سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
آیا میدانستید که سفید کردن دندانها اولیـن خـدمات بـهداشتی و آرایشــی اسـت کـه امـروزه افراد به دنبال آنند و این محبوبیت روز به روی هــم بیشتر و بیشتر می شود؟
یـک تحقـیق جـدید نشان داده اسـت که %80 از امریکایـی هـای بین 18 تا 49 سال به دنبال سفید کـردن دنـدان هـایشــان هسـتـنـد و ایـن آمـار بـرای خـانـم ها حتی به %85 نیز مـیرسد.
6 نـفر از هـر 10 نفر، به ویژه افراد بین 18 تا 24 سال، عقیده دارند که اگر هنگام لبخند زدن دندانهایشان سفیدتر و زیباتر باشد، اعتماد به نفس آنها تاحد زیادی بالا خواهد رفت.
طبق آکادمی آرایش دندان در امریکا، امریکایی ها بیش از 1.4 بیلیون دلار را سال گذشته صرف خرید محصولات سفید کننده دندان موجود در بازار کرده اند.
یکی از اولین چیزهایی که افراد در ملاقات با افراد جدید به آن دقت می کنند، لبخند آنهاست. سفید کردن دندان یکی از ساده ترین و در دسترس ترین راه ها برای بهبود ظاهر، ایجاد تاثیر مثبت و به دست آوردن ظاهری جوانتر و زیباتر می باشد. دندان به مرور زمان تغییر رنگ داده و زرد می شوند. سفید کننده دندان، عملیاتی پزشکی نیست که روی دندانهایتان انجام شود، و باعث بالا بردن سلامت دندانهایتان نمی شود اما می تواند آنها را سفیدتر کند.
علت تغییر رنگ دندانها چیست؟
عوامل مختلفی می تواند در تغییر رنگ دندانها تاثیر داشته باشد که از جمله آن میتوان به بالا رفتن سن، کشیدن سیگار، عوامل وراثتی، مصرف غذاها و نوشیدنی های رنگدار، رنگ باقی مانده از داروها، و تخریب های شیمیایی دندان اشاره کرد. برخی از متداولترین دلایل عوض شدن رنگ دندان مصرف دارو، قهوه، چای، و سیگار است. افرادی هم که عادت به مصرف بیش از اندازه نوشابه دارند هم با چنین مشکلی مواجه خواهند شد.
جدا از رنگ گرفتن دندانها، سه عامل مهم وجود دارد که می تواند بر رنگ دندان هر فرد تاثیر داشته باشد. ژنتیک در این زمینه نقش موثری دارد. بعضی افراد به طور طبیعی نسبت به بقیه دندانهای سفیدتری دارند. بیماری ها هم می توانند عامل موثری در این رابطه باشند و برخی داروها ممکن است باعث تغییر رنگ دندانها شود. اگر احتمال میدهید که تغییر رنگ دندانهایتان به خاطر مصرف یک داروی خاص است، می توانید این مسئله را با دندانپزشکتان مطرح کنید.
سیگار کشیدن هم می تواند باعث زرد شدن دندانها شود. از بین رفتن این لکه ها زمان بیشتری می برد. لکه های ناشی از نیکوتین 1 تا 3 ماه طول می کشد تا با مصرف مواد سفیدکننده، به حالت اول برگردند. استفاده از تنباکو نیز از دست رفتن سفیدی دندانها و تغییر رنگ آنها را تسریع می کند.
بالا رفتن سن نیز با زرد شدن دندانها در ارتباط است. مینای دندان، که بخش سخت خارجی دندان است، به مرور زمان نازک تر شده و باعث می شود لایه زرد داخلی نمودار شود. اکثر این موارد، لکه های زرد و قهوه ای هستند که ممکن است از جمع شدن پلاک دندان، لکه های ناشی از غذا، و بهداشت ضعیف دندانها، ناشی شود. تغییر رنگ دندان مربوط به بالا رفتن سن و وراثت معمولاً در هر 9 نفر از 10 نفر ایجاد میشود. از بین بردن این نوع لکه ها با جرم گیری خیلی راحت و سریع انجام می گیرد و بین 1 تا 6 هفته صورت می گیرد.
قانون کلی این است که هر چیزی که ممکن است لباس شما، دستمال سفره تان یا فرشتان را لکه دار کند، می تواند روی دندانهایتان هم لکه بیندازد. مثلاً سس گوجه فرنگی، کیک زغال اخته، شراب قرمز و ....
سفیدکننده های دندان سه دسته هستند:
1. جرم گیری دندانها برای تغییر دادن رنگ آنها. دندانپزشک شما می تواند کار جرم گیری دندانهایتان را در مطب خود انجام دهد. محلولی که برای اینکار مورد استفاده قرار می گیرد پروکسیدی غلیظ درحدود %35 دارد. طی یک جلسه، رنگ دندانها را می توان 12 تا 14 درجه سفیدتر کرد.
2. خودتان هم می توانید با استفاده از ابزاری که از دندانپزشکتان خریداری می کنید، اینکار را انجام دهید. دندانپزشک ژلی برایتان تهیه می کند که باید به مدت دو هفته هر شب چهار ساعت روی دندانهایتان بمالید. این ژل ها بین 10 تا 15 درصد پروکسید در خود دارند و می توانند رنگ دندانها را تا 8 درجه سفیدتر کنند.
3. استفاده از خمیردندانهای ارزان که در بازار موجود است. این خمیردندانها که حاوی 4 درصد پروکسید هستند می تواند 2 تا 3 درجه رنگ دندانهایتان را سفیدتر کنند.
جرم گیری همیشه هم جواب نمی دهد:
اگر در دندانهای جلویی خود، پر کردگی همرنگ یا معمولی داشته باشید، جرم گیری جواب نخواهد دارد. محلول جرم گیری نمی تواند رنگ این مواد را تغییر دهد. به این ترتیب با جرم گیری فقط زردی این قسمت را نمایانتر می کنید. بنابراین بهتر است قبل ازاستفاده از هر روش سفید کردن دندان حتماً با دندانپزشکتان مشورت کنید.
عوارض جانبی جرم گیری دندان
جرم گیری کردن دندانها می تواند تاثیرات حانبی هم داشته باشد. دندانها ممکن است حساس شوند (حساسیت گرم و سرد) و همچنین وقتی از محلول جرم گیری استفاده می کنید، ممکن است لثه هایتان اسیب ببینند. از جمله سایر عوارض می توان به گلو درد، درد دندانها، سوزش یا خارش بافت ها و سردرد اشاره کرد.
مردم دندان آبی
در مورد سفید کردن دندانها هم نباید افراط کرد. رنگ ناشی از بسیاری از درمان ها غیرطبیعی است. باید اجازه دهید دندانهایتان مرواریدگونه سفید شوند. متاسفانه بعضی افراد بیش از اندازه از جرم گیری استفاده می کنند. من این دسته از افراد را مردم دندان آبی نامیده ام. همه شما حتماً آنها را دیده اید. دندانهای آنها یک سایه آبی رنگ دارد. این افراد باید درحدی جرم گیری کنند که سفیدی دندانهایشان با سفیدی چشم هایشان هماهنگی داشته باشد.
تاثیر جرم گیری چه مدت زمان باقی می ماند؟
یادتان باشد سفید کردن دندانها همیشگی نیست، چون دندانهایتان دوباره به مرور زمان تغییر رنگ خواهند داد. افرادیکه بیش از اندازه از موادغذایی و نوشیدنی هایی استفاده می کنند که باعث تغییر رنگ دندانها می شود، در کمتر از یک ماه، دندانهایشان دوباره تغییر رنگ می دهد. اما آندسته از افرادیکه سعی می کنند کمتر از این موادغذایی و نوشیدنی ها استفاده کنند، ممکن است بتوانند آن سفیدی را تا یک سال یا بیشتر هم نگه دارند.
مسئله ای که باید به خاطر داشته باشید این است که پس از استفاده از اینگونه مواد، سریعاً دندانهایتان را شستشو داده و مسواک بزنید.
بهداشت دندانهایتان باید در راس مسائل بهداشتی شما قرار گیرد. حداقل روزی دو مرتبه دندانهایتان را مسواک کنید و یکبار در روز از نخ دندان استفاده کنید. برای از بین بردن لکه ها روی سطح دندان و زردی دندانها از خمیردندانهای سفید کننده (یک یا دو بار در هفته) استفاده کنید. در سایر زمانها از خمیردندان معمولی استفاده کنید.
برحسب روشی که برای سفید کردن دندانهایتان به کار می گرید، ممکن است هر 6 ماه یکبار بعد از یک تا دو سال، نیاز به بازبینی دوباره دندانهایتان باشد. اگر سیگار می کشید یا بیش از حد از نوشیدنی هایی که ممکن است باعث تغییر رنگ دندانها شود استفاده می کنید، احتمالاً این بازبینی باید زودتر انجام گیرد.
3- فشارهای اجتماعی و به دنبال آن قید و بندهای دست و پا گیر.
4- عقبماندگی و عجز.
5- عدم اعتماد به نفس.
6- عدم امنیت.
7- اعتماد به روشهای تئوری و نبود محیط آزمایش و آزمایشگاهی.
8- ترس از طرح سوال و فرار از سوال دیگران.
9- پاسخ ندادن دقیق و روشن به سوالها به گونهای که مانع رشد و ابتکار میشود.
از جمله مواردی که ابتکار و خلاقیت دانشآموز را از بین میبرد حفظ کردن درسها و درجهبندی موفقیت دانشآموز بر اساس نمره، بدون در نظر گرفتن فعالیت عملی سالانه ی وی و یا بحث و گفتوگوها و نوع سوالهایی است که مطرح میکند.
تحقیر و توهین به یک مبتکر تازهکار، باعث دلسردی وی میشود. علاوه بر اینها عواملی وجود دارند که روی شخصیت مبتکر و سطح علمی و کیفیت کارش اثر منفی میگذارند که عبارتند از:
1- غرور: غرور قدرت ابتکار را نابود میکند. یک مبتکر مغرور تصور میکند که به درجه کمال رسیده و برتر از دیگران است، چنین شخصی رو به قهقرا میرود.
2- احساس حقارت و کمبینی: این احساس برعکس احساس قبلی است و نتایج منفی بسیاری به جای میگذارد. شخصی که احساس میکند از دیگران کمتر و کوچکتر است، در واقع مانع تحرک و پیشرفت خود شده است و از هر گونه ابتکار باز میماند.
3- عجله: محکمکاری، با عجله و شتاب سازگار نیست. یک مبتکر واقعی تا مدتها ابتکار خود را به شکل تئوری نگه میدارد تا بتواند در فرصت مناسب تمام اشکالات آن را برطرف کند و بعد از آن، ابتکارش را عملی میسازد.
4- تسلیم شدن در برابر فشارها:اگر در برابر صاحبان زر و زور و یا شرایط خفقان جامعه تسلیم شود، استعداد ابتکار خود را از بین برده است. چون یکی از شرایط مبتکر موفق، مستقل بودن است.
5- سیگار، موادمخدر: مصرف این مواد به سلولهای مغز علاوه بر سیستم عصبی بدن، آسیب میرساند و قدرت ابتکار شخص و توان خلاقیتش را از بین میبرد. اگر غده ی تیروئید، تبروکسین ترشح نکند سبب ضعف و یا حتی از بین رفتن هوشمندی و ذکاوت خواهد شد. کمی و زیادی کلسیم نیز سبب اختلالات روانی میشود.
6- پیری: هر چه سن بالا برود قدرت ابتکار و خلاقیت نیز رو به افول میگذارد، چون بدن آدم در سنین پیری سلامتی خود را کم کم از دست میدهد.
«چارل ریچه» میگوید: «بعد از سن 45 سالگی قوای ذهنی به تدریج ضعیف میشوند. اوج قدرت ابتکار و هوشمندی بین سنین سی تا چهل سالگی است. پس از آن رو به ضعف میرود تا سن هفتاد سالگی، هر چند که در چنین سنینی نابغههایی پیدا شدهاند.
7- قناعت:از عوامل شکست و افول یک مبتکر، قانع شدن به یک مرحله از رشد و خلاقیت است. در جا زدن بیشباهت به عقب ماندن نیست.
در دنیای پراضطراب امروز آرامش و راحتی خیال نعمتی است که بسیاری آرزوی آن را دارند اما برای رسیدن به آن تنها آرزو کافی نیست بلکه باید قدم پیش نهاد و کاری کرد. آنچه در پی می آید برخی تکنیک های روانی شناختی است که ضمن کمک به رفع تشویش و نگرانی آرامش و نشاط و شادی را در زندگی ما رونق می بخشد.
راز اول : با خدا ارتباط برقرار کنید
حداقل نیاز انسان به روح خدایی مانند احتیاج نوزاد به مادر است به همان میزان که جسم برای ادامه حیات به هوا و غذا نیازمند است، روح و باطن نیز به هدایت الهی و روح ربانی محتاج است.
آرامش جان، زمینی حاصل خیز است که دانه های«خواست و نیاز» در آن به خوبی می روید. نیازهای به حق را در یاد خداوند که آرامش جان و قلب است بکارید تا به خوبی تحقق یابند. خداوند همراه کسی است که او همراه خداوند باشد با توجه به خداوند و خواندن نام های او همراهی و پشتیبانی خدا را به سوی خود جلب کنید پس به خداوند توجه کنید تا الهی شوید! به خدا توکل کنید. هر چه ارتباط شما با خدا این نیروی عظیم و خرد لایتناهی بیشتر و بیشتر شود آرامش و نشاط بیشتری را در خود تجربه می کنید و هر چه ارتباط شما با خدا محدودتر شود ترس و اضطراب بیشتری بر شما چیره می شود. خداوند فرموده است:«اگر مرا یاری کنید شما را یاری می کنم و قدم هایتان را استوار می گردانم»یار خدا بودن یعنی براساس قوانین الهی رفتار کردن، گناه نکردن، کمک به دیگران، نرنجاندن دیگران، احترام به والدین و درواقع یار خدا بودن همان یاری کردن به خود است.
رازدوم:ازآنچه هستید راضی باشید
بدن وسیله زندگی است نه جوهر آن. آن قدرکه ما انسان ها با ظاهر جسمی خود مشخص می شویم یک درخت با تنه اش مشخص نمی شود. تجربیات ما باید مثل درخت به ما شکل بدهد ولی این کار را نمی کند. فقط جوهره وجودمان است که با شرایط محیط از بین نمی رود، شکسته نمی شود و یا در معرض دید و بررسی دیگران قرار نمی گیرد. وجود داشتن پر معنا و پر مفهوم است. من وجود دارم، من هستم، من این جا هستم، من در حال شدن هست، تنها من هستم که زندگی را می سازم و.. هر کدام از ما انسان ها در این دنیا ماموریتی خاص داریم. با کمک به دیگران و مهرورزی به آنان باعث تکامل روحمان می شویم. رسالت اصلی ما در این دنیا بیدار شدن و بیدار کردن است و زندگی ما به منزله یک سفر است و هدف نیست. منظور از بیداری فعال شدن در همه ابعاد وجود و همه زوایای زندگی است مانند بیداری جسمی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و…خلاصه در یک کلام«بیداری الهی».
راز سوم:مثبت فکر کنید
یاد بگیرید که احساس هایتان را از طریق افکار مثبت مهار کنید. به دقت افکارتان را زیر نظر بگیرید و هنگامی که یک فکر منفی هجوم می آورد خودتان را وارسی و به جای آن یک فکر مثبت جایگزین کنید. ذهن مثبت اوضاع مثبت را به خود جلب می کند. به خاطر داشته باشید که عالم به نیات ما پاسخ می دهد.
افکار و عقاید ما به صورت انرژی از وجودمان ساطع می شود و به جهان بیرون راه می یابد و محیط سعی می کند آنچه را می خواهیم به ما هدیه کند. راز توفیق آن است که میزان انرژی خود را در جهت مثبت و صعودی افزایش دهیم و برای خود و دیگران همیشه بهترین ها را بخواهیم. چرا که حتی اگر در مورد دیگران نیت بد و منفی داشته باشیم آثار مخرب آن گریبان گیر خودمان می شود. چه زیباست که بهترین نیات و آرزوها و افکار را برای خود و دیگران داشته باشیم تا به اوج آرامش و شادی برسیم.
راز چهارم:بر آرامش درونی تمرکز کنید
در دل توفان هم آرامش نهفته است. مهم نیست که در هر زمانی از روز چه اتفاقی بیفتد. هر چه مسایل به نظر مشکل و پر دردسر بیایند و هر چه قدر که بخواهیم کارهای زیادی را در آن واحد انجام دهیم باید فقط به خلوتگاه درون خویش برگردیم و آرامش درونی پیدا کنیم. برای دسترسی به خلوتگاه درونی چشم هایتان را ببندید و روشنایی آرام و ملایمی را درون خود تصور کنید. این فضا جایی است که ضربان قلب شما به فرمان شما آرام می تپد. به آن جا بروید و از دور دست استاد معنویتان از راه می رسد در گوشتان زمزمه می کند:«هر جا می توانید خوبی کنید در هر چه می توانید به هر شکل که می توانید هر وقت که می توانید به همه اشخاصی که می توانید و تا زمانی که می توانید»نور سفیدی فضای دلتان را آرام می کند.سپس بر این آرامش حاصل شده تمرکز کنید.
راز پنجم: قضاوت خود را به تاخیر بیندازید
در این جهان هیچ حادثه ای بر حسب تصادف و در همه وقایعی که روی می دهند لطف و رحمت الهی نهفته است. تمام حوادث برای ما پیام هایی دارند که سبب تکامل روحمان می شوند. مثلاً شما می توانید پیام آن حادثه به ظاهر بد را بعد از گذشت مدت زمانی بفهمید و یا حتی ممکن است تا زمانی که زنده هستید، متوجه نشوید زیرا بسیاری از این وقایع فراسوی درک ما و جزء اسرار الهی هستند و تلاش برای فهم حکمت خداوند با هوش محدودمان مانند سنجش اقیانوس با پیمانه است. همچنین در ذهن الهی، از دست دادنی ای وجود ندارد و اگر شما به ظاهر چیزی را از دست می دهید معادل آن شئ و یا حتی بالاتر از آن را به دست خواهید آورد و تمام این اشیاء وسیله ای برای تکامل و زیبایی شما هستند. بیایید کاملاً بپذیریم که در هر موقعیت نامطلوب، نیکی پنهانی برای همه وجود دارد.«ساقی هر چه ریزد لطف اوست»
راز ششم: صفتهای مثبت خود را افزایش دهید
از غیبت، تهمت و صفت های نسنجیده درباره افراد یا حوادث، حسادت، كینه، دروغ، جر و بحث كردن با دیگران و خلاصه رنجاندن دیگران به شدت پرهیز كنید. زیرا كسی كه با انجام دادن این گونه اعمال تراكمی از نیروهای منفی عذاب می كشد، خودتان هستید. زمانی كه به دیگران خوبی و كمك می كنید تجمعی از نیروهای مثبت به دور خودتان فراهم می آورید و این نیروهای مثبت باعث آرامش و شادی شما می شوند. هنگامی كه وضو می گیرید الكتریسیته های ساكن را به سطح بدن خود می آورید. آب نیز رسانا است و شما امواج آلفا {امواج آرامش بخش} تولید می كنید. با كشیدن مسح سر این امواج را به كورتكس مغز انتقال می دهید و باعث می شوید كه ناحیه شلوغ ذهن آرام گیرد. با مسح پا انتقال امواج آلفا را در اندامهای پایینی سرعت می بخشید. بیشترین منطقه ای كه در كره زمین امواج آلفا دارد كعبه است. زمانی كه شما نماز می خوانید و جهت خانه خدا قرار می گیرید و هفت قسمت بدن شما با زمین تماس پیدا می كند، امواجی را دریافت می كنید كه باعث آرامش شما می شوند. برای افزایش نیروهای مثبت خود می توانید در یك وان حمام پر از آب و نمك به مدت بیست دقیقه قرار بگیرید. در بطری های رنگی آب خوراكی بریزید و به مدت دو ساعت در معرض نور شدید آفتاب قرار دهید سپس آنها را در یخچال بگذارید و در موقع لزوم بنوشید. بدون كفش و جوراب روی چمن راه بروید زیرا طبیت منبع انرژی نیروهای مثبت است.
راز هفتم:به دستورات اخلاقی احترام بگذارید
از كنجكاوی كردن در زندگی دیگران دوری كنید. از خواندن نامه های شخصی و دفتر خاطرات محرمانه دیگران و گوش دادن به مكالمات خصوصی آنها اجتناب كنید.بدون در زدن و اجازه گرفتن وارد هر مكانی نشوید.سعی در اثبات درستی نظرات و عقاید خود به دیگران نداشته باشید.تلاش نكنید كه به زور افكار و عقاید دیگران را تغییر دهید، زیرا در صورت رعایت نكردن این دستورات آرامش خود را بر هم می زنید. به پدر ومادر خود نیكی كنید. با آنان با صدای بلند صحبت نكنید.
بتی.جی ایدی می گوید:«از زمانی كه شما به درگاه خداوند دعا می كنید این دعاها به صورت شعاع های نورانی به طرف آسمان بالا می روند و فرشته ها برای اجابت به زمین می آیند ولی در میان این شعاعهای نورانی یكی از همه فوق العاده قطورتر و نورانی تر است و فرشتگان به محض مشاهده آن سریع به آن رسیدگی می كنند. این پرتو قدرتمند و خیره كننده مربوط به دعای پدر و مادر در حق شماست. دعای مادر خالصانه ترین دعاهاست. چه زیباست به والدین خود از صمیم قلب احترام بگذارید و نیازهای آنان را تامین كنید زیرا كه مهر و نیكی به آنان سبب آرامش و نشاط درشما می شود.»
راز هشتم: حس ها را از یكدیگرجدا كنید.
اغلب ما به این مسئله توجه چندانی نداشته ایم كه حواس پنجگانه خود را از یكدیگر تفكیك و آن ها را به صورت مجزا از یكدیگر حس كنیم. ذهنتان را برای بالا بردن آگاهی حسی، پرورش دهید. امروز بر بینایی تمركز كنید، فردا بر مزه، روز بعد بر بویایی و…مثلاً زمانی كه در حال دوش گرفتن در حمام هستید قطرات آب را روی بدن خود احساس كنید و از اینكه باعث تمیزی و آرامش شما می شود، لذت ببرید. موقعی كه در حال غذا خوردن هستید فقط به طمع و مزه غذا تمركز كنید. وقتی در حال ریختن چای در استكان هستید به صدای ریزش آن گوش دهید.به این ترتیب، شروع به جدا كردن تجربیات حسی تان از یكدیگر كنید و از هر كدام لذت ببرید.
رازنهم: دید جدیدی پیدا كنید
پرهای دم طاووس رنگارنگ هستند و هنگامی كه از زاویه ای خاص به آنها نگاه می كنید درخشش وزیبایی بی نظیری دارند. خیلی از مسائل در زندگی هنگامی ارزش خود را نشان می دهند كه از زاویه درست دیده شوند. ولی نگرشهای متشابه و كلیشه ای، دیدن این زیبایی ها را مشكل می سازد. اگر به هر مسئله ای از زاویه ای درست نگاه كنید در آن چیزهای با شكوه و زیبایی خواهید دید.سعی كنید همه چیز و همه كس را با چشم های تازه ای ببینید كه از طریق عادت تیره و تار نشده اند. با این روش شما می توانید ثروت های نامحدودی را كشف كنید. به خاطر داشته باشید كه اگر از زاویه ای درست به تمام چیزها و اشخاص نگاه كنید هر شخص یا هر شیء از طرف خالقتان برای شما ارمغان و پیام زیبایی به همراه خواهد داشت.
رازدهم: وسایل اضافی را از محیط زندگیتان خارج كنید
اشیاء درون خانه تان را لمس كنید و از خودتان بپرسید آیا به این وسایل احتیاج دارم؟كتاب ها را از درون قفسه بیرون بیاورید و ببینید آیا دوباره قصد خواندن این كتاب ها را دارید. هرشیء یادگاری را بررسی كنید و از خودتان بپرسید:«آیا هنوز لحظه ای را كه این شیء به یادم می آورد برایم مهم و با ارزش هستند؟» لباس هایتان را باز كنید و توجه كنید كه آیا به تمام این لباس ها احتیاج دارید و از آخرین باری كه آنها را پوشیده اید چه قدر زمان می گذرد و آیا دوباره تصمیم به پوشیدن آنها دارید؟ بعد از این بررسی كاملی كه به عمل می آورید تمام وسایل و لباس های اضافی تان را به دیگران ببخشید و یا آنها را حراج كنید. زیرا كه هر شیء انرژی خودش را دارد و اگر به كار نرود در خانه به آب راكد تبدیل می شود. همچنین جای مناسبی برای جوندگان و پشه ها می گردند. پس مراقب باشید و بگذارید انرژی آزادانه جریان یابد و آب جاری گردد. اگر كهنه ای را نگه دارید تازه ها جایی برای تجلی خویش نمی یابند. پس برای چرخش انرژی و پیشرفت درزندگی تان وسایلی را كه احتیاج ندارید از محیط خارج سازید.
مردی در کنار رودخانهای ایستاده بود. ناگهان صدای فریادی رامیشنود و متوجه میشود که کسی در حال غرق شدن است. فوراً به آب میپرد و او رانجات میدهد. اما پیش از آن که نفسی تازه کند فریادهای دیگری را میشنود و باز بهآب میپرد و دو نفر دیگر را نجات میدهد. اما پیش از این که حالش جا بیاید صدایچهار نفر دیگر را که کمک میخواهند میشنود.
او تمام روز را صرف نجات افرادی میکند که در چنگال امواجخروشان گرفتار شدهاند غافل از این که چند قدمی بالاتر دیوانهای مردم را یکی یکیبه رودخانه میانداخت.
شرح حکایت
برخی مدیران و سازمانها این گونه عملمیکنند. در این سازمانها به جای درمان ریشه، به کندن برگ های زرد رغبت بیشتری نشانداده میشود. به عبارت دیگر به جای علت یابی و رفع مشکلات، صرفاً به اصلاح آنهامیپردازند. آیا بهتر نیست ضمن چارهجویی برای عوارض و مسائل پیشآمده، بر روی عللهم تأثیر گذاشت تا مسئله به طور همه جانبه حل شده و از اتلاف سرمایه ها و منابع باارزش جلوگیری شود؟ منبعhttp://qas.weblog.sh
فردی از روی کنجکاوی با هدف شناخت واکنش دیگران نسبت به مسایلپیرامون، میخی را در چهارچوب درب سازمانی که محل تردد بود کار گذاشت. نفر اول واردشد و بدون اینکه میخ را ببیند از درب گذشت. نفر دوم که از چهارچوب درب میگذشت میخرا دید ولی بی توجه به آن گذشت.
نفر سوم میخ را دید و پیش خود گفت وقتی کارم تمام شد بر می گردمو میخ را از چهارچوب درب بر میدارم تا برای کسی خطر ایجاد نکند. نفر چهارم به محضرویت میخ و شناخت خطر میخ در محل تردد، بلافاصله میخ کشی آورد و میخ را درآرود وسپس به کار خود رسیدگی کرد.
شرح حکایت
هر فردی نسبت به مسایل واکنشی دارد. نفر اول مانند افراد با درجه شناخت پایین و بی توجه به محیط پیرامون خود. نفر دومشناخت پیدا کرد ولی مسوولیت پذیری نسبت به خطرات آن مساله برای دیگران را نداشت. نفر سوم، دارای شناخت و مسوولیت پذیری بود ولی وقت شناسی نداشت و پی به اهمیت وضرورت مساله نبرده بود. نفر چهارم فردی با درجه شناخت بالا، مسوولیت پذیر، وقتشناس، درک بالا نسبت اهمیت مسائل و خطرات محیطی و اینکه اهل عمل. برگرفته ازسایت: راهکار مدیریت
کدام را سوار میکنید؟
یک شرکت بزرگ قصد استخدام یک نفر را داشت. بدین منظور آزمونیبرگزار کرد که یک پرسش داشت. پرسش این بود:
شما در یک شب طوفانی در حال رانندگیهستید. از جلوی یک ایستگاه اتوبوس میگذرید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوسهستند. یک پیرزن که در حال مرگ است. یک پزشک که قبلاً جان شما را نجات داده است. یکخانم/آقا که در رویاهایتان خیال ازدواج با او را دارید. شما میتوانید تنها یکی ازاین سه نفر را سوار کنید. کدام را انتخاب خواهید کرد؟ دلیل خود را شرح دهید.
___________________________ پیش از اینکه ادامه حکایت رابخوانید شما نیز کمی فکرکنید. ؟! ؟! ____________________________
قاعدتاً این آزمون نمیتواندنوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خودش را دارد.پیرزن در حال مرگ است،شما باید ابتدا او را نجات دهید. هر چند او خیلی پیر است و به هر حال خواهدمرد.شما باید پزشک را سوار کنید. زیرا قبلاً جان شما را نجات داده است و اینفرصتی است که میتوانید جبران کنید. اما شاید هم بتوانید بعداً جبران کنید.شماباید شخص مورد علاقهتان را سوار کنید زیرا اگر این فرصت را از دست دهید ممکن استهرگز قادر نباشید مثل او را پیدا کنید.
از دویست نفری که در این آزمون شرکتکردند، شخصی که استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد. او نوشته بود:
سوئیچ ماشینرا به پزشک میدهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه همسر رویاهایممنتظر اتوبوس میمانیم.
شرح حکایت
همه میپذیرند که پاسخ فوق بهترین پاسخاست، اما هیچکس در ابتدا به این پاسخ فکر نمیکند. چرا؟
زیرا ما هرگز نمیخواهیمداشتهها و مزیتهای خود را (ماشین) از دست بدهیم. اگر قادر باشیم خودخواهیها،محدودیت ها و مزیتهای خود را از خود دور کرده یا ببخشیم گاهی اوقات میتوانیمچیزهای بهتری به دست بیاوریم.
تحلیل فوق را میتوانیم در یک چارچوب علمیتر نیزشرح دهیم: در انواع رویکردهای تفکر، یکی از انواع تفکر خلاق، تفکر جانبی است که درمقابل تفکر عمودی یا سنتی قرار میگیرد. در تفکر سنتی، فرد عمدتاً از منطق، درچارچوب مفروضات و محدودیتهای محیطی خود، استفاده میکند و قادر نمیگردد از زوایایدیگر محیط و اوضاع اطراف خود را تحلیل کند. تفکر جانبی سعی میکند به افراد یاد دهدکه در تفکر و حل مسائل، سنت شکنی کرده، مفروضات و محدودیت ها را کنار گذاشته، و اززوایای دیگری و با ابزاری به غیر از منطق عددی و حسابی به مسائل نگاه کنند.
درتحلیل فوق اشاره شد اگر قادر باشیم مزیتهای خود را ببخشیم میتوانیم چیزهای بهتریبه دست بیاوریم. شاید خیلی از پاسخدهندگان به این پرسش، قلباً رضایت داشته باشندکه ماشین خود را ببخشند تا همسر رویاهای خود را به دست آورند. بنابراین چه چیزیباعث میشود نتوانند آن پاسخ خاص را ارائه کنند. دلیل آن این است که به صورت جانبیتفکر نمیکنند. یعنی محدودیت ها و مفروضات معمول را کنار نمیگذارند. اکثریتشرکتکنندگان خود را در این چارچوب میبینند که باید یک نفر را سوار کنند و از اینزاویه که میتوانند خود راننده نبوده و بیرون ماشین باشند، درباره پاسخ فکرنکردهاند. برگرفته از : سایت راهکار مدیریت
عاقبت شک در ایمـــان
داستان درباره ی یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه هابالا برود. او پس از سال ها آماده سازی ماجراجویی خود را آغاز کرد .
ولی از آنجاکه افتخار کار را فقط برای خود می خواست تصمیم گرفت به تنهایی از کوه بالا برود. شب،بلندی های کوه را در برگرفته بود و مرد هیچ چیز را نمی دید. همه چیز سیاه بود اصلادید نداشت ابر روی ماه و ستاره ها را پوشانده بود. همان طور که از کوه بالا می رفتپایش لیز خورد. در حالی که به سرعت سقوط می کرد از کوه پرت شد.در حال سقوط فقط لکههای سیاهی مقابل چشمانش می دید و احساس وحشتناک مکیده شدن به وسیله ی قوه جاذبه اورا در خود می گرفت .
همچنان سقوط می کرد ، در آن لحظات تمام رویداد های خوب و بدزندگییش به یادش آمد. اکنون فکر می کرد مرگ چقدر به وی نزدیک است .
ناگهان احساسکرد طناب دور کمرش محکم شد و در میان آسمان و زمین معلق ماند. در این لحظه سکون چارهای برایش نماند جز آن که فریاد بزند خدایا کمکم کن! ناگهان صدای پرطنینی از آسمانشنیده شد : چه می خواهی . -ای خدا نجاتم بده! - واقعا باور داری که میتوانم نجاتت دهم. -البته که باور دارم. - اگر باور داری طنابی که به دور کمرتبسته است پاره کن. یک لحظه سکوت....و مرد تصمیم گرفت با تمام نیرو طناب را بچسبد .
گروه نجات می گویند که روز بعد یک کوهنورد یخ زده را مرده پیدا کردند. بدنش ازطناب آویزان بود و با دستهایش محکم طناب را گرفته بود در حالی که او فقط یک متر اززمین فاصله داشت .
منبعmadadi.ir/forum
شتر کنجکاو
بچه شتر: چند تا سوال برام پیش آمده است. میتونم ازت بپرسممادر؟ شتر مادر: حتماً عزیزم. چیزی ناراحتت کرده است؟ بچه شتر: چرا ما کوهانداریم؟ شتر مادر: خوب پسرم. ما حیوانات صحرا هستیم. در کوهان آب و غذا ذخیرهمی کنیم تا در صحرا که چیزی پیدا نمی شود بتوانیم دوام بیاوریم. بچه شتر: چراپاهای ما دراز و کف پای ما گرد است؟
شتر مادر: پسرم. قاعدتاً برای راه رفتن در صحرا و تندتر راهرفتن این مدل پا را داریم. بچه شتر: چرا مژه های بلند و ضخیم داریم؟ بعضی وقت هاجلوی دید من را می گیرد. شتر مادر: پسرم. این مژه های بلند و ضخیم یک نوع پوششحفاظتی است که چشم های ما را در مقابل باد و شن های بیابان محافظت می کنند. بچهشتر: فهمیدم. پس کوهان برای ذخیره کردن آب است برای زمانی که ما در بیابان هستیم. پاهایمان برای راه رفتن در بیابان است و مژه هایمان هم برای محافظت چشمهایمان دربرابر باد و شنهای بیابان است... بچه شتر: فقط یک سوال دیگر دارم..... شترمادر: بپرس عزیزم.. بچه شتر: پس ما در این باغ وحش چه کارمی کنیم؟
مهارت ها، علوم، توانائی ها و تجارب فقط زمانی مثمر ثمر است که شما درجایگاه واقعی و درست خود باشید. الان شما در کجا قرار دارید؟
شرححکایت
توانمندی ها ، مهارت ها ، تحصیلات ، تجربیات و استعدادهای انسان نقش بسیارمهمی را در پیشرفت و ارتقاء شغلی و زندگی او دارد. به عبارت دیگر موارد ذکر شدهپتانسیل لازم جهت حرکت و رشد را فراهم می نماید. لیکن این حرکت نیاز مند بستر ومسیر مناسب نیز می باشد. چنانچه فرد در محل مناسب ، مکان مناسب و زمان مناسب قرارگیرد می توان انتظار داشت که تمامی پتانسیل وجودی وی در جهت رشد و تعالی شغلی ،شخصیتی ، اجتماعی و... بکارگرفته شود.
بدیهی است در صورت محقق نشدن شرایط ذکر شدهامکان رشد و شکوفائی کامل انسان بسیار کم می گردد. یکی از وظایف بسیار مهم مدیران ورهبران شناسائی استعدادهای کارکنان و فراهم آوردن شرایط رشد و پرورش و بکارگیریآنها در سازمان ودر جهت اهداف سازمان می باشد. انسانها هر یک معدنی از طلا و نقرههستند که می بایستی ابتدا کشف و شناسائی شده و سپس با صرف هزینه به بهترین شکلی بهتعالی رسانده شوند و همچون نگینی بدرخشند. برگرفته از سایت :راهکار مدیریت
سم
دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست بامادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جرو بحث می کردند.
عاقبت یک روز دختر نزدداروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا سمی به او بدهد تابتواند مادر شوهرش را بکشد! داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود،همه به او شک خواهند برد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن رادر غذای مادر شوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کردتا در این مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند.
دختر معجون راگرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقـداری از آن را در غـذای مادر شوهـر میریخت و با مهربانی به او می داد. هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادرشوهر هم بهتر و بهتر شد تا آنجا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: آقایدکتر عزیز، دیگر از مادر شوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم ودیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را ازبدنش خارج کند.
داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم ، نگران نباش. آن معجونی که بهتو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادر شوهرت از بینرفته است.
به گفته پیتر دراکر ، موفقیت مدیران در گرو استفاده از تجربیات و نصایحبزرگان مدیریت است. از دیگر سو، تصمیم گیری مهمترین بخش وظیفه مدیران است. تلفیقاستفاده از تجربیات بزرگان و تصمصم گیری صحیح و به موقع نقش بسیار مهمی در موفقیتمدیران دارد.
در یک شب تاریک مردی در پیاده رو خیابانی پای تیر چراغ برقدنبال چیزی میگشت. رهگذری او را دید و پرسید: دنبال چه میگردی؟
مرد گفت: دنبال دسته کلیدم میگردم. رهگذر پرسید: آن رااینجا گم کردی؟ مرد گفت: نه، فکر میکنم چند قدمی عقبتر، از دستم افتادهباشد. رهگذر پرسید: پس چرا اینجا دنبال آن میگردی؟ مرد گفت: چون اینجا نوربیشتر است.
شرح حکایت
شرکتها و سازمانها اغلب در حوزه دانش و تجربیاتخود دنبال راه حل مسائل میگردند در حالیکه ممکن است یافتن راه حل به دانش، رویکردو تفکر متفاوتی نیاز داشته باشد. بهتر است برای دستیابی به نوآوری، جستجو پایتیر چراغ برق را متوقف کنیم.
در امتحان پایان ترم دانشکده پرستاری، استاد ما سوال عجیبی مطرحکرده بود. من دانشجوی زرنگی بودم و داشتم به سوالات به راحتی جواب می دادم تا بهآخرین سوال رسیدم،نام کوچک خانم نظافتچی دانشکده چیست؟
سوال به نظرم خنده دار می آمد. در طول چهار سال گذشته، من چندینبار این خانم را دیده بودم. ولی نام او چه بود؟!
من کاغذ را تحویل دادم، درحالی که آخرین سوال امتحان بی جواب مانده بود. پیش از پایان آخرین جلسه، یکی ازدانشجویان از استاد پرسید: استاد، منظور شما از طرح آن سوال عجیب چه بود؟
استادجواب داد: در این حرفه شما افراد زیادی را خواهید دید. همه آنها شایسته توجه ومراقبت شما هستند، بـاید آنها را بشناسید و به آنهـا محبت کنید حتـی اگر این محبتفقط یک لبخنـد یا یک سلام دادن ساده باشد. من هرگز آن درس را فراموش نخواهم کرد.
بعضی ها آینده تدریس را به گونه ای تصور می كنند كه كلاس ها به محیطی مناسب جهت مشاركت فعال و بدیهه گویی تبدیل شده است. این نوع كلاس ها نیاز به افزایش مهارت معلمان و شاگردان خواهد داشت. عده ای دیگر این كلاس ها را بسیار بغرنج خواهند یافت. در تصور آنها جوانب غیرضروری باعث افزایش كار و زحمت آنها خواهد شد. در این میان به نظر می رسد كه دولت ها نیز طرفدار ترقی و بهبود كیفیت تدریس هستند. به عنوان مثال از طرف دولت انگلیس اعلام شده كه قرار است تا سال۲۰۰۶ مبلغ ۹۰۰ میلیون یورو برای ارتقای تكنولوژی اطلاعات و ارتباطات (ICT) هزینه شود. در این میان مبلغ ۲۵ میلیون یورو صرف تبدیل تخته های سفید (وایت بورد)ها به صفحات نمایشی خواهد شد كه می توانند كامپیوتر، تصویر، صدا، فیلم و لینك های اینترنتی را به هم ربط دهند. از همین حالا می توانید نامی برای این وایت بورد پیدا كنید. با استفاده از این روش جدید، كلاس درس در كانون تكنولوژی قرار می گیرد.
در حالی كه زمانی تنها وسیله آموزشی، تخته سیاه بود كه فقط امكان نوشتن را ایجاد می كرد. اما آیا این تكنیك های جدید به واقع در امر یادگیری سودمند هستند؟ كریس دراگ (Chris Drage) معلم در شمال لندن بر این باور است كه تكنولوژی می تواند بسیار سودمند باشد. این معلم كه از سال ۱۹۸۳ درگیر ICT است، می گوید: سئوال اساسی كه معلمان قبل از شروع تدریس باید از خود بپرسند، این است كه چگونه می توان با استفاده از ICT فرآیند تدریس را به نحو بهتری انجام داد. ما باید تكنولوژی را در خدمت معلمان قرار دهیم نه معلم را در خدمت تكنولوژی. امروزه بسیاری از مردم مزیت و روش استفاده از سرعت بالای كامپیوترها را نمی دانند. در گذشته تكنولوژی چندان قابل اعتماد نبود و همین عامل باعث می شد بسیاری از معلمان نسبت به استفاده از فناوری بی میل باشند.
تكنولوژی می تواند رابطه صمیمی و اعتماد سنتی میان معلم و شاگرد را برهم زند. با این وجود استفاده از تكنولوژی مزایایی دارد كه در كل آن را سودمند می نماید. برای استفاده از روش های جدید باید به تعداد كافی كامپیوتر در دسترس باشد تا دانش آموزان بتوانند در امر یادگیری مشاركت فعال داشته باشند. از طرف دیگر باید آموزش های لازم برای كسب مهارت توسط معلمان فراهم شود. در این میان معلمان جوان تر اعتماد به نفس بیشتری دارند ولی معلمان مسن تر در تمام دنیا به نوعی دنبال آن هستند كه از ICT استفاده نكنند. دلیل آنها عمدتاً این است كه برخی اوقات كامپیوترها كار نمی كنند یا اینكه پرینترها اغلب اوقات خراب می شوند.
بعضی از مردم چون اعتقاد دارند كه تكنولوژی باعث ایجاد پیچیدگی و مشكل می شود، از آن استفاده نمی كنند. باید برای معلمان دوره های كوتاه مدتی برگزار شود تا با روش های استفاده از كامپیوتر در تدریس آشنا شوند. این دوره های مداوم این امكان را فراهم می كند كه معلمان مهارت لازم را كسب كنند و به تدریج نسبت به روش های جدید اعتماد پیدا كنند.
البته در این دوره ها بعضاً معلمانی هستند كه مربیان خود را تحت تاثیر قرار می دهند. یكی از این معلمان، درسی را كه قرار بود سر كلاس ارائه دهد قبلاً در مكان مناسب دیگری برگزار می كرد و دستیارش از نحوه تدریس فیلمبرداری می كرد. این فیلم، پس از تدوین در كلاس برای بچه ها با استفاده از كامپیوتر پخش می شد. در ضمن پخش فیلم، معلم سئوالاتی از قبیل اینكه توپ به چه سمتی خواهد رفت، می پرسد. سپس ایده هایی درباره نیروهای وارد برتوپ ارائه می كند. با استفاده از این روش این معلم، روشی ابتكاری در استفاده از ICT ابداع كرده بود.
البته توجه به این نكته ضروری است كه وقتی تنها یك تخته سیاه در اختیار معلم باشد، چنین روشی غیرممكن است. با وجودی كه وایت بوردها پیشرفت خوبی داشته اند اما آنها تنها ابزار مدرن جهت استفاده از تكنولوژی نیستند. به نظر می رسد كه تا دو سال آینده این امكان فراهم خواهد شد كه دانش آموزان بتوانند از پشت نیمكت خود، ایده هایشان را در وایت بورد كلاس پیاده كنند.با وجود آنكه با استفاده از عوامل مختلف می توان كلاس را به محیطی پرفعل و انفعال تبدیل كرد اما نباید فراموش كرد كه در كلاس درس، معلم بیشترین نقش و اهمیت را داراست.
دكتر براگ درباره بهترین ایام تدریس خود می گوید: در سال ۱۹۸۴ شش هفته تدریس برای كودكان ۱۰ ساله داشتم و در این روش، كودكان با استفاده از كامپیوتر، فقط مشغول یك بازی بودند و اسم بازی جزیره اسرارآمیز نام داشت. البته این بازی گرافیكی نبود و تنها از متن نوشتاری استفاده می شد. برای انجام بازی، دانش آموزان به گروه های ۴ نفره تقسیم شدند. هر گروه تنها ۲۰ دقیقه زمان داشت كه در جزیره بماند. تمام وقت كلاس برای بازی بچه ها در این جزیره اختصاص یافته بود. استفاده از این روش روح تازه ای را در كالبد دانش آموزان دمیده بود، طوری كه پس از آن دانش آموزان داستان هایی تخیلی از زمان در جزیره بودنشان نوشتند.
تأثیر این روش روی دانش آموزان به حدی بود كه باعث شد دانش آموزان بهترین نوشته هایشان را درباره جزیره خلق كنند. در پس این ۲۰ دقیقه بازی كامپیوتری سعی شده بود كه علوم ریاضیات، تكنولوژی، تاریخ و جغرافی گنجانده شود. این روش هم یكی از بهترین مثال های استفاده از تكنولوژی در تدریس بود كه باعث افزایش فوق العاده یادگیری شد. اگر دانش آموزان را هنگام بازی، مدت زمان خاص در مقابل كامپیوتر تنها رها میكردیم قطعاً شكست حاصل می شد و نتیجه ای مثبت به بار نمی آورد. البته بعضی از تجارب و مهارتها هستند كه باید بطور مستقیم كسب شوند و هیچ جایگزینی نمی تواند جای تجارب بنیادی را بگیرد.
تمام روش های نوین برای بهبود و افزایش كارایی است نه به عنوان جایگزینی برای روش های سنتی. صرف تماشای ویدئو باعث بروز خلاقیت نمیشود، اما استفاده از این وسیله میتواند در عملی ساختن ایده های نوین موثر باشد.
اگر معلمان امكانات لازم را در اختیار داشته باشند می توانند از روش های موثرتری در تدریس بهره بگیرند و تنها در این حالت است كه می توانیم تكنولوژی را در خدمت علم و تدریس و آموزش قرار دهیم.
رقصیدن با موسیقی به قدیمی ترین غریزه ی ذاتی ما برمی گردد: از بدو زمانی که بشر پا بر این کره ی خاکی گذاشت، رقص جزئی از فرهنگ بوده است. این جنب و جوش و حرکات زیبا، علاوه بر اینکه تفریح جالبی است و برای جسم و فکر ما مفید است، حواس بینایی، شنوایی و بساوایی را نیز تقویت می کند. در این مقاله قصد داریم تا شما را با تاثیرات مثبت رقص بر سلامتی آشنا کنیم.
رقصیدن یکی از بهترین راه های آوردن فعالیت فیزیکی در زندگیمان است. یکی از دلایل همه گیر شدن این ورزش ریتمیک، انواع متعدد و مختلف آن است که با سلایق مختلف مردم سازگار است.
برای همه مفید است
برای سلامت ماندن، متخصصین پیشنهاد می کنند که هر کس حداقل پنج بار در هفته، به مدت 30 دقیقه در فعالیت های فیزیکی با شدت متوسط شرکت کنند. این فعالیت ها ضربان قلب و تنفس شما را افزایش داده و شما را گرم می کند. لازم نیست حتماً به نفس نفس زدن بیفتید و شُر و شُر عرق بریزید. همین که بتوانید 30 دقیقه این حرکات را ادامه دهید کافی است. و جالب است بدانید که رقص نیز می تواند جزئی از این فعالیت های فیزیکی باشد.
اکثر سبک های رقص، حتی نوع آرام آن والس، شدتی تقریباً برابر با 3 مایل در ساعت پیاده روی متوسط دارد. افرادی که حتی در چاردیواری یک اتاق به تنهایی می رقصند، ضرر نمی کنند، چون با این کار ضربان قلب و تنفسشان را بالا می برند. رقصیدن به طور مداوم، خطر ابتلا به بیماری های قلبی-عروقی، فشار خون بالا، دیابت نوع دوم و سرطان را کاهش می دهد. علاوه بر این مزیت ها، آنقدر از این کار لذت می برید که حتی فراموش میکنید در حال ورزش کردن هستید!
کالری سوزی می کند
رقص همچنین باعث خوش هیکل و لاغر ماندن شما نیز می شود. با بالا رفتن سن، جلوگیری از اضافه وزن کار بسیار مشکلی می شود چون بالا رفتن سن با کاهش حجم عضلانی و افزایش حجم چربی بدن مرتبط است. اما یکی از فواید رقصیدن، کالری سوزی آن است. در یک جلسه 30 دقیقه ای رقص، یک فرد متوسط با وزن 60 کیلوگرم حداقل 99 کالری خواهد سوزاند. البته این مسئله در سبک رقص های مختلف تفاوت متغیر است. با رقص های پر جنب و جوش تر مسلماً میزان بیشتری کالری خواهید سوزاند.
برای استخوانها و مفاصل مفید است
رقصیدن احتمال ابتلا به پوکی استخوان را کاهش می دهد، به این دلیل که گام های رقص بر استخوانها فشاری وارد می کند که کمک می کند تا مستحکم و متراکم بمانند. هرچه استخوانهای شما متراکم تر باشند، استحکام بیشتری خواهند داشت و در مواقع افتادن یا زمین خوردن کمتر دچار شکستگی می شوند.
همچنین حرکات پر جنب و جوش رقص برای عضلات و مفاصل نیز مفید هستند و از ابتلا به ورم مفاصل جلوگیری میکند.
فرد را فعال می سازد
جنب و جوش رقص فرد را به تکاپو می اندازد و حفظ تعادل و هماهنگی هنگام رقص، قدرت بدنی او را افزایش می دهد. این مسئله باعث می شود که افراد در زندگی روزمره نیز راحت تر بتوانند تعادل خود را حفظ کنند و کمتر زمین بخورند و همچنین پر جنب و جوش تر و فعالتر شوند.
فواید ذهنی
رقص های پر جنب و جوش و تند، مغز را نیز همانند جسم فعال نگاه می دارد. ورزش گردش خون را افزایش می دهد و به این ترتیب اکسیژن راحت تر و سریعتر به مغز میرسد. همچنین یادگیری حرکات مختلف و گام های دشوار رقص، باعث می شود ذهن نیز به تکاپو بیفتد. محققین دریافته اند که رقص از بروز بیماری آلزایمر و جنون جلوگیری می کند.
ورزش نه تنها زوال مغز را کندتر می کند، بلکه قدرت مغز را نیز افزایش می دهد. تجربه نشان داده است که گوش دادن به موسیقی حین رقص، این توانایی را چند برابر میکند.
فواید اجتماعی
یکی دیگر از فواید عالی رقص، درمورد زندگی اجتماعی است. با اینکه تنهایی رقصیدن هم فواید کافی برای سلامتی شما دارد، اما رقص گروهی و دو نفره باعث می شود علاوه بر این فواید جسمانی، روحتان را نیز با پیدا کردن دوستی های تازه یا مستحکم تر کردن دوستی های گذشته تقویت کنید. احساس عضویت داشتن در یک جمع، گروه یا اجتماع، یکی از کلیدهای رسیدن به زندگی سعادتمندانه است. اگر موقعیت مهمانی رفتن برایتان پیش نمی آید، می توانید با شرکت در کلاسهای رقص، از این فایده ی این ورزش زیبا و ریتمیک نیز استفاده ببرید.
تقویت روحیه
اکثر سبک های رقص فواید زیادی برای تمدد اعصاب دارند. هنگام رقص می توانید ذهنتان را به هر کجا که دوست دارید پرواز دهید و به آرامش درونی برسید. محققین دریافته اند که رقصیدن مداوم، از بروز بیماری های روانی مثل افسردگی جلوگیری به عمل می آورد. همچنین فرد با یادگرفتن حرکات و گام های دشوار رقص، به احساس موفقیت دست می یابد که برای تقویت روحیه و اعتماد به نفس عالی است.
هنوز برای رفتن به کلاس رقص دیر نشده است!
می دانم که با خواندن این مطالب علاقه تان به رقصیدن چند برابر شده است و دوست دارید از کوچکترین زمان ممکن نیز برای این ورزش فوق العاده استفاده کنید. اما چرا به تنهایی؟ با شرکت در کلاسهای رقص می توانید هم دوستان جدید پیدا کنید، و هم قوانین رقص را اصولی بیاموزید. پس از همین امروز اقدام کنید، هنوز دیر نشده است!
روزی, روزگاری مردی تصمیم گرفتكتابی بنویسد به اسم مكر زن. ر
زنی از این قضیه باخبر شد و راهافتاد پرسان پرسان خانه آن مرد را پیدا كرد. به بهانه ای رفت تو و پرسید «داری چیمی نویسی؟» ر
مرد جواب داد «دارم كتابی مینویسم به اسم مكر زنان, تا مردها بخوانند و هیچ وقت فریب آن ها را نخورند.» ر
زن گفت «ای مرد! تو خودت نمیتوانی فریب زن ها را نخوری, آن وقت می خواهی كتاببی بنویسی و به بقیه چیز یادبدی؟» ر
مرد گفت «من شماها را از خودمبهتر می شناسم و مطمئن باش هیچ وقت فریب تان را نمی خورم.» ر
زن گفت «عمرت را رو این كار تلفنكن كه چیزی عایدت نمی شود.» ر
مرد گفت «این حرف ها را نمی خواهدبه من بزنی؛ چون حنای شما زن ها پیش من یكی رنگ ندارد.» ر
زن گفت «خلاصه! از من به تونصیحت؛ می خواهی گوش كن, می خواهی گوش نكن.» ر
مرد گفت «خیلی ممنون! حالا اگرریگی به كفش نداری, زود راهت را بگیر و از همان راهی كه آمده ای برگرد و بگذار سرمبه كارم باشد. معلوم است كه شما زن ها چشم ندارید ببینید كسی می خواهد پته تان رابریزد رو آب.» ر
زن گفت «خیلی خوب!» ر
و برگشت خانه. خط و خال, پولك وزرك و غالیه, حنا, سرمه, وسمه, غازه و سرخاب و سفیداب را بست به كار و خودش را هفتقلم آرایش كرد. رخت های خوبش را هم پوشید و باز رفت سراغ همان مرد و سلام كرد. ر
مرد جواب سلام زن را داد و تا سرشرا از رو كتاب ورداشت دلش شروع كرد به لرزیدن؛ چون دید دختر غریبه ای مثل ماهایستاده جلوش. ر
مرد با دستپاچگی پرسید «تو دختركی هستی؟» ر
زن, پشت چشمی نازك كرد و جواب داد «دختر قاضی شهر.» ر
مرد گفت «عروس شده ای یا نه؟» ر
زن گفت «نه!» ر
مرد گفت «چطور دختری مثل تو تاحالا مانده تو خانه و شوهر نكرده؟» ر
زن جواب داد «از بس كه پدرم دوستمدارد, دلش نمی آید شوهرم بدهد.» ر
مرد پرسید «چطور؟ یك كم واضح ترحرف بزن.» ر
زن جواب داد «هر وقت خواستگاریبرام می آید, پدرم می گوید دخترم كر و لال و كور است و با این حرف ها آن ها را دستبه سر می كند.» ر
مرد گفت «ای دختر! زن من می شوی؟» ر
زن گفت «من حرفی ندارم؛ اما چهفایده كه پدرم قبول نمی كند.» ر
مرد گفت « بگو چه كار كنم كه توزن من بشوی؟» ر
دختر گفت «اگر راست می گویی وعاشق من شده ای, برو پیش پدرم خواستگاری, پدرم به تو می گوید دخترم كر و لال است وبه درد تو نمی خورد. تو بگو با همه عیب هاش قبول دارم. این طور شاید راضی بشود و منرا بدهد به تو.» ر
مرد گفت «بسیار خوب!» ر
و رفت پیش قاضی. گفت «ای قاضی! آمده ام دخترت را برای خودم خواستگاری كنم.» ر
قاضی گفت «خوش آمدی؛ اما دختر منكر و لال و كور است و به درد تو نمی خورد.» ر
مرد گفت «دخترت را با همه عیب ونقصش قبول دارم.» ر
قاضی گفت «حالا كه خودت می خواهی, مبارك است.» ر
و همه اهالی شهر را جمع كرد. عروسی مفصلی گرفت و دخترش را به عقد آن مرد درآورد. ر
بعد هم داماد را بردند حمام و ازحمام درآوردند و كردند تو حجله و در حجله را بستند رو عروس و داماد. ر
داماد با یك دنیا شوق و ذوق رفتجلو, روبند عروس را ورداشت و تا چشمش افتاد به روی عروس دو دستی زد تو سر خودش؛ چوندید هر چه قاضی از دخترش گفته بود, درست است. ر
مرد فهمید آن زن قشنگ فریبش داده؛ولی جرئت نداشت زیر حرفش بزند و به قاضی بگوید دخترش را نمی خواهد. آخر سر دید راهیبراش نمانده, مگر اینكه بگذارد به جای دوری برود كه هیچ كس نتواند ردش را پیداكند. ر
این طور شد كه بی خبر گذاشت ازخانه قاضی رفت. پشت به شهر و رو به بیابان رفت و رفت تا رسید به شهری كه هیچتنابنده ای او را نمی شناخت. ر
مدتی كه گذشت دكانی برای خودش دستو پا كرد و شروع كرد به كار و كاسبی. ر
یك روز دید همان زن قشنگ آمد بهدكانش و سلام كرد. مرد از جا پرید و با داد و فریاد گفت «ای زن! تو من را از شهر ودیارم آواره كردی, دیگر از جانم چه می خواهی كه در غربت هم دست از سرم بر نمیداری؟» ر
زن خندید و گفت «من از تو هیچینمی خوام؛ فقط آمده ام بپرسم یادت هست گفتی هیچ وقت فریب زن ها را نمی خورم؟» ر
مرد گفت «دیگر چه حقه ای می خواهیسوار كنی؟ تو را به خدا دست از سرم وردار.» ر
زن گفت «اگر قول می دهی برای زنها كتاب ننویسی و پاپوش درست نكنی, تو را از این گرفتاری نجات می دهم.»ر
مرد گفت «كدام كتاب؟ بعد از آنبلایی كه سرم آوردی, كتاب نوشتن را بوسیدم و گذاشتم كنار.» ر
زن گفت «اگر به من گوش كنی, كاریمی كنم كه قاضی طلاق دخترش را از تو بگیرد.» ر
مرد گفت «هر چه بگویی مو به موانجام می دهم.» ر
زن گفت «اول قول بده كه من را بهعقد خودت در می آوری.» ر
مرد گفت «قول می دهم.» ر
زن گفت «حالا كه عقل برگشته بهسرت, با یك دسته غربتی راه بیفت سمت شهر خودمان و آن ها را یكراست ببر در خانه قاضیو در بزن. قاضی خودش می آید در را وا می كند و تا چشمش می افتد به تو می پرسد اینهمه مدت كجا بودی؟ بگو دلم برای قوم و خویشم تنگ شده بود و رفته بودم به دیدن آن هاو چون چند سال بود كه از هم دور بودیم, نگذاشتند زود برگردم. حالا هم آمده اندعروسشان را ببینند و مدتی اینجا بمانند.» ر
مرد همین كار را كرد و با یك دستهكولی راه افتاد؛ رفت خانة قاضی و در زد. ر
قاضی آمد در را واكرد و دیددامادش با سی چهل تا كولی ریز و درشت پشت در است. قاضی از دامادش پرسید «این همهمدت كجا بودی؟» ر
مرد جواب داد «ای پدر زن عزیزم! مدتی از قوم و قبیله ام بی خبر بودم, یك دفعه دلم هواشان را كرد و رفتم به دیدنشان. حالا آن ها هم با من آمده اند عروسشان را ببینند و مدتی اینجا بمانند.» ر
بعد شروع كرد به معرفی آن ها وگفت «این پسرخاله, آن دخترخاله, این پسر عمو, آن دختر عمو, این پسر عمه, آن دخترعمه.» ر
كولی ها دیگر منتظر نماندند و جیغو ویغ كنان با بار و بساطشان ریختند تو خانه قاضی. یكی می پرسید «جناب قاضی! سگم راكجا ببندم؟» ر
یكی می گفت «جناب قاضی! دستت رابده ماچ كنم كه خاله زای ما را به دامادی قبول كردی.» ر
دیگری می گفت «خرم چی بخورد؟ زبانبسته سه روز تمام بكوب راه آمده و یك شكم سیر نخورده.» ر
یكی می گفت «اول جلش را وردار, بگذار عرقش خوب خشك بشود.» ر
دیگری می گفت «بزم را كجا ببندم؟همین طور كه نمی شود ولش كنم تو خانه جناب قاضی.» ر
قاضی دید اگر مردم بفهمند دامادشكولی است, آبروش می ریزد و نمی تواند در آن شهر زندگی كند. این بود كه دامادش راكنار كشید و به او گفت «تا مردم نیامده اند به تماشا و تو شهر انگشت نما نشده ام,دخترم را طلاق بده و قوم و خویش هات را بردار برو.» ر
مرد گفت «پدر زن عزیزم! من آه دربساط ندارم كه با ناله سودا كنم؛ آن وقت مهریه دخترت چه می شود؟» ر
قاضی گفت «كی از تو مهریهخواست؟» ر
مرد كه از خدا می خواست از شردختر خلاص شود, حرف قاضی را قبول كرد. دختر را فوری طلاق داد و رفت با همان زنی كهفریبش داده بود عروسی كرد.
همه ما برای آن كه دیگری سخنمان را بشنود، باور كند، بپذیرد و یا رد كرده و به بحث و گفت وگو با ما بنشیند نیازمند كلامی شیوا و روشی مناسب برای بیان احساسات، عقاید و تفكرات مان هستیم؛ شیوه و كلامی كه نه تنها ویژه ما است بلكه با احساسات، عواطف و عقاید طرف مقابل نیز همخوانی دارد، كه اگر جز این باشد، برقراری ارتباط ناممكن است.
آموزش نیز نوعی برقراری ارتباط میان آموزگار و دانش آموز است و تا زمانی كه ارتباطی منطقی چه از جهت كلامی و چه از جهت منطقی بین آموزگار و دانش آموز برقرار نشود، فرایند آموزش و آموختن محال و غیرممكن بوده و بی تردید به شكست می انجامد..آن چه در پی می آید شیوه های جدید آموزشی به منظور برقراری ارتباط بیشتر و بهتر میان آموزگار و دانش آموز است؛ این شیوه ها اكنون یكی از رایج ترین شیوه های آموزشی در كشورهای اروپایی و آمریكا است.
روانشناسان معتقدند آن چه كودك را به فراگیری بیشتر و بهتر تشویق می كند، اشتیاق او برای حضور در كلاس درس و اطمینان از آزادی عمل در حین فراگیری است، به این معنی كه دانش آموز حضور فعال در كلاس را نوعی آزادی تلقی كرده و این آزادی او را برای حضور در كلاس مشتاق می كند.
پژوهشگران مركز مطالعات آموزشی یونیسف (Unicef) با مطالعه برروی شیوه های مختلف آموزشی دریافتند بهترین شیوه های آموزشی كه می تواند به نحو مؤثری ارتباط بین آموزگار، دانش آموز و مباحث درسی را تداوم بخشد عبارت است از:
آموزش گروهی، آموزش مستقیم، آموزش مستقل یا غیروابسته و آموزش تركیبی یا مختلط.
انتخاب هریك از این شیوه ها بسته به استقبال دانش آموزان و توانایی اجرای صحیح برنامه آموزشی توسط آموزگاران داشته و بهترین ملاك برای تشخیص شكست یا پیروزی طرح، راندمان كاری و فراگیری دانش آموزان است.
با گروه بندی فراگیران به گروه های كوچك، برقراری ارتباط بین افراد یك گروه و ارتباط آنها با آموزگار بهتر و دقیق بوده و امكان فراگیری دقیق آموزه ها میسر می شود.تشریك مساعی و كنترل دقیق عملكرد هر دانش آموز توسط اعضای هر گروه، تسریع فعالیت ها را به دنبال داشته و از سردرگمی و كلافگی دانش آموزان و آموزگار به طرز چشمگیری می كاهد.
در آموزش به شیوه گروهی نتایج مطلوبی به این شرح حاصل می شد: فراگیران با توانایی های متفاوت آموزشی در یك گروه قرار می گیرند به این ترتیب که مشاركت، فعالیت و دستیابی به هدف با تبادل اطلاعات و سرپرستی یك نفر در هر گروه انجام می گیرد.
به جهت تفاوت در استعدادها و توانایی های دانش آموزان در هر گروه، هر شخص می تواند از استعداد و توانایی خود در جهت پیشبرد اهداف گروه استفاده كند.به طور مثال فردی كه از جهت نوشتن یا خواندن سرامد افراد گروه است می تواند در این زمینه، گروه را به موفقیت رسانده و فعالیت گروه را هدفمند سازد.
فراگیران با توانایی های مشابه می توانند در یك گروه جای بگیرند؛ به این ترتیب هر گروه با تمركز بر فعالیتی كه آموزگار به عهده آنها گذاشته، توانایی های خود را نشان داده و می توانند با تبادل نظر با سایر گروه ها به نتیجه مطلوب دست یابند..
به طور مثال هر گروه می تواند با مطالعه یك داستان در زنگ انشاء به مفاهیم جدیدی دست یافته و نكات تازه را در اختیار كلاس قرار دهد.
به تازگی در كشورهای اروپایی از شیوه اختلاط دانش آموزان پایه های مختلف آموزشی بهره می برند؛ در این شیوه دانش آموزان مقاطع بالاتر كه در یك گروه قرار می گیرند، نكات تازه ای را به دانش آموزان مقاطع پایین تر كه در گروه دیگری جای می گیرند، می آموزند. دانش آموزان با علایق مشابه می توانند در یك گروه قرار گرفته و با یكدیگر فعالیت کنند.
این شیوه گروه بندی به ویژه در دروس عملی بسیار مفید استبه طور مثال در درس جغرافی علاقه مندان به پژوهش در زمینه آفریقای جنوبی می توانند در یك گروه جای گرفته و فعالیت عملی درس جغرافی را انجام بدهند.
با گروه بندی دانش آموزان رهبری و هدایت دانش آموزان برای آموزش آسان تر و دقیق تر صورت می گیرد. با این شیوه هر دانش آموز فرصت ابراز وجود، ارائه نظرداشته و دانش آموز به صورت مؤثر و كارا مفاهیم درسی را می آموزد.
از سوی دیگر دانش آموز می تواند در حین فعالیت گروهی به تجربه های جدیدی نیز دست یابد.روان ناسان معتقدند فعالیت گروهی قدرت تجزیه و تحلیل دانش آموز را نیز تقویت می كند.
ب:آموزش مستقیم
آموزش مستقیم نیز یكی دیگر از شیوه های آموزشی مفید و كارا است.
در این شیوه آموزگار به عملكرد دانش آموزان در گروه های بزرگ تر نظارت دارد.
برای اجرای بهتر این شیوه آموزشی به این نكات توجه كنید:
آموزگار با ارائه مطلبی جدید در كلاس به صورت كلی، ذهن دانش آموز را به سوی موضوع جدید سوق داده و بحث را به صورت گروهی در كلاس مطرح و دنبال می كند.به دنبال طرح مسأله دانش آموزان نظرات خود را بیان می كنند و بحث آغاز می شود؛ می توان برای نتیجه گیری بهتر دانش آموزان را گروه بندی كرد تا پس از شروع بحث با تمركز بیشتر موضوع دنبال شود.
آموزگار با طرح پرسش با گره افكنی و به چالش كشاندن ذهن دانش آموزان، آنها را برای ورود به بحث آماده می كند.به طور مثال برای درگیر كردن ذهن دانش آموزان با مبحث جدید درس علوم پرسشی را مطرح كرده و مسأله را با دانش آموزان به بحث می كشاند.
طرح معما نیز روش مناسبی برای شروع بحث است.بحث و تبادل نظر درباره موضوع ها، شیوه ای برای ارزیابی آموزه های قبلی و غنای اطلاعاتی دانش آموزان است.
به عبارتی دانش آموزان با بحث و گفت وگو به آموزه های پیشین خود مراجعه كرده و آنها را بار دیگر مرور می كنند. - آموزش مستقیم شیوه ای برای حضور فعال دانش آموزان و جلوگیری از خود محوری آموزگار است. پژوهشگران معتقدند شیوه آموزشی خنثی یا خود محوری آموزگار در كلاس، ناكارآمدترین شیوه آموزشی است؛ چرا كه ذهن دانش آموز به هیچ وجه فعال نشده و فرصتی برای شكوفایی ذهن و تصحیح اشتباهات احتمالی جای گرفته در ذهن ندارد.دانش آموز زمانی به خوبی مطالب درسی را فرا می گیرد كه در فعالیت گروهی و یا بحث و گفت وگو شركت كرده و ذهن خود را فعال كند.
ج: آموزش مستقل یا غیروابسته
راگیری مستقل و غیروابسته یكی از نشانه های بلوغ فكری دانش آموزان و نشان دهنده انگیزه آنها برای آموزش به شیوه ای نو، با تمركز بر شیوه های آموزشی جدید و استفاده از منابع اطلاعاتی جدید در آموزش و فراگیری مفاهیم درسی است. آموزش مستقل به معنای فراگیری مطالب جدید از كتاب های غیردرسی، نوشتن مطالب جدید و یادداشت برداری از آموزه ها و عكس برداری و یا نقاشی كردن از مفاهیم آموخته شده است. دانش آموز ممكن است با تمركز بر یكی از دروسی كه به آنها علاقه بیشتری دارد، شیوه هایی چون:تمرین های فوق برنامه، پژوهش، جمع آوری اطلاعات، تهیه گزارش و...را خود به خود انتخاب كرده و با راهنمایی آموزگار، اطلاعات خود را در باره موضوع مورد علاقه اش تكمیل كند.
در بسیاری از مدارس ابتدایی اروپا، آموزگار با انتخاب زمان مناسبی موسوم به
زمان انتخابدر برنامه هفتگی دانش آموز، فرصت مطالعه آزاد را برای او فراهم می كند تا دانش آموز در این فرصت مشخص، علایق خود را با طراحی ماكت(مدل) ، نقاشی، فعالیت های پژوهشی، بازدیدهای علمی و...دنبال كرده و تكمیل كند و در پایان هر ماه دانش آموز شرح كاملی از فعالیت ها، پیشرفت ها، مشكلات و...
خود را به صورت كتبی به آموزگار ارائه می كند تا آموزگار به نقاط ضعف و قوت دانش آموز دست یافته و دانش آموز را برای دستیابی به هدف یاری كند.
برای دستیابی به نتایج بهتر در شیوه آموزش مستقل به این نكات توجه كنید: ـ محیطی را برای آموزش فراهم كنید كه به برانگیخته شدن حس كنجكاوی دانش آموزان كمك كند. ـ با جمع آوری منابع اطلاعاتی و یا تجهیزات كمك آموزشی در دسترس ترین مكان ممكن چون كلاس درس، كتابخانه مدرسه، آزمایشگاه و..دانش آموزان را به پژوهش تشویق كنید.
ـ در دسترس بودن منابع اطلاعاتی چون انواع دایره المعارف ها، بازی ها و سرگرمی های علمی، كتب كمك آموزشی و...
راهی برای تحریك ذهن كنجكاو كودك به سوی تحقیق و پژوهش است.ـ .راهی برای برقراری ارتباط بین آموزه های قبلی و جدید دانش آموزان فراهم كنید فعالیت ها و پژوهش های فوق برنامه را همسو با مباحث درسی انتخاب كنید.ـكلیه مهارت هایی كه فراگیران را برای آموزش مستقل و انفرادی آماده و آزموده می كند. زمینه ساز حضور آنها در جمع و فعالیت های گروهی است.
د ـ آموزش تركیبی یا مختلط: نوع آموزش استشیوه آموزشی تركیبی، شیوه ای شامل مجموع شیوه های آموزشی پیشین با تمركز با نیاز فراگیران به این معنی كه گاه نیاز است تا برای آموزش بهتر دو یا سه شیوه آموزشی اتخاذ شود تا آموزش به بهترین شیوه صورت گیرد. برای آن كه از این شیوه به نحو احسن استفاده كنید، ابتدا به این پرسش ها در ذهن خود پاسخ دهید؛ ـ كدام یك از شیوه های آموزشی برای شروع، ادامه و خاتمه كلاس درس كارآمد است؟ ـ سطح فراگیری دانش آموزان در چه سطحی بوده و برای آموزش به كدام شیوه نیاز دارند؟ ـاستفاده از چه نوع وسایل و تجهیزات كمك آموزشی برای آموزش مفاهیم درسی مورد نیاز بوده و پاسخگوی نیاز دانش آموزان است؟ ـ فراگیران با چه شیوه ای درگیر نكات درسی شده و به فراگیری مباحث درسی علاقه مند می شوند؟ ـ چه شیوه ای می تواند شیرینی و لذت ابتدای بحث را تداوم بخشیده و ذهن فراگیران را به كنكاش وادارد؟
پس از پاسخ به این پرسش ها، طرح آموزشی یا طرح های آموزشی را در ذهن خود انتخاب كرده و به مرحله اجرا گذارید.
گاه لازم است ابتدای بحث را به یك شیوه آغاز كرده و برای تداوم بحث از شیوه های دیگر استفاده كنید.
و كلام پایانی؛ پژوهشگران معتقدند انتخاب شیوه صحیح و مطابق با نیازهای ذهنی- آموزشی دانش آموزان مهم ترین نكته در آموزش صحیح و علاقه مند كردن دانش آموزان به فراگیری و تداوم فراگیری آموزه ها است.
در اقیانوس اطلس، منطقه شگفت انگیزی وجود دارد که تاکنون، تعداد زیادی از هواپیماها و کشتی ها، بی آنکه نشانه ای از خود برجای گذارند، به طرز اسرارآمیزی در آنجا ناپدید شده اند.
این منطقه مرگبار که اصطلاحا «مثلث برمودا» یا «مثلث شیطان» نامیده می شود، از شمال به جزیره «برمودا» از باختر به « فلوریدا» و از سوی خاور به نقطه ای از اقیانوس اطلس محدود میشود. حوادث شگفت انگیزی که در این نقطه از عالم اتفاق افتاده، دانشمندان را بر آن داشته است تا در « مثلث برمودا» به مطالعه و کاوش بپردازند و در رابطه با این حوادث، نظریات گوناگون ارائه دهند، ولی این کوشش ها، تا کنون کمکی به حل معما نکرده است.
در حدود ساعت 5/10 شامگاه 29 ژانویه 1948 هواپیمای بزرگ چهار موتوره بریتانیا موسوم به « استار تایگر» هنگامی که با 26 مسافر و خدمه بر فراز « مثلث برمودا» پرواز می کرد، ناگهان به طرز اسرارامیزی ناپدید شد و دیگر هیچ خبری از آن به دست نیامد.
چند دقیقه قبل، تنها یک پیام رادیویی از خلبان هواپیما دریافت شده بود که اعلام کرده بود « هوا خوب است و هیچ مانعی وجود ندارد»
با این حال، هواپیمای « استار تایگر» ناپدید گردید و معلوم نشد چه بلایی بر سر آن آمد.
در ساعت 45/7 دقیقه بامداد روز 17 ژانویه 1949 کاپیتان با هواپیمای خود از فرودگاهی در جزیره « برمودا» به هوا برخاست تا به «کینگستون» واقع در « جامائیکا» برود، ولی این هوایما نیز هنگام عبور از فراز « مثلث برمودا» به سرونوشت هواپیمای قبلی دچار گردید. کاپیتان 40 دقیقه پس از پرواز، طی یک تماس رادیویی، وضع هوا را عالی توصیف کرد و با اطمینان گفت که به موقع به « جامائیکا» خواهد رسید. ولی این آخرین پیامی بود که از خلبان هواپیما دریافت شد و پس از آن، فقط سکوتی اسرار آمیز بر قرار گردید. برای یافتن این هواپیما، قطعات شکسته آن، و یا حتی آثار روغن و بنزین بر سطح آب که می توانست سرنخی به دست دهد، جستجوی گسترده ای به عمل آمد، لیکن این جستجو کاملا بی فایده بود. پیش از ناپدید شدن این دو هواپیما، حادثه شگفت انگیزی در مثلث برمودا رخ داده بود که توجه همگان را به خود جلب کرد و در حقیقت وجه تسمیه «مثلث برمودا» از آنجا ناشی شد.
وجه تسمیه «مثلث برمودا»
در روز 5 دسامبر 1945 پنج بمب افکن از نوع «اونجر» به منظور انجام یک پرواز تمرینی که پرواز شماره 19 نامیده می شد، از پایگاه نظامی « فورت لودردیل» واقع در « فلوریدا» به هوا برخاستند . طبق برنامه ، آنها می بایستی یک مسیر مثلث شکل را طی کنند و دوباره به پایگاه بازگردند.
قبلا چندین بار جنین تمرینی را انجام داده بودند، از این رو این ماموریت بر ایشان دشوار نبود. از سوی دیگر، خلبانان و خدمه این پنج بمب افکن را افرادی با تجربه و ماهر تشکیل می دادندم. و همه هواپیماها مجهز به بهترین دستاه بی سیم و تجهیزات هوانوردی بودند.
در ساعت 10/2 دقیقه آن روز، هر پنج بمب افکن به هوا برخاستند و با آرایشی زیبا و سرعتی در حدود 200 مایل در ساعت به سوی خاور به پرواز در آمدند. در ساعت 45/3 دقیقه، حادثه وحشتناکی رخ داد. ستوان «تایلو» فرمانده این اسکادران طی تماس رادیویی با برج مراقبت فریاد زد:
- برج مراقبت ... وضع اضطراری پیش آمده ... انگار ما از مسیر خود منحرف شده ایم... ما قادر نیستیم زمین را ببینیم... تکرار می کنم ... ما قادر نیستیم زمین را ببینیم.
مسئول برج مراقبت پرسید:
- حالا در چه موقعیتی هستید؟
- موقعیت خود را به درستی نمی دانیم ... اصلا نمی دانیم کجا هستیم . به نظر میرسد راه را گم کرده ایم.
مسئول برج مراقبت از این سخن بر خود لرزید. چگونه ممکن بود پنج هواپیما، با سرنشینان پر تجربه خود، در شرایطی که هوا کاملا مساعد بود راه خود را گم کنند.
- ما اصلا نمی دانیم غرب کجاست... همه دستگاه ها از کار افتاده ... همه چیز شگفت انگیز است. هیچ جهتی را نمی توانیم تشخیص دهیم.
حتی اقیانوس شکل دیگری به خود گرفته است...
چند لحظه بعد، دوباره صدای ستوان« تایلور» به گوش ریسید که دیوانه وار فریاد زد:
- ما وارد آب های سفید می شویم ... خطر همچون دشنه ای به سوی ما می آید... کمک ... کمک ...
و این آخرین پیام ستوان « تایلور» بود و صدای او برای همیشه خاموش شد.
مسئولان فرودگاه، وضع اضطراری اعلام کردند و یک هواپیمای « مارتین مرینر» با 13 سرنشین و مجهز به کلیه وسایل نجات از زمین برخاست تا به جستجوی پنج هواپیمای بمب افکن بپردازد، ولی شگفت اینکه این هواپیما نیز به همان سرنوشت پنج بمب افکن دچار گردید و برای همیشه ناپدید شد.
در ساعت 4/7 دقیقه بعد از ظهر آن روز، برج مراقبت نیروی دریایی در « اوپالوکا» پیام ضعیفی دریافت کرد که مربوط به یکی از هواپیماهای پرواز شماره 19 بود. عجیب آن بود که به موجب پیش بینی، موجودی بنزین آخرین هواپیما می بایستی تقریبا دو ساعت پیش تمام شده باشد، در حالی که هنوز در آسمان بود.
سپیده دم روز بعد، 242 فروند هواپیما و 18 فروند کشتی به جستجوی هواپیماهای گمشده پرداختند، ولی اثری از آنها نیافتند. انگار این هواپیماها، قطره ای شده و به درون اقیانوس فرو رفته بودند.
هرگاه فرض کنیم که این پنج هواپیمای بمب افکن، در آسمان با یکدیگر تصادم کرده اند، می بایستی قطعات شکسته هواپیما و یا آثار و علائمی از این تصادم پیدا می شد و از سوی دیگر هنگامی که ستوان«تایلور» وضع اضطراری اعلام کرد، برخی از خدمه هواپیما می توانستند به وسیله چتر نجات، خود را از مهلکه رهایی بخشند، یا پس از سقوط در آب از وسایل ایمنی نظیر تشک های بادی و جلیقه های نجات استفاده کنند، در حالی که معلوم نیست چرا هیچ یک از این اقدامات صورت نگرفت . هواپیمای « مارتین مرینر» که به کمک این پنج هواپیما شتافته بود، به گونه ای ساخته شده بود که می توانست روی آب بنشیند، در حالی که این هواپیما نیز بی آنکه با برج مراقبت تماس بگیرد، به طرز اسرارآمیزی ناپدید شد.
واقعیت حادثه تا به امروز کشف نشده و این ماجرا همچنان در شمار یکی از اسرار حل نشده عالم، باقی مانده است. پس از این رویداد، تعداد زیادی هواپیما و کشتی همراه با سرنشینان آنها در منطقه مثلث برمودا ناپدید شده اند که تا کنون اثری از آنها به دست نیامده است و این حوادث موجب شده که دانشمندان نظریات گوناگون در رابطه با « مثلث برمودا» ارائه دهند.
نظرات دانشمندان در ارتباط با مثلث برمودا
پاره ای از این دانشمندان بر این اعتقادند که از مثلث برمودا، دریچه ای به دنیای دیگر گشوده می شود و این کشتی ها و هواپیماها از آن دریچه به بعد دیگری که برای ما ناشناخته است منتقل می شوند. و گروهی دیگر گناه این حوادث را به گردن موجودات فضایی می اندازند و می گویند که ساکنان کرات دیگر، کشتی ها و هواپیماها را با سرنشینانش برای تحقیق به کرات خود می برند.
برخی دیگر نیز با توجه به فرضیه فرو رفتن قاره افسانه ای آتلانتیس به زیر آب ، بر این باورند که در اعماق آب های مثلث برمودا، بلور عظیمی وجود دارد که اشعه ای قوی تر از لیزر از آن ساطع می شود و این اشعه کشتی ها و هواپیماها را ذوب می کند. در نقشه های قدیم یقاره ای به نام « آتلانتیس» به چشم می خورد که امروزه اثری از این خشکی وجود ندارد، و دانشمندان حدس می زنند بر اثر وقوع فاجعه ای که ماهیت آن هنوز بر بشر معلوم نیست، در منطقه «مثلث برمودا» به اعماق اقیانوس فرورفته باشد.
موقعیت مثلث برمودا
مثلث برمودا واقعا یک مثلث نیست، بلکه شباهت بیشتری به یک بیضی (و شاید هم دایرهای بزرگ) دارد که در روی بخشی از اقیانوس اطلس در سواحل جنوب شرقی آمریکا واقع است. راس آن نزدیک برمودا و قسمت انحنای آن از سمت پایین فلوریدا گسترش یافته و از پورتوریکو گذشته ، به طرف جنوب و شرق منحرف شده و از میان دریای سارگاسو عبور کرده و دوباره به طرف برمودا برگشته است. طول جغرافیایی در قسمت غرب مثلث برمودا 80 درجه است، بر روی خطی که شمال حقیقی و شمال مغناطیسی بر یکدیگر منطبق میگردند. در این نقطه هیچ انحرافی در قطب نما محاسبه نمیشود.
وینسنت گادیس که مثلث برمودا را نامگذاری کرده، آن را به صورت زیر توصیف میکند: « یک خط از فلوریدا تا برمودا ، دیگری از برمودا تا پورتویکو میگذرد و سومین خط از میان باهاما به فلوریدا بر میگردد. »
مشاهدات و گزارشات
در بیشتر اتفاقات مثلث برمودا ، اکثر هواپیماها در حالی ناپدید شدهاند که تماس رادیویی خود را با ایستگاههای مبدا و مقصدشان تا آخرین لحظه حفظ کردهاند و یا برخی دیگر در لحظات آخر پیامهای غیر عادی مخابره کردهاند که حاکی از عدم کنترل آنان بر روی دستگاه و ابزارها بوده است و یا چرخش عقربههای قطب نما به دور خود و تغییر رنگ آسمان اطراف به زردی و مه آلودی ، آن هم در روز صاف و آفتابی و یا تغییراتی غیر عادی در آبها که تا لحظاتی قبل آرام بودهاند، بدون بیان هیچ دلیل روشنی از چگونگی این وقایع.
این پیامها رفته رفته ضعیفتر و غیرقابل تشخیصتر شده و یا سریعا قطع شدهاند. دقیقا مثل اینکه چیزی ارتباط رادیویی را قطع کرده باشد و یا چنانچه اظهار عقیده شده، در حال دور شدن و عقب رفتن از فضا و زمان بوده و دورتر و دورتر شدهاند. در برخی موارد گزارشها حاکی از آن بود که نوری ناشناخته و غیر قابل تشریح روئیت شده است. همچنین توده سیاه و تاریکی در سطح دریا که پس از مدتی ناپدید شده ، در جریان اتفاقات مزبور گزارش شده است.
در مواردی هم گزارش شده که نقطه تاریک بزرگی در میان ستارگان درآسمان دیده شده که نوری متحرک از طرف زمین به آن قسمت وارد شده و سپس هر دو ناپدید شدهاند. در تمام مدت دیده شدن تاریکی ، دستگاهها و سایر ابزارهای قایقهای ناظر از کار افتاده بودند که پس از رفع تاریکی آسمان ، دوباره شروع بکار کردهاند.
در یک مورد هم پیامی عجیب از یک کشتی باری ژاپنی بدین مضمون دریافت گردید. "خطری همانند یک خنجر هم اکنون ... به سرعت میآید ... ما نمیتوانیم فرار کنیم ..." در هر حال بدون اینکه مشخص شود خنجر چه بود، کشتی ناپدید شد.
علل واقعه
علل فرضی طبیعی
توضیحات و علل فرضی مختلفی درباره حوادث مثلث برمودا ارائه شده است که معمولترین فرضیات بر اساس مرگ غیر طبیعی (زیرا هیچ جسدی تا کنون بدست نیامده است.) بنا شده است. این توضیحات عبارتند از:
جزر و مد ناگهانی دریا در نتیجه زلزله در اعماق دریا ، وزش بادهای مخرب و اختلالات جوی ، گویهای آتشفشان که موجب انفجار هواپیماها میشود، گرفتار آمدن در جاذبه یک گرداب یا گردباد که باعث سقوط و انهدام هواپیماها یا انحراف مسیر کشتیها و مفقود شدن آنها در آب میشود، تحت تاثیر نیرویی مغناطیسی قرار گرفتن و اختلالات امواج الکترومغناطیسی، ولی این دلایل توجیه قابل قبولی برای ناپدید شدن هواپیماها و کشتیهای متعدد در یک منطقه نیست.
علل فرضی غیر طبیعی
دستگیری و ربوده شدن به وسیله زیردریایی یا بشقاب پرندههایی متعلق به کراتی دیگر که برای تحقیق درباره حیات و زندگی باستان و حال ما انسانها به کره زمین آمدهاند، میتواند علتی غیر طبیعی برای توجیه وقایع باشد.
یکی از عجیبترین پیشنهادات در این مورد بوسیله ادگار کایس ، پیشگو و روانکاو و حکیم در دهه پنجم قرن بیست ، ارائه شده است. به عقیده وی قرنها قبل از کشف اشعه لیزر ، بومیان سواحل اقیانوس اطلس از کریستال به عنوان یک منبع انرژی و قدرت استفاده میکردند. به نظر کاین نوعی نیروی شیطانی القا شده از سوی آنها ، در عمق یک مایلی در قسمت غرب اندروس غرق شده که هنوز در برخی مواقع باعث از کار انداختن ابزار و وسایل الکتریکی کشتیها ، هواپیماها و در نهایت نابودی آنها میگردد.
ام. ک. جساپ که یک فضانورد ، منجم و متخصص کره ماه است، در کتابش به نام « در مورد بشقاب پرندهها » ابزار میدارد که ناپدید شدن کشتیهای مشهور در مثلث برمودا ، به وسیله اجسام پرنده صورت گرفته است. وی مفقود شدن خدمه آنها را نیز به اجسام مزبور ربط میدهد. به عقیده جساپ یوفوها هر چه هستند، حوزه مغناطیسی موقتی ایجاد میکنند که دارای طرحی یونیزه شده است و میتواند باعث متلاشی شدن یا ناپدید شدن هواپیماها و کشتیها گردد. او روی این سوال کار میکرد که چگونه نیروی مغناطیسی کنترل شده و میتواند باعث نامرئی شدن گردد. نظریه میدان واحد انیشتین او را مجذوب کرده بود. جساپ هر دو اینها را کلیدی میدانست برای ظهور و محو شدن ناگهانی بشقاب پرندهها و ناپدید شدن کشتیها و هواپیماها. ولی مرگ امکان ادامه فعالیت و نتیجه گیری را از جساپ گرفت و تحقیقاتش نیمه تمام ماند.
گذشته و آینده برمودا
به نظر میرسد که این منطقه طی زمانهای متمادی گذشته نیز در افسانهها به منزله مکانی ترسناک وجود داشته و حتی خیلی قبل از تاریخ کشف آن و بعد از آن تاریخ تا صدها سال با عناوین «دریایی از مقبرهها» ، «مثلث شیطان» ، «مثلث مرگ» ، «دریای بدبختی» ، «گورستان آتلانتیک» نامیده میشده است. شومی و بدشگونی مثلث برمودا حتی در عصر فضا نیز باعث تعجب انسانهایی چون کریستف کلمب و فضانوردان آپولو 13 که یکی کاشف در زمین و دیگری در فضاست، شده است.
اینکه چرا وقایع عجیب این منطقه گزارش نمیشود، شاید به دلیل ایجاد رعب و وحشت عمومی باشد، شاید هم چون دلیل اصلی وقایع معلوم نیست، اتفاقات مربوطه بازتاب نمییابد. البته در اغلب گزارشات ارائه شده هم سانسورهایی وجود دارد که اصل وقایع را سرپوشیده نگه میدارد.
آیا این مثلث دوباره قربانیان دیگری میگیرد؟
آیا بشر موفق به کشف راز آن خواهد شد؟
و بسیاری آیاها و پرسشهای بی جواب دیگر که مسلما در ذهن شما هم وجود دارد.
پیر مرد خاركنی بود و پسری داشتكه از بس او را دوست داشت اجازه نمی داد از خانه پا بیرون بگذارد. حتی نمی گذاشتآفتاب و مهتاب او را ببینند.رروزگار گذشت تا خاركن پیر پیر شدو پسرش به سن بیست و پنج سالگی رسید. ر
یك روز خاركن به پسرش گفت:«پسرجان! تا حالا نگذاشتم كار كنی و خودم به هر جان كندنی بود یك لقمه نان درآوردم. اما دیگر جان كار ندارم و نوبت رسیده به تو كه بروی نان به خانه بیاوری.»پسر گفت «چشم!» و طناب و تبریورداشت و روانه صحرا شد. ر
اما چون تا آن سن و سال به سیاهو سفید دست نزده بود و حال كار نداشت نتوانست خار بكند و از زور گرما عرق از هفتبندش راه افتاد. این بود كه راه افتاد سایه ای پیدا كند و توی آن لم بدهد. رفت ورفت تا رسید به قصر دختر پادشاه و در سایه آن گرفت تخت خوابید. ر
دختر پادشاه آمد لب بام و دیدجوان بلند بالا و خوش سیمایی خوابیده در سایه قصر. برای اینكه از حال و روز پسر سردر بیارد, یك دانه مروارید انداخت طرف او, مروارید به صورت پسر خورد و از خواب پریدو دید دختری مثل پنجه آفتاب نشسته لب بام و دارد نگاهش می كند.ر
دختر پرسید: «تو كی هستی و از كجاآمده ای؟» پسر جواب داد «من پسر مرد خاركنم. پدرم گفته برو صحرا خار بكن تا ببریم بازار بفروشیم و امروز معاش كنیم. من هم بااین طناب و تبر به صحرا آمدم؛ ولی از زور گرما طاقتم طاق شد و آمدم اینجا خوابیدم. خلاصه, نه تن خاركندن دارم و نه روی رفتن به خانه.»
مهر پسر خاركن به دل دختر پادشاهنشست و یك دل نه صد دل عاشق او شد. چند دانه مروارید برایش ریخت پایین و گفت «اینها را ببر برای پدرت»رپسر خاركن مرواریدها را برداشت وبا خوشحالی راه افتاد به طرف خانه. ر
وقتی به خانه رسید, پدرش گفت «دستخالی برگشتی و یك بوته خار هم با خودت نیاوردی؟» پسر گفت «چیزی آورده ام كه بیشتراز صد پشته خار می ارزد» خاركن گفت «كو؟ من كه نمی بینمچیزی دستت باشد.»
پسر دست كرد مرواریدها را از جیبشدرآورد و گفت «این ها را بگیر ببر بازار بفروش و خرج زندگی مان بكن.» چند روزی كه گذشت, پسر خاركن بهمادرش گفت «بلند شو برو پیش پادشاه, دخترش را برایم خواستگاری كن.»
مادرش گفت «مگر عقل از سرت پریده؟تو پسر خاركنی و او دختر پادشاه. آن وقت چطور انتظار داری پادشاه دخترش را بدهد بهتو؟» پسر گفت:من این حرف ها سرم نمیشود؛ یا دختر پادشاه را برایم بگیر, یا می گذارم از این شهر می روم و حتی پشت سرمرا نگاه نمی كنم.
پیرزن وقتی دید گوش پسرش به اینحرف ها بدهكار نیست, رفت پیش پادشاه گفت «ای پادشاه! پسر یكی یك دانه ام خاطر خواهدختر شما شده و پاك از خورد و خوراك افتاده.»
پادشاه از رك گویی پیرزن خنده اشگرفت و پرسید : پسرت چه كاره است؟ پیرزن جواب داد «تا حالا كهنتوانسته برای خودش كاری دست و پا كند از این به بعد هم خدا بزرگ است.» پادشاه گفت : برو نصیحتش كن دخترپادشاه به دردش نمی خورد
پیرزن گفت «كارش از نصحیت گذشته. تو را به خدا دخترت را به او بده؛ چون می ترسم از فراق او سر به صحرا بگذارد و اینآخر عمری من پیرزن را به خاك سیاه بنشاند.»
پادشاه كه نمی خواست دل پیرزن رابشكند, گفت: برو پسرت را بفرست تا با خودش صحبت كنم. پیرزن با خوشحالی پاشد رفت پسرشرا فرستاد پیش پادشاه.ر
پادشاه گفت: ای پسر! اگر می خواهیدخترم را بدهم به تو شرطی دارم كه باید آن را به جا بیاری.رپسر خاركن جواب داد «هر شرطی باشدانجام می دهم.»
پادشاه گفت: باید بری پیشملابارزجان شاگردی كنی و هر وقت رمز او را یاد گرفتی, دخترم مال تو می شود. پسر خاركن شرط را قبول كرد و رفتپیش ملابارزجان شاگرد شد.
چند روز كه گذشت دختر ملابارزجانبه پسر خاركن علاقه مند شد و چون طاقت نداشت مرگش را ببیند, به او گفت:وقتی كه رمز پدرم را یاد گرفتی, اصلاً و ابداً به روی خودتنیار و هر وقت گفت رمز را بخوان, در جوابش بگو سفیدیش را بخوانم یا سیاهیش را؟خلاصه هر چه گفت بخوان, تو همین یك كلام را تكرار كن و چیز دیگری به زبان نیار؛ چوناگر بفهمد رمزش را یاد گرفته ای تو را درجا می كشد؛ ولی اگر ببیند نمی توانی رمزشرا یاد بگیری آزادت می كند هر جا دلت خواست بری.ر
پسر خاركن از حرف های دختر خیلیخوشحال شد و تازه فهمید مطلب از چه قرار است و چرا پادشاه چنین راهی پیش پایشگذاشته.ر
یك روز ملابارزجان خواست پسرخاركن را امتحان كند. گفت: بیا رمز را بخوان ببینم خوب یاد گرفته ای یا نه؟ پسر گفت «سفیدیش را بخوانم یاسیاهیش را؟» ملابارزجان گفت:این حرف یعنی چه؟بخوان ببینم!رپسر دوباره گفت «سفیدیش را بخوانمیا سیاهیش را؟»
ملابارزجان مطمئن شد پسر خاركن ازرمز و رازش سر در نیاورده و به او گفت «حالا كه بعد از این همه مدت چیزی یاد نگرفتهای, پاشو بزن به چاك و دیگر این طرف ها پیدات نشود كه حوصله شاگرد تنبلی مثل تو راندارم.»
پسر با خوشحالی از خانهملابارزجان زد بیرون و رفت به خانه خودشان. دید وضع پدر و مادرش به حدی خراب شده كهنان برای خوردن ندارند.رپسر خاركن به پدرش گفت «من الاناسب می شوم و تو آن را ببر بازار بفروش و با پولش هر چه لازم داری بخر؛ اما مبادااسب را با افسار بفروشی و حتماً یادت باشد كه افسارش را بگیری و با خودت بیاری»ر
خاركن پرسید: چطور می خواهی اسببشوی؟ ولی, به جای شنیدن جواب پسرش, شیهه اسب سیاهی را شنید كه ایستاده بود رو به رویش.پیر مرد فهمید پسرش جادو و جنبلییاد گرفته و اسب را برد بازار فروخت و افسارش را پس گرفت. وقتی به خانه برگشت, دیدپسرش زودتر از او رسیده به خانه. ر
دفعه دوم, پسرش به صورت گوسفندیدرآمد. پیرمرد خاركن با خوشحالی افسارش را گرفت و راه افتاد طرف بازار كه در نیمههای راه رسید به ملابارزجان. ر
تا چشم ملابارزجان افتاد بهگوسفند, رنگ از صورتش پرید و چیزی نمانده بود از ترس سكته كند؛ چون در همان نگاهاول فهمید پسر خاركن به رمز و رازش پی برده و خودش را به شكل گوسفند درآورده كهپدرش او را ببرد بازار بفروشد. ر
القصه! ملابارزجان خودش را جمع وجور كرد و رفت جلو خاركن را گرفت. گفت :این گوسفند را كجا می بری؟ خاركن گفت «می برم بازاربفروشم» ملابارزجان پرسید: قیمتش چنداست؟ خاركن جواب داد «صد تومان» ملابارزجان گفت :خریدارم! رو صد تومان شمرد و داد به پیرمردخاركن و دست برد افسار گوسفند را بگیرد, كه خاركن گفت «صبر كن! افسارش را بازكنم»رملابارزجان گفت: افسارش را برایچه می خواهی بازكنی؟
خاركن گفت «من گوسفند فروخته ام؛افسار كه نفروخته ام»ملابارزجان گفت :پیر مرد! افسارگوسفند را بده به من. اگر افسارش را ندهی, چطوری می توانم آن را ببرم خانه؟ خاركن گفت «نخیر! افسارش مال پسرماست و آن را به بنی بشری نمی فروشم.»
ملابارزجان به التماس افتاد وشروع كرد به زبان بازی. گفت: ای پیر دانا! تو كه بهتر از من می دانی گوسفند بیافسار را به این سادگی ها نمی شود راه برد. حیوان زبان بسته كه حرف سرش نمی شود. برای همین است كه افسار می اندازند گردنش و می برندش این طرف و آن طرف. بیا عقلت راكار بنداز و از خر شیطان پیاده شو. افسار را بده به من و در عوض هر چه پول می خواهیبگیر.ر
ملابارزجان آن قدر به گوش پیرمردخواند و مجیز او را گفت كه پیر مرد را راضی كرد صد تومان دیگر بگیرد و افسار رابدهد به او. رخلاصه! ملابارزجان افسار گوسفندرا به دست گرفت و شاد و شنگول رفت خانه و صدا زد : آهای دختر! زود یك چاقوی تیزبرسان به من كه سر این گوسفند را ببرم.ر
دختر تا چشمش افتاد به گوسفند, فهمید این گوسفند همان پسر زیبا و بلند بالای خاركن است و تند رفت تو خانه چاقو رابرداشت گوشه ای پنهان كرد. رملابارزجان صدا زد: چرا چاقو رانمی آوری؟
دختر جواب داد «پدرجان! هر چه میگردم پیداش نمی كنم. انگار یك دفعه آب شده و رفته تو زمین.» ملابارزجان گفت: بیا گوسفند رانگه دار تا خودم بیایم چاقو را پیدا كنم.دختر با خوشحالی رفت تو حیاط,افسار گوسفند را گرفت و منتظر ماند تا پدرش برود توی خانه. بعد, سر در گوش گوسفندگذاشت و گفت «زود من را بزن زمین و فرار كن.»
گوسفند تا این را شنید, معطلنكرد, رفت عقب و آمد جلو, ضربه ای زد به دختر و از خانه ملابارزجان پریدبیرون.دختر صبر كرد تا گوسفند خوب دورشد, بعد, همان طور كه دراز به دراز افتاده بود رو زمین, بنا كرد به داد و فریاد. ر
ملابارزجان آمد رو ایوان و گفت:چی شده؟دختر با آه و افسوس گفت «گوسفندتبا كله زد تو شكمم و در رفت.» ملابارزجان با عجله وردی خواند, خودش را به صورت گرگ درآورد و سرگذاشت به دنبال گوسفند. ر
گوسفند برای اینكه مطمئن شود دیگرخطری در كار نیست, نگاهی انداخت به پشت سرش و دید ملابارزجان به صورت گرگی درآمده وچیزی نمانده به او برسد و تیكه پاره اش كند. گوسفند هم به شكل سوزنی درآمد, افتادرو زمین و خودش را لای خاك و خل گم و گور كرد. گرگ هم به صورت غربالی درآمد و شروعكرد به بیختن خاك. سوزن تا دید الان است كه گیر بیفتد, كبوتر شد و پرید به هوا, غربال هم به صورت باز شكاری درآمد و از پی كبوتر پرواز كرد. كبوتر وقتی دید بازشكاری دارد به او می رسد, یكراست آمد پایین, نشست رو درخت انار و خودش را به شكلانار درآورد. رباغبان داشت در باغ می گشت و هیزمجمع می كرد كه چشمش افتاد به انار و خیلی تعجب كرد. با خودش گفت «چطور شده این درختتو چله زمستان انار داده؟» و رفت آن را چید و برد خدمتپادشاه كه انعام بگیرد. ر
در این موقع, ملابارزجان كه ازجلد باز شكاری درآمده بود و خودش را به صورت درویشی درآورده بود, تبر به دست وكشكول به دوش آمد به قصر پادشاه و شروع كرد به خواندن. رپادشاه گفت «بروید به این درویشهر چه می خواهد بدهید و روانه اش كنید.رخدمتكاران رفتند و برگشتند بهپادشاه گفتند «ای قبله عالم! هر چه به درویش می دهیم قبول نمی كند و می گوید منهمان اناری را می خواهم كه باغبان آورده برای پادشاه.»ر
پادشاه از این حرف به حدی عصبانیشد كه انار را برداشت و طوری زد زمین كه دانه هاش پر و پخش شد. ردرویش هم فوری به صورت خروسیدرآمد و شروع كرد به برچیدن دانه های انار. ردانه ای كه جان پسر خاركن درآنبود, وقتی دید الان است كه طعمه خروس بشود, به شكل روباهی درآمد و پرید گلوی خروسرا گرفت. ر
خروس وقتی فهمید دارد نفس های آخررا می زند, به صورت ملابارزجان درآمد و روباه هم شد پسر خاركن. ردر این موقع, پادشاه كه از اینبازی عجیب و غریب پاك گیج شده بود گفت «این چه بساطی است راه انداخته اید؟»
پسر خاركن گفت «ای پادشاه! شما ازمن خواستید رمز ملابارزجان را یاد بگیرم تا دخترتان را بدهید به من. حالا می بینیكه هم رمز او را یاد گرفته ام و هم خودش را كشاندم اینجا.»ر
پادشاه تازه ملتفت شد قصه از چهقرار است و امر كرد شهر را چراغانی كردند و بعد از هفت شبانه روز جشن و شادی, دخترشرا به عقد پسر خاركن درآورد. ر
او عاشق و شیفته همسر چهارمش بود. با دقت و ظرافت خاصی با او رفتار می کرد و او را با جامه های گران قیمت و فاخر می آراست و به او از بهترین ها هدیه میکرد. همسر سومش را نیز بسیار دوست می داشت و به خاطر داشتنش به پادشاه همسایه فخر فروشی می کرد. اما همیشه می ترسید که مبادا او را ترک کند و نزد دیگری رود.
همسر دومش زنی قابل اعتماد، مهربان، صبور و محتاط بود. هر گاه که این پادشاه با مشکلی مواجه می شد، فقط به او اعتماد می کرد و او نیز همسرش را در این مورد کمک می کرد. همسر اول پادشاه، شریکی وفادار و صادق بود که سهم بزرگی در حفظ و نگهداری ثروت و حکومت همسرش داشت. او پادشاه را از صمیم قلب دوست می داشت، اما پادشاه به ندرت متوجه این موضوع می شد.
روزی پادشاه احساس بیماری کرد و خیلی زود دریافت که فرصت زیادی ندارد. او به زندگی پر تجملش می اندیشید و در عجب بود و با خود میگفت « من 4 همسر دارم ، اما الان که در حال مرگ هستم ، تنها مانده ام .»
بنابراین به همسر چهارمش رجوع کرد و به او گفت« من از همه بیشتر عاشق تو بوده ام. تو را صاحب لباسهای فاخر کرده ام و بیشترین توجه من نسبت به تو بوده است. اکنون من در حال مرگ هستم، آیا با من همراه میشوی؟ » او جواب داد «به هیچ وجه !» و در حالی که چیز دیگری میگفت از کنار او گذشت. جوابش همچون کاردی در قلب پادشاه فرو رفت. پادشاه غمگین، از همسر سوم سئوال کرد و به او گفت «در تمام طول زندگی به تو عشق ورزیده ام، اما حالا در حال مرگ هستم. آیا تو با من همراه میشوی؟» او جواب داد « نه، زندگی خیلی خوب است و من بعد از مرگ تو دوباره ازدواج خواهم کرد .» قلب پادشاه فرو ریخت و بدنش سرد شد. بعد به سوی همسر دومش رفت و گفت « من همیشه برای کمک نزد تو می آمدم و تو همیشه کنارم بودی. اکنون در حال مرگ هستم. آیا تو همراه من می آیی؟» او گفت: « متأ سفم! در این مورد نمیتوانم کمکی به تو بکنم، حداکثر کاری که بتوانم انجام دهم این است که تا سر مزار همراهت بیایم ». جواب او همچون گلوله هایی از آتش پادشاه را ویران کرد. ناگهان صدایی او را خواند: « من با تو خواهم آمد، همراهت هستم، فرقی نمی کند به کجا روی، با تو می آیم .» پادشاه نگاهی انداخت، همسر اولش بود ! او به علت عدم توجه پادشاه و سوءتغذیه، بسیار نحیف شده بود. پادشاه با اندوهی فراوان گفت: «ای کاش زمانی که فرصت بود به تو بیشتر توجه می کردم.»
در حقیقت، همه ما در زندگی کاری خویش 4 همسر داریم . همسر چهارم ما سازمان ما است. بدون توجه به این که تا چه حد برایش زمان و امکانات صرف کرده ایم و به او پرداخته ایم، هنگام ترک سازمان و یا محل خدمت، ما را تنها می گذارد .
همسر سوم ما، موقعیت ما است که بعد از ما به دیگران انتقال می یابد . همسر دوم ما، همکاران هستند . فرقی نمی کند چقدر با هم بوده ایم، بیشترین کاری که می توانند انجام دهند این است که ما را تا محل بعدی همراهی کنند .
همسر اول ما عملکرد ما است. اغلب به دنبال ثروت، قدرت و خوشی از آن غفلت مینماییم. در صورتی که تنها کسی است که همه جا همراهمان است . همین حالا احیاءش کنید، بهبودش ببخشید و مراقبش باشید.
روزی, روزگاری پیرمرد و پیرزنفقیری در آسیاب خرابه ای زندگی می كردند. رسال های سال بود كه پیرمرد پرندهمی گرفت می برد بازار می فروخت و از این راه زندگی فقیرانه اش را می گذراند. ر
روزی از روزها, وقتی رفت دامش راجمع كند, دید پرنده طلایی قشنگی افتاده تو دام. پرنده را گرفت و خواست آن را بگذاردتوی توبره اش كه یك دفعه قفل زبان پرنده وا شد و گفت «ای مرد! من چندتا جوجه دارم والان منتظرند براشان غذا ببرم. بیا من را آزاد كن. در عوض هر چه بخواهی به تو میدهم»رپیرمرد گفت: ای پرنده طلایی! منآرزو دارم از زندگی در این آسیاب خرابه خلاص شوم و با زنم در خانه خوبی زندگیكنم.
پرنده طلایی گفت «آزادم كن تا تورا به آرزویت برسانم.» پیرمرد پرنده طلایی را آزاد كرد. رپرنده طلایی پیرمرد و پیرزن رابرد به خانه قشنگی كه در كنار جنگلی قرار داشت و همه جور وسایل آسایش و خورد وخوراك در آن مهیا بود. ر
پرنده طلایی گفت «این خانه و هرچه در آن است مال شما. با هم به خوبی و خوشی زندگی كنید.» بعد, یكی از پرهاش را داد به آنها. گفت «هر وقت با من كاری داشتید, این پر را آتش بزنید فوراً حاضرمیشوم.» و خداحافظی كرد و پر زد ورفت. ر
پیرزن و پیرمرد خیلی خوشحال شدندكه بخت با آن ها یاری كرد و زندگیشان از این رو به آن رو شد. دیگر هیچ غم و غصه اینداشتند. صبح به صبح از خواب بیدار می شدند. با هم گشتی می زدند. بعد می آمدند مینشستند تو ایوان. سماور را آتش می كردند. صبحانه می خوردند و باز در میان سبزه و گلها گشت می زدند و وقت می گذراندند تا ظهر بشود و شب برسد. نه با كسی كاری داشتند ونه كسی با آن ها كاری داشت. ر
دو سه سالی گذشت. یك روز پیرزن بهپیرمرد گفت :تا كی باید تك و تن ها در گوشه این جنگل سوت و كور زندگی كنیم؟رپیرمرد گفت:زبانت را گاز بگیر واین حرف را نزن. مگر یادت رفته در آن آسیاب خرابه با چه مشقتی صبح را به شب میرساندیم و شب را به صبح و هر وقت برف و باران می آمد یك وجب زمین خشك پیدا نمی شدكه روی آن بنشینیم و مجبور بودیم با كاسه و كوزه از زیر پایمان آب جمع كنیم وبریزیم بیرون.
پیرزن گفت «نخیر! این طور هم كهتو می گویی نیست. آدمی زاد قابل ترقی است و نباید قانع باشد. فوری پرنده طلایی راحاضر كن كه فكری به حال ما بكند والا در این بر بیابان و بین این همه جك و جانور دقمی كنم.» پیرمرد وقتی دید گوش زنش به اینحرف ها بدهكار نیست و هر چه به او می گوید فایده ای ندارد, رفت پر را آورد و آتشزد. رپرنده طلایی فی الفور حاضر شد وگفت «چه خبر شده؟» پیرمرد گفت «از این زن بپرس.»ر
پیرزن گفت «ای پرنده طلایی, ما دراینجا خیلی ناراحتیم. مونس ما شده كلاغ و زاغچه و هیچ تنابنده ای دور و بر ما نیستكه با او خوش و بش كنیم. ما را ببر به شهر كه این آخر عمری مثل آدمی زاد زندگیكنیم. از این و آن چیز یاد بگیریم تا پس فردا كه مردیم و از ما سؤال و جواب كردند, پیش خدای خودمان رو سفید بشویم.» پرنده طلایی گفت «اشكالی ندارد. اینجا را همین طور بگذارید و دنبال من بیایید.»
پرنده آن ها را به شهری برد وعمارت بزرگی در اختیارشان گذاشت كه از شیر مرغ گرفته تا جان آدمی زاد در آن وجودداشت.پیرزن تا چشمش به چنین دم ودستگاهی افتاد ذوق زده شد و به پیرمرد گفت «دیدی هی می گفتم آدمی زاد نباید قانعباشد و تو همه اش مخالفت می كردی و نق می زدی. حالا اینجا برای خودت كیف كن.»رپرنده طلایی گفت «كار دیگری با منندارید؟گفتند «نه! برو به سلامت.» پرنده طلایی باز هم یكی از پرهاشرا به آن ها داد, خداحافظی كرد و رفت. رپیرمرد و پیرزن زندگی تازه شان راشروع كردند. همه چیز براشان آماده بود. روزها در شهر گشت می زدند. شب ها به مهمانیمی رفتند و خوش و خرم زندگی می كردند. ر
یكی دو سال بعد, پیرزن به شوهرشگفت «ای پیرمرد! حالا كه این پرنده طلایی در خدمت ما هست و هر چه بخواهیم برامانآماده می كند, چرا به این زندگی قانع باشیم؟»پیرمرد گفت «تو را به خدا دست ازسرم وردار و این قدر ناشكری نكن كه آخرش بیچاره می شویم.»پیرزن گفت «دنیا ارزش این حرف هارا ندارد. یالا برو پر را بیار آتش بزن كه حوصله ام از دست این زندگی سررفته.»ر
خلاصه! زور پیرزن به شوهرش چربید. پیرمرد هم از روی ناچاری رفت پر را آورد و آتش زد. رپرنده طلایی حاضر شد و گفت «دیگرچه خبر شده؟» پیرمرد گفت «نمی دانم. از اینپیرزن بپرس.» پیرزن گفت «ای پرنده طلایی ما ازاین وضع خیلی ناراحتیم.»پرنده پرسید «چه مشكلی دارید؟» پیرزن جواب داد «دلم می خواهدشوهرم را حاكم این شهر بكنی و من هم بشوم ملكه.»ر
پرنده طلایی گفت «اینجا را همینطور بگذارید و دنبال من راه بیفتید.» پرنده از روی هوا و آن ها از رویزمین راه افتادند و رفتند تا رسیدند به قصری كه در آن وزیر و خزانه دار و كلفت وكنیز و جلاد دست به سینه آماده خدمت بودند.پرنده گفت «از همین حالا شما صاحباختیار این شهر هستید. اگر كاری با من ندارید دیگر برم.» گفتند «برو به خیر و به سلامت.» پرنده طلایی باز هم یكی از پرهاشرا به آن ها داد و خداحافظی كرد و رفت.ر
پیرزن و پیرمرد در مدتی كه حاكم وملكه شهر بودند آن قدر خودخواه و خوشگذران شدند كه به كلی مردم را فراموش كردند. رپیرزن وقتی به حمام می رفت به جایآب تنش را با شیر می شست و بعد می گرفت در آفتاب می خوابید كه چین و چروك پوستش صافبشود. ر
یك روز پیرزن رفت حمام و آمد روایوان قصر لم داد توی آفتاب. در این موقع تكه ابری در آسمان پیدا شد و جلو آفتاب راگرفت. رپیرزن عصبانی شد. شوهرش را صدا زدو گفت «ای ریش سفید! چرا این ابر جلو آفتاب را گرفته؟» پیرمرد گفت «من از كجا بدانم.» پیرزن گفت «یالا برو پر را بیارآتش بزن كه با پرنده طلایی كار دارم.»ر
پیرمرد گفت «این دفعه چه خیالیداری؟»پیرزن داد كشید «لغز نخوانپیرمرد. زود كاری را كه می گویم بكن والا پوستم نرم نمی شود.»پیرمرد رفت پر را آورد و آتش زد. رپرنده طلایی حاضر شد و گفت «ایندفعه چه می خواهید؟» پیرمرد گفت «نمی دانم. از اینپیرزن بپرس.» پیرزن گفت «ای پرنده طلایی, جلوآفتاب نشسته بودم كه این تكه ابر آمد و سایه اش را انداخت رو من. می خواهم فرمانزمین و آسمان را بدی به من كه بتوانم به همه چیز امر و نهی كنم.»پرندة طلایی گفت «اینجا را همینطور بگذارید و دنبال من بیایید.»ر
پرنده از جلو و آن دو به دنبال اوراه افتادند. وقتی از شهر رفتند بیرون, یك دفعه پرنده غیبش زد. هوا تیره و تار شد. باد تندی آمد و به قدری خاك و خل به پا كرد كه چشم چشم را نمی دید. ر
پیرزن و پیرمرد دست هم را گرفتندو كورمال كورمال رفتند جلو تا رسیدند به آسیاب خرابه ای كه قبلاً در آن زندگی میكردند.رپیرمرد آهی از ته دل كشید و بهزنش گفت «ای فلان فلان شده! ما را برگرداندی جای اولمان. حالا برو كاسه ای پیدا كنو آب كف آسیاب را بریز بیرون كه بنشینم زمین و خستگی در كنم.»ر
همه ما فکر میکنیم که خوردن میوه یعنی خرید میوه، پوست کندنش و جویدن، اما به این سادگی هم نیست. بسیار مهم است که بدانیم چگونه و چه وقت باید میوه بخوریم .
شبکه ایران: راه صحیح خوردن میوه ها این است که میوه ها را بعد از میل غذا نخورید میوه ها باید زمانی خورده شوند که معده خالی است. اگر میوه ها را به آن صورت بخورید، نقش مهمی در مسموم کردن سیستم بدنتان خواهند داشت به طوری که کاهش قدرت برای انجام دیگر فعالیتهای زندگی میشود.درنظر بگیرید که دو تکه نان و یک تکه میوه خورده اید تکه میوه آماده است که مستقیما وارد معده تان و روده تان شود اما به دلیل آن دو تکه نان، از ورود سریع آن به معده جلوگیری می شود. در این بین همه غذا فاسد شده، تخمیر میشود و به اسید تبدیل میشودبه محض اینکه درون معده، میوه با غذا و آنزیمهای گوارشی تماس پیدا میکند، همه حجم غذا شروع به ازبین رفتن و فاسد شدن میکند، پس میوه های خود را زمانی مصرف کنید که معده تان خالی است و یا قبل از خوردن وعده های غذایتان میل کنید . اگر میوه را با شکم پر میل کنید، میوه ها با غذای فاسد شده ترکیب میشوند و گاز تولید میکنند و درنتیجه شما دچار سفیدی مو، تاس شدن، عصبانیت و گودیهای سیاه زیر چشم میشوید. با توجه به تحقیقات دکتر هربرت شلتون، بایستی بدانیم که چنین موضوعی صحیح نیست که بعضی از میوه ها مانند پرتقال، نارنج و لیمو خودشان اسیدی هستند. چرا که همه میوه ها در بدن قلیایی میشوند، اگر شما روش صحیح میوه خوردن را کاملا رعایت کنید شما به راز زیبایی، عمر طولانی، سلامت، انرژی، شادابی و وزن طبیعی دست پیدا خواهید کرد، زمانی که نیاز دارید که آب میوه بنوشید فقط آب میوه تازه بنوشید نه آب میوههای صنعتی حتی آب میوه هایی که بسیار سفت هستند را ننوشید . میوه های پخته شده را نخورید چرا که هرگز ماده مغذی میوه ها را دریافت نخواهید کرد،تنها مزه شان را دریافت میکند پختن، تمام ویتامین ها را از بین میبرد اما به هرحال خوردن میوه کامل بهتر از نوشیدن آب آن است اگر باید آب میوه بنوشید طوری بنوشید که دهانتان پر شود و آن را آرام آرام غورت دهید چرا که باید اجازه دهید که آب میوه با بزاق دهانتان قبل از غورت دادن آن کاملا ترکیب شود. و در نهایت این که میتوانید برای پاکسازی بدنتان 3 روز روزه ی میوه بگیرید به مدت 3 روز فقط میوه بخورید و در آخر متعجب میشوید از اینکه دوستانتان به شما میگویند که چقدر پوستتان درخشان و صاف شده است. منبع: http://www.inn.ir/newsdetail.aspx?ID=66456
خلاصه كتاب راز اثر: راندا برن ترجمه اسماعیل حسینی انتشارات راشین چاپ 1386
هر چه در بالا، همان در پایین. هر چه در درون، همان در بیرون. (لوح امرالد، حدود 3000 سال قبل از میلاد)
- قانون جذب راز بزرگ زندگی است.
- قانون جذب می گوید كه هر چیز چیزهای شبیه خودش را جذب می كند. بنابراین وقتی به چیزی فكر می كنی، افكار مشابه آن چیز را هم به طرف خودت جذب می كنی.
- افكار خاصیت مغناطیسی و فركانس دارند. وقتی فكر می كنی،افكارت را به جهان خارج می فرستی و آن ها با خاصیت مغناطیسی تمام چیزهای مشابهی را كه از نظر فركانس با آن یكی هستند به خود جذب می كنند. هر فكری كه از ذهن خارج شود دوباره به منبعش برمی گردد و این منبع خود تو هستی.
- تو مثل یك برج فرستنده امواج تلویزیونی هستی و با فكرهایت فركانسی را پخش می كنی. اگر می خواهی چیزی را در زندگی ات عوض كنی. باید با تغییر دادن فكرهایت فركانس را عوض كنی.
- فكری كه الان در سر داری زندگی آینده ات را می سازد. تو زندگی ات را با فكرهایت می سازی. چیزی كه بیشتر به آن فكر می كنی یا بیشتر روی آن تمركز می كنی به شكل زندگی تو ظاهر می شود.
- افكارت واقعیت پیدا می كنند.
- قانون جذب یك قانون طبیعی است و مثل جاذبه بی طرف است.
- هیچ چیز نمی تواند وارد زندگی تو شود مگر این كه با فكر كردن مداوم آن را به زندگی ات وارد كنی.
- برای این كه بدانی داری به چه چیزی فكر می كنی، از خودت بپرس كه چه احساس داری. احساسات ابراز با ارزشی هستند كه فوراً به ما می گویند به چه چیزی فكر می كنیم.
- داشتن احساس بد و افكار خوب در آن واحد غیر ممكن است.
- افكار تو فركانس امواجی را كه به اطراف می فرستی تعیین می كنند و احساساتت فورا به تو می گویند روی چه فركانسی هستی. وقتی احساس بدی داری، روی فركانسی هستی كه چیزهای بد بیشتری را به طرف تو جذب می كند. وقتی احساس خوبی داری. چیزهای خوب بیشتری را با قدرت به طرف خودت جذب می كنی.
- احساس عشق بالاترین فركانسی است كه می تواند منتشر كنی. هرچه بیشتر احساس عشق كنی و عشق بیشتری را منتشر كنی، قدرت بیشتر به دست می آوری.
- قانون جذب، مانند غول چراغ جادو، تمام خواسته های ما را برآورده می كند.
- با استفاده از فرآیند خلاق در طی سه مرحله می توانی چیزی را كه می خواهی خلق كنی: 1- مطرح كردن 2- باور داشتن 3- احساس كردن.
- «خواستن» آرزویت از دنیا به تو این فرصت را می دهد كه در مورد خواسته ات روشن شوی. وقتی از نظر ذهنی روشن باشی كه چه می خواهی، در حقیقت خواسته ات را مطرح كرده ای.
- منظور از «باور داشتن» این است كه با تمام وجود، چه در رفتار، چه در گفتار و چه در افكار، اطمینان داشته باشی كه چیزی را كه درخواست كرده ای همین حالا به دست آورده ای. وقتی فركانس «دریافت كردن چیزی» را صادر می كنی، قانون جذب تمام افراد، موقعیت ها و اتفاق ها را برای برآورده كردن خواسته ات فعال می كند.
- «دریافت كردن» خواسته یعنی این كه احساساتت در مورد آن خواسته درست مانند وقتی باشد كه آن را واقعا دریافت می كنی. یعنی واقعا احساس كنی كه آن چیز دیگر مال توست. «داشتن احساس خوب» تو را روی فركانس چیزی كه می خواهی قرار می دهد.
- برای كم كردن وزن، روی «كم كردن وزن» تمركز نكن. به جای آن روی وزن ایده آلت تمركز كن. «داشتن وزن ایده آل» را با تمام وجود احساس كن. آن وقت است كه وزن ایده آلت را به سوی خودت جذب خواهی كرد.
- دنیا برای عملی كردن خواسته تو به زمان نیاز ندارد. برای دنیا آشكار كردن یك میلیون دلار همان قدر آسان است كه آشكار كردن یك دلار.
- خواستن چیزهای كوچكی از قبیل یك فنجان قهوه یا جای پارك راه آسانی برای تجربه كردن عملی قانونی جذب است. با تمام قدرت اراده كن كه چیزهای كوچك را جذب كنی. وقتی بفهمی كه چه قدرتی برای جذب خواسته هایت داری، به سمت خلق چیزهای بزرگ تر كشیده می شوی.
- روز خودت را پیشاپیش خلق كن. برای این كار به این فكر كن كه می خواهی روزت چه طور بگذرد. با این كار زندگی ات را آگاهانه خوای ساخت.
- انتظار نیروی جذب كننده قدرتمندی است. انتظار چیزهایی را داشته باش كه می خواهی و انتظار چیزهایی را كه نمی خواهی نداشته باش.
- سپاس گزاری و قدردانی نیروی قدرتمندی برای تغییر دادن انرژی توست و نعمت های بیشتری را وارد زندگی ات می كند. به خاطر نعمت هایی كه در حال حاضر داری خدا را شكر كن تا چیزهای خوب بیشتری را جذب كنی.
- تشكر و قدردانی پیش از دریافت چیزی كه می خواهی اشتیاقت را بیشتر می كند و در نتیجه برای دریافت آن پیام قدرتمندتری به هستی می فرستی.
- تجسم یعنی این كه در ذهنت خودت را تصور كنی كه در حال لذت بردن از چیزی هستی كه آرزویش را داری. وقتی تجسم می كنی، افكار و احساسات قدرتمندی در وجودت شكل می گیرد انگار به آرزویت رسیده ای. سپس قانون جذب آن چه را در ذهنت مجسم كرده ای به صورت واقعیت به تو می گرداند.
- اگر می خواهی از قانون جذب به نفع خودت استفاده كنی، باید مدام آن را به كار ببری، نه برای مدت كوتاهی.
- هر شب قبل از خواب به اتفاقاتی كه در طور روز برایت افتاده فكر كن. و هر رویداد یا لحظه ای را كه دلخواهت نبوده به شكل دلخواه در ذهنت بازسازی كن.
- برای جذب پول به ثروت فكر كن. اگر همه حواست متوجه كمبود پول باشد، غیرممكن است بتوانی پول بیشتری را جذب زندگی ات كنی.
- خوب است قوه تخیلت را به كار ببری و طوری رفتار كنی كه انگار همین حالا پولی را كه می خواهی داری. طوری رفتار كن كه انگار ثروتمند هستی تا احساس بهتری نسبت به پول پیدا كنی. وقتی احساس بهتری نسبت به پول داشته باشی، پول بیشتری را به خودت جذب می كنی.
- همین لحظه شاد بودن سریع ترین راه جذب پول به زندگی ات است.
- هدفت این باشد كه به هر چه دوست داری نگاه كنی و بگویی: «كاری نداره . من می تونم بخرمش.» با این كار طرز فكرت را تغییر میدهی و نسبت به پول احساس بهتری پیدا می كنی.
- پولت را به دیگران ببخش تا پول بیشتری به زندگی ات بیاید. وقتی در مورد پول دست و دل باز باشی و پولت را با دیگران قسمت كنی، در واقع داری به دنیا می گویی: «من كلی پول دارم.»
- مدام تجسم كن كه چك دریافت می كنی.
- سعی كن در ترازوی ذهنت كفه ثروت سنگین تر باشد. به ثروت فكر كن.
- وقتی می خواهی با دیگران ارتباط برقرار كنی، باید مطمئن شوی كه افكار ، حرف ها،كارها و محیط اطرافت در تضاد و تعارض با خواسته ات قرار نگرفته اند.
- به نیازها و خواسته های خودت رسیدگی كن تا وقتی نیازهای خودت را برآورده نكنی،نمی توانی به دیگران كمك كنی.
- به خودت احترام بگذار و عشق بورز تا كسانی را كه به طرف خودت جذب كنی كه دوستت دارند و برایت احترام قائلند.
- وقتی احساس بدی نسبت به خودت داری،از ورود عشق به درونت جلوگیری میكنی و در عوض موقعیت ها و افرادی را به طرف خودت جذب می كنی كه احساس بد تو را بیشتر می كنند.
- اگر همه حواست را متوجه ویژگی های مثبت وجودت كنی،قانون جذب خصوصیات بی نظیر دیگرت را آشكار خواهد كرد.
- اگر می خواهی رابطه مفید و موثری داشته باشی، به جای گله و شكایت فقط به ویژگی های ارزشمند طرف مقابلت فكر كن. وقتی به ویژگی های مثبت دیگران توجه می كنی، بیشتر از آن ویژگی ها بهره مند می شوی.
- تاثیر دارو نما نمونه ای عملی از قدرت قانون جذب است. وقتی بیمار واقعا باور دارد كه دارونما شفابخش است، به چیزی كه به آن معتقد است می رسد و درمان می شود.
- «تمركز روی سلامتی كامل» كاری است كه همه ما می توانیم از درون انجام بدهیم، صرف نظر از این كه دور و برمان چه می گذرد.
- خنده شادی می آورد، افكار منفی را از بین می برد و معجزه آسا بیماری ها را درمان می كند.
- بیماری با فكر و توجه بیش از حد به آن در بدن ماندگار می شود. اگر حالت زیاد خوب نیست، لازم نیست در موردش با دیگران حرف بزنی، مگر این كه دنبال درد و بیماری بیشتر باشی. وقتی به حرف های مردم در مورد مریضی شان گوش می كنی،انرژی بیماری شان را افزایش می دهی. به جای این كار موضوع صحبت را عوض كن و درباره چیزهای خوب حرف بزن و با قدرت روی سلامتی آن ها تمركز كن.
- باورهایی كه در مورد پیری و فرسودگی و بیماری های مختلف می زنند گوش نكن. حرف های منفی برایت هیچ سودی ندارند.
- هر چه بیشتر در برابر چیزی مقاومت كنی، بیشتر آن را جذب می كنی. اگر می خواهی چیزی را تغییر بدهی، به درونش نفوذ كن و با افكار و احساساتت پیام جدیدی را به دنیا بفرست.
- تو نمی توانی با تمركز روی چیزهای منفی، دنیا را تغییر بدهی. وقتی حواست را متوجه حوادث و اتفاقات بدی كه در دنیا می افتد می كنی، نه فقط اوضاع را بدتر می كنی بلكه روی زندگی ات هم اثر منفی می گذاری.
- به جای توجه كردن به مشكلات دنیا توجه و انرژی ات را صرف عشق، اعتماد، وفور نعمت، صلح كن.
- هیچ وقت منبع چیزهای خوب تمام نمی شود چون به اندازه كافی برای همه وجود دارد. هدف زندگی وفور و فراوانی نعمت است.
- تو می توانی با فكر و احساسات به منابع نامحدود نعمت دست پیدا كنی و آن را تجربه كنی.
- هر چیز در این دنیا را تحسین كن و برای همه آرزوی بركت و نعمت كن. با این كار تمام افكار منفی و ناسازگاری هایت را از بین می بری و امواجت را روی بالاترین موج عالم، یعنی عشق، تنظیم می كنی.
- همه چیز انرژی است. تو یك توده متراكم انرژی هستی بنابراین می توانی هر چیزی را كه می خواهی به طور الكتریكی تحریك كنی كه به سمت تو جذب شود یا انرژی الكتریكی خود را طوری تنظیم كنی كه به سمت آن چیز بروی.
- تو یك موجود غیر مادی هستی. تو انرژی هستی و انرژی نمی تواند، به وجود بیاید یا از بین برود، فقط تغییر حالت می دهد. بنابراین حقیقت وجود تو همیشه بوده و همیشه خواهد بود.
- دنیا از فكر تشكیل شده است. ما نه تنها خالق سرنوشت خود بلكه آفریننده سرنوشت جهان هستیم.
- یك منبع نامحدود از افكار و رویدادهای مختلف در اختیار توست. تمام دانش ها، كشف ها و اختراعات به صورت بالقوه در ذهن بیكران هستی وجود دارند و منتظرند تا ذهن بشر آن ها را استخراج كند. همه چیز در ضمیر تو وجود دارد.
- همه ما به هم وصلیم، همه ما یكی هستیم.
- خودت را از دست سختی ها و مشكلات گذشته، ناهنجاری های فرهنگی و باورهای نادرست اجتماعی رها كن. تو تنها كسی هستی كه می توانی آن زندگی را كه شایسته اش هستی به وجود بیاوری.
- یك راه میان بر برای رسیدن به آرزوهایت این است كه به چیزی كه می خواهی به عنوان واقعیت محضی كه وجود دارد نگاه كنی.
- قدرت تو در افكار توست بنابراین یادت باشد همیشه هوشیار باشی و مراقب باشی كه به چه چیزی فكر می كنی. به عبارت دیگر «یادت باشد كه یادت نرود».
- تو باید تخته سیاه زندگی ات را با آنچه می خواهی پر كنی.
- تمام چیزی كه الان به آن احتیاج داری این است كه احساس خوبی داشته باشی.
- هرچه از نیروی درونی ات بیشتر استفاده كنی، نیروی بیشتری در درونت كشف خواهی كرد.
- وقت دریافتن عظمتت همین حالاست.
- ما در میانه یك عصر پرشكوه هستیم. به محض اینكه از بند افكار محدود كننده خلاص شویم، عظمت واقعی بشر را در هر زمینه ای از خلقت خواهیم دید.
- كاری را كه دوست داری انجام بده. اگر نمی دانی لذت واقعی تو در چیست، از خودت بپرس: «چه چیزی به من لذت می دهد؟» وقتی خود را برای انجام كاری كه برایت لذت بخش است متعهد می كنی، آبشاری از چیزهای لذت بخش به زندگی ات سرازیر می شود چون تو امواج لذت را به اطرافت می تابانی.
- حالا كه دانش راز را فرا گرفتی، بستگی به خودت دارد كه چطور از آن استفاده كنی. هر چیزی و كاری كه انتخاب كنی حق با توست. همه قدرت متعلق به توست.
یکی از نخستین پرسشهای پیش روی جوان مشتاق مطالعه، روش صحیح مطالعه و چگونه کتاب خواندن است که پاسخ درست به آن میتواند در ایجاد انگیزه و میزان یادگیری آنها تاثیر بسزایی داشته باشد. بسیاری از مردم به دلیل بکارنگرفتن روش صحیح مطالعه، معمولا خیلی زود از مطالعه خسته میشوند و کتاب را رها میکنند و شاید مطالعه کتابی را به نیمه نرسانده، آن را کنار میگذارند.
رعایت نکردن شیوه درست مطالعه و همچنین یادداشت نکردن مطالب مهم کتاب، معمولا خواننده را پس از مدتی از مطالعه کتابهای قطور و علمی، دلسرد و خسته میکند و در نتیجه آنها را از ادامه مطالعه بازمیدارد. توصیههای که در زیر میآید نکاتی است که رعایتکردن آنهابه زعم کارشناسان مطالعه، میتواند نقش موثری در مفید واقع شدن مطالعه داشته باشد.
مکان و شرایط مطالعه
مکان و شرایط ذهنی از نکات مهم یک مطالعه مفید و خوب است و در میزان یادگیری، کارآمدی، مدت و طولانی شدن مطالعه تاثیر بسزایی دارد. کارشناسان و روان شناسان معتقدند که یکی از مشکلات جوانان برای مطالعه بیتوجهی به شرایط و فضای مطالعه است که اغلب موجب خستگی و کاهش انگیزه میشود. بهترین زمان مطالعه برای انسان، هنگام آرامش و داشتن رضایت است، زیرا داشتن دغدغه و نگرانی در هنگام مطالعه، نتایج مطلوبی برای انسان به همراه نخواهد داشت. مشغول بودن فکر و ذهن و خستگی روح و جسم، توان فرد را کاهش میدهد و در این حالت، مطالعه کتاب، جز اتلاف وقت و بیحاصلی سودی ندارد.
منفعت مطالعه کتابها هنگامی حاصل میشود که انسان بدون خستگی و دغدغه و در فضایی مملو از آرامش، صمیمت و رضایت، به مطالعه بپردازد. اتاق مطالعه را از نقاط آرام منزل و اداره انتخاب کنید بهطوریکه از نور طبیعی کافی برخوردار باشد.
اتاق مطالعه باید از صداهای مزاحم بیرون دور باشد تا حواس خواننده به بیرون هدایت نشود. انتخاب اتاق مطالعه باید بهگونهای باشد که درحد امکان هنگام روز احتیاج به روشنایی غیرطبیعی نداشته باشد. سعی کنید هنگام شب از چراغ مطالعه استفاده نکنید زیرا چراغ مطالعه علاوه بر این که میتواند به چشم صدمه برساند، در خستگی زود هنگام چشم نیز تاثیر دارد. دمای اتاق مطالعه خود را همواره معتدل نگهدارید تا هرگز درهنگام مطالعه در اتاق احساس گرما و سرما نکنید.
زمان مطالعه
زمان مطالعه برای افراد تفاوت میکند، برخی در سکوت شب و برخی نیز هنگام صبح را به عنوان زمان مطالعه انتخاب میکنند اما مطالعه هنگام صبح از هر زمان دیگر بهتر است. مطالعه کتاب را صبح زود شروع کنید زیرا ذهن انسان پس ازچندساعت استراحت و آرامش، بیش از هر زمان دیگر آماده یادگیری است.
وقتی که صبح زود را برای مطالعه انتخاب میکنید حتما قبل از آن صبحانه صرف کنید زیرا گرسنگی در کاهش میزان یادگیری و فراگیری تاثیر زیادی دارد. پس از صرف غذا نیز بلافاصله شروع به مطالعه کتاب نکنید و چند قیقه بعد از غذا مطالعه را آغاز کنید.
ورزش و نرمش و حتی حمام گرفتن نیز پیش از مطالعه در میزان یادگیری موثر است. مطالعه صبحگاهانهنگامی مفید واقع میشود کهفرد شب قبل را بهخوبی استراحت کرده باشد و خسته و خواب آلود نباشد. برای مطالعه هرچه بهتر در هنگام صبح، سعی کنید شب را زودتر بخوابید تا بتوانید مطالعه مفیدی داشته باشید. خستگی، دستکم ۵۰درصد از توانایی ذهنی و مغزی انسان را کاهش میدهد و مطالعه در چنین وضعیتی، یادآوری مطالب فرا گرفته پیشین را نیز با اختلال روبهرو میکند.
میز و صندلی مناسب
میز و صندلی مناسب و درست نشستن یکی از مهمترین شرایط مطالعه است که رعایت نکردن آن علاوه برتاثیر نامطلوب در مطالعه مشکلات جسمانی را نیر درپی خواهد داشت. نداشتن میز و صندلی مناسب در هنگام مطالعه طولانی عوارض جسمانی متعددی دارد که به گفته پزشکان، دردهای مفاصل، کمر و گردن از جملهی آن است.
هنگام خرید میز و صندلی دقت کنید، صندلی باید به گونهای باشد که زمان مطالعه پشت انسان کاملا به صندلی چسبیده باشد. میز مطالعه نیز باید طوری انتخاب شود که خواننده هنگامی که دو دست خود را روی میز قرار میدهد، حداقل فاصله کتاب و چشمان او کمتر از ۴۰سانتیمتر نباشد.
فاصله صندلی خود را با میز مطالعه طوری تنظیم کنید که کمر و گردن شما خم نشود، هنگام مطالعه باید براساس شرایط فیزیکی متعادل نشست، به گونهای که هیچ عضوی از بدن شما احساس ناراحتی نکند و اعضای بدنتان نسبت به میز و صندلی راست و مستقیم باشد. سعی کنید صندلیهای دستهدار را برای مطالعه انتخاب کنید تا هنگام مطالعه بتوانید دستهایتان را روی آن قرار دهید و خستگی دستهایتان رفع شود.
میز و صندلی کودکان و بزرگسالان باهم تفاوت دارد، برای مطالعه مفید باید از میز و صندلیهای مناسب این گروهها استفاده کرد. میز و صندلی کودکان باید به تناسب قد آنها انتخاب شود بگونهای که پاهای کودک هنگام تماس با زمین، زوایه ۹۰درجه تشکیل دهد.
صندلیهایی برای مطالعه انتخاب کنید که از هر لحاظ کاملا راحت باشد، درحد امکان از استفاده از صندلیهای بدون پوشش ابر خودداری کنید تا در هنگام مطالعه هیچ یک از اعضای بدن شما احساس ناراحتی نکند. از خواندن کتاب بصورت خوابیده و درازکش خودداری کنید.
مطالعه فردی
برای این که حواس فرد در هنگام مطالعه کاملا روی مطالب کتاب متمرکز شود افراد باید کتاب را به تنهایی و به صورت فردی مطالعه کنند. مطالعه فردی در واقع دوری از صداهای مزاحم و گفت و گو است و در واقع موجب افزایش تمرکز میشود. هر چه در محیط مطالعه افراد کمتری رفت و آمد کنند، پیشرفت و تمرکز فرد در فراگیری مطالب افزایش مییابد. مطالعه جمعی باعث میشود که هرلحظه امکان گفتوگو بین دو طرف در موضوعهای مختلف بوجود آید که این تعامل سبب عدم تمرکز در مطالعه و کاهش در پیشرفت مطالعه میشود.
مطالعه جمعی برای کتابهای درسی مانند ریاضی مناسب است و میتواند در فراگیری تاثیر مثبت داشته باشد. البته در این مورد نیز اگر دانشآموز آن بخشی از درس را تاحدودی میداند خود مطالعه کند و بخشیرا که مشکل دارد بادیگران حل و فصل کند، بر یادگیری تاثیر بیشتری دارد. میتوانید بعد از مطالعه، با دوستان خود درباره مطالب مطالعه شده بحث کنید که این امر باعث میشود که مطالب بهتر در ذهن شما باقی بماند. گفتوگو با دوستان درباره مطالب خوانده شده نوعی مرور مطالب محسوب میشود و مطالب در ذهن باقی خواهد ماند.
هنگام مطالعه از گوش کردن موسیقی خودداری کنید زیرا هرگونه آلودگی صوتی و سر و صدا تمرکز فرد را بهم میزند. رادیو و تلویزیون دراتاق مطالعه نباید روشن باشد زیرا دراین صورت اگرچه فرد مطالب را میخواند و صفحات را ورق میزند اما هیچ گونه یادگیری صورت نمیگیرد و مطالب پس از مطالعه در ذهن خواننده باقی نمیماند.
خواندن اطلاعات مندرج در صفحه اول
قبل از شروع مطالعه فصلهای اصلی کتاب، ابتدا بهدقت عنوان کتاب، نویسنده کتاب، موضوع مطالب، ناشر کتاب و سال انتشار را بخوانید. در مرحلهی بعد حتما فهرست مطالب کتاب را بخوانید زیرا این کار ضمن اینکه انسان را با موضوع مطالب کتاب آشنا میکند، میتواند تصویر کاملی از محتوای کتاب به دست دهد. خواندن مقدمه کتاب که میتوان آن را حاوی خلاصه کتاب تلقی کرد هرگز از دست ندهید زیرا نویسنده در آن خلاصه موضوع مطالب را به منظور آشنایی هرچه بیشتر خواننده به نگارش در آورده که مطالعه آن ضروری است.
وسعت دید
یکی از عوامل کندخوانی، تلفظ کلمات و خواندن تک تک آنها حتی بصورت بی صدا است که باید از آن پرهیز شود. هنگام خواندن وسعت دید را میتوان تا حد دیدن بیشاز پنج کلمه در هر توقف گسترش داد. برای دیدن بیش از یک کلمه در هر بار باید از حرکت سر جلوگیری شود، بدین ترتیب تعداد توقفهای یک خواننده در پاراگراف دو خط و نیمی به حدود پنج تا شش توقف کاهش مییابد.
دقت به موضوع اصلی
موقع خواندن مطالب تازه باید بهموضوع اصلی و محوری کتاب توجه داشت یعنی جملات گویا و کلمات اصلی را تشخیص داد. دقت و درک موضوع اصلی کتاب تمرکز خواننده را افزایش داده و از حاشیه پردازی واتلاف وقت جلوگیری میکند، درنتیجه میزان یادگیری بیشتر میشود. هنگام خواندن مطالب، ذهن را باید خالی از رویا و فکر کردن به موضوعات جانبی کرد تا مطلب بطور کامل در ذهن بماند.
مطالعه با دقت
کتاب را همواره بدون شتاب و عجله مطالعه کنید و تازمانی که مطلبی را به درستی فرا نگرفتهاید سراغ مطالعه مطلب دیگر نروید. مطالب کتاب غیر درسی و درسی به هم پیوسته و مرتبط است، زمانیکه یک مطلب را خوب یاد نگرفتهاید، مطالعهو یادگیری مطالب دیگر بادشواری صورت میگیرد. مطالعه کتابها بویژه کتابهای علمی باید در کمال دقت و وسواس صورت گیرد. جهش از مطالعه یک موضوع به موضوعی دیگر، بدون درنظر گرفتن فاصله، سبب میشود که دو مطلب درهم آمیزد و در نتیجه هیچکدام از دو مطلب به درستی در ذهن فرد باقی نماند. برای تغییر موضوع مطالعه همواره سعی کنید یک وقفه ایجاد کنید تا مطالب جدید و پیشین در هم آمیخته نشود.
یکی از عوامل عمدهای که باعث جلوگیریاز درک سریع یک متن درهنگام خواندن و مانع حفظ کردن آن مطلب میشود تداخل آموختههای قبلی و بعدی است، یعنی مطالب قبلی آموخته شده با مطالب جدید در هم میآمیزد. برای جلوگیری از بروز این حالت بهترین راه مطالعه تک موضوعی است، یعنی در مدتی که یک مطلب را میخوانید از خواندن سایر مطالب خودداری کنید و تنها ذهن خود را روی همان مطلب متمرکز کنید. پس از استراحتی کوتاه، موضوع مطالب را تغییر دهید واین کار باعث عدم تداخل دانستهها و آموختههای جدید میشود. در صورت مشاهده خستگی از یک موضوع یا یک کتاب (درسی و غیردرسی)، کتاب دیگری را (با حفظ فاصله زمانی) محور مطالعه خود قرار دهید.
یادداشت برداری و خلاصه نویسی
یادداشت برداری و خلاصه نویسی از مهمترین شیوههای درست مطالعه کردن است زیرا این کار باعث میشود که مطالب مهم کتاب همواره در دسترس باشد. خلاصهنویسی کمک میکند که افراد حجم زیاد مطالب یک کتاب را یادداشت کنند و با مراجعه به آن در مدت بسیار کوتاهی بخوانند و به خاطر بسپارند. بسیاری از مطالب کتابهایی را که میخوانیم، فرار است و امکان دارد پس از مدتی، از حافظه و ذهن انسان پاک شود. مطالب را در کاغذهایی که در اصطلاح به آن فیش میگویند، یادداشت کنید. یکی از ویژگیهای فیشبرداری این است که مطلب براحتی دردسترس قرار میگیرد و میتوان در هر زمان مطالب کتابی را مطالعه کرد.
دفتر و دفترچه برای یادادشت اصلا مناسب نیست زیرا بدلیل دستهبندی نبودن نوشتهها، پیدا کردن مطلب مورد نظر بسیار دشوار است. یادداشت برداری نباید بیش از اندازه باشد زیرا خواننده آماتور در صورت زیاد نوشتن از یادداشت برداری و حتی خواندن کتاب باز میماند.
برای خط کشیدن زیر مطالب مهم کتاب از مداد استفاده کنید تا امکان پاک کردن آن وجود داشته باشد. پساز یک ساعت مطالعه ۱۵دقیقه استراحت کنید و برای آرامش خود، به بیرون بروید و یا از اتاق مطالعه به فضای بیرون بنگرید و سعی کنید به فضاهای طبیعی و دور دست چشم بدوزید.
بـه عـلت غـرور بـیـش از حـد و یا هزینه های بالای درمانی بیــشتر آقـایــون تنها زمانی به ملاقات دکترها می روند که جایی از بدنشان بشکند مثل بینی و یا اینکه عضوی از کار بـایسـتـد مـثل قلب. اکثر آقایون تا زمانی که مشکل حادی برایشان به وجود نـیامده باشد به پزشک متخصص مراجعه نمی کنند.
همچنین آنها معمولا از پـزشک خانوادگیـشان سوال هایی را کـه بـاعـث شـرمندگی مـی شود نمی پرسند. به همین دلیـل مـن 8 سؤالـی کـه مـردها از پـرسیـدن آنـها احساس خوبی نمی کنند را در این قسمت آورده ام.
اما قـبــل از ایـنکه از این مقاله به عنوان بهانه ای در حضور دکترها استفاده کنید،باید تاکید کنم که اگر هر گونه نشانه غیر معمول در خود مشاهده کرده و یا یکی از نشانه های زیر را در خود یافتید باید سریعا به متخصص مراجعه کنید. سلامتی شما از غرورتان مهم تر است.
1- در مورد شکم بزرگ خود چه کار می توانم انجام دهم ( یا اینکه وزن بدنم مناسب است)؟
آیا خودن بی رویه باعث ایجاد چاقی در شما شده است؟ چربی های زیادی در شکم شما انباشته شده است. شمای کلی شما به شکل یک "سیب" در آمده و بیشترین مقدار چربی در شکمتان انباشته شده است. چنین بدن چاقی به راحتی پیش زمینه بسیاری از بیماری ها از قبیل کلسترول، بیماری های قلبی و دیابت را فراهم می سازد.
برای تشخیص این مطلب که آیا شما باید اقدام به کاهش وزن کنید، باید ابتدا دور شکم خود را در در نازکترین قسمت اندازه بگیرید و سپس اندازه دور باسن خود را در بزرگترین قسمت بگیرید. و سپس اندازه شکم خود را بر اندازه باسن تقسیم کنید. اندازه بدست آمده برای آقایون تندرست باید 1.0 یا کمتر باشد. همچنین برای اطمینان حاصل کردن از وزن خود باید میزان BMIبدن را بدست آورید ( شاخص چربی). اگر این میزان کمتر از 25 باشد نشان می دهد که شما وزن مناسبی دارید.
برای محاسبه BMI بدن خود باید از فرمول زیر استفاده کنید:
BMI= وزن (به کیلوگرم) / قد (به متر)
یا
BMI= [وزن (به پوند) / قد (به اینچ) ]× 703
البته باید توجه داشته باشید که ماهیچه ها وزن بیشتری از چربی ها دارند وBMI در هر فردی متفاوت است. یک وزن خاص وجود ندارد که آنرا به عنوان وزن ایده ال بتوان به همه پیشنهاد کرد. هر شخص بدن متفاوتی دارد و وزن متناسب او بر اساس عوامل مختلفی از جمله مسائل ژنتیکی، انتخاب غذا، فعالیت بدنی و .. مشخص می شود. میزان چربی بدن، فشار خون، میزان سکون قلب و کلسترول همه و همه از عواملی هستند که به اندازه BMI مهم هستند.
برای اینکه بتوانید وزن خود را در حالت تعادل نگه دارید باید از رژیم غذایی سالم و غذاهای متنوع استفاده کنید. به این معنا که تا می توانید از میوه ها و سبزی جات تازه و پروتین های رقیق شده و مواد غذایی فیبر دار استفاده کنید و مصرف چربی ها را تا حد قابل توجهی کاهش دهید. همچنین نرمش مداوم (30 دقیقه حداقل هفته ای 3 مرتبه) برای ثابت نگه داشتن وزن و از بین بردن چربی ها بسیار مناسب است. می توان گفت که که چاقی بیش از اندازه در قسمت شکم به ندرت از کم کاری غده تیروئید نیز می تواند نشئت بگیرد که برای کسب اطلاع بیشتر در این زمینه می توانید به پزشک خود مراجعه کنید.
2- چرا در ادرار من خون دیده می شود؟
خون در ادرار (ادراری که قرمز خالص، صورتی و یا قهوه ای سوخته می باشد) به عنوان نوعی بیماری به نام هماتریا شناخته می شود (خون میزی).
وجود خون در ادرار به دلیل عفونت های کلیوی یا زخم مجاری پیشاب ظاهر می گردد. البته دلایل دیگری برای بروز هماتریا نیز وجود دارد که از جمله آن می توان به این موارد اشاره کرد: عفونت مجرای ادراری، عفونت یا اماس مثانه.همچنین سنگ کلیه و مثانه و یا وجود تومور، فعالیت های بسیار شدید بدنی، آسیب وارده به هر یک از قسمت های مجاری ادراری و یا گلومرونفریت (التهاب رگ های خونی کلیه) و بیماری های خونی نظیر هموفیلی می توانند باعث ورود خون به ادرار شوند.
وجود خون در ادرار نشانه ای است که شما به هیچ وجه نباید نسبت به آن بی توجهی کنید و باید به سرعت نزد پزشک مراجعه کنید. به ویژه اگر همراه با مشاهده خون دچار تب، سوزش به هنگام دفع ادرار، و یا درد زیاد قسمت پایینی کمر نیز باشید.
3- چرا در منی من خون وجود دارد؟
مشاهده خون در منی ممکن است به دلیل انسداد، التهاب، زخم و یا عفونت در قضیب، مجاری پیشاب و یا پروستات بروز کند. وجود خون در منی (که با نام هماتوسپرمیا نیز شناخته می شود) معمولا به دلیل تحریک مجاری پیشاب و عفونت پروستات ایجاد می شود.
اگر به طور مکرر خون را مشاهده می کنید، احساس خارش و سوزش دارید، ترشحات سبز- زرد دارید ( که بیانگر بیماری های جنسی است) لازم است که خود را تحت معاینه متخصص بیماری های دستگاه ادراری قرار دهید.
4- آیا طبیعی است که بیش از اندازه عرق کنم؟
اگر زمان ترک باشگاه ورزش مثل موش آب کشیده خیس عرق شده اید و بدنتان بوی جوراب گرفته باید در مورد عرق کردن خود کمی دقیق تر شوید. تعرق یکی از مکانیسم های بدن است که به واسطه آن گرمایی که به خاطر انجام فعالیت های نرمال ایجاد می شود، دفع خواهد شد و خیلی طبیعی است که در زمان هیجان زدگی، افزایش میزان فعالیت های بدنی، یا اینکه اگر اضافه وزن دارید، عرق کنید.
هر چند عرق کردن مزمن (بدون وجود فعالیت بدنی و یا قرار گرفتن در شرایط احساسی خاص)به ویژه در کف دست ها، زیر بغل،و کف پا به این دلیل است که اختلالی در قسمتی از سیستم عصبی بدن با نام غدد عرقی وجود دارد.
تعرق بیش از حد در برخی نقاط بدن به دلیل خنک نمودن آن قسمت انجام نمی شود. این فرایند بر روی فعالیت های جسمی و اجتماعی فرد تاثیر سوء می گذارد زیرا امری غیر قابل کنترل بوده و دیگران به راحتی متوجه آن می شوند. تنها 1% از کل افراد بشر از این ناراحتی رنج می برند اما اگر شما هم احساس می کنید که تعرق بدن شما بیش از میزان لازم است بد نیست به پزشک خود مراجعه ای داشته باشید.
5- کار نکردن شکم برای 5 روز طبیعی است؟
در مورد کار کردن شکم باید بگوییم که هر فرد خصوصیات ویژه ای دارد. می توان از روزی 3 بار تا هفته ای 3 بار آنها را تقسیم بندی کرد. هر چند اگر شما مجبور هستید که برای دفع مدفوع بعد از 3 روز به خودتان فشار بیاورید و یا کار کردن شکمتان سخت و با درد همراه است باید بدانید که دچار بیماری یبوست هستید.
رژیم های غذایی نا مناسب، استفاده کم از مایعات، ورزش نکردن، استفاده از برخی داروی های خاص برای درمان بیماری های دیگر،و عادات ضعیف شکمی از عوامل بروز یبوست هستند. همچنین استفاده نابجا از داروهای ملین نیز خود می تواند عامل موثری در ایجاد یبوست باشد.
برای جلوگیری از انسداد روده باید از یک رژیم غذایی مناسب استفاده کنید می توانید از غذاهایی از این قبیل استفاده کنید: غلات، میوه ها و سبزی های تازه، نوشیدن مایعات، و همچنین نرمش و ورزش مکرر، و زمانی که میل به تخلیه مدفوع پیدا کردید از آن صرفنظر نکنید. لازم به ذکر است که اگر در کار کردن شکم خود شاهد تغییراتی بودید، رنگ، اندازه و جنسیت مدفوع شما تغییر کرد باید حتما از پزشک خود وقت ملاقات بگیرید.
6- چه موقع باید نگران عملکرد قلب خود بشوم؟
در حدود 4.6 میلیون آمریکایی از بیماری های قلبی رنج می برند و این بیماری به صورت یک مریضی شایع در آمده است. اگر اضافه وزن دارید، غیر متحرک هستید و در افراد فامیل تاریخچه بیماری قلبی مشاهده می شود و رژیم غذاییتان سرشار از چربی های اشباع شده است، شما دیر یا زود دچار بیماری های قلبی خواهید شد.
ایست قلبی اغلب به دلیل انسداد شریان های خونی قلب که خون را به ماهیچه های آن انتقال میدهند، صورت می پذیرد. اگر مسیر شریان های قلب مسدود شود قلب از کمبود اکسیژن و مواد معدنی در مضیقه قرار می گیرد. در زمان بسیار کوتاهی سکته قلبی اتفاق می افتد و به طور جزئی باعث آسیب رسیدن به ماهیچه های قلب می شود. قسمت آسیب دیده نمی تواند خون را به درستی پمپاژ کند و در نتیجه باعث بروز ایست قلبی می شود.
ثابت نگه داشتن وزن بدن، متوقف کردن استعمال دخانیات، ورزش کردن، کاهش میزان مصرف الکل، و چک کردن فشار خون و اندازه گیری سطح کلسترول همه از عواملی هستند که می توانند سلامت قلب شما را تضمین کنند.
7- آیا همه مردها گاهی از عملکرد معیوب نعوذ رنج می برند؟
ناتوانی در نعوذ و یا نگه داشتن این حالت برای مدت زمان طولانی مشکل بسیار بدی است که متاسفانه بسیاری از آقایون در دوره های مختلف زندگی خود، شاهد آن هستند. این مشکل می تواند مزمن یا موقتی و زودگذر باشد. اگر مشکل زود گذر است و گاه گاه اتفاق می افتد چندان جدی نخواهد بود و دلیل ان هیجان و یا مصرف برخی داروهای خاص می باشد.
اما اگر این مشکل به طور مداوم و ثابت رخ می دهد احتمالا دارای یک دلیل فیزیکی است. چنین افرادی دارای بیماری ناتوانی جنسی هستند. مشکلات فیزیکی می تواند حاکی از اختلالات مرسوم یا نادر باشد. به عنوان مثال دیابتو ناراحتی های قلبی از انواع ان می باشند.
اگر چنین مشکلی در روابط جنسی شما اختلال ایجاد می کند باید حتما به پزشک متخصص مراجعه کنید. حداقل کاری که یک پزشک می تواند انجام دهد این است که شما را نسبت به اطلاعت غلطی که در مورد بیماری خود دارید روشن می کند و این امر در بهبود وضعیت روابط جنسی شما کمک عمده ای خواهد کرد. همچنین داروهایی نظیر ویاگرا وجود دارند که می توانند مشکل نعوذ را برای شما حل کنند.
8- ایا می توانم کاری برای جلوگیری از ریزش مو انجام دهم؟
مختصرا، بله. دیگر مجبور نیستید که با کله كم موی خود در کوچه و خیابان به راه بیفتید. شیوه تاسی آقایون ( که به عنوان تاسی ژنتیک نیز شناخته می شود) یکی از شایع ترین روش هایی است که مردها موهای خود را از دست می دهند که معمولا به این صورت است که قسمت بالایی وسط سر خالی از مو می شود. ریزش مو در آقایون ارثی است و ممکن است پس از بلوغ در هر زمانی روی دهد. و از طرف ژن مادری بیشتر به فرزند منتقل می گردد.
کچلی هیچ درمان قطعی ندارد. اما داروهای خوراکی و مالیدنی وجود دارند که این فرایند را به تاخیر می اندازند.
اگر به دنبال یک درمان قطعی و گران می گردید می توانید مو بکارید. یک جراح می تواند به راحتی از پشت سرتان موها را جدا کرده و به قسمت های خالی شده پیوند بزند. این کار طبیعی به نظر میرسد و پس از چند روز جراحات به سرعت بهبود پیدا می کنند و خبری از بخیه نیز در کار نخواهد بود.
چه خبر است، دکتر؟
تنها به این دلیل که در مدفوع خود خون مشاهده کردید به این معنا نیست که در شرف مرگ هستید. اما اگر با مشاهده علائم بیماری از مراجعه به پزشک امتناع کنید ممکن است دچار زیان های جبران ناپذیری شوید.
برای اینکه همیشه بتوانید سلامتی خود را حفظ کنید بهتر است هر گاه که علامت ناشناخته ای را مشاهده کردید به پزشک مراجعه کنید. دکترها معمولا عادت دارند که کلی سوال از شما بپرسند بنابر این لازم نیست در مقابل سوالات خسته کننده آنها دچار استرس و اظطراب شوید و عادت ناپسند خود درمانی و عدم مراجعه به پزشک را ترویج دهید.
جام جم آنلاین: هوش همواره موضوعی جالب و جذاب برای پژوهشگران بوده و هست. این كه چرا برخی افراد باهوشترند و این هوش چگونه شكل میگیرد و از كجا میآید.
بر این اساس طی چند دهه انسانشناسان و محققان علوم پزشكی عوامل زاینده و فزاینده هوش آدمی را تحقیق و بررسی كردهاند. بنا به یافتهها بخشی از فرآیند شكلگیری هوش، ذاتی است و ریشههای ژنتیك دارد. اما بخشی دیگر اكتسابی بوده و بر اثر فرآیند رشد بویژه در سالهای كودكی و نوجوانی شكل میگیرد. فرآیند رشد ذهنی كه با رشد جسمی همراه است، خود از عوامل متعدد دیگری نظیر تغذیه، پرورش ذهنی، آموزش، تعلم و تربیت، محیط اجتماعی، اقلیم، محل سكونت و ... تاثیر میگیرد. امروزه دانشمندان میدانند حتی آب و هوا میتواند بر میزان هوش ساكنان یك منطقه جغرافیایی تاثیر بگذارد. حتما شنیدهاید كه سرب موجود در هوای آلوده هوش بچهها را كم میكند یا میتواند بر سلامت سیستم عصبی مادر و جنین اثر نامطلوب بگذارد.
به هر ترتیب این كه بخشی از فرآیند باهوششدن اكتسابی باشد، خبر خوبی است و البته یك فرصت بزرگ. محققان میپندارند توجه به پرورش ذهنی حتی در سنین بزرگسالی میتواند كفه ترازوی هوش را از بازوی ذاتی بودن به بازوی اكتسابیبودن سوق دهد. مجموعه یافتههای متقدم و متاخر در این حوزه نیز میتواند در قالب توصیههایی به والدین ارائه شود كه دوست دارند فرزندی باهوش داشته باشند. البته كیست كه چنین آرزویی در سر نپروراند.
ـ بازیهای فكری، مغز كودك را تغذیه میكنند و هوش وی را پرورش میدهند. پرداختن به شطرنج، جدول اعداد، بازیهای گروهی و استراتژیك و... میتوانند ذهن كودك را تمرین دهند و دریچههای هوش و خلاقیت را پیشرویش باز كنند.
ـ به دانش مبتنی بر كنجكاوی، تحقیق و آزمون و خطا اهمیت بدهید. كودك از رفتار والدینش میآموزد و در صورتی كه آنان را مشتاق یادگیری و علماندوزی و مشوق آن بیابند، امور ذهنی را برای خود به یك ارزش تبدیل میكنند.
ـ ورزش و تغذیه وی را فراموش نكنید. ورزشكردن متابولیسم بدنی كودك را فعال میسازد و اینكه میگویند عقل سالم در بدن سالم است در تحقیقات مفصل و جداگانهای اثبات شده است. تغذیه مناسب اصول و قواعدی دارد كه باید آنها را آموخت و «زیاد بخور تا قوی شوی!» پنداری عوامانه و سطحینگر درباره تغذیه كودكان است. تغذیه كودك با شیر مادرش، خوردن صبحانه كامل بویژه در سن تحصیل، استفاده از مواد مغذی مانند خشكبار به صورت میانوعده، تنظیم كمی و كیفی وعدههای غذایی و... تنها بخشی از اصول تغذیهای برای كودكان هستند.
ـ فرزند را به پیگیری فعالیتهای هنری ترغیب كنید. بیدلیل نیست كه هنر را شاخهای از ریاضی دانستهاند. در این میان موسیقی ارزشهایی شناختهشده برای پرورش هوش كودك دارد.
ـ بازیهای مجازی را به سمت بازیهای مجازی استراتژیك سوق دهید. امروزه با وجود آسیبهایی كه از پرداختن به بازیهای مجازی برای كودكان متصور است، بخشی از این سرگرمیها مطابق اصول پرورش ذهنی تولید و عرضه میشوند. از آنجا كه جلوگیری از پرداختن كودكان و نوجوانان به بازیهای مجازی در عمل غیرممكن است میتوان در تهیه این نوع بازیها دقت بیشتری به خرج داد.
ـ مطالعه را تشویق كنید. كودكان و نوجوانان به كتابهای خوب احتیاج دارند نه صفحه حوادث روزنامهها. در انتخاب كتابها و منابع مطالعاتی به فرزندتان یاری دهید.
ـ از طرف دیگر بام نیفتید! توصیه آخر این است كه درباره افزایش هوش به صورت مستقیم با كودك صحبت نكنید. این كار نوعی توقع آشكار از سوی والدین برای كودك ایجاد میكند كه بالطبع مخرب است. علاوه بر آن هیچگاه هوش كودك را تحقیر نكنید. كودكان حتی كلام توهینآمیز والدین را به عنوان حقیقت میپذیرند و در مواجهه با آن تسلیم میشوند.
برای ایجاد انگیزه، خودباوری را در فرزندانمان تقویت كنیم
خودباوری كودكان زمانی قوام پیدا میكند كه آنها مورد اعتماد و احترام باشند، به حرفهایشان گوش داده شود و دیگران به توانایی آنان اعتقاد داشته باشند.
نكته: بازیهای فكری مغز كودك را تغذیه میكنند و هوش وی را پرورش میدهند. پرداختن به شطرنج، جدول اعداد بازیهای گروهی و استراتژیك و... میتوانند ذهن كودك را تمرین دهد و دریچههای هوش و خلاقیت را پیشرویش باز كند
اگر كودكان هیچ ذهنیتی نداشته باشند كه به چه فكر میكنند، چه چیزی را دوست دارند یا از چه چیزی خوششان نمیآید یا نقاط ضعف و قوتشان چیست، نمیتوانند خودشان را باور كنند. آنان باید درك روشنی از ماهیت وجودی خویش داشته باشند.
راه های تقویت خود باوری در كودكان
ـ علائق و مهارتهای تحصیلی و غیرتحصیلی را در كودك تشویق كنند.
ـ برای هرگونه پیشرفت او در هر زمینه، ارزش قائل شوند و به آن پاداش بدهند.
ـ كنجكاوی، خلاقیت و قدرت تخیل كودك را پرورش دهند.
ـ از كودك، رفتاری مسوولانه انتظار داشته باشند و در این زمینه نقش سرمشق را برای او ایفا كنند.
ـ تعهد به كیفیت یادگیری (در دانشآموزان) و خودپروری را به كودك نشان دهند.
ـ زمانی را برای سرگرمی و شادی كودك به همراه خانواده تعیین كنند.
ـ در موارد بروز اشتباه از جانب كودك، زیاد سختگیری نكنید.
ـ او را یاری كنید در مورد خودش احساس خوبی داشته باشد.
ـ به تمایلات و علایقش احترام بگذارید.
ـ درباره كاری كه ممكن است بتواند یاد بگیرد و انجام دهد به او امید بدهید.
ـ به او كمك كنید تا نسبت به آینده خود احساس امنیت و خوشبینی كند.
ـ از انتقادهای آزارنده و مخرب نسبت به فرزند خود بپرهیزید.
چگونگی پرورش انگیزه در دانشآموزان
انگیزش ذاتی دانشآموزان به یادگیری میتواند در محیطی امن، اعتمادبخش و حمایتگرانه، پرورش یابد. زمانی كه افراد در محیطی امن و مثبت قرار میگیرند و با دیگران روابط كیفی دارند، ترس از شكست و عدم امنیت به طور قابلملاحظهای كاهش مییابد.انگیزش دانشآموزان در صورتی افزایش میِیابد كه دریابند تكالیف یادگیری به طور مستقیم یا غیرمستقیم با نیازها، علایق و اهداف شخصی آنها مرتبط است.دانشآموزان از طریق یادگیری شرایط و فعالیتهایی برانگیخته میشوند كه به آنها اجازه داده شود تا دست به انتخابهای شخصی بزنید و مقتضیات تكالیف را با ظرفیتهایشان هماهنگ سازند.
معلمان باید نحوه مرتبط شدن افكار با خلقیات و انگیزه را به دانشآموزان نشان دهند و ثابت كنند كه دانشآموزان میتوانند افكاری را كه بر انگیزه یادگیری آنها تاثیر میگذارد، كنترل كنند، چرا كه اگر دانشآموزان نسبت به خود و یادگیریشان افكار و احساسات منفی نداشته باشند، برای یادگرفتن، با انگیزه میشوند.از كارهای مهمی كه معلم میتواند در كمك به دانشآموزان برای افزایش خودانگیزشی به كار گیرد، آموختن این مهم است كه خود آنها فرآیند یادگیری و فعالیتهای ویژه یادگیری را ارزشمند تلقی كنند.
درك اهمیت، هدفگزینی برای دانشآموزان مهم است، چرا كه انتخاب هدف موجب ایجاد انتظارات مثبت و دلایلی میشود كه هرفرد برای كنترل زندگیاش میتواند از آن بهره بگیرد.
به دانشآموزان، برای به عهده گرفتن كنترل و هدایت راهی كه میخواهند درپیش گیرند و آنچه كه میخواهند انجام دهند، كمك كنید. میتوان گفت كودكان موفق در مدرسه تحت تاثیر معلمهای كارآمد و همچنین خطمشیها، محیط، قواعد و مقررات مدرسه كارآمد قرار میگیرند. چنین مدرسههایی قادرند وضعیت دانشآموزان، معلمان و دیگر كاركنان مدرسه را بهبود بخشند.
امین رحیمی / جام جم
برگرفته شده از: http://www.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100847221193
این روش که یکی از قویترین روش های یادگیری است در سال 1996 توسط فردی به نام رابینسون ابداع شد. در این روش سعی بر این است تا با ایجاد زمینه ای در ذهن قبل از مطالعه، روند یادگیری فعال تر و آسان تر گردد. (SQ3R) مخفف این کلمات است: پیش خوانی (Survey)، سؤال سازی (Question)، خواندن (Read)، بازگویی و تعریف (Recite) و مرور (Review).در ادامه به مراحل مختلف این روش اشاره میکنیم:
پیش خوانی:
درسی را که میخواهید بخوانید، ابتدا پیش خوانی کنید. سعی کنید برای پیش خوانی از روش زیر استفاده نمایید:
- نگاهی سریع و گذرا به متن بیندازید.
- نکات مهم و کلیدی را بیابید.
- سؤالات و تمرین های آخر درس را مرور کنید.
- پاراگراف اول و آخر و خلاصه درس را به شیوه ای گذرا بخوانید.
سؤال سازی:
در ذهن خود سؤالاتی راجع به موضوع درس بسازید. برای این کار میتوانید: - عناوین و تیترها را بصورت سؤال درآورید.
- از خود بپرسید: "راجع به این موضوع چه میدانم؟"، "معلم راجع به این موضوع چه چیزهایی میگفت؟" و سؤالاتی از این قبیل.
خواندن:
متن درس را بطور کامل بخوانید. در هنگام خواندن:
- به دنبال جواب سؤالاتی باشید که در ذهن خود ساخته بودید.
- به سؤالات آخر درس جواب بدهید.
- زیر نکات مهم خط بکشید.
- اگر مطلبی را درست نفهمیده اید، دوباره آن را بخوانید.
بازگویی و تعریف مطالب:
بعد از آنکه خواندن یک بخش به پایان رسید، به بازگویی مطالب آن بپردازید.
- مطالب درسی را از حفظ برای خود تکرار کنید و یا خلاصه نویسی کنید.
- در تکرار مطالب از روشی که متناسب با تکنیک یادگیری تان است، استفاده کنید و به خاطر داشته باشید که هر چه بیشتر از حواس پنجگانه خود استفاده کنید، مطالب بهتر در حافظه تان جای میگیرد.
قدرت یادگیری سه برابر میشود با: دیدن، بیان کردن، شنیدن. و این قدرت چهار برابر میشود با: دیدن، بیان کردن، شنیدن و نوشتن!
مرور مطالب:
بعد از آنکه مطالب را بطور کامل خواندید و برای خود بازگو کردید، نوبت به مرور مطالب میرسد. - روز اول: بلافاصله بعد از مرحله تعریف و بازگویی، 5 دقیقه سریع مطالب را مرور کنید. - 24 ساعت بعد: کتاب را ورق بزنید و به نکات مهم نگاهی بیندازید، به مدت 5 دقیقه این کار را انجام دهید.
- یک هفته بعد: به مدت 5 دقیقه مطالب درسی را مرور کنید. برای مطالبی که به نظرتان سخت تر است بیشتر وقت بگذارید.
- و به همین ترتیب هر چند وقت یکبار مطالب را مرور کنید تا هنگام امتحان به مشکلی برخورد نکنید.
به خاطر داشته باشید:
کسانیکه مطلبی را 6 بار پیاپی میخوانند در مقایسه با کسانی که در 6 نوبت و هر بار 5 دقیقه. این کار را میکنند، درصد یادگیری کمتری دارند. چرا که در فواصل زمانی قدرت پردازش ذهن بالاتر میرود.
در سال ۱۲۶۴ قمری، نخستین برنامه ی دولت ایران برای واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانی ایرانی را آبله کوبی میکردند. اما چند روز پس از آغاز آبله کوبی به امیر کبیر خبردادند که مردم از روی ناآگاهی نمی خواهند واکسن بزنند. به ویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویس ها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه یافتن جن به خون انسان می شود.
هنگامی که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیماری آبله جان باخته اند، امیرکبیر بی درنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور می کرد که با این فرمان همه مردم آبله می کوبند. اما نفوذ سخن دعانویس ها و نادانی مردم بیش از آن بود که فرمان امیرکبیر را بپذیرند. شماری که پول کافی داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله کوبی سرباز زدند. شماری دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان میشدند یا از شهر بیرون میرفتند روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیرکبیر اطلاع دادند که در همه ی شهر تهران و روستاهای پیرامون آن فقط سیصد و سی نفر آبله کوبیده اند.
در همان روز، پاره دوزی را که فرزندش از بیماری آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیرکبیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که برای نجات بچه هایتان آبله کوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیرکبیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده می شود. امیر فریاد کشید: وای از جهل و نادانی، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست دادهای باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمی گردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز.
چند دقیقه دیگر، بقالی را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن کرد. در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانی امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالی از بیماری آبله مرده اند. میرزا آقاخان با شگفتی گفت: عجب، من تصور می کردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین های های می گرید. سپس، به امیرکبیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، برای دو بچه ی شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشک هایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانی که ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم، مسوول مرگشان ما هستیم. میرزا آقاخان آهسته گفت: ولی اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیده اند امیرکبیر با صدای رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویسها بساطشان را جمع می کنند. تمام ایرانی ها اولاد حقیقی من هستند و من از این می گریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند
بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیاممایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیدهترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرار میداد.
حدود ١٠٠٠ نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از استانداردهای بین المللی برخوردار بود. زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود. آب و غذا و امکانات به وفور یافت میشد. از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده نمیشد.
اما بیشترین آمار مرگ زندانیان در این اردوگاه گزارش شده بود. زندانیان به مرگ طبیعی میمردند. امکانات فرار وجود داشت اما فرار نمیکردند. بسیاری از آنها شب میخوابیدند و صبح دیگر بیدار نمیشدند. آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خود رعایت نمیکردند و عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی می ریختند.
دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:
"در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بودند به دست زندانیان رسیده میشد. نامههای مثبت و امیدبخش تحویل نمیشدند.
هر روز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خود خیانت کردهاند، یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکرده اند را تعریف کنند.
هر کس که جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، سیگار جایزه میگرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود هیچ نوع تنبیهی نمیشد. همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند."
تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است.
با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت. با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند. با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهیها از بین میرفت. و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگهای خاموش کافی بود.
این سبک شکنجه، شکنجه خاموش نامیده میشود. این روزها همه فقط خبرهای بد میشنوند شما چطور؟ این روزها هیچکس به فکر عزت نفس نیست شما چطور؟ این روزها همه در فکر زیرآب زدن بقیه هستند شما چطور؟ این روزها همه احساس میکنند در زندانی بدون دیوار دوران بی پایان محکومیت خود را میگذرانند
شما چطور ......؟
امید به زندگی یعنی من شانس های زیادی برای زندگی دارم پس تلاش می کنم.
نقش والدین در علاقه مند کردن فرزندانشان به مطالعه:
1- خواندن کتاب برای کودک را از سنین بسیار پایین یعنی «نوزادی» آغاز کنید، اگر نوزادی که عادت کند با نوای داستان به خواب رود، در بزرگسالی نیز نمی تواند بدون کتاب به سر ببرد. بنابراین هر چه زودتر خواندن کتاب برای کودک را آغاز کنید، به همان نسبت به نتایج بهتری دست خواهید یافت.
2- انتخاب موضوع کتاب اگرچه در دوران نوزادی و تا زیر یک سالگی بسیار مهم نیست اما از همان سن نیز با انتخاب کتاب های جالب، زیبا، لطیف و سازگار با روح کودک، او را با واژه های زیبا آشنا کنید. البته انتخاب موضوع کتاب در زمان عقل رس شده کودک، یعنی زمانی که او معنی واژه ها را تا حدی متوجه می شود، بسیار مهم است. بنابراین با انتخاب کتاب هایی با موضوع های مناسب سن و درک کودک، او را با کتاب مانوس کنید. از انتخاب کتاب های ترسناک و یا نامناسب و کتاب هایی که کودک نمی تواند واژه های آن ها را متوجه شود، بپرهیزید. بی توجهی به انتخاب موضوع کتاب، نتیجه ی عکس خواهد داد. اغلب کتاب ها براساس رده ی سنـی کودکان درجه بنـدی شده اند. پس به راحتی می توان کتاب مناسب سن کودک را تهیه کرد.
3- کتاب را با صدای ملایم، رسا، همراه با تلفظ صحیح و شمرده بخوانید. اگر فرزند شما به سنی رسیده است که می تواند واژه ها را تکرار کند، تلفظ درست واژه هایی را که اشتباه تلفظ می کند، تکرار کنید تا او با تلفظ صحیح کلمات آشنا شود. اگر چه تلفظ اشتباه کودک شیرین است، اما بعدها او را با مشکل مواجه می کند. با تلفظ صحیح و دقیق کلمات ، باعث شوید، فرزندتان حتی پیش از ورود به مدرسه، با بسیاری از واژه ها آشنا شود.
4- تعدادی فیلم نامه، کارتون یا سریال مخصوص کودکان تهیه کنید، به خصوص آن هایی را که بیش تر مورد علاقه ی فرزندتان هستند، این کار کودکان را به خواندن کتاب تشویق می کند. حتی می توانید، پس از تماشای فیلم، کارتون یا سریال مورد علاقه ی فرزندتان ، کتاب مربوط به آن را برای او بخوانید و درباره ی تفاوت های بین کتاب و فیلم، کارتون یا سریال با او گفت و گو کنید. این کار فرزند شما را به مطالعه ی دقیق و چندین باره کتاب تشویق می کند.
5- کتاب ها را از موضوع های متنوع انتخاب کنید. سعی کنید فرزندتان را با ادبیات تخیلی، علمی، تخیلی، اساطیری، رویایی، فانتزی و ... آشنا کنید. این تنوع در انتخاب، فرزند شما را با ادبیات نوشتاری گوناگون آشنا می کند و قدرت انتخاب او را بالا می برد.
6- آموزش سمعی – بصری را نیز فراموش نکنید. مثلا اگر می خواهید فرزندتان با حیوانات آشنا شود. ضمن انتخاب کتابی در همین زمینه، او را با خود به باغ وحش ببرید. کودک شما پس از دیدن حیوانات واقعی، به خواندن مجله، کتاب و تطبیق دیده ها و خوانده هایش تشویق می شود و کتاب را بارها و بارها مرور می کند، این نحوه ی آموزش، شیرین تر و نتیجه بخش تر است.
7- اگر احساس کردید که در میان موضوع های گوناگون، فرزندتان به موضوعات خاصی بیشتر علاقه نشانه می دهد، کتاب هایی با همان موضوع ها برای او بخرید. درباره ی کتاب های تخیلی کمی دقت و تامل کنید، زیرا تا پایان دوره ی دبستان و سال های آغازین دوره ی راهنمایی، کودک قادر به تمیز دقیق رویا از واقعیت نیست. بنابراین به جای کتاب های تخیلی کتاب های علمی – تخیلی توصیه می شود.
8- کودک را همراه خود به کتاب فروشی ببرید. روان شناسان سن 2 تا 3 سالگی را سن شروع این مشارکت می دانند اجازه بدهید که او آن چه را دوست دارد، انتخاب کند. بگذارید در کتاب فروشی بگردد، به کتاب ها دست بزند و کتابی را انتخاب کند که نظر او را جلب کرده است. معمولا در سنین پایین، شکل ظاهری و رنگ جلد کتاب عاملی برای انتخاب آن است.
9- در خانه ، مکانی خاص و آرام فقط به مطالعه اختصاص دهید. تعدادی قفسه ی کتاب، میز و صندلی کوچک مخصوص مطالعه ی او در حد امکان میزی برای مطالعه ی خودتان نیز در آن جا در نظر بگیرید. این مکان به گوشه ای امن و دل چسب برای مطالعه تبدیل می شود و شوق کودک برای مطالعه را دو چندان می کند. حتی می توانید برای تشویق بیش تر او، نامی خاص برای این مکان در نظر بگیرید. مثلا نام خود کودک را روی آن بگذارید.
10- به فرزندتان توضیح دهید که کتاب خواندن چه اثرات مثبتی برای او در پی خواهد داشت. اگر با زبان ساده، فایده های کتاب خواندن را برای او توضیح دهید، به این کار ترغیب می شود.
11- پس از خواندن هر کتاب، از کودک بخواهید به طور مختصر داستان آن را برای شما تعریف کند. این تعریف می تواند به صورت نوشتاری یا گفتاری باشد. بهتر است قبلا خودتان کتاب را مطالعه کرده باشید، تا بتوانید صحبت ها یا نوشته های او را تکمیل کنید و اگر نکته ای را از قلم انداخت، به او یاد آورید. این امر به او می آموزد که چگونه در خلاصه کردن مطلبی ، نکات مهم را فراموش نکند.
12- در ابتدای کار، خواندن 5 کتاب حدوداً 5 تا صفحه ای در ماه کافی است.
13- مطالعه را به فصل تابستان یا تعطیلات نوروز محدود نکنید برای فرزندتان طوری برنامه ریزی کنید که روزی حداقل یک تا دو صفحه کتاب بخواند. اگرچه رعایت این نکات در ابتدا کمی سخت به نظر می رسد، اما با صبر و حوصله موفقیت حتمی است ... .
بیر آدام علاج سیز بیر مرضه دوشموش و دوكتور دئمیشدیر: ساغالان دئییل، اؤله جك. بو كیشی بیر گون چؤلده بیر سورونون یانیندان كئچنده ، كؤنولو ایسته ییر بیر آز سود ایچسین. چوبانین قابی یوخ ایدی. اورالاردان بیر قورو كله تاپیر گتیریر، چوبان بیر قره قویونون سودون كلله یه ساغیر دولدورور. كیشی چوبانا دئییر: سو قالسین، من بیر آز هوشلانیم دوروب ایچرم. كیشی باشین قویوب یاتیر . اویاندان بیر ایلان گلسین، سوددن ایچسین و زهه رین سودون ایچینه تؤكسون.
كیشی آییلیر سودو ایچیر. گون كئچیر، كیشی ساغالیر. گئدیر دوكتورون یانینا دئییر: دئمیشدین من ساغالمارام. هئچ یئره منی یئره سوخوردون. گؤر نئجه آنادان دوغما ساغالمیشام.
دوشمن دئییر: سن كیشی آدامسان. توفنگی یئره آتیر، گلیر كیشی نین قاباغیندا دورور و دئییر: ایندی اؤلدور. كیشی دئییر: ایندی كی بو كیشی لیگی سندن گؤردوم،داها سنی اؤلدور مكدن داشیندیم. او گوندن ایكیسی ده محبت لی یولداش اولورلار.
پولو من ده!
بیر آدام بیرینه مال ساتیردی. مال الان دئدی : پولونو سونرا وئره جگم. ساتیجی دئدی: یوخ، من نقد ساتیرام. پولونو ایندی ایسته ییرم. اونلارین یانینداكی بیر اوچونجو آدام، ساتیجی یا دئدی: وئر، پولو من ده! بونون سؤزونه ساتیجی مالی نیسیه وئردی.
اون گون، ایگیرمی گون دی دی بیر آی كئچدی، مال آلان گتیریب ساتیجی نین پولون وئرمه دی. ساتیجی ضامین اولان آدامین یانینا گئدیب دئدی: دئییر دین پولو من ده! گتیریب منیم پولومو وئرمیر، دی وئر دا! ضامین دئدی: قاچیب می؟ اؤلوب مو؟ قاچارسا،اؤلرسه، پولو من ده!
داغین دالی
قوجالاریمیز دئیرلر: قدیملر بیر ائل، داغین دالیندا بیر آدام راست گلر، دیلینی قانمازلار. بو آدامی اؤز ایچلرینه گتیرر ائولندیررله. بیر اوشاغی اولار. طبعا اوشاق بویودو كجه هم آناسی، هم آتاسی نین دیلین اؤیره نیردی. اوشاق یئكلدی، اونونلا او كشینی دانیشدیردیلار!
گرك منیمله بارشاسینیز
دئیرلر: (هالای پؤزان) كوراوغلونون دلی لریندن ایمیش. اوچ گون یئیر، اوچ گون یاتار، اوچ گون گزرمیش. بیر گون چنلی بئله خبر گلیر دلیلرین نئچه سینی توتویلار. كوراغلو دلیلری ایله آت بئلینه دولور، هالای پوزانی یاتدیغینا گؤره اویاتمیرلار.
كور اوغلو دلیلر ایله گئدیر توتولموش دلیلری آزاد ائدیرلر. بویاندان هالان پوزان اویانیر گؤرور دلیلر یوخدورلار. سوروشور، ماجرانی دئییرلر. هالای پوزان آتینی مینیر گلیر او شهره چاتیر. ائله شهرین قاپیسیندان گیرندن، هر كیمه یئتیشیر بیر چوماق ووروب یئره سریر.
شهرین بؤیوكلری گلیب دئییرلر: بابا كور اوغلو ایله باریشدیق، دلیلری ده بوراخدیق. هالای پوزان دئییر : كور اوغلو كیمدیر گرگ منیمله باریشا سینیز. هارا یئتیشه جك، كور اوغلو یا خبر وئریرلر، اؤزو گلیر هالای پوزانی یوشودوب آپاریر.
حیله
بیر آدام دوه ایله یولدان كئچیردی. گؤردو بیر گنج خانیم اوتوروب داری گؤزتله ییر. بللی ایدی بوخلوت یئرده كیشی نین خییالیندان نه لر كئچه جك ایدی
حیله ائدیب دئدی: خانیم، حویك (حئیف) منه، حویك سنه، حویك دوه یه، حویك داری یا. خانیم دئدی: نئجه میه؟ كیشی دئدی: من سنه ال ووراجاغام، سن چیغیراجاقسان، كنددن تؤكولوب گله جك لر، منی اؤلدوره جكلر، دوه نی آپاراجاقلار، دارینی آیاقلایاجاقلار، سنین ده آبیرین گئده جك.
خانیم چوخ ساده ایدی، كیشی نین حیله سینه آلدانیب اؤزونه دئدی: دوز دئییر دا! جواب وئردی یاخشی دا،چیغیرمارام!
قیسمت اولسا گلریمن دن
قدیم زامان بیر تاجیر یمن دن پارچا گتیریب ساتاردی. یمن ده آلدیغی پارچالاری توپ- توپ باردانا دولدورماغا مشغول اولدوقدا، یمن ده كی تاجیر طرفی ، بیر بادامی سیندیریر و ایچینی تاجیرین آغیزینا قویماق ایسته ییر. بادامین ایچی تاجیرین دوداغیندان زویور و باردانین ایچینه دوشور.
بیر سویقونچو، یولدا بیرینی سویماق ایسته ییردی. او آدام سوروشدو: سنین دده ن كیم دیر؟ سویقونچو دئدی: منیم دده م خلیل دیر. او آدام دئدی: دده نی تانیییرام، سن آدام سویانمازسان. سویقونچو توفنگین گلن – گئده نین قاریشدیریب، دیزین یئره سویكه دی و دئدی: هر نه یین وار چیخارت قوی یئره. وورورام ها! او آدام سوروشدو: دایین كیم دیر؟ جواب وئردی: عظیم. او یانا آدامدئدی: دایی نی تانیییرام، سن آدام وورا بیلرسن، اویاندا كئچرسن. بونو دئیرك هر نه یین چیخار دیر قویور یئره.
بویوك توی و اینقیلاب
اینقیلاب زامانی (پیركندی) نده، چوخ یاشلی بیر قوجا كیشی وارایدی. خوی دا ایدی. هر دن اوغلو كنده گلنده، شهرین دوروموندان سوروشاردی، بوقوجا شاه رئژیمی نین دئویریلمه سینه اینانمازدی.
بیر گون یئنه اوغلو كنده گلمیشدیر. دئدی: ماكی قاپیسیندا، حاجی پاشا گیل بؤیوك تو چالیر و گووك گئدیرلر. قوجا كیشی دئدی: بئله اولارسا، اونلارینكی قوتولوب. اونلارین هئچ زادی قالماییب دیر. شاد و گوجلو اولماغا تظاهور ائدیرلر. اوگونون صاباحیسی اینقیلاب غالیب گلدی و شاه رئژیمی دئویریلدی.
بالیغی نییه كسمزلر؟
شدّاد جماعته دئدی: سیزین الله ینیزی ووراجاغام. اوجا بیر میناره تیكدیردی،بو میناره ائله اوجا ایدی كی بویونا اوشاق دوشن بیر آرواد، میناره نین باشینه چیخیب یئره قاییتدیقدا دوغاردی!
شدّاد چیخدی بو میناره نین باشیندان گؤیه اوخ آتدی. آللاه شدّادین قلبین سیندیر ماسین دئیه، باغیلغی توتودو اوخون قاباغینا، اوخ بالیغا دیدی و قانی شدّادین الینه توكولدو. دئدی بودور باخ، آلله ینیزی ووردوم، بو دا قانی!
بالیق آلله ا شیكایت ائیله دی : نییه منی كافرین اوخونون قاباغینا توتدون؟ گؤیدون سس گلدی: بیچاغین آجی سین سندن گؤتوردوم. بوندان بئله بیچاق سنه حرامدیر. اودوركی بالیغی كسمزلر بلكه آتالار توپراغین اوستونده جان وئریب اؤلر.
شدّداین جنّتی
شدّاد جنّت قاییتدیردی قالدی قاپیسی. جنّته لاییق قاپی تاپیلمادی. جبراییل تانری نین امری ایله جنّتین قاپیسین نین بیر تایین گتیردی یئر اوزونه. بیر قوجا كیشی صورتینده، آپاردی بازاردا ساتماغا. شدّادا خبر یئتیشجك اؤزو گلدی. گؤردو بلی لاپ جنّته لاییق بیر قاپی تاییدیر. سوروشدو: بو قاپی تایینی نئچه یه ساتیرسان؟ قوجا دئدی: قاییردیغین جنّتین یاریسینا. شدّاد راضیلاشیر، كاغذ یازیر و هر ایكیسی كاغیذی ایمضالاییرلار.
شدّادین جنتی هله كامیل لشمه میشدیر. قاپی نین بیر تایی قالمیشدیر. شدّاد برك ویرنیخیردی قاپی نین او بیریسی تایینی دا تاپسین. نئچه گون سونرا جبراییل آلله ین امری ایله همان قوجا صورتینده جنّت قاپیسی نین اوبیریسی تایینی دا گتیردی.
شدّادسوروشدو: نئچه دئییر سن؟ قوجا دئدی: قاییردیغین جنّتین او بیریسی یاریسینا. شدّاد كاخ قالدی، نئیله سین! ائله گؤزل ایدی كی قاپیدان كئچنمیردی. جنّتین هامیسین نئجه ساتسین! وزیر و وكیل لری ییغدی بیر یئره،اونلارا گییشدی.
دئدیلر: نئیله یر آل قوجا كیشی دیر ووراریق اؤلر. شدّاد جنّتی نین قالان یاریسینی دا قاپی نین اوبیریسی تایینا ساتدی. كاغیذ یازدیریب ایمضالاشدیلار. جنّتین هامیسی اولدو قوجا كیشی نینكی.
عزرائیل دئدی : اولماز واختین قورتولوب. شدّاد آیاقلارین آتین قارینینا گوپسه ییب آتا بیر قامچی ووردو كی چاپیدیب جنّته گیرسین. عزرائیل آمان وئرمه دن در حال جانین آلدی.
شدّاد مملكتین گؤزل قیز،گلین و آروادلارینی حوری و ملاكه دئیه جنّته ییغمیشدیر. بونلار، شام دا قالمالی اولدولار. شام اهلی اونلارین سویونداندیلار. او دوركی هامی لیقجا گؤزل اولارلار.
ائو اولمادین باری ائشیك اول
بیر آدامین ائوی دامیردی. چیخدی ائشیگه گؤردو یاغیش كسیب و گونش چیخیب دیر. الین دامینا توتوب دئدی: ائو اولمادین باری ائشیك اول!
فیرووون (فرعون)
فیروون بیر آروادا ظولم ائله میشدیر. آروادین اورگی آجیشیب دئدی: آلله یاتیبسان، آییل، آییقسان ائشیت! گؤرورسن سنین بنده ن منه نئجه ظولم ائیله ییر.
بیر گون آرواد دنیز قیراغیندا پالتار یویوردو. گؤردو اوزاقدان سویون اوزونده بیر شئی گلیر. یاخینلاشیدیقدا گؤردو بیر كلله دیر، و ساققالیندا نم – نه قده ر میرواری و جواهیرات واردیر. كلله نی توتور،آیاغی نین آلتینا قویور و جواهیراتی بیر- بیر ساققال دان قوپارتماغا باشلاییر.
غئیب دن سس گلدی: بیلیرمیسن آیاغی نین آلتیندا كی كیمین كلله سیدیر؟ بو همان سنه ظولم ائدن فیرووون كلله سیدیر. ظولملری چوخالمیشدیر، اونو دنیزده بوغوب بو حالا سالمیشیق. گؤر آلله یه آییقدیر یا یوخ!
آقا فرماندارین راحات یوخوسو
ایكینجی پهلوی زامانی، خوی ون فرماندارلیغی و بلدیِه ایداره سی بیر بینادا یئرلشردیلر. بو بینا آشاغی ماكی خیابانیندا (ش ، صمدزاده) ایدی. فرماندارین ائوی ، بو بینانی دال حیطینده اولاردی.
گئجه لر اوچ نفر بلدیّه ماموری آییق قالار، قورباغالار قورولدایاندا، حووضا داش آتاردیلار قورباغلار سسین كسردی. بئله لیكه آقا فرماندار راحات یاتاردی.
پامبیق
بیر آدام پامبیق اكردی. محصول یاخشی اولاندا دئیردی: آللاه چوخ شوكور، پامبیغین بو دونیا یادا خئیری وار، او دونیا یادا . آمما هر عیلّت اوزره بیر ایل پامبیق محصول وئرمزسه ایدی، آجیشییب پامبیقا دئیردی: زهه ر اولاسان، یاخشی اولارسا ایدین، نییه اؤلونون گؤ ... و نه تیخیر دیلار.
نوخدا سیز
شئیطان یول ایله گئدیردی. دالدان بیر كیشی گلیب چاتیر سوروشور: هارایا گئدیرسن؟ شیطان جواب وئریر: گئدیرم بو قاباقداكی كنده. كیشی دئییر: من ده او بیریسی كنده گئده جگم. یولداش اولور گلیرلر. كیشی شئیطانین الینده نئچه گؤزل ایپ گؤرور و سوروشور: او ایپلری نئیله ییرسن؟ شئیطان جواب وئریر: قاباقداكی كند ده نئچه آدامین باشینا نوخدا nokhda ووراجاغام. كیشی دئییر: بیرین ده منیم باشیما ووردا! شئیطان دئییر: سن منیمله گلیرسن، سنه نوخدانین گركی یوخدور.
ماشا جیزیق چكنده
بیر قفه چی نین، قفه دن ائشیكده دوكانچی موشتریسی وارایدی. ساوادی اولمادیغینا، قفه نین سوواخلی دیوارنیدا بو موشتریسی اوچون بیر یئر آییرمیش، اونا آپاردایغی چایلارین سایینجا مانقال ماشاسی ایله دیوار دا جیزیق چكردی.
حئسابلاشاندا او جیزیقلارین سایینجا چای پولو آلاردی. دوكانچی موشتری گؤردو مثلا ایچدیگی چایلارین سایی یئتمیشه چاتماز، قفه چی اوندان یوز دنه چایین پولون آلیر. قفه چیه اعتراض ائدنده، قفه چی ده اؤزونه آرخایین ایدی كی ایشینده ایری لیك یوخدور. آند- ماند ایچردی یوخ ائله بو سایی دا سنه چای وئرمیشم.
موشتری، قفه چی ماشا ایله جیزیق چكنده گؤرموشدو، دئدی: سن ماشانین بیر قولو ایله جیزیق چكنده، بیلمیرسن، آنجاق ماشانین اوبیریسی قولو دا بیر جیزیق سالیر. یعنی هر بیر دنه چایا ایكی دنه جیزیق چكیرسن. بو دؤنه جیزیقلاری میخ ایله چك، گؤر حئساب دوز چیخر یا یوخ؟!
قوجا كیشی نین اوغولو قیز مدرسه سینده
بیر قوجا كیشی تانییاردیم. باققال ایدی. بو كیشی نین اوغولو معلیم اولور، قیز مدرسه سینه وئریرلر. كیشی بیر زوپا گؤتورور، گئدیر دؤیه – دؤیه اوغولون مدرسه دن چیخاردیر، منیم اوغولوم قیزلارا درس وئره؟!
باش پولو
اورمیه طرفینده اربابلار بیر دب قویموشدولار، جماعتدن (باش پولی) آلاردیلار. بو وئرگی اوشاقلاری توتمازدی، یالنیز بولوغ یاشینا چاتانلار وئرملی ایدیلر.
بیر آدام بو ظولومدان جانا گلیر، (بی باش كی اؤزونو ساخلایانمایاجاق نه یر گركدیر) دئیه بیچاغی چكیب اؤز بوغازین كسیر.
او منطقه نین اربابی، بو عملی آردینجا باش پولو دبینی ییغیشدیرار.
ساغ اول، امنیه اول
ساوا شهری ری نین تورك كندلری نین بیرینده، ایكی اوغرو بیر امنیه ایله قارشیلاشدیقدا، اوغرولار امینه نی توتور و دوه نین بئلینه باغلاییرلار. امنیهه چیغیر- باغیر سالیر. یولدان كئچن لر سوروشورلار: بو آدام كیم دیر؟ نییه چیغیر – باغیر سالیب دیر؟ اوغرولار دئییرلار: بو بیزیم غارداشیمیز دیر. دلی اولوب اودور كی دوه نین بئلینه باغلامیشیق. امنیه سسلیه نیر: یالان دئییرلر، من امنیه یم. منی توتوب باغلاییبلار. اوغرولار دئییرلر: اولسون ، ساغ اول، امنیه اول.
آزدیر
ساوا شهرینین كندلرینین بیرینده، بیر آرواد ارین ائودن ائشیگه اؤتورور. ار چیخیر دامین باجاسیندان ایچری باخیر. آرواد شام سوفره سین سالمیش و اوشاقلارا غذا چكیردی. بیر قابادا غذا چكیب قیراغا قویدو. كیشی باجادان سسلندی: دوزدی من كوسموشم، آمما او غذانی هر كیمه چكدینیز، آزدیر.
حضرت موسی
بیر گون حضرت موسی ، موناجاتیندا تانری یا دئدی: بیر گون تانری لیغینی منه وئر. تانری بویوردی: باشارانمازسان. حضرت موسی دئدی: تانریم نه اولار، بیر گوندی دا! تانری بیر گون تانری لیغینی حضرت موسی یا وئردی.
ایندی حضرت موسی یئرین – گؤیون تانریسی دیر. هر نه یی گؤرور هر نه یی ائشیدیر، هر نه یی دویور، گؤردو بیر دنچی دییرماندا بوغداسین اویودور. دنی نین شاهادین (دییرمانچی حققی) ، بیر قوجا آروادین دنیندن چیخدی. حضرت موسی دنچی یه بارماغین سیلكه لدی. دنچی یوكون چاتیر، ائششه یی قاباغینا قاتیر، كندینه ساری یول لانیر. یولدا بیر دره دن كئچنده ، حضرت موسی یاغیشا امر ائیله دی یاغدی، بیر سئل آتلاندی كی گل گوره سن، سئل، كندلینی و ائششه گینی گؤتوروب داغ- داشا چیرپدی و یولون اوستونده كی اون – اون بئش كندی یویوب آپاردی. تانری بویوردو : ما موسی گؤردون باشارانمازسان!
خوش بختلیك
بیر گون قارغا یوواسینا گلیر، گؤرور بالاسی باشین قویوب چیگینی نه،غوصّه لی اوتوروب. سورشدو: بالا نییه كئفین یوخدور؟ قارغانین بالاسی دئدی: هاردان كئفیم اولسون، من خوشبخت دئییلم. قارغا دئدی: بالا من دونیانی دنین اتین گتیریریم سن یئییرسن ، نییه گرك خوشبخت اولمایاسان؟! بالاسی دئدی: منه سود وئرمیرسن!
آروادین سویوق اری
بیر آرواد بیر شئیخین یانینا گئدیر و دئییر: آقا شئیخ منه بیر دوعا یاز، اریم منه باخمیر. منیمله سویوق داورانیر.
آقا شئیخ آروادین سیر- صوفتینه، اوستو- باشینا باخیر، گؤرور اوزو توكلو، و ایین-باشی پینتی دیر. آروادا آجیقلانیب دئییر: گئت اؤز تمیز لیگینه باخ، بو پینتی لیكله یازیق كول – باش ارین سنه نئجه باخسین.
چیچك و قیزیلجا
چیچك ایله قیزیلجا دانیشیردیلار. چیچك دئدی: من گئدیرم گؤزون آپارام. قیزیلجا دئدی: من گئدیرم اؤزون آپارام.
ایشسیزلر
ایكینجی پهلوی زمانی هویدا باش ناظیر (نخست وزیر) اولاندا، مشكین شهرین گنجلری گؤتوروب بیله سینه مكتوب یازیر دئییرلر: شهریمیزده دیپلومه لر ایشسیز دیلر، سحردن آخشاما خییابانلاری اؤلچورلر.
هویدا بونلارین جوابیندا نه دئیرسه ایدی یاخشی ایدی؟ هویدا گنجلرین جوابیندا یازدی: سن فخر ائیله یین مملكتیمیزده ایشسیزلرین معلومات سوییه سی دیپلوم حدّینه چاتمیشدیر.
حتما ماجرای راننده ایرانی در کانادا را شنیدهاید که دنده عقب میرفته که به ماشین یک کانادایی میزند و پلیس که میآید، از راننده ایرانی عذرخواهی میکند و میگوید ” لابد راننده کانادایی مست است که مدعی شده شما دنده عقب میرفتید!”
حالا اتفاق جالبتری در اتوبان اصفهان رخ داده: همشهری اصفهانی ما توی اتوبان با سرعت۱۸۰کیلومتر در ساعت می رفته که پلیس با دوربینش شکارش می کند و ماشینش را متوقف می کند. پلیس میآید کنار ماشین و میگوید:«گواهینامه و کارت ماشین!» اصفهانی با لهجه غلیظی میگوید:«من گواهینامه ندارم. این ماشینم مالی من نیست. کارتا ایناشم پیشی من نیست.من صاحَب ماشینا کشتم آ جنازشا انداختم تو صندق عقب. چاقوش هم صندلی عقب گذاشتم! حالاوَم داشتم میرفتم از مرز فرار کونم، شوما منا گرفتین!»
مامور پلیس که حسابی گیج شده بوده بیسیم میزند به فرماندهاش و عین قضیه را تعریف میکند و درخواست کمک فوری میکند.
فرمانده اش هم می گوید که او کاری نکند تا خودش را برساند! فرمانده در اسرع وقت خودش را به محل میرساند و به راننده اصفهانی میگوید:آقا گواهینامه؟ اصفهانی گواهینامه اش را از توی جیبش در میآورد و میدهد به فرمانده. فرمانده میگوید: کارت ماشین؟ اصفهانی کارت ماشین را که به نام خودش بوده از جیبش در میآورد و میدهد به فرمانده.فرمانده که روی صندلی عقب چاقویی نیافته، عصبانی دستور میدهد راننده در صندوق عقب را باز کند. اصفهانی در را باز میکند و فرمانده میبیند که صندوق هم خالی است.فرمانده که حسابی گیج شده بوده، به راننده اصفهانی میگوید:” پس این مأمور ما چی میگه؟!”
اصفهانی میگوید: “چی میدونم والا جناب سرهنگ! حتماً الانم میخواد بگد من داشتم۱۸۰تا سرعت میرفتم؟
مهر: در میان حوادث ریز و درشت در سال گذشته برخی رخدادها بهرغم تأسفبار بودن صورتی مضحک و خندهدار به خود گرفتند که مرور آنها خالی از لطف نیست.
دو هفتهنامه "سر نخ" در ویژهنامه نوروزی خود مروری جالب بر خندهدارترین سرقتهای بهوقوع پیوسته در سال گذشته داشته است. سرقتهایی که برخی بهدلیل نابلدی سارقان و برخی بهواسطه حوادث غیرمنتظره بیشتر جنبه کمیک پیدا کردهاند.
دستگیری در کانال کولر
بامزدهترین اجرای دستگیری به دزدی مربوط میشود که تصمیم گرفت از کانال کولر وارد مغازه شود و نقشه سرقتهایش را اجرا کند. اما دزد جوان داخل کانال کولر گیر افتاد و با کمک ماموران آتشنشانی از داخل کانال بیرون کشیده شد.
مدتی قبل ماموران کلانتری ۱۳ عباسیه شیراز از طریق مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ با خبر شدند که از کانال کولر یکی از بانکهای این شهر سروصدای عجیبی به گوش میرسد. برای همین برای بررسی موضوع راهی محل شدند. ماموران پس از بررسی محل متوجه شدند که مردی در حالی که قصد ورود به بانک از طریق کانال کولر را داشته در دهانه تنگ این کانال گرفتار شده و بر اثر شدت فشاری که به او آمده اقدام به داد و فریاد و درخواست کمک کرده است.
با مشخص شدن این موضوع ماجرا به آتشنشانی گزارش شد و با حضور امدادگران در محل، سارق از داخل کانال کولر بیرون آورده شده و توسط ماموران دستگیر شد. متهم در تحقیقات انجام شده اقرار کرد که با همدستی دو نفر دیگر قصد سرقت از این بانک را داشتهاند اما زمانی که وی در کانال کولر گیر کرده، همدستانش موفق به نجات او نشدهاند و برای اینکه به دام نیفتند از محل فرار کردهاند. با اعترافات این مرد دو همدست او هم دستگیر شدند و به سرقت ناکام اعتراف کردند.
درهای ضد سرقت
بسیاری از دزدان مهمترین مرحله اجرای نقشههایشان را پیدا کردن راه ورود به خانه مورد نظرشان میدانند حال آنکه هیچ فکری برای خروج از انجا در سر ندارند و با خودشان میگویند درنهایت می شود از همان راهی که وارد شد، برگشت. اما همیشه هم اینگونه نیست و نمیتوان از راهی که وارد شد برگشت. آنجاست که همه معادلات به هم می خورد و حتی ممکن است یک دزد در خانه صاحبخانه محبوس شود. ماجرای سارقی که ۴ روز تمام در خانه ای با درهای ضدسرقت گرفتار شده و مجبور شد برای فرار از گرسنگی تخممرغ و سیب زمینی خام بخورد هم از این دست پروندههاست.
این سارق جوان از طریق کانال کولر وارد آپارتمانی در طبقه هفتم یک برج در تهران شد و دیگر نتوانست از آن خارج شود.
۱۳ فروردین ماه امسال، مرد میانسال شال و کلاه کرد تا برای حفاظت از خانه دخترش راهی آنجا شود. دختر و داماد او چند روزی بود که در مسافرت بودند و در این مدت خانهشان را به مرد میانسال سپرده بودند. این مرد وقتی وارد ساختمان مسکونی شد و خودش را به طبقه هفتم رساند، متوجه سر و صدایی شد که از داخل آپارتمان به گوش میرسید، مردی فریاد میزد کمک، کمک، مرد میانسال که حسابی شوکه شده بود، سراسیمه ماجرا را به پلیس اطلاع داد. وقتی ماموران کلانتری ۱۰۳ گاندی در محل حاضر شدند با کلیدی که مرد میانسال در اختیار داشت به طرف در آپارتمان رفتند اما قفل در از داخل خراب شده و باز نمیشد، از آنجا که در آپارتمان ضد سرقت بود آتشنشانان در محل حاضر شدند و با تجهیزاتی که در اختیار داشتند در را باز کردند. ماموران کلانتری پس از ورود به آپارتمان با مردی ۴۷ ساله رو به رو شده و وی را دستگیر کردند. بررسیهای اولیه نشان میداد مرد دستگیر شده یک مجرم سابقهدار است که کلکسیونی از سوابق کیفری در پروندهاش دارد.
او در بازجوییها گفت: من به تازگی از زندان آزاد شده بودم و تصمیم گرفتم بار دیگر دست به سرقت بزنم. برای همین ۹ فروردین ماه زمانی که هوا کاملا تاریک شده بود به یکی از خیابانهای شمال پایتخت رفتم. پس از اینکه مطمئن شدم چراغ چند واحد یک مجتمع مسکونی خاموش است و کسی در این آپارتمان حضور ندارد از بالای دیوار واردحیاط مجتمع شدم. سپس از طریق راهپلهها به پشت بام رفتم و خودم را به کانال کولر رساندم پس از چندین متر سر خوردن در داخل کانال، داخل یکی از واحدهایی که کسی در آنجا نبود افتادم. همه جا کاملا تاریک بود و مطمئن شدم کسی در خانه نیست. بلافاصله به جستوجوی داخل اتاقها پرداختم و مقداری پول و طلا از این خانه سرقت کردم. در داخل یکی از اتاقها یک گاوصندوق پیدا کردم اما هرچه تلاش کردم نتوانستم قفل آن را باز کنم. بنابراین تصمیم گرفتم تا صاحبخانه برنگشته است از خانه خارج شوم. به همین دلیل به سمت در رفتم اما متوجه شدم که در آپارتمان از نوع درهای ضد سرقت است. هرچه تلاش کردم نتوانستم آن را باز کنم. حتی سعی کردم قفل را بشکنم اما نشد و فقط توانستم آن را تخریب کنم. سپس تصمیم گرفتم از طریق پنجره فرار کنم اما واحد موردنظر در طبقه هفتم بود و طنابی که همراه من بود کوتاهتر از آن بود که بتوانم با آن فرار کنم.
من داخل آپارتمان گرفتار شده بودم، تصمیم گرفتم غذایی درست کنم تا از گرسنگی نمیرم اما وقتی یخچال را باز کردم متوجه شدم خالی است. فقط تعدادی سیبزمینی و تخم مرغ در خانه بود و چیز دیگری در آنجا نبود. میخواستم آنها را بپزم اما شیر اصلی گاز از بیرون آپارتمان بسته شده بود، برای همین ناچار شدم سیبزمینی و تخممرغ خام بخورم تا از گرسنگی نمیرم.
وی ادامه داد: در زمانی که داخل آپارتمان زندانی بودم، تصمیم گرفتم از همان راهی که وارد شده بودم فرار کنم، اما شیب کانال کولر اجازه این کار را نمیداد و هیچ وسیلهای در اختیارم نبود که با آن خوردم را به داخل کانال برسانم. در طول این چند روز چندین بار با دوستان و برادرانم تماس گرفتم تا به کمک من بیایند اما هر کدام از آنها بهانهای می اوردند و میگفتند که قادر به خارج کردن من از آنجا نیستند تا اینکه تصمیم گرفتم با داد و فریاد از همسایهها کمک بخواهم اما وقتی در آپارتمان باز شد به جای همسایهها پلیس را مقابل خودم دیدم.
بعد از اعترافات متهم، برای وی قرار قانونی صادر شد و پرونده در اختیار مرجع قضایی قرار گرفت.
برقی که بیموقع آمد
سارقان نهایت سوءاستفادهشان را از تاریکی میکنند، اما گاهی همین تاریکی ممکن است برعکس عمل کند و باعث گیر افتاده سارق شود. تصور کنید که برق منطقهای قطع شده و لامپ همه خانهها خاموش است. دزدی که قصد سرقت دارد، چطور باید بفهمد در کدام یک از خانهها کسی زندگی نمیکند و لامپها به خاطر عدم حضور صاحبخانه خاموش هستند نه قطعی برق؟
مدتی قبل ماموران کلانتری ۱۳۷ تهران در جریان دستگیری سارقی در هنگام سرقت قرار گرفتند. ماموران بلافاصله راهی محل که خانهای در یکی از خیابانهای منطقه نصر بود شدند. آنها بعد از رسیدن به محل با اهالی خانه مواجه شدند که پسر جوانی را که لباسهای مشکی رنگ به تن داشت طنابپیچ کرده بودند. ساکنان خانه مدعی بودند که برق خانه برای لحظاتی رفته بود و زمانی که برق وصل شده با مرد ناشناسی در داخل خانه مواجه میشوند و او را دستگیر میکنند.
مرد جوان پس از اینکه به کلانتری انتقال داده شد به ماموران گفت: زمانی که برق منطقه قطع شد به فکر سرقت افتادم. تاریکی محل بهترین فرصت بود تا نقشه خودم را به اجرا بگذارم و پولی به جیب بزنم. فکر میکردم که تا یک ساعت برق نخواهد آمد. چون قبلا هم این اتفاق افتاده بود. برای همین به سراغ خانهای رفتم که گمان میکردم خالی است. از دیوار آن بالا رفتم و وارد خانه شدم و داشتم وسایل را جمع میکردم که یک دفعه برق وصل شد. خودم را وسط هال جلوی چشم صاحبخانه دیدم و هیچ راه فراری نبود جز تسلیم شدن.
با اعتراف متهم به سرقت و شکایت اهالی خانه، متهم جوان با قرار بازداشت موقت روانه بازداشتگاه شد.
فرار با خودروی پلیس
تصور کنید دزدی در شهر بزرگی مثل مشهد برود دزدی و با یک کولهبار اموال سرقتی از خانه موردنظرش خارج شود و کنار خیابان بایستد تا خودرویی کرایه کند و اموال مسروقه را به خانهاش ببرد. آن وقت ماشینی که مقابل پایش توقف میکند، خودروی پلیس باشد آن هم از نوع شخصیاش و دزد متوجه این موضوع نشود. به نظرتان نباید به این دزد لقب بدشانسترین دزد سال را داد؟
فرمانده یکی از پاسگاههای انتظامی مشهد سوار خودرویش شد و به سمت خانهاش حرکت کرد اما هنوز مسافتی را طی نکرده بود که به جوانی در حاشیه خیابان مظنون شد. این جوان در حالی که یک تلویزیون و چند تکه لوازم خانه را داخل پارچه بزرگی پیچیده بود در کنار خیابان منتظر خودرو بود.
فرمانده وظیفهشناس که به رفتارهای مرد جوان مشکوک شده بود، در نقش راننده مسافرکش ظاهر شد و مقابل مرد جوان پایش را روی ترمز گذاشت و ماشین را متوقف کرد. جوان ۳۵ ساله که خبر نداشت راننده خودرو، فرمانده پلیس است، مقصدش را گفت و با اشاره سر راننده سوار ماشین شد و اموالی را که همراهش بود نیز داخل آن گذاشت. بعد رو به راننده کرد و از او خواست به طرف منطقهای در وکیلآباد برود. شک فرمانده پلیس از پرسیدن چند سوال به یقین تبدیل شد که مسافر جوان یک سارق است، برای همین یک راست به طرف کلانتری تغییر مسیر داد و مرد جوان را بازداشت کرد.
سارق حرفهای که باورش نمیشد چنین اشتباه بزرگی کرده باشد، در بازجوییها به سرقت اعتراف کرد و گفت که بعد از اینکه وارد یک خانه ویلایی در منطقه شاندیز شده دست به سرقت اموال زده و سپس از خانه خارج شده است. او همچنین مدعی شد که هیچ وقت تصور نمیکرد برای انتقال اموال مسروقه به خانهاش سوار ماشین افسر پلیس شود و به همین راحتی گیر بیفتد.
دزدی در لباس صاحبخانه
تصور کنید برای مسافرت چند روزه از خانه خارج شدهاید و بعد از پایان تعطیلات، راه خانهتان را در پیش میگیرید اما درست زمانی که میخواهید وارد خانه شوید صدای تلویزیون به گوشتان میرسد. در را که باز میکنید مردی را با لباسهای خودتان روی کاناپه جلوی تلویزیون میبینید. مردی میانسال که در حال تماشای تلویزیون است و با خیال راحت تخمه میشکند و برنامه مورد علاقهاش را تماشا میکند.
اشتباه نکنید این اتفاق در یک فیلم کمدی رخ نداده است بلکه چند ماه قبل وقتی زوج جوانی از مسافرت به خانهشان برگشتند با چنین منظرهای مواحه شدند و بعد از دستگیری دزد جوان او را تحویل پلیس دادند. دزد دستگیر شده در بازجوییها گفت: با خانوادهام دعوایم شد و آنها مرا از خانه بیرون کردند. جایی برای رفتن نداشتم برای همین تصمیم گرفتم در خیابان قدم بزنم. در حال قدم زدن بودم که متوجه شدم مرد جوانی چند چمدان داخل ماینش گذاشت و بعد از قبل کردن در خانه به همراه همسرش انجا را ترک کرد. قفل و بست روی در خانه و چمدان حکایت از مسافرتی طولانی داشت و من هم تصمیم گرفتم چند روزی در آن خانه بمانم، چون جایی برای ماندن نداشتم.
وارد خانه شدم و در مدتی که صاحبخانه نبود از مواد غذاییای که داخل یخچال بود استفاده کردم و به حمام رفتم و لباسهای صاحبخانه را پوشیدم، تصمیم داشتم امروز خانه را ترک کنم که از شانس بدم زمانی که داشتم فیلم میدیدم صاحبخانه سر رسید و مرا دستگیر کرد.
با اعترافات جوان از آنجایی که سرقتی رخ نداده بود، قاضی امام وردی از شعبه ۸۰۴ مجتمع شهید قدوسی مشهد برای متهم جوان به اتهام ورود به عنف قرار بازداشت صادر کرد.
خواب بیموقع
شاید باورتان نشود اما دزدی تنها به این دلیل به دام پلیس افتاد که بیموقع خوابید. ماجرا از این قرار بود که مادر و دختری برای خرید از خانه خ ارج میشوند و بعد از آنکه به خانه برمیگردند با صدای خر و پف در اتاق خواب مواجه میشوند. دختر جوان و مادرش تمام اتاق را میگردند و در نهایت منشأ صدا را زیر تخت خواب پیدا میکنند. وقتی نگاهی به زیر تخت میاندازند در کمال تعجب با مرد غریبهای مواجه میشوند که در خانه آنها خوابیده است. مردی که بیشک برای دزدی به آنجا آمده بود.
آنها بلافاصله با پلیس تماس گرفتند و دزد بدشانس در حالی که کیسهای پر از طلا و پول کنارش بود دستگیر شد. او زمانی که چشم باز کرد با دیدن صاحبخانه و ماموران پلیس که دورش حلقه زده بودند شوکه شد و پس از انتقال به کلانتری در تحقیقات به ماموران گفت: من کارگر ساختمان کناری هستم. چند روزی بود که این خانه را زیر نظر گرفته بودم. فهمیده بودم که فقط یک مادر و دختر در آن زندگی میکنند در این چند روز متوجه شدم انها از نظر مالی، وضع خوبی دارند و تصمیم به سرقت گرفتم. برای همین امروز وقتی دیدم آنها برای خرید از خانه خارج شدند از فرصت استفاده کردم و از طریق داربست وارد خانه شدم. بعد از برداشتن پولها و طلاها خواستم از طریق همان داربست برگردم اما نشد و چون در آپارتمان بسته بود در خانه حبس شدم. مدتی داخل اتاقها را گشتم و جون از صبح سر کار بودم احساس خستگی کردم. تصمیم گرفتم بروم زیر تخت و مخفی شوم و در زمانی که آنها وارد خانه شدند خودم را به طریقی به در خروجی برسانم و فرار کنم. اما زیر تخت خوابم برد و با صدای ماموران پلیس از خواب بیدار شدم. با اعتراف مرد جوان به سرقت او روانه بازداشتگاه شد. منبع: http://www.asriran.com
وفاداری یک زن زمانی معلوم میشود که مردش هیچ نداشته باشد ... وفاداری مرد زمانی معلوم میشود که همه چیز داشته باشد ...
عبرت بگیریم:
مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت . زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت. مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و مایحتاج خانه را مى خرید. روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و آنها را وزن کرد . اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او عصبانى شد و به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است. مرد فقیر سرش را پایین انداخت و گفت: ما ترازویی نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن را به عنوان وزنه قرار مى دادیم.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن