنيا (حدود 10 درصد افزايش )بسيار مطلوب است . {2}

در اين بخش از گزارش به پاره اي از نتايج كسب شده از آمارگيري مبدا مقصد ساكنان شهر مشهد اشاره مي شود . به منظور ساده سازي ارائه اطلاعات و نتايج آمارگيريها ، شهر مشهد به 15 منطقه تقسيم شده است . در شكل (2-5) مرزهاي منطقه هاي 15- گانه رسم شده است . جدول (1-5) برآورد جمعيت اين مناطق را به تفكيك جنس و گروه سني افراد نشان مي دهد . كل جمعيت شهر مشهد در سال 1373 اندكي بيش از دو ميليون نفر است كه در تمام منطقه ها تعداد مردان از تعداد زنان بيشتر است (58/52 درصد كل جمعيت شهر مشهد را مردان تشكيل مي دهند .) همچنين ، ساكنان شهر مشهد از نظر تركيب سني بسيار جوان هستند به نحوي كه حدود 70 درصد جمعيت شهر زير 30 سال سن دارند .

تعداد خانوارهاي ساكن شهر مشهد حدود 402000 است كه متوسط بزرگي خانوار 0/5 را بدست مي دهد . ميانگين بعد خانوار در منطقه هاي 15- گانه بين 4/4 تا 9/5 در خانوار در نوسان است . بيشترين تعداد خانوارهاي ساكن در شهر مشهد 4- نفره هستند .

بر مبناي جدول (1-5) از ساكنان شهر مشهد نزديك به ***** جمعيت را شاغلان تشكيل مي دهند . بقيه افراد از جمله دانش آموزان ، افراد خانه دار ، بيكاران و بازنشستگان هستند . شكلهاي (3-5)و ( 4-5) ، به ترتيب ، وضعيت اشتغال جمعيت ساكن در مشهد و تركيب شغلي جمعيت شاغل در اين شهر را نشان مي دهند .

از ديگر ويژگيهاي نشانگر چهره اقتصادي شهر مشهد ميزان مالكيت وسايل نقليه در بين ساكنان شهر است . بر مبناي ارقام جدول (2-5) در سال 1373 نزديك به 420000 وسيله از انواع وسايل نقليه به ساكنان مشهد تعلق داشته است كه بيشترين تعداد را ، به ترتيب ، دوچرخه ، موتور ، و سواري شخصي به خود اختصاص داده اند . ميزان مالكيت سواري شخصي در مشهد حدود 54 وسيله براي 1000 نفر است كه معادل 270 وسيله بر 1000 خانوار مي شود.

در يك جمع بندي كلي از رفتارسفر ساكنان مشهد نتايج جدول (3-5) بدست مي آيد . تعداد كل و نرخ سفر ساكنان شهر مشهد به تفكيك ويژگيهاي جمعيتي اقتصادي در اين گزارش شده است . مشاهده مي شود كه ، به طور كلي ، مردان دو برابر زنان سفر مي كنند ، و افراد  در سن 31 تا 50 سال بيشترين سفرهاي روزانه را را دارند . افراد مجرد و متاهلين بدون فرزند از بيشترين نرخ سفر روزانه برخوردارند و كمترين نرخ سفرها از آن افراد خانوادهاي 9 نفره و بيشتر است .

كارفرمايان و مشاغل آزاد (فروشندگان ) در بين انواع صاحبان مشاغل بيشترين سفر روزانه را انجام مي دهند . تمايل به سفر كردن هر يك از اعضاي خانواده با افزايش اتومبيل خانواده افزايش مي يابد .

تمايل به سفر ساكنان شهر مشهد بر حسب موقعيت جغرافيايي محل سكونت آنها را از جدول (4-5) دريافت . شاخص مالكيت اتومبيل اين ساكنان نيز در جدول منعكس است . كمترين نرخ سفر برابر با 93/0 و در منطقه 11 (كوي طلاب ) ديده مي شود ، و بيشترين نرخ سفر برابر 06/2 و از منطقه 2 ( سناباد و راهنمايي است.

پايين بودن نرخ سفر در كوي طلاب ( منطقه 11 ) با پايين بودن مالكيت سرانه اتومبيل و بالا بودن ميانگين بعد خانوار 9/5 نفري ( بيشترين بعد خانوار در بين همه منطقه ها ) سازگار است ، كه در هر صورت بيانگر وضعيت اقتصادي به نسبت پايين تر ساكنان اين منطقه است . بر عكس ، بالا بودن نرخ سفر در منطقه سناباد و راهنمايي ( منطقه 2 ) با بالا بودن مالكيت سرانه اتومبيل و پايين بودن ميانگين بعد خانوار 4/4 نفري سازگار است .

گروههاي مختلف شغلي در شهر مشهد سفرهاي روزانه متفاوتي دارند . شكل (5-5 ) سهم هر يك از گروههاي شغلي را از كل سفرهاي روزانه نشان مي دهد . حدود 50 درصد از سفرهاي ساكنان مشهد را شاغلين انجام مي دهند ، و 50 در صد بقيه مربوط به غير شاغلين است . در بين غير شاغلين ، دانش آموزان با 22 درصد و افراد خانه دار با 16 درصد مهمترين گروههاي مسافرين هستند.

شكل (6-5)سهم هر يك از هدفهاي سفر 9- گانه را از كل سفرهاي غير بازگشت  نشان  مي دهد . سهم  سفرهاي  شغلي با 5/40 درصد  دربين سفرهاي  تحصيلي  و ديدار نزديكان،به ترتيب 5/17 و 8/14 در صد  از كل سفرهاي را  تشكيل  مي دهند .

تغييرات  زماني  سفرهاي  ساكنان  مشهد  به مقصدهاي غير از منزل  به تفكيك هدفهاي  مورد  اشاره در بالا رد شكل (7-5) نشان داده شده است . به روشني دو دوره  اوج  كاملاً متمايز در صبح  و بعدازظهر را نشان مي دهد .  دوره اوج  صبح  منطبق  بر ساعت 7 تا 8 صبح است  ودوره  اوج بعدازظهر ساعت 4تا5 بعدازظهر  رخ مي دهد .  دوره اوج صبح  اساساً به سفرهاي  كاري و  تحصيلي  اختصاص دارد ، در حالي  كه اوج  بعدازظهر  را عمدتاً سفرهاي  كاري ، و ديدار  نزديكان  و تفريح  تشكيل  مي دهند .  اين تغييرات  بريا كل سفرها  و تفكيك  آنها به صورت  سفرهاي  بازگشت  به منزل  و غير بازگشت (رفت) به نمايش درآمده است .

عمده ترين  وسيله نقليه  مورد استفاده  در سفرهاي روزانه  ساكنان  شهر مشهد  اتوبوس واحد  است كه  حدود 27 در صد  سفرها  با اين وسيله  انجام مي شود، و پس از آن تاكسي  ومسافر كش  با سهم حدود 23 در صد ، و سواري شخصي با سهمي  حدود 20 در صد  قرار گرفته است .

ميزان سهم هر يك  از انواع  وسايل نقليه  رادر جابجايي ساكنان  مشهد  نشان  مي دهد .  تغييرات  زماني  استفاده  از انواع  وسايل  نقليه  در سفرهاي  روزانه  ساكنان  شهر مشهد  در شكل (10-5 ) به نمايش  درآمده است . نمودار شامل  تمام  سفرهاي ساكنان به مقصد  منزل و غير منزل  مي شود . سهم ناچيز استفاده  از ميني بوس در طول روز در مقايسه  با ساير وسايل  نقليه  به روشني  ديده مي شود . نقش  برجسته  اتوبوس  به ويژه  در ساعتهاي بعدازظهر حاكي از وابستگي  سفرهاي  روازنه  ساكنان  مشهد  به اين  نوع وسيله  است .

ميزان  استفاده از وسايل  نقليه  در شهر  مشهد بر حسب هدف  سفر تغيير مي كند .  تغييرات زماني سفرها به تفكيك مرد  يا زن بودن  مسافر  آنچه  كه در نخستين  نگاه  در اين شكل جلب توجه  مي كند  تغييرات  نسبتاً پايدار  سفرهاي  زنان در طول ساعتهاي روز است ، در حالي  كه سفرهاي  مردان داراي دو اوج كاملاً متمايز است  و در ساعت 10 صبح  به كمترين  ميزان  خود در گستره زماني 5 صبح تا 9 شب مي رسد .  سفرهاي مسافران زن  از حدود  ساعت  10 صبح شروع  به فزوني  مي گيرد  و در ساعت 12 به بيشترين  مقدار خود مي رسد .

متوسط طول سفر در شهر  مشهد 71/5 كيلومتر است ، كه مردان  به طور متوسط در هر سفر 8/0 كيلومتر (800 متر ) بيشتر از زنان  راه مي پيمايند .

طولاني ترين  سفرها را كشاورزان  انجام  مي دهند (متوسط 15 كيلومتر ) و كوتاهترين  سفرها  به دانش آموزان  اختصاص دارد ( متوسط حدود 4 كيلومتر ) از نظر هدف سفر ، كوتاهترين  فاصله در سفرهاي  با هدف  تحصيلي پيموده مي شود  كه مقدار  متوسط آن نزديك به 4 كيلومتر  است . اين مشاهده  اساساٌ از دسترسي  يكنواخت  ساكنان  شهر  مشهد  به تسهيلات آموزشي  و اعمال  سياست  ثبت نام در مكانهاي آموزشي  نزديك  محل سكونت  ناشي  مي شود . متوسط طول  سفر براي  سفرهاي  زيارتي  ساكنان 5 كيلومتر  است  كه در حدود  متوسط طول  سفر  كل  سفرهاي  ساكنان  است .

همانگونه كه انتظار  مي رود دوچرخه  در سفرهاي  نسبتاً كوتاه مورد استفاده  قرار مي گيرد ،ودر فرهاي بلند  از اتوبوسهاي غير واحد استفاده   مي شود .  متوسط طول سفرهاي پيموده  شده  بااين  دو نوع وسيله ، به ترتيب 91/2 و68/12 كيلومتر است . ميانگين  طول سفر در سفرهاي با سواري  شخصي 6 كيلومتر  است .

تغييرات متوسط طول سفر  كه سفرهاي با طول زياد، صبح خيلي زود شروع مي شوند . اين مشاهده مي تواند  بيانگر خارج از شهر بودن مقصد  سفرهاي اين هنگام  روز  باشد .  در ساير ساعتهاي روز تغييرات محسوسي در طول  سفرها  ديده نمي شود  كه  مي تواند  ناشي از درون شهري بودن سفرها  باشد .(دانشگاه صنعتي شريف 1373-صفحه 30،35،39،46)

حمل و نقل درون شهري  بخشي از مجموعه تسهيلات حمل و نقل به شمار مي رود كه از دو بخش  حمل و نقل عمومي  و حمل و نقل شخصي تشكيل  شده است . عمده ترين  بخشي را كه  برنامه ريزان حمل و نقل شهري  مدنظر قرار مي دهند ، افزايش كيفي و كمي  توان حمل و نقل عمومي مي باشد . براين اساس  برنامه اي  كه تدوين  مي شود بايد  بتواند نيازهاي  جامعه  را برآورد نموده  و تقاضاي سفر را پسخگو  باشد .

وجه مشترك  كليه اين اقدامات  اثر گذاري  بر ميزان  تقاضاي  سفر يا سيستم هاي  حمل و نقل عمومي  مي باشد . يكي از اين اقدامات  كه نگارنده  سعي  در بيان آن دارد  روشي است  كه آن را روش  كرايه متغير سيستم هاي حمل و نقل عمومي براساس موقعيت  زماني سفر  ناميده اند .  در اين شيوه كرايه حمل مسافر در ساعات اوج افزايش ودر ساعات  عادي  كاهش يافته و يا ثابت  مي ماند .

در مقاله حاضر با بهره گيري از علم  اقتصاد در بحث حمل و نقل به ويژه  اقتصاد  خرد، نشان داده مي شود  كه با اين  سياست  بخش  عظيمي از سفرهاي غير ضروري  از قبيل  سفرهاي  به قصد  خريد و يا تفريح  از ساعت  اوج ترافيك به ساعت هاي عادي  منتقل  شده و در نتيجه از حجم ترافيك كاسته مي شود ، ضمن آنكه در ساعات بحراني روز تقاضاي استفاده از  سيستم هاي  حمل و نقل عمومي موجود نيز كاهش يافته واين خود به افزايش  كارايي سيستم هاي مذكور كمك مي كند . علاوه  براين تحليل حاضر نشان  مي دهد  كه در شرايطي حتي ممكن است  بخشي  از سفرهاي غير ضروري حذف شوند كه اين موضوع  جزيي از مديريت  كاهش تقاضاي سفرهاي درون شهري به حساب مي آيد .

حمل و نقل عامل پويايي يك جامعه  بشري است . براي داشتن يك سيستم حمل و نقل  كارا كه بتواند  تحرك مطلوبي در جامعه  پديد آورد مي بايست  برنامه ريزي دقيقي نمود.  اين برنامه ريزي بايد بتواند نيازهاي جامعه  رابرآورده نمايد و قطعاٌ موفقيت ان نيز منوط به نحوه شناخت  همين نيازها مي باشد .

لزوم توجه به مديريت تقاضا

هدف از برنامه ريزي حمل و نقل ،ايجاد سيستمي است كه با آن  بتوان دسترسي انسان رابر اساس مفاهيم  زمان ، هزينه ، ايمني و آسايش در هر سفر تعريف نمود .

افزايش تعداد و تراكم شديد در معابر مركزي شهر به ويژه در ساعات پيك ترافيك و مسايل  و دشواري هاي ايجاد  شده از قبيل افزوده شدن زمان سفر ، توليد آلاينده هاي زيست  محيطي  و تصادفات  جرمي  و مرگ و مير ناشي ازآن ضرورت  اتخاذ تدابير جديد را خاطر نشان  مي سازد .

متاسفانه همه ساله ميليارد ها ريال سرمايه  ملي كشور صرف سيستم هاي  حمل و نقل عمومي مي شود  كه با اعمال  سياست هاي مشخص  مي توان  اين هزينه رابه حداقل  رسانيد .

آناليز تقاضاي حمل و نقل

ارتباط بين فعاليتهاي اجتماعي ،اقتصادي  و نظامي ،گوناگوني و پيچيدگي  نحوه اين  ارتباطات ، طيف گسترده  علل انجام  سفر از قبيل  نياز به توليد و مصرف ،كار، تفريح ،آموزش ،امور اجتماعي و فرهنگي  و پزشكي ،بيانگر ايجاد نوعي  روابط بين مبادي و مقاصد با حمل و نقل مي باشد  كه در آناليز تقاضا  سعي در بيان  و درك اين روابط مي شود .

لذا مي توان گفت آناليز تقاضاي سفر فرآيندي  است كه تقاضاي  حمل و نقل  را به عوامل  توليد كننده سفر  مربوط مي نمايد . عموما تقاضا را بر اساس هزينه تعريف مي نمايد ، به بيان ديگر  تقاضاي  حمل و نقل رابطه بين  احجام  ترافيك و مشخصات  هزينه اي سيستم هاي حمل و نقلي است .  هزينه حمل و نقل مي تواند  شامل  كرايه ، ارزش زمان مصرف  شده  و هزينه هاي  مربوط به عوامل  كيفي سفر از قبيل  راحتي  و ايمني  باشد . اين هزينه ها در  اصل  به صورت  مقاومت  مطرح  مي شوند . 

تقاضاي حمل و نقل در واقع براي سفرهاي تفريحي و خريد ، نتيجه تقاضا براي تفريح  نمودن و يا خريد كردن است  و به همين  شكل سفرهاي  كاري ، آموزشي ، اجتماعي ،فرهنگي و درماني تعريف  مي گردند .

در بحث اقتصاد  خرد مطلبي  مطرح مي شود  و آن مساله سيري ناپذيري مصرف  كنندگان  است  يعني  هر چه  تسهيلات حمل و نقلي افزايش يابند ، استفاده از اين تسهيلات  نيز زيادتر  شده و قطعاٌ مقار  بيشتر  بر ميزان  كمتر ترجيح داده مي شود . لذا مي بايست سياستگذاران و برنامه ريزان شهري با اتخاذ شيوه هايي سفرهاي وابسته به هزينه را ، از قبيل سفرهاي تفريحي و فهرهاي به قصد  خريد از هسته مركزي  شهر را به حداقل رسانيده  و يا ساعت انجام  انها را جابجا نمايدند.(تازه هاي ترافيك 1382-صفحه58و59)

حمل و نقل همگاني :

بهتر است در محله هائيكه بيش از 200 خانوار  زندگي مي كنند برنامه ريزي حمل و نقل همگاني  انجام  شود  امروزه  سعي بر آن است كه  جذابيت  و ميزان استفاده  از حمل و نقل همگاني افزايش يابد از  جمله عواملي كه  سبب افزايش جذابيت  اين سيستم  مي شود  سر فاصله زماني كم ، سرعت  و راحتي سفر است .

بهتر است  ايستگاههاي اتوبوس در مناطق پر جمعيت  بصورتي طراحي شود كه  زمان  رسيدن  به ايستگاه از 5 دقيقه  تجاوز نكند . (حدوداٌ 400 متر پياده روي ) عرضمعابري كه  به طور مشترك  مورد استفاده  اتوبوس ووسايل نقليه  ديگر است  بايد به اندازه اي باشد  كه امكان  عبور آزاد آن ها  وجود داشته باشد . بهتر  است در معابر  جمع كننده ومحله هايي كه كاربري مسكوني  تجاري است  حداقل  عرض روسازي معبر 30/7 متر در نظر گرفته شود.

تا حد امكان  مسير اتوبوس نبايد در داخل مناطق  مركزي شهر خاتمه پيدا كند . قراردادن ايستگاههاي پايان  خط در اين  مراكز  داراي عوارض زيست محيطي و ترافيك  شديد است  كه با استفاده  بهينه از اراضي مركز شهر مغايرت دارد .

ايستگاه هاي اتوبوس بايد در كنار را ه هاي      در جه 2 در نظر گرفته شوند و از طريق  مسيرهاي پياده  و دوچرخه  و خطوط محلي اتوبوس و ميني بوس  ارتباط آن ها  به نقاط داخل هر مركز شهر برقرار شود .

مترو:

ايجاد مترو  براي به وجودآوردن  يك سيستم ترابري متعادل  و كارا و هماهنگ  در تهران  و حتي بعضي شهرستان ها غير قابل  اجتناب است . اين وسيله  به عنوان  مكمل وسايل نقليه كنوني  در محل ها و گذرهايي كه ترافيك سنگين  است بايستي  مورد استفاده  قرار گيرد  استفاده از مترو  تنها راه  چاره  بهنگام  افزايش تقاضا براي ترابري و بالا رفتن  ارزش زمن  در بعضي  قسمت هاي شهر است  در حين قسمت هايي كه  تراكم  ترافيك شديد  است لزوماً وسيله اي را بايد مورد استفاده  قرار داد حداكثر  استفاده  رااز زمين بكند  هزينه سرمايه گذاري اوليه براي اين وسيله  سنگين  است ليكن  هزينه جاري ان بريا هر مسافر با افزايش  ظرفيت  كاهش مي يابد  و به ميزان  پائين  تر از هزينه ي ساير وسايل نقليه  خواهد رسيد .

 

يك نكته : شايد  يكي از خصوصيات  ما اين باشد كه  رفع اغلب مشكلات  موجود رادرگرو يك رويداد آينده ميگذاريم اين يك پديد ناسالم  است . زيرا به طور ناخودآگاه  مارااز اقدام در حال حاضر معذور ميدارد براي 6-5 سال بهبود  وضع ترافيك  در انتظار  ريل هاي هوايي  بود كه  ساخته شود تا مشكل  ترافيك حل شود  و حالا در انتظار  روز استفاده  از مترو  هستيم  و خيلي ها خيال ميكنند ان روز پايان شلوغي ترافيك شهري است . اين خيال بيهوده اي  است باامدن  مترو مشكلات  و شلوغي ترافيك از بين نمي رود . راهبند ها ،شلوغي ، تصادفات ،آلودگي و غيره همه و همه بر جا خواهند ماند مترو با انكه  لازم است جواب نابساماني فعلي ترافيك شهرهاي ايران نيست ، پاسخ لازم متعادل كردن سيستم ترابري است ( حسنعلي رونقي ،1358،60)         

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 09 اسفند 1393 ساعت: 9:29 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,
نظرات(0)

کتاب حقوق و بررسی انواع مجازات در علم حقوق نوشته احمدرضا صداقت

بازديد: 181

کتاب حقوق و بررسی انواع مجازات در علم حقوق نوشته احمدرضا صداقت

مقدمه

این چه استعناست یارب وین چه قادر حاکمی است

  کاین همه درد نها است و مجال آه نیست

زندگی در جوامع غربی و جامعه‌ی ما و نیز روش فعالیت‌های علمی در شرق و غرب تفاوت‌های اساسی دارد. در شرق زندگی جلوه‌ی گروهی بیشتر دارد و افراد به هم نزدیک و دارای جوشش زیادتری هستند در حالی که در زمینه‌ی فعالیت‌های علمی اغلب تک رو می‌باشند، بدین نظر پیشرفتی اساسی و ریشه‌دار در کار و تلاش آنها به چشم نمی‌خورد. حداقل در حیطه‌ی مطالعاتی خود که رشته‌ی حقوق می‌باشد این امر به وضوح به چشم می‌خورد که مولفان در تالیفات خود به تخریب طرف مقابل با موضوعات مشابه مبادرت می‌کنند یا حتی به شیوه‌ی احترام گونه‌ای نظر اساتید خود را رد می‌کنند و تنها قابل به نظرات شخصی خود هستند حتی گاهی مواقع خلاف جهت آب حرکت می‌کنند بر عکس نویسندگان غربی اغلب به شیوه‌ی گروهی سعی در کمک به اعتلای دکترین حقوقی عمل می‌کنند مثلا در حقوق جزای‌ فرانسه می‌توان از استفانی ولواسور نام برد.

بنابراین در غرب شیوه‌ی مطالعاتی، تلاش علمی و جلوه‌ی زندگی به گونه‌ای دیگر است در زندگی شخصی تک روی و فردگرایی بیشتر به چشم می‌خورد در حالی که راجع به فعالیت‌های علمی به گونه‌ای دیگرند.

درصدد بیان این مطلب هستیم که اغلب تحقیقات و بررسی‌هایی که در جامعه‌ی ما صورت می‌گیرد خصوصا در دانشگاه ازاد اسلامی رنگ و بوی فردی داشته و بدین نظر محدود .و کم دامنه و در حد یک مقاله یا یک بحث مختصر است و امکان آنکه همه‌ی ابعاد یک قضیه مورد بررسی قرار گیرد نیست.

اگر تحقیقات بر مبنای روش قاعده‌مند و نهادینه شده صورت گیرد و از سوی دیگر به شکل گروهی یا سازمانی صورت گیرد نتایج ارزنده‌ای خواهد بود.

در امر تحقیق و پژوهش آن چه مهم و قابل بررسی است و شاید دلیل یک واحد کار تحقیقی باشد نتایج تحقیق است و مراتبی خواهد بود. تحقیقاتی که عمدتا در دانشگاههای ما صورت می‌گیرد مختص کسانی است که نه زمینه و مایه‌ی علمی را دارند و نه دوست دارند در زمینه‌ی تلاش و فعالیت خود تعمیق و دقت روا دارند.

البته باید بگویک تحقیق اینجانب نیز از این قاعده مستثنی نیست نه از جهت بی‌علاقگی و عدم دقت بلکه از آن جهت که یک دانشجوی ساده‌ی حقوق بعد از گذراندن فقط یکعدد و ده واحد دروس حقوقی که آن هم اغلب مربوط به حقوق مدنی است تحقیقی شایسته‌ی طبع حقوق جزا و استاد محترم را نمی‌تواند ارائه دهد.

بنابراین در این پژوهش کوشش شده به مسائل به طور همه جانبه پرداخته شود و ابعاد آن مطمع نظر قرار گیرد. و در انتها به نتایجی روشن ، گویا و مستند همراه با داوری عالمانه‌ی استاد محترم با توجه به شرایط دوره‌ی کارشناسی باشد رسیده به طوری که مطالعه کننده با ملاحظه‌ی آن عمر خود را هدر رفته تلقی نکند و به نتیجه قطعی برسد.

هر تحقیق تلاشی روش‌مند به منظور دست‌یابی به پاسخ یک پرسش یا یافتن راه حلی برای یک مسئله است هدف از این پرسش‌ها که عنوان تحقیقات را شامل می‌شود آزمون نظریه‌ها نیست بلکه تبیین روابط بین پدیده‌های مربوط به هر رشته‌ی خاص و در یک زمینه‌ی خاص است.

پرسشی که پاسخ آن موضوع این تحقیق را شامل می‌شود و ذهن استاد را به خود مشغول داشته این است که در حیطه حقوق جزا آن هم حقوقی که باید برگرفته از حقوق اسلامی باشد قید یک تبصره‌ی اضافی آن هم در حقوق جزای عمومی که قواعد ناظر به همه‌ی جرایم را در بر می‌گیرد با وجود پیش‌بینی مواد جداگانه چه نفعی خواهد داشت و اینکه تبصره‌ی  ماده‌ی  عمومات ماده‌ی مذکور را زیر سوال می‌برد یا نه با توجه به هدف حقوق جزای عمومی که پیش‌بینی جهاتی عام در هر مورد بدون ذکر دوباره‌ی‌ آن در همان مورد ساخته و پرداخته‌ی چه ذهنیتی است موضوعی است که در یک مقدمه‌ی کلن نباید به آن پرداخته نشود لذا در این مقدمه فقط به بیان چشم انداز کلی این تحقیق و اهداف و نتایجی که باید حاصل گردد اشاره می‌کنیم ابتدا مختصری در مورد اینکه چرا باید تخفیف وجود داشته باشد. نظریات دانشجو و دیگر اساتید بیان خواهد شد. سپس برای درک بهتر تحلیل تبصره‌ی 3 ابتدا به بیان و سپس به بیان مقایسه‌ی کوتاه تبصره‌ی 3 با مصادیق ماده‌ی 22 خواهیم پرداخت و در پایان به نتیجه کلی این تحقیق و پاسخ به ابهاماتی در این باره اشاره می‌کنیم هرچند اطمینان داردم این پژوهش نمی‌تواند جنابعالی را به امتناع وجدانی برساند لیکن تمام سعی خود را این جهت به کار می‌بندم.

احمدرضا صداقت 18/9/85


تخفیف مجازات و اصلاح فرد و جامعه

از آنجایی که حقوق جزای اسلامی اغلب به وضع حدود پرداخته و نوع و میزان مجازات را نیز تعیین کرده کمتر دیده می‌شود که موضوع تخفیف از جایگاهی برخوردار باشد زیرا جرای حد تعطیل بردار نیست و حتی اقامه‌ی حدی از حدود الهی از 40 روز باریدن باران بهتر دانسته شده است. حتی پیامبر اکرم (ص) از شفاعت کردن درباره‌ی حدود نهی کرده و فرمودند: «کسی که در حدی از حدودی الهی شفاعت کند تا آن را باطل کند و در ابطال حدود الهی تلاش کند خداوند روز قیامت او را غداب می‌کند» . [1]

بنابراین در اسلام اجرای حد ضروری دانسته شده و سخت‌گیری در اثبات حدود دلیل این مدعاست ولی در موارد شبهه جدی وجود نخواهد داشت. زیر با استناد به قاعده‌ی در 6 ، که مبتنی بر اصل برائت است اصل بر این است که کسی مجرم شناخته نشود مگر دلایل کافی موجود باشد و در مواردی که شبهه پیش می‌آید، اصل بر برائت است و با وجود شهامت نمی‌توان اجرای حد کرد. [2] بنابراین «قاعده‌ی در 6 » دلیلی بر تاکید شارع مقدس بر کارآیی اصلاح مجرم و پیش‌گیری از جرم است.

با این حال گاهی مواردی دیده می‌شود که شارع با نبود شرایطی خاص از نظر بعضی حقوقدانان مجازات مجرم را تخفیف می‌دهد. به عنوان مثال دکتر میر محمد صادقی در توضیح تبصره 4 ماده 198 اینگونه بیان می‌دارند که : «از مختصر اشکال نگارشی موجود در این تبصره که بگذریم آنچه که قانونگذار در این تبصره پیش‌بینی کرده خلاف اصل است، چرا که با حصول سبب تام، یعنی به پایان رسیدن تمامی مراحل ارتکاب عمل مجرمانه، دلیلی برای معاف دانستن مجرم از تحمل مجازات پیش بینی شده در قانون وجود ندارد. لیکن از نظر قانونگذار این امر نوعی کیفیت مخففه تلقی شده است که موجب تخفیف مجازات سارق از حد به تعزیر می‌گردد . این پیش‌بینی قانونگذار شبیه آنچه در بند 6 ماده‌ی 22 قانون مجازات اسلامی در جهت تشویق مجرمین به جبران زیانهای ناشی از جرم پیش‌بینی شده است می‌باشد که موجب آن «اقدام یا کوشش متهم به منظور تخفیف اثرات جرم و جبران زیان ناشی از آن» دادگاه را قادر می‌سازد که مجازات تعزیری یا بازدارنده را تخفیف می‌دهد پیش بینی قانونگذار در تبصره‌ی 4 با هدف شارع در حدود نیز هماهنگی دارد که عبارت از آن است که این مجازات‌های حتی المقدور کمتر اجرا شده در صورت پیدا شدن کمترین مفری برای شخص متهم،‌وی را از تحمل آنها معاف گرداند. البته نباید ناگفته گذاشت که برخی از فقها با اشاره به اینکه پس از حصول سبب تام دلیلی برای عدم اجرای حد وجود ندارد بازگردانیده شدن مال مسروقه را موجب سقوط حد ندانسته‌اند. [3] لیکن سایرین معتقدند که با استرداد مال، دیگر دلیلی برای شکایت صاحب مال، که اجرای حد منوط به آن است باقی نمی‌ماند. [4] [5]

با این حال با توجه به قدمت این نوع پیش‌بینی می‌توان آن را جزو نوآوری‌های حقوق اسلام دانست ولی پیش‌بینی نهاد تخفیف به شکل موجود را فقط در قوانین خاص می‌توان یافت. یعنی نظام نوین قانونگذاری ایجاب می‌کند برای جرایمی مجازات تعیین کند که حاصل روابط پیچیده‌ی انسانی است که در گذشته وجود نداشته و بخواهد بر آن نام تعزیرات و مجازات‌های بازدارنده بگذارد. تاسیس تخفیف در این نوع جرایم شاید بنا به دلایلی باشد که دارای مصالح اجتماعی و فردی است . بنابراین از دیدگاه مکاتب نفع گرانها و تخفیف مجازات، اوج بدعت نظامهای حقوقی در راستای تحول واکنش اجتماعی علیه پدیده‌ی جنایی است. یعنی تخفیف هم از جهت اصلاح فرد و تبدیل روحیه‌ی بازگشت ناپذیر به روحیه‌ی امیدوار به بازگشت، و هم از لحاظ مبارزه‌ی با پدیده‌ی جنایی خصوصا به صورت دسته‌جمعی و سازمان یافته‌ی آن.

بنابراین گنجاندن سبب‌های تخفیف مجازات حقوق کیفری عمومی که از بعد علمی مقدم بر جزای اختصاصی است برای تکمیل و پیشرفت حقوق ضروری به نظر می‌رسد و حقوق کیفری ایران از این امر مستثنا نیست.

از مهمترین دلایلی که می‌توان آن را عامل عمده‌ای در وجود این نهاد دانست نارسائیهای مجازات‌های سالب آزادی یعنی زندان‌ها دانست . یعنی«ناکارآمدی زندان در پیشگیری از ارتکاب بزه ، تکرار آن و جرم زایی» تاریخ گواهی می‌دهد که بدترین جنایت کاران و بهترین انسانها هر دو به زندان افتاده‌اند. [6] از یک سو یکی از اهداف مجازات زندان، دور کردن بزهکار از جامعه برای جلوگیری از ارتکاب مجدد جرم و تامین است امنیت جامعه و شهروندان است، ولی از سوی دیگر امروزه ارتکاب انواع و اقسام رفتارهای محرمانه در زندانها چون خرید و فروش مواد مخدر ، اعتیاد ، روابط جنسی و انحرافات و تخریب و ... ملاحظه می‌گردد بنابراین می‌توان دریافت که زندان توان پیشگیری از ارتکاب بزه را ندارد و به جای ابزار و وسیله‌ی پیشگیری از بزه، به یک موقعیت،‌ محیط و آلت جرم مبدل گشته است. [7]

پس وقتی مجازات زندان نتواند کارکردهایی را که بدان منظور ایجاد شده، برآورد سازدة، نتیجه آن چیزی جز بی‌فایده بودن اعمال و اجرای آن و ناامنی قضایی نخواهد بود. از دیگر مشکلات و نارسائیهای زندان که مجال شرح هر کدام وجود ندارد و باید به مواردی از این قبیل اشاره کرد:

1- ورود، خرید و فروش و استعمال مواد مخدر در زندان 2- انحراف‌های اخلاقی و جنسی در زندان 3- تاثیر زندان بر محله‌های اطراف 4- خشونت‌های زندان 5- طرد اجتماعی و بیکاری 6- جرم زایی با اعمال مجازات زندان به صورت ایجاد بدبینی و روحیه‌ی انتقام گیری در زندانیان و خانواده‌های آنان 7- مشکلات بهداشتی و پیامدهای اقتصادی ، خانوادگی، اجتماعی 7- پیامدهای اقتصادی زندان 8- تاثیرهای زندان بر خانواده‌ی محکوم 9- تراکم زندانیان و کمبود فضا و ... [8]

تمامی موارد ذکر شده نظامهای حقوقی دنیا را برای تعدیل مجازات زندان که در حقوق ایران غالبا در تعزیرات و مجازات‌های بازدارنده پیش‌بینی شده قانونگذاران را به ارائه‌ی راه حل‌هایی در این زمینه با اعمال روش‌های جدید از جمله تخفیف مجازات و اداره کرده. پس برای جلوگیری از اثار زیانبار زندانها وجود تخفیف ضروری است.


«مراحل دادرسی‌های جزایی در ارتباط با مصادیق تبصره‌ی 3 ماده‌ی 22»

همانطوریکه از تعریف آئین دادرسی کیفری بر می‌آید برای اجرای عدالت کیفری مراحل مختلفی وجود دارد [9]

تفکیک هر مرحله از یکدیگر خصوصیات نظامهای دادرسی کیفری را نمایان می‌کند. امروزه در دنیا هیچ مجازاتی بلافاصله پس از وقوع جرم در صحنه‌ی بزهکاری به اجرا گذاشته نمی‌شود. برای اجرای کیفر تشریفات خاصی تعیین شده است . اعلامیه‌های متعدد جهانی حقوق بشر، میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاست ، ضرورت محاکمه قبل از اجرای حکم را با صراحت هرچه تمام‌تر پیش بینی کرده‌اند. [10] آئین دادرسی کیفری در برهه‌ای محدود از زمان یعنی بعد از وقوع جرم تا خاتمه‌ی اجرای کیفر و یا اقدامات تامینی و تربیتی قابلیت اجرایی دارد. [11]

آنچه از این مباحث نتیجه گرفته می‌شود این است که اعمال تخفیف برای متهمین یا بهتر بگوئیم مجرمین ، ممکن نیست در همه‌ی مراحل پنج‌گانه اتفاق بیافتد قاضی دادگاه فقط می‌تواند تخفیف را در مراحل خاصی از دادرسی اعمال کند یعنی یک قاضی زمانی می‌تواند به نفع متهم و جامعه تخفیف را اعمال کند که در راستای اصل قانونی بودن گام بردارد یعنی تا قبل از اجرای حکم . دلیل این مدعا تبصره‌ی یک ماده 22 است که مقرر می‌دارد : «دادگاه مکلف است جهات تخفیف مجازات را در حکم صریحاٌ قید کند.»

لکن باید متذکر شوم که در مرحله‌ی اجرای حکم خصوصاً مجازات‌های سالب آزادی، تردیدی نیست که اصلاح و تربیت بزهکاران احتیاج به تجهیزات مادی و معنوی کاملی دارد که باید موسسات زندان از آن برخوردار باشند تا بتوانند در انجام این وظیفه‌ی مهم به خوبی موفق گردند. [12] ولی این حمایت معنوی در مرحله‌ اجرای حکم با تخفیف سازگاری ندارد و باید با استفاده از دیگر سیستم‌های حقوقی جدید استفاده کرد که جای بحث ندارد. بنابراین متهم قادر خواهد بود درمرحله‌ی کشف، تحقیق ، تعقیب و رسیدگی از مسئولیت کیفری خود تا حدودی بکاهد در این راستا قانونگذار به پیروی از تبصره‌ی یک ماده‌ی 22 بندهای شش‌گانه این ماده را ا مراحل چهارگانه تا قبل از اجرای حکم تطبیق داده است.

نتیجه اینکه از جهت عملی ، مجری که مرتکب جرمی می‌شود و تحقیقات مقدماتی و صدور قرار مجرمیت و بعد کیفرخواست را پشت سر می‌گذارد با توجه به بزه انجام یافته به دادگاه صالح هدایت می‌شود تا دادگاه به بررسی عمل او و میزان کیفری که باید تحمل کند بپردازد . در دادگاه چنانچه مقتضیات صدور حکم بر مجازات موجود باشد و اشکالی بر مسائل عنوان شده وارد نگردد. حکم کیفری صادر می‌شود. ولی قاضی برای صدور حکم‌گاه با عللی برخورد می‌کند که تخفیف یا تشدید مجازات را می‌طلبد زیرا همیشه نمی‌توان عین مجازات قانونی را در مورد مجرم اعمال کرد. در همه‌ی این مراحل که مجازات در عمل نسبت به محکوم پیاده می‌شود مسائل متعددی پیش می‌آید که هر یک در جای خود می‌تواند به نوعی بیشتر شکلی مجازات را تغییر دهد بی‌آنکه ماهیت آن را دگرگون سازد.[13]

«سیر تاریخی تبصره‌ی 3 ماده‌ی 22»

از مطالعه‌ی قانوان مجازات عمومی می‌توان دریافت که ماده‌ی 22 قانون فعلی بهتر و خلاصه‌تر از ماده 45 و 46 قانون مجازات عمومی تدوین شده و علت آن را شاید به عقیده‌ی خودم بتوان اینگونه بیان کرد که با شکل‌گیری انقلاب اسلامی و لزوم تجدید نظر در قوانین حکومت قبلی و مطابقت بیشتر آن با حقوق اسلامی و تقسیم مجازات‌ها به حدود، قصاص، دیات [14]و .... دیگر جایی برای تقسیم بندی قانون مجازات عمومی (با اصلاحات 1352) بر حسب نوع جرم یعنی جنایت ، جنحه و خلاف که نوع و میزان هر یک از شدید تا ضعیف یعنی بر اساس شدت نسبی مجازات‌ها پیش‌بینی شده بود نباشد. [15] البته نمی‌توان گفت تقسمی جرایم به قصاص ، حدود و دیات و تعزیرات با تقسیم آنها به خلاف و جنحه و جنایت منافات دارد بنابراین تقسیم بندی اخیر منسوخ است. [16]

به هر حال برای پرهیز از اطاله‌ی کلام ، علاوه بر حذف ماده‌ی 46 در قانون مجازات اسلامی و بالتبع تبصره‌ی 2 آن ماده که از لحاظ کلی مشابه با تبصره‌ی 3 ماده‌ی 22 قانونی فعلی است لیکن تغییری جدی در تبصره‌ی 2 ماده 45 داده نشده و به همان شکل، موضوع تبصره‌ی 3 ماده‌ی 22 ق. م. ا قرار گرفته است.

بنابراین تنها تغییر جدی نسبت به قسمت اصلی ماده 45 ق. م . ع صورت گرفته است. که آن هم ناشی از تقسیم بندی ق. م . ا اشاره شده در فوق می‌باشد.

تبصره‌ی 3 و مصادیق آن

همانطور که قبلا گفتم ق. م . ا در ماده‌ی 22 بیان تبصره‌ی 3 مقرر داشت : «چنانچه نظیر جهات مخففه‌ی مذکور در این ماده در مواد خاص پیش‌بینی شده باشد دادگاه نمی‌تواند به موجب همان جهات دوباره مجازات را تخفیف دهد.»

به نظر نگارنده اشکالاتی در بادی نظر بر این تبصره وارد است که بیشتر به شکل نگارش این ماده بر می‌گردد.

از نظر شکلی مشکل موجود به این امر بر می‌گردد که چه دلیلی داشت قانونگذار با وجود این ماده موادی را در قانون مرتبط با تخفیف مجازات پیش‌بینی کند؟ مگر عنوان کتاب اول چیزی دیگری غیر کلیات است.

سوال دیگر اینکه چرا دادگاه نمی‌تواند دوباره با استناد ماده‌ای خاص مجازات را تخفیف دهد؟

برای     پاسخ به این سوالات بهتر است ابتدا به مصادیق تبصره‌ی 3 یا همان مواد خاص مدنظر قانون بپردازیم سپس به این سوالات پاسخ بگویم.

مصادیق تبصره 3

در بیان مصادیق تبصره‌ی 3 ابتدا باید بین معاذیر قانونی و جهات مخففه تفاوت قائل شویم معاذیر قانونی یکی از موارد تخفیف مجازات است که در قوانین متفرقه و قانون مجازات اسلامی پیش‌بینی شده است از جمله تفاوت‌های بین این دو مفهوم اینست که دادگاه ملزم به رعایت معاذیر قانونی است اما برای اعمال جهات مخففه اختیار دارد. دیگر اینکه میزان تخفیف مجازات معمولا در معاذیر قانونی مشخص گردد اما در جهات مخففه میزان مشخصی ندارد بنابراین اگر جهت عذر قانونی شما به جهت مخففه به حکم تبصره‌ی 3 ماده‌ی 22 نمی‌توان دوباره مجازات را تخفیف داد. [17] این شرط در مقررات کنونی بدلیل آزادی مطلق دادگاه در تعیین میزان تخفیف کاربردی اندک دارد. [18] بنابراین با توجه به مصادیق این تبصره همگی در زمره‌ی سبب‌های تخفیف مجازات قرار می‌گیرند که تحت عنوان معاذیر قانونی از آنها بحث می‌شود.

در هر حال قانونگذار در این مواد خاص صحبت از تخفیف به میان آورد ولکن بی‌ارتباط با جهات مخففه در ماده‌ی 22 نیست . دیگر اینکه قانونگذار در تبصره‌ی 3 مطلقا بیان داشته «نظیر جهات مخففه‌ی مذکور در این ماده ....» پس باید گفت از نظیر جهات مخففه‌ی مذکور در تبصره‌ی 3 ماده‌ی 22 ممکن است به عنوان عذر تخفیف دهنده یا همان معاذیر قانونی جهت عنوان ماده‌ای خاص بیان شده باشند که بی‌ارتباط با مصادیق این ماده نباشد و در راستای هدف کلی تخفیف مجازات که تامین مصالح اجتماعی از حمله پیشگیری از وقوع جرم است باشند. بحث مفصل‌تر در مورد معاذیر قانونی و کیفیات مخففه، در مقایسه‌ی تبصره‌ی 3 یا مفاد ماده‌ی 22 خواهد آمد.

ماده 507

با توجه به ارزشی که ملت‌های گوناگون همیشه برای حاکمیت خود قائل بوده‌اند و با توجه به تلاش حکام در جهت حفظ قدرت و حاکمیت خود و خطراتی که جرایم علیه امنیت می‌توانند برای این حاکمیت و استقلال ایجاد نمایند. از قدیم الایام مقررات سختی راجع به جرایم علیه امنیت وجود داشته و برخی حتی این مقررات را از لحاظ زمانی مقدم بر مقررات راجع به سایر جرایم و مقررات مربوط به حقوق جزای عمومی می‌دانند. [19] به دلیل اهمیت این جرایم در حقوق جزای امروز هم کاهش مشاهده می‌شود که صرف قصد ارتکاب جرم ، خیانت به کشور محسوب شده است. [20] به همین دلیل کلیه‌ی این جرایم از جمله جرایم مذکور در فصل اول «قانون تعزیرات» مصوب سال 1375 ) واجد جنبه‌ی عمومی و به موجب ماده واحده‌ی «قانون حدود صلاحیت دادسراها و دادگاههای انقلاب» مصوب سال 1362 در دادگاههای انقلاب قابل رسیدگی می‌باشند. [21]

از مهمترین جرایم علیه  امنیت در حقوق ایران و اسلام محاربه می‌باشد و در بسیاری از جرایم دیگر علیه امنیت نیز اعمال مجازات خاص پیش‌بینی شده در قانون، علیه مرتکب مشروط بر محارب محسوب نشدن وی دانسته شده است.[22]   لیکن همانطور که قبلا در مقدمه خصوصا در مورد حدود متذکر شدیم تخفیف مجازات در حدود ،‌قصاص، دیات و اقدامات تامینی و تربیتی امکان ندارد. [23] یعنی قلمرو اعمال تخفیف مجازات به موجب ماده‌ی 22 کلیه‌ی جرایمی است که مستوجب کیفر و تعزیر و یا بازدارنده می‌باشد. عمدی یا غیرعمدی بودن جرم هم تاثیری ندارد. [24]

نتیجه اینکه اهمیت جرم علیه امنیت کشور تا جایی است که قانونگذار کیفری را برای  مبارزه با این پدیده‌ی مجرمانه مجبور به تدوین ماده‌ی 507 در کتاب پنجم قانون مجازات اسلامی نموده. به عبارت دیگر دلیل پیش‌بینی تخفیف یا معافیت از مجازات در این گونه جرایم سنگینی آنها و خطرات گسترده در آنهاست . به علاوه کشف و تعقیب این گونه جرایم و مجرمین ، به دلیل ماهیت مخفیانه و سازمانی آنها با دشواری انجام می‌گیرد و بهترین راه برای کشف این جرایم، جلب همکاری مجرمین دخیل در ماجرا از طریق تشویق آنها به مراجعه‌ی به مقامات دولتی و تسلیم شدن است از جمله گفته می‌شود که دولت ایتالیا با تصویب قوانینی که بر اساس آنها افرادی که تسلیم شده و همکاری می‌کردند به جای مجازات شدن پاداش می‌گرفتند توانست بر تروریسم بریگاه سرخ در خاک ایتالیا پایان دهد . [25]

ولی همانطور که مشاهده‌ می‌کنیم در ماده 507 وجود همکاری موثر باعث معافیت از مجازات می‌شود نه تخفیف . تنها دلیل عمده‌ی بیان بحث مذکور شباهت این ماده با مصادیق دیگر تبصره‌ی 3 در قانون مجازات اسلامی است. خصوصا از لحاظ تفکیک بین مراحل کشف و تحقیق و تعقیب یا قبل یا پس از تعقیب است یعنی می‌توان رسیدن به اهداف مورد نظر این ماده را برای موادی که به جای واژه‌ی معافیت از تخفیف استفاده نموده‌اند نیز در نظر گرفت که شاید همان اهمیت جرایم علیه امنیت باشد که قانونگذار با استقرار واژه‌ی معافیت در متن ماده مجرمین را به همکاری با مامورین دولتی‌ ترغیب و تشویق می‌کند. «و چنانچه مفسد خود را با شرایط پیش‌بینی شده در ماده منطبق نماید از مجازات معاف می‌گردد.»[26]

بنابراین ذکر این مباحث برای فهم دقیق‌تر مطلب به نظر نگارنده ضروری می‌نمود.

بررسی ماده 521

قبلا در مورد اهمیت جرایم علیه امنیت توضیحاتی دادیم و اهمیت آن را بیان کردیم در کنار این نوع جرایم ، جرایمی مثل جعل و قلب سکه، از باب آنکه اعتماد عمومی را نسبت به صحت اسناد، ؟ اوراق بهادار، اسکناس، سکه و نظایر آنها سلب کرده و در مواردی (مثل جعل اسکناس رایج) بنیان‌های اقتصادی جامعه را متزلزل می‌سازند ، جرایم علیه آسایش عمومی محسوب شده‌اند. [27]

قانون تعزیرات مصوب سال 1375 پنج‌ ماده‌ی فصل چهارم خود را به «تهیه و ترویج سکه‌ی قلب» اختصاص داده است. البته در موارد مذکور علاوه بر تهیه و ترویج به موارد دیگری از جمله مخدوش کردن سکه هم پرداخته شده است.[28]

از سوی دیگر ماده‌ی 521 برای متقلبین سکه در صورت همکاری موثر تخفیف مجازات را در نظر گرفته است از آن جهت که این جرایم معمولا به شکل گروهی و باندی و گاهی نیز فرامرزی ارتکاب می‌یابند که این نکته تعقیب و دستگیری این گونه مجرمین را با اشکالات جدی مواجه می‌سازد بنابراین بهترین راه مبارزه با این گونه باندهای تبهکار آن است که افرادی از درون خود آنها تشویق به همکاری با مراجع انتظامی و قضایی شوند. [29] قانونگذار ایران این کار را با وضع ماده‌ی 521 انجام داده است.

لازم به ذکر است ماده‌ی 518 در مورد ساختن سکه‌ی تقلبی طلا و نقره، ماده‌ی 519 مخدوش کردن سکه طلا و نقره و ماده 520 در مورد ساختن سکه تقلبی غیر از طلا و نقره می‌باشد. و نهایتاٌ ماده ی 521 قانون مجازات اسلامی در جهت اعمال یک سیاست کیفری مدبرانه و به منظور کاستن از آثار و نتایج سوء بزه‌های مربوط به سکه چنین مقرر می‌دارد.[30] : «هرگاه اشخاصی که مرتکب جرایم مذکور در موارد 518 و 519 و 520 می‌شوند، قبل از کشف قضیه، مامورین تعقیب را از ارتکاب جرم مطلع نمایند. یا در ضمن تعقیب به واسطه‌ی اقرار خود موجبات تسهیل تعقیب سایرین را فراهم آورند. یا مامورین دولت را به نحو موثری در کشف جرم کمک و راهنمایی کنند ، بنا به پیشنهاد رئیس حوزه‌ی قضایی مربوط و موافقت دادگاه و یا با تشخیص دادگاه، در مجازات آنان تخفیف متناسب داده می‌شود و حسب مورد از مجازات حبس معاف می‌شوند ، مگر آنکه احراز شود قبل از دستگیری توبه کرده‌اند که در این صورت از کلیه‌ی مجازات‌های مذکور معاف خواهند شد.»

قسمت اخیر ماده‌ی مذکور در مورد معافیت از مجازات صحبت کرده از محدوده‌ی بحث ما خارج است. در مورد این ماده اشکالاتی به چشم می ]ورد و در مورد مفاد آن هم باید به چند نکته توجه شود.

اول اینکه شرط استفاده از این ارفاق قانونی یکی این است که دادن هرگونه اطلاعاتی از وقوع جرم به مامورین تعقیب بایستی قبل از کشف قضیه ، یعنی قبل از اطلاع مقامات ذیربط از وقوع جرم به عمل می‌آید و مستنبط از این حکم قانونی این است که پس از اطلاع و وقوع مامورین ذیربط ، دادن هرگونه اطلاع مجدد چنانچه از حدود یک اطلاع ساده تجاوز نکند برای استفاده بزهکار از ارفاق قانونی کافی نخواهد بود. [31]

اشکالی که در تفکیک بین مرحله کشف و تعقیب به نظر می‌رسد مفید نبودن آن است تمامی موارد ذکر شده (اعم از مطلع کردن مامورین از ارتکاب جرم، موجبات تسهیل تعقیب سایرین را با اقرار خود فراهم آوردن و غیره)

از مصادیق همکاری موثر می‌باشند و بنابراین کافی بود قانونگذار همکاری موثر مجرم را با مراجع انتظامی و قضایی، بنا به تشخیص دادگاه ،‌موجب تخفیف یا معافیت مجرم از مجازات اعلام می‌کرد، بدون تفکیک این که این همکاری در چه مرحله‌ای انجام شده است. ضمن اینکه با وضع فعلی در تشخیص اینکه منظور از کشف قضیه ،‌مذکور در ماده،‌ چیست، مواجه با اشکال می‌شویم . آیا منوظر از این عبارت کشف اصل قضیه‌ی قلب سکه می‌باشد یا کشف دخالت مجرم مورد نظر آن؟  بدین ترتیب قانونگذار واژه‌ی مبهمی را به کار برده است که، همانطور که اشاره شد، اصولا نیاز به استفاده از آن وجود نداشته است[32].

دوم اینکه بایستی مطلع ساختن مامورین تعقیب راسا توسط شخص بزهکار بعمل آمده باشد. و بنابراین بزهکار نمی‌تواند به اطلاعاتی که دیگران در اختیار مامورین مزبور گذارده‌اند متمسک گردیده و اقدام آنان را به خود منتسب نماید مگر آنکه با توجه به اوضاع و احوال و کیفیت عمل و ارتباط نزدیک اطلاع دهنده با بزهکار، مشارالیه بتواند در این مورد دلائل محکمه‌پسندی ارائه نماید، مثل اینکه مثلاً ثابت نماید که فرزندش به دستور او مقامات ذیربط را از وقوع جرم مطلع ساخته است.

سوم اینکه مراد از مامورین تعقیب کلیه‌ی مقامات مسئول قضایی و انتظامی کشور است و در این مورد ظاهرا محدودیتی به نظر نمی‌رسد همچنانکه قانونگذار بعدا از عنوان مامورین دولت استفاده کرده است.

چهارم اینکه استفاده‌ی مرتکبین این جرایم از ارفاق قانونی دائر به تخفیف یا معافیت از مجازات موکول به پیشنهاد رئیس حوزه‌ی قضایی مربوط و موافقت دادگاه یا با تشخیص دادگاه خواهد بود. [33]

در ماده‌ی 521 به بیان معاذیر قانونی تخفیف دهنده‌ی مجازات پرداختیم بنابراین بعد از مرحله‌ی دادرسی و تعیین مسئولیت کیفری و در مرحله‌ی صدور حکم اعمال می‌گردد. [34]

«بررسی ماده‌ی 531 »

همانطوری که قبلا در مورد جرم قلب سکه بیان کردیم آن را همانند جرم جعل، از آن باب که اعتماد عمومی را نسبت به صحت اسناد، اوراق بهادار ، اسکناس ،‌سکه و نظایر آن سلب کرده‌ و بنیان اقتصادی جامعه‌ را متزلزل می‌سازند.

با مقایسه‌ی مواد مربوط به ماده 521 و ماده 531 از حیث نوع و میزان مجازات، باید گفت مجازات قلب سکه و جعل و استفاده از سند مجعول صرفا حبس است . با این تفاوت که در بعضی مواد مرتبط با جرم جعل و استفاده‌ی کتاب پنجم تا مادهی 531 به مراتب شدید‌تر است مواردی شبیه و یا خفیف‌تر از مجازات مرتبط با قلب سکه است این امر نشان از ظرفیت جعل و استفاده از سند مجعول در ارتباط با جرم‌زایی است. که ضمانت اجراهای متنوع و مختلفی را طلبیده است و حتی در یک ماده از این فصل مجازات حبس 5 تا 20 سال منوط به محارب محسوس نشدن جاعل،‌ یا وارد کننده و یا استفاده کننده‌ی از سند مجعول شده است. در بیان مصادیق ماده‌ی531 توضیح مختصر درباره‌ی هر یک از ماده‌ی 523 تا 530 ضروری به نظر می‌رسد.

ماده‌ی523 تنها به بیان طرق قلب حقیقت پرداخته و تعریض از جرم جعل ارائه نکرده که آن هم با قید و (نظایر این‌ها) از شمول حضری بودن خارج شده و آنها را به مصادیق تمثیلی مبدل کرده . [35]

ماده‌ی 523 به دلیل عدم تعیین مجازات بر جرم جعل نمی‌تواند عنصر قانونی این جرم محسوب می‌شود بلکه این ماده تنها معنی و مفهوم واژه‌ی جعل را در مواد بعدی روشن می‌کند . [36] بنابراین این ماده از شمول ماده‌ی 531 خارج از محدوده‌ای نگارش فعلی نمی‌گنجد.

ماده‌ی بعدی در باره‌ی جعل احکام یا امضا یا مهر فرمان یا دست خط مقام رهبری روسای سه قوه است که مجازات 3 تا 15  سال حبس را در نظر گرفته.

ماده‌ی 525 در 5 بند برای جرایمی از قبیل جعل احکام ، امضاء یا هر یا دست خط مقامات دولتی، عل مهر یا تمبر یا علامت یکی از شرکت‌ها یا موسسات یا ادارات دولتی یا نهادهای انقلاب اسلامی، احکام دادگاهها یا اسناد یا حواله‌های صادره از خزانه‌ی دولتی ما منگنه یا علامتی که برای تعیین عیار طلا و نقره به کر می‌رود. و اسکناس رایج داخلی یا خارجی یا اسناد بانکی، چکهای صادره از طرف بانکها و سایر اسناد تعهد آور بانکی.

ماده‌ی 526 به بیان بعضی مصادیق ماده‌ی 525 پرداخته است منتها به قصد اخلال در وضع پولی یا بانکی یا اقتصادی یا برهم زدن نظام و امنیت سیاسی و اجتماعی.

ماده‌ی 527 به جعل مدارکی که از سوی موسسات آموزش عالی تحقیقاتی داخلی و خارجی (اعم از دولتی یا غیردولتی) صادر شده باشد بنابراین جعل مدارک مربوط به مراحل تحصیلی پائین‌تر یا حوزه‌های علمیه یا موسسات کمک آموزشی و غیره می‌تواند مشمول مواد عام دیگر در مورد جعل شود که ارتباطی با ماده‌ی 531 ندارد.

ماده‌ی 528 به جعل یا استفاده از مهر، منگنه، علامت یکی از ادارات یا موسسات یا نهادهای عمومی غیر دولتی مانند شهرداری‌ها پرداخته است.

ماده‌ی 529 همانند ماده‌ی قبل از آن به حمایت از شرکت‌های غیر دولتی که مطابق با قانون تشکیل شده باشد پرداخته است.

مجازات ماده‌ی 530 هم در مواردی اعمال خواهد شد که هر کس مهر یا تمبر یا علامت ادارات یا شرکت‌ها یا تجارت خانه‌های مذکور در مواد قبل را بدون مجوز بدست آورد. و به طریقی به حقوق و منافع آنها ضرر وارد آورد استعمال کند یا سبب استعمال آن گردد.

نکته‌ی قابل توجه در موارد ذکر شده قرارداشتن جرم استفاده از سند، مهر، علامت، امضاء، و ... است که جعل شده‌اند در کنار جرم جعل است که قانونگذار آن را از باب تعدد مادی در قانون متذکر شده. [37]

جرم استفاده از سند مجعول ممکن است مقدمه یا وسیله‌ی ارتکاب بسیاری از جرایم مهم دیگر، خصوصا جرایم علیه اموال باشد.

قانونگذار استفاد و استعمال را به طور مطلق و آن را فقط به شرط علم به جعلی بودن نوشته و سند مورد استفاده جرم دانسته است.

مصلحت و سیاست کلی آن است که اعتبار این اعتماد عمومی به آنها حفظ شود و از متزلزل شدن اعتماد و آسایش عمومی جلوگیری به عمل آید. بیش از این به تحلیل این جرم نمی‌پردازم فقط از باب ارتباط با ماده‌ی 531 بیان کردم از حاشیه‌پردازی خودداری می‌کنم و ماده‌ی 531 را بررسی می‌کنیم.

«بررسی ماده‌ی 531»

ماده‌ی 531 «قانون تعزیرات» در مورد اعطای تخفیف و معافیت به جاعلین پیش‌بینی شده جاعلین باید خود را با شرایط این ماده منطبق تا مجازات قانونی به صورت مخفف اجرا شود یا اصلا اجرا نشود.

این ماده برای سهولت در کشف جرم تصویب شده و در مقابل آن امتیازی ارزشمند برای مرتکبین این جرم در نظر گرفته است. این ماده اشعار می‌دارد: «اشخاصی که مرتکب جرایم مذکور در موارد قبل شده‌اند هرگاه قبل از تعقیب به دولت اطلاع دهند و سایر مرتکبین را در صورت بودن معرفی کنند یا بعد از تعقیب وسایل دستگیری آنها را فراهم نمایند حسب مورد در مجازات آنان تخفیف داده‌ می‌شود و یا از مجازات معاف خواهند شد.»

برای درک بهتر این ماده باید مقایسه‌ای بین مفاد آن با ماده‌ی 521 صورت بگیرد این ماده همانطوریکه ملاحظه می‌شود به شکلی مختصر تراز
ماده‌ی 521 تدوین شده ولی باز تفکیکی بین مراحل قبل و بعد از تعقیب قائل شده است. که با توجه به فقدان دادسرا و عدم صدور کیفر خواست در برخی از حوزه‌های قضایی علی الاصول باید زمانی را که رئیس دادگستری (که به موجب تبصره‌ی ماده‌ی 12 «قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب» مصوب سال 1373 اختیارات و وظایف دادستان را بر عهده گرفته است) دستور به جریان افتادن پرونده را در آن حوزه‌ها می‌دهد، به عنوان شروع مرحله‌ی تعقیب به حساب آورد. در هر حال برای استفاده از تخفیف یا معافیت باید مجرم قبل از تعقیب مراتب ارتکاب جرم را به دولت اطلاع داده و همدستان خود را ، در صورت وجود معرفی نماید. [38]

بدیهی است با توجه به این ماده اطلاع دهنده که باید مرتکب جرایم قبل از این ماده شده باشد می‌تواند یکنفر یا اینکه چندین نفر باشد و با یک اطلاع همه‌ی اشخاص از تخفیف برخوردار شوند. این امر از ظاهر ماده استنباط می‌گردد. همچنین استفاده از چنین امتیازاتی منوط به وجود مرتکبین شده یعنی اطلاع دهنده باید سایر مرتکبین را در صورت بودن معرفی کنند دلیل این امر به نظر نگارنده این است که اگر غیر این باشد همکاری موثری صورت نخواهد پذیرفت یعنی اطلاع دهندگان مامورین دولت را به نحو موثری در کشف جرم کمک و راهنمایی نکرده‌اند این مورد هم عقلا قابل دریافت است و هم از مفاده ماده‌ی 521 استفاده می‌گردد و هم ماده‌ی 22 ق. م ا. این امر را به صراحت بیان کرده بنابراین اگر با فوت مرتکبین مواجه شویم دیگر دلیلی برای اعطای تخفیف به اطلاع دهندگان وجود نخواهند داشت.

در صورتی که تعقیب آغاز شده باشد وی می‌تواند با فراهم نمودن وسایل دستگیری آنها از تخفیف یا معافیت برخوردار گردد. منظور از فراهم نمودن وسایل دستگیری، که ماده به آن اشاره کرده مشخص نیست. آیا معنی این شرط آن است که وی باید عملا دست به کار شد و همدستان خود را دستگیر کند و تحویل ماموران بدهد،‌با این که صرف ارائه کردن اطلاعات به ماموران کافی است. در این صورت اخیر آیا استفاده از تخفیف یا معافیت منوط به آن است که همدستان وی بر اثر اطلاعات داده شده توسط فرد مجرم، عملا دستگیر شوند یا نیازی به حصول چنین موفقیتی برای استفاده از تخفیف نیست؟ در این مورد به نظر دکتر میر محمد صادقی با توجه به ظاهر ماده برای  استفاده از تخفیف بعد از تعقیب، مباشرت مجرم در دستگیر کردن همدستانش ضرورت ندارد ولی در هر حال همکاری و ارائه‌ی اطلاعات داده شده از سوی وی باید باعث شود که همدستان و وسوالات وجود دارد در این مورد هم، همان طور که در مورد ماده‌ی 521 اشاره کردیم بهتر بود که مقتن به طور کلی به همکار موثر مجرم، چه قبل و چه بعد از تعقیب اشاره می‌کرد و دست قاضی را برای احراز همکاری موثر و اعطای تخفیف مناسب باز می‌گذاشت.[39]

این ماده بر خلاف ماد ه 521 به پیشنهاد رئیس حوزه‌ی قضایی یا تشخیص مستقل دادگاه در اعطای تخفیف یا معافیت اشاره‌ای نمی‌کند ولی دادگاه در هر حال می‌تواند چه راسا و چه بر اثر پیشنهاد رئیس حوزه‌ی قضایی نسبت به اعطای تخفیف یا معافیت اقدام نماید. [40]

«بررسی ماده 585»

بر خلاف مصادیق قبلی تبصره 3 ماده 22 این ماده بیش از آنکه متوجه عموم جامعه و آسایش آنان باشد بیشتر جرمی است بر علیه اشخاص. هرچند کلیه‌ی جرایم دارای جنبه الهی است. [41]

موضوع مورد بحث در این ماده مربوط می‌شود به جرم توقیف و بازداشت غیرقانونی و حبس ازادی نعمتی است که با سرشت و طبیعت انسان از بدو تولد آمیخته است. بنابراین آزادی نه دادنی است و نه گرفتنی،‌ بلکه بر آنچه به عنوان آزادی وجود دارد ممکن است از طرف دولت‌ها به نمایندگی جامعه، محدودیت‌هایی آزادی وجود دارد ممکن است از طرف دولت‌ها به نمایندگی جامعه، محدودیت‌هایی وارد شده و یا حتی سلب گردد. در مواردی هم رفتار خود فرد موجب می‌شود تا با حکم مقام صلاحیت‌دار قانونی و قضای کیفیت برخورداری از آزادی مورد توجه قرار گرفته،‌محدود یا سلب شود. استقلال و اختیار در گزینش رفتار و اندیشه موجب می‌شود تا آزادی‌های فردی نظیر آزادی و امنیت فرد در رفت و آمد ،‌در زندگی خصوصی و خانوادگی در مکاتبات شخصی ، در انجام فرائض دینی و فعالیت‌های اقتصادی  و امور سیاسی و حقوق اجتماعی تامین گردد. دولت‌ها در جهت تامین حداقل امنیت مادی برای فرد،‌تنظیم امور اقتصادی و اجتماعی افراد را بر عهده گرفته‌اند تا انسانها را از نیاز و فقر و محرومیت و جهل برهانند و کرامت انسانی حفظ گردد. [42] گاهی کرامت انسانی بوسیله‌ی سوء استفاده از قانون خدشه‌دار می‌شود مخصوصا خود قانون هم در این امر دخیل است مثلا عامل حبس محور بودن قوانین یکی از مهم‌ترین دلایل زمینه ساز تراکم جمعیت زندانها است. این بدان معناست که مجازات حبس در حقوق کیفری ایران، حدود 1400 عنوان مجرمانه وجود دارد که برای 400 مورد از موارد مذکور، مجازات حبس پیش‌بینی شده است [43]و در نتیجه در هم 54 ثانیه یک نفر به زندان می‌رود و زندانهای کشور،‌4 تا 6 برابر ظرفیت واقعی، در خود، زندانی جای داده است.» [44] بنابراین عامل دست صاحب منصبان دولتی را در توقیف و حبس غیرقانونی باز می‌گذارد.

راه مقابله با آزادی‌های فردی و اجتماعی ،‌ بالابردن سطح فرهنگ و مبارزه با جهل و بیسوادی و فقر و مشکلات اقتصادی و بیکاری افراد است . در عین حال حقوق جزا هم نقشی دارد که تا حدودی و به طور نسبی ، مانع از شیوع موارد نقص حقوق و ازادی‌ها می‌گردد و به طور کلی در پائین آوردن جرایم در ضد آزادی انسان نقش دارد.  [45]

همین هم باعث شده قانونگذار کیفری فقط برای رهایی از مجازات شدیدتر نه به خاطر کاهش آمار زندانیان، کیفیت مخففه‌ای را در این ماده پیش‌بینی کرده این ماده بیان کننده‌ی یکی از معاذیر قانونی تخفیف دهنده‌ی مجازات است.

ماده‌ی 585 بیان می‌دارد : «اگر مرتکب یا معاون قبل از آنکه تعقیب شود شخص توقیف شده را رها کند یا اقدام لازم جهت رها شدن وی به عمل آورد در صورتی که شخص مزبور را زیاده از پنج روز توقیف نکرده باشد مجازات او حبس از دو تا شش ماه خواهد بود.»

این ماده به نوعی در برگیرنده‌ی دو ماده‌ی قبل از آن یعنی مواد 583 و 584 است که به ترتیب مربوط به جرایم توقیف غیرقانونی و معاونت در جرم توقیف غیرقانونی . به رعایت دیگر عنصر قانونی جرایم توقیف و بازداشت غیر قانونی و حبس ماده‌ی 583 می‌باشد که بر ضد آزادی اشخاص که همراه با خشونت و عنف انجام می‌گیرد. [46]

ماده‌ی 583 ق. م . ا.  می‌گوید : «هرکس از مقامات یا مامورین دولتی یا نیروهای مسلح یا غیر آنها، بدون حکمی از مقامات صلاحیت‌دار در غیر مواردی که قانون جلب یا توقیف اشخاص را تجویز نموده ،‌شخص را توقیف یا حبس کند یا عنفا در محلی مخفی نمایند به یک تا سه سال حبس یا جزای نقدی از شش تا هجده میلیون ریال محکوم خواهد شد.»

برای تحقق جرم موضوع این ماده شخص باید حتما توقیف یا حبس شده باشد و صرف دستور صدور بازداشت موجب تحقق جرم نخواهد شد.

عنصر ماد‌ی این جرم فعل مثبت مادی است و با ترک فعل محقق نمی‌شود.[47] این جرم فعلی آنی مبتنی بر در اختیار گرفتن شخص در محلی که در آنجا بوده است و یا جلوگیری کردن وی از ادامه‌ی راهی که در مقابل داشته است. حبس یا مخفی کردن فعلی است مستمر بر نگهداری منجی علیه در مدت زمان کم یا بیش طولانی [48]

ماده‌ی 584 ق. م .ا  به تعیین مجازات برای جرم معاونت در توقیف غیر قانونی پرداخته است. مطابق این ماده «کسی که با علم و اطلاع برای ارتکاب جرم مذکور در ماده‌ی فوق مکانی تهیه کرده و بدین طریق معاونت با مرتکب نموده باشد. به مجازات حبس از سه ماه تا یکسال یا جزای نقدی از یک میلیون و پانصد هزار ریال تا شش میلیون ریا ل محکوم خواهد شد.

فرقی نمی‌کند مرتکب این جرم مامور دولت باشد یا فرد عادی [49]

معاونت در این جرم هرگاه به طریقی غیر از تهیه‌ی مکان باشد تابع قواعد کلی معاونت در جرایم تعزیزی و مشمول ماده‌ی 726 خواهد بود یعنی حداقل مجازات ماده‌ی 583 . [50]

ماده‌ی 585 سیاست کیفری را با استفاده از معاذیر قانونی تخفیف دهنده‌ی مجازات ، در جهت ترغیب به رها کردن هرچه سریعتر منجی علیه مورد توجه قرار داده است. این ماده مرتکب ماده‌ی 583 و معاون ماده‌ی 584 را از تخفیف برخوردار کرده است به این شرط که مرتکب یا معاون قبل از مرحله‌ی تعقیب با رهایی شخص توقیف شده و اقدام لازم جهت رها شدن وی را به عمل آورد و شخص مزبور بیشتر از 5 روز در توقیف نباشد.

ماده‌ی 585 از دیگر مصادیق تبصره‌ی 3 ماده‌ی 22 است و چنانچه مرتکب یا معاون اقدامات مندرج در این ماده به عمل آورند ولی منجی علیه بیش از 5 روز در توقیف مانده باشد. ، مشمول این ماده نخواهد بود و عمل آنها فقط طبق بند 6 ماده 22 موجب تخفیف در مجازات خواهد بود[51].

«بررسی تبصره‌ی 2 ماده‌ی 719»

یکی دیگر از مصادیق تبصره‌ی 3 ماده‌ی 22، در فصل بیست و نهم کتاب پنجم یعنی در جرایم ناشی از تخلفات رانندگی است.

تبصره‌ی مذکور مربوط می‌شود به آثار رفتار راننده‌ی خاطی نسبت به مصدوم در تخفیف کیفر. قانونگذار ابتدای ماده‌ی 719 را تدوین کرده و 2 تبصره هم به آن اضافه کرده. مادهی 719 بیان می‌دارد: «هرگاه مصدوم احتیاج به کمک فوری داشته و راننده با وجود امکان رساندن مصدوم به مراکز درمانی و یا استمداد از مامورین انتظامی از این کار خودداری کند و یا به منظور  فرار از تعقیب، محل حادثه را ترک و مصدوم را رها کند حسب مورد به بیش از دو سوم حداکثر مجازات مذکور در مواد 714 و 715 و 716 محکوم خواهد شد. دادگاه نمی‌تواند در مورد این ماده اعمال کیفیت مخففه نماید.» قانونگذار مرتکبین این ماده را برای رهایی از مجازات سنگین‌تر در جهت تشویق و ترغیب رانندگان خطاکار، امتیاری را به موجب تبصره‌ی 2 ماده‌ی 719 قائل شده است. [52] مطابق با این تبصره : «در تمام موارد مذکور هرگاه راننده، مصدوم را به نقاطی برای معالجه و استراحت برساند و یا مامورین مربوطه را از واقعه آگاه کند و یا به هر نحوی موجبات معالجه و استراحت و تخفیف آلام مصدوم را فراهم کند دادگاه مقررات تخفیف را درباره‌ی او رعایت خواهد نمود.»

نکته‌ای در این مورد به نظر می‌رسد اینست که تخفیف در جایی کارساز خواهد بود که مصدوم بلافاصله بعد از وقوع حادثه‌ی رانندگی فوقت نشود وگرنه اصولا مساله‌ی کمک رساندن به او منتفی می‌گردد و حضور راننده در محل تصادف تاثیری در نجات مصدوم از عوارض تصادف نمی‌تواند داشته باشد.[53]

لازم به ذکر است رعایت تخفیف مجازات در موارد مزبور برای دادگاه الزامی است نه اختیاری [54]

 الزام دادگاه به تخفیف از مصادیق معاذیر قانونی مخففه است که در آن ، دادگاه ملزم به تخفیف است و حتی با وجود شرایطی که می‌تواند مانع اعمال جهات مخففه باشد، دادگاه ملزم به تخفیف خواهد بود. [55]

الزام به تخفیف منافاتی با اختیار قاضی در میزان تخفیف ندارد، در عین حال تخفیف در این تبصره شامل تبدیل نیز می‌شود.[56]

همانطور که گفتیم تبصره‌ی 2 ماده‌ی 719 از زمره‌ی غدرهای تخفیف دهنده است و دکتر اردبیلی آن را «غدراعانت» دانسته‌اند. [57]

«مقایسه‌ی مصادیق تبصره‌ی 3 ماده‌ی 22 با مفاد ماده‌ی مذکور»

همانگونه که بیان کردیم تبصره‌ی 3 ماده‌ی 22 دارای چهار مصداق در قانون مجازات اسلامی بود و تا جایی که توان آن را داشتیم به تحلیل آن مصادیق پرداختیم.

در بیان مصادیق تبصره‌ی 3 مواد 521 و 585 و تبصره‌ی 2 مادهی 719 به طور غیر مستقیم رگه‌هایی از مفاد ماده‌ی 22 مورد توجه قرار گرفته است. برای تکمیل بحث تحلی تبصره‌ی 3 ماده‌ی 22 حتما باید مفاد ماده‌ی مذکور نیز مو.رد بررسی و مقایسه قرار گیرد تا در نتیجه‌گیری بین مطلب خلاصه‌ و موجر باشد و آنچه که هدف از تحلیل این تبصره است به خوبی بیان شود.

منظور از مفاد ماده‌ی 22 همان بندهای ششگانه است که به نوعی همان معاذیر یا غدرهای تخفیف دهنده است که به طور کوتاه و خلاصه ذکر شده است.

ماده‌ی 22 اولین ماده از فصل دوم از باب دوم از کتاب اول قانون مجازات اسلامی که «تخفیف مجازات» نام گرفته است. این ماده بیان می‌دارد : دادگاه می‌تواند در صورت احراز جهات مخففه تعزیری یا بازدارنده را تخفیف دهد و یا تبدیل به مجازات از نوع دیگری نماید که مناسب‌تر به حال متهم باشد، جهات مخففه عبارتند از :

1-   گذشت شاکی یا مدعی خصوصی

2-   اظهارات و راهنمائیهای متهم که در شناختن شرکا و معاونان جرم و یا کشف اشیایی که از جرم تحصیل شده موثر باشد.

3-   اوضاع و احوال خاصی که متهم تحت تاثیر آنها مرتکب جرم شده است از قبیل: رفتار و گفتار تحریک آمیز منجی علیه یا وجود انگیزه‌ی شرافت‌مندانه در ارتکاب

4-   اعلام متهم قبل از تعقیب و یا افراد او در مرحله‌ی تحقیق که موثر در کشف جرم باشد.

5-   وضع خاص متهم و یا سابقه‌ی او

6-   اقدام یا کوشش متهم به منظور تخفیف جرم و جبران زیان ناشی از آن

برای مقایسه‌ی تبصره‌ی 3 با ماده‌ی 22 باید به سبب‌های تخفیف مجازات اشاره شود.


«سبب‌های تخفیف مجازات»

سبب‌های تخفیف مجازات موجباتی است که هرگاه با اوضاع و احوال وقوع جرم قرین گردد مجازات بزهکار تخفیف می‌یابد. تخفیف مجازات از این حیث که در قانون وعده داده شده است (هرچند میزان آنگاه معین نیست) و قاضی تکلیف به آن دارد غدرهای مخفف (قانونی) نام دارد. لیکن اعطای تخفیف از این حیث که در اختیار قاضی است (هرچند جهات آن در قانون تصریح شده است) کیفیات مخفف (قضایی) گفته می‌شود. [58]

پس اولین و بارزترین تفاوت بین ماده‌ی 22 و مصادیق تبصره‌ی 3 این ماده این است که تخفیف مجازات به موجب ماده 22 اختیاری است (کیفیات یا جهات مخففه) ولی به موجب مصادیق تبصره‌ی 3 تخفیف مجازات الزامی است (کیفیات یا جهات مخففه) ولی به موجب مصادیق تبصره‌ی 3 تخفیف مجازات الزامی است (معاذیر قانونی یا غدرهای تخفیف دهنده).[59]

به بیان دیگر معاذیر قانونی فاقد جنبه‌ی کلی و منحصر به جرایم خاصی هستند در حالی که کیفیات مخففه، عمومی و شامل تمام جرایم تعزیری و بازدارنده است. [60] این امر از ظاهر مواد پیداست.

در ذیل این مبحث فقط به همین دو عنوان یعنی معاذیر قانونی و جهات مخففه می‌پردازیم و کیفیات مبدل را رها می‌کنیم.

1- غدرهای تخفیف دهنده

قبلا درباره‌ی آثار غدرهای تخفیف دهنده به صورت اجمالی توضیح دادیم و مبنای تصمیم‌گیری قانون گذار و اهداف پیش‌بینی این نوع معاذیر را تامین مصالح خاص اجتماعی و فردی دانستیم. از ویژگی‌های غدرهای تخفیف دهنده فقدان جنبه‌ی کلی و انحصار آن به جرایمی است که در قانون پیش‌بینی شده است. [61]

بنابراین بزهکار حتی با وجود همکاری با مامورین و به بهانه‌های مختلف ، بزه‌ او در سابقه‌ی کیفری‌اش ثبت خواهد شد و مجازات‌های تبعی هم در حق او اعمال می‌شود.

گاه قانونگذار به لحاظ عواطف و احساسات مهریه‌آمیز بزهکار، در ارتکاب جرم او را معذور و مستحق تخفیف می‌شناسید. [62]همه‌ی جهات مذکور و موجباتی که احصاء آنها چندان هم آسان نیست در تقلیل میزان مجازات موثرند و هر یک مصلحتی راتامین می‌کنند که قبلا در بیان مصادیق تبصره‌ی 3 به آنها پرداختیم ولی در این قسمت از دیدگاه «غدر قانونی» به آنها نگریسته می‌شود. به بیان چند نمونه بسنده می‌کنیم:

1- غدد همکاری: به موجب ماده‌ی 521 قانون مجازات اسلامی ( تعزیرات): «هرگاه اشخاصی که مرتکب جرایم مذکور در مواد 518 و 519 و 520(تهیه و ترویج سکه‌ی قلب) می‌شوند قبل از کشف قضیه‌،‌مامورین تعقیب را از ارتکاب جرم مطلع نمایند. یا در ضمن تعقیب به واسطه‌ی اقرار خود موجبات تسهیل تعقیب سایرین را فراهم آورند یا مامورین دولت را به نحو موثری در کشف جرم کمک و راهنمایی کنند بنا به پیشناد رئیس حوزه‌ی قضایی مربوط، و موافقت دادگاه و یا تشخیص دادگاه در مجازات آنان تخفیف متناسب داده می‌شود....»

2- غدر ترک جرم: به موجب تبصره‌ی 2 ماده‌ی 41 قانون مجازات اسلامی: «کسی که شرو ع به جرمی کرده است، به میل خود آن را ترک کند و اقدام انجام شده جرم باشد از موجبات تخفیف برخوردار خواهد شد.»

3- غدر خانوادگی: در تبصره‌ی ذیل ماده 554 قانون مجازات اسلامی (تعزیرات) آمده است: «در موارد مذکور در ماده‌ی 553 و این ماده (اختفاء متهمان و مساعدت در فرار و خلاصی آنان از چنگال عدالت) در صورتی که مرتکب از اقارب درجه‌ی اول متهم باشد مقدار مجازات در هر مورد از نصف حداکثر تعیین شده بیشتر نخواهد بود.»

4- غدراعانت: بر طبق تبصره‌ی 2 ماده 719 قانون مجازات (تعزیرات) : «هرگاه راننده (متخلف مصدوم را به نقاطی برای معالجه و استراحت و یا مامورین مربوطه را از واقعه آگاه کند و یا به نحوی موجبات معالجه و استراحت و تخفیف آلام مصدوم را فراهم کند دادگاه مقررات تخفیف را درباره‌ی او رعایت خواهد نمود.» [63]

2- کیفیات مخفف:

در این بخش باید مقایسه‌ای بین کیفیات مخفف در ماده‌ی 22 یا مفاد این ماده با مصادیقی که در بیان تبصره‌ی 3 آوردیم بدست بدهیم. این قسمت از تحقیق بسیار مهم است و بایستی کمی جزئی‌تر وارد مسائل، با توجه به منابع ذکر شده شد. و بر تفاوتی که در غدرهای تخفیف دهنده در مورد مصادیق تبصره‌ی 3 گذشت خواهیم افزود و شباهت‌ها و تطبیق مفاد ماده‌ی 22 را با مواد 521، 531 ، 585 و تبصره‌ی 2 ماده 719 تحلیل خواهیم کرد. قبلا متذکر شدیم که کیفیات مخفف اوضاع و احوالی هستند همانند غذرهای مخفف که سبب کاهش مجازات می‌گردند با این تفاوت که هرگاه وجود آنها برای قاضی محرز گردید در اعطای تخفیف ، مختار است. بر همین مبنا تهیه کنندگان قانون مواردی را برای اعمال کیفیات مخففه مشخص کرده‌اند که تحت عنوان علل و جهات تخفیف در بندهای 1 تا 6 ماده‌ی 22 قانون مجازات اسلامی ذکر شده است.

موارد ششگانه‌ی یاد شده در ماده‌ی مذکور بر خلاف ماده‌ی 35 سابق حصری هستند، لذا قاضی نمی‌تواند علاوه بر موارد یاد شده ، خواه یک یا چند مورد ، موارد دیگری را نیز به عنوان کیفیات مخففه مورد حکم قرار دهد. دادگاه وجد یک یا چند مورد از موارد مخففه را نیز مد نظر قرار خواهد داد و با توجه به آنها مجازات را تخفیف می‌دهد. [64]

به موجب تبصره‌ی یک ماده 22 قاضی مکلف است جهات  مخففه را در حکم محکومیت صریحا قید کند.

مهمترین فوایدی که برای کیفیات مخفف برشمرده‌اند یکی منطبق کردن مجازات با شخصیت بزهکار و دیگری اجرای اعدالت با عنایت بزهکار در ارتکاب جرم، تصمیم خود را هرچه بهتر با وضع فعلی او متناسب سازد سیاست فردی کردن مجازات به ویژه در مواردی که کیفرهای ثابت مانند اعدام ،‌ تعیین میزان مناسب را دشوار می‌سازد ایجاب می‌کند که قاضی در این گونه موارد ابزاری در اختیار داشته باشد تا به این مقصود برسد. این ابزار همان کیفیات مخفف است. [65]

این ابزار در ذیل ماده‌ی 22 پیش بینی شده است که اوضاع و احوالی هستند یا مقدم بر وقوع جرم و یا متاخر بر آن و یا حالتی روانی که انگیزه‌ی ارتکاب جرم بوده است .ابتدا به بیان مفاد ماده‌ی 22 قانون مجازات اسلامی می‌پردازیم و در ضمن آن، به مقایسه‌ای این مفاد با مصادیق تبصره‌ی 3 می‌پردازیم.

گذشت شاکی یا مدعی خصوصی:

ماده‌ی 9 قانون آئین دادرسی کیفری مصوب 1378 مقرر می‌دارد: «شخصی که از وقوع جرمی متحمل ضرر و زیان شده و یا حتی از قبیل قصاص یا حذف پیدا کرده و آن را مطالبه می‌کند مدعی خصوصی و شاکی نامیده می‌شود».

همین قانون در ماده‌ی 4 جرایم را از جهت اقامه و تعقیب و دعوا به سه دسته تقسیم نموده است که در بند دوم آن آورده : «جرایمی که با شکایت شاکی تعقیب می‌شوند و با گذشت وی تعقیب موقوف نخواهد شد.»

این بند به تعریف جرایم غیر قابل گذشت پرداخته است. سرقت مستوجب حد، کلاهبرداری، خیانت در امانت از جرایم غیر قابل گذشتند.

قانونگذار در قانون مجازات اسلامی به وضع ماده‌ی 727 پرداخته و مقرر می‌دارد: «جرایم مندرج در مواد 558 و559و560و561و562و563و564و565 و566 ، قسمت اخیر ماده‌ی 596و608و622و632و633و642و648و668و 669و 76و677و679و682و684و685و690و692و694و697و698و699و700

جز با شکایت شکاکی خصوصی تعقیب نمی‌شود و در صورتی که شاکی خصوصی گذشت نماید. دادگاه می‌تواند در مجازات مرتکب تخفیف دهد و یا با رعایت موازین شرعی از تعقیب مجرم صرف نظر نماید.»

در این ماده قانونگذار جرایم قابل گذشت را احصا نموده است. علاوه بر کارهای غیر قابل توجیهی مثل قابل گذشت دانستن تخریب آثار فرهنگی، قانونگذار بر خلاف اصول کلی حقوقی یک قاعده‌ی عجیب را مقرر کرده است. جرایم قابل گذشت جرایمی هستند که اگر شاکی خصوصی گذشت کند قاضی می‌تواند در مجازات مرتکب تخفیف دهد یا با رعایت موازین شرعی از تعقیب جرم صرف نظر کند.!!

این موضوع با هیچ یک از اصول حقوقی سازگاری ندارد. اگر گذشت فقط می‌تواند باعث تخفیف باشد چه نیازی به ذکر آن در ماده‌ی 727 بود زیرا این مطلب در ماده‌ی 22 آمده است به علاوه قسمت اول ماده که مقرر می‌دارد...

جز با شکایت شاکی خصوصی تعقیب نمی‌شود با قسمت آخر آن هماهنگی نخواهد داشت. نتیجه‌ای که می‌شود از این ماده گرفت این است که در حال حاضر هیچ جرم قابل گذشتی در قانون مجازات اسلامی وجود ندارد چون حتی اگر شاکی خصوصی هم رضایت بدهد قاضی می‌تواند فقط تخفیف دهد و در هر حال مرتکب را تعقیب کند با توجه به ماده‌ی 179 ق.آ.د.ک مصوب 78 به نظر می‌رسد قسمت اخیر ماده در خصوص اختیارات دادگاه منسوخه باشد، و اگر قائل به این موضوع باشیم ماده‌ی 727 معنای کلاسیک جرایم قابل گذشت را پیدا می‌کند. [66]

ماده‌ی 179 قانون آئین دادرسی کیفری مصوب 1378 بیان داشته است که «چنانچه دادگاه در جریان رسیدگی به پرونده ، تشخیص دهد که به لحاظ گذشت شاکی خصوصی در واردی که دعوا قابل گذشت می‌باشد یا به جهت دیگری متهم قابل تعقیب نیست . یا دادگاه صالح به رسیدگی نمی‌باشد یا ایراد رد دادرس شده است حسب مورد رای به موقوفی تعقیب یا عدم صلاحیت یا رد یا قبول ایراد ،‌صادر می‌نماید.

علاوه بر این دکتر اردبیلی در جلد دوم کتاب حقوق جزای عمومی اظهار داشته‌اند که: «در جرایم قابل گذشت با گذشت شاکی یا مدعی خصوصی در هر مرحله، تعقیب یا رسیدگی یا اجرای حکم موقوف می‌گردد در این قبیل جرایم اصولا اعمال کیفیات مخفف منتفی است. [67]

هرگاه در جرایم غیر قابل گذشت شاکی یا مدعی خصوصی شکایت خود را مسترد دارد دادگاه می‌تواند مجازات متهم را تخفیف دهد. [68]

یکی دیگر از اساتید حقوق جزای عمومی در بیان همین مطالب عنوان داشته‌اند که «در برخی از موارد  جرم اصولا با گذشت شاکی از بین می‌رود هرچند نظم عمومی را دچار خدشه کرده باشد به عنوان مثال در چک بی‌محل اگر شاکی در هر مرحله از شکایت خود نسبت به صادر کننده‌ی چک اعلام رضایت کند دادگاه مکلف است تعقیب را موقوف میسازد در اینگونه جرایم مساله‌ی اعمال کیفیات مخففه وجود ندارد بلکه اجرای این کیفیات وقتی است که یا جرم غیر قابل گذشت است و یا گذشت نمی‌تواند موجب موقوفی تعقیب باشد و فقط ممکن است مجازات به موجب این گذشت تخفیف داده شود به هر حال با گذشت شاکی یا مدعی خصوصی دادگاه  می‌تواند مجازات را تخفیف دهد، هرچند جرم به نظم عمومی لطمه وارد آورده باشد. »[69] به نظر ایشان در مواردی که موقوفی تعقیب وجود دارد اعمال کیفیات مخففه محال است. در بین نظریاتی که بیان شد نظر دکتر نوربها کاملتر به نظر می‌رسد و ابهام این بند را برطرف می‌کند.

در متن ماده‌ی 521 گذشت شاکی و مدعی خصوصی جایی ندارد و در ماده‌ی 727 هم نمی‌توانست این ماده پیش‌بینی شود و قانونگذار به درستی از درج آن خودداری نموده است.

بنابراین نظیر جهت مخففه‌ی مذکور در ماده‌ی 22 در ماده 521 وجود ندارد و از آنجایی که جرایم مواد 518 و 519 و 520 غیر قابل گذشت است و در تهیه و ترویج سکه قلب در درجه اول به اعتماد عمومی لطمه وارد می‌آید بنابراین عقلانی نبود که قانونگذار این بند را به عنوان غدر قانونی قلمداد کند و تبعا قاضی هیچ اختیاری در تخفیف مجازات هم ماده‌ی 531 از این قاعده مستثنا نیست. زیرا این ماده یک غدر قانونی برای جرمی مثل جعل و تزویر است.

که مفصل در مورد اهمیت این جرم توضیح دادی.

در مورد ماده‌ی 585 باید گفت در متن این ماده چیزی غیر از گذشت شاکی یا مدعی خصوصی باعث تخفیف مجازات شده است. علاوه بر این در ماده‌ی 727 سخنی از ماده‌ی 585 به یان نیامده  بنابراین قانونا باید این جرم را غیر قابل گذشت بدانیم با استرداد شکایت شاکی یا مدعی خصوصی دادگاه می‌تواند مجازات متهم را تخفیف دهد. تبصره‌ی 2 ماده 719 هم نظری به بند یک ماده‌ی 22 ندارد. و کیفیات و اوضاع و احوالی غیر از گذشت شاکی یا مدعی خصوصی باعث دلسوزی قانونگذار نسبت به راننده‌ی متخلف شده است ولی با وجود ماده‌ی عامی چون ماده‌ی 22 و بند اول این ماده و غیر قابل گذشت بودن آن قاعدتا نباید ایرادی بر سر راه اعمال تخفیف موجود باشد ولیکن طبق نظریه‌ی اداره‌ی حقوقی قوه‌ی قضائیه: «در جرایم ناشی از تخلفات موضوع ماده 714 به بعد ق.م.ا به جز موارد مذکور در ماده‌ی 719 اعمال کیفیات مخففه یا تبدیل آن به مجازات مناسب‌تر و ضعیف‌تر بلااشکال است.»[70]

بنابراین به نظر نگارنده با این نظریه نمی‌توان گذشت شاکی یا مدعی خصوصی را از موجبات تخفیف مجازات راننده‌ی متخلف به شمار آورد هرچند این رای برای دادگاهها صرفا جنبه‌ی مشورتی دارد.

اظهارات و راهنمائیهای متهم که در شناختن شرکاء و معاونان جرم و یا کشف اشیایی که از جرم تحصیل شده است موثر باشد:

چنانچه متهم رفتاری داشته باشد که دادگاه حالت خطرناکی برای او تشخیص ندهد و مسائلی عنوان کند که در شناخت شرکا و معاونان جرم موثر باشد یا عنوان کردن این مسائل در کشف ایتایی که از جرم تحصیل شده است تأثیر داشته باشد، از موارد کیفیات تخفیف دهنده است. [71]

لازم به ذکر است که اظهارات و راهنمائیهای متهم باید در شناختن شرکا و معاونانی که خود او به ارتکاب آن متهم است موثر باشد. [72]

و بدیهی است اظهارات و راهنمائیها باید در مورد جرم انجام یافته باشد نه جرایم دیگر و نیز درباره‌ی کشف ایتایی باشد که از جرم مورد نظر بدست آمده است نه اشیای کشف شده از جرایم دیگر احتمالی مرتکب [73]

طبق ماده‌ی 521 اشخاص مرتکب جرایم مواد 518 و 519 و 520 بایستی:
1- قبل از کشف قضیه، مامورین تعقیب را از ارتکاب جرم مطلع نمایند.
2- در ضمن تعقیب به واسطه‌ی اقرار خود موجبات تسهیل تعقیب سایرین را فراهم آورند. 3- مامورین دولت را به نحو موثری در کشف جرم کمک و راهنمایی کنند.

این ماده به گونه‌ای وضع شده که انطباق آن با بند دوم ماده 22 به وضوح مشهود است. ولی بند دوم این ماده طوری است که شامل قسمت اول ماده‌ی 521 نمی‌شود. زیرا این بند از جمله‌ی کیفیاتی است که پس از کشف قضیه‌ در تخفیف مجازات کارسازی می‌شود و حداقل از ظاهر بند 2 اینگونه استنباط می‌شود. ولی قسمت دوم ماده‌ی 521 به اقرار توجه داشته که اقرار متهم در ضمن تعقیب متضمن اظهارات و راهنمایی‌هایی از طرف مرتکب می‌باشد که یا در شناختن شرکا یا معاونان جرم و یا کشف ایتایی که از جرم تحصیل شده است موثر می‌باشد که همین امور خود موجبات تسهیل تعقیب سایرین را فراهم خواهد آورد. قسمت سوم هم که مربوط به کمک به مامورین دولت جهت کشف جرم می‌باشد یا بند دو هماهنگی ندارد و فقط بایستی به کشف اشیایی که از جرم تحصیل شده است منجر شود و نه به کشف جرم بنابراین هماهنگی بین بند دوم و ماده‌ی 521 را فقط در قسمت دوم می‌توان یافت و مقصود تبصره‌ی 3 ناظر به مواردی این چنینی است که متعاقبا به آن خواهیم پرداخت .

ماده‌ی بعدی ماده‌ی 531 است. این ماده را هم می‌توان به سه قسمت تقسیم نمود: 1- اطلاع به دولت قبل تعقیب 2- معرفی سایر مرتکبین در صورت بودن 3- فراهم کردن وسایل بعد از تعقیب .

قسمت اول ماده‌ی 531 یعنی اطلاع به دولت قبل از تعقیب از زمره‌ی کیفیاتی است که متاخیر بر وقوع جرم است. ابتدا جرمی واقع شده سپس برای رهایی از مجازات سنگین مرتکب،‌ قبل از تعقیب به ماموران دولتی اطلاع داده است. در این قسمت هماهنگی کامل با بند دوم وجود ندارد و صرفا اطلاع دادن را مدنظر قرار داده و ملازمه‌ای با معرفی شرکا و معاونان جرم ندارد در حالی که در قسمت دوم ماده‌ی 531، اظهارات و راهنمایی‌های متهم می‌تواند به شناختن شرکا و معاونان جرم منجر گردد. در قسمت سوم این ماده فراهم کردن وسایل دستگیری بعد از تعقیب ممکن است با همکاری موثر مرتکب در کشف اشیایی که از جرم تحصیل شده است بدست آید.

ماده‌ی 585 هیچ نقطه‌ی اشتراکی با بند دوم ندارد و اگر جهت بند 2 به گونه‌ای با این ماده قابل تطبیق نباشد و هیچ مجرایی برای اظهارات و راهنمایی‌های موثر، در ایرن ماده نیابیم به استناد بند  دوم می‌توان مجرم را از تخفیف مجازات برخوردار کرد. ولی این ماده با یکی از بندهای ماده‌ی 22 با وجود شرایطی خاص منطبق می‌شود که در جای خود به آن اشاره خواهیم کرد.

علاوه بر این ماده‌، تبصره‌ی 2 ماده‌ی 719 به هیچ وجه ربطی با بند 2 ندارد . زیرا به خوبی روشن است موجبات معالجه و استراحت آلام مصدوم را نمی‌توان با اظهارات و راهنمایی در جهت شناختن معاونان و شرکای جرم فراهم کرد.

اوضاع و احوال خاصی که متهم تحت تاثیر آنها مرتکب جرم شده است:

متهم ممکن است تحت تاثیر اوضاع و احوال خاصی مرتکب جرم شود به عنوان مثال در بسیاری از جرایم تحریک منجی علیه جرم ،‌از مواردی است که متهم را وارد به ارتکاب جرم می‌کند یا رفتاری ناخوشایند و گفتاری توهین‌آمیز و محرک موجب می‌شود که فردی حالت عادی خود را از دست داده و به ارتکاب جرم دست بزند و یا انگیزه‌ی شرافت مندانه‌ای فرد را به وادار به ارتکاب جرم می‌سازد که در این موارد اعمال کیفیات مخففه از طرف دادگاه مجاز است. [74] مستند قانونی این موارد بند 3 ماده‌ی 22 قانون مجازات اسلامی است و اوضاع و احوال خاص در این ماده تمثیلی است که قانونگذار به انگیزه شرافت‌مندانه و رفتار و گفتار تحریک‌آمیز منجی علیه اشاره داشته است. در واقع عدل و انصاف حکم می‌کند که به نسبتی که منجی علیه خود در وقوع جرم سهم داشته است. از میزان مجازات بزهکار کاسته شود. همچنین داشتن انگیزه‌ی شرافت‌مندانه به این معنی است که جرم با نیت تامین برخی از مصالح عالی انسانی ارتکاب یافته و لذا بزهکار چندان هم از احساس مسئولیت اخلاقی بی‌بهره نیست و قابل اصلاح است. بنابراین، مجازات سخت چندان موثر نیست. [75]

حال باید به نقاط اشتراک این بند با مواد 521 و 531 و 585 و تبصره‌ی 2 ماده‌ی 719 اشاره کرد و تفاوت‌های آن را بازگو نمود.

بند 3 به عنوان مثال از رفتار و گفتار تحریک آمیز منجی علیه یا انگیزه‌ی شرافت‌مندانه در ارتکاب جرم نام برده و اگر بخواهیم به عنوان اوضاع و احوال خاص روی این دو حالت مانور بدهیم باید بگوئیم هیچ نقطه‌ی اشتراکی بین این بند با ماده‌ی 521 وجود ندارد و قانونگذار خواسته است بند 3 در حد یک کیفیت مخففه باقی بماند و همانند جهت مخففه‌ی مذکور در جای دیگر قانون چیزی به عنوان غدر قانونی موجود نباشد. ولی با توجه به مواد 518 و 519 و 520 باید به طور دقیق‌تری به این امر پرداخته شود. ماده‌ی 518 ق.م.ا به ساختن سکه‌ی تقلبی طلا و نقره اشاره کرده است. پر واضح است که انگیزه‌ی شرافت‌مندانه را به خوبی می‌توان موجب تخفیف مجازات مقرر در این ماده دانست. مثلا ساختن سکه تقلی طلا و نقره به قصد کمک به فقرا و همانطور که قبلا گفتیم تخفیف فقط در جرایم غیر قابل گذشت اعمال می‌گردد. بنابراین با توجه به تفکیک جرایم قابل گذشت از جرایم غیر قابل گذشت در ماده‌ی 727 اعمال این بند و متعاقبا تخفیف مجازات نباید غیر قانونی تلقی گردد. ان امراز ظاهر ماده استنباط می‌گردد. ولی بر عکس ماده‌ی 518 ، ماده‌ی 519 در بیان مجازات مخدوش کردن سکه‌ی طلا و نقره،‌قصد تقلب را از عناصر معنوی این ماده دانسته، یعنی اگر به ظاهر این ماده استناد کنیم انگیزه‌ی شرافت مندانه ‌نمی‌تواند جهت تخفیف مجازات باشد.

در ماده‌ی 520 مانند ماده‌ی 518 انگیزه‌ی شرافت مندانه باعث تخفیف می‌شود متنها ماده‌ی 520 به ساختن سکه‌ی تلقبی غیر از طلا و نقره دلالت دارد. ولی مطلب قابل توجه این است که در جرایم مربوط به مسکوک طلا و نقره علاوه بر عمد عام، قصد مجرمانه خاص استفاده‌ی نامشروع شرط است. و گرچه در ماده‌ی 519 صراحتا به قصد تقلب اشاره شده اما این موضوع علی الاصول شامل دو ماده‌ی دیگر نیز خواهد بود. [76]  (مواد 520 و 518)

عمده‌ی حقوقدانها به این مطلب معتقدند. بنابراین تفسیر، هیج ارتباطی بین 3 ماده‌ی 22 و ماده‌ی 521 وجود ندارد و مقصود تبصره‌ی 3 ماده‌ی 22 در مورد بند 3 با ماده 521 جور در نمی‌آید.

در مورد ماده‌ی 531 باید گفت دادگاه در صورتی مجازات را تخفیف خواهد داد که مرتکب قبل از تعقیب به دولت اطلاع دهد و سایر مرتکبین را در صورت بودن معرفی می‌کند یا بعد از تعقیب وسایل دستگیری آنها را فراهم نماید.

همانطور که ملاحظه می‌گردد این ماده بیشتر اشاره به همکاری موثر با ماموران دولت دارد که قبلا هم توضیح دادیم و ربطی به بند 3 ندارد.

ماده‌ی 585 هم اشاره به رها کردن یا اقدام لازم جهت رهایی شخص توقیف شده دارد مشروط بر آن که شخص مزبور را زیاده از پنج روز توقیف نکرده باشد. چنانکه ملاحظه‌ می‌گردد شرط اخیر از شروط اصلی این ماده است بنابراین اگرهم مرتکب یا معاون تحت یک اوضاع و احوال خاص به این جرم دست بزند مثلا رفتار و گفتار منجی علیه موجب توقیف او شود بدون این شرط از تخفیف مقرر در این ماده برخوردار نخواهد شد. ولی اگر زیاده از 5 روز در توقیف مانده باشد می‌توان به استناد جهتی دیگر در ماده‌ی 22 مجازات او را تخفیف داد که به آن اشاره خواهیم کرد.

در تبصره‌ی 2 ماده‌ی 719 اوضاع و احوالی که در مرتکب موثر واقع شود و تحت تاثیر آن به ارتکاب جرم مبادرت کند وجود ندارد و با موجبات معالجه و استراحت و تخفیف آلام مصدوم را فراهم کردن نمی‌توان آن هدفی را که مورد نظر بند سوم ماده‌ی 22 است را فراهم کرد.

در تبصره‌ی 2 ماده‌ی 719 اوضاع و احوالی که در مرتکب موثر واقع شود و تحت تاثیر آن به ارتکاب جرم مبادرت کند وجود ندارد و با موجبات معالجه و استراحت و تخفیف آلات مصدوم را فراهم کردن نمی‌توان آن هدفی را که مورد نظر بند سوم ماده‌ی 22 است را فراهم کرد.

اعلام متهم از تعقیب و یا افراد او در مرحله‌ی تحقیق که موثر در کشف جرم باشد:

اعلام متهم قبل از تعقیب یعنی آگاهانیدن ماموران به وقوع جرم و یا اقرار او در مرحله‌ی تحقیق نزد مقام تحقیق (بازپرس، قاضی تحقیق) و یا دادرس که موثر در کشف جرم باشد سبب تخفیف مجازات می‌گردد. این اعلام و اقرار را باید در مراحل مختلف تا حدودی دال بر احساس ندامت و قبول مسئولیت متهم در قبال عمل انجام یافته تلقی کرد و از این رو او را مستحق تخفیف شناخت. [77]  قرینه‌ی دیگری بر عدم وجود حالت خطرناک در متهم ، اعلام قبل از تعقیب او در مورد جرم و یا اقرار او در مرحله‌ی تحقیق است، مشروط بر آنکه اعلام و اقرار یاد شده در جرم موثر باشد.

قسمت دوم این بند مبهم است، زیرا دقیقا مشخص نیست مقصود از مرحله‌ی تحقیق در نزد مراجع تحقیق است یا اقرار در مرحله‌ی تحقیق در دادگاه را نیز می‌توان قبول کرد. بخصوص که در برخی موارد تحقیقات مقدماتی بیشتر در دادگاه به عمل می‌آید. [78]

منطوق ماده به نظر می‌رسد که به تحقیق در مراجع قبل از دادگاه توجه دارد، اما می‌توان با تفسیر به نفع متهم تحقیق در دادگاه را نیز پذیرفت اگر ایراد شود که وقتی متهمی به دادگاه فرستاده می‌شود دیگر کشف جرم بی‌معنی است پاسخ این است که چنین نیست زیرا در مواردی امکان کشف کامل جرم در مراجع تحقیق به وجود نمی‌آید ولی در دادگاه، جرم به طور کامل کشف می‌شود، و اگر متهم به اقرار خود به این کشف کمک کند اعمال تخفیف بی‌اشکال است. همچنین، اگر مجرمی که جرمی را انجام داده به اتهام او با توجه به ادله‌ی اثباتی جرم محرز است اما اقرار نکرده چنانچه در دادگاه به جرم خود اقرار کند باز می‌تواند از تخفیف برخوردار شود. زیرا اقرار او علامتی از تنبیه و ندامت تلقی می‌گردد. معهذا باید یادآوری کرد که با تشکیل دادگاههای عمومی این تفکیک به شکلی که قبلا مورد نظر بوده می‌تواند چندان موثر باشد. [79] که البته دوباره با احیای دادسراها این تفکیک مورد توجه قرار گرفت.

بنابراین با توضیحات ذکر شده باید بتوانیم انطباقی که مورد توجه تبصره‌ی 3 ماده‌ی 22 قرار گرفته است را با ماده‌ی 521 برقرار سازیم. بند 4 ماده 22 به اعلام متهم قبل از تعقیب اشاره کرده که ماده‌ی 521 در صورتی که مرتکب قبل از کشف قضیه مامورین تعقیب را از ارتکاب جرم مطلع نماید آن را باعث تخفیف دانسته است. همچنین باید اضافه نمود که بند 4 به اقرار متهم در مرحله تحقیق که موثر در کشف جرم باشد اشاره کرد که با توجه به ماده‌ی 521 اگر تعقیب را یکی از مراحل تخفیفات مقدماتی بدانیم می‌توانیم این تفاوت را قابل توجیه بدانیم . ولی همانطور که قبلا توضیح دادیم اگر منطقه قانونگذار اشاره به مراحل جداگانه‌ی دادرسی کیفری باشد هیچ تشابهی بین این دو ماده وجود نخواهد داشت و دادگاه می‌تواند مجازات را با توجه به تبصره‌ی 3 مادی 22 تخفیف دهد.

ولی بین ماده‌ی 531 با بند چهارم، سنخیت بیشتری وجود دارد زیرا ماده‌ی 531 اطلاع به ماموران دولت قبل از تعقیب توسط مرتکب را به عنوان غدر قانونی بیان داشته و بند 4 ماده‌ی 22 به عنوان کیفیت مخففه.

همچنین اقرار متهم قبل از تحقیق به نوعی ‌می‌تواند به معرفی سایر مرتکبین در صورت بودن بیانجامد. البته ماده‌ی 521 جهت دیگری را هم اضافه کرده و آن فراهم کردن وسایل دستگیری بعد از تعقیب توسط مرتکب جرم است که بند 4 ماده‌ی 22 به این مورد اشاره نکرده در ماده‌ی 585 بدون توجه به شرط اصلی این ماده باید به ظاهر این ماده استناد کرد و مقایسه‌ی اجمالی با بند 4 به عمل آورد.

همانطوریکه مشخص است بند 4 ماده‌ی 22 به فعل مثبت «اعلام» و یا «اقرار» مرتکب توجه کرده در حالی که ماده‌ی 585 رهاکردن شخص توقیف شده یا اقدام لازم جهت رهایی وی را از معاذیر قانونی تخفیف دهنده‌ی مجازات دانسته که از این جهت بین بند 4 و ماده‌ی 585 ارتباطی وجود ندارد.

طبق تبصره‌ی 2 ماده‌ی 719 همانطوریکه قبلا هم اشاره کردیم در این ماده بایستی موجبات تخفیف آلات مصدوم را فراهم آورد. یعنی رانند، باید مصدوم را به نقاطی برای معالجه و استراحت برساند با توجه به این تبصره می‌توان همان تفسیر ماده‌ی 585 ، اشاره شده در فوق را در مورد این تبصره تکرار کرد.

وضع خاص متهم یا سابقه‌ی او:

هرچند تهیه کنندگان قانونی مقصود از «وضع خاص» را روشن نکرده‌اند ا ما به نظر می‌رسد منظور موقعیت فرد در جامعه، شرایط خاص زندگی، شغل و وضعیت اجتماعی اوست، [80] دادگاه می‌تواند با توجه به وضع اجتماعی، موقعیت شغلی و همچین سابقه‌ی بزهکار در مجازات او تخفیف قائل شود. [81]

در مورد سابقه‌ی متهم که در بند 5 مورد اشاره قرار گرفته، مقصود روشن نیست که آیا سابقه‌ی محکومیت مورد نظر قرار گرفته یا رفتار متهم قبل از وقوع جرم؟ با عنایت به اینکه فعلا ً در ایران تشکیل پرونده‌ی شخیصت که سابقه‌ی متهم را نشان دهد منتفی است، [82] می‌توان گفت منظور سابقه‌ی متهم است اعم از اینکه محکوم شده باشد یا نه و محکومیت موثر باشد یا خیر. [83]

وضع خاص متهم ممکن است به وضع جسمانی و روانی اعم از کهولت و یا بیماری بزهکار نیز مصرف باشد. [84]

با توجه به توضیحات مختصری که داده شد و معنای سابقه و وضع خاص متهم نمایاند. بدون هیچ توضیح اضافی و با توجه به تکرار مواد 521 و 531 و 585 و تبصره‌ی 2 ماده‌ی 719 در بندهای قبل، از مکررات خودداری کرده و باید گفت هیچ ارتباطی بین مواد 521 و 531 و 585 و تبصره‌ی 2 ماده‌ی 719 با بند 5 ماده‌ی 22 قانون مجازات اسلامی از دیدگاه تبصره‌ی 3 این ماده وجود ندارد.

اقدام یا کوشش متهم به منظور تخفیف اثرات جرم و جبران زیان ناشی از آن:

بالاخره بند 6 ماده‌ی 22 اقدام یا کوشش متهم به منظور تخفیف آثار جرم و جبران ناشی از آن را نیز از علل موجب تخفیف ذکر کرده است.

بدیهی است تشخیص هرگونه اقدام یا کوشش به منظور تخفیف آثار جرم همچون دیگر موارد بر عهده‌ی دادگاه است. [85]

هرگونه اقدام یا کوشش متهم به قصد تخفیف آثار جرم چه در اثنای جرم و پس از آن و نیز جبران زیان مادی و معنوی از جرم پیش از صدور حکم محکومیت کیفری موجب تخفیف است . مانند تلاش متهم در اطفاء آتش‌سوزی عمدی که خود سبب آن بوده است و یا جبران خسارت‌هایی که از این جرم به هم رسیده است.

مواد 521 و 531 به طور حتم مشمول این بند نخواهد بود و انطباق این دو ماده را قبلا با بندهای ماده‌ی 22 بررسی کردیم.

ولی بر خلاف بندهای قبل که مواردی بر اشتراک با ماده‌ی 585 وجود نداشت می‌توان گفت ماده‌ی 585 یکی از مصادیق بارز بند 6 ماده‌ی 22 است ولی در ماده‌ی 585 شرطی وجود دارد که وجود این شرط در این ماده باعث می‌شود فقط با اعمال همین ماده مرتکب یا معاون از تخفیف مجازات برخوردار شوند یعنی انطباق مقصود تبصره‌ی 3 ماده 22 با ماده‌ی 585 با وجود این شرط، وجود نخواهد داشت. دکتر گلدوزیان در این مورد بیان می‌دارد «چنانچه مرتکب یا معاون، اقدامات مندرج در این ماده را به عمل آورند ولی منجی علیه بیش از 5 روز در توقیف مانده باشد، از معافیت موضوع این ماده برخوردار نمی‌شوند و عمل آنها فقط طبق بند 6 ماده‌ی 22 موجب تخفیف در مجازات خواهد بود. [86]

بنابراین،‌ با توجه به این تفسیر باید گفت در صورتی دادگاه مجازات مرتکب یا معاون را نباید دوباره تخفیف دهد که منجی علیه بیش از 5 روز در توقیف مانده باشد و در غیر اینصورت فقط همان ماده‌ی 585 با میزان مجازات مشخص آن ماده قابل اعمال خواهد بود.

تبصره‌ی 2 ماده‌ی 719 ارتباط مستقیم با بند 6 ماده‌ی 22 دارد. در این تبصره اگر راننده به قصد تخفیف پس از وقوع جرم، برای زیان مادی و معنوی ناشی از جرم مصدوم را به نقاطی برای معالجه و استراحت برساند و یا مامورین مربوطه را از واقعه آگاه کند و یا به هر نحوی موجبات معالجه و استراحت و تخفیف آلام مصدوم را فراهم کند دادگاه مقررات تخفیف را در مورد او رعایت خواهد نمود.


نتیجه‌گیری:

با توجه به سوالاتی که در مقدمه‌ی تحقیق بیان شد و بررسی مصادیق تبصره‌ی 3 ماده‌ی 22 و مقایسه‌ آن با مفاد ماده‌ی مذکور، باید گفت این تبصره به عمومات حقوق جزای عمومی لطمه وارد نکرده بلکه به این موضوع پرداخته است. زیرا همانطور که توضیح داده شد بایستی بین جهات مخففه و معاذیر قانونی تفاوت قائل شد و تصویب تبصره‌ی 3 برای بیان این تفاوت منطقی به نظر می‌رسد. و نتیجه این امر این خواهد بود که دادگاه حق ندارد مجازات را تخفیف می‌داد که این امر صحیح به نظر می‌رسد زیرا هدف نهاد تخفیف مجازات محقق نمی‌شود . بنابراین در اجرای این تبصره، هرگاه دادگاه به واسطه‌ی یکی از معاذیر قانونی مجازات مرتکب را تخفیف دهد نمی‌تواند به موجب همان جهت،‌ به استناد ماد‌ه‌ی 22 قانون مجازت اسلامی، کیفر را تخفیف دهد ولیکن بدیهی است که بواسطه‌ی جهات دیگر می‌تواند تخفیف دهد . یعنی اگر نظیر جهات مذکور در ماده‌ی 22 در مواد خاص پیش‌بینی باشد. به موجب همان جهات دوباره نمی‌تواند مجازات را تخفیف دهد ولی هرگاه نظیر آن نباشد می‌تواند تخفیف دهد. .

بر این هم به استناد ماده‌ی 22 و هم به استناد مواد خاص ذکر شده در قانون مجازات اسلامی که تحت عنوان معاذیر قانونی شناخته شده‌اند می‌تواند مجازات را تخفیف داد. زیرا عمل فردی که مستعد اعمال تخفیف هم از لحاظ جهات مخففه و هم از ناحیه‌ی معاذیر قانونی است بایستی بیشتر مورد عطوفت و رأفت قانونگذار قرار گیرد.

احمدرضا صداقت.

زمستان 85

 



[1]- میزان الحکمه 2/308

[2]- ر.ک : مجله‌ی تخصصی دانشگاه علوم اسلامی رضوی ،‌ اجرای علنی مجازات‌ها ، گفتگو با
آیت ا... مرعشی ص 6

[3]- شیخ طوسی این نظر را هم «خلاف» و هم در «مبسوط» اظهار داشته است.

[4]- برای مثال رجوع کنید ، جواهر الکلام ، ج 41 ، ص 554-553

[5]- میر محمد صادقی ،‌حسین ، جرایم علیه اموال و مالکیت ص 276

[6]- ر.ک : گودرزی ، محمدرضا ، مجله‌ی تخصصی دانشگاه علوم اسلامی رضوی شماره 10 و 9
ص 105

[7]-  ر.ک : همان منبع ص 111 و ص 110

[8]- نگاه کنید : ماده‌ی یک قانون آئین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری مصوب 1378

 

[10]- ر. ک : آخوندی محود ، آئین دادرسی کیفری (اندیشه‌ها)‌ص 47

 

[12]- ر.ک : صلاحی ، جاوید ،‌کیفر شناسی ص 219

[13]- نوربها، رضا ، زمینه‌ی حقوق جزای عمومی ص 423

[14]-  نگاه کنید : ماده‌ی 12 ق. م. ا

[15]- ر.ک : اردبیلی  ، محمد علی ، حقوق جزای عمومی ، جلد دوم ،‌ص 150

[16]- نظریه‌ی شماره‌ی 889/7 9/2/65 اداره‌ی حقوقی قوه‌ی قضائیه

[17]- ر.ک : زراعت ،‌عباسی ، قانون مجازات اسلامی در نظم حقوقی کنونی ص 35

[18]-  ر.ک : اردبیلی ، محمد عیل ، حقوق جزای عمومی ، جلد دوم ، ص 210

[19]- ر.ک : میر محمد صادقی، حسین ، جرایم علیه امنیت و آسایش عمومی ص 19

[20]- ر.ک : همان منبع ص 28

[21]- ر.ک : همان منبع ص 33

[22]- ر.ک: همان منبع ص 43

[23]- ر.ک :‌ زراعت ،‌ عباس، قانون مجازات اسلامی در نظم حقوق کنونی ص 35

[24]- ر.ک : شکری، رضا، قانون مجازات اسلامی در نظم حقوقی کنونی ص 64

[25]- ر.ک : میرمحمد صادقی ، حین ، جرایم علیه امنیت و آسایش عمومی ص 127

[26]- ر.ک : پیمانی ،‌ضیاءالدین ، جرایم علیه امنیت و آسایش عمومی ص 45

[27]- ر.ک :‌میر محمد صادقی ، حسین ، جرایم علیه امنیت و آسایش عمومی ص 14

[28]- ر.ک : همان منبع ص 336

[29]- ر.ک: همان منبع ص 346

[30]- ر.ک :‌پیمانی ،‌ضیاء الدین ، علیه امنیت و آسایش عمومی ص 103

[31]- ر.ک : پیمانی ، ضیاء الدین ، جرایم علیه امنیت و آسایش عمومی ص 103

[32]- ر.ک : میر محمد صادقی ، حسین ، جرایم علیه امنیت و آسایش عمومی ص 347

[33]- ر.ک : پیمانی ،‌ضیاءالدین ، جرایم علیه امنیت و آسایش عمومی ص 104

[34]- ر.ک: گلدوزیان ، ایرج ، مجموعه فحشای قانون مجازات اسلامی ص 238

[35]- ر.ک: گلدوزیان ، ایرج ، فحشای قانون مجازات اسلامی ص 238 ذیل ماده‌ی 523

[36]- ر.ک : میر محمد صادقی ، حسین ، جرایم علیه اموال و مالکیت ص 244

[37]- نظریه‌های مشورتی شماره‌ی 5281 مورخ 9/8/1378 و 5202/7 مورخ 30/8/1378 و رای شماره‌ی 4884 مورخ 31/2/1317 شعبه‌ی 2 دیوان عالی کشور و رای وحدت رویه‌ی هیئت عمومی دیوانعالی کشور و رای وحدت رویه‌ی هیئت عمومی دیوانعالی کشور به شماره‌ی 624 مورخ 18/1/1377 و رای شماره‌ی 1585 مورخ 17/5/1319 شعبه‌ی 5 دیوان عالی کشور

[38]- ر.ک : میر محمد صادقی ، حسین ، جرایم علیه اموال و مالکیت ص 348

[39]- ر.ک : همان

[40]- ر.ک : همان

[41]- نگاه کنید : ماده‌ی 4 ق. ا.د.ک مصوب 1378

[42]- ر.ک: گلدوزیان ، ایرج، حقوق جزای اختصاصی ص 232

[43]- ر.ک: گودرزی ، محمدرضا ،‌مجله‌ی تخصصی دانشگاه علوم اسلامی رضوی ص 138

[44]- ر.ک :‌ همان

[45]- ر.ک : گلدوزیان ،‌ایرج، حقوق جزای اختصاصی ص 232

[46]- ر.ک :‌همان

[47]- ر.ک : همان

[48]- ر. ک همان

[49]- ر. ک همان ص 287

[50]- رک : همان

[51]- ر.ک : همان

[52]- ر.ک : گلدوزیان ، ایرج ، حقوق جزای اختصاصی ص 178

[53]- نگاه کنید به : رای اصراری 25-136 ردیف 2360

[54]- ر.ک : گلدوزیان ، ایرج ،‌حقوق جزای اختصاصی ص 178

[55]- ر.ک : آقایی نیا، حسین، جرایم علیه اشخاص (جنایات)‌ ص 299

[56]- ر.ک : همان

[57]- ر.ک : اردبیلی ، محمد علی ع حقوق جزای عمومی ، جلد دوم ص 207

[58]- ر.ک : همان

[59]- ر.ک : گلدوزیان ، ایرج ، فحشای قانون مجازات اسلامی ص 32

[60]- ر.ک : همان

[61]- ر.ک : اردبیلی ، محمد علی، حقوق جزای عمومی ، جلد دوم ص 206

[62]- ر.ک :  همان ص 207

[63]- رک : همان

[64]- ر.ک : نوربها، رضا ، بایسته‌های حقوق جزای عمومی ص 429

[65]-ر.ک : اردبیلی ، محمد علی ، حقوق جزای عمومی جلد دوم ص 208

[66]- ر.ک : گلدوزیان ،‌ایرج ،‌فحشای قانون مجازات اسلامی ص 447

[67]- ر.ک : اردبیلی ، محمد علی ، حقوق جزای عمومی جلد دوم ص 210

[68]- ر.ک : همان

[69]- نوربها، رضا بایسته‌های حقوق جزای عمومی ، ص 430

[70]- ر.ک : نظریه‌ی اداره‌ی حقوقی قوه‌ی قضائیه، شماره‌ی 5885/7- 27/8/78

[71]- ر.ک: نوربها، رضا، بایسته‌های حقوق جزای عمومی ص 430

[72]- ر.ک: نوربها، محمد علی ، حقوق جزای عمومی جلد دوم ص 210

[73]- ر.ک: نوربها: رضا، بایسته‌های حقوق جزای عمومی ص 430

[74]- ر.ک : نوربها، رضا، بایسته‌های حقوق جزای عمومی ، ص 430

[75]- ر.ک ، اردبیلی ، محمدعلی ، حقوق جزای عمومی جلد دوم ص 211

[76]- ر.ک : گلدوزیان ،‌ایرج فحشای قانون مجازات اسلامی ص 237 ، ش 6 

[77]- ر.ک :‌ اردبیلی، محمد علی ، حقوق جزای عمومی ، جلد دوم ص 211

[78]- مانند تحقیقات مندرج در ماده‌ی 59-ب قانون آئین دادرسی کیفری با توجه به تشکیل دادگاههای عمومی می‌توان تحفیق نزد قاضی تحقیق را تحت نظارت حوزه‌ی قضایی انجام وظیفه می‌کنند نیز از مواردی دانست که اقرار می‌تواند موجب کیفیات مخففه باشد. (به قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب 1381 توجه شود.)

[79]- ر.ک : نوربها،‌رضا،‌بایسته‌های حقوق جزای عمومی ص 431

[80]- ر.ک : نوربها، رضا ، بایسته‌های حقوق جزای عمومی ،‌ ص 432

[81]- ر.ک : اربیلی ، محمد علی ، حقوق جزای عمومی ص 211

[82]- بدیهی است دو مورد باید از یکدیگر تفکیک شوند : مورد اول هنگامی است که شخص برای نخستین بار مرتکب جرم می‌شود که پرونده‌ی شخصیت قبلا نداشته ، و مورد دیگری وقتی است که محکوم شده و می‌توان در شرایط پرونده‌ی شخصیت برای او تشکیل داد. مواد 71 و 72 آئین نامه قانونی و مقررات اجرایی سازمان زندانها و اقدامات تامینی و تربیتی کشور مصوب 7 فروردین 1372 به پرونده‌ی تخفیف محکومان اشاره کرده است.

[83]- ر.ک:‌نوربها، رضا ، بایسته‌های حقوق جزای عمومی ص 432

[84]- ر.ک: اردبیلی ، محمد علی ، حقوق جزای عمومی ص 211

[85]- ر.ک : نوربها، رضا ، بایسته‌های حقوق جزای عمومی ص 432

[86]- ر.ک : گلدوزیان ، ایرج،‌فحشای قانون مجازات اسلامی ص 287 ش 2

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 09 اسفند 1393 ساعت: 9:22 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره چالش حاشيه نشيني و مديريت شهري

بازديد: 141

تحقیق درباره چالش حاشيه نشيني و مديريت شهري

معمولاً شهرنشيني و صنعتي شدن را مترادف متمدن شدن و توسعه مي دانند چرا كه در مقايسه با جامعه ماقبل صنعتي - سرمايه داري، انسان روستايي و يا قبيله اي پيوسته با فقــر و بيماري، بيسوادي، غارت، كشتار و ظلم دست به گريبان بوده است. وضعيت جامعه فعلي بشري از منظر دستاوردهاي عظيم آن قابل قياس با گذشته ماقبل شهري و صنعتي شدن نيست.
اما اداره و ساماندهي جامعه نوين و توسعه فزاينده آن چنان پيچيدگيهايي ايجاد كرده كه در اغلب موارد به درماندگيهايي ختم شده اند كه امروزه با واژه بحران شناخته مي شوند: بحران تـــروريسم، بحـــران جنگ اديـان يا تمــدنها (ساموئل هانتينگتـون)، بحـــران محيط زيست، بحران ايدز، بحران فقر و بالاخره بحران حاشيه نشيني شهري كه اين آخري مستقيماً در حوزه مديريت شهري و توسعه قرار مي گيرد.

در كشور ما اين بحرانها از حساسيت بيشتري برخوردارند. در اين سرمقاله براي نمونه به يكي از تكان دهنده ترين حوادث كشورمان يعني حادثه پاكدشت در كلان شهر تهران مي پردازيم.

طي ماههاي اخير و با روشن تر شدن ابعاد جنايت پاكدشت مسئله از مرزجنايتهاي عادي شهري فراتر رفت و به موضوعي درحد تهديد امنيت ملي تبديل شد تا جايي كه رئيس جمهور، رئيس مجلس و مسئولان قضايي و انتظامي كشور به اهميت آن تاكيد و خود را به خاطر قصورهاي صورت گرفته سرزنش كردند.

و اما بيشترين آسيب شناسي جنايتهاي پاكدشت را از زبان سردار قاليباف بخوانيم كه گفت: در مكان حادثه، محروم تــــــرين قشرهاي جامعه ما زندگي مي كنند (ايران 83/7/2)، قول مي دهم به حاشيه نشيني تهران و كلانشهرهاي ديگر نگاهي ويژه داشته باشيم. در جامعه اي بدون عدالت ،ايجــــــاد امنيت امكان پذير نيست. رئيس پليس تهران همچنين طي مراسم شروع ساخت پاسگاه انتظامي در خاتون آباد گفت مهمترين مشكل ما كمبود نيرو است. به گفته وي اين منطقه 70 كيلومتري 300 هزار نفر جمعيت دارد كه 100 هــــــزار نفر آنان افغاني هستند و همين امر ابعاد حادثه را بغرنج تر مي سازد. زماني كه خبرنگار روزنامه ايران از دكتر رشادتي معاون دادستاني دادسراي امور جنايي تهران مي پرسد؛ چرا دادستاني تهران با وجود فاصله چند كيلومتري با پايتخت به مسئله نپرداخته است؟ دكتر رشادتي در پاسخ گفت :«جانا سخن از زبان ما مي گويي؟» (ايران 83/7/27).
خارج از حال و هواي نقل قولهاي فوق و درجه دقت آماري رسانه ها در انتقال آنها قابل ترديد نيست كه با حاشيه نشيني شهري بايد به عنوان يك بحران مديريتي برخورد كرد. افزايش ميزان جرايم در سالهاي اخير تصادفي نيست و ريشه در گسترش شتابان حاشيه نشيني شهري دارد. و به همين خاطر كلانشهرهاي كشور با جاذبه هاي اقتصادي - فرهنگي در معرض خطر هستند چرا كه فرايند افزايش جمعيت مهاجر ان مناطق، سرعتي بي سابقه داشته است.
ايران به عنوان شانزدهمين كشور پرجمعيت جهان طي سالهاي 1335 - 1380 جمعيتش 3/6 برابر افزايش يافته درحالي كه اين رشد براي جمعيت جهان كمتر از 2/3 برابر بوده است. رشد جمعيت شهري كشور طي همين مدت (45 سال) بيش از 7 برابر بوده است.

غير از شهرهاي بزرگ كشور، درمورد خاص تهران پديده جديدي طي 27 سال گذشته بروز كرده كه تقريباً غيرمتعارف بوده است. و آن افزايش انفجاري جمعيت روستايي استان تهران است كه با نرخي بالاي 7/5 درصد رشد داشته و جالب اينكه مهاجران به مناطق روستايي استان تهران از شهرها به روستاهاي اطراف تهران رانده شده اند و بيجه نمادي از پديده موردبحث است با ارزش جامعه شناختي بالا.معمولاً حاشيه نشيني را استقرار در زمينهاي غيرقانوني شهري تعريف مي كنند كه به شهرداريها و وزارت مسكن مربوط مي شود. اما ابعاد حاشيه نشيني به مراتب از مسكن و خدمات شهري فراتر مي رود. كاش به قول سردار قاليباف فرصت تحليلهاي جامعه شناختي نيز فراهم آوريم.معمولاً حاشيه نشينان جزو تهي دستان جامعه هستند اما همه تهي دستان بزهكار نيستند چرا كه بخش قابل توجهي از تهي دستان روستانشين عادي هستند و كمتر با مسئله گراني زمين شهري مشكل دارندكه ظاهراً حوزه فعاليت بنياد مسكن انقلاب اسلامي است. اكنون بايد پرسيد چه نهاد يا نهادهايي آماده رويارويي با چالش حاشيه نشينـــــي هستند؟ چه برنامه تــــــوسعه اي را در مقياس ملي براي مهار بيشتر ابعاد آن بايد در پيش گرفت، آن هم در زمانه اي كه حتي زمزمه بي نيازي به برنامه ريزي توسعه در گوشه و كنار به گوش مي رسد مديريت شهري بدون برنامه ريزي حتي قابل تصور در هيچ جاي دنيا نيست همچنان كه آمايش سرزمين و تقليل نابرابريهاي منطقه اي ملي خود به خود تحقق نمي يابد. به دليل گراني غيرمتعارف زمين شهري در كلانشهرهاي ما و بخصوص تهران (معادل هفت برابر حقوق ماهيانه بيجه براي يك متر مربع زمين) هيچ راهي جز ظهور قارچ گونه و شتابان حاشيه نشيني شهري باقي نمي ماند. درغياب فقر شديد اطلاعاتي در باره آمارهاي حاشيه نشينان در كشور و نامشخصي نهاد مسئول در توانمندسازي و تقليل دامنه آن در درازمدت همراه با اقدامات عاجل با امكانات مناسب با اين پديده گسترده چه بايد كرد؟ بدترين برخورد، تصادفي ديدن حادثه پاكدشت و پاك كردن صورت مسئله است. هنوز التهاب حادثه پاكدشت فروننشسته است كه ماموران انتظامي از متلاشي شدن باند پنج نفره گروه سياه يا گرازها در جنوب و شرق تهران خبر دادند.
در خوش بينانه ترين برآوردها از جمعيت 950 ميليون نفري حاشيه نشين در جهان (بيش از 15 درصد جمعيت جهان) هفت ميليون آن در كشـــورمان زندگي مي كنند (10 درصد) و به ياد بياوريم كه قريب 40 ميليون نفر از جمعيت كشور در شهرها زندگي مي كنند. 50 سال پيش فقر روستايي فقر غالب در ايران بود، امروز اين فقر شهري است كه چالش مديريت شهرها و برنامه هاي توسعه ملي است. در ثروتمندترين كشور جهان يعني ايالات متحده طبق آمار رسمي دولتي بيش از 35 ميليون فقير داريم كه 27 ميليون آن آلونك نشين شهري هستند (ارتورسوليوان، اقتصاد شهري 2000).
اين مجموعه شرايط يعني درجه بالاي ريسك بي ثباتي محيط كسب و كار براي مديران. حاشيه نشيني جايگاهي در امنيت ملي نيز دارد بخصوص در جهاني كه قسمت اعظم سركردگان آن حامي ما نيستند و ما براي آنها وصله ناجور محسوب مي شويم .اگرچه حاشيه نشيني در ايران نسبت به اكثر كشورهاي درحال توسعه وضع وخيم تري ندارد اما اين امر را به هيچ وجه نبايد به خوش خيالي ختم كرد. نخست بايد نهادي نيرومند و درخور براي شناخت همه جانبه آن (و بانكي اطلاعاتــي ، آن هم در كشور ما كه ثبت مكان زندگي اجباري نيست و هيچ شهرداري اي چنين اجباري ندارد) به وجود آورد. ديگر اينكه در درازمدت اين برنامه هاي توسعه هستند كه بايد از جمعيت مهاجر از روستاها و شهرهاي كوچك بكاهند و ايضاً اين در استراتژي هاي درازمدت است كه جستجو كنيم چرا قيمت و رانت زمين شهري در كلانشهرهاي ما اين چنين غيرعادي است .حاشيه نشينان شهري با جايگاه شهروند بودن فاصله زيادي دارند ولي مي توانند شهروندان آينده باشند حتي در روندي تدريجي و... اما اين به اين معنا نيست كه آنها درحال حاضر تهديدي جدي نيستند. به راستي اگر قرار باشد براي چالشهاي حاشيه نشيني برنامه اي طراحي شود چه كساني (يا نهادي) بايد به سراغ چه نسخه هايي بروند؟در پايان يادآوري كنيم كه براساس مطالعات سازمان ملل «حاشيه نشيني و آلونگ نشيني چالش اصلي هزاره سوم خواهدبود» به آماري كه اين نهاد عرضه كرده است نگاه كنيم. در سال 2001 از 920 ميليون جمعيت حاشيه نشين شهري جهان 45 ميليون آن (يعني 6 درصد) در كشورهاي توسعه يافته قرار دارند و 860 ميليون ديگر يعني 43 درصد جمعيت شهري در آلونكهاي كشورهاي درحال توسعه زندگي مي كنند. همين درصد براي كشورهاي غرب آسيا كه شامل ايران نيز مي شود 35 درصد جمعيت شهري ذكر شده است. در 16 سال آينده (يعني 2020) رقم كل حاشيه نشينان شهري جهان تقريباً به 1400 ميليون نفر افزايش خواهديافت. ميزان افزايش كشورهاي صنعتي ثروتمند در اين مدت حدود پنج ميليون نفر و حجم جمعيت آلونك نشين جهان درحال توسعه به رقم 1355 ميليون نفر خواهدرسيد كه از اين مقدار حدود 75 ميليون نفر از آن كشورهاي غرب آسياست.

 

به راستي از رقم فعلي 45 ميليوني آلونك نشينان شهري غرب آسيا سهم ما چقدر است و اگر با نرخ رشد 3/2 درصدي ساليانه در 16 سال آينده اين روند ادامه يابد سهم حاشيه نشينان شهري كشورمان چقدر خواهدبود؟ آيا اين تهديد را جدي مي گيريم؟گزارش سازمان ملل تاكيد مي كند كه اين يك مقوله جمعيت شناسي شهري نيست بلكه پديده اي اقتصادي - اجتماعي است و در برنامه هاي توسعه به عنوان هدف اولي بايد بدان نگريست».

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 09 اسفند 1393 ساعت: 9:18 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

قوانين اساسي در برق

بازديد: 229

 

قوانين اساسي در برق:

1- قانون اُهم: با توجه به اين كه ولتاژ باعث جاري شدن جريان الكتريكي در مدار بسته مي شود و مقاومت با عبور جريان مخالفت مي كند رابطه بين ولتاژ جريان و مقاومت وجود دارد كه اولين بار توسط جرج سيمون اهم فيزيك دان آلماني كشف شد و به نام قانون اُهم معروف است اين قانون به صورت زير بيان مي شود مقدار جريان در يك مدار جريان مستقيم با ولتاژ آن نسبت مستقيم و مقاومت آن نسبت معكوس دارد اگر شدت جريان I بر حسب آمپر A ولتاژ بر حسب ولت باشد مقاومت بر حسب اُهم (R) خواهد بود.

مثال: جرياني را كه از يك مصرف كننده 3 اهمي با ولتاژ 6 ولتي عبور مي كند محاسبه نمايد. مقدار و ولتاژ را در حالتي جريان 2 آمپر از مقاومت 100 اهمي عبور مي كند حساب كنيد.

مقدار جريان در يك مدار AC با ولتاژ آن رابطه مستقيم و با مقاومت ظاهر آن (امپدانس) نسبت معكوس دارد (واحد امپدانس نيز اهم مي باشد). امپدانس در يك مدار جريان متناوب كه شامل يك مقاومت اهمي و يك مقاومت سلفي مي باشد كه به صورت سري پشت سر هم بسته شده اند از رابطه زير به دست مي آيد.

دريك مدار اهم سلفي در صورتي كه مقدار مقاومت هاي اهمي و سلفي  برابر 6 يا 8 اهم باشد و اين مجموع به ولتاژ مؤثر 100 ولت متصل شده باشد جريان مدار چند آمپر مي شود؟

ژول  W=RI22t  w.sJ  

2- قانون ژول: در اثر عبور جريان الكتريكي از مقاومت اهمي انرژي الكتريكي به حرارت تبديل مي شود قانون ژول مي گويد كه كار يا انرژي گرمائي حاصل عبور جريان در يك هادي با مقاومت الكتريكي هادي R توان دوم شدت جريان و مدت زمان عبور جريان نسبت مستقيم دارد. اگر جرياني به شدت 4 آمپر به مدت يك ساعت از كابل نازكي به مقاومت 20 اهم بگذرد چه مقدار مقاومت الكتريكي در كابل به صورت گرما اتلاف مي شود؟

J 106*115/1=3600*42*20=w

قانون ولتاژ: بنابر قانون ولتاژ مجموع ولتاژها در سراسر يك مدار بسته (حلقه) برابر با صفر يا به عبارت ديگر مجموع ولتاژهاي توليد شده برابر آفت ولتاژهاي مدار o =–v+IR

قانون جريان: بنابر قانون جريان مجموع جريان هاي وارده به يك نقطه يا كره برابر با مجموع جريان هاي خارج شده از آن نقطه است اگر جريان هاي ورودي را با علامت مثبت و جريان هاي خروجي را با علامت هاي منفي مشخص كنيم مي توان نتيجه گرفت مجموع گيري جريان ها در هر نقطه از مدار الكتريكي برابر صفر مي باشد.

دستگاه هاي اندازه گيري: به منظور سنجش كميت هاي مختلف الكتريكي از دستگاه هاي اندازه گيري متناوب استفاده مي شود كه در قسمت هاي قبل با سه دستگاه اهم متر، ولت متر و آمپرمتر و نوع نصب آنها آشنا شديم اين دستگاه ها در بازار داراي انواع مختلف مي باشد. يك آمپرمتر كه انواع آن عبارتند از آمپرمتر انبري يا چنگكي اصول كار اين نوع دستگاه بر اساس القاء مي باشد مانند ترانسفورماتور جريان عمل مي كند در صورتي كه يك سيم برق دار را از وسط گيره آن عبور دهيم ميدان مغناطيسي اطراف سيم پيچي را در انبر دستگاه جاسازي شده قطع مي نمايد و در آن جريان جاري مي شود سپس اين جريان به داخل دستگاه منتقل شده و با يك نسبت **** مقدار جريان سيم را نشان مي دهد در شبكه تك فاز براي اندازه گيري جريان توسط اين دستگاه بايد انبر آن در يكي از سيم ها (فاز يا نول) قرار گيرد. اگر هر دو سيم فاز و نول در داخل انبر قرار گيرد هيچ جرياني را نشان نمي دهد و در شبكه هاي سه فاز هر يك از فازها بايد جداگانه در مسير انبر دستگاه قرار بگيرد و در صورتي كه هر سه سيم سه فاز در درون انبر قرار بگيرد باز هم هيچ جرياني در دستگاه اندازه گيري نمي شود.

نوع دوم آمپرمترها آمپرمتر روي ميزي مي باشد كه اين دستگاه معمولاً قادر است جريان هاي كمي را اندازه بگيرد و با داشتن يك كليد **** مي توان مقادير مختلف جريان را اندازه گيري نمود.

نوع سوم آمپرمترهاي تابلويي از اين نوع عمدتاً در تابلوهاي برق شامل تابلوهاي فرمان و توزيع استفاده مي شود و چون جريان عبوري در اين تابلوها زياد است معمولاً از ترانس جريان يا (ct) نصب شده در روي شينهاي تابلو استفاده مي شود.

ولت مترها به طور كلي از نظر ساختمان به دو دسته آنالوگ يا عقربه اي و ديجيتال تقسيم بندي مي شود همچنين از نظر نوع كاربرد داراي نوع تابلويي و روميزي مي باشد.

فركانس متر: اين دستگاه قادر است فركانس جريان متناوب را اندازه گيري كند كه اين مقدار در شبكه ايران 50 هرتز در ثانيه مي باشد. فركانس به طور موازي نصب مي شود داراي انواع مختلفي مي باشد.

الف) نوع عقربه اي و ب) نوع ارتعاشي يا تيغي و ج) نوع ديجيتالي كسينوس في متر

ضريب توان سنج: دستگاهي است كه اختلاف فاز بين ولتاژ و جريان مدار را نشان مي دهد. هرچه عدد اين دستگاه نشان مي دهد به يك نزديك تر باشد مدار از نظر مصرف توان غيرمفيد و فعليت برتري دارد. اين دستگاه داراي دو نوع آنالوگ و ديجيتال مي باشد. كسينوس في مترها در بازار به دو نووع 3 فاز و تك فاز پيدا مي شود.

كسينوس في مترها چنانچه در نوع عقربه اي عقربه در جهت نادرست و در نوع ديجيتال فلش جهت نادرست مشخص شود يا نمايان شود مي توان با عوض كردن دوسر بولبين جريان اين اشكال را برطرف نمود.

كنتورها: دستگاه هايي هستند كه براي سنجش توان الكتريكي به كار مي روند و قادر است هم توان اكتيو و هم توان راكتيو را اندازه گيري نمايند. از نظر تعداد فاز به 3 فاز و تك فاز و از نظر تعداد تعرفه به يك تعرفه و چندتعرفه تقسيم بندي مي شود.

در كشورما تا كنتورها دو تعرفه موجود مي باشد همچنين از نظر ساختمان داراي سه نوع مي باشد. نوع آنالوگ داراي ديسك يا شماره انداز نوع ديجيتال كه فاقد ديسك و شماره انداز است و نوع سوم تركيبي 2 كنتور مي باشد هم به صورت آنالوگ و هم داراي صفحه ديجيتالي در كنتور مادوطرفه آنالوگ اعم از اكتيو و راكتيو تعرفه توسط ساعت كنتور عوض مي شود.

انوع كليدها در صنعت برق: كليدها از نظر نوع عملكرد به دو دسته كليدهاي دستي و كليدهاي اتوماتيك تقسيم بندي مي شوند.

انواع كليددستي عبارتند از: كليد تيغه اي يا اهرمي كه كليد فيوزهاي دستي را شامل مي شود و كليدهاي گردان مانند كليدهاي زباني و غلتكي كه كليدهاي غلتكي به دليل فرسايش بيشتر از كليدهاي زباني استفاده مي شود كليدهاي زباني مانند كليدهاي مانند صفريك تك فاز و سه فاز كليدولت كليد چپ گرد و راست گرد كليد ستاره مثلث و كليد دلاندر هر ميله خودكار يا اتوماتيك شامل كنتاكتور كه از راه دور فرمان مي گيرد: از مزاياي استفاده از اين كليد اين است كه در هنگام قطع شدن برق مدار قطع نموده و پس از وصل مجددداً برق از روشن شدن بي موقع دستگاه يا مدار جلوگيري مي كند.

كليدهاي قدرت ديژنكتور: علاوه بر اينكه يك كليد قطع جريان مي باشد در مقابل اتصال كوتاه و جريان اضافي از خود واكنش نشان مي دهد و مدار را قطع مي كند ديژنكتورها داراي انواع مختلفي مي باشد.

ديژنكتور روغني: كه روغن عايق سازي بين دو كنتاكها خفه كردن بين جرقه گيرها ناشي از كليدزني استفاده مي شود.

ديژنكتور مجهز به خلع: در اين نوع كليد عوامل بين كنتاكها خالي از هوا مي باشد بنابراين در هنگام كليدزني با توجه به اينكه وجود هوا باعث ايجاد جرقه مي گردد و محفظه اين كليد فاقد هوا است جرقه بسيار ناچيزي رخ مي دهد و از آسيب شدن كليد جلوگيري مي شود.

در اين نوع كليدها يك كپسول هوا فشرده است در زير كنتاك كليد قرار دارد كه در هنگام قطع و وصل كليد هوا با فشار از اين كپسول به محفظه كليد وارد شده و جرقه ايجاد شده را سريعاً پراكنده مي كند.

كليد گازي: كه معمول ترين نوع كليدهاي قدرت مي باشد در اين كليد از گاز هگزافلور گوه گرد در محفظه كليد استفاده شده است خاصيت اين گاز بي رنگ و بي بو مي باشد اين است هرچه درجه حرارت افزايش يابد درصد عايقي آن بالا مي رود و از ايجاد جرقه در كليد جلوگيري مي نمايد.

مدارهاي سه فاز: با توجه به اينكه انرژي توليد شده در كشور ما توسط مولدهاي سه فاز توليد مي گيرد ژنراتور نصب شده در نيروگاه ها همه به صورت اتصال ستاره است بنابراين تحليل مدارهاي سه فاز از اهميت بسيار برخوردار مي باشد تمام مصرف كننده هايي كه توسط برق سه فاز تغذيه مي شوند عمدتاً با دو اتصال ستاره و يا مثلث كار مي كند.

قدرت يك مصرف كننده در حالت ستاره نسبت به حالت مثلت يك سوم مي باشد روابط به دست آوردن توانهاي اكتيو و راكتيو ظاهر در هر دو اتصال ستاره و مثلث مشابه يكديگر مي باشد و از همان روابطي كه قبلاً در مورد محاسبه اين توان ها گفته شده است به دست مي آيد.

«ايمني»

قسمت برق دار: هر سيم يا هادي ديگر در شرايط عادي تحت ولتاژ الكتريكي باشد همچنين هادي خنثي و قطعات ديگر به آن متصل است قسمت برق دار ناميده مي شود.

بدنه هادي: قسمتي است كه هادي برق دار نيست ولي ممكن است در اثر بروز نقصي برقدار شود.

قسمت هادي است كه جزئي از تاسيسات الكتري را تشكيل نداده است.

1- جريان مجاز: مقدار ثابت از جريان است كه در شرايط معين بدون اين كه دما وضعيت تادول هادي از ميزان معيني تجاوز كند مي تواند از آن عبور كند.

اضافه جريان: هر جرياني است كه بيش از جريان اسمي باشد.

جريان اضافه بار: اضافه جرياني است كه در مدار سالم از نقاط الكتريكي به وجود آمده باشد.

جريان اتصال كوتاه: اضافه جريان است كه در اثر متصل شدن دو نقطه با ولتاژهاي مختلف در مورد كار عادي از طريق مقاومت ظاهر بسيار كم به وجود آمده باشد.

جريان اتصال بدنه: جرياني است كه در اثر خرابي عايق و يا در اثر اتصال هادي به بدنه به وجود آيد.

دلايل استفاده از برق: 2 انرژي الكتريكي پاكيزه است به سهولت قابل انتقال است 3- به آساني به انرژي هاي ديگر كه مورد نياز بيشتر مي باشد قابل تبديل مي باشد.

علل عمده حريق هاي ناشي از برق: حرارت اضافه كابلها و تجهيزات الكتريكي در اثر اضافه با هادي ها 2- حرارت ايجاد شده در اثر شل بودن اتصالات مدار الكتريكي 3- جريان هاي نشتي حاصل از عايق ضعيف و نامناسب 4- حرارت ناشي از اضافه جريان ايجاد اتصال كوتاه در مدار

برق گرفتگي: مهم ترين محصول حفاظتي در برابر برق گرفته هاي غيرمستقيم: جلوگيري از جريان الكتريكي به بدن انسان 2- جلوگيري از خروج جريان الكتريكي از بدن 3- محدود كردن جريان خروجي از بدن 4- قطع خودكار مدار تغذيه به محض بروز حادثه

خطرات برق گرفتگي: خطرات اوليه 1- شوك هاي الكتريكي 2- سوختگي ها

اتصال بدنه: عبارتند از اتصال يكي از سيم هاي حامل جريان برق به بدنه دستگاه

اتصال كوتاه: عبارتند از اتصال دو سيم لخت به يكديگر كه نسبت به هم اختلاف پتانسيل الكتريكي داشته باشد به عبارت ديگر فاز به فاز يا فاز به نول

اتصال زمين: عبارت از اتصال يكي از سيم هاي حامل جريان

انواع حفاظت كننده ها:

فيوزها- رله ها و كليدها

فيوزها: ساده ترين و قديمي ترين وسايل حفاظتي فيوزها هستند كه براي اتصال كوتاه در مدار به صورت سري قرار مي گيرند با بازشدن ايلمنت در فيوز مدار قطع مي شود.

1- فيوز فشنگي: در فشار ضعيف استفاده مي شود.

2- فيوز اتوماتيك در فشار ضعيف استفاده مي شود مدار را در مقابل اتصال كوتاه و اضافه بار حفاظت مي كند اين نوع فيوز كه Af در هنگام عبور جريان بيش از قطع مدار مي شود با فشار يك شاستي دوباره مي توان آن را تجديد كرد.

3- فيوز كارتريج: از فيوزهاي انگليسي (به صورت گرد از جنس چيني) كه درفشار ضعيف استفاده مي شود.

4- فيوز كاردي يا فشاري HH.NH در فشار ضعيف و فشار قوي استفاده مي شود.

فيوز ترانسفورماتور كات اوت: از آن براي حفاظت ترانس ماتور استفاده مي شود

فيوز روغني: در جاهايي كه احتمال انفجار وجود دارد استفاده مي شود (ايلمنت آن داخل روغن قرار مي گيرد و روغن جرقه را سريع خاموش مي كند.)

فيوز LS اين فيوز مخصوص حفاظت سيم ها است و قدرت قطع آن از فيوزهاي NH كمتر است.

فيوز NH : اين فيوز فشار ضعيف با قدرت قاطع زياد براي حفاظت سيم ها و كابل ها و در توزيع با قدرت هاي زياد در يك عبارت ولتاژ كم و توان بالا به طوري كه مي توان جريان هاي تا 25 آمپر را با اطمينان قطع كند.

فيوز HH: فيوز فشارقوي با عبور قدرت قطع زياد است و براي حفاظت دستگاه و تاسيسات الكتريكي در مقابل اثرات ديناميكي جريان اتصال كوتاه به كار مي رود چنانكه از آنها مي توان در شبكه هاي با قدرت اتصال كوتاه تا 4000 ميليون ولت استفاده كرد.

فيوز HS : اين فيوز با ظرفيت قطع كنندگي بالا براي حفاظت بخش هاي الكتريكي در برابر اثرات حرارت جريان اتصال كوتاه به كار مي رود آنها را روي سكسيونرهاي قابل قطع در زير بار سوار مي كنند.

فيوز سريع: پس از عبور جريان بيش از اندازه فيوز به سرعت مدار را قطع مي كند.

فيوز تاخيري: در جايي كه جريان اضافي كوتاه مدت نبايد باعث قطع مدار شود از اين فيوز استفاده شود.

رله ها: از ديگر وسايل حفاظت كننده هستند كه هنگام وقوع خطا قسمت معيوب را از شبكه جدا مي كنند و از گسترش خط و كار افتادن بقيه قسمت هاي سيستم جلوگري مي شود به طور خلاصه تامين مستمر برق را دستگاه ها و وسايل حفاظتي تامين مي كند كه به آنها رله حفاظتي يا خود رله مي گويند.

ونلفيمه رله: اين است كه در موقع پيش آمد خطا در محل از شبكه بوق آن را متوجه شده شدت آن را سنجيد و دستگاه خبري را آماده كند و يا در صورت لزوم خود رسماً وارد عمل شده و سبب قطع مدار الكتريكي مي شود.

رله سنجش 2- رله زماني3- رله هاي جهت ياب 4- رله خبردهنده 5- رله كمكي

رله حرارت: از اثرگرها و حرارتي كه جريان برق در يك هادي استفاده شده براي قطع و وصل كليد تغذيه استفاده مي شود.

رله بوخطتز: براي دستگاهي توسط روغن خنك مي شوند و يا از روغن به عنوان عايق در آن استفاده شده و داراي ظروف انبساط است اين رله در اثر به وجود آمدن گاز و يا هوا در داخل منبع روغن يا پايين رفتن سطح روغن از حد مجاز زيادي موقع جريان شديد روغن وارد عمل مي شود.

رله جريان زياد: در موقع اضافه شدن جريان از حد تعيين شده در زمان معين به كار مي افتد اين رله به دو نوع مورد استفاده مي باشد كه نوع انورستايم به علت وقت زياد بيشتر كاربرد را دارند.

رله فاصله: اين رله در خطوط انتقال و توزيع مورد استعمال زياد دارد زمان قطع آن قابل مقاومت طول خط است طول مورد بحث فاصله بين محل عيب و ديژنكتور و تغذيه خط مي باشد.

رله ديفرانسيل: اين رله جريان ابتدا و انتهاي دستگاهي را كه حفاظت مي كند مقايسه نموده بدون زمان و به فاصله مورد عمل مي شود مورد استعمال آن در ژنراتورها و ترانس ها است.

برق گيرها: اين لوازم در مواقعي كه شبكه داراي چنان ولتاژ است كه براي مقره ها و ترانس ها و غيره خطرناك مي باشد وارد عمل مي شود.

حفاظت اشخاص: كليه اقدامات انجام مي دهند كه اشخاص داراي برق گرفتگي نشوند حفاظت ايمني گويند.

سيستم هاي جلوگيري از برق گرفتگي: حفاظت توسط سيم زمين (ارت) در اين نوع حفاظت قسمت هاي هادي دستگاه كه شبكه تغذيه توسط سيم ارت به زمين وصل مي شود اگر قسمت الكتريكي دستگاه به بدنه آن اتصال كند جريان از بدنه دستگاه و از طريق سيم ارت وارد زمين مي شود مقدار اين جريان بايد به اندازه اي باشد كه باعث قطع سريع وسيله حفاظتي شود مقدار جريان قطع باعث قطع وسيله حفاظتي شود به مقاومت سيم زمين و مقاومت محدوده محل تماس سيم ها با زمين بستگي دارد.

تجهيزات شبكه فشار ضعيف 400 ولت

به طور كلي يك سيستم انرژي الكتريكي از سه قسمت توليد انتقال و توزيع تشكيل شده است

انواع شبكه هاي برق رساني:

الف) شبكه زميني

ب) شبكه هوايي

معايب شبكه زميني و مزايب: هزينه احداث شبكه خيلي زياد ضريب بار دهي هادي شبكه زميني كمتر از شبكه هوايي است عيب و انشعاب گير شبكه مشكل مي باشد.

مزاياي شبكه زميني: ايمن به خاطر عدم دست رسي كه نيز به زيبايي محيط كمك مي كند

شبكه هوايي معايب و مزايب: خطرناك به خاطر در دسترس است در معرض خطرات جوي مانند باد، باران، صاعقه،

مزايا: انشعاب گيري و عيب يابي شبكه آسان مي باشد.

تجهيزات شبكه فشار ضعيف عبارتند از:

1- پايه: براي حمل سيم هاي هوايي در شبكه هاي فشار ضعيف از پايه هاي چوبي يا سيماني يا فلزي تلسكوپي يا لوله اي استفاده مي شود.

الف) پايه هاي چوبي: سه نوع چوبي كه در كشورهاي جهان متداول است بلوط سرو و كاج: شاه بلوط چوبي محكم و بادوام و داراي گره هاي كمتر از سرو مي باشد اما اين درخت كج و معوج مي  باشد.

سرو: از بادوام ترين پايه ها و با اينكه پر از گره هاي كوچك است اما سبك يا نسبت تر راست مي باشد اين نوع چوب به طور منظم از پايين به بالا باريك مي گردد. قبل از اينكه پايه هاي كاج متداول شود در مواردي كه خطوط با ظاهر زيبا موردنظر بود اين پايه مورد استفاده قرار مي گرفت.

كاج: درخت كاج به رنگ زرد مي باشد به تدريج از پايين به بالا باريك مي شود و اكنون در شبكه ايران كاربرد دارد.

عمليات آماده سازي پايه چوبي (پايه كاج):

عملياتي كه براي اشباع چوب انجام مي شود به شرح زير مي باشد.

الف): تير را ابتدا در داخل يك استوانه سربسته در معرض فشار هوا قرار داده سپس فشار تا مدت 15 دقيقه بين 4 تا 2 كيلوگرم بر سانتيمتر مربع بالا مي برند.

ب) روغن موسوم به روغن قطران را با حرارت بين 90 تا 100 درجه سانتيگراد با فشار تلمبه به استوانه وارد مي كند فشار داخل استوانه در هنگام پم تاژ روغن از 12 و 8 بر هر سانتي متر مربع افزايش مي كنند (اين عمل به خاطر نفوذ روغن قطرات در خلأ و محافظ چوب مي باشد.

ج) مقدار روغني كه در يك متر مكعب از چوب بايد جذب شود حداقل 90 كيلوگرم مي باشد اين روغن مي بايست لااقل تا قسمتي از قشر خارجي چوب را پر نمايد تا در محيط مجاور از هر اتفاقي محفوظ نمائد همچنين تيرهاي چوبي را به مواد كروزوت آغشته كه رنگ آن تيره مي شود مقاومت آن در برابر ضربه هايي كه در اثر صعود كارگران شبكه كه به وسيله ركاب هاي مخصوص مي باشد و همچنين پرندگاني مانند داركوب و موش ها نمي توانند به تير آسيب برسانند. تيرهاي چوبي به صورت زاويه دار مي باشد تا آب باران و برف به راحتي از آن جدا گردد.

تيرهاي چوبي بر سحب حداقل محيط يا قطر تير در 30 سانتيمتر از رأس تير و حداقل محيط يا قطر در 183 سانتيمتر از ته تير به 7 كلاس طبقه بندي مي شود.

پايه هاي چوبي داراي سه مزيت اصلي مي باشد:

1- عايق نسبت به فشار ضعيف

2- ارزان تر از پايه هاي سيماني

3- سبكتر از پايه بتوني

پايه هاي بتوني يا سيماني: اين تيرها داراي آرموتورهاي به شكل آج دار مي باشد و در داخل اين آرماتوربندي بتون ريزي مي شود.

اين تيرها براي ارتفاع ها و كشش هاي مختلفي ساخته مي شود.

تيرهاي بتوني داراي دو قسمت نري و مادگي مي باشد به دو قسمت صاف كه ارتماتور در آن قرار گرفته و براي ابتدا و انتها قرار گرفته كه خط تحت كشش زياد مي باشد نري به دو قسمت پله دار تير كه در خطور سيماني مادگي گويند به عنوان مثال تير 200/9 يعني تير به ارتفاع 9 متر و نيروي كششي آن 200 كيلوگرم مي باشد در هنگام ساخت تيرهاي تبوني تاريخ كلاس و طول پايه روي آن نوشته مي شود تيرهاي بتوني پس از ساخت يا توسط بخار خشك مي شود كه در اين صورت به 14 روز و اگر توسط هواي آزاد خشك شده باشد تا 29 روز نمي توان از آن استفاده كرد.

تيرهاي فلزي: در فشار ضعيف از تيرهاي لوله اي براي روشنائي معابر استفاده مي شود.

مقره ها: مقره ها به دو گروه عمدتاً سراميك و غيرسراميكي (پلاستيكي) تقسيم مي شود. مقره هاي سراميكي از اهميت بيشتري برخوردار مي باشد كه خود داراي انواع مختلفي مي باشد كه در خطوط برق شامل پرسين و نيشه مي باشند.

پرپلن: مخلوطي از رس- كائولين و يا سيليكات هيدراته و كوارتز اين مواد را پس از آرد كردن مخلوط نموده و به شكل مورد نظر درآورده و در كوره با حرارت حدود 1300 درجه مي پزند پرسلين داراي خاصيت عايقي خوب و قوي بوده و ولتاژ تأمل آن بين 15 تا 30 كيلووات بر ميلي متر كه در مقابل ولتاژ ضربه تا حدود 49 كيلووات بر كيلومتر در ميلي متر تحمل دارد.

كوارتز: كه به اين مقره اضافه مي شود باعث افزايش مقاومت مغناطيسي و همچنين درصد خاك رس اثرات درجه حرارت را بر روي آن كاهش مي دهد اين مقره ها لبدار مي شود اين كار مقاومت مقره را در مقابل ترك خوردگي و يا لب پريدگي زياد مي كند و همچنين تميزكردن مقره را آسان مي نمايد از طرفي هدايت لعاب سطح آن باعث توزيع يكنواخت ولتاژ در سراسر مقره مي شود اين مقره ها ترك برمي دارد و لب پريده مي شود ولي خورده نمي شود.

مقره شيشه: اين مخلوطي از سيليس اكسيد سديم اكسيد كلسيم و منيزيم در حدود 1400 درجه حرارت ذوب و پخته مي گردد استقامت الكتريكي شيشه بهتر از يدسيلين و در حدود 60 تا 120 كيلومتر بر ميلي متر و در مقابل ولتاژ ضربه استقامت آن 195 كيلومتر بر ميلي متر مي باشد از خصوصيات مقره شيشه است كه در مقابل ضربه خورد مي شود و اگر تركي در مقره باشد به راحتي ديده مي شود به طور كلي از مقره هاي شيشه اي براي تحمل نيروهاي فشاري و كشش زياد و از مقره هاي چيني در خطوط مياني و نيروهاي كششي كمتر استفاده مي شود.

مقره چرخي: دو نوع مي باشد كه از جنس چيني براي ساخته مي باشد مقره هاي چرخي يك شيار يا دو شيار كه مقره هاي يك شيار از رده خارج شده و تمام مقره نصب شده از نوع دوشيار مي باشند.

اين مقره چرخي داراي سوراخي وسط آن مي باشد.

اين مقره در درون شبكه قطعي به نام اتريه سوار مي شود.

سيم هاي هوايي: جنس سيم هاي هوايي در شبكه فشار ضعيف از مس مي باشد در شبكه هاي ديگر مانند شبكه KW20 از هادي هاي ديگر استفاده مي شود مانند آلذري (آلملك) كه از 7/98 درصد آلومينيوم خالص 5/0 منيزيم 5/0 سليسم كمتر 3/0 آهن تشكيل شده است اين سيم در مقابل خوردگي درست مانند آلومينيوم خالص مرغوب مقاوم است همچنين از سيم آلفو يا آلومينيوم فولاد) نيز در خطوط فشار متوسط استفاده مي شود در اين نوع هادي سطح خارجي آلومينيوم و در مركز آن از چند رشته فولاد استفاده مي شود اضافه فولاد استحكام مكانيك هادي مي باشد تعداد رشته ها از رابطه ي زير به دست مي آيد:

اتريه: يك قطع u شكل كه در تيرهاي چوبي روي راك و در درون تيرهاي سيماني مستقيماً روي تير نصب مي شود جنس آن از آهن گالوانيزه مي باشد و در مقابل رطوبت دچار خوردگي نمي شود.

براكت جلوبر يا تمديد: به منظور رفع حريم استفاده مي شود از جنس آهن گالوانيزه داراي دو نوع سه و پنج مقره اي مي باشد.

ميله اتصال زمين: از جنس فولاد روكش مسي كه در شبكه فشار ضعيف طبق استاندارد 45/2 سانتي متر باشد كابل متصل شده حداقل بايد 25 ميلي متر مربع باشد.

بازوي چراغ: در اماكني كه نياز به روشنايي دارد از بازو چراغ كه داراي اندازه هاي 60 1و2و3 متري مي باشد.

بعضي از اصطلاحات در شبكه هايي:

اسپان (اسپن) فاصله بين دو تير متوالي را اسپن مي گويند.

مقدار اسپن در شبكه فشار ضعيف تراكم مصرف كننده دارد و معمولا بين 15 تا 30 متر مي باشد.

پيكتاژ: مشخص مسير شبكه را پيكتاژ گويند.

فاصله بين آزاد: فاصله بين پايين تر سيم نقطه زمين سيم را تا سطح زمين فاصله آزاد مي گويند.

فاصله بين خط راس دو تير تا پايين ترين نقطه سيم فشل يا ستكم سيم مي گويند.

براي تعيين فلش جنس و سطح مقطع هادي طول اسپان دما و درجه حرارت بايد در نظر گرفته شود.

اصلي كردن: بستن سيم به گردن مقره را اصلي كردن مي گويند كه در شبكه فشار ضعيف به دو طريق اتصال طبيعي و اتصال ركابي سيم بر مقره بسته مي شود.

مراحل احداث شبكه فشار ضعيف:

واحد تجهيزات:

در هنگام سيم كشي پس از محاسبه مقدار فلش سيم در حسب سانتي متر مي باشد قرقره سيم را نزديك اولين پايه روي دستگاه چرخ سيم كشي قرار داده و سر سيم را باز نموده و آن را تا آخرين پايه مي كشيم تا سيم زخمي نشود و در پايان كار سر سيم به مقره چرخي به وسيله كمپ مي بنديم و بعد آن را بالا برده و در جاي مقره نصب مي كنيم سپس در روي پايه هاي عبوري سيم در داخل اتريه قرار مي دهيم و آنگاه بر پايه اولين پايه برمي گرديم و سر سيم را روي اولين پايه با استفاده از چرخ قورباغه و سيم گير و قورباغه سيم كشيده و فلش آن را تنظيم مي كنيم.

يك برق گير بايد داراي مشخصات زير باشد:

1- در ولتاژ كار سيستم هيچ جرياني را از خود عبور ندهد.

2- بعد از هر تخليه الكتريكي عبور جريان در فركانس معمولي قطع نمايد.

3- ضمن عبور موج ولتاژ هرچه سريع تر آن را به زمين هدايت كند.

4- ظرفيت عبور موقع جريان با دامنه ي زياد و براي مدت زيادي داشته باشد.

سه نوع برق گير وجود دارد:

1- برق گير شاخكي

2- برق گير با فاصله هوايي سيليسكون كارپيدي

3- برق گير zno اكسيد روي

1- برق گير شاخكي: اين برق گيرها ساده ترين و ارزان ترين هستند.

2- وقتي كه ولتاژ به بين جفت الكتروني از مقدار ...

3- در اين برق گيرها فواصل هوايي وجود ندارد و بر حسب ولتاژ نامي شبكه تعدادي از قرص هاي اسيد روي با مشخصه كاملا غيرخطي به يكديگر سري مي شود.

مزايا ساخت آسان- حجم كمتر- اقتصادي تر- عملكرد حفاظت بهتر

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 08 اسفند 1393 ساعت: 17:38 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق در مورد تلفن همراه

بازديد: 1109

 

تحقیق در مورد تلفن همراه

یک دهه پس از ظهور تلفن همراه در جهان ایران نیز در سال 1354-1355در صدد استفاده از این سرویس بر امد و با بررسی هایی که از سوی شرکت مخابرات ایران و کارشناسان خارجی صورت گرفت این نتیجه حاصل شد که ایران سالانه کشش جذب 4تا 5 هزار مشترک را دارد و اجرای طرح با 100000هزار شماره پیش ینی شد اما این تلاش در ان زمان ناکام ماند.

در سال 1367وزارت پست و تلگراف اقدام به طراحی تلفن سیار کرد و با یک تجدید نظر در این طرح در سال 1372 تجهیزات آن خریداری شد و در مرداد ماه 1372فاز اول این طرح به ظرفیت 100000شماره ای آغاز به کار کرد .

همزمان با اجرای این طرح در تهران طراحی مقدماتی سیستم تلفن همراه در هفت شهر بزرگ کشور اصفهان شیراز مشهد و تبریز اهواز بندر عباس و کرمان نیز اغاز شد که در مرحله دوم طرح مقرر شد تهران ضمن اتصال به این شهرها با ورودی و خروجی زیر زمینی و دریایی کشور نیز مرتبط شودو جزایر قشم و کیش نیز در مرحله دوم این طرح تحت پوشش قرار گیرند

طی سالهای 1372تا اوایل 1374 تعداد متقاضیان تلفن همراه بیشتراز 1500 نفر نبود چون این سیستم به هیچ عنوان برای مردم شناخته شده نبود و در شهریور 1374 هنگامی که اگهی نام نویسی در روز نامه های کثیر الانتشار کشور منتشر شد حدود8تا9 هزار نفر ثبت نام نمودند به عبارت دیگر استقبال چندانی از این سیستم پایه و ضروی در جامعه به عمل نیامد و حتی در محافل با واکنشهای منفی, تلفن همراه سیستمی زائد و تجملاتی عنوان شد

از بهمن 1374 چرخشی شگفت برای نام نویسی تلفن همراه پدیدار شد به طوری که 200 هزار نفر متقاضی دریافت تلفن سیار شدند البته تقاضای استانهای کشور به دلیل عدم اگاهی از کاربرد این وسیله ارتباطی کمتر بود و بیشترین تقاضا به شهروندان تهرانی اختصاص داشت که بيش از130 هزارنفر برآورد می شد وهمچنين مردم حومه تهران يعنی کرج وقزوين وساوهو قم که با در نظرگرفتن شماره آنان رقم تقاضا به 150هزارشماره رسيد.درپی استقبال غير منتظره طرحی برای گسترش تلفن سيار جهت يک ميليون مشترک پيش بينی شدودر اين زمينه برای شهرهای مختلف کشور دستگاههای لازم به منظور راه اندازی اين پروژه خريداری ونصب گرديد.سيستم تلفن سيار ديجيتالی ايران ازکشور فنلاند خريداری شد که ازنوع GMS می باشدوبرخی از خريدها نيزدراين چند ساله اخيراززيمنس ونوکيای آلمان بوده است.ذرسال1382درحدود2ميليون و414هزارو815تلفن همراه درداخل کشوربه متقاضيان واگذارشده است

که از اين تعداد143هزاروهشتصدوهفتادوشش مورد در استان خراسان مورداستفاده وبهره برداری مشترکين می باشد

مکانهایی نظیر پمپ بنزین ،بانکها محل اجرای عملیات تخریبی یا مواد انفجاری ،مکانهایی که امکان نشست گازهای آتش زا وجود دارد وکلیه اماکن عمومی که محل آسایش بوده واز نظر اخلاقی استفاده از تلفن همراه اشکال دارد مانند :سالن سینما،مساجد، جلسات سخنرانی وسمینارها و....همواره آگاه به موارد سوءاستفاده از تلفن همراه باشید

در موارد متعدد سوء استفاده های گوناگونی از تلفن همراه صورت می گیرد ولازم است دارنده تلفن همراه نسبت به این موارد آگاهی داشته باشد از جمله:

الف)سوءاستفاده از گوشی تلفن همراه :استفاده از تلفن همراه در اعمال مجرمانه مزاحمتها وسایر موارد که مسوولیت آن بر عهده مالک رسمی تلفن است لذا از قرار دادن تلفن همراه هر چند بطور موقت در اختیار دیگران خودداری نمایید.

ب)سوء استفاده از شناسنامه تلفن همراه:

در صورت مفقود شدن یا به سرقت رفتن شناسنامه تلفن همراه فورا مساله را به دفاتر امور مشترکین همراه اطلاع دهید تا از جعل ودستکاری وسوء استفاده جلو گیری گردد.

ح)سوء استفاده از فیش ثبت نامی:

فیش ثبت نام همراه دلیل پرداخت مبلغ اولیه تلفن همراه وسند مالی وی محسوب می شود در صورت فقدان وبه سرقت رفتن آن حتما نسبت به دریافت المثنی از طریق امور مشترکین تلفن همراه اقدام نمایید در غیر اینصورت امکان سوء استفاده از آن وجود دارد.

روش صحیح خرید وفروش تلفن همراه وفیش ثبت نام :

جهت خرید وفروش ونقل و انتقال تلفن همراه یا فیش ثبت نام توصیه می شود به دفاتر امور مشترکین تلفن همراه مراجعه فرمایید.

-با توجه به افزایش تعداد عوامل فروش تلفن همراه در کشور و در نتیجه افزایش عرضه وثابت بودن تقریبی تقاضا موفقیت با مجموعه ای است که اصول فروشندگی نوین را بشناسد

-به دلیل مصرف موارد تلفن همراه وهمراه بودن این کالا در همه جا با مصرف کننده احتمال خرابی متعدد وجود دارد به شتری خود توصیه کنید که از این کالا نهایت دقت استفاده نماید.

توصیه های مخابراتی جهت خریداران گوشی همراه-از خرید گوشی تلفن همراه بصورت قولنامه ای خودداری نمایید .

-اخذ فاکتور خرید در خصوصی گوشی تلفن همراه نو وکارکرده از فروشگاه معتبر الزامی است

-هنگام خرید گوشی دقت نمایید سریال 15رقمی امل و بدون خط خوردگی باشد.

-شماره سریال گوشی خود را همراه جعبه گوشی مربوطه جهت مفقودی های احتمالی و ردیابی گوشی نگهداری نمایید.

نحوه استفاده صحیح از تلفن همراه را بیاموزیم

-هنگام مکالمه با تلفن همراه دستگاه را در حالت ایستگاه قرار دهید .از مایل گرفتن گوشی خودداری نمایید.

-در صورت امکان آنتن همراه را کاملا باز و حد اکثر طول آنتن قرار دهید.

-از قرار دادن زنگهای وصورت های آزار دهنده بر روی گوشی که باعث آلودگی صوتی      می گردد خودداری نمایید.

-باطری دستگاه تلفن همراه را برای استفاده های دیگر بکار نبرید.

-از انداختن .پرتاب کردن وضربه زدن به گوشی تلفن خودداری نمایید.

-کاربرد نادرست به مدارهای گوشی آسیب می رساند .

-جهت تمیز کردن گوشی همراه از مواد شیمیایی استفاده نکنید وتنها با یک پارچه مرطوب آن را تمیز نمایید.

-از زخم کردن .خراش دادن لمس قسمت فلزی و.. بر روی سیم کارت خودداری نمایید.

-از مکالمه با تلفن همراه در هنگام رانندگی خودداری نمایید .

-در استفاده از کد1pukسعی نمایید از کد اشتباه استفاده نشود .استفاده از کد اشتباه پی در پی باعث سوختن سیم کارت می گردد.

توصيه های مخابراتی جهت فروشندگان گوشی تلفن همراهتلفن همراه باتوجه به حضور نزدیک به یک دهه در بازار ایران ازنا شناخته ترین کالاهای مخابراتی است و مصرف کنندگان آن اطلاعات جامع و کامل در خصوص قابلیت های آن ندارند واین جزء وظایف فروشندگان است که با نهایت دقت اطلاعات کامل را در اختیار خریداران قرار دهند .

-مصرف کننده تلفن همراه مانند سایر مصرف کنندگان خواهان احترام متقابل وبرخورد مناسب از سوی فروشندگان محترم می باشد.

-به دلیل تنوع مدلهای گوشی مصرف کنندگان در حین خرید سوالات زیادی خواهند داشت که فروشندگان عزیز باید با نهایت دقت به سوالات آنان پاسخ گویند.

-از خریدوفروش گوشی های دست دوم ومشکوک خودداری نمایید تا زمینه خدشه دار شدن اعتبار شغلی شما فراهم نشود.

-از خریدو فروش گو شی های بدون گارانتی خودداری نموده و حتی الامکان از گارانتی های معتبر استفاده کنید.

نحوه استفاده از تلفن همراه

هنگام تحویل سیم کارت یک برگ شناسنامه تلفن همراه تحویل مشترک خواهد شد که بایستی به دقت شماره سریال قید شده در شناسنامه را با شماره سریال سیم کارت تطبیق دهید.

با توجه به نوع گوشی که انتخاب کرده ایدسیم کارت را داخل دستگاه و دقیقا در جایی که قطعه ای فلزی قرار دهید تا اتصال آن بر قرار شود سپس دستگاه را روشن کنید و چند ثانیه منتظر بمانید با روشن شدندستگاه مشخصه شبکه تلفن همراه ایران با شماره 43211یا پیامهایی نظیر IRTCIکه نشانگر برقراری خط میباشد بر صفحه گوشی ظاهرمی گردد.چنانچه به جز شماره مشخصه هر نوشته یا نشانه دیگری مثلا (CIMCARD CHEK ( را روی صفحه گوشی مشاهده کردید به دلیل اشتباه قرار دادن سیم کارت در جای پیش بینی شده اش در گوشی است که در نتیجه لازم است مجددا سیم کارت را جابجا کنید تا شماره مشخصه شبکه تلفن همراه کشورمان ظاهر شود در این مرحله با روشن بودن دستگاه می توانید شماره گیری نمایید یا منتظر باشید تا با شما تماس بگیر.

نحوه شماره گیری در تلفن همراه

الف تماس تلفن ثابت با همراه ایران در داخل کشور :

-ابتدا کد اپراتور و سپس شماره تلفن همراه را می گیریم .

-کد اپراتور شرکت مخابرات ایران ابتدا 091را گرفته وبعد از

091که در تمامی خطوط همراه یکسان می باشد عدد متناسب با پیش شماره وکد شهرستان شماره گیری می شود به عنوان مثال تهران 0912 خراسان 0915 اصفهان 0913و...

ب-تماس تلفن همراه ثابت در داخل کشور :

-ابتدا کد شهرستان وسپس شماره تلفن ثابت را می گیریم.

ج- تماس با تلفن همراه ایران خارج از کشور :

-ابتدا پیش شماره بین الملل کشور یعنی کد 098 بعد کد اپراتور و شماره تلفن همراه گرفته می شود

دنياي سحرآميز تلفن همراه

چكيده: رها شدهايم و ديگر اكنون از آزادي سرگيجه گرفتهايم. به كمك هزار و يك ابزاري كه بدون سيم كار ميكنند ، با سراسر جهان ، هم زمان با جا به جا شدنمان تماس ميگيريم و بدينسان به وابستگيهاي گوناگون دامنميزنيم.

كارشناسان، اين رفتار اجتماعي نو را در درون پديدهاي به نام «ارتباط پايا» بررسي ميكنند. شمار تلفنهاي همراه فروخته شده در سال 2003 ، بيش از 500 ميليون دستگاه برآورد شده است. در همين سال ، يك سوم مردم ژاپن با تلفن همراه به شبكه اينترنت پيوستهاند.
آمريكاييها 15ميليارد ساعت از تلفنهاي همراه خود استفاده كردهاند و اروپاييان بيش از 113 ميليارد پيام كوتاه خدماتي براي همديگر فرستادهاند.


چين با 220 ميليارد پيام، در وراي همه اينان جاي ميگيرد. مانند بسياري ديگر از توليدات جهان امروزي ، گفتگو به وسيله تلفن همراه، در بنيان خود نيازي است كه اربابان ابزار توليد و كساني كه سودهاي سياسي در گسترش فردگرايي دارند ، آفريدهاند. در اين ماجرا، اين عرضه است كه تعيين كننده است نه تقاضا.

شركتهاي موتورولا، انتل ، نوكيا، سوني اريكسون ، سامسونگ ، ودافون، ميكروسافت، اس.ف.ر و بويگ و بسياري ديگر از شركتها در مقياس جهاني، ابزار و خدمات مربوط به تلفن همراه را روانه همه بخشهاي بازار ميكنند.

ابزار، شبكهها، سامانههاي بهرهبرداري ، برنامههاي رايانهاي و ديگر فنآوريهاي وابسته به تلفن همراه از سرمايهگذاريهاي گسترده همتراز نتيجه‌‌هاي پيش بيني شده، بهره ميبرند. امروزه ، شمار تلفنهاي همراه از تلفنهاي ثابت پيشي گرفته است و همه شواهد نشان ميدهند كه هنوز گسترش واقعي فنآوري «بيسيم» در راه است.

افزايش تلفنهاي همراه و گوناگوني خدمات و تبليغات وابسته به آن ، دگرگونيهاي اجتماعي گستردهاي را به دنبال خود آورده است.

دنياي سحرآميز اين گونه ارتباط، ميوه نمادين قدرت 20 ساله نئوليبراليسم است و به مانند همان،بر غارت استوار است و زمينه ساز نابساماني.

با گسترش استانداردهاي ناهمگون، شركتهاي رقيب مشتريان را به گروگان ميگيرند و بدينسان بازار را ميان خود بخش ميكنند. هر چند كه نسبت به اروپا و آسيا، آمريكاييها در بهره‌‌وري از تلفن همراه پس ماندهاند ولي در امر رقابت افسار گسيخته ، از همه پيشي گرفتهاند.

از دور خارج شدن تلفنهاي همراه و به كار گرفتن تلفنهاي جديدتر، بر همه لايههاي بازار اثر ميگذارد.

يادآوري كنيم كه فقط در آمريكا هر ساله ميان 40 تا 50 ميليون تلفن همراه دور انداخته       مي شوند.

مد هر 6 ماه يك بار دگرگون ميشود و نوآوريها، هم ريخت و هم رنگ و هم فنآوريدستگاهها را در بر ميگيرد.

دستگاههايي به رنگ آب نبات با اكرانهاي باز شونده و يا كشويي، كه ميتوانند هم تلفن باشند و هم دوربين عكاسي يا فيلمبرداري و هم ميتوانند صداها را بازشناسي كنند، نمونههايي از فرآوردههاي ياد شدهاند. ودافون در بريتانيا و ياهو چيسون در ژاپن، نوترين فنآوري‌‌ها را، همچنان كه روزنامه وال استريت مينويسد، از دست همديگر ميربايند. امروزه تنها پيشرفتهترين دستگاهها ميتوانند با خدماتي همراهي كنند كه شركتها با تلاش بسيار به مشتريان خود ميفروشند.

شركتهايي كه فرآوردههاي نو را ناديده بگيرند، هزينه سنگيني را خواهند پرداخت. در ژاپن، سرزميني كه فنآوري «بيسيم» در اوج رشد خود جاي دارد، رقابت شگرفي كه ميان مديران شركت دوكومو و شركت تازه از راه رسيده ك.د.د.ي در گرفته ، مشتركان را در سيلاب فرآوردههاي نو غرق كرده است.

در سال 2004،شركت دوموكو 20 درصد درآمد ساليانهاش را كه مبلغي بيش از 9 ميليارد دلار ميباشد، از راه فروش برنامهاي به نام ايمود به دست آورده است. 42 ميليون مشتري، اين برنامه را روي رايانههاي خود پياده كردهاند.

خدمات به فروش رفته ايمود، چيزي جز برنامههاي فال بيني، بازي و به ويژه زنگهاي گوناگون تلفن نبوده است.

اينان از همان گونه خدماتياند كه همه شركتها براي سوداندوزي بيشتر ، بر سر آن رقابت چشمگيري دارند.

در اروپا و آمريكا، گسترش كاربردهاي اين فنآوري با نگاه به شمار اندك مشتريان،در خور توجه است. آشكار است كه دوشادوش كارآمد كردن بيشتر اين دستگاهها و موج نوي سرمايهگذاري، شركتهاي ارايه دهنده خدمات، كاركرد اجتماعي تلفن را رقم خواهند زد.
با اين همه،فراموش نكنيم كه گسترش شبكههاي ارتباطات بيسيم، وابسته به عاملهايي است كه از كنترل خارجند. مهمترين آنها موجهاي الكترومغناطيسياند كه به مانند سرچشمهاي پنهاني، بيتشرين ارتباطات الكترونيكي را تغذيه ميكنند.
اين وابستگي به خودي خود آشفتگي ميآفرينند. در سالهاي 2000 و 2001، سالهايي كه بيشترين سرمايهگذاري روي فنآوري ياد شده انجام گرفت، شركتها در پي به دست آوردن انحصار راهاندازي نسل نو شبكههاي قدرتمند، هزينههاي سرسامآوري را براي خريد بسامدهاي راديويي پرداختند.

فروش كشورهاي بريتانيا و آلمان و آمريكا در اين داد و ستد ، به ترتيب 33 ميليارد،ميليارد و 17 ميليارد دلار بود.

بدهيهاي ناشي از اين داد و ستد به مبالغ هنگفتي افزوده شد كه براي خريد شركتهاي رقيب خرج شده بود. امري كه ورشكستگي سالهاي 2002-2001 را به دنبال آورد و دهها هزار كار را در ميان توليدكنندگان تلفن و ابزار يدكي، كه درصد بالايي از اعضاي سنديكاها را در خود داشت، از بين برد.

از اين تاريخ است كه رقابت افسار گسيخته به همه بخشهاي فنآوري «ارتباطات از راه دور» دستاندازي ميكند و با تواناييهاي شگرفي كه در اين زمينه بروز ميدهد، امكان هر گونه تثبيت قيمتها را از شركتها باز ميستاند و روز به روز نگراني بيشتري را در مورد كنترل بازار دامن ميزند.

بسنده كردن به خدمات ناچيز

گسترش بيبرنامه بازاري سرريز شده از كالا، دشواريهاي ديگري را نيز ميآفرينند. اشتباه هاي چند باره كه در صورت حسابها آورده ميشود و كيفيت پايين خدمات، بخشي از اين دشواريها در آمريكاست.

شش درصد از مشتركين از مبالغي كه به عنوان ماليات فدرال در صورت حسابهاي خود ديدهاند، گله دارند.

در سال 2002، 60 درصد مشتركين، دست كم يك بار از خدمات ارايه شده شكايت كردهاند. در سال 2003 ، در گزارشي دولتي ،دشواريهاي مربوط به پوشش ارتباطي ، پارازيتها و آكندگيخطهاي شبكه را كه به قطع ارتباطات ميانجاميدند، به كميسرمايهگذاري در اين زمينه نسبت داده است.

يادآوري كنيم كه قطع شدنهاي نابهنگام ، يك دهم ارتباطات يك پنجم مشتريان را در بر ميگيرد.

آيا تمامياين نابهنجاريها هزينهاي پرهيز ناپذير است كه براي پيشرفت و نوسانهايشان ميپردازيم؟ روزنامهنگار نيويورك تايمز مينويسد كه «بهرهوري از تلفن به گونهاي شگفتانگيز چنان افزوني گرفته است كه شبكههاي ارتباطي همواره آكندهاند؛ چيزي كه با درصد بالاي ناخوشنوديهاي مشتركين همخواني دارد.

اين آكندگي خطها نشان يك بيماري است. زماني كه بدانيم «تلفنهاي همراه از تلفنهاي ثابت كمتر كارآمدند» پايين بودن سطح خدمات تلفنهاي همراه را بهتر در مييابيم.
با اين كه امنيت ، يكي از مواردي است كه شركتها درباره آن تبليغات فراواني براي فروش تلفنهاي همراه ميكند، اين تلفنها در زمانهاي اضطراري ، از تلفنهاي ثابت كه از سوي راهبان نئوليبراليسم ناچيز شمرده شدهاند، كمتر كارآمدند. ناكارآمدي اين شبكهدر جريان 11 سپتامبر 2001 به خوبي آشكار بود.

ساختن ژنراتورها و بهسازي پوششهاي ارتباطي شركتها ميتواند چارهاي براي اين دشواريها باشد و كيفيت ارتباطها را به سطح بالاي شبكههاي تلفني سنتي آمريكا برساند. ميدانيم كه در شبكه سنتي تلفن آمريكا 99/99 درصد ارتباطها بدون هيچ گونه دشواريبه انجام ميرسيد.

چاره كار ، سرمايهگذاريهاي كلان در اين زمينه است و هيچ شركتي از هراس ورشكسته شدن به آن دست نمييازد. اين جااست كه بازار ارتباط هاي بي سيم از دو سو آسيب پذير ميشود:از سويي، رقابت تشديدشده شركت هاي بزرگ، به تواناييهايي شگرف در سطوح كلي اين بازار دامن زده است و از ديگر سو، سرمايه گذاري اندك در سطوح محلي، كارآمدي بازار اين فناوري را پرسش برانگيز كرده است.

در برابر اين آشفتگي كم و بيش فراگير، حكومتها نيز ناتواني خود را نشان دادهاند. چنين است كه پس از 15 سال گسترش اين بازار، سازمان fedral communication هنوز نميتواند كمينه كيفيت خدماتي را تضمين كند.

همه اين بازار در شرايطي بسيار شكننده قرار دارد و زمين گير شدن آن ميتواند زمين گير شدن اقتصاد جهاني را به دنبال داشته باشد.

با اين همه ميتوانيم از خود بپرسيم كه چرا در كمتر از 15 سال شمار تلفن هاي همراه از شماره تلفن هاي ثابت گذشته است. برخي ميگويند كه بالا بودن تقاضا، ناشي از رشد نايافتگي شبكه هاي ارتباطي سنتي كشورهاي جنوب و كشورهاي بلوك شرق پيشين است و نوسازي شبكه ها به دست بخش خصوصي در سال هاي 1980 پاسخي بود به نيازهايي كه دوران زيادي سركوب شده بودند.

اما چرا اين نيازها به سوي تلفن هاي همراه سرازير شدهاند؟ از ديد ما اين تقاضا ريشه در فشارهاي اجتماعي دارد. نزد انسان هيچ نيازي به ارتباط پايا وجود ندارد.

اين صحنه گردانان اقتصادند كه تصميم ميگيرند كه اين يا آن فناوري گسترش يابد يا نه. نياز به اين كه انسان همواره در دسترس ارتباط با ديگران باشد گام نويني از خصوصي سازي ارتباطات است كه سي سال پيش روشنفكر انگليسي، ريموند ويليامز تحليل كرده است.

اين گونه زندگي اجتماعي،ريشه در از بين رفتگي توليد كننده خرد و دوري جاي كار از جاي زندگي دارد. به گفته ويليامز اين گونه ارتباط بيشتر برآمد زورآزمايي نيروهاي موثر در جامعه است تا فرجام جبري پيشرفت فني. اين پديده نخست زندگي شهري و پس از آن زندگي حومه نشيني كشورهايي مانند آمريكا را رقم زده است.

براي اين كه منطقه هاي دورافتاده در خور زندگي كردن باشند بايستي افزون بر اتومبيل و پاركينگ، به گونه اي نو از ارتباط نيز دسترسي داشت. گسترش راديو و تلويزيون نگاه ميليونها خانواده را بر سوي مركزي يگانه از اطلاع رساني و سرگرميكشانده است.

برآمد و گسترش بهرهوري از تلفن همراه چيزي جز نتيجه ديگري از اين گرايش تاريخي نيست. گرايشي كه ريشه در جوامع سرمايه داري دارد.

در اين فضا، چشم پوشي از فناوري نو همان اندازه دشوار است كه زندگي بدون تلفن. بيش از يك قرن است كه اين معجزه فناوري پيوند ميليونها خانواده اي را كه پراكنده و دور از همديگر در شهرهاي بزرگ زندگي ميكنند شدني كرده است.

يك چنين دگرگوني اي اختراع كدهاي جديد را براي آغاز كردن و پايان دادن گفتگو الزاميساخته است. همگاني شدن اين وسيله دگرگوني هاي ژرفي را در روابط خانه و كار زن و مرد و بين طبقات اجتماعي به دنبال داشته و خواهد داشت.

تلفن همراه به ما اين توانايي را ميدهد كه چند دقيقه از روز كاري مان را به زندگي شخصي مان بپردازيم. ولي همزمان همين تلفن به فرادستمان نيز امكان ميدهد كه به ما هميشه دسترسي داشته باشند. زمان گذاري آزادي اي كه تلفن همراه به ما داده است بخشي از امكاني است كه ميتواند زندگي كارمان را به درون زندگي خصوصي مان بكشاند.
چين با 269 ميليون مشترك بزرگترين سرزمين تلفن همراه است اين گسترش بهره وري از تلفن همراه همان اندازه به درآمد طبقه متوسط شهري وابسته است كه به مهاجرت دروني كشور پديده اي كه ناشي از وارد شدن كشور چين به بازار جهاني است. ميليونها انسان محل تولد خود را براي يافتن كار واميگذارند و از بيشترشان بهره كشي سختي ميشود.
به گفته مدير دفتر بازرسي شرايط كار در چين در دلتاي رودخانه مرواريد تنها 30 درصد نيرو كار 8 ساعت به كار ميپردازد.

46 درصد نيرو كار تا 14 ساعت در روز كار ميكنند در آمريكا ساعت هاي كار از سال 1970، 20 درصد افزايش يافته است و دليل بينايي آن پايين آمدن توانايي خريد نيروي كار است.
براي زنان ورود به بازار كار چيزي از كارخانگي اي كه مسئوليت همه آن بر دوششان مانده نكاهيده است. گسترش بازار موبايل در بيشتر وقتها با اين انحطاط كيفيت زندگي و پس نشيني خدمات همگاني همراه بوده است. انحطاط نام برده افراد، خانواده را ناگزير كرده است كه زمان خود را ميان ضرورت هاي كاري، خريد، نگهداري كودكان و سرپرستي خويشان سالخورده تقسيم كنند.

شهرنشيني زمينه برتر گسترش خصوصي سازي صنعت موبايل است. در نبود وسايل نقليه همگاني با كيفيت، اتومبيل نقش بنياني بازي ميكند. در محدوده فعاليت هاي كاري آمريكايي ها سالانه 405 ميليون جابه جايي بيش از 75 كيلومتر را به انجام ميرسانند.
هشتاد درصد اين جابه جايي ها با اتومبيل است. اگر افزون بر اين جابه جايي كاري جابه جايي براي خريد و رفتن نزد پزشك و سرگرميرا هم به حساب بياوريم امريكايي ها بيش از 1/1 ميليارد جابه جاي انجام ميدهندكه 87 درصد آن با اتومبيل است.پيادهروي فقط 9% جابه جايها را دربر ميگيرد.

جابه جايي با وسايل نقليه همگاني كه اتوبوس مدرسه را هم شامل ميشود فقط 3 % از همه جابه جايي هاست. ميانگين بهرهوري هر نفر از اتومبيل يك ساعت در روز ميباشد.
بيافزاييم كه 40% ارتباط هاي انجام يافته با تلفن همراه از اتومبيل ها بوده است. اين 40% ارتباط برابر 400 ميليارد دقيقه گفتگو در سال 2003 است.

شرايطي نابخردانه  اينجا نيز از تحول طبيعي نميتوان سخن گفت. نقش با اهميت اتومبيل در زندگي روزمره اين جامعه ها نيز نتيجه همان خصوصي سازي است كه اين جابه جايي را نشانه رفته است.امري كه پس از جنگ جهاني دوم خودش را به همه تحميل كرده است.
اتومبيل نماد پيشرفت جبري نيست بلكه نماد نبود توازني است كه جوامع امروزي از آن رنج ميبرند. اين را هم بدانيم كه تندرستي همگاني نيز دستخوش اين آشفتگي و نبود توازن است.

در سال 2002 تلفن هاي همراه در آمريكا باني 6 % تصادف هاي جاده اي بوده اند. در اين تصادفها 2600 نفر جان خود را از دست داده اند و 330 هزار نفر زخميشده اند.
بسياري از كشورها و نيويورك و نيوجرسي آمريكا از بهرهوري تلفن همراه در اتومبيل جلوگيري كرده اند. به مانند موفقيت بازار اتومبيل، موفقيت بازار تلفن همراه نشانه گرايشي است كه ميخواهد شرايطي را كه روز به روز نابخردانه تر ميشود توجيه خردورزانه كند و بتواند اندكي كنترل فردي در جامعه اي بيابد كه به كژراهه ميرود.

فناوري ارتباط پايا كه ميتواند محل فرد را در همه لحظات شناسايي كند ابزاري است كه توانايي آن را دارد كه در خدمت نظام سرمايه داري اي مستبدتر از آنچه اكنون داريم قرار گيرد. پليس و شركت ها در جهت نظاميكردن اين فناوري فعالند و به دنبال به وجود آوردن امكان ردگيري دائميافراد هستند.

از چندي پيش بازاريابي اين شركتها به وسوسه اي ديرينه پر و بال ميدهد. فرد ميتواند با استفاده از تلفن همراه از موقعيت عادي خود در جامعه رهايي يابد.

در نشريات ميخوانيم كه چگونه با تلفن همراه ميتوان موازين و كاركردهاي غالب را زير پا گذاشت اما گرايش به آزادي نيروي محرك اصلي نياز به ارتباط پايان نميباشد.
درست است كه استفاده از تكنولوژي تلفن همراه برخي از عرصه هاي زندگي روزمره افراد و خانواده هايشان را آسان ميكند اما اين امكان به تشديد نابرابري ها نيز منجر ميشود.
در جامعه اي كه سرگرميو كار به شيوه اي نابرابر بين طبقات اجتماعي تقسيم شده است و افزايش مدت كار به ويژه در ايالات متحده بيكاري و از بين رفتن خدمات دولتي، زندگي شهروندان را دشوارتر ميسازد افراد با گرايش به ارتباطهايي مانند تلفن همراه تلاش ميكنند به تنهايي مشكلات روزمره و خردكننده را حل نمايند.

بازار تلفن همراه اين ابزار را در عين حال به ابزار پخش آگهي و فروش تبديل كرده است. شركتهايي چون ودافن در نظر دارند به زودي براي هر نفر در هر كجا كه باشد پيامي ويژه بفرستند. اين پيام شامل اطلاعات ترافيكي هواشناسي، اخبار و آگهي تجاري خواهد بود.

در استراليا مشتركين شركت تلسترا، شركتي كه دارد خصوصي ميشود، ميتوانند با گرفتن شماره اي كه روي دستگاه هاي پخش كوكاكولاست نوشيدني خود را بخرند و هزينه آن را با صورت حساب آينده تلفن همراه خود بپردازند.

در اروپا، شركتها، گروه مالي جديدي را به نام سمپي راه انداخته اند كه قرار است از تلفن همراه وسيله اي براي پرداخت و خريد در تمامياروپا بسازد.

دو شركت از بزرگترين شركت هاي توليد و فروش موسيقي كه يونيورسال و سوني باشند، از هنرمندان مطرح خود ميخواهند كه گزيده اي كوتاه از توليدات خود را براي فروش و پخش روي تلفن هاي همراه آماده سازند.

چنين است دنيايي سراسر سرگرميو بدون مرز كه ارتباط هاي بي سيم نويدش را به ما ميدهند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 08 اسفند 1393 ساعت: 17:32 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره انواع RAM

بازديد: 429

 

 

Random Access Memory (RAM) بهترين فرم شناخته شدهحافظهي كامپيوتراستRAM . بعنوان دسترسي بودن ترتيب در نظر گرفته مي شود. زيرا شما مي توانيد مستقيما به سلول حافظه دسترسي پيدا كنيد در صورتيكه شما ستون و رديفي را كه همديگر را قطع كرده اند در آن سلول بشناسيد.


مخالف RAN دسترسي پشت سر هم حافظه يا SAM اطلاعات را بصورت رشته هايي از سلول حافظه كه نقطه مي تواند بصورت متوالي قابل دسترسي باشد ذخيره مي كند (شبيه به يك نوار كاست).

اگر يك داده در يك موقعيت وجود نداشته باشد. هر سلول حافظه كنترل مي شود تا اينكه داده مورد نظر پيدا شود SAM بعنوان ضربه گير ياميانگير حافظه خيلي خوب كار مي كند. جايي كه داده بصورت متعادل و زمان به ترتيبي كه استفاده خواهد شد ذخيره مي شود. (يك مثال خوب ساختار ضربه گير حافظه روي ويدئو كارت مي باشند)

در صورتيكه به اطلاعات RAM به هر ترتيب مي توان دسترسي يافتن در اين مقاله شما ياد خواهيد گرفت كه RAM چيست. چه نوعي را بايد بخريد و چگونه آن را نصب كنيد. 

صفحه 2

شبيه به يك ريز پردازنده يك تراشه ي حافظه يك مدار يكپارچه ي ساختار شده از ميليونها، ترانزيستور و خازن مي باشد. رايج ترين شكل حافظه ي كامپيوتر DRAM دسترسي فعال و تصادفي مي باشد.

يك ترانزيستور ويك خازن جفت مي شوند تا يك بخش از حافظه را كه نمايش مي دهد يك ذره مفرد از داده ها وايجاد نمايند خازن يك ذره از اطلاعات را نگه مي دارد- يك 0 يا يك 1 (ببينيد كه چگونه بيت ها و بايتها بر روي اطلاعات آن ذره ها كار مي كنند) تزانزيستور بعنوان يك سوئيچ كه اجازه مي دهد چرخه كنترل چيپ حافظه را بخواند ويا حالت آن تغيير دهد عمل مي كند.

يك خازن شبيه به يك سطل كوچك است كه مي تواند الكترون ذخيره نمايد. جهت ذخيره كردن يك عدد يك در سلول حافظه سطل پر از الكترون مي باشد جهت ذخيره كردن يك عدد صفرآن خالي مي باشد. مشكل سطل خازن وجود سوراخ و روزن در آن مي باشند به خاطر همين امر در طول كمتر از يك ميلي ثانيه يك سطل پر از الكترون خالي مي شود. بنابراين براي كاركردحافظه ي فعال حتي CPU يا كنترل كننده ي حافظه مجبور است قبل از اينكه تمام خازن هايي كه عدد يك را نمايش مي دهند تخليه يا د شارژ شوند در طول حركت كند و درباره شارژ شود. اين عمليات Refresh (تازه كردن) بصورت اتوماتيك هزاران بار در ثانيه اتفاق مي افتد.

صفحه 3

خازن در يك سلول حافظه RAM فعال شبيه به يك سطل سوراخ است.

اين عمليات Refresh در جايي هست كه يك RAM فعال نام خودش را از آنجا مي گيرد. RAM فعال بايد بصورت پويا در هر لحظه تازه شوند در غير اينصورت فراموش خواهد كرد كه چه چيزي را نگه مي كرده است. نقطه ي ضعف اين عمليات اين است كه وقت مي گيرد و سرعت حافظه را پايين مي آورد.

سلول هاي حافظه بر روي يك silicon wafer نگاشته مي شوند. بصورت نمايشي از ستونها يا bitline و رديفها يا word line تقاطع bit line و word line آدرس يك سلول حافظه را تشكيل مي دهد.

حافظه ساخته شده است از بيت هايي كه در يك شبكه شطرنجي دو بعدي مرتب شده اند در اين شكل سلولهاي قرمز نمايانگر يك هستند و سلول هاي سفيد نمايانگر صفرها

در اين انيميشن يك ستون انتخاب شده و رديف ها شارژ مي شوند تا داده را در آن ستون خاص بنويسند.

صفحه 4

DRAM كار مي كنند بوسيله فرستادن يك شارژ در طول ستون مناسب (CAS) براي فعال كردن ترانزيستور در هر ذره در ستون هنگام نوشتن خطهاي رديفي در بردارنده ي حالتي هستند كه خازن بايد به خود بگيرد. هنگام خواندن Sense-ampl:f:er مقدار شارژ را در خازن مشخص مي كنند.اگر بيش از 50 درصد باشد آن را بعنوان يك مي خواند در غير اينصورت آن را بعنوان صفر مي خواند. Counter با توالي جديد (Refresh) بر اساس اينكه به كدام رديفها دسترسي پيدا شود و به چه منظوري مقابله مي كند مدت زماني كه براي انجام همه آنها لازم است خيلي كوتاه است. كه اين در نانو ثانيه نشان داده مي شود )10-9 ثانيه) مثلا سرعت يك chip حافظه در 70 نانو ثانيه معني مي دهد كه طول مي كشد، 70 نانو ثانيه براي اينكه كاملا بخواند و درباره هر سلول حافظه را شارژ كند.

سلول هاي حافظه به تنهايي بي ارزش خواهند بود بدون راههايي كه بخواهيم از داخل ويا بيرون آنها اطلاعات بگيريم. همچنين سلولهاي حافظه يك شالوده ي حفاظتي نسبت به ديگر مدارات خاص دارند اين مدارها نقش هاي زير را ايفا مي كنند

1)       تعريف كردن هر رديف و ستون (انتخاب آدرس رديف ها و انتخاب آدرس ستون ها)

2)       محافظت كردن عمل مقابله با توالي تازه (counter)

3)       خواندن درباره ذخيره كردن signal از يك سلول  (sense amplifier)

صفحه 5

4)       گفتن به يك سلول كه آيا آن بايد شارژ بگيرد يا نه (توانايي نوشتن)

ديگر نقش هاي كنترل كننده حافظه شامل يك سري از وظايف مي شود كه شامل تعريف كردن نوع سرعت و مقدار حافظه است. و همچنين چك كردن اشتباهات static RAMRAM) ايستا( از يك تكنولوژي كاملا متفاوت استفاده مي كند. در static RAM يك شكل از flip- flop نگه مي دارد. هر ذره اي از حافظه را يك Flip- flop براي چهار ياشش ترانزيستور در طول نوشتن براي يك سلول حافظه مي گيرد اما هرگز نبايد كه تازه شود. همين امر باعث مي شود كه  static Ramنسبت به Dynamic RAM از سرعت بالاتري داراست. به هر حال چون Static داراي بخش هاي بيشتري دارد يك سلول حافظه static فضاي بيشتري را نسبت به يك سلول حافظه اي Dynamic RAM اشغال مي كند بنابراين شما حافظه كمتري در هر چيپ داريد و همين مسئله static RAM را با ارزش تر و گران قيمت تر مي كند بنابراين static RAM براي ايجاد cash ها (نهانخانه هايي) حساس وسرعتي در cpu مي باشد در حالي كه Dynamic RAM فضاي RAM بزرگتر را تشكيل مي دهد .

صفحه 6:

واحد هاي حافظه :

تراشه حافظه در desk top كامپيوتر اصولا از پيكر بندي pin استفاده مي كند كه جعبه خط داخلي دو تايي يا DIP ناميده مي شود اين پيكر بندي pin مي تواند در داخل سوارخ هايي كه در روي مادر برد كامپيوتر وجود دارد لحيم شود. يا در داخل سوكتي كه در داخل مادر برد لحيم شده گذاشته شود. اين روش بخوبي كار مي كند وقتي كه كامپيوتر ها نوعا عمل مي كنند بر روي يك جفت مگابايت يا با RAM كمتر. اما بعنوان يك نياز براي رشد حافظه تعداد چيپهاي نيازشان از نظر فضايي بر روي مادربرد افزايش مي يابد.

راه حل جا دادن چيپهاي حافظه در طول اجزاي محافظتي بود. بر روي يك تخته چرخه اي چاپ شده يا PCB كه مي توانست جا داده شود در داخل يك مرتبط دهنده ويژه يا (بانك حافظه) بر روي مادر برد.

بيشتر اين چيپتها استفاده مي كنند يك j-load خارج خطي كوچك يا (soj) در پيكر بندي pin تعداد از توليد كنندگان از ساختار پكيج خارج خطي كوچك ونازك استفاده مي كنند. تفاوت كليدي بين اين انواع جديدتر پين ها در شكل DIP اصل اين است كه چيپ هاي Soj, Tsop بصورت چسبيده شده ي سطحي بر روي PCB هستند.

ادامه صفحه 6

بعارت ديگر پين ها متسقيما بر روي سطح تخته يا Board گذاشته شده اند نه اينكه در داخل سوراخ ها يا سوكت ها جا گذاشته شوند.

چيپ هاي حافظه به صورت نرمال فقط بعنوان بخشي از يك كارت از Module ناميده مي شود در دسترس مي باشند.

صفحه 7

شما ممكن است تا كنون ديده باشيد كه حافظه بصورت 8*32 يا 4*16 ليست شده باشد. اين شماره ها تعداد چيپهايي را كه با ظرفيت هر كدام ازآنها بصورت انفرادي ضرب شده اند نشان مي دهد كه با مگابايت يا يك ميليون بيت اندازه گيري مي شوند. نتيجه را بدست آورده و آنرا بر 8 تقسيم نمائيند تعداد مگابايت در مدول بدست مي آيد. بعنوان مثال 4*32 معني مي دهد كه مدول چهار تا 32 مگابايت تراشه دارد. چهار را در 32 ضرب كنيد 128 مگابيت بدست مي آوريد. ما مي دانيم كه هر بايت 8 بيت است پس ما نياز داريم كه تقسيم كنيم نتيجه مان را كه 128 است بر 8 نتيجه ي ما 16 مگابايت مي باشد.

نوع برد و مرتبط دهنده اي كه استفاده مي شود براي RAM در Desk top كامپيوترها پيش تر از چند سال اخير اختراع شده است. اولين انواع اختصاصي بودند يعني اينكه سازندگان مختلف توسعه مي دادند بردهاي حافظه اي را كه فقط با سيستم اختصاصي و ويژه ي خودشان كار مي كرد سپس SIMM آمد كه جايگاهي براي single in- line memory module بود.

اين برد حافظه از يك مرتبط دهنده ي pin 30 استفاده مي كرد و تقريبا 75/0 * 5/3 اينچ بود (cm 2*9) در بيشتر كامپپوترها شما مجبور هستيد SIMM را بصورت دو دويي با ظرفيت و سرعت مساوي نصب كنيد اين به اين دليل است كه عرض bus بيشتر از يك SIMM مفرد است. براي مثال شما نصب خواهيد كرد 2 تا SIMM هشت مگابايتي براي گرفتن 16 مگابايت RAM كامل هر SIMM مي توانست در يك زمان 8 بيت از داده را بفرستيد.

صفحه 8

در صورتيكه سيستم باس مي توانست در يك زمان 16 بيت را جا به جا نمايند بعدها بردهاي SIMM كمي بزرگتر در سايز 1*25/4 اينچ cm 5/2*11 از يك رابط pin 72 استفاده مي كردند براي افزايش دادن پهناي باند و براي بالا بردن تا 256 مگابايت RAM

 

به محض اينكه پردازنده ها در توانايي سرعت و پهناي باند رشد كردند استانداردهاي جديد در صنعت واحد حافظه دو خطي يا DIMM پذيرفته شد. با يك رابط بزرگ pin 168 يا pin 184 و يك سايز 1*4/5 اينچ cm 5/2*14 DIMM ها از نظر ظرفيت از 8 مگابايت تا 1 گيگابايت در هر واحد تغيير مي كند ولي مي تواند بصورت مفرد نصب شود تا بصورت جفت جفت بيشتر واحدهاي حافظه PC و واحدهاهايي باسيستم Mac G5 با 5/2 ولت بكار انداخته مي شوند در صورتيكه سيستم هاي G5Mac هاي قديمي تر بطور نمونه با 3/3 ولت بكار انداخته مي شوند. استاندارد ديگر واحد حافظه ي خطي (RIMM) , (RAM bus)

صفحه 9

در سايز پيكر بندي پين ها با DIMM مساوي است اما از يك حافظه ي bus بخصوص براي افزايش سرعت به مقدار خيلي زياد استفاده مي كند.

بسياري از ماركهاي Note book بطور اختصاصي از واحدهاي حافظه استفاده مي كنند اما تعدادي از سازندگان از RAM مستقر بر روي پيكر بندي واحد حافظه ي دو خطي كوچك خارجي (SODIMM) استفاده مي كنند. كارتهاي SODIMM كوچك هستند تقريبا 1*2 اينچ يا 5/2 *5 سانتي متر و داراي 146 يا 200 پيل هستند ظرفيت از 16 مگابايت تا يك گيگابايت در هر واحد تغيير مي كند.

در كامپيوتر طرح Apple Mac براي نگه داشتن فضا از يك SODIMM به جاي DIMM قديمي وسنتي استفاده مي كند. Sub- Notebot حتي از DIMM هاي كوچك تر استفاده مي كنند كه به Micor DIMM مشهور هستند كه حتي 146 يا 172 pin دارد.

چك كردن خطا:

بسياري از حافظه ها در دسترس امروزي بسيار قابل اطمينان هستند. بسياري از سيستم ها به سادگي كنترل كننده خطا دارد كه بطور نمونه از يك روش كه به عنوان parity مشهود است استفاده مي كند تا غلطها را چك نمايد- chip هاي parity براي هر 8 بيت داده يك بيت اضافي دارد. روشي كه parity استفاده مي كند ساده مي باشد. بيائيد خود پريتي را بشناسيم.

وقتي كه يك 8 بيتي در يك بايت داده را دريافت مي كند تراشه مجموع يك ها را جمع مي كند.

صفحه 10

اگر مجموع كامل عددهاي يك، يك عدد فرد شود بيت parity بصورت عدد 1 بيت مي شود اما اگر مجموع كامل عددهاي يك، يك عدد زوج شود بيت parity بصورت عدد صفر بيت مي شود وقتي داده ها خارج از بيت ها بازخواني مي شود مجموع دوباره جمع مي شود و يا بايت هاي جفت شده مقايسه مي شود اگر مجموع فرد باشد و بيت هاي جفت شده يك باشد پس آن داده ي فرضي به cpu فرستاده مي شود اما اگر مجموع فرد بلاشد و بيت هاي جفت شده صفر باشد تراشه مي فهمد كه خطايي در يكي از 8 بيت و پكري در داده ها وجود دارد . odd parity يكسان كار مي كننداما بيت هاي جفت شده وقتي كه مجموع تعداد يكها در byte زوج باشد 1 قرار مي دهند.

مشكل استفاده از parity اينست كه parity خطا را پيدا مي كند اما هيچ چيزي نيست كه آنها را تصحيح نمايد. اگر يك byte از داده با بيت هاي جفت شده اش يكدست نباشد داده دور انداخته مي شود. و سيستم دوباره تلاش مي كند. كامپيوتر ها در حالت بحراني به يك سيستم رفع نقص پيشرفته تري دارند. سرويس دهنده هاي High- end اغلب يك ريخت erorr-checking يا خطاياب مشهور به error- correction code دارد شبيه ECC parity استفاده مي كند از يك bit اضافي در فعال كننده ي داده در هر byte تفاوت اين دو در اين است كه ECC از يك الگوريتم خاص براي خطايابي استفاده مي كند نه فقط واحد بيت خطاها، اما واقعا آنرا بهتر تصحيح مي كند حافظه ECC پيدا خواهد كرد و نمونه ها را وقتي بيش از يك bit از داده  در يك byte خراب باشند.

صفحه 11

چنين خرابيها وناتوانايي هايي خيلي نادر هستند و آنها حتي همراه ECC هم غير قابل تصحيح هستند امروزه اكثريت كامپيوترهاي فروخته شده از يك تراشه حافظه ي non parity استفاده مي كنند اين تراشه ها از هيچ تشحيص دهنده ي خطايي استفاده نمي كنند اما بجاي آن اعتماد و تكيه مي كنند به ناظر كنترل كننده ي حافظه براي يافتن خطاها.

انواع RAM هاي رايج:

Static random access memory حافظه دستيابي غير فرار استفاده مي كند از چندين ترانزيستور بطور مثال 4 تا 6 عدد براي هر سلول حافظه اما در هيچ سلول حافظه اش خازن ندارد. اين RAM براي cache (ذخيره گاه) ابتدايي بود.

(Dynamic random access memory) DRAM، حافظه ي دستيابي پويا) وارد سلول هاي حافظه همراه يك جفت ترانزيستور و خازن جفت شده كه به شارژ شدن مداوم نياز دارد.

ّFPM DRAM

Fast page mode dynamic random access memory مدت زماني طول خواهد كشيد برا تمام مراحل مختلف يك بيت از داده از ميان سطرها وستون ها و سپس خواندن آن بيت از داده ها و پس از اين كارها روي بيت بعدي انجام خواهد شد بيشترين سرعت انتقال ازL2 نها نگاه تقريبا MBPS 176 مي باشند.

صفحه 12

Extended data- out dynamic random access memory): EDO DRAM نيازي به صبر كردن نيست قبل از اتمام مراحل مختلف روي بيت اول ادامه پيدا مي كند بر روي بيت ديگر به محض اينكه آدرس بيت اول پيدا شود EDO DRAM بيت بعدي را جستجو مي كند سرعت آن حدود 5% بيش از FRM است بيشترين سرعت انتقال از 2L نها نگاه تقريبا MBPS 264 است

Synchronous dynamic random access memory: SDRAM امتيازش را از مفهوم burst mode مي گيرد تااجرايش  را به مقدار زياد افزايش دهد اين كار بوسيله ماندن در رديفهاي ارتباطي و گرفتن بيت وحركت سريع ميان ستون ها وخواندن هر بيت از زماني كه مي آيد. اين عقيده بيشتر است از زمانيكه ثبات cpu نياز خواهد داشت SDRAM حدود 5% سريع تر از EDORAM  ورا يج ترين شكل desk top امروز مي باشند بيشترين سرعت انتقال از2L نهانگاه (cache) تقريبا MBPS 582 مي باشد.

كه به طور خلاصه SDRAM را مي توان سيكل ديجيتالي به حافظه با ساعت پردازنده اصلي سكردن شده است و زمان بين عمليات حافظه را حذف مي كند.

DDR SDRAM: (Double data rate synchronous dynamic

شبيه SDRAM مي باشد با اين تفاوت كه پنهاني باند عريض تري دارد بمعناي سرعت بيشتر بيشترين سرعت انتقال از 2 L نهانگاه (cache) تقريبا DDR SDRAM 133 MHZ مي باشد.

صفحه 13

 Rambus dynamic ransdom access memory يك قسمت اصلي حركت از معماري DRAM پيشين است طراحي بوسيله RDRAM   ,  Ram bus استفاده مي كند از يك ) RIMMRambus in- line (memory module كه اندازه و pin آن شبيه پيكر بندي استاندارد DIMM مي باشد. چيزي كه RDRAM را خيلي متفاوت با آن مي سازد اين است كه از يك data bus سرعت بالا مخصوص كه شبكه  Ram bus ناميده مي شود. تراشه هاي حافظه RDRAM بصورت موازي كار مي كنند سرعت بدست آوردن يك داده از MHZ 800 تا MBPS 1600 مي باشد. زمانيكه در چنين سرعت بالا به كار وا داشته مي شوند آنها گرماي بيشتري نسبت به ديگر انواع تراشها از خود منتشر مي كنند. براي كمك به پراكنده كردن گرماي اضافي chip هاي RAMbus آنها به يك heat spreader يا پراكنده كننده ي گرما مجهز مي باشند كه شبيه يك ويفر باريك دراز مي باشند عينا شبيه نسخه هاي كوچك DIMM وهمچنين SORIMM ها هستند كه براي كامپيوتر هاي Note book طراحي شده اند.

كارت اعتباري حافظه :

كارت اعتباري حافظه يك DRAM اختصاصي است كه درون خودش قرار مي گيرد براي استفاده از Note book در داخل جايگاه اش در كامپيوتر (slot)

قرار مي گيرد.

كارت حافظه يPCMCIA

يكي ديگر ازDRAM هايself- containd  در نوت بوكها كارت هايي هستند كه اين نوع اختصاصي نيستند

صفحه 14

وبايد هر كامپيوتري كه كار مي كنند bus system آنها پيكر بندي كارتهاي حافظه ي آنها را تطبيق مي دهد.

CMOS RAM:

CMOS RAM يك اصطلاح براي مقدار كلي از حافظه كه كامپيوتر شما آن را استفاده مي كند مي باشند وبعضي از ديگر ابزارها كه بخاطر مي آورند چيزهايي مثل Hard disk ببينيم چرا كامپيوتر من به يك باطري نياز دارد. كه براي جزئيات اين حافظه از يك باتري كوچك استفاده مي كند براي اينكه فراهم كند مقدار قدرتي كه نياز دارد، تا محتويات حافظه را نگه داري كند.

VRAM

Video RAM به (MPDRAM) Multiport dynamic random access memoy مشهور مي باشند. يك نوع RAM مي باشد كه بصورت اختصاصي براي video adapters يا شتاب دهنده ي 3-D استفاده مي كند. بخش Multi port از اين واقعيت مي آيد كه VRAM بطور نرمال بجاي يك پورت 2 پورت مستقل اضافي دارد كه اجازه مي دهد به cpu و پردازشگر گرافيك كه بطور همزمان به RAM افزوده مي شود. VRAM در كارت گرافيك واقع شده و در اشكال مختلف مي آيد كه خيلي از اينها اختصاصي هستند. مقدار VRAM يك عامل تعيين كننده در تجزيه وتحليل و عامل رنگها در صحفه ي نمايش مي باشد. همچنين VRAM اطلاعات خاص گرافيكي را مثل اطلاعات هندسه اي 3-D ونقشه هاي الگو را نگه مي دارد.

يك Multi port ثابت انتظار مي رود كه گران باشد بنابراين امروزه خيلي از كارتهاي گرافيك بجاي آن از SGRAM(Synchronous graphic RAM) گرافيك همزمان RAM عملكرد تقريبا يكسان است اما SGRAM ارزانتر است راه حل اينست كه شما تحقيق خودتان را انجام دهيد.  اين جا چيزي هست كه شما بايد بدانيد.

-            چقدر شماه RAM داريد.

-            چقدر RAM مي خواهيد اضافه كنيد.

-            شكل مشخصه

-            نوع RAM

-            ابزار مورد نياز

-            گارانتي

-            آن كجا برود.

در بخش قبلي ما بحث كرديم كه چه مقدار RAM در بيشتر موقعيتها نياز است RAM معمولا در مضربهاي 16 مگابايت 16و 32 64و 128و 256و 1024 (1GB) فروخته مي شود. به اين معني كه اگر شما يك سيستم همراه يك RAM 64 بيتي داشته باشيم.

صفحه 16

و شما 100 مگابايت RAM نياز داشته باشيد. سپس شايد شما نياز داشته باشيد. كه مقدار 64 مگابايت اضافه نمائيد. زمانيكه شما مي دانيد چه مقدار RAM نياز داريد. كنترل كنيد تا ببينيد نوع فاعل و عامل (نوع كارت) كه شما نياز داريد بخريد. شما مي توانيد براي اين كار يا به راهنمايي كه همراه خود كامپيوتر است مراجعه كنيد يا به كارخانه سازنده متصل شويد مهم ترين چيز اينست كه بدانيد انتخاب شما به طراحي كامپيوتر شما بستگي خواهد داشت. بسياري از كامپيوتر هاي فروخته شده ي امروزي براي خانه ها و ادارات معمولي از يك DIMM slot استفاده مي كنند. سيستم هايي (High- end) پيشرفته بسوي تكنولوژي RIMM حركت مي كنند كه سرانجام بر طرح كامپيوتر هاي امروزي غلبه خواهد كرد. با توجه به اينكه solt هاي  DIMM و RIMM بسيار شبيه به هم هستند بايد مطمئن شويد. كه كامپيوتر شما از كدام نوع استفاده مي كند. اگر نوع كارت را اشتباه قرار دهيد اين كار باعث خرابي سيستم و كارت خواهد شد شما همچنين نياز داريد بدانيد كه چه نوع RAM نياز داريد.

بعضي از كامپيوتر ها به يك نوع بسيار خاصي از RAM براي بكار افتادن نياز دارند بعنوان مثال ممكن است كامپيوتر شما فقط با 60 ns- 70 ns pariy EDORAM كاركند. ولي بسياري از كامپيوتر ها تماما داراي محدوديتي نيستند وحتي با محدوديت مي توانند كار كنند. براي اجراي بهينه RAM را كه شما به كامپيوتر خود مي افزائيد بايد از لحاظ نوع- سرعت و parity با RAM قبلي مطابقت داشته باشد.

رايج ترين نوع در دسترس امروزي SDRAM مي باشد.

بعضي از كامپيوتر ها بطور اضافي از پيكر بندي Dual channel RAM كانالهاي دو تايي RAM پشتيباني مي كنند هر يك از آنها چنانكه انتخاب شوند يا درخواست شوند واحدهاي RAM را بصورت جفتي يا دوتايي مطابق مي كنند. به اين معنا كه اگر يك RAMMB 512 نصب شده باشد در آن مكان يك كارت MB 512 ديگر نيز نصب خواهد شد. وقتي كه پيكر بندي Dual channel (كانال دو تايي) انتخاب مي شود نصب Matched pairs RAM سرعت عملكرد را براي درخواستهاي معين بالا مي برد. وقتيكه اين يك الزام است كامپيوتري با چيپهاي G5Mac بدون چيپها يا تراشه هاي RAM جفت شده يا (Matches pairs) سيستم بطور كامل كار نخواهد كرد.

قبل از اينكه كامپيوتر تان را باز نمائيد. بررسي نمائيد كه شما گارانتي را باطل نخواهيد كرد. زيرا بعضي از توليد كنندگان case را مهروموم مي كنند ودرخواست مي كنند مشتري تنها در صورتيكه تخصص لازم را داشته باشد مجاز مي باشد. RAM را نصب نمايد. اگر شما باز كردن case را آغاز نموده ايد. كامپيوتر را خاموش و دو شاخ را از سوكت خارج نمائيد براي جلوگيري از برق گرفتگي از يك دستكش چرمي يا يك anti- static pad استفاده نمائيد (براي تخليه الكترون ساكن) شما ممكن است.

براي باز كردن case به يك آچار يا پيچ گوشتي نياز داشته باشيد بسياري از system هاي فروخته شده ي امروزي بصورت tool- less (ابزار محدود) كه از latch (چفت) هاي ساده يا از ابزاري كه با شست پيچانده مي شوند استفاده مي كنند.

 

 

نصب حقيقي واحد حافظه بطور طبيعي به هيچ ابزاري نياز ندارد. RAM بصورت رشته‌اي از slot ها بر روي مادر برد نصب مي شوند كه به Memory banlc (بانك حافظه) مشهور مي باشند. واحدهاي حافظه داراي شكاف هايي هستند كه شما نمي توانيد آنها را در جاي اشتباه نصب نمائيد. براي SIMM و بعضي از DIMM ها شما واحد حافظه را در جايي نصب مي كنيد كه slot آن تقريبا زاويه 45 دارد. سپس آن را بسمت جلو فشار داده تا اينكه بصورت ستون وار در مادر برد بايستند. و زايده ي كوچك فلزي آن در داخل جايگاهش قفل شود. اگر برش بطور كامل قرار نمي گيرد چك كنيد تا مطمئن شويد كه شكاف به درستي در جايگاهش قرار گرفته است چك كنيد. تا مطمئن شويد به درستي در پايان قرار گرفته است و كارت بطور محكم ايستادن است.

بسياري از DIMM هاي زائده فلزي ندارند آنها با تكيه كردن برسايش و اصطكاك آنها را در جاي خودشان نگه مي دارند. دوباره مطمئن شويد كه واحدهاي حافظه بطور محكم در slot قرار گرفته اند يكبار ديگر واحد را نصب نمائيد.كيس را ببنديد و دو شاخه كامپيوتر را بزنيد و كامپيوتر را روشن نمائيد. وقتي كه سيستم عامل بالا آمد (برنامه ي post اجرا شد) سيستم عامل بايد حافظه را بصورت اتوماتيك تشخيص دهد آيا چنين چيزي وجود دارد؟

برگرفته از سايت :

http// computer. How stuff works . com/ computer- memory. Htm

thamks for your attention

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 08 اسفند 1393 ساعت: 0:44 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره اشتغال زدایی

بازديد: 401

 

به نام آنكه نامي ندارد به هر نامي كه خواني سربرآرد

 

 مقدمه

هركس روزنه‌اي است بسوي خداوند اگر

سخن يك دانشمند بنام فورد در خدمت رساني:

مشكل خيلي از ما اين است كه در آغاز كار بجاي تفكر در خدمت رساني بهتر به دلارهايي فكر مي‌كنيم كه مي‌خواهيم بدست آوريم، لذا راه را از ابتدا اشتباه مي‌رويم.

در كسب و كار آنكسي كه هرگز فكر نمي‌كند و نمي‌شناسيد، مي‌نشيند و كل جريان را كنترل مي‌كند، آن شخص مشتري شماست.

 

فرمول موفقيت در شغل:

1 ـ هيچ شغلي نيست كه خدمت رساني در آن بهبود پذير نباشد.

2 ـ عاشق خدمت رساني و هوادار پروپا قرص خدمات نوين بودن

3 ـ كمال گرايي مصمم كه هدفش آسودگي و خشنودي مشتري است.

4 ـ فرصت شغلي اساسا مبتني بر ارائه خدمات بهتر است.

 

مهمترين بحران فرآوري كشور ما در دهه هشتاد و آينده بحران بيكاري است.

جمعيت بيكار در حال حاضر سه ميليون (3.000.000) نفر است.

تعداد فارغ‌التحصيلان 250.000 است كه تنها 120.000 از آنها جذب بازار كار و اشتغال شده‌اند. و در ايران عنوانهايي كه براي شغلها ذكر شده 200.000 نفر است.

 

ويژگيهاي بازار كار و اشتغال ايران

1 ـ توزيع جمعيت شاغل برحسب بخشهاي عمده اقتصادي

در كشورهاي توسعه يافته سهم كشاورزي 5%، صنعت 25% و خدمات 70% است.

و در ايران كشاورزي 25%، صنعت 22% و خدمات 53 % است.

كه تنها 4 تا 6 درصد منابع مالي كشور در بخش خدمات اختصاص دارد.

 

2 ـ تحولات جمعيت و بازار كار ايران

3 ـ فرهنگ كار و فرصتهاي شغلي

4 ـ بهره وري و اشتغال

اهميت اشتغال:

در سال 2000 در دنيا بيش از 62 درصد از جمعيت دنيا اظهار داشتند كه مي‌خواهند داراي شغل مستقل باشند. و اين امر اهميت كارآفريني را روشن مي‌سازد.

 

موانع اشتغال زايي:

1 ـ نداشتن تخصص

2 ـ نداشتن تجربه و اطلاعات كف بازار

3 ـ انگيزه نداشتن براي پيشرفت

4 ـ نداشتن توان مديريت

5 ـ اطلاع نداشتن از قوانين

6 ـ نداشتن اعتماد به نفس

ضرورت وجود كارهاي خدماتي ما را بسوي بر عهده گرفتن اين نوع شغلها سوق مي‌دهد:

 

موضوع: آژانس مسكن

 

تعريف:

انجام امور خدماتي و مشاوره‌اي براي مشتريان تا آنها بتوانند ممكن، زمين، باغ، ويلا، مغازه، انبار، سوله و سه موردنظر و دلخواهشان را بيابند.

اولين نيازي كه براي تأسيس يك آژانس ممكن حس مي‌شود مكاني براي ايجاد چنين شغلي است:

مكاني كه حداقل داراي 50 متر مساحت باشد تا بتوان در آن وسايل موردنياز را جاي داد و از آن بهره‌برداري كرد.

 

دومين نياز اساسي

اخذ پروانه كسب از اتحاديه امور صنفي براي پيشرفت كار است.

ليست دارايي‌ها و وسايل مورد نياز

نوع

تعداد

قيمت

ميز

4عدد

4.000.000 ريال

ميز كنفرانس

1 عدد

4.000.000 ريال

صندلي

10 عدد

2.500.000 ريال

كامپيوتر

4 عدد

24.000.000 ريال

لوازم التحرير

 

200.000 ريال

گوشي تلفن

6 عدد

1.200.000 ريال

سيستم سانترال

1 عدد

5.000.000 ريال

سيستم آبجوش و آبسردكن

 اعدد

6.000.000 ريال

جاروبرقي

1 اعداد

50.000 ريال

فنجان

1 دست

60.000 ريال

فلاكس

1 عدد

100.000 ريال

جمع

 

47.110.000

 

 

ليست هزينه‌هاي جاري

هزينه آب

50.000 ريال

هزينه برق

300.000ريال

هزينه تلفن

3.000.000 ريال

هزينه اجاره

3.000.000 ريال

هزينه حقوق كارمند

4.000.000

هزينه گاز

40.000 ريال

هزينه آگهي روزنامه

100.000 ريال

جمع

1.490.000

 

و هزينه ماليات كه صاحب آژانس از دادن اطلاعات در اين مورد خودداري كرد.

 

درآمدها:

درآمد كميسيون فروش ممكن:

كميسيون آژانس = 5% * قيمت مسكن

كه طبق برآورد آژانس موردنظر ما تقريبا 20.000.000 ريال مي‌باشد.

 

درآمد اجاره مسكن:

كه معادل 15 روز از اجاره ملك مورنظر مي‌باشد كه در آژانس تعلق مي‌گيرد كه طبق برآورد 10.000.000 ريال است و اين كميسيون از 2 طرف قرارداد اخذ مي‌شود.

 

درآمد فروش باغ يا ويلا:

كميسيون آژانس = 5% * قيمت ويلا يا باغ

كه طبق برآورد آژانس تقريباً 20.000.000 ريال مي‌باشد.

 

درآمد اجاره باغ يا ويلا معادل 15 روز اجاره باغ يا ويلا مي باشد كه به آژانس تعلق مي‌گيرد.

كه طبق برآورد آژانس حدود 5.000.000 ريال است.

 

درآمد اجاره مغازه

كه معادل 15 روز اجاره مغازه به آژانس تعلق مي‌گيرد و طبق برآورد آژانس چيزي حدود 3.000.000 ريال است.

 

درآمد فروش سوله يا انبار: كميسيون آژانس = 5 % * قيمت انبار

كه طبق برآورد 20.000.000 ريال است.

 

درآمد اجاره سوله يا انبار:

طبق برآورد 3.000.000 ريال است.

 

براساس اطلاعاتي از املاك دايزر

رضاشهر

 

در كانون قلب من و تو يك ايستگاهي است كه پيامهاي زيبايي، اميد، شعف و شادماني و قدرت را از مردمان و از جهان لاينتاي دريافت مي‌دارد. آن هنگام كه روحيات از برف شك و ترديد و يخ بدبيني پوشيده شوند من و تو به پيري مي‌رسيم گرچه 20 ساله باشيم ولي تا زماني كه دريافت پيام ادامه دارد و امواج خوش بيني در رفت و آمدند اميد هست كه درصدسالگي نيز جوان از دنيا رخت بربنديم.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 08 اسفند 1393 ساعت: 0:42 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره شناخت امام رضا(ع)

بازديد: 311

 

 

 

نظر به اينكه اين جزوه در سال روز ميلاد باسعادت حضرت ثامن الائمه علي ابن موسي الرضا عليه آلاف و تحيه و الثناء به پايان رسيد.

تقديم به پيشگاه آن امام مهربان مي نمايم شايد كه ذره اي از تعهدات خود را انجام داده باشم.

 

                                                                                       ك-وجداني

 

 

 

شناخت امام عليه السلام

جزوه شماره اول

شناخت امام عليه السلام بر همه كس واجب است .

×  امام عليه السلام: اگر كسي امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهليت از دنيا رفته است. (1)

×  امام عليه السلام، واجب العطاعه مي باشد.

×  امام عليه السلام، عقل كل است. (2)

×  امام عليه السلام، از گذشته ، حال و آينده اطلاع كامل دارد.

×  امام عليه السلام، در مكتب كسي غير از خداوند متعال درس نخوانده است. (3)

×  امام عليه السلام، راهنماي كل انسان هاي روي كره زمين مي باشد.

×  امام عليه السلام، روزي رسان به تمام مخلوقات عالم مي باشد.

×  امام عليه السلام، شناخت و معرفت به خداوندي اش كامل است.

×  امام عليه السلام، بغض ندارد.

×  امام عليه السلام، وجود مباركش بركت است و هر كجا كه باشد بركت نازل مي گردد.

×  امام عليه السلام، معدن حكمت است.

×  امام عليه السلام، حافظ سّر خداوند است.

×  امام عليه السلام، حامل كتب الهي است.

×  امام عليه السلام، دعوت كننده خلق به سوي خداوند است.

×  امام عليه السلام، محبتش به خداوند كامل است.

×  امام عليه السلام، مطيع اوامر الهي است و حتي لحظه اي سرپيچي نمي كند.

×  امام عليه السلام، متصل به ياد خداوند است و لحظه اي غفلت نمي كند.

×  امام عليه السلام، مخلص در توحيد است.

×  امام عليه السلام، بنده گرامي خداوند است.

×  امام عليه السلام، از طرف خداوند تعيين مي گردد.

×  امام عليه السلام، به وسيله پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم معرفي مي گردد.

×  امام عليه السلام، امام بعد از خود را به مردم زمانش معرفي مي كند.

×  امام عليه السلام، داراي عصمت كامل بوده يعني هيچ گونه گناهي از اول عمر تا آخر عمر از او سر نخواهد زد.

×  امام عليه السلام، اشتباه نكرده و اشتباه نمي كند كه عذرخواه باشد.

×  امام عليه السلام، حتي گناه كوچك انجام نداده و سهوا اشتباهي نمي كند.

×  امام عليه السلام، بشري مانند انسان هاي روي زمين است.

×  امام عليه السلام، مي خورد- مي آشامد- مي خوابد- ازدواج مي كند و زندگي سالم دارد.

×  امام عليه السلام، تمام كارهايش به اذن پروردگار است.

×  امام عليه السلام، احاطه علمي به جميع ماسوي الله دارد. (4)

×  امام در يك لحظه تمام عالم را مي بيند و به اعمال تمامي مردم اشراف دارد.

×  امام عليه السلام، در يك لحظه كل مخلوقات در هر كجاي عالم كه هستند را مي تواند ببيند و مردم مي تونند توسل كنند و درخواست حاجت بنمايند و امام عليه السلام هم در همان لحظه پاسخ تك تك آنها را داده زيرا صداي آنها را مي شنود و از حال آنها با خبر است.

×  امام عليه السلام، دنيا و مخلوقاتش همانند دانه كوچكي در دست مباركشان هستند.

×  امام عليه السلام، داراي علوم اولين و آخرين بوده و چيزي نيست كه بر امام پوشيده باشد مگر آنچه كه خلق نشده است.

×  امام عليه السلام، انتخابش شورايي نيست.

×  امام عليه السلام، انتخابش رسيدن به سن معيني را لازم ندارد.

×  امام عليه السلام، انتخابش رفراندم ندارد.

×  امام عليه السلام، سليقه اي انتخاب نمي شود.

×  امام عليه السلام، به داشتن ثروت و پست و مقام و منسب احتياج ندارد.

×  امام عليه السلام، خصلت هاي حيواني ندارد.

×  امام عليه السلام، درنده خوي- بد اخلاق- ترش روي- بخيل- حسود- خون ريز- كينه توز- منافق و ... نيست.

×  امام عليه السلام، ناقص العضو نيست.

×  امام عليه السلام، هيچ گونه نقصي ندارد.

×  امام عليه السلام، وارث علم پيامبر صلي الله و عليه واله و سلم است.

×  امام عليه السلام، اسماء الحسني الهي است.

×  امام عليه السلام، چيزي برايش مجهول نيست.

×  امام عليه السلام، تمام صفات حميده الهي در او ظاهر است.

×  امام عليه السلام، كلامش نور- يدالله- عين الله- لسان الله- اذن الله- جنب الله- مشيّت الله- ارادت الله- معلم بشر- اسم اعظم الهي و هادي سبل است.

×  امام عليه السلام، فقط براي شيعيان و مسلمانان نيست بلكه براي تمامي انسان هاي روي كره زمين مي باشد.

×  امام عليه السلام، در وجودشان هيچ جهلي وجود ندارد.

×  امام عليه السلام، اول چيزي بود كه خداوند خلقش كرد.

×  امام عليه السلام، برايش بعد مكان و زمان مطرح نيست.

×  امام عليه السلام، از هر كجاي عالم مردم او را بخوانند ويا سلام كنند مي فهمد و پاسخ مي دهد و عيب ماست كه نمي فهميم و نمي شنويم.

×  امام عليه السلام، باب رحمت و بركت و مغفرت و توبه خداوند است.

×  امام عليه السلام، ابلاغ كننده احكام الهي است.

×  امام عليه السلام، در مقابل هر سوالي فورا پاسخ مي دهد و نياز به فكر كردن ندارد.

×  امام عليه السلام، آنچه كه ما فكر مي كنيم، مي فهمد و اعمال ما را به طور ريز متوجه مي شود.

×  امام عليه السلام، به اعمالي كه ما انجام داده ايم آگاه است.

×  امام عليه السلام، دروغ نمي گويد- تهمت نمي زند- دنبال پست و مقام نبوده و نيست.

×  امام عليه السلام، به كتاب هاي آسماني گذشته هم آگاهي كامل دارد.

×  امام عليه السلام، بر طرف كننده بلاهاي اعمال خود ما مي باشد.

×  امام عليه السلام، براي زائرينشان طلب مغفرت كرده و نيازهاي آنها را به اندازه فهم ومعرفتشان و حكمت و مصلحت الهي برآورده مي كند.

حال اگر خواستي بيشتر از اين در خصوص امام عزيزت بداني به جزوه شماره دوم مراجعه كن و بدان آنچه كه در دنيا و آخرت دستگير تو خواهد بود دو مطلب مي باشد.

اول : فقط و فقط ولايت، شناخت و معرفت اهل بيت عليهم السلام يعني دوستي پيامبر صلي الله عليه و اله و سلّم و امير المومنين عليه السلام و فرزندان معصومش و احترام داشتن به سادات كه راه نجات تمامي انسان ها مي باشد.

دوم: سعي و تلاش كردن براي رسيدن به كمال انساني.

 

شناخت امام عليه السلام

جزوه شماره دوم

در اين جزوه مختصري از خلقت امام عليه السلام شرح داده خواهد شد و بهتر است بدون مقدمه مطلب را آغاز كنم.

اول چيزي كه خداوند خلق كرد روح بزرگ و بلند مرتبه ائمه معصومين عليهم السلام بود. (5)

×  امام عليه السلام، عالم به جميع چيزهايي است كه خداوند خلق كرده است. (6)

×  امام عليه السلام، تمامي علوم را از پروردگار آموخته است.

×  امام عليه السلام، علم تمام بديها را پروردگار به او تعليم داده و از رفتن به سوي آن منع كرده است.

×  امام عليه السلام، شناخت حقايق اشياء و معرفت به خوبيها و بديها را از خداوند تعليم گرفته است.

×  امام عليه السلام، قلب مباركش را در مقابل خداوند متعال قرار داده و تمامي آنچه كه خدا فرموده مطيع است.

×  امام عليه السلام، شاهد بر خلقت تمامي موجودات: ملائكه، جن، انسان ها، كهكشان ها، خورشيد، ماه، ستارگان و آنچه كه در جهان هستي وجود دارد بوده است.

×  امام عليه السلام، همه ملائكه را راهنمايي مي كند. (7)

×  امام عليه السلام، همه انبياء را هدايت مي كند. (7)

×  امام عليه السلام، واسطه بين خدا و خلق است.

×  امام عليه السلام، اسرار جهان آفرينش را مي داند.

×  امام عليه السلام، وسيله خلقت تمامي اشياء بوده است. (7)

×  امام عليه السلام، علمش لدني است.

×  امام عليه السلام، ملائكه در كلاسشان تعليم يافته اند.

×  امام عليه السلام، انبياء در كلاسشان درس خوانده اند.

×  امام عليه السلام، بر آنچه كه هزاران سال ديگر در گوشه اي از جهان رخ خواهد داد اطلاع كامل دارند.

×  امام عليه السلام، چيزي و يا كسي قبل از او خلق نشده است.

×  امام عليه السلام، زنده، مرده، حاضر و غايب ندارد. در هر چهار صورت امام مي بيند و مي شنود و پاسخ مي دهد و دستگيري مي كند.

×  امام عليه السلام، آنچه كه قرار است خلق شود و آنچه كه در دو هزار سال ديگر قرار است اتفاق بيافتد را مي داند.

×  امام عليه السلام، تمام صفات حميده الهي در او ظاهر است و هيچ فرقي بين او و خداوند جز در صفات ذات به خصوص در ازليّت و استقلال مطلق نيست. (7)

اول چيزي كه خداوند خلق كرد عقل بود.

×  اول چيزي كه خداوند از روحانيين خلق كرد عقل بود و به او قدرت حرف زدن داد و در مقابل اوامر الهي كاملا مطيع بود.

×   عقل از هر چيز با عظمت تر و برتر از مخلوقات است.

×  خداوند عقل را گرامي تر و او را از همه بيشتر دوست دارد.

×  خداوند مخلوقي بهتر و نيكو تر و شريف تر و بالاتر و عزيزتر و مطيع تر از عقل خلق نكرده است.

×  به وسيله عقل وحدانيت خدا شناخته مي شود.

×  به وسيله عقل خدا عبادت مي شود.

×  به وسيله عقل خدا خوانده مي شود.

×  به وسيله عقل مردم از رحمت پروردگار بهره مي برند و به وسيله اطاعت از خدا ثواب براي آنها حاصل مي شود.

×  به وسيله عقل خلقت را شروع كرد.

×  به وسيله عقل معاد بر پا مي شود.

×  به عقلي كه اين گونه باشد اجازه شفاعت كردن داده مي شود و شفاعتش قبول است.

×  به وسيله مخالفت با عقل مردم عقاب مي شوند.

پس اول چيزي كه خداوند خلق كرد انوار مقدس ائمه معصومين عليهم السلام و عقل بود.

سوال: آيا ممكن است دو چيز هر دو اول چيزي باشند كه خداوند خلقشان كرده است؟

جواب: منظور از عقلي كه خداوند در اول خلقت خلقش فرمود همان انوار مقدس ائمه معصومين عليهم السلام است و جز آنها كس ديگري منظور نبوده است.

پس عقل با اين صفات و خصوصيات همان روح پاك معصومين عليهم السلام است.

×چون ائمه معصومين عليهم السلام از جهل عقال شده اند.

×چون معرفت كاملي به خداي تعالي دارند.

×به هيچ وجه گناه نمي كنند.

×در وجودشان هيچ جهلي وجود ندارد.

×همه چيز براي آنها معلوم است.

×تنها ائمه معصومين عليهم السلام هستند كه همه اشياء را تعقل مي كنند و مي فهمند و بندگي كامل خدا را مي كنند از اين جهت خداي تعالي نام آنها را عقل گذاشته است.

سوال: عقلي كه در وجود بشر است چيست؟

جواب: خداي تعالي روح تو را بسيار دراّك آفريد، وقتي به مدرسه ارواح گذاشتند يكي از آن كلاس ها شناخت حقايق اشياء بود كه نامش حكمت مي باشد. در آن كلاس جميع خوبيها و بديها كه در عالم خلقت در بعد معنوي وجود دارد به تو تدريس مي شد، آن وقت تو هم مثل پيشوايان و استادانت ولي به قدر استعدادت از جهل عقال شده بودي يعني به تو هم علم خوبيها و بديها را تعليم داده بودند.

 همانگونه كه خداوند به ائمه فرمود با اين كلمات به نام عقل كل به سوي من برگرديد به تو هم فرمود تا آنچنان كه آنها آينه تمام نماي خداوندند بايد تو هم آينه تمام نماي ائمه معصومين عليهم السلام باشي.

آن كس عاقل تر است كه در كلاس شناخت حقايق اشياء و معرفت خوبيها و بديها بيشتر استفاده كرده و عقل تو همان علومي است كه آموخته اي.

هر كس كه آينه قلبش را در مقابل جمال ائمه معصومين عليهم السلام نگه داشته و درس هاي آن كلاس را خوب ياد گرفته باشد داراي عقل يعني چيزي كه او را از جهل عقال كند است.

همه ارواح در آن كلاس ها درس خوانده اند ولي بعضي ها بعد از آمدن به عالم دنيا از آن علوم استفاده نمي كنند و آينه قلب خود را در مقابل صورت جهل نگه مي دارند.

پس كسي كه قلبش را آينه تمام نماي خداوند قرار مي دهد به حقايق اشياء و معرفت به خوبيها و بديها علم دارد لذا ائمه معصومين عليهم السلام از همه عالم تر هستند و نام ديگر ائمه معصومين عليهم السلام عقل كل است.

ان شاء الله در جزوه سوم در رابطه با علم امام عليهم السلام براي شما عزيزان مطالبي خواهم نوشت كه مفيد واقع گردد. در ضمن بدان كه اين مطالب را چه قبول داشته باشي چه قبول نداشته باشي مسئوليتت بيشتر خواهد شد.

 

شناخت امام عليه السلام

جزوه شماره سوم

با مطالعه دو جزوه كوچك و اطلاع پيدا كردن مختصري از خلقت اوليه اگر هم مي دانستي باز هم تكرار آن مطالب برايت بي ضرر است.

خداوند متعال اول چيزيكه آفريد انوار مقدس ائمه معصومين عليهم السلام (عقل) بود. بعد به واسطه اين انوار مقدس خلقت ملائكه، جن، انسان، آسمان و زمين و بالاخره همه موجودات آغاز شد. لذا هر چيزي علت و معلولي دارد و ما و مخلوقات معلول هستيم و علت ما امام زمان عليهم السلام و ائمه معصومين عليهم السلام مي باشند . در واقع امام عليهم السلام شاهد بر خلق بوده مانند شخصي كه از اول بناي يك ساختمان تا لحظه آخر حضور داشته باشد و با توجه به جزوه شماره دوم امام عليهم السلام قلبش آينه تمام نماي خداوند گرديده است و شناخت حقايق اشياء و معرفت به خوبيها و بديها را به خوبي استفاده كرده لذا از همه كس عالم تر هستند.

اگر از شخصي كه از اول بناي يك ساختمان تا آخر آن حضور مستمر داشته باشد هر گونه سوالي از او بشود فورا پاسخ خواهد داد.

×امام عليهم السلام، شاهد بر خلقت ملائكه و جن بوده است.

×امام عليهم السلام، شاهد بر خلقت تمامي ارواح تا قيامت بوده است.

×امام عليهم السلام، شاهد بر خلقت پيامبران گذشته بوده است.

×امام عليهم السلام، شاهد بر خلقت آسمان و زمين بوده است.

×امام عليهم السلام، شاهد بر خلقت كرسي، عرش و لوح و قلم بوده است.

×امام عليهم السلام، شاهد بر خلقت كرات آسماني بوده است.

×امام عليهم السلام، شاهد بر آنچه كه خلق شده و تو فكر مي كني بوده است.

×امام عليهم السلام، مي داند كه هر شخصي چه زماني و چه ساعتي و در كجا به دنيا مي آيد و از دنيا مي رود و در كجا به خاك سپرده مي شود.

×امام عليهم السلام، مي داند كه ساختار ساختماني يك فرد چگونه است زيرا كه شاهد بر بناي آن بوده است.

×امام عليهم السلام، هيچ علمي بر امام عليهم السلام پوشيده نيست، فقط علم غيب مطلق است و آن علمي است كه مربوط به آنچه خلق نشده است. (8)

×امام عليهم السلام، آن چه كه در آينده انجام مي شود و خدا خلق مي كند، مي داند.

آنچه كه خلق مي شود از سه حال خارج نيست:

اول: وعده است.

دوم: وعيد است.

سوم: غير از اين دو تا است.

وعده : به خاطر آنكه ‹‹وعده ولن يخلف الله وعده›› علمي است و تغيير ناپذير است.

وعيد: وعيد به خاطر آنكه لطف الهي ممكن است شامل شود و تخلف پذير است پس قطعي و علمي نيست.

غير اين دو: مثل بيرون آمدن خورشيد.

امام عليهم السلام: اگر ميلياردها سال ديگر در يكي از كرات ذرّه اي را باد بخواهد از جايي به جايي منتقل كند الان امام مي داند و حسابش در دست اوست الا آن كه ممكن است خدا نخواهد آن كار انجام شود. علومي كه ما در عالم ارواح آموخته ايم استدلالي و عقلي است و علومي كه در دنيا از آن استفاده مي كنيم قراردادي است.

علوم قراردادي

علوم قراردادي مثل رياضي، طب و علوم هنري كه اينها هيچ كدام در آن عالم نبوده ولي امام عليه السلام از اين علوم آگاهي كامل دارد و اگر اين علوم بر اساس عقل و استدلال پايه ريزي شود و از آن استفاده مطلوب شود خوب است يعني زير نظر امام عليه السلام طرح ريزي و برنامه ريزي و خلاصه بهينه گردد.

علوم استدلالي و عقلي

علومي هستند كه در عالم ارواح سر كلاس پيشوايان و معصومين حضور پيدا كرده و در آن كلاس ها مطالب زير را آموخته ايم كه عقل امروزه در اين دنيا آنها را به ياد مي آورد.

1-  شناخت حقايق اشياء(حكمت).

2-  علم خوبيها و بديها.

3-  صفات خداوند.

4-  اثبات خدا كه خالق هر چيزي است به طوري كه فطري بشر گرديد.

5-  صفت وحدانيّت خدا كه اهميت داده مي شد.

6-  غناي پروردگار و عدم نياز او به غير خودش و احتياج و فقر مطلق مخلوق در اعماق وجود ما راه يافته بود.

7-  مسئله ربوبيّت الهي و آنكه او رب العالمين است و هيچ چيز را خارج از نفوذ الهي نمي دانيم.

8-  مسئله قدرت و توانايي بي منتهاي پروردگار عالمانه تدريس شده بود.

9-  مسئله احاطه علمي و ذاتي خدا آن چنان معرفي شده بود كه شاگردان او را از هر چيزي به خود نزديك تر مي دانستند.

10- مسئله ولايت و معرفت پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم و امام عليه السلام نياز به معرفي شخص معيني نبود زيرا خود امام عليه السلام و آن نور مقدس كه معلم بشر است در سر كلاس ايستاده بود و با ما حرف مي زد و ما او را مي ديديم ولي لازم بود كه صفات و خصوصيات امام عليه السلام را معرفي كنند تا به او علاقه پيدا كنيم و از او تبعيت كنيم.

حالا كه از علم امام عليه السلام مختصري بهره بردي خوب است كه امام عليه السلام را با خصوصياتي كه ذكر مي شود بهتر بشناسيم.

×امام عليه السلام را عالم به جميع چيز هايي كه خدا خلق كرده است، بدانيم و بشناسيم.

×امام عليه السلام را مطيع پروردگار بدانيم و برايش عصمت مطلق قائل باشيم.

×امام عليه السلام چون داراي علم و عصمت بوده و پاك است او را دوست داشته باشيم وهمه طالب اين دو چيز باشند و در هر كجا و در هر كس اين دو چيز را كامل تر پيدا كردند به او علاقه بيشتري داشته باشند و چون در امام عليه السلام علم و عصمت و تقوا از همه كامل تر بود تبعاً ولايت او را پذيرفتند و به او عشق ورزيدند.

×امام عليه السلام آينه تمام نماي الهي است و او عقل كل است و اوست كه احاطه به هر چيز دارد و بايد كاملاً مطاع واقع شود.

×حقيقت معناي پيروي جاهل از عالم تدريس شد و در روح انسان تثبيت گرديد.

×معناي مولويّت و عبوديّت مطلقه تدريس و انسان، خدا و امام خود را شناخت.

×علومي تدريس شد كه از آن به بعد خود را به اطاعت خدا و امام موظف مي دانستند.

×در ضمن قبح بديها مثل ظلم، دروغ، خيانت، حسد، بدخلقي، تجاوز به حقوق ديگران و ساير صفات زشت تدريس شد و از بشر الزام گرفته شد كه زشتي آنها را ياد بگيرد و به آنها آلوده نشود.

×در كلاس ديگر ارزش و اهميت عدالت، رفعت، صداقت، حسن خلق و ساير صفات حميده انساني تدريس شد.

به هر صورت بخش هاي ديگر كليه علومي كه معقول است و حقيقت دارد، از بخش عقايد گرفته تا اخلاقيات و ساير علوم عقلي همه و همه را روح بشر آموخت و تو هم آموختي و تعليم گرفتي و تعهد دادي كه به آن علوم عمل كني .

لذا كسي كه امام عليه السلام را بشناسد خدا را شناخته و كسي كه امام عليه السلام را دوست بدارد خدا را دوست داشته و او امام مبين است.

 

شناخت امام عليه السلام

جزوه شماره چهارم

با مطالعه جزوه هاي قبلي متوجه شديم كه امام عليه السلام علت ما بوده است و اول چيزي هم بوده كه خدا خلقش كرده است.

×امام عليه السلام، عقل كل است.

×امام عليه السلام، احاطه علمي به جميع ماسوي الله دارد.

×امام عليه السلام، شاهد بر خلقت همه موجودات بوده است.

×امام عليه السلام، واسطه ايجاد موجودات بوده است.

×امام عليه السلام، شاهد بر خلقت من و تو و همه بوده است.

پدر و مادر دو عامل خلقت جسمي در دنيا هستند آيا آنها را اذيت مي كنيد؟

آيا امام عليه السلام كه علت پدر و مادر و اين عالم هستي مي باشد آنها را هم اذيت بايد كرد؟

روح: از هر چه كه تصور كني لطيف تر است.

روح: مثل آينه مي باشد، هر چه از معنويات و علوم در مقابلش نگه داريد در خود منعكس مي كند و حفظ هم مي كند و در حافظه اش محيا نگه مي دارد.

روح: سر تا پا بينايي و شنوايي و احساس است.

روح: بدون آنكه به بدني تعلق داشته باشد، خداوند آن را خلق نمود. (9)

روح: قوه دراكّه قوي دارد، علوم و معارف را درك و هر چه به او تعليم بدهند ياد مي گيرد.

روح: صورت معقولات و علوم در آن منعكس مي شود و در خود حفظ مي كند.

روح: هر يك از افراد بشر مستقل و جدا از هم خلق و همه آنها با يكديگر مساوي هستند.

عالم ارواح عالم تعليم است

عالم ذر عالم ميثاق و تعهد است

روح: سعيده ترين مردم امروز (به استثناء چهارده معصوم عليهم السلام) با روح شقي ترين مردم در ابتداي خلقت مساوي بوده.

روح: حضرت آدم عليه السلام و فرزندانش تا روز قيامت حدود دو هزار سال قبل از آنكه بدن خاكي حضرت آدم خلق شود خلق شده بود. (10)

روح: همه افراد بشر كه خلق شده بود همه در مدرسه انوار مقدسه ائمه معصومين عليهم السلام آمدند. (11)

ارواح: مهم ترين كلاس هاي درس را كه خداشناسي، توحيد و معارف حقه بود گذراندند.

ارواح: كلاس هاي ديگري هم در اخلاقيات، معرفي صفات انساني، رموز و اسرار جهان هستي و حقايق قرآن كه تنها همين رشته شامل جميع علوم عالم خلقت و شناخت حقايق اشياء يعني حكمت مي گردد را گذراندند.

ارواح: چون معلمان خوبي داشته در ظرف دو هزار سال جمعي زياد از آنها در اين مدرسه فارغ التحصيل شدند.

ارواح: وقتي كه خلق شدند يك صفت داشتند و آن قوه دراكه عجيبي بود.

ارواح: با آن قوه دراكه قوي، معقولات و محسوسات را فوق العاده سريع درك مي كردند و آن روز همه با هم مساوي ولي هيچ چيز نمي دانستند.

ارواح: عينا مثل آينه بودند با اين فرق كه آن فقط محسوسات را در خود منعكس مي كند ولي روح انسان معقولات را هم در خود منعكس مي كند و آنها را ضبط هم مي كند.

ملائكه: قبل از ارواح در كلاس هاي درس ائمه معصومين شركت كرده بودند و آنها با علوم معنوي و معارف الهي آشنا شده بودند.

ارواح: بشر بعد از آنكه ملائكه كلاس خود را گذراندند خلق شدند و خدا دستور داد كه ارواح بشر هم در آن كلاس ها شركت كند و همه شركت نمودند.

ارواح: تمامشان در مدت هزارها سال كلاس ها را گذرانده و ياد گرفتند و در قلب خود ثبت كردند. پس عقل تو همان روح دراك تو مي باشد يعني هر چه از آن علوم را آموخته اي عقل تو مي باشد.

ارواح: آن كلاس ها را فراموش نكرده اند بلكه خصوصيت كلاس ها را ممكن است فراموش كرده باشند.

ارواح: درس هايي را كه از آن كلاس ها فرا گرفته الان در اختيار دارند و آنها همان علوم و اطلاعاتي است كه از حقايق داريم.

ارواح: فقط و فقط قوه دراكه بسيار قوي بودند و پس از آنكه به مدرسه آمدند و داراي عقل شدند به آنها اختيار داده شد تا بتواند ارزش خود را نشان دهند و بتوانند با فضيلت و با اختيار خود به طرف كمالات حركت كنند.

ارواح: چون داراي اختيار شدند هم ممكن است كار خوب بكنند و هم كار بد انجام دهند.

ارواح: بعضي كه خوب درس نخواده بودند و به راهنمايي هاي مدرسه توجه ننموده بودند در عالم ذر نافرماني كردند.

ارواح: به خاطر نافرماني هر كدام به اقتضاي خود به عالم دنيا فرستاده شدند.

ارواح: از جهل و شيطان در عالم ذر پيروي كردند.

ارواح: چگونه از شيطان و يا ابليس پيروي كردند.

روح حضرت آدم عليه السلام: خداوند حضرت آدم را كه در قالب خاكي ساخته بود به ملائكه نشان داد.

خداوند فرمود: مي خواهم خليفه و آينه تمام نماي خود و جانشيني براي خود خلق كنم.

ملائكه عرضه داشتند: موجودي خلق مي كني كه خون ريزي و فساد كند حال كه ما تو را تسبيح مي كنيم.

ملائكه عرضه داشتند: آدم هاي قبل از خلقت روي كره زمين پس از رشد فكري خود را از بين بردند و زندگي را به فساد و خون ريزي كشاندند.(سوره بقره آيه31)

خداوند فرمود: من مي دانم آن چه را كه شما نمي دانيد.

خداوند: آن مجسمه خاكي را تبديل به گوشت و پوست و استخوان نمود و روح نباتي را در آن ايجاد كرد و روح حضرت آدم كه لياقت داشت همه علوم را ياد بگيرد و در مكتب اهل بيت فرا گرفته بود، در آن بدن قرارش داد و همه علوم و اسماء را به او تعليم داد.

خداوند فرمود: به ملائكه اگر راست مي گوئيد از آن چه كه او مي داند شما هم به من خبر دهيد؟

ملائكه عرضه داشتند: جز آن چه تو به ما تعليم داده اي چيزي نمي دانيم.

 

شناخت امام عليه السلام

جزوه شماره پنجم

خداوند فرمود: به حضرت آدم تو به آنها از اسماء اين گروه و از علومت خبر بده و آدم خبر داد.

خداوند فرمود: به ملائكه كه آدم را سجده كنيد.

ارواح: من و شما و همه بني آدم در كنار آن بيابان ايستاده بوديم و تماشا ميكرديم و ملائكه به سجده افتادند، منظره زيبايي بود.

يك روح: فقط سجده نمي كرد و صورتش را در هم كشيده بود و از اين دستور سرپيچي مي كرد.

ارواح: او را به يكديگر نشان دادند و او تنها كسي بود كه براي اولين بار با خدا مبارزه مي كرد. ما او را نمي شناختيم واسمش را هم نمي دانستيم.  فرياد مي زد من بشري را كه تو از گل و لاي كهنه آفريده اي سجده نمي كنم من بهتر از او هستم تو مرا از آتش خلق كرده اي.

خداوند: او را لعن مي كرد و او را رانده درگاهش مي دانست او هم مي گفت من بني آدم را گمراه مي كنم و نمي گذارم تو را عبادت كنند.

خداوند فرمود: هر كس كه تو را پيروي كند به جهنم مي برم تو بندگان مرا نمي تواني گول بزني.

خداوند: بعد از اين صحبت ها حلم فرمود و به ما بدني به صورت ذره اي كه آنها را از پشت حضرت آدم بيرون آورده بود داد و به آدم نشان داد.

حضرت آدم: نگاه كرد و ديد آسمان از جمعيت ما پر شده است.

حضرت آدم: تعجب كرد و عرضه داشت خدايا چقدر بچه! چرا اينها را خلق كرده اي! چه پيماني و چه تعهدي بايد با تو ببندند!

ارواح: به آنها بعد از گذراندن كلاس ها گفته شد كه معلمان خود را ديديد و شناختيد و با آنها آشنايي پيدا كرديد با خصوصيات آنها آشنا شديد حالا در جلسه امتحان بايد شركت كنيد.

عالم ذر عالم تعهد و پيمان

روحي: كه قوه دراكه قوي داشته.

روحي: كه در كلاس درس شركت كرده.

روحي: كه اختيار كامل پيدا كرده.

ارواح در جلسه امتحان در عالم ذر شركت كردند، بعد از ارواح تعهد و ميثاق گرفته شدكه بايد به تعهد خود عمل كنند.

تعهداتي كه ارواح دادند

×خداوند خالق ما و همه موجودات بود و شهادت مي دهيم. (12)

×پيامبران را به خصوص حضرت محمد ابن عبدالله صلي الله عليه و اله تصديق و پيروي مي كنيم. (13)

×ولايت علي عليه السلام و فرزندان معصومش را پذيرفتيم. (14)

×دلبستگي به دنيا نداشته باشيم و دنيا را دوست نداشته باشيم.

×به يكديگر ظلم نكنيم ، به حقوق ديگران تجاوز ننماييم و رياست طلب و خائن و منافق نباشيم و برتري طلب خود را معرفي نكنيم.

×شيطان را دشمن خود بدانيم و از او پيروي نكنيم تا سعادتمند گرديم. (15)

×همان گونه كه تعليم گرفته ايم تنها خدا را عبادت كنيم و به او شرك نورزيم. (16)

×حضرت علي عليه السلام و اولاد معصومش را ياري كنيم. (17)

×  از عقل كه حجت باطن است پيروي و او را بي مصرف نگذاريم. (18)

×  پيروطاقوت ها و حكام جنايتكار و ائمه كفر نباشيم.

ارواح: بعد از اين تعهد و ميثاق كارنامه خود را امضاء كردند كه راه و روش زندگي دائمي خود را طبق آن علوم كه آموخته اند تنظيم كنند.

ارواح: وقتي اين تعهد را دادند در بدن كوچكي به صورت ذره اي قرار داشتند.

ارواح: چون مي خواستند زندگي پراهميت و طولاني و بي دردسري را در قيامت ادامه دهند خداوند امتحان را قرار داد تا خود بدانيم چه كاره هستيم و چه قدر حق توقع امتيازات را مي توانيم داشته باشيم.

ارواح: چون تنبلي كردند يا نمره كم آوردند و يا مردود شدند خداوند آنها را اين گونه تنبيه كرد يا آنچه را كه لياقت داشتند به آنها داد.

ارواح: هر كدام به مقداري كه نمره كم آورده بودند و يا مردود شده بودند وارد دنيا شدند.

ارواح: در قالب ها و طينت هاي مختلفي وارد دنيا شدند كه بعضي بدن ها زمينه سعادت داشتند و بعضي آن زمينه را نداشتند و اين علت براي اختلافات گوناگوني افراد بشر بود كه از همه جهات با هم مختلفند.

ارواح: در عالم ارواح تمام علومي كه به ما تعليم داده بودند در عالم ذر بر آنها از ما پيمان و ميثاق گرفتند.

ارواحي: كه نمره كم آورده بودند و يا مردود شده بودند و در عالم دنيا و عالم بعد از دنيا كه جزاخانه است، اگر تحمّل زحمت ها و جبران نافرماني هاي گذشته و معصيت هاي عالم ذر را در دنيا جبران نكنند، در آخرت بدبخت تر مي شوند.

ارواح: بعد از آمدن به دنيا بايد سعي و تلاش بكنند كه جبران گذشته شود و خود را به سعادت برسانند.

ارواح: جمعي در دنيا از نظر مكاني در دامن اسلام و حقايق و از پدر و مادر متديّن و دانشمند متولد مي شوند.

ارواح: جمعي در دنيا در مكان هاي دور از دين و حق و حقيقت و بلكه در دامن پدر و مادر غير متديّن و يا كافر متولد مي شوند.

ارواح: جمعي در دنيا از نظر خلقت كامل و يا حلال زاده و داراي وسايل عبوديت و اقتضاي كارهاي خوب و صلاح از رحم به جهان پا مي گذارند.

ارواح: جمعي در دنيا در مقابل گروحي ناقص الخلقه و يا ولدالزنا و داراي وسايل گناه و اقتضاي بديها متولد مي شوند. (19)

ارواح: مكلفند و بايد پيروي از حق و حقيقت كنند ولي زحمت و ناراحتي در راه رسيدن به حقيقت براي هر يك از ارواح مساوي نيست اينجا چه شده! كه او به راحتي به حقيقت برسد ولي اين يكي با آن همه زحمت و مشّقت.          

اختلاف تكويني، سعادت و شقاوت

خداوند: همه ارواح را مساوي خلق كرد.

خداوند: همه ارواح را اختيار داد.

خداوند: همه ارواح در سر كلاس حضور داشتند.

خداوند: همه ارواح معلمشان يكي بوده است.

خداوند: همه ارواح درسهايشان يكي بوده است.

خداوند: همه ارواح را قوه دراكه قوي داده است.

خداوند: همه ارواح را امتحان كرده است.

خداوند: از همه ارواح امضاء تعهد نامه را گرفته است.

خداوند: بعضي از ارواح با اكراه آن تعهد نامه را امضاء كرده اند.

ارواح: بعضي از جهل شيطان در عالم ذر پيروي كرده و يا از ياد گرفتن علوم و حقايق تنبلي كرده اند و خداوند به اين وسيله آنها را تنبيه كرده است يا آن چه كه لياقت داشته اند داده است يعني زمان ورود به دنيا در ميان اين قالب ها و اين تينت ها و اين بدن ها كه زمينه سعادت و يا شقاوت را داشته وارد كرده است و اين اختلافات علت گوناگوني افراد بشر گرديد.

سپس خداي تعالي پيكر آدم را از گل ساخت و آن گاه جان در آن دميد.

خداي تعالي نسيم حيات بخش در كالبدش بدميد و دستگاه عقل و اراده و حواسش به كار افتاد.

خداي تعالي او را مشمول فضل و نعمت خود قرار داد و پرتويي از نور خود را بر او بگسترد و نام ها و راز هاي مخلوقات را به او تعليم فرمود.

و روح فرزندانش را تا قيامت پشت سر او قرار داده بود و من و تو هم در ميان همان ارواح بوديم.

سپس دور نمايي از آن مخلوقات را به فرشتگان عرضه كرد و براي احضار عجز و قصور علمشان و براي فهماندن اولويت آدم به فرشتگان فرمود: اگر راست مي گوييد نام ها و رازهاي ايشان را به من بگوييد.

فرشتگان در برابر اين امتحان مبهوت شدند و نتوانستند جوابي بدهند و ناچار به عجز و نارسايي علم و معرفت خود اعتراف كردند و گفتند ما جز آن چه از تو آموخته ايم نمي دانيم و دانا و حكيم مطلق تويي.

سپس خداي تعالي به آدم گفت: علم خود را درباره مخلوقات و رموز اسرار عالم بر فرشتگان آشكار كن. بدين طريق به آن ها فهماند كه عاقبت اين خلقت به فساد و خون ريزي و فراگير جهاني منتهي نمي شود بلكه دنيا به وسيله اين انوار مقدسه پر از عدل و داد مي گردد و همه مردم در حد خود به مقام خليفت اللّهي خواهند رسيد.

  ?همانگونه كه در دنيا تمام اعمال ما ضبط و ثبت مي گردد و در آخرت قابل استفاده مي باشد. آن چه كه ما در عالم ارواح گذرانده ايم اعم از كلاس هاي درس، سرپيچي كردن از استادان، نا فرماني خداي تعالي و آينه قلب خود را در مقابل جهل يعني ابليس قرار داديم و همان جلسه امتحان و نمره امتحاني كه كم آورديم ضبط و ثبت گرديده و الان قابل رويت است.

 

 

 

شناخت امام عليه السلام

جزوه شماره ششم

بعد از مطالعه عالم ارواح كه عالم تعليم بود و عالم ذر كه عالم تعهد و ميثاق بود و ورود ارواح در اين بدن مادي ملاحضه كرديد.‹‹از كجا آمده ايم››، ‹‹در كجا هستيم›› و‹‹به كجا مي رويم››.

امام عليه السلام: بر تمامي اين مراحل شاهد و ناظر بوده است.

امام عليه السلام: سر جلسه امتحان حضور داشته است.

امام عليه السلام: ورقه را تصحيح كرده ونمره داده است.

امام عليه السلام: در زمين هم با ما بوده و هست.

امام عليه السلام: ما را به سوي خويش فرا مي خواند.

امام عليه السلام: بازگشت ما به سوي امام عليه السلام مي باشد.

امام عليه السلام: حساب ما را رسيدگي مي كند و پرونده اعمال ما را مي بيند.

امام عليه السلام: همان گونه كه در عالم ارواح و عالم ذر بر اعمال ما شاهد بوده در دنيا هم بر اعمال ما شاهد است.

آن چه كه بيا ن شد و خواهد شد مخصوص شيعيان، مسلمانان و افراد خاصي نيست بلكه مربوط به تمامي افراد كره زمين در هر كجا كه هستند مي باشد.

امام عليه السلام: امام من و شما و افراد خاصي نيست امامتش بر تمامي افراد كره زمين تا روز قيامت مي باشد.

امام عليه السلام: اطاعتش براي افراد خاص نيست بلكه براي تمامي افراد بشر تا روز قيامت واجب است.

امام عليه السلام: ما در قيامت با امام محشور مي شويم.

شيطان: از آن زمان كه خداوند را سرپيچي كرد و مورد لعن قرار گرفت فعاليت خود را آغاز كرد.

شيطان: به سراغ حضرت آدم رفت.

شيطان: فكر مي كرد كه بتواند حضرت آدم را فريب دهد و براي خود راه فريب دادن فرزندانش را هموار كند.

شيطان: مي دانست كه حضرت آدم در بهشت در باغي كه خداي متعال براي استراحت او خلق كرده زندگي مي كند.

شيطان: زماني كه خدا را سجده نكرد و آدم سجده كرد مي ديد كه فرزندان آدم چقدر زياد هستند و زمين و آسمان را پر كرده اند.

شيطان: كسي كه بدترين شرارت ها را مي كند شيطان است.

ابليس: كسي كه باطل را به صورت حق جلوه دهد ابليس است.

شيطان: نام او عزازيل يا حارث بوده است.

شيطان: مي دانست كه فرزندان آدم فهميده اند كه مي شود معصيت خدا را كرد.

شيطان: مي دانست حالت تفوق طلبي و برتري جويي هم در فرزندان آدم وجود دارد. بعضي ها هم بناي پيروي از شيطان را گذاشتند. (20)

شيطان: فعالانه مي خواست به آدم نزديك و او را گول بزند تا بقيه بشر بدانند راه گريزي جز متكي بودن به خداوند را ندارند.

شيطان: در باغي كه آدم زندگي مي كرد وارد شد و از سادگي و زود باوري او استفاده و او را فريب داد. (21)

خداوند: مجددا در بين بني آدم اعلام كرد كه شيطان شما را نفريبد آن چنان كه پدر و مادرتان را فريب و از بهشت بيرونشان كرد ولي متاسفانه در عالم ذر جمعي گول شيطان را خورده و صفات او را در خود ايجاد نمودند و از آن چه كه به آن ها تعليم داده بودند فراموش كردند و عهد و پيمان را شكستند.

شيطان: اختلافاتي بين جمعيتي كه درعالم ذر بودند به وجود آورد.

جمعي پيرو استادان خود يعني حضرت رسول اكرم صلي الله و اله و سلم و علي عليه السلام بودند.

جمعي پيرو شيطان كه آنها را به مذاهب مختلف و اديان متفاوت كشاند و حتي اجازه اين كه در يك مذهب باطل با هم اتحاد داشته باشند را نداد. (22)

شيطان: همان گونه كه ارواح اختيار پيدا كردند خداوند به شيطان هم اختيار داد كه خودش راه حق و باطل را انتخاب كند.

شيطان: ميان ملائكه عبادت مي كرد ولي چون از دود و آتش بود به خوبي مشخص بود در حاليكه  ملائكه از نور به وجود آمده بودند.

شيطان: از نظر ذات و جنسيت با ملائكه فرق دارد.

شيطان: از نظر عمل كاملا با ملائكه هماهنگي دارد.

شيطان: تاروز قيامت مهلت خواست و خداوند هم به او مهلت داد.

شيطان: در لباس ناصحي مشفق با همه وسايل و از راه دلسوزي آدم و حوّا را  از زوال نعمت و سعادت ترساند و گفت سّر آنكه خدا شما را از نزديك شدن به اين درخت نهي فرموده است جز اين نيست كه اگر از آن استفاده كنيد دو فرشته خواهيد شد و جاودانه در بهشت خواهيد ماند.

شيطان: همچنان وسوسه مي كرد تا نا اميد شد و متوسل به قسم خوردن گرديد تا دستشان به ميوه آن درخت رسيد و چون به دام مكر شيطان افتادند از نعمت هاي آن باغ محروم شدند. آدم و حوّا رنگشان پريد و از كرده خود پشيمان و درخواست رحم از پروردگار نمودند.

خداوند فرمود: از بهشت بيرون رويد و در زمين مسكن خواهيد داشت و تا روز قيامت با شيطان دشمن خواهيد بود.

استغفار آدم: گريه هاي طولاني و عجز و ناله آدم و حوّا با وساطت روح بزرگ ابا عبدالله الحسين عليه السلام توبه آدم و حوّا قبول شد و خداوند فرمود: بايد از فتنه اش بترسيد و از اغواء و وسوسه اش بر حذر باشيد و از هدايت الهي پيروي كنيد.

شيطان: به وسيله خناس گناهكاران را وعده مي دهد و در قلب آنها وسوسه مي كند كه اين گناه منافع زيادي دارد.

خناس:  به اين گفتار و گفتارهاي ديگر مطمئن مي سازد تا آن كه گناه كاران گناه را انجام دهند.

خناس: بعد از انجام معصيت نمي گذارد توبه و استغفار كنند و فراموشي را بر آنها مستولي مي نمايد.

شيطان: به وسيله وحي ارتباط برقرار مي كند.

شيطان: به وسيله وسوسه مردم را به كارهاي زشت وا مي دارد.

شيطان: به وسيله اوليائش و يا قدرت هاي طاقوتي كه در اختيار آنها مي گذارد. مردم را به بدبختي و شقاوت سوق مي دهد.

شيطان: به وسيله خواب ها و مكاشفات شيطاني بر بني نوع بشر وارد مي شود.

شيطان: جسم لطيفي است كه به هر صورتي مي تواند در آيد و بعضي او را مي توانند ببينند.

شيطان: با قدرتي كه خداوند به او عنايت فرمود در جهت مخالف هدايت پروردگار فعاليت مي كند و تمام راهنمايي هاي حق را خنثي و حقايق را بر آدم مشتبه مي سازد.

خداوند: در مقابل ارتباط شيطان با انسان بدين گونه عمل مي كند.

خداوند: به وسيله انبياء و اوليائش مردم را به سعادت ارشاد مي كند.

خداوند: به وسيله وحي با اوليائش ارتباط پيدا مي كند.

خداوند: به وسيله الهام مردم را به كارهاي خوب وا مي دارد.

خداوند: به وسيله مكاشفات و خواب هاي رحماني احاطه دارد.

لذا عالم ارواح به هيچ عنوان محو شدني نيست و درعالم ملكوت همه چيز محفوظ مي ماند و فنايي ندارد.

در اينجا بد نيست اين مطلب را متذكر شويم:

خدايي كه در عالم ارواح براي ما معلم قرار داد و اختيار داد و عهد و پيمان گرفت.

حالا كه معتقد هستيم به آن عالم پس محروميت هاي بعضي از افراد بشركه چكيده اعمال عالم ارواح بوده به خودشان مربوط است و خدا را نبايد ظالم بدانيم بلكه عادل مي دانيم و خدا در قرآن فرموده: ليس بظلام للعبيد و يا بايد دست خدا را در امور دنيا بسته بدانيم كه اين چنين نيست و قرآن مي فرمايد: بل يداه مبسوطتان (سوره مائده آيه 4).

ما با خدا عهد و پيمان بستيم كه حضرت علي عليه السلام و اولاد معصومش را ياري كنيم.

عجب ياري كرديم! دست از ياري رسول خدا كشيديم و او را تنها در آن بيابان تف زده رهايش كرديم.

عجب ياري كرديم! عجب سفارش رسول خدا را عملي كرديم. پاره تنش را بين در و ديوار شهيد نموديم.

درختي كه در سايه آن گريه براي پدر مي كرد قطع كرديم.

آن قدر آسيب ديد كه قبرش را هم مخفي نگه داشت.

عجب ياري كرديم! بهترين خلق خدا را در محراب عبادت هنگام برپايي نماز با شمشير زهر آگين بر فرق مباركش زديم.

عجب ياري كرديم! پاره تن رسول خدا، زهري به او خورانديم كه جگر نازنينش از بين رفت.

عجب ياري كرديم! بلكه دست در دست هم داديم و بهترين فرزند رسول خدا را با لب تشنه شهيدش كرديم.

خلقت ملكي يا بدن مادي

همان گونه كه مطالعه كرديد معلوم شد، دنياي مادي دنيايي است كه ما براي آن كه نمره كم آورده ايم و يا مردود شده ايم ما را به اينجا فرستاده اند.

حالا آن چه كه در عالم ارواح ياد گرفته ايم و در عالم ذر تعهد داده ايم بايد امتحان دهيم و سوالات امتحاني از همان علومي است كه كسب كرده ايم.

آيا به كمالات انساني پايبند بوده ايم يا خير؟

اعتقاداتمان چگونه است؟

اعمال و رفتارمان  كه از روحياتمان  منشاء گرفته چگونه است؟

وفاداريمان نسبت به خدا و مربيان و معلمانمان چگونه است؟

اين ها نمونه سوالاتي است كه در اين دنيا از ما مي كنند.

ولي متاسفانه بر خلاف تمام جلسات امتحانات ديگر كسي به فكر كسب امتياز و خوب از امتحان بيرون آمدن نيست. اكثرا مات و مبهوت نقاشي هاي ديوارهاي جلسه امتحان شده بودند و اكثرا حواسشان پرت بود حتي معلمان خود را كه در عالم ارواح با آنها سر و كار داشتند و دو هزار سال همه روزه آنها را سر كلاس ها مي ديدند فراموش كرده بودند، به آن ها اعتقاد نداشتند، تعليمات آنها را از ياد برده بودند و اگر مقداري از آن ها را هم بلد بودند به نام معلمين ديگر  و شناخت خودشان تصور مي كردند.

عده اي ديگر كه به اصطلاح معتقد به معلم اكبر حضرت رسول اكرم صلي الله و اله و سلم و قرآن بودند. اكثر آنها باز ساير معلمين و مفسرين قرآن را نمي شناختند و قرآن را طبق راي خود تفسير مي كردند و اكثرا منحرف مي شدند.

عده كمي بودند كه معلم حاضر زمان خود يعني حضرت بقيه الله حجه ابن الحسن عج را مي شناختند و از ميان اينها عده كمتري بودند كه با آن حضرت ارتباط داشتند و او را مي ديدند و از راهنمايي هاي او استفاده مي كردند.

اين استاد بزرگ خود را از انظار مردم مخفي كرده بود تا آنها بهتر امتحان بدهند و بهتر شناخته شوند.

مردم اكثرا فراموش كرده بودند و به خواب رفته بودند و نمي دانستند براي امتحان در اين جلسه حاضر شده اند. معلمين آنها مرتب به وسيله بلندگوها و اعلاميه ها مي خواستند آنها را ازخواب غفلت بيدار كنند ولي متاسفانه اكثر آنها تا آخر جلسه امتحان از آن نسيان و فراموشي و خواب غفلت بيرون نيامدند.

خلاصه اي از عالم ارواح و عالم ذر

عالم ارواح

×اول چيزي كه خداوند خلق كرد ارواح ائمه معصومين عليه السلام بود.

×نام ديگر ائمه معصومين عليه السلام عقل بود.

×بعد از خلقت ائمه ملائكه و جن را آفريد.

×بعد ارواح انسان ها تا انقراض كره زمين آفريده شدند.

×ملائكه و جن همه در كلاس ائمه معصومين حضور داشتند.

×بعد ارواح تمامي انسان ها در كلاس درس ائمه معصومين حضور يافتند.

×مطالبي كه در كلاس درس ائمه معصومين عليه السلام گفته شده :

    1-خداشناسي

    2-معرفت به خدا و امام

    3-شناخت حقايق اشياء

    4- علم خوبي ها و بديها

عالم ذر

×عالم ذر همان عالمي بود كه ما بعد از تعليم امتحان داديم و تعهد و ميثاق بستيم.

×به علت كم آوردن نمره يا مردود شدن در قالب هاي مختلف به عالم دنيا آمديم.

×عالم دنيا عالم تجديدي و جبران كردن عالم ارواح مي باشد.

×چنانچه كوتاهي كنيم در عالم بعد كه قيامت است بد بخت تر خواهيم بود.

×عالم ملكوت از بين رفتني نيست. همان طوري كه در عالم دنيا اعمال و گفتار با تمام خصوصيات آن ضبط مي شود و در زمان معيني چنانچه لازم باشد نشان داده خواهد شد.

همان زماني كه خداوند تعالي آدم را خلق كرد و اسماء معصومين را به او آموخت، با اولين نام آدم منقلب شد، وقتي نام دوم را به او آموخت حال آدم دگرگون شد، نام سوم را كه آموخت ضريبي بر دگرگوني آدم افزوده شد، نام چهارم را كه آموخت ضريبي بر ضرايب درگوني آدم افزوده شد، نام پنجم را كه آموخت آدم شروع به گريه كردن نمود.

ملائكه سوال كردند؟ كه چرا گريه مي كني؟ آدم گفت اين نام فرزندي از فرزندان من است كه در ميان دو نهر آب با لب تشنه او را شهيد مي كنند، نامش حسين است.

خداوند روزي كه گل آدم و حوّا را بسرشت       

   بر نام حسين ابن علي عليه السلام گريه نوشت

سكرات مرگ

سكرات مرگ مومن و سكرات مرگ كافر

عزرائيل عليه السلام: شخصا جان هر كس را خودش نمي گيرد، بلكه افراد بزرگ و شخصيت هايي كه عظمتي دارند مانند حضرت رسول اكرم صلي الله و عليه و اله و سلم و اين ملك بزرگ براي قبض روح مي رود و از همه فعال تر مي باشد. (23)

عزرائيل عليه السلام: ملك هايي در اختيار دارد كه براي قبض روح افراد بشر مي فرستد و همه منتظر فرمانش هستند و سرپيچي نمي كنند.

عزرائيل عليه السلام: طوماري كه اسامي مردم كره زمين در آن نوشته شده پيش رويش قرار دارد و بدون توجه به جايي فقط به آن نگاه مي كند. (24)

عزرائيل عليه السلام: وقتي عجل شخصي مي رسد به آن طومار نگاه مي كند و نتيجه اعمال تمام عمرش چه از سعادت و چه از نظر شقاوت را مي بيند.

عزرائيل عليه السلام: قيافه نوراني و زيبايي دارد و  به قدري بزرگ و با عظمت مي باشد كه تصور نمي توان كرد.

عزرائيل عليه السلام: ملك هايي را كه در اختيار دارد دو نوع هستند: يكي ملائكه عذاب و يكي ملائكه رحمت.

عزرائيل عليه السلام: نام ملائكه اي كه براي قبض روح مي آيند ملك الموت نام دارند.

عزرائيل عليه السلام: اگر شخص مومن و نيكو سيرت بوده باشد ملك الموت رحمت مي آيد. (24)

عزرائيل عليه السلام: اگر شخص شقاوت مند و بدسيرت باشد ملك الموت عذاب مي آيد. (25)

سكرات مرگ كافر

ملك الموت: وقتي به بالين محتضري كه كافر و بدسيرت است مي رود شيطان قبل از او آمده كه او را بيشر با وعده هاي دروغين فريبش دهد.

ملك الموت: وقتي مي رسد مي فهمد كه شيطان در دل محتضر دنيا را جلوه بيشتري داده و آرزو وآمال را زياد كرده و وعده زنده ماندن به او مي دهد. (26)

ملك الموت: وقتي مي رسد و شيطان چشمش به مامور عزرائيل مي افتد مي ترسد و فرار مي كند زيرا اين ترس براي آن است كه روزي خود شيطان هم بايد جان دهد.

ملك الموت: براي اين محتضر شقاوت مند صورت خود را در هم مي كشد به قدري غضبناك مي شود كه حتي يك لحظه هم نمي شود او را نگاه كرد.

 ملك الموت: شلاقي در دست دارد صورتش سياه، موهاي سر و صورتش راست شده، بوي تعفن عجيبي از بدنش استشمام مي شود، لباس سياهي برتن دارد و از دهان و بيني و سوراخ هاي گوش و چشمش دود و شعله هاي آتش بيرون مي آيد. (27)

ملك الموت: اولياء خدا بالاي سر اين محتضر غضبناك به او نگاه مي كنند و شيطان خوشحال كه نتيجه اعمالش خوب بوده و زحماتش به هدر نرفته است.

ملك الموت: شروع به قبض روح مي كند، مثل آن كه با مقراضي بخواهند از بدنش هر سلولي را جدا كنند. مانند مارها و افعي ها كه او را مي جوند.  بدتر از اين كه عقرب ها لحظه به لحظه او را بگزند و هر چه آن شقاوتمند التماس كند فايده اي ندارد. (28)

ملك الموت: خلاصه با خشونت بسيار جان او را مي گيرد.

ملك الموت: وقتي جان كسي را قبض مي كند اشخاصي هستند كه بحث مي كنند و درگير مي شوند كه چرا اين گونه جان ما را قبض مي كني؟ بعضي از افراد نمي خواهند زير بار كوتاهي هايي كه درباره دين كرده اند و به تهذيب نفس خود عمل نكردند و به دستورات الهي عمل نكرده اند، بروند.  مقصر، حكام جور و تسلط قدرت مندان بي دين را براي خود بيان مي كنند.

ملك الموت: جواب مي دهد مگر زمين خدا وسيع نبود مي خواستي به جايي بروي كه به كمالات روحي برسي، مهاجرت كني. حالا خداي تعالي تو را در جهنم جاي خواهد داد.

ملك الموت: در جاي ديگر شخصي كه به خاطر آن كه در اصول عقايد تحقيق نكرده و آرامش و اطمينان قلبي پيدا نكرده با او به طرز ديگري براي قبض روحش مواجه مي شود.

ملك الموت: با اشخاصي كه ستمگر و ظالم هستند به طرز فجيع تري قبض روحشان مي كند.

ملك الموت: با اشخاصي كه همان اخلاقيات عالم ارواح را ياد نگرفته و در اين دنيا هم كوتاهي كرده اند به طور بدتري قبض روحشان مي كند.

ملك الموت: با اشخاصي كه ولايت و محبت اهل بيت عليهم السلام را ندارند ضريبش در خشن بودن به مراتب بيشتر است.

ملك الموت: با اشخاصي كه در نماز و روزه و خمس و زكات و حج خود را اصلاح نكرده و يا قبول ندارند ضريبي بر ضرايب خشونت قبض روحشان مي افزايد.

خلاصه هر چه از اين مطالب بگويم شايد باور نكني، شايد به هوش نيايي، يا شايد آن قدر رنگ و بوي دنيا تو را مست كرده باشد كه نتواني از خواب غفلت بيدار شوي.

همان طور كه قبلا مختصري شرح داده شد با افراد يكسان برخورد نمي كند بلكه بستگي به زحماتي كه در دنيا براي كمالاتشان كشيده و سعي در انجام امور دين و اخلاقيات داشته و يا چه قدر پايبند به محرمات بوده دارد.

قبض روح مومن

ملك الموت: هنگامي كه براي قبض روح مومن مي آيد به او سلام مي كند. (29)

ملك الموت: قيافه اي زيبا كه آن را نمي توان وصف كرد دارد. (30)

ملك الموت: رضايت محتضر را جلب مي كند و بعد او را قبض روح مي كند و اين جلب رضايت از طرف خداوند است. (31)

ملك الموت: مانند عبد ذليلي در مقابل محتضر صالح قرار مي گيرد.

ملك الموت: كه وارد مي شود از طرفي تعداد زيادي ملك ديگر با شاخه هاي گل صف در صف يك دسته لباس سبز يك دسته لباس مشكي به تن دارند و همه با لباني متبسم به آن محتضر عرض ادب مي كنند. (32)

ملك الموت: هنگامي كه بالاي سر محتضر است شيطان اين منظره ها را مشاهده مي كند و ناراحت مي شود و ياران خود را فرا مي خواند كه چرا نتوانستيد او را فريب دهيد.

ملك الموت: هنگامي كه بالاي سر محتضر است جمعي از اولياي خدا دور آن فرد مومن نشسته و با او حرف مي زنند و گزارش زندگي خود را مي دهد.

ملك الموت: هنگامي كه بالاي سر محتضر است اولياء خدا به او اظهار محبت مي كنند و محتضر ناگاه به ملك الموت نگاهش مي افتد به آن ملك زيبا صورت و از او سوال مي كند شما كه هستيد؟ پاسخ مي دهد كه ملك الموت هستم از طرف عزرائيل آمده ام كه اگر اجازه دهيد قبض روحتان كنم و به اولياء خدا ملحقتان كنم.

ملك الموت: به مومني كه در حال احتضار است مي گويد: من از طرف پروردگار امر شده ام مطيع شما باشم. مومن از اين خبر مي ترسد و اجازه نمي دهد ملك الموت او را قبض روح كند فورا مي گويد: اگر شما نخواهيد مانعي ندارد زيرا شما نبايد كراهت از مرگ داشته باشيد زيرا خدا هم كراهت دارد. (33)

ملك الموت: به مومن كه در حال احتضار است مناظري را نشان مي دهد كه قابل وصف نيست و مومن به ترديد مي افتد.

ملك الموت: در حالت ترديد دو برگ ريحان بسيار معطر كه از آنها نسيمي مي وزد به محتضر مي دهد، وقتي عطر و نسيم اين برگ ريحان به او مي خورد فورا راضي مي شود.

ملك الموت: به مومن كه در حال احتضار است، برگ اول را كه به نام منسيه است مي دهد استشمام كند و او فارغ از زن و بچه و متعلقات مي شود. برگ ديگر معطر مسخيه است و فايده آن اين است كه آن چه مال از دنيا دارد ترك مي كند و محبتش از دلش بيرون مي رود. اما مومن باز هم نگراني دارد به خاطر گناهاني كه در دنيا كرده است. (34)

ملك الموت: وقتي مومن را به اين حالت مي بيند، از خداي تعالي مي ترسد كه اگر اعمال زشتي انجام داده به رويش بياورد و مواخذه اش كند، خجالت مي كشد.

ملك الموت: به او بشارت مي دهد كه مردن كفاره گناهان توست و گناهانت تبديل به حسنات شد سپس مومن آماده مردن مي شود. (35)

ملك الموت: در اين لحظه پيش مي آيد و عملي انجام مي دهد. فقط مثل آن كه در تابستان گرم تشنه باشي و يك ليوان آب خنك به شما بدهند چقدر لذت مي بري و چه حالي مي شوي. محتضر همان حال را پيدا مي كند. (36)

ملك الموت: بعد از اين حالت اولياء خدا و اقوام و خويشاوندانش براي انتقال مومن از اين عالم به عالم بعد كمك مي كنندو روح او را ملك قبض مي كند. (37)

حضرت عزرائيل از خواص و اولياي خدا احترام كرده و خودش قبض روح مي كند.

عزرائيل عليه السلام: افراد خاصي را خودش قبض روح مي كند مثل پيامبر مكرم اسلام و يا حضرت ابراهيم عليه السلام.

راستي اين مطالب براي شما كافي نيست تا به آن چه كه تعهد و پيمان با ائمه معصومين عليه السلام بستيم از اين لحظه به بعد ديگر پيمان شكني نكنيد.

راستي سكرات مرگ من را به هوش نمي آورد كه ديگر گناه نكنم.

راستي آن قيافه ملك الموت كه صورت در هم كشيده و شعله هاي آتش از چشم و گوش او بيرون مي آيد مرا از خواب غفلت بيدار نمي كند.

راستي حيف نيست! به عالم آخرت كه منزل هستي است با روحي پاك و خالي از تمام عيب هايي كه باعث عذاب مي شود، نرويم.

راستي وقتي دوستي علي ابن ابي طالب عليه السلام و فرزندان معصومش و محبت كردن به آن ها چه زباناً و چه مالاً و چه جاناً از بهترين راه هاي نجات است، چرا از اين لحظه تصميم به انجام آن نگيرم.

راستي چرا هم پيمان با كساني شوم كه بهترين فرزند رسول خدا و پاره تن او را در كنار دو نهر آب با لب تشنه شهيدش مي كنند.

راستي مگر خدا لعن كردن آن هايي كه با پيامبر مخالفت كردند و آن هايي كه او را ناراحت كردند در قرآن بيان نفرموده چه برسد به آن چه كه او را بكشند.

شايد در اين فراز آخر متوجه عظمت پيامبر صلي الله و اله و سلم و امير المومنين عليه السلام و فرزندان معصومش بشويم و از اين لحظه به بعد به تعهد و پيماني كه با خداي تعالي بسته ايم، عمل بكنيم.

آيا هنوز مسلم نشده كه ائمه معصومين عليه السلام مرده و زنده و حاضر و غايب ندارند.

آيا هنوز معلوم نشده كه وقتي به زيارت هر يك از ائمه معصومين عليهم السلام مي رويم. آن ها هيچ فرقي با زماني كه در قيد حيات بودند و ما آن ها را مشاهده مي كرديم و در لباس مادي بودند ندارند.

آيا هنوز معلوم نشده كه آن ها ما را مي بينند،  صداي ما را مي شوند، پاسخ ما را مي دهند.

آيا هنوز معلوم نشده علت آن كه ما آن ها را نمي توانيم ببينيم و صداي آن ها را بشنويم خود ما هستيم، اعمال زشت ما گناهان بزرگ ما و حجاب هاي روحي ما باعث گرديده است.

بله، از نزديك به زيارت ائمه رفتن بسيار فضيلت دارد.

در آن محل كه ما امامان معصوم را زيارت مي كنيم، بركت نازل مي شود، رحمت و مغفرت نصيب ما مي گردد، نزول ملائكه و طلب مغفرت ملائكه ما را دستگيري مي كند، زيارت اولياء خدا و انبياء روحي تازه و مضاعف برما مي بخشد.

شخص امام عليه السلام براي ما طلب مغفرت مي كند و از خداي تعالي آمرزش گناهان ما را مي خواهد و با آغوش باز پذيراي ما و با كلامي بهتر پاسخ سلام ما را مي دهد.

عزرائيل عليه السلام : همانگونه كه فرد مومن از دنيا مي رود و براي او تشريفاتي خداوند قائل مي گردد، براي پيامبر صلي الله  و اله و سلم و شخصيت هاي بزرگ ديگر هم به مراتب آن تشريفات وسيع تر خواهد بود.

عزرائيل عليه السلام: هنگام گرفتن جان رسول اكرم صلي الله و اله و سلم مستقيما وارد نمي شود. اول جبرئيل مي آيد و مراتب فضيلت و عظمت پيامبر را اظهار مي كند و تشريفاتي كه قائل مي شود سپس عزرائيل پشت سر او وارد اتاق مي شود.

جبرئيل عرضه مي دارد اين ملك الموت است كه اجازه مي خواهد روحتان را قبض نمايد.

ضمنا عزرائيل از كسي اجازه قبض روح نگرفته و بعدا هم از كسي نخواهد گرفت.

عزرائيل وقتي جواب مي شنود كه جبرئيل مي فرمايد به تو اجازه داده شد آن وقت جلو مي آيد.

عزرائيل در مقابل پيامبر صلي الله و اله وسلم مي ايستد و عرض مي كند خدا مرا فرستاده و دستور داده كه شما را اطاعت كنم، اگر امر كنيد قبض روحتان مي كنم و اگر مايل نباشيد خير.

عزرائيل بعد از گفتن مطالب از طرف خداي تعالي، جبرائيل مي گويد: خداي تعالي مشتاق ديدار شماست. پيغمبر صلي الله و اله و سلم به ملك الموت مي فرمايد: كار خودت را شروع كن و امر الهي را اطاعت كن.

عزرائيل اطاعت كرده و آن حضرت را قبض روح مي كند. ملائكه آن روح مقدس را با عظمت و جلال عجيبي به سوي آسمان مي برند.

حقيقت مرگ

ملك الموت: را بد معرفي كرده اند و مردن و مرگ را بد جلوه داده اند. در صورتي كه اين طور نيست. مرگ اول راحتي است، مرگ اول آسايش است، مرگ نجات از زندان است، مومن تقاضاي مرگ مي كند زيرا لقاء پروردگار را دوست دارد و از آن نمي ترسد و نمي هراسد. (38)

ملائكه اي كه با مردم بعد از مرگ برخورد مي كنند نام هاي مختلفي دارند. گروهي مبشر هستند و بشير هستند، گروهي نكير و منكر هستند، گروهي هم بي تفاوتي مي كنند با ارواح.

 

 

اما گروه اول مبشر و بشير (39):

كه با گرمي و با سلام با ارواح روبه رو مي شوند و بشارت بهشت و نعمت هاي آن را مي دهند.

گروه دوم نكير و منكرند:

با جمعي از ارواح خشونت مي كنند و آن ها را ناراحت مي كنند.

دسته سوم با بي تفاوتي رو به رو مي شوند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                منابع و ماخذ:

 

“    قرآن

“    بهار الانوار - علامه مجلسي

“    اصول كافي - شيخ كليني

 

1-     قال رسول الله: من مات لا يعرف امامه مات ميته جاهليه. بهار الانوار ج 23 ص 78

2-     قال امير المومنين: انا عين الله انا جنب الله انا يد الله . بهار الانوارجلد 24 ص 194 حديث 16

3-     سوره عنكبوت

4-     سوره توبه آيه 105

5-     قال ابو جعفر: نحن اول خلق الله و اول خلق عبد الله و نحن سبب خلق الخلق و سبب تسبيحهم و عبادتهم من ملائكه و الآدميين. بهارالانوار ج 25 ص 20

6-     و كل شييء احصيناه في امام مبين. سوره يس آيه 11

7-     عن جابر قال رسول الله: اوّل شييء خلق الله تعالي ما هو فقال نور نبيك يا جابر خلقه الله ثم خلق منه كل خير. بهارالانوار ج 25 ص 21 حديث 27

7- در ازليت و استقلال ص 23 لارزق نبيك

8- سوره حجرات آيه 18

9- سوره اعراف آيه شريفه ميثاق (172) و بهار الانوار ج 58 ص 131

10- قال ابو عبد الله: ان الله تبارك و تعالي: خلق الارواح قبل الاجساد بالفي عام. بهار الانوار ج 26 ص 320 حديث 2 و بهارالانوار ج 58 ص 131

11- زيارت جامعه. فكنا عنده مسلّمين بفضلكم و معروفين بتصديقنا اياكم.

12- سوره اعراف آيه 172

13- بهار الانوار ج 5 ص 226

14- بهار الانوار ج 5 ص 226

15- الم اعهد اليكم يا بني آدم . سوره يس آيه 60

16- سوره يس آيه 60

17- عن مولانا صاحب الزمان: ولو ان اشياعنا و فقهم الله لمرضاته علي اجتماع من القلوب في الوفاء بالعهد عليهم.

18- بهار الانوار ج 1 ص 137

19- بهار الانوار ج 6 ص 245

20- بهار الانوار ج 64 ص 102

21- سوره بقره آيه 35

22- بهار الانوار ج 64 آيه 127

23- بهار الانوار ج 6 ص 143

24- الذّين تتوفيهم الملائكه طيبّين. سوره نحل آيه 32

25- الذّين تتوفيهم الملائكه ظالمي انفسهم. سوره نحل آيه 28

26- بهار الانوار ج 6 ص 195

27- بهار الانوار ج 6 ص 143

28- بهار الانوار ج 6 ص 152 و ص 154

29- سوره احزاب آيه 44

30- بهار الانوار ج 6 ص 172

31- بهار الانوار ج 6 ص 162

32- بهار الانوار ج 6 ص 161

33- بهار الانوار ج 6 ص 153

34- بهار الانوار ج 6 ص 159

35- بهار الانوار ج 6 ص 151 و ص 157

36- بهار الانوار ج 6 ص 162

37- بهار الانوار ج 6 ص 162

38- قل يا ايها الذين هادواان زعتم. سوره جمعه آيه 5

39- مفاتيح الجنان _  دعاي ماه رجب و دعاي مسجد صعصعه

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 08 اسفند 1393 ساعت: 0:37 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره به حکومت رسیدن امام علی

بازديد: 213

 

 

 

نگاهی کوتاه درباره به حکومت رسیدن حضرت علی (ع)

 

 

بیعت با علی (عملکرد)

پس از آشفتگی خلافت اسلام در زمان عثمان و برقراری نظام طبقاتی جاهلی روز به روز بر مشکلات امر افزوده شد تا عثمان کشته شد، مردم مدینه آنهایی که دست از مظالم عمال و حکام گذشته به تنگ آمده بودند بالاتفاق از کوچک به بزرگ زن و مرد، پیر و جوانان ، عرب و غیر عرب ، به در خانه علی هجوم آوردند و یک صدا اعلام کردند. یگانه شخصیت لایق خلافت اسلامی اوست و او باید خلافت را بپذیرد. به قدری اصرار و ازدحام و اظهار رضایت کردند که خودش می فرماید: چیزی نمانده بود فرزندانم زیر دست پای مردم پامال شوند در یکی از خطبه‌های نهج‌البلاغه می فرماید:

و بسطتم یدی فکففتها، و مددتموها ، ثم تداککتم علی تداک الابل الهیم علی حساضها یوم وردها، حتی انقطعت انعل ، و سقط الرداء ، ویط الضعیف ، و بلغ من سرور الناس بیعتهم ایای ان ابتهج بها الصغیر ، و هدج الیها الکبیر، و تحامل نحوها العلیل، و حسرت الیها الکعاب.

شما دست بیعت دراز می کردید و من به علامت اکراه دست خود را پس می کشیدم ، شما دست خود را برای بیعت باز می کردید و من به عکس به علامت امتناع از قبول، دست خود را می‌بستم ولع و تشنگی دادید مانند شتران تشنه که به آب می رسند، ازدحام به قدری بود که کفشها از پاها و رداها از دوشها افتاد، ضغفها پامال شدند ، مردم مدینه و کسانی که حاضر به بیعت بودند آن قدر اظهار خوشحالی و بهجت کردند تا آنجا که کودکان به پیروی از بزرگان غرق در شادی بودند. پیران شکسته و سالخورده با کمال ضعف و ناتوانی آمدند  که بیعت کنند، بیماران با مشقت فراوان از بستر بیماری به خاطر بیعت حرکت کردند و آمدند، حتی زنان و دختران برای بیعت کردن سر از پا نمی‌شناختند.

وقتی که امیر المومنین خلیفه شد، افراد می آمدند برای تبریک گفتن، یک تبریکی هم جناب صعصعه گفته . ایستاد و خطاب به امیر المومنی گفت:

زینت الخلافه و ما زانتک، و ما رفعتک، وهی الیک احوج منک الیها.

این سه چهار جمله ارزش ده ورق مقاله را دارد. گفا:

علی، تو که خلیفه شدی ، خلافت به تو زینت نداد، تو به خلافت زینت  بخشیدی. خلافت تو را بالا نبرد، تو که خلیفه شدی مقام خلافت را بالا بردی. علی! خلافت به تو بیشتر احتیاج داشت تا تو به خلافت.

یعنی علی! من به خلافت تبریک می گویم که امروز نامش روی تو گذاشته شده، به تو تبریک نمی‌گویم که خلیفه شدی. به خلافت تبریک می گویم که تو خلیفه شدی ، نه به تو که خلیفه شدی. از این بهتر نمی شود گفت.

فلسفه پذیرفتن خلافت

درباره تصلب علی (ع) در امر عدالت که از نظر و تعبیری باید گفت: عدالت، و از نظر و حضرت بیعت کنند فرمود: «دعونی و التسموا غیری فانا مستقبلون امرا له وجوه و الوان» مرا رها کنید بروید دنبال کس دیگری، که ما حوادث بسیار تیره‌ای در پیش داریم (تعبیر عجیبی است) کاری را در پیش داریم که چندین چهره دارد یعنی آن را از یک وجه نمی شود رسیدگی کرد از وجهه‌های مختلف باید رسیدگی کرد. بعد می‌گوید «ان الافاق قد اغامت و المحجه قد تنکرت» خلاصه راه شناخته شده‌ای که پیغمبر تعیین کرده بود الان نشناخته شده، فضا ابرآلود گردیده است. و در آخر می گوید: و لکن من اگر بخواهم بر شما حکومت کنم »رکبت بکمن ما اعلم» آن طوری که خودم می دانم عمل می‌کنم نا آن طور که شما دلتان می‌خواهد.

این مطلب نشان می دهد که امیرالمومنین این مطلبی را که از نظر تاریخی نیز بسیار قطعی است، کاملا روشن می‌دیده که الان با زمان بعد از پیغمبر زمین تا آسمان فرق کرده یعنی اوضاع، عجیب تغییر کرده و خراب شده است. و این جمله را امام برای اتمام حجت کامل می گوید . چون مسئله بیعت کردن، قول گرفتن از آنهاست که پیروی کنند مسئله بیعت این نیست که اگر شما بیعت نکنید من دیگر خلافتم باطل است. بیعت می کنند یعنی قول می‌دهند که تو هر کاری بکنی ما پشت سرت هستیم. مرا رها کنید. سراغ کسی دیگر بروید. آینده‌ای رنگارنگ و ناثابت در پیش است. اطمینانی به موقعیت در اجرای آنچه وظیفه اسلامی من به عهده من گذاشته نیست. آشفتگی‌ا در جلو است که دلها ثابت نمی‌ماند و افکار متزلزل می گردد و همین شماها که امروز آمده‌اید، وقتی که دیدید، راه بسیار دشواری است از وسط راه ممکن است برگردید.

 و ان الافاق قد اغامت، و المحجه قد تنکرت.

افقها را ابر و مه گرفته و خورشید در پشت ابرها مانده. کارهایی شده و تثبیت گشته. اشخاصی در این تاریخ کوتاه که از عمر اسلام می گذرد به صورت بت در آمده‌اند. بر هم زدن روش آنها بسیار دشوار است.

آنگاه برای این که با این مردم، که امروز با اصرار از او می‌خواهند خلافت را بپذیرد، اتمام حجت کند، فرمود:

و اعلمو انی ان اجببتکم رکبت بکم ما اعلم.

بدانید اگر من دعوت را بپذیرم،  آن طور که خودم می‌دانم و می‌فهمم و طبق برنامه‌ای که خودم دارم  عمل می کنم و به حرف و توصیه احدی هم گوش نخواهم کرد. بلی اگر مرا به حال خود واگذارید و مسئولیت حکومت را بر عهده من نگذارید، من معذورم و مثل گذشته حک یک مشاور خواهم داشت.

پرسش و پاسخ

سوال: همان طور که فرمودید ما معتقدیم که امامت، پیشوایی دین و دنیاست و این به دلائلی که گفته شد خاص حضرت امیر، حضرت مکث کرد ، جای مکث نبود، بایستی که به خود  قبول می کردند.

جواب : همین سوال حضر تعالی در کتاب خلافت و ولایت که اخیرا منتشر شده مطرح گردیده است. جواب این مطلب از خود کلمات امیر المومنین روشن است. وقتی آمدند با تعبیری باید گفت حقوق بشر، همین بس که فلسفه پذیرفتن خلافت را بعد از عثمان، به هم خوردن عدلات اجتماعی و منقسم شدن مردم به دو طبقه سیر سیر و گرسنه گرسنه ذکر می کند و می‌فرماید:

لولا حضور الحاضر، و قیام الحجه بوجود الناصر، و ما اخذ الله علی العلماء ان لا یقدروا علی کظه ظالم و لا سغب مظلوم، لا لقیت حبلها علی غاربها، و لسقیت آخرها بکاس اولها.

اگر نبود که عده‌ای یار و یاور به در خانه‌ام آمدند و بر من اتمام حجت شد، دیگر این که خداوند از دانایان و روشن ضمیران عهد و پیمان گرفته که هر وقت اوضاعی پیش آید که گروهی آن قدر اموال و ثروتها و موهبتهای الهی را به خودشان اختصاص بدهند و آن قدر بخورند که از پرخوری بیمار شوند و عده‌ای آن قدر حقوقشان پایمال شوند که مایه سد جوعی هم نداشته باشند، در همچو اوضاعو احوال این دانایان و روشن ضمیران نمی‌توانند بنشینند و تماشاچی و حداکثر متاصف باشند. اگر همچو وظیفه‌ای را در حال حاضر احساس نمی‌کردم کنار می‌رفتم و افسار خلافت را در دست نمی‌گرفتم و مانند روی اول پهلو تهی می‌کردم.

ابراز نگرانی و اتمام حجت

و چون این طور برنامه‌ای در دوران حکومتش داشت که نه تنها این بود که در دوره خودش نگذارد حیف و میل بشود و حقوق مردم پایمال شود، بلکه برنامه استفاده  این بود که حقوق پایمال شده گذشته را که احجاف‌گرها مال خود و ملک خود می‌دانستند، برگرداند، بوی این حساب و این نقشه خودش می‌توانست که چه جنجالی به پا خواهد شد لهذا با تردید و نگرانی زیر بار خلافت رفت و به مردمی که می‌آمدند بیعت کنند، گفت:

دعونی و التسموا غیری، فانا مستقبلون امرا له وجوه و الوان لا تقوم له القلوب و لا تثبت علیه العقول.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 08 اسفند 1393 ساعت: 0:31 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره شعارهای انقلاب اسلامی

بازديد: 257

 

 

تبیینی بر «نه‌شرقی، نه‌غربی» شعارهای اصلی مطرح‌شده در انقلاب اسلامی

 

چکیده: می‌توان گفت انقلاب اسلامی ایران به اولین و اصلی‌ترین مطلوب خود كه حاكمیت اصول دینی بر شیوه حكومتداری بود، دست یافته و آن را تاحدودزیادی محقَق می‌داند. بدیهی است فروعات منتج از دینی‌شدن حكومت كه عبارتند از نفی سبیل بیگانگان (نه‌شرقی‌ونه‌غربی)، آزادی، استقلال، عدالت و توسعه اجتماعی، رهاسازی مظلومان جهان، حراست از منابع ملی، حفظ امنیت و...، همگی در صورتی به‌طوركامل تحقق می‌یابند كه ریشه‌های حكومت دینی به‌درستی پایدار و استوار گردند

 

پیروزی انقلاب اسلامی نیز همچون هر پدیده دیگر، آثار و پیامدهایی داشت كه به نظر می‌رسد این آثار و پیامدها را باید برخاسته از ذات انقلاب اسلامی دانست كه همراه با آن شكل گرفتند و از خواسته‌های اولیه انقلابیون به‌شمار می‌روند. مهمترین این آثار را می‌توان در چهار زمینه سیاسی، فرهنگی و ایدئولوژیك، اقتصادی و امنیتی طبقه‌بندی كرد. در زمینه سیاسی، انقلاب اسلامی به پیروزی جنبش آزادیخواهی و ضداستعماری ملت ایران انجامید؛ در زمینه فرهنگی و ایدئولوژیك، ایران اسلامی به دیدگاههای انقلابی نوین دست یافت و درصدد صدور آن برآمد؛ در زمینه اقتصادی، روند تولید و تامین نفت مورد نیاز صنایع غرب از منطقه خلیج‌فارس مختل گردید و در زمینه امنیتی باعث ایجاد گسست در یكپارچگی خطوط و ترتیبات امنیتی موردنظر ایالات‌متحده برای محاصره شوروی شد و هركدام از این تاثیرات، بررسی جداگانه‌ای می‌طلبند. اما مهمترین شعارهایی كه در طول دوران مبارزه علیه رژیم، به‌ویژه در سالهای آخر، مطرح می‌شدند و درواقع منویات امام‌خمینی(ره) را به نمایش می‌گذاشتند، دو شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» و «نه ‌شرقی‌ نه‌ غربی جمهوری اسلامی» بودند كه درواقع شالوده و زیربنای فكری نظام حكومتی مدنظر امام را تشكیل می‌دادند. مقاله حاضر ضمن تشریح ابعاد سیاسی مبارزات منتهی به پیروزی انقلاب، سرانجام سه عنصر عمده مندرج در شعار «استقلال، آزادی، جمهوری‌اسلامی» را مورد تبیین قرار خواهد داد.
انقلاب اسلامی نتیجه همراهی و هماهنگی همه گروههای مبارز ملت ایران از جمله خودمختارطلبها، كمونیستها، دموكراتها و مذهبیون بود كه علیرغم برخورداری از اهداف و برنامه‌های مختلف، همگی تحت رهبری امام‌خمینی(ره) به مبارزه با رژیم شاهنشاهی پهلوی تا سرنگونی آن ادامه دادند و هریك به‌نوبه‌خود در سرنگونی رژیم و تحولات پس از آن نقش‌آفرین بودند.[
i] روابط خارجی جمهوری اسلامی ایران و تحولات سیاسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، درواقع تحت ‌تاثیر این واقعیت و متاثر از تضاد میان این گروهها، جریانها و جنبشها، پایه‌گذاری شد. این مساله از آنجا ناشی می‌شد كه سه جریان یعنی خودمختارطلب، كمونیست و دموكرات، هیچ‌كدام توانایی بسیج میلیونی مردم ایران در مقابل استبداد شاهنشاهی برخوردار از حمایت و پشتیبانی اقتصادی، سیاسی و امنیتی ایالات‌متحده را نداشتند و لذا به‌ناچار به جنبش مذهبی ملت ایران تحت رهبری امام‌خمینی نزدیكی و همسویی جستند.
نارضایتی جنبش مذهبی از رژیم پهلوی به زمان رضاشاه بازمی‌گردد كه با تكیه بر قوه قهریه، تلاش بی‌سابقه‌ای را برای تضعیف روحانیت شیعه در ایران آغاز كرد.[
ii] اقدامات سركوب‌گرانه رضاشاه موجب گردید نه‌تنها رهبران مذهبی بلكه عموم مردم، با اصلاحات مورد نظر او از در مخالفت درآیند و در سال 1320، پس‌ازآنكه وی تحت‌تاثیر متفقین مجبور شد كشور را ترك كند، گروههای مذهبی یكی از جبهه‌های اصلی مخالفت با رژیم را تشكیل دادند. ازاین‌زمان‌به‌بعد، توجه به مذهب در قالب تلاش برای احیای جایگاه آن در زمینه‌های مختلف، تاكید بر قوانین اسلامی، ترویج رفتارهای مذهبی ممنوع‌شده توسط دولت و نیز انتشار كتابهای بسیار درباره اسلام، نمود یافت. اما این تجدید حیات مذهبی، هنوز وجهه سیاسی به‌خود نگرفته بود و بیشتر به موضوعات مربوط به ایمان فردی و تعالیم اخلاقی دین بسنده می‌كرد. پس از وفات ‌آیت‌الله بروجردی در سال 1339، شاه كه به نظر می‌آمد از فشار مذهبی‌ها رها شده باشد، اجرای طرحهای غیرمذهبی خود را آغاز كرد و ازهمان‌زمان نشانه‌های ظهور تفكر سیاسی در میان روحانیت به‌تدریج آشكار شد. در سال 1341، آیت‌الله خمینی(ره) با كسب حمایت هر دو جناح فعال و نیمه‌فعال روحانیت، مخالفت خود با طرحهای غیرمذهبی حكومت را آغاز كرد.[iii]
حضرت امام(ره) قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی را «مخالف شرع مقدس» و «مباین صریح قانون اساسی» دانست و آن را به‌عنوان توطئه‌ای «برای ازبین‌بردن قرآن مقدس»، تخطئه كرد. ایشان در دوم آذر 1341 با هشدار به اسدالله علم، نخست‌وزیر، و اعلام مخالفت با تصویب این لایحه، مبارزه آشكار خود را با رژیم شاهنشاهی آغاز نمود و همزمان از امریكا نیز به‌عنوان دشمن اصلی قرآن و روحانیت یاد كرد.[
iv]
رژیم در همان سال 1341 با طرح «انقلاب سفید»، قدم بعدی خود را در راه غیرمذهبی‌‌كردن كشور و تضعیف نهاد مذهب برداشت كه به واقعه كشتار طلاب علوم دینی فیضیه قم منجر گردید. این واقعه كه طی آن تعدادی از طلاب كشته شدند، به شكل‌گیری دوره جدیدی از مبارزه جدی علیه رژیم منجر شد كه نه‌تنها اشتباهات و زیاده‌رویهای رژیم بلكه موجودیت آن را نشانه گرفت. در این دوره حضرت امام(ره) رژیم پهلوی را نه‌‌تنها به بی‌بندوباری و فساد، بلكه به اعمال نفوذ در انتخابات، نقض قانون‌اساسی، تحدید مطبوعات و احزاب سیاسی، ازبین‌بردن استقلال دانشگاهها، نادیده‌گرفتن نیازهای اقتصادی تجار، كارگران و دهقانان، تضعیف اعتقادات اسلامی، ترویج غرب‌زدگی، فروش نفت به اسرائیل و افزایش مستمر شبكه دیوانسالاری مركزی متهم می‌كرد و آن را مورد حمله و اعتراض قرار می‌داد.
در خرداد 1342 و در آستانه ماه محرم، رویارویی جنبش مذهبی با رژیم به اوج خود رسید. در روز عاشورا (دوازدهم خرداد)، امام‌خمینی(ره) در سخنرانی خود در قم، ضمن محكوم‌كردن اعمال رژیم، به شاه هشدار داد كه كاری نكند وقتی مجبور شود كشور را ترك كند، مردم به شادی بپردازند. به‌همین‌خاطر، رژیم دو روز بعد امام را دستگیر كرد و به بازداشتگاهی در تهران منتقل نمود. دستگیری امام، نفرت عمومی از رژیم شاه را به حد انفجار رساند. در شورشی كه در پانزدهم خرداد در شهرهای قم، تهران، شیراز، مشهد، اصفهان، كاشان و دیگر نقاط كشور رخ داد، در نبرد چندروزه میان تظاهركنندگان بی‌سلاح با واحدهای ارتشی ــ كه دستور كشتار داشتند ــ بنابه روایتهای مختلف، تعدادی بالغ بر چهارهزار نفر و طبق برخی آمارها حتی تا پانزده‌هزار نفر[
v] كشته شدند. از همان زمان، واقعه پانزدهم خرداد 1342، سرآغاز نهضت عمومی مذهبی و نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران محسوب گردید. در این روز، آیت‌الله خمینی به‌عنوان رهبر ملی و سخنگوی خواسته‌های مردمی، و اسلام به‌عنوان مبنای ایدئولوژیك مبارزه علیه شاه و حامیان خارجی او شناخته شد. در شرایطی كه احزاب غیرمذهبی اعتبار خود را پس از سقوط مصدق از دست داده بودند، دوره‌ای از فعالیت سیاسی مردمی تحت هدایت رهبری مذهبی امام‌خمینی(ره) شكل گرفت كه به قول حامد الگار، جدیت و شدت این شورش «از پیش حاكی از انقلاب اسلامی 1357 بود.»
امام(ره) در سال 1343، اعتراضات خود را بر طبع استبدادی رژیم، كرنش و فرمانبرداری آن در برابر ایالات‌متحده و همكاری روزافزون آن با اسرائیل متمركز نمود[
vi] و در سخنرانی خود برضد كاپیتولاسیون، در چهارم آبان، به خطر متوجه ایران و اسلام از سوی استعمار غربی چنین اشاره كرد: «تمام گرفتاریهای ما از امریكا است. تمام گرفتاریهای ما از این اسرائیل است. اسرائیل هم از امریكاست. این وكلا هم از امریكا هستند. این وزرا هم از امریكا هستند.»[vii] اعطای مصونیت قضایی به مستشاران نظامی امریكایی در مهرماه آن سال نیز موضوع حملات ضداستعماری حضرت امام علیه امریكا قرار گرفت و ایشان در همان سخنرانی چهارم آبان، با اعلام عزای عمومی، امریكا را «خبیث» و رئیس‌جمهور امریكا را «منفورترین افراد بشر... پیش ملت» ایران خواند.[viii] چند روز پس از این سخنرانی، یعنی در سیزدهم آبان، امام به تركیه و سپس به عراق تبعید گردید.
تصویب قانون حمایت از خانواده در سال 1346 كه بی‌توجه به شرع مقدس، به دادگاههای غیرمذهبی صلاحیت رسیدگی به اختلافات خانوادگی را می‌داد و حقوق مردان را در مقابل زنان محدود می‌كرد، همچنین جایگزین‌كردن تقویم اسلامی هجری با تقویم شاهنشاهی كه ایران را یكباره از سال مذهبی 1355 به سال شاهنشاهی 2535 جهش‌ می‌داد، و نیز برحذرداشتن زنان از پوشیدن چادر در محیطهای دانشگاهی، برنامه‌های ضداسلامی حزب رستاخیز، دخالتهای حكومت در امور اوقاف، نشر كتابهای مذهبی و اعزام مبلغ از سوی رژیم شاهنشاهی، سرانجام واكنش شدید روحانیت و از جمله حضرت امام(ره) را برانگیخت. امام در اولین سالگرد تاسیس حزب رستاخیز در بیست‌ویكم اسفند 1353، طی سخنانی از تبعیدگاه خود در عراق، این‌گونه اقدامات حزب رستاخیز را در راستای «ریشه‌كن‌كردن اسلام، نابودی كشاورزی، صرف منابع كشور در پای سلاحهای بی‌فایده و غارت كشور به نمایندگی از امپریالیسم امریكا» قلمداد نمود.[
ix]
نخستین اعتراضات آیت‌الله خمینی كه با هدف اولویت شریعت اسلامی و لزوم تبعیت زمامداران از احكام اسلامی صورت می‌گرفت، پس از كشتار و سركوبهای متعدد رژیم شاهنشاهی و اصرار آن بر قوانین ضدمذهبی، به‌تدریج رادیكالتر شد. تز تدارك جایگزین برای رژیم شاه را درواقع حضرت امام‌(ره) در فاصله اول تا بیستم بهمن‌ماه سال 1348 طی سیزده جلسه تدریس در نجف تئوریزه كرد و این مبحث به‌صورت كتاب اولین‌بار در سال 1352 تحت عنوان «ولایت فقیه: حكومت اسلامی»، انتشار عمومی یافت. این ایده اعلام می‌داشت كه در اسلام قدرت مذهبی و سیاسی از هم جدا نیستند و تنها فقیه است كه می‌تواند حاكم مشروع باشد. از آن زمان به بعد بود كه حضرت امام به هیچ جایگزینی برای رژیم شاهنشاهی جز حكومت اسلامی راضی نبود.
آیت‌الله خمینی چنان شهرت و محبوبیتی در میان اقشار ملت ایران پیدا كرده بود كه انتشار یك مقاله توهین‌آمیز علیه ایشان در روزنامه اطلاعات (در شماره مورخ هفدهم دی 1356)،[
x] به شكل‌گیری قیامها و تظاهرات سراسری و پیوسته‌ای دامن زد كه از مساجد، هدایت می‌شدند[xi] و انقلاب عملا از این زمان آغاز شد.[xii] در این اوضاع و احوال، دو جنبش كمونیستی و دموكراتیك نیز كه در اواخر بهار 1357 و در اوج تظاهرات مردمی از انزوا خارج شده بودند،[xiii] با تظاهرات مردم مذهبی همسو شدند و ضمن پذیرش رهبری آیت‌الله خمینی، پشت سر ایشان حركت كردند.[xiv] گذشته از گروههای شناخته‌شده مخالف رژیم پهلوی، همه اقشار مختلف مردم به‌نحوی به‌خاطر وجود تورم، فساد، فشار و اختناق، سیر نزولی اقتصاد و نادیده‌گرفته‌شدن تعالیم اسلامی ناراضی بودند اما به گفته سایروس ونس، وزیرخارجه كارتر، «مغناطیسی كه گروههای مختلف ناراضی را به‌دور خود جمع كرد، اپوزیسیون مذهبی بود»[xv] و لذا عموم تظاهركنندگان، با تاكید امام‌خمینی(ره) اضمحلال رژیم شاهنشاهی و تاسیس حكومت اسلامی تحت رهبری ایشان را خواستار شدند.
سرانجام با اعتراض گروهی از همافران و دانشجویان نیروی هوایی به قطع برنامه تلویزیونی ورود امام‌خمینی(ره) به تهران، آتش انقلاب در دو پایگاه هوایی تهران (مركز آموزش دوشان‌تپه و فرح‌آباد) شعله‌ور شد. مردم انقلابی با هدف حمایت از همافران و دانشجویانی كه مورد حمله گارد شاهنشاهی قرار گرفته بودند، به این دو پایگاه حمله كرده و پس از دستیابی به اسلحه، با گارد شاهنشاهی به درگیری مسلحانه پرداختند؛ به‌گونه‌ای‌كه تا دو روز بعد (بیست‌ودوم بهمن‌ماه سال 1357) كه پیروزی انقلاب اسلامی از رادیو صدای انقلاب اعلام شد، كلیه پایگاههای نظامی و انتظامی و مراكز حساس دولتی را به اشغال خود درآوردند و این‌چنین‌، «آخرین دژهای استبداد فرو ریخت»[
xvi] و امام‌خمینی كه از دیرباز استبداد را عامل استعمار خارجی می‌دانست، طی پیامی، مبارزات قهرمانانه ملت ایران را «عامل شكسته‌شدن سدهای استبداد و استعمار» خواند.[xvii]
بسیاری از گروههای سیاسی، اصلاحات اجتماعی، تامین آزادی و دموكراسی را در چارچوب رژیم پهلوی و با برنامه تضعیف تدریجی نظام سلطنتی دنبال می‌كردند اما جنبش مذهبی، علاوه بر آزادی، خواهان سرنگونی رژیم شاهنشاهی، استقرار جمهوری اسلامی و قطع وابستگی به قدرتهای خارجی بود و همین مساله، وجه تمایز این جنبش با دیگر گروههای مخالف رژیم پهلوی را شكل می‌داد. رقابت قدرتهای بزرگ بر سر نفت و گذرگاه ایران، و نیز همسویی رژیم پهلوی با غرب، در كنار مبارزه مستمر اقشار مختلف مردم با جلوه‌های استعمار، استبداد و استكبار، موجب شد پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، دو شعار «استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی» و «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی‌» سرلوحه برنامه‌ها و اهداف انقلابیون قرار گیرند؛ چنانكه مردم آنها را به‌صورت‌هماهنگ در راهپیماییهای ضدرژیم سر می‌دادند[
xviii] و سرانجام نیز همین خواسته‌ها و شعارها در جایگاه آرمان غالب انقلابیون قرار گرفتند و توده‌های مردم را با خود همراه كردند. مرتضائی‌فر، كه در میان انقلابیون مذهبی به وزیر شعار مشهور شده است، در مصاحبه‌ای اختصاصی، ضمن اشاره به تظاهرات بزرگ تاسوعا و عاشورای 1357، درباره نحوه اتخاذ این دو شعار می‌گوید: «مردم هر تقاضایی داشتند، به صورت شعار می‌گفتند. درآن‌زمان استقلال، آزادی و تغییر نظام سلطنتی بود به اسلامی،... خود حضرت امام این خواسته‌ها و تقاضاهای مردم را بیان می‌كردند و ما هم به صورت شعار درمی‌آوردیم. مثلا ایشان بیان می‌كردند كه ما حكومت سلطنتی نمی‌‌خواهیم، ما شعار می‌ساختیم كه: نظام شاهنشاهی الغا باید گردد، نظام اسلامی ایجاد باید گردد.»

آزادی، استقلال و جمهوری اسلامی
1ــ آزادی:
همچنانكه پیش از این نیز گفته شد، اقشار مختلف مردم از خودكامگی و سركوب روزافزون شاه و الیگارشی حاكم به تنگ آمده و خواستار رهایی و آزادی بودند. مردم شعار آزادی را در مقابل استبداد و خودكامگی پادشاهی سرمی‌دادند كه مطابق قانون‌اساسی می‌بایست صرفا مقامی تشریفاتی داشته باشد، اما شاه عملا در كلیه امور كشور و حتی در امور قانونگذاری دخالت می‌كرد و برخلاف قانون، سنت و مذهب حاكم بر جامعه ایران، به تصویب و ترویج قوانین و مقررات ضداسلامی، از جمله قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی، انقلاب سفید و قانون حمایت از حقوق خانواده اقدام می‌نمود. «آزادی»، خواسته اول تمامی اقشار ملت ایران بود و همه مخالفان رژیم پهلوی، اولویت و جایگاه خاصی برای آن قائل بودند اما در شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»، به‌ تبعیت از ذوق ایرانیان در ساختن عبارات منظوم و نیز سنت رعایت روانی كلام براساس هم‌آوایی درونی، همصدایی حروف و آهنگین‌بودن كلمات‌، این كلمه (آزادی) در درجه دوم و پس از كلمه «استقلال» قرار گرفت.[
xix]
آزادی از حكام مستبد وابسته، گذشته‌ازآنكه به‌لحاظ نظری پیش‌نیاز، پیش‌زمینه و مقدمه كسب استقلال از قدرتهای خارجی سلطه‌گر به‌شمار می‌رود، از نظر تاریخی هم در روند پیروزی انقلاب اسلامی، انقلابیون ابتدا به آزادی دست یافتند و سپس در راستای دستیابی به استقلال و تحكیم مبانی جمهوری اسلامی تلاش كردند؛ كماآنكه به اعتقاد بسیاری این تلاش همچنان ادامه دارد. دراین‌راستا، می‌توان به سخنان امام‌خمینی در چهاردهم دی‌ماه 1358، در دیدار با استادان دانشگاه تهران در قم، اشاره كرد كه ضمن تشریح تفاوتهای انقلاب اسلامی با انقلابها و كودتاهای دیگر ــ از جمله كودتای كمونیستی افغانستان ــ آزادی ملت ایران در تعیین حكومت را یكی از دستاوردهای انقلاب اسلامی برشمرد: «ملت از زن و مرد، از بچه و بزرگ، همه قیام كردند و این حكومت جائر را از بین بردند... نكته دیگر این‌كه همه هم كه قیام كرده بودند، یك چیز می‌خواستند و آن [این] كه حكومت عدل می‌خواستند، حكومت اسلامی می‌خواستند. این آمال همه بود... اینجا بعد‌از‌اینكه این سد شكسته شد، پشت سر سد یك آزادی مطلق [بود] تمام فرودگاهها باز بود... همه روزنامه‌ها و همه مقالات و همه گویندگان و همه چیزها و همه راهها هم باز بود. حالا هم كه باز است... در دنیا ما نداریم یك همچو انقلابی كه دنبال سرش این جوری با انسانیت رفتار شده باشد، آزادی داده شده باشد.»[
xx]

2ــ استقلال:
این خواسته انقلابی ملت ایران را كه در دو شعار یادشده مطرح شده بود، می‌توان از دو جنبه مورد مطالعه قرار داد:
الف‌‌ـ كلمه «استقلال»، به معنی خودكفایی، در مقابل وابستگی رژیم پهلوی به غرب و وابستگی برخی گروههای مبارز و انقلابی ــ همچون گروههای مختلف جنبش كمونیستی كه به شوروی یا چین متمایل بودند ــ اتخاذ شد و درواقع تداوم مبارزه در این راه در زمینه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی و... را نشان می‌داد. امام‌خمینی(ره) در سخنرانی خود در چهاردهم دی‌ماه 1358، وابستگی رژیم پهلوی به بیگانگان را چنین تبیین كرد: «كوشش كردند كه از همه جهات این مملكت را به آسیب برسانند... یك دانشگاه استعماری درست كرده بودند برای ما، كه جوانهای ما... به نفع دیگران بیشتر صحبت می‌كردند تا به نفع خودشان... ما عقیده‌مان این شده است كه غیر از غرب دیگر كسی نیست... ما باید وابسته باشیم یا به شرق و یا به غرب... خودمان می‌توانیم سرپا بایستیم... ما ترجیح می‌دهیم به این‌كه از این تمدنی كه ما را فاسد دارد می‌كند دست برداریم و برسیم به یك زندگی بسیط انسانی... خودمان كم‌كم خودكفا خواهیم شد... همه‌اش غرب نیست.»[
xxi]
این نحوه برداشت از استقلال، اصلا به معنی قطع رابطه با جهان اطراف و انزوا نبود و هیچ‌یك از سه جنبش فعال سیاسی نیز از آن طرفداری نمی‌كردند. امام‌خمینی در پنجم اسفند 1357.ش/بیست‌وچهارم فوریه 1979.م در دیدار ولادیمیر وینوگرادف، سفیر شوروی در تهران، به پیام محبت‌آمیز رهبران شوروی چنین پاسخ داد: «ملت ما از همه آزادیها محروم بود. كشور ما از استقلال صحیح محروم بود. ملت ما از این مظالم به جان آمد و قیام كرد، یك قیام اسلامی بزرگ. این قیام سیاسی فقط نبود، یك قیام دینی بزرگ بود... ما برای حیات زیر سلطه غیر، ارزشی قائل نیستیم. ما ارزش حیات را به آزادی و استقلال می‌دانیم... با تمام قدرتهایی كه بخواهند تجاوز كنند به مملكت ما مبارزه خواهیم كرد... ما از همه قدرتها می‌خواهیم كه در كشور ما در امور داخلی كشور ما دخالت به هیچ‌وجه نكنند درصورتی‌كه دخالت نكنند، ما با همه روابط حسنه خواهیم داشت.»[
xxii]
اتخاذ این شعار درواقع با توجه به وضعیت حاكم بر صحنه بین‌المللی صورت می‌گرفت؛ چراكه قدرتهای وقت، به اقتصاد به دیده مهمترین عامل سلطه و ابزار اعمال حاكمیت و نفوذ خود می‌نگریستند و از نیازمندی كشورها در راستای تحقق این اهداف بهره‌ می‌جستند. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، تجارت میان ایران و ایالات‌متحده رونق بسیاری داشت؛ به‌طوری‌كه در سال 1357.ش/1978.م واردات ایران از این كشور به چهارمیلیارد دلار، یعنی به میزانی بالغ بر بیست‌ویك‌درصد كل واردات ایران، می‌رسید و ایالات‌متحده عملا به سطح شریك اول ایران در عرصه بازرگانی ارتقا یافته بود.[
xxiii] در اشاره به نقش و اهمیت اقتصاد در آن دوران، جواد منصوری، معاون وزیر امورخارجه ایران در دوران جنگ تحمیلی، گفته بود: «امروز، تولید، پشتوانه قدرت سیاسی و ابزار اعمال سیاست خارجی است» و اعتقاد داشت كه برای مبارزه با سلطه اقتصادی كه زمینه‌ساز سلطه سیاسی است، باید به خود و به منابع خودی تكیه كرد و در ارتباط با دیگران و در تلاش برای نیل به زندگی پیشرفته، متنوع و متحرك، نباید اختیار و استقلال در تصمیم‌گیری و سیاستگذاری را از خود سلب نمود: «این‌كه برای مثال حق چانه‌زدن در قیمت‌گذاری نفت از آن ما باشد و این ما باشیم كه تصمیم می‌گیرد با كدام كشورها رابطه داشته باشد یا كدام‌یك را به رسمیت نشناسد و حتی با آن مبارزه كند [و] این‌كه به كدام پیمان نظامی و اقتصادی منطقه‌ای وارد شویم یا چگونه و چطور از خود دفاع كنیم، تنها در گرو مصلحت‌اندیشی خود ما باشد... با این تفاصیل، استقلال عبارت است از داشتن قدرت تصمیم‌گیری و سیاستگذاری، و اعمال آن تصمیمات و سیاستها.»[xxiv]
ب‌ــ جنبه دیگر استقلال، درواقع نفی شرق و غرب بود كه ملت ایران هر دو را به‌عنوان استعمارگران ملت ایران و دیگر ملتها و همچنین استثمارگران منابع آنها می‌شناخت. این جنبه از استقلال، از آغاز انقلاب ــ و حتی قبل از شكل‌گیری انقلاب ــ به‌صورت شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» و حتی به‌عنوان یك سیاست حاكم بر نظام اسلامی درآمد و نشانگر عزم انقلاب اسلامی و اصرار آن برای پیمودن راهی جدا بود. حضرت امام(ره) در یازدهم شهریور 1360 طی سخنانی دراین‌باره اظهار كرد: «از همان بدو انقلاب و از قبل از بدو انقلاب كه شالوده انقلاب ریخته می‌شد، مسیر، مسیر انبیاء بود، مسیر راه مستقیم نه‌شرقی‌نه‌غربی بود، جمهوری اسلامی بوده و تاكنون هم ملت ما به همان مسیر باقی است.»[
xxv] ایشان در جای دیگر در تبیین این سیاست و تعیین مصداقهای شرق و غرب اظهار داشت: «ما نه با امریكا كار داریم و نه با شوروی. ما خودمان هستیم. این‌كه با همه دولتها رابطه داشته باشیم، یعنی رابطه دوستانه، نه روابط بین ارباب و رعیت و ما این روابط را نمی‌خواهیم... ما می‌خواهیم این‌طور باشیم كه نه ظلم كنیم و نه زیر بار ظلم برویم.»[xxvi] اهمیت این جنبه از استقلال در نظر امام‌خمینی(ره) به اندازه‌ای بود كه ایشان در بیست‌وهشتم شهریور 1367.ش/نوزدهم سپتامبر 1988.م در پاسخ به نامه یكی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی نوشت: «ما اگر توانستیم نظامی بر پایه‌های نه‌شرقی‌نه‌غربی واقعی و اسلام پاك منزه از ریا و خدعه و فریب را معرفی نماییم، انقلاب پیروز شده است.»[xxvii]
تحلیلگران و سیاستمداران و حتی صاحب‌نظران جمهوری اسلامی ایران درخصوص این‌كه آیا استقلال‌طلبی ملت ایران در قالب شعار نه‌شرقی‌نه‌غربی، صرفا تاكیدی بر عدم وابستگی و نپذیرفتن آیین و مرام شرق و غرب بود و یا انقلاب اسلامی قصد داشت با این دو الگو مبارزه كند و سبك و شیوه جدیدی از زندگی ارائه دهد، اختلاف‌نظر دارند؛ چنانكه برخی، از آن به‌عنوان سیاست موازنه مثبت تعبیر می‌كنند و معتقدند منظور از آن، «همكاری با جهان غرب و شرق و در جهت مصالح مردم و انقلاب» است[
xxviii] و برخی دیگر با ارائه یك برداشت مشابه با سیاست عدم تعهد، معتقدند كه «آن، نشان‌دهنده دشمنی با شرق و غرب نیست بلكه نشان‌دهنده روشها و شیوه‌های ما در سیاست خارجی است كه نه به‌صورت شرقیها است و نه به‌صورت غربیها.»[xxix] مهدی بازرگان، نخست‌وزیر دولت موقت انقلاب اسلامی، معتقد بود كه شعار نه‌شرقی‌نه‌غربی، مفهومی «كاملا ملی و دفاعی» داشته و منظور از آن «احراز استقلال همه‌جانبه خودمان در برابر بیگانگان و ابرقدرتها... و عدم اتكا به بلوكهای شرق و غرب، چه به‌لحاظ سیاسی و اقتصادی و نظامی و چه به لحاظ اخذ و اقتباس ایدئولوژی از مكتبهای ماركسیستی یا كاپیتالیستی» بوده است. وی با انكار جنبه ضدغربی این شعار، معتقد بود شعار مذكور پس از پیروزی انقلاب و از اواخر دولت موقت دچار «تعبیر و تحریف و تعمیم» شده است.[xxx] اما به نظر می‌رسد كه این خواسته، به‌آن‌صورت‌كه در انقلاب اسلامی مطرح شد و از سوی انقلابیون مذهبی با جدیت مورد پی‌گیری قرار گرفت، علاوه‌بر اصرار به عدم‌وابستگی به بلوك شرق و غرب تحت رهبری شوروی و امریكا، در پی مبارزه با این دو بلوك نیز بوده است. دلایل این برداشت را به‌طورخلاصه می‌توان با استنادهای قرآنی، فقهی و تاریخی به شرح زیر توضیح داد.
این شعار برگرفته از آیه سی‌وپنجم سوره نور است كه می‌فرماید: «خدا نور (وجودبخش) آسمانها و زمین است. داستان نورش به چراغ‌دانی می‌ماند كه در آن چراغی برافروخته باشد و آن چراغ در میان شیشه‌ای است كه چون ستاره‌ای درخشان است. این چراغ فروزان، درخت زیتون مباركی است كه نه شرقی است و نه غربی. مایع روشنایی آن، چنان است كه بی‌هیچ آتشی، فروزان است. اشعه نوری است كه بر روی هاله‌های نور، متراكم است. خداوند هركس را كه بخواهد، به نور خود رهنمون می‌شود و... .»
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه، از آن به عدم‌وابستگی به شرق و غرب تعبیر كرده و می‌افزاید: این آیه، دلالت كافی بر عدم كفایت شرق و غرب دارد. وی معتقد است كه خوبی و مرغوبیت این درخت به‌خاطر نه‌ شرقی و نه غربی‌بودن آن است؛ چراكه بدون هرگونه وابستگی به افق شرق و غرب، نور مورد نیاز خود را به‌طور مستقیم از خود خورشید تامین می‌كند.[
xxxi]
از نظر فقهی، این شعار از دو بخش نفی شرق و غرب و اثبات جمهوری اسلامی تشكیل شده است و به عبارت ایدئولوژیك، به معنی «نفی سلطه و حاكمیت سیاسی و مكتبی شرق و غرب و برقراری حاكمیت و ولایت نظامی اسلامی بر جامعه است.»[
xxxii] از نظر قرآن، مسلمانان موظفند تولا و تبرا پیشه كنند و ضمن‌آنكه به یك نوع ولایت و دوستی همت می‌گمارند، نوع دیگر را از خود طرد كنند. مسلمانان از دوستی با غیرمسلمانان و نیز از رفتن به زیر بار سرپرستی آنان نهی شده‌اند و در آیه «یا ایها الذین امنوا لاتتخذوا عدوی و عدوكم اولیاء» و برخی آیات در سوره‌های دیگر ــ از جمله: ممتحنه/3ــ1، انعام/14، شوری‌/10، كهف/26، عنكبوت/41 و مائده/56 ــ علت لزوم اجتناب و احتیاط از بیگانه، مبتنی بر این واقعیت اعلام شده كه آنها دوست دارند دیگران را نیز به كیش خود درآورند و لذا روابط مسلمان با غیرمسلمان باید احتیاط‌آمیز باشد.
اصل نفی سبیل كافران بر مسلمانان نیز مؤید این جنبه از شعار نه‌شرقی‌نه‌غربی است: «ولن یجعل الله للكافرین علی المومنین سبیلا» (نساء/141): یعنی، خداوند هرگز (نه در گذشته و نه در آینده) راه سلطه كافران بر اهل ایمان را باز نگذارده و نخواهد گذارد. «بنابراین قاعده، خداوند در قوانین و شریعت اسلامی هیچ‌گونه راه نفوذ و چیرگی كفار بر مسلمانان را نپذیرفته و در هیچ زمینه‌ای شرعا جایز نیست كه كفار بر مسلمانان غلبه كنند.»[
xxxiii] این آیه از احكام ثانویه فقهی محسوب می‌شود و آیه «اوفوا بالعقود» را در مواردی كه قرارداد امضاشده میان مسلمانان و غیرمسلمانان تالی فاسد داشته باشد، منسوخ می‌كند؛ به‌این‌معناكه به‌محض كشف زیان برای جامعه اسلامی، قرارداد خودبه‌خود باطل و از درجه اعتبار ساقط می‌گردد تا راه هرگونه سلطه غیرمسلمانان بر مسلمانان، بسته شود. سیدعلی قادری اهم عناوین زیرمجموعه اصل نفی‌سبیل را كه تاكنون در فقه اسلامی مطرح شده‌اند، در موارد زیر خلاصه كرده است: 1ــ عدم جواز ولایت غیرمسلمان بر مسلمان 2ــ عدم جواز استشاره از غیرمسلمان در امور مسلمانان 3ــ سقوط حق قصاص غیرمسلمان 4ــ عدم جواز تزویج غیرمسلمان با مسلمان 5ــ عدم ثبوت حق شفاعت برای غیرمسلمان.[xxxiv]
از نظر تاریخی نیز شعار نه‌شرقی‌نه‌غربی، زمانی مطرح شد كه سیستم دوقطبی بلوك شرق و غرب بر روابط بین‌المللی حاكم بود و كشورهای كوچك و متوسط برای حفظ تمامیت و منافع ملی خود چاره‌ای جز پیوستن به یكی از این دو بلوك نداشتند. سیاست نه‌شرقی‌نه‌غربی درواقع این وضعیت را ظالمانه و صرفا برپایه حفظ منافع قدرتهای بزرگ و استعمارگر می‌دانست و از این دیدگاه، دو ابرقدرت را مجموعه واحدی از استكبار جهانی به شمار می‌آورد كه نه‌تنها حقوق ملتهای محروم و مستضعف بلكه حقوق مردم و ملتهای خود را نیز پایمال كرده‌اند. با این نگرش به تاریخ بود كه انقلاب اسلامی نه‌تنها وابستگی به هیچ‌یك از ابرقدرتها را منطقی و اصولی نمی‌دانست، بلكه برای اصلاح یا ازبین‌بردن نظام ظالمانه حاكم بر كل روابط بین‌الملل، تلاش و مبارزه می‌نمود.[
xxxv]
منوچهر محمدی با تایید این برداشت از مبارزه‌طلبی انقلاب اسلامی، می‌نویسد: «اصل نه‌شرقی‌نه‌غربی جمهوری اسلامی... برخلاف تز عدم تعهد، حالت تدافعی و انفعالی نداشته بلكه با اتخاذ سیاستی تهاجمی، فعال و پویا بر علیه استكبار شرق و غرب مبارزه می‌كند و همچنین اعتقاد به حكومت واحد جهانی تحت لوای اسلامی دارد.»[
xxxvi] بی‌تردید همین برداشت از نه‌شرقی‌نه‌غربی بود كه برخی را واداشت تا اعلام كنند: «با استقلال در سیاست، یقینا زمینه‌ساز جریان سومی در جهان خواهیم بود و این دوقطبی‌بودن جهان به‌طوركلی شكسته می‌شود و ما به‌عنوان قطب سوم مطرح خواهیم شد.»[xxxvii]
سیاست نه‌شرقی‌نه‌غربی تنها غرب و امریكا را مد نظر نداشت، بلكه در موارد مختلف و متعدد در مقابل شوروی نیز به اجرا گذاشته شد؛ كه ازجمله می‌توان به انحلال حزب توده ایران، دستگیری كلیه سران و اعضای فعال این حزب و اخراج هیجده‌تن از اعضای سفارت شوروی از ایران به اتهام دخالت در امور داخلی كشور اشاره كرد. اما ازآنجاكه دخالت امریكا و نفوذ و سلطه آن بر رژیم شاهنشاهی در ایران بیشتر بود، اجرای این سیاست به این صورت نمود یافت كه امریكا و منافع آن در ایران را هدف گرفته است. این شعار در سال 1360.ش/1981.م بالای در ورودی وزارت امورخارجه جمهوری اسلامی ایران نصب شد تا نمایندگان دیپلماتیك مقیم تهران هیچگاه این خواست عمومی ملت انقلابی ایران را از خاطر نبرند.

3ــ جمهوری اسلامی:
«جمهوری اسلامی» در دو شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» و «نه‌شرقی، نه‌غربی، جمهوری اسلامی»، بر شیوه حكومتی مورد نظر مردم كه از قرآن، سنت و تعالیم اسلامی برگرفته شده بود، دلالت داشت. این شیوه حكومتی باید جنبه بی‌دینی یا ضدمذهبی را از حكومت و حاكمیت می‌زدود و با اتخاذ یك موضع ضداستكباری، نه‌تنها از آلایشهای فسق و فجور پرهیز می‌كرد، بلكه با ترویج اعتقاد به وحدانیت و برتری خداوند و روحیه اخلاص و پاك‌باختگی در محضر او، به جامعه ناب و فاضله‌ای دست می‌یافت كه در مرحله اول به‌صورت یك قطب جدید برای جذب محرومان و مستضعفان جهان درآید و الگوی مناسبی برای پیروی موحدان و دین‌باوران باشد، در مرحله دوم حكومت بزرگ اسلامی را از طریق یك فدراسیون یا اتحادیه كشورهای اسلامی تشكیل دهد و در مرحله سوم حكومت واحد جهانی را زمینه‌سازی نماید. در زیر، این الگوی جایگزین، تحت عناوین حاكمیت احكام اسلامی بر همه امور اجتماعی، ماهیت جهان‌شمولی و فرامرزی اسلام، ولایت‌فقیه و صدور انقلاب مورد بررسی قرار می‌گیرد:

الف ــ حاكمیت اسلام بر همه امور اجتماعی (پیوستگی دین و سیاست):
الگوی نظام جمهوری اسلامی، به‌عنوان یك الگوی جایگزین برای نظام شاهنشاهی، بر مبنای معتقدات مذهب تشیع و با تاكید بر دو اصل امامت و عدالتخواهی مطرح گردید و از سوی عامه مردم مورد حمایت و پذیرش قرار گرفت. حامد الگار محوریت امامت و عدالتخواهی را از اركان شكل‌گیری توان فزاینده اندیشه انقلابی شیعی دانسته و می‌نویسد: «در هر مقطع و مرحله‌ای از تاریخ اسلام كه تعبیر و تفسیری از شیعه عرضه شود، اساسی‌ترین موضوع در آن، عبارت خواهد بود از اصل امامت و تشخیص امام؛ كه به‌نوعی، مصداق ابعاد روحانی رسالت پیامبرگونه نیز به‌حساب می‌آید.»[
xxxviii]
از نظر شیعیان امامیه، غیر از امام علی‌(ع) ــ كه در غدیرخم به جانشینی پیامبراكرم(ص) تعیین شد ــ و اهل‌بیت آن حضرت(ع)، هیچ‌كس شایسته حكومت نیست و این وضعیت با شروع غیبت كبرای امام دوازدهم(ع) همچنان تداوم یافت. این اعتقاد، درواقع مشروعیت هرگونه رهبری در تمام طول غیبت امام را مورد سوال قرارمی‌دهد.[
xxxix] این آرمان‌خواهی و جهت‌گیری شیعه، ازیك‌سو پیروان خود را به پرهیز از مشاركت و دخالت در سیاست ترغیب می‌نمود و ازسوی‌دیگر به ایجاد خلأ در بسط و تدوین اندیشه سیاسی شیعه منجر گردید؛ چنانكه نظریه سیاسی فقه شیعه منحصرا به بخشی از تعریف امامت محدود شد و تا قرنها بعد نیز موضوع اندیشه سیاسی شیعه از جنبه نظری چندان مورد توجه قرار نگرفت. جدایی شیعه از سیاست، با یكی دیگر از وجوه آرمان‌خواهی آن تشدید شد و آن اعتقادی بود كه اجرای عدالت واقعی را جز با بازگشت امام(عج) غیرممكن می‌شمرد. این بخش از نظریه، مستقیما به دیدگاه و برداشت اخلاقی شیعه از انسان مربوط می‌شد؛ چراكه اعتقاد به این‌كه انسان ذاتا خطاكار است، در احتیاط زیاد شیعه در پذیرفتن مسئولیت اداره امور و اجرای عدالت بی‌تاثیر نبود.[xl]
تقریرات امام‌خمینی(ره) طی درسهایشان در نجف، به‌صورت كتاب جهاداكبر منتشر شد. محتوای كتاب نشان می‌دهد كه جنبش مذهبی امام، بیش‌ازآنكه جنبشی سیاسی برای سرنگونی یك نظام فاسد باشد، قیامی الهی و در راستای دعوت انبیا برای تربیت و تعالی انسان و جامعه انسانی بوده است. ازاین‌رو تا دهه 1330، جریان تفكر دینی در ایران، دوره سازندگی فردی را سپری می‌كرد و عمده تلاش خود را در راستای تعلیم و تربیت دینی و معنوی و تربیت شاگردان برجسته صرف می‌نمود[
xli] و از اوایل دهه 1340 بود كه به كار فرهنگی و تربیتی در سطح جمعی تمایل یافت.[xlii] این نحوه تفكر از آیه شریفه «ان‌الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم» الهام می‌گرفت و براساس این آیه، تحول درون و تهذیب نفس فرد را اساس تحول جامعه و تاریخ می‌دانست؛ لذا ایجاد یك حركت فرهنگی برای تربیت افراد به اولین كارویژه اندیشه انقلابی شیعی تبدیل گردید.[xliii]
دیدگاه حضرت امام(ره) درباره تشكیل حكومت اسلامی بر ضرورت ارتباط دین با نظام سیاسی تاكید می‌نمود. ایشان درباره رابطه میان دین و سیاست، همواره اعلام می‌كرد ‌كه دامنه و قلمرو قوانین اسلام، منحصر و محدود به ابعاد عبادی آن نیست و احكام اسلام در تمامی ابعاد زندگی انسان ــ با توجه به تحولات زمان ــ جاری هستند: «احكام شرع حاوی قوانین و مقررات متنوعی است كه یك نظام كلی اجتماعی را می‌سازد. در این نظام حقوقی، هرچه بشر نیاز دارد فراهم آمده است، از طرز معاشرت با همسایه و اولاد و عشیره و قوم و خویش و همشهری و امور خصوصی و زندگی زناشویی گرفته تا مقررات مربوط به جنگ و صلح و مراوده با سایر ملل... برای همه این مراحل دستور و قانون دارد تا انسان تربیت كند، انسان كامل و فاضل، انسانی كه قانون متحرك و مجسم است و مجری داوطلب و خودكار قانون است. معلوم است كه اسلام تا چه حد به حكومت و روابط سیاسی و اقتصادی جامعه اهتمام می‌ورزد تا همه شرایط به خدمت تربیت انسان مهذب و بافضیلت درآید.»[
xliv]

ب ــ ماهیت جهان‌شمولی و فرامرزی اسلام و انقلاب اسلامی:
امام‌خمینی اعتقاد داشت كه جامعه اسلامی در زمان پیامبراكرم(ص) یكپارچه بوده و بعدها بر اثر رفتارهای ضداسلامی و تحت‌فشار استعمارگران تجزیه شده است و لذا امت اسلام به یك انقلاب نیاز دارد تا همه این سرزمینهای پراكنده و مجزا از هم، دوباره به‌همان‌صورت یكپارچه شوند. ایشان با استناد به سنت و رویه پیغمبر اكرم(ص) ــ كه خودشان، هم حكومت تشكیل داد و به اجرای قوانین و برقراری نظامات اسلام و اداره جامعه برخاست و به فرمان خدا برای پس از خود حاكم تعیین كرد ــ و نیز با توجه به ماهیت و كیفیت احكام اسلامی (از جمله احكام مالی، دفاعی، جزایی و حقوقی) نتیجه‌گیری می‌كند كه پس از رحلت رسول‌اكرم(ص) نیز تشكیل حكومت لازم و ضروری است.[
xlv] حضرت امام(ره) با اشاره به انحراف سیاست و حكومت اسلامی پس از رحلت پیامبر(ص) و دشمنی معاندان با ولایت علی‌‌ابن‌ابی‌طالب(ع)، تاكید می‌كرد اساس حكومت درواقع از زمان بنی‌امیه و بنی‌عباس دگرگون شده است؛ چراكه حكومت آنها ضداسلامی بود و رژیمهایی هم كه پس از آنها به نام اسلام برپا شدند، «كاملا وارونه و سلطنتی» عمل كردند و نهایتا در دوره اخیر، استعمارگران و حكام مستبد و جاه‌طلب ــ به‌ویژه در ماجرای دولت عثمانی ــ وطن‌ اسلام را تجزیه نمودند و آن را به چندین ملت مجزا تبدیل كردند.
بدین‌ترتیب و با استناد به خطبه حضرت زهرا(س) كه فرمود «امامت برای حفظ نظام و تبدیل افتراق مسلمین به اتحاد است»، امام‌خمینی(ره) نتیجه‌گیری می‌كرد: «ما برای‌اینكه وحدت امت اسلام را تامین كنیم، برای‌اینكه وطن اسلام را از تصرف و نفوذ استعمارگران و دولتهای دست‌نشانده آنها خارج و آزاد كنیم، راهی نداریم جز این‌كه تشكیل حكومت بدهیم؛ چون به منظور تحقق وحدت و آزادی ملتهای مسلمان بایستی حكومتهای ظالم و دست‌نشانده را سرنگون كنیم و پس‌ازآن، حكومت عادلانه اسلامی را كه در خدمت مردم است به‌وجود آوریم.»[
xlvi] ایشان با تكیه بر مبانی شرع و حق، دلایل متعددی را برای توجیه لزوم سرنگونی حكومتهای ستمگر از طریق انقلاب ذكر می‌كند، از جمله این‌كه: «هر نظام سیاسی غیراسلامی، نظامی شرك‌آمیز است چون حاكمش طاغوت است و ما موظفیم آثار شرك را از جامعه مسلمانان و از حیات آنان دور كنیم و از بین ببریم... شرایط اجتماعی مساعدی برای تربیت افراد مومن و بافضیلت فراهم سازیم و این شرایط درست ضدشرایط حاكمیت طاغوت و قدرتهای ناروا است... ما چاره‌ای نداریم جز این‌كه دستگاههای حكومتی فاسد و فاسدكننده را از بین ببریم و هیاتهای حاكمه خائن و فاسد و ظالم و جائر را سرنگون كنیم. این وظیفه‌ای است كه همه مسلمانان در یكایك كشورهای اسلامی باید انجام بدهند و انقلاب سیاسی اسلامی را به پیروزی برسانند.»[xlvii]
امام(ره) معتقد بود استعمارگران و عمال سیاسی آنها مردم مسلمان را به دو دسته ظالم و مظلوم تقسیم كرده‌اند: در یك طرف «صدها میلیون گرسنه و محروم از بهداشت و فرهنگ» قرار د‌ارند و در طرف دیگر «اقلیتی از افراد ثروتمند و صاحب قدرت سیاسی كه عیاش و هرزه‌گرد و فاسدند.» دسته اول تلاش می كنند خود را از زیر ظلم نجات دهند، اما اقلیت حاكم و دستگاههای حكومتی جائر مانع آنها می‌شوند. به‌همین‌خاطر، ایشان با استناد به خطبه چهل‌ویكم امیرالمومنین(ع) درباره این‌كه خدا از علمای اسلام پیمان گرفته است كه بر پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی جانكاه و محرومیت ستمدیدگان، خاموش نمانند و همچنین وصیت معروف ایشان به فرزندش كه فرمود: «دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشید»، با اشاره به این‌كه «ما وظیفه داریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم»،[
xlviii] می‌نویسد: «امروز ما چطور می‌توانیم ساكت و بیكار بنشینیم و ببینیم عده‌ای خائن و حرام‌خوار و عامل بیگانه به كمك اجانب و به‌زور سرنیزه، ثروت و دسترنج صدهامیلیون مسلمان را تصاحب كرده‌اند و نمی‌گذارند از حداقل نعمتها استفاده كنند؟ وظیفه علمای اسلام و همه مسلمانان است كه به این وضع ظالمانه خاتمه بدهند و در این راه كه راه سعادت صدهامیلیون انسان است حكومتهای ظالم را سرنگون كنند و حكومت اسلامی تشكیل دهند.»[xlix]
در همین راستا بود كه پس از پیروزی انقلاب اسلامی بلافاصله «براساس نگرشهای بنیادی و اولویتهای ملی‌»، روابط رسمی میان دولت ایران با ساف در سطح دولت فلسطین برقرار گردید[
l] و با تهیه طرح اعلام روز قدس در آخرین جمعه ماه مبارك رمضان، «گامی جدی برای جهانی‌كردن مساله قدس در میان همه مسلمانان،» صرف‌نظر از وابستگیهای مذهبی و فرقه‌ای آنان برداشته شد.

ج ــ ولایت فقیه، بهترین الگوی حكومتی:
طرح حكومت دینی، یكی دیگر از موضوعات مورد توجه امام‌خمینی(ره) و انقلابیون مذهبی بود. امام از حكومت دینی با عنوان ولایت ‌فقیه یاد می‌كرد. موضوع ولایت‌فقیه گرچه ریشه در گذشته داشت و هدف آن تداوم و احیای اصول و ارزشهای دینی‌ای بود كه چهارده قرن از زمان ظهور آنها می‌گذشت، اما در تاریخ اسلام، به‌ویژه در دوران معاصر، هرگز این اصول و ارزشها مجال ابراز و تحقق پیدا نكرده بودند. ولایت فقیه كه اساس حكومت اسلامی در عصر غیبت است، با تعبیر و تفسیری كه حضرت امام(ره) ارائه كرد، در قانون‌اساسی جمهوری اسلامی ایران در سال 1358 تبلور یافت و وجهه جهانی پیدا كرد. امام‌خمینی در طرح این شیوه حكومتی، با استدلال عقلی و استناد به آیات قرآن كریم، سنت رسول‌اكرم(ص)، رویه حضرت‌علی‌(ع) و روایات وارده از ائمه اطهار، معتقد بود كه همه انبیا و اولیای الهی ــ از آدم تا زمان خود ما ــ همه درصدد تشكیل حكومت عدل در مقابل جور بوده‌اند.[
li] ایشان در تایید حكومت دینی می‌نویسد: «مجموعه قانون، برای اصلاح جامعه كافی نیست. برای‌اینكه قانون مایه اصلاح و سعادت بشر شود، به قوه اجراییه و مجری احتیاج دارد. به‌همین‌جهت خداوند متعال در كنار فرستادن یك مجموعه قانون، یعنی احكام شرع، یك حكومت، دستگاه اجرا و اداره مستقر كرده است. رسول‌اكرم(ص) در راس تشكیلات اجرایی و اداری جامعه مسلمانان قرار داشت. علاوه بر ابلاغ وحی و بیان و تفسیر عقاید و احكام و نظامات اسلام به اجرای احكام و برقراری نظامات اسلام همت گماشته بود تا دولت اسلام را به‌وجود آورد.»[lii] و با استناد به آیه مباركه «یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی‌الامر منكم» اضافه می‌كند: «قانونگذاری به‌تنهایی سعادت بشر را تامین نمی‌كند. پس از تشریح قانون بایستی قوه مجریه‌ای به‌وجود آید. قوه مجریه است كه قوانین و احكام دادگاهها را اجرا می‌كند و ثمره قوانین و احكام عادلانه دادگاهها را عاید مردم می‌سازد... ولی‌امر، متصدی قوه مجریه هم هست.»[liii] امام(ره) معتقد بود برای بقا و استمرار احكام اسلام و بازداشتن ستمگران از غارت و فساد و تعدی و همچنین برقراری عدل اسلامی در جامعه و جلوگیری از هرج‌ومرج، بدعت‌گذاری و تصویب قوانین ضداسلامی و نیز برای ازبین‌بردن نفوذ بیگانگان در كشورهای اسلامی، تشكیل یك حكومت «صالح» لازم است؛ یعنی «حاكمی كه قیم، امین [و] صالح باشد.»[liv] امام‌خمینی در تشریح مدل حكومتی اسلام، آن را یك مدل منحصر‌به‌فرد در میان جوامع كنونی دانسته و می‌نویسد: «حكومت اسلامی هیچ‌یك از انواع طرز حكومتهای موجود نیست... نه استبدادی است و نه مطلقه، بلكه مشروطه است؛ البته نه مشروطه به‌معنی متعارف فعلی آن كه تصویب قوانین تابع آرای اشخاص و اكثریت باشد. مشروطه ازاین‌جهت‌كه حكومت‌كنندگان در اجرا و اداره، مقید به یك مجموعه شرط هستند كه در قرآن كریم و سنت رسول‌اكرم(ص) معین گشته است. مجموعه شرط، همان احكام و قوانین اسلام است كه باید رعایت و اجرا شود. ازاین‌جهت حكومت اسلامی حكومت قانون الهی بر مردم است... شارع مقدس اسلام، یگانه قدرت مقننه است. هیچ‌كس حق قانونگذاری ندارد و هیچ ‌قانونی جز حكم شارع را نمی‌توان به مورد اجرا گذاشت. به‌همین‌سبب در حكومت اسلامی به‌جای مجلس قانونگذاری كه یكی از سه دسته حكومت‌كنندگان را تشكیل می‌دهد، مجلس برنامه‌ریزی وجود دارد كه برای وزارتخانه‌های مختلف در پرتو احكام اسلام برنامه ترتیب می‌دهد و با این برنامه‌ها كیفیت انجام خدمات عمومی را در سراسر كشور تعیین می‌كند.»[lv]
البته حضرت امام(ره) سعی می‌كرد به‌نحوی، رضایت مردم و خواست عمومی آنان را نیز در تشكیل و تداوم حكومت اسلامی به‌عنوان یك شرط وارد كند. ایشان خواست مردم مسلمان و رضایت آنها برای تشكیل و تداوم حكومت اسلامی را دلیل بر غیراستبدادی‌بودن حكومت اسلامی دانسته و می‌نویسد: «مجموعه قوانین اسلام كه در قرآن و سنت گرد آمده، توسط مسلمانان پذیرفته و مطاع شناخته شده است. این توافق و پذیرفتن، كار حكومت را آسان نموده و به خود مردم متعلق كرده است.»[
lvi] اما درصورتی‌كه خواست مردم و زمامداران، خلاف قانون باشد، به ‌نظر وی هیچ‌ تاثیری در حكومت اسلامی ندارد؛ چرا‌كه «حكومت اسلام، حكومت قانون است. در این طرز حكومت، حاكمیت منحصر به خدا است و قانون، فرمان و حكم خدا است. قانون اسلام یا فرمان خدا، بر همه افراد و بر دولت اسلامی حكومت تام دارد. همه افراد از رسول اكرم(ص) گرفته تا خلفای آن حضرت و سایر افراد، تا ابد تابع قانون هستند... رای اشخاص، حتی رای رسول‌اكرم(ص)، در حكومت و قانون الهی هیچ‌گونه دخالتی ندارد. همه تابع اراده الهی هستند.» [lvii]
امام‌خمینی(ره) درخصوص شرایط لازم برای زمامدار، معتقد بود این شرایط مستقیما از طبیعت طرز حكومت اسلامی ناشی می‌شوند؛ بدین‌معناكه پس از شرایط عمومی مانند عقل و تدبیر، دو شرط اساسی دیگر نیز وجود دارند كه عبارتند از علم به قانون و عدالت: «چون حكومت اسلام حكومت قانون است، برای زمامدار علم به قوانین لازم می‌باشد.»[
lviii] امام‌خمینی در ادامه، با مسلم‌دانستن روایت «الفقهاء حكام علی السلاطین»، استدلال می‌كند كه «اگر زمامدار مطالب قانونی را نداند، لایق حكومت نیست؛ چون اگر تقلید كند، قدرت حكومت شكسته می‌شود و اگر نكند نمی‌تواند حاكم و مجری قانون اسلام باشد... سلاطین اگر تابع اسلام باشند، باید به تبعیت فقها درآیند و قوانین و احكام را از فقها بپرسند و اجرا كنند. دراین‌صورت، حكام حقیقی، همان فقها هستند؛ پس بایستی حاكمیت رسما به فقها تعلق بگیرد نه به كسانی كه به علت جهل به قانون مجبورند از فقها تبعیت كنند.»[lix]
امام درخصوص ضرورت تشكیل حكومت در عصر غیبت، تصریح می‌كرد كه همان دلایل لزوم تشكیل حكومت در عصر رسول‌اكرم(ص)، درحال‌حاضرهم وجود دارند؛ یعنی هم باید احكام اسلام باقی و مستمر باشند و هم از هرج‌ومرج در جامعه جلوگیری شود. ایشان تاكید می‌كردند دو شرط تخصصی علم به قانون و عدالت در عده بی‌شماری از فقهای امروزی وجود دارند و آنها می‌توانند حكومت عدل عمومی را در عالم تشكیل دهند. امام(ره) از این حكومت عدل عمومی با عنوان ولایت‌فقیه یاد می‌كرد‌ند: «اگر فرد لایقی كه دارای این دو خصلت باشد، به‌پاخاست و تشكیل حكومت داد، همان ولایتی را كه حضرت رسول‌اكرم(ص) در امر اداره جامعه داشت، دارا می‌باشد و بر همه مردم لازم است كه از او اطلاعت كنند... ولایت، یعنی حكومت و اداره كشور و اجرای قوانین شرع مقدس.»[
lx]
امام‌خمینی(ره) موضوع، وظیفه و هدف ولایت‌فقیه را با آنچه در ارتباط با بعثت انبیا معین شده، منطبق می‌دانست و از جمله موارد این انطباق، انجام ماموریت و اجرای احكام الهی، همچنین برقراری روابط اجتماعی عادلانه و خدمت به مردم به‌صورت نجات مظلومان از دست ستمكاران را برمی‌شمرد.[
lxi] ایشان با استناد به روایت امام‌حسین(ع) كه فرمود «الفقهاء امنا الرسل ما لم‌یدخلوا فی الدنیا»،[lxii] می‌نویسد: «كلیه اموری كه به عهده پیغمبران است، فقهای عادل، موظف و مامور انجام آنند»[lxiii] و ازآنجاكه حكومت اسلامی باید حكومت قانون باشد، فقیه هم تابع قانون است و «اگر فقیهی برخلاف موازین اسلام كاری انجام داد، نعوذبالله فسقی مرتكب شد، خودبه‌خود از حكومت منعزل است؛ زیرا از امانتداری ساقط شده است. حاكمِ درحقیقت، قانون است. همه در امان قانونند. در پناه قانون اسلامند. مردم و مسلمانان در دایره مقررات شرعی آزادند.»[lxiv]
امام‌خمینی(ره) معتقد بود متقابلا مردم نیز موظفند برای قضاوت و رفع مشكلات حقوقی و اجتماعی خود، به فقهای عادل مراجعه نمایند. ایشان با استناد به نقل عمربن‌حنظله از امام‌حسین(ع)[
lxv] می‌نویسد: «ملت اسلام در امور خود نباید به سلاطین و حكام جور و قضاتی كه از عمال آنها هستند رجوع كنند، هرچند حق ثابت داشته باشند و بخواهند برای احقاق و گرفتن آن اقدام كنند... و درصورتی‌كه به‌وسیله این قدرتها و دستگاههای ناروا به حقوق مسلم خویش نایل آمد... به حرام دست پیدا كرده و حق ندارد در آن تصرف كند... این حكم سیاسی اسلام است. حكمی است كه سبب می‌شود مسلمانان از مراجعه به قدرتهای ناروا و قضاتی كه دست‌نشانده آنها هستند خودداری كنند تا دستگاههای دولتی جائر و غیراسلامی بسته شود... و راه به‌سوی ائمه هدی(ع) و كسانی كه از طرف آنان حق حكومت و قضاوت دارند باز شود.»[lxvi]
حضرت امام(ره) در پایان بحث ولایت‌فقیه، به این نكته اساسی تصریح می‌كند كه الگوی حكومت اسلامی به‌صورتی‌كه تاكنون ذكر شده، صرفا در حد طرح كلیات موضوع بوده، اما در مقام عمل و در موارد تخصصی، ممكن است مسائل پیچیده‌ای پدید آیند كه فقیه باید با بهره‌گیری از مشورت افرادی كه از دو ویژگی امانتداری و كارشناسی برخوردارند، آنها را حل‌وفصل كند.[
lxvii] در قانون‌اساسی جمهوری اسلامی ــ كه اصول آن عمدتا بر پایه نظرات سیاسی امام‌خمینی تنظیم شده‌اند ــ در اصل چهارم آمده است: «در زمان غیبت حضرت ولی‌عصر عجل‌الله تعالی فرجه، در جمهوری اسلامی ایران، ولایت امر و امامت امت برعهده فقیه عادل و باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است.» در مقدمه این قانون اساسی در توضیح علت این امر، آمده است: «تا ضامن عدم انحراف سازمانهای مختلف از وظایف اصیل اسلامی خود باشند.»

دــ الگوسازی برای سایر ملل مسلمان یا صدور انقلاب:
امام‌خمینی(ره) سالها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و به هنگام تشریح موضوع ولایت‌فقیه، معتقد بود این مدل حكومتی منحصر به یك كشور اسلامی نیست و فقها، به كمك مردم یكایك جوامع اسلامی، موظفند در راه تشكیل این مدل حكومتی اقدام كنند. موضوع ولایت‌‏فقیه گرچه در درسهای حضرت امام(ره) در نجف اشرف خطاب به طلاب ایرانی مطرح شده، اما خطاب ایشان دراین‌باره، علمای سایر كشورها را نیز شامل می‌شد؛ چنانكه كتاب ولایت‌فقیه بارها و به زبانهای مختلف تكثیر و تجدید چاپ شده است. توجه به عبارت زیر نیز كاملا روشن می‌كند كه ایشان حكومتهای ظالم را متعدد اما حكومت اسلامی را واحد می‌دانست: «وظیفه علمای اسلام و همه مسلمانان است كه به این وضع ظالمانه خاتمه بدهند و در این راه كه راه سعادت صدهامیلیون انسان است، حكومتهای ظالم را سرنگون كنند و حكومت اسلامی تشكیل دهند.»[
lxviii] گرچه حضرت امام فكر تشكیل یك فدراسیون متشكل از دولتهای اسلامی در منطقه را طرد نمی‌كرد و آن را در شرایطی ممكن می‌دانست،[lxix] اما بیشتر با «یك دولت بزرگ اسلامی» موافق بود؛ چنانكه در دیدار هیات كویتی با ایشان، چنین اظهار داشت: «ما نمی‌توانیم خیانتهای آنها را بشماریم... ما الان در همه‌چیز، محتاج به خارج هستیم... من از ملت خودم، از همه شما و از همه ملتهای مسلم می‌‌خواهم كه اتكال به خدا بكنند... قدرتها در مقابل خدا هیچ است... اگر اتكال به خدا بكنید، غلبه بر هر چیز می‌كنید... من امیدوارم كه همه ملتهای اسلام كه به واسطه تبلیغات سوء اجانب متفرق شده‌اند و در مقابل هم قرار گرفته‌اند، بیدار شوند و همه با هم شوند، یك دولت بزرگ اسلامی، یك دولت زیر پرچم لااله‌الا‌الله تشكیل بدهند و این دولت بر همه دنیا غلبه كند.»[lxx] امام‌خمینی همه فقهای اسلام را، صرف‌نظر از ملت آنها، تشویق می‌كرد كه «حكومت شرعی» تشكیل دهند و آن را برای كسانی كه می‌توانستند، واجب عینی و برای دیگران، واجب كفایی می‌دانست و معتقد بود: «این‌طور نیست كه حالا كه نمی‌توانیم حكومت عمومی و سراسری تشكیل بدهیم، كنار بنشینیم، بلكه تمام امور[ی را] كه مسلمین محتاجند و از وظایفی است كه حكومت اسلامی باید عهده‌دار شود، هر مقدار كه می‌توانیم باید انجام دهیم.» [lxxi] تحت تاثیر همین نظرات بود كه پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به‌عنوان اولین گام در راستای تحقق چنین هدف والایی مطرح گردید و با اتخاذ شعار «نهضت همچنان ادامه دارد»، در قانون اساسی جمهوری اسلامی از آن به‌عنوان «حركتی برای پیروزی تمامی مستضعفین بر مستكبرین» یاد شد كه می‌خواهد «زمینه تداوم این انقلاب را در داخل و خارج كشور» فراهم كند تا «با دیگر جنبشهای اسلامی و مردمی... راه تشكیل امت واحد جهانی را هموار كند (ان هذه امتكم امة واحدة و انا ربكم فاعبدون) و استمرار مبارزه در نجات ملل محروم و تحت ستم در تمامی جهان قوام یابد.» براین‌اساس، قانون‌اساسی جمهوری اسلامی «دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرتهای سلطه‌گر» (اصل 152) و حمایت از «مبارزه حق‌طلبانه مستضعفین در برابر مستكبرین در هر نقطه از جهان» (اصل 154) را وظیفه خود، «سعادت انسان در كل جامعه بشری» را آرمان خود و «استقلال و آزادی و حكومت حق و عدل» را حق همه مردم جهان شناخت. (اصل 154)
درواقع همین ویژگیهای انقلاب اسلامی بودند كه از آن یك الگوی بی‌بدیل و بی‌نظیر در تاریخ سیاسی جوامع معاصر ساختند. به نظر احتشامی، در میان هشت رژیم انقلابی كه بین سالهای 1354ـ1359.ش/1975ـ1980.م در كشورهای جهان سوم به قدرت رسیدند،[
lxxii] مدل و الگویی كه انقلاب اسلامی به جهانیان ارائه كرد، «نه دارای ویژگیهای سوسیالیستی بود و نه دارای ویژگیهای سرمایه‌داری.» الگوی انقلاب اسلامی ایران، یك «مدل سوم بین‌المللی متمایز از بلوكهای قدرتمند نظام جهانی و جنگ سرد» را نشان داد و سطحی مساوی از خصومت و تعارض نسبت به شرق و غرب را در رفتار خود نمایان ساخت. این انقلاب، «اعتبار ماركسیسم ــ لنینیسم را به‌عنوان تنها ایدئولوژی انقلابی برای كشورهای جهان سوم از بین برد؛ زیرا با جایگزین‌نمودن ایدئولوژی اسلامی به‌عنوان ایدئولوژی آزادیبخش در جهان سوم و به‌ویژه در خاورمیانه، تهدیدی برای سایر ایدئولوژیها، به‌ویژه ماركسیسم ــ مدل شوروی ــ محسوب می‌شد.»[lxxiii]



پی‌نوشت‌ها


________________________________________
*ــ استادیار روابط بین‌الملل دانشگاه بین‌المللی امام‌خمینی(ره)
[
i]ـ برای مطالعه اهداف و برنامه‌های این گروههای مبارز مراجعه كنید: به بهرام نوازنی، «دشمنان پهلوی: بررسی گروهها و جریانات اصلی مخالف در دوره حكومت پهلوی»، ماهنامه زمانه، سال سوم، شماره 21، خرداد 1383
[
ii]ــ پیش‌ازآنكه رضاشاه به‌قدرت برسد، تنها دو نظام حقوقی در كشور حاكم بود: شریعت، كه نظام قانون شرع بود، در احوال شخصی صلاحیت داشت و عرف، كه نظام قانون عادی بود و بیشتر جنبه حكومتی داشت و بر نهادهای حكومتی احاطه داشت. ازآنجاكه نظام شریعت تقریبا كلیه اقتدار قانونی را به خود اختصاص داده بود، نظام قضایی كشور كاملا در دست رهبران مذهبی متمركز شده بود. اختیارات حكومت در نظام آموزشی نیز تمام و كمال نبود و رهبران مذهبی در اداره حوزه‌ها و مكتبها از یك حق تقریبا انحصاری برخوردار بودند. ازاین‌گذشته رهبران مذهبی در مجلس و در افكار عمومی نیز قدرت بسیار و نفوذ چشمگیری داشتند، به‌طوری‌كه برای نمونه، جمله كوتاهی كه از سوی یك مرجع تقلید صادر شده بود توانست در سال 1269.ق شورش عمومی را برای تحریم مصرف تنباكو برانگیزاند. نظام قضایی جدیدی كه در زمان رضاشاه تا اندازه‌ای بر پایه مجموعه قوانین ناپلئون طراحی شد و همچنین تاسیس مدارس نوین در سراسر كشور و اجباری‌كردن سوادآموزی در زمان رضاشاه كه به هدف شكستن اقتدار مذهبی و تضعیف احساسات و وفاداری مذهبی مردم صورت گرفت، موجب جدایی رهبران مذهبی از هر دو سیستم قضایی و آموزش شد. همچنین به‌لحاظ تعصب سیاسی شخص شاه، بر تبلیغات ملی‌گرایی كه از ایران پیش از اسلام الگو می‌گرفت و همین‌طور بر نوسازی كه به سوی اصلاحات اجتماعی و صنعتی غربی حركت می‌كرد، تاكید بسیاری صورت گرفت. قوانین متعددی از تصویب‌ گذشت تا مردم را از اعمال برخی عرفیات مذهبی، همچون پوشش سر مردان با عمامه، باز دارد و یا برخی رفتار ضدمذهبی را، همچون منع زنان از پوشیدن چادر، الزامی كند كه خود موجب بروز تصادم بزرگی در جامعه سنتی ایران شد. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج1، تهران، موسسه تحقیقات و مطالعات فرهنگی، 1370، صص70ــ68؛ Banani A., Modernization of Iran 1921-1941, Stanford, Stanford University Press, 1961, PP.44-51
[
iii]ــ آیت‌الله خمینی از سالها پیش با تمایلات ضدمذهبی و نفوذ غربی در كشور مبارزه فعالی داشت. درحالی‌كه برخی از روحانیون می‌پنداشتند كه علما باید از «كارهای كثیف» سیاست بپرهیزند و به امور معنوی چون تبلیغ كلام خدا، مطالعه در میان حجره‌ها و تربیت نسلهای آینده طلاب علوم دینی بپردازند، آیت‌الله خمینی اصرار داشت كه قانونگذاری در اسلام یك امر الهی است و معتقد بود كه حكومت باید از نزدیك تحت هدایت شرع مقدس عمل كند. (امام‌خمینی، كشف‌الاسرار، صص81ــ80، 186) وی تاكید می‌كرد كه قانون زمانی معتبر است كه از مجلس گذشته و برطبق قانون اساسی به تایید علما رسیده‌ باشد. وی این موضوع را در یازدهم آذر 1341 این‌چنین اعلام كرد: «ما از طریق ‌«الزموهم بما الزموا علیه انفسهم» (آنها را بدانچه كه خودشان بر خودشان روا می‌دارند وادار كنید.) با ایشان [یعنی حكومت] بحث می‌كنیم نه این‌كه قانون اساسی از نظر ما تمام باشد. اگر علما از طریق قانون حرف می‌زنند، برای این‌ است كه اصل دوم قانون اساسی قانون خلاف قرآن را از قانونیت انداخته است و الا «ما لنا و القانون؟» (ما را چه به این قانون‌اساسی) ماییم و قانون اسلام، علمای اسلامند و قرآن كریم. علمای اسلامند و احادیث نبوی، علمای اسلامند و احادیث ائمه اسلام(ع) هرچه موافق دین و قوانین اسلام باشد، ما با كمال تواضع به آن گردن می‌نهیم و هرچه مخالف دین و قرآن باشد، ولو قانون‌اساسی باشد، ما با آن مخالفیم.» رك: امام‌خمینی، مجموعه آثار، جلد 1، ص116
[
iv]ــ در بیست‌ودوم اسفند 1341، آیت‌الله خمینی در سخنانی به نقش امریكا در پشتیبانی از رژیم پهلوی در رویارویی با اسلام این‌چنین اشاره كرد: «دستگاه حاكمه ایران به احكام مقدسه اسلام تجاوز كرد... نوامیس مسلمین در شرف هتك است... یعنی احكام ضروریه اسلام و قرآن كریم را زیر پا بگذارد... هدف اجانب قرآن و روحانیت است... ما باید به نفع یهود، امریكا و فلسطین هتك شویم، به زندان برویم، معدوم گردیم، فدای اغراض شویم، اجانب شویم.» رك: همان، ص153
[
v] ــ جلال‌الدین مدنی، تاریخ معاصر ایران، ج1، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، 1361، ص47؛ همایون كاتوزیان «تخمینهای رسمی میزان مجروحین را زیر 90(!) ذكر كرده است، درحالی‌كه بر حسب تخمینهای غیررسمی بین 5000 تا 6000 نفر بالغ می‌شود. برای سراسر كشور رقم باید دست‌كم دوهزار نفر باشد.» نگاه كنید به:
Katouzian H., The Political Economyof Modern Iran: Despotism and Pseudo – Modernism, 1926 – 1979, New York, NewYork University Press, 1981, P. 228
[
vi] ــ برای جزییات بیشتر راجع به روابط محرمانه میان رژیم شاه و اسرائیل رك: حسین فردوست، همان، صص 371-364
[
vii]ــ به‌نظر امام‌خمینی: «همه مصائبی كه ایران و ملتهای اسلامی گریبانگیر آن هستند زیر سر امریكاست. تاكنون انگلیس ملتهای مسلمان را در تحت قیادت نگاه داشته بود؛ حالا آنها تحت سیطره امریكا هستند. امریكاییها وكلای مجلس را منصوب می‌كنند و سعی می‌كنند كه جلوی اسلام و قرآن را بگیرند برای‌اینكه آنها پی برده‌اند كه علما مانع استعمار هستند.» رك: امام‌خمینی، مجموعه آثار، ج1، ص422
[
viii] ــ همان، ص420
[
ix]ــ همان، ج3، ص72
[
x]ــ «ایران و ارتجاع سیاه و سرخ»، اطلاعات، 17 دی 1357
[
xi]ــ به نوشته سالیوان، مراسم چهلم شهیدان «در آغاز كاملا رنگ مذهبی داشت و گروههای سیاسی مخالف اعم از لیبرالها و سوسیال‌دموكراتها یا كمونیستها در آن نقشی نداشتند.» نگاه كنید به ویلیام سالیوان، ماموریت در ایران، ترجمه: محمود مشرقی، تهران، هفته، چاپ دوم، 1361، ص100
[
xii]ــ حسین فردوست، همان، ص575؛ سایروس ونس، «نقش امریكا در ایران»، (بخشی از كتاب انتخاب‌های دشوار) در: سایروس ونس و زیبیگنیو برژینسكی، توطئه در ایران: دو برداشت از یك متن، ترجمه: محمود مشرقی، تهران، هفته، چاپ دوم، 1362، ص22؛ ویلیام سالیوان، همان، ص99
[
xiii]ــ ویلیام سالیوان، همان، ص101
[
xiv]ــ جیمی كارتر، 444 روز ماجرای گروگانهای امریكایی در ایران، ترجمه: احمد باقری، تهران، هفته، چاپ دوم، 1361، ص13
[
xv]ــ سایروس ونس، همان، ص22
[
xvi]ــ اطلاعات، 23/11/1357
[
xvii]ــ امام‌خمینی، مجموعه آثار، ج6، ص125؛ ابراهیم یزدی دراین‌باره می‌نویسد: «انقلاب اسلامی به رهبری امام‌خمینی یك مبارزه دو سویه با استبداد و استعمار بود.» رك: ابراهیم یزدی، سه جمهوری، تهران، جامعه ایرانیان، 1379، ص7؛ امام‌خمینی معتقد بود كه شاپور بختیار «نوكر شاه» و همچون خود شاه از «نوكرهای امریكا» است. (امام‌خمینی، مجموعه آثار، ج6، ص50) نظر امام‌خمینی درباره سلسله پهلوی این بود كه دو پدر و پسر هر دو از عوامل بیگانه و دست‌نشانده آنها بوده‌اند و با حمایت آنها دست به سركوب ملت و سلب آزادیهای آنها زده‌اند. امام‌خمینی در نوزدهم بهمن 1357 در جمع مردمی كه به مناسبت حمایت از دولت موقت در مدرسه علوی گرد آمده بودند اظهار داشت: «رضاشاه به‌حسب آنچه در رادیو دهلی بود منصوب از طرف انگلستان بود برای سركوبی ملت ما. و بعد از رضاشاه، محمدرضا از طرف قوای ثلاثه، از طرف امریكا و انگلستان و شوروی، تحمیل شد بر ما، چنانچه در كتاب خودش این مطلب را دارد كه ”آنها صلاح دیدند كه من باشم.“ البته آنها صلاح خودشان را دیدند؛ برای‌اینكه نوكری بهتر از او كه همه خزائن ملت ما را به آنها بدهد، تسلیم كند... (نداشتند.) البته آنها او را مامور كردند و خودش هم می‌گوید ”ماموریت برای وطنم.“ این ماموریت همان است نه این‌كه یك چیز دیگر بوده (باشد).» (همان، ج6، ص97)
امام‌خمینی معتقد بود ابرقدرتها و قدرتهای بزرگ عرصه بین‌المللی، شیطانی هستند؛ چراكه از اعمال و رفتار خلاف انسانی و مستبدانه و ضدملی رژیم شاه حمایت كرده‌اند. وی در سخنانی در نوزدهم بهمن 1357 در مدرسه علوی اعلام كرد: «می‌دانید كه بعد از آن سالهای رنج و عقده‌هایی كه ملت ما پیدا كرد به قیام همگانی ملت، آن قدرت شیطانی عظیم و آن قدرتهای بالاتر از همه قدرتها كه قدرتهای شیطانی (بودند)، قدرت امریكا، قدرت شوروی، قدرت چین، اینها همه پشتیبانی كردند از او.» (همان، ص98)
[
xviii]ــ ابراهیم یزدی در مقاله‌ای دراین‌باره می‌نویسد: «روح انقلاب آرمانهای آن است. آرمانهایی كه در سه شعار اساسی: استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی متبلور و منعكس گردید.» رك: ابراهیم یزدی، «سه‌ جمهوری»، ص 36، به نقل از روزنامه جامعه، مورخ 11 و 12 خرداد 1377
[
xix]ــ دكتر برزگر خالقی و دكتر محمدی از اساتید ادبیات فارسی دانشگاه بین‌المللی امام‌خمینی(ره) در مصاحبه با خانم زهره رحیم‌لو، از نظر علمی، روانی كلام و نظم ادبی ترتیب هر چهار جزء هریك از این دو شعار را به همین ترتیب موجود و لاغیر مورد تایید قرار داده‌اند.
[
xx]ــ امام‌خمینی، مجموعه آثار، ج 12، صص18ــ13
[
xxi]ــ همان، صص20ــ19
[
xxii]ــ همان، ج6، صص221ــ219
[
xxiii] - Direction of Trade Statistics (1979), International Monetary Fund, Washington, DC.
[
xxiv]ــ محمد جواد منصوری، «استقلال و سیاست خارجی»، مقولاتی در سیاست خارجی، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، 1364، ص39
[
xxv]ــ روزنامه جمهوری اسلامی، 11/6/1360
[
xxvi]ــ جواد منصوری، نظری به سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تهران، امیركبیر، 1365، ص44
[
xxvii]ــ امام‌خمینی، مجموعه آثار، ج 21، ص143
[
xxviii]ــ منوچهر محمدی، اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تهران، امیركبیر، 1366، ص46، به نقل از: شیخ محمد مهدی‌ شمس‌الدین، مجله سروش، شماره 133
[
xxix]ــ همان، ص 46، به نقل از اطلاعات ویژه‌نامه دهه فجر سال 61
[
xxx]ــ مهدی بازرگان، انقلاب ایران در دو حركت، تهران، نهضت آزادی ایران، چاپ پنجم، پاییز 1363، ص104
[
xxxi]ــ محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 15، ص124
[
xxxii]ــ منوچهر محمدی، همان، ص47
[
xxxiii]ــ امام‌خمینی، تحریرالوسیله، ص486
[
xxxiv]ــ سیدعلی قادری، «طرح تحقیق سیاست خارجی اسلام»، مجله سیاست خارجی، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، فروردین ــ خرداد 1366، ص229
[
xxxv]ــ این نگرش در روابط بین‌الملل به رویكرد یا سیاست تجدید‌نظرطلبانه (Rivisionistic Approach) تعبیر می‌شود كه در نقطه مقابل رویكرد یا سیاست حفظ وضع موجود (Status Quo Approach) قرار دارد.
[
xxxvi]ــ منوچهر محمدی، همان، ص‌59
[
xxxvii]ــ محمدجواد منصوری، همان، ص38
[
xxxviii]ــ حامد الگار، نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، ترجمه: ابوالقاسم سری، تهران، انتشارات توس، 1356، ص9
[
xxxix]ــ حاتم قادری، اندیشه‌های سیاسی در اسلام و ایران، تهران، سمت، 1378، صص‌51ــ49؛ علاء نوری، جامعه‌شناسی سیاسی تشیع اثنی‌عشری، تهران، ققنوس، 1357، ص44
[
xl]ــ حامد الگار، همان، ص9
[
xli]ــ رضا داوری، دفاع از فلسفه، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1366، ص12
[
xlii]ــ محمدحسین رجبی، زندگینامه سیاسی امام‌خمینی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1369، ص167
[
xliii]ــ علامه طباطبایی در تفسیر آیه شریفه 213 سوره بقره با اشاره به هدف ادیان الهی برای نجات انسان در زندگی دنیوی و در مسیر كمال آخرت تصریح می‌كند كه در شریعت، قوانین و مقرراتی كه مورد نیاز زندگی دنیوی باشد آمده است و دین اسلام كه مدعی خاتمیت ادیان است به تمام احتیاجات بشر پاسخگو است و تكامل فردی و اجتماعی انسان هم به همان میزانی است كه در بیان و تشریع قرآن آمده است. (محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 15، جلد دوم، ص33ــ130) اسلام ایدئولوژی تام و تمامی است كه جهان، انسان، رابطه انسان و جهان، فلسفه تاریخ و حقیقت زندگی، نظام اجتماعی و شیوه زیستن و محتوای روابط اجتماعی و انسانی براساس آن تعیین می‌شود. در اسلام نه‌تنها به رابطه میان انسان و خدا توجه شده بلكه به تمامی دستورات و قوانین تشكیل جامعه و حتی آداب روزمره زندگی انسانها نیز عنایت ویژه‌ای شده است. (Farough Hassan C., The Islamic Republic: Politics, Law and Economy, Pakistan, Bokhary Press, 1984, P.70) سروان شرایبر نیز كه یك نویسنده سرشناس فرانسوی است، دراین‌باره می‌نویسد: «اولوهیت در اسلام، هرگز بالاتر از تاریخ قرار ندارد بلكه در متن تاریخ است. در اسلام تفاوتی بین زندگی دنیوی و معنوی نیست و دستی كه عدالت را برقرار می‌كند همان دستی است كه شمشیر را دارد.» (ژان ــ ژاك سروان ــ شرایبر، تكاپوی جهانی، ترجمه: عبدالحسین نیك‌گهر، تهران، نشر نو، چاپ ششم، 1365، ص39)
[
xliv]ــ امام‌خمینی، ولایت فقیه: جهاد اكبر، تهران، انتشارات سیدجمال، بی‌تا، ص28
[
xlv]ــ همان، صص34ــ25
[
xlvi]ــ همان، ص36
[
xlvii]ــ همان، صص35ــ34
[
xlviii]ــ همان، ص37
[
xlix]ــ همان، ص38
[
l] ــ ابراهیم یزدی، همان، ص165 به نقل از عصر آزادگان، 12 دی 1378
[
li] ــ امام‌خمینی، مجموعه آثار، ج20، ص191
[
lii] ــ همان، ص23
[
liii] ــ همان، ص24
[
liv] ــ همان، ص43
[
lv] ــ همان، ص46
[
lvi] ــ همان‌.
[
lvii] ــ همان، صص48ــ47
[
lviii] ــ همان، ص51
[
lix] ــ همان، ص52
[
lx] ــ همان، صص56ــ54
[
lxi] ــ همان، صص80ــ60
[
lxii] ــ كلینی، اصول كافی، كتاب فضل علم، باب 13، حدیث5
[
lxiii] ــ امام‌خمینی، ولایت فقیه: جهاد اكبر، همان، ص79
[
lxiv] ــ همان، ص81
[
lxv] ــ حر عاملی، وسایل شیعه، ج18، باب 11، به نقل از كتاب ابواب صفات القاضی، روایت اول، ص98
[
lxvi] ــ امام‌خمینی، ولایت فقیه: جهاد اكبر، همان، صص103ــ102
[
lxvii] ــ همان، صص151ــ150
[
lxviii] ــ همان، ص38
[
lxix]ــ مصاحبه 8 آذر 1357 در نوفل‌لوشاتو، به نقل از: امام‌خمینی، مجموعه آثار، ج5، ص142
[
lxx]ــ اطلاعات، 7/12/1357، ص7
[
lxxi]ــ امام‌خمینی، ولایت فقیه: جهاد اكبر، همان، صص58ــ57
[
lxxii]ــ این كشورها شامل انگولا، اتیوپی، گرانادا، موزامبیك، نیكاراگوئه، افغانستان، یمن جنوبی و ایران بودند.
[
lxxiii]ــ انوشیروان احتشامی، سیاست خارجی سازندگی، ترجمه: ابراهیم متقی، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1379، صص 200ــ198

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 08 اسفند 1393 ساعت: 0:28 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره خطبه امام در روز عاشورا

بازديد: 171

 

خطبه امام در روز عاشورا

(ولی من آن خدایی است كه كتاب فرود آورده و هم او، ولی شایستگان است ) راوی گویدبا گریه خواهرش خطبه قطع شد و امام،  حضرت عباس و پسرش علی اكبر را نزد ایشانفرستاد و ایشان را خاموش كردند و سپس بقیه خطبه را با درود بر پیغمبر و پیامبرانادامه داد (اما بعد، بنگرید من از چه خاندانم و به خود آئید و خویش را سرزنش كنید وبنگرید، برای شما آیا كشتن من رواست؟ و حرمت من برای شما، زیر پا شدنی است؟ آیا منپسر پیغمبر شما نیستم پسر وصی و عموزاده شما نیستم.

    آیا حمزه سیدالشهدا (ع) عموی پدرم نیست؟ آیا جعفربن ابیطالب برادر پدرم كه در بهشت با دو بال پرواز می كند، عمویم نیست؟ به شمانرسیده كه رسول خدا (ص) درباره من و برادرم فرمود سید جوانان اهل بهشتند؟ اگر گفتارمرا درست می دانید بسیار خوب، باور كنید. از وقتی دانستم خدا دروغگو را دشمن دارد،دروغ نگفتم و اگر باور ندارید كسانی از اصحاب پیغمبر هنوز زنده اند بروید از آنهابپرسید تا به شما خبر دهند از جابربن عبدالله انصاری و ابوسعید خدری و سهل بن سعدانصاری و زید بن ارقم و انس بن مالك بپرسید این پرسیدن از ریختن خونم جلوگیر شمانیست»  شمر گفت من خدا را زبانی پرستم و ندانم چه می گویی حبیب بن مظاهر به شمر گفتتو خدا را به هفتاد زبان می پرستی خدا دلت را سیاه كرده ، حسین(ع)  فرمود «اگر شمادر این تردید دارید كه من زاده دختر پیغمبرم، وای بر شما آیا از شما خونی ریختم؟مالی از شما خورده ام، زخمی به شما زدم كه حالا قصاص آن را می خواهید؟ همگی دشمنانخاموش شدند سپس امام فریاد زد ای شبث بن ربعی، ای حجار بن ابجر ، ای قیس بن اشعث،ای یزید بن حارث آیا به من ننوشتید كه میوه ها رسیده و باغها سبز شده و به سویلشگری كه برای تو آماده شده، بیا؟ گفتند ما ننوشتیم . امام فرمود به خداوند نوشتیداكنون كه مرا نمی خواهید بگذارید به مأمن خود در هر جای زمین كه باشد، برگردم قیسبن اشعث (لعنه ا… علیه) گفت ای حسین نمی دانم چه می گویی؟ تو باید تسلیم پسر عم خودشوی او به دلخواه تو رفتار می كند امام فرمودند نه به خدا، به شما دست خواری ندهم واز شما مانند بنده نگریزم. سپس امام فریاد كشیدند من به پروردگار خود پناه می برماز هر متكبری كه ایمان به روز حساب ندارد. سپس شتر را خوابانید و زانوی شتر را یكیاز یاران به نام عقبه بن سمعان بست.

     سپاه عمر سعد هنگامی كه خواستند به سپاه امامیورش برند زهیر بن قین سوار اسب خود شد و سلاح پوشیده جلو آمد و گفت (بر مسلمانانلازم است برادر مسلمان خود را اندرز دهد ما تا كنون برادر و همدین بوده تا اینكهشمشیر میان ما جدائی انداخته اینك ما امتی باشیم و شما امتی دیگر، خداوند ما و شمارا به ذریه پیغمبر خود آزمایش كرده تا ببیند ما و شما چه می كنیم شما را به یاری اومی خوانم  و  از سركشی زاده عبیدالله بن زیاد حذرتان می كنم زیرا جز بدی از آنهاندیده و نبیند چشمان شما را میل كشند و دست و پای شما را بر سر چوبه دار كنند و گوشو بینی شما را ببرند و نیكان و دانشمندان شما را چون حجربن عدل و هانی بن عروه وامثال آنها را بكشند) ولی در پاسخ او را دشنام دادند و ابن زیاد را ستودند و گفتندبه خدا نرویم تا آقایت و همراهانش را بكشیم یا او را مسالمت آمیز نزد امیر بن زیادببریم زهیر دوباره فرمود (ای بندگان خدا، پسر فاطمه به درستی و نصرت شایسته تر ازابن سعد و ابن زیاد است اگر او را یاری نكنید به خدا پناهتان باد. او را نكشید اورا با عموزاده اش یزید گذارید به جانم كه یزید با نكشتن حسین هم ، از اطاعت شماراضی است)

شمر بن ذی الجوشن تیری به او انداخت و گفت خاموش باش،ما را از پر گوئی خسته كردی . زهیر به او گفت ای بدوزاده ، من با تو سخن نگویم،همانا تو جانوری، به خدا گمان ندارم دو آیه قرآن، درست بخوانی، مڟده ات باد بهرسوائی و عذاب دردناك در قیامت. شمر گفت خداوند تا یك ساعت دیگر خودت و آقایت راخواهد كشت، زهیر گفت مرا از مرگ می ترسانی؟

       بخدا مرگ با حسین (ع) نزد من بهتر است از آنكهبا شما جاویدان بمانم و سپس زهیر رو به مردم كرد و گفت ای بندگان خدا، این پستجفاجو و همگامانش شما را از دینتان خارج ساختند . بخدا شفاعت محمد (ص) به مردمینرسد كه خون خاندان او بریزند و خون كسانیكه آنها را  یاری می كنند بریزند و بكشند) مردی از اصحاب او را صدا كرد كه امام می فرماید برگرد . به جان خودم اگر مومن آلفرعون قوم خود را نصیحت كرد تو هم اینها را نصیحت كردی . سپس امام به یزید بن خضیرفرمود با آنها سخن بگو یزید پیش رفت و گفت (ای مردم از خدا بپرهیزید، سپرده محمد (ص) میان شماست اینان ذریه و خاندان و دختران حرم اویند آنچه در دل دارید بگوئید میخواهید با آنها چه كنید؟ گفتند می خواهیم آنها را در اختیار ابن زیاد قرار دهیمیزید گفت چرا از آنها نمی خواهید كه به جای خود برگردند؟ ای اهل كوفه نامه ها وپیمانهایی كه به آنها دادید و خداوند را بر آنها گواه گرفتید از یاد بردید وای برشما خاندان پیامبر خود را دعوت كردید چون نزد شما آمدند آنها را به دست ابن زیاد میدهید و آب فرات را به روی آنها می بندید؟! بسیار بد كردید، خداوند روز قیامت شما راسیراب نكند بسیار بد مردمی هستید سپس فرمود: (خدایا آنها را به جان هم انداز تا نزدتو آیند و تو بر آنها خشمگین باش) لشگر عمر سعد او را تیرباران كردند و او برگشتخود امام آمد و برابر لشگر ایستاد و به عمر سعد نگریست و فرمود «سپاس خدایی راسزاست كه دنیا را آفریده و آن را خانه فنا و زوال مقیر گردانید كه اهل خودش رادستخوش دگرگونی سازد، فریفته كسی است كه او را بفریبد این دنیا شما را نفریبد كه هركس بدان تكیه زند نومید سازد من می بینم شما برای كاری گرد آمدید كه خدا را بر خودخشمناك كردید و از رحمت خود دور ساختید پروردگار ما بسیار خوب است و شما بسیار بد. به طاعت خدا اقرار دارید و به رسولش محمد (ص) ایمان دارید ولی بر ذریه اش یورشبردید كه آنها را بكشید شیطان بر شما چیره شده و خدای بزرگ را از یاد شما برده ،مرگ بر شما و ملك شما، انا لله و انا الیه راجعون»

   عمر بن سعد گفت وای بر شما، او را پاسخ دهید اینزاده علی است اگر همه روز سخنرا نی كند رشته سخن از دست ندهد. همه سپاه هلهله كردندتا صدای امام را نشنوند چون كم مانده بود كه سپاه عمر سعد بین خودشان درگیری پیشبیاید امام آنها را به خاموشی دعوت كرد ولی خاموش نشدند تا اینكه به آنها فرمود «وای بر شما، شما را چه می شود كه خاموش باشید، من شما را به راه راست می خوانم، هركس از من بشنود رشد یافته و هر كس نافرمانی كند به هلاكت رسیده شما همه مرانافرمانی كردید ، شكمتان از حرام پر شده است و بر دلتان مهر نهاده است» اصحاب عمرسعد همدیگر را سرزنش كردند و گفتند خاموش باشید سپس امام فرمود و عمر سعد را خطابقرار داد ای عمر سعد، مرا برای آن می كشی كه ابن زیاد تو را والی ری و گرگان كند،بخدا برای تو گوارا نشود، عهدی است حتمی، هر چه خواهی بكن كه پس از من خوشی نبینی ،نه در دنیا و نه در آخرت، گویا می بینم كه كه سرت را در كوفه بر نیزه ای زده اند وكودكان بر آن سنگ پرتاب می كنند و نشانه خود نمایند» عمر بن سعد از سخن حضرت خشمكرد و از او رو گردانید و به لشگر خود گفت انتظار چه دارید؟ حمله بر او حمله برید، امام در میان این جنجال مانند یك فرمانده نیرومند هم تبلیغو ارشاد می كند وظیفه رهبری و امامت را انجام می دهد و هم معجزه و كرامت اظهار میكند. امام برای آخرین بار سخنان آتش بار خود را ایراد كرد و حقیقت حال آنها را روشنساخت و آنچه از نفرین می بایست باشند  به آنها گفت و این آخرین سخنرانی امام است.

      «امام سوار شتر شدند و آنها را به خاموشی واداشتند و خدا را سپاس گفتند و بر فرشتگان و انبیاء و رسل صلوات فرستاد سپس فرمود ایگروه، تار و مار ، غمگسار شوید كه از سرگردانی، مرا به فریادرسی خواندید و ما یورشكنان به دادخواهی شما آمدیم و اكنون شمشیری كه ما به دست شما دادیم به روی ماكشیدید و آتشی كه به جان دشمن خود و شما افروختیم بر ما افكندید دست دشمن خودتانشدید تا بر تیر دوست خود بزنید صد وای بر شما، با آنكه هنوز شمشیر در غلاف است چونملخ دریایی سوی جنگ پرس كردید و چونپروانه بر آن پیاپی بال زدید ، كوبیده و پایمالباشید ای كنیز پرستان و از حزب راندگان و قرآن دور اندازان و سخنهای حق وارونهسازان و قانون شكنان، آیا اینها را یاری كنید و ما را وا می گذارید. آری این شیوهپیمان شكنی دیرین شما است كه پدران شما بر آن ریشه كردند وشاخه ها بر آن فراز آمد وشما میوه پلید آن هستید كه برای یابنده خود گلوگیر است و برای بزور رباینده گوارا،بدا بر شما كه مرا بر شمشیر خوردن و خواری كشیدن وا  می دارید . دور باد از ماخواری سپس دعا كرد بار خدایا باران آسمان ار از آنها گرفته و به محیطهای قحطیهایگرفتارشان كن و غلام ثقیف را بر آنها بگمار تا جام تلخی به كام ریزد زیرا كه ما راتكذیب كردند و واگذاردند تو پروردگار ما هستی بر تو توكل داریم و به سوی تو باز میگردیم؟ سپس از شتر پایین آمد و اسب رسول الله را خواست (مرتجز) و بر آن سوار شد واصحاب خود را آماده نمود. عمر بن سعد پیش راند و تیری به لشگر حسین انداخت و گفتنزد امیر گواه باشید كه من تیراندازی را آغاز كردم و پیرو دستور امیر عمر سعد،تیرهای لشكر كوفه، چون پرندگان باریدن گرفت پس از تیرباران، اصحاب امام كم شدند و 50 نفر از یاران امام به شهادت رسیدند امام به یارانش فرمود (خدایتان رحمت كندبرخیزید برای مرگی كه چاره ندارد این تیرها، پیك لشگرند كه سوی شما می آیند) درنتیجه بعد از شهادت یاران كه توسط تیرباران به شهادت ، رسیدند به امام پیوست.

    وقتی لشگر كوفه نزدیك شد امام روی شتر سوار شد وفریاد كشید تا لشكر عمر سعد شنیدند  . فرمود ای مردم به من گوش دارید و شتاب بكنیدتا حق نصیحتی كه بر من دارید ادا كنم و چقدر امام به دشمنانش هم دلسوز بودند و حتیخواستند آخرین لحظه هم حتی یك نفر هم كه شده از عذاب ابدی دوزخ نجات پیدا كند ولیببینید جهالت را؟ علت آمدن خود را نزد شما بگویم اگر پذیرفتید و به من حق دادیدخوشبخت خواهید شد و اگر نپذیرفتید دیگر به من مهلت ندهید .

شب عاشورا

وقتی سپاه عمر سعد نزدیك خیمه ها شد امام به حضرتعباس فرمود سوار شو و خودت را به لشگر عمر سعد برسان ببین چه خبر است و چه میخواهند حضرت اباالفضل با زهیر بن قیس و حبیب بن مظاهر جلوی آنها رفتند و فرمودند مناز طرف امام پیام آورده ام كه ببینم چه خبر است. عمر سعد گفت امیر ابن زیاد گفته بهشما پیشنهاد بدهم یا تسلیم شوید یا با شما بجنگیم، اطاعت حضرت عباس از امام راببینید فرمود من از طرف خودم نمی توانم چیزی بگویم از امام جواب خواهم گرفت و حضرتعباس نزد امام می آید و همراهان او مقابل سپاه عمر سعد می مانند حبیب بن مظاهر بهآنها گفت: به خدا فردای قیامت، پیش خدا بد مردمی باشند آن مردمی كه كشته باشند ذریهپیغمبر خود را و خاندان و اهل بیت او را.  شخصی به او اهانت كرد و گفت از خودتتعریف نكن تو نزد ما از شیعیان این خانواده نبودی حبیب پاسخ می دهد: از این موقعیتیكه اكنون دارم نمی فهمی كه من از شیعیانم؟ به خدا من نامه ای به حسین ننوشتم و وعدهیاریش ندادم بلكه با اعتقاد او را یاری می كنم و جانم را قربانیش خواهم كرد برایآنكه شما حق خداون و رسولش را ضایع كردید.حضرت عباس به نزد امام رسید و گفته عمرسعد را به حضرت رساند حضرت فرمود می جنگیم ولی نزد آنها برو و اگر توانی كار را بهفردا انداز بعد برای اینكه توهمی پیش نیاید كه آنها فكر كنند كه حسین یك شب راغنیمت شمرد كه شاید زنده بماند فرمود خدا خودش می داند كه من این مهلت را به عنوانشب آخر عمرم،  دلم خواست با معبودم راز و نیاز كنم و قرآن و عبادت كنم و آموزشبخواهم و خدا می داند كه من نماز و تلاوت قرآن و كثرت دعا و استغفار را دوست دارماین مهلت برای هر دو طرف مایه امیدواری بود زیرا حسین (ع) انتظار تكمیل یارانجانباز خود را داشت كه جمعی شب عاشورا به حضرت پیوستند و جمعی هم ظهر عاشورا (كهحربن یزید ریاحی كه در شمار آنها بود) به حضرت پیوندند و بدون پیوست این تعداد،كاروان شهادت حسینی كاملی نبود و از طرف دیگر خود شب زنده داری حسین و اصحابش دربرابر این سپاه كفر، اتمام حجتی دیگر بود چون بسیاری از آنان ، نسبت به امام مظلوم،در اشتباه بودند و برای عمر سعد هم امید می رفت كه در ضمن این مهلت برای امام، شایداز استقامت دست بكشد و دست او به خون پسر پیغمبر (ص) آغشته نگردد و آبرویش برایدنیایش محفوظ بماند حضرت عباس برگشت و عمر سعد نیز درخواست امام را قبول كرد آن شبامام با وضع فوق العاده ای به سر برد، شب هنگام یاران خود را جمع كرد امام سجادفرمودند با آنكه بیمار بودم نزدیك رفتم و شنیدم پدرم به یارانش می فرمود: بهترینستایشی را بر خداوند نمایم و برسود و زیان ، او را سپاس گذارم . با خدایا، من تو راسپاس گویم كه ما خانواده را به نبوت گرامی داشتی و قرآن را به ما آموختی و در دیندانا ساختی و به ما گوشهای شنوا، دیده بینا و دل روشن دادی، ما را از شكرگزاران خودبپذیر. اما بعد من در میان اصحاب جهان با وفاتر و بهتر از اصحاب خود نمی دانم درمیان خانواده ها مهربانتر از افراد خانواده خود نمی شناسم انی لا اعلم اصحاباً اوفی و لاخیراً من اصحابی و لااهل بیت اوقبل و لاافضل من اهل بیتی . خداوند شما همه را از طرف من جزای خیر دهدمن به همه شما اجازه دادم تا همه شماها آزادانه بروید و من شما را حلال كردم این شبتاریك، شما را فرا گرفته در امواج ظلمات، خود را از گرداب بیرون بكشید هر كدام ازشما دست یكی از افراد خاندان مرا بگیرد و در روستاها و شهرها پراكنده شود زیرا اینمردم مرا می خواهند و اگر مرا گرفتار كنند از جستجوی دیگران بگذرند.)  اولین نفرحضرت ابوالفضل (ع) صحبت نمودند و ابراز وفاداری كردند و هر كدام ا زاصحاب مطلبی عرضكردند مسلم بن عوسجه (ما دست از تو بر نمی داریم نیزه به سینه دشمن می كنم و تادسته شمشیر در دست داریم با آن بجنگم و اگر سلاح به ستم نماند به آنها سنگ بیاندازمبه خدا اگر بدانم كه كشته می شوم و زنده می شوم و سپس كشته می شوم و سوخته می شوم وخاكسترم را باد می دهند و هفتاد بار با من چنین كنند از تو جدا نشوم تا در آستانتبمیرم ولی افسوس كه فقط یك جان دارم) زهیربن قین (به خدا من دوست دارم كشته شوم وزنده شوم و باز كشته شوم تا هزار بار و خداوند با این كشتار، از تو و خاندانت دفاعكند) سپس حضرت قاسم بن الحسن (ع) قیام كرد. قاسم، 13 سال سن دارد پیش خودش شك میكند كه آیا این شهادت نصیب منهم می شود  یا نه، رو به حضرت می كند و می گوید : یا عماه انا فی من قتل؟آیا من هم جزء كشته شدگان هستم حضرت از اوپرسیدكیف الموت عندك؟مرگ پیش تو چگونه است عرض كردیاعماهاحلی من العیلشیرین تر از عسل حضرت فرمود نعم ابن اخی بله ای فرزندبرادرم ولی به به درد سختی مبتلا خواهی شد قاسم  الحمدلله گفت. امام سجاد (ع) میفرمایند وقتی امام وفاداری یارانش را دیدند به آنها فرمودند اكنون سربردارید و نگاهكنید . آنها جای خود را در بهشت دیدند و امام، جایگاه تك تك آنها را به ایشان نشانداد.

در شب عاشورا امام برنامه های مفصلی دارد من جملهآماده كردن سلاحها و همچنین به اصحابش دستور داد تا گودالی خندق مانند، در پشت خیمهها بكنند به طوریكه اسبها هم نتوانند از روی آن رد شوند و از پشت حمله كنند و داخلگودال هیزم ریختند و آنها را افروختند تا دشمن بفهمد تا وقتی حسین زنده است نمیتوانند به خیمه ها حمله كنند سپس امام به یارانش فرمود كه خیمه ها را نزدیك به همكنند و طناب خیمه ها را درون یكدیگر بكشند بگونه ای كه عبور یك نفر هم  از بین خیمهها ممكن نباشد و دشمن تنها از روبرو بتواند با آنها بجنگد سپس امام شروع به عبادتنمودند و تمام شب را به دعا و راز و نیاز به درگاه خداوند مشغول شدند و یارانش همهاز ایشان تبعیت نمودند . راوی می گوید تلاوت قرآن و دعا و گریه ایشان مانند زنبورانعسل بود حتی عده ای از سپاه دشمن را به گریه می انداخت .

امام صبح عاشورا نماز صبح را با اصحابش خواند و اسبرسول الله كه مرتجز  نام داشت سوار شد و اصحاب را برای پیكار آماده كرد همه آنها كه 32 سواره و 40 پیاده بودند البته روایتها مختف است 45 نفر 61 نفر هم روایت شده است. اما مشهور به آن تن می باشد.

امام ، زهیر بن قین را بر میمنه و حبیب بن مظاهر رابه میسره سپاهش گمارد و پرچم را به حضرت ابوالفضل(ع) داد و دستور داد هیزم ها را كهپشت خیمه ها جمع آوری كرده بودند در خندق ریختند كه مانند نهر بزرگی در پشت خیمه هاشده بود هیزم ها را آتش زدند كه مبادا دشمن از پشت حمله كند. عمر سعد هم صبح عاشورالشگر خود را صف كرد عبدالله بن زهیر ازدی را به فرماندهی نیروهای  اهل مدینه گماشتقیس بن اشعث را بر اهالی رییعه و كنده عبدالرحمان بن ابی سبره حنفی را به اهالیمذحج و بنی اسد گمارد- حر بن یزید ریاحی را سردار تمیم و همدان نمود و فرماندهیمیمنه سپاه را به عمر و بن حجاج زبیدی و فرماندهی میسره را به شمر بن ذی الجوشن وفرماندهی سواره نظام را به عروه بن قیس احمسی و فرماندهی پیادگان را به شبث بن ربعییوبوعی و پرچم را به آزاده كرده خود، درید سپرد . سپس امام فرمان دادند خیمه ایتهیه نمایند و در آن مشك بردند و سورمه ای درست نمودند سپس خود و اصحاب به چشم نوره (سورمه) كشیدند.

لشگر عمر سعد آمدند و گرد خیمه های حسین دور زدندوقتی آتش خندق را دیدند و راه حمله از پشت را بسته دیدند شمربن ذی الجوشن فریاد زدای حسین پیش از قیامت به آتش شتافتی (آنقدر ناتوان و نامرد بودند كه با سپاهی 30هزار نفری در مقابل 72 تن به همراه زن و بچه ، باز می خواستند از پشت حمله كنند). امام فرمودند ای زاده مادر ی بزچران تو شایسته نیران هستی (آتش). مسلم بن عوسجهخواست او را با تیر بزند، امام نگذاشت و فرمود من دوست ندارم آغازگر نبرد باشم. نقشه لشگر كوفه این بود كه با عده فراوان خود، امام را محاصره كنند و آنها را اسیرنمایند و به كوفه ببرند و اصلا فكر نمی كردند كه این جمعیت اندك، در برابر 30 هزارنفر، چنان جبهه ای مستحكم و قدرتمند تشكیل دهند.  این نقشه ای كه امام كشیدند و دڟیكه از خیمه ها و خندق آتش فراهم كردند، یكی از شاهكارهای نظامی است و یكی از كراماتامام شمرده می شود. وقتی لشگر كوفه نزدیك شد امام روی شتر سوار شد و فریاد كشید تالشكر عمر سعد شنیدند  . فرمود ای مردم به من گوش دارید و شتاب بكنید تا حق نصیحتیكه بر من دارید ادا كنم و چقدر امام به دشمنانش هم دلسوز بودند و حتی خواستند آخرینلحظه هم حتی یك نفر هم كه شده از عذاب ابدی دوزخ نجات پیدا كند ولی ببینید جهالترا؟ علت آمدن خود را نزد شما بگویم اگر پذیرفتید و به من حق دادید خوشبخت خواهید شدو اگر نپذیرفتید دیگر به من مهلت ندهید

شهادت امام حسين و علي اصغر

امام چه زمانی به میدان رفت تا ظهر عاشورا هنوز عدهای از اصحاب زنده بودند و نماز جماعت را هم خواندند حتی از صبح تا بعد از ظهرعاشورا هر یك از اصحاب كه شهید می شدند خود حضرت آنها را در خیمه شهدا می گذاشت وخودش  به بالین یارانش حاضر می شد حتی با آن شرایط سخت و بحرانی، بیت شریف خود راتسلی می داد و گذشته از اینها سپاه عمر سعد وقتی می بیند كه داغهایی كه امام دیده وحالا تنها مانده است در چنین شرایطی فكر می كند دیگر امام با این همه رنج و مصیبت،توان جنگیدن و روحیه رزم نخواهد داشت و راحت می توان با او جنگید.

امام می بیند به روایتی هفتاد و دو تن روی خاك افتادهاند به خیمه اهل حرم رو می كند فریاد می زند یا سكینه، یا فاطمه، یا ام الكلثومعلیكم منی السلام زنان حرم شیون كردند امام آنها را دعوت به سكوت و خاموشی نمودندسپس امام سجاد را خواستند و علوم و صف و علم جفر را به ایشان تسلیم نمودند . آنگاهبه حضرت زینب (س) فرمودند: خرد سالم را به من بده تا با او وداع كنم امام طفل 6ماهه اش را گرفت و صورتش را نزدیك او برد تا وی را ببوسد كه حرمله بن كاهل اسدیتیری انداخت و به گلوی كودك رسید امام بچه را به دست خواهرش زینب داد و دو دست خودرا زیر گلوی بچه گرفت همینكه از خون پر شد آن خونها را به سوی آسمان پاشید با اینكارش آسمان را هم به شهادت وا می دارد قبری می كند و حضرت علی اصغر را دفن می نمایدسپس برای وداع با اهل بیت خود، به زنها رو می كند. حضرت سكینه فریاد كنان نزد اماممی آید (مادر علی اصغر = رباب) امام سكینه را خیلی دوست می داشتند سكینه را به سینهخود  چسباند و اشكهایش را پاك كرد و فرمود سكینه جان بدان كه بعد از مرگ من گریه توبسیار است تا زمانی كه جان در تن من است دلم را از روی حسرت، به اشك خود مسوزان. سپس امام عازم میدان شد و پیكارگر طلبید هر كس در برابر او می آمد به خاك هلاكت میافتاد تا اینكه تعدادی بسیار از آنان را كشت عمر سعد وقتی صحنه را اینچنین می بیندفریاد بر می آرود وای بر شما آیا می دانید با چه كسی می جنگید او فرزند علی (ع) استكه شجاعان عرب را بخاك نیستی می انداخت (هذا ربن قتالالعرب) بخدا روح پدرش علی (ع) در كالبد اوست (والله نفس ابیه بین جنبید) پس دسته جمعی به روی حضرت حمله كردند امامی كه تشنه است ، غریب است، مصیبتی عظیمدیده، خسته و گرسنه است با این وجود باز حریف امام نبودند. امام در حملات خود نقطهای را انتخاب كرده بود كه  نزدیك خیمه ها باشد به 2 دلیل : 1ـ می دانست دشمنان چقدرقسی القلبند و نامرد می باشند لذا می خواست تا تا جان دارد كسی متعرض خیمه ها نشودو با وجود اینكه با هر  حمله ای كه می كردند همه فرار می كردند ولی زیاد از خیمه هادور نمی شد. 2ـ اینكه می خواست تا زنده است اهل بیتش بدانند كه او زنده است تا اهلبیت تسكین خاطر یابنند و بگویند آقا هنوز زنده است. امام زمان فرموده بود تا منزنده هستم از خیمه ها خارج نشوید لشگر دشمن دوباره حضرت را گروهی محاصره كردند وبین امام و خیام فاصله انداختند و شماری از دشمنان به سوی خیمه ها رفتند امام تااین صحنه را مشاهده نمودند بانگ سر دادند وای بر شما ای پیروان آل ابی سفیان اگردین ندارید از روز معاد بترسید و در دنیای خود آزاد مرد باشید شمر رو به حضرت كرد وگفت ای پسر فاطمه چه می گویی ؟ حضرت فرمود من با شما جنگ دارم پس زنان چه گناهیدارند؟ تا من زنده هستم نگذارید  كه سركشان شما به اهل و عیال من تعرضی كنند.

شمر فریاد زد ای لشگر از خیمه ها دور شوید و به سویخودش بروید امام  مانند شیری خشمناك بر آنان حمله می نمود و آنها را به خاك میانداخت تا سر انجام به خاطر تشنگی بسیار رو به سوی شریعه فرات گذاشت عمر سعد بهحضرت یورش بردند كه نگدارند دست حضرت به آب برسد ولی حضرت صفوف دشمن را شكافت وخودش را به آب رساند (نكته مهم این است ) كه اسب حضرت هم سخت تشنه است و سر در آبگذاشته تا بیاشامد كه امام فرمودانت عطشان و انا عطشان والله لا ذفتالماءحتّی تشرب، ای اسب تو تشنه ای و من نیز تشنه ام سوگندبه خدا كه من آب نمی آشامم تا اینكه تو آب بیاشامی حیوان زبان بسته حرف امام را درككرد و سر از آب بیرون آورد و آب نیاشامید حضرت مشتی آب برای حیوان برداشت تا از آنبیاشامد ناگه سواری فریاد زد یا اباعبدالله تو آب می آشامی حال آنكه لشكر بر سراپرده و خیمه های تو می روند و هتك حرمت تو را دارند امام تا این سخن را شنید آب راریخت و به لشگر حمله نمود و خود را به خیمه ها رساند اما معلوم شد كه كسی متعرضخیمه ها نشده و فریبی در كار بوده است و هدفشان این بود كه امام آب ننوشند چون فكرمی كردند اگر امام تشنگی اش بر طرف شود دیگر حریف او نخواهند شد.

ولی نمی دانستند كه امام آب نخواهد نوشید، مانندیارانش كه تشنه به شهادت رسیدند حضرت دوباره با اهل بیت خود وداع نمود و آنان را بهصبر و حلم و شكیبایی دعوت نمود و به آنها وعده ثواب داد و فرمود تا چادر اسیری بهسر كنند و آماده مصیبت باشند و همچنین فرمود بدانید خدا نگهدار شما خواهد بود و ازشر دشمنان نجات می یابید (این بیان امام كه می داند سرانجام اهل بیت مصون می باشنداز كرامات خود حضرت می باشند) و عاقبت كار شما ختم به خیر می شود و دشمنان شما بهانواع بلاها عذاب می شوند پس مواظب باشید زبان به شكایت نگشائید كه از قدر و منزلتشما كاسته می شود. حضرت باری دیگر سوی لشگر دشمن رفت . لشگر نیز از هر سو او راتیرباران نمودند .

راویان می گویند بخدا ما دیدیم پهلوانان لشكر به اوحمله ور شدند و امام مانند گله گوسفندی كه گرگ در آنها افتاده آنها را تار و مار میكرد.

حضرت در حال ستیز بود كه مردی به نام ابوالعطوفش تیریبه پیشانی حضرت زد و امام آنرا بیرون كشید و خون به رویش و محاسنش روان شد و فرمودبار خدایا تو شاهدی من از این بندگان كنكهارت چه می كشم؟ خدایا آنها را به شمار وتا آخر هلاك كن و هرگز آنها را میامرز حضرت دوباره حمله نمودند و می فرمود چه بدیكردید با خاندان محمد (ص) پس از او . شما بعد از من دیگر هیچكدام از كشتن بندگانخدا هراس ندارید من از خدا امیدوارم كه در برابر خواری شما كرامت شهادت به من عطاكند و از راهی كه گمان نبرید انتقام مرا از شما بگیرد . حصین بن مالك گفت ای پسرفاطمه خدا چگونه انتقام تو را از ما بگیرد فرمود شما را به جان هم اندازد و خونتانرا بریزد و عذاب دردناكی به شما فرو بارد. دعای امام برآورده شد اختلافات خانمانبرانداز آنان تا آنجا كشید كه شهر با عظمت كوفه، كه به جای پایتخت به شكوه دولتپانصد ساله سامانیان ساخته شده بود برای همیشه ویران شد و به تل خاكی سیاه و بیگیاه مبدل شد و انتقام همگی آن به طرز وحشتناكی توسط مختار شهید گرفته شد و عذابدردناك هم در قیامت خواهند چشید).

حضرت جنگید تا زخمهای بزرگی به او رسید كه روایت شدهدو زخم كاری به حضرت وارد شد البته این زخمها در زمان حیات حضرت بوده والا وقتی آقارا از اسب به زمین انداختند 1900 ضربه به حضرت فرود آوردند حضرت خیلی ناتوان شدهبود و كمی برای خستگی ایستاد كه در این میان سنگی به پیشانی حضرت خورد و پیراهن خودرا بالا برد كه خون را پاك كند كه تیر سه شعبه (3 پره) آمد و به سینه آقا نشست و بهروایتی به قلبش اصابت نمود حضرت فرمود بسم الله و بالله و علی مله  سپس آن تیر رااز بدن خود خارج كرد و خون را در كف دست خود پر كرد و به آسمان پاشید و سپس دستدیگر را پر كرد و فرمود به همین دست به دیدار رسول الله خواهم رفت و می گویم یارسول الله آنها مرا كشتند در این هنگام ضعف بر حضرت چیره شد تا آنكه مالك بن سر بهحضرت دشنام داد و شمشیر به سر مقدس حضرت زد و خون از سر حضرت جاری گشت حضرت كلاه ازسر برداشت و عمامه ای بر آن زخم بست سید بن طاووس می گوید سپس حضرت سیدالشهدا فرمودای اهل حرم برای من جامه ای بیاورید آن را زیر لباسهایم بپوشم تا پس از مرگم كسی آنجامه را از تن من خارج نكند جامه ای برای حضرت آورند حضرت چندجای آن جامه را پارهكرد تا بی ارزش تر شود. اما روایت است وقتی حضرت به شهادت رسید آن جامه كهنه را هماز تن حضرت خارج كردند و حضرت را عریان رها نمودند شیخ مفید می گوید حضرت گرچه ازبسیاری زخم توانی دیگر نداشت ولی با این حال بر دشمنان حمله می كرد و آنان را به چپو راست پراكنده می نمود شمر كه این صحنه را دید دستور داد تا حضرت را تیرباراننمایند آنقدر تیر زدند تا لشگر فراری باز ایستاد و مقابلش را گرفتند حضرت زینب (س) كه چنین دید به عمر سعد فریاد كشید و به او فرمود:     و یحك یا عمر ایقتل اباعبدالله و انت تنظر الیه؟ ای عمر وای بر تو !!! حضرت حسین را می كشند و تو به آن مینگری عمر سعد پاسخی نداد و به روایت طبری اشك عمر سعد جاری شد و صورت خود را از سویزینب (س) برگرداند سپس حضرت زینب رو به لشگر می گویدویحكم ما فیكم مسلماً  وای بر شما آیا مسلمانی درمیان شما نیست. در این هنگام صالح بن وهب الیزنی با تمام قدرت نیزه بر پهلوی حضرتزد كه امام چنان از روی اسب افتاد كه یا طرف راست صورت مباركشان بر زمین فرود آمدندحضرت دوباره برخاستند حضرت زینب (س) كه تمام نگاهش به برادرش بود وقتی این صحنه رادید از در خیمه بیرون آمد و فریاد زد واخاهواسیداه و اهل بیتاه – لیتالسماء اطبقت علی الارض و لیت الجبال تدكدكت علی اسهلو ای برادرم و ایآقای من و ای اهل بیت من ای كاش آسمان خراب می شد و به زمین می افتاد، ای كاش كوههااز هم می پاشید و به روی بیابانها پراكنده می شد در این هنگام شمر ذی الجوشن لشگررا صدا كرد و گفت برای چه ایستاده اید كار حسین را یكسره كنید وقتی حضرت در گودالقتلگاه افتاد و قدرت حركت نداشتند باز می بینم لشگر از او ترس دارند كه نزدیك ایشانشود و سر مقدس ایشان را قطع كند.

عده ای از سپاهیان عمر سعد می گفتند نكند امام حیلهجنگی به كار برده كه اگر كسی نزدیك شده حمله كند لذا نقشه ناجوانمردانه ای كشیدندراوی حمید بن مسلم می گوید سپاه عمر به سوی خیمه های حمله كردند چون می دانستند آقاطاقت نمی آورد سكوت كند و اگر حیله باشد بلند خواهد شد امام حسین از شدت تشنگی و اززخمهای شمشیرهایی حال افتاده است هیچ انسانی نمی تواند حالت حضرت را در آن لحظهتجسم كند یك نفر فریاد می زند حسین تو زنده ای؟ لشگر به خیمه ها ی اهل بیتت حمله ورشده است؟ حضرت به زحمت روی زانوهای خودشان بلند می شود و به نیزه اش تكیه می كند ومی فرماید فرماید ویلكم یا شیعه ال ابی سفیان ان لم یكنلكم دین و لاتخافون المعاد فكونوا احراراً فی دنیاكم ... ای پیروان آل ابوسفیان وای بهحالتان، اگر به قیامت  اعتقاد ندارید و اگر دین ندارید در دنیای خودتان آزادهباشید

وقتی دیدند حضرت واقعاً به زمین افتاده همگی بر امامحمله كردند عمر سعد به خولی كه كنار او بر روی اسب بود گفت: برو و كار  امام راتمام كن چون قبل از خولی، زرعدبن شریك دست چپ حضرت را قطع نموده بود هنگامیكه خولیپیاده شد تا سر حضرت را از بدن جدا كند لرزش، بدن او را گرفت و نتوانست این كار راانجام دهد شمر ملعون به او گفت خداوند بازویت را قطعه قطعه كند چرا می لرزی؟ خودشمر از اسب پیاده شد و سر مبارك حضرت را از تن جدا كرد و سپاه عمر سعد جامه های اورا ربودند و حضرت بدون لباس ماند. آسمان به اندازه ای سیاه شد كه در روز ، ستاره هادیده شد و هر سنگی كه برداشته می شد خون تازه در زیرش دیده می شد . (راوی می گویدآنگاه كه سر مقدس آقا را بریدند و غبار سیاهی در فضا برخاست و باد سرخی وزید كهچشم، چشم را نمی دیدن گویا كه عذاب نازل خواهد شد. سریع هوا آرام شد سر حضرت را بهنیزه كردند و در شهرها میان بندگان خدا می گردانیدند با آنكه می دانستند او ذریهپیغمر است و به صریح قرآن دوستی آنها لازم است).

امام باقر فرمودند فرزند رسول الله را چنان با تیغ وشمشیر و سنگ كشتند كه با حیوانات آنطور قدغن بود سپس با اسبان بر بدنش می تاختند.

هنگامیكه امام شهید شد لشگریان شخصی را دیدند كه نالهو فریاد می كند به او گفتند ای مرد بس كن این همه ناله و فریاد برای چیست؟ در پاسخگفت چگونه ناله و فریاد نكنم و حالا آنكه پیامبر خدا (ص) را می بینم كه ایستاده استو گاهی به آسمان و گاهی به محل كارزار شما می نگرد و من می ترسم كه خداوند رابخواند و نفرین كند و همه اهل زمین هلاك شوند و منهم در میان شما هلاك شوم برخیلشگریان عمر سعد گفتند این مرد دیوانه است روای می گوید از امام صادق پرسید آنفریاد كننده چه كسی بود حضرت صادق فرمود ما او را بجز حضرت جبرائیل (ع) كس دیگرینمی دانیم.

امام حسین بعد از وداع آخر ،   یكی دوبار دیگر نیز بهخیمه ها می آمد و سركش می كرد لذا اهل بیت امام، هنوز انتظار آمدن ایشان را داشتندو منتظر بودند تا شاید صدای امام را باری دیگر بشنوند و جمال آقا را زیارت كنند كهیكمرتبه صدای اسب حضرت، ذوالجناح بلند شد اهل بیت گمان كردند حضرت دوباره آمد ولیدیدند اسب آمده در حالیكه زین آن واڟگون است اسب امام خود را به خون امام آغشتهكرده بود و بلند شیهه می كشید و دستهای خود را بر زمین می زد عده ای از راویان میگویند این اسب آنقدر سر به زمین زد تا جان داد. اهل بیت اسب را بدون صاحب دیدندآنگاه ، فریاد به گریه و شیون بلند شد حضرت دست خود را بر سر گذاشت و فرمود (وامحمداه ، واجداه ، و انبیاه واابالقاسما ، واعلیاه ، واجعفراه ، واحمزتا ،واحسناه ، هذا حسین بالعراد صریع به كربلاء ، محزوزالراس من القفاء ، مسلوب العمامهوالرداء ، این حسین است كه بر زمین كربلا افتاد، این حسین است كه سر او از پشتبریده اند و عمامه و رداء او را به تاراج برده اند. ام كلثوم این جملات را گفت تابیهوش شد

روایت شده وقتی امام بخاك افتاد اسبش از او حمایت كردو بر سواران عمر سعد می پرید و آنها را از زمین می انداخت .اهل بیت تا اسب را دیدنشروع به نوحه سرایی نمودند (نوحه سرایی طبیعت بشر است، انسانی بخواهد در دل خود رابیان كند به صورت نوحه سرایی كسی را مورد خطاب قرار می دهند هر یك از افراد خاندان، بنحوی نوحه سرایی را آغاز كردند علت اینكه قبل از شهادت حضرت نوحه سرایی نكردنداین است كه آقا به آنها اذن نداده بود تا من زنده هستم حق گریه كردن ندارید من كهشهید شدم البته  نوحه سرایی كنید.)هر كدام از اهل بیت طوری با اسب صحبت می كردندولی سكینه دختر امام كه بعدها یكی از زنان عالمه عالم شد كه همه علماء برای اواهمیت ویڟه ای قائل شده اند به صورت خاصی نوحه سرایی كرده است كه دل همه را سوزاندهاست. به حالت نوحه سرایی اسب را مورد خطاب قرار داد: ( یا جواد ابی، هل سقی ابی، امقتل عطشان) ای اسب پدرم وقتی كه پدرم رفت تشنه بود آیا او راسیراب كردند یا با لب تشنه به شهادت رساندند.

لشگر دشمن بعد از آنكه حضرت به شهادت رساندند به سویخیمه ها هجوم بردند و هر كدام بر دیگری پیش گرفت تا اینكه چادر را از سر زنان بكشنددختران و حرم پیامبر گریه می كردند . زنان را از خیمه ها بیرون كردند و خیمه ها راآتش زدند .

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 08 اسفند 1393 ساعت: 0:26 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره عوامل محرک تاریخی

بازديد: 165

 

 

 

نگاهی به عوامل محرک تاریخی


عوامل محرک تاریخ

در کتب فلسفه تاریخ این مسئله، که محرک تاریخ چیست و عامل طهور اجتماعی و جلو برنده تاریخ کدام است، معمولا به گونه‌ای طرح می‌شود که پس از دقت نادرستی آن طرح، روشن می‌شود. معمولا درباره این مساله نظریاتی به این شکل طرح می‌شود.

 

1- نظریه نژادی

 طبق این نظریه، عامل اساسی پیش برنده تاریخ، نژادها هستند. بعضی‌ نژادها استعداد تمدن آفرینی و فرهنگ آفرینی دارند و بعضی دیگر ندارند، بعضی می‌توانند علم و فلسفه و صنعت و اخلاق و هنر و  غیره تولید کنند، برخی دیگر صرفا مصرف کننده هستند نه تولید کننده.

از این جا نتیجه گرفته می‌شود که نوعی تقسیم کار میان نژادها باید صورت گیرد.

نژادهایی که استعداد سیاست و تعلیم و تربیت و تولید فرهنگ و فن و هنر و صنعت دارند مسوول چنین کارهای انسانی و ظریف و عالی باشند.

و اما نژادهایی که چنین استعدادی ندارند از این گونه کارها معاف باشند و در عوض کارهای زمخت بدنی و شبه حیوانی که ظرافت فکر و ذوق و اندیشه نمی‌خواهد به آنها سپرده شود. ارسطو که در باب اختلاف نژادها چنین نظریه‌ای داشت، به همین دلیل ، برخی نژادها را مستحق برده داشتن و برخی دیگر را مستحق برده شدن می‌دانست.

عقیده بعضی این است که عامل جلو بردن تاریخ، نژادهای خاصی است. مثلا نژاد شمالی بر نژاد فرنسوی که در حدود صد سال پیش سه سال به عنوان وزیر مختار فرانسه در ایران بوده است طرفدار این نظریه است.

2- نظریه جغرافیایی

طبق این نظریه، عامل سازنده تمدن و به وجود آورنده فرهنگ و تولید کننده صنعت، محیط طبیعی است. در مناطق معتدل، مزاجهای معتدل و مغزهای نیرومند به وجود می‌آید. بوعلی در اوایل کتاب قانون شرحی مبسوط درتاثیر محیط طبیعی روی شخصیت فکری، ذوقی و احساسی انسانها بحث می‌کند.

بنابراین نظریه آن چه انسانها را آماده جلو بردن تاریخ می‌کند نژاد و خون یعنی عامل وراثت نیست، که یک نژاد معین در هر محیط و منطقه‌ای که باشد سازنده و پیش برنده تارخ است و نژاد دیگر در هر محیطی که زیست کند فاقد چنان استعدادی است، بلکه اختلاف نژادها معلول اختلاف محیط‌هاست . با جا به جا شدن نژادها تدریجا استعدادها هم جا به جا می‌شوند. پس در حقیقت، این اقلیمهای خاص و منطقه‌های خاص می‌باشند که پیش رونده نوآفرین می‌باشند. »منتسکیو» دانشمند جامعه شناس فرانسوی قرن هفدهم در کتاب معروف روح القوانین طرفدار این نظریه است.

3- نظریه قهرمانان

طبق این نظریه تاریخ را یعنی تحولات و تطورات تاریخ را چه از نظر علمی و چه از نظر سیاسی یا اقتصادی یا فنی یا اخلاقی، نوابغ به وجود می‌آورند.

تفاوت انسانها با سایر جانداران در این است که سایر جاندارها از نظر زیست شناسی یعنی از نظر استعدادهای طبیعی در یک درجه‌اند. تفاوتی لااقل تفاوت قابل ملاحظه‌ای در میان افراد از این نظریه دیده نمی‌شود، بر خلاف افراد انسان که احیانا از نظر استعدادها تفاوتهایی از زمین تا آسمان دارند. نوابغ افراد استثنایی هر جامعه‌اند. افراد استثنایی که از قدرت خارق العاده از نظر عقل یا ذوق یا اراده و ابتکار برخوردارند هر گاه در جامعه‌ای پدید آیند آن جامعه را از نظر علمی و فنی یا از نظر اخلاقی یا از نظر سیاسی یا از نظر نظامی جلو می‌برند.

طبق این نظریه، اکثریت افراد بشر فاقد ابتکارند، دنباله روند، مصرف کننده اندیشه و صنعت دیگران‌اند. اما همواره کم و بیش در هر جامعه‌ای یک اقلیت مبتکر، ابداعگر، پیشرو و پیشتاز تولید کننده اندیشه و آفریننده صنعت وجود دارد و آنان هستند که تاریخ را به جلو می‌رانند و وارد مرحله جدید می‌کنند.

«کارلایل» فیلسوف انگلیسی که کتاب معروف قهرمانان (الابطال) را نوشت و از رسول اکرم آغاز کرد، چنین نظریه‌ای دارد. از نظر کارلایل در هر قومی یک یا چند شخصیت تارخی جلوه‌گاه تمام تاریخ آن قوم است، و به عبارت صحیح‌تر، تاریخ هر قوم جلوه‌گاه شخصیت و نبوغ یک یا چند قهرمان است. مثلا تاریخ اسلام جلوه‌گاه شخصیت رسول اکرم است و تاریخ جدید فرانسه جلوه‌گاه شخصیت ناپلئون و چند نفر دیگر و تاریخ شصت ساله اخیر شوروی جلوه‌گاه شخصیت لنین.

بعضی ادعا کرده‌اند: «تاریخ جنگ میان نبوغ و حد عادی است» یعنی همواره افراد عادی و متوسط طرفدار وضعی هستند که به آن خو گرفته‌اند و نابغه ، خواهان تغییر و تبدیل وضع موجود به وضع عالی‌تر است. «کارلایل» مدعی است که تاریخ با نوابغ و قهرمانان آغاز می‌شود. این نظریه در حقیقت مبتنی بر دو فرض است:

اول این که جامعه فاقد طبیعت و شخصیت است. ترکیب و تاثر افراد از یکدیگر یک روح جمعی و یک مرکب واقعی که از خود شخصیت و طبیعت و قوانین ویژه داشته باشد به وجود نمی‌آید. پس افرادند و روان‌شناسی‌های فردی و بس. رابطه افراد بشر در یک جامعه از نظر استقلال از جزئی و فردی نیست. از این رو بر جامعه بیشتر «اتفاقات» و «تصادفات» که نتیجه برخورد علل جزئی است حاکم است نه علل کلی و عمومی.

فرض دوم این است که افراد بشر بسیار مختلف و متفاوت آفریده شده‌اند. با این که افراد بشر عموما موجودات فرهنگی و به اصطلاح فلاسفه حیوان ناطق‌اند، در عین حال، اکثریت قریب به اتفاق انسان‌ها فاقد ابتکار و خلاقیت و آفرینندگی می‌باشند. اکثریت مصرف کننده فرهنگ و تمدن‌اند نه تولید کننده آنها، فرقشان با حیوانات این است که حیوانات حتی مصرف کننده هم نمی‌توانند باشند. روح این اکثریت روح تقلید و دنباله روی و قهرمان‌پرستی است. اما اقلیتی بسیار معدود از انسان‌ها قهرمان‌اند ، نابغه‌اند، فوق حد عادی و متوسط‌اند، مستقل الفکر، مبدع مبتکر و دارای اراده قویه‌اند، از اکثریت متمایزند، گویی «از آب و خاک دگر و شهر و دیار دگرند. اگر نوابع و قهرمانان علمی فلسفی، ذوقی، سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، هنری و فنی ظهور نکرده بودند بشریت به همان حال باقی می‌ماند که روز اول بود یک قدم به جلو نمی آمد.

از نظر ما هر دو فرض مخدوش است. اما فرض اول از آن جهت که قبلا در بحث جامعه ثابت کردیم که جامعه از خود شخصیت و طبیعت و قانون و سنت دارد و بر طبق آن سنن کلی جریان می‌یابد و آن سنتها در ذات خود پیشرونده و تکاملی می‌باشند پس این فرض را باید به کناری نهیم و آنگاه ببینیم با وجود این که جامعه دارای شخصیت و طبیعت و سنت است و بر وفق همان سنن جریان می‌یابد شخصیت فرد می‌تواند نقش داشته باشد یا نه؟ درباره این مطلب بعدا سخن خواهیم راند.

و اما فرض دوم از آن جهت که هر چند این مطلب جای انکار نیست که افراد بشر مختلف آفریده شده اند ولی این نظر هم صحیح نیست که تنها قهرمانان و نوابع قدرت خلاقه دارند و اکثریت قریب به اتفاق مردم فقط مصرف کننده فرهنگ و تمدن اند. در تمام افراد بشر بیش و کم استعداد خلاقیت و ابتکار هست و بنابر این همه افراد و لااقل اکثریت افراد می‌توانند در خلق و تولید و ابتکار سهیم باشند گو این که سهمشان نسبت به سهم نابغه ناچیز است.

نقطه مقابل این نظریه که مدعی است ( تاریخ را شخصیتها به وجود می‌آورند نظریه دیگری است که درست عکس آن را می‌گوید مدعی است تاریخ شخصیتها را به وجود می‌آورد نه شخصیتها تاریخ را یعنی نیازهای عینی اجتماعی است که شخصیت خلق می‌کند.

از زبان منتسکیو گفته شده است اشخاص بزرگ و حوادث مهم نشانه ها و نتایج جریان های وسیع تر و طولانی تری هستند و از زبان هگل مردان بزرگ آفریننده تاریخ نیستند قابله اند. مردان بزرگ  علامت اند نه عامل. از نظر منطق افرادی که مانند دورکهایم اصاله الجمعی می‌اندیشند و معتقدند افراد انسان مطلقا در ذات خود فاقد شخصیت اند و تمام شخصیت خود را از جریان می‌گیرند افراد و شخصیتها جز تجلیگاه روح جمعی و به قول محمود شبستری مشبک های مشکوه روح جمعی نیستند.

و کسانی که مانند مارکس علاوه بر آنکه جامعه شناسی انسان را کار اجتماعی او می‌شمارند آن را مقدم بر شعور اجتماعی اش تلقی می‌کنند. یعنی شعور افراد را مظاهر و جلوه گاههای نیازهای مادی اجتماعی می‌دانند. از نظر این گروه شخصیتها مظاهر نیازهای مادی و اقتصادی جامعه اند نیازهای مادی...

4-نظریه اقتصادی

طبق این نظریه محرک تاریخ اقتصاد است. تمام شئوون اجتماعی و تاریخی هر قوم و ملت اعم از شوون فرهنگی و مذهبی و سیاسی و نظامی و اجتماعی جلوه گاه شیوه تولیدی و روابط تولیدی آن جامعه است. تغییر وتحول در بنیاد اقتصادی جامعه است که جامعه را از بیخ و بن زیر ورو می‌کنند و جلو می‌برد. نوابع که در نظریه پیش سخنشان به میان آمد جز مظاهر نیازهای اقتصادی سیاسی و اجتماعی جامعه نیستند و آن نیازها به نوبه خود معلول دگرگونی ابزار تولید است. کارل مارکس و به طور کلی مارکسیستها واحیانا عده ای از غیر مارکسیستها طرفدار این نظریه اند. شاید رایج ترین نظریه ها در عصر ما همین نظریه باشد.

 

5- نظریه الهی

طبق این نظریه آنچه در زمین پدید می‌آید امر آسمانی است که طبق حکمت بالغه بر زمین فرود آمده است. تحولات و تطورات تاریخ جلوه گاه مشیت حکیمانه و حکمت بالغه الهی است. پس آنچه تاریخ را جلو می‌برد و دگرگون می‌سازد اراده خداوند است تاریخ پنه بازی اراده مقدس الهی است.

بوسوئه مورخ و اسقف معروف که ضمنا معلم و مربی لویی پانزدهم بوده است طرفدار این نظریه است.

اینهاست نظریاتی که معمولا در کتب فلسفه تاریخ به عنوان علل محرکه تاریخ طرح می‌شود.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 08 اسفند 1393 ساعت: 0:23 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره زرتشت

بازديد: 465

 

مقدمه

به نام ایزد یکتا، با توجه به این که قصد داشتم تحقیقی را درباره موضوعی برای درس زبان فارسی تهیه کنم، بهتر دیدم موضوعی را که چند سالی ذهن مرا مشغول کرده و مطالعاتی درباره آن داشتم را به استاد گرامی، ارائه دهم متاسفانه در جامعه ما شناخت از  ادیان قبل از اسلام در سرزمین ایران بسیار کم است و با ورود دین اسلام از عربستان به ایران تقریبا می‌توان گفت که ادیان قبلی ما ایرانیان به ورطه به فراموشی سپرده شده است همان طور که می‌دانید ما ایرانیان از معدود جامعه‌هایی بودیم که یکتا پرستی جزء محور افکارمان در قبل از اسلام بوده و این جای بسی افتخار برای ما ایرانیان است و شاید همین موضوع یکی از دلایل پذیرش سریع اسلام توسط ایرانیان باشد به هر حال آیینی که می‌خواهم درباره آن توضیحاتی دهم، آیین اهورایی زرتشت است که هنوز هم پیروانی در سرزمین کهن ایران دارد. آیینی که طلوع آن در سرزمین ایران بوده و نکات بسیار خواندنی در این آیین وجود دارد که می‌توان روحیات بسیار معنوی و پاک ایرانیان باستان را در این آیین پیدا کرد همین‌طور می‌توان گفت نشانی از تمدن کهن ایرانیان در دوران قبل از اسلام نیز می‌باشد.

زرتشت

زرتشت سپیت‌مان، فرزند پوروشسپ در شرق ایران زمین و در محلی به نام و نگهوتی دارتیا پای به عرصه هستی نهاد. ارومیه را نیز محل تولد او به حساب آورده‌اند. نام مادر او، دغدو بود. زمان تولد زرتشت به درستی معلوم نیست، ولی بیشتر محققان بر این عقیده هستند که او در بین قرون دهم تا ششم پیش از میلاد مسیح، زندگی می‌کرده است. با این حال در تواریخ و تذکره‌ها سال 660 پیش از میلاد، بیشتر مورد  توافق قرار گرفته است.

تولد زرتشت از پیش از اسلام اعلام شده بود. گاو یکتا آفریده، از موجودات مفید آن زمان، در برابر اهریمن فریاد زده بود که زرتشت خواهد آمد و انتقام او را خواهد گرفت.

جم، فریدون و تعدادی از انسانهای فرزانه نیز، زرتشت را پیشگویی کرده بودند. سه روز پیش از تولد زرتشت، همه خانه پوروشسپ، زرتشت را نور فرا گرفت. مردم که گمان می‌کردند خانه او آتش گرفته ترسیدند و قصد فرار داشتند، ولی خیلی زود دریافتند که آتشی در کار نیست.

در لحظه تولد زرتشت، نیروهای زندگی‌بخش و مرگ‌آور با یکدیگر به  ستیز برخاستند و در این نبرد، نیروهای زندگی‌بخش پیروز شدند و سینه نوزاد را لمس کردند، زرتشت به محض زاده شدن خندید.

هفت جادوگری که پیرامون زرتشت بودند از تولد او به وحشت افتادند. رهبر انان قصد داشت سر نرم زرتشت را در میان انگشتانش بفشارد و او را به کام مرگ بفرستد ولی نخستین معجزه در همان لحظه به وقوع پیوست و دست جادوگر خشک شد.

جادوگر که موفق به کشتن زرتشت نشده بود نزد پوروشسب پدر او رفت و ذهن آن مرد را آشفته ساخت. پدر برای رهایی از نحوست به دنیا آمدن فرزندش هیزم فراوانی گردآورد تا او را بسوزاند ولی معجزه دوم به وقوع پیوست و پدر هر چه کرد هیزمها آتش نگرفتند. مادر که از غیبت طولانی فرزندش نگران شده بود سراسیمه فرا رسید و فرزندش را نجات داد

زرتشت سپیت مان نیز همانند سایر ادمیان از سه عنصر تشکیل شده است: فره، فروهر و جوهر تن.

فره یا همان موهبت ایزدی که تجلی ظاهری آن نور است همراهی با آن موجب نیک بختی و جدایی از آن سبب بدبختی است.

فروهر روح پاسبان آدمی است پیش از تولد وجود دارد و بعد از مرگ نیز باقی ماند و در صورت نیایش آن از خانواده حمایت می کند.

جوهر تن صورت مادی یا جسم آدمی است. فره زرتشت از ازل جزیی از اورمزد بوده و نزد او قرار داشته است تا در هنگام مقدر با عناصر دیگر ترکیب شود.

فروهر زرتشت در پایان سه هزاره نخست از دوران دوازه هزار ساله جهان همراه با دیگر آفریدگان مینویی آفریده شد.

جوهر تن زرتشت هم در عالم مینو آفریده شد و بعد از طریق باد و ابر و باران به گیاهان منتقل شد تا توسط شیر گاوهایی که از آن گیاهان خورده اند وارد بدن پدر و مادر او شود.

زرتشت در هفت سالگی به تحصیل علم روی آورد و پس از هشت سال معلومات او در رشته های مختلف علمی و بویژه فلسفه و حکمت به حد اعلا رسید.

او هنوز پانزده ساله بود که یکی دیگر از سلسله جنگهای ایران و همسایه آن یعنی توران به وقوع پیوست. زرتشت برای خدمت به رزمندگان در جبهه و در شهر به پرستاری از آنان پرداخت و پس از آن نیز تلاش بسیاری برای رسیدگی به اوضاع درماندگان و بینوایان از خود نشان داد.

بی عدالتی و تبعیض موجود در آن زمان روح زرتشت را می آزرد و با اینکه خود از زندگی مرفهی برخوردار بود و به کمک مظلومان می شتافت ولی سرانجام طاقت از کف داد در سی سالگی به غاری در کوه سبلان پناه برد و مدت ده سال در آن کوه در انزوا به سر برد. پس از ده سال با کوله باری از تجربه و علم و به منظور تعلیم و تربیت مردم، کوه سبلان را ترک کرد و رهسپار شهر شد.

زرتشت علاوه بر فلسفه حکمت وجامعه شناسی در شاعری نیز مقامی شامخ داشت و می توان او را به عبارتی نخستین شاعر ایرانی به حساب آورد.

او در کتابی به نام گاتها بهترین اشعار جهان را سروده است و می توان در آن کتاب الهامات حکیمانه را به خوبی دریافت. کتاب گاتها به عنوان مرجع و سنگری برای مبارزه با اهریمن به شمار می رود و با پیروی از دستورات آن شر به راحتی مغلوب خواهد شد. در این کتاب انسانی شایسته و مصلح به ترویج نیکی می پردازد و از اخلاق فردی واجتماعی سخن می راند و اساس تعلیمات او پارسایی و پاکدامنی و عفاف است.

کتاب گاتها گفتگویی است میان اهورامزدا و زرتشت که از نظر شیوه و نوشتار کاملا با کتاب اوستا متفاوت است و واژه های به کار رفته در آن مفهومی فلسفی دارد که هر کسی نمی تواند به آسانی پی به معنای آنها ببرد یا آنها را تفسیر کند.

این کتاب از نظر ادبی نیز در جهان مقامی شامخ دارد و به دلیل دفاع از راستی و تاکید بر پرهیز از دروغ مورد توجه بسیاری از دانشمندان قرار گرفته است.

کتاب گاتها پنج بخش دارد که به ترتیب عبارتند از:

1- اهنووایتی  2- اشتاوایتی       3- اسپنتامینو   4- هوکشترا   5- وهشتااستی

این کتاب قسمتی از کتاب یسنا به شمار می رود که خود یسنا نیز دفتری از اوستا به حساب می آید.

اوستا کتابی شگرف شامل پیامهایی از زرتشت پیامبر ایرانیان باستان است. آوازه این کتاب فراتر از مرزهای کشور راه خود را گشوده و به پیش رفته است.

اوستا  دارای هزار فصل و شامل بیست و یک جلد کتاب است. در این کتاب در حدود دو میلیون بیت وجود دارد. در طول زمان این ارقام لحظه به لحظه کاهش یافت.

در دوران هخامنشیان تعداد فصلهای اوستا به 815 و در دوران ساسانیان به 347 فصل رسید. در زمان حاضر نیز در حدود یک چهارم اوستای دوران ساسانیان در اختیار ایرانیان است.

اوستای حاضر شامل پنج دفتر و به قرار زیر است:

1- یسنا     2- ویسپرد   3- وندیداد   4- یشت   5- خرده اوستا.

بخشی اساسی اوستا، همان یسنا است. ویسپرد از ضمائیم یسنا به شمار می رود. وندیداد شامل قوانین مذهبی و بهداشتی است و یشت به مدح پروردگار و فرشتگان می پردازد. در خرده اوستا نیز دعاها و نماز به چشم می خورد. در کتاب اوستا آنچه بیشتر جلب نظر می کند سفارش به پاکی در همه زمینه های زندگی است.

به عقیده بسیاری از دانشمندان زرتشت پایه گزار تمدنهای درخشان هخامنشیان و ساسانیان و نجات دهنده ایرانیان از شر اهریمن و راهنمای آنها به آستان اهورایی بوده است.

در کتاب اوستا می خوانیم که در دنیا دو نیرو همراه به فعالیت مشغول هستند. و هر چه روی می دهد. به دلیل فعالیت آن دو نیرو است. یکی از این نیروها سپنتامینو ( روح افزایشی) و دیگری انگره مینو ( روح کاهشی) نام دارد.

سپنتامینو همان روح خیر و انگره مینو،همان روح شر است. درون انسان نیز این دو نیرو با تمام توان درجدال بسر می برند. زرتشت نه تنها سازش میان این نیروهای متضاد را توصیه نمی کند. و نمی پذیرد، بلکه به جدال با نیروی شر و بیرون راندن آن تاکید بسیار دارد. او متعقد است که تنها با این روش می توان به تکامل جسم و روح کمک کرد و برای جدال با نیروی شر باید اندیشه نیک تقویت شود.

اهورامزدا، خدای یگانه، یارانی دارد که به آنان امشا سپندان می گویند و تعداد آنها شش است.

1-     وهومنه یا بهمن یا عقل سلیم

2-     اشتاوهیشتا یا اردیبهشت یا بی آلایشی و پاکی

3-     خشراویریه یا شهریور یا شاهنشاهی مطلوب

4-     سپنتا ارمییتی یا اسپندارمذ یا فروتنی و تواضع

5-     هیوروتات یا خرداد یا کمال

6-     امرتات یا مرداد یا زندگی جاویدان

هر یک از این فرشتگان وظیفه ای را بر عهده دارند و مسئول نگهداری و حفاظت از چیزهایی هستند که پروردگار آنها را آفریده است.

اهریمن نیز دارای همدستانی است که آنها را کماریکان می نامند و تعداد آنان نیز شش است.

1)     اکمنه یا مظهر شرارت و پستی

2)     اندرا یا روح فریبکاری

3)     سورو یا ایت بی‌نظمی

4)     نااونک هیی ثیا یا نشانه سرکشی

5)     تیورو یا موجد اسراف

6)     ژیی ریش یا بانی گرسنگی و تشنگی

کماریکان در همه لحظات و دقایق برای ایجاد اخلال در زندگی سعادتمندانه و شرافتمندانه به تلاش می‌پردازند، انسان با توسل به امشاسپندان، می تواند با پیروزی بر آنها، در مسیر اهورامزدا گام بردارد.

سه اصل مهم پایه و آیین زرتشت به شما می‌آیند که هومت، هوخت و خوروشت یا اندیشه نیک، کردار نیک و گفتار نیک نام دارند.

بد نیست اشاره شود که در برابر این سه اصل اخلاقی بسیار مهم سه اصل متضاد اهریمنی وجود دارد که دشمت، دژوخت و دژورشت نامیده می شود. معنای آن، اندیشه زشت، کردار زشت و گفتار زشت است.

زرتشت برای تحصیل علم و بالا بردن سطح دانش و آگاهی اهمیت زیادی قایل بود و شاید به همین دلیل، فرشته‌ای ویژه برای آن در نظر گرفت که چیستا نام دارد.

پس از دانش، مهم‌ترین خصوصیت، راستی است و زرتشت، راستی را سرمایه همه نیکی‌ها می‌داند. او معتقد است، تنها یک راه وجود دارد و آن هم راه راستی است.

زرتشت نشانه اصلی آیین خود را آتش انتخاب کرده است. جوهر این آیین، پاکی و آتش، بهترین پاک کننده و خود، پاک است. بنابراین نشانه‌ای بسیار مناسب به شمار می‌رود. عده‌ای اعتقاد دارند که پیروان زرتشت آتش پرست هستند، در حالی که واقعیت این گونه نیست.

زرتشتیان آتش را مقدس و پاک می‌دانند و آن را عنصری اهدا شده توسط اهورامزدا به انسان به حساب می‌آورند.

زرتشت، هفت صفت را در آتش مشاهده و آن را برای پیروان خود، آشکار کرده است:

1)     همچون آتش پاک و درخشان باشید.

2)     همچون شعله‌های آتش، پیوسته به سوی تعالی و به بالا بروید.

3)     همچون شعله‌های آتش، هرگز به پایین و به دنائت جذب نشوید.

4)     همچون آتش ناپاکیها را از بین ببرید و در عین حال، خود، ناپاک نشوید و خو را به بدی آلوده نکنید.

5)     روح خود را همچون آتش با جرقه‌ای فروزان کنید.

6)     همچون آتش دیگران را از فروغ خود، درخشان کنید.

7)     همچون آتش که منبع زیبایی، اساس زندگی، فعال و دشمن خمودگی است، دست از کوشش و تلاش برندارید.

علاوه بر آتش، سه عنصر دیگر نیز در آیین زرشت دارای احترامی فوق‌العاده است. آب، خاک و هوا، همراه با آتش، عناصر چهارگانه و مورد احترام پیروان زرتشت هستند. این گونه نقل می‌شود که حتی خادمان آتشکده‌ها که خود افرادی پاک و منزه بوده‌اند، هنگام نزدیک شدن به آتش فروزان، دهان و بینی خود را برای جلوگیری از آلوده ساختن آتش مقدس با دستمال می‌پوشانند.

به همین ترتیب، زرتشتیان معتقدند که چون بدن مردگان آلوده است، نباید آن را به خاک سپرد و به همین دلیل، آنها مردگان خود را دفن نمی‌کنند. بلکه آنها را درون غارها و یا برفراز صخره‌ها و کوه‌ها می‌گذارند تا به تدریج از بین برود.

گوته، دانته، میلتون، نیچه، کانت و حتی هگل، تا اندازه بسیاری تحت تاثیر فلسفه زتشت بوده‌اند و آثاری را بر اساس نوشته‌های او، به رشته تحریر درآورده‌اند.

رابیند رانات تاگور در مورد زرتشت و تعالیم او، سخنان پر محتوایی را اظهار داشته است. از جمله

«زرتشت در تاریخ جهان، نخستین و یگانه‌ کسی است که دین را با محتوای اخلاقی آن، پایه‌گذاری کرد. او بزرگترین پیامبر در آغاز تاریخ مدون بشری است و با فلسفه‌ای ویژه، بشر  را از زیر بار سنگین مراسم ظاهری و تشریفاتی آزاد کرد».

گلدنر نیز در مورد زرتشت و کتاب گاتها، چنین می‌نویسد:

«زرتشت در گاتها با شیوه‌ای ویژه و عمیق سخن می‌گوید هر یک از قطعات او فکورانه، مطلبی خاص را ارائه می‌دهد، ولی در لحظات گوناگون، این تفکر به شکلی تازه خودنمایی:می‌کند. سخنان او خالی از پیرایش است و پریشانی و گسستگی در آن دیده نمی‌شود. زیاد سخن نمی گوید و آنچه ابراز می‌دارد به اندازه و کافی است.

زرتشت، مقام زن را هرگز کتمان نمی کند و در دورانی که کمتر کسی احترام و ارزش برای زنان قائل بود،  او نظری تازه ارائه داد. در آیین زرتشت به طرز شایسته‌ای با زن برخورد می شود و به او مقامی کاملا برابر با مرد داده شده است. زن در هیچ حالتی مورد توهین قرار نمی گیرد و تحقیر نمی‌شود. حتی در هنگام جنگ نیز، در حالی که مرد در جبهه‌ها به نبرد می‌پردازد، زن در پشت جبهه فعالیتهای پرثمری را بر عهده دارد.

اوج آیین زرتشت در زمان حکومت هخامنشیان بر ایران بود و پس از آن در زمان ساسانیان نیز، اقتداری کامل داشت. پس از انقراض ساسانیان، این آیین به تدریج پیروان انبوه خود را از دست داد، ولی هنوز هم در سراسر جهان به ویژه در ایران و هندوستان پیروانی دارد.

پیروان زرتشت در ایران، با تمدنی پر سابقه و درخشان، به عنوان اقلیتهای مذهبی، حق انتخاب نماینده در مجلس را دارا هستند و به اجرای مراسم مذهبی می‌پردازند.

آثار تاریخی زیادی از زمان زرتشت در ایران و هندوستان بر جای مانده که نشانگر تمدن بزرگ آن دوران است. از آن جمله می‌توان به آتشکده‌هایی اشاره کرد که در این دوکشور وجود دارند.

از دیگر آثار تاریخی آن زمان، می توان از بنای با شکوهی در نقش رستم، در نزدیکی شیراز نام برد که به کعبه زرتشت معروف است. این بنا از آثار معماری دوران حکومت ساسانیان است که به منظور برگزاری مراسم مذهبی از آن استفاده می‌شد.

نگاره فروهر، نشانه‌ای بر جای مانده از عظمت و شکوه آیین زرتشت است. در این نگاره، تصویر دو بال به چشم می‌خورد . این بالها نشانه این است که انسان باید همیشه از آن الهام بگیرد، پرواز کند و به بالا برود.

روی بالها، سه قسمت مجزا از هم دیده می‌شود که همان سه اصل معروف، یعنی هومت، هوخت، و هوروشت، یا اندیشه نیک، کردار نیک، و پندار نیک را تداعی می کند. حلقه‌ای در میان نگاره وجود دارد که معنای آن، دایره وسیع و بی‌پایان روزگار و دورانی است که انسان در آن زندگی می‌کند در واقع انسان باید با استفاده از دو بال از حصاری که این حلقه برای او ایجاد کرده است پرواز کند، دنیای فانی را پشت سر بگذارد و به سوی جهان ابدی یا کمال به پرواز درآید. دو رشته در نگاره و در میان حلقه قرار دارد که نشانگر سپنت مینو و انگره مینو یا همان نیکی و بدی است. رشته‌ای دارای سه قسمت نیز در بخش دیگری قرار گرفته است که دشمت، دژوخت و دژورشت، یا همام اندیشه زشت، کردار زشت و گفتار زشت را نشان می‌دهد.

این نگاره نیز توصیه می‌کند که انسان باید برای فرار از زشتیها و پیوستن به نیکی‌ها تلاش زیادی از خود نشان بدهد و سرنوشت خود را در همین جهان، به اراده خود تعیین کند تا در آخرت کامیاب شود.

سرودهای زرتشت درباره راستی و راستگویی، بسیار شیرین و دلچسب است. در این جا به تعدادی از آنها اشاره می شود.

«خدای من، توسط راستی ما را در پناه خود بگیر تا  ضمیر پاک و منش نیک، نصیب ما شود»

«ای اهورامزدا، ما را در زمره کسانی قرار بده که بشر را به راه راستی، هدایت می کنند».

«تا جان در بدن دارم، به مردم آموزش می‌دهم که به سوی راستی بروند.»

«ای راستی، شکوه منش پاک را نصیب من کن».

«ای مزدا چه وقت سپیده خواهد دمید و بشر به سوی راستی خواهد رفت؟»

«ای راستی مرا احاطه کن و پناهم باش».

« راستی فضیلتی است یگانه. راستی، شادمانی است. شادمانی از آن کسی باد که همیشه راستگو ودرست کردار است.»

«جاودانی در انتظار کسی است که در طول زندگانی خویش، با دروغ بجنگد، آن را اسیر کند و به دست راستی بسپارد.»

«می‌خواهم غفلت‌زدگان را خشنود و آنها را به سوی راستی هدایت کنم».

«سخنان راست را می‌ستایم و به گوینده‌اش درورد می فرستیم که همواره پیروز است و از نفوذ دروغ جلوگیری می‌کند».

«پیروان راستی، باید از دروغ پرستان دوری گزینند».

فردوسی نیز درباره راستی و راستگویی بیت زیبایی سروده است:

به گیتی به از راستی پیشه نیست                 زرکژی بتر، هیچ اندیشه نیست

این هم شعری از دقیقی در مورد آیین زرتشت:

دقیقی دچار خصلت دوست دارد            به گیتی از همه خوبی و زشتی

لب یاقوت رنگ و ناله چنگ                             شراب لعل و کیش زردهشتی


 

 
 

 

 

 


 

 


منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 08 اسفند 1393 ساعت: 0:18 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره سیاست و دین

بازديد: 237

 

ذوب بودن سياست در دين و جداناپذيرى اين دو از همديگر, در نبوت هاپيوسته سير تكاملى داشته تا اين كه در كامل ترين نبوت ها, اين سير به اوج خود رسيد. دين اسلام كه وجه تمايز آن از ديگر اديان اكمل بودن آن است , طبيعى است اين كامل تربودن , بايد در همه امور و صحنه ها تجلى داشته باشد. از اين رو توحيد در اسلام , ازتوحيد در ديگر اديان كامل تر, و نيز مفهوم نبوت , پاك تر و منزه تر, و اصل امامت , مترقى تر و مفهوم معاد, روشن تر و دقيق تر مى باشد. همچنين شريعت اسلام , وسيع تر وعميق تر و تجربه نبوى پيامبر اسلام ) آن پر بارتر و ميدان آن وسيع تر و گسترده تراست .

طرح سياسى اسلام ـ جنبه اى كه بيشتر از ديگر جنبه ها, مدنظر در اينبحث مى باشد ـ وسيع تر و از شمول بيشترى نسبت به ديگر اديان برخوردار است و چنانچهبخواهيم آمارى از كتاب ها و تأليفاتى كه در اين زمينه نوشته شده است تهيه كنيم , يككار كتابشناسى (ببوگرافى > گسترده مشتمل بر هزاران اسم و عنوان كتاب و مقالهخواهد شد وما در اين جا درصد تشريح ابعاد برنامه سياسى اسلام در زمينه حكومت و دولتو تغيير و تحول اجتماعى و انقلاب و يا درگيرى و مواجهه سياسى نيستيم , و تنها مىخواهيم اشاره اى به اين نكته داشته باشيم كه خاتميت به اين معنا نيست كه نبوت ها ازوظايفى كه پيش از اين مد نظرشان بود, از اين پس ديگر صرف نظر كرده ];ك ك نا و يااين كه آن تأثير و كاركردى را كه داشته اند از دست دادند. بلكه خاتميت يك مفهوم ومعناى ديگر دارد كه همان اكمل بودن است . خاتميت يعنى اين كه خط انبيا با آمدنپيامبر اسلام به اوج خود رسيد و ديگر پس از اسلام , بشريت نياز به نبوت و دين جديدندارد چرا كه اسلام يك دين جاودانه است و اين توانايى را دارد كه پاسخ گوى تماممقتضيات زمان و مكان تا روز قيامت باشد.

به بيان ديگر خداوند تنها يك دين بيشتر ندارد و آن اسلام است , واين سلسله اديان و نبوت ها همگى به اين دين انتساب دارند نه دين ديگر. از اين روشايد تعبير از نبوت ها به اديان دقيق نباشد. چرا كه خداوند يك دين بيشتر ندارد و آناسلام است و نقش رسالت ها و نبوت ها بيان درجات و مرتبه هاى متفاوت از آن دين واحداست . رسالت حضرت نوح (ع ) و انبياى تابع آن براى بيان و تبليغ رتبه اول از آن دينبوده , و رسالت و آيين ابراهيم و نبوت هاى تابع آن براى بيان مرتبه اى بالاتر آنبوده است و در مورد حضرت موسى و حضرت عيسى نيز امر بر همين منوال است . تا اين كهنوبت به حضرت محمد (ص ) رسيد كه پيام رسان آخرين و بالاترين رتبه آن دين واحد بود ورتبه اى بالاتر از آن وجود نداشته تا سبب پيدايش نبوت جديدى شود. ين و سياست در يكنگاهى مقايسه اى بين اسلام و نبوت هاى پيش از آن رسالت اسلام در رابطه با دين وسياست نسبت به رسالت ها و نبوت هاى پيش از خود داراى ويژگى هاى منحصر به فردى استكه آن را متمايزتر و برجسته تر كرده است .

شرح تمام اين ويژگى ها از حوصله اين نوشتار خارج است , لذا به بيانبرخى از اين ويژگى ها اكتفا مى كنيم : ـ مطالب سياسى و اجتماعى : در عميق ترين لايههاى تكاليف و فرايض عبادى و دينى , بيان شده است . بطور مثال متون ادعيه همواره برفرم ها و قالب هاى جمعى تأكيد دارد و فرم فردى را مهمل گذشته است . و نمازهاى يوميهدر مراتب فضيلت با هم متفاوت است , و كمترين مرتبه نماز مربوط به نماز فرادا است , و حال آن كه مرتبه بالاتر آن نماز جماعت در مسجد جامع است و نماز جمعه كه از دوركعت و دو خطبهء اجتماعى تشكيل شده و همراه با اسلحه اى است كه امام جمعه بر آنتكيه مى زند و در سايه دولت شرعى اقامه مى شود. حج نيز يك فريضه دينى است كه همزمانبا بعد تعبد و تهجد به عميق ترين و حساس ترين مسايل مربوط به اجتماع و سياست مىپردازد و حتى در مورد روزه نيز مى توان گفت كه خداوند متعال آن را يك پديده اجتماعىقرار داده كه همه افراد امت اسلامى را شامل مى شود.

نماز عيد مظهر وحدت امت اسلام , اقتدار, پيروزى و عزت آن است وچنانچه مرورى دقيق بر قرآن كريم داشته باشيم , مى توانيم به ده ها مورد از اين قبيلبرخورد كنيم . به طور مثال آن جايى كه خداوند متعال مى فرمايد: <الذين ان مكناهمفى الارض أقاموا الصلاة و آتوا الزكاة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر...> <آنان كسانى هستند كه اگر آن ها را در زمين مكنت و قدرت دهيم نماز را اقامه كنندو زكات را بجا آورند و امر به معروف و نهى از منكر نمايند>.

بنابراين نماز عمق و محتواى درونى نظام اسلامى را تشكيل مى دهد وهرگاه خداوند متعال اين فرصت را به مومنان بدهد كه اين نظام را تشكيل دهند, مومنانبه ترسيخ و تأكيد و عمق بخشيدن به اين محتوا در جامعه اسلامى خواهند پرداخت و حالآن كه شما با چنين نگرشى پيرامون فرائض دينى در هيچ يك از اديان گذشته برخورد نمىكنيد.

ـ ربط دادن مسايل ايمانى با مسايل اجتماعى : بارزترين شاهد بر اينمدعا ربط دادن مكرر قرآن كريم بين ايمان و عمل صالح در پيش از پنجاه مورد مى باشد واين دلالت دارد بر اين كه اسلام يك طرح و يك نظام اجتماعى است و حتى نماز كه انتظارمى رود فردى باشد در اسلام يك عنصر اجتماعى است چرا كه نماز: <تنهى عن الفحشاء والمنكر>.

ـ نظام سياسى : همچنين اسلام با داشتن يك نظام سياسى روشن و گستردهو متكامل از ديگر اديان سماوى ممتاز شناخته شده است . نظام سياسى اسلام با ديگربرنامه ها, نظام ها و عقايد آن , همگونى و انسجام كامل دارد. درگيرى شديد در امامتو خلافت كه تاريخ اسلام شاهد آن بوده , در واقع از جهت عدم شفافيت نظام سياسى اسلامنيست بلكه علت آن انحراف از اسلام , هواپرستى و تعصب قبيله اى و قومى بوده كه مانعشده است تا تعداد];ّّنا زيادى از صحابه رسول خدا از اعتراف كردن به حقانيت حضرت على (ع ) و تسليم در برابر فرمان رسول خدا امتناع كنند و افزون بر اين , تعصبات قبيلهاى آن ها را وا داشت كه هر كدام آب را به آسياب خود بريزند, تا جايى كه نزديك بودامت از دين پيامبر ارتداد پيدا كند وگرنه منابع تاريخى و روايى مسلمين همگى بر اينمسأله اتفاق نظر دارند كه پيامبر اسلام در جاهاى متعدد بر خلافت حضرت على (ع ) واين كه ايشان امام مسلمين بعد از پيامبر است تصريح فرمودند.

ـ تجربه سياسى كامل پيامبر اسلام : تجربه سياسى پيامبر اسلام بسيارپر بار و شامل مراحل گوناگونى بود. درگيرى و انقلاب , سپس حكومت و تجربه دولت دارى , پس از آن آغاز فتوحات و توسعه قلمرو سرزمين اسلامى و مطرح شدن اسلام در سطح جهانى , سرفصل هاى اصلى تجربهء سياسى پيامبر اسلام (ص ) بود كه هر كدام مى تواند در بيانسيرهء سياسى پيامبر و رابطهء اين سيره با سياست و حكومت , بسيار راهگشا و تعيينكنده باشد در سطور ذيل چند موضوع و مفهوم سياسى ديگر در اين رابطه بطور مختصر توضيحداده مى شود.

بيين پاره اى از مفاهيم سياسى در تجربهء سياسى پيامبر اسلام ـ قرآنكريم منصب حكومت را از شؤون پيامبر اكرم (ص ) مى داند

آيات متعدد قرآنى , بيانگر اين مطلب است كه مقام و منصب حكومت , يكىاز شؤون پيامبر گرامى اسلام (ع ) بوده است كه به برخى از آن ها, اشاره مى كنيم :

1 <انا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما اراك اللهولا تكن للخائنين خصيماً> <ما كتاب را ـ به حق ـ بر تو فرو فرستاديم , تا بينمردم براساس آن چه خداوند به تو آموخته است حكم برانى ; پس مدافع خيانت كاران مباش >.

2 <يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولىالامر منكم فان تنازعتم فى شىء فردوه الى الله و الرسول ان كنتم تؤمنون بالله واليوم الاخر ذلك خير و احسن تاويلاً> .

<هان , اى مؤمنان ! از خدا, پيامبر و اولى الامر خود پيروى كنيد; و چون در چيزى نزاع كرديد, اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد, آن را به خدا وپيامبر ارجاع دهيد; اين كارى پسنديده است , و فرجام بهترى ـ هم ـ دارد>. 3 <فلا و ربك لا يؤمنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا مماقضيت و يسلِّمُوا تسليماً>. <نه , سوگند به پروردگارت كه آنان ايمان نمىآورند مگر اين كه در مشاجره هايى كه بين آن هاست تو را داور قرار دهند; و در درونخود, نسبت به قضاوت تو در تنگنا نباشند, و تسليم محض حكم تو شوند>. 4 <النبىاولى بالمؤمنين من انفسهم ...> .

<پيامبر نسبت به مؤمنان (در امور مربوط به زندگى شان ) از خود آنها, سزاوارتر است >. از آيات ياد شده ـ و نظاير آن ـ به دست مى آيد, كه مسأله ىحكومت و تصدى امور جامعه , يكى از شؤون نبوت و وظايف نبوت و وظايف پيامبران الهىاست . همان گونه كه ابلاغ پيام هاى الهى , تعليم و تزكيه , دعوت به توحيد, پند واندرز, هدايت و ارشاد نيز از شؤون و اهداف ديگر نبوت است با اين تفاوت كه رسالتپيام رسانى و وعظ و اندرز, و امر به معروف و نهى از منكر بدون حمايت و پشتيبانىمردم نيز انجام پذير است , به همين جهت است كه اين اهداف توسط همهء پيامبران و درهر شرايطى , تحقق مى يابد اما, وظيفهء حكومت , بدون حمايت و پشتيبانى مردمى انجامشدنى نيست از اين روى , چه بسا برخى يا بسيارى از پيامبران , موفق به تشكيل حكومتدينى نشده اند; ولى اين امر به تفكيك نبوت از حكومت و دين از سياست , دلالت نمىكند. همانطور كه دليلى بر اين كه اين گروه از پيامبران در جهت تأسيس حكومت , تلاشىنكرده اند ـ نيز ـ نيست . ـ تجربهء بيعت به عنوان يك اصل مهم سياسى و حكومتى درسيرهء پيامبر اسلام بيعت كه از آن به صفقه هم تعبير مى شود, در اصل عبارت است ازدست به دست هم زدن پس از انجام معامله براى ايجاب بيع و يا براى مبايعت و اطاعت واين دست به دست هم زدن در مورد معامله ى كالا و اجناس , نشانه ى لزوم و وجوب معاملهو بيع بوده است ,يعنى اين معامله قابل فسخ نمى باشد و سيره و شيوه ى عرب چنين بودكه وقتى چيزى را مى فروختند, به نشانه ى لزوم معامله دست به دست هم مى دادند. اينعمل در مورد تعيين حاكم نيز توسعه پيدا مى كند, و سيره و سنت اجتماعى چنين مى شودكه مردم توسط];ّّنا بيعت كردن , حاكم مورد نظر خود را تعيين مى نمودند.

راغب اصفهانى در مفردات القرآن بيعت را چنين معنا مى كند:

<و بايع السلطان اذا تضمن بذل الطاعة له بما رضخ له و يقال : لذلك : بيعة و مبايعة>. فلانى با سلطان بيعت كرد, وقتى گفته مى شود كه بيعتشمتضمن بذل اطاعت باشد, البته اطاعت بقدر مقدور و به اين عمل بيعت و مبايعه گفته مىشود .

در معناى بيع , بيعت و مبايعه , نقل و انتقال وجود دارد, چون نتيجهى نقل و انتقال كه همان تصرف است , با دست انجام مى گيرد, به همين جهت دست به دستزدن هنگام بذل اطاعت را مبايعه و بيعت خوانند, و حقيقت آن اين است كه بيعت كننده , دست خود را به بيعت كننده مى بخشد, يعنى اين دست مال تو است مى توانى به آن هرگونهتصرف نمايى , و من در برابر تو دست ندارم .

خليل ابن احمد گويد:

<البيعة: الصفقة على ايجاب البيع , و على المبايعة و الطاعة> .

بيعت , عبارت است از دست زدن بدست , براى لزوم بيع , و قرارداد ومبايعت و اطاعت . قيومى گويد: <و تطلق ايضاً على المبايعة و الطاعة>.

<بيعت اطلاق مى شود بر تعهد و اطاعت >.

بآيعوه بالخلافةِ و بويع له بالخلافة: او را به خلافت برگزيدند, ياحكومت او را بگردن نهادند. پس بيعت عبارت است از فرمانبردارى و پيمان بستن براىحكومت در اسلام نيز, اين عادت معروف و معمول , براى ميثاق و پيمان با امام (ع ) ووجوب اطاعت از او, مورد استفاده قرار گرفته است و بيعت همان طريقه و شيوه ى شرعىاست كه بوسيله آن , مردم سرنوشت سياسى خود را تعيين مى كنند, و حاكم دلخواه و موردنظر خود را بر مى گزينند, از اين رو بيعت ارتباط عميق و اساسى با رياست و حاكميت دردولت اسلامى وحيات سياسى مسلمين دارد.

در سيره ى پيامبر اسلام (ع ) مى خوانيم كه به منظور الزام اطاعت ازحاكميت خود, از مردم بيعت مى گرفت و اخذ بيعت در حيات سياسى آن حضرت چندين بارتكرار شد و بيعت اساسى ترين سنگ زير بناى نظام سياسى ,];ّّنا اجتماعى اسلام را شكلداده است . چنانكه پيامبر اسلام (ص ) با خصومت شديد مشركين مكه روبرو گرديد, سالىدر موسم حج در يك شب ماهتابى , شش نفر از قبيله ى <اوس > در عقبه كه محلى استدر نزديكى منا, به آن حضرت بيعت كردند.

در سال ديگر, دوازده نفر نمايندگان دو قبيله ى <اوس > و <خزرج > در همان محل با آن حضرت بيعت نمودند, و حضرت پيامبر اسلام (ص ) بموجباين قرار داد, رييس و فرمانده اقلاً دوازده نفر خانواده ى مدنى شناخته شد آنان ازپيامبر (ص ) تقاضاى معلم كردند تا به آنان قرآن بياموزد, حضرت , مصعب ابن عمير رابحيث معلم و نمايندهء خود با آن ها فرستاد. و او اين توفيق را يافت كه دو دسته ىمتخاصم <اوس > و <خزرج > را كه ساليان دراز با همديگر در حل جنگ بودند, با هم آشتى دهد.

در سال سوم , از ميان كاروان پانصد نفرى حجاج كه از مدينه به مكهآمده بودند, هفتاد و سه نفر مسلمان كه دو نفر زن نيز به همراه آنان بودند, به همراهمعلم خود در عقبه خدمت آن حضرت رسيدند. در اين جلسه ى سرى شبانه كه ديدگان مشركانعرب همه در خواب رفته بود, نخست عباس عموى پيامبر (ص ) گفت : اى خزرجيان ! شماپشتيبانى خود را نسبت به آئين محمد (ص ) ابراز داشته ايد بدانيد كه وى گرامى ترينافراد قبيله ى خود مى باشد, و تمام بنى هاشم اعم از مؤمن و غير مؤمن , دفاع از اورا بعهده دارند, ولى اكنون محمد (ص ) جانب شما را ترجيح داده و مايل است در ميانشما باشد, اگر تصميم داريد كه روى پيمان خود بايستيد و او را از گزند دشمنان حفظكنيد, او مى تواند در ميان شما زندگى كند, و اگر در لحظات سخت , قدرت دفاع از او رانداريد, هم اكنون دست از او برداريد و بگذاريد او در ميان عشيرهء خود با كمال عزت ومناعت و عظمت بسر ببرد. آنان گفتند: ما همانطور كه از خانواده ى خود دفاع مى كنيم , از تو دفاع مى كنيم . بدان ها گفته شد كه شايد اين دعوت بجنگ با همه ى دنيا منتهىشود, آن ها عزم راسخ خود را اعلام كردند كه هيچ گاه از عهد و پيمان خود دست برنخواهند داشت . آنگاه حضرت فرمود: از اين به بعد من نيز متعلق بشما هستم , خون شماخون من و عفو شما عفو من است . آنگاه از آن ها تقاضا كردند كه رؤساى طوايف شان راانتخاب كنند, و آنان دوازده نفر را بعنوان رؤساى دوازده قبيله برگزيدند.

اين پيمان ها و بيعت ها بطور قطع اولين سنگ بناى سياست اسلامى را باافراد و سرزمين ها و سازمان ها و قبايل ];ّّنا پى ريزى كرد و اين جمعيت اندك بابيعت و پيمان خود, حاكميت مطلقه ى حضرت رسول خدا را پذيرفتند, و زمينه ى براى تشكيلحكومت و دولت در مدينه را فراهم كردند.

همچنين قبل از فتح خيبر, حضرت پيامبر اسلام (ص ) اصحابش رافراخواند, تا بدون حمل سلاح در مكه براى انجام عمره شرفياب شوند, حضرت با همراهانكه هزار و سيصد و شصت نفر بودند, در ذوالحليفه احرام بستند و بحركت ادامه دادند تابه <حديبيه > رسيدند, اين خبر به اهل مكه رسيد و آنان از اين امر به وحشتافتادند و قبايل همدست و هم پيمانان خود را براى مقابله فرا خواندند پيامبر اسلام (ص ) نيز آمادگى گرفت و فرمود: خداوند به من دستور داده كه بيعت بگيرم , و مردم همبه آن حضرت بيعت كردند بر آن كه فرار نكنند يا آن كه تا دم مرگ از اسلام و پيامبردفاع نمايند. اهل مكه چون چنين ديدند, ترسيدند و با رسول خدا مصالحه كردند. داستاناين بيعت در قرآن آمده است و از آن بخوبى و اجلال يادكرده است : <ان الذينيبايعونك انما يبايعون الله يد الله فوق ايديهم فمن نكث فانما ينكث على نفسه و مناوفى بما عاهد عليه الله فسيوتيه اجراً عظيماً> .

<آنانى كه در حديبيه با تو بيعت كردند, در حقيقت با خدا بيعتكردند, دست خدا بالاى دست آن هاست , پس از آن هر كسى نقض بيعت كند, به زيان خويشكرده است و هر كه بعهدش وفا كند خدا پاداش بزرگى عطا نمايد>. <لقد رضى اللهعن المؤمنين اذ يبايعونك تحت الشجرة فعلم ما فى قلوبهم فانزل السكينة عليهم واثابهم فتحا قريباً>. <خداوند از مؤمنانى كه در زير درخت با تو بيعت كردند, خوشنود گشت و از خلوص قلب آن ها آگاه بود كه وقار و اطمينان كامل براى شان نازلفرمود و به فتحى نزديك پاداش داد>. اين بيعت به بيعت رضوان يا بيعت شجره معروفاست .

مورد ديگرى كه بيعت در حيات سياسى رسول الله تكرار شد, پس از فتحمكه بود كه تمامى مردها و زن هاى مكه به آن حضرت بيعت نمودند, و به نبوت و حاكميتآن حضرت ملتزم شدند, و حضرت پس از انجام بيعت شخصى را بنام <سدوم > بعنوانحاكم مكه مقرر فرمود. مردان به شيوه ى معمول بيعت مى كردند اما در مورد زنان حضرتفرمود: من با زنان مصافحه نمى كنم , امر كرد ظرف آبى بياوريد, حضرت دست خود را درميان ظرف فرو برد و بيرون كرد و فرمود: زن ها دست خود را در ظرف فرو ببرند و اينبيعت شان است و داستان اين بيعت را]; نا خداوند در قرآن آورده است :

<يا ايها النبى اذا جاءك المؤمنات يبايعنك على ان لا يشركن باللهشيئا ولا يسرقن ولا يزنين و لا يقتلن اولادهن و لا ياتين ببهتان يفترينه بين ايديهنو ارجلهن ولا يعصينك فى معروف فبايعهن و استغفر لهن الله ان الله غفور رحيم > .

<اى پيامبر! چون زنان مؤمن آيند تا با تو بيعت كنند, بر آن كهديگر هرگز شرك بخدا نورزند و سرقت و زنا نكنند, و اولاد خود را به قتل نرسانند, وبه كسى افتراء و بهتان ميان دست و پاى خود نبندند ـ فرزند خود را بدروغ بغير پدرشنسبت ندهند ـ و با تو در هيچ امر معروفى مخالفت نكنند, با اين شرايط با آنان بيعتكن و براى آنان از خداوند آمرزش بطلب كه خدا بسيار آمرزنده و مهربان است .>

از جمله ى <ولا يعصينك فى معروف > يعنى با تو در هيچ امرمعروفى مخالفت نكنند اولا اين نكته استفاده مى شود كه آن چه رسول خدا در مجتمعاسلامى , سنت و مرسوم مى كند, براى جامعه ى اسلامى عمل معروفو پسنديده مى شود, ومخالفت با آن , در حقيقت تخلف از سنت اجتماعى و بى اعتبار كردن آن است . ثانياً ازقيد <فى معروف > معلوم مى شود كه اطاعت از تمام اوامر پيامبر واجب است ,زيرافرمان هاى او همه اش معروف است و همچنين مقرر مى دارد كه اطاعت از حاكمى كه بهمعروف امر نكند, بر رعيت واجب نيست .

چنان چه رواياتى هم در اين زمينه هست كه براى كسى كه اطاعت خدا رانمكند اطاعتى نيست . براساس اين سيره , تعيين زمامدار به شيوه ى بيعت در ميانمسلمين امر قابل قبول و مورد اتفاق بوده است , اميرالمؤمنين (ع ) كه امامتش منصوصبود, گهگاه براى حقانيت و تأييد و تحكيم حاكميت خود به بيعت مردم استدلال كرده است , چنانچه امام (ع ) در نامه ى خود به معاويه نوشت : <انه بايعنى القوم الذينبايعوا ابابكر و عمرو عثمان على مابايعوهم عليه فلم يكن للشاهد ان يختار ولا للغائبان يرد>. <با من همان گروهى بيعت كرده اند كه با ابوبكر و عمرو عثمان بيعتكردند, پس حاضران حق انتخاب ديگرى و غائبان حق رد و مخالفت با اين بيعت راندارند.

در نامه ى ديگر به معاويه مى نويسد:

<اما بعد فان بيعتى لزمتك و انت بالشام لانه بايعنى القوم الذينبايعوا ابابكر و عمر و عثمان >. <بيعت من بر تو لازم شده در حالى كه تو درشام هستى , چون با من همان گروهى بيعت كرده اند كه با ابوبكر و];ّّنا عمر وعثمانبيعت كرده بودند>. نقض پيمان و نقض بيعت , از عمل هاى زشتى است كه درقرآن وروايات از آن تقبيح شده و اين عمل عاملى است براى بى ثباتى سياسى و تزلزل اركانجامعه و همچنين حضرت اميرالمؤمنين در نهج البلاغه از نقض كنندگان بيعت شديداً نكوهشكرده و آنان را از دسته هاى شيطان شمرده است .

ـ تحقق عدالت و امنيت , فلسفهء تشريع جهاد در اسلام فلسفهء تشريعجهاد در اسلام بدين جهت است كه بساط شركت , بت پرستى , فساد, تجاوز و بيدادگرى ازجامعه و زمين پرچيده شود و امت مسلمان در سايهء عدالت و آزادى و در محيط دور ازگمراهى , تباهى و تبعيض به زندگى توأم با مهر و محبت و خلوص به سر ببرند و نظامسياسى مبتنى بر قسط و عدالت را حاكم سازند.

قرآن مى فرمايد:

<و قاتلو هم حتى لا تكون فتنة و يكون الدين لله ...>

در آيه اى ديگر مى فرمايد:

<... ولو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع وصلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيراً...> <و اگر خداوند (با اذن جهاد) بعضى از انسان هارا به وسيلهء بعضى ديگر دفع نكند, ديرها ,صومعه ها, معابد يهود ونصارى و مساجدى كه نام خدا در آن بسيار برده مى شود ويران مى گردد>. اميرالمؤمنين (ع ) مى فرمايد:

<فو الله ما غزى قوم قط فى عقردارهم الا ذلوا>.

<به خدا سوگند! هر ملتى در درون خانه اش مورد هجوم دشمن قرارگيرد حتماً ذليل خواهد شد>. در جاى ديگر مى فرمايد:

<ولعمرى لوكنا نأتى ما أتيتم ما قام للدين عمود و لا اخضرللايمان عود> .

<به جانم سوگند, اگر ما در مبارزه مثل شما بوديم , هرگز پايه اىبراى دين برپا نمى شد و شاخه اى از درخت ايمان سبز نمى گرديد>.

و در نيايشى , هدف و فلسفهء توسل به جنگ و جهاد را چنين بازگو مىفرمايد: <اللهم انك تعلم انه لم يكن الذى كان منا منافسةً فى سلطان و لا التماسشىء من فضول الحطام ولكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح فى بلادك فيأمنالمظلومون من عبادك و تقام المعطلة من حدودك >. <پروردگارا! تو مى دانى آن چهما انجام داديم نه براى اين بود كه ملك و سلطنتى به دست آوريم و نه براى اين كه ازمتاع پست دنيا چيزى تهيه كنيم , بلكه به خاطر اين بود كه نشانه هاى از بين رفتهءدينت را باز گردانيم و صلح و مسالمت را در شهرهايت آشكار سازيم تا بندگان ستم ديدهات در ايمنى قرار گيرند و قوانين و مقرراتى كه به دست فراموشى سپرده شده , بار ديگرعملى گردد>.

پيامبر اكرم (ص ) در مورد اهميت جهاد در اسلام مى فرمايد:

<الخير كله فى السيف و تحت ظل السيف ولا يقيم الناس الا بالسيف والسيوف مقاليد الجنة و النار>. <تمام خير در شمشير است و هيچ چيز مايهء نظامو انضباط مردم نمى گردد, مگر شمشير و شميرها كليدهاى بهشت و دوزخند>.

از مفهوم اين كلمات گهربار فلسفهء جنگ و جهاد در اسلام مشخص مى شودو اسلام كه هدفش تعليم و تربيت انسان هاست و مى خواهد كه آن ها را از ظلمات به سوىنور هدايت كند,گاهى متوسل به جهاد با شرايط اسلامى آن مى شود.

پيامبر اكرم (ص ) و حضرت على (ع ) نيز در مدت حكومت خويش درگير جنگهاى فراوانى بوده اند پيامبر اكرم (ص ) در مدت ده سال حكومت حدود 80غزوه رافرماندهى كردو حضرت على در سه جنگ بزرگ با مارقين وقاسطين و ناكثين به نبرد پرداخت .

بعضى از احكام اسلام به گونه اى است كه بدون توسل به جهاد امكاناجراى آن ها وجود ندارد; لذا جهاد يكى از فروعات دينى شمرده شده است و بر هر شخصمكلفى واجب كفايى است كه در جهاد شركت كند و دين و آئينى كه حكم جهاد و فروعات آنرا در بر نداشته باشد, ناقص و ناپايدار است و در اثر هر گردبادى , بنيان آن افكندهمى شود.

ـ اقدام پيامبر (ص ) براى گسترش حكومت اسلامى و ارسال نامه و سفيربه سوى پادشاهان و سران قبايل همان طور كه در جاى خودش تبيين شده , پيامبر اسلام (ص ) رحمت للعالمين بوده و به سوى تمام بشريت مبعوث شده بود, همان طور كه قرآن مىفرمايد:

<و ما ارسلناك الا كافة للناس > .

و بر اين اساس به محض استقرار حكومت در مدينه , پيامبر (ص ) سفيرانخويش را به سوى پادشاهان و رؤساى قبايل ارسال كرد تا آنان را به دين اسلام دعوت كندكه در اين جا به برخى از آن ها اشاره مى شود: در نامه اى به نجاشى ثانى , پادشاهحبشه مى نويسد:

<اين نامه اى است از نبى به نجاشى , عظيم حبشه . سلام على مناتبع الهدى و آمن بالله و رسول و شهد ان الااله الا الله وحده لا شريك له ولم يتخذصاحبة ولا ولدا و ان محمد عبده و رسوله تو را به دعوت الهى دعوت مى كنم . همانا منرسول پروردگار هستم . پس اسلام بياور تا سالم باشى >.

<قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم الا نعبدالا الله و ر نشرك به شيئا ولا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوافقولوا اشهدوا بانا مسلمون > <پس اگراز دعوتم روى گرداندى گناه نصارى برعهدهء تو مى باشد>. در نامه اى به هوذة بن على الحنفى پادشاه يمامه مى نويسد: <بسم الله الرحمن الرحيم . از محمد رسول خدا به هوذة بن على سلام على من اتبعالهدى . بدان كه دين من به زودى فراگير مى شود, پس اسلام بياور تا سالم باشى و تورا بر آن چه كه در سلطهء توست ابقاء مى كنم >. يا در نامه اى به رفاعة بن زيدالجذامى مى نويسد: <بسم الله الرحمن الرحيم . اين كتابى است از محمد رسول خدا بهرفاعة بن زيد و تمام قوم و عشيره اش كه آن ها را به سوى خدا و رسولش دعوت مى كند پسهر كس دعوتم را بپذيريد از حزب الله و حزب رسول خدا خواهد بود و هركس رويگردان شودتا دو ماه به وى مهلت داده مى شود>.

در نامه ى به جيفر و عبد از فرزندان جلندى مى نويسد:

<بسم الله الرحمن الرحيم . از محمد بن عبدالله به جيفر و عبد دوفرزند جلندى . السلام على من اتبع الهدى اما بعد. من شما را به سوى اسلام دعوت مىكنم اسلام بياوريد تا سالم بمانيد. من رسول خدا به سوى تمام مردم هستم تا همه راانذار كنم و به تحقيق كه وعدهء عذاب به كافران محقق خواهد شد. شما اگر اسلام آورديدبا شما هم پيمان هستم و اگررويگردان شديد پادشاهى شما زايل بوده و سپاهم به سوى شماخواهد آمد و نبوتم بر پادشاهى شما سيطره پيدا خواهد كرد>.

همچنين پيامبر اسلام در نامه هايى كه به واليان و فرستادگان خويشنوشته است , آن ها را به عدل و دادگرى و اقامهء حق دعوت نموده و در عين حالى كهتلاش آن حضرت براى توسعه و گسترش دين مبين اسلام را نشان مى دهد, هيچ نشانه اى ازسعى و تلاش وى براى برقرارى حكومتى پادشاهى و موروثى كه هدف آن گسترش تصرفاتوافزايش اموال و افراد باشد به چشم نمى خورد.

براى مثال در نامه اش به عمرو بن خرام كه وى را والى نجران كرده بودمى نويسد: <يا ايها الذين آمنوا اوفوا بالعقود. اين عهدنامه اى است از رسول اللهبه عمرو بن خرام هنگامى كه او را روانه ء يمن كرد. او را به تقواى الهى دعوت مى كنم ; زيرا خداوند با تقوى مى كنم ; زيرا خداوند با تقوى پيشگان و نيكوكاران است و اورا توصيه مى كنم كه مردم را به خير و نيكى بشارت داده و بدان امر كند و به مردمقرآن بياموزد و آن ها را نسبت بدان فقيه كند و مردم را در حالى كه طاهر و با طهارتنيستند از مس قرآن نهى كند و مردم را از حقوقى كه برايشان و بر عليه شان هست آگاهكند و در حق پرستى و صداقت با آن ها نرم و ملايم و در مقابل ظلم و ستم شديد و سختگير باشد; زيرا خداوند از ظلم كراهت دارد و آن را نهى كرده و گفته است : الا لعنةالله على القوم الظالمين . و مردم را به بهشت بشارت دهد و آن ها را در عمل براىرسيدن به بهشت تشويق كند و آن ها را ازآتش جهنم و اعمالى كه باعث سقوط در آن مى شودبترساند و با مردم مدارا كند تا در دين فقيه شوند و به آن ها دستورات حج و سنت ها وفرائض آن را بياموزد>.

همان طور كه ملاحظه مى شود, وى در نامه اش به هوذة بن على مى نويسدكه دين من به زودى فراگير مى شود و يا در نامه اش به جيفر و عبد مى نويسد كه منرسول خدا به سوى تمام مردم هستم تا همه را انذار كنم ; و همهء اين به علاوه نامههايش به قيصر روم و خسرو پرويز پادشاه ايران كه از دولت هاى قدرتمند آن زمان بودند; دال بر اين ];ّّنا است كه حكومت يكى از اهداف يا از لوازم مهم بعثت پيامبر اكرم (ص ) بوده و وى در انديشهء جهانى كردن رسالت خويش بوده است , چنان كه قرآن مى فرمايد:

<و ما ارسلناك الا كافة للناس ...> گسترش اسلام در اقصى نقاطجهان و دل سپردن بيش از يك ميليارد نفر به اين دين حنيف نشانهء صدق گفتار نبى مكرماست كه به پادشاه يمامه نوشته بود:

<بدان كه دين من به زودى فراگير مى شود>.

اگر پيامبر اسلام درصدد گسترش حكومت اسلامى و محكم كردن پايه هاى آننبود, در آخرين لحظات زندگى اش نگران سپاه اسلام به فرماندهى اسامة بن زيد نبود وآن همه رنج و مشقت را براى برپايى نظام اسلامى متحمل نمى شد.

ـ قوه قضائيه در حكومت مدينه

در زمان پيامبر اسلام محكمه و دادگاه بصورت كنونى وجود نداشت و قوهءقضائيه بصورت يك قوهء مستقل از قوهء مقننه و قوهء مجريه با تشكيلات گستردهء امروزسابقهء تاريخى اسلامى ندارد.

بلكه تفكيك قواى سه گانه در تاريخ اسلام سابقه اى نداشته و تقسيمبندى قواى كشور به قوهء مقننه و قوهء قضائيه و قوهء مجريه بعدها پيدا شده است .

تا قبل از هجرت پيامبر اسلام (ص ) چيزى به نام داد سرا يا دادگاهوجود نداشت ; چون تعداد مسلمانان كم بود و طبعاً مراجعات بسيار اندك بود و نيازى بهتشكيلات قضايى نبود; ولى پس از هجرت به مدينه و گسترش اسلام , به تدريج به نيازهاىقضايى جامعهء اسلامى افزوده مى شد به گونه اى كه كم كم پيامبر اسلام (ص ) فرصتقضاوت نمى يافت .

ظاهراً نخستين فردى كه از طرف پيامبر اسلام مأموريت قضا مى يافت . امام على (ع ) بود. او جريان مأموريت قضايى خود را براى يمن چنين تعريف مى كند:

<پيامبر اسلام به من مأموريت داد كه به عنوان قاضى به كشور يمنسفر كنم . گفتم : يا رسول الله : من جوانم و];ّّنا شما مرا به عنوان قاضى در ميانجمعى مى فرستى كه بزرگسال و با تجربه اند> .

پيامبر فرمود:

<خداوند دلت را در رابطه با شناخت حق راهنمايى مى كند و زبانت رابراى اداى آن چه حق تشخيص داده اى استوار مى دارد. وقتى دو طرف دعوا در برابر ت ؟نشستند, قضاوت نكن مگر پس از اين كه از ديگرى بشنوى همانطور كه از اولى شنيده اى كهاين گونه برخورد با مسايل قضايى براى تشخيص حكم مناسبت تر است > .

بدين ترتيب حضرت على (ع ) به سمت قضاوت منصوب شد و اين سمت در طولعمر مبارك رسول اكرم (ص ) تداوم يافت و حتى باگسترش حوزهء حكومتى اسلام , در مواردىضرورت ايجاد مى كرد كه افراد غير متخصص كه معلومات اندك قضايى داشتند با راهنمايىهاى لازم به قضاوت بپردازند و در اين مورد معقل بن يسار مى گويد:

<پيامبر اسلام (ص ) به من مأموريت داد كه ميان قوم خود قضاوت كنم . گفتم : يا رسول الله من خوب از عهده ء اين كار بر نمى آيم .>

پيامبر فرمود:

<مانعى ندارد, خداوند به قاضى كمك مى كند تا آن جا كه عمداً بهحقوق مردم تجاوز نكند> (و اين جمله را سه بار تكرار كرد).

و به تدريج كارها و مراجعات پيامبر اسلام به قدرى زياد شد كه او درمركز اسلام (مدينه ) هم نمى توانست به تمام كارهاى قضايى برسد و گاهى افرادى رامأمور مى كرد كه قضاوت كنند.

يكى از اين موارد جريانى است كه عقبة بن عامر نقل مى كند:

<او مى گويد كه روزى نزد پيامبر اسلام بودم تا اين كه دو نفربراى قضاوت به پيامبر مراجعه كردند. پيامبر به من فرمود كه ميان آن ها قضاوت كن . گفتم : يا رسول الله ! شما سزاوارتر هستيد كه قضاوت نمائيد. پيامبر دستور داد كهميان آن ها قضاوت كنم . گفتم : برچه اساسى يا رسول الله ؟ فرمود: تلاش كن كه به آنچه حق و حكم الهى است پس از اين تلاش اگر اشتباه نكرده باشى و حكم تو مطابق واقعباشد, ده پاداش نزد خدا دارى و اگر اشتباه كنى يك پاداش > .

به هر صورت تا زمانى كه پيامبر اسلام زنده بود زمينه براى تشكيل يكنظام قضايى منسجم فراهم نشد اما اصول و قواعد قضاوت پايه گذارى شد و اين جريان پساز پيامبر در زمان حكومت ابوبكر و تا اواسط حكومت عمر, به همين شكل ادامه داشت ...

ابن خلدون در اين رابطه مى نويسد:

<... منصب قضاء يكى از جايگاه هايى است كه جزء وظايف خليفه است ;زيرا جايگاه قضاء و داورى براى بر طرف كردن خصومت هاى مردم لازم است ...منتها اينداورى بايد براساس احكام شرعى باشد و از كتاب و سنت اخذ شده باشد و خلفا در صدراسلام به طور مستقيم عهده دار مقام قضاء مى شدند و هيچ قسمت از امور قضا را بهديگرى واگذار نمى كردند...>.

تا اين كه در اواسط حكومت عمر كه فتوحات عظيمى نصيب مسلمين شد وزندگى سادهء صدر اسلام به اشرافيت و تجاوز به حقوق همديگر تبديل شد; لذا به اين فكرافتاد كه يك سيستم قضايى رسمى ايجاد كند و سعيد بن مصيب نقل مى كند كه :

<نه پيامبر و نه ابوبكر به صورت رسمى قاضى انتخاب نكردند و تنهاعمر از يزيد بن اخت النمر به صورت رسمى دعوت كرد كه قسمتى از امور قضايى را بر عهدهبگيرد>.

و در هر حال منصب قضا مخصوص پيامبر و خليفه بوده است و قاضى مىبايست كه با اجازهء آن ها به قضاوت بپردازد.

اين خلدون هم در اين رابطه مى نويسد:

<نخستين خليفه اى كه قضاوت را به ديگران تفويض كرد, عمر بود كهابوالدرداء را در مدينه به كمك خواست و شريح قاضى را در بصره و ابوموسى اشعرى را دركوفه به منصب قضا برگماشت و آنان را در اين امر شريك خويش شناخت >.

به اين ترتيت اگر چه قضاوت ازوظايف مخصوص پيامبر اكرم (ص ) بوده استكه در جاى خود تبيين شده است ; ولى سيستم قضايى منظم و منسجمى را تشكيل نداد چوناحساس نياز نمى شد, اما اصول و قواعد اصلى آن را بيان فرمودند و خلفا هم براساس آناصول عمل كردند و به تدريج نهاد و تشكيلات قضا را بنيان نهادند تا آن جا];ّّنا كهمنصب قضاوت را به غير خود تفويض مى كردند .

ـ پيامبر اسلام و اقدام براى تعيين جانشين تشكيل حكومت براى اجراىاحكام و ايجاد زمينهء رشد و تعالى انسان ها لازم و حفظ آن واجب است . پيامبر (ص ) بعد از هجرت به مدينه اين حكومت را تشكيل داد و حالا بعد از گذشت يك دهه از عمر اينحكومت , زمان ارتحال آن وجود مقدس فرا رسيد و آن بزرگوار مى ديد كه حكومت نوپاىاسلامى با چند خطر و مسألهء مهم مواجه است :

افراد بسيارى بودند كه به تبع جوّ عمومى و مشاهدهء قدرت و شوكتمسلمان ها به خصوص بعد ازفتح مكه در سال هشتم , اسلام ظاهرى آورده بودند; ولى ايماندر قلب آن ها نفوذ نكرده بود و آمادگى كامل داشتند كه براى خلاصى از نماز و زكاتو... با كمترين بهانه اى از اسلام منحرف شوند و راه كفر و ارتداد و الحاد پيش گيرندو تعداد اينان هم كم نبود و در بعضى از مناطق جنوبى حجاز چنين واقعه اى رخ داد وخليفهء اول با مشكلات زياد توانست كه ريشهء ارتداد را بخشكانده .

گروهى ازدشمنان سرسخت نيز با توجه به شرايط, رنگ عوض كرده و بااظهار اسلام مترصد فرصت براى ضربه زدن بودند. اين منافقان زيرپوشش اسلام براى رسيدنبه آمال دنياى خودكار مى كردند و براى آيندهء بعد از پيامبر, نقشه ها و برنامه هاىداشتند. پيامبر (ص ) بيشترين خطر را از اين ناحيه احساس مى كرد و آيات بسيارى ازقرآن نيز در افشاى نقشه ها و دسيسه هاى آنان نازل شده بود; ولى با وجود مبارزهءشديد پيامبر (ص ), اين ها در جامعهء اسلامى ريشه دوانده و مايه گرفته بودند.

با توجه به اين كه تقريباً در سال دهم هجرى , اسلام همهء شبه جزيرهءرا فتح كرده بود و به صورت قدرتى در برابر قدرت هاى جهانى آن روز (روم ـ ايران ) نمود يافته بود, طبيعى بود كه از جانب آنان مورد هجوم قرار گيرد.

با توجه به موارد فوق و موارد مشابه , پيامبر (ص ) يقين داشت كهواگذاردن امرحكومت و تعيين نكردن جانشين به معناى رها كردن حكومت در لبهء پرتگاهاست و در آن صورت بعد از وفات وى قطعاً حكومت به دست ];ّّنا افراد ناشايسته و بىكفايت خواهد افتاد و هر آن ممكن است ساقط گردد و زحمات بيست و سه سالهء او به هدررود; بنابراين چاره اى نبود جز اين كه شايسته ترين , عالم ترين , مديرترين ومدبرترين فرد را براى تصدى حكومت بعد از خودتعيين نمايد و به امرخدا اين كار راسامان دهد و از مردم براى جانشينى خود بيعت بگيرد تا امر حكومت به دست نا اهلاننيفتد.

رسول خدا (ص ) همهء علوم خود را به پسر عمش على (ع ) آموخت و او وفرزندان معصومش را به عنوان ثقل كبير و قرين ثقل اكبر ; يعنى قرآن به جامعه اسلامىمعرفى كرد و اعلام نمود: <اى مردم ! من در ميان شما دو چيز گرانبها و وزين بهيادگار مى گذارم كه آن دو قرين و همراه يكديگرند و از هم جدايى نمى پذيرند تا اينكه در حوض كوثر بر من وارد شوند; آن دو, كتاب خدا قرآن و اهل بيتم هستند و تا زمانىكه به اين دو چنگ زنيد, هرگز گمراه نمى شويد> .

در اقدامى ديگر, بعد از بازگشت ازسفر حج , در محلى به نام غدير خم , به امر خدا همهء حاجيان را جمع كردو بعد از يك خطابهء مهم به امر پروردگار, برترينشخصيت جهان اسلام ; يعنى على بن ابيطالب را به جانشينى منصوب كرد. و از مردم براىايشان بيعت گرفت و با اين اقدام , رهبرى آيندهء نظام اسلامى را تعيين فرمود و آن رابه دست با كفايت ترين فرد بعد از خود سپرد اما با تمام تمهيدات لازم براى تضمينسلامت آيندهء نظام اسلامى , متأسفانه به وصاياى ايشان عمل نشد و عهد و پيمان ها بهفراموشى سپرده شد و خلافت به مسير ديگرى رفت و كسانى ديگر به عنوان مرجع علمى ومفسر قرآن شهرت يافتند و منشاء اختلاف ها و تفرقه ها گشتند. با اين حال حضرت على (ع ) و فرزندانش در تبليغ احكام و تفسير قرآن و جلوگيرى از تحريف دين سعى وكوشش فراوانكردند و براى به عهده گرفتن زعامت سياسى نيز اقداماتى را سامان دادند وهمگى در راهپياده كردن احكام قرآن كريم كه در سايهء تشكيل حكومت عدل اسلامى ممكن است محبوس ويا تبعيد گشته و سرانجام به شهادت رسيدند.


پى نوشتها:

1 حج 41
2
نساء 105
3
نساء 59
4
نساء 65
5
احزاب 6
6
لسان العرب : ابن منظور, جمال الدين محمد, ج 1 ص 26 دارصادر بيروت .
7
مفرداتراغب : اصفهانى , راغب , ص 155 چاپ اول , دارالساميه بيروت .
8
الميزان : طباطبايى , علامه محمد حسين , ج 18 ص 419 چاپ هشتم , قم , چاپخانهء دفتر انشاراتاسلامى
وابسته به جامعه مدرسين , زمستان 1375; تفسر مفاتيح الغيب : فخرالدين , امام محمد رازى , ج 13 ص 88 چاپ
دارالفكر لبنان , 1414قمرى .
9
كتاب العين : فراهيدى , خليل ابن احمد, ج 1 ص 208 چاپ اول , قم , چاپخانهء باقرى , 1414قمرى .
10
مصباح المنير: فيومى , احمد, ص 49 چاپ اول , نشر مؤسسه ى دارالهجرة, 1405قمرى .
11
منجد الطلاب : بندرريگى , محمد, ص 41 چاپ چهارم , انتشارات اسلامىتهران , ناصر خسرو پاساز
مجيدى .
12
فرهنگ الرائد: مسعود, جبران , ترجمه : انزابى نژاد, رضا, ج 1 ص 408 چاپ اول , مشهد, انتشارات
آستان قدس رضوى .
13
رسول اكرم در ميدان جنگ : حميد الله , محمد, ص 22
14
همان , ص 26 به نقل از سيرهى ابن هشام : ص 297
15
قرائت هاى معاصر از انديشه ى سياسى اسلام : آصفى , مهدى , ترجمهء دانش , سرور, ص 177ـ 178چاپ
اول , چاپخانهء امير, انتشارات مؤسسه فرهنگىثقلين .
16
فتح 10
17
فتح 18
18
ممتحنه 12
19
پيشين , طباطبايى , ج 19ص 412ـ 411 تفسير فى ظلال القرآن , قطب , محمد, ج 8 ص 70 چاپ هفتم ,
1391
داراحياء التراث العربى بيروت .
20
نهج البلاغه صحيحى صالحى , صالح , صبحى , ص 366 نامهء 6
21
پيشين , آصفى , ص 222به نقل از پيكار صفين : نصرابن مزاحم , ص 290
22
ر.ك : خطبه هاى 7و 8و 8و 22
23
بقره 193
24
حج 40
25
نهجالبلاغهء فيض الاسلام : خطبهء 27 ص 94
26
نهج البلاغهء فيض الاسلام : خطبهء 55 ص 145
27
نهج البلاغهء فيض الاسلام : خطبهء 131 ص 406
28
وسائل الشيعة: ج 11 ص 15
29
سبأ 28
30
آل عمران 64
31
ن . گ : مستدرك حاكم : 2632; بداية ونهايه : 833; سيرهء ذينى دحلان هامش الحلبيه : 693
32
ن .گ : مكاتيب الرسول : 136 السيرة الحلبيه .
33
ن .گ : مكاتيب الرسول : 144
34
ن .گ : مكاتيب الرسول : 147 السيرة الحلبية: 2843 اعيان الشيعة: 142 السيرة النبوية هامش الحلبية:
763
الجمهرة 461 صبح الاعشر: 3806 المواهب اللدنية: 4043
35
مكاتيب الرسول : 197تنوير الحوالك فى شرح موطأ مالك : 1571 الطبرى : 3882 البداية و النهاية:];نا 765
36
سبأ 28
37
كنز العمال : حسام الدين هندى .
38
سنن ابى داود: ج 3 ص 301
39
ميزان الحكمة: محمدى رى شهرى , واژهء القضاء باب 3368 حديث 16561
40
ميزان الحكمة: محمدى رى شهرى , واژهء القضاء باب 3396 حديث 16568
41
مقدمهء ابنخلدون : گنابادى , محمد پروين , ج 1 ص 423
42
همان .
43
تاريخ طبرى , ج 2 ص 490 550 قاهره , 1358ق .
44
تفسير نمونه : ج 24 ص 145 قم , 1366ش .
45
بحارالانوار: ج 6 ص 179و ج 22 ص 461
46
بحارالانوار: ج 6 ص 179و ج 22 ص 461


انديشه حكومت دينى , ج 1 , ص 439 - 465

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 08 اسفند 1393 ساعت: 0:15 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره مسائل حج

بازديد: 529

 

در فراق يار

اين كتاب مرا باز در شور و حال حسرت آلود زيارت خانه خدا و حرم رسول خدا (ص)فرو برد؛ شور و حال «اشتياقي» كه ديگر اميدي هم به آن نيست. تا به ياد دارم سال‌هاي دوران جواني هرگز دل خود از آتش اين «اشتياق» رها نيافتيم اما حتي دوران سيله اختناق كه هر روحاني با معرفت و بي‌معرفتي با رغبت و يا حت ياز سر سيري آسان مي‌توانست در خط حج قرار بگيرد ...... و من نمي‌توانستم! بهتر بگويم: هيچ حمله دار و رئيس كارواني از تر ساواك و شاه نمي‌توانست و جرات نمي‌كرد نام مرا در فهرست حاجي‌هاي خود- چه رسد به عنوان روحاني كاروان- بگذرد بله، حتي در آن دوران سخت هم دلم از اميد زيارت كعبه و بوسه زدن بر جاي پيامبر(ص) در مكه و مدينه، خالي نمانده بود و اين اميد اگر چه با حج ده روزه سال 58 كه به فصل شهيد محلاتي قسمتم شد، برآورده گشت، اما آتش آن « شوق»، «سوزنده تر» و « مشتعل تر» شد. در سال‌هاي رياست جمهوري، چشم اميد به پس از آن دوران دوخته بوده؛اما امروزه شور و «اشتياقي» بي سكون و اميدي تقريباً فرومرده...... تنها تسلي  به خواندن اين گونه سفر نامه‌ها يا شنيدن آنهاست كه خود افزايند «شوق» نيز هست. اين كتاب شيرين، موجز، با روح و هوشمندانه نوشته شده است. زيارت قبول         

      (سيد علي خامنه‌اي 10/12/70)


 

لزوم يادگيري مسائل حج

مردم بايد دنبال اين امر باشند كه مسئله ي حج را ياد بگيرند، نه اين كه ما فقط حج برويم و ديگرهر چه شد شد؛ نه ، اين جا غير از ساير جاهاست.

پيشگيري

لازم است حجاج، مسائل حج را...ياد گيرند تا خداي نخواسته، تخلفاتي حاصل نشود كه موجب هدر رفتن زحمات آنان گردد.

عواقب سهل انگاري

.... چه بسا باشد كه خداي نخواسته با سهل انگاري، عملتان باطل شود و جبران آن را تا آخر نتوانيد بكنيد و يا به احرام باقي بمانيد.

 

مراتب معنوي حج

مراتب معنوي حج .... حاصل نخواهد شد مگر آن كه به دستورات عبادي حج به طور صحيح و شايسته و مو به مو عمل شود. مراتب معنوي حج..... سرمايه‌ي حيات جاودانه است و انسان را به افق توحيد و تنزيه، نزديك مي‌نمايد.

 

تجارت و معصيت

مبادا اين سفر را سفر تجارت قرار بدهيد و امور تجاري در اين سفر مطرح باشد. اشخاصي كه حج مي روند هم بايد توجه بكنند كه خداي نخواسته حجشان مخلوط به معصيت نشود.

 

شما الگو هستيد

شما امروز در اين سفر، در بوته امتحان قرار داريد چون نمونه و الگويي از ملت ايران هستيد.

 

صعود يا سقوط

بدانيد كه با اين سفر، ممكن است كه شما يك آبروي بسيار زياد پيش خداي تبارك و تعالي پيدا كنيد و ممكن است كه خداي نخواسته سقوط پيدا كنيد.

آبروي اسلام

شما در اين حجي كه مشرف مي‌شويد ..... ممكن است كه آبروي اسلام رااز بين ببريد؛ و ممكن است كه انشاءا... حفظ كنيد.

 

رهنمود‌هاي مقام معظم رهبري

بعد سياسي حج

همين اجتماع ميلوني مسلمانان از هر گوشه جهانف د ريك نقطه، در يك زمان، داراي بزرگترين مضمون «سياسي» است.

 

وحدت مسلمانان

اين نمايش امت اسلامي است كه در آن اختلافات نژادي و زباني و جغرافياي و تاريخي همه رنگ باخته و از همه، يك«كل» پديد آمده است.

حج و هجرت

حج يك هجرت است. هجرت از خود ماست هجرت از نيت‌هاست هجرت زنداني است كه ما را احاطه كرده و گوهر يك دانه بي‌نظيرانساني را در وجود ما مخفي و پنهان نگه داشته است. حج، هجرت از خود پرستي‌هاست كه از هوا و هوس ناشي مي‌شود. هجرت از خود پرستي‌هست كه از هوا و هوس ناشي مي‌شود. هجرت از خود خواهي ‌هايي است كه مما را از خدا دور مي كند. هجرت از طبقه بندي‌ها و مرزبندي‌هايي است كه زندگي انسان را از هم جدا مي‌كند و فقير و غن يشريف و وضيع، بزرگ و كوچك بر طبق معيار‌هاي عاميانه مردمي را به هم نزديك مي‌كند و در كنار هم قرار مي‌دهد و وجه مشترك همه انسان‌ها يعني عبوديت را در همه زنده مي‌كند.

 

عناصر حج

حج در جوهر و ذات خود داراي دو عنصر اصلي است،«تقرب» به خدا درانديشه و عمل و «اجتناب» از طاغوت و شيطان با جسم و جان .... همه اعمال و تروك حج، براي اين دو و در جهت آن و تامين ابزار‌ها و مقدمات آن است. و اين حقيقت، خلاصه‌اي ا زاسلام و همه دعوت‌هاي الي نيز هست....

 

كمال فرد و امت

اگر حج، ئچنانكه قرآن خواسته و پيا مبر(ص) فرموده و عمل كرده، به جاي آورده شود تامين كننده كمال فردو عزت امت است.

 

دوري از فلسفه حج

اگ رما ديديم كه حج جنبه مادي و ظاهر سازي و دوري از معنويت پيدا كرد، بايد بدانيم كه از فلسفه حج دور افتاده‌ايم.

حج و دوري از خدا

اين كساني كه ايام حج را به ميزان زيادي صرف كار‌هايي مي‌كنند كه د رجهت مقابل معنويت است، خود را د رماديت غرق كرده‌اند و از خدا دور شده‌اند.

 

وظيفه‌ي همه

اين وظيفه‌ي همهاست كه سعي كنند حج را مايه‌اي آبروي اسلام و به خصوص براي ما ايراني‌ها، مايه آبروي امام قرار بدهند.

 

ابعاد حج

همه‌يآحاد برادران و خواهران مومني كه به حج مي‌روند جا دارد كه حج را يك امر كاملاً شخصي به حساب نياورند.

 

حركت عظيم

هر كدام از حاجييان امسال ما كه از ايران حج مي كنند جزئي از يك حركت عظيم و از يك كار بزرگ جهاني و اسلام و انقلابي و سياسي و عبادي است.

متن پيام آيه الله محمد محمدي ري شهري نماينده محترم ولي فقيه د رامور حج  و زيارت به زائران بيت الله الحرام در عمره مفرده

 

بسمه تعالي

صلوات خداوند بر خداوند بر پيامبران الهي به ويژه پيامبر اعظم و حضرت خاتم"محمد مصطفي(ص)‌"و خاندان پاكش و سلام به شما زائران حرم امن الهي و دياراهل بيت (ع)

مي‌دانيم كه ميان عبادات، زيارت بيت الله الحرام از موقعيت و ظرفيت‌هاي ويژه‌اي بر خوردار است. اگر چه نقطه اوج اين عبادت الهي، موسم حج تمتع است اما ايام عمره ني زفرصت مغتني است تا بتوانيم ا زنعمت‌هاي بي شمار اين مناسك آسماني بهره مند شويم. حج آموزشگاه خدايابي، خداشناسي، خدا باوريو خداپرستي است و هريك از مناسك عامل پيوندي بين عابد و معبود و عاشق و معشوق است. در سايه آنها مي‌توان به خود يابي خود شناسي و خود سازي رسيد. اكنون كه شما توفيق يافته‌‌ايد به سرزمين توحيد، نبوت و امامت سفر كنيد قدر اين فرصت ارزنده را بدانيد و از تمام لحظات سر شاراز معنويت آن به بهترين وجه ممكن استفاده كنيد. آموزه‌هايي كه در ايام حج ا زعبادات و زيارت‌ها حاصل مي‌شود بايد ره توشه‌اي باشد براي پويايي و بالندگي و نشاط معنوي به گونه‌اي كه پس از باز‌گشت از اين سفر الهي، عطر عترترا همگان از ما استشمام و خلق محمدي را بستگان و همسايگان در رفتار و گفتار ما نظاره كنند.

حج و عمره هنگامه ارتباط نزديك با خداوند و زمان تعامل بين مسلماني است كه از اقصي نقاط عالم به كنون توحيد سرازير مي‌شوند. هر يك از شما نماينده ملتي هستيد كه امروزبر قله عزت و اقتدار ايستاده و مي‌خواهد در سايه قرآن و عترت راه‌هاي تعالي را بپيمايد . شما هر يك سفير كشوري هستيد كه مفتخر است د رسايه اهل بيت عليهم السلام زندگي مي‌كند و امروزه سر مشق ملت‌هاي آزاديخواه شده است. بنابراين تلاش كنيد اعمل و رفتار شما، معرفت اين فرهنگ غني و الگويي براي ساير مسلمانان باشد. اميدوارم برنامه‌ريزي‌ها و تلاش بيديغ همكاران ما در امور اجرايي و فرهنگي حجو عمره، زمينه بهره‌ برداري هر چه بهتر از اين ايام را براي شما عزيزان فراهم كند تا بتوانيد از اين فرصت خوب و نعمتهاي معنوي كمال استفاده راببريد و به سلامت به آغوش خانواده‌هاي محترمتان باز گرديد. از خداوند متعال براي همگي شما توفيق عبادت، زيارت و قبولي همه اعمال رامسئلت دارم.                                                         (محمد محمدي ري‌شهري)

نماينده ولي فقيه  در امور حج و زيارت

برخي از آداب سفر

حجاج عزيز قبل از حج بايستي با اهداف سفر و وظايف خويش آشنا شده با معرفت به زيارت خانه خدا و مرقد مظهر رسول خدا (ص) و ائمه معصومين بقيع «ع» مشرف شوند.

اخلاق و آداب سفر حج برگرفته از آموزه‌هاي پيشوايان ديني ماست كه اميد است مورد استفاده واقع شود.

 

1- تعيين هدف

اگر حاجي با هدف خداجويي، تحول روحي و اخلاقي و پالايش جان خود در اين راه مقدس گام بردارد اعمال و رفتارش نيز با اين اهداف والا منطبق مي‌سازد و در نتيجه از لحظات سفر بهره مي‌گيرد.

2- استغفار

حاجي بايد روح را از تيرگي‌ها پاك گرداند تا زمينه را براي راهيابي به محضر حق و حريم عشق فراهم ‌سازد روا نيست، انسان با آلودگي به محضر حق وارد گردد. لازم است حاجي خانه دل را از گناه پاك نمايد، سپس به سوي كوي دوست رهسپار شود.

3- اخلاص در نيت

اخلاص شرط اصلي هر عبارتي است. پس بر سالك اين طريق است كه دل به غير خدا نبندد و در انجام اعمال جز قرب حق تعالي را نخواهد و در نظر نگيرد.

4- تامين توشه حلال

حاجي بايد قبل از سفر دارايي خود را تزكيه و تنزيه كند. حقوق شرع مردم را بپردازند وگرنه در ميقات پذيرفته نمي‌شود و در حريم كبريايي حق ورود نخواهد يافت گرچه در ظاهر جسم وي در حال گردش باشد.

5- خداحافظي و حلاليت طلبي

شايسته است حاجي خبر سفرش را به اطلاع آشنايان برساند. يكي از بركات اين عمل رفع تيرگي‌ها و كدورت‌ها است. به مردم بگويد من راهي سفر هستم و نمي‌خواهم با قلب آلوده به كينه و رنجش در محضر الهي حضور يابم. من براي شما در اين سفر دعا مي‌كنم شما نيز مرا حلال كنيد.

6- آگاهي كامل

حاجي سعي كند معلومات لازم را كسب نمايد و دانستنيهاي ضروري سفر را فرا گيرد و با شناخت وارد سفر شود. اطلاعات مورد نياز حاجي در زمنيه‌هاي فلسفه و اسرار حج، مناسك و احكام، تاريخ، اماكن، اخلاق، سفر، معاشرت، سيره پيامبر  (ص)، عقايد شيعه، مفهوم زيارت، مذاهب اسلامي، زبان عربي، مسائل بهداشتي، مقررات عربستان و ... مي‌باشد

7- احكام و مناسك

فراگيري مناسك حج از اهميت ويژه‌اي برخوردار است زيرا صحت عمل حج يكي از شروط قبولي آن است البته فراگيري مناسك حج نبايد موجب دلهره و اظطراب حاجي شود.

8- تامين مخارج خانواده

سفر حج نبايد به گونه‌اي باشد كه پس از آن خانواده‌ها دچار مشكلات شديد شوند فرد مستطيع پس از مراجع گرفتار فقر و تهي‌دستي نمي‌شود.

9- انتخاب مدير

فردي را با اخلاق، مدبر و با حوصله و پركار براي مديريت كارها در طول سفر برگيزيند. اين فرد بايد خود را خدمتگزار مردم بداند و با تمام وجود در خدمت زائران باشد.

10- انتخاب همراه

پيشوايان ديني، مردم را از تنها سفر كردن منع و آنان را به مسافرت جمعي ترغيب نموده‌اند.

11- همراهان شايسته و يكدست

انتخاب همسفران هم‌شان يكي ديگر از آداب سفر است.

12- تشويق به خوبي‌ها

در روايات توصيه شده تا دوستاني را براي خود برگزينند كه آنان را در انجام كارهاي اخروي يار و ياور باشند.

13- وصيت

سفر هميشه توام با خطر است. هيچ‌كس از آينده خبر ندارد. از اين رو تنظيم وصيت‌نامه كاملاً مطلوب است و در صفر حج مطلوب‌تر و لازم‌تر است.

14- غسل

حاجي با غسل قبل از سفر، جسم خود را و با دعا و توبه جانش را شستشو مي‌دهد تا هنگام حضور در خانه خدا، از هر آلودگي پاك و پيراسته شود.

15- صدقه

مستحب است هنگام حركت، صدقه بدهد و با نيكي به مردم، سفر را آغاز كند. يكي از منافع صرقه جلوگيري از بد مردن است. گيرنده اصلي صدقه، خداست و در واقع صدقه‌دهنده با خدا معامله كرده است و چند برابر در دنيا و آخرت پاداش مي‌گيرد.

16- آغاز سفر با نماز

بايد قبل از سفر، خود را براي اين مهماني مهم آماده كند. لذا مستحب است سفر را با نماز كه ياد خداست، آغاز نمايد.

17- دعا هنگام خروج

رسول خدا (ص) هر زمان كه در مسيري بالا مي‌رفت «الله اكبر» و آن گاه كه فرود مي‌آمد «سبحان‌الله» مي‌گفت. ادعيه سفر به مناسبتهاي مختلف فراوان است كه بايد علاقه‌مندان به كتب مربوط مراجعه كنند.

18- همراه داشتن دارو

هر چند در كاروانهاي حج، پزشك همرا وجود دارد، ليكن لازم است حاجيان اگر بيماري داخلي دارند، ضمن آكاه ساختن پزشك كاروان، داروهاي ضروري و سوابق بيماري خود را همراه بردارند.

19- نيازمنديهاي سفر

وسايل انفرادي ضروري را همراه بردارد.

20- خوراكي

برداشتن برخي خوراكي‌هاي خشك و فاسد نشدني كه قابل نگهداري در شرايط آب و هوايي مختلف باشد، مناسب است.

21- ذكر نعمت‌ها

مستحب است مسافر نعمت‌هاي الهي را به ياد آورد سپاس خداواند گويد.

22- عجله نكردن

كارها اگر بخواهدي صحيح انجام گيرد بايد همراه با بصيرت و معرفت و بدون شتاب باشد تا پشيماني به بار نياورد.

23- صبر و تحمل

هر حاجي بايد مراقب باشد تا بر كسي خشم نگيرد و خشم خود را فرو ببرد. زبانش را نگه دارد و با روي گشاده برخورد نمايد، سخن شيرين بگويد و نرم‌خود باشد.

24- احترام به سالخوردگان

در حديث است كه هر كس سالمندي را احترام كند، خداوند او را از هراس روز قيامت آسوده سازد.

25- سلام به همسفران

از جمله اموري كه انس و پيوند را زياد و استوار مي‌كند، سلام كردن به يكديگر است.

در آرزوي مدينه

مرا به خانه‌ي زهراي مهربان ببريد

به خاك بوسي آن قبر بي‌نشان ببريد

اگر نشاني شهر مدينه را بلديد.

كبوتر دل ما را به آشيان ببريد.

كجاست آن در آتش گرفته تا كه مرا

براي جامه دريدن به سوي آن ببريد

كجاست آن جگر شرحه شرحه تا كه مرا

به سوي سنگ مزارش كشان كشان ببريد

مرا كه مهر بقيع است در دلم چه شود

نه اشتياق به گل دارم و نه ميل به بهار

مرا به غربت آن هيجده خزان ببريد

كسي صداي مرا در زمين نمي‌شنود

فرشته‌ها سخنم را به آسمان ببريد.

بالاخره كمك كم انتظار به سر مي‌آيد، و شبهايي كه به شوق حرم پيامبر و خانه خدا به سر برده بودي، به پايان مي‌رسد و اينك، توفيق زيارت همچون كبوتران حرم، دور و برت پر مي‌زند.

چه خوش باشد كه بعد از انتظاري

به اميدي رسد اميدواري!

آنچه سالها دل و جانت را گرم نگاه داشته بود، «اميد» بود.

اينك اين اميد ديرين، تحقق يافته است.  آنچه را كه سالها در حسرتش بودي و با تعبير «آيا مي‌شود؟ ...» بر زبان مي‌آوردي، اينك «شده» و فراهم آمده است.

خوشا به سعادتت. التماس دعا كنندگان را از ياد مبر، آنها كه هنگام خداحافظي، اشك در چشمهايشان حلقه زده بود، آنها كه با نگاه حسرت‌بار، آخرين ديدار را با تو داشتند، آنها كه با دسته‌گل به بدرقه‌ات، تا فرودگاه آمده بودند، بستگان و خويشاوندان، افراد خانواده، همسايه‌ها، همكاران، اهل محل و ... همه آنها كه با خبر شده بودند امسال مشرف مي‌شود و با چه حالي و با چه نگاهي و زباني، «التماس دعا» داشتند.

اينك، در شهر پيامبري، گرچه از وطن خويش دوري، اما به محل زندگي پيامبر و علي و زهرا عليها السلام و اهل بيت پيامبر آمده‌اي. شهري كه برايت بسيار خاطره‌ها و قصه‌ها دارد.

آنچه ديدارش را يك روز در خواب، آرزو مي‌كردي، امروز در بيداري مي‌بيني. آري .. حرم حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله، قبرستان بقيع و قبور ائمه چهارگانه، قبر گمشده فاطمه زهرا عليها السلام، مثل ماهي كه به آب برسد، مثل تشنه‌اي كه به سايه و چشمه‌اي برسد، مثل كسي كه گمشده‌اش را پيدا كرده باشد، مثل عاشقي كه به معشوق خويش برسد، تو هم كه دلداده محبت «آل محمد» و دلباخته «عترت مصطفي» هستي، اينك به «مدينه» آمده‌اي، به سفر حج تويق يافته‌اي.

مبادا اين روزها و روزهاي آينده را به غفلت بگذراني. حيف است فرصتها را بازار و تماشا بگذرد. اهل بصيرت و معرفت، همه چيز را در «حرم» جستجو مي‌كنند. «زيارت» گرانبهاترين كالايي است كه در مدينه و مكه يافت مي‌شود. قيمتش هم «نيت» است و عشق و علاقه. پاداش آن هم بهشت و رضوان و قرب آل محمد. مدتها در «صف انتظار» بوده‌اي، اينكه در «محفل ديدار»ي، كمي با خودت خلوت كن،  حالات روحي خود را مورد بررسي قرار ده. كجايي؟ كجا آمده‌اي؟ چه مي‌كني؟ چه مي‌خواهي و چه به دست مي‌آوري؟

مبادا از «بازار معنويت» اين ديار كه سراسر عرفان است، دست خالي برگردي. به يادآر چه نعمت بزرگي خداوند پس از سالها نصيب كرده است. جا دارد سر به سجده شكر بگذاري و هزار بار «الحمدلله »بگويي چراكه: توفيق يار شد كه سوي اين درآمدي

شكر خدا زيارت پيغمبر آمدي

آغوش لطف حضرت رسول و معصومين خفته در بقيع، به روي جانت همواره گشوده باد. دعا كن، همه آرزومنداني كه دلشان به عشق ديدار اين حرم‌ها و حريم‌هاي نوراني مي‌تپد، توفيق زيارت يابند و كام جان را از زمزم «روضه‌ي نبوي» و «قبله توحيد» سيراب كنند.

«سلام مدينه، سلام شهر پر گوهر، سلام شهر نبوت، شهر امامت، سلام شهر شهادت، شهر بانوي اطهر». به مدينه كه مي‌رسي همراه با دلت آرام و سنگين قدم برمي‌داري، پاهايت از چند پيچ و خم مي‌گذرت و دل با تو كه نه، توپچي با دلت همراه مي‌شوي پس به بقيع مي‌رسي. اينجا دلت در برابر اين همه غربت و غريبي زانو مي‌زند، به خاك مي‌افتد و زار مي‌زند. ديدن اين همه غربت از پس پنجره‌ها، دلت را سخت مي‌فشارد. پاهايت پشت شبكه‌هاي بقيع مي‌ماند و دست‌هايت به شبكه‌ها گره مي‌خورد، دلت اذن دخول مي‌گيرد.

«السلام عليكم يا اهل بيت النبوه»

و ديده‌هاي باراني‌ات آن سوي شبكه‌هاي گرم جستجو مي‌شود. اين بار تو مانده‌اي و دل مي‌رود. وارد بقيع كه مي‌شوي زمين مي‌خورد، مي‌شكند. ويران مي‌شود، تكه‌تكه خود را به قبور غريب ائمه بقيع مي‌رساند. اين تكه‌سنگها گواه غربت پاك فرزندان رسول خدا هستند. حال ديگر مي‌داني كه چه اندازه رسول خدا در ابلاغ رسالتش تنها بوده و مي‌داني كه چرا خاك اين شهر اين همه داغ است و چرا خورشيد اينجا همه زار و زرد مي‌تابد.  اين مزار حسن بن علي (ع) است. زينت دوش رسول. هم او كه تابوتش طعمه تيرها كنيه شد.

اين مزار زينت عبادت كنندگان زمين و زمان – زين‌العابدين (ع) است. هم او كه طوفان خطبه‌هايش طومار حكومت شب‌زدگان اموي را در هم پيچيده و اين‌ها مزار امام باقر (ع) و امام صادق (ع) است. دو پيشوا و ناشر دين نبي اين روزها در هر گوشه‌ي دنيا به پاس خدمات هر هنرور و دانشمندي پس از مرگ مزارش را حرمت مي‌نهدند. اما توپچي اينجا نمي‌تواني حتي قدمي به مزار غريب و بي‌سايبانشان نزديك شوي.

دل بيتاب، افتان و خيزان خود را به مزار ام‌البنين – مادر عباس – مربي مظهر ادب و وفا و خوب مي‌داني اينجا زيارتگاه مردي است كه سالهاست منتظر آمدنش هستي و آمده‌اي تا در فاصله‌اي كمتر بجويي‌اش.

دل كه در صد رشته جادو نمي‌گيرد قرار

تاري از گيسوي او آريد و زنجيرش كنيد

مزار فاطمه بنت اسد: مزار زني است كه ديوار كعبه‌ در برابرش شكافت، او وارد حريم الهي گردد و نوزادش را كه سرالاسرار ظواف است متولد گرداند. حكايتي است حكايت غريبستان بقيع.

 

بهشت زيارت

مدينه شهري است زيارتي با كوله‌باري از خاطره‌ها كه تداعي كننده صدر اسلام و زمان پيامبر و علي «ع» و فاطمه دودمان عترت پاك عليه‌السلام است. زيارت و عبادت رسالت دروني ما است. زيارت رسول گرامي اسلام، مزار مطهر ائمه بقيع، ديدار از مزار شهداي گرانقدر «احد»، «مسجد قبا» و «ذوقبلتين» منطقه‌ي عملياتي نبرد «خندق» كه به مساجد سبعه معروف است، منطقه شيعه‌نشين مدينه كه در حصاري از بقاياي نخلستان‌هاي كهن قرار دارد. مسجد «مباهله»، مسجد « غمامه» و ديگر اماكن ديني.

گر چه يك بار به صورت گروهي، به ديدار اين اماكن مي‌روي، اما اگر بتواني، نبايد به يك بار قناعت كني. در هر يك از اين‌ها، چشمه‌هايي از معرفت و نشانه‌هايي از خاطرات است كه بايد هر چه بهتر و بيش‌تر سيراب و بهره‌مند شوي.

در نظر توپچي زيارت بايد رايج‌ترين سكه باشد؛ يعني از هر فرصتي براي زيارت حرم پيامبر «ص» بقيع مظلوم، احد، قباء و ... بهره ببري.

زيارت، حضور در برابر آينه است. خودت را به محك و ميزان و الگو عرضه مي‌كني تا زمينه‌هاي رشد معنوي و كمال را در خويش بيفزايي و از پاكي پيامبر و امامان، و معنويت الگو بگيري.

عبادت، بايد سكه رايج ديگر روزها و شب‌هاي تو در مدينه باشد آن هم در روضه مسجد نبي و مسجد النبي كه فضيلت آن بسيار است و بر كسي پوشيده نيست گرچه اهل سنت نمازهاي روزانه را در پنج نوبت مي‌خوانند، ولي تو برنامه‌ريزي كن تا حتماً سه وعده را در حرم پيامبر حضور داشته باشي. شب‌ها را زودتر استراحت كن تا ساعتي به اذان صبح مانده، توفيق حض.ر در مسجد النبي را داشته باشي.

وقتي سحرگاهان به سوي اين مرقد معشوق مي‌روي، مي‌بيني كه سيلي از انسان‌هاي عاشق، به سوي روضه نبي در جريان است. وقتي به حرم مي‌رسي، مي‌بيني جا پيدا نمي‌كني. سعي كن از اين سيل معنوي جمعيت زائر، عقب نماني.

هم نماز جماعت فضيلت بسيار دارد، هم نماز در مسجد پيامبر و اگر اين دو را يك جا داشته باشي، افضل است.

مراقب باش حتي يك روز هم نماز جماعت صبح حرم پيامبر، از دست نرود، كه اين فيض گاهي تكرار ناشدني است. پس از نماز و عبادت، فوري از حرم بيرون نرو. در محضر آن محبوب، بيشتر بمان. زيارت، تلاوت، جلوس، انس، تفكر، ذكر، دعا و نيايش را در اين مكان مقدس سرشار كند.

وقتي خورشيد دميد. فرصت زيارت بقيع رامغتنم بشمار. هر روز براي عرض ادب به ساحت ائمه، به بقيع مشرف شو. هنگام ورود، با وضو باش، كفش‌هايت درآور در ميان انبوه. در جمع پروانه‌هاي عاشق، قرار بگير. زيارت نقل شده را بخوان. به ويژه زيارت «جامعه كبير» را هر چند طولاني و مفصل است، مي‌تواني احساس كني كه در محضر اماماني و به خدمتشان رسيده‌اي و براي عرض ادب آمده‌اي.

بازگشت به محل اسكان و صبحانه و استراحت و مطالعه و گفت و گو و نوشتن خاطرات و ... مي‌تواند به برنامه‌اي هر روزه باشد. اما هنگام ظهر، مبادا شوق غذا و طعام، تو را غافلگير كند. ناگهان صداي «الله اكبر» در فضاي مدينه طنين مي‌اندازد كه تو را به نماز ظهر فرا مي‌خواند. بكوش كه غافلگير نشوي. وقت نماز را به ياد داشته باش و قبل از اذان آماده شو. وضو بگير و خود را به «مسجد النبي» برسان. در صفوف نمازگزاران جا پيدا كن. به تلاوت و زيارت بپرداز.تا هنگام برپايي نماز. آن‌گاه اداي فريضه، سپس بازگشت به محل اقامت و ناهار و استراحت. تا عصر كه چه بهتر پيش از مغرب، با همان آمادگي به روضه نبوي بروي و جا پيدا كني و نماز اول وقت را به جماعت در كنار قبر منور حضرت رسول (ص) بخواني.

چه نعمتي بالاتر از اين؟ ميان نماز مغرب و عشا حدود يك ساعت و نيم فاصله است. اين فاصله را هم با تعقيبات، نماز مستحب، تلاوت قرآن، زيارت پيامبر و اعمال ديگر كه در كتابهاي دعا آمده است، پر كن. با برادران مسلمان ديگر ارتباط برقرار كن. با هم‌وطنان خود انس بگير تا وقت نماز عشا برسد و اداي اين فريضه و بازگشت تدريجي به خانه و هتل.

البته در خلال فرصت‌ها، به بازار هم سر‌ مي‌زني، مغازه‌ها و دست‌فروشي‌‌ها سر راه را هم مي‌بيني و از اين ديار و مردم و فرهنگ و آدابشان هم كسب از اين ديار و مردم و فرهنگ و آدابشان هم كسب آگاهي مي‌كني. ولي از ياد مبر كه كجا آمده‌اي و براي چه كار؟ مبادا فرصت هدر رود و از اين بازار معنويت و فيض، دست خالي برگردي. البته روز آخر و لحظه وداع يا مدينه را هم داري؛ با سوز و آهش و اشك و حسرتش و سختي دل كندن از اين شهر و كوچ به جاي ديگر و آرزوي بازگشت دوباره.

جواد محدثي

 

مستحبات مدينه منوره و مسجد النبي (ص)

1-              غسل ورود به مدينه و مسجد النبي و زيارت پيامبر و ائمه بقيع، كه مي‌شود در يك غسل هم را نيت كرد.

2-              اقامت در مدينه منوره

3-              انسان سه روزه در مدينه منوره به قصد برآمدن حاجات روزه بگيرد، و سزاوار است روزهاي چهارشنبه، پنج‌شنبه و جمعه باشد.

4-              مستحب است شب چهارشنبه نزد ستون ابولبابه، و شب و روز پنجشنبه نزد ستوني كه مقابل آن قرار گرفته نماز گزارد، و شب و روز جمعه نزد ستوني كه پهلوي محراب حضرت رسول (ص) واقع شده نماز بخواند، و حاجات خود را از پروردگار عالم بخواهد، و دعايي را كه بعد از زيارت رسول اكرم (ص) ذكر شده بخواند.

5-              در مدت اقامت يك ختم قرآن يا بيشتر در مدينه و به خصوص در مسجدالنبي بخواند.

6-              هر مقداري مي‌تواند در مدينه صدقه بدهد.

7-              مواظب اعمال و رفتار خود باشد، و فرصت را غنيمت شمرد، و هر چه مي‌تواند نماز بخواند، به ويژه در مسجد النبي كه هر ركعت نماز در مسجدالنبي مساوي هزار ركعت نماز در غيز آن است مگر مسجدالحرام، و براي نماز افضل اماكن، روضه‌ي رسول‌الله (ص) مي‌باشد.

8-              در وقت ورود و خروج از مسجد آهسته صلوات بفرستد.

9-              هنگام ورود در مسجد دو ركعت نماز تحيت مسجد به جا آورد.

10-         از طرف والدين و برادران ديني و آشنايان به پيغمبر اكرم (ص) سلام كند.

11-         پس از زيارت، دو ركعت نماز زيارت بخواند، و ثوابش را به پيامبر اكرم (ص) هديه كند.

12-         نزديك مرقد مطهر رسول خدا بايستد، و حمد و ثناي الهي را به جاي آورد، و دعا كند.

13-         در مسجد صدا را بلند نكند.

14-          دو ركعت نماز نزد ستون ابولبابه (ستون توبه) بجا آورد، و دعا كند.

15-         نماز و دعا در روضه مباركه حضرت رسول.

شرايط و آثار تربيتي دعا در اسلام

محمد احمدي

 

مقدمه

انسان رد مسير زندگي همواره با دعا و نيايش مانوس و رفيق بوده است. نياز بشر به دعا آنچنان گسترده است كه اختصاص به مومنان نداشته و در طول تاريخ، كافران نيز به دعا و نيايش روآورده‌اند؛ لكن آنان در اثر گمراهي، از اين يار ديرينه و موثر در غير جايگاه اصلي و حقيقي آن استفاده كرده‌اند. آنها به جاي اعتقاد به خداي يگانه و جستجوي رفع حاجت از او، به غير او رو آوردند؛ قرآن كريم مي‌فرمايد: «و ما دعاء الكافرين الا في ضلال»1 دعاي كافران كه غير خدا كه غير خدا مي‌خوانند، در گمراهي است و به جايي نمي‌رسد. يكي از خدمات بزرگ اسلام به بشريت اين است كه فرزندان آدم را از اين انحراف بازداشته و آنان را در مسير صحيح و شايسته، هدايت كرده است. موضوع دعا، كه مورد توجه قرآن كريم و روايات اسلامي واقع شده، پرسش‌هاي زير در مورد آن مطرح است كه دعا چيست؟ چه نيازي به آن هست؟ چگونه بايد دعا كرد؟ به درگاه چه كسي بايد دعا كرد؟ دعا چه چيزي به انسان مي‌دهد؟ جايگاه دعا در ميان ساير كارها كجاست؟ و پرسش‌هايي از اين قبيل كه در اين نوشتار به طور مختصر به پاسخ‌هاي آن مي‌پردازيم.

 

تعريف دعا

«دعا» به معناي خواستن و طلبيدن است. اصطلاحاً: «الدعا: الرغبه الي الله»2 يعني دعا همان ميل و توجه به سوي خدا است و به وسيله آن موجودي از خداوند چيزي را درخواست مي‌كند.

دليل اصلي روآوردن به دعا و راز و نياز با معبود توانا همانا نيازهاي مادي و معنوي انسان است. از آنجايي كه آگاهي ما و توانايي‌هاي ما بسيار كمتر از منتها امري ضروري است. مولايمان مي‌فرمايد: آن كس كه به شدت گرفتار دردي است نيازش به دعا بيشتر از تندرستي كه از بلا در امان است نمي‌باشد.3 اكنون به اصل موضوع پرداخته و در طي چند گفتار مسئله را پي‌ مي‌گيريم:

 

گفتار اول: اهميت و فضيلت دعا در اسلام

در قرآن كريم، به اهميت و مطلوبيت نيايش توجه ويژه شده است و در مورد دعا كردن سفارش و توصيه‌هاي موكد انجام گرفته است. در اينجا به برخي از آيات در اين زمينه اشاره مي‌كنيم:

قال‌الله تعالي: «ادعو ربكم تضرعاً و خفيه انه لا يحب المعتدين»4 پرودگار خود را (آشكارا) از روي تضرع و در پنهاني، بخوانيد! و از (تجاوز دست  برداريد) كه او متجاوزين را دوست نمي‌دارد!

«و اذ سالك عبادي عني فاني قريب اجيب دعوه الداع اذا دعان فليستجيبوا لي»5 و هنگامي كه بندگان من، از تو درباره‌ي من سوال كنند، (بگو) من نزديكم، دعاي دعا كننده را، به هنگامي كه مرا مي‌خواند؟، پاسخ مي‌گويم!...

بگو خدا را بخوانيد يا «رحمان» را، هر كدام را بخوانيد، (ذات پاكش يكي است) و براي او بهترين نام‌هاست!

پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانيد تا دعاي شما را بپذيرم! كساني كه از عبادت من تكبر مي‌ورزند به زودي با ذلت وارد دوزخ مي‌شوند!

اين آيات كه امر به دعا مي‌كند، همه نشان‌‌دهنده اهميت دعاست.

در روايات نيز به اهميت و فضيلت دعا توجه ويژه شده است: از رسول گرامي (ص) نقل شده است: دعا مغز عبادت است. امير المومنين، از رسول گرامي، (ص) نقل فرموده: دعا اسلحه و ابزار مومن و پايه دين و نور آسمان و زمين است. همچنين امام باقر فرموده است: در نزد خداوند هيچ چيز بهتر از اين نيست كه از او سوال شود و از آنچه نزد اوست درخواست گردد.

بدين ترتيب، ارزش و اهميت دعا در فرهنگ اسلامي، مسلم بوده و جاي ترديدي در آن نيست و تاكيد فراوان آيات و روايان نشان‌دهنده جايگاه ويژه دعا در اسلام است.

گفتار دوم دعا و شرايط آن

نيايش، برقراري ارتباط معنوي و توجه روح به ذات اقدس يگانه است. دعا، باعث تقويت ارتباط مستمر و مانوس شدن با مبدا هستي‌بخش است كه تمام شئون زندگي وابسته به فيض و عنايت او است. خواستن از او، سبب افزايش شناخت به عظمت مقام حسناي اوست تا هر چه بيشتر حجاب و گرد و غبار از دل برداشته شده و معبود محبوب را از نزديك مشاهده كند، صفات جمال و جلال او را بهتر و روشن‌تر دريافته و آثار معرفت را در خود احساس نمايد.

دعا نشانه‌ي انس و الفت روح و جان با ذات يكتاست و موجب حصول آرامش و سكون نفس است، مانند مشتاق كه دوست خود را يافته، از ديدارش خوشحال و از گفتارش لذت مي‌برد؛ نازها و مشكلات را با آرامي و از صميم دل در ميان گذارده و پرده از رازها برداشته و آرزوهايش را بازگو مي‌كند.

آري، اين‌گونه تماس مهربانه، روح روان آدميان را متاثر ساخته و تاثير ژرف مي‌بخشد. در دعاها، به كلماتي مي‌رسيم كه دعا كننده، گويا عزيزترين و مهربان‌ترين دوست خود را ديده، با او سخن مي‌گويد، همانند، «يا شفيق، يا رفيق، يا ركني الوثيق ...» اي مهرورزم! اي دوست و اي رفيقم! اي پشتيبان مورد اعتمادم! اي همسايه وابسته به روحم!..

دعا همچون ساير عبادات، آداب و شرايط ويژه دارد كه در صورت انجام و رعايت آن‌ها، نتايج بهتر و مطلوب‌تري به دست مي‌آيد. در اين‌جا به برخي از آن آداب و شرايط اشاره مي‌كنيم:

 

1-     ايمان به عظمت و قدرت خداوند

دعا كننده بايد با تمام وجود متوجه قدرت خداوند باشد و باور راسخ داشته باشد كه او قادر و توانا بر همه‌ي ممكنات است و از غير او دل كنده و اميدي به ديگران نداشته باشد. در قرآن كريم مي‌خوانيم: «و من يتوكل علي الله فهو حسبه» و هر كس به خدا توكل كند، امرش را كفايت مي‌كند. دعا آنگاه به اجابت مي‌رسد كه همراه با ايمان باشد. «فليومنوا بي»

2-     توجه قلبي

دعا كننده بايد با توجه كامل و از دل و جان خداوند رابخواند و خواسته خود را در ميان بگذارد. دعا و درخواست بايد خالصانه باشد. «فادعوا الله مخلصين له الدين» امام علي (ع) مي‌فرمايد: خداوند بزرگ، دعاي دلي را كه غافل و مشغول باشد نمي‌پذيرد. يا در قرآن مي‌خوانيم:

«و با حالت اميد و ترس،ما را مي‌خواندند و براي ما خاشع بودند. اجابت دعا بستگي به حالت دعا كننده دارد و چنانچه با قلب نوراني و توجه كامل نباشد، احتمال قبولي كاهي مي‌يابد.

3-     شناختن خير و شر

دعا كننده بايد راه نجات را از راه هلاكت بشناسد تا از خداوند امري را كه موجب هلاكت اوست، در حالي كه او مي‌پندارد، به نفع و به صلاح اوست طلب نكند؛ چنانچه خداوند مي‌فرمايد: «انسان (بر اثر شتاب‌زدگي)، بدي‌ها را طلب مي‌كند آن‌گونه كه نيكي‌هارا مي‌طلبد و انسان، هميشه عجول بوده است {و نمي‌داند آنچه را از خداوند مي‌خواهد، براي او شر است نه خير}

يكي از شرايط دعا، شناختن امر خير غير او است و چنانچه، اين شرط مراعات نشود، دعا مستجاب نخواهد شد و از آنجايي كه خداوند ارحم‌الراحمين هست، امر «شر» را نيز براي او اجابت خواهد كرد و اگر خواسته‌اي از خدا داشته باشيم و خير و شر آن را ندانيم، بايد از خدا بخواهيم كه هر طور خير و مصلحت ما مي‌داند، عمل كند.

4- مشروع بودن خواسته 

بايد فكر و تامل كنيم كه آنچه را از خداوند مي‌خواهيم، مشروع و امر راجح باشد و نيز پس از مشروع بودن خواسته، بايد براي جهت مشروع خواسته شود.

صاحب مصباح‌الشريعه، در اين قسمت مي‌فرمايد: «... چنانچه شرايط دعا را رعايت نكنيم، اميد به اجابت دعا نيست؛ زيرا خداوند متعال، از نيت و اراده دروني ما آگاه است و مي‌داند كه ما، قابليت اضافه را نداريم و با نبود شرط، وجود مشروط معقول نيست.

چنانچه كسي از خداوند توسعه در رزق را بخواهد تا در كارهاي خلاف مصرف كند، اجابت نخواهد شد.

5-     رعايت زمان دعا

هر چند درهاي رحمت الهي، همواره به طرف بندگاني كه صادقانه و خاشعانه او را مي‌خوانند، باز است و خداوند به آنها وعده پاسخ داده است، اما امامان معصوم (ع) به برخي از زمان‌ها، عنايت بيشتري دارند و احتمال استجابت را در اين مواقع خاص، بيشتر دانسته‌اندو اين زمان‌هاي خاص از قرار ذيل است:

الف) در طول سال، روز عرفه مناسبترين روز براي دعاست، چنان كه در روايت آمده است كه حضرت حق در آن روز به ملائكه دستور مي‌دهد كه بندگاني كه از اطراف جهان براي بندگي و اطاعت من آمده‌اند، خواست و حاجت آنان چيست؟ ملائكه جواب مي‌دهند؛ خواسته و حاجت آنان نيست جز آمرزش گناهان، خداوند مي‌فرمايد: شما شاهد باشيد كه گناهان بندگانم را بخشيدم؛

ب) در ميان روزهاي هفته، روز جمعه: امام باقر (ع) مي‌فرمايد: «خداوند بزرگ در هر شب جمعه از اول تا آخر شب از بلنداي عرش ندا مي‌دهد كه آيا بنده‌ي مومني نيست كه مرا براي دين و دنياي خود بخواند، تا او را اجابت كنم. آيا بنده مومني نيست كه تا پيش از طلوع فجر، خواهان توبه شود، تا توفه او را بپذيرم...»

د) در ساعت‌هاي شب، آخر شب مناسب‌ترين زمان است: در قرآن كريم در مورد صفت متقين آمده است: مي‌فرمايد: « در سحرگاهان استغفار مي‌كنند» از پيامبر گرامي اسلام (ص) نقل شده است: «... خداوند متعال در هر شب يك سوم مانده به پايان شب، ملكي را به آسمان زمين مي‌فرستد... تا ندا كند آيا سائل وجود دارد تا حاجتش برآورده شود، يا توبه وجود دارد تا توبه او قبول و مورد غفران حق واقع شود»

6- تاثير مكان در اجابت دعا

جاي دعا كردن نيز در چگونگي اجابت دعا نقش دارد- هر چند در هر مكان خدا را بخوانيم، او حاضر است- ليكن اسلام براي برخي مكان‌ها مقام ويژه‌ قايل شده است. مكان هر چه مقدس‌تر باشد، دعا به اجابت نزديك‌تر است؛ مانند مكه معظمه،مدينه منوره، مشاهده مشرفه امامان (ع) و مساجد.

يكي از اين مكان‌ها، مرقد شريف حضرت امام حسين(ع) است كه در روايت آمده است، خداوند متعال به پاس شهادت آن حضرت، چهار ويژگي را به او كرامت فرموده است:

الف) استشفا، از تربت مبارك كربلا.

ب) اجابت دعا در زير قبه و گنبد آن حضرت؛

ج) قرار دادن ائمه هدي (ع) را از ذريه او؛

د) به حساب نياوردن مدت زيارت آن حضرت را در جزو عمر زائر.

شرايط ديگري نيز براي دعا و اجابت آ» در كتابهاي معتبر ذكر كرده‌اند كه از يادآوري آن صرف‌نظر مي‌شود. همين اين اندازه بدانيم كه اجابت دعا شرايط ويژه مي‌طلبد و چنانچه ممكن است، دعا و نيايش او پذيرفته نشود و دليل پذيرش به عدم قابليت و عيب و نقص خود دعا كننده خواهد بود. اگر دعا همراه با شرايط دعا كننده مي‌فرمايد: «من به تو نزديكم و دعايت را اجابت مي‌كنم توپچي فقط به سراغ خودم بيا» اين حالت براي انسان مقام والا و بالايي است.

 

موانع جانب

همان طور كه عواملي موجب تسريع اجابت دعا مي‌شود، عللي نيز وجود دارد كه مانع اجابت دعا مي‌گردد، كه به برخي ار آنها اشاره مي‌شود:

الف) گناه

گناه دشمن ديرينه انسان و دور كننده‌ي او از نعمت‌هاي الهي و مانع بزرگ در مسير كمال او به شمار مي‌رود. دعاي فرد گنهكار به اجابت نمي‌رسد و ناله‌هايش شنونده‌اي ندارد. امام باقر (ع) مي‌فرمايدك «انسان گاهي حاجتي دارد و از خدا طلب مي‌كند و خداوند ضمن قبول آن، انجامش را به وقت مناسبي وامي‌گذارد، ولي بنده در اين مدت مرتكب گناه مي‌شود، خداوند به مامور اجابت دعا امر مي‌كند: خواسته‌اش را اجابت نكن و او را از اين لطف محروم نما كه خشم ما را برانگيخت و شايسته‌ي بي‌اعتنايي است».

ب) تقاضاي امر محال و يا غير مجاز

اجابت دعا از جانب خداوند پس از حصول شرايط در صورتي است كه آنچه از خدا خواسته‌ايم شدني و ممكن باشد و در عين حال نامشروع نباشد. از حضرت علي‌ (ع) سوال شد: «فاي دعوه اضل؟ قال: الداعي بما لا يكون» كدام دعا گمراهي است؟ فرمود: دعا كردن و خواستن كارهاي ناشدني و غير ممكن.

ج) مخالفت با مصلحت فرد.

در توانايي خداوند در انجام خواسته‌ي بندگان، جاي شك نيست؛ ولي گاه بنده چيزي را مي‌خواهد كه به مصلحت او نيست، در حالي كه خود نمي‌داند و خداوند به همه جوانب زندگي‌اش آگاه است، به دليل لطفي كه به بندگانش دارد، آن دعا را مستجاب نمي‌كند:

«چه بسا چيزي بر شما ناگوار و ناخوشايند باشد، در حالي كه خير و صلاح شما در آن است و همچنين شايد چيزي را دوست بداريد كه ضرر شما در آن باشد و خدا آگاه است و شما بي‌خبريد»

د) مهيا نبودن شرايط و زمان اجابت

مناسب نبودن زمان و شرايط از جمله موانع اجابت دعاست. چه بسا شخص دعا كننده، گمان كند كه خواسته‌اش رد شده و نااميد گردد، در حالي كه نبايد قطع اميد كند، امام صادق (ع) مي‌فرمايد: «ان المومن ليدعو فيوخر اجابه الي يوم الجمعه» مومن دعا مي‌كند و خداوند اجابت آن را تا روز جمعه به تاخير مي‌اندازد.

بر اين اساس، براي اجابت دعا لازم است موانع اجابت آن شناسايي و در جهت رفع آن‌ها اقدام كنيم.

 

گفتار سوم: آثار تربيتي دعا

بي‌شك دعد و نيايش يك نوع عبادت و خضوع انسان در برابر خداوند تواناست و همچون عبادات ديگر، از اثر تربيتي فراوان برخوردار است. با دقت در آيات و روايات مربوط به آن، درمي‌يابيم كهدعا، انسان را به معرفت خدا رهنمون مي‌كند. دعا، سبب مي‌گردد تا بشر به نيازمنديهاي خويش پي برده و در برابر ذات پاك و بي‌همتاي پرودگار متعال، خضوع كند. دعا انسان را با نعمتهاي الهي آشنا ساخته و رابطه‌اي عميق و استوار ميان بندهو خالقش ايجاد مي‌نمايد. دعا، به كمك انسان شتافته و در دستيابي به خواسته‌هايش، وي را مدد مي‌كند. دعا انسان را به مقامي مي‌رساند كه خويشتن را جز بنده خدا نمي‌بيند و غير از فرمان او، اطاعت نمي‌كند. دعا؛ خداشناسي، اعتماد به نفس، تقويت اراده و آرامش به انسان مي‌بخشد و ياس و نوميدي را از او دور كرده و وي را فردي بلند همت، تلاشگر، هوشمند، و اميدوار مي‌سازد. اينك به برخي آثار تربيتي آن اشاره مي‌كنيم:

1-     دعا سبب آرامش قلب و تسكين‌دهنده دل‌هاست. «الا بذكر الله تطمئن القلوب»

2-     دفع بلاهاي دنيوي و معنوي؛ اميرالمومنين (ع) مي‌فرمايد: «امواج بلا را با دعا از خود برانيد»

3-     راه‌يابي به گنجينه‌ها و نعمت‌هاي الهي» اميرالمومنين (ع) مي‌فرمايد: «خداوند كليدهاي گنجينه‌هاي خود را در دست تو قرار داده كه به تو اجازه دعا كردن داد، پس هر گاه اراده كردي مي‌تواني با دعا، درهاي نعمت خدا را بگشايي.»

4-     دعا از مصاديق روشن اعتماد به نفس، بي‌نيازي از غير خدا و تقويت بينش يگانه‌پرستي است و دعاهاي شريف جوشن‌كبير، عشرات و افتتاح داراي چنين ويژگي‌هايي است.

5-     برخي از دعاها باعث تحكيم باور به نبوت، امامت، لزوم رهبري معصومين (ع) و ايجاد اميد در جامعه بشري است و مژده حكومت عدل و صلح و صفا را به جهانيان مي‌دهد. دعاي ندبه از چنين ويژگي و تاثيري برخوردار است. دعا موجب پشيماني از نافرماني‌ها و وسيله شرمندگي در درون دعاكننده است؛ زيرا هر چه انسان با خداي خويش بيشتر انس و الفت گيرد و به او نزديك شود، بيشتر مي‌كوشد كه به وظايف بندگي و پيروي از فرمان‌هاي او گردن نهد و و رفتاري بر خلاف رضاي او انجام دهد. در نتيجه دعا و كوشش و تلاش دو بالي است براي پرواز انسان به سمت كمال و كاميابي دين و دنيا و اين دو، همااهنگ و همدوش وسيله رسيدن انسان به تعالي و ترقي است. انسان با تلاش اما بدون دعا و توجه به خدا، به سرانجام مطلوب و سعادت‌بخش نخواهد رسيد، چنانكه دعاي شبانه‌روزي، بدون كار و كوشش، هرگز به جايي قدم به پيش نخواهد برد و بايد اين دو آيه‌ي شريفه هميشه آويزه‌ي گوش دلمان باشد كه پروردگار گفته است: «مرا بخوانيد تا دعاي شما را بپذيرم» و «اينكه براي انسان بهره‌اي جز تلاش و كوشش او نيست». بدين ترتيب، آيا صداي رسا و بلند «ادعوني استجب لكم» را شنيديم و فهميديم؟ آيا در هفته، ماه و سال چندبار او را به منزل خودد دعوت كرده‌ايم؟

آيا صبح جمعه با زمزمه «دعاي ندبه» از صاحبخانه‌مان خواستيم كه هر چه زودتر تشريف بياورد؟

 

بقيع

چقدر زخم بر شانه داري كوچه‌هايت چقدر دلتنگ‌اند!

محله بني‌يهاشمت كجاست؟

بيت الحزان فاطمه كو؟

هر چه ممي‌گردي پيدا نمي‌كني، وقتي مي‌فهمي اثري از آنها باقي نگذاشته‌اند و همه را با خاك يكسان كرده‌اند،  گلويت پر مي‌شود و جانت را گويي در آتشي افكنده‌ات. آتش شعله‌ور كه بيش از هر چيز به سينه‌ي تو مي‌ماند.

و تو آكنده‌اي از آب و آتش، آتشفشاني گدازه‌ريز!

اندوهناك و بي‌شكيب، در خويش مويه مي‌كني. خلوتي يكدست مي‌خواهي تا به اندازه ابرهاي جهان بياري.... چون پروانه‌اي در آستانه‌ي آتش گرفتن، مهياي سوختني. چشم در چشم آسمان دوخته‌اي تا ستاره‌اي در نگاهت بسوزد ... چه اندوه تازه‌اي مي‌بارد.

در مدينه فقط به يك چيز مي‌انديشي

غربت!

در بقيع مي‌خواني و مي‌روي زيارت ديگر قبور.

ديگر لحظات تو سرشار از هر چه ستاره است. ستاره‌هاي مهرباني كه تا هميشه‌ي جهان مي‌تابند.

فردا دوباره بي‌قرار و عاشق،  پرونده‌وار به سوي مسجدالنبي بال مي‌گشايي.

نماز مي‌خواني به نيت همه.

 

آشنايي با امامان بقيع (عليهم السلام)

امام مجتبي (ع)

ريحانه رسول خدا (ص)، حسن بن علي (ع) در پانزدهم رمضان سال سوم هجرت به دنيا آمد. وي و برادرش امام حسين (ع) مورد علاقه شديد رسول خدا بودند و به عنوان فرزند آن حضرت شاخته مي‌شدند. اما مجتبي (ع) بعد از رسول خدا (ص) در كنار پدرش اميرالمومنان (ع) در جنگهاي جمل و صفين و نهروان شركت كرد. پس از شهادت اميرالمومنان (ع) با نصب پدرش مردم عراق با او بيعت كردند، اما به دلايل متعددي وي را  همچون پدرش در جنگ با معاويه تنها گذاشتند. او نيز به اجبار حكومت را رها كرد و عازم مدينه شد. اين رخداد در سال 41 هجري اتفاق افتاد. پس از آن، امام مجتبي (ع) به مدت ده سال در مدينه با شيعيان خود در ارتباط بود.

اما حسن (ع) داسوه كاملي براي اخلاق اسلامي بود و بارها اموال خويش را نصف كرد و نيمي از آن را در راه خدا بخشيد. عاقبت به توطئه معاويه و به دست همسر نابكارش جعده دختر اشعث‌ بن قيث، مسموم شد و به شهادت رسيد. مردم مدينه در سوگ آن امام به ماتم نشستند.

امام حسن‌ (ع) علاقه‌مند بود تا در كنار جدش‌ رسول خدا (ص) به خاك سپرده شود؛ اما مروانيان با همكاري شخصي كه ادعاي مالكيت زميني را داشت كه رسول خدا (ص) در آنجا مدفون شده بود، مانع اين كار شدند. امام حسين (ع) به خاطر توصيه برادر به عدم ايجاد درگيري، برادرش را در بقيع به خاك سپرد.

 

امام سجاد (ع)

امام سجاد (ع) چهارمين امام شيعه، در سال 38 قمري متولد شد و دوران رشد خود را در عهد امامت امام مجتبي (ع) و پدر خود حسين‌ بن علي عليهما السلام سپري كرد. آن حضرت در كربلا حضور داشت، اما به دليل بيماري در جنگ شركت نكرد. پس از آن نزديك به سي‌ و ‌چهار سال؛ يعني تا سال 94 قمري، رهبري شيعه را بر عهده داشت. اين دوره، دوره‌اي سخت بود و شيعيان به شدت تحت فشار امويان قرار داشتند. آن حضرت از راههاي گوناگوني توانست شيعيان خالص را در اطراف خويش گرد‌آورد و راه را براي فرزندش امام باقر (ع) باز كند، از مهمترين يادگارهاي امام سجاد (ع) دعاهاي آن حضرت است كه سرشار از مفاهيم عالي اخلاقي و عبادي و سياسي است و بخشي از آنها در صحيفه سجاديه است كه پس از قرآن و نهج‌البلاغه، يكي از مهمترين متون ديني‌ ما به شمار مي‌آيد.

بنا به آنچه در برخي از منابع تاريخي آمده است، امام سجاد (ع) در سال 94 قمري به تحريك وليد بن عبدالملك مسموم گرديد و به شهادت رسيد و در كنار امام مجتبي (ع) در بقيع مدفون شد.

 

امام باقر (ع)

امام محمد باقر (ع) پنجمين امام شيعه، در سال 58 قمري به دنيا آمد و تا سال 94 قمري در كنار پدرش در مدينه زندگي مي‌كرد. پس از رحلت پدر، رهبري شيعه را در دست گرفت. آن امام مشغول حفظ عقايد ديني از تحريف شد و كوشيد تا با تربيت شاگردان فراوان، معارف اصيل اسلام را از تحريف امويان حفظ كند. امام باقر را به دليل علم و دانش فراوانش، باقرالعلوم؛ يعني شكافنده علوم لقب دادند. جابر انصاري، از آخرين صحابه بر جاي مانده، سلام رسول خدا (ص) را به او رساند و امام را بوسيد. امام در اوج نزاع‌هايي كه ميان عالمان مديته بر سر مسائل اعتقادي و احكام فقهي در‌ گرفته بود، خطوط روشني را در فقه و تفسير و سيره نبوي تبيين كرد كه تكيه‌گاه شيعيان در مذهب اصيل شيعه است.

امام باقر (ع) در سال 114 يا 117 قمري به تحريك هشام بن عبدالملك به شهادت رسيد و در كنار پدرش حضرت سجاد (ع) رد بقيع مدفون شد.

 

امام صادق (ع)

امام صادق (ع) كه ششمين امام معصوم است و مذهب شيعه با نام او به عنوان مذهب جعفري شناخته مي‌شود، در سال 80 يا 83 قمري در مدينه به دنيا آمد و پس از رحلت پدر، رهبري فكري و سياسي شيعيان اصيل پيرو مذهب اماميه را بر عهده گرفت. آن حضرت تا سال 148 قمري در قيد حيات بود. در اين مدت نزديك به چهار‌هزار نفر شاگرد در محفل درسش حاضر شدند و از دانش آن  حضرت بهره بردند. امام صادق (ع) مورد ستايش تمامي عالمان عصر خويش بود. در متون ديني شيعه، چندين هزار روايت از آن حضرت در تفسير، اخلاق به ويژه فقه، رسيده كه باعث عظمت حديث شيعه و موجب تقويت بنيه علمي آن است. امام صادق كوشيد تا شيعيان را در برابر ديگران مسلح به دانش حديث و فقه كند و با انحرافاتي كه ممكن بود در ميان شيعه به وجود آيد، به مبارزه برخيزد. در دوره اين امام نيز جز در چند سال نخست دولت عباسي، فشاري سخت بر شيعيان وجود داشت. منصور، دومين خليفه عباسي، نسبت به امام صادق (ع) سخت كينه داشت و عاقبت نيز به نوشته مورخان در 25 شوال سال 148 هجري، آن حضرت، به تحريك وي مسموم شد و به شهادت رسيد. امام صادق (ع) در كنار جد و پدرش در بقيع به خاك سپرده شد.

در گذشته، قبور اين چهار امام، با قبه‌اي كه بر فراز آن ساخته شده بود، به عنوان يكي از زيارتگاه‌هاي مسلمانان، به ويژه شيعيان، شناخته مي‌شد؛ يكي از مشهورترين اين بناها از‌ آن «مجدالملك قمي براوستاني» وزير بر كيارق سلجوقي است كه در قرن پنجم بر فراز قبور امامان ساخته شده بود. اما اين آثار در سال‌هاي اخير از ميان رفت و در حال حاضر، قبور ائمه در شكل بسيار ساده در بقيع بر جاي مانده است.(375)

قبر منسوب به حضرت فاطمه (س)

درباره محل دقيق قبر حضرت فاطمه زهرا و اينكه آيا در خانه خود مدفون شد يا در بقيع، نمي‌توان با قاطعيت اظهار نظر كرد. شواهدي وجود دارد كه نشان مي‌دهد، آن حضرت در بقيع مدفون گرديد، همان‌گونه كه شواهدي حكايت از آن مي‌كند كه در خانه خود كه اكنون در حجره شريفه قرار دارد، دفن شد.در حالي كه سنينان، از قديم الأيام محل دفن حضرت را در بقبيع دانستند و تنها احتمال وجود دفن حضرت را در خانه‌اش مطرح نموده‌اند، در احاديث امامان شيعه بيشتر محل دفن، خانه خود حضرت معرفي شده است. درمحفلي كه امام جعفر صادق(ص) و نيز عيسي بن موسي عباسي حضور داشت، شخصي پرسيد كه حضرت فاطمه د ركجا دفن شده است. عيسي گفت: در بقيع. آن شخص از ا مام سؤال كرد. حضرت فرمود: عيسي پاسخ تو را داد. آن شخص گفت: از شما مي‌پرسم و مي‌خواهم عقيده پدرانتان را بدانم. حضرت فرمود: «دُفَنِتْ فِي بَيْتِها».

ابونصر بَزّنطي از امام رضا(ع) نقل كرده است كه از آن حضرت درباره محل دفن فاطمه زهرا(س) سؤال شد. حضرت فرمود: «دُفَنِتْ فِي بَيْتِها»

ابونصر بزنطي از امام رضا (ع) نقل كرده است كه از آن حضرت درباره محل دفن حضرت فاطمه سوال شد. حضرت فرمود: «دفنت فيبر بيتها فلما زادت بنو اميه فيآلمسجد صارت فيبر المسجد» (379) «حضرت در خانه‌اش دفن شد و زماني كه امويان مسجد را توسعه دادند، محل دفن در مسجد قرار گرفت» وجود همين روايات سبب شد تا علماي برجسته شيعه نظير شيخ صدوق، شيخ مفيد، شيخ طوسي، ابن طاووس و علامه مجلسي مدفن حضرت را خانه خودش بدانند؛ جايي كه در مسجد يا حاشيه مسجد قرار گرفته است.

شيخ صدوق مي‌نويسد: روايات درباره مدفن حصرت فاطمه زهار (س) مختلف است. برخي از آنها مدفن را بقيع و برخي ديگر بين قبر و منبر مي‌دانند. برخي هم مدفن را خانه آن حضرت مي‌دانند كه وقتي امويان مسجد را بزرگ كردند، قبر آن حضرت داخل مسجد شد اين قول نزد من صحيح است. محلي مه به عنوان قبر آن حضرت در بقيع مشخص شده، پايين‌تر از قبور ائمه چهارگانه، در قسمت راست (شمال غرب) آنها فرار گرفته است و احتمال دارد كه اينجا محل قبر فاطمه بنت اسد باشد. حضرت فاطمه (س) يكي از زنان برگزيده عالم و مورد علاقه شديد رسول خدا بود. درباره آن گرامي، فرزندان و شويش امام علي 0ع)، فضلي بي‌شماري از رسول خدا نقل شده است. يكي از آنها همان رويات مشهوراست كه پيابر او را پاره تن خود خواند و آزار به او را آزار خود شمرد. حضرت فاطمه (س) وصيت كرد تا دور از چشم ديگران و شب هنگام دفن شود.

در محضر ائمه بقيع

سخنان امام حسن مجتبي (ع)

1-              فاصله ميان حق و باطل چهار انگشت است؛ آنچه را كه با چشمت مي‌بيني، {معمولاً} درست است و آنچه را از ديگران مي‌شنوي؛ بسياري نادرست است.

2-              كسي به انسان نزديك است كه با محبت باشد؛ گرچه از نظر خويشاوندي دور باشد؛ و كسي از انسان دور است كه بي‌محنت باشد؛ و كسي از انسان دور است كه بي‌محبت باشد. گرچه از بستگان باشد. هيچ چيز به اندازه دست به بدن نزديك نيست؛ اما {همين} دست، شل مي‌شود؛ در نتيجه قطع {و دور انداخته} مي‌شود!

3-              ايشان درباره دوست شايست‌اي كه داشت مي فرمود:

·         دنيا در چشمش كوچك بود.

·         ناداني‌اش بر او مسلط نبود؛

·         بيشتر اوقات ساكت بود؛ ام اين سكوتش به خاطر لكنت زبان با بي‌سوادي‌اش نبود؛ زيرا وقتي سخن مي‌گفت، بسيار سخنور بود.

·         سخنان حضرت علي بن الحسن (ع)  (آذين نيايشگران)

·         چه كساني بيشترين حق را بر ما دارند؟

واجب‌تر از همه بر توپچي، حق مادر، سپس پدر، بعد فرزندان، آنگاه برادرانت و بعد به ترتيب نزديكي خويشاوندانت است.

·         كار زبان

حق زبان آن است كه او را دشنام ارجمندتر بداني و به سخن نيكو عادتش دهي؛ تربيتش كني و جز هنگام نياز و سود اين جهان و آن جهان، از آن بهره نگيري؛

آن را از پرگويي و ياوه‌سرايي كه از زبانش ايمني نيست و بهره‌اش اندك است- معاف داري؛ زبان، گواه خرد و دليل آن شمره مي‌شود.

·         كار كوش

حق گوش، پاكيزه نگه داشتن آن {از آلودگي سخنان بيهوده و گناه آلود} است... زيار گوش، دروازه سخن به دل است و هر نوع معناي خوب يا بد را به دل مي‌رساند.

·         كار چشم

و اما حق چشم توپچي آن است كه آن را از هر چه روا نيست فرو بندي و {با نگاه به حرام‌ها} بي‌ارزشش نسازي؛

مگر آن را عبر نگاهي قرار دهاي كه با آن {به ژرفاي حقيقت‌ها} بينا شوي و دانشي فراچنگ آوري؛ همانا چشم، دروازه اندرزپذيري است.

·         حق شكم

حق شكم‌ات اين است كه آن را جايگاه حرام قرار ندهي؛ نه اندك و نه بسيار؛ و از حلال هم به اندازه‌ش بدهي و او را از مرز تقويت و نيرومندي، به حد شكمخوارگي و ناجوانمردي نرساني.

·         حق صدقه

و اما حق صدقه آن است كه بداني كه اين صدقه پس‌انداز توست نزد پروردگارت؛ صدقه خود را بر كسي منت منه، زيرا كه آن به سود توست؛ و اگر بدان منت نهي، در امان نيستي كه به روز همان كسي دچار شوي كه به او منت نهادي.

·         حق برادر

اما حق برادرت، بدان كه او دست توست كه {براي انجام كارهايت} آن را مي‌گشايي؛ و پشت {و پناه} توست كه به او پناه مي‌بري؛ و غزت توس كه بدان تكيه مي كني؛ و پيروي توست كه با ياري او {به دشمنانت} يورش مي‌بري؛

او را به عنوان سلاحي بر نافرماني ‌خدا و ابزار ستم به حق پروردگار به كار نگيري،  يارش باش و در برابر دشمنش كمك كار؛

ميان و شياطينش {و دوستان بدكارش} مانع افكن؛ حق اندرزش را به جاي آور؛ به خاطر خرسندي خداوند { و نه چشمداشت } به او رو كن؛ اگر از آفريدگار فرمان بردف به خوبي از او پذيرا باش؛ در غير اين صورت خداوند توپچي {از او} برتر بدان و آفريدگار از برادرت نزد ارجمندتر باشد.

·         حق نيكوكار

. اما حق نيكوكار بر تو، آن است كه از او سپاسگزار باشي و نيكي‌اش را {به اين و آن} بگويي؛ سخن نيك درباره او بپراكني و ميان خود و خداي {سبحان} برايش دعاي مناسب كني، هر گاه اين كارها را انجام دادي سپاسگزار او در نهان و آشكار هستي. آن‌گاه، اگر مي‌تواني جبران كني، كار {نيك} او را، پاداشش داده‌اي، وگرنه، مصمم باش آن را جبران كني.

سخنان امام باقر (ع)

قضاوت مردم

اي جابر!... بدان دوست ما نيستي مگر آنكه {سخصيتت چنان باشد كه} اگر همه شهروندانت بر ضد تو گرد هم آيند بگويند: «تو مرد بدي هستي» اندوهگين نشوي { زيرا واقعيت اين نيست}؛

و اگر {براي خوشامد تو} گفتند : « انسان شايسته‌اي» از سخنان {دروغين}‌شان شادمان‌ نشوي؛ اما {انديشه‌ها و رفتار} خود را بر قرآن عرضه كن {و آن را معيار شايستگي يا عدم شايستگي خويش به شمار آور.}

جوانمردي چيست؟

جوانمردي آن است كه: طمع نكني كه خوار شود؛ خواهش نكني كه تحقير شوي، بخل نورزي كه دشنام شنوي و ناداني نكني كه محكوم شوي.

هزينه‌هاي بي‌پاداش

هيچ بنده‌اي نيشت كه دريغ ورزد از خرج كردن در راه خدا، جز آنكه گرفتار شود به هزينه‌ كردن چند برابر آن مقدار در زمينه‌اي كه خشم خداست.

جايگاه دانشمندان

دانشمندي كه از دانشش بهره گيرند، بهتر از هفتاد هزار نيايشگر است.

به دوران رسيدگان

كسي كه نيازمند انسان نوكيسه شد، همانند فردي است كه نيازمند درهمي است كه در دهان افعي است؛ هم بدان محتاجي و هم خطر تو را تهديد مي‌كند.

فروتني چيست؟

فرتني آن است كه {آدمي} به نشستن در جايي كه {در ظاهر} فرو دست‌تر از موقعيت {اجتماعي} اوست خرسند باشد؛ و اينكه به هر كس برخوردي سلامش كني و بگو مگوهاي بيهوده را رها كني گرچه تو درست مي‌گويي.

ويژگي‌هاي دين باور

مومن، برادر مون است: نه دشمنامش دهد؛ نه {سودي و خيري} از او دريغ كند و نه به او {بي‌دليل} بدگمان باشد.

دين و دنيا

براستي كه اين دنيا را نيك و بد به دست آورند؛ اما اين دين {كامل و خوشبختي آفرين اسلام} را، خداوند جز به انسان‌هاي ويژه {كه با گفتار و رفتار نيكشان شايستگي خود را ثابت كرده‌اند} ندهد.

نشانه‌هاي شيعه

همانا شيعه علي (ع) آنهايي هستند كه در راه دوستي ما {نه با داهدائي ناروا} به يكديگر مي‌بخشند، به خاطر دوستي ما، همديگر را دوست دارند، براي زنده كردن فرمان ما {و طرح مباحث ديني} به ديدن يكديگر مي‌روند؛ هر گاه خشمگين شوند، اسراف نورزند؛ {با رفتار مثبت خويش} بركت {براي} همسايه‌اند و آشتي‌جو با همنشينان خود.

خواري خواهش

اگر خواهشگر مي‌دانست، آنچه از خواري و ذلت در خواهش كردن چيست، كسي از كسي جز در صورت ضرورت خواهش نمي‌كرد.

خدمات اجتماعي

اگر كسي همچنين از وي خواهش شده از ناكامي از ثواب در پاسخ منفي دادن آگاه بود، كسي از كسي انجام خواسته‌اش را دريغ نمي‌كرد.

سخنان حضرت امام جعفر صادق (ع)

اي پسر «جندب» اگر شيعيان ما {پيرواني }راستين بودند، فرشتگان با آنان دست مي‌دادند و ابرهاي باران‌زا بر سرشان سايه مي‌افكندند و {چهره‌هاشان از نور ايمان} در روز مي‌درخشيد، و چنان حاصلخيزي و بركت رونق مي‌گرفت كه آنها از فراز سر و زير پاي خود روزي بر مي‌گرفتند و به خاطر دل‌ها و زبان‌هاي پاكشان هر چه از خدا مي‌خواستند، به آنان مي‌داد!

آتش حسد

كسي كه بر مومني حسد برد، ايمان در دلش آب شود، و از بين رود بسان حل شدن نمك در آب.

خدمات اجتماعي

آن كه در راه برطرف كردن نياز دوستش گام بردارد، همانند كسي است كه ميان صفا و مروه سعي مي‌كند؛ و كسي كه موفق به اين كار مهم شود و نياز دوستش را برآورده سازد، بسان كسي است كه در راه خدا در روز جنگ «بدر« و «احد» در خون خود غلطيده است؛

و پروردگار، هيچ مردمي را عذاب نكرد، جز آنكه آنان به حقوق دوستان بينوايشان بي‌اعتنايي كردند.

بيم و اميد

به خدا تا به آن اندازه اميدوار باش كه به سركشي از او دليرت نكند و تا آنجا بيم‌دار كه از رحمتش نوميدت نكند.

انواع مردم

مردم دو دسته‌اند: گرفتار و آسوده. با گرفتار مهربان باش و خداي را بر تندرستي ستايش كنيد.

بخشش در راه خدا

در چشم مردم صدقه مده به قصد اينكه تو را خوب شمارند؛ زيرا اگر چنين كني، مزدت همان است كه گرفتي؛ اما چنان باش كه اگر با دست راستت مي‌بخشي دست چپت نفهمد.

حسادت

به خداوند سوگند، اگر يكي از شماها كره زمين را انباشته از طلا كند و در راه خدا، سپس بر مومني حسادت ورزد، او را با آن طلا در آتش دوزخ داغ كنند.

تداوم دوستي

اگر مي‌خواهي دوستت با تو همدل باشد، نه با او شوخي كن و نه بگو مگوي بيهوده؛ نه خود را بر او برتري بده و نه ستيزه‌جو باش؛ دوستت را تر رازت آگاه مكن، مگر رازي كه اگر دشمنت هم از آن آگاه شود، زياني به تو نمي‌رسد، زيرا چه بسا دوستت روزي دشمنت شود.

مقام بينوايان

بر شما باد كه مسلمانان بينوا را دوست بداريد، زيار هر كس كه آنان را كوچك شمار و بر آن فخر فروشد، از دين خدا لغزيده و خداوند خواركننده و دشمن اوست.

شخصيت

هر كسي از سه چيز دوري ورزيد، به سه چيز رسيد:

كسي كه از گفتار و رفتار بد بيزار است، به آبرو و احترام رسد، كسي كه از گردنفرازي بي‌زار است، به بزرگي رسد؛ و كسي كه از چشم تنگي بيزار است آبرو و بزرگواري رسد.

عوامل تحقير

سه چيز است كه آدمي را تحقير مي‌سازد، حسادت، سخن‌چيني، و سبكسري.

نشانه‌هاي نادان

ناداني در سه چيز است: تعويض پي در پي و بي‌دليل دوست؛ دوري گزيدن بي‌دليل از دوستان و ديگران و كنجكاوي جستجو در چيزهاي بي‌فايده.

موانع رسيدن به اهداف بلند

سه چيز آدمي را از رسيدن به اهداف عالي باز مي‌دارد. تلاش اندك، كم‌چاره‌جويي و نيافتن راه‌حل‌هاي متفاوت و سستي انديشه و احساساتي بودن.

عوامل آرامش

آرامش در سه چيز است: همسر همدل، فرزند نيكو رفتار و دوست يكرنگ.

عوامل شكست و ناكامي

سه چيز عامل ناكامي‌اند: پاي‌فشاري در خواهش، بدگويي ديگران و مسخره كردن مردم.

نيازهاي اساسي شهروندان

مردم هر سرزميني از سه چيز بي‌نياز نيستند؛ چيزهايي كه براي ساماندهي اين جهان و آن جهانشان به آنها پناه مي‌برند، و اگر نياز ندارند، نابخردند: دين‌شناس دانشمند پارسا، فرمانرواي نيكوكاري كه از او فرمان برند و پزشك كاردان قابل اعتماد.

در گستره عصمت و امامت

تفاوت پيامبر با امام

تفاوت پيامبر با امام در چه مواردي است؟

«شان نبي» آناست كه راه ژرا بر مردم آشكار كند؛ اما بر امام است كه مردم را به پيمودن راه وادارد. بر اين اساس مقام امامت از نبوت بالاتر است و به همين دليل، ابراهيم، خليل، مدت‌ها پس از آن كه به پيامبري رسيد و پس از پيروزي در امتحان‌هاي متعدد، به مقام امامت نايل آمد.

بايد توجه داشت كه برتر بودن مقام امامت از مقام نبوت، به معناي آن نيست كه شخص، «امام» از شخص «نبي» برتر و بالاتر است، زيرا بسياري از پيامبران –از جمله پيامبر اسلام – علاوه بر مقام نبوت داراي مقاما امامت نيز بوده‌اند.

امام كسي است كه از وجودي برتر، در عصر خود برخوردار بوده، در نقطه اوج و قله‌ي هرم هستي قرار دارد. به همين جهت باطن امام، همانند باطن پيامبر، با نور ولايت حق روشن بوده، با عالم حقايق باطن امام، همانند پيامبر واسطه فيض ميان خلق و حق، عامل ارتباط خلق با حق و حافظ حرم وحي و شريعت است. امام پيامبر نيست. يعني، مقام و شان ومسئوليت نبوت و رسالت را به او نداده‌اند و به آن صورت كه بر پيامبران وحي مي‌شده است؛ با آنان آموزه‌هاي غيب ابلاغ نشده است. بر اساس روايات، امامان دست‌اموز «الهام غيبي»‌اند. آنان صداي غيب را مي‌شنوند، اما فرشته را نمي‌بينند، نه اين كه صدا را بشنود.

ويژگي‌هاي شناخت امام

 با توجه به حديث معروف كه «هر كس امام زمان خود را نشناسد، چنانچه بميرد به مرگ جاهليت مرده است» چه ويژگي‌هايي دارد و چگونه حاصل مي‌شود تا مشمول اين حديث نباشيم؟

از آنجا كه رهبري مصون از خطا و لغزش منحصر به امام است: از اين رو پيروي كردن از مدعيان رهبريت در برابر رهبريت معصوم، بر خلاف عقل و منطق است؛ زيرا با وجود رهبر معصوم، از رهبران غير معصوم به هيچ وجه قابل توجيه نيست. تلاش براي شناختن و يافتن امام معصوم واجب و لازم است؛ چنان كه در رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «من مات و هو لا يعرف امامه، مات ميته جاهليه» ويژگي‌هاي اين شناخت آن است كه: اولاًف از منابع معتبر و موثق و مستند اخذ شود. ثانياً، گستره‌اش شامل آموزه‌هاي اعتقادي، و اخلاقي و عبادي گردد. ثالثاً، از آنجا كه امام نيز ناظر باشد. اما اين شناخت از سه راه – كه مكمل يكديگر مي‌باشند – حاصل مي‌شود: مطالعه تاريخ زندگاني آنان، مطالعه‌ي سرگذشت و سيره آنان، خصوصاً در باب فضايل، مناقب و خصوصيات آنان- از قبيل: شجاعت مردانگي، ايثار، تواضع، صبر، فرزانگي و ... انسان را متوجه مقام والاي آن بزرگواران مي‌كند و جذبه و كشش خاصي نسبت به آن فرزانگان در روح انسان، حاكم مي‌شود.

اشتباه و گناه در قلمرو عصمت

آيا پيامبران اشتباه مي‌كنند؟

اولاً مفهوم سهو، خطا و نسيان با «گناه» متفاوت است؛ زيرا، اولاً گناه با علم و اراده صورت مي‌گيرد؛ ولي سهو، خطا و نسيان چنين نيست. ثانياً گناه همواره مخالفت با اوامر الهي است، ولي سهو و خطا و نسيان، امكان دارد گاهي با امر خداوند مخالف باشد. (مثالاً سهو در به جا آوردن يكي از اجزا و اركان عمل عبادي) و گاه هيچ ارتباطي با اوامر خداوند ندارد (مثلاً خطا در يك عمل مباح فردي يا اجتماعي) ثالثاً بر اساس دلايل متقن، پيامبران هم از گناه مبرا هستند و هم از سهوف خطا و نسيان؛ آنان و حتي ائمه (عليهم السلام) از دو علم برخوردارند:

1-              علم لدني (غير عادي) كه از خداوند متعال سرچشمه مي‌گيرد به واسطه آن بر تمامي حقايق عالم اشراف و آگاهي دارند.

2-              علوم عادي كه همچون ساير افراد از طريق معمولي به دست مي‌آورند. بدون شك هيچ‌گونه سهو، خطا و اشتباه واقعي را نمي‌توان به معصومين (عليهم السلام)نسبت داد. چون جهل و غفلت- كه منشا سهو و نسيان است- در آنان راه ندارد. علاوه بر آنكه آيات و روايات، سهو، خطا و اشتباه را از معصومان نفي مي‌كند.

به عنوان نمونه امام هادي (عليهم السلام) در مقام درود و تحيت بر پيامبر صلي‌الله عليه و آله مي‌گويد:

«اللهم اجعل افضل صلواتك علي سيدنا محمد عبدك و رسولك .... المعصوم من كل خطا و زلل، المنزه من كل دنس و خطلغ بارالها! برترين درودهايت را بر سرور ما محمد، بنده و فرستاده‌ات،  نثار فرما... آنكه از هر خطا و لغزشي معصوم و از هر گونه آلودگي و ياوه‌گويي پيراسته بود»

گستره عصمت

طبق عقايد اسلامي؛ آيا كسي مي‌تواند به مقام ائمه (عليهم السلام) يا فوق آنان برسد؟

از‌ آن جا كه منشا عصمت «اراده و اختيار» آدمي است هر انسان صاحب اراده‌اي، مي‌تواند با رياضت شرعي و تهذيب نفس، به مقام عصمت دست يابد. عصمت منحصر به پيغمبران و امامان معصوم (عليهم السلام) نيست.

چنانكه حضرت مريم (عليها السلام)، حضرت فاطمه (عليها السلام) و مخلصين ديگر كه نه نبي بودند و نه امام به مقام شامخ عصمت دست يافته‌اند. اما مقصود از عصمت از گناهان آن هم پس از سنين متعارف بلوغ و تكليف نيست بلكه عصمت از سهو و خطا و از زمان طفوليت را نيز در برمي‌گيرد. روشن است كه چنين عصمتي در امت اسلام، منحصر در چهارده معصوم (عليهم السلام) است.

با «تهذيب نفس» مي‌توان در آينده مصوم ماند و نيز ممكن است گذشته را با كفارات و ... جبران كرد؛ اما نمي‌توان آن را به گونه‌اي ترميم نمود كه نسبت به گذشته، عصمت تحصيل شود. چون نمي‌توان واضع شده را تغيير داد. بلي اگر انسان بتواند قبل از بلوغ نيز معصوم باشد- عصمتش فراگير خواهد بود. اگر افرادي در مقام وقوع نيز به چنين مقام ويژه‌اي نايل آيند: بر اساس روايات و ادعيه، باز با هدايت و ياري پيامبران و ائمه (عليهم السلام) به اين مرتبه نايل مي‌شوند: «بكم فتح الله و بكم يختم» از آن جا كه آنان منشا خير و سبب وصول آدمي به مراتب بالا و مقامات انساني‌اند، باز در اين جهت بر تمامي انسان‌هاي برتر، مقدم‌اند.

زآن كه منبع او بده‌ست اين راي را

سر امام آيد هميشه پاي را

اي مقلد تو مجو پيشي بر آن

كاو بود منبع ز نور آسمان

عصمت معصومان در ظفوليت

آيا پيامبران در دوره‌ي كودكي نيز از عصمت برخوردارند؟ چرا؟

عصمت پيامبران و ائمه (عليهم السلام)- در يك كلام معصومان (عليهم السلام)- از ابتداي تولد و حتي در رحم مادر است. خداوند متعال از آن جا كه مي‌دانست عده‌اي از بندگانش به اختيار خويش – هر چند با استعدادي در سطح ساير افراد- بيش از ديگران و در بالاترين حد ممكن از استعداد خود بهره‌برداري مي‌كنند؛ تفضلاً اين پاداش موهبت ويژه را به آنان عطا فرمود و آنان را از علم و اراده‌اي برخوردار ساخت كه به واسطه آن به «مصونيت كامل و مطلق» برسند. بايد توجه داشت كه اعظاي اين موهبت، معلول شايستگي‌هاي آنان است؛ نه محصول استعداد جبري ايشان. چنان كه در دعاي ندبه مي‌خوانيم: «اللهم لك الحمد علي ما جري و...لنفسك و دينك ... بعد آن شرطت عليهم الزهد في درجات هذه الدنيا الدنيه و زخرفها و زبرجها فشرطوا لك و علمن منهم اروفاء به فقلبتهم و قدمت لهم الذكر العلي و الثناء الجلي و اهبطت عليهم ملائكتك و كرمتخم و رفدتهم بعلمك و جعلتهم الذريعه اليك...؛ خدايا براي توست حمد تو... تو با آنان شرط نمودي كه نسبت به زينت‌ها و منزلت‌هاي دنيوي بي‌اعتنا باشند و {جز به مقام قرب تو نينديشند} و آنها نيز اين شرط را عمل خواهند كرد، آنان ا پذيرفتي و مقرب خويش ساختي و به جهت همين شايستگي ... فرشتگان را بر آنان نازل فرمودي و با وحي خود ايشان را گرامي داشتي و از خوان علم بي‌كران خويش بهره‌ها دادي»

با توجه به تحليل «اصل عصمت» مي‌توان دليل و چرايي عصمت در دوران كودكي معصومان را به دو وجه تقرير كرد:

عصمت پاداشي : عصمت در طفوليت، به عنوان پاداشي براي عصمت اختياري در بزرگسالي است؛ يعني، وقتي خداوند متعال مي‌داند كه فردي در آينده زندگي خود، چه مسيري را انتخاب مي‌كند، به ميزان حسن انتخاب او و تلاش مداوم آينده‌اش، وي را از نخستين روز زندگي، مورد لطف و عنايت قرار مي‌دهد و از لغزش‌ها مصون مي‌دارد.

زمان تكليف معصومان (عليهم‌السلام): ملاك عصمت «علم و اراده» است و نيز عصمت، متفرع بر شانيت و لياقت تكليف و مسئوليت‌پذيري است و اين هر دو در طفوليت وجود ندارد. اما اين مسئله عموميت ندارد؛ چرا كه علم و اراده هم در زمان طفوليت هست و هم در زمان بزرگسالي؛ هر چند از لحاظ شدت و ضعف متفاوت باشند. همچنين زمان تكليف و مسئوليت‌پذيري، نسبت به انسان‌هاي مختلف متفاوت است؛ چنانكه عيسي عليه السلام در زمان نوزادي مي‌فرمايد: (قال اني عبدالله اتاني الكتاب و جعلني نبيا) «كودك (حضرت عيسي) گفت: منم بنده خدا، به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است»

 

يا درباره يحيي عليه السلام مي‌فرمايد: (يا يحيي خذ الكتاب بقوه و اتيناه الحكم صبيا) «اي يحيي كتاب خدا را به جد و جهد واز كودكي به او نبوت داديم.» همچنين بر اساس نصوص ديني و شواهد مسلم تاريخي، عده‌اي از ائمه عليه السلام در سنين كودكي و نوجواني به مقام والاي امامت نايل آمدند. امام جواد عليه السلام در هفت يا نه سالگيف امام هادي عليه السلام در هشت يا نه سالگي و امام زمان (عج) در چهار يا پنج‌سالگي.

بنابراين هر چند عصمت، متفرغ بر تكليف است، اما زمان خاصي نمي‌توان براي آن تعيين كرد. بلكه زمان تكليف در انسان‌هاف متفاوت است و آن‌گونه كه از ضواهد ياد شده به دست آمد، برخي از آدميان در سنين طفوليت، مكلف و عهده‌دار مقامات و مسئوليت‌هايي مي‌شوند و چون ائمه عليه السلام و برخي، از ابتدا چنين بودند، از عصمت در ظفوليت نيز برخوردار بودند.

اين توصيه‌ها را جدي بگيريد

توصيه‌هاي امنيتي

1-     براي نگهداري اشيا قيمتي از صندوق امانات استفاده كنيد.

2-     كليد اتاق را صرفاً در قبال ارائه كارت شناسايي تحويل دهيد.

3-     در حد امكان نظافت و آماده‌سازي اتاق‌ها با حضور زائر يا يكي از عوامل كاروان انجام گيرد.

4-     در و پنجره اتاق‌ها را هنگام خروج حتماً قفل كنيد.

5-     وسايل خود را جهت نگهداري به افراد متفرقه نسپاريد.

6-     دروبين و تفلن همراه با به افراد ناشناس و يا حتي اشخاص ملبس به لباس ماموران انتظامي عربستان تحويل ندهيد.

7-     دوربين را براي عكسبرداري يا فيلمبرداري در اختيار عابران ايراني يا خارجي نگذاريد.

8-     اگر نيازي به تردد با خودروهاي عمومي وجود داشته باشد حتماً از تاكسي استفاده كنيد و شماره پلاك آن را به خاطر بسپاريد.

9-     وجه مربوط به خريد اجناس را فقط به مسئول مربوطه در فروشگاه تحويل دهيد و بقيه وجه پرداختي رابشماريد و اسكناس‌هاي سالم دريافت كنيد.

10-هنگام حركت براي زيارت چيزي به جز سجاده و كتب ادعيه همراه نبرديد و گرنه ناگريز به استفاده از صندوق‌هاي امانات در قبال پرداخت وجه هستيد.

11-هنگام عزيمت به مكه پول و اشياي قيمتي خود را داخل ساك نگذاريد.

12-همه پول خود را در يك محل نگاه نداريد.

13-هر گونه سرقت و موارد مفقود شدن وسايل را به دفتر حراست گزارش دهيد.

14-براي تبديل يا خرد كردن پول با فردي نسبتاً آشنا همراه شويد.

15-هنگام سوار شدن به سرويس آمد و شد و رد همه نقاط پر از ازدحام مراقب جيب و گوشي تلفن خود باشيد.

در مورد مواد مخدر

با توجه به اين كه جرم حمل و همراه داشتن مواد مخدر از نظر دولت عربستان سعودي بسيار سنگين است، لذا ضرورت دارد نظر معدود افرادي را كه مبادرت به چنين كاري مي‌كنند، نسبت به تبعات وقوع اين مساله جلب نماييم و يادآوري مي‌كنيم.

قوانين كشور عربستان در مورد قاچاق مواد مخدر به آن كشور

1- وارد كردن، نگهداري، حمل و مصرف و توزيع هر نوع مواد مخدر از مشتقات ترياك و حشيش، مجازات‌هاي سنگيني را در پيامبران دارد كه حداقل آن 4 سال و حداكثر آن 15 سال حبس و اعدام خواهد بود.

2-كشف هر نوع داروهاي روان‌گردان نزد مسافران واتباع ورودي به كشور عربستان، جرم تلقي شده و به تناسب مقدار و نوع دارو، مشمول مجازات خواهد شد.

3- وارد و مخفي كردن مواد مخدر، به تناسب مقدار آن، جريمه‌اي معادل 20 هزار ريال سعودي (معادل 5/4 ميليون تومان) خواهد داشت.

4- اقدام كنندهبه معاونت و شركت در قاچاق مواد مخدر يا وارد كردن مواد به تناسب مقدار مواد، به 7 سال زندان محكوم خواهد شد.

5-جرم استعمال مواد مخدر، 2سال حبس مي‌باشد.

6-در مورد اتباع و ساير كشورها اخراج دائم از كشور عربستان و جلوگيري از ورود مجدد مواد به داخل آن كشور حتمي است.

در هواپيما

·         در سوار هواپيما شدن عجله نكنيد، عجله كردن باعث اختلاف نظم و مزاحمت براي آنان كه نياز به كمك دارند مي‌شود. توجه داشته باشيد كه جا براي تمامي آنهايي كه بليطشان چك شده هست.

·         با آرامش سر جاي خودتان بنشينيد و اگر در طول سفر به چيزي نياز داشتيد، منتظر مهماندار بمانيد.

·         راه افتادن در راهروهاي هواپيما را فقط براي وقتي بگذاريد كه مي‌خواهيد از دستشويي هواپيما استفاده كنيد.

·         شما مي‌توانيد يك كيف دستي محتوي لوازم دم دست و ضرروي را همراه خودتان به داخل هواپيما ببريد.

·         داروهاي مورد نياز خودتان را در كيف دستي‌تان قرار دهيد.

·         مسافت ايران تا عربستان، فرصت بسيار خوبي است كه به سفر در پيش‌رو، اهداف و آرمان‌هاي آن و نحوه‌ي اجراي اعمال فكر كنيم و اظطراب و نگراني‌هاي پيشين خود را از خود برانيم.

·         به توصيه‌هاي مهماندار هواپيما كاملاً توجه كنيد تا مشكلي برايتان پيش نيايد.

·         در پياده شدن از هواپيما عجله نكنيد. ممكن است هواي گرم و شرجي فرودگاه، در ابتدا كمي شما را اذيت كند كه البته زود به آن عادت مي‌كنيد.

در فرودگاه عربستان

·         گذرنامه‌هاي خود را آماده و به توصيه‌هاي مسئولين كاروان توجه كنيد.

·         از جمع كاروان خود پراكنده نشويد و در صورت لزوم (مثلاً براي استفاده از دستشويي) حتماً پيش از جدا شدن از جمع، به مسوول كاروان اطلاع دهيد.

·         در صورت جدا شدن موقت از كاروان، محل تجمع اعضاي هم‌كارواني خودتان را به خاطر بسپاريد تا هنگام مراجعت، راه خود را گم نكنيد و از كاروان جدا نيفتيد.

·         در صورت گم شدن در فرودگاه، خودتان را به مركز اطلاعات فرودگاه اطلاعات فرودگاه يا واحد امداد مستقر در فرودگاه و يا دفتر ستاد حج ايران در فرودگاه برسانيد. در نبود اين مراكز، پليس فرودگاه مي‌تواند به شما كمك كند.

·         معمولاً حركت از فرودگاه به سمت مدينه با تاخير چند ساعتي به خاطر هماهنگي‌هاي كاروان، صورت مي‌گيرد. آرامش خود را در اين واقع حفظ كنيد مي‌توانيد از فرصت به دست آمده براي مطالعه بيشتر شرايط مدينه و مكه يا احكام عمره استفاده كنيد.

در مدينه و مكه

·         به خاطر حفظ وحدت مسلمان و دوري از جنگ و جدال بر سر اختلاف عقايد، به بعضي مسائل زير توجه كنيد:

·         از مهر براي سجده استفاده نكنيد. در صفوف نماز مي‌توانيد در جايي بايستيد كه مفروش نيست و سجدهبر سنگهاي مرمر كف حرم كنيد.

·         ضريح و درهاي حرم يا كف زمين را نبوسيد. اين مساله حساسيت اهل تسنن و وهابيان را بر‌مي‌انگيزد.

·         با صداي بلند دعاي توسل و زيارت عاشورا نخوانيد.

·         روضه‌هاي حساسيت برانگيز و نوحه‌خواني بلند و سينه‌زني پرشور را براي اين دو هفته تعطيل كنيد.

·         از جلوي نمازگزاران در حال نماز رد نشويد.

·         قرآن‌ها را از مسجد به هتل نياوريد و مواظب باشيد كه يكوقت كفش‌هاي خودتان را در جا‌قرآني نگذاريد.

·         با صداي بلند صلوات نفرستيد.

·         با دست بسته نماز نخوانيد و آمين (وسط نماز) نگوئيد. اينكار از عقايد سني‌هاست و ما شيعه هستيم.

·         صفوف نماز جماعت را با عبور و مرور بي‌جا به هم نزنيد و با صداي بلند همديگر را صدا نكنيد.

·         حجاب و متانت خود را به عنوان نمايندگان مومن و مسلمان ايراني در مدينه و مكه حفظ كنيد.

·         از جدل با مسلمانان كشورهاي ديگر يا با سني‌هاي مدينه و مكه جداً پرهيز نماييد.

·         زائران ايراني به ويژه بانوان زائر به تنهايي در ساعات خلوت، در شهر پرسه نزنند و سعي كنيد در دسته‌هاي چند نفري براي خريد كردن يا گشتن در شهر برويد. البته برنامه‌ي گردش در شهر، معمولاً جزو برنامه‌هاي كاروان‌ها هست.

·         از برنامه‌ي كاروان‌تان در مدت اقامت در مدينه و مكه خبردار باشيد.

·         در برنامه‌ي جمعي كاروان، مثل زيارت‌هاي دوره‌اي سر وقت حاضر شويد واز ايجاد بي‌نظمي در كاروان جدا خودداري كنيد.

·         عكسبرداري و فيلمبرداري در بيشتر مساجد به ويژه مكه و مدينه ممنوع است. مواظب باشيد كه اين نكته را رعايت كنيد، در غير اين صورت ممكن است با برخورد جدي از طرف شرطه‌ها روبرو شويد و حتي دوربين خود را از دست بدهيد.

·         از مواد غذايي و منابع آب بيرون هتل استفاده نكنيد.

·         به زائران پير و سالخورده كمك كنيد.

·         همراه كاروان، اعمال خود را انجام دهيد تا دچار مشكل و سردرگمي نشويد. از روحاني كاروان احكام مربوط را بپرسيد.

·         هماهنگي كاروان شما كار آساني نيست و فقط با همكاري شما انجام‌پذير است. در موقع خروج از مدينه و ورود به مكه، به توصيه‌هاي مدير و روحاني كاروان توجه كندي و از جمع پراكنده نشويد.

·         ساك وسايل شما زودتر يا ديرتر از شما به مكه مي‌رسد. لوازم احرام و باقي وسايل مورد نياز و دم دستي خود را برداريد و بقيه را به مدير كاروان بسپارريد.

·         نگران رسيدن يا نرسيدن وسايل خود نباشيد اگر نظم را همراه كاروان رعايت كرده باشيد، وسايل شما هم دير يا زود خواهد رسيد.

·         طوري برنامه‌ريزي كنيد كه وقت گرانبهايتان در بازار تلف نشود و خريدهايتان را به روزهاي آخر سفر در مدينه و روزهاي آخر در مكه موكول كنيد.

·         شما با هماهنگي مي‌توانيد در طول سفر و اقامت در مكه، چند بار محرم شويد. خرج رفت و آمدهايتان با خودتان، ولي با هماهنگي مسوول كاروان انجام مي‌شود.

·         در زيارت‌هاي دوره‌اي مكه و مدينه، هماره خودتان يك بطري كوچك آب داشته باشيد.

·         با رعايت مسائل بهداشتي، از سرويس‌هاي دستشويي هتل و مساجد كه عموماً توالت فرنگي هستند استفاده كنيد.

·         معمولاً هتل‌ها سرويس‌هاي حمل و نقل درون شهري براي حرم پيامبر و مسجدالحرام دارند، از ساعات رفت و برگشت سرويس‌هاي هتل خودتان خبر بگيريد و مكان سوار و پياده شدن در جلوي حرم را به خاطر بسپاريد.

·         بابت رفت و آمد با سرويس‌هاي هتل، لازم نيست وجهي را پرداخت كنيد.

·         به دليل ازدحام، آرامش خودتان را حفظ كنيد.

·         در زيارت‌هاي دوره‌اي، كيف دستي‌تان را سنگين نكنيد.

هنگام اقامت در هتل

·         وقتي در مدينه هستيد، لوازم احرام را كه به آن نياز نداريد در ساك خود در هتل نگهداري كنيد، نيازي به حمل آن در  اين مدت نيست.

·         حتماً كارت هتل را از پذيرش هتل بخواهيد تا در صورتي كه در شهر گم شديد، از آدرس و شماره تلفن كارت استفاده كنيد.

·         براي تماس با ايران مي‌توانيد با كارت‌هاي تلفن بين‌المللي كه در فروشگاه‌ها و سوپرماركت‌هاي بزرگ مي‌فروشند، استفاده كنيد. از تلفن‌هاي عمومي در سراسر شهر براي برقراري ارتباط مي‌توان بهره گرفت.

·         نام دربي از مسجدالنبي (و مسجد الحرام) را كه از آن براي اولين بار وارد حرم مي‌شويد به خاطر بسپاريد. حرم، درب‌هاي زيادي با نام‌هاي مختلف دارد كه ممكن است در صورت فراموش كردن نام درب حرم، گم شويد.

·         در صورت گم كردن هتل، از افراد غريبه يا اعراب ساكن شهر كمك نخواهيد و دنبال پليس يا يك فرد مورد اعتماد بگرديد.

·         آدرس درمان‌گاه‌ها و مراكز امداد شهر را از مدير يا روحاني كاروان بپرسيد تا در مواقع اظطرار، مراجعه شما به سهولت انجام شود.

·         از آسانسورهاي هتل با توجه به ظرفيت آنها استفاده كنيد و سالمندان و افراد ناتوان را مقدم بداريد. در صورت پر بودن آسانسور منتظر برگشت مجدد آن بمانيد.

·         در جلساتي كه كاروان در محل هتل برگزار مي‌كند، فعالانه شركت كنيد و سوالات خود را در هر زمينه‌اي كه باشد، از مدير يا روحاني كاروان بپرسيد.

·         كليد اتاقتان را هرگز به خدمتكارهاي هتل نسپاريد.

·         يك برنامه منظم استراحت در هتل براي خودتان ترتيب دهيد كه با مشكلات كم‌خوابي و بي‌خوابي، بعدها رو به رو نشويدو توجه داشته باشيد كه در هنگام شركت در مراسم و حضور در اماكن مقدس، با انرژي و با نشاط باشيد تا حال دعا را از خودتان و ديگران نگيريد.

·         غذاهاي مانده را به هتل نياوريد.

·         با پزشك كاروان مستقر در هتل آشنا شويد و داروهاي مورد نياز را از او بخواهيد.

·         برنامه‌ي صبحانه، ناهار، و شام هتل را دقيقاً جويا شويد و فقط در ساعت‌هاي اعلام شده به رستوران هتل مراجعه كنيد.

·         در صورتي كه براي روزه‌‌ي مستحبي در مدينه به وعده‌ي سحري نياز داريد، شب قبل با مسوول رستوران هتل درميان بگذاريد.

·         از ميوه‌هايي كه سر سفره در اختيارتان قرار مي‌دهند حتماً استفاده كنيد. بدن شما در طول اين سفر به ويتامين‌ها و مواد غذايي متنوعي نياز دارد كه برايتان تدارك مي‌بينند.

·         با كاركنان رستوران همكاري لازم را داشته باشيد و سر جاي نشستن در رستوران، بحث نكنيد.

·         مطالعات خود را در طول سفر داشته باشيد و احكام مربوط به اعمال عمره را براي خوددتان يادآوري كنيد.

·         به محض ورود به اتاق‌ با بدن عرق كرده، فوراً كولر را روشن نكنيد و آب يخ ننوشيد. تجربه نشان داده كه بيشتر سرماخوردگي‌هاي زائران به خاطر همين مسأله است.

·         بطري‌هاي آب آشاميدني را از رستوران هتل كه برايتان تدارك ديده‌اند بخواهيد.

·         در راهروهاي هتل سر و صدا نكنيد. شايد ديگر زائران در حال استراحت و تجديد قوا باشند. لوازم گرانقيمت خود را جلوي چشم، در اتاق رها نكنيد و حتماً درر جاي مطمئني آنها را قرار دهيد.

·         در و پنجره‌هاي اتاق را هنگام خروج، قفل كنيد و كليد در اتاق را به مسوول هتل ( در قبال ارائه‌ي كارت شناسايي) بسپاريد.

عربي در سفر

وسايل نقليه : سيارات = با صات

پاركينگ: موقف السيارات

ايستگاه: موقف

راننده: سائق

پمپ بنزين: محطة بنزين

چراغ راهنما: اشارة المرور

انعام كارگر: اكرامية العامل

نگهبان هتل: حارس الفندق

سفر هوايي

گذرنامه (پاسپورت) جواز السفر

مرزهاي بين‌المللي: الحدود الدوليه

فرودگاه: مطار

فرودگاه بين‌المللي: مطار دولي

بليط: تذكره

ويزا: تاشيره دخول

مسافرت، جهانگردي: سياحه

اثاثيه يا بار مسافر: امتعة المسافر

ايام هفته و روزها

روز: يوم

شب: ليل

بامداد: سباح

پس‌فردا: بعد غد

فردا شب: ليله غد

ديشب: ليله امس البارحه

ديروز:أمس

امروز:اليوم

امسال: هذا العام

سال گذشته: العام الماضي

شنبه: السبت

يكشنبه: الاحد

دوشنبه: الاثنين

سه‌شنبه: الثلاثاء

چهارشنبه: الاربعاء

پنج‌شنبه: الخميس

جمعه: جمعه

هفته: السبوع

گفت‌و گوهاي اجتماعي

ظهر بخير: نهارك سعيد

ببخشيد: عفواً – عذرا

عصر بخير: طاب مساءكم

اشكالي ندارد: لا مانع

شب بخير: طابت ليلتكم

بالا بردن نرخ‌ها: رفع السعار

سفر بخير: سفرك سعيده

خسارت، زيان: خساره

خوبم: بخير

چه فرمايشي داريد؟ ماذا تامرون

از ديدن شما خوشحالم: انا مسرور لرويتكم

ارزاني: رخص

درود بر شما: مرحبا بكم

پول: نقود

خداحافظ:في اَمانِ الله

صبح بخير: صَباحَ الخير

به اميد ديدار: اِلي اِللّقاء

گراني سر سام آور: غَلاءَهُ فاحِش

به سلامت: مَعَ السّلامه

خيلي متشكرم: شُكراً جزيلاً

اسم شما چيست؟ مَا اسْمُك

خوش آمديد: أهلاً و سّهلاً

من خيلي خسته هستم: اَنّا مُتْعِب جدّاً

بفرماييد: تَفَضِّلُوا

حال شما چطور است؟ كَيف حالُكم

نام اماكن

آرايشگاه: صالون حَلاّقه

خيابان: شَارِع

حمام: حَمام

پياده رو : رَصيف.

كتابخانه: مكتبه

كوچه: زَقاق

سالن استراحت: صالة الاستراحه

ميدان: سَاحَه

بيمارستان: مُسْتَشْفي

پل: جِسْر

توالت، مستراح: مِرْحَاض

مهمانخانه: دارُاِستراحه

آشپزخانه: مَطْبخ

رستوران: مَطْعَم

دستشويي، روشويي: مَغْسله

اتاق: غُرْفه

پنجره: نافذه، شُباك

هتل و مسافر خانه: فُنْدُق

پشت بام: سَطح

دفتر...: مَكْتب...

خانه منزل: بَيْت، دار

دستشويي، توالت: دَوْرة مِيَاه

برق: كَهرُباء

بازار: سوُق

در خانه، در منزل: بابُ الْبيت

بازار زرگرها: سُوق الصَّاغة

سلماني: حَلاّق

بازار پارچه فروش‌ها: سوقُ القُماش، سوقُ البزازين

در خانه، در منزل: بابُ البيت

خوراكي‌ها و ميوه‌ها

نان: خُبز

چاي: شايْ

شير: حَليب(لبن)

ميوه: فاكهه

پنير: جُبُن

سيب: تُفّاح

كره: زَبّد

گلابي: عَرْموط

سرشير: قَشْطه

ماست: لَبن

انگور: عَنِب

آب:ماء

هندوانه: بِطّيخ

تخم مرغ: بيض

خربزه: بِطيخَ اَصْفَر

مرغ: دَجّاج

نمك: مِلْح

پياز: بَصّل

گرسنگي: جُوع

سير: ثَوم

خوراك: طَعام

سيب زميني: بِطاطَه

ترش: حامِض

سبزي فروش: بائع الخضر

تلخ: مُرّ

كاهو: خَسْ

قيمت: ثَمَن

هويج: جُزر

مواد بسته بندي شده: المُعَلبات

خرما: تَمر

برخي از لولزم منزل

تسبيح: مِسْبَحه

شير آب: حَنْفيه

فنجان، ليوان:كُوب

دستمال: مِنْديل

قاشق: مِلْعَقه

ماهي تابه: مِفْلاه

آينه: مِرآه

پنكه،باد بزن: مِزوَحَه

جارو: مِكْنسه

قوري: اِبرْق الشّاي

فندك: قِداحه

راديو: مِذْياع(راديو)

 تيغ: مُوسي

ضبط صوت: مُسَجلب صوت

شانه: مُشّط

پتو: بِطانيه= مَلْحَفه

نوار: شّريط

ليوان: قَدَح

مبل: أريكه

چتر: شَمْسيه- مطله

سوزن: اِبْره

ساعت ديواري: ساعه جِدارِيَه

چاقو: سِكّين

گوشي تلفن: سَماعه الهاتِف

چنگال: شّوْكه

خمير دندان: مَعْجُون الأسنان

اتو: مِكْواه

دوربين: كاميرا- مِنْظار- ناظور

نخ: خِيط

اعضاي بدن

دهان: فَم

لب: شَفَه

دندان: سِنّ

زبان: لِسان

بيني: اَنَف

چشم: عَين

ابرو: حاجِب

گوش: اُذُن

بدن: جِسْم

پوست: جِلد

استخوان: عَظْم

روده‌ها: اَمْعاء

شكم: بَطْن

جگر: كَبِد

سر: رَأس

مو: شَعْر

كاسه سر: جُمْجُمه

صورت: وُجْه

سينه: صَدْر

پهلو: جَنْب

دنده: ضِلْع

شانه: كَتِف

بازو: عَضُد

آرنج: مِرْفَق

انگشت: اِصْبَع

ناخن: ظُفَر

زانو: رَكْبه

ران: فَخَذ

پا: قَدم

برخي امراض و ناراحتي‌ها

درم: اَلَم

آفتاب زدگي: ضَرْبة  شَمس

سر كيجه: دَوّار

دل درد: اَلمُ المِعده

زخم: جَرْح

بيمارستان: مُسْتَشفي

در مانگاه: مُسْتَوصف

چشم درد: وَجَعُ العين

داروخانه: صَيْدليه

سرماخوردگي: اِصَابه بَرْد

سرفه: سُعال

تب: حَراره- حمي

بيهوشي: تَخْدير

سردرد: صُداع

بيهوش شد: اَعْمي عَليه

آشنايي با كلمات در مورد درنگ‌ها

رنگ روشن: لَوْن فاتح

رنگ سفيد: لَوْن آسود

رنگ آبي: لون اَزْرق

رنگ سبز: لون اَخضر

رنگ خاكستري: لون رِمادي

رنگ قهوه‌اي: لون بني

رنگ سير: لون غامِق

رنگ سرخ: لون اَحْمر

رنگ زرد: لون اَصْفر

كلماتي در مورد بازار

ارزان تر: اَرْخص

ارزان: رَخيص

گوشواره: قُرْط

گردن بند: عِقد

گران تر: اَعْلي

پيراهن: قَميص

اَستر: بطانه

گران: غالي

كيف زنانه: حَقيبه نِسائِيه

جوراب: جورب

پارچة خوب: قُماش جيِّد

روسري: خُمار

كوتاه: قَصير

پالتو باراني:مِعْطَف مُطري

دستكش: قُفَاز

خيلي گران است: غالي جداً

پارچه: قُماش

يكدست لباس مردانه: بَذْله رجاليه

يكدست لباس زنانه: بَذْله نسائيه

كفش: حِذاء

لباس‌هاي نخي: مَلابِس قَطْنيه

شلوار: سِروال

لباس‌هاي پشمي: مَلابس صوُفيَه

عينك: نظاره

لباس‌هاي زمستاني: ملابس شَتَويّه

كت: سَتْره

لباس‌هاي تابستاني: مَلابس صيفيه

دامن: تَنَوره

كلماتي در مورد پست

پست: بريد

اداره پست: اداره البريد

تلگراف: بَرْقيه

پست هوايي: بَريد جَوّي

پست زميني: بَريد عادي

صندوق پست: صندوق البريد

پاكت نامه: ظَرْف الرساله

آدرس فرستنده: عُنوان المُرسِل

آدرس گيرنده: عنوان الرسَل اليه

كلماتي در مورد تلفن

تلفن: هاتف(التليفون)

پيام تلفني: نِداء هاتفي

باجه تلفن: كشك الهاتف

شماره گير تلفن: قرص الهاتف

گوشي تلفن: سَماعه الهاتف

آشنايي با اعداد و ارقام

1.     واحد

2.     اثْنان

3.     ثَلاثه

4.     اَرْبعه

5.     خَمْسه

6.     سِتَه

7.     سَبعه

8.     ثَمانيه

9.     تِسعه

10.عَشر

11.احد عشر

12.اثنا عشر

13.ثلاثة عشر

14.اربعة عشر

15.خمسة عشر

16.ستة عشر

17.سبعة عشر

18.ثمانية عشر

19.تسعة عشر

20.عشرين

21.ثلاثين

22.اربعين

23.خمسين

24.ستين

25.سبعين

26.ثمانين

27.تسعين

28.مأه

29.مأتان

30.ثلاث مأه

31.اربع مأه

32.خمسة مأه

33.ستة مأه

34.سبعة مأه

35.ثمانية مأه

36.تسعة مأه

37.الف

38.الفين

39.ثلائه آلاف

تاريخ مدينه

تاريخ مدينه

پيش از اسلام، دو گروه عرب و يهودي در يثرب و به عبارتي در حد فاصل حره‌ي شرقي، حره‌ي غربي، قبا و اُحد زندگي مي كردند. قبايل يهودي عبارت بودنداز: «بني قَيْنقُاع» «بني نضير» «بني قريظه» كه عمدتاً در جنوب و جنوب شرقي در منطقه‌ي عواملي- كه امروزه به شارع علي بن اب طالب(ع) معروف است زندگي مي‌كردند.

ورود اسلام به يثرب

مردم يثرب به كعبه احترام مي‌گذاشتند و همه ساله براي طواف آن و عبادت بت‌ها به مكه مي‌آمدند. بعلاوه بازار‌هاي مكه نيز انگيزه‌اي بود تا آنان به مكه بيايند و روابطي با قريش داشته باشند. از رماني كه پيامبر(ص) دعوت خويش را آشكار كرد و آيات قرآني در ميان مردم انتشار يافت، اهل يثرب به دليل همين رفت و آمد‌ها كم و بيش باآن آشنا شده بودند. اما حرمتي كه براي قريش قائل بودند مانع از آن شده بود كه خود را به رسول خدا (ص) نزديك كند. نخستين بار دو نفر و در سال يازدهم شش نفر از مردم يثرب اسلام آوردند. آنها اين پيام جديد را به ديگران رساندند و در سال دوازدهم بعثت دوازده نفر از مردم يثرب كه مسلمان شده بودند در ايام حج به ديدار رسول خدا (ص) شتافتند.

پس از آن بود كه پيامبر(ص) يكي از بهترين اصحاب خود؛ يعني«مصعب بن عُمَير» را براي تبليغ اسلام به يثرب فرستاد و در سال سيزدهم بعثت قريب هفتاد تن از مردم يثرب براي بيعت با رسول خدا (ص) به مكه آمدند. آنان ضمن بيعت با رسول خدا (ص) از آن حضرت خواستند تا به يثرب بيايد؛‌ و تعهد كردند كه از آن حضرت دفاع خواهندكرد، همان گونه كه از زن و فرزند خويش دفاع مي كنند. اين دعوت سرآغازهجرت پيامبر (ص) و اصحاب آن حضرت بود. محل بيعت آنان با رسول خدا(ص) اندكي پايين تر از جمره‌ي عَقّبه، در راه آمدن به مكه، سمت راست، در داخل يك شعب بوده كه اكنون در محل آن «مسجد البيعه» قرار دارد. پيش از اين دربارة لين مسجد سخن گفته شد.

يثرب يا مدينه البني(ص)

پيامبر در ربيع و الاول سال622 ميلادي به يثرب و با آمدن آن حضرت نام اين شهر به مدينه النبي (ص) تبديل شد. رسول الله (ص) در همان آغاز، مدينه را چون مكه«حرم» دانست. بر اين اساس، مكه حرم خدا و مدينه حرم رسول الله(ص) است. اين بهترين شرافتي بود كه مدينه مي‌توانست به آن دست يابد. پيامبر خدا(ص) براي زندگي مدينه برگزيد؛

طبيعي است آن حضرت پس از فتح مكه، در سال هشتم هجرت، مي‌توانست به شهر خود بازگردد. اما ترجيحداد در مدينه زندگي كند و در آن شهر دفن گردد. آن حضرت در سخنان بي‌شماري مدينه را تمجيد كرده و مردم آن را بسيار ستوده‌ است. همين تعريف و تمجيدها سبب شد تا اين شهر كوچك، بهترين و زيباترين نامها را كه نزديك به يكصد نام مي‌شود به خود اختصاص ‌دهد: «المومنه»، «المحبوبه»، «المقدسه»، «الباره»، «ارض الله»، «طابه»، «طيب»، «سيده البلدان»، «دارالسلام»، «المحرمه»، «المباركه»، «المحرومه»، «الجباره»، «المختاره»، «المقاصه»، «حرم رسول الله»، الموفيه»، «قلب ايمان»، «قبه الاسلام»، «المعصومه»، «بيت رسول الله»، و نام‌هاي ديگر.

رسول خدا (ص) مدينه را اينگونه توصيف كرده‌اند؛ «مدينه محل هجرت من، محل قبر من و محلي است كه من از آنجا برانگيخته خواهم شد.»

پيامبر خدا (ص) در مدينه

پيش از هجرت پيامبر به مدينه، تني چند از اصحاب به يثرب رفته و در «قبا» سكونت كردند. سپس رسول خدا (ص) در آغاز ماه ربيع‌الاول راهي يثرب شد. مردم مسلمان شده يثرب، بي‌صبرانه انتظار ورود آن حضرت را داشتندد و از ايشان در «قبا» استقبال كردند. آنگاه مسلمان واقعي مدينه، طي ده سال با خلوص تمام از وي و آزمان‌هاي آن حضرت دفاع كردند. در اينجا خلاصه‌اي از حوادث اين ده سال را مي‌آوريم:

نخستين اقدام پيامبر (ص) در مدينه، ساختن مسجد بود، جايگاهي كه افزون بر مركزيت عبادي، مركزيت فرهنگي، سياسي و اداري نيز داشت؛ وي كه از تكيه‌گاه‌هاي اصلي اسلام در ميان مسلمانان بود.

دومين اقدام آن حضرت ايجاد يك پيمان عمومي ميان مسلمانان مدينه بود. در اين معاهده كه همه‌ي مسلمانان براي اجراي آن متعهد شدند و با رسول خدا (ص) بيعت كردند حاكميت براي خدا و رسولش شناخته شد و بخشي از قوانين حقوقي و جزايي اسلام به عنوان قانون تصويب گرديد.

سومين اقدام رسول خدا (ص) ايجاد پيمان برادري ميان مسلمانان بود. آن حضرت مسلمانان را با يكديگر برابر كرد تا نسبت به هم ارتباط و پيوند نزديكتري داشته باشند. از ميان مسلمانان، «علي بن ابي‌طالب» را به عنوان برادر خود برگزيد.

آشنايي با اماكن مقدس مدينه

مسجد النبي

مسجد رسول خدا كه در قسمت شرقي بنا شده، پس از «مسجد الحرام» مشهورترين مسجد در تاريخ اسلام است و يكي از مسجدهايي است كه در تاريخ اسلام است و يكي از مسجدهايي است كه به فرموده رسول خدا (ص) بايد به سوي آن كوچ كرد. اين مسجد در گذشته داراي درهايي به نام‌هاي «باب الاسلام» «باب الرحمه» در جهت «باب توسل» در جهت شمال و «باب النساء» و«باب جبرئيل» در جهت شرق بوده است كه در نوسازي‌هاي اخير، شمار درهاي آن نيز بيشتر شده است.

مسجدالنبي (ص) تاريخي طولاني دارد. بيش از آمدن پيامبر (ص) به مدينه، محل مسجد از آن دو يتيم بود و در آن خرما مي‌خشكاندند. هنگامي كه پيامبر خدا (ص) از مكه به مدينه رسيد، به امر خدا و براي پيش‌گيري از تكدر خاطر اصحاب، اين محل را براي سكونت و اقامه نماز و تبليغ دين برگزيد.

پيامبر اكرم (ص) آن زمين را از ولي آن دو طفل  به ده دينار خريد و اين مسجد را در آن‌جا ساختند. مساحت زمين مسجد در آن روز حدود هفتصد و پنجاه متر بوده است. صحن مسجد را با ريگ سياه فرش كردند و ديوارهايش را با خشت و گل بالا بردند. پيامبر خدا (ص) شخصاً در ساختن اين مسجد كمك  مي‌كرد. قسمتي از مسجد را با شاخ و برگ درخت خرما مسقف ساختند و اين سقف را بر روي پايه‌هايي از تنه درخت خرما نهادند و سه در از جانب شرق و غرب و جنوب براي آن قرار دادند.

در داخل مسجد صفه‌اي (ايوانچه‌اي مانند) آماده كردند كه گروهي از مهاجران و مستمندان در آنجا به سر مي‌بردند. اينان دسته‌اي از مسلمانان بودند كه به «اصحاب صفه» معروف گشتند و در ميان آنان چهره‌هاي برجسته‌اي از اصحاب رسول خدا مانند ابوذر، مقداد، عمار و سلمان ديده مي‌شوند. خانه‌هاي زنان پيامبر (ص) نيز در اطراف مسجد قرار داده شد. چون رسول خدا(ص) از جنگ خيبر بازگشت مسجد را از سه سوي شرق و غرب و شمال وسعت داد و به صورت مربعي درآورد كه هر ضلع آن صد ذراع بود.

اكنون مساحت مسجد به شصت و هفت هزار متر مي‌رسد و گنجايش دويست و پنجاه هزار نمازگزار را دارد.

روضه نبوي

پيامبر اكرم فرمود «ميان منبر و خانه من باغي است از باغ‌هاي بهشت» روضه نبوي مسافت ميان قبر پيغمبر و منبر آن حضرت است. گويند مدفن زهرا مرضيه (س) در آن جا قرار دارد. طول آن بيست و دو متر و عرض آن پانزده متر. در سمت غربي محراب مسجد، منبري است از سنگ مرمر در نهايت زيبايي.

ستون‌هاي مسجد نبوي

در مسجد نبوي ستون‌هايي است كه هر يك نامي خاص دارد و نشانه‌ي واقعي است. با اهتمامي كه رد گذشته به حفظ آثار متبرك مي‌كرده‌اند، جاي ستون‌ها را محفوظ نگه  داشته‌اند. برخي از اين ستون‌ها عبارتند از: «ستون مخلقه» خلوق به معناي عطر است و مخلقه به معناي معطر، ستون مخلقه ستوني بوده كه بر آن عود مي‌نهادند تا فضاي مسجد معطر شود. «ستون توبه» كه آن را ستون «ابولبابه» نيز نامند. «ابولبابه» كسي است كه از طرف پيامبر اكرم مامور شد براي رساندن پيامي نزد «بني‌قريظه» برود اما در انجام ماموريت، مرتكب خطا شد و چون دانست گناهي بزرگ كرده است، مستقيماً به مسجد رفت و خود را به اين ستون بست تا آنكه آيه پذيرفته شدن توبه او به رسول خدا نازل گرديد. از آن پس، آن ستون، ستون توبه نام گرفت و خطاكاران سجاده توبه به پاي آن  پهن كنند و نماز مي‌گذارند. «ستون قرعه» درباره فضيلت نماز در نزديكي آن، روايت‌ها نقل شده است. ستون‌هاي ديگري نيز به نام «سرير»، «محرس»، «وفود»، «تهجد»، و «حنانه» در اين مسجد وجود دارد كه هر يك ياد‌آور خاطره‌اي از تاريخ صدر اسلام و زيارت و نمازگذاردن در كنار آن‌ها توصيه شده است.

مسجد هاي مدينه

مسجد قبا

«قبا» دهكده‌اي است در نزديكي مدينه كه مقارن هجرت پيغمبر به مدينه، طائفه «بني عمر» و «بني عوف» در آن سكونت داشتند. پيامبر (ص) در مسير خود به مدينه، چند روزي را در اين دهكده به انتظار علي (ع) ماند و مسجد قبا را بنا نهاد كه اولين مسجد ساخته شده در اسلام است. پيامبر در سالهاي بعد نيز، هر از گاهي از مدينه به قبا مي‌آمد و در اين مسجد نماز مي‌خواند. روايت است كه نماز خواندن در مسجد قبا، ثواب عمره دارد. در فضل و تقدسس اين مسجد همان بس كه آيه‌اي از آيات وحي در شان آن نازل شده و مسلمانان را به اقامه نماز در آن سفارش نموده است. در حال حاضر آن را نوسازي كرده كه مساحت آن به 13500 متر مربع رسيده است.

مسجد ذوقبلتين

مسجدي است در شمال غربي مدينه كه به نام «بني سلمه» معروف بوده است. در ماه شعبان سال دوم از هجرت هنگامي كه رسول اكرم (ص) نماز ظهر را در محل اين مسجد مي‌خواند، آيه تغيير قبله بر وي نازل گشت و پيغمبر در بين نماز روي خود را از «بيت المقدس» به كعبه برگرداند. پس از آن اهالي محل، محل اين واقعه را وقف مسجد كرده و مسجدي ساختند كه «ذوقبلتين» نام گرفت. در اين مسجد، به يادبود اين تغيير، دو محراب به سوي قبله نخستين و قبله دوم ساخته بودند، ليكن در نوسازي اخير آن قبله را برداشته‌اند و تنها نمايي از آن گذشته‌اند. مساحت مسجد «ذوقبلتين» در بازسازي اخير به حدود سه هزار و نهصد و بيست متر مربع رسيده است.

مسجد جمعه

از نظر تاريخي، پس از مسجد «قبا» اين دومين مسجدي است كه در اسلام ساخته شده است و آن را مسجد «وادي» و مسجد «عاتكه» نيز مي‌گويند. چون حضرت رسول از «قبا» روانه مدينه شد، «عتبان بن مالك» رئيس خاندان «بني عمروبن عوف» نزد آن حضرت آمد و گفت: اي فرستاده خدا! شما چند روز در محل پسر عموهاي ما به سر برديد و اين براي آنان موجب فخر هميشگي بود. رسول خدا نزد آنها فرود آمد و آن روز جمعه بود. نمار جمعه را در آنجا خواند و جاي نماز را مسجد ساختند.

مسجد فضيخ

اين مسجد در انتهاي «شارع العوالي» طرف راست راهي است كه به سوي «مستشفي الوطني» مي‌رود. اين مسجد نيز از مسجدهاي تاريخي و معروف است. «فضيخ» شرابي است كه از خرما گيرند. در نامگذاري آن نوشته‌اند كه جمعي از مسلمانان در خانه‌اي به باده‌گساري مشغول بودند و بر اثر مستي به جان هم افتادند در اين هنگام بود كه آيه حرمت شراب نازل شد و چون خبر به آنان رسيد توبه كردند و كوزه‌هاي شراب را شكستند، سپس آن خانه به مسجد تبديل گرديد.

مسجد فتح

اين مسجد در شمال غربي مدينه در دامنه «كوه  سلع» بر بلندي قرار دارد. در اين مسجد بود كه رسول خدا در جنگ خندق بر مشركان نفرين كرد و آنان شكست خوردند. در روايتي آمده است كه سوره فتح در اين مكان به رسول خدا نازل شده است.

مسجد علي (ع)

اين مسجد در جنوب مسجد فتح و مشرف به «وادي بطحان» ات. گويند در مدت محاصره شهر مدينه در جنگ احزاب، گويند در مدت محاصره شهر مدينه در جنگ احزاب، امير المومنين علي (ع) در آن به عبادت مي‌پرداخته است. در نزديكي اين مسجد، مسجد ديگري است به نام مسجد «فاطمه (س)» كه در حال حاضر، آن را مسدود كرده‌اند. چند متر آن طرف‌تر، مسجد «سلمان فارسي» قرار دارد كه مسلمانان به پاسداشت مجاهدت‌هاي سلمان به ويژه در جنگ خندق، آن را بناگذاري كردند.

مسجد غمامه

«غمامه» به معناي ابر است. سبب نام‌گذاري آن به «غمامه» اين است كه، رسول خدا (ص)  در آنجا براي باران دعا كرد و چون دعا خواند ابري پديد آمد و باران باريد. اين مسجد در مجاورت مسجد امام علي باران باريد. اين مسجد در مجاورت مسجد امام علي، عمر و ابوبكر قرار دارد كه در چند متري مسجدالنبي بنا شده‌اند.

 

مسجد شجره

مسجد  شجره يا مسجد «ذوالحليفه» در فاصله چند فرسنگي از مدينه قرار دارد و با گسترسش مدينه به آن نزديك شده است. رسول خدا در زير  درخت شجره نماز خواندند و محرم شدند. هم‌اكنون حاجيان ايراني كه پيش از اعمال عمره به مدينه مي‌روند، در مسجد «شجره» احرام مي‌بندند. اين مسجد در سالهاي پيش بسيار محقر و خالي از نظافت بود. در نوسازي اخير بر مساحت مسجد افزوده‌اند چنانكه گنجايش پنج‌هزار نمازگزار دارد. بيرون مسجد بيش از پانصد دوش حمام و بيش از سيصد و پنجاه عدد دستشويي ساخته شده است.

مسجد مباهله

«ممسجد مباهله» يادآور رويداد تاريخي بزرگي است كه اهل سنت به آن «مسجد الجابه» مي‌گويند. «مباهله» در لغت «بر يكديگر نفرين و لعنت كردن» است. در سال دهم هجرت گروهي از مسيحيان و دانشمندان مسيحي نزد رسول اكرم آمدند و درباره عيسي (ع) با او گفت‌و و كررند. رسول خدا (ص) فرمود: عيسي بنده خدا و كلمه او بود كه آن را بر «مريم» القا فرمود. گفتند: چگونه ممكن است انساني بدون پدر به دنيا آيد؟ قرآن در اين باره نازل شد كه مثل عيسي، مثل آدم است. چون گفت‌و گو طولاني شد و مسيحيان در برابر همه حجت‌ها و دليل‌هاي ارائه شده، لجاجت كردند، رسول اكرم(ص) به حكم خدا پيشنهاد كرد: بياييد هعمديگر را نفرين كنيم كه هر كس دروغ مي‌گويد مورد غضب و نفرين خداوند متعال قرار گيرد. يه اين اسم كه براي صدق دعاوي صورت مي‌گيرد، در "مباهله" مي‌گويند. بر مبناي همين پيشنهاد، رسول خدا(ص) با علي مرتضي و زهرا و حسن و حسين (ع) در روز بيست و چهارم و به قولي بيست و يكم ذوالحجه، براي مباهله با مسيحيان بيرون شدند. مسيحيان چون عظمت و جلال آن بزرگواران را ديدند، ترسيدند و از مباهله چشم پوشيدند و با رسول خدا مصالحه كردند و پرداختن جزيه را پذيرفتند. زمخشري – مفسر بزرگ اهل سنت – در تفسير آيات مباهله، اين واقع را نشانه حقانيت اسلام و عظمت و قداست بي نظير اهل بيت معرفي كرده است. مسجد مباهله در مدينه يادآوري اين واقعه بزرگ اسلامي و تاريخ است.

بقيع

قبرستان معروف و قديمي ترين و شناخته ترين قبرستان در اسلام است. اين قبرستان در ناحيه شرقي مسجد النبي قرا دارد. از سوي شمال به خيابان ملك عبدالعزيز و از شرق به خيابان ملك فيصل و از جنوب به خيابان امام علي و از غرب به خيابان ابوذر منتهي مي شود.

مرقد امام حسن مجتبي امام سجاد امام باقر و امام صادق در آنجا قرار دارد. همچنين ابراهيم فرزند پيامبر و برخي از دختران پيامبر و زنان حضرت و عده اي از بزرگان صحابه، كساني چون ام البنين، فاطمه بنت اسد حليمه سعديه، مالك اشتر ، عبدالله بن جعفر در اين قبرستان مدفونند. بين الاحزان نيز در اين منطقه قرار دارد.

احد

نام دره و كوهي در يك فرسنگي شمال مدينه است كه اكنون به خاطر گسترش شهر قسمت فراواني از اين فاصله را ساختمان ها پر كرده است.

در اين جا بود كه دومين جنگ ميان مسلمانان و مشركان ملكه در سال سوم هجرت رسول خدا در گرفت. هنگامي كه به پيامبر اكرم خبر دادند ابوسفيان با سپاهيانش به مدينه روي آورده اند آن حضرت شوراي جنگي تشكيل داد تا معلوم شود بايد صورت دفاع به خود بگيرد يا سپاهيان بيرون روند و آماده كارزار گردند. نظر سالخوردگان اين بود كه شهر حالت دفاعي داشته باشد ولي جوانان كه توان بيشتري داشتند گفتند به بيرون شهر مي رويم و بر دشمنان حلمه مي بريم. چون اينان در اكثريت بودند رسول خدا راي آنان را پذيرفت. لباس رزم پوشيد و آماده رفتن شد اما جوانان پشيمان شدند كه چرا راي خود را بر پيامبر خدا تحميل كردند.

پس نزد ايشان آمدندو گفتند ما از راي خود بازگشتيم. رسول خدا كه مي دانست قاطعيت در تصميم شرط رهبري است و فرمانده نبايد هر لحظه راي خود را دگرگون كند فرمود: براي پيغمبر سزاوار نيست هنگامي كه لباس رزم پوشيد آن را از تن در آورده مگر آنگاه كه جنگ كند.

سپاهيان مكه خود را ذوالحليفه رساندند و از آنجا به شمال يثرب رفتند و در كنار احد توقف كردند. شمار سپاهيان اسلام يك هزار تن بود و شمار كفار بيش از پنج هزار نفر. پيش از شروع جنگ عبد الله بن ابي كه سر دسته منافقان بود،‌به عنوان اعتراض با سيصد تن از مردم خود برگشت و گفت محمد از بچه ها پيروي كرد و راي مرا ناديده گرفت. مشهور است كه آيه 167 سوره آل عمران درباره او نازل شد. با جدا شدن عبدالله و پيروان او از پيامبر تنها هفتصد تن باقي ماندند. رسول خدا به عبدالله پسر جبير سردسته تير اندازان فرمود: « مواظب باش دشمن از پشت سر به ما حمله نكند جنگ به سود يا به زيان ما باشد تو نبايد جاي خود را ترك كني».

با نخستين حمله مسلمانان سپاه قريش عقب نشست و سربازان اسلام به گردآوري غنيمت پرداختند. دسته تيراندازن همه براي آنكه از جمع آوري غنيمت عقب نمانند موضع خود را رها كردند و هر چند عبدالله فرمانده گروه تيراندازان كوشيد مانع آنان شود نتوانست همين كه آنان ورودي دره را رها كردند سواره نظام دشمن به سركردگي خالد بن وليد ناگهان بر سپاه اسلايم حمله برد. مسلمانان شكست خوردند و حمزه سيدالشهداء عمي رسول خدا و نزديك به هفتاد تن از مسلمانان شهيد شدند كه مصعب بن عمير حفظله غسيل الملائيه از جمله آنانند.

 

در مدرسه مدينه

شهر بزرگي كه همه خانه‌ها و محله‌هايش گرداگرد مسجدالنبي ساخته شده است. از هر جاي شهر كه به راه افتي گذرت از ميان مسجد است. و از ميان مسجد به هر جاي شهر كه بخواهي مي‌تواني بروي.

اين نقطه مركزي با درها و آستانه‌هايش تو را به شش سوي مدينه راهنمايي مي‌كند.

در مسجدالنيژبي، محمد (ص) را زيارت مي‌كني و در هنگام ديدار از نبي، فاطمه و علي (عليهما السلام) را مي‌بيني و اين‌ها همه از يك خانه و يك مسجد در بستر زمان جاري شده‌اند.

 

مسلمان بودن

دانستيم كه «چگونه مي‌توان مسلمان بود و خوي مسلماني را در همه وجوه نماياند. همه خوي را كه تو را محمدي و مسجدي مي‌كند» شايد كه در هنگام رجعت به شهر و ديار خود ملبس به لباس آنان شوي و گرد ذلت و زبوني ساليان دراز دوري از اين مسجد و خانه نبي خدا و وصي او و مسجدي كه در آن حكم خداي را بر پا مي‌دارد ارتباطي لاينفك و جدانشدني است. نزول وحي از آسمان به مكه، به صحن مسجدالحرام، از مسجد الحرام به مسجد النبي و از آنجا به خانه علي و فاطمه عليهما‌السلام، مبدأ و مقصود معلوم است. باشد تا ره گم نكني و در بيراهه نيفتي.

همراهي پيامبر

اين سفر به زائر نشان مي‌دهد كه در طول تاريخ آنها كه اخلاق منتشر در صحن مسجدالنبي و ساكنان خانه همجوارش را يافتند، در احد، خندق و تبوك ماندند و ديگر كسان كه به خود رجعت كردند، شكست احد را نصيب دلاوران و سواران بيكار احد كردند. احد عبرتگاه بزرگ تاريخ مسلمين شد. تا همگان بدانند:

در تمامي عقبه‌ها و جنگ‌هاي سخت، حتي اگر نبي در ميان حاضر باشد و تو اخلاقت مسجدي نباشد، نتيجه بودنت تنها شكستي سخت است.

در مقابل اگر ولي و نبي غايب باشند، اما تو هواي مسجدالنبي را اسنژتنشاق كرده باشي و اخلاقت رنگ آنجا را گرفته باشد هر كه باشي؛ از هر كجا كه آمده باشي؛

هر چه كه مي‌كني و هر چه بر جا گذاري؛

براي همگان عبرتي است حسنه؛

و براي صاحبان خرد نشانه‌اي از ماندگاري ابدي.

تعليم وتربيت

دريافتيم كه زائر در اين سفر، ناخودآگاه با زمان، با تاريخ و با گذشته رودرو مي‌شود. همه دستمايه حاجي و تحفه‌اي كه از اين سفر به همراه‌ مي‌آورد، از ميان همين مدرسه و كلاس جمع‌آوري مي‌شود تا چه اندازه استعداد داشته باشد. در اين سفر اين وجه، وجه تاريخي بيش از همه اعمال و مناسك خود را مي‌نماياند هيهات كه جلوه‌ي زندگي ماشيني و زنگ و لعاب مدنيت گسترده شده در پهنه زندگي چونان حجاب و مانعي حايل ميان اين دانش‌آموزان كلاس تاريخ بر تخته سياه، آنها را به خود مي‌آورد و ناگزير به شنيد ماجراها و درك حوادث مي‌كند. ديري نخواهد شد اما تا به آن روز او را فرصتي است تا از نزديك منافع نهفته در اين سفر را دريافته و ره توشه و تحفه‌اي در خور براي خويش و دوستانش گرد آورد.

خودباوري

فهميديم مسلمانان، به دليل سابقه تاريخي و منابع فرهنگي سرآمد همه‌ي اقوام بودند اما در يك دوره به دليل بروز تضادها و تناقضات و بسياري دلايل ديگر لطمات زيادي را در حوزه‌ فرهنگي، مدني تحمل كرده بودند و آن چه كه مي‌توانست آنها را در خروج از ين بن‌بست ياري دهد همان منابع و سرمايه‌هاي فرهنگي بود.

اما فقدان مطالعه جدي در حال و روشان و همچنين عدم تمسك مستمر به هويت‌هاي معنوي وضع آشفته و تعليقي مسلمين را طولاني و طولاني كرد.

 

شهري زنده

مدينه با همه مساجدش شهري است كه نشان مي‌دهد چگونه يك شهر مي‌تواند و اعتقاد، بينش و باور و بالاخره داعي بزرگ را در بستر زمان جاري سازد اگر چه اينك شهر مدينه در ميانه‌ي معماري بيگانه با روح مسجدلانبي فرو رفته و به تبع آن اخلاق بيگانگان بر مردمان ساكن مدينه مستولي شده است. ليكن مدينه متاثر از فضاي عطرآگين مسجدالنبي، شور شهر پيامبر(ص)، شهر فاطمه (س)، شهر همه نيكان پرورده شده در كلاس درس نبي را ددر دل زائر زنده مي‌كند. همچنان كه كوه احد، كوهي از بهشت را در چشم و دل زائر  تصوير مي‌كند.

گزيده، بخت خاك، شفيعي سروستاني

در فراق مدينه

روزهاي اقامت در مدينه سپري مي‌شود. چاره‌اي جز رفتن نسيت. ولي دل كندن از مدينه مشكل است.

چه مي‌دانيم؟ شايد ديگر، هرگز توفيق باز آمدن به «ديار يار» نباشد. چه شبهايي كه در «غربت بقيع» گريستي، و چه روزهايي كه كبوتر حرم پيامبر بودي، صداي «اذان» به سوي نماز و نياز مي‌خواندت، رواق‌هاي نوراني حرم پيامبر(ص) كهكشاني از معنويت و شوق را در سينه دارد. شب‌ها همه شب، تلالو نو را در حريم حرم به تماشا مي‌نشيني، و روزها همه روز گنبد سبز مرقد پيامبر، دلها را مي‌روياند و مي‌شكوفاند. و «بقيع» اين كانون اسرار پنهان، اين مجموعه كرامت‌هاي مدفون در خاك، اين سند مظلوميت حق، اين تجسم اشك‌ها و دردها و داغ‌هاي شيعه در طول تاريخ، اين خانه غم و ماتم، اين آشيان دلهاي سوخته و پرستوهاي پرشكسته، اين بقعه مقدس، ولي بي‌سايبان، براي ما معناي ديگري دارد.

شهداي احد، مسجد قبا، ذوقبلتين، بيت‌الحزان، بي‌نشان و ويران، محله خراب شده «بني‌‌هاشم»، خانه فاطمه، تهجد، منبر و محراب پيامبر، ستون توبه و حنانه، سفه و روضه، همه  و همه را مي‌گذاري و مي‌روي. اما دل كندن بسي مشكل است.

روزهاي اقامت در مدينه ما را به تاريخ «صدر اسلام» مي‌برد. گريه‌هاي بقيع، رنج‌هاي «اهل بيت» را درخاطره‌ها تجديد مي‌كند. نخل‌هاي شكسته و خشكيده مدينه، نجواها و نيايش‌هاي علي (ع) را به ياد مي‌آورد. اما .... چاره‌اي نيست. بايد با مدينه و آثارش، مساجدش، مزارهايش، بقيع و حرمش، خداحافظي كرد و دعوت ابراهيم و خداي ابراهيم را «لبيك» گفت. مي‌روي، ولي دلت آكنده از غم‌هاي مدينه است، اشكها امان نمي‌دهد، آيا باز هم مدينه را خواهي ديد؟

اي خدا!.... اميدمان را نااميد مكن. ما دلبسته‌ي اين آب و خاكيم. ما، از اول هم، «اهل مدينه» بوده‌ايم. دلمان گواهي مي‌دهد، احساسمان با اين سرزمين گره خورده است.

يافاطمه‌الزهرا ... مي‌رويم. اما دريغ كه مزار پنهانت را نيافتيم. ولي دل هر يك از ما مزار توست. تو در قلب سوخته مايي. از اين پس، ما هر جا كه برويم، آنجا را مدينه مي‌بينيم. اي مدينه! ... باز هم ما را بخوان، تا با اشتياقي بيشتر بهسويت بشتابيم. اتوبوس كه حركت مي‌كند همه عاشقانه گريه مي‌كنند و تو با خويش مي‌خواني:

بگذار تا بگريم چون ابر در بهاران

كز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران

با ساربان بگوييد احوال آب  چشمم

تا بر شتر نبندد محمل به روز باران

و بالاخره از مدينه خارج مي‌شود. با خودت فكر مي‌كني به بركت اين سرزمين. راستي كه اگر دعاي حضرت ابراهيم (ع) نبود «وارزقهم من الثمرات» اين سرزمين خشك لم يزرع، هيچ گاه چنين شكوهمند و از نعمت سرشار نمي‌شد. پا به پاي ابراهيم- مجتبي تونه‌اي


سلام شهر خدا

شهر خدا شهر آدم و هابیل سلام شهر ابابیل شهر عام الفیل سلام خلوت معصوم ها جر و زمزم شکوه خا طره انگیز تیغ و اسماعیل سلام مسجد سلمان مناره های به باران رسیده یترتیل، سلام شهر غریب هزار اقیانوس زمین عاشق آیات محکم تنزیل سلام لحظه ی احرام لحظه ی لبیک دقیقه های قشنگ حراو جبرائیل سلام شهر بنا های مرمر و سنگی سلام شهر سیاه وسفید و یکرنگی.

****

سلام آمده ام باز در خودم با شم

و مثل لحظه آغاز در خودم با شم

منم که تشنه باران کوثرت هستم

هنوز عاشق احساس هاجرت هستم

تمام سعی من این است عاشقت باشم

در این معاشقه ی ناب لایقت باشم

خودم شوم، به خودم آیم و خودم باشم

کسی در این آیینه ی خویش، دست کم باشم

و غرق این همه امواج، بندگی بکنم

و زیر سقف بلندت پرندگی کنم

خوشم که آمده ام باز پشت د رباشم

و تا همیشه در این شهر رهگذر باشم

خوشم که محو د رآغاز هستی ام هستم

و خالی از شب د رخود پرستی ام هستم

نگاهم از سیلان ستاره لبریز است

چقدر منظره خانه ات دل انگیز است

پرستوی حریم یار

همه تن جان شدم ا ی جان که کنم جان به فدایت

سر سودایی خود را بکشانم به منا یت

من به جان می خرم این هروله ی سعی و صفا را

می کنم سعی د را ین ره که برم پی به صفایت

کی شود همچو پرستو به حریم تو کنم رو

نکنم روی بدان سو که نه آن است رضایت

همره خیل ملایک به لبم نغمه ی لبیک

پر حیرت بگشایم به گلستان لقایت

با د لی سوخته از غم، به لب چشمه ی زمزم

قدحی نوشم و آیم به سوی صحن و سرایت

چه مبارک بود آن دم که به یاد تو زنم دم

زتو د ردی بستانم نکنم میل دوایت

منم آن بنده ی مسکین که گنا هش شده سنگین

توی آن خسرو شیرین که چو در یا ست عطایت

همه کارم شده مشکل ، دگر از گریه چه حاصل

چه کنم با دل غافل که نکرده است هوایت

تویی آن سرور و مولا کرمت بر همه پیدا

تو ز بس خوبی و زیبا نکند دیده رهایت

نمن اگر هر چه که هستم، ز می عشق تو هستم

چه کنم گر نزنم این همه پیوسته صدا یت

که تقصیر شد اکنون بگذر زین دل مجنون

که به جز لغزش و تقصیر نیاورد برا یت 

توشه بنده نوازی تو برازنده ی بی نازی

نگهی کن به گدایی که سر افکنده به پا یت

آن که شوید زِگُنَه دست به یکبار، کجاست؟

مُحرِم و مَحرّمِ حق باش ببین یا ر گجاست

بت نمرودی خود را بشکن همچو خلیل

تا توان دید گلستان به دل نار کجاست

کل هستی به طواف و همه د رسیر و سلوک

سعی کن تا نگری نقطه ی پر گا رکجا ست

دل هر ذره که بینی چو جهانی دگر ا ست

آنکه اعجا زخدا را کند ا نکار کجاست

یک شب میان حاله ا یا زعطر و عشق و نور

می آیی از غریب ترین جاده های دور

پا می نهی به کوچه ی متروک عشق من

آهسته می روی اما چه پر غرور

احساس می کنم که تنم سبز می شود

وقتی که ا زکنارم دلم می کنی عبور

اینجا تمام پنجره ها رو به غربتند

ای آشنای عاطفه کی میکنی ظهور؟

بی تونگاه ها همه پژمرد و خشک شد

بی تو ز لوح خاطه ها پاک شد سرور

میآیی از طلیعه خورشید، بی گمان

یک شب میان هاله ای ا زعطر و عشق و نور

                                                همایون علیدوستی

د رآستانه حضور

پابه پای ابراهیم

(به سوی میقات)

حالا گریزان از حقارت زندگی روزمره باید به میقات بروی و شکوه قیامت را د ریکپارچگی جماعت سفید پوش نظاره کنی.

مدینه اولی هستی و میقات تو مسجد «شجره» است.

میقات یعنی جدا شدن و پیوستن، یعنی دل به زنجیره ی محرمان گره زدن، یعنی سکوی پرواز و آواز «لبیّک ا للهم لبیک ».....

اینجا باید احرام ببند ی.

اینجا باید غبار «من» را زا جان بزدایی.

اینجا آغاز محشر است.

اینجا«یوم یبعثون» است.

لباس ها را از تن بیرون غسل احرام می کنی و لباس تو فقط دو حوله سفید است، یکی به کمر و یکی بر دوش.

نیّت حج تمتّع می کنی . و اینجا چه قیامتی است، یکپارچه سفید. د رمیقات که می روی می فهمی پوچی و هیچی،و به قول جلال ، «خسی د رقیامت» هستی نه کسی د رمیعاد .

مثل ستاره ای که به خاک بیفتد سرت را میان زانوانت می گیری، صدای خودت را می شکنی ، مثل صدای باد د رنیزار، لَخت و غمگین. همه د رحال خودشان هستند.. از تیره و نژاد، فقیر و غنی خبری نیست، همه یکدست اند و یکرنگ. اینجا هیچ کس بر دیگری برتری ندارد. بازار دل است، و دل هر چه شکسته تر، قیمتی تر.

روحانی کاروان برای زایران محرم، صحبت می کند. باید تلبیه بگویی و عاشقانه خدایت را صدا بزنی:« لبیّک اللّهم لبیّک، لبیّک لا شریک لک لبیّک»،انّ الحمدَ و النعمۀَََ لَکَ و المُلک، لا شریک لک للبیک»لبیک و گریه به هم می آمیزد و انسان می سازد، انسان پاکو مصفاّ.عجب حال و هوایی است.........

کم کم «شجره» را ترک می کنی، به سمت مکه با ماشین های روباز.

همه محرم شده اند، محرم یعنی درآیینه نگاه نکن تا خودت را نبینی بلکه خدا را ببینی. آینه تو را به زمین، به خاک پیوند می دهد و تو باید رد آینگی خداوند یله باشی.

محرم شدن، حذیث د لدادگی و دلسپرد گی است. در انتهای اتوبوس رو باز نشسته ای و بند بند تلبیه را بلند می خوانی و زایران همراهی ات می کنند. می روی و می روی به اشتیاق دیدن مکه. و..... دیوار های مکه، دل بیقرارت را به گریه می اندازد. دیگه تلبیه بس است. حالا نوبت سکوت است. در سکوت، حرف های بسیاری است و به قول آن شاعر:

گاهی سکوت، معنی فریاد مید هد.

میان اشتیاق و انتظار، میان تبسم و گریه مانده ای. اینجا همان جاست که سالها با بوی او زنده ای. همان جاست که ماه هاست بی قراری اویی. سرزمین آیات منتشر وحی! سرزمین گام ها ی ابراهیم و محمد(ص)! سرزمینی که هفت آسمان به رویش آغوش گشوده اند. نه اینجا زمین نیست، آسمان است و رحمت. به مکه رسیده ای. شب است و نور باران، حالا حس می کنی همسایۀ خدا شده ای و زمزمه می کنی :

تو کریم مطلق و من گدا، چه کنی جز این که نخوانی ام؛ دَرِدیگرم بنما که من به کجا روم چو برانی ام؛ همه عمر هرزه دویده ام، خجلم کنون که خمیده ام؛ من اگر به حلقه تنیده ام، تو برون در نشانه ام ؛

*****

تو از عشیره ی اشکی، من از قبیله آهم

تو تز طوایف باران، من از تبار گیاهم

تو آبشار بلوری، تو آفتاب حضوری

طلوع روشن نوری، در آسمان پگاهم

به جسجوی نگاهت، هزار دشت عطش را

گذشته اند پریشان، قبیله های نگاهم

*****

قلندران تبسم، نشسته اند چه غمگین

کنا رخیمه سبز نگاه های تو با هم

کدام وادی شب را د رآرزوت گذ شتم

 که دستهات گلی را نکاشت بر سر راهم

شکسته بال ترینم، مگر پرنده مهرت

به سوی کوچ بخواند، از این کرانه مرا هم

*****

اینجا همه یکی هستند

·         من از حج چه فهمیدم؟...و اساساً از حج چه می توان فهمید ؟

حج در یک نگرشی کلی، سیر وجودی انسان است به سوی خدا، نمایش رمزی فلسفۀ خلقت بنی آدم است و تجسم عینی آنچه در ا ین فلسفه مطرح است و دراین فلسفه مطرح ا ست و در یک کلمه، حج «شبیه آفرینش» است و در همان حال «شبیه تاریخ»، و رد همان حال« شبیه توحید» و «شبیه مکتب» و «شبیه امت»و .... بالاخره حج، نمایش رمزی است ا ز«آفرینش انسان» و نیز ا ز«مکتب اسلام» که د رآن کار گردان خداست  وزبان نمایش، حرکت و شخصیت های اصلی:آدم،ابراهیم، هاجر، ابلیس..... و صحنه ها: منطقه ی حرم و مسجدالحرام،

مسعی، عرفات، و مشعرومنا. و سمبل ها: کعبه و صفا و مروه و روز و شب و غروب و طلوع و بت قربانی. و جامعه و آرایش: ا حرام و حلق و تقصیر و ...... و نمایشگران؟-این عجیب تر است- : فقط یک تن، تو! هر که هستی، چه زن، چه مرد،چه پیر، چه جوان، چه سیاهف چه سفید، همین که در این صحنه شرکت کردی، نقش اول را داری. هم در شخصیت آدم و هم ابراهیم و هم هاجر، در تضاد"اللّه- ابلیس"! چه، اینجا سخن از تشخص نیست، حتی جنسیت مطرح نیست، فقط یک« قهرمان » هست و آن انسان! تئاتری که د رآن یک تن، همۀ نقش ها را به عهده دارد.... همۀ انسان های ابراهیمی روی زمین، به شرکت در این نمایش  شگفت دعوت می شوند!.... اینجاهمه، یکی هستند و آن یکی، همه!... حج، بودن تو را که چون کلافی، سردر خویش گم کرده است، باز می کند.

                                                                         حج- علی شریعتی-ص   24

بعضی وقت ها آدم دلش می خواهد......

                                                                         سید زهرا برقعی

بعضی وقت ها آدم دلش می خواهد با خدا به طور خاصی صحبت کند. صادقانه، از سر نیاز، پر از التماس، صاف و پوست کنده، حرف های دلش را به خدا بگوید. انگار که دلش ا زدست دنیا گرفته با شد. انگار که خسته ازکارو بارو زندگی، خسته از آمد و شد های بی خودی، خسته از لبخند های کمرنگ الکی و تعارفات روزمره که پر از کلمات شیک و قشنگ اند، دنبال واژه هایی می گردد که همۀ ۀنچه در دلش هست را باز گو کند.

اینطور مواقع، ذهن آدم کلید می کند، هزار و یک درد یادش می آید که همه را نمی تواند یکجا و یک دفعه بگوید، اصلاً گیریم که می توانست همه را یکجا بگوید، با کدام زبان؟ با چه حالتی؟احساس آدم درآن لحظه، مثل احساس کسی است که در یک میدان و کارزار بزرگ، خودش را بی سلاح می یابد. نه شمشیری نه زره و سپری؛ یعن یتسلیم؟!.... نه، مطمئناً که نه، وقتی خسته ای و دنبال بهانه می گردیکه بال پروازت جان بگیرید و آماده پریدن شوی.... وقتی دنیا یک عالمه بار خاکستری سنگین روی دوشت گذاشته و زانو های تو دیگر طاقت محکم ایستادن ندارند، وقتی بعد از مدت ها می خواهی خاکی خاکی بروی دم در خانه ی خدا، و همۀ دلتنگی ها و گره هایت را پیش او باز کنی، وقتی دنبال یک قالب تازه که پر شور و شعورت بکند، چراغ پر نور معرفت و عرفان به دستت بدهد، توتنها نیستی، بی سلاح و ابزار نیستی ...... چرا که دعایی هست به اسم « مناجات شعبانیه» که به تو در کارزار خستگی ها و دلزدگی ها ، شمشیر معرفت و بیداری می دهی. مناجات شعبانیه از آن دعاها ست که فقط مختص ماه شعبان نیست و تمام امامان بر خواندن این دعا مداومت داشته اند.

این مهم نیست که عربی می خوانی یا فارسی، این دعا همان آرامش و نشاط ذاتی راکه یک بنده باید دم درگاه خدای خودش داشته باشد به تو می دهد. امروزه پشت پردۀ کلمات این دعا، انگار رازی نهفته است که تازه د رکنا ردیوار بقیع یا درست روبه روی کعبه،معنا ی آن فاش می شود و شیرینی مناجات ودعا زیر زبانت مزه می کند و تو به قدرت کلمات پی خواهی برد که همۀ عشقی که تو در گوشه و کنار وجودت نسبت به خدا داشته ای یکباره بروز و ظهور می کند. متن اصلی و عربی این دعای کوتاه اما جامع، انگار که آهنگ آسمان را در خودش جای داده ا ست و به راحتی می تواند تشنگی این همه سال ترا به خدا رفع کند و صد البته تو را برای خواندن و بیشتر خواندنش تشنه تر می کند و معانی فارسی آن، همۀ آن چیزی است که تو از یک دعای باحال و با صفا انتظار داری:

الهی!....

فَقَد هَرَبتُ اِلیک.... به سوی تو گریخته ام

وَوَفتُ بَینَ یَدَیک.... و در آغوش توآرام گرفته ام

الهی!

کانی به نفسی واقعۀ بین یدیک ..... فقط تو به همۀ نفس و درون من واقفی. انگار که بین دست های تو جای گرفته ام و قد اظلها حُسنُ توکلی علیک ..... و سایۀ اعتماد و توکلت برسرم سایه افکنده است. د رقسمت دیگری از دعا آمده است، خدایا! اگر مرا به خاطر جرم و گناهانم موءاخذه کنی من هم ا زتو در مورد بخشش ات می پرسم و اگر حتی مرا در آتش جهنم هم بیندازی، من به همه خواهم گفت که دوستت داشته ام.

مناجات شعبانیه، هدیۀ قشنگی است برای تمام آنهایی که می خواهند بندۀ خوب خدا باشند و با خدا، همیشه مشتاقانه گفت و گو کنند، پس خوشا به حال شما که اعجاز این دعا را در فضای معنوی مکه و مدینه تجربه می کنید. التماس دعا

من ، فقط در خانۀ تو آرامم!

کعبه، خانه ای امن و در امان از گزند حوادث طبیعی و قهر جباران و بد خواهان است که داستان اصحاب فیل از نمونه های روشن آن می باشد. امام با قر(ع)می فرماید معنای «وَ مَنَ دَخَله کان آمِناً....» این است که: « هر کس وارد آن بیت شود،در حالی که عارف به تمام واجبات ا لهی باشد، در عالم آخرت از عذاب همیشگی در امان خواهد بود.» و طبق روایات فراوان، اگر کسی در خارج حرم به سر می برد، کسی حق تعرضّبه او را ندارد و نمی توان در آنجا بر او حد جاری جاری کرد حتی اگر حیوانات وحشی هم، به حرم خدا پناهنده شوند، کسی حق تعرض به آنها را ندارد و نیز درختان خودروی حرم خدا، به اعتبار وجود کعبه است. در سوره ی بقره،آیه ی 125 آمده است: «وَاذ جَعلنا البیتّ مَثابۀ لِلناس و امناً.......»(و به خاطر آورید )هنگامی را که خانهی کعبه را محل بازگشت و مرکز امن و امان برای مردم قرار دادیم.»

کسانی که یکبار به زیارت خانه ی خدا مشرف شده اند، بر این باورند که آرامشی عجیب د  رفضای حرم، حاکم است که اجازه می دهد، زائران بی دغدغه و در کمال امنیت و سکون، به اجرای اعمال خود بپردازند. گویی که د رمیان مغناطیس قوی به دور کعبه قرار گرفته ا یم وهمین میدان مغناطیس، مارا جهت داده است. جهت ما به سمت حس حظور دائمی خدا در  زندگی است و همین که خدا را دائماً احساس می کنیم، به یادش هستیم و صد البته که "الا به ذکراللّه تطمئن القلوب ". در این میدان چه به نماز و دعا مشغول باشی، چه این که تنها نشسته باشی به تماشا و حتی اینکه خوابیده باشی، آارمی؛ یعنی آرامش عجیبی، تمام نگرانی ها و دغدغه ها را از ذهنت بیرون می کند و "بودن" را به معنای واقعی به یا د آدم می اندازد.

سلسله اعمال حج و احکام احرام هم، به صورتی که انسان می بیند، حتی در اعمالی هم که انجام می دهد، به چیزی یا به کسی ضرری وارد نمی شود، نه خونی ریخته می شود، نه گیاهی نابود می شود و زائران د رکمال امنیت و آرام شفقط به اعمال حج می پردازند و اینکه نگاه کردن در آینه هم حرام شمرده می شود، برای این است که خدا می داند یکی از دغدغه ها ی همیشگی انسانها،صورت ظاهر بوده و این که همه چیز بر طبق آرایش مصنوعی پیش می رود. بویژه در      دنیای امروز که انسان انگار بدون تماشای ظاهر خود و دیگران و تصور «این منم طاووس علیین شده »زندگی نمی توانند بکنند. حالا خدا نگاه کردن درآینه را غدغن کرده تا انسان طعم شیرین «خود ش بودن» را تجربه کند. طعم شیرین دغدغه ای بابت ظاهر و قیافه نداشتن را و اینکه انسان خیالش راحت است که همه ی آدم های دورو برش آینه ندارند، این خودش نوعی آرامش را به همراه می آورد.

انسان ها رد عصر پست مدرنیته، دربه در دنبال زمان و مکانی می گردند که معنای حقیقی امنیت روانی را در آن کشف کنند. آنها به هزار و یک شیوه متوسل می شوند تا احساس آرامش کنند و رضایت قلبی از زندگی داشته باشند. تجارت و سفرهای مختلف، غذاهای رنگارنگ، ویلاهای کوچک و بزرگ و مدرن ترین ابزار و وسایل، انسان را به خوشبختی نرسانده است، حال آنکه مسلمانان، خانه ای مقدس دارند که اولین خانه ای است که خدا به مبارکی رو ی زمین بنا کرد «انّ اوّل بیت وضع للّناس للّذی ببّۀ مبارکاً....» {آل عمران- 96}و آنها به راحتی می توانند از آرامش بی نهایتی که خدا برایشان مقدر کرده، استفاده کنند و غرق د ر"حضور"شوند. کعبه، در شهری که دانه دانه ی ریگ های آن وح یخدا بر پیامبر را حس کرده اند و کسانی که فکر و اندیشه و عملشان پلید و ناپاک است (کافران و مشرکان) نباید وارد آن و سرزمین اطرافش شوند و هیچ کس حق هیچ گونه هتک حرمت ، کیفر او مضاعف خواهد بود{حج-25} آرامش حرم اللّه ، ابدی و گوارای وجودتان...........

اسرار و معارف حج

آداب ورود به شهر مکه و مسجد الحرام

1-     برای ورود به شهر مکه مستحب است غسل کند و با حال تواضع وارد شهر شود.

2-     برای ورود به مسجد الحرام مستحب است غسل کند.

3-     مستحب است با پای برهنه و با حالت سکینه و وقار وارد شود.

مستحبات و اعمال مکه مکرمه:

1-     نماز ها ی واجب را رد مسجد الحرام بجا آورد.

2-     ذکر خدا را بسیار بگوید، و حالت تذکر وتنبه را د رخود حفظ نماید.

3-     قرآن را ختم نماید، تا نمیرد مگر این که جا یخود را در بهشت دیده، و حضرت رسول(ص)راببیند.

4-     بسیار به کعبه معظمه نگاه کند، که موجب آمرزش گناهان می شود.

5-     به هر ندازه گه بتواند برای خود و پدر و مادر و خویشاوندان طواف مستحبی انجام می دهد، و اگربتواند به تعداد ایام سال طواف نماید ثواب بسیار دارد.

6-     از آب زمزم بنوشد.

7-     طواف وداع انجام دهد.

کعبه باطن

بدان که خدای متعال د رظاهر، کعبه ای بنا کرده که از سنگ و گل است و در باطن کعبه ای ساخته که از جان و دل است؛ آن کعبه، ساخته ابراهیم خلیل است و این کعبه بنا کرده رب جلیل است و آن کعبه منظور نظر مؤمنان است و این کعبه، نظر گاه خداوند رحمان است. آن کعبه، حجاز است و این کعبه راز است. آن کعبه اصناف خلایق است و این کعبه عطای حضرت خالق است. آنجا چاه زمزم است و اینجا آه دمادم است. حضرت محمد مصطفی(ص) آن کعبه را از اصنام پاک کرد، تواین کعبه را از بتان هوای وهوس پاک گردان                                                                    خواجه عبداله انصاری

اسرار عمره

حج تنها منا سک نیست. بلکه سیر و سلوک باطنی و طی منازل روحانی است. هر یک از منازل و مشاهده، رازهای عرفانی، اخلاقی،و تربیتی و ارشادی در بردارد و همین هاست که به حج معنا و روح می بخشد و دگرگونی اخلاقی و معنوی بر زائر پدید می آورد. شایسته است این اسرار و رموز، مورد توجه زائران قرار گیرد هر چند ا ین وادی بسیار گسترده است  اما در این مختصر، تنها به ترجمۀ روایتی که مصباح الشریعه ا زامام صادق(ع)نقل کرده است با توضیح کوتاه می پردازیم و تفصیل بحث را به مجالی دیگر موکول می کنیم:

·         قبل از عزیمت- آمادگی و انقطاع

امام صادق(ع) با اشاره به این مرحله؛ یعنی آمادگی و انقطاع، می فرماید: «هر گاه ارادۀ حج کردی، قبل از عزیمت، قلب خویش را از مشاغل و موانع تهی ساز و برای خدای بزرگ خالص گردان. همۀ امورات را به آفریدگارت واگذار و در تمام حرکات و سکنات به او توکل نما وتسلیم حکم و قضا و د ر ا لهی باش. دنیا و راحت و خلق را رها ساز و در ادای حقوق واجب مردم بکوش. بر زاد و راحله ات و یاران  و همسفران و قدرت و ثروت و جوانی ات تکیه مکن. چه، بیم آن است که اینها دشمن و بال تو گردند تا معلوم شود که برای او برای هیچ کس تون و چاره ای جز در پناه خداوند متعال و توفیق اونیست و بدانگونه آمادگی پیدا کن که گویی امید باز گشت نداری.»

نکتۀ اساسی سخن امام توجه به روح حج است. حج یعنی قصد، زائر قصد خدا می کند نه چیز دیگر که هر چه جز او قصد کند شرک است. آن که با ما سر سودا سپرد نیست لایق که دگر جا نگرد هست آیین دوبینیز هوس قبلۀ عشق یکی باشد و بس نیست، قرب معنوی، شأنی و عرفانی است و این مستلزم فنای در حق و رهایی از قید خودی است.

قرب نی بالا و پستی جستن است

قرب حق از قید هست یرستن ا ست .

هر چند یان بنده و خدا حائلی وجود ندارد اما تقرب بعد اوعقبه ها دارد دطی منازل را می طلبد:

بعد مسافت اگر چه در ره او نیست

تا سر کویش هزار مرحله با شد

نی ز ملک جو نشان و نی فلک پوی

راه بسویش نفوس کامله باشد.

شرط تقرب به خدا، بیداری، تفکر، تذکر، مراقبه، محاسبه و مجاهده است تا نفس کامل شود و با کمال مطلق سنخیت پیدا کند. حج سفر از «خلق الی الحق» است یعنی خلق را پشت سر افکندن. خانه، خانواده، تجارت و مال، عنوان و مقام و همه تعلقات را رها کردن و حتی ازخود و جوانی و توان  جسمانی و روحی قطع نظر کردن و عجب و کبر و شهوت و غضب را زیر پا نهادن. چون قصد خدا کرده ای، باید ابراهیم وار ا ززن و فرزند و ما لو جان بگذری تا ابراهیمی شو یو چون اسماعیل در کویر انقطاع، پای در زمین بسایی تا از زمزم فیض و عرفان سیراب گردی و چون هاجر آسیمه سر و برهنه پای در سنگلاخ حیرت وانقطاع از این سود بدان سوی، اشگبار و بی قرار، دوان دوان راه پویی و به خدا التجا کنی تا فیض رحمانی چاره سازت شود و در دامن مهرش جای گیرد.

باری این سفرف شبیه سفر آخرت است و احرام بر گرفتن رمز لباس آخرت پوشیدن. و بدینسان باید از عهدۀ حقوق خلق و خالق بد رآیی که شاید مجالی دیگر نبا شد.

حج وفود و ورود به محضر خداست- هرچند همۀ عالم محضر خداست- اما حج میعاد است برای عاشقان کویش و شیفتگان وصلش.

امام علی بن موسی الرضا(ع) می فرماید: «علیه الحج الوفادۀ الی اللّه عز و جل » ای زائر گرامی! توجه داشته باش به کجا می روی، و عظمت صاحبخانه را بیاد آور و این افتخاری را که به تو داده است شاکر باش و ادب را در حضور رب العالمین نگهدار.

·         احرام

نخستین واجب ا زمناسک حج و عمره محرم شدن در میقات است که به طور معمول یا غسل مستحبی انجام می شود و بیرون شدن ا زلباس معمولی یعنی لباس تشخص و تعین ملی و نشان دار، و پوشیدن دو قطعه پارچۀ سادۀ بی نام و نشان با نیت و تلبیه، مانند همۀ زائران. این صورت احرام است، اما راز معنوی و باطن آن را زا امام صادق (ع) بشنویم:

« آنگاه با آب توجه خالصانه ا زگناهان غسل کن و جامۀ صدق و صفا بپوش و ازآنچه مانع ذکر خداوند بزرگ است و تو را ا ز طاعت او محجوب می گرداند، احرام بند.»

امام دراین سخن اشاره می فرماید که غسل تنها شستشوی تن و احرام فقط پوشیدن جامۀ مخصوص نیست که این آسان است، بلکه راز معنوی غسل، پیرایش درون و تصفیۀ قلب و روان از گناهانی استکه نفس را تیره می سازد و حجاب چهرۀ جان می شود و این به توبۀ خالص و انابه به خدا و پشیمانی ا زمعاصی و تصمیم بر ترک گناه د رآینده محقق می شود و ریاضت و مجاهده می خواهد.

ز منجلاب هوس گر وبرون نهی قدمی

نزول در حرم کبریا وانی کرد

اگر به آب ریاضت برآوری غسلی

همه کدورت دل را صفا توانی کرد

اگر زهستی خود بگذری یقین می دان

که عرش و فرش و فلک زیر پا توانی کرد

و زائر در این لحظه ها باید صدق و صفا و خضوع و خشوع را در درون تمرین کند. و چون احرام به مثابۀ تکبیره الاحرام در نماز است، مانند نماز گزار باید از همه چیز رخ بر تابد و تنها متوجه خدا شود و آنچه بر اوحرام است را مرتکب نشود و خانۀ دل را که حریم خلوت اوست، از اغیار تهی گرداند.

·         تلبیه

احرام با تلبیه محق می شود:«لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک یک لبیک، ان الحمد والنعمۀ لک و الملک، لا شریک لک لبیک »

امام صادق (ع) می فرماید:

«لبیک بگو، بدین معنا که خداوند بزرگ را در دعوتی که فرموده است اجابت نموده و با صفا و اخلاص و بدون غل و غش پاسخ دهی و به رشته او چنگ زنی.»

کسی که خدا را نه تنها به زبان بل با تمام وجود و درون و برون پاسخ داده، در همه چیز و همه حال تسلیم حق تعالی خواهد بود و حلال و حرام خدا را تسلیم خواهد گشت و رشتۀ استوار ایمان را از دست خواهد داد و هر گاه محرم این خانه و همراز با صاحبخانه شد سروش حق را به گوش جان خواهد شنید و به گفتۀ حافظ:

تا نگردی آشنا زین پرده راز نشنوی

گوش نامحرم نباشد جا ی پیغام و سروش

زارئ گرامی! می دانی که امامان و اولیای خدا د راین لحظه ها چه حالت زین العابدین (ع)آنگاه که می خواست تلبیه بگوید؛ هنگام لبیک گفتن بدنش میلرزید و زبانش می رفت؛ و اشک می ریخت. پرسیدند: این چه حالتی است؟ فرمود: می ترسم خداوندبگوید: «لا لبیک» یعنی:نه، واقعاً تو پاسخ نداده ای. ا زاین نکته ها درس بگیریم و حالت یک زائر واقعی را پیدا کنیم.

·         طواف

کعبه ان سنگ نشانی است که ره گم نشود حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست.

هفت شوط طواف برگرد کعبه، دومین واجب از مناسک عمره و یکی  از مناسک های حج است اما حقیقت طواف همسویی است با جهان هستی ا زملک تا ملوک و بر محور وحید همچون پرگار گردیدن و حیات و ممات و ناسک و عبا دات را برای خدا خالص کردن و هماهنگ شدن با فرشتگان خدا مه لحظه ای ا زاطاعات حق غافل و فارغ نیستند.

امام صادق(ع) می فرماید:

«همانگونه که با دیگرزائران د رطواف کعبه ایبا قلب خود همپای فرشتگان که پیرامون عرش د رطوافند،طواف کن.» و زائر با ا لهام از این راز معنوی از فرش به عرش و از ملک به سوی ملکوت روی می نهاد و همراه با فرشتگان دائره ای را که نقطهآغاز و پایانش خداست می پیماید تا فرشته ی خوی شود و صفات حیوانی از وجودش رخت بر بندد. این طواف به قلب است که قبله گاهش جز در دل نیست. چنانکه در حدیث قدسی آمده است:

«آسمان و زمین گنجایش مرا ندارد اما دل بندۀ مؤمن من ظرفیت مرا دارد.»

و امام صادق (ع) د ربخش دیگری ا زحدیث با اشاره به طواف واتلام حجر می فرماید:

«به نشانۀ تعلیم صاحبخانه و معرفت جلال و سلطنت او برهنه پای، خانه را زیارت کن و حجرالا سود را با رمز رضا و تسلیم و خضوع استلام(لمس) نما.»

پس ای زائر گرامی! ا زاین تشریف و تکریمی که خدا برای تو قائل شده، غافل مشو و خود را برای چنین لحظه هایی آماده ساز.

به آب توبه ا ززمزم وضو کن

به چشم دل به صاحب خانه رو کن

مواظب باش اینجا کوی یار است

ز شوقش جان و دل ها بی قراراست

چو پروانه به گرد شمع جانان

به گاه طواف بگذر از سر و جان

بخواه از قاضی الحاجات حاجات

برون آور ز دل دست مناجات

در این جا مناسب است ا زمناجات امام سجاد(ع) در طواف کعبه یاد کنیم.طاوس یمانی گوید: شبی برگرد خانه کعبه طواف می کردم،حضرت زین العابدین (ع) را در حال طواف دیدم و آنگه که پردۀ خانه را گرفته بود و این اشعار را می خواند:

«ا یکسی که دعای بیچارگان را در تاریکی شب اجابت می کنی. ای آن که پریشانی و مصیبت و درمندی میکنی.» «مهمانهایت پیرامون خانه ات خفته اند و تنها توئی، ا یخداوند قیوم که به خواب نمی روی.» «ای پروردگار تو را م یخوانم چنان که فرمان داده ای، پس به حق خانه و حرم ب رگریه هایم ترحم کن.» «اگر به عفو تو گنهکارامید گذشت نداشته باشد، پس ارزانی می دارد.»

·         صفا و مروه

زائر پس از طواف و نماز طواف، به کوه صفا می رود و از آنجا تا مروه را سعی می کند و باز به صفا بر می گردد تا هفت شوط و سعی را به مروه به پایان برد.پیمودن صفا و مروه تأسی به هاجر است آنگاه که تنها و سر گردان و تشنه کام د رطلب آب بود تا جرعه آبی بیابد و کودک تشنه اش رازا مرگ برهاند و چون در مانده و بیچاره شد یا نومیدی برگشت و جوشیدن آب زمزم را مشاهده کرد. توقف بر صفا و خواندن دعا مستحب است. امام صادق(ع) با توجه به واژۀ«صفا»، به تصفیۀ روح اشاره فرموده که در کلام حضرتش می خوانیم: «با توقف بر صفا، روح و ضمیرت را برای دیدار خدا د رقیامت تصفیه کن و با رسیدن به مروه، مروت و جوانمردی را برای خداوند پیش گیر و صفات بد خویش را اصلاح کن و بر شرایط حج ود و عهدی که با خداوند بسته ای وبدان گردن نهاده ای، تا قیامتثابت و استوار باش.»

امام در اینجا به زودودن آئینۀ جان ا زگرد و غبار معاصی برای لقاءاللّه در قیامت توصیه فرموده و به مروت و جوانمردی در پایبندی به عهد و میثاق الهی در موره هشدار داده اند د این روح حاکم بر حج است که در هر یکاز اعمال به چشم می خورد. همچنین به هروله اشاره فرمود وآن را رمزی از گریختن از معاصی دانسته اند و زیر پا نهادن غرور و قدرت که آدمی را زا خدا غافل می سازد؛

 

تاریخ مکه

تاریخ مکه

مدت زمانی پس از آدم، خانۀ کعبه جندان محل توجه نبوده تا آن حضرت براهیم(ع) بار دیگر آن را تجدید بنا کرد. در این صورت، د رنگاه تاریخی قرآن تاریخ مکه و کعبه با تاریخ قدمت انسان بر کرۀ خاکی برابری می کند. آنچه قرآن مجید بدان تصریح کرده،آن است که کعبه به دست ابراهیم(ع) باز سازی شد. در عین حال، قرآن این دیدگاه را نفی نمی کند که زمانی دراز پیش از آن، این خانه وجود داشته و سپس تخریب شده است.

در آیه ی 28 سوره ی حج و آیات 35 تا 37 سوره ی ابراهیم نیز از پیوند کعبه با ابراهیم (ع) سخن به میان آمده است. ابراهیم(ع) پس از بنای کعبه ا زخداوند خواست تا این مکان را حرم امن خود قرار داد دهد. خداوند هم دعای و یرا اجابت فرمود. همین امنیت و حرمت بود که طی قرن ها، مکه را از تجاوز قبایل بدوی حفظ کرد و آن را شهری امن و به تعبیر «البلد الامین» و «البلد الحرام» قرار داد.

چرا ابراهیم به مکه آمد؟ ابراهیم(ع) به دنبال مشکلی که با همسرش ساره بر سر ازدواج با هاجر و تولد اسماعیل پیدا کرد، همراه هاجر و فرزندش، به مکه آمد و آن مادر و فرزند جاه زمزم پدید آمد و اسماعیل (ع) و مادر وی هاجر امید زندگی یافتند، همانجا، د رکنار ساکنانی که د راطراف بودند و یا پدید آمدن آب به این سوی آمدند، به زندگی خود ادامه دادند. در واقع،همه ی ما جرا تقدیری خاصی بود که می بایست به احیای دین ابراهیمی د راین سرزمین بینجامد. وقتی اسماعیل(ع) بار دیگر به مکه آمد. د راین زمان، آنها با کمک یکدیگر خانۀ کعبه را تجدید بنا کرند.

به دنبال ساخته شدن خانه خدا، عرب های قبیله ی «جُرهُم» که در آن نواحی زندگی می کردند و اسماعیل ا زمیان آنان همسری اختیار کرده بود، به توحید و خدا پرستی گرویدند و پس از آن مرا سم حج هر سا له برگزار می شد. به مرور این فرهنگ میان سایر اعراب جزیره العرب نیز گسترش یافت.

ساختمان کعبه که به دست ابراهیم(ع) بنا شد، بر اساس برخی نقل ها، حدود32/4متر ارتفاع داشته و دیوار شرقی آن 24 متر،دیوار غربی 10/23 متر، دیوار شمالی5/16 متر و دیوار جنوبی15 متر بوده است. د رآن زمان خانهی کعبه سقفی نداشت ودیواره های آن از سنگ بنا شده بود.

قبیله ای است که اسماعیل(ع) د رمیان آنان بو، «جُرهُم » نا داشت که بعد ها از میان رفت و نشان آن د رتاریخ گم شد. د ردورۀ تسلط جرهم بر مکه بود که مردم موحد و خداپرست این ناحیه؛ پس ازسال ها که عقاید توحیدی داشتندف بت پرست شدند. آنان به پیروی یکی ز بزرگان خود با نام «عمر بن لُحیّ»، بتی را که وی از شام به مکه آورد و نامش هُبل بود، پرستیدند. آنها ر عین حال، به کعبه و خدای کعبه (ربّ البیت) نیز معتقد بودند. به مرور، بر تعداد بت ها افزوده شد تا آنجا که د رزمان ظهور اسلام، بنا بر اظهار برخی منابع، نزدیک به 360 بت د راطراف و درون کعبه قرار داشت. این افزون بر بت هایی بود که مردم د رخانه های خود نگه می داشتند.

قریش در مکه

«قُصیّ بن کلاب»، داماد رئیس قبیله س «خُزانه» بود. او توانست پس از مرگ پدر هسرش، با استفاده از خاندان های متفرق قریش و با کمک آنها که در اطراف مکه زندگی می کردند، بر مکه تسلط یابد. قصی د رابادی مکه کوشید و دارالندوه را برای مشاوره رؤسا و بر جستگان و جهل ساله های قریشی پدید آورد و سروسامانی به مکه داد . وی ادارۀ امور مکه را به عنوان: پرچمداری، پرده داری کعبه ، سقایت حجاج، سفارت، و ...... تقسیم کرد و هر قسمت را به یکی ا زخانواده های قریش سپرد. نوشته اند که اودربازسازی کعبه نیز تلاش هایی داشته است. د رروزگار پیش از قصیف اطراف کعبه تا فاصله زیادی از سکنه خالی بود؛اما قصی آنها را در نزدیکی کعبه آورد و تنها به اندازۀ طوافف محدوده ای را باقی گذاشت.

پس از قصی ،فرزندان وی«عبد مناف» و «عبدا لدار» و بعد از آن نیز «هاشم» فرزند «عبد مناف» و «عبدالمطلب» فرزند«هاشم» در مکه نفوذ داشتند. در زمان هاشم بود که مکه به مرکز تجاری مهم تبدیل شد و قریش به کار تجارت در بلاد دور دست پرداخت.

ابرهه و مکه

قبایل عرب طی قرن ها با فرهنگ توحیدی ابراهیمی خو کرده و از گوشه و کنار جزیره العرب برای زیارت کعبه به این شهر می آمدند و در ضمن در انجا به تجارت نیز می پرداختند. برخی از اعراب، به دلایلی که چندان مشخص نیست، به تدریج کعبه هایی در دیار خود ساختند و رنج آمدن به کعبه را زا خود برداشتند. شمار این کعبه ها را بالغ بر ده دانسته اند که البته چندان مورد توجه نبوده است. زمانیکه «ابرهه حبشی» از آن سوی دریای سرخ به این سوی آمد و بر یمن تسلط یافت، تصمیم گرفت آیین مسیح را بر این مناطق مسلط سازد.از این رو کلیسایی بنا کرد و مصمم شد تا مردم عرب را از زیارت کعبه باز دارد و وادار کند تا به کلیسای او بروند. شاید بتوان گفت او در پی توسعه ی مسیحیت بوده و وقتی با مقاموت عرب ها روبرو شد، تصمیم گرفت تا به مکه حمله کند و کعبه را ویران سازد. این واقعه در سال تولد رسولخدا(ص) که به «عام الفیل» شهرت یافته، رخ داده است.

بنای کعبه به دست قریش

کعبه همواره مقدس بود و اعراب برگرد آن طواف می کردند و به پرستش بت های خود م یپرداختند. زمانی که رسول خدا(ص) سی و پنج سال داشت،  سیل ا زمعامله مکه به سمت مسجد ا لحرام جاری شد و کعبه گرفتند. آنان شرط کردند که در بازسازی کعبه جز از مال حلال، بهره نگیرند؛ و چون مال حلالی که به دست می آمد، برای ین کار کافی نبود! هر طایفه ای از قریش، ساختن گوشه ای از آن را بر عهده گرفت و بدین سال ساختمان کعبه سامان یافت. ارتفاع کعبه در این بنا تا64/8 متر رسید. سقفی نیز برای آن قرار داده شد که رنگ آمیزی و تصاویری از ابراهیم و مریم مقدس در حلی که عیسی (ع) را در بغل داشت! تزین شده بود. حدود چهار یا پنج سال پیش از بازسازی کعبه، امر مؤمنان(ع) درکعبه متولد شد. در این باره نقل های تاریخی و شواهد ادبی و شعری فراوانی وجود دارد که جای تردید برای محققان باقی نمی گذارد. این شرافتی بود بریا امام علی(ع) و مادرش فاطمه بنت اسد که رسول خدا(ص) او را چونان مادرش دوست می داشت؛ چرا که به هر روی، رسول خدا(ص) بخشی از دوران طفولیتش را در خانه ی «ابوطالب» سپری کرد. مشهورا ست محلی که یوار کعبه شکافته شد و فاطمه ی بنت اسد از آنجا به درون کعبه رفت، در سمت رکن یمانی قراردارد. از آنجایی که چندین بار پس از آن کعبه باز سازی شده، طبعاً نمی توان اثر و نشانی ا زچنان شکافی به دست آورد.

مکه و مسجد ا لحرام

مسجد و الحرام

نام مسجد گرداگرد خانۀ کعبه است. این مسجد یکی از قدیمی ترین و معروف ترین مساجد د رتاریخ اسلام به شمار می رود و یک یاز مسجد هایی است که رسول اکرم(ص) فرموده است باید به سوی آن کوچ کرد. تاریخ نشان می دهد تا پس از رحلت رسول خدا(ص) هم، مردم خانه های خود را نزدیک به خانۀ کعبه می ساختند و بدین ترتیب فضای مسجد را می گرفتند. عمر آنان را ازاین کا رباز داشت و گفت: کعبه خانۀ خداست و هر خانه فضای خارجی می خواهد این فضا پیش از شما بوده و شما بدان درآمده اید. آنگاه خانه هایی را خرید و به مسجد اضافه کرد. خانۀ کسانی را هم که حاضر به فروش نشدند ویران کرد و بهای آن را برای صاحبان خانه نگاه داشت، تا سرانجام به گرفتن آن راضی شدند. عُمّر برای مسجد دیواری ساخت به طوری یک قامت، که بر سر آن دیوار چراغها را می گذاشتند. سپس عثمان خانه های دیگر را به بهای گران خرید و به مسجد افزود. کسانی راکه نمی خواستند خانه های خود را بفروشند نکوهش کرد و به زندان انداخت و به آنان گفت:

«شما ا زمدارای من سوء استفاده می کنید». گویند عثمان نخستین کسی بود که برای مسجد رواق ساخت. در دولت امویان عبد الملک پسر مروان و فرزند عبد الملک، ولید که به ایجاد ساختمان علاقه ای بسیار داشت در ترمیم، وسعت و زیبایی مسجد کوشیدند، و به دستور عبد الملک دیوا رمسجد را بالاتر بردند. در دولت عباسیان نیز چند تن از خلفا، مسجد الحرام را وسیع تر کردند و د رزیبایی آن کوشیدند. به خصوص مهدی عباسی که در سال 160 هجری به مکه رفت و خانه های بسیاری را خرید و به مسجد اضافه کرد. اوکوشید که د راین نوسازی، خانۀ کعبه در وسط مسجد قرار گیرد.

پس از تأسیس حکومت عربستان سعودی در دورۀ «ملک عبدا لعزیز» و «ملک فیصل» تغییرات مهمی در مسجد الحرام صورت گرفت. دولت عربستان سعودی با هزینه های د رحدود هشتصد میلیون ریال (سعودی) مساحت مسجد را از بیست و هفت هزار به یکصدو هشتاد هزار متر مربع رسانید. در این نوسازی بر درهای مسجد نیز تعدادی افزودند و اکنون مسجد دارای شصت و دو در بزرگ و کوچک است. سه در اصلی و بزرگ به نام های: «باب وملک عبد العزیز»، «باب العمره» ، «باب السلام» معروف ا ست. بر ه ریک از این سه در، دو مناره به ارتفاع 92 متر با قاعده ای به ابعاد 7*7 متر قرار دارد و بر بالای هر مناره هلالی به ارتفاع 6/5 متر از برنز طلا کاری قرار دارد. هفتمین مناره مسجد بر «باب الصفا» است. درکنارآن سقفی دارای قبه است که قطر بیرونی آن 35 متر است و بر این قبه نیز هلالی برنزی طلا کاری شده، قرار دارد. گرداگرد مسجد، رواق دوطبقه است و مسجد با وسعت فعلی، گنجایش پانصد هزار نماز گزار دارد. در سال های اخیر به تدریج قسمتی دیگر از محوطه خارج مسجد را ضمیمۀ مسجد کرده اند. 

خانة کعبه

«خداوند، خانۀ کعبه، بیت الحرام ر قوام کار مردمان گردانید.» «کعبه»، «بیت اللّه الحرام»، «بیت عتیق»، «بیت اللّه»، «خانۀ خدا»، دومین قبله ی مسلمانان ساختمان چهار گوشه و مسقفی است دردا خل مسجد ا لحرام . نمای ظاهری خانه از سنگ سبز مایل به خاکستری است که از کوه های مکه آورده اند. خانۀ کعبه در  تمام مدت سال با پرده ی سیاه که حاشیه ای فوقانی آن قلاب دوزی شده پوشیده است. بنای خانة کعبه بر روی پایه ای از سنگ مرمر به ارتفاع 25 سانتی متر است و آن پایه را «شاذَروان» می گویند. ساختمان مربع شکل خانة کعبه با زاویه های آن، چنان است که بتواند فشار بادهای سخت را بشکند و خانه را از آسیب نگه دارد. بلندی خانه کعبه تقریباً 15 متر است. ضلع غربی (که میزاب در آن قرار دارد) دوازده متر و پانزده سانتی متر است و ضلع شرقی پانزده متر و نود و دو سانتی متر و طول ضلعی جنوبی ده متر و بیست و پنج سانتی متر است.

در خانه بر ضلع شرقی قرار دارد و بلنی آن از زمین دو متر است. برای ورود به خانه، باید از نردبان استفاده شود. در خانة کعبه در تمام مدت سا ل بسته بوده است، مگر هنگامی که بخواهند داخل خانه را شست و شو کنند. (این مراسم دراین سا لها معمولاً در روز هفتم ذوالحجه بر گزار می گردد.) و یا شخصیت های بزرگ اسلام یرا به زیارت درون خانه مشرف سازند. اما در سال های پیش، گاه خادمان کعبه در مقابل دریافت پول از زائران، رخصت می داده اند تا به درون خانه بروند.

رکن ها

اگر خط هایی از مرکز کعبه به چهار گوشة آن امتداد دهیم، این خطوط د رامتداد خهت های چهارگانه اصلی قرار می گیرد، و این گوشه ها رکن نام دارد. هر یک از چهار ضلع خانه یا چهار رکن آن به نامی موسوم است. رکن شمالی را «عراقی»، رکن غربی را «شامی»، رکن جنوبی را «یمانی» و رکن شرقی را «حجر الا سود» می نامند چون حجر الاسود در آن واقع شده. درون خانةکعبه مربع شکل و مسقف است. و کف خانه با سنگ مرمر سفید و سیاه فرش شده، در وسط آن واقع شده. دروسط آن سه ستون از چوب عود قرار دارد که بسیار گرانبهاست و گویند از عهد «عبدالله بن زیبر» همچنان باقی است. سف و دیوار خانه از پرده های حریر سرخ چوشیدهشده است. این سقف در دورة«سلطان عثمانی» به سال 959 تعمیر شده . پرده ها را «سلطان عبدالعزیز» از پادشاهان عثمانی در آنجا آویخته است. بر دیواره های درونی خانه لوحه هایی نصب شده که نام تعمیر کنندگان و با هدیه کنندگان زیور ها در آنجا ثبت شده است.

حجر الاسود

معروف است که «حجر الاسود» سنگی بهشتی است کع همراه حضرت آدم به زمین فرود آمد و در رکن شرقی به ارتفاع یک متر و نیم اززمین قرار گرفته است و آن سنگی است سیله مایل به سرخی، بیضی شکل به قطر سی سانتی متر که در آن نقطه های قرمز دیده می شود و در پوششی از نقره است و علامت شکستگی دارد، علت این شکستگی آسیب هایی است که درطول زمان براین سنگ مقدس وارد آمده است. نخستین آسیبی که تاریخ اسلام آن را نشان می دهد ضربه هایی است که به وسیلة منجنیق، هنگام محاصرة «حجاج بن یوسف ثقفی» بدان رسید. دیگر شکستگی های آن از فتنه، «قرامطه»است. در این فتنه «قرمطیان» بر مکه تاختند مردم آن را کشتند. به خانة کعبه بی حرمتی کردند و «حجر الاسود» را با خود به  بحرین بردند. «حجر الاسود» مدت بیست و دو سال در بحرین قرار داشت و سپس در سال 329 هجری قمری نخست به کوفه و سپس به مکه منتقل شد و روز سه شنبه دهم ذوالحجه همان سال در محل خود نصب گرد ید.

میزاب

ناودان یا میزاب، بر بام خانه بین رکن شمالی و غربی و بر فراز جایی است که به نام « حجر اسماعیل» است. گویند این ناودان را نخست«حجاج بن یوسف» نهاد تا باران بر بام خانه جمع نشوند، سپس «ولید بن عبد الملک» آن را تبدیل به طلا کرد به سال 455  هجری قمری «بنو الطیب»آن را به یمن بردند که حاکم یمن آن را خرید و به مکه برگرداند. در سال نهصد و پنجاه و نه هجری قمری «سلطان سلیمانی قانونی»، میزاب را از نقره سا خت و به سال 1021 سلطان احمد آن را به ناودانی از نقره منش به طلا و مینا و لاجورد تبدیل کرد. در سال 1273 «سلطان عبدالمجید» میزابی از طلا برای خانه کعبه فرستاد که هم اکنون باقی است.

حجر اسماعیل

محدوده ای است مه با سنگ چین های نیم دایره به ارتفاع31/1 مشخص شده و زیر ناودان طلا قرار دارد. «حجر اسماعیل» خانه حضرت اسماعیل(ع) و محل دفن او و مادر بزرگوارش حضرت هاجر است. نماز خواندن و نیایش درآن محدوده بسیار سفارش شده است.

حطیم

دربارة محدوده «حطیم »اختلاف است . بیشر اهل سنت به مقابل دیواری که «حجراسماعیل» نامیده می شود حطیم می گویند ولی شیعیان «حطیم» را میان «حجر الاسود» و «مقام ابراهیم»می دانند. به فرموده ی امام رضا (ع) مقدس ترین و متبرک ترین قسمت مسجد الحرام است زیرا تعداد بسیاری از انبیاء درآن قسمت مدفونند.

ملتزم

قسمتی از کعبه را در یک سوی آن «حجر الا سود» و در سوی دیگرش«باب کعبه »قرار دارد«ملتزم»می نامند، چون حاجیان همیشه«ملتزم» آن قسمت هستند یعنی: درآن قسمت می ایستد و به در و دیوار خانه خدا می چسبند و دعا می خوانند.

مستجار

قسمتی از خانه خدا که پشت دیوار کعبه نزدیک رکن یمانی و به موازات در کعبه واقع شده است. «مستجار» نام دارد. جار به معنی پناه بردن به همجوار و به صورت کلی تر پناه بردن است زمانی که خانه کعبه دو در داشت، در دیگر آن در کنار «مستجار»بود که مسدودشد. همین قسمت محل ورود «فاطمه بنت ا سد»در کعبه برای ئلادت امام علی(ع) بوده است.

مطاف و مقام ابراهیم

آن مقدار از زمین سنگ فرش که گرداگرد خانة کعبه است و فقها فاصلة آن را از دیوار خانه تا بیست و شش ذراع و نیم دانسته اند و طواف باید د راین مساحت انجام گیرد، «مطاف» نام دارد. میان این جایگاه خانة کعبه بنایی با قبه ای کوچک دیده می شود که «مقام ابراهیم»نام دارد. و آن  سنگی است که جای پایی د رآن دیده می شود. این جای پا منسوب به حضرت ابراهیم (ع) است.

پوشش خانه

بر وری چهار دیوار خانة کعبه پوششی سیاه افکنده شده است که «»پردة کعبه» است. این پوش تا پایین خانه می رسد و در آنجا با حلقه هایی به «شاذروان» بسته می شود. ولی در موسم حج به خصوص روزهای نزدیک به تعویض پرده، اندک اندک آن را بالا می برند و بر می چینند و به جای آن، پردة سفیدی می اندازند و پس از مراسم حج، پردة نو را برآن می پوشانند. پوشش کعبه نیز تاریخی کهن دارد. چنانکه نوشته شده این پرده از پارچه ا ی سیاه بافته می شود (کژسطبر) و رد حاشیة فوقانی آن آیه هایی از قرآن کریم که دربارة خانة کعبه است قلاب دوزی می شود.

دارارقم

این همان منزلی است که پیامبر (ص) و نخستین دسته های نومسلمانان در آغاز اسلام پنهانی در آنجا جمع می شدند و خدا را عبادت می کردند. «دارارقم» نزدیک کوه «صفا» بوده است، بیرون از مسجد. سپس درآنجا  کتاب خانه ای ساختند این کتاب خانه به سال1395 هجری قمری ویران شد و اکنون جزو میدان است.

شغب ابی طالب

محّل زندگی بنی هاشم در مکه، جایی است که مشرکان مکه پیامبرو اصحاب او را در آنجا محاصره کردند و مردم را از دیدار و معامله با آنان منع نموده و برای محکم کاری، نامه ای نوشتند و آن را بر دیوار خانة کعبه آویختند. این محاصره دو یا سه سال طول کشید تا به قدرت خدا موریانه ای آن نامه را خورد و جز کلمه «باسمک اللهم» که بر بالای آن نوشته بودند چیزی باقی نگذاشت. «ابوطالب» به نزد قریشیان رفت و گفت:برادر زاده ام چنین خبری می دهد اگر راست باشد. محاصره را بکشنید و اگر دروغ باشد او را به شما خواهم سپرد. چون بررسی کردند جنان دیدند که رسول خدا(ص) خبر داده بود. قریش محاصره را شکستند.

قبرستان ابوطالب

محوطه وسیعی است که در کنار پل «حجون» قرار دارد و اکنون گورستان مردم مکه است ، که خود تاریخی کهن دارد.شخصیت هایی همچون حضرت «ابوطالب»،«خدیجه»،«عبد مناف»، دو تن از فرزندان رسول خدا به نام «قاسم» و «طاهر» و بسیاری از صحابه و شیعیان در این قبرستان مدفونند .

عرفات

صحرای وسیعی است با مساحت حدود 18 کیلومتر مربع در شرق مکه ، اندکی متمایل به جنوب ، در فاصله بیست و یک کیلومتری ، بر سر راه «طائف». هر حاجی باید از ظهر روز نهم ذی الحجه تا غروب شرعی آن روز در این صحرا باشد . امام صادق (ع) می فرماید : «جبرئیل در ظهر عرفه به ابراهیم گفت : ای ابراهیم به گناهان خود اعتراف کن و مناسک را بشناس . از این جهت که جبرئیل به آن حضرت گفت «اعتراف»، آنجا را عرفات نامیده اند . »

در جهت شمالی این دشت ، کوهی است که «جبل الرحمه» نام دارد .

 

مشعر الحرام

«مشعر» یا «مزد لفه» جایی است که حاجیان پس از بیرون شدن از غرفات بدانجا میروند وتا طلوع آفتاب درآن می مانند «مشعر» میان دو تنگنای «عرفه» از یک سو و«محشر» از سوی دیگر است ، آن را «مزد لفه» گویند چون جایی است که در رفتن بدان هجوم می آورند. و به هم نزدیک می شوند یا آنکه در شب بدانجا می روند . محدوده «مزد لفه» از منتهای «عرفه» تا وادی «محشر» است .

منا

دره ای است به عرض تقریبا پانصد متر و طول سه کیلومترو نیم (از جمره عقبه تا وادی محشر) . حاجیان باید  از طلوع خورشید روز دهم تا ظهر روزدوازدهم در آنجا بمانند . رمی جمرات و قربانی در این مکان انجام می گیرد . امام رضا (ع) فرمودند : پس از قبولی ابراهیم در آزمون الهی ، جبرئیل به حضرت ابراهیم گفت: «تمن علی ربک ما شئت» یعنی : هرچه از خدا می خواهی آرزو کن .

ابراهیم (ع) از خداوند خواست به جای ذبح فرزندش قوچی را بفرستد تا به عنوان فدیه اسماعیل آن راذبح کند و خداوند آرزوی او را برآورد کرد .

جمرات

جمع «جمره» به معنی توده ای از سنگ است . جمره های سه گانه ، در منا و نزدیک به مکه اند که عبارتند از : جمره اولی ، وسطی و جمره عقبه . «جمره اولی» نزدیک مسجد «خیف» است و «جمره وسطی » بین جمره اولی و «جمره عقبه» قرار دارد .

حاجیان مکلفند روز عید قربان به «جمره عقبه» هفت سنگ بیندازد . و در روز های یازدهم و دوازدهم نیز به هر یک از سه جمره هفت سنگ بزنند .

امام صادق (ع) فرمودند: علت رمی جمرات آن است که شیطان در محل جمره بر ابراهیم ظاهر شد . جبرئیل از ابراهیم خواست تا هفت سنگ بر او بزند و با زدن هر سنگ تکبیر بگوید. ابراهیم چنین کرد و این سنت شد .

مسجد ها

در داخل شدن شهر مکه و اطراف آم مسحد هایی است که قدمت تاریخی و شهرت اسلامی دارد چون «مسجد خفیف» ، «مسجد نمره» ، «مسجد جن» و «مسجد تنعیم».

مسجد خیف

«خیف» به محلی گویندکه از شدت کوهستانی بودن آن کاسته شده اما هنوز به صورت دشت در نیامده . دامنه «کوه صفائح» چنین وضعیتی دارد و «مسجد خیف» در آنجا ساخته شده است . نام «مسجد خیف » در دعای مشهور «سمات» که در عصر جمعه خوانده می شود آمده است . مسجد خیف در سمت جنوبی و بر جانب چپ کسی که از سوی عرفات آید واقع است . این مسجد در تاریخ اسلام شهرتی بسزا دارد . گویند : رسول اکرم (ص) در حجه الوداع خیمه خود را در این مکان زده است . و در جای که محراب مسجد است پنج نماز را از نماز ظهر تا نماز صبح ادا کرده است . بسیاری از پیامبران نیز در این مکان نماز خوانده اند .

مسجد نمره

مسجدی است بزرگ در ابتدای عرفات ، نزدیک «جبل الرحمه» که . آن را «مسجد عرنه» و «مسجد عرفه» و «جامع ابراهیم» نیز نامند. مسجدی بزرگ است برگرداگرد آن رواق هاست . این مسجد نیز از مسجدهایی است که آثار بنای امیران و پادشاهان ترک و مصر در آن دیده می شود . این مسجد قدمت تاریخی ندارد .

مسجد جن

این مسجد در پایین کوه «حجون» به سمت حرم حدود 50 متر پس از «پل حجون» و در حاشیه قبرستان ابوطالب است . گویند سبب نام یافتن این مسجد به «مسجد جن» از آنجاست که جنیان با پیامبر بیعت کردند و سوره «جن» در این مکان بر پیغمبر نازل شد .

مسجد تنعیم

در ورودی مکه از راه مدینه منطقه ای وجود دارد به نام «نعمان» که میان دو کوه «ناعم» و «نعیم» وجود دارد . این منطقه حدود 10 کیلومتر با مسجد فا صله دارد . این مسجد از مکان هایی است که معمولا حجاج برای عمره به آنجا رفته و در آنجا محرم می شوند .

نشانة قبولی حج

امامان- علیهم السلام- از رسول خدا- صلی الله علیه و آله و سلم- نقل کرده اند که فرمودند: اگر کسی به زیارت خانة خدا و حج موفق شد و بازگشت و انسان صالحی شد و دست و پای او به سوی گناه نرفت این نشانة قبولی حج او است و امّا اگر بعد از زیارت خانة خدا، باز تن به تباهی و گناه داد و نشانة آن است که حجّ او مردود است.

این نکته می تواند به نوبة خود بیانگر سر حجّ باشد. زیرا اسرار عبادت های ما در قیامت ظهور می کند که آن روز، روز ظهور باطن است و در آن روز هر انسانی می فهمد که عمل او مقبول است یا مردود.نه تنها نتیجه را، که دلیل سرّ ردّ یا قبول را هم مشاهده می کند. چون قیامت روز ظهور حق و فاش گردیدن اسرار است. «یوم تبلی السرائر».

حال اگر کسی در دنیا توانست به مرحله ای برسد که نظیر قیامت بفهمد حجش مورد قبول واقع شده یا خیر. اوبه گوشه ای از اسرار حج رسیده است. قهراً سبب قبول یا ردّ آن را هم بررسی می کند. امیدواریم که خداوند حجی مقبول و سعی ای مشکور به همه عنایت فرماید و از خزانة غیب اش لطف بیکرانش را به ما جاری نماید و به حق صاحب خانه همگان را به زیارت خانه صاحب خانه موفق و مأجور بدارد.

نگاه به کعبه

حضرت علی (ع) می فرماید:

«هر گاه برای حج خانة خدا رفتید، به کعبه بسیار بنگرید، زیرا خدا را صد و بیست رحمت در کنار خانة خویش است: شصت رحمت برای طواف کنندگان، چهل رحمت رای نماز گزاران و بیست رحمت برای نگاه کنندگان.»                                      (وسایل الشیعه،ج 13،ص 264)

امام صادق (ع) می فرماید:

«کمترین پداش برای نگاه به کعبه آن است که خداوند برای هر نگاه، حسنه می بخشد و گناهی می زداید و درجه ای بر مقامش می افزاید.»              (المحا سن،ج 1، ص 145)

پیامبر اکرم (ص) می فرماید:

نگاه به کعبه از روی عشق عبادت است و خطا ها را کاملاً ازمیان می برد.

                                                                         (المحا سن،ج1،ص145)

امام صادق (ع) می فرماید:

«هر کس به کعبه بنگرد، پیوسته بریا او حسنه نوشته می شود و گناه از او محو می گردد تا آنگاه که نگاهش را زا کعبه بر گیرد.»                               (کافی، ج4، ص 240)

از امام صادق (ع) پرسیدند: چرا کعبه را کبعه نامیده ند؟

فرومود: برای این که مکعب و مربع است.

سؤال شد: چرا مربع؟

فرمود: برای این که در مقابل بیت المعمور (در آسمان ها ) قرار گرفته و آن مربع است.

سؤال شد : چرا بیت المعمور مربع است؟

فرمود: برای این که در برابر عرش قرار گرفته است.

سؤال شد: چرا عرش مربع است؟

فرمود برای این که کلماتی که اسلام بر آنها استوار است چهار کلمه است و آنها ستون های عرش اند: سبحان الله- الحمد الله- لا اله الا الله- الله اکبر .  (علل الشرایع، ج2،ص398)

امام صادق (ع) فرمود:

چون موسی (ع) حج گزارد، جبرئیل بر او نازل شد. موسی به او گفت: کسی که با نیت خاص و خرجی پاک و حلال این خانه را زیارت کند پدا شش چیست؟ جبرئیل به سوی خدا بازگشت. خداوند وحی کرد که بگو» او را در ملکوت اعلی، با پیامبران، صدیقان، شهیدان و صالحان همراه می کنیم و اینین چه رفیقان و همراهان نیکند. 

(الحج و العمره فی الکتاب والسنه، ص 151)

از پیامبر(ص) نقل شده است که فرمود:

«در چهار مورد درهای آسمان گشوده می شود و دعا مستجاب می گردد.... یکی هنگام دیدن کعبه است. »                                              (السنن الکبری، ج 3، ص 502)

آموختیم در هر طوافی حاجی با اشاره به «حجر الاسود»عهد خیش را با مقام ولایت استوار می کند.

در مکتب مکه

چه، بشر در مسیر پر فراز و نشیب حیات خود، با مخاطرات و عقبه هایی روبرو می شود که بی حضور معلمی راهبر، نجات از آن میان میسر نیست.

تنها در سفر «حج» است که حاجی نه تنها در این سفر از نعمات گستردة در زمین وحی بر خوردار می شود بلکه با حضور در میقات و طواف خانه متذکر به عهده و میثاق می شود که خداوند آن را مایة دوام و بقای اعمالش ساخته است. میثاقی دربارة ولایت انسان کامل و حجت خدا در عرصه ی زمین که تنها واسط فیظ و حافظ جهان و عامل پایدار ماندنش است.

معلمان حج

دانستین که حج، منعکس کنندة مقام معلمان بزرگ عالم بشریت است. نمی توان بار اقامت در سرزمین وحی افکند اما، از شناخت معلمان بزرگ تاریخ، جایگاه و نقشی که در زمان حیاتشان و پس از رحلتشان ایفا کردند غفلت جست. شاید اگر یک وجه از حج تاریخ و درک تاریخی نهفته در لابه لای رخدادها و حوادث باشد شناخت معلملن بزرگ تاریخ بشریت وحه دیگر آن است. این دو وجه در این سفر به صورتی در هم تنبیده شده، خود را نشان می دهد. اولین معلم آدم(ع) سر سلسلة انبیاء، مبدأ جریانی شد که چونان رودی آرام در پهنه تاریخ حیات بشر به راه افتاد و فارغ میان دیگر، جریانات با جریان حقیقی شد. حکایت گسیل انبیاء حکایت نیاز آدمی به معلم است. معلمانی که متعلم مدرسة داعی بزرگ و نشیب حیات خود، با مخاطرات و عقبه هایی روبرو می شود که بی حضور معلمی راهبر، از آن میان میسر نیست.

شناخت

حج آنگاه معنی خویش را باز می یابد که زائر با میثاق آغاز کند یعنی: رجعت به هویت فراموش شده از طریق تذکر تاریخی و حج آن زمان با آینده حاجی پیوند می خورد که عاملی برای استمرار حیات حقیقی او در عرصه هستی شود. زیرا حاجی تنها در قتی حج از زندان صورت ها خارج می شودو در می یابد که: با دریافت سنت ها و شناخت هاقانون مندی ها پای به پای نمونه ها و الگوها می توان جایگاه خویش را در یابد. مصادق عینی کفر و حقیقت زمانش را بشنا سد و پی ببرد که او و دیگر همد ینانش در کجای  این مسیر طولانی قرار گرفته اند. در می یابد که در کجا و چگونه آن عهد تجدید کرد و مهیای عروج شد. زیرا به حقیقت حج موجب تقویت دین و نشانه اسلام است که خداوند آن را در میان مسلمین قرار داده و به انجام آن امر فرموده است.

هویت یابی

زائر در می یابد که هیچ حلقه مفقودهای وجود ندارد. همه اجزا سر جای خویش قرار گرفته اند و او با مشاهده «جده» در وقت دیدار به حقیقت از مادر خویش جویای پدرمی شود و همه اصل و تباری که دا در هوایش می تپد. سالک طریق حج به پشت سر می نگرد و اصل و خلقت و همه هویتی که می تواند او را از یان تعلیق نافرجام خلاصی دهد او در می یابد که همه سفر حرکت در جاده ای است که زائر را با خود و حقیقتش رودررو می سازد و به همه اعمال و مناسکش معنی می دهد.

به سوی حق

دانستیم که داستان میثاق و رجعت به حق داستان انسان است و داستان همراه شدن با همه سنت های لایتغیر هستی، همه قانون مندی ویژه ای که عالم و آدم را در بستری طبیعی و ساده به سوی حق می خواند که «انا الله و انا الیه راجعون».

عهد با ولایت

آموختیم در هر اطرافی حاجی با اشاره به «حجر الاسود» عهد خویش را با مقام ولایت استوار می کند و میثاق فراموش شده را به یاد می آورند چنان که در عرفات با حضور امام حاضر و ولی عصر خود روی به آسمان می کند تا دیگر بار پذیرفته درگاه خدا شود.

                                                  گزیده، بخت خاک، شفیعی سروستانی

در حسرتی دوباره

به منزل که می آیی اثاث ها را جمع و جور می کنی برای رفتن.از مکه تا مدینه حدود430 کیلومتری راه است. وقت خروج از مکه همه گریه می کنند. و راستی چه سخت است دل کندن از سرزمین خدا، چه سخت است بخواهی درآستانة وداع، اندوه خویش را به دوش کشی، اینجاست که می گویی: مرا ببخش که مهمان سزاواری نبودم. مرا ببخش که که در کوچة کلمات وحی، راه آسمان را نیافتم. مرا ببخش که دربارش یکریز اجابت، زلال نشدم. ئمرا ببخش که جان در چشمة شوق نشُستم. حکایت حضور تو را هیچ گاه فراموش نمی کنم و با اندوهی عمیق، بدرودت می گویم.

بدرود.....آه.

امان از غریبی

طواف وداع به جا می آوری و می اندیشی که ای کاش این طواف تا ابد ادامه داشت. اما هر قدم، تو را به لحظه واپسین نزدیکتر می کند. هفتمین دورو آخرین بار. پس به نماز می ایستی و دستهای نیازت در آستانه وداع بر آستانش بلند می شود، نجوا می کند: «الهی من دلداه هوای توام، پس دلی را که شوق زیارت حرم تو تطهیرش کرد از معاصی دور بدار و حجاب از آن برگیر تا هیچ جز تو نبیند».

ان شاء ا.....

تا دست هیچکس  نرسد تا ابد به من

 می خواستم که گم بشموم در حصار تو

حجی که نرفتم

علامه محمد تقی جعفری

سالیان درازی بود که عشق حج، دیوانه ام کرده بود. هر سال با خودم می گفتم آیا من هم می توانم به حج مشرف شوم؟

ولی با این وضع مالی چگونه می توانم ؟ بالاخره انتظار به سر آمد و یک نفر از ثرتمندان تهرانبه من مراجعه کرد و گفت: «مادرمان فوت کرده و ورثه تصمیم گرفته ایم شما امسال به نیابت از مادرمان به مکه بروید ؛ با مبلغ شش هزار تومان» و در آن وقت، شش هزار تومان قیمت یک خانه در تهران بود.

مانده بودم چه کنم؛ از طرفی عشق به حج و این پول هنگفتی که خیلی بیشتر از پول مورد نیاز برای حج بود و از طرفی هم چون نمی دلنستم این پول از کجا آمده ، نمی خواستم با آن به حج بروم. برای همین علی رغم عشقی که به این سفر داشتم و این که آرزوی چندین ساله ام در حال تحقق بود، جواب رد دادم و قبول نکردم.

چند روزی گذشت؛ دوباره آن آقا مراجعه کرد و این بار مبلغ 12 هزار تومان را پیشنهاد کرد. با این پول خیلی از مشکلاتم حل می شد و به آرزویم می رسیدم .

جدالی بین عشق و عقل ایجاد شده بود؛ اما باز عقل بر عشق پیروز شد و جواب رد دادم. دوباره چند روز بعد همان مرد با پیشنهاد 20 هزار تومان به من مراجعه کرد؛ یعنی مبلغی که می توانستم با آن چند حج بروم و هر چه از وسایل رفاهی لازم داشتم در تهران خریداری کنم؛ اما مجدداً جواب من منفی بود و این بار دیگر کسی سراغم نیامد. آن سال به حج مشرف نشدم؛ اما در عوض چشمه های زیادی از حکمت به رویم گشوده شد که نه دیده بودم و نه چشیده بودم.

به یاد روی تو

زان یار د لنوازیشکری است با شکایت

گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت

بی مزد بود و منّت هر خدمتی که کردم

یارب مباد کس را مخدوم بی عنایت

رندان تشنه لب را جامی نمی دهد کس

گویی ولی شناسانرفتند از این ولایت

هر چند بردی آبم روی ازدرت نتابم

جور از جیب خوشتر کز مدعی حمایت

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کآنجا

سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی

جانا روا نباشد خونریز را حمایت

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود

از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت

از هر طرف که رفتم جز وحشتن نیفزود

زنهار ازاین بیابان وین راه بی نهایت

این راه را نهایت صورت کجا توان بست

کش صد هزار منزل پیش است در بدایت

ای آفتاب خوبان می جوشد اندرونم

یک ساعتم بگنجان در سایة عنایت

عشقت رسد به فریاد ور خود بسان حافظ

قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا

مسلمانان جهان با هم برادرند

حجه الاسلام والمسلمین قرائتی

ایام حج و عمره، بهترین فرصت و زمینه مناسب برای تماس با مسلمانان جهان می باشد و لازم است نکاتی را در این خصوص مورد توجه قرار دهیم:

1-     رابطه ی با آنان برادرانه باشد تا خیال نکنند؛ مورد تحقیر قرار گرفته اند و یا اینکه ما خود را مرشد و مربی آنان می دانیم .

2-     رابطه ی ما منصفانه باشد تا فکر نکنند؛ شما عقیده ای را بر آنان تحمیل می کنید.

3-     رابطه ی ما رابطه ی آگاهانه باشد. باید بدانیم که رد اولین برخورد، از کجا شروع کنیم و مسئله اصلی چیست و ازگفت و گو و بحث های غیر ضروری پرهیز نمائیم. زیرا وقت، کم و مطلب زیاد است و مهمتر از این، مسئله متوجه کردن مسلمین به قرآن است.

4-     در ارتباط با مسلمانان باید ابتدا نقاط مشترک بیان شود که ما در اسلام و در کتاب و در معاد، نبوت، نماز، قبله، حج، روزه،جهادو ...... مشترک هستیم، چنین بیانی طرف را به ما نزدیک می کند.

5-     باید بیشترین تکیه ما روی قرآن باشد که مورد اتفاق و قبول همه مسلمین است و اگر حرفی داریم ، باید با اتکا به منبع وحی و استناد به قرآن کریم مطرح کنیم.

6-     باید سعی کنیم که از ساعات فراغت افراد استفاده کنیم.اگر شخصی مشغول نماز یا قرآن یا دعاست، مزاحم او نشویم، زیرا تماس های نسنجیده به جای جذب، دفع می کند.

7-     مدت تماس باید چند لحظه و دقیقه بیشتر نباشد و اگر او اظهار تمایل کرد، سخن خود را ادامه دهیم. برای شر.ع تماس ، باید نوعی محبت و احترام از ما ببینند.

8-     بررسی گرفتاری های مسلمانان جهان و برطرف کردن مشکلات آنان که حضور و شرکت در منافع بزرگ حج که در قرآن آمده است به همین منظور است.

9-     یکی از وظائف حجاج ایرانی رفع تهمت هائی است که در طول سال، تمام رسانه های بیگانه به ملت عزیز ما می زنند.در سمینار جهانی ائمه جمعه ، بعضی از مهمانان خارجی ،با خود نا ن خشک و چراغ قوه آورده بودند و می گفتند: تبلیغات کشور ما چنین وانمود می کرد که در ایران نه نان است و نه برق و جنازه ها کنار خیابان افتاده و ........

10-روش تبلیغ ما باید دعوت به سوی قرآن باشد، با نرمی و گرمی و محبت باشد. احیاناً اگر از وضع بعضی از مسلمانان انتقاد شد ، در صدد توجیه نابجا نباشیم. گاهی می گویند که شما هنگام نماز در بازارهستید و در جماعت شرکت نمی کنید، شما رد فلان جا چه می کردید، چنان چه نقطه ضعفی از ما گرفتند، آن را بپذیریم.

در حدیث می خوانیم که رسول خدا (ص) به امیر المؤمنین(ع) فرمود: «یا علی لأن یهدی الله بک رجلا خیر لک ممّا طلعت علیه الشّمس» یا علی، به خدا سوگند، اگر خداوند یک نفر را، توسط تو هدایت کند، برای تو از آنچه خورشید بر آن می تابد، بهتر است.

البته نظر ما این نیست که بگوییم، ما هدایت شده و دیگران گمراهند، بلکه هدف، نشان دادن راه حق و افشاگری خبرهای دروغ و تهمت ها و معرفی دوستان واقعی و دشمنان اسلام و مسلمین است.

11-نسبت به مقدسات دیگران مؤدب باشیم. قرآن می فرماید: حتی نسبت به معبود بت پرستان، زخم زبان و ناسزا نکوئید، زیرا عواطف آنان جریحه دار می شود و آنها هم نسبت به خداوند متعال، جرأت توهین پیدا می کنند.

12- در نام بردن افراد، کمال ادب را از خود نشان بدهیم. قرآن می فرماید: «لا تنابزوا با لألقاب» نام دیگران را سبک نبرید».                سوره حجرات آیه 11

13- در بحث ها، روی افراد تکیه نکنید، بلکه معیار ها را بگویید، مثلاً بگویید، قرآن می فرماید:«از مسرف، مفسد و بد سابقه و جاهل، پیروی نکنید».

14- مسئله اصلی که نجات مسلمین از شرّ ابر قدرتها است، فراموش نشود و تحت الشعاع بحث های تاریخی که دیرتر به نتیجه می رسد، قرار نگیرد.

15- رد اعمال فقهی سعی کنیم، کاری که سبب تفرقه و تشتت است، انجام ندهیم و همانگونه که امام بزرگوارمان فرموده است،رفتارمان باید هماهنگ با آنان باشد. لازم است بخشی از سخنان امام- قدس سره- را در این باره نقل کنیم؛ «اگر اول ماه ذی الحجه نزد علمای اهل سنت ثابت شد و حکم به اول ماه را صادر کردند، باید حجاج شیعه، از آنان پیروی نمایند و همچنین هر روزی را که سایر مسلمین برای برای انجام اعمال حج، به بیابان عرفات می روند، آنها نیز بروند و تخلف ننمایند و حج آنها صحیح است. خارج شدن از مسجد الحرام یا مسجد مدینه به هنگام شروع نماز جماعت بخوانند. در مسجدالحرام و مسجد رسول الله (ص)، مهر گذاشتن و سجده کردن بر آن حرام است و نماز اشکال دارد. لازم است برادران ایمانی در نماز اهل سنت حاضر شوند و از تشکیل نماز جماعت در منازل و گذاشتن بلندگوهای مخالف رویه، اجتناب نماید».

16- در برخورد با مسلمانان سایر کشور ها در گفت و گو با مهمانان خدا، باید شرایط محیط آنان را در نظر گرفت و توع امت قهرمان و شجاع ایران را نباید از آنان داشت .

نامه وارده

پدیدة سوغات و خروج سرمایه از کشور

آیا می دانید برآوردهای سالهای گذشته گواه این است که ا فزون بر هزینه های جاری و ضروری برای حج، هر ایرانی به طور متوسط یک و نیم میلیون تومان صرف خرید سوغات در ایام حج می کند؟!

یک محاسبه سر انگشتی گواه این است اگر هر زائر ایرانی یک میایون و پانصد هزار تومان برای سوغات هزینه کند، در مجموع صد هزار زائر ایرانی مبلغی قریب به 15 یلیارد تومان سرمایه پولی به خارج کشور منتقل می کنند و به همین میزان، کشور از این سرمایه محروم می شود.

آیا می دانید با فرض اشتغا ل زائی دویست هزار تومان برای هرفرد بیکار، می توان با مبلغ فوق هفت صد و پنجاه هزار ایرانی بیکار را مشغول به کار کرد؟ با فرض میل نهایی به مصرف برابر 4=          می شود؛ یعنی با محاسبه موجی که با به جریان انداختن این سرمایه در اقتصاد کشور پدید می آید، به میزان شش هزار میلیارد تومان، سالانه تغییر در درآمد ملی کشور پدید می آید. آیا رقم کمی است؟! راستی چرا ما تن به چنین زیان عظیمی می دهیم. حال به رقم فوق، سوغات عمره گذاران را نیز اضافه کنید چه رقمی بدست می آید؟ به راستی نمی شود از این زیان جلوگیری کرد؟ آیا نمی شود هدیه پیامبر گونه به آب زمزم اکتفا کرد؟ آیا نمی شود به قدریخرمای مدینه و آب زمزم به عنوان تبرک اکتفا کرد؟ مگر در سفر عتبات عالیات کربلا و نجف یک مهر و تسبیح مرسوم نیست. چه مشکلی پدید آمده است. آیا پاسخ های من و تو حاجی عزیز برای پرسش های فوق مورد رضایت امام زمان(عج) می باشد؟

                                                                            با تشکر سید محمد کاظم رجائی

                                                                                       کاروان آباده

قابل توجه زائران عمره

تلفن های مراکز مسؤول حج و زیارت در مدینه منوّره

1-     دفتر نمایندگی ولی فقیه در مدینه

نشانی: هتل انصار جدید

تلفن:0096648207770-009664828025

داخلی مراجعات     215

داخلی روابط عمومی    206

داخلی خواهران   203

داخلی بازرسی  209

2-     دفتر نمایدگی سازمان حج و زیارت

نشانی:هتل انصار جدید

تلفن:009664827374

3-     هیئت پزشکی حج در مدینه

نشانی: هتل شرفه

تلفن:0096648208882

تلفن های مراکز مسؤول حج و زیارتدر مکه مکرمه

نشانی:هتل الجزیره

تلفن مستقیم بعثه:5738338

تلفن دفتر بعثه:5761920

امور روحانیون:5761918

روابط عمومی: 5737997

بازرسی:5760307

 

سازمان حج و زیارت در مکه مکرمه

دفتر سازمان:5433831

دفتر نمایندگی مرکز پزشکی حج و زیارت مکه مکرمه

آدرس:شارع ام القری-فندق الافق-طبقه1

دفتر مسؤول مرکز: 25460575

درمانگاه حضرت رسول اکرم(ص) و پزشکان مرتبط

تلفن:5391566- 5393814

 

 

یک فراخوان/ یک مسابقه

فراخوان

قابل توجه زائران بیت الله الحرام بویژه اساتید محققان و هنرمندان

در ذهن و اندیشه زائران بیت الله الحرام که همه ساله راهی کوی دوست می شوند، هزاران طرح و ایدة راه گشا متولد می شود که اگر مورد توجه قرار گیرند، بر پویایی و بالندگی مراسم و مناسک حج و عمره می افزایند. به همین منظور و با توجه به توصیه های مؤکد نماینده محترم ولی فقیه و سرپرست حجاج ایرانی دربارة ضرورت ارتباط و استفاده از آثار و دیدگاه های زائران بیت الله الحرام، شما می توانید آثار علمی، هنری و نقطه نظرات خود را در ارتباط با موضوع حج، در قا لبهای مختلف(مقاله،شعر،عکس،فیلم و.....) به دفتر نشریه ارسال نمائید.

هر اثری در این مسیر، عرض ارادتی به محضر حضرت دوست که شاید در پهندشت عشق و بندگی، نشانی از ما بی نشان ها، باقی و یادگار گذارد.

خوانندگان صمیمی"ویژه نامه عمره" شما می توانید با مراجعه به متن نشریه(همین شماره) پاسخ تمامی پرسش های زیر را یافته و به نشانی دفتر نشریه ارسال نموده و جایزه بگیرید!

1-نشانة حج پذیرفته شده از دیدگاه معصومین(ع):

الف. توبه

ب. کناه کردن

ج. نماز اول وقت

د. هیچکدام

2- سخن «دعا مغز عبادت است»از کدام معصوم (ع) ا ست؟

الف. پیامبر اکرم (ص)

ب. امام محمد تقی (ع)

ج. حضرت علی (ع)

د. امام سجاد (ع)

3- در ارتباط با سایر مسلمانان در موسم حج عمره و حج، بیشترین تکیه ما باید روی چه نکته ای باشد؟

الف. حرمین شرفین

ب. مبارزه با استکبار جهانی

ج. آزادی قدس

د. قرآن

4- هنگام گفتن"لبیک" زائر چه هدفی را باید دنبال کند؟

الف.از این پس فقط در موارد رضای حق به سخن بیابد

ب. با نور توبه خالص،خود را پاک کند

ج. نیت پاک کردن خود از آلودگی به موارد شبهه انگیز داشته باشد.

د. در تمام عمر آنچه را که خدا بر او حرام کرده حرام کند.

5- مقصود اصلی از عصمت معصومان(ع):

الف.تنها عصمت از گناهان در سّن تکلیف است

ب. عصمت از گناه کبیره

ج. عصمت از سهو و خطا در سن تکلیف

د. عصمت از سهو و خطا از زمان طفولیت به بعد

6-امام صادق(ع) فرمود:«هر کس به کعبه بنگرد.....».

الف. پیوسته برای او حسنه نوشته می شود

ب. گناه از ا و محو می گردد تا زمانی که نگاهش را از کعبه برگیرد

ج. خداوند به او ده پداش می دهد

د. گزینه الف و ب

7- معنی کدام گزینه صحیح نیست؟

الف. پول:نُقُود

ب. پُل: جسر

ج. بازار:حلّاق

د. داروخانه:صید لیة

8- در مورد نام های خانه خدا، کدام گزینه درست است؟

الف. مسجد الحرام

ب. بیت عتیق

ج. بیت الله

د. گزینه ب و ج

9-بنایی نیم دا یره ا ست به ارتفاع یک متر و 30 سانتی متر در جانب شمالی کعبه.

الف. حجر اسماعیل

ب. مقام ابراهیم

ج. مّسعی

د. ملتزم

10- نام کوهی در شمال شرق مکه که غار حرا در آن قرار دارد.

الف. کوه ثور

ب. کوه ابوقبیس

ج. کوه جبل النور

د. کوه اُحد

11- این سخن از کیست؟ «میان منبر و خانه من باغی است از باغ ها ی بهشت».

الف. حضرت علی(ع)

ب. امام حسن مجتبی(ع)

ج. پیامبر اسلام (ص)

د. امام سجاد (ع)

12- حاجیان هنگام مراجعت از مدینه به مکه در چه مسجدی احرام می بندند؟

الف. مسجد قبا

ب. مسجد ذوقبلتین

ج. مسجد مباهله

د. مسجد شجره

13- یکی از نشانه های جهانی بودن دین اسلام است.

الف. خواندن زیارت ائمه معصومین (ع)

ب. خواندن نماز به زبان عربی

ج. زیارت عتبات عالیات  در عراق

د. گزینه الف و ج

14- ستون توبه، یادآور یکی از یاران پیامبر اسلام(ص) به نام ................... است.

الف. حمزه

ب. ابوذر

پاسخنامه مسابقه ویژه نامه

نام و نام خانوادگی:.....................

شماره شناسنامه:............ سال تشرف:...................

شماره کاروان:.............................

نشانی و تلفن:..............................................................

ردیف

الف

ب

ج

د

1

 

 

 

 

2

 

 

 

 

3

 

 

 

 

4

 

 

 

 

5

 

 

 

 

6

 

 

 

 

7

 

 

 

 

8

 

 

 

 

9

 

 

 

 

10

 

 

 

 

11

 

 

 

 

12

 

 

 

 

13

 

 

 

 

14

 

 

 

 

 

ج. ابولبابه

د. سلمان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

به ما نگفتند

سید مهدی شجاعی

راستش را به ما نگفتند یا لااقل همه راست را به ما نگفتند.

گفتند: تو که بیایی خون به په می کنی،  جوی خون به راه می اندازی، از کشته پشته می سازی و ما را ا زظهور تو ترساندند. درست مثل اینکه حادثه ای به شیرینی تولد را کتمان کنند و تنها از درد زدان بگویند. ما از همان کودکی، تو را دوست داشتیم. باهمة فطرتمان به تو عشق می ورزیدیم و با همة وجودمان بی تاب آمدنت، طبیعی ترین و شیرین ترین نیازمان بود. اما کسی به ما نگفت که چه گلستانی می شود جهان، وقتی که تو بیایی.

همه، پیش از آنکه نگاه مهر گستر دست های عاطفه تو را توصیف کنند، شمشیر تو را نشانمان دادند.

آری، برای اینکه گل ها و نهال ها رشد کنند، برای اینکه گل ها و نهال ها رشد کنند، باید علف های هرز را وجین کرد و این جز با داسی برنده و سهمگین، ممکن نیست.

آری، برای اینکه مظلومان تاریخ، نفسی به راحتی بکشند، باید پشت و پوزه ظالمان و ستمگران را به خاک مالید و نسلشان را از روی زمین برچید.

آری، برای اینکه عدالت بر کرسی بنشیند، باید سریر ستم آلودة سلطنت را واژگون کرد و به دست نابودی سپرد.

و این ها همه، همان معجزه ای است که تنها از دست تو برمی آید و تنها با دست تو محقق می شود. اما مگر نه اینکه این ها همه مقدمه است برای رسیدن به بهشتی که تو بانی آنی. آن بهشت را کسی برای ما ترسیم نکرد.

کسی به ما نگفت که آن ساحل امید که در پس این دریای خون نشسته است، چگونه ساحلی است؟! کسی به ما نگفت که وقتی تو بیایی:

پرندگان در آشیانه های خود جشن می گیرند و ماهیان دریاها شادمان می شوند و چشمه ساران می جوشند و زمین چندین برابر محصول خویش را عرضه می کند.

به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:

دل های بندگان را آکنده از عبادت و اطاعت می کنی و عدالت بر همه جا دامن می گسترد و خدا به واسطة تو دروغ را ریشه کن می کند و خوی ستمگری و درندگی را محو می سازد و طوق ذلت بردگی را از گردن خلایق بر می دارد.

به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:

ساکنان زمین و آسمان به تو عشق می ورزند، آسمان بارانش را فرو می فرستد، زمین، گیاهان خود را می رویاند...... و زندگان آرزو می کنند که کاش مردگانشان زنده بودند و عدل و آرامش حقیقی را می دیدندو می دیدند که خداوند چگونه برکاتش را بر اهل زمین فرو می فرستد.

به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:

همة امت به آغوش تو پناه می آورند همانند زنبوران عسل به ملکة خویش. و تو عدالت را آنچنان که باید و شاید در پهنة جهان می گستری و خفته ای را بیدار نمی کنی و خونی را نمی ریزی.

به ما نگفته بودند که وقتی تو بیایی :

رفاه و آسایش می آید که نظیر آن پیش از این ، نیامده است. مال و ثروت آنچنان وفور می یابد که هر که نزد تو بیاید فوق تصورش، دریافت می کند.

به ما نگفته بودند که وقتی تو بیایی:

اموا ل را چون سیل، جاری می کنی و بخشش های کلان خویش را هرگز شماره نمی کنی.

به ما نگفته بودند که وقتی تو بیایی:

هیچ کس فقیر نمی ماند و مردم برای صدقه دادن به دنبال نیازمند می گردند و پیدا نمی کنند. مال را به هر که عرضه می کنند، می گوید بی نیازم.

ای محبوب ازلی و ای معشوق آسمانی!

ما بی انکه مختصات آن بهشت موعود را بدانیم و مدینه فاضله حضور تو را بشناسیم، تو را دوست می داشتیم و به تو عشق می ورزیدم.که عشق تو با سرشت ها عجین شده بود و آمدنت طبیعی ترین و شیرین ترین نیازمان بود. ظهور تو بی تردید بزرگترین جشن عا لم خواهد بود و عاقبت جهان را ختم به خیر خواهد کرد.

کلک مشاطة صنعش نکشد نقش مراد

هر که اقرار بدین حسن خداداد نکرد

1-پیامبر اکرم (ص): فعند ذلک تفرح الطیور فی او کارها و الحیتان فی بحار ها و تفیض العیون و تنبت الارض ضعف اکلها: ینابیع المودة، ج2، ص136

2- پیامبر اکرم (ص) : یفرج الله بالمهدی عن الامة، یملأ، قلوب العباد عبادة و یسمعهم عدله، به یمحق الله الکذب و یذهب الزمان الکلب و یخرج ذل الرقق من اعناقکم: بحار انوار، ج51، ص75

3- پیامبر اکرم(ص): یحبحه ساکن الارض و ساکن السماء و ترسل السماء فطرها و تخرج الارض نباتها. لا تمسک منه شیئا، یعیش فیهم سبع سنین أو ثمانیا أو تسعا. یتمنی الاحیاء الاموات لیرو العدل و المطانینه و ما صنع الله باهل الارض من خیره: بحارالانوار، ج51، ص104

4- پیامبر اکرم (ص) : یاوی الی المهدی امته کما تاوی النحل الی یعسو بها و یسطر العدل حتی یکون الناس علی مثل امرهم الاول- لا یوقظ نائما و لا یهریق دما-: منتخب الاثر،ص478

5- پیامبر اکرم (ص): تنعم امتی فی دنیاه نعیما لم تنعم مثله قط. البر منهم و الفاجر و المال کدوس یاتیه الرجل فیحثوله: البیان، ص173

«پایان»

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 08 اسفند 1393 ساعت: 0:13 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره حجاب اسلامی

بازديد: 147

 

 

 

 

فصل اول

كـليـات

 

 

مقدمه:

يكي از عمده ترين مسايل كشورهاي در حال گذار، دگرگوني معاني، ارزش ها و عقايد مشترك حاكم بر اين جوامع است.نتيجه تغيير اين عقايد مشترك كه كاركرد انسجام را در نظام اجتماعي بر عهده دارند ايجاد نوعي چند گونگي و تكثر در لايه هاي زيرين و درون ذهني افراد است. اگرچه تكثر به خودي خود امري نامطلوب محسوب نمي گردد اما مسئله از آنجايي آغاز مي شود كه اين چند گونگي در باورها و عقايد و لايه هاي درون ذهني افراد صورت پذيرد و ديگر هيچ اصل و تعريف واحدي وجود نداشته باشد كه اين باورهاي مختلف حول آن نظام يابند. در اين هنگام است كه جامعه عرصه بروز نگرش‌ها و كنش‌هاي مختلف و متفاوت و حتي گاه متناقض گشته و انسجام و يگانگي نظام اجتماعي دست خوش چالش هاي جدي و مهمي مي گردد.

اصل «حجاب» براي زنان كه در جوامع اسلامي مطرح است از جمله همين ارزش‌ها و عقايدي است كه از ديرباز در جامعه ما وجود داشته و در دوره‌هاي مختلف تاريخي به صورت‌هاي مختلفي بروز و ظهور كرده است.


بيان مسئله:

توجه به اخبار روزنامه‌ها و صدا و سيما و همينطور مشاهدات معمولي و روزمره بيانگر اين امر است كه پوشش دختران و زنان ايراني مخصوصاً در دهه‌هاي اخير نسبت به آنچه كه در نسخ ديني موجود است، دچار تحول و دگرگوني شده است؛ هم اكنون نيز اين امر از حيث آنكه به عنوان يكه «مسئله» ياد مي‌شود مورد توجه محافل گوناگوني واقع شده و سعي در چاره جويي براي آن مي شود.

آنچه كه در قرآن به عنوان مهم‌ترين منبع ديني آورده شده صورتي كلي است كه جزئيات آن توسط مفسرين، مراجع و صاحبنظران به گونه‌هاي نسبتاً متفاوتي عملياتي و بيان گرديده است. اگرچه غالب اين تعاريف بر حداقل پوشش (يعني پوشيدگي همه بدن به جز چهره و دستها از مچ به پايين) اتفاق نظر دارند، اما به نظر مي‌رسد در عمل اين تعاريف كمتر در ظاهر افراد ديده مي‌شود.

از آنجايي كه ديدگاه‌ها و نگرش افراد درباره موضوعات مقدمه‌اي بر كنش آنها محسوب مي‌گردد؛ لذا يافتن پاسخ اين پرسش كه افراد جامعه چه تعريفي از واژه «باحجاب» دارند مي‌تواند گام موثري در اين مسير باشد.

حال سوالي كه در اين تحقيق بدان پرداخته خواهد شد اين است كه اولاً : «تعريف تحليلي افراد تا چه ميزان به تعريف اسمي واژه «با حجاب» نزديك است؟

ثانياً: «افراد در عمل تا چه ميزان به تعريف اسمي واژه «باحجاب» نزديك مي شوند؟»

اهميت مسئله:

قدر مسلم تفاوت تعاريف قراردادي و تحليلي افراد از واژه «باحجاب» دو گونه مسئله رابراي ما متصور مي‌سازد:

اول اينكه تعاريف ديني موجود از واژه «باحجاب» همگي قابل اجرا و مناسب بوده اما نظام اجتماعي و فرهنگي جامعه، طي مراحل جامعه‌پذيري افراد به درستي نتوانسته اين تعاريف را در ميان افراد دروني سازد. و يا نظام هنجارساز جامعه داراي عملكرد ضعيفي بوده است به گونه‌اي كه ساير منابع هنجارساز (داخلي يا خارجي) دست به هنجارسازي و ارايه تعاريف جايگزين در اين باره زده‌اند.

دوم اينكه اين تعاريف قراردادي و ديني آن طور كه بايد و شايد مطابق ضرورت‌ها و نيازمندي‌هاي زمان و مكان از متون ديني استخراج نشده و لذا افراد، خود، دست به تغييراتي در اين تعاريف زده‌اند تا آن را با شرايط روز خود منطبق سازند.

هريك از مفروضات بيان شده كه درست باشد نيازمند بكارگيري تدابير مناسب در جهت همسان‌سازي نظام كنش افراد و نظام هنجاري جامعه مي باشد تا شاهد كاهش انسجام و يگانگي در جامعه نباشيم.

اهداف تحقيق:

هدف از انجام اين تحقيق كه با دو روش "اسنادي" و پیمایشی صورت می پذیرد يافتن پاسخ‌هايي مناسب به سوالات تحقيق است. همچنين يافتن اين پاسخ‌ها مي‌تواند ما را در رسيدن، نگاهي واقع بينانه نسبت به بخشي از مسئله اجتماعي «بدحجابي» ياري دهد.


تعريف مفاهيم:

تعريف اسمي: تعريف اسمي تعريفي است كه طي آن معني يك واژه به وسيله صفات مشخصي به طور قراردادي تعيين گردد. (رفيع پور، كندوكاو‌ها وپنداشته‌ها)

اين تعاريف قراردادي است و به همين دليل چيزي درباره واقعيت بيان نمي كند و لذا نه درست هستند و نه غلط.‌(همان)

تعريف تحليلي: گاهي لازم است معاني واژه‌هاي مورد استفاده (مثلاً در يك پرسشنامه) را قبلاً بررسي كرده و معاني معمول آن واژه‌ها را در گروه يا جامعه مورد نظر تعيين نمود. اينگونه بررسي و تعيين معاني را "همپل"، «تحليل معني» و اوپ ، «تعريف تحليلي» مي نامد و تفاوت آن با تعريف اسمي در اين است كه تحليل معني يا تعريف تحليلي يك امر قراردادي نيست بلكه يك امر تحقيقي است. يعني به صورت تجربي بررسي مي‌شود كه فلان واژه در بين افراد يك جامعه‌ داراي چه معني يا معاني است و لذا در تعريف تحليلي برعكس تعريف اسمي درباره يك امر واقع (واقعيت) صحبت مي شود. (همان)

تعريف اسمي واژه «با حجاب»: دکتر مطهری در کتاب حجاب خود پس از بررسی آیات و روایات و تفاسیر گوناگون به این تعریف می رسد: «براي زن پوشانيدن چهره و دست‌ها تا مچ واجب نيست. حتي آشكار بودن آرايش‌هاي عادي و معمولي كه در اين قسمت‌ها وجود دارد نظير سورمه و خضاب كه معمولاً زن از آنها خالي نيست و پاك كردن آنها يك عمل فوق‌العاده به شمار مي‌رود نيز مانعي ندارد». پس «با حجاب» بودن يعني مطابقت با اين ويژگي‌ها.

تعريف تحليلي واژه «با حجاب» : اين تعريف شامل آن تعريفي مي‌شود كه افراد جامعه آماري به صورت نظري آن را عنوان مي كنند و همينطور در عمل آن را انجام مي‌دهند.


 

 

 

 

 

 

 

فصل دوم

پيشينه تحقيق


در اين فصل تلاش مي‌شود تا حاصل تحقيقات انجام شده در رابطه با اين موضوع كه تاكنون انجام شده و نتايج آن قابل استفاده و رهگشا در انجام اين تحقيق مي‌باشد گردآوري و ارايه ‌گردد:

        §          پژوهشي در مجموعه WVS (پيمايش ارزش‌هاي جهاني) توسط “منصور معدل” از دانشگاه ميشيگان و «آزادارمكی» از دانشگاه تهران انجام شده است.

در اين پيمايش با نمونه‌هايي كه از سه كشور «مصر» ، «ايران» و «اردن» گرفته شده است به باورهاي ديني دينداري، هويت ملي و ايستارها نسبت به فرهنگ غرب، خانواده و روابط جنسيتي تحليل و مقايسه شده است.

نتيجه اصلي كه ايشان از تحقيق خود مي‌گيرند اين است كه «ماهيت رژيم حاكم» يك عامل مهم براي اختلاف جهان بيني مردم اين سه كشور است. بين اين سه كشور حكومت ايران، «حكومت تئوكراسي» و «دين سالاري» است. حكومت‌هاي مصر و اردن و خصوصاً حكومت مصر، سكولار است. به جهت اينكه اين حكومت‌ها در درجات متفاوتي از اقتدار طلبي هستند، گروه‌هاي مخالف بيانات فرهنگي خود را در واكنش به جهت گيري‌هاي فرهنگي رژيم‌هايشان تنظيم مي كنند. به همين علت در ايران جايي كه جامعه تحت تسلط رژيم كاملاً ديني اداره شده است مردم كمتر ديني. كمتر ضد غرب، بيشتر سكولار و بيشتر هوادار ارزش‌هاي مدرنيسم هستند تا مردم مصر و اردن كه حكومتشان سكولار و به طور قطعي هوادار غرب است.

پژوهشگران مذكور معتقدند يافته‌هاي تجربي آنها با پژوهش‌هاي تاريخي موجود همخواني دارد. شواهد تاريخي متعدد حاكي از آن است كه جهت‌گيري‌ها و خط مشي‌هاي فرهنگي دولت نقش تعيين‌كننده‌اي در روند فرهنگي جامعه دارد.

ايشان موارد مختلفي را از تاريخ كشورهاي اسلامي ذكر مي‌كنند كه در آنها مداخله فرهنگي حكومت‌هاي سكولار با ايدئولوژي تهاجمي، سبب سياسي شدن دين و شكل‌گيري بنيادگرايي اسلامي شده است.

تحقيق مورد بحث علاوه بر نتايجي در مورد اختلاف جهان بيني مردم اين سه كشور اسلامي به نتايجي هم در مورد اختلاف جهان بيني مردم در هر يك از اين سه كشور مي‌رسد. در اين مورد نتايج به دست آمده حاكي از آن است كه عوامل تعيين كننده عبارتند از: تنوعي از صفات اجتماعي پاسخگو مانند پايگاه اجتماعي، اقتصادي، جنس و سن و تحصيلات؛ كه سن و تحصيلات نشانه‌هاي خوبي براي راستاي تغيير فرهنگي هستند.

در عين حال تحصيلات اثر قابل ملاحظه‌تري روي ديدگاه‌هاي فردي دارد. تأثير متغير سن و تحصيلات در اين سه كشور يكسان نيست. در ايران پاسخگويان جوان‌تر و داراي تحصيلات بالاتر بيشتر ملي‌گرا بيشتر سكولار و كمتر ديني هستند. در مصر و اردن اين اثرات (تأثير سن و تحصيلات روي دين) قابل توجه و مشخص نيست. جالب است كه در هر سه كشور سطح تحصيلات با اعتماد به مسجد و اعتماد به دولت رابطه معكوس دارد.

پژوهشگران با قدري احتياط نتيجه مي‌گيرند كه معني اين رابطه منفي در ايران سكولاريسم بيشتر و دينداري كمتر است ولي در اردن و مصر تلاش ديني بيشتر را مي‌فهماند.

 

        §          خانواده، دانشگاه و جامعه پذيري ديني:  (طالبان 1378)

محقق مي‌خواهد به اين سوال پاسخ دهد كه آيا تأثير تحصيلات تنها بر افراد تحصيل كرده است يا اينكه دامنه نفوذ آن به فرزندان آن‌ها نيز كشيده خواهد شد؟

نتايج تجربي بيانگر آن است كه دينداري فرزندان خانواده‌هاي تحصيل كرده به نسبت ديگران از ميزان ضعيف‌تري برخوردار است. ولي در هر صورت متوسط دينداري در جامعه ايران بالا و نزد اين خانوارها هم بالاتر از متوسط مقياس دينداري بوده است.

 

        §          دانشگاه ، دين، سياست :  (رجب‌زاده، 1379 200-183)

اين پژوهش مي‌كوشد به اين سوال اساسي پاسخ گويد كه باورها و ارزش‌هاي دين در اين روايات رسمي و سنتي آن تحت تأثير فرهنگ دانشگاه چه سمت و سويي پيدا مي‌كنند؟ و در جريان اين چالش چه باورها و ارزش‌هايي به عنوان راه حل چالش مورد پذيرش افراد قرار مي‌گيرد يا قابليت پذيرش بيشتري مي‌يابند؟

در باب دين ورزي در اين تحقيق مولفه‌هاي گوناگوني مورد توجه قرار گرفته است كه مهم‌ترين آن‌ها عبارتند از: «راه شناخت خدا» ، «جهان بيني»، «نگاه افراد به دين» (سنتي، تجربه دروني، مادي گرايانه، عقل گرايانه). «تلقي افراد از كاركرد معرفت شناختي دين»، «جايگاه روحانيت در دين» ، «مناسك گرايي» ، «تكثرگرايي»، «تفسيرپذيري سكولاريزاسيون».

ابعاد دين در اين پژوهش براساس مولفه‌هايي نوع بندي شده كه در ارتباط با بحث ارزش‌ها و باورهاي علم قرار مي‌گيرند. برخي از مهم‌ترين يافته‌هاي اين پژوهش را به اين شرح مي‌توان خلاصه كرد:

-          پاسخگويان به تعدد راه‌هاي شناخت معتقدند.

-          دانشجوياني كه از پايگاه اجتماعي اقتصادي بالاتري برخوردارند نظر منفي‌تري نسبت به دين سنتي دارند.

-          گرايش به سوي مخالفت با نقش سنتي روحانيت و ملازمه آن با دين در دانشجويان مشهود است. و نوعي كاهش باور به مرجعيت روحانيت در شناخت دين وجود دارد.

-          قبول و موافقت با تكثرگرايي، گرايش كلي جمعيت است و روابط بين متغيرها حاكي از دخالت عوامل درون دانشگاهي و روابط ضعيف با عوامل فرا دانشگاهي است.

-          در خصوص مناسك گرايي در دين، همانند تلقي سنتي از دين و نگاه به مرجعيت روحانيت نوعي قطب بندي در سطح افراد دانشگاهي (اجتماعي) محسوس است. در اين رابطه متغيرهاي «پايگاه اقتصادي- اجتماعي» افراد «سطح توسعه يافتگي» منطقه زندگي افراد نقش اساسي دارند. (همان 203-92)

        §          فعاليت‌هاي مذهبي:

در تحقيقاتي كه در ذيل عنوان كلي فوق و يا به عنوان جزيي از يك مفهوم كلي‌تر در سال‌هاي اخير صورت پذيرفته نكته مهمي مشاهده مي‌شود، در مورد عرصه مناسكي دين به خصوص مناسكي كه بخش زيادي از آن جنبه جمعي دارد و با تعامل و پيوند با ديگران همراه است، تعاملات و پيوندهايي كه در خلال آن اجتماع ديني تداوم مي‌يابد با اين واقعيت جديد در جامعه ايران مواجه مي‌شويم كه نوعي تحول از سمت دين و مناسك جمعي به سوي فردگرايي در دين مشهود است.

محقق پيش بيني مي‌كند با رشد تجدد و افزايش سطح توسعه يافتگي عرصه دين فردي در بخش‌هايي از جامعه گسترش بيشتري يابد كه با توجه به گسترش مولفه اصلي آن يعني تحصيلات در سال‌هاي آتي انتظار توسعه بيشتر آن مي‌رود. (رجب‌زاده، 1380)

        §          در تحقيق ديگري كه باعنوان «بررسي عوامل موثر بر رعايت حجاب دانش‌آموزان دختر دبيرستاني يزد» انجام شده است؛ كم بودن تعداد افراد خانواده، تربيت و تولد فرزندان در خانواده‌ عامل موثر بر رعايت حجاب نيستند. سن والدين و سطح تحصيلات پدران تأثيري در رعايت حجاب ندارد هرچند كه سطح تحصيلات مادران موثر است. مادران خانه‌دار و بازنشسته داراي فرزنداني با رعايت حجاب مي‌باشند و مادران شاغل در زمينه حفظ حجاب فرزندانشان موفقيت كمتري دارند:

-          پيشرفت تحصيلي و احساس رضايت از وضع ظاهري در رعايت حجاب موثر است.

-          برقراري رابطه گرم و صميمي والدين با يكديگر و با فرزندان در حفظ حجاب موثر است.

-          وضع مطلوب اقتصادي خانواده، پايبندي خانواده به فرايض مذهبي، استفاده مادران از چادر مشكي و مقنعه به عنوان فاكتوري موثر در حفظ حجاب فرزندان مي‌باشد.

-          رعايت حجاب در دختران با حجاب با بينش و بصيرت و شناخت دلايل آن بوده است.

-          تأثير مدل‌هاي جديد لباس (مدل‌هاي جلف) در دختران بد‌حجاب بالا است.(جواد هدایتی 1383)

        §          در مطالعه‌اي كه سازگارنژاد در سال 72 در يكي از مدارس منطقه 8 تهران پيرامون حجاب انجام داده است، متغيير مورد مطالعه «تصور دانش آموز نسبت به حجاب» بوده است. طي اين تحقيق از دانش آموزان سوال شده است كه: “با اين نظر كه زن مي‌تواند با هر لباس و پوشش كه دوست دارد در خيابان ظاهر شود، مهم اين است كه قلبش پاك باشد» ؛ 1/55 درصد با اين حرف كاملاً موافق با موافق بوده و 2/35 درصد نيز مخالف يا كاملاً مخالف بوده‌اند.

در مورد موي‌سر در امر حجاب عبارتي با اين مضمون مطرح شده است: «بيرون بودن موي‌سر اززير روسري، مقنعه يا چادر مانعي ندارد» ؛ 6/46 درصد با اين عبارت كاملاً مخالف ، 3/21 درصد مخالف و 2/22 درصد موافق يا كاملاً موافق بوده‌اند.

نتيجه گيري:

يافته‌هاي اين تحقيقات حاكي از آن است كه :

ماهيت رژيم حاكم يك عامل مهم در اختلاف جهان‌بيني افراد است. همينطور تنوعي از صفات اجتماعي پاسخگو مانند پايگاه اجتماعي- اقتصادي، جنس، سن و تحصيلات نشانه‌هاي خوبي براي تعيين راستاي تغيير فرهنگي هستند. و در عين حال تحصيلات اثر قابل ملاحظه‌تري روي ديدگاه‌هاي فردي دارد.

همچنين نبايد از ياد برد كه در برخي از اين تحقيقات مشخص شده كه بين تحصيلات و دينداري رابطه معكوس وجود دارد. دانشجوياني كه از پايگاه اجتماعي- اقتصادي بالاتري‌ برخوردارند نظر منفي‌تري نسبت به دين سنتي دارند.

قبول و موافقت با تكثرگرايي، گرايش كلي جمعيت است و روابط بين متغيرها حاكي از دخالت عوامل درون دانشگاهي و روابط ضعيف با عوامل فرا دانشگاهي است.

در ميان اين تحقيقات در جامعه ايران با اين واقعيت مواجه مي‌شويم كه نوعي تحول از سمت دين و مناسك جمعي به سوي فردگرايي در دين مشهود است. و پيش‌بيني مي‌شود با رشد تجدد و افزايش سطح توسعه يافتگي عرصه دين فردي در بخش‌هايي از جامعه گسترش بيشتري يابد كه با توجه به گسترش مولفه اصلي آن يعني تحصيلات در سال‌هاي آتي انتظار توسعه بيشتر آن مي‌رود.

از بخشی از نتایج این تحقیقات در پایان نامه حاضر استفاده شده است. به این ترتیب که از تحقیق نخست ، تنوعی از صفات اجتماعی که به عنوان عوامل تعیین کننده در اختلاف جهان بینی مردم بیان گردیده به عنوان بخشی از متغیرهای به کار رفته در پایان نامه حاضر استفاده شده است.

همچنین از دومین تحقیق این پرسش گرفته شده است که آیا تحصیلات و شغل و جایگاه اجتماعی والدین بر تعریف فرزندان از واژه «باحجاب» موثر است؟ و از تحقیق بعدی این پرسش عنوان شده است که آیا تعریف افراد از واژه باحجاب تحت تأثیر فرهنگ دانشگاه و البته در میان رشته های تحصیلی گوناگون تغییر می کند؟


 

 

 

 

 

 

فصل سوم

چهارچوب نظري


پارادايم سكولاريزاسيون بروس:

(به نقل از مسعود سعیدی «سنجش نگرش سکولاریزاسیون در گروه سنی 20 تا 50 ساله مردم شهر مشهد در سال 84 و بررسی عوامل موثر براین نگرش» پایان نامه دوره کارشناسی ارشد)

 

 
   

بروس در فصل اول كتاب خود اين پارادايم را مختصراً توصيف مي‌كند و در بخش‌هاي بعد با مدارك و شواهد بيشتري بحث را تكميل مي كند و انتقالات وارد را نيز پاسخ مي‌گويد.

وي ابتدا دو نكته را در مورد ارتباطات علي موجود در اين پارادايم بيان مي‌كند. مي‌گويد: “من ادعا نمي‌كنم كه هر كدام از اين علت‌ها به تنهايي مي‌تواند اثر نموده شده را به وجود آورد. بسياري شرايط ديگر نيز لازم است ثانياً من ادعا نمي‌كنم كه هر كدام از اين علت‌ها (براي به وجود آمدن اثر خاص) هميشه لازم است مانند ژاپن (كه به سرمايه‌داري صنعتي تبديل شد در حالي كه فرهنگ متفاوت با غرب دارد) يعني اين عوامل نه كافي هستند و نه لازم.

اصطلاحاتي كه بروس براي پارادايم سكولاريزاسيون آورده تقريباً روشن است و مفهوم آن تفاوت چنداني با مفهوم رايج ندارد. فقط دو اصطلاح «بخشي سازي» (compoutmentalization) و «خصوصي سازي» (priuatization) قدري نياز به توضيح دارد.

اين دو اصطلاح مربوط به جنبه فردي سكولاريزاسيون مي‌شوند و در واقع واكنش فرد را به فرآيندهايي مثل تفكيك و تكثير بيان مي‌كنند.

يك راه براي اينكه مومنين ايمانشان را با تنوع و تكثر فرهنگي و ديني آشتي دهند اين است كه يكپارچگي را در سطح بالاتري از انتزاع بازسازي كنند به اين صورت كه همه اديان را به يك معنا يكسان در نظر بگيرند.

امكان ديگر- كه با اولي سازگار نيست- اين است كه فرد ايمانش را به بخش خاصي از زندگي اجتماعي محدود نمايد.

«برگر» و «لاكمن» در «ساخت اجتماعي واقعيت» نشان داده‌اند كه تفكيك و تمايز كه از ويژگي‌هاي مدرنيته است ما را ملزم مي‌كند كه نه در يك جهان واحد، بلكه در تعدادي از جهان‌ها زندگي كنيم كه هر كدامشان ارزش‌ها و منطق خاص خودش را دارد. پس مقصود از «بخشي‌سازي» اين است كه فرد فقط در حيطه خاصي از زندگي اجتماعي تابع ايده و ارزش‌هاي ديني خود است.

خصوصي سازي نيز همراه بخشي سازي فرا مي‌رسد يعني اين احساس و درك كه حيطه دسترسي دين محدود مي‌شود فقط به كساني كه آموزه‌هاي اين يا آن دين را مي‌پذيرند.

در مورد «آگاهي فن سالارانه» نيز مفهوم وي تفاوت اندكي با مفهوم مورد نظر هابرمالن دارد. مقصود بروس از اين اصطلاح شيوه خاصي از انديشه است كه همراه علم و تكنولوژي مدرن به انسان‌ها تحميل مي‌شود.

در ميان خصوصيات اين شيوه «استيوبروس»، پيش فرض‌هايي بنيادي نهفته در علم و تكنولوژي را مطرح مي‌كند. وي پارادايم پيشنهادي خود را در يك جمله اين چنين خلاصه مي‌كند:

«فردگرايي ، تكثر (تنوع) و برابري خواهي در يك زمينه ليبرال دموكراسي، اقتدار باورهاي ديني راست كرد».

او در جاي ديگر مي‌گويد: «اگر در گزارش من از اين تغييرات ابتكاري وجود داشته باشد، در تأكيدي است كه بر تكثر و تنوع مي‌كنم. در حالي كه ديگران تبيين خود را براي افول دين با پيرايش حكومت به نحوه فزاينده بي‌طرف، شروع مي‌كنند، من به علت اين بي‌طرفي توجه مي‌كنم.

تنوع فرهنگي ناشي از تعامل فرهنگ ديني متكثر با تفكيك ساختاري و اجتماعي، دين را از عرصه عمومي به عرصه خصوصي راند (و حكومتي بي طرف تأسيس نمود) و همراه دين هم ايده‌هاي ديني به جز ملايم‌ترين آنها نيز به حوزه خصوصي رانده شده برداشته شدن حمايت از دين در سطح ساختار اجتماعي بر روانشناسي اجتماعي باور، تأثيري مشابه به جاي مي گذارد.

يقين‌هاي جزعي كليسا و فرقه‌ جاي خود را به اظهارات ملايم‌تر انجمن مذهبي و كيش مي‌دهد

تأثير سكولاركننده تكثر و تنوع به مقدار زيادي به فرهنگ برابري خواه جامعه دموكراتيك بستگي دارد؟

«استيوبروس» مي‌گويد: كه اين نسبت غلط و رايج است كه گمان مي‌كنند پارادايم سكولاريزايسون به معناي پيش بيني الحاد و انكار خدا در همه افراد است: «من استدلال خواهم كرد كه كاهش اهميت اجتماعي دين، تعداد علاقه‌مندان به دين را كاهش مي‌دهد. و اين يك رابطه علمي است و نه فقط موضوعي براي تعريف. ولي حتي در نظريه رادريكال‌تر من اين انتظار وجودندارد كه دين ناپايدار خواهد شد.

من مشكلي نمي‌بينم در اين كه واژه‌اي براي توصيف فرآيندي به كار رود كه فقط پاياني قطعي و معيني ندراد سكولاريزاسيون مي‌تواند به اين معني باشد: «حركت و تحول به سوي كمتر ديني بودن».

دين در بعد فردي (دينداري)، در دنياي مدرن متأثر از تكثر و تنوع فرهنگي تحول مي‌يابد. صورت‌هاي سنتي دين جاي خود را به اشكال جديد مي‌دهند. صنعتي شدن و شهرنشيني، اقوام و گروه‌هاي مذهبي و نژادهاي مختلف را كنار هم جمع كرده. همين تنوع و تكثر فرهنگي فرآيند خصوصي‌سازي دين را به دنبال دارد. زيرا نمي‌توان در حوزه عمومي، هنجارها و ايده‌هايي را اعمال كرد كه مورد توافق گروه‌هاي مختلف نيست. بنابراين دين به حوزه خصوصي راندده مي‌شود دو دوست بي‌طرفي، اجتماع را براساس كلي‌ترين ارزش‌هاي مشترك اداره مي‌كند.

پيامد ديگر تكثر فرهنگي، فردي شدن دين است. فردي شدن را مي‌توان با بحث «وورتساخر» در مورد اجتماعي و فرهنگ پذيرشدن، توضيح داد.

وي مي‌گويد شخص در برخورد با هنجارهاي متفاوت و متناقض و ايده‌ها و انديشه‌هاي ناهمخوان دچار تزلزل مي‌شود و اين تزلزل، تلاش در جهت تعادل دوباره را بر مي‌انگيزد.

اين دوباره متعادل شدن نوعي تفسير شرايط است كه به شخصيت شناخت مي‌دهد و آن را نسبت به دو هنجار يا ايده ناهمخوان به طور نسبي مرزي (مارجيناليزه) مي‌كند و به آن هويتي بالنبه مستقل مي‌دهد.

«وورتساخر» كل فرآيند متزلزل شدن‌ها و دوباره متعادل شدن‌ها در طول زندگي را فرآيند شخصي شد (پرسوناليزاسيون) مي‌نامد كه همان دست‌يابي به هويت مستقل است.(حيدري بيگوند، 1380 ، 8 107)

فردي شدن دين نيز مصداقي از همين فراگرد است. شخص در محيط متكثر ديني و در برخورد با مذاهب و نظام‌هاي فكري و ارزشي متنوع نسبت به آنچه خود دارد مرزي مي‌شود و مي‌تواند از بيرون و با ديدي انتقادي‌تر به آنچه خود و ديگران دارند نگاه كند و به نحوي مستقل‌تر از گذشته به انتخاب يا انتقاد و حتي نوآوري دست يازد.

واضح است كه خصوصي شدن و فردي شدن دين، صورت‌ها و اشكال بديعي از دينداري مي‌آفريند. اين مقدار مورد توافق همه نظريه پردازان جامعه شناس است. اختلاف در اين است كه موافقان سكولاريزاسيون مي‌گويند كه تكثر ديني، اقتدار و عينيت باورهاي ديني را سست مي‌كند و دين را به موضوعي كم اهميت براي انتخاب و ترجيح در حد كالاها و اقلام مصرفي تبديل مي‌نمايد. دين محدود شده به عرصه خصوصي تحت تأثير شكنندگي و بي‌ثباتي عرصه خصوصي قرار مي‌گيرد.

اما مخالفان فرآيند سكولاريزاسيون مي‌گويند كه دين چون برخي نيازهاي اساسي بشر را برآورده مي‌سازد بي‌اهميت نمي‌شود. اگر صورتي از دين يا سازمان ديني آن نياز‌ها را رفع نكند صورت‌ها يا اشكال ديگري از دين به وجود مي آيند تا اين وظيفه را انجام دهند. بنابراين تقاضا براي دين هميشه وجود دارد. آنچه مهم است شيوه عرضه دين است.

در يك محيط متكثر ديني بازار رقابتي مبين اديان و مذاهب و قرائت‌هاي مختلف به وجود مي‌آيد و همه مذاهب در بدست آوردن اعضاي مومن و ثابت و تقويت مشاركت ديني مردم به رقابت و تلاشي نفس‌گير مي‌پردازند. حال آنكه سازمان ديني در يك محيط انحصاري و بدون رقابت تلاشي در تقويت تعهد ديني مردم نمي‌كرد و منابع خود را تنها براي حفظ انحصار هزينه مي‌نمود بنابراين در زمينه اجتماعي متكثر، حيات ديني از مشاركت عمومي بيشتري برخوردار خواهد بود.

        §          الگوي گلاك و استارك:

(به نقل از مژگان عظیمی هاشمی، «رضایت از زندگی و دینداری در بین دانش آموزان دوره متوسطه شهرهای فردوس و درگز و نواحی 7 و5 و4 مشهد)

از ابتداي دهه 1960 انديشه ماهيت چند بعدي دين مطرح شد. مشهورترين الگوي چند بعدي از دينداري از سوي گلاگ و استارك مطرح شده است. هدف اصلي آنان از طرح دين مباحث درك شيوه‌هاي مختلفي بود كه مردم با توسل به آن خود را مذهبي تلقي مي‌كردند. از نظر آنان حوزه‌هاي كلي دينداري كه به عنوان ابعاد اصلي دينداري در نظر گرفته مي‌شود پنج حوزه اساسي ذيل را شامل مي‌شود:

1. بعد اعتقادي (ideological) : باورهايي كه پيروان دين بدان اعتقاد دارند كه اين باورها به سه نوع تقسيم مي‌شوند: باورهاي مسلم كه ناظر به شهادت دادن به وجود خداوند و معرفي ذات و صفات اوست. باورهاي غايتگرا كه هدف و خواست خدا از خلقت انسان و نقش انسان در راه نيل به اين هدف است. باورهاي زمينه ساز كه روش‌هاي تأمين اهداف و خواست خداوند و اصول اخلاقي را كه بشر براي تحقق آن اهداف بايد بدان توجه نمايد بيان مي‌كند.

البته اين دو دانشمند عنصر اهميت را هم در نظر گرفته‌اند. به اين معنا كه يك باور خاص چقدر براي فرد معتقد داراي اهميت است. در هر حال سنجش عنصر اهميت باور از طريق سنجش ساير ابعاد دينداري فرد شامل مناسكي تجربي و پيامدي صورت مي‌گيرد.

2. بعد مناسكي يا عمل ديني (ritvalistic) : اعمال ديني مشخصي كه از پيروان هر دين انتظار مي‌رود آن را به جا مي‌آورند. ايشان تأكيد دارند در عملياتي نمودن اين بعد علاوه بر مشاركت در فعاليت‌هاي مناسكي تفاوت مربوط به ماهيت يك عمل و معناي آن عمل نزد فاعلان آن نيز بررسي شود.

3. بعد تجربي يا عواطف ديني (experiment) : احساسات مربوط به برقراري رابطه با وجودي همچون خدا. براي تعريف عملياتي اين بعد مقياسي را مطرح نمودند كه چهارنوع از جلوه‌هاي عواطف ديني (توجه، شناخت، اعتقاد يا ايمان و ترس) را در بر مي‌گرفت.

4. بعد فكري يا دانش ديني (intellectval) : اطلاعات و دانش اساسي در مورد اصول عقايد ديني و كتب مقدس را كه انتظار مي‌رود افراد از آن مطلع باشند. اين بعد معرف مناسبي براي سنجش ميزان دينداري فرد نيست مگر اينكه گرايش‌هاي فرد در ساير ابعاد ديني به خصوص در بعد اعتقاد ديني در نظر گرفته شود.

5. بعد پيامدي يا آثار ديني (conseqvential) : شامل پيامدهاي باور، عمل، تجربه و دانش ديني در زندگي روزمره فرد معتقد و روابط او با سايرين است. (معراج‌زاده توكلي، 1380، 5-164)

        §          نظريه عمومي كنش پارسونز:

(به نقل از عبدالعلی لسایی زاده، جهانگیر جهانگیری، علی شریفی. «بررسی عوامل اجتماعی، اقتصادی موثر بر پایبندی به ارزش های دینی)

نظريه ارادي كنش پارسونز در جهت ايجاد ارتباط بين چندين مقوله است:

1.     ارتباط بين هنجارها و ارزش

2.     كارگزار انساني

3.     شرايط اجباري

4.     فشار براي كارآيي از طريق هنجارها.

هنگام انتقال از واحدهاي كنش به سمت نظام اجتماعي پارسونز دست به مفهوم سازي مجدد زده است و كنشگران را برحسب ارزش‌ها دسته بندي مي‌كند. از نظر او سه نوع ارزش وجود دارد:

1.     شناختي (ارزيابي به وسيله معيارهاي عيني)

2.     قدرداني (ارزيابي به وسيله معيارهاي زيبا شناختي)

3.     اخلاقي (ارزيابي به وسيله صحت و سقم مطلق)

به نظر پارسونز اينها همه به شيوه‌هاي جهت گيري ارزشي و انگيزشي وابسته است. (ترمز. 1998، 30-32) پارسونز نوعي سيطره «سيبرنتيك» به فرهنگ و به طريق اولي به دين مي‌بخشد. دين مي‌تواند از آن جايگاه والايي كه در نظام كنش اجتماعي دارد ارزش‌ها را بيافريند. هنجارها را شكل دهد، نقش‌هاي اجتماعي را تعيين كند و هدايتي همه جانبه نسبت به نظام‌هاي جامعه شخصيت و رفتار داشته باشد. (ديويس، 22 ، 1379).

        §          نظريه رونالد اينگلهارت: (همان)

وي در آثار خود به «انقلاب آرام» و «تحول فرهنگي در جامعه پيشرفت صنعتي» اشاره مي‌كند. كه يك دسته تغييرات در متغيرهاي سطح سيستم جامعه (مثلاً دگرگوني اقتصادي) منجر به تغييراتي در سطوح خود (مهارت‌ها و ارزش‌ها) شده كه اين تغييرات در سطوح فردي به نوبه خود داراي پيامدهايي در سطح سيستم جامعه است.

از نظر تئوريك نظريه مادي- فرامادي اينگلهارت مبتني بر دو فرضيه اساسي است:

1.     فرضيه كميابي: اولويت‌هاي فرد بازتاب محيط اجتماعي- اقتصادي وي هستند شخص بيشترين ارزش‌ها را براي كالاها و يا خدماتي قايل مي‌شود كه عرضه آنها نسبتاً كم است.

2.     فرضيه اجتماعي شدن: مناسبات ميان محيط اجتماعي- اقتصادي و اولويت‌هاي ارزشي يك رابطه مبتني بر تطابق بلافاصله نيست. زيرا ارزش‌هاي اصلي شخص تا حدود زيادي انعكاس شرايطي است كه در سال‌هاي قبل از بلوغ وي حاكم بوده است.

اين دو فرضيه مجموعاً دلالت برآن دارند كه فراگرد و دگرگوني ارزش‌ها از آثار دوره‌هايي (بازتاب نوسان‌هاي كوتاه مدت در محيط اجتماعي-اقتصادي كه بر آثار بلندمدت نسل‌ها) (بازتاب اوضاع غالب در طول سال‌هاي سازنده يك نسل معين) تحميل مي‌شوند تشكيل مي‌گردد. (اينگلهارت، 1373 : 75)


 

 

 

 

 

 

 

فصل چهارم

بررسي اسنادي تعريف حجاب


از آنجا كه حدود حجاب كه در قرآن (به صورت كلي) بدان اشاره شده نزد مفسرين و مجتهدين و صاحب نظران به گونه‌هاي نسبتاً متفاوتي بيان شده؛ لذا در اين مجال به گردآوري و بيان همه اين برداشت‌ها با توجه به كتب موجود تفسير مي‌نماييم.

همانطور كه مي‌دانيم آيه‌اي كه در آن به طور مشخص درباره حجاب زمان و حدود و ثغور آن مطرح است آيه 31 سوره نور موسوم به آيه حجاب مي باشد. در اين آيه خداوند مي‌فرمايد:

و به زنان باايمان بگو چشم‌هاي خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را جز آن مقدار كه ظاهر است آشكار ننمايند و (اطراف) روسري‌هاي خود را بر سينه خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشيده شود) و زينت خود را آشكار نسازند مگر براي شوهرانشان و پدران شوهر و پسران خود و پسران شوهر و برادران خود و پسران برادر و خواهران خود و زنان خود (يعني زنان مسلمه) و كنيزان ملكي خويش و اتباع خوانواده كه رغبت به آنان ندارند از زن و مرد يا طفلي كه هنوز بر عورت و محارم آنان آگاه نيست و از غير اين اشخاص اجتناب كنند و آن طور پاي به زمين نزنند كه خلخال و زيور پنهان پاهايشان معلوم شود  و

تفسير: استاد ناصر مكارم شيرازي در جلد چهاردهم تفسير نمونه   ذیل تفسیر اين آيه به شرح وظايف زنان در اين زمينه مي‌پردازد. نخست به وظايفي كه مشابه مردان دارند اشاره كرده مي‌گويد :

«به زنان با ايمان بگو چشم‌هاي خود را فروگيرند و از نگاه كردن به مردان نامحرم خودداري كنند و دامان خود را حفظ نمايند»

به اين ترتيب «چشم چراني» همانگونه كه بر مردان حرام است بر زنان نيز حرام مي‌باشد. و پوشانيدن عورت از نگام ديگران چه از مرد و چه از زن براي زنان نيز همانند مردان واجب است.

سپس به مسئله حجاب كه از ويژگي‌ زنان است ضمن سه جمله اشاره فرموده:

1.     آنها نبايد زينت خود را آشكار سازند جز آن مقدار كه طبيعتاً ظاهر است.(ولا يبدين زنتيهن الا ماظهر منها)

در اينكه منظور از زينتي كه زنان بايد آن را بپوشانند و همچنين زينت آشكاري كه در اظهار آن مجازند چيست؟ در ميان مفسران سخن بسيار است.

بعضي زينت پنهان را به معني زينت طبيعي (اندام زيباي زن) گرفته‌اند در حالي كه كلمه «زينت» به اين معني كمتر اطلاق مي‌شود.

بعضي ديگر آن را به معني «محل زينت» گرفته‌اند زيرا آشكار كردن خود زينت مانند گوشواره و دستبند و بازوبند به تنهايي مانعي ندارد اگر ممنوعيتي باشد مربوط به محل اين زينت‌ها است. یعني گوش و گردن و دست‌ها و بازوان.

بعضي ديگر آن را به معني خود «زينت‌آلات» گرفته‌اند. منتها در حالي كه روي بدن قرار گرفته و طبيعي است كه آشكار كردن چنين زينتي توأم با آشكار كردن اندامي است كه زينت برآن قراردارد.

اين دو تفسير اخير از نظر نتيجه يكسان است هرچند از دوراه مسأله تعقيب مي‌شود.

حق آن است كه ما آيه را بدون پيش داوري و طبق ظاهر آن تفسير كنيم كه ظاهر آن همان معني سوم است و بنابراين «زنان حق ندارند زينت‌هايي كه معمولاً پنهاني است آشكار سازند هرچند اندامشان نمايان نشود». و به اين ترتيب آشكار كردن لباس‌هاي زينتي مخصوصي را كه زيرلباس عادي يا چادر مي‌پوشند مجاز نيست. چرا كه قرآن از ظاهر ساختن چنين زينت‌هايي نهي كرده است.

در روايات متعددي كه از ائمه اهل بيت نقل شده نيز همين معني ديده مي‌شود. كه زينت باطن را به «قلاده» (گردن بند) ، «دملج» (بازوبند) و «خلخال» تفسير شده است. (تفسير علي‌ابن ابراهيم ذيل آيه مورد بحث) و چون در روايات متعدد ديگري زينت ظاهر به انگشتر و سرمه و مانند آن تفسير شده مي‌فهميم كه منظور از زينت باطن نيز خود زينت‌هايي است كه نهفته و پوشيده است.

2.     دومين حكمي كه در آيه بيان شده است كه «آنها بايد خمارهاي خود را برسينه‌هاي خود بيفكنند» (وليضرين نجمرهن علي جيونهن). «خمر» جمع «خمار» (بر وزن حجاب) در اصل به معني پوشش است ولي معمولاً به چيزي گفته مي‌شود كه زنان با آن سر خود را مي‌پوشانند.(روسري).

«جيوب» جمع «جيب» (بر وزن غيب) به معني يقه پيراهن است كه از آن تعبير به گريبان مي‌شود و گاه به قسمت بالاي سينه به تناسب مجاورت با آن نيز اطلاق مي‌گردد.

از اين جمله استفاده مي‌شود كه زنان قبل از نزول آيه دامنه روسري خود را به شانه‌ها يا پشت سر مي‌افكنند. به طوري كه گردن و كمي از سينه آنها نمايان مي‌شد قرآن دستور مي‌دهد روسري خود را بر گريبان خود بيفكنند تا هم گردن و هم آن قسمت از سينه كه بيرون است مستور گردد.

3.     در سومين حكم مواردي را كه زنان مي‌توانند در آنجا حجاب خود را برگيرند و زينت پنهان خود را آشكار سازند با اين عبارت شرح مي دهد: «آنها نبايد زينت خود را آشكار سازند» (الا يبدين زينتهن) مگر در دوازده مورد:

براي شوهران و پدران شوهر پسران خود پسران شوهر برادران خود پسران برادر و خواهران خود و زنان خود و كنيزان ملكي خويش و اتباع خانواده از زن و مرد و طفلي كه هنوز بر عورت و محارم آنان آگاه نيست.

4.     و بالاخره چهارمين حكم را چنين بيان مي‌كند؛ «آنجا به هنگام راه رفتن پاهاي خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود و صداي خلخالي كه بر پا دارند به گوش رسد. (و لا يضربن بار جلهن ليعلم ها يحفين من زينتهن).


استثناء وجه وكفين:

در اينكه آيا حكم حجاب صورت و دست‌ها حتي از مچ به پايين را نيز شامل مي‌شود يا نه در ميان فقها بحث فراوان است. بسياري عقيده دارند كه پوشاندن اين دو (وجه وكفين) از حكم حجاب مستثني است در حالي كه جمعي فتوا به وجوب پوشاندن داده‌اند يا حداقل احتياط مي‌كنند البته آن دسته كه پوشاندن اين دو را واجب نمي‌دانند نيز آن را مقيد به صورتي مي‌كنند كه منشاء فساد و انحرافي نگردد و گرنه واجب است.

در آيه فوق قرائتي براين استثناء و تأييد قول اول وجود دارد از جمله:

الف) استثناء «زينت ظاهر» در آيه فوق خواه به معني محل زينت باشد يا خود زينت دليل روشني است براينكه پوشاندن صورت و كفين لازم نيست.

ب) دستوري كه آيه فوق در مورد انداختن گوشه مقنعه به روي گريبان مي‌دهد كه مفهومش پوشانيدن تمام سروگردن و سينه است و سخني از پوشانيدن صورت در آن نيست. قرينه ديگري به اين مدعا است.

ج) روايات متعددي نيز در اين زمينه در منابع اسلامي و كتب حديث وارد شده است كه شاهد زنده‌اي بر مدعا است. (وسايل الشيعه جلد 14 صفحه 145 باب 109 از ابواب مقدمات نكاح). هرچند روايات معارضي نيز دارد كه در اين حد از صراحت نيست و جمع ميان آنها از طريق استحباب پوشاندن وجه وكفين و يا حمل بر مواردي كه منشاء فساد و انحراف است كاملاً ممكن است.

شواهد تاريخي نيز نشان مي‌دهد كه نقاب زدن به صورت در صدر اسلام جنبه عمومي نداشت ولي باز تأكيد و تكرار مي‌كنيم كه اين حكم در صورتي است كه سبب سوء استفاده و انحراف نگردد.

منظور از «نسائهن» چيست؟

چنانكه در تفاسير آيه خوانديم نهمين گروهي كه زن حق دارد زينت باطن خود را در برابر آنها آشكار كند زنان هستند منتهي با توجه به تعبير «نسائهم» (زنان خودشان) چنين استفاده مي‌شود كه زنهاي مسلمان تنها مي‌توانند در برابر زنان مسلمان حجاب را برگيرند ولي در برابر زنان غيرمسلمان بايد با حجاب اسلامي باشند و فلسفه اين موضوع چنانكه در روايات آمده است اين است كه ممكن است بروند و آنچه را ديده‌اند براي همسرانشان توصيف كنند و اين براي زنان مسلمان صحيح نيست.

در رابطه با پوشش زنان در آيه 59 سوره احزاب نيز مواردي ذكر شده است. آنجا كه خداوند مي‌فرمايد:

«يا ايها النبي قل لازواجك .

يعني : «اي پيامبر به همسران و دخترانت و زنان مومنين بگو روسري‌هاي بلند خود را برخويش فرو افكنند تا شناخته نشوند و مورد آزار قرار نگيرند.»

در اينكه منظور از «جذابيت» چيست مفسران و ارباب لغت چند معني براي آن ذكر كرده‌اند:

1.     ملحفه (چادر) و پارچه بزرگي كه از روسري بلندتر است و سروگردن و سينه‌ها را مي‌پوشاند.

2.     مقنعه و خمار (روسري)

3.     پيراهن گشاد.

گرچه اين معاني با هم متفاوتند ولي قدر مشترك همه آنها اين است كه بدن را به وسيله آن بپوشاند اما بيشتر به نظر مي‌رسد كه منظور پوششي است كه از روسري بزرگتر و از چادر كوچكتر است چنانچه نويسنده «لسان العرب» روي آن تكيه كرده است. و منظور از «يدنين» (نزديك كنند) اين است كه زنان «جلباب» را به بدن خويش نزديك سازند تا درست آنها را محفوظ دارد نه اينكه آن را آزاد بگذارند به طوري كه گاه و بيگاه كنار رود و بدن آشكار گردد و به تعبير ساده خودمان لباس خود را جمع و جور كنند. اما اينكه بعضي خواسته‌اند از اين جمله استفاده كنند كه صورت را نيز بايد پوشاند هيچ دلالتي بر اين معني ندارد و كمتر كسي از مفسران پوشاندن صورت را در مفهوم آيه داخل دانسته است. (نمونه جلد 17)

همانطور كه ذكر شد اين تفاسير تا اينجا از تفسير نمونه ذكر شد. از آنجا كه به صورت همه جانبه قصد بررسي همه آراء و تفاسير موجود را داريم در ادامه مطالبي را از تفسير الميزان و ساير كتب تفسير بيان مي‌كنيم.

علامه طباطبايي در جلد 15 تفسير الميزان ذيل ترجمه آيه 30 و 31 سوره نور مي‌آورد:

كلمه «غضن» به معناي روي هم نهادن پلك‌هاي چشم است و كلمه «ابصار» جمع «بصر» است كه همان عضو بيننده است و از اينجا معلوم مي‌شود كه كلمه «من» در جمله «من ابصارهم» براي ابتداي غايت است يا براي بيان جنس و يا تبعيض باشد كه هر يك را مفسري گفته و معنايش اين است كه مومنين چشم پوشي را از خود چشم شروع كنند.

.. معناي جمله اين است كه به مومنين امر كن كه چشم خود را بپوشند و و اين آيه به جاي نهي از چشم چراني امر به پوشيدن چشم مي‌كند و فرقي ندارد. آن امر اين نهي را هم افاده مي‌كند و چون مطلق است نگاه به زن اجنبي را بر مردان و نگاه به مرد اجنبي را به زنان تحريم كرده.

جمله «و يحفظوا فروجهم» نيز به همين معناست كه به ايشان امركن تا «فرج» خود را حفظ كنند. و مقابله‌اي كه ميان جمله قبل با اين جمله است اين معنا را مي‌رساند كه مراد از «حفظ فرج» پوشاندن آن از نظر نامحرمان است نه حفظ آن از زنا و لواط كه بعضي پنداشته‌اند. در روايات هم از امام صادق رسيده كه فرمود:

«تمامي آياتي كه در قرآن درباره حفظ فروج هست به معناي حفظ از زنا است به غير از اين آيه كه منظور از آن حفظ از نظر است».

«و قل للمومنات يغضضن من ابصارهن و يحفظهن فروجهن»

كلام در جمله فوق همان است كه در جمله «قل للمومنين» گذشت. پس براي زنان هم نظر كردن به چيزي كه براي مردان جايز نيست، روا نمي‌باشد و برايشان واجب است كه عورت خود را از اجنبي چه مرد و چه زن بپوشانند.

و اما اينكه فرموده «و لا يبدين زينتهن الا ماظهر منها»

«و زينت خود را جز آنچه ظاهر است بر بيگانه آشكار نسازند».

كلمه «ابداء» به معناي اظهار است و مراد از «زينت زنان»، مواضع زينت است زيرا اظهار خود زينت از قبيل گوشواره و دست بند حرام نيست؛ پس مراد از اظهار زينت اظهار محل آنهاست.

خداوند از اين حكم آنچه را كه ظاهر است استثناء كرده و در روايات آمده كه مقصود از آنچه ظاهر است صورت و دو كف دست و قدم‌ها مي‌باشد.

«و ليضربن بخمرهن علي جيوبهن» كلمه «خمر» به دو ضمه جمع خمار است. و «خمار» آن جامه‌اي است كه زن سرخود را با آن مي‌پيچد و زايد آن را به سينه‌اش آويزان مي‌كند و كلمه «جيوب» جمع «جيب» به فتح جيم و سكون يا به است كه معنايش معروف است و مراد از جيوب سينه‌هايست و معنايش اين است كه به زنان دستور بده تا اطراف مقنعه‌ها را به سينه‌هاي خود انداخته آن را بپوشانند.

«و لا یبدين زينتهن الا لبعولتهن » كلمه «بعوله» به معناي شوهران است و طوايف هفتگانه‌اي كه قرآن از آن‌ها نام برده محرم‌هاي نسبي و سببي هستند. و اجداد شوهران حكمشان حكم پدرانشان و نوه‌هاي شوهران حكمشان حكم فرزندان ايشان است.

و اينكه فرمود: «نسائهن» و زنان را اضافه كردن به ضمير زنان براي اشاره به اين معنا بوده كه مراد از «نساء» زنان مومنين است كه جايز نيست خود را در برابر زنان غيرمومن برهنه كنند از روايات وارده از ائمه اهل بيت هم همين معنا استفاده مي‌شود.

اطلاق جمله «او ما ملكت ايمانهن» هم شامل غلامان مي‌شود و هم كنيزان و از روايات نيز اين اطلاق استفاده مي‌شود. همچنان كه به زودي خواهد آمد و اين جمله يكي از مواردي است كه كلمه مادر صاحبان عقل استعمال شده و در معناي «من = كسي كه» به كار رفته است.

«او التابعين غير اولي الاربه من الرجال» كلمه «اربه» به معناي حاجت است و منظور از اين حاجت شهوتي است كه مردان را محتاج به ازدواج مي‌كند و كلمه «من الرجال» بيان تابعين است و مراد از آن رجال تابعين افراد «سفيه و ابلهي» هستند كه تحت قيموميت ديگران هستند و شهوت و مردانگي ندارند.

«اوالطفل الذين لم يظهروا علي عورات نساء» الف و لام در «الطفل» براي استفراق است و كليت را مي‌رساند. يعني جماعت اطفالي كه بر عورت‌هاي زنان غلبه نيافته‌اند يعني آنچه از امور زنان كه مردان از تصريح به آن شرم دارند، اطفال زشتي آن را درك نمي‌كنند.

«و لا يضربن بأرجلهن ليعلم مایخفین من زينتهن» پاهاي خود را محكم به زمين نزنند تا صداي زيورآلاتشان از قبيل خلخال و گوشواره و دست‌بند به صدا در نيايد.

از امام صادق روايت شده (از كتاب تفسيرقمي) خداوند فرموده: «قل للمومنين يغضوا» و مومنين را نهي كرده از اينكه به عورت يكديگر نگاه كنند و مرد به عورت خواهرش نگاه كند و اينكه عورت خود را از اينكه ديگران ببينند حفظ كند و نيز فرموده:

«قل للمومنات » وزنان مومن را نهي كرده از اينكه به عورت خواهر خود نگاه كنند و نيز عورت خود را از اينكه ديگران به آن نگاه كنند حفظ نمايند.

آنگاه اضافه فرموده كه در هر جاي قرآن درباره حفظ فرج آيه‌اي هست مقصود حفظ آن از زنا است مگر اين آيه كه منظور از آن حفظ از نگاه است.

در منشور از ابن مردويه از علي(ع) روايت شده و ظاهر آن اين است كه مراد به امر چشم‌پوشي در آيه شريفه نهي از مطلق نگاه به زن اجنبي است همچنانكه ظاهر بعضي روايات سابقه اين است كه آيه شريفه نهي از نگاه به خصوص فرج غير است.

و در آن كتاب به سند خود از مروك بن عبير از بعضي اصحاب اماميه از امام صادق روايت كرده كه گفت: به وي عرضه داشتم: زني كه به آدمي محرم نيست چه مقدار نگاه به او حلال است فرمود: صورت و كف دو دست و دو قدم‌ها.

سيد محمد تقي مدرسي نيز در تفسير هدايت ذيل اين آيه چنين مي‌آورد:

«و لا يبدين زينتهن الا ماظهر منها و ليضربن نجمر‌هن علي جيوبهن»

«و زينت‌هاي خود را جز آن مقدار كه پيداست آشكار نكنند و مقنعه‌هاي خود را تا گريبان فروگذارند»

اين بخش از آيه حجاب شرعي را كه واجب است زن مسلمان مراعات كند بيان مي‌كند. و اين حجاب چنان كه بعضي فقيهان آن را تفسير كرده‌اند و در احاديث آمده اين است كه واجب است زن تمام پيكر خود را بپوشاند به جز چهره و دو كف دست و دو قدم و سورمه‌چشم و حنا و انگشتري كه ظاهر ساختن آنها جايز است وانگهي بر زن واجب است كه روسري يا مقنعه‌اي بپوشد كه سينه و گردن را بپوشاند.

در حديثي از امام صادق(ع) (نورالثقلين ج 3 ص 585) كه يكي از يارانش از او پرسيده آمده است كه به راوي گفت: به حضرتش گفتم: مرد كدام بخش از اندام‌هاي زني را كه محرم او نيست مي‌تواند ببيند؟

فرمود: «چهره و دو كف دست و دو قدم»

زن در دوره جاهليت نيز روسري مي‌پوشيد ولي زينت خود را بر مردان آشكار مي‌كرد بدين گونه كه روسري را پشت گوش خود مي افكند تا گوشواره‌هايش آشكار گردد. و گردن و گلو و قسمتي از سينه خود را نيز آشكار مي‌ساخت و در نتيجه زيبايي‌ها و جذابيت‌هاي خود را نمايش مي‌داد. آنگاه اين آيه نازل شد كه به زنان مومن دستور مي‌دهد مقنعه بپوشند به گونه‌اي كه موي و گوش‌ها و گردن‌ها و سينه‌هايشان پيدا نباشد. اما زينت آشكار را واجب نيست بپوشانند. و در حديث منقول از امام صادق(ع) آمده است كه: منظور از زينت آشكار «سورمه و انگشتري» است.

«و لا يبدين زينتهن الا ليعوبتهن او ابائهن اواباء بعولتهن » و زينت‌هاي خود را آشكار نكنند جز براي شوهر خود يا پدر خود يا پدرشوهر خود يا پسر خود يا برادر خود يا پسر برادر خود يا پسر خواهر خود يا زنان همكيش خود».

از اين آيه درمي‌يابيم كه نشان دادن زيبايي‌ها و جذابيت‌هاي زن جز به زنان مومن جايز نيست. و در حديث از امام صادق آمده كه:

«براي زن جايز نيست كه خود را در برابر زنان يهودي و نصراني برهنه كنند. زيرا آنان اين را براي همسران خود توصيف مي‌كنند.»

«او ماملكت ايمانهن اوالتابعين غيراولي الارته» يابندگان خود يا مردان خدمتگزار خود كه رغبت به زن ندارند»

و آنان نابالغان و ديوانگان و كساني هستند كه غريزه جنسي در آنها مرده است همچون پيران كهنسال و جز ايشان از كساني كه شهوت جنسي را از دست داده‌اند. اما آنچه بعضي ادعا مي‌كنند كه براي زن جايز است كه زينت خود را به خدمتگزار و نگهبان نشان دهد خواه در خانه يا مدرسه يا اداره خطايي است بزرگ كه با آموزش‌هاي قرآني مخالفت دارد. بنابراين براي زن جايز نيست كه زينت خود را جز براي كساني كه بيشتر در اين آيه ذكر شده است نشان دهد.

«اوطفل الذين لم يظهروا علي عورات نساء = يا كودكاني كه از شرمگاه زنان بي‌خبرند »

پس چون كودك به مرحله مردان برسد يا در اين زمينه صاحب تميز و تشخيص شود بر زنان حرام است كه زينت خود را در برابر او نمايان سازند.

«ولا يضربن بارجلهن ليعلم مايخضين من زينتهن = و نيز چنان پاي خود را بر زمين نزنند تا آن زينت كه پنهان كرده اند دانسته شود »

از اين رو براي زنان شايسته نيست با بوي عطري كه پراكنده مي‌شود و جلب مي‌كند به ميان مردان بيگانه بيرون آيد و اين امر دلالت بر آن دارد كه اسلام نه به ظاهر و پوسته‌ها بلكه به مغز و جوهر امور توجه و عنايت دارد زيرا داشتن حجاب باطني را نيز برزن فرض و واجب مي‌سازد.

از همين جاست كه بعضي فقيهان شنيدن صداي زن بيگانه را حرام شمرده‌اند يا اين كه زن در گفتار چنان نرمش به كاربرد كه مرد را برانگيزد و تحريك كند.

و شايد از مضامين اين آيه است كه زن كفش نپوشد كه هنگام راه رفتن وي از آن صدايي برخيزد كه مردم را متوجه او كند در صورتي كه اگر آن كفش نبود كسي هنگام عبور به او توجهي نمي‌كرد.

همينطور ميرمحمدكريم جعفرالعلوي در جلد دوم «قرآن براي همه» ذيل آيه 31 سوره نور اينطور مي‌آورد:

آيه 31 سوره نور:

«بگو به زنان مومنه آنها هم ديدگان خود را از نگاه حرام بپوشانند و فروج خود را از عمل زشت زنا محفوظ دارند. زنان از براي مردان بيگانه اعضايي را كه زينت برآنها به كاربرده مي‌شود ظاهر و آشكار نسازند. مگر آن اعضايي كه با آشكاري آنها عادت جاري شده است و ظاهركردن آنها به بيگانه جايز است.»

علماي تفسير محل زينت زنان را دو قسم گفته‌اند يكي زينت ظاهري مانند صورت و دست و پا كه ظاهر شدن در برابر بيگانه طبق آيه شريفه جايز است و ديگر زينت باطن شامل سينه و گوش‌ها و جاي بازوبند و خلخال كه اظهار آنها به نامحرم جايز نيست.

معني حاصل از آيه شريفه بنا به قول اهل تفسير اين است كه همانطور كه از آيه ظاهر مي‌شود بر زنان پنهان كردن صورت و دست و پا از مردان بيگانه لازم نيست ولي پوشانيدن و مخفي كردن ساير اعضا لازم است اما ميان بعضي از فرق اهل اسلام محسوب بودن حجاب از واجبات دينيه ثابت و مقرر است.

اما استاد مطهري در كتاب «مسئله حجاب» به طور مفصل اين مسئله را بررسي مي‌كند كه در ادامه بخش‌هايي از آن آورده مي‌شود:

حجاب اسلامي:

«به زنان مومنه بگو ديدگان خويش فرو خوابانند و دامن‌هاي خويش حفظ كنند و زيور خويش آشكار نكنند مگر آنچه پيداست. سرپوش‌هاي خويش را برگريبان‌ها بزنند، زيور خويش آشكار نكنند مگر براي شوهران، يا پدران خود و پدران شوهر و پسران خود و پسران شوهر و برادران خود پسران برادر و خواهران خود و پسران خواهر و زنان هم كيش و بندگان خود و »

كلمه زينت در عربي از كلمه «زيور» فارسي اعم است. زيرا زيور به زينت‌هايي گفته مي‌شود كه از بدن جدا مي‌باشد مانند طلا آلات و جواهرات ولي كلمه زينت هم به اين دسته گفته مي‌شود و هم به آرايش‌هايي كه به بدن متصل است نظير سرمه و خضاب.

مفاد اين دستور اين است كه نبايد زنان آرايش و زيور خود را آشكار سازند. سپس دو استثناء براي اين وظيفه ذكر شده:

استثناء اول:

«الاماظهر منها» يعني «جز زينت‌هايي كه آشكار است» از اين عبارت چنين استفاده مي‌شود كه زينت‌هاي زن دو نوع است. يكي نوع زينتي است كه آشكار است و نوع ديگر زينتي است كه مخفي است مگر آنكه زن عملاً و قصداً بخواهد آن را آشكار كند.

پوشانيدن زينت نوع اول واجب نيست اما پوشانيدن زينت‌هاي نوع دوم واجب است.

در تفسير مجمع البيان آمده:

درباره اين استثناء سه قول است:

اول اينكه مراد از زينت آشكار جامه است. (جامه رو) و مراد از زينت نهان پاي برنجن (خلخال) و گوشواره و دستبند است اين قول از اين مسعود صحابي معروف نقل شده است.

قول دوم اينكه مراد از زينت ظاهر سورمه و انگشتر و خضاب دست است يعني زينت‌هايي كه در چهره و دو دست تا مچ واقع مي‌شود. اين قول ابن عباس است.

قول سوم اين است كه مراد از زينت آشكار خود چهره و دو دست تا مچ است. اين قول ضحاك و عطا است.

در تفسير صافي ذيل اين جمله يك تعداد از روايات ائمه را نقل مي‌كند كه در ادامه نقل خواهيم كرد. در تفسير كشاف مي‌گويد:

زينت عبارت است از چيزهايي كه زن خود را به آنها مي‌آرايد از قبيل طلا، سرمه، خضاب. زينت‌هاي آشكار از قبيل انگشتر، حلقه، سرمه و خضاب، مانعي نيست كه آشكار شود اما زينت‌هاي پنهان از قبيل دست‌بند و پابند و بازوبند، گردنبند، كمربند، گوشواره بايد پوشانده شود مگر از عده‌اي كه در خود آيه استثناء شده‌اند.

در ادامه مي‌گويد:

در آيه پوشانيدن خود زينت‌هاي باطنه مطرح شده است نه محل‌هاي آنها از بدن. اين به خاطر مبالغه در لزوم پوشانيدن آن قسمت‌هاي بدن است از قبيل ذراع، ساق پا، بازو، گردن، سر و سينه و گوش.

آنگاه صاحب كشاف پس از بحثي درباره موهاي عاريتي كه به موي زن وصل مي‌شود و بحث ديگري درباره تعيين مواضع زينت ظاهره اين بحث را پيش مي‌كشد كه فلسفه استثناء زينت‌هاي ظاهره از قبيل سورمه، خضاب و گلگونه و انگشتر و حلقه و مواضع آنها از قبيل چهره و دو دست چيست؟

در پاسخ مطرح مي‌كند:

فلسفه‌اش اين است كه پوشانيدن اينها حرج است. كار دشواري است برزن، زن چاره‌اي ندارد جز اينكه با دو دستش اشياء را بردارد يا بگيرد و چهر‌اش را بگشايد. خصوصاً در مقام شهادت دادن در محاكمات و در موقع ازدواج چاره‌اي ندارد از اينكه در كوچه‌ها راه برود و خواه‌ناخواه از ساق به پايين‌تر يعني قدم‌هايش معلوم خصوصاً زنان فقير (كه احياناً جوراب و كفش ندارند) و اين است معني جمله «الا ما ظهر منها» در حقيقت مقصود اين است:

«مگر آنچه عادتاً و طبعاً آشكار است و اصل اول ايجاب مي‌كند كه آشكار باشد».

صاحب كشاف آنگاه وارد فلسفه استثناء دوم (محارم) مي‌شود. سپس وضع زنان را قبل از نزول اين آيات شرح مي‌دهد كه گريبانهايشان گشاد و باز بود گردن و سينه و اطراف سينه‌شان ديده مي‌شود و دامن روسري‌ها را معمولاً از پشت سر برمي‌گرداندند و قهراً قسمت‌هاي گردن و بناگوش و سينه ديده مي‌شد.

فخررازي در «تفسير كبير» پس از اينكه بحثي مي‌كند درباره اينكه آيا لغت زينت تنها به زيبايي‌هاي مصنوعي گفته مي‌شود و يازيبايي‌هايي طبيعي را هم شامل است و خود رأي دوم را انتخاب مي‌كند. مي‌گويد:

«به عقيده كساني مانند قفال كه مي‌گويند مراد زيبايي‌هايي طبيعي است مقصود از زينت آشكار چهره و دو دست تا مچ است در زن‌ها و چهره‌ و دو دست و دو پا است در مردها».

به عقيده قفال چون ضرورت معاشرت ايجاب مي‌كرده كه چهره و دو دست تا مچ باز باشد و شريعت اسلام شريعت سهل و آسان است پوشانيدن چهره و دو دست تا مچ واجب نشده است

اما كساني كه زينت را به امور مصنوعي حمل كرده‌اند مقصود از زينت ظاهري را زينت چهره و دست‌ها عنوان كرده‌اند. از قبيل وسبه و گلگونه و خضاب و انگشتر. و علت اين استثناء اين است كه پوشانيدن اينها براي زن دشوار است. زن ناچار است كه با دست‌هاي خود اشياء را بردارد و در مقام شهادت و محاكم و ازدواج ناچار است چهره خويش بگشايد.

درباره اين استثناء از ائمه (ع) زياد پرسش شده كه در ادامه به آنها اشاره مي‌شود:

1.     از امام صادق سوال شد كه مقصود از زينت آشكار كه پوشيدنش براي زن واجب نيست چيست؟ فرمود زينت آشكار عبارت است از «سورمه و انگشتر» (كافي جلد 5 ص521 و وسايل جلد3 ص25)

2.     اما باقر فرمود زينت ظاهر عبارت است از جامه، سرومه، انگشتر، خضاب و دست‌ها النگو. سپس فرمود زينت سه نوع است يكي براي همه مردم است و آن همين است كه گفتم. دوم براي محرم‌ها است و آن جاي گردنبند به بالا‌تر و جاي بازوبند به پايين و خلخال به پايين است. سوم زينتي است كه اختصاص به شوهر دارد و آن تمام بدن زن است.

3.     راوي كه يك تن از شيعه است مي‌گويد از امام صادق(ع) پرسيدم كه براي مرد نگاه كردن به چه قسمت از بدن زن جايز است در صورتي كه محرم او نباشد؟ فرمود چهره و دو كف دست و دو قدم.

اين روايت متضمن حكم جواز نظر بروجه و كفين است نه حكم عدم وجوب پوشيدن آنها و اينها دو مسئله جداگانه است ولي بعداً خواهيم گفت كه اشكال بيشتر در جواز نظر است نه در عدم وجوب پوشيدن. اگر نظر جايز باشد به طريق اولي پوشيدن واجب نيست.

4.     اسماء دختر ابوبكر كه خواهر عايشه بود به خانه پيامبر آمد در حالي كه جامه‌هاي نازك و بدن نما پوشيده بود. رسول اكرم روي خويش را از او برگرداند و فرمود:

«اي اسماء همين كه زن به حد بلوغ رسيد سزاوار نيست چيزي از بدن او ديده شود مگر چهره و قسمت از مچ به پايين دست خودش. (سنن ابو داود جلد2 ص383)

اين روايات با نظر ابن عباس و ضحاك و عطا منطبق است نه با نظر ابن مسعود كه مدعي بوده است مقصود زينت ظاهري «جامه» است.

به هر حال اين روايات مي‌فهماند كه براي زن پوشانيدن چهره و دست‌ها تا مچ واجب نيست. حتي آشكار بودن آرايش‌هاي عادي و معمولي كه در اين قسمت‌ها وجود دارد نظير سرمه و خضاب كه معمولاً زن از آنها خالي نيست و پاك كردن آنها يك عمل فوق‌العاده به شمار مي‌رود نيز مانعي ندارد.

كيفيت پوشش:

بعد از اين استثناء اين جمله آمده است: «وليضربن نجمدهن علي جيوبهن» يعني مي‌بايد روسري خود را بر روي سينه و گريبان خويش قرار دهند. البته روسري خصوصيتي ندارد. منضور پوشيدن سروگردن و گريبانست.

اين آيه حدود پوشش را مشخص مي‌كند. در تفسير مجمع البيان ذيل آيه مورد بحث مي‌گويد:

«زنان مأمورشده‌اند كه روسري‌هاي خود را بر روي سينه خود بيفكنند تا دور گردن آنها پوشيده شود گفته شده است كه قبلاً دامنه روسري‌ها را به پشت سر مي‌افكندند و سينه‌هاشان پيدا بود. كلمه «جيوب» (گريبان‌ها) كنايه است از سينه‌ها زيرا گريبان‌ها است كه روي سينه‌ها را مي‌پوشاند و گفته شده است كه از آن جهت اين دستور ديده است كه زنان موها و گوشواره‌ها و گردن‌هاي خويش را بپوشانند.»

ابن عباس ذيل اين آيه گفته است: «زن بايد موي و سينه و دور گردن و زير گلوي خويش را بپوشاند».

تفسير صافي هم بعد از ذكر جمله وليضربن مي‌گويد:

«براي اينكه گردن‌ها پوشيده شود.»

به هر حال اين آيه در كمال صراحت حدود پوشش لازم را بيان مي‌كند.

استثناء دوم:

«ولا يبدين زينتهن الا لبعولتهن اوابائهن بعولتهن او ابنائهن او ابنا بعولتهن او اخوانهنا او بني اخوانهن او نسائهن او ماملكت ايمانهن او التابعين غيراولي الاربه »

يعني زينت‌هاي خود را آشكار نكنند مگر براي شوهران و پدران خود و پدران شوهر و پسران خود و پسران شوهر و برادران خود و پسران برادر و خواهران خود و پسران خواهر و زنان هم كيش خود و بندگان و طفلي كه هنوز بر عورت زنان آگاه نيستند.

بررسي حدود پوشش كه در اسلام بر زن واجب است:

آيه پوشش كه همان آيه 31 سوره نور است و براي بيان اين وظيفه و تعيين حدود آن است پوشانيدن وجه و كفين لازم شمرده نشده. در اين آيه به دو جمله مي‌توان استناد جست. يكي جمله «ولا يبدين زينتهن الا ماظهرمنها» و ديگر جمله «وليضربن بخمرهن علي جيوبهن».

در مورد جمله اول ديديم كه اكثر مفسران و عموم روايات، خضاب و سورمه و انگشتر و دستبند و امثال اينها را مصداق مستثني (الاماظهر) دانسته‌اند. اين زينت‌ها زينت‌هايي است كه در چهره و دو دست تا مچ، صورت مي‌گيرد. خضاب و انگشتر و دست‌بند مربوط به دست است و سورمه مربوط به چشم.

كساني كه پوشش وجه و كفين را واجب مي‌دانند بايد استثناء «الاماظهر» را منحصر بدانند به لباس رو و واضح است كه حمل استثناء بر اين معني بسيار بعيد و خلاف بلاغت قرآن است. مخفي داشتن لباس رو به علت اينكه غير ممكن است احتياج به استثناء ندارد. گذشته از اينكه لباس را وقتي مي‌توان زينت محسوب كرد كه قسمتي از بدن نمايان باشد مثلاً در مورد زنان بي پوشش مي‌توان گفت كه لباس آنها يكي از زينت‌هاي آنهاست. ولي اگر زن تمام بدن را با يك لباس سرتاسري بپوشاند چنين لباسي زينت شمرده نمي‌شود.

خلاصه اينكه ظهور آيه را در اينكه قسمتي از زينت بدن را استثناء مي‌كند نمي‌توان منكر شد و صراحت روايات هم ابداً قابل ترديد نيست.

در مورد جمله دوم بايد گفت: آيه دلالت دارد كه پوشانيدن گريبان لازم است و چون در مقام بيان خداست اگر پوشانيدن چهره هم لازم بود بيان مي‌كرد.

دقت كنيد «خمار= روسري» اساساً براي پوشانيدن سروضع شده است. ذكر كلمه «خمر» در آيه مي‌فهماند كه زن بايد روسري داشته باشد و واضح است كه با روسري پوشانيدن مربوط به سر است و اما اينكه غير از سر آيا قسمت ديگري را هم بايد با روسري پوشانيد يا نه؟ بستگي دارد به بيان آن. و چون در آيه فقط زدن دو طرف روسري بر گريبان مطرح است معلوم مي‌شود كه همين مقدار واجب است.

ممكن است كسي خيال كند معني «وليضربن نجمرهن علي جيوبهن» اين است كه روسري‌ها را مانند پرده از جلو چهره آويزان كنند تا حدي كه روي گريبان و سينه را بپوشاند.

اما نمي‌توان آيه را به اين معني حمل كرد زيرا: اولاً كلمه «خمار» به كار رفته نه كلمه «جلباب» خمار روسري كوچك است و «جلباب» روسري بزرگ، روسري كوچك را نمي‌توان آن اندازه جلوكشيد و مانند پرده آويزان كرد به طوري كه چهره و دورگردن و گريبان و سينه را بپوشاند و در عين حال سروپشت گردن و موها كه معمولاً در آن زمان بلند بوده، پوشيده بماند.

ثانياً آيه مي‌فرمايد با همان روسري‌ها كه داريد چنين عملي انجام دهيد بديهي است اگر آن روسري‌ها را به آن شكل روي چهره مي‌آويختند جلوي پاي خود را به هيچ وجه نمي‌ديدند و راه رفتن برايشان غيرممكن بود. آن روسري‌ها قبلاً «مشبك» و «توري» ساخته نشده بود كه براي اين منظور مفيد باشد. اگر منظور اين بود كه لزوماً روسري‌ها از پيش رو آويخته شود دستور مي‌رسيد كه روسري‌هايي تهيه كنيد غير از اين روسري‌هاي موجود كه توانيد هم چهره را بپوشانيد و هم بتوانيد راه برويد.

ثالثاً تركيب ماده «ضرب» و كلمه «علي» مفيد مفهوم آويختن نيست. چنانكه قبلاً گفتيم و از اهل فن لغت و ادب عرب نقل كرديم تركيب «ضرب» با «علي» فقط مفيد اين معني است كه فلان چيز را بر روي فلان شي مانند حايلي قرار داد.

مفهوم «و ليضربن نجمرهن علي جيوبهن» اين است كه با روسري‌ها بر روي سينه و گريبان حايلي قرار دهيد. پس وقتي در مقام تحرير و بيان حدود پوشش است و مي‌فرمايد با روسري‌ها بر روي گريبان‌ها و سينه‌ها حايلي قراردهيد و نمي‌گويد بر روي چهره حايلي قراردهيد معلوم مي‌شود حايل قراردادن برروي چهره واجب و لازم نيست.

تا اينجا از ديدگاه تفاسير گوناگون با تعريف و تعيين محدوده پوشش در قرآن آشنا شديم. در اين قسمت ضمن اشاره به آراء مراجع تقليد و مجتهدين اين تعريف را از ديدگاه آنان بررسي كرده تا بتوانيم به صورت منطقي‌تري به نتيجه‌گيري بپردازيم.

1.     از نظر آيت‌ا خامنه‌اي ؛ زنان بايد تمام سر و بدن خود را به جز صورت و دست‌ها تا مچ كه زينت و آرايش نشده باشد يا لباسي كه توجه نامحرم را جلب نكند بپوشانند.

در حجاب و پوشش واجب لباس معيني شرط نيست و هر لباسي كه تمام بدن زن را (به جز صورت و دست‌ها تا مچ كه استثناء شده) و همچنين برجستگي‌هاي بدن را بپوشاند و توجه نامحرم را جلب نكند كفايت مي‌كند.

همچنين تشخيص مصداق زينت، عرض است و هرچه عرفاً زينت محسوب شود زن بايد آن را از نگاه نامحرم بپوشاند.

2.     آيت‌ا فاضل لنكراني نيز معتقد است حجاب طبق آيات قرآن در روايات يعني پوشاندن تمام بدن به غيراز گردي صورت و دست‌ها تا مچ؛ و همچنين پوشاندن موي سر براي خانم‌ها هم واجب است و اين مسئله از مسلمات دين است.

«كسي كه موي سر و تمام بدن غير از دست‌ها تا مچ و گردي صورت بقيه بدن را بپوشاند» با حجاب است و اگر كسي حتي مقداري از آنچه كه گفته شده را نپوشاند حجاب را رعايت نكرده است. البته اين نكته را هم يادآور مي‌شوم كه خانم‌ها نبايد لباس بپوشند كه برجستگي‌ها و زيبايي‌هاي زنانه و حجم بدن آنها پيدا باشد يعني پوشيدن لباس تنگ هم براي آنها جايز نيست. همينطور پوشيدن لباس رنگي كه موجب جلب توجه نامحرم شود براي خانم‌ها جايز نيست.

3.     آيت‌ا صانعي عنوان مي‌كند كه به طور كلي بر زن پوشاندن تمام بدن به جز گردي صورت و دست‌ها تا مچ و پاها تا مچ در مقابل نامحرم واجب است و شارع مقدس نسبت به رنگ و كيفيت لباس نظر خاصي ندارد و اگر در جايي رنگ يا كيفيت لباس به گونه‌اي باشد كه ايجاد مفسده كند جايز نيست و تشخيص موضوع با خود مكلف است.

وي ضمن اينكه به تفسير آيه 31 سوره نور در تفسير الميزان ارجاع مي‌دهد معتقد است: «به هر حال صورت و دست‌ها محل زينت محسوب نمي‌گردد. ولي اگر آرايش نمودن و خود را در ديد مردان بيگانه قراردادن موجب فساد در جامعه گردد حرام است.

4.     آيت‌ا مبشر كاشاني معتقد است آرايش زنان در جامعه براي جلوه‌گري، خودآرايي، خودنمايي در ديد نامحرم، حرام است و نيز بيرون گزاردن موي سر چه كم باشد چه زياد جايز نيست ولي پوشيدن جوراب نازك اگر از غوزك مچ پا به بالا نباشد و مفسده‌اي نداشته باشد اشكال ندارد. اگرچه بهتر است آن را بپوشاند.

5.     آيت‌ا شيرازي معتقد است به جز گردي صورت و دست‌ها از مچ به پايين نبايد ديده شود و زينت و آرايش هم نبايد وجود داشته باشد. حتي انگشتر نيز نوعي زينت و آرايش به شمار مي‌رود و آشكار كردن آن براي مردان بيگانه جايز نيست.

6.     آيت‌ا سيستاني نيز عنوان مي كند كه واجب است زن تمام بدن خود را به استثناء صورت و دست‌ها تا مچ از چشم نامحرم با پوشش‌هايي كه خود، زينت نباشد مستور كند.

وي معتقد است پوشانيدن پشت و روي پا از نامحرم واجب بوده و زينت كردن (در حد معمول) دست‌ها تا مچ و يا آرايش ساده صورت محل اشكال است و چهره آرايش كرده بايد پوشانده شود. به اعتقاد آيت‌ا سيستاني زن نبايد احتياط لازم بايد بدن و موي سر خود را از پسري هم كه بالغ نشده ولي خوب و بد را از يكديگر تشخيص مي‌دهد بپوشاند، و براي حجاب چادر بهتر است.

ديدگاه نسبتاً متفاوت ديگري نيز وجود دارد كه البته نه از نظر يك مرجع تقليد بلكه از ديدگاه يك مجتهد عنوان مي‌شود. در اين ديدگاه علاوه بر اينكه سخت‌گيري‌هاي مراجع در آن ديده نمي‌شود جنبه الزام آور بودن حجاب براي زنان نيز به گونه‌اي متفاوت بيان گرديده است.

7.     حجه السلام محسن كديور معتقد است اسلام پوشش خاصي براي مرد و زن نهاده. پوشش بر دو قسمت است. يكي پوشش نگاه و صدا و ديگري پوشش اندام بدن است. پوشش نگاه و صدا در اسلام يعني ممنوع بودن نگاه‌هاي هرزورها. خداوند در سوره نساء هم به مردان و هم به زنان مي‌گويد كه نگاهتان حريم داشته باشد.

8.     شما مجاز نيستيد به هر چيزي نگاه كنيد چرا كه اين امر مقدم افعال بعدي است. از آن طرف هم تأكيد بر خودنگهداري و حفظ ناموس مي‌كند.

مسئله دوم پوشش بدن است. در اسلام سه گونه پوشش داريم: يكي پوشش حداقلي است كه لازمه مكان‌هايي چون استخر است كه پوشش حداقلي است. پوشش نوع دوم پوشش در نماز است. انسان وقتي مي‌خواهد نماز بخواند بايد حداقل لباس را به تن داشته باشد. فتواي برخي از علماء داير بر اين است كه بانوان وقتي مي‌خواهند نماز بخوانند چنانچه نامحرمي در محل نباشد مي‌توانند بدون روسري اقامه نماز كنند. البته بانوان وقتي مي‌خواهند نماز بخوانند چنانچه نامحرمي در محل نباشد مي‌توانند بدون روسري اقامه نماز كنند. البته فتواي اكثر علماء اين است كه بانوان حتماً بايد روسري برسر داشته باشند ولي در كل مهم اين است كه در لباس مناسب عبادت انجام پذيرد. سوم پوشش نسبت به نامحرم و يا پوشش خارج از خانه است. وقتي زن و مردم مي‌خواهند وارد خيابان يا اداره شوند اسلام حريمي قرارداده با خاستگاهي اخلاقي تناسب با تكاليف ديني دارد. يعني وجدان ديني مومن اقتضاي رعايت آن را مي‌كند. و آن اين است كه مي‌گويد زن زينت خود را جز براي محارمش آشكار نكند.

در سوره احزاب اينطور ذكر شده كه زنان سروروي خود را بپوشانند اين زيبايي زن است و زن بايد اين زيبايي را در اختيار هركسي قراردهد. و اين زيبايي متعلق به كساني است كه زن آنها را مناسب مي‌بيند مانند همسر و براي مردان كوچه و خيابان آنها را مي‌پوشاند. اين جز تكاليف زن و مرد مسلمان است.

نكته بسيار ظريفي كه اينجا مطرح مي‌شود اين است كه آيا مي‌توان اين الزام اخلاقي ديني را تبديل به الزام فقهي و يا حقوقي كرد و حتي براي كساني كه اعتقادي به اين امر ندارند آن را به عنوان يك قانون قابل مجازات درآورد؟

من در اين زمينه ترديد دارم و معتقدم پوشش را بايد به شكل آزادانه و اختياري و تنها با پشتوانه ايمان براي زنان مسلمان قراردهيم. اگر مي‌خواهيم جامعه ديني داشته باشيم نمي‌توانيم حداكثر ضوابط ديني را به قانون تبديل كنيم.

در سوره احزاب نكته‌اي وجود دارد كه مي‌شود از آن استفاده كرد. وقتي خداوند به پيغمبرش مي‌فرمايد: اي پيامبر به زنان و دخترانت و همه بانوان مومن بگو كه سرپوش‌هاي خود را به خود نزديك كنند تا آزار نبينند. (آيه 59 سوره احزاب) به زبان ديگر روسري بپوشند.

تحليل اين توصيه مهم است. در واقع مي‌گويد اين نوع پوشش براي شناساندن زن مسلمان است. در آنا زمان بين زنان پاك و ناپاك تفاوتي از حيث ظاهر نبوده بعضي‌ها با اين افراد وارد گفت‌و گو شده و روابط پنهاني برقرار مي‌كردند.

آيه شريفه مي‌گويد شما خود را ملبس به نشاني كنيد كه مورد ايذاء قرار نگيريد. البته تفسير سنتي‌اش اين است كه بين زنان آزاده و برده تفاوت بوده و مردان وقتي مي‌ديدند زنان برده هستند خود را مجاز مي‌ديدند كه آزارشان دهند. از آيه شريفه توصيه مي‌كند كه شما روسري‌ سرتان كنيد تا بدانند شما زنان آزاده هستيد.

البته من اين را به قرآن نسبت نمي‌دهم چرا كه زنان برده هم با فرهنگ آن روز برخوردار از حقوق انساني بوده و كسي حق نداشته متعرض شود. منتهي در اينجا مي‌خواهد بگويد مانند زنان خياباني كه الان به عنوان يك معضل درجامعه ما مطرح شده به گونه‌اي خود را نياراييد كه با زنان ويژه اشتباه گرفته شويد. از اين آيه و با چنين روايتي مي‌توان بوي حق را استشمام كرد. به بيان ديگر پوشش يك امتيازات و اين امتياز را زن بايد آزادانه اختيار كند.

حد پوشش در اسلام سالم سازي جامعه است و من به آن كاملاً معتقدم. يعني معتقدم ضوابط اسلامي در زمينه پوشش بانوان بسيار مترقي و قابل دفاع است مشروط بر آنكه آن را با عرضيات عصر نزول مخلوط نكنيم. آن عرضيات براي دوران خودش كاملاً قابل احترام بوده ولي امروزه اين عرضيات مي‌تواند تغيير كند.

نتيجه گيري:

همانطور كه ديديم در تفاسير گوناگوني كه به آنها اشاره شد وهمچنين در ميان آراء مراجع تقليد در پوشاندن بدن غير از صورت و دست‌ها از مچ به پايين با اتفاق نظر وجود دارد. آنچه كه در ميان آنها متفاوت است موضوع پوشاندن پاها از مچ به پايين و همچنين حد استفاده از زيورآلات است، يعني بخشي از آنچه كه در قرآن به عنوان «زينت ظاهري» براي پوشاندن، استثناء شده است.

در غالب كتب تفسير و در روايات امامان شيعه به طور صريح عنوان شده كه مقصود از زينت ظاهري همان چهره و دست‌ها از مچ به پايين و پاها از مچ به پايين و همينطور جامه و لباس، سورمه، وسمه و انگشتر و خضاب و النگو و گلگونه است. و اين‌ها شامل وسايل زينت بانوان در آن عصر مي‌باشد.

يعني قرآن و بعد از آن تفسير ائمه با علم به مقتضيات زمان و همينطور فطرت و نياز انسان‌ها به زيبايي در تعيين حد پوشش استفاده زنان را از وسايل زينت (كه عنوان شد) منع نكرده‌اند.

اما به نظر مي‌رسد مراجع تقليدي كه دستكم آراء آنها در اينجا ذكر شد حدود حجاب را صرفاً چهره و دست‌ها از مچ به پايين تلقي مي‌كنند و هرآنچه كه زينت عرفي محسوب مي‌شود جايز نمي‌شمرند.

همينطور ديدگاه ديگري نيز وجود داشت كه حد زينت را تا آنجا مجاز مي‌شمرد كه بانوان با زنان ويژه و خياباني اشتباه گرفته نشوند و البته پوششي كه در قرآن آورده شده را يك الزام اخلاقي تلقي مي‌كند و نه فقهي و حقوقي.

با وجود همه اين آراء ما در اينجا آنچه كه قرآن و تفاسير عمده و امامان شيعه بيان كرده‌اند را به عنوان تعريف قراردادي حجاب در نظر مي‌گيريم. و البته در مسير يافتن ميزان تفاوت تعريف قراردادي و تعريف تحليلي واژه «باحجاب» ميزان تفاوت تعاريف بيان شده در «قرآن وديدگاه مفسران و امامان شيعه» باديدگاه و آراء بيان شده از سوي مراجع تقليد بسيار قابل توجه مي‌نمايد. و ميزان سخت‌گيري آنان سوال برانگيز خواهد بود.

همانطور كه عنوان شد در نهايت اين تعريف به عنوان تعريف قراردادي در اين پايان‌نامه منظور خواهد شد:

«براي زن پوشانيدن چهره و دست‌ها تا مچ‌ واجب نيست حتي آشكار بودن آرايش‌هاي عادي و معمولي كه در اين قسمت‌ها وجود دارد نظير سورمه و خضاب كه معمولاً زن از آنها خالي نيست و پاك كردن آنها يك عمل فوق‌العاده به شمار مي‌رود نيز مانعي ندارد».


 

 

 

 

 

 

 

فصل پنجم

روش تحقيق


روش تحقیق:

بخشی از روشي كه براي انجام اين تحقيق در نظر گرفته شده است «روش پيمايشي» است. و از نظر زماني، مقطعي بوده و در سال 1385 (بهار و تابستان) انجام گرفته است.

واحد تحليل در اين روش «فرد» است و به طور كلي هنگامي كه هدف تحقيق سنجش عقايد، نگرش‌ها و ديدگاه‌هاي افراد باشد از اين شيوه استفاده خواهيم كرد.

تكنيك مسلط در اين روش «پرسشنامه» است. كه عبارت است از «مجموعه‌اي از پرسش‌هاي هدفدار كه با بهره‌گيري از مقياس‌هاي گوناگون نظر و ديدگاه و بينش فرد پاسخگو را مورد سنجش قرار مي‌دهد.»

جامعه آماري:

جامعه آماري در اين تحقيق شامل دانشجويان دختر دانشكده ادبيات دانشگاه فردوسي بوده است كه تعداد آنها 2110 نفر مي‌باشد.

حجم نمونه:

روش نمونه‌گيري:

روش نمونه‌گيري در اين تحقيق روش نمونه‌گيري «خوشه‌اي متناسب» بوده است. بنابراين تعداد افراد حاضر در حجم نمونه با توجه به نسبت جمعيتي دانشجويان درهر يك از رشته‌هاي گوناگون دانشكده ادبيات انتخاب شده است.

روش جمع‌آوري اطلاعات:

با استفاده از پرسشنامه و با گنجاندن 27 متغير و با استفاده از طيف ليكرت داده‌ها جمع‌آوري شدند.


شاخص سازي:

مفهوم

شاخص

معرف

شماره‌پرسشنامه

تعريف تحليلي واژه باحجاب به صورت نظري

ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف اسمي

تعريف 1

تعريف 2

تعريف 3

تعريف 4

تعريف 5

تعريف 6

V12.1

V12.2

V12.3

V12.4

V12.5

V12.6

تعريف تحليلي واژه باحجاب به صورت عملي

ميزان نزديكي افراد به تعريف اسمي در عمل

-به نظر من چادر ملاك نيست و پوشيدگي كامل به جز چهره و دست‌ها تا مچ لازم است.

-به نظر من فرد باحجاب كسي است كه داراي حجب و حيا باشد و صرفاً پوشيدگي همه بدن‌او ملاك نيست.

-اگر كسي داراي پوشش كامل باشد اما آرايش مشخصي هم داشته باشد باحجاب است.

-پوشيدن «بلوزوشلوار» با «بلوزودامن» به گونه‌اي كه جلف و زننده نباشد بدون پوشش موها‌كافي‌است.

-به طور كلي آرايش از پوشش جداست و چهره آرايش شده خللي به باحجابي فرد وارد نمي‌سازد.

-به نظر من هركسي حق دارد آن طور كه دوست دارد و زيباتر ديده مي‌شود آرايش و پوشش داشته باشد.

V11.2

 

 

V11.4

 

 

V11.5

 

V11.6

 

V11.8

 

V11.10

 

Reliability :

جهت سنجش روايي هر يك از گونه‌ها در دو طيف ليكرت كه در پرسشنامه گنجانده شده است از روش  كرونباخ استفاده شده كه پس از حذف گويه‌هاي نامناسب شاخص سازي با استفاده از دستور Compu tانجام گرفت.    


Reliability

****** Method 1 (space saver) will be used for this analysis ******

_

 

  R E L I A B I L I T Y   A N A L Y S I S   -   S C A L E   (A L P H A)

 

                             Mean        Std Dev       Cases

 

  1.     V11.4             2.7819         1.4067       188.0

  2.     V11.5             2.8989         1.1816       188.0

  3.     V11.6             3.9309         1.1518       188.0

  4.     V11.8             3.3936         1.3342       188.0

  5.     V11.10            3.5213         1.4421       188.0

  6.     V11.2             4.1277          .7908       188.0

 

                                                   N of

Statistics for       Mean   Variance    Std Dev  Variables

      SCALE       20.6543    27.2969     5.2246          6

 

 

Item-total Statistics

 

               Scale          Scale      Corrected

               Mean         Variance       Item-            Alpha

              if Item        if Item       Total           if Item

              Deleted        Deleted    Correlation        Deleted

 

V11.4         17.8723        18.8820        .5264           .7728

V11.5         17.7553        18.8703        .6849           .7339

V11.6         16.7234        19.9552        .5845           .7576

V11.8         17.2606        18.4290        .6187           .7476

V11.10        17.1330        16.3405        .7613           .7063

V11.2         16.5266        25.8977        .0962           .8368

 

Reliability Coefficients

 

N of Cases =    188.0                    N of Items =  6

 

Alpha =    .7961

 

****** Method 1 (space saver) will be used for this analysis ******

_

 

  R E L I A B I L I T Y   A N A L Y S I S   -   S C A L E   (A L P H A)

 

                             Mean        Std Dev       Cases

 

  1.     V12.1             2.5968         1.0973       186.0

  2.     V12.2             2.1667         1.0548       186.0

  3.     V12.4             2.3602         1.1074       186.0

  4.     V12.5             2.7796         1.1670       186.0

  5.     V12.6             2.1398         1.3077       186.0

 

                                                   N of

Statistics for       Mean   Variance    Std Dev  Variables

      SCALE       12.0430    17.4144     4.1731          5

 

 

Item-total Statistics

 

               Scale          Scale      Corrected

               Mean         Variance       Item-            Alpha

              if Item        if Item       Total           if Item

              Deleted        Deleted    Correlation        Deleted

 

V12.1          9.4462        12.3457        .5012           .7490

V12.2          9.8763        11.5144        .6688           .6962

V12.4          9.6828        11.6772        .5960           .7180

V12.5          9.2634        11.1464        .6296           .7050

V12.6          9.9032        12.1744        .3868           .7961

 

Reliability Coefficients

 

N of Cases =    186.0                    N of Items =  5

 

Alpha =    .7752


 

 

 

 

 

 

 

فصل ششم

تحليل يك متغيري


 

        §          سن   

Statistics

 

سن

N

Valid

187

Missing

3

 

سن

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

18

6

3.2

3.2

3.2

19

17

8.9

9.1

12.3

20

27

14.2

14.4

26.7

21

42

22.1

22.5

49.2

22

56

29.5

29.9

79.1

23

23

12.1

12.3

91.4

24

3

1.6

1.6

93.0

25

8

4.2

4.3

97.3

26

3

1.6

1.6

98.9

31

2

1.1

1.1

100.0

Total

187

98.4

100.0

 

Missing

99

1

.5

 

 

System

2

1.1

 

 

Total

3

1.6

 

 

Total

190

100.0

 

 

 

 

                                    Descriptive Statistics

 

 

N

Minimum

Maximum

Mean

Std. Deviation

سن

187

18

31

21.53

1.904

Valid N (listwise)

187

 

 

 

 

 

 

براساس جدول توزيع سني پاسخگويان كمترين سن 18 سال و بيشترين سن 31 سال است. همينطور 2/3 درصد 18 سال ، 1/9 درصد 19 سال، 4/14 درصد 20 سال، 5/22 درصد 21 سال، 9/29 درصد 22 سال، 3/12 درصد 23 سال، 6/1 درصد 24 سال، 3/4 درصد 25 ساله، 6/1 درصد 26 سال و 1/1 درصد 31 سال سن دارند.


 

        §          مقطع تحصيلي

Statistics

 

 

 

مقطعتحصيلي

رشتهتحصيلي

N

Valid

187

186

Missing

3

4

 

مقطعتحصيلي

 

 

 

 

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

کارشناسي

177

93.2

94.7

94.7

ک.ارشد

10

5.3

5.3

100.0

Total

187

98.4

100.0

 

Missing

9

1

.5

 

 

System

2

1.1

 

 

Total

3

1.6

 

 

Total

190

100.0

 

 

 

2/93 درصد پاسخگويان در مقطع كارشناسي و 3/5 درصد در مقطع كارشناسي ارشد بودند.

        §          رشته تحصيلي

رشتهتحصيلي

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

علوماجتماعي

35

18.4

18.8

18.8

تاريخ

22

11.6

11.8

30.6

جغرافي

20

10.5

10.8

41.4

عربي

21

11.1

11.3

52.7

فرانسه

19

10.0

10.2

62.9

انگليسي

33

17.4

17.7

80.6

روسي

5

2.6

2.7

83.3

فارسي

31

16.3

16.7

100.0

Total

186

97.9

100.0

 

Missing

9

2

1.1

 

 

System

2

1.1

 

 

Total

4

2.1

 

 

Total

190

100.0

 

 

 

رشته‌هاي تحصيلي پاسخگويان به ترتيب زير بوده است:

8/18 درصد علوم اجتماعي، 8/11 درصد تاريخ، 8/10 درصد جغرافيا، 3/11 درصد عربي، 2/10 درصد فرانسه، 7/17 درصد انگليسي، 7/2 درصد روسي، 7/16 درصد فارسي.

        §          سال ورود به دانشگاه

Statistics

 

سالورودبهدانشگاه

 

N

Valid

176

Missing

14

 

سالورودبهدانشگاه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

80

8

4.2

4.5

4.5

81

61

32.1

34.7

39.2

82

43

22.6

24.4

63.6

83

36

18.9

20.5

84.1

84

28

14.7

15.9

100.0

Total

176

92.6

100.0

 

Missing

99

12

6.3

 

 

System

2

1.1

 

 

Total

14

7.4

 

 

Total

190

100.0

 

 

 

توزيع پاسخگويان براساس سال ورود به دانشگاه به صورت زير مي‌باشد:

5/4 درصد ورودي 80 ، 7/34 درصد ورودي 81 ، 4/24 درصد ورودي 82 ، 5/20 درصد ورودي 83 ، 9/15 درصد ورودي 84 مي‌باشند.


 

        §          شغل پدر

Statistics

 

 

 

شغلپدر

وضعيتتاهل

شغلهمسر

ميزاندرامد

N

Valid

183

188

23

32

Missing

7

2

167

158

 

شغلپدر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

کارمند

41

21.6

22.4

22.4

ازاد

73

38.4

39.9

62.3

معلم

25

13.2

13.7

76.0

فنيمهندسي

8

4.2

4.4

80.3

پزشکي

6

3.2

3.3

83.6

کشاورزدامدار

10

5.3

5.5

89.1

بازنشسته

18

9.5

9.8

98.9

ساير

2

1.1

1.1

100.0

Total

183

96.3

100.0

 

Missing

9

5

2.6

 

 

System

2

1.1

 

 

Total

7

3.7

 

 

Total

190

100.0

 

 

 

از ميان مشاغل پدر پاسخگويان 4/22 كارمند، 9/39 درصد آزاد، 7/13 درصد معلم و فرهنگي، 4/4 درصد فني مهندسي، 3/3 درصد پزشكي، 5/5 درصد كشاورز، 8/9 درصد بازنشسته بوده، 1/1 درصد نيز ساير مشاغل اشتغال داشته‌اند.

        §          وضعيت تأهل

وضعيتتاهل

 

 

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

مجرد

161

84.7

85.6

85.6

متاهل

27

14.2

14.4

100.0

Total

188

98.9

100.0

 

Missing

System

2

1.1

 

 

Total

190

100.0

 

 

 

6/85 درصد پاسخگويان مجرد و 4/14 درصد متأهل بوده‌اند.

 

        §          شغل همسر

شغلهمسر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

کارمند

5

2.6

21.7

21.7

ازاد

1

.5

4.3

26.1

فنيمهندسي

3

1.6

13.0

39.1

پزشکي

11

5.8

47.8

87.0

دانشجو

1

.5

4.3

91.3

ساير

2

1.1

8.7

100.0

Total

23

12.1

100.0

 

Missing

9

4

2.1

 

 

System

163

85.8

 

 

Total

167

87.9

 

 

Total

190

100.0

 

 

 

در ميان متأهلين 7/21 درصد از همسران پاسخگويان كارمند، 3/4 درصد شغل آزاد، 13 درصد مهندس، 8/47 درصد پزشك، 3/4 درصد دانشجو بوده‌اند و 7/8 درصد نيز شامل ساير مشاغل بوده است.


 

        §          ميزان درآمد

Statistics

 

ميزاندرامد

 

N

Valid

32

Missing

158

Median

400000.00

 

ميزاندرامد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

200000

2

1.1

6.3

6.3

250000

2

1.1

6.3

12.5

300000

8

4.2

25.0

37.5

350000

1

.5

3.1

40.6

400000

9

4.7

28.1

68.8

500000

7

3.7

21.9

90.6

600000

1

.5

3.1

93.8

700000

1

.5

3.1

96.9

1000000

1

.5

3.1

100.0

Total

32

16.8

100.0

 

Missing

999

156

82.1

 

 

System

2

1.1

 

 

Total

158

83.2

 

 

Total

190

100.0

 

 

 

158 پاسخگو به اين سوال پاسخ نداده‌اند و از ميان 32 پاسخگو 3/6 درصد 200 هزار، 3/6 درصد 250 هزار، 25 درصد 300 هزار ، 1/3 درصد 350 هزار، 1/28 درصد 400 هزار، 9/21 درصد 500 هزار، 1/3 درصد 600 هزار و 1/3 درصد 700 هزار و 1/3 درصد نيز 1 ميليون تومان درآمد داشته‌اند.


 

        §          آيا خود را با حجاب مي‌دانيد؟

 

اياخودراباحجابميدانيد؟

 

N

Valid

188

Missing

2

Median

3.00

 

اياخودراباحجابميدانيد؟

 

 

 

 

 

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

خيليکم

1

.5

.5

.5

کم

5

2.6

2.7

3.2

متوسط

98

51.6

52.1

55.3

زياد

57

30.0

30.3

85.6

بسيارزياد

27

14.2

14.4

100.0

Total

188

98.9

100.0

 

Missing

System

2

1.1

 

 

Total

190

100.0

 

 

 

در پاسخ به اين پرسش 4/14 درصد پاسخگويان ميزان باحجابي خود را بسيار زياد، 3/30 درصد زياد، 1/52 درصد متوسط، 7.2 درصد كم و 5/0 درصد بسيار كم ارزيابي كرده‌اند.

        §          فرد باحجاب كسي است كه صرفاً داراي چادر باشد.

فردباحجابکسياستکهصرفادارايچادرباشد.

 

 

 

 

 

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

کاملاموافق

8

4.2

4.3

4.3

موافق

4

2.1

2.1

6.4

بينظر

8

4.2

4.3

10.6

مخالف

77

40.5

41.0

51.6

کاملامخالف

91

47.9

48.4

100.0

Total

188

98.9

100.0

 

Missing

System

2

1.1

 

 

Total

190

100.0

 

 

 

3/4 درصد پاسخگويان با اين عبارت كاملاً موافق، 1/2 درصد موافق، 3/4 درصد بي‌نظر، 41 درصد مخالف و 4/48 درصد كاملاً مخالف بوده‌اند.


 

        §          چادر ملاك نيست و پوشیدگی کامل به جز چهره و دستها تا مچ لازم است.

چادرملاکنيستوپوشيدگيکاملبهجزچهرهودستهاتامچلازماست.

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

کاملامخالف

1

.5

.5

.5

مخالف

6

3.2

3.2

3.7

بينظر

24

12.6

12.8

16.5

موافق

94

49.5

50.0

66.5

کاملاموافق

63

33.2

33.5

100.0

Total

188

98.9

100.0

 

Missing

System

2

1.1

 

 

Total

190

100.0

 

 

 

5/33 درصد پاسخگويان با اين عبارت كاملاً موافق، 50 درصد موافق، 8/12 درصد بي‌نظر، 2/3 درصد مخالف و 5/0 درصد كاملاً مخالف بوده‌اند.

        §          اگر برجستگي‌های بدن فرد معلوم نباشد هرچند کمی از موی سر او مشخص باشد او را با حجاب می دانم.

اگربرجستگيهايبدنفردمعلومنباشدهرچندکميازمويسراومشخصباشداوراباحجابميدانم

 

 

 

 

 

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

کاملامخالف

6

3.2

3.2

3.2

مخالف

51

26.8

27.1

30.3

بينظر

29

15.3

15.4

45.7

موافق

76

40.0

40.4

86.2

کاملاموافق

26

13.7

13.8

100.0

Total

188

98.9

100.0

 

Missing

System

2

1.1

 

 

Total

190

100.0

 

 

 

8/13 درصد پاسخگويان با اين عبارت كاملاً موافق، 4/40 درصد موافق، 4/15 درصد بي‌نظر، 1/27 درص مخالف و 2/3 درصد كاملاً مخالف بوده‌اند.


 

        §          با حجاب كسي است كه داراي حجب و حیا باشد و صرفاً پوشیدگی همه بدن او ملاک نیست.

بهنظرمنباحجابکسياستکهدارايحجبوحياباشدوصرفاپوشيدگيهمهبدناوملاکنيست

 

 

 

 

 

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

کاملاموافق

53

27.9

28.2

28.2

موافق

33

17.4

17.6

45.7

بينظر

22

11.6

11.7

57.4

مخالف

62

32.6

33.0

90.4

کاملامخالف

18

9.5

9.6

100.0

Total

188

98.9

100.0

 

Missing

System

2

1.1

 

 

Total

190

100.0

 

 

 

2/28 درصد با اين عبارت كاملاً موافق، 6/17 درصد موافق، 7/11 درصد بي‌نظر ، 3/3 درصد مخالف و 6/9 درصد كاملاً مخالف بوده‌اند.

        §          اگر كسي داراي پوشش كامل (به جز چهره و دستها تا مچ) باشد اما آرایش مشخصی هم داشته باشد باحجاب است.

اگرکسيدارايپوششکامل (بهجزچهرهودستهاتامچ) باشداماارايشمشخصيهمداشتهباشدباحجاباست

 

 

 

 

 

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

کاملامخالف

11

5.8

5.9

5.9

مخالف

67

35.3

35.6

41.5

بينظر

24

12.6

12.8

54.3

موافق

64

33.7

34.0

88.3

کاملاموافق

22

11.6

11.7

100.0

Total

188

98.9

100.0

 

Missing

System

2

1.1

 

 

Total

190

100.0

 

 

 

7/1 درصد پاسخگويان كاملاً موافق، 34 درصد موافق، 8/12 درصد بي‌نظر، 6/35 درصد مخالف و 9/5 درصد كاملاً مخالف بوده‌اند.


 

        §          پوشيدن بلوز و شلوار یا بلوز و دامن به گونه ای که جلف و زننده نباشد بدون پوشش موها کافی است.

پوشيدنبلوزوشلواريابلوزودامنبهگونهايکهجلفوزنندهنباشدبدونپوششموهاکافياست

 

 

 

 

 

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

کاملاموافق

13

6.8

6.9

6.9

موافق

14

7.4

7.4

14.4

بينظر

11

5.8

5.9

20.2

مخالف

85

44.7

45.2

65.4

کاملامخالف

65

34.2

34.6

100.0

Total

188

98.9

100.0

 

Missing

System

2

1.1

 

 

Total

190

100.0

 

 

 

9/6 درصد پاسخگويان با اين عبارت كاملاً موافق، 4/7 درصد موافق، 9/5 درصد بي‌نظر، 2/45 درصد مخالف، 6/34 درصد كاملاً مخالف بوده‌اند.

        §          مراجع تقليد در تعیین حد حجاب بانوان افراط میکنند.

مراجعتقليددرتعيينحدحجاببانوانافراطميکنند

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

کاملامخالف

20

10.5

10.7

10.7

مخالف

52

27.4

27.8

38.5

بينظر

44

23.2

23.5

62.0

موافق

34

17.9

18.2

80.2

کاملاموافق

37

19.5

19.8

100.0

Total

187

98.4

100.0

 

Missing

9

1

.5

 

 

System

2

1.1

 

 

Total

3

1.6

 

 

Total

190

100.0

 

 

 

8/19 درصد پاسخگويان با اين عبارت كاملاً موافق، 2/18 درصد موافق، 5/23 درصد بي‌نظر، 8/27 درصد مخالف، 7/10 درصد كاملاً مخالف بوده‌اند.


 

        §          آرايش از پوشش جداست .

بهطورکليارايشازپوششجداستوچهرهارايششدهخلليبهباحجابيفردواردنميسازد

 

 

 

 

 

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

کاملاموافق

25

13.2

13.3

13.3

موافق

27

14.2

14.4

27.7

بينظر

27

14.2

14.4

42.0

مخالف

67

35.3

35.6

77.7

کاملامخالف

42

22.1

22.3

100.0

Total

188

98.9

100.0

 

Missing

System

2

1.1

 

 

Total

190

100.0

 

 

 

3/13 درصد پاسخگويان با اين عبارت كاملاً موافق، 4/14 درصد موافق، 4/14 درصد بي‌نظر، 6/35 درصد مخالف، 3/22 درصد كاملاً مخالف بوده‌اند.

        §          اگر آرايش به گونه‌اي باشد که جلب توجه نکند از نظر من به حجاب فرد لطمه نمیزند.

اگرارايشفردبهگونهايباشدکهجلبتوجهنکندازنظرمنبهحجابفردلطمهنميزند

 

 

 

 

 

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

کاملامخالف

9

4.7

4.8

4.8

مخالف

29

15.3

15.4

20.2

بينظر

26

13.7

13.8

34.0

موافق

62

32.6

33.0

67.0

کاملاموافق

62

32.6

33.0

100.0

Total

188

98.9

100.0

 

Missing

System

2

1.1

 

 

Total

190

100.0

 

 

 

33 درصد كاملاً موافق، 33 درصد موافق، 8/13 درصد بي‌نظر، 4/15 درصد مخالف و 8/4 درصد كاملاً مخالف بوده‌اند.


 

        §          هر كسي حق دارد آنطور که دوست دارد و زیباتر دیده میشود آرایش و پوشش داشته باشد.

بهنظرمنهرکسيحقداردانطورکهدوستداردوزيباترديدهميشودارايشوپوششداشتهباشد

 

 

 

 

 

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

کاملاموافق

26

13.7

13.8

13.8

موافق

26

13.7

13.8

27.7

بينظر

27

14.2

14.4

42.0

مخالف

42

22.1

22.3

64.4

کاملامخالف

67

35.3

35.6

100.0

Total

188

98.9

100.0

 

Missing

System

2

1.1

 

 

Total

190

100.0

 

 

 

8/13 درصد پاسخگويان با اين عبارت كاملاً موافق، 8/13 درصد موافق، 4/14 درصد بي‌نظر، 3/22 درصد مخالف، 6/35 درصد كاملاً مخالف بوده‌اند.

 

 

تعريف1

تعريف2

تعريف3

تعريف4

تعريف5

تعريف6

تعريف7

N

Valid

188

187

188

188

188

187

188

 

Missing

2

3

2

2

2

3

2

Median

3.00

2.00

4.00

2.00

3.00

2.00

3.00

 

        §          تعريف 1

ميزان موافقت پاسخگويان با اين تعريف 8/21 درصد بسيار زياد، 6/17 درصد زياد، 3/46 متوسط، 5/8 درصد كم و 9/5 درصد بسيار كم بوده است.

تعريف1

 

 

 

 

 

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

بسيارزياد

41

21.6

21.8

21.8

زياد

33

17.4

17.6

39.4

متوسط

87

45.8

46.3

85.6

کم

16

8.4

8.5

94.1

خيليکم

11

5.8

5.9

100.0

Total

188

98.9

100.0

 

Missing

System

2

1.1

 

 

Total

190

100.0

 

 

 

        §          تعريف 2

توزيع ميزان موافقت پاسخگويان با اين تعريف 7/33 درصد بسيار زياد، 8/27 درصد زياد ، 31 درصد متوسط، 7/3 درصد كم و 7/3 درصد بسياركم بوده است.

تعريف2

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

بسيارزياد

63

33.2

33.7

33.7

زياد

52

27.4

27.8

61.5

متوسط

58

30.5

31.0

92.5

کم

7

3.7

3.7

96.3

خيليکم

7

3.7

3.7

100.0

Total

187

98.4

100.0

 

Missing

9

1

.5

 

 

System

2

1.1

 

 

Total

3

1.6

 

 

Total

190

100.0

 

 

 

 

 

 

        §          تعريف 3

توزيع ميزان موافقت پاسخگويان با اين تعريف 5/16 درصد بسيار زياد، 9/48 درصد زياد، 1/26 درصد متوسط، 8 درصد كم و 5/0 درصد بسيار كم بوده است.

تعريف3

 

 

 

 

 

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

خيليکم

1

.5

.5

.5

کم

15

7.9

8.0

8.5

متوسط

49

25.8

26.1

34.6

زياد

92

48.4

48.9

83.5

بسيارزياد

31

16.3

16.5

100.0

Total

188

98.9

100.0

 

Missing

System

2

1.1

 

 

Total

190

100.0

 

 

 


 

        §          تعريف 4

توزيع ميزان موافقت پاسخگويان با اين تعريف 9/22 درصد بسيار زياد، 4/40 درصد زياد، 7/19 درصد متوسط، 2/12 درصد كم و 8/4 درصد بسيار كم بوده است.

تعريف4

 

 

 

 

 

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

بسيارزياد

43

22.6

22.9

22.9

زياد

76

40.0

40.4

63.3

متوسط

37

19.5

19.7

83.0

کم

23

12.1

12.2

95.2

خيليکم

9

4.7

4.8

100.0

Total

188

98.9

100.0

 

Missing

System

2

1.1

 

 

Total

190

100.0

 

 

 

 

 

 

        §          تعريف 5

ميزان موافقت پاسخگويان با اين عبارت 8/13 درصد بسيار زياد، 3/29 درصد زياد، 9/31 درصد متوسط، 9/14 درصد كم و 1/10 درصد خيلي كم بوده است.

تعريف5

 

 

 

 

 

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

بسيارزياد

26

13.7

13.8

13.8

زياد

55

28.9

29.3

43.1

متوسط

60

31.6

31.9

75.0

کم

28

14.7

14.9

89.9

خيليکم

19

10.0

10.1

100.0

Total

188

98.9

100.0

 

Missing

System

2

1.1

 

 

Total

190

100.0

 

 

 


 

        §          تعريف 6

ميزان موافقت پاسخگويان با اين عبارت 9/44 درصد بسيار زياد، 9/20 درصد زياد ، 1/17 درصد متوسط، 8 درصد كم، 1/9 درصد خيلي كم بوده است.

تعريف6

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

بسيارزياد

84

44.2

44.9

44.9

زياد

39

20.5

20.9

65.8

متوسط

32

16.8

17.1

82.9

کم

15

7.9

8.0

90.9

خيليکم

17

8.9

9.1

100.0

Total

187

98.4

100.0

 

Missing

9

1

.5

 

 

System

2

1.1

 

 

Total

3

1.6

 

 

Total

190

100.0

 

 

 

        §          تعريف 7

ميزان موافقت پاسخگويان با اين عبارت 4/6 درصد بسيار زياد، 1/26 درصد زياد، 4/31 درصد متوسط، 5/24 درصد كم و 7/11 درصد خيلي كم بوده است.

تعريف7

 

 

 

 

 

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

خيليکم

22

11.6

11.7

11.7

کم

46

24.2

24.5

36.2

متوسط

59

31.1

31.4

67.6

زياد

49

25.8

26.1

93.6

بسيارزياد

12

6.3

6.4

100.0

Total

188

98.9

100.0

 

Missing

System

2

1.1

 

 

Total

190

100.0

 

 

 


 

        §          ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف اسمي (قراردادي)  

 

مجموع v12.1-v12.6

 

N

Valid

186

Missing

4

 

مجموع v12.1-v12.6

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

10.00

9

4.7

4.8

4.8

11.00

15

7.9

8.1

12.9

12.00

26

13.7

14.0

26.9

13.00

9

4.7

4.8

31.7

14.00

11

5.8

5.9

37.6

15.00

29

15.3

15.6

53.2

16.00

19

10.0

10.2

63.4

17.00

2

1.1

1.1

64.5

18.00

12

6.3

6.5

71.0

19.00

12

6.3

6.5

77.4

20.00

21

11.1

11.3

88.7

21.00

15

7.9

8.1

96.8

22.00

2

1.1

1.1

97.8

23.00

2

1.1

1.1

98.9

26.00

2

1.1

1.1

100.0

Total

186

97.9

100.0

 

Missing

System

4

2.1

 

 

Total

190

100.0

 

 

 

Descriptive Statistics

 

 

N

Minimum

Maximum

Mean

Std. Deviation

مجموع v12.1-v12.6

186

10.00

26.00

15.7634

3.67430

Valid N (listwise)

186

 

 

 

 

 

 

اين ميزان در ميان 8/4 درصد افراد بسيار كم، 6/58 درصد كم، 4/25 درصد متوسط، 3/10 درصد زياد و 1/1 درصد بسيار زياد بوده است.


 

        §          ميزان نزديكي افراد به تعريف قراردادي در عمل

 

V14

 

N

Valid

188

Missing

2

 

V14

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Frequency

Percent

Valid Percent

Cumulative Percent

Valid

9.00

8

4.2

4.3

4.3

12.00

2

1.1

1.1

5.3

13.00

13

6.8

6.9

12.2

14.00

11

5.8

5.9

18.1

15.00

13

6.8

6.9

25.0

16.00

1

.5

.5

25.5

17.00

3

1.6

1.6

27.1

18.00

5

2.6

2.7

29.8

19.00

12

6.3

6.4

36.2

20.00

12

6.3

6.4

42.6

21.00

8

4.2

4.3

46.8

22.00

15

7.9

8.0

54.8

23.00

17

8.9

9.0

63.8

24.00

21

11.1

11.2

75.0

25.00

3

1.6

1.6

76.6

26.00

20

10.5

10.6

87.2

27.00

19

10.0

10.1

97.3

28.00

3

1.6

1.6

98.9

29.00

1

.5

.5

99.5

30.00

1

.5

.5

100.0

Total

188

98.9

100.0

 

Missing

System

2

1.1

 

 

Total

190

100.0

 

 

 

 

                                    Descriptive Statistics

 

 

N

Minimum

Maximum

Mean

Std. Deviation

V14

188

9.00

30.00

20.6543

5.22465

Valid N (listwise)

188

 

 

 

 

 

 

اين ميزان در ميان 3/4 درصد بسيار كم، 4/14 درصد كم، 1/17 درصد متوسط، 7/44 درصد زياد، 3/23 درصد بسيار زياد بوده است.

        §          ميانگين “ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف قراردادي” برحسب رشته‌هاي تحصيلي گوناگون به شرح زير مي‌باشد.  

Case Processing Summary

 

 

 

 

Cases

Included

Excluded

Total

N

Percent

N

Percent

N

Percent

مجموع v12.1-v12.6  * رشتهتحصيلي

184

96.8%

6

3.2%

190

100.0%

 

 

مجموع v12.1-v12.6

رشتهتحصيلي

Mean

N

Std. Deviation

علوماجتماعي

16.1176

34

2.72769

تاريخ

12.6364

22

1.70561

جغرافي

17.1000

20

2.12504

عربي

17.7000

20

4.43788

فرانسه

17.7368

19

3.34734

انگليسي

14.0303

33

4.72020

روسي

16.6000

5

3.84708

فارسي

15.9032

31

2.85604

Total

15.7500

184

3.69056

 

همانطور كه مشاهده مي‌شود دانشجويان رشته‌هاي فرانسه، عربي و جغرافيا به ترتيب بيشترين ميزان نزديكي به تعريف اسمي را داشته‌اند.

 

        §          ميانگين “ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف قراردادي در عمل“ برحسب رشته‌هاي تحصيلي گوناگون به صورت زير است.  

Case Processing Summary

 

 

 

 

Cases

Included

Excluded

Total

N

Percent

N

Percent

N

Percent

V14  * رشتهتحصيلي

186

97.9%

4

2.1%

190

100.0%

 


 

V14

رشتهتحصيلي

Mean

N

Std. Deviation

علوماجتماعي

22.0857

35

4.61692

تاريخ

22.4091

22

3.11156

جغرافي

18.3500

20

5.13271

عربي

20.2381

21

5.07843

فرانسه

14.2632

19

2.53513

انگليسي

20.5152

33

6.56754

روسي

20.2000

5

6.22093

فارسي

23.6129

31

2.57782

Total

20.6398

186

5.24681

 

همانطور كه مشاهده مي‌شود دانشجويان زبان فارسي، تاريخ و علوم اجتماعي به ترتيب بيشترين ميزان نزديكي به تعريف قراردادي را در عمل دارند.


 

 

 

 

 

 

 

فصل هفتم

تحليل دو متغيري


1. احتمالاً بين «نمره حجاب افراد» و «ميزان نزديكي افراد در عمل به تعريف قراردادي» رابطه همبستگي وجود دارد.  

Correlations

 

 

 

 

 

 

 

بهحجابتانچهنمرهايميدهيد؟

V14

بهحجابتانچهنمرهايميدهيد؟

Pearson Correlation

1

-.159

Sig. (2-tailed)

.

.128

N

93

93

V14

Pearson Correlation

-.159

1

Sig. (2-tailed)

.128

.

N

93

188

 

از آنجا كه در آزمون اين فرضيه 12/0 = sig  و بيشتر از 05/0 است فرضيه رد مي‌شود.

 

2. احتمالاً بين «ارزيابي افراد از حجاب خود» و «ميزان نزديكي افراد به تعريف قراردادي در عمل» رابطه همبستگي وجود دارد.  

Correlations

 

 

 

 

 

 

 

V14

اياخودراباحجابميدانيد؟

V14

Pearson Correlation

1

.057

Sig. (2-tailed)

.

.437

N

188

188

اياخودراباحجابميدانيد؟

Pearson Correlation

.057

1

Sig. (2-tailed)

.437

.

N

188

188

 

در آزمون اين فرضيه 43/0 = sig و بيشتر از 05/0 مي‌باشد بنابراين فرضيه رد مي‌شود.


3. احتمالاً بين «ارزيابي افراد از حجاب خود» و «ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف قراردادي» رابطه وجود دارد.  

Correlations

 

 

 

 

 

 

 

اياخودراباحجابميدانيد؟

مجموع v12.1-v12.6

اياخودراباحجابميدانيد؟

Pearson Correlation

1

-.263(**)

Sig. (2-tailed)

.

.000

N

188

186

مجموع v12.1-v12.6

Pearson Correlation

-.263(**)

1

Sig. (2-tailed)

.000

.

N

186

186

**  Correlation is significant at the 0.01 level (2-tailed).

 

پس از آزمون اين فرضيه از آنجا كه 00/0 = sig  و كوچكتر از 05/0 مي‌باشد فرضيه تأييد مي‌شود. و با توجه به رقم به دست آمده براي ضريب پيرسون مشاهده مي‌شود كه رابطه قوي و معكوس بين دو متغير برقرار است.

 

4. احتمالاً بين «نمره حجاب افراد» و «ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف قراردادي» رابطه وجود دارد.   

Correlations

 

 

 

 

 

 

 

مجموع v12.1-v12.6

بهحجابتانچهنمرهايميدهيد؟

مجموع v12.1-v12.6

Pearson Correlation

1

-.095

Sig. (2-tailed)

.

.368

N

186

91

بهحجابتانچهنمرهايميدهيد؟

Pearson Correlation

-.095

1

Sig. (2-tailed)

.368

.

N

91

93

 

از آنجا كه در آزمون اين فرضيه 36/0= sig  بوده و بيشتر از 05/0 مي‌باشد فرضيه رد مي‌شود.


5. احتمالاً «سن» افراد بر «ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف قراردادي» تأثير دارد.  

Correlations

 

 

 

 

 

 

 

سن

مجموع v12.1-v12.6

سن

Pearson Correlation

1

.041

Sig. (2-tailed)

.

.584

N

187

185

مجموع v12.1-v12.6

Pearson Correlation

.041

1

Sig. (2-tailed)

.584

.

N

185

186

 

در آزمون فرضيه چون 58/0 = sig  و بيشتر از 05/0 مي‌باشد فرضيه رد مي‌شود.

 

6. احتمالاً «سن» افراد بر «ميزان نزديكي افراد به تعريف قراردادي در عمل» تأثير دارد.  

Correlations

 

 

 

 

 

 

 

سن

V14

سن

Pearson Correlation

1

-.064

Sig. (2-tailed)

.

.387

N

187

187

V14

Pearson Correlation

-.064

1

Sig. (2-tailed)

.387

.

N

187

188

 

چون در آزمون فرضيه 38/0 =sig و بيشتر از 05/0 مي‌باشد فرضيه رد مي‌شود.


7. احتمالاً «سن» افراد و «ارزيابي آنان از حجاب خود» رابطه دارد.  

Correlations

 

 

 

 

 

 

 

سن

اياخودراباحجابميدانيد؟

سن

Pearson Correlation

1

-.145(*)

Sig. (2-tailed)

.

.048

N

187

187

اياخودراباحجابميدانيد؟

Pearson Correlation

-.145(*)

1

Sig. (2-tailed)

.048

.

N

187

188

*  Correlation is significant at the 0.05 level (2-tailed).

 

چون در آزمون فرضيه 04/0 =sig و كمتر از 05/0 مي‌باشد فرضيه تأييد مي‌شود و با توجه به رقم مربوط به ضريب پيرسون بين دو متغير رابطه ضعيف و معكوسي وجود دارد.

8. احتمالاً «ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف قراردادي» در ميان رشته‌هاي تحصيلي مختلف تفاوت معنادار دارد.   

 

مجموع v12.1-v12.6

 

Sum of Squares

df

Mean Square

F

Sig.

Between Groups

507.316

7

72.474

6.425

.000

Within Groups

1985.184

176

11.279

 

 

Total

2492.500

183

 

 

 

 

در آزمون فرضيه چون 00/0= sig و از 05/0 كوچكتر است فرضيه تأييد مي‌شود.

9. احتمالاً «ميزان نزديكي افراد به تعريف قراردادي در عمل» در ميان رشته‌هاي تحصيلي مختلف تفاوت معنادار دارد.  

 

V14

 

Sum of Squares

df

Mean Square

F

Sig.

Between Groups

1298.364

7

185.481

8.701

.000

Within Groups

3794.502

178

21.317

 

 

Total

5092.866

185

 

 

 

 

چون در آزمون فرضيه 00/0 =sig  و از 05/0 كوچكتر است فرضيه تأييد مي‌شود.

10. احتمالاً «ارزيابي افراد از حجاب خود» در ميان رشته‌هاي تحصيلي مختلف تفاوت معنادار دارد.  

Kruskal-Wallis Test

Ranks

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

رشتهتحصيلي

N

Mean Rank

اياخودراباحجابميدانيد؟

علوماجتماعي

35

78.23

تاريخ

22

158.09

جغرافي

20

89.93

عربي

21

60.26

فرانسه

19

92.61

انگليسي

33

90.27

روسي

5

59.90

فارسي

31

99.13

Total

186

 

 

Test Statistics(a,b)

 

 

اياخودراباحجابميدانيد؟

Chi-Square

54.538

df

7

Asymp. Sig.

.000

a  Kruskal Wallis Test

b  Grouping Variable: رشتهتحصيلي

 

چون در آزمون فرضيه 00/0 =sig و كمتر از 05/0 است فرضيه تأييد مي‌شود.


11. احتمالاً ميان «ميزان نزديكي افراد به تعريف قراردادي در عمل» و ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف قراردادي رابطه وجود دارد.  

Correlations

 

 

 

 

 

 

 

مجموع v12.1-v12.6

V14

مجموع v12.1-v12.6

Pearson Correlation

1

-.528(**)

Sig. (2-tailed)

.

.000

N

186

186

V14

Pearson Correlation

-.528(**)

1

Sig. (2-tailed)

.000

.

N

186

188

**  Correlation is significant at the 0.01 level (2-tailed).

 

از آنجا كه در آزمون فرضيه 00/0= sig بوده و كمتر از 05/0 مي‌باشد فرضيه تأييد مي‌شود. همينطور با توجه به رقم مربوط به ضريب پيرسون رابطه اين دو متغير قوي و معكوس مي‌باشد.

 

12. احتمالاً «ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف قراردادي» در ميان «مشاغل گوناگون پدران پاسخگويان» تفاوت معنادار دارد.  

 

مجموع v12.1-v12.6

 

Sum of Squares

df

Mean Square

F

Sig.

Between Groups

734.042

7

104.863

11.001

.000

Within Groups

1649.018

173

9.532

 

 

Total

2383.061

180

 

 

 

 

چون در آزمون فرضيه 00/0 =sig و كمتر از 05/0 است فرضيه تأييد مي‌شود.


13. احتمالاً «ميزان نزديكي افراد به تعريف قراردادي در عمل» در ميان «مشاغل گوناگون پدران پاسخگويان» تفاوت معنادار دارد.  

 

V14

 

Sum of Squares

df

Mean Square

F

Sig.

Between Groups

1329.536

7

189.934

8.986

.000

Within Groups

3698.792

175

21.136

 

 

Total

5028.328

182

 

 

 

 

چون در آزمون فرضيه 00/0 =sig و كمتر از 05/0 است فرضيه تأييد مي‌شود.

 

14. احتمالاً «ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف قراردادي» در ميان ورودي‌هاي مختلف متفاوت است.  

 

مجموع v12.1-v12.6

 

Sum of Squares

df

Mean Square

F

Sig.

Between Groups

564.775

4

141.194

14.036

.000

Within Groups

1700.029

169

10.059

 

 

Total

2264.805

173

 

 

 

 

چون در آزمون فرضيه 00/0= sig و كمتر از 05/0 است فرضيه تأييد مي‌شود.

 

15. احتمالاً «ميزان نزديكي افراد به تعريف قراردادي در عمل» در ميان ورودي‌هاي مختلف متفاوت است.  

 

V14

 

Sum of Squares

df

Mean Square

F

Sig.

Between Groups

1532.292

4

383.073

19.672

.000

Within Groups

3329.867

171

19.473

 

 

Total

4862.159

175

 

 

 

 

چون در آزمون فرضيه 00/0= sig  و كمتر از 05/0 است فرضيه تأييد مي‌شود.

16. احتمالاً ميان «ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف شماره 7» و «نظر افراد در رابطه با مراجع تقليد» ارتباط معناداري وجود دارد.  

Case Processing Summary

 

 

 

 

Cases

Valid

Missing

Total

N

Percent

N

Percent

N

Percent

تعريف7 * مراجعتقليددرتعيينحدحجاببانوانافراطميکنند

187

98.4%

3

1.6%

190

100.0%

 

 

Symmetric Measures

 

 

Value

Asymp. Std. Error(a)

Approx. T(b)

Approx. Sig.

Ordinal by Ordinal

Kendall's tau-b

.221

.059

3.745

.000

N of Valid Cases

187

 

 

 

           

a  Not assuming the null hypothesis.

b  Using the asymptotic standard error assuming the null hypothesis.

 

چون در آزمون فرضيه 00/0= sig و كمتر از 05/0 است فرضيه تأييد مي‌شود.


تعريف7 * مراجعتقليددرتعيينحدحجاببانوانافراطميکنند Crosstabulation

 

 

 

مراجعتقليددرتعيينحدحجاببانوانافراطميکنند

Total

 

 

کاملامخالف

مخالف

بينظر

موافق

کاملاموافق

 

تعريف7

خيليکم

Count

5

3

2

8

3

21

 

 

Expected Count

2.2

5.8

4.9

3.8

4.2

21.0

 

 

% within تعريف7

23.8%

14.3%

9.5%

38.1%

14.3%

100.0%

 

 

% within مراجعتقليددرتعيينحدحجاببانوانافراطميکنند

25.0%

5.8%

4.5%

23.5%

8.1%

11.2%

 

 

% of Total

2.7%

1.6%

1.1%

4.3%

1.6%

11.2%

 

کم

Count

11

21

7

5

2

46

 

 

Expected Count

4.9

12.8

10.8

8.4

9.1

46.0

 

 

% within تعريف7

23.9%

45.7%

15.2%

10.9%

4.3%

100.0%

 

 

% within مراجعتقليددرتعيينحدحجاببانوانافراطميکنند

55.0%

40.4%

15.9%

14.7%

5.4%

24.6%

 

 

% of Total

5.9%

11.2%

3.7%

2.7%

1.1%

24.6%

 

متوسط

Count

2

11

22

6

18

59

 

 

Expected Count

6.3

16.4

13.9

10.7

11.7

59.0

 

 

% within تعريف7

3.4%

18.6%

37.3%

10.2%

30.5%

100.0%

 

 

% within مراجعتقليددرتعيينحدحجاببانوانافراطميکنند

10.0%

21.2%

50.0%

17.6%

48.6%

31.6%

 

 

% of Total

1.1%

5.9%

11.8%

3.2%

9.6%

31.6%

 

زياد

Count

2

17

11

9

10

49

 

 

Expected Count

5.2

13.6

11.5

8.9

9.7

49.0

 

 

% within تعريف7

4.1%

34.7%

22.4%

18.4%

20.4%

100.0%

 

 

% within مراجعتقليددرتعيينحدحجاببانوانافراطميکنند

10.0%

32.7%

25.0%

26.5%

27.0%

26.2%

 

 

% of Total

1.1%

9.1%

5.9%

4.8%

5.3%

26.2%

 

بسيارزياد

Count

0

0

2

6

4

12

 

 

Expected Count

1.3

3.3

2.8

2.2

2.4

12.0

 

 

% within تعريف7

.0%

.0%

16.7%

50.0%

33.3%

100.0%

 

 

% within مراجعتقليددرتعيينحدحجاببانوانافراطميکنند

.0%

.0%

4.5%

17.6%

10.8%

6.4%

 

 

% of Total

.0%

.0%

1.1%

3.2%

2.1%

6.4%

Total

Count

20

52

44

34

37

187

 

Expected Count

20.0

52.0

44.0

34.0

37.0

187.0

 

% within تعريف7

10.7%

27.8%

23.5%

18.2%

19.8%

100.0%

 

% within مراجعتقليددرتعيينحدحجاببانوانافراطميکنند

100.0%

100.0%

100.0%

100.0%

100.0%

100.0%

 

% of Total

10.7%

27.8%

23.5%

18.2%

19.8%

100.0%


نتيجه‌گيري:

براساس تحليل‌هاي آماري انجام شده معلوم شد كه ميزان نزديكي تعريف 4/63 درصد پاسخگويان به تعريف اسمي واژه باحجاب، بسيار كم يا كم بوده است و تنها 4/11 درصد افراد تعريفي نزديك يا بسيار نزديك به تعريف اسمي واژه‌ باحجاب داشتند.

در عين حال نكته قابل توجه در اين است كه ميزان نزديكي 68 درصد افراد به تعريف اسمي در عمل بسيار زياد يا زياد بوده است. و اين امر در ميان 7/18 درصد از افراد كم يا بسيار كم نشان داده است.

همينطور در بررسي‌هاي صورت گرفته‌ضمن اينكه معلوم شد ميان «ارزيابي افراد از حجاب خود» و «ميزان نزديكي افراد به تعريف اسمي در عمل» رابطه‌اي وجود ندارد اما رابطه قوي و معكوسي ميان اين دو متغير به صورت نظري ديده شد. به اين معنا كه هرچه ارزيابي افراد از حجاب خود بيشتر بوده است، ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف قراردادي كمتر بوده است و به عكس.

در ادامه بررسي‌ها مشخص شد كه «سن» افراد بر «ارزيابي افراد از حجاب خود» تأثيري ضعيف و معكوس داشت.

همينطور ديده شد كه هر يك از متغيرهاي: «ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف قراردادي» و «ميزان نزديكي افراد به تعريف قراردادي در عمل» و «ارزيابي افراد از حجاب خود» در ميان رشته‌هاي تحصيلي مختلف تفاوت معناداري داشتند.

در اين تحقيق معلوم شد كه رابطه‌اي قوي و معكوس ميان «ميزان نزديكي افراد به تعريف قراردادي در عمل» و «ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف قراردادي» وجود دارد. بدين معنا كه هرچه تعريف افراد به تعريف قراردادي نزديكتر مي‌شود ميزان نزديكي افراد به تعريف قراردادي در عمل كاهش مي‌يابد و به عكس.

براساس بررسي‌هاي صورت گرفته در اين تحقيق هريك از متغيرهاي «ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف اسمي» ، «ميزان نزديكي افراد به تعريف قراردادي در عمل» در ميان «مشاغل گوناگون پدران افراد پاسخگو از تفاوت معناداري برخوردار بود.

همچنين اين دو متغير در ميان ورودي‌هاي مختلف هم داراي تفاوت معناداري بودند.

 

فرضیاتی که از آزمون رد عبود کرده اند:

1

احتمالاً بین «ارزیابی افراد از حجاب خود» و «میزان نزدیکی تعریف افراد به تعریف قراردادی» رابطه وجود دارد.

2

احتمالاً «سن» افراد و «ارزیابی آنان از حجاب خود رابطه وجود دارد.

3

احتمالاً «میزان نزدیکی تعریف افراد به تعریف قراردادی» در میان رشته های تحصیلی مختلف تفاوت معنادار دارد.

4

احتمالاً «میزان نزدیکی افراد به تعریف قراردادی در عمل» در میان رشته های تحصیلی مختلف تفاوت معنادار دارد.

5

احتمالاً «ارزیابی افراد از حجاب خود» در میان رشته های تحصیلی مختلف تفاوت معنادار دارد.

6

احتمالاً میان «میزان نزدیکی افراد به تعریف قراردادی در عمل» و «میزان نزدیکی تعریف افراد به تعریف قراردادی» رابطه وجود دارد.

7

احتمالاً «میزان نزدیکی تعریف افراد به تعریف قراردادی» در میان «مشاغل گوناگون پدران پاسخگویان» تفاوت معنادار دارد.

8

احتمالاً «میزان نزدیکی افراد به تعریف قراردادی در عمل» در میان «مشاغل گوناگون پدران پاسخگویان» تفاوت معنادار دارد.

9

احتمالاً «میزان نزدیکی تعریف افراد به تعریف قراردادی» در میان ورودی های مختلف متفاوت است.

10

احتمالاً «میزان نزدیکی افراد به تعریف قراردادی در عمل» در میان ورودی های مختلف متفاوت است.

11

احتمالاً میان «میزان نزدیکی تعریف افراد به تعریف شماره 7» و «نظر افراد در رابطه با مراجع تقلید» ارتباط معناداری وجود دارد.

 

فرضیاتی که از آزمون رد عبود نکرده اند:

1

احتمالاً بین «نمره حجاب افراد» و «میزان نزدیکی افراد در عمل به تعریف قراردادی» رابطه همبستگی وجود دارد.

2

احتمالاً بین «ارزیابی افراد از حجاب خود» و «میزان نزدیکی افراد به تعریف قراردادی در عمل» رابطه همبستگی وجود دارد.

3

احتمالاً بین «نمره حجاب افراد» و «میزان نزدیکی تعریف افراد به تعریف قراردادی» رابطه وجود دارد.

4

احتمالاً «سن» افراد بر «میزان نزدیکی تعریف افراد به تعریف قراردادی» تأثیر دارد.

5

احتمالاً «سن» افراد بر «میزان نزدیکی افراد به تعریف قراردادی در عمل» تأثیر دارد.

 


فهرست منابع:

-       رفیع پور ، کندوکاوها و پنداشته ها

-       سعیدی ، مسعود ، (1384) ، «بخش نگرش سکولار در گروه سنی 20 تا 50 سال مردم مشهد در سال 84 و بررسی عوامل موثر بر این نگرش» ، پایان نامه کارشناسی ارشد پژوهشگری علوم اجتماعی.

-       علامه طباطبایی ، سید محمد حسین، جلد 15 تفسیر المیزان، سید محمدباقر موسوی همدانی، چاپخانه دفتر انتشارات اسلامی.

-       علامه طباطبایی ، سید محمد حسین، جلد 16 تفسیر المیزان، سید محمدباقر موسوی همدانی، چاپخانه دفتر انتشارات اسلامی.

-       عظیمی هاشمی، مژگان، (پاییز 83) ، «رضایت از زندگی و دینداری در بین دانش آموزان دوره متوسطه شهرهای فردوس و درگز و نواحی 7 و 5 و4 مشهد» ، مجله علوم اجتماعی دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی.

-       مدرسی، سید محمد تقی، تفسیر هدایت جلد 8 ، پرویز اتابکی، موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی.

-       مدرسی ، سید محمد تقی، تفسیر هدایت جلد 10 ، عبدالمحمد آیتی، احمد آرام، موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی.

-       مکارم شیرازی ، ناصر، (بهار 76) ، جلد چهاردهم تفسیر نمونه، چاپ سیزدهم ، دارالکتب الاسلامیه ، تهران.

-       مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه جلد 15 ، دارالکتب الاسلامیه، تهران .

-       مطهری، مرتضی ، مسئله حجاب.

-       میر جعفر العلوی الحسینی الموسوی، میر محمد کریم، 1361 ، تفسیر قرآن کریم ، قرآن برای همه جلد دوم، حاج عبدالمجید صادق نوبری، کتابخانه نوبر.

-       لهسایی زاده /جهانگیری/ شریفی، عبدالعلی/جهانگیر/علی ، بهار 83 ، «بررسی عوامل اجتماعی – اقتصادی موثر بر پایبندی به ارزش های دینی- مطالعه موردی دانش آموزان دوره متوسطه شیراز» ، مجله علوم اجتماعی دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی دوره اول/ شماره 1.

-       همیلتون ، ملکم ، 1381 ، جامعه شناسی دین، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، موسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، چاپ دوم.

-       واخ یوآخیم 1380 ، جامعه شناسی دین، ترجمه جمشید آزادگان ، تهران، سمت ، چاپ اول.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 08 اسفند 1393 ساعت: 0:07 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره حق و حقوق فرزند

بازديد: 201

 

حق فرزند

«واما حق ولدك فتعلم انه منك و مضاف اليك في عاجل الدنيا بخيره و شره و انك مسئول عما وليته من الادب والدلاله علي ربه و المعونه له علي طاعته فيك و في نفسه فمثاب علي ذلك و معاقب، فاعمل في امره عمل المتزين بحسن اثره عليه في عاجل الدنيا، المعذر الي ربه فيما بينك و بينه بحسن القيام عليه والاخذ له منه، وله قوه الا بالله».

«و اما حق فرزندت اين است كه بداني او از تو و وابسته به تو است در زندگي دنيا، و خير و شرش با تو است و تو مسئوليت سرپرستي او را از حسن تربيت و راهنمايي او بر خداي عز و جل و كمك او بر طاعت و فرمانبرداري خدا در مورد تو و در مورد خودش، به عهده داري. سپس در صورت انجام اين مسئوليت، ثواب مي بري و در صورت كوتاهي، كيفر مي شوي. پس درباره او به گونه اي نيك عمل كن كه خوبي اثر او در دنيا مشهود، و در پيشگاه پروردگار عذري بين تو و او باشد به سبب سرپرستي خوبي كه از او كردي و نتيجه اي كه از او گرفتني، و كمكي جز از ناحيه او نيست».

نكاتي را كه حضرت سجاد(ع) در اين قسمت از حقوق درباره فرزندان تذكر و يادآوري مي فرمايند عبارتند از:

1- پدر فراموش نكند كه فرزند از او و وابسته به او است و در دنيا خير و شرش نيز مربوط به پدر است.

2- مسئوليت ادب و حسن تعليم و تربيت و راهنمايي او به سوي اطاعت خداوند نيز مربوط به پدر است.

3- نسبت به آثار عمل درباره فرزند نبايد غفلت ورزد كه درمقابل خوبي، ثواب و درمقابل بدي، كيفر خواهد ديد.

4- به گونه اي در رشد و كمال او بكوشد كه هم در مقابل فرزند و هم در پيشگاه خداوند داراي عذ موجه باشد.

امام(ع) در موضوعات قبل، حق پدر و مادر را بيان فرمودند و نوع وظيفه اي را كه فرزند در مقابل آنها داشت بيان كردند. اينكه به عنوان حق متقابل، راجع به حقوق فرزندان كه به عهده پدران و مادران است مطالب فوق را بيان كردند.

شكي نيست كه اساس شالوده شخصيت فرزندان از زماني پي ريزي مي شود كه يك زن و مرد طبق سنت آفرينش پيمان زناشويي مي بندند و مي دانند كه ميوه درخت وجود آنان فرزنداني هستند كه از آنها به دنيا مي آيندو تحويل جامعه مي شوند. يك سلسله از پايه هاي شخصيت فرزندان مربوط به صفات و سجايايي است كه از پدر و مادر به عنوان وراثت «ژنتيك» به فرزندان منتقل مي شود و در واقع فرزندان، آيينه تمام نماي روحيات پدران و مادران هستند. البته اينها صفات موروثي هستند كه طبق قانون خلفت، نسل بعد،وراثت نسل قبل مي شود واين قانوني است عمومي در نباتات و حيوانات و انسانها، و اين خود بحث مفصلي است كه نياز به بررسي مفصل تر دارد و در اين بحث فشرده جاي آن نيست.

اما از زماني كه كودك به امر و فرمان خداوند وارد فرودگاه عالم ماده و دنيا مي شود، دين مقدس اسلام وظائف مهم و سنگيني را به عهده پدر و مادر قرار مي دهد كه آنها در درجه اول بايد اين مسئوليتها را شناخته و در درجه دوم توفيق عمل به آن وظائف را از پيشگاه خداوند طلب نمايند. اكنون به طور فشرده و اختصار به آن وظائف اشاره مي نماييم.

پدران و مادران براي نيل به سعادت و تامين كمال لايق فرزندان از نظر تربيت بايد به دو اصل توجه نمايند:‌اول؛ احياء استعدادهاي مفيد، و دوم؛ اماته و از بين بردن تمايلات مضر و زمينه هاي نادرست. مربي لايق كسي است كه تمام قابليت هاي دروني و استعدادهاي نهاني كودك را با مراقبت هاي علمي و عملي تدريجا پرورش داده و از حالت قوه به فعليت و بروز برساند واز طرف ديگر زمينه هاي نامطلوبي را كه از پدر و مادر يا آباء گذشته به ارث برده سركوب نموده و آن زمينه ها را از بين ببرد.

حضرت صادق(ع) فرموده است:

«و يجب للولد علي والده ثلاث خصال: اختياره لوالدته، و تحسين اسمه.، والمبالغه في تاديبه».

در اين حديث امام صادق(ع) مراقبت شديد پدران را در تربيت فرزندان، از حقوق واجب آنان دانسته است.

امام سجاد(ع) در دعا براي فرزندان در صحيفه سجاديه مي فرمايد:

«وأعني علي تربيتهم و تأديبهم و برهم».

بار خدايا! مرا در تربيت و تأديب فرزندانم و نيكي بر آنها ياري و مدد فرما.

با اين جملات معلوم مي شود كه كار پرورش كه كار پرورش و تربيت فرزندان بسيار مشكل، و هر انساني بايد توفيق انجام آن را از خداوند بزرگ بخواهد.

حقوق فرزندان

از زماني كه فرزند، ديده به جهان باز مي كند حقوقي را بر پدر و مادر پيدا مي كند كه اولين آنها موضوع انتخاب اسم و نامگذاري فرزند است كه در روايات زيادي بر اين برنامه تاكيد فراوان شده كه به برخي از آن روايات اشاره مي كنيم:

«قال النبي(ع) من خلق الولد علي الوالد أن يحسن اسمه و يحسن أدبه».

رسول اكرم فرموده است:‌از حقوقي كه فرزندان به پدر و مادر دارند اين است كه نام خوبي براي اوتعيين كنند و به نيكي ادبش نمايند.

«عن النبي(ع) قال: سموا أولادكم أسماء الانبياء، و احسن الاسماء عبدالله و عبدالرحمن».

از پيامبر اكرم نقل شده كه فرمودند:‌فرزندانتان را به نامهاي پيامبران نام گذاري كنيد و بهترين اسمها عبدالله و عبدالرحمن است.

«عن النبي(ع) قال:‌من حق الولد علي والده ثلاثه: يحسن اسمه و يعلمه الكتابه و يزوجه إذا بلغ».

پيامبر فرمود: از حقوقي كه فرزندان بر پدر خود دارند سه چيز است:‌ نام خوب، آموختن خط و سواد، وازدواج هنگام بلوغ.

در اين حديث به علاوه سواد و ازدواج، به نام زيبا نيز اشاره شده است.

علي(ع) در حكمت نهج البلاغه پيرامون حق فرزند بر پدر چنين مي فرمايد:

«و حق الولد علي الوالد أن يحسن اسمه، و يحسن أدبه و يعلمه القرآن».

حق فرزند بر پدر آن است كه نام نيكو براي او انتخاب كند و به آداب نيكوي اسلامي او را ادب نمايد وبه او قرآن كريم را تعليم نمايد.

در اين حديث هم، مسئله انتخاب نام مطرح شده است.

رسول اكرم اسم بد افراد و همچنين اسم بد مكانها را به نامها و اسامي خوب تغيير مي داد و شخصي را كه از نام بدش رنج مي برد، از عقده حقرات خلاص مي كرد. به نمونه هاي زير در اين باره توجه مي كنيم:

«عن جعفربن محمد عن أبيه (ع):‌ إن رسول الله كان يغير الأسماء القبيحه في الرجال و البلدان».

امام صادق(ع) از پدرش از رسول خدا نقل مي كند كه پيامبر، اسماء‌ قبيح مردم و شهرها را تغيير مي داد.

«و عن ابن عمر أن ابنه لعمر كانت يقال لها عاصبه، فسماها رسول الله(ع) جميله».

عمر دختري داشت كه نامش را «عاصيه» يعني گناهكار گزارده بود، و رسول اكرم آن اسم را تغيير داد و او را «جميله» يعني زيبا، نامگذاري كرد.

«عن أبي رافع أن زينب بنت أم السلمه كان اسمها بره، فقيل: تزكي نفسها. فسماها رسول صلي الله عليه و آله زينب».

زينب- دختر ام السلمه- اسمش «بره» بود يعني نيكوكار. از اين كلمه استشمام خودستايي و خودپسندي مي شد و كساني درباره آن زن مي گفتند با اين اسم مي خواهد ادعاي پاكي نمايد. براي اين كه مورد تحقير و بي احترامي مردم واقع نشود رسول اكرم اسم او را «زينب» تغيير داد.

«عن أحمدبين هيثم عن الرضا(ع) قال: قلت لم:‌ لم يسمي العرب أولادهم بكلب و فهد و نمر و اشباه ذلك؟ قال: كانت العرب اصحاب حرب و كانت تهول علي العدو بأسماء‌اولادهم».

احمدبن هيثم از امام رضا(ع) سوال كرد:‌چرا اعراب، فرزندان خود را به نامهاي سگ، يوزپلنگ و نظائر آنها نامگذاي مي كردند؟ حضرت در جواب فرمود: عربها مردان جنگ و نبرد بودند. اين اسمها را روي فرزندان خود مي گذارند تا وقت صدا زدن، در دل دشمن ايجاد هول و هراس نمايند.

نام زشت، عامل تحقير و سرزنش

نام يكي از روساي عشاير عرب «جاريه» بود. أقرب الموارد در معناي جاريه مي گويد:‌ «الحيه من جنس الأفعلي» جاريه يك نوع ماري است از جنس افعي. «جاريه» مردي قوي و صريح اللهجه بود. او و كسانش از حكومت ظالمانه معاويه ناراضي بودند و در دل، نسبت بوي دشمني داشتند و معاويه اين موضوع را احساس كرده بود. تصميم گرفت در محضر مردم به او توهين كند و نامش را وسيله تمسخر او قرار دهد.

فرصتي پيش آمد و جاريه با معاويه روبرو شد. معاويه به او چنين گفت: «ماكان اهونك علي قومك أن سموك جاريه» چه مقدار تو نزد قوم و قبيله ات پست و ناچيزي كه اسم تو را مار گذارده اند! جاريه بدون تامل گفت:‌ «ما كان اهونك علي قومك إذ سموك معاويه و هي الأنثي من الكلاب» چه مقدار تو نزد قوم و قبيله ات پست و ناچيزي كه اسم تو را معاويه گذارده اند، يعني سگ ماده!

معاويه سخت ناراحت شد و به او گفت:‌ بي مادر، ساكت شو! جواب بداد: من مادر دارم، به خدا قسمت دلهايي كه بعض تو را در خود مي پرورد در سينه هاي ما است. معاويه گفت:‌ «لا أكثرالله في الناس مثلك يا جاريه» معاويه كه سخت شكست خورده بود گفت:‌ خداوند مانند تو را در جامعه زياد نكند.

نمونه دوم: درباره مردي به نام «شريك بن اعور» كه سيد و بزرگ قوم خود بود و همزمان با معاويه زندگي مي كرد. شكل بدي داشت و اسم او شريك بود. شريك، اسم خوبي براي انسان نيست. پدرش را «أعور» مي گفتند و اعور كسي است كه يك چشم او معيوب باشد.

در يكي از روزهاي اوج قدرت معاويه، شريك بن اعور به مجس او وارد شد. معاويه به او گفت: نام تو شريك است وبراي خدا شريكي نيست. تو پسر اعوري، و سالم از اعور بهتر است. صورت بدگلي داري و خوشگل بهتر از بدگل است. چرا قبيله ات تو را به سيادت و آقاي خود برگزيده اند؟!

شريك در جواب گفت: به خدا قسم تو معاويه هستي و معاويه، سگي است كه عوعو مي كند. تو عوعو كردي، نامت را معاويه گذاردند. تو فرزند حربي، و سلم و صلح از حرب بهتر است. تو فرزند صخري، و زمين هموار از سنگلاخ بهتر است. «فكيف صرت أميرالمومنين؟» با اين همه چگونه به مقام زمامداري مسلمين نائل آمدي؟ اين سخنان، معاويه را شكست داد و شريك را قسم داد كه از مجلس من خارج شو.

همانطور كه اندام ناموزون، اعضاء ‌ناقص و شكل نامطبوع منشا احساس حقارت است؛ همچنين اسم بد و لقب بد نيز باعث احساس حقارت است.لذا اسلام توصيه مي كند كه براي فرزندان خود نامهاي زيبا انتخاب كنيد كه در سرنوشت شخصيت آنها بسيار موثر است و روان آنها را از احساس و عقده حقارت مصون مي دارد.

تا اين جا به طور فشرده راجع به يكي از وظائف پدر و مادر درباره انتخاب نام نيك براي فرزندان بحث شد. اكنون درباره دومين وظائف آنها كه امام سجاد(ع) به آن اشاره مي فرمايد:‌ «و إنك مسئول عما وليته من حسن الأدب والدلاله علي ربه» پدر، مسئول حسن تربيت و ادب نمودن فرزند و آشنا نمودن او با خدا است. حال ببينيم در خلال روايات راجع به خوب تربيت كردن فرزند چه دستوراتي داده شده است.

نقش محبت در تربيت فرزند

شكي نيست همان گونه كه فرزند ازنظر جسمي نياز به غذا دارد، از نظر روحي و رواني نيز محتاج به غذا است. غذاي جسم از راه شير مادر و موادغذايي كه خداوند آفريده و متناسب با وضع جسمي و مزاجي او است تامين مي گردد. ولي غذاي روح از آموزشهاي لازم و مراقبت هاي دقيقي است كه پدر و مادر درباره او انجام مي دهند. فرزند هم نياز به غذا دارد و هم نياز به محبت، و محبت، غذاي جاي فرزندان به شمار مي رود. پيامر اكرم(ع) در اين باره فرمودند:

«أحبوالصبيان و ارحموهم، فإذا وعدتمهم ففوا لهم فانهم لايرون إلا أنكم ترزقونهم».

دوست بداريد فرزندانتان را و آنان را مورد ملاطفت و ترحم قرار دهيد، و هرگاه به آنان وعده داديد به وعده خويش وفا نماييد، چون فرزدان درك و پندارشان اين است كه پدران رازق آنها هستند.

در اين حديث به دو موضوع مهم تربيتي اشاره شده است:‌يكي؛ دوست داشتن فرزندان و مهر و رحمت درباره آنان داشتن.دوم؛ نسبت به وعده هايي كه به آنها مي دهند وفادار باشند تا از زمان كودكي، پيمان شكني و خلف وعده در وجود آنان زمينه پيدا نكند.

نشان دادن محبت ، راههايي دارد كه يكي از آنها بوسيدن و نوازش كردن آنان در سنين كودكي است. پيامبر اكرم(ع) فرمودند:

«قبلوا اولادكم، فإن لكم بكل قبله درجه في الجنه ما بين كل درجتين خمسماه عام».

فرزندانتان را ببوسيد، چون در مقابل هر بوسيدن، خداوند درجه اي براي شما قرار داده كه ما بين هر درجه پانصد سال فاصله زماني دارد.

در همين زمينه علي(ع) مي فرمايد:

«قبله الولد رحمه، و قبله المراه شهوه، و قبله الوالدين عباده، و قبله الرجل اخاه دين».

بوسيدن فرزند رحمت است. بوسيدن زن شهوت است. بوسيدن پدر و مادر، عبادت، و بوسيدن مرد، برادر خود را دين است.

اظهار محبت از راه بوسيدن براي غير والدين زمان خاصي دارد. وقتي از آن زمان گذشت، از اين راه ممانعت مي شود. امام صادق(ع) در اين باره مي فرمايد:

«اذا بلغت الجاريه ست سنين فلا تقبلها، والغلام لاتقبله المراه اذا جاوز سبع سنين».

دختر وقتي به سن شش سالگي رسيد، مرد نبايد او را ببوسد، و پسر وقتي به سن هفت سالگي به بالا رسيد زن نبايد او را ببوسد.

پيامبر اكرم حسنين(ع) را دوست داشتند و آنها را مي بوسيدند. روزي مردي به نام «اقرع بن حابس» در نزد رسول خدا بود. حضرت، فرزندان خويش را بوسيدند. آن مردم گفت: من ده پسر دارم و هيچكدام از آنان را نبوسيدام. حضرت فرمودند: اگر خداوند محبت را از قلب تو برداشته چه ارتباطي به من دارد! در اين برخورد مي بينيم رسول اكرم نبوسيدن آن مرد فرزندان خودش را حمل بر بي لطفي و بي عاطفگي و قساوت قلب او مي نمايد.

افراط در محبت

آيين مقدس اسلام در عين اينكه پدران و مادران را موظف مي كند كه نسبت به فرزندان خود محبت بورزند، در عين حال آنها را از زياده روي و افراط در محبت نهي مي نمايد و آثار بد زياده روي در محبت را به آنها گوشزد مي ند. امام قابر(ع در اين باره مي فرمايد:

«عن أبي جعفر(ع) قال: شر الاباء من دعاه الي الافراط؛ و شرالابناء من دعاه التقصير الي العقوق».

بدترين پدران كساني هستندكه در نيكي و محبت نسبت به فرزندان از حد تجاوز كنند و به زياده روي و افراط بگرايند، و بدترين فرزندان كساني هستند كه در اثر تقصير وكوتاهي در انجام وظائف، پدر را از خود ناراضي نمايند.

در اين حديث شريف به بدبختيهايي كه به علت زياده روي در محبت، دامنگير فرزندان مي شود اشاره شده است. زياده روي در محبت نسبت به فرزند موجب خودپسندي فرزند ميگردد و اورا مستبد به راي بارمي آورد.علي(ع) در اين باره مي فرمايد: «شر الامور الرضا عن النفس» خودپسندي و از خود راضي بودن بدترين حالت  رواني است.

دختران، بهترين فرزندان

فرزنداني را كه خداوند به پدر و مادر عنايت مي فرمايد بايد قدر آنها را شناخته و بدانند كه آنها امانت اي الهي هستند و مسئوليت خود را در مقابل آنها شناخته ، در تربيت و كمال آنها بكشوند. در ديدگاه اولياء گرامي اسلام، دختران بيشتر مورد محبت و عطوفت قرار دارند تا پسران. لذا مي بينيم در گفتار رسول اكرم و ساير امامان درباره آنها سفارش زيادتر شده است. به نمونه هاي زير توجه كنيم:

«عن حذيفه اليماني قال: قال رسول الله (ع) :‌خير اولادكم البنات».

حذيفه يماني از رسول اكرم نقل مي كند كه فرمودند: بهترين فرزندان شما دختران شما هستند.

«و عنه(ع) قال:‌البنات حسنات و البنون نعمه، فالحسنات يثاب عليها و النعمه يسال عنها».

امام صادق(ع) فرمودند: دختران، حسنات هستند و پسران، نعمت. بر حسنات، ثواب و پاداش داده مي شود و از نعمت، انسان را مورد سوال قرار مي دهند.

«و بشر النبي(ع) بابنه فنظر في وجوه اصحابه فراي الكراهيه فيهم. فقال: مالكم؟ ريحانه اشمها ورزقها علي الله».

به پيامبر اكرم بشارت داده شد خداوند دختري به شما عنايت كرده. اصحاب از شنيدن چنين خبري چهره در هم كشيده و آثار نارضايتي در صورت آنها پديدار شد. حضرت فرمود: چه شده براي شما اين چنين حالي پيدا كرديد؟! دختر گلي است كه او را مي بويم و روزي او بر خداوند است.

«قال رسول الله(ع) : نعم الولد البنات المخدرات، من كانت عنده واحده جعلها الله سترا له من النار و من كانت عنده اثنتان ادخله الله بهما الجنه و ان كن ثلاثا او مثلهن من الاخوات وضع عنه الجهاد و الصدقه».

رسول اكرم فرمودند:‌ خوب فرزنداني هستند دختران پرده نشين. كسي كه داراي يك دختر باشد خداوند او را پوششي قرار داده براي پدر و مادر از آتش، و كسي كه دو دختر داشته باشد خداوند او را بوسيله آن دو وارد بهشت مي سازد، و كسي كه سه دختر داشته باشد يا خواهر، جهاد و صدقه را خداوند از او برداشته است.

«عن ابن عباس قال: قال النبي(ع) من دخل السوق فاشتري تحفه فحملها الي عياله كان كحامل صدقه الي قوم محاويج وليبدا بالانات قبل الذكور فانه من فرح ابنه فكانما اعتق رقبه من ولد اسماعيل».

ابن عباس از رسول خدا نقل مي كند كسي كه وارد بازار شود و تحفه اي براي خانه و عيال بخرد مانند كسي است كه صدقه به افراد محتاج و نيازمند داده، و بايد دختران را بر پسران مقدم بدارد چون كسي كه دختري را خوشحال نمايد گويا بنده اي از فرزندان اسماعيل را آزاد نموده است.

فرزندان را به گونه اي رشد دهيد كه عزت شما باشند

‌امام سجاد(ع) در فرازي از حق فرزندان چنين فرمودند: «فاعمل في امره عمل ارمتزين بحسن اثره عليه في عاجل الدنيا» با فرزندت آنچنان رفتار كن كه اثر نيكوي تربيت تو، مايه زيبايي و جمال اجتماعي او شود. او را چنان بار بياور كه بتواند در شئون مختلف دنياي خود با عزت و آبرومندي زندگي كند و مايه زيبايي و جمال تو باشد.

قبلا اشاره كرديم كه زياده روي درمحبت موجب خودپسندي مي گردد و يكي ديگر از آثار شوم آن طفيلي بار آمدن كودك است كه نمي تواند به خود متكي باشد وداراي عزت نفس گردد. پدران بايد از دوران كودكي، احساس استقلال و اعماد به نفس را در فرزندان خود بپرورند تا درمقابل مشكلات استوار و مقاوم باشند. اين موضوع را در سخنان لقمان حكيم به فرزندش مشاهده مي كنيم كه امام صادق(ع) مي فرمايد:

«عن الصادق(ع) قال: قال لقمان: يا بني ان تادبت صغيرا انتفعت به كبيرا و من عني بالادب اهتم به و من اهتم به تكلف علمه و من تكلف علمه اشتد له طلبه و من اشتد له طلبه ادرك به منفعه».

امام صادق عليه السلام فرموده است كه لقمان به پسر خود چنين گفت: اي فرزند! اگر در كودكي ادب آموختي در بزرگي از آن بهره مند خواهي شد. كسي كه قصد ادب آموزي دارد بر آن همت مي گمارد، و آن كس كه در آموختن ادب همت كند به زحمت فراگرفتن علوم تربيتي تنميدهد، و آن كه جدا در راه طلب قدم بردارد سرانجام به مقصد مي رسد و منافع آن عائدش خواهد شد.

«بني الزم نفسك التوده في امورك و صبر علي مونات الاخوان نفسك فان اردت ان تجمع عز الدنيا فاقطع طمعك مما في ايدي الناس فانما بلغ الانبياء و الصديقوت مابلغوا بقطع طمعهم».

فرزند عزيز! همواره نفس خود را به اداء وظائف شخصي و انجام كارهاي خويش الزام كن، و جان خود را در مقابل شدائدي كه از ناحيه مردم مي رسد به صبر و بردباري وادار نما. اگر مايلي در دنيا به بزرگترين عزت و بزرگواري نائل شوي از مردم قطع طمع كن و به آنان اميدوار مباش، پيامبران و مردان الهي با طع اميد از مردم به مدارج عاليه خود نائل شدند.

در اين دستورات لقمان حكيم به فرزندش مي بينيم پرورش روح اعماد به نفس و قطع طمع از آنچه كه در دست مردم است براي مستقل بار آمدن فرزندان را به عنوان كمال تربيتي فرزندان بيان مي كند و پدران بايد در پرورش فرزندان خود اين دستورات را به كار بندند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 08 اسفند 1393 ساعت: 0:04 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره بد حجابی

بازديد: 2973

 

 

 

 

فصـل اول:

کلیـات

 

بيان مساله

بي شك پوشش زن در برابر مرد بيگانه يكي از ضروريات دين اسلام است كه نمي توان درباره جنبه اسلامی آن ترديدي به خود راه داد در قرآن كريم و روايات وارده از پيامبر و ائمه معصومين- عليهم السلام- و نيز در كلمات فقها به وجوب حجاب و كيفيت آن تصريح شده است.

بنابراين همه اديان الهي در پاسخ به نداي دروني فطرت حجاب را بر زنان واجب دانسته اند و اسلام كه آخرين آيين الهي و بالطبع كاملترين دين است و براي هميشه و همه بشريت، از طرف خداوند عالم نازل شده است لباس را هديه اي الهي معرفي نموده و وجوب پوشش زنان را با تعديل و انتظام مناسبي به جامعه بشري ارزاني داشته است از انحرافات و يا افراط و تفريطهايي كه در زمان پيامبران در پوشش زنان وجود داشته است اجتناب نموده و در تشريع قانون، حدي متناسب غرايز انساني را در نظر گرفته است.

حجاب و پوشش اسلامي از جمله مسائلي است كه چند سال اخير در كشور ما بصورت گسترده مورد بحث و بررسي قرار گرفته است. و عده اي از افراد سئوال مي كنند كه:

منظور از حجاب چيست؟

به چه چيزي حجاب اسلامي اطلاق مي شود؟

چرا ما بايد پوششي تحت عنوان چادر داشته باشيم؟

چرا ورود زنان در جامعه منوط به حجاب آنها مي باشد و

به نظر اين افراد حجاب يعني پوشانيدن بدن به هر طريق كه باشد و در هر صورتي كه باشد كفايت مي‌كند، در صورتيكه در شرع مقدس هر پوششي حجاب محسوب نمي شود بلكه پوششي را حجاب مي‌شمرد كه حدود آن در شرع مشخص شده است. اگر پوشش بر اساس آن معيار باشد حجاب است وگرنه آن پوشش را نمي توان حجاب شمرد.

حال براي يافتن پاسخي مناسب براي اين پرسشها بر آن شديم كه پژوهشي در اين موضوع صورت گيرد تا روشن گردد كه علت اساسي بيان اين مخالفتها چيست؟ چرا عده اي مخالف با اين امر ضروري اسلام هستند؟ و چرا عده اي اين پديده مهم اخلاقي و اجتماعي را زير سئوال مي برند و در صدد از بين بردن حيا و حجاب در بين زنان هستند؟

در اين پايان نامه بعضي از علتهاي بد حجابي از دو بعد فردي و اجتماعي مورد بررسي قرار گرفته تا اينكه معلوم گردد كه آيا علت مخالفت با اين امر خود شخص است يا علت آن مربوط به اجتماع و خانواده مي باشد و بالطبع اگر كسي چنين طرز فكري را از حجاب داشته باشد، و مخالف آن باشد و آنرا عامل عقب ماندگي و واپس گرايي بداند، پيامدهايي براي فردو اجتماع در پي خواهد داشت، زيرا آثار بد حجابي افراد، هم به خود فرد و هم به اجتماع و ديگران و مخصوصاً به قشر جوان مملكت بر مي گردد، كه بعضي از فشارهاي روحي و رواني دختران و پسران ريشه در همين عامل ضد اخلاقي دارد.

بنابراين براي ترويج حجاب و پياده كردن آن در جامعه نياز به راهكارهايي است كه بتوان با توجه به آن حجاب را ترويج داد و از بي حجابي و بدحجابي جلوگيري نمود.

 

ضرورت موضوع

جامعه اسلامي جامعه اي است ارزش مدار و آرماني كه حفظ و تقويت اين ارزشها مي تواند در پيشبرد اهداف متعالي مكتب حيات بخش اسلام موثر واقع شود و بالعكس عدم پايبندي به ارزشها و يا كم رنگ شدن آنها باعث دور شدن جامعه از اهداف آرماني خود خواهد شد.

يكي از اين ارزشهاي مهم موضوع حجاب است كه با مشاهدات عيني ملاحظه مي شود برخي از بانوان جامعه اين امر را جدي تلقي نمي كنند و با رعايت نكردن موازين اسلام لطمه اي به خويش، و پيرو آن به اجتماع و خصوصاً نسل جوان و نوجوان جامعه وارد مي شود، و از اين طريق جامعه اسلامي را به طرف انحطاطات اخلاقي و اجتماعي پيش مي برد. و از آنجايي كه شناسايي مساله و توجه به اصل موضوع اولين مرحله براي ارائه راه حل مي باشد، لازم دانستم پژوهشي در اين زمينه ارائه دهم، باشد كه اين امر، مورد دقت و توجه مسئولين امر قرار گرفته و در جهت بهبود وضع موجود موثر واقع شود.

 

پيشينه موضوع

حجاب صحيح اسلامي از آن موضوع هايي است كه همواره مورد بحث و بررسي قرار گرفته است و آثاري در اين زمينه به نگارش در آمده است، كه از جمله آنها:

1- كتاب علل فساد و بدحجابي زنان نوشته احمد رزاقي است كه اين كتاب بيشتر به بيان علتهاي فساد و بد حجابي زنان پرداخته است در اين كتاب علت العلل بد حجابي را ضعف ايمان معرفي كرده است و بعد از آن خانواده و بطور اخص براي مادر بيشترين نقش را در حجاب زنان و دختران جوان مي داند.

2- كتاب حجاب در عصر  ما نوشته محمد رضا اكبري اين كتاب علاوه بر بيان علت بدحجابي به پيامدهاي بدحجابي نيز اشاره كرده است و مي گويد ثمره اصلي بد حجابي فرو پاشيدن و تزلزل خانواده و از بين رفتن حيا و عفت كه منجر به طلاق و بالطبع زياد شدن كودكان بي سرپرست مي شود و در مقابل آن رعايت حجاب طبق شئونات اسلامي باعث تداوم و استحكام خانواده و ايجاد مهر و محبت و اعتماد متقابل ميان زن و شوهر مي شود از جمله راهكارهايي كه مي توان براي مبارزه با اين پديده شوم ارائه داد در اين كتاب بالا بردن اعتقادات و ايمان به عالم غيب را بيان نموده است تا از اين طريق بتوان گامي درست در جهت بالا بردن حجاب در جامعه برداشته شود.

3- مجله شميم ياس شماره دهم دي 1382، خانم حكيمي در اين مجله بعد از ذكر تاريخچه بدحجابي پيامدهايي را براي آن ذكر نموده است كه مهمترين پيامد آن تزلزل خانواده مي باشد و پيامدهاي ديگر را نيز بعد از آن ذكر نموده است.

البته كتابهايي كه فقط تاريخچه و علل بدحجابي را بيان كرده باشد زياد در دسترس نيست در كتابهاي موجود علل بدحجابي از ابعاد مختلف بيان نشده است و در برخي از اين كتابها پيامدهاي بد حجابي از ابعاد مختلف بررسي شده است. در اين پايان نامه پژوهشگر بعد از ذكر تاريخچه بدحجابي در صدد بيان علل و به دنبال آن پيامدهاي بدحجابي از دو بعد فردي و اجتماعي است. كه در آخر هم راهكارهايي را پيشنهاد نموده است تا شايد مورد توجه قرار گيرد.

 

اهداف موضوع

انسان فطرتي خداخواه و خواهان رشد و كمال دارد و با كسب شناختي نسبي از پروردگار عالم آواي عبوديت سر مي دهد و با ميل و اشتياق در برابر دستورات و نواهي الهي سر تسليم فرود مي آورد.

پوشيدگي زن يكي از ارزشهاي بزرگ اسلام است كه اگر به سبكي زيبا و منطقي، جامع و قلمي شيوا و رسا به آن پرداخته شود، از آن استقبال مي كند و از بركات فراوان انتخاب حجاب بهره مند مي گردد و از آفت هاي متعدد و زيانبار بي حجابي و بدحجابي مصون مي ماند.

حجاب اسلامي همواره مورد بحث و بررسي قرار گرفته است كتابهايي در اين زمينه به زيور صحيح آراسته گرديده اند كه هر كدام در بردارنده بخشي از مباحث اين حكم الهي است.

 

اهداف موضوع

الف- هدف كلي:

تبيين پديده بدحجابي در جامعه

يافتن راه حل صحيح و مناسب جهت مقابله با آثار و مظاهر فساد و تباهي و بي عفتي و بي حجابي در گرو شناخت عميق علل و عوامل تظاهر به بدحجابي و فساد گستري است.

ب- اهداف جزيي:

تبيين علل فردي و اجتماعي بد حجابي

تبيين پيامدهاي فردي و اجتماعي بدحجابي

تبيين راههاي مبارزه با بدحجابي

واژه لغوي حجاب

حجاب در لغت: حجاب واژه اي است عربي با معاني متعدد، پوشش، وسيله پوشيدن، حائل و... در كتاب «لسان العرب» درباره معاني آن چنين آمده است:

«حجاب به معناي پوشش است زن محجوبه يعني زني كه بوسيله اي پوشيده شده است. هم چنين حجاب نامي است براي آنچه بدان خود را مي پوشاند. آنچه ميان دو چيز حائل گردد نيز حجاب ناميده مي شود جمع آن «حجب» است كلام خداوند متعال كه مي فرمايد: «وهن بيننا و بينك حجاب» بدين معناست كه ميان ما و شما حاجز و فاصله اي در نحله «روش» و دين وجود دارد»[1]

در زبان فارسي- با توجه به اين كه واژه حجاب عربي است- معاني متفاوتي براي آن نقل شده است در فرهنگ عميد براي «حجاب» معاني ذيل ارائه شده است:

«پرده، ستر، نقابي كه زنان چهره خود را بدان پوشانند، روي بند، برقع، چادري كه زنان سر تاپاي خود را بدان پوشانند»[2]

 

 

واژه اصطلاحي حجاب

معناي اصطلاحي حجاب همان پوشش مخصوص زنان است و گاهي هم به معناي پرده و حاجز مي آيد؛ مانند اين آيه «و اذا سالتموهن متاعا فاسئلوهن وراء حجاب»

در شرع براي حجاب سه اطلاق وجود دارد.

1- اين كه زن تمام اجزاي بدنش را مگر آن مقداري كه مجاز شمرده شده است از هر ناظري كه نگاه كردنش بدان زن جايز نيست بپوشاند.

2- اين كه در بيت خويش بماند و جز هنگام ضرورت از آن خارج نشود.

3- حايلي كه بين زن و مرد نامحرم ساتر قرار مي گيرد.

همانطور كه ملاحظه شد برداشتهاي كه از حجاب شده مختلف است و علت اختلاف آن از معاني لغوي حجاب ناشي شده است استاد شهيد مطهري «ره» در معناي اصطلاحي حجاب مي فرمايد «كلمه حجاب هم به معناي پوشيدن و هم به معني پرده و حجاب، بيشتر استعمالش به معني پرده است. اين كلمه از آن جهت مفهوم پوشش مي دهد كه پرده، وسيله پوشش است شايد بتوان گفت كه به حسب اصل لغت، هر پوششي حجاب نيست آنگاه با ذكر مواردي از آيات و روايات و نقل سخنان ابن خلدون كه در آنها واژه حجاب به معناي «پرده» بكار رفته است مي فرمايد:

«استعمال كلمه حجاب در مورد پوشش زن، يك اصطلاح نسبتاً جديد است در قديم و مخصوصاً در اصطلاح فقها، كلمه ستر كه به معني پوشش است بكار رفته است. فقها در كتاب الصلوه و چه در كتاب النكاح كه متعرض اين مطلب شده اند كه كلمه «ستر» را بكار برده اند لغت حجاب پرده است و اگر در مورد پوشش كار برده مي شود به اعتبار پشت پرده واقع شدن زن است و همين امر موجب شده كه عده زيادي گمان كنند كه اسلام خواسته است زن هميشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بيرون نرود»[3]

از مجموع اين كلمات مي توان چنين نتيجه گيري كرد كه واژه حجاب گرچه در لغت اغلب به معناي پرده و حائل استعمال شده است وشايد پوشش زن را به اعتبار پشت پرده واقع شدن، حجاب ناميده اند اما بطور مسلم، امروزه- بويژه در معناي مصطلح واژه حجاب فقط به معناي پوشش مخصوص زنان بكار مي رود و از معناي پرده نسخ شده است. از اين رو در كلمات فقها و مفسرين متاخر و نويسندگان معاصر، به جاي كلمه «ستر» يا پوشش زنان از واژه حجاب استفاده مي شود.

البته واژه حجاب در كتابها و عبارات عرفاني، معناي مصطلح ديگري دارد.

 

حجاب صحيح اسلامي

اسلام بنا بر مصالح زيادي مخالف هرگونه تحريك و تهييج جنسي در خارج از خانواده و خارج از روابط زناشويي مي باشد. البته همان كه اين مصالح مربوط به خود انسان است نه مربوط به چيزي خارج از وجود او و همه مفاسدي كه از كشيده شدن تحريكها و تهييجهاي جنسي به اجتماع و خارج از خانواده بوجود مي آيد دامن گير خود انسانها مي شود.

حجاب اسلامي و كامل، حجابي است كه در آن هيچ نوع جلب توجه و تحريكي وجود ندارد. در رساله هاي علميه چنين مي خوانيم «بر زنان واجب است تمام بدن خود را به استثناء وجه وكفين از نامحرم بپوشاند.

وجه يعني صورت، كفين يعني دستها تا مچ،‌ پوشش دستها و صورت در صورتي واجب نيست كه آرايش و زينت نشده باشد و نگاه به آنها موجب مفسده نباشد.

اينك به چند نمونه از حجابهاي غير اسلامي كه بنابر نظر فقها جايز نيست اشاره مي كنيم.

اما قبل از بيان نمونه ها ذكر نكته اي لازم است كه تا علت غير جايز بودن بعضي از حجابها روشن شود .

خانمها در ارتباطشان با نامحرم در حالتهايي قرار مي گيرند كه اگر از پوشش مناسب برخوردار نباشند ارتباط آنها موجب مفسده و گناه مي شود. بعضي از اين حالتها عبارتند از:

دادن چيزي به نامحرم يا گرفتن چيزي از آن.

كار كردن در مقابل نامحرم در منزل يا خارج از منزل.

مرتب كردن چادر، سوار شدن به اتومبيل يا خارج شدن از آن.

غذا خوردن در مقابل نامحرم

و در اين قبيل موارد، احتمال نمايان شدن بدن زن در صورتي كه حجاب مناسب طبق گفته فتاوا نباشد وجود دارد.

براي سهولت در يادگيري حجابها را- به سه دسته، همراه با چند مثال تقسيم مي كنيم.

1) حجابهاي غير جايز با چادر

پوشيدن چادر بدون روسري يا مقنعه اي كه موها و سرو گردن را بپوشاند.

پوشيدن چادرهاي نازكي كه موها و يا دستها و اندامها از پشت آن نمايان است.

پوشيدن چادري كه داراي رنگ تند و مهيج باشد به طوري كه توجه نا محرم را جلب كند.

2) حجابهاي غير جايز بدون چادر

پوشيدن مانتو يا لباس كم حجم بدن که برجستگيهاي آن را نپوشاند به طوري كه ايجاد تهييج و تحريك كند.

پوشيدن مانتو يا آستينهاي گشاد به طوري كه در بعضي ارتباطها از مچ را نپوشاند.

پوشيدن مانتو يا لباسي كه رنگ تند و مهيج دارد.

پوشيدن مانتويي كه طوري دوخته يا تزيين شده كه توجه را به خود جلب مي كند. مثلاً روي سينه يا پشت آن چيزي از قبيل دكمه يا گل و قرار داده، كه جلب نظر كند. يا پشت و بغل آن چاكهاي بلند داده شده به خصوص زن از پايين تنه و زير آن پوشش مناسبي نداشته باشد.

3) پوشش مربوط به پا و سر

 پوشيدن جورابهاي نازكي كه پوست پا را نمي پوشاند.

پوشيدن روسري يا مقنعه اي كه تمامي مو را نپوشاند يا استفاده از روسري و مقنعه بطوري كه تمامي مو را پنهان نكند.

-بستن مو وجمع كردن آن در پشت سربه نحوي كه بر آمدگي آن مشهود باشدوجلب نظر كند.

پوشيدن كفشهاي صدادار به نحوي كه جلب نظرنامحرم كند ومفسده ايجاد نمايد.

نمايان شدن موي مصنوعي كه به موي خانمها وصل است هم چنين نمايان شدن كلاه گيس نيز جايز نمي باشدحتي اگرموي وصل شده از جنس موي مرد باشد.

4) با حجابهاي بي حجاب

حال كه به بحث حجابهاي غيرجايز رسيديم خالي از لطف نيست حديثي از پيامبر «ص» درباره زنهايي كه در عين پوشش بي حجابند ذكر نماييم اين حديث حقيقتاً از پيش گوييها و معجزات پيامبر«ص» مي باشد:

«دو گروهند كه اهل آتش هستند و نمي خواهم كه آنها را ببينم: گروهي كه تازيانه در دست دارند و مردم را با آنها مي زنند (ظالمان) و ديگر زنهايي كه پوشيده اند ولي برهنه اند (لباس نازك برتن دارند)، به شهوات متمايل هستند و مردان را به سوي خود جذب مي كنند، موهاي سرشان هم چون كوهان شتر[4] بر آمدگي دارد، اينها وارد بهشت نمي شوند و با اينكه بوي بهشت از مسافتهاي دور به مشام مي رسد بوي آن را استشمام نمي كنند[5].

 

 

 

تاريخچه بدحجابي

پوشاك و نحوه پوشش زن در طول تاريخ، دستخوش تحولات عظيمي گشته و فراز و نشيبهاي زيادي را طي كرده است در مورد تاريخ بي حجابي، اگرچه دانشمندان از وجود برخي اقوام بدوي كه مرد و زن آن هيچگونه پوششي نداشتند سخن به ميان آورده اند اما از آن جا كه به شدت نادر بوده، نمي توان آنرا مبدا تاريخ بي حجابي زنان قرار داد. تاريخ بدحجابي را مي توان به اواخر قرن نوزدهم منتسب نمود كه پس از رنسانس علمي، صنعتي اروپا و جنگ جهاني دوم و انقلاب صنعتي، زمينه لازم فراهم گرديد. آزادي زنان و كنار گذاشتن حجاب مورد تشويق و تكريم قرار گرفت كارخانه داران بزرگ براي استفاده از نيروي كار ارزان قيمت و امكان حضور زنان در محيط كار، تبليغات وسيعي را آغاز و زنان نيز در تلاش فراوان براي دست يافتن به حقوق از دست رفته خويش (!)‌ موجي را بوجود آوردند كه «نهضت زنان براي آزادي» نام گرفت و در جرائد و مجلات درباره محاسن آن تبليغات وسيعي انجام گرفت دامنه اين اقدامات، كم كم كشورهاي اسلامي را نيز فرا گرفت و به صورت سلاحي كار آمد براي تضعيف معنويت و اخلاق و سقوط جامعه اسلامي به كار گرفته شد و استعمار گران در ترويج آن از هيچ اقدامي فرو گذار نكردند.

«نخستين كشور اسلامي كه به طور رسمي اقدام به كشف حجاب از بانوان نمود افغانستان بود. امان ا خان پادشاه افغانستان بعد از مسافرت به اروپا به محض ورود به پايتخت اعلام نمود كه زنان بايد حجابها را كنار بگذارند و به عنوان نخستين مجري اين طرح با همسرش بدون حجاب در مجامع و محافل ظاهر شد. اين اقدام ناشايسته، موجب قيام عمومي شد و امان ا خان ناچار به استعفا و ترك كشور گرديد.

دومين كشور تركيه بود كه بعد از سقوط عثماني، آتاتورك در سال 1313، فرمان منع حجاب را صادر  نمود در ايران، توسط رضاخان زمينه سازي براي بي حجابي همراه با الهام گرفتن از اقدامات آتاتورك آغاز گرديد كه مردم براي اعتراض به آن در تاريخ 21 تيرماه 1314 در مسجد گوهرشاد، تحصن كردند و عده زيادي به خاك و خون خفتند رضا خان با ناديد گرفتن خواسته هاي مردم مسلمان، در روز 17 دي ماه 1314 به همراه ملكه و شاهدختهاي بي حجاب به طور رسمي در دانشسراي مقدماتي تهران اين عمل را به مرحله اجرا گذاشته و بعد از مدتي با زور نيزه به كشف حجاب پرداخت. اين اقدامات توسط محمد رضا شاه نيز دنبال شد ولي به جز اندكي نا آگاه قانون حجاب همچنان در كشور حفظ گرديد[6].

با پيروزي انقلاب سالامي به رهبري امام خميني «ره» زنان با آگاهي بيشتر به پاسداري از حجاب اسلامي پرداختند و ارزش زن را تحت لواي حجاب جهانيان نشان دادند.

اينك با گذشت بيست و پنج سال از پيروزي انقلاب اسلامي و استحكام آن در منطقه و جهان، استراتژي استكبار جهاني، و ترويج فساد و بدحجابي در بين زنان و دختران و دور كردن جوانان از معنويت و فراهم آوردن زمينه گرايش به مظاهر مبتذل غرب مي باشدكه لازم است با هوشياري لازم، عمق فاجعه اي را كه در صورت موفقيت دشمن شكل خواهد گرفت بشناسيم و براي مقابله با آن اقدامات لازم را به عمل آوريم.

همه مي دانيم زير پا گذاشتن قانون الهي حجاب، و روي آوردن به فرهنگ تبرج و آرايش و پديده برهنگي و بي بند باري، يكي از مهمترين بيماري عصر كنون ماست وضعيت كنونی جوامع مختلف و شيوه زندگي مدعيان پيروي از شرايع الهي بشدت تاسف برانگيز است زيرا علي رغم وجوب حجاب و تاكيد فراوان اديان مختلف بر آن فرهنگ نيمه برهنگي و خود آرايي همچنان در بين زنان رواج دارد و ترويج نيز مي گردد غم انگيزترين فاجعه معاصر آن است كه انحراف، آزادي معرفي مي شود با حجاب بودن ارتجاع و كوته فكري قلمداد مي گردد.

پژوهشهاي علمي پيشينيان هرگونه بي بند و باري و رعايت قوانين الهي را بندهاي دست و پا گير و تعصبهاي بي جا انگاشته مي شود زنان به فطرت، مذهب و فرهنگ خود پشت پا زده و به جاي انديشه به عواقب شوم تخطي از فرامين الهي، به كار زشت خويش افتخار مي كنند.

به راستي چه عواملي موجب گشته است كه قانون الهي حجاب ناديده گرفت شود؟ و اين چنين بي حجابي يا بدحجابي در بين زنان تمام جهان از همه اديان رواج يابد؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فصـل دوم:

 

علـل بـد حجـابـي

 

 

 

 

 

 

بدون شك مجموعه اي از عوامل مختلف رواني، اجتماعي و سياسي و فرهنگي در پديد آمدن و توسعه فرهنگ مبتذل خودآرايي نقش داشته است و ما در صدد بيان تعدادي از اين عوامل هستيم.

 

علل فـردي

1- نياز به احترام و پذيرفتگي

يكي از نيازهاي فردي، نياز به احترام و پذيرفتگي است.

بايد دانست نگرشهاي ما به افراد ديگر، نگرشهاي ما هستند. در نخستين ديدار با غربي ها مهمترين سئوالي كه از ذهن ما مي گذرد اين است كه آيا پذيرش متقابل به وجود خواهد آمد يا نه. پس از ديدار، نخست، غالباً توجه ما به اين نكته متمركز است كه رابطه خود را با فرد ديگر چگونه بپرورانيم و هدايت كنيم، احترام و محبت او را نسبت به خود جلب كنيم. اگر بگوئيم اغلب اوقات اكثر مردم براي پرورش روابط متقابل با ديگران اولويت ويژه قائلند. شايد سخني به گزاف نگفته باشيم. معمولاً انسانها به اين فكر مي كنند چه رفتار و يا عملي را انجام دهند تا مورد جذابيت و خواسته شدن واقع شوند.

شايد يكي از عوامل موثر در علاقمندي ديگران به يك شخص ظاهر جسماني باشد.

مطمئناً اين تصور تابشي بي حد و حصر نيست.

ولي ديده شده كه اشخاص براي رسيدن به احترام و مورد قبول واقع شدن ابتدا قيافه ظاهري خود را ملاك دانسته اند و اين طرز تفكر باعث شده كه شخص نگرشهاي خود را با اعمالش همسو كند. «روانشناسان معتقدند كه رفتار تعيين كننده نگرشهاست»[7]

اينكه ما به سوي كسي جذب شويم يا نه، بستگي به عوامل بسياري دارد. اما براي بعضي از افراد جذابيت جسماني اهميت ويژه اي دارد.

اين امر در زن به لحاظ ويژگي جسمي و روحي او داراي عمق بيشتري است و در او جلب احترام و توجه ديگران اهميت خاصي دارد. چرا كه زنان به موجب لطافت روحي، شيفته محبت و احترامند. پيامبر گرامي ما نيز بي جهت نبود كه به رعايت حقوق زنان و گراميداشت مقام آنان تاكيد مي ورزيد. چرا كه اگر زن ايمان استواري نداشته باشد براي ارضا اين نياز به شيوه هاي ناروا رو خواهد كرد و انجام هر رفتاري را براي رسيدن به اين خواسته مجاز مي شمرد.

از اين رو هرگاه مشاهده كند با ناپوشيدگي اندام و جذابيت سيمايش، توجه و احترام ديگران را آسانتر به دست مي آورد به خودنمايي و جلوه گري مي پردازد. پس اگر به جنبه هاي ديگر زن توجه نشود او ظاهر خود را عرضه خواهد كرد، چرا كه تمايل به برانگيختن احساسات ديگران و اشتياق به پسنديدگي و پذيرفتگي، نيرومندترين محرك زندگي زن است و با موفقيت در اين تمايل، زن در پيري هم شاداب خواهد زيست.

چرا كه هدف زن از جلوه گري و نمايش زيبايي چهره و اندام و توازن حركات و خوش آهنگي صدايش، مجذوب كردن روح افراد است. و لذا داشتن زيبايي و دلربايي حتي افتخار او است و در تحصيل و امتيازات اجتماعي بيشتر به اين مي انديشد كه وجودش مورد تحسين و تمجيد و مايه شگفتي قرار گيرد، اما از آنجا كه مرد بيش از توجه به شاهكارهاي روحي زن مجذوب زيبايي ظاهري او مي شود زن نيز روز به روز به همان سمتي مي رود كه تحسين برانگيزتر و جاذبه آورتر است «محروميت از محبت و احترام» زن را بر خلاف ميل باطني اش، به جلب توجه و علاقه ديگران تمايل مي سازد و همين امر زمينه ساز انحراف او و جامعه مي شود. او چشمي مي خواهد كه نگاهش كند و گوشي كه به سخنانش گوش كند و دلي كه برايش بتپد.

از طرفي در جامعه اي كه پوشيدگي زن مورد پذيرش قرار گرفته و زنان به ميزان ناپوشيدگي خود مورد توجه و ارزش گذاري قرار گيرند، زن اگر بخواهد بهتر احترام شود و به نيازهايش زودتر رسيدگي شود ناگزير است پيوسته از معتقدات و رفتار خود فاصله گيرد و روز به روز كم پوشش تر از قبل در اجتماع حضور يابد. زيرا در چنين جامعه اي به زناني توجه مي شود كه از ظاهر زيباتر و دلرباتر و شغل بهتر بهره مندند.

در اين جوامع دختران جوان براي «پذيرش اجتماعي» و «كسب موقعيت» و احترام و مصون ماندن از تحقير به جلوه گري و خودنمايي روي مي آورند. انسان موقعيت طلب است و همواره مي خواهد در ميان مردم از جايگاهي در خور توجه برخوردار باشد جايگاه بدو صورت حقيقي و كاذب محقق مي‌شود كه موقعيت حقيقي در اثر تحصيلي علم و فضائل اخلاقي بدست مي آيد اما برخي از زنان كه فاقد اين ارزشها هستند با نمايش زيبائيها و جاذبه هاي طبيعي و ساختگي زنانه خود سعي در جلب توجه ديگران مي كنند تا به كمبودهاي باطني خود پاسخ دهد غافل از آنكه هرگز كسي نمايش زيبائيهاي زنانه را دليل بر شخصيت و جايگاه ارزشي او نمي گيرد ضمن اينكه موقعيتهاي حاصل از تحركات جنسي نيز تنها در بيمار دلاني بوجود مي آيد كه خود كمترين اعبتاري ندارند زن اگر محروم از فضائل و ارزشهاي انسان باشد اگر سراسر وجود خود را به طلا و زينتها و لباسهاي فاخر تزئين كند ذره اي بر ارزش حقيقي او افزوده نخواهد شد چه اينكه هزار من تزئين و زيبايي به يك جو تقوا نمي ارزد. تحصيل واقعي جز از راه بدست آوردن زيبائيهاي باطني و فضائل انساني و كمك پروردگار عالم ميسر نيست.

2- خودنمايي

برخي دختران وز ناني كه تحت فشار تمايلات جنسي قرار دارند براي اطفاي آتش شهوت دست به نمايش زيبائيهاي خود مي زنند تا شايد شعله هاي آتش شهوت آنها فروكش كند و برخي ديگر از  دختران و زنان ميل دارند بصورت زيباتر نزد ديگران حضور يابند و با توجه به اينكه حجاب ديني زيبائيهاي آنها را پوشش مي دهد سعي در ناقص كردن حجاب خود دارند و به همين منظور بخشي از موهاي سر و گردن خود را به نمايش مي گذراند و سعي در پوشش لباسهاي زننده، چند رنگ و يا بسيار شاد دارند و زوايد تزئيني مختلفي را در پوشش خود مورد استفاده قرار مي دهد و يا از كفشهاي پاشنه بلند استفاده مي كنند تا نوع قرار گرفتن در راه رفتن آنها تحريك آميز و زيباتر شود و طنين يكنواخت آن توجه ديگران را جلب نمايد و به هر شيشه و آيينه اي كه در بين راه برخورد مي كنند قيافه خود را مشاهده مي كنند تا در صورت لزوم زيبايي خود را حفظ نمايند. غافلند كه سادگي زن خود نوعي زيبايي ارزشي را به همراه دارد و پوشيدگي، زيبايي و ظرافت بدن او را در برابر آفتاب، سرما و آلودگيهاي جدي بهتر حفظ مي كند «امير المومين «ع» مي فرمايد: صيافه المراه انعم و ادوم اجمالها پوشيدگي براي زن سودمندتر و زيبايي او را پايدارتر مي سازد»[8]

انسان هر حركتي كه مي كند پشت سر آن انگيزه اي نهان است كه رفتار او را شكل مي دهد و بر آن اساس عمل مي كند.

«انگيزه در روان شناسي مفهوم خاصي دارد و عبارت است از: «عاملي دروني كه رفتار شخص را بر مي انگيزد و جهت مي دهد و آنرا هماهنگ مي سازد»

هر انگيزه داراي دو عنصر اساسي است: اول سائق، دوم هدف يا پاداش.

سائق: پديده اي (فرايندي) دروني است كه شخص را به عمل وا مي دارد.

نياز:خواهش در اثر عدم تعادل فيزيكي و شيميايي محيط دروني و يا رواني نياز ايجاد مي شود. وجود و يا عدم عنصري (مادي و غير مادي) در بدن به دفع يا جذب حاصل مي شود در حقيقت نياز، خواهشي است كه شخص و موجود مي خواهد به آن برسد.

انگيزه و رفتار، از نياز منشا مي گيرند.

«رفتار آن دسته از فعاليتهاي جاندار است كه از بيرون در جاندار مشاهده مي‌شود»

رفتار با توجه به وراثت و محيطي جاندار بسيار متنوع است و بطور كلي مي تواند به گونه هاي مختلف خلاصه شود. مثل رفتارهاي تغذيه اي، رفتار توليد مثلي، رفتار اجتماعي، رفتارهايي در رابطه با حوادث و وقايع طبيعي و غيره.

نياز عامل اصلي سائق است، ابتدا زمينه هاي مختلف سائق پيدا مي شوند. بعد سائق كه در كلمه به معني يك راننده است رفتار را شكل داده و جهت آنرا تعيين مي كند. انگيزه براي هدف يا پاداشي است كه بتواند نياز را بر آورده كند، در اينصورت فرد آرام گرفته و كار تمام شده است.

انسان داراي دو نوع انگيزه است، انگيزه هايي كه باعث آن جسم است و دوم انگيزه هايي كه باعث آن روح است.

انگيزه ها نه محدودند كه، وضعيت جسم آنرا محدود كند.

اين محدوديت براي حفظ سلامت و امنيت فرد و جامعه است. تعادل بين اين انگيزه ها و محيط دروني براي بقا نسل و فرد مي باشد.

نوع پوشش و ظاهر انسان در ارتباط مستقيم با اخلاق جنسي بوده و منشا اخلاق جنسي نيز متاثرند از ترشحات غدد و چگونگي آن مي باشد.

«ترشح هورمون مردانه (تستسترون) در مردان باعث رفتارهاي خاصي در مرد مي شود مانند: لذت جنسي، در زن بيشتر بر اثر ترشحات تخمدانها رفتارهاي جنسي زنانه بوجود مي آيد. تظاهر رفتاري آن، آراستن خود است»[9]

خودنمايي يك امر لازم و واجب براي زندگي است. براي آنكه دو فرد از يك نوع بتوانند آميزش كنند و بقا نسل آنها فراهم بشود، ناگزير از رفتاري هستند كه طرف ديگر را جلب كنند، چرا كه بايد جاذبه اي در يك طرف باشد تا طرف ديگر به آن جلب بشود.

سپس خودنمايي در امور جنسي باعث جلب طرف مقابل و بقاء نسل مي شود اين تمايل در زن با انواع آرايشها و زيور آلات و همچنين پيروي از مد خاص هر زمان صورت مي گيرد و زن جلوه گري خود را به بيرون از حريم خانه خواهد كشاند و در تمام امور زندگي فقط به نمايش بدن مي پردازد و به طرز افراطي به خود آرايي و مدپرستي گرفتار مي شود و خودنمايي به صورت بيماري ظاهر مي شود و فرد به جاي پرداختن به افكاري زنده و بوجود آوردن علوم و پرداختن به فنون مختلف، مرتب در فكر جلوه گري مي باشد و دوست دارد خود را نشان دهد، مطرح شود و بين ديگران جلوه كند.

مثلاً او به لباس به عنوان پوشش نمي نگرد. بلكه لباس را مظهر خودنمايي قرار مي دهد و با پوشيدن لباس مد روز و تحريك آميز در صدد جلب توجه ديگران است و يا دوست دارد ديگران شاهد برخورداريهاي مالي آنها باشد.

تفاوتي نخواهد كرد كه بيننده زن باشد يا مرد و آنها ارزش خود را به طلا و جواهرات مي دانند و اين به معني آن است كه ارزش الهي و انساني خود را در حد طلاي دنيا پايين آورده‌اند و برخي خود را در طلا خلاصه كرده اند.

شيطان همه را به يك راه منحرف نمي سازد بلكه هر كسي را با توجه به نوع هوسي كه دارد از خدا دور مي كند.

چنين زناني بايد انديشه كنند كه اين گونه فخر كردنهاي مالي همراه با جاذبه هاي زنانه تمايلات نامحرمان را بر مي انگيزد و چه بسا موجوديت مالي آنها را طعمه ديگران سازد اگر آگاه شود كه انسان خليفه خداست و مي تواند ارزش برتر از ملائك داشته باشد روحيه و عملكرد آنها عوض مي شود و ديگر حاضر نخواهد بود براي يك لحظه خود و دارايي خويش را وسيله معصيت قرار دهد.

«الدنيا حيله فافتلوها : دنيا ماري است آن را به قتل رسانند»[10]

خودنمايي ناشي از عوامل مختلفي است كه برخي از آنها عبارتند از:

2- الف) عدم اعتماد به نفس

گاهي كساني كه در مسير خودنمايي هستند خود را هيچ مي پندارند وشخصيت ثابتي از خود ارائه نمي‌دهند. در خود توان انجام كاري مطابق با ميل خود را نمي بينند و در انجام كارها احساس عدم اطمينان دارند دائم با خود در گيرند و نمي توانند مسير درستي را بر گزينند و در اين حالت هر چند گاه يك بار روش و حالت خود را تغيير مي دهند.

در حقيقت اين افراد چون خود را باور ندارند، از عقايد ديگران در مورد زندگي خود پيروي مي كنند و نمي توانند صحت و سقم مطلب را بررسي كنند و راه درستي را در پيش بگيرند و داراي شخصيت متغير و متزلزل هستند.

«قرآن كريم مي فرمايد:‌(برخي از مردم) در دل مردد هستند، نه به سوي مومنان يك دل مي روند و نه به جانب كافران، هستند كه اشاره به تزلزل شخصيت اين افراد است.

علي(ع) مي فرمايند (خطاب به كميل بن زيد) مردم سه دسته هستند. دانشمند خداشناس و دانش طلب و دانشجويي كه براي رهايي از ناداني درس مي خواند و دسته سوم پشه صفتاني كه در جستجوي سرو صدا هستند دنبال هر بادي در حركتند. از نور علم بهره نمي‌برند و به تكيه گاه مورد اعتمادي تكيه نمي‌كنند».[11]

اين دسته سوم مصداق همان كساني هستند كه بي‌چون و چرا به دنبال هر روش و مد تازه‌اي مي‌روند. اين افراد احساس مي‌كنند كه با ارزش و مورد قبول ديگران نيستند و در موقعيتهاي اجتماعي به طور خود جوش عمل نمي‌كنند. بلكه معمولاً تسليم عقايد و خواسته‌هاي جامعه و اطرافيان خود هستند. آنها معمولاً احساس بي‌ارزشي و عدم پذيرش از سوي ديگران را درباره خود دارند.

اينگونه افراد به صورت اغراق آميزي به ظاهر خود توجه دارند و ذهنشان مدام درگير اين مساله است و دائماً در صدد جلب تحسين و توجه ديگران هستند. آنها معمولاً در تصميم گيري و قبول مسئوليت ناتوانند و به اين علت به آساني به دام خودنمايي مي‌افتند مخصوصاً هنگام گرايش به مد بي‌چون و چرا تسليم خواسته مدسازان و ژورنالهاي مد مي‌شوند و با خودآرايي و روي آوري به مد در صدد جبران خلاء روحي خود هستند.

2-ب)جستجوي شخصيت

«نمي‌توان گفت افراد خودنما[12] پيوسته به سبب احساس ضعف شخصيت، به خودنمايي رو كرده‌اند. در بيشتر مواقع علت خودنمايي، احساس ضعف، شخصيت نيست، بلكه فرد نيروي متراكم آزاد نشده‌اي در درونش دارد كه نمي‌داند از چه راهي بايدآنرا آزاد كند و ديگران را از وجود آن با خبر سازد.

شخصيت را شرافت اجتماعي،‌ مرتبه و منزلت معني كرده‌اند و فرد با شخصيت كسي معرفي مي‌شود كه داراي منزلت و شرافت باشد. شايد نتوان انسان متعادلي را يافت كه شخصيت اجتماعي نزد او بي‌ارج باشد و به دارا شدن آن خرسند گردد و براي كسب آن نكوشد. اما آنچه در اين زمينه دانستني است اين كه ميان «بهره مند بودن از شخصيت اجتماعي» و «احساس دروني» تفاوت است.

گاه كسي از موقعيت اجتماعي برخوردار است ولي خود احساس شخصيت نمي‌كند. در اين صورت بي‌آنكه كسي متوجه باشد احساس كمبود شخصيت او را رنج ميدهد. در ميان مردان سرشناس جهان برخي را عقده‌اي ترين افراد بشر ياد كرده‌اند.

چه افراد ثروتمند، عالي رتبه و سرشناس كه از كمبود شخصيت رنج مي‌رند و علت اين احساس رنج آور را بايد چنين توصيف كرد:

«در نهاد آدمي يك مركز سنجشي و جستجو وجود دارد كه «خويشتن» فرد يعني تفكرات، رفتارها و آرزوها را ارزيابي و قيمت سنجي مي‌كند. آن مركز در درون هر فردي كه شخصيت او دچار اختلال،‌ و فطرت وي دستخوش تغيير نشده باشد. به انجام وظيفه مي‌پردازد. از ابعاد دقت آن مركز ارزيابي،‌يكي  آن است كه بيان شخصيت حقيقي فرد وآنچه به وسيله آنها موقعيت و نفوذ اجتماعي يافته است، تمايز متفاوت مي‌نهد ارزش فرد را كه به فضايل دروني و صفات انساني اوست با نمودار بيروني او كه خانه، پوشاك و شغل و ماشين و دست از يكديگر جدا مي‌سازد و هر دو را متمايز از يكديگر به شخص تفهيم مي‌كند».[13]

بنابراين هرگاه «خويشتن» آدمي هم بتواند قيمت سنجي كند خود شخص آن را بهتر مي‌تواند بسنجد و ارزش گذاري كند. آنگاه كه فرد در انديشه فرو مي‌رود كسي ارزش خويشتن را كه به تفكرات رفتارهاي انساني و آرزوهاي بهادار است، بسنجد و چيزي در درون نمي‌يابد، به بخش ديگر وجود خود يعني امكانات رفاهي زندگي،‌شغل، امتيازات جسمي ظاهري و رو مي‌كند تا به كمك آنها منزلت نايافته را به شكل مجسمه‌‌ي تو خالي، تصوير سازي كند و از هيچ، چيزي سازد و از رنج پوچي رها شود. آن دستگاه خود كار دروني كه مي‌توان آنرا «نفس»، «وجدان» يا «خويشتن خود آگاه ناميد يك دم از فعاليت باز نمي‌ايستد و پيوسته از وضعيت زندگي و كمبودهاي معنوي و انساني شخص، به خود او خبر مي‌هد. وقتي فرد مطلع شود كه معتقدات، هست ها، آرزوها و كوشش‌هاي او عناصر ارزنده‌اي هستند احساس ارزش مي‌كند و امنيت و سلامت رواني مي‌يابد و چون آنها را پوچ و بي‌مقدار بداند،‌ به ناهنجاري شخصيت و اضطراب دچار مي‌شود.

اين پديده در سراسر زندگي انسان حكمفرماست و زنان خصوصاً آنها كه در خانواده‌هاي غير مذهبي رشد كرده‌اند و ارزش هاي اخلاقي و فرهنگ پوشش در ميان شان بهايي ندارد. بيشتر بدان گرفتارند آنها چون خود را با معيارهاي اخلاقي مي‌سنجند و ميان آنچه هستند و آنچه دوست دارند باشند، فاصله مي‌بينند و رهايي براي خود نمي‌يابند به ارزش‌هاي ظاهري چنگ مي‌زنند. نقدترين ابزار براي آنها، دارندگي‌هاي ظاهري زندگي، لباسهاي فاخر، جلوه دادن اندام و ديگر ويژگي‌هاي جسمي است.

براي اين گروه، نمايش موقعيت زندگي، وضع تغذيه و پوشاك و دلبري زنانه، نه فقط در حضور بيگانه آرام بخش و جبران كننده كمبود شخصيت است، در حضور زنان و در مجالس خصوصي نيز فايده بخش است. در اين صورت، با به رخ كشيدن زيورآلات، لباس گران قيمت و ويژگي‌هاي ظاهري چشم‌ها خيره به نماي ظاهر مي‌شود و هر بي‌هنر بي‌سود مي‌تواند خود را هنرمند و فيلسوف معرفي كند و با كمترين امكانات ظاهري از بهترين توجهات بهره‌مند شود. «سپس نماي ظاهر بهترين ابزار براي پوشانيدن «ضعف‌هاي ناپيداي شخصيتي» است و اين نكته را وجدان عادي‌ترين مردم مي‌داند واز آن استفاده مي‌كند.»[14]

اما بايد دانست جلوه رفتار زن و مرد در جلب شخصيت، متفاوت است. زن بخشي از شخصيت خود را در جلب حمايت و عنايت مرد دنبال مي‌كند، اما نه فقط در اين كه به اندام و چهره و موي او بنگرند و شيفته‌اش شوند بيشتر آنها دراين جلب توجه، در جستجوي هدفي بالاترند و پسند آمدن چشم و  لب زيبا و اندام شان هدف نهايي نيست؛ هرچند مردان و حتي خود زنان، گاه هدف و انگيزه اصلي او را نمي‌شناسند، از آن دوري مي‌ورزند.

زنان تا مادامي كه براي خود ارزش قائل است به پيدا بودن اندامش در حضور بيگانه رضايت نمي‌دهد.

در نگاه سطحي مرد، دختران سبك سر و بي‌اعتقاد، به رفتارهاي ناموزون تحريك آميز رو مي‌كنند، اما حال آنكه حقيقت فراتر از اين است. آنها با جلب توجه بيگانه و در اختيار گذاشتن جسم اميد دارند كه بتوانند نظر مرد را به شخصيت و موقعيت عاطفي و جنبه‌هاي نهفته در وجود خود جلب كنند.

حال آنكه دختر يا زني مي‌كوشد تا با برهنه گذاشتن قسمتي از اندامش نظر كسي را به خود جلب كند و در او شيفتگي بيافريند تا رنج و تقاضاي دروني او را درك كرده و بر وي ترحم نموده، هدف و انگيزه اين رفتار فقط ارضاي حس فكري و تحريك برانگيزي نيست. اين انگيزه، مقدمه هدف و انگيزه والاتر است.

چهره نما گاه هدف و انگيزه اصلي‌اش را فراموش مي‌كند يا پيش از رسيدن به هدفش، به اهداف فريبنده جذب مي‌شود و از هدف اصلي‌اش باز مي‌ماند.

خود نمايي آزاد سازي بخشي از نيروي متراكم فرد است، شايد بتواند راهي براي نفوذ در مرد يابد و قدرت و استعداد خود را به اثبات برساند.

زن دوست دارد مرد جايگاه او را بشناسد و ارجمندش دارد. اما از آنجا كه جلوه ظاهر اندام زن براي مرد فريبنده و جاذبه آفرين است، پيش از آنكه آن جلوه، پرده از قدرت معنوي زن بردارد، گرفتار خود مي‌كند و زن نيز از هدف اصلي‌اش دور مي‌ماند و پيش از پيش به زيبا سازي مشغول مي‌دارد و براي رسيدن به اين امر از هيچ چيزي فرو گذار نمي‌كند و هر روز به مدلي در مي‌آيد.

و اين مطلب اين است كه هرگاه زن در زندگي زناشويي احساس كند همسرش او را فقط براي ظاهر، موقعيت خانوادگي يا دارايي وي برگزيده رنجيده خاطر مي‌شود و ارزش اصيل خود را در شوهر فراموش شده مي‌پندارد.

 

3-تكبر و تفاخر

كبر حالتي است در انسان كه از خود بيني پديد مي‌آيد كه خود را بالاتر و بزرگتر از ديگري يا ديگران مي‌داند و ظاهر ساختن اين حالت را درگفتار و كردار تكبر مي‌گويند و آن 3 نوع است:

·  كبر در برابر خدا

·  كبر در برابر پيامبر و امام

·  كبر با مردم

كبر در برابر خدا داراي انواعي است گاهي انسان جاهل و مغرور را حالتي دست مي‌دهد كه در آن حال خود را مستقل دانسته و هستي و تمام شئون خود را از خودش مي‌داند و حاضر نيست خود را مخلوق و زير دست و تحت تدبير و تربيت خدا بداند.

گاهي اين غرور و نخوت و كبر شديد شده و از خودش تجاوز مي‌كند ودرباره ديگران هم دعوي ربوبيت و الوهيت مي‌كند.

كبر در مقابل پيغمبر و امام آن است كه خود را بالاتر از ايشان دانسته و حاضر به تسليم وانقياد و فرمانرداري از ايشان باشد.

و در حقيقت كبر با پيامبر و امام، كبر با خداست چنانكه تكبر با نمايندگان پيامبر و امام و اطاعت نكردن از ايشان در جهت نمايندگي آنها تكبر در برابر پيامبر وامام بلكه خداست.

كبر با مردم اين است كه خود را بزرگ و ديگران را كوچك شمرده و بر آنها بزرگي بفروشد و خود را برتر از آنها قرار دهد.

1-فرعون مي‌گفت: «من پروردگار بزرگتر شمايم».[15]

«آيا براي من سلطنت و تصرف در ملك نيست و جميع شئون اين مملكت از آن جمله جريان نهرها از زير قصرهاي من است آيا مال من نيست»[16]

2-«به پيامبران مي‌گفتند، نيستيد شما مگر بشري مثل ما و بر ما امتيازي نداريد.»[17]

«فرعونيان به حضرت موسي «ع» و هارون «ع» تكبر نموده و مي‌گفتند: آيا ايمان بياوريم به دو بشري كه مثل ما هستند و بر ما برتري ندارند.»[18]

افراد متكبر و فخر فروش سعي بر برتر جلوه دادن خود دارند. و همواره فكر و انديشه آنان اين است كه از ديگران برتر باشند.

قرآن كريم در اين باره مي‌فرمايد: «مسلم اين است كه خدا متكبرين را دوست ندارند»[19] و «يا از روي فخر و مباهات روي زمين راه مرو كه خداوند خود خواهان فخر فروش را دوست ندارد.»[20]

امام صادق «ع» مي‌فرمايند: «نشانه خودخواهي اين است كه مردم را تحقير كني و حق را ناديده بگيري».[21]

امام سجاد «ع» مي‌فرمايند: «از خودخواه و فخرفروش تعجب مي‌كنم در صورتي كه ديروز نطفه بوده و فردا پس از مرگ مردار است.»

براي كبر و نخوت، هفت علت ذكر شده است: علم. عقل، نسب، جمال، قدرت، مال، طرفدار».[22]

برخي از زنان مبتلا به كبر، دوست دارند از همه بهتر و زيباتر جلوه كنند و با اين كار مردها را به زانو درآورند به اين علت زينتهاي خود را آشكار مي‌كنند وبه تبرج و جلوه گري مي‌پردازند تا مردان را ذليل كنند. اين گروه تفاخر در ذاتشان است و از ذلت ديگران لذت مي‌برند.

4-جهل و ناآگاهي

يكي از عوامل پديده بدحجابي و مدپرستي جهل و ناآگاهي است.

خداوند در قران كريم مي‌فرمايد: «ولا تبرج تبرج الجاهليه الاولي»[23] يعني جلوه‌گري جاهليت قديم را پيش نگيريد.

اينكه خداوند تبرج را به جاهليت نسبت داده است به طور آشكارا به اين امر دلالت مي‌كند كه زني كه در خود آرايي و پيروي از مد افراط كند، شباهتش به زنان عصر جاهليت بيشتر خواهد بود.

زني كه به عوض اينكه در فهم و بالا بردن كمالات خود بكوشد، همه عمرش را در جلوي آئينه تباه مي‌كند و تمام فكر و ذهنش اين است كه چگونه خود را بيارايد و يا چه لباسي در ژورنالهاي خارجي مد شده، دچار جهل و ناآگاهي است، چرا كه او تك بعدي است و به جز زيبايي ظاهر و ارائه دادن آن به چيز ديگري نمي‌انديشد و بدتر اينكه به صورت تقليد كوركورانه و بدون تفكر هرچه به او ارائه شود مي‌پذيرد.

در اين مورد حضرت علي عليه السلام مي‌فرمايد: «از آثار حماقت زياد رنگ پذيري انسان است».[24]

اين چنين زني در مقابل شبهاتي كه در جامعه بوجود مي‌آيد قدرت مقابله فكري ندارد و به سبب جهل ناآگاهي‌اش هرگونه تحريكي كه در جامعه بوجود آيد از قبيل تحركات اقتصادي سياسي، فكري، و او را همراه خود خواهد برد.

پس به جرأت مي‌توان گفت عله العلل تبرج و خود نمايي و ساير معاند جهل و ناداني است.

جهل به خدا، جهل به دين و فلسفه احكام آن، جهل به خود و ارزشهاي ذاتي خود.

پيشواي بزرگ، حضرت علي «ع» مي‌فرمايند: «جهل معدن بديهاست»[25] و «نيز جهل ريشه هر شري است».[26]

5-ملامت ديگران

«يكي از ريشه‌هاي بدحجابي و خودنمائي دختران و زنان ملامت اعضاي خانواده، فاميل و دوستان است، بعضي ملامتها از سوي مردان فاميل صورت مي‌گيرد كه ريشه اصلي ملامت اكثر اين افراد هواي نفس آنهاست زيرا با بي‌حجابي و خود نمايي زنان و دختران بهتر مي‌توانند به لذتهاي نامشروع خود دست يابند و مردان و جواناني كه با حجاب ديني مخالفت مي‌كنند هيچ گاه علت مخالف خود را كه برخورداري از لذتهاي جنسي و مخالفت با احكام خداست به صراحت اعلام نمي‌كنند و به سخنان ضعيف و بهانه‌هاي واهي كه بيشتر به يك كلاف سر در گم شبيه است مي‌پردازد كه اكثر مخالفتهاي آنها ناشي از جهل به فلسفه، آثار، بركات و حقيقت اين حكم الهي است كه بايد با بيان مطالب مفيد و ذكر آيات خدا آنها را متقاعد كرد و اگر از اعتقاد و يا غيرت لازم برخوردار نيستند به آنها گفته شود مايلم چنين پوشش را داشته باشم كه خداوند واجب كرده است.»[27]

 

علل اجتماعي

الف)خانواده

به تحقيق، نخستين و موثرترين محيط تربيتي انسان محيط خانوادگي است خانواده به مثابه هسته اصلي و اوليه جامعه بوده و حالات فكري و رواني كودك در محيط خانواده شكل مي‌گيرد خانواده با كودك از هنگام تولد تا سالياني چند در تماس تقريباً انحصاري است.

كودك در اين دوران. موجودي است كاملاً وابسته به خانواده و بسيار انعطاف پذير كه هنوز شخصيت او تكوين نيافته و آماده شكل پذيري است. لوح ضمير كودك همچون آئينه شفافي است كه هرگونه نقش نيك و بد را در خود مي‌پذيرد و مي‌توان او را پرهيزكار و يا تبهكار، مرد زندگي، يا انگل جامعه، سعيد يا شقي بار آورد.

رسول اكرم «ص» در اين باره مي‌فرمايند.

«كل مولود يولد علي الفطره حتي يكون ابوا هما الذان يهودانه، ينصرانه».[28]

هر كودك و نوزادي به اين فطرت (اسلام) متولد مي‌شود تا آنكه پدر و مادر او را به يهوديت و نصرانيت گرايش دهند و از راه فطرت منحرف سازند.

حال با اين وجود خانواده‌هايي كه از تعاليم ديني فاصله مي‌گيرند و به يك فرهنگ برزخي بين اسلام و خواسته‌هاي نفساني خود مي‌رسد، عقايد آنها رنگ مذهبي دارد اما حقيقت ديني ندارد اين گونه افراد دين را در محدوده تمايلات و باورهاي غير ديني كه تضادي نداشته باشد مي‌پذيرند اينان با كمترين سختي يا تضاد با تمايلاتشان از دين خدا چشم پوشي مي‌كنند يكي از اين ابعاد معنوي پوشش ديني است كه در چنين خانواده‌هاي شبه مذهبي از جايگاه مناسبي برخوردار نيست و فرزندان آنها نيز به فرهنگ تسامح كه اين ره آوردهاي تربيتي والدين است خو مي‌گيرند و در نتيجه آنها نيز نسخه‌هاي تكراري آنها خواهد بود يعني آنها فرهنگ بي‌اعتنايي ديني را دنبال مي‌كنند.

درست در نقطه مقابل آن حال اگر خانواده‌اي به تعاليم ديني پايبند باشد و عقايد آنها هم رنگ مذهبي داشته باشد هم حقيقت ديني اينگونه افراد دين را بر اساس تمايلات نمي‌پذيرند بلكه براساس شريعت مقدس اسلام نيز قبول مي‌كنند در اين خانواده‌ها پوشش ديني مثل ساير موارد احكام دين آنچه كه در شريعت مقدس آمده است مورد رعايت آنها خواهد بود و فرزندان آنها نيز به اين فرهنگ پايبند شده و درصدد تطبيق هرچه بيشتر زندگي خود با اسلام مي‌كوشند. برخي از مسائل مهمي كه در خانواده نقش دارد عبارتند از:

1-نقش همسر

تحكيم خانواده كه بر اساس محبت و صميمت و انس و وحدت و همدلي و دلسوزي همسران استوار مي‌گردد از مهمترين مسائل خانوادگي به شمار مي‌رود وآن چه بنيان خانواده را متزلزل كند از بدترين آفت‌هاي آن به حساب مي‌آيد.

بدحجابي و حضور تحريك آميز زنان و دختران در صحنه‌هاي اجتماعي، نظر هر مرد متاهل و مجردي را به خود جلب مي‌كند. اگر بيننده متاهل باشد با توجه به غريزه تنوع طلبي و زيبا خواهي كه دارد بخشي از توجه خود را متوجه آنان مي‌كند و در نتيجه به همان اندازه گرايش به همسر را كه همواره با او زندگي مي‌كند كاهش مي‌دهد گرچه بسياري از زنان خودنما زيبايي همسر بيننده را ندارد اما تازگي و تنوعي كه دارند كمبود زيبايي آنها را به طور موقت تدارك مي‌كند.

 

الف)عدم محبت و توجه همسر

زنان به موجب لطافت روحي، شيفته محبت و احترامند، پيامبر گرامي ما نيز بي‌جهت نيست كه به رعايت حقوق زنان و گراميداشت مقام آن تاكيد مي‌ورزيد. چرا كه اگر زن ايمان استواري نداشته باشد براي ارضاي اين نياز به شيوه‌هاي ناروا رو خواهد كرد و انجام هر رفتاري را براي رسيدن به اين خواسته مجاز مي‌شمرد.

از اين رو هرگاه مشاهده كند با ناپوشيدگي اندام و جذابيت سيمايش، توجه و احترام ديگران را آسانتر بدست مي‌آورد به خودنمايي و جلوه‌گري مي‌پردازند.

پس اگر به جنبه‌هاي ديگر زن توجه نشود او ظاهر خود را عرضه خواهد كرد، چرا كه تمايل به برانگيختن احساسات ديگران و اشتياق به پسنديدگي و پذيرفتگي، نيرومندترين محرك زندگي زن است و با موفقيت در اين تمايل، زن در پيري هم شاداب خواهد زيست.

چرا كه هدف زن از جلوه گري و نمايش زيبايي چهره و اندام و توازن حركات و خوش آهنگي صدايش، مجذوب كردن روح افراد است. لذا او داشتن زيبايي و دلربائي و حتي افتخارات تحصيلي و امتيازات اجتماعي بيشتر به اين مي‌انديشد كه وجودش مورد تحسين و تمجيد و مايه شگفتي ديگران باشد.

آرامش جسمي ـ رواني، پوياييهاي زندگي و رشد شخصيتي زن و مرد تنها در خانواده شكل مي‌گيرد متن روابط مرد با زن در داخل خانواده بستگي مستقيم به ايمان و باورهاي ديني و درجه اخلاقي بودن او دارد كاركردهاي زن از قبيل: توليد نسل، پرورش بدني (حضانت) و پرورش روحي كودك، پرستاري، تامين آرامش خانواده، انتقال فرهنگ و زبان، تيمار روحي مرد، اقتصاد خانواده و مانند اين‌ها كاركردهاي بسيار مهم و حياتي است كه تنها از زن بر مي‌آيد.

زماني زن مي‌تواند از عهده اين كار كردها به خوبي برآيد كه نيازهاي عاطفي و روحي او تامين شده باشد و هيچكس به اندازه همسر او نمي‌تواند از پس اين مهم برآيد. پيامبر گرامي «ص» در اين رابطه مي‌فرمايند:

مرد وقتي به همسرش بگويد ترا دوست دارم اين جمله هرگز از قلب زن بيرون نمي‌رود.

در مبحث علل فردي بدحجابي نيز مشاهده شد كه در اغلب موارد علت خودنمايي و مدپرستي زن نياز شديد او به توجه و محبت است.

اگر مرد در ابراز محبت به زن در رفتار و گفتارش كوتاهي ورزد، زن اين نياز را در بيرون از محيط خانواده جستجو خواهد كرد و آسانترين راه براي او همان ارائه خود است. او با خودآرايي و پوشيدن لباس‌هاي عجيب و غريب تحت عنوان مد، سعي در جلب توجه ديگران خواهد كرد و به اين ترتيب نيازهاي عاطفي فرو رفته خود را جبران خواهد كرد، چرا كه نتوانسته اين نيازهاي مهم و اساسي را در محيط خانواده به طور مشروع و طبيعي دريافت كند. زن به لحاظ خصوصيت و ويژگي‌هاي جسمي و رواني كه خداوند در وجود او به وديعه نهاده است در مقابل دريافت محبت اراده‌اش سست مي‌شود و شايد علت بسياري از انحرافات زنان در جامعه همين امر است كه هر اظهار محبت و علاقه‌اي را واقعي مي‌پندارد و اگر كسي از وجاهت و زيبايي او تعريف كند و به آن توجه كند، به آساني به طرف او كشيده خواهد شد و همين امر سرچشمه انحراف او را پديد خواهد آورد.

اين كه زن علاقه شديدي نسبت به «دل بردن» و امور دلپسند واقع شدن از خود نشان ميدهد علامت نياز شديد او به محبت و توجه است. پس اگر مرد از اين اصلي‌ترين و مهمترين وظيفه خود نسبت به همسرش كه همانا ابراز محبت و عشق و علاقه و توجه است غفلت ورزد، فشار شديد رواني را بر همسرش وارد كرده و او را مستعد به ابتلا بسياري از بيماريهاي روحي و رواني مي‌كند، زني هم كه از تربيت صحيح و اصولي در خانواده‌اش (در زمان كودكي و نوجواني) محروم بوده است و يا ايمان و اعتقاداتش ضعيف است براحتي پايش خواهد لغزيد و گمشده خود را در بيرون از حريم خانه جستجو خواهد كرد.

پس بي‌توجهي مرد نسبت به عشق ورزي و محبت به زن يكی از علتهاي بدحجابي و جلوه گري زن در بيرون حريم خانه است.

ب)عدم آراستگي

نكته ديگر بي‌توجهي مرد نسبت به وضع ظاهري خود است. آراستگي و تميزي را همه مي‌پسندند و به آن گرايش دارند. همانطور كه مرد از زيبايي و آراستگي لذت مي‌برد، زن نيز به اين موضوع علاقمند است. اگر مرد ژوليده و كثيف و نامرتب در مقابل زن ظاهر شود، زن در وجودش احساس ناخوشايندي نسبت به همسرش پيدا خواهد كرد و اين ناخشنودي رادر روابط زناشويي‌اش بروز خواهد داد.

ابن جهم مي‌گويد:

«نزد امام رضا «ع» رفتم و او موهايش را رنگ سياه زده بود. گفتم فدايت شوم، با رنگ سياه موهايت را رنگ كردي؟ فرمود«رنگ آميزي مو، پاداش است، رنگ كردن مود و آراستگي و آمادگي (با آراستن ظاهر) از چيزهايي است كه پاكدامني زنان را افزون مي‌كند؛ و زناني كه، پاكدامني را رها كردند، چون همسران خود را براي ايشان آماده نكرده‌اند».[29]

مشاهده مي‌شود كه چگونه پيشوايان ما به اين امر توجه داشته آند و زيبايي و آراستگي ظاهر را علت پاكدامني زنان بر شمرده‌اند و دليل انحراف زنان را آراسته و آماده نبودن مرد دانسته‌اند.

بنابراين اگر زن از توجه و محبت همسرش سيراب نشود و همسرش نسبت به جاذبه هاي او بي‌تفاوت و يا کم توجه باشد و يا زن را تنها در زمان نياز شايسته روي آوري بداند و يا هنگام نياز نيز به وضع ظاهر خود رسيدگي نكند در نگاه همسرش بي‌مقدار مي‌شود زن نيز از مصاحبت با او نيز خشنود نمي‌شود و اين ناكامي جنسي در زن سست ايمان، باعث رو آوردن او به بيگانه مي‌شود و حس دلبري و عشوه گري‌اش را در جاي ديگر جستجو و ارضا خواهد كرد و به اين وسيله بي‌اعتنايي مرد را نسبت به خود پاسخ خواهد گفت.

ج)ضعف غيرت

غيرت در لغت به معني تعصب، حميت، حفظ ناموس است. غيرتمند كسي است كه مواظب نواميس خود (خواهر، مادر، دختر، همسر و ) باشد و جلوي انحرافات احتمالي آنان را بگيرد و نگذارد كه نامحرم با آنان در تماس باشد و يا آنان با نامحرم نشست و برخاست داشته باشند و از رفت و آمدهاي افراد بي‌تقوا و لا ابالي در منزلش جلوگيري كند به بيان ديگر احساس غيرت در انسان مانند پاسباني است كه باعث مي‌شود كه نسلها به هم مختلط نشوند و نظام خانواده از هم نگسلد احساس غيرت چون علاقه به فرزند است كه اگر اين علاقه نمي بود كسي به تناسل و حفظ نسل دست نمي‌زد. اگر احساس غيرت نبود، هرج و مرج در روابط بين زنان و مردان پيش مي‌آمد و نسب هيچ كس مشخص نبود حال ضعف اين غيرت در گرايش به بي‌حجابي و سستي حيا و عفت زنان و دختران نقش بسزايي دارد اين روحيه منفي گاهي سبب مي‌گردد با برخي توجيهات نفساني بر بي‌حجابي و جلوه گري ناموس خود اصرار ورزد چه بسا به آنجا رسد كه بدست خود ناموس خويش را به قربانگاه مي‌فرستد.

كه حديث «خداوند بيني مومني را كه غيرت نورزد به خاك مي‌مالد».[30]

قرآن كريم مي‌فرمايد: «يا ايها الذين امنوا قو انفسكم و اهليكم نارا و قودها الناس و الحجاره».[31]

اي كساني كه ايمان آورده‌ايد خود و خانواده خويش را از آتش و دوزخي كه هيزمش از مردم و سنگ خارا است حفظ كنيد.

و پيامبر گرامي«ص»: «غيرت از ايمان است».[32]

غيرت يكي از صفات خداوند است كه با سرشت مردان خدا آميخته است چنين صفتي است كه زنان را از فساد و ابتذال بدحجابي و خودنمايي صيانت مي‌كند.

د)ضعف ايمان

در آثار و منابع اسلامي از بي‌ايماني و ضعف معنوي بعنوان عمده‌ترين و اصلي‌ترين عامل بروز و گسترش منكرات و انحرافات ياد شده و اعتقاد به قدرت الهي و ايمان كامل به پاداش و كيفر اعمال قوانين و موثرترين سد و منع، در مقابل كجرويها و بزهكاريها تلقي شده است در سوره نازعات آيه 30 مي‌خوانيم

و اما من خاف مقام ربه و نهي النفس عن الهوي

يعني «كسي كه از مقام دادستاني خدا خائف باشد پيرامون گناه نمي‌گردد».

و نيز امام صادق «ع» در اين باره مي‌فرمايد:

«ثلاث من لم تكن فيه لا يرجي خيره ابدا: من لم يخش الله في الغيب و لم يرح في الشيب و لم سبح من العيب»[33]

يعني «آن كس كه در نهادن از خدا نمي‌ترسد (حتي) در پيري (هم) مراعات اخلاق و اعمال خود را نمي‌نمايد. و از عيب خود احساس شرمساري نمي‌كند و به خير و خوبي او نمي‌توان اميدوار بود.»

«نيروي ايمان و پرهيزگاري در روح مومن و پرهيزگاري حالت و قوتي مقدس ايجاد كرده و نفس اماره و احساسات سركش را رام و مطيع مي‌سازد و به عبارتي ديگر همچون حصن و حصاري محكم ساكنان خود را از گزند و آسيب تمامي انحرافات فكري و بيماري روحي و مفاسد اخلاقي مصون و محفوظ ميداند».[34]

بنابراين رعايت حجاب اسلامي كه جز در پرتو ايمان به پروردگار عالم كه ريشه اصلي عمل است ميسر نخواهد بود. بنابراين كساني كه از اعتقاد به خداوند در شك و ترديد به سر مي‌برند و قلب آنها از ايمان به خدا و محاسبه روز جزا به مقام اطمينان نرسيده است در عمل به دستورات الهي تسامح مي‌ورزند و تا زماني كه اين شكل اعتقادي برطرف نشود بهبودي حاصل نمي‌گردد.

2-تربيت نامطلوب

الف)نقش مادر:

مادر بدون ترديد در مقايسه با ساير اعضا خانواده بيشترين و موثرترين نقش را در اصطلاح و فساد جوانان دختر و پسر (بويژه دختران) بعهده دارد چرا كه زمينه‌هاي تربيت و پرورش طفل قبل از تولد و از دوران جنيني آغاز مي‌شود و در اين دوران حالات جسمي و رواني و اخلاقي مادر ايفاگر نقش مستقيم و موثري در شكل گيري جسمي و رواني و معنوي كودك مي‌باشد و در واقع سعادت و شقاوت كودك در رحم مادر پي ريزي مي‌شود كه «پيامبر اكرم «ص» مي‌فرمايد: السعيد من سعد في بطن امه و النسقي في بطن امر»[35]

يعني سعادت و شقاوت هر كس از زماني شروع مي‌شود كه در رحم مادر زندگي مي‌كند».

«حوالبي لمن كانت امه عفيفه»[36]: يعني خوشبخت كسي است كه مادرش داراي گوهر گرانبهاي عفت باشد.

«امروزه پزشكان امراض روحي پس از سالها تحقيق و تجربه ثابت كرده‌اند كه 66 درصد كودكان قبلا به امراض روحي، بيماري را از مادران خود به ارث برده‌اند. يك خانم باردار كه از جهت جسم و جان در آرامش كامل باشد، شادمان و خيرخواه، با ايمان، نوع دوست و با محبت زندگي كند، تني سالم و رواني پاك داشته باشد، جنيني كه در رحم او زندگي مي‌كند نيز از جهت جسم و جان در آرامش خواهد بود. پرورش و رشد يك جنين در محيط سالم و امن بدون شك در شخصيت جسمي و رواني كودك تاثير فراواني خواهد داشت برعكس بي‌ايماني، كينه توزي و اضطراب شديد، پريشاني و هيجانهاي رواني مادر، وضع تغذيه كودك را بر هم مي‌زند و آرامش رواني او را مختل مي‌سازد و زمينه را براي بروز اخلاق زشت و بيماريهاي رواني آماده خواهد ساخت.»[37]

بنابراين بسياري از مفاسد اخلاقي و رفتارهاي نابهنجار نظير قمار، ميگساري، قتل، زنا، سرقت، بي‌عفتي و بي‌حجابي ثمره تلخ نهالي است كه ريشه‌اش در ميان خانواده‌هاي بي‌ايمان و لاابالي (بطور اعم) و مادران غير ملتزم به دين (بطور اخص) رشد نموده است.

نوع حضور مادر در جامعه نيز اثرات خاص خود را بر فرزند خواهد گذاشت، مادري كه با آرايشهاي غليظ و تند و پوششهاي عجيب تحت عنوان مد در جلوي بيگانه ظاهر مي‌شود و يا در حركات و گفتار و رفتار به دلبري و عشوه‌گري مي‌پردازد، دخترش بي‌شرم و بي‌حيا تربيت خواهد كرد كه در آينده به هيچ اصول و ضوابط اخلاقي پايبند نخواهد بود چرا كه شخصيت او در خانواده و اجتماع نيز در بروز اين پديده و شدت و ضعف آن موثرند و علاوه بر اينكه ويژگي‌هاي شخصيتي زن هم معمولا در خانواده شكل مي‌گيرد. البته عامل وراثتي را نمي‌توان انكار كرد ولي نقش محيط خانوادگي و اجتماعي انكار ناشدني است چرا كه روابط خانوادگي بر تربيت و ويژگي‌هاي فردي شخص اثر مي‌گذارد هم نوع رفتار او را در اجتماعي رقم مي‌زند.

«به عنوان مثال ديده شده كه فردي ساعتها، فكر و وقت و انرژي خود را صرف آرايش و لباس و كفش مي‌كند و گاه در نحوه پوشش دست به ابتكارات عجيب و غريب مي‌زند و يا از گروه خاصي پيروي مي‌كند تا توجه به خانواده و اطرافيان را به خود جلب كند كه اين نقش نقش مادر و يا خانواده مي‌باشد.»[38]

ب)نقش معلم و مدرسه

بعد از خانه، پدر و مادر، مدرسه و معلم تاثير و رسالت بسيار بزرگي را در تربيت و تهذيب و پرورش كودك و نوجوان بعهده دارد. در شكل گيري و تحصيل عادت و كيفيت معلومات و كسب ارزش‌ها و معيارهاي زندگي، مدرسه و معلم از جهاتي موثرتر و مهمتر از خانه است مدرسه از لحاظ اجتماعي و محيطي جدي‌تر و وسيعتر و كودك در اين محيط مي‌كوشد نيروي خود را بيشتر بكار اندازد تا بتواند با محيط و ديگر همسالان خود همگامي بهتر داشته باشد.

چه بسا خانواده‌هايي فرزندان خود را بر اساس موازين اخلاقي و اسلامي تربيت كرده باشند ولي پس از وارد شدن در محيط مدرسه و اجتماع، دچار انحرافات و آلودگي‌هاي اخلاقي بشود. اكنون براي ارتباط دادن مدرسه و معلم با موضوع مورد بحثمان در بررسي مجاري بدحجابي و لاجرم بايد موارد زير مدنظر قرار گيرد:

الف)در بين ارتباطات موجود در ميان معلم و دانش‌آموز يك اصل ثابت شده وجود دارد و آن اين است كه معمولاً دانش آموزان معلم خود را الگو و سرمشق اخلاق و رفتار خويش قرار مي‌دهند و در موارد زيادي از او تقليد مي‌كنند. لذا يكي از علل عمده رعايت ضوابط اخلاقي و استفاده دانش‌آموزان از لباسهاي نامتناسب و مبتذل در مدارس را بايد در طرز تفكر و طرز رفتار مربيان و معلمان آن مدارس جستجو كرد، چرا كه تاكنون از سوي مسئولين و كاركنان آموزش و پرورش بارها نسبت به رعايت ضوابط و قوانين اخلاقي و رعايت پوشش اسلامي در مدارس (به گردانندگان مربوطه) تذكرات لازم داده شده ولي بعلت عدم تنفر و انزجار برخي از اوليا مدارس نسبت به مفاسد فكري و اخلاقي (از جمله بدحجابي) توجه چنداني نسبت به تذكرات فوق نمي‌شود. بالعكس، مدارسي كه داراي مديران و مربيان متدين و حزب اللهي و آگاهي مي‌باشند و از فضاي اسلامي و انقلابي‌تر برخوردارند.

ب)همانطور كه گفته شد معلمان و مربيان مدارس نقش بسيار مهم و حساسي در تربيت و ارشاد و هدايت دانش‌آموزان و جوانان بعهده دارند و اما از آن طرف چون آرامش روحي و فكري معلمان و همچنين ميزان معلومات و اطلاعات آنان در كم و كيف عملكردشان نقش مستقيم و موثري دارد، لذا نبايد در رفع نگرانيها و ناآراميهاي فكري و موانع و عوامل بازدارنده مطالعات و تحقيقات علمي و فرهنگي معلمان، كوتاهي و اهمال نمود، چرا كه اينگونه مسايل، ارتباط مستقيم با هدايت و گمراهي جوانان داشته بعبارتي بي‌توجهي به رفع مشكلات و معضلات خاص آموزگاران و مربيان مدارس، بي‌توجهي نسبت به ارشاد و هدايت (حدود 12 ميليون) دانش‌آموز بشمار مي‌آيد.

ج)از جمله برنامه‌هايي كه بعد از انقلاب در مدارس مرسوم و معمول گرديده برگزاري مراسم و برنامه‌هاي مذهبي و سخنراني و نماز جماعت و .. مي‌باشد كه اگر بدون دقت كامل و برنامه ريزي انجام گيرد و يا متناسب با استعداد و موقعيت سني جوانان و نوجوانان نباشد نه تنها در هدايت و ارشاد آنان نقش مثبت و موثري نخواهد داشت بلكه موجب زدگي و بي‌اعتنايي و كم توجهي ايشان نسبت به اينگونه برنامه‌ها و مراسم شده و زمينه جذب آنان در محافل و مجالس غير مذهبي و احياناً ضد اخلاقي فراهم خواهد گرديد.

د)نظر به اينكه مدارس محيط بسيار مستعد و مناسبي جهت فعاليت پس مانده‌هاي گروهكها و ورشكستگان سياسي مي‌باشد (فراموش نكنيم كه بخش عمده نيروهاي كروهگهاي سياسي و به خصوص منافقين، از درون مدراس جمع‌آوري شده) و از آنجايي كه نفوذ سياسي در مدراس را (پس از رسوائي سياسي گذشته) غير ممكن و يا بسيار مشكل مي‌دانند، لذا سعي در ترويج و اشاعه مفاسد اخلاقي در اين دانش‌آموزان و جوانان را داشته و دارند كه عده‌اي نيز در اين رابطه شناسايي و دستگير شده‌اند.

و)ضوابط و قوانين كاذب به جاي مانده از رژيم سابق نيز نقش موثري در تشديد و تحريك گسترش فساد و تباهي در بين دانش‌آموزان مدارس را بعهده دارد بطور مثال با اهميت جلوه دادن اخلاق و افكار و رفتار دانش‌آموزان نسبت به مدارس اخلاقي و انضباطي بي‌توجه و بي‌تفاوت شده و بعبارتي ديگر هيچ گونه تفاوت و امتيازي بين دانش‌آموزان مقيد و وظيفه شناس و دانش‌آموز بي‌قيد و بي‌بند و بار (بجز در چند نمره انضباط) قائل نمي‌شود. نداشتن كارنامه انضباطي كه نشانگر وضعيت اخلاق و رفتار دانش‌آموز باشد ارزش و اهميت پرورش را نسبت به آموزش (در محيط مدارس) پايين آورده و در واقع (در سيستم آموزش و پرورش ما) سبك مدرك و در نتيجه غصب منصب مهمتر و با ارزش‌تر از تحصيل تربيت و تزكيه است.

كمبود امكانات و فضاي ورزش و بازي و سرگرميهاي سالم و‌ آموزنده و عدم تنوع در شيوه تدريس متون درسي (بويژه درس علوم انساني) عدم ارتباط مستمر و منظم والدين دانش‌آموزان با اولياء مدرسه و نفوذ (هر چند مورد) معلمان و مربيان طاغوتي و فاسد در مدارس نيز از جمله عوامل عمده بروز و گسترش فساد و آلودگيهاي اخلاقي در بين دانش‌آموزان به شمار مي‌آيد.

ه: امور تربيتي يكي از نهادهاي اصيل و مقدس انقلاب بود كه در دوران حساس و سرنوشت ساز انقلاب به همت شهيد رجايي و شهيد باهنر تثبيت شد. امور تربيتي در تحكيم و تعميق ارزشهاي اسلامي و انقلابي و مبارزه با گروهكهاي ملحد و منافق و همچنين در ايجاد كلاسها و اردوها و مراسم مختلف سياسي و عقيدتي و اخلاقي و در سطح مدارس نقش بسيار فعال موثري را بعهده داشتند.

ويل دورانت معتقد است: «در ميان اعمال انساني عجيب تر از اين نيست كه مردان پيرانه سر به دنبال زنان بيفتند و زنان نيز تا دم گور آماده معشوق شدن و محبوب بودن باقي بمانند در رفتار انساني امري پايدارتر و با ثبات تر از نگاه مردان به زنان نيست».[39]

با توجه به مباحث قبلي به اين نكته پي برديم كه شخصيت وجودي زن متمايل به ديده شدن است. از طرفي مردان متمايل به ديدن هستند. حال اگر مردان چشمان تيزتري داشته باشند در نتيجه زنان نيز دوست دارند بيشتر و بهتر چشم نواز مردان باشند از طرفي اگر مردان مراقب نگاه خود باشند و آن را محدود به همسر خود نمايند، زنان نيز تمايل كمتري به خودنمايي دارند، تمام سعي يك فروشنده اين است كه مشتري اجناس او را ببيند و فريفته آنها شده به سمت مغازه بيايد، حال اگر مشتري‌ها اين ميل (تماشاي اجناس مغازه) در وجودشان نباشد، وضعيت آن مغازه دار معلوم است يا بايد شغلش را عوض كند يا به جاي ديگري برود تا شايد مشتري تازه‌اي براي خود بيابد.

«اگر مردان ما كمتر چشم چراني كنند، زنان نيز كمتر خودنمايي مي‌كنند و اين يك تعامل است و همانقدر كه به زنان دستور داده شده خود را از نامحرم بپوشانند بر مردان دستور داده شده، مراقب نگاه خود باشند زيرا اين مرد است كه همواره حرص مي‌ورزد كه زن را وسيله چشم چراني و كامجويي خود قرار دهد و هيچ گاه مرد به طبع خود مايل نبوده، حايلي ميان او و زن وجود داشته باشد و هر وقت هم اين حايل برداشته شود، برنده، مرد بوده است».[40]

 

ب)جامعه

الف)تهاجم فرهنگي و تبليغات استعمار:

«تلاش استعمار در زدودن ـ زدايش حجاب از اندام زن با هدف هويت زدايي از زن مسلمان انجام مي‌شد تا بيشتر و پيشتر از آنكه زن حافظ آرمان مكتب و شخصيتش باشد برآورنده اميال، هوسها و اهداف سلطه جويانه جباران گردد. به اين اظهار نظر كه نشانگر گوشه‌اي از طرح استعمار پير يعني (انگلستان است دقت كنيد در مسئله بي‌حجابي زنان بايد كوشش فوق العاده به عمل آوريم تا زنان مسلمان به بي‌حجابي در رها كردن چادر، مشتاق شوند. بايدبه استناد شواهد و دلايل تاريخي ثابت كنيم كه پوشيدگي زن از دوران بني عباس متداول شده و مطلقا سنت اسلام نيست. مردم همسران پيامبر را بدون حجاب مي‌ديده‌اند و زنان صدر اسلام در تمام شئون زندگي، دوش به دوش مردان فعاليت داشته، پس از آنكه حجاب زن با تبليغات وسيعي از ميان رفت، وظيفه ماموران ما آن است جوانان را به عشق بازي و روابط جنسي نامشروع با زنان غير مسلمان كاملا بدون حجاب ظاهر شوند تا زنان مسلمان از آن تقليد كنند».[41]

طرح هماهنگ و يكسان كشف حجاب در كشورهاي اسلامي و حضور عريان خانواده روساي وابسته به نظامهاي استكباري و تلاش بي‌وقفه آنان در انجام اين طرح نشانگر نقش شگرف زدايش پوشش در اجراي طرحها و رسيدن به اهداف استعمار است. در ايران رضاخان مجري اين طرح بود، برخورد خشونت بار او با مردم و قضيه گوهرشاد نشان مي‌دهد كه آنان در اجراي اين برنامه تا چه اندازه جدي بودند به گزارشهاي تاريخي در اين باره مي‌پردازيم.

در مشهد صبح روز جمعه 10 ربيع سال 1354 قمري مصادف با 20 تير 1314 مردم را متفرق ساختند 100 نفر كشته و زخمي شدند. شنبه 11 ربيع مردم مسجد با چماق و بيل و داس براي دفاع جمع شدند، زنان وسط مسجد گوهرشاد چادر زده و حاضر بودند مسلسلهاي سنگين بالاي مسجد و عده‌اي مزدور داخل مسجد بودند.

در نيمه شب حمله آغاز شد 2 الي 5 هزار نفر را كشتند و 500 نفر را دستگير كردند گويند 56 كاميون جنازه را بردند و اين تظاهرات و غيره اعتراض به كشف حجاب بود».[42]

«حضرت امام «رضوان الله عليه» به انگيزه‌هاي جباران و نيز ابعاد اين توطئه اشاره دقيق دارند، ما مي‌دانيم كه اين سخنان براي كساني كه با خيانتگري و شهوت پرستي و آواز و نواز و رقص و هزار جور مظاهر فوق و بي‌عفتي بار آوردند خيلي گران است. البته آنانكه تمدن و تعالي مملكت را به لخت شدن زنها در خيابانها مي‌دانند و به گفته بي‌خردانه خودشان با كشف حجاب نصف جمعيت مملكت كارگر مي‌شود ولكن چه كاري همه ميدانند و مي‌دانيم حاضر نيستند مملكت با طرز معقولانه و در زير قانون فرار عقل اداره شود. آنهايي كه اين قدر قوه تميز ندارند كه كلاه انگليسي را كه پس مانده درندگان اروپاست ترقي كشور مي‌دانند با آنها ما حرفي نداريم كه آنها از ما سخن خردمندانه را بپذيرند عقل و هوش و حس آنها را اجانب دزديده‌اند آن روز كه كلاه پهلوي سر آنها گذاشته همه مي‌گفتند مملك بايد شعار ملي داشته باشد. استقلال در پوششي دليل استقلال مملكت و حافظ آن است. چند روز بعد كلاه كلفتي گذاشتند سر آنها يك دفعه حرفها عوض شد و گفتند، ما با اجانب مراوده داريم بايد همه هم شكل باشيم تا در جان با عظمت باشيم مملكتي كه با كلاه عظمت براي خود درست مي‌كند و يا برايش درست مي‌كنند هر روز كلاهش را ربودند عظمتش را هم مي‌برند.[43]

سر سپردگان دشمنان اسلام، عده‌اي از زنان كه از حيا و پوشش ديني فاصله زيادي گرفته‌اند از سر سپردگان و مزد بگيران استعمار گران هستند آنها براي ترويج فرهنگ فساد و تهاجم فرهنگي غربي تلاش مي‌كنند مدهاي مبتذل و مدلهاي غير مرسوم جامعه اسلامي ابتدا از سوي اين زنان به جامعه آورده مي‌شود و به فريب خورده‌هاي جاهل سرايت مي‌كند و هدفشان دريافت اجرت و به دنبال آن مأموريت براي سازمانهاي جاسوسي دشمن است اين زنان مبتذل سربازان تهاجم فرهنگي هستند. آنچه سبب گرديده كه آنها به جرثومه‌هاي فساد و عمال كفار و استعمار تبديل شوند زمينه‌هاي روحي، خانوادگي، ضعف ارزشهاي ديني و مالي بوده است. نقشه‌هاي شومي كه تا به حال دشمن اسلام براي تضعيف حجاب ديني ارائه كرده اند توسط آنها به اجرا درآمده است.

و ديگر حاضر نخواهد بود براي يك لحظه خود و دارائي خوي را وسيله معصيت خود و غفلت مردان جامعه كند. به نظر مي‌رسد طرح شوم بيرون گزاردن موي سر از چادر مشكي كه حركتي در جهت تضعيف قداست چادر مي‌باشد از سوي همين مجريان حلقه به گوش استعمار است.

سخن ما به اين گروه زنان آن است كه خدمت به استعمارگران كافر خارجي پست‌ترين كار ممكن يك انسان سيه روز است .فقر با عزت بر غناي باز به مراتب ترجيح دارد اگر همه دنيا را در برابر ايماني كه از تو ستانده‌اند دريافت كني زيان كرده‌‌اي.

ب)مدگرايي

مدگرايي روحيه خاصي است كه برخي زنان به آن مبتلا مي‌شوند مدگرا سعي دارد همواره از تازه‌هاي لباس و آرايش مطلع گردد. مدگرايي در جامعه نتيجه غلبه شهوت و تنوع طلبي افراطي است كه فراموشي دين و عقل را به همراه دارد. مدسازان پشت پرده كه با تحقيقات وسيع و رواشناسي لازم به ارائه مدهاي جديد مي‌پردازند و به گونه‌اي به طراحي مدلهاي كفش و لباس و قيافه زنان مي‌پردازند كه پوچي اسارت، مصرف و تحريك آميزي آنها جهت اغفال جوانان و جو غفلت در جامعه مورد توجه و بلكه از اركان نو آوريهاي آنها باشد.

ج)تنوع اقوام و اديان

شرع مقدس اسلام، توصيه به رعايت حال اقليت هاي ديني نموده است ولي از طرفي افراد غير مسلمان ساكن در بلاد اسلامي را نيز مقيد به رعايت برخي قوانين اسلامي (قوانين اجتماعي) كرده است خوشبختانه اقليتهاي ديني در كشور ما، خود را ملزم به رعايت قوانين اسلامي كرده‌اند، گرچه در پاره‌اي موارد شاهد بروز برخي رفتارهايي بدون اطلاع از نوع دين و آئين افراد مورد مشاهده به تقليد از آنها مي‌پردازد شايد اين مطلب به زعم بعضي يك نوع فرافكني مشكل تلقي شود. اما واقعيت اين است كه همه انسانها قانونمند نيستند و ممكن است برخي دلشان بخواهد. هر طور دوست دارند در جامعه ظاهر شوند گرچه آن جامعه قانونا آنها را در برخي رفتارها محدود كرده باشد علاوه بر اين ورود برخي گردشگران خارجي با لباس و ظاهر غير اسلامي، ممكن است موجبات تحريك برخي افراد ضعيف را فراهم آورد و آنان  را به تقليد از خارجي‌ها ترغيب نمايد. به هر حال براي جلوگيري از اين معضل بايد با تقويت و گسترش فرهنگ اسلامي، علاوه بر توسعه صنعت گردشگري، مراقب وضعيت فرهنگي مردم خود نيز باشيم و در غير اين صورت بهره اقتصادي حاصل از «توريسم» را ناديده بگيريم. كاري كه برخي كشورهاي حوزه خليج فارس (امارت) با گردشگران آسيايي ميانه كردند و از ورود آنان به كشورشان به خاطر وضعيت خاص آنها جلوگيري نمودند. اصولاً برخي اقليتهاي مذهبي بخصوص مسيحيان و يهوديان اولاً از نظر فرهنگي و مذهبي با اروپائيان احساس همبستگي بيشتري داشته و دارند و ثانيا نفوذ و رسوخ فرهنگ و ارزشهاي غربي را به كشور به سود خود دانسته و گمان مي‌كنند بدين ترتيب، پناهگاهي برابر فشار اكثريت مسلمانان بدست مي‌آورند.

از اين رو (اين اقليتها و البته همه شان) بصورت عوامل غرب در ايران آمده و نقش بارزي در توسعه و گسترش مظاهر و نمودهاي فاسد اروپا و آمريكا ايفا مي‌نمايند بنا به گزارشاتي كه از مراجع قضايي و انتظامي تهران، اين اقليتها بطور گسترده‌اي در توليد و توزيع مشروبات الكلي و تشكيل مجالس مشترك زنانه و مردانه و احيا مراسم سنتي و جذب جوانان ناآگاه توسط دختران دست داشته‌اند.

د)رسانه‌ها

طبق بررسي‌هاي انجام شده مشخص گرديده، هفتاد و پنج درصد يادگيري انسان از طريق مشاهده صورت مي‌گيرد به سخني ديگر آنچه را مي‌بيند بهتر مي‌فهمد تا آنچه را كه مي‌شنود. اين درست همان اصلي است كه مهاجمان غربي با استفاده از آن قصد تخريب فرهنگ ما را دارند گسيل صدها هزار نوار ويدئوئي و سي‌دي‌هاي مبتذل، تقويت و گسترش مستقيم ماهواره‌اي، توزيع مجلات، كتب، تصاوير مستهجن بين نوجوانان و جوانان و حتي كودكان ما، همه و همه به همين هدف صورت گيرد.

البته گاهي پخش برخي فيلم‌هاي خارجي و يا داخلي از سيما يا سينما و تئاتر جمهوري اسلامي نيز خالي از اشكال نيست با عنايت به اين نكته كه تمامي هنر پيشگان زن خارجي بي‌حجابند و برخي از زنان هنر پيشه داخلي نيز رعايت موازين اسلامي در حفظ حجاب را نمي‌يابند. با توجه به نقش تاثير گذار تصوير بر روي انسان، رغبت و دقت در پخش و تماشاي صحنه‌هاي بدآموز چه از طريق تلويزيون، چه ويدئو، چه ماهواره و چه اينترنت به شدت حائز اهميت است. چه بسا، مدهايي كه از طريق اين رسانه‌ها وارد ميهن ما مي‌شود و عده‌اي از مردم كه متاسفانه تعدادشان كم نيست، فقط و فقط منتظر ديدن مدهاي جديد هستند تا از قافله تمدن غرب عقب نمانند.

و)بازار

يكي از مهمترين اهداف سرمايه داران استعمار و صاحبان صنايع و توليدكنندگان غرب، ايجاد نيازهاي كاذب و غير حقيقي و بالنتيجه سرازير نمودن مصنوعات و كالاهاي مصرفي خود به كشورهاي جهان بويژه كشورهاي اسلامي است و در اين راستا فروشندگان و توزيع كنندگان اين نوع كالاها بعنوان نمايندگان و عمال داخلي توليد كنندگان استعماري نقش بسيار مهم و موثري را بعهده دارند.

اين فروشگاهها با وارد كردن لباسها و كفشهاي مبتذل و مضحك خارجي، جورابهاي نازك و مشبك! با رنگها و مدلهاي زننده، كيفهاي منقش به تصاوير ضد اخلاقي، كراوتها، يا پاپيونهاي صليبي (با رنگها و طرحهاي مختلف) و حتي تهيه و توزيع فيلم‌هاي مستهجن ويدئوئي، نوارهاي موسيقي، عكسها و مجلات سكسي، مشروبات الكلي و مواد مخدر و پنهان و آشكار به ترويج و اشاعه فساد و بي‌عفتي و بي‌حجابي مي‌پردازند.

مجموعه اجناس بدست آمده از بوتيكهاي تهران توسط كميته انقلاب اسلامي ( كه ذيلا به گوشه‌اي از آن اشاره مي‌شود).

سند گويايي جهت اين مدعاست:

دهها نوع لباس زننده با رنگهاي جلف كه واژه‌هايي به زبان انگليسي بر روي آن نوشته شده بود.

كفشها و شلوارهايي كه چراغهاي كوچك رنگي به آنها تعبيه شده است.

مشروبات الكلي كوچك و قابل حمل در جيب

آلات موسيقي و وسايل قمار

عكسهاي زننده رقاصان خارجي

عكسهايي از هنر پيشگان زن آمريكايي

لوازم استعمال مواد مخدر

لباسها با نقشهاي زننده

نوارهاي ويدئويي، حاوي فيلم‌هاي غير مجاز خارجي.

آلبومهاي عكس، حاوي عكسهايي از اجتماعات شبانه كه عده‌اي از بوتيك داران در آن شركت داشتند.

كلاه و كمربند با نقشهاي مبتذل.

ه)كاهش ازدواج

از آنجائي كه ازدواج و تشكيل خانواده به عللي در كاهش ميزان فساد و انحرافات فكري و اخلاقي افراد جامعه مخصوصا نسل جوان داشته و دارد و از آنجايي كه بسياري از مفاسد اخلاقي و ناهنجاري‌هاي فردي و اجتماعي، لااباليگري جنسي در جامعه ناشي از تقليل ازدواج مي‌باشد. در آثار و منابع اسلامي از ازدواج و پيوند زناشويي بعنوان يكي از عمده‌ترين عوامل بازدارنده فساد و فحشا نام برده شده و تاهل را مستحب موكد و در صورت خوف ارتكاب گناه و افتادن به معصيت لازم و واجب دانسته است.

دسته‌اي روايات ازدواج و تاهل را بعنوان حافظ دين معرفي كرده و تجرد و عذوبت را در خور مذمت و نكوهشي شديد قرار داده است. چنانكه امام باقر (ع) از رسول اكرم (ص) مي‌فرمايد: «اكثر اهل النار الغراب» يعني بيشتر كساني كه بدوزخ مي‌ورزند افرادي هستند كه ازدواج نكرده‌اند اما عده‌اي از دختران و زنان ما بدلباسي و خودنمايي را پلي براي رسيدن به ازدواج مي‌پندارند تا با اظهار زيبائيهاي خود بتوانند جوانان را بسوي خود راغب كنند به همين خاطر با پوشيدن لباسهاي جاذبه دار و نازك در تحصيل شوهر حركت مي‌كنند غافل از اينكه آنكه جوانان با همه خوشرويي‌هايي كه با دختران دارند هرگز به ازدواج با آنها تن نخواهند داد.

بي‌تقواترين مردان جامعه براي ازدواج خود به دنبال عفيف‌ترين دختر مي‌رود و جوانان بي‌تقوا از دختران خودنما براي لذتهاي موقتي و تفريحات زودگذار خود استقبال مي‌كنند اما هيچ گاه آنها را به همسري شرعي و قانوني خود نمي‌پذيرد به تعبيري ديگر دختران خودنما در چشم جاي دارند و زنان پوشيده در دل جا گرفته‌اند.

غافل از آنكه اين زنان خودنما جز اينكه باعث بيماريهاي رواني و ناهنجاريهاي اجتماعي شوند كاري ديگر نمي‌توانند انجام دهند كه از جمله آن كه در نوجوانان ما با ديدن صحنه لباسهاي نابجاي زنان و دختران باعث بلوغ زودرس مي‌شود در جوانان كه برانگيختن قوه شهوت آنها و نبودن امكانات ازدواج موجب بيماريهاي رواني نيز مي‌شود و چندين عوامل ديگر.

خوب است بدانيم كه امروزه روانشناسان و جامعه شناسان و جرم شناسان نيز به اين حقيقت اعتراف نموده و ناآراميهاي رواني و ناهنجاريهاي اجتماعي را تا حدودي زيادي ناشي از كاهش ازدواج دانسته و اذعان مي‌دارند بنابر تحقيقات و پژوهشهاي علمي و آماري كه صورت گرفته حداكثر جرائم ارتكابي مربوط به عزبها مي‌باشد.

 

 

 

وسوسه‌هاي شيطاني

شيطان با همه ارزشهاي الهي مخالف و از همه گناهان و زشتيها استقبال مي‌كند و در اين راه از هر ابزار ممكني بهره مي‌گيرد او با بررسي روحيات افراد به القائات عقيدتي، اخلاقي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي آنها مي‌پردازد و هركسي را با توجه به روحياتي كه دارد به انحرافات و بالاتر به ابراز انحراف خود مبدل مي‌سازد. گناهان كليدي در نزد شيطان از اولويت بيشتري برخوردار است زيرا اين نوع زشتيها سبب اشاعه گناهان مي‌گردد و از هر يك از آنها گناهان فراواني مي‌رويد. شيطان دريافته است كه صلاح و فساد زن در صلاح و فساد اجتماع نقش چشمگيري دارد و از طرفي فهميده است زن به خودنمايي نزد ديگران علاقمند است اين خودنمايي نقش كليدي در اشاعه گناه و به فساد كشيدن مردان و بويژه جوانان و بدآموزي دختران نوجوان دارد مي‌تواند به رقابت و حسادت بين زنان بدحجاب نيز دامن زند. از اين رو يكي از القائات اين دشمن قسم خورده انسان وسوسه بر خود نمايي و برهنگي زنان و دختران است. تا علاوه بر گنهكاري، از آنها ابزار موردنظر خود را ساخته باشند. زناني كه زمينه بيشتري براي انحراف و بارش القائات شيطاني در نوع قيافه، لباس، نگاه، صحبت و حركتهاي آنها آشكار است. از آنجائي كه انسانها از فطرت توحيدي برخوردارند از گناه كه دقيقاً بر خلاف فطرت آنهاست استقبال نمي‌كنند. به همين خاطر شيطان بدنبال وسوسه بر گناه، توجيه آن را نيز القا مي‌كند. يكي از بهانه‌هاي القائي شيطان اظهار روشنفكري زن بدحجاب يا بي‌حجاب است كه متاسفانه در پيروان او موثر بوده است. شيطان به اندازه‌اي زيركانه در توجيه بدلباسي و بي‌حجابي عمل كرده است كه برخي زنان باور كرده‌اند كه چنين معصيت آشكاري كه مورد نهي جدي خداوند قرار گرفته است نوعي روشنفكري، تمدن و پيشرفت است به قران كريم اظهار «زينتها را يك عمل جاهلانه و مخالف روشنفكري معرفي كرده است».[44]

مرد پاسدار حرمت زن و نگهبان كرامت ناموس است. اعمال قدرت و قيوميت كه خدا و قرآن را براي مردان قرار داده است، زمينه اين پاسداري و حراست از ساحت نواميس است. غيرت استواري، راستي، حراست، پاك نگري و پاك كرداري است.

حضرت علي «ع» فرموده: غيره الرجل ايمان: غيرت مرد حراست از ناموسش، ايمان است.

غيرتمندي انسان را از آلودگي مي‌رهاند و مرد غيرتمند نه بر خود آلودگي را مي‌پذيرد و نه از ديگران بي‌عفتي را مي‌پذيرد.

حضرت علي «ع» مي‌فرمايد: عفت و پاكدامني نشان غيرتمندي مرد است.

در تعريف و مدح حضرت موسي بن عمران «ع» آمده است «بقدري غيرتمند بود كه با رفقايش رفت و آمد نمي‌كرد تا به همسرش كسي نگاه نكند».[45]

بنابراين تنها زنان نيستند كه مسئول سرنوشت و انحطاط اخلاقي خويشند مخصوصاً در مورد خودآرايي و ابتذال، بلكه به نقش مردان هم بايد توجه كرد.

زيرا انگيزه نشر مرض خود آرايي را بايد در برخوردها و اعمال مردان جستجو كرد و ريشه اين شر خانمانسوز را بايد در بي‌اعتنايي مردان نسبت به وظايفشان مخصوصا در مورد زنان پيدا نمود و سستي و بي‌اعتنايي مرد ناشي از جهل و يا تجاهل است جهل به اينكه او مسئول جسم و عقل و نفس زن است در مقام پدر، همسر و يا برادر.

آري وقتي مرد خدا را شناخت و بصيرتش از تشخيص شاهراه طهارت و پاكي عاجز ماند علنا با برنامه هاي ديني و اخلاقي خود به مخالفت مي‌پردازد و پدر يا همسري مي‌شود ضعيف الاراده، بيچاره كه غيرت و مردانگي را به يكباره گم كردند ايمانش به ضعف مي‌گرايد و در نتيجه از امر خدايش غافل مي‌ماند و معصيت را سبك مي‌شمارد.

چه پدران و همسراني كه غيرت در وجودشان مرده و از اينكه ناموس شان در گردشگاهها و پارك‌ها با وضع نامناسبي ظاهر شوند راضي به نظر مي‌رسند. اينكه ناموسش با كرشمه راه مي‌رود ناراحت نمي‌شود و از اينكه گردنها بسوي حرمش كشيده شود و چشمها به ناموس او دوخته شود احساس شرم نمي‌كند.

اينگونه مردان زن را همچون متاعي مادي تلقي كرده و شخصيت خودرا در داشتن زني آراسته در كوچه و خيابان مي‌دانند.

پيامبر (ص) دراين باره مي‌فرمايد:

قال النبي (ص): و المرئه اذا اخرجت من باب دارها متزينه متعطره و الزوج بذلك راض يبني از وجهال لكل قدم بيت في النار

«هر زني كه خود را بيارايد و خوشبو كند و از منزل خارج شود و شوهرش به اين امر راضي باشد خداوند در مقابله هر قدم كه بردارد براي شوهرش خانه‌هايي در دوزخ بنا خواهد كرد.

«خرجت الجنه علي الديوث: «بهشت بر ديوث حرام است».[46]

ديوث به مردي گفته مي‌شود كه: نسبت به زن و اهل خانه‌اش غيرت ندارد پس نبايد علل انحراف را به گردن زنان انداخت. چرا كه مرد هم در اين امر سهمي دارد و ما همه در محيط اطرافمان با بانواني روبرو شده‌ايم كه علي رغم ميل باطني و تنها به علت درخواست همسرانشان با وضع نامناسبي در جامعه ظاهر مي‌شوند و همسر اين زنان با افتخار ناموس خود را در معرض ديد همگان قرار مي‌دهند و كمبودهاي شخصيتي خود را با ارائه نشان دادن زيبائيهاي همسر خود جبران مي‌كنند.

اين چنين مرد در روايات مورد لعنت قرار داده شده است و پيامبر (ص) هفت گروه را به خاطر يكي از هفت خصلت بد لعنت كرد و در مورد يك از آنها فرمود: آن شوهري كه در مورد همسرش غفلت مي‌كند و مراقب حجاب و عفت او نيست، چنين مردي بي‌غيرت است و سپس فرمود: اقلتوا الديوث (ديوث را بكشيد).

بنابراين حديث يكي از علل بدحجابي زن قصور و بي‌غيرتي مرد در مقابل همسرش است.

 

عملكرد دستگاه‌هاي ذيربط

عملكرد، سخنان و برخوردهاي مسئولين از بالاترين تاثيرات رواني و اجتماعي برخوردار است اگر چه خانمهايي كه حجاب شرعي را مراعات نمي‌كنند در قوانين جمهوري مجرم و داراي كيفر مي‌باشند اما تصويب صريح، جامع و مقنن قوانين پوشش ديني كه از ضروريات دين اسلام به شمار مي‌رود و از جمله اموري است كه جاي خالي آن را اقشار مختلف جامعه احساس مي‌كنند چه امري از ضررويات اسلام مهمتر كه بايد به آن پرداخته شود.

يكي از مسايل كه بايد به آن پرداخته شود پوشش مشخص جهانگردان خارجي است كه برخي از آنها به هدف بدآموزي با قيافه هاي حساب شده و لباسهاي خاصي در كشور اسلامي ما حضور مي‌يابند كه آثار منفي آنها بر كسي پوشيده نيست وظيفه مهم ديگر نظارت لازم بر موسسات توليدي كه بسياري از آنها به مراكز مدلسازي و دوخت لباسهاي متبذل مبدل شده‌اند موقعيت را طوري كرده‌اند كه اگر كسي بخواهد مانتو شلوار ساده و در خور شاني خريداري كند موفق نخواهد شد و اين بعلت عدم نظارت است. از اين رو برخي از بدحجابيهاي دختران و زنان ناشي از لباسهاي تحميلي مانتو سراهاي سودجوئي است كه به فرهنگ بد لباسي و شهوتراني دامن مي‌زنند و حتي لباس بچه‌ها و نوجوانان از آثار و علائم غربي مصون نمانده است. و لباس از جمله اموري است كه مورد تاخت و تاز دشمنان اسلام و سرمايه داران سودجوي بي‌فرهنگ قرار گرفته است نظارت ضروري ديگران، كنترل بازيگران فيلمهاي تلويزيوني و سينمائي است تا سيماي جمهوري اسلامي را وسيله ترويج مدهاي جديد نسازد كه ناگزير از تاثير منفي اخلاقي، اجتماعي آن خواهيم بود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فصـل سـوم:

 

پيامدهاي بد حجابي

 

 

 

 

 

 

پيامدهاي فردي

1-از بين رفتن حرمت و كرامت زن

زن از نظر حقوق و شخصيت انساني، با مرد يكسان است، حرمت و كرامت او به اين است كه به عنوان يك انسان شرافتمند به او نگريست نه به عنوان يك وسيله جنسي و وسيله تبليغ كالاها و دكور اطاقها و عاملي بر جلب سياحان و

زني كه تمام هم و غمش خودآرايي و استفاده از مدهاي گوناگون است كه چگونه بهتر و بيشتر در چشم مرد جلوه كند در حقيقت هويت خود را فراموش كرده و به چنگال هوسبازان و يا به تور صيادان شهوت و انحراف افتاده است، آيا چنين زني مي‌تواند در راه صحيح سعادت گام بردارد، و كدبانوي خوب و ايده آل براي خانواده‌اش باشد؟ ابتذال زن و سقوط شخصيت او را نبايد با ديده سطحي نگريست، خسارت و تاواني كه بشر از اين راه مي‌دهد دهها برابر بيشتر از پيامدهاي شوم مواد مخدر است، با توجه به اينكه يكي از عوامل مهم ابتلا به مواد مخدر بي بند و باري زن و مرد در حفظ عفت جامعه است.

در جامعه‌اي كه بر اثر خود آرايي زن شخصيت او تا سر حد يك عروسك، يك كالاي بي‌ارزش ـ سقوط كند ارزشهاي معنوي او به كلي فراموش مي‌گردد، در چنين جامعه‌اي چگونه يك زن مي‌تواند‌،به هويت خود پي ببرد و شخصيت انساني خود را از گزند آلودگان تبهكار حفظ كند؟!

حضرت علي (ع) مي‌فرمايد: «كسي كه كرامت و شخصيت انساني، او را استوار ساخت، اهانت و پوچي زندگي او را ادب خواهد كرد».[47]

مساله ابتذال زن و سقوط شخصيت او حائز اهميت فراوان است و نيازي به ارقام و آمار ندارد، هنگامي كه جامعه زن را با اندام برهنه بخواهد طبيعي است كه روز به روز تقاضاي آرايش بيشتر و خودنمايي افزونتر از اين دارد و زن نيز به اين امر تن در دهد چرا كه وقتي زن در جامعه به دلبري پرداخته، به همه اعلام مي‌كند كه عقيده و هدف او لذت جنسي است نه كمال خواهي.

سوال اين است كه:

آيا حضور زنانه زن در جمع مردان از طريق آرايش و زينت نمايي مي‌تواند باعث نگاه انساني به زن باشد به اين ديدگاه كه بدون حجاب و با آرايش و جلوه گري مي‌توان حضوري انساني در جامعه داشت و عفيف بود، به شوخي بيشتر شبيه است تا سخني قابل دفاع.

امكان ندارد كسي با تمام توان، ديده ديگران را به زنانگي و صفات جنسي‌اش فرا بخواند و در همان حال از آنها بخواهد كه به ظاهر من ننگريد و به درون من بنگريد كه انساني عفيف و خويشتن دار هستم!! خود او نيز اگر در وجدان خود لختي بيانديشد، خود را عفيف نخواهد دانست. زيرا ظاهر، نشان باطن است و حق و باطل، نشانه‌هاي متفاوت دارند.

آيا به واقع يك زن كه وضع آرايش و لباسش تحريك كننده است حيوانيت و ابتذال را ارائه مي‌كند، يا يك روح و داراي كمالات و فضايل انساني را؟!

زنيكه از پوشش خود فاصله گرفته و از پرده عفاف خارج شود، در حاليكه با جواهر و وسايل زينتي آرايش كرده است و ميان مردم راه بيفتد. در واقع اين را بيان مي‌كند كه:

آيا به اين جمال نگاه نمي‌كنيد؟ آيا كسي بر من رغبت ندارد؟ يعني از صورت و اندام زيبايي خود را به بازار و خيابانها عرضه مي‌كند همچنان كه بازرگان زنگ سيار متاع خود را عرض ميدارد، تا نظرها را بسوي خويش بخواند و اشتها و هوس مردم را تحريك كند بنابراين او متاع خود را ترويج مي كند و از اين راه بر تعداد مشتريها مي‌افزايد.

قيافه اين زن سبك مغز خود آرا از دور داد مي‌زند كه او از مفهوم حياء چيزي نفهميده و اصولاً در مورد دين خود و آفريدگار خود جاهل است، و يا معني حيا را فهميده و خدا و دين خدا را هم شناخته است، معذلك در معصيت الهي اصرار مي‌ورزد.

و در اينجاست كه ارزش سخن حكيمانه امام معصوم روشن مي‌شود و معلوم مي‌شود انساني كه كرامت و شخصيت خود را نگه نداشت و براي آن ارزشي قائل نشد، چگونه اهانت و پوچي زندگي او را ادب مي‌كند.

امروزه شخصيت زن به علت نوع حضور او در جامعه تا سر حد يك كالاي بي‌ارزش سقوط كرده و به ابتذال كشيده شده است نگاه انساني به زن فراموش شده و به او به عنوان يك وسيله جنسي براي برآورده شدن تمايلات جنسي مردان نگريسته مي‌شود و اين بهاي در معرض گذاشتن ويژگي‌هاي جنسي زن در سطح عموم است.

2-نبود امنيت فردي و اجتماعي براي زن

«زماني كه زن چشم‌ها را به جنبه‌هاي جسمي خويشتن خيره سازد. مرد، زن را فقط عنصر هوسراني و زيبانمايي و عامل رواج هرزگي مي‌شناسد و هيچگاه نه خود آرام مي‌گيرد و نه زن را آرامش مي‌بخشد.

به گفته يك روان شناس «روزي كه عشقبازي و هوسراني در جامعه آزاد گرديد و زن با مرد رقابت نمود ديگر اهميت زنان پاكدامن محو و نابود گشت و اين دسته در مقابل فداكاري‌هاي بي‌شمار خود از جامعه پاداشي نخواهند گرفت؟

بايد دانست پس از نمايش پيكرهاي دلرباي ناپوشيده و جلوه گري زن، هيچ زني حتي زنان پاكدامن در جامعه امنيت نخواهند داشت. ساده انگاري است كه زني كه به جلوه گري مي‌پردازد و از مرد انتظار پارسا پيشگي داشت».[48]

چرا كه نفس آدمي دريايي از تمايلات و خواسته‌هاي اوست كه مهمترين آنها به امور جنسي و مال و جاه مربوط مي‌شود و بدون شك بالاترين خواسته‌هاي مردان تمايل به جنس زن است بنابراين ارائه زيبائي‌ها و مواضع بدن زن، به شهوت و طمع مردان دامن مي‌زند و آنها را به يك كانون جدي خطر مبدل مي‌سازد كه به سلب امنيت و آرامش زن منتهي مي‌شود اينكه زنان همواره از اينكه به تنهايي به مكانهاي خلوت بروند، احساس ترس و وحشت مي‌كنند، مدعاي اين امر است.

امنيت نداشتن زن در تمام جوامع اعم از غرب و شرق ديده مي‌شود و فقط شدت و ضعف آن متفاوت است.

در غرب بي‌حجابي و برهنگي زن شدت بيشتري دارد، ناامني هم بيشتر است بطوريكه زنان حتي در خانه‌هاي خود هم از شر تجاوز و هتك حرمت در امان نيستند و بسيار ديده شده كه مردان تحت عنوان مامور پست و غيره به آزار و اذيت زنان پرداخته‌اند و به همين دليل زنان در يك حالت اضطراب و وحشت دائمي به سر مي‌برند، چرا كه هر لحظه در معرض تهديد و تجاوز و حتي آدم ربايي هستند.

«به خبري از آسوشيتدپرس از واشنگتن در اين زمينه توجه فرمايند: «سر پزشك محقق امريكايي در گزارشهايي كه براي دولت آمريكا تهيه كرده‌اند اعلام نموده‌اند كه در ميان ايالات آمريكا لوس آنجلس از لحاظ ميزان «زناي به عنف» مقام اول را دارد و واشنگتن مقام سيزدهم را داراست. البته اين بدان معنا نيست كه زنان و دختران در واشنگتن از حملات جنسي در امانند، امنيت آنها از بسياري شهرهاي بزرگ امريكا بيشتر است در هر صد هزار جمعيت لوس آنجلس 52 مورد زناي به عنف وجود دارد، در حالي كه در واشنگتن اين رقم تا 7/17 مي‌باشد در نيويورك در مدت شش ماه 3000 شكايت از هتك ناموس به زور به اداره پليس رسيده است. سن اين عده شاكيان بين شش سال تا هشتاد و هشت سال بوده است.»[49]

هم اكنون نيز زنان در كشورهاي غربي هميشه مجبور به حمل سلاح با خود هستند و همراه داشتن اسپري بدبو براي فرار از موقعيتهاي خطرناك از ملزومات آنهاست.

در كشورهاي شرقي نيز با گسترش بي‌بند و باري و حضور نامناسب زن در اجتماع (گفتار و رفتار و پوشش جلف و زننده) بر ناامني زنان نيز افزوده شده است. به طويكه حتي زنان عفيف و باوقار نيز در جامعه امنيت ندارند. چرا كه وقتي ميل جنسي و شهوت مرد سست عنصر تحريك شد، براي ارضاء آنها تنها به زنان هرزه و فاسد بسنده نمي‌كند و به زن شريف و آبرومند هم به چشم يك طعمه نگاه مي‌كند و براي بدست آوردن او از هيچ كوششي فرو گذار نمي‌كند مدعاي اين امر ربودن و قاچاق هزاران زن بر خلاف ميل خود و استفاده از آنها در راههاي خلاف است.

به آماري در اين زمينه توجه كنيد:

« امروزه تمام كشورهاي اروپايي، امريكايي و ژاپني، در امر واردات زن به صورت كالا و كارگرهاي جنسي فعاليت دارند. در آلمان ده هزار زن اهل كشورهاي چك، لهستان و بلغارستان بر خلاف ميل خود در كلوپ‌ها و ميخانه‌ها كار مي‌كنند. بر اساس برآوردهاي كميسيون اروپا، سالانه 500 هزار زن و كودك، اروپاي غربي قاچاق مي‌شوند. در ايران هم متاسفانه در سالهاي اخير اخبار ناگواري در اين زمينه گزارش مي‌شود.

روزنامه مشرق چاپ پاكستان نوشته است: «در هر ماه 45 دختر كم سن ايراني ما به پاكستان قاچاق مي‌شوند كه از آنها براي فساد اخلاقي استفاده ميشود».[50]

اين آمار وحشتناك و تكان دهنده كه نشان دهنده عمق ناامني و وحشت زن در جوامع امروزي است، نتيجه پديده شوم برهنگي و خودنمايي زن است، چرا كه يكي از اميال قوي در مرد غريزه جنسي است كه اگر به طرق مختلف آنرا تحريك كنيم، مفاسد فراواني را در پي خواهد داشت و جبران آن به آساني ممكن نخواهد بود.

3-افت كمالات

براي ترقي از مرحله‌اي به مرحله بالاتر سه شرط عمده وجود دارد:

اول: بداند مرحله بالاتري هم وجود دارد.

دوم: علاقه به مرحله بالاتر و تمناي رسيدن به آن را داشته باشد.

سوم: بتواند به همه جاذبه‌ها و كشش‌هايي كه در مرحله فعلي وجود دارد و مانع حركت تكاملي و رشد او مي‌شود، غلبه پيدا كند.

الف)زن تا وقتي در خود كمال بالاتر سراغ نداشته باشد خود را به كمالات گياهي مثل پوشش و جمال و زيبايي خودنمايي سرگرم خواهد ساخت و در اين سرگرمي فقط خود را به اتلاف و تباهي نمي‌كشاند بلكه استعدادهاي ديگران را نيز با خود به قربانگاه ارزشهاي والاي انساني مي‌برد.

ب)در مرحله دوم اگر انسان غرق امور حيواني باشد ديگر علاقه‌اي به امور فوق حيواني پيدا نمي‌كند و كسي كه عاشق دنيا و زندگاني حيواني است هيچ علاقه‌اي به معنويات و امور الهي و انساني ندارد و حتي كار به جايي مي‌رسد كه از شنيدن اسم خدا و امور مقدس بيزار مي‌شود. زيرا عشق به امور حيواني و پست بر تمام وجود او حكومت مي‌كند، و لذا هيچ سنخيتي با كمالات بالاتر ندارد و فكر خدايي از معشوقات حيواني براي او كشنده و زجرآور است.

ج)در مرحله سوم نيز عشق و علاقه و اسارت انسان به جاذبه‌هاي پست. مانع حركت او به سمت سعادت واقعي است و آنچنان اسارت ايجاد مي‌گردد كه شخص نمي‌تواند خود را آزاد سازد. و فقط با بينش عميق و عشق به مراحل عالي حيات روحي است كه مي‌تواند خود را از اسارت كشش‌ها و تمايلات پست نجات دهد و قدم در وادي حيات طيبه انساني بگذارد.

از امور لازم براي شكوفا نمودن استعدادهاي بالقوه زن جلوگيري از يك بعدي شدن شخصيت اوست. وقتي زن تمام توجهش معطوف به جلب نظر ديگران در قالب عشوه‌گري و خودنمايي در جامعه باشد تمام استعدادش صرف مسائل جنسي مي‌شود و استعداد و خلاقيتهاي او در زمينه‌هاي گوناگون از بين مي‌رود».[51]

از نظر پذيرش زن در اجتماع نيز، هرگاه در صحنه اجتماع زن بتواند با كمترين خوش خند‌گي و زيباسازي ظاهري به بهترين مقامات و احترامات دست يابد هيچ گاه به سراغ فضايل اخلاقي و رشد معنوي نمي‌رود: وي مي‌بيند با كمترين جلوه‌گري مي‌تواند قلب هر فروشنده و تاجر و رئيس را به خود متمايل سازد در آن صورت چه نيازي به كسب معنويت دارد؟!! آنگاه كه گزينش ها و استخدام ها همه بر پايه توانايي‌هاي ظاهري استوار مي گردد نه داشتن كمالات. از آن سو آن كه زيبايي اش را به رخ نمي كشد و به جلوه گري نمي پردازد بايد از همه چيز محروم بماند و شانس موفقيت را به زنان جلوه گر واگذارد.

وقتي زني هنگام جلوه گري بيشتر مورد توجه قرار مي گيرد رفته رفته سعي مي كند خود را براي جلب نگاهها آن گونه كند كه مورد پسند واقع شود. در آن صورت، ديگر هيچ پند و اندرزي او را متوجه حقيقت نمي كند و به بازگشت از اين شيوه وا نمي دارد.

از طرفي كه استعدادهاي روح را شكوفا نكرده است و كمالات روحي و حقيقي را تحصيل نكرده است هميشه در فشار رواني است و اين خودنمايي افراطي حتي فرد را متلاشي مي كند و فرد گرفتار خود مي‌شود و در تمام امور زندگي فقط به نمايش بدن مي پردازد و از نمايش صفات ديگر غافل مي ماند. نمايش هنر، اخلاق، علم، صنعت و قدرت همه تحت الشعاع آن قرار مي گيرد و زن به عوض اينكه در رشد كمالات روحي بكوشد، تمام وقت خود را صرف خريدن مجلات مد و تقليد كور كورانه از آنها مي كند و اينكه امروز چه مدل لباسي بپوشد و فردا موهايش را به كدام مدل در بياورد تمام فكر و ذهن او را مشغول خواهد كرد.

زيرا بانويي كه وقت و پول و انديشه‌اش در جهت انتخاب بهترين هاي مد سير كند، حاضر است ساعتها از وقت خود را در آرايشگاه‌ها سپري كند و به جاي حضور در مجالس علمي و سياسي و مذهبي به ركود فكري مبتلا خواهد شد.

4- ذلت و خواري مرد

برخي از زنان دوست دارند كه مردها را به زانو در آورند و از اين كار لذت مي برند. به اين علت زينتهاي خود را آشكار مي‌كنند تا مردان را ذليل كنند. اين گروه تفاخر در ذاتشان است علاوه بر اينكه از ذلت ديگران لذت مي برند، به خواسته هاي نفساني خود نيز مي رسند. آنها با جلوه گري و تحريك غرائز مرد او را رنج داده و در نهايت زير سلطه مي گيرند و حتي زن رابطه خود را با مردان بر محور شهوت و نگاهها و تعارضهاي هوس آلود مي بيند، مرد را با چنين نگرشي، بي مقدار مي پندارد و ارزش او را فروتر از ارزش هاي عاطفي خويش و پست تر از شخصيت خود تصور ميكند.

وقتي مرد در نگاه زن، بي لياقت و كم خرد و سست همت شناخته شد، شك نيست كه زن در صدد سلطه بر وي بر مي آيد و او را اسير هوسهاي خود مي كند تا آن شود كه زن مي خواهد خواه همسر وي باشد يا بيگانه.

زن به خوبي ضعف مرد را در نياز غريزي به زن حس مي كند و مي داند كه مرد در اين طلب بسيار ضعيف و سست است و نيز به قدرت خود در جلوه گري و ناز آفريني آگاه است و مي داند كه در به ذلت كشيدن مرد از اين راه مهارتي ستودني دارد. در اين حال اگر زن سست ايمان باشد، با نشان دادن زيبايي هاي خود و سود جستن از ضعف مرد او را محصور خود مي كند چرا كه مي داند هر چه بهتر در بدن نمايي و عشوه گري بتازد، قدرت مرد را بهتر در هم خواهد شكست. زيرا مرد شيفته و نيازمند در شدت نياز خود اراده اش سست شده و به شكلي در مي آيد كه زن مي‌خواهد.در اين حالت وجود سخت مردچون موم در دست زن قرار مي گيرد و مرد را به هر شكلي بخواهد در مي آورد.

دليل بسياري از انحرافات و جنايتهاي مرد همين امر است و همه ما گاه و بيگاه در جرايد ديده ايم كه مرد براي رسيدن به زني دستش را به خون انسان بيگناهي آلوده كرده و يا با ظلم و ستم به اميال پست شهواني خود رسيده است پس مي بينيم كه مرد سست اراده در نهايت ذلت و خواري تسليم هواهاي نفساني زن مي شود تا از اين طريق به او دست يابد و در اين راه همچون برده اي در خدمت زن به هر طرف كه زن بخواهد رو مي كند و هر ذلت و زبوني را مي پذيرد و به موجودي بي مقدار و كم ارزش و بي شخصيت تبديل مي شود.

5-بيماريهاي روحي و رواني

غريزه جنسي در آدمي بر خلاف ديگر حيوانات حد و مرز نمي شناسد. اين غريزه در حيوانات با جفت گيري به پايان مي رسد اما در بشر چنين نيست براي آدمي همه حركتها و اشارتهاي فرد غير همجنس دوست داشتني و تحريك كننده و پر جاذبه و لذت بردني است. اگر زنان در محيط ديني پرورش يافته باشند ، غرايز مردان را با خودنمايي و جلوه گري تحريك نمي كنند و زندگي بر مرد شيرين و گوارا خواهد گذشت. اما اگر در محيط او زنان هر دم در مقابل او عرض اندام كنند افكار وآينده چنين مردي دستخوش اضطراب و آشفتگي و روحيه اش مهار گسيخته مي گردد.خويشتن داري نيز وي را با مشكلات فراوان و افسردگي و كسالت روحي يا كم حوصلگي و پرخاشگري دچار مي سازد. چرا كه زنان خوب مي دانند كه استعمال بوي خوش مثل عطر ، چهره زيبا ،صداي دلربا و . . . همه ابزار ايجاد كشش است.

6-پيامدهای اقتصادي

نظام سرمايه داري غربي براي ايجاد بازار بيشتر و بدست آوردن مواد اوليه ارزانتر و در نتيجه تحصيل سود بيشتر نياز به گسترش هر چه افزونتر بازار مصرف دارد. از اين روست كه هر روز با كمك دانشمندان علوم مختلف و با مطالعه بروي حالات دروني بشر و جوامع انساني نيازهاي كاذب ايجاد كرده و خود در صدد پاسخ گويي به آنها برمي آيد. و در اين ميان براي دست يابي به اهداف پليد خود سعي در بهره كشي از وجود زن نمود، اما نه از نيروي بدني و قدرت زن، بلكه از نيروي جاذب و زيبايي او از گرو گذاشتن شرافت و حيثيتش و از قدرت افسونگري او در تسخير و تخدير انديشه ها و اراده در تحميل مصرف بر مصرف كننده و شاه كليد اين امر از ميان برداشتن حجاب و عفاف زنان بود تا بدين وسيله در ايفاي نقش خود يعني در اشاعه و تبليغ و تحميل كالاهاي مصرفي و آرايشي و . . . آزادتر و موفق ترباشد. بدين ترتيب زنان( مسخ شده) كه بايستي نقش مربيان و معلمان و نقش پرستاران فكري و روحي و اخلاقي افراد جامعه را بازي كنند، به برده هايي رام و مطيع و كنيزاني مدرن تبديل شدند كه مهمترين هنرشان خودآرايي وخود نمايي و به نمايش گذاردن مدهاي مختلف لباس و وسايل آرايشي و . . . در كوچه و خيابانها بود. پس رفع حجاب در ايران ميزان ارزي كه بابت خريد و واردنمودن لوازم آرايشي سير صعودي داشته و مصرف اين كالاها بطور اقتصادي بالا رفته بطوري كه (در سال 1316 فقط دو سال بعد از كشف حجاب رضا خاني ) ارزي كه بابت خريد لوازم آرايشي از كشور خارج شد يك ميليون ريال بوده، 4 سال بعد يعني در سال 1355 ارز خارجي بابت اين نوع كالاها 500 برابر يعني 535 ميليون ريال بود كه البته اين آمار مازاد بر توليدات داخلي بود. تنها در تهران 18 فروشگاه مخصوص لوازم آرايشي وجود داشت كه ميزان فروش متوسط آنها به صد هزار ريال در روز بالغ ميشد.

(روزنامه اطلاعات مورخ 5/9/47 در اين باره مي‌نويسد:

تنها در ظرف يكسال 210 هزار كيلو مواد و لوازم آرايشي از قبيل ماتيك، سرخاب، كرم، پودر و سايه چشم براي مصرف خانم ها وارد شده است از اين مقدار 181 هزار كيلوگرم آن انواع كرم بوده است. و در اين مدت به 1650 قوطي و 2500 دوجين پودر صورت و 4604 عدد روژلب، 2280 عدد صابون لاغري و 2280 عدد آمپول آرايشي اجازه ورود داده شده است.

روزنامه سپيد ديماه در شماره سال 1345 خود مي نويسد: امسال بيش از يك ميليون و چهارصد هزار تومان براي جراحي بيني توسط خانمها خرج شده است)

علاوه بر اين، فلج نمودن نيروهاي كار و فعاليت جامعه در سطح ادارات و كارخانجات و موسسات فرهنگي.

شهيد مرتضي مطهري در اينباره مي فرمايند، آيا اگر زن ساده و سنگين بدنبال كار خود برود براي اجتماع بهتر است يا آنكه براي يك بيرون رفتن چند ساعت پاي آئينه و ميز توالت وقت خود را تلف كند و زماني هم كه بيرون رفت، تمام سعی او اين باشد كه افكار مردان را متوجه خود سازد و جوانان را كه بايد مظهر اراده و فعاليت و تصميم اجتماع باشند به موجوداتي هوسباز و چشم چران و بي اراده تبديل كند؟ عجبا! به بهانه اينكه حجاب، نيمي از افراد اجتماعي را فلج كرده است، بي حجابي و بي بند و باري تمام افراد زن و مرد را فلج كرده اند.

 

پيـامـد اجتمـاعي

الف- خانواده

يكي از عمده ترين پيامدهاي بي حجابي در اين زمينه ايجاد و افزايش فاصله تيپ جوان و قشر غربزده با كل جامعه و همچنين ايجاد تنش و تضادهاي اجتماعي است. زنان و دختراني كه چادر يا مقنعه خود را بر مي دارند در واقع ديواري بين آنان و افراد نسل گذشته جامعه ايجادمي شود و مقدمات فاصله گرفتن آنان از نسل پيشين، مانند مادر و مادربزرگ و عمه و خاله خود آنها فراهم مي گردد از يك سو نسل پيش اينها رامنحرف و بي دين و لا مذهب تلقي مي كند و از سوي ديگر اينان بزرگان خود را «عقب افتاده» و «مرتجع»، «جاهل»، «خرافاتي» مي پندارند لذا فاصله نسلها بيشتر و بیشتر و تنشهاي اجتماعي ميان جامعه زنان افزايش مي يابد. اين جور بدبيني موجب مي شود كه دختران غربگرا شوند، و در برابر كل ارزشها و طرز تفكر و شيوه زندگي بزرگان خود عقده دار شوند و بدين سان خود را در تعارض و مقابل با منش ها و گرايشها و ارزشهاي اجتماعي و خانوادگي ديده و در نتيجه در صدد مقابله يا فرار از سنتها و معيارهاي فوق برآيند. جامعه اينان را نمايندگان فرهنگ بيگانه دانسته و اينها نيز به طور واكنشي وادار به مقابله و موضع گيري عليه اصول و ضوابط حاكم بر جامعه و ارزشهاي فردي و اجتماعي و خانوادگي خود مي شود. چرا كه نمي توانند هم «چادر» و «روسري» را بر دارند و هم به اصول و احكامي گرايش داشته باشند كه حجاب را لازم مي شمارد. لذا انبوهي از زنان و دختران نسبت به جامعه و ملت خويش احساس تنفر و انزجار نموده و در عين حال مدل بيگانه و غربي را مورد ستايش و تمجيد و تجليل قرار مي دهند.

از آثار و پيامدهاي ديگر بي حجابي در اجتماع، سست شدن پيوند زناشويي و گسيختگي بنياد خانواده و در نتيجه افزايش ميزان طلاق، از يك سو و گسترش فساد و فحشا و تباهي و همچنين شيوع بيماريهاي رواني و اخلاقي از سوي ديگر مي باشد.

زيرا كه خانواده اولين و مهمترين نهاد اجتماعي يك جامعه بشمار مي آيد. ثبات خانواده كه مركز عشق و اميد و تحقق آرزوهاي شيرين جوانان مي باشد تواناييهاي فرد را افزايش و جامعه استوار و پويا خواهد ساخت. بي ترديد نهاد خانواده تنها با پاسداري از حجاب ؛درخشش وبالندگي لازم را پيدا مي كند زيرا اگر جامعه اي حجاب را به صورت كامل رعايت كند و تمتعات جنسي به محيط خانواده محدود گردد؛جوانان به ازدواج روي آورده و خانوادهاي تشكيل شده نيز ثبات بيشتري مي يابند.

اما اگر خودآرايي و تهييج جنسي در جامعه رواج يابد و بهره برداري جنسي در خارج از محيط خانواده ميسر گردد وجوانان زير بار مسئوليت ازدواج نرفته و خانوادهاي تشكيل شده روزبروز متزلزل تر مي گردد.

اگر ما با نگاه دقيق وضع خانواده هايي را كه متلاشي شده اند مورد مطالعه قرار دهيم به آساني در مي يابيم كه عمده ترين عامل آن ضعف اصول اخلاقي و سرد و بي رونق بودن كانون خانوادگي و عدم وجود روابط عاطفي و صميمي و عدم توافق اخلاقي در زندگي زناشويي مي باشد كه اغلب از آزادی روابط جنسي و كشانيدن تمتعات جنسي به بيرون از خانواده نشات مي گيرد.

«در رژيم منفور پهلوي نيز يکي از علل و عوامل عمده افزايش طلاق و نابودي بنيان خانواده ما به جهت كشانيدن استمتاعات و التذاذهاي جنسي زن و مرد به خارج از محيط خانواده و برداشته شدن حجاب و عفاف از ميان زنان و دختران بود و وقايع ثبت شده ازدواج و طلاق كشور بر حسب مناطق شهري روستايي.

ازدواج

طلاق

سال

کشور

شهری

روستایی

کشور

شهری

روستائی

1351

179

94

85

18

15

3

1352

203

108

95

19

16

3

1353

213

114

99

20

17

3

1354

154

88

66

17

14

3

1355

168

104

64

18

15

3

1356

179

110

69

17

14

3

1357

184

116

68

15

12

3

 

همانطور كه در جدول فوق ملاحظه مي شود به جهت نفوذ فرهنگ بيگانه و در نتيجه رواج فساد و بی بند و باري و عدم استحكام خانواده در شهرها آمار طلاق بالاتر و در روستاها به علت پايبندي روستائيان به سنت و فرهنگ ملي و مذهبي و حفظ حجاب و عفاف در بين زنان روستايي آمار طلاق پايين تر مي شود.»[52]

بدون شك افزايش ميزان طلاق در كشور، افزايش ميزان مفاسد ديگري، نظير روي آوردن مردان و زنان بدنبال آن فرزندان بي خانمان و بي سرپرست ايشان به فساد و اعتياد به مواد مخدر و مشروبات الكلي و آلودگيهاي جنسي و بزهكاري و خودكشي و انحرافات فكي و اخلاقي را در پي خواهد داشت.

سست شدن پايه هاي خانواده و گريز از ازدواج

تحكيم خانواده كه بر اساس محبت، صميميت، انس، وحدت و همدلي و دلسوزي همسران استوار مي گردد از مهمترين مسائل خانوادگي به شمار مي رود و آنچه بنيان خانواده را متزلزل كند از بدترين آفت هاي آن به حساب مي آيد.

بدحجابي و حضور تحريك آميز زنان و دختران در صحنه هاي اجتماعي، نظر هر مرد متاهل و مجري را به خود جلب مي كند. اگر بيننده متاهل باشد با توجه به غريزه تنوع طلبي و زيبا خواهي كه دارد بخشي از توجه خود را متوجه آنان مي كند و در نتيجه به همان اندازه گرايش به همسرش را كه همواره با او زندگي می كند كاهش مي دهد گرچه بسياري از زنان خودنما زيبايي همسر بيننده را ندارند اما تازگي و تنوعي كه دارند كمبود زيبايي آنها را به طور موقت تدارك مي كند وقتي چشمهاي مردي در محيطهاي مختلف اجتماعي از ديدن زنان و دختران كامياب شود طبعاً ميزان علاقه او به همسرش كاهش مي يابد زيرا بخش عمده اي از علاقه مرد به همسرش از ناحيه نيازهاي جنسي تامين مي شود كه اين نياز را زنان جلوه گاه جامعه به طور نامشروع بر آورده مي سازند. اين كار علاقه بسياري از پيوندها را با سستي همراه مي سازد و مسائل اخلاقي مختلفي را به بار مي آورد به گونه اي كه در نوع نگرش مرد به همسرش تاثير منفي مي گذارد.

كج خلقي، بهانه گيري، بي ميلي در همراهي با همسر از ره آوردهاي جلب توجه مردان به زنان بي تقواي جامعه است، و حتي كار به جايي مي رسد كه مرد همسر شرعي و قانوني خود را مزاحم كاميابي هاي خود مي داند و به خاطر همين بينش از او متنفر مي شود.

حال اگر بيننده مجرد باشد با توجه به اين كه چشمان او از مناظر شهوت انگيز زنان بدحجاب بهره مند مي شود، به راحتي تن به تعهدات زندگي مشترك نمي دهد و از زنان و دختراني كه به طور رايگان چشمان گرسنه او را كامياب مي كنند بهره غير شرعي مي گيرد و ازدواج را به تاخير مي اندازد. اين واقعيت تلخ در كشورهاي غربي رواج كامل دارد و در كشورهاي اسلامي نيز وجود دارد.

بدون ترديد تاخير ازدواج پسران جوان تنها به مشكلات اقتصادي يا تحصيلي آنها مربوط نمي شود بي توجهي به تقواي جنسي و لجام گسيختگي زنان و دختران خودنما در اين تاخيرها كه آفتش به آنها نيز سرايت مي كند مربوط مي شود. وقتي دختران بدون پيمان همسر داري و هزينه ها و تعهدات شرعي و قانوني، خود را در معرض نگاههاي جوانان قرار مي دهند آنها برخود لازم نمي دانند كه آنچه را به طور رايگان به آنها مي رسد را با بهاي سنگين ازدواج به دست آورند.

(امنيت و سلامت روحي و اخلاقي مردان نيز در اين بين صدمه مي بينند و اشتغالهاي ذهني آنان از تحريكات جنسي انباشته شده و از كار و فعاليت سالم و سازنده چه در محيط خانواده و چه در اجتماع باز مي مانند.)

چه بسيار مرداني كه با وجود داشتن همسر و فرزند چنان تحت تاثير خودنمايي زنان ديگر قرار گرفته اند كه قدرت عاقبت انديشي و تشخيص مصالح را از دست داده اند و دست به كارهاي خطرناكي زده اند و موجب از هم پاشيده شدن كانون خانواده گشته اند. چه بسيار مردان جواني كه قدرت و موقعيت ازدواج را نداشته و به خاطر وجود همين كشش ها دچار انحرافات مختلفي شده اند. تا آنجا كه گاهي چنان در فساد غرق شده اند كه قدرت برگشت براي او وجود نداشته و تا آخر عمر در دام تباهي و فساد اسير مانده اند- آيا اين خيانت در حق جامه نيست كه يك زن به خاطر خودخواهيها طوري در جامعه خودنمايي كند كه اين تبعات اسفبار را داشته باشد.

 

 

 

طلاق

در بروز پديده شوم طلاق عوامل متعددي دخيل هستند. از عوامل مهم طلاق مي توان يكي به پديده تبرج زن و ضعف اخلاقي مرد اشاره كرد و ديگر پديده تجمل گرايي و مدپرستي زن و فقر اقتصادي مرد را نام برد.

در اين رابطه بي اعتمادي و بدبيني نيز دخيل است، چرا كه هر يك احتمال خيانت و بي وفايي را نسبت به خود مي دهند، و به برخي از اين موارد اشاره مي شود.

تبرج زن و ضعف اخلاقي مرد

در نگاه مردان زنان به سبب تفاوتهايي كه با يكديگر دارند از نظر عاطفي و جاذبه هاي جنسي و اخلاقي زناشويي نيز با يكديگر فرق دارند. اين تفاوتها شامل سيماي زن (صورت و مو) آهنگ صدا، لباس و بوي بدن يا عطر، تناسب اندام، عشوه هاي خاص هر زن امتيازات ويژه مانند تميزي و هنر خانه داري و يا

اين تصور در مردان هر چند پاره اي از سرشت آنان نباشد، امري انكار ناشدني است و تحت تاثيرعوامل محيطي شدت و ضعف دارد.

بايد پذيرفت كه آنچه سبب عشق و علاقه مي شود و گاهي مردي را با وجود داشتن همسر خوب، به ديگري علاقمند مي كند وجود همين تفاوتهاست. مرد هر چند داراي همسر خوبي باشد آنگاه كه پيوسته ديدگانش به زناني افتد كه از نظر سيما و صدا و اندام و عشوه هاي خاص زنانه از همسر خود ممتازترند نوعي علاقه يا عشق يا تمايل غير ارادي به ايشان در او پديدار مي شود.

اگر زني به جلوه گري بپردازد و با لباس و بوي عطر و عشوه زنانه بدون پوشش كافي ميل نهفته را در افراد بيدار مي سازد، تمايلات و هوس هاي بي پايه را كه تنها منشا آن، كشش هاي جنسي زودگذار است، بر مي انگيزند و شدت مي بخشد و از طرفي نسبت به همسر خود بي علاقه مي شود.

تجمل گرايي و مدپرستي

مدپرستي، نودوستي و تنوع و تجمل خواهي غالباً در خانواده سبب اختلاف و جدايي مي گردد و چون در آمد بيشتر خانواده ها تكافوي تهيه تمام تجملات و لباسهاي گوناگون زن را نمي دهد عامل مشاجره و اختلاف و سرانجام طلاق مي شود.

اگر در جامعه اي تجمل گرايي و مدپرستي رواج يابد، اگر مردم بخواهند مطابق مد روز رفتار كنند بايد هر لحظه به شكلي در آيند. اگر كسي از طرح قبل استفاده كند اينگونه استنباط مي شود كه از نظر اجتماعي فردي تنگدست يا عقب افتاده است او از همين جاست كه عقده ها و كينه ها و حسادت ها پديد مي آيد. تقليد و مشاجرات خانوادگي شدت مي گيرد و در اين ميان مردي كه نتواند خواسته هاي خانواده اش را بر آورده سازد از سوي آنها فردي بي كفايت معرفي مي شود و آنكه وضع مالي بهتري دارد هر چند خدا را هم نشناسد. مردي با كفايت و خانواده دوست معرفي مي گردد.

با رواج پديده مدگرايي در جهان، اختلاف و طلاق ميان مردم رو به ازدياد گذاشته است. جامعه شناسان علامت بروز اين حادث را اينگونه اظهار كرده اند که سطح توقعات بانوان و تجمل گرايي و شيك پوشي آنها با رواج مدگرايي اوج گرفت و در نتيجه دلسردي، گله مندي و انتظارات روز افزون زن، خانواده را دچار اضطراب و اختلاف نمود و در نهايت منجر به فروپاشي كانون خانوادگي مي شد و كودكان بسياري در اين ميان بي سرپرست ماندند كه خود معضلي براي جامعه امروزي به شمار مي آيد.

بي اعتمادي

در فضايي كه زن در پي جلوه گري و بدست آوردن دل ديگران است و ميل دارد خود را آراسته و زيبا نشان دهد و در حركات خود دلربايي كند، مرد نيز با ديدن زنان آراسته كه نوعي تازگي براي او دارند از همسر خود دلزده مي شود، و جو بي مهري و دلسردي در خانواده حاكم مي شود و علاقه و انس و محبت بين طرفين كم مي شود و هر مساله بي اهميت و ناچيزي تبديل به مشاجره و درگيري هاي لفظي و غيره مي شود همسران نيز به هم بدبين مي شوند چرا كه هر يك احتمال خيانت وبي وفايي نسبت به خود را مي دهد و می دانيم كه اين احتمال نيز قوي است. نمونه هاي آن را بارها در مطبوعات  و رسانه هاي جمعي حتي در اطرافيان خود مشاهده كرده ايم.

خود اين بي اعتمادي در دراز مدت سبب فرسودگي اعصاب و روان دو طرف مي شود و محيط خانه كه بايد محيط امنيت و آرامش باشد به كانون دلهره و اضطراب و ترس تبديل مي شود و هر روز هر يك از همسران منتظر است كه بيگانه اي از راه برسد و كاشانه او را ويران كند.

آيا كانون خانواده كه بايد سازنده و تربيت كننده نسل جامعه باشد در چنين اوضاعي مي تواند كاركرد صحيح خود را داشته باشد؟

آيا مرد با علاقه و پشتكار براي تامين خواسته هاي خانواده خود تلاش مي كند؟

آيا زني كه هر روز منتظر است زن ديگري زندگي او را تصاحب كند به تربيت صحيح فرزندان خود همت مي گذارد؟

آيا تحمل سختيها و مصائب زندگي را به راحتي مي پذيرد؟

هر دو دائم از خود مي پرسند چرا، براي چه كسي بايد متحمل مشقات زندگي باشد؟ و هزاران سوال بي جواب است در اين حالت ضربه اصلي به فرزنداني كه سازندگان اجتماعي فردا هستند خواهد خورد و با هزاران عقده فرو برده در جامعه حضور خواهند يافت.

 

ب- جامعه

خود باختگي زنان

از زماني كه غرب اصول اخلاقي و معنويت و بلكه انسانيت را به دور افكند، و به علم و رفاه و صنعت، بيشتر بها داد تا بدين وسيله خلا فرهنگي خود را جبران كند. غرب در اين جايگزيني بسيار زير كانه پيش رفت و توانست گروهي بي شمار از مردمان ديگر فرهنگ ها را بفريبد و به فرهنگ خود جذب كند. از آن پس، شرق نشينان، مجذوب رفاه و علم و صنعت و اختراعات غرب شوند و آنچه خود داشتند خرد پنداشتند و غرب در نگاه شان عظمت و شكوه يافت و به تقليد از غرب رو آورند.

تقليد از غرب به وضع پوشش نيز سرايت كرد و چنان شد كه شرقيان حتي از پوشيدن برخي لباسهاي ملي و قومي خود متنفر شدند و خانواده ها تصميم گرفتند در همه چيز رفتار غربيان را تقليد كنند و از آن نمونه، دختران براي نشان دادن ارتقاي اجتماعي و معاشرتي بودن به خود در روابط شان با پسران و در طرز برخورد و پوشيدن لباس، از آداب غربي پيروي كردند، تا به عقب افتادگي متهم نشوند. چرا كه در غرب زناني يافته شدند كه بدون كمترين پوشش مناسب، به مدارج علمي و سياسي و اقتصادي دست يافته بودند و در اين جا بانواني با بهترين پوشش، در پايين ترين مرتبه اجتماعي، علمي و اقتصادي.

اين خود باختگي، حتي برنامه هاي فرهنگي و تبليغاتي را هم در برگرفته و در فيلم هاي سينمايي و تلويزيوني و مطبوعات، زنان با حجاب بيشتر به صورت خدمتكار خانه يا مدرسه، فالگير و جادوگر و عناصر ژوليده و بي ادب نمايش داده مي شوند و بي حجابان، نظيف مودب و با فرهنگ.

در بيشتر فيلمهاي سينمايي داخلي و خارجي حريم عفاف شكسته شده و رابطه دختر و پسر و خنده و شوخي افراد نامحرم با يكديگر بسيار عادي و لازم نمايش داده مي شود.

سلطه قدرتهاي سياسي

«در داستانهاي موسي بن عمران «ع» آمده است: وقتي مردم انطاكيه (در تريكه فعلي) نتوانستند بر سپاه موسي «ع» پيروز شوند. تصميم گرفتند از راه اشاعه فحشاء و انحراف جنسي و گرفتن پوشش از بدن زنان و دختران وارد عمل شوند و دختران و زنان زيبا چهره و خوش اندام را با وسائل آرايش بيارايند و آنها را همراه اجناس مورد نياز به عنوان خريد و فروش وارد سپاه موسي «ع» كنند و هرگاه كسي از سربازان سپاه موسي«ع» قصد شهوتراني با آن دختران و زنها كند، مانع نمي شدند طولي نكشيد كه سپاه موسي با نگاههاي هوس آلود خود به پيكر نيمه عريان زنان آرايش كرده رفته رفته در پرتگاه انحراف جنسي قرار گرفتند . كم كم بر اثر شهوت پرستي، اراده ها سست شد بيماريهاي مقاربتي و طاعون زياد گرديد. لشكر موسي«ع» از هم پاشيد تا آنجا كه نوشته اند بيست هزار نفر از سپاه موسي«ع» از هم پاشيد و به خاك افتادند و با وضع ننگيني سقوط كردند، روشن است كه با رخ دادن چنين وضعي شكست و بيچارگي حتمي است.»[53]

مشاهده مي شود كه قدرتهاي سياسي در طول تاريخ هميشه به نقش و كاربرد انحراف جنسي در جوامع واقف بوده اند و از آنجا كه غريزه جنسي در مردان غريزه قوي و قدرتمندي است و عامل اصلي تحريك آن نيز جنس زن مي باشد معمولاً با استفاده ابزاري از زن به اهداف اقتصادي و فرهنگي خود مي رسيده اند.

امروز نيز استعمار به اين امر به خوبي واقف است. ولي امروزه به لحاظ پيشرفت نسبي تفكر و انديشه در انسانها، به طور مستقيم نمي تواند به اهداف خود برسد، بنابراين اعمال خود را تحت عنوان شعارهاي عوام فريب ترقي و تمدن و آزادي به ملت خود و ساير جوامع مي دهد. در خود غرب قدرتهاي سياسي به نام تمدن و پيشرفت زن را به برهنگي كشاندند و از اين بي بند و باري و لنگاري قدرتهاي اقتصادي در غرب بيشترين سود را بردند.

اما بايد اذعان كرد از نظر اخلاقي جوامع غربي تا سرحد يك زندگي حيواني تنزل كردند هم اكنون غرب در دوره شكوفايي علم و صنعت، از نظر اخلاقي به دوران جاهليت برگشته است و زنان نيز وضعي بهتر از دوران قديم ندارند و برهنگي و جلوه گري بسيار به ضرر آنها تمام شد، چرا كه هم در سنگر اجتماعي شكست خوردند هم در سنگر خانواده.

از آنجا كه تن دادن زن به برهنگي خلاف فطرت اوست و نوعي بي قيدي و لامذهبي را مي طلبد، از جمله كارهاي اساسي استعمار مذهب زدايي است كه در غرب تقريباً در اين كار موفق شده است.

البته بايد دانست زدودن ايمان يك مسيحي به لحاظ تحريف و ضعف آيين مسيحيت كنوني كار چنداني دشواري به نظر نمي رسد، اما راجع به دين اسلام اين امر به راحتي ميسر نبوده و نيست، چرا كه عموماً مسلمانان پايبندي بيشتري و سخت تري نسبت به اسلام دارند تا يك فرد مسيحي و دين اسلام بزرگترين و محكمترين عاملي است كه سد راه آن است و براي اينكه اين عامل را تضعيف كند  از راههاي گوناگوني استفاده مي كنند.

يكي از راههاي مهم تشويق زن مسلمان به برداشتن حجاب و خودنمايي و جلوه گري در انظار عمومي است و روشن است كه مبارزه آنها با پوشش حريف مبارزه با يك نماد و سمبل فرهنگي و مذهبي نبوده و نيست و هدف تغيير فرهنگ است.

اگر آنها بتوانند انديشه ها و عقايد را به نفع خود تغيير دهند، قادر خواهند بود كه فرهنگ منحط خود را حاكم كنند و اگر اين تغيير در يك جامعه اتفاق بيفتد، تمامي سنگرها را فتح كرده اند.

زني كه با ظاهر نامناسبي در جامعه ظاهر مي شود، رفته رفته پيوندش با مظاهر ديني و اخلاقي ضعيف و ضعيف تر مي شود، تا جايي كه ديگر هيچ سنخيتي با فعاليتها و مراسم مذهبي و عفيفانه و اخلاقي ندارد و ممكن است اين جدايي كم كم به تنفر و مخالفت نيز برسد.

چنين شخصي به سازمانها و نهادهاي مبارز و انقلابي و ديني نيز راهي ندارد، با حكومت اسلامي با جنگ و جبهه، با مبارزه عليه استكبار و دشمنان انسانيت و امت اسلامي و خيلي از ارزشها و اعتقادات پاك و مقدس خدا حافظي مي كند.

به همن سبب تا توانست مردم را خرد و بي مقدار ساخت. او مي دانست مردمي كه در خود احساس شخصيت نكنند پيوسته فرمانبرداري خواهند برد و بي هيچ زحمت به رنگي در خواهند آمد كه فرعونيان زمان مي خواهند.

گروهي كه در طرز لباس پوشيدن و زندگي كردن، بي اراده و سست عنصر تربيت شوند به تدريج نمونه همان چيزي مي شوند كه از آنها مي خواهند. چيزهايي را مي پسندند كه ديگران برايشان مي پسندند و از چيزهايي متنفر مي شوند كه ديگران به آنها ديكته مي كنند، تا حدي كه الگوهاي شخصيتي خود را هم ديگران بر ايشان انتخاب مي كنند.

 

 

نا امني در جامعه

جلوه گري و خودنمايي موجب بر هم زدن تعادل و امنيت جامعه مي شود. سلامت و امنيت اجتماعي و تعادل در آميزش از بين مي رود و باعث استفاده افراطي از جنس زن براي بر آوردن نياز جنسي مردان مي شوند. مدعاي اين امر به بردگي كشيدن و خريد و فروش زن است كه يكي از تجارتهاي پرسود جهان به شمار مي رود. امروز زن غربي و غرب زده به خاطر به نمايش گذاشتن اندام و سيماي خود در معرض عموم، آني از خيانت و تعرض مردان مصون نيست و همه خانواده ها در نا امني و اضطراب دائم به سر مي برند و جرات اينكه دختر خود را به تنهايي در جامعه رها كنند ندارند و اگر مجبور به اينكار شوند تا وقتي فرزند آنها به خانه بر گردد در تشويش و نگراني به سر مي برند.

روابط ناسالم اجتماعي

بدحجابي و جلوه گري زن در درجه اول روابط اجتماعي خود زنان را تهديد مي كند. زن در اين موقعيت خود را ابزاري براي رسيدن به تمام خواهش هاي خويش و ديگران قرار مي دهد. بنابراين جنسيت بر تمام فعاليتهاي اجتماع حتي فعاليتهاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي تاثير مي گذارد و چه بسا از اين خصيصه رنگ مي گيرند و به خدمت آنها در مي آيند. نگاه ابزاري به او به صورتهاي مختلفي از قبيل طلب سود بيشتر براي شركتهاي تجاري و وجه المصالحه قرار گرفتن در قرار دادها و مناسبات سياسي مي باشد. محور قرار گرفتن جنسيت در تمام فعاليتهاي انساني اثر مي گذارد. روابط بر اساس جنسيت بنا بر اقتضاي سني افراد، موقعيت زندگي و شرايط زماني، در تمام روابط اجتماعي نمود پيدا مي كند، از دوستي با جنس مخالف گرفته تا روابط نامشروع. به نتيجه اين روابط ناسالم همانا خارج نمودن زن از مسير فطرت و انسانيت اوست، زيرا به خدمت گرفتن كاركردهاي جنسيت زن و ويژگيهاي آن در مسير فعاليتهاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نگاه ابزاري به زن به عنوان موجود برخوردار از اين استعداد، در راه نيل به اهداف سياسي، اقتصادي، تجاري و . . . شايد اهداف مكاتب غربي را برآورده سازد، ولي روابط انساني را سخت مخدوش و منحرف مي سازد. تاثير اين شكل از برخود با زن و استعدادهاي وي، در اخلاق، روابط اجتماعي و خانوادگي بر كسي پوشيده نيست.چون در واقع سودجويان معامله گر و بازيگر زن سياسي به هدف متاثر ساختن تصميمهاي فردي و اجتماعي انسانها در قلمروي رفتارهاي اخلاقهاي تجاري و اجتماعي، اين گونه به سوء استفاده از وجود زن و صفات جسمي او روي آورند. نوع ديگر اين نگاه ابزاري به زن اين است كه كاركردهاي جنسي او به صورت افراطي و تمام عيار تعيين كننده رفتار و تامين كننده اغراض شخصي قرار گيرد، در اينجا استعداد و ويژگي هاي جنسي در خدمت اهداف اقتصادي و سياسي نمي باشند، بلكه اين استعداد جنسي خود، هدف قرار مي گيرند و اهداف سياسي و اقتصادي به حاشيه كشيده مي شوند. گويا آدمي به دنيا آمده است تا آنها را ارضا كند. لذا در تمام صحنه ها حتي در صحنه هاي فعايتهاي اجتماعي، ارضاي آن را جستجو مي كند و از اين طريق هنجارهاي جامعه را زير پا مي گذارد.

در حاليكه استعدادهاي به وديعه نهاده شده در نهاد انسان از جمله استعدادهاي جنسي وسيله اي جهت كمال و تعالي انسان می باشند. نه اينكه خودشان هدف قرار گيرند و تمام توان فكري، جسمي، انگيزش، وقت و همت انسان مصروف آن شود. اين نگاه افراطي باب ابتلا به انواع انحراف هاي اجتماعي را، فرا روي آنها مي گشايد كه موجب مي شود، زن خود را فقط به همين خصايص معرفي نمايد و جامعه هم تنها وي را به اين صفات بشناسد، گويا ويژگي هاي جنسي زنانه، تنها صفت خاص آنهاست. آرايش هاي جلف گونه، اطوارهاي دلبرانه، جلوه گري جنسي و خودنمايي هاي شهوت انگيزش گوشه‌ اي از اين رفتارهاي انحرافي است.

ضرر افراط در اين نوع رفتارها كه مرز جامعه با فضاي خصوصي را در هم مي شكند، بر كسي پوشيده نيست. شايد آنها در پس اين افراط گري ها نيت پليدي در سر نداشته باشند، ولي در اين سخن ترديدي نيست كه افراط در هر رفتاري آسيب زاست و در اين مقام نيز اثري جز انحراف و خسارت نصيب جامعه نمي شود.

 

عدم پذيرش مسئوليتهاي اجتماعي

يكي از پيامدهاي جلوه گري زن در اجتماع، همانا ناديده گرفتن و رها ساختن مسئوليت هايي است كه نظام تكويني در پرتو جنسيت به عهده زن گذارده است. اين مسئوليتها غير از آن وظايفي است كه مقررات اخلاقي، قراردادهي اجتماعي و نقش مادري بر عهده زنان گذارده است.

اگرچه در نگاه اوليه وظايف مادر به مثابه يك وظيفه فردي تلقي مي گردد، اما واقعيت غير از اين است، زيرا هيچ يك از اين وظایف بدون ارتباط با ديگران و به صورت فردي محقق نمي شود، بلكه تمام آنها در يك ارتباط انساني هر چند كوچك ولي در کانون و نهاد اصلي جامعه يعني خانواده امكان تحقق پيدا مي كند. لذا در حالي كه اين امور، وظايف فردي تلقي مي شوند، ولي چون نقش اجتماعي گسترده دارند، در صحنه روابط خانوادگي بروز مي كنند. بدين جهت منجر مي شود اين وظايف از زاويه رفتار اجتماعي مورد توجه قرار گيرند.

«جامعه شناسان كاركرد اصلي نهاد خانواده را هم رد فراهم ساختن حمايت زيستي از اعضاي جامعه به ويژه كودكان و نوزادان و هم ايجاد واحد با ثباتي از جامعه پذيري به شكلي كه كودكان بتوانند فرهنگ و مهارتهاي لازم را براي زندگي در بزرگي كسب كنند، مي دانند»[54]

در انجام اين وظايف خطير تمام اعضاي خانواده از جمله مادر، نقش اساسي را بر عهده دارد و فراموش نمودن مسئوليت اجتماعي و شانه خالي كردن از اين مسئوليت، خود موجب انحراف مي شود، مگر انحراف اجتماعي هميشه با انجام عملي بروز مي كند و با ترك مسئوليت اجتماعي نمي تواند به وجود آيد؟ اگر زنان از مسئوليت هاي اجتماعي شانه خالي نمايند، مطمئناً در مسئوليت مادري خود هم موفق نخواهند بود.

لذا چنانچه زن در ارتباط با ديگران از گوهر عفت بي نصيب باشد، به واسطه مسئويت مادر بودنش كه يكي از ويژگي هاي انحصاري اوست- جامعه انساني را آلوده مي نمايد. يعني از كانال آلوده ساختن روابط اجتماعي، آدمي را از بهره مندي از نسل پاك هميشه محروم مي سازد. چون او مادر هستي است و آنگاه كه مادر هستي به انحراف آلوده شود، راه برخورداري از نسل پاك مسدود مي گردد.

ركود فعاليتهاي علمي صنعتي و اقتصادي

پر واضح است كه وقتي جامعه، پاكي و سلامت خود را از دست داد و زنان با وضع نامناسبي در بين مردان ظاهر شدند و محركهاي شهوت جنسي در جامعه به وفور يافت شد، استعدادهايي كه بايد صرف تعليم، تعلم، سازندگي، توليد تحقيق و معنويت شود، همه متوجه خود آراييها و شهوترانيها و تفاخر نسبت به يكديگر خواهد شد.

مثلاً امروزه در غرب ديگر وجود مراكز بهداشتي در كنار دبيرستانها و دانشگاهها براي مراجعه دختران محصل جهت سقط جنين امري عادي شده است. با احتياط و آزادي بي حد و حصري كه در مدارس و ديگر محيطهاي اجتماعي در اينگونه جوامع وجود دارد، بودن چنين مراكزي نه تنها عجيب نيست، بلكه امري ضروري است.

آنچه مسلم است اين است كه كار كردن و درس خواندن و ديگر فعاليتها، در محيطي كه تحريك آميز باشد و فكر انسان فارغ از هر مشغله كاذب و نادرستي فقط به فعاليت صحيح مشغول باشد، بهتر به نتيجه مطلوب خود مي رسد تا در محيطهاي پر جاذبه و تحريك آميز.

بنابراين زني كه در تمام امور زندگي فقط به نمايش بدن مي پردازد و هم خودش از نمايش صفات ديگر غافل مي شود و با تحريك مردان آنان را از فعاليتهاي مفيد باز مي دارد، و هنر، اخلاق، علم و صنعت همه تحت الشعاع قرار مي گيرند.

تحميل تجملات و تشريفات بر جامعه و مصرف گرايي

وسوسه خود آرايي در زن به قدري شديد است كه اگر حريم و برنامه ای در كار نباشد مي خواهد مو و روي خود را و حتي بدن خود را به نامحرم نشان دهد و به زندگي عروسكي، سوق داده مي شود و وسيله اي براي گسترش تجملات و تشريفات پوچ و مصرف كننده لايقي براي كالاي غرب خواهد شد.

به خصوص در مورد لباس اكثر خانمها معتقدند كه از لباس تنها يكبار مي توان در مجالس عمومي استفاده كرد و براي اينكه در هر ميهماني لباسي تازه و جديد داشته باشند به مصرف گرايي روي مي آورند.

وقتي كه مدل لباس از غرب الگوبرداري شود، طبيعتاً پارچه آنها بايد غربي باشد و نتيجه اين امر سرازير شدن سيل پارچه وارداتي به كشور است.

تاثير فرهنگ مد پرستي و تقليد نيز به اين شكل دامن مي زند. چه خانواده ها كه از نظر تغذيه محروم و نيازمند بوده اند اما با تاثير پذيرفتن از فرهنگ غرب شيك ترين لباسها را مي پوشيدند و تنها بدين دلخوش بودند كه نشان دهند از تحول و تمدن جديد عقب نيستند و چيزي از بقيه كم ندارند و با پذيرفتن الگوي وارداتي حتي در زمينه مدل مو و تناسب اندام به لوازم آرايشي و دستگاههاي تناسب اندام كه عمدتاً از خارج به كشور وارد مي شود، رو آوردند.

جامعه نيز وقتي مصرف كننده باشد و مصرف او به حد اسراف و تبذير برسد، در همه سطوح زندگي محتاج بيگانگان خواهد بود. چرا كه در فرهنگ عوام غربزده لباس و لوازم زندگي و حتي غذاي محلي تحقير مي شود و استفاده از لوازم خارجي و لوكس نشانه فرهنگ بالا است.

اينگونه افراد غربزده هيچگاه از خود فرهنگي ارائه نمي دهند و هميشه مصرف كننده اند و آنچه را كه فرهنگ اصيل و از سرمايه هاي وطن آنها به شمار مي رود نيز به باد تمسخر و استهزاء مي گيرند.

ايجاد فاصله جوان با جامعه

خودنمايي و مدگرايي يكي از دلايل ايجاد تضادها و تنش اجتماعي است كه باعث فاصله بين قشر جوان غرب زده با كل جامعه مي شود. زنان و دختراني كه پوشش را نفي مي كنند باعث فاصله گرفتن آنها از نسل پيشين مي شود (مادر و مادربزگ و) از يك سو نسل پيشين، اين عده را منحرف و بي دين و لامذهب تلقي مي كنند و از سوي ديگر اينان بزرگان خود را عقب افتاده و مرتجع و خرافاتي مي پندارند. لذا فاصله نسلها بيشتر و تنش هاي اجتماعي ميان جامعه زياد مي شود.

اين موضوع بخصوص در خانواده هاي مذهبي به خوبي مشهود است. فرزندان آنها با وجود پاي بندي خانواده به پوشش از حجاب گريزانند و از آنجا كه جوان و نوجوان در اين سنين بحراني ميل به استقلال طلبي و اثبات هويت خويش در خانواده و جامعه را دارد و جامعه نيز به كساني كه به معيارهاي اخلاقي توجه كمتري دارد بهاي بيشتري مي دهد، جوان و نوجوان شخصيت خود را جلوه گري و نشان دادن زيبايي هاي خود مي داند. و اين با  مباني اخلاقي خانواده اش در تضاد شديد است و در سطح كلان تر شامل كل اعضاي فاميل است.

در اين اوضاع احترام و عزت بزرگان از بين مي رود و جوان از تجربيات سودمند آنها محروم مي شود و روز به روز نسل جوان از نسل پيش خود دورتر مي شود.

شيوع انحراف و گناه

اين حقيقت در ميان خود مسلمين هم ممكن است وجود داشته باشد مسلماني كه با وجود پذيرش اسلام، به دليل اين كه اين پذيرش سطحي بوده و عمقي نداشته و پذيرش اسمي و ظاهري بوده، وقتي تسليم شيطان و هوي و هوس مي شوند نسبت به مومنين حقيقي حسادت مي ورزند و تحمل مومن و مسلمان حقيقي را ندارد.

زني كه پوشش مناسبي در مقابل مرد بيگانه ندارد از اين كه دوستانش پوشش مناسبي را رعايت كنند در رنج است و از اين كه حجاب را كنار بگذارند و راه او را انتخاب كنند، خوشحال مي شود.

علاقه به فاسد شدن و فاسد كردن مومنين و مسلمانان حقيقي در واقع يك نوع آرامش كاذب به غير مومنين و افراد فاسد مي دهد. همين حسادت و تحمل زنان پوشيده و پاكدامن بود كه موجب شد در كشورهاي اسلامي مورد تهاجم فرهنگي قرار گرفته روند اشاعه فساد و خودنمايي زنان به سرعت جلو رود. هر زني كه حجاب را كنار گذاشت خود تبديل به يك سرباز و عامل بي جيره و مواجب دشمن شد و چون چشم ديدن حيا و پاكي زنان ديگر را نداشت، با استفاده از روشهاي مختلف سعي در همرنگ كردن زنان و دختران ديگر با خود كرد و بدين ترتيب به رشد جريان برهنگي و خودنمايي زن كمك كرد.

پيامبر «ص» فرمود: «زن يك موجود بي حفاظ و آسيب پذير است هرگاه از خانه خارج شد شيطان او را احاطه مي كند، و او در چشم انداز نفوذ شيطان قرار مي گيرد.»[55]

اگر غريزه خود آرا بودن زن مهار نشود او را به پوشيدن لباسهاي زينتي و پر زرق و برق و استفاده از زيور آلات مختلف و آرايشهاي گوناگون وا مي دارد، حس چشم چراني مردان بي بند و بار كه به دنبال آن زرق و برقها هستند، آنچنان مرد و زن را به سوي پوچي و مصرفي زيستن و بي محتوايي سوق مي دهد، كه سرانجامش جز گمراهي و تباهي و به فساد كشيدن جامعه نخواهد بود، چرا كه افراد جامعه به هر حال از هم تاثير مي پذيرند و از يكديگر تقليد مي كنند و شخص در خودنمايي مرتكب گناهان بسياري مي شود وقتي فكر و ذكر فردي تغيير لباس و مد و شد از ياد خداوند غافل مي شود و گناهان مانند فخر فروشي و انحراف جنسي مانند زنا، تحقير و تمسخر ديگران و اشاعه مي يابد.

 

 

 

 

 

 

فصـل چهـارم

 

ارائـه پیشنـهاد

 

 

 

 

 

عمق بخشيدن به باورهاي ديني

«شرع مقدس اسلام براي زن حدود مشخص فرموده تا زن را از آسيب هاي اجتماعي مصون دارد، گرچه مردان هم از محدوديت هاي پوشش تا حدودي برخوردار هستند و حجاب تنها مختص به زنان نيست اما زن داراي حدود بيشتري است شايد به اين علت كه زن بيشتر دوست دارد ديده شود و مرد بيشتر دوست دارد ببيند. بنابراين زن همچون دري است كه بايد در صدف حجاب پيچيده شود تا به دست سارقان عفت ربوده نشود و آن به دليل ظرافتي است كه زن دارد و زیبایيها و كشش هايي كه در ذات او نهفته است و نيز همان حس خود آرايي و تجمل دوستي اوست. اسلام براي حفظ زن از نظر هوسرانان حجاب رامقرر داشته است اما به زن اجازه داده در محدوده خانواده هر چه زيبايي، آرايش و تجمل دارد در معرض نظر همسرش قرار دهد.» «حال اگر خداي ناكرده به مسائل شرعي اهميت داده نشود شيطان توجيهات غلطي را به ما القا مي كند، آن وقت است كه گناه در جامعه فزوني مي گيرد و بر اثر اين معاصي بايد شاهد بالا رفتن آمار طلاق، فرزندان بي سرپرست، قتل و جنايت باشيم. و دستگاههاي دولتي (قوه قضاييه و نيروي انتظامي) نيز مشكلاتشان افزون ميشود.»

«با نگاهي به تعاليم حيات بخش اسلام، به دستورات فراواني براي جلوگیري از ايجاد فساد در جامعه بر مي خوريم كه از آن جمله نكاتي مربوط به طرز رفت و آمد  زنان و ارتباط آنها با نامحرم است. اسلام تاكيد كرده است كه زن هنگام سخن گفتن با نامحرم بايد جدي و خشك و به طور معمولي سخن بگويد به بيان ديگر نبايد با ناز و غمزه تكلم كند، همچنين محتواي كلامش بايد نيكو باشد به طوري كه از هرگونه گفتار باطل، بيهود و گناه آلود و مخالف حق دوري كند، همچنين زن هنگام خارج شدن از منزل نبايد موجبات جلب توجه نامحرمان را فراهم سازد، از رفتن به مكان هاي شلوغ و پر رفت و آمد كه او را در معرض ديد نامحرم قرار مي دهد، خودداري كند و سعي نمايد در ساعات و اماكن خلوت براي انجام كارهاي ضروري بيرون برود.

از طرفي زن مومن و مسلمان بايد همانند مرد مسلمان مراقب نگاه هاي خود باشد و از نگاه گناه آلود به ديگران اجتناب نمايد حضرت علي «ع» در مورد رفتار زنان مي فرمايند:‌«بهترين خصال زن، بدترين خصال مرد است و آن كبر، بخل و ترس است. كبر در برابر نامحرم بخل در برابر مال شوهر و ترس در حفظ عفت خويش.

به طور كلي وظيفه شرعي زن مسلمان و با عفت آن است كه از حركاتي كه منشا تحريك و جلب توجه نامحرم مي شود، دوري نمايد و حتي المقدور با نامحرمان كمتر برخورد نمايد.»[56] كه اين خود زمينه ساز جامعه اي پاك و عاري از آلودگي است.

امام خميني در راستاي همين تعاليم هميشه به زنان و دختران خانواده خويش چنين توصيه فرمودند: درست است كه مي گويند وجه كفين زن مي تواند پيدا باشد، اما جوان ها بهتر است كمي بيشتر خود را بپوشانند و خارج ازمنزل هيچگونه عطري مصرف نشود.

 

تربيت ديني

توجه به تربيت ديني دختران و پسران يكي از ابزارهاي قوي براي مبارزه با بدحجابي است. به ويژه توجه به رعايت مسائل شرعي و اخلاقي در مورد پوشش كه با رعايت دقيق اين دستورات، راه بر بدحجابي و در نتيجه مفاسد حاصل از آن بسته مي شود. گاه ديده مي شود پدران و مادران و گاه برادران با تعصبات بيجا، نسبت به حفظ پوشش دختران و خواهران خود دچار افراط مي شوند و فشار مي آورند كه مثلاً اينطور باش و آنطور نباش! و همين امر موجب سر خوردگي و دلزدگي مخصوصاً در دختران جوان مي شود. (البته برخي حجابهاي افراطي و عقائد افراطي در مورد پوشش معلول وجود ناامني در برخي برهه هاي زماني بوده است) پيرامون همين مسئله دكتر شريعتی در كتاب «زن» چنين نظر مي دهد:

« والدين بدون اينكه بفهمند عوامل سست كننده دين در بچه چيست كه چرا رابطه او با نماز و حجاب و اين سمبل ها و مظاهر مذهبي قطع شده، به زور پدر و مادر بودن فشار مي آورند كه حجاب و نماز و زيارت را بر او تحميل كنند، بچه چكار مي كند؟ اگر از پدر و مادر حساب ببرد، چشم مي گويد، ولي دائماً عقده و نفرت از مذهب در او وجود خواهد داشت، به نماز مي ايستد ولي بجاي زمزمه و دعا با خدا به پدر  مادر فحش مي دهد، و همين كه سايه بالا از سر او رفع شد، انتقام همه آن روزها را خواهد گرفت. حجاب هم چنين چيزي است، بايد آنرا براي او (دختر) روشن و تفكيك كرد، بعد بدون اينكه اصلاً به او بگوئيم، چكار بكن و چكار نكن، خودش مي داند چه كار بكند، يعني مساله انتخاب برايش مطرح است، نه مساله تحميل، كه والدين به او ديكته كند و او مقاومت نمايد، مثلاً اگر به او بگوئيم بايد مثل عمه يا خاله لباس بپوشي، در حالي كه الگوي او دختري است كه در تلويزيون، روزنامه، سينما و انتخاب كرده و در هر مجلسي و هرجايي كه مي رود از ارزش هاي او صحبت مي كند موفقيت حاصل نمي شود پس چكار بايد كرد كه اين دختر ار دگرگون كرد؟ هنگامي مي توان او را دگرگون كرد كه ريشه اين رابطه و وابستگي شديد در ذهنش شكسته شود. امروز ديگر لات و عزي را نمي پرستند، بتهاي امروزي همين الگوهاي غربي هستند، چگونه بايد بت شكني كرد؟ وقتي كه به آن ارزش هاي بالاتر وابستگي پيدا كرد، تمام سمبل هاي آن ارزشها را بر خود تحميل مي كند و خودش انتخاب مي كند و احساس حقارت نمي كند نمي شود عبادت را تحميل كرد مگر اينكه يك آگاهي انساني پيدا شود، بيائيد طرز فكر بچه ها را عوض كنيد آنها خودشان پوشش خود را انتخاب خواهند كرد، شما نمي خواهد مدلش را بدوزيد و تنش كنيد، او خودش انتخاب مي كند، شما رابطه عاشقانه بين او و عالم وجود برقرار كنيد او خودش به نماز مي ايستد...»[57]

نکته قابل عرض در اینجا، این است که هیچ حکمی به ویژه احکام دینی را نبایست و نمی توان با زور و اجبار به فرزندانمان دیکته کنیم، بلکه باید ابتدا آنان را آماده پذیرش این حکم کرده، سپس به اگرای آن تشویق نمائیم.

ماه رمضان را به خاطر آورید، ماه روزه داری، ماه گرسنگی و تشنگی، ماه محرومیت های مادی، جنسی و جسمی، اما قبل از این ماه، ماه رجب و شعبان قرار گرفته است. با کمی دقت متوجه می شوید در این دو ماه قبل از رمضان چند روز، روزه مستحبی آمده است با ثواب های آنچنانی، به نظر من این یک درس بزرگ است یک آموزش است، فرد مسلمان با گرفتن روزه های مستحبی ماه رجب و شعبان آماده می شود برای روزه گرفتن در ماه رمضان، با خودش می گوید اینها که روزه مستحبی است اینقدر ثواب دارد، پس روزه واجب چقدر در نزد خداوند عزیز و گرانبهاست حال به بحث خودمان بر می گردیم،  در کار تعلیم احکام دینی به فرزندانمان نباید افراط کنیم، نباید به بچه فشار بیاوریم، بلکه باید ابتدا فرزند خود را تمرین بدهیم، تمرینی همراه با تشویق و البته تفهیم، به او بگوییم اگر نماز بخوانی چنین می شود، اگر روزه بگیری چنین می شود، اگر روزه بگیری چنان می شود، اگر حجاب داشته باشی...، و تشویقش کنیم که نماز بخواند، روزه بگیرد، حجابش را رعایت کند، دیگر او خودش می رود سراغ انجام فرایض دینی، خودش نماز می خواند، روزه می گیرد و حجابش را حفظ می کند، از طرفی مراقب باشیم تفریط هم نکنیم، این معنا که بچه را رها کنیم به حال خودش تا خودش راهش را پیدا کند، نه این درست نیست، فرزند ما مثل گیاهی است که در باغچه کاشته ایم، اگر کنارش قیم نباشد، کج می رود. مراقب بچه ها باشیم و در وهله اول هم خودمان را درست کنیم، خودمان احکام دینی را رعایت کنیم، زیرا بچه ها از ما الگو می گیرند آنها با حساسیت فراوان کار ما را زیر ذره بین قرار داده اند، کارهای ما با فرزندانمان حرف می زند، اگر عمل ما درست شود، بچه های ما هم درست می شوند آنگاه مصداق حرف امام صادق «ع» می شویم: که با عملتان امر به معروف کنید.

 

استفاده از روش های نوین تربیتی

بچه های هر دوره و زمانه تربیت خاص همان دوره را می طلبند «امروز برای رهایی از تهاجم فرهنگی بیگانه و برای اینکه جوانان به سوی معنویت جذب شده، محیط سالمی داشته باشندو از فرهنگ پلید غرب و آلودگی به آن نجات یافته، از روحی سالم برخوردار گردند، نیاز به توجه بیشتر در تربیت دینی دارند. اما باید ابتدا در امر تبلیغ و جذب جوانان موفق شویم و سپس به تربیت آنان بپردازیم. باید روش تبلیغات سنتی را کنار بگذاریم و یا در کنار تبلیغات سنتی از روش های جدید با ابزار پیشرفته کنونی بهره گرفت. روحانیون بزرگوار باید روش تبلیغ خود را تغییر دهند، زیرا روحیه افراد متفاوت است و جوانان امروز میانسالان و کهنسالان دیروز نیستند. باید برای جذب آنان با سبک جدید تبلیغی و دستگاههای پیشرفته تبلیغاتی استفاده کرد»

به قول خانم دانشجویی از دانشگاه مشهد «وجود اشکال مختلف حجاب در جامعه در عدم توانایی کافی روحانیون در بیان فلسفه حجاب است. به علت نهادینه نشدن فلسفه حجاب است که امروز نجواهایی از آزادی به گوش می رسد، وقتی روحانیون در پاسخ به این سئوال که آیا زمان جدید و تحولات اجتماعی پوشش دیگری را نمی طلبد، پاسخ منطقی ارائه نمی دهند و برای تشویق مردم به پوشش، جملاتی چون چادر جگر حضرت فاطمه «س» است بکار می برند انتظار دارند که تنها با دو یا سه جلسه یک ساعته، خانم های جوان دیدشان نسبت به پوشش عوض شود. و در آخر جلسه هم می گویند قلب حضرت فاطمه «س» می شکند اگر فردا بدون چادر بیائید...

به نظر من باید روحاینون به شکل دیگری به این قضیه برخورد کنند. وقتی توانستند پوشش صحیحی ر به مردم معرفی کنند و مردم خود پذیرفتند، بسیاری از مشکلاتمان در این زمینه حل خواهد شد.»

 

تکیه بر فرهنگ دینی

«...گوستاو لوبون می گوید: «در دوره تمدن اسلامی به زنان عیناً همان درجه و مقامی داده شده که زنان اروپا بعد از مدت طولانی آنرا دارا شدند، در اروپا یک جزء عمده از رفتار با زنان، از مسلمین آمده و از آنها تقلید شده است و مذهبی که توانست زن را از درجه پست و ذلت نجات بخشیده به اوج عزت و رفعت نائل سازد. مذهب اسلامی بوده است، نه مذهب مسیحیت چنانکه بعضی خیال می کنند قبل از اینکه مسلمین رعایت و احترام زن را به اسلاف ما بیاموزند، امرا و سرداران ما باز ن در کمال وحشیگیری سلوک می نمودند»[58]

اما هنوز افرادی بعد از گذشت بیست و چند سال از انقلاب اسلامی در ایران یافت می شوند که فریفته غرب و سینه چاک فرهنگ غربی اند، این غافلان، فرهنگ خودی را کهنه و عقب مانده و فرهنگ غربی را جدید و پیشرفته می دانند و نمی دانند که تنها راه کمال و رستگاری، رعایت موازین شرعی و دینی است. گویی افرادی نظیر گوستاولوبون این مهم را بهتر از برخی مسلمانان فهمیده اند.

«ولی خوشبختانه از طرفی به مدد پیشرفت های حاصل از انقلاب اسلامی در کنار وجود این افراد ضعیف النفس قوه نقادی اکثر مردم بیدار شده و تدریجاً میان مظاهر پیشرفت و ترقی که محصول شکفتن نیروی علمی و فکری بشر است با مظاهر فساد و انحراف، هر چند از مغرب زمین سرچشمه گرفته باشد، فرق می گذارند و مردم سرزمین های اسلامی به ویژه مردم ایران به ارزش تعلیمات اسلامی پی برده اند و تشخیص داده اند که یگانه فلسفه مستقل زندگی آنها اسلام و مقررات اسلامی است و با هیچ قیمتی آنرا از دست نخواهند داد، مردم مسلمان پی برده اند، که تبلیغ علیه قوانین اسلامی جز یک نیرنگ استعماری بیش نیست»[59] آنها می دانند دین شان چه می خواهد و چه می گوید، اسلام می گوید: «شخصیت باختن حرام است، مرعوب دیگران شدن حرام است تقلید کور کورانه حرام است، هضم شدن و محو شدن در دیگران حرام است، هضم شدن و محو شدن در دیگران حرام است، طفیلی گری حرام است، افسون شدن در مقابل بیگانه مانند خرگوشی که در مقابل مار افسون می شود حرام است، انحرافات و بدبختی های آنان (غریبها) را به نام پدیده قرن جذب کردن حرام است، اعتقاد به اینکه ایرانی باید جسماً، روحاً، ظاهراً و باطناً فرنگی شود حرام است.»[60]

 

توجه به امر به معروف و نهی از منکر و گسترش و رواج آن در جامعه

«ما در جامعه اسلامی چیزی به نام «به من چه» «به توچه» نداریم، اگر کسی کار زشتی را دید، طبق شرایطی که مقرر شده است باید از آن جلوگیری کنند و این یک واجب الهی است که آن را نهی از منکر می نامند. از طرفی کسی که عمل خلاف از او سر می زند وقتی به او تذکر می دهند باید با کمال میل پذیرای آن تذکر باشد، زیرا جامعه اسلامی مانند یک پیکر است، اگر عضوی از آن فاسد شد، اعضای دیگر آرامش ندارند و در صدد بهبود عضو فاسد بسیج می شوند و اگر چنین نباشد یعنی افراد جامعه نسبت به اصلاح عضو فاسد بی اعتنا باشند، امکان دارد بیماری به سایر اعضا نیز سرایت کند و در نتیجه جامعه را به فساد بکشاند»[61]

بدحجابی گرچه ممکن است به زعم بعضی افراد منکر بزرگی به نظر نرسد ولی زمینه ساز فساد در جامعه است و اگر نسبت به آن کم اعتنا و یا بی اعتنا باشم، تبعات آن بر جامعه اسلامی چنان خواهد بود که امروز نمونه آن را در برخی کشورهای اسلامی (سوریه، ترکیه و...) و از جمله کشور خودمان شاهد هستیم.

توجه بیشتر به اصل امر به معروف و نهی از منکر علاوه بر جلوگیری از منکرات در جامعه، موجب رشد و تعالی هرچه بیشتر فرهنگ اسلامی نیز می شود. گرچه در سال های اخیر با تاسیس ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منکر در کشور، قدمی در رسیدن به این هدف برداشته شده است ولی به علت وجود برخی ضعف ها، این نهاد تا رسیدن به مقصد نهایی راه طولانی در پیش دارد و ضرورت توجه بیش از بیش و تقویت این نهاد از سوی کارگزاران جمهوری اسلامی را می طلبد. از طرفی این نکته را نیز نباید از یادبرد که امر به معروف و نهی از منکر یک عمل عمومی است و به یک نهاد یا دسته و گروه خاصی خلاصه نمی شود.

 

عدم پیروی کورکورانه از فرهنگ مبتذل غرب

«بعضی تصور می کنند که سستی نظام خانواده و راه یافتن فساد در آن معلول آزادی زن و آزادی زن نتیجه قهری زندگی صنعتی و پیشرفت علم و تمدن است و جبراً چاره ای نیست جز اینکه به این فساد و بی نظمی تن دهیم و از آن سعادت خانوادگی که در قدیم بود برای همیشه چشم پوشی کنیم اینچنین فکری بسیار سطحی و نا آشنا است زندگی صنعتی خواه و ناخواه بر روی روابط خانوادگی اثر گذاشته و می گذارد ولی عامل عمده از هم گسیختگی خانواده در غرب دو چیز است، یکی رسوم، عادات و قوانین ظالمانه و جاهلانه ای که در قرون گذشته در میان آنها (غربیان) درباره زن جاری و حاکم بوده است تا آنجا که زن برای اولین بار در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در اروپا دارای حق مالکیت شد و دوم اینکه کسانی که در غرب به فکر اصلاح اوضاع و احوال زنان افتادند، از همان راهی رفتند که بعضی مدعیان روشنفکر امروزی ما می روند بطوریکه خواستند ابروی زن بیچاره را اصلاح کنند چشمش را کور کردند! بیش از آنکه زندگی صنعتی مسئول این آشفتگی و بی نظمی باشد، آن قوانین قدیم متقدمان و اصلاحات جدید متجددانشان مسئول است. لذا برای مردم مسلمان هیچ ضرورت ندارد که از هر راهی که آنها رفته اند بروند و در هر منجلابی که آنها فرو رفته اند فرو بروند، ما باید به زندگی غربی هوشیارانه بنگریم و ضمن استفاده و اقتباس از علوم، صنایع، تکنیک و پاره ای مقررات اجتماعی از اخذ و تقلید رسوم، عادات و قوانینی که برای خود آنها هزاران بدبختی به وجود آورده است، پرهیز نماییم و این را به خاطر داشته باشیم که الان هم نیرومندترین عاطفه ای که بر روحیه ملت ایران حکومت می کند «عاطفه مذهبی- اسلامی» است، بگذرد از عده بسیا رمعدودی که قید همه چیز را زده اند و از هر بی بند و باری و هرج و مرج طرفداری می کنند ولی اکثر قریب به اتفاق این مردم پایبند مقررات مذهبی می باشند.»[62] و این مقررات به آنها اجازه نمی دهد، که زنان و دختران در جامعه اسلامی با هر سر و وضعی که دلشان می خواهد ظاهر شوند و موجبات ایجاد فساد را فراهم آورند بلکه به اتکاء به همین مقررات مذهبی سعی در ایجاد محیطی سالم، همراه با حضور مناسب زن در جامعه دارند.

 

 

مقاومت آگاهانه در برابر فرهنگ مبتذل غرب

دانستیم که در فرهنگ غربی، به زن به عنوان یک ابزار بسیار قوی برای تحریک جنسی مخالف نگریسته می شود به عنوان نمونه «برای زن آمریکایی کامجویی و لذت بر استواری و نگهداری کانون خانواده مقدم است مسلماً این امر مربوط به سرشت زن آمریکایی نیست، بلکه علت اجتماعی دارد، این محیط آمریکاست که این روحیه را برای زن آمریکایی داده است.

حال غرب پرستان سعی دارند بانوان ایرانی را در مسیری بیندازند که زنان غربی رفته اند، اگر این آرزو جامعه عمل بپوشد، مسلماً زن ایرانی و کانون خانوادگی ایرانی نیز سرنوشتی نظیر سرنوشت زن آمریکایی و خانواده آمریکایی خواهد داشت.»[63]

آنچه مایه تعجب و تاسف است این است که «عده ای از مردم (که شکر خدا تعدادشان هم زیاد نیست) منطق خود را از دست داده اند و کمتر قدرت تجزیه و تحلیل قضایا را دارند، این عده فکر می کنند اگر گوهری در دست داشته باشند و مردم آن سوی جهان (غربیها) بگویند این گردو است، باور کرده آن را دور می اندازند و اما اگر گردویی در دست اجنبی ببینند و به آنها گفته شود این گوهر است باور می کنند و شیفته اش می شوند» غرب سالهاست که به خاطر آزادی های جنسی ضربه خورده و می خورد ولی نام این ضربه را آزادی حقوق بشر می گذراد و عده ای هم در آن سوی دنیا فکر می کنند که آنچه غربیها می گویند درست است بهتر است اینگونه افراد با مقاومت در برابر تهاجمات فرهنگ غربی سعی در تقویت و گسترش فرهنگی دینی و ملی کشور خود داشته باشند و از طرفی سعی شود: «به وضع زن ایرانی رسیدگی کامل شود. حقوق فراوانی که اسلام به زن اعطا کرده و در طول تاریخ عملاً متروک مانده به او پس داده شود نه اینکه با تقلید از روش غرب که هزاران بدبختی برای آنها به وجود آورده نام قشنگ بر فرضیه غلط بگذاریم و بدبختی های نوع غربی را به بدبختیهای نوع شرقی زن بیفزائیم.»

 

توجه به ارزش های اسلامی و ملی

«غالباً مقاومت ها در برابر غرب به صورت ناشیانه ای شکل گرفته است که در نتیجه زمینه را برای پذیرش جامعه و ایجاد عقده در درون این جامعه و عکس العملی که نتیجه اش استقبال از دعوت غرب بود مساعد کرده است. یکی از عوامل بزرگی که می تواند جامعه های شرقی را در برابر هجوم فرهنگی غرب که یکی از وجوهش زندگی زن و وجه زن مدرن است توانایی مقاومت بخشد داشتن فرهنگی غنی تاریخی پر از زیبایی تجربه ارزش و عقیده و همچنین داشتن حقوق انسانی مترقی و بالاخص داشتن چهره های بسیار پرشکوه وکامل انسانی در مذهب و تاریخ آن قوم است به قول ظریفی آدم برهنه هرلباسی را که به او بدهند میپوشد ولی خوشبختانه در این خصوص جامعه های اسلامی، اگرچه نتوانستند، آگاهانه دربرابر هجوم استعمار غرب بایستند، ولی از نظر نیرو و امکانات فرهنگی برهنه نبوده بلکه دارای تاریخ، فرهنگ و مذهب بسیار مترقی هستند که می توانند با تکیه بر آن و احیاء آن و رواج ارزش های انسانی موجود در فرهنگ اسلامی به نسل جدید، توانایی مقاومت در برابر غرب ببخشند.

بزرگترین سلاح برای مبارزه با ضد ارزش های غربی و بزرگترین وسیله برای ایجاد مقاومت آگاهانه در نسل جدید جامعه اسلامی بهره گیری از چهره های بسیار ممتاز و شخصیت های متعالی در تاریخ و مذهب اسلام است که اگر این چهره ها دقیقا شناخته و تصویر شود درست، عالمانه، آگاهانه و با بینش علمی بازشناسی شوند و یادشان، نامشان، مرتبه شخصیت و رسالتشان طرح شود نسل جدید، وزن جدید احساس خواهد کرد که برای نجات از برخی سنتهای کهنه انحرافی و ارتجاعی لزومی ندارد که به دعوت های منحرفانه غرب به نام مدرنیسم پاسخ مثبت دهد بلکه خود الگویی بسیار متعالی برای پیروی و خودسازی دارد و در راس همه این نمونه های متعال برای زنان حضرت فاطمه (س)قرار دارد. آنچه مهم است این است که این مسائل مربوط به زن، مربوط به علم، مربوط به جامعه، مربوط به فرم زندگی، مربوط به روابط طبقاتی، مربوط به بینش علمی و مربوط به جهان بینی همه در اسلام مطرح است، پس کوشش ما در این است که ببینیم امروز برای حل مشکلاتمان و پاسخگویی به سوالات این زمانمان و برای درگیری های فکری که اکنون داریم و برای نیازهایی که حس می کنیم چگونه می توانیم این ارزشها و ان درسها را بفهمیم و نیز چگونه بتوانیم آنها را تحقق بخشیم و از آنها بهره بگیریم؟ این هدف اساسی کار ماست. مسئله اصلی چگونه فهمیدن است.[64]

 

افزایش آگاهی های دینی

شاید یکی از علت های عمده بد حجابی در جامعه اسلامی عدم آگاهی کافی مردم از احکام و دستورات دینی باشد که به رغم انقلاب اسلامی، با توجه به ضعف در امر تبلیغات، شاهد ضعف در آگاهی های دینی مردم نیز هستیم. در حالی که اگر در این مورد با قدرت بیشتری عمل کنیم نه تنها مسئله بد حجابی بلکه بعضی دیگر از معضلات جامعه اسلامی نیز انشاء ا... مرتفع خواهد شد.

 

توجه به وظایف دو گانه زن و مرد

«از نظر اسلام شوهر وظیفه دارد، عفت زن را حفظ کند و مراقب باشد خطری برای او به وجود نیاید، نه تنها چشم او را از گناه، پاک و دور نگه دارد بلکه خود هم مراقب اشد به دام نگاه های شهوت آلود نیفتد، که پاکی او در پاکی هسمرش موثر است.

اسلام در رابطه با پاک داشتن زن، دستوراتی دارد که از جمله حفظ دامن مردان از محرمات، معاشرت نیکو با زن، اعلام محبت به او، رها نکردن او به حال خود، رعایت تقوی و قیام برای اجرای حقوق زن است.

اسلام مرد را موظف کرده است که زن را حفظ کند، هم جسم و روان او و هم عفت و اخلاق او را، باید حافظ و حامی زن در ناملایمات باشد، او را از دید اجنبی مصون و از نگاههای شهوت آلود مستورش دارد...»[65]

«از طرفی زن نیز باید حیا و عفاف را شعار خود قرار دهد، بدن خود را از چشم مرد نامحرم مستور نگهدارد تا خود را اسرار آمیز جلوه دهد، و با این کار الهام بخش مرد و خالق عشق او باشد، هنر آموز و شجاعت بخش مرد، و نبوغ آفرین او واقع شود و در او حس تغزل و ستایشگری به وجود آورد تا مرد به فروتنی خود در مقابل زن به خود ببالد...»[66]

در چنین شرایطی و با رعایت این اصول زن و مرد در کنار یکدیگر احساس آرامش می کنند مرد تکیه گاه مطمئن زن است و زن مورد اعتماد مرد، زن مطلوب مرد است و مرد حافظ صیانت زن، و در اینحالت خانواده نیز احساس آرامش می کند و آرامش اجتماعی نیز حاصل آرامش چنین خانواده ای است. آمار طلاق کاهش می یابد، فساد و فحشاء نمود نمی یابد، جرم و جنایت به حداقل می رسد و در یک کلام جامعه در مسیر تعالی و پیشرفت حرکت می کند.

 

تبیین صحیح حدود روابط زن و مرد

دانستیم که یکی از علل بدحجابی اختلاط زنان و مردان نامحرم است. به این صورت که چون در معرض دید یکدیگر قرار گرفته اند (شاید) وسوسه شوند تا بیشتر جلب نظر نمایند. بنابراین قوانین اسلامی توصیه بر عدم اختلاط نامحرمان دارد. البته این به معنی زندانی کردن زن در خانه و یا ممانعت از حضور اجتماعی او نیست، بلکه در حد ضرورت و خوب، زن می تواند با نامحرم ارتباط داشته باشد. امام «ره» در عین حال که به ارتباط بین زن و مرد نامحرم بسیار حساس بودند به این امر نیز عقیده داشتند که زن با حفظ خود از گناه می تواند بیشترین فعالیت را داشته باشد.

«امام (ره) در مورد کار واجب و ضروری زن با مرد ممانعتی قرار نمی دادند. مثلاً نمی گفتند چون استاد مرد است دانشگاه نروید، یا برای خرید بیرون نروید، یا تاکسی و اتوبوس سوار نشوید. امام می فرمودند: با نامحرم باید جدی صحبت کنید، نه اینکه دور هم بی خود بنشینید و سلام و علیک بکنید. اگر کار (واجب) دارید بفرمائید با هزار مرد هم حرف بزنید، اشکال ندارد... در مورد مهمانی رفتن خانم ها و آقایان و با هم دور هم نشستن در مهمانی ها ایشان همه را حرام می دانستند که زن ها با مردها و دخترها با پسرها صحبت کنند، فقط در مورد کار ایراد نمی گرفتند.»[67]

«بی شک طبیعت مردان به گونه ای است که در برخورد با زن نامحرم، مخصوصاً زن جوان، تحت تاثیر قرار می گیرد پس اگر جانب احتیاط را رعایت کند و جز در موارد ضروری، برخوردی با زن نامحرم نداشته باشد، مطلوب پسندیده است. روی این اصل رسول خدا(ص) می فرمایند: «از زنان خوب هم پرهیز داشته باشید.»[68]

این در حالی است که با توسعه شهرنشینی و گسترش حضور زن در جامعه به این اصل مهم اسلامی کمتر توجه شده است. در حالی که در احکام دینی حتی هنگام نماز خواندن نیز رعایت حریم توصیه گردیده است. جدا کردن واحدهای سازمانی مربوط به زنان از واحدهای مربوط به مردان ایجاد ادارات ویژه بانوان، راه اندازی آژانس های خدماتی ویژه بانوان و تلاش برای تفکیک هر چه بیشتر زن و مرد نامحرم از یکدیگر در محیط های اجتماعی نمونه هایی از اقدامات موثر برای کم کردن روابط غیر ضروری در این دو می باشد.

 

دقت و توجه عمیق در تربیت فرزندان دختر

در احکام اسلامی سفارشات فراوانی در مورد محبت والدین به فرزندان دختر شده است. در این سفارشات به ویژه به پدران توصیه شده است که باید فرزند دختر را بیشتر از فرزند پسر مورد توجه و محبت خود قرار دهند: اول جواب سلام فرزند دختر را بدهند، اول او را در آغوش بگیرند و اگر هدیه ای خریده اند اول هدیه دختر را بدهند. این همه بیانگر نگرش محبت آمیز دین اسلام به فرزند دختر است و در عین حال آموزش این نکته که دختران بیشتر از پسران محتاج محبت والدین به ویژه پدر خویش هستند. نمونه بازار این ابراز محبت را می توان در رفتار پيامبر اكرم«ص» با حضرت فاطمه «س» مشاهده كرد. طوري كه گاه پيامبر به خاطر شدت محبت به دخترش از سوي صحابي و همسرانش مورد اعتراض قرار مي گرفتند.

طبيعت وجودي دختر چنان است كه علاقه خاصي به پدر خويش دارد و آنرا تكيه گاه و مامن خويش مي داند و اگر از سوي اين تكيه گاه مورد بي مهري قرار گيرد، مطمئناً تمايل به سوي تكيه گاه هاي ديگري پيدا مي كند. درصد بالايي از دختران فراري و يا دختران دوست پسر دار، را دختراني تشكيل مي دهند كه يا از نعمت پدر محروم بوده اند و يا اينكه از سوي پدر و پسران خانواده مورد بي مهري و گاه آزار و اذيت قرار گرفته اند. و براي جلب توجه و محبت مردانه، متوسل به خودنمايي از طريق بدحجابي و يا... مي شوند.

امام خميني«ره» در اين باره مي فرمايند:‌«آن چيزي كه مهم است دختر است. آن كسي كه مورد علاقه مي تواند قرار گيرد دختر است» و در جاي ديگر به «بعضي خانم هاي فاميل كه مي خواستند وضع حمل كنند و درخواست دعامي كردند، مي فرمودند: دعا كنيد كه بچه شما دختر باشد، براي اينكه دختر به مراتب بهتر از پسر است كسي كه دختر ندارد يعني اولاد ندارد.»[69]

 

توجه بيشتر به جوانان

«ريشه بيشتر انحرافات ديني و اخلاقي نسل جوان را بايد در لابلاي افكار و عقايد آنان جستجو كرد. فكر اين نسل از نظر مذهبي آنچنانكه بايد راهنمايي نشده است و از اين نظر فوق العاده نيازمند است. از طرفي برخي نابلدها مي گويند، هدايت جوان امروزي مشكل است، اگر مشكلي در راهنمايي اين نسل باشد، بيشتر در فهميدن زبان و منطق او و روبرو شدن با اوست، (اگر منطق و زبان جوان را بدانيم) در اين وقت هر كسي احساس مي كند كه اين نسل بر خلاف آنچه ابتدا به نظر مي رسيد، لجوج نيست و آمادگي زيادي براي دريافت حقايق ديني دارد.»

حال و در چنين شرايطي، براي روشن شدن افكار جوان مسلمان، ابتدا بايد زبان و منطق او را آموخت، سپس با پيدا كردن نكات مبهم، تاريك و سست اعتقادي جوان، او را به سمت كمال ديني رهنمون شد.

جوانان ما تشنه فراگيري تعاليم ديني اند و اگر كسي پيدا شود كه زبان و منطق جوان را بشناسد و با زبان خودش برايش تعاليم ديني را بيان نمايد، مطمئناً جوان به سوي مذهب سوق مي يابد و خودش را پيدا مي كند، آنچنانكه ديگر؛ تبليغات مسموم دشمن بر عقايد او خللي وارد نمي كند.

در زمينه حجاب نيز همينطور است. الان دخترها و پسرهاي جوان ما و حتي گاهي پدر و مادرهاي ما در مورد حجاب چيز زيادي نمي دانند، از مزاياي رعايت آن و اثراتش بر جامعه بي خبرند، حتي برخي از آنها نمي دانند «حجاب» دستور قرآن است. آنقدر تبليغ سوء شده است كه هنوز در جامعه اسلامي برخي حجاب را نوعي «امل بازي» مي دانند و زن با حجاب را «متحجر» مي نامند.

اگر تربيت ديني، درست، با استدلال، با منطق انجام شود، اگر جوانان ما با دين، با آيات، روايات، احاديث، و... آشنا شوند، مسلماً به اينكه مسلمانند افتخار مي كنند، خودشان مي روند دنبال رعايت احكام اسلامي و ديگر كسي لازم نيست، آنها را تشويق يا باز زور به رعايت احكام اسلامي مجاب نمايد.

 

توجه و محبت به همسر

يكي از دلايل بدحجابي عدم توجه و يا كم توجهي همسران به يكديگر است. تاثير اين كم محبتي در زنان بيشتر است و باعث ايجاد نوعي عقده در آنان مي شود. زناني كه معمولاً از محبت و توجه به همسر خود محرومند سعي در جلب توجه مردان ديگر مي نمايند و چه بسا با بدحجابي موجبات اين جلب توجه را فراهم آورند. اين در حالي است كه دستورات فراواني در شرع مقدس اسلام پيرامون محبت و ابراز زباني و عملي آن آمده است. مطمئناً هر چه توجه مردان خانه به زنان و دختران خانه بيشتر باشد احساس كمبود محبت و در نتيجه تقاضاي ارضاي آن در خارج از خانه كمتر مي شود.

 

ايجاد انگيزه براي گسترش حجاب در جامعه

به قول يكي از دوستان ما تا كي بايد بگوئيم «مرگ بر بد حجاب» بيائيم بگوييم:

«درود بر با حجاب» به بيان ديگر بايد كمي مثبت تر عمل كنيم. متاسفانه در كشور ما بعضي عادت كرده اند فقط و فقط عيب ها را ببينند و نقاط را ناديده بگيرند در حالي كه مي توان با بزرگ كردن محاسن، عيبها را كم رنگ كرد. اهميت دادن به حجاب و اكرام افراد با حجاب يكي از روش هاي گسترش حجاب است چاپ تصاوير زنان موفق با حجاب در مجلات و روزنامه ها و
مصاحبه هاي مطبوعاتي و تلويزيوني با آنها، تبليغ حجاب از طريق رسانه هاي عمومي و ارتباط جمعي، ساخت عروسكهاي با حجاب، ساخت كارتون ها و فيلم هاي كودك با شخصيت هاي با حجاب ساخت سريال و فيلم هاي تلويزيوني با موضوع حجاب، تعيين روزي در سال با نام روز حجاب، اضافه كردن رديفي در فيش حقوق كارمندان زن به عنوان هزينه حجاب، نامگذاري خيابان ها و ميادين و ساختمان ها و مدارس به نام حجاب و... روش هايي براي ايجاد انگيزه بيشتر در رعايت حجاب اسلامي است.

وجود الگوهاي مناسب در جامعه نقش بسزايي در رشد فرهنگي جامعه بويژه نوجوانان و جوانان دارد. نوجوانان در هنگام بروز بحران هويت، به شدت به دنبال فردي مي گردند كه نيازهاي خود را در او بيابند و به نحوي او را مرشد و مقتداي خود قرار دهند. هر چه تعداد اين الگوها بيشتر و رفتارهاي آنها مناسب تر باشد، بحران هويت نسل جوان به راه حل نزديكتر مي شود رسانه هاي عمومي و وسايل ارتباط جمعي نقش بسزايي در ارائه الگو به جامعه دارند. در اين بين نقش تلويزيون در ميان ساير رسانه‌ها مهم تر است. اگر تلويزيون به الگو سازي مناسب براي دختران و پسران جوان بپردازد. آنها كمتر به سراغ الگوهاي غير وطني خواهند رفت. ولي متاسفانه صدا و سيما در اين مورد كمي ضعف از خود نشان مي دهد و در ارائه الگو ضعيف عمل مي كنند.

اين در حالي است كه در كشورهاي پيشرفته حداكثر بهره از تلويزيون براي الگو سازي گرفته مي شود طوري كه حتي گاهي مردم الگوي مصرف خود را از هنرپيشگان تلويزيوني مي گيرند. بنابراين ما هم مي توانيم با استفاده از تلويزيون به ارائه الگوي پوشش اسلامي (حجاب) در جامعه خويش بپردازيم.

 

تسهيل ازدواج و لوازم آن

دانستيم كه يكي از علل بدحجابي تاخير در ازدواج است دختران و پسران جوان كه ازدواجشان به تاخير افتاده است گاه علت آنرا، عدم جذابيت در ظاهر خويش مي پندارند و با خود آرايي افراطي و توسل به بدحجابي، سعي در مطرح كردن خود در مقابل جنس مخالف دارند. شايد يكي از دلايل گسترش بدحجابي سالهاي اخير در كشورمان، سخت شدن ازدواج باشد. حال اگر بتوان با تمهيداتي در اين امر سهولت ايجاد كرد، شايد از آمار بدحجابان كشور كاسته شود (گرچه برخي، بعد از ازدواج به خاطر اصرار همسرشان بدحجاب مي شوند و برخي نيز به خاطر سكوت همسرشان به اين عمل دست مي زنند)

روشهاي تسهيل ازدواج به نظر پژوهشگر مي توانند موارد ذيل باشد:

ايجاد كار (كه مهمترين و اولي ترين علت تاخير در ازدواج جوانان، بيكار بودن آنهاست)

حل مشكل مسكن زوج هاي جوان

اعطاي وام هاي ازدواج با شرايط بهتر و با رقم هاي بالاتر

توصيه و زمينه سازي ازدواج هاي آسان

تشويق به ازدواج از طريق رسانه هاي عمومي و وسايل ارتباط جمعي

حمايت از خانواده از طريق وضع قوانين جديد

كنترل طلاق، از طريق آموزش هاي حقوقي، اجتماعي و اخلاقي قبل از ازدواج و وضع قوانين جديد.

 

دقت بيشتر در توليد فيلم ها و سريالهاي تلويزيوني

يكي از عوامل بسيار موثر در افكار عمومي مردم جهان، تلويزيون است. مردم دنيا بيشترين ساعت فراغت خود را با تلويزيون مي گذرانند و به علت قدرت تاثير گذاري اين رسانه بيشترين يادگيري را نيز از طريق تلويزيون كسب مي نمايند. حال اگر از اين قدرت تاثير گذار بتوانيم خوب بهره ببريم، قسمت اعظم معضلات فرهنگي كشورمان (اگر حل نشود) حتي المقدور به سوي اصلاح سوق پيدا مي كنند. ولي متاسفانه گاه شاهد اين مسئله هستيم كه مسئولين ساخت و ساز، توليد و پخش فيلم ها و سريال هاي تلويزيوني كمتر به اين نكته توجه مي كنند كه بيننده آنان يك مسلمان است. و احتمال دارد نمايش صحنه هايي از يك فيلم يا سريال چه تاثيري بر افكار و عقايد و نگاه او به زندگي بگذارد؟ متاسفانه در اكثر فيلم ها و سريالهاي توليد داخل زنان (مانتويي همراه با آرايش) زناني با سواد، خوشبخت، ثروتمند و از اقشار فهيم جامعه معرفي مي گردند. و اين چنين القا مي‌شود كه حجاب برتر مخصوص قشر عقب مانده جامعه است. گر چه چندي است از مجريان و هنرپيشگان چادري نيز استفاده مي‌شود ولي اصل مسئله همچنان بر قوت خود باقي است. سريال هاي خارجي هم كه احتياج به بيان ندارد. كوله باري از الگوهاي غربي را نثار بينندگان شرقي خود مي كنند. گرچه مسئولين خريد يا اجاره اين دسته از سريالها دقت به خرج مي دهند، اما بهر حال در ميان تمام اين وسواس ها، گاه يك فيلم غربي، تاثير خود را بر بيننده شرقي خواهد گذاشت.

 

ايجاد محدوديت براي غير مسلمانان وسياحان

همانطور كه قبلاً اشاره شد يكي از دلايل بدحجابي الگو گرفتن برخي مسلمانان از هموطنان غير مسلمان و گردشگران خارجي است. اين دو دسته يا به علت تفاوت قوانين ديني و يا به علت ضعف ديني، به رعايت حجاب مي پردازند، ولي گاه مشاهده مي شود گردشگران مسلمان و غير مسلمان هنگام ورود به ايران آنچنان كه بايد به رعايت حجاب نمي پردازند، نمونه بارز اين گردشگران، زنان آسياي ميانه است كه به قصد تجارت به ايران مي آيند و از وضعيت حجاب مناسبي برخوردار نيستند. البته در گفتار قبلي اشاره شد كه برخي كشورهاي مسلمان (همانند كشورهاي حوزه خليج فارس) از پذيرفتن اين گردشگران امتناع مي ورزند و عطاي آنان را به لقاءشان مي بخشند. به هر حال ما يا نبايد گردشگران را بپذیريم، يا اگر مي پذيريم به آنان گوشزد نمائيم كه قوانين كشور اسلامي را رعايت نمايند.

 

برخورد با بد حجابان

«خداوند حكيم در آيات متعددي در قرآن مجيد، دستور داده است براي جلوگيري از ايجاد فساد در جامعه اسلامي با افراد مفسده انگيز بر خورد شود. و هر چه درجه فساد آنان بالاتر باشد به همان اندازه، نوع مجازات آنان نيز شديدتر مي گردد. شايد يكي از علل افزايش بدحجابي در جامعه اسلامي، بي اعتنايي و يا كم اعتنايي نسبت به بدحجابان بوده است. به اين ترتيب كه هر چه در مقابل اين افراد سستي شده است به همان اندازه آنان جرات بيشتري براي ارتكاب اين عمل مفسده انگيز پيدا كرده اند. به بيان ديگر بدحجابان با مشاهده ضعف كار نيروهاي مسئول زمينه را آماده ديده و به تباهي و فساد مي پردازند و به تدريج سايرين را نيز به سوي خويش جلب مي كنند و متاسفانه با افزايش تعداد بدحجابان كم كم افراد متقي و متعهد منزوي شده و از ميدان به در خواهند رفت و زماني كه افراد صالح و پرهيزگار كنار زده شدند حكومت اسلامي پشتوانه اصلي خود را از دست خواهد داد؛ زيرا افراد مفسده، جز به شهوتراني به چيز ديگر فكر نمي كنند.»

از طرفي برخورد صرف نيز موثر نيست، علاوه بر اين بايد به نسل هاي آينده، لزوم رعايت حجاب و پوشش اسلامي را آموزش دهيم، يعني علاوه بر درمان بايد پيشگيري نيز بنمائيم، كه به قول معروف پيشگيري مقدم بر درمان است. اما اين بدان معنا نيست كه درمان را رها كرده فقط به فكر پيشگيري باشيم كه در اين صورت گرچه ما پيشگيري مي نمائيم. اما افراد بيمار به شدت نسل هاي آينده ما را تهديد خواهند كرد.

«برخي مي گويند: پاره اي از قوانين و توصيه هاي اخلاقي در باب حجاب زنان عقده هاي جنسي زمامداري مذهبي است در تحليل يكي از نشريه هاي خارج از كشور آمده است واي از آن روزي كه عقده هاي بيماري جنسي در سر لوح دستورهاي اخلاقي يك رژيم در آيد در ايران امروز ما با چنين نابهنجاري هم روبرو هستيم»[70]

«و براي تاييد اين نظريه به حرفهاي تحريف شده استناد كرده اند.

با توجه به آنچه در متون ديني شاهد آورده شد كه اين سخن يك ادعا، بلكه يك هياهوي تبليغاتي بيشتر نيست. زيرا اگر به اثبات رسد آيين خدا بر حرامي تاكيد داشته، پيروان آن آيين در پاي بندي به مرامها و دستورها هر انگيزه اي را كه دنبال كنند، در ديني بودن آن حرام خدشه اي وارد نمي سازند به فرض برخي افراد عقده هاي جنسي هم داشته باشند اما قبل از اين عقده ها اين شريعت بود كه حجاب را از پيروان خواست. از سوي ديگر چگونه با ذكر يك نمونه مي توان يك قاعده ساخت؟ آيا اين روش، علمي است؟ آيا عاقلان همين طريق را در اثبات آراي خود دنبال مي كنند؟

بنابراين بايد افزود كه اصل اين نقل دروغي بيش نيست كه خارج از مرزها ساخته شده و در همان جا ممكن است براي فريب برخي، موثر افتد.

حاصل آنكه اين سخن، ادعايش، شاهدش، استنتاجش، همه بي اساس است»[71]

 

پاسخ به شبهات

حجاب، سلب آزادي زن

زندانيان چادر عنوان كتابي كه توسط خانم شهره مستشار در انگليس منتشر شده است چنانچه از عنوان آن پيداست حجاب ضد آزادي زن تلقي شده است. كساني كه برابري زن و مرد را در همه زمينه ها طلب مي كند و خواهان يكساني مطلقند نيز همين تلقي را از حجاب دارند.

مي دانيم آزادي قلمروهايي دارد، بيان، عقيده، فعاليت سياسي،... حجاب كدام آزادي را سلب مي كند؟ چگونه زنداني براي زنان ايجاد مي كند؟ اگر گفتيم حضور اجتماعي زنان ممنوع نيست بلكه مطلوب است، اگر گفتيم اختلاط زن و مرد آنجا كه اختلاط دو انسان باشد حرمت ندارد بلكه اختلاط انوثت و ذكورت محرم است اگر فعايتهاي اجتماعي و سياسي زنان معني نداشت ديگر كدام آزادي است كه با حجاب سلب شده است؟

مگر اينكه از آزادي، هرزگي جنسي و بي بند و باري غريزي باشد كه البته حجاب اين آزادي را تهديد مي كند و رسالت حجاب همين است؟

و نيز حجاب برخي دشواري ها را به دنبال دارد كه اگر اصل آن براي سلامت و رشد جامعه انساني مفيد انگاشته شود بايد آن را متحمل شد. مگر دانش اندوزي، محدوديت همراه نيست، مگر راست گويي، برخي آزادي ها را سلب نمي كند؟

حجاب، شعار سياسي است

«به تعبير برخي از نويسندگان كه حجاب، نوعي شعار سياسي است كه مورد بحث برخي گروهها قرار گرفته است.

نسبت به قسمت اول بحث اين است با توجه به آيات قرآن سوره احزاب آيه 53 كه به مومنان دستور مي دهد با زنان پيامبر از وراي حجاب سخن گفته شود كه اين عمل به پاكي قلب شهود آنان نزديكتر است.

اين مربوط به تمام زنان عالم است پس اگر اينطور نيست يعني پاكي و طهارت را براي زنان عصر پيامبر مي خواسته براي زنان امروز نمي خواهد كه اين غير ممكن است.

و يا آيه خمار سوره نور آيه 31 در اين آيه در آغاز زنان را فرمان مي دهد كه از نگاه خود بكاهند پاكدامن باشند وز ينتهاي غير آشكار را بپوشانند و خمار را بر گردن و بالاي سينه رها كنند. همان گونه كه مشابه اين دستور به مردان داده شده است كه از نگاه خود بكاهند و پاكدامني پيشه كنند. با اين سياق آيه در صدد تعديل عرف نيست بلكه فرماني است به مردان و زنان در خود نگهداري و پاكدامني. البته نسبت به زنان او دستور هم صادر شده يكي پوشيدن زينتهاي پنهان و ديگري كيفيت بر سرانداختن خمار.»[72]

پس حجاب امر ديني است و سازگار با آيات قرآن است.

اگر ريشه ديني دارد و مورد تاكيد و توصيه دين قرار گرفته بخش دوم اين نظر هم باطل است از آن گذشته اگر حجاب امر ديني است چه مانعي داردكه شعائر ديني، شعار سياسي نيز قرار گيرد. اين امر در امور عبادي خالص دين مانند حج، نماز جماعت، نماز جمعه و بسيار از آداب و رسوم مانند منع از تشبه به كفار در لباس... رعايت شده است.

در اين زمينه علامه سيد محمد حسين فضل ا... سخني نغز دارد وي در پاسخ به همين سئوال گفته: به طور طبيعي هرگاه جنگ سياسي سخني در گيرد، تمام عنوانها و قالبها كه در مواضع سخت يك جبهه حكايت مي كند براي جبهه ديگر اعلام خطر خواهد بود. از اين رو،‌دولت بزرگ چون فرانسه كه حامي آزادي انسانها است، از حجاب اسلامي در مدارس جلوگيري مي كند زيرا جنبش اسلامي را تهديدي براي منافع خود و غرب زمين مي داند.

بي حجابي، بي حيايي نيست

گاه گفته مي شود عفاف غير از حجاب است چنين نيست كه اگر زنان حجاب نداشته باشند عفيف و پاك دامن نيستند ويل دورانت مي گويد: عفت با لباس پوشيدن هيچ رابطه ندارد.

و گاه اين مطلب از شخصيتهاي اسلامي نيز نقل مي شود و زنان شمال را مثل مي آورند كه آنان با آنكه در شاليزار با لباس خاص خود فعاليت مي كنند و حجاب ويژه مورد نظر را ندارند اما عفيف و پاك هستند و نيز مي توان به زنان روستايي مثل زد كه بي حجابي آنها بي حيايي نمي شود.[73]

همانطور كه مي دانيم عفاف با حجاب فرق مي كند زيرا كه عفاف حالتي دروني است و حجاب به ظاهر و شكل بر مي گردد و تفاوت آن دو تفاوت ظاهر و باطن است و نيز مي پذيريم كه ممكن است افرادي عفيف و پارسا باشند اما حجاب را به گونه اي كه مورد توصيه شرع است دارا نباشند ولي به اين امر هم بايد توجه كرد كه اين جدايي تا كجا مي تواند ادامه يابد. آيا مي تواند يك قاعده عام درآيد؟ اگر چنين است چرا تنها به زنان روستايي كه تعداد اندكي از زنان را تشكيل مي دهند استناد مي شود چرا زنان شهري چنين نيستند. بنابراين امكان جدايي عفاف از پوشش گرچه پذيرفته مي شود اما قانون گذار باتوجه به اوضاع اجتماعي و روحيات و هوسهاي آدمي بايد عموم را در نظر گيرد و قانون وضع كند نه اين كه چون چند زن بدون حجاب عفاف خود را حفظ مي كنند قانون را بشكنند. از آن گذشته اگر زنان بدون حجاب عفيف و پاك هستند آيا مردان نيز چنين اند و هوسبازي نمي كنند و از هرزگي دست بر مي دارند حجاب زن و مرد تدبيري است براي سلامت جامعه اسلامي و در قانون گذاري بايد اين كليت منظور گردد. از سوي ديگر مگر مي توان رابطه بين ظاهر و باطن را ناديده انگاشت ظاهر هم نشانه باطن است چرا كه ((رنگ رخساره خبر مي دهد از سر درون )) متانت در سلوك و رفتار ظاهري و سنگيني در انتخاب لباس و پوشش از عفاف دروني خبر مي دهد. ونيز ظاهر بر باطن اثر مي گذارد مگر چنين نيست كه رنگ لباس بر روان آدمي اثر مي گذارد؟ مگر چنين نيست كه نام افراد در شخصيت دروني آنها اثر مي گذارد. همين است پوشش و نوع لباس آدمي مسأله تاثير ظاهر بر باطن هم مورد تاييد اسلام است وهم دانش روان شناسي بر آن تاكيد دارند.))

حجاب، عامل دلمردگي زنان

گفته مي شود محصور كردن زنان در چادر، با رنگهاي تيره و مشكي نشاط و شور حيات را از زنان می گیرد. در مجله زنان شماره 22 كه گفتگويي پيرامون رنگ لباس به انجام رسيده درآغاز گفتگو اين قضاوت از سوي نشريه به چشم مي خورد. «اينك به گرد خويش نظر كنيم، چرا در محيط ما، در شهر ما، پوشش ما از رنگهاي روشن، خبر و اثري نيست؟ چون نيست حال ما چون است؟ چرا مردم بيشتر به سياهي گراييده اند و بسياري خود نمي دانند چرا؟

ونيز نوشته اند:

«ما با انتخاب رنگهاي تيره، محيطي غمبار و تيره آفريديم و اين محيط غمبار و تيره ما را وا مي دارد كه رنگهاي تيره انتخاب كنيم، ما محيط مي آفرينيم و محيط ما را دوباره تكرار مي كند.»[74] گر چه در اين گفتگو عامل دلمردگي تلقي شده ولي از لابلاي گفتگو طرح زيركانه پرسشها مي توان فهميد كه تنها رنگ نيست كه محيط را غمباره مي كند بلكه پيش از رنگ موارد ديگر نقش دارند. به نظر مي رسد يكي از زمينه هاي شبه تراشي،حاكميت سليقه ها به جاي آراء و نظرات ديني است. بسياري از مترقيان، باورها و سليقه‌هاي خود را به نام دين عرضه مي كنند چه بسا نفرت و تندي عليه دين را فراهم مي سازد به گمان ما اين تلقي از حجاب پيش زمينه اي از اين اعمال سليقه را دارد. در متون اسلامي و ديني رنگ خاصي براي پوشش زنان توصيه شده است همانطور كه به مدل خاصي از پوشش سفارش شده است رنگ و مدل را فرهنگ ملي و آداب و رسوم هر جامعه تعيين مي كند. تعبير مقام معظم رهبري كه « چادر بهترين نوع حجاب و نشان ملي ماست » حاكي از اين امر است. به جز آن، توصيه هايي که در تفاوت ظاهري زن و مرد به چشم مي خورد « اولا قرآن زينت ظاهر را استثناء كرده و پوشيدن آن را لازم نمي دانند.»[75] 

«ثانياً در حديثي از پيامبر «ص» مي فرمايد: زنها قدري ناخنهاي خود را بلند بگذارند براي آنكه زيبنده تر است.»[76]

پيامبر به زنان دستور مي دهد دستان (ناخن) خود را رنگ كنند، زنان شوهردار با اين عمل براي شوهر آرايش كرده و زنان بي شوهر نيز از شباهت به مردان خارج شده اند.

«از اين گونه توصيه ها در متون ديني فراوان است اينها نشان مي دهد، ميان زن و مرد تفاوتي است كه بايد آن را منظور داشت و اين نبايد به هرزگي جنسي بيانجامد و محيط اجتماعي را آلوده كند. به نظر نمي رسد با رعايت مجموع آنچه در شريعت اسلامي در باب زنان قبل از آنكه زن باشد، بايد خواسته‌هاي انساني خود را از قبيل، دانش و معرفت، حقيقت جويي، عدالت خواهي و... را اشباع كند.

و در كنار آن به ارضاي خواسته هاي زنانه كه اقتضاي طبيعت اوست، بپردازد»[77]

عده اي ديگر كه به اصطلاح روان شناس يا روانكاو يا جامعه شناس يا فيلسوف و در واقع اسير هواهاي نفساني و عقده ها و تعصبات مختلف بودند در معرفي قوه شهوت سهواً و يا عمداً دچار اشتباه شدند و اعلام كردند كه تمام بدبختيهاي انسان، از محدوديت قواي جنسي است چرا كه اين محدوديت باعث ايجاد عقده هاي رواني مي شود و در ثاني اگر افراد از كودكي با مسايل جنسي آشنا نباشند نمي توانند در آينده به خوبي نقش همسر را ايفا كند و در نهايت اگر شهوت جنسي آزادانه و بدون محدوديت ارضا شود ديگر مزاحمتي براي آنان ايجاد نخواهد كرد انسان مي تواند بدون دغدغه و تشويش به امور ديگر زندگي بپردازد.

اصرار آنها به آموزش مسائل جنسي توسط معلمان و والدين در مدارس و خانواده ها، داير شدن مراكز سقط جنين در كنار مدارس مختلط شدن مدارس در تمام مراحل تحصيل، نمايش فيلم هاي مبتذل در تلويزيون و سينما، چاپ عكسهاي جنسي در مجلات و روزنامه ها و در يك كلام رفع هرگونه محدوديت در زمينه مسايل جنسي، از اين طريق از تلقينشان از قواي جنسي ناشي مي شود. اين آزادي بي قيد و بند سبب پيدايش مشكلات و نابسامانيهاي فراواني در زندگي فردي و اجتماعي شد كه وضعيت كنوني دنياي غرب در كشورهاي پيرو آن از شرق خود گوياترين سند است. بطور مثال: سقط جنين دختران قبل از ازدواج به قدري زياد است كه بصورت يك واقعيت عادي در آمده به طوري كه ديوان عالي كشور آمريكا قانوني تصويب نموده كه طبق آن، دختران ازدواج نكرده زير 18 سال براي سقط جنين بايد با اجازه يكي از والدين به چنين كاري مبادرت كنند.

خداوند بزرگتر از آن است كه...

برخي مي پندارند كه خداي بزرگ كه همه هستي از آن اوست و به انسانها و بندگانش مهربان و رحيم است هيچ گاه زني را به خاطر آشكار بودن تار مو يا... به جهنم نمي فرستد.

اين سخن گرچه، صورتي عاميانه دارد اما مي خواهد به يك استنتاج كلامي برسد كه چنين سخت گيريهايي از سوي خداوند نيست، ديگران دين خدا را سخت كرده و عرصه حيات را بر بندگان خدا ضيق ساخته اند.

به نظر مي رسد پاسخ گفتن به اين پرسش چندان دشوار نيست زيرا اين سخن را در مورد تمامي احكام ديني مي توان بر زبان راند يعني مي توان گفت خداوند بندگان را به خاطر ترك چند ركعت نماز، يا چند روز روزه خواري و يا... به جهنم نمي برد. و نتيجه اين سخن نوعي لاابالي‌گري در عمل است.

 

 

خلاصه مطالب

حجاب در لغت به معني پوشش و وسيله پوشيدن و حائل. حجاب در اصطلاح همان پوشش مخصوص زنان است كه گاهي هم به معناي پرده و حاجز مي آيد.

مظاهر بدحجابي: حجاب اسلامي و كامل، حجابي است كه در آن هيچ نوع جلب توجه و تحريكي وجود ندارد در رساله هاي علميه چنين مي خوانيم «بر زنان واجب است كه تمام بدن خود را به استثناء وجه كفين از نامحرم بپوشانند كه وجه يعني صورت و كفين يعني دستها تا مچ، پوشش دستها و صورت در صورتي واجب است كه آرايش و زينت نشده باشد نگاه به آن موجب مفسده نباشد كه چند نمونه از حجابهاي غير اسلامي ذكر شده از جمله آنها:

الف) حجابهاي غير جايز با چادر: مثل پوشيدن چادر بدون روسري يا مقنعه، پوشيدن چادر نازك و بدن نما.

ب) حجابهاي غير جايز بدون چادر: پوشيدن مانتو يا لباسهاي كم حجم، پوشيدن مانتو با تزئينات بسيار زياد.

ج) پوشش مربوط به سر و پا: پوشيدن جورابهاي نازك، پوشيدن روسري يا مقنعه كوچك.

 

تاريخچه بدحجابي‌

تاريخچه بدحجابي به اواخر قرن نوزدهم پس از رنسانس علمي و صنعتي شدن اروپا و جنگ جهاني دوم و انقلاب صنعتي بر مي گردد كه كنار گذاشتن حجاب مورد تشويق قرار گرفت و كارخانه داران بزرگ براي استفاده از نيروي كار ارزان قيمت امكان حضور زن را در محيط كار بوجود آوردند و در اين مورد تبليغات وسيعي كردند اولين كشور اسلامي كه به طبع كشورهاي اروپايي بدحجابي را آغاز كرد افغانستان و بعد از آن تركيه بود و در ايران هم در سال 1314 توسط رضا خان منع حجاب آغاز شده و با رهبري امام خميني «ره» زنان با آگاهي بيشتر به پاسداري از حجاب اسلامي پرداختند.

 

علل بدحجابي

بدحجابي يكي از جمله مواردي است كه عللي را در پي دارد كه اين علتها يا فردي هستند يا اجتماعي.

علل فردي

1- شايد بتوان گفت كه يكي از عوامل موثر در علاقمندي ديگران به يك شخص ظاهر جسمي او باشد با توجه به اينكه همه انسانها دوست دارند كه مورد توجه و علاقمندي ديگران قرار گيرد برخي افراد بخاطر همين به ظاهر جسماني خود اهميت بسيار قائل مي‌شوند و در هرچه زيباتر جلوه دادن آن مي كوشند.

2- خودنمايي: بعضي از افراد براي اطفاي آتش شهوت دست به نمايش زيبائيهاي خود مي زنند و يا برخي از افراد ميل دارند هرچه زيباتر در جامعه حاضر شوند با توجه به اينكه حجاب ديني زيبائيهاي آنها را مي پوشاند سعي در ناقص كردن حجاب هستند كه علل آن شايد دو عامل باشد يا عدم اعتماد به نفس و يا جستجوي شخصيت.

3- تكبر و تفاخر

4- جهل و ناآگاهي

5- ملامت ديگران: گاهي ملامت دختران و زنان فاميل و اعضاي خانواده و دوستان باعث بدحجابي مي شود.

علل اجتماعي

1- خانواده: به تحقيق نخستين و موثرترين محيط تربيتي انسان محيط خانوادگي است و خانواده به مثابه هسته اصلي و اوليه جامعه بوده و حالات فكري و رواني كودك در محيط خانواده شكل مي گيرد و خانواده نقش اصلي را در تربيت كودك ايفا مي كند اما در مورد حجاب براي دختران بيشترين نقش را مادر بر عهده دارد. زيرا مادري كه دائماً در حال جلوه گري و خودنمايي باشد فرزندان از او تقليد مي كنند.

اما علت اساسي خودنمايي زن خانه در جامعه شايد بتوان همسر را گفت زيرا عدم محبت و توجه به همسر و عدم آراستگي و ضعف غيرت او موجب مي شود زن خود را بيرون از خانواده و در اجتماعي ابراز نمايد اين عوامل موجب خودنمايي مي شود.

بعد از خانه، پدر و مادر و مدرسه و معلم، تاثير زيادي بر فرد دارد و رسالت بزرگي را در تربيت و تهذيب و پرورش كودك و نوجوان دارند.

چه بسا خانواده هايي فرزندان خود را بر اساس موازين اخلاقي و اسلامي تربيت كرده باشند ولي پس از وارد شدن در محيط مدرسه و اجتماع دچار انحرافات و آلودگيهاي اخلاقي بشود.

عوامل مختلفي در جامعه در ترويج فرهنگ بدحجابي موثر است.

يكي ديگر از علل اجتماعي بدحجابي «جامعه» است زيرا كه در جامعه نيز افراد زيادي وجود دارد يكي از اين افراد گردشگران خارجي و اقليتهاي ديني مي‌باشند كه اين گردشگران چون در بلاد اسلامي زندگي مي كنند مقيد به رعايت برخي قوانين اسلامي مي شوند گرچه در پاره اي از موارد شاهد بروز برخي رفتارهاي بدون اطلاع از دين و آئين افراد هستيم اما همه افراد كه قانون مند نيستند برخي از گردشگران خارجي با لباس و ظاهر غير اسلامي ممكن است موجبات تحريك بعضي را فراهم آورد.

2- رسانه ها: انجام مهاجمان غربي با وارد كردن سي دي هاي مبتذل و تقويت و گسترش مستقيم ماهواره ها، توزيع مجلات و كتب، تصاوير مستهجن، فيلم هاي خارجي، تاثير زيادي در بدحجابي عده اي از زنان و دختران دارد.

3- بازار و فروشگاهها با وارد كردن لباسها و كفشهاي مبتذل و مضحك خارجي، جورابهاي نازك و مشبك با رنگها و مدلهاي زننده، كيفهاي منقش به تصاوير ضد اخلاقي، كرواتها، يا پاپيونهاي صليبي و حتي تهيه و توزيع فيلم هاي مستهجن و... به اهداف شوم استعمار جامعه عمل مي پوشانند و با اين طريق روزبروز فحشا و بدحجابي را در جامعه رواج مي دهند.

4- كاهش ازدواج: عده اي از دختران و زنان ما بدلباسي و خودنمايي را پلي براي رسيدن به ازدواج مي‌پندارند تا با اظهار زيبايي هاي خود بتوانند جوانان را بسوي خود جلب كنند غافل از آنكه جوانان با همه خوشرويي هايي كه با دختران دارند هرگز به ازدواج با آنها تن در نمي دهند.

5- مدگرايي: روحيه خاصي است كه برخي از زنان به آن مبتلا هستند و مدگرا سعي دارد همواره از تازه هاي لباس و آرايش مطلع گردد بعضي از افراد در تمام امور نيز دنبال رو هستند.

پيامدها و آثار بدحجابي نيز هم به فرد و هم به اجتماع بر مي گردد.

پيامد فردي كه عبارتند از:

1- از بين رفتن حرمت و كرامت زن.

2- نبود امنيت فردي براي زن

3- افت كمالات

4- بيماريهاي روحی و رواني

5- ذلت و خواري مرد را در پي خواهد داشت.

پيامد اجتماعي: پيامد بدحجابي باز هم اول به خانواده بر مي گردد كه منجر به سست شدن پايه هاي زندگي و گريز از ازدواج در نهايت منجر به طلاق مي شود كه طلاق و تبرج زن و ضعف اخلاق مرد و تجمل گرايي و مدپرستي زنان، بي اعتمادي را مي توان ذكر كرد.

پيامد بدحجابي بعد از خانواده به جامعه بر مي گردد.

پيامدهاي جامعه

-               خود باختگي زنان

-               سلطه قدرتهاي سياسي

-               نا امني در جامعه

-               روابط ناسالم اجتماعي

-               عدم پذيرش مسوليتهاي اجتماعي

-               ركود فعاليتهاي علمي و صنعتي و اقتصادي

-               تحميل تجملات و تشريفات بر جامعه و مصرف گرايي

-               پيامد اقتصادي

-               ايجاد فاصله جوان با جامعه

-               شيوع انحراف و گناه را مي توان نام برد.

و در آخر راهكارها و پيشنهاداتي داده شده است كه از جمله آنها مي توان به:

-               عمق بخشيدن به باورهاي ديني

-               استفاده از روشهاي نوين تربيتي

-               توجه به امر به معروف و نهي از منكر

-               عدم پيروي كوركورانه از غرب

-               توجه به ارزشهاي مذهبي و ملي

-               محدود كردن روابط زن و مرد

-               توجه بيشتر به جوانان

-               توجه و محبت به همسر

-               ايجاد انگيزه

-               ارائه الگو

-               تسهيل ازدواج

-               دقت بيشتر در توليد فيلم ها و سريالهاي تلويزيوني

-               برخورد با بد حجابان مي توان نام برد.

 

بحث و نتيجه گيري

در اين تحقيق در مورد تعريف واژه بدحجابي و تاريخچه آن نيز مباحثي بيان شد ك علل بدحجابي بطور مختصر ذكر گرديد، علل در اين تحقيق به علل فردي و اجتماعي تقسيم شده است كه علل فردي شامل چندين مورد می باشد كه قبلاً ذکر شد.

علل اجتماعي به دو بخش خانواده و جامعه تقسيم شد كه نقش همسر در خانواده در اولويت قرار مي گيرد كه مثلاً عدم آراستگي همسر و يا عدم توجه مرد به زن و ضعف غيرت مي تواند در بدحجابي زن موثر باشد و در مرحله دوم تربيت نامطلوب كه در اينجا مهم ترين نقش را مادر بعهده دارد زيرا مادري كه بدحجاب باشد بالطبع فرزندان دختر نيز اولين الگو را در امر حجاب مادر قرار مي دهند و در مرحله بعد معلم و مدرسه نيز در ايجاد فرهنگ بدحجابي در بين فرزندان بسيار موثر مي باشد.

از مجموع بحثهايي كه در مورد علل بدحجابي بيان شد مي توان چنين نتيجه گيري كرد كه كسي كه دين اسلام را پذيرفته و به تمام ضروريات آن ايمان دارد، آيا حجاب را يكي از ضروريات دين اسلام نمي داند؟

و اگر حجاب جزيي از ضروريات دين اسلام است پس علت سهل انگاري در حجاب چيست؟

آيا نمي توان ضعف ايمان را از علتهاي اساسي بدحجابي ذكر كرد يا نه! علت آن عدم شناخت از دين اسلام و عدم شناخت عميق از فلسفه حجاب است.

پس براستي كه مي توان مهمترين علت، در پديده بد حجابي را ضعف ايمان و عدم شناخت عميق از فلسفه حجاب دانست زيرا همانطور كه در ارائه پيشنهاد بيان شد بيشترين راهبرد را كه مي توان از آن در افزايش روز افزون حجاب به معناي آرماني در جامعه ذكر كرد همان توجه به ارزشهاي ديني و مذهبي و تربيت ديني و تقویت نيروي ايمان در افراد است و با توجه به اينها بتوان راهي درست در جهت ترويج حجاب آنهم از نوع اسلامي انتخاب شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع و مأخذ

1-آمدي، عبدالواحد، غررالحكم، ترجمه محمد علي انصاري، تهران؟ 1337.

2- ابونعيم، احمد بن عبدالله، حليه اولياء، ج2، دارالكتب الحليه.

3- اتكنيسون، ريتال و هيلگارد، ارنست، زمينه روانشناسي.

4- استاد ملك، فاطمه، حجاب و كشف حجاب در ايران، موسسه مطبوعاتي عطايي، تهران.

5- اكبري، محمد رضا، حجاب در عصر حاضر، پيام آزادي، تهران.

6- العشماوي، محمد سعيد، حقيقه الحجاب و حجيه الحديث.

7- امام خميني «ره»، كشف الاسرار.

8- اميني، ابراهيم، آئين تربيت، انتشارات اسلامي، تهران، 1359.

9- انصاري، ابن منظور جمال الدين محمد بن مكرم، لسان العرب، بيروت، ارصاد، ج1.

10- بروس، كوئن، مباني جامعه شناسي، ترجمه غلامعباس توسلي، رضا فاضل، تهران، سمت، 1372.

11- ترنر، ا.چ.مفاهيم و كاربردهاي جامعه شناسان.

12- جوادي عاملي، محمد تقي، زن در آينه جلال و جمال، نشر فرهنيگ رجا.

13- خودآموز احكام بانوان

14- دورانت، ويل، تاريخ تمدن، ترجمه احمد آرام، انقلاب اسلامي، تهران 1365.

15- رزاقي، احمد، عوامل فساد و بدحجابي زنان، سازمان تبليغات اسلامي، معاونت فرهنگي، تهران، 1367.

16- زمخشري، محمودبن عمر، كشاف، ترجمه و تصحيح مصطفي حسين احمد، المكتب التجاره، قاهره، 1935 ق. 1373.

17- ساراسون، باربارا، روان شناسي مرضي، ترجمه بهمن عمارين، رشد، تهران، 1371.

18- شامبياتي، هوشنگ، بزهكاري اطفال و نوجوانان، پاژنگ، تهران، 1370.

19- شبر، ابوعبدالله، اخلاق، قم، هجرت، 1379.

20- شريعتي، علي، انتظار عصر حاضر از زن مسلمان، حسينيه ارشاد، تهران، بي تا.

21- شريعتي، علي، زن، انتشارات سفر، تهران، 1360.

22- طبرسي، احمدبن عبدالله، الاحتجاج، ج1، مشهد.

23- طبرسي، حسن بن فضل، مكارم الاخلاق، مصر، 1304 ق.

24- عميد، محسن، فرهنگ عميد فارسي رقعي، امير كبير، تهران، 1377.

25- غفاري، مسعود، بنياد شناسي رفتار، مركز آموزشي و پژوهشي سازمان زندانها و اقدامات تاميني و تربیتی كشور، تهران،‌ 1376.

26- فتحي، مهري، آنچه يك زن بايد بداند، شهيد فهميده، اصفهان، 1380.

27- قانعي، علي، نظام حيات خانواده در اسلام، انجمن اولياء و مربيان، تهران.

28- قمي، عباس، سفينه البحار، ترجمه محمد باقر ساعدي، زير نظر محمد رضا اعدادي، كتابفروشي جعفري، مشهد، 1400 ق.

29- كاظميني،‌ محسن، وسايل الشيعه، كتابفروشي مصطفوي، تهران، 1364.

30- لمبروز، جينا، روح زن، ترجمه پري شه رئيسي، انتشارات دانش، چاپ سوم ، 1369.

31- مجلسي، محمد بن باقربن محمد تقي، بحارالانوار.

32- مجله زنان، ش 42.

33- مطهري، مرتضي، مسئله حجاب، قم، صدرا، 1299ق- 1358.

34- مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام، قم، صدرا.

35- مهريزي، مهدي، حجاب، كانون انديشه جوان، موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، تهران، 1379.

36- نهج البلاغه، حكمت، ترجمه صبحي صالح.



[1] انصاری، ابن منصور جمال الدين محمد بن مکرم، لسان العرب ص 298 (بيروت، ارصار) ج1

[2] عميد، حسن، فرهنگ عميد فارسی رقعی، ص 516، اميرکبير، تهران، 1377

[3] مکارم شيرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج 17، ص 402، شهيد مطهری، مرتضی، مساله حجاب ص 62 قم، صدرا

[4] در بعضی از روايات آمده که موهای خود را مانند دم اسب می کنند.

[5] ميزان ج 2 ص 259

[6] ملکی، حسين، تاريخ بيست ساله، ج6، ص 252 و 258 و 265، مرواريد تهران، 1363.

[7] اتکنيسون – ريتال و هيگاد – ارنست، زمينه روانشناسی – ص 368

[8] نهج البلاغه، صبحی و صالح، حکمت 215

[9] غفاری، مسعود، بنياد شناسی رفتار، ص 64 مرکز آموزشی و پژوهشی سازمان زندانها و اقدامات تامينی و تربيتی کشور، تهران، 1376

[10] مفاتيح الغيب، ص 170

[11] قد بقر بين بين ذلك لا الي (نساء/ 143) ـ نهج البلاغه، صبحي صالح،‌سخن 143

[12]Self disclosing

[13] ساراسون، باربارا، روان شناي مرضي، ترجمه بهمن بخارين و فصل 8، تهران، رشد، 1371

[14] غفاري،‌مسعود، بنياد شناسي رفتار، مركز آموزشي و پژوهشي سازمان زندانها و اقدامات تاميني و تربيتي كشور، 1376

[15] سوره 79 آيه 24

[16] سوره 43 آيه 50

[17] سوره 14 آيه 12

[18] سوره 23 آيه 49

[19] سوره 16 آيه 33

[20] سوره 31 آيه 18

[21] شبر، ابوعبدالله، اخلاق، ص 171، قم، هجرت

[22] آمدي، عبدالواحد، غرور الحكم، ترجمه محمدعلي انصاري، تهران 1327

[23] احزاب/ 32

[24] غرر الحكم، ج2، ص 416

[25] غرر الحكم، ج1، ص 205

[26] غرر الحكم، ج1، ص 173

[27] اكبري، محمدرضا، حجاب در عصر حاضر، ص 110

[28] قمي، عباس، سفينه البحار، ترجمه، محمدباقر ساعدي، زير نظر محمدرضا اعدادي، ج 2، ص 372 مشهد، كتابفروشي جعفري

[29] طبرسي، حسن بن فضل، مكارم اخلاق، ص 89، مصر، 1304 ق

[30] حر عاملي، محمدبن حسن، وسايل الشيعه ج 14 ص109

[31] سوره 66، ايه 6

[32] حر عاملي، محمدبن حسن. وسايل الشيعه ج 14. ص 109

[33] الحديث، فسفي، ج2. ص 239

[34] رزاقي، احمد، عوامل فساد و بدحجابي زنان، ص 66

[35] مجلسي، محمد باقر بن محمدتقي، بحار الانوار، ج 77

[36] مجلسي، محمدباقر بن محمد تقي، بحار الانوار، ج 23، ص 79

[37] ايمني، ابراهيم، آئين تربيت، تهران، انتشارات اسلامي، 1359

[38] كوئن، بروس، مباني جامعه شناسي، ترجمه غلامعباس توسلي و رضا فاضل، ص 122، تهران، سمت 1372

[39] مطهري، مرتضي، مسئله حجاب، ص 250، باندكي تصرف، قم، صدرا، 1299 ق، 1358

[40] همان، ص 52

[41] درآمدي با تاريخ بي‌حجابي در ايران ص 40

[42] واحد، سينا، قيام گوهرشاد، ص 45، تهران. وزارت ارشاد، 1361

[43] امام خميني (ره)، كشف الاسرار، ص 224-223

[44] سوره 33، آيه 33

[45] وسايل الشيعه، ج 14، ص 110

[46] قمي، عباس، سفينه البحار، ترجمه، محمدباقر ساعدي، زير نظر محمدرضا اعدادي، ص 238

[47] آمدي، عبدالواحد، غرور الحكم، جلد 1، ص 175

[48] لمبروز ـ جينا ـ روح زن، ترجمه پري شهه رئيسي ـ ص 114، انتشارات دانش، چاپ سوم 1369

[49] روزنامه اطلاعات 6/9/1347

[50] روزنامه اطلاعات، 8/12/1353

[51] شامبياني،‌هوشنگ، بزهكاري اطفال و نوجوانان.

[52] رزاقی، احمد، عوامل فساد و بدحجابی زنان، ص 84، سازمان تبليغات اسلامی، معاونت فرهنگی، تهران 1367

[53] مجلسی، محمدبن باقر بن محمد تقی، بحارالانوار، ج 13، ص 373

[54] 1ج، ترنر، جاناتان، مفاهيم و کاربردهای جامعه شناسان، ترجمه محمد فولادی، ص 363، 1378

[55] ترمذی، محمدبن عيسی، حقق و صححه، عبدالوهاب عبدالطيف، ج3- ص 27، سنن ترمذی، بيروت، دارالکفر، ص 14

[56] فتحی، مهری، آنچه يک زن بايد بداند، ص 333 و 337، شهيد فهميده، اصفهان، 1380 الف، 243 الف

[57] شريعتی، علی، زن، ص 262 و 277، انتشارات سفر، تهران، 1360

[58] مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، ص 379، با اندکی تصرف، قم، صدرا

[59] همان، ص 114، با اندکی تصرف

[60] همان، ص 135، با اندکی تصرف

[61] فتحی، مهری، آنچه يک زن بايد بداند، ص 34، شهيد فهميده، اصفهان 1380، الف 243، الف

[62] مطهری، مرتضی، نظم حقوق زن در اسلام ص 38-40، با اندکی تصرف، قم، صدرا

[63] مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام ص 293 با اندکی تصرف

 شريعتی، علی، زن، ص 212-213 با اندکی تصرف، انتشارات سفر، تهران، 1360[64]

[65]قانعی، علی، نظام حيات خانواده در اسلام، ص 126، با اندکی تصرف، انجمن اولياء ومربيان، تهران

[66]مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، ص 235 با اندکی تصرف

[67]سيره امام خمينی (ره) ص 282، با اندکی تصرف

[68]فتحی، مهری، آنچه يک زن بايد بداند، ص 101

[69]سيره امام خمينی (ره) ص 283

[70]کيهان، لندن، تاريخ 11/3/74

[71]مهريزی، مهدی، حجاب، ص 33، تهران، کانون انديشه جوان، موسسه فرهنگی دانش و انديشه، ج معاصر، 1379

[72]مهريزی، مهدی، حجاب ص 23 و 24

[73]کيهان، لندن، 11/3/74

[74]مجله زنان، ش 42، ص4

[75]سوره 24، آيه 31

[76]حر عاملی، محمدبن حسن، وسايل الشيعه، ج1، ص 435، ب 81

[77]همااان، جلد 1،ص 410

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 08 اسفند 1393 ساعت: 0:01 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره معاهده پیامبر با مسيحيان نجران

بازديد: 363

 

(معاهده آن حضرت با مسيحيان نجران)

پيامبر(ص) و حقوق انسان

يكي از اصولي كه پيامبرگرامي اسلام (ص)همواره بدان توجه خاصمي كردند حق مردم (حق الناس) است. آنچنانكه در آموزه هاي ديني آمده ، حق الهي قابلبخشش است اما حق‌الناس جز به رضايت مردمان قابل بخشش نيست. چنين مكتبي امروزه درمقابل انواع اتهام ها قرار گرفته است. نويسنده باتوجه به انواع پيمان نامه هايپيامبر اكرم(ص) به دنبال اثبات اين امر است كه مسلمانان از ديرباز به دنبال تحققحقوق اقليت ها و حتي اقوام شكست خورده و در يك كلام حقوق بشر بوده‌اند.

تاريخ ۱۸۵ مكتوب(۱) را از رسول گرامياسلام به يادگار گذاشته است. اين مكتوبات كه شامل پيمان نامه ها، دعوت امراء ورؤساي قبايل به اسلام، فرمان هاي حكومتي، ارشادنامه ها، امان نامه ها و برخيمكتوبات ديگر پيرامون موضوعات مختلف است، تصويري كامل از اخلاق سياسي و اجتماعيپيامبر را به تماشا مي گذارد. اهميت اين نامه ها در برجسته  بودن موضع گيري هايحقوقي و سياسي پيامبر اسلام است و گرچه در برخي از متون آن، ارشادات اخلاقي و حتيتبيين جهان بيني نيز وجود دارد، اما حتي اين موارد در پرتو اخلاق سياسي- اجتماعيپيامبر مورد توجه قرار گرفته اند. همچون متفاوت بودن نامه هايي كه پيامبر بهپادشاهان مسيحي چون «مقوقس» و «هرقل» نوشته و در آن به آيه مشهور «قل يا اهل الكتابتعالوا الي كلمه سواء بينناء و بينكم الا نعبد الا الله و لا نشرك به شيئا و لايتخذبعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون» (۲) استنادمي كنند با نامه به كساني چون «خسرو پرويز» كه پيامبر لحني متفاوت را در برخورد بااين پادشاه برمي گزينند.
نقد و تحليل موشكافانه اين مكتوبات مي تواند سيره و سنترسول گرامي اسلام را در تمامي ابعاد سياسي- اجتماعي و حقوق تبيين ساخته و خودسرمايه و منبعي براي تدوين پروتكل هاي حقوقي جهان اسلام در تمامي ابعاد آن از يك سوو ارائه آن به سازمان ها و نهادهاي حقوقي و سياسي جهان امروز- به ويژه تمدن غرب- ازديگر سو باشد و اين البته نيازمند تحقيق و تطبيق حكما و متفكران تواناي اسلامي درقاموس موازين حقوق جهان حقوق محور امروز است. استخراج و استنباط موازين پيشرفته ومدرن حقوق بشر در اسلام با عنايت به سنت و سيره رسول گرامي اسلام نه تنها جهاناسلام را در برخورد و مواجهه با مسائل مستحدثه جهاني توانا مي سازد بلكه به عنوان،محك و معياري در جهت تصحيح و تنقيح موازين حقوقي امروز، آن هم در عصر و دوره «جهانيسازي» و «دهكده جهاني»عمل‌مي كند.

 جهان اسلام، نيازمند يك حركت جدي وتحول برانگيز در متن انديشه هاي خويش است. شاخصه هاي اين حركت بايد دو محور اساسيباشد: تحقيق و تطبيق. در وهله اول جهان اسلام نياز به انديشمندان و محققاني دارد كهبا نگاهي ژرف و با استناد به روش هاي مدرن و شيوه هاي تحقيقي مطلوب، عمق جان ايندين را بكاوند و حقايق آن را استنباط و استخراج نمايند و در مرحله دوم به شدتنيازمند حكمايي است كه ابزار و قدرت تطبيق اين حقايق و موازين را با موازين مقبول ومعقول جهان امروز- كه در اعلاميه هايي چون اعلاميه  حقوق بشر به عنوان مانيفستحقوقي جهان امروز به ويژه در عصر جهاني سازي- متجلي است، دارا باشند. البته اينتحقيق و به ويژه تطبيق، با نيت استحاله و تحويل و تبديل موازين حقوقي دين اسلام باموازين جديد صورت نمي گيرد بلكه هدف، تدوين حقوق نامه اي جهاني است كه در ذات خودداراي جامعيت باشد و نه تنها دربرگيرنده حقوق و تكاليف انسان، بلكه نماياننده جهت ومقصد معنوي او در بهره مندي از حقوق انساني خويش نيز باشد.

 به نظر مي رسد جهانيكه به عنصر حق بيش از تكليف بها مي دهد و در پناه و پوشش حقوق، تكاليف و وظايفانسان و جامعه انساني را ناديده گرفته و يا در حاشيه قرار مي دهد به همان آسيب ها وخطراتي دچار مي شود كه جوامع صرفاً تكليف محور بدان دچار مي شوند. حقوق اسلامي، قدرو قيمت حق را در كنار حد مي سنجد و هرگز نه حق را فداي تكليف و نه تكليف را فداي حقمي كند.

نقد انديشمندان و متفكران جهان امروز به روند حقوقي حاكم بر مانيفست ها،پروتكل ها و پيمان نامه هاي حقوقي در عرصه جهاني، انتقاد از روند صرفاً حقوق محورآن است. در حالي كه از بديهي ترين حقوق انساني آن است كه انديشمندان وبرنامه نويسانش نه تنها حقوق او را با جامعيتي كه مستلزم برنامه نويسي براي انسانذوابعاد امروز است بنگارند بلكه در كنار حقوق انسان، وظايف و تكاليف او را نيز مشخصسازند. انسان تا خود را در مقابل مرجعي مكلف نداند قطعاً نمي  تواند با مفهوم ومعناي ذاتي حقوق خويش آشنا باشد. ادراك حقوق منوط به رعايت حدود و رعايت حدود مشروطبه برخورداري از حقوق است. حدود و تكاليفي كه عامل رسيدن به آن حقوق است و نه درمقابل آن.

ما معتقديم، اين جامعيت در متن آيات قرآني و سنت نبوي و علوي وجوددارد. نگارنده اين مقاله از ميان پيمان نامه ها و مكاتيب كثير پيامبر تنها يك نمونهرا در جهت تأييد اصول فوق و نيز بيان وجهي از وجوهات اهميت اسلام به حقوق بشربرگزيده است. يعني پيمان رسول اكرم با مسيحيان نجران. اين پيمان نامه كه متن آن در «خراج» ابويوسف، «خراج» ابوعبيد، «فتوح البلدان» بلاذري، «زادلمعاد» ابن قيم، «امتاع» مقريزي، «وثائق السياسيه اليمنيه» محمدبن اكوع حوالي، «سنن ابي داوود» ، «تاريخ يعقوبي» و ديگر منابع اسلامي آمده است در سال نهم هجرت و پس از داستان مشهورمباهله(۳) بين پيامبر اسلام و مسيحيان نجران- منطقه اي مصفا با هفتاد دهكده در مرزميان حجاز و يمن- امضا شده و خود تنها يك نمونه از اصول حاكم بر اخلاق سياسي- حقوقيپيامبر در رعايت حقوق بشر است. پيامبر در اين پيمان نامه، در قبال تأمين امنيت مردمنجران و نيز حفاظت از اموالشان حكم به پرداخت مبلغي به عنوان جزيه مي كند اما درقبال آن، ضمن ارائه نمونه بي نظيري از رحمت، رأفت و عدالت اسلامي، حقوق متقابل مردمنجران را تضمين و تعهد مي نمايند. نمونه اين رحمت و رأفت را در بند اول پيمان نامه مي توان دريافت. در اين بند تصريح شده است كه مسيحيان نجران به دليل آن كه در جريانمباهله به هر دليل از ادامه مذاكره و مباهله صرف نظر نموده و حكم در مورد ميوه ها،زر و سيم و بردگان خود را به پيامبر واگذارده بودند، پيامبر همه را به ايشانمي بخشد و تنها به وضع مالياتي اندك (آن هم نه بدين دليل كه غالب شده اند بلبه دليل تعهداتي كه در بندهاي بعدي پيمان نامه مبني بر تأمين جان و تضمين مالنجرانيان مي كنند) بسنده مي نمايند.
بخش مهم اين پيمان نامه در جهت حفظ حقوقمردم نجران، شامل موارد زير است:

 الف- پيامبر متعهد مي شوند هر آن چه از اموالجنگي نجرانيان كه به صورت امانت به سپاه اسلام _ در جهت غلبه بر فتنه هاي محلي-سپرده شده است چنان چه آسيب ببيند يا نابود شود توسط فرستادگان و نمايندگان آن حضرتجبران شود: «و به عهده ايشان است كه چون در يمن درگيري و عذر و مكري پيش آيد بهمسلمانان سي  زره و سي  اسب و سي شتر عاريه دهند و هرچه از آن زره ها و اسب و شترهاو كالاهاي ديگر كه نابود شود فرستادگان و نمايندگان من ضامن خواهند بود كه به ايشانبپردازند.» (۴)

ب- پيامبر حقوق مردم نجران را در حفظ آئين خود، امنيت جان وپاسداشت مال به رسميت مي شناسند. ايشان پناه و عهد خداوند و نيز پيمان خود را،پناهگاه جان و مال و آيين مردم نجران قرار مي دهند. در اين بخش از پيمان نامه بااين كه حقانيت رسالت پيامبر در جريان مباهله بر سران مسيحي آشكار شده و پيامبر درموقعيت يك فاتح و غالب مي توانستند از آن بالاترين بهره را در مسلمان نمودن اينمسيحيان ببرند، اما رسول گرامي اسلام نه تنها هيچ تلاشي در جهت الزام آنها بر تبعيتاز دين خود ندارند، بلكه بر حفظ آيين و جان و مال نجرانيان، عهد و پناه خداوند وپيمان خود را گواه مي گيرند: «و براي مردن نجران و اطراف آن پناه و عهد خداوند وپيمان محمد رسول خدا در مورد اموال و جان هايشان و آيينايشان و در مورد غايب وشاهد و عشيره و پرستشگاه ها و آنچه از كم و بيش در اختيار ايشان است خواهدبود.»

ج- پيامبر، حق راهبان و كاهنان و كشيشان مسيحي را در داشتن وظيفه و مقامراهبي و كشيشي خود به رسميت شناخته و تصريح مي نمايند كه اينان همچنان بر سر كارخود باقي مانده و از كار بركنار نخواهند شد: «هيچ اسقف و راهب و كاهني از شغل ومقام خود بركنار نخواهد شد.»

 د- پيامبر با ذكر قاعده اي حقوقي، نجرانيان را ازپرداخت خون بهاي خون هايي كه در جاهليت ريخته اند معاف مي  دارد: «و بر ايشانهيچ گونه تعهدي و پرداخت خون بهاي خون هايي كه در جاهليت ريخته شده است نخواهدبود.»

ه- پيامبر گرامي اسلام، اساسي ترين حقوق سياسي يك ملت را كه همانا، حقزندگي در سرزمين خود و نيز بهره مندي از امنيت است را در مورد نجرانيان تعهد وتضمين مي نمايند: «آنان را از سرزمين خودشان تبعيد نخواهند كرد و از آنان يك دهمگرفته نمي شود و سرزمين ايشان پايكوب نخواهد شد و لشكر به آن كشيده نمي شود. هر كساز ايشان حقي مطالبه كند در كمال انصاف بدون اين كه بر آنان ستم شود يا ستم كنندهباشند بررسي خواهد شد.»

 در پايان اين پيمان نامه، شرايطي براي استدام و استحكاماين پيمان نامه ذكر شده است، كه گرچه به ظاهر شرط است اما در اصل تأكيد بر اهميتاصولي وحياني و عقلاني است كه در متن اعتقادات مسيحيان- و من جمله مسيحيان نجران-نيز وجود دارد: «از اين پس و در آينده هر كس رباخواري كند ذمه و عهد من از اوبرداشته است و هيچ كس را به گناه ديگري مؤاخذه نخواهند كرد. بر آنچه در اين عهدنامهاست جوار خدا و ذمه محمد رسول خدا حكم فرما است تا هنگامي كه ايشان خيرانديش ونيكوكار باشند و كار خود را با ستم سنگين نكنند و تا هنگامي كه خداوند فرمان خود رادر اين باره ابلاغ فرمايد.» (۵) بدين صورت شرطي بودن اين موارد سبب اين سوءتفسير وتعبير نخواهد بود كه اين شرايط تحميل شده است زيرا كه در تعاليم حضرت مسيح(ع) نيزاين شرايط لزوم پاك رفتاري و درستكاري انسان است.

 پيامبر گرامي شرط استدام اينذمه و عهد را عدم رباخواري مي دانند و اين تحميل پيامبر نيست، ارجاع مسيحيان بهرعايت يك قاعده در مذهب مسيحيت است. نيكوكاري و خيرانديشي نيز كه در پايانپيمان نامه اساس استدام تعهدات آن، ذكر شده خود دليلي ديگر بر غايت رعايت حقوق درجامعه انساني است، بدين معنا كه عدم رباخواري،  خيرانديشي و نيكوكاري ضامن رعايتحقوق و اجراي حدود در جوامع انساني است.


پانوشت ها:

 در تعداد اين مكتوباتبين انديشمندان و مورخان اختلاف وجود دارد. صاحب «مكاتيب الرسول» ۱۸۵ نامه و دكترحميدالله در «وثائق» ۲۴۶ نامه و پيمان نامه را ذكر مي كنند. رجوع شود به «مكاتيب الرسول» ، علي بن حسينعلي الاحمدي، نشر يس، بهمن ۱۳۶۳ تهران و «مجموعهالوثائق السياسيه» ، دكتر محمد حميدالله، ترجمه و تحشيه دكتر محمود مهدوي دامغاني،نشر بنياد ۱۳۶۵ تهران.

2ـ قرآن مجيد، سوره آل عمران آيه ۶۴

براي آشنايي باجريان مباهله به تفسير آيه مشهور به آيه مباهله (آيه ۶۱ آل عمران) در تفاسير مختلفو همچنين كتب سيره و سنت رسول گرامي اسلام مراجعه شود.

 4ـ مجموعه الوثائقالسياسيه، دكتر محمد حميدالله، ص ۱۳۵

5ـ متن كامل اين پيمان نامه به شرح زيراست:

 


بسم الله الرحمن الرحيم

اين عهدي است كه محمد نبي و رسول خدا(ص) برايمردم نجران نوشته است چون در مورد ميوه ها و زر و سيم و بردگان خود صدور حكم رابرعهده او (يعني پيامبر) واگذارده بودند، تمام آن بديشان بخشيد و براي آنان رهافرمود به شرط آن كه ساليانه دو هزار حله كه ارزش هر يك چند وقيه باشد بپردازند (حلهگرانبها و نوع خوب آن) در هر ماه رجب هزار حله و در هر ماه صفر هزار حله و بايدارزش هر حله چند وقيه نقره باشد. آن چه افزون يا كمتر از ميزان خراج ايشان باشدمحاسبه و منظور خواهد شد و آنچه از زره و اسب و مركوب و كالا بپردازند نيز از حسابايشان گرفته خواهد شد. (يعني هيچ چيز بدون محاسبه و به زور و ستم از ايشان گرفتهنخواهد شد.) هزينه فرستادگان من در مدت بيست روز و كمتر از آن به عهده مردم نجراناست و نبايد فرستادگان مرا بيش از يك ماه (براي پرداخت جزيه) معطل گذارند و به عهدهايشان است كه چون در يمن درگيري و عذر و مكري پيش آ يد به مسلمانان سي زره و سي اسبو سي شتر عاريه دهند و هر چه از آن زره ها و اسب  و شترها و كالاهاي ديگر كه نابودشود فرستادگان و نمايندگان من ضامن خواهند بود كه بايشان بپردازند و براي مردمنجران و اطراف آن پناه و عهد خداوند و پيمان محمد رسول خدا در مورد اموال وجانهايشان و آيين ايشان و در مورد غايب و شاهد و عشيره و پرستشگاه ها و آنچه از كمو بيش در اختيار ايشان است خواهد بود. هيچ اسقف و راهب و كاهني از شغل و مقام خودبركنار نخواهد شد. و برايشان هيچ گونه تعهدي و پرداخت خون بهاي خون هايي كه درجاهليت ريخته شده است نخواهد بود. آنان را از سرزمين خودشان تبعيد نخواهند كرد و ازآنان يك دهم گرفته نمي شود و سرزمين ايشان پايكوب نخواهد شد و لشكر به آن كشيدهنمي شود. هركس از ايشان حقي مطالبه كند در كمال انصاف بدون اين كه بر آنان ستم شوديا ستم كننده باشند بررسي خواهد شد. از اين پس و در آينده هر كس رباخواري كند، ذمهو عهد من از او برداشته است و هيچ كس را به گناه ديگري مؤاخذه نخواهند كرد.

 برآنچه در اين عهدنامه است جوار خدا و ذمه محمد رسول خدا حكم فرما است تا هنگامي كهايشان خيرانديش و نيكوكار باشند و كار خود را با ستم سنگين نكنند و تا هنگامي كهخداوند فرمان خود را در اين باره ابلاغ فرمايد. ابوسفيان بن حرب و غيلان بن عمرو ومالك بن عوف كه از خاندان بني نصر است و اقرع بن حابس حنظلي و مغيره بن شعبه گواهندو اين نامه را عبدالله پسر ابوبكر براي ايشان نوشت.

 

منابع

1-حسن بلخاري قهي

2- بنیاداندیشهاسلامی

 3- سايت عقيدتي نيروهاي مسلح

4- سايت پيامبر اعظم(ص)

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 07 اسفند 1393 ساعت: 23:53 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تاریخ فلسفه

بازديد: 147

 

تاریخ فلسفه

تاریخ فلسفه،تاریخ سیرآراء و افکار فلسفیدر طول زمان یا بهعبارتی دیگر، تاریخ بحث و تفکر نظری در حوزهمسائلفلسفی است.
در طول تاریخ،فلاسفه مختلف ومکاتبفلسفی متعددی ظهور کرده اند. تاریخفلسفه به مطالعهافکار این مکاتب و نظامهای فلسفی، روابط آن ها با یکدیگر، روابط آن ها با محیط زمانخود، و کشف دلیل ظهور این مکاتب می پردازد.
در حقیقت، در تاریخ فلسفه سعی بر آناست تا آراء و افکار فلسفی در پرتو موقعیت تاریخی آن و در ارتباط با نظامهای دیگرفهمیده شود.
میان تاریخ فلسفه با تاریخ سایر رشته ها وعلومدیگر تفاوت بنیادی وجوددارد:
در سایر علوم و رشته ها، تاریخ آن علم جزء اصلی آن علم محسوب نمی شود؛بلکه جدا از آن و به عنوان حاشیه برای آن علم مطرح است.
اما تاریخ فلسفه علاوهبر اینکه در خود علم فلسفه اهمیت بسیار زیادی دارد، به نوعیموضوعاین علم نیز محسوب می گردد.
برای روشن تر شدن موضوع، مثالی میزنیم:
به عنوان مثال،فیزیکدانانبهتاریخ فیزیکعلاقه بسیار زیادی دارند؛ امادانستن تاریخ فیزیک پایه و مبنای علمفیزیک نیست.
فیزیک، شاخه ای از دانش است و تاریخ فیزیک توضیح چگونگی دست یافتن به ایندانش است و این دو موضوعاتی جداگانه اند. یعنی یک فرد می تواند علم فیزیک را بهخوبی درک کند ، بی آنکه تاریخ این علم را مطالعه کرده باشد.
در صورتی کهتاریخ فلسفه و فلسفه به یک معنا ، یک چیزند؛ چرا که مطالعه فلسفه، مطالعه سیر بحثها، اندیشه ها و مناظره ها درباره موضوع ها و مسائل فلسفی است و اساسا همین اندیشهها است که تاریخ فلسفه را تشکیل داده است.
به سخن دیگر:
فلسفه یعنیاندیشه درباره مسائل و موضوعات فلسفی و تاریخ فلسفه تاریخ این اندیشه هاست.
با مثال دیگری، این تمایز را روشن تر می سازیم:
واژه فیزیک با آثاراسحاقنیوتن،اینشتینو سایرفیزیکدانان بزرگاز نظر معنا برابر نیست؛ درحالی که واژه فلسفه و آثارافلاطون،ارسطو،کانت،ملاصدرا و سایر فلاسفه بزرگ تقریبا از لحاظ معنا برابرند.
در حقیقت، آثار بزرگان فلسفه،بیش از آنچه در سایر رشته ها دیده می شود، موضوع و حقیقت فلسفه را تشکیل می دهد.

تاریخ فلسفه به سه بخش اصلی تقسیم می شود:

تاریخ فلسفه چیست؟

تاریخ فلسفهتاریخ آراء و افکارفلسفی در طولتاریخ و ارتباطآنها با وقایع دوران آن ها است.
از اولین روزهای حیات انسان بر این کره خاکی،پرسشهای اساسی فلسفیی مطرح شد که ناشی از حس کنجکاوی و حقیقت جویی انسان بود. طبیعتا از سوی اشخاص مختلف پاسخ هایی نیز به این پرسش ها داده می شد.
ما ازآنچه بدست ما نرسیده است، خبر نداریم؛ اما می توانیم نخستین افکار فلسفی را هفت قرنقبل از میلاد، درایونیاواقع درآسیای صغیربیابیم.
از آن هنگام تا کنون،آرا و افکار فلسفی بسیار زیادی در زمینه ها و شاخه های مختلف فلسفه اعم ازمسائلاصلی یامسائلفرعی آن مطرح شده است.
تاریخ فلسفه تاریخ این آرا و افکار و سیر کلی آنهاست.
اماباید به چند نکته توجه داشت:
1-تاریخ فلسفه با دیگر تواریخ فرقدارد. می شودتاریخ علم فیزیکرا ندانست و در عین حالفیزیکدانبزرگی بود. می توانتاریخریاضیات را ندانست و در عین حال در ریاضیات متبحر بود. چرا؟
زیرا تاریخریاضیات و آراء و افکار مطرح شده در تاریخ ریاضیات، یک چیز است و ریاضیاتی که ما هم اکنونمی خوانیم چیز دیگر؛ یعنی آنچه از آرا و افکارریاضیدانان قبلی درست و صحیح بوده گرفته شده و امروز به کار می رود و آنچه درست نبوده، کنارگذاشته شده است و احتیاجی به مطالعه آن افکار نادرست نیست.
اما تاریخ فلسفهبه دلیل ویژگیی که دارد اینگونه نیست. اساسا فلسفه به یک اعتبار، عبارت است ازتاریخ فلسفه؛ یعنی افکار و عقایدی فلسفی که در طول تاریخ ارائه شده اند و بررسینقادانه آنها.
بنابراین، فلسفه چیزی جدای از تاریخ فلسفه نیست.
2-تاریخفلسفه مسلما فقط گرد آوری عقاید و آرافلاسفه یانقل مطالب فلسفی، که هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشته باشند نیست.
اگر فقط به عنوانفهرستی از عقاید گوناگون که در طول تاریخ از سوی فلاسفه مطرح شده اند به تاریخفلسفه بنگریم، این تاریخ به صورت داستانی بی فایده و یا حداکثر مطالبی که ذکر شدهاند ومی توان آن را ها خواند یا نخواند، در می آیند.
در صورتی که با کمی تامل درمی بابیم که افکار و عقاید فلسفی با همدیگر، چنان درهم پیچیده اند که آن ها را فقطباید در ارتباط با یکدیگر خواند و فهمید. به طور کلی هیچ فلسفه ای نمی تواند به طورکامل درک شود، مگر آنکه ارتباطش بانظامهای دیگر فهمیده شود.

مثلا چگونه کسیمی تواند واقعا بفهمد که چه چیزافلاطون را بر آن داشته تا آنچه را گفته، بگوید، جز این که چیزی درباره فکرهراکلیتسوپارمنیدسوفیثاغورسبداند؟ و یا چگونه کسی می تواندافکارملاصدرا را درفلسفه اسلامیبخواند، مگر این که از افکارابنسینا وسهرودیاطلاع داشته باشد؟
بنابراین میبینیم که تاریخ فلسفه را باید به عنوان یک کل در نظر گرفت و ارتباطات میان آن رادرک نمود.

3-همچنین افکار و عقاید فلسفی با تاریخ دوره خود و حوادث وجریانات آن و روح حاکم بر آن روزگار نیز ارتباط بسیار نزدیکی دارند و هیچمکتبفلسفی یا آرای خاص یکفیلسوف رابه راستی نمی توان فهمید، مگر این که تاریخ روزگار آن نیز خوانده شود.

ممکناست در ابتدا، ارتباط افکار و عقاید با حوادث روزگار مقداری دور از ذهن به نظربرسد؛ اما با کمی تامل به این نکته پی خواهیم برد که افکار و آرا فلاسفه و مکاتبفلسفی به نوعی نتیجه جریانات تاریخی و ناشی از روح حاکم برروزگار آن فلاسفه ومکاتب بوده است.

گواه این مطلب، پیدایشفلسفه مسیحیپس از فراگیر شدنمسیحیتدراروپاطیقرون وسطی؛ پیدایشمکاتب تجربیپس ازرنسانس علمی و فرهنگی؛ پیدایش مکاتباگزیستانسیالیسم ونهیلیسمدر اروپا پس ازجنگ های جهانیو پیدایش مکتبمارکسیمپس ازانقلابصنعتی می باشد و نیز نمونه های دیگر .

چرا باید تاریخ فلسفه را مطالعه کرد؟

مطالعهتاریخفلسفه به دلایل زیادی برای هر انسان فرهیخته و علاقمند به دانش و فرهنگ لازم وضروری است.
ما در این جا سه دلیل عمده را ذکر می کنیم:

1-ما کسی را کهازتاریخ چیزی نمیداند، دانش آموخته و با اطلاع نمی نامیم. ماهمگی معترفیم که آدمی باید چیزی دربارهتاریخ کشور خویش، پیشرفت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و موفقیتهایادبیوهنری آن بداند.
حتی برچنین کسی لازم است تا اندازه ای در محیطی وسیع تر حتی درباره تاریخ دنیا وکشور های دیگر، چیز هایی بداند.
مثلا ازیک ایرانی دانش آموخته و با فرهنگ، انتظارمی رود که شناختی دربارههخامنشیان،ساسانیان،تاریخاسلام و وقایع آن، جنگ های مهمی که در کشور اتفاق افتاده و نیز شخصیت هایتاریخی این سرزمین بداند.

به همین دلایل، این امر نیز واضح است که چنینشخصی باید در مورد کسانی چونابنسینا،ملاصدرا،فارابی،افلاطون وارسطو چیزهاییبداند.
یعنی اگر از یک ایرانی دانش آموخته انتظار می رود که در بارهایران،اسلام و جهانچیزهایی بداند، صحیح نیست که او درباره چیزی که تاریخ بر پایه آن بنا شده است، یعنیفلسفه، نداند.

بی معنی است اگر معتقد باشیم که باید درباره فاتحان و ویرانگران بزرگ آگاهیداشته باشیم، اما از سازندگان و آفرینندگان بزرگ و کسانی که واقعا به فرهنگ و تمدنبشریت کمک کرده اند، غافل بمانیم.

اساسا هیچ کس نمی پندارد که اتلاف وقتاست که دیوانحافظ یاسعدی یا کتاب هایدانتهوگوتهرا بخواند و آثار هنری دوران باستان راتماشا کند؛ زیرا اینها به خودی خود، ارزش ذاتی دارند و با آنکه تا کنون سالها ازمرگ آفرینندگان آنان گذشته است، با این حال چیزی از ارزش آنها کاسته نشدهاست.
بر همین اساس نیز مطالعه فکر افلاطون یا ابن سینا را نباید اتلاف وقتانگاشت؛ زیرا آفرینش های فکری آنها به عنوان پیشرفت ها و موفقیتهای برجسته فکری وروحی انسانی، پایدار و ماندنی است.

شاعران بزرگی پس از حافظ و سعدی و گوتهآمده اند؛ اما این امر از ارزش این سه شاعر گرانقدر نکاسته است.
متفکران دیگرینیز پس از افلاطون و ارسطو درتاریخفلسفه غرب و پس از ابن سینا درفلسفه اسلامیآمده اند؛ اما این امر اهمیت وزیبایی فلسفه اینفلاسفه رااز میان نبرده است.


2-ممکن است گفته شود که:
"مکاتبمختلف فلسفی
گذشته بقایای کهنه ای بیش نیستند و تاریخ فلسفه تاریخ نظامهای فکریمردود و ازلحاظ معنوی مرده است؛ زیرا می بینیم که هر یک از این مکاتب، مکتب دیگریرا کنار گذاشته است. هر فلسفه ای دوره های شهرت و قبول عام داشته است؛ اما پس ازمدتی مورد انتقاد و اعتراض واقع شده است. پس چرا باید این تاریخ را مطالعه میکنیم؟"
پاسخ این است که حتی اگر فرض کنیم که تمام فلسفه های گذشته تماما مردودبوده اند(که ابدا چنین نیست)، باز هم این مطلب درست است که:
اشتباهات همیشهآموزنده اند.

ملاحظه این که چه نتایجی از مقدمات صحیح و ناصحیح به وجودمی آید، آموزنده خواهد بود و ما را از دچار شدن دوباره به آن خطاهای فکری باز خواهدداشت.
اشتباهات فکری به دلیل ویژگی هایذهنآدمی اشتباهاتی است که در هر لحظه و هرجا امکان گرفتار شدن بدان ها وجود دارد و بدون مطالعه فکر گذشتگان و درک اشتباهاتعقاید آن ها، ما بازدر دام خطاهای فکری آن ها گرفتار خواهیم شد.

3-ممکناست گفته شود:
"
مطالعه تاریخ فلسفه می تواند منجر به پدید آمدنشکاکیتدر انسان شود."

این گفته درستاست؛ اما باید به خاطر داشت که توالی نظامها و زیاد بود آن ها لزوما ثابت نمی کندکه پس هر فلسفه ای نادرست است؛ زیرا ممکن است مکاتب بعدی، یک مکتب را به دلایل غیرکافی و به اشتباه دور انداخته باشند و یا مقدمات غلطی اختیار کرده باشند.
گواهاین مطلب این که جهان،ادیانبسیاری به خود دیده است؛ مانندمسحیت،یهودیتو اسلام.
اما این امر دلیل نمیشود تا کسی بگوید که چون تعداد ادیان زیاد است، پس اسلام دین بر حق نیست.

به عبارت دیگر، صرف این که مکتبی مکتب دیگر را رد کرده باشد، ثابت نمی کندکه آن مکتب واقعا نادرست بوده، بلکه برای این امر دلیل و برهان واستدلالکافی لازم است.
به همین دلیل، بیمعنی است که بگوییم که توالی و تعاقب فلسفه ها و تعداد زیاد مکاتب فلسفی دلیل و حجتاست بر این که هیچ فلسفه درستی وجود ندارد و هیچ فلسفه صحیحی نمی تواند وجود داشتهباشد.
مضافا بر این که بسیاری از آراء و افکار در میان فلاسفه و نیز مکاتب فلسفیمشترک است و نباید چنین پنداشت که به تعداد مکاتب فلسفی و به تعداد فلاسفه، فلسفههای واقعا متمایز و متفاوت وجود دارند.

به طور خلاصه تاریخ فلسفه برای هرکسی که بخواهد در دام اشتباهات فکری گذشتگان گرفتار نشود و دلیل بسیاری از وقایعجهان و تاریخ را بداند، حتمی و ضروری است.

چگونه تاریخ فلسفه را مطالعه کنیم؟

1- نخستین مطلبی که در مطالعهتاریخفلسفه اهمیت دارد، فهم نظامفلسفی و ارتباطآن با محیط و وضع تاریخی دوره خود است.
آشکار است که ما فقط وقتی می توانیم حالتذهنی یکفیلسوف ودلیل وجودی فلسفه او را به قدر کافی دریابیم که ابتدا خاستگاه تاریخی و سرچشمه آنرا بفهمیم.
مثلا ما هنگامی می توانیم گفته هایارسطو را کاملادرک کنیم که بدانیمافلاطون چه گفته است و محیط آن زمان چگونه بوده است.
بنابر این ما باید هم تاریخ زمانفیلسوف را بدانیم و هم تفکراتی را که قبل از او وجود داشته و منجر به پدید آمدنفلسفه وی گشته است.

2- برای مطالعه سودمند تاریخ فلسفه، همچنین به نوعیهمدلی یعنی تقریبا به نوعی نزدیکی و برخورد روان شناسانه با فلسفه مورد نظر، نیازاست؛ باید راه و روش فیلسوف را کاملا حس کنیم و از دید خود او به فلسفه اش بنگریم وطعم و اوصاف ویژه آن را دریابیم.

به سخن دیگر، ما باید بکوشیم تاخود رابجای فیلسوف قرارداده و سعی کنیم افکار وی را از درون خودش ببینیم تا بفهمیم که چهعواملی موجب شده تا آن فلسفه توسط وی ایجاد گردد.
در حقیقت، برای مطالعه یکفلسفه باید تا حدی که امکان دارد همه اصولی را که درذهنداریم کنار گذاریم و تا جایی که ممکناست با ذهنی خالی وارد حیطه آن افکار و عقاید بشویم.

البته باید توجه داشتکه ذهن ما نباید به اندازه ای با فلسفه آن فیلسوف مشغول شود که حقیقت یا خطای افکاروی که باید حتما منظور گردد؛ و یا رابطهمنطقی نظام فلسفی وی باافکار قبلی نادیده گرفته شده و مورد بی توجهی قرار گیرد.
یعنی باید از طرفی باآن فیلسوف همراه شد و عقایدش را از منظر درونی او دنبال کرد؛ اما از طرف دیگر بایداز وی جدا شد و افکار و عقایش را از بالا و جدا از او دید و به نقادی آن ها پرداخت.

3- برای مطالعه تاریخ فلسفه باید به جزئیات توجه کافی داشته باشیم؛ یعنی نهتنها عبارات و کلمات موجود در آثار یک فیلسوف را مطالعه کنیم، بلکه همچنین اختلافجزئی معنایی که وی قصد انتقال آن را داشته و ملاحظه آن جزئیات در رابطه با کل نظامفلسفی او و دریافت کامل آن و مستلزمات آن، ضروری است.
پس باید صبر و حوصله بهخرج داده و دقت فراوان داشته باشیم.

4- مطالعه حقیقی تاریخ فلسفه کار سادهای نیست، بلکه به تخصص نیاز دارد.
برای مثال دانش تخصصی دربارهآراءو افکار افلاطون علاوه بر احاطه کامل برزبان یونانیو تاریخیوناننیازمند شناختریاضیات یونانی،دین یونانیو غیره... است.
بدین سانمطالعه حقیقی تاریخ فلسفه به تخصص های زیادی نیازدارد.

تاریخ فلسفه غرب

منظور ازفلسفه غرب،فلسفه ای است کهدر جهان غرب به وجود آمده و بر همین اساس،تاریخ فلسفه غربیعنی تاریخ فلسفهای که در این قسمت ازکرهزمین ایجاد شده است؛ یعنی تاریخ سیر و تحول اندیشه ها و آراء فلسفی در دنیایغرب.
در تاریخ فلسفه، آنچه در خارج ازآسیاوآفریقا پدید آمده باشد، در حیطه فلسفه غرب قرار گرفته و تاریخ آن، تاریخ فلسفه غرب محسوبمی گردد.
در این مورد فقط یک استثنا وجود دارد:
فلاسفه ای را که در دورانآغازین فلسفه، در بخشآسیای صغیرمتولد شدند، با این که در قسمتاروپایینبوده اند، جزوفیلسوف غربیو فلسفه آن ها را جزو فلسفهغربی به شمار می آورند.

به طور کلی تاریخ فلسفه غرب را می توان به چهاردوره اصلی تقسیم نمود. معیار ما برای این تقسیم، محتوا و روح کلی اندیشه ها وارتباط آن ها با تاریخ آن دوره است؛ به عبارت دیگر، تاریخ فلسفه غرب رابطه مستقیمیبا تاریخ جهان غرب دارد.
این دوره ها عبارتند از:

  • تاریخ فلسفه باستان
  • تاریخ فلسفه قرون وسطی
  • تاریخ فلسفه جدید
  • تاریخ فلسفه معاصر

در هر یکاز این دوره هافیلسوف زیادی ظهور کرده و افکار فلسفی جدیدی از سوی این فلاسفه ارائه شد.
تمام این دورهها با هم در ارتباط بوده و هر دوره ای مهیا کننده زمینه برای دوره دیگر و افکار وآراء آن بوده است.

تاریخ فلسفه شرق

منظور ازفلسفه شرق،فلسفه ای است کهدر جهان شرق به وجود آمده و بر همین اساس،تاریخ فلسفه شرقیعنی تاریخ فلسفهای که در این قسمت ازکرهزمین ایجاد شده است؛ یعنی تاریخ سیر و تحول اندیشه ها و آراء فلسفی در دنیایشرق.
در تاریخ فلسفه، آنچه داخل درآسیاوآفریقا پدید آمده باشد، در حیطه فلسفه شرق قرار گرفته و تاریخ آن، تاریخ فلسفه شرق محسوبمی گردد.

به طور کلی تاریخ فلسفه شرق را می توان به سه قسمت اصلی تقسیمنمود. معیار ما برای این تقسیم، محتوا و روح کلی اندیشه ها و ارتباط آن ها با تاریخآن دوره و نیز محیط جغرافیایی آن ها است؛ به عبارت دیگر، تاریخ فلسفه شرق رابطهمستقیمی با تاریخ جهان شرقی دارد.
این دوره ها عبارتند از:

  • تاریخ فلسفه چین باستان
  • تاریخ فلسفه هند باستان
  • تاریخ فلسفه شرق در دوران معاصر

در هر یک از این دوره هافلاسفه زیادی ظهور کرده و افکار فلسفی جدیدی از سوی این فلاسفه ارائه شد.
تمام ایندوره ها با هم در ارتباط بوده و هر دوره ای مهیا کننده زمینه برای دوره دیگر وافکار و آراء آن بوده است.


منابع

 

  • تاریخ فلسفه کاپلستون، جلد1، صفحه10-6
  • تاریخ فلسفه غرب، برتراند راسل، جلد1

منابع

 

  • تاریخ فلسفه کاپلستون، جلد1، صفحه 15

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 07 اسفند 1393 ساعت: 19:36 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 311

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس