سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
دكتر صمدي راد- عضو هئيت علمي دانشگاه علامه طباطبايي
تنظيم: مهديه تقوا دانشجوي كارشناسي مشاوره
اعمال خشونت عليه زنان و بدرفتاري با آنها از رايجترين جرايم اجتماع بوده، كه مردسالاري را در جهان امروز و تقريباً در تمام مليتها و گروههاي اجتماعي متذكر ميشود. در اين بين خشونت و اهانت رواني ـ بيروني بيشتر از خشونت خانگي ـ فيزيكي بر روحيه زنان و دختران تاثير ميگذارد، كه گاهي اوقات باعث اقدام به خودكشي و يا انزوا طلبي و دوري از ورود به اجتماع در ميان زنان مجرد، و انتقام از همسر و خستگي از زندگي زناشويي، در زنان متأهل ميشود. گزارشها در طي آبان ماه و آذر ماه سال 83 حاكي از اين است كه درصد بالايي دچار انزواطلبي، افسردگي شده و حدوداً 7/91 درصد دچار خستگي از زندگي و 4/78 درصد انتقام گيري از همسر را تجربه كردهاند.
با توجه به عواملي از جمله، ساختار سنتي ازدواج در سن معيني در جامعه ما، ماندن زن در خانه شوهر به
هر قيمت و يا هر مشقتي، تمام مشكلات ناشي از يك ازدواج بد و تنها تاكيد بر داشتن يك سرپرست كه حداقل بتواند مشكلات اقتصادي را برطرف كند، ميتوان نتيجه گرفت كه «بي همسري» براي زنان مجرد (مطلقه، بيوه) و دختران هرگز ازدواج نكرده مترادف با «مشكل» است. در حالي كه در اين انگاره انسانيت و حقوق فردي زنان به عنوان يك انسان داراي آزادي ناديده گرفته شده است. آخرين تحقيقات در خصوص مشكلات زنان و دختران مجرد نيز گوياي اين است كه اين دسته از بانوان از عدم «امنيت خاطر» كافي در زندگي محل كار و تحصيل رنج ميبرند. رفتار نابهنجار برخي مردان نسبت به دختران و زناني كه سن آنها از بيست و چندسالگي گذشته و مجرد ماندهاند باعث آزار روحي و رواني و سلب اعتماد و امنيت رواني آنها و خانوادههايشان ميگردد. از جمله اين رفتارها ميتوان به تحقيرها، متلكها و رفتارها دور از اخلاق اين مردان اشاره كرد.
براساس يافتههاي گوناگون در مورد زنان مجرد، ميتوان دريافت كه زنان بدون همسري كه داراي درآمد شخصي بودهاند، بيش از زنان بدون همسر فاقد درآمد شخصي، تمايل به ازدواج مجدد دارند. نزديك به نيمي از زنان مطلقه، داراي درآمد شخصي هستند، در حالي كه اين موضوع تنها در مورد 4/27 درصد زنان بيوه صدق ميكند بنابراين ميتوان ادعا كرد زنان شاغل و داراي استقلال مادي، آمادگي بيشتري براي رهايي از زندگي مشقّت بار و غير قابل تحمل با مردان خشن وبدرفتار را دارند. همچنين زناني كه مستمري دريافت نميكنند كمتر از زناني كه مستمري دريافت ميكنند، درآمد شخصي دارند. با توجه به اينكه بهرهمندي از امكانات تفريحي و اوقات فراغت يكي از مسائل مهم در آرامش زندگي و بهداشت رواني فرد محسوب ميشود، زناني كه داراي درآمد شخصي هستند بيشتر از زناني كه داراي درآمد شخصي نيستند از برنامههاي ورزشي و تفريحي استفاده ميكنند و اين امر تا حدي سبب آرامش رواني آنها ميشود كه خود نشان دهنده نقش مؤثر درآمد شخصي براي زنان است.
استفان کاولی
در جامعه ما خانوادهها بر اساس تعصبات و با ملاحظه شرايط نابهنجار برخوردهاي اجتماعي با زنان و دختران مجرد، محدوديتهاي بيشتري براي زنان جوان مطلقه قائل ميشوند. بر همين اساس زنان بدون همسر شاغل بيشتر از زنان بدون همسر غير شاغل از مزاحمتهاي خانوادگي شكايت دارند كه علت شايد آن باشد كه زنان غيرشاغل به دليل اجبار در پذيرش هنجارها و قيد و بندهاي خانوادگي كمتر از زنان شاغل و مستقل از مداخلات خانوادگي به عنوان مزاحمت ياد ميكنند در جامعه ما، زنان مطلقه بيش از زنان بيوه از پيامدهاي منفي زندگي بدون همسر احساس نارضايتي ميكنند كه علت ميتواند نگرش منفي جامعه، خانواده، اطرفيان به زنان مطلقه باشد و يا اينكه زنان بيوه از هم حسي و مقبوليت بيشتري در ميان مردم و جامعه برخودارند پس تا زماني كه با نگرشها، باورهاي سنتي مبارزه نشده، زنان يا بايد با زندگي نابهنجار با مردان خشن و بدفتار بسازند و يا بايد پس از جدايي، زندگي سخت و مشقت باري را چه از نظر اقتصادي و چه از لحاظ برخوردهاي نامناسبت مردان در جامعه تحمل كنند. به نظر مي رسد در جامعه كنوني مشكل زنان اعم از دختران هرگز ازدواج نكرده، زنان مطلقه و بيوه مسأله «فقر همسر» باشد، فردي به عنوان شوهر كه زير سايه نام او موجوديت اجتماعي داشته باشند؛ و اين درست در تناقض با آزاديهاي فردي براي هر انسان خصوصاً زنان ميباشد. متناقض با اصل مختار بودن و داراي حق انتخاب بودن زنان است. در پايان بايد توجه داشت كه همه زنان بيوه و مطلقه، خوشبخت و يا بدبخت مطلق نيستند بلكه نكته مهم توجه به حيثيت، حرمت و شأن و منزلت انساني زنان در همهي جوامع است چه بسا هستند دختراني كه به دلايلي از جمله، فقدان تحصيلات كافي، كار،درآمد، نداشتن امكان معاشرت و آشنايي براي ازدواج، نداشتن خانواده آبرومند و صاحب مكنت و اعتبار، نداشتن جمال و اندام متناسب و يا دختران داراي معلوليتهاي جسمي، ذهني و رواني نميتوانند همسر دلخواه و مناسبي براي خود انتخاب كنند و يا مورد انتخاب قرار ميگيرند و مشكلات و مسائل خاص خود را دارند كه شناخت ابعاد آن حائز اهميت ميباشد.
منابع:
ـ مجله فرهنگ و پژوهش، دكتر صمدي راد، شماره
ـ ماهنامه «همراه» خشونت عليه زنان، شماره 19، 1383
ـ مجله فرهنگ و پژوهش ، آسيبهاي اجتماعي زنان و خشونت عليه آنها، شماره 178
گوستاولوبون
(EIQ) Ematiamal inteligence quatiemts
دكتر پرويز شريفي درآمدي
عضو هيئت علمي دانشگاه علامه طباطبائي
تنظيم: علي تيموري، دانشجوي كارشناسي مشاوره
يكي از مباحثي كه در سال هاي اخير به ويژه از سال 1990 مطرح شده است هوش هيجاني است كه اين بحث توسط صاحب نظراني نظير سالوي، گلدمن ارائه شد .
هوش هيجاني به معني توجه به احساسات و ابزاري جهت استفاده دررابطه اي سالمتر و راحتر آنطور كه معنويت انسان اقتضا مي كند مطرح مي شود .
هوش هيجاني از سه زاويه مورد بررسي قرار مي گيرد 1- عملي 2- ارزشي 3- خلاقانه
بعد عملي هوش هيجاني بيشتر مورد بررسي قرار مي گيرد كه بيشتر در مورد ارتباط است .
تاريخچه هوش هيجاني :
حدود 2000 سال پيش افلاطون در كتاب جمهوريت مطلبي را مطرح مي كند كه زير بناي تمام يادگيري ها ، احساسات و هيجانها است از آن زمان به بعد در مقابل اين نظريه افلاطون سه جناح بوجود مي آيد.
جناح اول در مقابل افلاطون مي ايستند وتوجهي به احساسات و هيجانها ندارند و تابع عقل هستند و عقيده دارند كه هر چه عقل گفت بايد آن را انجام داد كه اين گروه عقليون هستند.
هوش هيجاني
جناح دوم كه در برابر عقليون موضع گيري دارند و توجه آنها به احساسات و عواطف است.
جناح سوم كه به عناصر عقلي و احساسي با همديگر توجه داشتند .
در سال 1920 ثرندايك هوش را به سه دسته تقسيم مي كند :
1-فني يا مكانيكي
2- اجتماعي
3- انتزاعي
و هوش اجتماعي را وسيله اي براي روابط اجتماعي مطرح مي كند.
در سال 1950 مزلو در طرح سلسله نياز هاي انسان به هيجانات و عواطف اشاره ميكند كه انها را نه تنها باعث پيشرفت بلكه باعث شكوفايي انسان ميداند.
در سال 1990 سالوي مقالاتي در مورد احساسات و عواطف انسان مينويسد كه صاحبنظران بعدي عقايد سالوي را به عنوان هوش هيجاني ياد ميكنند .
در سال 1995 گلدمن بر اساس يافته هاي خود و انديشمندان قبلي تعريفي از هوش هيجاني ارائه مي كند .
پاره تو
هوش هيجاني عبارت است مجموعه اي از توانائيهاي درك ، شناخت و توصيف احساسات خود و ديگران به منظور ارائه واكنش مناسب به موقعيت ها و محيط هاي مختلف به عبارت ديگر در روابط بين فردي از اين توانايي استفاده كنيم كه به احساسات و عواطف طرف مقابل در لحظه مناسب واكنش درست نشان دهيم يعني اين توانايي را داشته باشيم كه صرف نظر از نژاد و مذهب و لهجه طرف مقابل بتوانيم احساسات، عواطف، هيجانات و رفتار او را چه در رفتارهاي كلامي و چه در رفتار هاي غير كلامي اش درك كنيم و در لحظه و ثانيه ارتباط سالم و انساني با او برقرار كنيم و كرامت و شأن انساني او را پايمال نكنيم پس اهميت هوش هيجاني استفاده از توانايي براي درك احساسات خود و طرف مقابل براي ارائه واكنش مناسب در لحظه ودر زمان است براي برقراري يك ارتباط سالم و بي نقص به طوري كه بتوانيم احساسات و عواطف طرف مقابل را درك كنيم و متناسب با آن و اكنش نشان دهيم بايد از ساده ترين كليد هوش هيجاني يعني گوش دادن استفاده كنيم كه بهتر ين نوع گوش دادن، گوش دادن فعال است چند ين نوع گو ش دادن وجو د دارد كه آفت شنوايي است و با آن نمي توان ارتباط مناسب با طرف مقابل برقرار كرد براي مثال گوش كردن به منظو رحكم كردن يا قضاوت كردن يعني به حر فهاي كسي گوش بدهيم تابعد در مورد او قضاوت كنيم وحكمي را عليه او يا حتي به نفع او صادر كنيم اين طرز گوش دادن رابطه رادر نقطه كور قرار ميدهد. هوش هيجاني اين نوع گوش كردن را رد مي كند .
ـ گوش دادن توام با نصيحت كردن: يعني به حر ف هاي طرف گوش كنيم تا او را نصيحت كنيم.
ـ گوش دادن توام با تداعي معاني: يعني درحالي كه طرف مقابل براي ما صحبت ميكند ناگهان ياد موضوعي كه قبلا برايمان اتفا ق افتاده بيفتيم. نوع ديگري از گوش دادن كه افت شنوايي تلقي ميشود وقتي است كه فرد در حالي كه حرف ميزند به انجام كاري مشغول باشيم كه باعث ميشود ارتباط در نطقةكوري قرار بگيرد. نوع ديگر گوش دادن، گوش دادن همدردانه است. اين نوع گوش دادن هم مفيد نيست. چون براي فرد اين طرز فكر تلقي ميشود كه او به خاطر اينكه دردي مثل درد من دارد به حرفهاي من گوش ميدهد.
لذا يكي از بهترين نوع گوش دادنها كه بر اساس ارزشهاي هوش هيجاني مثبت تلقي ميشود گوش دادن همدلانه است كه در اين نوع گوش دادن كه بر اساس ارزشهاي هوش هيجاني مثبت تلقي ميشود گوش دادن همدلانه است. كه در اين نوع گوش دادن شخص فقط به خاطر شأن و منزلت انساني اش به حرفهاي طرف مقابل گوش ميدهد يعني هيچ سودي براي دو طرف ندارد ولي با تمامي وجود به حرفهاي او گوش ميدهد. نكته مهم در گوش دادن همدلانه به عنوان يكي از ارزشهاي برجستة هوش هيجاني اين است كه همدلي به معناي تاييد طرف مقابل نيست.
كسي كه از هوش هيجاني بالايي برخودار است به اتكاي اين توان مندي ميتواند ارتباطهاي سنجيده داشته باشد. هوش هيجاني در ارتباط به وجود ميآيد و به رشد ارتباط صحيح كمك ميكند، هوش هيجاني در قضاوت به وجود ميآيد و به رشد قضاوت صحيح كمك ميكند. هوش هيجاني در ارتباط خلق ميشود و به پردازش اطلاعات صحيح و درست منجر ميشود.
گوته
قدم بعدي براي داشتن يك ارتباط سالم كه شان و منزلت فرد را حفظ كند اين است كه بر احساسات و هيجانات كه به قليان درميآيد كنترل داشته باشيم و طرف مقابل را درك كنيم، مراحلي وجود دارد كه بر احساسات و عواطف خويش كنترل كنيم و بتوانيم از هيجانات خود به طرز درستی استفاده كنيم، چون غرض از هوش هيجاني استفاده صحيح و درست از هيجانات است،استفادة صحيح از هيجانات دو بعد را شامل ميشود: 1ـ تسلط بر هيجانات منفي كه در ما به وجود ميآيد 2ـ استفادة معقول و متعادل از هيجانات مثبت است.
گلدمن مدلي را در جهت مهار هيجانات در خود و دادن واكنش صحيح به خود و ديگران ارائه كرده است كه عبارتند از:
1ـ پايش (self-regard): به معني پائيدن و مواظبت كردن احساسات و هيجانها است، يعني مواظب باشيم كه هيجانات بر ما تسلط پيدا نكنند.
2ـ درگيري احساسات؛ يعني روي احساساتي كه در مقابل محركهاي مختلف به ما دست ميدهد، اسم بگذاريد براي مثال: حسادت، تعصب، خوشحالي، كينه
3ـ كناره گذاري: يعني يادبگيريم كه احساسي را كه به ما دست داده آن را كنار بگذاريم براي مثال نسبت به كسي احساس نفرت يا حسادت داريم، بايد سعي كنيم كه اين احساس را كنار بگذاريم.
4ـ از كي و چه وقت؛ يعني اينكه اولين دفعهاي كه اين احساسها به ما دست داده چه زماني بوده است.
نام كتاب : ايجاد رابطه با خود و ديگران
مولف : ويرجينيا ستير
مترجم : مريم مرتاض
ناشر : روشنگران
تاريخ انتشار : 1375
قيمت : 800 تومان
همانطور كه از نام اين كتاب پيداست مطالب كتاب درباره نحوه برقراري رابطه با خود و ديگران مي باشد در ابتدا تاكيد فراواني به برقراري ارتباط سالم و درست با خود و سپس به برقراري ارتباط سالم با ديگران شده است كه براي نيل به اين ارتباط به موارد گوناگوني اشاره مي شود.
درادامه بخشي از كتاب آورده شده است .
بخشي از كتاب:
کارن هورنای
ايجاد رابطه مسابقه نيست كه در آن پيروز شوي و تمام عمر با خوشحالي زندگي كني وسيله ای است كه با آن ميتواني يك رابطه صادقانه و صميمي برقرار كني ايجاد رابطه دستاويزي است كه عزت نفس تو را رشد مي دهد و ارتباط هاي تو را با خود و ديگران تقويت مي كند رسيدن به افق رشد حاصل يك عمر پژوهش وتلاش است شناخت خود و ايجاد رابطه با ديگران كليد اين پژوهش است هر چه بهتر و كامل تربا خود و
ديگران ارتباط برقرار كنيم احساس با ارزش بودن دوست داشتن و سلامتي ما را زود تر در حل مشكلاتمان پيروز مي گرداند .
شعر «اهداف من » بياني است از اين كه چطور مي شود آن چه را كه گفته ام به كار گرفت: مي خواهم
بدون اسارت دوستت بدارم
باآزادي در كنارت باشم
بدون اصرار تو را بخواهم
با احساس گناه تركت نكنم
با سرزنش از تو انتقاد نكنم و با تحقير به تو كمك نكنم
و اگر تو نيز با من چنين باشي يكديگر را غني خواهیم كرد
ايجاد رابطه دو انسان را در يك زمان به دو شكل درگير مي كند.
هر انساني در ارتباط با خودش و هر كدام در ارتباط با ديگري
نام كتاب : اعتماد به نفس و دست يابي به آن و زندگي با آن
مؤلف : باربارادي انجليس
مترجم : هادي ابراهيمي
ناشر :نسل نو انديش
تاريخ انتشار : 1383
قيمت : 1000 تومان
در اين كتاب درباره اعتماد به نفس صحبت شده است وابزار هاي لازم براي خلق اقتدار شخصي اعتماد به نفس و عشق ارائه مي شود و حرارت را چه در شغل و كار و چه در روابط در اختيار شما قرار ميدهد در اين كتاب خواهيد آموخت.
µچگونه ممكن است موفقيت و خوشبختي را با دستان خودتان خراب كنيد ؟
µچگونه «به تاخير انداختن » را به تاخير بيندازيد و زندگي كردن را از همين الان آغاز كنيد ؟
µچگونه با صنايع عظيم اقتدار شخصي و نيروي بي كران دروني ارتباط برقرار كنيد .
µ
ارل نایتینگل
چگونه بر ترس هايمان غلبه كرده و عشق و شور و حرارت را به زندگي خود برگردانيم ؟ و هنگامي كه اعتماد به نفس و خودباوري خود را بر اساس « آن كه » و « آن چه» كه به راستي مستقيم و نه بر اساس آن چه توانائي و پتانسيل انجام دادنش را داريم بنا مي كنيم چيزي در خود خلق مي كنيم كه هيچ كس و هيچ چيز ياراي گرفتنش را از ما نخواهد داشت .
در بررسي عوامل مربوط به رضايت زناشوئي زوجين ، عوامل ارتباطي يكي از مهمترين علل در ايجاد تعارض سازگاري و ميزان رضايت زناشوئي زوجين مي باشد در سال هاي اخير روش هاي جديد مداخله گري با تكيه بر اين عوامل در دنيا مطرح شده اند كه يكي از مهمترين آنها توسط هالفورد و همكاران ارائه شده است .
ازآنجائي كه در ايران كتاب هايي كه با مباحث عملي بتواند مشاوران و زوج درمانگران را در زمينه زوج درماني كمك كند تا در طول درمان خود از جلسات ساختار يافته و هدفمند استفاده كنند بسيار اندك وحتي نادر مي باشد اين كتاب با استفاده از رويكرد خود نظم بخشي، توانايي آن را دارد كه بهترين كتاب راهنما براي درمانگران در مورد نحوه اجراي زوج درماني كوتاه مدت و هم يك كتاب فوق العاده به منظور استفاده زوجين براي تقويت عشق و شادي در رابطه شان باشد مطالعه اين كتاب به مشاوران، دانشجويان مشاوره و همه كساني كه به نوعي دست اندركار كمك به خانواده ها و زوجين هستند توصيه ميشود .
ناپلئون بناپارت
رويكرد خود نظم بخشي (SRCT)
فروغ جعفري-كارشناس ارشد مشاوره
تعريف رويكرد
خود نظم بخشي [1] به فرايندهاي دروني يا محاورهاي اشاره ميكند كه افراد را قادر ميسازد فعاليتهاي هدفمند خودشان را در طي زمان و در شرايط متغير هدايت كنند. نظم بخشي بر تعديل افكار، احساسات و رفتار با استفاده از مكانيزم هاي خاص و مهارتهاي حمايتي دلالت ميكند. فرايندهاي خود نظم بخشي هنگامي آغاز ميگردد كه فعاليتهاي روزمره كند ميشود مانند ظهور يك مشكل اساسي، شكست الگوهاي عادي و غيره. (كارولي، 1993)
خود نظم بشخي به تازگي بر تمام شاخهها و رشتههاي گوناگون روانشناسي و مشاوره سايه انداخته است و جلسات درماني را تحت الشعاع خود قرار داده است. هالفورد[2] و همكاران (1194) ايده تغيير خود نظم بخشي را به منظور يك چارچوب يكپارچه از رويكردهاي زوج درماني شناختي ـ رفتاري ، زوج درماني عاطفه مدار و بينش مدار به كار بردهاند كه در درون آن، اثر بخشي رويكردهاي موجود در زوج درماني بهتر درك ميشود (هالفود 2001) ترجمه تبريزي و همكاران 1384)
محتواي اساسي SRCT اين است كه خود زوحين و نه درمانگر، تغييرات طولاني مدت را در رابطه زناشوييشان ايجاد كنند. بنابراين اهداف تغيير شخصي در طي اين فرايند درماني توسط خود زوجين و نه درمانگر تعيين ميشود و وظيفه درمانگر تنها كمك به آنان براي بررسي همه جانبه و كشف اهداف درماني آنهاست.
شامفور
درمانگران شناختي رفتاري كه به شكل سنتي جلسات درماني مشترك برگزار ميكنند، تلاش ميكنند تا هر دوزوج را هم زمان در طول درمان تغيير دهند. اين تمركز مناسب براي جبران اين نقص، مدل خود تنظيمي در عملكرد زناشويي است . در اين الگو بر مسئوليت افراد در خود كاوي و يافتن نقصها و زياده رويهاي رفتاري تاكيد ميكند،هدفهاي تغيير رفتار توسط فرد شناسايي ميشودو اين خود شخص است كه معيارهاي عملكرد را تعيين ميكند و به نتيجه مناسبي دست مييابد.
الگوي خود نظم بخشي ميتواند در جلسات درماني مشترك يا انفرادي مورد استفاده قرار بگيرد و به مشكلات زناشويي بپردازد. از چشم انداز خود نظم بخشي، فرآيند زناشويي درماني معمولاً شامل حركت مراجع از جايگاه سرزنش همسر به سوي الگويي خود نظم بخش براي حل مشكلات زناشويي است. اين تغيير ديدگاه، مراجع را تشويق ميكند تا تغييراتي را كه مي تواند، براي بهبود رابطهاش انجام بدهد برگزیند و آن را بر انتظار تغيير از سوي همسرش ترجيح بدهد. (ايترنت)
نقطه نظرات مهم درماني
درمانگراني كه قصد دارند از اين روش درماني استفاده كنند بايد سه نقطه نظر عمده را مبناي كار خود قرار دهند:
1ـ نقطه نظر نخست: خود نظم بخشي تغييري است كه درمانيست كوتاه مدت در حدود 2 تا 5 جلسه، در خود تغييري درمانگر به زوجين كمك ميكند تا اهداف خود را كه مايلند در رابطهشان ايجاد كنند را تعريف كرده و سپس آن تغييرات را خود زوجين به تنهايي و مستقل از درمانگر اجرا كنند. بسياري از اهداف بر اساس ارزيابيهاي اوليه درمانگر است و طی آن سئوالاتي طرح ميشود كه زوجين با پاسخ دادن به آنها به نقاط مشكل ساز و استرس زاي روابط خود پي ميبرند. در اين مرحله تلاش ميشود تا مراجع چهار صلاحيت را در خود تقويت كند:
الف ـ خود ارزيابي: اين صلاحيت به معني توانايي تحليل فرايندهاي سازگاري هم در قالب شناختها، عواطف و رفتارهاي مفيد و هم در قالب شناختها، رفتارها و عواطف مخرب است.
ب ـ هدف گذاري معطوف به خود: با تقويت اين توانايي فرد كارهاي خاصي را كه ميتواند براي تقويت كار كرد رابطه انجام دهد تعريف ميكند.
ج ـ خود تغييري: فرد تلاش ميكند تا اهدافي را توصيف كرده و سپس طرح خاصي را براي دست يابي به اهداف انتخابي خودش درنظر گيرد.
دـ خود ارزشيابي از تلاشهاي تغيير: خود ارزيابي فرد به اين محدود ميشود كه آيا تغييرات مطلوب واقعاً رخ داده و تاثيرات جانبي تغييرات چه بوده است.
2ـ دومين نقطه نظر، جنبه رواني تربيتي ارتباط است. يك درمان مختصر شامل5 تا 9 جلسه است. در جنبههاي رواني پرورشي رابطه، درمانگر يك فرايند آموزشي را به كار ميبرد تا به زوحين در اجراي اهداف خود تغييري شان كمك كند. در اين مرحله درمانگر نقش پند واندرز دهنده را ايفا نميكند، بلكه رشد ادراك زوجين از موضوع توافق شده و تأثير آن بر تعاملات ارتباطيشان را براي آنان توضيح ميدهد. همچنين به زوجين كمك ميكند تا بر عاطفهي منفي شديدشان غلبه كنند و دانش همسران را دربارة تعامل سازگارانه آنان افزايش دهد.
ارسطو
3ـ سومين نقطه نظر: تغيير رهنمود شده درمانگر است كه درماني طولاني مدت و شامل 10 تا 25 جلسه است. در تغيير رهنمود شده، درمانگر به طور جدي بازوحين كار ميكند و براي توسعه مهارتهاي ارتباطي به آنها كمك ميكند تا آنها بتوانند به خود تغييري در رابطهشان بپردازند. اين مرحله وقتي اتفاق ميافتد كه زوجين اهداف ارتباطي مشترك را مشخص كرده باشند و خود تغييري را كه ميخواهند انجام بدهند بشناسند، اما به خاطر فقدان مهارتهاي ارتباطي لازم قادر نباشد به خود تغييري دست يابد. درمانگر تعاملات مثبت روزمره زوجين را از طريق فنوني مثل روزهاي عاشقانه، افزايش حمايت همسران از يكديگر و تاريخهاي معين هر يك از فعاليتها، افزايش ميدهدو به آنها كمك ميكند تا بتوانند تعارضهاي خود را حل نمايند و انديشهها و احساسات منفي خود را از طريق امكان كنترل و خود تحليلي منطقي رفع نمايند.
ارزيابي از نتايج كار در تمام مراحل درمان صورت ميگيرد و در صورت نقص براي رفع آن تلاش ميشود.
نقطة عطف اين درمان همكاري و تلاش مشترك زوجين و درمانگر در دسترسي به اهداف تعيين شده توسط زوجين است و از ميان برداشتن موانع فردي و ارتباطي كه تعاملات آنها را تحت تاثير قرار مي دهد ميباشد.
براي كسب اطلاعات بيشتر در زمينة اين رويكرد و نحوه كاربرد آن در زوج درماني ميتوانيد به كتابي تحت عنوان زوج درماني كوتاه مدت كه به تازگي به چاپ رسيده مراجعه فرماييد. هالفورد، 2001، ترجمه تبريزي و همكاران 1384)
3- Karoly, p. (1993). Mechanismsof self – regucation: Asystems view. Anhual Rewiew of Psychology, 44,23-52.
تجربه ای که من داشتم ....
دانشجويان عزيز رشته مشاوره دوست داريد خودتان را درك كنيد و به وجود خودتان پي ببريد و احساسساتتان را تجربه كنيد و مستقلاً عمل نمائيد؟
حتماً عبارت كوتاه جامع و پر معني شرتزر واستون را در رابطه با تعريف راهنمايي و مشاوره به خاطر داريد « فرآيند كمك به فرد در جهت شناخت خود دنيايش و توانايي بعهده گرفتن مسئوليت و خود كفائي »
اين عبارت پر محتوا در واقع اشاره ايست به اهميت خود شناسي در مشاوره و بگونه اي توجه به يكي از وظايف مهم مشاوره در امر مشاوره كه به فرد مراجع در جهت شناخت خودش كمك مي كند ازطرفي نيز يك مشاور، بايد خود را شناخته باشد تا اين مهم را در فرد مراجع تحقق بخشد خود شناسي به فرد اجازه مي دهد كه آگاهانه به تجربه خود بپردازد و از طريق فرايند تجربه به رشد شخصي و بالندگي دست يابد .
اين هشياري واگاهي در تجربه فرد را قادر مي سازد تا عملكرد موثرتري داشته و بطور خلاقانه اي مسئوليت زندگي خود را بعهده گيرد .
به اعتقاد پرلز آگاهي از خود ميتواند به رشد و كمال شخصيت بيانجامد با آگاهي كامل از خود مي توانيم به ارگانيسم خود امكان رهبري و تنظيم رفتارمان را بدهيم وبه يك معنا ميتوانيم به حكمت وجود اتكا كنيم .
از نظر كارل راجزر نيز هنگامي كه فرد هشيارانه به تجربه مي پردازد به طور واقعي به رفتار خود توجه دارد، از استعداد هاي بالقوه خود استفاده ميكند، با همه جنبه هاي وجود خود در ارتباط است و هيچكدام راآزار دهنده و تهديد كننده نمي يابد و اين فرد فرديست سالم خود واقعي اش و با كارآيي فراوان.
جبران خلیل جبران
هدفم از بيان مطالب فوق نتيجه گيري مهم از آن به عنوان يك تجربه شخصي است در دوره دانشجويي خود دريافتم كه جلسات مشاوره، فرآيند آن و شخص مشاور، عواملي موثر در معني بخشيدن به افكار احساسات و رفتار مراجع هستند .
استفاده بهينه از فرآيند هاي مشاوره تغييري مثبت در طرز فكر و از آن رهگذر تغييري مثبت در رفتار فرد پديد مي آورد در واقع براي كسي كه مصمم به خود شناسي مي باشد در اين فرآيند اين امكان به وجود مي آيد كه با خودش صادق باشد به كنكاش كيفيت احساساتش بپردازد بكوشد كه انگيزه هاي واقعي خود را بشناسد، رابطه خود را با اطرافيانش بررسي كند و چگونگي رفتار نوعي خود را آنطور كه در واقع هست بفهمد .
خلاصه سخن اينكه تجربه كردم براي تبديل شدن به يك مشاور مفيد و كارا تمرين مراجع بودن لازمست كه در اين تمرين تمامي آنچه گفته شد لحاظ مي گردد و در يك كلام خود بودن خود » يعني «خلوص» يعني آنچه براي يك مشاور از ضروريات مي باشد تحقق مي يابد .
از اينرو به كليه دانشجويان عزيزم بخصوص در رشته مشاوره توصيه ميكنم كه از مركز مشاوره دانشگاه كه زير نظر جناب آقاي شفيع آبادي مديريت مي گردد و مشاوران با تجربه و ارزشمندي را به همكاري گرفته اند بهره بگيريد و از اين فرصت گرانبها در جهت خود شناسي و مشاوري كارآ شدن استفاده نماييد .
با آرزوي موفقيت براي تمامي دانشجويان عزيزم
فصلنامه پیام همدلی از خدمات ارزنده جناب آقای دکتر حبیبی در طی دوران ریاستشان تشکر نموده و انتخاب شایسته حجت الاسلام دکتر شریعتی را به این سمت تبریک می گوید.
«عزت نفسم را اظهار می کنم»
اسداله ويسي كارشناسي ارشد خانواده
من منم
هیچ کس در تمام دنيا کاملاً شبيه من نيست، هر چيزی را که من در مورد خودم اعلام می کنم برای من معتبر (قابل اطمينان) است به خاطر اينکه من آن را به تنهايی انتخاب کرده ام. من مالک هر چيزی در مورد خودم، بدنم جسمم احساساتم، دهانم صدايم همه اعمالم هستم، خواه آنها مطلوب ديگران با شد يا مطلوب خودم، من مالک همه اعمال، روياها، اميدها، ترسهای خود هستم. من مالک روياها تخيلات، پيروزيها،موفقيت هاو همه شکست ها و اشتباهات هستم. به اين دليل که من صاحب خودم هستم من می توانم صميمانه با خود آشنا شوم بوسيله آنچه که انجام می دهم، من می توانم خودم را دوست داشته باشم و با خودم در همه اوقات رفيق باشم من آن جنبه هايی را در مورد خودم که برايم معما گونه است می دانم ، من می توانم با جرأت و اميدوارانه حل اين معماها را جستجو کنم. و راههای بيشتری را در مورد خودم پيدا کنم. هر چيزی می بينم و می شنوم، هرقدر من می گويم و عمل می کنم، هر قدر من فکر می کنم و احساس می کنم، لحظه ای به من دز زمان داده شده که برای من اصيل است – اگر بعداً يا بعدها بعضی قسمت های از آنچه ديده ام، شنيده ام، فکر کرده ام و احساس کرده ام برای من نامناسب از آب در آمد يا برازنده من نبود) من می توانم و دور بريزم آنچه که نامناسب من است يا برازنده من نيست. آرامشم را حفظ می کنم و چيز تازه ای برای آنچه دور ريخته ام می سازم.
من ابزاري دارم برای زنده ماندن و صميمی شدن با ديگران، ثمربخش بودن با ايجاد احساس و نظم بيرون از دنيای مردم و اشياء غير از خودم ،من صاحب خودم هستم و بنابراين می توانم مهندس خود باشم.
من ، منم و من خيبلی خوبم
اسم کتاب: تکنيک های مشاوره
ویرجنياستير ، 1975 عزت نفس
معمـاي عشق
ناپلئون بناپارت
پروانه علايي دانشجوي كارشناسي ارشد مشاوره خانواده
در زمينه عشق و ازدواج سخن هاي بسياري گفته شده و تحقيقات متعددي انجام گرفته است و نظريه پردازان مختلف سعي نموده اند با رويكرد خود به معماي عشق پاسخ بگويند در زير به برخي از نظريات مطرح به اختصار اشاره مي شود .
عشق ورزيدن ـ دوست داشتن
Loving Living
روبين (1973 ) با مطرح نمودن اين نظريه بين عشق ورزيدن و دوست داشتن تمايز قايل مي شود. عشق از تركيب سه عنصر زير تشكيل مي شود. دلبستگي (attachment) تمايل شديد براي بودن در كنارديگري، برقراري تماس جسماني، مورد تائيد قرار گرفتن و مراقبت شدن.
1-صميميت (Intimacy) پيوند بين دو فرد.
2-مراقبت (Caring) ميل براي فداكاري خود در قبال ديگري.
روبين در تفاوت عشق ورزيدن و دوست داشتن بر ميزان ارزيابي فرد تاكيد مي كند ما به اين خاطر كسي را دوست مي داريم كه فكر مي كنيم از نظر اخلاق و هوش مناسب است و ارزش احترام ما را دارد .
عشق شهواني و مصاحبتي
ompanionate vs passionate love
هاتفيلد و همكاران وي (1978ـ 1988 ) عشق را به دو نوع اصلي تقسيم ميكند:
1-عشق شهواني Passionate love حالتي از ميل و اشتياق شديد فرد براي وصلت با كس ديگري كه مبتني بر تحريك فيزيولوژيكي عميق است .
2-عشق مصاحبتي (companionate love ) علاقه و عاطفه اي است كه فرد نسبت به ديگري دارد و حس مي كند كه زندگي اش عميقاً با او در هم تنيده شده است .
به اعتقاد روبين بهترين شكل عشق آنست كه اين دو نوع دريك رابطه با هم ادغام شوند. در اين حالت است كه زوجين ميتوانند به اتفاق هم كارهاي نشدني و غير ممكن را عملاً به انجام برسانند .
مدل چرخه رنگ سبك هاي عشق
or wheel model of love styles
لي ( 1973) مدل رنگ هاي عشق را معرفي مي كند كه در آن فقط سه رنگ زرد، قرمز و آبي وجود دارد و در نتيجه سه سبك نخستين عشق وجود دارد.
1.Eros عشق به يك فرد ايده آل.
2.Ludus : عشق بعنوان بازي عشق تفنني.
3.Storg عشق دوستانه.
تركيبات اين سه سبك نخستين سبك هاي ثانويه عشق را به وجود مي آورند برخي از سبك هاي ثانويه عشق ويژگي هاي متفاوتي ازعناصر سازنده خود دارند عبارتند از :
µpragma : عشق واقع بينانه و عملگرا : كه تركيبلي از لودوس و استورگ است
µmania: شيدايي : تركيبي از لودوس و اروس
µAgape: عشق وظيفه شناسانه و عاري از نفس پرستي : تركيبي سازنده اصلي قابل شناسايي است : ludic – Eros – storgic – ludus – storgic – eros
همچنين سبك هاي ثالثيه عشق هم هستند كه دربر گيرنده تركيبات مختلف سبك هاي عشقي نخستين و ثانويه هستند .
نظريه مثلثي عشق :
A triangular theory of ove
نظريه مثلثي عشق در سال 1986 توسط استنبرگ مطرح شد وي با رويكردي روانسنجي عشق را تركيبي از سه جزء مي داند :
1.intimacy صميميت شامل خود افشا از طريق عواطف و داستان هاي مشترك با فرد ديگري است.
2.passion شهوت : علايق شهواني كه وصال جنسي را در بر مي گيرد.
3.commitment or decision تعهد / تصميم : يعني تصميم گيري براي ماندن در كنار يك شريك و متعهد شدن به او يعني به تعويق انداختن اين نوع روابط با ديگر شركاءبالقوه
وقتي كه همه عناصر به طور متوازن حضور دارند كاملترين عشق يعني تمام عيار و كامل (consummate love ) بوجود مي آيد مطابق با نظريه استنبرگ اين نوع عشق به سختي اتفاق مي افتد و معمولاً افراد فقط بر روي يك يا دو عنصر تاكيد دارند كه نتيجه آن عشق هايي از اين نوعند :
µ
منسیکوس
infatuated love عشق احمقانه :شهوت زياد و صميميت و تعهد كم
µempty love عشق تهي : تعهد زياد ولي صميميت و شهوت كم
µromantic love : عشق خيالي : صميميت و شهوت زياد ولي تعهد كم
µfatuous love عشق بلاهت آميز : شهوت و تعهد بالا ولي صميميت كم
µcompanionate love : عشق مصاحبتي : صميميت و تعهد بالا شهوت پائين
µliking علاقه مندي صميميت زياد و شهوت و تعهد كم
µno love بدون عشق : هيچ يك از عناصر عشق موجود نيستند .
استنبرگ معتقد است كه هر چقدر مثلث هاي دو زوج بيشتر با هم همسو باشند سطح رضامندي بيشتري را در روابط خود تجربه خواهند كرد و نيز در يك رابطه خاص اجزاي عشق جزئيات مختلفي را طي مي كنند مثلاً در روابط دراز مدت سطح شهوت بعد از آنكه به اوج خود رسيد تنزل مي يابد اما سطح صميميت به سير صعودي خود ادامه مي دهد امكان دارد كه دو شريك در يك زمان به عناصر واحدي اهميت ندهند در اين صورت براي آنكه رابطه موفق و پايدار باشد؛ بايد شركاء اختلافاتشان را برطرف نمايند همچنين استنبرگ مقياس مثلث عشق را ساخته و روايي و پايايي آن را سنجيده است .
عشق به مثابه قصه love as A story
استنبرگ اذعان مي دارد نظريه سه وجهي عشق با وجود كارآمدي آن يك سوال بسيار مهم را بي پاسخ مي گذارد چرا من و نه كس ديگري عاشق فرد خاصي مي شود و نه عاشق فرد ديگري و نيز آنكه چرا من و نه كس ديگري قادر است با انسان خاصي رابطه عاشقانه برقرار كند و با انسان ديگري نه ؟ كه شايد اين فرد خاص با معيار هاي قبلاً ليست شده وي هم كاملاً متفاوت باشد جالب آنكه خود شخص در تجارب عاشقانه پيشين خود انتخاب هاي مشابهي از اين دسته داشته كه به ناكامي وي منجر شده است و اينك گويي دوباره همان قصه را تكرار ميكند بي آنكه علت آن را بداند (استنبرگ 1994)
استنبرگ با انتقاد از نظريه سه وجهي عشق و ساير رويكرد هاي موجود دراين زمينه نظريهي جديدي را مطرح نمود. عشق به مثابه اين ديدگاه مبتني بر اين فرض است كه آدميان گرايش دارند عاشق كساني شوند كه قصه هايشان با هم يكي يا مشابه است اما نقش اين كسان در قصه مكمل نقش خود آنان است و بدين ترتيب اين كسان از جهاتي مثل خود آنان هستند و از جنبه هاي بالقوه متتفاوتند اگر از سر اتفاق عاشق كساني شوند كه قصه اي كاملاً متفاوت داشته باشند؛ آن وقت است كه هم رابطه آنان وهم عشقي كه زير ساخت اين رابطه است وضعيتي متزلزل پيدا مي كند از طرفي شواهد و تجارب نشان داده است كه وقتي دو شريك قصه هاي مشابه و همسازي داشته باشند رابطهآنها پايدار خواهد بود تداوم آن بيشتر و سطح رضايتمندي آنان از زندگي زناشوئي خود نيز بالاتر خواهد بود .
سهراب سپهری
در اين الگو افراد از زماني كه متولد مي شوند شروع به شكل دادن داستان هايي در اين مورد مي كنند كه ما معتقديم كه عشق چه بايد باشد همچنين ارتباط با والدين و ديگران، رسانه ها و نمايشنامه هاي تلويزيوني و مطالعه كتاب و مجله و شخصيت خود آنان همه و همه انتظار فرد را راجع به روابط عاشقانه شكل مي دهد همين تجارب متفاوت باعث شكل گيري قصه هاي افراد مي شود و اين قصه هاي مختلف توجيه كننده آن است كه چرا دو شريك يك رويداد واحد را يك جور نميبينند. البته افراد هيچگاه نوشتن قصه هاي خود را متوقف نمي كنند و همواره در حال تغيير و دستكاري آن هستند عجيب آنكه به گفته استنبرگ همين قصه ها هستند كه فرد را در بزرگسالي براي انتخاب شريك بالقوه اي مستعد مي سازد و دقيقاً افراد كساني را مي يابند كه در پي آنان بودند حتي به صورت نا خودآگاه اين كسان تكميل كننده نقش هاي قصه آنان هستند حتي اگر تجارب قبلي وي ناكام كننده بوده باشند.
استنبرگ قصه ها را به پنج گروه اصلي تقسيم مي كند .
قصه هاي عشق عبارتند از :
1.قصه هاي نامتقارن : در اين قصه ها عدم تقارن ميان جفت ها اساس بنيادين رابطه صميمانه نزديك است. قصه معلم ـ شاگرد قصه ايثار (فداكاري )، قصه حكومت، قصه پليسي، قصه زشت نگاري (پورنوگرافي ) قصه وحشت جزو اين گروه به حساب مي آيند.
2.قصه هاي شيء : اين گروه به دو زير گروه تقسيم مي شود:
µشخصي در مقام شيء : در قصه هايي كه شخص به عنوان شيء نگريسته مي شود شخص نقش شيء را ايفا مي كند : قصه علمي ـ تخيلي ، قصه مجموعه و قصه هنر .
µرابطه به مثابه شيء : در اين قصه ها رابطه به صورت وسيله اي در مي آيد براي نيل به هدفي كه مستقيماً هيچ ربطي به رابطه ندارد و اگر دارد بسيار اندك است قصه خانه و خانواده قصه بهبودي قصه دين و قصه بازي.
3.قصه هاي مشاركت : در اين قصه ها به عشق از اين زاويه نگريسته ميشود؛ كه همپاي همكاري جفت ها براي آفريدن يا حفظ چيزي عشق نيز كامل مي شود، اين قصه ها عبارتند از : قصه سفر ، قصه بافندگي و دوزندگي ، قصه باغ و باغچه ، قصه تجارت ، قصه اعتياد .
4.
اورنا
قصه هاي روايي : در اين قصه ها ، جفت ها معتقدند نوعي متن واقعي يا خيالي بيرون از رابطه وجود دارد و به طرق زيادي معين مي كند. كه رابطه چگونه بايد باشد اين گروه شامل: قصه خيال (افسانه پريان ) قصه تاريخي ، قصه علم ، قصه آشپزي .
5.قصه هاي گونه (ژانر): شيوه يا روش حضور در رابطه كليد موجوديت و حفظ آن رابطه است، بعد جاري خاصي در رابطه بر جنبه هاي ديگر آن تسلط و برتري دارد قصه جنگ قصه تاتر قصه طنز و قصه معما.
استرنبرگ و مهرداد حجت (1996) در بررسي قصه عشق چهل و سه زوج دريافتند كه هر چه بين قصههاي زوجين همخوانني بيشري باشد سطح رضامندي بالاتر خواهد بود و هر چه بين ديدگاه جفت ها نسبت به قصه ها تفاوت بيشتري باشد آن جفت ها در رابطه خود نامراد ترند .
منابع :
استرنبرگ رابرت جي (1382) قصه عشق نگرشي تازه به روابط مرد و زن مترجم : بهرامي هادي ، تهران : جوانه رشد .
اسکار وایلد
مداخلات روانشناختي در توانمند سازي سالمندان
شهرزاد ديبائيان- كارشناس ارشد مشاوره
غروب زندگي نيز بايد اهميت خود را داشته باشد اين غروب نمي تواند تنها امتداد رقت باري بر صبحگاه زندگي باشد .
كارل گوستاويونگ
تنها در چند سال اخير است كه به پديده سالمندي در كشور ما توجه شده است در حال حاضر 6/6% از جمعيت كشور ما (در حدود 5/4 ميليون نفر ) سالمند هستند با در نظر گرفتن تركيب سني و جهشي جمعيت در سالهاي 1340 و 1360 پيش بيني مي شود كه جمعيت ما در چند سال آينده به سرعت پير خواهد شد ضروري است برنامه ها و سياست گذاريهایي در سطح كلان در برخورد با اين پديده انجام پذيرد اولين جلسه شوراي ملي سالمندان در دي ماه 1383 تشكيل گرديد هدف اين شورا بهبود و ارتقاي كيفيت زندگي سالمندان و تربيت سالمنداني فعال پويا و مفيد مي باشد طرح هاي توانمند سازي به منظور ارائه خدمات گوناگون به قشر سالمندان انجام مي شود خدمات مشاوره اي در اين طرح ها مورد توجه خاص است لذا تربيت و پرورش مشاوران و روانشناساني كه در زمينه سالمندي داراي تجربه و مهارت لازم باشند ضروري به نظر مي رسد . متاسفانه تحقيقات روان شناسي نيز در اين زمينه بسيار اندك و ناكافي مي باشد . بسياري از مردم سالمندي را دوران ركود فعاليت هاي جسماني
شناختي و اجتماعي مي باشد. دیدگاههای منفی قالبی درباره سالمندی، این دوران را با عناويني چون بيماري، ناتواني، ناكارآمديركود ذهني بي حاصلي انزوا فقر و افسردگي همراه كرده است حتي در تعريف علم پيري شناسي [3]گفته اند علمي است كه درباره ترسيم خطوط شيب دار رو به پائين صحبت مي كند (مسنلكر 1990) اما خوشبختانه اين ديدگاههاي منفي در ساليان اخير به نقد كشانده شده است حضور فزاينده سالمندان در عرصه هاي مختلف اجتماعي ديدگاهها و پيشداوريهاي عمومي درباره سالمندان را تغيير داده است بررسي زندگي سالمنداني كه تا سالهاي پاياني عمر زندگي رضايت بخشي دارند پژوهشگران را به نتايج جالب توجهي رسانده است .
پايه هاي اصلي علم پيري شناسي به دهه هاي اول قرن بيستم باز مي گردد ولي در نيمه دوم اين قرن بود كه توجه محققان و همچنين عامه مردم نسبت به پديده سالمندي به ميزان زيادي افزايش يافت كه علت عمدهآن افزايش شمار سالمندان در جهان مي باشد از سال 2000 تا 2030 جمعيت سالمندان بالاي 65 سال جهان از 550 ميليون نفر به 973 ميليون نفر خواهد رسيد يعني رشد آن از 8/6% به 12 % افزايش خواهد يافت دبير كل سازمان ملل در روز بين المللي سالمندان گفت جوانان امروز تا سال 2050 بزرگترين جمعيت سالمندان جهان را به وجود مي آورند در دومين مجمع جهاني سالمندي كه دو سال پيش برگزار گرديد طرز تفكر و تلقي نسبت به سالمندي تغيير يافت در اين مجمع از سالمندي به عنوان پديده اي جهاني نام برده شد و از كشور هاي در حال توسعه خواسته شد تا فرصت هايي را براي مشاركت فعال جمعيت سالمند در فرايند توسعه فراهم آورند .
گوته
افزايش اميد به زندگي انگيزه محققان را براي يافتن اصول سلامت جسماني و رواني اين مرحله از زندگي تقويت كرده است پژوهش هايي كه در زمينه ادراك و پندار هاي قالبي سن و سالمندي انجام گرفته است نشان مي دهد كه ديدگاه مثبت نسبت به سالمندي عامل حمايت كننده اي بر عليه اثرات سن بر ارگانيسم است (لوپين ودان [4] ، 2004) متاسفانه اغلب طرز تلقي ها و نگرش ها و پندارهاي قالبي درباره سالمندي منفي است اين گونه ادراكات منفي درافراد سالمند دروني مي شود و در صورتي كه با فقدان هايي مانند همسر ، شغل ، خانه ، دوستان و… همراه گردد منجر به كاهش خود پنداره و احساس كفايت شخصي و افزايش منبع كنترل بيروني ميگردد (سبب ، 2004 [5] ) هر چه افراد سالمند پندارهاي قالبي منفي را كمتر بپذيرند با تغييرات مرتبط با سن به صورت سازگارانه تري مقابله مي كنند ( ريف [6]، 1996 )
انتظار سالمندان و باور آنها به اينكه قابليت هاي كمتري دارند ( نوعي احساس درماندگي ) از جمله عواملي است كه اعتماد به نفس آنان را كاهش داده و باعث عملكرد ضعيف آنان مي شود (احدي و جمهري ، 1382 )
سالمنداني كه احساس كنند بر زندگي خود كنترل دارند و كارايي شخصي در حد مطلوبي دارند راههاي موثر تري براي مقابله با ضعف هاي دوران سالمندي انتخاب مي كنند .(باندورا، (1986) نشان داد كه انتظارات مربوط به كفايت و كارآمدي عملكرد افراد را تحت تاثير قرار مي دهد خود كفايي در بر گيرنده احساس كنترل ، خود مختاري، انتظارات مثبت ، اميدواري و عزت نفس است (استورانت [7] ، 1989 ) سالمنداني كه از مواجه شدن با تغييرات سالمندي طفره مي روند وآنها را غير قابل كنترل مي دانند از نشانه هاي جسماني و رواني بيشتري خبر مي دهند (اسپيك [8] ،1987؛ وايات بورن و پريموس ، 1996 )
لانگر و رودين [9] در پژوهش هاي تجربي خود به اين نتيجه رسيدند كه با بازگرداندن حق تصميم گيري و احساس شايستگي به سالمندان ميتوان برخي پيامدهاي پيري را به تاخير انداخت ، معكوس و يا حتي پيشگيري كرد (دبليو و زندن[10] ، 1996) بنابراين سالمندان ممكن است نيازمند كمك در يافتن احساس كنترل بر زندگي و درك توانمنديها و شايستگي هايشان باشند (لوپين ، وان 2004)
واژه توانمند سازي در طول دهه گذشته به ميزان فزاينده اي مورد استفاده قرار گرفته است توانمند سازي به معناي ايجادشرايطي است كه بر اثر آن انگيزه فرد براي انجام تكاليف خود از طريق رشد احساس كفايت شخصي افزايش مي يابد (سيپ[11]، 2004) تحقيقات تجربي نيز نشان دادهاند كه تعاملات و تجارب گروهي روند توانمند سازي را بهبود ميبخشد (والرستاين[12]، 1992) شرايط گروهي غالبا عوامل زير را براي سالمندان فراهم ميآورد:
1) تقويت احساسات جمعي و تعلقي
2) تقويت تعاملات و حمايت گروهي
3) كاهش انزوا و گوشه گيري اجتماعي
4) كشف منحصر به فرد بودن
5) كسب مهارتهاي انطباقي
6) حل مشكلات
7) بازگرداندن احساس كنترل، خود انديشي و تماميت (توماس[13]، 1991)
اریکسون
واژه سالمندي موفقيت آميز كه در ادبيات علمي و عامه به وجود آمد. پندارهاي قالبي منفي درباره سالمندي را كم اثر ميسازد. گرچه تعريف واحدي از مولفههاي پيري موفقيتآميز كه مورد تائيد تمامي پژوهشگران باشد، وجود ندارد ولي در ديدگاه كلي سالمند موفق فردي است كه ويژگيهاي فيزيولوژيكي و روان شناختي او در سالهاي پاياني بالاتر از منحني نرمال جمعيت سالمندان باشد (سيپ، 2004).
سالمندان موفق كساني هستند كه بر ضعفهاي جسماني و شناختي خود غلبه كنند. آنان راههاي موثرتري را براي به حداقل رساندن ضعفها و به حداكثر رساندن قوتها ايجاد كردهاند كه مهمترين آنها عبارتند از:
كنار آمدن با تغييرات جسماني و رويدادهاي ناگوار زندگي؛ خوش بيني و كارايي در بهبود تندرستي و عملكرد جسماني؛تقويت خود پنداره؛ تقويت آگاهي هيجاني و خودگرداني هيجاني كه به روابط اجتماعي ارزشمند كمك ميكند به پذيرفتن تغيير كه احساس رضايت از زندگي را افزايش ميدهد؛ ايمان و معنويت پخته كه امكان پيشبيني مرگ را با آرامش و متانت فراهم ميآورد؛ كنترل شخصي در زمينههاي وابستگي و استقلال در داشتن روابطي با كيفيت عالي كه حمايت اجتماعي و مصاحبت لذت بخش را تامين ميكند. (برك[14]، 2001).
بر اساس نظريه اريك اريكسون آخرين مرحله رشد نواحي اجتماعي انسان، دوران سالمندي است و در صورتي كه فرد سالمند درانجام تكاليف رشدي خود در اين مرحله توفيق يابد به انسجام، يكپارچگي و خردمندي دست مييابد. اريكسون اين مرحله را با عنوان مرحله انسجام من در برابر نااميدي نام ميبرد.
حتي در سالمندي نيز ميتوان اميد را برگزيد اما نه اميد به جاودانگي يا جواني بازگشته بلكه اميد به جستجوي مداوم در هر لحظه براي يافتن خويشتن و دستيابي به خردمندي . در اين زمان تامل و ارزيابي زندگي و يافتن معنايي از آن ضرورت پيدا ميكند. در سالمندي تجارب هيجاني شديدتر، عميق تر و پختهتر ادراك ميشوند. مازلو اين مرحله را زندگي پس از مرگ مينامد و آن را به صورت زماني توصيف ميكند كه همه چيز ارزشي دو چندان مييابد و زيبائيها، گلها و كودكان تا اعماق روح آدمي اثر ميكنند.
میانسالی زمانی است که افراد با زندگی خود کنار سالخوردگانی که از دست آوردهای خود احساس کمال می کنند، به انسجام دست می یابند.
اریکسون و همسرش الگوهای ایده آلی برای مرحله نهایی نظریه رشدی او بودند.
زوجی که با وقار پیر شده بودند.
منابع فارسي
1ـ احدي حسن و فرهاد جمهري (1382) روان شناسي انتشارات پرديس . تهران
1- dupien S.j, N. wan(2004). Successful aging. Laboratory of human research. McGill university.
2-Sipe, Marian Elizabeth (2004) An interrenticn for Psychclogicla mpowerment. ACSM meeting.Indianapolis, IN.
ولتر
فمنيست، نظريه، درمان
روح الله باي كارشناسي ارشد مشاوره
تنظيم: سيمه گودرزي، دانشجوي كارشناسي مشاوره
مقدمه:
فمنيسم[15] به معني عصيان در برابر تمامي ساختارهاي قدرت، قوانين و قطعنامههائي كه زنان را سرسپرده، فرودست و جنس درجة دوم نگه ميدارد، است. فمنيسم، جنبشي انساني و اجتماعي است كه قصد براندازي انديشه مردسالار و هرگونه تبعيض جنسي، براي رسيدن به برابري همه انسانها بدون در نظر گرفتن جنسيت شان را دارد و در اين مسير تلاش ميكند . يك زن فمنيسم خود را انساني كامل ميداند كه خصوصيات، رفتارها، اميال و احساسات زنانهاش را ميپذيرد، نه ضعيفه و ابسته و طفيلي يك مرد.
فيمنستها سر جنگ دارند ولي نه با مردان كه با مناسبات مردسالارانه كه حتي مردان را قرباني ميكند. فمنيست ها ضد مرد نيستند. اصطلاح فمنيست در واژه نامه اينگونه تعريف شده: كسي كه طرفدار اين اصل است كه زنان بايد از حقوق سياسي، اقتصادي و اجتماعي برابر با مردان برخودار باشند.
سابقه تاريخي فمينست:
فمنيست ها حركت خود را تحت عنوان فمنيسم، از دنياي غرب و همزمان با پيروزي انقلاب فرانسه آغاز كردند. نهضت برابري طلبي زنان به صورت منجسم و
نام و نشان دار، عمري بيش از 150 سال دارد اما از اواخر قرن نوزدهم انديشههاي زن گرايانه غربي در قالب آثار مكتوب به كشورهاي اسلامي راه يافته است.
نابرابريهاي قدرت و انتظارات نقش جنسي از لحظهاي كه كودك متولد ميشود، ساختار شناختي او را شكل ميدهد. افراد، چه زن و چه مرد،رفتارها و ارزشهاي والدين و اجتماع را از كودكي در خود دروني ميكنند. پسرها از عروسك بازي منع ميشوند واين كار براي پسرها يك ضد ارزش كه با ويژگيهاي مردانه در تضاد است، معرفي ميشود.
پسرها نبايد گريه كنند چون «مرد كه گريه نميكند» و در نتيجه آنها از همان كودكي ميآموزند كه احساساتشان را بروز ندهند و عواطفشان را با ديگران حتي، نزديكترين افراد مثل پدر و مادر و همسر و در ميان نگذارند.
معيارهاي ما براي انتخاب همسر نيز تا حدي زيادي با اين موضوع ارتباط دارد. انتخابهاي مردان در امر ازدواج با ابژهها و يا زناني كه در زندگي آنها نقش داشتهاند، ارتباط تنگاتنگ دارد. و همچنين انتخابهاي زنان در مورد ازدواج نيز با ابژهاي مرد و مردان تاثير گذار در زندگي شان، ارتباط دارد. ميتوان گفت تعريفي كه در ذهن هر فردي از «زن» و «مرد» وجود دارد، برگرفته از زندگي گذشته و روابط اوليه وكودكي اوست.
طرحوارههاي جنسي:
انسانها در طي رشد و تكامل شخصيت شان، طرحوارههائي را از موجودات و مفاهيم در ذهن خود ايجاد ميكنند. اين طرحوارهها در تعامل با محيط و اجتماع شكل ميگیرند و بسط مييابند. يكي از اين طرحوارهها، طرحوارهاي مربوط به جنسيت است كه خانواده به عنوان اولين نهاد اجتماعي شالوده آن را بنا مينهد.
بسياري از مشكلات زنان امروز بطور مستقيم يا غيرمستقيم از طرحوارههاي جنسي موجود نشات ميگيرد. بسياري از طرحوارههاي جنسي مردان و زنان جامعه را ميتوان تحت عنوان باورهاي غلط، همان چيزي كه اليس و آدلراز آن بسيار سخن گفتهاند، ياد كرد.
آسيب شناسي:
تولستوی
تحقيقات نشان ميدهد كه خشونت و آزارهاي جسمي در خانه يا در محيط كار عليه زنان بيشترين بيماريهاي زنانه را به ارمغان ميآورد. حداقل يك پنجم زنان در زندگي شان قرباني خشونت مردان ميشوند. خشونت باعث بيماري ميشود. اين امري است ثابت شده. نه فقط بدن كبود شده و فك شكسته توسط همسران بلكه تمامي اشكال ديگر از قبيل بيخوابي، تنگي نفس، ناراحتي معده، اختلالات غذايي، آسم، درد مداوم زير شكم و همه و همه از مظاهر و نتايج خشونت مردان عليه زنان است. به عبارت ديگر، خشونت يكي از عوامل اصلي ايجاد بيماريهاي زنانه است و سازمانهاي بهداشت جهاني و همچنين پزشكان هيچگونه مسووليتي در اين رابطه بر دوش نميگيرند.
عدهاي معقتدند كه پرخاشگرتر بودن مردها نسبت به زنها رابايد در رفتار اجتماع جستجو كرد، به علت وجود نگرشهاي مردسالارانه در اجتماع، به نظر آنها اجتماع كنوني پرخاشگري را از همان دوران كودكي حق مسلم پسرها ميداند و دخترها را از اين كار منع ميكند.
درمانگران فمينستي از بسياري فنون مانند جرات آموزي، ايفاي نقش، بازسازي و تواناسازي،كتاب درماني، تحليل قدرت و تحليل نقش جنسي، براي درمان زنان استفاده ميكنند. مهمترين هدف درمانگر در اين رابطه درماني اين است كه ابراز عواطف درمانجو را تسهيل كند، به خصومت او بپردازد و خشم وي را به كانالهاي مناسبتري هدايت كند. درمانگر به مراجع ميآموزد كه چگونه با تبعيض و خشم مقابله نمايد. درمانگر در جهت كاهش اضطراب و افزايش عزت نفس بيمار تلاش ميكند.
درمان براي مردان:
نقش جنسي مردانه روان درماني را دشوار ميكند. مردان كمك خواستن را بسيار دشوار ميانگارند زيرا فكر ميكنند انجام اين كار به معني پذيرش ضعف است كه اين خود عزت نفس آنها را بيشتر تهديد ميكند. مردان اغلب از هيجانات خود،واقعاً آگاه نيستند برخورد با مردان در جريان درمان كاري دشوار است. مردان معمولاً از صميمت ميترسند و رابطه درماني قطعاً رابطه صحيحي است. مردان معمولاً از پذيرفتن مشكلات خود و سهيم كردن درمانگر در آنها اكراه دارند.
درمانگران فمنيستي معقتدند كه شركت مردان در درمانهاي گروهي فمنيستي به ابراز وجود و خود افشائي احساسات آنها كمك خواهد كرد. همچنين درمانگران فمنيستي از طريق تحليل نقش، تحليل قدرت، آموزش مهارتهاي گوش دادن و مهارتهاي حل مسئله، مردان را در رفع مشكل و بهبود روابطشان كمك ميكنند.
سرفمنيستي و انتقاد از خانواده درماني:
جبران خلیل جبران
خانواده درمانگر فمنيستي به افزايش آگاهي نسبت به ارزشهاي جنسي اعضاء اهيمت زيادي ميدهد. خانواده درمانگر فمنيستي زن و شوهر را برابر و يكسان ميداند. آگاه كردن اعضا نسبت به نقش جنسي شان ميتواند آنها را در بهبود روابط زناشوييشان كمك كند. يكي از موضوعاتي كه مورد توجه خانواده درمانگران فمنيستي است، مسأله قدرت در خانواده است. براي پيشرفت در درمان آگاهي از چگونگي تأثير تفاوتهاي قدرت در زندگي زناشويئ اهميت زيادي دارد.
تعدادي از خانواده درمانگران پيشرو در نهضت آزادي زنان لوپنيتس (1988) و گلدنر(1985) نظر همگان را به سياستهاي جنسي تاييد شدهاي جلب ميكنند كه به اعتقاد آنها در ذات نظريهها و روشهاي بسياري از خانواده درمانگران به چشم ميخورند. نظريه سيستمها نيز از انتقاد دور نمانده است، مخصوصاً اين فرض تلويحي كه اگر تمامي اعضاي يك نظام در مشكل نقش داشته باشند، پس آنها از موضع قدرت يكساني عمل كردهاند. كاربرد مفهوم عليت حقلوي براي تجاوز، زنا، يا خشونت بر زنها از ديد طرفداران برابري زنان مفهومي مشمئز كننده به شمار ميآيد. زيرا اين مفهوم اظهار ميدارد كه فرد مقصر و قرباني، هر دو در مشكل نقش داشته و در ايجاد و قوام مشكل به يك اندازه مسوول هستند.خانواده درمانگران طرفدار جنبش زنان قويا به مفاهيم دانش فرمانش، مثل «عليت حلقوي» كه معرف تقابل و دو جانبه بودن ارتباط زن و مرد است، حلمه ميكنندو مدعي هستند كه اين مفاهيم تلويحاً به معناي آنند كه طرفين از قدرت و اختيارات يكساني برخودارند، حال آنكه به ادعاي اين خانواده درمانگران قضيه معمولا به همين شكل است.
تحقيقات و نتيجه گيري:
جانسون (1970) طي تحقيقات خود به اين نتيجه دست يافت كه درمان گروهي فمنيستي بسيار موثرتر از درمان فردي توسط درمانگر مرد است. اسن نيز طي تحقيقات خود پي برد كه تلفيق گروههاي پرورش ذهن با ديگر درمانها، بسيار موثرتر از درمان فردي يك رويكرد به تنهائي است.
طرز تفكري كه زن را موجودي ضعيف، در درجه دوم و مجموعهاي محدود در چهارديواري خانه معرفي ميكند، جز اينكه از او موجودي فاقد اعتماد به نفس و غير اجتماعي بسازد ثمري ندارد. كسي نميتواند منكر وجود تفاوتهاي زن و مرد شود، اما تفاوت كلي زنان و مردان بسيار كمتر از تفاوتهائي است كه بين گروه زنان و گروه مردان وجود دارد. بدين معني كه ما شاهد تفاوتهاي آشكاري بين جنس مذكر هستيم و همين تفاوتها را بين جنس مونث نيز مشاهده ميكنيم.
هيچ زن و يا دختري به استثناي آنان كه بيمارند واقعاً و به صورت جدي، نميخواهند مرد باشند.
مطالعه دقيق قرآن كريم و ديگر متون اسلامي نشان ميدهد كه اسلام نيز زن را هم در اصل آفرينش و خلقت، هم در نظام ارزشي و حقوق انساني، هم در قابليت رسيدن به كمال و بالندگي و هم جايگاه و نقش او (زن) در نظام سياسي و اقتصادي و اجتماعي و به طور كلي در تمام امور با مرد برابر و يكسان ميداند.
منابع:
1ـ گلدنبرگ، ايرنه و هربرت، (1934) خانواده درماني، ترجمه برواتي و نقشبندي، تهران، نشر روان.
اولين مانعي كه محقق با آن روبرو مي شود انتخاب موضوع مناسب براي بررسي علمي ميباشد
به همين خاطر در اينجا منابع انتخاب موضوع تحقيق مورد بحث و بررسي قرار مي گيرد كه به شرح زير مي باشد.
1-علاقه شخصي
موضوعات تحقيق اغلب به اين خاطر انتخاب مي شوند كه محقق به بعضي از جنبه هاي رفتار انسان به سبب تجربه شخصي علاقه نشان مي دهد براي مثال يكي از جامعه شناسان تحقيق درباره آزار و اذيت زنان توسط مردان را تا اندازه اي به اين خاطر انجام داد كه توسط شوهرش مورد بدرفتاري قرار مي گرفت .
2-مسائل اجتماعي
در انتخاب موضوعي براي تحقيق بررسي روزنامه هاي روزانه منجي بسيار خوب به شمار مي رود چرا كه وقتي روزنامه ها را مطالعه مي كنيم با مسائل اجتماعي زيادي كه در جامعه وجود دارد روبرو مي شويم مسائلي مانند جرم ، بزهكاري ، فقر ، آلودگي ، سوء مصرف دارو ، الكليسم بيماري ، بيماري رواني ، انحراف جنسي ، تبعيض كه هر كدام از اينها موضوعي مناسب براي تحقيقات اجتماعي هستند.
3-نظريه آزمايي
بعضي از مسائل بر اساس استفاده شان در آزمون و اثبات يك نظريه بخصوص انتخاب مي شوند بسياري از نظريه ها مربوط به خدمات انساني مي باشند كه به طور دقيق و كامل آزمون نشده اند بطوريكه به طور دقيق نمي توانيم اعتبار آنها را تعيين كنيم به همين خاطر لازم است اين نظريه ها دوباره مورد آزمون قرار گيرند .
4-تحقيقات پيشين
يكي از منابع پر بار ما در انتخاب موضوع تحقيق تحقيقات گذشته مي باشد براي اينكه يافته هاي طرحهاي تحقيقاتي محدوديت دارند اگر چه به بعضي از سوالها پاسخ داده مي شود ولي سوالهاي ديگر غالباً بدون پاسخ باقي مي مانند به علاوه سوالهاي تازه اي ممكن است از يافته هاي پيشين ناشي شود.
5-ارزشيابي برنامه ها
ارزشيابي برنامه بر روي سنجش اثر بخشي يا كارآمدي تعدادي برنامه يا عمل تمركز مي كند چنين تحقيقاتي كه به خاطر دلايل علمي گسترش پيدا كرده است ميتواند به شكل هاي گوناگون نتيجه بخش باشد براي مثال يك موسسه اجتماعي ممكن است به تحقيق درباره سنجش نياز ها تاكيد كند براي اينكه اطلاعاتي در زمينه مراجعان به دستآورد تابه اين مسئله پي ببرد كه آيا خدمات به طور كار آمد به مراجعان ارائه مي شود يا نه توسط يك پزشك ممكن است نياز داشته باشد كه بداند كدام راهبرد مداخله ـ كارگروهي رواني درماني ، رفتار درماني يا ديگر موارد ـ تاثير بيشتري بر روي بيمار دارد
منبع :
Applied social Resarch Tool for the human service Fifth edition wads worth 2002 Duane R . Monette , thomasy sullivam And cornellr . Dejony
آچاریا
همجنس گرايي
انحراف يا بيماري
فاطمه اسدي دانشجوي كارشناسي مشاوره
يكي از معضلات جوامع امروزي همجنس گرايي است اين پديده از يكي از غرائز طبيعي و مهم نشات مي گيرد اما بنا به دلايل مختلف كه مطرح خواهد شد منحرف مي شود. در كتابهاي مختلف تعاريف متنوعي از آن شده است اما به طور كلي ميتوان گفت هم جنس طلب يا هموسكسوئل كسي است كه غريزه جنسي او فقط با تماس با هم جنس خود ارضا مي شود به هر ميزان كه سن بالاتر رود و كودك به
نوجواني و بلوغ نزديكتر شود دامنه آن شديد تر مي گردد 4% اشخاص بالغ در طول عمر خود همجنس گرا هستند و 13 % ديگر حداقل به مدت سه سال بين 16 تا 55 سالگي غالباً هم جنس گرا هستند.
خصوصيات باليني هم جنس گرايان مرد يا زن همانقدر با مهم متفاوت است كه خصوصيات مردان و زنان غير هم جنس گرا همجنس گرايان نيز نظير غير همجنس گرايان ممكن است روشهاي خاصي را از بوسيدن و نوازش كردن گرفته تا رابطه (دهاني ـ تناسلي ) تحريك ژنيتال با دست و لواط را ترجيح دهند در عمل هموسكسيو آلتيه به دو دسته افراد برخورد مي كنيم يك دسته آنهائيكه فاعل جنسي اند و دسته ديگر آنهائيكه مفعولند آنهائيكه مفعول جنسي هستند اكثراً زمينه و استعدادي از نظر ساختماني بدني و وضع روحي براي اين كار دارند شكل خارجي و وضع ظاهريشان بي شباهت به زنان نيست اين افراد اكثراً رفتاري شبيه به دختران داشته وآواز و صداي آنها مانند صداي مردان بم نيست و اغلب به كارهاي سبك و ظريف مانند دوزندگي بافندگي ، آشپزي و كارهاي هنري و… علاقه مند بوده و بطور خلاصه زن مآب اند .
اين افراد شخصاً براي مفعول واقع شدن عمل جنسي فعاليت كرده و نسبت به اين كار تمايل زيادي نشان مي دهند و تا آخر عمر هم از آن روگردان نمي باشند .
علل هم جنس گرايي :
علل رفتار همجنس گرايانه مبهم و متناقض است فرويد هم جنس گرايي را وقفه رشد رواني جنسي معرفي نموده و عقيده داشت كه در صورت مشهود نبودن عدم رشد آثاري از مرحله پيشين رشد وجود خواهد داشت (هم جنس گرايي پنهان ) اين هم جنس گرايي پنهان با مكانيسم والايش به رفتار محبت آميز نسبت به هم جنس و يا در مردها تمايلات انفعالي و در زنها به گرايشهاي پرخاشگرانه تبديل مي گردد. هابدرليست بلندي از موقعيت هاي مختلف دوران كودكي را كه ميتواند به همجنس گرايي در مرد منجر شود ارائه داد که شامل وابستگي شديد به مادر، فقدان روابط با پدر، مهارشدن رشد مردانگي بوسيله مادر، تثبيت يا برگشت به مرحله خود شيفتگي، رشد رواني جنسي و باخت در رقابت با خواهران و برادران .
هالند
دكتر قائمي در كتاب خود تحت عنوان خانواده و مسائل جنسي كودكان از عواملي كه در محيط خانواده و اجتماع سبب هم جنس گرايي مي شود نام مي برد 1- وابستگي هاي شديد كودك به والدين 2- ساخت خانواده سلطه يكي از والدين بر روابط خانواده 3- ضعف والدين فقدان يك پدر كار آمد و نيرو مند در زندگي كودك 3- وجود خدمتكاران كه از اخلاق سوئي برخوردار هستند
4- كيفيت حيات : از سنين كودكي بايد بستر خواب خواهر و برادر از هم جدا باشد.
از عواملي كه در اجتماع به آن اشاره مي كند عبارتند از : 1- عامل فريب 2- معاشرت هاي نا صواب 3- بد آموزيهاي اجتماعي 4- احساس كمتري 5- زندگي در مراكز شبانه روزي به خصوص مراكزي كه كنترل كافي ندارند و يا جا براي تفريح و سر گرمي هاي مناسب وجود ندارد.
درمان :
از آنجا كه علت قطعي هم جنس گرايي هنوز مشخص نشده است لذا معالجه مشخص و قطعي هم وجود ندارد و در اين درمان تصوير ذهني نا خوشايند به عنوان محرك مضر مورد استفاده قرار مي گيرد ابتدا به بيمار ياد داده مي شود كه مثل روش رفع حساسيت منظم و لپ عضلات خود را شل كند آنگاه به او ياد داده مي شود كه عمل هم جنس گرايانه را در ذهن خود مجسم كند در حاليكه به طور همزمان حالت تهوع واستفراغ شديدي را نيز مجسم مي نمايد كه رفع آن فقط با روگرداندن از يار همجنس امكان پذير است.
البته از آنجا كه علت قطعي هم جنس گرايي هنوز مشخص نشده است. لذا راه معالجه مشخص و قطعي
هم وجود ندارد. دكتر قائمي با اشاره به اين مطلب اعتقاد دارد كه مادر مواردي در رابطه با درمان نياز به پزشك داريم و آن هنگامي است كه ابتلاي آن ها ناشي از وضع زيستي و ترشحات غده اي نا متعادل باشد، كه در آن صورت پزشك راه نوعي مداوا را در پيش مي گيرد. در عين حال نياز به درمان رواني هم چنان وجود خواهد داشت درآخر آنچه بسيار مهم است از همان دوران خردسالي بايد جنبه مقاومت و دفاع در كودك را پديد آورد طوري كه بتواند خود را حفظ كند و از خطر مصون دارد بهآنها بفهمانيد كه رفتار آنها غلط و ناروا است. و با ارائه وسايل بخواهند و از آن دست بردارند و در همه حال بايد معاشرت و اعمال و رفتار فرزندان خود را زير نظر داشته باشيد .
منابع :
1-خانواده و مسائل جنسي كودكان : دكتر قائمي
2-آسيب شناسي رواني ، سعيد شاملو
3-مسائل جنسي هارولدكاپلان بنيامين سادوك
4-مسائل و اختلاف جنسي در زن و مرد دكتر ميراحمد هاشمي فر
سنت ترزا آویلی
مولف : ريتا استريكلند
مترجم : علي محب خسروي
خواب ديدم در خواب با خدا گفتگويي داشتم : خدا گفت : پس ميخواهي با من گفتگو كني گفتم : اگر وقت داشته باشيد خدا لبخند زد، وقت من ابدي است، چه سوالاتي در ذهن داري كه ميخواهي از من بپرسي ؟ چه چيز بيش از همه شما را در مورد انسان متعجب مي كند ؟ خدا پاسخ داد … اين كه آنها از بودن در دوران كودكي ملول مي شوند و عجله دارند كه زود تر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران كودكي را ميخورند اين كه سلامت شان را صرف به دستآوردن پول مي كنند و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتي مي كنند اين كه با نگرانی نسبت به آينده زمان حال فراموششان ميشود آنچنان كه ديگر نه در آينده زندگي مي كنند و نه در حال اين كه چنان زندگي مي كنند كه گويي هرگز نخواهند مرد و چنان مي ميرند كه گويي زنده نبوده اند خداوند دست هاي مرا در دست گرفت و مدتي هر دو ساكت مانديم بعد پرسيدم … به عنوان خالق انسان ها مي خواهيد آنها چه درس هايي از زندگي را ياد بگيرند ؟ خدا با لبخند پاسخ داد ياد بگيرند كه نميتوان ديگران را مجبور به دوست داشتن خود كرد اما ميتوان محبوب ديگران شد ياد بگيرند كه خوب نيست خود را باديگران مقايسه كنند ياد بگيرند كه ثروتمند كسي نيست كه دارايي بيشتري دارد بلكه كسي است كه نياز كمتري دارد .
ياد بگيرند كه ظرف چند ثانيه ميتوانيم زخمي عميق در دل كساني كه دوستشان داريم ايجاد كنيم و سال ها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التيام يابد ياد بگيرند كساني هستند كه آنها را عميقاً دوست دارند اما بلد نيستند احساسشان را ابراز كنند يا نشان دهند ياد بگيرند كه مي شود دو نفر به يك موضوع واحد نگاه كنند وآن را متفاوت ببينند و ياد بگيرند كه من اينجا هستم هميشه .
گالیله
مترجم: صلاح شهنازي، دانشجويكارشناسي
واقعيت اين است كه در هر رابطهاي اختلاف نظر و تعارض وجود دارد نوع اختلاف نظرها، از رابطهاي به رابطه ديگر فرق ميكند. اما در هر حال حتي در نزديكترين روابط بين فردي نيز اختلاف نظر وجود دارد. در جامعه ما داشتن تعارض يا اختلاف، بد و غير قابل پذيرش به نظر مي رسد و روابط خوب، روابطي محسوب ميگردد كه هيچ تعارضي در آن نباشد، اما اين برداشت واقع بينانه نيست. عدم وجود تعارض نشانهي بي تفاوتي و خنثي بودن است و چنين رابطهاي سالم نيست. اين شكست در حل مؤثر تعارض است كه ويرانگر است و نه صرف وجود تعارض و اختلاف.
اختلاف نظر ميتواند موجب غناي روابط بين فردي شود:
1)اختلاف نظر ، تغيير ايجاد ميكند. مواقعي هستند كه بايد تغيير كرد، مهارتهاي جديد را ياد گرفت، ديدگاههاي گذشته را كنار گذاشت و ديدگاههاي جديد را اتخاذ كرد. زماني كه موضوع را از ديد يك نفر ديگر ميبينيد، ديدگاه و نظرات خودتان نسبت به موضوع تغيير ميكند. 2) اختلاف، زندگي را جالبتر ميكند. بسياري مواقع كنجكاوي و علايق ما را تحريك ميكند. بحث در مورد سياست ، ورزش، كار، مشكلات اقتصادي و نظاير آن تعاملات بين فردي را پوياتر و خوشايندتر ميكند.وقتي ديگران با نظر شما مخالف هستند در شما اين انگيزه را ايجاد ميكنند كه در مورد آن موضوع اطلاعات بيشتري را جمع آوري كنيد. 3) زماني كه اختلاف نظر بين تصميم گيرندگان وجود دارد، تصميمهاي مناسبتر و بهتري گرفته ميشود. اختلاف نظر در تصميم گيري باعث ميشود تا در مورد تصميمي كه ميخواهيد بگيريد دقت بيشتري داشته باشيد.
4) اختلاف نظر به شما كمك ميكند خودتان را به عنوان يك فرد بشناسيد، در يك اختلاف متوجه ميشويد چه چيزهايي شما را عصباني ميكند، چه چيزهايي باعث ترس شما ميشود و چه چيزي براي شما مهم است. شما همچنين فرا ميگيرد كه در يك اختلاف نظر، بحث و مجادله را چگونه مديريت كنيد.
5) داشتن اختلاف نظر ميتواند باعث تفريح و شادي افراد وگروه شود، تنوع علايق و نظرات نسبت به ورزش، كتاب، فيلم و …. زندگي را جالبتر ميكند.
6) اختلاف نظر ميتواند روابط را غني تر وعميقتر نمايد. در هنگام بروز اختلاف نظر ياد ميگيريد كه ديدگاه ديگري را نيز به حساب آورده و به آن احترام بگذاريد.
کالین پاول
داشتن اختلاف نظر يك قسمت جدا نشدني از ارتباط شماست و ميتواند باعث رشد و ارتقاء مهارتهاي بين فردي شما گردد، بنابراين بسيار مهم است كه به جاي تلاش در جهت حذف اختلاف نظر، سعي كنيد مهارتهايي را براي حل مؤثر اختلافات و تعارضات بين فردي بياموزيد، يادتان باشد كه اگر از بحث و جدل پرهيز كنيد و مشكلات بين فردي خود را به شيوهاي نامناسبت و ناكافي حل كنيد، آنگاه در درازمدت با مشكلات بسيار جديتري در روابط بين فردي خود روبرو خواهيد شد.
از كجا بدانيم كه اختلاف ما سازنده است يا مخرب؟ ما بر اساس چهار عامل تعيين ميكنيم كه اختلاف سازنده است يا مخرب:
1) اگر به دنبال تعارض و اختلاف رابطه مستحكم شده، ما و فرد مقابل را توانمندتر كند تا بهتر با هم كار كنيم و تعاملات بهتري داشته باشيم، در اين زمان تعارض به صورت سازنده حل شده است. 2) اگر هر دو نفر بعد از حل بيشتر همديگر را دوست داشته و به هم علاقمند شده و به هم بيشتر اعتماد كنند، اختلاف به طور سازنده حل شده است 3) اگر هر دو نفر از نتيجة اختلاف احساس رضايت و خشنودي كنند نيز، اختلاف به شيوهاي سازنده حل شده است. 4) و بالاخره اگر هر دو طرف خود را در حل مسايل و اختلافات در آينده توانمندتر ببينيد، اختلاف به شيوهاي سازنده حل شده است.
سبكهاي حل اختلاف
پنج اختلاف عمدهاي كه در طي سالهاي گذشته با اطرافيان داشتهايد به خاطر بياوريد. آنها را روي كاغذ يادداشت كنيد. پس روبروي آنها بنويسيد از چه راههايي براي حل اين اختلاف استفاده كرديد؟
آدمهاي مختلف براي حل اختلاف راهبردهاي مختلفي دارند. هنگامي كه ما درگير يك اختلاف ميشويم دو موضوع را بايد مد نظر قرار دهيم كه ميزان اهميت هر كدام بر راهبردهاي حل اختلاف ما تاثير ميگذارند.
1) رسيدن به اهداف شخصي: در يك اختلاف اهداف ما با هداف فردي ديگر در تضاد است. اين اهداف شخصي ميتواند اهميت فراوان يا اهميت اندكي داشته باشد.
2) حفظ ارتباط خوب با فرد مقابل: از طرف ديگر ما نياز داريم كه رابطه خود را با فرد مقابل حفظ نماييم. حفظ اين ارتباط ميتواند براي ما اهميت فراوان و يا اندك داشته باشد. اينكه اهداف و روابط ما هر كدام تا چه اندازه براي ما اهميت دارند، منجر به پنج سبك حل اختلافميگردد:
µ
جوردن
سبك اول را ميتوان لاك پشتي يا سبك كنارگيرانه ناميد. لاك پشتها به لاك خود عقبنشيني ميكنند تا از اختلاف بپرهيزهند. آنها از موضوعاتي كه ميتوانند اختلاف برانگيز باشند و از افرادي كه با آنها اختلاف دارند پرهيز ميكنند. به نظر لاكپشتها سعي در حل اختلافات بين فردي كاري بيهوده است، به نظر آنها دور شدن از اختلافات و تعارضات بين فردي كاري بيهوده است. به نظر آنها دور شدن از اختلافات و تعارضات بين فردي آسانتر از روبروشدن با اين اختلافات است.
µسبك دوم را ميتوان روش كوسه وار يا سبك زورگويانه ناميد. كوسهها سعي ميكنند كه عقيده و نظر خود را در مورد شيوة حل اختلاف به فرد مقابل تحميل كنند. اين افراد اهدافشان برايشان اهميت خاصي داردو اين روابط بين فردي برای آنها بياهمیت است. آنها در پي آن هستند كه به هر قيمتي كه شده به اهدافشان برسند. آنها به نيازهاي آدمهاي ديگر فكر نميكنند. برايشان مهم نيست كه ديگران آنها را ميپذيرند يا خير.
كوسهها بر اين باورند كه در حل اختلاف يك طرف ميبازد و يك طرف ميبرد و آنها ميخواهند كه برنده باشند كوسهها سعي ميكنند با اعمال قدرت، زورگويي و فشار بر ديگران غلبه كنند.
µسبك سوم را ميتوان سبك خرس اسباب بازي يا سبك توأم با نرمش ناميد. خرس كوچولوهاي اسباب بازي، به روابط با ديگران اهميت زيادي ميدهند در حالي كه براي رسيدن به هدف اهميت چنداني نميدهند.
خرس كوچولوهاي اسباب بازي ميخواهند كه دوست داشتني و محبوب باشند. به نظر آنها بايد از تعارض پرهيز كرد تا به اين ترتيب هماهنگي و تعادل حفظ شود. به نظر خرس كوچولوهاي اسباب بازي صحبت در مورد اختلافات به روابط بين فردي آسيب ميرساند. آنها ميترسند كه اگر تعارض ادامه يابد، بالاخره يك نفر آسيب ميبيند و رابطه خراب ميشود خرس كوچولو ميگويد كه من از خواستهها و اهدافم ميگذرم تا تو به خواستهها و اهدافت برسي و به اين ترتيب تو مرا دوست خواهي داشت. خرس كوچولها سعي ميكنند اختلاف و تعارض بين فردي را كم رنگ كنند چون ميترسند كه رابطه آسيب ببيند.
µ
شکسپیر
سبك چهارم روش روباه وار يا سياست مدارانه يا مذاكره كننده است. روباهها هم نگران اهداف خود و هم نگران حفظ روابط بين فردي خود هستند. به همين دليل روباهها به دنبال نوعي رضايت و توافق دو جانبه ميگردند . آنها از بخشي از اهداف خود ميگذرند و ديگران را نيز وادار ميكنند تا از بخشي از اهداف خود صرف نظر كنند. آنها به دنبال راه حلي ميگردند كه هر دو طرف در آن سودي ببرند و حد ميانه را ميگيرند.
µسبك پنجم روش جغد دار يا مقابله توأم با درايت است. جغدها هم براي اهداف و هم براي روابط بين فردي ارزش زيادي قائل هستند به نظر آنها اختلاف نظر يا تعارض يك مسئله يا مشكل است كه بايد حل شود و به دنبال راه حلي ميگردند كه هم خودشان و هم فرد مقابل به اهدافش برسد. به نظر جغدها حل تعارض روشي براي بهبود روابط و كاهش تنش بين دو فرد است آنها به دنبال راه حلي ميگردند كه هم رضايت انها و هم فرد مقابل را جلب نمايد. به اين ترتيب روابط بين دو طرف حفظ مي گردد. جغدها راضي نميشوند. مگر اينكه هم اختلاف نظر درمورد هدف و هم احساسات منفي هر دو كاملاً حل شوند، راستي شما از چه سبكي بيشتر استفاده ميكنيد؟
روان درمانی در لغت به معنای مداوای روان و یا بهتر بگوییم مداوای اختلالات روانی توسط شیوه هایی که به رفع اختلالات تفکر و ذهن، احساس وانگیزه و قابلیت دریافت حسی محیط و بازسازی کلیه این قابلیت ها می انجامد. در این زمینه می توان از اختلالاتی نام برد نظیر اختلالات اضطرابی، اختلالات افسرده گی، اختلالات جنسی و هویت جنسی، اختلالات خواب، اختلالات سازگاری با محیط و غیره.
از این گذشته روان درمانی برای مداوای اختلالات جسمانی نیز بکار می رود یعنی برای آندسته از اختلالاتی که بواسطه تاثیر روان انسان بر روی جسم بوجود می آیند و خود را در اشکالی مانند سردردهای مزمن، اختلالات دستگاه گوارش و تنفس و از این نوع ،نمایان می سازند. بدون اینکه برای آن ها علتی مانند آسیب جسمی وجود داشته باشد.
طبق آنچه که تاکنون گفته شد روان درمانی شیوه ای از درمان اختلالات روانی است که برای انجام آن باید به متخصصینی رجوع شود که با نام روان درمانگر به کار مشغولند. روان پزشکان و متخصصین مغز و اعصاب فقط در صورت داشتن عنوان «روان درمانگر» در کنار تیتر روان پزشک و متخصص مغز و اعصاب می توانند به اینکار اقدام کنند. که در این حال شیوه ای که برای درمان بکار می برند نمی تواند تنها شامل دارو درمانی باشد.
به غیر ازآنچه که تاکنون درباره تفاوت بین روان درمانی و شیوه های دیگر گفته شد باید به این نکته نیز اشاره کرد که طول مدت مداوا در کار روان درمانی در مقایسه با شیوه های دیگر بسیار طولانی تر است. حداقل زمانی که برای درمان اختلالات روانی وجود دارد حدود 25 جلسه 50 دقیقه ای است که بصورت هفته ای یکبار به اجرا در می آید. جلسات درمان در روانشناسی می توانند بنابر تشخیص روان درمانگر بصورت گروهی، انفرادی (مراجع و روان درمانگر) و یا برای برخی از آزردگی های روحی بصورت گروهی (بین چهار تا هشت نفر از افرادی که ناراحتی مشترک دارند و یا افراد یک خانواده با حضور یک یا دو روانشناس) به اجرا در بیایند.
روح الله بای- کارشناس ارشد مشاوره
نیچه
هدف اصلی در روی آوردن به يوگا رسيدن به رهايي و سعادت جاودانی است. در اين مسير برخی از دست آوردهای جانبی و تبعی هم حاصل می آيند که مهم ترين آنها سلامت جسمی و روانی می باشد.
يوگا1يکی از قديمی ترين سيستمهای مرتبط با سلامتی است، با قدمتی چند هزارساله، ب. ک. س آين گار2 که امروزه طرفداران بيشماری در سراسر دنيا دارد.
معنی کلمه يوگا وحدت و يگانی است، يکی شدن انرژی های جسمی، ذهنی، يکی شدن روح فردی با روح کيهانی. قوانين يوگا برای اولين بار توسط باتانجلی3 در قرن دوم قبل از ميلاد در مجموعه گفتارهايي با نام «يوگا سوتراها»4 به طور سيستماتيک تدوين شد.
اگر که ذهن به طور مداوم بيقرار و مضطرب باشد، سلامت بدن به خطر می افتد و اگر بدن در شرايط مناسبی از لحاظ سلامتی به سرنبرد، وضوح ذهن و قدرت اراده کاهش می يابد. (دکتر فريدون نيک بين و حاتمی منزه،0 138).
يوگا از جهاتی پايه ای ترين درمان طبيعی است. برای انجام آن به چيزی جز جايي دنج و آرام و چند دقيقه وقت برای تنفس کشيدن بدن و مراقبه احتياج نداريد. يوگا تمرين ها و روش های خاصی را برای پيشگيری و درمان انواع مختلف بيماری ها ارائه می دهد.
متخصصان غربی براين باورند که يوگا به دو طريق درمان می کند. اولين راه ايجاد آرامش و ريلكس شدن فرداست.
آرامش عميق قوی ترين شفابخش می باشد. راه ديگر تشديد حرکت خون در ارگانها و اعضای بدن و رسانيدن مواد مغذی بيشتر به اندامهای می باشد.
یوگا در درمان بسیاری از ناراحتی ها و بیماریهای انسان موثر است.
يوگا و درمان استرس:
ما از نقش مهم غدد درون ريز که هورمون استرس زا را در مواقع استرس ترشح می کنند آگاهيم. اختلال هر يک از اين غدد می تواند به از هم گسيختگی تمامی سيستمها می انجامد. آساناها (حرکات بدنی يوگا) در سيستم های مربوط به همه ی قسمتهای بدن مانند سيستم های گردش خون – اعصاب – تنفس و گوارش – هماهنگی ايجاد می کند.
تنفس سريع و نامنظم تنش را در ذهن و بدن تشديد می کند، در حالی که تنفس عميق و ريتم دار علامت آرامش ذهن و سلامت جسم است. تمرين آساناها و نيز آگاهی برتنفس و عميق کردن دم و بازدم، باعث تعادل ذهن و از بين رفتن هيجانات کاذب می گردد.
چه مواردی را بايد در هنگام انجام حرکات و تمرينات يوگا در نظر داشته باشيم؟ (اصول يوگا)
1- آرامش حرکات در يوگا اجرای آرام و باطمئانينه حرکات بسيار مهم است. اگر آرام حرکت کنيد از بدن خود آگاه می شويد. و دقيقاً احساس می کنيد که چه وقت به اندازه کافی جلو رفته ايد و آنگاه توقف خواهيد کرد.
2- تمرکز برحرکت همراه با حرکتی که به آهستگی انجام می شود، می تواند ذهنتان را برروی آن قسمت از بدن که در حال تمرين است متمرکز کنيد با انجام اين کار از بدن خود آگاه می شويد.
3- ماندن دريك وضعيت برخلاف تمرين های ورزشی رايج که در آنها تکرار حرکت مهم است، در هاتا يوگا معمولاً ماندن در يک وضعيت اهميت دارد و کشش مداومی که در اين هنگام ایجاد می شود منجر به ایجاد تأثيرات آن می گردد.
4- تنفس پلی است ميان ذهن و بدن لذا در يوگا اهميت ويژه ای دارد. به عنوان يک قانون کلی، وقتی بدن به جلو خم می شود. «بازدم» انجام شده و هنگامی که بدن به عقب متمايل می شود «دم» صورت می پذيرد.
5- زمان :مناسب ترين هنگام برای انجام حرکات بدنی (آساناها) صبح می باشد يعنی زمانی که معده خالی است.
6- لباس: لباس يوگا بايد راحت بوده و تنگ نباشد. لباسهای سفيد رنگ مناسب هستند.
7- ترتيب تمرينات: معمولاً از حرکات بدنی (آسانا) شروع ، در ادامه تمرينات تنفسی (برايامانا) و در آخر تمرينات مدی تيشن.
هزاران سال است که مدی تيشن به عنوان روشی برای رسيدن به تعادل جسمی، ذهنی روانی در جوامع مختلف بشری سابقه دارد. آثاری از اين طريقت در مذاهب بزرگ اسلام، مسيحيت، بودائيسم و هندوئيسم نيز به چشم می خورد.
امرسون
برخی از افراد مدی تيشن را به «مراقبه» ترجمه کرده اند. مدی تيشن يا مراقبه در کشور ما ايران از سابقه ای طولانی برخوردار است. جملاتی مانند «درويشی را ديدم که سر برجيب مراقبه فرو برده و در دامن مکاشفه غوطه ور شده بود» در کتب قديمی ما زياد به چشم می خورد. (و به بل ماهاترا، 1988).
برطبق نظر دکتر جون بوريسنکر1يکی از پيشگامان عرصه پزشکی ذهن و بدن در يک نگاه کلی می توان مدي تيشن را چنين تعريف کرد: هر عملی که توجه را به طور خوشايندی در لحظه حال نگه دارد. گر چه این تعریف کامل نيست اما نشان می دهد که هنگامی که ذهن آرام و متوجه زمان حال است نه مشغول واکنش به خاطرات گذشته و نه درگير با نقشه های آينده. دو علت اصلی استرس از ذهن پاک می شود.
طبق تعریف «فرهنگ پزشکی جایگزين» اثر دکتر سکن2 ، مدی تيشن واژه ای عمومی است که به هرروشي كه شخص برای رهايی از افکار مزاحم به منظور ارتقاء ذهنش به سطحی بالاتر و متفاوت يا رهايي از افکار دنيوی انجام می دهد اطلاق می شود.
مدی تيشن کاری است که شرقی ها در برابر روانکاوی غربی ها انجام می دهند. با اين تفاوت که در روان کاوی شخص درون خود را برای ديگری باز می کند. ولی در مدی تيشن شما درون خود را در برابر خودتان می گشاييد نه ديگری.
آيا برای مدی تیشن زمان و مکان معينی لازم است؟
اگر بتوانيد در روز ساعات معينی را به مدیتيشن يا مراقبه بپردازيد خيلی مفيد است. زيرا مکانيزم بدن در همان ساعات انتظار آن حالت را دارد. در سيستم های عرفانی به ساعات قبل از طلوع خورشيد بسيار اهميت داده می شود. گفته شده بهتر است مکان خاصی برای مدیتيشن در نظر بگيريد. و در آن مکان فقط مدیتيشن انجام دهيد.
نظر دکتر شان متخصص اعصاب و روان که خود متوجه عرفان نيز بوده است درباره لزوم است و در مدي تيشن چنين است. بسياری از متخصصين عقيده دارند که کار جدی بدون استاد غير ممکن است. عقيده من چنين است که یک معلم خوب مسلماً می تواند پيشرفت شما را سرعت بخشد، يک استاد به عنوان نصحيت گو، دوست باتجربه و راهنما که از علم کافی هم برخوردار باشد در پيشرفت شما کمک بی نظيری است( و لشان، 1987).
پاگستون
تحقيقاتی که برروی مدی تيشن (به خصوص بر روی مدی تيشن ماواييياTM) در خلال 30 سال گذشته انجام شده است، نشان می دهد که مدی تيشن با ايجاد يک حالت آرامش طبيعی سبب کاهش عمومی بسياری از شاخص های فيزيولوژيک و بيوشيميايی می گردد. مانند کاهش ضربان قلب، کاهش فشار کورتيزول پلاسما و يک هورمون اصلی (ترس) و افزايش موج آلفا در الکترو انسفالوگرافی1 (موج مغزی آلفا در حالت آرامش توليد می شود)
دکتر پاتریشيا نوريس2 مدير کلينيک بيوفيدبک و سايکو فيزيولوژی موسسه مننگرمی گويد:
«تجربه ما نشان داده است که تكنيك های مدیتيشن در افزايش عملکرد و توانايی سيستم ايمنی در بيماران سرطانی، ايدزی و کسانی که از بيماريهای خود ايمنی، رنج می برند موثر بوده است. همچنين ما برای طبيعی کردن شيمی مغز و ريتم های مغزی در اعتیاد به مواد مخدر و الکل نيز جهت خود تنظيمی در بيماری هايی همچون اضطراب و فشار خون بالا و برای کنار آمدن با عوامل استرس زا استفاده می کنند. ما مدی تيشن را به هر فردی که در پی تندرستی و ميزان سلامتی بالايی است، توصيه می کنيم.»
فهرست منابع
1- آموزش مراقبه (مدی تيشن)، تاليف و ترجمه جلال موسی نسب، انتشارات فرراوان 1377
3- به خود آمدن به خدايی رسيدن و ونربل ماهاترا مترجم کامبيز شمس انتشارات نشر نوانديش 1379
4- فراتر از آرامش فريد نيک بين و حاتمی منزه انتشارات بهجت 1381
پالزاک
گپی با شما
اسداله ویسی، شهناز ریحانی
بنا به درخواست برخی خوانندگان نشريه نظرسنجی درباره کلمات (تداعی کلمات) انجام شد.
کليد واژه های پيشنهادی شامل موارد زير بود. «پول» ، «زندگی» و «دو صندلی» به اين ترتيب که بلافاصله بعد از هر واژه اولين عبارتی که به ذهنشان می رسيد مطرح نمودند. در اين نظر سنجی که مورد استقبال گرم دوستان دانشجو قرار گرفت 100مورد جمع آوری شد که از ميان آنها تعدادی به عنوان نمونه ارائه شده است. بطور کلی ديدگاه دانشجويان در مورد واژه دو صندلی 80 درصد مثبت و 15 درصد منفی 5 درصد خنثی و در مورد واژه زندگی 62 درصد مثبت، 17 درصد منفی و 21 درصد خنثی است. در مورد پول دید چندان مثبتی وجود نداشته است. راستی نظر شما در مورد اين کليد واژه ها چيست؟ مرور برخي از جملات خالي از لطف نيست
üزندگي:
-حسرت هميشگی
-زندگی: دوست داشتن است.
-زندگی زيباست
-زندگی آينده
-زندگی يعنی مقاومت
-زندگی زيباست زشتی ها تقصير ماست
-همه محکوم به زندگی کردن هستيم
-زندگی بی فايده است مگر با بودن عشقت
-خيلی بی معنی و در پيتی است
-تکرار بيهوده
-زندگی بالاخره تمام می شه
üدو صندلی:
-من و کسی که دوست می دارم به يادم می آورد.
-زن و شوهر
-دادگاه
-يکی اضافه ست
-دو صندلی برای من
-دوصندلی برای دو نفر کهيکديگررادوست دارند.
-پر از گل
-جايی برای نشستن و نوشتن و فکر کردن تنها، تنها البته پاهات رو روی صندلی روبرو دراز کنی
-ازدواج
-دو صندلی، پارک، رئيس و مرئوس، عروس و داماد
-دو صندلی ماشين من خراب شده
-مشاجره
-از اون حرفهای مزخرف
üپول:
-کاغذپاره هايی که عشق و زندگی را فنا می کند
-پول ويران کننده ارزشها – ارضاء کننده عقده ها
-با پول به همه چيز می توان رسيد.
-پول کشنده ترين نيروی مادی .
افلاطون
اين تصوير گویای یک اصل اساسی در مشاوره است. کسی که بتواند در کوتاه ترین پاراگراف ممکن، به این مهم اشاره کند( با توضیحات لازم) به قید قرعه جایزه ای به او تعلق خواهد گرفت.
پاسخ خود را به دفتر انجمن علمی مشاوره دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی اتاق 322 تحویل دهید.
از خطبه هاي اميرالمومنين علي (ع) است كه يكي از از اصحاب بنام همام كه مرد عابدي بودبه آن حضرت (ع) رسيد ، و پرسيد: يا اميرالمومنين (ع) اوصاف متقين (پرهيزكاران) را براي من بيان فرما. مانند آنكه آنانرا ببينم. اميرالمومنين(ع) در پاسخ تامل و درنگ فرمود (زيرا مصلحت در تاخير جواب بود) و سپس آنرا بطور اجمال بيان فرمود:
1- اي همام تو خود از خدا بترس و نيكوكار باش كه (خداوند در قرآن سوره 16 آيه 128 مي فرمايد) خدا با پرهيزكاران است. (بر تو لازم است كه تقوا و ترس از خدا را شعار خويش قرار دهي و كار نيكو انجام دهي، و بيشتر از اين بر تو لازم نيست.)
2- خداوند سبحان هنگام آفرينش خلق از طاعت و بندگيشان بينياز و از معصيت و نافرماني آنها ايمن بود، زيرا معصيت گناهكاران او را زيان ندارد، و طاعت فرمانبرداران سودي به او نمي رساند. (بلكه از طاعت و نهي از معصيت سود بردن بندگان است.) پس روزي و وسائل آسايششان را بين آنها قسمت نموده، و هر كسي را در دنيا (با حكمت و مصلحت) در مرتبهاي (كه سزاوار او دانست از قبيل فقر و غنا، خوشي و بدي و..) قرار داد.
3- پرهيزكاران در دنيا داراي فضيلتهايي هستند (از ديدگان برترند، زيرا) گفتارشان از روي راستي است (براي رضاي خدا سخن مي گويند) پوشا كشان ميان رو(افراط و تفريط در زندگيشان نيست) و رفتارشان (بين مردم) به فروتني است. زيرا در قرآن سوره 17 آيه 37 مي فرمايد : از روي تكبر بر زمين راه مرو كه تو هرگز نميتواني (به پاهايت) زمين را بشكافي ، و هرگز از جهت درازاي (گردن كشي) به كوهها نميرسي.
4- از آنچه كه خداوند بر ايشان روا نداشته چشم پوشيدهاند (حرامي مرتكب نمي شوند) و بعلمي كه آنانرا سود رساند گوش فرا داشتهاند (از سخنان بيهوده كه موجب خشم خدا و رسول (ص) مي شود دوري مي نمايند، چناچنه در قرآن سوره 25 آيه 72 مي فرمايد: بندگان برگزيده حق كساني هستند كه در مجالس لهو و لعب و جاهائيكه سخنان باطل نادرست گفته و يا كارهاي زشت بجا ميآورند حاضر نميشوند).
در سختي و گرفتاري چنانند كه ديگران در آسايش و خوشي (بقضاي الهي تن داده بآنچه كه خدا خواسته راضي و خوشنوندند).
5- خداوند در نظر آنان بزرگ است و غير از او (هر چه هست) در ديده آنها كوچك و يقين و باورشان به بهشت مانند كسي است كه آن را ديده كه اهل آن به خوشي بسر ميبرند، و ايمانشان به آتش مانند كسي است كه آنرا ديده و ميداند كه اهل آن گرفتار عذابند.
6- دلهايشان اندوهناك است، و (هم از) آزارشان ايمن باشند. (زيرا منشاء آزار هر گناه حب دنياست كه آنان نسبت به آن بي ميل هستند) و بدنشان (بر اثر روزه و عبادت و قناعت و بندگي بسيار) لاغر است، و خواستههايشان (در دنيا) اندك است. (بيشتر از آنچه به ناچاري به آن نياز دارند نمي طلبند) و نفسهايشان با عفت و پاكيزگي است. (پيرو شهوات نيستند).
7- چند روز كوتاه (دنيا) را به شكيبايي بسر ميبرند و در پي آسايش هميشگي (نعمت بيپايان بهشت) هستند. اين كردار تجارتي است پرفايده كه پروردگارشان براي آنها فراهم نموده(چون آنان خود را براي عبادت و بندگي آماده ساخته، خداوند هم راه وصول بسعادت ترا به آنها نشان داد) دنيا به آنان روآورد (كالا و آرايش خود را به آنان جلوه داد) آنان از آن روگردانيدند (از آن چشم پوشيدند) و آنها را اسير و گرفتار نمود و آنها جانشان را فدا كردند (بسختيهاي آن تن دادند) و خود را از آن رهاندند.
8- چون شب شود (براي نماز) برپا ايستاده آيات قرآن را با تامل و انديشه مي خوانند ، و با خواندن و تدبر در آن اندوهگين ميشوند و بوسيله آن به درمان درد خويش كوشش ميكنند (با خواندن و عمل بقرآن چاره رهايي از روز رستاخيز را ميآبند) پس هرگاه به آيهاي برخوردند كه اميدواري در آن است (پاداش نيكوكاران را بيان مي كند) به آن طمع مينمايند و با شوق به آن نظر ميكنند مانند آيه“كه پاداش را ميبينند ، و هرگاه به آيهاي برخوردند كه در آن ترس و بيم است (از كيفرهاي بد) گوش دلشان را ميگشايند.
9- (در پيشگاه الهي براي ركوع) قدشانرا خم مي كنند، و (براي سجود) پيشانيها و كفها و زانوها و اطراف قدمهايشان را بر روي زمين مي گسترانند از خداي تعالي آزادي خويش را (از عذاب رستخيز) در خواست مي نمايند.
10- چون روز شود بردبار و دانا و نيكوكار و پرهيزكارند، ترس (از خدا) اندامشان را لاغر كرده مانند تيرهايي كه تراشيده مي شوند. بيننده ميپندارد كه آنها بيمارند، در صورتيكه بيماري ندارند (بلكه از بيم عذاب لاغر شدهاند) و (چون سخنانيكه به آنهايي نميبرند از ايشان ميشنوند) مي گويند پرت و ديوانه است در صورتيكه ديوانه نيستند بلكه امر بزرگي (انديشه قيامت) با ايشان آميخته شده است.
11- از كردار اندكشان خشنود نمي شوند، و بسيار را بسيار نميدانند، پس خود را (بگمان تقصير در طاعت) متهم ميسازند، و از كردار خويش هراسانند (كه مبادا پسنديده نباشد).
12- هرگاه يكي از آنان را (بكردار نيكو) بستايند از آنچه درباره او گفته شده ميترسد و ميگويد: من از ديگري به خود داناترم ، و پروردگارم بمن داناتر از خودم است. بار خدايا آنچه ميگويند (موجب خودپسندي است) بر من مگير، و مرا برتر آنچه ميپندارند بگردان و گناهان مرا كه نميدانند ببخش.
اللهم لا تواخذي بما يقولون و اجعلني افضل مما يظنون ، و اغفرلي مالا يعلمون.
13- نشانه ديگري از پرهيزكاران اينست كه تو ميبيني در امر دين خيلي تواناست، و در نرمي و خوشخويي دور انديش ، در ايمان با يقين، و در (طلب) علم حريص، و در بردباري دانا، و در توانگري ميانهرو (اسراف نكرده و دارايي خود را بيجا صرف نميكند) در بندگي و عبادت فروتن هستند، و در فقر و نيازمندي آراسته جلوه ميكنند (تا كسي از تنگدستي او آگاه نشود) چون در قرآن سوره 2 آيه 273 ميفرمايد: درويشاني كه به عبادت و بندگي در راه خدا پرداختهاند و براي بازرگاني در زمين سير نميكنند عفت بينيازي دارند، بطوريكه نادانان مي پندارند كه آنان توانگرند، ايشانرا به نشانه چهره ميشناسي كه به اصرار از مردم چيزي درخواست نمينمايند، و آنچه از مال به آنها ببخشيد خدا به آن داناست) و در سختي شكيبا و حلالرا جويا و در هدايت و رستگاري دلشاد و از طمع وآز دور هستند.
14- با كارهاي شايستهاي كه بجا ميآورند ترسان است، در شب همت او صرف سپاسگزاري (از نعمتهاي متعالي) است، و در بامداد ارادهاش ذكر و ياد خدا ميباشد، شب را به سر ميبرد در حالي كه از غفلت خويش (كه مبادا در وظايف خود كوتاهي كرده باشد) هراسان است، و در روز از احسان و مهرباني خدا (كه او را مسلمان و پيرو محمد و آل محمد (ص) قرار داده) شادمان است.
15- اگر نفس در آنچه كه مايل نيست به او سركشي كند(بسختي زير بار طاعت و بندگي رود) خواهش آنرا دوست ميدارد انجام نميدهد، روشني چشم او در چيزي است كه جاودان است، و بي رغبتش در چيزيكه باقي نميماند (به آخرت چشم دوخته و به دنيا پشتپا زده) ، بردباري را با دانش و گفتار را با كردار ميآميزد. (زيرا بردباري كه ار روي دانش و خرد نباشد و گفتاري كه مقرون با كردار نباشد نكوهيده است).
16- او را ميبيني كه با آرزوي كوتاه و خطاء و لغزش اندك و دل فروتن و نفس قانع و خوراك كم و كار آسان و دين محفوظ و شهوت و خواهش از بين رفته و خشم فرونشسته است. مردم به نيكويي او چشم دارند و از بديش آسودهاند.
17- اگر در بين مردم غافل و بيخبر (از خدا و رسول (ص)) باشد از زمره آگاهان بشمار ميرود (زيرا دل او بياد خدا مشغول است) و اگر در آگاهان باشد در شمار اهل غفلت نيايد (زيرا در ذكر خدا تنها به زبان اكتفا نميكند كه از مردم غافل بشمار آيد، بلكه دلش هم آماده است) ببخشايد كسي را كه به او ستم كند و احسان نمايد به كسي كه او را محروم گردانيده ، و بپيوندد به آنكه از او جدا گرديده، در حاليكه از دشنام دادن و سخن زشت دور و گفتارش هموار است، و كار نكوهيده از او ديده نشده و كار پسنديدهاش هويدا است.
18- در سختيها با وقار و بردبار ، و در نگرانيها شكيبا و در خوشي و آسايش سپاسگزار است، كسي را كه دشمن دارد بر او ستم ننمايد، و آنرا كه دوست دارد درباره او گناه نكند (دوستي و دشمني او را از تكليف شرعي باز ندارد، چنانچه رويه مردم هواپرست است) بحق اقرار ميكند پيش از آنكه بر او گواه آرند (زيرا گواه در برابر انكار است و انكار حق دروغگويي است و آن منافي با تقوي ميباشد.) آنچه به او بسپارند تباه نميسازد ، و آنچه به يادش آورند فراموش نميكند ، و كسيرا به لقبهاي زشت (كافر، ناسق، منافق و ...) نميخواند ، و به همسايه زيان نميرساند، و به پيشامدهاي ناگوار كه براي مردم رخ ميدهد شادي نمينمايد.
19- در راه باطل و نادرست قدم ننهاده و از جاده حق بيرون نميرد ، اگر خاموش نشست خاموشيش او را اندوهگين نميگرداند و اگر بخندد آواز خندهاش بلند نميشود، و چون بر او ستم كنند شكيبايي پيش گيرند تا خدا انتقام او را كشد ، نفسش از دست او رنج كشيده و گرفتار است (زيرا برخلاف هوي و خواهش او رفتار مينمايد) و مردم از او در آسايش هستند (آزار به مردم بر اثر پيروي از خواهش نفس است) در كار آخرت خود را به رنج اندازد، و مردم را از (كار) خويش به آسايش رساند.
20- دوري او از اشخاص بجهت بي رغبتي و دوري نمودن است (از دنياپرستان) و دوري او از روي خودخواهي و بزرگي نبوده، و نزديكيش از راه فكر و فريب (چنانچه روش مردم دورو است) نميباشد. ناقل اين خطبه گفت: چون سخن به اينجا رسيد همام بيهوش شد و در همان بيهوشي از دنيا رفت. سپس اميرالمومنين(ع) فرمود:
21- آگاه باشيد، سوگند بخدا كه از (چنين پيش آمدي بر) او ميترسيدم، پس از آن فرمود: اندرزهاي درست به اهلش چنين (تأثير) ميكند، يكي از حاضرين (عبدالله بن لوا، كه از خوارج بود) گفت: يا اميرالمومنين (ع) تو چه حال داري؟
(چرا اين اندرزها در تو تأثير ندارد، يا چون چنين گمان داشتي چرا باعث مرگ او شدي؟) امام علي (ع ) فرمود:
22- واي بر تو، هر اجلي را وقتي است كه از آن نميگذرد (دير و زود نميگردد) و سببي است كه از آن تجاوز نميكند، پس از اينگونه گفتار كه شيطان بر زبانت راند باز ايست. (بار ديگر مگو ، زيرا اعتراض بر امام از ضلالت و دستور شيطان است)
جرأت ورزي، يك شيوهي ارتباطي خاص است كه مي توان آن را آموخت و به كار بست. مهارت جرأت ورزي فرد را قادر مي سازد تا افكار، احساسات و ارزش هاي خود را دربارهي يك موقعيت به طور آزادانه و مستقيم و با احترام به احساسات و ارزش هاي اشخاص ديگر بيان كند. اين مهارت بر حقوق فرد، ضمن توجه به حقوق ديگران، تأكيد دارد. بنابراين جرأت ورزي در موقعيت هايي كه فرد تحت فشار است، مهارت مهمتر مي باشد. تعاريف متعددي از جرأت مندي ارائه شده است. در اين جا به چند مورد اشاره مي كنيم:
·“ابراز عقايد، احساسات و افكار خود به طور مناسب، مستقيم، صادقانه و بدون بي احترامي به حقوق ديگران”.
·“تشخيص منافع خود و عمل براساس آن و مطالبهي حق خود، بدون تعرض به حقوق ديگران”.
همانطور كه مشاهده مي كنيد، در تمامي اين تعاريف بر رعايت و احترام به حقوق ديگران تأكيد شده است.
7-ابراز جملات متعارف در هنگام رويارويي يا جدا شدن از ديگران.
براي كسب مهارتت جرأتمندي، لازم است فلسفهي اين نوع رفتار را بدانيد. جرأتمندي به عنوان يك شيوهي ارتباط بر چند اصل استوار است:
1-شناخت حقوق خود.
2-برابري انسان ها.
3-برخورداري از حقوق يكسان.
فلسفهي زيربنايي آموزش جرأتمندي بر اين فرض منطقي استوار است كه همهي انسان ها برابر هستند. هيچ كس نسبت به ديگري برتري ندارد. بنابراين ما از حقوق انساني يكساني برخورداريم. هدف جرأتمندي، دفاع از حقوق خود بدون تعرض به حقوق ديگران است. آگاهي از اين حقوق اساسي، خود گام مهمي براي شروع آموزش جرأتمندي محسوب مي شود. براي اين كه فرد بتواند رفتار جرأتمندانه از خود نشان دهد، ابتدا ضروري است حقوق اساسي خود و نحوهي احقاق آن را بشناسد.
حقوق اساسي ما
همهي ما به عنوان انسان، از يك سري حقوق اساسي برخوردار هستيم. ولي در كنار اين حقوق مسؤوليت هايي داريم. بنابراين لازم است در دفاع از حق خودمان به مسؤوليت هاي خود نيز توجه نماييم. مهم ترين حقوق و مسؤوليت هاي افراد در روابط بين فردي در اين جدول خلاصه شده است.
حقوق و مسؤوليت هاي شما
حقوق شما
مسؤوليت هاي شما
1-حق داريد براي خودتان تصميم گيري كنيد.
2-شما حق داريد به شيوهي محترمانه با شما رفتار شود.
3-شما حق داريد درخواست نامعقول ديگران را بدون احساس گناه رد كنيد.
4-شما حق داريد اشتباه كنيد.
5-شما حق داريد نظرتان را تغيير دهيد.
6-شما حق داريد براي بررسي درخواست ديگران، زمان صرف كنيد.
7-شما حق داريد تقاضاي منطقي از ديگران داشته باشيد.
8-شما حق داريد ديدگاه شخصي خودتان را داشته باشيد.
9-شما حق داريد سرنوشت خودتان را تعيين كنيد.
10-شما حق داريد احساسات خود را بيان كنيد.
1-به ديگران اجازه دهيد در مورد زندگيشان تصميم بگيرند.
2-با ديگران رفتار محترمانه داشته باشيد.
3-به ديگران اجازه دهيد تا به طور جرأتمندانه و مؤدبانه درخواست نامعقول شما را رد كنند.
4-مطمئن شويد كه اشتباه شما به ديگران صدمهاي نمي رساند و مسؤوليت اشتباه خود را بپذيريد.
5-به ديگران اجازه دهيد تا نظر و عقيدهي خود را عوض كنند.
6-اقدام منطقي بكنيد.
7-تقاضاي خود را به ديگران تحميل نكنيد.
8-به نظر ديگران احترام بگذاريد.
9-به ديگران اجازه دهيد تا سرنوشت خود را كنترل كنند.
10-به احساسات ديگران توجه نشان دهيد.
مديران با نگرش “من خوب نيستم- تو خوب هستي”
1-نگرش و رفتار انفعالي دارند.
2-اعتماد به نفس دارند.
3-خود را با ديگران مقايسه ميكنند و به طرز منفي بر كمبودهاي خود تاكيد ميكنند.
4-تائيد طلب هستند حتي اگر درباره آنها نظرهاي منفي داده شود.
5-سلطه پذيرند.
6-بهترين هدف براي تحقير شدن هستند.
7-اين نوع نگرش در نخستين سال هاي زندگي صورت ميگيرد.
ادراكي كه يك مدير يا كارمند منفعل از خود دارد اين است كه احتمالاً متوجه فقدان اعتماد به نفس خود شده است و در نتيجه از پذيرش مسئوليت و از اظهارنظر و برقراري روابط اجتماعي خودداري ميكند. تحت فشار توقعات بي شمار ديگران جرأت “نه” گفتن را ندارد و تسليم محض خواست و نظر ديگران ميشود.
راه حل اينست كه انسان به اين باور برسد كه در قبال خود مسئول است.
مديران داراي نگرش: “من خوب نيستم- تو خوب نيستي”
1-اين افراد نگرش و رفتار بازيگرانه دارند.
2-نسبت به خود و ديگران مملو از احساس منفي هستند.
3-افسرده و بي انگيزه هستند.
4-معمولاً با آنها پيرامون تصميمات مهم مشورت نشده است.
5-معمولاً به موقع به آنها ترفيع داده نشده است.
6-از خدمات طولاني و كارهاي مفيد آنها به اندازه كافي قدرداني نشده است.
برداشتي كه مديران با نگرش “من خوب نيستم- تو خوب نيستي” از خود دارند اينست كه:
1-نسبت به خود اعتماد ندارند.
2-نسبت به ديگران اعتماد ندارند و به ديگران مظنون هستند.
3-فكر ميكنند ديگران بدخواه آنها هستند و آنها هم بدخواه ديگران هستند.
مديران با نگرش “من خوب هستم- تو خوب نيستي”
-اين مديران يا كارمندان اغلب رفتار پرخاشگرانه دارند.
-نزد ديگران احترام نخواهند داشت.
-با امر و نهي افراطي به ديگران كارها را انجام مي دهند.
-به ديگران هيچ احترامي نمي گذارند.
برداشتي كه مديران و كارمند پرخاشگرانه از خود دارند:
1-با پرخاشگري، عدم اعتماد خود را پنهان ميكنند.
2-موضع تدافعي دارند.
3-دائماً از جانب ديگران احساس تهديد ميكنند.
4-دست كم گرفتن ديگران و برتر دانستن خود.
به اين مديران بايد گفت:
احساس غروري كه به بهاي شكستن غرور ديگران ارضا شود عمر پايداري نخواهد داشت.
مديران با نگرش: “من خوب هستم- تو خوب هستي”
1-اين افراد از قضاوت صحيح برخوردارند.
2-اين افراد همدلي صحيح دارند.
3-اين افراد اعتماد به نفس كافي دارند و از افكار مثبت برخوردارند.
4-در چهره آنان اطمينان و اعتماد وجود دارد.
5-قامت راسخ و قوي دارند.
6-لحن آرام، نرم ولي محكم دارند.
7-حمايتگر هستند.
8-از عزت نفس بالايي برخوردارند.
9-واقعاً احساس ميكنند با ديگران برابرند.
شناخت خود نخستين گام در داشتن رفتار قاطعانه
كليد اصلي تغيير رفتار پرخاشگرانه به رفتار قاطعانه: تغيير باورهاي منفي در مورد خود است.
سبك هاي ارتباطي
براي درك كامل مفهوم جرأتمندي ابتدا بايد بين آن و ساير سبك هاي ارتباطي تمايز قايل شويم. روان شناسان شيوه هاي ارتباطي انسان ها را به سه نوع طبقه بندي مي كنند: سبك ارتباطي منفعلانه، سبك ارتباطي جرأت مندانه و سبك ارتباطي پرخاشگرانه. همهي ما در موقعيت هاي مختلف به درجات متفاوتي رفتارهاي منفعلانه؟ پرخاشگرانه و جرأتمندانه نشان مي دهيم. مشكل زماني ايجاد مي شود كه ما به يك سبك رفتاري خاص كه غيرموثر و مشكل آفرين است، بچسبيم. براي ايجاد تمايز بين سه سبك، ارتباطي در اين قسمت ويژگي هاي آن ها را مورد بررسي قرار مي دهيم.
سبك هاي ارتباطي منفعلانه
انفعال يعني اهميت ندادن به نيازها و خواسته هاي خود و پذيرفتن خواسته هاي ديگران است، حتي اگر اين خواسته ها به ضرر فرد باشد. ويژگي هاي اساسي افراد منفعل عبارتند از:
·به حقوق فردي خود بي توجه هستند.
·احساسات، افكار و عقايد خود را بيان نمي كنند.
·به ديگران اجازه مي دهند به حريم خصوصي آنان تجاوز نمايند.
·به ديگران اجازه مي دهند به راحتي حقوق و احساسات او را ناديده گرفته و زير پا بگذارند.
·به ظاهر افرادي متواضع، صبور، از خود گذشته و مهربان قلمداد مي شوند، اما در باطن از اين كه توسط ديگران مورد سوء استفاده قرار مي گيرند و حقوق شان پايمال مي شود، ناراحت هستند.
·احساس درماندگي، ناتواني و بازداري مي كنند.
·قادر به پذيرش مسؤوليت نيستند.
·مضطرب و نگران هستند.
·نيازها و خواسته هاي ديگران را بر خواسته هاي خود اولويت مي دهند.
·به ديگران اجازه مي دهند براي آنان تصميم بگيرند.
·اعتماد به نفس ندارند.
پيام ارتباطي
اين افراد با رفتارهاي خود اين پيام را به ديگران منتقل مي كنند. “من خوب نيستم، شما خوب هستيد.” اين افراد خود را دست كم مي گيرند. نيازها، احساسات و افكار خود را بي اهميت مي دانند. از طرف ديگر، ديگران را افرادي مهم و محبوب به حساب مي آورند.
هدف
هدف اصلي افراد منفعل راضي نگه داشتن ديگران به هر قيمت ممكن و اجتناب از كشمكش است. اين افراد براي جلب رضايت و تأييد ديگران به هر كاري تن مي دهند و خود را به رنج مي اندازند.
يكي از دلايل رفتار منفعلانه، عدم آگاهي افراد از حقوق فردي خودشان است. هم چنين آنها فكر مي كنند براي اين كه مؤدب و مفيد باشند، لازم است تسليم خواسته هاي ديگران شوند. برخي از اين افراد بيان افكار خود و اتكا به نفس را ناشايست و نشانهي بي ادبي مي دانند. اين افراد مي ترسند اگر ابراز وجود كنند، ممكن است ديگران آنها را دوست نداشته باشند.
خصوصيات كلامي و غيركلامي افراد منفعل
·سرگرداني: كارها را بدون مطرح كردن پيشنهاد خاص رها مي كنند.
·از اين شاخ به آن شاخ پريدن: در بيان منظور خود ناتوان هستند و مرتب موضوع را عوض مي كنند.
·صداي آرام و لرزان: تن صداي شان آرام و لرزان است و خيلي آهسته، توام به پوزش طلبي بدون دليل حرف مي زنند.
·من و من كردن: در بيان احساسات و افكار خود صريح نيستند.
·اجتناب از تماس چشمي: در هنگام صحبت كردن با ديگران به فرد مقابل نگاه نمي كنند.
·وضعيت بدني نامناسب: قامت خميده، حالت بدني حاكي از خودكمبيني، شانه هاي افتاده، سربه زير.
·وقتي ديگران درخواستي از آنان مي كنند، با اين نوع جملات پاسخ مي دهند: “هرطور صلاح مي داني”، “برايم فرقي نمي كنه”، “هر چي شما بگوييد”.
نتايج رفتار منفعلانه
فرد منفعل به خاطر از خودگذشتگي هايش مورد تعريف و تمجيد قرار مي گيرد و در صورت شكست، چون تصميم گيرنده نبوده، خود را مقصر نخواهد دانست و ديگران از او حمايت خواهند كرد. غالباً ديگران تقاضاهاي غيرمنطقي خود را به افراد منفعل تحميل مي كنند. ساير پيامدهاي منفي رفتار منفعلانه عبارتند از: مشكلات بين فردي، عدم اعتماد به نفس، خودكمبيني، تن دادن به روابط ناخواسته. رفتار منفعلانه باعث مي شود تا ديگران ما را موجود ضعيفي بدانند، موجودي كه به سادگي مي توان او را فريب داد. در نتيجه ما اغلب از زندگي خود ناراضي هستيم و نمي توانيم به اهداف خود برسيم. ديگران نيز كم تر به ما اعتماد خواهند كرد.
سبك ارتباطي پرخاشگرانه
رفتار پرخاشگرانه عبارت است از ايستادگي سرسختانه براي مطالبهي حقوق خود و ابراز عقايد و احساسات به شيوه اي كه معمولاً نامناسب بوده و باعث زير پا گذاشتن حقوق ديگران مي شود. ويژگي هاي مهم اين شيوهي ارتباط عبارتند از:
·خودخواهي.
·بي توجهي به حقوق و خواسته هاي ديگران.
·برتر دانستن خود.
·رنجاندن ديگران براي جلوگيري از رنجش خود.
·برچسب زدن به ديگران.
پيام ارتباطي
پيامي كه افراد پرخاشگر به ديگران منتقل مي كنند، اين است كه آن چيزي كه من فكر مي كنم، احساس مي كنم يا مي خواهم مهم است. چيزي كه براي شما مهم است، براي من اهميتي ندارد. به طور كلي براساس تحليل تبادلي، پيام زيربنايي افراد پرخاشگر اين است: “من خوب هستم، تو خوب نيستي”.
هدف
هدف افراد پرخاشگر، برنده شدن بدون رعايت حقوق ديگران است. هدف ديگر اين افراد امتياز گرفتن از ديگران است. ساير اهداف افراد پرخاشگر عبارتند از: تسلط، برنده شدن، فشار آوردن به شخص ديگر براي تسليم شدن و تنبيه ديگران. اين افراد ديدگاه بدبينانه اي نسبت به انگيزه هاي ديگران دارند و در انتظارند كه ديگران آنان را مورد آزار و اذيت قرار دهند، بنابراين پيش دستي مي كنند. به عبارت ديگر، افراد پرخاشگر براساس اين باور زيربنايي رفتار مي كنند: “من شما را اذيت مي كنم، قبل از اين كه شما فرصت اذيت كردن مرا به دست آوريد”.
خصوصيات كلامي و غيركلامي
·صحبت كردن با صداي بلند و ناهنجار.
·طعنه يا نيش زبان زدن به ديگران.
·نااميد و دلسرد كردن ديگران.
·تهديد ديگران.
·استفادهي فراوان از عبارات ارزش گذارانه (بايد، حتماً، بايستي و …).
·برچسب زدن به ديگران.
·تحقير ديگران.
نتايج رفتار پرخاشگرانه
شايد افراد پرخاشگر در كوتاه مدت با اعمال زور و تهديد به خواسته هاي خود برسند. ولي در دراز مدت پرخاشگري قابل تحمل نيست. مردم، افراد پرخاشگر را اشخاصي ناسازگار، زورگو، سلطه گر و ناخويشتن دار تلقي مي كنند. اگرچه اين افراد با ترساندن ديگران مي توانند حرف خود را به كرسي بنشانند، اما باعث مي شوند تا ديگران از آنها بيزار و گريزان شوند. به اين ترتيب دامنهي روابط اجتماعي افراد پرخاشگر محدود شده و از لحاظ اجتماعي تنها و منزوي مي شوند. از طرف ديگر پرخاشگري خشم متقابل ديگران برميانگيزد. گاهي اين پرخاشگري كلامي به پرخاشگري جسمي مبدل مي شود. بنابراين پرخاشگري در درازمدت به دشمن تراشي و اختلال در روابط بين فردي و سلب آرامش فرد منجر مي شود.
گاهي وقت ها تركيبي از انفعال و پرخاشگري در كنار هم ديده مي شود كه سبك ارتباطي پرخاشگري، انفعالي را تشكيل مي دهد. اين افراد كساني هستند كه عواطف ناخوشايندي از قبيل خشم و خصومت تجربه مي كنند، ولي چون قدرت ندارند اين عواطف را بيان كنند، با توسل به شيوه هاي غيرمستقيم و انحرافي خشم خود را خالي مي كنند. اين الگو بدترين سبك ارتباطي است، چون كسي كه آماج خشم اين افراد قرار مي گيرد، نمي داند به خاطر چه تقصيري و توسط چه كسي آماج خشم و پرخاشگري قرار گرفته است.
سبك ارتباطي قاطعانه
جرأتمندي يعني پافشاري بر حقوق خود و بيان مستقيم، صريح و صادقانهي احساسات و افكار خود با احترام به حقوق ديگران مي باشد. ويژگي هاي مهم افراد جرأتمند عبارتند از:
·احترام گذاشتن به حقوق خود و ديگران.
·به رسميت شناختن و اهميت دادن به افكار، عقايد و احساسات خود و ديگران.
·ابراز احساسات و عقايد خود.
·پذيرش مسؤوليت اعمال و تصميم هاي خود.
·اهميت دادن به نيازهاي خود.
·برخورداري از اعتماد به نفس بالا و خود پندارهي مثبت.
·متكي بودن به ديگران، ضمن پاسخ دهي به حمايت هاي ديگران.
·رفتار عمومي حاكي از اعتماد و اطمينان.
پيام ارتباطي
افراد جرأتمند در روابط بين فردي خود اين پيام را به ديگران منتقل مي كنند: “من به شما اجازه نمي دهم از من سوء استفاده كنيد، در ضمن براي شخصيت شما هم احترام قائلم و هرگز از شما بهره كشي نخواهم كرد.” براساس تحليل تبادلي، پيام زيربنايي اين افراد عبارت است از: “براساس تحليل تبادلي، پيام زيربنايي اين افراد عبارت است از: “من خوبم، تو هم خوب هستي. اگر اختلافي پيش آمده من آمادهي مذاكره براي رسيدن به تفاهم هستم.”
هدف رفتار قاطعانه
هدف اين شيوهي ارتباطي، رعايت عدالت براي تمامي طرف هاي رابطه است. ترويج احترام متقابل و جلوگيري از بهره كشي و سوء استفاده، هدف ديگر اين نوع ارتباط است.
خصوصيات كلامي و غيركلامي افراد قاطع
·شنونده و پذيرا هستند.
·تن صداي شان محكم و استوار است.
·تماس چشمي مستقيم، در هنگام صحبت كردن با ديگران به چهرهي آنان نگاه مي كنند.
·بيان افكار و احساسات خود با استفاده از ضمير “من”. (من دوست دارم، من مي خواهم، من دوست ندارم.)
·استفاده از عباراتي كه نشان دهندة همكاري با ديگران است، از قبيل: “من معتقدم”، “من فكر مي كنم”، “من احساس مي كنم”، “نظر شما در اين مورد چيست؟” “چگونه ما مي توانيم اين مسأله را حل كنيم؟”
·عدم استفاده از كلمات مطلق مانند: بايد، حتماً، الزاماً و … .
·داشتن وضعيت بدني راست، متعادل و راحت.
·حتي وقتي كه موافق چيزي نيستند، به طرف مقابل احترام گذاشته و حقوق انساني او را رعايت مي كنند.
افرادي كه جرأتمند هستند، كنترل بيشتري بر زندگي خود دارند و اغلب از روابط شان خشنوداند و به اهداف خود مي رسند. مردم به اين افراد احترام بيش تري ميگذارند، زيرا آن ها را افرادي محكم و استوار مي دانند. افراد جرأتمند از عزت نفس بالايي برخوردار هستند. بيش تر به خواسته هاي خود مي رسند. روابط بين فردي خوبي دارند و در برابر مشكلات رواني، اجتماعي و فشارهاي دوستان و همسالان كم تر آسيب پذير هستند.
با اين حال در برخي موقعيت ها كه افراد براي رفتار جرأتمندانه آمادگي ندارند، جرأت مندي مي تواند مشكلاتي در روابط بين فردي ايجاد كند. از اين رو لازم است شرايط را در نظر بگيريم. جرأت مندي يك انتخاب است. هميشه مي توانيد از خودتان بپرسيد: آيا رفتار جرأت مندانه مناسب است و شما را به نتيجهي دلخواه مي رساند يا خير؟ ولي هيچ تضميني وجود ندارد. عواملي مانند موقعيت، مكان، زمان و ماهيت رابطه بر تصميم شما، براي اين كه به شيوهي جرأت مندانه رفتار كنيد يا خير، تأثير مي گذارند.
به طور كلي اين سه سبك ارتباطي در طول يك پيوستار قرار مي گيرد. رفتار منفعلانه و پرخاشگرانه در انتهاي اين پيوستار و ولي رفتار جرأت مندانه در وسط پيوستار واقع مي شود و معمولاً مناسب ترين پاسخ است. انتخاب هر كدام از اين سبك هاي رفتاري دلايل و نتايج خاصي دارد. در جدول ارائه شده، مهم ترين دلايل و نتايج اين سبك ارتباطي نشان داده مي شود.
نمودار كلي سه سبك ارتباطي
دلايل و نتايج رفتارهاي پرخاشگرانه، قاطعانه و منفعلانه
دلايل رفتار منفعلانه
نتايج رفتار منفعلانه
1-ترس از تاييد نشدن.
2-ترس از انتقاد.
3-خارج شدن از ادب و نزاكت.
4-اجتناب از تعارض و كشمكش.
5-بازي دادن ديگران.
6-فقدان مهارت هاي جرأت ورزي.
1-فقدان اعتماد.
2-احساس خشم، تنفر و ناكامي.
3-از دست دادن كنترل بر روابط بين فردي.
4-رفتار پرخاشگرانه.
5-كاهش احساس ارزشمندي.
6-فقدان يك رويه فردي.
دلايل قاطعيت
نتايج قاطعيت
1-احساس خوب دربارهي خود.
2-احساس خوب دربارهي ديگران.
3-ايجاد احترام متقابل.
4-كاهش صدمه به ديگران.
5-احساس كنترل موقعيت.
6-صادقبودن نسبت به خود و ديگران.
1-متداول نبودن ابراز احساسات.
2-دريافت برچسب پررو يا خودمختار.
3-به خطر انداختن روابط بين فردي.
4-تقويت روابط.
5-احساس كنترل.
6-احساس مصمم بودن.
دلايل پرخاشگري افراد
نتايج پرخاشگري
1-ترس از شكست.
2-نداشتن اعتماد.
3-موفق بودن پرخاشگري در گذشته.
4-نشان دادن قدرت.
5-تخليهي خشم.
6-دستكاري ديگران.
1-تعارض در روابط بين فردي.
2-از دست دادن احترام به خود.
3-فقدان احترام به ديگران.
4-افزايش استرس.
5-خشونت احتمالي.
6-دست نيافتن به نتايج.
فوايد قاطعيت
برخورداري از مهارت جرأتمندي به ما كمك مي كند تا به اهداف زير برسيم:
1-جلوي پايمال شدن حقوق مان را بگيريم.
2-تقاضاهاي نامعقول ديگران را رد كنيم.
3-بتوانيم از ديگران درخواست هاي معقولي كنيم.
4-با مخالفت هاي نامعقول ديگران برخورد درست و مؤثري كنيم.
5-حقوق ديگران را به رسميت بشناسيم.
6-رفتار ديگران را در برابر خودمان تغيير دهيم.
7-از تعارضات پرخاشگرانهي غيرضروري خودداري كنيم.
8-در هر موردي موضع خود را با اعتماد به نفس و آزادانه مطرح كنيم.
9-احتمال رسيدن به خواست هاي خود را افزايش دهيم.
10-دربارهي خودمان احساس بهتري داشته باشيم.
11-بر زندگي خود احساس كنترل بيش تري داشته باشيم.
انواع قاطعيت
روان شناسان رفتار جرأت مندانه را به پنج نوع طبقه بندي مي كنند. در اين قسمت انواع مختلف جرأت مندي را مرور مي كنيم.
1) قاطعيت بنيادي
اين نوع جرأت مندي شامل عمل سادهي ابراز و اصرار بر حقوق، اعتقادات، احساسات يا عقايد شخص است. مثلاً وقتي كسي صحبت ما را قطع مي كند، مي توانيم بگوييم “ببخشيد، دوست داشتم حرفهايم را تمام كنم”.
2) قاطعيت همدلانه
در اين حالت ما با به رسميت شناختن موقعيت يا احساسات طرف مقابل نشان مي دهيم كه متوجه وضعيت او هم هستيم. مثلا در مورد مثال قبلي مي گوييم “مي دانم مايل هستيد نظرتان را مطرح كنيد، اما اي كاش اجازه مي داديد حرف هايم را تمام كنم”.
3)قاطعيت افزايشي
در اين حالت، افراد كار را با كمترين مقدار قاطعيت شروع مي كنند و اگر طرف مقابل بي تفاوت بود، به تدريج بر ميزان قاطعيت خود مي افزايند. براي مثال در مورد مديري كه مي خواهد با اصرار و سماجت حرف خود را به كارمندانش بگويد، مي توان از قاطعيت افزايشي به اين شرح استفاده كند:
وقتي از اين نوع جرأتمندي استفاده مي كنيم كه اعمال و گفتار طرف مقابل با هم هماهنگ نيست و بايد به او نشان دهيم آن چه مي گويد و آن چه مي كند، با هم فرق دارد. براي مثال “شما گفتيد نامه را سه شنبه تايپ كرديد، اما امروز پنج شنبه است و خبري از تايپ نيست. لطفاً همين الان آن را تايپ كنيد.”
5)قاطعيت با استفاده از ضمير من
در اين نوع جرأت مندي فرد به صراحت، رفتار طرف مقابل، تأثير آن بر زندگي يا احساسات خود و علت تغيير دادن آن رفتار را توضيح مي دهد. مثلاً وقتي كسي صحبت ما را قطع مي كند، به او مي گوييم: “در اين چند دقيقه اين چهارمين باري است كه حرفم را قطع مي كني. مثل اين كه توجهي به حرف هاي من نداري و مي خواهي مرا ناراحت كني. اجازه بده حرفم را تمام كنم.”
گاهي اوقات استفادهي زياد از كلمهي “من” باعث مي شود تا ديگران آن را حمل بر خودخواهي، خودمحوري و بي توجهي ما كنند. به همين دليل استفاده از ضمير جمع “ما” موثرتر از ضمير مفرد “من” خواهد بود.
مهارت هاي كلامي و غيركلامي قاطعانه
رفتار جرأت مندانه شامل مهارت هاي كلامي و غيركلامي است. روان شناسان اظهار مي نمايند كه دو سوم پيام هاي انسان ها در روابط بين فردي از طريق ارتباط غيركلامي منتقل مي شود. بنابراين شناخت مهارت هاي غيركلامي ارتباط و استفادهي مناسب از آن بسيار ضروري است. مهارت هاي غيركلامي شامل حالت هاي چهره، ژست ها، حركات بدني، تن صدا، سرعت و لحن گفتار، تكان دادن سر، تماس چشمي و فاصلهي فضايي است. هدف اين رفتارهاي غيركلامي تسهيل و تكميل پيام هاي كلامي است. رفتار جرأتمندانهي مؤثر مستلزم استفادهي مناسب از مهارت هاي كلامي و غيركلامي است. مهم ترين مهارت هاي كلامي و غيركلامي در جدول زير خلاصه است.
مهارت هاي غيركلامي
مهارت هاي كلامي
·سرعت كلام.
·بلندي صدا.
·تن صدا.
·واژگان.
·تماس چشمي.
·حالت چهره.
·وضعيت بدن.
·فاصلهي فيزيكي.
·مهارت هاي “نه” گفتن.
·مهارت هاي درخواست كردن.
·اظهارنظر كردن.
·بيان احساسات.
مهارت هاي غيركلامي قاطعانه
1-تماس چشمي مستقيم با فرد برقرار كنيد، ولي به فرد مقابل خيره نشويد.
2-خيلي آرام و استوار حرف بزنيد.
3-با صداي محكم و نسبتاً بلند، بدون فرياد كشيدن و پريشان شدن صحبت كنيد.
4-براي تأكيد روي نكات خاص از ژست هاي مناسب (حركات دست، حالات چهره، وضعيت هاي بدن) استفاده كنيد.
5-حالت چهره تان بايد به صورتي باشد كه بيانگر جدي و راسخ بودن شما و داشتن اعتماد به نفس باشد.
6-بدون بي قراري راحت بايستيد يا بنشينيد.
7-فاصلهي فيزيكي مناسب را رعايت كنيد، نه زياد دور از فرد بنشينيد و نه زياد به فرد نزديك شويد.
8-با كلمات شمرده و واضح و با سرعتي كه بيانگر اعتماد به نفس باشد، حرف بزنيد.
9-روبهروي كسي كه با او حرف مي زنيد، قرار بگيريد.
مهارت نه گفتن (رد درخواست هاي غيرمنطقي ديگران)
همهي ما بارها در موقعيت هايي قرار گرفته ايم كه گفتن كلمهي نه براي مان دشوار بوده است. ناتواني در نه گفتن و ناتواني در رد درخواست هاي غيرمنطقي ديگران، مي تواند در موقعيت هاي مختلف مشكلاتي براي ما ايجاد كند. تحقيقات روان شناسان نشان مي دهد، بسياري از نوجواناني كه دچار مشكلات مختلف، مانند مصرف مواد و فرار از خانه مي شوند، در نه گفتن مشكل دارند. ناتواني در نه گفتن به افراد دلايل متعددي دارد. شايد از نه گفتن احساس گناه كنيد، شايد نگران از دست دادن دوست تان باشيد و شايد هم نه گفتن را نوعي خودخواهي بدانيد. با اين حال لازم است بدانيد كه نه گفتن و رد خواست هاي ديگران حق شما است. به ويژه زماني كه اين درخواست پيامدهاي منفي براي شما در پي داشته باشد. به اين مثال ها توجه كنيد:
·يكي از دوستان تان شما را به منزلش دعوت كرده است. با شناختي كه از ايشان داريد، مي دانيد كه در اين مهماني مواد مصرف مي شود، لذا مايل نيستيد به اين مهماني برويد. چگونه مي توانيد درخواست دوست تان را رد كنيد.
·يكي از آشنايانتان مقداري پول به عنوان قرض از شما مي خواهد. دفعهي قبل كه به ايشان پول قرض داده بوديد، با هزار زحمت توانستيد پول تان را پس بگيريد. چگونه مي توانيد به درخواست اين فرد پاسخ نه بدهيد.
پاسخ نه گفتن شامل سه گام است. به ياد داشته باشيد اين نوع تفكيك گذاري فقط براي تسهيل يادگيري است. در عمل ما به اين شكل مصنوعي رفتار نمي كنيم.
گام 1- تصميم بگيريد.
در اين مرحله بايد تصميم بگيريد كه آيا دادن پاسخ مثبت به درخواست موردنظر به نفع تان است يا خير. به عبارت ديگر پيامدهاي كوتاه مدت و بلندمدت درخواست را بررسي مي كنيد. مثلا رفتن به يك مهماني كه مطمئناً در آن جا مواد مصرف مي شود، به نفع شما است يا خير. يا پاسخ مثبت دادن به پيشنهاد يك دوست براي انجام يك كار نادرست براي شما مناسب است. و يا دادن جزوهي درسي خود به يك فرد ديگر براي شما مفيد است يا خير. پس از تجزيه و تحليل موقعيت و درخواست موردنظر، پاسخ تان را بيان كنيد. مثلاً “نه، نمي توانم ضامن شما بشوم”، ”متأسفم، نمي توانم در مهماني شما شركت كنم”، “نه، نمي توانم اين كار را براي شما بكنم”. بنابراين قدم اول دادن پاسخ نه است.
گام 2- دليل خود را بيان كنيد.
به طرف مقابل علت تصميم، خواسته و احساس تان را بگوييد مثلاً “خودم آن را لازم دارم“، “قبلاً قول آن را به كسي ديگر داده ام”، “متأسفم، برنامهي ديگري دارم”، “متأسفم، نمي توانم كاري برايتان انجام دهم”. بنابراين ابتدا پاسخ نه مي گوييم، بعد دليل خود را به فرد مقابل بيان مي كنيم. زيرا ما حق داريم درخواست هاي غيرمعقول ديگران را رد بكنيم و نيز حق داريم براي رفتارهاي خودمان دليل ارائه نكنيم.
گام 3- به طرف مقابل نشان دهيد كه نظر، خواسته يا احساس او را درك مي كنيد.
همدلي كردن با ديگران و تلاش براي درك احساسات آنها موجب مي شود تا ديگران پاسخ منفي شما را راحت تر بپذيرند. در واقع فرق جرأتمندي و پرخاشگري در اين است كه ما ضمن احترام به خواست ها و احساسات ديگران، عقيده و احساس خود را بيان مي كنيم. مثلاً “البته، مي دانم كه تو واقعاً به آن نياز داري”. “البته وضع تو را درك مي كنم.”
موقعيت هايي كه نه گفتن در آن ها براي شما دشوار است، شناسايي كنيد و به همراه يكي از دوستان خود سه گام بيان شده را تمرين كنيد. به ياد داشته باشيد كه مدتي طول مي كشد تا اين رفتار در شما نهادينه بشود. فقط در اثر تمرين زياد مي توانيد بر اين مهارت تسلط يابيد و بدون احساس گناه پاسخ نه بدهيد.
همهي افراد به سادگي از خواستهي خود دست برنميدارند، از اين رو به شكل ها و شيوه هاي مختلف شما را تحت فشار قرار مي دهند تا با خواستهي آن ها موافقت كنيد. چند نمونه از اين شيوه هاي تأثيرگذاري عبارتند از: “القاي احساس گناه” “تو راضي مي شوي من در اين درس بيفتم”، “اگر من مشروط شدم، مقصر تويي”. تهديد “اگر اين كار را نكني، دوستي مان تمام مي شود” دست انداختن و تحقير “بچه ننهاي”، “دهنت بوي شير مي دهد”، “نترس! مامانت نمي بيند” لازم است اين شيوه ها را بشناسيد و با روش هاي خنثي سازي آن ها آشنا شويد.
روش هاي مختلف نه گفتن
هم چنين در برخي از موقعيت ها، به ويژه در شرايطي كه فشار گروهي وجود دارد، شايد يك بار نه گفتن براي كاهش فشار گروه كافي نباشد. از اين رو لازم است با راه هاي مختلف نه گفتن آشنا شويد. مهم ترين روش هاي نه گفتن در جدول زير خلاصه شده است.
روش
مثال
صرفاً گفتن “نه”
نه يا نه، متشكرم.
گفتن نه همراه با توضيح
“نه متشكرم، من سيگار نمي كشم.”
بهانه آوردن
“نه متشكرم، من الان عجله دارم، بايد بروم”
پشت گوش انداختن
“نه متشكرم، شايد يك وقت ديگر.”
عوض كردن موضوع
گفتن “نه” و سپس صحبت راجع به موضوعي ديگر “نه متشكرم، راستي فيلم ديشب را ديدي؟”
رو كم كني
تكرار “نه” به شيوه هاي مختلف “نه متشكرم، نه، نه علاقه اي ندارم.”
دور شدن
گفتن “نه” و سپس دور شدن.
بي اعتنايي
ناديده گرفتن شخص مقابل.
اجتناب از موقعيت
اجتناب از هر موقعيتي كه در آن احتمال مي دهيد به كشيدن سيگار ترغيب شويد.
در مواردي كه فرد بر خواسته هاي خود اصرار مي ورزد، مي توانيد از روش هاي زير استفاده كنيد:
·بيان دوبارهي پاسخ جرأتمندانه به طور روشن و محكم، با استفاده از زبان و وضعيت بدني مناسب.
·تكرار تقاضاي خود به شيوهي آرام، ارائهي يك دليل روشن و پافشاري بر آن.
·نشنيده گرفتن، پرداختن به موضوع ديگر، ترك موقعيت.
·تعريف كردن. نه متشكرم، بهتر است اصرار نكنيد.
·فشار وارونهي بيان خطرات رفتار موردنظر به فرد مقابل.
·شوخي كردن. تو بايد بچه باشي، اين بامزهترين چيزي است كه تا به حال شنيدهام.
مهارت درخواست كردن
همان طور كه در قسمت هاي قبل نيز اشاره شد، يكي ديگر از مهارت هاي جرأتمندي، توانايي در بيان خواسته هاي خود است. درخواست كردن شامل پنج گام است:
گام 1- مشكل يا وضعيتي كه مي خواهيد تغيير كند، به طرف مقابل بگوييد.
در اين مرحله مشكل يا شرايط خاص خود را با فرد در ميان مي گذاريد. مثلاً “من امروز خودكارم را جا گذاشته ام”، “من چند جلسه غيبت داشتم، به همين دليل جزوه هاي چند گلاس را از دست داده ام.”
گام 2- براي رفع مشكل يا تغيير دادن موقعيت، درخواست خود را بيان كنيد.
در اين مرحله پس از آن كه فرد مقابل را در جريان مشكل خود قرار داديد، درخواست خودتان را به طور روشن و بدون پرداختن به مسايل حاشيه اي مطرح مي كنيد.
گام 3- از فرد مقابل بخواهيد احساس خود را دربارهي درخواست شما بيان كند.
“مي خواهم بدانم نظرتان درباره تقاضاي من چيست؟”، “در مورد درخواست من چه احساسي داريد؟”
گام 4- گوش كردن به پاسخ فرد مقابل
گام 5- پذيرش پاسخ و قدرداني:
در صورتي كه فرد با درخوسات شما موافقت كند، ضمن پذيرش پاسخ از وي تشكر كنيد. “از اين كه مي فهمي، ازت سپاسگزارم.”
مدل STOP
گام هاي چهارگانهي رفتار جرأتمندانه
مثال
1-بيان رفتار يا عملي كه منجر به تعارض يا ناراحتي شما شده است.
2-به شخص مقابل بگوييد كه آن رفتار چه احساسي در شما ايجاد كرده است.
3-راه حل بديل و مطلوب خود را به شخص مقابل ارائه دهيد.
4-پيامدهاي مثبتي كه در صورت عمل كردن پيشنهاد شما به وجود خواهد آمد، گوشزد كنيد.
وقتي (من مي بينم، مي شنوم، مي گويم…).
من احساس (خشم، نااميدي، ناراحتي، رنجش و …) مي كنم.
در اين موقعيت من ترجيح مي دهم كه … .
اگر اين كار را بكنيد من / ما (مي توانيم، خواهيم توانست …).
تكنيك هاي ويژهي قاطعيت
1)رد قاطعانهي درخواست هاي غيرمنطقي
اين تكنيك شكل ديگر نه گفتن است. ضمن حفظ حرمت فرد مقابل، پاسخ منفي خود را به شيوهي سازنده اعلام كنيد. رد قاطعانه داراي سه جزء است:
·بيان دليل يا دلايل: “اما چون تصميم گرفته ام كه ماشينم را به هيچ كس امانت ندهم، بنابراين نمي خواهم در تصميم خود تجديدنظر كنم.”
·اعلام تصميم: “بنابراين در اين مورد متأسفم.”
در اين روش ابتدا علاقه مندي خود را براي كمك به فرد جهت حل مشكل اعلام مي كنيم، سپس با ذكر دليل يا دلايلي جواب منفي مي دهيم. هنگام رد قاطعانه، لحن (فرا كلام) صحبت بايد دوستانه و دليل ذكر شده بايد واضح، روشن و تا حد امكان كوتاه باشد. اگر طرف مقابل درخواست خود را دوباره تكرار كرد، پاسخ قبلي را عيناً و بدون حذف يا اضافه تكرار كنيد و اگر سماجت به خرج داد، از روش صفحهي خط افتاده استفاده كنيد.
2)روش صفحهي خطر افتاده
از اين روش زماني استفاده كنيد كه طرف مقابل شما بيش از حد سماجت نشان مي دهد. در اين روش، قسمت اول روش رد قاطعانه (يعني فيدبك مثبت) را حذف و دو قسمت ديگر را عيناً تكرار كنيد و در صورت تكرار درخواست، فقط قسمت آخر را تكرار كنيد. مثلاً “گفتم كه متأسفم، نمي توانم.” مثل اين كه سوزن صفحهي گرامافون گير كرده باشد.
3)روش خلع سلاح
گاهي طرف مقابل وقتي با جواب رد مواجه مي شود، ممكن است با توسل به شيوه هايي شما را در موضع انفعالي قرار داده و وادار به اعمالي نمايد كه مورد دلخواه شما نيست. مثلاً با برچسب زدن و استفاده از واژه هاي قضاوت كننده، شما را متأثر سازد. “بابا تو ديگه كي هستي، خيلي خودخواهي”، “واقعاً كه بچه اي”، “خيلي غيرمنطقي هستي“ و غيره. در روش خلع سلاح، سلاحي كه با آن به شما حمله شده از دست طرف ميگيريد.
علي: حسن آقا مي شه ماشين تان را امشب به من بدهي؟
حسن: اي كاش مي توانستم كاري براي تو بكنم. اما من ماشين خريده ام هرگاه لازم داشتم آن را در اختيار داشته باشم. بنابراين متأسفم (روش رد قاطعانه).
علي: خيلي خودخواهي!
حسن: “اگر اين عمل خودخواهي باشد، آره من خودخواه ام يا اتفاقاً خودم هم مي دانم گاهي وقت ها خودخواه مي شوم (روش خلع سلاح).
روش خلع سلاح يكي از مؤثرترين شيوه ها براي حل و فصل و كنترل يك رابطهي سوء استفاده گرانه است. رابطهي سوء استفاده گرانه، رابطه اي است كه در آن شخص با استفاده از واژه هاي قضاوت كننده و برچسب زدن به طرف مقابل، حالت عاطفي ناخوشايندي ايجاد مي كند.
4)خود را به خنگي زدن
اين روش، به ويژه در برخورد با انتقاد ديگران كاربرد دارد. در اين تكنيك به جاي انتقاد متقابل، طوري رفتار كنيد كه انگار انتقاد را پذيرفته ايد و يا درستي انتقاد را باور كرده ايد. يعني در ظاهر انتقاد ديگران را مي پذيريم، اما عملاً تغييري در رفتارمان ايجاد نمي كنيم:
مثال:
الف: تو هميشه ناراحت و گرفته اي.
ب: آره شايد اين طور باشه.
الف: نمي توني كمي شادتر باشي؟
ب: به نظرم بتونم.
الف: اگر شادتر باشي، كار كردن با تو راحت تر مي شه.
ب: بله! حق با توست.
روش هاي “روش صفحهي خطرافتاده”، خلع سلاح و خود را به خنگي زدن در موقعيت هايي كه در معرض فريب، عيب جويي يا گستاخي ديگران قرار مي گيريد، مفيد هستند. اين مهارت ها از ما در برابر حملهي غيرمنصفانهي ديگران محافظت مي كنند.
در چه موقعيت هايي رفتار قاطعانه مناسب نيست
جرأتمندي هميشه و در همهي شرايط بهترين پاسخ نيست. در سه موقعيت، عدم جرأتمندي بهتر از جرأتمندي است:
1-وقتي مي بينيم طرف مقابل در مخمصه افتاده است، مثلاً وقتي در رستوران شلوغي هستيد و مي دانيد كه پيش خدمت اين رستوران تازه كار است، مي توانيد بعضي ضعف هاي او را ناديده بگيريد. در اين حالت نبايد جرأتمندانه رفتار كنيد، زيرا او قصد ندارد حق شما را پايمال كند و رفتار جرأتمندانهي شما مي تواند استرس هاي او را بي جهت افزايش دهد.
2-تعامل با شخصي حساس: وقتي جرأتمندي شما موجب گريه يا حملهي شخص به شما مي شود، بهتر است جرأتمندانه رفتار نكنيد. به خصوص اگر اين “اولين و آخرين برخورد” شما باشد.
3-موقعيت هايي كه جرأتمندي احتمال رسيدن به هدف را كاهش مي دهد، مثلاً پس از ارتكاب به تخلفات رانندگي بهتر است در برابر پليس ابراز وجود نكنيم.
نتيجه گيري
جرأتمندي مجموعه اي از مهارت ها است كه هر كسي از راه تمرين مي تواند به آن دست يابد. مهم ترين جنبهي جرأتمندي آن است كه پس از كسب اين مهارت، ناگهان متوجه مي شويد مي توانيد بدون هرگونه احساس گناهي نه بگوييد، خواسته هاي خود را مستقيماً مطرح كنيد و به طور كلي راحت تر با ديگران ارتباط داشته باشيد و از همه مهمتر اين كه اعتماد به نفس شما را به شدت بالا مي برد.
نكات آموزشي
1-بين جرأتورزي و پرخاشگري تفاوت قايل شويد. زيرا هدف پرخاشگري برنده شدن به بهاي زير پا گذاشتن حقوق احساسات ديگران است.
2-هر چند ممكن است در هنگام رفتار جرأتمندانه خشم نيز وجود داشته باشد، ولي به احتمال زياد بهتر كنترل مي شود.
3-جرأتمند بودن يا نبودن يك انتخاب است. شما مجبور نيستيد هميشه جرأتمند باشيد.
4-ابراز احساسات دربارهي موقعيت بسيار مهم است. جرأتمند بودن به معناي برنده بودن در هر موقعيت نيست، بلكه به معناي آن است كه شما مسؤوليت احساسات خود را پذيرفته ايد و حق خود را بيان مي كنيد.
5-هميشه كانال ارتباطي را باز نگه داريد. سعي براي درك اين كه چرا مردم به شيوهي خاص رفتار مي كنند، به ما كمك مي كند تا به شيوهي مؤثرتري به آنان واكنش نشان دهيم.
6-در صورت استفاده از جرأتورزي، احتمال رسيدن به بهترين نتيجه بيشتر است، رابطه كمتر آسيب مي بيند و تعارض بدون احساس گناه و ناراحتي يك طرف رفع ميشود.
دهة 1960 يكي از دوره هاي بسيار پربار از نظر ارائه مفاهيم انگيزش بود در اين دهه سه نظريه ويژه ارائه شده كه عبارت از نظريه سلسله مراتب نيازها، نظريه هاي y , x نظريه بهداشت و انگيزش است.
اين نظريه ها سنگ زيربناي نظريه هايي هستند كه در اين سالها ارائه شده اند و در مرحله عمل و در سازمانها، مديران براي توجيه انگيزه كاركنان خود از اين نظريه و اصطلاحات فني مربوط به آن استفاده ميكنند.
فردريك هرزبرگ[1] استاد و رئيس گروه روان شناسي دانشگاه كيس وسترن ريزرو[2] كه سالهاي زيادي دربارة انگيزه مطالعه و تحقيق كرده است ميگويد: كوشش و تلاش بيروني مديران براي ايجاد قوه محركه دروني در كاركنان با ناكامي و شكست روبرو شده است.
فقدان محيط سالم از قبيل روابط صحيح بين رئيس و مرئوس و استفاده از مزاياي مادي باعث نارضايي كاركنان ميشود. تنها راه برانگيختن كاركنان اين است كه به آنها كاري ارجاع كنيم كه آنان را درگير كند، زيرا در مقابل اين درگيري است كه آنان تن به مسئوليت مي دهند.
جنبه هايي كه مربوط به عوامل انگيزش فردي و اجتماعي از قبيل نيازها، خواسته ها، آرزوها، ارزشها، تغييرات سني و رشد و پيشرفت يا هيجانات، تجربيات، اعتقادات و رويه هاي رواني و به طور كلي روابط اجتماعي فرد در خانواده و خارج از خانواده ميشود آثار اين انگيزه ها ممكن است به صورت مختلف مثبت يا منفي ظاهر شود.
تأمين معقول و درست نيازهايي مانند نياز اوليه يا فيزيولوژيكي، نياز به اهميت، نياز به پيشرفت و ارتقا شغلي موجب ميشود كه كاركنان از روحيه قوي و مثبت در محيط كار برخوردار بوده و در انجام وظايف و نيل به هدفهاي سازمان از خود تلاش و كوشش نشان دهند (هرزبرگ)
B-1-1- ضرورت بررسي ميزان رضايت شغلي مشاغل مختلف
ساختار شغلي هر فرد در جامعه در مقياس بزرگ به عنوان يكي موارد الزام آور رشد و پيشرفت و ادامة حيات اقتصادي و شغلي در برآيند كل جامعه است. هر فرد از شغلي كه در اختيار دارد هدفي را دنبال ميكند و ميزان خاصي از زحمت و تلاش را براي آن انجام داده و از اين ميزان تلاش خود، در مجموع منتظر به وجود آمدن نتيجه اي است، كه اين نتيجه به طور خاص عموميت ندارد و به انتظارات هر فرد به صورت شخصي باز مي گردد. اما بر طبق نظريه هائي كه تا به حال داده شده و در فصل آينده نيز به آنها اشاره مي شود، ميزان اين نتيجه، رضايت شغلي فرد از كارش را رقم مي زند. به نظر مي رسد ميزان رضايت شغلي هر فرد از تجربة اجتماعي اش- يعني شغل- به وجود آورندة ميزان بهره وري شغلي و افزايش سطح آن، ميزان تعهد كاري، تأمين نياز به پيشرفت در هر فرد، انگيزة انجام كار و ادامة خلاقانة آن و پيشرفت، در جهت اهداف سازماني و علاقمندي به تأمين اهداف مجموعة شغلي خود است.
در مقياس تئوريك نظريه هاي گوناگوني براي رضايت شغلي هر فرد از كارش، ارائه شده و ميزان اهميت آن نيز در بكارگيري خلاقيت هاي هر فرد پس از تأمين رضايت شغلي براي رسيدن به اهداف كلي سازماني، مشخص است. و اين ميزان اهميت نيز ضرورت بررسي و اندازه گيري ميزان رضايت شغلي را در دوره هاي مختلف و فاصلة زماني مناسب در هر سازمان مشخص مي نمايد.
مديريت هر سازماني بنا به مقتضيات سازمان مطبوع خود بايستي ميزان تحقق اهداف را در فواصل زماني معيني رصد كرده انحرافات را تشخيص داده و براي آنها برنامهريزي كند، و يكي از مهمترين برنامه هاي آن، تأمين حمايت منابع انساني هر سازمان از يك مقياس كوچك به نام منبع انساني فردي تا مقياس بزرگتر، كل منابع انساني سازمان است و اين با ريزبيني مديران براي تأمين رضايت فردي هر كارمند و يا عضو مؤثر سازمان به عنوان يك سلول از بدنة حيات اين مجموعه، تأمين شده و بسيار مؤثر و مهم مي نمايد.
2-1- بيان موضوع پژوهش و ضرورت آن
A-2-1- ضرورت تربيت نيروي انساني مجرب و با انگيزه در عرصة اطلاع رساني
در سالهاي اخير پيدايش انقلاب تكنولوژيكي نوين در حوزه هاي مختلف، به ويژه در سپهر رسانه اي موجبات افزايش ظرفيت باندهاي ارتباطي، سطح تعاملي، ناهمزماني، تمركز زدائي، انعطاف پذيري، كاستن از زمان اخطار و نيز افزايش فردي سازي و ميزان بازخورد فرآيندهاي ارتباطي را فراهم كرده است. امروزه بسياري از كشورها و نهادهاي بين المللي در حوزه ارتباطات، طرح هاي مهمي را به اجرا درآورده اند كه از آن جمله ميتوان به دو طرح زيرساخت اطلاعات جهاني و زير ساخت اطلاعات ملي اشاره كرد كه ملت ها را به پنج اصل سرمايه گذاري در بخش خصوصي، ايجاد رقابت، دسترسي آزاد به اطلاعات، شكل گيري محيط انعطاف پذير قانونگذاري و نيز تضمين خدمت رساني جهاني توجه داده اند. چنان كه در دهه هاي اخير، بسياري از پارلمان هاي كشورهاي مختلف با اجراي تحقيقات موردي و موضوعي مبتني بر اين اصول توانسته اند قوانين و مقررات رسانه اي خود را متناسب با تحولات نوين اصلاح كنند و در مواردي به طراحي الگوي مقتضي بپردازند. با اين وصف در كشور ما تاكنون طرحي رسمي و همه جانبه در حوزه رسانه ها كه بتواند تمامي ابعاد را مورد توجه قرار دهد، اجرا نشده است.
از آن جا كه نظام رسانه اي در ايران از ساخت و كاركرد سيستمي برخوردار نيست، نمي توان همچون ساير كشورها پارادايم نظام رسانه اي و ارتباطي خود را بر طرح ها و الگوهاي وارداتي نظير طرح پيش گفته بنا نهاد يا به طراحي و ساماندهي آنها پرداخت. به عبارت ديگر در اين زمينه نه تنها ميتوان صرفاً به تجربيات جهاني بسنده كرد و نه اين كه فقط به ملاحظات داخلي توجه داشت، بلكه بايد تمامي ابعاد و شاخص هاي نظام ارتباطي را به صورتي همه جانبه و يك به يك نگريست و آن گاه آنها را با منطقي موزائيكي تركيب كرد. (مجله مجلس پژوهش رسانه- دكتر حسن طائي)، در اين ميان نقش خبرنگار به عنوان نيروي انساني سامان دهنده و ارتباط دهنده اي است كه با اتكاء به ذوق و استعداد شخصي، پس از گذرانيدن دوره آموزشي تخصصي و همچنين با توجه به مسئوليت اجتماعي كه اين حرفه بر عهده او مي گذارد، وظيفة كسب، تهيه، جمع آوري و تنظيم «اخبار» و انتقال آنها را از طريق وسايل ارتباط جمعي (مطبوعات، راديو، تلويزيون و خبرنگاران به مخاطبان بر عهده دارد. تطبيق با چنين شرايطي است كه آموزش تخصصي و آگاهي از مفاهيم علمي به عنوان يك ضرورت اساسي رخ مي نمايد. (روزنامه نگاري نوين- نعيم بديعي، حسين قندي)
B-2-1- بررسي ميزان رضايت شغلي خبرنگاران به عنوان عامل اجتماعي مهم در ارتباطات امروز
خبرنگار به عنوان يك عامل ارتباطاتي بسيار مهم و مؤثر در عصر ارتباطات امروز مطرح است. اين عامل پل ارتباطي ميان مخاطبان مختلف است و جريان اطلاعات و ارتباطات را بدون اين عامل بايستي منتفي دانست. اما براي اين عامل نيز كار خبر و تمامي مبادي و جهت هاي آن در واقع يك شغل محسوب ميشود. يك شغل با تمامي ويژگي هاي شغلي كه البته به دليل متفاوت بودن آن از ويژگي تمايز و خاص بودن نيز نسبت به ساير مشاغل بهره مند است. به نظر ميآيد در سال هاي اخير و به دليل گستردگي دامنة ارتباطاتي امروزه، وظيفة خبرنگاران به شكل وظيفه اي خطير و خاص درآمده است كه از نگاه ديگران شغلي منحصر به يك نفر خاص نيست و به صورت واقعي تمامي افراد جامعه را در سطحي وسيع را از نتايج خود بهره مند ميكند، به هر صورت و صرفه نظر از اينكه يك فرد خبرنگار به خبر به صورت يك علاقمندي نيز مي نگرد، اما به هر صورت وي از اين كار يا بهتر بگوئيم شغل به دنبال اهداف خاص خود است و اين هدف ها قطعا شامل اهداف شخصي نيز خواهد شد.
اهميت اطلاعات و اطلاع رساني در جامعة امروز كه آن را به شيوه خود به بزرگي يك دهكده جهاني كرده است ايجاب ميكند كه بازنگري جديدي بر روي عامل اين عرصه يعني خبرنگار صورت بگيرد. در حاليكه تا به حال به دليل جوهرة كار خبرنگاري كه سرعت، سرعت، سرعت و دقت و هيجان و در عين حال روزمره گي به شكلي خاص است، دقت درست و موثري براي تربيت و حفظ و نگهداري اين عامل در سطح بدنه ارتباطي انجام نشده است. تربيت بحث هاي تخصصي خودش را در حيطة ارتباطات مي طلبد، اما در مورد حفظ و نگهداري آن به ويژه از ديدگاه تخصصي مديريتي و با اين تعريف كه تنها به صورت شغلي عام به آن نگريسته شود، كار خاصي صورت نگرفته است. و رضايت در شغل خبرنگاري همان رضايت از انعكاس درست و مؤثر اخبار كه در واقع بازتاب و نتيجه اجتماعي و نه شخصي آن است، تعريف ميشود. اين رضايت محصول توقع اجتماعي و بعد بيروني يك شغل است نه بازتاب داخلي و در واقع شخصي آن، اما به دليل متفاوت بودن فضاي كار خبر، تقريباً با تمامي مشاغل ديگر، اين رضايت شغلي در تعريف خاص و درست آن هيچ زماني مورد بررسي قرار نگرفته است و اين يعني عدم حفظ و نگهداري عاملي كه جريان دهنده خط ارتباطات و يكي از عوامل مهم دميدن روح زندگي اجتماعي و اطلاع رساني در كالبد جامعه است. اين عامل به نظر ميآيد در حال تغيير جهت است و اين تغيير جهت بايد با شيوه هاي صحيح مديريتي در سطوح مختلف و بدنة خبرگزاري ها به مسير شاداب و مؤثر خود هدايت شده و يكي از پايه هاي ايجاد دموكراسي و مردم محور يعني معيني اطلاع و اطلاع رساني و اطلاع رسانان به صورت موثري مورد بازنگري قرار گيرد كه در اين تحقيق سعي شده از بعدي كوچك و در جامعه اي خاص و نه به صورت عام رضايت شغلي مطرح و مورد توجه و استفاده قرار گيرد.
C-2-1- موفقيت شغلي و افزايش كارآئي
تحقيقات متعدد نشان داده است كه رضايت شغلي از يك طرف از عوامل بسيار مهم در موفقيت شغلي و افزايش كارايي و از طرف ديگر هر فرد سعي دارد شغلي انتخاب كند كه علاوه بر تأمين نيازهاي مادي، از نظر رواني نيز او را ارضاء كند، ارضاء نيازهاي رواني نيز از عوامل مهم در افزايش كارايي و رضايت شغلي است. كاركناني كه داراي روحيه بالا و خلاقيت، حس همكاري هستند از رضامندي شغلي بهتري برخوردارند.
امروزه نيروي انساني ماهر و كارآمد، پربهاترين و ارزنده ترين ثروت و دارايي هر كشور است با توجه به اين نكته، ترتيب و آماده سازي نيروي انساني كارآمدتر و خشنودتر به سيستم اداري كشور [به صورت مشخص در محيط هاي اطلاع رساني] كمك نمايد تا محيط سالمتر و شايسته تري را در دنياي كار فراهم نمايد و بدينوسيله تأثير بسزايي در رشد اجتماعي و رواني جامعه بر جاي گذارد. (كورمن، آبراهام، 1370)
D-2-1- سازمان وسايل جمعي:
گسترش علوم ارتباطات و نياز بشر به كسب اخبار و آگاهي هاي روزمره جهاني در حداقل زمان و ارزش گذاري خبر در گذر ثانيه ها سبب شده است تا ضمن توسعه سازمان هاي ارتباط جمعي، تخصص هاي گوناگوني نيز با توجه به اين نيازها به وجود آيد.
تشكيلات و سازمان وسايل ارتباط جمعي در هر كشور با توجه به نيازهاي فرهنگي اجتماعي آن به وجود آمده است و هر چند كه تفاوت هايي در ساختار سازمان هاي خبري آمريكا، اروپا، آسيا و آفريقا وجود دارد، با اين حال شباهت هاي آن نيز كم نيستند. طبعاً سازمان هاي خبري هر چه گسترده تر و عظيم تر باشند بي شك به تعداد بيشتري از خبرنگاران و روزنامه نگاران نيازمند است و به همين دليل از شعبه يا سرويس هاي بيشتري بهره ميگيرد. (نعيم بديعي، حسين قندي)
3-1- بيان موضوع:
بررسي رابطة ميان رضايت شغلي خبرنگاران باشگاه خبرنگاران جوان براساس تئوري 2 عامل انگيزش- بهداشت هرزبرگ.
4-1- بيان مسئله:
عدم استخدام و داشتن رابطة استخدامي ميان خبرنگاران ب خ ج و همچنين نداشتن حقوق و مزاياي كارمندي و يا حتي كارگري و تأثير آن در رضايت شغلي آنها و همچنين انگيزش اين افراد و رابطه ميان اين دو كه بررسي آن از اهميت فوق العادها ي برخوردار است.
5-1- هدف پژوهش:
انجام تحقيق در جهت نشان دادن رابطه ميان انگيزش و رضايت شغلي خبرنگاران از يك سو و همچنين رابطة ميان امنيت شغلي و رضايت شغلي آنها از سوي ديگر ميباشد.
6-1- فرضيات پژوهش:
1-بين عوامل انگيزش و رضايت شغلي خبرنگاران رابطه وجود دارد.
2-بين عوامل بهداشت كار و رضايت شغلي خبرنگاران رابطه وجود دارد.
7-1- سوالات پژوهش:
1-آيا بين عوامل انگيزش و رضايت شغلي خبرنگاران رابطه وجود دارد؟
2- آيا بين عوامل بهداشت كار و رضايت شغلي خبرنگاران رابطه وجود دارد؟
8-1- متغيرهاي مورد بررسي:
A : متغير مستقل: عوامل بهداشت- انگيزش هرزبرگ
B : متغير وابسته: رضايت شغلي
C : متغيرهاي كنترل: سن ميزان تحصيلات، سابقه خدمت
سن: تمامي آزمودني ها بين 20 تا 30 سال سن داشته باشند.
ميزان تحصيلات: تمامي آزمودني ها بين مدارك ديپلم و ليسانس هستند.
9-1- تعاريف عملياتي:
1-رضايت شغلي:[3] منظور از رضايت شغلي بررسي ميزان لذت روحي ناشي از ارضاء نيازها و تمايلات براساس تئوري 2 عاملي انگيزش و بهداشت هرزبرگ است و در اين پژوهش تحت عنوان متغير وابسته با اجراي پرسشنامه رضايت شغلي كه حاوي 25 سؤال است مورد بررسي قرار ميگيرد.
2-عوامل بهداشتي:[4] همان طوري كه ذكر شد بخشي از سوالات پرسشنامه مربوط به عوامل بهداشت است. اين عوامل شرايطي هستند كه فقدان آنها در درجة نخست موجب عدم رضايت مي گردد ولي وجود و تأمين آنها لزوماً باعث رضايت و ايجاد انگيزه شديد و قوي نمي گردد. هرزبرگ آنها را عناصر بهداشتي ناميده است.
اين عوامل تنها از عدم رضايت جلوگيري ميكنند ولي وجود آنها موجب انگيزش نمي گردد.
3- عوامل انگيزشي: وجود اين عوامل در درجة نخست موجب رضايت و انگيزش افراد مي گردد، حال آنكه غيبت آنها عدم رضايت شغلي را موجب ميشود.
16-2- لزوم وجود روزنامه نگاران/ خبرنگاران جامعة اطلاعاتي و اهميت رسانه ها
مقدمه
اشتغال براي ادامه زندگي و بقاي جامعه ضرورتي اجتناب ناپذير است. زندگي هر فرد از طريق كار كردن تأمين ميشود و خودكفائي هر كشور به ميزان و نوع عملكرد شاغلين آن بستگي دارد.
كارآيي و رضايت شغلي از عوامل مهم هستند كه بايد در توسعه جامعه صنعتي مورد توجه دقيق قرار گيرند. مطالعه و بررسي تاريخچه توسعه و تحول جوامع صنعتي نشان ميدهد كه نيروي انساني ماهر و تعليم يافته در تبديل جوامع سنتي به جوامع صنعتي تأثير انكارناپذيري داشته است هر فردي سعي دارد شغلي را انتخاب كند كه علاوه بر تأمين نيازهاي مادي از نظر رواني نيز او را ارضاء نمايد. (شفيع آبادي 1381)
هر كشوري با داشتن نيروي انساني ماهر و كارآمد ميتواند به رشد و توسعه اقتصادي، اجتماعي فرهنگي دست يابد. بايد از عوامل مهمي كه ميتواند در افزايش نيروي انساني متخصص و كارآمد مؤثر باشد كارآيي و رضايت شغلي است. به همين جهت است كه به شغل و عوامل مرتبط با آن نظير رضايت شغلي توجه بيشتري ميشود.
انگيزش شغلي هم براي ادامه اشتغال لازم و ضروري است. اگر انسان به شغلش علاقمند نباشد و شغل فرد را برنيانگيزاند ادامه اشتغال ملالت آور و حتي غيرممكن خواهد بود.
موضوع انگيزش در سازمانهاي صنعتي، به مواردي مانند افزايش دستمزدها، مسايل رفاهي كاركنان، ارتقا آنها و … اشاره دارد و با پرداختن به انگيزه فردي، صنايع كشور هر چه بيشتر در مسير رشد و توسعه حركت خواهد نمود. بنابراين، ضرورت تمام دارد كه از يك نيروي كار بسيار برانگيخته برخوردار باشيم. (ماخذ پيشين)
2-2- تاريخچه و تعاريف انگيزش
مطالعه در مباني انگيزه هاي انسان سابقه اي بس طولاني دارد. در 2300 سال قبل فلاسفه يونان اين نظريه را مطرح كردند كه انسان به دنبال كسب راحتي و خوشي و پرهيز از سختي و درد و رنج است تا اوايل قرن هشتم ميلادي تقريباً اين نظريه كه انسان آگاهانه به دنبال به حداكثر رساندن خوشي ها و رفاه و به حداقل رساندن درد و رنج است. مورد قبول دانشمندان مغرب زمين قرار داشت و به نظريه هاي عرفاني و معنوي انسان در كنار ارزشهاي مادي و دنيوي توجه دارد و شناخت ضمير ناخودآگاه انسان تقريباً به بوته فراموشي سپرده شده بود.
ويليام جيمز[5] براي اولين بار در غرب انگيزه هاي غريزه انسان را عنوان نمود، به اعتقاد جيمز انسان بعضي انگيزه ها را به طور غريزي و بدون ارتباط با محيط دارا مي باشد، به عبارت ديگر تمام انگيزه هاي انسان زائيده شرايط محيط نيست از جمله غرايزي كه جيمز به آن اشاره كرده، حسادت، عشق، كنجكاوي، تقليد، همدردي ترس از تاريكي و قابليت هاي اجتماعي را ميتوان نام برد. بعد از جيمز، صاحب نظراني ديگر به نام ويليام مك دوگال[6] نيز تئوري رفتار ذاتي را عنوان نمود در حدود سال 1930 بار ديگر تئوريهاي رفتار غريزي و ذاتي مورد ترديد قرار گرفت و روان شناسان انگيزه هاي ذاتي را مخصوص حيوانات دانسته اكتسابي بودن انگيزه هاي رفتاري انسان را معتبرتر دانستند (ميرسپاسي، 1373)
از اين رو مديريت مستلزم پديد آوردن و نگهداري محيطي است كه در آن افراد با هم و به صورت گروه در دستيابي به هدفهاي مشترك تلاش و كوشش وا مي دارد پيش چشم داشتن به عاملهاي انگيزاننده در وظائف و نقشهاي سازماني، بكار گماري افراد در انجام دادن اين وظائف و نقشها و تمامي فراگرد رهبري انسانها بر پايه آگاهي از مفهوم انگيزش صورت ميگيرد.
از سوي ديگر خشنودي بالا دلخواه مديريت است زيرا اين پديده با پي آمدهاي مثبتي كه خواست مديران است پيوسته است. خشنودي شغلي بالا نشانه سازماني است كه نيك كارگرداني ميشود و بطور بنيادي پي آمدي است كه از مديريت رفتاري كاربساز سرچشمه ميگيرد. خشنودي شغلي يك معيار اندازه گيري از فراگرد پديد آوردن فضاي انساني پشتيبان در هر سازمان است.
يكي از مهمترين مسائل موجود در سازمان مسائل مربوط به رضايت شغلي مي باشد، مديران همواره در اين انديشه اند كه چگونه رضايت شغلي كاركنان خود را براي سالهاي متمادي فراهم كنند رضايت شغلي بالا مستلزم تعهدات سازماني، شرايط شغلي، بهبود سلامتي جسمي و رواني و وضعيت بهتري در كار و زندگي مي باشد، از سوي ديگر نارضائي شغلي دربرگيرنده غيبت بر اثر عدم رضايت از شغل، ترك شغل، مشكلات كاري دستمزد، تلاش در جهت سازمان دهي اتحاديه كارگري و يك جو منفي سازمان ميباشد.
روابط ميان فرايند انگيزش، عملكرد و رضايت خاطر فرد در شكل زير نشان داده شده است و اين مشكل مديران اجرايي را بدين معني هدايت ميكند كه اهداف زير دستان مشكل عمده اي نيست و به توانايي و مهارتهاي انسان مربوط ميشود و سيستم پاداش بايد با نيازهاي غالب آنها مرتبط شود (ميرسپاسي، 1373).
نمودار 1-2- فرايند انگيزش- عملكرد- رضايت خاطر فرد
3-2- انگيزش چيست
هر موجود زنده اي در برابر رويدادها و عوامل مختلف واكنشهايي از خود نشان ميدهد كه روان شناسان آن را رفتار ناميده اند. بنابراين، هر رفتار واكنشي است كه به يك محرك يا انگيزه نشان مي دهند ولي محرك ها عواملي هستند كه خاستگاهشان بروني است، يعني بيرون از وجود زيستي موجود زنده است مانند غذا، آهنگ موسيقي، بوي عطر و جز آن. اما انگيزه ها داراي خاستگاه دروني هستند، خواه در درون موجود زنده، مانند تشنگي، گرسنگي، جنسي و خواه در درون جامعه و فرهنگ يك ملت، مانند آداب و رسوم.
به طور كلي رفتارهايي كه در برابر محرك ها و انگيزه ها به وجود مي آيند بازتابي يا غريزي هستند. بسياري از رفتارهاي ديگر هستند كه بازتابي نيستند، بلكه براثر يادگيري، انديشه يا ساختار فيزيولوژيكي فرد پديد مي آيند.
روان شناسان به طور كلي معتقدند انگيزش نيرويي است كه به فعاليت ميآيد و موجب وقوع رفتار ميشود و به آن شكل و جهت ميدهد. چنانكه گفته شد انگيزش داراي خاستگاه يا علت دروني است در واقع انگيزه ها مبتني بر نيازها، خواسته ها و آرزوهاي خاصي هستند كه به حركت درآمده اند يا آنكه فرد را براي ارضاي نيازهاي معيني به فعاليت وامي دارند. (رابينز، 1374)
4-2- انگيزش در سازمانها
انگيزش شغلي براي ادامه اشتغال لازم و ضروري است. اگر انسان به شغلش علاقمند نباشد و شغل فرد را برنيانگيزاند ادامه اشتغال ملالت آور و حتي غيرممكن خواهد بود.
انگيزه ميل به كوشش فراوان در جهت تأمين هدفهاي سازمان به گونه اي كه اين تلاش در جهت ارضاي برخي از نيازهاي فردي سوق داده شود. با وجود آن كه انگيزه كلي به انجام اقداماتي براي تأمين يك هدف مربوط ميشود ولي ما آن را به هدفهاي سازماني محدود مي كنيم تا بتوانيم چيزي را كه مورد نظرمان است يعني رفتار فرد در سازمان (به هنگام كار) بررسي نماييم. اين تعريف از سه جز تشكيل شده است: تلاش، هدفهاي سازماني و نيازها (مأخذ پيشين)
فرايند انگيزش 2-2
با استفاده از عامل تلاش، شدت كار اندازه گيري ميشود هنگامي كه كسي داراي انگيزه مي شود، سخت مي كوشد و به شدت كار ميكند. ولي احتمال آن بسيار كم است كه اين تلاش زياد بازدهي يا عملكرد را بالا ببرد، مگر اين كه تلاش مزبور در جهتي صورت گيرد كه به نفع سازمان باشد. بنابراين، بايد به كيفيت كار و كوشش و نيز شدت آن توجه كرد. ما به آن نوع كوشش يا تلاشي توجه مي كنيم كه در جهت سازگار با هدفهاي سازماني انجام شود. سرانجام، ما انگيزه را به عنوان يكي از فرايندهاي ارضاي نياز به حساب ميآوريم.
نياز به عنوان يك واژه فني به معني حالتي دروني است كه باعث مي شود، نتيجه يا پيامد خاصي، جالب به نظر برسد. يك نياز ارضاء نشده تنش ايجاد ميكند و در نتيجه، در درون فرد نوعي سائقه يا پويايي به وجود ميآورد- يك نوع حالت دروني كه موجود زنده را برمي انگيزد تا عمل خاصي را انجام دهد- اين پويايي يا سائقه موجب بروز نوعي رفتار پژوهشي در فرد ميشود و او در پي تأمين هدفهاي ويژه اي برمي آيد كه اگر آن هدفها را تأمين كند نياز مزبور ارضاء ميشود و در نتيجه، تنش كاهش مي يابد.
بنابراين ميتوان گفت كه كارگر يا كارمندي كه تحريك شده و داراي انگيزش است در وضعي به سر ميبرد كه تنش دارد. (يعني بين فرد و محيط او نوعي عدم تعادل به وجود ميآيد)
او براي رهايي از اين تنش دست به اقدام مي زند و تلاش و كوشش ميكند.
هر قدر اين تنش بيشتر باشد سطح يا ميزان تلاش و كوشش بيشتر خواهد شد اگر اين تلاش يا كوشش به صورت موفقيت آميزي به ارضاي نياز منجر شود، تنش كاهش مي يابد ولي، از آنجا كه رفتار فرد در سازمان موردنظر ماست، فعاليتي كه در جهت كاهش تنش صورت ميگيرد بايد در راستهاي هدفهاي سازماني باشد. بنابراين، در تعريفي كه ما از انگيزش داريم اين معنا هم گنجانيده شده كه نيازهاي فرد با هدفهاي سازمان سازگار است و هيچ مغايرتي با آنها ندارد اگر چنين وضعي وجود نداشته باشد، فرد يا كارگر تلاش و كوشش زيادي مي نمايد كه در واقع در جهت مخالف منافع سازمان صورت ميگيرد.
براي مثال، بسياري از اعضا و كاركنان سازمان ها ، به هنگام كار، مقدار زيادي از وقت خود را صرف صحبت با دوستان و همكاران خود مي كنند، تا بدين وسيله نيازهاي اجتماعي خود را ارضاء نمايند. در چنين حالتي، تلاش و كوشش زيادي انجام شده، ولي اين تلاش در جهت توليد و بازدهي سازمان نبوده است (رابينز، 1374)
5-2- نظريه دو عاملي هرزبرگ
يكي از تئوريهايي كه در سه دهه گذشته توجه بسيار زيادي را در متون انگيزشي براي كار به خود جلب كرده تئوري دو عاملي يا انگيزش بهداشتي[7] هرزبرگ است. برپايه اين بررسي ها، هرزبرگ متوجه شد كه كاركنان تجارب خشنود كننده خود را متاثر از عواملي مي دانستند كه بيشتر با نفس و محتواي دروني كار مربوط مي شد. اين عوامل، عوامل انگيزشي ناميده شد. تجارب ناخشنود كننده مهندسان و حسابداران از عواملي نشأت گرفته بود كه با ماهيت كار آنان چندان ارتباطي نداشت، عوامل بيروني كار در به وجود آمدن اين تجارب سهم بسيار مهمي داشتند.
عوامل اخير به عوامل بهداشتي اصطلاح گرديد. هرزبرگ با اين استدلال كه اگر با تأمين عوامل بهداشتي، بخواهيم موجبات ناخشنودي كاركنان را از بين ببريم، نتيجه منجر به خشنودي آنان نخواهد شد، تئوري دو عاملي را پيشنهاد كرد. فرض اساسي تئوري اين است:
عواملي كه در خشنودي شغلي و ناخشنودي شغلي دو مفهوم متفاوت بود. حالت متضاد يك مفهوم نمي باشد. شكل 3-2 به درك بيشتر مطلب كمك ميكند.
شكل 3-2- مقايسه ديدگاه سنتي و ديدگاه تئوري دو عاملي، از خشنودي و ناخشنودي شغلي
هرزبرگ و همكارانش استدلال مي كنند، عواملي كه خشنودي شغلي كاركنان را به وجود مي آورند، با عواملي كه باعث ناخشنودي شغلي مي گردند، رابطه اي ندارد.
برحسب قاعده، وقتي انسان شغلي را انتخاب مي كند ابتدا نسبت به آن انگيزش مثبت يا منفي معني داري ندارد. يافته هاي هرزبرگ مشخص مي سازد كه عوامل انگيزشي موجبات خشنودي شغلي را فراهم ميكند و نگرش مثبت فرد را به وجود ميآيد. نبودن عوامل بهداشتي در محيط كار نگرشهاي منفي را رشد ميدهد و ناخشنودي شغلي را فراهم مي سازد. هرزبرگ از اين جهت عوامل ناخشنود كننده را عوامل بهداشتي ناميد كه علاقه مند بود تا سنخيت اين عوامل را با مفهوم بهداشت عمومي آشكار سازد. با تأمين عوامل بهداشتي، در محيط كار نيز ميتوان مانع ناخشنودي كاركنان گرديد. (ساعتچي، 1368).
هرزبرگ نيازهاي اساسي را در دو مجموعه قرار داده است: نيازهاي انگيزشي و نيازهاي بهداشتي به ايمني و امنيت شغلي، پايگاه سازماني، سطح حقوق و درآمد، شرايط كار، روابط ميان افراد، چگونگي سرپرستي در سازمان، خط مشي و نحوه اداره سازمان به عنوان چيزهايي كه در محيط كار نيازهاي بهداشتي را ارضاء ميكند شناسايي شد.
رشد، پيشرفت، نفس كار، مسئووليت، ارتقا در شغل را به عنوان چيزهايي كه در محيط كار، نيازهاي انگيزشي را ارضاء ميكند شناسايي شد.
توجه به عوامل انگيزشي و بهداشتي، موجب خشنودي و انگيزش كاركنان در سازمان مي گردند.
6-2- نظريه سلسله مراتب نيازها
نظريه سلسله مراتب نيازها كه به وسيله آبراهام مزلو[8] ارائه شد از مشهورترين نظريه هاي انگيزش است. او اساس فرض خود را بر اين گذاشت كه در درون هر انسان پنج دسته نياز وجود دارد اين نيازها عبارتند از:
1-نيازهاي فيزيولوژيكي[9]: شامل گرسنگي، تشنگي، پناهگاه و ساير نيازهاي فزيكي
2-نيازهاي ايمني[10]: شامل امنيت و محفوظ ماندن در برابر خطرات فيزيكي و عاطفي
3-نيازهاي اجتماعي[11]: شامل عاطفه، تعلق خاطر و دوستي
4-نيازها احترام[12]: اين نياز به دو بخش تقسيم مي شود، دروني و بروني. احترام دروني شامل حرمت نفس، خودمختاري و پيشرفت ميشود و احترام بروني شامل پايگاه، مقام، شهرت، جلب توجه.
5-نيازها خودشكوفايي[13]: در اين نياز، شخص مي كوشد تا همان چيزي شود كه استعداد آن را دارد و شامل رشد و دستيابي به همان چيزهايي است كه فرد به صورت بالقوه استعداد رسيدن به آنها را دارد و به اصطلاح خودشكوفا ميشود.
چنانچه هر يك از اين نيازها به مقدار كافي ارضاء شود،نياز بعدي خودنمايي ميكند. با توجه به نمودار فرد يك سلسله مراتب را طي ميكند. از ديدگاه انگيزش، نظريه مزبور بيانگر اين مطلب است كه اگرچه هيچ نيازي به صورت كامل ارضاء نمي شود، ولي اگر نيازي به صورت اساسي و به مقدار لازم ارضاء شود، ديگر ايجاد انگيزه نمي كند و باعث تحريك فرد نمي گردد.
مزلو اين نيازها را به دو دسته رده بالا و پايين تقسيم ميكند. نيازهاي فيزيولوژيكي و امنيت را در رده پايين و نيازهاي اجتماعي، احترام و خودشكوفايي را در رده بالا قرار داد. اين طبقه بندي از آن جهت انجام شد كه نيازهاي رده بالا در درون فرد ارضاء مي شوند، در حالي كه نيازهاي رده پايين اصولاً به وسيله عوامل بروني ارضاء مي گردند (مثل دستمزد، پاداش) (نايلي، 1373)
داگلاس مك گرگور[15] دو ديدگاه متمايز از انسان ارائه كرد: يكي در اصل منفي است كه آن را نظريه X ناميد كه بيشتر بيان كننده نظريه كلاسيك مديريت از نظر هدايت و كنترل ميباشد و ديگري در اصل مثبت ميباشد، كه وي آن را نظريه Y نام نهاد. كه بيشتر بيان كننده نظريه روابط انساني از نظر هدايت و كنترل ميباشد او پس از مشاهده رفتار مديران با كاركنان، به اين نتيجه رسيد كه ديدگاه مديران درباره ماهيت انسان بر يك دسته از مفروضات خاص بنا نهاده شده است و آنان ميل دارند كه رفتارشان نسبت به زيردستان طبق اين مفروضات باشد.
نظريه X :
1-كاركنان به صورت ذاتي كار را دوست ندارند و از زير كار شانه خالي ميكنند.
2-از آنجا كه كاركنان از كار بدشان ميآيد پس بايد آنها را مجبور به كار كردن كرد.
3-كاركنان از زير بار مسئوليت شانه خالي ميكنند و دستورات مستقيم درخواست مي نمايند.
4-كاركنان به مسئله امنيت بيش از هر چيز ديگر اهميت مي دهند و بلندپروازي ندارند.
نظريه Y :
1-كاركنان كار را همانند بازي و تفريح مي دانند.
2-كاركنان نيازي به راهنمايي و كنترل نخواهند داشت و خود به تأمين هدف متعهد هستند.
3-كاركنان ميتوانند مسئوليت پذيري را ياد بگيرند و حتي در پي آن هستند.
4-توانايي هايي مربوط به نوآوري و خلاقيت در تصميم گيري، در تمام جامعه توزيع و پراكنده شده است و الزاماً در انحصار مقامات بالاي سازمان نمي باشد. (نايلي، 1373)
8-2- رضايت شغلي
در زمينه رضايت شغلي تعاريف مختلفي ارائه شده است كه در زير برخي از اهم آنها عنوان مي گردند:
رضايت شغلي: رضايتي (به مفهوم لذت روحي ناشي از ارضاء نيازها، تمايلات و اميدها) كه فرد از كار خود به دست ميدهد. (فرنج، 1371)
به نظر هاپاك[16] رضايت شغلي مفهومي پيچيده و چند بعدي دارد و با عوامل رواني، جسماني و اجتماعي مربوط ميشود. تركيب معيني از مجموعه عوامل گوناگون سبب ميشود كه فرد شاغل در لحظه معيني از زمان از كار خود احساس رضايت كند و از آن لذت ببرد و فرد با تاكيدي كه بر عوامل از قبيل ميزان درآمد، ارزش اجتماعي شغل، شرايط محيط كار و فرآورده اشتغال در زمانهاي مختلف دارد و به طرق گوناگون احساس رضايت از شغل را ابراز ميكند. (شفيع آبادي، 1373)
رابينز رضايت شغلي را از جنبه هاي گوناگون تشريح مي نمايد وي در يك تعريف معتقد است كه رضايت شغلي يعني تفاوت بين مقدار مزايا و پاداشي كه كارمند دريافت ميكند و آنچه را كه به باور خود مي بايستي دريافت مي كرد. و در جاي ديگر عنوان مي دارد كه «عبارت رضايت شغلي به نگرش كلي فرد دربارة شغلش اطلاق مي شود، كسي كه رضايت شغلي اش در سطح بالايي باشد به كارش نگرشي مثبتي دارد ولي كسي كه از كارش ناراضي است نگرش وي نيز نسبت به كارش منفي است هنگامي كه افراد درباره نگرش كاركنان صحبت ميكنند معمولاً مقصودشان رضايت شغلي است (رابينز، 1374)
گينزبرگ[17] و همكارانش كه رضايت شغلي را از ديدگاههاي گوناگون مورد توجه قرار داده اند به دو نوع رضايت شغلي اشاره ميكنند:
1-رضايت دروني كه از دو منبع حاصل مي گردد اول احساس لذتي كه انسان صرفاً از اشتغال به كار و فعاليت عايدش ميشود. دوم لذتي كه بر اثر مشاهده پيشرفت و يا انجام برخي مسئوليتهاي اجتماعي و به ظهور رساندن توانايي ها و رغبت هاي فردي به انسان دست ميدهد.
2-رضايت بيروني كه با شرايط اشتغال و محيط كار ارتباط دارد و هر آن در حال تغيير و تحول است از عوامل رضايت بيروني به عنوان مثال شرايط محيط كار، ميزان دستمزد و پاداش، نوع كار و رابطه موجود بين كارگر و كارفرما را ميتوان نام برد. عوامل دروني كه خصوصيات و حالات فردي را شامل مي گردند در مقايسه با عوامل بيروني كه شرايط كار و اشتغال را دربرمي گيرد از ثبات بيشتري برخوردارند لذا رضايت دروني پايدارتر از رضايت بيروني است رضايت كلي نتيجه تعامل بين رضايت دروني و بيروني است. (شفيع آبادي، 1373)
به نظر فيشر و هانا[18] رضايت شغلي تا حدود زيادي ناآگاهانه انجام ميگيرد. زيرا فرد دقيقا نمي داند كه چرا كارش را دوست دارد. به عبارت ديگر، عواملي كه رضايت شغلي را موجب ميشوند از نظر فرد كاملاً شناخته شده نمي باشند.
شيفر[19] عدم رضايت شغلي را عملي آگاهانه مي داند و معتقد است فرد مي داند كه چرا از شغلش ناراضي است ولي عوامل رضايت بخش شغلي به طور كامل شناخته شده نيستند.
رضايت شغلي سرشتي پويا دارد و بخشي از خشنودي شغلي است طبيعت پيرامون بيرون از كار انسان بر احساسهاي انسان در كار اثر مي گذارد. بر همين روال، چون شغل يك بخش عمده از زندگي است، بنابراين رضايت شغلي بر رضايت كلي انسان از زندگي نفوذ دارد (ديوس كيت و نيواستورم جان، 1370)
9-2- رضايت شغلي و كاركرد:
عده اي از مديران شايد گمان برند كه خشنودي بالا از كار همواره به كاركرد بالايي در بين كاركنان مي انجامد، ولي اين گمان درست نيست. كارگران خشنود ميتوانند توليد كنندگاني با تراز بالا، ميانه، يا حتي پايين باشند و كار را به همان ترازي كه از آن خشنودي به دست مي آورند، پي گيرند، پيوند ميان خشنودي با كاركرد پيچيده تر از آن است كه سخن ساده «خشنودي به كاركرد ميانجامد» بگنجد. (ديويس كنت و نيواستورم جان، 1372)
توالي اين دو به طور متفاوت چنين است كه كاركرد بهتر و پاداشهاي اقتصادي، جامعه شناختي و روان شناختي بالاتر ميانجامد. اگر اين پاداشها از ديدگاه كاركنان عادلانه و برابر به شمار آيند، آنگاه خشنودي بالاتر پديد مي آيد، زيرا كاركنان احساس ميكنند كه آنان متناسب با كار و كوشش خود پاداش دريافت مي دارند.
از سوي ديگر اگر احساس چنين باشد كه پاداشها نابرازنده از كاركرد است، ناخشنودي پديدار ميشود. در هر حال، تراز خشنودي فرد بر تعهد بيشتر يا كمتر ولي اثر مي گذارد كه آن نيز بر كوشش و سرانجام كاركرد او نفوذ ميكند. نتيجه يك حلقه به هم پيوسته كاركرد- خشنودي- كوشش پديد ميآورد.
عوامل تعيين كننده رضايت شغلي
يك بررسي جامع از ادبيات موجود نشان ميدهد كه عوامل زير، در صحنه رضايت شغلي نقش مهمي ايفا ميكنند: كارهايي كه به اصطلاح هماورد طلب باشند، يكسان بودن حقوق و مزاياي شغلي، شرايط مناسب كاري و دوستان و همكاران مساعد
1-كارهايي كه هماورد طلب هستند. افراد شاغل يا پست هايي را ترجيح مي دهند كه بتوانند با توجه به فرصت هايي كه در آنجا پيش ميآيد از توانايي ها و مهارت هايي خود استفاده كنند و در نهايت دستاوردهاي موفقيت آميز خود را آزادانه به نمايش بگذارند.
اين ويژگي شغلي را هماورد طلبي انديشه اي يا چالشگري فكري مينامند. كارهايي كه هماورد طلب نباشند باعث كسالت فرد مي شوند و از سوي ديگر، اگر چالشگري شغلي بسيار زياد باشد باعث خواهد شد كه كارگر يا كارمند مستاصل شود و احساس سرخوردگي، ناكامي و شكست به وي دست دهد. در مواردي كه كار، از نظر چالشگري يا هماورد طلبي، حالت افراط و تفريط نداشته باشد، شادي آفرين و رضايت بخش مي گردد. (رابينز، 1374، ص 297)
2- حقوق و مزايا: افراد دوست دارند كه سيستم پرداخت و سياست ارتقا عادلانه بدون ابهام و مطابق با انتظاراتشان باشد. با توجه به نوع شغل و سطح مهارت فرد (و ميزان حقوقي كه در آن جامعه پرداخت ميشود) اگر ميزان حقوق و مزايا معقول و عادلانه باشد رضايت شغلي به بار خواهد آورد. بديهي است كه هركس به هر قيمتي در پي كسب پول برنخواهد آمد و بسياري از افراد آگاهانه و از روي ميل مي پذيرند كه پول كمتري بگيرند ولي مي خواهند در جايي كار كنند كه باب ميلشان باشد يا در جاهايي كه احساس ميكند تبعيض كمتر است. برخي هم ترجيح مي دهند ساعات كمتري كار كنند ولي رمز اصلي در راه مرتبط ساختن ميزان حقوق با رضايت شغلي در كل مبلغي كه شخص دريافت ميكنند، نهفته نيست . بلكه اين امر در گرو پنداشت، بردشات يا دركي است كه فرد از رعايت انصاف و عدالت در سازمان دارد.
به همين شيوه، كاركنان دوست دارند كه سازمان در عمل و اجراي سياستهاي مربوط به حقوق، پاداش و ارتقاي آنان عدل و انصاف را رعايت نمايد. سياست ارتقاي سازمان باعث ميشود كه كاركنان براي رشد و پيشرفت فرصت هايي به دست آورند، مسئوليت هاي بيشتري بپذيرند و به درجات عالي تر اجتماعي برسند. بنابراين، كساني كه چنين بينديشند كه سياست حقوق و مزايا و ارتقاي اعضاي سازمان بر پايه عدل و انصاف گذاشته شده است، احتمالا رضايت شغلي بيشتري خواهند داشت.
3- شرايط مناسب كاري: از نظر راحتي شخصي و داشتن تشكيلات و تسهيلات مناسب براي انجام كارها، محيط كار نقش و اهميت زيادي دارند. نتايج نشان ميدهد كه كاركنان محيطي را ترجيح مي دهند كه خالي از خطر و بدون ناراحتي باشد. بنابراين مقدار نور، سروصدا و ساير عوامل محيطي نبايد به حد افراط كم يا زياد باشد. از اين گذشته، بيشتر كاركنان ترجيح مي دهند كه محل كار به خانه شان نزديك باشد و دستگاهها و ماشين آلات بسيار جديد و مناسب داشته باشد.
4- همكاران مساعد: ره آورد فرد از كاري كه انجام ميدهد چيزي بيش از مقداري پول يا ساير دستاوردهاي ملموس است. از نظر بيشتر كاركنان محيط كار بايد نيازهاي اجتماعي فرد را تأمين كند بنابراين، هيچ جاي شگفتي نيست كه داشتن همكاران صميمي و يكدل موجب افزايش رضايت شغلي شود. نتيجه تحقيقات نشان ميدهد كه اگر رييس واحد (از نظر كاركنان) صميمي باشد، افراد را درك نمايد، به عملكرد خوب پاداش نيكو بدهد، به نظرها و ديدگاههاي كاركنان احترام بگذارد و در نهايت به افراد توجه كند رضايت شغلي افزايش خواهد يافت (رابينز، 1374، ص 298)
10-2- شيوه ابراز نارضايتي
كاركنان و اعضاي سازمان نارضايتي خود را از راههاي گوناگون ابراز ميكنند براي مثال به جاي اينكه كارگر يا كارمند سازمان يا محل شغل خود را ترك كند ترجيح ميدهد كه نارضايتي خود را به صورت اعتراض ابراز نمايد.
در زير چهار واكنش كه در رابطه با نارضايتي كاركنان از خود نشان مي دهند، ارائه شده است كه هر يك از آنها دو بعد دارد. آنها به شرح زير هستند:
ترك سازمان. كارمند درصدد برمي آيد كه شركت يا سازمان را ترك كند. از اين رو استعفا ميدهد و در پي شغل جديدي برمي آيد.
اعتراض. به صورتي فعال و با اقداماتي سازنده در صدد بهبود شرايط برمي آيد. عضو سازمان مقامات بالا دربارة اين مسايل بحث مي كند، پيشنهادهاي سازنده ارائه ميكند و درصدد نوعي اقدام دسته جمعي برمي آيد.
وفاداري. كارگر يا كارمند، اگرچه براي بهبود وضع سازمان اقدامي نمي كند ولي خوشبينانه در انتظار بهبود شرايط مي نشيند. در برابر انتقادهاي خارجي، به نفع سازمان جبهه ميگيرد و اعتماد راسخ دارد كه مديريت دلسوز سازمان از هيچ كوششي فروگذار نمي كند و بر اين باور است كه مديريت «راه درست» مي رود.
اقدام منفي. عضو سازمان با اقدامات منفي خود موجب بدتر شدن شرايط ميشود . با غيبت هاي طولاني و تاخيرهاي زياد، كم كاري و اشتباه كاريها، باعث بدتر شدن وضع سازمان مي گردد.
ترك سازمان و اقدامات منفي از جمله متغيرهاي عملكردي (يعني بازدهي، غيبت و جابه جايي كاركنان) است ولي اين الگو شامل واكنشهاي ديگري هم ميشود كه از آن جمله است اعتراض و وفاداري به سازمان، است. اين الگو به ما كمك ميكند تا برخي از اوضاع و شرايط را درك نماييم، چون شرايطي كه گاهي براي اعضاي اتحاديه هاي كارگري به وجود ميآيد كه كاهش رضايت شغلي موجب ترك سازمان ميشود. اعضاي اتحاديه هاي كارگري گاهي نارضايتي خود را از طريق بستن قراردادهاي جديد يا مراجعه به دادگاه و شكايت، ابراز مي نمايند.
اين گونه اعتراض ها نشان دهنده اين مطلب است كه كارگران كماكان به كار خود ادامه مي دهند و در عين حال متقاعد مي شوند كه اقداماتي در جهت بهبود اوضاع و شرايط انجام داده اند (رابينز، 1374، ص 304)
11-2- عوامل مرتبط با رضايت شغلي
رضايت شغلي، انگيزش شغلي، سازش شغلي و موفقيت شغلي به نوعي در يكديگر تأثير متقابل دارند. اين عوامل تا حدود زيادي در ادامه شغل، كيفيت آن و ترك شغل موثرند چرا كه كاركنان در يك محيط كاري يك سيستم باز محسوب ميشوند. (شفيع آبادي، 1369) كه ذيلا به بررسي اين عوامل ميپردازيم.
سازش شغلي: عبارت است از حالت سازگار و مساعد رواني فرد نسبت به شغل موردنظر پس از اشتغال كه تركيب و مجموعه اي از عوامل رواني و غيررواني است عواملي مانند ارتباط متقابل با سايرين، ديد مثبت نسبت به شغل، درآمد كافي و ارزش گذاري به كار باعث ميشوند كه فرد با شغلش سازگار گردد و به آن ادامه دهد.
عوامل غيررواني تمام ابزار و ادوات كار را شامل ميشود كه توسط فرد شاغل به نحوي براي انجام كارش مورد استفاده قرار ميگيرد. علي رغم عوامل غيررواني كه ابزار و وسايل را كه بيرون از فرد قرار مي گيرند در بر مي گيرند عوامل رواني احساسات و طرز تلقي فرد نسبت به شغلش را دربرمي گيرند و رابطه فرد را با كارش مشخص مي نمايند. به عبارت ديگر، عوامل رواني ويژگي هاي مشخص و تجارب آموخته شده فرد در ارتباط با شغلش را شامل مي گردند
انگيزش شغلي: انگيزش شغلي براي ادامه اشتغال لازم و ضروري است اگر فرد به شغلش علاقمند نباشد و شغل فرد را برنيانگيزاند ادامه اشتغال ملالت آور و حتي غيرممكن خواهد بود.
موفقيت شغلي: ارائه تعريفي جامع و قاطع از موفقيت شغلي كه بر دو مفهوم عملكرد و كارآئي تأكيد دارد مشكل به نظر مي رسد زيرا موفقيت شغلي براي افراد مختلف معاني و تعابير گوناگوني دارد. به نظر عده اي موفقيت شغلي همان پيشرفت شغلي و تعالي مهارت ها و كسب تخصص ميباشد در حاليكه به عقيده گروهي ديگر موفقيت شغلي كسب درآمد بيشتر را شامل ميشود. موفقيت شغلي منبع بسيار قوي براي انگيزش شغلي است و همينطور انگيزش شغلي در موفقيت شغلي تأثير بسياري دارد. به همين علت ميتوان گفت بين انگيزش شغلي و موفقيت شغلي رابطه متقابلي وجود دارد. (شفيع آبادي، 1381، ص 93)
انگيزه يا نياز يك حالت دروني در فرد است در حاليكه هدف ها بيرون از فرد قرار دارند و گاهي از آنها به عنوان پاداش هاي مورد انتظار كه انگيزه ها را به سوي خود معطوف مي دارند ياد ميشود (رضائيان 1373 ص 24)
در مورد انگيزش[21] نظريه هاي بسياري ارائه شد كه در زير به سه نظريه اشاره ميشود.
براساس اين نظريه پاسخ هاي گوناگون كه بر اثر محرك هاي مختلف ايجاد ميشوند مورد بررسي قرار مي گيرند. يعني همواره محرك (محرك S) پاسخ (R) را تحت شرايطي به وجود ميآورد با توجه به اين مطلب افزايش حقوق و دستمزد (نوعي محرك) شرايطي باعث افزايش فرآورده كار (نوعي پاسخ) مي گردد. بنابراين با هر نوع تغيير در محرك ميتوان پاسخ مطلوب را ايجاد كرد.
براساس اين نظريه محرك هاي يكسان ميتوانند بر روي ارگانيزم هاي متفاوت پاسخ گوناگوني را به وجود آورند بنابراين بايد كل هستي و وجود فرد در ارتباط بين محرك و پاسخ مورد بررسي قرار گيرد. لذا براي تعيين نوع پاسخ بايد ميزان سازش و سازگاري فرد با محرك ارائه شده مورد مطالعه قرار گيرد. به همين علت بايد قبل از ارائه محرك ميزان سازش فرد با محرك ارائه شده مورد بررسي قرار گيرد لذا ميزان سازگاري فرد با محرك هاي متعدد شغلي انگيزش شغلي را باعث مي گردند.
براساس اين نظريه افراد در محيط كار با توجه به شرايط و امكانات محيطي، هدف هايشان را به طور منطقي و عقلاني برمي گزينند و با تأسي به استدلال خود را متقاعد ميسازند كه بايد به هدف هايشان دست يابند و همچنين با استدلال و منطق خود را متقاعد مي سازند كه ادامه اشتغال برايشان مفيد و ضروري است به همين جهت استدلال و منطق فرد عامل و انگيزه اي براي ادامه اشتغال به شمار مي رود.
16-2- لزوم وجود روزنامه نگاران، خبرنگاران، جامعه اطلاعاتي
اهميت رسانه ها: به درستي هر گاه انسان از جامعه ميبرد و در تنهايي غوطه مي خورد، با همان سرعت راه به سوي انحراف ميبرد. در جامعه شناسي با پيدايي گروه سنجي كليتي نو پديد آمد كه در آن سخن از گروه درماني بود. هر جا انسان هايي كه در غم فرو رفته اند و سخن از پوچ گرايي، هرج و مرج گرايي و به طور كلي زبوني دنيا هستي مي دانند، يكي از موثرترين راهها، بازگشت آنها به آغوش جامعه در پرتو شبكه اي از ارتباطات منظم و پي گير است.
اگر ارتباط انسان ها با يكديگر نبود، بناي عظيم فرهنگ انساني پا نمي گرفت، هيچيك از دستاوردهاي بزرگ انساني نظير زبان، خط و … پديد نمي آمد. ارتباط و انتقال پيام به ديگري، اساس شكل گيري جامعه است. ارتباط انسان ها اساس شكل گيري جامعه انساني به معناي واقعي است. بسط و تراكم ارتباطات موجب بسط و تعالي فرهنگ را فراهم مي سازد. در جريان ارتباط بين انسان ها نه تنها دانسته ها، بلكه عقايد، نظرات و احساسات مورد تبادل قرار مي گيرند. فرايند ارتباط بين انسان ها با استفاده از نمادهايي چند صورت ميگيرد. اين نمادها به هر صورت يا شيوه كه تجلي كند، حامل پيام انساني به انسان ديگر يا انسان هايي به انسان هاي ديگرند. ارتباط بين انسان ها تنها در صورت تماس فيزيكي صورت نمي پذيرد بلكه از طريق يادآوري ديگران، يا با استفاده از پيامهاي مكتوب و يا ضبط شده ميتوان در ارتباط با آنان قرار گرفت.
ارتباط سرچشمة فرهنگ و موجب تكامل آن است.
كاربرد گستردة مجراها در انتقال پيام و ايجاد ارتباط اجتماعي، يكي از ابعاد ارتباط مخصوصا در جامعه جديد است. هر چند مجراها در همه زمان ها وجود داشته اند (نظير جارچي ها و چاووش ها در گذشته هاي دور) ليكن، پيدايي عصر ارتباطات با اختراع وسايل ارتباط جمعي نظير راديو، تلويزيون و مطبوعات تحقق پذير گشته است و در آن، ارتباط از صورت مستقيم و چهره به چهره درآمد و صورت جمعي، همه جايي، با بردي بي سابقه يافت. وسايل ارتباط جمعي ، وسايلي شگرف هستند كه مظهر ارتقاي تكنولوژيك انسانند و داراي بيشترين تأثير فرهنگي از ميان تمامي ابزار و فنون جديدند و بالاخره در آستانة ورود جامعه بشري به هزاره سوم ميلادي، وسايل ارتباط جمعي پرتاب جوامع را به سوي آينده موجب گرديده اند. اين وسايل در پيدايي عادات تازه، تكوين فرهنگي جهاني، تغيير در رفتار و خلق و خوي انسان ها و بالاخره كوچك شدن كره زمين و همسايگي ملل دوردست، سهمي شگرف بر عهده دارند. آنچنان كه برخي عصر نو را عصر ارتباطات مي خوانند و ميزان پيوند يك جامعه را با افق شگرف تغييرات نوين، ميزان تحرك آن در زمينه ارتباطات مي خوانند. در اين بخش، سخن از همين وسايل، ساخت و سازمان آنان، وظايف و كاركردهايشان و بالاخره مجموعه اين وسايل است كه در اصطلاح، خانواده وسايل ارتباطي خوانده ميشود.
هرچند بي هيچ شبهه اي انجام تمامي فعاليت هاي اشاعه از جمله گزينش داده ها در سرعتي بي سابقه مشكل اساسي كار وسايل خبري سريع است، ليكن امكانات بيشتر آنان در كار جمع آوري داده هاي خبري و هم سطح داده ها در زمرة امتيازات آنان به شمار مي رود.
نقش هاي خبري / اهميت رسانه ها
وسايل ارتباط جمعي پخش خبر و اطلاع را بر عهده دارند. رسالت آنان در انتقال سريع، بي طرفانه و آگاهي بخش اخبار و وقايع دنياي ما است، از همين رو است كه اين وسايل، كوچك شدن كرة زمين و همسايگي ساكنان آن را موجب شده اند. هيچ حادثه اي در عصر ارتباطات جمعي فقط به يك منطقه جغرافيايي محدود نيست. تعدد وسايل ارتباط جمعي و رقابت هدايت شده و درست آنان نه تنها ميتواند به پخش سريع خبر در جهان بيانجامد، بلكه از برخورد اخبار آنان برق حقيقت جهيدن گيرد و نور واقعيت را پرتوي جهاني افكند.
با ورود اين وسايل به جامعه، خرده فرهنگ ها، فرهنگ هاي خاص و مجزا، ناپديد ميشوند و به نوعي تمامي ساكنان يك جامعه تشابه مي پذيرند و در سبك زندگي، علايق و خواستها از الگوهاي مشابهي كه وسايل ارتباط جمعي به آنان مي دهند، برخوردار ميشوند.
احساس تعلق اجتماعي
وسايل ارتباط جمعي مخصوصاً در جوامع جديد كه در آن با امحاي نسبي سلك ها و جماعت ها مواجهيم، با افرادي برخورد مي نمايد كه در انبوه وسيع شهر و با كاستي روابط سنتي، در تنهايي بي سابقه اي به سر مي برند. حال صداي راديو، يا تصوير تلويزيون و يا نوشته روزنامه ابزاري است در راه احساس تعلق اجتماعي، با خواندن روزنامه احساس مي كنيم ما هم حلقه اي از زنجير جامعه ايم. ما هم مانند هزاران نفر اين وسيله را مطالعه مي كنيم. پس، احساس اشتراك تعلق و پيوند متقابل خواهيم داشت. با مطالعه روزنامه يا شنيدن راديو، از حوادث محيط پيرامون خود اطلاع برمي گيريم، حوادثي كه از آن ما است. پس وسيلة ارتباطي همچون پلي بين افراد جامعه عمل ميكند. هر قدر فردي با وسايل ارتباط جمعي پيوند محكمتري داشته باشند به همان نسبت مشاركت اجتماعي آنان و قابليت زندگي شان در جمع با درك ديگران افزايش مي يابد و جهان سوم كه در مراحل نخستين برخورد تاريخي خود با وسايل الكترونيك جديد است با پيدائي شخصيت هاي انتقالي، يعني آنان كه با شرايط جديد محيط پيرامون انطباق بيشتري يافته اند، عامل مهم در راه حركت به سوي دنياي جديد مي يابد.
(جامعه شناسي ارتباطات- دكتر باقر ساروخاني)
فصل سوم
معرفي باشگاه خبرنگاران جوان
-معرفي باشگاه
-نقاط قوت
-نقاط ضعف
معرفي باشگاه خبرنگاران جوان
1-3- معرفي باشگاه
باشگاه خبرنگاران جوان در آبان ماه سال 78 در بخش كوچكي از مجموعه سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران تشكيل شد. اين مجموعه كه در ابتدا با هدف تربيت خبرنگار آزاد و گسترش و بسط عوامل اصلي ارتباطات در جامعه يعني خبرنگار تشكيل شد، زير نظر معاونت سياسي سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي به صورت واحدهاي آموزشي شروع به فعاليت كرد. اين بخش كه در ابتدا در كنار مسجد بلال سازمان در محوطه اي كوچك و تنها 1 كلاس و با آگهي تشكيل كلاسهاي آموزشي خبرنگار آزاد ايجاد شد اكنون به يك ساختمان مجزا در 4 طبقه و با تشكيلاتي كامل در حد يك شبكه كامل خبري تبديل شده و در حدود 6 سال و خردهاي است كه فعاليت ميكند. 2 سال اول فعاليت اين مجموعه به صورت تربيت محدود خبرنگاران جوان اعم از دانش آموز و دانشجو زير نظر اساتيد خبري سازمان، و سپس گذراندن دوره هاي كارورزي به صورت توليد 20 خبر كه عمدتاً سوژه هاي آن به مسائل اجتماعي بازمي گشت طي شد، كه در آن دورة زماني سرويس هاي خبري خاصي نيز به صورت تفكيك شده در اين مركز خبري تشكيل نشده بود. اين مركز با گذشت در حدود 7 سال، اكنون به مجموعه اي متفاوت به لحاظ ظاهري و جايگاهي بالاتر به لحاظ مجموعه عوامل كاري تبديل شده است. اما به لحاظ شيوه جذب خبرنگار، ارتقا سطح كيفي آموزش ها، يافتن ساختار اداري درست و متشكل نتوانسته است در ميان كل مجموعه سازمان صدا و سيما و پيشرفت هاي اخير آن به جايگاه مناسبي دست پيدا كند.
در حال حاضر اين مركز داراي 8 سرويس خبري شامل سياسي، اقتصادي، ورزشي، فرهنگي و هنري، علمي، اجتماعي، استان ها و اخيرا دانش آموزي و در دو بخش تصويري و مكتوب شده است.
در ابتداي فعاليت، اخبار باشگاه عمدتاً به صورت مكتوب و به صورتي بسيار محدود شامل بخش تصويري، آن هم شامل گروه هاي خبري داراي دوربين هاي غيرحرفه اي شخصي توليد مي شد، اما پس از انتقال به ساختمان جديد، اين مركز به صورتي كاملاً ملموس در كنار شبكة خبر و واحد مركزي خبر، به كار پوشش تصويري خبري توليدي همت گمارده است. پس از طي اين سال ها نيز، باشگاه خبرنگاران جوان داراي 30048 عضو است كه 1500 نفر از اين اعضا، عضو فعال باشگاه بوده كه پس از آموزش هاي باشگاه در حال فعاليت در اين مركز كه زير نظر معاونت سياسي صدا و سيما است، مي باشند.
باشگاه در حال حاضر داراي 30 دفتر استاني است كه به صورت منطقه اي اخبار حوزه هاي استاني خود را مكتوب و تصويري براي باشگاه ارسال ميكنند. همچنين باشگاه در جهت يافتن جايگاه خبري خود در شبكه هاي سازماني اقدام به توليد برنامه هاي توليدي براي همه شبكه هاي صدا و سيما و به خصوص شبكه خبر ميكند. بسياري از اخبار خبري و به خصوص تصويري بخش پرطرفدار 30 : 20 شبكه دوم سيما نتيجه فعاليت خبرنگاران جوان است.
2-3- نقاط قوت اين مجموعه
به نظر مهمترين نقطه قوت مجموعه باشگاه خبرنگاران جوان، در دو بعد است: بعد اول به تربيت نيروي خبري جوان مي پردازد كه هزينه اين آموزش و تربيت بر عهده سازمان صدا و سيما به عنوان يك مجموعه دولتي است. هدف اين مجموعه نيز از همان ابتدا جذب نيروي كار جوان و در واقع جذب جوانان براي قرار گرفتن در يك مسير سالم و تربيت آنها براي انجام يك خدمت در جامعه است. البته باشگاه از اين بابت در جذب نيروي كار آزاد براي سازمان صدا و سيما به موفقيت خوبي رسيده است.
بعد دوم اين نقطه قوت، حضور افراد كم سن و سال از همان دوران دانش آموزي (در سرويس دانش آموزي) و در سنين بالاتر، براي انجام كار، حضور در محيط اجتماع و كسب تجربه و اعتماد به نفس است.
3-3- نقاط ضعف اين مجموعه
اگر بخواهيم به صورتي ريشه اي نقاط ضعف باشگاه خبرنگاران جوان را بررسي كنيم بايد از ابتداي تشكيل اين بخش در سازمان صدا و سيما كنجكاوي كرده و نظرات كارشناسان را جويا شويم. اما به صورت كلي اين بخش هر چند در جذب نيروي كار جوان و يافتن استعدادهاي كار خبر گامهاي مهم و موثري برداشته و بسياري از نيروهاي خوب خبري در ساير مراكز، تربيت شده باشگاه هستند، اما به نظر ميآيد پس از تأمين اين هدف براي سازماندهي اين طيف وسيع تربيت شده از همان ابتدا هيچ ايده و نظريه اي وجود نداشته است. باشگاه جزئي از بدنة سازمان صدا و سيما است كه تمامي امكانات آموزشي و كاري اين مجموعه به صورت مستقيم از بيت المال هزينه ميشود در حاليكه براي هدفمند كردن مصرف اين هزينه هنوز و پس از گذشت 6 سال هيچ برنامه مدوني نوشته و يا پياده نشده است. جذب بيش از سي هزار فرد جوان براي آموزش حرفه خبرنگاري و سپس مشغول به كار شدن 1500 نفر، بي هدف ماندن آموزش را كه به هر حال براي سازمان هزينه بر است در پي دارد. از طرف ديگر نيروي فعالي كه جذب باشگاه شده اند نيز به دليل بي سامان بودن وضعيت شغلي كه براي آن تربيت شده اند پس از كسب تجربه در باشگاه جذب مراكز خبري ديگر ميشوند و از اين بابت باز هم سازمان دچار خسران خواهد شد چون هزينه آموزش و ايجاد تجربه بر عهده وي است و سود بهره برداري از يك نيروي جوان كه در بهترين سن شغلي براي كار خبري قرار دارد نيز به ساير مراكز مي رسد كه كمترين هزينه را براي تربيت اين افراد خواهند پرداخت. از طرف ديگر به دليل اينكه باشگاه كانال خبري مشخص براي پخش اخبار توليدي خود ندارد عملا درصد بسيار زيادي از برنامه خبري تصويري باشگاه در آرشيو سازمان خاك خواهند خورد و عملا به حد بسيار زيادي در وجهة اين مركز تاثيرگذار خواهند بود و از اين بابت نيز وقتي فرد تربيت شدة باشگاه براي كار به مراكز خبري ديگر مراجعه مي كند، نسبت به ساير خبرنگاراني كه به لحاظ سابقة كاري با وي هم رديف هستند، در مرتبه پايين تري قرار ميگيرد. عدم رابطه استخدامي با باشگاه و عدم تعهد معاونت سياسي سازمان نسبت به هزينه هايي كه خود براي تربيت اين نيروها صرف كرده و همچنين وقت و نيروئي كه از طرف فرد خبرنگار در اين مكان گذاشته شده است در كنار عدم رابطه بيمه اي، پرداخت حقوق در موقع مشخص، عدم امنيت شغلي و حرفه اي، عدم وجود مسئولين، دبيران و سردبيران با تجربه، ابهام در آيندة شغلي و وقت بسيار زيادي كه اين شغل از فرد ميگيرد موجب بروز نوعي خلل و ركود و كاهش شادابي در انجام وظايف خبري بسياري از نيروهاي فعال در باشگاه ميشود.
گو اينكه مطالعه نه چندان وقت گير و عميق باشگاه و حضور غيرمحسوس در يك پارة زماني در اين بخش مي تواند چنين ركودي را در فعاليت ها نشان دهد و اين امري واضح است.
15-پيوست ها: جدول همة تجزيه و تحليل ها و نمودارهاي آنها
روش پژوهش
1-4- جامعة پژوهش
جامعه آماري اين پژوهش را كلية خبرنگاران باشگاه خبرنگاران جوان در سال 84 تشكيل مي دهند.
2-4- روش نمونه گيري
55 پرسشنامه به صورت كاملاً تصادفي ميان تمامي سرويس هاي خبري باشگاه و به صورتي از قبل اعلام نشده تقسيم شد.
3-4- نمونه پژوهش
شامل 55 نفر از خبرنگاران فعال در باشگاه خبرنگاران جوان ميباشد كه از سرويس هاي مختلف خبري باشگاه به صورتي تصادفي انتخاب شده اند، كه 20 پرسشنامه توزيع و مورد بررسي مجدد قرار گرفته است.
4-4- 25 سوال پرسشنامه به صورت تفكيك شده به لحاظ موضوعي
عوامل بهداشتي
سوالات مربوطه
عوامل انگيزشي
سوالات مربوطه
خط مشي ها
1 و 2
سبك موفقيت
13 و 14 و 15 و 16
نظارت و سرپرستي
3 و 4 و5
قدرداني براي انجام كار
17 و 18
شرايط محيط كار
6 و 7 و 8
كار تلاش برانگيز
19 و 20 و 21
روابط متقابل اجتماعي
9 و 10
مسئوليت فزاينده
22 و 23
حقوق و دستمزد پايين
11 و 12
رشد و پيشرفت
24 و 25
5-4- ابزار اندازه گيري پژوهش:
در اين پژوهش، پرسشنامه رضايت شغلي كه مشتمل بر 25 سؤال توسط پژوهشگر و با استفاده از پرسشنامه هاي رضايت شغلي مينه سوتا (MSQ) و بري فيلد و روث تهيه و تنظيم گرديده است.
اين پرسشنامه شامل مقياس پنج درجه اي ليكرت است و از سطوح راضي، خيلي راضي، عدم تصميم گيري، ناراضي و خيلي ناراضي تشكيل و درجه بندي شده است.
هر يك از سوالات پرسشنامه جنبه اي از شغل خبرنگاران را بر اساس تئوري هرزبرگ در نظر دارد و ميتوان ميزان رضايت شغلي آنان را از طريق سنجش، طرز تلقي و فكر و نگرش آنها نسبت به محيط آموزشي و شرايط كاري و شغلشان استنتاج كرد.
6-4- روائي و اعتبار ابزار اندازه گيري:
اعتبار پرسشنامه:
پرسشنامة رضايت شغلي مينه سوتا، توسط صاحب نظران در دانشگاه مينه سوتا در سال 1967 ساخته و پرداخته شده است كه بر روي 8 كارمند زن اجرا و ضريب اعتبار آن 77% گزارش شده است. همچنين پرسشنامه مزبور در پروژة بزرگتري بر 231 كارمند اجرا شده و دامنه نمره ها در اين گروه بين 35 تا 87 و ميانگين و انحراف استاندارد و نمره ها به ترتيب 8/63 و 4/9 و ضريب همبستگي بين دو نتيجه 77/0 = 2/1 ، 2/1 = r و ضريب اعتبار آن برابر 87%= r گزارش گرديده است. (هومن، 1371)
روائي پرسشنامه رضايت شغلي:
پرسشنامه رضايت شغلي مينه سوتا از روائي و اعتبار بسيار بالائي برخوردار است و روائي آن نيز توسط اين دانشگاه مورد تائيد قرار گرفته است. در كار تحقيقي اي كه به اين منظور انجام شده، همبستگي نمره هاي 91 نفر كه در سالهاي 1945 تا 1946 اجرا شد بسيار قوي و برابر 92% و ضريب اعتبار اين مقياس نيز 93% گزارش شده است (هومن، 1371)
7-4- روش تجزيه و تحليل آماري
پس از نمره گذاري پرسشنامه ها جهت تجزيه و تحليل نتايج از روشهاي آماري توصيفي و استنباطي استفاده ميشود.
در اين فصل از پژوهش پرسشنامه هاي پژوهشي بر روي نمونه آماري اجرا شده است، نمره گذاري شده و به صورت جداول و نمودارهاي گوناگون دسته بندي شده اند. پژوهشگر در اين فصل تلاش ميكند كه يافته هاي آماري پژوهش را مورد تجزيه و تحليل قرار داده و نتايج حاصله از آنها را به گونه اي ارائه دهد كه جواب قانع كننده اي براي تاييد يا رد فرضيه پژوهشي باشد.
8-4- بررسي نتايج پرسشنامه ها
A : مقدمه
در اين قسمت داده هاي تجربي تبديل به داده هاي آماري شده، در رابطه با هر پرسش، هدف يا فرضيه توصيف و مورد تجزيه و تحليل قرار ميگيرد. نتايج تجزيه و تحليل آماري اطلاعات اين تحقيق در دو قسمت ارائه شده است. در قسمت اول ابتدا جداول اطلاعات توصيفي مربوط به مشخصات دموگرافيك افراد ارايه شده است و در قسمت دوم اطلاعات مربوط به آزمون فرضيات تحقيق ارائه گرديده است.
B : توصيف داده ها با استفاده از جداول و نمودارها
اطلاعات مربوط به شاخص هاي توصيف جمعيت براي گروه نمونه در جداول درج گرديده است كه در صفحات آخر به چاپ مي رسند.
اين اطلاعات طبقه بندي عنوان شغلي، سابقة خدمت، سن، ميزان تحصيلات و وضعيت تاهل گروه نمونه را نشان ميدهد.
عنوان شغلي
فراواني
درصد فراواني
خبرنگار
45
8/81
تايپيست
3
5/5
سايرين
7
7/12
جمع
55
100
9-4 - توصيف داده ها
A : توصيف داده هاي آماري جمع آوري شده درباره فرضية اول:
“بين عوامل بهداشتي و رضايت شغلي خبرنگاران رابطه وجود دارد.”
براي بررسي متغير وابسته در پرسشنامه از 25 سؤال 12 سؤال آن مورد بررسي قرار گرفته كه شامل سوالات 1 تا 12 ميباشد. اين سوالات مربوط به عوامل بهداشتي است.
B : توصيف داده هاي جمع آوري شده درباره فرضيه دوم:
بين عوامل انگيزش و رضايت شغلي خبرنگاران رابطه وجود دارد.
براي بررسي متغير انگيزش در پرسشنامه از 25 سؤال 13 سؤال آن مورد بررسي قرار گرفته كه شامل سوالات 13 تا 25 ميباشد.
10-4- آزمون فرضيه :
تحليل داده ها با استفاده از آزمون هاي آماري در رابطه با هر فرضيه:
در اين تحقيق براي نمايش رابطه ميان متغيرها از ضريب همبستگي رتبه اي اسپيرمن استفاده شده است. همبستگي رتبه اي اسپيرمن با rsp نشان داده ميشود و اين ضريب بين 1+ و 1- تغيير ميكند. (1+ <rsp < 1-)
هرگاه ضريب همبستگي رتبه اي اسپيرمن مقدار نزديك به 1- باشد دلالت بر رابطه خطي معكوس كامل بين متغيرها دارد و در صورتيكه مقدار اين ضريب نزديك به 1+ باشد نمايانگر همبستگي خطي بالا و جهت ارتباط مستقيم بين متغيرها است. و اگر ضريب همبستگي رتبه اي اسپيرمن صفر باشد مفهوم آن بدين گونه است كه هيچ گونه همبستگي خطي وجود ندارد، اصطلاحا ناهمبسته هستند.
ضريب همبستگي اسپيرمن در آمار ناپارامتري براي داده هايي كه از توزيع نرمال پيروي نمي كنند بكار مي رود كه ميزان همبستگي بين دو متغير را نشان ميدهد و در اين پژوهش به كمك آزمون كولموگرور- اسميرنف (kolmogoror- smirnor) متوجه شديم كه توزيع داده ها نرمال نيست بنابراين از آمار ناپارامتري استفاده كرديم.
در اين تحقيق براي محاسبه ضريب همبستگي رتبه اي اسپيرمن از نرم افزار spss استفاده شده است.
11-4- تجزيه و تحليل همبستگي مربوط به فرضيه اول:
فرضية اول: بين عوامل انگيزش و رضايت شغلي خبرنگاران رابطة معني داري وجود دارد.
به عبارت ديگر فرض H0 بيانگر آن است كه: بين عوامل انگيزش و رضايت شغلي خبرنگاران رابطه معني داري وجود ندارد.
فرض H1 مبين آن است كه: بين عوامل انگيزش و رضايت شغلي خبرنگاران رابطه معني داري وجود دارد.
رضايت شغلي
عوامل انگيزشي
ضريب همبستگي رتبه اي اسپيرمن
رضايت شغلي
سطح معني داري sig
تعداد افراد
00/1
-
55
821/0
061/0
55
ضريب همبستگي رتبه اي اسپيرمن
عوامل انگيزش
سطح معني داري sig
تعداد افراد
821/0
061/0
55
00/1
-
55
با توجه به اطلاعات جدول فوق نتيجه مي شود، بين دو متغير رضايت شغلي و عوامل انگيزشي رابطه مستقيم وجود ندارد. به دليل اينكه ضريب همبستگي رتبه اي اسپيرمن بين دو متغير برابر با 821/0 = rsp ميباشد.
P_value (مقدار p احتمال )
با توجه به حداقل سطح معني داري دو متغير، در جدول فوق 06/0 = sig با سطح معناداري در سطح اطمينان 95 درصد ميتوان پذيرفت كه ضريب همبستگي محاسبه شده برابر با صفر است بنابراين فرض H0 رد نميشود و فرض H1 مبني بر داشتن رابطه معني داري بين دو متغير رضايت شغلي و عوامل انگيزشي وجود ندارد.
12-4- تجزيه و تحليل همبستگي مربوط به فرضيه دوم تحقيق:
فرضيه دوم: بين عوامل بهداشت كار و رضايت شغلي خبرنگاران رابطه وجود دارد.
به عبارت ديگر فرض H0 بيانگر آنست كه: بين عوامل بهداشت كار و رضايت شغلي خبرنگاران رابطه وجود ندارد.
فرض H1بيانگر آنست كه: بين عوامل بهداشت كار و رضايت شغلي خبرنگاران رابطه وجود دارد.
رضايت شغلي
عوامل انگيزشي
ضريب همبستگي رتبه اي اسپيرمن
رضايت شغلي
sig
تعداد افراد
00/1
000
55
732/0
000
55
ضريب همبستگي رتبه اي اسپيرمن
بهداشت كار
sig
تعداد افراد
732/0
000
55
00/1
0
55
با توجه به جدول فوق نتيجه مي شود، بين دو متغير رضايت شغلي و عوامل بهداشتي رابطه مستقيم وجود دارد. به دليل اينكه ضريب همبستگي رتبه اي اسپيرمن بين دو متغير برابر با 732/0 = rsp ميباشد.
P_value (مقدار p احتمال )
با توجه به حداقل سطح معني داري دو متغير، در جدول فوق 0 = sig با سطح معناداري در سطح اطمينان 95 درصد ميتوان پذيرفت كه ضريب همبستگي محاسبه شده برابر با 732/0 است بنابراين فرض H0 رد ميشود و ميان رضايت شغلي و عوامل بهداشتي رابطه معني داري وجود دارد و اين نشان دهنده رضايت از عوامل بهداشتي و شغلي ميباشد. شدت ارتباط ميان اين دو متغير 73% است.
13-4- بررسي سوالات مربوط به فرضيه بهداشتي:
A : (سوالات 1 و 2 پرسشنامه/ بهداشت كار)
H0 = بين خط مشي ها و رضايت شغلي رابطه معني داري وجود ندارد.
H1 = بين خط مشي ها و رضايت شغلي رابطه معني داري وجود دارد.
جدول-1خط مشی Correlation
VAR00001
A11
Spearman's rho
VAR00001
Correlation Coefficient
1.000
.521(**)
Sig. (2-tailed)
.
.000
N
55
55
A11
Correlation Coefficient
.521(**)
1.000
Sig. (2-tailed)
.000
.
N
55
55
** Correlation is significant at the 0.01 level (2-tailed).
Correlations
مطابق H0 رد ميشود يعني ارتباط وجود دارد.
B : سوالات 3 و 4 و 5 (نظارت و سرپرستي/ عوامل بهداشتي)
H0 = بين نظارت و سرپرستي و رضايت شغلي رابطه معني داري وجود ندارد.
H1 = بين نظارت و سرپرستي و رضايت شغلي رابطه معني داري وجود دارد.
جدول-2 نظارت و سرپرستی
VAR00001
A22
Spearman's rho
VAR00001
Correlation Coefficient
1.000
.769(**)
Sig. (2-tailed)
.
.000
N
55
55
A22
Correlation Coefficient
.769(**)
1.000
Sig. (2-tailed)
.000
.
N
55
55
** Correlation is significant at the 0.01 level (2-tailed).
مطابق جدول بالا H0 رد ميشود. رابطه وجود دارد. پس رضايت شغلي از نظارت و سرپرستي هست.
C : سوالات 6 و 7 و 8 (شرايط و محيط كار/ عوامل بهداشتي)
H0 = بين شرايط محيط كار و رضايت شغلي رابطه معني داري وجود ندارد.
H1 = بين شرايط محيط كار و رضايت شغلي رابطه معني داري وجود دارد.
جدول-3 شرایط محیط کار Correlations
VAR00001
A33
Spearman's rho
VAR00001
Correlation Coefficient
1.000
.050(**)
Sig. (2-tailed)
.
.100
N
55
55
A33
Correlation Coefficient
.050(**)
1.000
Sig. (2-tailed)
.100
.
N
55
55
** Correlation is significant at the 0.01 level (2-tailed).
Correlations
مطابق جدول بالا H0 رد نميشود و رابطه وجود ندارد. پس رضايت شغلي از شرايط محيط كار وجود ندارد.
D : سوالات 9 و 10 (روابط متقابل اجتماعي/ عوامل بهداشتي)
جدول-4 روابط متقابل اجتماعی
VAR00001
A44
Spearman's rho
VAR00001
Correlation Coefficient
1.000
.565(**)
Sig. (2-tailed)
.
.000
N
55
55
A44
Correlation Coefficient
.565(**)
1.000
Sig. (2-tailed)
.000
.
N
55
55
** Correlation is significant at the 0.01 level (2-tailed).
مطابق جدول بالا H0 رد ميشود. رابطه وجود دارد. پس رضايت شغلي از روابط متقابل اجتماعي در محيط كار وجود دارد.
E : سوالات 11 و 12 (حقوق و دستمزد / عوامل بهداشتي)
جدول-5 حقوق و دستمزد
VAR00001
A55
Spearman's rho
VAR00001
Correlation Coefficient
1.000
.024(**)
Sig. (2-tailed)
.
.510
N
55
55
A55
Correlation Coefficient
.024(**)
1.000
Sig. (2-tailed)
.510
.
N
55
55
** Correlation is significant at the 0.01 level (2-tailed).
رابطه وجود ندارد. پس رضايت شغلي از حقوق و دستمزد نيست.
14-4- بررسي تك به تك سوالات فرضيه انگيزش:
A : سوالات 13 و 14 و 15 و 16 (كسب موفقيت)
H0 = بين كسب موفقيت و رضايت شغلي رابطه معني داري وجود ندارد.
H1 = بين كسب موفقيت و رضايت شغلي رابطه معني داري وجود دارد.
طبق جدول H0 رد ميشود بنابراين بين اين عامل و رضايت شغلي رابطه نيست پس رضايت شغلي از ميزان كسب موفقيت در باشگاه وجود ندارد.
جدول-6 کسب موفقیت Correlation
VAR00001
B11
Spearman's rho
VAR00001
Correlation Coefficient
1.000
.672(**)
Sig. (2-tailed)
.
.210
N
55
55
B11
Correlation Coefficient
.672(**)
1.000
Sig. (2-tailed)
.210
.
N
55
55
** Correlation is significant at the 0.01 level (2-tailed).
B : سوالات 17 و 18 (قدرداني براي انجام كار)
H0 = …
H1 = …
H0 = تاييد ميشود مطابق جدول. بنابراين بين اين عامل و رضايت شغلي رابطه نيست پس رضايت شغلي در مورد قدرداني در انجام كار در باشگاه وجود ندارد.
جدول-7 قدردانی برای انجام کار
Correlations
VAR00001
B22
Spearman's rho
VAR00001
Correlation Coefficient
1.000
.573(**)
Sig. (2-tailed)
.
.490
N
55
55
B22
Correlation Coefficient
.573(**)
1.000
Sig. (2-tailed)
.490
.
N
55
55
** Correlation is significant at the 0.01 level (2-tailed).
C : سوالات 19 ، 20 و 21 (كار تلاش برانگيز)
H0 رد ميشود بنابراين رضايت شغلي از كار تلاش برانگيز در باشگاه وجود دارد.
جدول-8 کار تلاش برانگیز Correlations
VAR00001
B33
Spearman's rho
VAR00001
Correlation Coefficient
1.000
.570(**)
Sig. (2-tailed)
.
.000
N
55
55
B33
Correlation Coefficient
.570(**)
1.000
Sig. (2-tailed)
.000
.
N
55
55
** Correlation is significant at the 0.01 level (2-tailed).
Correlations
D : سوالات 22 و 23 (مسئوليت فزاينده)
H0 تاييد ميشود ، بنابراين رضايت شغلي در مورد مسئوليت فزاينده در باشگاه وجود ندارد.
جدول- 9مسئولیت فزاینده
VAR00001
B44
Spearman's rho
VAR00001
Correlation Coefficient
1.000
.486(**)
Sig. (2-tailed)
.
.210
N
55
55
B44
Correlation Coefficient
.486(**)
1.000
Sig. (2-tailed)
.210
.
N
55
55
** Correlation is significant at the 0.01 level (2-tailed).
E : سوالات 24 و 25 (رشد و پيشرفت)
H0 تاييد مي شود، بنابراين رضايت شغلي در مورد رشد و پيشرفت فزاينده در باشگاه وجود ندارد.
جدول- 10رشد و پیشرفت Correlations
VAR00001
B55
Spearman's rho
VAR00001
Correlation Coefficient
1.000
.493(**)
Sig. (2-tailed)
.
.341
N
55
55
B55
Correlation Coefficient
.493(**)
1.000
Sig. (2-tailed)
.341
.
N
55
55
** Correlation is significant at the 0.01 level (2-tailed).
روائي و اعتبار
مقدار آلفا برابر 899/0 ميباشد كه ميزان اعتماد پذيري پرسشنامه طرح شده را مورد بررسي قرار ميدهد. بنابراين پرسشنامه مذكور از روائي و اعتبار بالايي برخوردار است.
فصل پنجم
نتيجه گيري
1-بحث و بررسي
2-نتيجه گيري نهائي
3-محدوديت هاي پژوهش
4-پيشنهادات
1-5- بحث و بررسي
رضايت شغلي و نگرش كلي فرد نسبت به شغلش ميباشد كه ارزيابي فرد درباره كارش و ابراز رضايت يا نارضايتي از آن كار، را موجب ميشود.
رضايت شغلي عاملي است كه باعث افزايش كارايي و نيز احساس رضايت فردي مي گردد. نيروي انساني ماهر و كارآمد، پربهاترين و ارزنده ترين ثروت و دارايي هر كشور است.
به طور كلي شناختن انگيزه هاي اساسي نيروي انساني ماهر و كارآمد در تغيير رفتار مؤثر هستند و به همين علت مديران و برنامه ريزان رسانه اي بايد در كسب آگاهي از انگيزه هاي خبرنگاران از توانايي لازم برخوردار و آنها را شناسايي كند.
انگيزش،مستلزم درك آن نيروهاي دروني است كه به فرد توان مي بخشد و او را در راستاي رفتاري كه به عمل ميآورد سوق ميدهد.
مع هذا، مهارت بدون اشتياق يا انگيزش بي ثمر است. صرف آنكه خبرنگاران از عهده توليد خبر برمي آيند، بدان معنا نيست كه به انجام آن مبادرت مي ورزند بنابراين اغلب نظريه پردازان پيشنهاد كرده اند كه تركيب توانايي و انگيزش موجب رضايت و عملكرد ميشود.
يك نظام طبقه بندي نيازي كه توسط هرزبرگ پديد آمد تأكيد بر پاداشهايي كه در سازمان با خشنودي و ناخشنودي شغلي رابطه دارند بود.
هرزبرگ پيشنهاد ميكند كه پاداشهاي سازماني را ميتوان به دو دسته تقسيم كرد، عوامل انگيزشي و عوامل بهداشتي.
هرزبرگ استدلال ميكند كه عوامل بهداشتي با ناخشنودي شغلي رابطه دارد در صورتي كه عوامل انگيزشي با خشنودي مربوطند اين نظريه پيشنهاد ميكند كه وجود عوامل بهداشتي در سطحي قابل قبول احساس بي تفاوتي نسبت به شغل پديد ميآورد به طوري كه گويي اينها مورد انتظارند. البته اگر عوامل بهداشتي در سطح قابل قبولي وجود نداشته باشد ناخشنودي روي ميدهد از سوي ديگر اگر مديريت واقعاً خبرنگاراني برانگيخته و فعال بخواهد بايد از عوامل انگيزشي استفاده كند. اين عواملند كه موجب خشنودي شغلي بسيار هستند.
اساسا هرزبرگ اظهار مي دارد كه پاداشها يا عوامل بهداشتي آنچه را كه نيازهاي دون پايه مي ناميم كامروا ميكنند از سوي ديگر عوامل انگيزشي نيازهاي بلندپايه تر را ارضاء مي سازند (شكركن، 1379)
با توجه به اهميت مسئله رضايت شغلي و انگيزش اين پژوهش به بررسي رابطه بين رضايت شغلي و عوامل انگيزش و بهداشتي هرزبرگ خبرنگاران ب خ ج مي پردازد.
اين پژوهش در صدد پاسخگويي به اين سؤال ميباشد كه آيا بين رضايت شغلي و عوامل انگيزشي و بهداشتي هرزبرگ رابطه وجود دارد؟
جهت بررسي اين موضوع دو فرضيه زير مطرح گرديد:
1-بين رضايت شغلي و عوامل بهداشتي هرزبرگ رابطه وجود دارد.
2-بين رضايت شغلي و عوامل انگيزشي هرزبرگ رابطه وجود دارد.
جامعه آماري اين پژوهش شامل خبرنگاران باشگاه خبرنگاران جوان ميباشد. جهت اندازه گيري ميزان رضايت شغلي و عوامل بهداشتي و انگيزشي هرزبرگ از پرسشنامه رضايت شغلي مينه سوتا استفاده شد كه داراي 25 سؤال ميباشد و از پاسخ دهنده خواسته شد كه ميزان رضايت يا عدم رضايت خود را نسبت به هر يك از عوامل بر روي يك طيف پنج گزينه اي از شديداً راضي تا شديداً ناراضي مشخص نمايد.
2-5- نتيجه گيري نهائي
با توجه به مجموعة عواملي كه در اين باره و در پژوهش در ميان خبرنگاران باشگاه خ ج مورد بررسي قرار گرفت مشخص شد به دليل عدم برنامه ريزي مناسب و ايدة ابتدائي درستي در جهت ساختارمند كردن باشگاه براي توليد اخبار مانند ساير مراكز خبري، نوعي لجام گسيختگي و بي برنامگي در اين چند سال فعاليت باشگاه وجود دارد كه اگر ضعف مديريت فعلي آن را در جهت سياست دهي مناسب تر به آن اضافه كنيم، متوجه مي شويم اين مركز با وجود در اختيار داشتن 2 عامل مهم يعني نيروي انساني و امكانات توفيق چنداني در عرصة اطلاع رساني كشور نداشته و حتي نتوانسته به هدف هاي اوليهاش نيز دست يابد. مجموعة عوامل فوق موجب بروز نارضايتي شغلي، كاهش تعهد كاري و كاهش انگيزه به خصوص در ميان افراد قديمي تر باشگاه و سوق يافتن آنها در جهت مراكز خبري ديگر است، كه موجب هدر رفتن وقت و هزينة هر نيروي انساني در مدت فعاليت و در نتيجه سرمايه گذاري دولتي معاونت سياسي سازمان شده است در حاليكه يان محل مي توانست به صورت مركزي بسيار قوي در جهت تربيت خبرنگاران مجرب و با انگيزه در جهت اهداف نظام جمهوري اسلامي ايران باشد.
به طور كلي عدم وجود رضايت شغلي كه در نتيجة نبود انگيزش و ساير شرايط متناسب شغلي ايجاد مي شود در بسياري از محيط هاي خبري قابل تأمل است و اين مطلب به دليل نبود تعريف مشخصي در مورد مسايلي از جمله محيط ساختارمند خبري، چگونگي تامين رضايت شغلي در ميان جوامع خبري امري حائز اهميت و بسيار مورد توجه است.
3-5- محدوديت هاي پژوهش:
اجراي پژوهش حاضر همراه با مشكلات عديده اي بود:
1-به دليل اينكه در شغل خبرنگاري رضايت شغلي مفهوم درست و كاملي نداشته و صرفاً انعكاس خبر به عنوان محصول وضعي كار و در نتيجه رضايت شغلي به اشتباه مطرح ميشود، بنابراين با وجود جستجوهاي فراوان پژوهشگر در زمينه پيدا كردن منبعي مورد استفاده براي يافتن تعريفي آكادميك از رضايت شغلي در حرفه خبرنگاري به صورت تئوري و دانشگاهي و يا مقاله اي علمي و يا حتي مقاله اي در سطح خود فعالان عرصه خبر در اين زمينه و يا اساتيد حرفه، هيچ منبع مشخصي وجود نداشت و به قول يكي از اساتيد ارتباطات دانشگاه آزاد اسلامي بر روي رضايت شغلي خبرنگاران- هيچ گونه تحقيقي تا به حال صورت نگرفته است.
2-عدم وجود راهكاري مناسب براي هدايت اين مجموعه به سمت هدف اصلي پژوهشگر مبني بر ايجاد اثري كه بتواند پاسخگوي حتي يك خط تعريف از رضايت شغلي در حرفه خبرنگاري باشد.
3-نتيجه تحقيق فقط بر روي جامعه اي كه گروه مورد مطالعه از ان انتخاب شده اند قابل تعميم است و به دليل نبود سازوكار مشخص در اين زمينه به عنوان تعريفي درست و اصولي از چهارچوبي سازماني از حرفة خبرنگاري و خبرنگاران، وظايف و حقوق قانوني و سازمان نيافته بودن چهارچوب هاي كاري آن ها، براي تعميم به بقيه خبرنگاران بايستي متأسفانه در تك تك روزنامه ها، خبرگزاري ها و مراكز تحقيق فوق صورت بگيرد كه اين به وقت و زمان زياد نياز دارد كه البته همراه نتايج ارزشمندي خواهد بود.
4-خبرنگاران باشگاه به دليل عادت به وضعيت و موقعيت باشگاه و عدم ساختار سازماني و تشكيلاتي و عدم هدفمندي آن، و همچنين نياز بسياري از آنها كه از ميانه جواني در حال عبور هستند به شغل و حرفه خود و اينكه به دليل حضور در باشگاه در اين حرفه ساخته شدهاند و راههاي ديگري را براي حضور در شغل به معني تأمين معنوي و مادي خود تجربه نكرده اند، تحقيق مزبور را به نوعي داراي اثرات خطرآفرين در مورد پيدا شدن و آشكار شدن هويت و هدف واقعي باشگاه و احتمال بروز تغييرات اساسي بسيار پيش بيني نشده در آن مي دانسته و همكاري واقعي و لازم را در حدي كه ميان ارتباطات دوستانه در اين محيط مطرح است، با پرسشنامه ها و تحقيق مزبور نداشته اند.
5-متأسفانه به دليل عدم حمايت مسئولين باشگاه از اين گونه تحقيق ها و يا تذكرات، بسياري از خبرنگاران حاضر به دادن نظرات واقعي خود در مورد باشگاه و چالش ها و فرصت ها در آن به صورت رسمي و مكتوب حتي بدون ذكر نام نداشتند.
4-5- پيشنهادات
1-از سوي معاونت سياسي سازمان صدا و سيما، تعريف و سياست گذاري جديدي براي باشگاه و سازماني شدن واقعي آن براي تغذية كانال هاي مختلف اعم از خبري و توليدي صورت بگيرد. هدف ها بايستي باز تعريف شوند و مشخص باشد چه كسي و يا كساني و به منظور دقيق رسيدن به چه هدفي و در چه زماني و شرايطي، قرار است چه كاري را در باشگاه انجام دهند.
2-باشگاه با تعريف حقوق قانوني جديدي در شان باشگاه خبرنگاران اين محيط را به ساختاري امن براي تربيت خبرنگار و نه خبر گير و يا خبررسان تبديل كند.
3-از دبيران و سردبيراني غير از خود خبرنگاران باشگاه و در سنين كاملاً متفاوتي از خبرنگاران عضو باشگاه براي همكاري در سرويس هاي مختلف دعوت به عمل آورد. حضور خبرنگاراني كه پس از مدت نه چندان مناسبي و با فاصلة سني بعضا منفي با بسياري ديگر دبير و يا سردبير ميشوند تنها به كاهش ظرفيت كاري و بعضا هدف گذاري هاي غيرعاقلانه و سود جوئي هاي بچه گانه در اين محيط كاملاً كاري، دامن مي زند.
4-انگيزش كافي عامل ماندگاري خبرنگاران در اين محيط است. براي ساختارمند كردن ميتوان حجم زياد خبرنگاران را مانند خبرگزاري هاي رسمي كشور به دو شيفت صبح و عصر تقسيم كرد تا تعداد زياد خبرنگاران كه در همه ساعات برنامه مشخص خبري نداشته و مشغول وقت گذراني هستند به درستي هدايت شده و به صورت كاملاً حرفه اي متعهد به انجام وظايف خود شوند.
5-باشگاه ميتواند به جاي حضور به عنوان يك رسانه مكتوب و تصويري به عنوان يك فرهنگسرا داراي فعاليت هاي كاملاً مشخص خبري و تربيت نيروي خبري چه به لحاظ تصويري و چه به لحاظ مكتوب و تخصص هايي در زمينه تدوين، نورپردازي، تهيه برنامه هاي توليدي تبديل شود و اولين فرهنگسراي خبر به عنوان يكي از زيرمجموعه هاي دانشكده سازمان صدا و سيما مطرح گردد و از اين جهت محيطي كاملاً حرفه اي را ترويج نمايد.
توضيحات:
پژوهشگر با وجود تحصيل در رشته مديريت و گرايش صنعتي، بايستي در محيط هاي كارخانه اي و يا لااقل شركتي پايان نامه خود را تنظيم مي كرد اما به دليل آنكه از قبل از حضور در دانشگاه وارد محيط هاي خبري و به ويژه وارد باشگاه خبرنگاران جوان از بدو تاسيس آن شده بود و بر روي بسياري از وقايع باشگاه اشراف داشت و با مساعدت استاد راهنما و با توجه به اينكه بيش از 15 واحد درسي در اين رشته در زمينه هاي ساختارهاي سازمان و رضايت شغلي و مرتبط با آنها گذرانده است تصميم گرفته براي ارائه خدمت به جامعه خبري و همچنين استفاده از بخشي از معلومات رشته اي خود ميان اين دو رشته (مديريت- خبر) كه اتفاقاً حلقة گمشده دنياي خبر هم هستند ارتباطي ايجاد و از منظر مديريتي رشته خبرنگاري را مورد بررسي قرار دهم.
دانشگاه ارشاد- دماوند
پايان نامه
به منظور اخذ درجة كارشناسي در رشته مديريت
گرايش صنعتي
موضوع
بررسي رابطة ميان رضايت شغلي خبرنگاران باشگاه خبرنگاران جوان تهران سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران- براساس تئوري دو عامل انگيزش- بهداشت هرزبرگ
استاد راهنما
جناب آقاي دكتر مرتضي فرجي
پژوهشگر:
مريم هديه لو
سال تحصيلي 84-83
“به نام خداي پاك و بي ريا …
عالم با عمل و ناطق بي سخن”
فهرست مطالب
عنوان صفحه
فصل اول- كليات پژوهش................................................................................... 1
2-1- بيان موضوع پژوهش و ضرورت آن......................................................... 4
A-2-1- ضرورت تربيت نيروي انساني مجرب و با انگيزه در عرصة اطلاع رساني.......................................................................................................... 4
B- 2-1- بررسي ميزان رضايت شغلي خبرنگاران به عنوان عامل اجتماعي اثرگذار در ارتباطات امروز 6
C-2-1- موفقيت شغلي و افزايش كارآئي............................................................. 8
D-2-1- سازمان وسايل جمعي:........................................................................... 9
13-2- نظريه محرك و پاسخ................................................................................ 34
14-2- نظرية ميزان سازگاري............................................................................. 34
15-2- نظرية عقلي و استدلالي............................................................................. 35
16-2- لزوم وجود روزنامه نگاران/ خبرنگاران جامعة اطلاعاتي و اهميت رسانه ها................................................................................................................ 35
فصل سوم- معرفي باشگاه خبرنگاران جوان..................................................... 40
شهرستان كاشان از لحاظ آب و هوايي متنوع، 2100 هكتار وسعت و از شهرهايي استان اصفهان در شمال استان اصفهان است كه داراي 3بخش روستا ميباشد و فاصله اين شهر تا تهران 230 تا قم 95 و تا اصفهان 202كيلومتر ميباشد و در اكثر فصول مناسب است در شمال و شرق آن كوير است ولي روستاهاي خوش آب و هوايي در ارتفاعات كركس قرار دارد مثل قمصر.
كاشان هزاران سال است كه محل زندگي اقوام گوناگون بوده مانند تپه سليك و ..
كاشان از ديرباز از نظر صنايع دستي زبانزد خاص و عام بوده ولي با رشد صنايع ماشيني صنايع دستي آن رو به افول نهاد مثل زيلوبافي و قالي بافي كاشان نخستين زادگاه شهرنشيني و مدرنيت دنياست نخستين مكاني است كه چرخ ريسندگي در آن پيدا شده و نخستين مكاني است كه صنعت ريختهگري در آن يافت شد.
قديميترين زيگورات دنيا در اين شهر پيدا شده و نخستين مبدا صنعت سراميك منصوب به كاشان است نخستين معبد زرتشتي و معبد دنيا در كاشان است ، مراسم مذهبي در ايران به تاريخ شمعي است مراسم قالي مشهد اردهال كاشان است.
عمارت بيروني همين ساختماني است كه مورد بازديد قرار ميگيرد و مشتمل است به: سردر، هشتي ، راهرو ورودي، سرپوشيده يا تلار پذيرايي، اتاقهاي مختلف، زيرزمينيها، حياط و آب نما، بخش اندروني شامل دو باب خانه مجزا از هم است كه در سنوات قبل از كل مجموعه تفكيك و به صورت دو خانه مسكوني جدا از هم در آمده است. اخيرا يكي از اين خانهها كه در قسمت شرق خانه بروجردي قرار دارد به وسيله ساختمان ميراث فرهنگي كشور خريداري و در نظر است پس از انجام تعميرات لازم ارتباطي اصلي و قديمي آن با خانه بروجردي برقرار و براي بازديد عمومي آماده ميشود . قسمت ديگر خانهاي است در شمال شرقي خانه بروجردي كه در حال حاضر در تملك و اختيار نوادگان مرحوم حاج سيد حسين بروجردي باني و مالك اوليه خانه است خانه بروجردي از مصالح سنتي و به گونهاي ساخته شده است كه دقيقا با شرايط و خصوصيات اقليمي كاشان سازگاري كامل دارد و از نظر طرح و نقشه و معماري بسيار قابل توجه و اهميت است. جريان هوا و عمل تهويه در زيرزمينيها به وسيله بادگيرهاي ساخته شده در روي بام و به صورت طبيعي و دائمي و بدون احتياج به هيچ وسيله مصنوعي انجام ميشود.
كليه مواد و مصالح مورد نياز براي ساخت اين خانه در محل تهيه شده است معمار سازنده اين بنا يكي از هنرمندان نامدار معماري سنتي كاشان در قرن سيزدهم هجري قمري به نام مرحوم استاد علي مريم است كه تيمچه امين الدوله در بازار ميانچال كاشان هم از ساختههاي وي ميباشد. نقاشيهاي ارزنده و بينظير اين خانه به ويژه صنيع الملك غفاري كاشاني (عموم هنرمند بزرگ نقاشي ايران مرحوم كمال الملك غفاري كاشاني) انجام شده است گفتني است كه صنيع الملك بنيانگذار اولين مدرسه نقاشي در ايران است. خانه بروجردي كاشان از نظر گچبري و ظرايف اين هنر ملي نيز در ميان خانههاي ايراني منحصر به فرد ميباشد.
معماري مسكوني ايران و سبك خانهسازي در شهرهاي مختلف
- گوناگوني معماري مسكن در ايران
سرزمين بزرگ ايران، از معدود كشورهاي جهان است كه در طول تاريخ حيات خود ارائه دهنده يك نوع فرهنگ معماري خاص به جهان معماري بوده است. ويژگيهاي مهم فرهنگي و جغرافيايي ايران باعث شده است تا تنوع بسيار زيادي در معماري آن وجود داشته باشد. اگر بخواهيم به تبعيت از تقسيمبنديهاي جغرافيايي موجود به بررسي اجمالي معماري مناطق مختلف بپردازيم خواهيم ديد كه حتي يك منطقه جغرافيايي محدود، عرضه كننده گوناگونيهايي در معماري مناطق مختلف آن است. براي نمونه در استان گيلان كه بخشي از سرزمين سرسبز شمال ايران است، به انواع مختلف معماري مسكن در منطقه لاهيجان و لنگرود و اطراف رشت، ناحيه آستارا و بخش شمالي طالش، منطقه فومنات، ارتفاعات ديلمان و ارتفاعات سوله رودخان برميخوريم. با مقايسه دو ناحيه كوهستاني ماسوله و زيارت گرگان و معماري در بر روي سطح شيبدار اين دو مكان تفاوتي آشكار در ساخت معماري مسكن در گيلان و مازندران كه دو منطقه همجوار با ويژگيهاي جغرافيايي تقريبا شبيه به هم هستند، ديده ميشود.
مناطق ديگري نيز هستند كه با وجود قرار داشتن در يك محدوده جغرافيايي، معماري مسكوني آنها يا از جهاتي و يا كاملا با هم متفاوت هستند.
معماري بوشهر و ديگر شهرهاي ساحلي خليج فارس همچنين معماري شهرهاي يزد، ميبد و اردكان از اين گونهگونيها ميباشد. در مناطق مذكور اگر بخواهيم بر مبناي عنصري به نام حياط دستهبندي از خانهها داشته باشيم ميتوانيم متمامي گونههاي موجود در بوشهر و ساحل خليج فارس، يزد و ميبد و اردكان را در يك گروه قرار دهيم.اما با ورود به جزئيات خواهيم ديد كه حتي در يك محدوده معين از بوشهر تا بندرعباس معماري مسكن به يك شكل نيست و تفاوتهايي را در معماري هر كدام از آباديهاي اين خطه ساحلي مشاهده مينماييم.
مكانهايي هم هستند كه با وجود نزديكي به هم، دو نوع معماري كاملا متفاوت مسكن را ارائه ميدهند. شايد روشنترين مثال، معماري مسكن در ابيانه، نطنز و كارشان باشد كه در فاصله 50-60 كيلومتر از هم قرار گرفتهاند. در اينجا هر چند كه خانههاي نطنز و كاشان داراي حياط هستند ولي تركيب كلي فضاهاي آنها با هم متفاوت است. و روستاهاي اطراف آن بر روي دامنه شيبدار و بدون حياط ساخته شدهاند.
- درونگراي معماري مسكوني
هر محقق براي آشنايي با معماري ايران و عناصر مختلف مانند: مسكن، مسجد، كاروانسرا، حمام و غيره نياز به تقسيمبنديهاي براي كار خود دارد. هر چند كه دو عامل زمان و مكان نيروي محرك اين محقق ميباشند، اما همانگونه كه ديديم در ايران بزرگ در يك زمان خاص و در منطقهاي كوچك ميتوان ويژگيهاي مشترك و متفاوت را، با هم مشاهده نمود. پس ناگزير به انتخاب عوامل ديگري نيز ميباشيم كه افزون بر بعد زمان و مكان، بتواند در پيشرفت، تنظيم و گردآوري كار كمك بيشتري به ما بكند. انتخاب عناوين گونهشناسي برونگرا و درونگرا، با عنايت به اين موضوع صورت گرفته است.
به گونهاي از معماري مسكن با ويژگيهايي از قبيل داشتن ارتباط بصري و فيزيكي مستقيم با فضاي بيرون خانه، نداشتن حياط، گسترش در ارتفاع و ساماندهي فضايي نسبت به يك فضاي ديگر مثلا دالان آشنا هستيد.
نمونههايي از اين نوع معماري در دشت گيلان، ماسوله مورد مطالعه و بررسي قرار گرفتهاند. تنوع اين گونه معماري مسكن مختص اين مكانها نيست و در آباديهاي ديگر مثل زيارت گرگان، مجن و كمجان گونههاي جالب و خاص يافت ميشود. بررسي معماري كندهايي چون كندوان و ميمند نيز در اين روند كمك قابل توجهي به ما خواهد كرد.
براي شروع يك بحث درونگرايي در معماري مسكوني نياز است كه نخست اشارهاي به معماري مسكوني دشت گيلان، ماسوله و ابيانه به عنوان گونههاي برونگرا، داشته باشيم. گيلان را ميتوان به مناطق دشتي و كوهستاني تقسيم نمود كه در هر كدام از اين مناطق معماري مسكوني شهري و روستايي داراي وجوه مشترك و همچنين تفاوتهايي با هم هستند. هر چند كه بافتهاي متراكم شهرهاي چون لاهيجان، رشت و فومن خانههاي محصور در حياط هستند ولي اين حياطها، نمونههاي كاملتر پرچينها و يا (پرسين) خانههاي گالي پوش هستند و محوطه اصلي تعداد زيادي از خانهها، ارتباط بصري مستقيم با مسيرهاي بيرون خود دارند. حياط در اينجا وحدت دهنده عناصر مختلف داخلي آن مثل چاه آب، طويله، آشيانه طيور و انبار است. فضاهاي مختلف مسكن نيز شامل اتاق، ايوان و تلار ميشود. تنوع معماري مسكوني گيلان را ميتوان در ساختمانهاي روستايي مشاهده كرد. در مناطق دشتي گيلان، خانه در يك پرچين محصور ميشود كه نشانگر حدود چاه آب، باغچه و محوطه خانه ميشود. مسكن به عنوان اصليترين عنصر خانه داراي محوطه زمستان نشين و تابستان نشين است. در خانههاي يك طبقه، فضاهايي چون ايوان و انواع تاقها ساخته شده است كه و براي فصل تابستان با كوچه به قسمتي از محوطه خانه يا در زير كندوجها و يا در بالاي فضايي به نام كوتام استقرار مييابند. تلار فضاي تابستان نشين طبقه اول در بيشتر خانهها چه در نواحي دشتي و چه كوهستاني است. در منطقه فومنات خانهها يك طبقه و نيمه، ساخته شدهاند. نيم طبقه بالا معمولا بر روي فضاهايي چون انبار وطويله بوده و به نام بالاخانه و تلار خوانده ميشود. تمامي اين خانهها، با فضاي سرسبز و احتمالا باغها و شاليزارهاي خود ارتباط بصري مستقيم دارند. براي ورود به مسكن نيز با محوطهاي كوهستاني و كوهستاني نيمه كوهستاني در دو طبقه ساخته شده، طبقه همكف كاملا بسته و طبقه اول همراه با تالار فضاهاي تابستان نشين است.
ماسوله يكي از شهركهاي استان گيلان است بر روي دامنههاي شيبدار ساخته شده است. از ويژگيهاي مسكن در اين آبادي، ارتباط بصري فضاهاي تابستان نشين يا فضاي سرسبز روبهروي آن است. خانه ها در ماسوله در ارتفاع گسترش يافتهاند و طبقه اول آن اختصاص به فضاهاي تابستاني و زمستاني دارد. سومه فضاي كوچك و بسته زمستاني است كه در پشت اتاقهاي تابستاني قرار گرفته است. بريه كهها (اتاقهاي پنجرهدار) و تلار كهها (اتاقهايي با يك پيشگاه در جلو) در شكلهاي مختلف و ارتباط با فضايي به نام چغم (هال) در حاشيه معابر و رو به منظر زيبا قرار گرفتهاند.
خانههاي بخش عمدهاي از آبادي زيباي ابيانه نيز بر روي دامنه شيبدار ساخته شده است. فضاي تابستاننشين خانهها در طبقه اول و قسمت زمستان نشين در اتاق كاملا بسته در طبقه همكف است و گاهي نيز در طبقه اول ميباشد. بازشوهاي يورت و هاريها (اتاقهاي تابستاني) در فصل تابستان منظره زيباي دره پر از درختان صنوبر و ميوه را مانند تابلويي در جلوي اتاقها قرار ميدهد.
ساكنان ماسوله و ابيانه، پس از باز شدن درب خانه مستقيما به فضايي چون دالان ميرسند و اين فضا رابطه چند فضاي ديگري و احتمالا محل قرارگيري پلكان براي رسيدن به طبقه اول ميباشد.
معماري مسكن برونگرا در چند مكان خاص مورد بررسي قرار گرفت. حال به بحث درباره درونگرايي در معماري مسكوني ميپردازيم. از واژه درونگرايي ميتوان معناي مختلفي را استنباط كرد. اين واژه قبل از اينكه رنگ معماري به خود بگيرد از ديدگاه اخلاقي و عرفاني نيز در برگيرنده معاني و مفاهيمي ميباشد. تودار بودن، گرايش به حالات دروني و پرهيز از نشان دادن آن حالات به صورت تظاهر، بعضي از معاني ميباشد. بحث نپرداختن به ظاهر و در عوض كار بر روي درون و حالات دروني، از طرف بعضي از كار آشنايان به مباحث معماري، به داخل اين عرصه نيز كشيده شده است تا جايي كه معماري ايران را از اين نظر كه در نماي بيرون آن در گذرهاي پرپيچ و خم چيزي جز خشت و گل ديده نميشود ولي در داخل دنيايي از پركاري و زيبايي دارد، درونگرا ناميدهاند.
قبل از هر چيز ميبايست ويژگيهاي خانه درونگرا را معرفي كرد. اين ويژگيها به اختصار عبارتند از:
1-نداشتن ارتباط بصري مستقيم فضاهاي داخل با فضاهاي شهري بيرون خود.
2-فضاهاي مختلف آن را عنصري مانند حياط و يا صفههاي سرپوشيده سازماندهي كرده است به نحوي كه روزنها و بازشوها به طرف اين عناصر باز شوند.
بحث نداشتن ارتباط بصري با فضاهاي شهري را ميتوان از دو زاويه ديد اقليمي و فرهنگي مورد بررسي قرار داد. در ابتداي نوشته يادآور شديم كه بخش بزرگي از سرزمين ايران داراي آب و هوايي گرم و خشك با بارندگي كم، همراه با طوفانهاي شن و آفتابي سوزان است. سازندگان بناهاي اين مناطق با شناخت اين ويژگيهاي محلي جغرافيايي، خانه با طوري طراحي كردهاند كه هر نوع ارتباط مستقيم با عوامل جغرافيايي ياد شده، قطع و محيطي امن براي اهل خانه فراهم گردد. آنهايي كه در شهري مثل يزد زيستهاند. به خوبي آگاهند كه چگونه طوفانشن از پس چندين در و پنجره بسته رو به كوچه، گذر ميكنند و خود را به اعماق اتاقها ميرساند. يكي از موارد سد راه اين نوع پديدهها، بسته نگه داشتن محيط بيروني خانه و ساخت ديوارهاي بلند بدون منفذ است.
همچنين با توجه به محيط گرم و خشك اطراف و بافت متراكم فاقد فضاي سبز عمومي، حياط داخل خانه محيطي مناسب براي ايجاد يك نوع باغ كوچك و حوض آب است شايد بتوان به اين مطالب، موضوع امنيت جاني و حفظ خانواده در برابر حملات بعضي غارتگران كه با ايجاد يك محيط بسته و ديوارهاي بلند عملي ميشده است را، اضافه نمود.
اين موضوعات هر چند در شكل گيري اوليه خانههاي درونگرا نقش داشته ولي در گذر زمان عوامل ديگري نيز در تشديد اين درونگرايي موثر بوده است.
بحث دور نگاه داشتن حريم مقدس خانواده از ديد غير، بحثي است كه حداقل، تاريخ خانههاي درونگراي ايران را پس از ظهور دين مبين اسلام دگرگون كرده است. هر چند كه تاريخ پيدايش خانههاي درونگرا به پيش از اسلام ميباشد. ولي دين اسلام با جنبه تقدس بخشيدن به حريم خانواده و الهي كردن آن، آن را تا اعماق تفكرات سازندگان ايراني رسوخ داد.
از اين رو سازنده خانه با رعايت مسائل جغرافيايي، حريمي امن براي خانواده به وجود آورده است. طراحي اين حريم به اشكال مختلف در يك يا چند حياط صورت گرفته است در اين روند خانههاي شاخص چند حياطه با حياطهاي اندروني و بيروني ساخته شدهاند.
در شكل دهي خانههاي درونگرا نقش مهمي داشته است از اين رو لازم است كه اشارهاي به اين عنصر مهم در طول تاريخ معماري داشته باشيم. كه در جاي خود به آن اشاره خواهد شد.
حال كه با نحوه معماري و سبك و شيوه كلي آن در ايران آشنا شديد درباره خود خانه و عناصر آن بحث ميكنيم.
واژه خانه كه امروز مصطلح است در گذشته به اتاق اطلاق ميشده است، اتاق خصوصي را (وستاخ) يا گستاخ يا وثاق ميناميدهاند، از واژه سرا به جاي كلمه خانه در اصطلاح امروز آن، استفاده ميشده است. در جنوب ايران اصطلاح خانه سرا (به معناي سرايي با اتاق است) مرسوم بوده است.
انسان وقتي از غار بيرون آمد نياز به سرپناهي داشت و بر اين اساس طبيعي است كه قديمي ترين مورد معماري ساختمان خانه باشد. اين امر از عصر حجر شروع شده و عناصر ديگر معماري از بعد زماني فرع برآن است.
او وقتي به دست ميآيد كه چيزي شبيه به غاز ميسازد. در كاوشهايي كه توسط دكتر نگهبان و دكتر ملكزاده از 6000 سال قبل از ميلاد در اطراف بويين زهرا انجام شده شهركي را از زير خاك بيرون آوردهاند. اين خانهها احتاجاتشان بهترين طرح براي آن زمان بوده است. خشت را آن زمان نميزدهاند و گل را در آفتاب خشك ميكردهاند. پوشش در آن منطقه چوب بوده است و دهانههاي كوچك آن حدود 5/2،3 و 4 متر بوده است. انواع كارگاهها هم در خود خانه بوده، مثل كارگاه سفالپزي، شيرهپزي و غيره.
كوچهبنديهاي آن نيز خيلي منطقي بوده است. در اينجا موضوع مهم قابل طرح درونگراي خانهها است، زيرا در بيرون خانه نه باغي و نه سبزهاي وجود دارد. ساختمانهاي كوشكي كه بعدها در باغها ساخته شدهاند به بيرون ديد دارند ولي دور باغ را نيز ديوار ميزنند چون بيرون آن خشك بوده است.
در خانههاي كه بعدها نيز ساخته شدهاند، ساكنين آن احساس ناراحتي نميكردند اندرون خانه يا جايي كه زن يا بچه زندگي ميكردند ميبايست تنوع زيادي داشته باشد تا خستگي احساس نشود. حتي در زمان قاجاريه كه دوره انحطاط معماري ايران است خانههاي خيلي خوبي ساخته شدهاند . البته در حال حاضر عيبهايي را بر آنها وارد ميآورند به طور مثال مطرح ميكنند كه محل مستراح دور بوده و يا آشپزخانه در زمستان مسئله ايجاد ميكرده است. اين سنتي بوده كه مستراح بيرون از نشيمن ميساختند و يا آشپزخانه در جايي بوده كه زن خانه بتواند به راحتي در آن كار كند و كسي او را نبيند.
اما در خانههايي كه امروزه ساخته ميشوند در اغلب آپارتمانها مهمان ازوسط اطاق ميگذرد. خانم خانه براي رفتن به آشپزخانه بايد از وسط مهمانها گذر كند، مستراح جايي است كه بسياري از مسائل را ايجاد ميكنند و خيلي از مسائل ديگر. در طراحيهايي كه در حال حاضر انجام ميدهيم بايد اصول گذشته را در نظر بگيريم، مثل اقتصادي بودن، پنام، تعداد نفرات؛ و با مصالح دم دست چيزي را ساخت كه زياد فانتزي نباشد.
قبل از ورود به شناخت انواع خانهها و عناصر آن به مسائلي كه در رابطه به خانه بودهاند ميپردازيم.
يكي از مسائل مهم مربوط به شهرسازي بوده و آن جهت قرار گيري خانه يا رون است. اين مربوط به آب و هوا، طرز تابش جهت وزش باد (باد مطبوع، گرد و غبار و غيره و …) و مكان قرارگيري و جنس زمين ميشده است.
معماران ايراني براي اين كار از شكل شش ضلعي استفاده ميكردهاند.
همانطوري كه ميدانيم شش ضلعي شكلي است كه نميتوان آن را غلط كشيد زيرا در ساخت آن از مثلث متساوي الساقين استفاده شده و اين شكل را نيز نميتوان اشتباه كشيد اگر شش عدد از اين مثلثها را كنار هم قرار دهيم شكل ضلعي به دست ميآيد. خانه زنبور عسل نيز به همين شكل است. در هنرهاي ديگري مثل خاتم و همين طور فرش كف امامزادهها و خانهها و براي به دست آوردن تناسبات طلايي از اين شكل استفاده ميشده است.
كتابي قديمي المسالك و الممالك اصطخري، نقشههايي در ضميمه دارد كه فوق العاده زيبا ميباشند در اين نقشهها علامت جنوب در بالاي آن گذاشته شده و جهت مخالف آن شمال است. در اصل اين شكل از اين شش ضلعي به دست آمده كه در رئوس مستطيل داخل آن آن شمال و جنوب قرار ميگرفته است.
با همين روش در ايران سن رون در نظر ميگرفتهاند.
1-رون راسته
2-رون اصفهاني
3-رون كرماني
در درون راسته مستطيلي كه در داخل شش ضلعي قرار ميگيرد جهت شمال شرقي، جنوب غربي دارد.
در شهرهاي مركزي ايران مثل تهران، يزد، جهرم و شهر تبريز در شمال غربي ايران و برخي شهرهاي ديگر از رون راسته استفاده ميشده است. جهت اين رون تقريبا مواجه با قبله است. در صدر اسلام در اين مكانها در ارتباط با جهتگيري بناها در طرف قبله مسئلهاي نداشتهاند. در يزد در جنوب شهر يزد شيركوه و در شمال آن كوه خزانك (يا خزانق) قرار دارد و رون آن راسته است. در اين شهر رون كرماني نامرغوب است و ميگويند نكبت دارد زيرا در زمستان سرد و در تابستان گرم است. متاسفانه اخيرا را در نظر نگرفتن اين مسئله و با جهت گيري شرقي- غرقي خانههاي را ساختهاند كه ميبايست در فصل گرما آنها را از شدت گرما ترك كرد.
در كاشان هم از اين نوع رون استفاده شده است. از مزاياي آن رون اين است كه در تابستان آفتاب كمتري به داخل اتاق ميآيد و در زمستان آفتاب بيشتري به داخل اتاق ميآيد. تهران جديد نيز به دليل عدم توجه به جهت مناسب به بدترين وضع خود افتاده است. در گذشته معتقد بودند كه اگر شهر و آبادي شمال آن گرفته شود تب خيز شده و دليل آن هم اين است كه شهر تهويه نميشود. در تهران ميبينيم كه در بعضي نقاط در غرب آب و هوا راكد است در روزهاي توصيه ميشود كه افراد مريض به آن مناطق نروند.
رون اصفهاني جهت شمال غربي- جنوب شرقي قرار دارد و در اصفهان، استخر، تخت جمشيد فارس و اين رون را داريم. در اصهفان معمار بزرگ احمد اصفهاني، پيچش ايوان مسجد امام با ميدان نقش جهان را كه حدود 45 درجه اختلاف دارند (خود ميدان رون اصفهاني است ولي مسجد رو به قبله است) به نحو بسيار جالبي حل كرده است.
رون كرماني جهتي غربي- شرقي دارد و شهرهايي مثل كرمان، همدان، آباديهاي آذربايجان غربي در مناطق اراراتوها، خوي و برخي شهرهاي ديگر با اين رون ساخته شدهاند.
به طور مثال در كرمان جهت شرقي- غربي است و طوفاني به نام طوفان سياه دارد كه اگر شهر جهت ديگري ميداشت خانه غير قابل استفاده ميشد. همين طور در همدان كوه عباس آباد و كوه الوند را داريم. خود شهر جهت شرقي- غربي دارد و اگر جهت شمالي جنوبي باشد ريزش برف طوري خواهد بود كه از سوز و سرماي آن امكان باز كردن درهاي خانه ميسر نبود.
پنام موضوع مهم ديگري بوده، كه در ساخت خانه در نظر ميگرفتهاند. پنام دستمال و پارچهاي است كه موبدان در جلوي دهان خود ميآويختهاند . به طور كلي تقريبا به معني عايق، يا مانعي براي رسيدن چيزي از يك جسم به جسم ديگر است. پنام در معماري داراي اهميت زيادي است. در معماري سنتي ايران هيچ ساختماني چه با پوشش و و تخت يا سغ (منحني) نيست كه پوشش آن دو پوش نباشد. در بعضي محلها بدليل چسبيده نبودن خاك و همينطور در دسترس قرار داشتن چوب به اندازه نيازشان از پوشش تخت استفاده شده است، مثل ابيانه و روستاهاي اطراف آن. در كاشان و خيلي مكانهاي ديگر از چوب استفاده نشده است.
منطق كلي در دو پوشه ساختن تخت و طاقي يكي است. در هر دو آنها سعي شده است با اين روش علاوه بر سبك نمودن پوشش از انتقال گرماي بيرون به داخل جلوگيري نمايند. مثلا در پوششش تخت يا از پروز يا قاب (به زه اطراف آن پردو مي گويند) و يا از لمبه كوبي و يا لاپه توفال استفاده مي كردهاند.
در طاقها نيز همين روش را انجام ميدادهاند كه يا آن را خوانچه پوش كرده (يعني طاق اصلي در پشت و با آويزان كردن سقفي به صورت معلق پوشش دوم را ميزدند) و يا بين دو پوشش كنو ميساختند.
از اين عنصر علاوه بر صاف كردن سطح پشت بام براي نورگيري در طاقهاي آهنگ نيز استفاده ميشده است.
اين روشها تا قبل از سلطنت ناصرالدين شاه ادامهداشت و بعد از آن به تدريج منسوخ شده است.
در خانهها نسبت به رونهاي در نظر گرفته شده و حركت خورشيد و مزاحمتهايي كه گزش و گرماي آن ايجاد ميكرده. از پنامهايي عمودي و افقي استفاده ميشده است. استفاده از ارسي، تابش بند، خرك پوش، و چيزهاي ديگري نمونههايي از آن ميباشند.
تابش بند يا تووش بند يا آفتاب شكن تيغههايي به عرض شش الي 15 سانتيمتري است كه گاهي ارتفاعي تا حدود 5 متر دارد و با كمك گچ و گوني آنها را ميساختند. معمولا در بالاي در و پنجره كلافي ميكشيدند كه در وقع تابش بند افقي بوده (اصطلاح به آن سرسايه مي گفتند ) بر روي آن گلجام قرار ميگرفته است. پروز يا حاشيه گلجام نقش (گل و بته) داشته وسط آن را جام ميكردند، بالاي آن نيز خرك پوش ميشده كه اين هم به وسيله گچ عمل ميآمده است. در اينجا ميبينيم كه به هر صورتي پنام را در محلهاي مختلف به وجود آوردهاند.
ارسي (يعني گشاده و باز) را نيز براي جلوگيري از گرما و قطعات ريز ميساختند اين عنصر بعدها شكل ديگري به خود گرفته و بالاي آن يا يك عنصر نيم دايره و يا چهار گوش قرار گرفته است.
به طور كلي در بازديد از خانههاي كاشان (خانههاي قديمي) ميتوان قسمتهاي مختلف زير را مشاهده كرد.
هر خانه داراي چوبي مي باشد كه دو عدد كوبه دارد و در اصطلاح به آن دق الباب ميگويند.
يكي از اين دو كوبه استوانهاي شكل با صداي بم ميباشد كه خبر ميدهد كوبنده مرد ميباشد و ديگري حلقهاي شكل با صداي زير ميباشد كه مخصوص زنها ميباشد.
قسمتهايي را كه در بالا اشاره شد ميتوانددر سر خانه مشاهده كرد.
سردر
اغلب خانهها به خصوص خانههاي مجلل داراي سردر يا درگاه بودهاند. معمولا ديوارهاي بيروني كاه گلي بوده و فقط سر در مجلل ساخته ميشده است. نسبت عرض تورفتگي سردر معمولا يك به دو بوده است. سكوهاي كناري پاخورده نام داشتند و براي كساني با صاحب خانه كار داشته ولي لازم نبوده وارد خانه شوند، و همين طور پاتوقي براي صاحبخانه يا پسر خانه نيز بوده است. تو رفتگي، كنه و پوش آن را نيز (نيم گنبد) ميناميدند. كنه پوش را معمولا با كاربندي ميپوشاندند در پايين كاربندي كه لنگههاي بزرگ گچي تكيه مي كند از لب بند (تويزههاي كوچك) استفاده ميكردهاند.
در اصلي درسر و در جاهايي دروازه گفته ميشده است. در بين هشتي و اندرون خانه را ميان در و در تمام تخته اتاقها را در و نوع مشبك آن را در و پنجره مي گفتند.
اجزاي در سر متشكل از چهارچوب و قابهاي روي آن بوده است (قاب ايراني معمولا متشكل از دو قاب مربع در بالاو و پايين و قاب مستطيل در وسط بوده است) در صورت پهن بوده عرض در قالب وسطي به شكل مربع درآمده است. تختههايي را كه در كنار هم قرار ميگيرند به وسيله گلميخ يا تختهاي كه در پشت آن قرار داشت به هم وصل ميشدند. برجستگي عمودي وسط در كه از بيرون ديده ميشود دماغه نام داشته است. دو عنصر فلزي حلقه براي زنان و كوبه مردان در اغلب درها جاي داشته است ولي در بعضي جاها فقط يكي بوده است كه در قسمت قبل توضيح داده شد.
حلقه بر در نتوانم زدن از بيم رقيبان
ما با توايم و با تو نهايم نيست بوالعجب
در حلقه ايم با تو و چون حلقه بر دريم
در اجزاي ديگري مثل باهو، ميان باهو، سربند، پاسار يا پاسال ميان بند وسط و غيره و … دارد.
هشتي
بعد از سر در وارد هشت يا هشتي يا كرياس ميشدند. هر چند كه در بيشتر مواقع شكل آن هشت ضعلي است اما اين مفهوم هشت (عدد 8) نيست و هشتيهايي كه به شكل مربع و ديگر شكلهاي داريم. منظور از هشت چيزي است كه از فضاهاي داخلي خانه بيرون آمده است و تنها جايي است كه با بيرون خانه ارتباط دارد اين فضا راهروهاي پيچ در پيچ منتهي به حياطهاي اندروني با بيرون خانه ارتباط دارد. اين فضا راهروهاي پيچ در پيچ منتهي به حياطهاي اندروني و بيروني مانع ديد افراد غريبه به داخل حريم مقدس خانواده ميشده است. ايجاد مكث يا حجاب غلام گردشي، تقسيم فضايي و فضايي جهت انتظار از عملكردهاي جالب اين عنصر ميباشد.
معمولا داراي ابعادي حدود m3*3 ميباشند و يك در به طرف حياط و درديگري به كوچه و گذرگاه دارند.
هشت ضلعيهايي كه در ايران به كار رفتهاند در هشتيهاي خانه هم استفاده شده عبارتند از:
1-هشت گوش كامل
2-هشت و نيم هشت
3-نگيني
4-كشكولي
داخل هشتي عناصر مختلفي مثل سكو،چراغداران و براي رفتن به فروار(اتاق بالاي هشتي) پلهاي در نظر گرفته ميشده است. پوشش هاي هشتي ها نيز بسيار متنوع و معمولا با كاربندهاي بسيار بالايي پوشيده شده است.
اين هشتيهاگاهي بسيار ساده ميباشد و در مواقعي هم بسيار زيبا با تزئينات مختلف ميساخته اند يكي از نمونههاي زيباي اين گونه هشتي ها هشتي ورودي خانه بروجرديها ميباشد.
در اين هشتي گچ پريها زيبا، اسم بندي، يزدي بندي، قرينه سازي، ساختن ظروف و رفت همه رعايت شده است و جلوه زيبايي به آن داده است.
هشتي را نسبت به كف كوچه گودتر ميساختهاند تا از كوران هوا و باد به داخل حياط جلوگيري كند. در اكثر هشتيها هم از نور درونگرا استفاده ميكردهاند و هم از نور برونگرا
نور درونگرا: نوري را درونگرا گويند كه از داخل ميگرفتند. مثلا از حياط خانه براي روشن كردن شدن راهرو حجاب
نور برونگرا: نوري را برون گرا گويند كه از بيرون خانه ميگرفتند. مثل نوري كه براي روشن كردن هشتي استفاده ميشده است.
نور برونگرا را از طريق كوچه به دست ميآوردند و نور درونگرا را از راهرويي كه متصل به حياط خانه بود ميگرفتند. همچنين براي تامين نور درونگرااز سقف نيز كمك مي گرفتند به اين ترتيب كه در سقف نورگير ايجاد ميكردند.
راهرو
براي وارد شدن به فضاهاي مختلف از جمله فضاي مهماني و اندروني ميبايست از راهروهاي پر پيچ و خم عبور كنند. راهروهاي پيچ در پيچ خانه را دالان مي گفتند. راهرو و سرپوشيده بزرگ را نيز دالان ميگويند. در طرف سه دريها نيز راهرو قرار ميگرفته است. اگر در دو طرف تالار، راهروها كمي پهنتر باشند آن را تخت گاه ميگويند.
قبل از اينكه در مورد حياط خانه بروجردي صحبت كنيم لازم ميدانيم كه كمي در رابطه با اقليم و آب و هواي شهر كاشان بحث شود؛
- اقليم گرم و خشك (فلات مركزي)
در اين اقليم كه اكثر مناطق نيمه استوايي را شامل ميشود در اثر وزش بادهاي مهاجر كه از جنوب غرب و شمال غرب به طرف استواردر حركت هستند هوا بسيار خشك شده است. اين بادها بيشتر رطوبت خود را هنگام عبور از قارههاي بزرگ از دست ميدهند. علاوه بر اين در مناطق نيمه استوايي كه جزو مناطق با فشار هواي زياد هستند.
هوا به دليل حركت از قسمتهاي بالايي اتمسفر پايين گرم و خشك ميشود. توجه به خشكي هوا در اين مناطق كه با ويژگيهاي ديگر همراه است از نظر تامين آسايش انسان و در نتيجه طراحي ساختمان اهميت فراواني دارد.
تابش مستقيم آفتاب در اين مناطق شديد بوده و 700 تا 800 كيلوكالري در ساعت در مترمربع (m2/h/K.cal) در سطوح افقي انرژي توليد مينمايد. حتي اين شدت بافزوده شدن اشعه منعكس شده از سطوح لم يزرع زمين افزايش مييابد. آسمان اين مناطق در بيشتر اوقات سال بدون ابر است اما مه و طوفان گرد و خاك معمولا در بعدازظهرها در اثر گرم شدن و حركت لايههاي هواي نزديك به زمين پديد ميآيد. رطوبت كم و نبودن ابر در آسمان باعث ميشود كه دامنه تغييرات دماي هوا در اين مناطق بسيار زياد شود.
در تابستان تابش آفتاب سطح زمين را در روز تا 70 درجه سانتي گراد گرم ميكند. در حاليكه در شب دماي سطح زمين به سرعت كاهش يافته و به 15 درجه سانتيگراد يا پايينتر ميرسد. البته نوسان هوا كمتر از اين است اما در هر حال ميزان تغييرات آن به 20 درجه سانتيگراد ميرسد.
دماي هوا در روزهاي گرم تابستان به 40 تا 0 درجه سانتي گراد و در شبها به 25 تا 15 درجه سانتي گراد ميرسد.
در فلات مركزي كه بزرگترن منطقه ايران است و اطراف آن را ناهمواريهاي مرتفعي محصور نموده، صرفنظر از حاشيه متصل به ارتفاعات و بعضي حوضههاي مستقل داخلي آب و هواي گرم و خشك حكم فرماست كه از مشخصات آن زمستانهاي سخت و سرد و تابستانهاي گرم و خشك است. با توجه به وضع پراكندگي عوارض جغرافيايي در فلات مركزي ميتوان دو منطقه متمايز آب و هوايي نيمه بياباني و بياباني در آن تشخيص داد.
شهرستان كاشان كه از ناحيه ايران مركزي واقع شده حدود غربي و جنوبي آن به ارتفاعات سلسله جبال مركزي منتهي مي گردد. آباديهاي دامنه اين شهرستان عموما داراي آب و هوايي لطيف و معتدل ميباشند ولي از جانب شمال وشرق كه به زمينهاي شورهزار كويري ايران اتصال پيدا ميكند هواي آن به تدريج گرم و خشك و سوزان ميگردد. چون در حدود كاشان از قديم الايام رودخانه شادابي وجود نداشته و سرچشمه سارهاي طبيعي هم كمياب بوده است. سكنه آنجا جهت نيازمنديهاي كشاورزي و آبياري به وسيله حفر قناتهاي عميق كه گاهي عميق آن بالغ بر يكصد متر مي گردد و طول مجاري زيرزميني هر يك هم از 10 كيلومتر تجاوز مينمود مختصر آبي به دست ميآورند.
تنها منبع پر آب و سرشار كه از حدود جلگه و همواري كاشان تقريبا با وضع ثابتي هم جريان دارد ميبرده چشمه سليمانيه فين بوده است.
در خانههاي اينگونه مناطق: (اقليم گرم و خشك- فلات مركزي)
1-مصالحي از قبيل خشت و گل كه ظرافيت حرارتي زيادي دارند بنا شدهاند. در مناطقي كه شرايط آب و هوايي بسيار حاد است، كوشش گرديده تا با قرار دادن خانهها در دل تپهها يا زيرزمين زمان تاخي را به بينهايت رسانده و بدين شكل از شرايط گرمايي متعادل عميق زمين بهرهگيري نمود.
2-پلان ساختمانها تا حد امكان متراكم و فشرده بوده و كوشش گرديده تا آنجا كه ممكن است سطح خارجي ساختمان به نسبت حجم آن كم باشد. اين تراكم و فشردگي پلان خانهها ميزان تبادل حرارت از طريق جدارههاي خارجي ساختمان را چه در تابستان و چه در زمستان به حداقل رسانده و در نتيجه از نفوذ حرارت به داخل ساختمان در تابستان و اتلاف آن در زمستان به طور قابل ملاحظهاي چلوگيري مينمايد.
3-معمولا ساختمانها در بافتهاي متراكم و مجموعههاي بسيار فشرده بنا گرديدهاند، و بدين شكل كوشش شده است تا بيشترين سايه ممكن بر سطوح خارجي ايجاد گردد. در نتيجه اين تراكم و فشردگي مجموعه، توده كل مصالح ساختماني افزايش يافته و زمان تاخير به حد مطلوب رسيده است.
4-در بيشتر نواحي اين گونه مناطق، به دليل كمبود بارندگي و در نتيجه كمبود چوب، سقف ساختمانها به شكل خرپشت، طاق با گنبد و بدون هيچگونه اسكلت و از خشت خام و گل ساخته شده است. البته در مناطق نيمه بياباني به دليل اعتدال هوا، و وجود چوب به ميزان نسبتا كافي اكثر بامها با استفاده از چوب و به شكل مسطح ساخته شدهاند.
5-به منظور تقليل هر چه بيشتر حرارت ايجاد شده در ديوارها در اثر تابش آفتاب بر آنها، معمولا سطوح خارجي سفيدكاري شده است.
6-تعداد و مساحت پنجره ساختمانها در اين گونه مناطق به حداقل ممكن كاهش داده شده و به منظور جلوگيري از نفوذ اشعه منعكس شده از سطح زمين اطراف، پنجرهها در قسمتهاي فوقاني ديوارها نصب شدهاند.
7-در مناطق گرم و خشك، بر عكس مناطق معتدل و مرطوب، كوشش گرديده به خصوص در اوقاتي كه هوا گرم است، تا از ايجاد كوران و ورود هواي خارجي به داخل ساختمان از طريق پنجرهها يا قسمتهاي بازشو جلوگيري به عمل آيد. اما در عوض تدابير ديگري، از قبيل ايجاد بارگير، براي خنك نمودن هواي داخلي به شكل طبيعي اتخاذ گرديده كه بسيار موثر ميباشند.
8-استفاده حياطهاي داخلي مشجر و معطوف نمودن فضاهاي زندگي به اين حياطها يكي از عمدهترين مشخصات معماري در مناطق گرم و خشك است. حياطهاي داخلي كه شامل درخت، حوض و سطوح گياهكاري شده هستند، يكي از موثرترين عوامل ايجاد رطوبت، در مناطق خشك اهميت فراواني دارد. ميباشند. اطاقها كه فقط به اين حياطها باز ميشوند در برابر طوفان شن كه معمولا در مناطق كويري در جريان است و هم چنين در برابر بادهاي سرد زمستاني حفاظت ميشوند.
حياط
حياط در فرهنگ دهخدا به معني محوطه و هر جاي ديوار بست و سراي و خانه آمده است. واژههاي ديگري مثل ساحت، صحن، ميان سرا، صحن سراي نيز به همين معني هستند.
از حياط در خانههاي ايراني، به شكلهاي مختلف استفاده شده است. بعضي از اين موارد به اختصار چنين است:
-حياط، به عنوان هواكش مصنوعي براي گذر جريان بادهاي مناسب
-حياط، عنصري مهم در جهت سازماندهي فضاهاي مختلف
-حياط، به عنوان حريمي امن و آرام براي آسايش خانواده
در معماري مسكن خانههاي حياط دار، يك يا چند مورد از عملكردهاي ياد شده را ميتوان مشاهده كرد. شايد ابتداييترين نحوه كاربرد حياط براي ايجاد نشانهاي از تملك باشد. البته ايجاد حصار صرفا به وسيله ديوارهاي بلند صورت نگرفته است.در مناطقي مثل دشت گيلان، با احداث پرسينهايي از ديركهاي چوبي و شاخه درختان اين حريم را مشخص كردهاند. بعضي از قبال كوچ نشين، حريم سياه چادرهاي خود با ديوار كوتاه سنگي معين ميكنند. خانههاي بيشتر آباديهاي ايران، به خصوص مناطق روستايي، متشكل از عناصري چون مسكن، انبار، طويله و چيزهايي ازاين قبيل است. اين عناصر يا در سطح كلي و يا در طرح كلي مسكن گنجانده شده و به طور مثال طبقه زيرزمين يا طبقه همكف به انبار، طويله، اطاق كار اختصاص داده شده و يا در يك محوطه باز قرار گرفتهاند. در اين حالت حياط، با ايجاد يك حصار در دور اين عناصر آنها را در بر ميگيرد.
حياط افزون بر ايجاد وحدت بين عناصر نوعي ارتباط پيمايشي بين آنها ايجاد ميكند، اين ارتباط يا از ورودي ساختمان به مقصد ديگري فضاهاي پراكنده مثل انبار، آغل وغيره در حياط صورت ميگيرد و يا با استقرار محوطه اصلي تابستاني و زمستاني در جبهه هاي مختلف ارتباط دهنده بخشهاي اصلي خانه ميباشد.
ايجاد يك فضاي سرسبز و خرم با حوض آب در شكلهاي مختلف آن و استفاده از حياط به عنوان منظري زيبا براي ساكنان داخل اتاقها يا فضاهايي چون تلار وصفه و نشيمن گاهي براي عصرها و غروب تفتيده مناطق گرم و كويري، از ديگر موارد استفاده حياط ميباشد.
در مواردي نيز حياط سرسبزي زياد را نميطلبد. زيرا وجود درختان و گياهان باعث شرجي بيشتر ميشود و تشديد گرما و رطوبت را به همراه دارد. از اين رو در شهري چون بوشهر، باغ به فضايي با مساحت بسيار كم در خانه گفته ميشود. حياط در شهر، عبور دهنده جريان هواي مطبوع به فضاهاي مختلف بوده در حين اينكه سازماندهي فضاهاي مختلف را در كنار خود به عهده داشته است.
سازماندهي فضاهاي مختلف با توجه به عوامل موثر در آن يكي از با اهميتترين عملكردهاي حياط در طراحي خانه بوده است. با توجه به تاثيرگردش خورشيد بر جبهههاي مختلف خانه، سازندگان آن هر جبهه را به فصلي و ساعتي اختصاص دادهاند. با عنايت به اين موضع، جبهه رو به آفتاب- بخش زمستان نشين، جبهه پشت به آفتاب بخش تابستان نشين (در ساعاتي از روز) و جبهه غربي براي ساعاتي از روزهاي سرد زمستان در نظر گرفته شده و براي پرهيز از تابش گزنده آفتاب به جبهه شرقي، در بيشتر موارد قسمت طاقنما ساختهاند. همچنين در حياط وروديهايي به زيرزمينها براي گذراندن روزهاي گرم تابستان تعبيه شده است. در مناطقي چون يزد و كاشان بخش بزرگي از حياط به صورت گودال باغچه ساخته شده است تا علاوه بر دسترسي بهتر به آب زيرگذر قناتها، با كاشت درختان سرسبز و فضاهاي درخور، محيطي خنك به وجود آورند.
عوامل موثر ديگر در سازماندهي، ايجاد حريم امن و آرام براي آسايش خانواده بوده است كه خانههاي حياط دار درونگرا يا با ايجاد فضايي در گوشهاي ازيك حياط و خارج از محيط خصوصي خانواده و يا با ساختن حياطي ديگر به نام بيروني به اين هدف دست يافتهاند.
بناهاي حياط دار در ايران قدمتي حدود هشت هزار سال دارند. بناهاي مختلف و خانه به طور اخص تا رسيدن به شكل حياط مركزي كامل، زماني كه در حدود شش هزار سال را طي كردهاند و در هر كدام از دورههاي تاريخي حياط يك يا چند كاربرد از آنچه ياد شده داشته است. ابتداييترين روش محصور كردن يك سرپناه در داخل يك حصار را ميتوان در حصار سنگي دلمنهايي در آذربايجان مشاهده كرد. اين حصارها هر چند كه ارتفاع زيادي ندارند ولي نشانهاي از تفكر در مشخص كردن حدود مالكيت از طرف سازنده آن ميباشد. اين نوع حصارها را هنوز هم ميتوان در مناطقي از ايران چون دشت گيلان و خانههاي روستايي گالي پوش با حصاري به نام «خانه محوطه» مشاهده كرد.
حياط به عنوان رابط چند فضا در خانههاي باستاني تپه راغه متعلق به هزاره ششم ق . م كاوش شده است. خانهها متشكل از دو بخش روباز (حياط) و بسته به فضاهاي مسكوني و غير مسكوني بودهاند.فضاهاي بسته به دو بخش براي استراحت و خواب و فعاليتهاي روزانه، نگهداري از حيوانات و يا انبار كردن توليدات كشاورزي تقسيم شده است.
آغل، آشپزخانه و بعضي انبارها و نيزد در حياط قرار داشتهاند خانهها داراي يك تا چند حياط بودهاند.[1]
در همين مكان، نمونه يك خانه حياطدار بسيار ساده با يك اتاق و انباري كوچك، تلاشي ابتدايي براي شكل دادن حياط به دست آمده است.
حياط در شكلهاي كاملتر خود و نزديك به حياط مركزي در يك ساختمان، معروف به ساختمان سوخته، در تپه حصار دامغان كاوش شده است. اين ساختمان در فواصل مختل، حصار دفاعي، برج و بارو داشته است. فضاهاي مختلف مثل سالن مركزي، انبارها، آشپزخانه و چند اتاق ديگر رو به حياط باز ميشدند.[2]
دو حياط و ارتباط دو حياط از طريق يك فضاي مسكوني است.
بنا بر نظر گيرشمن چغازنبيل در ابتدا با حياط مركزي ساخته شده است.
او معتقد است كه اين ساختمان در طبقات پاييني داراي حياط مركزي بوده، هر كدام از اين حياطها، دورادور خود فضاهاي استراحت حمام و آشپزخانه داشته است. همچنين احتمالا خانههاي شهر باستاني شوش نيز داراي يك فضاي مركزي روباز يا بسته بوده كه ديگر فضاهاي به آن باز ميشده است.
پارتها، در معماري خود، از حياط به مفهوم خاص حياط مركزي استفاده كردهاند. آثار به جا مانده كوه خواجه سيستان و هترا و آشور مويد اين نظر است.
بناي كاخي با حياط مركزي و دو ايوان از قرن اول ميلادي در كوه خواجه وش كاوش شده است. فضاهاي بخشي از اين كاخ رو به حياط بازي ميشده و با بيرون ارتباط بصري نداشته است.
كاخ آشور از قرن اول و دوم ميلادي نيز داراي همين ويژگيهاي نقشه و با چهار ايوان در چهار طرف حياط ساخته شده است. محققان معماري ايران شناس اين طرح را الگويي براي ساخت مسجد چهار ايواني با حياط مركزي در صدر اسلام معرفي كردهاند.
براي شيوه ساخت بعدها در آتشكده فيروزآباد نيز به كار رفته است. اين بناي بزرگ با سه گنبد وفضاهاي جانبي، داراي يك حياط مركزي ميباشد
ساسانيان در ادامه شيوه ساخت پارت ها، بناهاي بزرگ حياط دار مانند: كاخ سروستان، كاخ كسري و در تفسفون و كاخ خسرو در قصر شيرين را ساختهاند.
اين شيوه ساخت (بناهاي با حياط مركزي) در دوره اسلامي نيز ادامه يافت و تعدادي از اولين مساجد صدر اسلام به اين شكل ساخته شدند. از آثار مهم صدر اسلام كه داراي اين طرح ميباشند، ميتوان از مسجد جامعه فهرج از قرن اول هجري، مسجد تاريخانه دامغان و مسجد جامعه نايين نام برد. در دورههاي بعد با تلفيق چهار ايوان و حياط مركزي نمونه شاخص مساجد ايراني شكل گرفته است.
حياط يا ميانسرا
در خانههاي شهرهاي مختلف مثل يزد، شيراز، اصفهان، كرمان و غيره (شهرهاي مناطق گرمسير) حياط آنها به صورت باغي كوچك عمل ميكرده است.
«ميانسرا با تناسب طلايي ايراني و جهت گيري دستوري خود. در تمام سال محيط بهداشتي مطبوعي فراهم واز گردش آفتاب و نور خورشيد، بهترين استفاده را براي يورتهاي[3] گرداگرد خود كسب و تامين ميكند، در صورتي كه جهت گيري ياد شده با مسير با غالب و سمت طوفانهاي شن، يامحل استقرار كوه بست به آبادي سازگار نباشد، ميانسرا به جنوب غربي متمايل ميگردد.
جهت يابي ميانسراها به قرار فوق، حاصل ترسيم هندسي مستطيلهاي محاط در شش ضلعي منتظم است.
در قسمت شمالي ميانسرا، يوتهاي آفتاب روي قابل استفاده در تمام فصول (به ويژه در زمستان) مستقر است. در جنوب كه پر سايه است بخش تابستاني قرار ميگيرد.
در شرق كه چهره به آفتاب شديد غرب دارد، يورتهاي كم اهميت و انبار و غربال جايگزين ميگردد. اين فضاها بيشتر از سقف نور ميگيرند و كمتردر و فاصله روزن به ميانسرا دارند. قسمت شرقي به سبب نامرغوب بودن در حدي كه زاويه مطلوب جهتگيري ميانسرا مخل نباشد، اختصاص به رفع تناسبي و ناگونيايي زمين نيز دارد.
لزوما خاطر نشان ميسازد كه تقسيم بندي ياد شده با توجه به اولويتهاست و گرنه ابهاد و جهت ميانسرا، حوض وباغچه، عوامل آفتاب گير و سايه گستر، اندامهاي تهويهگر، گزينش و كاربرد مصالحه مناسب و ساير تدابير متخذه تمام يورتها را در چهار فصل قابل استفاده ميكنند. مگر در قسمت شرق در تابستان»
طرح باغچهها و حوضها نيز تنوع بسيار جالبي دارد. در باغچه انواع مركبات، مثل نارنج، ليموترش، ليمو شيرين،نارنگي و بكرايي ميكاشتند، در جاهاي خشك نار كه در فصول مختلف سال بسيار زيبا است، كاشته ميشده است. گياه خرزره جهت جلوگيري از تجمع پشه به كار ميرفته است. انواغ گلها مثل ياس، ذنبق سفيد، نيلوفر، درخت پيچ و بسياري چيزهاي ديگر نيز مورد استفاده بوده است. حوض هاي داخل حياط نيز متنوع هستند. اين حوضها در شكلهاي شش ضلعي ايراني، دوازده ضلعي، مستطيل با تناسب طلايي بودهاند و دربعضي شهرها مثل شيراز حوضها را گرد ميساختند.
حياط خانه بروجرديها داراي دو رديف باغچه است كه در امتداد حوض اصلي و بزرگ خانه كشيده شده است كه در آنها درختان ميوه به خصوص انار و گياه رويانده شده است كه باعث ايجاد آسايش و آرامش ساكنين خانه در آن زمان ميشده است. همچنين باعث ايجاد خنكي مطبوع به همراه آب حوض ميشده است. علاوه بر حوض باغچهها كه باعث زيبايي حياط ميشوند عنصر ديگري باعث زيبايي هر چه تمامتر حياط خانه شده است گچبريهاي ديوارهاي حياط است. اين گچبريها ه به گچبريهاي چدني مشهورند در جبهه شمالي و جنوبي ساختمان و همچنين سردرخانه به چشم ميخورد علت اين نامگذاري آن است كه در آن زمان معماران ايراني كه به اروپا سفر ميكردهاند در طي سفرهاي خود با معماري اروپايي نيز آشنا شده اند. از جمله آنها همين گچبريها بوده است. اروپائيان قالبهاي چدني درست ميكردهاند گچبريها را به وسيله قالبها درست ميكردهاند و از اين رو نام چدني روي آنها ماند. اين گچبريها كه در ايران تماما به صورت دستي كار شده است در نوع خود بينظيرترين و زيباترين گچبري است.
در اين گچبريها در فضاي حياط و بالاخص در نماي جنوبي آن نقوش سماورها و ميوهجات و حيوانات و ساير اشيا به چشم ميخورد.
يكي از زيباترين و شايد بي نظيرترين هنري كه در زمينه گچ بري در خانه بروجرديهاي كاشان وجود دارد استفاده از قطعات شيشه در گچبريها است. اين شيشهها را با زاويههاي مختلف داخل گچبري قراردادهاند در اثر برخورد نور به اين شيشهها و شكست نور با زاويه شكستهاي مختلف، قطعات شيشه به رنگهاي مختلف نمايان ميشده است و باعث ايجاد منظره بسيار زيبا در گچ كاري ميشده است.
از اين شيوه گچ بري بيشتر براي ايجاد روشنايي در قسمت زمستان نشين خانه استفاده ميشده است.
براي حفاظت گچبريها از باران حفاظهايي در بالاي سر در خانه ايجاد مي كردند كه به آن پنجه موشي مي گويند.
نكته شايان توجه اين است كه گچبريها و رنگكاري و نقاشيها نه تنها از نظر زيبايي مورد توجه بوده است بلكه خود يادآور داستانهاي حماسي شاهنامه و حكايات قرآني ميباشد. همچنين قوانين حيات وحش را به خوبي نيز بيان مي كنند.
از ديگر نمونههاي ذوق و سليقه معماري در ابنيه كاشان استفاده از قرينهسازي ميباشد.
اين ويژگي بيشتر در گچبريها مورد استفاده قرار ميگرفته است. به اين ترتيب كه هيچ وقت در ساخت قسمتهايي مثل طاقچه و يا اشكال ايجاد شده توسط گچبري از يك طاقچه يا… استفاده نميكرده اند بلكه سعي ميكردند تا انچه كه ميتوانند اين اشكال را به صورت زوج بسازند كه اين خود باعث زيبايي بيشتر ميشده است زيرا اصولا مثلا يك طاقچه و يا غيره باعث ايجاد يك منظره زشت و ناخوشايند در ساختمان ميشده است اينگونه قرينهسازيها به كرات در قسمتهاي مختلف خانه بروجرديها به چشم مي خورد (مخصوصا در گچبريها حتي در ساخت بادگيرهاي خانه بروجرديها نيز از قرينهسازي استفاده كردهاند.)
در جبهه شمالي و جنوبي حياط پنجرههاي مشبكي كه به سرداب راه دارند وجود دارند كه باعث جريان هوا در سطح حياط ميشوند. بدين صورت كه جريان هوا از بالاي ساختمان توسط بادگير (ساختمان بادگير بعدا شرح داده خواهد شد) جذب شده و به سرداب ميرسد و سپس توسط اين پنجرههاي مشبك وارد حياط ميشوند و به سطح آب حوض برخورد ميكنند و باعث خنكي هواي حياط ميشوند كه در تابستان مخصوصا بعدازظهرهاي گرم ساكنين خانه از اين مزيت استفادههاي فراواني ميبردند.
بادگير:
شهر كاشان را ميتوان شهر بناهاي بادگيري دانست.
در بناهاي قديمي كاشان وجود بادگير بسيار از مشكلات اقليم گرم و خشك و كويري اين منطقه را حل كرده و زندگي را در تابستانهاي سخت ممكن ساخته است.
بادگيريهايي كه در نواحي كويري ساخته ميشود به نوع اقليم و جهت وزرش بادها بستگي دارد.
معمولا نسبت به اين اصل مهم نوع آنها به صورت يك طرفه، چهارطرفه، و چند وجهي مدور ساخته ميشود. در بعضي مواقع بادگير سه طرف ساخته مي شود.
در كاشان وجود بادهاي خنك كه از ارتفاعات زاگرس وزيدن ميكند باعث شده كه بادگيرهاي مرتفع و بلند چهارطرفه ساخته شود تا هر گونه حركت چرخشي نسيمها را كه به ديوارههاو دريچههاي كانال برخورد ميكند گرفته و به درون فضاها بكشد. در مواردي خاص در محل سرداب در زير مسير كانال بادگير، چاهي حفر ميشود تا به سطح آب برسد.
با رعايت 5تا 8 مترچاه ديگري به موازات چاه مذكور نيز حفر ميشود به وسيله كانال افقي به عرض و ارتفاع 2 متر و به شكل U در سطح آب دو چاه را به هم مرتبط ميكنند. نتيجه اينكه باد از بادگير به طرف سرداب حركت كرده و درون چاه با آب برخورد كرده و سپس از كانال افقي عبور ميكند و باد از چاه دوم به طرف بالا به محل سرداب ميرسد و اين كار سبب خنك شدن بيشتر مكانها نسبت به نوع نفوذ از بادگيرهاي معمولي خواهد شد.
نحوه ساخت بادگير
ساختمان بادگير داراي 3 قسمت اصلي ميباشد كه به شرح آن ميپردازيم:
1-كانال: اين قسمت به شكل كلي مربع مستطيل به عرض 1 متر و به طول تقريبي 5 متر ميباشد كه از پشت بام شروع ميشود و توسط دو دهليز به قسمت سرداب و اتاقهاي بالاي سرداب ميرسد دهليز بالايي كه براي رسانيدن هوا به اتاق مورد استفاده قرار ميگيرد در ارتفاع 4/1 بالاي سقف سرداب ميباشد در قسمتي از اين ناحيه يك پيچ نزديك به دايره ايجاد كردهند كه باعث ايجاد كوران شده و در نتيجه باد خنكتر ميشود. اين قسمت از خاك قرص ساخته مي شود.
2-كانال مياني: كه از پشت بام تا دهانه بادگير ادامه دارد.
اين قسمت نيز به فرم كلي مكعب مستطيل به ارتفاع تقريبا 2 متر ميباشد. كه قسمت داخلي آن را به صورت ضربدري ساختهاند (با استفاده از خشت) دليل اين نوع فرم ساخت اين است كه سرعت باد مستهلك نشود و در نتيجه به باد حركت پيچشي ميدهد.
3-دهانه بادگير: اين قسمت را با استفاده از پنجه موشي در بالاي تيغههاي كوچك گچ و خاك ساختهاند كه جلو نفوذ شن و ريگ حاصل از بادها را به داخل كانال بادگير بگيرد.
لازم به ياد آوري است كه طي تحقيقاتي كه توسط كارشناسان صورت گرفته است به اين نتيجه رسيدهاند كه:
در مقام مقايسه هر بادگير 7 كولر آبي ميباشد.
بادگيرها انواع گوناگون و بنا بر وضع اقليمي و جهت باد به هياتهاي مختلف در سر تا سر ايران ساخته شده و زيباتر و پركارتر و درستتر آنها در پيرامون شدتهاي خشك و سوزان به ويژه در شهرهاي كاشان و يزد و بم و جهرم و طبس و كرانههاي خليج فارس و اروند رود نهاده است.
بادگير به توجه به جهت وزش باد گاهي زمينه چهارگوش و هشت گوش و بيشتر زمينه مستطيل دارد و گاهي در در كرانههاي دريا تنها به صورت هواكنشي در عكس جهت وزش باد دريا بر فراز ساختمانها به چشم ميخورد و چون توضيح انواع آن بيكمك نقشه و طرح ميسر نيست، با نشان دادن چند طرح طرز كار هر يك تشريح ميشود.
1-بادگيرهاي چهار گوش و هشت گوش مناسب مناطقي است كه جهت وزش بادهايي مطبوع متنوع است و به خصوص در فصل گرما گاهي از شمال به جنوب و گاهي از شرق به مغرب باد خوش ميوزد.
2-بادگيرهاي مستطيل در مناطقي ساخته ميشود كه جهت وزش باد در تابستان از يكسو معمولا از شمال شرق به جنوب غرب است و به همين جهت سطح نماي بزرگ بادگير را درست مواجه با آن ميسازند.
3-در آباديهاي كنار و درون كوير براي پرهيز از گزند گردبادها و طوفانهاي سنگين بادگير را فقط مواجه با يك جهت يعني شمال شرق ميسازند و جبهههاي ديگر آن را ميبندند. اينگونه بادگيرها بيشتر شبيه خرطومي است كه رو به جهت وزش نسيم كوهستان دارد، و براي راندن و پاييدن در برابر گردباد، بام آن به صورت خرپشته ساخته شده است.
4-در خوزستان و كرانههاي خليج فارس بادگير به صورت هواكشي خرطوم مانند بر بام ساختمان و پشت به دريا ساخته شده تا بياري بادهاي نسبتا ملايمي كه ازروي درياي پر از جزر و مد برميخيزد و از پنجرههاي كوهستان نزديك به زمين به درون خانه ميآيد هواي گرم و تموس و گرفته را براند. همين تعبيه در خارج از ايران و در كرانههاي باختري درياي روم نيز معمول بوده كه معمولا ديوار مشبكي در پيش خانهها ميساختند تا باد دريا در راه ورزش خود هواي درون خان هرا به كام كشد و هوايي تازه جايگزين آن سازد. در بعضي از شهرها مانند تهران و كاشان بادگير مضاعف در طرفين شاهنشينها ساخته ميشده است در اينگونه بادگيرها ميله نخستين كار بادگير، ميله دومي كار هواكش را انجام ميدهد.
لرسي بزرگ يا طهراني: ميهماني، سفرهخانه، جماعت خانه بزرگان- اوايل بهار، پاييز و زمستان نشين
طنبي: خواب واستراحت (اطاق واقع شده بين دو اتاق تالار و بادگير) تابستان نشين
بالاخانه: خواب و اتاق كار- اول بهار، پاييز و زمستان نشين
گوشوار: خواب، محل خانه، خلوت و كتابخانه
كرسي خانه: اتاقي است كه در و پنجره به حياط نداد و متصل به اتاق زمستاني است و اختصاص به جاي كرسي دارد.»
از اتاقهاي ياد شده اتاقهاي پاييز و زمستان نشين در جبهه غربي و شمالي و اتاقهاي تابستان نشين در جبهه نسار (پشت به آفتاب) استقرار يافته است. مطبخ معمولا در نزديكي زمستان نشين ساخته ميشده است.
اتاقها با نظمي خاص در جبهههاي مختلف حياط جاي گرفتهاند و به وسيله راهرو با حياط ارتباط گردشي دارند. در يك نوع خانه رايج در طول محور اصلي آن، در راستاي تالار، اتاق زمستان نشين و يا طهراني ساخته ميشده است. اين قسمت همراه با تالار روبهرو آن تاكيد بيشتر اين محور در سازماندهي كل بخشهاي خانه را به همراه داشته است. در خانههاي شاخص، اني اتاق با راسيهاي زيبايي به شبيه به آنچه در شيراز ديديم مزين شده و در خانه دكترمرتاش دربند لاريها به جاي اين اتاق، اتاق پنج دري ساخته شده است. در خانه نعمت اللهي (خانقاه) علاوه بر قرار گيري يك اتاق ارسي بزرگ، دو اتاق كوچك هشت گوش به طرزي زيبا در كنار آن ساخته شده است.
شكل اتاقها معمولا چهار گوش بوده و نقشه آن از بخشي از يك مستطيل طلايي[4] ايراني به دست ميآمده است.
در اتاقهاي طهراني، از شكل چليپا نيز استفاده شده است. نمونه جالب آن در خانه نعمت اللهي و حاج عرب كرماني ديده ميشود.
نورگيري اتاق هاي حاشيه حياط به وسيله در و پنجره و گلجام انجام ميگرفته است كه اين عناصر در نوع اصيل آن در ميان تابشبندهاي عمودي و افقي و خرك پوش بوده و در نهايت همه آنها در داخل يك قاب قرار ميگرفته است. اين شكل اصيل به مرور زمان و خصوصا در دوره معاصر دستخوش تغييرات شده است. نورگيري اتاقهاي مشرف به حياط نبودهاند. به وسيله نورگير سقف هرنو[5] انجام مي گرفته است.
بر مبناي سازماندهي كل فضاها و تقسيم آن به فضاهاي تابستان نشين و زمستان نشين، اتاقهاي مختلف شكل گرفته است. ارتفاع دادن خانه، جهت رسيدن به مسير حركت بادهاي مناسب سبب شده است كه اغلب اتاقهاي تابستان نشين در طبقات بالا و اتاقهاي زمستاني در طبقه همكف قرار گيرند.
اتاق زمستاني، اتاق كوچك با تعداد كمي بازشو است و گودي آن در سطح زمين و بسته بودن آن از چند جهت باعث گرم شدن سريع آن ميشود.[6]
اتاقهاي تابستاني در انواع سه دري، چهاردري، پنج دري ساخته شدهاند.
اين اتاقها عملكردهاي مختلف از قبيل، اتاق بنشين (نشيمن) و اتاق مجلسي (پذيرايي) دارند، معمولا در كنار اتاق نشيمن اتاقي كوچك به نام صندوقخانه يا همان پستو قرار گرفته است. اين فضا تعداد زياد طاقچه و كمد ديواري يا درو دارد. عناصر مختلف اتاق، شامل بازشو، در انواع و نيم دري، گلجام، درو، حصيرهاي كف و غيره است.
ويژگي مهم درها در برخي اتاقهاي دو جداره بودن آن است. معمولا جداره بيروني از نوع كركرهاي (كركري)بوده و جداره داخلي، مثل درهاي مناطق ديگر داراي دو لنگه است. با باز كردن در داخلي ميتوان بدون تابش نور شديد و ديد مستقيم از بيرون، جريان باد مطبوع را به داخل اتاق هدايت كرد.
كف اتاقها را معمولا با قشري از گچ ميپوشاندند ولي در خانههاي اعياني كف پوشها به چوبي است و در خانههاي معمولي برروي كف گچين آن انواع حصير، با ابعاد مشخص پهن كردهاند.
انواع حصيرها با نامهاي بليو (بوريا)، چولان[7] سته[8]و بحريني[9] معروف بودهاند.[10]
اتاقها به چند شكل با ديگر فضاهاي موجود ارتباط دارند. اتاقهاي طبقه همكف،مستقيما به حياط راه دارند و معمولترين راه دسترسي به آنها به وسيله طارمه (ايوان بين چند فضا)انجام ميشود.
در كنار هم قرار گرفتن اتاقها نيز تركيبي جالب را ارائه ميدهد، رايجترين آن، تركيب طارمه و اتاق است.[11]
طارمه
به طور كلي طارمه همان ايوان يا صفه است كه در معماري بيشتر نقاط ايران رواج دارد. نمونههايي خاص از ايوان و صفه در شهرهاي شيراز، يزد و زواره را در ادامه همين بخش خواهيم ديد.
طارمه فضايي است كه از يك طرف باز و گاهي بدون سقف و به عنوان نشيمن موقت فصلي، دالان و ارتباط دهنده چند فضا مورد استفاده قرار ميگيرد. ايوان، تالار، و صفههاي مناطق مركزي ايران، هر چند كه ميتواند بخشي يا دربعضي موارد همه عملكردهاي ياد شده را داشته باشد ولي اصليترين كاربرد آن همان فضاي نشيمن موقت فصلي است. واژه طارمه در مجموع براي فضاي ارتباطي مثل راهرو و دالان و طارمه آب انباري (روي آب انباري)نيز استفاده ميشود.
اندازه طارمه نسبت به نياز و ايجاد خانه متغير و حداقل عرض آن به اندازه عرض يك راه پله دو طرفه يا مدور است. اين اندازه از عرض يا طول يك اتاق تا چند اتاق و حتي طول عرض يك خانه در نوسان است.
طارمه به شكلهاي گوناگون ساخته شده و سادهترين نوع آن چهارگوش نزديك به مربع و غالبا مستطيلي خيلي كشيده است. اين اشكال ساده ميتوانند به صورتهاي عمودي بر هم L و U با هم تركيب شوند. در يكي از خانهها طالمه ذوزنقهاي شكل مشاهده شد.
طارمه در بيشتر موارد مشاهده شده، مسقف است و ارتباط بصري با حياط و بيرون خانه دارد مانند تالار قسمت شاه نشين خانه بروجرديها.
اتاق
در خانههاي ايران اتاقها به صورت سه دري، پنج دري، تالار و … ساخته شده و هر كدام ويژگي خاص خود را داشتهاند. يكي از علايق ايرانيان در ساخت خانهها ايجاد ارتباط بصري بين اتاق وفضاي بيرون آن است. گشادگي، فراخي و ديد آزاد داشتن جزء طبيعت ايراني است حتي در حال حاضر نيز همين طوراست. در بيشترجاها از اتاقهاي سه دري استفاده ميشده ولي در اصفهان به دليل آب و هواي آن اتاق يك دري با دري بزرگ داشتند. در كنار در، پاچنگ يا پنجرههاي مشبك ميساختند.
اين اتاقها نيز بر اساس تناسب طلايي طراحي ميشدند. اتاقهايي كه از عرض نور ميگرفتند نصف تناسب طلايي داشته و در نهايت شكلي متناسب و زيبا به دست ميآمده است.
نورگيري اتاقها بسته به نوع آن متفاوت بوده است. بعضي از اتاقها كه مطلقا آفتاب به آنجا نميتابيد و نور كم داشت روشنداني در بالاي آن ميگذاشتند. اندامهايي مثل ترز يا تچر يا تابستان خانه، چون در ميان اتاقها محدوده بوده و به اين صورت نورگيري ميشده است.
عنصر خيشخان براي محيطهاي گرم بوده و هيچوقت بسته نميشده است.
سه دري
اتاق سه دري اتاق خواب خانه بوده است براي طراحي آن از نصف تناسب طلايي (مستطيل داخل شش ضلعي) كمك مي گرفتهاند، (مثل 4*40/3 متريا 2*7/1 متر) طبيعي است كه با اين عمق، نور را خوب جذب ميكرده است. نكته جالب توجه براي سهدريها و ديگر اتاقها اين بوده كه هيچوقت از فضاي آزاد وارد آنها نميشدند (در خانههاي مناطق معتدل و يا در حجرههاي مدارس و كاروانسراها مستقيما وارد فضا شدند) و در كنار هر كدام راهرويي در نظر گرفته ميشده است. ابعاد اتاق طوري بود كه مقياس آن كاملا انساني باشد. اندازه آن را طوري در نظر ميگرفتند كه به طور مثال در موقع خواب اگر افراد يك خانواده معمولي، به اضافه اثاثيه و غيره را در كنار هم بگذاريم دقيقا اندازه شود. در داخل اين اتاق پستويي همراه با دولايي يا گنجههاي عميق دردار جاي داشته است. رختخواب وقتي پيچيده ميشد مثل پشتي درميآمد و يا چهاربالش در كنار آن حكم مبل را پيدا ميكرد (بسته به اهميت افراد تعداد بالشها كم و زياد ميشده است)
در طاقچهها ميبايست روزمره آينه، جانماز، آفتابه لگن، سرمهدان و چيزهاي ديگر و در رفها يا بالاي طاقچه بلند، وسايل كمتر مورد نياز مي گرفته است (مثل ظرف شربت، قاشق افشره خوري، لگن فالوده خوري و غيره).
ارتفاع طاقچه پاييني كه معمولا شكل مستطيل داشته است يك گز اترفاع بلند دو گز (13/2) بوده است. تركيب نماي خارجي متشكل از سه دري، دو آفتاب شكن يا تابش بند عمودي، گلجام و خرك پوش بوده است.
پنج دري
به عنوان اتاق مهماني بوده كه در خانههاي با نظام خرده پيمودن عملكرد اتاق نشيمن را داشته است، در پنجدريهايي كه از طرف طول نور مي گرفتهاند از تناسب كل طلايي به كار گرفته شده است. در دو طرف پنج دري نيز دو راهرو قرار داشتهاند. در داخل اين اتاق تورفتگي كمي بالاتر از سطح زمين به نام شاه نشين قرار داشته كه در آن مهمانهاي بزرگ يا بزرگ خانه مينشستند. در دو طرف پنج دري چراغدانه قرار ميگرفته است. چراغداران چيزي شبيه بخاري بود ولي در داخل ديوار قرار داشت (هم ايجاد نور مي كرده و هم بو را ميگرفته است.
در بعضي خانهها كه توانايي مالي صاحب خانه كم بوده بالاخانهاي به نام فروار با عملكرد اتاق مهمان روي سر در كوچه ميساختند. راه آن از پلهاي در گوشه هشتي بوده است. در قلعهها نيز همين عناصر را داريم.
تالار
كربال يا تلوار يعني ساختمان بزرگ و ريشه واژه تلار است. اين فضا براي استفاده فصل گرما بوده و به هواي باز راه داشته است. در كنار تالار راهروهاي بزرگي به نام تختگاه بوده كه در انتهاي آن راه پلهاي براي زيرزمين و بالاخانه قرار ميگرفته است. در طبقه بالاي آن بالاخانه (اتاق دنج و راحت) جاي داشته است. بالاخانههاي دو طرف تالار را گوشوار نيز ميگويند. در كل هر فضايي را كه در سط قرار گيرد ميانوار و دو طرف آن را گوشوار نيز ميگويند .ساخت اين فضاها به دلايل گوناگوني بوده است. با توجه به ارتفاع زياد تالار و رانشي كه از طرف طاقهاي آن به وجود ميآمد اين فضاها كمك در رفع رانش ميكردند. همچنين تناسب بين مادر و بچه (فضاي وسط و فضاهاي كناري) نيز حفظ شده است.
در خانه با پيمودن بزرگ در پشت بالار تزر يا تچر يا طنبي با شكلي صليبي و در كنار آن بادگير قرار ميگرفته است. سقف تالار مضاعف (دوجداره) بوده و در بعضي جاها از ارسيهاي بزرگ سه لنگهاي در تالار استفاده ميشده است.
در قسمت زمستان نشين فضايي صليبي شكل به نام شكم دريده نيز قرار ميگرفته است. يكي از دلايل ساخت اين فضا به شكل صليبي، مسئله نيارشي بوده است. با توجه به اينكه طاق وسط رانش زيادي داشته، در قسمتهاي كناري آن دو طاق گژاوه زده ميشده تا اين نيروي رانش را خنثي كند.
آشپزخانه
اين فضا در محلي قرار ميگرفته كه به اتاق مهمان نزديك باشد و نقشه آن بنار بر نقشه كلي خانه قابل تغيير بوده است. اصولا در گذشته در تابستان غذاي گرم نمي خوردند و بيشتر غذاي خود را از بيرون تهيه ميكردند.
باره بند محلي مخصوص براي نگاهداري چهارپاياني مثل اسب و قاطر و الاغ و چيزي به نام تخت روان بوده است.
سه دريها نيز طوري ساخته ميشدند كه آفتاب به طور مستقيم نتواند به داخل آنها نفوذ كند. متاسفانه همانطور كه گفته شد در دوره قاجاريه عناصر مختلف داخل معماري ما ميشود. سه دريها به دو دري تبديل شده، و آن را نيز طوري ساختهاند كه آفتاب دقيقا وارد اتاق شود.
نورگيري از سقف
يكي ديگر از كارها براي جلوگيري از تابش مستقيم آفتاب به بعضي از فضاها است. معمارات قديمي معتقد بودند كه در بيرون خانه به اندازه كافي (و بعضي مواقع بيش از حد)آفتاب وجود دارد و نيازي به داشتن آن در اتاقهاي خانه به همان صورت را احساس نميكردند. در قديميترين خانهها چه خانههاي بزرگ اشرافي و چه خانههاي كوچك روستايي وشهري، بخشي از نور سقف گرفته ميشد.
افزون بر اين، اين نوع نورگيري همراه با رنگ ملايم ديوار و سقف اتاقها آرامش خوبي را به وجود ميآورده است. از طرفي ديگر به دليل كور كردن جبهه غربي خانه و جلوگيري از تابش مستقيم آفتاب بعد از ظهرها، فضاهاي پشت اين قسمت از سقف نور ميگرفتند، براي ديگر فضاها مثل، مطبخ، حوضخانه نيز به دليل عدم دسترسي به نور مستقيم، همين كار اعمال ميشده است.
ارسن خانه شامل فضاهاي مختلفي شده كه نسبت به نوع خانه و به عبارت ساده بودن فضاها، استفاده از پيمودن بزرگ و كوچك و خرده پيمون در ساخت خانهها تغيير ميكرده است. همانگونه كه در ادامه درباره شناخت اجمالي اين نوع خانهها خواهيم ديد، تفاوتي بين عناصر فضايي خانههاي چهار صفه زوارهاي و خانههاي شاخص مناطق مركزي وجود دارد.
در خانههاي چهار صفه، عناصر مثل، سردر، راهرو، صفه،ميان خانه، اتاق و حياط را داريم. بعدا در مورد اين گونه خانه بحث خواهد شد.
در خانههاي كاملتر زندگي خصوصي با زندگي عمومي به طرز زيبايي از هم جدا شده است عناصر آن شامل اندروني، بيروني، باربند، حياط و باغچههاي آن، راهرو و هشتي و غيره ديده ميشوند كه در ادامه به شرح آنها خواهيم پرداخت.
كليه اين عناصر بر اساس پيمون تنظيم شدهاند.
از خرده پيمون در ساخت خانههاي كوچكتر استفاده ميشده است و زيباترين خانهها با خرده پيمون ساخته شده است و اندازه آن 3/93 سانتيمتر بوده است.
با مراجعه به اندازههاي فوق مشاهده ميشود كه اين اندازه بر اساس مقياس انساني و اندازه انسانهاي ايراني بوده است. ارتفاع درها به اندازه يك مرد متوسط القامه بوده است. در پاي در، آستانه ميگذاشتند (36 سانتيمتر يا يك چارك) اين كار دلايل مختلفي داشته است، مثل احتياط براي وارد شدن به اينكه سر آنها به بالا نخورد و رعايت احترام با خم شدن، و همچنين مانعي براي ورود كفش و خاك داخل راهرو و چيزهاي ديگري كه در آنجا بوده است.
در طرح نقشه اتاقها، حياط و غيره از تناسب طلايي ايراني كمك ميگرفتند.
تناسب طلايي ايراني از مستطيلي در داخل يك شش ضلعي به دست مي آيد. شكل حياط پنج دري، سه دري و عناصر ديگر بر مبناي همين تناسب بوده است.
يكي ديگر از ابتكارات معماران قديمي در ساخت بناها استفاده از سقف هاي گنبدي ميباشد.
مزيت اين نوع سقفها اين بوده است كه در تابستان كه گرما زياد ميباشد يك طرف گنبد در معرض تابش مستقيم آفتاب قرار نميگرفته و در نتيجه سايه تشكيل ميشده است و اين خود باعث خنك محوطه داخلي ساختمان و حتي جريان هوا در داخل اتاق ميشده است.
معمولا اين گونه گنبدها را به گونهاي ميساختند كه حداكثر نور بتواند وارد شود. مركز اين گنبدها را باز ميساختند و روي آن زائدهاي درست ميكردند كه به آن كلاه فرهنگي ميگفتند كه اين كلاه فرهنگي باعث عدم ورود گرد و خاك و باران برف ميشده است. عمل ديگر آنها به صورت نورگير بوده كه نور برون گرا را به صورت خيلي ملايم وارد صحن اتاق ميكند. تاق قسمت شاه نشين اين خانه يكي از زيباترين و بينظيرترين نمونه از اين گونه نورگيرها ميباشد كه علاوه بر روشن كردن قسمت نشيمن خانه منظره بسيار زيبايي به آن داده است و همچنين به عنوان ساعت عمل مي كند زيرا در قسمت كلاه فرنگي آن 12 سوراخ تعبيه شده است كه نور از آنجا به داخل انعكاس پيدا ميكند و ميتوانستند اوقات روز را تشخيص دهند.
جهت سازي در بناهاي مسكوني كاشان:
اكثر بناهاي قديمي كاشان در دو طرف ساخته ميشود كه به نام قسمت زمستان نشين و تابستان نشين معروف ميباشد.
بخش تابستان نشين
اين بخش بيشتر در جهت شمال شرقي واقع است كه داراي ايوان وسيع و مراتع بوده و در بين اتاقها واقع ميشود. مرتفع سازي ايوان از سطح زمين سبب تهويه باد به سردابهاي زير ايوان و اتاقهاي دري جهت زندگي در ظهرهاي گرم تابستان ميشود. اين قسمت در اثر استقرار بنادر در قسمت شمال شرقي در تابستان داراي سايه فراوان ميباشد و باعث خنك شدن فضا در تابستانهاي گرم ميشود.
در قسمت تابستان نشين بعد از ايوان فضايي وجود داشته كه از آن براي برگزاري مراسمهاي مذهبي و اعياد و جشنها استفاده ميكرده اند كه در بعضي از خانهها اين قسمت بسيار ساده بوده و در بعضي ديگر انواع گچبريها و نقاشيها به چشم ميخورد وفضاي بسيار زيبايي ايجاد كرده است (من جمله در خانه بروجرديها) اصولا اين قسمت به عنوان شاه نشين معروف بوده و به توسط نورگيرهاي موجود در سقف روشنايي لازم را به دست ميآورده است. اين نورگيرها هم باعث ورود هوا به داخل تالار ميشده است و هم باعث ورود نور به داخل ميشده است و هم به عنوان ساعت عمل ميكرده است.
در كنار قسمت شاه نشين دو اتاق به طور قرينه وجود داشته كه علاوه بر استفاده در تابستان در زمستان نيز براي برگزاري جشنها از آن استفاده ميكردهاند كه روشنايي و گرماي لازم براي آن را به ترتيب توسط نورگيرها كه از قسمت اندروني خانه نور مي گرفته و بخاريهاي ديواري تامين مي كردهاند.
همچنين وجود حوض بسيار بزرگ در وسط حياط و گل و گياهان و درختان ميوه خود باعث خنكي بيشتر قسمت تابستان نشين ميشده است.
بخش زمستان نشين
در ضلع مقابل تابستان قسمت زمستان نشين قرار دارد كه تابش خورشيد در فصل زمستان باعث گرم نگه داشتن فضاهاي ميشده است.
اين قسمت خانه بيشتر شامل اتاقهاي پنج دري ميباشد كه توسط پنجرههايي با شيشههاي رنگين بسيار زيبا تزئين شده است. براي نور دهي به اين گونه اطاقها بيشتر از گچبريهايي استفاده ميكردهاند كه در آن شيشههاي ساده قرار ميدادهاند و با تابش نور خورشيد به اين شيشهها هم فضاي داخل اتاقها روشن ميشده و هم زيبايي خاصي را به اين نوع گچبريها ميداده است.
در جلوي قسمت زمستان نشين نيز يك ايوان وجود داشته كه اين ايوان به نام ايوان مهتابي معروف بوده است. اين قسمت را نسبت به سطح زمين حياط بالاتر ميساختهاند و اين به اين دليل بوده است كه در اثر باز كردن در اتاقها كوران هوا وارد اتاقها نشود.
لازم به ياد آوري است كه بادگيري كه در قسمت بالايي قسمت زمستان نشين وجود دارد براي اين بوده كه هواي سرداب زير اتاقها خنك باشد و بتوانند مواد غذايي خود را در آن نگهداري كنند. بنابراين اين بادگير هيچ ارتباطي با قسمت زمستان نشين خانه ندارد.
در نقاشيها و گچبريهاي موجود در خانه بروجرديها ميتوان به نوعي از نگراني معماران آن دوران نسبت به از بين رفتن هنر و بافت شهري پي برد. آنجا كه در قسمتي از نقاشي، مردم ايران زمين را در لباسهاي محلي به تصوير مي كشد و در گوشهاي ديگر ساختمانهاي انگليسي، شاهزادگان نجيب زادگان فرانسوي و جنگ ناپلئون بناپارت را به تصوير مي كشد، خودگوياي اين مطلب است.
قسمتهايي كه در اينجا مورد بحث قرار گرفت مربوط به قسمت بيروني خانه ميشد. خانه به دو قسمت بيروني و دروني تقسيم ميشود:
الف) بخش بيروني
قسمت بيروني خانه در حقيقت همان عمارت و حياطي است كه فعلا مورد بازديد علاقمندان قرار ميگيرد و مشتمل است بر راهروي ورودي، حياط مركزي، تالار سر پوشيده و نورگير فوقاني آن، ايوان جنوبي، اطاقهاي تابستاني و حياطهاي خلوت بين اطاقها و بالاخانههايي كه به صورت قرينه در دو طرف تالار اصلي قرار گرفتهاند، بادگيرها و زيرزمين (سرداب)ها، اطاق پنج دري زمستاني كه بدنه داخلي آن از گچبري بسيار ظريفي با طرح گل و مرغ تزيين شده است، اطاقهاي آفتابگير زمستاني، بهار خوابهاي جبهه شمالي، طارمي قسمت غربي و ساير فضاها.
تالار بزرگ سرپوشيده و حياطهاي خلوت دو طرف آن، با نقاشيهاي ظريف و هنرمندانه و گچبريهاي برجسته و بسيار بديع زينت يافته و سقف آن از طرف داخلي، داراي تقسيمبنديهاي هندسي رسمي و يزدي بندي است. در قسمت فوقاني سرپوشيده در بام، نورگير فوق العاده جالبي تعبيه شده است كه طرح آن در نوع خود منحصر به فرد ميباشد. سقفها و بدنه داخلي سرپوشيده و تالارهاي جنبين آن با نقشهاي بديع و طرحهاي گل و مرغ و اسليمي و شكارگاه و نقوش حيوانات در شيوههاي متنوع رنگ و روغن و آبرنگ تزيين شدهاند.
قسمتهايي از بدنه و به خصوص ديوارهاي شمالي حياط مركزي در قسمتهاي فوقاني و ديوارهاي بهار خواب و داخل اطاق پنج دري از گچبريهاي بسيار ظريف با طرحهاي ايراني و به ويژه، گل و مرغ زينت يافته است.
پنجرههاي مشبك گچي داخل اطاق بزرگ از چنان نازكي و ظرافتي برخورداراست كه به پارچه توري شباهت پيدا كرده است. نقاشيهاي خانه بروجردي زير نظر دو هنرمند بزرگ و نامدار نقاشي ايران در دوره قاجاريه يعني مرحوم ميرزا ابوالحسن غفاري كاشاني ملقب به صنيع الملك (بنيانگذار اولين مدرسه نقاشي در ايران) و برادرزادهاش مرحوم ميرزا محمد خان غفاري كاشاني (كمال الملك) ترسيم و طرحهاي گچبري خانه نيز با نظارت اين دو استاد بزرگ تهيه و به انجام رسيده است.
ب-بخش اندروني
اندروني خانه بروجردي، خود شامل دو قسمت است:
1- قسمت جنوبي كه داراي يك حياط مركزي و تالار بزرگ پذيرايي مزين به آينه كاري است و در دو طرف تالار بالاخانههايي ساخته شده كه رو به داخل تالار باز ميشوند. ضمنا در اطراف تالار بزرگ اطاقهاي گوشواره بنا شده است، كليه درهاي اين بخش از عمارت با استفاده از روش فوارهكاري ساخته شده و در آنها از شيشه الوان استفاده شده است. اطاقهاي سر تا سر ضلع غربي اين قسمت از اندروني با قسمت شرقي حياط بيروني فصل مشترك دارند. قسمت جنوبي كه در سنوات قبل از كل مجموعه تفكيك و به صورت خانه جداگانهاي درآمده بود اخيرا توسط سازمان ميراث فرهنگي كشور از مالكين آن خريداري شده و انشاءالله پس از تمام تعميرات به قسمت بيروني منضم و مرتبط شده و مجموعا در معرض بازديد علاقمندان گذاشته خواهد شد.
2-قسمت شمالي كه عبارت است از يك حياط خلوت و اطاق پنج دري ساده و صندوق خانه و نشيمن و يك سرداب بزرگ كه اين سرداب در حقيقت طبقه تحتاني تلار بزرگ قسمت جنوبي اندروني است.
اين قسمت در مالكيت يكي از احفاد مرحوم بروجردي است و خريد و منضم نمودن آن به كل مجموعه، در دستور كار ميراث فرهنگي كشور قرار دارد.
به طور كلي خانه بروجردي از نظر طرح و معماري و قدمت و تزئينات نقاشي و گچبري جزء نقايس آثار تاريخي مي باشد كه قسمت بيروني آن در سال 1353 توسط دولت خريداري و طي شماره 1082 در فهرست آثار ملي كشور به ثبت رسيده است.
تاكنون مرمت قسمتهاي مختلف و استحكام بخشي قسمتهاي عمده خانه و تثبيت نقاشي به وسيله كارشناسان و استادكاران اداره ميراث فرهنگي كاشان انجام و بعضي از الحاقات غير اصولي كه درطول سالها در اين بناي ارزشمند صورت گرفته بود، به صورت اوليه بازسازي شده است و در حال حاضر نيز مرمت و بازسازي تزئينات بينظير آن در دست انجام ميباشد و كارگاههاي زري بافي و مخمل بافي كه بنا به ضرورت در اين خانه راه اندازي شده است، قريبا به محل كارگاه هنرهاي سنتي ميراث فرهنگي كاشان كه در يك بناي قديمي در كنار برج و باروي عصر سلجوقي كاشان، در خيابان ملا فتح الله آماده شده است، انتقال يافت. نقشه طبقه همكف و زيرزمينها و طبقه دوم و همچنين دورنماي خانه در انتهاي مبحث آمده است.
لازم به ذكر است كه در ساخت بناهاي قديمي اين شهرستان از 9 نوع طاق و قوس استفاده شده است كه چند نمونه از اين نوع قوسها عبارت بودند از: قوس واريخته، قوس هلالي، قوس نيم روز، قوس شاخ بزي كه هر كدام از اين نوع قوسهاي در قسمتهاي مختلف بنا مورد استفاده قرار ميگرفته است.
نحوه ساخت و برپا كردن اين نوع طاقها با يكديگر متفاوت ميباشد. به عنوان مثال طاقهاي ساخته شده از قوسهاي واريخته از 6 طرف ساخته ميشده است ولي در طاقهاي ساخته شده با قوسهايي شاخ بزي ابتدا و انتهاي طاق را ابتدا با استفاده از گچ و خاك يك رديف ميساختهاندو بعد روي آن را يك رديف آجر چيني ميكردند و ادامه كار را از يكي از كنارههاي طاق شروع ميكردهاند و تا انتها ادامه ميدادهاند.
بنابراين در اين نوع طاق از دو طرف ساخته ميشده است.
همچنين در اكثر قريب به اتفاق خانهها از انواع رسمبندي از نوع ساده گرفته و در بعضي از خانهها من جمله خانه بروجرديها از نوع بسيار زيبا و ديدني استفاده شده است. مقرنس زيباترين عنصر تزئيني ميباشد كه براي پوشاندن گوشهها، يا زير پوشش اصلي طاقها به عنوان تزئين به صورت سقف كاذب و يا روي ديوارها در قسمت بالا و يا سر ستونها با مصالح مختلف ساخته شده است در ساختن مقرنسها استادكاران همه ذوق و هنر خود را در به وجود آوردن هر چه بيشتر به كار بردهاند.
انواع مختلف مقرنسهايي كه در بناهاي قديمي ديده ميشود عبارتند از:
1- مقرنس جلوه آمده 2-مقرنس لانه زنبوري
3- مقرنس معلق 4-مقرنسهاي روي هم
انواع خانهها:
همانطور كه گفته شد سابقه معماري خانه قديميترين مورد معماري بوده كه از عصر حجر شروع ميشود و ساختمانهاي ديگر فرع بر آن است. در ايران بنابر شرايط آب و هوايي در نقاط مختلف، خانههاي متفاوتي را داريم. در شمال خانههاي گالي پوش، در غرب ايران خانههاي ايوان دار، در مناطق گرمسير خانههاي ايوان دار و صفه دار و در نقاطي ديگر با توجه به ويژگيهاي محلي، ساخته شدهاند.
در بعضي از مناطق روستايي ايران، خانههاي داراي يك صفه هستند. فضاهاي اين خانه شامل يك ايوان سرپوشيده و يك اتاق تنوردار ميشود.
همين نوع، بيشتر در غرب ايران، به صورتي ديگر ساخته شده است. كل خانه تركيبي از چند اتاق است، اتاق كشيده به نام طنبي يا هنجه كه تنور آن نيز در آن قرار ميگيرد، اتاق عروس و بهترين اتاق كه در وسط قرار گرفته و داراي تزئينات مختلي است. اين اتاق محل پذيرايي نيز بوده است و در تابستان در ايوان سرپوشيده جلوي آن مينشينند. كنور يا مخزن يا انبار، اتاق ديگر آن بوده است. انواع وسايل مورد نياز مثل چيلو يا سيلو براي ذخيره گندم، خمره، تاپو، بستو و چيزهاي ديگر را در آن جاي مي دادند.
فضاهاي مشاهده شده بخشي از فضاي يك خانه شهري چهار صفه را تشكيل ميدهند. صفه يا چفته به معني خميده يا طاقدار بوده است و در خراسان فضاي سرپوشيده را ميگفتند، نمونهاي شبيه به آن را در كاخ نيشابور در فضاي مركزي كه به عنوان حياط بوده است مشاهده ميكنيم.
اين خانهها در تابستان خنك بوده، و در زمستان نيز سرما و برف ساكنين اين آن را اذيت كرده است. در واقع فضاي مركزي عملكرد حياط را داشته است. خانههاي چهار صفه در نقاط مركزي ايران به خصوص دروازه، ساخته شده اند.
چهار صفه به صورت صليبي در مركز است و چهار گوشه آن اتاقها قرار ميگيرند، در يكي از نمونههاي مشاهده شده از ورودي كوچه، مستقيما به درون خانه راه نداشته است. مهمانخانه از راهرو راه داشته و در انتهاي راهرو آشپزخانه جاي ميگرفته است. اتاقها مردموار و اندازه آنها در حدود 3 گز (20/3 سانتيمتر) بوده است. در داخل نشيمن دو لابه يا گنجه و بخاري و انواع طاقچه تعبيه شده بودند. در انتهاي صفه و رو به حياط و باغچه، فخرمدين (يا شبكهاي آجري) عنصر جدا كننده بوده است. در داخل حياط باره بند يا طويله سرباز و مستراح جاي داشتند.
در سي و شش كيلومتري شهر يزد، در محلي به نام همت آباد، قلعهاي قديمي قرار داشت. خيابانهاي آن دوازده متري بوده و دور تا دور آن خياباني كمربندي مي چرخيد. در اينجا نيز خانهاي چهار صفه و زيبا ساخته شده بود. خانه داراي دو حياط بود،بعد از در اصلي، كرباس و در دو طرف آن يك مغازه و هيزم خانه قرار داشتند. دور تا دور حياط فضاهاي مختلف قرار ميگرفتند، در پشت مغازه دو اتاق و آشپزخانه جاي داشتند و سپس وارد چهار صفه ميشديم. بادگيري هواي مناسب را به داخل هدايت مي كرد و در يكي از صفهها اجاقي نيز تعبيه شده بود.
قدمت خانههاي چهارصفه به قبل از اسلام باز ميگردد. گسترش ديگر اين نوع خانه به صورت كوشك (مثل كوشكهاي باغها) بوده است . در باغ جهان نما نمونه خوبي از آن را داريم، كاملترين نوع آن در هشت بهشت اصفهان مشاهده ميشود.
با بزرگ شدن ابعاد خانه چهار صفه و گسترش فضاهاي آن قادر به پوشاندن فضاي وسط نبودند و اين فضا تبديل به حياط شده است. در طرح جديد در دو طرف حياط صفه و دو طرف ديگر، اتاقها قرار گرفته اند.
در تخت جمشيد خانهاي تقريبا با همين نقشه را داريم كه در دو طرف حياط آن ايوانچه و در دو طرف ديگر اتاق قرار دارند.
مشابه همين خانهها در فاصلهاي بسيار دور در شهر كاشان مشاهده شده است.
همانطور كه گفته شد، در خانههاي متكاملتر، ارسن خانه شامل اندروني، بيروني، باربند، حياط وباغچه، انواع اتاقها (سه دري و پنج دري) تالار، تهراني، راهروها و فضاهاي ديگر ميشده است. اين عناصر در سه نظام پيموني بزرگ، پيمون كوچك و خرده پيمون طراحي شدهاند.
در خانه با پيمون بزرگ تركيب فضاها به اين صورت است:
از هشتي خانه دو راهرو يكي به فضاي اندروني و يكي به بيروني راه داشته است، در فضاي بيروني سفره خانه، اتاق مهمان و حياط و در اندروني دور تا دور حياط، اتاقهاي سه دري تهراني، تالار و تزر، حمام و آشپزخانه قرار ميگرفتهاند.
شكل حياط در خانه با پيمون بزرگ از تناسب طلايي به دست ميآمده است. ابعاد خانه در پيمون بزرگ 48*48 متر بوده است.[12] بررسي روابط متقابل بين فضاهاي مختلف اين نوع خانهها خيلي جالب است. به طور مثال آشپزخانه در مكاني قرار داشته كه هم به اتاق مهمان و هم به اتاقهاي داخلي نزديك باشد. ابعاد در و پنجره در پيمون بزرگ يك گز تا دو گز و دو گره بوده است. از نمونههاي بسيار زيباي آن ميتوان از خانه نواب صفوي در يزد نام برد.
خانه با پيمون كوچك خانهاي ارزان و راحت بوده است. حياط آن را نيز با تناسب طلايي ميگرفتند. ابعاد آن 32*32 متر بوده و نمونه موجود آن خيلي فراوان است. تركيب آن چيزي شبيه به خانه با پيمون بزرگ بوده كه در وسط آن دو سه دري و يك پنج دري قرار ميگرفتند. اتاق مهمان در بيروني خانه ميباشد. ابعاد در و پنجره در پيمون بزرگ 14 الي 16 گره است.
در نظام خرده پيمون خانه كوچك و درويشانه بوده و دو تا سه اتاق داشته است و در عين حال داراي اندروني نيز بوده است.به نظر من اين خانهها زيباتر از خانههاي با پيمون بزرگ هستند. در آنها حداكثر استفاده از سانت به سانت زمين شده است. در اينجا سه دريها به پنج دري تبديل شده و داراي تالار و تهراني نيز ميباشد و راهروها در كنار تالار قرار نميگرفتند. در بيروني خانه نيز اتاق و تالار قرار داشتند. ورودي بيروني و اندروني از آن جدا بوده است. در خرده پيمون عرض درها 92 سانتيمتر بوده است.
سادهترين وسيله گرم كننده در خانههاي روستايي تنور است كه معمولا در ميان اتاق بزرگ خانه جاي دارد و درست در بالاي آن خيشوره با كلاه فرنگي كوچكي در طاق به چشم مي خورد.
پس از اينكه تنور تافته شد پختن نان آغاز ميشود و در پايان (اگر زمستان نباشد) ديگ بزرگ آش را در درون آن و روي خلوارهاي آتش بار ميكنند و اغلب كرسيهاي بزرگي روي آن ميگذارند و افراد خانواده پيرامون آن گرد ميآيند. در بعضي از روستاها به جاي تنور از «كرونو» با كوره براي پختن نان استفاده ميكنند.
كوره نانوايي را در زمين ميكنند و در زير آن هواكشي ميسازند كه علاوه بر كشاندن هوا به كوره براي كشيدن خاكستر و خلوار هم به كار مي آيد. پس از اينكه كوره تافته شد آتش درون آن را خارج ميكنند و سنگريزه با كلوخههاي كوچكي را كه قبلا در آن ريخته بودند به جاي ميگذارند و چانه خمير را بيآنكه پهن كنند روي آن ميچينند و در كوره را به گل ميگيرند، پس از اندك زماني نان مغز پخته و برشتهاي چون كيك حاضر ميشود.
بخاري ديواري را درست نميدانيم از چه زماني در ايران معمول بوده ولي وجود آن در كهنترين خانههايي كه تاكنون بر جاي مانده (به خصوص خانههاي عصر صفوي) به نحوي پرداخته و درست و مسلم است و اين نكته را تاييد ميكند كه ساختن بخاري ديواري در خانه ها سابقه طولاني داشته است.
ساختمان بخاريهاي ديواري ايران درست همانند كوره است زيرا اجاق يا آتشدان بخاري مانند كوره هواكشي است كه گاهي براي كشيدن خاكستر نيز از آن استفاده ميشود. در بالاي بخاري نقاب يا كرنهاي به چشم ميخورد. كه مانع پخش شدن دود در اتاق ميباد و در طاق آتشدان سوراخ دودكش قرار گرفته ولي دودكش بخاريهاي ايراني (بر خلاف ساير بخاريها) مستقيم نيست و درست در روي آتشدان زانو و خمي دارد كه مانع بازگشتن دود ميشود و نيز محفظهاي كه در ته دودكش تعبيه شده نميگذارد كه دوده داخل دودكش در اجاق و آتشدان بريزد.
در كمرگاه دودكش تاوهاي كار ميگذاشتند، تا بتواند دود و هوا را تنظيم كند. و ضمنا پس از گرفتن آتش و سوختن هيزم آن را ميبستند، تا از خاكستر شدن پيش گيري كند. دسته تاوه معمولا با مجسمههاي كوچك پرندگان (بيشتر خروس) تزئين ميشده كه بعضي از آنها شاهكارهايي از هنر فلزكاري به شمار ميآيد.
ساختن خن يا تون در گرمابهها بسيار كاري دقيق بوده و شايسته است مقابله جداگانهاي درباره آن نوشته شود. ولي اصول ساختمان آن، يك هواكش مستقيم و افقي و دودكشهايي افقي مارپيچ است كه در زير كف حمام به صورت گربه رو ساخته شده. نخست خن را با هيزم فراوان ميتابند در اين هنگام دودكش عمودي مستقيم باز است. پس از اينكه آتش گرفت دودكش عمودي اصلي را مي بندند تا دود شعله آتش در گربهروها بچرخد و كف گرمابه را گرم كند و دودكش عمودي در گرمابههاي كوچك منحصر به يك ميله اصلي و يك ميله فرعي است ولي در گرمابههاي بزرگ گاهي چهار تا شش ميله دودكش به چشم ميخورد كه جز دو تاي اصلي بقيه به منظور منتشر ساختن گرما در كف صحن و شاهنشينها ساخته ميشود.
حال كه با نحوه ساخت خانه و معماري آن و محيط و اجزاي آن آشنا شديد لازم ميدانم در اينجا راجع به مصالح ساختماني و نحوه ساخت خانه و نحوه مرمت و نگهداري ابنيه تاريخي بحث كنيم:
در ساختن ابنيه خشتي معمولا خشتهاي گلي به همراه مصالح ديگري به كار ميروند تا به اين ترتيب نقاط ضعف خاص اين مصالح برطرف شود. از جمله اين مواد و مصالح ميتوان به موارد زير اشاره كرد:
الف) چوب: اين ماده زماني در ابنيه خشتي مورد استفاده قرار ميگيرد كه مقاومت خوب در مقابل نيروهاي كششي و خمشي لازم باشد.
ب) حصير: افزودن حصيرهايي كه از برگ درخت خرما ساخته شدهاند به اين ماده در پخش و تقسيم نيروهاي فشاري در سازههاي سنگين بسيار موثر است.
پ)تسمههاي ني: از تسمههاي ني به صورت زنجير در داخل سازه استفاده ميشود كه مهار داخلي سازه را بر عهده مي گيرند.
ت) خشت پخته: معمولا در پوسته خارجي بنا به حفاظت آن از باد و باران مورد استفاده واقع ميشود.
ث)سنگ: در پي و در قرنيزهايي كه بايد در برابر آن مقاوم باشند مورد استفاده قرارميگيرد.
معمولا در اندودي گل، كه از نظر اليافي بسيار غني است، در تزيين سطحي ديوارهاي خشت خام استفاده شده است؛ از جمله اين مواد اليافي ميتوان كاه و پشم شتر و سبوس برنج را نام برد. اين اندود غالبا به سرعت فرسايش مييابد و بايد به صورت مدام ترميم شود.
به هر صورت، در اين ابنيه از اندودهاي مقاومتر مثل گچ و آهك نيز به صورت اندود استفاده شده است، ولي استفاده از اين مواد براي اندود بنا، ممكن است عواقبي در پي داشته باشد، از جمله اينكه امكان دارد مواد و مصالح بخش داخلي ديوارها از طريق درزهاي اجتناب ناپذير مورد تهاجم عوامل فرساينده قرار گرفته باشند، بيآنكه در قشر مقاوم خارجي عارضهاي به چشم ميآيد. به هر صورت، ارائه روشي منطقي براي بررسي و مراقبت در چنين مواقعي كار آساني نيست.
اشارهاي به سازههاي معماري سنتي ايران (ديوارها و جدارهها)
ديوارها را ميتوان به دو دسته تقسيم كرد:
الف)ديوار باربر: ضخامت اين ديوارها معمولا از ديوارهاي غير باربر بيشتر است و بسته به نوع مصالح مورد استفاده براي ديوار، ضخامت آن متفاوت ميشود. براي مثال، ضخامت ديوارها باربر آجري حداقل 35 سانتيمتر و ضخامت ديوارهاي خشتي باربر حداقل 80 سانتي متر است. بار سقف معمولا به ديوارهاي باربر، و از طريق آن به پي و زمين انتقال مييابد.
به) ديوار غير باربر: اين جدارهها كه معمولا به اسپر معروفاند، بسته به نوع مصالح، ضخامتهاي متفاوت مييابند، مانند ديوار آجري كه حداقل 11 سانتيمتر و در سطوح كوچكتر به 5 سانتيمتر ميرسد.
در ديوارهاي سراسري باربر در فواصلي معين از جرز يا پايه استفاده ميشود كه مقاومت ديوار را بيشتر ميكند. در مواردي براي ايجاد فضاي وسيعتر، به جاي ديوار باربر از ستون استفاده ميشود و اين ستونها داراي مقاطع مختلفي از قبيل، دايره و مستطيل اند.
در اجراي ديوارها معمولا از جزر و پايه باربر را با اسپر يك جا نميسازند، زيرا نشست پايهها با ديوارها فرق دارد. ابتدا پايه اجرا ميشود و پس از نشست لازم، اسپرها به توسط هشت و گير به پايه يا ديوارهاي باربر ساخته شده متصل ميشوند.
معمولا در مواقعي كه بارها يكنواخت بر ديوار وارد نميشود، امكان ترك در فصل مشترك نقاط تحت فشار (بار) با ساير نقاط وجود دارد و براي رفع اين مشكل ديوار را در قسمتهايي كه بارگذاري نشدهاند با طاقچه و رف سبك ميكنند.
نمونهاي از پوششهاي معماري سنتي
پوشش معماري سنتي ايران با توجه به آب و هوا و اقليمهاي مختلف، معمولا در دو نوع مسطح و منحني اجرا ميگردد.
عوامل اجتماعي و سوانح
مانند جنگ، مهاجرت و آتشسوزي،
عوامل تخريب مربوط به شيوه خاص زندگي ماشيني
مانند تاسيسات بنا از قبيل فاضلاب، كانال كشي و غيره.
عوامل تخريب مستقيم به وسيله مردم و حكام وقت
از جمله ميتواند به تخريب حصارها و خندقها با هدف گسترش شهرها، تخريب بناهاي عظيم به منظور استفاده از مصالح آنها و همچنين استفاده نادرست از ابنيه قديمي، استقرار مردم در واحدها و مجموعههاي قديمي و دخل و تصرف شديد و نابهنجار در آنها، حفاري ابنيه به منظور گنج يابي، اقدامات بدون مطالعه و برنامهريزي افراد خير به منظور تعمير، تغيير فشار آبهاي زيرزميني بر اثر حفر چاههاي عميق و پمپاژها.
از جمله اين تخريبها ميتوان به خانه بروجرديها اشاره كرد. متاسفانه در زمان قبل از قبل انقلاب اين خانه تحت اجاره افراد نامسئول بوده كه باعث تخريب گچبريها و نقاشيهاي ساختمان شده است.
خانه آل ياسين
اين خانه در اواسط قرن 13 هجري در حقيقت در دوران بازسازي و آبادي مجدد كاشان به پس از زمين لرزه معروف 192 ه. ق در محله پشت مشهد و در بافت صفويه كاشان و در منطقهاي به نام گذر آقا (ميدان امام خميني امروزي) شكل گرفته است. معروفيت محله مذكور به گذر آقا به علت زندگي گروهي از علما و سادات حسني كاشان در اين محله بوده است.
خانه آل ياسين به دستور فتحعلي شاه قاجار و به احترام مرحوم حاج سيد محمد تقي حسيني پشت مشهدي كه از مراجع بزرگ و علماي معروف نيمه اول قرن سيزدهم در كاشان بوده است براي وي ساخته است. حاج محمد تقي كه در محاورات عمومي مردم كاشان و به خصوص اهالي محله پشت مشهد، به عنوان ناطق سيد خطاب ميشده است. معاصر مرحوم ملا احمد نراقي و در زمره علمايي بوده است كه عالم معروف جهان اسلام يعني مرحوم شيخ مرتضي انصاري حجت الله عليه براي ديدار و مباحثه با اين مرد دانشمند و فقيه معروف اسلامي كاشان به اين شهر سفر كرده و چندين ماه در اينجا متوطن بوده است.
حاج محمد تقي در سال 1258 هجري قمري فوت نموده و در جبهه شمالي صحن ؟ تاريخي حبيب بن موسي به خاك سپرده شده است و مقبره وي نيز داراي تزئينات نقاشي بسيار نفيس و هنرمندانه و آئينهكاري ميباشد و جز يكي از آثار ارزشمند هنري و تاريخي است.
خانه مورد بحث علاوه بر محل زندگي سيد، محل تدريس او نيز بوده و پس از فوت ايشان خانه مذكور به فرزندش ميرزا مهدي و سرانجام در نيمه قرن 14 هـ. ق به يكي از نوادگان سيد به نام ميرزا نظام الدين مجتهد پشت مشهدي رسيد. زماني كه نام خانوادگي براي افراد مشخص گرديد و صدور شناسنامه متداول شد وي نيز نام خانوادگي آل ياسين را براي خود و فرزندانش انتخاب كرد.
ميرزا نظام الدين آل ياسين كه آخرين فرد عالم و مجتهد تبار سيد پشت مشهدي است در خانه مورد بحث زندگي ميكرده است.
نامبرده از علماي معروف متاخر كاشان و جز پنج نفر فقهايي بوده است كه در دوره اول نمايندگي مجلس شوراي اسلامي ملي پس از مشروطيت از منطقه كاشان به مجلس راه يافته است.
در سال 1375 خانه تاريخي آل ياسين به وسيله هيات امنا بازسازي خانههاي قديمي كاشان خريداري و به شهرداري كاشان واگذار گرديده است و تعهدات و احيا آن در نيمه اول سال 1376 تقريبا به اتمام رسيده.اين خانه در سنوات اخير توسط شهرداري كاشان مرمت و موردبازديد علاقهمندان قرار گرفته است بازديد از اين خانه در همه ساعات روز ميسر ميباشد البته از ديد آسيب شناسي اين بنا به علت كاربري جديد آن بسياري از قسمتهاي بنا ناچارا آسيبهايي را متحمل شده است و مسائلي از قبيل بخاري و سيمهاي تلفن و … مسائلي است كه بر پيكره معمارانه بنا آسيب وارد ميكند كه البته عدم استفاده از آن نيز امكان پذي نميباشد. برخي از قسمتهاي بنا نظير هشتي آن به خاطر كاربري جديد كاملا از شكل سابقش فاصله گرفته و درهاي شيشهاي جديد جايگزين پنج دري و سه دريهاي سابق شده. بسياري از درهاي آن به دليل مسائل محرمانه شهرداي بسته است كه براي بازديد هم باز نميشود. اين خانه جزو خانههايي است كه كاربري آن به طور بسيار وسيعي پيكره بنا را تحت الشعاع قرار داده و از ديد معماري آسيب بسياري متحمل شده چون كاربري جديد آن به رغم تمام تلاشها براي حفظ اصالت و شخصيت خانه بسيار متفاوت، كاربري سابق آن به عنوان يك خانه است.
جاي دادن بخشهاي اداري در دل اين بناي سنتي آن هم بنايي مثل شهرداري كه الزاما مكانهاي خاصي با معيارهاي متفاوت با يك خانه ميطلبد در كنار اينكه اشخاص استفاده كنند از آن كاملاً ممكن است مانند كساني كه در اداراتي نظير ميراث فرهنگي كار ميكنند به ارزش والاي اين بنا به عنوان يك اثر تاريخي و جايگاه آن در گذشته و تاريخ كشور توجه نداشته باشند.
اي دريغا كه جان جانان رفت مهر آفاق مهر كرد غروب ازجفاي اجل رادمردي زشهر كاشان رفت
اون كه همواره مي گشود ز لطف اون كه بي ارج بود بهر خدمت خلق سميع حضرت خليل ا… روح پاكش سوي بهشت برين سال فوتش را نوشت كلك طباع
مايه راحت دل و جان رفت شهريار ديار احسان رفت از هجومخزان گلي پرعطر زد و پرپرشد زگلستان رفت گره از كار بي نوايان رفت دائم به رنج حرمان رفت عامري پيشواي خانان رفت سه ارديبهشت شادان رفت مايه آبروي كاشان رفت
حروف ابجد 1327 ش
[1] - صادق شهمريزادي،«شهرنشيني در هزار پنجم ق. ق» در نظري اجمالي بر شهرنشيني و شهرسازي در ايران به كوشش محمد يوسف كياني، 1365 ص 5-12
[2] - عزت الله نگهبان، «شهرنشيني، در هزاره چهارم تا هزار اول ق. م» در محمد يوسف كياني، همان ص 23-50)
و صادق شهميرزادي، «اشارهاي بر پيش از تاريخ دامغان» در بناها و شعر دامغان، مجموعه مقالات، تهران، نقشر فضا، 1368 ص 100-85)
مجموعه كاخ گلستان، يادگاري به جاي مانده از ارگ تاريخي تهران محل اقامت شاهان سلسله قاجار و از زيباترين و كهنترين بناهاي پايتخت دويست ساله ايران ميباشد. اين بنا روزگاري همانند نگيني در ميان اين ارگ ميدرخشيد.
سابقه تاريخي ارگ سلطنتي كه محدوده مكاني تاريخي آن را در شمال خيابان و ميدان امام خميني (سپه) در سمت غرب خيابان خيام ، در شرق خيابان ناصرخسرو و در جنوب خيابان پانزده خرداد و ميدان ارگ تشكيل ميدهد، به صفويه باز ميگردد.
شاه طهماسب اول صفوي (930-984) نخستين پادشاهي بود كه در سفرهاي خود به قصد زيارت مقبره حضرت عبدالعظيم دستور داد بارويي به طول يك فرسخ به دور قصبه تهران احداث شود. پس از او شاه عباس صفوي در قسمت شمالي حصار طهماسبي چهارباغ و چنارستاني احداث نمود كه بعدها ديوار بلندي گرد آن بنا كرده و عمارات مقر سلطنتي را در داخل آن ساخته ، ارگ ناميدند.
در اواخر عهد صفوي تهران گاهي مقر موقت در بارشاهان صفوي قرار مي گرفت و حتي شاه سليمان (1077-1105) كاخي در اين شهر براي خود بنا نهاد. ولي ا مروز اثر از بناهاي دوره صفوي باقي نمانده است.
كهنترين بناهاي موجود در مجموعه گلستان، ايوان تخت مرمر و خلوت كريمخاني متعلق به دوران كريمخان زند است . وي در نبردهاي خود بر ضد محمد حسن خان قاجار در سال 1172 تهران را مركز اردوكشي خود قرار داد وپس از پيروزي در اين جنگ در ديوانخانه قديم تهران كه در زمان شاه سليمان ساخته شده بود بار عام داد و با عنوان وكيل الرعايا حكومت ايران را در دست گرفت.
به فرمان او در تابستان همان سال حصار ارگ مجددا احياء شد و يك دست حرمخانه و خلوتخانه و عمارت دارالحكومه در داخل آن بنا گرديد و در تابستان سال بعد (1173) كه اردوي خود را به چمن سلطانيه (زنجان) منتقل نمود، دستور داد يك دست عمارت خاصه و دوانخانه بزرگ به سبك ساساني و باغي در جنب آن بنا نمايند.
پس از مرگ كريمخان زند در 1193 آغا محمدخان قاجار در 1200 تهران را به پايتختي برگزيد، ولي به دليل لشكركشيهاي دائمي كمتر در مقر حكومت خود به سر ميبرد، و براي عمارت و آباداني چندان فرصت نداشت. تا آنكه فتحعلي شاه در سال 1211 بر تخت سلطنت ايران جلوس كرد، از آن زمان به بعد با گسترش دستگاه اداري و تشريفات سلطنتي بناهاي متعددي در داخل ارگ تهران عمدتاً در زمان فتحعلي شاه و ناصرالدين شاه قاجار احداث شد.
در دوران رضا شاه پهلوي، بخشهاي بزرگي از ارگ تهران، از جمله حصار دور آن ، سردر باب عالي، نارنجستان، باغ گلشن و ساختمانهاي اندروني تخريب شد. محل سكونت شاه به سعدآباد و سپس در دوران رضا شاه پهلوي به نياوران منتقل و مجموعه گلستان به محل پذيرايي از ميهمانان خارجي تبديل گرديد. پس از انقلاب مجموعه گلستان همچون اغلب عمارات سلطنتي ديگر بصورت موزه درآمد تا همگان بتوانند از آن ديدن كرده و از تماشاي زيباييهاي حاصل فكر و دست هنرمندان و صنعتگران ايراني بهره برند.
بخشهاي مختلف اين مجموعه در حال حاضر عبارت است از :
انيوان تحت مرمر، خلوت كريمخاني، اتاق موزه (تالار سلام) و حوضخانه آن، تالار آينه، تالار عاج يا سفرهخانه، تالاربرليان يا تشريفات، ساختمان كتابخانه، عمارت شمسالعماره، عمارت بادگير و حوضخانه وسيع آن، تالار الماس، كاخ ابيض، چادرخانه.
اشخاصي و گروههاي مشمول بازديد رايگان
1-گروه هاي سني كمتر از 7 سال و بيشتر از 70 سال با ارائه كارت معتبر.
2-بازنشستگان بار ارائه يا حكم بازنشستگي.
3- پژوهشگران و محققان با ارائه تاييديه از مراكز تخقيقاتي و
4-مدعوين و ميهمانان رسمي دولت بار ارائه دعوت نامه بربوطه
5- اشخاصي كه به منظور انجام فرايض و آيين هاي ديني مساجد و اماكن متبركه مي شوند.
6-عموم مردم در 28 ارديبهشت (روز جهاني موزه)
7- كودكان و نوجوانان و والدين همراه ايشان در روز 16 مهر (
8- گروه هاي دانشآموزان و دانشجويي به همراه سرپرستان آنان با ارائه معرفينامه هماهنگي قبلي
9- دانشآموزان و دانشجويان در ايام دهه فجر با ارائه كارت
10-اعضاي ايكوم (سازمان جهاني موزهها) با ارائه كارت شناسائي
در گوشه شمال غربي محوطه گلستان ، ديوار به ديوار تالار سلام، بنايي سرپوشيده و ستوندار بصورت ايوان سه دهنه اي وجود دارد كه در مركز آن حوض جوشي ساخته شده و پيشتر از اين آب قنات شاه از ميانه حوض مي جوشيده است. اين قسمت از كاخ گلستان كه جلو خان يا خلوت كريمخاني ناميده مي شود. چنانچه از نامش پيداست ، از بناهاي دوره كريمخان زند است و قسمتي از خلوت خانه وي به شمار مي آمده است.
اين بنا ظاهراً در سال 1172 هـ.ق احداث گرديده و در زمان ناصرالدين شاه، كه بناي جديد تالار سلام ساخته مي شده است، قسمت اعظم آن تخريب گرديده و امروزه تنها بخشي از آن باقي مانده است.
قبلاً ميانه اين بنا حوضي كوچك وجود داشته كه آب قنات شاهي از آب نماي اين حوض بيرون ميآمده و در باغ جاري مي شده. اين بنا خلوت كريم خاني نام دارد و در گذشته بخشي از اندرون خانه وي به شمار مي رفته است.
در اين محل نيز يك تخت مرمرين قرار دارد كه بسيار كوچكتر و ساده تر از تخت مرمر اصلي است. معروف است كه ناصرالدين شاه اين گوشه كاخ گلستان را بسيار دوست داشته و اغلب در اين محل خلوت مي كرده و قليان مي كشيده. ضمن آنكه سنگ قبر ناصرالدين شاه بعد از جابه جايي هاي فراوان سرانجام در همين محل نگاهداري مي شود.
عمارت خوابگاه جزء جديدترين ساختمانهايي است كه در كاخ گلستان ساخته شده، كه در سال 1339 شمسي به مناسبت سفر اليزابت دوم ملكه انگلستان به ايران احداق گرديد. اين ساختمان تا مدتي محل اقامت پادشاهان و روساي جمهور بود و به نام خوابگاه معروف شد. در حال حاضر قرار است اين ساختمان به كتابخانه سلطنتي دوره قاجار كه مجموعه هاي است از نفيي ترين كتب خطي، اختصاص يابد. اين مجموعه كتبي بس گرانبها نظير مرقع گلشن، شاهنامه بايسنقري و هزار و يك شب مصور شده را در خود جاي داده است.
علاوه بر كتب خطي ، مجموعه نفيس عكس هاي دوره قاجار كه تعدادي از آنها توسط شخص ناصرالدين شاه برداشته شده است و مركز اسناد تاريخي در بنا مستقر خواهد شد.
اين بنا شاخص ترين بناي كاخ گلستان و ممتازترين ساختمان ضلع شرقي مجموعه است.
گويا ناصرالدين شاه قبل از سفر به اروپا و بر اثر ديدن تصاوير بناهاي فرنگستان، تمايل پيدا ميكند بنايي مرتفع ، نظير آنها در پايتخت خود ايجاد نمايد تا از بالاي آن بتواند به همراه درباريان منظره شره و دورنماي اطراف را اتماشا كند.
ساخت عمارت در سال 1282 هـ . ق آغاز مي گردد و پس از دو سال پايان مي پذيرد و آن را شمس العماره مي نامند و تاريخ بنايش را به حساب جمل كاخ شاهنشاه مييابند. طرح و نقشه آن ظاهراً از معيرالممالك و معمار آن استاد علي محمد كاشي بوده است.
شمس العماره يا بناي خورشيد از شاخص ترين و زيباترين بناهاي كاخ گلستان است. دليل شاخص بودن آن ارتفاع ، تزيينات و طاحي اين بناست.
ناصرالدين شاه با ديدن تصاويري از بناهاي چند طبقه در كشورهاي اروپايي تمايل پيدا مي كند بنايي مرتفع در كاخ گلستان بسازد تا از بالاي آن بتواند منظره شهر و دورنماي اطراف آن را تماشا كند.
ساختمان دو برج هم شكل دارد. كاشي كاري و پنجره سازهاي آن ايراني است و بهرهاي هم از معماري غربي دارد.
هر روز و هر هفته و ماه و … مواد غذايي گوناگون و متنوعي را استفاده مي كنيم كه در مورد تاريخ ظهور و پيدايش آن هيچ چيز نمي دانيم. بي شك آگاهي از بسياري مسائل تاريخي مربوط به مواد غذايي لذت خوردن آنها را كم و زياد خواهد كرد.
وقتي عاشقانه و با كمال ميل بر تكه اي كاكائو (شكلات) دندان مي زنيد فكر كرده ايد، چگونه به وجود آمده است و اولين بار بشر در چه ايامي اين خوراكي خوشمزه را كشف كرده است؟! چند درصد از ميليونها نفري كه در سرتاسر دنيا از خوردن آن لذت مي برند مي دانند كه در گذر تاريخ چه تغييراتي داشته است؟! اين مطلب را مطالعه كنيد تا از فردا يكي از چندين ميليون نفري كه ندانشته از خوردن شكلات كاكائويي لذت مي برد نباشيد!
شكلات (كاكائو) در گذر ايام
شايد تعجب كنيد اما كاكائو براي بيش از 300 سال مانند طلا، تقاضاي جهاني داشته است. مي گويند از حدود 4000 سال قبل درخت كاكائو در آمازون سر از زمين درآورده است.
-در قرن ششم بعد از ميلاد مردم «تمدن مايا» از دانه هاي درخت كاكائو استفاده خوراكي مي كردند آنها به اين درخت (Cacahuaquchti) مي گفتند و نوشيدني حاصل از آن را Xocoati به معناي آب تلخ مي ناميدند.
در سال 300 بعد از ميلاد:
مردم مايا غلاف و پوسته گياه كاكائو را مظهر زندگي و باروري مي دانستند. از نظر آنها هيچ گياهي تا اين حد اهميت نداشت و بر سنگ هاي به دست آمده از معابد و كاخ هاي اين مردم تصاويري از دانه هاي كاكائو ديده مي شود.
سال 600: تمدن مايا از بخش مركزي آمريكا به بخش شمالي آمريكاي جنوبي گسترش يافت و آنها در قلمرو و زمين هاي جديد خود شروع به كاشت درخت كاكائو كردند و كاكائو را غذاي خدايان مي ناميدند و در مراسم مذهبي از پوسته بيروني آن استفاده ميكردند.
سال 1200 و تمدن (Aztec): آنها معتقد بودند “Quetzalacoti” كه يكي از خدايانشان بود روزي از بهشت در شعاع نور يك ستاره صبحگاهي در حالي كه يك درخت كاكائو از بهشت دزديده بود به زمين آمد و آن را به مردم زمين هديه كرد! آنها كاكائو را به شكل يك نوشيدني سرد و غليظ و تلخ مصرف مي كردند و آن را Xocoat يا «اكسير سلامت» مي ناميدند و معتقد بودند با خوردن آن از نظر جسمي و عقلي به درجات بالايي مي رسند و يكي از امپراتوران ايشان (Montezuma) عادت داشت حتي تا روزي 50 ليوان از كاكائوي غليظ را بنوشد و از آن جايي كه ارزش بسيار بالايي براي آن قائل بود، ظروف و ليوان مخصوص نوشيدن كاكائو را از طلا در نظر گرفته بود كه بعد از مصرف آنها را دور مي انداخت!!
آنها حتي معادل پول رايج خود در نظر مي گرفتند و 400 دانه كاكائو را معادل يك واحد پول خود (Zontli) مي دانستند.
پس از قدرت گرفتن “Aztec”ها در مكزيك، گياه كاكائو را به آن جا بردند و به كشت آن پرداختند.
در سال 1492 كريستف كلمب اين گياه را به پادشاه Ferdinand و ملكه Isabel هديه داد اما اين دانه هاي قهوه اي تيره كه شبيه بادام بود توجه آنها را جلب نكرد.
در سال 1502 كريستف كلمب به نيكاراگوئه رفت و در چهارمين سفر دريايي خود متوجه شد كه از كاكائو به عنوان نوشيدني و حتي با ارزش پول در داد و ستدها استفاده ميشود. اما در اين زمان متوجه اهميت تجارت اين گياه نبود.
در سال 1513 نخستين بار يك برده را به قيمتي معادل 100 دانه كاكائو فروختند در حالي كه همان موقع يك شام تهيه شده از گوشت خرگوش 4 دانه كاكائو ارزش داشت!
و در همين سال بود كه نام اين نوشيدني به Chocolati تغيير پيدا كرد: (آنچه بيش از آن به زمان مردم مايا و Aztec معادل آب يا نوشيدني گرم بود).
سال 1519 پول كاشته شد!
Hernando Cortez در اين سال در بخشي از مكزيك به نام و ياد كشورش اسپانيا اين گياه را فقط به خاطر ارزش اقتصادي در دادو ستدها كاشت و از طعم آن به عنوان نوشيدني هرگز استقبال نكرد و تنها يك تجارت پرمنفعت را پايه گذاري كرد.
در سال 1528 شكلات به كشور اسپانيا رسيد و Cortez براي پادشاه اسپانيا (چارلز پنجم) دانه هاي كاكائويي از مكزيك هديه آورد و شكي نيست كه آموزش نوشيدن كاكائو را هم به او داده است. از آنجايي كه «كورتز» طعم كاكائو را دوست نداشت آن را با شكر تركيب كرد تا شايد طعم بهتري به وجود آيد! اگرچه نتيجه كار او كه علاوه بر شكر از مواردي چون وانيل، ميخك، جوز، فلفل فرنگي شيرين و دارچين هم استفاده كرده بود، بسيار مطلوب و رضايتبخش بود اما راز تهيه آن سالهاي سال از طرف اسپانيايي ها فاش نشد.
براي چند سال آينده دانه هاي كاكائو همچنان به عنوان سكه هاي رايج مملكت استفاده مي شد 200 دانه معادل يك بوقلمون، 100 دانه برابر با حقوق روزانه يك باربر يا معادل قيمت يك مرغ و خرگوش و 3 دانه با ارزشي مساوي ارزش يك تخم بوقلمون و …
سال 1579 پول سوخته شد!
در اين سال دزدان دريايي انگليسي به يك كشتي اسپانيايي حمله كردند و با ديدن دانههاي كاكائو در آن، به تصور اينكه در كشتي مدفوع (پشكل) گوسفند بار زده شده است، آن را به آتش كشيدند!
در سال 1585 يك بار ديگر كشتي ديگري به دست دزدان انگليسي افتاد و بي خبر از ارزش آن كاكائوها و كشتي را نابود كردند.
كاكائو در ادبيات:
نخستين كتابي كه به طور كامل در مورد كاكائو نوشته شد در مكزيك در سال 1609 بود.
ازدواج آغاز يك تجارت:
با ازدواج شاهزاده ماريا ترزا و شاهزاده فرانسوي، شاهزاده خانم جوان يك تكه كاكائو را در صندوقچه اي زيبا به همسرش هديه كرد و از همين زمان بود كه علاقه و توجه زيادي به شكلات در كشور فرانسه ايجاد شد.
در سال 1657 نخستين مغازه فروش كاكائو در لندن افتتاح شد.
يك حادثه جالب
سال 1671 يك اتفاق ساده باعث كشف جديدي شد. همانطور كه گفته شد كاكائو در ميان مردم خصوصاً طبقه مرفه و پادشاه جايگاه خاصي پيدا كرده بود. روزي از روزها وقتي مشغول تهيه كاكائو براي دوك بودند پسركي كه در آشپزخانه كار مي كرد ظرف بادام را به عوض كاكائو در ظرف مخصوص طبخ خالي كرد و مورد سرزنش سرآشپز قرار گرفت اما از ريخته شدن شكر بر روي بادام، بادام سوخته ايجاد شد كه بسيار مورد توجه دوك قرار گرفت! و چيزي كمتر از كاكائو نبود.
در سال 1674 از كاكائو در پخت كيك استفاده شد و يك سال بعد برزيل وارد بازار تجارت كاكائو شد. در ادامه اين سير تاريخي بود كه در سال 1697 شهردار زوريخ پايتخت بلژيك را بازديد كرد و با اين معجون عجيب آشنا شد و بلافاصله بعد آن را در سوئيس استفاده كرد.
در سال 1704 آلمان ها بر كاكائو ماليات بستند.
در سالهاي بعد كاكائو به سرعت در ساير كشورها شهرت پيدا كرد و در قهوه خانه ها آن را به مردم عرضه مي كردند. در همين فاصله به دنبال ساخت وسايل و تجهيزاتي براي تهيه مطلوب تر و مطمئن تر پودر كاكائو و شكلات هاي كاكائويي بودند تا اينكه در سال 1780، اسپانيا نخستين قدم را در اين راه برداشت و نخستين شكلاتي كه با ماشين توليد شد در «بارسلونا» بود.
سال 1810 ونزوئلا نيمي از كاكائوي دنيا را توليد و اسپانيايي ها يك سوم آن را مصرف مي كردند.
در سال 1819 سوئيس به طور جدي وارد سرمايه گذاري و توليد كاكائو و شكلات شد و توليد آن را به ميزان انبوه رساند و همين مسأله باعث پايين آمدن قيمت و همگاني تر شدن مصرف كاكائو به عنوان يك نوشيدني گرم شد.
در سال 1875 سوئيسي ها شكلات شيري و شير كاكائو را وارد بازار كردند و روشهاي موثري براي بهتر آب شدن شكلات هاي كاكائويي در دهان پيشنهاد كردند.
تا اينكه در سال 1900 سوئيس در توليد شكلات هاي كاكائويي حرف اول را در جهان زد و از اسپانيا، آلمان، آمريكا، فرانسه و بريتانياي كبير پيشي گرفت. 10 سال بعد جهانيان اين كشور را بي هيچ چون و چرايي نخستين توليد كننده كاكائو و شكلات مي دانستند.
سوئيسي ها در سال 1913 نخستين شكلات هاي مغزدار را هم توليد كردند و همچنان شكلات هاي كاكائويي آنها زبانزد خاص و عام است.
تركيبات موجود در دانه هاي كاكائو:
چربي: 50 درصد كاكائو را چربي تشكيل داده است. (تركيبي از 2 اسيد چرب اشباع شده و يك اسيد چرب اشباع نشده).
قند: دانه هاي كاكائو حاوي مقدار زيادي كربوهيدرات است. نشاسته آن شامل فيبر خوراكي قابل حل و غيرقابل حل است و همچنين درصد كمي قند ساده دارد. آنچه باعث شيريني شكلات مي شود قندي است كه بعداً در حين توليد به دانه هاي كاكائو اضافه ميشود.
آنتي اكسيدان ها: در بخش بدون چربي كاكائو تركيبات Flavonoid كه آنتي اكسيدان است يافت مي شود. در ضمن اين تركيبات از خاصيت لخته شدن خون مي كاهد و در نتيجه خطر حملات قلبي را كم مي كند.
The obromineكه محرك ملايمي است و توليد ادرار را زياد مي كند. (از خواص كاكائو)
كافئين: دانه كاكائو حاوي ميزان كمي كافئين است اما اين ميزان كمتر از آن مقداري است كه در قهوه، چاي و نوشابه هاي كولا موجود است.
Pheny lethylamine : تركيبي با خاصيت ضدافسردگي است و با قدرت تحريكي خود تأثيري همچون تركيبات طبيعي بدن (آدرنالين و دوپامين دارد).
سروتونين: كاكائو مي تواند سطح سروتونين را در مغز بالا ببرد و مانع افسردگي باشد.
مواد و املاح موردنياز بدن: از اين جهت كاكائو تركيب بسيار غني و خوبي است و حاوي منيزيم، كلسيم، آهن، روي، مس، پتاسيم و منگنز است.
ويتامين: كاكائو از ويتامين E , C, B3 , B2 , B1 , A و اسيد پانتونئيك تشكيل شده است.
و اما يك سؤال خطرناك با جوابي مأيوس كننده:
آيا شكلات كاكائويي چاق كننده است؟
بله حتي شكلات هاي كاكائويي سياه حاوي ميزان زيادي كالري هستند و از نظر تاثيرات منفي مي توان گفت قند آن بسيار بدتر از چربي موجود در آن است.
مي خواهم از دو بال شكسته سخن بگويم از عدالت و آزادي، از دو و بلكه سر نياز آرمان، هدف، و وسيله اگر ماركس تضاد طبقاتي را موتور حركت تاريخ مي دانست و اين اصل را بر سراسر تاريخ حاكم مي دانست نمايت و هدف را رسيدن به جامعه اي بي طبسقه و عادلانه مي پنداشت اما اين سخن ماركس را به زبان كامل تر مي توان بيان كرد و گفت«عرفان، عدالت ، آزادي،چكيده تاريخ اند.»
موتور محرك و هدف تكاپوهاي جامعه انساني در سراسر تاريخ بوده اند. اما مشكل اين بوده و هست كه همواره يكي به پاي ديگري قرباني شده اند.
قشربندي اجتماعي مفهومي است كه از زمين شناسي وام گرفته شده است. اگر چه مسائلي را كه قشربندي اجتماعي به آن اشاره دارد، تحت مقوله «طبقه اجتماعي» براي مدت زماني طولاني مورد بحث بوده است، اما اين مفهوم از حدود سال 1940 به حوزة كار برد عمومي جامعه شناسي وارد شده است: نكته اي كه بايد به آن توجه داشت. اين است كه كار برد جامعه شناختي مفهوم قشربندي،در تقابل با كار برد زمين شناسي اش، بطور ضمني يا آشكار متضمن ارزيابي لايه هاي مختلف بوده و فراتري و فروتري آنها براساس ملاكهاي ارزشي مي سنجد.
مسائلي همچون نسبيت ارزشهاي اخلاقي، برابري و نابرابري نسبي، و درجات عدالت و بي عدالتي اغلب در مفهوم قشربندي مستقراند.
تعريف فاصله طبقات:
تاريخ و باستان شناسي به ما مي آموزد كه قشربندي اجتماعي در دسته هاي كوچك ايلي، كه از صورت هاي اوليه زندگي اجتماعي بود، وجود داشت.احتمال دارد در اين وضعيت ابتدايي عوامل زيستي از قبيل سن، جنس، و نيروي بدني از معيارهاي اصلي قشربندي بوده باشد.
در نخستين اسناد تاريخي معتبر به جامانده از انسان چند هزار سال پيش، در مي يابيم كه در ميان بابليان، ايرانيان، عبريان و يونانيان «نجيب زادگي» از عوامل تعيين كننده پايگاه اجتماعي بوده است.
جامعه تركيبي بود از اغنيا و فقرا، زيردستان و زيردستان، آزادمردان و بردگان. همين طور، در تمدن هاي باستاني قاره امريكا [اينكاها در پرو و آزتك ها در مكزيك] جامعه به دو قشر نجبا و عوام تقسيم مي شد. دستة اول با آنكه اقليت كوچكي بود، سهم بزرگي از اموال و دارايهاي جامعه را ميان اعضاي خودش تقسيم مي كرد و سهم ناچيزي را براي اكثريت اعضاي جامعه باقي مي گذاشت. فقرا و عوام، مطيع و گوش به فرمان، به اقليت قدرتمند و ثروتمند جامعه كه خود را از تبار عالي مي پنداشت، خدمت مي كردند.
اين سلسله مراتب نظام اجتماعي كه به برخي از قشرهاي جامعه اجازه مي داد از قدرت، از مالكيت، و از حيثيت اجتماعي سهم بيشتري نصيب ببرد، در همة دوره هاي تاريخي زندگي اجتماعي انسان حضور داشته است.
تعريف از نظر افلاطون
افلاطون بناي جامعه جديد را نه تنها بر پايه عدالت بلكه بر ثبات اجتماعي و انضباط دروني استرار مي ديد. مشخصات مدينه فاضله يا جامعه آرماني كه شهر ياران فيلسوف در آن حكومت مي كنند، چنين بوده است جامعه اي كه ساختار طبقاتي آشكاري دارد و شهروندان درون يكي از طبقات سه گانه زير جا دارند: طبقه زمامداران، طبقة نگهبانان، طبقة كارگران.
تعريف از نظر ماركس
«تعريف ماركسيستي طبقه، نشات گرفته از فرض تقدم توليد بر ديگر ابعاد است: طبقه، مجموعه بهم پيوسته اي از افرادي است كه نقش يكساني در ساز و كار توليد ايفا مي كنند. ماركس در «سرمايه»،سه طبقه اصلي را مطرح مي كند كه توسط روابط شان با ابزار توليد، از يكديگر تمايز يافته اند: 1- «سرمايه داران» يا مالكان ابزار توليد،2- «كارگران» يا همه آنهايي كه توسط ديگران به كار گرفته مي شوند؛ 3- «زمين داران» يعني كساني كه به نظر مي رسد در نظريه ماركسيستي متفاوت از سرمايه داران اند و بعنوان بازماندگاه دوره فئوداليسم در نظر گرفته شده اند. از آثار تاريخي گوناگون متعلق به ماركس چنين بر مي آيد كه او ديدگاهي پيچيده تر از آنچه در بالا آمد نسبت به سلسله مراتب واقعي داشته است و نيز آشكار مي گردد كه او براي مثال از وجود تمايزاتي در درون هر يك از اين طبقات بنيادين با خبر بوده است. لذا تاجران جزء يا خرده بورژوازي بعنوان يك طبقه موقت پنداشته شده اند. آنها گروهي هستند كه بوسيله تمايلات خواهند شد. بخشي به درون طبقه كارگر سقوط مي كنند و بخشي ديگر شرايط خود را آنچنان بهبود مي بخشد كه سرمايه داران مهمي مي شوند.
اگر چه ماركس طبقات را بصورت عيني از يكديگر تمايز بخشيد، علاقه اصلي او، فهم و تسهيل پيدايش آگاهي طبقاتي در ميان قشرهاي محروم و تحت سلطه بود. او آرزو داشت تا احساسي مشترك در مورد علائق طبقاتي مشترك در ميان اين اقشار ايجاد شود و از اين طريق، مبنايي براي چالش آنها با طبقه حاكم پديد آيد.»
ماركس چندان به تحليل رفتار طبقه بالاي سرمايه داري علاقه مند نبود. او اساساً مي پنداشت كه بخش هاي قدرتمند چنين طبقه اي بايد خود آگاه باشند و نيز اينكه دولت بعنوان يك ابزار قدرتمند چنين طبقه اي بايد خودآگاه باشند و نيز اينكه دولت بعنوان يك ابزار قدرت، در بلند مدت ضرورتاً در خدمت منافع طبقه مسلط انجام وظيفه مي كند. اما براي ماركس، مهمتر از جامعه شناسي طبقه ثروتمند و ممتاز، جامعه شناسي طبقه كارگر بود. پرسش مهم براي تحقيق و عمل در نزد ماركس، در ارتباط با عواملي بود كه موجب آگاهي طبقه كارگر مي شدند.
تعريف فاصله طبقاتي از نظر تيشلر
برخي از جامعه شناسان امريكا از معيار شغل براي تشخيص طبقات نظام قشربندي اجتماعي در ايالات متحد امريكا استفاده مي كنند. تيشلر جامعه متحدايالات آمريكا را به پنج طبقه پايين. در جدول شماره 7-1 در صد نيروي انساني هر طبقه و مشاغل عمده اي
را كه هر طبقه با آن سر و كار دارد ملاحظه مي كنيم.
جدول 7-1. قشربندي اجتماعي در ايالات متحد امريكا بر حسب مشاغل
طبقه
%نيروي انساني
مشاغل عمده
بالا
1%تا 3%
مالك شركت هاي بزرگ، رهبران سياسي سطح بالا، مشاغل افتخاري در حكومت و در عرصه هنرها.
كارگران غير متخصص، كارگران خدمات نگهداري، كارگران خانگي و كارگران كشاورزي
مأخذ: تيشلر و همكاران(1986ص 277)
طبقه بالا. اعضاي طبقه بالا صاحب ثروت كلان بوده كه معمولاً از نسل هاي قبلي به ارث برده است. اين افراد به آساني يكديگر را باز مي شناسند و با هم ارتباط برقرار مي كنند و براي ساير افراد جامعه نيز به دليل شهرت و سبك زندگيشان شناخته شده اند. و همين سبك زندگي است كه مانع حشر و نشر آنها با اعضاي طبقات ديگر مي شود. اعضاي اين طبقه اجتماعي غالباً بر ساختار اقتصادي و سياسي جامعه اعمال نفوذ مي كنند. اعضاي طبقه بالا با داشتن محله هاي مسكوني جداگانه، باشگاه هاي اختصاصي، و مدارس اختصاصي براي فرزندانشان، ارتباطشان را با باقي جامعه به حدقل مي رسانند. به نظر محققان نامبرده، 1% تا 3% جمعيت ايالات متحد امريكا را طبقه بالا تشكيل مي دهد.
طبقه متوسط بالا. اعضاي طبقه متوسط بالا از دارندگان مشاغل آزاد، پزشكان، مهندسان، وكلاي دادگستري و كارمندان عالي رتبه تشكيل شده اند. اين اشخاص مستقيماً پست هاي كليدي را اشغال نكرده اند اما به اندازة كافي به صاحبان قدرت نزديك هستند و از قبل آن درآمد بالايي دارند. در ايالات متحد امريكا اين اشخاص داراي تحصيلات دانشگاهي، مالك مستغلات و صاحب پس انداز بانكي يا سهامدار شركت هاي بزرگ هستند. بين 24% تا 26% جمعيت ايالات متحد امريكا را اين طبقه تشكيل مي دهد.
طبقه متوسط پايين. اعضاي اين طبقه خصوصيات مشترك زيادي با طبقه متوسط بالا دارد، منتها، يا به دليل مشكلات اقتصادي يا به دليل نقصاني در تحصيلات نتوانسته اند به همان سطح زندگي طبقه متوسط بالا دست يابند. اعضاي اين طبقه تحصيلات دبيرستاني داشته و در آمد محقري دارند. به مشاغل نيمه تخصصي در ادارات، شركت ها، و فروشگاه ها اشتغال دارند يا اين كه به كارهاي دستي تخصصي مي پردازند. اعضاي اين طبقه براي محترم شمرده شدن در نظر ديگران و براي امنيت اهميت زيادي قايل هستند. مختصر پس اندازي دارند و از لحاظ ايستار سياسي و اقتصادي محافظه كارند.
حدود 25% جمعيت ايالات متحد امريكا را اعضاي اين طبقه با خانواده هايشان تشكيل مي دهند.
طبقه كارگر: اين طبقه از كارگران كارخانه ها تشكيل شده است. كارگران خط زنجيري مونتاژكار، مكانيسين هاي اتومبيل، و تعميركاران. زندگي مادي اين طبقه فراهم اما بدون تجمل است. حتي اگر وقت كافي براي مشاركت در امور مختلف مربوط به اجتماعات محلي را داشته باشند، ترجيح مي دهند به امور خانوادگي بپردازند. بيشتر اعضاي اين طبقه موفق نشده اند تحصيلات دبيرستاني را به پايان برسانند. حدود 32% جمعيت ايالات متحد امريكا را طبقه كارگر تشكيل مي دهد.
طبقة پايين. اين طبقه از اشخاص تشكيل شده است كه از لحاظ اقتصادي فقير به حساب مي آيند. تحصيلاتي جزئي دارند، يا مهارت شغلي اندكي دارند يا اصولاً فاقد مهارت شغلي اند. غالباً يا به كارهاي فصلي اشتغال دارند يا بيكارند. بيشتر خانواده هاي طبقه پايين با مشكلات زيادي ناشي از گسيختگي خانوادگي، الكليسم، بزهكاري يا فعاليت هاي غير مجاز دست به گريبان هستند. اعضاي طبقة پايين آشنايي اندكي با رويدادهاي جهاني دارند، در امور مربوط به جامعه مشاركتي ندارند و از هم هويتي با مردم فقير امتناع مي ورزند. به دليل پيچيدگي مشكلات شخصي و اقتصاديشان قادر نيستند وضع زندگيشان را بهبود بخشند. 16% جمعيت ايالات متحد امريكا را اعضاي طبقه پايين تشكيل مي دهد.
پيامدهاي فاصله طبقاتي
طبقه و تعليم و تربيت فرزندان
تعليم و تربيت فرزندان خانواده وجه ديگري از زندگي خانوادگي است كه به نظر مي رسد با سبك زندگي طبقاتي ارتباط داشته باشد و موضوعي است كه جامعه شناسان و روانشناسان به مطالعه آن علاقه نشان داده اند.
در دو دهه 1950 و 1960 يك سري به نتايجي كلي رسيدند كه نشان مي داد تعليم و تربيت فرزندان خانواده در طبقات پايين از روي غريزه و بي اختيار است و در طبقات متوسط از روي خردمندي و خويشتن داري.
يوري برونفنبرنر براي آنكه نشان دهد اين تفاوت هاي رفتاري تا چه حد در گذر زمان پايدار بوده است شاخص هاي مربوط سبه مدل هاي تعليم و تربيت كودكان را بررسي كرده و به اين نتيجه رسيده است كه در روزگار ما شيوه هاي تعليم و تربيت رايج در طبقات متوسط و پايين بيش از گذشته گرايش به نزديك شدن به يكديگر را دارند. با وصف اين، او تأكيد مي كند كه تفاوتي از لحاظ عاطفي بودن رفتار والدين متعلق به طبقه كارگر، از يك طرف و ارزش هايي كه آنها سعي دارند به فرزندانشان انتقال دهند، از طرف ديگر در الگوي تعليم و تربيت طبقه مزبور قابل تشخيص است.
«در طي 25 سال گذشته والدين در طبقة كارگر پيوسته فضيلت هايي را به فرزندانشان سفارش مي كردند كه به طور سنتي از آن طبقه متوسط بوده است، چون پاكيزگي، احترام به هنجارها و خويشتن داري. و روش هاي تربيتي طبقه متوسط را ، هر چند با كار اسن كمتر اما با جديت بيشتر، در مورد فرزندانشان به كار مي بستند.همه افراد از عزم و اراده اي نسبتاً برابر دست و پنجه نرم كردن با آن برخوردارند.
طبقه و نحوة گذران اوقات فراغت
سبك زندگي، شامل نحوة گذران اوقات فراغت، ورزش، ميهماني دادن، و هديه دادن نيز تحت تأثير پايگاه طبقاتي شخص قرار دارد. مثلاً در نتيجة تحقيقات جامعه شناسان معلوم شده است كه اعضاي طبقه بالاي جامعه امريكا تعطيلاتشان را در اروپا و در سواحل مديترانه مي گذرانند، در حالي كه اعضاي طبقه متوسط به مسافرت هاي گروهي با اتوبوس اكتفا مي كنند و طبقات پايين به ديدار و اقامت نزد خويشاوندان مي روند. ميعادگاه معاشرت و ملاقات با دوستان و همتايان نيز ظاهراً با موقعيت طبقاتي اشخاص بي ارتباط نيست. مثلاً اعضاي طبقه بالا در باشگاه هاي خصوصي، طبقه متوسط در مراكز و سالن هاي شهرداري و بالا خره اعضاي طبقه پايين در پارك هاي عمومي به ديدار دوستان مي روند.
ورزش هم رنگ طبقاتي دارد، گلف و تنيس و اسكي روي آب از ورزش هاي طبقات بالا به حساب مي آيد؛ طبقات متوسط پياده روي و تنيس روي ميز را ترجيح مي دهند؛ فوتبال و وزنه برداري و كشتي در ميان طبقات پايين طرفداران بيشتري دارد.
رسم هديه دادن نيز بر حسب طبقات اجتماعي متفاوت است. به موجب نتايج تحقيقي كه ديانا هاريس و ويليام كالي در ايالات متحد امريكا انجام داده اند، معلوم شده است كه به مناسب سالگرد تولد يا كسب موفقيت تحصيلي، امريكاييان متعلق به طبقه بالا به فرزندان زير 18 سال خود پول و به بالاتر از 18 سال دفترچه پس انداز بانكي و اتومبيل هديه مي دهند؛ اعضاي طبقه متوسط به فرزندان زير 18 سال خود اسباب بازي(ترن برقي، ماشين كوكي) و به فرزندان بالاي 18 سال لباس هديه مي دهند؛ مردمان طبقه پايين به فرزندان زير و بالاي 18 سال خود شيريني و بسته شكلات هديه مي دهند.
طبقه و فرهنگ
اگر فردي در تعريف طبقه اجتماعي از مفهوم كنش متقابل جمعي سود جويد، طبقه بالا غالباً به بهترين وجه تعريف مي شود. طبقه بالا از موقعيت اش در جامعه نيز آگاه است و بر ازدواج درون طبقه اي به منظور حفظ موقعيت مطلوب اعضايش تاكيد مي كند. به علاوه برخي رسوم متعلق به خرده فرهنگ ها، تمايل دارند تا طبقه بالا را در موقعيتي جداي از بقيه جامعه قرار دهند. كهل بر«مهارتهاي زيستن به شيوه زيبا و جذاب» و تاكيد بر سنت ، اصالت، و اصل و نسب به عنوان خصوصيات طبقه بالا اشاره مي كند. بالتزل به الگوهاي گفتاري متفاوت، تمايل به زمان گذشته، تمايل به وضع موجود به جاي تمايل به كوشش در جهت تغيير وضع موجود و تاكيد بر تبار والا، بعنوان ويژگي هاي فرهنگي طبقه بالا اشاره دارد. به طور خلاصه، طبقه بالا نوعاً شامل يك گروه نسبتاً كوچك از خانواده هاي داراي ثروت و جايگاه موروثي مي باشد كه در درون آن با يكديگر برخورد نزديك و خودماني دارند. آنها بر ازدواج درون گروهي
فرهنگ طبقه كارگر
فرد متعلق به طبقه كارگر نمي تواند در انظار توضيع موقعيت يا افزايش در دستمزد خود در آينده باشد او تعهد اندكي به شغل خود دارد وبيشتر متعهد به تمايلات بيروني است. لذا دلبستگي او به خانواده اش و لذت بردن از مصرف محدودي كه برايش ممكن است، مي باشد. اس. ام ميلر و فرانك رايزمن مشخصات خرده فرهنگ طبقه كارگر را چنين ذكر كرده اند: ثبات و اطمينان؛ سنت گرايي شديد؛ فرد محوري؛ عمل گرايي (يا واقع گرايي)؛ ضد عقلاني نگري؛ و شور و هيجان. گانس خرده فرهنگ طبقه كارگر را چنين توصيف مي كند: تاكيد براهميت زندگي خانوادگي و زندگي با گروههاي همتراز بيشتر از تاكيد بر تعهد شغلي و پيشرفت شغلي در فرهنگ طبقه كارگر داراي جايگاه است. او به اين موارد، بعنوان رفتارهاي «فرد محورانه» اشاره مي كند. شايد دو ويژگي اين فرهنگ به نحو آشكارتري برجستع اند: ثبات و طمينان؛ و فرد محوري.
فرهنگ طبقه متوسط
بسياري از ويژگي هاي فرهنگي نسبت داده شده به طبقه متوسط همچون تاكيد بر پيشرفت فردي، كامروايي معوق، و پيشرفت شغلي، بخشي بزرگ از نظام مسلط ارزشي در جامعه اند. اما ديگرطبقات بخاطر شرايط زندگي اشان بر اين ويژگي ها تاكيد اندكي دارند. به طور خلاصه، كهل(1957) ميان دو طبقه تميز مي نهد: طبقه متوسط پايين به لحاظ حيثيت، كه بوسيله آرزوي اعضاء آن براي رسيدن فرزندانشان به تحصيلات دانشگاهي و نيز علاقه شديد به مذهب و صاحب خانه بودن مشخص مي گردد، و طبقه متوسط بالا كه بر موفقيت در كار و بر مبناي زندگي خانوادگي تاكيد مي كند. كهل همچنين بر «ابتكار عمل فردي در تركيب با كار گروهي»، «برنامه ريزي براي آينده» و«فعاليت، پيشرفت، و اصرار بر اهداف عملي و كاربردي» به عنوان ديگر ويژگي هاي فرهنگ طبقه متوسط تاكيد دارد.
اطلاعات كمي كه دربارة ميزان هاي تطبيقي خودكشي در دست داريم حاكي از تغييرات زيادي از شغلي به شغلي ديگر است، ميزان هاي بالاي خودكشي در هر دو رده هاي شغلي بالا و پايين از لحاظ در آمد و حيثيت اجتماعي مشاهده مي شود.
با اين همه، اين وضعيت خودكشي به نظر مي رسد كه بر حسب متغير سن و به ويژه متغير نژاد سياه و سفيد در ايالات متحد امريكا تفاوت هاي معنا داري پيدا مي كند. داده هاي مربوط به كل سرومين حاكي از پايين بودن ميزان خودكشي در ميان جمعيت سياه پوست است، گو اينكه در برخي از ايالت ها اين نسبت معكوس است و در آنجا ميزان خودكشي سياه پوشان بالاتر از ميزان آن در بين جمعيت ت سفيد پوست است.
وجود اين استثناها و ناهماهنگي روش هاي تحقيق، ما را از صدور هرگونه حكم كلي دربارة تفاوت هاي ميزان هاي خودكشي در ارتباط با طبقات اجتماعي بودن ميزان هاي خودكشي در هر دو سوي مقياس اجتماعي، چه در طبقة بالا، چه در طبقة پايين.
طبقه اجتماعي وطلاق
يكي از برجسته ترين تحليل گران پديدة طلاق، ويليام جي. گود خاطرنشان مي كند كه هر چند نمي توان مدل طبقاتي طلاق را براي نسل هاي پيشين تدوين كرد، مي توان از 1920 به بعد، وجود همبستگي منفي ميان پايگاه اجتماعي اقتصادي و ميزان طلاق را تأييد كرد.
تعداد طلاق در ردة شغلي مربوط، به اندازة مورد انتظار در صد حضور اعضايش در نيروي كار مردانه بوده است.
به عقيدةويليام جي. گود همان همبستگي منفي ميان طبقه و طلاق از لحاظ سطوح تحصيلي نيز مشاهده مي شود: تمايل به طلاق در بين افرادي كه تحصيلاتشان در سطح ابتدايي يا كمتر است، خيلي بيشتر از افرادي است كه تحصيلات دبيرستاني را خاتمه داده اند يا داراي تحصيلات عالي عستند. در بين سياهان امريكايي رابطه تحصيلات و طلاق عكس رابطه اي است كه در ميان سفيد پوستان مشاهده مي شود، بدين معنا كه با افزايش سطح تحصيلي ميزان طلاق نيز افزايش مي يابد، جز البته براي دارندگان مدرك تحصيلي دانشگاهي، كه در ميان آنان ميزان طلاق به اندازةسياهان كم تحصيل كرده پايين است.
ويليام جي. گو پايين بودن ميزان طلاق ثبت شده دز بين سياهان طبقات پايين را در اين مي داند كه بيشتر جدايي هاي آنان تشريفات قانوني را طي نمي كند و به ثبت نمي رسد ولذا در آمارهاي رسمي گنجانيده نمي شود.
و بالا خره اگر براي تعيين طبقات اجتماعي به عامل در آمد تكيه كنيم، همبستگي منفي ميان طبقه و ميزان طلاق مشاهده مي گردد. به موجب آمارهاي رسمي در آمريكا ميزان طلاق در ميان قشرهاي در آمدي پايين سه برابر قشرهاي در آمدي بالاست.
طبقة اجتماعي و ميزان هاي نابرابر زاد و ولد
يكي از شاخص هاي مهم فرصت هاي زندگي در هر جامعه تعداد كودكاني است كهزنده به دنيا مي آيند و بايد آنها را پرورش داد، جامعه پذير كرد، و براي زندگي در دنياي بزرگسالان مجهز نمود. در ميان عوامل مؤثر در نابرابري ميزان هاي زاد و ولد در ميان طبقات، به پايگاه اجتماعي- اقتصادي فرد يا گروه بيش از ساير عوامل توجه شده است. دنيس رانگ از نخستين پژوهشگراني استكه اين نكته را خاطر نشان كرده است:
در ميان همه گروه هاي اجتماعي كه از لحاظ ميزان هاي زاد و ولد متفاوتند، شايد تفاوت رفتاري طبقات اجتماعي از اين لحاظ از همه بارزتر باشد.
مطالعات دنيس رانگ نشان مي دهد كه در يك دورةچهل ساله از 1870 تا 1910 در ايالات متحد امريكا و در اروپا ميزان زاد و ولد از طبقه اي به طبقه اي ديگر متفاوت بوده و عموماً با طبقه همبستگي منفي داشته است.
پس از 1910، تفاوت ميزان هاي باروري ميان طبقات اجتماعي كه تا آن زمان بسيار بارز بود، تحفيف پيدا كرد؛ به اين معنا كه گروه هاي برخاسته از طبقة متوسط ميزان زاد و ولد شان را كاهش داده و آن را به ميزان پايين زاد و ولد طبقة بالا نزديك كردند. از حدود 1930 به بعد، در برخي از كشورهاي اروپاي غربي همبستگي منفي ميان ميزان زاد و ولد و طبقةاجتماعي تغيير يافت، به طوري كه بعضي از گروه هاي برخاسته ازطبقه متوسط حجم خانواده شان را كوچكتر از حجم خانوادة ساير گروه هاي شغلي بالاتر از خودشان، مثل صاحبان كارخانه ها، دارندگان مشاغل آزاد و بازرگانان كردند.
در 50 سال اخير، الگوهاي رفتاري گذشته در بارةتفاوت ميزان هاي زاد و ولد ميان طبقات اجتماعي دستخوش تغييراتي شده است و استثناي زيادي در قاعدة همبستگي منفي ميان ميزان زاد و ولد و طبقه اجتماعي ميزان زاد و ولد ديده مي شود و آن رفتار خانواده هاي مرفه است كه با پشت كردن به سنت هاي گذشته شان، تعداد فرزندانشان را افزايش دادهاند.
به نظر مي رسدكه قاعدة عمبستگي منفي ميان ميزان زاد و ولد و طبقة اجتماعي هنوز در كشور ما صادق است و حجم خانواده هاي متعلق به طبقة پايين گسترده تر از حجم خانواده هاي مرفه است. با توجه به اينكه دست يابي به امكانات تحصيلي از جمله شاخص هاي مهم فرصت هاي زندگي است، مي توانيم از راه مقايسه تعداد ميانگين فرزندان مادران باسواد و مادران بي سواد، غير مستقيم نقش پايگاه اجتماعي- اقتصادي خانواده ها را در ميزان زاد و ولد مشاهده كنيم. جدول هاي شماره 7-7 . 7-8 كه از طرح آمارگيري زاد و ولد سال 1370 سازمان ثبت و احوال كشور استنتاج شده است، نشان مي دهند كه مادران بي سواد به طور متوسط سه برابر مادران تحصيل كرده فرزند به دنيا مي آورند و در گروه سني مادران 35 تا 39 ساله تعداد ميانگين فرزندان مادران بي سواد دو برابر فرزندان مادران تحصيل كرده است.
حتي اگر عامل شاغل بودن مادران را در كاهش ميزان زاد و ولد مؤثر بدانيم باز قاعده همبستگي منفي ميان طبقه اجتماعي و ميزان زاد و ولد در كشور ما به قوت خود باقي است. زيرا سطح زندگي خانواده هايي كه پدر و مادر هر دو شاغل اند به نسبت بالاتر از خانواده هايي است كه تنها پدر شاغل است.
جدول 7-7. ميانگين تعداد فرزندان برحسب وضعيت تحصيلي مادران در 5 استان كشور در سال 1370
استان ها
وضعيت تحصيلي مادران
بالاتر ازديپلم
پايان ابتدايي
بي سواد
زنجان
فارس
كرمان
لرستان
هرمزگان
6/1
8/1
8/1
3/1
7/1
6/2
2/3
2/3
7/2
8/2
3/5
6/5
9/5
1/5
7/5
مأخذ : سازمان ثبت و احوال كشور، طرح آمارگيري زاد و ولد، سال 1370.
جدول 7-8. ميانگين تعداد فرزندان مادران 35 تا 39 ساله برحسب وضعيت تحصيلي مادران
استان ها
وضعيت تحصيلي مادران
بالاتر از ديپلم
پايان ابتدايي
بي سواد
زنجان
3/3
1/6
7/7
فارس
7/2
8/6
7/7
كرمان
4
9/6
8
لرستان
3
9/6
3/8
هرمزگان
3
4/5
1/8
مأخذ: سازمان ثبت و احوال كشور، طرح آمارگيري زاد و ولد، سال 1370 .
عوامل فاصله طبقاتي
«توزيع نابرابر در آمدها»
يكي از شاخص هاي معمول سنجش نابرابري هاي اجتماعي در هر جامعه نحوة توزيع در آمدها (ياتوزيع توليد ناخالص ملي) در ميان افراد آن جامعه است. نابرابري هاي اجتماعي در ارتباط با توزيع در آمدها را مي توان با مقايسه سهم در آمدي كه نصيب هر يك از دهك هاي جمعيت مي شود بررسي كرد.
جدول 7-3 نجوة توزيع در آمد را در مناطق شهري ايران را از 1364 تا 1368 نشان ميدهد.
براي آسان شدن كار مقايسه و داشتن ديدي روشن از ساخت قشر بندي و نابرابري توزيع در آمد در جامعه، معمولاً جمعيت يك كشور به سه بخش،شامل 20% ثروتمندترين بخش جمعيت، 40% دارندگان در آمد متوسط و 40% فقير ترين بخش جمعيت تقسيم مي گردد.
1364%
1365%
1366%
1367%
1368 %
سهم دهك اول(ثروتمندترين خانوارها)
58/30
47/31
54/32
45/30
66/30
سهم دهك دوم
73/16
42/16
36/16
58/16
32/16
سهم دهك سوم
62/12
38/12
15/12
64/12
50/12
سهم دهك چهارم
21/10
98/9
77/9
08/10
17/10
سهم دهك پنجم
34/8
29/8
06/8
32/8
42/8
سهم دهك ششم
89/6
79/6
75/6
90/6
97/6
سهم دهك هفتم
61/5
54/5
41/5
55/5
67/5
سهم دهك هشتم
38/4
38/4
25/4
51/4
47/4
سهم دهك نهم
31/3
18/3
09/3
29/3
22/3
سهم دهك دهم(فقيرترين خانوارها)
51/1
57/1
62/1
68/1
60/1
مأخذ: مركز آمار ايران(مديريت آمارهاي مالي و محاسباتملي)
مقايسة سه بخش عمدة در ا,د در كشورهاي مختلف از يك سو و مقايسه سهم فقيرترين بخش جمعيت از در آمد كل در كشورهاي مختلف از سوي ديگر ما را از چگونگي نابرابري هاي اجتماعي از لحاظ توزيع در آمد آگاه مي كند.
ماليات بندي و تامين اجتماعي
ديگر عامل مهم و موثر در ميزان و الگوي نابرابري، نظام ماليات بندي و تامين اجتماعي استو نظام ماليت بندي با نظام اجاره داري از سه طريق به شدت به هم مربوط اند. اتول آنكه قابليت دفاع اجتماعي از يك حق براي يك جريان از منافع معمولاً پذيرفته شده است و اغلب بوسيله ابزارهاي سياسي محقق مي گردد. لذا وجود دولتي با منابعي كه از طريق ماليات يا مصادره بدست مي آورد، متغيري ضروري براي نظام هاي اجاره داري است. دوم آنكه، دولت و مالكيت ، معمولاً در جوامع ابتدايي و فئودالي، بطور آشكار و صريح قابل تشخيص نيستند. «تيول» در قرون وسطي هم يك دولت محلي و هم ثروتي اربابي بود. تمايز مدرن ميان ماليات و اجاره يا ميان بودجه ملي و بودجه اربابي يا شاهي، در چنين جوامعي به روشني قابل طرح نيست. سوم آنكه در شرايط عدم وجود ساختارهاي بسيار پيچيدة حسابداري و اجرايي، توزيع بار ماليات متناسب با توان پرداخت افراد و گروهها، بوسيله وضع ماليات يا مصادره اجاره داري ها آسانتر انجام مي گيرد تا به وسيله ماليات گيري از در آمدها.
به علاوه ، تقسيم بار ماليات تاثيري مستقيم بر توزيع در آمد ها داشته است.
دولتها بوسيله تأمين اجتماعي ، همچنانكه از طريق ماليات بندي بر توزيع در آمدها تاثيري مي گداشته اند. تداركات تامين اجتماعي، آن تكنيك هايي هستند كه بوسيله آن ها حقوق اجتماعي و درآمد اشخاص عليل، سكته كرده، نابينا، و ناتوان به آن ها تخصيص مي يابد.
سن ، بيماري، خصلت ژنيتيكي، و نقصان هاي اجتماعي، مجموعه اي را شكل مي دهند كه از نقطه نظر فعاليتهاي توليدي در يك جامعه ، «بي فايده» هستند. حمايت اقتصادي از اين مردم ممكن است در درون خانواده ها تدارك ديده شود، همچون برخوردي كه با «بي فايدگي» اقتصادي كودكان در خانواده مي شود. اما اگر سرپرست هاي خانواده از نظر بيولوژيكي يا اجتماعي معيوب باشند، يا در زندان به سر برند، موقعيت خانواده هايشان در جوامع مختلف به طرق گوناگوني تعيين مي شود. وجود يا فقدان نظام هاي تامين اجتماعي كه معمولاً از جانب نظام سياسي تدارك ديده مي شوند، در تعيين منزلت اجتماعي افراد «از كار افتاده» اساسي هستند.
در جوامعي كه مراقبت و حمايت از افراد ناتوان وجود دارد نابرابري كمتر از جوامعي است كه در آن ها انسانهاي محروم به لحاظ اخلاقي و اجتماعي يا بيولوژيكي، بايد روي پاي خود بايستند. در ادامه ، بصورتي بسيار كلي، انواع چندگانة روابط ميان نظام ماليات بندي با نظام تامين اجتماعي از يكسو و با نظام قشربندي از سوي ديگر را مشخص خواهيم كرد.
اول آن كه مردماني بدون مليت وجود دارند يعني افرادي كه مشمول پرداخت ماليات خواسته شده از سوي دولت نيستند. براي اين افراد، واحدهاي پايه اجتماعي كه امور توليدي را بر عهده دارند، خانوادههايند و كار ويژههاي خويشاوندي نيز نقش بيمه اجتماعي را ايفا مي كنند و به تعريف منزلت كودكان، سالخوردگان، محرومان و ديوانگان مي پردازند. در اين حالت، خانواده ها متحمل عملكرد نادرست نظام اصلي راجع به آنها مي گردند.
دوم آنكه در جوامع واقع در مراحل مياني (يعني نظام هاي فئودالي، امپراطوريهاي سنتي، دولتهاي تجاري قرون وسطي) يك ساختار دولتي جداگانه، امكان وجود ميزاني از قدرت را براي تضمين اجاره داري هاي ثروتمندان در برابر خطر عناصر خارجي و نيز شورشهاي و سرقت هاي داخلي فراهم مي آورد. همچون ماليات پردازي دهقانان به زمين داران و اشراف زادگان ثروتمندان يا اين امور را براي منافع خود انجام مي دهند و يا همچون جمع آوري اجاره ها، خراج ها، ماليات ها يا خدمات از دون پايگان، به منظور حفظ ساختار حكومتي انجام مي دهند. در اين جوامع شهروندي، به معناي حقوق تضمين شده به وسيله دولت مركزي و تاثيرگذاري بر دولت مركزي، محدود به ثروتمندان است. تامين اجتماعي فراتر از آنچه به وسيله اجاره ها براي ثروتمندان فراهم مي شود يك موضوع محدود به گروه خويشاوندي يا خانواده اربابي يا شركا بازرگاني باقي مي ماند و خارج از اين حوزه ها به عنوان محبت اعمال شده از سوي كليسا يا شكلي از يك مداراي عمومي نسبت به گدايان تبلور مي يابد. در چنين جوامعي دولت به جاي آنكه نابرابري در شرايط را تخفيف دهد، آن را تقويت مي كند.
معضلات فاصله طبقاتي در جامعه
مطالعات جامعه شناسان نشان ميدهد كه نابهنجاريها و بزهكاريهاي فردي و گروهي پيكره جامعه را مورد تهديد قرار داده و به عنوان خطري جدي در ايجاد نظم و امنيت اجتماعي جلوه گر شده است.
پيشرفت تكنولوژي، معضلات اقتصادي، كم رنگ شدن ارزشهاي انساني، فقر، ميل به ثروت اندوزي كاذب، برتري خواهي، بيماريهاي رواني، بيكاري، اعتياد و دهها عامل ديگر از موجبات و علل گسترش فحشا و بزهكاريها و جرايم در جوامع امروزي است. تحليل علمي جامعه شناسانه از وقايع فوق با توجه به مقتضيات مكاني و زماني كشورمان اين امكان را براي متوليان امر فراهم ميآورد كه با توجه به ارائه اطلاعات و آمارهاي مربوطه تصميمات ضروري را در راستاي برخورد با ناهنجاريها صورت داده و محيطي مساعد و مناسب را براي تعامل رفتارهاي انساني در جامعه فراهم سازند.
امروزه افزايش قتل توجه جامعه شناسان و صاحب نظران را به خود جلب نموده است. آمارها و وضعيت موجود به خوبي گواه اين امر است. نوشتار ذيل تحليلي است از علل افزايش قتل و چگونگي مبارزه با آن. امري كه توجه بيشتر مسئولان را برمي تابد.
نتيجه گيري:
دولت بايد با اتخاذ سياست هاي صحيح و منطقي در جهت جلب سرمايه گذاري هاي خارجي و اقتباس و استفاده از تكنولوژي پيشرفته زمينه را براي ايجاد فرصت هاي شغلي آماده نمايد و با حذف انحصارات و شبه انحصارات دولتي بخش خصوصي را حمايت نمايد تا در يك بازار رقابتي كامل استعدادهاي فني و صنعتي، مالي و بازرگاني شكوفا شده و متعالي گردد كه بدون ترديد نتيجه آن، توليد كالاها و خدمات با بهترين كيفيت و كم ترين هزينه خواهد بود و رشد اقتصادي را تضمين خواهد كرد. مسلماً با افزايش رشد اقتصادي، تحول در نظام مالياتي كشور از طريق توانمندي تشكيلاتي در اخذ ماليات هاي غيرمستقيم از صاحبان درآمدهاي گزاف و تقليل ماليات هاي مستقيم كه فشار آن مستقيماً بر دوش قشر كم درآمد جامعه است. با هدف تعديل ثروت ها در جهت تأمين و ارتقا رفاه كمي و كيفي افراد جامعه شرط لازم است.
افلاطون يكي از 3 فيلسوف بزرگ و معروف يوناني مي باشد كه بعد ازسقراط در زمينه فلسفه پا عرصه وجود گذاشت.
افلاطون در سال 428 ه.ق در نخستين جنگ آتن و اسپارك در آتن و در خانواده اشرافي به دنيا آمد كه بعدها توانست دز زمينه فلسفه حرفهاي زيادي را براي گفتن داشته باشد. او توانست با استفاده از نظرات و گفته هاي فلاسفه قبل و به خصوص سقراط كه مي شود گفت تمام آثار او برگرفته و جمع آوري شده سخنان سقراط است در زمينه فلسفه به جايگاه بزرگي دست يابد چنان كه در كتابها سقراط را، سقراط افلاطوني بيان كرده اند. از مهمترين آثار افلاطون مي توان به «جمهوري» افلاطون اشاره كرد اين رساله وي مي باشد و از ديگر آثار او به رساله ها فيدو تيمايوس و ضيافت و ... اشاره كرد. افلاطون مدرسه اي بنام «آكادمي» بنا گذاشت كه توانست حدود 900 سال در زمينه فلسفه به فعاليت ادامه دهد و اشاعه كننده افكار سقراط و افلاطون باشد.
2ـ منابع عقايد و تاثيرات آن در افلاطون:
كساني كه بيشتر در افلاطون اثر داشتند هم چون؛ فيثاقورس، يارمنيدس، هراكليتوس و سقراط بودند. افلاطون عناصر اورفئوس فلسفه خود را (به واسطه سقراط يا هر كس ديگر) از فيثاقورس گرفت، كه شامل جنبه ديني اعتقاد به بقاي روح، تعلق خاطر به دنياي ديگر، لحن روحاني، تشبيه جهان به غار و نيز اقدامي كه افلاطون براي رياضيات قائل است و آميختگي تعلق و اشراق كه در نظريات او ديده مي شود هم نتيجه نفوذ فيثاقورس است.
افلاطون اين اعتقاد را از پارمنديس گرفت كه واقعيد ابدي و مستقل از زمان است و ديگر اينكه بنا بر براهن منطقي تغيير امري موهوم است.
از هراكليتوس از نظريه منفي را گرفت كه در جهان محسوس هيچ چيزي پايدار نيست. تركيب اين با اعتقاد پارمنديس منجر به اين نتيجه شد كه حصول معرفت از راه حواس امكان ندارد و بلكه بايد به وسيله عقل بدان رسيد. از نظريه احتمال دارد كه افلاطون اشتغال خاطر به مسائل اخلاقي و تمايل به توجيه نمايي جهان، به جاي توجيه مكانيكي آن را از او به ارث برده باشد. خوبيها بر فكر افلاطون بيش از فلسفه پيش از سقراط تسلط دارند و مشكل است اين امر را نتيجه نفوذ سقراط بدانيم.
3ـ مدينه فاضله افلاطون :
جمهوري، مهمترين رساله افلاطون مي باشد، كه به طور كلي از سه بخش تشكيل ميشود، بخش نخست كه مربوط است به وصف يك جامعه مطلوب اشتراكي (اواخر كتاب پنجم)، بخش دوم صرف تعريف كلمه حكيم، يا (فيلسوف) شده است در كتابهاي ششم و هفتم كه يكي از نتيجه هاي مهم افلاطون اين است كه حكام بايد حكم باشد. بخش سوم بحث در مورد انواع مختلف دولتهاي واقعي و ذكر معايب و محاسن آنها مي باشد. فرض ظاهري كتاب «جمهوري» تعريف عدالت مي باشد. در همان مراحل اوليه بحث افلاطون تشخيص ميدهد كه چون مشاهده قضايا به مقياس بزرگتر آسانتر از مقياس كوچك است پس بهتر است به جاي آنكه ببينيم چه چيزهايي فرد عادل را به وجود مي آورد و به تحقيق اين امر بپردازيم كه چه عوامل يك دولت عادل را به وجود مي آورد و چون عدالت از جمله مهمترين صفات دولت است نخست چيزهاي دولتي وصف شود و سپس مشخص شود كداميك از كمالات آن دولت را بايد عدالت ناميد. پس نخست مدينه فاضله افلاطون را طور كلي آن تصور ميكنيم: افلاطون چنين شروع ميكند كه نخست افراد جامعه بايد به سه گروه و طبقه تقسيم شوند: عوام الناس (مردم عادي) سربازان، سرپرستان. فقط طبقه سرپرستان بايد قدرت سپاس داشته باشند و تعداد آنها نيز در دو طبقه ديگر كمتر بايد باشد. اين افراد بايد توسط شخص قانونگزاري انتخاب شوند و سپس به صورت وراثت جانشين يكديگر شوند، ولي مي توان به صورت استثنا كودكي مستعد را از طبقات پست تر ارتقاء دارد و برعكس كودك نابابي را از طبقه بالاتر تنزيل دارد. به نظر افلاطون مشكل اين است كه چگونه محرز سازد كه سرپرستان مقصود قانونگزار را جامعه عمل مي پوشانند. براي اين مقصود، او پيشنهادهاي گوناگون تربيتي، اقتصادي، بيولوژيكي و ديني دارد. بيش نظر افلاطون در خصوص سرپرستان است كه پيشنهاد ها در مورد آنها انجام شود. نخستين امري كه بايد بدان پرداخته شود تعليم و تعلم است. و آن به دو بخش تقسيم مي شود: ورزش و موسيقي معني اين دو كلمه به نظر افلاطون بسيار وسيعتر از معني امروزه آن است. موسيقي قلمرو فنون و هنرها را شامل مي شود و به ورزش، آنچه را به تربيت و شايستگي و سلامت آن راجع است در بر مي گيرد. معني موسيقي تقريباً به وسعت معنايي است كه ما از كلمه فرهنگ داريم. فرهنگ بايد توجه اين باشد كه افراد را نجيب بار بياورد.
متانت، ادب و نجابت ظاهر صفاتي است بيشتر از طريق تعلمو تربيت پرورش يابد. ادبياتي كه در دسترس جوانان قرار مي گيرد، و موسيقي كه به گوششان مي رسد، بايد از همان نخستين سالهاي زندگي جوانان تحت مانور شديد قرار گيرد. افلاطون مي گويد موسيقي مجازات كه در مقام شجاعت و عدالت به آن پرداخته شده باشد و ادبياتي بايد نقل شود كه در آن شجاعت و جنگاوري و ادب و اخلاقيات در ان وجود داشته باشد. تربيت بدن بايد بسيار سخت باشد. جوانان تا سن معيني نبايد چشمان به زشتي و بدي بيفتد اما در وقت مناسب بايد چشمان به چيزهاي فريبنده بيفتد. چيزهاي فريبنده عبارت است از مناظر وحشت آور و لذتهاي پليد، در برابر اين چيزهاي جوانان نبايد بترسند و سستي اراده نشان دهند و تا قبل از سن بلوغ نبايد در جنگ شركت كنند و فقط بايد صحنه جنگ را مشاهده نمايد. در صورت پيروز شدن از اين آزمايشهاي شايسته سرپرستي جامعه خواهند بود. در امور اقتصاد افلاطون براي سرپرستان زندگي اشتراكي كامل پيشنهاد ميكند كه براي سربازان نيز چنين بوده است. سرپرستان بايد خانه هاي كوچك و غذاي ساده داشته باشند. دسته جمعي غذا بخورند و جز به ضرورت هيچگونه اموامل مشخص نداشته باشند. سرپرستان گرچه ثروتمند نيست دليلي هم ندارد كه سعادتمند نباشند، هدف و غرض شهر خير وصلاح عموم است به سعادت يك طبقه خاص، ثروت و فقر هر دو مضر هستند و در شهر افلاطون هيچ كدام از اينها وجود ندارد.
افلاطون معتقد است كه تعلم و تربيت دختران و پسران بايد عين يكديگر باشد. دختران نيز بايد مثل پسران موسيقي و ورزش و فن جنگ را بياموزند. همان تعاليمي كه مرد را سرپرست خواهد كرد زن را نيز سرپرست خواهد كرد «زيرا كه اين هر دو اصل از يك گوهرند» فرقهاي زن و مرد ربطي به سياست ندارد، برخي زنان فلسفي اند و براي سرپرستي مناسب هستند و برخي جنگي اند و براي سرباز مناسب هستند. شخص قانونگزاري بعد از آنكه سرپرستان را از زن و مرد برگزيد آنگاه مقرر مي سازد كه زندگي و خوراك مشترك داشته باشند اما امر ازدواج با شكلي متفاوت است به صورت كه در جشنهاي معيني عروس و داماد را، به تعدادي كه براي ثابت نگه داشتن جمعيت لازم است دست به دست خواهند داد. ظاهراً همسران با قرعه انتخاب خواهند شد و به آنها آموخته مي شود كه به قرعه خود اعتقاد داشته باشند ولي در تربيت قرعه هاي تدبيري خواهد شد كه بهترين والدين بهترين فرزندان را داشته باشند. كودكان پس از تولد از والدينشان جدا مي شوند به طور كه نه والدين و نه فرزندان يكديگر را بشناسند.
پس مادران بايد بين 20 تا 40 سال و سن پدران 25 تا 50 سال باشد. خارج از اين حدود ارتباط آزاد ولي فقط جنين يا كشتن نوزاد اجباري خواهد بود. چون هيچكس والدين خود را نمي شماسد. پس بر هر فردي واجب است كه مرداني را كه از حيث سال مي توانند پدر او باشند، پدر نباشد و در مورد مادر و خواهر و برادر چنين خواهد بود. افلاطون چنين مي نگارد كه عواطفي كه اكنون كلمات: پدر، مادر، خواهر، و برادر بردارند، در مدينه فاضله نيز همچنان به قوت خود باقي است. مثلاً يك مرد جوان دست روي هيچ پيرمردي بلند نخواهد كرد، زيرا كه شايد پدر ش باشد و او نداند. غرض از اين ترتيب اين است كه حسن مالكيت خصوصي تضعيف شود و روحيه اجتماعي بر مردم چيره شود. افلاطون معتقد است كه دروغ گويي حق خالص دولت است، چنان كه تجويز دارد حق خاص پزشك است. چنان كه قبلاً ديديم كه در مورد ازدواج قرعه كشي در آن حق قانونگزار است. بهترين قسمت اين دروغ اين حكم است كه خداوند آدميان را به سه گروه آفريده است: بهترين آنها از طلا كه سرپرستانند و ديگر بهترين از نقره كه سربازاند و توده مردم كه از مفرغ و آهن هستند افلاطون بعيد دانسته كه نسل اول اين افسانه را بپذيرد ولي برآن است كه نسل دوم و نسل هاي بعدي را مي توان چنان تعليم داد كه در اين موضوع شكي به دل راه ندهد. و افلاطون چنين مي گويد كه اعتقاد به افسانه را مي توان درطي عمر دو نسل ـ به وجود آورد.
تعريف دو عدالت، كه ظاهراً هدف همه اين بخشها است در كتاب چهارم به دست ميآيد. بنابراين تعريف عدالت، عبارت است از اينكه هر كس سرش به كار خودش باشد و فضولي نكند، شهر هنگامي متعادل است كه پيشرو و سرباز و سرپرست هر كدام به كار خود بپردازند و در امور طبقات ديگر دخالت نكنند. جمهوري افلاطون شايد برخلاف مدينه هاي فاضله جديد، به اين قصد طرح ريزي شده بود كه واقعاً به وجود آيد به وجود آمدن اين جمهوري چنان كه ما خيال مي كنيم، غيير ممكن نبوده است. بسياري از شرايط آن، از جمله برخي از شرايطي كه به نظر ما كلي محال است در شهر اسپارك عملاً تحقيق يافته بود.
4ـ نظريه مثل افلاطون :
در ابتدا بايد فرق بين «وهم» و «معرفت» چيست؟ شخصي كه صاحب معرفت است، به چيزي معرفت دارد يعني چيزي كه موجب است پس معرفت مصون از خطاست، زيرا كه منطقاً نمي تواند خطا باشد ولي «وهم» ممكن است خطا باشد، پس بايد از آنچه هم هست وهم نيست باشد مثلاً كه زيباست از جهتي هم زشت است و چيزي كه عادلانه است از جهتي هم ظالمانه است. افلاطون مي گويد اشياء محسوس داراي اين تناقض اند ولذا ميان هستي و نيستي قرار دارند، و مي توانند منشاء وهم واقع شوند، و نمي توانند منشاء معرفت باشند «اما آنان كه وجود مطلق و ابدي ولايتغيير را ميبينند، مي توان گفت كه تنها دچار وهم نيستند، بلكه صاحب معرفتند» بدين ترتيب به اين نتيجه مي رسيم كه وهم مربطو به عالم محسوس است، حال آنكه معرفت مربوط به عالم ابدي فوق محسوس است. در مثل وهم مربوط به چيزهاي زيباست اما معرفت و به زيبايي مطلق مربوط است. در جواب فيلسوف كيست؟ آمده است دوستدار حكمت، دوستدار حكمت كسي است كه زيبايي مطلق را مي بيند حال آنكه اين چنين نفري صاحب معرفت است.
اما نظريه اي (مثل) يا (صور)، اين نظريه پاره اي منطقي و پاره اي ما بعد الطبيعه است. پاره منطقي به معاني اسماي تمام راجع است. تعداد زيادي خانوار وجود دارد كه جمله «اين گربه است» دربارة آن صدق ميكند. اما بنابر مابعد الطبيعه كلمه «گربه» به معناي گربه كلي است، يعني هماي گربه كه خدا آفريده است و يكتا است. گربه هاي جزئي از ماهيت آن گربه بهره اي دارند ولي آن بهره كمابيش ناقص است وفقط به موجب اين نقص وجود گربه هاي متعدد ممكن است. آن گربه واقعي است، گربه هاي جزئي ظاهري هستند. بينش افلاطون سرانجام به يك تمثيل نيازمند است تا حقيقت آن براي خوانده روشن شود و آن تمثيل غار است. اين تمثيل بعد از بخشهاي گوناگون آمده مي شود تا خواننده ضرورت دنيار مثل را درك كند، نخست دنياي فكر، از دنياي حواس متمايز است، پس فكر وادارك حسي به دو نوع تقيسم مي شوند. دو نوع فكر عبارت است از عقل و فهم از اين دو نوع عقل نوع عاليتر است و با مثل خالص سروكار دارد و فهم آن نوع فكر است كه با رياضيات سروكار دارد و از عقل پست تر است. افلاطون فرق ميان بينش روشن عقل و بينش آشفته ادراك جسمي را به كمك تشبيهي مربوط به حس بينايي توضيح ميدهد: «نفس مانند چشم است. چون متوجه چيزي شود كه بر آن نور حقيقت و هستي بنابر آن را درك م كند و روشن مي گردد، اما چون به دنياي نيم تاريك كودن و فساد توجه كند، از آن فقط وهمي بدست مي آورد و درست نميبيند، و زمان بدين عقيده و زماني براي عقيده پاي بند نه مي شود و كودن به نظر مي رسد... چيزي كه به معلوم حقيقت مي بخشد و به عالم قدرت كسب علم ميدهد، همان است كه من ميل دارم آن را مثال خوبي بناميد و شما آن را علت علم مي شناسيد.»
و اين مقدمه منجر مي شود به مثيل معروف غار كه مي گويد كساني را كه از فلسفه بي بهره اند مي توان تشبيه كرد به زندانياني كه در غاري جاي دارند و فقط مي تونند به يك سو نگاه كنند، زيرا كه در زنجيره هستند و در پشت سرشان آتش است و در پيش رويشان ديوار. ميان آنها و ديوار چيزي نيست. آنچه مي بينند ساير خودشان است و چيزهايي كه در پشت سرشان هست كه پرتو آتش روي ديوار نقش مي بندد. زندانيان ناچار اين سايه هاي را واقعي مي پندارند و از اشيائي كه باعث اين سايهها هستند خبر ندارند. سرانجام يك نفر از غار مي گريزد و قدم در نور خورشيد ميگذارد، و براي نخستين بار اشياء واقعي را مبيند و مي فهمد تا كنون سايه ها او را ميفريفته اند. خواهد كه به غار برگردد و حقيقت را به زندانيان بگويد و راه نجات را به آنها نشان دهد. اما اين شخص در متصاعد ساختن زندانيان به درستي گفتهي خود با مشكل روبرو مي شود و از ديد زندانيان چون از روشني به تاريكي رفته است سايه ها را به خوبي زندانيان نمي بيند و به نظر آنها ابله تر از زماني كه هنوز فرار نكرده بود مي نمايد. به نظر افلاطون فيلسوف كسي است كه از بند اسارت رهايي يافته و بروشنايي رسيد، و حقيقت مطلق را درك كرده است در ك خوبي كه در فلسفه افلاطون خاص دارد همان درك واقعيت است.
5ـ نظريه افلاطون دربارة بقاي روح :
در خصوص اين نظريه بايد به رساله اي كه «فيدو» نام دارد اشاره كرد كه اين رساله لحظات آخر زندگي سقراط را نقل ميكند و بگفته ها لو به هنگام نوشيدن جام شوكران مي پردازد.
«فيرو» آرمان افلاطون را در مورد انسان نشان ميدهد: انساني در حد اعلاي خردمندي و خوبي، كه ترس از مرگ در او راه ندارد. رفتار سقراط در برابر مرگ، چنان كه افلاطون وصف ميكند چه در زمان باستان و چه در عصر جديدي از لحاظ اخلاقي داراي اهميت است. بي اعتنايي سقراط به مرگ در آخرين ساعتهاي زندگي، با اعتقاد روي به بقاي روح بستگي دارد، و اهميت «فيرو» در اين است كه نه تنها مرگ يك مظلوم را شرح ميدهد بلكه به تشريح نظريات بسياري مي پردازد. در رساله «فيدو»آخرين ساعت فرا رسيده است سقراط چنين آغاز سخن ميكند كسي كه داراي روح فلسفي است از مرگ باك ندارد بلكه مرگ را با تمام جان مي پذيرد. وي از مرگ خود اندوهناك نيست، زيرا كه مي گويد اولاً (من به نزد خدايان ديگري مي روم كه دانا و خوب اند و ثانياً به نزد كساني مي روم كه از آنان كه رهاشان مي كنم بهتر اند من اطمينان دارم كه براي مردگان چيزي در پيشض است، چيزي كه خوبان بسيار بيش از بدان از آن برخوردار مي شوند).
سقراط مي گويد كه مرگ جدايي روح از تن است. اينجاست كه ما با ثنويت افلاطون روب رو شويم، بود و نبود، معقولات و محسوسات، تعقل و ادراك حسي، روح وتن اين جفتها به يكديگر مربوط هستند. و در هر جفت اولي هم از حيث واقعيت و هم از حيث خوبي بر دومي برتري دارند.
افلاطون مي گويد تن آدمي مانع كسب معرفت است، بينايي و شنوايي اعتبار ندارند، وجود حقيقي، اگر حصول معرفت آن براي روح ممكن باشد، از راه تعقل جلوگيري مي شود، كه از راه حس. در نظر افلاطون تن از دو جهت مخل كسب معرفت است: يكي اينكه تن بينش ما را دچار ابهام و آشفتگي ميكند مانند وقتي كه از پشت شيشه نگاه ميكنيم و تار مي بينيم، ديگر اينكه به عنوان منبع شهوات توجه ما را از جستجوي معرفت و سير در جهت حقيقت منحرف مي سازد.
در «فيرو» آمده است كه از سقراط در باره بقاي روح پس از مرگ دليل مي خواهد: دليل نخست اين است كه همة چيزهايي كه داراي ضد هستند از ضد خود پديد آمده اند، زندگي و مرگ ضد يكديگر هستند و لذا هر يك بايد ديگري را پديد آوردن. دليل دوم طبق نظريه تذكر بودن معرفت كه بيشتر مبتني بر اين است كه ما داراي مفاهيمي هستيم از قبيل تساوي تام كه ممكن نيست از تجربة گرفته شده باشند ولي تساوي تقريبي را درتجربه داريم ولي تساوي تام يا مطلق را در ميان اشياء محسوس ديده نميشود. و سقراط مي گويد اين برهان در مورد مفاهيم وجود دارد و به اين دليل روح شخص صاحب معرفت از پيش وجود داشته است.
سپس مي گويد نيمي از آن چه لازم بود به اثبات رسيد يعني روح ما پيش از تولد داشته و اما اينكه روح ما پس از مرگ وجود خواهد داشت بحث ديگري است، سقراط در خصوص مي گويد بقاي روح از همان موضوعي نتيجه مي شود كه قبلاً گفته شد، يعني هر چيزي از ضد خود به وجود مي آيد. يعني همچنان كه زدندگي مرگ را به وجود مي آورد، مرگ نيز زندگي را به وجود مي آورد. اما سقراط برهان ديگري نيز مي آورد و آن اين است كه روح مانند مثل بسيط است و از اجزاء تركيب نيافته است، بر حسب تصور سقراط گويا چند بسيط آغاز و انجام ندارد و تغييري در آن رخ نمي دهد، جسم محسوس است و روح معقول الذا روح در زمرة چيزهاي ابدي است. روح چون خود ابري است، هنگامي شاد و روشن است كه دربارة چيزهاي ابدي يعني معقولات بينديشد، اما هنگامي كه به محسوسات و عالم كون و فساد بپردازد دچار حيرت و سرگشتگي مي شود. روح هنگامي كه جسم را به عنوان وسيلة اداراك به كار مي برد، يعني هنگامي كه بينايي و شنوايي و حواس ديگر را به كار مي گمارد،( چراكه ادارك به وسيله جسم چيزي جز همان ادراك حسي نيست)... [در اين حال] به وسيله جسم به عالم كون و فساد كشانده مي شود و سرگشته و حيران مي گردد. هنگامي كه روح با كون و فساد روبه رو مي شود، حالت مستان را پيدا ميكند و دنيا به گرد او مي چرخد ... اما هنگامي كه به خود مي آيد وارد عالم ديگر مي شود، عالم خلوص و ابديت و ثبات است. و اينها از جنس روح هستند و روح در تنهايي با آنها بسر ميبرد و در برابر خود مانعي نمي بيند، در همان هنگام است كه روح از خطا مصون مي گردد و چون با لايتغيير ارتباط دارد خود نيز لايتغيير است، واين حالت روح خردمندي ناميده مي شود.
6ـ جهانشناسي افلاطون :
جهان شناسي افلاطون در رساله «تيمايوس» تشريح شده است. اين رساله چه در قرون وسطي و چه پيش از آن پيش از آثار افلاطون در فلسفه نوافلاطونيان تأثير داشته است. در اين رساله افلاطون جاي سقراط را يك تن فيثاغورثي و قسمت عمده نظريات كتب فيثاغوس در اين رساله بيان شده است، از جمله نظرية فيثاغوري كه اعداد حقيقت جهان اند. در اين رساله نخست مجملي از پنجم كتاب اول «جمهوري» بيان مي شود، پس افسانه «اتلانتيس» نقل مي شود، از اين قرار كه «اتلانتيس» جزيره اي بوده است روبه روي «ستونهاي هر كول» كه وسعت آن از مجموعه ليبي و آسيا بيشتر بوده است آنگاه تيمايوس كه يك منبع فيثاغوري است به نقل تاريخ جهان از آغاز تا آفرينش بشر مي پردازد، خلاصه گفته هاي او از اين قرار است:
چيزهاي لايتغيير را عقل در مي يابد، وچيزهاي متغير را وهم. جهان چون محسوس است قديمي نيست، پس خدا آن را آفريده است چون خدا خوب است كه جهان را از روي نمونه قديم آفريد. چون از حس مبرا است، خطاست همه چيز حتي الامكان مانند خودش باشد «خدا خواست همه چيز حتي الامكان خوب باشد و هيچ چيز بد نباشد چون ديد كه جهان محسوس قرار ندارد و سراسر دچار جنبش آشفته و بي نظم است، پس از بي نظمي، نظم پديد آورد.» بدين ترتيب چنين مي نمايد كه فراي افلاطون، بر خلاف خداي يهود و خداي مسيحيان، جهان را از هيچ پديده نياورده بلكه آن را از موادي كه پيشتر وجود داشته «تنظيم» كرده است. خدا عقل را در روح و روح را در تن جاي داد. جهان را مجموعاً به صورت موجود جانداري كه داراي روح و عقل است در آورد. جهان جانداري محسوس است كه همة جانداران ديگر را در بر دارد. جهان كروي است، زيرا كه «نا همانند» است وهمه جاي كره همانند است. جهان مي چرخد، زيرا كه چرخش كاملترين حركت است و چون چرخش يگانه حركت زمين است پس زمين به دست و پا نياز ندارد. و در ادامه چنين بيان ميكند كه چهار عنصر اصلي عبارتند از آتش، هوا، آب و خاك و نماينده هر يك از اين عناصر يك عدد است و اين عداد با يكديگر نسبت مشترك دارند، يعني نسبت آتش به هوا مانند نسبت هوا است به آب، و آب به خاك فرا درساختن جهان همه عناصر را بكار برده است و بنابراين جهان تمام است و در معرض پيري و بيماري نيست. نسبت اجزاء جهان با يكديگر هماهنگي دارد و اين امر باعث مي شود كه جهان داراي روح دوستي باشد و اجزاء آن جز به دست خدا از هم نپاشد. اين موارد خلاصه اي بود از جهان ساده كه افلاطون آن را در رساله تيمايوس بيان كرده است.
بهره وري (ميزان توليد) و سنجش آن و مفهوم ارزش افزوده
مقدمه
مي توان گفت كه بهره وري علت وجود داشتن مديريت (اداره كردن) است. هنوز هم نحوه خوب انجام دادن كار مديران، سرپرستان و همه كارمندان، به شناخت و درك كامل و درست از اين مفهوم (انديشه كلي) و همه اجزا تشكيل دهنده آن دارد؟
هدف اين فصل كتاب، توسعه و گسترش دادن بحث و گفتمان، مطابق با به وجود آوردن ساختار (چهارچوب) مي باشد كه بتوان راجع به موضوعات بهره وري بحث و تبادل نظركرد، و تعدادي از شيوه ها پيچيده و متفاوت (ناهمگون) را جهت ارزيابي كردن بهره وري در سطح (رده) سازماني را گرد آوري كنيم.
به طور كلي، پيام آن است كه بهترين شيوه يا راه حل كامل و بي نقص وجود ندارد، اما تشخيص دادن ضرورت براي بهسازي و اصلاح، مي تواند اولين مرحله مهم بودن تشخيص معضل (گرفتاري) باشد، و همچنين مي تواند براي استقرار يك معيار مناسب و پسنديده، بهره وري (ميزان توليد) باشد.
بهره وري، حالا يك واژه رايج روزمره شده است. از زمان جنگ جهاني دوم، همه حكومتها، سياستمداران، آكادميك ها (دانشگاهيان) و اقتصاددانان، در مورد مهم بودن بهره وري تاكيد داشتند، علت آن هم، ارتباط و وابستگي آن با علم اقتصاد به طور جامع بود، و علم جامع اقتصادي هم، به بهداشت و تندرستي ملت وابسته بود. به طور جهاني، مديريت جمعي و مشترك به بهره وري (ميزان توليد) مربوط و وابسته است، چون، آن به مانند يك شاخص مهم و اساسي بازده (راندمان) به حساب آورده مي شود، آن هم وقتي كه مقايسه و همانندي با رقيبان (رقباي) بازار جهاني، وجود داشته باشد
تاكيد داشتن حكومت ها بر روي ارتباط و وابستگي ميان بهره وري سطح زندگي، تورم و رشد و توسعه اقتصادي بود. (سال 1972 Craig)
در طي همه دورانها، همه حرفه ها، زماني را جهت توجه كردن به مسئله بهره وري و چگونگي ارزيابي كردن آن، صرف كردند، اما به هيچ گونه از نتيجه گيري دستيابي نداشتند.
Faraday (سال 1971) اظهارنظر كرد كه برداشت همراه با محاسبه بهره وري(ميزان توليد)، زمينه بحث و مباحثه طولاني بود، و تلاشهاي زيادي در آن مورد انجام شد، اما در نتيجه گيري از آن داراي ارزش كمي بود، زيرا آن نتيجه گيري ها حاوي نواقص و ضعف هاي زيادي بود، در سال 1972 ، Craig معضل بهره وري را خلاصه كرد، وقتي كه او گفت كه بهره وري مانند، اغفال كننده ترين مفهوم (برداشت كلي) در ادبيات بازرگاني و اقتصادي باقيمانده است. مفهوم بهره وري اغفال كننده (درهم و برهم) باقي ماند، زيرا به علت فقدان سبك كاري نظري (تئوريك) معتبرو كامل- عمدتاً در رده موسسات بازرگاني بود.
مرحله بعد- تعريف شفاش سازي بهره وري و اجزاي تشكيل دهنده آن معمولا بهره وري (ميزان توليد) را مانند نسبت ارزيابي فرآوري (توليد) به ارزيابي برخي يا همه اندوخته ها كه براي ايجاد كردن اين فرآوري استفاده شده است، تعريف و شناسايي مي كنند. در شناسايي كردن به اين روش (شيوه) يك يا تعدادي ارزيابي (معيار) اطلاعات به كار گرفته مي شود و با يك تا تعدادي از معيارها (ارزيابي هاي) فرآوري مقايسه مي گردد.
هنگاميكه سعي و كوشش براي ايجاد كردن همه داده ها (اطلاعات) و همه فرآوري ها (توليدات) در يك سيستم (ساختار) انجام گرفته باشد. آن معيار (ارزيابي) به نام مجموع (معيار بهره وري يا معيار كامل بهره وري TPM) ناميده مي شود. در سال 1979 ، Palik در تعريف و شناسايي خود از معيار كامل بهره وري مطرح كرد كه داده ها (اطلاعات) استفاده شده در اين شيوه مي تواند، ساعت كار كردن كارگران، واحد سرمايه، و مقدار دقيق (ميزان) مواد خام باشد، كه با نتايج (پيامدهاي) توليد مقايسه مي گردد.
با گفتمان مجدد در مورد الگو مفهومي و نظري بهره وري، منشأ، نشانگر داده ها (اطلاعات) به سيستم (ساختار) مي باشد. بدنه الگو، روش (شيوه) تبديل و دگرش مي باشد، و شاخه ها و برگها و ميوه هاي الگو ، سيستم (ساختار) فرآوري و توليد است. الگو دو تا مسئله (معضل) اساسي و بنيادي را نشان مي دهد.
1-با انتخاب كردن عوامل متفاوت داده ها (اطلاعات) و فرآوري ها (توليدات) مي تواند به معيارها (ارزيابي هاي ) متفاوت از بهره وري استنتاج گردد.
2-متنوع كردن مجموع عوامل داده ها و توليدات، كه بسياري از آنها به خاطر نوع كيفي (ماهيت كيفي) آن باشد.
با اين وجود، هنوز هم، گفتمان (گفتگو) معدودي، راجع به نياز، به توانايي داشتن، براي ارزيابي كردن بهره وري، مقايسه و همانندي عملكرد امكان پذير نمي باشد، و عمل مهار كردن را نمي توان به طور مناسب يا درست انتخاب كرد.
سؤال آن است كه ما چه چيزي را مي خواهيم ارزيابي كنيم، و ما چگونه معيار آنرا جمع آوري مي كنيم، و چگونه مي توانيم داده ها (يافته ها) را كه گرداوري كرديم و تجزيه و تحليل كنيم؟
براي ارزشيابي كردن، ما چه عوامل (فاكتورهايي) را انتخاب كرديم و تا چه اندازه اي آن عوامل مهم و با اهميت است، و ما چگونه مي توانيم، آن سنجش (ارزشيابي كردن) را انجام دهيم، شايد آن بهترين شيوه پيشرفت و گردآوري اطلاعات باشد كه از طريق تجزيه و تحليل كردن دلايل مشخص و ويژه، و جوابگويي به سؤال شركت هايي مي باشد كه تمايل به ارزيابي كردن بهره وري (ميزان توليد) خود دارند.
در سال 1973 دو اقتصاد دان Teague , Eilon طرح كلي، دلايل عمده، توجه داشتن به نياز براي ارزشيابي كردن بهره وري را خلاصه كردند.
1-جهت اهداف استراتژيك ، براي مقايسه كردن عملكرد جهاني موسسه با رقباي خود يا با موسسات همانند خود، مي باشد.
2-براي اهداف تدبيري (ماهرانه)، براي قادر بودن مديريت جهت اداره كردن (مهار كردن) عملكرد موسسه، از طريق اداره كردن عملكرد مناطق مجزا و مستقل موسسه، يا توسط عملكرد آن يا توسط توليد آن، باشد.
3-براي اهداف طرح ريزي شده، براي مقايسه كردن منافع (سودهاي) به دست آمده و وابسته از طريق استفاده كردن از داده ها (اطلاعات) متفاوت و متضاد با هم، و يا از طريق تغيير دادن و متفاوت كردن داده ها (اطلاعات) همسان و همانند است.
4-براي اهداف مديريت داخلي، مانند، بستن قرارداد و انجام دادن معامله مشترك و همگاني با اتحاديه هاي كارگري.
در سال 1982 Thorp ، دقيقاً برخي از شرايط (مقتضيات) سنجش (ارزشيابي كردن) مشخص و ويژه شركت ها را تحت اين عناوين (طبقه بندي) و همچنين داده ها (اطلاعات) جمع آوري شده، براي اين اهداف، را مورد بررسي بيشتر قرار داد، و چگونگي استفاده نمودن از اين طبقه بندي و تضاد و ابهام موجود در اين طبقه بندي (عناوين) و معضلاتي (گرفتايهاي) كه رخ مي دهد، را هم مورد بررسي قرار داد.
1-سنجش مندرجات (مفاد) سبك كار و پاداش دادن به كارگران
2-معين سازي سطوح كارمندان توسط مقايسه كردن آنها
3-ارزشيابي (ارزيابي) عملكرد مربوط به مديريت و مدير
4-سرمايه گذاري براي تصميم گيري و قاطعيت در تصميم گيري
پژوهش هاي طولي از شصت و سه سازمان در سال 1983، همكاران و Bowegy) متوجه شد كه در ميان معضلات (مسائل) و انتخاب كردن شيوه ارزشيابي كردن آنها، عبارتند از:
1-معضلات (مسائل) مفهومي و نظري كه به سنجش دقيق بهره وري وابسته مي باشد، و همچنين بهسازي و بهبود بهره وري، و آنچه را كه دقيقاً باعث عملكرد بهسازي و بهبود شركت شده است.
2-ديد (ژرفانمايي) متفاوت مردم از درك و برداشت واژه بهره وري (ميزان توليد).
3-مسائل (معضلات) كاربردي وابسته به جمع آوري داده ها (اطلاعات) و ادغام و تركيب كردن انواع مختلف و متفاوت داده ها با همديگر.
مرحله بعدي – نسبت بهره وري-
پيشرفت و توسعه بنابر تاريخ باستان (از آغاز تا انقراض امپراطوري روم غربي در سال 476 ميلادي)- مي توان استنتاج كردن، كه از زمانهاي آغازين ثبت شده در تاريخ، گروههاي مردم براي كار كردن با يكديگر سازماندهي مي شدند، و هدف آنها رسيدن به خواسته هاي طرح ريزي شده خود بود.
اين هماهنگي و منظم كردن كوشش و تلاش و كنترل و اداره كردن آن براي دست يافتن به آن نتايج (پيامدها) بود. گرچه واژه علمي مديريت در انقلاب صنعتي به خوبي شناخته نشده بود (در اواخر نيمه قرن نوزدهم 19th). تاريخچه آن ، مدت زمان طولاني تري از واژه آن، مورد توجه و تفكر قرار گرفته بود.
با توجه كردن به مهارتهاي موردنياز براي مديريت، طبق مصري كهن، براي ساختن اهرام سه گانهي خود، طبق، مردم قديم چين براي ساختن ديوار بزرگ چين، و يا مهارتهاي مديريت مردم بين النهرين، براي آب رساني كردن (آبياري كردن) زمين و چاه (سد) شهرهاي خودشان، يا مطابق با مردم روم موقعي كه جاده هاي خود را ساختند، يا آبروها (جوپلها) و ديوار Hadrian را بنا كردند.
همه اين بناها (ساختمانها) ساخته شده توسط بشر، نيازمند ميزان زيادي از سعي و تلاش انسان بود، و بنابراين به ساختار (سازمان) هم احتياج داشت. يعني، به طرح ريزي كردن، اداره و مهاركردن، و هماهنگي احتياج داشت.
اهرام سه گانه مصر داراي 75600 مربع فوت در پايه (ته) خود بود، و داراي 480 فوت ارتفاع بود و متشكل از بيشتر از 2 ميليون سنگ ساختماني سيمان بود (بلوك سنگ ساختماني بود). هر بلوك (قالب) سنگ ساختماني در حدود 205 تن وزن داشت. پايه ساختمان (بنا) فقط 7 اينچ مربع كامل بود. اين اهرام سه گانه مصر بدون استفاده كردن از كامپيوتر، ماشين حساب برقي، و يا مهار كردن تجهيزات مواد مدرن، و يا بدون استفاده كردن از الگوها / تكنيك (شيوه ها) پيشرفته و مدرن، دقيق و صحيح (رياضياتي) به دست آمده بود.
- مديريت ماهرانه و علمي- برخي از نويسندگان دوران كهن- فيلسوف حكيم چيني Mencius (289-372) به الگوهاي نظري و مفهومي، و سيستم ها (ساختارهاي) كه اكنون تحت عنوان واژه تكنيك مديريت فرآوري (توليد) معروف شده است، پرداخته بود. او منافع جداسازي نيروي كار را نشان داده بود. ركوردها (ثبت تاريخي) نشان مي دهد كه مردم يونان باستان منافع جداسازي نيروي كار، جداسازي حرفه اي ها (افراد مجرب و باتجربه)، و شيوه هاي كار مشابه و يكسان را درك كرده بودند.
نظاميان آنها، نحوه ساختن سلاح ها و تجهيزات خود را ياد گرفته بودند، و در هنگام حمله غافلگيرانه، آنها بايد طبق نقشه و تجهيزات خود آماده مي شدند، آنها همچنين از آهنگ، سبك كار براي توسعه و گسترش دادن ريتم ان استفاده مي كردند.
در حقيقت آن كار را براي به دست آوردن سرعت روان اجرا كمتر خسته كننده، و براي توسعه و گسترش دادن بهره وري (ميزان توليد) استفاده مي كردند.
جداسازي نيروي كار توسط Plato (BC 347- 427) تشخيص داده شد. او در نظام جمهوري نوشته بود، كه يك انسان كه در كار خود محدود شده، و داراي محدوديت وظيفه خود مي باشد، بايد ضرورتاً در انجام آن كار، بهترين باشد.
نگرش كهن به كار
به هر حال، خود كار مطمئناً توسط مردم يونان و روم كهن، مانند خوار و پست كردن خود، مورد بررسي قرار گرفته بود.
كار، چيزي براي مانع شدن، در جهت كسب كردن و فهميدن بيشتر خواسته ها و آرزوهاد است، مانند هنر و ماجراجوئي براي كارهاي هنري، ماجراجويي براي فلسفه، و ماجراجويي نظامي است. بنابراين، آنهايي كه مي توانستند، و براي انجام دادن كار سعي و تلاش مي كردند، و از آنها مانند بردگان استفاده مي شده است.
-پس از سقوط امپراتوري روم
همراه با سقوط امپراتوري روم، توسعه و پيشرفت، مختصر و محدود شد بردگي جايگزين فئوداليسم (نظام فئوداليته) شد.
در قبل از اصلاح و بازسازي مسيحيان اروپا، به كار كردن مانند يك بار غصه و مسئوليت توجه مي كردند، يك مجازات و گوشمالي براي گناهان حضرت آدم و حوا بود، زيرا پاداش را بايد در دوران پس از مرگ يافت. در همين دوران، ساعت خودكار توسط Heinrich Von Wych در شهر پاريس و در سال 1370 اختراع شد و چايخانه (ماشين چاپ) گوتنبرگ اختراع كليدي و مهم براي همه رخدادهاي توسعه و پيشرفت در علوم مديريت بود.
اختراع اولي، (اختراع ساعت خودكار) سنجش (ارزشيابي كردن) سبك كار درست و مطابق با معيار بود، اختراع دوم (اختراع چاپخانه)
مهارت و استعداد ارتباط داشتن با واژه چاپ بود. البته الهام بخشيدن به ابتكار و نوآوري، تفكر اختراع ماشين چاپ، ميتواند مانند نمونه آغازين شيوه (روش) پژوهش كردن، بررسي شود.
حكايت اختراع، چنين آغاز شد كه، همزمان با جشنواره شراب، Guttenberg، متوجه شد، كه او ميتواند با بكارگيري تكنيك، و استفاده كردن از سوراخهاي قالب- سكه، كه اين كار توسط فوت و فن ماشين له كردن انگور (ماشين فشار) انجام داده باشد، كه باعث به وجود آمدن صفحه چاپي شد، كه اين صفحه چاپي تركيبي از حروف جدا از هم، در عوض آنكه يك قالب حكاكي شده واحد و يكپارچه باشد، و در نهايت اين تفكر به اختراع ماشين چاپ منتهي شد. در سال 1436 يك بازديد كننده اسپانيايي كه از مجموعه شهر و نيز (در شمال ايتاليا) بازديد ميكرد، گزارش كه كه «وقتي كه كسي وارد دروازه شهر وينز ميشود، با يك خيابان پهناور و بزرگ در يك طرف شهر، و درياي بزرگي در ميان (وسط) شهر مواجه ميگردد. و در يك طرف شهر هم پنجرههايي به طرف بناقورخانه باز شده بود، و از جهت ديگر همان مناظر هم مشاهده ميشد، و عاقبت آنكه، يكي گالي (نوعي كشتي قديمي) مشاهده شد، كه توسط يك كشتي بزرگ ديگر يدككشي شده بود. و از درون بنا، آنها براي هميدگر اطلاعيه ارسال ميكردند، از طريق، يك فيش (برگه) عملكرد، از طرف ديگر باليستيك (پرتابه) و خمپاره پرتاب ميكردند، و خلاصه از همه طرف، همه چيزهايي كه مورد نياز بود، مشاهده ميشد، و هنگامي كه گالي به انتهاي خيابان رسيد، همه افراد مورد نياز بر روي عرشه كشتي بودند، همه با هم مشغول كامل كردن يك پارو بودند و پارو از قسمت انتها- به انتها مجهز شده بود. به اين گونه (روش) دهتا گالي، كاملاً مسلح، ميان زمانبندي سه و نه (3 و 9) حاصل شد. بازديد كننده اسپانيايي، شاهد يك شيوه توليد بود، اين رخداد 500 (پانصد) سال قبل از Henry Ford اتفاق افتاد.
مجموعه شهر وينز، از قسمتها (بخشهاي) همگون و ميزاندار براي ساخت استفاده كرده بود. انحنا پيدا كردن كشتي جنگي، با انواع مختلف پيكان سازگاري و مطابقت داشت. قسمتهاي غيرقابل انعطاف عقب كشتي با همه انواع تيغههاي سكان كشتي و ساير افزارگان كشتي سازگاري و مطابقت داشت. قسمتهاي عرشه كشتي، بايد قبل معاوضه و تبادلپذير باشند. اين شيوه، طرح (الگو) پيش از موقع، براي كاهش دادن كنترل و اداره كردن بود. از تكه پارههاي كشتي بزرگ بايد قطعه برداي ميكردند.
رشد و توسعه دادن شيوه بهرهوري، براي توليد گالي (كشتي بزرگ) بود و تعدادي از ميزان كار، براي سنجش و شيوه (روش) پژوهش جهت برقرارسازي (استقرار)، مهمتر تسهيلات را از قبل فرض ميكنند. علاوه بر آن، تمايل داشتن براي پيشرفت و توسعه بدون استفاده كردن از شيوه همراه، با نياز به چرخش در آوردن، اجراي آن، يغمي، كاهش دادن هزينه، رقابت، محافظت كردن، و همچنين مدعي بودن براي همچشمي، و يا بهبود بخشيدن به همچشي و رقابت كردن بود.
در قرن پانزدهم، صومعهنشينان (راهبها) همه قوت خود را، براي ايجاد كردن صومعه و سنگكاري كردن آن صرف كرده بودند اين چنين ثبت تاريخي، تلاش و كوشش، را، حتي اگر در دوران آغازين هم باشد، جهت جايگزين كردن معيار (استاندارد) كيفيت، و معيار زمانبندي كردن كار، و معيار توليد، را توصيه ميكند.
- علم مديريت
Frank, Lillian Gilbreth l1l2l3l
Frank, Lillian Gilbreth و Frederick winslowtaylor متحد و هم پيوند شدند Gilbreth، برخلاف Taylor، داراي تجزيه و مهارت در تشكيل دادن اتحاديه بود، كه احتمالاً، شور واشتياق آنها را در تعيين كردن زمان انجام دادن كار، محدود كرده بود.
در اولين حرفه Frank Gilbreth، او در معيارسازي و شيوه (روش) پژوهش علاقمند بود.
قابل ذكر است كه در، آجرچيني (خشت مالي)، در محل ساختماني كه او در آنجا كار ميكرد. دو تا آجرچين (خشتمال) از يك روش دقيق و همانند استفاده نميكردند، يا حتي از يك مجموعه طرحريزي شده حركتي همانند، آن هم موقعي كه در جهت مخالف كار كردن آهسته، يعني به سرعت كار ميكردند، استفاده نميشد. او سعي كرد كه براي كشف كردن يك شيوه (روش) پيشرفته طرحريزي كند.
نتيجه آن بود، كه او قادر شد كه توليد (فرآوري) آجر را از تعداد 1000 عدد در هر سال، به تعداد 2700 آجر در هر سال افزايش دهد.
از طريق پژوهشهاي مختلف و متنوع Gilbreths موفق شد كه اصول حركت انساني را توسعه و گسترش دهد، كه اين اصول حركت انساني تكامل يافته، قوانين حركت اقتصادي بود.
آن همان نوآوري بود، كه آنها، آنرا در اصطلاح «پژوهش حركت (طرح پژوهشي)»، براي زير پوشش قرار دادن وسعت پژوهش و تحقيق خود،انتخاب كردند، و همچنين شيوه (روشي) براي جدا كردن طبقهبندي كردن آنها، و از شيوههاي وابسته به «پژوهش براي، زمان تعيين شده براي انجام دادن كار» بود.
آن تكنيك (شيوهاي) بود، كه آنها معتقد بودند، كه بايد هميشه بر همه شيوههاي پژوهشي، ارجحيت داشته باشد.
امروز، اين شيوه هنوز هم، ادامه دارد.
استفاده كردن از كامارا (دوربين عكاسي) در طرح پژوهش (پژوهش حركت) از همان زمان ناشي شده است، و Gilbreths هم از نتيجه پژوهش حركت ميكروسكوپي، در جهت ثبت كردن و بررسي و امتحان كردن مفصل آن، حركت زنجيرهي كمتر از حد لازم، و همچنين اختراع كردن گراف (نمودار) چرخهاي و پرهوني، و همچنين اختراع كردن گراف (نمودار) زنجيره ثانيه شمار (گاه شمار)، براي مشاهده كردن ميزان زماني و حركت استفاده كردند.
«با دو جين (دوازده عدد) ارزانتر تمام ميشود»
Frank و Gilbreth كار پژوهشي خود را به مرحلهي عملي آن، تا آنجايي رساند كه نهايت رساله آنها، در مورد «ارزانتر بودن با دوجين» را بررسي كرده و خانواده دوازدهتايي را نمونه و الگو كار خود قرار داده بودند. اين قسمت از پژوهش همچنين در سينما هاليوود هم برگزيده و اجرا شد. اين الحاق (تشكيل) كاري آنها در چگونگي زندگي خانواده هم، اكنون مشهور و خارقالعاده است.
-Henry Gantt-
سومين پيشكسوت مشهور و شناخته شده در روزگار آغازين علم مديريت Henry Gantt بود. او براي Frederick winslow Taylor در ايالات متحده آمريكا كار ميكرد. و بايد به خاطر تأثير داشتن او بر روي علم مديريت و جنبه انساني بخشيدن به علم مديريت، توسط او، از او ياد كرد. او به شرايطي كه داراي تأثيرات روانشناسي مطلوب و سازگار براي كارگران بود تأكيد و پافشاري داشت.
- Gantt chart-
علت يادآوري كردن از Gantt chart، نشان دادن (نمايش دادن) گراف بصري بود كه براي جدول زمانبندي كردن، كه براساس زمان هم ميباشد، استفاده دارد، در عوض آنكه براي كيفيت، حجم يا وزن استفاده داشته باشد، و اين اختراع مهم او بود.
از طريق دكترين (تعاليم) Gilbreths, Taylor، مشاهده ميشود، كه آنها به توسعه و گسترش تند و سريع در ماشين آلات و تكنولوژي ادامه داده، و با گسترش و بهسازي مواد، باعث به وجود آوردن حركت و جنبش خط مونتاژ شدند.
- توليد خط مونتاژ-
در اواخر قرن نوزدهم، موتور داخلي اشتعال اختراع شد، كه به توسعه و گسترش دادن موتور اتومبيل منجر شد. آن اختراعات، جنبشي بطرف پربازده كردن (بركارايي افزودن) توليد بود، و اولين شيوه، توليد خط مونتاژ را ميتوان به سفارش كالا ويژه توسط پست Roebuck, Sears، متعلق به آمريكا، نسبت داد.
از مشهورترين پيشكسوتان Henry Ford، بود. كارخانه اتومبيل Henry Ford در ايالات متحده آمريكا، بهترين الگو (مثال) براي تغيير دادن خط مونتاژ سنتي به تكنيك خط مونتاژ تكنيك خط مونتاژ، هر شاسي (تنهي اتومبيل) توسط يك نفر مونتاژ ميشد. كه اين مونتاژ كردن در حدود 12 ساعت و نيم، از ميزان زماني را به خود اختصاص ميداد.
هشت ماه بعد از اختراع كردن تكنيك خط مونتاژ، معيارسازي، تقسيم و جداسازي نيروي كار انجام شد. و زمان مورد نياز براي مونتاژ كردن شاسي اتومبيل فقط به 93 (نود و سه دقيقه) براي هر اتومبيل، كاهش يافت. (جالب است كه خاطر نشان شود كه عقيده اختراع كردن خط مونتاژ، موقعي براي او انفاق افتاد كه او در حال مشاهده كردن، حركت انتقال دهنده (نقاله)، مزدار و لاشه يك حيوان ذبح شده،در شيكاگو بود.
نوآوري و ابتكار خلاقيت همانند و متشابه در مفهوم آفريني و طرح اوليه Gutenberg براي اختراع كردن ماشين چاپ هم وجود داشت.
Charles Bedaux
پيشكسوت ديگر، در وسعت پژوهش علم مديريت Charles Bedaux بود، گرچه از آغاز كردن حرفه خود، تا بعد از فوت صرفنظر كرده بود، ولي او تأثيرات فراوان و رايجي، اولاً در ايالات متحده امريكا، و بعداً هم در اروپا داشت.
بسياري از شركتهاي اروپايي، مشتري او بودند، گرچه بسياري از افراد كه پژوهش او را تجربه كرده بودند، مديران (اداره كنندگان) بيوجدان و بيشرفي بودند، كه باعث سوء شهرت از او شدند.
او مفهوم (انديشه كلي) نسبت ارزيابي مدت زمان لازم براي انجام دادن كار را شناسايي كرد (آشناسازي كرد).
او، آشناسازي Gilbreth را در مورد متكي بودن، به مجاز شمردن و قبول كردن، بهبودي از خستگي و واماندگي، رعايت كرده بود. گرچه ممكن است در آغاز نامي (خام بودن) و ناكافي بودن، حاصل شد، ولي سيستم (نظام كاري) او داراي پيامدهاي بزرگ و وسيعي، در توسعه و گسترش دادن سبك كار پژوهش بعدي بود؛
او همچنين به خاطر توسعه و گسترش دادن، زنجيره (طبقهبندي كردن) تكنيكهاي بكار گرفته شده، در سبك كار پژوهش، كه همچنين حاوي ارزشيابي كردن تجزيه و تحليل ميباشد، معروف و سرشناس شد.
با توجه به پيشرفت روز افزون دانش و فن آوري، و همچنين اهميت فراوان يادگيري و توانايي حل مسائل و مشكلات پيچيده عصر فن آوري، شناخت همه جانبه توانمندي هاي روان شناختي، اهميت ويژه اي يافته است. دراين ميان عواملي كه درموفقيت فردي در ابعاد تحصيلي، شغلي، زناشوئي دخيل هستند بيش از پيش مورد توجه ومطالعه قرار گرفتند. نكته شايان ذكر است كه هوش بهريا IQ به تنهايي درموفقيت افراد درابعاد ذكر شده نقش چنداني ايفا نمي كند.
دركشورهاي پيشرفته بحث بهره هيجاني و هوش هيجان مطرح شده است. اين مفهوم در مؤسسات، سازمانها و مراكز صنعتي و به خصوص درمصاحبه هاي استخدامي كابرد فراوان دارد. زيرا هوش هيجاني بالا درموفقيت افراد تأثير فراوان دارد. البته مشروط بر آن كه فرد از يك بهره هوشي نرمال برخوردار باشد.
تعريف هوش هيجاني (EQ)
اصطلاح هوش هيجاني درسال 1995 توسط دانيل گلمن مطرح شد. گلمن هوش هيجاني را چنين تعريف مي كند: هوش هيجاني يعني توانايي مهارتمايلات عاطفي و هيجاني خود، درك خصوصي ترين احساسات ديگران، رفتار آرام سنجيده درروابط انساني، به عبارت ديگر، فردي كه از هوش هيجاني بالايي برخوردار است، به خوبي مي تواند احساسات خود را مهار كند و آنها را به شكل مناسب بيان كند.
مفهوم هوش هيجاني از ديدگاه بار- آن
بار- هوش هيجاني را عامل مهمي درشكوفايي توانايي افراد براي كسب موفقيت درزندگي تلقي مي كند و آنرا با سلامت عاطفي و درمجموع، سلامت رواني مرتبط ميداند.
گلمن بامطرح ساختن پژوهش هاي خارق العاده اي كه درزمينه مغز و رفتار انجام شده است. نشان مي دهد كه عوامل ديگري دست اندركارند كه موجب مي شوند افرادي كه هوشبهر بالايي دارند درزندگي موفقيت هاي چنداني به دست نياورند، اما كساني كه هوش متوسطي دارند، درمسير موفقيت قرار بگيرند اين عامل جنبه ديگري از هوشمندي را شامل مي شوند كه گلمن آن را هوش هيجاني مي خواند.
اين ويژگي ها، مشخصه افرادي است كه درزندگي واقعي، موفق و كارآمدند. و درمحيط كارخود، نظر همه را به خود جلب مي كنند.
هوش بين فردي توانايي درك افراد ديگر است: يعني اينكه چه چيزي موجب برانگيختن آنان مي شود. چگونه كار مي كنند و چگونه مي توان با آنان كاري مشترك انجام داد.
بازارياب هاي موفق، ساستمداران، معلمان، پزشكان و رهبران مذهبي احتمالاً درزمره افرادي هستند كه از درجات بالايي از هوش ميان فردي برخوردارند.
صلاحيت يا قابليت هيجان عبارت است از تجلي كفايت خود، درمبادلات اجتماعي كه هيجانها را برمي انگيزد. كفايت خود يعني فرد عقيده دارد وي داراي ظرفيت و مهارت براي رسيدن به نتيجه مطلوب مي باشد. هوش هيجاني شامل كنترل احساسات و هيجانهاي خود شخص و ديگران مي گردد.
تنظيم آنها و استفاده از اطلاعات برمبناي هيجانها، براي راهنمائي تفكر و عمل قابليتهائي كه درهوش هيجاني وجود دارند شامل الف، ارزيابي و بيان هيجانها درخود و ديگران (ب) جذب و درونسازي هيجانها و افكار (ج) ادراك و تجزيه و تحليل هيجانها ورد، تنظيم هيجانها براي پيشبرد رشد هيجاني وعقلاني مي باشد.
سالوي درسالهاي اخير تعاريف قبلي از هوش هيجاني راتاحدي تصفيه نموده و به مدل توانايي هوش هيجاني اشاره دارد كه شامل چهار جزء اصلي مي باشد 1- ملاحظه و دريافتن، ارزيابي و بيان هيجان 2- تسهيل تفكر به وسيله هيجان 3- ادراك و تجزيه و تحليل هيجانها با بكار بردن معلومات هيجاني 4- تنظيم سازگارانه هيجان به معني ديگر هوش هيجاني از ديدگاه مايروسالوي اشاره دارد به يكدسته توانائي ها كه در پردازش اطلاعات هيجاني به كار مي روند.
بنابراين هوش هيجاني را ميتوان اين گونه تعريف كرد: توانائي درك، ارزيابي و بيان صحيح هيجانها توانايي درك مفاهيم مربوط به هيجانها كاربرد زبان مربوط به هيجانها، توانايي دستيابي و توليد احساسات براي تسهيل فعاليتهاي شناختي، توانايي كنترل و تنظيم هيجانهاي خود و ديگران براي رسيدن به رشد، حال خوب و ارتباطات اجتماعي مؤثر پنج عامل مركب و مقياسهاي 15 گانه هوش هيجاني بار آن عبارتند از عامل اول) هوشي درون فردي به توانايي تشخيص و درك احساسات شخصي، بيان احساسات، عقايد و افكار و دفاع از حقوق فردي به شيوه اي غير مخرب و رها بودن از وابستگي اطلاق مي شود.
عامل دوم) هوش بيان فرد: به معني توانايي هم دلي يعني آگاهي، درك و ارزيابي احساسات ديگران است.
عامل سوم) قابليت انطباق : سازگاري شامل توانمدينهاي حل مساله، ارزيابي واقعيت، انعطاف و پذيرش است.
عامل چهارم) كنترل استرس : توان تحمل وقايع ناخوشايند و شرايط استرس زا و همچنين مقاومت يا به تأخير انداختن يك تكانه، سائق يا وسوسه، براي عمل كردن مي باشد.
عامل پنجم) خلق عمومي: توانايي رضايت از زندگي و شاد بودن وداشتن نگرش مثبت يا ثابت حتي درزمان بد اقبالي
خرده مقياس ها عبارتند از:
1-خود آگاهي هيجاني:
خود آگاهي هيجاني، توانايي شناخت احساسات خود، تفكيك آنها، آگاهي از احساس خودو چرايي آن.
2- قاطعيت:
قاطعيت، توانايي بيان احساسات، عقايد و افكار خود و دفاع از حقوق خود به شيوه اي منطقي، غير مخرب.
مهارت درارتباط بين فردي: توانايي برقراري و حفظ ارتباطات متقابل است كه صميميت و تبادل محبت ازويژگي هاي آن مي باشد.
3-حرمت نفس
حرمت نفس توانايي احترام به خود و پذيرش خود به و پذيرش خود به عنوان شخصي ارزشمند، احترام به خود آن گونه كه هستيم، بدين معني كه توانايي پذيرش جنبه هاي مثبت و مفني قابليت ها و محدوديت خود را داريم.
4-خودشكوفايي
خودشكوفايي، مستلزم شناخت توانمندي هاي بالقوه در خود، سپس رشد و شكوفايي آنهاست.
5-استقلال:
استقلال عبارت است از توانايي خود هدايت گري و خود كنترلي درتفكر و عمل و عدم وابستگي عاطفي، افراد مستقل افرادي متكي به خود دربرنامه ريزي و تصميم گيري هاي مهم مي باشند و پيش از تصميم گيري ، درجستجوي نقطه نظرات ديگران برمي آيند و به آنها توجه مي كنند. اما تصميم نهايي از آن خود آنهاست.
6-همدلي :
همدلي توانايي فهم و درك احساسات ديگران و حساس بودن به چگونگي و چرايي اين احساسات است.
7-روابط بين فردي:
مهارت درارتباط بين فردي: توانايي برقراري و حفظ ارتباطات متقابل است كه صميميت و تبادل محبت از ويژگي هاي آن مي باشد.
8-مسئوليت پذيري اجتماعي:
مسئوليت پذيري اجتماعي، توانايي ابراز خود به عنوان فردي همكار، كمك رسان و سازنده درگروه هاي اجتماعي است. اين توانايي مستلزم مسئول بودن شخص است.
چنين افرادي داراي وجدان اجتماعي بوده و رفتار آنها با پذيرش مسئوليت هاي اجتماعي جلوه گر ميشوند.
اين بعد ازتوانايي، با انجام كار با ديگران، پذيرش ديگران، اخلاقي بودن و رعايت قوانين رابطه دارد.
9-حل مساله :
حل مساله توانايي شناسايي و تعريف مشكلات، ايجاد و انجام راه حل هاي مؤثر است.
10-واقعيت سنجي:
واقعيت سنجي يعني توانايي ارزيابي بين آنچه تجربه مي شود با آنچه عيناً وجود دارد.
11-انعطاف پذيري:
انعطاف پذيري، توانايي منطبق ساختن عواطف، افكار و رفتار با موقعيت ها و شرايط متغير است. اين بعد از هوش هيجاني به توانايي كلي فرد و سازگاري با شرايط ناآشنا، غير قابل پيش بيني و پويا تكيه دارد.
12-تحمل فشار رواني:
تحمل فشار رواني عبارت ست از: توانايي مقاومت دربرابر رويدادها و موقعيتهاي فشار زا، بدون توقف، اين توانايي به معني پشت سرگذاشتن موقعيت هاي مشكل ساز، بدون ازپا درآمدن است.
13-كنترل تكانه:
كنترل تكانه، توانايي مقاومت يا به تأخير انداختن تكانه، سائق يا وسوسه انجام عملي است. اين توانايي شامل قابليت پذيرش تكانه هاي پرخاشگرانه، خودار بودن و كنترل خشم، خصومت يا رفتار غير مسوولانه است.
14-خرسندي:
خرسندي توانايي رضايت از زندگي، لذت بردن از خود و ديگران و شاد بودن است افراد خرسند اغلب احساس خوب وراحت را درمحيط كار، خانه و هنگام فراغت تجربه مي كنند.
مولفه هاي هوش هيجاني
1-خود آگاهي هيجاني توانايي درك و ارزيابي صحيح و مطلوب خود درك احساسات حتي از ترس، قدرت است دو سيكات ترجمه نورافروز،1375 ، ص 11. وقتي با احساسات خود آشنا هستم از ابعاد مختلف وجود خود و خواسته ها و نياز هايمان مطلع مي شويم، بعضي ازاين ها با يكديگر درتضاد هستند و تنها ما مي توانيم آنها را جدا كنيم و دريابيم كدام يك عميق تر است و اهميت بيشتري دارد.
2-جرات ورزي: يعني توانايي ابراز عواطف و ابراز خود به نحوي مفيد و سازنده توانايي بيان آشكار عقايد وافكار خود مثلاً توانايي بيان باورهاي مخالف و اتخاذ موضعي مشخص، حتي اگر به لحاظ عاطفي انجام آن دشوار و حتي باعث از دست دادن امتياز مي شود. (عباس آبادي، 1383)
3-عزت نفس: توان خود آگاهي ودرك و پذيرش خويش و احترام به خود.
4-خودشكوفايي توانايي و نيزحركت براي تحقق اهداف خود و شكوفا نمودن توانائيهاي خود
5-استقلال : توانايي اتكا به خودورهايي از وابستگي به ديگران (سياروچي وهمكاران ترجمه نصيري 1383) استقلال يعني توان خود رهبري و خويشتن داري فكري و عملي و رهايي از وابستگي ها)
6-همدلي : توان آگاهي يافتن از عواطف ديگران ودرك آنها
7-روابط ميان فردي توانايي برقراري روابط خوب و مطلوب با ديگران از ويژگي هاي ارتباط مثبت بين فردي، توانايي صميميت و محبت و انتقال دوستي به شخص ديگر است.
8-مسئوليت پذيري اجتماعي، توانايي شناخت مسئوليتهاي خود درمقابل اجتماع و درك اين موضوع كه جزيي ازيك گروه اجتماعي هستيم (سياروچي و همكاران ترجمه نصيري، 1383)
9-واقعيت سنجي : توانايي اعتبار بخشي و بي طرفانه به افكار و احساسات. واقعيت سنجي توانايي ارزيابي انطباق بين آنچه تجربه مي شود و آنچه عيناً وجود دارد.
10-حل مساله: توانايي حل مسائل شخصي و بين فردي يعني توانايي تشخيص و تعريف مشكلات و خلق و كاربست راه حل هاي مؤثر و مناسب با آن.
11-انعطاف پذيري: توانايي انطباق و سازگار نمودن احساسات و افكار خود با شرايط جديد
12-تحمل تنش: توانايي مديريت عواطف خود به نحوي موثر، توانايي تحمل فرد دربرابر رويدادهاي ناخوشايند و شرايط تنش زا و هيجان هاي شديد. اين توانايي به معني پشت سرگذاشتن موقعيت هاي مشكل ساز بدون از پا درآمدن است.
13-كنترل تكانه : توانايي مقاومت فرد دربرابر تنش ها يا وسوسه و كنترل هيجانهاي خويش شامل كنترل تكانه توانايي مقاومت يابه تأخير انداختن تكانه سايق و يا وسوسه انجام عملي است.
14-خوش بيني : توانايي توجه به جنبه هاي روشن تر زندگي و حفظ نگرش مثبت راحتي هنگام وجود احساسات مفي و ناخوشايند (جلالي، 1381)
خوش بيني فردرا در رويارويي بارويداهاي دشوار، درمقابل افتادن درگرداب بيتفاوتي نااميدي و افسردگي مقاوم سازد.
نشاط : توانايي احساس رضايت از زندگي، احساس رضايت ازخود و ديگران شادكامي پيامد جانبي يا شاخص مهم درجه كلي هوش هيجاني و عملكرد هيجاني است.
اهميت و نقش هوش هيجاني درمحيط كار
هشتاد درصد افرادي كه كار خود شكست خوردند فقط يك دليل براي آن دارند. آنان قادرنيستند به خوبي با ديگران رابطه برقرار كنند.
هوش هيجاني نقطه عطفي است براي تمامي كساني كه نگران آينده كاري خود هستند.
رمز شغل موفقيت آميز، درك اين واقعيت است كه حرفه ي شما را از بقيه ي زندگيتان جدا نيست.
پايين بودن سطح هوش هيجاني درمحيط كار بدون ترديد درنتيجه نهايي فعاليت خلل وارد مي كند حتي ممكن است به سقوط شركت ها بيانجامد.
تحقيقات انجام شده
كريم پور (1383) درمقطع كارشناسي ارشد دانشكده حسابداري و مديريت دانشگاه علامه طباطبائي پايان نامه خود را با موضوع بررسي ويژگي تشخيص كار آفرينان دفاع نموده است.
درزمينه بررسي ويژگي هاي كار آفريني، خارج از كشور تحقيقات زيادي انجام شده است به عنوان نمونه ميل درسال (1848) درزمينه مخاطره پذيري افراد كارآفرين تحقيقات انجام داده است.
عوامل زمينه ساز جهت اقدام به كارآفريني درزنان انگيزه براي كسب استقلال تأمين بودجه اوليه نيز موضوع ديگران است كه زنان و مردان كارآفرين در آن متفاوت عمل مي كنند مردان علاوه بر سرمايه خصوصي از سرمايه گذاران وام بانكي يا فرض شخصي به عنوان منبع تأمين سرمايه سود مي جويند امازنان تنها متكي بر دارايي هاي شخصي يا پس انداز خود مي باشند.
از نظر پشتيبان نيز زنان اغلب همسران و دوستان نزديك را پشتيبان دارند اما مردان مشاوران خارج ازمحدوده خصوصي (وكيلان و حسابداران). اعتماد به نفس زنان كار آفرين كم است. نگرش افراد جامعه اين است كه مديريت مؤسسه بيشتر يك فعاليت مردانه است اما دربين زنان كارآفرين ميانگين هوش هيجاني بالاتر بوده است.
كارآفرين كيست ؟كارآفريني چيست؟
كارآفرين فردي است داراي ايده و فكر جديد كه از طريق فرايند ايجاد كسب و كار (كسب و كار خانگي، كسب و كارمجازي، كسب و كار درمغازه يا شركت ياسازمان، توام با بسيج منابع و مخاطره مالي واجتماعي، محصول ياخدمت جديدي به بازار عرضه مي كند.
اصولاً كارآفرينان باكسب و كارهاي تازه و نوشناخته مي شوند. اين تازگي، ممكن است در زمينه هاي زير باشد: عرضه محصول تازه يا محصولي با كيفيت جديد ب-ارائه روشي جديد براي توليد يك محصول – گشايش بازار تازه – تهيه منابع و روشي جديد براي تأمين مواد اوليه يا اجزاي تشكيل دهنده يك محصول – سازماندهي مجدد يك صنعت سپس مي توان گفت كه كارآفريني به فرآيند شناسايي فرصتهاي جديد و ايجاد كسب و كار و سازمانهاي جديد و رشد يابنده براي بهره برداري از فرصتهاي شناسايي شده اطلاق مي شود كه درنتيجه آن كالاها و خدمات جديدي به جامعه عرضه مي شود. كارآفريني عبارت است از فرآيند كشف وبرنامه ريزي عنصر وجودي (خودواقعي) خويشتن درعرصه فعاليت حرفه اي جهت دست يابي به خود شكوفايي
كارآفريني عبارت است از فرآيند ايجاد ارزش از راه تشكيل مجموعه منحصر به فردي ازمنابع به منظور بهره گيري از فرصتها (احمد پور 1380)
كارآفريني ويژگي فردي است كه با عزمي راسخ و با وجود موانع بسيار دررساندن يك محصول يا ارايه خدمت جديدي به بازار، فرآيند نوآوري را با موفقيت هدايت ميكند. خلاصه مطلب اين كه كارآفريني چيزي بيش از ايجاد كار است گر چه اين امر به طور قطع يكي از وجوه مهم آن است ولي تصوير كاملي از كارآفريني ارايه نمي دهد. خصوصياتي همچون جستجو به دنبال فرصتها به جان خريدن خطرات و اصرار درتحقق پيوستن ايده ها درمجموع ديدگاه خاصي را تشكيل مي دهند كه كارآفرينان را به تصوير مي كشند (دانلداف، ريچارد ام؛ ترجمه عامل محرابي، 1383ص 22)
رفتار فرد حاصل تعامل ويژگي هاي شخصيتي با شرايط و عوامل محيطي است. بدون شكل رفتار همه انسانها ازشرايط اجتماعي و ويژگي هاي شخصيتي آنها ناشي مي شود. آنچه مهم است اين است كه جنبه فاعليت به كدام بخش مربوط مي شود؟ درپس رفتارهاي جديد معمولاً فاعليت به ويژگي هاي شخصيتي و برداشت فرد از آن بر ميگيردد. دركار آفريني نيز چنين شرايطي حاكم است . به مواردي كه دانلداف[2] دراين زمينه چنين بيان مي كند بازاريابي مهم است، امور مالي حائز اهميت است حتي كمك به نهادهاي عمومي نيز اهميت دارد ولي هيچ يك از آنها به تنهايي باعث ايجاد كارهاي جديد نمي شوند از همين رو به شخصي نياز داريم كه درذهن او كليه حالات ممكن گردهم آورده شوند، از همين رو به شخصي نياز داريم كه درذهن او كليه حالات ممكن گرد هم آورده شوند، باور داشته باشد.
با پررنگ شدن نقش كارآفرينان درتوسعه اقتصادي، روان شناسان باهدف ارايه نظريه هاي مبتني بر ويژگي هاي شخصيتي و هم چنين باتفاوت قائل شدن بين كارآفرينان بامديران و غير كارآفرينان به بررسي ويژگي هاي روانشناختي كارآفرينان پرداختند (فرن ها م 1994 به نقل از احمد پور 1380)
اهميت كارآفريني
كارآفريني نوش داروي لحظات دشواري :
كارآفرين مي تواند درحالت اضطراري پاسخگو باشد. او درصورت نياز مي تواند فوراً تصميم گيري كند. براي اين كار، او بايد حوادثي را كه ممكن است درآينده اتفاق بيفتد پيش بيني كندو از عواقب آن آگاه باشد. ماهيت شغلي كارآفريني، سرمايه گذاري طولاني مدت، پيش بيني جايگزين ها و عواقب آن ها قبل و بعد از اتفاق پيش بيني تغييرات و آمادگي تطبيق با اين شرايط را ايجاب مي كند (سالازارو و همكاران، ترجمه نطاق،1380،ص 45)
كارآفريني مسير خودشكوفايي:
كارآفريني يك فرآيند اجتماعي است كه درآن كارآفرين با اشتياق و پشتكار دركار خويشتن خويش را پيدا مي كند و از بند عادات و سنت هاي مرسوم رها مي شود (احمد پور، نقل از سعيدي كيا، 1382، ص35)
كارآفريني عامل رشد و شكوفايي استعداد ها و سوق دهنده به سوي خود شكوفايي است.
كارآفريني توانائيهاي انباشته فردي را آزاد مي كند. نيازهايي مانند استقلال و اتكا به نفس نمونه هايي هستند كه با توسعه كارآفريني درافراد امكان بروز پيدا مي كنند. براساس تحقيقات انجام شده درميان خانوارهاي كشور انگلستان افراد دركنار انگيزه هاي مادي مانند پول و سمت، كارآفريني را راهي براي ارضاي نيازهاي معنوي خود مانند آزادي، استقلال و كسب جنب و جوش درزندگي انتخاب مي كنند و گزارش منتشر شده توسط اتحاديه اروپا، سال 2003 ، نقل از سايت مؤسسه خانه پژوهش نوانديش
كارآفريني به عنوان جوهره رويش سيستم اقتصادي : كارآفرين موتور توسعه ي اقتصادي و ايجاد ساختار ها و مناسبات اقتصادي جديداست. تخريب خلاق در واقع همان جوانه زدن است. جوانه هايي كه طراوت و شادابي را به سيستم اقتصادي بازمي گرداند. تداوم حيات اقتصادي را فراهم مي كند بنابراين تنها راه تداوم حيات اقتصادي كارآفريني است.
كارآفريني فرآيند خلق ارزشها است. كارآفرين باعمل خود سه ارزش را خلق مي كند.
1-ارزش اقتصادي (ثروت) : كارآفريني فرآيند خلق و توزيع ثروت دراجتماع است.
ارزش اجتماعي: كارآفرين با كار خود ازيك سو به تقاضاهاي افراد جامعه جواب مي دهد و ازسوي ديگر با خلق ثروت، رفاه و آسايش را به اجتماع ارزاني مي دارد و اين ها خود ناشي از حس احترام و ارزش براي ديگران مي باشد. اگر نتوان گفت كه انگيزه اوليه كارآفريني پاسخ به نيازهاي اجتماعي است اماتداوم كارآفريني وابسته به اين امر مي باشد.
3-ارزش وجودي و خلق معناي زندگي، مكتب معني درماني براي معنابخشيدن به زندگي سه راه پيشنهاد مي كند. يكي از اين راهها عبارت است از خلق چيزي درجهان كه كارآفريني اين فرآيند را فراهم مي كند.
شناسايي ويژگي هاي تشخيصي كارآفرينان ازاهميت خاص برخوردار مي باشد. براي ترويج و پرورش صفت كارآفريني دراجتماع نيازمند شناخت ويژگي هاي شخصيت و روان شناختي مؤثر درامر كار آفريني مي باشيم. يكي از اين ويژگي ها كه دربين كارآفرينان و افراد عادي متفاوت مي باشد. هوش هيجاني و باشد. گلمن (2001) هوش هيجاني را مهارتي داند كه دارنده آن مي تواند از طريق خود آگاهي روحيات خود را كنترل كند؛ ازطريق خود مديريتي آن را بهبود بخشد، از طريق همدلي، تأثير آنها را درك كند و از طريق مديريت روابط به شيوه اي رفتار كند كه روحيه خود و ديگران را بالا ببرد به نقل از خائف الهي، دوستار 1382 ص 54
به دلايل ذيل شناخت ويژگهاي روان شناختي و شخصيتي كارآفرينان ازاهميت ويژه اي برخوردار مي باشد.
1- شناخت افراد مستعد كارآفريني براي چنين شناختي بايد ويژگيهاي مرتبط با كارآفريني را شناسايي كرد. داشتن ويژگي هاي خاص روان شناختي و شخصيتي ازملزومات كارآفريني است. توسعه كارآفريني نيازمند تربيت افراد كارآفرين ميباشد. درسرتاسر دنيا مراكز مختلفي را به براي آموزش و آماده كردن افراد جهت كارآفريني وجود دارد يكي از راههاي سريع در آموزش كارآفريني اين است كه افرادي را كه بصورت بالقوه از روحيه كارآفريني برخوردار مي باشند. شناسايي نموده و سپس امكانات لازم را جهت فعليت رساندن آن ها را فراهم نمايد.
2-توسعه و تشويق بينش كارآفريني: درتربيت كارآفرين دو عامل مد نظر مي باشد، كه يكي از اين عوامل رويكرد شناخت ويژگي هاي روان شناختي و رفتار كارآفرينانه فرد مي باشد. دراين ديدگاه ويژگي هاي كارآفرينان را براي فرد بيان كرده و راه هاي كسب اين توان مندي ها و ويژگي ها را به او نشان مي دهند تا فرد تشويق شود و با كسب توانايي هاي فردي دست به فعاليت هاي كارآفرينانه بزند . به عبارتي با اين عامل، بذر را تقويت مي كنند و با شيوه اي اصلاح نباتات كار مي كنند كه اين بذر درهر خاك و شرايط سخت جوي رشد كند و بتواند درعرصه رقابت دوام آورده و پايدار بماند.
3- ساخت و تهيه آزمونهاي روان شناختي معتبر در زمينه كار آفريني: امروزه يكي از مهمترين اولويتهاي حرفه اي شناخت كارآفرينان بالقوه مي باشد. چرا كه اين افراد را مي توان با سرمايه گذاري اندكي به كارآفرينان موفق تبديل نمود، شناخت افرادي با ويژگي هاي كارآفريني براي سازمانها و شركتها يك امر حياتي است زيرا با شناسايي اين افراد و قراردادن آنها درجايگاه مناسب مي توان ميزان بهره وري سازمان را بسيار بالابرد. بر عكس اگر چنين افرادي شناسايي نشوند و همانند سايرين با آنها برخورد شود نه تنها درپيشبرد اهداف مؤثر نمي باشند بلكه به صورت ناخودآگاه به مانع تبديل مي شوند. (مقصودي 1384)
4-مشاوره كارآفريني: توجه به مشاوره كارآفريني يك ضرورت جدي درامر توسعه كارآفريني مي باشد. يك مشاور كارآفرين بايدبه صورت كاملاً تخصصي ازويژگي هاي فردي مؤثر درامر كارآفريني اطلاع داشته باشد كه اين امر مستلزم شناخت ويژگي هاي مؤثر دركارآفريني است.
5-توجه به اين ويژگي ها درتدوين متون و منابع آموزشي كارآفريني: اين امر زماني محقق مي شود كه اين ويژگي قبلاً شناسايي شده باشند. مدتي است كه تشكيل كارگارههاي آموزشي درزمينه كارآفريني بسيار رايج شده است. زماني اين كارگاهها بيشترين بازدهي را خواهند داشت كه به اين ويژگي ها توجه شود.
وظايف كارآفرين
وظيفه كارآفرين عبارت است از اصلاح و متحول ساختن الگوي توليد با بهره برداري از اختراع يا به طور عمومي تر امكان فني امتحان نشده درتوليد كالاي جديد ياتوليد كالاي قديمي به روش جديد، بازگشايي منابع جديد براي دسترسي به مواد يا بازار جديد محصولات باسازماندهي صنعتي جديد بنابراين به طور خلاصه كارآفرينان سه وظيفه دارند.
1-نوآوري (كارآفرين بايد فرصتهاي تجاري ناشي از تغييرات درتقاضا و فناوري جديد را شناسايي كند)
2-سرمايه گذار ي(توانايي و تمايل به يافتن و فراهم كردن سرمايه مخاطره آميز براي يك شركت)
3-مديريت، هنگامي كه شركت تأسيس شده است.
هاري وظايف كارآفرين را به دو دسته تقسيم مي كندوظيفه اول، وظيفه اجرايي است. يعني مديريت امور و رفع نيازهاي افراد، وظيفه دوم رابط بودن است. يعني انتقال احساسات به ديگران اين وظيفه همراه با وظيفه اصلي درفعاليت انساني و اجتماعي موجب بالارفتن شهرت و جايگاه كارآفرين مي شود. كارآفرين بايد سعي نمايد تا حاصل پيام دوستي، اعتماد، صداقت با مشتريان بوده و موجب تداوم روابط و هم چنين موفقيت شود (قائم پناه، 1381)
مدلي از رشد توسعه كارآفرين
الف) مرحله اثبات دراين مرحله كارآفرين به توانايي ها و استعدادهاي خود آگاه مي شود، و به خودباوري دست پيدا مي كندفردي كه باور داشته باشد داراي كالا يا خدمات ارزشمند جهت عرضه نمودن است و نيز احساس كند كه بازار بالقوه اي براي آن وجود دارد. احتمالاً وارد حرفه اي درآن زمينه خواهد شد.
ب) مرحله گسترش: دراين مرحله كارآفرين با توجه به خبرگي كه در مرحله قبلي به دست آورده است و حاصل آن را بصورت يك كالا و يا يك خدمت به جامعه ارائه داده است جامعه پذيراي وي مي شود.
دراين موقع كارآفرين فعاليت حرفه اي خود را وسيله براي تحقق اهداف والاتر درنظر مي گيرد.
ج)مرحله يكپارچگي : دراين مرحله كارآفرين با توجه به سطح برخوردها و انتظاراتي كه جامعه از وي دارد زمينه چالش هاي جديدي را براي وي فراهم مي كند و زمينه روبرو شدن باابعاد مختلف وجودي خويشتن را براي وي فراهم مي كند. دراين مرحله كارآفرين ابعاد وجودي خويش اعم از مثبت و منفي رامي پذيرد و اين ويژگي ها و انگاره هاي ذهني خويش را دركنار هم قرار مي دهد و توانايي الحاق صحيح اين باورها و عقايد را پيدا مي كند. زماني كه اين فرآيند رخ دهد كارآفرين به يك پارچگي و جودي دست پيدا مي كند.
بدين كدام قسمت به درد مي خورد.
افرادي كه سرچشمه كارآفريني رامطالعه كرده اند، دريافته اند كه كارآفرينان معمولاً از فرسنگ هايي مي آيند كه نگرش به خصوصي به فعاليت هايي چون رقابت، وقت، كسب، وضعيت اجتماعي، كارو پو داشته اند. فرهنگهايي كه زمان حال را براساس آينده بنگرند موجب رشد روحيه كارآفريني مي شوند.
موانع كارآفريني
عدم اعتماد به نفس محافظه كاري
متعهد بودن وابستگي و جمود فكري عدم تمركز ذهني
مقاوم نبودن كمرويي عدم انعطاف پذيري
عدم دانش كافي درمورد علوم مربوطه
هوش هيجاني داستاني نگفته درپس پديده كارآفريني
1-كارآفريني منبع تضاد هيجاني است. براي كارآفريني كه فعاليت اقتصادي منحصر به فرد خود را در عمل آغاز مي كند، اين تجربه مملو از اشتياق، عجز و ناكامي، اضطراب و كار سخت است بنابراين كارآفرين درطول فرآيند كارآفريني باتضادهاي هيجاني فراواني روبرو مي شود ازيك سو اشتياق و ازسوي ديگر عجز و ناكامي و اضطراب و چنانچه فرد از لحاظ خود آگاهي هيجاني قوي نباشد نمي تواند منابع اشتياق و ياعجز ناكامي را شناسايي نمايد و درنتيجه احتمال موفقيت او بسيار كم مي شود. از سوي ديگر فردي كه از خود آگاهي هيجاني بالايي برخوردارباشد با شناسايي منابع اشتياق و تجزيه و تحليل عوامل آن، آنرا هانند نيروي جلوبرنده به خدمت مي گيرد و منابع اضطراب و ناكامي را از قبل شناسايي و با برنامه ريزي نقش اين عوامل را كاهش مي دهد.
2-يكي از ويژگي هاي كارآفريني توانايي ريسك پذيري است.
درفعاليت كارآفرينانه مصاديق ريسك پذيري بيشتر است به خصوص از لحاظ اجتماعي و رواني به عبارت ديگر يك كارآفرين از آبرو و اعتبار خويش مايه مي گذارد. ريسك پذيري از ويژگي هاي هوش عاطفي به شمار مي رود. توانايي پيش بيني پيامدهاي تصميم تنها از هوش هيجاني بر مي آيد. ايجاد تعادل بين حس استقلال طلبي و نياز به وابستگي عموماً كارآفرينان افرادي هستند كه مي خواهند كار را به شيوه خودشان انجام دهند و كار كردن براي ديگران برايشان دشوار است و ازطرف ديگر كار آفريني نياز به حمايت دارد. بنابراين كارآفرين بايد توانايي بالايي درمديريت عواطف داشته باشد، تا بتواندتعادلي بين اينكه ازيك سو مي خواهد مستقل باشد و از سوي ديگر حمايت ديگران را نيز از دست ندهد برقرار نمايد.
3-بيشتر انگيزه هاي كارآفرينان هيجاني است. و چنانچه فرد از لحاظ هيجاني به مرحله پختگي نرسيده باشد و به نوعي ازلحاظ هيجاني هوشمند نباشد احتمال شكست خيلي بيشتر است درحالي كه فردي كه ازهوش هيجاني بالايي برخوردار باشد، احتمال دارد بيشتر موفق شود.
4-خلاقيت: جان مايه كارآفريني خلاقيت است و خلاقيت خود مبنايي انگيزشي دارد قسمت اعظم دانش خلاق و شهودي هر فرد برمبناي هوشي هيجاني قرار دارد. (كوپر، ترجمه عزيزي، 1377)
5-يكي از ويژگي هاي كارآفريني مديريت و رهبري است و ازمهمترين ويژگي هاي يك رهبر موفق داشتن هوش هيجاني بالاست يعني عملكرد بالاي سازمان بستگي به كيفيت هيجاني رهبر آن دارد ازجمله خود كنترلي، انعطاف پذيري، پايداري، همدلي و توانايي سازش و به سربردن با ديگران.
6-شهود: يكي از ويژگي هاي افراد خلاق و كارآفرين توانايي شهودي است. توانايي تصميم گيري برپايه شم وبصيريت. ارزشمندترين دارايي كار آفرينانه و حاصل سال ها تجربه دراتخاذ تصميمات لازم در موقعيتهاي بسيار پيچيده است.
7-اميدوار بودن: يكي از ويژگي هاي كارآفرينان اميدواري است. از ديدگاه هوش هيجاني اميدوار بودن به اين معناسي كه فرد درمقابل اضطراب فشارآور، نگرش حاكي از شكست يا افسردگي دررويارويي با چالش ها يا موانع دشوار، تسليم نخواهد شد.
8-خوش بيني: يكي از ويژگي هاي كارآفرينان خوش بيني است، افرادي كه خوش بين هستند شكست را چيزي مي بينند كه مي توانند آن را تغيير دهند و مي توانند درنوبت بعدي موفق شوند.
ازديدگاه هوش هيجان خوش بيني نگرشي است كه افراد را دررويارويي با رويدادهاي دشوار درمقابل افتادن درگرداب بي تفاوتي، نا اميدي و افسردگي، مقاوم مي سازد.
9-غرقه شدن دركار : يكي ديگر از ويژگي هاي كارآفرينان غرقه شدن دركار است. رسيدن به سطح غرقه شدن دركار، از هوش هيجاني دربهترين حالت خود حكايت دارد. شايد غرقه شدن بيانگر هدف نهايي استفاده از هيجان ها درخدمت عملكرد يا فراگيري مطلبي باشد.
10-خود انگيزي : كارآفريني درمسيري قدم مي گذارد كه مشوقهاي بيروني كم است لذا بايد انگيزه ازدرون كارآفرين بجوشد. توانايي جهت دادن، احساسات به سوي پاياني پرثمر اين عمل مي تواند كنترل تكانه و به تأخير انداختن كامروا سازي، تنظيم حالات روحي خود به گونه اي كه به جاي محدودكردن فكر راه گشاي آن باشد.
11-توانايي؛ به تعويق انداختن لذت ها و كاميابي ها براي بدست آوردن لذت ها و كاميابي هاي بالاتر كوپر اين توانايي رايكي از جلوه هاي هوش هيجاني مي داند.
12-يكي از ويژگي هاي افراد كار آفرين داشتن قاطعيت دركار است كه شامل 5 مهارت است.
1-جهت يابي جدي
2-توانايي انجام كار
3-كنترل اضطراب ها و ترس
4-روابط انساني خوب دركار
5-هنر مذاكره و گفتگو (هايم و جين بر، چيني) از اين پنج مهارت ذكرشده چهار مورد آن از مولفه هاي هوش هيجاني است.
11-انگيزه پيشرفت، انگيزه پيشرفت يكي ازعوامل مولفه (انگيزش)هوش هيجاني از ديدگاه گلمن باشد. درواقع كار آفرين كسي است كه دركار خود بازدهي بالايي دارد.
12-خودآگاهي: كارآفرينان از جمله افرادي هستند كه به دنبال تحقق روياهاي خود هستند اگر فرد از احساساتي كه تجربه مي نمايد آگاه باشد، دروقاع كليد كنترل و هدايت خويشتن را در دست دارد. خودآگاهي، نقش محوري و اساسي درخود كنترلي ايفا مي كند.
طبق تحقيق آقاي مقصودي تفاوت خرد مقياسهاي هوشي هيجاني به اين صورت است. (تفاوت ميانگين ها دريك نمونه 70نفري)
خود آگاهي هيجاني كارآفرينان افراد عادي
جرأت ورزي 47/31 43/28
عزت نفس 93/38 99/34
خودشكوفايي 79/38 43/33
كارآفرينان افراد عادي
استقلال 57/27 94/23
همدلي 32 91/30
روابط بين فردي 20/43 43/39
مسئوليت پذيري اجتماعي 81/39 67/39
حل مساله 06/35 51/32
واقعيت سنجي 09/36 60/33
انعطاف پذيري 60/30 47/26
سازگاري 74/101 59/92
تحمل تنش 89/34 79/30
كنترل تنش 06/70 23/63
كنترل تكانه 17/35 44/31
نشاط 20/36 24/33
خوش بيني 60/34 44/31
خلق عمومي 80/70 69/64
هوش-هيجاني كلي 70/520 61/473
ميانگين هوش هيجاني افراد كارآفرين به نسبت افراد عادي بالاتر است. اين تفاوت علاوه برميانگين هوش هيجاني كلي درهرپنج مولفه تركيبي هوش هيجاني نيز معني دار ا ست.
پژوهشي كه در سال 2003 در استراليا توسط برني تدكراس. آنتوني تراواگلون انجام شده است كه تحقيق با استفاده از روشهاي كيفي، چند كارآفرين استراليايي (5نفر) دررابطه باتوانايي هوش هيجاني خود مورد مطالعه قرار گرفتند دراين تحقيق ازمصاحبه هاي بسيار عميق بهره گرفته شد سوالات برمبناي تلفيقي از مدلهاي ماير، كارسووسالوي (1990، مدل هوش هيجاني محل كار متعلق به گلمن، 1998) يعني ارزيابي و بيان احساسات تعديل و استفاده از عواطف هريك از كارآفرينان، آگاهي فراوان نسبت به احساسات خود و ديگران نشان دادند.
عملكرد خارق العاده كارآفرينان درزمينه قابليت هوشي هيجاني محل كار متعلق به گلمن (1998) هريك از كارآفرينان سطح بسيار بالايي ازسه جزء مدل ماير، كارسو وسالوي (1990) يعني ارزيابي و بيان احساسات تعديل و استفاده از عواطف هريك از كارآفرينان، آگاهي فراوان نسبت به احساسات خود و ديگران نشان دادند.
عملكرد خارق العاده كارآفرينان درزمينه قابليت هوشي هيجاني و همينطور همه مقياسهاي جانبي ديگر به يقين نشان ميدهند كه مفهوم «هوش هيجاني» احتمالاًهمان عامل گمشده اي است كه محققان درتحقيقات مرتبط با كارآفرين درجستجوي آن هستند (كراسي و تراوا گلون ، 2003)
ترجمه كامل اين پروژه درادامه آورده مي شود.درپايان مقاله براي ما چند سوال پيش مي آيد كه جاي ابهام دارد كه دراينجا به آن مي پردازيم
1-آيا هوش هيجاني را مي توان افزايش داد تا به كارآفريني بيشتر افراد منتهي گردد
2-آيا مي توان هوش هيجاني را آموخت يا آموزش داد.
آنچه كه مهم به نظر مي رسد اين است كه حتي اگر نتوان هوش هيجاني افراد را تغيير داد شايد بتوان به افراد مهارتهاي هيجاني را آموزش داد و به معلومات آنها در اين زمينه افزود.
درواقع ازديدگاه يكي از بنيانگذاران تئوري هوش هيجاني يعني آقاي پيتر سالوي ميتوان شخص را ازنظر هيجاني بهتر تربيت كرد وبا انگيزه و كوشش كافي كارهاي بسياري مي توان انجام داد تا مهارتها بهتر آموخته شده وقابليتهائي را كه قسمتي از هوش هيجاني مي باشند افرايش يابد.
ماير يكي ديگر از بنيانگذاران هوش هيجاني عقيده دارد آن قسمت از ظرفيت رواني كه ازتجارب زندگي آموخته مي شود مي تواند ازطريق كوشش تمرين و تجربه پيشرفت يابد.
بنابراين سوال اين جاست كه آيا مي توان درطول دوران تحصيل به خصوص دردوران كودكي ازطريق منابع آموزشي و شيوه هاي تدريس فوق برنامه پرورش اين ويژگي (هوش هيجاني) را مورد توجه قرارداد؟
و يا با تشكيل كارگاههاي خود شناسي و آموزش مولفه هاي هوش هيجاني دردبيرستانها و دانشگاهها هوش هيجاني افراد را تقويت نمود.
شناسايي افرادي كه هوش هيجاني بالايي دارند ازهمان كودكي و هدايت آنها به سوي رشته هايي كه امكان كاآفريني درآنها بيشتر است؟
و سئوال ديگر اين كه آيا افراد با ويژگيهاي شخصيتي متفاوت مثلاً هوش هيجاني بالاگرايش به سمت كار آفريني دارند؟
توجه به پروش ويژگي هاي روان شناختي جهت رشد و پرورش ويژگي هاي مؤثر در امر كارآفريني تا چه حد ما را به اهدافمان مي رساند.
توجه به آموزش اين ويژگي ها درترويج كارآفريني چقدر اهميت دارد؟
منابع
-مقصودي، جعفر(1384) بررسي و مقايسه ويژگي هاي شخصيتي وروان شناختي (هوش هيجاني، خلاقيت، خود پنداره، خود كارآمدي، منبع كنترل) كارآفرينان تهران با افراد عادي پايان نامه كارشناسي ارشد دانشگاه علامه طباطبائي
-وسيكات، ترجمه نورافروز، 1375 ص 110
-سيار وچي و همكاران، 1383 ، هوش عاطفي درزندگي روزمره ترجمه اصغر نوري و حبيب اله نصيري، اصفهان انتشارات نشر نوشته احمدپوردارياني، محمود، 1384 كارآفريني وزارت آموزش و پرورش دفتر برنامه ريزي تاليف آموزش هاي فني و حرفه اي و كاردانش
-ديدگاه مشاور، فصلنامه كارشناسي مشاوره منطقه 11 پائيز 83
-اسدي، جوانشير 1382 بررسي رابطه بين هوش هيجاني، فرسودگي شغلي و سلامت روان، كاركنان شركت ايران خودرو، پايان نامه كارشناسي ارشد دانشگاه علامه طباطبايي.
-اعرابي، سيد محمد 1381 تبين عوامل توفيق كارآفرينان و ارائه الگوي مناسب كارآفرينان دربازار ايران، منتشر شده دركتاب مجموعه مباحث و مقالات اولين كنگره كارآفريني دربخش بهداشت و درمان تهران، انتشارات سيماي فرهنگ.
-جلالي، سيد احمد، 1381، هوش هيجاني، فصلنامه تعليم و تربيت سال هجدهم، شماره 1و2، بهار و تابستان 1381
-شولتز، دوان ، سيدني آلن 1377. نظريه هاي شخصيت، ترجمه يحيي سيد محمدي، تهران : نشر هما
-گلمن، دانيل1382، هوش هيجاني، ترجمه نسرين پارسا، تهران انتشارات رشد.
-كوراتكو، دانلداف، هاجتسي،ريچاردام.1383 نگرشي معاصر بر كارآفريني، ترجمه، ابراهيم عامل محرابي جلداول، مشهد : انتشارات نشر دانشگاه فردوسي مشهد.
-كتاب سلسه نشستهاي علمي اشتغال، تهران . جهاد دانشگاهي، سازمان همياري خائف الهي ، احمد علي، دوستار، محمد 1383 ابعادهوشي هيجاني فصلنامه مدريت و توسعه شماره 181 سال 1382
منابع انگليسي :
Berndette cross , antnony travaglione (2003).
The untold story: is the entrepreneur
Of the 21 ST century defined by emotionaL intellgene?
جن : (بكسراول) اين كلمه 22 بار درقرآن مجيد آمده است.
جن درعرف قرآن موجودي است با شعور و اراده كه باقتضاي طبيعتش از حواس بشر پوشيده مي باشد و مانند انسان مكلف و مبعوث درآخرت و مطيع وعاصي و مؤمن و مشرك و ... است، و خلاصه دوش بدوش انسان تنها فرقشان آن است كه انسان محسوس و جن غيرمحسوس است و شايد بعضي فرقهاي مختصر هم داشته باشند. جنتة بكسر اول بمعني جن است «مِن الْجِنَّةِ و النّاسِ» درصحاح و قاموس اسلامي بحث مفصلي درباره جن نگاشته ام و مطلبي از روزنامه اطلاعات درباره جهان ضد ماده نقل كردهام اينكه مقداري از آنرا دراينجا نقل مي كنم:
1-جن و انس دو مجود پرارزش «ثقلان» روي زمين اند تأمل درآيات سوره رحمن كه بيشتر از سي بار بصورت «فَبِاّي الاء رَبِّكما تُكذّبانِ» جن و انس را مخاطب قرار داده اين مطلب را روشنتر مي كند و درآن سوره كه بارها بعد از ذكر نعمت ها وعذابهاي دنيا و آخرت آيه فوق تكرار شده مبين آنست كه دنيا و آخرت براي هر دو است دراين باره به آن سوره و معانيش توجه فرمائيد و يك سوره درقرآن به نام سوره جن است و كاملان قابل دقت مي باشد.
2-جن از آتش (نيرو و حرارت مخصوص) آفريده شده همچنانكه انس بتدريج از خاك «وَلَقدْ خَلْقناَ الاْنسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَاءِ مَسْنونٍ. و الْجانَّ خَلَقناهُ مِنْ قَبْلَ مِنْ نارِ السَّموَمِ» حجر: 27 انسان را از گل خشك، از گل سياه بدبو و كهنه آفريديم و جن را پيشتر، از آتش نافذ آفريديم. «سموم» يعني نافذ است و جن پيشتر از انسان بوجود آمده است و در آيه ديگر هست «وَخَلَقَ الْجانَّ مِنُ مارِجٍ مِنْ نارٍ» رحمن : 15 جن را از مخلوطي از آتش آفريد «مرجع» بمعني خلط است. گرچه حقيقت جن را نمي دانيم ولي از آيات ميفهميم كه في الجمله از نيرو و آتش مجهول آفريده شده است.
3-جن مانند انسان مكلف باعمال است «وَماخَلقْتُ الْجِنَّ وَ الاْنسَ اِلاّ لِيَعبُدونَ» ذاريات : 56 روز قيامت بجن و انس گفته مي شود آيا پيامبران نيامدند؟ آيا از اين روز بيم ندادند هردو بر كفر خود گواهي دهند «يا مَعْشَرَ الجِنِّ والاْنْسِ اِلَم يأتِكُم رُسلُ مِنْكُم يَقّصونَ عَلَيكُم آياتي وَ ينُذرونَكُم لِقاءِ يَومِكُم هذا قالوا شَهِدنا عليْ اَنفسِنا و غَرتْهمُ الحَيوةِ الدّنيا و شَهِد و اعلّي انْفسَهم انَّهم كانوا كافِرينَ » انعام : 130 آيه صرح است دراينكه جن مكلف و درپيش خدا مسئول اند و همچون انسان كافر مي شوند و پيامبراني از خود دارند «رُسُلٌ مِنكُم» از مراجعه بسوره جن و آيات 29-32 احقاف و از آيات ديگر بدست ميايد و خواهيم گفت كه حضرت رسول نيز براي آنها پيامبر است.
4-گناهكاران و كفار جن همچون انسان ها اهل جهنم اند و در غذاب خواهند بود و «ولَقدْ ذراَنا لِجَهنَّمِ كثيراً مِن الجِّنِ و الانسِ لهُم قلوب لايَفقَهونَ بها... اولئِكَ هُمُ الْغافِلونَ» اعراف: 179 ونظير آن است دو آيه ذيل«... لاَمْلَئَن جَهَنمّ مِنَ الجًّنةِ واْلناسِ اجْمَعين» هود: 119 «حَقَ اْلقولِ مِنّي الاًْملئن جَهَنمّ مِنَ الجِّنَةِ و النّاسِ اَجْمعينَ» سجده :13.
5-جن همچون انسان ميميرد و از بين ميرود و گروهي جاي گروهي را مي گيرند « حَقَّ عَليهمَ القُولُ في اُمَم قَدْخَلَت مِنْ قبلِهِم مِن الجِّنِ والاْنسِ انَّهم كانوا خاسِرينَ» فصلت: 25 كلمه «قدجلت» مبين آن است كه امتهاي جن مانند گروه هاي آدمي از بين رفته اند، نظير اين آيه است آيه «اولِئكَ الذّينَ حَق عليْهم القُول في اممٍ قَدْخَلَتْ مِن قَبْلهِم من الِجّن و الاْنسِ» احقاف: 18 همچنين است آيه 38 از سوره اعراف .
6-جن ما را مي بيند ولي ما آنها را نمي بينيم درباره برحذر داشتن بني آدم از شيطان و اتباع او آمده است «اِنّه يَريكُم هُوَ و قَبيلِهُ مِن حَيْثُ لاتَرونَهَم» اعراف : 27 او و همجنسانش شما را از جائي مي بينند كه شما آنها را نمي بينيد و بحكم آيه «فِسَجِدوا اّلا ابليسَ كانَ من الْجِّنِ فَفَسَقَ عَنْ امرِرَ بِهِ» كهف : 50 ابليس از جن است و جنس بخصوصي نيست. رجوع به «شيطان» .
7-آنها مانند آدميان كار مي كنند وقدرت كار دارند حضرت سليمان كه آنها را بامر خدا مسخر كرده بود براي او كار مي كردند كاخها، تمثالها، و كاسه هاي بزرگ ميساختند «مِن الجِّن مَن يَعمَلْ بينَ يديْهِ باِذْنِ ربِّه ... يَعملونَ لَهُ مايَشاءُ من محاريبَ و تمائِيلَ و جِفانٍِ كَالْجوابِ و قدرٍو راسياتٍ اِعملوُا آل داوُدَ شُكْراً» سباء:12-13 درسوره نمل آيه 17 تا 39 لشكر كشي حضرت سليمان به مملكت سباء نقل شده و درآنجا هست كه عده اي از جن جزء لشگريان او بودند و عفريتي از جن بوي گفت: من تخت ملكه را پيش از آنكه از جاي خود حركت كني نزد تو مي آورم درسوره انبياء آيه 82 نيز اين مطلب آمده است. دراصول كافي ج 1 ص 394 طبع آخوندي بابي تحت عنوان (جن بمحضر ائمه عليهم اسلام مي ايند و مسائل ديني خود را مي پرسند....) منعقد است و درآن باره هفت حديث نقل شده از جمله از سدير صيرفي نقل مي كند كه امام باقر درمدينه بمن سفارشهايي فرمود. از مدينه بيرون رفتم، درميان راه روحا (محلي است چهل يا سي ميلي مدينه) بودم كه مردي با لباس خود بمن اشاره كرد، بسوي او برگشتم و خيال كردم كه تشنه است ظرف آب را باو دادم گفت: بآبم نياز نيست، نامه اي بمن داد كه مركب مهر آن خشك نشده بود، ملاحظه كردم مهر امام باقر بود گفتم: اين نامه را كي بتو داد؟ گفت: الان. درنامه دستورهائي بود، چون متوجه آن مرد شدم ديدم كسي نيست، بعد از آن ابوجعفر (به مكه) آمدند به حضرتش عرض كردم فدايت شوم مردي نامه شما را آورد كه مهرش خشك نشده بود فرمود: اي سدير ما خدمتكاراني از جن داريم چون خواهيم كاري بفوريت انجام پذيرد آنها را مي فرستيم.
8-درچند آيه درباره وصف حوريان بهشتي هست «لَمُ يَطْمثِهنَّ اِنسٌ قَبلَهُم و لاجانٌ» رحمن : 56 و 74 حوريان بهشتي را قبل از شوهرانشان نه آدمي دست زده و نه جن، از اين آيه ميتوان حدس زد كه تكثير جن به وسيله مقاربت نرو ماده بوده باشد. درباره شيطان هست «كانُ مِنَ الجِّنِ فَفَسَق عَنْ اَمرِ ربّهِ اَفتَتّخذُ و نَهُ و ذريتَّةِ اولياءَ مِنْ دوُني... ما اَشْهَدتُهم خلقَ اسّمواتِ والاْرضِ» كهف: 50 آيه صريح است در اينكه ابليس ازجن است و همچنين ذريه دارد و خدا در خلقت آسمانها و زمين آنها را حاضر نكرده است، آيا ذريه او بواسطه توالد و تناسل است؟
9-جن برسول خدا ايمان آوردند و چون ما سخن مي گويند و يكديگر را به نيكو كاري دعوت كرده و از عذاب خدا مي ترساند با آيات زير و ترجمه آنها توجه فرمائيد.
«وَاذصَرفنا اِليْكِ نَفَراً ِمنَ الجِّن يَستَمعونَ القرآنِ فلّما حَضَروده قالوُا اَنصْتُوا فَلمِّا قُضِيَ وّ لو الي قَومِهِمْ مُنذِرينَ، قالوا يا قومَنا انّا سِمِعنْا كِتاباً اُنْزِلَ مِنْ بعدِ مُوسي مُصدِّقاً لما بيَن يَديهِ يَهديِِ الي الحَقّ و الِي طريقِ مُستقيمٍِ يا قَومَنا اجيبوُا داعي الله وَ آمِنوا بِهِ يَغْفِرلَكُم مِن ذُنوبِكُم و يَجْركُم مِن عذابِ اليمِ» احقاف : 29-31.
«قُل اوحي الي انه اسْتمعِ نفرُ من الجّن فقالوا انا سَمعنا قرآناَ عجباَ يَعدي الي الّرشدِ فامّنابه و لن نُشرِك بِربناّ احداً ... و انّا سَمعْنا كتاباً اُنزلُ مِن بعدِ موسي مِصداقاً لما بَينَ يَديْهِ يَهدي اِلي الحِّق والِي طريقٌ مستقيمِ يا قومَنا اجُيبوا داعيِ الله و آمِنوا به يَغفْرِلًكُمْ مِن ذُنُوبِكُم و يَجرِكُم مِن عذابٍ اليم » احقاف : 29-31
«قًلْ اوحيِ الِي انّه استَمع نفِرمِن الجّن فقالوا اِنا سَمعنا قُرآناً عَجِباً يهديِ الي الرّشد فامنابه ولَنْ نَشركُ بربّنا اَحداً ... و اِناّ مِنّا الصالحونَ و مُنادون ذالكَ كنّا طرائِقَ قدداً ...و اِناّ لما سَمعْنا الهدي امّنا به فَمن يؤمنُ بربِّه فلايَخافُ بخاساً و لارهقاً و اِنامنّا المُسلمونَ و منّا القاسِطونَ فَمَن اُسلمِ فاولئكَ تحّر وا رشداً و اما القاسِطونَ فكانوا الجَهنّم حِطباً»
جن: 1-15.
يعني چون تني چند از جن را سوي تو آورديم كه قرآن را بشنوند و چون نزد پيغمبر حضور يافتند، به همديگر گفتند: گوش فرا دهيد، وچون قرآن خوانده شد سوي قومشان بازگشتند در حاليكه انذار كننده بودند، گفتند : اي قوم جن ما كتابي استماع كرديم كه بعد از موسي نازل شده و مصدق كتابهاي پيش است، بحق و راه راست هدايت مي كند، اي قوم: داعي خد را اجابت كنيد و بدو ايمان بياوريد تا گناهانتان را بيامرزد و از عذاب دردناك شما را برهاند.
بگو بمن وحي آمده كه گروهي از جن استماع قرآن كردند و گفتند : ما قرآني شگفت آور شنيديم كه بكمال دعوت مي كند و بدان ايمان آورديم و هرگز كسي را بخداي خود شريك قرار نمي دهيم .... گروهي از ما شايستگانند و گروهي پس از آنها و مافرقه هاي مختلفيم... و ما چون هدايت را شنيديم بدان مؤمن شديم هر كه بپروردگارش ايمان آورد آنها قصد هدايت شدن داشته اند اما ستمگران هيزم جهنم اند از اين آيات بدست مي آيد كه جن قرآن را شنيده و بدان ايمان آورده اند و آنها از حيث ايمان و كفر وغيره مثل مااند و حضرت رسول برآنها نيز پيغمبر است درگذشته از كلمه «رسل منكم» استظهار كرديم كه آنها از جنس خود پيغمبر دارند، شايد هم از خود دارند و هم آن حضرت پيامبر آنهاست و دراين باره روايات داريم و دربند 7 اشاره كرديم كه پيش امامان اهل بيت نيز ميامدند و مسائل مي پرسيدند، و اينكه ميان خود گفتند: اين كتاب بعد از موسي نازل شده قهراً بموسي نيز اعتقاد داشته اند ولي چرا بعد از عيسي نگفته اند آيا آنها يهودي بوده اند؟ و يا اينكه انجيل تتمه تورات است لذا از آن نام نبرده اند. احتمال دوم بهتر است.
10-درسوره رحمن كه پيشتر اشاره شد سي ويك دفعه بجن و انس بلفظ «فباي آلاءِ ربكما تكذبان» خطاب شده است و درخصوص هر دو آمده «كل من عليها فان» و «سِنفرغِ لِكُم ايّها الثقلانِ» رفيق دانشمندم آقاي محمد امين رضوي سلدوزي احتمال داده كه مراد از تثينه آوردن «ربّ المَشرقينِ و ربّ المَغربين» شايد شرق وغرب جن و انس بوده باشد همچنين بهشت ها و چشمه ها دو تا دوتا آمده است و آنها همه قابل دقت ميباشند.
11-درباره نر و ماده بودن جن آيات زير قابل دقت است «ُسبحانَ الذّي خَلقِ الازواجِ كُلّها مِماتبت الارْضِ من انْفُسِهم و مِمّا لايعلمون» يس : 36 يعني منزه است آنكه همه جفت ها را بيافريد از آنچه زمين مي روياند و همچنين از انسانها و ازچيزهائيكه نميدانند.
آيه مي گويد نبات و انسانها نر وماده دارند و نيز چيزهائيكه ما آنها را نمي دانيم نر وماده دارند جمله «ومّا لايَعلمونَ» جن را نيز شامل است و مي شود گفت : نر و ماده دارند ولي ما كيفيت آنرا نمي دانيم اين درصورتي است كه مراد از «الازواج» درآيه اصناف نباشد. رجوع شود به «زوج».
روشنتر از اين آيه، آيه «وِمنْ كّل شَيءِ خَلْقنا زوجَين لَعلكم تَذكرون» ذاريات : 49 است اين آيه صريح است دراينكه نرو مادگي درتمام اشياء عموميت دارد وجمله «كل شيء» بطور حتم جنيان را نيز شامل است.
و درسوره جن از قول آنها نقل شده كه مي گفتند «وَانَّه كانَ رِجالً مِن الاْنسِ يعوذُونَ بِرِجالِ مِنْ الجِّن» جن: 7 يعني مرداني از آدميان بمرداني از جن پناه مي بردند «رجال من الجن» مبين آن است كه جنيان مرداني دارند (والله العالم)
12-درباره تجسم وديده شدن جن از قرآن چيزي بدست نياورديم ممكن است از قصه سليمان بدست آورد كه مجسم مي شوند زيرا درآن هست «قال عفَريتُ مِن الجِّن اِنا اتَيْك بِهِ قَبْل اِنَّ تَقومُ مِن مقامِكَ» نمل : 39 و ظهور آن در تجسم است و اينكه براي سليمان كار و غواصي مي كردند ظاهر آنست كه مجسم شده و آن كارها را مي كرده اند.
ولي تجسم ملك و بصورت بشر درآمدنش درقرآن مجيد صريح است مثل تجسم ملك برمريم كه مريم پنداشت جواني است و مي خواهد باو دست اندازد «فَارْسَلنا اِ ليْها روحَنا فَتمْثل لهاَ بشراً سوِّيا» مريم : 17 و مثل آمدن ملك ها پيش ابراهيم و لوط درقضيه بشارت باسحق و عذاب قوم لوط.
در «بلس» گذشت و در «شطن» خواهد آمد كه جن هم مجسم و مرثي مي شود اين از لحاظ قرآن ولي از لحاظ اخبار جن بطور حتم مجسم وديده مي شود در كافي ج 1 ص 394 هست كه سعد اسكاف آنها را بصورت مرداني زاهد ديد و امام باقر فرمود: آنها جنيان اند ونيز ابن جبل بصورت هندي ها وديگران بصورت ديگر ديده اند و دراين باره روايات و نقلها زياد است.
رانده شدن جن
رانده شدن جن از آسمان نيز يكي از مطالب قابل دقت قرآن است. ما ابتدا آيات آنرا نقل و سپس خلاصه آنرا خواهيم گفت. بايد دانست كه در اين مسئله جن وشياطين هردو يكي است چنانكه از آيات روشن خواهد شد و تنها فرقي كه مي توان قايل شد اين است كه شياطين متمردان جن اند و جن بطور اطلاق هر دو را شامل است اينك آيات:
1-وَ انّا لَمِسْنا السّماءِ فَوجْدناها مِلئَت حَرساً شديداً و شَهْبا وَ اِنّا كُّنا نَقْعَدَ منِها مِقاعِدَ للسَّمعِ فَمَن يَستَمِعُ الانِ يَجْدَله شِهابارً صِداً. و انّا لانُدري اَشراريدَ بِمَن فيِ الاْرضِ ام ارًادَبَهم ربُّهم رُشد» جن : 8-10.
اين آيات صريح اند در اينكه جن قبلا محلهائي در آسمان براي استراق سمع داشته اند و سپس ديده اند كه آسمان پراز نگهبان و شهاب است و شهاب دركمين آنها است كه استراق سمع مي كنند پيش خود گفتند: نمي دانيم آيا خداوند در اثر اين تحول رشد و كمالي براي اهل زمين اراده كرده و يا بلائي بآنها خواهد رسيد.
در روايات اهل بيت منقول است كه اين تحول بعد از ولادت رسول اكرم اتفاق افتاد و از اهل سنت آنرا در وقت بعثت آنحضرت گفته اند و آنرا در مجمع ذيل آيه 18 سوره حجر از ابن عباس و درسوره جن از بلخي نقل كرده است. درصافي درسوره جن از احتجاج از حضرت صادق نقل شده : اين ممنوعيت براي آن بود كه در زمين چيزي مانند وحي از خبر آسمان نباشد و آنچه از جانب خدا آمده ملتبس نگردد...
ناگفته نماند : اين آيات دال برآنند كه در آسمان محلي براي دانستن اسرار خلقت و كارهيا آينده روي زمين وجود دارد كه جن بآنجاها نزديك مي شده اند آيا مراد شنيدن كلمات ملائكه بود؟! آيا سخن گفتن ملائكه مثل ماها مي باشد؟!
صافات : 6-10 «حفظاً» چنانكه درمجمع فرموده مفعول فعل مقدر است يعني «حفظناها حفاظاً» و معني آيه چنين مي شود ما آسمان نزديك را با زينتي كه كواكب باشد زينت داديم و از هر شيطان متمرد و بي فايده محفوظش نموديم. علي هذا كواكب فقط زينت اند نه موجب حفظ. «يَقدفون مِن كلّ جانِبِ» روشن مي كنند كه حفظ بوسله قذف است كه حقيقت و كيفيت آن شناخته نيست. و ظهور آيه «زَيّنا السّماءِ الدُّنيا بِمصابيحِ و جَعَلنْاها رُجوماً الشّياطيِن» ملك : 5 و «اِلاّ مِنْ خَطَفِ الخطفة» مير ساند كه متخلفين بوسيله تيرهاي شهاب طرد مي شوند آنها هم مصابيح اند و هم رجوم. «ولَقد جَعَلنا فِي السّماء بروجاً و زَيّناها للناظرينَ وحَفِظناها مِنْ كلِّ شيطانٌ رجيم، اِلاّ مِن اسْتَرَقُ الّسمْعِ فاتًبَعه شِهابً مُبين» حجر: 16-18.
ظاهراً مراد از كواكب سيارات منظومه شمسي و مراد از «اسماء الدنيا» درآن آيات نزديكترين آسمانهاي عالم به زمين است كه آسمان منظومه شمسي باشد و مراد از آن درآيه 5 سوره ملك نزديكترين آسمانهاي هفتگانه زمين است يعني اولين طبقه جو. چنانكه در«سماء» بند هفتم توضيح داده شده است و نيز در «رجم» بطور تفصيل آمده است .
«لايَسمِعونَ اٍلي المَلاءِ الاعَلي» نشان ميدهد كه شياطين نمي توانند بملاء اعلي گوش بدهند و «الا من خطف الخطفة...» مبين آن است كه اگر كسي از آنها تخلف كرده و بملاء اعلي نزديك شود فوراً شعله اي آشكار و نوراني او را تعقيب مي كند. ولي با وجود اين ممكن است جسته و گريخته چيزهائي بشوند زيرا در آيات ديگر آمده «وَما تَنَزلّتْ بهِ الشّياطينَ. وَ ما يَسطيعونَ اِنّهم عَنِ السّمع لِمعزولونَ... هَلْ اَنبَئَكُم عَلي مِن تَنَزّلَ الشّياطينُ تَنَزلَ علي كَلِ افاكَ اُثيمَ. يَلقُونَ السَّمْعِ و اَكثرهُم كاذِبون» شعرا : 210-223.
دراين آيات ابتدا فرموده قرآن را شياطين نازل نكرده اند.... كه آنها از سماع (ظاهراً شنيدن گفتگوي ملاء اعلي) معزول اند...
سپس فرموده : آنها بر هردروغگوي مجرم نازل شده و مسموع خويش را القا مي كنند و بيشترشان دروغگواند. اين سخن مي رساند : با وجود تعقيب تيرهاي شهاب باز بعضي از آنها جان بدر برده و چيزهايي مياورند. و بردروغگويان القا مي كنند.
آيات گذشته روشن مي كنند حوادث آينده روي زمين در آسمان ودراختيار ملائكه است و شايد اسرار خلقت نيز. و شياطين قدرت ورود بآنجاها را ندارند «وَحَفْظناها مِن كِّل شيطانٌ رجيمِ – وَ يَقْذُفونَ مِنْ كُلٍ جانِبَ» ولي پيش از ولادت يا بعثت آنحضرت بجاهايي از آسمان ميرفتند و از آنجا سرقت سمع مي كردند نه اينكه بخود آن مجمع وارد شوند كه گفته اند «وَاِنّا كُنّا نَقَعَد مِنْها مِقاعَدَ للَّسمعِ» با ولادت يا بعثت آنحضرت از آن هم محروم شدند. اين است ظهور آيات گذشته و خدا بواقع داناتر است. بعضي ازبزرگان رانده شدن با شهاب و غيره را حمل بر تشبيه عالم واقع بمحسوسات فرموده كه كلامش در «شعب» نقل وبررسي شده است.
در«سماء» زير عنوان (موجودات زنده درآسمان) مشروحاً بيان شده كه درآسمان موجودات زنده غير از ملائكه وجود دارند و آيات آن بررسي شده است.
عده اي از دانشمندان مسلم گرفته اند كه پيامهاي مرموزي بطور مرتب و موجهاي منظم از آسمان بزمين ارسال مي گردد و آنرا (بي سيم كيهاني) نام گذاشته اند كارل جانسكي بسال 1932 ميلادي 8 ماه مراقب گرفتن اين پيامها با بي سيم خود شد و ديد هر شب چهار دقيقه از شب قبلي زودتر ارسال مي گردند و آن بواسطه اين بودكه گردش زمين بدور خورشيد موجب مي شود غروب طلوع ستارگان هرروز چهار دقيقه زودتر از روز قبل باشد.
درپايان سال 1933 ميلادي سميناري از متخصصين اين علم منعقد شد. جانسكي دراين سمينار طي بيانيه اي از مشاهدات خود پرده برداشت و متذكر شد كه در ستارگان موجوداتي ميباشند كه قادر بتكلم هستند و اني پيامدهاي آسماني كه با تلسكوبهاي بي سيم قابل دريافت هستند انسانرا در شناخت هرچه بيشتر جهان كمك ميكند... در فوريّه سال 1942 دلائلي بر صحت نظر جانسكي اضافه شد.
زيرا ديده شده است كه يك سلسله پيامدهاي فضائي كار جهت يابي راداري را كه در انگلستان بكار گذاشته شده بود متوّقف كرد دانشمندان پس از كوشش فراوان بالاخره دريافتند كه اين وقفه در اثر يك سري پيامدهاي تلگرافي است كه از يك سو ناشناخته از ما واري افق بوده است (نقل از كتاب قرآن بر فراز اعصار تأليف عبدالرزاق نوفل ترجمه بهرام پور و شكيب).
فعلاً اين مطلب را دانشمندان تقريباً مسلّم گرفته اند ولي از نظر قرآن مجيد چنانكه در سابق اشاره شد اين مطلب مسّلم و حتمي است. نويسنده كتاب فوق عقيده دارد كه جّن براي شيندن چنين اصواتي بآسمان نزديك مي شدند نه براي شنيدن وحي زيرا وحي را جز كسيكه باو وحي ميشود كسي نميشود. و «مَلَاء اَعلي» همانهاست نه مجمع ملائكه. ولي آيات گذشته مخصوصاً «اِنَّهُم عَنٍ الَّسْمع لَمَعزولونَ» با ملاحظه ماقبل و ما بعد آن، خلاف اين مطلب را مي رساند. و خلاصه آيات گذشته روشن ميكند كه جنيان ميكوشيدند تا آسمان را رصد كنند و اسرار آنرا بدست آورند تا از اسرار خلقت و حوادث آينده مطلع شوند.
جانّ : «لايسْئَل عَن ذَنْبِه اِنْسٌ ولا جاّنٌ» رحمن: 39 جان هفت بار در قرآن آمده است دو دفعه درباره عصاي موسي و پنج با در مقابل انسان و انس. در قاموس و اقرب گريد: جاّن اسم جمع جّن است. لذا هر دو يكي اند. غير هم نيستند زيرا جاّن و انس مقابل هم آمده اند انس يكنوع بيش نيست هكذا جاّن و جّن. فرق همان است كه گفته شده مثلا فرمونده «لَئِنِ اجْتَمَعَتَ الْانْس‘ و الْجّن‘ » و اشراء: 88 نيز آمده «لَم يَطْمِثْهّنَ اِنسْ قَبلَهَم‘ ولا جاّنٌ» رحمن : 56 علي هذا آنچه در مجمع و كشاف و نهايه وغيره آمده: جاّن پدر جّن است و آنچه راغب گفته : جّان نوعي از جّن ، مدرك صحيحي ندارد.
در باره عصاي موس آمده «فَلَمّا رَها تَهْتَّز كَاَنَّها جّانٌ ولّي مَدْبِراً... » نمل: 10- قصص 31 مار سفيد و سياه چشمي است بي آزار اغلب در خانه ها يافت مي شود قيد (سيفيد) را ندارد، صحاح مطلق اين تسميه شايد مخفي بودن آن باشد معناي آيه اين است چون آنرا ديد مانند مار حركت ميكند برگشت گريزان.
نا گفته نماند درباره عصاي موسي كه در طور هنگام بعثت مبّدل بمار شده يكدفعه حيّة و دو دفعه جاّن نقل شده است مثل «قالَ اَلِقها يا موسي فَالَقْها فَاِذا هَيِ حَيَّتةٌ تَسعْي»
طه: 20 مي دانيم كه حيّه، مار معمولي وجاّن بمعني مار كوچك و يا مار معمولي است.
ولي هنگام نشان دادن معجزه در پيش فرعون ثعبان گفته شده كه بمعني اژدها ست مثل «فَاَلْقي عَصاهُ فَاِذا هَيِ ثُعْبانٌ مُبينٌ» اعراف: 107 شرعراء: 32 اين دو چگونه جمع مي شود.
بنظر نگارنده: هنگام بعثت مار شدن كافي بود زيرا همين لازم بود كه موسي متوّجه اين حقيقت بشود ولي در نزد فرعون براي ارعاب و اتمام حجّت لازم بود كه باژدها مبدل شد مخصوصاً موقع بلعيدن ابزار ساحران.
مجمع البيان و الميزان معتقد است كه موقع بعثت نيز عصا باژدها مبّدل شده و در سوره نمل و شعراء كه جّان نقل شده نظر بحركت آن نه بزرگي جثّه اش. آنجا كه فرمودن «رَأها تَهْتَزُّ كَاَنَّها جانٌّ» عصا در اهتراز بجّان تشبيه شده وگرنه در واقع اژدها بود.
نا گفته نماند در سوره طه چنانكه گذشت «حيّة» آمده است و از اهتراز و غيره خبري نيست و اگر موقعي وحي اژدها بود لازم بود گفته شود «فَاِذاهِيَ ثُعْبانٌ» چنانكه در اعراف و شعراء هست. علي هذا آنچه ما گفتيم مقرون بصحت است و در سوره نمل و قصص اگر جّان مشّبه به واقع شود تشبيه شيء بنفسه لازم نميايد زيرا ضمير «كَاَنَّها» بعصا راجع است.
بقره : 625 همچون باغيكه در بلندي است و بارن تندو درشت دانه بان رسيده.
جمع آن جنّات است مثل «كَمْ تَركوُ مِن جَنّاتٍ وَ عُيوُنٍ ... » دخان : 25 .
نا گفته نماند از بهشت و محل زندگي اتقيا در قيامت بلفظ جنّت و جنّات تعبير آمده و بيشتر از هر صفت درباره آن «تَجْريِ مِنْ تَحْتِهَا الْانْهارٌ» ذكر شده است.
بنظر ميايد كه اين تعبير و نامگذاري بر تشبيه به جنّات ديناست كه تفهيم آن آسان شود وگرنه جنّات آخرت را نميتوان با باغات دنيا مقايسه كرد، قابل دقت است كه «حنّات» درباره آخرت هميشه نكره آمده است يعني: جنّات بخصوصي.
و تنها در آيه «وَ الَذينَّ آمَنوُ وَ عَمِلوُا الصّالِحاتِ في رَوضاتِ الْجَناتِ ... »
شوروي : 22 معرف با الف و لام آمده است ولي «الجنّة» با الف و لام نيست درباره علم بغلبه بودن ويا وصف بودن آن، براي بهشت بحث شود، امّا لازم است به ببينيم قرآن بهشت آخرتب را چگونه معرفّي ميكند.
محمد : 15 وصف بهشتي كه به پرهيزكاران وعده شده چنين است: در آن نهرهائي است از آب تغيير ناپذير، و نهرهائي از شير كه طعم آن تغيير نيافته و نهرهائي از خمر كه براي نوشندگان لّذت است و نهرهائي از عسل صاف شده و براي آنهاست در آن جنّت از همه ميوه ها و چاره سازي از پرودگارشان .
آب شيرين بي تغيير و هميشه تازه ميرساند كه جنّت آخرت داراي تغيير و تبديل و فساد باكتري و مخّمرها در آن وجود ندارند و از كهولت خبري نيست و شير و تمام ميوه ها در اختيار آنان گذاشته شده است، پيداست كه اين جنّات دنيا قابل مقايسه نميباشد.
در اين دو آيه وسعت بهشت وسعت آسمانها و زمين ذكر شده، بمضون آيه اوّل روز قيامت آسمانها و زمين همه تبديل به بهشت شده و جزء آن خواهند بود پس بهشت يا نامتناهي است و يا عرض و طول آنرا جز خدا كسي دانا نيست.
«قُل اذلكَ خَيرٌاَك جَنَّة الخُادَ الَّتي و عِدَ الْمُتَقُونَ ... لَهُمْ فيها ما يَشاوٌنَ خالدينَ كانَ علي رَبِّكَ وَ عْد اًمَسْئوُلا»
فرقان : 15-16 نظير آن آيات در قرآن مجيد بسيار است، اين آيات مبينّ آنست و تمام شدني نيست و بهشت هميشگي است واهل بهشت هر چه بخواهند در اختيار دارند جمله «لَهُم فيها ما يَشاوٌنَ لَهُم مايَشاوٌنَ» پنج بار درباره بهشت تكرار شده يازده بار «جَنّاتُ عَدْنٍ» (بهشت جاودان ) آمده است.
4-«فَهُوَ عيشَةٍ راضِيَةٍ في جَنَّةٍ عاليةٍ. قطُوفها رانِيَتةٌ » حاقه: 22 «في جَنَّةٍ عاليةٍ لا سْمعُ فيها لا غَيَةً فها عَيْنٌ جارِيَةٌ فيها سُرٌ مرْفوُعَةٌ و اكوابٌ موْضوُعَةٌ وَزَرابيُّ مبثوُثَهٌ»
غاشية : 10-16 آيات شريفه در تعريف بهشت آخرت و نعيم آنست و از عيش پسنديدة آن خبر مي دهند.
5-«يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم برَحْمَةٍ منْهُ و رضوانٍ و جَنَّاتٍ لَهُم فيها نَعيمٌ مقيم» توبه : 21 اين آيه از دوام نعمت بهشتي خبر ميدهد و اينكه نعمت آن وافر و هميشگي است. مخفي نماند اگر بخواهيم راجع به جنتّ آخرت بطور تفضيل سخن بگوئيم بايد صدها آيه نقل و ترجمه نمائيم، فوق بسيار اهم نعمت و لذت دنيا فاني و آخرت آنست كه نعمتهاي دنيا فاني و نا پايدار و زودگذر است و با ادامه آن و عادت شدن موقعيت خود را از دست ميدهد ولي نعمت آخرت ابدي است و اصلا نقصان و تغيير در آن نيست، اين است فرق اساسي اين سرا و آن سرا.
در تعريف زندگي آخرت مي خوانيم «اُدْخُلُو الْجَنَّةَ لاخَوفٌ عَلَيْكُم وَ لا انْتُم تَحزَنُونَ» اعراف: 49 دنيائي فرض كنيد كه در آند اندوه فعلي و خوف از آينده وجود نداشته باشد، اين زندگي در دنيا ميسر نيست زيرا آدمي همواره نقصان فعالي دارد كه سبب اندوه اوست و ترس آينده و زوال نعمت و مرگ و تصادف ها دارد و آن باعث خوف اوست. تنها زندگي آخرت است كه در آن لحاظ حال نقصان و اندوه از لحاظ آينده خوف و زوال چندين بار در قرآن تكرار شده است آنچه راجع بدنيا باشد مشروط است زيرا در دنيا از خوف وحزن فراري نيست و آنچه درباره آخرت است مطلق و بي قيد ميباشد زيرا در بهشت مطلقا اندوه و ترسي و جود ندارد و ممكن است تمام آنها را كه جمعاً چهارده بار است راجع با آخرت دانست به المعجم المفهرس «خوف» رجوع شود. ايضاً رجوع شود به «قيامت».
شايد بتوان انقلاب اسلامي را بزرگترين تحول تاريخي دانست كه از ظهور اسلام درايران به وقوع پيوسته است و اگر دقت كنيم تغييرات بنيادي بسياري در ساختارهاي اجتماعي ايران در نتيجه انقلاب اتفاق افتاده است كه حتي آثار آن در جهان نيز قابل درك است. از آنجائيكه بنده مربي درس جامعه شناسي درمقطع دبيرستان و پيش دانشگاهي مي باشم و مخصوصاً قسمت آخر كتاب نظام اجتماعي پيش دانشگاهي مربوط به نتايج صدور انقلاب مي باشد برخود لازم دانستم تا حداقل درحد دبيرستان ابعاد و ريشه هاي نظري انقلاب اسلامي را از منظر جامعه شناساني كه در حيطه انقلاب بحثهاي مختلفي دارند تحقيق وبررسي كنيم. همچنين ايجاد ارتباط و تعامل بين نسل انقلاب و نسل سوم كه انقلاب را شايد فقط از واژه هاي الفبايي كتاب و دريچه شيشه اي تلويزيون ديده باشند باعث شد تا اين مطالب را از منابع مختلف جمع آوري كرده تا درصورت لزوم به پرسشهاي آنها توانايي پاسخگويي داشته باشم. اميدوارم بتوانم با اين چكيده اندك قسمت كوچكي از زحمات شهدا و امام شهدا را جبران كرده باشم.
همتم بدرقه راه كن اي طاير قدس
كه دراز است ره مقصد و من نوسفرم
درتبيين علل انقلاب اسلامي ايران برخي براساس نظريه هاي انقلاب و برخي براثر برداشت هاي علم خويش به بررسي پرداخته اند. اما اين بررسي ها را مي توان براساس يافته هاي علمي دسته بندي كرد. دقت در آثارانقلاب نشان مي دهد هر اثر به يك يا تعدادي يا همه عوامل فرهنگي جامعه شناختي اقتصادي و رواني سياسي تأكيد كرده است. دراين مقاله نظريات چند تن از بزرگان جامعه شناسي را درمورد علل و عوامل انقلاب مطرح مي كنيم.
الف) تأكيد برعوامل اقتصادي و اجتماعي
(تدااسكاچپل) وي دركتابي تحت عنوان دولتها و انقلاب هاي اجتماعي ضمن رد ادعاي ارادي بودن انقلاب وقوع انقلاب را از پيش تعيين شده مي داند و آنرا براساس عوامل ساختاري تحليل مي كند. زيرا وي به نوعي يكي از اصحاب مكتب ماركسيسم ساختاري و تحت تأثير آنها مي باشد. وي نقش انقلابيون را درجريان انقلاب نفي كرده و معتقد است كه انقلاب ها ساخته نشده بلكه بوجود مي آيند. اين تحليل كلي وي از انقلاب مي باشد اما ايشان مقاله اي درسال 1982 تحت عنوان «دولت رانتي و اسلام شيعي» درانقلاب ايران نوشته كه كاملاً درآن به وضوح به نقش اراده و آگاهي و رهبر درانقلاب ايران واقف است. و نظريه ساختاري خود را درمورد انقلاب ايران نقض كرده و تنها انقلاب آگاهانه را انقلاب ايران مي داند ضمن اينكه نقش عوامل ساختاري را در ايجاد انقلاب اسلامي نفي نمي كند. عواملي مانند صنعتي شدن، مهاجرت، اصلاحات ارزي، عدم دخالت روحانيون درفعاليتهاي مختلف جالب است كه وي نقش مساجد را و مخصوصاً شكل فرهنگي تاريخ تشيع و حضرت امام حسين را درجريان انقلاب مؤثر ميداند. نقطه ضعف نظريه اسكاچپل درمورد انقلاب عدم اشاره وي به نقش رژيم پهلوي و آمريكا دراين مقاله مي باشد كه به نوعي يك دترمنيسم پنهان درآن ديده مي شود.
ب)عوامل روانشناسي فردي و اجتماعي انقلاب اسلامي
مارويل زونيس كتاب وي در تحليل انقلاب كه با محوريت نقش شاه و تصميمات او نوشته شده كتاب «شكست شاهانه» مي باشد وي دراين كتاب به بررسي شخصيت شاه از جنبه هاي رواني و اجتماعي پرداخته و خلقيات وي و اعضاي خانواده اش را به عنوان عامل اصلي انقلاب مطرح مي كند. وي حتي نحوه تربيت شاه درخانواده را كه موجب شده فردي مردد و فاقد اعتماد به نفس باشد را در جريان انقلاب موثرمي داند. سپس زونيس از وجود عواملي نام مي برد كه به شاه قدرت اعتماد به نفس مي داند. و در نبود آنها شاه به معظل اساسي فكري دچار شده و همه اينها را عامل انقلاب مي داند. اين عوامل عبارتند از:
1.ارنست برون كه دوران كودكي وي باشاه سپري شده و مشاور او بوده است
2.اسدالله علم كه شاه از همه بيشتر به او اعتماد داشت و درجريان قيام پانزده خرداد با سركوبي آن بزرگترين خدمت را به شاه كرد.
3.اشرف خواهر دوقلوي شاه كه يكي از بازيگران اصلي صحنه سياسي ايران كه ملقب به پلنگ سياه مي باشد و مردم فوق العاده نسبت به او حساس بودند.
4.جالب است كه زونيس حمايت الهي را يكي از عوامل اعتماد به نفس شاه مي داند و اين نشان مي دهد كه مطالعات وي در جريان انقلاب ضعف دارد زيرا وي به اقدامات ضد مذهبي شاه اصلاًتوجه نكرده است.
5.آمريكا شاه كه خود را عامل آمريكا مي داند و رؤساي جمهوري امريكا براي وي چهره اي پدر مانند بوده كه جايگزين پدر او شده اند ضعف نظريات زونيس در عدم توجه وي به خصوصيات و ويژگي ها و اقدامات انقلابيون مي باشد.
ج) عوامل مذهبي و سنتي
بنوعزيزي يكي از تحليل هاي جالب و به عقيده من تا حدي واقع بينانه تحليل عزيزي از انقلاب ايران مي باشد وي كه از نظريه پردازان مكتب نوسازي جديد در توسعه است اهميت زيادي را براي نقش سنت درجريان توسعه قائل بوده و معتقد است كه اين عامل برخلاف تصور مي تواند به عنوان عامل توسعه باشد تا مانع توسعه. درهمين زمينه بررسي تجديد حيات جنبش هاي سنت گرا را آغاز كرده و انقلاب ايران را به عنوان يكي از برجسته ترين طغيانهاي تجديد حيات اسلامي مورد بررسي قرار داده است وي تصور غربي ها را از افراطي و واپس گرا بودن انقلاب ايران اظهار نظري يكطرفه مي داند و درهمين زمينه مواردي چند را مطرح مي كند. نخست تغيير و تحولات ساختاري كه به نفع عوامل غرب زده و طبقات بالاي شهري انجام مي شود وموجب نارضايتي مردم مي شود. دوم درنتيجه اين تحولات نوسازي يك شكاف عميق فرهنگي ميان نخبگان و تحصيل كرده غربي و دهقانان تهي دست را بررسي مي كند. سوم اينكه وي به سرشت منحصر به فرد مذهب شيعه در پيشبرد انقلاب معتقد بوده و عقيده دارد كه مذهب شيعه هيچگاه قابليت ذاتي مبارزه طلبي خود را از دست نداده است. حتي وي به وعده مسيحايي تحقق يك نظام عادلانه اجتماعي و بازگشت يك امام غايب دراين مكتب اشاره كرده و درپايان اين قسمت به نقش علماي شيعه به عنوان نخبگان سياسي و فرهنگي نيز نظر دارد. چهارم وي معتقد به يك انقلاب اجتماعي است كه از ائتلاف گروههاي اجتماعي و ايدئولوژي هاي سياسي شكل گرفته و درهمين جا اشاره مي كند به علت انعطاف پذيري اسلام با منافع و خواسته هاي تمام گروهها انطابق دارد. البته انتقاداتي به نظريه وي وارد است ازجمله اينكه به نقش كاريزماي رهبري درجريان انقلاب و عوامل رواني مخصوصاًشخص شاه كمتر اشاره كرده است.
بررسي عوامل تاريخي و معنويت گرايي
ميشل فوكو وي كه نظريه پرداز مشهور جريان پست مدرنيسم مي باشد از معدود انديشمنداني است كه از نزديك درتهران و قم شاهد وقوع انقلاب بوده است تحليل وي از انقلاب با ديدگاهش در دو مقوله تاريخ و قدرت ارتباط دارد وي معتقد است كه انقلاب ايران با انگيزه هاي اجتماعي و مادي صورت نگرفته است زيرا مشكلات اقتصادي درآن زمان به آن اندازه اهميت نداشت كه سينه هاي عريان به مقابله با مسلسل ها بپردازد. از نظر وي شكل و محتواي مذهبي انقلاب امري اتفاقي و تصادفي نيست بلكه تشيع بود كه با تكيه بر موضع مقاومت توانست نقش آفريني نموده و مردم را برعليه رژيم شاه تحريك كند وي به طور مستقيم به ارزيابي شخصيت امام پرداخته و دراين زمينه او را يك افسانه مي داند زيرا هيچ رئيس دولتي نمي تواند كاري كند كه مردمش با اين پيوندي چنين شخصي و نيرومند داشته باشد. وي درجريان انقلاب به معنويت گرايي اشاره كرده و هدف ايرانيان را در خلال انقلاب ايجاد تحويل و تحول درخويش مي بيند و مي گويد هدف آنها ايجاد يك تحول بنيادي در وجود فردي و اجتماعي و نحوه تفكر بود. و اسلامي را جستجو مي كردند كه براي آنان هم دواي درد جمعي مي باشد و هم دواي درد فردي ./
فوكو كه براي درك انقلاب به سراغ مردم در خيابانها رفته بود مي نويسد از ديد مردم حكومت اسلامي از يك سو حركتي براي ارائه نقشي تعريف شده به ساختارهاي سنتي جامعه اسلامي و از طرف ديگر راهي براي وارد كردن ابعاد معنوي در زندگي سياسي بود. به طور خلاصه مفهوم معنويت گرايي سياسي قلب تحليل فوكو از انقلاب سياسي ايران را تشكيل مي دهد و وي انقلاب ايران را يك انقلاب فرامدرن مي داند.
نظريه هاي انقلاب و انقلاب اسلامي
الف) نظريه ماكسي
دراين نظريه به تحليل طبقاتي انقلاب و تأكيد بر نقش مسلط عامل اقتصاد شده است افراد اين دسته دو گروهند : 1. گروهي كه انقلاب را انقلاب ندانسته و آنرا يك قيام و حركت اتفاقي مي دانند 2. گروهي كه انقلاب را انقلاب دانسته و مي كوشند كليشه هاي خود را برآن منطبق كنند. اين گروه ماهيت مذهبي انقلاب اسلامي و ويژگي هاي رهبري آنرا نفي مي كند. از سوي ديگر هيچ محقق منصفي نمي تواند از نقش امام خميني در انقلاب ايران بگذرد وي آنچه را وظيفه خود مي دانست عمل مي كردو اقداماتش دراختيار اين يا آن گروه نبود. بنابراين آنطور كه گروه دوم براساس عقايد ماركس برژوازي را سردمدار انقلاب اسلامي مي دانند نمي توانند هيچ ارتباطي بين رهبري انقلاب و برژوازي پيدا كنند ب) نظريه هاي كاركرد گرايي چالمرز جانسون وي با بهره گيري از نوشته هاي پارسونز و ساير كاركردگراها ديدگاه ويژه اي در بحث انقلاب گشوده است كه اين ديدگاه در نقطه مقابل نظريه ماركسي انقلاب كه تضاد را چهره اساسي جامعه مي دانست و تغيير و تحولات تاريخي را داراي جنبه خشونت آميز قلمداد مي كرد مطرح كرده است لذا ديدگاه جانسون ماهيتاً مبتني بر رضايت نه تضاد مي باشد و لزوماً انقلاب را خشونت آميز نمي داند. براساس اين ديدگاه انقلاب براثر سه عامل متوالي به وقع مي پيوندد:
عدم تعادل + انعطاف ناپذيري نخبگان + عوامل شتابزاانقلاب درايران عدم تعادلي كه مي تواند به عنوان يك عامل انقلاب در نظر گرفته شود از اواخر 1356 قابل مشاهده بود شعارها اعتصاب ها همه نشانگر اين عامل بودند در مورد عامل دوم بايد گفت گاهي روند انقلاب را بسته به شرايط كند و گاه تشديد مي كرده است لذا نمي شود گفت كه انعطاف پذيري تعادل را باز مي گرداند درايران رژيم شاه درسال 1357 انعطاف هايي از جمله آزادي زندانيان سياسي تعويض برخي از مقامات انجام داد اما هيچ يك نه تنها اثر نبخشيد بلكه انقلاب را تشديد كرد درباره عامل سوم نيز رژيم شاه پس از فرمان امام مبني بر فرار نظاميان دچار گسيختگي نيروهاي نظامي شد براساس اين نظريه درايران سال 56 و 57 هرچند شرط سوم وجود داشت اما به دليل عدم وجود شرط دوم بايد تعادل به جامعه باز مي گشت اما چنين نشد درمجموع اين نظريات كاركردگرايان به ويژگي هاي فيزيكي و فردي و رواني توجه چنداني نمي كند.
نتيجه گيري :
درمجموع نظريات جامعه شناسان اين ايراد وجود دارد كه تمام آنها به جنبه هاي از انقلاب اسلامي توجه كرده و تمام عوامل و علل انقلاب را بررسي نكرده اند. و با توجه به اينكه جامعه شناسي علمي چند عليتي است نميتوان پديده هاي اجتماعي را تك علتي بررسي كرد لذا اين نقص در تمام اين بررسي ها وجود دارد نكته مهم وجالب توجه اينكه در اكثر اين نظريات بحث پيوند تشيع و رهبري با انقلاب كاملاً برجسته بوده وشايد اين در كمتر انقلابي وجود داشته باشد. به عنوان مثال اين را شايد در در انقلاب هاي روسيه و انگليس كه به نظر كرين برينتون در كتاب كالبد شكافي چهار انقلاب انقلاب مي باشد درحالي كه مشخصات يك انقلاب را ندارد ما نمي توانيم پيدا كنيم البته از بعضي شاخص ها مي توان انقلاب ايران را با انقلاب اكتبر روسيه و كبير فرانسه مشابه دانست كه جاي بحث و بررسي آن در حيطه اين مقاله نيست.
وسلام
منابع و مآخذ
1.انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن جمعي از نويسندگان –تهران – نشر معارف – 1379
2.مقدمه اي بر انقلاب اسلامي- صادق زيبا كلام- تهران- نشر روزنه –1375
3.انقلاب اسلامي از ديدگاه محققان شوروي –لقمان بايماتوف –تهران – انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي 1382
4.نظريه هاي جامعه شناسي در دوران معاصر جرج ريتزر – تهران – انتشارات اعلمي 1374.
5.تغيير اجتماعي و توسعه الوين سوي
6.نظريه هاي انقلاب و انقلاب اسلامي در حديث انقلاب دكتر مصطفي ملكوتيان
7.ايرانيان چه رويايي در سر دارند – ميشل فوكو- ترجمه حسين معصومي همداني-
مولانا نه براي شعر گفتن، خود را به زحمت مياندازد و نه ديگران را زحمت ميدهد كه وي را به عنوان شاعر بپذيرند و حال آنكه برجستگيهاي شعري او از هر شاعر ديگر بيشتر و بهتر و بالاتر است، در شعر مولانا خواصي است كه در شعر هيچ شاعري شايد يافت نشود. اين نيز گفتني است كه بسياري، بسيار شعر ميگويند اما هرگز به عنوان شاعر، با وجود شعرهاي زياد، شناخته نميشوند و برخي هم هستند كه حتي با يك غزل و حتي با يك بيت شعر شاعري خود را ثبت ميكنند. و وزن شعري خود را به همه عالم تحميل مينمايند و اهل شعر و ادب چارهاي جز تسليم در برابر شعر ايشان نمييابند. كساني چون مولانا، فردوسي، حافظ، نظامي، عطار، عراقي، سنايي، وحشي و غيره از اين دست بحساب ميآيند.
باري چنان كه گفتيم مولانا به شعر و شاعري وقعي نمينهد و بهايي براي آن قائل نيست، شعر و لحن موزون اسير قدرت فهم و قلب و انديشه اوست و او براي ساخت شعر تلاش نميكند و خود را به سختي نميافكند، به سهولت و آساني لفظ را به هر گونه كه بخواهد دراختيار ميگيرد. روح خروشان و مواج او و تسلطش بر موسيقي به راحتي ميتواند شعر ريتميك و موسيقايي خلق كند، شعري كملاً هنري و تأثيرگذار و اين خاصيتي است كه در كمتر شاعري متجلي و پديدار است.
اگر «شاعري» براي يك شاعر اصل و فخر است براي او شايد عار و ننگ باشد چنانكه در كتاب فيهمافيه ميگويد:
من از كجا، شعر از كجا؟ ولله كه من از شعر بيزارم و پيش من از اين بدتر چيزي نيست؛ و نيز در همانجا باز ميگويد: در ولايت و قوم ما از شاعري ننگتر كاري نبود.[1]
و اگر به كسي چون او شاعر بگوييم در حقش جفا كردهايم، كه او شاعر نيست و اگر براي آنكه شعر ميگويد و در جهان ادب به عنوان شاعر شناخته شده است شاعر نگوييم باز در حقش جفا كردهايم. در آنجا با گفتن و در اينجا با نگفتن!
واقع اين است كه شأن مولانا هزاران بار بيشتر از آن است كه شاعرش بدانيم و به شعر و شاعري توصيفش كنيم كه او بدنبال شعر نيست و هرگزدر پي ساختن «قافيه» كه همه انديشه و ذهن شاعر است نميگردد. او به فنوني آراسته است كه شاعران ندارند و غير از فنون شعرا در خود هزاران هنر سراغ دارد، هنرهايي كه در كمتر كسي يافت ميشود.
بر اين اساس او نميتواند و نميخواهد كه شاعر باشد، چگونه ميتوان او را شاعر دانست در حالي كه او خود مغز شعرا را در خورپوست تلقي ميكند و از عروض و قافيه به واقع ناخوش ميشود و از آن خود را در زحمت مييابد. اما نكتهاي كه هست اين كه قدرت روحي او به گونهاي است كه شعر و قافيه و غزل و لفظ موزون را خلق ميكند، سخن گفتن او به خوديخود شعر و موزون است و لذا او نه تنها دنبال قافيه نميرود بلكه همواره به قدرت روحي و جاذبههاي باطني اين قافيه است كه به دنبال لفظ او كشيده ميشود.
اگر شعر به نوعي غليان و طغيان مناسب احساسات پاك و صاف روحي مواج باشد بدون شك مولانا جلالالدين از همه شاعران شاعرتر است و شعر او از همه اشعار احساسيتر مينمايد و رمز تأثيرگذاري آن نيز در همين حالت باطني خود مولاناست.
استاد فروزانفر در سخناني در باب شعر مولوي گفته است:
مولانا درست و راست از 38 سالگي شاعري را آغاز كرد و بدين معني ميتوان گفت كه مولانا نابغه است. يعني ناگهان كسي كه مقدمات شاعري نداشته، شعر سروده است و عجب است كه اين كسي كه سابغه شاعري نداشته، و در مكتب شعر و شاعري مشق نكرده و تلمذ ننموده است، بسيار شعر گفته و همه را زيبا سروده است هرگاه مولانا را با ستارگان قدر اول ادبيات فارسي كه امروز مابين ما مشهورند و عبارتند از استاد طوس مظهر ممكلت ايران و حضرت شيخ اجل سعدي شيرازي و خواجه بزرگوار حافظ مقايسه كنيم مقدار شعري كه از مولانا باقي مانده است به نسبت از همه بيشتر است. مقصود اين است كه شاعري مولانا امري است خارقالعاده و با سابقه تحصيل و كار او مناسبتي نداشته است.[5]
صفت كلام و شعر حقيقي اين است كه در خواننده تأثير كند و خواننده را به عالم شاعر ببرد. در شعر مولانا اين اثر به طور قطع و به حد اشد موجود است يعني هيچ يك از شعراي ما اين اندازه نميتوانند وجد و حال و شور در خواننده ايجاد كنند كه مولانا ايجاد كرده است و از اين حيث يعني از جهت وجد و شور و حال خارقالعاده كه در غزليات مولانا هست غزليات مولانا امتياز دارد. كثرت غزليات او نيز ممتاز است. يعني مولانا 3500 غزل ساخته است. در پنجاه و پنج بحر مختلف شعر ساخته است. در زبان فارسي هيچ يك از شعراي ما نيستند كه اين اندازه توسعه در اوزان داده باشند.
آن اوزان متروكي كه در شعر قديم وجود داشته و متروك شده و شمس قيس آنها را جزء اوزان متروكه نام برده است تمام آن اوزان را مولانا ساخته و بهتر از اوزان معموله ساخته است و اين توسع در وزن مولود موسيقي است. از اين جهت كه مولانا رباب ميزده و در رباب اختراعي داشته است و موسيقي ميدانسته است. دانستن موسيقي كه در حقيقت مايه وزن است به مولانا اين سرمايه را داده كه در اشعارش تفنن در اوزان از هر شاعري بيشتر است و بسياري از اوزان هم در غزليات مولانا است كه در اشعار ساير شعرا نيست.
استاد فروزانفر پديداري شعر مولانا را در 38 سالگي ميداند و آن هم بداهه و غير تمهيدي، يعني يكباره و دفعتاً؛ و اين سن با توجه به تاريخ ولادت مولانا اگر در 604 باشد زمان رويارويي با شمس تبريزي است كه به زعم او شعر را در او پديدار كرده است. البته اسناد و مدارك اين نظر را تأييد و تصديق نميكند و در واقع سخن بي اساسي است، چه مولانا با اشرافي كه بر ادبيات داشته قهراً مشق شعري هم ميكرده است و با توجه به انسي كه با ديوانهاي شعري، بويژه ديوان متنبي داشته و شمس از خواندن آن منغ ميكرده است، به خوبي ميرساند كه شعر مولانا دفعتاً و بدون مقدمه نبوده است.
به قول استاد زرين كوب:
شعر مولانا وراي اين احوال است، ترتيب ذوقي و تجربه ادبي او كه مربوط به سالهاي قبل عهد صحبت شمس است او را تاحدي به سنتهاي شعر مرهون ميدارد و پيداست كه طول ممارست او در ديوانهاي شعر و در سفينهها و مجموعههاي منتخب و رايج در عصر او تأثير كلام قدما خاصه شعراي خراسان و ماوراءالنهر را در بناي شعرش بايد قابل تشخيص كرده باشد. اين كه خود او خويشتن را قبل از مولاقات با شمس «عطارد وار دفترباره» ميخواند و از سابقه ارتباط خويش با «اديبان» ياد ميكند تأثير شيوه فكر و بيان شاعران گذشته را در كلام او توجيه ميكند.[6]
باري مولانا به دنبال كلمات نو و تأثيرگذار بوده است لذا بيشترينه شعر او يا تعليمي است يا در حالتيكه سكر بر او غالب شده و در چرخ و سماءع بوده است، هويدا شده است. چون روح او نوبهنو و تازه و شاداب مينمايد و به قول خود مولانا:
شب در نزد عارفان بسي اسرار نهفته دارد، رازآلود است و جز بيداران و عاشقان كسي از آن بهره نميگيرد، در دل شب هزاران غوغا و حادثه است كه براي عارفان معني و مفهوم دارد. در دل اين شبها ميتوان به حقايقي رسيد و چهرههايي از باطن را مشاهده كرد.
اساساً شب زنده داري، تهجد و بيدار بودن از خصايص اهل عرفان است. ايشان در تعاليمشان بر نومريدان 3 چيز را حكم ميكنند و نسبت به آن سخت ميگيرند: كم گفتن، كم خوردن و كم خفتن و اين مورد اخير مورد سفارش قرآن كريم نيز هست كه شبها به پا خيز! آنها كه در خوابند و ميل به خواب دارند از جلگه عاشقان و اهل درد كه عارفانند خارج و به دورند و لذا از دريافت بسياري از حقايق نيز فارغ و قافلند. شب اعتباري عرفاني و ديني دارد، نماز شب، مناجات شب، دعاي شب، رازگويي و خلوت شبانه، انديشههاي شبانه و ليالي «شبهاي» قدر از جمله مسائل مهم ديني-عرفاني است كه بسيار به آن بها داده ميشود.
آنان كه در بند چرت و خوابند و به راحتي خو كردهاند از جلگه عارفان و عاشقان به دورند، از اين بابت مولانا حكاياتي نغز و خوش در كتاب شريف مثنوي آورده و عاشق خوابآلوده را خام و كودك تلقي ميكند و بيان ميدارد كه عاشقان بيخواب و خورند! مولانا خود از زمره كساني است كه بسيار كم ميخفت و اين كم خفتن وكم خوردن وي از بابت عشقي الهي است كه در جانش افتاده و اورا بي قرار ساخته و مدام به سخنگويي با معشوق كل فرا ميخواند.
مولانا نه تنها كم ميخوابيد بلكه سفارش به درك شب ميكرد و بيان ميداشت كه نخوابيد و رازهاي شب را دريابيد. آن كسي كه شبي را در هواي معشوق راستين بيدار باشد و نخوابد در نظر مولانا چونان روز روشن است كه هوا زو منور است. راستي را كه هر كس بخوابد از اصحاب عشق و معرفت نيست، كه هرگاه چهره و جلوه عشق در نظر و خيال باشد خواب كجا ميآيد و كي مجال مييابد؟
شب در نظر مولانا به واسطه حضور معشوق و خلوت مثابه تتق شاهد غيبيست و از اين بابت روز كجا باشد همتاي شب؟! براي ديگران شب چونان ديگ سياهي است كه خواب ميآرد و بي معناست و لذا چون از حلواي شيرين شب حظ و بهرهاي ندارند و مزه لقاي معشوق و خلوت انس و خيال يار را نچشيدهاند از آن گريزانند. اين شب را هركس دريابد و درك كند خواب به خوديخود ازآن گريزان است و لذا:
دردانش علمي و عملي موسيقي مولانا كسي شك نكرده، و همه ميداند كه در مثنوي بويژه در ديوان شمس دريايي از موسيقي با مفاهيم و اصطلاحات و آلات و ابزار آن است و اگر آشنايي با اصل ساز و نغمههاي متنوع آنها نبود بعيد بود محققي چون مولانا مقلدانه از اين آلات نام ببرد. ني كه آغاز مثنوي با آن شروع شده، به اين آگاهي وقوف ميدهد. به اين كار بردن انواع سازهاي بادي كه نزد شرقيهاي سابقه كهن داشته و ذكر بيشترينه آنها در دفاتر مثنوي و ديوان شمس نشان علاقه مولانا به آنها است.
غير از ني بسياري از سازها به مانند: رباب، كمانچه، طنبور، دف، نيانبان، سرنا، دهل، بربط و عود و غيره را ميتوان در آثار مولانا ديد كه خود به مولانا برخي را به خوبي مينواخته و مابقي را به جد ميشنيده است و البته كه از برخي از اين آلات نيز در مجلس سماع خود بهره ميگرفته اما از همه بيشتر از ني و دف در آن مجالس استفاده ميشدهاست.
مولانا موسيقي را، يا بهتر بگوييم اصل موسيقي را، اين جهاني نميداند بلكه معتقد است كه اين الحان موسيقايي كه ما با آواز خود يا با نغمههاي ساز ايجاد و خلق ميكنيم بازتاب درياي گسترده و ژرف در كيهان است و گويي انعكاس آن صداهاست كه بر برخي گوشها مينشيند و از آنجا به ساز يا به حلق منتقل ميشود؛ و همچنين ميپندارد كه اصل موسيقي از نغمههاي بهشت است و اين كه بر جان عارفان خوش ميآيد نيز درست از همين جهت است و لذا گوش جان ما به زعم مولانا سابقهاي ديرينه در شنيدن آن الحان و اصوات آن هم در بهشت آدم داشته است و پس از هبوط آدم، آن نيز به دست فراموشي سپرده شده است و لذا آنچه كه نزذ خلق نغمه و لحن و موسيقي به حساب ميآيد در واقع ياد كردن و يا به يادآوردن آن نغمههاي كهن است. نغمههايي آن جهاني، كيهاني و بهشتي!
سماع نيز بازتاب فهم شعر و موسيقي است هر جا كه ريتم باشد، فهم باشد، شعر خوب و دلكش باشد سماع هم در ميگيرد. سماع راست كه به زعم مولانا هركس را دست نميدهد چه بسياري رقص ميكنند نه سماع. كه سماع در حال غليان احساسات و وجد معني حاصل ميشود و لذا هرگاه فهم در نقطهاي اشباع و كامل شد و نغمهاي خوش جان را فراگرفت ناخواسته وجد حاصل ميشود و سماع در ميگيرد كه سماع نتيجه موسيقي سالم و خوش است از آنگونه كه مولانا آنرا بهشتي و ديرينه و آشنا با جان آدميان ميداند مولانا نه تنها اهل شعر و موسيقي بلكه اهل سماع هم بوده است از آن نوعي كه خود آنرا راست ميخوانده و لذا درك آن و رسيدن به آن صعب و دشوار است. وي نه تنها سماع ميكرده بلكه در خانقاه خود مجالسي پرشور و سرشار از جمعيت براي سماع داشته است مجلسي كه در آن از همه دست پيدا ميشده، دانشمند و فقيه، صوفي و عارف، متكلم و فيلسوف، امرا و اشراف، و سرمايهداران، فقيران و كسبه، زن ومرد، پير و جوان و كودك و خلاصه از گونهاي بوده كه هركس ميخواست ميتوانست حضور يابد و اين البته بخشي از آن چيزي است كه در سماع مولانا و مجالس سماع اوست.چه سماع مولانا فقط به مجالس سماع خود خلاصه نميشد بلكه گاه در كوچه و بازار نيز به اين مقوله ميپرادخت و به شدت به آن توجه ميكرد؛ و لذا سماع را با حال و جذبه و وجد قرين مييافته و هرجا كه چنين چيزي حاصل ميشد بلافاصله سماع در ميگرفت و از حال مولانا بسياري به وجد و دستافشاني و پايكوبي در ميآمدند و به واقع اين حضور و حال و وجد مولانا بود كه مجلس سماع را خلق و ايجاد ميكرد نه صرف مجلس و جايگاه خاص هرجا كه مولانا بود و حال سماع داشت آنجا مجلس سماع بود و بسياري نيز با او همآوا و هماهنگ در رقص و پايكوبي ميشدند و اما آنگونه كه او ميخواست!
مولانا خود در خلوت گاهي به نواختن رباب مشغول ميشد و حتي از سر ذوق در ساخت آن تصرفهايي انجام داد، با ني نيز بسيار آشنا بود و اين دو، يعني ني و رباب، را پاسخ نياز روحي تلقي ميكرد. علاقه او به موسيقي گاه اسباب آن را فراهم ميساخت تا حتي از بانگ آسياب نيز به تحرك و وجد بيايد و نقل است كه روزي از بازار عبور ميكرد و كسي كه پوست روباه ميفروخت و با صداي بلند ميگفت: دلكو، دلكو، مولانا از آن واژگان آنچه را كه خود ميخواست ميفهميد و با انتزاع دل كو؟ دل كو؟ به وجد و سماع درآمد و ياران را نيز در همان بازار به چرخش واداشت و شور وحالي را در ميانه بازار بپا خواست.
از همه مشهورتر رقص طولاني اوست در بازار زركوبان كه همه چيز از وجد او به تحرك درآمده و همه بازار در سماع او خوش و چرخان شده بود.
ماجراي بازار زركوبان در همان ايام، سماع او را در بازار به يك مجلس شور و حال صوفيانه تبديل كرد. آن روز از بازار زركوبان ميگذشت و جمعي از مريدان نيز با او همراه بودند. از آهنگ تاقتاق پتك و سندان كه در زير سقف بازار ميپيچيد و در آن لحظه هماهنگي جالبي پيدا كرده بود، شور و حالي عجيب در وي پديد آمد. آهنگ غريب اما موزون و ضربي شور انگيز كه در اين صدا بود بياختيار وي را به وجوآورد. مولانا، كه در يك لحظه خود و مريدان و بازار و عابران بازار را از ياد برد بي خودوار در دم به سماع و چرخش مشغول شد، مريدان هم به موافقت برگرد او در سماع آمدند و هنگامه عظيم جمع آمد. صلاحالدين زركوب كه سماع مولانا در مقابل دكان او آغاز شد دراين هنگام با شاگردان خويش سرگرم كار بود. وي با مولانا دوستي و ارادت ديرينه داشت و سالها در خلوت و در جمع با او مربوط بود. وقتي شور و حال وي را مشاهده كرد به شاگردان اشارت كرد تا همچنان به كار خويش ادامه دهند.
زركوبان ديگر، در داخل كارگاهها دست از كار كشيده بودند و با حيرت و شگفتي به وجد و رقص مولانا و مريدان ديده دوخته بودند.
مولانا همچنان گرم سماع بود و صلاحالدين و شاگردان همچنان پتك و چكش بر سندان ميكوبيدند شمشها و ورقهاي زر در زير ضربههاي پتك و چكش خرد ميشد و پارهپاره ميگشت. شاگردان از خستگي عرق ميريختند و همچنان به اشارت استاد زركوب كار خود را ادامه ميدادند. شيخ كه خود از مريدان مولانا و از دوستان شمس بود از دكان بيرون جست و به هنگامه ياران پيوست. همراه ياران هم به رقص و سماع پرداخت و به اشارت او شاگردان اين موسيقي غريب بازاري را ادامه دادند. شيخ به شاگردان گفته بود «تا مولانا سماع ميكند دست از ضربه وامگيريد و اگر زر تلف شود باكي نيست» [15]
به هر جهت سماع جزو عناصر اصلي عرفان و انديشه و سلوك مولاناست و در مثنوي خود از اين بابت سخنان نغزي دارد و در همان جا ماهيت سماع خود را نيز تعريف و معين ميكند، هرچند كه وي سماع را آزاد ميداند و هرجايي كه حالي و جذبهاي باشد را محل سماع ميشناسد، اما اين باور نيز در او هست كه آنان كه مقدمات سماع را از بابت آلات موسيقي فراهم ميكنند بايد صافي و يكدل و پاك باشند و لذا با صراحت درباره دف كه سازي عرفاني و خانقاهي و از اسباب سماع روحانياست ميگويد دف مني هين مخور سيلي هر ناكسي.
حضرت مولانا وصيتي عارفانه اما كوتاه و نغز دارد كه: اوصيكم بتقوي الله في السر و العلانيه، و بقلهالطعام، و قلهالكلام، و قلهالمنام، و هجرانالمعاصي والاثام، و مواظبهالصيام، و دوامالقيام، و تركالشهوات عليالدوام، و احتمالالجفاء من جميعالنام، و ترك مجالسه السفهاء و العوام، و مصاحبهالصالحين و الكرام، فان خير الناس من ينفعالناس، و خيرالكلام ما قل و دل، والحمدلله وحده.
شما را به تقواي الهي در خفا و آشكار سفارش ميكنم و به اينكه كم خوريد و كم گوييد و كم خوابيد و از عصيان و گناه دوري گزينيد همواره روزه را پاس داريد و ترك دائم شهوت و نفس پيش گيريد از جميع خلايق احتمال جفاء را پذيرا باشيد. از همنشيني با عوام نادان و جاهلان برحذر باشيد و تا ميتوانيد با نيكان و صالحان همنشين گرديد كه بهترين مردمان كسانياند كه سودشان بر مردم بيشتر است و بدانيد كه بهترين سخن آن است كه كوتاه و راهبر باشد، وسپاس مخصوص خدايي است كه يگانه و لاشريك است.
باري، بعد از وفات مولانا جلالالدين، علمالدين قيصر كه از اكابر خونيه بود با سرمايه 30 هزار درم همت بست تا بنايي برسر تربت پاك مولانا بنياد كند، اين اهتمام را به قولي همسر معينالدين پروانه و بقولي خود معينالدين پروانه يار و مريد مولانا در دو نوبت يكي هشتاد هزار درم و ديگر باره با پنجاه هزار درم ديگر ياري كرد و مزار حضرتش را به گونهاي خاص بنا كردند بنايي كه زيارتگاه عاشقان و عارفان و عابدان راستين هر زمان است، آنجا كه قبه حضر است و به راستي كه سبز و با تراوت است و اميد كه همواره به مدد اهل عرفان و ايمان سبز و تازه بماند.
تأثير ياددهي مهارت هاي اداره و كنترل رفتار به مادران مضطرب داراي كودكان پيش دبستاني مبتلا به گوشه گيري- بازداري
*دكتر پرويز شريفي درآمدياستاديار دانشگاه علامه طباطبائي
چكيده
اين پژوهش به منظور بررسي تاثير ياددهي مهارتهاي اداره و كنترل رفتار بر كاهش اضطراب مادران داراي كودكان مبتلا به گوشهگيري- بازداري انجام شده است. جامعه آماري در اين تحقيق كليه كودكان پيش دبستاني مبتلا به گوشهگيري- بازداري شهرستان اصفهان و والدين آنها در سال تحصيلي 83 ـ 1382 بوده است . شيوه نمونه گيري به صورت تصادفي خوشهاي انجام گرفت . براي اجراي تحقيق ، از بين مهد كودكهاي شهر اصفهان 2 مهد كودك به صورت تصادفي انتخاب شدند و با استفاده از پرسشنامه رفتاري كودكان پيش دبستاني ، كودكان مبتلا به گوشهگيري- بازداري مشخص شدند . سپس آزمون اضطراب كتل براي مادران اين كودكان اجرا شد . 32 نفر مادران مضطرب به صورت تصادفي در دو گروه آزمايش و گواه قرار گرفتند . متغير مستقل ، آزمون مادران بر روي گروه آزمايش اعمال شد . پس از اتمام آموزش مجدداً از دو گروه آزمايش و گواه آزمون اضطراب كتل انجام گرفت .
دادههاي حاصل از اين پژوهش با روش تحليل كواريانس و ضريب همبستگي پيرسون و به وسيله نرم افزار SPSS مورد تحليل قرار گرفتند . نتايج نشان داد بين گروه تحت آموزش و گروه گواه بعد از ملاحظه آموزشي تفاوت معني داري (01/0وجود دارد . همچنين نتايج تحقيق نشان داد بين اضطراب مادران و سن آنها تفاوت معني داري (01/0 وجود ندارد .
بدون شك سالهاي اول زندگي آدميمهمترين و مؤثرترين سالهاي زندگي اوست . سالهايي كه در آن شخصيت شكل ميگيرد . بسياري از خصايص و فضايل نيكو يا صفات و رذايل ناپسند در همين زمان در وجود انسان نقش ميبندد . در چنين سالهاي حساسي مادران بعنوان اولين مربي كودك در تربيت و چگونگي رفتارهاي او مهمترين نقش را دارا هستند . حل مسائل اجتماعي ، قبول پيامدهاي بدرفتاري ، بيان عواطف ، واكنشهاي مناسب نسبت به شكست معمولاً قسمتي از خزانه رفتاري يك كودك مبتلا به گوشهگيري- بازداري نيستند . به علت نقايصي كه در رفتارهاي سازشي ـ اجتماعي اين كودكان وجود دارد . مكرراً مشكلاتي را در كلاس و ديگر محيطهايي كه آنها بايد شركت كنند تجربه ميكنند . اين كودكان ممكن است در آشنا شدن با ديگران ، شروع و خاتمه مكالمات ، شركت در بازيهاي مناسب سن ، معذرت خواهي كردن ، مشكل داشته باشند . امكان دارد آنها در موقعيتهاي مختلف قادر نباشند احساسات قوي خود مانند قاطعيت و ابراز وجود را نشان دهند . نظريههاي مختلفي درباره علت گوشه گيري- بازداري وجود دارد . از ديدگاه روانكاوي فرآيندهاي نيمه هشيار ، غريزهها ، تجربيات آسيب زاي اوليه علت گوشهگيري- بازداري است . طبق نظريه رفتارگرايي ، گوشه گيري و كمرويي ، رفتارهاي ناسازگارانهاي هستند كه فراگرفته شده يا به علت عدم موفقيت در فراگرفتن رفتارهاي سازگارانه به وجود آمده اند. از ديدگاه زيست شناختي رفتارهاي غير عادي بوسيله مواد شيميايي خاصي ، ناهنجاريهاي مغزي ، جراحات يا بي نظميكروموزومي ايجاد ميشوند . در ديگاه جامعه شناختي ـ بوم شناسي ، رفتارهاي غير عادي بوسيله يكسري تعاملات و تبادلات با ديگر افراد به وجود ميآيد .
مادران نسبت به گوشه گيري و كمرويي كودكانشان نگران و مضطرب ميشوند و سعي ميكنند كه اينگونه رفتارها را اصلاح كنند . بسياري از مادران فرزندانشان را به دليل گوشه گيري و كمرويي و ناسازگاريهايشان سرزنش و تنبيه ميكنند به اين ترتيب آنها اغلب وضع را از آنچه كه هست بدتر ميكنند .
مطالعات متعدد نشان ميدهد كه تعداد زيادي از كودكان مبتلا به گوشه گيري و بازداري كودكاني هستند كه با آنها به صورت تحقيرآميز رفتار شده است . آشفتگي دايمي، عصبانيت آني و تشويش آميز ناشي از داشتن فرزند گوشه گير و كمرو مادران را به خشونت وادار ميكند . برخي مادران ، رفتارهاي گوشه گيرانه فرزندشان را تحمل نميكنند بنابراين مسئوليت استرس و ناكامي از تربيت يك كودك گوشه گير و كمرو ميتواند رابطه مادر و كودك را كه گاهي از پيش ناپايدار است ، ناپايدارتر كند . (وندرزندن ، ترجمه گنجي ، 1377) . اگر مادران بتوانند به علل نگرانيهاي خود در مورد مشكلات كودكانشان پي ببرند ، خيلي راحت تر ميتوانند مشكلات بوجود آمده را حل نمايند . بدون آنكه موجب رنجش خود و فرزندشان شوند .
روشهاي درماني مختلفي براي درمان كودكان مبتلا به گوشه گيري- بازداري وجود دارند. بازي درماني، رفتار درماني ، خانواده درماني ، درمان رفتاري ـ شناختي . بهترين روش درماني، آموزش تدبير براساس رفتار درماني به مادران در برخورد با كودكان مبتلا به گوشهگيري- بازداري است. تأكيد اصلي روي رفتار به صورتي كه در زمان و مكان حاضر قابل مشاهده است ، ميباشد . و هدف رفتار درماني آن است كه رفتار مذبور را در جهت تطابق و سازگاري تغيير دهد (مهريار ، 1369) . با استفاده از تكنيكهاي رفتاري مانند پاداشها ، امتيازها ، تحسين و توجه ، سيستمهاي تقويت ژتوني ، قرار داد مشروط و ديگر سيستمهاي انگيزشي به كودكان كمك ميكنند تا درگير رفتارهاي طبيعي و سازشي شوند . همچنين براي كاهش رفتارهاي نامطلوب كودكان ، ميتوان از تكنيكهاي رفتاري مانند كاهش پاداشها و امتيازها ، بي توجهي به رفتار كودك و در ناحيه محروم قرار دادن كودك استفاده شود .
آيبرگ [1] و همكارانش (1998) در تحقيقي تأثير آموزش مادران داراي كودكان مبتلا به مشكلات رفتاري را در كاهش مشكلات رفتاري آنها بررسي كردند . در اين تحقيق به والدين چگونگي ايجاد يك ارتباط گرم و صميميرا با كودك ، روشهاي تحسين كودك و ناديده گرفتن رفتارهاي نامطلوب كودك به والدين آموزش داده شد . همچنين والدين چگونگي شكل گيري رفتار كودك و تغيير رفتار را آموزش ديدند . نتايج تحقيق نشان داد كه مشكلات رفتاري كودكان به طور معنا داري كاهش يافته است . در تحقيق پنكوس [2] و چوئت [3] (2002) تأثير آموزش مادران داراي كودكان مبتلا به اختلال اضطراب جدايي بررسي شد . بعد از آموزش مادران گزارش دادند كه اختلال اضطراب جدايي كودكان كاهش يافته و رابطه آنها با كودكشان نزديك تر و صميميتر شده است . آناستوپولوس [4] و همكاران (1992) تحقيقي درباره آموزش مادران در برخورد با فرزنداني كه اختلال بيش فعالي همراه با نقص توجه داشتند ، انجام دادند . در اين تحقيق 19 مادر كه فرزندان آنها داراي بيش فعالي همراه با نقص توجه بودند از آموزشهاي ويژه استفاده كردند . اين آموزش در 9 جلسه برنامه ريزي شده بود و محور آموزش برتخفيف تنيدگي هاي مادران بر اساس گزارشهايي كه مادران از بهبود وضعيت فرزندانشان داشته اند بوده است . نتايج بدست آمده در مقايسه با گروه گواه تفاوت معناداري را نشان ميدهد .
مندلونيز3 و همكاران (2001) در تحقيقي تأثير درمانهاي رفتاري ـ شخصيتي در مورد اضطراب ، افسردگي و روشهاي مقابله در كودكان سنين مدرسهاي (سنين 12 ـ 7) بررسي كردند . در اين تحقيق مادران و فرزندشان به طور تصادفي در يكي از سه گروه درماني قرار گرفتند . گروه درمان مادران و كودك ، گروه درمان مادران ، گروه درمان كودك. نتايج نشان داد كه همه گروههاي درماني مؤثر بوده است ، اما كودكاني كه گروه درماني مادران و كودك و گروه مادران بودند از روشهاي مقابلهاي بهتري استفاده ميكردند . تحقيقات فودهند4 (1980) در رابطه با كودكان اختلات رفتاري نشان داد كه اختلالات رفتاري در كودكان با الگوهاي كلامي مادران رابطه دارد و زمانيكه مادران از كلمات مثبت و پاداشهاي شفاهي استفاده ميكردند ، مشكلات رفتاري كودكان به ميزان زيادي كاهش مييافت . (نقل از نلسون و ايزرائل 5 ، ترجمه منشي طوسي ، 1378) و به دنبال آن اضطراب مادران كمتر ميشد (راپي6 و همكاران، 2005).
در تحقيقي فرگوسن7 و همكاران (1999) رابط بين سن مادر و پي آمدهاي روان شناختي آن را در سالهاي اوليه نوجواني مورد بررسي قرار دادند . نتايج تحقيق نشان داد كه بچههاي مادران كم سن و سال 5/1 تا 5/8 بار بيشتر از فرزندان مادران حدود 30 سال در خطر آسيبهاي اجتماعي قرار ميگيرند .
با توجه به اهميت سلامت رواني مادران و تأثير آن در برخورد آنها با فرزندشان، اين پژوهش در جهت نشان دادن تأثير مهارت هاي اداره و كنترل رفتار بر كاهش اضطراب مادران داراي كودكان پيش دبستاني دچار گوشه گيري- بازداري به قرار زير مورد بحث قرار ميگيرد.
آموزش مهارت هاي اداره و كنترل رفتاري به مهارت هايي اشاره دارد كه در آن مادران آموزش مي بينند تا به گونه اي ديگر با كودك تعامل كنند. آموزش بر اين نظر كلي استوار است كه رفتار مشكل دار به طور غيرعمد ايجاد ميشود و از طريق تعاملات غيرانطباقي مادران در خانه استمرار مي يابد. در واقع تحقيقات نشان داده اند كه مادران داراي كودكان دچار گوشه گيري- بازداري درگير اعمال متعدد ناخواسته اي ميشوند كه اختلالات اضطرابي را در آنها افزايش ميدهد و ظهور رفتار جامعه پسند را مانع ميگردد (پاترسون[5]، 1982) اين اعمال، تقويت غيرعمدي و مستقيم رفتار مشكل زا، استفاده مكرر از دستورات و عدم تقويت رفتارهاي اجتماع پسند را دربرمي گيرد. آموزش مهارت هاي اداره و كنترل رفتار مادران الگوهاي تعاملات بين مادران و كودك را تغيير ميدهد به طوري كه به جاي رفتارهاي اضطرابي و پرخاشگرانه، رفتارهاي اجتماع پسند و مناسب در درون خانواده به طور مستقيم افزايش مي يابد.
اگر چه روشهاي مختلفي براي آموزش مهارت هاي اداره و كنترل رفتار والدين وجود دارد، اما ميتوان ويژگيهاي مشتركي را براي آنها شناسايي كرد. نخست اينكه، درمان اساساً با مادران انجام ميشود كه از روشهاي متعددي در خانه استفاده مي كنند. معمولاً مداخله مستقيمي توسط درمانگر براي كودك وجود ندارد. دوم، مادران آموزش مي بينند تا رفتارها را به طرق جديد شناسايي، تعريف و مشاهده كنند. براي ارائه پيامدهاي تقويت يا تنبيه و ارزيابي اثربخشي برنامه، مشخص كردن دقيق مشكل ضروري است. سوم اينكه، جلسات آموزش و مداخله، اصول ياد گيري اجتماعي و شيوه هايي كه از اين اصول پيروي مي كنند را شامل ميشود. از جمله تقويت (مثلاً، استفاده از تحسين اجتماعي و ژتون ها يا امتيازات در قبال رفتار اجتماع پسند) ، تنبيه خفيف (مثلاً ، استفاده از محروم كردن از تقويت، كاستن از امتيازات)، مذاكره و قرارداد وابستگي، چهارم، جلسات براي والدين فرصتي را فراهم ميكند تا ببينند كه فنون چگونه اجرا مي شوند، استفاده از فنون را تمرين و برنامه هاي اصلاح رفتار را مرور كنند.
هدف آني برنامه، رشد مهارتهاي خاص در مادران است. اين هدف معمولاً با تربيت مادران به بهره گيري از مهارت هاي اداره و كنترل خود در رفتارهاي نسبتاً ساده كه ميتوان آنها را به آساني مشاهده كرد و در شبكه تعاملات تحريك كننده (مثل، تنبيه، تعارض خواسته ها، تعاملات قهري) قرار نمي گيرند. آموزش مهارت هاي اداره و كنترل رفتار به اين فرض استوار است كه به همان اندازه كه مادران كفايت بيشتري كسب مي كنند، ميتوان برنامه را براي كودكاني كه داراي رفتارهاي مشكل زا هستند و در حوزه هاي ديگر (مثلاً، رفتار در مهدكودك) مشكل دارند، استفاده كرد (كراتوچويل[6]، موريس2، ترجمه محمدرضا نائينيان و همكاران، 1378، ص 307)
اثربخشي آموزش مهارتهاي اداره و كنترل رفتار از نظر سن و شدت بد كاركردي (كازدين3، 1985) حائز اهميت است. طي چند مطالعه كنترل شده معلوم گرديد كه بيش از 200 خانواده كه داراي كودكان اساساً پرخاشگر در سنين 3 تا 12 سال بودند و جهت درمان سرپايي ارجاع شده بودند، در ضمن آموزش والدين شان، بهبودهاي بارزي در رفتار كودكان از يك طرف و كاهش اضطراب در مادران از طرف ديگر گزارش شده است. آموزش مديريت رفتار مادران در تحقيقاتي كه توسط پاترسون، چمبرلين4 و ريد5 1993، والتر6، گيلمور7، 2003) انجام شده است نشان داده اند كه به نسبت انواع روان درماني مبتني بر خانواده برتري دارند. آموزش مهارت هاي اداره و كنترل رفتار مادران، رفتارهاي فشارآور و اضطراب زا آنان را به سطح رفتار بهنجار همسالانشان كه داراي كاركرد مناسبي هستند رسانده است. (گريست[7] و فورهند 2000). بهبودها اغلب تا يكسال پس از آموزش آشكار هستند و تأثير كاهش اضطراب مادراني كه آموزش هاي مهارت هاي اداره و كنترل رفتار را ديده اند باعث ميشود درمان كودكان نافرمان آنان تا 5/4 سال بعد مشهود باشد (بام2 و فورهند 2001).
ويژگيهاي متعدد آموزش و والديني كه در جلسات آموزش شركت مي كنند بر پيامد آموزش و درمان تأثير مي گذارند. در سال هاي مختصر و محدود از نظر زماني (مثلاً، كمتر از 10 ساعت) احتمالاً در جمعيت هاي باليني اثر كمتري دارد. اثرات قابل ملاحظه و مداوم در برنامه هاي آموزش مهارت هاي مديريت مادران از 10 تا 50 ساعت، قابل مشاهده است (كازدين، 1985).
نگرش به اهميت سلامت روان مادران و تأثير آن در برخورد آنها با فرزندان مبتلا به گوشه گيري- بازداري و يافته هاي پژوهش هاي مختلف كه نشان ميدهد نقش اموزش به مادران داراي كودك دچار گوشه گيري- بازداري مؤثر است. براي اين پژوهش فرضيهي زير تدوين شده است:
ياددهي مهارت هاي اداره و كنترل رفتار بر كاهش اضطراب مادران داراي فرزند دچار گوشه گيري- بازداري مؤثر است. از اين رو ممكن است “بين ميزان اضطراب گروه آزمايش و گروه كنترل پس از اجراي آموزش تفاوت معني داري” مشاهده شود ، علاوه بر آن به عنوان يك فرضيه فرعي احتمال دارد بين سن و اضطراب مادران ارتباط معني داري وجود داشته باشد . بدين ترتيب در اينجا دو فرضيه پژوهشي قابل تأمل به نظر مي رسد.
فرضيه اول: بين ميزان اضطراب گروه مادران تحت آموزش (آزمايش) و گروه مادران گواه بعد از آموزش تفاوت معني داري وجود دارد.
فرضيه دوم: بين ميزان اضطراب مادران داراي كودكان دچار گوشه گيري- بازداري با سن آنها (قبل از آموزش) رابطه معني داري وجود دارد.
روش پژوهش
روش پژوهش تجربي [8] واقعي است و نوع طرح ، پيش آزمون پس آزمون با گروه كنترل برابر است در اين تحقيق نمونهها از طريق جايگزيني تصادفي [9] در گروههاي گواه و آزمايش قرار گرفته اند و متغير مستقل در مورد گروه آزمايش اعمال شد و تاثير آن در متغير وابسته مشاهده گرديد .
پس آزمون
متغير مستقل
پيش آزمون
انتخاب تصادفي
T2
T1
R
گروه كنترل
T2
X
T1
R
گروه آزمايش
جامعه آماري و شيوه نمونه گيري
جامعه آماري مورد نظر در اين پژوهش شامل كودكان پيش دبستاني (سنين 4 تا 6 سال) دچار رفتارهاي گوشه گيري- بازداري و مادران آنها در شهرستان اصفهان سال 83 ـ 82 بودند. به منظور نمونه گيري در اين تحقيق از بين مهد كودكهاي شهرستان اصفهان دو مهد كودك بطور تصادفي خوشهاي انتخاب شدند .
براي انتخاب گروه نمونه در ابتدا بر اساس گزارشهاي مهدكودك و براي اطمينان بيشتر ، از پرسشنامه رفتاري كودكان پيش دبستاني ، كودكان دچار رفتارهاي گوشهگيري- بازداري مشخص شدند . سپس ميزان اضطراب مادران اين كودكان توسط آزمون اضطراب كتل اندازه گيري ميشد . 32 نفر از افراد به صورت تصادفي در دو گروه آزمايشي 16 نفر و گواه 16 نفر قرار گرفتند .
ابزار پژوهش
ابزار تحقيق مورد استفاده در اين پژوهش شامل آزمون اضطراب كتل ، پرسشنامه رفتاري كودكان پيش دبستاني (PBCI) و پرسشنامه ويژگيهاي جمعيت شناختي بودند .
1 ـ آزمون اضطراب كتل : در اين پژوهش از آزمون اضطراب كتل براي تعيين ميزان اضطراب استفاده شده است . اين آزمون را ميتوان در هر دو جنس و در اكثر فرهنگ ها بكار بست. مقياس نه تنها مختص يك تشخيص است بلكه براي ترسيم نمودار تحول بيمار بكار مي رود، چه ميتوان آن را پس از يك هفته يا بيشتر مجدداً بكار بست بدون اينكه آزمودني بخش مهمي از پاسخ هاي گذشته خود را به ياد آورد (كراز، ترجمه منصور و دادستان، 1381) و آزمون كتل 40 سؤال دارد. 20 سؤال اول، اضطراب پنهان و 20 سؤال دوم (از 21 تا 40) اضطراب آشكار يا مرضي و كل سؤالات اضطراب كلي را نشان ميدهد. مقياس اضطراب كتل در سال 1368 توسط منصور و دادستان در آزمودني هاي ايراني هنجاريابي شده است. در اين هنجاريابي 24894 آزمودني مورد ارزيابي قرار گرفته اند. اعتبار اين آزمون، كه از طريق اجراي مجدد آن و به دفعات متعدد انجام گرفته، هميشه بالاتر از 70/0 بوده است. در مورد روايي آن ميتوان داده هاي جدول زير را در نظر گرفت.
جدول اعتباريابي (روايي) مقياس اضطراب كتل
جدول نتايج گروه هاي عادي، عصبي و گروه هايي كه به هيستري اضطراب گرفتار بودند.
گروه
تعداد آزمودني
ميانگين
انحراف معيار
عادي
795
75/26
6/11
عصبي
154
54/38
40/12
هيستري اضطراب
59
75/44
80/12
(اقتباس از گنجي، حمزه، 1380، ص 160)
مقايسه نتايج، تفاوت آشكار و كاملاً معني داري را بين گروه عادي و گروه هايي كه به تشخيص روان پزشكان مشكل داشتند، نشان ميدهد. بنابراين، اين آزمون با اطمينان بسيار بالايي ميتواند افراد مضطرب را از افراد عادي تميز دهد (گنجي، حمزه، 1380، ص 160، نقل از فرهاد جمهري، 81-1380).
2 ـ پرسشنامه رفتاري كودكان پيشدبستاني (PBCI) : اين پرسشنامه مقياسي جهت گزينش مشكلات رفتاري كودكان پيشدبستاني است كه بر اساس تعدادي مطالعات پيشين تهيه و توسط مك گواير و ريچمن[10] (1986) در كشور انگلستان تهيه شده و اعتبار و پاياني آن گزارش گرديده است. اين پرسشنامه داراي 22 سؤال است با حداكثر نمره 44 و نقطه برش 12 براي جدا كردن كودكان داراي مشكل و بدون مشكل . به اين ترتيب كودكاني كه نمره كل آنها 12 يا بيشتر باشد، در خطر مشكل رفتاري هستند و لازم است بررسي هاي بيشتري در مورد آنان انجام شود. نقطه برش، با توجه به مطالعه انگليسي انتخاب شده است. مطالعه كلانتري (1368 يا 1989) نشان داده است كه اين نقطه برش براي كودكان ايراني مفيد است. فهرست رفتارهاي كودكان قبل از دبستان توسط كلانتري (1368 يا 1989) به فارسي برگردانده شد و اعتبار و پايايي فرم فارسي آن به موازات مطالعه انگليسي نشان داده شده است (كلانتري، عابدي، 1377، ص 66-65)
3 ـ پرسشنامه ويژگيهاي جمعيت شناختي كودك : اين پرسشنامه مربوط به ويژگيهاي فردي و خانوادگي كودك مانند سن كودك ، سن والدين ، سطح تحصيلات والدين ميباشد .
شيوه اجرا
پس از انتخاب آزمودني ها طي ملاقاتي حضوري از مادران (آزمودني هاي) گروه آزمايشي دعوت شد كه در جلسات آموزش مهارت هاي اداره و كنترل رفتار شركت كنند. درست قبل از برگزاري اولين جلسه آموزش، پيش آزمون در مورد هر يك از دو گروه آزمايشي و گواه اجرا شد. سپس براي گروه آزمايش برنامه آموزش مهارت هاي اداره و كنترل رفتار طبق مدل كراتوچويل (1994) در قالب 16 جلسه در هر هفته دو جلسه و هر جلسه 45 دقيقه برگزار شد. پس آزمون بر روي هر دو گروه آزمايش و گواه انجام شد. خاطر نشان ميشود، از طريق تماس تلفني ضمن دعوت مجدد از آزمودني هاي گروه آزمايش براي شركت در جلسه پس آزمون از آنها خواسته شد 3 شب قبل از برگزاري جلسه پس آزمون هر شب تأثير نكات فراگرفته شده در جلسات آموزشي را بر افكار، احساسات و رفتار روزهاي آموزش خود را يادداشت نمايند تا در جلسه پس آزمون درست قبل از اجراي آن بحث شود و نهايتاً مرحلة پس آزمون روي گروه آزمايش انجام شد.
روش برگزاري جلسات آموزش مهارت هاي اداره و كنترل رفتار: ابتدا گفتني است كه آموزش مهارت هاي اداره و كنترل رفتار به منظور افزايش تدبير مادران داراي كودكان مبتلا به رفتارهاي گوشهگيري- بازداري جهت برخورد صحيح و مناسب با مسائل و مشكلات رفتاري فرزندانشان مي باشد، مهارت هاي اداره و كنترل رفتار اساساً در قالب فنون رفتار درماني انجام مي پذيرد. برخي از اين فنون براي افزايش رفتار مناسب و جامعه پسند كاربرد دارد كه براساس استفاده از تقويت مثبت صورت ميگيرد. تقويت كننده هاي مثبت معمولاً شامل تحسين كردن، مورد توجه قرار گرفتن از طرف ديگران، امتياز دادن، و پاداش هاي محسوس نظير جايزه هاست. برخي ديگر از فنون موردنظر براي فرونشاني و از بين بردن مشكلات رفتاري مورد استفاده قرار مي گيرند كه از آنها به عنوان فنون تنبيهي ياد ميشود. شيوه هاي تنبيه در زمينه آموزش و درمان نوعاً شامل محروم كردن از تقويت كننده ها ميباشد. بنابراين در جلسات آموزش مهارت هاي اداره و كنترل رفتار، رفتارهاي خطرآفرين به عنوان نشانه هاي هدف مورد توجه قرار گرفته و رفتارهاي اجتماع پسند به طور مستقيم آموزش داده شد. فرآيندهاي كليدي مورد توجه در جلسات آموزش ياد گيري رفتارهاي جديد از طريق آموزش مستقيم، سرمشق دهي، تقويت، تمرين و ايفاي نقش، آموزش در موقعيت ها (مثلاً در خانه، در اجتماع) جايي كه رفتارهاي مشكل زا اتفاق مي افتد.
جدول 1- جلسات آموزش مهارت هاي اداره و كنترل رفتار به آزمودني هاي گروه آزمايش (مادران)، طبق مدل كراتوچويل (1994)
جلسه
موضوع
شرح مختصر
1
مقدمه و مرور
در اين جلسه، برنامه و آنچه را كه از آن انتظار ميرفت مرور شد و كانون توجه مداخله قرار گرفت.
2
تعريف و مشاهده
در اين جلسه به مادران گروه آزمايشي آموزش داده شد كه رفتار را شناسايي، تعريف و مشاهده كنند. مادران مشكلات خاصي را تعريف كردند كه قابل مشاهده بودند و برنامة ويژه اي را براي آغاز مشاهدات تهيه كردند.
3
تقويت مثبت
در اين جلسه مفهوم تقويت مثبت، عوامل مؤثر در آن و تمرين كاربردها در مورد كودك در قالب برنامه هاي خاصي آموزش داده شد كه براي رفتارهاي مشاهده شده در طول هفته جايزه و امتياز تعلق مي گرفت.
4
مرور برنامه و دادهها
مشاهدات هفته گذشته و نيز اجراي برنامه تقويت مرور شد. جزئيات مربوط به اجراي تحسين، امتيازات و تقويت كننده هاي حمايتي برحسب نياز بحث و ايفاي نقش شد تا مادران بدانند كه چگونه بايد عملكرد خود را بهبود بخشند بنابر ضرورت، در برنامه تغييراتي داده شد.
5
محروم كردن از تقويت
به مادران در زمينه محروم كردن و عوامل مرتبط با بكارگيري مؤثر آن آموزش داده شد. براي جلسه آينده برنامه استفاده از محروم كردن براي رفتارهاي خاص طراحي شد.
6
مشكل دهي
به مادران آموزش داده شد كه از طريق تقويت تقريب هاي متوالي رفتارهايي را به وجود آورد و با استفاده از تشويق ها و حذف تدريجي تشويق، رفتارهاي نهايي را ايجاد كنند.
7
مرور و حل مسأله
در اين جلسه مفاهيم قبلي مرور شد. از مادران خواسته شد كه اين مفاهيم را در موقعيت هاي فرضي به كار گيرند. ضعف هاي مربوط به فهم مفاهيم يا اجراي آنها موردتوجه بود.
8
توجه و ناديده گرفتن
دراين جلسه به مادران درباره توجه وناديده گرفتن رفتارهاي نامطلوبي كه بايد ناديده ميگرفتند و رفتارمثبت ومتضاد كه بايد بهآنتوجه ميكردند،مطالبي آموختنداينشيوههاضمنجلسه تمرين شدند.
9
مداخله مهدكودك
در اين جلسه، طرح هايي براي اجراي يك برنامه تقويت مبتني بر خانه به منظور ايجاد رفتارهاي مرتبط با مهدكودك تدوين شد. قبل از اين جلسه، مذاكراتي با مادران و مربيان به عمل آمد و رفتارهاي خاصي كه بايد در كلاس و منزل مورد توجه مي بودند تعيين شدند. اين رفتارها در نظام تقويت گنجانده شدند.
10
مجازات
در ارتباط با استفاده مؤثر از مجازات به مادران آموزش داده شد
11
ملاقات خانواده
در اين ملاقات كودكان و مادران به جلسه فراخوانده شدند. برنامه ها همراه با مشكلات مربوط به آنها بحث شدند. به منظور اصلاح برداشت هاي غلط يا تغيير سطوحي كه به طور مؤثر اجرا نشده بودند، بازنگريهايي به عمل آمد.
12
مرور مهارتها
در اينجا، برنامه ها، همراه با كليه مفاهيم مربوط به اصول اجرايي مرور شدند. از مادران خواسته شد براي انواع مسائل روزمره فرضي در منزل و مهدكودك، برنامه هايي را تهيه كند. راجع به انتخاب برنامه و به كارگيري آن پس خوراند ارائه شد.
13
مذاكراه و قرارداد
با مادران و كودكان متفقاً ملاقات و درباره برنامه هاي رفتاري با آنها مذاكره شد تا توافق هاي آنها به شكل قرارداد تنظيم شود.
14
رفتار با رخداد كم
به مادران آموزش داده شد كه با رفتارهايي كه از رخداد پائيني برخوردار بودند مثل ايجاد حريق، دزدي و شرارت مقابله كنند. برنامه هاي تنبيهي خاصي برحسب ضرورت اعمال شد.
15
مرور، حل مسأله
موضوعات مربوط به جلسات ديگر به طور نظري و عملي مرور شدند.
16
تمرين
با ايفاي نقش توسط مربي به تأكيد خاصي بر به كارگيري اصول فردي ايفاي نقش شد. مادران، طراحي برنامه هاي جديد را تمرين كردند، در برنامه هاي ناقص تجديدنظر كردند، و به موقعيت هاي پيچيده اي كه به مرور اصول و اعمال بحث شده در جلسات قبل مي پرداخت، پاسخ دادند.
روش تحليل دادهها :
تحليل آماري در دو سطح توصيفي و استنباطي ارائه شده است . در سطح آمار توصيفي از ميانگين و انحراف معيار استفاده شده است . در سطح استنباطي از تحليل كواريانس و ضريب همبستگي پيرسون استفاده شده است .
يافته هاي تحقيق:
فرضيه اول: بين ميزان اضطراب گروه مادران تحت آموزش (آزمايش) و گروه گواه بعد از آموزش تفاوت معني داري وجود دارد.
جدول (2) مقايسه شاخصهاي آماري نمرات پس آزمون اضطراب
آمار
گروهها
ميانگين
انحراف معيار
كنترل
39
87/7
آزمايش
35
66/5
جدول (3) آزمون همگن بودن واريانسها
ميزان F
1dF
2dF
سطح معنيداري sig
006/0
1
30
940/0
براساس اطلاعات جدول فوق همگن بودن واريانس ها تائيد مي گردد.
جدول (4) تحليل كواريانس نمرات پسآزمون اضطراب
آمار
متغير
F
سطح معنيداري sig
ميزان Eta
توان آزمون Power
تحصيلات مادران
06/0
808/0
002/0
-56/0
سن مادران
450/0
508/0
016/0
056/0
پيش آزمون
42/87
000/0
764/0
1
گروه
(گواه و آزمايش)
28/25
000/0
484/0
998/0
بر اساس اطلاعات جدول (4) ، F مشاهده شده در مورد مقايسه ميانگين نمرات اضطراب در گروه گواه و آزمايش در سطح 1/0 = P معنادار بوده بنابراين بين ميانگين نمرات پس آزمون گروه گواه و آزمايش تفاوت معنادار وجود دارد . ضريب Eta نشان ميدهد 48 درصد از واريانس تفاوتهاي فردي مربوط به گروههاي آزمايش و گواه ناشي از تأثير آموزش بوده است .
جدول (5) مقايسه ميانگين نمرات اضطراب پس از كنترل متغيرهاي تعديل كننده
آمار
گروهها
ميانگين
انحراف معيار
گواه
03/40
808/0
آزمايش
88/33
808/0
بر اساس اطلاعات جدول (5) ميانگين پس آزمون اضطراب در گروه آزمايش 88/33 و در گروه گواه 03/40 است .
جدول (6) مقايسه ميانگين نمرات پس از آزمون اضطراب پنهان و آشكار قبل از متغيرهاي تعديل كننده
آمار
گروهها
ميانگين
انحراف معيار
گروه
اضطراب پنهان
12/20
91/3
اضطراب آشكار
5/19
29/5
آزمايش
اضطراب پنهان
65/17
63/3
اضطراب آشكار
37/17
12/4
جدول (7) آزمون همگن بودن واريانس ها مربوط به اضطراب پنهان و اضطراب آشكار
F
dF1
dF2
سطح معني داري sig
اضطراب پنهان
961/0
1
30
335/0
اضطراب آشكار
125/0
1
30
726/0
براساس جدول فوق فرض همگني واريانس ها تائيد ميشود.
جدول (8) تحليل كواريانس نمرات پس آزمون اضطراب پنهان و اضطراب آشكار
آماره
متغيرها
F
سطح معنيداري sig
ميزان Eta
توان آزمون Power
تحصيلات مادران
اضطراب پنهان
45/2
129/0
015/0
096/0
اضطراب آشكار
53/1
266/0
016/0
099/0
سن مادران
اضطراب پنهان
230/1
276/0
054/0
189/0
اضطراب آشكار
22/2
386/0
015/0
092/0
پيش آزمون
اضطراب پنهان
66/77
000/0
742/0
1
اضطراب آشكار
62/6
016/0
197/0
699/0
گروه ها
اضطراب پنهان
83/21
000/0
456/0
933/0
اضطراب آشكار
64/14
001/0
409/0
986/0
براساس اطلاعات جدول (8) F مشاهده شده در مورد ميانگين اضطراب پنهان و اضطراب آشكار گروه هاي گواه و آزمايش در سطح معني دار بوده است. همچنين براساس ضريب Eta (ميزان) 46 درصد از تفاوت هاي فردي در اضطراب پنهان و 41 درصد از تفاوتهاي فردي در اضطراب آشكار ناشي از تأثير آموزش بوده است.
جدول (9) مقايسه ميانگين نمرات اضطراب پنهان و اضطراب آشكار پس از كنترل متغيرهاي تعديل كننده
ميانگين
انحراف معيار
گواه
پنهان
62/20
506/0
آشكار
14/20
538/0
آزمايش
پنهان
12/17
506/0
آشكار
73/16
538/0
براساس اطلاعات جدول (9) تفاوت بين ميانگين نمرات پس آزمون اضطراب پنهان در گروه گواه 62/20 و در گروه آزمايش 12/17 است و ميانگين اضطراب آشكار دو گروه گواه 14/20 و در گروه آزمايش 73/16 ميباشد.
فرضيه دوم: بين ميزان اضطراب مادران داراي كودكان دچار رفتارهاي گوشهگيري- بازداري با سن آنها (قبل از آموزش) رابطه معني داري وجود دارد.
جدول (10) نتايج ضريب همبستگي بين ميزان اضطراب مادران و سن آنها
اضطراب
سن
سطح معنيداري
پنهان
262/0 ـ
132/0
آشكار
272/0 ـ
147/0
كل
324/0 ـ
072/0
بر اساس اطلاعات جدول 10 ضريب همبستگي بين اضطراب مادران و سن آنها 324/0 ـ ميباشد كه نشان دهنده اين است كه بين اضطراب مادران و سن آنها رابطه معناداري وجود ندارد . همچنين ضريب همبستگي اضطراب پنهان و آشكار و سن آنها 262/0 ـ و 272/0 ـ كه عدم رابطه معناداري بين اضطراب و سن را نشان ميدهد .
بحث و نتيجهگيري :
با توجه به يافتههاي تحقيق ميتوان نتيجه گرفت :
نتايج جدول (5) نشان ميدهد كه بين ميانگين نمرات پس آزمون اضطراب گروه گواه 13/40 = و ميانگين نمرات پس آزمون اضطراب گروه آزمايش 88/33 = تفاوت وجود دارد و اين تفاوت بين ميانگين نمرات پس آزمون گروه گواه و آزمايش در سطح 01/0 P معنيدار است .
خاطرنشان ميگردد نتايج اين تحقيق با نتايج تحقيقات آناستوپولوس و همكاران (1992) همخواني دارد . همچنين اين تحقيق با تحقيقات آيبرگ و همكارانش (1998) ، پنكوس و جوئت (2002) مندلونيز و همكاران (2002) و راپي و همكاران (2005) همسو ميباشد . تجزيه و تحليل يافتههاي فرضيه فرعي تحقيق نشان ميدهد كه ميزان اضطراب مادران با سن آنها رابطه معناداري وجود ندارد (2340 ـ = r ، 72/0 = P) . كه البته يافتههاي اين تحقيق با نتايج تحقيق فرگوسن و همكاران (1999) همخواني نشان نميدهد .
بر اساس يافتههاي جدول 5 ميتوان نتيجهگيري كرد كه آموزش مهارت هاي اداره و كنترل رفتار عليه اضطراب و استرس مادران بطور مثبتي مؤثر است . به عبارت روشنتر آموزش در كاهش اضطراب و استرس مادران كودكان داراي رفتارهاي گوشه گيري- بازداري نقش معنيداري دارد . خاطرنشان ميشود كه نتيجه اين فرضيه با نتايج تحقيقات فورهند و گريست، (2000) و راپي و همكاران مطابقت نشان ميدهد. همچنين يافتههاي حاصل از فرضيه فرعي تحقيق حاضر نشان ميدهد كه افزايش سن مادران نقش تعيين كنندهاي در ميزان اضطراب آنها ندارد زيرا به نظر ميرسد آزمودنيهاي (مادران) اين تحقيق كه در گروه سني 39 ـ 30 قرار دارند ، اضطرابي از خود نشان ندادهاند .
نتايج اين تحقيق را اينگونه ميتوان توجيه كرد كه يك عامل اساسي نگراني و اضطراب مادران فرزندان داراي رفتارهاي گوشه گيري- كمرويي ، ناآگاهي آنان از نيازهاي كودكانشان و عدم برخورداري از مهارتهاي خودگرداني در رويارويي با مشكلات رفتاري فرزندان و مهارتهاي كنترل و مديريت رفتار كودك است . اساساً كودكان به توجه و محبت نياز دارند . گاهي اوقات رفتار نامناسب كودك به منظور توجه مادران انجام ميگيرد .
متأسفانه بسياري از مادران زماني كه كودكشان رفتار مناسبي انجام ميدهد به او بيتوجه هستند و زماني كه كودك بدرفتاري ميكند به او توجه ميكنند ، كودكان كمكم ميآموزند كه براي جلب توجه مادران رفتارهاي نامناسب انجام دهند و باعث ناراحتي مادران شوند . نكته ديگر كه دريافتههاي تحقيق حاضر نياز به توجيه دارد عدم ارتباط بين ميزان اضطراب مادران و سن آنهاست كه ميتوان گفت آزمودنيهاي (مادران) اين تحقيق چون در گروه سني 30 ـ 30 قرار دارند احتمالاً از تجربه بيشتري در فرزندپروري برخوردارند و در نتيجه اضطراب و نگراني از خود نشان نميدهند بنابراين به نظر ميرسد هر چه سن مادران كمتر باشد در برخورد با مشكلات رفتاري فرزندشان اضطراب بيشتري دارند كه در اين صورت آموزش مادران و آگاه شدن آنان از مهارتهاي مديريت رفتار كودك ضروري ميباشد . به طور كلي نتايج از پژوهش حاضر در مجموع نشان مي دهند كه برنامه آموزش مهارت هاي اداره و كنترل رفتار به مادران در زمينه كاهش اضطراب آنان موثرتر از فقدان آموزش بوده است. اين نكته با نظرات پاترسون، چمبرلين و ريد (1993)، والتر، گيلمور، (2003)، گريست و فورهند (2000) و بام و فورهند (2001) و راپي و همكاران (2005) هماهنگ است. نتايج نشان مي دهند كه مولفه هاي آموزش ويژه نظير ارائه دانش عميق و مهارت آموزي به مادران درباره اصول مداخله و كنترل رفتار به پايه ياد گيري اجتماعي و استفاده از رفتار درماني به طريق تقويت مثبت و محروم كردن از تقويت برحسب موقعيت بروز رفتار مشكل زا ميتواند به عنوان الگوي مناسبي در كشور اسلامي ايران، مورد توجه و استفاده پرورشكاران قرار گيرد. بر اين اساس به نظر مي رسد، نتايج پژوهشي حاضر در كل ميتواند به الگوي نسبتاً مناسب و موثري براي آموزش مادران در ايران دست يابد. همين طور ميتوان پيشنهاد كرد كه اين طرح تحقيق را ميتوان به راحتي به مربيان و به طور كلي به دست اندركاران تعليم و تربيت روان شناسان و مشاوران كودكستانها و مدارس ابتدايي آموزش داد تا پس از كسب مهارتهاي لازم آن را براي والدين اجرا كنند. در خور توجه اينكه كارايي اين تحقيق براي والدين دانش آموزان راهنمايي و دبيرستان ممكن است با محدوديت همراه باشد.
در خاتمه آموزش مادران روي آرود مهمي از ديدگاه بهداشت رواني است و يكي از مناسب ترين روشهاي پيشگيري از بروز اضطراب و نگراني در مادران كودكان دچار رفتارهاي گوشه گيري- بازداري و حتي شدت يافتن اختلالات رفتاري- هيجاني در فرزندان آنان ميباشد و طبيعي است كه سرمايه گذاري در آموزش تدبير و كنترل رفتار به مادران از ابعاد مختلف مقرون به صرفه است، زيرا بهائي كه دولت براي درمان و مقابله با مشكلات رفتاري كودكان و نوجوانان از يك سو و درمان اختلالات اضطرابي بزرگسالان (والدين) مي پردازد بسيار سنگين تر است. در حالي كه آموزش مادران و به طور كلي والدين برپايه اصول علمي در پيشگيري از اين گونه مشكلات بسيار چشمگير خواهد بود.
منابع :
- جمهري، فرهاد، (81-1380)، بررسي رابطه بين سخت رويي و گرايش به افسردگي و اضطراب در بين زنان و مردان دانشجوي دانشگاه تهران، پايان نامه دكترا، چاپ نشده.
- Anastopoalos, A, thur. D, sheltn. (1993)” Parent training for attention – deficit hyperactivity disorder” Jornal of abnormal child psychology, vol 21, pp 581 – 596.
- Baum , C, G. & forehand , R (2001). Longtrem follow-up assessment of parent training by use of multiple outcome measure. Behavior therapy 12-643-652.
- Eyberg, S.M, Foote, R. Dchuhmanm. E. (1998). Parent – child interaction approaches to the treatment of child behavior disorders. Child Anxiety Network. Hum.. http: // www. Enrmed. Rochester. Edu.
- Fergusson, D. and woodword. 1999. Maternalage and education and psychosocial outcomes in early education.. http: // www. PubMed.
- Geriest . D. L. forehand , R (2000). Effects of parent enhancement therapy on the treatment outcome and generalization of a parent training program. Behaviour Research and Therapy. 429-436.
- kazdin , A, E. (1985). Treatment of antisocial behavior in children and adolescents . Home wood , IL: Dorsey press.
- Patterson , G. R. (1993). Coercive famaily process . Eugene. OR: castalia.
-Pincus. D. B. choate. M.L. Parent child interaction approaches to the treatment of separation anxiety in young preschooler parent children Anxiety. Behaviour Research and Therap. 306-321.
-Rappee, R. M. ; Kennedy, S.; Ingram, M.; Edwards, S. & Sweeny, L., (2005). Prevention and early intervention of anxiety disorders in inhibited preschool children. Journal of consuling and Clinical Psychology. 73(3). 488-497.
- walter , H, I. Of Gilmore , S.K. (2003). Placebo versus social learning effects in parent traning procedures designed to alter the behavior of agyressire boys. Behavior therapy. 6.336-366. NewYork.
Abstract:
The purpose of this study was to investigate the effect of reaching management skills on reducing anxiety of mothers children with behavior disorders.
For this purpose two kindergartens were randomly selected from kindergartens in Isfahan. Preschool behavior checklist (PBCL) was adminstered to them so children with behavior disorder were identified. Then Cattle Anxiety Scale was adminstered to their mothers. 32 anxiety mothers were randomly divided two groups: control group and experimenatal group. Independent variable. Teaching mothers. Accomplished on experimental group. Data of this study snalyzed with Covariance and pearson correlation.
The results showed that there is significant difference between experimental group and control group after teaching (P%1). The results also showed that there is not significantly positive correlation between anxiety of mothers and their age (P%1).
«در سر تا سر شاهنامه ديده ميشود كه شنوندگان، در هنگام سخنگويي سخنران هيچ بر زبان نميآورند، تا آنكه گفتار او به پايان رسد آنگاه اگر بايسته مينمود به سخن وي پاسخ ميدادند و بر همين بنياد است كه سعدي ميگويد:
سخن را سر است اي برادر و بن
نيايد كسي در ميان سخن
و چنين است كه در داستان رستم و اسفنديار، در گفتاري كه اسفنديار در ستايش از پهلواني و نژاد خود ميكند برستم ميگويد:
بمان تا بگويم همه هر چه هست
يكي گر دروغ است بنماي دست
و اين گفتار گواه بر آن است كه در ايران باستان براي ورود به گفتارها در انجمن، دست خويش را بالا ميگرفتهاند تا سردار انجمن دستوري گفتار به ايشان بدهد»[1]
«تا اينجا ديديم كه ايرانيان در ميان سخنان ديگران گستاخوار سخن نميگفتند و همواره شنونده از روي آيين آزادگي درنگ ميكرد تا ديگري سخن خويش را به پايان ببرد و اين گفتار اسفنديار نيز نشان ميدهد كه دست بلند كردن و دستوري خواستن براي سخن گفتن نيز از آئينهاي دلپذير ايرانيان باستان بوده است كه گوينده، خود به شنونده ميگويد كه ميتواني در ميان گفتار من دست بلند كني و از من بخواهي تا گفتار خود را ببرم و تو در ميان سخن من اندرآيي و نادرستي گفتار من را بنمايي.»[2]
2- آئين دادن رونما براي ديدن ديدار اروس:
در داستان زال و رودابه آنجا كه كنيزان رودابه به در شكارگاه به زال برميخورند و سپس به نزد رودابه ميآيند رودابه به آنها ميگويد كه:
رخ من بپيشش بياراستيد
بگفتيد و از پس بها خواستيد
(هنگامي كه چهره اروس را به داماد نشان ميدادند، رونما ميگرفتند، و اين كار هنوز در بسياري از روستاهاي ايران و نيز در تاجيكستان و افغانستان به آئين است).[3]
خاموش بودن ايرانيان بر سر خوان و آئين بازخواني هنگام خوردن غذا نزد ايرانيان باستان و آئين شستشوي دست پيش از غذا در ايران باستان و ديگر آيينها هنگام غذا خوردن:
«در آئين ايران باستان، بايد در سر خوان خاموش بود، در اين هنگام سخن گفتن نشايد»
درباره خاموشي ايرانيان بر سر خوان گذشته از منابع نوشتهاي ديني زرتشتي، از مآخذ بيگانگان هم بما رسيده است از آنان است مناند Menander كه در سال 550 زاييده شد هنوز در بسياري از جاههاي ايران در سر خوان سخن گفتن پسنديده نيست.
ابوعثمان جا خط بصري كه در سال 225 درگذشت در كتاب التاج، مسعودي كه در سال 346 هجري درگذشت در مروجالمذهب و محمد جرير طبري كه در سال 224 در آمل (مازندران) زاييده شد و در سال 310 در بغداد درگذشت و در ترجمه فراسي تاريخ او كه در سال 355 هجري پايان پذيرفته است بدست ابوعلي محمد بلعمي: آوردهاند كه ايرانيان هنگام غذا خوردن از سخن پرهيز داشتند و هنگام آراستن خوان چون جماعتي نان خورند يك تن زمزمه گيرد و ايشان را دعا كند و خاموش شود، و مردمان نان خورند و سخن نگويند و مغان نيز سخن نگويند در وقت نان خوردن و …»[4]
و نمونهاي از باژخواني در شاهنامه در داستان بيژن و منيژه آمده. آنجا كه رستم انگشتري خود را ميان مرغي پنهان ميكند و همراه نان و ديگر خوراكهان كه در سفرهاي پيچيده بود بنزد بيژن ميفرستد و بيژن آن «آن نان پاك را بادلي پراميد يزدان، با ترس و لرز، در پيش خود گسترد و باژ خوراك برخواند. و چون راز و نيازش به پايان رسيد دست به خودش برد»[5] اما آنچه را كه ايران باستان پيش از خوردن خوراك، آفريني زير لب ميخواندند كه چون زير لب و آهسته بود آن را وافر يا زمزمه ميگفتند و اين آفرين چنين است:
«اينك در اينجا ميستاييم اهورامزدا را، كه جان آفريد و راستي را آفريد آبها را آفريد گياهان را آفريد و روشنايي نيك را آفريد، زمين را آفريد و سر تا سر پيدايش نيك را».
4- سه آئيني كه از زمان فرانك تاكنون بجا مانده است
فرانك مادر فريدون است و مادر تمام آريائيان جهان است
(آنچه كه درشاهنامه قبل از پادشاهي رسمي فريدون از اين زمان، يعني زمان فرانك آمده است، سه رسم است يا آئين كه ميتوان آنرا آئينهاي مادران آريايي، يا آئينهاي مادرانه آريايي بشمار آورد.
نخستين آئين، بخشش به بينوايان كه در شاهنامه تحت عنوان آگاه شدن فرانك از پادشاهي فريدون در بابل آمده است فرانك پس از سر و تن شستن و نيايش به يزدان كه در بخش پيش آمد، بمدت هفت روز به درويشان چيز بخشيد.
يكي هفته زين گونه بخشيد چيز
چنان شد كه درويش نشناخت نيز
كه البته اين بخشش نهاني و دور از چشم ديگران بوده است.
نهانش نوا كرد و كس را نگفت
همان راز او داشت اندر نهفت
شاهنامه چنين ميگويد كه پس از بخشش به درويشان. فرانك سر بدرههاي درم باز كرد و
(اين دو آئين باضافه آراستن خوان و سفره كه در همين بيت آمده از كيش مادران آريايي به مهر پرستي و پس از آن با زردشتي و آنگاه با اسلام راه يافت و در تمام اين اديان بصورت يكي از وظياف مذهبي درآمد.)[7]
5- آئين خواندن نام يزدان پس از ديدن نيكوئيهاي آفرينش يزدان
نام يزدان بر كسي خواندن: هنگاميكه از زور و تير و يا هوش وزيبايي كسي شگفت زده ميشوند، نام يزدان را بر او ميخوانند، نام خدا…
نام ايزد امروز در بيشتر بخشهاي ايران زمين به جاي «نام ايزد»، ماشاءالله ميگويند).[8]
مثال در خوان چهارم داستان هفتخوان رستم
پس از آنكه زن جادو به چهره ماهرو به نزد رستم ميآيد
تهمتن بيزدان نيايش گرفت
برو آفرين و ستايش گرفت
در روزي از روزها كه مهراب به بارگاه زال رفت و به شبستان خويش بازگشت ..، زنش سيندخت و دخترش رودابه را در ايوان ديد كه به چهره همچون خورشيد ميدرخشيدند).[9]
شگفتي به رودابه اندر، بماند
همي نام يزدان بر او بر، بخواند
يا
برستم نيا از شگفتي بماند
برو هر زمان نام يزدان بخواند
6- آئين درم و مال بختن بر زير پاي يلان و پهلوانان
(زر يا گوهر را بر زير پاي پهلوانان يا لشگريان پيروز، از آن ميريختند كه رهگذران و نيازمندان، آن را براي خويش بردارند، و بر جان آن لشگريان يا پهلوانان يا سرداران كه زير پايشان ريخته شده آفرين خوانند امرزو از اين آئين تنها در جشنهاي پيوند، نشانهاي بر جاي مانده كه نقل و سكه بر سر اروس و داماد ميريزند و ديگران آن را برميگيرند!)[10]
مران هر يكي را يكي جام زر همه سام را آفرين خواندند بران جشن هر كس كه آمد فراز
بدست اندرون پر زمشگ و گهر وزان جامها گوهر افشاندند شد از خواستهيك بيك بينياز
7- آئين ياديگري در ورزشها و بازيهاي باستاني
در داستان سياوش و در بخش هنر نمودن سياوش پيش افراسياب آمده است:
بشبگير تركان بميدان شدند چنين گفت پس شاه توران بدوي تو باشي بدن روي و زين روي، من
گرازان و تازان و خندان شدند كه ياران گزينيم در زخم گوي به دو سيم، هم زين نشان، انجمن
(اين شيوه ياديگري ايران باستان است كه چون بر زبان افراسياب توراني نيز ميرود نشان ميدهد كه در زمان فريدون و پيش از جدايي تورانيان از ايرانيان نيز همان شيوه در بازيها و ورزشها بكار ميرفته است و همان است كه امروز نيز كودكان ايراني در بازيهاي گروهي به كار ميگيرند، اين شگفتي نيز يكي ديگر از شگفتيهاي فرهنگ ايران است كه چند هزار سال پايدار ميماند، باز آنكه ميدانيم ديگران براي بازيهاي خود دستههايي فراهم ميكنند و گروهي با دستههاي ديگر به نبرد ميپردازند، و ياديگري پيش آنان ناشناخته است، و اگر همين شيوه با ورزشهاي بيپايه اروپايي به ايران نيز آمده است، كه كودكان كوچهها هنوز گوش به فرمان نياكان ميدهند)[11]
فهرست منابع
1-شاهنامه فردوسي، به تصحيح ژولمول، چاپ سوم پاييز 1371، انتشارات سخن
2-اوستا، گاتها سرودهاي آسماني زرتشت، تأليف و ترجمه: ابراهيم پورداود، دنياي كتاب 1382
3-تفسير شيتها جلد 1، تأليف ابراهيم پورداود
4-صدر در بند هش
5-روايات داراب هرمز ديار جلد 1
6-متون پهلوي- گزارش سعيد عريان- ناشر كتابخانه جمهوري اسلامي، چاپ اول 1371
7-كتاب التاج في الخلاق الملوك تأليف ابوعثمان جاخط بصري، بتحقيق احمد زيپاشا، قاهره 1322
8-مروجالذهب چاپ مصر، 1346 جزالاول
9-ترجمه تاريخ طبري از ابوعلي محمد بلعمي باهتمام دكتر محمد جواد مشكور، تهران 1338
10-آناهيتا، مقالاتي از ابراهيم پورداود، به كوشش مرتضي گرجي
11-زندگي و مهاجرت آريائيان بر پايه گفتارهاي ايرني، فريدون جنيدي، چاپ دوم 1374- نشر بلخ وابسته به بنياد نيشابور
12-حقوق بشر در جهان امروز و حقوق جهان در ايران باستان، فريدون جنيدي، نشر بلخ وابسته به بنياد نيشابور، چاپ اول 1378
13-دوره 11 جلدي داستانهاي رستم پهلوان چاپ اول و دويم 1376 و 1383 فريدون جنيدي نشر بلخ وابسته به بنياد نيشابور
[1] - حقوق بشر در جهان امروز و حقوق جهان در ايران باستان- فريدون جنيدي ص 14 و 15- چاپ اول- نشر بلخ وابسته به بنياد نيشابور 1378
[2] - داستانهاي رستم پهلوان- دفتر يازدهم- داستان رستم و اسفنديار چاپ دويم 1383 فريدون جنيدي- نشر بلخ- ص 57
[3] - داستانهاي رستم پهلوان دفتر نخست- داستان زال و رودابه رويه 50
[4] - اناهيد مجموعه مقالات ابراهيم پور داود به كوشش مرتضي گرجي رويه 276 تا 280.
[5] - داستانهاي رستم پهلوان دفتر دهم داستان بيژن و منيژه نوشته فريدون جنيدي رويه 377- همانجا
[6] - زندگي و مهاجرت آرياييان- فريدون جنيدي- رويه 157 و 158.
با روند شتابزدهاي كه از نيمه دوم قرن بيستم در توسعه و گسترش سيستمهاي حساس و پيچيده بوجود آمد، اين ايده قوت يافت كه براي ارزيابي ايمني سيستمها ديگر نميتوان منتظر وقوع حوادث شد تا بتوان از طريق تجزيه و تحليل آن نقاط ضعف سيستم را شناسايي و برطرف كرد و لذا سعي گرديد كه روشهايي براي ارزيابي ايمني ابداع شود كه قادر باشند پتانسيل وقوع خطر را قبل از عمليات سيستم شناسايي نمايند كه نتيجه اين تلاشها به شكل گرفتن علم «ايمني سيستمها» منجر شد كه براساس يك برنامه طرحريزي شده، قانونمند و سازماندهي شده و در قالب يك فرايند «پيش گيرنده» قرار داد.
از طرف ديگر با وجود همگاني گسترش صنايع با توسعه و تقويت علم ايمني در كشورهاي توسعه يافته، در كشور ما عليرغم تلاشهاي زيادي كه در راه گسترش صنايع مختلف مبذول گرديده است، بعد اساسي «ايمني صنايع بدست فراموشي سپرده شده و يا حداقل بصورت سطحي بدان پرداخته شده بطوريكه متأسفانه در اغلب اوقات در حد آناليز حوادث آنهم در حد يك بعدي و در راستاي سلب مسئوليت از مديران رده بالا و مقصر جلوه دادن بعضي ديگر متوقف مانده است كه در اين پروژه سعي ميشود با معرفي يكي از تكنيكهاي قانونمند كه بر پايه فلسفه «پيش گيرنده» قرار دارد به تجزيه و تحليل مقدماتي خطر اين شركت پرداخت.
مفهوم ايمني سيستم:
عبارت است از بكارگيري مهارتهاي فني و مديريتي ويژه در قالبي نظاممند و آيندهنگر به منظور شناسايي و كنترل خطرات موجود در طول عمر يك پروژه، برنامه يا فعاليت بعبارت سادهتر ايمني سيستم عبارت است از فرايند تجزيه و تحليل خطرات و كنترل آنها كه از فاز ايده سيستم شروع و در كل فازهاي طراحي، ساخت، آزمايش، استفاده و كنار گذاشتن آن ادامه يابد.
لازم به ذكر است كه كاربرد درست ايمني سيستم نيازمند بكارگيري دقيق روشهاي مهندسي به همراه كنترلهاي مديريتي لازم جهت اطمينان از كاربرد دقيق و اقتصادي آنهاست لذا فعاليتهاي ايمني سيستم را ميتوان در دو دسته كلي فعاليتهاي مهندسي، فعاليتهاي مديريتي تقسيمبندي كرد.
تعاريف و اصطلاحات:
-ايمني: در فرهنگ لغات اصطلاح ايمني به معني امنيت، آسايش، سلامتي و…آمده است و از نظر تعريف عبارتست از ميزان يا درجه فرار از خطر. ايمني كامل يعني مصونيت در برابر هر نوع آسيب، جراحت و نابودي كه با توجه تغييرپذيري ذاتي انسان و غير قابل پيشبيني بودن كامل اعمال و رفتار او و همچنين علل ديگر به نظر ميرسد كه هيچگاه ايمني صددرصد حتي براي يك دوره اصطلاحاتي نظير«پيشرفت ايمني»، «ارتقاء ايمني» و «ايمنتر» و… استفاده ميكنند.
-سيستم: عبارتست از مجموعه افراد، تجهيزات، قوانين، روشها و دستورالعملها به منظور اجراي يك فعاليت معين دريك محيط خاص كنار يكديگر قرار ميگيرند.
-ايمني سيستم: استفاده از يك حد بهينه و مطلوب از ايمني با بكارگيري اصول مهندسي و مديريت ايمني سيستم جهت كسب ابتكار عمل و غلبه بر مسائل حاد عملياتي در طول چرخه عمر سيستم.
-خطر: به شرايطي اطلاق ميشود كه پتانسيل رساندن آسيب و صدمه به كاركنان، خسارات به وسايل، تجهيزات، ساختمانها و از بين بردن مواد يا كاهش قدرت كارآيي در اجراي يك عمل از قبل تعيين شده باشد.
-شدت خطر: عبارتست از يك توصيف طبقهبندي شده از سطح خطرات بر اساس پتانسيل واقعي يا مشاهده شده آنها در ايجاد جراحت، صدمه و يا آسيب.
-احتمال خطر: عبارتست از امكان بروز شرايط خاص در يك وضعيت معين يا محيط كاري.
-حادثه: واقعه برنامهريزي نشده و بعضاً صدمهآفرين يا خسارت رسان كه انجام، پيشرفت، يا ادامه طبيعي يك فعاليت يا كار مختل ميسازد و همواره در اثر يك عمل يا كار ناايمن يا شرايط ناايمن و يا تركيبي از آن دو به وقوع ميپيوندد.
-شبه حادثه: رويدادهايي هستند كه هر چند ميتوانند باعث صدمه و يا جراحت شوند ولي به موارد ذكر شده منجر نشده و به اصطلاح به خير ميگذرند.
-اعمال ناايمن: تخطي از يك روش يا عمل معمول، صحيح و قابل قبول، قرارگرفتن غير ضروري در معرض يك خطر يا انجام كاري كه سطح ايمني را از حد طبيعي پايين ميآورد، عمل يا كار ناايمن ناميده ميشود.
-شرايط ناايمن: شرايط فيزيكي كه در صورت تصحيح نشدن ممكن است به حادثه منجر شود.
-خطاي انساني: ناتواني در انجام وظايف ضروري (يا انجام يك فعاليت ممنوع) كه ممكن است باعث به هم خوردن فعاليتهاي برنامه ريزي شده و صدمه به تجهيزات يا اموال بشود.
-ريسك: عبارتست از امكان وقوع حادثه بر حسب احتمال وقوع و شدت آن.
-شكست يا نقض: عدم توانايي يك جزء، وسيله يا سيستم در اجراي عملكرد مورد انتظار و يا انجام يك عمل يا فعل ناخواسته را تقض يا شكست گويند. به عنوان مثال بصدا در نيامدن زنگ اعلام آتشسوزي در موقع حريق و يا بصدا در آمدن آن در مواقع غيرضروري هر دو نقض محسوب ميشوند.
-قابليت اعتماد: عبارت از حد اطميناني است كه يك محصول يا سيستم ميتواند كاركرد معين خود را تحت شرايط عملياتي و محيطي از پيش تعريف شده براي يك مدت معين انجام دهد.
تئوريهاي حادثه:
تئوريهاي متعددي در خصوص بروز حوادث توسط محققين ارائه شده است كه هر كدام برروي پارامتري تأكيد دارند. ذكر اين نكته ضروري است كه هيچكدام از تئوريهاي فوق نميتوانند بيانگر احتمال وقوع كل حادثه باشند.
بر اساس اين نظريه، هر نظام توليدي و خدماتي از سه فاكتور انسان، محيط، ابزار تشكيل شده است. انسان در محيط تدارك شده براي توليد يا به كارگيري ابزار مبادرت به فعل مثبت توليد نمود و محصول با كيفيت و كميت پيش بيني شده را با ارائه تصميمات سازنده توليد مي نمايد. انتخاب غلط هر يك از عوامل سهگانه فوق، اتخاذ تصميمات غلط و حضور عوامل تنش ساز در ارتباط صحيح اين سه تاثير و كاربه همراه حادثه خواهد بود.
تئوري نظام تصميمگيري:
بر اساس اين تئوري وجود خطرات مختلف در پيرامون انسان بطور بالقوه است در صورت طي يك فرآيند رواني- فيزيولوژيكي، اگر پاسخ به شرايط ايجاد شده مثبت باشد خطر بصورت بالقوه ثابت مانده و اعمال بيخطر انجام ميپذيرد. در غير اينصورت در هر مرحله جواب منفي ميباشد، خطر بالقوه به بالفعل تبديل ميشود.
تئوري انرژي:
William Haddon ارائهگر نظريه فوق اعتقاد داشت كه حوادث و جراحات در اثر انتقال انرژي بوجود ميآيند، آتشسوزيها، طوفانها، تصادفات، انفجارات از جمله مثالهاي خوب براي اين تئوري ميباشند. تئوري انرژي بيان ميكند كه نوع و شدت جراحات به ميزان انرژي منتقله بستگي دارد، گاهي اوقات اين تئوري به نام تئوري آزادسازي انرژي نيز خوانده ميشود.
Haddon براي جلوگيري و كاهش زيانهاي ناشي از حادثه مراحل و راهبردهاي زير را توصيه ميكند:
1-جلوگيري از تجمع انرژي
2-جلوگيري از آزاد شدن انرژي
3-كاهش مقدار انرژي تجمع يافته
4-جداسازي منبع انرژي از انسانها و تجهيزات
5-جداسازي انرژي آزاد شده از انسانها و تجهيزات بوسيله موانع
6-تغيير سطوح وسايل و تجهيزاتي كه ممكن است انسانها با آن در تماس باشند.
7-تقويت سازهها
8-تشخص سريع آسيب ومواجهه با آن به منظور جلوگيري از گسترش.
9-اقدامات جهت بهبود شرايط پس از آسيبديدگي
تئوري چندعاملي (maltiple factor theones):
استفاده از تئوري چند عاملي معروف به 4m در پيشگيري از وقوع حوادث بسيار مهم است. اين گونه تئوري ما را به شناخت عوامل دخيل در ايجاد حادثه كمك ميكند.
شناسايي ريسك (Risk Recognition):
به دليل احتمال عدم توجه به خطرات موجود در محيط كار، ناتواني در ديدن و تجسم نحوه تركيب اعمال انساني، عمليات مختلف، تجهيزات، تسهيلات، و … كه منجر به بروز يك رويداد نامطلوب ميشوند و مواردي از اين قبيل، مرحله شناسايي ريسك چندان هم راحت نخواهد بود و اين امر مستلزم آموزش، كارآموزي و كسب تجربه به جهت ديدن و شناختن اعمال و شرايط ناايمن و تركيبهايي از آن دو ميباشد.
هدف اصلي در اين مرحله، شناسايي و مشخص كردن فاكتورهاي كمك كننده به بروز حوادث، بيماريها و به عبارت بهتر خطرها است.
حذف يا كاهش ريسك:
پس از شناسايي ريسكها ميتوان اقدام به حذف آنها نمود ولي در مورد بعضي ريسكها بايد تا حدي سطح آن را كاهش داد. جهت اولويتبندي ريسكها ميتوان از روشهاي مختلف منجمله روش تجزيه و تحليل سود، هزينه استفاده كرد.
اجراي فرآيند:
آخرين مرحله مديريت ريسك، اجراي فرآيند است كه ممكن است نياز به تخصصهاي خاص داشته باشد كه در اين صورت تعيين هزينههاي لازم براي بكارگيري آنها نيز يك مرحله از تعيين كل هزينهها لازم خواهد بود. در اين مرحله علاوه بر موارد فوق، متدهاي مورد استفاده براي شناسايي ريسكها و تجزيه و تحليل آنها و همچنين تكنيكهاي تصميمگيري نيز تعيين خواهد شد. يكي از موضوعات كليدي در كنترل ريسكها هزينه اجراي روشهاي كنترلي و درجه كاهش مورد نياز است.
براساس طبقهبنديهاي ارائه شده در جدول 2 و 3 و 4 از شدت و احتمال ريسك و ماتريكس آنها ريسكها به 3 دسته كلي تقسيم ميشوند:
1-ريسكهايي كه بايستي بطور كامل حذف شوند و يا سطح آنها كاهش يابد.
2-ريسكهايي كه نيازمند كنترلهاي مديريتي هستند.
3-ريسكهايي كه وجود آنها مجاز تلقي شده به هيچ كنترلي نياز ندارند.
تجزيه و تحليل مقدماتي خطر:
اين تكنيك براي اولين بار در اوايل دهه 50 ميلادي در ايالات متحده آمريكا براي تجزيه و تحليل ايمني نوع خاصي از موشكها بكار گرفته شد. «تجزيه و تحليل مقدماتي خطر يك روش تجزيه و تحليل ايمني سيستم بوده كه براي ارزيابي و مستندسازي ريسك خطرات سيستمهاي جديد و يا تغيير يافته و پيشنهاداتي در جهت كنترل آنها.
تجزيه و تحليل مقدماتي خطر معمولاً اولين تلاش در فرآيند آناليز ايمني سيستم به منظور شناسايي و طبقهبندي مخاطرات بالقوه مرتبط با فعاليت يك سيستم، فرآيند يا روش كار است هر چند كه ممكن است در تعدادي از كتابها تهيه ليست مقدماتي خطر» مقدم بر PHA باشد ليست مقدماتي خطر يك روش مقدماتي شناسايي خطرات موجود يا بالقوه مرتبط با طراحي سيستم است كه شناسايي خطرات با استفاده از آن ميتواند از طريق روشهاي مختلف نظير چك ليستها، ماتريكسهاي خطر، توصيف و تشريح تجهيزات، گزارش حوادث و رويدادها، بررسي سوابق مشاغل مشابه و مرور ساير گزارشات قبلي صورت گيرد.
پس از بررسي كليه اطلاعات موجود ميتوان اقدام به تهيه ليست مقدماتي خطر كرد. براي ايجاد پايه و اساس براي يك PHA ميتوان يك PHL را بيش از پيش گسترش و توسعه داد. هر چند كه در همه برنامههاي ايمني سيستم ضرورت حتمي براي آن وجود ندارد. روشهاي موجود براي تهيه PHA بسيار مشابه بوده ولي درعين حال نسبت به روشهاي موجود براي اجراي PHL بسيار اختصاصي هستند از آنجاييكه هدف اوليه PHA مستندسازي و انجام يك ارزيابي اوليه از مخاطرات شناسايي شده در مراحل بسيار ابتدايي فرآيند است، پس لازم است PHL در همان ابتداي راهاندازي سيستم تهيه شود.
همانطور كه ذكر شد PHL ميتواند بعنوان پايداري براي اجراي PHA باشد بنابراين بايستي قادر باشد كه حدود تلاشهاي بعدي در فرآيند ايمني سيستم را نيز مشخص كند. همچنين تعيين مقدماتي سطح ريسك كه با اختصاص «كه ارزيابي ريسك» انجام ميشود نيز بعنوان بخشي از PHL ميباشد.
كد ارزيابي ريسك ميزان خطرات مورد نظر را نشان داده و فعاليتهاي لازم در راستاي تلاش براي ايمني سيستم و تغييرات ضروري در طرح موجود را در مراحل اوليه ايجاد سيستم يعني در فاز ايده وتفكر مشخص ميكند كه اين امر بدليل هزينههاي كمتر، راحتتر مورد قبول مديريت قرار ميگيرد.
PHL ميتواند از طريق اطلاعات كسب شده از منابع مختلف نظير چك ليستها، تبادل نظرهاي انجام شده در جلسات رسمي و غيررسمي، كنفرانسها و اخيراً با استفاده از تكنيك «رديابي انرژي و تجزيه و تحليل حفاظتها» تكميل شود.
زمان انجام P.H.A:
قبل از اينكه 35% طراحي كارخانه و تأسيسات انجام شود بايد P.H.A را انجام داد. اگر در همين زمان همراه با HAZOP, P.H.A هم صورت گيرد نتايج بهتر و مناسبتري در شناسايي خطرات حاصل خواهد شد. البته بدليل مقدور نبودن و دسترس نبودن اين چنين تأسيساتي ما در اين پروژهP.H.A را در يك كارخانه كه پيش از چند دهه از ساخت آن ميگذرد پياده كردهايم. در زير جدولي ارائه ميشود كه يك نمونه از چك ليست ارزيابي خطر از نوع منابع انرژي ميباشد به بيان ديگر چك ليست ارزيابي منابع انرژي نام دارد.
فرآيند اجراي PHA:
شايد اجراي PHA يكي از مهمترين تجزيه و تحليلها در جريان ارزيابي ايمني سيستمها باشد زيرا PHA معمولاً اولين تلاش جدي براي تشخيص و تعيين خطرات يك سيستم جديد و در بعضي موارد سيستمهاي تغيير يافته بوده كه همچنين ميتواند پايهاي براي كنترل مخاطرات باشد كه اين امر مستلزم انجام مطالعات كاملتر و با استفاده از تكنيكهاي دقيقتر نظير تكنيك «تجزيه و تحليل زير سيستم» و «تجزيه و تحليل سيستم» ميباشد.
اطلاعات ضروري براي تكميل PHA شامل موارد زير بوده با اين توضيح كه موارد عنوان شده نبايد باعث محدوديت در استفاده از ساير اطلاعات در دسترس شود.
1-منظور از هدف از توليد محصول و كار كردن آن.
2-محيطي كه محصول در آنجا كار خواهد كرد.
3-تجهيزات و سختافزارهايي كه همراه با محصول، مورد استفاده قرار خواهند گرفت.
4-معيارهاي عملياتي براي مصرف كننده نهايي
بعضي اوقات ميتوان اجراي PHA را با استفاده از ماتريكس مقدماتي خطر كه گروه خطرات معمول را ارائه ميكند.
خطرات معمول:
تصادف: عبارت است از برخورد دو جزء به هم. تصادم يك مثلي با چيزهايي ديگر و يا بالعكس. تصادف عموماً دراثر نقص ساختاري، نقص در دستورالعملها يا جابهجايي نامناسب تجهيزات صورت گيرد.
آلودگي: رها شدن مواد سمي،قابل اشتعال و يا خورنده به شكل بخار، گاز و يا ذره در يك سيستم. اصولاً در اثر نشت، پاشش خوردگي و يا نقص اجزاء بوجود ميآيد.
خوردگي: از بين رفتن ساختاري تجهيزات فلزي يا غيرفلزي كه ميتواند در اثر نشت مواد اكتيو و يا ناسازگاري مواد يا شرايط محيطي بوجود آيد.
برق گرفتگي
عبارت است صدمات جانبي، مرگ و مير افراد در اثر عبور جريان الكتريسيته از بدن آنها كه معمولاً بدنبال نقص در دستورالعملها نقصهاي اجزاء، تخليه الكتريسيته ساكن يا شرايط محيطي ايجاد شده در عملكرد تجهيزات نيز ايجاد اختلال كند.
آتشسوزي: عبارت است از اكسيداسيون سريع مواد قابل احتراق و زماني ايجاد ميشود كه سوخت و مواد اكسيد كننده در مجاورت منبع حرارت قرار گيرد. بعضي مواد براي سوختن نياز به منبع حرارت خارجي ندارند.
انفجار: آزاد شدن سريع انرژي كه باعث افزايش فشار شده و ميتواند بدنبال آتشسوزي، واكنشهاي شيميايي افزايش بيش از حد درجه حرارت رخ دهد. از علل انفجارات ميتوان به نقصهاي سختافزاري و يا نقص در دستورالعملها اشاره كرد.
فقدان هواي تنفسي: از بين رفتن و يا جايگزين شدن اكسيژن بوسيله گازي ديگر بطوري كه ميزان اكسيژن به كمتر از 5/19% حجمي برسد. اين خطر ممكن است در شرايط مختلف رخ دهد.
پاتولوژي: صدمات وارده به افراد در اثر ويروسها، باكتريها و مواردي از اين قبيل.
رواني: صدمات وارده به اشخاص در اثر ضربات روحي.
تغييرات شديدها:
آسيبهاي وارده به اشخاص و تجهيزات در اثر انحراف دما از دامنه معمول خود سرما يا گرماي بيش از حد ميتواند مقدمه بروز آتشسوزي يا يخزدگي باشد و نتايج آن ممكن است به صورت سوختگي و يا صدمات ساختاري باشد. خطر تغييرات شديد دمايي ميتواند در اثر نقص اجزاء و يا نقص در دستورالعملها بوجود آيد.
تشعشع: تمامي اشخاص يا تجهيزات حساس در مقابل پرتوهاي يونساز و غيريونساز نظير پرتوهاي ايكس، گاما، مادون قرمز، ماوراء بنفش، ليزر، تشعشعات الكترومغناطيسي يا راديويي و غيره در معرض اين گونه خطرات قرار دارند. نتايج اين نوع تماسها ممكن است بصورت سوختگي افراد، آسيبهاي ساختاري به تجهيزات و غيره باشد.
تفاوت PHL, PHA در سطح جزئيات آنهاست، در حاليكه PHL عموماً رويدادهاي مخاطرهآميز، علت و اثرات آنها بر سيستم و همچنين سطح ريسك آنها را ارزيابي ميكند. PHAبعلاوه موارد فوق بهمراه توصيههاي لازم جهت كنترل خطرات، در صورت امكان، استانداردهايي را نيز براي تعيين تخلفهاي احتمالي ارائه ميكند.
اساساً يكسري سؤالات اصلي وجود دارند كه بايستي در هنگام اجرايPHA پرسيده شوند هر چند كه ممكن است بعضي از سؤالات ياد شده بسيار ساده و آشكار به نظر برسند ولي با وجود اين بايستي مورد توجه قرار گيرند زيرا در غير اين صورت پرسنل ارزيابي كننده ايمني سيستم قادر به درك كامل وضعيتهاي سيستم مورد مطالعه نخواهند بود.
جدول تجزيه و تحليل مقدماتي خطر
همانطور كه گفته شد جدول P.H.A از هفت ستون تشكيل شده كه در صفحه بعد ارائه ميگردد. براي پر كردن فرم P.H.A ميتوان از چك سيستمهاي مختلف خطر استفاده كرد. همچنين لازم است يك سري سؤالات مانند سؤالات زير جواب داده شود.
1-وظيفه اصلي سيستم چيست و چه كاري سيستم نبايد انجام دهد؟
2-آيا در اين فرآيند و سيستم، افراد تماس مستقيم با فرآيند دارند؟
3-آيا آئيننامهها و قوانين كار براي كار سيستم وجود دارد؟ (اگر وجود دارد بايد بررسي شود)
4-آيا سيستم مورد نظر قبلاً با سيستمهاي مشابه مقايسه شده است در غير اين صورت بايد از سيستمهاي مشابه و تجربياتي كه افراد از سيستمهاي مشابه دارند استفاده نمود؟
5-محصول نهايي سيستم مواد اوليه و مواد بينابيني چه هستند؟
6-در اين فرآيند، ضايعات چه ميكنند؟
7-در سيستم مورد نظر منابع انرژي كدامند؟
8-چه حفاظهايي براي دستگاه و منابع انرژي وجود دارد؟
9-آمار وميزان حوادث ناگوار سيستم چقدر است؟
10-چگونه بايد خطرات مختلف را بررسي نمود؟
11-علتهاي ايجاد خطرات كدامند؟
نكتهاي كه بايد به آن توجه كرد اين است كه براي پر كردن فرمهاي P.H.A علاوه بر پاسخ به سؤالات مختلف (بالا) بهتر است فرم P.H.M و P.H.L نيز پر شود. در واقع در اين ماتريس 10 خطر اصلي و 6 نقص ساختاري اصلي كه البته بسته به نوع سيسم ميتوانيم تغييراتي در اين جدول بدهيم و فرمها و جداول را متناسب با فرآيند مورد بررسي تغيير دهيم. در واقع فرم P.H.M راهنمايي براي پر كردن فرم P.H.L ميباشد و فرم P.H.L راهنمايي براي پر كردن P.H.A ميباشد.
جدول P.H.L تقريباً همانند جدول P.H.A ميباشد. با اين تفاوت كه فاقد ستون بررسي است. همچنين ستون آخر در فرم P.H.L مربوط به ستون ملاحظات است. ولي ستون آخر در P.H.A مربوط به پيشنهادات ميباشد. در پر كردن جداول P.H.A، پر كردن P.H.L و P.H.M يا سيستمهاي مختلف خطر اجباري نيست بلكه همه آنها راهنمايي براي پر كردن فرم P.H.A ميباشند. مثلاً تمام خطراتي كه در P.H.L آورده ميشوند به P.H.A انتقال نمييابند بلكه آنچه مهمترين آنها را دارد P.H.A ميشود و پيشنهاد منطقي و قابل اجرا بيان ميشود.
تفسير نتايج
·ريخت و پاش كارگاهي (با طبقه ريسك 4B):
با توجه به اينكه صدمات حاصل از ريخت و پاش كارگاهي ميتواند جزئي باشد و احتمال وقوع حادثه بصورت چندين بار در طول عمر سيستم باشد، كه بر اساس ماتريكس بررسي خطر خطري با طبقه 4B قابل قبول است ولي نياز به تجديد نظر دارد.
·عدم استفاده از وسايل حفاظت فردي (با طبقه ريسك 4B)
عدم استفاده از وسايل حفاظت فردي ميتواند باعث بروز خسارت جسماني و جسماني و بيماري شغلي شود و از نظر احتمال وقوع چندين بار در طول عمر سيستم ميتواند رخ دهد كه بر اساس ماتريكس بررسي خطر طبقه ريسك B3 ، مطلوب است.
عدم تهيه ماسك تنفسي مناسب براي كارگران ميتواند سبب بروز انواع بيماريهاي ريوي و خوني بر اثر انتشار و در نتيجه استنشاق بخارات سمي و … شود و از نظر احتمال وقوع، ميتواند در طول عمر سيستم چندين بار رخ دهد كه بر اساس ماتريكس بررسي خطر با طبقه B2 غير قابل قبول است.
·گرماي زياد با طبقه ريسك D3
گرماي زياد ناشي از عمليات جوشكاري ميتواند باعث گرمازدگي و يا ساير بيماريهاي ناشي از گرما شود و احتمال وقوع آن در طول عمر سيستم هر چند خيلي كم ولي وجود دارد. بر اساس ماتريكس بررسي خطر طبقه ريسك 3D قابل قبول است ولي نياز به تجديد نظر دارد.
· حمل بارهاي سنگين به صورت دستي با طبقه ديسك 2E
حمل بارهاي سنگين به صورت دستي مي تواند باعث بروز عوارض و ناراحتي هاي اسكلتي عضلاني شود كه در طول عمر سيستم به ندرت رخ مي دهد كه براساس ماتريكس بررسي خطر قابل قبول و بي نياز به تجديدنظر دارد. و طبقه ديسك آن 2E مي باشد.
·سيستم تهويه نامناسب با سطح ريسك 2A :
تهويه نامناسب مي تواند باعث انتشار آلودگي و بخارات سمي و غيره در كارگاه شود كه اين خود باعث بروز بيماريهاي ريوي شغلي شود كه از نظر احتمال وقوع در طول عمر سيستم، چندين بار مي تواند رخ دهد كه براساس ماتريكس بررسي خطر طبقه ريسك 2A غيرقابل قبول است.
·حمل قالبهاي سنگين به صورت دستي و احتمال سوختگي با طبقه ريسك 3D :
حمل قالبهاي داغ به علت عدم استفاده از دستكش مناسب مي تواند باعث در رفتن قالب و برخورد به سر و تنه كارگر شده و ايجاد سوختگي در اثر تماس شود كه مي تواند باعث جراحت يا بيماري شغلي شود و احتمال وقوع آن در طول عمر سيستم هر چند خيلي كم ولي وجود دارد. براساس ماتريكس بررسي خطر طبقه ريسك 3D قابل قبول است ولي نياز به تجديدنظر دارد.
·حريق با طبقه ريسك 2D :
حريق در اثر فرسودگي سيستم و كابل دستگاهها و اتصالي دستگاهها مي تواند باعث آتش سوزي شده و خسارت جاني و مالي بوجود آورد كه احتمال وقوع آن در طول عمر سيستم هر چند خيلي كم است ولي وجود دارد و صدمات و جراحات وارده جدي مي باشد. براساس ماتريكس بررسي خطر سطح ريسك 2D نامطلوب است.
كنترل ريسك (Risk control)
1- تعريف
زمانيكه خطرات شناسايي و ارزيابي شده اند، ابزارهاي كنترلي مناسبي مي بايست توسعه داده شده و پياده شوند.
فرآيند ارزيابي ريسك با شناسايي و طبقه بندي خطرات به خطرات كنترل شده و خطرات كنترل نشده سروكار دارد. خطراتي كه كنترل شده هستند به فعاليت هاي مضاعف و جديد نياز ندارند. اما خطرات كنترل نشده نيازمند اقداماتي براي رسيدن آنها به حدود كنترل هستند.
2- انواع كنترل ريسك
به دو روش مي توان ابزارهاي كنترل ريسك را دسته بندي كرد.
ابزارهاي كنترلي كه ايستگاه كاري را ايمن مي سازند مطمئناً موثرتر از ابزارهايي هستند كه پرسنل را ايمن مي سازند كنترل هاي ايمني ايستگاه كاري بر اين باور هدف گذاري شده اند كه ريسك مرتبط با يك خطر را براي رسيدن به يك سطح قابل قبول به وسيله تصحيح ايستگاه كاري و يا تجهيزات حذف كرده و يا كاهش دهد.
در كنترل هاي ايمني انسان، ريسك مواجهه با يك خطر از طريق كنترل هاي شخصي مثل آموزش، الزامات، تجهيزات ايمني شخص كاهش مي يابد.
3- رده بندي ابزارهاي كنترل از نظر توالي انجام كنترل
به طور كلي ابزارهاي كنترل را از نظر توالي و موثر بودن به 6 گروه تقسيم مي كنند:
4 گروه اول جز كنترل هاي ايمني محل كار مي باشد و گروه 5 و 6 جزء كنترل هاي ايمني انسان مي باشد.
1-حذف كردن (Elimination)
حذف كردن خطر يك راه حل ايده آل براي كنترل ريسك است. بنابراين در كنترل ريسك مي بايست در رتبه اول تا جايي كه ممكن است خطرات را حذف كرد.
مثال هايي از حذف كردن خطر:
-تعمير سقف سوله
-پركردن ناهمواريهاي كف سالن
-حذف مواد پاك كننده شيميايي مثل تينر
2-جايگزيني (Substitutation)
در صورتي كه حذف خطر ممكن و ميسر نباشد مي بايست به دنبال كاهش وخامت آن به وسيله جايگزيني بود. تعيين فرآيند جايگزيني بسيار مهم است چرا كه فرآيند جديد ممكن است خطرات جديدي را نيز در بر داشته باشد. پس به ياد داشته باشيم فرآيندهاي جديد نيز بايد مشمول ارزيابي ريسك قرار گيرند. مثال:
-استفاده از تسمه نقاله و ليفتراك ها به جاي حمل و نقل دستي
-استفاده از پرينتر ليزري به جاي پرينترهاي سوزني
-جايگزيني موتورهاي الكتريكي به جاي موتورهاي بنزيني و يا گازي در ليفتراك ها
3-جداسازي (Isolation)
زماني كه حذف يا كاهش وخامت خطر تا حد ممكن انجام شد در صورت وجود خطر نوبت به جداسازي مي رسد. جداسازي به منظور كاهش رخداد خطر انجام مي گيرد.
انواع جداسازي به شرح زير است:
-جداسازي (حصاركشي) كلي (Total enclosure)
-جداسازي جزئي (Partial enclosure)
-جداسازي افراد از خطر
-كاهش مواجهه با خطر
جداسازي كلي
در اين نوع جداسازي منبع خطر به طور كلي ايزوله مي شود. مانند مكان هاي تابش اشعههاي راديواكتيو
جداسازي جزئي
در اين نوع جداسازي منبع خطر به طور كلي ايزوله مي شود اما باز هم خطر مواجهه با آن وجود دارد مثل حفاظ هاي تابلوي برق.
جداسازي افراد از خطر
تا حد ممكن افراد را از منبع خطر دور مي كنند.
4-كنترل مهندسي (Engineering Control)
در اين مرحله تعديل و تصحيح ابزارآلات و ماشين ها و تسهيلات ايستگاه كاري مدنظر قرار مي گيرد. مثال:
-گذاشتن حفاظ كناري براي تسمه نقاله ها
-تغيير دادن فرم دسته ابزار
5-كنترل اداري (Administive Control)
اين دسته از كنترل ها را مي توان به سه گروه تقسيم كرد:
-آموزش و اطلاع دهي نسبت به خطرات
-سرپرستي، نظارت و راهنمايي
-استفاده از سيستم هاي ايمني كار و مجاز بودن به كار (قوانين و مجوزهاي كاري) مثال:
-استفاده از گردش كاري مخصوصاً براي كارهاي كسل آور
-تعديل شيفتهاي كاري
آموزش، نظارت و سرپرستي براي حصول اطمينان از اينكه كاركنان وظايف خود را با كيفيت مطلوب و بدون دردسر انجام داده اند لازم مي باشد، دارا بودن دانش و توانايي كار براي آنها الزامي است.
سيستم هاي ايمني كار روش هاي مستند شده اي براي استفاده مطمئن از تجهيزات فرايندها مي باشند.
مجوزهاي كار براي كارهايي مانند جوشكاري اكسيد استيلن و كار در فضاهاي بسته، به دليل كنترل كردن عمليات هايي كه ذاتاً خطرناك هستند بكار مي روند.
حتي زماني كه يك خطر از بين رفته است، استفاده از تجهيزات ايمني شخص مي تواند ضرورت داشته باشد براي اطمينان از اينكه خطر دوباره بوجود نيايد.
تجهيزات ايمني شخصي شامل:
لباس كار
لباس كار بايد در وضعيت مناسب با كار و اندازه مناسب براي پرسنل باشد.
كفش ايمني
استفاده از كفش هاي ايمني با محافظ استيل مي شود. همچنين در جاهايي كه كف سالن مرطوب است از كفش هاي لاستيكي استفاده شود.
كلاه ايمني
قبل از ورود به محل در مواقعي كه ايجاب مي كند بايد حتما از كلاه ايمني استفاده كرد. هميشه مطمئن باشيد كه كلاه ايمني را به همراه داريد.
گوشي ايمني
از متداول ترين خطرات مي توان سروصدا را نام برد. براي جلوگيري از آسيب و يا از دست دادن شنوايي در مواقع لازم بايد از آن استفاده كرد.
دستكش ايمني
دستكش ايمني چند لايه و استاندارد، پوست را از گزند مواد شيميايي و همچنين از ديگر آسيب ها مانند كوفتگي، خراش، پارگي و … حفظ مي كنند.
عينك ايمني- تجهيزات تنفسي
4- نقش كارگران در كنترل ريسك
كارگران نقش هاي زير را مي توانند در كنترل ريسك ايفا كنند:
-خود را در معرض ريسك هاي غيرضروري قرار ندهند.
-هميشه مجهز به وسايل ايمني لازم باشند.
-در صورت استعمال دخانيت فقط از مكان هاي مجاز استفاده كنند.
-به طور پيوسته مراقب خطرات باشند.
اين ابزارها مي توانند ايمني كار را افزايش دهند در صورتي كه تك تك افراد در قبال انجام آن مسئوليت پذير باشند. هر فردي مي تواند علت يك وضعيت خطرناك باشد. در صورت غفلت و بي توجهي، آن را كتمان نكنيد و گزارش دهيد. بدانيد مشورت با ديگران در محل، خطر را بيشتر تحت كنترل قرار مي دهد. خود را بي جهت در ريسك قرار ندهيد.
5- علائم ايمني (SAFETY SIGNS)
به غير از علائم خطر، طراحي بقيه علائم به صورت سمبوليك انجام شده است.
علائم ايمني با توجه به اهداف و وضعيت هاي موثر بر ايمني و سلامتي طراحي شده اند.
بايد توجه داشت علائم ايمني جايگزين ابزارهاي كنترل ريسك نيست.
علائم ايمني براساس كاربرد و وظيفه شان به چهار دسته تقسيم مي شوند:
1-علائم قراردادي (Regulatory signs)
2-علائم خطر (Hazard signs)
3-علائم اطلاعات فوريتي (Emergency information signs)
4-علائم آتش (Fire signs)
1-علائم قراردادي (Regulatory signs)
اين علائم نشانگر منع هاي قانوني يا رويه هاي ايمني هستند. و به سه گروه تقسيم مي شوند:
الف- علائم بازدارنده:
نشان دهنده اين است كه يك فعاليت يا عملكرد نيازمند كسب مجوز است.
ب- علائم اجباري:
نشان دهنده تعداد كارگر الزام شده براي انجام كار و يا استفاده از يك ابزار خاص است.
ج- علائم محدود كننده:
جاهايي كه انجام كار يا عمليات محدوديت نيروي انساني و يا تسهيلاتي دارند، مورد استفاده قرار مي گيرند.
2-علائم خطر (Hazard signs)
به دو دسته تقسيم مي شود:
الف- علائم خطر (Danger Signs)
نشانگر اين است كه يك خطر خاص يا وضعيت خطرناك تهديد جاني دارد.
ب- علائم هشدار دهنده (Warning Signs)
نشانگر اين است كه يك خطر خاص يا وضعيت خطرناك وجود دارد اما تهديد جاني در بر ندارد.
3-علائم اطلاعات فوريتي (Emergency information signs)
نشانگر مكان، موقعيت تسهيلات فوريتي مربوط مانند خروجي ها، تجهيزات ايمني و يا جعبه هاي كمك هاي اوليه است.
4-علائم آتش (Fire signs)
نشانگر مكان آلارم آتش، تجهيزات آتش نشاني و خروجي ها است.
پذيرش ريسك:
واقعيت اين است كه حتي با رعايت كليه مقررات ايمني و بهداشت ممكن است بخشي از ريسك بعضي از خطرات باقي بماند كه ناگزير بايستي پذيرفته شوند، مقدار ريسك قابل قبول يا غيرقابل يك بحث مديريتي بوده كه خروجي اين بحث تحت تاثير ورودي هاي مختلفي است كه يكي از آنها بحث هزينه هاست.
تعهدات مديريت:
ايمني سيستم بدون تعهدات كامل و اصولي مديريت و همچنين بدون وجود اطمينان و اعتماد دو طرفه بين مديريت كارخانه و مديريت ايمني سيستم قابل دسترسي نخواهد بود، بدين شكل كه از يك طرف بايستي مديران رده بالا مطمئن باشند كه مسائل ايمني توسط افراد مطلع، وارد و آگاه انجام مي شود و از طرف ديگر مدير ايمني سيستم نيز بايد از حمايت كامل مديريت كارخانه خاطرجمع باشد، همچنين لازم است كه شاغلين محيط هاي كاري نيز به خوبي از وظايف كادر ايمني و همچنين حمايت هاي مديريت كارخانه از واحد ياد شده در راستاي اجراي وظايف محوله آگاه باشند. در ضمن وجود نهادي كه در نهايت حد قابل قبول بودن ريسك، عناصر سازماني درگير، خروجيهاي موردنياز و اقدامات لازم بر روي خروجيها را تعيين نمايد الزامي خواهد بود.
بر طبق پيشنهاد اولسون براي مديريت موثر ريسك لازم است كه مديريت سازمان:
1-بخواهد كه كليه شاغلان و همچنين سازمانهاي پيمانكار در مديريت برنامه ايمني سيستم همكاري كنند.
2-مطمئن شود كه ساختار سازماني مديريت ايمني سيستم طوريست كه آنها از قدرت و انعطاف پذيري سازماني براي كارآيي موثر برخوردار هستند.
3-مطمئن شويد كه ريسك هاي قابل قبول و غيرقابل قبول براساس سياست هاي شركت به خوبي تعريف شده و مستندسازي گرديده اند به طوريكه تصميم گيرندگان از ريسك هاي موجود در هنگام كار سيستم آگاه هستند.
4-بررسي ريسك حادثه را به عنوان بخشي از هر برنامه ارزيابي يا تجديدنظر و همچنين مرحله اي از تمامي مراحل مهم تصميم گري الزامي سازد.
بدون كسب اطمينان هاي فوق به عنوان حداقل تعهد مديريت سازماني تلاش هاي ايمني موفقيت آميز نخواهد بود همچنين لازم است كه مديريت علاوه بر تامين منابع موردنياز و تعهدات لازم براي رسيدن به اهداف ايمني سيستم، آماده قبول نتايج فرآيند ايمني سيستم نيز باشد و اطمينان حاصل كند كه تصميمات گرفته شده براساس كليه اطلاعات موجود صورت مي گيرد.
در جهان پيچيده، افراد مجبورند از عهده مسائلي برآيند كه فراتر از منابع تحت اختيار آنها است. در چنين شرايطي چيزي كه به آن نياز دارند، شيوه پيچيده تفكر نيست، بلكه چارچوبي است كه آنها را قادر ميسازد به مسائل پيچيده به شيوهاي ساده بيانديشند. پيچيدگي شرايط محيطي و تعدد و تنوع عوامل تأثيرگذار داخلي و خارجي در حوزههاي تصميمگيري، شرايطي بغرنج و توأم با عدم اطمينان فراهم آورده است كه تصميم گيرنده را با ريسك و ترس از اتخاذ تصميم نادرست مواجه ميسازد.
تصيممسازي تحت شرايط ريسك و عدم اطمينان، يكي از مهمترين وظائف مدير است ولي اغلب در مواقع تصميمسازي با كمبود اطلاعات و زمان مواجه هست، تصميماتي كه مديران ميگيرند ميتواند موجب رشد، رونق يا ورشكستگي شركت شود. معمولاً تصميم بايد در شرايطي گرفته شود كه عوامل پيوسته در حال تغييرند، اطلاعات چندان روشن نيست و ديدگاهها متناقض هستند مديران بايد پيوسته در صدد راههاي تازه برآيند و چارهاي بينديشند. در بعضي مواقع تأخير در تصميمگيري خطر بيشتري از ريسك اوليه دارد.
صاحب نظران تصميمگيري را قلب مديريت تلقي ميكنند و معتقدند كه تمام كاركردهاي مديريت را ميتوان برحسب فراگرد تصميمگيري تشريح نمود. تخصيص منابع، شبكه ارتباطي، روابط رسمي و غيررسمي و تحقق هدفهاي سازمان به وسيله مكانيزمهاي تصميمگيري كنترل ميشوند. از اين رو، تصميمگيري به منزله كليد فهم پيچيدگيهاي سازمان و عملكردهاي مديريت است. در مديريت اساس اقدامات و شكلگيري فعل و انفعالات تصميمات است و به تعبيري همه اقدامات آميخته با تصميمگيري است. مديريت جوهرهاش تصميمگيري است و جوهره تصميمگيري اراده انساني است. تصميمات در طول خطمشي و مبتني بر آن هستند و هر تصميمي بايد بوسيله خطمشي حمايت شود و اگر حمايت نشود آن تصميم ناقص خطمشي است يا آن را بر نگرفته است.
مفهوم تصميمگيري و اهميت آن:
تصميم عبارت است از قضاوت يا انتخاب ميان دو يا چند راه حل مختلف كه به اشكال نامحدود و در شرايط مختلف انجام ميگيرد. تصميمسازي فرآيند تشخيص مسائل و فرصتها و حل آنها ميباشد بطوريكه از طريق آن فرآيند ايجاد دو بررسي گزينهها و انتخاب صورت ميپذيرد. بنابراين ميتوان ميگفت كه تصميمسازي فرآيندي است آگاهانه و مبتني بر خلاقيت و هوش انساني كه به مدد دانش و تجربه و بصيرت محقق ميشود. ذهن انسان ميتواند به هر چيزي كه برايش قابل درك باشد و آنرا باور داشته باشد دست يابد.
تصميمگيري شامل دو مرحله اصلي است مرحله شناسايي مسئله و مرحله حل مسائل، به طوري كه سازمان در هر زمان درصدد اجراي دو مرحله بمنظور ارائه راهحلهاي مختلف ميباشد. تصميمات تحت تأثير عوامل متعددي قرار دارد عمدهترين آنها عبارتند: موضوع تصميم، زمان و پيچيدگي متغيرها، طراحي و ساختار سازمان، پيچيدگي محيطي، تعدد و تنوع عوامل تأثيرگذار داخلي و خارجي و ميزان اطلاعات، ضمناً تصميمگيري ميتواند توسط كارشناسان، مديران، و تيمها اتخاذ شوند.
محيطي كه امروزه مديران بايد در آن به تصميمگيري بپردازند به دلايل متعددي سخت و دشوار شده است كه از جمله اصليترين عوامل مؤثر در آن: تعدد عوامل تأثيرگذار در فضاي تصميمگيري، تنوع گزينهها و راهكارهاي در دسترس، افزايش ريسك و يا هزينه اتخاذ تصميمات نادرست، تخصصي شدن موضوعات، زمان اتخاذ تصميم و پيشبيني عواقب تصميم ميباشند. براي گرفتن تصميمات مهم، اطلاعات بايد در سطح سازمان موجود باشد نه فقط در حد يك نفر، ضمن اينكه با دادههاي متناسب و كافي و صحيح ميتوان تصميمگيري صحيحتر نيز اتخاذ نمود. هر تصميمي با يك ايده آغاز ميشود و چون توانايي در خلق ايدههاي ناب محدود است پس تصميمگيري نيز ميتواند توأم با خلاقيت باشد.
بين كيفيت تصميم و زمان رابطه مستقيمي وجود دارد بطوريكه هر چقدر زمان بيشتر در اختيار تصميمگيرندگان قرار گيرد كيفيت تصميم نيز افزايش مييابد البته همانگونه در نمودار (1) ملاحظه ميگردد در موارديكه زمان كمجهت انتخاب راهكارهايي وجود دارد معمولاً تصميم بصورت فردي اتخاذ ميگردد و به تبع آن كيفيت آن نيز پايين ميباشد. و هر چه از افكار و اطلاعات ديگران بيشتر استفاده گردد بلحاظ برخوردار شدن از اطلاعات جمعي، كيفيت نيز افزايش مييابد.
انسان در هر لحظه از زندگي شخصي و شغلي خود در حال تصميمگيري است. گاهي اوقات اين كار چنان عادي و روزمره ميشود كه فرآيند تصميمگيري به شكل ناخودآگاه انجام ميگيرد و گاه قضاوت و اخذ تصميم نهايي در مورد يك موضوع چنان دشوار مينمايد كه ساعتها و حتي روزها فكر و ذهن ما را درگير ميكند. آنچه مسلم است، تصميمگيري درست مستلزم داشتن اطلاعات درست است اما راه به دست آوردن اطلاعات درست كدام است؟ چه اطلاعاتي براي تصميمگيري لازم است و چگونه ميتوان از طريق مشاركت تصميم بهتر و دقيقتر اخذ نمود و … اينها مواردي است كه فرد به هنگام اخذ تصميمات در امور شخصي و حرفهاي خود به دقت بايد در مورد آنها فكر كند.
منابع و فرصتها محدودند و شايسته نيست كه با اخذ تصميمات نادرست آنها را به هدر دهيم. كليه افراد شاغل در سازمانها و بويژه مديران بايد همواره اين محدوديت را مدنظر داشته باشند و از طريق آشنا شدن با فرآيند تصميمگيري و كسب مهارت در اجراي مراحل مختلف آن، تا آنجا كه ممكن است ضريب خط را در تصميمات خود كاهش دهند. نبايد فراموش كرد كه گاهي اوقات مسند تصميمگيري به نوعي مسند قضاوت تبديل ميشود و قضاوت كاري بس دشوار و پر مسئوليت ميباشد.
خط و مشي بيانگر بينش است و اتخاذ تصميم فرآيندي كنشي و واكنشي بر پايه خط مشي، تصميم در راستا و در طول خط مشي ترسيم شده اتخاذ ميشوند. در درجهبندي تصميمگيريها چنانچه خطمشي گذاري مفهوم تصميمگيري بنياني يا اوليه را داشته باشد اتخاذ تصميمات جاري كه در راستاي آن انجام ميگيرد از جمله جايگاه و رتبه، تصميمگيري ثانويه تلقي ميگردد. رابطه بين تصميمات اوليه و ثانويه رابطه تأييد و حمايت متقابل است. به اين معنا كه تصميمگيري بايد پشتيبان خطمشي و برعكس خطمشي بايد تأييدكننده تصميم باشد. ارزيابي هر تصميم اوليه و ثانويه نيز به منظور اطمينان از همين امر صورت ميپذيرد، زيرا خط مشيگذاري زياد قابل تكرار نيست.
عوامل اصلي تصميمگيري:
عوامل اصلي در تصميمگيري عبارتند از:
1-تشخيص مسأله
2-تشخيص راهحلهاي مربوطه
3-تشخيص و انتخاب بهترين راه حل
ويژگي مشترك در عوامل سهگانه تصميمگيري همان شناخت و تشخيص است كه ريشه در معرفت و سطح آگاهي تصميم گيرنده در شرايط و تسلط او بر مسائل دارد. در تشخيص مسأله بايد هدف روشني را تعقيب نموده، از نيازهاي واقعي سازمان آگاه شد. جهت تشخيص راهحلها ميبايست مفهوم روشني از فعل و انفعالاتي كه در آينده انجام خواهد شد داشته باشيم و آنگاه از ميان راه حلهاي موجود بهترين راهحل را متناسب با امكانات انتخاب نمائيم.
احاطه انسان بر متغيرها عامل تفكيك آنها از لحاظ كنترلپذيري يا عدم كنترلپذيري است. در مرحلهاي ممكن است وضعيت متغيرها از نظر قابل كنترل يا غيرقابل كنترل بودن تغيير كند و اين در صورتي است كه ميزان تسلط و احاطه انسان بر موضوع تغيير نمايد. بنابراين ممكن است متغيري براساس ميزان توانمندي و احاطه، براي يك سازمان قابل كنترل و براي سازمان ديگر غيرقابل كنترل باشد.
متغيرها از لحاظ زماني در دو مرحله زماني جداگانه بر تصميمات تأثير ميگذارند:
1-در موقعيت انجام مطالعات و جمعآوري اطلاعات كه تأثير متقابل قبل از اتخاذ تصميم است و متغير در نوع تصميم دخالت دارد.
2-دخالت متغيرها به شكل حمايت و تقويت يا تزاحم كه تصميم اتخاذ شده را تحت تأثير قرار ميدهد.
تقسيمبندي ديگر از متغير به صورت قابل پيشبيني و غيرقابل پيشبيني تقسيم ميشوند. هر متغير قابل كنترل يا غيرقابل كنترل ممكن است قابل پيشبيني باشد يا غيرقابل پيشبيني. متغيرهاي قابل كنترل معمولاً جزء عوامل داخلي و دروني سازمان محسوب ميشوند و متغيرهاي غيرقابل پيشبيني بيشتر جزء عوامل محيطي هستند كه سازمان در آن قرار دارد.
متغيرهاي قابل كنترل:
متغيرهاي قابل كنترل بيشتر بر عواملي دلالت دارند كه مستقيم ميتواند بر آنها اشراف داشته باشد از جمله:
1-ظرفيت (انساني، مكاني، تكنولوژي). در طراحي ظرفيت تصميمگيرنده ظرفيت هر يك از عوامل انساني، مكاني و تكنولوژي را پيشبيني و كنترل ميكند.
2-تنظيم نسبت عوامل مالي و پشتيباني و توليدي و خدمات. از آنجا كه تصميمگيرندگان فرآيند و خدمات را براساس طرحهاي مربوط قبلاً بررسي و پيشبيني ميكنند قابليت كنترل آنها در سيستم وجود دارد.
3-ساختار سازمان به دليل احاطه مديريت بر سيستم، طراحي ساختار و هر گونه تغيير در آن قابل كنترل است.
4-تغيير در برنامه متأثر از دگرگوني در نحوه هدايت سازمان و برعكس. جايگزيني برنامهها و تغيير در اجزاي هر برنامه تحت كنترل تصميم گيرنده است. نحوه هدايت عمليات سيستم براساس تغييرات برنامه نيز قابليت كنترل دارد.
5-فرآيند اجرايي. عمدتاً هر يك از منابع انساني بلحاظ توانائيهاي خاص در انجام وظائفشان، جايگاه خاصي را در فرآيند دارند. مجموعه توانائيهاي كاركنان كه مبناي كاركرد آنها است، عوامل دروني و جوهره اصلي فرآيند اجرايي در سيستم است. تغيير و دگرگوني در هر بخش از فرآيند عملاً متأثر از اين توانائيها و قابل سنجش، هدايت و كنترل توسط تصميم گيرنده است.
متغيرهاي غيرقابل كنترل:
متغيرهاي غيرقابل كنترل از نظارت دروني سيستم خارج بوده، حالت فراسيستمي دارد و توجه به آنها و نيز انجام برآوردهاي احتمالي براي منبع تصميمگيرنده بيش از متغيرهاي قابل كنترل لازم است. برخي از متغيرهاي غيرقابل كنترل عبارتند از:
1-متغيرهاي طبيعي. اين متغيرها ناشي از تحولات و دگرگونيهاي طبيعي و زيستمحيطي است.
2-عوامل رواني و اجتماعي. متغيرهاي قابل پيشبيني يا غيرقابل پيشبينياند كه در هر صورت سازمان بر آنها كنترلي ندارد دگرگونيهاي بافت جمعيتي و گرايشهاي مختلف كه بوجودآورنده روابط اجتماعي و جو رواني خاصي در جامعه است جزء متغيرهاي مؤثر بر سيستم محسوب ميشود و سيستم بايد با در نظر گرفتن شرايط ذكر شده، عكسالعملهاي مؤثر در قبال آنها را براي تداوم بقاي خود تدبير نمايد.
3-جريان فراگير علمي و فنآورانه احاطه كننده سازماني. افزايش دامنه علوم و فنآوري به دور از كنترل سيستم و مستقل از تأثيرات جزئي آن است. گسترش بيوقفه تحقيقات، زمينه به كارگيري فنون جديد را در اجراي فرآيندهاي گوناگون فراهم ميسازد. بنابراين تصميمگيرندگان، تأثير علوم و روشهاي علمي جديد در غالب فنآوري را هر چند كه قابل پيشبيني نيز باشد، دور از كنترل خود ميدانند.
4-متغيرها فرهنگي و سياسي. گرايشهاي سياسي در محيط، قوانين جديد و طرحريزيهاي كلان اجتماعي، تغيير در روش حكومت، انقلاب و غيره همگي از متغيرهايي هستند كه تصميمگيري در سيستم متأثر از آنها بوده، در آن شرايط، احتمال تغيير در تصميمات براي بقاي سيستم وجود خواهد داشت.
5-متغيرهاي كلان اقتصادي. اين متغيرها از جمله عواملي هستند كه بر خرده سيستمها و تصميمگيرندگان آنان تأثير ميگذارند. بطور كلي شناخت مباني و بنيانهاي اقتصادي كه همه ابعاد جامعه و از جمله خرده سيستمها را مستقيماً تحت تأثير قرار ميدهند، در هر مرحله از تصميمگيري براي تصميمگيرندگان ضروري است.
تمام متغيرهاي قابل كنترل و غيرقابل كنترل اعم از قابل پيشبيني و غيرقابل پيشبيني ممكن است بصورت تصادفي جابهجا شوند يعني متغير يا متغيرهايي كه به نظر قابل پيشبيني و كنترل بودند، تصادفاً تغيير ويژگي داده به نوع ديگر تبديل ميگردند.
بررسي انتظارات:
هدفگذاري خود مفهوم تصميمگيري و خطمشيگذاري را دربر دارد يعني حركت به هم پيوستهاي است و آنچه تمركز بر آن است، خطمشي تعيين شده اوليه است بنابراين خود هدفگذاري هم طي فرآيند اتخاذ تصميم صورت ميگيرد و اين دو فرآيند به هم پيوسته و دوطرفه است. در اين فرآيند دو طرفه عامل انتظارات دخالت دارد. انتظار از خطمشي اصلي، تحقق اهداف است و به موجب انتظارات، خطمشي بايد اهداف را تأمين كند. اين موضوع در مورد تصميم هم صادق است.
انتظار بر دو نوع است: عقلائي و احساسي. در انتظارات عقلائي، مديريت توان و امكان تحقق هدف را در خود و سازمان جستجو مينمايد و فرآيندهايي را كه در نيل به هدف نقش دارد بررسي ميكند. اما در انتظارات احساسي امكان تحقق هدف براساس مطالعات علمي نيست.
نمودار: سير تكاملي انتظارات در تصميمگيري
انتظارت عقلايي كه براساس توان و امكان عمليات اجرايي و نيز پايبندي و اعتقاد عامل شكل ميگيرد ميتواند موجب راهاندازي سيستم شده يا آن را متوقف كند. منظور از عامل در بعد مديريتي، شخص مدير يا هيأت مديران و در بعد سازماني مجموعه عوامل تعامل كننده درون سازماني است. اگر انتظارات عقلايي برآورده شود (تأثير مثبت) فرآيند تكامل يافته، جنبه تداوم به خود ميگيرد و اگر برآورده نشود (تأثير منفي) فرآيند متوقف يا در آن تجديد نظر ميشود. (نموار فوق)
سنجش تصميم و خطمشي ارتباط مستقيم با انتظارات دارد. انتظارات بعد از هدفگذاري و قبل از اقدام مطرح ميشود. تصميم با انتظارات مقايسه ميشود و تصميمگيرنده به عنوان بازخورد مطالعات خود به اين نتيجه ميرسد كه بايد انتظار را منطقيتر و عقلاييتر كند يا خير.
شناسايي گروهها در خطمشيگذاري:
مديريت بر پايه تحليل گروهي از خطمشي، بيان كردن ايدئولوژي و بينش مجموع افراد تشكيل دهنده گروهي است كه هر يك از آنان به نحوي از علوم، فنون و تجربه برخوردارند. گروهها، مجموعهاي از عوامل انساني هستند كه به نحوي در اتخاذ تصميم و پذيرش آن، هم در موقعيت اخذ تصميم (به صورت مثبت و منفي) و هم در شرايط اجراي تصميم، نقش دارند.
مجموعه افراد، ويژگيها و خصوصياتي دارند كه با ويژگيهاي فرد فرد اعضاي آن گروه مغاير است. قوانين، ضوابط، آييننامهها، روش و آنچه در مورد هر يك از افراد صدق ميكند در مورد مجموعه آنها صدق نميكند. همچنين گروه از يك سلسله قوانين و هنجارهايي پيروي ميكند كه اجزاي آن به طور منفرد از آن تبعيت ندارند. حضور بيش از يك فرد در جمع و تأثير و نقش آنها، موجب ميشود گروه عملاً از لايههاي مختلفي تشكيل يابد. مشتركاتي كه به طور طبيعي بين برخي افراد يك گروه وجود دارد و دستهبنديهاي قهري و جبري كه از اختيارات انسانها خارج بوده، از ابتداي خلقت با آنهاست پديد آورنده اين لايههاي متفاوت است. اين لايهها داراي شاخصهاي متفاوتي از قبيل بنيانهاي اجتماعي، اقتصادي، فني، تخصصي، رفتاري و صنفي است. نحوه نفوذ در اين لايهها با هم يكسان نيست و متناسب با آن لايه خاص است. همچنين شيوههاي مشاركت در لايههاي گروه متفاوت است. دريافت و پردازش اطلاعات و تجزيه و تحليل موضوعات جاري سازمان و نيز رهيافتهاي اجرايي و عملياتي متأثر از خصوصيات هر لايه است.
تقويت و توسعه عملكرد هر لايه از گروه، به طريق اولي، تابعي از آمادگيهاي موجود و متأثر از خصوصيات آن لايه است و اگر چه گروه هنگام مقايسه با ديگر گروهها از يكپارچگي ظاهري برخوردار است، به علت تفاوتها و دستهبنديهاي ميان افراد عملاً لايههاي گروه هستند كه ايفاي نقش كرده، كاركردها و ارتباطات را پديد ميآورند. بر اين اساس «فرهنگ گروه» عملاً برآيند تعامل خرده فرهنگي (شامل تعاون و تعارض) ميان لايههاي گروه است كه مبين ويژگي عمومي و جامع گروه بوده، با ويژگي آحاد و اجزا و لايههاي آن متفاوت است.
البته بديهي است كه «حيات گروهي»، مبادلات و تشريك مساعي داخلي بين اجزا و لايهها را ضروري ميكند و از اين رو در لايهها و اجزاي گروه فعل و انفعالات دروني و بيروني براي حل مسائل گروه انجام ميگيرد.
خطمشي سازماندهي و بسيج گروههاي انجام پروژه. سازماندهي و بسيج گروههاي انجام پروژه زماني كه لايههاي گروه مشخص شده باشد، بسيار حساس و نيازمند خطمشي فراگير و جامعي است. ساماندهي و بسيج دو خصوصيت جدا از يكديگر را به وجود ميآورد:
1-نقش گروه را در زمينه مشاركت در امر تصميمگيري و تعيين و ترسيم خطمشي مشخص ميكند.
2-در اجراي خطمشي و تصميم اتخاذ شده، زمينههاي عمل را به وجود ميآورد. آنچه يك گروه را از گروه ديگر متمايز ميكند، «هدف گروه» و آنچه كه گروه را به حركت واميدارد دستيابي به موفقيت است. اين امر موجب چندين ويژگي در گروهها ميشود:
1-گروهها نوعاً «پرتلاش» ميشوند و تلاش بيشتر را لازمه توفيق خود ميدانند.
2-در قياس با گروههاي ديگر و برحسب موضوع سعي در «نوآوري» دارند.
3-در راستاي توفيق طلبي به درجهاي از «اقتدار» نايل ميآيند.
براساس دستاوردهاي ذكر شده، گروهها از «تكثر» استقبال ميكنند و پذيرفته شدن آنان دلالت بر گسترش و ترويج اقتدار ميكند، به طوري كه دامنه اقتدار گروه فراتر از اقتدار فرد قرار ميگيرد. بنابراين بايد:
1-گروه از خطمشيهايي كه زمينه بسيج و انسجام تواناييهاي آن را پديد ميآورد استقبال كند.
2-گروههايي كه چنين خطمشي را اجرا ميكنند در راستاي گسترش كمي نيازمند پيوستن فرد يا افراد ديگرند و بايد محدوده اجتماعي و فرهنگي، صنفي و غيره را در مخاطبان در نظر بگيرند.
ابزارها و روشهاي تصميمساز وتصميمگيري:
ابزارها و مدلهاي متعددي جهت تصميمسازي و تصميمگيري وجود دارد كه هر يك با توجه به شرايط و ماهيت موضوع ميتواند اثربخش بوده و تصميم گيرندگان را در اتخاذ راهكار بهينه كمك نمايد اهم ابزارها و روشهاي مورد استفاده بشرح زير ميباشند:
الف) ابزهارها:
مدلسازي: اين ابزار براي آزمون متغيرها، بررسي روابط ميان دادهها و پيشبيني نتايج حاصله از تغيير هر يك از عوامل هست. در واقع مدلسازي، ايجاد فرمول و حل رياضي مسأله در شرايط ساختار يافته است. اين روش داراي مزايايي چون سرعت، ارزان و آسان را داراست. برنامهريزي خطي و تئوري صف از مهمترين روشهاي مدلسازي هستند. در برنامهريزي خطي، ديدگاه حاكم به دنبال حداكثر يا حداقل كردن خروجي يك برنامه يا هدف با توجه به محدوديتها است و تئوري صف نيز براي آزمايش و بررسي ماهيت خطوط انتظار بكار ميرود.
شبيهسازي: از آنجا كه امكان آزمون و خطا بر كليه پديدهها و موضوعات بصورت واقعي و طبيعي ميسر نميباشد بنابراين از شبيهسازي براي بررسي آثار شرايط اجتماعي مورد آزمون استفاده كرده و نتايج را ثبت و رسيدگي ميكنند. طبيعتاً هر قدر كه شرايط و عوامل و ارتباطات بين مسائل واقعي با مدل، واقعبينانهتر باشد نتايج حاصله از دقت و صحت بيشتري برخوردار خواهند بود. از مزاياي اين روش، انعطاف در مدل كردن سيستمها، سناريوهاي زمان واقعي، آناليز و طراحي آماري ميباشد.
پيشبيني:
پيشبيني در مواردي كه انتظار تغييرات بر روند آينده، همانند شرايط رفتار گذشته و جاري فرض شود كاربرد داشته و عمدتاً كاربرد پيشبيني، تهيه و تنظيم برنامهها است با اين فرض كه شرايط و رفتار گذشته راهنماي رفتار و شرايط آينده خواهد بود و در مواردي نظير روند تغييرات تكنولوژي، شرايط اقتصادي، شرايط بازار و تقاضاي مشتريان از اهميت كليدي برخوردار است.
آناليز تصميم:
درخت تصميمگيري، شاخه كردن و تعميم دادن ساختارهايي است كه رويدادهاي بالقوه آتي را ارائه ميكنند. در اين تكنيك تصميمات مختلف و حالاتي را كه ممكن است اتفاق بيفتد را در قالب شاخههاي گوناگون در نظر گرفته و با در نظر گرفتن احتمال هر يك از حالات و يا درجهبندي آنها، روش بهينه انتخاب ميگردد.
تحليل حساسيت: فني است كه تعيين ميكند چگونه پس از متغير بعضي از پارامترها و فرضيات تصميمگيري، نتايج تغيير ميكنند.
فرآيند تحليل سلسله مراتبي (AHP):
اين فرآيند دو رويكرد تحليل و سيستم را در يك چارچوب منطقي و تركيب پيوند ميزند- اين فرآيند از مقايسات زوجي استفاده كرده و سپس براي عوامل و ارزيابيهاي مختلف، ضرايبي را محاسبه ميكند.
ب) روشها:
روش استدلالي: در روش استدلالي، تصميمگيرنده يك نمايش ذهني از پديده تصميم را براي خود ترسيم ميكند. اين مدل ذهني پايهاي براي استدلال كردن يك مسئله بوده و شامل متغيرهايي است كه به هم مربوط بوده و ارتباطات علت- معلولي آنها مشخص ميباشد. اين روش به تصميمگيرنده كمك ميكند تا يك مسئلهي به خصوص را تشخيص داده و حل نمايد. نكته مهم اين است كه مديران مختلف مدلهاي ذهني متفاوتي را راجع به يك مسئله و يا مسائل مشابه ميتوانند داشته باشند كه اين مدل ذهني ممكن است اندكي متفاوت از واقعي باشند.
روش قياسي: در روش قياسي يا تشبيهي، وقتي مدير با يك مسئله مواجه ميشود، حافظهاش را فعال ميكند تا مسئلهيي مشابهي كه قبلاً آن را حل كرده و يا شاهد حل شدن آن بوده را پيدا كند و حل قبلي به عنوان نقطه شروعي براي حل مسأله موجود انتخاب مي شود و ممكن است متعاقباً سازگار و منطبق نيز شود.
روش ايجادي: در اين روش تصميمگيرنده ايدههاي بديع و مؤثر را بررسي كرده و در فضاي مسئله بسط ميدهد. تعداد راه حلهاي ممكن از طريق اين روش متفاوت بوده و بايستي بهترين و اثربخشترين راهحل انتخاب شود بر اين اساس قدرت خلاقيت و ايدهپردازي يك دارايي مهم براي تصميمگيري مديران محسوب ميشود.
روش برنامهريزي شده: تصميمات برنامهريزي شده تكراري و كاملاً مشخص هستند و براي حل مسائل مورد نظر روشها و رويههاي مشخص وجود دارد روش مزبور براي تصميمات عمومي و عادي استفاده ميشود استفاده از قواعد مشخص، داشتن مدلهاي محاسباتي و استفاده براي سطوح پايين مديريتي از ويژگيهاي اين روش است.
روش برنامهريزي نشده: اين روش بدون ساختار و منحصر به فرد ميباشد و بطور كلي تازه يا جديد بوده و چندان مشخص نميباشند و زماني اتخاذ ميگردد كه سازمان پيش از آن با اين مسئله روبرو نشده باشند.
روش عقلاني محدود: مديريت سازمان، ماهيت ناشناخته مسايل، پيچيدگي امور، ناكافي بودن منابع و … باعث ميشود كه روش بخردانه محدود گردد و افراد از تجربه و قضاوت شخصي و تجربيات گذشته و همچنين ضمير ناخودآگاه براي اتخاذ تصميم استفاده كرده و در واقع به نوعي جنبه شهودي دارد و پويايي آن به مقدار اطلاعات و تعداد راهحلها بستگي دارد.
اصول تجزيه و تحليل تصميمات
مدلهاي تصميمگيري
مدل الگويي است برگرفته از واقعيت كه بر عناصر و اجزاي كليدي قابل تعميم دلالت دارد. متناسب با موضوعات سازمان، درباره اجزا و عناصر مختلفي تصميمگيري به عمل ميآيد. از اين رو دانشمندان و صاحبنظران رشته مديريت مدلها و الگوهاي متفاوتي متناسب با موضوعات مختلف ارائه كردهاند.
دستهبندي درور
دستهبندي «درور» از لحاظ نظري ميان صاحبنظران مقبوليت بيشتري دارد. وي مدلها را به پنج دسته تقسيم ميكند: مدل عقلايي؛ مدل فزاينده؛ مدل مختلط؛ مدل رضايتبخش؛ مدل كاملاً عقلايي يا منطقي. قابل ذكر است كه در هر يك از موارد فوق خصوصيات موارد قبل وجود دارد. مثلاً مدل پنجم كليه خصوصيات مدلهاي اول تا چهارم را داراست.
1-مدل عقلايي: در روش عقلايي، نوع مسأله و راهحلهاي مناسب براي حل آن به منظور تحقق هدف با استفاده از رويكرد سيستمي يا استراتژيك مطرح ميشود و تصميمگيرنده از ابزارهاي سنجش و شناخت متناسب با موضوع و نوع مسأله استفاده ميكند. مراحل تصميمگيري عقلايي به شرح زير است:
1-شناخت دقيق مسأله يا مشكل از طريق كانالهاي ارتباطي با خطمشي گذار.
2-تجزيه و تحليل و تبيين مسأله از طريق ريشهيابي و ارزيابي اجزاي آن.
3-احصاء راهها و گزينههاي ممكن با در نظر داشتن امكانپذيري هر يك از آنها.
4-پيشبيني و تخمين پيامدهاي مربوط به هر يك از راهها با در دست داشتن معيارهاي انتخاب.
5-مقايسه كلي گزينهها (در نظر گرفتن خصوصيات هر يك از گزينهها در قياس با ديگر گزينهها).
6-انتخاب بهترين گزينه از ميان گزينهها.
اين مدل تأكيد اساسي بر ابعاد سختافزاري و فرآيندي دارد و با نگرش به جنبههاي مادي. كمي و اقتصادي تصميم گيرنده را به نقش بلندمدت عوامل ملموس و محسوس در تصميم و پيامدها توجه ميدهد. تصميمگيرنده در اين شيوه به صورت فعال و پيشبرنده به ريشهيابي مشكلات ميپردازد و در صدد است از ميان راهحلهاي ممكن بهترين را انتخاب كرده، از بازخوردها براي تكميل فرآيند استفاده نمايد. همچنين دستاوردهاي تصميم را از نظر اثربخشي، كارايي و بهرهوري با استفاده از روشهاي كمي و آماري مورد مطالعه قرار ميدهد.
اين روش اگر چه روشي منطقي است، اما روش وقتگيري است و در شرايط عدم اطمينان و مخاطرهآميز كاربرد ندارد.
2-مدل فزاينده. اين مدل واجد خصوصيات مدل عقلايي است. علاوه بر آن در اين مدل، منبع تصميمگيرنده در هنگام تنظيم اهداف و راهحلهاي قابل اجرا با عواملي مواجه ميشود كه بايد آنها را نيز در تصميم خود دخالت دهد. در مسائل دولتي معمولاً به دليل تحركات، تحولات، سياستگذاريهاي داخلي، تغييرات هنجاري، آئيني و ارزشي، تصميمات در معرض تغييرات افزايشي است؛ بدين معنا كه در هر مقطع تصميمگيري، منبع تصميمگيرنده تعدادي از اهداف مورد مطالعه را تنظيم ميكند، ولي در همين حين ممكن است اهدافي به اهداف مورد نظر اضافه شود، لذا مدير بايد پارامترهاي تغيير يافته را مورد بررسي قرار دهد.
اين مدل رويدادها، پديدهها و احتمالات گوناگون را به عنوان متغيرها دخيل و اثرگذار بر تصميم طي روند تصميمگيري بررسي ميكند. ويژگي فزايندگي در جريان اخذ تصميم دلالت بر افزايش تدريجي و مستمر تأثير متغيرها بر فرآيند تصميمگيري دارد كه هنگام حركت از مبدأ «الف» به سوي مقصد «ي» به انحاء مختلف مسير تصميمگيري را تغيير ميدهد.
نمودار: تغييرات مسير تصميمگيري در مدل فزاينده
تأثير متغيرهاي گوناگون بر سير تصميمگيري، «خط روند» تصميمگيري را پديد ميآورد. به منظور رسيدن به هدف (مقصد)، تأكيد بر دو عامل اساسي هدف و پيشبيني ضروري است. در وهله اول بايد تصميم از نظر انتخاب كوتاهترين و مناسبترين راه براي رسيدن به هدف تجزيه و تحليل شود. عامل پيشبيني كه لازمه تحقق صحيح هدف است دلالت ميكند بر مطالعه يا برآورد پيشاپيش روند تغييرات، توجه به موارد مذكور موجب اصلاح و بهينگي خط روند تصميمگيري ميشود.
در اين مدل آمادگي تصميم گيرنده براي رويارويي با اتفاقات، رويدادها و دخالت متغيرهاي پيشبيني نشده بيشتر ميشود و برخلاف نگرش عقلايي تمام متغيرهاي دخالت كننده در تصميمگيري مورد تخمين و برآورد قبلي قرار ميگيرند.
درمدل مذكور برنامهها و برآوردها معمولاً بلندمدت نيستند. نقش تصميم گيرنده بيشتر واكنشي است تا كنشي و متناسب با رويدادها عكسالعمل نشان داده ميشود. همچنين به علت دخالت متغيرهاي گوناگون به طور مستقل يا وابسته به يكديگر و نيز تعامل متغيرهاي مختلف، امكان يافتن بهترين راه حل از ميان راه حلهاي احتمالي كمتر وجود دارد و با پديد آمدن بديلهاي منطقي در مواجهه با هر متغير دخيل در خط روند، اتخاذ تصميم صورت ميگيرد. اهداف، مرحلهاي و در حد تأمين مصالح تعيين ميشوند و تحقق هدف در هر مرحله تصميم گيرنده را آماده مواجهه با متغير ديگر (به طور فزاينده) مينمايد. از اين جهت تصميمگيرنده بر مبناي تحقق مزيت نسبي يك بديل نسبت به بديلهاي ديگر روند تصميمگيري را ادامه ميدهد.
3-مدل مختلط. در اين مدل بيشتر، كششها و كوششهاي استراتژيك بينالمللي مطرح ميشود و پارامترهاي بيشتري از سياستگذاريهاي بينالمللي را دربردارد.
4-مدل رضايتبخش:اغلب موارد تصميمگيرنده به جاي اينكه كاملترين تصميم را اتخاذ كند به تصميم رضايتبخش قانع ميشود كه البته اين امر نسبي است.
5-مدل كاملاً عقلايي يا منطقي: اين مدل دلالت بر خصوصيات تفكري و تعقلي غنيتر دارد كه در برخورد با مسائل غامض و مبهم ضروري است. در شرايط عادي مطالب و دادههاي اوليه براي تصميمگيري، در حد ظرفيت تفكر و تدبير تصميم گيرنده بود و تصميم گيرنده به شيوههاي ذكر شده با مسأله برخورد و تصميمگيري ميكرد، ولي در اين مدل مسائل توأم با ابهام بوده،پيامدهاي پيچيده و غامضي بر آن مترتب است كه بخصوص در مشاغل دولتي و مسائل پيچيده مرتبط با رويدادهاي بينالمللي نياز به تعمق و تدبر زياد دارد. همانطور كه اشاره شد اين مدل واجد تمام خصوصيات مدلهاي قبل و كاملتر از آنهاست.
ديدگاههاي ديگري نيز در مورد مدلهاي تصميمگيري مطرح است كه به تشريح آنها پرداخته ميشود.
مدل تصميمگيري مشاركتي
در تصميمگيري مشاركتي جريان اطلاعات از بالا به پايين و از پايين به بالا در سطوح مختلف سازمان جريان دارد. مشاركت در سطح عمومي موجب بهرهوري و به دنبال آن رضايت عمومي و رغبت در سازمان ميشود.
بعلاوه سازمان در نظام مشاركتي، هنگام تصميمگيري به منابع وسيعي از اطلاعات دست مييابد. معمولاً در اين گونه سازمانها كاركنان ماهر و نيمهماهر بهترين كساني هستند كه ميتوان از آنها در تصميمگيري مشاركتي استفاده كرد.
نمودار: تصميمگيري مشاركتي
مدل تأثير وافر
در تصميمگيري مشاركتي مشاركت هر عضو براساس نيازهايي است و اين نيازها غالباً طبقهبندي نميشود. در مشاركت آنچه ابتدا از نظر مشاركت كننده بيشترين اهميت را دارد برآروده شدن برترين نيازاست كه اغلب نتيجه پردازش ذهني است. بعد از آن رضايتمندي از كار مطرح است و اين رضايتمندي از كار است كه تبديل به انگيزه ميشود. رابطه رضايتمندي از كار با انگيزش يك رابطه تزايدي و دروني است. سپس بهرهوري مطرح ميشود. انگيزش منابع انساني براي مشاركت در تصميمات سازمان عاملي است كه موجب اثربخشي سازماني ميشود و اثربخشي نيز خود موجب افزايش بهرهروي كل و در نتيجه رضايت در كل سازمان ميگردد.
تصميم گيري مشاركتي برآورده شدن بالاترين نياز رضايتمندي از كار انگيزش بهرهوري
مدل تصميمگيري برنامهريزي شده
تصميمي كه بر پايه مطالعات و پيشبينيهاي لازم و كافي از جزئيات عمليات (با تعيين مراحل)، در محدوده زماني مشخص، اتخاذ ميگردد اصطلاحاً «برنامهريزي شده» خوانده ميشود. تصميم برنامهريزي شده دلالت بر تهيه يك مدل منطقي مشتمل بر مطالعات ذيل دارد:
1-مراحل زماني اعم از كوتاهمدت، ميانمدت و بلندمدت.
2-پيشبيني ظرفيت عمليات در مقايسه با برنامه، شامل:
1-2- بررسي محدوديتهاي ظرفيت كار در بخش عملياتي سيستم و مقايسه دائمي ميان ظرفيتها و بخشهاي برنامه (انتظارات برنامه).
2-2- استفاده سيستم از ظرفيت موجود براساس سياستهاي تعيين شده.
3-2- مطالعه نوسانات احتمالي در ظرفيت سيستم متأثر از شرايط زماني.
3-پيشبيني توان و قابليت انجام كار با توجه به اجزاي برنامه (با تأكيد بر فعل و انفعالات غيرتكراري و نوين) كه شامل موارد زير است:
1-3- سنجش نيروي كاري موجود در داخل سيستم و توانايي فراهم آوردن نيروي كاري مورد نياز از خارج سيستم.
2-3- دخالت پاره سيستمها در مجموعه سازمان به عنوان بخشهاي پركار (پرتوان) براي سنجش مورد قبل.
3-3- شناسايي نيروهاي كاري نيازمند تقويت و اقدام به توانمند كردن آنها از داخل يا خارج سيستم.
4-3- پيشبيني نوسانات نيروي كار كه موجب تغييرات و نوسانات در حجم كار انجام شده ميشود.
4-پيشبيني روشهاي انجام كار از نقطه نظر هزينه و كيفيت كه حاكي از مطالعات تواناييهاي مالي و تعيين حدود هزينه براي اجراي برنامه از نظر سيستم است. در اين راستا پرداختن به موارد ذيل لازم است:
1-4- بررسي و تصميمگيري درباره كارها يا بخشهايي از عمليات كه هزينهبر تلقي ميشوند (با در نظر گرفتن ضرورت انجام آنها در برنامه).
2-4- شناسايي بخشهايي از برنامه كه موجب فعاليتهاي جنبي بوده، در بخش عمليات سيستم، بسيار فرعي تلقي ميشود و ممكن است در نهايت از نظر تجزيه و تحليل هزينه، سربار تلقي شود.
3-4- تأكيد بر كيفيت بخشهاي عمليات در پيشبيني روشهاي انجام كار و بررسي راهكارهاي قابل تبديل به يكديگر از نظر پيشگيري از اختلاط ناشي از تشابه راهكارها (شدت انعطافپذيري راهكارها).
5-پيشبيني ضمانت اجرايي برنامه كه دلالت بر انجام مطالعات كافي درباره بخشها و اجزاي هر بند از برنامه دارد.
بررسي ضمانت اجرايي برنامه به عنوان آخرين گام تصميم اتخاذ شده را استحكام ميبخشد. آزمون نمونهگيري شده برنامه، ممكن است عمل تصميمگيري را با در نظر گرفتن زمان اجراي آن تصميم طولاني نمايد. در اينجا فعاليتهاي تحقيق و آزمون موارد آسيبپذير در برنامه، ارجحيت زمانبندي را تحتالشعاع قرار ميدهد و اين خود بخشي از تصميمگيري در حين تهيه برنامه محسوب ميگردد. از آنجا كه در تصميمگيري برنامهريزي شده پيشبيني ضمانت اجرا از ضروريات اساسي و بنياني است لازم است مخاطرات احتمالي و اقدامات بازدارنده اختلالات با نهايت دقت پيشبيني و برآورد شود.
گزينه قابل تحقق در تصميم برنامهريزي شده. گزينه، دلالت بر يك راهكار گزينش شده از ميان راهكارهاي ممكن درباره موضوع تصميم دارد. تجزيه و تحليل مجموعه راهكارهاي موجود و درجهبندي قابليت تحقق و امكانپذيري آنها موجب شكلگيري يك سري گزينهها در خصوص يك موضوع (به ترتيب صعودي يا نزولي) ميگردد. در تصميم برنامهريزي شده بعد از مطالعات پنج مرحلهاي ذكر شده، قبل از تصميمگيري مجموعهاي از گزينههاي مربوط با ترتيب خاص تنظيم ميشود.
كنترلپذيري مدل تصميم برنامهريزي شده. تغيير در وضعيت فرآيند با مطالعات و محاسبات كافي در برنامه قابل تشخيص و كنترل است. چنانچه تصميم اتخاذ شده در عمل با مشكلي روبهرو شود براي اصلاح راهكار و در نتيجه رفع مشكل تجديدنظر در برنامه به صورت مقطعي و موردي ضروري است. در صورتي كه تصميمگيري كاملاً برنامهريزي شده باشد، امكان اصلاح كل برنامه يا بخشي از آن به موجب مطالعات انجام گرفته از قبل تقويت خواهد شد. به منظور اصلاح برنامه وروديهاي سيستم و بخشهاي عامل (در مرحله عملياتي) مورد كنترل و نظارت مستقيم قرار ميگيرند و تناسب يا عدم تناسب برنامه يا عمليات مشخص ميشود. برنامهريزي در اتخاذ تصميم زمينه پيشگيري از وقوع اختلال در موقع انجام عمليات را فراهم ميآورد و در اين شرايط تصميم برنامهريزي شده قابليت كنترل و اصلاح دارد.
كنترل پذيري خط مشي و تصميم
تصميم گيري مدل اجتماعي
در اين مدل ملاحظات اجتماعي، مدير (تصميم گيرنده) را هدايت ميكند تا با برآورد كامل واقعيات و ادراك رويدادهاي اجتماعي و محيطي به اتخاذ تصميم بپردازد. در اين مدل تاكيد بر عوامل گوناگون محيطي و سازماني موجب ميشود مسئوليت مشترك تصميم گيرندگان سازماني و اجتماعي در تصميم گيري مورد مداقه قرار گيرد. عوامل اجتماعي دخيل در تصميم گيري، انتخابهاي صحيح و نظام مند را ايجاب ميكند كه مستلزم كفايت، خبرگي و جامع نگري در تصميم گيرندگان است. از ويژگيهاي مثبت اين مدل در نظر داشتن تمام عوامل احتمالي محيط درون و بيرون سازمان در اتخاذ تصميم است. استقبال از ايده ها و نظرات در موضوع تصميم، به همراه نگرشي مسئولانه به فلسفه اجتماعي، امكانات عملي، آمادگيهاي فني و اجرايي و نظاير آنها، بيانگر مشاركت پذيري سازمان و رويكرد به فراگردهاي جامع تصميم گيري از سوي مديريت است.
تصميم گيري در مديريت بر مبناي هدف (MBO)
چنانچه در تصميم گيري فقط هدف مطرح باشد و اجزاي ديگر سازمان دقيقا مورد بررسي نباشند اتخاذ تصميم براساس MBO خواهد بود، ولي اگر بين امكانات و هدف تعادل برقرار باشد، فرايند اتخاذ تصميم مبتني بر MBO نخواهد بود. براي مثال اگر نتيجه عمليات بيانگر A درصد افزايش توليد باشد اين بدين معنا است كه براساس تصميم گرفته شده، اگر توليدات A درصد افزايش يابد بين امكانات و هدف تعادل برقرار ميشود. اين نوع تصميم گيري مبتني بر MBO نيست اما مثلا در مسائل نظامي كه هدف به صورت عمده مطرح است و تصميم فقط براساس هدف اتخاذ ميشود MBO مفهوم مييابد. در تصميم گيري بر مبناي هدف جهات مكانيكي و تكنيكي كار تقويت ميشود و كنترل براي مديريت از اين ديدگاه ساده تر است.
مدل تصميم گيري براساس تمركز بر بازده
در اين مدل تصميم گيري تمركز بر نتيجة كار است و بازدهي كار از اهميت و حساسيت ويژه اي برخوردار است، بدين لحاظ در فرايند تصميم گيري بيشترين تاثير بر كيفيت بازده است و بهره گيري از وسايل و ابزارها، زمان و برنامه در اين راستاست. بين اين مدل تصميم گيري و MBO يك رابطه مستقيم وجود دارد. در MBO تمام ارتباطات درون سيستم، به هدفهاي سازمان يا سيستم برمي گردد. و اهداف جزئي براي هر جز و هر بخش نتايج مرحله اي را تعيين ميكند كه تصميم گيري ضرورتاً بايد بر آن متمركز شود. در مدل تصميم گيري براساس تمركز بر بازده، ارزيابي كه از قبل از اتخاذ تصميم شروع ميشود در تمام مراحل و فرايندهاي گوناگون ادامه مي يابد تا فرايند توليد و بازده را اصلاح كند. ارزيابي يا كنترل كيفيت و تجزيه و تحليل بافت محصول موجب ميشود كه اطلاعات لازم و موثري از اجزاي عمليات و مواد اوليه در دسترس تصميم گيرنده قرار گيرد.
بررسيها نشان مي دهد كه در اين شيوه اتخاذ تصميم، تصميم گيرنده تاكيد قابل ملاحظهاي بر افزايش موقعيتها و فرصتهاي اجتماعي و اقتصادي دارد. بعلاوه توسعه و گسترش روابط ميان سازمانها براساس عوامل مذكور موقعيتها و فرصتهاي اجتماعي و اقتصادي پيش بيني مي شود، يعني ارتباطات اقتصادي با جوامع و برقرار كردن روابط اجرايي و خدماتي با حوزه هاي اجتماعي ذيربط از ويژگيهاي اين مدل تصميم گيري است.
در اين روش، تصميم گيرنده به مطلوبترين بازدهي مي انديشد، اما ممكن است فرصتهاي اقتصادي و اجتماعي تغييراتي در محيط پديد آورد كه بر اجزاي شكل دهنده سيستم تاثير گذاشته و ارزيابيهاي گذشته را دگرگون سازد. يك تصميم مثبت عملا قابليت سيستم را بالا مي برد و بالا رفتن قابليت سيستم، انتظارات جديدي را ايجاد ميكند يعني انتظار ميرود كه با بالا رفتن قابليت سيستم بازدهي افزايش يابد. برعكس اگر قابليت سيستم پايين آيد و بازدهي تنزل كند، عملاً تصميم جامعي اتخاذ نشده است.
رابطه ميان خط مشي و نتايج (بازده)
رويكردهاي تصميم گيري
1.رويكردهاي كلاسيك: اين رويكرد دلالت بر نحوه و چرخش عمليات (دستورالعملها) دارد. در رويكرد كلاسيك، فرايند منطقي و عقلايي بودن مورد تاكيد است و گردش كار با چرخش عملياتي تا رسيدن به بهترين اثربخشي دنبال ميشود.
2.رويكرد مبتني بر روابط انساني: در اين رويكرد نقش انساني و تشريك مساعي كاركنان مبنا قرار مي گيرد و رضايت مندي كاركنان در نتيجه خودشكوفايي آنها لازمه اثربخشي سازماني و بهره وري بيشتر سيستم تلقي ميشود. در اين روش ارتباطات و تشريك مساعي كارساز است.
3.رويكرد منابع انساني: اين رويكرد تكيه بر نيروي انساني داشته، آنها را بهترين و ارزنده ترين منبع اطلاعات مي داند. در اين رويكرد صرفاً به عنوان منابع اطلاعاتي به منابع انساني توجه ميشود.
4.رويكرد سيستمها: در اين رويكرد تمام اجزاي سازمان مستقل از يكديگر ديده ميشود. دقت نظر در تدوين مراحل اجرايي و عملياتي و نيز فراهم ساختن مجموعه فرايندهاي قابل تعريف، از خصوصيات اين رويكرد است.
5.رويكرد فرهنگي: اين رويكرد منعكس كننده ارزشها و مفاهيم و مناسبات در حيات سازمان بوده، تاثير پاره فرهنگها را در روند اتخاذ تصميم مورد دقت قرار مي دهد. بايد متذكر شد كه فرهنگ مرز و قلمرو محيطي ندارد و بيشتر داراي ربط زماني است. در بعد زماني بيشتر به ادواري بودن فرهنگ توجه ميشود. قلمرو محيطي كه در آن پاره فرهنگ مطرح است در مرحله دوم قرار مي گيرد و تابع قلمرو زماني است.
6.رويكرد بحراني: اين رويكرد بحران يا ناشي از موضوع تصميم است يا ناشي از منبع تصميم گيرنده يا هر دو. بسته به بحران زايي هر يك از اين عوامل، سازمان نيازمند كنترل و تعادل براي عبور از شرايط بحراني (به طور عام در همه زمينه ها) است. در شرايط بحراني، منابع انساني بيشترين نقش را در كاهش يا افزايش بحران دارند و مي توانند هم عامل ازدياد و مضاعف شدن بحران باشند و هم عامل كاهش آن؛ بنابراين تعادل و اعتدال آنها بيشترين اهميت را دارد و اولين كنترل بايد روي آنها صورت گيرد.
شايان ذكر است كه تصميم گيرندگان در شرايط بحراني، عملا راه حلهاي آني را جستجو ميكنند و طرحها و ايده هاي كوتاه مدت و زودبازده را به برنامه ها و راهكارهاي ديربازده ترجيح مي دهند و معمولاً به علت عدم امكان برآورد و فراهم نبودن و همچنين عدم فرصت و امكان آماده سازي زمينة تصميم گيري، تصميم گيرندگان با به كارگيري تمام توان موثر و به هدف از بين بردن بحران و يا كاهش آثار آن بر سازمان اقدام به تصميم گيري مي كنند. تلفيق رويكردهاي مذكور تعامل ميان سه عامل رهبري، فرهنگ و ساختار و نقش آنها را در خط مشي گذاري به گونه هاي زير مطرح مي سازد:
تعامل رهبري و فرهنگ بر پايه ساختار؛
تعامل رهبري و ساختار بر پايه فرهنگ؛
تعامل فرهنگ و ساختار بر پايه رهبري.
در تعاملي كه براساس تقدم يا مبنا قرار گرفتن هر يك از اين عوامل سه گانه صورت ميگيرد اهميت و نوع عوامل تكنيكي، اقتصادي، سياسي، اجتماعي و همچنين قابليت پذيرش خط مشي متفاوت است.
«آينده نگري» در تصميم گيري
خط مشي سازمان تصميم كننده بقا و كيفيت آن در زمان آينده است. هر اندازه عامل تقويت فيزيكي و اجرايي در سازمان بيشتر باشد و در خط مشي گذاري مصالح آينده سازمان بيشتر ملاحظه شده باشد، به همان ميزان مي توان به آينده اميد بيشتري داشت. هر مديري با نقاط عطفي روبرو ميشود كه در حيات جاري و آتي سازمان از لحاظ رشد يا توقف و افول حايز اهميت است. اين شرايط ويژه يا نقاط عطف موجب دگرگونيهاي تعيين كننده در سازمان ميشود. پيش بيني موارد احتمالي به هنگام خط مشي گذاري، سازمان را در جلوگيري از افول و تنزل و نيز تسريع شرايط رشد كمك مي نمايد. در خط مشي گذاري، مسأله «تدبير» كه حاكي از دورانديشي و مطالعه پيامدها و عاقبت امر تصميم گيري است، جايگاه اساسي و ويژه اي را به خود اختصاص مي دهد.
سازمانها براي تعيين خط مشي، با در نظر گرفتن احتمالات و رويدادهاي پيش بيني نشده به مطالعاتي از قبيل موارد زير مي پردازند:
1.بررسي ظرفيتهاي آتي . مديريت بايد انتظارات و ميزان استقبال محيط از اهداف و بازدهي سازمان را در مقايسه با توان پاسخگويي و ظرفيت عملكرد آن در زمانهاي معين مورد بررسي و مطالعه مستمر قرار دهد. بديهي است خط مشي سازمان بر پايه بررسيهاي به عمل آمده موجب تهيه برنامه و اتخاذ تصميمات جامعي متناسب با توان و گنجايش آتي سازمان در زمانهاي بعدي خواهد بود.
2.بررسي دوره عمر سازمان. در بررسي دوره عمر سازمان، مفهوم آينده نگري نهفته است. خط مشي گذاران در عين واقع نگري، نياز به شناخت زمينه هاي دوام و بقا و درجات تكاملي سازمان دارند. براساس ادراك صحيح واقعيتهاي مربوط به حيات آتي سازمان، قبول تنوع، ادغام، انحلال و تصفيه و غيره در طول عمر سازمان مطالعه و بررسي ميشود.
3.مطالعه موانع احتمالي. هر سازماني به طور طبيعي ممكن است با محدوديتهاي خاص قانوني و موانع اجرايي و اجتماعي و فرهنگي مواجه شود و لازم است تا حد امكان آنها را شناسايي كرده، پيشگيريهاي لازم را به عمل آورد.
4.بررسي موقعيتهاي رقابت. هر سيستم سازماني در شرايط رشد رقبايي پيدا ميكند و بررسي موقعيتهاي رقابت در آينده براي هر سازماني ضروري است.
برآورد زمان عمليات اجرايي در تصميم گيري
استفاده بهينه از زمان و جلوگيري از اتلاف آن در مباحث پژوهش عملياتي به تفصيل مورد بحث قرار مي گيرد. استفاده از روشهاي رياضي و آماري امري است كه به تصميمگيري قطعيت مي دهد. در اين راستا دو ويژگي «ثابت» و «متغير» در امر تصميم گيري مورد توجه تصميم گيرندگان است.
1.زمان ثابت (استاندارد). در شرايط ثابت فرض مي شود كه متغيرها يا عوامل مداخلهگر زمان پيش بيني شده را تغيير نمي دهد. در مديريت زمان كوچكترين جزء فعل و انفعالات مورد سنجش قرار مي گيرد و براي هر جز اتخاذ تصميم ميشود.
2.زمان متغير. مفروضات و برآوردهاي انجام شده در گذشته، با تغييرات گردش كار، به مرور زمان دستخوش تغيير مي گردد و لازم است با گذشت زمان برآوردهاي قبلي مورد تجديدنظر قرار گيرد. معمولاً در خط مشي گذاري مطالعه شرايط زماني، جزء مطالعات اصلي است.
مراحل متمايز زمان در هدف گذاري. براساس خط مشي تعيين شده، سازمان در تعيين اهداف اجرايي، زمان تحقق فعل و انفعالات هر مرحله را با توجه به توان اجرايي خود مشخص مي نمايد. از اين رو بين زمان تعيين شده براي انجام كار و هدف تعيين شده ارتباط مستقيم وجود دارد. خط مشي اجرايي، تعيين كننده اهداف مرحله اي است كه هر كدام با بخشي از عمليات ارتباط تنگاتنگ دارند و هدف اساسي سازمان را دنبال مينمايند.
عامل «پيش بيني در تحليل زمان». با توجه به تعيين هدفهاي متمايز مرحله اي، انتخاب مراحل قابل پيش بيني و دخالت دادن آنها در اتخاذ تصميم، عامل تسهيل كننده تصميمگيري است. بعضي از اين مراحل دشوار و بعضي سهل است. اين ويژگي موجب ميشود كه تجزيه و تحليل از زمان صورت گيرد. البته چنانچه فرايند تجزيه و تحليل از پشتوانه اطلاعاتي كافي برخوردار باشد مراحل غيرقابل پيش بيني به تدريج قابل پيش بيني خواهد شد. براساس پيش بيني «مراحل»، تصميم گيران قدرت پيش بيني «نتايج» را پيدا ميكنند. توانايي اين دو پيش بيني (مراحل و نتايج) از شاخصهاي دانش، تجربه و قدرت در تصميم گيري است.
توان پيش بيني در هدف گذاري. مطالعه مراحل فعل و انفعالات، امري مقدماتي بوده، قبل از اتخاذ تصميم صورت مي گيرد و در حين اتخاذ تصميم براساس پيشامدهاي احتمالي (ناگهاني) تكميل ميشود. مطالعه احتمالات، رويدادها، و تغيير و تحولات در جريان اتخاذ تصميم به طور گسترده دنبال ميشود.
پيش بيني در امر هدف گذاري با تقسيم زمان براي عمليات (زمانبندي)، ارتباط تنگاتنگ دارد. براي رسيدن به هدف، راههايي وجود دارد و منبع تصميم گيرنده بهترين آنها را كه در زمان معيني هدف را محقق مي سازد انتخاب ميكند. در زمان بندي تقسيمات هدف به صورت بلندمدت، ميان مدت و كوتاه مدت مشخص مي گردد.
يكي ديگر از عوامل تعيين كننده زمان موردنظر در هدف گذاري، تجزيه و تحليل تصميم گيرنده از توان اجرايي سازمان است. به بيان ديگر، توان اجراي عمليات، مبين درجه تحقق برنامه و مقدار زمان موردنياز است و از تلفيق آنها هدف گذاري در مدت معين و مشخص ميسر ميشود. به عبارت ديگر، در شرايط اطمينان كامل به موجب بالا بودن توان اجرايي و قطعيت يافتن بعد زماني، ضريب تحقق هدف بالاست.
چنانچه توان اجرايي پايين، پيش بيني ناقص، و تجزيه و تحليل از برنامه نارسا باشد، زمان بيشتري براي تحقق هدف در نظر گرفته ميشود. زمان بندي و مراحل تعيين شده عمليات براي يك هدف بزرگ در صورت بروز موانع براساس يك برنامه مي تواند از بلندمدت به ميان مدت و يا كوتاه مدت تبديل گردد. اين امر مستلزم مطالعه موانع و بررسي امكان متراكم يا خلاصه سازي فرايند اجرايي است.
زمان بندي تصميم و تاثير آن بر نتايج. در جريان اجراي تصميمات اتخاذ شده گاه با دخالت متغيرهاي جديد شرايط اجرايي با شرايط مطالعاتي تصميم متفاوت ميشود. تحقق هدف مرحله اي با توجه به شرايط اجراي عمليات، تجديدنظر در زمان بندي انجام شده را براي تصميم گيرنده امكانپذير مي سازد. براي تحقق هدف اساسي سازمان، لازم است تصميم گيرنده ارتباط و همبستگي ويژگيها و مختصات هدفهاي از پيش تعيين شده را رعايت كند. ارتباط ميان آن ويژگيها عامل كنترل كننده بوده، تغيير برنامه از بلندمدت به ميان مدت و كوتاه مدت و برعكس بر اين مبنا صورت مي پذيرد.
سنجش دقيق متغير زمان به همراه سنجش مراحل عمليات و نيز اطمينان از تحقق اهداف مرحله اي موجب گسترش و تقويت روحيه خوش بيني نسبت به تحقق اهداف و احساس موفقيت در تصميم گيرنده و خط مشي گذار ميشود.
لزوم توجه به عامل احتمال در تصميم گيري
انتخاب يك راه حل از ميان راه حلها بستگي به درجه وقوف، تسلط و باور منبع تصميم گيرنده به راه حل مورد انتخاب دارد كه حالات سه گانه آن عبارتند از: 1) حالت اطمينان كامل (وقوف 100 درصد)؛ 2) حالت ريسك (مخاطره) وقوف نسبي يا ناكافي؛ 3) حالت عدم اطمينان (عدم وقوف).
ميزان يا درجه احتمال وقوع با ضريب p نشان داده ميشود. اگر p به سمت صفر ميل كند يعني احتمال وقوع مايل به صفر است كه پايين ترين احتمال براي وقوع است. چنانچه p به سمت يك ميل كند، يعني احتمال وقوع مايل به 100 درصد است كه بالاترين احتمال براي وقوع است. البته اين دو حالت بندرت اتفاق مي افتد و معمولاً p از يك كوچكتر و از صفر بزرگتر است (0<p<1) . با توجه به داده ها و اطلاعات موجود و بررسي احتمالات، حالات تصميم گيري به شرح زير است:
1.تصميم گيري در حالت اطمينان كامل. احتمال وقوع و باور تصميم گيرنده بالاست، يعني تصميم گيرنده راه حلي را برمي گزيند كه به آن اطمينان كامل ناشي از غني بودن اطلاعات، واضح بودن مسأله يا هدف، و قابل تشخيص بودن تمام عناصر و عوامل مربوط است.
2.تصميم گيري در حالت ريسك. در اين حالت اطلاعات تصميم گيرنده نسبت به دو يا چند راه حل يكسان است. اين حالت تا زماني كه احتمال وقوع در چند راه حل برابر باشد ادامه دارد. شرايط مخاطره يا ريسك نيازمند محاسبه دقيق احتمالات است.
خاطر نشان ميشود كه مخاطره (ريسك) در اتخاذ تصميم، طيف وسيعي از عوامل فني و تكنيكي پروژه ها يا موضوعات و عوامل اقتصادي و سياسي را شامل ميشود. در بعد تكنيكي و فني بيم آن مي رود كه طرح از نظر فني ضعيف و غيرقابل اعتماد باشد. در بعد اقتصادي ممكن است منابع از آنچه كه پيش بيني شده كمتر باشد. در جنبه سياسي و اجتماعي نيز عدم مقبوليت اجتماعي به دليل نگرش هاي موجود اتخاذ تصميم و خط مشي گذاري را در مخاطره قرار مي دهد. به طور كلي نوع ريسكها را از بهترين تا بدترين حالت مي توان به شرح زير درجه بندي كرد: ريسك حداقل، ريسك قابل قبول، ريسك بيش از حد نرمال و ريسك بالا. ريسك به هر ميزان كه باشد، به نحوي موجب بروز تغييرات در مجموعه سازمان ميشود و به هر اندازه كه تصميم متاثر از ريسك باشد سازمان بايد به همان اندازه تغيير يا تحولاتي را پذيرا شود.
3.تصميم گيري در حالت عدم اطمينان. در اين نوع تصميم گيري تصميم گيرنده فاقد اطلاعات كافي است و يك حالت ابهام و عدم وقوفي وجود دارد كه موجب ميشود تصميمي اتخاذ نشود يا تصميم گيري طولاني شود و در نهايت با ابهام و عدم اطمينان توأم باشد. همان طور كه اطمينان كامل ناشي از اطلاعات كامل و كافي است، سبب عدم اطمينان نيز، نبود اطلاعات يا اطلاعات ناقص است. «احتمال» ، ارتباط مستقيم با آگاهي و استنباط داشته و درجة باور به ميزان علم و ارزيابي بستگي دارد. در جريان تصميم گيري افزايش احتمال وقوع اهميت دارد. هر اندازه ميزان اطلاعات براي امكان سنجي بالا باشد احتمال وقوع هم افزايش مي يابد و در نتيجه بحران تصميم گيرنده كمتر خواهد بود. لازم است اطلاعات در برگيرنده پيامدها نيز باشد و به موازات مطالعه پيامدها بايد انتظارات نيز مورد بررسي واقع گردد. پس از جمعآوري اطلاعات، واقعي بودن يا نبودن انتظارات مشخص مي گردد. در انجام تجزيه، ضمن بررسي اطلاعات و استفاده از راهنماييهاي سطوح فوقاني مديريت، لازم است كارآيي و تناسب اطلاعات فراهم آمده با هدف مقايسه شود. در حقيقت در فرايند تصميم گيري، اطلاعات از بدنه سيستم فراهم ميشود. بخش ديگري از اطلاعات كه جنبه هدايت و راهنمايي و تعيين حدود دارد از سطح فوقاني سازمان به سيستم داده ميشود.
در تجزيه و تحليل تصميمات شناخت كافي داخل سيستم و اطلاع از ويژگيهاي محيطي كه سيستم در آن قرار دارد ضروري است. در واقع تصميم گيرنده قبل از اتخاذ تصميم بايد با تمام امكانات اطلاعات موردنياز سيستم را جستجو كند.
تجزيه و تحليل تصميمات (آزمون و ارزشيابي)
تجزيه و تحليل تصميم، سنجش اطلاعات جمع آوري شده است. اين امر موجب ميشود مديريت راحت تر و ساده تر تصميم بگيرد، برخوردي خوب و قوي با مسائل داشته باشد، زواياي مختلف سازمان را صحيحتر و دقيقتر بررسي كند، بسادگي از كنار مسائل نگذرد، نفع و زيان موسسه را بشناسد و حدود ضرر و منفعت را تشخيص دهد.
در امر تجزيه و تحليل تصميم. جمع بندي مسائل مطرح ميشود و اينكه نتيجه تصميم چه خواهد شد. بنابراين بايد تجزيه و تحليل تصميم، قابل استفاده براي آينده و قابل تعميم باشد.
تصميمات نيازمند. معياري براي سنجش است و بايد به طور مستمر بررسي و آزمايش شوند. براي آزمون تصميم از سه روش استفاده ميشود: آزمون از طريق نمونه گيري، آزمون در حين عمل، آزمون مقايسه اي.
آزمون از طريق نمونه گيري. در اصطلاح علمي به نمونه گيري مطالعه پيشتاز گويند. در اين آزمون مطالعه بر روي بخشي از جامعه موردنظر انجام مي گيرد و سپس تعميم داده ميشود. آزمون نمونه گيري، معمولاً قبل از عمل است.
آزمون در حين عمل. در اين آزمون همچنانكه طرح به مورد اجرا در مي آيد، تصميم اتخاذ شده مرحله به مرحله آزمايش ميشود.
نمودار آزمون تصميم
آزمون مقايسه اي. در اين آزمون، طرحهاي متقابل و متفاوت، در مورد موضوعات واحد و ثابت، با يكديگر مقايسه شده، سپس تعديل يا تعويض طرح مطرح مي گردد. اين آزمون هم قبل از عمل و هم در حين عمل انجام مي پذيرد و در آن تصميم بر مبناي مقايسه طرحهاي متفاوت اتخاذ ميشود. در تصميمات دولتي، به علت گستردگي و اهميت تصميمات، ممكن است از هر سه آزمون مذكور استفاده شود.
بررسي و آزمون تصميمات، از سنجش و بازنگري اهداف آغاز ميشود. بدين منظور تمام اهداف جزئي مربوط به مجموع پاره سيستمها، در يك برآورد كلي و مرتبط با يكديگر مورد ارزيابي قرار مي گيرند، به نحوي كه از تلفيق آنها نوعي يكپارچگي هدف در سازمان مشاهده گردد. هر يك از اهداف جزئي و ارتباط آن با اهداف ساير بخشها و زير سيستمها از نظر نقش و ميزان تاثير در هدف كلي مورد سنجش قرار مي گيرد. به بيان ديگر گام اول آزمون تصميم، بازنگري اهداف به صورت مجموعه هدفهاي جزئي است. مرحله بعدي آزمون، مشاهده اهداف به صورت طرحهاي راهبردي و تعريف طرحهاي مذكور جهت تطبيق با اهداف است كه به صورت دو طرفه صورت مي گيرد.
در مرحله سوم هر يك از طرحهاي راهبردي (بلندمدت) به تعدادي طرح كوتاه مدت يا طرح تاكتيكي تجزيه ميشود و از هر جزء آن در قالب برنامه يا برنامه هايي كه حاوي كوچكترين فعل و انفعالات است ارزيابي دقيق به عمل مي آيد.
فرايند تصميم گيري
لزوم شناخت مسأله
سه عامل اصلي در تصميم گيري تشخيص مسأله، تشخيص راه حلهاي مربوط و تشخيص و انتخاب بهترين راه حل است. به عبارت ديگر منبع تصميم گيرنده بايد:
1.هدف روشني را تعقيب نموده، نيازهاي واقعي سازمان را بداند و از اجزاي فعل و انفعالاتي كه در آينده انجام خواهد شد درك روشني داشته باشد (تشخيص مسأله).
2.قدرت تجزيه و تحليل ابعاد مسأله را داشته باشد (تشخيص راه حلها).
3.از ميان راه حلهاي ارائه شده، بهترين راه حل را متناسب با امكانات انتخاب نمايد.
در فرآيند خط مشي گذاري، خط مشي گذار با راهكارهاي مختلفي مواجه ميشود كه هر يك از آنها پيامدهاي خاصي دارد. در تعيين خط مشي و تصميم گيري، منبع خط مشي گذار بايد با مطالعات جامع و فراگير، عمق پيامدها را قبلا بررسي نمايد، زيرا خط مشي انتخابي بزرگ و سرنوشت ساز براي هر سازمان يا بافت اجتماعي است.
هر فرايند تصميم گيري براي حل مشكل يا مساله اي صورت مي پذيرد. قبل از اتخاذ تصميم، موضوع تصميم كه همان مساله است بايد شناخته شود. اما آنچه به مرور زمان و در طول مدت تصميم گيري بر مساله تاثير مي گذارد، موجبات تغيير در مساله را فراهم مي كند؛ يعني به موازات فرايند تصميم گيري مساله، قابليت تغيير پيدا ميكند. پيدايش متغيرهاي جديد در صورت مساله از ويژگيهاي موضوعات و مسائل مهم تصميم گيري است.
با اين فرض، بايد به موازات تاثير متغيرهاي جديد در فرايند تصميم گيري راه حلهاي مربوط به مساله ذخيره شود و منبع تصميم گيرنده با استفاده از مجموعه راه حل هاي اصلي و ذخيره به حل مساله پرداخته، محدوديتها و موانع فرايند را حتي المقدور پيش بيني كند.
شناخت منابع و تخصيص آنها براي اقدام، بخشي از فرايند شناخت مساله است و بدين منظور منبع تصميم گيرنده نيازمند مطالعات محيطي براي شناخت امكانات و راه حل هاي محيطي و هماهنگي هاي مرحله اي ميان محيط و سازمان است. به عبارت ديگر همان قدر كه تشخيص مساله اهميت دارد تشخيص منابع براي حل آن نيز داراي اهميت است.
شناخت مساله براساس ساختار آن، تصميم گيرنده را به تهيه برنامه هدايت ميكند و مساله پس از مراحل مذكور تبديل به برنامه شده، توفيق و پيشرفت آن در موقعيتهاي بعدي مدنظر قرار مي گيرد. خط مشي گذار گاهي هدفش حضور در صحنه به منظور بقاست و گاهي نيز ممكن است علاوه بر آن به زمينه هاي رقابت و پيشرفت هاي آتي سازمان نيز توجه كند. مطالعه امكانپذيري هر يك از موارد ذكر شده جزئي از مطالعات تفصيلي خطوط مشي آينده است.
اولين نكته اي كه در شناخت مساله مورد توجه قرار مي گيرد عاملي است كه قوه ادراك شخص را تحت تاثير قرار مي دهد. اين عامل دلالت بر وجود مساله مي كند، شناخت از مساله كاملاً دقيق و قطعي نيست، يعني براساس ويژگيهاي مختلف منابع ادراكي، برداشت از مساله نيز متفاوت است. به عبارت ديگر شناخت مساله موجب ارزيابي پديده ها و مبناي ارزشگذاري آنهاست و به دليل تفاوت ادراكي، ارزيابي منابع مختلف از يك پديده واحد و ارزشگذاري آنهاست و به دليل تفاوت ادراكي، ارزيابي منابع مختلف از يك پديده واحد و ارزشگذاري آن متفاوت است. بعلاوه شناخت حدود ارتباطي پديده ها به دليل همين تفاوت ادراكي در افراد يكسان نيست. ارزيابي مساله يعني تجزيه و تحليل ويژگيهاي آن و ارزشگذاري يعني تعيين درجه حساسيت و اهميت مساله در نظر منبع ادراكي.
دومين نكته مورد توجه اين است كه برداشت ما از مساله عملا صورتي از آن پديده است كه در زمان اتفاق افتاده درك ميشود در حالي كه آن پديده حالت ثابت ندارد. شناخت دقيق عملا در برشي از يك دوره مشخص امكانپذير است.
لازم به ذكر است كه پرداختن به مساله ايجاد موقعيت مثبت يا منفي ميكند. موقعيت نامطلوب (منفي) مي تواند ناشي از عوامل زير باشد:
-نسبت عوامل جاري به عوامل پايه (استاندارد)؛
-نارساييهاي اجرايي (عملياتي)؛
-نوسانات در عوايد؛
-كيفيت فعاليت نيروي انساني و تكنولوژي؛
-نامفهومي متقابل اهداف (اهداف سازمان براي افراد و اهداف افراد براي سازمان).
مراحل شناخت مساله تا اطمينان نسبي
شناخت مساله يعني برداشت از صورت مساله. منبع ادراك كننده پس از شناخت مساله، نسبت به آن اطمينان نسبي حاصل ميكند (شناخت و اطمينان مطلق نيست). چهار محور در شناخت مساله عبارت است از تجزيه و تحليل پديده كه در مبحث «شناخت» به آن پديده شناسي مي گويند، دورنماي مساله يا نمودها، بازتابها يا انعكاسها، و ترويج پيامدها. انگيزه جستجو در ابتدا، موجب تجزيه و تحليل و پديده شناسي شده، تعميم آن به آينده حاكي از توان تجزيه و تحليلگر است. ترويج و تداوم يا گسترش، ميدان و موقعيتي است كه مساله از نظر شيوع و دامنه زايي و تداوم، بررسي ميشود.
برداشت و دريافت خط مشي گذار يك امر قراردادي است كه طي همين چهار محور شناخت مساله حاصل ميشود. خط مشي گذار بايد بداند كه آيا برداشتها كافي است و همان چيزي است كه در واقع وجود دارد يا خير. او بايد با ترديد و شبهه مساله را پي گيري كند نه اينكه خود را ملاك شناخت دقيق و قطعي قرار دهد. يعني محور اصلي، بايد حقيقت مسائل باشد و مدير و خط مشي گذار بايد خود را با حقيقت تطبيق دهد و نه حقيقت را با خود. در اين صورت در مورد سازنده و مثبت بودن عملكرد، خود به خود ترديد ايجاد ميشود.
خط مشي گذار در شرايط جديد در مساله بايد به طرح مجدد مساله با اطمينان نسبي بپردازد. اتخاذ تصميمي كه بر پايه ادراك و شناخت كافي از مساله به عمل مي آيد اطمينان نسبي پديد مي آورد در شناخت مساله بايد توجه داشت كه هر اندازه فاصله شناخت با خود موضوع زيادتر باشد شناخت از پديده كمتر خواهد بود. چنانچه فاصله صفر باشد يعني تمام موضوع يا پديده آنگونه كه هست درك شده است. بديهي است شناخت مساله در شرايط جديد صورت تكامل يافته همان شناخت اوليه است.
دريافت مدير چگونه تغيير مي كند؟ ممكن است پس از بازنگري شناخت او از مساله عوض شود و ديگر آن را مساله نداند، ممكن است بروز يك مساله بزرگتر آن مساله را تحت الشعاع قرار دهد، ممكن است كسب تجربه و گذشت زمان باعث شود مدير مساله را ديگر مساله محسوب نكند و به طور خودكار آن را رفع و رجوع نمايد. ذكر اين نكته نيز ضروري است كه برخي از سازمانها تحليلگراني دارند كه هم داراي تخصص هستند و هم در مرحله اجرا صاحبنظر شده اند و مسائل و پيامدها را خوب تشخيص مي دهند و طرحهاي استراتژيك را معمولاً اين افراد ارائه مي دهند.
انواع شناخت
در صورتي كه مساله تحت شرايط گوناگون پايدار نباشد عملا در معرض تغييرات قرار خواهد گرفت. براين اساس دو نوع شناخت شكل مي گيرد:
1.شناخت سيستمي (تقسيم بندي تصميم براساس شناخت سيستمي)؛
2.شناخت استراتژيك (تقسيم بندي تصميم براساس شناخت استراتژيك).
رويكرد يا نگرش سيستمي مبين مراحل از پيش تعيين شده و در طول يكديگر است كه با اجزاي شكل دهنده سيستم مطابقت دارد. در اين نگرش، تمام وروديها، مراحل عمليات و آنچه به عنوان خروجي دريافت خواهد شد و نيز اجزاي اين سه در طول يكديگر و در چهارچوب مفاهيم آن سيستم به طور خاص تعريف و تعيين شده اند. آگاهيهاي سيستمي همه مبتني بر پيش بينيهاي ساختارمند و محدود به مراحل و اجزاي عمليات سيستمي است. در پاره سيستمها، تعاريف و شناختهاي جزئي در مجموع شناخت كلي را ارائه ميدهند و خط مشي گذار براساس اين شناخت كلي به تصميم گيري مي پردازد. در واقع از شناخت جزءها چهارچوب شناخت جامع (از جز به كل) شكل مي گيرد. و خط مشي براساس آن شناخت كلي بنا ميشود. در اين نوع نگرش امكان مقابله با عوامل مداخله گر وجود ندارد.
در نگرش استراتژيك يك چهارچوب و محدوده تعريف شده اوليه براي تصميم گيري وجود دارد. اما مراحل اتخاذ تصميم استراتژيك به هيچ وجه در امتداد هم نيست، يعني در شناخت استراتژيك، موضوع به اجزاي ممكن تقسيم شده، سپس از تلفيق آنها تركيب ديگري به دست مي آيد. ويژگي ممتاز در شناخت استراتژيك آزادي خط مشي گذار و تصميم گيرنده در انجام تغييرات است. مهارت، آزادي عمل، فن آوري و تدبير، انديشه استراتژيست را از حد تفكر سيستمي بالاتر برده، خارج از يك چهارچوب خاص به سوي مطلوبترين نتيجه سوق مي دهد؛ در حالي كه ديد سيستمي محدود است، در آن به امكان حاشيه اي توجه نمي شود، در طول حركت ميشود و بايد براي رسيدن به نتيجه روي يك خط حركت و عمل كرد، در شناخت استراتژيك اين تفكر وجود دارد كه اگر خارج از چهارچوب عمل شود، ممكن است سود و بهره وري بيشتري عايد شود، ولي شناخت سيستمي بر عمل در داخل يك چهارچوب مشخص تاكيد ميكند. شناخت استراتژيك متكي بر هر يك از اجزاي موضوع نيست و ممكن است اجزا تغيير و تحول يابد و براي نتيجه بهتر، تصميم نيز بر همين اساس اتخاذ شود. در حالي كه در شناخت سيستمي، قواعد مشخص و غيرقابل تغيير است و خط مشي گذار در شناخت مساله و برطرف كردن آن ابتدا در ذهن خود تلخيصي انجام مي دهد كه عين آن رخداد ولي محدود به برآورد سيستمي است و از اين تلخيص مبتني بر واقعيت براي يافتن راه حل مساله استفاده ميكند. شناخت استراتژيك بهترين راهها از مبدا تا مقصد را در نظر مي گيرد. بدين لحاظ استراتژيك نيازمند آزادي انديشه، تدبير، شناخت تمام مقتضيات و گزينش بهترين آنهاست. در اين نوع شناخت، مواجهه با عوامل مداخله گر يك اصل است.
تغيير چهارچوب شناخت در شناخت استراتژيك
مراحل تجزيه و تحليل تصميم
تجزيه و تحليل تصميم برآورد اطلاعات حاصل براي رسيدن به مرحله اقدام است. هرچه معرفت و آگاهي تصميم گيرنده بيشتر باشد، قدرت برآورد و تصميم گيري او بيشتر خواهد بود. مراحل تجزيه و تحليل تصميم به شرح زير است:
1.تجزيه و تحليل قبل از عمل. در اين حالت، مقدمات لازم فراهم و حالات مختلف قبل از اتخاذ تصميم برآورد ميشود.
2.تجزيه و تحليل در حين عمل. هنگامي انجام مي گيرد كه تصميم اتخاذ شده و به عمل درآمده است.
3.تجزيه و تحليل بعد از عمل. هنگامي انجام ميشود كه عمل به تصميم اتخاذ شده پايان پذيرفته است.
حالات مختلف تجزيه و تحليل تصميم بعد از عمل: الف) اقدام، تصميم اتخاذ شده را تاييد كرده است؛ ب) اقدام نسبت به تصميم ناقص بوده و تمام تصميم اجرا نشده است؛ ج) اقدام فراتر از تصميم بوده و آن را كاملتر كرده است.
آثار تجزيه و تحليل تصميم:
1-تأثير بر خود تصميمگيرنده. دانش و آگاهي منبع تصميم با بررسي زواياي تصميم اتخاذ شده افزايش مييابد.
2-راحتي و سادگي تصميمگيري. تصميمگيري درباره موضوع يا موضوعات مشابه سهل و ساده است.
3-تأثير بر محتواي سازمان. محتواي سازمان براي تصميم گيرنده يا تصميمگيران مفهوم روشن و واقعيتري مييابد.
4-تأثير بر تصميمگيريهاي آينده. هر زمان كه نياز به تكرار تصميمات باشد تصميمگيران از ذخاير تحليلي خود بهره گرفته، با شناخت منافع و مضار و دامنه آنها به اتخاذ تصميم ميپردازند.
در تجزيه و تحليل، ويژگي مسائل بررسي و پس از جمعبندي مشخص ميشود كه نتيجه تصميم چه خواهد شد. تجزيه و تحليل بايد در آينده قابل استفاده و قابل تعميم باشد. به عبارت ديگر روشهاي مورد استفاده تصميم گيرنده و تجزيه و تحليلهايي كه انجام ميدهد بايد براي افرادي كه بعداً تصميم ميگيرند در صورت مواجه شدن با مورد مشابه قابل تعميم باشد. لازم به ذكر است كه برآورد تصميم حتي بعد از اقدام هم ادامه مييابد. براي تجزيه و تحليل تصميم، منبع تصميم گيرنده بايد دانش و آگاهي كافي نسبت به كل تصميم و پيامدها و آثار جانبي آن داشته باشد و در صورت نقص اطلاعات برحسب موضوع بايد با افراد واجد صلاحيت و داراي شناخت مشاوره كند.
منابع و سازمانهاي مشاور امين تلقي ميشوند و بايد اين جايگاه خود را حفظ كنند. آنها بايد تا حد امكان اطلاعات را در اختيار تصميم گيرنده قرار دهند و اگر اطلاعاتشان كافي نيست وي را آگاه سازند تا بداند در زمينه مورد نظر چه ميزان اطلاعات كسب كرده است. ويژگيهاي لازم براي مشاوره عبارت است از:
1-مشخص بودن اهميت و ارزش هدف براي طرفين و تشريك مساعي آنان براي تحقق هدف.
2-داشتن مفاهيم مشترك و رفع ابهامات موضوعي؛
3-آگاهي و شناخت داشتن مشاور نسبت به موضوع.
انواع تصميمگيري
1-تصميمگيري از نظر برنامهريزي. شامل دو بخش است: الف) تصميمگيري برنامهريزي شده كه در آن اتخاذ تصميم بر مبناي دانش و آگاهي و برآورد اجزاي عمل صورت ميگيرد. ب) تصميمگيري برنامهريزي نشده كه در آن اتخاذ تصميم بدون دانش و آگاهي و بدون برآورد اعمال آتي است و منبع تصميم گيرنده، به طور ناگهاني تصميم به اجراي عملي ميگيرد كه اجزاي آن روشن نيست.
2-تصميمگيري از نظر فرهنگ و ارزشهاي ادواري. دلالت بر هنجارها و معيارهايي دارد كه در يك دوره خاص در نظر منبع تصميم گيرنده اهميت داشته است. از ديد فرهنگي آداب و رسوم و سنن، هنجارهايي است كه در دورهاي خاص در جامعه معمول است. از نظر نظام ارزشي تصميمگيري بر مبناي فرهنگ به دو جنبه فرهنگ سنتي و جديد تقسيم ميشود. اين دورهها با توجه به موضوعيت سازمانها و نهادها مشخص ميشود و برحسب اينكه تصميم برنامهريزي شده يا برنامهريزي نشده باشد حالات متفاوتي به وجود ميآيد:
1-تصميمگيري برنامهريزي شده سنتي. برنامهريزي در قالب ارزشي گذشته به عمل ميآيد، به تكرار و نسخهبرداري از رويههاي گذشته مربوط ميشود و شكل عادت به خود ميگيرد.
2-تصميمگيري برنامهريزي نشده سنتي. اين نوع تصميم براساس حدس و گمان و بر مبناي ارزشهاي گذشته اتخاذ ميشود.
3-تصميمگيري برنامهريزي شده نوين. در برنامه ارزشها و هنجارهاي زمان حال دخالت داده ميشود و تصميم با معيارهاي جديد منطبق ميگردد.
4-تصميمگيري برنامهريزي نشده نوين. برنامهريزي براساس معيارهاي جديد و مطلوب صورت ميگيرد و از امكانات جديد استفاده ميشود، اما تصميمگيري برنامهريزي شده نيست و بر مبناي حدس و گمان است. عيب اين روش كمبود نيروي كارآمد است. در اين حالت مؤسسات به نيروها و افراد متخصص نياز دارند (اين روش بهترين روش است).
3-تصميمگيري از نقطه نظر منبع تصميم گيرنده.
الف) تنها يك منبع فكري تصميمگيري ميكند. محاسن اين روش مشخص بودن تصميم و مسئوليت آن، آسان بودن تصميمگيري، امكان كنترل و بازنگري تصميم، و صريح بودن است. از معايب اين روش نيز ميتوان به اين نكته اشاره كرد كه چون تنها يك فرد تصميمگيرنده است و از آراي ديگران استفاده نميشود احتمال خطا بسيار است و ممكن است تصميم اتخاذ شده ابعاد محدودي داشته باشد. بعلاوه تصميمگيري انفرادي مدير احساسات منفي را در كاركنان برميانگيزد.
ب) تصميمگيري گروهي است. اين نوع تصميمگيري براساس نظرخواهي و مطالعه قبلي صورت ميگيرد و محاسن آن به شرح زير است: 1) نظرات مختلف جمعآوري و با در نظر گرفتن فضاي سازمان، تصميمگيري ميشود و گرچه مدير تصميم نهايي را ميگيرد، ولي در واقع نظر جمع منجر به اخذ تصميم ميگردد؛ 2) تصميمگيري جمعي با يقين و واقعگرايي بيشتري توأم است و تصميم جامعتري گرفته ميشود؛ 3) به علت مشاركت افراد امكان اجرايي تصميم بيشتر است. معايب اين روش عبارت است از: 1) تأخير در تصميمگيري (تكرار جلسات موجب تأخير در رسيدن به نتيجه ميشود)؛ 2) تأثير رفتار و نقش فرد در گروه ممكن است ديگران را از اظهار نظر درباره موضوع باز دارد و به تحميل نظر شخصي به اعضاي گروه منجر شود؛ 3) نامشخص بودن مسئوليت تصميم گيرنده؛ 4) نابرابري سطح معلومات افراد و ميزان تسلط آنها بر موضوع. در اين حالت ممكن است پس از صرف زماني طولاني هيچ تصميمي اتخاذ نشود.
در تصميمگيري گروهي و مشاركتي، از يك سو «حفظ اهميت موضوع» و از سوي ديگر زمانبندي در تصميمگيري ميبايد مدنظر تصميمگيرندگان باشد. حفظ اهميت موضوع بدين معناست كه تصميمات جزئي به صورت گروهي اتخاذ نگردد؛ همچنين زمانبندي گوياي اهميت موقعيت خاص تصميمگيري است، چه بسا تأخير در تصميمگيري، زيانها و خسارات جبرانناپذيري به جامعه يا سازمان وارد خواهد ساخت.
موانع تصميمگيري
دو دسته عوامل بازدارنده در تصميمگيري مانع اتخاذ تصميم صحيح ميشوند:
1-موانع دروني: موانعي است كه ريشه در حالات فكري و روحي منبع تصميمگيرنده دارد. در اين حالت منبع تصميم گيرنده به علت عدم نظم فكري و عدم ثبات قادر به اتخاذ تصميم صحيح نيست.
2-موانع بيروني: شامل آن دسته از محدوديتهاي بيروني از قبيل محدوديت در محاسبات، امكانات يا در طرحهاست كه مانع اتخاذ شيوه درست و تصميم مناسب ميشود.
رفع موانع تصميمگيري دروني با تقويت و غناي قواي فكري، اطلاعاتي و بينشي تصميمگيرنده مقدور است. معمولاً موانع دروني را با اضداد آن درمان ميكنند، يعني اگر تصميمگيرنده دچار ترديد و دودلي باشد بايد شهامت و ثبات عزم را در خود تقويت كند.
براي رفع موانع بيروني لازم است راه حل موجود تعديل و تناسب مجدد ميان عوامل برقرار شود و اگر راه حل ابتدايي يا تصميم اتخاذ شده قابل اجرا نيست از راهحلهاي ديگر استفاده شود. در خصوص رفع موانع بيروني طبقهبندي طرحهاي جايگزين مطرح است كه در آن از ميان چندين راه حل انتخاب به عمل ميآيد و اگر به دليل برخورد با موانعي نياز به تغيير و يا تعويض راهحل باشد از جايگزينهاي بعدي استفاده ميشود. براي جايگزين كردن راهحلها توجه به نكات زير ضرروي است:
1-سنجش و برآورد مجدد هزينهها و منافع مادي و غيرمادي هر يك از راهحلها مستلزم وجود اطلاعات جديد و تطبيقي است.
2-با توجه به لزوم تنظيم زمان بايد مدت زماني كه هر طرح جايگزين صرف ميكند بررسي و انتخاب مناسب به عمل آيد.
3-لازم است اطلاعاتي درخصوص اجزاي فعل و انفعالات هر يك از جايگزينها جمعآوري شود.
نتيجهگيري:
هر فرآيند تصميمگيري براي حل مشكل يا مسألهاي صورت ميگيرد و قبل از اتخاذ تصميم، موضوع تصميم كه همان مسأله است بايد شناخته شود. در فرآيند تصميمگيري براي حل مسأله بايد به موازات تأثير متغيرهاي جديد، راهحلهاي مربوط، ذخيره شده، تصميم گيرنده با استفاده از مجموعه راهحلهاي اصلي و ذخيره به حل مسأله بپردازد. در اين راه شناسايي محدوديتها و موانع و نيز شناخت منابع و چگونگي تخصيص آنها بخشي از اقدام براي شناخت مسأله است. شناخت مسئله كه موجب ارزيابي و مبناي ارزشگذاري پديدههاست با منبع شناخت (منبع ادراكي) رابطه مستقيم دارد.
بنابراين ميتوان مراحل فرآيند تصميمگيري را بشرح زير خلاصه نمود:
مراحل فرآيند تصميمگيري:
تشخيص و شناسايي موضوع
يا مشكل دقيقاً در مورد چه چيزي بايد تصميمگيري كرد
تجزيه و تحليل چه راه حلهايي براي حل مشكل وجود دارد؟
ارزيابي راهحلهاي مختلف نظرات موافق و مخالف كدامند؟
مشخص كردن راهحلهاي ممكن كدام گزينه بهترين راه حل ممكن است؟
اجراي تصميم چه اقداماتي بايد انجام شود؟
فرآيند تصميمگيري و تصميمسازي كمي:
توسعه و بسط مدل
آمادهسازي دادهها
حل مدل
توليد گزارش«تصميمگيري»
مقدمه:
در جهان پيچيده، افراد مجبورند از عهده مسائلي برآيند كه فراتر از منابع تحت اختيار آنها است. در چنين شرايطي چيزي كه به آن نياز دارند، شيوه پيچيده تفكر نيست، بلكه چارچوبي است كه آنها را قادر ميسازد به مسائل پيچيده به شيوهاي ساده بيانديشند. پيچيدگي شرايط محيطي و تعدد و تنوع عوامل تأثيرگذار داخلي و خارجي در حوزههاي تصميمگيري، شرايطي بغرنج و توأم با عدم اطمينان فراهم آورده است كه تصميم گيرنده را با ريسك و ترس از اتخاذ تصميم نادرست مواجه ميسازد.
تصيممسازي تحت شرايط ريسك و عدم اطمينان، يكي از مهمترين وظائف مدير است ولي اغلب در مواقع تصميمسازي با كمبود اطلاعات و زمان مواجه هست، تصميماتي كه مديران ميگيرند ميتواند موجب رشد، رونق يا ورشكستگي شركت شود. معمولاً تصميم بايد در شرايطي گرفته شود كه عوامل پيوسته در حال تغييرند، اطلاعات چندان روشن نيست و ديدگاهها متناقض هستند مديران بايد پيوسته در صدد راههاي تازه برآيند و چارهاي بينديشند. در بعضي مواقع تأخير در تصميمگيري خطر بيشتري از ريسك اوليه دارد.
صاحب نظران تصميمگيري را قلب مديريت تلقي ميكنند و معتقدند كه تمام كاركردهاي مديريت را ميتوان برحسب فراگرد تصميمگيري تشريح نمود. تخصيص منابع، شبكه ارتباطي، روابط رسمي و غيررسمي و تحقق هدفهاي سازمان به وسيله مكانيزمهاي تصميمگيري كنترل ميشوند. از اين رو، تصميمگيري به منزله كليد فهم پيچيدگيهاي سازمان و عملكردهاي مديريت است. در مديريت اساس اقدامات و شكلگيري فعل و انفعالات تصميمات است و به تعبيري همه اقدامات آميخته با تصميمگيري است. مديريت جوهرهاش تصميمگيري است و جوهره تصميمگيري اراده انساني است. تصميمات در طول خطمشي و مبتني بر آن هستند و هر تصميمي بايد بوسيله خطمشي حمايت شود و اگر حمايت نشود آن تصميم ناقص خطمشي است يا آن را بر نگرفته است.
مفهوم تصميمگيري و اهميت آن:
تصميم عبارت است از قضاوت يا انتخاب ميان دو يا چند راه حل مختلف كه به اشكال نامحدود و در شرايط مختلف انجام ميگيرد. تصميمسازي فرآيند تشخيص مسائل و فرصتها و حل آنها ميباشد بطوريكه از طريق آن فرآيند ايجاد دو بررسي گزينهها و انتخاب صورت ميپذيرد. بنابراين ميتوان ميگفت كه تصميمسازي فرآيندي است آگاهانه و مبتني بر خلاقيت و هوش انساني كه به مدد دانش و تجربه و بصيرت محقق ميشود. ذهن انسان ميتواند به هر چيزي كه برايش قابل درك باشد و آنرا باور داشته باشد دست يابد.
تصميمگيري شامل دو مرحله اصلي است مرحله شناسايي مسئله و مرحله حل مسائل، به طوري كه سازمان در هر زمان درصدد اجراي دو مرحله بمنظور ارائه راهحلهاي مختلف ميباشد. تصميمات تحت تأثير عوامل متعددي قرار دارد عمدهترين آنها عبارتند: موضوع تصميم، زمان و پيچيدگي متغيرها، طراحي و ساختار سازمان، پيچيدگي محيطي، تعدد و تنوع عوامل تأثيرگذار داخلي و خارجي و ميزان اطلاعات، ضمناً تصميمگيري ميتواند توسط كارشناسان، مديران، و تيمها اتخاذ شوند.
محيطي كه امروزه مديران بايد در آن به تصميمگيري بپردازند به دلايل متعددي سخت و دشوار شده است كه از جمله اصليترين عوامل مؤثر در آن: تعدد عوامل تأثيرگذار در فضاي تصميمگيري، تنوع گزينهها و راهكارهاي در دسترس، افزايش ريسك و يا هزينه اتخاذ تصميمات نادرست، تخصصي شدن موضوعات، زمان اتخاذ تصميم و پيشبيني عواقب تصميم ميباشند. براي گرفتن تصميمات مهم، اطلاعات بايد در سطح سازمان موجود باشد نه فقط در حد يك نفر، ضمن اينكه با دادههاي متناسب و كافي و صحيح ميتوان تصميمگيري صحيحتر نيز اتخاذ نمود. هر تصميمي با يك ايده آغاز ميشود و چون توانايي در خلق ايدههاي ناب محدود است پس تصميمگيري نيز ميتواند توأم با خلاقيت باشد.
بين كيفيت تصميم و زمان رابطه مستقيمي وجود دارد بطوريكه هر چقدر زمان بيشتر در اختيار تصميمگيرندگان قرار گيرد كيفيت تصميم نيز افزايش مييابد البته همانگونه در نمودار (1) ملاحظه ميگردد در موارديكه زمان كمجهت انتخاب راهكارهايي وجود دارد معمولاً تصميم بصورت فردي اتخاذ ميگردد و به تبع آن كيفيت آن نيز پايين ميباشد. و هر چه از افكار و اطلاعات ديگران بيشتر استفاده گردد بلحاظ برخوردار شدن از اطلاعات جمعي، كيفيت نيز افزايش مييابد.
انسان در هر لحظه از زندگي شخصي و شغلي خود در حال تصميمگيري است. گاهي اوقات اين كار چنان عادي و روزمره ميشود كه فرآيند تصميمگيري به شكل ناخودآگاه انجام ميگيرد و گاه قضاوت و اخذ تصميم نهايي در مورد يك موضوع چنان دشوار مينمايد كه ساعتها و حتي روزها فكر و ذهن ما را درگير ميكند. آنچه مسلم است، تصميمگيري درست مستلزم داشتن اطلاعات درست است اما راه به دست آوردن اطلاعات درست كدام است؟ چه اطلاعاتي براي تصميمگيري لازم است و چگونه ميتوان از طريق مشاركت تصميم بهتر و دقيقتر اخذ نمود و … اينها مواردي است كه فرد به هنگام اخذ تصميمات در امور شخصي و حرفهاي خود به دقت بايد در مورد آنها فكر كند.
منابع و فرصتها محدودند و شايسته نيست كه با اخذ تصميمات نادرست آنها را به هدر دهيم. كليه افراد شاغل در سازمانها و بويژه مديران بايد همواره اين محدوديت را مدنظر داشته باشند و از طريق آشنا شدن با فرآيند تصميمگيري و كسب مهارت در اجراي مراحل مختلف آن، تا آنجا كه ممكن است ضريب خط را در تصميمات خود كاهش دهند. نبايد فراموش كرد كه گاهي اوقات مسند تصميمگيري به نوعي مسند قضاوت تبديل ميشود و قضاوت كاري بس دشوار و پر مسئوليت ميباشد.
خط و مشي بيانگر بينش است و اتخاذ تصميم فرآيندي كنشي و واكنشي بر پايه خط مشي، تصميم در راستا و در طول خط مشي ترسيم شده اتخاذ ميشوند. در درجهبندي تصميمگيريها چنانچه خطمشي گذاري مفهوم تصميمگيري بنياني يا اوليه را داشته باشد اتخاذ تصميمات جاري كه در راستاي آن انجام ميگيرد از جمله جايگاه و رتبه، تصميمگيري ثانويه تلقي ميگردد. رابطه بين تصميمات اوليه و ثانويه رابطه تأييد و حمايت متقابل است. به اين معنا كه تصميمگيري بايد پشتيبان خطمشي و برعكس خطمشي بايد تأييدكننده تصميم باشد. ارزيابي هر تصميم اوليه و ثانويه نيز به منظور اطمينان از همين امر صورت ميپذيرد، زيرا خط مشيگذاري زياد قابل تكرار نيست.
عوامل اصلي تصميمگيري:
عوامل اصلي در تصميمگيري عبارتند از:
1-تشخيص مسأله
2-تشخيص راهحلهاي مربوطه
3-تشخيص و انتخاب بهترين راه حل
ويژگي مشترك در عوامل سهگانه تصميمگيري همان شناخت و تشخيص است كه ريشه در معرفت و سطح آگاهي تصميم گيرنده در شرايط و تسلط او بر مسائل دارد. در تشخيص مسأله بايد هدف روشني را تعقيب نموده، از نيازهاي واقعي سازمان آگاه شد. جهت تشخيص راهحلها ميبايست مفهوم روشني از فعل و انفعالاتي كه در آينده انجام خواهد شد داشته باشيم و آنگاه از ميان راه حلهاي موجود بهترين راهحل را متناسب با امكانات انتخاب نمائيم.
احاطه انسان بر متغيرها عامل تفكيك آنها از لحاظ كنترلپذيري يا عدم كنترلپذيري است. در مرحلهاي ممكن است وضعيت متغيرها از نظر قابل كنترل يا غيرقابل كنترل بودن تغيير كند و اين در صورتي است كه ميزان تسلط و احاطه انسان بر موضوع تغيير نمايد. بنابراين ممكن است متغيري براساس ميزان توانمندي و احاطه، براي يك سازمان قابل كنترل و براي سازمان ديگر غيرقابل كنترل باشد.
متغيرها از لحاظ زماني در دو مرحله زماني جداگانه بر تصميمات تأثير ميگذارند:
1-در موقعيت انجام مطالعات و جمعآوري اطلاعات كه تأثير متقابل قبل از اتخاذ تصميم است و متغير در نوع تصميم دخالت دارد.
2-دخالت متغيرها به شكل حمايت و تقويت يا تزاحم كه تصميم اتخاذ شده را تحت تأثير قرار ميدهد.
تقسيمبندي ديگر از متغير به صورت قابل پيشبيني و غيرقابل پيشبيني تقسيم ميشوند. هر متغير قابل كنترل يا غيرقابل كنترل ممكن است قابل پيشبيني باشد يا غيرقابل پيشبيني. متغيرهاي قابل كنترل معمولاً جزء عوامل داخلي و دروني سازمان محسوب ميشوند و متغيرهاي غيرقابل پيشبيني بيشتر جزء عوامل محيطي هستند كه سازمان در آن قرار دارد.
متغيرهاي قابل كنترل:
متغيرهاي قابل كنترل بيشتر بر عواملي دلالت دارند كه مستقيم ميتواند بر آنها اشراف داشته باشد از جمله:
1-ظرفيت (انساني، مكاني، تكنولوژي). در طراحي ظرفيت تصميمگيرنده ظرفيت هر يك از عوامل انساني، مكاني و تكنولوژي را پيشبيني و كنترل ميكند.
2-تنظيم نسبت عوامل مالي و پشتيباني و توليدي و خدمات. از آنجا كه تصميمگيرندگان فرآيند و خدمات را براساس طرحهاي مربوط قبلاً بررسي و پيشبيني ميكنند قابليت كنترل آنها در سيستم وجود دارد.
3-ساختار سازمان به دليل احاطه مديريت بر سيستم، طراحي ساختار و هر گونه تغيير در آن قابل كنترل است.
4-تغيير در برنامه متأثر از دگرگوني در نحوه هدايت سازمان و برعكس. جايگزيني برنامهها و تغيير در اجزاي هر برنامه تحت كنترل تصميم گيرنده است. نحوه هدايت عمليات سيستم براساس تغييرات برنامه نيز قابليت كنترل دارد.
5-فرآيند اجرايي. عمدتاً هر يك از منابع انساني بلحاظ توانائيهاي خاص در انجام وظائفشان، جايگاه خاصي را در فرآيند دارند. مجموعه توانائيهاي كاركنان كه مبناي كاركرد آنها است، عوامل دروني و جوهره اصلي فرآيند اجرايي در سيستم است. تغيير و دگرگوني در هر بخش از فرآيند عملاً متأثر از اين توانائيها و قابل سنجش، هدايت و كنترل توسط تصميم گيرنده است.
متغيرهاي غيرقابل كنترل:
متغيرهاي غيرقابل كنترل از نظارت دروني سيستم خارج بوده، حالت فراسيستمي دارد و توجه به آنها و نيز انجام برآوردهاي احتمالي براي منبع تصميمگيرنده بيش از متغيرهاي قابل كنترل لازم است. برخي از متغيرهاي غيرقابل كنترل عبارتند از:
1-متغيرهاي طبيعي. اين متغيرها ناشي از تحولات و دگرگونيهاي طبيعي و زيستمحيطي است.
2-عوامل رواني و اجتماعي. متغيرهاي قابل پيشبيني يا غيرقابل پيشبينياند كه در هر صورت سازمان بر آنها كنترلي ندارد دگرگونيهاي بافت جمعيتي و گرايشهاي مختلف كه بوجودآورنده روابط اجتماعي و جو رواني خاصي در جامعه است جزء متغيرهاي مؤثر بر سيستم محسوب ميشود و سيستم بايد با در نظر گرفتن شرايط ذكر شده، عكسالعملهاي مؤثر در قبال آنها را براي تداوم بقاي خود تدبير نمايد.
3-جريان فراگير علمي و فنآورانه احاطه كننده سازماني. افزايش دامنه علوم و فنآوري به دور از كنترل سيستم و مستقل از تأثيرات جزئي آن است. گسترش بيوقفه تحقيقات، زمينه به كارگيري فنون جديد را در اجراي فرآيندهاي گوناگون فراهم ميسازد. بنابراين تصميمگيرندگان، تأثير علوم و روشهاي علمي جديد در غالب فنآوري را هر چند كه قابل پيشبيني نيز باشد، دور از كنترل خود ميدانند.
4-متغيرها فرهنگي و سياسي. گرايشهاي سياسي در محيط، قوانين جديد و طرحريزيهاي كلان اجتماعي، تغيير در روش حكومت، انقلاب و غيره همگي از متغيرهايي هستند كه تصميمگيري در سيستم متأثر از آنها بوده، در آن شرايط، احتمال تغيير در تصميمات براي بقاي سيستم وجود خواهد داشت.
5-متغيرهاي كلان اقتصادي. اين متغيرها از جمله عواملي هستند كه بر خرده سيستمها و تصميمگيرندگان آنان تأثير ميگذارند. بطور كلي شناخت مباني و بنيانهاي اقتصادي كه همه ابعاد جامعه و از جمله خرده سيستمها را مستقيماً تحت تأثير قرار ميدهند، در هر مرحله از تصميمگيري براي تصميمگيرندگان ضروري است.
تمام متغيرهاي قابل كنترل و غيرقابل كنترل اعم از قابل پيشبيني و غيرقابل پيشبيني ممكن است بصورت تصادفي جابهجا شوند يعني متغير يا متغيرهايي كه به نظر قابل پيشبيني و كنترل بودند، تصادفاً تغيير ويژگي داده به نوع ديگر تبديل ميگردند.
بررسي انتظارات:
هدفگذاري خود مفهوم تصميمگيري و خطمشيگذاري را دربر دارد يعني حركت به هم پيوستهاي است و آنچه تمركز بر آن است، خطمشي تعيين شده اوليه است بنابراين خود هدفگذاري هم طي فرآيند اتخاذ تصميم صورت ميگيرد و اين دو فرآيند به هم پيوسته و دوطرفه است. در اين فرآيند دو طرفه عامل انتظارات دخالت دارد. انتظار از خطمشي اصلي، تحقق اهداف است و به موجب انتظارات، خطمشي بايد اهداف را تأمين كند. اين موضوع در مورد تصميم هم صادق است.
انتظار بر دو نوع است: عقلائي و احساسي. در انتظارات عقلائي، مديريت توان و امكان تحقق هدف را در خود و سازمان جستجو مينمايد و فرآيندهايي را كه در نيل به هدف نقش دارد بررسي ميكند. اما در انتظارات احساسي امكان تحقق هدف براساس مطالعات علمي نيست.
نمودار: سير تكاملي انتظارات در تصميمگيري
انتظارت عقلايي كه براساس توان و امكان عمليات اجرايي و نيز پايبندي و اعتقاد عامل شكل ميگيرد ميتواند موجب راهاندازي سيستم شده يا آن را متوقف كند. منظور از عامل در بعد مديريتي، شخص مدير يا هيأت مديران و در بعد سازماني مجموعه عوامل تعامل كننده درون سازماني است. اگر انتظارات عقلايي برآورده شود (تأثير مثبت) فرآيند تكامل يافته، جنبه تداوم به خود ميگيرد و اگر برآورده نشود (تأثير منفي) فرآيند متوقف يا در آن تجديد نظر ميشود. (نموار فوق)
سنجش تصميم و خطمشي ارتباط مستقيم با انتظارات دارد. انتظارات بعد از هدفگذاري و قبل از اقدام مطرح ميشود. تصميم با انتظارات مقايسه ميشود و تصميمگيرنده به عنوان بازخورد مطالعات خود به اين نتيجه ميرسد كه بايد انتظار را منطقيتر و عقلاييتر كند يا خير.
شناسايي گروهها در خطمشيگذاري:
مديريت بر پايه تحليل گروهي از خطمشي، بيان كردن ايدئولوژي و بينش مجموع افراد تشكيل دهنده گروهي است كه هر يك از آنان به نحوي از علوم، فنون و تجربه برخوردارند. گروهها، مجموعهاي از عوامل انساني هستند كه به نحوي در اتخاذ تصميم و پذيرش آن، هم در موقعيت اخذ تصميم (به صورت مثبت و منفي) و هم در شرايط اجراي تصميم، نقش دارند.
مجموعه افراد، ويژگيها و خصوصياتي دارند كه با ويژگيهاي فرد فرد اعضاي آن گروه مغاير است. قوانين، ضوابط، آييننامهها، روش و آنچه در مورد هر يك از افراد صدق ميكند در مورد مجموعه آنها صدق نميكند. همچنين گروه از يك سلسله قوانين و هنجارهايي پيروي ميكند كه اجزاي آن به طور منفرد از آن تبعيت ندارند. حضور بيش از يك فرد در جمع و تأثير و نقش آنها، موجب ميشود گروه عملاً از لايههاي مختلفي تشكيل يابد. مشتركاتي كه به طور طبيعي بين برخي افراد يك گروه وجود دارد و دستهبنديهاي قهري و جبري كه از اختيارات انسانها خارج بوده، از ابتداي خلقت با آنهاست پديد آورنده اين لايههاي متفاوت است. اين لايهها داراي شاخصهاي متفاوتي از قبيل بنيانهاي اجتماعي، اقتصادي، فني، تخصصي، رفتاري و صنفي است. نحوه نفوذ در اين لايهها با هم يكسان نيست و متناسب با آن لايه خاص است. همچنين شيوههاي مشاركت در لايههاي گروه متفاوت است. دريافت و پردازش اطلاعات و تجزيه و تحليل موضوعات جاري سازمان و نيز رهيافتهاي اجرايي و عملياتي متأثر از خصوصيات هر لايه است.
تقويت و توسعه عملكرد هر لايه از گروه، به طريق اولي، تابعي از آمادگيهاي موجود و متأثر از خصوصيات آن لايه است و اگر چه گروه هنگام مقايسه با ديگر گروهها از يكپارچگي ظاهري برخوردار است، به علت تفاوتها و دستهبنديهاي ميان افراد عملاً لايههاي گروه هستند كه ايفاي نقش كرده، كاركردها و ارتباطات را پديد ميآورند. بر اين اساس «فرهنگ گروه» عملاً برآيند تعامل خرده فرهنگي (شامل تعاون و تعارض) ميان لايههاي گروه است كه مبين ويژگي عمومي و جامع گروه بوده، با ويژگي آحاد و اجزا و لايههاي آن متفاوت است.
البته بديهي است كه «حيات گروهي»، مبادلات و تشريك مساعي داخلي بين اجزا و لايهها را ضروري ميكند و از اين رو در لايهها و اجزاي گروه فعل و انفعالات دروني و بيروني براي حل مسائل گروه انجام ميگيرد.
خطمشي سازماندهي و بسيج گروههاي انجام پروژه. سازماندهي و بسيج گروههاي انجام پروژه زماني كه لايههاي گروه مشخص شده باشد، بسيار حساس و نيازمند خطمشي فراگير و جامعي است. ساماندهي و بسيج دو خصوصيت جدا از يكديگر را به وجود ميآورد:
1-نقش گروه را در زمينه مشاركت در امر تصميمگيري و تعيين و ترسيم خطمشي مشخص ميكند.
2-در اجراي خطمشي و تصميم اتخاذ شده، زمينههاي عمل را به وجود ميآورد. آنچه يك گروه را از گروه ديگر متمايز ميكند، «هدف گروه» و آنچه كه گروه را به حركت واميدارد دستيابي به موفقيت است. اين امر موجب چندين ويژگي در گروهها ميشود:
1-گروهها نوعاً «پرتلاش» ميشوند و تلاش بيشتر را لازمه توفيق خود ميدانند.
2-در قياس با گروههاي ديگر و برحسب موضوع سعي در «نوآوري» دارند.
3-در راستاي توفيق طلبي به درجهاي از «اقتدار» نايل ميآيند.
براساس دستاوردهاي ذكر شده، گروهها از «تكثر» استقبال ميكنند و پذيرفته شدن آنان دلالت بر گسترش و ترويج اقتدار ميكند، به طوري كه دامنه اقتدار گروه فراتر از اقتدار فرد قرار ميگيرد. بنابراين بايد:
1-گروه از خطمشيهايي كه زمينه بسيج و انسجام تواناييهاي آن را پديد ميآورد استقبال كند.
2-گروههايي كه چنين خطمشي را اجرا ميكنند در راستاي گسترش كمي نيازمند پيوستن فرد يا افراد ديگرند و بايد محدوده اجتماعي و فرهنگي، صنفي و غيره را در مخاطبان در نظر بگيرند.
ابزارها و روشهاي تصميمساز وتصميمگيري:
ابزارها و مدلهاي متعددي جهت تصميمسازي و تصميمگيري وجود دارد كه هر يك با توجه به شرايط و ماهيت موضوع ميتواند اثربخش بوده و تصميم گيرندگان را در اتخاذ راهكار بهينه كمك نمايد اهم ابزارها و روشهاي مورد استفاده بشرح زير ميباشند:
الف) ابزهارها:
مدلسازي: اين ابزار براي آزمون متغيرها، بررسي روابط ميان دادهها و پيشبيني نتايج حاصله از تغيير هر يك از عوامل هست. در واقع مدلسازي، ايجاد فرمول و حل رياضي مسأله در شرايط ساختار يافته است. اين روش داراي مزايايي چون سرعت، ارزان و آسان را داراست. برنامهريزي خطي و تئوري صف از مهمترين روشهاي مدلسازي هستند. در برنامهريزي خطي، ديدگاه حاكم به دنبال حداكثر يا حداقل كردن خروجي يك برنامه يا هدف با توجه به محدوديتها است و تئوري صف نيز براي آزمايش و بررسي ماهيت خطوط انتظار بكار ميرود.
شبيهسازي: از آنجا كه امكان آزمون و خطا بر كليه پديدهها و موضوعات بصورت واقعي و طبيعي ميسر نميباشد بنابراين از شبيهسازي براي بررسي آثار شرايط اجتماعي مورد آزمون استفاده كرده و نتايج را ثبت و رسيدگي ميكنند. طبيعتاً هر قدر كه شرايط و عوامل و ارتباطات بين مسائل واقعي با مدل، واقعبينانهتر باشد نتايج حاصله از دقت و صحت بيشتري برخوردار خواهند بود. از مزاياي اين روش، انعطاف در مدل كردن سيستمها، سناريوهاي زمان واقعي، آناليز و طراحي آماري ميباشد.
پيشبيني:
پيشبيني در مواردي كه انتظار تغييرات بر روند آينده، همانند شرايط رفتار گذشته و جاري فرض شود كاربرد داشته و عمدتاً كاربرد پيشبيني، تهيه و تنظيم برنامهها است با اين فرض كه شرايط و رفتار گذشته راهنماي رفتار و شرايط آينده خواهد بود و در مواردي نظير روند تغييرات تكنولوژي، شرايط اقتصادي، شرايط بازار و تقاضاي مشتريان از اهميت كليدي برخوردار است.
آناليز تصميم:
درخت تصميمگيري، شاخه كردن و تعميم دادن ساختارهايي است كه رويدادهاي بالقوه آتي را ارائه ميكنند. در اين تكنيك تصميمات مختلف و حالاتي را كه ممكن است اتفاق بيفتد را در قالب شاخههاي گوناگون در نظر گرفته و با در نظر گرفتن احتمال هر يك از حالات و يا درجهبندي آنها، روش بهينه انتخاب ميگردد.
تحليل حساسيت: فني است كه تعيين ميكند چگونه پس از متغير بعضي از پارامترها و فرضيات تصميمگيري، نتايج تغيير ميكنند.
فرآيند تحليل سلسله مراتبي (AHP):
اين فرآيند دو رويكرد تحليل و سيستم را در يك چارچوب منطقي و تركيب پيوند ميزند- اين فرآيند از مقايسات زوجي استفاده كرده و سپس براي عوامل و ارزيابيهاي مختلف، ضرايبي را محاسبه ميكند.
ب) روشها:
روش استدلالي: در روش استدلالي، تصميمگيرنده يك نمايش ذهني از پديده تصميم را براي خود ترسيم ميكند. اين مدل ذهني پايهاي براي استدلال كردن يك مسئله بوده و شامل متغيرهايي است كه به هم مربوط بوده و ارتباطات علت- معلولي آنها مشخص ميباشد. اين روش به تصميمگيرنده كمك ميكند تا يك مسئلهي به خصوص را تشخيص داده و حل نمايد. نكته مهم اين است كه مديران مختلف مدلهاي ذهني متفاوتي را راجع به يك مسئله و يا مسائل مشابه ميتوانند داشته باشند كه اين مدل ذهني ممكن است اندكي متفاوت از واقعي باشند.
روش قياسي: در روش قياسي يا تشبيهي، وقتي مدير با يك مسئله مواجه ميشود، حافظهاش را فعال ميكند تا مسئلهيي مشابهي كه قبلاً آن را حل كرده و يا شاهد حل شدن آن بوده را پيدا كند و حل قبلي به عنوان نقطه شروعي براي حل مسأله موجود انتخاب مي شود و ممكن است متعاقباً سازگار و منطبق نيز شود.
روش ايجادي: در اين روش تصميمگيرنده ايدههاي بديع و مؤثر را بررسي كرده و در فضاي مسئله بسط ميدهد. تعداد راه حلهاي ممكن از طريق اين روش متفاوت بوده و بايستي بهترين و اثربخشترين راهحل انتخاب شود بر اين اساس قدرت خلاقيت و ايدهپردازي يك دارايي مهم براي تصميمگيري مديران محسوب ميشود.
روش برنامهريزي شده: تصميمات برنامهريزي شده تكراري و كاملاً مشخص هستند و براي حل مسائل مورد نظر روشها و رويههاي مشخص وجود دارد روش مزبور براي تصميمات عمومي و عادي استفاده ميشود استفاده از قواعد مشخص، داشتن مدلهاي محاسباتي و استفاده براي سطوح پايين مديريتي از ويژگيهاي اين روش است.
روش برنامهريزي نشده: اين روش بدون ساختار و منحصر به فرد ميباشد و بطور كلي تازه يا جديد بوده و چندان مشخص نميباشند و زماني اتخاذ ميگردد كه سازمان پيش از آن با اين مسئله روبرو نشده باشند.
روش عقلاني محدود: مديريت سازمان، ماهيت ناشناخته مسايل، پيچيدگي امور، ناكافي بودن منابع و … باعث ميشود كه روش بخردانه محدود گردد و افراد از تجربه و قضاوت شخصي و تجربيات گذشته و همچنين ضمير ناخودآگاه براي اتخاذ تصميم استفاده كرده و در واقع به نوعي جنبه شهودي دارد و پويايي آن به مقدار اطلاعات و تعداد راهحلها بستگي دارد.
اصول تجزيه و تحليل تصميمات
مدلهاي تصميمگيري
مدل الگويي است برگرفته از واقعيت كه بر عناصر و اجزاي كليدي قابل تعميم دلالت دارد. متناسب با موضوعات سازمان، درباره اجزا و عناصر مختلفي تصميمگيري به عمل ميآيد. از اين رو دانشمندان و صاحبنظران رشته مديريت مدلها و الگوهاي متفاوتي متناسب با موضوعات مختلف ارائه كردهاند.
دستهبندي درور
دستهبندي «درور» از لحاظ نظري ميان صاحبنظران مقبوليت بيشتري دارد. وي مدلها را به پنج دسته تقسيم ميكند: مدل عقلايي؛ مدل فزاينده؛ مدل مختلط؛ مدل رضايتبخش؛ مدل كاملاً عقلايي يا منطقي. قابل ذكر است كه در هر يك از موارد فوق خصوصيات موارد قبل وجود دارد. مثلاً مدل پنجم كليه خصوصيات مدلهاي اول تا چهارم را داراست.
1-مدل عقلايي: در روش عقلايي، نوع مسأله و راهحلهاي مناسب براي حل آن به منظور تحقق هدف با استفاده از رويكرد سيستمي يا استراتژيك مطرح ميشود و تصميمگيرنده از ابزارهاي سنجش و شناخت متناسب با موضوع و نوع مسأله استفاده ميكند. مراحل تصميمگيري عقلايي به شرح زير است:
1-شناخت دقيق مسأله يا مشكل از طريق كانالهاي ارتباطي با خطمشي گذار.
2-تجزيه و تحليل و تبيين مسأله از طريق ريشهيابي و ارزيابي اجزاي آن.
3-احصاء راهها و گزينههاي ممكن با در نظر داشتن امكانپذيري هر يك از آنها.
4-پيشبيني و تخمين پيامدهاي مربوط به هر يك از راهها با در دست داشتن معيارهاي انتخاب.
5-مقايسه كلي گزينهها (در نظر گرفتن خصوصيات هر يك از گزينهها در قياس با ديگر گزينهها).
6-انتخاب بهترين گزينه از ميان گزينهها.
اين مدل تأكيد اساسي بر ابعاد سختافزاري و فرآيندي دارد و با نگرش به جنبههاي مادي. كمي و اقتصادي تصميم گيرنده را به نقش بلندمدت عوامل ملموس و محسوس در تصميم و پيامدها توجه ميدهد. تصميمگيرنده در اين شيوه به صورت فعال و پيشبرنده به ريشهيابي مشكلات ميپردازد و در صدد است از ميان راهحلهاي ممكن بهترين را انتخاب كرده، از بازخوردها براي تكميل فرآيند استفاده نمايد. همچنين دستاوردهاي تصميم را از نظر اثربخشي، كارايي و بهرهوري با استفاده از روشهاي كمي و آماري مورد مطالعه قرار ميدهد.
اين روش اگر چه روشي منطقي است، اما روش وقتگيري است و در شرايط عدم اطمينان و مخاطرهآميز كاربرد ندارد.
2-مدل فزاينده. اين مدل واجد خصوصيات مدل عقلايي است. علاوه بر آن در اين مدل، منبع تصميمگيرنده در هنگام تنظيم اهداف و راهحلهاي قابل اجرا با عواملي مواجه ميشود كه بايد آنها را نيز در تصميم خود دخالت دهد. در مسائل دولتي معمولاً به دليل تحركات، تحولات، سياستگذاريهاي داخلي، تغييرات هنجاري، آئيني و ارزشي، تصميمات در معرض تغييرات افزايشي است؛ بدين معنا كه در هر مقطع تصميمگيري، منبع تصميمگيرنده تعدادي از اهداف مورد مطالعه را تنظيم ميكند، ولي در همين حين ممكن است اهدافي به اهداف مورد نظر اضافه شود، لذا مدير بايد پارامترهاي تغيير يافته را مورد بررسي قرار دهد.
اين مدل رويدادها، پديدهها و احتمالات گوناگون را به عنوان متغيرها دخيل و اثرگذار بر تصميم طي روند تصميمگيري بررسي ميكند. ويژگي فزايندگي در جريان اخذ تصميم دلالت بر افزايش تدريجي و مستمر تأثير متغيرها بر فرآيند تصميمگيري دارد كه هنگام حركت از مبدأ «الف» به سوي مقصد «ي» به انحاء مختلف مسير تصميمگيري را تغيير ميدهد.
نمودار: تغييرات مسير تصميمگيري در مدل فزاينده
تأثير متغيرهاي گوناگون بر سير تصميمگيري، «خط روند» تصميمگيري را پديد ميآورد. به منظور رسيدن به هدف (مقصد)، تأكيد بر دو عامل اساسي هدف و پيشبيني ضروري است. در وهله اول بايد تصميم از نظر انتخاب كوتاهترين و مناسبترين راه براي رسيدن به هدف تجزيه و تحليل شود. عامل پيشبيني كه لازمه تحقق صحيح هدف است دلالت ميكند بر مطالعه يا برآورد پيشاپيش روند تغييرات، توجه به موارد مذكور موجب اصلاح و بهينگي خط روند تصميمگيري ميشود.
در اين مدل آمادگي تصميم گيرنده براي رويارويي با اتفاقات، رويدادها و دخالت متغيرهاي پيشبيني نشده بيشتر ميشود و برخلاف نگرش عقلايي تمام متغيرهاي دخالت كننده در تصميمگيري مورد تخمين و برآورد قبلي قرار ميگيرند.
درمدل مذكور برنامهها و برآوردها معمولاً بلندمدت نيستند. نقش تصميم گيرنده بيشتر واكنشي است تا كنشي و متناسب با رويدادها عكسالعمل نشان داده ميشود. همچنين به علت دخالت متغيرهاي گوناگون به طور مستقل يا وابسته به يكديگر و نيز تعامل متغيرهاي مختلف، امكان يافتن بهترين راه حل از ميان راه حلهاي احتمالي كمتر وجود دارد و با پديد آمدن بديلهاي منطقي در مواجهه با هر متغير دخيل در خط روند، اتخاذ تصميم صورت ميگيرد. اهداف، مرحلهاي و در حد تأمين مصالح تعيين ميشوند و تحقق هدف در هر مرحله تصميم گيرنده را آماده مواجهه با متغير ديگر (به طور فزاينده) مينمايد. از اين جهت تصميمگيرنده بر مبناي تحقق مزيت نسبي يك بديل نسبت به بديلهاي ديگر روند تصميمگيري را ادامه ميدهد.
3-مدل مختلط. در اين مدل بيشتر، كششها و كوششهاي استراتژيك بينالمللي مطرح ميشود و پارامترهاي بيشتري از سياستگذاريهاي بينالمللي را دربردارد.
4-مدل رضايتبخش:اغلب موارد تصميمگيرنده به جاي اينكه كاملترين تصميم را اتخاذ كند به تصميم رضايتبخش قانع ميشود كه البته اين امر نسبي است.
5-مدل كاملاً عقلايي يا منطقي: اين مدل دلالت بر خصوصيات تفكري و تعقلي غنيتر دارد كه در برخورد با مسائل غامض و مبهم ضروري است. در شرايط عادي مطالب و دادههاي اوليه براي تصميمگيري، در حد ظرفيت تفكر و تدبير تصميم گيرنده بود و تصميم گيرنده به شيوههاي ذكر شده با مسأله برخورد و تصميمگيري ميكرد، ولي در اين مدل مسائل توأم با ابهام بوده،پيامدهاي پيچيده و غامضي بر آن مترتب است كه بخصوص در مشاغل دولتي و مسائل پيچيده مرتبط با رويدادهاي بينالمللي نياز به تعمق و تدبر زياد دارد. همانطور كه اشاره شد اين مدل واجد تمام خصوصيات مدلهاي قبل و كاملتر از آنهاست.
ديدگاههاي ديگري نيز در مورد مدلهاي تصميمگيري مطرح است كه به تشريح آنها پرداخته ميشود.
مدل تصميمگيري مشاركتي
در تصميمگيري مشاركتي جريان اطلاعات از بالا به پايين و از پايين به بالا در سطوح مختلف سازمان جريان دارد. مشاركت در سطح عمومي موجب بهرهوري و به دنبال آن رضايت عمومي و رغبت در سازمان ميشود.
بعلاوه سازمان در نظام مشاركتي، هنگام تصميمگيري به منابع وسيعي از اطلاعات دست مييابد. معمولاً در اين گونه سازمانها كاركنان ماهر و نيمهماهر بهترين كساني هستند كه ميتوان از آنها در تصميمگيري مشاركتي استفاده كرد.
نمودار: تصميمگيري مشاركتي
مدل تأثير وافر
در تصميمگيري مشاركتي مشاركت هر عضو براساس نيازهايي است و اين نيازها غالباً طبقهبندي نميشود. در مشاركت آنچه ابتدا از نظر مشاركت كننده بيشترين اهميت را دارد برآروده شدن برترين نيازاست كه اغلب نتيجه پردازش ذهني است. بعد از آن رضايتمندي از كار مطرح است و اين رضايتمندي از كار است كه تبديل به انگيزه ميشود. رابطه رضايتمندي از كار با انگيزش يك رابطه تزايدي و دروني است. سپس بهرهوري مطرح ميشود. انگيزش منابع انساني براي مشاركت در تصميمات سازمان عاملي است كه موجب اثربخشي سازماني ميشود و اثربخشي نيز خود موجب افزايش بهرهروي كل و در نتيجه رضايت در كل سازمان ميگردد.
تصميم گيري مشاركتي برآورده شدن بالاترين نياز رضايتمندي از كار انگيزش بهرهوري
مدل تصميمگيري برنامهريزي شده
تصميمي كه بر پايه مطالعات و پيشبينيهاي لازم و كافي از جزئيات عمليات (با تعيين مراحل)، در محدوده زماني مشخص، اتخاذ ميگردد اصطلاحاً «برنامهريزي شده» خوانده ميشود. تصميم برنامهريزي شده دلالت بر تهيه يك مدل منطقي مشتمل بر مطالعات ذيل دارد:
1-مراحل زماني اعم از كوتاهمدت، ميانمدت و بلندمدت.
2-پيشبيني ظرفيت عمليات در مقايسه با برنامه، شامل:
1-2- بررسي محدوديتهاي ظرفيت كار در بخش عملياتي سيستم و مقايسه دائمي ميان ظرفيتها و بخشهاي برنامه (انتظارات برنامه).
2-2- استفاده سيستم از ظرفيت موجود براساس سياستهاي تعيين شده.
3-2- مطالعه نوسانات احتمالي در ظرفيت سيستم متأثر از شرايط زماني.
3-پيشبيني توان و قابليت انجام كار با توجه به اجزاي برنامه (با تأكيد بر فعل و انفعالات غيرتكراري و نوين) كه شامل موارد زير است:
1-3- سنجش نيروي كاري موجود در داخل سيستم و توانايي فراهم آوردن نيروي كاري مورد نياز از خارج سيستم.
2-3- دخالت پاره سيستمها در مجموعه سازمان به عنوان بخشهاي پركار (پرتوان) براي سنجش مورد قبل.
3-3- شناسايي نيروهاي كاري نيازمند تقويت و اقدام به توانمند كردن آنها از داخل يا خارج سيستم.
4-3- پيشبيني نوسانات نيروي كار كه موجب تغييرات و نوسانات در حجم كار انجام شده ميشود.
4-پيشبيني روشهاي انجام كار از نقطه نظر هزينه و كيفيت كه حاكي از مطالعات تواناييهاي مالي و تعيين حدود هزينه براي اجراي برنامه از نظر سيستم است. در اين راستا پرداختن به موارد ذيل لازم است:
1-4- بررسي و تصميمگيري درباره كارها يا بخشهايي از عمليات كه هزينهبر تلقي ميشوند (با در نظر گرفتن ضرورت انجام آنها در برنامه).
2-4- شناسايي بخشهايي از برنامه كه موجب فعاليتهاي جنبي بوده، در بخش عمليات سيستم، بسيار فرعي تلقي ميشود و ممكن است در نهايت از نظر تجزيه و تحليل هزينه، سربار تلقي شود.
3-4- تأكيد بر كيفيت بخشهاي عمليات در پيشبيني روشهاي انجام كار و بررسي راهكارهاي قابل تبديل به يكديگر از نظر پيشگيري از اختلاط ناشي از تشابه راهكارها (شدت انعطافپذيري راهكارها).
5-پيشبيني ضمانت اجرايي برنامه كه دلالت بر انجام مطالعات كافي درباره بخشها و اجزاي هر بند از برنامه دارد.
بررسي ضمانت اجرايي برنامه به عنوان آخرين گام تصميم اتخاذ شده را استحكام ميبخشد. آزمون نمونهگيري شده برنامه، ممكن است عمل تصميمگيري را با در نظر گرفتن زمان اجراي آن تصميم طولاني نمايد. در اينجا فعاليتهاي تحقيق و آزمون موارد آسيبپذير در برنامه، ارجحيت زمانبندي را تحتالشعاع قرار ميدهد و اين خود بخشي از تصميمگيري در حين تهيه برنامه محسوب ميگردد. از آنجا كه در تصميمگيري برنامهريزي شده پيشبيني ضمانت اجرا از ضروريات اساسي و بنياني است لازم است مخاطرات احتمالي و اقدامات بازدارنده اختلالات با نهايت دقت پيشبيني و برآورد شود.
گزينه قابل تحقق در تصميم برنامهريزي شده. گزينه، دلالت بر يك راهكار گزينش شده از ميان راهكارهاي ممكن درباره موضوع تصميم دارد. تجزيه و تحليل مجموعه راهكارهاي موجود و درجهبندي قابليت تحقق و امكانپذيري آنها موجب شكلگيري يك سري گزينهها در خصوص يك موضوع (به ترتيب صعودي يا نزولي) ميگردد. در تصميم برنامهريزي شده بعد از مطالعات پنج مرحلهاي ذكر شده، قبل از تصميمگيري مجموعهاي از گزينههاي مربوط با ترتيب خاص تنظيم ميشود.
كنترلپذيري مدل تصميم برنامهريزي شده. تغيير در وضعيت فرآيند با مطالعات و محاسبات كافي در برنامه قابل تشخيص و كنترل است. چنانچه تصميم اتخاذ شده در عمل با مشكلي روبهرو شود براي اصلاح راهكار و در نتيجه رفع مشكل تجديدنظر در برنامه به صورت مقطعي و موردي ضروري است. در صورتي كه تصميمگيري كاملاً برنامهريزي شده باشد، امكان اصلاح كل برنامه يا بخشي از آن به موجب مطالعات انجام گرفته از قبل تقويت خواهد شد. به منظور اصلاح برنامه وروديهاي سيستم و بخشهاي عامل (در مرحله عملياتي) مورد كنترل و نظارت مستقيم قرار ميگيرند و تناسب يا عدم تناسب برنامه يا عمليات مشخص ميشود. برنامهريزي در اتخاذ تصميم زمينه پيشگيري از وقوع اختلال در موقع انجام عمليات را فراهم ميآورد و در اين شرايط تصميم برنامهريزي شده قابليت كنترل و اصلاح دارد.
كنترل پذيري خط مشي و تصميم
تصميم گيري مدل اجتماعي
در اين مدل ملاحظات اجتماعي، مدير (تصميم گيرنده) را هدايت ميكند تا با برآورد كامل واقعيات و ادراك رويدادهاي اجتماعي و محيطي به اتخاذ تصميم بپردازد. در اين مدل تاكيد بر عوامل گوناگون محيطي و سازماني موجب ميشود مسئوليت مشترك تصميم گيرندگان سازماني و اجتماعي در تصميم گيري مورد مداقه قرار گيرد. عوامل اجتماعي دخيل در تصميم گيري، انتخابهاي صحيح و نظام مند را ايجاب ميكند كه مستلزم كفايت، خبرگي و جامع نگري در تصميم گيرندگان است. از ويژگيهاي مثبت اين مدل در نظر داشتن تمام عوامل احتمالي محيط درون و بيرون سازمان در اتخاذ تصميم است. استقبال از ايده ها و نظرات در موضوع تصميم، به همراه نگرشي مسئولانه به فلسفه اجتماعي، امكانات عملي، آمادگيهاي فني و اجرايي و نظاير آنها، بيانگر مشاركت پذيري سازمان و رويكرد به فراگردهاي جامع تصميم گيري از سوي مديريت است.
تصميم گيري در مديريت بر مبناي هدف (MBO)
چنانچه در تصميم گيري فقط هدف مطرح باشد و اجزاي ديگر سازمان دقيقا مورد بررسي نباشند اتخاذ تصميم براساس MBO خواهد بود، ولي اگر بين امكانات و هدف تعادل برقرار باشد، فرايند اتخاذ تصميم مبتني بر MBO نخواهد بود. براي مثال اگر نتيجه عمليات بيانگر A درصد افزايش توليد باشد اين بدين معنا است كه براساس تصميم گرفته شده، اگر توليدات A درصد افزايش يابد بين امكانات و هدف تعادل برقرار ميشود. اين نوع تصميم گيري مبتني بر MBO نيست اما مثلا در مسائل نظامي كه هدف به صورت عمده مطرح است و تصميم فقط براساس هدف اتخاذ ميشود MBO مفهوم مييابد. در تصميم گيري بر مبناي هدف جهات مكانيكي و تكنيكي كار تقويت ميشود و كنترل براي مديريت از اين ديدگاه ساده تر است.
مدل تصميم گيري براساس تمركز بر بازده
در اين مدل تصميم گيري تمركز بر نتيجة كار است و بازدهي كار از اهميت و حساسيت ويژه اي برخوردار است، بدين لحاظ در فرايند تصميم گيري بيشترين تاثير بر كيفيت بازده است و بهره گيري از وسايل و ابزارها، زمان و برنامه در اين راستاست. بين اين مدل تصميم گيري و MBO يك رابطه مستقيم وجود دارد. در MBO تمام ارتباطات درون سيستم، به هدفهاي سازمان يا سيستم برمي گردد. و اهداف جزئي براي هر جز و هر بخش نتايج مرحله اي را تعيين ميكند كه تصميم گيري ضرورتاً بايد بر آن متمركز شود. در مدل تصميم گيري براساس تمركز بر بازده، ارزيابي كه از قبل از اتخاذ تصميم شروع ميشود در تمام مراحل و فرايندهاي گوناگون ادامه مي يابد تا فرايند توليد و بازده را اصلاح كند. ارزيابي يا كنترل كيفيت و تجزيه و تحليل بافت محصول موجب ميشود كه اطلاعات لازم و موثري از اجزاي عمليات و مواد اوليه در دسترس تصميم گيرنده قرار گيرد.
بررسيها نشان مي دهد كه در اين شيوه اتخاذ تصميم، تصميم گيرنده تاكيد قابل ملاحظهاي بر افزايش موقعيتها و فرصتهاي اجتماعي و اقتصادي دارد. بعلاوه توسعه و گسترش روابط ميان سازمانها براساس عوامل مذكور موقعيتها و فرصتهاي اجتماعي و اقتصادي پيش بيني مي شود، يعني ارتباطات اقتصادي با جوامع و برقرار كردن روابط اجرايي و خدماتي با حوزه هاي اجتماعي ذيربط از ويژگيهاي اين مدل تصميم گيري است.
در اين روش، تصميم گيرنده به مطلوبترين بازدهي مي انديشد، اما ممكن است فرصتهاي اقتصادي و اجتماعي تغييراتي در محيط پديد آورد كه بر اجزاي شكل دهنده سيستم تاثير گذاشته و ارزيابيهاي گذشته را دگرگون سازد. يك تصميم مثبت عملا قابليت سيستم را بالا مي برد و بالا رفتن قابليت سيستم، انتظارات جديدي را ايجاد ميكند يعني انتظار ميرود كه با بالا رفتن قابليت سيستم بازدهي افزايش يابد. برعكس اگر قابليت سيستم پايين آيد و بازدهي تنزل كند، عملاً تصميم جامعي اتخاذ نشده است.
رابطه ميان خط مشي و نتايج (بازده)
رويكردهاي تصميم گيري
1.رويكردهاي كلاسيك: اين رويكرد دلالت بر نحوه و چرخش عمليات (دستورالعملها) دارد. در رويكرد كلاسيك، فرايند منطقي و عقلايي بودن مورد تاكيد است و گردش كار با چرخش عملياتي تا رسيدن به بهترين اثربخشي دنبال ميشود.
2.رويكرد مبتني بر روابط انساني: در اين رويكرد نقش انساني و تشريك مساعي كاركنان مبنا قرار مي گيرد و رضايت مندي كاركنان در نتيجه خودشكوفايي آنها لازمه اثربخشي سازماني و بهره وري بيشتر سيستم تلقي ميشود. در اين روش ارتباطات و تشريك مساعي كارساز است.
3.رويكرد منابع انساني: اين رويكرد تكيه بر نيروي انساني داشته، آنها را بهترين و ارزنده ترين منبع اطلاعات مي داند. در اين رويكرد صرفاً به عنوان منابع اطلاعاتي به منابع انساني توجه ميشود.
4.رويكرد سيستمها: در اين رويكرد تمام اجزاي سازمان مستقل از يكديگر ديده ميشود. دقت نظر در تدوين مراحل اجرايي و عملياتي و نيز فراهم ساختن مجموعه فرايندهاي قابل تعريف، از خصوصيات اين رويكرد است.
5.رويكرد فرهنگي: اين رويكرد منعكس كننده ارزشها و مفاهيم و مناسبات در حيات سازمان بوده، تاثير پاره فرهنگها را در روند اتخاذ تصميم مورد دقت قرار مي دهد. بايد متذكر شد كه فرهنگ مرز و قلمرو محيطي ندارد و بيشتر داراي ربط زماني است. در بعد زماني بيشتر به ادواري بودن فرهنگ توجه ميشود. قلمرو محيطي كه در آن پاره فرهنگ مطرح است در مرحله دوم قرار مي گيرد و تابع قلمرو زماني است.
6.رويكرد بحراني: اين رويكرد بحران يا ناشي از موضوع تصميم است يا ناشي از منبع تصميم گيرنده يا هر دو. بسته به بحران زايي هر يك از اين عوامل، سازمان نيازمند كنترل و تعادل براي عبور از شرايط بحراني (به طور عام در همه زمينه ها) است. در شرايط بحراني، منابع انساني بيشترين نقش را در كاهش يا افزايش بحران دارند و مي توانند هم عامل ازدياد و مضاعف شدن بحران باشند و هم عامل كاهش آن؛ بنابراين تعادل و اعتدال آنها بيشترين اهميت را دارد و اولين كنترل بايد روي آنها صورت گيرد.
شايان ذكر است كه تصميم گيرندگان در شرايط بحراني، عملا راه حلهاي آني را جستجو ميكنند و طرحها و ايده هاي كوتاه مدت و زودبازده را به برنامه ها و راهكارهاي ديربازده ترجيح مي دهند و معمولاً به علت عدم امكان برآورد و فراهم نبودن و همچنين عدم فرصت و امكان آماده سازي زمينة تصميم گيري، تصميم گيرندگان با به كارگيري تمام توان موثر و به هدف از بين بردن بحران و يا كاهش آثار آن بر سازمان اقدام به تصميم گيري مي كنند. تلفيق رويكردهاي مذكور تعامل ميان سه عامل رهبري، فرهنگ و ساختار و نقش آنها را در خط مشي گذاري به گونه هاي زير مطرح مي سازد:
تعامل رهبري و فرهنگ بر پايه ساختار؛
تعامل رهبري و ساختار بر پايه فرهنگ؛
تعامل فرهنگ و ساختار بر پايه رهبري.
در تعاملي كه براساس تقدم يا مبنا قرار گرفتن هر يك از اين عوامل سه گانه صورت ميگيرد اهميت و نوع عوامل تكنيكي، اقتصادي، سياسي، اجتماعي و همچنين قابليت پذيرش خط مشي متفاوت است.
«آينده نگري» در تصميم گيري
خط مشي سازمان تصميم كننده بقا و كيفيت آن در زمان آينده است. هر اندازه عامل تقويت فيزيكي و اجرايي در سازمان بيشتر باشد و در خط مشي گذاري مصالح آينده سازمان بيشتر ملاحظه شده باشد، به همان ميزان مي توان به آينده اميد بيشتري داشت. هر مديري با نقاط عطفي روبرو ميشود كه در حيات جاري و آتي سازمان از لحاظ رشد يا توقف و افول حايز اهميت است. اين شرايط ويژه يا نقاط عطف موجب دگرگونيهاي تعيين كننده در سازمان ميشود. پيش بيني موارد احتمالي به هنگام خط مشي گذاري، سازمان را در جلوگيري از افول و تنزل و نيز تسريع شرايط رشد كمك مي نمايد. در خط مشي گذاري، مسأله «تدبير» كه حاكي از دورانديشي و مطالعه پيامدها و عاقبت امر تصميم گيري است، جايگاه اساسي و ويژه اي را به خود اختصاص مي دهد.
سازمانها براي تعيين خط مشي، با در نظر گرفتن احتمالات و رويدادهاي پيش بيني نشده به مطالعاتي از قبيل موارد زير مي پردازند:
1.بررسي ظرفيتهاي آتي . مديريت بايد انتظارات و ميزان استقبال محيط از اهداف و بازدهي سازمان را در مقايسه با توان پاسخگويي و ظرفيت عملكرد آن در زمانهاي معين مورد بررسي و مطالعه مستمر قرار دهد. بديهي است خط مشي سازمان بر پايه بررسيهاي به عمل آمده موجب تهيه برنامه و اتخاذ تصميمات جامعي متناسب با توان و گنجايش آتي سازمان در زمانهاي بعدي خواهد بود.
2.بررسي دوره عمر سازمان. در بررسي دوره عمر سازمان، مفهوم آينده نگري نهفته است. خط مشي گذاران در عين واقع نگري، نياز به شناخت زمينه هاي دوام و بقا و درجات تكاملي سازمان دارند. براساس ادراك صحيح واقعيتهاي مربوط به حيات آتي سازمان، قبول تنوع، ادغام، انحلال و تصفيه و غيره در طول عمر سازمان مطالعه و بررسي ميشود.
3.مطالعه موانع احتمالي. هر سازماني به طور طبيعي ممكن است با محدوديتهاي خاص قانوني و موانع اجرايي و اجتماعي و فرهنگي مواجه شود و لازم است تا حد امكان آنها را شناسايي كرده، پيشگيريهاي لازم را به عمل آورد.
4.بررسي موقعيتهاي رقابت. هر سيستم سازماني در شرايط رشد رقبايي پيدا ميكند و بررسي موقعيتهاي رقابت در آينده براي هر سازماني ضروري است.
برآورد زمان عمليات اجرايي در تصميم گيري
استفاده بهينه از زمان و جلوگيري از اتلاف آن در مباحث پژوهش عملياتي به تفصيل مورد بحث قرار مي گيرد. استفاده از روشهاي رياضي و آماري امري است كه به تصميمگيري قطعيت مي دهد. در اين راستا دو ويژگي «ثابت» و «متغير» در امر تصميم گيري مورد توجه تصميم گيرندگان است.
1.زمان ثابت (استاندارد). در شرايط ثابت فرض مي شود كه متغيرها يا عوامل مداخلهگر زمان پيش بيني شده را تغيير نمي دهد. در مديريت زمان كوچكترين جزء فعل و انفعالات مورد سنجش قرار مي گيرد و براي هر جز اتخاذ تصميم ميشود.
2.زمان متغير. مفروضات و برآوردهاي انجام شده در گذشته، با تغييرات گردش كار، به مرور زمان دستخوش تغيير مي گردد و لازم است با گذشت زمان برآوردهاي قبلي مورد تجديدنظر قرار گيرد. معمولاً در خط مشي گذاري مطالعه شرايط زماني، جزء مطالعات اصلي است.
مراحل متمايز زمان در هدف گذاري. براساس خط مشي تعيين شده، سازمان در تعيين اهداف اجرايي، زمان تحقق فعل و انفعالات هر مرحله را با توجه به توان اجرايي خود مشخص مي نمايد. از اين رو بين زمان تعيين شده براي انجام كار و هدف تعيين شده ارتباط مستقيم وجود دارد. خط مشي اجرايي، تعيين كننده اهداف مرحله اي است كه هر كدام با بخشي از عمليات ارتباط تنگاتنگ دارند و هدف اساسي سازمان را دنبال مينمايند.
عامل «پيش بيني در تحليل زمان». با توجه به تعيين هدفهاي متمايز مرحله اي، انتخاب مراحل قابل پيش بيني و دخالت دادن آنها در اتخاذ تصميم، عامل تسهيل كننده تصميمگيري است. بعضي از اين مراحل دشوار و بعضي سهل است. اين ويژگي موجب ميشود كه تجزيه و تحليل از زمان صورت گيرد. البته چنانچه فرايند تجزيه و تحليل از پشتوانه اطلاعاتي كافي برخوردار باشد مراحل غيرقابل پيش بيني به تدريج قابل پيش بيني خواهد شد. براساس پيش بيني «مراحل»، تصميم گيران قدرت پيش بيني «نتايج» را پيدا ميكنند. توانايي اين دو پيش بيني (مراحل و نتايج) از شاخصهاي دانش، تجربه و قدرت در تصميم گيري است.
توان پيش بيني در هدف گذاري. مطالعه مراحل فعل و انفعالات، امري مقدماتي بوده، قبل از اتخاذ تصميم صورت مي گيرد و در حين اتخاذ تصميم براساس پيشامدهاي احتمالي (ناگهاني) تكميل ميشود. مطالعه احتمالات، رويدادها، و تغيير و تحولات در جريان اتخاذ تصميم به طور گسترده دنبال ميشود.
پيش بيني در امر هدف گذاري با تقسيم زمان براي عمليات (زمانبندي)، ارتباط تنگاتنگ دارد. براي رسيدن به هدف، راههايي وجود دارد و منبع تصميم گيرنده بهترين آنها را كه در زمان معيني هدف را محقق مي سازد انتخاب ميكند. در زمان بندي تقسيمات هدف به صورت بلندمدت، ميان مدت و كوتاه مدت مشخص مي گردد.
يكي ديگر از عوامل تعيين كننده زمان موردنظر در هدف گذاري، تجزيه و تحليل تصميم گيرنده از توان اجرايي سازمان است. به بيان ديگر، توان اجراي عمليات، مبين درجه تحقق برنامه و مقدار زمان موردنياز است و از تلفيق آنها هدف گذاري در مدت معين و مشخص ميسر ميشود. به عبارت ديگر، در شرايط اطمينان كامل به موجب بالا بودن توان اجرايي و قطعيت يافتن بعد زماني، ضريب تحقق هدف بالاست.
چنانچه توان اجرايي پايين، پيش بيني ناقص، و تجزيه و تحليل از برنامه نارسا باشد، زمان بيشتري براي تحقق هدف در نظر گرفته ميشود. زمان بندي و مراحل تعيين شده عمليات براي يك هدف بزرگ در صورت بروز موانع براساس يك برنامه مي تواند از بلندمدت به ميان مدت و يا كوتاه مدت تبديل گردد. اين امر مستلزم مطالعه موانع و بررسي امكان متراكم يا خلاصه سازي فرايند اجرايي است.
زمان بندي تصميم و تاثير آن بر نتايج. در جريان اجراي تصميمات اتخاذ شده گاه با دخالت متغيرهاي جديد شرايط اجرايي با شرايط مطالعاتي تصميم متفاوت ميشود. تحقق هدف مرحله اي با توجه به شرايط اجراي عمليات، تجديدنظر در زمان بندي انجام شده را براي تصميم گيرنده امكانپذير مي سازد. براي تحقق هدف اساسي سازمان، لازم است تصميم گيرنده ارتباط و همبستگي ويژگيها و مختصات هدفهاي از پيش تعيين شده را رعايت كند. ارتباط ميان آن ويژگيها عامل كنترل كننده بوده، تغيير برنامه از بلندمدت به ميان مدت و كوتاه مدت و برعكس بر اين مبنا صورت مي پذيرد.
سنجش دقيق متغير زمان به همراه سنجش مراحل عمليات و نيز اطمينان از تحقق اهداف مرحله اي موجب گسترش و تقويت روحيه خوش بيني نسبت به تحقق اهداف و احساس موفقيت در تصميم گيرنده و خط مشي گذار ميشود.
لزوم توجه به عامل احتمال در تصميم گيري
انتخاب يك راه حل از ميان راه حلها بستگي به درجه وقوف، تسلط و باور منبع تصميم گيرنده به راه حل مورد انتخاب دارد كه حالات سه گانه آن عبارتند از: 1) حالت اطمينان كامل (وقوف 100 درصد)؛ 2) حالت ريسك (مخاطره) وقوف نسبي يا ناكافي؛ 3) حالت عدم اطمينان (عدم وقوف).
ميزان يا درجه احتمال وقوع با ضريب p نشان داده ميشود. اگر p به سمت صفر ميل كند يعني احتمال وقوع مايل به صفر است كه پايين ترين احتمال براي وقوع است. چنانچه p به سمت يك ميل كند، يعني احتمال وقوع مايل به 100 درصد است كه بالاترين احتمال براي وقوع است. البته اين دو حالت بندرت اتفاق مي افتد و معمولاً p از يك كوچكتر و از صفر بزرگتر است (0<p<1) . با توجه به داده ها و اطلاعات موجود و بررسي احتمالات، حالات تصميم گيري به شرح زير است:
1.تصميم گيري در حالت اطمينان كامل. احتمال وقوع و باور تصميم گيرنده بالاست، يعني تصميم گيرنده راه حلي را برمي گزيند كه به آن اطمينان كامل ناشي از غني بودن اطلاعات، واضح بودن مسأله يا هدف، و قابل تشخيص بودن تمام عناصر و عوامل مربوط است.
2.تصميم گيري در حالت ريسك. در اين حالت اطلاعات تصميم گيرنده نسبت به دو يا چند راه حل يكسان است. اين حالت تا زماني كه احتمال وقوع در چند راه حل برابر باشد ادامه دارد. شرايط مخاطره يا ريسك نيازمند محاسبه دقيق احتمالات است.
خاطر نشان ميشود كه مخاطره (ريسك) در اتخاذ تصميم، طيف وسيعي از عوامل فني و تكنيكي پروژه ها يا موضوعات و عوامل اقتصادي و سياسي را شامل ميشود. در بعد تكنيكي و فني بيم آن مي رود كه طرح از نظر فني ضعيف و غيرقابل اعتماد باشد. در بعد اقتصادي ممكن است منابع از آنچه كه پيش بيني شده كمتر باشد. در جنبه سياسي و اجتماعي نيز عدم مقبوليت اجتماعي به دليل نگرش هاي موجود اتخاذ تصميم و خط مشي گذاري را در مخاطره قرار مي دهد. به طور كلي نوع ريسكها را از بهترين تا بدترين حالت مي توان به شرح زير درجه بندي كرد: ريسك حداقل، ريسك قابل قبول، ريسك بيش از حد نرمال و ريسك بالا. ريسك به هر ميزان كه باشد، به نحوي موجب بروز تغييرات در مجموعه سازمان ميشود و به هر اندازه كه تصميم متاثر از ريسك باشد سازمان بايد به همان اندازه تغيير يا تحولاتي را پذيرا شود.
3.تصميم گيري در حالت عدم اطمينان. در اين نوع تصميم گيري تصميم گيرنده فاقد اطلاعات كافي است و يك حالت ابهام و عدم وقوفي وجود دارد كه موجب ميشود تصميمي اتخاذ نشود يا تصميم گيري طولاني شود و در نهايت با ابهام و عدم اطمينان توأم باشد. همان طور كه اطمينان كامل ناشي از اطلاعات كامل و كافي است، سبب عدم اطمينان نيز، نبود اطلاعات يا اطلاعات ناقص است. «احتمال» ، ارتباط مستقيم با آگاهي و استنباط داشته و درجة باور به ميزان علم و ارزيابي بستگي دارد. در جريان تصميم گيري افزايش احتمال وقوع اهميت دارد. هر اندازه ميزان اطلاعات براي امكان سنجي بالا باشد احتمال وقوع هم افزايش مي يابد و در نتيجه بحران تصميم گيرنده كمتر خواهد بود. لازم است اطلاعات در برگيرنده پيامدها نيز باشد و به موازات مطالعه پيامدها بايد انتظارات نيز مورد بررسي واقع گردد. پس از جمعآوري اطلاعات، واقعي بودن يا نبودن انتظارات مشخص مي گردد. در انجام تجزيه، ضمن بررسي اطلاعات و استفاده از راهنماييهاي سطوح فوقاني مديريت، لازم است كارآيي و تناسب اطلاعات فراهم آمده با هدف مقايسه شود. در حقيقت در فرايند تصميم گيري، اطلاعات از بدنه سيستم فراهم ميشود. بخش ديگري از اطلاعات كه جنبه هدايت و راهنمايي و تعيين حدود دارد از سطح فوقاني سازمان به سيستم داده ميشود.
در تجزيه و تحليل تصميمات شناخت كافي داخل سيستم و اطلاع از ويژگيهاي محيطي كه سيستم در آن قرار دارد ضروري است. در واقع تصميم گيرنده قبل از اتخاذ تصميم بايد با تمام امكانات اطلاعات موردنياز سيستم را جستجو كند.
تجزيه و تحليل تصميمات (آزمون و ارزشيابي)
تجزيه و تحليل تصميم، سنجش اطلاعات جمع آوري شده است. اين امر موجب ميشود مديريت راحت تر و ساده تر تصميم بگيرد، برخوردي خوب و قوي با مسائل داشته باشد، زواياي مختلف سازمان را صحيحتر و دقيقتر بررسي كند، بسادگي از كنار مسائل نگذرد، نفع و زيان موسسه را بشناسد و حدود ضرر و منفعت را تشخيص دهد.
در امر تجزيه و تحليل تصميم. جمع بندي مسائل مطرح ميشود و اينكه نتيجه تصميم چه خواهد شد. بنابراين بايد تجزيه و تحليل تصميم، قابل استفاده براي آينده و قابل تعميم باشد.
تصميمات نيازمند. معياري براي سنجش است و بايد به طور مستمر بررسي و آزمايش شوند. براي آزمون تصميم از سه روش استفاده ميشود: آزمون از طريق نمونه گيري، آزمون در حين عمل، آزمون مقايسه اي.
آزمون از طريق نمونه گيري. در اصطلاح علمي به نمونه گيري مطالعه پيشتاز گويند. در اين آزمون مطالعه بر روي بخشي از جامعه موردنظر انجام مي گيرد و سپس تعميم داده ميشود. آزمون نمونه گيري، معمولاً قبل از عمل است.
آزمون در حين عمل. در اين آزمون همچنانكه طرح به مورد اجرا در مي آيد، تصميم اتخاذ شده مرحله به مرحله آزمايش ميشود.
نمودار آزمون تصميم
آزمون مقايسه اي. در اين آزمون، طرحهاي متقابل و متفاوت، در مورد موضوعات واحد و ثابت، با يكديگر مقايسه شده، سپس تعديل يا تعويض طرح مطرح مي گردد. اين آزمون هم قبل از عمل و هم در حين عمل انجام مي پذيرد و در آن تصميم بر مبناي مقايسه طرحهاي متفاوت اتخاذ ميشود. در تصميمات دولتي، به علت گستردگي و اهميت تصميمات، ممكن است از هر سه آزمون مذكور استفاده شود.
بررسي و آزمون تصميمات، از سنجش و بازنگري اهداف آغاز ميشود. بدين منظور تمام اهداف جزئي مربوط به مجموع پاره سيستمها، در يك برآورد كلي و مرتبط با يكديگر مورد ارزيابي قرار مي گيرند، به نحوي كه از تلفيق آنها نوعي يكپارچگي هدف در سازمان مشاهده گردد. هر يك از اهداف جزئي و ارتباط آن با اهداف ساير بخشها و زير سيستمها از نظر نقش و ميزان تاثير در هدف كلي مورد سنجش قرار مي گيرد. به بيان ديگر گام اول آزمون تصميم، بازنگري اهداف به صورت مجموعه هدفهاي جزئي است. مرحله بعدي آزمون، مشاهده اهداف به صورت طرحهاي راهبردي و تعريف طرحهاي مذكور جهت تطبيق با اهداف است كه به صورت دو طرفه صورت مي گيرد.
در مرحله سوم هر يك از طرحهاي راهبردي (بلندمدت) به تعدادي طرح كوتاه مدت يا طرح تاكتيكي تجزيه ميشود و از هر جزء آن در قالب برنامه يا برنامه هايي كه حاوي كوچكترين فعل و انفعالات است ارزيابي دقيق به عمل مي آيد.
فرايند تصميم گيري
لزوم شناخت مسأله
سه عامل اصلي در تصميم گيري تشخيص مسأله، تشخيص راه حلهاي مربوط و تشخيص و انتخاب بهترين راه حل است. به عبارت ديگر منبع تصميم گيرنده بايد:
1.هدف روشني را تعقيب نموده، نيازهاي واقعي سازمان را بداند و از اجزاي فعل و انفعالاتي كه در آينده انجام خواهد شد درك روشني داشته باشد (تشخيص مسأله).
2.قدرت تجزيه و تحليل ابعاد مسأله را داشته باشد (تشخيص راه حلها).
3.از ميان راه حلهاي ارائه شده، بهترين راه حل را متناسب با امكانات انتخاب نمايد.
در فرآيند خط مشي گذاري، خط مشي گذار با راهكارهاي مختلفي مواجه ميشود كه هر يك از آنها پيامدهاي خاصي دارد. در تعيين خط مشي و تصميم گيري، منبع خط مشي گذار بايد با مطالعات جامع و فراگير، عمق پيامدها را قبلا بررسي نمايد، زيرا خط مشي انتخابي بزرگ و سرنوشت ساز براي هر سازمان يا بافت اجتماعي است.
هر فرايند تصميم گيري براي حل مشكل يا مساله اي صورت مي پذيرد. قبل از اتخاذ تصميم، موضوع تصميم كه همان مساله است بايد شناخته شود. اما آنچه به مرور زمان و در طول مدت تصميم گيري بر مساله تاثير مي گذارد، موجبات تغيير در مساله را فراهم مي كند؛ يعني به موازات فرايند تصميم گيري مساله، قابليت تغيير پيدا ميكند. پيدايش متغيرهاي جديد در صورت مساله از ويژگيهاي موضوعات و مسائل مهم تصميم گيري است.
با اين فرض، بايد به موازات تاثير متغيرهاي جديد در فرايند تصميم گيري راه حلهاي مربوط به مساله ذخيره شود و منبع تصميم گيرنده با استفاده از مجموعه راه حل هاي اصلي و ذخيره به حل مساله پرداخته، محدوديتها و موانع فرايند را حتي المقدور پيش بيني كند.
شناخت منابع و تخصيص آنها براي اقدام، بخشي از فرايند شناخت مساله است و بدين منظور منبع تصميم گيرنده نيازمند مطالعات محيطي براي شناخت امكانات و راه حل هاي محيطي و هماهنگي هاي مرحله اي ميان محيط و سازمان است. به عبارت ديگر همان قدر كه تشخيص مساله اهميت دارد تشخيص منابع براي حل آن نيز داراي اهميت است.
شناخت مساله براساس ساختار آن، تصميم گيرنده را به تهيه برنامه هدايت ميكند و مساله پس از مراحل مذكور تبديل به برنامه شده، توفيق و پيشرفت آن در موقعيتهاي بعدي مدنظر قرار مي گيرد. خط مشي گذار گاهي هدفش حضور در صحنه به منظور بقاست و گاهي نيز ممكن است علاوه بر آن به زمينه هاي رقابت و پيشرفت هاي آتي سازمان نيز توجه كند. مطالعه امكانپذيري هر يك از موارد ذكر شده جزئي از مطالعات تفصيلي خطوط مشي آينده است.
اولين نكته اي كه در شناخت مساله مورد توجه قرار مي گيرد عاملي است كه قوه ادراك شخص را تحت تاثير قرار مي دهد. اين عامل دلالت بر وجود مساله مي كند، شناخت از مساله كاملاً دقيق و قطعي نيست، يعني براساس ويژگيهاي مختلف منابع ادراكي، برداشت از مساله نيز متفاوت است. به عبارت ديگر شناخت مساله موجب ارزيابي پديده ها و مبناي ارزشگذاري آنهاست و به دليل تفاوت ادراكي، ارزيابي منابع مختلف از يك پديده واحد و ارزشگذاري آنهاست و به دليل تفاوت ادراكي، ارزيابي منابع مختلف از يك پديده واحد و ارزشگذاري آن متفاوت است. بعلاوه شناخت حدود ارتباطي پديده ها به دليل همين تفاوت ادراكي در افراد يكسان نيست. ارزيابي مساله يعني تجزيه و تحليل ويژگيهاي آن و ارزشگذاري يعني تعيين درجه حساسيت و اهميت مساله در نظر منبع ادراكي.
دومين نكته مورد توجه اين است كه برداشت ما از مساله عملا صورتي از آن پديده است كه در زمان اتفاق افتاده درك ميشود در حالي كه آن پديده حالت ثابت ندارد. شناخت دقيق عملا در برشي از يك دوره مشخص امكانپذير است.
لازم به ذكر است كه پرداختن به مساله ايجاد موقعيت مثبت يا منفي ميكند. موقعيت نامطلوب (منفي) مي تواند ناشي از عوامل زير باشد:
-نسبت عوامل جاري به عوامل پايه (استاندارد)؛
-نارساييهاي اجرايي (عملياتي)؛
-نوسانات در عوايد؛
-كيفيت فعاليت نيروي انساني و تكنولوژي؛
-نامفهومي متقابل اهداف (اهداف سازمان براي افراد و اهداف افراد براي سازمان).
مراحل شناخت مساله تا اطمينان نسبي
شناخت مساله يعني برداشت از صورت مساله. منبع ادراك كننده پس از شناخت مساله، نسبت به آن اطمينان نسبي حاصل ميكند (شناخت و اطمينان مطلق نيست). چهار محور در شناخت مساله عبارت است از تجزيه و تحليل پديده كه در مبحث «شناخت» به آن پديده شناسي مي گويند، دورنماي مساله يا نمودها، بازتابها يا انعكاسها، و ترويج پيامدها. انگيزه جستجو در ابتدا، موجب تجزيه و تحليل و پديده شناسي شده، تعميم آن به آينده حاكي از توان تجزيه و تحليلگر است. ترويج و تداوم يا گسترش، ميدان و موقعيتي است كه مساله از نظر شيوع و دامنه زايي و تداوم، بررسي ميشود.
برداشت و دريافت خط مشي گذار يك امر قراردادي است كه طي همين چهار محور شناخت مساله حاصل ميشود. خط مشي گذار بايد بداند كه آيا برداشتها كافي است و همان چيزي است كه در واقع وجود دارد يا خير. او بايد با ترديد و شبهه مساله را پي گيري كند نه اينكه خود را ملاك شناخت دقيق و قطعي قرار دهد. يعني محور اصلي، بايد حقيقت مسائل باشد و مدير و خط مشي گذار بايد خود را با حقيقت تطبيق دهد و نه حقيقت را با خود. در اين صورت در مورد سازنده و مثبت بودن عملكرد، خود به خود ترديد ايجاد ميشود.
خط مشي گذار در شرايط جديد در مساله بايد به طرح مجدد مساله با اطمينان نسبي بپردازد. اتخاذ تصميمي كه بر پايه ادراك و شناخت كافي از مساله به عمل مي آيد اطمينان نسبي پديد مي آورد در شناخت مساله بايد توجه داشت كه هر اندازه فاصله شناخت با خود موضوع زيادتر باشد شناخت از پديده كمتر خواهد بود. چنانچه فاصله صفر باشد يعني تمام موضوع يا پديده آنگونه كه هست درك شده است. بديهي است شناخت مساله در شرايط جديد صورت تكامل يافته همان شناخت اوليه است.
دريافت مدير چگونه تغيير مي كند؟ ممكن است پس از بازنگري شناخت او از مساله عوض شود و ديگر آن را مساله نداند، ممكن است بروز يك مساله بزرگتر آن مساله را تحت الشعاع قرار دهد، ممكن است كسب تجربه و گذشت زمان باعث شود مدير مساله را ديگر مساله محسوب نكند و به طور خودكار آن را رفع و رجوع نمايد. ذكر اين نكته نيز ضروري است كه برخي از سازمانها تحليلگراني دارند كه هم داراي تخصص هستند و هم در مرحله اجرا صاحبنظر شده اند و مسائل و پيامدها را خوب تشخيص مي دهند و طرحهاي استراتژيك را معمولاً اين افراد ارائه مي دهند.
انواع شناخت
در صورتي كه مساله تحت شرايط گوناگون پايدار نباشد عملا در معرض تغييرات قرار خواهد گرفت. براين اساس دو نوع شناخت شكل مي گيرد:
1.شناخت سيستمي (تقسيم بندي تصميم براساس شناخت سيستمي)؛
2.شناخت استراتژيك (تقسيم بندي تصميم براساس شناخت استراتژيك).
رويكرد يا نگرش سيستمي مبين مراحل از پيش تعيين شده و در طول يكديگر است كه با اجزاي شكل دهنده سيستم مطابقت دارد. در اين نگرش، تمام وروديها، مراحل عمليات و آنچه به عنوان خروجي دريافت خواهد شد و نيز اجزاي اين سه در طول يكديگر و در چهارچوب مفاهيم آن سيستم به طور خاص تعريف و تعيين شده اند. آگاهيهاي سيستمي همه مبتني بر پيش بينيهاي ساختارمند و محدود به مراحل و اجزاي عمليات سيستمي است. در پاره سيستمها، تعاريف و شناختهاي جزئي در مجموع شناخت كلي را ارائه ميدهند و خط مشي گذار براساس اين شناخت كلي به تصميم گيري مي پردازد. در واقع از شناخت جزءها چهارچوب شناخت جامع (از جز به كل) شكل مي گيرد. و خط مشي براساس آن شناخت كلي بنا ميشود. در اين نوع نگرش امكان مقابله با عوامل مداخله گر وجود ندارد.
در نگرش استراتژيك يك چهارچوب و محدوده تعريف شده اوليه براي تصميم گيري وجود دارد. اما مراحل اتخاذ تصميم استراتژيك به هيچ وجه در امتداد هم نيست، يعني در شناخت استراتژيك، موضوع به اجزاي ممكن تقسيم شده، سپس از تلفيق آنها تركيب ديگري به دست مي آيد. ويژگي ممتاز در شناخت استراتژيك آزادي خط مشي گذار و تصميم گيرنده در انجام تغييرات است. مهارت، آزادي عمل، فن آوري و تدبير، انديشه استراتژيست را از حد تفكر سيستمي بالاتر برده، خارج از يك چهارچوب خاص به سوي مطلوبترين نتيجه سوق مي دهد؛ در حالي كه ديد سيستمي محدود است، در آن به امكان حاشيه اي توجه نمي شود، در طول حركت ميشود و بايد براي رسيدن به نتيجه روي يك خط حركت و عمل كرد، در شناخت استراتژيك اين تفكر وجود دارد كه اگر خارج از چهارچوب عمل شود، ممكن است سود و بهره وري بيشتري عايد شود، ولي شناخت سيستمي بر عمل در داخل يك چهارچوب مشخص تاكيد ميكند. شناخت استراتژيك متكي بر هر يك از اجزاي موضوع نيست و ممكن است اجزا تغيير و تحول يابد و براي نتيجه بهتر، تصميم نيز بر همين اساس اتخاذ شود. در حالي كه در شناخت سيستمي، قواعد مشخص و غيرقابل تغيير است و خط مشي گذار در شناخت مساله و برطرف كردن آن ابتدا در ذهن خود تلخيصي انجام مي دهد كه عين آن رخداد ولي محدود به برآورد سيستمي است و از اين تلخيص مبتني بر واقعيت براي يافتن راه حل مساله استفاده ميكند. شناخت استراتژيك بهترين راهها از مبدا تا مقصد را در نظر مي گيرد. بدين لحاظ استراتژيك نيازمند آزادي انديشه، تدبير، شناخت تمام مقتضيات و گزينش بهترين آنهاست. در اين نوع شناخت، مواجهه با عوامل مداخله گر يك اصل است.
تغيير چهارچوب شناخت در شناخت استراتژيك
مراحل تجزيه و تحليل تصميم
تجزيه و تحليل تصميم برآورد اطلاعات حاصل براي رسيدن به مرحله اقدام است. هرچه معرفت و آگاهي تصميم گيرنده بيشتر باشد، قدرت برآورد و تصميم گيري او بيشتر خواهد بود. مراحل تجزيه و تحليل تصميم به شرح زير است:
1.تجزيه و تحليل قبل از عمل. در اين حالت، مقدمات لازم فراهم و حالات مختلف قبل از اتخاذ تصميم برآورد ميشود.
2.تجزيه و تحليل در حين عمل. هنگامي انجام مي گيرد كه تصميم اتخاذ شده و به عمل درآمده است.
3.تجزيه و تحليل بعد از عمل. هنگامي انجام ميشود كه عمل به تصميم اتخاذ شده پايان پذيرفته است.
حالات مختلف تجزيه و تحليل تصميم بعد از عمل: الف) اقدام، تصميم اتخاذ شده را تاييد كرده است؛ ب) اقدام نسبت به تصميم ناقص بوده و تمام تصميم اجرا نشده است؛ ج) اقدام فراتر از تصميم بوده و آن را كاملتر كرده است.
آثار تجزيه و تحليل تصميم:
1-تأثير بر خود تصميمگيرنده. دانش و آگاهي منبع تصميم با بررسي زواياي تصميم اتخاذ شده افزايش مييابد.
2-راحتي و سادگي تصميمگيري. تصميمگيري درباره موضوع يا موضوعات مشابه سهل و ساده است.
3-تأثير بر محتواي سازمان. محتواي سازمان براي تصميم گيرنده يا تصميمگيران مفهوم روشن و واقعيتري مييابد.
4-تأثير بر تصميمگيريهاي آينده. هر زمان كه نياز به تكرار تصميمات باشد تصميمگيران از ذخاير تحليلي خود بهره گرفته، با شناخت منافع و مضار و دامنه آنها به اتخاذ تصميم ميپردازند.
در تجزيه و تحليل، ويژگي مسائل بررسي و پس از جمعبندي مشخص ميشود كه نتيجه تصميم چه خواهد شد. تجزيه و تحليل بايد در آينده قابل استفاده و قابل تعميم باشد. به عبارت ديگر روشهاي مورد استفاده تصميم گيرنده و تجزيه و تحليلهايي كه انجام ميدهد بايد براي افرادي كه بعداً تصميم ميگيرند در صورت مواجه شدن با مورد مشابه قابل تعميم باشد. لازم به ذكر است كه برآورد تصميم حتي بعد از اقدام هم ادامه مييابد. براي تجزيه و تحليل تصميم، منبع تصميم گيرنده بايد دانش و آگاهي كافي نسبت به كل تصميم و پيامدها و آثار جانبي آن داشته باشد و در صورت نقص اطلاعات برحسب موضوع بايد با افراد واجد صلاحيت و داراي شناخت مشاوره كند.
منابع و سازمانهاي مشاور امين تلقي ميشوند و بايد اين جايگاه خود را حفظ كنند. آنها بايد تا حد امكان اطلاعات را در اختيار تصميم گيرنده قرار دهند و اگر اطلاعاتشان كافي نيست وي را آگاه سازند تا بداند در زمينه مورد نظر چه ميزان اطلاعات كسب كرده است. ويژگيهاي لازم براي مشاوره عبارت است از:
1-مشخص بودن اهميت و ارزش هدف براي طرفين و تشريك مساعي آنان براي تحقق هدف.
2-داشتن مفاهيم مشترك و رفع ابهامات موضوعي؛
3-آگاهي و شناخت داشتن مشاور نسبت به موضوع.
انواع تصميمگيري
1-تصميمگيري از نظر برنامهريزي. شامل دو بخش است: الف) تصميمگيري برنامهريزي شده كه در آن اتخاذ تصميم بر مبناي دانش و آگاهي و برآورد اجزاي عمل صورت ميگيرد. ب) تصميمگيري برنامهريزي نشده كه در آن اتخاذ تصميم بدون دانش و آگاهي و بدون برآورد اعمال آتي است و منبع تصميم گيرنده، به طور ناگهاني تصميم به اجراي عملي ميگيرد كه اجزاي آن روشن نيست.
2-تصميمگيري از نظر فرهنگ و ارزشهاي ادواري. دلالت بر هنجارها و معيارهايي دارد كه در يك دوره خاص در نظر منبع تصميم گيرنده اهميت داشته است. از ديد فرهنگي آداب و رسوم و سنن، هنجارهايي است كه در دورهاي خاص در جامعه معمول است. از نظر نظام ارزشي تصميمگيري بر مبناي فرهنگ به دو جنبه فرهنگ سنتي و جديد تقسيم ميشود. اين دورهها با توجه به موضوعيت سازمانها و نهادها مشخص ميشود و برحسب اينكه تصميم برنامهريزي شده يا برنامهريزي نشده باشد حالات متفاوتي به وجود ميآيد:
1-تصميمگيري برنامهريزي شده سنتي. برنامهريزي در قالب ارزشي گذشته به عمل ميآيد، به تكرار و نسخهبرداري از رويههاي گذشته مربوط ميشود و شكل عادت به خود ميگيرد.
2-تصميمگيري برنامهريزي نشده سنتي. اين نوع تصميم براساس حدس و گمان و بر مبناي ارزشهاي گذشته اتخاذ ميشود.
3-تصميمگيري برنامهريزي شده نوين. در برنامه ارزشها و هنجارهاي زمان حال دخالت داده ميشود و تصميم با معيارهاي جديد منطبق ميگردد.
4-تصميمگيري برنامهريزي نشده نوين. برنامهريزي براساس معيارهاي جديد و مطلوب صورت ميگيرد و از امكانات جديد استفاده ميشود، اما تصميمگيري برنامهريزي شده نيست و بر مبناي حدس و گمان است. عيب اين روش كمبود نيروي كارآمد است. در اين حالت مؤسسات به نيروها و افراد متخصص نياز دارند (اين روش بهترين روش است).
3-تصميمگيري از نقطه نظر منبع تصميم گيرنده.
الف) تنها يك منبع فكري تصميمگيري ميكند. محاسن اين روش مشخص بودن تصميم و مسئوليت آن، آسان بودن تصميمگيري، امكان كنترل و بازنگري تصميم، و صريح بودن است. از معايب اين روش نيز ميتوان به اين نكته اشاره كرد كه چون تنها يك فرد تصميمگيرنده است و از آراي ديگران استفاده نميشود احتمال خطا بسيار است و ممكن است تصميم اتخاذ شده ابعاد محدودي داشته باشد. بعلاوه تصميمگيري انفرادي مدير احساسات منفي را در كاركنان برميانگيزد.
ب) تصميمگيري گروهي است. اين نوع تصميمگيري براساس نظرخواهي و مطالعه قبلي صورت ميگيرد و محاسن آن به شرح زير است: 1) نظرات مختلف جمعآوري و با در نظر گرفتن فضاي سازمان، تصميمگيري ميشود و گرچه مدير تصميم نهايي را ميگيرد، ولي در واقع نظر جمع منجر به اخذ تصميم ميگردد؛ 2) تصميمگيري جمعي با يقين و واقعگرايي بيشتري توأم است و تصميم جامعتري گرفته ميشود؛ 3) به علت مشاركت افراد امكان اجرايي تصميم بيشتر است. معايب اين روش عبارت است از: 1) تأخير در تصميمگيري (تكرار جلسات موجب تأخير در رسيدن به نتيجه ميشود)؛ 2) تأثير رفتار و نقش فرد در گروه ممكن است ديگران را از اظهار نظر درباره موضوع باز دارد و به تحميل نظر شخصي به اعضاي گروه منجر شود؛ 3) نامشخص بودن مسئوليت تصميم گيرنده؛ 4) نابرابري سطح معلومات افراد و ميزان تسلط آنها بر موضوع. در اين حالت ممكن است پس از صرف زماني طولاني هيچ تصميمي اتخاذ نشود.
در تصميمگيري گروهي و مشاركتي، از يك سو «حفظ اهميت موضوع» و از سوي ديگر زمانبندي در تصميمگيري ميبايد مدنظر تصميمگيرندگان باشد. حفظ اهميت موضوع بدين معناست كه تصميمات جزئي به صورت گروهي اتخاذ نگردد؛ همچنين زمانبندي گوياي اهميت موقعيت خاص تصميمگيري است، چه بسا تأخير در تصميمگيري، زيانها و خسارات جبرانناپذيري به جامعه يا سازمان وارد خواهد ساخت.
موانع تصميمگيري
دو دسته عوامل بازدارنده در تصميمگيري مانع اتخاذ تصميم صحيح ميشوند:
1-موانع دروني: موانعي است كه ريشه در حالات فكري و روحي منبع تصميمگيرنده دارد. در اين حالت منبع تصميم گيرنده به علت عدم نظم فكري و عدم ثبات قادر به اتخاذ تصميم صحيح نيست.
2-موانع بيروني: شامل آن دسته از محدوديتهاي بيروني از قبيل محدوديت در محاسبات، امكانات يا در طرحهاست كه مانع اتخاذ شيوه درست و تصميم مناسب ميشود.
رفع موانع تصميمگيري دروني با تقويت و غناي قواي فكري، اطلاعاتي و بينشي تصميمگيرنده مقدور است. معمولاً موانع دروني را با اضداد آن درمان ميكنند، يعني اگر تصميمگيرنده دچار ترديد و دودلي باشد بايد شهامت و ثبات عزم را در خود تقويت كند.
براي رفع موانع بيروني لازم است راه حل موجود تعديل و تناسب مجدد ميان عوامل برقرار شود و اگر راه حل ابتدايي يا تصميم اتخاذ شده قابل اجرا نيست از راهحلهاي ديگر استفاده شود. در خصوص رفع موانع بيروني طبقهبندي طرحهاي جايگزين مطرح است كه در آن از ميان چندين راه حل انتخاب به عمل ميآيد و اگر به دليل برخورد با موانعي نياز به تغيير و يا تعويض راهحل باشد از جايگزينهاي بعدي استفاده ميشود. براي جايگزين كردن راهحلها توجه به نكات زير ضرروي است:
1-سنجش و برآورد مجدد هزينهها و منافع مادي و غيرمادي هر يك از راهحلها مستلزم وجود اطلاعات جديد و تطبيقي است.
2-با توجه به لزوم تنظيم زمان بايد مدت زماني كه هر طرح جايگزين صرف ميكند بررسي و انتخاب مناسب به عمل آيد.
3-لازم است اطلاعاتي درخصوص اجزاي فعل و انفعالات هر يك از جايگزينها جمعآوري شود.
نتيجهگيري:
هر فرآيند تصميمگيري براي حل مشكل يا مسألهاي صورت ميگيرد و قبل از اتخاذ تصميم، موضوع تصميم كه همان مسأله است بايد شناخته شود. در فرآيند تصميمگيري براي حل مسأله بايد به موازات تأثير متغيرهاي جديد، راهحلهاي مربوط، ذخيره شده، تصميم گيرنده با استفاده از مجموعه راهحلهاي اصلي و ذخيره به حل مسأله بپردازد. در اين راه شناسايي محدوديتها و موانع و نيز شناخت منابع و چگونگي تخصيص آنها بخشي از اقدام براي شناخت مسأله است. شناخت مسئله كه موجب ارزيابي و مبناي ارزشگذاري پديدههاست با منبع شناخت (منبع ادراكي) رابطه مستقيم دارد.
بنابراين ميتوان مراحل فرآيند تصميمگيري را بشرح زير خلاصه نمود:
مراحل فرآيند تصميمگيري:
تشخيص و شناسايي موضوع
يا مشكل دقيقاً در مورد چه چيزي بايد تصميمگيري كرد
تجزيه و تحليل چه راه حلهايي براي حل مشكل وجود دارد؟
ارزيابي راهحلهاي مختلف نظرات موافق و مخالف كدامند؟
مشخص كردن راهحلهاي ممكن كدام گزينه بهترين راه حل ممكن است؟
بررسي روند توليد كارگاه (از تاريخ 14/8/84 لغايت 14/9/84)............................ 25-17
ارائه چند پيشنهاد به منظور بهبود روند كيفي و كمي توليد.................................. 27-26
بررسي جوشكاري به روش MIG در كارگاه باس داكت..................................... 43-28
آشنايي با كارگاه باس داكت
مقدمه
اصطلاح Bus Duct شامل دو كلمه Duct به معناي مجرا و Bus به معناي گذرگاه ميباشد كه در واقع گذرگاه عبور ميباشد در پروژههاي نيروگاهي اصطلاح Bus Duct در مورد اتصالات اصلي ژنراتور به كار ميرود كه به منظور انتقال برق فشار قوي (ولتاژ بالا) و تقسيم اين ولتاژ بالا درون conductor به كار ميرود.
يكي از تجهيزات اصلي Bus Duct لولههاي باس داكت است كه شامل پوسته و ondutorc ميباشد كه ondutorc به وسيله مقرههايي از جنس سراميك در محل مخصوص به خود درون پوسته قرار ميگيرد.
كارگاه باس داكت و تجهيزات آن
كارگاه باس داكت با مساحت 2200 متر مربع، با قابليت ساخت انواع باس داكتهاي استاندارد تا ولتاژ 20kv و توان انتقالي 500MVA و قابليت ساخت (با نصب تجهيزات مناسب) باس داكت SF6مي باشد كه داراي توليد متوسط روزانه 10 متر انواع باس داكت ميباشد. پروسه توليد در كارگاه شامل آماده سازي قطعات با ابعاد مشخص، مونتاژ اوليه، ايجاد پوشش مناسب در صورت لزوم (از قبيل رنگ و نقرهكاري)، مونتاژ ثانويه، كنترل كيفيت و بستهبندي ميباشد. اين پروسه در ايستگاههاي مختلف انجام مي شود كه عبارتند از:
ايستگاه دپوي ورق
در اين ايستگاه ورقهاي آلومينيومي با ابعاد مختلف (ورقهاي با ضخامت، 0.3، 5mm،
3mm، 15mm 1mm، 6mm و…) دپو ميگردد كه جهت ساخت قطعات مختلف به كار ميرود. اين ورقها اغلب از جنس All050 يا All350مي باشد. اطلاعات مفصل راجع به تركيب شيميايي اين آلياژها در استاندارد DINEN573-3 آمده است كه در ذيل به اختصار به آن اشاره شده است:
آلياژهاي All050و All350 ، آلياژهاي كارپذير آلومينيوم بوده كه مطابق استاندارد با چهار عدد مشخص شدهاند، عدد اول از سمت چپ (1) نشان دهنده گروه آلياژي آلومينيوم با خلوص بالا، عدد دوم از سمت چپ بيانگر نوع آلياژ (با توجه به تركيب شيميايي) و دو عدد اخر (50) بيانگر خلوص آلياژ آلومينيوم ميباشد. مثلا Al 1050 داراي 99.50درصد آلومينيوم خالص در تركيب ميباشد.
ورق آلومينيوم 1350 جهت پروژههاي آبي و آلومينيوم 1050كه شامل لولههاي آماده ميباشد جهت پروژههاي حرارتي به كار ميرود.
ابعاد ورقهاي خام موجود در كارگاه عبارتند از: (ابعاد بر حسب ميليمتر مي باشد)
300*2000* 5، 3000* 2000*3،3000*1500*3
3000*1500* 6، 3000* 1500*8،3000*1270*15
3000*1270* 15، 3000* 1060*15
6*1060: ابعاد ورق طويل مورد استفاده در دكويلر
به طور كلي مواد خام اوليه در كارگاه شامل انواع ورق آلومينيمي(plate) لوله آلومينيومي با قطرهاي مختلف (pipe) لولههاي مسي و قطعات جانبي همانند مقرههاي سراميكي، فلنج
و … ميباشد.
آماده كردن قطعات مختلف جهت مونتاژ طبق نقشههاي فني مهندسي (با توجه به M.O.B و M.R طبق آخرين Rev) انجام ميشود.
(2) ايستگاه پخ زني
در اين ايستگاه پخهاي مورد نياز بر روي قطعات ايجاد ميشود. پخهاي مورد نياز ميتواند به صورت پخ Double,V ، پخ Double U,U ، پخ k و … ايجاد ميشود.
دستگاه CHP-20 در كارگاه باس داكت عمل پخ زني را انجام ميدهد كه در ادامه بحث به آن خواهيم پرداخت.
(3)ايستگاه دپوي ضايعات
ضايعات ايجاد شده پس از آمادن كردن قطعات در اين ايستگاه دپو ميگردد.
(4)ايستگاه شيت ورق
در اين ايستگاه آماده كردن ورقهاي با ابعاد مورد نظر به منظور نورد كردن انجام ميشود.
(5) ايستگاه Rooling ورق كنداكتور
در اين ايستگاه ورقهايي به ضخامت (mm)12,15و … نورد ميشوند. نورد اين ورقها به منظور تهيه كنداكتورهاي استوانهاي شكل انجام ميشود.
(7)ايستگاه شابلن بري
در اين ايستگاه شابلنهاي با ابعاد دقيق جهت تهيه قطعات مختلف، به كار ميرود.
(7)ايستگاه پوليش كاري و سنگزني
در اين ايستگاه قطعات مختلف به كمك دستگاه سنگ زني صاف مي گردد و برجستگيهاي اضافي حذف ميگردد. سنگ زني معمولا به هنگام مونتاژ و بعد از جوشكاري انجام ميشود.
(8)ايستگاه والس و ايستگاه Rooling
در اين ايستگاه مونتاژ قطعات به طرز خاصي انجام ميشود. در ايستگاه Rooling ، رول كردن ورقهاي (mm)6,5 به منظور تهيه پوستهها، انجام ميشود.
(9) ايستگاه flaxible
در اين ايستگاه فلكسيبلهايي به صورت بريد (گيس باف) و از جنس brass (Cu+Zn) توليد ميشود كه دو سر اين كلاف به لولههاي مسي مهار ميشود، در كارگاه باكس داكت فلكسيبلهايي از ورق آلومينيومي با (ضخامت 0.3mm) نيز توليد ميشود.
(10)ايستگاه خط انتقال پوسته و كنداكتور
دراين ايستگاه كنداكتور به كمك نگهدارندههايي (مقرهها) درون پوسته تنظيم ميشود.
در اين ايستگاه نصب درپوش فلنجها و تنظيم مقرهها جهت قرار گرفتن كنداكتور درون پوسته صورت ميگيرد.
(12)ايستگاه مونتاژ ترانك آنسالدو
مونتاژ پوسته وكنداكتور آنسالدو در اين ايستگاه صورت ميگيرد.
(13)ايستگاه ساخت suporting
دراين ايستگاه suport ها جهت محافظت از قطعات بستهبندي تهيه ميشود.
(14)ايستگاه Packing
در اين ايستگاه بستهبندي قطعات (ترانك و قطعات جانبي) پس از مونتاژ نهايي صورت ميگيرد.
(15)ايستگاه جوشكاري كنداكتور
جوشكاري قطعات آلومينيومي در كارگاه باس داكت با روش (Metal IntertGas) MIG انجام مي شود. به عنوان مثال، قطعاتي همانند Starpoint ، كنداتورهاي سرترانس و … در اين ايستگاه جوشكاري انجام ميشود. از آنجايي كه جوشكاري به روش MIG از اهميت خاصي در كارگاه باس داكت برخوردار است، بهتر است با اين روش جوشكاري بيشتر آشنا ميشويم. به همين منظور در ادامه به طور اختصاصي اين بحث را مورد بررسي خواهيم داد.
(16) ايستگاه تست Electrical
در اين ايستگاه تست الكتريكي بر روي اسپولهاي توليد شده در كارگاه صورت ميگيرد. همچنين دستگاههاي ديگري كه نياز به تست الكتريكي داشته باشند در اين ايستگاه آزمايش ميشود.
تجهيزات كارگاه باسداكت
بررسي تجهيزات كارگاه باس داكت
(1)دستگاه پخ زني
دستگاهي است سبك، قابل حمل و بسيار دقيق جهت انجام عمليات پخ زني به صورت خودكار ميباشد. اهميت پخ زني لبهها همراه با سرعت بالا موجب شده است كه دستگاه پخ زني كه قابليت حمل به هر نقطه از كارگاه را دارد مورد استقبال شديد صنايع خودروسازي و … قرار ميگيرد. اين دستگاه براي پخ زني ورقها و يا لولههاي فلزي اعم از آلومينيوم، آهن و فولاد با ضخامتهاي متغير از 6 الي 40 (mm) طراحي گرديده و قادر به ايجاد پخهايي به عمق 12 (mm) (و 24 ميليمتر به صورت جناقي) ميباشد.
دستگاه مزبور براي پخ زني ورقهاي طويل يا دوار، لولههاو يا حتي قطعات كوچكتر كاملا مناسب بوده و با قرار گرفتن بر روي قطعه كاري، به صورت اتوماتيك حركت نموده و با سرعت بالا (3 متر در دقيقه) عمليات پخ زني را در چهار زاويه مختلف (5/22 و30 و 5/37 و 45 درجه) انجام ميدهد.
ضمنا نظر به اينكه تيغچههاي فرز دستگاه پخ زني از آلياژهاي بسيار مستحكم و مقاوم تهيه گرديده و به طوري كه پخ زني 2000 متر ورق را براي هر تيغچه ميسر ميسازد. بديهي است كه استفاده از دستگاه مذكور در مقايسه با شيوههاي سنتي هزينهها را به ميزان قابل ملاحظهاي تقليل ميدهد.
(2) دستگاه قيچي 16 ميلي متري (گيوتين 24 تني)
به كمك اين دستگاه ميتوان ورقها و قطعات آلومينيومي و فولادي را برش داد.
از اين دستگاه بيشتر براي برش ورقهاي آلومينيومي تا ضخامت 20 ميليمتر و آهن آلات تا ضخامت 16 ميليمتر استفاده ميشود. حداكثر طول برش ورق نيز 3125 ميليمتر ميباشد. ضخامت برش st42 (mm16)، st50 (mm15) و st60 (mm14) است.
(3)اره نواري (Band sawing machine)
اين دستگاه براي برش قطعات مختلف با ضخامتهاي متفاوت به كار ميرود. به كمك اين دستگاه هم چنين مي توان قطعات را بر حسب زواياي 30 و 45 درجه نيز برش داد. ماكزيمم ابعاد قطعه كار به وسيله اين دستگاه در زواياي مختلف در جدول زير آمده است.
30 درجه از سمت راست
(ابعاد بر حسب mm)
(ابعاد بر حسبmm)
45درجه(از هر دو طرف)
90 درجه
(ابعاد بر حسب mm)
شكل
380
380
550*380
500
500
500*600
500
500
500*850
گرد (دايرهاي)
مربع
flat
وزن دستگاه اره برقي kg5800 و ابعاد آن (mm)2775*(mm)3730*(mm)3730 ميباشد.
پهناي برش mm500، سرعت برش min/m 185-19، ابعاد ارش برش 7500*3/1*54 ميليمتر و جنس اره از فولاد فنر و فولاد تندبر ميباشد.
كارگاه رنگ باس داكت
در اين كارگاه پوستهها، كنداكتورها و قطعات جانبي رنگ آميزي ميشود. سيستم كامل
شستشوي، رنگ آميزي و پخت اتوماتيك لولههاي باس داكت كه متناسب به اندازه لولههاي باس داكت احداث شده است شامل محفظههاي ذيل ميباشد:
1-واحد انتقال و خوراك دهي به سيستم به ابعاد 12*1 متر
2-واحد چربي گيري آبشويي با ابعاد 12*3 متر
3-واحد خشك نمودن، رنگ آميزي و گاز زدايي با ابعاد 12*4 متر
4-واحد پخت لوله باس داكت با ابعاد 12*2 متر
5-واحد تخليه و انتقال به ابعاد 12*2 متر
تجهيزات استقرار يافته در كارگاه رنگ باس داكت
1-گاريهاي بارگيري و ريلهاي مربوط به آن
2-جك تخليه لوله از گاري ورودي همراه با تعلقات
3-كابين چربي گيري و آبشويي
4-كابين رنگ آميزي
5-كوره پخت رنگ
6-كابين شستشوي دستي
7-كابين رنگ دستي
8-سيستمهاي برق، كنترل و ابزار دقيق
اكنون به بررسي واحدهاي مختلف كارگاه رنگ ميپردازيم.
واحدهاي نقل و انتقال دوران
به منظور نقل و انتقال لولههاي باس داكت دو واحد زنجير كانوير زميني جهت انتقال لوله در هر يك از واحدهاي شستشو و واحد رنگ آميزي در نظر گرفته شده است. هم چنين جهت انجام فرآيند در هر يك از واحدها از سيستمهاي نيوماتيك و روليكهاي دوار استفاده شده است. بدين ترتيب كه لولهها توسط كانوير زميني تا محل اجراي فرآيند انتقال مييابد. سپس توسط سيستم دوار جهت اجراي فرآيند از سطح زنجير جدا شده و عمليات مورد نظر بعدي آن انجام ميپذيرد و در ادامه فرآيند واحدهاي دوران، لوله را در مسير حركت كانوير جهت انتقال به واحد بعدي قرار ميدهند.
اين عمليات به صورت پيوسته تا اجراي كامل عمليات ادامه مييابد.
جهت بررسي دقيق جزئيات مربوط به واحد نقل و انتقال و دوران به نقشه جزئيات ارائه شده مراجعه شود.
واحد شستشو و چربي گيري
به منظور اجراي عمليات رنگ آميزي مناسب ابتدا در واحد شستشوي عمليات پاكسازي و تميز كاري لوله از آلودگيهاي سطحي مانند چربي و همين طور ذرات گرد و غبار صورت ميپذيرد.
عمليات تميز كاري لوله ابتدا از مرحله پيگيري آغاز ميگردد. در اين مرحله مواد چربيگيري محلول با فشار و حرارت سطوح داخلي و خارجي لوله را چربي گيري مينمايد.
در مرحله بعد به منظور دسترسي به شستشوي مناسب، لوله وارد محفظه آبكشي ميگردد. در اين مرحله نيز سطوح داخلي و خارجي لوله با فشار آب در درجه حرارت مناسب آبكشي مي گردد.
در پايان اين مرحله لوله آمادگي لازم جهت اجراي عمليات رنگ آميزي را به دست ميآورد.
واحد رنگ آميزي
لوله پس از كسب شرايط مناسب به واحد رنگ آميزي انتقال مييابد. اين واحد با داشتن دو ونتيلاتور، باد بزن مكنده (ventilator) و هم چنين آبشار زميني شرايطي را به وجود ميآورد كه عمليات رنگ آميزي در محيط مناسبي انجام پذيرد.
در اين واحد ابتدا لوله در طي مدت زمان مناسبي دوران نموده و با استفاده از جريان هواي فشرده مسير رنگ آميزي را از رطوبت باقي مانده خشك مينمايد.
پس از اين مرحله و به منظور چسبندگي رنگ نهايي (Top coat) عمليات رنگ آميزي آستري (H-primer) به صورت ايراسپري در داخل و خارج لوله انجام مي پذيرد. پس از طي زمان خشك شدن رنگ آستري عمليات رنگ آميزي نهايي داخلي و خارجي لوله به صورت ارلس انجام ميپذيرد. در اين واحد پس از گذشت زمان مربوط به قوام ظاهري رنگ و همين طور عمليات گاززدايي، لوله آماده ميگردد تا جهت قوام نهايي وارد كوره رنگ گردد.
واحد كوره پخت رنگ
جهت قوام نهايي، لوله وارد كوره پخت رنگ ميشود. اين واحد با داشتن دو مشعل به ظرفيت حرارتي kcal/h300000 و همين طور دو دستگاه باد بزن سيركولاتور هواي گرم به ظرفيت 15000 قابليت ازياد دماي كوره را تا 180 درجه سانتيگراد دارا ميباشد.
مدت زمان حضور لوله در كوره پخت رنگ با توجه به درجه حرارت تنظيم شده و نوع رنگ مورد استفاده مشخص ميگردد كه تحت شرايط موجود در طي بيست دقيقه و درجه حرارت 100 درجه سانتيگراد انجام ميگيرد.
واحد شستشو و رنگ دستي
اين واحدها به منظور اجراي عمليات شستشوي و رنگ آميزي قطعات با ابعاد خاص طراحي گرديده اند. اين قطعات پس از طي عمليات شستشوي آمادگي لازم جهت اجراي عمليات رنگ آميزي را به دست ميآورند. واحد رنگ آميزي با داشتن يك ونتيلاتور، بادبرن مكنده (Ventilator) و همچنين آبشار ديواري شرايط مناسب را جهت اجراي رنگ آميزي دستي به وجود ميآورد.
دستگاه نورد
دستگاههاي نورد شامل سه غلطكه و چهار غلطكي ميباشد. اين دستگاهها به وسيله يك ميز كنترل كه در كنار آن قرار دارد، قابل تنظيم ميباشد. نورد سه غلطكه جهت نورد ورقهاي با ضخامت 6 و نورد چهار غلطكه به منظور نورد ورقهاي با ضخامت 15 ميلي متر به كار ميرود.
دستگاه دكويلر
دستگاه جوش MIG
دستگاه جوش MIG شامل مبدل جريان مستقيم به يكسو كننده (50HZ) تورچ جوشكاري كه با آب سرد ميشود، همراه با شير تنظيم فشار و دبي سنج با تجهيزات كنترل گاز خنثي و جريان برق، ابزارهاي تغذيه، كابلهاي مربوطه و لولههاي گاز و آب است. بوسيلة اين دستگاه كليه جوشكاريهاي طولي، محيطي و … قابل انجام است. دستگاه مبدل جوشكاري (ESAB) ساخت كشور سوئد ميباشد.
دستگاه والس
از اين دستگاه جهت مونتاژ قطعات خاصي (به صورت نر و ماده) استفاده ميشود. علاوه بر دستگاههاي فوق الذكر انواع دستگاههاي دريل (مته كاري)، سنگ زني، پرس و … نيز در كارگاه موجود ميباشد.
بررسي روند توليد
كارگاه باس داكت
(تاريخ 14/8/84 لغايت 14/9/84)
قطعات توليدي كارگاه باس داكت شامل ترانكها و قطعات جانبي مي باشد كه مربوط به پروژههاي آبي و حرارتي نيروگاه است. از آلومينيوم 1350 در ساخت باس داكتهاي پروژههاي آبي و از آلومينيوم 1050 در ساخت باس داكتهاي پروژه هاي حرارتي استفاده ميشود. باس داكت ها (spool drawing) شامل پوسته (Enclo sure) و كنداكتور (condctor) ميباشد.
جهت ساخت پوستهها بايستي ورقها را بر اساس Nestingبرش داده و سپس به كمك دستگاه نورد، ورقها را رول كرده و درز اتصال جوشكاري مي شود.
اتصال ورقهاي رول به يكديگر با جوشكاري انجام ميشود. بر روي پوسته به هنگام مونتاژ محلهايي جهت استقرار مقرهها تعبيه ميشود و فلنجها در اين محل جوشكاري مي گردد.
ساخت كنداكتورها با اتصال رولهاي استوانه اي با انجام جوشكاري محيطي و طول صورت ميگيرد.
در كارگاه باس داكت ترانك و قطعات جانبي پروژههاي ذيل تهيه ميشود:
5)ترانك و قطعات جانبي سيكل تركيبي نكا، كازرون، كرمان، دماوند سنندج و …
(32 واحد سيكل تركيبي)
6)ترانك و قطعات جانبي پروژه GE(طرح توسعه مسجد سليمان)
7)ترانك و قطعات جانبي k4 و k3
8)ترانك و قطعات جانبي پروژه گتوند
9)ترانك و قطعات جانب شهيد رجايي
هر كدام از قطعات با توجه به نقشههاي ساخت تهيه ميشود. اين نقشهها شامل نكات ساخت Manu facturing Notes) مدارك Assembly، Nesting، single ، MR, B.O.M، part list ميباشد.
به طور كلي مراحل ساخت پوسته (Enclo sure spool drawing) ميتواند شامل مراحل زير باشد:
1)برش و تعيين قطعات طبق Nesting,Partlist
2)Rooling
3)تميز كردن سطوح قبل از جوشكاري (cleaning)
4)تنظيم و جوشكاري (sorting & welding)
5)Testing (تست VT براي همه اتصالات جوش داده شده)
6)Paining
در هر مرحلهاي، پس از مونتاژ، جوشكاري و رنگ آميزي قطعه توليد شده بايستي از نظر كنترلي مورد تاييد قرار گيرد. بدين منظور به وسيله فرمهاي مخصوص اعلام بازرسي از واحد كنترل جهت بازرسي قطعات، درخواست ميشود. اين فرمها بر اساس Test plan مخصوص به هر نقشه ساخت تنظيم مي گردد.
كنترل كيفي در كارگاه باس داكت شامل تستهاي بازرسي چشمي، بازرسي ابعادي، بازرسي رنگ، بازرسي مونتاژ و تست الكتريكي ميباشد.
همچنين در هر مرحله بازرسي قطعه از نظر كيفي بايستي به تاييد كارفرما (يا نماينده كارفرما) برسد.
گزارش توليد قطعات مطابق جدول ذيل ارائه شده است:
رديف
تاريخ
عنوان پروژه
عنوان قطعه
عنوان
واحد
عمليات انجام شده
1
14/8/84
پرند
باس داكت
2-6
ساخت
2
..
..
استار پوينت
2
برش و ساخت
3
..
GE
ترانك
5
تغييرات (جوشكاري و مونتاژ)
4
..
پرند
باكس ژنراتور
2
رنگ آميزي
5
15/8/84
..
باكس داكت
2-6
ساخت
6
..
..
باكس ژنراتور
2-4
برش قطعات جانبي و جوشكاري
7
..
..
كنداكتور استار پوينت
..
برش
8
..
..
باس داكت
5
بسته بندي
9
..
..
باكس ژنراتور
1
رنگ آميزي
10
16/8/84
..
باس داكت
2-6
ساخت
11
..
نكاء
والپس
1
ساخت
12
..
پرند
كوپنال پليت
2-6
برش قطعات جانبي
13
..
..
باكس ژنراتور
1و2
ساخت
14
..
..
استار پوينت
1
جوشكاري و مونتاژ
15
..
..
باكس ژنراتور
1
رنگ آميزي
16
..
جنوب اصفهان
نيم پوسته و كنداكتور
3-6
رنگ آميزي
17
17/8/84
پرند
باس داكت
2-6
ساخت
18
..
يزد
والپس
2
برش و ساخت
رديف
تاريخ
عنوان پروژه
عنوان قطعه
عنوان
واحد
عمليات انجام شده
19
..
پرند
استار پوينت
3و2
برش قطعات جانبي
20
..
..
باكس ژنراتور
3و2
ساخت قطعات جانبي و جوشكاري
21
..
جنوب اصفهان
باكس ژنراتور
2
رنگ آميزي
22
..
نكاء
شانت
1
رنگ آميزي
23
18/8/84
پرند
باس داكت
6و2
ساخت
24
..
..
يونيت ترانس
2-6
برش قطعات جانبي
25
..
..
كرادل ساپورت/استارپوينت
2-6
ساخت
26
..
..
استپ آپ
..
ساخت
27
..
جنوب اصفهان
نيم پوسته
3-6
رنگ آميزي
28
19/8/84
پرند
باس داكت
2-6
ساخت
29
..
..
يونيت ترانس
2-6
برش قطعات جانبي
30
..
..
استار پوينت
3
ساخت قطعات جانبي
31
19/8/84
..
باكس ژنراتور
3
ساخت قطعات جانبي و جوشكاري
32
..
..
باكس ژنراتور
3
رنگ آميزي
33
21/8/84
..
باس داكت
2-6
ساخت
34
..
يزد
سان شاين
2
برش قطعات
35
..
يزد
استار پوينت
2
ساخت قطعات جانبي
36
..
..
باكس ژنراتور
3و2
ساخت قطعات جانبي و جوشكاري
37
..
..
باكس ژنراتور
3و2
رنگ آميزي
38
..
..
باكس ژنراتور
5
رنگ آميزي
39
22/8/84
..
باس داكت
2-6
ساخت
رديف
تاريخ
عنوان پروژه
عنوان قطعه
عنوان
واحد
عمليات انجام شده
40
..
يزد
والپس
2
قطعات جانبي
41
..
..
سرترانس(كنداكتور)
2
برش و ساخت
42
..
پرند
باكس ژنراتور
3
ساخت قطعات جانبي و جوشكاري
43
..
نكاء
شانت
1
رنگ آميزي
44
23/8/84
پرند
باس داكت
2-6
ساخت
45
..
..
شانت
..
برش قطعات جانبي و ساخت
46
..
يزد
سرترانس
2
ساخت قطعات جانبي
47
..
پرند
باكس ژنراتور
6
رنگ آميزي
48
..
..
استار پوينت
2
ساخت قطعات اصلي و جوشكاري
49
24/8/84
..
باس داكت
2-6
ساخت
50
..
..
استپ آپ
1و2
مونتاژ نهايي
51
..
..
استار پوينت
1و2
ساخت قطعات جانبي و جوشكاري
52
..
گتوند
فينگر
3
برش فولاد
53
..
پرند
باكس ژنراتور
4
ساخت قطعات جانبي
54
..
..
استپ آپ
2
رنگ آميزي
55
25/8/84
..
باس داكت
2-6
ساخت
56
..
..
شانت يونيت
..
برش قطعات جانبي
57
..
..
باكس ژنراتور
..
ساخت قطعات جانبي
58
..
GE
باس داكت
5
ساخت پوسته
59
..
گتوند
فينگر
3
برش
60
..
پرند
استار پوينت
4-6
ساخت قطعات جانبي و جوشكاري
رديف
تاريخ
عنوان پروژه
عنوان قطعه
عنوان
واحد
عمليات انجام شده
61
25/8/84
GE
پوسته
5
رنگ آميزي
62
26/8/84
پرند
استپ آپ
2-6
مونتاژ نهايي
63
..
..
باس داكت
..
ساخت
64
..
..
يونيت ترانس
..
ساخت
65
..
GE
تايپ تست
5
ساخت
66
..
پرند
باكس ژنراتور
2-6
ساخت (مونتاژ وجوشكاري)
67
..
GE
كنداكتورتايپ تست
5
رنگ آميزي
68
28/8/84
..
باس داكت
..
ساخت
69
..
..
كنداكتور
..
برش
70
..
پرند
باكس واستارپوينت
2-6
ساخت
71
..
GE
كنداكتور
5
رنگ اميزي
72
29/8/84
..
تايپ تست
..
ساخت
73
..
پرند
باكس و استارپوينت
2-6
ساخت قطعات جانبي
74
..
GE
كنداكتور
5
رنگ آميزي
75
30/8/84
پرند
باس داكت
..
ساخت
76
30/8/84
GE
تايپ تست
2-6
نصب فلنج
77
..
كارون 4
لوله
5
برش
78
..
GE
تايپ تست
1و2
رنگ آميزي
79
1/9/84
..
باس داكت
..
ساخت
80
..
..
كنداكتور
..
رنگ آميزي
81
2/9/84
..
باس داكت
..
ساخت
رديف
تاريخ
عنوان پروژه
عنوان قطعه
عنوان
واحد
عمليات انجام شده
82
..
پرند
استپ آب
3
رنگ آميزي
83
3/9/84
..
باس داكت
5
ساخت
84
..
..
كنداكتور
..
رنگ آميزي
85
5/9/84
..
باس داكت
..
ساخت
86
..
كارون4
قطعات جانبي
1و2
برش
87
6/9/84
GE
باس داكت
5
ساخت
88
..
گتوند
فينگر
3
برش
89
..
GE
اكسپنشن جوينت
5
ساخت
90
8/9/84
..
باس داكت
..
ساخت
91
8/9/84
كارون3
قطعات جانبي
1
رنگ آميزي
92
..
GE
كنداكتور
5
رنگ اميزي
93
9/9/84
..
باس داكت
..
ساخت
94
..
..
كنداكتور
..
رنگ آميزي
95
10/9/84
..
باس داكت
..
مونتاژ نهايي
96
..
..
باس داكت شفت افقي
..
برش و مونتاژ
97
..
..
كنداكتور شفت عمودي
..
رنگ آميزي
98
12/9/84
..
باس داكت شفت عمودي
..
مونتاژ نهايي
99
..
..
باس داكت شفت افقي
..
برش و مونتاژ
100
..
..
كنداكتور شفت افقي
..
رنگ آميزي
101
13/9/84
..
باس داكت شفت عمودي
..
مونتاژ نهايي
102
..
..
باس داكت شفت افقي
..
ساخت
رديف
تاريخ
عنوان پروژه
عنوان قطعه
عنوان
واحد
عمليات انجام شده
103
..
GE
كنداكتور
5
رنگ آميزي
104
..
..
پوسته
..
رنگ آميزي
105
14/9/84
..
باس داكت شفت عمودي
..
مونتاژ نهايي
106
..
..
باس داكت شفت افقي
..
ساخت
107
..
GE
كنداكتور
5
رنگ آميزي
108
..
پروند
پوسته
2-6
رنگ آميزي
- اراية چند پيشنهاد به منظور بهبود روند كيفي و كمي توليد
1)بازبيني و بازرسي مداوم (به طور ماهيانه) دستگاهها و تجهيزات كارگاه: اين امر موجب بهبود كار دستگاهها و نهايتا توليد قطعات با دقت ابعادي بالا ميشود.
2)مهيا بودن مواد و تجهيزات مورد نياز كارگاه قبل از شروع به كار پروژه (مواد خام اوليه، شابلنها و … تهيه شده باشد) اين امر موجب عدم توقف كار توليد در حين انجام مراحل مختلف توليد ميشود.
3)تعمير و يا تعويض قطعات و تجهيزات كارگاه قبل از شروع پروژه توليد: تعويض و تعمير قطعات (مانند تورچ جوشكاري، تفنگ پيستوله و …) موجب جلوگيري از توقف كار توليد و بهبود كار ميشود.
4)دقت بالاي پرسنل به هنگام برش ورق و مونتاژ و رعايت نكات ساخت مطابق با نقشه
5)به منظور بهبود كيفيت جوش (محل اتصال فلنج و پوسته)، بهتر است سطح فلنج تميز يا ترشكاري گردد.
6)به منظور حمل جوش با كيفيت مناسب بهتر است موارد زير توسط جوشكار رعايت شود:
الف- تميز كاري سطوح قبل از جوشكاري (زدودن چربي و اكسيدهاي سطحي و …)
ب- مطالعه دقيقwsp و اجراي آن (پيشگرم، استفاده از پشت بند و …)
ج- انتخاب آسانترين موقعيت جوشكاري: به عنوان مثال چرخش لوله به هنگام جوشكاري محيطي لوله موجب تسلط جوشكار بر قطعه به هنگام جوشكاري و بهبود كيفيت جوش ميشود.
7)ارتباط تنگاتنگ واحد QC و كارگاه
اين امر موجب توليد محصول با كيفيت بهتر خواهد بود.
بررسي جوشكاري به روش MIG در كارگاه باسداكت
جوشكاري MIG ، جوشكاري قوس الكتريكي با حفاظ گاز خنثي و از نوع الكترود مصرف شدني ميباشد. در اين روش مفتول پركننده خود الكترود بوده و با سرعت مناسبي كه بتواند جوابگوي سرعت جوشكاري باشد، وارد منطقه جوش ميشود.
در اين روش جوشكاري، مشعل ميگ، سيم الكترود، حوضچه جوش، گاز خنثي، محيط گاز خنثي، حلقه سيم الكترود و دستگاه تغذيه الكترود نقش تعيين كنندهاي دارند.
گازهاي محافظ علاوه بر حفاظت منطقه جوش در مقابل ورود هوا، تاثير قابل توجهي نيز بر پايداري قوس و بنابراين كيفيت جوشكاري ميگذارد. از آنجايي كه گاز آرگون قوس پايداري ايجاد ميشود، به عنوان گاز محافظ در روش ميگ استفاده ميشود.
كپسولهاي گاز خنثي بايد با دقت حمل و نقل شده و همواره تميز و خنك نگه داشته شود. با افزايش فشاري به اندازه 5/0 بار بالاتر ميتوان از نفوذ هوا به آنها جلوگيري كرد.
شير كپسولها در خلال انبار كردن و نيز نقل و انتقال بايد كاملا بسته بوده و سرپوش محافظ آن نيز بايد پيچ شود.
رعايت موارد حفاظتي از آسيب ديدن اشخاص در خلال جوشكاري كه ميتواند ناشي از عبور جريان برق، تشعشع گازها و بخارات حاصل باشد، جلوگيري كند.
در مناطق مرطوب، منطقه جوشكاري بايد توسط يك لايه عايق، عايق بندي شود در خلال جوشكاري با حفاظ گاز خنثي تشعشعات قوي از مادون قرمز تا ماورا بنفش به وجود ميآيد كه به علت خاصيت انعكاس بسيار خوب سطح آلومينيوم به طور كامل تشعشع مييابد. شدت تشعشع مخصوصا در MIG زياد است. زيرا قوس حاصل در اثر شدت جريان زياد دماي بسيار بالايي دارد. در نتيجه اين گونه تشعشعات ممكن است خطر كور شدن در نور مرئي و تشعشعات مادون قرمز كه در خلال چند سال متوالي ميتواند موجب كدر شدن عدسيهاي چشم شود، (آب مرواريد) وجود داشته باشد. در هر حال خطرناكترين تشعشع براي چشم، تشعشعات ماورا بنفش ميباشد كه غالبا پس از چند ساعت باعث درد در چشم و التهاب ميشود. علاوه بر اين مدت كوتاهي ممكن است زخمهاي پوستي يا تورم و التهاب پوستي ظاهر شود.
بنابراين استفاده و پوشيدن لباسها و دستكشهاي حفاظتي مقاوم در مقابل اشعه ماورا بنفش و فيلترهاي حرارتي ضروري است. مطابق استاندارد DIN EN 24603 پروسه جوشكاري MIG با عدد 131 بيان ميشود.
مشخصات و كاربرد فرآيند MIG
يكي از مشخصات مهم فرآيند MIG اين است كه بر خلاف روش TIG، در اين روش قوس بين قطعه كار و يك الكترود مصرف شدني (يعني خود الكترود مفتول پر كننده نيز هست) ايجاد ميشود. بنابراين جوشكاري MIGبدون استفاده از مفتول پر كننده اضافي انجام پذير است. الكترود مفتول پر كننده به طور خودكار و با سرعتي متناسب با سرعتي كه ذوب ميشود، از يك كلاف از داخل مشعل به نقطه جوشكاري تغذيه مي گردد. قطر مفتول 8/0 تا 2/3 ميليمتر است.
جوشكاري MIG منحصرا با استفاده از جريان مستقيم انجام ميگيرد و مفتول الكترود
قطب مثبت را تشكيل ميدهد. انتقال ماده از مفتول به منطقه جوش به صورت قطرات ريزي كه قوس پاششي ناميده ميشود، انجام ميگيرد. اين كار توسط اتمسفر گاز خنثي مورد محافظت قرار دارد. جوشكاري MIG را ميتوان كاملا خودكار كرد. الكترود فلزي و فلز اصلي به طور همزمان ذوب شده و حوضچه جوش را ميسازند.
اگر شدت جريان برق در الكترود فلزي از مقدار معيني كه به نوع ماده الكترود، گاز خنثي و هدايت آن بستگي دارد تجاوز كند، نوك الكترود داغتر شده و بنابراين سيالتر ميشود. اشعه پلاسما كه سرعت آن با افزايش شدت جريان افزايش مييابد، قطرات بسيار ريزي توليد ميكند كه با سرعت بالايي به حوضچه منتقل ميشود.
جوشكاري MIG آلومينيوم را فقط وقتي كه انتقال به صورت قطرات ريز (پاششي) باشد ميتوان انجام داد. يعني جريان جوشكاري بايد به قدر كافي بيشتر از جريان بحراني براي اين نوع انتقال باشد. جوشكاري MIGبا استفاده از جريان پالسي قطرات درشت حرارت كمتري توليد ميكند.
به علت جريان بسيار بالاي مورد نياز براي جوشكاري MIG آلومينيوم به مفتولهاي الكترودي با قطر كوچكتر نياز است تا با انرژي پلاسماي زيادي كه در صورت شديد بودن آن قطعه را به جاي جوشكاري خواهد بريد نياز باشد. به دليل مشابه بودن جوشكاري MIG را فقط ميتوان در مورد موادي با ضخامت بيش از حداقل ضخامتي به كار برد و در بسياري موارد حوضچه جوش بايد پر شده حفظ شود.
فرآيند MIGبراي اتصالات لب به لب در مواردي با ضخامت بالاي 4 ميلي متر يا در مورد
اتصالات ضخيم گلويي مورد استفاده قرار ميگيرد.
مزيتهاي جوشكاري MIG در مقايسه با روشهاي TIG به قرار زير است:
-براي قطعات كار با ضخامت زياد اقتصاديتر بوده است.
-ميتوان جوشكاري بالاسري را به نحو احسن انجام داد.
-سرعت جوشكاري بالاتر است.
عيب اين روش در مقايسه با روش TIG نيز عبارت است از:
-قيمت بالاتر تجهيزات
-درزهاي غير يكنواختتر
در مورد آلياژهايي با مقدار منيزيم زياد حصول درزهايي كه كاملا عاري از تخلخل نيست.
تجهيزات جوشكاري
تجهيزات جوشكاري شامل مبدل جريان مستقيم يا يك سو كننده، تورچ جوشكاري كه با آب سرد ميشود همراه با شير تنظيم فشار و دبي سنج با تجهيزات كنترل گاز خنثي و جريان برق ابزار تغذيهاي سيم، كابلهاي مربوطه و لولههاي گاز و آب است.
تجهيزات تغذيه اي سيم انواع مختلف بوده و بسته به نوع جوشكاري مورد عمل انتخاب مي شود.
معمولا دستگاه تغذيه سيم در داخل ماشين جوشكاري قرار دارد يا ميتواند روي آن نصب شود. سيم الكترود از يك حلقه باز شده و از مسيري ميگذرد كه يكي از لولههايي است كه از داخل دسته تورچ عبور ميكند. طول لولهها ميتواند تا 3 متر باشد. وقتي از سيمهاي الكترود از جنس آلومينيوم آلياژ نشده تا آلومينيوم خالص استفاده ميشود، كه داراي استحكام سيلان پاييني است. ممكن است به علت خم شدن و گره خوردن سيم مشكلاتي ايجاد شود.
در اين گونه موارد تجهيزاتي وجود دارد كه در آن يك دستگاه محركه تغذيه كننده سيم نيز در خود تورچ نصب شده است.
گاز خنثي خود به عنوان سرد كننده نيز عمل ميكند. جدول (1) راهنماي مناسبي در مورد عمليات جوشكاري كارگاهي MIG است و جدول دو برخي مشكلات و معايب حاصل در اين روش را خلاصه كرده است.
جدول 1
تعداد لايههاي جوش
مصرف آرگون
mm/1
سرعت جوشكاري
min/cm
قطر سيم الكترود
mm
ولتاژ قوس
V
جريان جوشكاري
A
ضخامت ورق
mm
1
1
1
2
4-6
4-8
6-10
15
15
16
18
20
20
20
90
80
75
70
65
60
60
2/1
2/1
2/1
6/1
6/1
6/1
6/1
22
23
23
24
24
24
25
4
6
8
10
15
20
25
جدول 2
مسائل و عيبها
دلايل ايجاد
قوس تشكيل نميشود
-اتصال دو قطب غلط است
-مدار الكتريكي قطع است
-دستگاه تغذيه سيم خراب است
قوس ارتعاش ميكند
-دستگاه تغذيه سيم خراب است
-اتصال لولهها خراب است زبر بوده، وجود گرد الكترود، فلز جوش پراكنده شده، طول زياد)
الكترود در داخل لوله اتصال ميسوزد
-دستگاه تغذيه سيم خراب است
-تنظيم تجهيزات غلط است
-تورچ به اندازه كافي سرد است
سطح جوش به رنگ خاكستري تيره يا سياه رنگ است
-اتصال 2 قطب غلط است
-اتمسفر گازي خنثي كامل نيست
-وضعيت مشغل غلط است
-طول قوس زياد است
-لبههاي درز يا مفتول كثيف است
-آب در مشعل نشت ميكند
-گاز خنثي از لولهها نشت ميكند
اتمسفر گاز خنثي كامل نيست
-جريان گاز خنثي خيلي كم است
-اندازه پخش كن غلط است و يا پخش كن آسيب ديده
-تلاطم گاز به علت كثيف بودن پخش كن
-پراكنده شدن فلز جوش در داخل پخش كن اتفاق افتاده
-پخش كن در فاصله درستي نگه داشته نشده
-زاويه مشعل غلط است
نفوذ كافي نيست
-نوع درز غلط است
-جريان جوشكاري خيلي كم است
-قوس خيلي طويل است
-سرعت جوشكاري خيلي زياد است
جوش سوختگي دارد
-فاصله درز جوش خيلي زياد است
-جريان جوشكاري خيلي زياد است
-قوس خيلي كوتاه است
-سرعت جوشكاري خيلي كم است
بررسي موقعيتهاي جوشكاري (welding position) مطابق استاندارد DIN(EN287-2)
(1)PA:Flat(Butt welds in plate)
(2)PC:Horizontal(Butt welds in plate)
(3)PG:Vertical down wards (Butt welds in plate)
(4)PF: Vertical up wards (Butt welds in plate)
(5)PE: Vertical up wards (Butt welds in plate)
(6)PA:Flat(Fillet welds in plate)
(7)PB:Hirozontal vertical (Fillet welds in plate)
(8)PG: Vertical down wards (Fillet welds in plate)
(9)PF: Vertical UP wards(Fillet welds in plate)
(10)PD: Hirozontal over head (Fillet welds in plate)
(11)PA:pipe rotating: FLAT (Butt welds in pipe)
(12)PC:pipe fixed: Hirozontal (Butt welds in pipe)
(13)PF: pipe fixed: Vertical up wards (Butt welds in pipe)
(14)PG: pipe fixed: Vertical down wards (Butt welds in pipe)
(15)H-Lo4s: pipe fixed: Vertical up wards (Butt welds in pipe)
(16) H-Lo4s: pipe fixed: Vertical up wards (Butt welds in pipe)
(17)PA:pipe rotating: FLAT (fillet welds in pipe)
(18)PB:pipe rotating: Horizontal (fillet welds in pipe)
(19)PB:pipe fixed: : Horizontal vertical (fillet welds in pipe)
(20) PF:pipe fixed : vertical up wards (fillet welds in pipe)
(21)PG: pipe fixed: vertical down wards (fillet welds in pipe)
(22)PD: pipe fixed: Horizontal , over head (fillet welds in pipe)
تصاوير و موقعيتهاي جوشكاري (طبق 2-287 ENDIN) در صفحات بعدي آمده است.
در جوشكاري به روش ميگ جوشكار تعيين كنندهاي در ايجاد جوش با كيفيت مناسب را ايفا ميكند. بنابراين هر جوشكار بايستي بر اساس گواهي نامه جوشكاري و رعايت موارد مربوط به دستور العمل جوشكاري، جوشكاري را انجام دهد. در جوشكاري به روش MIG جوشكار بايستي قبل از شروع جوشكاري، از صحت موارد زير اطمينان حاصل كند:
1)نوع سيم جوش يا نوع الكترود
2)سرعت سيم جوش
3)مقدار گاز (دبي گاز)
4)ولتاژ (يا آمپر) دستگاه MIG
5)جريان آب براي خنك شدن مشعل جوشكاري
6)اطمينان از گير نكردن سيم جوش در مسير
از طرفي جوشكار بايستي با توجه به دستور العمل جوشكاري عوامل زير را مد نظر قرار دهد:
1)نوع الكترود يا سيم جوش
2)موقعيت جوشكاري
3)آمپر و ولتاژ
4)ضخامت فلز پايه
5)مشخصات اتصال (پخ، درز و اتصال و…)
6)دماي پيشگرم و بين پاسي
محدوده توانايي جوشكار (بر اساس مهارت جوشكار) در گواهينامه جوشكار مشخص شده كه يك نمونه از مطابقت استاندارد DIN EN 287 -2 در زير آمده است:
Welder name
ID.NO
Desigation
EN287-2 131 T BW W21 Wm t15 D400 PF SS mb
جوشكاري به روش MIG: 131
جوشكاري لوله: T
جوشكاري سربه سر: BW
آلياژ آلومينيم با خلوص بالاي 99%: W21
همراه با فلز پر كننده: wm
ضخامت لوله 15(mm): (t15)
قطر لوله 400(mm): D400
جوش عمودي رو به بالا (لوله ثابت) و محور لوله افقي است
(موقعيت جوشكاري): PF
جوشكاري ازيك طرف: SS
داراي ماده پشت بند: mb
از مشخصات فوق (و با توجه به استاندارد DIN EN 287-2) جوشكار فوق الذكر مجاز به جوشكاري از موارد ذيل ميباشد:
جوشكاري آلياژهاي W22,W21كه داراي ضخامت 6mm تا 40mm و قطر 200mm به بالا ميباشند. هم چنين جوشكار ميتواند در موقعيتهاي PD,PE,PF,PA,PB پليت و PA,PF,PB, PD لوله جوشكاري نمايد.
مطابق استاندارد DIN EN 287-2 آلياژهاي آلومينيوم جوش پذير در سه گروه تقسيمبندي شدهاند. آلياژهاي آلومينيوم مورد استفاده در كارگاه باس داكت در گروه W21طبقهبندي ميشوند. گروههاي W21,W22,W23در زير ليست شدهاند:
(آلومينيوم خالص) گروه W21 - الف
آلومينيوم خالص و آلياژهاي Al-mn با درصد ناخالصي و عناصر آلياژي كمتر از 5/1 درصد
-EN A W-AL 99.8 (A)
-EN AW-AL 99.5
-EN AW-AL mn1
(آلياژهاي غير قابل عمليات حرارتي) گروه w22-ب
-EN AW-AL mg 1.5
-- EN AW-AL mg 5
-EN AW-AL mg 3 mn
-EN AW-AL si alloys
ج- (آلياژهاي عمليات حرارتي پذير) گروه w23
-EN AW-AL mg 1 sicu
-EN AW-AL si mg mn
-EN AW-AL si mg (castings)
-EN AW-AL si ca (castings)
-EN AW-AL zn 4.5 mg 1
به طور كلي قبل از شروع جوشكاري بايستي موارد مربوط به WPS از قبيل نوع الكترود موقعيت جوشكاري (وضعيت جوشكاري) آمپر و ولتاژ ضخامت فلز پايه، مشخصات اتصال و دماي پيشگرم و بين پاسي را مد نظر قرار دهد. هم چنين بايستي از موارد زير اطمينان حاصل كند:
1)نوع سيم جوش(مشخصات درج شده بروي كلاف را بررسي كند)
2)سرعت سيم
3)مقدار دبي گاز (حجم/ثانيه)
4)ولتاژ (آمپر) دستگاه MIG
5)جريان آب (براي خنك كردن torch)
6)عدم گير كردن سيم جوش در مسير عبوري
از آنجايي كه در اكثر موارد نياز به يك جوش، با نفوذ كامل ميباشد. بنابراين با ايجاد پخهاي مناسب در قطعات آلومينيومي با ضخامت بالاتر از 5mm ميتوان به اين مهم دست يافت. عمليات حرارتي قبل از جوشكاري (پيشگرم) در مواردي خاص با توجه به ضخامت و جنس (تركيب شيميايي) آلومينيوم قابل انجام ميباشد. دماي پيشگرم در مورد آلياژهاي تا حدود 300 ميتواند باشد. براي بعضي از آلياژهاي آلومينيم (آلياژهاي Mg دار) تا حدود 400 نيز ميتواند افزايش يابد.
پيشگرم كردن موجب بهبود كيفيت جوش، كم شدن تعداد حفرههاي گازي، كاهش تنش پس ماند و كاهش اعوجاج ميشود.
استفاده از پشت بند (backing) جهت ايجاد جوش با نفوذ كامل ميتواند موثر باشد قرار گرفتن پشت بند موجب بهبود تاثير گاز محافظ در جلوگيري از اكسيد شدن سطح قطعه و ايجاد جوش با نفوذ كامل ميشود. در مورد قطعات نازك نيز استفاده از Backingموجب حذف اثرات گرمايي و ايجاد جريان كافي در جهت ايجاد يك قوس پايدار ميگردد.
عمليات آمادهسازي درز جوش و زدودن جوش از چربي، دوده يا رطوبت از مراحل مهم قبل از عمليات جوشكاري ميباشد. جوشكار ميبايست لبههاي درز و مفتول پر كننده را با يك برس سيمي پاك كند و از خشك بودن درز جوش اطمينان حاصل كند. از آنجايي كه آلومينيوم تمايل زيادي به اكسيد شدن دارد عمليات حذف لايه اكسيدي از روي سطح نيز اهميت فوق العادهاي دارد. اين عمليات معمولا به كمك روانساز (تنه كار) كه مخلوطي از تركيبات كلريد و فلورايد فلزات قليايي (پتاسيم، كلريد، فلوريد) كريوليت (Na3 AL F6) است.
چرخش لوله به هنگام جوشكاري محيطي لولهها كمك شاياني به جوشكار در حال جوشكاري مينمايد زيرا جوشكار در اين حالت تسلط بيشتري بر انجام جوشكاري دارد.
رعايت موارد فوق الذكر منجر به ايجاد جوش با كيفيت بالا و نهايتا جوابگوي انواع تستهاي مخرب و غير مخرب از قبيل RT,UT و… ميباشد.
عدل موبد و اقامه قسط ابدي كه هدف از ارسال پيامبران است و قرآن به دان گواهي ميدهد، دو مرحله دارد: تشريع و اجرا.
مقصود از مرحله تشريع، ايجاد قوانين عادله است كه سعادت بشر را تامين كند. اين مرحله، به وسيله پيامبران الهي به ويژه پيامبرگ بزرگ و مقدس اسلام انجام شده و بر دنياي بشريت عرضه گرديده است.
آغاز پيدايش بشر، با آغاز نخستين مرحله تشريع وقانونگذاري همراه بوده و هيچ وقت بشر از راهنمايي غيبي و آسماني محروم نبوده است. و پيامبران حق اين وظيفه را انجام دادهاند. اين راهنمايان بزرگوار، براي كمك و ياري عقل بشر آمدهاند تا بتواند دربرابر نفس و خواهل دل مقاومت كند. تا از استعمار عقل به وسيله دل جلوگيري كنند و عقل را از اين زنجير اسارت نجات بخشند.
مقصود از استعمار عقل آن است كه دل آن را براي رسيدن به هدفهاي حيواني به كار برد.
دومين مرحله، اجراي قوانين عادله است كه از نظر اهميت، كمتر از مرحله نخستين نيست. چون قانون صحيح اگر به طور صحيح اجرا نشود، نقض غرض از قانون خواهد بود. قانون بايستي به طور طبيعي اجرا شود و مقداري از خود مردم به درستي به صحت آن پايبند باشند و اجرا كنند.
قانوني را كه مردم صحت آن را نفهمند، به درد اجرا نميخورد و عدلي كه با فشار اجرا شود و با زور و قلدري پياده گردد، عدل نخواهد بود.
زور و قلدري، با عدف منافات دارد؛ چون از ظلم و ستم جدا نيست. مردم، بايستي بفهمند كه قانون چيست و قانونگذار كيست و سود قانون چه خواهد بود. در اين صورت، خودشان مجري قانون خواهند بود.
نيكمردان بايستي بكوشند كه زمينه را براي اقامه قسط، و عدل جاويدان آماده سازند. چون همانطور كه در اغاز سخن ياد شد،در راه اميد، بايد كوشيد تا بدان رسيد؛ آن هم اميدي بزرگ كه سرنوشت جهان را براي هميشه دگرگون خواهد ساخت. آماده كردن زمينه، عبارت است از بيدار كردن مردم و هشيار ساختن آن به حقايق و وقايع با رفتار و كردار، نه آن كه با سخن دم از عدل بزنيم و در كردار،ظالمانه رفتار كنيم و در ويترين عدل را نشان دهيم و در درون، آتش ظلم را برافروزيم و هدف عدل را مبرر براي وسيله ظلم ادعا كنيم.
عدل موبد روزي به دست برگزيده حق اجرا خواهد شد و رنج و كوشش انبيا، بالاخره به ثمر خواهد رسيد.
آماده ساختن زمينه، ميتواند تسريع در ظهور برگزيده حق داشته باشد. مجري عدل همگاني، كسي است كه برگزيده خدا باشد و بداند كه انبيا براي چه آمده اند و چه كردهاند و چه خواستهاند و خدا آنها را براي چه فرستاده است. او بايستي از نظر دانش و بينش، بر بشر برتري داشته باشد. گذشته از علوم الهي، از دانش طبيعي بشر آگاه باشد. عمرا دزار كرده و تجاربي بسيار اندوخته باشد. دورانهاي بسياري از تاريخ بشر آگاه باشند. با هزاران گونه از مردم روبهرو شده ، از اخلاق و اطوار و احوال و روحيات خلق جهان، با خبر گرديده باشد.
جنگها و صلحها ديده، مقاومتها و پايداريها، شكستهاو پيروزيها، تسليمها و طغيانها، از برابر چشمش گذشته باشد و كيفيت اجراي عدل موبد جهاني را در همه زمانها و نقاط مختلف جهان،در كشورهاي بزرگ و كوچك و ملت هاي گوناگون عالم، در نظر بگيرد.
شايد يكي از علل غيبت و طول عمر حضرت قائم آل محمد نيز، همين باشد؛ چون حضرتش بيكار نمينشيند كه تماشاچي باشد، تا روز قيام برسد. وجود شريفش هميشه مورد عنايات خاصه الهي قرار دارد و در ترقي و تكامل است و در درياهاي علم و معرفت غوطهوراست.ساعت به ساعت، تجربه مياندوزد و از خداي بزرگ، دانش ميآموزد.
علوم بشري ناقص است و نميتواند محيط به همه چيز جهان و به همه جهانيان باشد، از زمانهاي آينده و از مردم آينده آگاهي ندارد و نميتواند اطلاع كافي داشته باشد.
تنها علم خدايي است كه از زمانهاي آينده و از مردم آينده آگاهي دارد، و شاگردان مكتب الهي ميتوانند از همه جا و همه چيز و از همه كس اطلاع حاصل كنند و راه اجرا و پياد كردن قوانين عدل را به خوبي ميدانند. براي اين مردم، انسان موجود شناخته شده خواهد بود و انسان ناشناس، نزد شاگردان مكتب حق مفهومي ندارد؛ چون همه چيز در اين مكتب شناخته شده خواهد بود.
عقل بشر در استخدام دل
عقل بشر كه بايستي راهنمايي او باشد در استخدام دلش است. دل است كه عقل را استثمار ميكند و آن را بيگار ميگيرد و به سوي برآوردن خواستهاي روانه ميسازد و عقلي كه نماينده جنبه انساني بشر است، در خدمت جنبه حيواني او به سر ميبرد.
بايستي به كمك عقل شتافت و وي را از استخدام و بيگاري نجات بخشيد دل را مطيع و منقاد عقل قرار داد تا حق به حقدار برسد. چون حق عقل فرماندهي است نه فرمانبري. مهر ايزدي و رحمت الهي اين كمك را فراهم كرده و نيكمرداني را فرستاده تا به كمك عقل بشتابند و وي را از بردگي وجانور دو پا و راست قامت، رهايي بخشند، تا كارگر شهرت و برده غضب نباشد، و انحراف به سوي چپ و راست نداشته باشد.
راه انسان را ادامه دهدو بس. راهي را كه خودش برميگزيند از راستگرايي و شهوت به دور است و از چپ گرايي و غضب بركنار.
اين جاست كه رحمت الهي حضرت مهدي را ميفرستد تا عقل بشر را ياري كند و وي را از اسارت و بردگي نجات دهد و جامعه انساني تشكيل شود و عدل جهاني برقرار گردد.
ويژگي حضرت مهدي آن است كه ظهورش با قدرت همراه است، تا بتواند قدرتهاي بزرگ ضد انساني را بكود، خواه قدرت چپ، خواه قدرت راست، خواه قدرتي كه به نام انسان تشكيل شده باشد. چون جهان در دست اين سه قدرت است؛ يكي مظهر شهوت و ديگري مظهر غضب و سومي مظهر هر دو، كه هر سه قدرت، حيواني هستند و از قدرت انساني به دور.
نظريه مهدي
انسان كامل و مقدسي كه رهبري جهان را به دست خواهد گرفت و به كمك عقل بشر خواهد شتافت و برپا دارنده عدالت ابدي و جهاني خواهد بود، در زبان دانش و معرفت «مهدي» ناميده شده است.
آيا اين نام را اسلام براي حضرتش نهاده است؟ آري.
مهدي، كسي است كه ظلم و ستم را از جهان بركند، و خاور و باختر و شرق و غرب را از عدل و داد براي هميشه آكنده سازد.
نظريه مهدي، سمبل مبارزه با ظلم و بيدادگري وبرانداختن ستمكاري از صفحه گيتي است چنانچه در گذشته ياد شد، اين نظريه از اميدهاي اصلي و اجتماعي بشر بوده و هست و در كانون نهاد هر كس، چنين اميدي موجود است، و حضرت مهدي نور اين اميد است.
همه اديان و مذاهب بشري بدان خبر داده و كسي را نام بردهاند كه او مهدي خواهد بود..
ازمياني پيغمبر در تورات از جنگي عظيم و جهاني خبر ميدهد كه دو سوم مردم زمين را نابود ميكند. سپس پادشاه عادلي آيد و جهان را اصلاح فرمايد.
زيور داود، از آمدن مصلحي نويد ميدهد كه دريا تا دريا را داد كند و جميع امتهاي جهان اطاعتش كنند.
يهودان و جهودان «عُزيز» نبي را مهدي ميدانند.
مسيحيان و ترسايان، «مسيح» را مهدي ميخوانند.
نزد گبران و زردتشتيان، «بهرام» است كه فرزند سوم زرتشت و يا «سوشنانت» كه جهان را پر از پندار نيك و گفتار نيك و كردار نيك خواهد كرد.
بودائيان و برهمائيان كه 220 فرقه گوناگون هستند، انتظار بازگشت پيشواي خود را دارند.
ايرانيان باستان، «كيخسرو» را منتظر بودند.ميگفتند روي نهان كرده و بازخواهد آمد.
ولي هيچ يك از اديان گذشته مانند اسلام، نظريه «مهدي» را محكم و استوار نساخت. نه تنها پيروان خود را به وجود مهدي مژده داد؛ پيروان مذاهب ديگر را متوجه اين نظريه نمود و آگاه ساخت كه در مذهب خودشان، اصل وجود مهدي ثابت است.
و اين يكي از حقهاي بزرگ اسلام بر جامعه بشريت است.
آري، عدل موبد از ارمغانهاي اسلام براي اجتماع بشري است.
حكومت واحد جهاني، از ارمغانهاي اسلام است.
الغاي تبعيضهاي نژادي و بيان مسافات خلق، از ارمغانها اسلام استو.
الغاي طبقات اجتماع و برتريهاي قومي و ملي، از ارمغانهاي اسلام است.
اينك بايستي به كاوش پرداخت و تا معلوممان شود كه مهدي كيست و چگونه كسي است و بايستي چگونه باشد.
ضرورت عدالت
عدالت طلبي در فطرت انسان ريشه دارد و آرمان مشترك همه انسانها و جوامع شناخته ميشود.
اگر بخواهيم از منظر اهداف مكاتب گوناگون به طبقهبندي مسائل اساسي اجتماعي بپردازيم بايد عدالت را در زمره بنياديترين نيازهاي عمومي قرار دهيم و اشتراك نظر اكثرانديشمندان در زمينه «ضرورت عدالت» را يادآور شويم البته امروزه در جهان غرب ديدگاههايي هم مطرح ميشود كه عدالت طلبي را در تعارض با تكامل اجتماعي و مانع از دست يابي به رشد و توسعه پايدار معرفي ميكنند.
بدون شك رمز جهان پذير شدن «عدالت» به تاكيد فراگير اديان الهي بر ضرورت عدالت و تلاشهاي گسترده پيامبران براي تحقق آن در طول تاريخ باز ميگردد. و در اين راستا، بشر وامدار پيامبران و موحدان است.
حضرت آيت الله خامنه اي در سخناني با اشاره به مجاهدت پيامبران در راه اهداف والاي بشري ميفرمايد:
انبيا و مناديان حق امروز زندهاند، و هدفهايي كه در بشر دنبال ميكردند، با رفتن انها نمرد و به تدريج هدفهايشان در واقعيت و جريان تاريخ تحقق يافت.
امروز ميبينيد كه در دنيا، نداي عدالت و آزادي هست و روشنفكران عالم، هدفهايي را به عنوان هدفهاي عالي اسم ميآورند كه اين همان هدفهاي انبياست، گر چه خود ندانند كه از كيست.
آموزههاي ديني و سيره معصومين مبين ضرورت انكار ناپذير عدالت است. امام علي (ع) در هنگام بيعت مردم با ايشان، دليل پذيرش خلافت را رسالت دانايان در برپايي عدالت دانسته و ميفرمايد:
آگاه باشيد سوگند به خدايي كه شكافنده دانه و خالق انسان است، اگر حضور بيعت كنندگان حاضر در صحنه نبود و با وجود ياران و همراهان، حجت تمام نميشد و اگر عهد و پيمان خداي يكتا از دانايان نبود كه نبايد بر سيري ظالم و گرسنگي مظلوم رضايت دهند، هر آينه ريسمان و مهار شتر خلافت را بر كوهان آن ميانداختم و جام آفرينش را به جام اولين آن سيراب ميكردم.
امام خميني در سخناني با اشاره به سيره عدالت خواهي پيامبران، ضرورت پيگيري اصل عدالت را گوشزد كرده و ميفرمايد:
اين سيره مستمر انبيا بايد در كساني كه خودشان را تابع انبيا ميدانند نيز باقي باشد. حكومت اسلام بايد اقامه عدل بكند و ما اگر تابع اسلام هستيم و تابع انبيا هستيم، اين سيره مستمر انبيا بوده است و اگر تا ابد هم فرض كنيد، انبيا بيايند، باز همين است، باز جهات معنوي بشر تا اندازهاي كه بشر لايق است ادامه اقامه عدل در بين بشر و كوتاه كردن دست ستم گران است.
در همين زمينه حضرت آيت الله خامنه اي همواره توجه به اصل عدالت و ايجاد قسط و داد در كشوررا ضروري دانسته و عدالت اجتماعي را در راس سياستهاي كلان نظام اسلامي تلقي كرده اند. ايشان مسئولان كشور را به «تقسيم بهينه منابع و امكانات عمومي، دريافت ماليات بر حسب خودداري از درامد، حمايت جدي و قانوني از قشرهاي مستضعف جامعه در زمينههاي مربوط به خدمات دولت و قوه قضائيه و بذل توجه و كمك بيشتر به مناطق محروم فراخواندهاند.
جايگاه عدالت در اسلام
عدل در اسلام- از ديدگاه شيعه- يكي از اصول دين است و زيربنا و فلسفه فروع مكتب محسوب ميشود. مباحث علمي و عملي عدالت به ويژه در فرايند توسعه وسازندگي اجتماعي، در وهله نخست از قرآن و سخنان پيامبر اكرم و سيره عملي آن حضرت سرچشمه ميگيرد، سپس از زبان رساي امام علي (ع) تفسير شد و در طول پنج سال خلافت ايشان، الگوي عيني و عملي آن براي جهانيان ترسيم گرديده است.
با وجود آموزههاي ديني در خصوص قسط و عدل، فيلسوفان و انديشمندان مسلمان درباه نقش و جايگاه دقيق عدالت با يكديگر اختلاف نظر دارند. گروهي از آنان «قسط و عدل» را آرمان نهايي زندگي اجتماعي ميشمارند و مهمترين رسالت مسئولان جامعه اسلامي را كوشش براي برپايي قسط در ميان مردم ميدانند، اما گروه ديگر، عدالت را تنها وسيلهاي براي وصول به اهداف و آرمانهاي ارزشي جامعه تلقي ميكنند و در مقايسه با هدف نهايي جامعه اسلامي، آن را مقدمه و از لوازم اوليه تحقق هدف ميدانند. اينان به طور كلي،استقرار عدالت اجتماعي را در رديف ديگر سياستها و خط مشيهاي كلان نظام اسلامي قرار ميدهند و براي آن هيچگونه اولويت ويژه اي قائل نيستند.
بر اساس نظر نخست، مسئولان و برنامه ريزان جامعه اسلامي بايد همواره در بسيج امكانات و هدايت سياست ها و برنامههاي دراز مدت نظام، عدالت را در نظر داشته باشند، همچنين در صورت عارض هر يك از اصول و ارزشها با اصل عدالت، بايد عدالت را بر انها مقدم داشت و نظام اجتماعي را بر اساس رجحان دادن اصل عدالت و اولويت بخشيدن به قسط و داد سامان دهي كرد.
هدف اصيل در حقوق اسلام، اقامه عدل درجامعه بشري است و تنها اصلي كه به صورت مطلق بدون كمترين قيد و شرطي مطرح است، اصل عدالت است. اصل عدالت، اصول ديگر مانند آزادي، مساوات و … را شكل ميدهد؛ بدين معنا كه آزادي از نظر اسلام تا آنجا محترم است كه با اصل عدالت در تضاد نباشد و هر گاه اصلي در تعارض با اصل عدالت قرار گيرد، عدالت مقدم خواهد بود. ممكن است گفته شود كه عدالت نيز گاهي تحت الشعاع ارزش هاي ديگر قرار ميگيرد براي مثال در جايي كه دادن حق فردي با مصالح اجتماعي در تعارض باشد، براي حفظ نظم، از اجراي عدالت درباره فرد صرفنظر ميشود. پاسخ اين است كه در چنين مواردي، حقوق فردي تحت الشعاع تكاليف اجتماعي قرار گرفته است، يعني به دليل وابستگي سعادت فرد به سعادت جامعه، بخشي از قوق شخصي او براي تامين مصالح مهمتري كه براي خود او نيز ضروري است و بدون آن ممكن است منافع مهمتري را از دست بدهد، فدا ميشود؛ پس خود اين عمل از مصاديق عدالت است نه معارض با آن.
حال اگر بر پايه نظر دوم، عدالت را هم در رديف ساير اصول ارزشي و انساني جامعه انساني بدانيم. ديگر نميتوان مسئولان را ملزم ساخت كه در هر شرايطي عدالت را بر اصول ديگر مقدم بدارند. زيرا ممكن است در مواردي حفظ نظم و انضباط، رعايت منافع اكثريت و دفاع از حقوق و آزادي هاي فردي بر اجراي عدالت ترجيح يابد. در اين فرض، عدالت يك راهكار اجتماعي براي دست يافتن به اهداف توسعه تلقي شناخته ميشود كه در صورت تعارض با ديگر راهكارها يا اركان توسعه، ميتوان براي مدتي از آن چشم پوشيد.
شايان ذكر است كه مناقشه علمي و فكري درباره جايگاه عدالت در نظام اجتماعي اسلام، در انديشه برخي پژوهشگران تحت عنوان «عدالت» هدف يا وسيله مطرح شده است. از آن جمله، استاد شهيد مطهري است كه به تحقق و بررسي نظريههاي گوناگون در اين زمينه پرداخت است. ايشان اين موضوع را از زاويه شناخت «هدف نبوت ها و بعثتها» مورد مطالعه قرار داده و با نقد و ارزيابي برخي ديدگاهها. نظر نهايي خويش را مطرح كرده است.
از ديدگاه استاد مطهري، قرآن كريم دو هدف اصلي براي پيامبران معرفي كرده و آموزههاي پيام آوران الهي را مقدمهاي براي دست يافتن به اين دو هدف دانسته است.
اي پيامبر، ما تو را گواه و نويد دهنده و دعوت كننده به سوي خدا به اذن پروردگار و چراغي فروزان فرستاديم.
عدل عالمگير
از خواستههاي فطري بشر، آزادي در سفر و در حضر است، به جا كه ميخواهد بتواند برود و هر جا كه ميخواهد بماند، بتواند بماند. اين خواسته در اين زمان انجام پذير نيست.
سفر. گذرنامه ميخواهد، اذن خروج ميخواهد تابتوان از مرز هوايي يا دريايي و يا زميني خارج شد.
به هيچ كشور نميتوان داخل شد، مگر آن كه حكومتش اجازه دهد و گذرنامه را ويزاكنند. خارجيان حق ندارند، بدون اجازه دولت، در كشوري سكونت كنند، حق ندارند در آن كشور به كار پردازند و زندگي كنند، مگر آن كه از دولت اجازه بگيرند و پروانه كسب داشته باشند.
اين خواسته بشر، در عدل عالمگير و حكومت واحدجهاني، تحقق پذير است و به يقين روزي خواهد رسيد كه بشر بدين خواسته ميرسد؛ چون خواسته همگاني است و امكان پذير.
مرزها برداشته خواهد شد، كشورها، كشوري واحد خواهند شد. دولتها و حكومتها حكومتي يگانه خواهند شد، و شرق و غرب در اختيار همه افراد قرار خواهد گرفت.
از خواستههاي فطري بشر، مساوات نژادي و عنصري است، تا سپيد بر سياه برتري نداشته باشد، تا اروپايي بر آفريقايي تسلط نداشته باشد. تا عرب بر عجم، فارس بر ترك، پارسي بر هندي تقدم نجويد.
اين خواسته نيز در عدل عالمگير و حكومت واحد جهاني محقق ميشود؛ چون خواسته همگاني است و امكان پذير.
از خواستههاي طبيعي بشر، مساوات فقير است با غني اين خواسته نيز در عدل عالمگير و حكومت واحد جهاني، تحقق پذير است.
الغاي سلطه قوي بر ضعيف و مساوات آنها در حقوق، از خواسته هاي همگاني خلق است و در عدل عالمگير و حكومت واحد جهاني محقق ميشود. عدل عالمگير و حكومت واحد جهاني، آرمان خلق عالم است.
حكومتي كه پايهاش بر عدل و داد، نهاده شده است.
اين حكومت، حد و مرز نداردو بشر را از زنداني شدن در شهري و يا در كشوري نجات خواهد داد.
مرزهاي كشورها براي انسانها، طبيعي نيست و مصنوعي است و ساخته شده دولتهاست، نه خلق مردم.
در عدل عالمگير و حكومت واحد جهاني، تبعيضات نژادي وجود دارد، چون حكومت مردم است نه حكومت نژاد و نه حكومت گروهي خاص. عدل عالمگير، قوي و ضعيف نميشناسد، ضعيف از مردم است، چنانچه قوي نيز از مردم است و هر دو با يكديگر مساوات دارند.
حكومت واحد جهاني حكومت يك تن نيست، حكومت يك حزب نيست، حكومت خلق است و قدرت در دست مردم است و نه در دست حزب و نه در دست يك تن يا چند تن.
مرزبندي كشورها و تبعيضات نژادي به سود دولتهاست و نه به سود مردم.
اين پديدهها از كوتاهي فكر ريشه مي گيرد هنگامي كه زمامداران بشر، انسان هاي كامل شدند، اين پديده ها از جهان زدوده مي شود.
چه وقت؟ وقتي حضرت مهدي بيايد و عدل عالمگير را برپا كند و آن را براي خلق جهان ارزاني بدارد و خلق را به خواسته اش برساند.
حضرتش در اين حكومت مانند يكي از مردم جا دارد و زندگاني ميكند و راهنما و مجري قانون است.
عدل عالمگير به وسيله زور و قدرت امكان پذير نيست و حكومت زور بر فرض برقرار شدن دوامي نخواهد يافت. حكومت زور ماندني نيست و از ميان خواهد رفت.
حكومت جهاني، بشري است، حكومت ملي نيست و اختصاص به نژاد و عنصري ندارد و ملتي را بر ملت ديگر ترجيح نميدهد.
جهان از نظر خواسته و اخلاق و عادات و افكار و رفتار و پسند و ناپسند، متباين هستند؛ پسنديده نزد مردمي، ناپسند، نزد مردم ديگر است.
ساليان درزاي است كه فكر حكومت واحد جهاني در مغز دانشوران و متفكران بشر راه يافته و نخستين گام براي آنها پس از جنگ جهاني اول به صورت «جامعه ملل» برداشته شد، ولي به عللي چند نتوانست كاري انجام دهد كه يكي از آن علل فقدان قوه مجريه بود. در نتيجه، موسوليني رهبر كشور ايتاليا با خونريزي كشور حبشه را بلعيد و جامعه ملل نتوانست از آن جلوگيري كند.
حكومت واحد جهاني، تحقق پذير نيست، مگر در صورتي كه ملتها خواستار آن باشند و آن وقتي است كه عدل عالمگير به وسيله حاكم عادلي برقرار شود اين حكومت، مطلوب طبيعي و عقلي همه افراد بشر خواهد بود، وبدون خونريزي دستگاههاي امنيتي است.
اين حكومت كه در كشوري برقرار گردد و عدل در آن پياده شود، ملتهاي همسايه از آن آگاه ميشوند و يكي پس از ديگري، الحاق خود را بدان اعلام ميداند. كشورهاي دور دست كه از آن آگاه شدند، بدان محلق ميشوند و در جرگه دولتهاي مشترك العداله داخل ميشوند. عدالت، از تعصب نژادي مطلوبتر است.
عدل عالمگير عدل سه بعدي است:
عدل دولت بر ملت، عدل ملت بر ملت، عدل ملت بر دولت.
عدل دولت بر ملت، عبارت است از عدم تخلف از قانون، كه فاقد زورگويي و استثمار ملي خواهد بود و قانونش قانوني است كه به تصويب الهي رسيده باشد، خدايي كه همه افراد بشر را ميشناسد و به خصوصيات همگان آگاه است.
عدل دولت بر ملت، مانندحكومت علي ولي حكومت آن حضرت پايدار نماند. چون فاقد بعد سوم بود كه عدل ملت بر دولت باشد.
آيا ناكثين و قاسطين و مارقين عدالت پيشه بودند؟!
آيا اهل كوفه، با علي (ع) به عدالت رفتار كردند؟ و راهنماييهاي حضرتش را براي جنگ و صلح به كار بستند؟
عدل ملت بر ملت، وقتي محقق ميشود كه ظلم وستم شخصي از ميان افراد ملت بيرون رود. عدل ملت بر ملت، برقراري راستگويي و درستكاري در ميان خود افراد اين است كه هيچ يك ازآنها در نهان و آشكار به دگري ظلم نكند و ستمي روا ندارد.
اين است تكامل ملي و رشد افراد نيست ولي ابدي است.
در اين حكومت، مرزهاي مصنوعي جغرافيايي كه دولتها تاسيس كرده اند برداشته ميشوند و حكومتهاي نژادي و منطقهاي به هر شكلي كه باشند از ميان ميروند ديكتاتوري سياه، ديكتاتوري سرخ، حكومت اكثريت به نام دموكراسي، در اين حكومت حل ميشوند. آنچه كه بايستي به سراغش رفت، بعد سوم عدالت است كه عدل ملت بر ملت باشد؛ يعني گسترش عدل در ميان خلق و آن در صورتي است كه وجدان انساني فرد بر او قاضي و حاكم باشد و خود، پليس خود باشد تا از ارتكاب جرم و گناه دوري كند و اين حقيقت به جز ايمان به خدا، راه دگري ندارد.
خداي عادل روز واپسين را در انتظار نيكوكاران و گهنكاران قرار داده است و مقصود از حكومت مذهب همين استو جز اين نيست كه پايهاش بر بعدهاي سه گانه عدالت برقرار باشد و پايه آن بر ايمان به مبدا و معاد.
حكومت مذهب، حكومت خود است بر خود، و دموكراتيكترين حكومتهاست چنانچه در حكومت حضرت علي ديده شد. لازم نيست كه بعد سوم عدالت همگاني شود و همه افراد بشر چنان باشند همان اندازه كه بخشي از مردم چنين شدند و شماره آنها به عددي برسد كه بتوانند پرچم عدل را در زير سايه حاكمي عادل در اهتراز درآورند، آغاز عدل عالمگير در جهان بشريت خواهد بود.
حضرت مهدي، پرچم عدل را در جهان خواهد برافراشت و خوشبختي و آسايش همگاني خلق جهان را براي هميشه، تامين خواهد كرد.
و آن وقتي است كه شماره ياران باوفايش به عددي كه مورد احتياج است برسد و مرداني نيكوكار در زير سايه بزرگمردي بزرگوار قرارگيرند.
حكومت الهي در جهان
شماره حكومتهاي الهي كه تاكنون در جهان تشكيل شده، بسيار ناچيز است و قابل قياس با شماره حكومتهاي بشري نيست.
شماره حكومتهاي بشري از ميليون ها متجاوز است، در حالي كه شماره حكومتهاي الهي از سه عدد تجاوز نميكند و دوام نيافته است. چون بشر لياقت اين حكومتها را نداشته و فاقد بعد سوم آن بوده عدل ملت بر ملت و عدل ملت بر دولت.
تاسيس حكومت الهي و دوام آن، روزي است كه بشر لياقت آن را داشته باشد و بعد سوم و دوم عدالت را دارا باشد و قرآن از آن خبر مي دهد و از آن به «عباد صالحون» تعبير ميكند.
و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر آن الارض يرثها عبادي الصالحون
عباد الصالحون- كه وراث زمينند- همان مردمي هستند كه داراي بعد سوم و دوم عدالت هستند. در نتيجه، حكومت الهي سه بعدي و عدل عالمگير در جهان برپا ميشود و ابدي و جاودان مي گردد. از لفظ ارض، استفاده ميشود كه نخستين حكومت الهي در جهان كه پس از توفان نوح تشكيل گرديد، حكومت حضرت يوسف پيغمبر در مصر بود. اين حكومت، محبوبترين و پاكيزهترين حكومتهاي سرزمين مصربود.
دومين حكومت الهي در جهان، حكومت «طالوت» براسرائيليان بود. طالوت، كسي بود كه از سوي خدا به فرمانفرمايي اسرائيليان منصوب گرديد. بزرگمردي بود بسيار دانشمند، قوي و شجاع و از اسرار نهاني جهان آگاه بود.
سومين حكومت الهي در جهان، حكومت حضرت علي بود كه فقدان بعد دوم و سوم در مردم، موجب شد كه حضرتش را بكشند و مورد نفرين آن حضرت قرار گيرند، نفرين آن حضرت چنين بود:
«پروردگارا مرا از اين مردم بگير.» كه شومترين نفرين در تاريخ بود.
آنچه كه در اين حكومت هاي سه گانهي الهي جلب نظر ميكند، سه گونه بودن اين حكومتهاست كه هر كدام رنگ خاصي داشتند. از اين استفاده ميشود كه حكومت عدل و حكومت الهي، رنگ خاص و شكل مخصوصي ندارد، و قوام آن حكومت به عدل است و بس، به شكلي كه حكومت اداره شود. خواه جمهوري باشد، خواه سلطنتي، خواه داراي مجلس سنا و شورا باشد، خواه نباشد، مقصود، اقامه قسط و برپايي عدل است و بس.
اين حكومت هاي سه گانه، سه رنگ بودند، ولي در حقيقت يك رنگ داشتند و آن رنگ عدالت بود كه هر سه رنگ، در آن قرار داشت.
يوسف در حكومت مصر، پادشاه نبود، چون به صريح آن، پادشاه مصر كس ديگري بود. يوسف، فرمانفرماي مصر بود، ولي ديكتاتور و خودكامه نبود، حكومتش دموكراسي نبود، چون دموكراسي، حكومت اكثريت است و اقليت در آن محروم و محكوم اكثريت است.
حكومت يوسف، حكومت عدل بود كه حكومت همه ملت است.
طالوت در حكومتش پادشاه بود و سلطنتش انتصابي بود و از جانب خدا منصوب شده بود، و فرماندهي جنگ را شخصا به عهده گرفت و پيروز شد و نبوغ نظامي خود را نشان داد، و ذلت و خواري را از اسرائيليان گرفت و عزت و سربلندي را به آنها ارزاني داشت.
آري، حكومت عدل، عزت و سربلندي مي آورد.
حضرت علي حكومتش انتخابي بود و تنها كسي كه در ميان خلفاي راشدين كه دراثر انتخاب عمومي به حكومت رسيد، حضرتش انتخاب شد سپس با او بيعت كردند.
خلفاي سه گانه كه پيش از آن حضرت حكومت كردند، با بيعت به حكومت رسيدند، آن هم بيعتي كه نهاني ميان چند نفر قرارش گذاشته شده بود.
انتخابي بودن حكومت حضرت علي از نظر مردم است، وگرنه حضرتش از سوي خداي بشر به فرماندهي كون و مكان نصب شده بود و ولايت تكويني و تشريعي در اختيارش بود و پذيرش حكومت ظاهري، براي اقامه عدل بود. حضرت علي خودش عدل بود كه به صورت بشر درآمده بود.
حكومت حضرت مهدي، چهارمين حكومت الهي در جهان است و حكومت حضرتش، عين حكومت پدرش حضرت علي است، با اين تفاوت:
حكومت پدرش علي، محدود به زمان و مكان و موقتي بود، چون بشر آن روز ابعاد ثلاثه عدالت را نداشتند.
ولي حكومت حضرت مهدي، حكومت جهاني و جاويداني است، چون بشر در آن زمان داراي بعدهاي دوم و سوم عدالت هستند كه به تعبير قرآن «عباد صالحين» ناميده شدهاند.
حكومت مهدي مانند حكومت پدرش علي از انتخاب برخوردار است، ولي نه انتخاب اصحاب وحل و عقد و نه انتخاب مردم يك كشور، بلكه انتخاب مردم جهان، و انتخاش مشتمل بر دو مرحله است: انتخاب نوعي و شخصي.
انتخاب نوعي هم اكنون محقق است كه همه مردم جهان آرزوي ظهورش را دارند. انتخاب شخصي، پس از ظهور آن حضرت واقع ميشود.
از ويژگيهاي حكومت الهي حضرت مهدي، پيروزي بدون خونريزي است. و حمام خوني كه جهانگيران جهان از قبيل اسكندر و چنگيز و تيمور براي كشورگشايي به پا كردند، در حكومت جهاني حضرت مهدي منتفي است.
حكومت حضرت مهدي، جهانگيري و جهانگشايي نيست، بلكه جهانباني و جهانمداري است و اين ويژه حكومتهاي الهي است كه در هر سه حكومتها تحقق داشته و قدرت حكومت، با مهر و رحمت همراه بوده است.
به يقين روزي خواهد رسيد كه حكومت حضرت مهدي، جهان و جهانيان را زير پوشش خود قرار خواهد داد و بدون آن كه خونريزي در كار باشد، بشر به حسب فطرت از آغاز پيدايش خود، خواهان برپايي عدل بوده و هست ولي اين خواسته فطري، براي برپايي حكومت عدل كافي نيست.
چنانچه حكومت عدل را با زور سرنيزه نمي شود به پا كرد، چون ظلم به جز ظلم نخواهد زاييد و قداست هدف، مبرر به وسيله نخواهد بود. ولي هنگامي كه خواسته فطري بر اشتداد پذيرفت و به مرتبه شوق رسيد و فاعليت پيدا كرد، آن وقت است كه زمينه برپايي حكومت عدل عالمگير مهدي آماده شده است.
اشتداد خواسته فطري بشر، وقتي است كه ظلم وستم بسيار شود و بشر از آن به تنگ آيد تا خواسته فطري او فاعليت پيدا كند و او را برانگيزد كه شب و روز در راه پيدا كردن عدل گام بردارد و موانع رسيدن به آن را يكان يكان از ميان بردارد، تا به هدف برسد. در اين هنگام، قائدي توانا و بزرگوار شناخته شده، قدم در ميان خواهد گذارد و حكومت عدل را برپا خواهد كرد.
و نخستين حكومت عدل در نقطهاي از جهان برپا خواهد شد و درخشندگي پيدا خواهد كرد و همسايگان از آن آگاه خواهند شد. يكان يكان به سويش ميشتابند و الحاق خود را به حكومتش اعلام ميدارند. نوبت به جهانيان ميرسد و ملتهاي جهان از آن استقبال ميكنند و با جان و دل ميخواهند كه در ظل حكومتش قرار گيرند.
چنين حكومتي درست بر خلاف جانگيري جهانگشايان خواهد بود، چون آنها ميخواهند كشورهاي ديگر را تسخير كنند و ملتها با آنها ميجنگند و از خود دفاع ميكنند و پيروزي جهانگشا، با خونريزي محقق ميشود.
برپا كننده عدل را ملتهاي جهان، خواستارش هستند تا در ظل حمايتش قرار گيرند. و پروزي عدالت به دست حضرت مهدي در سراسر گيتي محقق ميشود و حكومت الهي به جاي حكومتهاي بشري مينشيند و جهان پر از عدل و داد ميشود و خواسته همگاني خلق، تحقق ميپذيرد.
خداي خلق هم وعده و مژده داده است كه چنين روزگاري خواهد آمد. از ويژگيهاي خاص حكومت هاي الهي آن است كه در اين حكومتها اقليت و اكثريت وجود ندارد،همگان در آن يكسانند و حكومت، حكومت مردم است. پيدايش اقليت و اكثريت در حكومت ها، يا نژادي است و يا مذهبي، مساوات نژادي، اقليت و اكثريت نژادي را از ميان برميدارد، چنانچه عدل شمولي، اختلافات مذهبي را ميشويد و به دريا ميافكند.
خواسته بشر
فطرت بشر از ظلم متنفر است و ستم را زشت ميشمارد.
اين تنفر و بيزاري چون فطرت بشر است، اختصاص به فردي يا جمعيتي ندارد و محدود به سرزميني و منطقهاي نيست.
همه افراد بشر از بزرگ و كوچك و سياه و سفيد و زرد و سرخ، از اين حكم فطري، برخوردار هستند.
كودك، از منظره كتك زدن كودك ديگر، غمگين ميشود و گاه ميگريد و از زننده اظهار انزجار ميكند و به كودك مضروب مهرباني ميكند.
تنفر و بيزاري از ظلم. از غريزههاي بشري است و عقل را در آن راهي نيست و حكم به زشتي و منفوريت ظلم تنها ويژه عقلا و خردمندان نيست، ديوانگان هم از ظالم و ستمكار نفرت دارند.
دخالتي كه عقل در اين موضوع دارد، تشخيص مصاديق ظلم است كه غريزه را در اين جهت راهنمايي ميكند، پس از آن كه تنفر او را تاييد ميكند.
طبيعت بشر است كه هر چه راكه از آن تنفر دارد، نابودي آن را خوش دارد و اگر قدرتي داشته باشد در نابودي آن ميكوشد تا ديدگاه خود را از اين وجود زشت، پاكيزه گرداند و ديگر منفور خود را نبيند.
از اين سخن به اين نتيجه ميرسيم كه روزي بشر اين منفور فطري را از ميان خواهد برداشت و جهان را از لوث وجود ظلم و بيدادگري پاك خواهد ساخت.
همانطور كه فطرت بشر از ستم و بيدادگري تنفر دارد، همانطور كه دوستدار عدالت و شيفته عدل و داد است.
آنچه قطعي است آن است كه پسنديده بودن عدل خواسته فطري بشر است و اختصاص به فردي خاص و يا دستهاي مخصوص ندارد، همه انسانها از هرنژاد و در هر زمان و مكان. عدالت را خوش دارندو انتظار برخورداري آن را دارند.
اختلاف انسانها از لحاظ طرز فكر، دانش، محيط زندگي، رنگ و نژاد، تاثير در اتحاد آنها در اين مطلوب فطري ندارد. همگان در آن متفقند و خواهان اين خواسته فطري هستند.
مطلوب فطري بشر، ويژه شهري يا كشوري يا قارهاي نيست، هر انساني آن را براي خود ديگران ميخواهد.
مردم اين شهر، نه تنها عدالت را براي خود ميخواهند، بلكه براي شهرهاي ديگر نيز ميخواهند. هر نژادي خواستار آن است كه دست ستمگر از تمام روي زمين قطع شود.
نقطه اي كه در كره زمين عدالت برقرار باشد آنجا را بهشت نامند و محبوب همه انسان ها خواهد بود.
بهشت آنجاست كه كارزاري نباشد
كسي را با كسي كار نباشد
هر بشري خوش دارد كه بدان جا برود و در آنجا بماند؛ چون محبوب فطري خود را در آنجا پيدا مي كند. آري، خوشترين جا، جايي است كه در آنجا دلبر باشد.
آوارگان، از ظلم و تعدي و مهاجران به كشورهاي ديگر، در اين زمان بسيارند.
طبيعي بشر است كه هر چه را كه بخواهد، به دنبالش ميرود و قدرت خود را به كار مي اندازد تا به مقصود برسد.
بسيار ديده شده است كه افرادي خواسته خود را انجام دادهاند و تحولي در محيط ايجاد كرده و موفقيتي به دست آوردهاند.
پس چيزي را كه همه افراد بشر جوياي آن هستند، به يقين وجود پيدا خواهد كرد و روزي خواهد آمد كه بشر بدين خواسته فطري خود برسد و عدل و داد در سراسر گيتي حكومت كند.
انتظار چنين روزي در دل همه افراد بشر نهفته است و اين انتظار فطري است و حكم فطرت خطار ندارد و اين انتظار سرانجام به سر خواهد رسيد و مطلوب همگاني بشر، محقق خواهد شد.
انسان، خواسته فطري دگر نيز دارد كه چهارمين خواسته او خواهد بود، و آن دوست داشتن آسايش روحي است؛ هر كس داراي اين خواهش طبيعي است، و بايستي روزي بيايد كه تمام افراد بشر به اين مطلوب طبيعي و مقصود فطري برسند.
خواسته فطري عدل و داد، با خواسته فطري آسايش، در يك روز و به يك چيز محقق خواهد شد. و آن وقتي است كه ظلم و ستم يكسره از جهان رخت بربندد و عدل همگاني در جايش بنشيند.
بشر با وجود ظلم ظالم، آسايش روحي نخواهد داشت و آسايش روحي بشر وقتي محقق خواهد شد كه دستهاي جنايتكاران و ستم پيشگان جهان قطع شود و ديگر فكر ستمگري در مغز جنايت پيشهاي راه نيابد.
پيدايش احزاب سياسي در جهان و موفقيتهاي نسبي آنها در پارهاي از كشورها در سايه همين خواسته فطري يعني اجراي عدالت بوده است. چون همگي احزاب دعوي ارمغان حكومت عدل را دارند.
رهبران احزاب، از اين خواسته فطري بشر بهرهبرداري كرده و براي خود ايجاد موفقيت ميكنند و بر اريكه قدرت مينشينند. ولي هيچ يك از آنها تاكنون نتوانسته اند اين محبوب فطري بشر را در آغوش وي جاي دهند، چون تاسيس حكومت عدل، كار هر كسي نيست، به ويژه اگر حكومت عدل جهاني باشد.
فطرت عدالت خواهي و خواسته ايجاد عدل جهاني در بشر، موجب شده كه هر قومي اين لباس را بر قامت كسي شايسته ببيند و وي را موجد عدل عالي بدانند.
گفته شد تشخيص موضوع براي خواسته هاي فطري بشر به دست عقل است و فطرت اشتباه نميكند ولي در تشخيص موضوع اشتباه رخ ميدهد. چون هر كسي عقل محض را راهنمايي خود قرار نميدهد، احساسات و عواطف در اكثريت مردم نميگذارند كه عقل محض رهنما باشد. و اختلافات از همين جا پيدا شده است.
اگر حاكم بر هر انساني، عقل او بوده باشد و بس و تمايلات قلبي در آن دخالتي نداشته باشد، اختلافي در جهان ميان افراد بشر رخ نميدهد. اختلاف ملل عالم در موجد حكومت عدل جهاني، از همين جا حادث شده است.
اختلاف مسلكهاي احزاب و رهبران آنها، از اين جا پيدا شده است اينك به سراغ عقل برويم تا ببينيم كه او چگونه كسي را شايسته برقرار كردن عدل برروي كره زمين ميداند.
عقل ميگويد: برپا كننده عدل جهاني، بايستي داراي شرايط و صفاتي باشد و كسي كه از اين شرايط و صفات برخوردار نباشد، قطعا موفق نخواهد شد كه بشر را به اين هدف عالي برساند.
رهبران احزاب، يا نخستين شرط را فاقدند و يا همه شرايط را از اين رو نتوانستهاند عدل را در جهان برقرار كنند، بلكه نتوانستهاند در گوشهاي از جهان پياده كنند.
ممكن است در يكي دو كشور شهوتهاي بسياري از افراد بشر ارضا شده باشد، ولي از ارضاي شهوت و رسيدن به تمايلات قلبي، تا برقراري عدل، هزاران فرسنگ فاصله است.
در بسياري از موارد، اجراي عدل بر خلاف تمايلات قلبي است، تمايلات قلبي حد و مرز ندارد و پياده كردنشان ظلم بر دگران است.
نخستين شرط
نخستين شرط در بر پا كننده عدل جهاني، آن است كه در دعوتش راستگو باشد و حقيقتا خواهان ايجاد عدل و داد باشد و كسي نباشد كه دعوت به عدل را وسيله استثمار قرار بدهد و منظورش از اين دعوت، سوار شدن بر دوش خلق و حكومت كردن باشد.
بديهي است كه چنين كسي، موفق به برقراري عدالت نخواهد شد. چون دروغ ميگويد منظورش اقامه عدل نيست و هدفش رسيدن به مطامع خويش است.
اين دسته اگر هم به گمان خود راست بگويند، خود را براي هدف نميخواهند، بلكه هدف را براي خود ميخواهند.
كساني هستند كه دروغ ميگويند، ولي خودپرستي ايشان نمي گذارد كه بدانند دروغ ميگويند و خود را راستگو ميپندارند.
بهترين راه براي شناخت واقعيت انها، آن است كه در رفتار و گفتارشان ظلم و ستمي ديده نشود و از رياي سياسي و مذهبي به دور باشند و در رسيدن به هدف گناه را وسيله قرار ندهند و از عناوين ثانويه استفاده نكنند، تا خودشان، خودشان را بشناسند و هم دگران آنها را.
شرط دوم
دومين شرطي كه بايستي برپا كننده عدل جهاني دارا باشد، نقشهاي صحيح است نقشه اگر صحيح نباشد، رسيدن به هدف، دشوار، بلكه ناممكن است. به ويژه هدفي كه دشمناني بسيار دارد آن هم دشمناني تيزبين و داراي همه گونه قدرت. ساليان درازي است كه نعره عدالتخواهي رهبران احزاب با مسلكهاي گوناگوني كه دارند، در جهان بلند است، ولي چيزي كه به چشم نميخورد، عدالت است! آيا اينان دروغ ميگويند يا نقشهاي صحيح دارند؟ يا هر دو؟
ستمگران براي رسيدن به قدرت و نگهداري آن، از هيچ گونه جنايتي دريغ نميكنند! و به همه گونه پستي، تن در ميدهند! خود را به رنگهاي مختلف درميآورند،ماسكهاي گوناگون بر چهره ميزنند! هر روز يك جور بازي ميكنند، گاه عدالتخواه ميشوند! گهي آزادي طلب ميكنند! گاه بيچارگي مظلومان را بهانه قرارميدهند! گاه لباس مذهب بر تن ميكنند! عابد ميشوند! زاهد ميشوند! گاه روشنفكر مي گردند براي مردم دلسوزي ميكنند! گاه به حكومتهاي ظالم و ستم پيشه دشنام مي دهند! تا به قدرتي برسند وبه ستمگري ادامه دهند!
دست اين گروه را از سر مردم كوتاه كردن و ريشه ظلمشان را از جهان بركندن، نقشهاي بسيار صحيح و دقيق و ماهرانه نياز دارد، زيرا كوچكترين اشتباه، مانع موفقيت مي شود.
شرط سوم
سومين شرط برپا كننده عدل جهاني آن است كه خودش داراي هيچ گونه نقطه ضعفي نباشد؛ چه نقطه ضعف شخصي و چه نقطه ضعف خانوادگي و ميراثي و چه نقطه ضعف اجتماعي، كه وجود يكي از اينها مانع موفقيت است.
پيشرو عدل جهاني، اگر نقطه ضعفي داشته باشد، در برابر تهديد، عقب مي نشيند، در برابر منافع شخصي، از اين هدف مقدس دست برميدارد.
زيرا ستمگران براي حفظ موقعيت خود مقام و پست و رشوه ميدهند به زندان ميافكنند، شكنجه ميدهند، اعدام ميكنند، شايد پيشرو عدل از هدف خود دست بردارد.
عدالتخواهاني كه داراي نقاط ضعف باشند در برابر اين گونه چيزها تسليم شده، در نيمه راه ميمانند. چرا تاكنون ستمگران جهان، توانسته اند از برقراري عدل جلوگيري كنند وبه ظلم و جور ادامه دهند؟ چون عدالتخواهان بشري داراي نقاط ضعفي بودند كه آنها را از رسيدن به مقصد، بازداشته است.
رهبري كه پاك شد و نقطه ضعفي نداشت، تحت تاثير قرار نميگيرد و آزمندان بيدادگر نميتوانند بهرهبرداري كرده، از آن مقصد عالي بازش دارند. آن كه مي خواهد پاكي را در جهان برقرار سازد، بايستي در درجه اول، خودش پاك باشد و تعادل قوا در پيكرش برقرار باشد، و گرنه ظلمت، نور نميآورد و تاريكي، روشنايي نزايد و از مار جز مار نيايد.
اگر هدف، برقراري عدل در كشوري است، پاكيزگي رهبر بايستي بيشتر از بيشتر باشد و نقاط ضعف او كمتر از كمتر.
هر چه هدف بزرگتر شود، موانع سختتر خواهد بود، تهديدها خطرناكتر شوند ورشوهها سنگينتر گردند.
اگر هدف، اجراي عدالت در تمام جهان باشد رهبر آن بايستي پاكيزهترين فرد بشر و منزهترين انسان باشد.
رسيدن به هدف مقدس عدالت جهاني، رهبري پاك و پاكزاده و پيشوايي بسيار منزه مي خواهد و اين كار از افراد عادي ساخته نيست.
عدل جهاني و جاوداني هميشگي، عاليترين مقصود بشري است و برقرار كننده اش بايستي پاكيزهترين فرد بشر باشد.
هر كسي صلاحيت پيشروي كاروان خواسته فطري بشر را ندارد. فردي ايدهآل ميخواهد كه بتواند ايده بشر را تحقق بخشد.
پيشرو اين قافله، اگر تقوا و فضيلتش در بالاترين درجه نباشد و انسان برترين نبود، نخواهد توانست بر تمايلات شخصي فاميلي دوستان و … چيره شود و كاروان بشر را رهبري كرده و به سر منزل مقصود برساند.
شرط چهارم
چهارمين شرطي كه بايستي برقراري كننده عدل جهاني واجد آن باشد، شناخته شدن خودش و دودمانش به پاكي است، وگرنه صحت دعوتش را عقلا و خردمندان جهان، باور نخواهند كرد.
مردم بايستي بدانند كه او راست ميگويد، نقشهاي صحيح است، نقاط ضعف شخصي و ميراثي ندارد. در اين صورت، دعوتش را لبيك گويند و به يارياش برميخيزند. خردمندان، هيچ گاه كوركورانه به دنبال كسي نميروند بدون مطالعه و تحقيق تسليم نميشوند و سرنميسپارند.
در اين وقت است كه زمينه براي عدل جهاني آماده مي شود.
شرط پنجم
پنجمين شرط براي برپا كننده عدل جهاني آن است كه خطا نداشته باشد چه اگر خطا داشته باشد، موفق نخواهد شد. خطاي بزرگان، بزرگ خطاهاست و خطا، خطا ميزايد و سرمشق خطا ميگردد. نداشتن خطا، اختصاص به كسي دارد كه داراي صفت عصمت باشد.
شرط ششم
ششمين شرط اين كه بايستي برپا كننده عدل جهاني از تاييد حق برخوردار باشد و قدرت الهي در پشت سرش قرار گيرد، وگرنه با قدرت بشري، بر همه قدرتهاي بشري پيروز نخواهد شد. عدل جهاني، قدرت جهاني مي خواهد كه ويژه ذات مقدس حضرت پروردگار است.
دادور و دادگر و دادگستر
روزي خواهد رسيد كه بشر قابليت پيدا كند كه دادگستري توانا و بينا بر او حكومت كند و قابليت پيدا كردن بشر براي چنين حكومتي، عبارت است از تكامل او.
بشر تكامل نيافته شايستگي و لياقت حكومت عدل را ندارد و آن را نميپذيرد و اگر با جبر و زور براو تحميل شود، نقض غرض خواهد بود. جبر و زور، ظلم است و ظلم، نردبان عدل نخواهد بود. عدلي كه به وسيله ظلم برقرار شود، عدل نيست هر چند نام عدل بر آن گذارند.
بشر تكامل نيافته حاكم عادل را نميپسندد و دوست مي دارد كه او بركنار شود حضرت علي ميگويدك
«اين مردم از من ملول شدهاند و من هم از آنها ملول هستم.»
سپس در حق آنها نفريني كرد و گفت:
«خدايا مرا از آنها بگير»
حكومت عدل، بايستي با رضايت خلق برقرار شود و آن، وقتي است كه بشر خواستار آن باشد، بشر وقتي خواستار حكومت عدل ميشود كه خوي حيواني، تحت فرمان خوي انساني او قرار گيرد.
و تفصيل اين اجمال چنين است:
عدالت، كمالي است براي هر فردي از افراد بشر كه قدرت خودداري از گناه را به وي ميدهد و دارنده اين كمال را عادل و دادور ميگويند.
عادل كسي است كه بر اعصابش مسلط باشد، اسير غريزه نباشد، دادور، كسي است كه بر غريزههاي خود حكومت كند و غريزهها بر او حكومت نكنند.و عادل، كسي است كه خودپرست نباشد و خداپرست باشد، پيرو حقيقت و دين حق باشد، نه كسي كه خيال كند كه پيرو حقيقت و دين حق است.
عادل، كسي است كه آنچه كه خدا بدان امر فرموده، انجام دهد و آنچه از آن نهي فرموده، دوري ورزد. و حقيقت جهاد با نفس همين است.
عدالت، سه درجه دارد و عادلان در سه مرتبه قرار دارند:
نخستين درجه عدالت، آن است كه خود عادل به تنهايي از گناه دوري كند و در برابر گناهان، شخصي قوي و نيرومند باشد، در نهان از گناه دوري كند چنانچه در آشكار نيز بايستي از آن دوري كند. براي حضرت حق، نهاني، در كار نيست، هر چه هست آشكار است.
چنين عادلي، دادور است.
مرتبه دوم عدالت كه برتر وبالاتر است آن است كه از نظر ارتباط با دگران، از گناه دوري كند. ظلم وستم در اين مرتبه محقق ميشود و اجتناب از ظلم، دومين مرتبه عدالت را فراهم ميسازد.
عادل، دادگر در برابر ظالم و ستمگر است، چون عدل و ظلم، تضاد دارند. داد و ستم، مقابل هم هستند. ظلم، تعدي و تجاوز به ديگران است ظلم است. ستم، حق دگري را پايمال كردن است، عدالت و دادگري حق را به حقدار رسانيدن و از تعدي و تجاوز به حقوق ديگران، دوري گزيدن است. عدالت بدين معنا، كمالي است اجتماعي، از نظر ارتباط با ديگران . اين دو مرتبه عدالت، با هم جمع ميشوند و داور، دادگر ميگردد و گهگاه از هم جدا ميشوند و دادور، دادگر نميگردد.
كساني كه به تنهايي زيست ميكنند و از اجتماع به دورند، دراين حال قرار دارند همچون صومعهزيستان وغار گزينان كه سر و كاري با دادگري ندارند.
مرتبه سوم عدالت كه بالاترين درجه و دشوارترين آنهاست، خلق عدالت در جهان است و آن كمالي است انساني كه شخص هنگام قدرت و زمامداري بتواند اقامه عدل كند، چنين كسي، عادل دادگستر خواهد بود.
قدرتش را در راه نجات مظلومان و ستمديدگان به كار ميبرد و آماده شنيدن شكايتهاست. از ظلمي كه به ديگران ميرسد رنج ميبرد و مانند ظلمي ميداند كه به خودش شده باشد، بلكه ظلم به ديگران را بدتر از ظلم به خودش ميشمارد.
دقيقهاي، آرام نمينشيند تا ظلم و ستم را از مجتمعي كه در آن جاي دارد و برطرف سازد. علي (ع) وقتي ميشنود كه خلخالي را از پاي زني كشيدند، مي گويد:
«اگر كسي از اين غم بميرد، سرزنش شنيده و ملامت كشيده نخواهد بود.»
عادل دادگستر، بايستي داراي دانشي باشد كه از سر و علن مردم آگاه بوده و از ظلم و ستمهاي نهاني، اطلاعي كافي داشته باشد.
منزل خود را در برج عاجي قرار نميدهد تا مظلومان و محرومان بدو دسترسي نداشته باشند، ميان او و خلق فاصلهاي وجود ندارد.
حضرت علي در مسجد مينشست تا شكايتها را بشنود و شر ظالمي را از مظلومي، در گوشهاي از سرزمين قدرتش دفع كند.
عادل دادگستر، حكومت را هدف نميداند بلكه آن را وسيلهاي براي اقامه عدل ميداند. دادگستري، همان قيام به قسط است كه به تعبير قرآن هدف از ارسال انبياست، قرآن ميگويد:
«ما رسولانمان را همراه كتاب و ميزان فرستاديم تا مردم در ميان خودشان عدالت برپا كنند.»
از اين آيه استفاده ميشود كه منصب دادگستري، از مناصب الهي است نه بشري.
اين منصب بايستي از جانب خدا اعطا شود و انسان كاملي را بدين مقام برگزيند، و گرنه هر كسي شايستگي رسيدن به اين مقام را ندارد.
مرتبه دادگستري، عادل پروري و انسانسازي است و كسي به جز معصوم، صلاحيت رسيدن به اين مقام را ندارد.
چون بايستي رابطهاي مستقيم با ذات مقدس حق داشته باشد، و اين رابطه ازجانب خدا ايجاد مي شود و بس.
علوم بشري با تكاملي كه يافته است، جهل زدا نگرديده هنوز مجهولات بشر بيش از معلومات وي است.
اجتماع بشري نيز، سه مرحله دارد:
صباوت، جواني، كمال
نخستين عنايت حق بر بشر، عطاي قابليت نامتناهي به وي، براي رسيدن به كمال است. هنگامي كه اين قابليت به فعليت برسد، كمال انساني براي بشر حاصل ميشود و اين نيز به وسيله عنايت خاص الهي تحقق پذير است آن هم در صورتي كه خود بشر بخواهد.
راهنمايي دوره صباوت بشر، فطرت اوست.
راهنماي دوره دوم بشر، از نظر فرد، عقل اوست كه آفريننده بشر به وي عنايت فرموده. عقل به كمك فطرت بشر ميشتابد تا وي را از بديها و زشتها دور سازد و او را به سوي خوبيها و نيكيها روانه گرداند.
و راهنماي بشر در دوره سوم پيامبرانند تا بشر بتواند تكامل يابد و به هدف عالي خود برسد و انسان كامل گردد.
يكي از راهنماييهاي پيامبران، نشان داد صغريات حكم عقل به بشر است و روشن ساختن اين است كه چه چيز ظلم است و چه چيز عدل.
پيامبران، راهنمايان بشر براي سه دوره اجتماعي او نيز هستند.
نخستين راهنماي بشر در دوره نخستين و پس از توفان نوح و ابراهيم خليل الله است كه از سوي خدا براي خلق فرستاده شده و پشرو پيامبران ابراهيمي است. او نخستين كسي است كه پس از توفان، بشر را به توحيد و يگانه پرستي دعوت كرده است و ايمان به مبدا و معاد را براي وي ارمغان آورده است. ايمان به مبدا و معاد، نخستين گام سلول و اولين پايه براي رشد و به كمال رسيدن بشر است.
راهنماي دوره دوم اجتماع بشري، موساي كليم و پيامبران بنياسرائيل بودهاند. به زمان عيساي مسيح ختم ميشود وجود مقدسي كه از سوي حضرت حق، براي تكميل و اصلاح آيين يهود فرستاده شد.
برترين و سومين دوره اجتماعي بشر، راهنمايش حضرت محمد است كه بزرگترين رهنماي بشري است و برترين پيامبران است.
در اين دوره است كه بايستي بشر به كمال مطلق برسد و سراسر گيتي را عدل فرا گيرد و هدف نهايي از فرستادن انبيا، تحقق پذيرد و دادگستري الهي و پيشوايي آسماني براي بشر بيابد و هدف پيامبران را بركرسي نشاند.
برتري دوره سوم اجتماع بر دو دوره گذشتهاش آن است كه در اين دوره، اجتماع بشري به حد كمال خواهد رسيد و بشر، تكامل خواهد يافت و شماره خوبان به حدي ميرسد كه شايسته باشند كه دادگستر جهان ظهور كند.
هنگامي كه اجتماع اين دوره به حد كمال رسيد و شماره خوبان به اندازهاي رسيد كه جهان شايسته حكومت ابدي گرديد، بشر، كوچه به كوچه و كوي به كوي در پي دادگستر ميگردد و براي ظهورش، دقيقهشماري ميكند تا نداي حضرتش را هنگام ظهور لبيك گويد.
حكومت عدل، بايستي با رضا و رغبت مردم برقرار شود و با جبر و زور نميشود. وقتي كه اجتماع بشري به حد كمال نرسد و شماره خوبان به اندازه كافي نرسد دادگستر، ظهور نخواهد كرد.
از اين سخنان دانسته شد كه علت تاخير ظهور دادگستر جهاني چيست. چون بشر هنوز در حال نقص است و شماره خوبان فداكار به حد نصاب نرسيده و اجتماع بشري، لياقت چنان حكومتي را ندارد و اگر اين دادگستر الهي ظهوركند، مانند دگران كشته خواهد شد و يا مسموم مي گردد.
ظهور آن حضرت روزي است كه وجود مقدسش از اين خطر محفوظ بماند و بشر لياقت حكومت عدل ابدي را پيدا كند و با جان و دل، خواستار چنان حكومتي باشد و توفيق ظفر بر دشمنان و بدخواهان داشته باشد.
بنابراين وجود مهدي نوعي از نظر اجتماعي محال است.
چنانچه مهدي نوعي مستلزم آن است كه سالها زمين خالي از حجت باشد، و اين هم بر خلاف اصول و مباني اسلام است. با اين حال، مدعيان مهدويت، همگي از ميان مسلمانان برخاستهاند، كسانيكه از اصول و مباني اسلام خبر نداشتهاند و يا آگاه بوده، و حقيقت را به مسلمانان نگفتهاند.
انتظار فرج
فرج به معناي گشايش است، گشايشي كه اميد اميدواران است و به يقين، تحقق ناپذير است و نااميدي در آن راه ندارد، و ممكن است كه طول بكشد و طول كشيدن تحقق مطلوب، از لوازم اميدهاي بزرگ است. اميدهاي كوچك به زودي تحقق پذيرند و اميد، هر چه بزرگتر باشد تحقق ديرتر و دراز مدتتري دارد.
به خصوص اگر بزرگترين اميدها باشد كه مقصود از فرج است.
و آن گشايش براي همه خلق و سيادت عدل و داد براي هميشه، در جهان است.
انتظار فرج، مشتمل بر يقين به تحقق مقصود است كه غم را ميزدايد و سرور ميزايد. مقصود از انتظار، نشستن و خوابيدن نيست، بلكه اداي وظيفهاي است كه در تسريع ظهور حضرت مهدي دخالت دارد.
چنانچه مقصود، انتظار شخصي نيست، بلكه وظيفهاي است اجتماعي، چون انجام مقاصد اجتماعي، قدمتهاي اجتماعي لازم دارد.
مقصود از انتظار، آمادگي است و آن دو مرتبه دارد:
نخستين مرتبه آن انتظار روحي است و خوشدل بودن براي تحقق اميد در آينده، و آن عبارت است از آمادگي براي قبول دعوت و زدودن مقاومت روحي براي رسيدن به كسي كه انتظار آمدنش هست.
دومين مرتبه آن انتظار عملي است كه اضافه بر انتظار روحي است.
انتظار، عملي مانند آمادگي براي آمدن مهمان و پذيرايي از او، كه غذا بايستي آماده باشد و با مقام مهمان و شخصيت او تناسب داشته باشد. محل نشستن او تميز و آماده خوابگاه و استراحتگاهش مرتب باشد.
هر دو مرتبه انتظار بايستي براي ظهور حضرت مهدي فراهم باشد تا فرج همگاني تحقق پذير شود.
منتظران نيز بر دو گونهاند: منتظران مرحله نخست كه بسياري از منتظران از اين قبيل هستند. اينان، كساني هستند كه از شدت ظلم و جور به تنگ آمده و آه مي كشند و آرزومند منجي و رسيدن وي هستند، ولي قدمي برنميدارند. اين انتظار، چندان تاثيري در تسريع قيام حضرت مهدي ندارد. آنچه كه در تسريع قيام حضرت مهدي موثر است، انتظار در مرحله دوم است، هر چه شماره منتظران اين گروه افزوده شود، ظهور آن حضرت نزديكتر مي شود و موفقيت در دعوت را شديدتر ميسازد.
انتظار فرج، به جز آمادگي براي ظهور آن حضرت نيست اكنون بايد بدانيم كه مقصود از آمادگي آن هم آمادگي عملي چيست. و مقصود از انتظار فرج، كه بهترين اعمال ناميده شده است، چيست؟ آيا مقصود، يك عمل مخصوص است و يا مجموعهاي است از چند عمل؟
پيدايش حكومت عدل بايستي به وسيله عدل باشد و آن وقتي است كه مرداني بزرگوار و شريف، در اجتماع بشري پيدا شوند و آماده فداكاري باشند و براي خود چيزي نخواهند، تا بتوانند مژده حكومت عدل را به خلق بدهند تا خلق به پا خيزد و همگان از آن استقبال كنند.
پيدايش حكومت عدل، نخستين پايه آن است، خواه اين خواسته، خودآگاه باشد، خواه ناخودآگاه.
خواسته خودناآگاه حكومت عدل در اكثر افراد موجود است ولي چندان تاثيري در تسريع قيام حضرت مهدي ندارد.
پايه دوم، انتظار است آن هم انتظار عملي هرگاه شماره منتظران و آمادگان براي تشكيل حكومت، به عددي برسد كه شايسته باشند بار اين حكومت را بر دوش بگيرند، زمان تشكيل آن فرا ميرسد.
اين راهنمايي حاوي چند نكته فردي و اجتماعي است:
1-امر قلبي، كه اميد به قيام حضرت قائم داشته باشد و ياس و نااميدي را از خود بزدايد.
2-دوست داشته باشد كه از ياوران حضرت باشد تا در ايجاد عدل جهاني، شركت كند و از اين سعادت جاوداني، برخوردار شود.
3-داراي ورع باشد و از گناه اجتناب كند.
4-از حسن اخلاق برخوردار باشد.
اميد به قيام حضرت قائم، روح و مقوم انتظار فرج است. انتظار، ضد ياس و نااميدي است و حيات بخش است و دل را زنده نگه ميدارد. بر خلاف ياس و نااميدي كه مرگ آور است. كسي كه ياس و نااميدي بر او چيره باشد و اجتماعي كه اين صفت مذموم بر آن حكومت كند، از زندگي و حيات، بيزار و متنفر مي گردد و به سوي مرگ و انتحار، قدم برميدارد.
بر خلاف آن كه اميد بر او حكومت كند، حيات را خوش دارد و نقايص زندگي را برطرف ميكند و به سوي آينده قدم برميدارد و روزخود را از روز دگر بهتر ميسازد.
از ياوران قائم بودن را دوست داشتن، از ايمان به مبدا و معاد ريشه ميگيرد و كليد خودسازي مي شود. تا آيينه گردد و جمال پري طلعتان، طلب كند. ورع داشتن و پارسا شدن، خودسازي و حيوانيت زدايي است و بشريت را تبديل به انسانيت كردن است.
انسانها، بايستي ياوران حضرت قائم باشند تا بتوانند در ايجاد عدل جهاني شركت كنند، دگران لياقت اين وظيفه بزرگ و مقدس را ندارند.
حسن اخلاق، نشانه انسان شدن است و دعوت عملي است به انسان شدن دگران، تا از فرد صالح، اجتماع صالح به دست آيد و در تسريع قيام حضرت قائم، تاثير داشته باشد.
در انتظار، اميد به آينده محقق الوقوع، موجود است، چنين اميدي، همه رنجها و مشقتها را آسان ميسازد و انسان، خودش به خودش مژده مي دهد.
خردمندان بشر، براي رسيدن به آينده احتمالي كوششها ميكنند، رنجها ميبرند. و رنجها را در كام خود شيرين ميدانند. حال اگر آينده، محقق الوقوع باشد، انتظارش روح افزا و دلپذير خواهد بود. در مثل است كه گنج بدون رنج حاصل نشود و رنج در راه تحصيل گنج قطعي، شيرين است.
انتظار ظهور حضرت مهدي نيز از اين قبيل است. كسي كه در انتظار به سر ميبرد،به حضرتش عشق ميورزد روزبه روز آمادگي خود را بيشتر ميكند و از حضرتش كمك ميخواهد كه هر چه بيشتر بتواند خود را آماده كند و هر آمادگي براي او مژده موفقيت و نويد حصول مقصود خواهد بود، پس اقامه عدل جهانگير كار خداست و به وسيله حضرت مهدي انجام ميشود.
حقيقت نيز چنين است، چون هيچ قدرتي از قدرتهاي بشري، توانايي چنين كار عظيم را ندارد. بشر هر مقدار كه توانا و نيرومند باشد، قادر بر اقامه عدل در سراسر عالم نخواهد بود.
از اين رو اقامه عدل به وسيله يك فرد مقدس در سراسر جهان، آن هم عدل ابدي و جاوداني، نشان ميدهد كه آن مرد بزرگ بايستي داراي عقلي فوق العاده و هوشي فوق العاده و دانشي فوق العاده و بينشي فوق العاده و قدرت روحي فوق العاده و خلقي عظيم باشد.
اقامه عدل، وظيفهاي است اجتماعي نه فردي.
حضرت مهدي، بايستي داراي ياراني عالي مقام و اصحابي خردمند و دانا و امين و درستكار باشد. خوشخويي و خوش اخلاقي، شيوه آنان در رفتار و گفتار باشد و همگان خدمتگزار حضرتش بوده و اوامر و رهنمودهاي حضرتش را به خوبي انجام دهند.
انتظار فرج نيكوترين اعمال
تاريخ شيعه تاريخي است آكنده از فداكاريهاي بزرگ، از خودگذشتگيها، دردها و رنجا و شكنجهها و زندان ها، همان تاريخ امام حسين (ع) و امام موسي بن جعفر (ع) است. اما با وجود همه اينها خرد نشديم و تسليم ياس و نااميدي نگشتيم. بلكه براي آشكار شدن حق و حقوق ضايع شده، هر چه درخشنده تر و استوارتر و نيرومندتر در برابر نيروي ويرانگر ايستاديم. همه اين توانمنديها به وجود آن اميد بزرگ كه ما را در طول تاريخ به حركت واداشته، بازميگردد. آن اميد، انتظار فرج است.
راز توانمندي ما، در اعتقاد به امام مهدي (عج) نهفته است
اما شيعيان اعتقاد استوار و ايمان راسخ به وجود اين انسان غيبي الهي دارند، انساني كه در شب قدر كه از هزار ماه برتر است بر او روح اعظم نازل ميگردد.
ما بايد حتي الامكان ايمان و اعتقادمان به امام زمان (عج) را، در مبارزه طولاني خود با قدرتهاي ظلم و ستم و سركشي به كار گيريم.
همچنين بايد در كشمكشهاي تمدني، از ايمان به اين امام (ع) و انتظار فرج او الهام بگيريم تا بتوانيم قضاياي كنوني را كه شاهد آن هستيم به قضيه تاريخي يا اعتقادي مرتبط سازيم.
اي كاش انديشمندان، اديبان و نويسندگان براي بيان اهميت انتظار و آثار بزرگ آن. بلكه خير و بركتي كه به خاطر دعاي امام مهدي (عج)شامل حال ما ميگردد، در مقالهها و محصولات ادبي- فكري و فرهنگي خود بر قضيه اميد دادن و تقويت اعتماد مردم به اين اميد، تاكيد مي كردند و سپس به بحث، پژوهش و بيان آشكار قضيه ظهور و نقش ما شيعيان در زمينهسازي و آمادگي براي اين امر ميپرداختند.
بنابراين بياييم و روحيه را پايهريزي كنيم و بذر آن را در وجود فرزندان و نسلهاي آينده خود، بكاريم. همچنين شب و روز به امام زمان (عج) درود بفرستيم و براي او دعا كنيم. زيرا در اين دعا و آن درود، بركت و نيكي فراوان نهفته است. بياييم پيمان و عهد خود را با او هر روز تجديد نماييم،
چگونه ميتوان پايههاي رابطه با امام مهدي را محكم ساخت؟
آري، امام با ما و در كنار ميباشد.ولي اين كردار ناپسند و زشت ما هستند كه باعث ميگردند او را نبينيم و يا هنگامي كه او را زيارت ميكنيم و يا به او سلام ميدهيم نداي پاسخ او را نشنويم. خداوند متعال نيز به ما نزديك است.نزديكتر از آنچه كه دلهاي غافل و احساسات محدود ما آن را تصور كند.
«و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم.» در اين مورد امام سجاد (ع) در دعاي خود ميفرمايد:
« و تو از بصيرت خلق پنهان نيستي جز آنكه آمال و آرزوهايي كه به غير تو دارند، حجاب آنها از ديدن جمالت گرديده است.» پس خداوند از ما دور نيست ولي اين ما هستيم كه به خاطر ناپسندي اعمالمان از او دور هستيم.
بنابراين، اما مهدي همراه ما ميباشد. پس بر ماست كه خويشتن را اصلاح نماييم تا وجود او را احساس كنيم و پيوند خود را با او ژرفا دهيم. بلكه از شرف ملاقات و ديدار او در برخي از مكانها و زمانها بهره مند گرديم و اين امر به اذن خداوند متعال امكانپذير ميباشد. اما چگونه ميتوانيم خويشتن را اصلاح نماييم و پيوند و علاقه خود را به اين امام افزايش دهيم؟
عقيده به امام مهدي (عج)
عقيده با امام زمان «عج» بايد تحولي را در زندگي ما ايجاد نمايد. اما چگونه از اين عقيده براي تحقق آن تحول بهره بجوييم؟
در سوره نور آياتي پيرامون تنظيم روابط جامعه - به خصوص تنظيم رابطهها بين افراد يك خانواده- آمده است چه اينكه اين سوره در آغاز به جامعه، روابط اجتماعي، چارهجوييها و مجازاتهاي لازم براي مفاسدي كه بر اين روابط عارض ميشود پرداخته است.
«سورهاي كه آنرا فرو فرستاديم و عمل به آن را واجب نموديم و در آن آيات روشني نازل كرديم، شايد شما متذكر شويد.» همچنين در اين سوره آياتي در مورد خلافت انسان بر روي زمين آمده است.
«خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام دادهاند. وعده ميدهد كه قطعا آنان را حكمران روي زمين خواهد كرد.» و نيز در اين سوره درباره خانه نبوت سخن به ميان آمده است.
«در خانههايي كه خداوند اذن فرموده ديوارهاي آن را بالا ببرند، خانههايي كه نام خدا در آنها برده ميشود و صبح و شام در آنها تسبيح او ميگويند.»
بنابراين چه رابطهاي ميان نبوت و امامت از سويي و ميان روبط اجتماعي از سوي ديگر وجود دارد؟
هنگامي كه انسان ميخواهد اخلال، رفتار، روابط و روش معاشرت خود را با ديگران نيكو سازد بايد برنامهاي براي حركت در مسير آن و نيز الگو و اسوه اي براي پيروي از آن داشته باشند. پس اگر بخواهيم جامعه ما مستحكم و متحول گردد و پيشرفت نمايد بايد با امام خود و حجت خويشتن، رابطه برقرار كنيم. يا به عبارت ديگر، بايد امام را همچون نوري فرض كنيم تا بتوانيم بر اساس حركت و كشف واقعيات توسط او، حركت كنيم. اما مهمترين عامل در مساله رابطه با امام زمان (عج) آن است كه همه زوايا و روشهاي زندگي خود را بر پايه عقيده به اين امام و بر اساس خشنودي يا نارضايتي وي از آنچه كه در زندگي خود انجام مي دهيم، برنامهريزي نماييم.
بنابراين ما بايد رفتار اجتماعي خود را با ديگران، با خويشتن و نزديكان را در سايه آنچه امام مهدي (عج) در مورد سامان دادن رفتار و روابط اجتماعي از ما ميخواهد، سامان ببخشيم.
بايد بدانيم كه امام مهدي (عج) خلاصه ائمه اطهار پيش از خود است و همه آنها همچون حضرت محمد ميباشند. همانگونه كه در حديث شريف آمده است پس با وجود اينكه شرايط و ويژگيهاي هر يك از ائمه با هم متفاوت بوده است ولي همه آنها مسير، شخصيت و هدف يگانهاي را دنبال ميكردهاند.پيش اعتقاد به امام مهدي (عج) به انسان پويايي و اميد ميبخشد. زيرا، سنتي الهي وجود دارد كه نشان ميدهد خداوند هر كه مظلوم و يا همراه حق باشد، ياري مينمايد و اين سنت در متجليترين شكل آن در امام مهدي (عج) تحقق مييابد.
و هر انساني كه اين سنت الهي و اين صفات - به هر ميزان- در وجودش تحقق مييابد، خداوند متعال او را به همان ميزان ياري مينمايد. علماي شيعه قبل از ولادت اين امام كتابهاي را درباره او تاليف كردهاند،يكي از علماي سنت نيز كتاب ويژهاي را در مورد اين امام در سال 127 هـ-ش قبل از ولادت امام مهدي (عج) نگاشته است. نيز علاوه بر شيعيان، امروزه بسياري از علماي اهل سنت در كتابهاي خود اعتقاد به امام مهدي (عج) را جزيي از عقايد اسلامي ثابت ميكنند.
همچنين كسي كه به امام مهدي (عج) ايمان نداشته باشد، مشكل بزرگ و اختلاف ژرفي دريكي از اركان اساسي ايمان خود دارد و به همين خاطر خداوند او را ياري نمينمايد.
پس ايمان به امام زمان و ايمان به اينكه خداوند، مظلوم و قيام كننده بر حق- كه ديگران را به سوي خدا فراميخواند- را ياري مينمايد، ايماني است كه نهضت را در ميان مسلمانان برميانگيزد.
پس در زمان غيبت كبري و يا عصر انتظار، فايدههاي روحي و معنوي وجود دارد كه آنها را از اعتقادمان به امام مهدي (عج) الهام ميگيريم و همانا اين، خلاصه فلسفه انتظاري است كه ما در زمان غيبت با آن زندگي ميكنيم. حال ميتوانيم اين سود معنوي و فايده روحي را در سه امر اساسي خلاصه نماييم:
1-فايده نشات گرفته از نفس و اعتقادمان به امام زمان (عج)
2-محبت و دوستي ما نسبت به امام مهدي (عج)
3-ياري رساندن او به ما در مواقع سختي و زمانهاي دشواري
همانا زمان ظهوري امري است غيبي كه از ما و از خود امام (ع) پنهان است و هيچ كس جز خداوند متعال به آن آگاهي ندارد.
بنابراين مومن منتظر، بايد به طور مداوم براي تعجيل اين امام دعا نمايد. اين دعا نبايد تنها زباني باشد، بلكه بايد از صميم و ژرفاي دل مشتاق براي ظهور فرج برخيزد تا آنجا كه در اعمال و رفتار دعا كننده تجسم يابد و به واسطه آن است بودن دعا و شوق او براي ظهور امام ثابت گردد.
پس خداوند تبارك و تعالي به دعاي بنده مومن خويش كه در عبادت و دعاي خود خالص عمل ميكند، پاسخ ميدهد. زيرا اوست كه پافشاري اصرار كنندگان را دوست دارد. همچنين نبايد هيچ يك از ما پس از پايان هر نماز، دعا نمودن براي تعجيل ظهور امام (عج) را فراموش نمايد و اين بايد روش و برنامهاي باشد براي هر مومني كه در دوستي اهل بيت عصمت و طهارت راستين است و همانا دعاي فرج در زمان انتظار سبب نزديكي فرج ميگردد.
تقويت روحيه انسان مومن
موضوع بعدي به فايده معنوي و تقويت روحيه مومن بازمي گردد. چه اينكه نفس ايمان و اعتقاد به وجود و حضور امام (ع) در اين جهان عليرغم عدم شناخت شخص امام، در نزد مومنين اميد و بلندپروزاي را ميآفريند. مشكلات و سختيها را بر آنها آسان ميگرداند و دردها و غمها را از بين ميبرد. بنابراين مومنين راستين شكست معنوي را در نبرد با اهل باطل، كفرو شرك نميشناسند.
مفهوم راستين انتظار
خداوند سرانجام اين جهان را به نيكي ختم مينمايد. زيرا، رحمت او از خشمش پيشي گرفته و اين رحمت اوست كه همه جا گسترش يافته است و اينكه خداوند متعال انسان را آفريده تا بر او رحمت فرستد نه عذاب! پس بدون شك، خداوند جهان را به بهترين روز و نيكوترين زمان پايان ميبخشد و آن زماني است كه امام مهدي (عج) ظهور مييابد.
در اين راستا خداوند متعال ما را از اين حقيقت ثابت در چندين آيه آگاه ميسازد. چنانكه ميفرمايد:
«او كسي است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر همه اديان غالب سازد، هر چند مشركان كراهت داشته باشند.»
تحقق ظهور، به واسطه مومنان مجاهد
تحقق اين هدف به واسطه مومناني صورت ميگيرد كه تصميم گرفتهاند مجاهدي راستين باشند و با خداي خويش معاملهاي سودمند انجام دهند كه از گذر اين معامله به جهاد بپردازند و نفس و داراييهاي خويش را در راه خدا قرباني كنند، تا به واسطه آن خداوند متعال آنها را از عذاب دردناك رهايي بخشيده و به رضوان الهي دست يابند.
جهاد دو نوع ميباشد
جهاد در راه خدا دو نوع ميباشد. نوع اول، از يك جوشش عاطفي دورهاي نشات ميگيرد. در اين جهاد، مردم پرچمها را بر دوش ميگيرند و مناديان به خاطر تاثيرپذيري از فضاي پيرامون، مردم به جهاد دعوت مينمايد و به همين خاطر به سوي ميدانهاي نبرد روانه ميگردند.
نوع ديگري از جهاد وجود دارد كه هدفهاي تمدني را محقق ميسازد و انسان را وا ميدارد تا به هدف والاتري از آفرينش هستي دست يابد و آن هدف چيزي جز چيزه ساختن دين اسلام بر همه اديان نيست. تحقق اين هدف والا كه چيرگي دين الهي بر همه انديشهها و اصول بشري ميباشد، گروهي را ميطلبد كه نفس خويش را نثار خداوند متعال نمايند و در معاملهاي بيبرگشت با خدا وارد عمل شوند، خواه پرچمهاي جهاد برافراشته شده باشد خواه خير، و خواه مشوقي براي جهاد وجود داشته باشد خواه وجود نداشته باشد.
حقيقت عدالت
و به طور خلاصه عدالت به اين معنا ميباشد كه هر حقداري، بدون كم و زياد به حق خويشتن برسد. مساوات و برابري در جامعه بر اصل عدالت مترتب است، يعني ديگر چنين نخواهد بود كه گروهي از مردم در ناز و نعمت زندگي كنند، ولي ديگران در ژرفاي ذلت و فقر و محروميت به سر برند. زيرا اين عدالت نميباشد كه ثروت ها در دست مجموعه كوچكي از مردم جمع شود. ثروتهايي كه به واسطه تسلط بر حقوق و ثروتهاي ديگران، بلكه و حتي چيرگي بر كرامتها، ناموسها و شخصيتهاي ايشان به دست آمدهاند. همچنين از انصاف شيطاني خود براي ميليونها انسان برنامهريزي كنند، سپس بانگ ظلم و دشمني را برآورند كه اين انسانها بشر نميباشند. زيرا به ايشان به چشم چهارپاياني مينگرند كه فقط براي خدمت به آنها، براي تقويت نيرو و كيان و نيز افزايش قدرت و سركشي آنها، آفريده شدهاند.
اما خداوند متعال خلق را آفريد تا به ايشان رحمت فرستد نه عذاب چنانكه ميفرمايد «وما هرگز مجازات نخواهيم كرد، مگر آنكه پيامبري مبعوث كرده باشيم.» همانا پيامبر، رحمتي است كه مردم و جهانيان. به همين خاطر انسان آفريده شد تا رحمت ببيند، نه عذاب. در اين مورد خداوند ميفرمايد:
«ولي آنها همواره مختلفند.» مگر كسي را كه پروردگارت رحم كند؛ و براي همين آنها را آفريد.» بنابراين خداوند بلند مرتبه مهربانترين مهربانان است و نشانههاي رحمتي در سرتاسر گيتي مشخص است.
كرامت انسان به امانتي كه بايد تحمل نمايد، بازميگردد. كه خداوند متعال در اين مورد ميفرمايد: «و ما امانت (تعهد، تكليف و ولايت الهي) را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم، آنها از حمل برتافتند و از آن هراسيدند، اما انسان آن را بر دوش كشيد.» پس كسي كه اين امانت را ندارد، از شرف، كرامت و عزت نيز بيبهره ميباشد. به عبارت ديگر، چيزي ندارد كه او را مستحق زندگي كردن و ادامه حيات سازد.
خداوند متعال از انسان ميخواهد كه يك امانتدار باشد و اينكه گرانترين و نفيسترينها را براي اداي حق اين امانت، فدا كند و حتي اگر گاهي به بهاي زندگي او تمام شود. همچنين از انسان ميخواهد بر پاي سخن و تعهد خود بايستد و به عهد و پيمان خود وفا كند، تا جامعهاي برپا شود كه با صفات امانتداري، شرف و كرامت توصيف گردد و نيز روح عدل بر او حاكم گردد. پس ناگزير بايد عدالت بر جامعه حكم براند. زيرا ظلمي كه ضد عدالت ميباشد، چيزي جز تاريكي نيست و وجود انسان را تاريك و نابود ميسازد و حركت انسان و بلندپروازيهاي او را به سوي شكوفا شدن تمدن حقيقي فلج ميسازد. پس ظلم مانعي است بس بزرگ در باربر حركت بشريت به سوي بلندپروازيهايش، در رسيدن به هدفهاي تكاملي والا و مدنيت.
«خداوند به شما فرمان ميدهد كه امانتها را به صاحبانش بدهيد، و هنگامي كه ميان مردم داوري ميكنيد، به عدالت داوري كنيد.» اين دو سفارش بزرگ الهي براي انساني است كه خداوند متعال براي او دو چشم و يك زبان و دو لب قرار داده و او را به خير و شر هدايت فرموده است. هيچ كس داناتر از او نسبت به اين انسان و هر آنچه در دل پنهان دارد و آنچه ذهنش از انديشهها ميگذرد و آنچه در نفسش از عواطف و احساسات او را به هيجان ميآورد، نميباشد.
اين دو سفارش همانطور كه از آيه شريفه آشكار است- عبارتند از:
1-رساندن امانتها به اهلش، يعني به صاحبانش، و اين همان موضوع امانت ميباشد.
2- قضاوت ميان مردم بايد بر اساس عدالت باشد سپس موضوع در اينجا به عدالت بازميگردد.
پس براي اينكه جامعه عدالت گستر و با كرامتي را به تحقق برسانيم، ناگزير بايد در وجودمان فضيلت اطاعت از خدا و هر كه را به عنوان پيامبر مبعوث گردانيده و هر كس را كه پس از پيامبر، امام قرار داده و يا كسي كه امام او را به عنوان ولي امر، جانشين ساخته است، بپرورانيم، اين همان راهي است كه بدون آن عدالت تحقق نمييابد و وفاي به عهد امانت نميگردد. شايد بزرگترين مشكلي كه بشريت، در گذشته و اكنون و شايددر آينده از آن رنج برده و ميبرد همان گمراهي بشريت از اين راه است، زيرا همه سخن ازعدالت ميگويند و آرزوي آن را دارند و اگر به تمام قوانين بنگريم، ميبينيم كه با نام عدالت حكم ميكنند و درمييابيم كه اين عدالت مقدمهاي است درخشنده، براي همه قانونهاي اساسي موجود در گوشه و كنار جهان، و تمامي اين قوانين اصل عدالت را، محور و سند خود ميدانند، اما به راستي عدالت كجاست؟!
راه عدالت
بنابراين ناگزير بايد به جستجوي راه عدالت در نزد خدا و در گفتهها پيامبران و فرستادگان او و همچنين ائمه و اوليا پرداخت. و اين همان مفهوم اطاعت ميباشد. اطاعت از خدا از گذر پياده نمودن آنچه كه خدا در كتاب عزيزش بدان امر كرده و از آن نهي فرموده است همچنين عدالت از رهگذر اطاعت از پيامبرش و نيز اطاعت از كساني كه آنها را ائمه مردم و اولياي امور قرار داد. پس زنجيره اطاعت از قاعده آن، كه در اطاعت از ولي امر نمايان است تا اوج آن كه همان اطاعت از خداوند متعال است، پي در پي و پيوسته ميباشد.
بنابراين اطاعت از ولي امر، به معناي اطاعت از امام معصوم، كه در دوران ما، امام مهدي (عج)- ميباشد،و اطاعت از امام زمان (عج) به معناي اطاعت از رسول اكرم كه گونهاي از اطاعت خداوند سبحان به شمار مي آيد، ميباشد؛ علاوه بر همه اينها، اطاعت مستقيم از خالق يكتا كه به معناي پياده نمودن اوامر و نواهي ميباشد كه در كتاب عزيزش آنها را آشكارا بيان فرموده است.
آثار وجود امام مهدي (عج)
وجود امام زمان (عج) آثار بسيار بزرگ و گوناگوني دارد كه ما بسياري از آنها را نميدانيم، ولي شايد از بزرگترين اين آثار ولايت فقيهان بر مردم و اطاعت از ايشان باشد، كه اين اطاعت به خاطر شخص و ذات انسان نيست بلكه از اين جهت است كه فقها و مراجع امت نمايندگان امام زمان (عج) ميباشند، پس ولايت فقها بر مردم، شعاعي است از تابش ولايت انبيا و نوري است از انوار ايشان پس بياييم و از گذر برخي نكات به اين نور دست يابيم. از مهمترين نكتهها استقامت و پايداري در راه خدا ميباشد. هرگز نميتوان به اين استقامت دست يافت، مگر از گذر پيروي و موالات اين فقها و مراجع كه نمايانگر خط ولايت امامان و پيامبران و فرستادگان خدا ميباشد. با اين حال بسياري از مردم در گمراهي به سر ميبرند و به خاطر ناداني، از ايشان پيروزي نميكنند و از مذهب راستين روي برميگردانند. اين امر شگفتانگيزي نميباشد. زيرا اگر در آيات قرآن كريم بنگريم، خواهيم يافت كه به صراحت ميفرمايد: «و بيشتر مردم، هر چند اصرار داشته باشي، ايمان نميآورند…»
همچنين ميفرمايد: «اما بيشترشان از حق كراهت دارند و گريزانند» بنابراين ايمان نياوردن مردم به حق تعالي، به معناي منتفي شدن وجود الهي و صحت الحاد نيست. همچنين عدم پيروي مردم از حق بدين معني نميباشد كه حق مردود است، زيرا انسان در ژرفاي ضمير خويش ميل به سوي حق دارد، ولي در هنگام رويارويي با منافع ذاتي، از آن كراهت دارد و گريزان است.
هنگامي كه عملا به جستجوي راز بقاي دين و علاقه ما به خط فكري درست و راه درست در زندگي و شناخت درست خداوند متعال شناختي كه نهي از هر گونه شائبه باشد ميپردازيم، ميبينيم كه خط علما همان خطي است كه خداوند متعال به ما بخشيده است، زيرا، ايشان نشانههاي دين را به من آموختهاند و هدايت هاي ائمه و بصيرتهاي ايشان را كه برگرفته از بصيرتهاي قرآن و هدايت خدا ميباشد، براي ما نقل نمودهاند. بنابراين كساي كه از خط علماي راستين فاصله ميگيرند، خواه اين فاصله به طور گروهي يا فردي باشد، در گمراهي بزرگي خواهند افتاد.
اهميت پيروي از مرجعيت
بنابراين مومنين بايد به اهميت فراواني كه پيروي از مرجعيت دارا ميباشد، توجه شاياني مبذول بدارند. علاوه بر آن به اين مهم احترام بگذارند و از آن تجليل به عمل آورند. همچنين بر اساس خط اين مرجعيت عمل نمايند و در مسير آن حركت كنند و همه انگيزهها و سببهايي كه موجب دوري و انحراف ايشان از اين خط ميگردد از خويشتن بزدايند انحرافي كه به خاطر گمراه كردن گمراهان يا وجود حسادت و تكبر و خودبيني در نفس ايشان به وجود مي آيد و آنها را از راه استقامتي كه پيامبر بدان امر شده و در عين حال از پيروي هواهاي گمراهان نهي شده است، دور ميكند.
خط ولايت همان خط مستقيم است
راه و مسير خدايي، ازاولين پيامبر تا آخرين مرجع يعني تا هنگامه ظهور امام مهدي (عج) مستقيم باقي خواهد ماند. زيرا خط ولايت همان خط درست و مستقيم ميباشد اگر آن را طي نموديم و به اندازه سرسوزني از آن منحرف نگشتيم، توانستهايم به هدف خويش در گسترش عدالت و رسيدن به عزت و كرامت در زندگي دنيا، دست بيابيم و به سوي هدف تكاملي كه در زندگي و تقرب به خداوند متعال تجسم مييابد،و سير كرده باشيم. اما اگر راهي جز راه مستقيم را انتخاب كرديم، در آن هنگامي مسير ما در سرگرداني و گمراهي خواهد بود. به همين خاطر حق تعالي به تحمل امانت مسئوليت امر مينمايد و ما را از اين سرگرداني و گمراهي هشدار ميدهد.
اوج تمدن اسلامي با ظهور حضرت حجت كامل ميشود
به اعتقاد من نپذيرفتن حضرت حجت، نپذيرفتن كل اسلام است. نه ضرورتي از ضروريات دين، زيرا ملاك دين اسلام ظاهر شدن و انتشار آن در همه دنياست و ظاهر شدن اسلام صورت نميگيرد مگر با ظهور حضرت حجت، و از آن نتيجه مي گيريم كه اسلام حقيقي اوست و بياهميتي نسبت به او بياهميتي نسبت به اسلام است.
خداوند سبحان در سوره توبه آيه 33 ميفرمايد:
اوست خدايي كه رسول خود را به دين حق به هدايت خلق فرستاد تا بر همه اديان عالم تسلط و برتري دهد هر چند مشركان ناراضي و مخالف باشند.
دراين آيه دو دليل يا دو عامل در ظاهر شدن اسلام بر كل اديان دخالت دارد كه عبارتند از هدايت و خلق و … هميشه هدايت خلق و حق در نهايت پيروزند.
و دولت اسلام در دنيا تشكيل خواهد شد وتنها دولت در كل دنيا خواهد بود، قرآن با اسم روستاهاي آشكار و ظاهر از آن دولت نام برده است و اين اسم از آيه «ليظهره علي الدين كله» گرفته شده است.
و در اينجا منظور روستاهاي آشكاري است كه امنيت در آن فراگير باشد و ملتها در آن با آزادي و استقلال كامل راه رفته و سير كنند.
و ما ميان آنها و شهرهايي كه در آنجا پرنعمت و بركت گردانيديم باز قريههاي نزديك به هم قرارداديم با فاصلهاي كوتاه و سير وسفري معين و آنها را گفتيم كه در اين ده و شهرهايي نزديك به هم،شبها و روزها با ايمني كامل مسافرت كنيد.
در ضمن جمله «و قدرنا فيها السير» به دقت نظم و و انضباط اشاره دارد كه دولت حق را فرا خواهد گرفت به طوري كه اوج تمدن اسلامي با امام حجت كامل ميشود.»
عدالت اسلام و ظلم اهل اين روزگار
اگر ما در وضعيت بشر امروزي تامل كنيم ميبينيم كه:
ظلم زمين را فراگرفته است و هيچ جايي را نميبينيم كه بر آن پرچم آزادي و عدالت برافراشته شده باشد.انسان آزادي و حقوقش به غارت رفته و به شكاري تبديل شده كه گرگان عصر، از حاكمان ظالم و مستكبر و جبار، آن را پاره پاره ميكند و حقوق انسان كه از آن در همه جا ياد ميكنند و آن را معاهده ثبت كردهاند جوهري بر كاغذ شده است.
شعارهاي بين الملل و هياتهاي حقوق انسان جز سخني كه معني خود را در عصر ما از دست داده چيز ديگر نيست. و به جاي آن معني ديگري يعني قانون جنگل و قانون قدرتمندان به خود گرفته است.
اما حقوق انسان فعلي را فقط در احكام اسلام مييابيم. حضرت امير (ع) به نمايندهاش در بي المال ميفرمايد:
حيوانات و چارپاياني را كه به بيت المال ميآوري حقوقشان در راه حفظ كن. پس آنها را از زميني كه علف و آب دارد بگذران كه پر آب و غذا باشد. پس اگر ديدي به سوي آب ميروند به آنان مهلتي ده تا سيراب شوند و به بهانه اينكه زود به كوفه برسي عجله نكن. اگر شتري نوزاد داشت او را از نوزادش جدا نكن زيرا كه نوزاد به شير مادرش نياز دارد.
به راستي كه اين است دين اسلام به عدالت و حقوق. حتي نسبت به حيواناتي كه فهم و درك ندارند، پس چگونه نسبت به انساني كه خدا او را بزرگوار كرد و براي بزرگواري و هدايت و حفظ حقوق او پيامبران و دينها فرستاد.
عدالت و حقوق انسان در اسلام عملي است نه نظري و فقط شعارهايي نيست كه هر تلاش كننده اي براي به دست آوردن مال و سلطه به وسيله او خود را بپوشاند.
سلطه و مال دنيا چيزي جز وسيله براي محقق شدن عنايتي بزرگ كه خدا خواهان آن باشد نيست و اين غايت عبارت است از تحقق بخشيدن حق و برقراري ميزان عدل. حق خلافت از نظر اهل بيت چيزي جز وسيلهاي براي تحقق عدالت نيست. هنگامي كه كرسي و سلطه به هدفي تبديل شود دلالت بر انحراف بزرگي دارد و علامتي است از علايم فساد و ظلم.
ظهور حضرت مهدي(عج) و احقاق حقوق:
به كار بردن قوانين اسلام و نشرعدالت بر روي زمين كه از ظلم و جور پر شده است به دست حضرت حجت خواهد بود. امامي كه ابرها را مطيع خواهد كرد و نيروها را خواهد شكافت و زمين گنجهايش را به دست او خارج خواهد كرد.
سپس امام شروع به از بين بردن ظلم و ظالمان ميكند و جنگ بزرگي رخ خواهد داد كه امام ويارانش در آن پيروز خواهند شد و همه دستگاههاي پيشرفته و اسلحههاي كشنده كه سپاهيان كفر مالك آن هستند خراب خواهند شد، زيرا همگي بر پايه ظلم ساخته شدهاند و حقوق و بزرگواري انسان را حفظ نميكنند. مال و ثروتي كه نيروهاي كفر براي يكي از موشكهاي قاره پيما صرف ميكنند ممكن است هزاران گرسنه پراكنده در پهنه اين زمين را سير كند.
در بعضي روايات ذكر شده كه حضرت حجت دين جديدي با خود ميآورد. و اين بدان معني است كه حضرت دين ديگري غير از اسلام با خود ميآورد بلكه بدين معني است كه بعد از آنكه مسلمانان از حقيقت دينشان دور شدند، اسلام حقيقي را اجرا خواهند كرد، به طوري كه همه آثار دين تغيير كرده و قسمت اعظم مردم به ديني غير از ديني كه خدا براي آنها مقرر كرده بود و رسولي به خاطر آن فرستاده بود چنگ زنند. جهان اسلام زماني است كه تاريكي نظامهاي غربي و شرقي و در تمام ميدانها، در قوانين جزايي ودر شكلها و راههاي حكومت كردن و در سياست و درقوانين اموال شخصي و غيره حيران مانده و گيج شده است. اين همان انحراف بزرگي است كه امروزه در تمامي ميدانهاي زندگيمان با آن مواجه هستيم.
براي همين امام با همه شكلهاي انحراف و فساد و ظلم مبارزه خواهد كرد و همه حاكمان ظالم ويارانشان را كه به لباس دين خود را پوشانده اند از بين خواهد برد. در روايتي ذكر شده كه امام هفتاد هزار تن از دين نماها را كه به ركاب ظلم پيوستند او از ظلم ظالمان به مردم و پايمال كردن حقوقشان چشم پوشي كردند به قتل خواهد رساند، ولي علماي ما كه حدود خداوند را حفظ مي كنند در خط اهل بيت سير ميكنند از سربازان امام حجت (عج) خواهند بود.
انتظار حضرت مهدي (عج)و آمادگي براي ملاقات او
اعتقاد به اين امام بزرگ آمادهسازي خود و اميد دادن به آن را ميطلبد و بهترين كارهاي امت من انتظار فرج است. پس چگونه ظهور حجتمان را انتظار كشيم؟
مهمترين وظايف در اين ميدان اين است كه در ابتدا نفس خودش را از بدتر به بهتر تغيير دهيم، زيرا كه خداوند قدرت تغيير نفس را به ما داده است تا امورمان را اصلاح كند و اوضاع و احوالمان را بهبود بخشد. «آن الله لايغير ما بقوم حتي يغيرو ما بانفسهم» همانا خداوند وضعيت هيچ قومي را تغيير نميدهد مگر اينكه خودشان بخواهند.
براي تغيير در ابتدا خودمان را بر ضرورت و امكان داشتن آن قانع كنيم يعني با پيمان بستن با نفس خود و عزم، خود را به سوي امري يا دور كردن از آن متقاعد سازيم. پس اگر حق ديگران را نميپردازيم در نفس خود بذر ضرورت ادا حقوق به صاحبان حق را بكاريم.
اگر مجالس علم و دين را نميپذيريم، در نفس خود بذر ميل به اين مجالس را براي سود بردن از خيرات آن بكاريم. زيرا علما اركان وجود خداوند در زمين هستند. امام زين العابدين(ع) در دعاي خود ميفرمايد: چه بسا تو مرا در مجالس علما از دست دادي پس از من روي برگرداندي، و لقمان به فرزند خود ميگويد: پسرم اگر در مجلس علما داخل شدي پس در مقابل آنها به زانو درآي. و بر هيچ كس پنهان نيت كه بزرگترين مجالس علم و دانش مجالس امام حسين (ع) است.
بر ماست كه تلاش كنيم در زندگيمان از رتبه و مرتبه پايين نياييم. زندگيمان نبايد فقط خوردن و خوابيدن باشد و اين كار ما هر روزه صورت گيرد، بايد روز شبمان را با تلاش هميشگي و پيشرفت مستمر قرار دهيم.
شجاعت، صدق، كرم، بخشش و قرباني كردن، همگي صفاتي هستند كه انسان ميتواند خود را با آنها سازگار كند، زيرا نفس مانند اعضاي بدن است، به طوري كه مي شود آن را تربيت و تقويت يا با عواملي سازگار كرد.
حركت ما براي ترويج و نشر دين و تعالم اسلام بايد مخلصانه و صادقانه باشد و اين با تشويق علمايي صورت ميگيرد كه اين امر جليل و بزرگ بر دوش آنهاست از طريق كمك به آنها و تهيه امكانات لازم براي اين امر و تشويق نشريات و گردهماييهاي اسلامي به خصوص كسي كه از مال و ثروت برخوردار است و در اين ميدان از مبلغان مسيحي عبرت بگيريم كه از هر سو ميليونها دلار به آنها پرداخت ميشود. تا تعاليم دينشان را منتشر كنند در حاليكه علما و ناشران دين ما هيچ نوع امكانات ضروري را در اختيار ندارند، با وجود اينكه دعوت به اسلام از نور به خصوصي برخوردار است. در مجلهاي خواندم كه مبلغي مسيحي به نام جيمس ويگر در يكي از سالها اموال و هدايايي براي كمك به تبليغ دين دريافت كرده است كه ميزان آن پنجاه و نه ميليون دلار است. در حاليكه شاهديم بسياري از ثروتمندان مسلمان از پرداخت خمس ميگريزند!
هنگامي كه ما وظايف خود را نسبت به خود و قضاياي سرنوشت ساز انجام دهيم ميتوان گفت كه منتظر قيام حضرت حجت هستيم زيرا كه انتظار راهي براي عبادت و اداي واجبات است، پس اگر قيام كرديم از ياران حقيقي او هستيم و اين حق را داريم كه در دعاي ندبه او را مورد خطاب قرار دهيم. كجاست عزت بخش اوليا، و ذليل كننده دشمنان، كجاست گردآورنده كلمه بر تقوي، كجاست دروازه خداوند كه از او درآيند، كجاست طلب كننده خون پيغمبران، كجاست طالب خون شهيد كربلا..
زمان ظهور نزديك است و خواهد آمد، از كساني باشيم كه آن زمان عظيم را برپا ميدارند و براي ملاقات مهدي منتظر (عج) كوشش ميكنند.
عدالت در سايه حضرت مهدي (عج)
اين نكتهها در ذهن من ايجاد شد:
الف: براي قرآن، قرآن ناطق لازم است كه روان اين قرآن ناطق با روان قرآن بايد هماهنگ باشد و آن قرآن ناطق كسي جز معصوم نميتواند باشد زيرا او انعكاسي است حقيقي از حكومت خداوند در قرآن كريم كه در هر زمان و مكاني بايد وجود داشته باشد و حتي اگر غايب شد فقهاي عادلي وجود دارند كه علم را از منابع اصيلش استخراج ميكنند و اين امر استمرار دارد همانطور كه پيامبر در حديث ثقلين ميفرمايد: «انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض» اين دو از همديگر جدا نميشوند تا اينكه در كنار حوض كوثر به هم محلق شوند شيعه و سني هر دو در نقل اين حديث مشتركند. اكنون داراي امام حجت (عج) هستيم و نيز حكمي كه تا هزاران سال ادامه خواهد داشت. چه بسا خداوند عمرحضرت نوح را طولاني كرده تا براي ما حقيقت طولاني كردن عمر حضرت حجت (عج) را تاكيد كند زيرا كه او برتر از حضرت نوح (ع) و ساير انبياست. به استثناي جدش رسول خدا (ص) اين برتري به خاطرآن است كه او در انجام دادن كاري موفق خواهد شد كه پيامبران نخست نتوانستند آن را انجام دهند و اين كار همان به وجود اوردن دولت جهاني درزمين زير پرچم اسلام است.
بنا به نقلي بعد از امام حجت (عج) رجعت خواهد بود يعني اهل بيت براي برقراري حكم خداوند به زمين برخواهند گشت.
راه و شعار اسلام را ملاحظه نمايند: در دين اكراه نيست زيرا كه اين دين با فطرت انسان تطابق دارد، به همين خاطر حكومت معصوم (ع) با حكومت غير معصوم فرق دارد. حضرت محمد (ص)حكومت كرد، پس از او ابوبكر، عر، عثمان سپس حضرت علي (ع) آمد او نيز حكومت كرد. هنگامي كه به اين نكته توجه ميكنيم و ميبينيم كه قرآن مانند عايقي بوده است كه بر اساس آن رسول خدا (ص) احكام را مخصوصا آزادي را به مردم داده است، اجرا ميكرد.
پس هيچ جبر و اكراهي نيست. بلكه آزاد مطلق است حاكم بر مردم همراه با مهرباني و رقت قلبي كه تاريخ مانند را نديده بود. ولي با سه خليفه ديگر بعد از او فرق كرد هنگامي كه حاكميت از آنها بود و اولين دليل بر آن تعطيل كردن احكام خداوند از سوي عمر بود در حاليكه حضرت امام علي (ع) با روش آن سه در شكل و جزئيات فرق كرد و راه پيامبر را براي انجام دادن كاري مجبور نكرد در كوفه چهار مسجد وجود داشت كه در آن به او فحش و ناسزا ميگفتند، اما به خراب كردن آن مساجد امر نكرد و از دشنام دادن به او مانع نشد و كسي كه او را فحش و ناسزا گفت به دستگيري او دستور نداد، سپس يارانش را ميبيند كه به سخن او گوش نميدهند پس ميفرمايد: يارتان از خدا اطاعت ميكند و شما او را معصيت ميكنيد و خانواده يارتان خدا را اطاعت ميكند و شما به او معصيت ميكنيد…
چه خليفهاي در عراق اهل آن را اين چنين مورد خطاب قرار ميداد؟ در حاليكه هر حاكمي كه حكومت عراق را در دست ميگرفت و شمشير را بلند كرده، گردن ميزد و ميگفت: من سراني را ميبينم كه سربرآورده و رشد كردهاند، به طوري كه كسي جرات اطاعت از پيشوايان ستم را نداشت، در حاليكه علي (ع) نماينده قرآن كرم بود و در حكومت او سختگيري در عقيده ابدا وجود نداشت…
به همين خاطر ميبينيم كه علي (ع) با همه انواع ظلم مخالف بود و مخالف كسي كه با عقيده او مخالفت ميكرد نبود. اين صفت دليل بزرگي بر اين است كه امامت امري است از سوي خدا نه با مشورت، همانگونه كه ابوبكر و عمر بدعت كردند، به اين دليل علي (ع) روش آن دو شيخ را نپذيرفت و گفت: كتاب خدا و رسولش و اجتهاد و راي…
پس بايد در عظمت اهل بيت درنگ نكرد و اينكه چگونه يكايك خويش را به خاطر حق و اسلام قرباني كردند تا اينكه اين چنين شهيد شدند و چگونه و به چه كيفيتي آن ظالمان جنين حضرت فاطمه (س) را زخمي كردند و دست مباركشان را شكستند…
اما اينكه امام حجت (عج) به شمشير برميگردد به خاطر اين است كه ديگر به چنين اسلحهاي نياز ندارد و دنيا همه به صورت دولت واحدي خواهد بود كه عدالت و نور واحدي خواهد داشت و كساني كه مخالف عقيده توحيدند هيچ خطري براي بشريت به وجود نخواهند آورد. ديگر به استخدام سلاح و نيرو حاجتي نيست زيرا كه قوت و نيرو در علوم كشاورزي، صنعت، اقتصاد، آزاديها و هر چه كه انسان را خوشبخت مي كند خواهد بود. خداوند فرموده است:
در مقابل آنها هر چه نيرو و قوت داريد آماده كنيد.
و سلاح نگفته است زيرا كه به سلاح حاجتي نيست.
قرآن كريم ميفرمايد:
و ما آهن را نازل كرديم و در آن سختي شديد قرار داديم و همچنين منافعي در آن براي مردم.
اولا: امام از آن بهرهبرداري مي كند و مردم ظاهر ميكند. ثانيا: امام نيز مانند پيامبران ديگر است كه همراه خود نيروي عظيمي نياورد تا ورود مردم به دين از روي ترس و خوف باشد. همچنين او به مردم پول كلاني نميدهد، به سبب آنكه مردم از روي طمع به دين داخل شوند، بلكه امام به مردم آزادي را عطا مي كند و زمين خيراتش را ظاهر ميكند، زيرا كه مردم آن را آباد ميكنند و هر كس بر حسب نيروي خود سعي و تلاش ميكند.
در حديث آمده است: بهترين كار امت من انتظار فرج است. و اين حديث به معني گريز از كار و ركود نيست بلكه كاري منظم است كه داراي مقدمه و نتيجه ميباشد، زيرا كه گفته است: «افضل اعمال امتي» بهترين كارهاي امت من، پس انتظار را به عنوان كاري معرفي كرده است.
نتيجتا كاري است. زندگي فرصت است و از دست دادن فرصت غم و غصه است زيرا كه زمان داراي وجود و بعدي است در داخل وجود و هر كدام از ما ميتواند از اين مسئله تاكيد حاصل كند، پس به سرعت درك خواهد كرد كه وقت داراي يك بعد داخلي است و اگر هر يك از ما در كارش كوتاهي كند به هم و غم مبتلا خواهد شد، همانطور كه حضرت علي (ع) ميفرمايد:
هنگامي كه كار نيكي انجام مي دهيد احساس آرامي و اطمينان خاطر ميكنيد، بر خلاف كارهاي شيطاني كه باعث تنگي و مضايقت ميشوند و غباره تيرهاي را در اعماق انسان به حركت در ميآورد.
جهان در جستجوي رهايي
جهان در تاريكي و ظلمت غرق است و تازيانه و شلاق بشريت را در هر مكان محاصره كرده است، و حق و عدلي باقي نمانده است.
در ميان اين طوفان پر از تاريكي، بشريت حيران به دنبال رهايي و فرارگاهي ميگردد، ناگهان نوري را ميبيند كه از دور در وسط آن همه تاريكي نمايان ميشود و مردم ميگويند: اين همان نور رهايي است، اين همان نور آزادي است و چون آن نور از آنها دور است بايد به انتظار بشينند.
مهم آن است كه آنها اين نور را با چشم و فطرت خود ديدند و براي همين هر انسان چه بخواهد و چه نخواهد به اين نور كشش دارد بلي اين همان نور اصلاح و نوري است كه تاريكي را شكست ميدهد.
با وجود اختلاف مردم در افكار و ذوق ها، همگي آنها در ايمان به اين نور اجماع متفق هستند، زيرا كه نور يكي است و تاريكي متعدد، همانطور كه در قرآن ذكر شده است: «يخرجهم من الظلمات الي النور»
ظلمات (تاريكيها)با صيغه جمع آمده، زيرا كه متعدد است و نور با صيغه مفرد، زيرا كه يكي است، مگر جز گمراهي چه چيزي بعد از حق است.
نور در اينجا همان رهبر منتظر است، با اين فرق كه رهبري كه ظهور ميكند و زمين را از فساد و ظلم پاك ميكند، هر امتي براي او نامي گذارده است. با اينكه اسمها با هم اختلاف دارند، در نهايت به شخصي آماده شده براي نجات اين عالم اشاره دارند.
يهوديان به ظهور مصلحي اعتقاد دارند كه زمين را در آخرالزمان از فساد پاك ميكند و ميگويند كه حضرت موسي (ع) است. مسيحيان برگشت حضرت عيسي (ع) براي شستن زمين از گناه با آب رحمت و سعادت ايمان دارند. و مانند مسيحيان و يهوديان بوداييها نيز در معبدهاي خود با دعاهاي مخصوص از بودا خواهش مي كنند كه به زمين برگردد و اهل آن را از آزار و درد نجات دهد.
آيا رواياتي كه در مورد امام منتظر (عج) از پيامبر گرامي و ائمه نقل شده است، رواياتي است كه ثابت وبا سند صحيح و تمام مسلمانان بر صحت آن متفقند، به طوري كه اگر شيعه ده حديث در مورد امام حجت (عج) ذكر كرده باشد، مذاهب سني صد حديث در مورد حضرت حجت (عج) ذكر كرده باشد، مذاهب سني صد حديث در مورد حضرت حجت (عج) از پيامبر گرامي نقل كردهاند.
اگر از دنيا جز روي نمانده باشد خدا آن روز را طولاني ميكند تا اينكه قائم ما اهل بيت قيام كند و خدا به وسيله او زمين را همانطور كه از ظلم و جور پر شده از عدل و داد پركند.»
آياتي كه در مورد حضرت حجت (عج) نازل شده بسيار است، به طوري كه يكي از علماي بزرگ، سيد صادق شيرازي، كتابي به نام«الامام المهدي في القرآن» نوشته است كه در آن دهها آيات قرآني را كه علماي سني و شيعه در مورد امام مهدي (عج) ذكر كردهاند، جمع كرده است.
اضافه بر آن صدها حديث كه در بحارالانوار و اصول كافي وجود دارد و همه آنها بر حتميت ظهور حضرت مهدي (عج) تاكيد دارند.
همچنين آماري از مجموع روايتهاو حديثهاي در مورد حضرت مهدي (عج) از طريق شيعه و اهل سنت تهيه شده است. تعداد اين حديثها از شش هزار تجاوز كرده و اين رقمي بزرگ است كه در مورد بسياري از قضاياي مهم اسلامي اين تعداد حديث ذكر نشده است.
سوال اول اين است كه: «چگونه ممكن است حضرت مهدي (عج) چنين زندگي طولانياي داشته باشد و دچار پيري و مرگ و نابودي نشود؟»
جواب سوال اول بدين صورت است كه:
«مسئله طولاني بودن عمر از نظر علمي، تاريخي و حتي منطقي و فلسفي ممكن است.
بهترين دليل براي اين موضوع آيه قرآني درباره حضرت نوح (ع) است كه ميفرمايد: «فلبث فيهم الف سنه الا خمسين عاما» او 950 سال در ميان قوم خود درنگ كرد.
مسلمانان اعتقاد دارند كه چهار نفر از پيامبران عمر طولاني دارند، جايگاه دو تن از آنها در آسمان و جايگاه دو تن ديگر در زمين است. دو تني كه در زمين هستند حضرت الياس (ع) و حضرت خضر (ع) و تني كه در آسمان هستند حضرت ادريس (ع) و حضرت عيسي (ع) ميباشند.
اگر ما در مورد مسئله طول عمر بحث كنيم، درهر بعدش از دايره مكان خارج نميشود:
الف) امكان عملي
ب) امكان علمي
ج) امكان منطقي و فلسفي
امكان عملي يعني اينكه انسان ميتواند كار معيني را به تمام وجه انجام دهد، مثلا با هواپيما يا كشتي اقيانوس را طي كند و يا به واسطه زيردرياييها به اعماق دريا فرو رود و يا به سطح ماه سفر كند و سفينههاي فضايي به سيارههاي ديگر بفرستد اين كارها در دايره امكان عملي قرار دارند، يعني مردمي وجود دارند كه اين كار را انجام دادهاند و هنوز هم اين كار را انجام ميدهند.
و امكان علمي به اين معني است كه كارهاي وجود دارند كه انسان عملا آنها را نميتواند انجام دهد ولي علم، انجام گرفتن آن را در آينده رد نميكند، مثلا رسيدن انسان به ماه اكنون امري ممكن است ولي رسيدن به سياره زهره عملا ممكن نيست ولي امكان علمي جايز است يعني ممكن است سختيها در آينده نزديك و يا دور برطرف شود و انسان بتواند به سياره زهره سف كند ولي عملا كسي نميتواند به اين سياره برسد.
در علم، صعود به سياره زهره ممكن است، حتي اگر عملا ممكن نباشد و برعكس رسيدن به خورشيد كه در علم و عمل هر دو نميتوان به آن رسيد، زيرا كه در مقايسه با قدرت انسان در مقاومت و حرارت و سوختن از محالات است.
توضيح آن به اينگونه است كه علم هيچ آرزويي براي صعود انسان به سطح خورشيد همانطور كه برسطح كره ماه صعود كرد، ندارد محال است چيزي ساخته شود كه انسان را از حرارت عظيم خورشيد حفظ كند.
اما امكان منطقي و فلسفي اين است كه هر چيزي را عقل نميتواند رد كند وقوع آن را نفي كرده و آن را محال بداند.
انتظار به معناي نپذيرفتن همه جانبه رنگهاي حكومت در زمين است. حكومت ظالم طاغوتي يعني اگر به وضعيت كنوني امت اسلامي راضي شوي ديگر منتظر امام نيستي، بلكه كسي منتظر اوست كه همه نوع ظلم و بزرگي را رد كند. براي همين است كه در حديث اهل بيت آمده است: «آن المنتظر لامرنا، كالمتشحط بدمه في سبيل الله» «منتظر امر ما مانند كسي است كه هميشه آماده نثار خون خود در راه خدا باشد» بلي او هميشه كفن ميپوشد، ظلم و جوررا نميپذيرد و هميشه استعمار و انحصار را رد ميكند. حاكمان خائن و جامعه ترسويي كه زير پاي حاكم ظالم له ميشود، نميپذيرد.
انتظار نپذيرفتن همه ظالمان در زمين و همدرد شدن با محرومين و رنج ديدهها در زمين است. و حضرت مهدي (عج) با شوق بسيار به روزي مينگرد كه در آن روز بتواند دستش را براي نجات بشريت از رنج طولاني، دراز كند و اقدام نمايد ايمان داشتن به حضرت مهدي (عج) براي گذراندن وقت و جمع آوري ثروت و خوشي نيست، بلكه مصدر و منشا بخشش و قدرت است، زيرا ايمان به حضرت مهدي (عج) ايماني است عميق كه همه انواع ظلم و جور را در همه نقاط جهان نميپذيرد.
او مصدر قدرت، در دفع دشمنان است كه تمام نميشود زيرا بذر آرزو را در دلها پخش ميكند و چنان ميكند كه تو روشنايياي ببيني، درحاليكه در تارترين ساعات تاريكي هستي.
او پيروزي روشنايي بر تاريكي است.
پيروزي سپاهيان حق بر لشگريان باطل و حضرت مهدي تفكري قديمي نيست كه منا منتظر آن هستيم، بلكه حقيقت و واقعيتي است كه ما با آن زندگي ميكنيم و آن را با وجدان و باطن خود احساس ميكنيم. او انساني است كه در ميان ما با گوشت و خونش زندگي ميكند، شاهد دردهاي محرومين است و صداي رنج ديده ها را ميشنود.
انتظار صورت نميگيرد مگر با كار و تلاش، زيرا مسئوليت و رنج و تصميم بر پيمودن راه به سوي هدف است. مثلا ما ميدانيم كه كشاورزي كه منتظر برداشت محصول است لابد قبل از آن زمين را شخم زده و بر آن دانهها پاشيده و آن را سيراب كرده است، در غير اين صورت انتظار نوعي سرگرمي است كه هيچ معني و مزه اي ندارد.
آيا انسان ميتواند پزشك چيره دستي شود بدون آنكه به دانشكده پزشكي داخل شود و شب و روز به درس خواندن مشغول باشد؟
طبعا نه
از جهت ديگر كسي كه به انتظار منفي مينگرد در حاليكه در انتظار بهانهاي براي ركود و تنبلي ميسازد، مانند كسي است كه فرزندش را به دريا ميسپرد بدون آنكه به او شنا تعليم دهد، زيرا دنيا موافق با قوانين و اسبابي ميگذرد كه خداوند در اين هستي پهناور وضع كرده است و كسي كه از اين قوانين و اسباب تبعيت نكند نابود خواهد شد.
ثانيا: درست است كه هرچه ظلم و فساد در زمين زياد شود، چراغ سبزي براي ظهور حضرت مهدي (عج) است. از اشتباهات شايع در نزد بعضي مردم اعتقاد به اين است كه از بين بردن فساد، ظهور حضرت مهدي را به تاخير مياندازد و تنگ كردن ميدان فساد سبب ميشود كه حضرت مهدي از ميدان دور شود.
اين تفكر كمرنگ به اين معني است كه امر به معروف و نهي از منكر را تعطيل كنيم و ملتهاي مستضعف را ترك نماييم تا زير پاي له شوند بدون آنكه به كارهاي اصلاحي بپردازيم و هيچ حركتي از خود نشان ندهيم.
اين به چه معني است؟
حقيقتا به معني لغو قرآن و ريشه كن كردن اسلام است.
والا چگونه ايمان هر يك از ما بدون عمل و بدون هيچ مسئوليتي در قبال ديگران تمام ميشود.
مردمي وجود دارند كه تنبلي را بر فعاليت و تلاش و نشستن در خانه را بر جهاد ضد ظلم ترجيح ميدهند و اين به اعتقاد بعضيها، بهترين راه براي تعجيل ظهور حضرت مهدي (عج) است.
سخنم را به كساني كه در درجات پايين حرارت و تراكم جمود فكري به سر ميبرند، نقل ميكنم:
در قرآن كريم اشاره واضحي بر اين است كه انديشه ظهور مهدي (عج) يكي از مراحل مقابله مسلحانه ميان ياران حق از يك جهت و ياران باطل در جهت ديگر ميباشد. يعني امام هنگامي ظهور ميكند كه اهل حق مشغول مبارزه با اهل باطل هستند و اين به سادگي به معني آن است كه گروههاي ظالم و گروههاي مظلومي وجود دارند و حضرت مهدي به كمك مظلوم و ضد ظالم ميشتابد.
اگر اين را بدانيم عمق قضيهاي را كه حديث شريف طرح ميكند، درك مي كنيم.
زمين از ظلم و جور پر شده را از قسط و عدل پر ميكند.
نگفته كه پس از آنكه از فساد و كفر مملو شود بلكه گفته: از ظلم و جور…
لازم به ذكر است كه اين حديث ما را به جوهر موضوع نزديك ميكند زيرا كه خود، خويش را تفسير ميكند. و اشاره به وجود گروهي مظلوم در مقابل گروهي ظالم ميكند، همچنين بر حتميت پيروزي محرومين و مستضعفين جهان از همه ملتها و رنگها تاكيد دارد.
اين بحث روشن مي كند كه ظهور حضرت مهدي (عج) ابدا به اين معني نيست كه هر انساني به فرد فاسد و ظالمي تبديل شود، بلكه به اين معني است كه زمينه مساعدي براي مردان نيكوكار و مومن وجود ارد كه با ظالمان، بيرحم هستند و به مستضعفين رحم ميكنند. اضافه بر آن، اعتقاد به حضرت مهدي (عج)اميد بسياري در دل مردم ايجاد ميكند، زيرا كه پيروزي حق بر باطل است و پيروزي صورت نميگيرد مگر به وسيله اهل آن كه خدا به آنها وعده داده بود.
خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده وعده داده است كه در زمين خلافت دهد و به جاي امت قبل حكومت و اقتدار بخشد چنانچه امم صالح پيامبران سلف جانشين پيشينيان خود شدند و علاوه بر خلافت، دين پسنديده آنان را بر همه اديان تمكن و تسلط عطا كند و به همه مومنان پس از خوف و انديشيدن در آن از دشمنان ايمني كامل دهد كه مرا به يگانگي بيهيچ شائبه شرك و ريا پرستش كنند.
قرآن كريم بشارتهاي پيروزي را فقط به مومنان با عمل ميدهد، زيرا مومناني كه كارهاي نيك انجام مي دهند تنها آنهايي هستند كه به پيروزي بشارت ميدهند، براي اينكه پيروزي و موفقيت مخصوص مومنان است. مخصوص اهل شجاعت و اهل عمل، اهل فداركاري و مردانگي و مخصوص اهل پرهيزكاري و ايمان و هيچ ارتباطي با ترسوها ندارد.
ب) در اينجا لازم به تذكر است كه كه بيشتر روايات و احاديثي كه در مورد قضيه حضرت مهدي (عج) است. درباره برپا شدن دولت اهل حق قبل از ظهور حضرت مهدي (عج) سخن مي گويند، شيخ صدوق در اين مورد حديثي از امام جعفر صادق (ع) نقل ميكند كه در آن مي گويد «آن ظهور المهدي، لا يتحقق حتي يشفي من شقي، و يسعد به سعد» ظهور حضرت مهدي صورت نميگيرد مگر اينكه ظالم، بدبخت شود و سعادتمند خوشبخت» مگر اينكه ظالم به حداكثر ظلم خود و بالاترين درجه بدبختي برسد، در حاليكه مومن در اين زمان به اوج خوشبختي و سعادت رسيده است، به خاطر كوشش و تلاشي كه براي عبادت خدا و نجات ديگران انجام مي دهند.
روايات ديگر در اين باره از ظاهر شدن پرچمهاي سياه از مشرق و نهضت مرد يماني سخن مي گويد كه زمين را براي ظهور حضرت مهدي (عج) آماده ميكند.
و موكد است كه آن جنبشها و نهضتها در هوا پرورش نمييابند، بلكه لابد براي آن زمين مناسب وسختي باشد كه بتوان بر آن ايستاد و از آن به سوي هدف حركت كرد.
ج) هنگامي كه وظيفه دانشمندان را بدانيم فورا مفهوم صحيح انتظار را درك ميكنيم.
وظيفه دانشمندان شباهت زيادي به وظيفه پيامبران دارد.
حضرت علي اميرالمومنين قهرمان جاويد انسانيت (ع)، درباره وظيفه علما ميفرمايد:
«عهدي را كه خداوند از دانشمندان گرفته اين است كه در برابر ظلم و آه مظلوم ساكت ننشينند.»
وظيفه دانشمندان همانطور كه امام علي (ع) ميبيند، به طور خلاصه آزاد كردن مردم و باز كردن بندها از گردن وباز كردن غل و زنجير از دست آنهاست و اين بدون تلاش و عمل صورت نميگيرد، زيرا تنها عمل است كه ميتواند حق آنها را بازگرداند.
وظيفه دانشمندان در نجات دادن مردم از ظلم و تهيدستي و استضعاف. و در تلاش و كوشش براي استقلال و آزادي، استقلال كشور و آزادي افراد خلاصه ميشود. پس در اسلام چيزي به نام سكونت در برابر ظلم ظالمان و آه مظلومان وجود ندارد.
روشن شد كه انتظار به معني ارام و راكد بودن نيست، بلكه به معني به كارانداختن باورها با فعاليت و كوشش و تلاش است قانون امر به معروف و نهي از منكر در هيچ حالي از احوال متوقف نميشود. انتظار در دلهاي خالي از ايمان و كور رشد نميكند، بلكه در دلهاي گرم پر از ايمان و بخشش پرورش مييابد. انتظار به معني نگرش به فرداي بهتر و آينده روشن است، آيندهاي كه بخشش و سعادت بيشتري را دربر دارد.
عدالت اجتماعي هدف است يا رشد و توسعه؟
نكته ديگر اين است كه به حمدالله كشوراز طريق رشد و توسعه دارد حركت ميكند. اين يك امر محسوس است حقيقتا كار سازندگي در كشور جدي گرفته شده است و هر كسي كه اين موضوع را انكار كند، بلاشك بيانصافي كرده است چون مملكت به يك شكل تعجب برانگيز و تحسينآميز به سمت سازندگي حركت ميكند و هر جاي اين كشور نگاه كنيد، شعله كاربلند است و كار مفيدي براي اين مردم در بخشهاي مختلف انجام ميگيرد. پس رشد و توسعه جريان دارد و شما با برنامهريزي و حركت صحيح دنبال آن ميرويد. آنچه كه در اين بين بايستي با وسواس و دقت دنبالش باشيد مسئله «عدالت اجتماعي» است كه با رشد و توسعه هم سازگار است. بعضي اين طور تصور ميكردند - شايد حالا هم تصور كنند- كه ميبايستي يك دورهاي را صرف رشد و توسعه بكنيم و وقتي به آن نقطه مطلوب رسيديم، به تامين عدالت اجتماعي ميپردازيم! اين فكر اسلامي نيست «عدالت» هدف است و رشد و توسعه مقدمه عدالت ميباشد. آن روزي كه در كشور عدالت اجتماعي نباشد، اگر بتوانيم بايد آن روز را تحمل نكنيم، اگر ميبينيد كه در كشور هنوز تفاوت، فاصله طبقاتي وجود دارد و هنوز كساني در فقر و محروميت هستند . به خاطر اين است كه مسئولان كشور بيش از اين نميتوانند، خرابي كه در طول ساليان طولاني به وجود آمده عميقترو بيشتر از آن است كه در طول اين مدت كوتاه بشود آن را برطرف كرد والا اگر بتوانيم يكروز هم نبايد تحمل بكنيم.
آينده بسيار روشني در پيش روي ماست
آينده بسيار روشني پيش روي ماست، كه به سمت آن در حركتيم؛ آيندهاي كه ملت ايران خواهد توانست به بركت اسلام و نظام اسلامي هم عدالت اجتماعي و رفاه مادي داشته باشد، و هم به استقلال كامل دست يابد. از روز اول پيروزي انقلاب، ما به سمت اين آينده حركت كردهايم و به اعتقاد من قسمتهاي سختترش را پشت سر گذاشتهايم. نميگويم بدون تحمل زحمت مي شود به آن آينده رسيد، اما مي گويم با حفظ وحدت و ايمان و انگيزه و ادامه حركت ميتوان به آن دست يافت.
تلاش ما حكومت حق و عدل است
عزيزان من، تلاش ما حكومت حق و عدل است، تلاش براي ايجاد عدالت است. شايد در اسلام در مورد مسائل اجتماعي، هيچ چيز به قدر عدالت، موردتوجه قرار نگرفته است. شما ببينيد در مورد ظهور حضرت مهدي (عج) در بيشتر روايات و ادعيه و زياراتي كه درباره آن بزرگوار است و اسمي از آن بزرگوار است، به دنبال مسئله ظهور وقيام آن حضرت «يملا الله الارض قسطا و عدلا» هست. خدا به وسيله او، زمين را پر از قسط و عدل ميكند. البته خدا به وسيله امام زمان (عج) زمين را از دين خودش هم پر ميكند؛ اما آن چيزي كه در دعا و زيارات و روايت گفته ميشود «يملا الارض به الدين، دين الحق» نيست- مگر در بعضي جاها كه تعبيراتي هست- متعلق «يملا» قسط و عدل، عدالت، دادگرتي و انصاف است چرا؟ چون بشر بيشتر از همه چيز از ظلم و بيدادگري رنج ميبرد. اين حكومت در راه عدالت حركت كرده و در راه عدالت هم حركت مي كند قوامش هم به عدالت است.
قسط و عدل واجبترين كارهاست
نظام اسلامي، نظام عدالت است. شما كه آرزومند و مشتاق ظهور خورشيد مهدويت در آخر الزمان هستيد و الان حدود هزار و دويست سال است كه ملت اسلام و شيعه در انتظار ظهور مهدي موعود است، چه خصوصيتي براي آن بزرگوار ذكر ميكنيد؟ «الذي يملا الله به الارض قسطا و عدلا» نميگوييد «يملا به الارض دينا» اين نكته خيلي مهمي است. چرا به اي نكته توجه نميكنيم؟ اگر چه قسط و عدل متعلق به دين است، اما هزار سال است كه امت سلامي براي قسط و عدل دعا ميكند. اين نظام اسلامي به وجود آمده است: اولين كارش اجراي قسط و عدل است.
قسط و عدل، واجبترين كارهاست. ما رفاه را هم براي قسط و عدل ميخواهيم. كارهاي گوناگون -مبارزه، جنگ، سازندگي، توسعه - را براي قسط و عدل ميخواهيم؛ براي اين كه در جامعه عدالت برقرار بشود، همه بتوانند از خيرات جامعه استفاده كنند و عدهاي محروم و مظلوم واقع نشوند. در محيط قسط و عدل است كه انسانها ميتوانند رشد كنند، به مقامات عالي بشري برسند و كمال انساني خودشان را به دست بياورند.
قسط و عدل يك مقدمه واجب براي كمال نهايي انسان است.
عدالت مطلق، ره آورد حكومت مهدوي
يكي از مهمترين آرمانهاي جامعه بشري كه محرومان و ستم ديدگان از ديرباز منتظر تحقق آن بودهاند برپايي عدالت فراگير در سراسر جهان و در همه ابعاد حيات اجتماعي است. در كتب آسماني و رهنمودهاي ارزشمند پيشوايان ديني، نويد آمدن مصلحي جهاني و ايجاد حكومت عدل جهاني و حاكميت صالحان بر زمين داده شده است كه در بسياري از روايات تاكيد شده كه او «مهدي موعود (عج) است و حكومت عدل جهاني به دست آن حضرت ايجاد خواهد شد. بنابراين بايد «عدالت» به معناي كامل و مطلق آن را، راه آورد حكومت مهدوي و هديه گرانبهاي اين مصلح بزرگ به جامعه بشري بدانيم. حضرت مهدي (عج) زماني اين موهبت بزرگ را براي محرومان و مستضعفان كره خاكي به ارمغان خواهد آورد كه جهان از ظلم و بي داد آكنده و ابرهاي تيره بغض و تعرض به حقوق مسلم انسانها بر سر تا سر زمين سايه افكنده باشد، همان طور كه پيامبر اكرم فرمودند:
شما را به ظهور مهدي بشارت ميدهم، او زمين را پر از عدل و داد ميكند، همانگونه كه از جور و ستم پر شده است. ساكنان آسمان هاو زمين از او راضي ميشوند و اموال و ثروتها را به گونه اي صحيح تقسيم ميكنند.
در اين حال شخصي، از پيامبر پرسيد: معناي تقسيم ثروت چيست؟
فرمودند: به طور مساوي در ميان مردم.
امام علي (ع) نيز از فرزندش مهدي (عج) چنين ياد ميكند: «او مهدي ماست كه زمين را پر از عدل و داد ميكند پس از آن كه از جور و ستم پر شده باشد.»
مهدي (عج) روي زمين را پر از عدل و داد مي كند پس از آن كه از جور و ستم پر شده باشد.
عدل مايه حيات و آباداني
دربرخي گزارههاي توصيفي، از عدل و عدالت به «مايه حيات و آباداني» تعبير شده و در مقابل، از ظلم و جور به «نشانه نيستي و مرگ» يا «در هم كوبيده و ويران كننده» ياد شده است. در اين زمينه حضرت علي (ع) ميفرمايد: عدالت، حيات است و ظلم و جور، مرگ (اجتماعي)
همچنين امام كاظم (ع) در شرح و تفسير آيه قرآني: بدانيد كه خداوند، زمين را پس از آن كه مرده است، زنده ميگرداند ميفرمايد:
منظور زنده كردن زمين با باران نيست، بلكه خداوند مرداني را ميفرستد كه عدالت را زنده ميكنند و با زنده شدن عدالت زمين نيز زنده ميشود، هر آينه، برپا داشتن حدود و (احكام) خدا در روي زمين، از باران چهل صبحگاه سودمندتر است.
در برخي احاديث ديگر تاكيد شده است كه عدالت، عمران و آباداني را براي مردم به ارمغان ميآورد. چنانچه امير المومنين (ع) ميفرمايند:
هيچ چيز همانند عدل و داد، شهرها را آباد نميكند.»
در برابر، آن حضرت ظلم و جور را باعث ويراني ميداند. ظلم و ستم، آباديها را ويران ميكند.
عدالت موجب بي نيازي است
ديگر ويژگي عدالت، «بينياز كنندگي» است، يعني انسان عادل و جامعهاي كه برپايه عدل و داد بنيان نهاده شده است، كمترين نيازمندي و وابستگي را خواهد داشت. حضرت علي در اين باره ميفرمايد: عدالت، بي نيازترين بينيازيهاست.».
اين ويژگي در سخن امام باقر (ع)به گونه ديگر مطرح شده است:
چه گسترده است دامنه عدالت! اگر در جامعهاي عدالت اجرا شود، مردم بينياز ميشوند.
عدالت، اساس و شالوده جهان هستي
رعايت دقيق شايستگي و ظرفيت انسان ها و پديدههاي گوناگون، در قوام و دوام جهان هستي و عالم طبيعت نقشي شگرف دارد تا آنجا كه رسول گرامي اسلام فرموده است: آسمانها و زمين به عدل و عدالت برپاست.»
امام علي (ع) نيز ميفرمايد: جهان بر شالوده عدالت استوار است.»
عدالت، وسيع و گسترده است
درباره گستردگي عدل امام علي (ع) ميفرمايد:
همانا در عدالت، وسعت و گشايش است و هر كس كه اجراي عدالت بر او تنگ و سخت باشد، ظلم و جور برايش سختتر و تنگتر است.
امام صادق (ع) نيز در اين خصوص فرمودهاند:
عدالت، هر چند اندك باشد، اگر عادلانه صورت گيرد، بسي گسترده است.
سرنوشت عدالت
اگر بپذيريم كه نظام يكپارچه جهاني در حال شكل گرفتن است، مهمترين و حياتيترين سوالي كه مطرح ميشود درباره «سرنوشت عدالت» است. آن چه آرزوي ديرينه بشر بوده است، حاكميت نظامي واحد بر جهان است تا با حذف تضادها و تعارضها زمينه اجراي صلح و عدالت را فراهم آورد وگرنه نفس حكومت واحد جهاني چندان مورد توجه نيست. حال سوال اين است كه آيا نظام يكپارچهاي كه بر محور سرمايهداري ليبراليستي يا رهبري غرب بر جهان سيطره پيدا ميكند، توانايي برقراري عدالت مورد انتظار بشريت را دارد؟ آيا ميتوان از نظام سرمايهداري كه محور اساسي همه كنش ها و واكنشهاي خود را «سود» قرار داده است، انتظار برقراري عدالت را داشت و چنين توقع داشت كه در هنگام حاكميت بر جهان، شهروندان جنوب را مانند شهروندان شمال بنگرد و اجازه دهد كه جنوبيها نيز به اندازه شماليها از مواهب زندگي برخوردار گردند؟ آيا ميتوان تصور كرد كه در آن هنگام، انحصارات شركتهاي چند ميلتي از بين ميرود و توليد كنندگان خردهپا با اطمينان خاطر ميتوانند براي خود بازاريابي كرده و جاي پايي پيدا كنند؛ بي آنكه شركتهاي قدرتمند، مانع فعاليت آنان شوند؟ آيا ميتوان اميد داشت كه ديگر جنگي رخ نخواهد داد و همه در صلح و صفا وبرادري، زيست خواهند كرد و كمپانيهاي عظيم توليد جنگ افزار، كه بخش بزرگي ازهويت نظام سرمايهداري را تشكيل ميدهند، شاهد ورشكستگي خود باشند؟ آيا ميتوان انتظار داشت كه مافياهاي عظيم فحشا و مواد مخدر، داوطلبانه فعاليتهاي سوداگرانه خود را تعطيل كنند و اجازه دهند كه قشر جواني در فضايي سالم و پاك تنفس كرده و راه زندگي را بيابد؟ و در يك كلام، آيا ميتوان باور داشت كه در صورت اسي نظام يكپارچه سرمايهداري، ستمهايي كه در چند قرن اخير از سوي نظام سرمايهداري بر انسان و انسانيت وارد شده، به يكباره پايان يابد.
همه اينها سوالاتي است كه با اندك تاملي در پيشينه نظامهاي سرمايهداري و امپرياليستي ميتوان به پاسخ آن رسيد و در آن هنگام است كه بشر عدالت خواه ناگريز باشد در انتظار آيندهاي غير از آنچه كه تاكنون ترسيم شد، باشد. آيندهاي كه به يقين، مستضعفان عدالت جو بايد نقش محوري را در آن ايفا كنند.
4- برقراري قسط و عدل در سراسر گيتي
بر پايه آنچه گذشت، جامعه بشري از دو گونه استضعاف رنج ميبرد، دو استضعافي كه برآمده از اصول بنيادي تمدن امروز جهان است اگر چه بشر از نظم علم و تكنولوژي پيشرفتهاي شگرفي داشته، اما دو ستمي كه پيش تر بيان شد، منشا دو گونه استضعاف شده است اول استضعاف فكري و دوم استضعاف اقتصادي و مادي و البته هر يك تشديد كننده ديگري است.
ايدئولوژي سياسي، اقتصادي و فرهنگي حاكم بر جهان، بر پايه «سود» خواست و فهم فعلي انسان استوار گرديده است. در بخش نخست بيان شد كه اومانيسم بر پايه همين اصل در برابر آنچه كه كليسا ارزشهاي جاودانه ميداند و انسان براي رسيدن به آن بايد به برخي خواستههاي دنيايي خود بگذرد، ايستاد و راه مبارزه با «خدا» را گشود. از همين جا بود كه ارزشهاي الهي و معنوي (قطع نظر از تحريفات مسيحيت) تعالي خود را از دست داد و در كنار ساير ارزش هاي مادي و اين جهاني قرار گرفت و از آنجا كه ارزشهاي معنوي مانند ارزشهاي مادي، ملموس و عيني نيست، نسل بشر به طور طبيعي به سمت ارزشهاي مادي كشيده شد و اخلاق و معنويت و «نگاه به عالم بالا» اعتبار خود را از دست داد. ضربه ديگر به اخلاق و معنويت، از جانب ماكياوليسم بود كه آن را در حد ابزاري براي تحصيل قدرت سياسي مطرح كرد و سياستمداران جهاني سرمايهداري، اين ديدگاه را مبناي علمي خود قرار دادند و چنان شد كه همگان چهرهاي حق به جانب، اخلاقي و بشر دوستانه به خود گرفتهاند. اين وضعيت، يكي از بزرگترين مصيبتهاي بشر امروز است كه وقتي يك رهبر الهي و معنوي از سر صدق و حقيقت از معنويت و اخلاق سخن به ميان آورده و جهانيان را به آن دعوت كند، ذهنيت ايجاد شده از سوي ماكياوليستها، مانع از پذيرش دعوت وي مي گردد و حقيقت جويان نميتوانند با اطمينان و طيب خاطر. دعوت او را اجابت كنند.
ضربه بزرگ ديگر به دين، اخلاق و معنويت از سوي پروتستانيسم زده شد. هر چند پروتستانها تصور مي كردند با انجام اصلاحات دين را تقويت كرده و آن را پذيرش مردم منطقيتر و پذيرفتني تر ميكنند، اما در واقع باعث فروريختن باورهاي ديني مردم شدند چرا كه وقتي يك رهبر ديني چون «مارتين لوتر» يك تنه، نود و پنج اصل از اصول و آئينهاي اعتقادي را در حالي كه قرنها بخشي از فرهنگ مردم بوده است زير سوال ميبرد و آنها را ساخته و پرداخت كشيشان ميداند، عكس العمل مردم نسبت به ساير باورها، چيزي جز ترديد و بياعتمادي نخواهد بود، زيرا اين تصور در توده مردم شكل ميگيرد كه «چه بسا ساير اصول نيز بنيان درستي نداشته باشد و مارتين لوتر هنوز به آن نرسيده و ديگران بايد آن را تغيير دهند.» پروتستانيسم از سوي ديگر، محملي براي دنياگرايي، ماديگرايي و به قول «ماكس وبر» براي سرمايهداري گرديد.
در اين گفتار، نه در صدد دفاع از كاتوليسم هستيم و نه در مقام نقد مباني پروتستانيسم اما واقعيتهاي تاريخ، حاكي از آن است كه حركت به اصلطلاح «اصلاح ديني» كمكي به دينداري مردم نكرد، بلكه راه را براي گريز از باورهاي ديني باز كرد. تا پيش از ظهور پروتستانيسم، نگاه عمومي مردم به دين به عنوان حقيقتي آسماني و الهي بود. در نتيجه دين را وسيله تعالي و رشد و كمال ميدانستند اما پروتستانيسم به آموزههاي كليسا به عنوان كشيشان و تلقي شخصي آنان نگريست و نه پيام پيامبر الهي، بنابراين از دين تقدس زدايي شد و هر كس در هر موقعيتي كه قرار داشت به خود اجازه داد تا دين را بر پايه برداشت و فهم خويش، تحليل و تفسير كند. از سوي ديگر آموزهاي پروتستاني نيز جايگاهي مقدس و آسماني نيافت؛ چرا كه تفسير و قرائت مارتين لوتر نيز برداشت شخصي او از دين تلقي شد و كسي آن را مطابق آموزههاي حضرت عيسي مسيح ندانست. شاهد آن كه در درون مذهب پروتستانيسم نيز فرقههاي متعددي شكل گرفت، علاوه بر اين، جريان اصلاح ديني، به پروتستانيسم ختم نشد و فرقهها و قرائتهاي ديگري هم مطرح گرديد.
حاصل آن ظهور پروتستانيسم، معنويت گرايي را در جامعه بشري تقويت نكرد، بلكه مردم با سمت دنياگرايي كشانيد، آن هم در شرايطي كه معيار ارزشگذاري براي همه چيز، با ظهور «اومانيسم» و «ليبراليسم»، «فردگرايي» و «نسبيت گرايي»، «فهم انسان و نياز و خواست فعلي او» قرار گرفت. و در چنين شرايطي هر انساني ميتواند بر اساس فهم و ميل خود هر چيزي را كه پسنديد ارزش بنامد و زندگي خود را بر اساس آن پايه گذارد.
حاصل اين روند، به رغم ظاهر زيبا و آراستهاي كه دارد، سرگشتگي و حيراني نسل جوان در يافتن حقيقت و راه زندگي است. جواناني كه در سدههاي اخير زندگي ميكنند، چگونه در ميان انبوه مكاتب، قرائتها و برداشتهاي گوناگون و رنگارنگ، راه درست زندگي را بيابند؟ در حاليكه جوان به حكم فطرت الهي و انسانياش تا زماني كه در گرداب كژيها و رياكاري نيفتاده است، جوياي حقيقت زندگي و راستي و طالب كمال و تعالي است؛ اما «فهم و ميل شخصي» كه اومانيسم و فردگرايي بر آن استوار است، به دليل محدود بودن، ناقص است و با كمترين تغيير در شرايط زماني و مكاني، مباني آن فرو ميريزد و هر چه بر اساس آن ارزشگذاري شده، ارزش خود را از دست ميدهد و در نتيجه نميتوان بر روي چنين بنياني، كاخ آرمانها و آرزوهاي بلند انساني را استوار ساخت. نسل جوان، بارها شاهد فروريختن آرمانهاي بشري (به خصوص در غرب) بوده است.
سرگشتگي بشر امروز ناشي از جريان فكري است كه بعد از رنسانس، جايگزين انديشه ديني مسيحيت گرديد. بسي مايه تاسف است كه روشنفكران ساير جوامع ديني به تقليد از روشنفكران غربي، بياعتنا به نتايج اسفباري كه از تجديدنظر طلبي در دين عايد غربيان شده است، به تجديدنظر و به گمان خود اصلاح ديني دست زدهاند و به خصوص در جهان اسلام بدون توجه به همه غنا، پويايي، ژرفنگري و همه ابعاد انديشه اسلامي، آن را با كاتوليسم قرون وسطا مقايسه كرده و اصول آن را به چالش كشيدهاند تا جوانان مسلمان نيز ناگزير همان راهي را بروند كه جوانان مسيحي غرب رفتهاند، يعني راه عصيان و پرخاشگري كه ناشي از ناتواني در شناخت صحيح حقيقت و راه سعادت است.
هم اينك در جهان غرب دو جريان بسيار نيرومند عصيانگر بر ضد بنيانهاي تمدن غرب قابل مشاهده است جريان اول جرياني است كه نسبت به همه اصول و ارزشهاي تمدن غرب موضع منفي و مخالف گرفته و به هيچ اصلي پايبند نيست و همه چيز را به ديد بياعتباري و پوچي مينگرد، همه معيارها و چارچوبهاي نظم اجتماعي غرب نيز براي آن غير قابل پذيرش است. «نهليست»ها، «آنارشيستها»، «رپها و هيوي متالها»و «بددينان» نمونههايي از اين جريان هستند كه ده ها هزار كلوپ و انجمن و چند ميليون سايت اينترنتي را در غرب دارا هستند با نگاهي به نوع فعاليتها و رفتارها و پيامهاي آنان ميتوان دريافت كه جوان غربي تا چه اندازه، احساس بي هويتي و بيپناهي ميكند. اين بيپناهي تا حدي او را خسته و آزرده كرده است كه به همه چيز پشت پا ميزند. جنگ، كشتارهاي بيرحمانه، بيعدالتي و ظلم، نابرابري و فقر، ماديگرايي و ثروت اندوزي و … از جمله اموري هستند كه جوان امروز را به عصيان كشيدهاند چرا كه در پس همه اين نامردميها دست زورمداران جهان سرمايهداري را ميبيند و از اين رو، با پشت كردن به ارزشهاي سرمايهداري ميخواهد كه خود را از همه هياهوي آن فارغ كند. از اين روست كه به انواع مواد تخدير كننده روي مي آورد تا به تصور خود، اوقاتش را به خوشي و بيخيالي سپري كند و البته روشن است كه در اين راه هيچ چيز جز تباهيو فنا نصيب او نميشود.
جريان دوم، جريان كساني است كه براي فرار از تمدن مادي غرب به سمت نوعي معنويت رو آورده اند تا از اين رهگذر روح تشنه خود را كمي سيراب ساخته و آرامش پيدا كنند هم اينك دهها هزار انجمن از طرفداران «هاراكريشنا» در غرب (به خصوص در آمريكا) فعال هستند و برخوردار از چندهزار سايت اينترنتي ميباشند، گذشته از اين كه «تانترا»، «عرفان سرخپوستي»، «يوگا» و … نيز طرفداران بيشماري دارند و انجمنهاي بسياري در اين رابطه فعال هستند.
اين دو غير از جرياني است كه به بيبند و براي مطلق و هرزگي و فحشاي محض روي آورده و فساد را به عنوان تجارت و كسب و كار خود برگزيده است و يا با برهنگي محض، به زندگي در دل طبيعت روي آوردهاند.
نكته اساسيتر اينجاست كه با بسط سلطه غرب و نظام سرمايهداري در جهان، انديشهها، باورها و فرهنگ غرب نيز در همه جاي دنيا در حال فراگير شدن است و سرگشتگي نسل جوان هم اينك در همه جاي جهان ديده ميشود. اين در حالي است كه روشنفكران غرب زده از يك سو و دستگاههاي تبليغاتي غرب از سوي ديگر نسل جوان را زير بمباران شديد تبليغاتي خود قرار داده و مانع از اين ميشوند كه جوان امروز با پيروزي از نداي فطرت خود حقيقت ناب را از ميان انبوه عقايد و مكاتب و فرائتها بازيابد.
پس اولين استضعاف بشر، استضعاف فكري اوست كه اغلب، گريبان نسل جوان را گرفته است و چنان كه بيان شد از سوي تمدن و نظام سرمايهداري غرب به طور فراگير بر جهان تحميل گرديده است بنابراين جبهه عقيدتي جبههاي ميان مستكبران و مستضعفان عالم است، كه در يك سوي آن، اقليتي مستكبر با در اختيار داشتن همه دستگاههاي تبليغاتي، مجال حقيقت يابي را از مستضعفان جوياي حقيقت سلب كردهاند به گونهاي كه توده مردم با بضاعت ناچيز فكري، از كشف و فهم حقيقت درماندهاند.
اما دومين استضعاف بشر، استضعاف مادي اوست كه ناشي از نابرابري شديد اقتصادي و توزيع ناعادلانه ثروت و امكانات مادي است و چنانچه بيان شد اين قسم از استضعاف متوجه كشورهاي ضعيف و توسعه نيافته (جنوب) است. روزنههاي اميد براي رهايي جنوبي هاي مستضعف ازاين وضعيت اسفبار يكي پس از ديگري بسته شده و فاصله آنان از رشد و توسعه بيشتر ميشود و ميتوان گفت كه جنوبيها به نقطه اضطرار رسيده و رفته رفته به اين باور نزديك ميشوند كه ديگر نبايد از قدرتمندان دنيا گشايشي طلب كنند، چرا كه بارها آزموده اند كه با هر كمكي بيشتر زير سلطه رفته و غارت شدهاند. هر چند توده مردم بيشتر از دولتها به اين حقيقت رسيده بودند. رويكرد جنوبي ها به همكاريهاي «جنوب- جنوب» نمونهاي از اين بيداري تلقي ميشود و نيز رويكرد همكاريهاي اقتصادي منطقهاي نيز در همين راستا ميباشد. اما طوفان تحولات جهاني در مسير جهانيسازي توفندهتر از آن است كه اين گونه همكاريها در برابر آن تاب مقاومت آورد. مستضعفان جهان به پيروزي بيشتر از رونق اقتصادي نيازدارند و آن عدل و داد و برابري است و اين در حالي است كه شركتهاي عظيم چند مليتي وابسته به باشگاه سرمايهداري به سازمانهاو شركتهاي نوپاي جنوب اجازه رونق گرفتن نميدهند. و مانع از ورود آنها به عرصه رقابتهاي اقتصادي ميشوند. ازاين رو مستضعفين جنوب راهي جز روي آوردن به قدرتي فراتر از باشگاه سرمايهداري ندارند تا پشتوانه آن دربرابر سلطهجويان افزون طلبان و مستكبران عالم ايستاده و حقوق به غارت رفته خود را استيفا نمايند. البته اين قدرت، نبايد قدرت مادي باشد، چرا كه برتري مادي باشگاه سرمايهداري غير قابل ترديد است، اما آن چه بلوك سرمايهداري را ميتواند به زانو درآورد قدرتي معنوي است كه هم بر ايدئدلوژي استكباري چيزه شود و هم قدرت مادي آن را به بازي بگيرد. رهبر قدرت معنوي بيشك بايد يك فرد الهي باشد تا فراتر از مرزهاي جغرافيايي و سياسي امروز جهان، رهبري مبارزه با استكبار جهاني را بر عهده گيرد و به اقامه قسط و عدل مبادرت نمايد و اين رهبر الهي، كسي نيست جز منجي موعود كه همه اديان الهي و نيز خبري اديان غير الهي ظهور او را در «آخر الزمان» به عنوان تنها برپا كننده عدل، به پيروان خود وعده دادهاند.
امروز ظلم و ستم در هر دو چهره آن فراگير گشته و به تعبير روايات شريفه. زمين از ظلم و جور پر شده است و آن طور كه پيشتر گفتيم ظلم اخر الزمان، ظلمي نهادينه شده است نه وابسته به ستمگر كه با هلاكت او، ريشه ظلمش نيز كنده شود، چنان كه با تغيير دولتها و آمد و شد و روساي جمهور و دست به دستن گشتن قدرت بين احزاب مختلف، تغييري در خط سير جهان سرمايهداري صورت نميگيرد. آنان حتي كوچكترين تهديدي را از سوي احزاب مخالف، در جبهه اي متحد خنثي ميكنند.
حاصل اين ظلم فراگير ناتواني و فروماندگي مستضعفان نسبت به تغيير سرنوشت خود است و اين درفرهنگ اسلامي همان معناي «اضطرار» ميباشد. يعني شرايطي كه از همه راههاي عادي براي رهايي و خلاصي از بن بست قطع اميد شده است و بر اثر ستم مستكبران دين و آيين حق چنان در غربت افتاده كه كمتر كسي توفيق شناخت و پيروي از آن را دارد و اكثريت مردم از مكاتب و عقايد جديد و خود ساخته پيروي ميكنند و اين مرادف تعبيري است كه در فرهنگ اسلامي «بدعت» خوانده مي شود.
دراين ميان، اصول و حدود تعريف شده الهي مورد فراموشي قرار گرفته و تبعيت از هواي نفس رايج ميشود. امام صادق (ع) ميفرمايند:
و ميبيني كه حدود الهي، تعطيل شده و به هواهاي عمل ميشود.
دينداري نيز كهنهپرستي جلوه ميكند و دينداران در همه جا مورد سرزنش و تحقير قرار ميگيرند. چنان چه امام صادق (ع)، وضعيت مؤمنان را در آخرالزمان، اين چنين بيان ميفرمايد:
و ميبيني كه پيروان اديان، تحقير ميشوند و كسي هم كه دينداران را دوست بدارد، مورد تحقير قرار ميگيرد.
از سوي ديگر، حالت «اضطرار»، مستضعفان جهان را، به سمت عصيان بر ضد وضعيت موجود كشيده و نارضايتي از ضوابط، معيارها، فرهنگ و سياستهاي سرمايهداري را به طور فزايندهاي رو به رشد و فراگير ميكند. علاوه بر نمونههايي كه پيشتر اشاره شد، امروز جهان غرب شاهد راهپيماييهاي مردمي بر ضد جهانيسازي، سازمان تجارت جهاني و ساير سياستهاي جهانگشايانه باشگاه سرمايهداري است و اين نشانه آن است كه توده مردم در جوامع غربي، خودرا قرباني سياستهاي سردمداران سرمايهداري ميدانند. در سمت ديگر يعني در ميان تودههاي مردم مستضعف جنوب نيز علاوه بر تظاهرات پيدرپي بر ضد بيداد و ستمگريهاي سازمان يافته جهان سرمايهداري- امپرياليستي، شاهد رويكرد رو به تزايد به «منجي آسماني» هستيم. وقتي براساس پيشگوييهاي «نوسترآداموس»، حضرت عيسي مسيح (ع) ميبايست در اواخر سال 1998 و يا اوايل سال 1999 ظهور ميكرد، تودههاي وسيعي از مردم مستضعف آمريكاي لاتين و آفريقا، اوقات خود را در بيابان سپري كردند تا مشتاقانه، شاهد ظهور او باشند. هر چند اين پيشگوييها از اساس نادرست است؛ اما رفتار مردم حاكي از شوق و اشتياق به ظهور منجي الهي است و با اشتباه آن پيشگويي نيز از بين نميرود. با اطمينان ميتوان گفت كه مستضعفان عالم در هر دو جبهه استضعاف، بيش از هر زمان ديگر چشم به راه منجي الهي هستند. هر چند حيرت و ناآگاهي، گمراهي را براي نسل امروز به دنبال داشته است؛ اما عمق فطرت و وجدان انساني- الهي توده مردم خبر از آشوبي بيپايان ميدهد كه ناشي از حقيقتجويي و پاكيطلبي و فضيلتخواهي آنان است. رويكرد به معنويت و حلقههاي عرفاني گوناگون نشان از انسانهاي غرق شدهاي دارد كه به هر وسيلهاي، براي سيراب ساختن روح معنويت خواه خود، چنگ ميزنند. انسان امروز تا آن جا پيش رفته كه حتي اگر به بيبند و براي اخلاقي و جنسي افتاده است، سعي ميكند براي آن تقدسي دست و پا كند و از اين روست كه به آيين «تانترا» و امثال آن كشيده ميشود. تضاد و بحران نسل امروز جهان، ناشي از تقابل فطرت و وجدان انساني او با مظاهر تمدن است. از يك سو وجدان و فطرت، او را به پاكي و معنويت ميخواند و از سوي ديگر تمدن روز، روش زندگي بدون قيد و بند و به اصطلاح، آزاد را به او قبولانده است، بي آن كه شيوه ديگري از زندگي را آموخته باشد. در جبهه مستضعفان جنوب نيز، توده مردم مانند كشتي نشستگاني هستند كه طوفان حوادث و بحرانهاي جهان، با همه هستي آنها در جدال افتاده است و به مصداق آيه شريفه: چارهاي جز روي آوردن و استغاثه به درگاه الهي ندارند. گرايش به دينداري (در همه جوامع و نسبت به تمام اديان) و دو دهه اخير از رشد چشمگيري برخوردار بوده است تا جايي كه باشگاه سرمايهداري، آن را با عنوان «بنيادگرايي ديني»، بزرگترين چالش خود پس از فروپاشي اردوگاه سوسياليسم ميداند. به يادآوريم كه در حدود دهه 1960 و 1970 ميلادي، غربيها (و شرقيها) پايان حيات ديني را اعلام كرده و هيچگاه باور نميكردند كه دين،يك بار ديگر بتواند در سطح جامعه بشري مطرح گردد تا چه رسد به اين كه جبهه دينداران، در برابر تماميتخواهي آنان قد علم كند. بنابراين، جبهه دينداران، جبهه مستضعفان عالم است. اين جبهه، همه سربازان خود را از ميان مستضعفان بر ميگزيند. مستضعفان عالم اگر در سر، سوداي وراثت و پيشوايي زمين را دارند، بايد به اين جبهه ملحق شوند. به عبارت ديگر، مستضعفان عالم بايد بر حول يك محور مشترك يعني «منجي موعود عدالتگستر» گردهم آمده و با اشتياق، او را طلب كنند و جز اين راهي نيست؛ چرا كه جبهه مقابل، جبهه باطل و بيعدالتي و ستمپيشگي است. همان جبههاي كه حقايق را كتمان كرده و مصيبتها را بر مستضعفان وارد ميسازد. پس در يك سو، جبهه استكبار قرار دارد كه با كتمان حقايق، مردم را به گمراهي كشانده و مستضعفان را به تباهي واميدارد و در جبهه ديگر، مردمي مستضعف هستند كه با اشتياق، منجي را طلب ميكنند.
پس آنگاه كه اشتياق مستضعفان، به اوج ميرسد و خداوند اراده خود را بر حاكميت آنان محقق ساخته و مهدي موعود (عج) ظهور ميكند، پس از مبارزهاي سخت و خونين با جبهه استكبار كه با رشادت و جانفشاني ياران آن حضرت توأم است، رهبري جهان يكپارچه و به هم پيوستهاي كه مستكبران براي سيطره و تأمين منافع خود آن را مهيا كرده بودند، در اختيار ميگيرد و دنيا را پس از آن كه مملو از ظلم و جور شد،از عدل و قسط پر ميكند و به همگان ميآموزد كه چگونه ميتوان عدالت را در زندگي حاكم كرد.
در روي زمين برده مسلمان نميگذارد جز اين كه ميخرد و آزاد ميسازد، بدهكاري نميماند جز اين كه بدهياش را پرداخت مينمايد، حق كسي را در دست كسي نميگذارد، جز اين كه از او باز ميستاند و به صاحب حق باز ميگرداند، بندهاي كشته نميشود جز اين كه قيمت او را ميپردازد، كسي كشته نميشود جز اين كه همه قرضهايش را پرداخت ميكند و نام خانوادهاش را در بخش عطايا مقرر مينمايد.
خداوند در برهههايي از زمان، جلوهاي از قدرت خود را نمايان ميسازد تاحجتي براي بندگان باشد، كه اگر بر حقيقتخواهي و عدالتطلبي قيام كنند، دست نصرت الهي به ياري آنان خواهد آمد و قدرتهاي مادي مستكبران، نميتوانند آنان را سركوب كنند. بزرگترين نمونه براي اثبات اين مدعا، انقلاب اسلامي مردم ايران است. جهان شاهد بود كه ملت ايران با دست خالي اما با توكل بر خدا و براي حمايت و دفاع از دين او، با جلوداري مردمي عدالتخواه، قيام كرد، و در اوج ناباوري، بر طاغوت چيره گشت و در اين ميان، از ماشين عظيم جنگي غرب و شرق كاري ساخته نبود. به دنبال پيروزي انقلاب اسلامي در ايران نه فقط موج عظيم اسلامخواهي، سراسر جهان اسلام را دربر گرفت كه در حقيقت، موج دينخواهي و بازگشت به دين در دنيا به پا خاست و موجوديت استكبار جهاني را در خطر انداخت و اين آيهاي از آيات الهي است تا همگان باور كنند كه در روزي با شكوه، آخرين ذخيره الهي ظهور خواهد كرد و با ياري خداوند، اردوگاه استكبار را به نابودي خواهد كشاند. آن روز همگان خواهند ديد كه وقتي نصرت و فتحاللهي فرا ميرسد، مردم گروه گروه به دين خدا در ميآيند و آنگاه ديگر از استكبار كاري ساخته نخواهد بود مگر جنگ و كشتاري بيحاصل كه عاقبت نيز به نابودي آن منتهي ميشود و مستضعفان عالم، شاهد تحقق وعده الهي در وراثت و پيشوايي خود در زمين خواهند بود.
در اين ميان گفت كه سعادت واقعي با صالحاني است كه در دوران غيبت و غربت، امانتدار دين الهي و سنگربان حريم تقوا و عدالت باشند و در هر حال (چه زمان ظهور را درك كنند و چه پيش از آن بميرند) در زمره ياران حضرت مهدي (عج) هستند. بيترديد جبهه دينداران مستضعف كه خود را براي رويارويي با ظلم و كفر آماده ميكند، به وسيله پاسداران دين و ايمان، شكل ميگيرد. آنان بايد از صالحان و مؤمنان باشند تا مهدي (عج) را در رهبري مستضعفين ياري كنند و عرصههاي مختلف اداره اين جبهه را بر عهده گيرند. به عبارت دعدل جاويدان
عدل موبد و اقامه قسط ابدي كه هدف از ارسال پيامبران است و قرآن به دان گواهي ميدهد، دو مرحله دارد: تشريع و اجرا.
مقصود از مرحله تشريع، ايجاد قوانين عادله است كه سعادت بشر را تامين كند. اين مرحله، به وسيله پيامبران الهي به ويژه پيامبرگ بزرگ و مقدس اسلام انجام شده و بر دنياي بشريت عرضه گرديده است.
آغاز پيدايش بشر، با آغاز نخستين مرحله تشريع وقانونگذاري همراه بوده و هيچ وقت بشر از راهنمايي غيبي و آسماني محروم نبوده است. و پيامبران حق اين وظيفه را انجام دادهاند. اين راهنمايان بزرگوار، براي كمك و ياري عقل بشر آمدهاند تا بتواند دربرابر نفس و خواهل دل مقاومت كند. تا از استعمار عقل به وسيله دل جلوگيري كنند و عقل را از اين زنجير اسارت نجات بخشند.
مقصود از استعمار عقل آن است كه دل آن را براي رسيدن به هدفهاي حيواني به كار برد.
دومين مرحله، اجراي قوانين عادله است كه از نظر اهميت، كمتر از مرحله نخستين نيست. چون قانون صحيح اگر به طور صحيح اجرا نشود، نقض غرض از قانون خواهد بود. قانون بايستي به طور طبيعي اجرا شود و مقداري از خود مردم به درستي به صحت آن پايبند باشند و اجرا كنند.
قانوني را كه مردم صحت آن را نفهمند، به درد اجرا نميخورد و عدلي كه با فشار اجرا شود و با زور و قلدري پياده گردد، عدل نخواهد بود.
زور و قلدري، با عدف منافات دارد؛ چون از ظلم و ستم جدا نيست. مردم، بايستي بفهمند كه قانون چيست و قانونگذار كيست و سود قانون چه خواهد بود. در اين صورت، خودشان مجري قانون خواهند بود.
نيكمردان بايستي بكوشند كه زمينه را براي اقامه قسط، و عدل جاويدان آماده سازند. چون همانطور كه در اغاز سخن ياد شد،در راه اميد، بايد كوشيد تا بدان رسيد؛ آن هم اميدي بزرگ كه سرنوشت جهان را براي هميشه دگرگون خواهد ساخت. آماده كردن زمينه، عبارت است از بيدار كردن مردم و هشيار ساختن آن به حقايق و وقايع با رفتار و كردار، نه آن كه با سخن دم از عدل بزنيم و در كردار،ظالمانه رفتار كنيم و در ويترين عدل را نشان دهيم و در درون، آتش ظلم را برافروزيم و هدف عدل را مبرر براي وسيله ظلم ادعا كنيم.
عدل موبد روزي به دست برگزيده حق اجرا خواهد شد و رنج و كوشش انبيا، بالاخره به ثمر خواهد رسيد.
آماده ساختن زمينه، ميتواند تسريع در ظهور برگزيده حق داشته باشد. مجري عدل همگاني، كسي است كه برگزيده خدا باشد و بداند كه انبيا براي چه آمده اند و چه كردهاند و چه خواستهاند و خدا آنها را براي چه فرستاده است. او بايستي از نظر دانش و بينش، بر بشر برتري داشته باشد. گذشته از علوم الهي، از دانش طبيعي بشر آگاه باشد. عمرا دزار كرده و تجاربي بسيار اندوخته باشد. دورانهاي بسياري از تاريخ بشر آگاه باشند. با هزاران گونه از مردم روبهرو شده ، از اخلاق و اطوار و احوال و روحيات خلق جهان، با خبر گرديده باشد.
جنگها و صلحها ديده، مقاومتها و پايداريها، شكستهاو پيروزيها، تسليمها و طغيانها، از برابر چشمش گذشته باشد و كيفيت اجراي عدل موبد جهاني را در همه زمانها و نقاط مختلف جهان،در كشورهاي بزرگ و كوچك و ملت هاي گوناگون عالم، در نظر بگيرد.
شايد يكي از علل غيبت و طول عمر حضرت قائم آل محمد نيز، همين باشد؛ چون حضرتش بيكار نمينشيند كه تماشاچي باشد، تا روز قيام برسد. وجود شريفش هميشه مورد عنايات خاصه الهي قرار دارد و در ترقي و تكامل است و در درياهاي علم و معرفت غوطهوراست.ساعت به ساعت، تجربه مياندوزد و از خداي بزرگ، دانش ميآموزد.
علوم بشري ناقص است و نميتواند محيط به همه چيز جهان و به همه جهانيان باشد، از زمانهاي آينده و از مردم آينده آگاهي ندارد و نميتواند اطلاع كافي داشته باشد.
تنها علم خدايي است كه از زمانهاي آينده و از مردم آينده آگاهي دارد، و شاگردان مكتب الهي ميتوانند از همه جا و همه چيز و از همه كس اطلاع حاصل كنند و راه اجرا و پياد كردن قوانين عدل را به خوبي ميدانند. براي اين مردم، انسان موجود شناخته شده خواهد بود و انسان ناشناس، نزد شاگردان مكتب حق مفهومي ندارد؛ چون همه چيز در اين مكتب شناخته شده خواهد بود.
عقل بشر در استخدام دل
عقل بشر كه بايستي راهنمايي او باشد در استخدام دلش است. دل است كه عقل را استثمار ميكند و آن را بيگار ميگيرد و به سوي برآوردن خواستهاي روانه ميسازد و عقلي كه نماينده جنبه انساني بشر است، در خدمت جنبه حيواني او به سر ميبرد.
بايستي به كمك عقل شتافت و وي را از استخدام و بيگاري نجات بخشيد دل را مطيع و منقاد عقل قرار داد تا حق به حقدار برسد. چون حق عقل فرماندهي است نه فرمانبري. مهر ايزدي و رحمت الهي اين كمك را فراهم كرده و نيكمرداني را فرستاده تا به كمك عقل بشتابند و وي را از بردگي وجانور دو پا و راست قامت، رهايي بخشند، تا كارگر شهرت و برده غضب نباشد، و انحراف به سوي چپ و راست نداشته باشد.
راه انسان را ادامه دهدو بس. راهي را كه خودش برميگزيند از راستگرايي و شهوت به دور است و از چپ گرايي و غضب بركنار.
اين جاست كه رحمت الهي حضرت مهدي را ميفرستد تا عقل بشر را ياري كند و وي را از اسارت و بردگي نجات دهد و جامعه انساني تشكيل شود و عدل جهاني برقرار گردد.
ويژگي حضرت مهدي آن است كه ظهورش با قدرت همراه است، تا بتواند قدرتهاي بزرگ ضد انساني را بكود، خواه قدرت چپ، خواه قدرت راست، خواه قدرتي كه به نام انسان تشكيل شده باشد. چون جهان در دست اين سه قدرت است؛ يكي مظهر شهوت و ديگري مظهر غضب و سومي مظهر هر دو، كه هر سه قدرت، حيواني هستند و از قدرت انساني به دور.
نظريه مهدي
انسان كامل و مقدسي كه رهبري جهان را به دست خواهد گرفت و به كمك عقل بشر خواهد شتافت و برپا دارنده عدالت ابدي و جهاني خواهد بود، در زبان دانش و معرفت «مهدي» ناميده شده است.
آيا اين نام را اسلام براي حضرتش نهاده است؟ آري.
مهدي، كسي است كه ظلم و ستم را از جهان بركند، و خاور و باختر و شرق و غرب را از عدل و داد براي هميشه آكنده سازد.
نظريه مهدي، سمبل مبارزه با ظلم و بيدادگري وبرانداختن ستمكاري از صفحه گيتي است چنانچه در گذشته ياد شد، اين نظريه از اميدهاي اصلي و اجتماعي بشر بوده و هست و در كانون نهاد هر كس، چنين اميدي موجود است، و حضرت مهدي نور اين اميد است.
همه اديان و مذاهب بشري بدان خبر داده و كسي را نام بردهاند كه او مهدي خواهد بود..
ازمياني پيغمبر در تورات از جنگي عظيم و جهاني خبر ميدهد كه دو سوم مردم زمين را نابود ميكند. سپس پادشاه عادلي آيد و جهان را اصلاح فرمايد.
زيور داود، از آمدن مصلحي نويد ميدهد كه دريا تا دريا را داد كند و جميع امتهاي جهان اطاعتش كنند.
يهودان و جهودان «عُزيز» نبي را مهدي ميدانند.
مسيحيان و ترسايان، «مسيح» را مهدي ميخوانند.
نزد گبران و زردتشتيان، «بهرام» است كه فرزند سوم زرتشت و يا «سوشنانت» كه جهان را پر از پندار نيك و گفتار نيك و كردار نيك خواهد كرد.
بودائيان و برهمائيان كه 220 فرقه گوناگون هستند، انتظار بازگشت پيشواي خود را دارند.
ايرانيان باستان، «كيخسرو» را منتظر بودند.ميگفتند روي نهان كرده و بازخواهد آمد.
ولي هيچ يك از اديان گذشته مانند اسلام، نظريه «مهدي» را محكم و استوار نساخت. نه تنها پيروان خود را به وجود مهدي مژده داد؛ پيروان مذاهب ديگر را متوجه اين نظريه نمود و آگاه ساخت كه در مذهب خودشان، اصل وجود مهدي ثابت است.
و اين يكي از حقهاي بزرگ اسلام بر جامعه بشريت است.
آري، عدل موبد از ارمغانهاي اسلام براي اجتماع بشري است.
حكومت واحد جهاني، از ارمغانهاي اسلام است.
الغاي تبعيضهاي نژادي و بيان مسافات خلق، از ارمغانها اسلام استو.
الغاي طبقات اجتماع و برتريهاي قومي و ملي، از ارمغانهاي اسلام است.
اينك بايستي به كاوش پرداخت و تا معلوممان شود كه مهدي كيست و چگونه كسي است و بايستي چگونه باشد.
ضرورت عدالت
عدالت طلبي در فطرت انسان ريشه دارد و آرمان مشترك همه انسانها و جوامع شناخته ميشود.
اگر بخواهيم از منظر اهداف مكاتب گوناگون به طبقهبندي مسائل اساسي اجتماعي بپردازيم بايد عدالت را در زمره بنياديترين نيازهاي عمومي قرار دهيم و اشتراك نظر اكثرانديشمندان در زمينه «ضرورت عدالت» را يادآور شويم البته امروزه در جهان غرب ديدگاههايي هم مطرح ميشود كه عدالت طلبي را در تعارض با تكامل اجتماعي و مانع از دست يابي به رشد و توسعه پايدار معرفي ميكنند.
بدون شك رمز جهان پذير شدن «عدالت» به تاكيد فراگير اديان الهي بر ضرورت عدالت و تلاشهاي گسترده پيامبران براي تحقق آن در طول تاريخ باز ميگردد. و در اين راستا، بشر وامدار پيامبران و موحدان است.
حضرت آيت الله خامنه اي در سخناني با اشاره به مجاهدت پيامبران در راه اهداف والاي بشري ميفرمايد:
انبيا و مناديان حق امروز زندهاند، و هدفهايي كه در بشر دنبال ميكردند، با رفتن انها نمرد و به تدريج هدفهايشان در واقعيت و جريان تاريخ تحقق يافت.
امروز ميبينيد كه در دنيا، نداي عدالت و آزادي هست و روشنفكران عالم، هدفهايي را به عنوان هدفهاي عالي اسم ميآورند كه اين همان هدفهاي انبياست، گر چه خود ندانند كه از كيست.
آموزههاي ديني و سيره معصومين مبين ضرورت انكار ناپذير عدالت است. امام علي (ع) در هنگام بيعت مردم با ايشان، دليل پذيرش خلافت را رسالت دانايان در برپايي عدالت دانسته و ميفرمايد:
آگاه باشيد سوگند به خدايي كه شكافنده دانه و خالق انسان است، اگر حضور بيعت كنندگان حاضر در صحنه نبود و با وجود ياران و همراهان، حجت تمام نميشد و اگر عهد و پيمان خداي يكتا از دانايان نبود كه نبايد بر سيري ظالم و گرسنگي مظلوم رضايت دهند، هر آينه ريسمان و مهار شتر خلافت را بر كوهان آن ميانداختم و جام آفرينش را به جام اولين آن سيراب ميكردم.
امام خميني در سخناني با اشاره به سيره عدالت خواهي پيامبران، ضرورت پيگيري اصل عدالت را گوشزد كرده و ميفرمايد:
اين سيره مستمر انبيا بايد در كساني كه خودشان را تابع انبيا ميدانند نيز باقي باشد. حكومت اسلام بايد اقامه عدل بكند و ما اگر تابع اسلام هستيم و تابع انبيا هستيم، اين سيره مستمر انبيا بوده است و اگر تا ابد هم فرض كنيد، انبيا بيايند، باز همين است، باز جهات معنوي بشر تا اندازهاي كه بشر لايق است ادامه اقامه عدل در بين بشر و كوتاه كردن دست ستم گران است.
در همين زمينه حضرت آيت الله خامنه اي همواره توجه به اصل عدالت و ايجاد قسط و داد در كشوررا ضروري دانسته و عدالت اجتماعي را در راس سياستهاي كلان نظام اسلامي تلقي كرده اند. ايشان مسئولان كشور را به «تقسيم بهينه منابع و امكانات عمومي، دريافت ماليات بر حسب خودداري از درامد، حمايت جدي و قانوني از قشرهاي مستضعف جامعه در زمينههاي مربوط به خدمات دولت و قوه قضائيه و بذل توجه و كمك بيشتر به مناطق محروم فراخواندهاند.
جايگاه عدالت در اسلام
عدل در اسلام- از ديدگاه شيعه- يكي از اصول دين است و زيربنا و فلسفه فروع مكتب محسوب ميشود. مباحث علمي و عملي عدالت به ويژه در فرايند توسعه وسازندگي اجتماعي، در وهله نخست از قرآن و سخنان پيامبر اكرم و سيره عملي آن حضرت سرچشمه ميگيرد، سپس از زبان رساي امام علي (ع) تفسير شد و در طول پنج سال خلافت ايشان، الگوي عيني و عملي آن براي جهانيان ترسيم گرديده است.
با وجود آموزههاي ديني در خصوص قسط و عدل، فيلسوفان و انديشمندان مسلمان درباه نقش و جايگاه دقيق عدالت با يكديگر اختلاف نظر دارند. گروهي از آنان «قسط و عدل» را آرمان نهايي زندگي اجتماعي ميشمارند و مهمترين رسالت مسئولان جامعه اسلامي را كوشش براي برپايي قسط در ميان مردم ميدانند، اما گروه ديگر، عدالت را تنها وسيلهاي براي وصول به اهداف و آرمانهاي ارزشي جامعه تلقي ميكنند و در مقايسه با هدف نهايي جامعه اسلامي، آن را مقدمه و از لوازم اوليه تحقق هدف ميدانند. اينان به طور كلي،استقرار عدالت اجتماعي را در رديف ديگر سياستها و خط مشيهاي كلان نظام اسلامي قرار ميدهند و براي آن هيچگونه اولويت ويژه اي قائل نيستند.
بر اساس نظر نخست، مسئولان و برنامه ريزان جامعه اسلامي بايد همواره در بسيج امكانات و هدايت سياست ها و برنامههاي دراز مدت نظام، عدالت را در نظر داشته باشند، همچنين در صورت عارض هر يك از اصول و ارزشها با اصل عدالت، بايد عدالت را بر انها مقدم داشت و نظام اجتماعي را بر اساس رجحان دادن اصل عدالت و اولويت بخشيدن به قسط و داد سامان دهي كرد.
هدف اصيل در حقوق اسلام، اقامه عدل درجامعه بشري است و تنها اصلي كه به صورت مطلق بدون كمترين قيد و شرطي مطرح است، اصل عدالت است. اصل عدالت، اصول ديگر مانند آزادي، مساوات و … را شكل ميدهد؛ بدين معنا كه آزادي از نظر اسلام تا آنجا محترم است كه با اصل عدالت در تضاد نباشد و هر گاه اصلي در تعارض با اصل عدالت قرار گيرد، عدالت مقدم خواهد بود. ممكن است گفته شود كه عدالت نيز گاهي تحت الشعاع ارزش هاي ديگر قرار ميگيرد براي مثال در جايي كه دادن حق فردي با مصالح اجتماعي در تعارض باشد، براي حفظ نظم، از اجراي عدالت درباره فرد صرفنظر ميشود. پاسخ اين است كه در چنين مواردي، حقوق فردي تحت الشعاع تكاليف اجتماعي قرار گرفته است، يعني به دليل وابستگي سعادت فرد به سعادت جامعه، بخشي از قوق شخصي او براي تامين مصالح مهمتري كه براي خود او نيز ضروري است و بدون آن ممكن است منافع مهمتري را از دست بدهد، فدا ميشود؛ پس خود اين عمل از مصاديق عدالت است نه معارض با آن.
حال اگر بر پايه نظر دوم، عدالت را هم در رديف ساير اصول ارزشي و انساني جامعه انساني بدانيم. ديگر نميتوان مسئولان را ملزم ساخت كه در هر شرايطي عدالت را بر اصول ديگر مقدم بدارند. زيرا ممكن است در مواردي حفظ نظم و انضباط، رعايت منافع اكثريت و دفاع از حقوق و آزادي هاي فردي بر اجراي عدالت ترجيح يابد. در اين فرض، عدالت يك راهكار اجتماعي براي دست يافتن به اهداف توسعه تلقي شناخته ميشود كه در صورت تعارض با ديگر راهكارها يا اركان توسعه، ميتوان براي مدتي از آن چشم پوشيد.
شايان ذكر است كه مناقشه علمي و فكري درباره جايگاه عدالت در نظام اجتماعي اسلام، در انديشه برخي پژوهشگران تحت عنوان «عدالت» هدف يا وسيله مطرح شده است. از آن جمله، استاد شهيد مطهري است كه به تحقق و بررسي نظريههاي گوناگون در اين زمينه پرداخت است. ايشان اين موضوع را از زاويه شناخت «هدف نبوت ها و بعثتها» مورد مطالعه قرار داده و با نقد و ارزيابي برخي ديدگاهها. نظر نهايي خويش را مطرح كرده است.
از ديدگاه استاد مطهري، قرآن كريم دو هدف اصلي براي پيامبران معرفي كرده و آموزههاي پيام آوران الهي را مقدمهاي براي دست يافتن به اين دو هدف دانسته است.
اي پيامبر، ما تو را گواه و نويد دهنده و دعوت كننده به سوي خدا به اذن پروردگار و چراغي فروزان فرستاديم.
عدل عالمگير
از خواستههاي فطري بشر، آزادي در سفر و در حضر است، به جا كه ميخواهد بتواند برود و هر جا كه ميخواهد بماند، بتواند بماند. اين خواسته در اين زمان انجام پذير نيست.
سفر. گذرنامه ميخواهد، اذن خروج ميخواهد تابتوان از مرز هوايي يا دريايي و يا زميني خارج شد.
به هيچ كشور نميتوان داخل شد، مگر آن كه حكومتش اجازه دهد و گذرنامه را ويزاكنند. خارجيان حق ندارند، بدون اجازه دولت، در كشوري سكونت كنند، حق ندارند در آن كشور به كار پردازند و زندگي كنند، مگر آن كه از دولت اجازه بگيرند و پروانه كسب داشته باشند.
اين خواسته بشر، در عدل عالمگير و حكومت واحدجهاني، تحقق پذير است و به يقين روزي خواهد رسيد كه بشر بدين خواسته ميرسد؛ چون خواسته همگاني است و امكان پذير.
مرزها برداشته خواهد شد، كشورها، كشوري واحد خواهند شد. دولتها و حكومتها حكومتي يگانه خواهند شد، و شرق و غرب در اختيار همه افراد قرار خواهد گرفت.
از خواستههاي فطري بشر، مساوات نژادي و عنصري است، تا سپيد بر سياه برتري نداشته باشد، تا اروپايي بر آفريقايي تسلط نداشته باشد. تا عرب بر عجم، فارس بر ترك، پارسي بر هندي تقدم نجويد.
اين خواسته نيز در عدل عالمگير و حكومت واحد جهاني محقق ميشود؛ چون خواسته همگاني است و امكان پذير.
از خواستههاي طبيعي بشر، مساوات فقير است با غني اين خواسته نيز در عدل عالمگير و حكومت واحد جهاني، تحقق پذير است.
الغاي سلطه قوي بر ضعيف و مساوات آنها در حقوق، از خواسته هاي همگاني خلق است و در عدل عالمگير و حكومت واحد جهاني محقق ميشود. عدل عالمگير و حكومت واحد جهاني، آرمان خلق عالم است.
حكومتي كه پايهاش بر عدل و داد، نهاده شده است.
اين حكومت، حد و مرز نداردو بشر را از زنداني شدن در شهري و يا در كشوري نجات خواهد داد.
مرزهاي كشورها براي انسانها، طبيعي نيست و مصنوعي است و ساخته شده دولتهاست، نه خلق مردم.
در عدل عالمگير و حكومت واحد جهاني، تبعيضات نژادي وجود دارد، چون حكومت مردم است نه حكومت نژاد و نه حكومت گروهي خاص. عدل عالمگير، قوي و ضعيف نميشناسد، ضعيف از مردم است، چنانچه قوي نيز از مردم است و هر دو با يكديگر مساوات دارند.
حكومت واحد جهاني حكومت يك تن نيست، حكومت يك حزب نيست، حكومت خلق است و قدرت در دست مردم است و نه در دست حزب و نه در دست يك تن يا چند تن.
مرزبندي كشورها و تبعيضات نژادي به سود دولتهاست و نه به سود مردم.
اين پديدهها از كوتاهي فكر ريشه مي گيرد هنگامي كه زمامداران بشر، انسان هاي كامل شدند، اين پديده ها از جهان زدوده مي شود.
چه وقت؟ وقتي حضرت مهدي بيايد و عدل عالمگير را برپا كند و آن را براي خلق جهان ارزاني بدارد و خلق را به خواسته اش برساند.
حضرتش در اين حكومت مانند يكي از مردم جا دارد و زندگاني ميكند و راهنما و مجري قانون است.
عدل عالمگير به وسيله زور و قدرت امكان پذير نيست و حكومت زور بر فرض برقرار شدن دوامي نخواهد يافت. حكومت زور ماندني نيست و از ميان خواهد رفت.
حكومت جهاني، بشري است، حكومت ملي نيست و اختصاص به نژاد و عنصري ندارد و ملتي را بر ملت ديگر ترجيح نميدهد.
جهان از نظر خواسته و اخلاق و عادات و افكار و رفتار و پسند و ناپسند، متباين هستند؛ پسنديده نزد مردمي، ناپسند، نزد مردم ديگر است.
ساليان درزاي است كه فكر حكومت واحد جهاني در مغز دانشوران و متفكران بشر راه يافته و نخستين گام براي آنها پس از جنگ جهاني اول به صورت «جامعه ملل» برداشته شد، ولي به عللي چند نتوانست كاري انجام دهد كه يكي از آن علل فقدان قوه مجريه بود. در نتيجه، موسوليني رهبر كشور ايتاليا با خونريزي كشور حبشه را بلعيد و جامعه ملل نتوانست از آن جلوگيري كند.
حكومت واحد جهاني، تحقق پذير نيست، مگر در صورتي كه ملتها خواستار آن باشند و آن وقتي است كه عدل عالمگير به وسيله حاكم عادلي برقرار شود اين حكومت، مطلوب طبيعي و عقلي همه افراد بشر خواهد بود، وبدون خونريزي دستگاههاي امنيتي است.
اين حكومت كه در كشوري برقرار گردد و عدل در آن پياده شود، ملتهاي همسايه از آن آگاه ميشوند و يكي پس از ديگري، الحاق خود را بدان اعلام ميداند. كشورهاي دور دست كه از آن آگاه شدند، بدان محلق ميشوند و در جرگه دولتهاي مشترك العداله داخل ميشوند. عدالت، از تعصب نژادي مطلوبتر است.
عدل عالمگير عدل سه بعدي است:
عدل دولت بر ملت، عدل ملت بر ملت، عدل ملت بر دولت.
عدل دولت بر ملت، عبارت است از عدم تخلف از قانون، كه فاقد زورگويي و استثمار ملي خواهد بود و قانونش قانوني است كه به تصويب الهي رسيده باشد، خدايي كه همه افراد بشر را ميشناسد و به خصوصيات همگان آگاه است.
عدل دولت بر ملت، مانندحكومت علي ولي حكومت آن حضرت پايدار نماند. چون فاقد بعد سوم بود كه عدل ملت بر دولت باشد.
آيا ناكثين و قاسطين و مارقين عدالت پيشه بودند؟!
آيا اهل كوفه، با علي (ع) به عدالت رفتار كردند؟ و راهنماييهاي حضرتش را براي جنگ و صلح به كار بستند؟
عدل ملت بر ملت، وقتي محقق ميشود كه ظلم وستم شخصي از ميان افراد ملت بيرون رود. عدل ملت بر ملت، برقراري راستگويي و درستكاري در ميان خود افراد اين است كه هيچ يك ازآنها در نهان و آشكار به دگري ظلم نكند و ستمي روا ندارد.
اين است تكامل ملي و رشد افراد نيست ولي ابدي است.
در اين حكومت، مرزهاي مصنوعي جغرافيايي كه دولتها تاسيس كرده اند برداشته ميشوند و حكومتهاي نژادي و منطقهاي به هر شكلي كه باشند از ميان ميروند ديكتاتوري سياه، ديكتاتوري سرخ، حكومت اكثريت به نام دموكراسي، در اين حكومت حل ميشوند. آنچه كه بايستي به سراغش رفت، بعد سوم عدالت است كه عدل ملت بر ملت باشد؛ يعني گسترش عدل در ميان خلق و آن در صورتي است كه وجدان انساني فرد بر او قاضي و حاكم باشد و خود، پليس خود باشد تا از ارتكاب جرم و گناه دوري كند و اين حقيقت به جز ايمان به خدا، راه دگري ندارد.
خداي عادل روز واپسين را در انتظار نيكوكاران و گهنكاران قرار داده است و مقصود از حكومت مذهب همين استو جز اين نيست كه پايهاش بر بعدهاي سه گانه عدالت برقرار باشد و پايه آن بر ايمان به مبدا و معاد.
حكومت مذهب، حكومت خود است بر خود، و دموكراتيكترين حكومتهاست چنانچه در حكومت حضرت علي ديده شد. لازم نيست كه بعد سوم عدالت همگاني شود و همه افراد بشر چنان باشند همان اندازه كه بخشي از مردم چنين شدند و شماره آنها به عددي برسد كه بتوانند پرچم عدل را در زير سايه حاكمي عادل در اهتراز درآورند، آغاز عدل عالمگير در جهان بشريت خواهد بود.
حضرت مهدي، پرچم عدل را در جهان خواهد برافراشت و خوشبختي و آسايش همگاني خلق جهان را براي هميشه، تامين خواهد كرد.
و آن وقتي است كه شماره ياران باوفايش به عددي كه مورد احتياج است برسد و مرداني نيكوكار در زير سايه بزرگمردي بزرگوار قرارگيرند.
حكومت الهي در جهان
شماره حكومتهاي الهي كه تاكنون در جهان تشكيل شده، بسيار ناچيز است و قابل قياس با شماره حكومتهاي بشري نيست.
شماره حكومتهاي بشري از ميليون ها متجاوز است، در حالي كه شماره حكومتهاي الهي از سه عدد تجاوز نميكند و دوام نيافته است. چون بشر لياقت اين حكومتها را نداشته و فاقد بعد سوم آن بوده عدل ملت بر ملت و عدل ملت بر دولت.
تاسيس حكومت الهي و دوام آن، روزي است كه بشر لياقت آن را داشته باشد و بعد سوم و دوم عدالت را دارا باشد و قرآن از آن خبر مي دهد و از آن به «عباد صالحون» تعبير ميكند.
و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر آن الارض يرثها عبادي الصالحون
عباد الصالحون- كه وراث زمينند- همان مردمي هستند كه داراي بعد سوم و دوم عدالت هستند. در نتيجه، حكومت الهي سه بعدي و عدل عالمگير در جهان برپا ميشود و ابدي و جاودان مي گردد. از لفظ ارض، استفاده ميشود كه نخستين حكومت الهي در جهان كه پس از توفان نوح تشكيل گرديد، حكومت حضرت يوسف پيغمبر در مصر بود. اين حكومت، محبوبترين و پاكيزهترين حكومتهاي سرزمين مصربود.
دومين حكومت الهي در جهان، حكومت «طالوت» براسرائيليان بود. طالوت، كسي بود كه از سوي خدا به فرمانفرمايي اسرائيليان منصوب گرديد. بزرگمردي بود بسيار دانشمند، قوي و شجاع و از اسرار نهاني جهان آگاه بود.
سومين حكومت الهي در جهان، حكومت حضرت علي بود كه فقدان بعد دوم و سوم در مردم، موجب شد كه حضرتش را بكشند و مورد نفرين آن حضرت قرار گيرند، نفرين آن حضرت چنين بود:
«پروردگارا مرا از اين مردم بگير.» كه شومترين نفرين در تاريخ بود.
آنچه كه در اين حكومت هاي سه گانهي الهي جلب نظر ميكند، سه گونه بودن اين حكومتهاست كه هر كدام رنگ خاصي داشتند. از اين استفاده ميشود كه حكومت عدل و حكومت الهي، رنگ خاص و شكل مخصوصي ندارد، و قوام آن حكومت به عدل است و بس، به شكلي كه حكومت اداره شود. خواه جمهوري باشد، خواه سلطنتي، خواه داراي مجلس سنا و شورا باشد، خواه نباشد، مقصود، اقامه قسط و برپايي عدل است و بس.
اين حكومت هاي سه گانه، سه رنگ بودند، ولي در حقيقت يك رنگ داشتند و آن رنگ عدالت بود كه هر سه رنگ، در آن قرار داشت.
يوسف در حكومت مصر، پادشاه نبود، چون به صريح آن، پادشاه مصر كس ديگري بود. يوسف، فرمانفرماي مصر بود، ولي ديكتاتور و خودكامه نبود، حكومتش دموكراسي نبود، چون دموكراسي، حكومت اكثريت است و اقليت در آن محروم و محكوم اكثريت است.
حكومت يوسف، حكومت عدل بود كه حكومت همه ملت است.
طالوت در حكومتش پادشاه بود و سلطنتش انتصابي بود و از جانب خدا منصوب شده بود، و فرماندهي جنگ را شخصا به عهده گرفت و پيروز شد و نبوغ نظامي خود را نشان داد، و ذلت و خواري را از اسرائيليان گرفت و عزت و سربلندي را به آنها ارزاني داشت.
آري، حكومت عدل، عزت و سربلندي مي آورد.
حضرت علي حكومتش انتخابي بود و تنها كسي كه در ميان خلفاي راشدين كه دراثر انتخاب عمومي به حكومت رسيد، حضرتش انتخاب شد سپس با او بيعت كردند.
خلفاي سه گانه كه پيش از آن حضرت حكومت كردند، با بيعت به حكومت رسيدند، آن هم بيعتي كه نهاني ميان چند نفر قرارش گذاشته شده بود.
انتخابي بودن حكومت حضرت علي از نظر مردم است، وگرنه حضرتش از سوي خداي بشر به فرماندهي كون و مكان نصب شده بود و ولايت تكويني و تشريعي در اختيارش بود و پذيرش حكومت ظاهري، براي اقامه عدل بود. حضرت علي خودش عدل بود كه به صورت بشر درآمده بود.
حكومت حضرت مهدي، چهارمين حكومت الهي در جهان است و حكومت حضرتش، عين حكومت پدرش حضرت علي است، با اين تفاوت:
حكومت پدرش علي، محدود به زمان و مكان و موقتي بود، چون بشر آن روز ابعاد ثلاثه عدالت را نداشتند.
ولي حكومت حضرت مهدي، حكومت جهاني و جاويداني است، چون بشر در آن زمان داراي بعدهاي دوم و سوم عدالت هستند كه به تعبير قرآن «عباد صالحين» ناميده شدهاند.
حكومت مهدي مانند حكومت پدرش علي از انتخاب برخوردار است، ولي نه انتخاب اصحاب وحل و عقد و نه انتخاب مردم يك كشور، بلكه انتخاب مردم جهان، و انتخاش مشتمل بر دو مرحله است: انتخاب نوعي و شخصي.
انتخاب نوعي هم اكنون محقق است كه همه مردم جهان آرزوي ظهورش را دارند. انتخاب شخصي، پس از ظهور آن حضرت واقع ميشود.
از ويژگيهاي حكومت الهي حضرت مهدي، پيروزي بدون خونريزي است. و حمام خوني كه جهانگيران جهان از قبيل اسكندر و چنگيز و تيمور براي كشورگشايي به پا كردند، در حكومت جهاني حضرت مهدي منتفي است.
حكومت حضرت مهدي، جهانگيري و جهانگشايي نيست، بلكه جهانباني و جهانمداري است و اين ويژه حكومتهاي الهي است كه در هر سه حكومتها تحقق داشته و قدرت حكومت، با مهر و رحمت همراه بوده است.
به يقين روزي خواهد رسيد كه حكومت حضرت مهدي، جهان و جهانيان را زير پوشش خود قرار خواهد داد و بدون آن كه خونريزي در كار باشد، بشر به حسب فطرت از آغاز پيدايش خود، خواهان برپايي عدل بوده و هست ولي اين خواسته فطري، براي برپايي حكومت عدل كافي نيست.
چنانچه حكومت عدل را با زور سرنيزه نمي شود به پا كرد، چون ظلم به جز ظلم نخواهد زاييد و قداست هدف، مبرر به وسيله نخواهد بود. ولي هنگامي كه خواسته فطري بر اشتداد پذيرفت و به مرتبه شوق رسيد و فاعليت پيدا كرد، آن وقت است كه زمينه برپايي حكومت عدل عالمگير مهدي آماده شده است.
اشتداد خواسته فطري بشر، وقتي است كه ظلم وستم بسيار شود و بشر از آن به تنگ آيد تا خواسته فطري او فاعليت پيدا كند و او را برانگيزد كه شب و روز در راه پيدا كردن عدل گام بردارد و موانع رسيدن به آن را يكان يكان از ميان بردارد، تا به هدف برسد. در اين هنگام، قائدي توانا و بزرگوار شناخته شده، قدم در ميان خواهد گذارد و حكومت عدل را برپا خواهد كرد.
و نخستين حكومت عدل در نقطهاي از جهان برپا خواهد شد و درخشندگي پيدا خواهد كرد و همسايگان از آن آگاه خواهند شد. يكان يكان به سويش ميشتابند و الحاق خود را به حكومتش اعلام ميدارند. نوبت به جهانيان ميرسد و ملتهاي جهان از آن استقبال ميكنند و با جان و دل ميخواهند كه در ظل حكومتش قرار گيرند.
چنين حكومتي درست بر خلاف جانگيري جهانگشايان خواهد بود، چون آنها ميخواهند كشورهاي ديگر را تسخير كنند و ملتها با آنها ميجنگند و از خود دفاع ميكنند و پيروزي جهانگشا، با خونريزي محقق ميشود.
برپا كننده عدل را ملتهاي جهان، خواستارش هستند تا در ظل حمايتش قرار گيرند. و پروزي عدالت به دست حضرت مهدي در سراسر گيتي محقق ميشود و حكومت الهي به جاي حكومتهاي بشري مينشيند و جهان پر از عدل و داد ميشود و خواسته همگاني خلق، تحقق ميپذيرد.
خداي خلق هم وعده و مژده داده است كه چنين روزگاري خواهد آمد. از ويژگيهاي خاص حكومت هاي الهي آن است كه در اين حكومتها اقليت و اكثريت وجود ندارد،همگان در آن يكسانند و حكومت، حكومت مردم است. پيدايش اقليت و اكثريت در حكومت ها، يا نژادي است و يا مذهبي، مساوات نژادي، اقليت و اكثريت نژادي را از ميان برميدارد، چنانچه عدل شمولي، اختلافات مذهبي را ميشويد و به دريا ميافكند.
خواسته بشر
فطرت بشر از ظلم متنفر است و ستم را زشت ميشمارد.
اين تنفر و بيزاري چون فطرت بشر است، اختصاص به فردي يا جمعيتي ندارد و محدود به سرزميني و منطقهاي نيست.
همه افراد بشر از بزرگ و كوچك و سياه و سفيد و زرد و سرخ، از اين حكم فطري، برخوردار هستند.
كودك، از منظره كتك زدن كودك ديگر، غمگين ميشود و گاه ميگريد و از زننده اظهار انزجار ميكند و به كودك مضروب مهرباني ميكند.
تنفر و بيزاري از ظلم. از غريزههاي بشري است و عقل را در آن راهي نيست و حكم به زشتي و منفوريت ظلم تنها ويژه عقلا و خردمندان نيست، ديوانگان هم از ظالم و ستمكار نفرت دارند.
دخالتي كه عقل در اين موضوع دارد، تشخيص مصاديق ظلم است كه غريزه را در اين جهت راهنمايي ميكند، پس از آن كه تنفر او را تاييد ميكند.
طبيعت بشر است كه هر چه راكه از آن تنفر دارد، نابودي آن را خوش دارد و اگر قدرتي داشته باشد در نابودي آن ميكوشد تا ديدگاه خود را از اين وجود زشت، پاكيزه گرداند و ديگر منفور خود را نبيند.
از اين سخن به اين نتيجه ميرسيم كه روزي بشر اين منفور فطري را از ميان خواهد برداشت و جهان را از لوث وجود ظلم و بيدادگري پاك خواهد ساخت.
همانطور كه فطرت بشر از ستم و بيدادگري تنفر دارد، همانطور كه دوستدار عدالت و شيفته عدل و داد است.
آنچه قطعي است آن است كه پسنديده بودن عدل خواسته فطري بشر است و اختصاص به فردي خاص و يا دستهاي مخصوص ندارد، همه انسانها از هرنژاد و در هر زمان و مكان. عدالت را خوش دارندو انتظار برخورداري آن را دارند.
اختلاف انسانها از لحاظ طرز فكر، دانش، محيط زندگي، رنگ و نژاد، تاثير در اتحاد آنها در اين مطلوب فطري ندارد. همگان در آن متفقند و خواهان اين خواسته فطري هستند.
مطلوب فطري بشر، ويژه شهري يا كشوري يا قارهاي نيست، هر انساني آن را براي خود ديگران ميخواهد.
مردم اين شهر، نه تنها عدالت را براي خود ميخواهند، بلكه براي شهرهاي ديگر نيز ميخواهند. هر نژادي خواستار آن است كه دست ستمگر از تمام روي زمين قطع شود.
نقطه اي كه در كره زمين عدالت برقرار باشد آنجا را بهشت نامند و محبوب همه انسان ها خواهد بود.
بهشت آنجاست كه كارزاري نباشد
كسي را با كسي كار نباشد
هر بشري خوش دارد كه بدان جا برود و در آنجا بماند؛ چون محبوب فطري خود را در آنجا پيدا مي كند. آري، خوشترين جا، جايي است كه در آنجا دلبر باشد.
آوارگان، از ظلم و تعدي و مهاجران به كشورهاي ديگر، در اين زمان بسيارند.
طبيعي بشر است كه هر چه را كه بخواهد، به دنبالش ميرود و قدرت خود را به كار مي اندازد تا به مقصود برسد.
بسيار ديده شده است كه افرادي خواسته خود را انجام دادهاند و تحولي در محيط ايجاد كرده و موفقيتي به دست آوردهاند.
پس چيزي را كه همه افراد بشر جوياي آن هستند، به يقين وجود پيدا خواهد كرد و روزي خواهد آمد كه بشر بدين خواسته فطري خود برسد و عدل و داد در سراسر گيتي حكومت كند.
انتظار چنين روزي در دل همه افراد بشر نهفته است و اين انتظار فطري است و حكم فطرت خطار ندارد و اين انتظار سرانجام به سر خواهد رسيد و مطلوب همگاني بشر، محقق خواهد شد.
انسان، خواسته فطري دگر نيز دارد كه چهارمين خواسته او خواهد بود، و آن دوست داشتن آسايش روحي است؛ هر كس داراي اين خواهش طبيعي است، و بايستي روزي بيايد كه تمام افراد بشر به اين مطلوب طبيعي و مقصود فطري برسند.
خواسته فطري عدل و داد، با خواسته فطري آسايش، در يك روز و به يك چيز محقق خواهد شد. و آن وقتي است كه ظلم و ستم يكسره از جهان رخت بربندد و عدل همگاني در جايش بنشيند.
بشر با وجود ظلم ظالم، آسايش روحي نخواهد داشت و آسايش روحي بشر وقتي محقق خواهد شد كه دستهاي جنايتكاران و ستم پيشگان جهان قطع شود و ديگر فكر ستمگري در مغز جنايت پيشهاي راه نيابد.
پيدايش احزاب سياسي در جهان و موفقيتهاي نسبي آنها در پارهاي از كشورها در سايه همين خواسته فطري يعني اجراي عدالت بوده است. چون همگي احزاب دعوي ارمغان حكومت عدل را دارند.
رهبران احزاب، از اين خواسته فطري بشر بهرهبرداري كرده و براي خود ايجاد موفقيت ميكنند و بر اريكه قدرت مينشينند. ولي هيچ يك از آنها تاكنون نتوانسته اند اين محبوب فطري بشر را در آغوش وي جاي دهند، چون تاسيس حكومت عدل، كار هر كسي نيست، به ويژه اگر حكومت عدل جهاني باشد.
فطرت عدالت خواهي و خواسته ايجاد عدل جهاني در بشر، موجب شده كه هر قومي اين لباس را بر قامت كسي شايسته ببيند و وي را موجد عدل عالي بدانند.
گفته شد تشخيص موضوع براي خواسته هاي فطري بشر به دست عقل است و فطرت اشتباه نميكند ولي در تشخيص موضوع اشتباه رخ ميدهد. چون هر كسي عقل محض را راهنمايي خود قرار نميدهد، احساسات و عواطف در اكثريت مردم نميگذارند كه عقل محض رهنما باشد. و اختلافات از همين جا پيدا شده است.
اگر حاكم بر هر انساني، عقل او بوده باشد و بس و تمايلات قلبي در آن دخالتي نداشته باشد، اختلافي در جهان ميان افراد بشر رخ نميدهد. اختلاف ملل عالم در موجد حكومت عدل جهاني، از همين جا حادث شده است.
اختلاف مسلكهاي احزاب و رهبران آنها، از اين جا پيدا شده است اينك به سراغ عقل برويم تا ببينيم كه او چگونه كسي را شايسته برقرار كردن عدل برروي كره زمين ميداند.
عقل ميگويد: برپا كننده عدل جهاني، بايستي داراي شرايط و صفاتي باشد و كسي كه از اين شرايط و صفات برخوردار نباشد، قطعا موفق نخواهد شد كه بشر را به اين هدف عالي برساند.
رهبران احزاب، يا نخستين شرط را فاقدند و يا همه شرايط را از اين رو نتوانستهاند عدل را در جهان برقرار كنند، بلكه نتوانستهاند در گوشهاي از جهان پياده كنند.
ممكن است در يكي دو كشور شهوتهاي بسياري از افراد بشر ارضا شده باشد، ولي از ارضاي شهوت و رسيدن به تمايلات قلبي، تا برقراري عدل، هزاران فرسنگ فاصله است.
در بسياري از موارد، اجراي عدل بر خلاف تمايلات قلبي است، تمايلات قلبي حد و مرز ندارد و پياده كردنشان ظلم بر دگران است.
نخستين شرط
نخستين شرط در بر پا كننده عدل جهاني، آن است كه در دعوتش راستگو باشد و حقيقتا خواهان ايجاد عدل و داد باشد و كسي نباشد كه دعوت به عدل را وسيله استثمار قرار بدهد و منظورش از اين دعوت، سوار شدن بر دوش خلق و حكومت كردن باشد.
بديهي است كه چنين كسي، موفق به برقراري عدالت نخواهد شد. چون دروغ ميگويد منظورش اقامه عدل نيست و هدفش رسيدن به مطامع خويش است.
اين دسته اگر هم به گمان خود راست بگويند، خود را براي هدف نميخواهند، بلكه هدف را براي خود ميخواهند.
كساني هستند كه دروغ ميگويند، ولي خودپرستي ايشان نمي گذارد كه بدانند دروغ ميگويند و خود را راستگو ميپندارند.
بهترين راه براي شناخت واقعيت انها، آن است كه در رفتار و گفتارشان ظلم و ستمي ديده نشود و از رياي سياسي و مذهبي به دور باشند و در رسيدن به هدف گناه را وسيله قرار ندهند و از عناوين ثانويه استفاده نكنند، تا خودشان، خودشان را بشناسند و هم دگران آنها را.
شرط دوم
دومين شرطي كه بايستي برپا كننده عدل جهاني دارا باشد، نقشهاي صحيح است نقشه اگر صحيح نباشد، رسيدن به هدف، دشوار، بلكه ناممكن است. به ويژه هدفي كه دشمناني بسيار دارد آن هم دشمناني تيزبين و داراي همه گونه قدرت. ساليان درازي است كه نعره عدالتخواهي رهبران احزاب با مسلكهاي گوناگوني كه دارند، در جهان بلند است، ولي چيزي كه به چشم نميخورد، عدالت است! آيا اينان دروغ ميگويند يا نقشهاي صحيح دارند؟ يا هر دو؟
ستمگران براي رسيدن به قدرت و نگهداري آن، از هيچ گونه جنايتي دريغ نميكنند! و به همه گونه پستي، تن در ميدهند! خود را به رنگهاي مختلف درميآورند،ماسكهاي گوناگون بر چهره ميزنند! هر روز يك جور بازي ميكنند، گاه عدالتخواه ميشوند! گهي آزادي طلب ميكنند! گاه بيچارگي مظلومان را بهانه قرارميدهند! گاه لباس مذهب بر تن ميكنند! عابد ميشوند! زاهد ميشوند! گاه روشنفكر مي گردند براي مردم دلسوزي ميكنند! گاه به حكومتهاي ظالم و ستم پيشه دشنام مي دهند! تا به قدرتي برسند وبه ستمگري ادامه دهند!
دست اين گروه را از سر مردم كوتاه كردن و ريشه ظلمشان را از جهان بركندن، نقشهاي بسيار صحيح و دقيق و ماهرانه نياز دارد، زيرا كوچكترين اشتباه، مانع موفقيت مي شود.
شرط سوم
سومين شرط برپا كننده عدل جهاني آن است كه خودش داراي هيچ گونه نقطه ضعفي نباشد؛ چه نقطه ضعف شخصي و چه نقطه ضعف خانوادگي و ميراثي و چه نقطه ضعف اجتماعي، كه وجود يكي از اينها مانع موفقيت است.
پيشرو عدل جهاني، اگر نقطه ضعفي داشته باشد، در برابر تهديد، عقب مي نشيند، در برابر منافع شخصي، از اين هدف مقدس دست برميدارد.
زيرا ستمگران براي حفظ موقعيت خود مقام و پست و رشوه ميدهند به زندان ميافكنند، شكنجه ميدهند، اعدام ميكنند، شايد پيشرو عدل از هدف خود دست بردارد.
عدالتخواهاني كه داراي نقاط ضعف باشند در برابر اين گونه چيزها تسليم شده، در نيمه راه ميمانند. چرا تاكنون ستمگران جهان، توانسته اند از برقراري عدل جلوگيري كنند وبه ظلم و جور ادامه دهند؟ چون عدالتخواهان بشري داراي نقاط ضعفي بودند كه آنها را از رسيدن به مقصد، بازداشته است.
رهبري كه پاك شد و نقطه ضعفي نداشت، تحت تاثير قرار نميگيرد و آزمندان بيدادگر نميتوانند بهرهبرداري كرده، از آن مقصد عالي بازش دارند. آن كه مي خواهد پاكي را در جهان برقرار سازد، بايستي در درجه اول، خودش پاك باشد و تعادل قوا در پيكرش برقرار باشد، و گرنه ظلمت، نور نميآورد و تاريكي، روشنايي نزايد و از مار جز مار نيايد.
اگر هدف، برقراري عدل در كشوري است، پاكيزگي رهبر بايستي بيشتر از بيشتر باشد و نقاط ضعف او كمتر از كمتر.
هر چه هدف بزرگتر شود، موانع سختتر خواهد بود، تهديدها خطرناكتر شوند ورشوهها سنگينتر گردند.
اگر هدف، اجراي عدالت در تمام جهان باشد رهبر آن بايستي پاكيزهترين فرد بشر و منزهترين انسان باشد.
رسيدن به هدف مقدس عدالت جهاني، رهبري پاك و پاكزاده و پيشوايي بسيار منزه مي خواهد و اين كار از افراد عادي ساخته نيست.
عدل جهاني و جاوداني هميشگي، عاليترين مقصود بشري است و برقرار كننده اش بايستي پاكيزهترين فرد بشر باشد.
هر كسي صلاحيت پيشروي كاروان خواسته فطري بشر را ندارد. فردي ايدهآل ميخواهد كه بتواند ايده بشر را تحقق بخشد.
پيشرو اين قافله، اگر تقوا و فضيلتش در بالاترين درجه نباشد و انسان برترين نبود، نخواهد توانست بر تمايلات شخصي فاميلي دوستان و … چيره شود و كاروان بشر را رهبري كرده و به سر منزل مقصود برساند.
شرط چهارم
چهارمين شرطي كه بايستي برقراري كننده عدل جهاني واجد آن باشد، شناخته شدن خودش و دودمانش به پاكي است، وگرنه صحت دعوتش را عقلا و خردمندان جهان، باور نخواهند كرد.
مردم بايستي بدانند كه او راست ميگويد، نقشهاي صحيح است، نقاط ضعف شخصي و ميراثي ندارد. در اين صورت، دعوتش را لبيك گويند و به يارياش برميخيزند. خردمندان، هيچ گاه كوركورانه به دنبال كسي نميروند بدون مطالعه و تحقيق تسليم نميشوند و سرنميسپارند.
در اين وقت است كه زمينه براي عدل جهاني آماده مي شود.
شرط پنجم
پنجمين شرط براي برپا كننده عدل جهاني آن است كه خطا نداشته باشد چه اگر خطا داشته باشد، موفق نخواهد شد. خطاي بزرگان، بزرگ خطاهاست و خطا، خطا ميزايد و سرمشق خطا ميگردد. نداشتن خطا، اختصاص به كسي دارد كه داراي صفت عصمت باشد.
شرط ششم
ششمين شرط اين كه بايستي برپا كننده عدل جهاني از تاييد حق برخوردار باشد و قدرت الهي در پشت سرش قرار گيرد، وگرنه با قدرت بشري، بر همه قدرتهاي بشري پيروز نخواهد شد. عدل جهاني، قدرت جهاني مي خواهد كه ويژه ذات مقدس حضرت پروردگار است.
دادور و دادگر و دادگستر
روزي خواهد رسيد كه بشر قابليت پيدا كند كه دادگستري توانا و بينا بر او حكومت كند و قابليت پيدا كردن بشر براي چنين حكومتي، عبارت است از تكامل او.
بشر تكامل نيافته شايستگي و لياقت حكومت عدل را ندارد و آن را نميپذيرد و اگر با جبر و زور براو تحميل شود، نقض غرض خواهد بود. جبر و زور، ظلم است و ظلم، نردبان عدل نخواهد بود. عدلي كه به وسيله ظلم برقرار شود، عدل نيست هر چند نام عدل بر آن گذارند.
بشر تكامل نيافته حاكم عادل را نميپسندد و دوست مي دارد كه او بركنار شود حضرت علي ميگويدك
«اين مردم از من ملول شدهاند و من هم از آنها ملول هستم.»
سپس در حق آنها نفريني كرد و گفت:
«خدايا مرا از آنها بگير»
حكومت عدل، بايستي با رضايت خلق برقرار شود و آن، وقتي است كه بشر خواستار آن باشد، بشر وقتي خواستار حكومت عدل ميشود كه خوي حيواني، تحت فرمان خوي انساني او قرار گيرد.
و تفصيل اين اجمال چنين است:
عدالت، كمالي است براي هر فردي از افراد بشر كه قدرت خودداري از گناه را به وي ميدهد و دارنده اين كمال را عادل و دادور ميگويند.
عادل كسي است كه بر اعصابش مسلط باشد، اسير غريزه نباشد، دادور، كسي است كه بر غريزههاي خود حكومت كند و غريزهها بر او حكومت نكنند.و عادل، كسي است كه خودپرست نباشد و خداپرست باشد، پيرو حقيقت و دين حق باشد، نه كسي كه خيال كند كه پيرو حقيقت و دين حق است.
عادل، كسي است كه آنچه كه خدا بدان امر فرموده، انجام دهد و آنچه از آن نهي فرموده، دوري ورزد. و حقيقت جهاد با نفس همين است.
عدالت، سه درجه دارد و عادلان در سه مرتبه قرار دارند:
نخستين درجه عدالت، آن است كه خود عادل به تنهايي از گناه دوري كند و در برابر گناهان، شخصي قوي و نيرومند باشد، در نهان از گناه دوري كند چنانچه در آشكار نيز بايستي از آن دوري كند. براي حضرت حق، نهاني، در كار نيست، هر چه هست آشكار است.
چنين عادلي، دادور است.
مرتبه دوم عدالت كه برتر وبالاتر است آن است كه از نظر ارتباط با دگران، از گناه دوري كند. ظلم وستم در اين مرتبه محقق ميشود و اجتناب از ظلم، دومين مرتبه عدالت را فراهم ميسازد.
عادل، دادگر در برابر ظالم و ستمگر است، چون عدل و ظلم، تضاد دارند. داد و ستم، مقابل هم هستند. ظلم، تعدي و تجاوز به ديگران است ظلم است. ستم، حق دگري را پايمال كردن است، عدالت و دادگري حق را به حقدار رسانيدن و از تعدي و تجاوز به حقوق ديگران، دوري گزيدن است. عدالت بدين معنا، كمالي است اجتماعي، از نظر ارتباط با ديگران . اين دو مرتبه عدالت، با هم جمع ميشوند و داور، دادگر ميگردد و گهگاه از هم جدا ميشوند و دادور، دادگر نميگردد.
كساني كه به تنهايي زيست ميكنند و از اجتماع به دورند، دراين حال قرار دارند همچون صومعهزيستان وغار گزينان كه سر و كاري با دادگري ندارند.
مرتبه سوم عدالت كه بالاترين درجه و دشوارترين آنهاست، خلق عدالت در جهان است و آن كمالي است انساني كه شخص هنگام قدرت و زمامداري بتواند اقامه عدل كند، چنين كسي، عادل دادگستر خواهد بود.
قدرتش را در راه نجات مظلومان و ستمديدگان به كار ميبرد و آماده شنيدن شكايتهاست. از ظلمي كه به ديگران ميرسد رنج ميبرد و مانند ظلمي ميداند كه به خودش شده باشد، بلكه ظلم به ديگران را بدتر از ظلم به خودش ميشمارد.
دقيقهاي، آرام نمينشيند تا ظلم و ستم را از مجتمعي كه در آن جاي دارد و برطرف سازد. علي (ع) وقتي ميشنود كه خلخالي را از پاي زني كشيدند، مي گويد:
«اگر كسي از اين غم بميرد، سرزنش شنيده و ملامت كشيده نخواهد بود.»
عادل دادگستر، بايستي داراي دانشي باشد كه از سر و علن مردم آگاه بوده و از ظلم و ستمهاي نهاني، اطلاعي كافي داشته باشد.
منزل خود را در برج عاجي قرار نميدهد تا مظلومان و محرومان بدو دسترسي نداشته باشند، ميان او و خلق فاصلهاي وجود ندارد.
حضرت علي در مسجد مينشست تا شكايتها را بشنود و شر ظالمي را از مظلومي، در گوشهاي از سرزمين قدرتش دفع كند.
عادل دادگستر، حكومت را هدف نميداند بلكه آن را وسيلهاي براي اقامه عدل ميداند. دادگستري، همان قيام به قسط است كه به تعبير قرآن هدف از ارسال انبياست، قرآن ميگويد:
«ما رسولانمان را همراه كتاب و ميزان فرستاديم تا مردم در ميان خودشان عدالت برپا كنند.»
از اين آيه استفاده ميشود كه منصب دادگستري، از مناصب الهي است نه بشري.
اين منصب بايستي از جانب خدا اعطا شود و انسان كاملي را بدين مقام برگزيند، و گرنه هر كسي شايستگي رسيدن به اين مقام را ندارد.
مرتبه دادگستري، عادل پروري و انسانسازي است و كسي به جز معصوم، صلاحيت رسيدن به اين مقام را ندارد.
چون بايستي رابطهاي مستقيم با ذات مقدس حق داشته باشد، و اين رابطه ازجانب خدا ايجاد مي شود و بس.
علوم بشري با تكاملي كه يافته است، جهل زدا نگرديده هنوز مجهولات بشر بيش از معلومات وي است.
اجتماع بشري نيز، سه مرحله دارد:
صباوت، جواني، كمال
نخستين عنايت حق بر بشر، عطاي قابليت نامتناهي به وي، براي رسيدن به كمال است. هنگامي كه اين قابليت به فعليت برسد، كمال انساني براي بشر حاصل ميشود و اين نيز به وسيله عنايت خاص الهي تحقق پذير است آن هم در صورتي كه خود بشر بخواهد.
راهنمايي دوره صباوت بشر، فطرت اوست.
راهنماي دوره دوم بشر، از نظر فرد، عقل اوست كه آفريننده بشر به وي عنايت فرموده. عقل به كمك فطرت بشر ميشتابد تا وي را از بديها و زشتها دور سازد و او را به سوي خوبيها و نيكيها روانه گرداند.
و راهنماي بشر در دوره سوم پيامبرانند تا بشر بتواند تكامل يابد و به هدف عالي خود برسد و انسان كامل گردد.
يكي از راهنماييهاي پيامبران، نشان داد صغريات حكم عقل به بشر است و روشن ساختن اين است كه چه چيز ظلم است و چه چيز عدل.
پيامبران، راهنمايان بشر براي سه دوره اجتماعي او نيز هستند.
نخستين راهنماي بشر در دوره نخستين و پس از توفان نوح و ابراهيم خليل الله است كه از سوي خدا براي خلق فرستاده شده و پشرو پيامبران ابراهيمي است. او نخستين كسي است كه پس از توفان، بشر را به توحيد و يگانه پرستي دعوت كرده است و ايمان به مبدا و معاد را براي وي ارمغان آورده است. ايمان به مبدا و معاد، نخستين گام سلول و اولين پايه براي رشد و به كمال رسيدن بشر است.
راهنماي دوره دوم اجتماع بشري، موساي كليم و پيامبران بنياسرائيل بودهاند. به زمان عيساي مسيح ختم ميشود وجود مقدسي كه از سوي حضرت حق، براي تكميل و اصلاح آيين يهود فرستاده شد.
برترين و سومين دوره اجتماعي بشر، راهنمايش حضرت محمد است كه بزرگترين رهنماي بشري است و برترين پيامبران است.
در اين دوره است كه بايستي بشر به كمال مطلق برسد و سراسر گيتي را عدل فرا گيرد و هدف نهايي از فرستادن انبيا، تحقق پذيرد و دادگستري الهي و پيشوايي آسماني براي بشر بيابد و هدف پيامبران را بركرسي نشاند.
برتري دوره سوم اجتماع بر دو دوره گذشتهاش آن است كه در اين دوره، اجتماع بشري به حد كمال خواهد رسيد و بشر، تكامل خواهد يافت و شماره خوبان به حدي ميرسد كه شايسته باشند كه دادگستر جهان ظهور كند.
هنگامي كه اجتماع اين دوره به حد كمال رسيد و شماره خوبان به اندازهاي رسيد كه جهان شايسته حكومت ابدي گرديد، بشر، كوچه به كوچه و كوي به كوي در پي دادگستر ميگردد و براي ظهورش، دقيقهشماري ميكند تا نداي حضرتش را هنگام ظهور لبيك گويد.
حكومت عدل، بايستي با رضا و رغبت مردم برقرار شود و با جبر و زور نميشود. وقتي كه اجتماع بشري به حد كمال نرسد و شماره خوبان به اندازه كافي نرسد دادگستر، ظهور نخواهد كرد.
از اين سخنان دانسته شد كه علت تاخير ظهور دادگستر جهاني چيست. چون بشر هنوز در حال نقص است و شماره خوبان فداكار به حد نصاب نرسيده و اجتماع بشري، لياقت چنان حكومتي را ندارد و اگر اين دادگستر الهي ظهوركند، مانند دگران كشته خواهد شد و يا مسموم مي گردد.
ظهور آن حضرت روزي است كه وجود مقدسش از اين خطر محفوظ بماند و بشر لياقت حكومت عدل ابدي را پيدا كند و با جان و دل، خواستار چنان حكومتي باشد و توفيق ظفر بر دشمنان و بدخواهان داشته باشد.
بنابراين وجود مهدي نوعي از نظر اجتماعي محال است.
چنانچه مهدي نوعي مستلزم آن است كه سالها زمين خالي از حجت باشد، و اين هم بر خلاف اصول و مباني اسلام است. با اين حال، مدعيان مهدويت، همگي از ميان مسلمانان برخاستهاند، كسانيكه از اصول و مباني اسلام خبر نداشتهاند و يا آگاه بوده، و حقيقت را به مسلمانان نگفتهاند.
انتظار فرج
فرج به معناي گشايش است، گشايشي كه اميد اميدواران است و به يقين، تحقق ناپذير است و نااميدي در آن راه ندارد، و ممكن است كه طول بكشد و طول كشيدن تحقق مطلوب، از لوازم اميدهاي بزرگ است. اميدهاي كوچك به زودي تحقق پذيرند و اميد، هر چه بزرگتر باشد تحقق ديرتر و دراز مدتتري دارد.
به خصوص اگر بزرگترين اميدها باشد كه مقصود از فرج است.
و آن گشايش براي همه خلق و سيادت عدل و داد براي هميشه، در جهان است.
انتظار فرج، مشتمل بر يقين به تحقق مقصود است كه غم را ميزدايد و سرور ميزايد. مقصود از انتظار، نشستن و خوابيدن نيست، بلكه اداي وظيفهاي است كه در تسريع ظهور حضرت مهدي دخالت دارد.
چنانچه مقصود، انتظار شخصي نيست، بلكه وظيفهاي است اجتماعي، چون انجام مقاصد اجتماعي، قدمتهاي اجتماعي لازم دارد.
مقصود از انتظار، آمادگي است و آن دو مرتبه دارد:
نخستين مرتبه آن انتظار روحي است و خوشدل بودن براي تحقق اميد در آينده، و آن عبارت است از آمادگي براي قبول دعوت و زدودن مقاومت روحي براي رسيدن به كسي كه انتظار آمدنش هست.
دومين مرتبه آن انتظار عملي است كه اضافه بر انتظار روحي است.
انتظار، عملي مانند آمادگي براي آمدن مهمان و پذيرايي از او، كه غذا بايستي آماده باشد و با مقام مهمان و شخصيت او تناسب داشته باشد. محل نشستن او تميز و آماده خوابگاه و استراحتگاهش مرتب باشد.
هر دو مرتبه انتظار بايستي براي ظهور حضرت مهدي فراهم باشد تا فرج همگاني تحقق پذير شود.
منتظران نيز بر دو گونهاند: منتظران مرحله نخست كه بسياري از منتظران از اين قبيل هستند. اينان، كساني هستند كه از شدت ظلم و جور به تنگ آمده و آه مي كشند و آرزومند منجي و رسيدن وي هستند، ولي قدمي برنميدارند. اين انتظار، چندان تاثيري در تسريع قيام حضرت مهدي ندارد. آنچه كه در تسريع قيام حضرت مهدي موثر است، انتظار در مرحله دوم است، هر چه شماره منتظران اين گروه افزوده شود، ظهور آن حضرت نزديكتر مي شود و موفقيت در دعوت را شديدتر ميسازد.
انتظار فرج، به جز آمادگي براي ظهور آن حضرت نيست اكنون بايد بدانيم كه مقصود از آمادگي آن هم آمادگي عملي چيست. و مقصود از انتظار فرج، كه بهترين اعمال ناميده شده است، چيست؟ آيا مقصود، يك عمل مخصوص است و يا مجموعهاي است از چند عمل؟
پيدايش حكومت عدل بايستي به وسيله عدل باشد و آن وقتي است كه مرداني بزرگوار و شريف، در اجتماع بشري پيدا شوند و آماده فداكاري باشند و براي خود چيزي نخواهند، تا بتوانند مژده حكومت عدل را به خلق بدهند تا خلق به پا خيزد و همگان از آن استقبال كنند.
پيدايش حكومت عدل، نخستين پايه آن است، خواه اين خواسته، خودآگاه باشد، خواه ناخودآگاه.
خواسته خودناآگاه حكومت عدل در اكثر افراد موجود است ولي چندان تاثيري در تسريع قيام حضرت مهدي ندارد.
پايه دوم، انتظار است آن هم انتظار عملي هرگاه شماره منتظران و آمادگان براي تشكيل حكومت، به عددي برسد كه شايسته باشند بار اين حكومت را بر دوش بگيرند، زمان تشكيل آن فرا ميرسد.
اين راهنمايي حاوي چند نكته فردي و اجتماعي است:
1-امر قلبي، كه اميد به قيام حضرت قائم داشته باشد و ياس و نااميدي را از خود بزدايد.
2-دوست داشته باشد كه از ياوران حضرت باشد تا در ايجاد عدل جهاني، شركت كند و از اين سعادت جاوداني، برخوردار شود.
3-داراي ورع باشد و از گناه اجتناب كند.
4-از حسن اخلاق برخوردار باشد.
اميد به قيام حضرت قائم، روح و مقوم انتظار فرج است. انتظار، ضد ياس و نااميدي است و حيات بخش است و دل را زنده نگه ميدارد. بر خلاف ياس و نااميدي كه مرگ آور است. كسي كه ياس و نااميدي بر او چيره باشد و اجتماعي كه اين صفت مذموم بر آن حكومت كند، از زندگي و حيات، بيزار و متنفر مي گردد و به سوي مرگ و انتحار، قدم برميدارد.
بر خلاف آن كه اميد بر او حكومت كند، حيات را خوش دارد و نقايص زندگي را برطرف ميكند و به سوي آينده قدم برميدارد و روزخود را از روز دگر بهتر ميسازد.
از ياوران قائم بودن را دوست داشتن، از ايمان به مبدا و معاد ريشه ميگيرد و كليد خودسازي مي شود. تا آيينه گردد و جمال پري طلعتان، طلب كند. ورع داشتن و پارسا شدن، خودسازي و حيوانيت زدايي است و بشريت را تبديل به انسانيت كردن است.
انسانها، بايستي ياوران حضرت قائم باشند تا بتوانند در ايجاد عدل جهاني شركت كنند، دگران لياقت اين وظيفه بزرگ و مقدس را ندارند.
حسن اخلاق، نشانه انسان شدن است و دعوت عملي است به انسان شدن دگران، تا از فرد صالح، اجتماع صالح به دست آيد و در تسريع قيام حضرت قائم، تاثير داشته باشد.
در انتظار، اميد به آينده محقق الوقوع، موجود است، چنين اميدي، همه رنجها و مشقتها را آسان ميسازد و انسان، خودش به خودش مژده مي دهد.
خردمندان بشر، براي رسيدن به آينده احتمالي كوششها ميكنند، رنجها ميبرند. و رنجها را در كام خود شيرين ميدانند. حال اگر آينده، محقق الوقوع باشد، انتظارش روح افزا و دلپذير خواهد بود. در مثل است كه گنج بدون رنج حاصل نشود و رنج در راه تحصيل گنج قطعي، شيرين است.
انتظار ظهور حضرت مهدي نيز از اين قبيل است. كسي كه در انتظار به سر ميبرد،به حضرتش عشق ميورزد روزبه روز آمادگي خود را بيشتر ميكند و از حضرتش كمك ميخواهد كه هر چه بيشتر بتواند خود را آماده كند و هر آمادگي براي او مژده موفقيت و نويد حصول مقصود خواهد بود، پس اقامه عدل جهانگير كار خداست و به وسيله حضرت مهدي انجام ميشود.
حقيقت نيز چنين است، چون هيچ قدرتي از قدرتهاي بشري، توانايي چنين كار عظيم را ندارد. بشر هر مقدار كه توانا و نيرومند باشد، قادر بر اقامه عدل در سراسر عالم نخواهد بود.
از اين رو اقامه عدل به وسيله يك فرد مقدس در سراسر جهان، آن هم عدل ابدي و جاوداني، نشان ميدهد كه آن مرد بزرگ بايستي داراي عقلي فوق العاده و هوشي فوق العاده و دانشي فوق العاده و بينشي فوق العاده و قدرت روحي فوق العاده و خلقي عظيم باشد.
اقامه عدل، وظيفهاي است اجتماعي نه فردي.
حضرت مهدي، بايستي داراي ياراني عالي مقام و اصحابي خردمند و دانا و امين و درستكار باشد. خوشخويي و خوش اخلاقي، شيوه آنان در رفتار و گفتار باشد و همگان خدمتگزار حضرتش بوده و اوامر و رهنمودهاي حضرتش را به خوبي انجام دهند.
انتظار فرج نيكوترين اعمال
تاريخ شيعه تاريخي است آكنده از فداكاريهاي بزرگ، از خودگذشتگيها، دردها و رنجا و شكنجهها و زندان ها، همان تاريخ امام حسين (ع) و امام موسي بن جعفر (ع) است. اما با وجود همه اينها خرد نشديم و تسليم ياس و نااميدي نگشتيم. بلكه براي آشكار شدن حق و حقوق ضايع شده، هر چه درخشنده تر و استوارتر و نيرومندتر در برابر نيروي ويرانگر ايستاديم. همه اين توانمنديها به وجود آن اميد بزرگ كه ما را در طول تاريخ به حركت واداشته، بازميگردد. آن اميد، انتظار فرج است.
راز توانمندي ما، در اعتقاد به امام مهدي (عج) نهفته است
اما شيعيان اعتقاد استوار و ايمان راسخ به وجود اين انسان غيبي الهي دارند، انساني كه در شب قدر كه از هزار ماه برتر است بر او روح اعظم نازل ميگردد.
ما بايد حتي الامكان ايمان و اعتقادمان به امام زمان (عج) را، در مبارزه طولاني خود با قدرتهاي ظلم و ستم و سركشي به كار گيريم.
همچنين بايد در كشمكشهاي تمدني، از ايمان به اين امام (ع) و انتظار فرج او الهام بگيريم تا بتوانيم قضاياي كنوني را كه شاهد آن هستيم به قضيه تاريخي يا اعتقادي مرتبط سازيم.
اي كاش انديشمندان، اديبان و نويسندگان براي بيان اهميت انتظار و آثار بزرگ آن. بلكه خير و بركتي كه به خاطر دعاي امام مهدي (عج)شامل حال ما ميگردد، در مقالهها و محصولات ادبي- فكري و فرهنگي خود بر قضيه اميد دادن و تقويت اعتماد مردم به اين اميد، تاكيد مي كردند و سپس به بحث، پژوهش و بيان آشكار قضيه ظهور و نقش ما شيعيان در زمينهسازي و آمادگي براي اين امر ميپرداختند.
بنابراين بياييم و روحيه را پايهريزي كنيم و بذر آن را در وجود فرزندان و نسلهاي آينده خود، بكاريم. همچنين شب و روز به امام زمان (عج) درود بفرستيم و براي او دعا كنيم. زيرا در اين دعا و آن درود، بركت و نيكي فراوان نهفته است. بياييم پيمان و عهد خود را با او هر روز تجديد نماييم،
چگونه ميتوان پايههاي رابطه با امام مهدي را محكم ساخت؟
آري، امام با ما و در كنار ميباشد.ولي اين كردار ناپسند و زشت ما هستند كه باعث ميگردند او را نبينيم و يا هنگامي كه او را زيارت ميكنيم و يا به او سلام ميدهيم نداي پاسخ او را نشنويم. خداوند متعال نيز به ما نزديك است.نزديكتر از آنچه كه دلهاي غافل و احساسات محدود ما آن را تصور كند.
«و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم.» در اين مورد امام سجاد (ع) در دعاي خود ميفرمايد:
« و تو از بصيرت خلق پنهان نيستي جز آنكه آمال و آرزوهايي كه به غير تو دارند، حجاب آنها از ديدن جمالت گرديده است.» پس خداوند از ما دور نيست ولي اين ما هستيم كه به خاطر ناپسندي اعمالمان از او دور هستيم.
بنابراين، اما مهدي همراه ما ميباشد. پس بر ماست كه خويشتن را اصلاح نماييم تا وجود او را احساس كنيم و پيوند خود را با او ژرفا دهيم. بلكه از شرف ملاقات و ديدار او در برخي از مكانها و زمانها بهره مند گرديم و اين امر به اذن خداوند متعال امكانپذير ميباشد. اما چگونه ميتوانيم خويشتن را اصلاح نماييم و پيوند و علاقه خود را به اين امام افزايش دهيم؟
عقيده به امام مهدي (عج)
عقيده با امام زمان «عج» بايد تحولي را در زندگي ما ايجاد نمايد. اما چگونه از اين عقيده براي تحقق آن تحول بهره بجوييم؟
در سوره نور آياتي پيرامون تنظيم روابط جامعه - به خصوص تنظيم رابطهها بين افراد يك خانواده- آمده است چه اينكه اين سوره در آغاز به جامعه، روابط اجتماعي، چارهجوييها و مجازاتهاي لازم براي مفاسدي كه بر اين روابط عارض ميشود پرداخته است.
«سورهاي كه آنرا فرو فرستاديم و عمل به آن را واجب نموديم و در آن آيات روشني نازل كرديم، شايد شما متذكر شويد.» همچنين در اين سوره آياتي در مورد خلافت انسان بر روي زمين آمده است.
«خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام دادهاند. وعده ميدهد كه قطعا آنان را حكمران روي زمين خواهد كرد.» و نيز در اين سوره درباره خانه نبوت سخن به ميان آمده است.
«در خانههايي كه خداوند اذن فرموده ديوارهاي آن را بالا ببرند، خانههايي كه نام خدا در آنها برده ميشود و صبح و شام در آنها تسبيح او ميگويند.»
بنابراين چه رابطهاي ميان نبوت و امامت از سويي و ميان روبط اجتماعي از سوي ديگر وجود دارد؟
هنگامي كه انسان ميخواهد اخلال، رفتار، روابط و روش معاشرت خود را با ديگران نيكو سازد بايد برنامهاي براي حركت در مسير آن و نيز الگو و اسوه اي براي پيروي از آن داشته باشند. پس اگر بخواهيم جامعه ما مستحكم و متحول گردد و پيشرفت نمايد بايد با امام خود و حجت خويشتن، رابطه برقرار كنيم. يا به عبارت ديگر، بايد امام را همچون نوري فرض كنيم تا بتوانيم بر اساس حركت و كشف واقعيات توسط او، حركت كنيم. اما مهمترين عامل در مساله رابطه با امام زمان (عج) آن است كه همه زوايا و روشهاي زندگي خود را بر پايه عقيده به اين امام و بر اساس خشنودي يا نارضايتي وي از آنچه كه در زندگي خود انجام مي دهيم، برنامهريزي نماييم.
بنابراين ما بايد رفتار اجتماعي خود را با ديگران، با خويشتن و نزديكان را در سايه آنچه امام مهدي (عج) در مورد سامان دادن رفتار و روابط اجتماعي از ما ميخواهد، سامان ببخشيم.
بايد بدانيم كه امام مهدي (عج) خلاصه ائمه اطهار پيش از خود است و همه آنها همچون حضرت محمد ميباشند. همانگونه كه در حديث شريف آمده است پس با وجود اينكه شرايط و ويژگيهاي هر يك از ائمه با هم متفاوت بوده است ولي همه آنها مسير، شخصيت و هدف يگانهاي را دنبال ميكردهاند.پيش اعتقاد به امام مهدي (عج) به انسان پويايي و اميد ميبخشد. زيرا، سنتي الهي وجود دارد كه نشان ميدهد خداوند هر كه مظلوم و يا همراه حق باشد، ياري مينمايد و اين سنت در متجليترين شكل آن در امام مهدي (عج) تحقق مييابد.
و هر انساني كه اين سنت الهي و اين صفات - به هر ميزان- در وجودش تحقق مييابد، خداوند متعال او را به همان ميزان ياري مينمايد. علماي شيعه قبل از ولادت اين امام كتابهاي را درباره او تاليف كردهاند،يكي از علماي سنت نيز كتاب ويژهاي را در مورد اين امام در سال 127 هـ-ش قبل از ولادت امام مهدي (عج) نگاشته است. نيز علاوه بر شيعيان، امروزه بسياري از علماي اهل سنت در كتابهاي خود اعتقاد به امام مهدي (عج) را جزيي از عقايد اسلامي ثابت ميكنند.
همچنين كسي كه به امام مهدي (عج) ايمان نداشته باشد، مشكل بزرگ و اختلاف ژرفي دريكي از اركان اساسي ايمان خود دارد و به همين خاطر خداوند او را ياري نمينمايد.
پس ايمان به امام زمان و ايمان به اينكه خداوند، مظلوم و قيام كننده بر حق- كه ديگران را به سوي خدا فراميخواند- را ياري مينمايد، ايماني است كه نهضت را در ميان مسلمانان برميانگيزد.
پس در زمان غيبت كبري و يا عصر انتظار، فايدههاي روحي و معنوي وجود دارد كه آنها را از اعتقادمان به امام مهدي (عج) الهام ميگيريم و همانا اين، خلاصه فلسفه انتظاري است كه ما در زمان غيبت با آن زندگي ميكنيم. حال ميتوانيم اين سود معنوي و فايده روحي را در سه امر اساسي خلاصه نماييم:
1-فايده نشات گرفته از نفس و اعتقادمان به امام زمان (عج)
2-محبت و دوستي ما نسبت به امام مهدي (عج)
3-ياري رساندن او به ما در مواقع سختي و زمانهاي دشواري
همانا زمان ظهوري امري است غيبي كه از ما و از خود امام (ع) پنهان است و هيچ كس جز خداوند متعال به آن آگاهي ندارد.
بنابراين مومن منتظر، بايد به طور مداوم براي تعجيل اين امام دعا نمايد. اين دعا نبايد تنها زباني باشد، بلكه بايد از صميم و ژرفاي دل مشتاق براي ظهور فرج برخيزد تا آنجا كه در اعمال و رفتار دعا كننده تجسم يابد و به واسطه آن است بودن دعا و شوق او براي ظهور امام ثابت گردد.
پس خداوند تبارك و تعالي به دعاي بنده مومن خويش كه در عبادت و دعاي خود خالص عمل ميكند، پاسخ ميدهد. زيرا اوست كه پافشاري اصرار كنندگان را دوست دارد. همچنين نبايد هيچ يك از ما پس از پايان هر نماز، دعا نمودن براي تعجيل ظهور امام (عج) را فراموش نمايد و اين بايد روش و برنامهاي باشد براي هر مومني كه در دوستي اهل بيت عصمت و طهارت راستين است و همانا دعاي فرج در زمان انتظار سبب نزديكي فرج ميگردد.
تقويت روحيه انسان مومن
موضوع بعدي به فايده معنوي و تقويت روحيه مومن بازمي گردد. چه اينكه نفس ايمان و اعتقاد به وجود و حضور امام (ع) در اين جهان عليرغم عدم شناخت شخص امام، در نزد مومنين اميد و بلندپروزاي را ميآفريند. مشكلات و سختيها را بر آنها آسان ميگرداند و دردها و غمها را از بين ميبرد. بنابراين مومنين راستين شكست معنوي را در نبرد با اهل باطل، كفرو شرك نميشناسند.
مفهوم راستين انتظار
خداوند سرانجام اين جهان را به نيكي ختم مينمايد. زيرا، رحمت او از خشمش پيشي گرفته و اين رحمت اوست كه همه جا گسترش يافته است و اينكه خداوند متعال انسان را آفريده تا بر او رحمت فرستد نه عذاب! پس بدون شك، خداوند جهان را به بهترين روز و نيكوترين زمان پايان ميبخشد و آن زماني است كه امام مهدي (عج) ظهور مييابد.
در اين راستا خداوند متعال ما را از اين حقيقت ثابت در چندين آيه آگاه ميسازد. چنانكه ميفرمايد:
«او كسي است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر همه اديان غالب سازد، هر چند مشركان كراهت داشته باشند.»
تحقق ظهور، به واسطه مومنان مجاهد
تحقق اين هدف به واسطه مومناني صورت ميگيرد كه تصميم گرفتهاند مجاهدي راستين باشند و با خداي خويش معاملهاي سودمند انجام دهند كه از گذر اين معامله به جهاد بپردازند و نفس و داراييهاي خويش را در راه خدا قرباني كنند، تا به واسطه آن خداوند متعال آنها را از عذاب دردناك رهايي بخشيده و به رضوان الهي دست يابند.
جهاد دو نوع ميباشد
جهاد در راه خدا دو نوع ميباشد. نوع اول، از يك جوشش عاطفي دورهاي نشات ميگيرد. در اين جهاد، مردم پرچمها را بر دوش ميگيرند و مناديان به خاطر تاثيرپذيري از فضاي پيرامون، مردم به جهاد دعوت مينمايد و به همين خاطر به سوي ميدانهاي نبرد روانه ميگردند.
نوع ديگري از جهاد وجود دارد كه هدفهاي تمدني را محقق ميسازد و انسان را وا ميدارد تا به هدف والاتري از آفرينش هستي دست يابد و آن هدف چيزي جز چيزه ساختن دين اسلام بر همه اديان نيست. تحقق اين هدف والا كه چيرگي دين الهي بر همه انديشهها و اصول بشري ميباشد، گروهي را ميطلبد كه نفس خويش را نثار خداوند متعال نمايند و در معاملهاي بيبرگشت با خدا وارد عمل شوند، خواه پرچمهاي جهاد برافراشته شده باشد خواه خير، و خواه مشوقي براي جهاد وجود داشته باشد خواه وجود نداشته باشد.
حقيقت عدالت
و به طور خلاصه عدالت به اين معنا ميباشد كه هر حقداري، بدون كم و زياد به حق خويشتن برسد. مساوات و برابري در جامعه بر اصل عدالت مترتب است، يعني ديگر چنين نخواهد بود كه گروهي از مردم در ناز و نعمت زندگي كنند، ولي ديگران در ژرفاي ذلت و فقر و محروميت به سر برند. زيرا اين عدالت نميباشد كه ثروت ها در دست مجموعه كوچكي از مردم جمع شود. ثروتهايي كه به واسطه تسلط بر حقوق و ثروتهاي ديگران، بلكه و حتي چيرگي بر كرامتها، ناموسها و شخصيتهاي ايشان به دست آمدهاند. همچنين از انصاف شيطاني خود براي ميليونها انسان برنامهريزي كنند، سپس بانگ ظلم و دشمني را برآورند كه اين انسانها بشر نميباشند. زيرا به ايشان به چشم چهارپاياني مينگرند كه فقط براي خدمت به آنها، براي تقويت نيرو و كيان و نيز افزايش قدرت و سركشي آنها، آفريده شدهاند.
اما خداوند متعال خلق را آفريد تا به ايشان رحمت فرستد نه عذاب چنانكه ميفرمايد «وما هرگز مجازات نخواهيم كرد، مگر آنكه پيامبري مبعوث كرده باشيم.» همانا پيامبر، رحمتي است كه مردم و جهانيان. به همين خاطر انسان آفريده شد تا رحمت ببيند، نه عذاب. در اين مورد خداوند ميفرمايد:
«ولي آنها همواره مختلفند.» مگر كسي را كه پروردگارت رحم كند؛ و براي همين آنها را آفريد.» بنابراين خداوند بلند مرتبه مهربانترين مهربانان است و نشانههاي رحمتي در سرتاسر گيتي مشخص است.
كرامت انسان به امانتي كه بايد تحمل نمايد، بازميگردد. كه خداوند متعال در اين مورد ميفرمايد: «و ما امانت (تعهد، تكليف و ولايت الهي) را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم، آنها از حمل برتافتند و از آن هراسيدند، اما انسان آن را بر دوش كشيد.» پس كسي كه اين امانت را ندارد، از شرف، كرامت و عزت نيز بيبهره ميباشد. به عبارت ديگر، چيزي ندارد كه او را مستحق زندگي كردن و ادامه حيات سازد.
خداوند متعال از انسان ميخواهد كه يك امانتدار باشد و اينكه گرانترين و نفيسترينها را براي اداي حق اين امانت، فدا كند و حتي اگر گاهي به بهاي زندگي او تمام شود. همچنين از انسان ميخواهد بر پاي سخن و تعهد خود بايستد و به عهد و پيمان خود وفا كند، تا جامعهاي برپا شود كه با صفات امانتداري، شرف و كرامت توصيف گردد و نيز روح عدل بر او حاكم گردد. پس ناگزير بايد عدالت بر جامعه حكم براند. زيرا ظلمي كه ضد عدالت ميباشد، چيزي جز تاريكي نيست و وجود انسان را تاريك و نابود ميسازد و حركت انسان و بلندپروازيهاي او را به سوي شكوفا شدن تمدن حقيقي فلج ميسازد. پس ظلم مانعي است بس بزرگ در باربر حركت بشريت به سوي بلندپروازيهايش، در رسيدن به هدفهاي تكاملي والا و مدنيت.
«خداوند به شما فرمان ميدهد كه امانتها را به صاحبانش بدهيد، و هنگامي كه ميان مردم داوري ميكنيد، به عدالت داوري كنيد.» اين دو سفارش بزرگ الهي براي انساني است كه خداوند متعال براي او دو چشم و يك زبان و دو لب قرار داده و او را به خير و شر هدايت فرموده است. هيچ كس داناتر از او نسبت به اين انسان و هر آنچه در دل پنهان دارد و آنچه ذهنش از انديشهها ميگذرد و آنچه در نفسش از عواطف و احساسات او را به هيجان ميآورد، نميباشد.
اين دو سفارش همانطور كه از آيه شريفه آشكار است- عبارتند از:
1-رساندن امانتها به اهلش، يعني به صاحبانش، و اين همان موضوع امانت ميباشد.
2- قضاوت ميان مردم بايد بر اساس عدالت باشد سپس موضوع در اينجا به عدالت بازميگردد.
پس براي اينكه جامعه عدالت گستر و با كرامتي را به تحقق برسانيم، ناگزير بايد در وجودمان فضيلت اطاعت از خدا و هر كه را به عنوان پيامبر مبعوث گردانيده و هر كس را كه پس از پيامبر، امام قرار داده و يا كسي كه امام او را به عنوان ولي امر، جانشين ساخته است، بپرورانيم، اين همان راهي است كه بدون آن عدالت تحقق نمييابد و وفاي به عهد امانت نميگردد. شايد بزرگترين مشكلي كه بشريت، در گذشته و اكنون و شايددر آينده از آن رنج برده و ميبرد همان گمراهي بشريت از اين راه است، زيرا همه سخن ازعدالت ميگويند و آرزوي آن را دارند و اگر به تمام قوانين بنگريم، ميبينيم كه با نام عدالت حكم ميكنند و درمييابيم كه اين عدالت مقدمهاي است درخشنده، براي همه قانونهاي اساسي موجود در گوشه و كنار جهان، و تمامي اين قوانين اصل عدالت را، محور و سند خود ميدانند، اما به راستي عدالت كجاست؟!
راه عدالت
بنابراين ناگزير بايد به جستجوي راه عدالت در نزد خدا و در گفتهها پيامبران و فرستادگان او و همچنين ائمه و اوليا پرداخت. و اين همان مفهوم اطاعت ميباشد. اطاعت از خدا از گذر پياده نمودن آنچه كه خدا در كتاب عزيزش بدان امر كرده و از آن نهي فرموده است همچنين عدالت از رهگذر اطاعت از پيامبرش و نيز اطاعت از كساني كه آنها را ائمه مردم و اولياي امور قرار داد. پس زنجيره اطاعت از قاعده آن، كه در اطاعت از ولي امر نمايان است تا اوج آن كه همان اطاعت از خداوند متعال است، پي در پي و پيوسته ميباشد.
بنابراين اطاعت از ولي امر، به معناي اطاعت از امام معصوم، كه در دوران ما، امام مهدي (عج)- ميباشد،و اطاعت از امام زمان (عج) به معناي اطاعت از رسول اكرم كه گونهاي از اطاعت خداوند سبحان به شمار مي آيد، ميباشد؛ علاوه بر همه اينها، اطاعت مستقيم از خالق يكتا كه به معناي پياده نمودن اوامر و نواهي ميباشد كه در كتاب عزيزش آنها را آشكارا بيان فرموده است.
آثار وجود امام مهدي (عج)
وجود امام زمان (عج) آثار بسيار بزرگ و گوناگوني دارد كه ما بسياري از آنها را نميدانيم، ولي شايد از بزرگترين اين آثار ولايت فقيهان بر مردم و اطاعت از ايشان باشد، كه اين اطاعت به خاطر شخص و ذات انسان نيست بلكه از اين جهت است كه فقها و مراجع امت نمايندگان امام زمان (عج) ميباشند، پس ولايت فقها بر مردم، شعاعي است از تابش ولايت انبيا و نوري است از انوار ايشان پس بياييم و از گذر برخي نكات به اين نور دست يابيم. از مهمترين نكتهها استقامت و پايداري در راه خدا ميباشد. هرگز نميتوان به اين استقامت دست يافت، مگر از گذر پيروي و موالات اين فقها و مراجع كه نمايانگر خط ولايت امامان و پيامبران و فرستادگان خدا ميباشد. با اين حال بسياري از مردم در گمراهي به سر ميبرند و به خاطر ناداني، از ايشان پيروزي نميكنند و از مذهب راستين روي برميگردانند. اين امر شگفتانگيزي نميباشد. زيرا اگر در آيات قرآن كريم بنگريم، خواهيم يافت كه به صراحت ميفرمايد: «و بيشتر مردم، هر چند اصرار داشته باشي، ايمان نميآورند…»
همچنين ميفرمايد: «اما بيشترشان از حق كراهت دارند و گريزانند» بنابراين ايمان نياوردن مردم به حق تعالي، به معناي منتفي شدن وجود الهي و صحت الحاد نيست. همچنين عدم پيروي مردم از حق بدين معني نميباشد كه حق مردود است، زيرا انسان در ژرفاي ضمير خويش ميل به سوي حق دارد، ولي در هنگام رويارويي با منافع ذاتي، از آن كراهت دارد و گريزان است.
هنگامي كه عملا به جستجوي راز بقاي دين و علاقه ما به خط فكري درست و راه درست در زندگي و شناخت درست خداوند متعال شناختي كه نهي از هر گونه شائبه باشد ميپردازيم، ميبينيم كه خط علما همان خطي است كه خداوند متعال به ما بخشيده است، زيرا، ايشان نشانههاي دين را به من آموختهاند و هدايت هاي ائمه و بصيرتهاي ايشان را كه برگرفته از بصيرتهاي قرآن و هدايت خدا ميباشد، براي ما نقل نمودهاند. بنابراين كساي كه از خط علماي راستين فاصله ميگيرند، خواه اين فاصله به طور گروهي يا فردي باشد، در گمراهي بزرگي خواهند افتاد.
اهميت پيروي از مرجعيت
بنابراين مومنين بايد به اهميت فراواني كه پيروي از مرجعيت دارا ميباشد، توجه شاياني مبذول بدارند. علاوه بر آن به اين مهم احترام بگذارند و از آن تجليل به عمل آورند. همچنين بر اساس خط اين مرجعيت عمل نمايند و در مسير آن حركت كنند و همه انگيزهها و سببهايي كه موجب دوري و انحراف ايشان از اين خط ميگردد از خويشتن بزدايند انحرافي كه به خاطر گمراه كردن گمراهان يا وجود حسادت و تكبر و خودبيني در نفس ايشان به وجود مي آيد و آنها را از راه استقامتي كه پيامبر بدان امر شده و در عين حال از پيروي هواهاي گمراهان نهي شده است، دور ميكند.
خط ولايت همان خط مستقيم است
راه و مسير خدايي، ازاولين پيامبر تا آخرين مرجع يعني تا هنگامه ظهور امام مهدي (عج) مستقيم باقي خواهد ماند. زيرا خط ولايت همان خط درست و مستقيم ميباشد اگر آن را طي نموديم و به اندازه سرسوزني از آن منحرف نگشتيم، توانستهايم به هدف خويش در گسترش عدالت و رسيدن به عزت و كرامت در زندگي دنيا، دست بيابيم و به سوي هدف تكاملي كه در زندگي و تقرب به خداوند متعال تجسم مييابد،و سير كرده باشيم. اما اگر راهي جز راه مستقيم را انتخاب كرديم، در آن هنگامي مسير ما در سرگرداني و گمراهي خواهد بود. به همين خاطر حق تعالي به تحمل امانت مسئوليت امر مينمايد و ما را از اين سرگرداني و گمراهي هشدار ميدهد.
اوج تمدن اسلامي با ظهور حضرت حجت كامل ميشود
به اعتقاد من نپذيرفتن حضرت حجت، نپذيرفتن كل اسلام است. نه ضرورتي از ضروريات دين، زيرا ملاك دين اسلام ظاهر شدن و انتشار آن در همه دنياست و ظاهر شدن اسلام صورت نميگيرد مگر با ظهور حضرت حجت، و از آن نتيجه مي گيريم كه اسلام حقيقي اوست و بياهميتي نسبت به او بياهميتي نسبت به اسلام است.
خداوند سبحان در سوره توبه آيه 33 ميفرمايد:
اوست خدايي كه رسول خود را به دين حق به هدايت خلق فرستاد تا بر همه اديان عالم تسلط و برتري دهد هر چند مشركان ناراضي و مخالف باشند.
دراين آيه دو دليل يا دو عامل در ظاهر شدن اسلام بر كل اديان دخالت دارد كه عبارتند از هدايت و خلق و … هميشه هدايت خلق و حق در نهايت پيروزند.
و دولت اسلام در دنيا تشكيل خواهد شد وتنها دولت در كل دنيا خواهد بود، قرآن با اسم روستاهاي آشكار و ظاهر از آن دولت نام برده است و اين اسم از آيه «ليظهره علي الدين كله» گرفته شده است.
و در اينجا منظور روستاهاي آشكاري است كه امنيت در آن فراگير باشد و ملتها در آن با آزادي و استقلال كامل راه رفته و سير كنند.
و ما ميان آنها و شهرهايي كه در آنجا پرنعمت و بركت گردانيديم باز قريههاي نزديك به هم قرارداديم با فاصلهاي كوتاه و سير وسفري معين و آنها را گفتيم كه در اين ده و شهرهايي نزديك به هم،شبها و روزها با ايمني كامل مسافرت كنيد.
در ضمن جمله «و قدرنا فيها السير» به دقت نظم و و انضباط اشاره دارد كه دولت حق را فرا خواهد گرفت به طوري كه اوج تمدن اسلامي با امام حجت كامل ميشود.»
عدالت اسلام و ظلم اهل اين روزگار
اگر ما در وضعيت بشر امروزي تامل كنيم ميبينيم كه:
ظلم زمين را فراگرفته است و هيچ جايي را نميبينيم كه بر آن پرچم آزادي و عدالت برافراشته شده باشد.انسان آزادي و حقوقش به غارت رفته و به شكاري تبديل شده كه گرگان عصر، از حاكمان ظالم و مستكبر و جبار، آن را پاره پاره ميكند و حقوق انسان كه از آن در همه جا ياد ميكنند و آن را معاهده ثبت كردهاند جوهري بر كاغذ شده است.
شعارهاي بين الملل و هياتهاي حقوق انسان جز سخني كه معني خود را در عصر ما از دست داده چيز ديگر نيست. و به جاي آن معني ديگري يعني قانون جنگل و قانون قدرتمندان به خود گرفته است.
اما حقوق انسان فعلي را فقط در احكام اسلام مييابيم. حضرت امير (ع) به نمايندهاش در بي المال ميفرمايد:
حيوانات و چارپاياني را كه به بيت المال ميآوري حقوقشان در راه حفظ كن. پس آنها را از زميني كه علف و آب دارد بگذران كه پر آب و غذا باشد. پس اگر ديدي به سوي آب ميروند به آنان مهلتي ده تا سيراب شوند و به بهانه اينكه زود به كوفه برسي عجله نكن. اگر شتري نوزاد داشت او را از نوزادش جدا نكن زيرا كه نوزاد به شير مادرش نياز دارد.
به راستي كه اين است دين اسلام به عدالت و حقوق. حتي نسبت به حيواناتي كه فهم و درك ندارند، پس چگونه نسبت به انساني كه خدا او را بزرگوار كرد و براي بزرگواري و هدايت و حفظ حقوق او پيامبران و دينها فرستاد.
عدالت و حقوق انسان در اسلام عملي است نه نظري و فقط شعارهايي نيست كه هر تلاش كننده اي براي به دست آوردن مال و سلطه به وسيله او خود را بپوشاند.
سلطه و مال دنيا چيزي جز وسيله براي محقق شدن عنايتي بزرگ كه خدا خواهان آن باشد نيست و اين غايت عبارت است از تحقق بخشيدن حق و برقراري ميزان عدل. حق خلافت از نظر اهل بيت چيزي جز وسيلهاي براي تحقق عدالت نيست. هنگامي كه كرسي و سلطه به هدفي تبديل شود دلالت بر انحراف بزرگي دارد و علامتي است از علايم فساد و ظلم.
ظهور حضرت مهدي(عج) و احقاق حقوق:
به كار بردن قوانين اسلام و نشرعدالت بر روي زمين كه از ظلم و جور پر شده است به دست حضرت حجت خواهد بود. امامي كه ابرها را مطيع خواهد كرد و نيروها را خواهد شكافت و زمين گنجهايش را به دست او خارج خواهد كرد.
سپس امام شروع به از بين بردن ظلم و ظالمان ميكند و جنگ بزرگي رخ خواهد داد كه امام ويارانش در آن پيروز خواهند شد و همه دستگاههاي پيشرفته و اسلحههاي كشنده كه سپاهيان كفر مالك آن هستند خراب خواهند شد، زيرا همگي بر پايه ظلم ساخته شدهاند و حقوق و بزرگواري انسان را حفظ نميكنند. مال و ثروتي كه نيروهاي كفر براي يكي از موشكهاي قاره پيما صرف ميكنند ممكن است هزاران گرسنه پراكنده در پهنه اين زمين را سير كند.
در بعضي روايات ذكر شده كه حضرت حجت دين جديدي با خود ميآورد. و اين بدان معني است كه حضرت دين ديگري غير از اسلام با خود ميآورد بلكه بدين معني است كه بعد از آنكه مسلمانان از حقيقت دينشان دور شدند، اسلام حقيقي را اجرا خواهند كرد، به طوري كه همه آثار دين تغيير كرده و قسمت اعظم مردم به ديني غير از ديني كه خدا براي آنها مقرر كرده بود و رسولي به خاطر آن فرستاده بود چنگ زنند. جهان اسلام زماني است كه تاريكي نظامهاي غربي و شرقي و در تمام ميدانها، در قوانين جزايي ودر شكلها و راههاي حكومت كردن و در سياست و درقوانين اموال شخصي و غيره حيران مانده و گيج شده است. اين همان انحراف بزرگي است كه امروزه در تمامي ميدانهاي زندگيمان با آن مواجه هستيم.
براي همين امام با همه شكلهاي انحراف و فساد و ظلم مبارزه خواهد كرد و همه حاكمان ظالم ويارانشان را كه به لباس دين خود را پوشانده اند از بين خواهد برد. در روايتي ذكر شده كه امام هفتاد هزار تن از دين نماها را كه به ركاب ظلم پيوستند او از ظلم ظالمان به مردم و پايمال كردن حقوقشان چشم پوشي كردند به قتل خواهد رساند، ولي علماي ما كه حدود خداوند را حفظ مي كنند در خط اهل بيت سير ميكنند از سربازان امام حجت (عج) خواهند بود.
انتظار حضرت مهدي (عج)و آمادگي براي ملاقات او
اعتقاد به اين امام بزرگ آمادهسازي خود و اميد دادن به آن را ميطلبد و بهترين كارهاي امت من انتظار فرج است. پس چگونه ظهور حجتمان را انتظار كشيم؟
مهمترين وظايف در اين ميدان اين است كه در ابتدا نفس خودش را از بدتر به بهتر تغيير دهيم، زيرا كه خداوند قدرت تغيير نفس را به ما داده است تا امورمان را اصلاح كند و اوضاع و احوالمان را بهبود بخشد. «آن الله لايغير ما بقوم حتي يغيرو ما بانفسهم» همانا خداوند وضعيت هيچ قومي را تغيير نميدهد مگر اينكه خودشان بخواهند.
براي تغيير در ابتدا خودمان را بر ضرورت و امكان داشتن آن قانع كنيم يعني با پيمان بستن با نفس خود و عزم، خود را به سوي امري يا دور كردن از آن متقاعد سازيم. پس اگر حق ديگران را نميپردازيم در نفس خود بذر ضرورت ادا حقوق به صاحبان حق را بكاريم.
اگر مجالس علم و دين را نميپذيريم، در نفس خود بذر ميل به اين مجالس را براي سود بردن از خيرات آن بكاريم. زيرا علما اركان وجود خداوند در زمين هستند. امام زين العابدين(ع) در دعاي خود ميفرمايد: چه بسا تو مرا در مجالس علما از دست دادي پس از من روي برگرداندي، و لقمان به فرزند خود ميگويد: پسرم اگر در مجلس علما داخل شدي پس در مقابل آنها به زانو درآي. و بر هيچ كس پنهان نيت كه بزرگترين مجالس علم و دانش مجالس امام حسين (ع) است.
بر ماست كه تلاش كنيم در زندگيمان از رتبه و مرتبه پايين نياييم. زندگيمان نبايد فقط خوردن و خوابيدن باشد و اين كار ما هر روزه صورت گيرد، بايد روز شبمان را با تلاش هميشگي و پيشرفت مستمر قرار دهيم.
شجاعت، صدق، كرم، بخشش و قرباني كردن، همگي صفاتي هستند كه انسان ميتواند خود را با آنها سازگار كند، زيرا نفس مانند اعضاي بدن است، به طوري كه مي شود آن را تربيت و تقويت يا با عواملي سازگار كرد.
حركت ما براي ترويج و نشر دين و تعالم اسلام بايد مخلصانه و صادقانه باشد و اين با تشويق علمايي صورت ميگيرد كه اين امر جليل و بزرگ بر دوش آنهاست از طريق كمك به آنها و تهيه امكانات لازم براي اين امر و تشويق نشريات و گردهماييهاي اسلامي به خصوص كسي كه از مال و ثروت برخوردار است و در اين ميدان از مبلغان مسيحي عبرت بگيريم كه از هر سو ميليونها دلار به آنها پرداخت ميشود. تا تعاليم دينشان را منتشر كنند در حاليكه علما و ناشران دين ما هيچ نوع امكانات ضروري را در اختيار ندارند، با وجود اينكه دعوت به اسلام از نور به خصوصي برخوردار است. در مجلهاي خواندم كه مبلغي مسيحي به نام جيمس ويگر در يكي از سالها اموال و هدايايي براي كمك به تبليغ دين دريافت كرده است كه ميزان آن پنجاه و نه ميليون دلار است. در حاليكه شاهديم بسياري از ثروتمندان مسلمان از پرداخت خمس ميگريزند!
هنگامي كه ما وظايف خود را نسبت به خود و قضاياي سرنوشت ساز انجام دهيم ميتوان گفت كه منتظر قيام حضرت حجت هستيم زيرا كه انتظار راهي براي عبادت و اداي واجبات است، پس اگر قيام كرديم از ياران حقيقي او هستيم و اين حق را داريم كه در دعاي ندبه او را مورد خطاب قرار دهيم. كجاست عزت بخش اوليا، و ذليل كننده دشمنان، كجاست گردآورنده كلمه بر تقوي، كجاست دروازه خداوند كه از او درآيند، كجاست طلب كننده خون پيغمبران، كجاست طالب خون شهيد كربلا..
زمان ظهور نزديك است و خواهد آمد، از كساني باشيم كه آن زمان عظيم را برپا ميدارند و براي ملاقات مهدي منتظر (عج) كوشش ميكنند.
عدالت در سايه حضرت مهدي (عج)
اين نكتهها در ذهن من ايجاد شد:
الف: براي قرآن، قرآن ناطق لازم است كه روان اين قرآن ناطق با روان قرآن بايد هماهنگ باشد و آن قرآن ناطق كسي جز معصوم نميتواند باشد زيرا او انعكاسي است حقيقي از حكومت خداوند در قرآن كريم كه در هر زمان و مكاني بايد وجود داشته باشد و حتي اگر غايب شد فقهاي عادلي وجود دارند كه علم را از منابع اصيلش استخراج ميكنند و اين امر استمرار دارد همانطور كه پيامبر در حديث ثقلين ميفرمايد: «انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض» اين دو از همديگر جدا نميشوند تا اينكه در كنار حوض كوثر به هم محلق شوند شيعه و سني هر دو در نقل اين حديث مشتركند. اكنون داراي امام حجت (عج) هستيم و نيز حكمي كه تا هزاران سال ادامه خواهد داشت. چه بسا خداوند عمرحضرت نوح را طولاني كرده تا براي ما حقيقت طولاني كردن عمر حضرت حجت (عج) را تاكيد كند زيرا كه او برتر از حضرت نوح (ع) و ساير انبياست. به استثناي جدش رسول خدا (ص) اين برتري به خاطرآن است كه او در انجام دادن كاري موفق خواهد شد كه پيامبران نخست نتوانستند آن را انجام دهند و اين كار همان به وجود اوردن دولت جهاني درزمين زير پرچم اسلام است.
بنا به نقلي بعد از امام حجت (عج) رجعت خواهد بود يعني اهل بيت براي برقراري حكم خداوند به زمين برخواهند گشت.
راه و شعار اسلام را ملاحظه نمايند: در دين اكراه نيست زيرا كه اين دين با فطرت انسان تطابق دارد، به همين خاطر حكومت معصوم (ع) با حكومت غير معصوم فرق دارد. حضرت محمد (ص)حكومت كرد، پس از او ابوبكر، عر، عثمان سپس حضرت علي (ع) آمد او نيز حكومت كرد. هنگامي كه به اين نكته توجه ميكنيم و ميبينيم كه قرآن مانند عايقي بوده است كه بر اساس آن رسول خدا (ص) احكام را مخصوصا آزادي را به مردم داده است، اجرا ميكرد.
پس هيچ جبر و اكراهي نيست. بلكه آزاد مطلق است حاكم بر مردم همراه با مهرباني و رقت قلبي كه تاريخ مانند را نديده بود. ولي با سه خليفه ديگر بعد از او فرق كرد هنگامي كه حاكميت از آنها بود و اولين دليل بر آن تعطيل كردن احكام خداوند از سوي عمر بود در حاليكه حضرت امام علي (ع) با روش آن سه در شكل و جزئيات فرق كرد و راه پيامبر را براي انجام دادن كاري مجبور نكرد در كوفه چهار مسجد وجود داشت كه در آن به او فحش و ناسزا ميگفتند، اما به خراب كردن آن مساجد امر نكرد و از دشنام دادن به او مانع نشد و كسي كه او را فحش و ناسزا گفت به دستگيري او دستور نداد، سپس يارانش را ميبيند كه به سخن او گوش نميدهند پس ميفرمايد: يارتان از خدا اطاعت ميكند و شما او را معصيت ميكنيد و خانواده يارتان خدا را اطاعت ميكند و شما به او معصيت ميكنيد…
چه خليفهاي در عراق اهل آن را اين چنين مورد خطاب قرار ميداد؟ در حاليكه هر حاكمي كه حكومت عراق را در دست ميگرفت و شمشير را بلند كرده، گردن ميزد و ميگفت: من سراني را ميبينم كه سربرآورده و رشد كردهاند، به طوري كه كسي جرات اطاعت از پيشوايان ستم را نداشت، در حاليكه علي (ع) نماينده قرآن كرم بود و در حكومت او سختگيري در عقيده ابدا وجود نداشت…
به همين خاطر ميبينيم كه علي (ع) با همه انواع ظلم مخالف بود و مخالف كسي كه با عقيده او مخالفت ميكرد نبود. اين صفت دليل بزرگي بر اين است كه امامت امري است از سوي خدا نه با مشورت، همانگونه كه ابوبكر و عمر بدعت كردند، به اين دليل علي (ع) روش آن دو شيخ را نپذيرفت و گفت: كتاب خدا و رسولش و اجتهاد و راي…
پس بايد در عظمت اهل بيت درنگ نكرد و اينكه چگونه يكايك خويش را به خاطر حق و اسلام قرباني كردند تا اينكه اين چنين شهيد شدند و چگونه و به چه كيفيتي آن ظالمان جنين حضرت فاطمه (س) را زخمي كردند و دست مباركشان را شكستند…
اما اينكه امام حجت (عج) به شمشير برميگردد به خاطر اين است كه ديگر به چنين اسلحهاي نياز ندارد و دنيا همه به صورت دولت واحدي خواهد بود كه عدالت و نور واحدي خواهد داشت و كساني كه مخالف عقيده توحيدند هيچ خطري براي بشريت به وجود نخواهند آورد. ديگر به استخدام سلاح و نيرو حاجتي نيست زيرا كه قوت و نيرو در علوم كشاورزي، صنعت، اقتصاد، آزاديها و هر چه كه انسان را خوشبخت مي كند خواهد بود. خداوند فرموده است:
در مقابل آنها هر چه نيرو و قوت داريد آماده كنيد.
و سلاح نگفته است زيرا كه به سلاح حاجتي نيست.
قرآن كريم ميفرمايد:
و ما آهن را نازل كرديم و در آن سختي شديد قرار داديم و همچنين منافعي در آن براي مردم.
اولا: امام از آن بهرهبرداري مي كند و مردم ظاهر ميكند. ثانيا: امام نيز مانند پيامبران ديگر است كه همراه خود نيروي عظيمي نياورد تا ورود مردم به دين از روي ترس و خوف باشد. همچنين او به مردم پول كلاني نميدهد، به سبب آنكه مردم از روي طمع به دين داخل شوند، بلكه امام به مردم آزادي را عطا مي كند و زمين خيراتش را ظاهر ميكند، زيرا كه مردم آن را آباد ميكنند و هر كس بر حسب نيروي خود سعي و تلاش ميكند.
در حديث آمده است: بهترين كار امت من انتظار فرج است. و اين حديث به معني گريز از كار و ركود نيست بلكه كاري منظم است كه داراي مقدمه و نتيجه ميباشد، زيرا كه گفته است: «افضل اعمال امتي» بهترين كارهاي امت من، پس انتظار را به عنوان كاري معرفي كرده است.
نتيجتا كاري است. زندگي فرصت است و از دست دادن فرصت غم و غصه است زيرا كه زمان داراي وجود و بعدي است در داخل وجود و هر كدام از ما ميتواند از اين مسئله تاكيد حاصل كند، پس به سرعت درك خواهد كرد كه وقت داراي يك بعد داخلي است و اگر هر يك از ما در كارش كوتاهي كند به هم و غم مبتلا خواهد شد، همانطور كه حضرت علي (ع) ميفرمايد:
هنگامي كه كار نيكي انجام مي دهيد احساس آرامي و اطمينان خاطر ميكنيد، بر خلاف كارهاي شيطاني كه باعث تنگي و مضايقت ميشوند و غباره تيرهاي را در اعماق انسان به حركت در ميآورد.
جهان در جستجوي رهايي
جهان در تاريكي و ظلمت غرق است و تازيانه و شلاق بشريت را در هر مكان محاصره كرده است، و حق و عدلي باقي نمانده است.
در ميان اين طوفان پر از تاريكي، بشريت حيران به دنبال رهايي و فرارگاهي ميگردد، ناگهان نوري را ميبيند كه از دور در وسط آن همه تاريكي نمايان ميشود و مردم ميگويند: اين همان نور رهايي است، اين همان نور آزادي است و چون آن نور از آنها دور است بايد به انتظار بشينند.
مهم آن است كه آنها اين نور را با چشم و فطرت خود ديدند و براي همين هر انسان چه بخواهد و چه نخواهد به اين نور كشش دارد بلي اين همان نور اصلاح و نوري است كه تاريكي را شكست ميدهد.
با وجود اختلاف مردم در افكار و ذوق ها، همگي آنها در ايمان به اين نور اجماع متفق هستند، زيرا كه نور يكي است و تاريكي متعدد، همانطور كه در قرآن ذكر شده است: «يخرجهم من الظلمات الي النور»
ظلمات (تاريكيها)با صيغه جمع آمده، زيرا كه متعدد است و نور با صيغه مفرد، زيرا كه يكي است، مگر جز گمراهي چه چيزي بعد از حق است.
نور در اينجا همان رهبر منتظر است، با اين فرق كه رهبري كه ظهور ميكند و زمين را از فساد و ظلم پاك ميكند، هر امتي براي او نامي گذارده است. با اينكه اسمها با هم اختلاف دارند، در نهايت به شخصي آماده شده براي نجات اين عالم اشاره دارند.
يهوديان به ظهور مصلحي اعتقاد دارند كه زمين را در آخرالزمان از فساد پاك ميكند و ميگويند كه حضرت موسي (ع) است. مسيحيان برگشت حضرت عيسي (ع) براي شستن زمين از گناه با آب رحمت و سعادت ايمان دارند. و مانند مسيحيان و يهوديان بوداييها نيز در معبدهاي خود با دعاهاي مخصوص از بودا خواهش مي كنند كه به زمين برگردد و اهل آن را از آزار و درد نجات دهد.
آيا رواياتي كه در مورد امام منتظر (عج) از پيامبر گرامي و ائمه نقل شده است، رواياتي است كه ثابت وبا سند صحيح و تمام مسلمانان بر صحت آن متفقند، به طوري كه اگر شيعه ده حديث در مورد امام حجت (عج) ذكر كرده باشد، مذاهب سني صد حديث در مورد حضرت حجت (عج) ذكر كرده باشد، مذاهب سني صد حديث در مورد حضرت حجت (عج) از پيامبر گرامي نقل كردهاند.
اگر از دنيا جز روي نمانده باشد خدا آن روز را طولاني ميكند تا اينكه قائم ما اهل بيت قيام كند و خدا به وسيله او زمين را همانطور كه از ظلم و جور پر شده از عدل و داد پركند.»
آياتي كه در مورد حضرت حجت (عج) نازل شده بسيار است، به طوري كه يكي از علماي بزرگ، سيد صادق شيرازي، كتابي به نام«الامام المهدي في القرآن» نوشته است كه در آن دهها آيات قرآني را كه علماي سني و شيعه در مورد امام مهدي (عج) ذكر كردهاند، جمع كرده است.
اضافه بر آن صدها حديث كه در بحارالانوار و اصول كافي وجود دارد و همه آنها بر حتميت ظهور حضرت مهدي (عج) تاكيد دارند.
همچنين آماري از مجموع روايتهاو حديثهاي در مورد حضرت مهدي (عج) از طريق شيعه و اهل سنت تهيه شده است. تعداد اين حديثها از شش هزار تجاوز كرده و اين رقمي بزرگ است كه در مورد بسياري از قضاياي مهم اسلامي اين تعداد حديث ذكر نشده است.
سوال اول اين است كه: «چگونه ممكن است حضرت مهدي (عج) چنين زندگي طولانياي داشته باشد و دچار پيري و مرگ و نابودي نشود؟»
جواب سوال اول بدين صورت است كه:
«مسئله طولاني بودن عمر از نظر علمي، تاريخي و حتي منطقي و فلسفي ممكن است.
بهترين دليل براي اين موضوع آيه قرآني درباره حضرت نوح (ع) است كه ميفرمايد: «فلبث فيهم الف سنه الا خمسين عاما» او 950 سال در ميان قوم خود درنگ كرد.
مسلمانان اعتقاد دارند كه چهار نفر از پيامبران عمر طولاني دارند، جايگاه دو تن از آنها در آسمان و جايگاه دو تن ديگر در زمين است. دو تني كه در زمين هستند حضرت الياس (ع) و حضرت خضر (ع) و تني كه در آسمان هستند حضرت ادريس (ع) و حضرت عيسي (ع) ميباشند.
اگر ما در مورد مسئله طول عمر بحث كنيم، درهر بعدش از دايره مكان خارج نميشود:
الف) امكان عملي
ب) امكان علمي
ج) امكان منطقي و فلسفي
امكان عملي يعني اينكه انسان ميتواند كار معيني را به تمام وجه انجام دهد، مثلا با هواپيما يا كشتي اقيانوس را طي كند و يا به واسطه زيردرياييها به اعماق دريا فرو رود و يا به سطح ماه سفر كند و سفينههاي فضايي به سيارههاي ديگر بفرستد اين كارها در دايره امكان عملي قرار دارند، يعني مردمي وجود دارند كه اين كار را انجام دادهاند و هنوز هم اين كار را انجام ميدهند.
و امكان علمي به اين معني است كه كارهاي وجود دارند كه انسان عملا آنها را نميتواند انجام دهد ولي علم، انجام گرفتن آن را در آينده رد نميكند، مثلا رسيدن انسان به ماه اكنون امري ممكن است ولي رسيدن به سياره زهره عملا ممكن نيست ولي امكان علمي جايز است يعني ممكن است سختيها در آينده نزديك و يا دور برطرف شود و انسان بتواند به سياره زهره سف كند ولي عملا كسي نميتواند به اين سياره برسد.
در علم، صعود به سياره زهره ممكن است، حتي اگر عملا ممكن نباشد و برعكس رسيدن به خورشيد كه در علم و عمل هر دو نميتوان به آن رسيد، زيرا كه در مقايسه با قدرت انسان در مقاومت و حرارت و سوختن از محالات است.
توضيح آن به اينگونه است كه علم هيچ آرزويي براي صعود انسان به سطح خورشيد همانطور كه برسطح كره ماه صعود كرد، ندارد محال است چيزي ساخته شود كه انسان را از حرارت عظيم خورشيد حفظ كند.
اما امكان منطقي و فلسفي اين است كه هر چيزي را عقل نميتواند رد كند وقوع آن را نفي كرده و آن را محال بداند.
انتظار به معناي نپذيرفتن همه جانبه رنگهاي حكومت در زمين است. حكومت ظالم طاغوتي يعني اگر به وضعيت كنوني امت اسلامي راضي شوي ديگر منتظر امام نيستي، بلكه كسي منتظر اوست كه همه نوع ظلم و بزرگي را رد كند. براي همين است كه در حديث اهل بيت آمده است: «آن المنتظر لامرنا، كالمتشحط بدمه في سبيل الله» «منتظر امر ما مانند كسي است كه هميشه آماده نثار خون خود در راه خدا باشد» بلي او هميشه كفن ميپوشد، ظلم و جوررا نميپذيرد و هميشه استعمار و انحصار را رد ميكند. حاكمان خائن و جامعه ترسويي كه زير پاي حاكم ظالم له ميشود، نميپذيرد.
انتظار نپذيرفتن همه ظالمان در زمين و همدرد شدن با محرومين و رنج ديدهها در زمين است. و حضرت مهدي (عج) با شوق بسيار به روزي مينگرد كه در آن روز بتواند دستش را براي نجات بشريت از رنج طولاني، دراز كند و اقدام نمايد ايمان داشتن به حضرت مهدي (عج) براي گذراندن وقت و جمع آوري ثروت و خوشي نيست، بلكه مصدر و منشا بخشش و قدرت است، زيرا ايمان به حضرت مهدي (عج) ايماني است عميق كه همه انواع ظلم و جور را در همه نقاط جهان نميپذيرد.
او مصدر قدرت، در دفع دشمنان است كه تمام نميشود زيرا بذر آرزو را در دلها پخش ميكند و چنان ميكند كه تو روشنايياي ببيني، درحاليكه در تارترين ساعات تاريكي هستي.
او پيروزي روشنايي بر تاريكي است.
پيروزي سپاهيان حق بر لشگريان باطل و حضرت مهدي تفكري قديمي نيست كه منا منتظر آن هستيم، بلكه حقيقت و واقعيتي است كه ما با آن زندگي ميكنيم و آن را با وجدان و باطن خود احساس ميكنيم. او انساني است كه در ميان ما با گوشت و خونش زندگي ميكند، شاهد دردهاي محرومين است و صداي رنج ديده ها را ميشنود.
انتظار صورت نميگيرد مگر با كار و تلاش، زيرا مسئوليت و رنج و تصميم بر پيمودن راه به سوي هدف است. مثلا ما ميدانيم كه كشاورزي كه منتظر برداشت محصول است لابد قبل از آن زمين را شخم زده و بر آن دانهها پاشيده و آن را سيراب كرده است، در غير اين صورت انتظار نوعي سرگرمي است كه هيچ معني و مزه اي ندارد.
آيا انسان ميتواند پزشك چيره دستي شود بدون آنكه به دانشكده پزشكي داخل شود و شب و روز به درس خواندن مشغول باشد؟
طبعا نه
از جهت ديگر كسي كه به انتظار منفي مينگرد در حاليكه در انتظار بهانهاي براي ركود و تنبلي ميسازد، مانند كسي است كه فرزندش را به دريا ميسپرد بدون آنكه به او شنا تعليم دهد، زيرا دنيا موافق با قوانين و اسبابي ميگذرد كه خداوند در اين هستي پهناور وضع كرده است و كسي كه از اين قوانين و اسباب تبعيت نكند نابود خواهد شد.
ثانيا: درست است كه هرچه ظلم و فساد در زمين زياد شود، چراغ سبزي براي ظهور حضرت مهدي (عج) است. از اشتباهات شايع در نزد بعضي مردم اعتقاد به اين است كه از بين بردن فساد، ظهور حضرت مهدي را به تاخير مياندازد و تنگ كردن ميدان فساد سبب ميشود كه حضرت مهدي از ميدان دور شود.
اين تفكر كمرنگ به اين معني است كه امر به معروف و نهي از منكر را تعطيل كنيم و ملتهاي مستضعف را ترك نماييم تا زير پاي له شوند بدون آنكه به كارهاي اصلاحي بپردازيم و هيچ حركتي از خود نشان ندهيم.
اين به چه معني است؟
حقيقتا به معني لغو قرآن و ريشه كن كردن اسلام است.
والا چگونه ايمان هر يك از ما بدون عمل و بدون هيچ مسئوليتي در قبال ديگران تمام ميشود.
مردمي وجود دارند كه تنبلي را بر فعاليت و تلاش و نشستن در خانه را بر جهاد ضد ظلم ترجيح ميدهند و اين به اعتقاد بعضيها، بهترين راه براي تعجيل ظهور حضرت مهدي (عج) است.
سخنم را به كساني كه در درجات پايين حرارت و تراكم جمود فكري به سر ميبرند، نقل ميكنم:
در قرآن كريم اشاره واضحي بر اين است كه انديشه ظهور مهدي (عج) يكي از مراحل مقابله مسلحانه ميان ياران حق از يك جهت و ياران باطل در جهت ديگر ميباشد. يعني امام هنگامي ظهور ميكند كه اهل حق مشغول مبارزه با اهل باطل هستند و اين به سادگي به معني آن است كه گروههاي ظالم و گروههاي مظلومي وجود دارند و حضرت مهدي به كمك مظلوم و ضد ظالم ميشتابد.
اگر اين را بدانيم عمق قضيهاي را كه حديث شريف طرح ميكند، درك مي كنيم.
زمين از ظلم و جور پر شده را از قسط و عدل پر ميكند.
نگفته كه پس از آنكه از فساد و كفر مملو شود بلكه گفته: از ظلم و جور…
لازم به ذكر است كه اين حديث ما را به جوهر موضوع نزديك ميكند زيرا كه خود، خويش را تفسير ميكند. و اشاره به وجود گروهي مظلوم در مقابل گروهي ظالم ميكند، همچنين بر حتميت پيروزي محرومين و مستضعفين جهان از همه ملتها و رنگها تاكيد دارد.
اين بحث روشن مي كند كه ظهور حضرت مهدي (عج) ابدا به اين معني نيست كه هر انساني به فرد فاسد و ظالمي تبديل شود، بلكه به اين معني است كه زمينه مساعدي براي مردان نيكوكار و مومن وجود ارد كه با ظالمان، بيرحم هستند و به مستضعفين رحم ميكنند. اضافه بر آن، اعتقاد به حضرت مهدي (عج)اميد بسياري در دل مردم ايجاد ميكند، زيرا كه پيروزي حق بر باطل است و پيروزي صورت نميگيرد مگر به وسيله اهل آن كه خدا به آنها وعده داده بود.
خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده وعده داده است كه در زمين خلافت دهد و به جاي امت قبل حكومت و اقتدار بخشد چنانچه امم صالح پيامبران سلف جانشين پيشينيان خود شدند و علاوه بر خلافت، دين پسنديده آنان را بر همه اديان تمكن و تسلط عطا كند و به همه مومنان پس از خوف و انديشيدن در آن از دشمنان ايمني كامل دهد كه مرا به يگانگي بيهيچ شائبه شرك و ريا پرستش كنند.
قرآن كريم بشارتهاي پيروزي را فقط به مومنان با عمل ميدهد، زيرا مومناني كه كارهاي نيك انجام مي دهند تنها آنهايي هستند كه به پيروزي بشارت ميدهند، براي اينكه پيروزي و موفقيت مخصوص مومنان است. مخصوص اهل شجاعت و اهل عمل، اهل فداركاري و مردانگي و مخصوص اهل پرهيزكاري و ايمان و هيچ ارتباطي با ترسوها ندارد.
ب) در اينجا لازم به تذكر است كه كه بيشتر روايات و احاديثي كه در مورد قضيه حضرت مهدي (عج) است. درباره برپا شدن دولت اهل حق قبل از ظهور حضرت مهدي (عج) سخن مي گويند، شيخ صدوق در اين مورد حديثي از امام جعفر صادق (ع) نقل ميكند كه در آن مي گويد «آن ظهور المهدي، لا يتحقق حتي يشفي من شقي، و يسعد به سعد» ظهور حضرت مهدي صورت نميگيرد مگر اينكه ظالم، بدبخت شود و سعادتمند خوشبخت» مگر اينكه ظالم به حداكثر ظلم خود و بالاترين درجه بدبختي برسد، در حاليكه مومن در اين زمان به اوج خوشبختي و سعادت رسيده است، به خاطر كوشش و تلاشي كه براي عبادت خدا و نجات ديگران انجام مي دهند.
روايات ديگر در اين باره از ظاهر شدن پرچمهاي سياه از مشرق و نهضت مرد يماني سخن مي گويد كه زمين را براي ظهور حضرت مهدي (عج) آماده ميكند.
و موكد است كه آن جنبشها و نهضتها در هوا پرورش نمييابند، بلكه لابد براي آن زمين مناسب وسختي باشد كه بتوان بر آن ايستاد و از آن به سوي هدف حركت كرد.
ج) هنگامي كه وظيفه دانشمندان را بدانيم فورا مفهوم صحيح انتظار را درك ميكنيم.
وظيفه دانشمندان شباهت زيادي به وظيفه پيامبران دارد.
حضرت علي اميرالمومنين قهرمان جاويد انسانيت (ع)، درباره وظيفه علما ميفرمايد:
«عهدي را كه خداوند از دانشمندان گرفته اين است كه در برابر ظلم و آه مظلوم ساكت ننشينند.»
وظيفه دانشمندان همانطور كه امام علي (ع) ميبيند، به طور خلاصه آزاد كردن مردم و باز كردن بندها از گردن وباز كردن غل و زنجير از دست آنهاست و اين بدون تلاش و عمل صورت نميگيرد، زيرا تنها عمل است كه ميتواند حق آنها را بازگرداند.
وظيفه دانشمندان در نجات دادن مردم از ظلم و تهيدستي و استضعاف. و در تلاش و كوشش براي استقلال و آزادي، استقلال كشور و آزادي افراد خلاصه ميشود. پس در اسلام چيزي به نام سكونت در برابر ظلم ظالمان و آه مظلومان وجود ندارد.
روشن شد كه انتظار به معني ارام و راكد بودن نيست، بلكه به معني به كارانداختن باورها با فعاليت و كوشش و تلاش است قانون امر به معروف و نهي از منكر در هيچ حالي از احوال متوقف نميشود. انتظار در دلهاي خالي از ايمان و كور رشد نميكند، بلكه در دلهاي گرم پر از ايمان و بخشش پرورش مييابد. انتظار به معني نگرش به فرداي بهتر و آينده روشن است، آيندهاي كه بخشش و سعادت بيشتري را دربر دارد.
عدالت اجتماعي هدف است يا رشد و توسعه؟
نكته ديگر اين است كه به حمدالله كشوراز طريق رشد و توسعه دارد حركت ميكند. اين يك امر محسوس است حقيقتا كار سازندگي در كشور جدي گرفته شده است و هر كسي كه اين موضوع را انكار كند، بلاشك بيانصافي كرده است چون مملكت به يك شكل تعجب برانگيز و تحسينآميز به سمت سازندگي حركت ميكند و هر جاي اين كشور نگاه كنيد، شعله كاربلند است و كار مفيدي براي اين مردم در بخشهاي مختلف انجام ميگيرد. پس رشد و توسعه جريان دارد و شما با برنامهريزي و حركت صحيح دنبال آن ميرويد. آنچه كه در اين بين بايستي با وسواس و دقت دنبالش باشيد مسئله «عدالت اجتماعي» است كه با رشد و توسعه هم سازگار است. بعضي اين طور تصور ميكردند - شايد حالا هم تصور كنند- كه ميبايستي يك دورهاي را صرف رشد و توسعه بكنيم و وقتي به آن نقطه مطلوب رسيديم، به تامين عدالت اجتماعي ميپردازيم! اين فكر اسلامي نيست «عدالت» هدف است و رشد و توسعه مقدمه عدالت ميباشد. آن روزي كه در كشور عدالت اجتماعي نباشد، اگر بتوانيم بايد آن روز را تحمل نكنيم، اگر ميبينيد كه در كشور هنوز تفاوت، فاصله طبقاتي وجود دارد و هنوز كساني در فقر و محروميت هستند . به خاطر اين است كه مسئولان كشور بيش از اين نميتوانند، خرابي كه در طول ساليان طولاني به وجود آمده عميقترو بيشتر از آن است كه در طول اين مدت كوتاه بشود آن را برطرف كرد والا اگر بتوانيم يكروز هم نبايد تحمل بكنيم.
آينده بسيار روشني در پيش روي ماست
آينده بسيار روشني پيش روي ماست، كه به سمت آن در حركتيم؛ آيندهاي كه ملت ايران خواهد توانست به بركت اسلام و نظام اسلامي هم عدالت اجتماعي و رفاه مادي داشته باشد، و هم به استقلال كامل دست يابد. از روز اول پيروزي انقلاب، ما به سمت اين آينده حركت كردهايم و به اعتقاد من قسمتهاي سختترش را پشت سر گذاشتهايم. نميگويم بدون تحمل زحمت مي شود به آن آينده رسيد، اما مي گويم با حفظ وحدت و ايمان و انگيزه و ادامه حركت ميتوان به آن دست يافت.
تلاش ما حكومت حق و عدل است
عزيزان من، تلاش ما حكومت حق و عدل است، تلاش براي ايجاد عدالت است. شايد در اسلام در مورد مسائل اجتماعي، هيچ چيز به قدر عدالت، موردتوجه قرار نگرفته است. شما ببينيد در مورد ظهور حضرت مهدي (عج) در بيشتر روايات و ادعيه و زياراتي كه درباره آن بزرگوار است و اسمي از آن بزرگوار است، به دنبال مسئله ظهور وقيام آن حضرت «يملا الله الارض قسطا و عدلا» هست. خدا به وسيله او، زمين را پر از قسط و عدل ميكند. البته خدا به وسيله امام زمان (عج) زمين را از دين خودش هم پر ميكند؛ اما آن چيزي كه در دعا و زيارات و روايت گفته ميشود «يملا الارض به الدين، دين الحق» نيست- مگر در بعضي جاها كه تعبيراتي هست- متعلق «يملا» قسط و عدل، عدالت، دادگرتي و انصاف است چرا؟ چون بشر بيشتر از همه چيز از ظلم و بيدادگري رنج ميبرد. اين حكومت در راه عدالت حركت كرده و در راه عدالت هم حركت مي كند قوامش هم به عدالت است.
قسط و عدل واجبترين كارهاست
نظام اسلامي، نظام عدالت است. شما كه آرزومند و مشتاق ظهور خورشيد مهدويت در آخر الزمان هستيد و الان حدود هزار و دويست سال است كه ملت اسلام و شيعه در انتظار ظهور مهدي موعود است، چه خصوصيتي براي آن بزرگوار ذكر ميكنيد؟ «الذي يملا الله به الارض قسطا و عدلا» نميگوييد «يملا به الارض دينا» اين نكته خيلي مهمي است. چرا به اي نكته توجه نميكنيم؟ اگر چه قسط و عدل متعلق به دين است، اما هزار سال است كه امت سلامي براي قسط و عدل دعا ميكند. اين نظام اسلامي به وجود آمده است: اولين كارش اجراي قسط و عدل است.
قسط و عدل، واجبترين كارهاست. ما رفاه را هم براي قسط و عدل ميخواهيم. كارهاي گوناگون -مبارزه، جنگ، سازندگي، توسعه - را براي قسط و عدل ميخواهيم؛ براي اين كه در جامعه عدالت برقرار بشود، همه بتوانند از خيرات جامعه استفاده كنند و عدهاي محروم و مظلوم واقع نشوند. در محيط قسط و عدل است كه انسانها ميتوانند رشد كنند، به مقامات عالي بشري برسند و كمال انساني خودشان را به دست بياورند.
قسط و عدل يك مقدمه واجب براي كمال نهايي انسان است.
عدالت مطلق، ره آورد حكومت مهدوي
يكي از مهمترين آرمانهاي جامعه بشري كه محرومان و ستم ديدگان از ديرباز منتظر تحقق آن بودهاند برپايي عدالت فراگير در سراسر جهان و در همه ابعاد حيات اجتماعي است. در كتب آسماني و رهنمودهاي ارزشمند پيشوايان ديني، نويد آمدن مصلحي جهاني و ايجاد حكومت عدل جهاني و حاكميت صالحان بر زمين داده شده است كه در بسياري از روايات تاكيد شده كه او «مهدي موعود (عج) است و حكومت عدل جهاني به دست آن حضرت ايجاد خواهد شد. بنابراين بايد «عدالت» به معناي كامل و مطلق آن را، راه آورد حكومت مهدوي و هديه گرانبهاي اين مصلح بزرگ به جامعه بشري بدانيم. حضرت مهدي (عج) زماني اين موهبت بزرگ را براي محرومان و مستضعفان كره خاكي به ارمغان خواهد آورد كه جهان از ظلم و بي داد آكنده و ابرهاي تيره بغض و تعرض به حقوق مسلم انسانها بر سر تا سر زمين سايه افكنده باشد، همان طور كه پيامبر اكرم فرمودند:
شما را به ظهور مهدي بشارت ميدهم، او زمين را پر از عدل و داد ميكند، همانگونه كه از جور و ستم پر شده است. ساكنان آسمان هاو زمين از او راضي ميشوند و اموال و ثروتها را به گونه اي صحيح تقسيم ميكنند.
در اين حال شخصي، از پيامبر پرسيد: معناي تقسيم ثروت چيست؟
فرمودند: به طور مساوي در ميان مردم.
امام علي (ع) نيز از فرزندش مهدي (عج) چنين ياد ميكند: «او مهدي ماست كه زمين را پر از عدل و داد ميكند پس از آن كه از جور و ستم پر شده باشد.»
مهدي (عج) روي زمين را پر از عدل و داد مي كند پس از آن كه از جور و ستم پر شده باشد.
عدل مايه حيات و آباداني
دربرخي گزارههاي توصيفي، از عدل و عدالت به «مايه حيات و آباداني» تعبير شده و در مقابل، از ظلم و جور به «نشانه نيستي و مرگ» يا «در هم كوبيده و ويران كننده» ياد شده است. در اين زمينه حضرت علي (ع) ميفرمايد: عدالت، حيات است و ظلم و جور، مرگ (اجتماعي)
همچنين امام كاظم (ع) در شرح و تفسير آيه قرآني: بدانيد كه خداوند، زمين را پس از آن كه مرده است، زنده ميگرداند ميفرمايد:
منظور زنده كردن زمين با باران نيست، بلكه خداوند مرداني را ميفرستد كه عدالت را زنده ميكنند و با زنده شدن عدالت زمين نيز زنده ميشود، هر آينه، برپا داشتن حدود و (احكام) خدا در روي زمين، از باران چهل صبحگاه سودمندتر است.
در برخي احاديث ديگر تاكيد شده است كه عدالت، عمران و آباداني را براي مردم به ارمغان ميآورد. چنانچه امير المومنين (ع) ميفرمايند:
هيچ چيز همانند عدل و داد، شهرها را آباد نميكند.»
در برابر، آن حضرت ظلم و جور را باعث ويراني ميداند. ظلم و ستم، آباديها را ويران ميكند.
عدالت موجب بي نيازي است
ديگر ويژگي عدالت، «بينياز كنندگي» است، يعني انسان عادل و جامعهاي كه برپايه عدل و داد بنيان نهاده شده است، كمترين نيازمندي و وابستگي را خواهد داشت. حضرت علي در اين باره ميفرمايد: عدالت، بي نيازترين بينيازيهاست.».
اين ويژگي در سخن امام باقر (ع)به گونه ديگر مطرح شده است:
چه گسترده است دامنه عدالت! اگر در جامعهاي عدالت اجرا شود، مردم بينياز ميشوند.
عدالت، اساس و شالوده جهان هستي
رعايت دقيق شايستگي و ظرفيت انسان ها و پديدههاي گوناگون، در قوام و دوام جهان هستي و عالم طبيعت نقشي شگرف دارد تا آنجا كه رسول گرامي اسلام فرموده است: آسمانها و زمين به عدل و عدالت برپاست.»
امام علي (ع) نيز ميفرمايد: جهان بر شالوده عدالت استوار است.»
عدالت، وسيع و گسترده است
درباره گستردگي عدل امام علي (ع) ميفرمايد:
همانا در عدالت، وسعت و گشايش است و هر كس كه اجراي عدالت بر او تنگ و سخت باشد، ظلم و جور برايش سختتر و تنگتر است.
امام صادق (ع) نيز در اين خصوص فرمودهاند:
عدالت، هر چند اندك باشد، اگر عادلانه صورت گيرد، بسي گسترده است.
سرنوشت عدالت
اگر بپذيريم كه نظام يكپارچه جهاني در حال شكل گرفتن است، مهمترين و حياتيترين سوالي كه مطرح ميشود درباره «سرنوشت عدالت» است. آن چه آرزوي ديرينه بشر بوده است، حاكميت نظامي واحد بر جهان است تا با حذف تضادها و تعارضها زمينه اجراي صلح و عدالت را فراهم آورد وگرنه نفس حكومت واحد جهاني چندان مورد توجه نيست. حال سوال اين است كه آيا نظام يكپارچهاي كه بر محور سرمايهداري ليبراليستي يا رهبري غرب بر جهان سيطره پيدا ميكند، توانايي برقراري عدالت مورد انتظار بشريت را دارد؟ آيا ميتوان از نظام سرمايهداري كه محور اساسي همه كنش ها و واكنشهاي خود را «سود» قرار داده است، انتظار برقراري عدالت را داشت و چنين توقع داشت كه در هنگام حاكميت بر جهان، شهروندان جنوب را مانند شهروندان شمال بنگرد و اجازه دهد كه جنوبيها نيز به اندازه شماليها از مواهب زندگي برخوردار گردند؟ آيا ميتوان تصور كرد كه در آن هنگام، انحصارات شركتهاي چند ميلتي از بين ميرود و توليد كنندگان خردهپا با اطمينان خاطر ميتوانند براي خود بازاريابي كرده و جاي پايي پيدا كنند؛ بي آنكه شركتهاي قدرتمند، مانع فعاليت آنان شوند؟ آيا ميتوان اميد داشت كه ديگر جنگي رخ نخواهد داد و همه در صلح و صفا وبرادري، زيست خواهند كرد و كمپانيهاي عظيم توليد جنگ افزار، كه بخش بزرگي ازهويت نظام سرمايهداري را تشكيل ميدهند، شاهد ورشكستگي خود باشند؟ آيا ميتوان انتظار داشت كه مافياهاي عظيم فحشا و مواد مخدر، داوطلبانه فعاليتهاي سوداگرانه خود را تعطيل كنند و اجازه دهند كه قشر جواني در فضايي سالم و پاك تنفس كرده و راه زندگي را بيابد؟ و در يك كلام، آيا ميتوان باور داشت كه در صورت اسي نظام يكپارچه سرمايهداري، ستمهايي كه در چند قرن اخير از سوي نظام سرمايهداري بر انسان و انسانيت وارد شده، به يكباره پايان يابد.
همه اينها سوالاتي است كه با اندك تاملي در پيشينه نظامهاي سرمايهداري و امپرياليستي ميتوان به پاسخ آن رسيد و در آن هنگام است كه بشر عدالت خواه ناگريز باشد در انتظار آيندهاي غير از آنچه كه تاكنون ترسيم شد، باشد. آيندهاي كه به يقين، مستضعفان عدالت جو بايد نقش محوري را در آن ايفا كنند.
4- برقراري قسط و عدل در سراسر گيتي
بر پايه آنچه گذشت، جامعه بشري از دو گونه استضعاف رنج ميبرد، دو استضعافي كه برآمده از اصول بنيادي تمدن امروز جهان است اگر چه بشر از نظم علم و تكنولوژي پيشرفتهاي شگرفي داشته، اما دو ستمي كه پيش تر بيان شد، منشا دو گونه استضعاف شده است اول استضعاف فكري و دوم استضعاف اقتصادي و مادي و البته هر يك تشديد كننده ديگري است.
ايدئولوژي سياسي، اقتصادي و فرهنگي حاكم بر جهان، بر پايه «سود» خواست و فهم فعلي انسان استوار گرديده است. در بخش نخست بيان شد كه اومانيسم بر پايه همين اصل در برابر آنچه كه كليسا ارزشهاي جاودانه ميداند و انسان براي رسيدن به آن بايد به برخي خواستههاي دنيايي خود بگذرد، ايستاد و راه مبارزه با «خدا» را گشود. از همين جا بود كه ارزشهاي الهي و معنوي (قطع نظر از تحريفات مسيحيت) تعالي خود را از دست داد و در كنار ساير ارزش هاي مادي و اين جهاني قرار گرفت و از آنجا كه ارزشهاي معنوي مانند ارزشهاي مادي، ملموس و عيني نيست، نسل بشر به طور طبيعي به سمت ارزشهاي مادي كشيده شد و اخلاق و معنويت و «نگاه به عالم بالا» اعتبار خود را از دست داد. ضربه ديگر به اخلاق و معنويت، از جانب ماكياوليسم بود كه آن را در حد ابزاري براي تحصيل قدرت سياسي مطرح كرد و سياستمداران جهاني سرمايهداري، اين ديدگاه را مبناي علمي خود قرار دادند و چنان شد كه همگان چهرهاي حق به جانب، اخلاقي و بشر دوستانه به خود گرفتهاند. اين وضعيت، يكي از بزرگترين مصيبتهاي بشر امروز است كه وقتي يك رهبر الهي و معنوي از سر صدق و حقيقت از معنويت و اخلاق سخن به ميان آورده و جهانيان را به آن دعوت كند، ذهنيت ايجاد شده از سوي ماكياوليستها، مانع از پذيرش دعوت وي مي گردد و حقيقت جويان نميتوانند با اطمينان و طيب خاطر. دعوت او را اجابت كنند.
ضربه بزرگ ديگر به دين، اخلاق و معنويت از سوي پروتستانيسم زده شد. هر چند پروتستانها تصور مي كردند با انجام اصلاحات دين را تقويت كرده و آن را پذيرش مردم منطقيتر و پذيرفتني تر ميكنند، اما در واقع باعث فروريختن باورهاي ديني مردم شدند چرا كه وقتي يك رهبر ديني چون «مارتين لوتر» يك تنه، نود و پنج اصل از اصول و آئينهاي اعتقادي را در حالي كه قرنها بخشي از فرهنگ مردم بوده است زير سوال ميبرد و آنها را ساخته و پرداخت كشيشان ميداند، عكس العمل مردم نسبت به ساير باورها، چيزي جز ترديد و بياعتمادي نخواهد بود، زيرا اين تصور در توده مردم شكل ميگيرد كه «چه بسا ساير اصول نيز بنيان درستي نداشته باشد و مارتين لوتر هنوز به آن نرسيده و ديگران بايد آن را تغيير دهند.» پروتستانيسم از سوي ديگر، محملي براي دنياگرايي، ماديگرايي و به قول «ماكس وبر» براي سرمايهداري گرديد.
در اين گفتار، نه در صدد دفاع از كاتوليسم هستيم و نه در مقام نقد مباني پروتستانيسم اما واقعيتهاي تاريخ، حاكي از آن است كه حركت به اصلطلاح «اصلاح ديني» كمكي به دينداري مردم نكرد، بلكه راه را براي گريز از باورهاي ديني باز كرد. تا پيش از ظهور پروتستانيسم، نگاه عمومي مردم به دين به عنوان حقيقتي آسماني و الهي بود. در نتيجه دين را وسيله تعالي و رشد و كمال ميدانستند اما پروتستانيسم به آموزههاي كليسا به عنوان كشيشان و تلقي شخصي آنان نگريست و نه پيام پيامبر الهي، بنابراين از دين تقدس زدايي شد و هر كس در هر موقعيتي كه قرار داشت به خود اجازه داد تا دين را بر پايه برداشت و فهم خويش، تحليل و تفسير كند. از سوي ديگر آموزهاي پروتستاني نيز جايگاهي مقدس و آسماني نيافت؛ چرا كه تفسير و قرائت مارتين لوتر نيز برداشت شخصي او از دين تلقي شد و كسي آن را مطابق آموزههاي حضرت عيسي مسيح ندانست. شاهد آن كه در درون مذهب پروتستانيسم نيز فرقههاي متعددي شكل گرفت، علاوه بر اين، جريان اصلاح ديني، به پروتستانيسم ختم نشد و فرقهها و قرائتهاي ديگري هم مطرح گرديد.
حاصل آن ظهور پروتستانيسم، معنويت گرايي را در جامعه بشري تقويت نكرد، بلكه مردم با سمت دنياگرايي كشانيد، آن هم در شرايطي كه معيار ارزشگذاري براي همه چيز، با ظهور «اومانيسم» و «ليبراليسم»، «فردگرايي» و «نسبيت گرايي»، «فهم انسان و نياز و خواست فعلي او» قرار گرفت. و در چنين شرايطي هر انساني ميتواند بر اساس فهم و ميل خود هر چيزي را كه پسنديد ارزش بنامد و زندگي خود را بر اساس آن پايه گذارد.
حاصل اين روند، به رغم ظاهر زيبا و آراستهاي كه دارد، سرگشتگي و حيراني نسل جوان در يافتن حقيقت و راه زندگي است. جواناني كه در سدههاي اخير زندگي ميكنند، چگونه در ميان انبوه مكاتب، قرائتها و برداشتهاي گوناگون و رنگارنگ، راه درست زندگي را بيابند؟ در حاليكه جوان به حكم فطرت الهي و انسانياش تا زماني كه در گرداب كژيها و رياكاري نيفتاده است، جوياي حقيقت زندگي و راستي و طالب كمال و تعالي است؛ اما «فهم و ميل شخصي» كه اومانيسم و فردگرايي بر آن استوار است، به دليل محدود بودن، ناقص است و با كمترين تغيير در شرايط زماني و مكاني، مباني آن فرو ميريزد و هر چه بر اساس آن ارزشگذاري شده، ارزش خود را از دست ميدهد و در نتيجه نميتوان بر روي چنين بنياني، كاخ آرمانها و آرزوهاي بلند انساني را استوار ساخت. نسل جوان، بارها شاهد فروريختن آرمانهاي بشري (به خصوص در غرب) بوده است.
سرگشتگي بشر امروز ناشي از جريان فكري است كه بعد از رنسانس، جايگزين انديشه ديني مسيحيت گرديد. بسي مايه تاسف است كه روشنفكران ساير جوامع ديني به تقليد از روشنفكران غربي، بياعتنا به نتايج اسفباري كه از تجديدنظر طلبي در دين عايد غربيان شده است، به تجديدنظر و به گمان خود اصلاح ديني دست زدهاند و به خصوص در جهان اسلام بدون توجه به همه غنا، پويايي، ژرفنگري و همه ابعاد انديشه اسلامي، آن را با كاتوليسم قرون وسطا مقايسه كرده و اصول آن را به چالش كشيدهاند تا جوانان مسلمان نيز ناگزير همان راهي را بروند كه جوانان مسيحي غرب رفتهاند، يعني راه عصيان و پرخاشگري كه ناشي از ناتواني در شناخت صحيح حقيقت و راه سعادت است.
هم اينك در جهان غرب دو جريان بسيار نيرومند عصيانگر بر ضد بنيانهاي تمدن غرب قابل مشاهده است جريان اول جرياني است كه نسبت به همه اصول و ارزشهاي تمدن غرب موضع منفي و مخالف گرفته و به هيچ اصلي پايبند نيست و همه چيز را به ديد بياعتباري و پوچي مينگرد، همه معيارها و چارچوبهاي نظم اجتماعي غرب نيز براي آن غير قابل پذيرش است. «نهليست»ها، «آنارشيستها»، «رپها و هيوي متالها»و «بددينان» نمونههايي از اين جريان هستند كه ده ها هزار كلوپ و انجمن و چند ميليون سايت اينترنتي را در غرب دارا هستند با نگاهي به نوع فعاليتها و رفتارها و پيامهاي آنان ميتوان دريافت كه جوان غربي تا چه اندازه، احساس بي هويتي و بيپناهي ميكند. اين بيپناهي تا حدي او را خسته و آزرده كرده است كه به همه چيز پشت پا ميزند. جنگ، كشتارهاي بيرحمانه، بيعدالتي و ظلم، نابرابري و فقر، ماديگرايي و ثروت اندوزي و … از جمله اموري هستند كه جوان امروز را به عصيان كشيدهاند چرا كه در پس همه اين نامردميها دست زورمداران جهان سرمايهداري را ميبيند و از اين رو، با پشت كردن به ارزشهاي سرمايهداري ميخواهد كه خود را از همه هياهوي آن فارغ كند. از اين روست كه به انواع مواد تخدير كننده روي مي آورد تا به تصور خود، اوقاتش را به خوشي و بيخيالي سپري كند و البته روشن است كه در اين راه هيچ چيز جز تباهيو فنا نصيب او نميشود.
جريان دوم، جريان كساني است كه براي فرار از تمدن مادي غرب به سمت نوعي معنويت رو آورده اند تا از اين رهگذر روح تشنه خود را كمي سيراب ساخته و آرامش پيدا كنند هم اينك دهها هزار انجمن از طرفداران «هاراكريشنا» در غرب (به خصوص در آمريكا) فعال هستند و برخوردار از چندهزار سايت اينترنتي ميباشند، گذشته از اين كه «تانترا»، «عرفان سرخپوستي»، «يوگا» و … نيز طرفداران بيشماري دارند و انجمنهاي بسياري در اين رابطه فعال هستند.
اين دو غير از جرياني است كه به بيبند و براي مطلق و هرزگي و فحشاي محض روي آورده و فساد را به عنوان تجارت و كسب و كار خود برگزيده است و يا با برهنگي محض، به زندگي در دل طبيعت روي آوردهاند.
نكته اساسيتر اينجاست كه با بسط سلطه غرب و نظام سرمايهداري در جهان، انديشهها، باورها و فرهنگ غرب نيز در همه جاي دنيا در حال فراگير شدن است و سرگشتگي نسل جوان هم اينك در همه جاي جهان ديده ميشود. اين در حالي است كه روشنفكران غرب زده از يك سو و دستگاههاي تبليغاتي غرب از سوي ديگر نسل جوان را زير بمباران شديد تبليغاتي خود قرار داده و مانع از اين ميشوند كه جوان امروز با پيروزي از نداي فطرت خود حقيقت ناب را از ميان انبوه عقايد و مكاتب و فرائتها بازيابد.
پس اولين استضعاف بشر، استضعاف فكري اوست كه اغلب، گريبان نسل جوان را گرفته است و چنان كه بيان شد از سوي تمدن و نظام سرمايهداري غرب به طور فراگير بر جهان تحميل گرديده است بنابراين جبهه عقيدتي جبههاي ميان مستكبران و مستضعفان عالم است، كه در يك سوي آن، اقليتي مستكبر با در اختيار داشتن همه دستگاههاي تبليغاتي، مجال حقيقت يابي را از مستضعفان جوياي حقيقت سلب كردهاند به گونهاي كه توده مردم با بضاعت ناچيز فكري، از كشف و فهم حقيقت درماندهاند.
اما دومين استضعاف بشر، استضعاف مادي اوست كه ناشي از نابرابري شديد اقتصادي و توزيع ناعادلانه ثروت و امكانات مادي است و چنانچه بيان شد اين قسم از استضعاف متوجه كشورهاي ضعيف و توسعه نيافته (جنوب) است. روزنههاي اميد براي رهايي جنوبي هاي مستضعف ازاين وضعيت اسفبار يكي پس از ديگري بسته شده و فاصله آنان از رشد و توسعه بيشتر ميشود و ميتوان گفت كه جنوبيها به نقطه اضطرار رسيده و رفته رفته به اين باور نزديك ميشوند كه ديگر نبايد از قدرتمندان دنيا گشايشي طلب كنند، چرا كه بارها آزموده اند كه با هر كمكي بيشتر زير سلطه رفته و غارت شدهاند. هر چند توده مردم بيشتر از دولتها به اين حقيقت رسيده بودند. رويكرد جنوبي ها به همكاريهاي «جنوب- جنوب» نمونهاي از اين بيداري تلقي ميشود و نيز رويكرد همكاريهاي اقتصادي منطقهاي نيز در همين راستا ميباشد. اما طوفان تحولات جهاني در مسير جهانيسازي توفندهتر از آن است كه اين گونه همكاريها در برابر آن تاب مقاومت آورد. مستضعفان جهان به پيروزي بيشتر از رونق اقتصادي نيازدارند و آن عدل و داد و برابري است و اين در حالي است كه شركتهاي عظيم چند مليتي وابسته به باشگاه سرمايهداري به سازمانهاو شركتهاي نوپاي جنوب اجازه رونق گرفتن نميدهند. و مانع از ورود آنها به عرصه رقابتهاي اقتصادي ميشوند. ازاين رو مستضعفين جنوب راهي جز روي آوردن به قدرتي فراتر از باشگاه سرمايهداري ندارند تا پشتوانه آن دربرابر سلطهجويان افزون طلبان و مستكبران عالم ايستاده و حقوق به غارت رفته خود را استيفا نمايند. البته اين قدرت، نبايد قدرت مادي باشد، چرا كه برتري مادي باشگاه سرمايهداري غير قابل ترديد است، اما آن چه بلوك سرمايهداري را ميتواند به زانو درآورد قدرتي معنوي است كه هم بر ايدئدلوژي استكباري چيزه شود و هم قدرت مادي آن را به بازي بگيرد. رهبر قدرت معنوي بيشك بايد يك فرد الهي باشد تا فراتر از مرزهاي جغرافيايي و سياسي امروز جهان، رهبري مبارزه با استكبار جهاني را بر عهده گيرد و به اقامه قسط و عدل مبادرت نمايد و اين رهبر الهي، كسي نيست جز منجي موعود كه همه اديان الهي و نيز خبري اديان غير الهي ظهور او را در «آخر الزمان» به عنوان تنها برپا كننده عدل، به پيروان خود وعده دادهاند.
امروز ظلم و ستم در هر دو چهره آن فراگير گشته و به تعبير روايات شريفه. زمين از ظلم و جور پر شده است و آن طور كه پيشتر گفتيم ظلم اخر الزمان، ظلمي نهادينه شده است نه وابسته به ستمگر كه با هلاكت او، ريشه ظلمش نيز كنده شود، چنان كه با تغيير دولتها و آمد و شد و روساي جمهور و دست به دستن گشتن قدرت بين احزاب مختلف، تغييري در خط سير جهان سرمايهداري صورت نميگيرد. آنان حتي كوچكترين تهديدي را از سوي احزاب مخالف، در جبهه اي متحد خنثي ميكنند.
حاصل اين ظلم فراگير ناتواني و فروماندگي مستضعفان نسبت به تغيير سرنوشت خود است و اين درفرهنگ اسلامي همان معناي «اضطرار» ميباشد. يعني شرايطي كه از همه راههاي عادي براي رهايي و خلاصي از بن بست قطع اميد شده است و بر اثر ستم مستكبران دين و آيين حق چنان در غربت افتاده كه كمتر كسي توفيق شناخت و پيروي از آن را دارد و اكثريت مردم از مكاتب و عقايد جديد و خود ساخته پيروي ميكنند و اين مرادف تعبيري است كه در فرهنگ اسلامي «بدعت» خوانده مي شود.
دراين ميان، اصول و حدود تعريف شده الهي مورد فراموشي قرار گرفته و تبعيت از هواي نفس رايج ميشود. امام صادق (ع) ميفرمايند:
و ميبيني كه حدود الهي، تعطيل شده و به هواهاي عمل ميشود.
دينداري نيز كهنهپرستي جلوه ميكند و دينداران در همه جا مورد سرزنش و تحقير قرار ميگيرند. چنان چه امام صادق (ع)، وضعيت مؤمنان را در آخرالزمان، اين چنين بيان ميفرمايد:
و ميبيني كه پيروان اديان، تحقير ميشوند و كسي هم كه دينداران را دوست بدارد، مورد تحقير قرار ميگيرد.
از سوي ديگر، حالت «اضطرار»، مستضعفان جهان را، به سمت عصيان بر ضد وضعيت موجود كشيده و نارضايتي از ضوابط، معيارها، فرهنگ و سياستهاي سرمايهداري را به طور فزايندهاي رو به رشد و فراگير ميكند. علاوه بر نمونههايي كه پيشتر اشاره شد، امروز جهان غرب شاهد راهپيماييهاي مردمي بر ضد جهانيسازي، سازمان تجارت جهاني و ساير سياستهاي جهانگشايانه باشگاه سرمايهداري است و اين نشانه آن است كه توده مردم در جوامع غربي، خودرا قرباني سياستهاي سردمداران سرمايهداري ميدانند. در سمت ديگر يعني در ميان تودههاي مردم مستضعف جنوب نيز علاوه بر تظاهرات پيدرپي بر ضد بيداد و ستمگريهاي سازمان يافته جهان سرمايهداري- امپرياليستي، شاهد رويكرد رو به تزايد به «منجي آسماني» هستيم. وقتي براساس پيشگوييهاي «نوسترآداموس»، حضرت عيسي مسيح (ع) ميبايست در اواخر سال 1998 و يا اوايل سال 1999 ظهور ميكرد، تودههاي وسيعي از مردم مستضعف آمريكاي لاتين و آفريقا، اوقات خود را در بيابان سپري كردند تا مشتاقانه، شاهد ظهور او باشند. هر چند اين پيشگوييها از اساس نادرست است؛ اما رفتار مردم حاكي از شوق و اشتياق به ظهور منجي الهي است و با اشتباه آن پيشگويي نيز از بين نميرود. با اطمينان ميتوان گفت كه مستضعفان عالم در هر دو جبهه استضعاف، بيش از هر زمان ديگر چشم به راه منجي الهي هستند. هر چند حيرت و ناآگاهي، گمراهي را براي نسل امروز به دنبال داشته است؛ اما عمق فطرت و وجدان انساني- الهي توده مردم خبر از آشوبي بيپايان ميدهد كه ناشي از حقيقتجويي و پاكيطلبي و فضيلتخواهي آنان است. رويكرد به معنويت و حلقههاي عرفاني گوناگون نشان از انسانهاي غرق شدهاي دارد كه به هر وسيلهاي، براي سيراب ساختن روح معنويت خواه خود، چنگ ميزنند. انسان امروز تا آن جا پيش رفته كه حتي اگر به بيبند و براي اخلاقي و جنسي افتاده است، سعي ميكند براي آن تقدسي دست و پا كند و از اين روست كه به آيين «تانترا» و امثال آن كشيده ميشود. تضاد و بحران نسل امروز جهان، ناشي از تقابل فطرت و وجدان انساني او با مظاهر تمدن است. از يك سو وجدان و فطرت، او را به پاكي و معنويت ميخواند و از سوي ديگر تمدن روز، روش زندگي بدون قيد و بند و به اصطلاح، آزاد را به او قبولانده است، بي آن كه شيوه ديگري از زندگي را آموخته باشد. در جبهه مستضعفان جنوب نيز، توده مردم مانند كشتي نشستگاني هستند كه طوفان حوادث و بحرانهاي جهان، با همه هستي آنها در جدال افتاده است و به مصداق آيه شريفه: چارهاي جز روي آوردن و استغاثه به درگاه الهي ندارند. گرايش به دينداري (در همه جوامع و نسبت به تمام اديان) و دو دهه اخير از رشد چشمگيري برخوردار بوده است تا جايي كه باشگاه سرمايهداري، آن را با عنوان «بنيادگرايي ديني»، بزرگترين چالش خود پس از فروپاشي اردوگاه سوسياليسم ميداند. به يادآوريم كه در حدود دهه 1960 و 1970 ميلادي، غربيها (و شرقيها) پايان حيات ديني را اعلام كرده و هيچگاه باور نميكردند كه دين،يك بار ديگر بتواند در سطح جامعه بشري مطرح گردد تا چه رسد به اين كه جبهه دينداران، در برابر تماميتخواهي آنان قد علم كند. بنابراين، جبهه دينداران، جبهه مستضعفان عالم است. اين جبهه، همه سربازان خود را از ميان مستضعفان بر ميگزيند. مستضعفان عالم اگر در سر، سوداي وراثت و پيشوايي زمين را دارند، بايد به اين جبهه ملحق شوند. به عبارت ديگر، مستضعفان عالم بايد بر حول يك محور مشترك يعني «منجي موعود عدالتگستر» گردهم آمده و با اشتياق، او را طلب كنند و جز اين راهي نيست؛ چرا كه جبهه مقابل، جبهه باطل و بيعدالتي و ستمپيشگي است. همان جبههاي كه حقايق را كتمان كرده و مصيبتها را بر مستضعفان وارد ميسازد. پس در يك سو، جبهه استكبار قرار دارد كه با كتمان حقايق، مردم را به گمراهي كشانده و مستضعفان را به تباهي واميدارد و در جبهه ديگر، مردمي مستضعف هستند كه با اشتياق، منجي را طلب ميكنند.
پس آنگاه كه اشتياق مستضعفان، به اوج ميرسد و خداوند اراده خود را بر حاكميت آنان محقق ساخته و مهدي موعود (عج) ظهور ميكند، پس از مبارزهاي سخت و خونين با جبهه استكبار كه با رشادت و جانفشاني ياران آن حضرت توأم است، رهبري جهان يكپارچه و به هم پيوستهاي كه مستكبران براي سيطره و تأمين منافع خود آن را مهيا كرده بودند، در اختيار ميگيرد و دنيا را پس از آن كه مملو از ظلم و جور شد،از عدل و قسط پر ميكند و به همگان ميآموزد كه چگونه ميتوان عدالت را در زندگي حاكم كرد.
در روي زمين برده مسلمان نميگذارد جز اين كه ميخرد و آزاد ميسازد، بدهكاري نميماند جز اين كه بدهياش را پرداخت مينمايد، حق كسي را در دست كسي نميگذارد، جز اين كه از او باز ميستاند و به صاحب حق باز ميگرداند، بندهاي كشته نميشود جز اين كه قيمت او را ميپردازد، كسي كشته نميشود جز اين كه همه قرضهايش را پرداخت ميكند و نام خانوادهاش را در بخش عطايا مقرر مينمايد.
خداوند در برهههايي از زمان، جلوهاي از قدرت خود را نمايان ميسازد تاحجتي براي بندگان باشد، كه اگر بر حقيقتخواهي و عدالتطلبي قيام كنند، دست نصرت الهي به ياري آنان خواهد آمد و قدرتهاي مادي مستكبران، نميتوانند آنان را سركوب كنند. بزرگترين نمونه براي اثبات اين مدعا، انقلاب اسلامي مردم ايران است. جهان شاهد بود كه ملت ايران با دست خالي اما با توكل بر خدا و براي حمايت و دفاع از دين او، با جلوداري مردمي عدالتخواه، قيام كرد، و در اوج ناباوري، بر طاغوت چيره گشت و در اين ميان، از ماشين عظيم جنگي غرب و شرق كاري ساخته نبود. به دنبال پيروزي انقلاب اسلامي در ايران نه فقط موج عظيم اسلامخواهي، سراسر جهان اسلام را دربر گرفت كه در حقيقت، موج دينخواهي و بازگشت به دين در دنيا به پا خاست و موجوديت استكبار جهاني را در خطر انداخت و اين آيهاي از آيات الهي است تا همگان باور كنند كه در روزي با شكوه، آخرين ذخيره الهي ظهور خواهد كرد و با ياري خداوند، اردوگاه استكبار را به نابودي خواهد كشاند. آن روز همگان خواهند ديد كه وقتي نصرت و فتحاللهي فرا ميرسد، مردم گروه گروه به دين خدا در ميآيند و آنگاه ديگر از استكبار كاري ساخته نخواهد بود مگر جنگ و كشتاري بيحاصل كه عاقبت نيز به نابودي آن منتهي ميشود و مستضعفان عالم، شاهد تحقق وعده الهي در وراثت و پيشوايي خود در زمين خواهند بود.
در اين ميان گفت كه سعادت واقعي با صالحاني است كه در دوران غيبت و غربت، امانتدار دين الهي و سنگربان حريم تقوا و عدالت باشند و در هر حال (چه زمان ظهور را درك كنند و چه پيش از آن بميرند) در زمره ياران حضرت مهدي (عج) هستند. بيترديد جبهه دينداران مستضعف كه خود را براي رويارويي با ظلم و كفر آماده ميكند، به وسيله پاسداران دين و ايمان، شكل ميگيرد. آنان بايد از صالحان و مؤمنان باشند تا مهدي (عج) را در رهبري مستضعفين ياري كنند و عرصههاي مختلف اداره اين جبهه را بر عهده گيرند. به عبارت ديگر، وارثان اصلي زمين، صالحان هستند كه در دولت كريمه مهدوي به عنوان اميران و كارگزاران آن حضرت در بلاد مختلف ايفاي نقش ميكنند.يگر، وارثان اصلي زمين، صالحان هستند كه در دولت كريمه مهدوي به عنوان اميران و كارگزاران آن حضرت در بلاد مختلف ايفاي نقش ميكنند.
آنفلونزاي طيور (طاعون طيور يا فلور پرنده) بيماري بالقوه بسيار مخربي بوده كه غالباً در جوجه ها، بوقلمونها، اردكها و غازها تظاهر مي كند، گرچه تعداد بسيار زيادي از گونه هاي ديگر پرندگان ممكن است آلوده و بصورت يك ناقل تبديل گردند. در 84-1983 شيوع بيماري در پنسيلوانياي آمريكا باعث مرگ و كشتار بيش از 20 ميليون پرنده گرديد. شيوع بيماري در ايتاليا در ماه مي سال 2000 باعث مرگ بيش از 14 ميليون پرنده شد. شيوع اخير بيماري در آسيا تاكنون 12 كشور را در منطقه از اواخر سال 2003 تا كنون آلوده نموده است كه آمار تلفات و زيانها در حال محاسبه مي باشد.
بيماري
بيماري آنفلوانزاي طيور در اثر يك ويروس آنفلوانزا مي تواند ايجاد گردد. ويروس اين گروه از لحاظ شدت بسيار گسترده اند. برخي سويه ها (بخصوص سروتيپهاي H7 , H5 ) بسيار بيماريزا و مسري بوده كه قادر به ايجاد مرگ و مير به ميزان بيش از 90 درصد در برخي گله ها مي گردند. عفونت توسط سويه H5N1 موردي است كه اخيراً در آسيا به انسان سرايت نموده و تعداد بسياري را آلوده نموده است. با عفونت ويروسي بسيار حاد علائم كلنيكي ممكن است بصورت مرگ و مير بالا ناگهاني، احتمالاً با شروع تب و يا دپرس شدن شديد ظاهر يابد. علائم التهاب مخاط چشم، حركت سريع چشمها، التهاب سينوسها و سر سيانوزه متورم ممكن است در پرندگان مبتلا مشاهده گردد. شكل خفيفتر بيماري ممكن است بصورت علائم تنفسي غير اختصاصي تظاهر كند. در گله هاي مادر و تخمگذار علائم بصورت كاهش شديد و ناگهاني توليد يا افزايش تعداد تخم مرغهاي پوست نازك و نرم (لمبه) بروز نمايد.
انتشار بيماري
پرندگان مهاجر بخصوص پرندگان آبزي، عمده ترين منابع ويروسهاي آنفلونزا محسوب گرديد كه موجب شروع شيوع گسترده بيماري در آسيا گرديده اند. پرندگان مهاجر با توجه به رفتار مهاجرتي آنها از طريق مدفوع، قادر به انتقال و انتشار ويروسها بطور گسترده از منطقه كشور يا قاره اي به منطقه ديگر مي باشند و شيوع بيماري غالبا در نزديكي مسيرهاي مهاجرتي آنها اتفاق مي افتد. پرندگاني كه مسيرهاي طولاني پرواز مي كنند، خسته و تحت استرس بوده و دفع ويروس در اين هنگام به دليل جستجو براي منابع غذايي در مكانهاي طيور تجاري افزايش يافته و در اين مواقع احتمال آلودگي پرندگان تجاري فزوني مي يابد.
انتشار آلودگي به پرندگان منطقه اغلب از طريق آلودگي به وسيله مدفوع پرندگان آلوده رخ ميدهد. تماس مستقيم با مدفوع توسط پرندگان يا انتقال بصورت غير مستقيم از طريق پرسنل و تجهيزات به فارمهاي طيور از مهمترين راههاي انتقال عامل بيماري محسوب مي گردد. انسان مسلما مهمترين راه انتقال بيماري در داخل مناطق توليد طيور مي باشد. پرسنل از طريق لباس، چكمه، وسايل و دستها، ويروس را از يك سالن به سالن ديگر منتقل مي نمايند. حشرات و جوندگان ممكن است بعنوان ناقلين مهم منطقه اي عمل نمايند. حركت در داخل منطقه پرورش طيور مي تواند بسرعت از طريق ذيل صورت پذيرد:
1-تجهيزات حمل مواد غذايي
2-انتقال پرندگان بيمار و مرده
3-سرنگهاي واكسيناسيون
4-وسايل جمع آوري مرغ
5-مهندسين
6-دامپزشكان
7-رفت و آمد كارگري
كنترل
الف- تشخيص سريع و مراقتب دقيق كه اين تشخيص توسط جداسازي و شناسايي ويروس از لاشه ها و پرندگان در آزمايشگاه به تأييد مي رسد.
ب- نظارت دقيق بر قرنطينه ها و اعمال محدوديت در ورود پرندگان ضروري است.
ج- واكسيناسيون عليه سروتيپهاي H7 , H5 در مناطقي كه اين سويه ها موجود مي باشند.
د- بالاترين استاندارهاي امنيت زيستي (بيوسكوريفي) در فارم و منطقه بمنظور جلوگيري از انتشار در جمعيت طيور منطقه رعايت شود.
اصول امنيت زيستي مناسب
مناطق اطراف سالنها مي بايست توسط مواد و سطوحي كه قابل شستشو و ضد عفوني بوده، كاملاً محصور گرديده تا احتمال انتقال آلودگي از وسايل نقليه چكمه و غيره به سالن جلوگيري گردد. استفاده از ضد عفوني كننده هاي قوي و ضد ويروس و ضد باكتري نظير ويرو-گارد شركت Fam Carelntemational در اين موارد بسيار موثر و كمك كننده مي باشد.
امكان جلوگيري از تردد افراد غير مجاز تا حد امكان جلوگيري نمود و در خصوص بازديد كنندگان نيز بايست دستور العمل دقيق در خصوص تعويض لباس و كفش اعمال گردد. از تردد بي مورد كاركنان تا حد امكان جحلوگيري گردد. بطور مرتب و بر اساس برنامه تدوين شده حوضچه هاي ضد عفوني مناسب توسط ضد عفوني كننده مناسب از قبيل فارم- گارد، اولترا- گارد و يا ويرو – گارد پر كردند. تا حد امكان از ورود وسايل نقليه به داخل فارم جلوگيري گردد و در صورت ورود حتما مي بايست از داخل حوضچه هاي ضد عفوني عبور نمايند. جهت بازديد كنندگان لباس و چكمه تهيه گردد و بازديد كنندگان بايستي حتما دوش گرفته و كليه لباسها را تعويض نمايند. چنانچه وسايلي مي بايست وارد فام گردند، بايد ضد عفوني شوند. در فامها، آب آشاميدني از اهميت بسزايي برخوردار است كه كل سيستم توسط ضد عفوني كننده مناسب نظير ويرو-گارد ضد عفوني و درب مخازن گذاشته شود.
گارد ضد عفوني و توسط سيستم انتقال به داخل سالنها هدايت گردد. طي يك برنامه منظم نظارتي با استفاده از طراحي، ساختار، اصلاحات مناسب و تركيبات موثر و تاييد شده از ورود جوندگان، پرندگان وحشي و كرمها داخل سالنها جلوگيري نماييد. در مورد اجراي برنامه هاي بيوسمكيوريتي چك ليستهاي خاصي تنظيم و بطور منظم برنامه هاي لازم را اجرا نماييد. ويرو-گارد در غلظت 1:320 و اولترا-گارد در غلظت 1:250 قادر به از بين بردن ويروس انفوانزا طيور مي باشند.
آب آشاميدني توسط ويرو- منطقه متوقف نمايد تلفات زياد، محدوديت در جابجايي طيور، كشتار اجباري و ضررهاي وطولاني مدت در بازرگاني بين المللي مي تواند در زمان كوتاه صنعت طيور يك كشور را تخريب نمايد. برنامه هاي كنترلي مناسب و مراقبتهاي دقيق و اجراي برنامه هاي بيوسكيوريتي مي تواند در پيشگيري از ورود سويه هاي بيماريزا به داخل فارم جلوگيري نمايد. مي بايست در ابتداي مواجه با ويروس با اعمال برنامه هاي موثر از تكثير و انتشار ويروس جلوگيري نمود.
راه كارهاي لازم در مواقع اضطراري
بر اساس گزارشات جهاني بيماري آنفلونزاي طيور در جهان در حال گسترش است و در رسانه ها بيشتر جنبه خطر و ابتلا و عفونت انسان مورد توجه قرار مي گيرد و از واژه هايي نظير هنگامي كه ويروس گسترش يافته و بيماري بصورت همه گير در جهان تبديل مي گردد استفاده مي شود. در اين مرحله مسلما واژه اگر مناسبتر از واژه هنگاميكه خواهد بود. همه گيري بيماري هنگامي كه مورد استفاده قرار مي گيرد كه ميزان ابتلاي بيماري در چندين قاره بيش از حد انتظار باشد.
احتياج است كه بر اساس واقعيتها و نه فرضيات موضوع را بررسي كرد. بيماري آنفلونزاي طيور زماني مورد توجه واقع شده كه پرورش متمركز و متراكم طيور توسط پرورش دهندگان مورد توجه قرار گرفت. ويروس ويژه مورد نظر ويروس A آنفلونزاي طيور سويه H5N1 بوده كه در سال 1997 در هنگ كنگ گزارش گرديد و به طور قابل ملاحظه اي در كشورهاي آسيايي و سپس اروپايي گسترش يافت. اين واقعيت به تنهايي مي تواند هشداري براي پرورش دهندگان طيور به منطقه خاور ميانه باشد.
ثابت گرديده است كه ويروس از طريق تماس مستقيم بين انسان و پرندگان آلوده قابل انتقال بوده و قادر به ايجاد مرگ و مير در انسان باشد. در حال حاضر انتقال انسان به انسان، بيماري نيز ثابت گريده است. بر اساس اطلاعات در سالهاي 1918،1957 و 1968 چنين مواردي اتفاق افتاده است. دو مورد ديگر پاندميك (جهان گستر) بيماري زماني اتفاق افتاد كه دو سويه ويروس هاي آنفلونزاي طيور و انسان همزمان انسان را آلوده و ژنهاي آنها در بدن انسان با يكديگر ممزوج گرديده و ويروسهاي جديدي شكل گرفتند. تحقيقات اخير نشان داده است كه منشاء شيوع بيماري آنفلونزا در سال 1918 پرندگان آلوده بوده اند.
نتيجه گيري
بيماري آنفلونزاي طيور بيماري بسيار خطرناكي بوده كه قادر خواهد بود منطقه را كاملاً و توليد پرورش طيور را در آن يكي از مهمترين منابع سوريه H5N1 ويروس آنفلونزاي طيور، پرندگان وحشي بخصوص اردكهاي وحشي بوده كه نسبت به ويروس بسيار مقاومند. اين گونه پرندگان مقاومترين گونه ها به اين ويروس ميباشند. پرندگان اهلي از قبيل مرغ و بوقلمون نسبت به فرم حا همه گيري كشنده ويروس بسيار حساسند. تماس مستقيم و يا غير مستقيم پرندگان اهلي با پرندگان آبزي مهاجر، عمده ترين علت شيوع و اپيدميك شدن بيماري آنفلونزاي طيور ميباشد. پرندگان زنده موجود در بازار از ديگر دلايل عمده شيوع بيماري محسوب مي گردند. در مناطقي كه مشكل شيوع بيماري گزارش مي گردد، مهمتري اتفاق كاهش تقاضا براي محصولات گوشت و تخم مرغ، علي رغم اطمينان دولتي خواهد بود كه مسلما پيامدهاي جبران ناپذيري را براي صنعت پرورش طيور در آن منطقه به دنبال خواهد داشت.
كلمه استرس در صنعت طيور عموما براي توصيف اثرات مجموعه اي از حالات يا وضعيتهاي غير اختصاصي داراي تعريف مهم، استفاده مي گردد. استرس اغلب به عنوان يك تشخيص جايگزين پذيرفته مي شود، به خصوص زمانيكه تشخيص روشن و واضحي وجود نداشته باشد و يا هيچ نوع درماني يا كار تشخيصي شناخته شدهاي
در برطرف كردن مشكل، موثر واقع نشده باشد. صرف نظر از ميزان درك ما از استرس، اين امر پذيرفته شده است كه استرس فيزيولوژيكي عاملي اساسي در صنعت مرغداري است و فاكتورهاي اقتصادي مهمي همچون ميزان رشد، پاسخ ايمني، ضريب تبديل، باروري، قابليت هچ و سرزندگي جوجه ها را تحت تأثير سوء قرار ميدهد.
اصولاً استرس پاسخ فيزيولوژيكي جوجه ها است به تحريك يا احتياجات خارجي كه نياز به تطبيق جهت بقاء فوري و يا سازگاري جهت بقاء طولاني مدت دارند اين پاسخ فيزيولوژيكي به آزاد سازي انرژي و مصرف آن نيازمند است. بنابراين در تمام استرس هاي فيزيولوژيكي، مواد غذايي و ذخاير بدن بجاي مصرف در جهت بهبود پارامترهاي اقتصادي مهم صرف فعاليتهاي فيزيولوژيكي ضروري براي بقاء فوري مي گردد.
هورمون استرس:
بخش مهمي از فعاليتهاي متابوليكي كه در شرايط استرس آغاز مي گردد توسط هورمون كورتيكوسترون(به عبارت ديگر هورمون استرس كه در غده فوق كليه توليد مي شود) صورت مي پذيرد. اين هورمون اولين گلوكوكو تيكوئيد در جوجه است كه در هنگام استرس از راه گلوكونئوژنن انرژي مورد نياز بقاء فوري را فراهم مي آورد. اگر هورمون كورتيكوسترون به طور كامل مصرف شود و يا اگر سنتز آن نا كافي باشد، توليد انرژي بواسطه عمل گلوكونئوژنز متوقف مي گردد. اين وقايع اثر بدي روي پارامترهاي اقتصادي رشد گذاشته و حتي سبب مرگ و مير در جوجه ها شود.
به هنگام استرس شديد جهت بقاء نيازي فوري به انطباق سريع وجود دارد، ولي در شرايط استرس تحت حاد و يا مزمن تغييراتي جزئي تر و در طول مدت زمان، طولاني مورد نياز مي باشد. شدت استرس به تجربه قبلي جوجه از همان نوع استرس بستگي دارد. استرس سبب استفاده از ذخاير پروتئيني و چربي بدن به منظور توليد انرژي مي گردد. از اينرو هر عملي در جهت كاهش استرس يا كاهش آزاد سازي كورتيكوسترون سبب مي گردد مواد مغذي براي مواردي مانند رشد، پاسخهاي ايمني و ديگر جنبه هاي مفيد اقتصادي به مصرف برسند. با شروع استرس اغلب مصرف خورا كاهش مي يابد. بنابراين استرس بطور مستقيم و فوري روي پارامترهاي اقتصادي اثر منفي خواهد گذاشت. آزاد سازي هورمون كورتيكوسترون سبب افزايش نيازي به ويتامين C مي گردد زيرا اين ويتامين براي توليد كنترل شده هورمونهاي آدرنال كه جهت تأمين يك منبع انرژي مداوم مورد نياز مي باشند، بكار مي رود. بمنظور محدود نمودن خسارات اقتصادي ناشي از ضريب تبديل نامناسب، كاهش ميزان رشد، كاهش توليد تخم مرغ، تأثيرات سوء بر باروري و ميزان هچ بايد شرايط ترشح كنترل شده هورمون كورتيكوسترون فراهم گردد. كه ويتامين C نقش حياتي روي سنتز هورمون كرتيكوسترون دارد.
استرس محيطي:
افزايش و كاهش بيش از اندازه دماي محيط، هر دو استرس محيطي محسوب ميشوند و در عمل اثرات مضر مشابهي بر صفات اقتصادي صنعت طيور بر جاي مي گذارند. تحت شرايط استرس هواي گرم، مصرف خوراك كاهش مي يابد تا با كاستن از حرارت متابوليك، سبب كاهش دماي بدن گردد. اما از طرف ديگر كاهش مصرف خوراك سبب مي شود مواد مغذي مورد نياز براي رشد و توليد مثل به اندازه كافي تأمين نشود. شيوع ترين استرس محيطي تجربه شده افزايش ناگهاني دماي محيط است كه سبب مرگ و مير در گله هاي گوشتي مي گردد. حساس ترين گله هاي معمولاً بيش از 4 هفته سن دارند. در زمان استرس حرارتي حاد افزودن مكمل ويتامين C به جيوه جوجه ها سبب توليد پايدار كوتيكوسترون و در نتيجه تأمين انرژي مورد نياز براي دفع گرما خواهد شد.
كاهش توليد تخم مرغ:
كاهش توليد تخم مرغ طي شرايط استرس گرمايي مستقيماً ناشي از عوامل زير است:
1-ناكافي بودن مواد غذايي مورد نياز براي تخم مرغ: در استرس گرمايي مصرف خوراك، بمنظور به حداقل رساندن حرارت متابوليك، كاهش مي يابد.
2-اتمام و يا تأمين نا كافي ويتامين C جيره: اين مسأله سبب كيفيت پايين پوسته سخت تخم مرغ و شكستن پوسته قبل از جمع آوري تخم مرغها مي گردد. ويتامين Cبراي تبديل ويتامين D3 به متابوليك خود كلسيتريون مورد نياز است كلسيتريول تنظيم فرايند كلسيفيكاسيون 5 را بعهده دارد. تأمين مداوم ويتامين C توليد متعادل هورمون استرس را به همراه داشته، هومئوستازي كلسيم و كلسيفيكاسيون مناسب را سبب مي گرد.
قابليت هچ و كيفيت آلبومين:
در طي استرس محيطي مانند افزايش دما، سنتز پروتئين كاهش مي يابد. اين عمل احتملاً به منظور تأمين انرژي لازم جهت كاستن اثرات استرس صورت مي گيرد. آلبومين تخم مرغ از آب و پروتئين تشكيل شده است و آلبومين بعنوان بخشي از فرايند توليد مثل، نسبت به مسأله بقاء جوجه ها اهميت كمتري دراد. ويتامين C در مقابله با استرس حرارتي سبب سنتز مداوم پروتئين آلبومين مي شود و تحت شرايط نامناسب در توليد تخم مرغهاي شرايط نامناسب در توليد تخم مرغهاي مصرفي به حفظ كيفيت آلبومين كمك ميكند.
استرس ايمونولوژيك:
عوامل عفوني به دو طريق پاسخ اختصاصي و پاسخ غير اختصاصي سبب ايجاد استرس فيزيولوژيك يا استرس ناشي از واكنش ميزبان نسبت به آنتي ژن مي گردند. پاسخ غير اختصاصي موجب تحريك غدد آدرنال براي توليد هورمون استرس يعني كورتيكو سترون مي شود تا اين هورمون ذخاير انرژي را آزاد نمايد. سنتز كورتيكوسترون خود نياز به ويتامين C دارد كه تحت استرس حاد ايمونولوژيك ممكن است كاهش يابد. بدنبال عفونتهاي ويروسي يا باكتريايي، سلولهاي ايمني اختصاصي بنام ماكروفاژها اولين خط دفاعي در مقابل عفونت هستند. غلظت ويتامين C در اين سلولها 40 برابر ميزان آن در پلاسما مي باشد. غلظت بالاي ويتامين C در ماكروفاژها با فعال سازي مكانيسم هاي انتقالي غشاء سلولي (بمنظور در بر گرفتن و كشتن ارگانيسم هاي مهاجم) در ارتباط است و همچنين اين سلولها از نابود كردن خود حفظ مي نمايد.
نقش مهم ديگر سيستم ايمني در فراهم نمودن محافظت طولاني مدت، در برابر عفونتهاي ويروسي و باكتريايي است پاسخ ايمني روي توليد آنتي بادي هاي خاص تكيه ميكند كه اين آنتي بادي ها مقادير زيادتري از ذخاير پروتئيني چربي و كربوهيدراتي بدن را مصرف ميكنند. سيستم ايمني نياز متابوليكي زيادي را طلب ميكند. بنابراين هنگام استرس ايمونولوژيك معمولا رشد، ضريب تبديل خورا ديگر پارمترهاي تولدي در صنعت طيور آسيب مي بينند.
واكسيناسيون و استرس ايمونولوژيك:
واكسيناسيون با واكسنهاي زنده و كشته شده، روشي معمول در برنامه هاي پيش گيري از بيماريها مي باشد. عمل واكسيناسيون استرس ايمونولوژيك را تحريك ميكند. اگر چه واكسيناسيون بطور بالقوه به جوجه ها آسيب مي رساند، از نظر نتيجه نهايي مناسب و اقتصادي است. مدت چنين استرسسي به كفايت سيستم ايمني وابسته است. در شرايط عملي استرس ايمونولوژيك ناشي از واكسيناسيون در دو هفته اول زندگي جوجه هاي گوشتي شديد است. ميزان ويتامين C پلاسما در هر دو جنس جوجه هاي گوشتي هنگام هفته اول پرورش سريعا كاهش مي يابد. ميزان كاهش ويتامين C جوجه هاي نر نسبت به پولتها سريعتر است و همچنين ميان نژادها و سويه هاي مختلف متفاوت مي باشد. كاهش سريع ويتامين C پلاسما احتمالاً به دليل مصرف آن توسط بافتهايي مانند مانند عضلات است كه در اين هنگام به طرز سريعي در حال رشد و نمو مي باشند. اين دوره زماني با استرس ايمونولوژيك بالقوه حاصل از واكسيناسيون منطبق مي شود. شدت استرس به كفايت سيستم ايمني جوجه ها بستگي دارد كه خود تابعي از عواملي چون، آنتي باديهاي مادري، توسعه سيستم ايمني و استرس محيطي است. مصرف مكمل ويتامين C طي دو هفته اول پرورش جوجه هاي گوشتي سبب تأمين تمام نيازهاي و همچنين تنظيم توليد كورتيكوسترون جهت ايجاد پاسخ ايمني كافي و كنترل شده در زمان استرس ايمونولوژيك مي گردد.
بيو سنتز ويتامين C:
در جوجه ها ويتامين C در كليه هاي طبيعي سنتز مي گردد. تحت شرايط استرس نه چندان شديد، كه در پرورش تجاري طيور رخ مي دهد، بيوسنتز ويتامين C ظاهراً براي جلوگيري از ايجاد علايم شناخته شده كمبود ويتامين ث مانند اسكوروي كافي است. در محيط پر استرس بيوسنتز ويتامين C براي تأمين نيازهاي فيزولوژيكي و مبارزه با استرس كفايت نمي كند و اين كمبود بر پارامترهاي اقتصادي مهم تأثير مي گذارد.
از آنجائيكه ويتامين C در كليه ها سنتز مي شود. هر نوع بيماري عفوني و غير عفوني كليه ها بيو سنتز ويتامين C را تحت تأثير قرار ميدهد. بعلاوه در اين شرايط حداقل ويتامين توليد شده نيز در جهت مقابله با استرس مصرف مي شود.
در اين كار به طور كلي مكانيزم هايي جهت كنترل سيستم كنترل متمركز را مودر بررسي قرار مي دهيم مخصوصاً (RED) ترافيك زياد توليد و ضروري در راه سريع سمت جلو را مورد بررسي قرار مي دهيم.
توضيح (RED) (اكتشاف اولين تصادفي)
ما اول پيشنهادات كنوني براي اجرا و معرفي راه هاي هوايي و حالت انبوه سازي توليد كه غير ضروري اند را بررسي ميكنيم.
ما RED را بعنوان سيستم كنتر نظر سنجي تلقي ميكنيم (يا بعنوان الگو قرار ميدهيم) قوانين بنيادي را كشف ميكنيم كه بر IP/TCP پويايي ترافيك حكم فرماست بر پايه اين واقعيت ما به تعدادي از توسعه ها براي معماري و اجراهاي موجودهاي مربوط به كنترل تردد ماشين ها در مسيرها مانند (RED) مي رسيم.
بيش از 2000 سال است كه اطلاعات پزشكي اثرات اضافه وزن را روي بيماري ها و مرگ و مير نشان داده است. در آن زمان بقراط تشخيص داد كه مرگ ناگهاني در ميان افرادي كه بطور طبيعي چاق هستند نسبت به افراد لاغر بيشتر رايج است و اين موضوع در عرض 50 سال گذشته بسيار مورد بحث بوده است. (8)
در سالهاي اخير درك اهميت توزيع چربي، به ويژه چربي شكمي به عنوان عامل خطرزا براي بسياري از بيماري ها و مرگ و مير ناشي از آنها مورد توجه پژوهشگران بوده است. يافته هاي پژوهشي نشان ميدهد كه چربي درون شكمي يا احشايي، بيش از چربي زيرپوستي مسئول افزايش خطر بيماري هاست. (4)
با توجه به اينكه بيماران داراي اضافه وزن در معرض خطرات بيشمار ناتواني هاي پزشكي، اجتماعي و رواني قرار دارند، كم تحركي و چاقي به عنوان يكي از مهمترين نگراني هاي بهداشت و تندرستي در همه كشورهاي دنيا در نظر گرفته ميشود و با توجه به اينكه در مورد چاقي، توزيع چربي موضعي نقش مهمي را در خطر مرگ بازي ميكند(4)، براي اولين بار در شروع قرن بيستم به اين مطلب اشاره شد. اما به اين موضوع اهميتي داده نشد تا اينكه پس از جنگ جهاني دوم، نتايج مطالعات نشان دادند كه افراد چاق با توزيع چربي بدن آندروئيد يا مردانه نسبت به افراد با چاقي ژينوئيد يا زنانه در معرض خطر زيادتري براي ابتلا به ديابت و بيماريهاي قلبي بودند. بهرحال، بررسي كلينيكي و همه گير شناسي در سال 1980 بود كه دنيا را به وجود ارتباط بين توزيع چربي بدن و خطر مرگ و مير زياد متقاعد كرد و همچنين پژوهشگران به وجود رابطه بين فعاليت هاي جسماني و بيماري هاي مختلف از جمله بيماري هاي قلبي عروقي پي بردند. البرايت و يولاك اظهار مي دارند، كم تحركي دليل افزايش جمعيت مبتلا به بيماري هاي قلبي- عروقي است و اجراي فعاليت هاي منظم و مستمر جسماني ميتواند از توسعه بيماري هاي قلبي عروقي جلوگيري كند (7) چاقي شكمي با خطر بالاي پرفشار خوني، بيماري قلبي و عروقي، افزايش انسلين خون، ديابت، بيماري كيسه صفرا، سكته مغزي و سرطان سينه و رحم همراه است.(4)
بنابراين با توجه به ارتباط ميزان فعاليت بدني و ميزان چربي و چگونگي توزيع آن در قسمتهاي مختلف بدن با اختلالات تندرستي، بي دليل نيست كه اندازه گيري فعاليت بدني، تركيب بدني و نحوه توزيع چربي در بدن مورد توجه بسياري از پزشكان، متخصصين بهداشت و متخصصين ورزشي قرار گرفته است. درصد چربي بدن براي برآورد سطح چاقي دقيق تر است. اما اندازه گيري دقيق آن به تكنيكهاي ويژه اي مانند وزن كشي در زير آب[1]، امپدانس الكتريكي[2] يا رقيق سازي ايزوتوپي[3] نياز دارد كه اين تكنيكها معمولاً در مكانها و محيط هاي پزشكي، بهداشتي و ورزشي در دسترس نيستند. به همين دليل غير از ارزيابي دقيق درصد چربي بدن، مهمترين شاخص هاي تركيب بدني كه در ارتباط با تندرستي مورد ارزيابي قرار گرفته اند، شاخص توده بدني (BMI)، ضخامت چربي زير پوستي، نسبت دور كمر به دور لگن (WHR) بوده اند. با توجه به اينكه يكي از ساده ترين روشهاي ارزيابي توزيع چربي در بدن استفاده از (WHR) است، از آن براي تعيين خطر بيماريهاي قلبي- عروقي استفاده ميشود. كچ، مك آردل (1993) در كتاب فيزيولوژي ورزش اشاره ميكنند كه اگر (WHR) در مردان فراتر از 9/0 باشد نشانگر افزايش خطر مرگ ناشي از بيماري هاي قلبي- عروقي و ساير بيماريها مانند ديابت، بالا بودن تري گليسيريد و پرفشار خوني است. (17)
با توجه به خطرات ناشي از ناهنجاريهاي تركيب بدني در تندرستي افراد و به طور كلي جامعه، مسأله اي كه در اين تحقيق مطرح است اطلاع از ميزان ارتباط بين مهمترين متغيرهاي تركيب بدني يعني (BMI) ، (WHR) ، درصد چربي بدن با عوامل خطرزاي قلبي- عروقي شامل قند خون ناشتا، كلسترول تام، تري گليسيريد، ليپوپروتئين پرچگالي، ليپوپروتئين كم چگالي و نسبت ليپو پروتئين كم چگالي به ليپو پروتئين پرچگالي (عامل خطر) و همچنين ارتباط آنها با ميزان فعاليت بدني در بخشي از جامعه ايران مورد نظر است. با توجه به اينكه در سالهاي اخير با تحقيقات انجام گرفته در جوامع خارجي مشخص شده است كه شاخص نسبت دور كمر به دور لگن (WHR) پيشگوي قوي براي بيماري هاي قلبي- عروقي است. (6) آگاهي از اين شاخص در جامعه ما ميتواند نقش مؤثري در تعيين احتمال بروز بيماري هاي قلبي- عروقي در بين مردان و زنان ايران داشته باشد. بنابراين سؤالات اصلي تحقيق عبارتند از:
آيا بين افراد فعال و غيرفعال از نظر عوامل خطرزاي قلبي- عروقي تفاوتي وجود دارد؟
آيا بين شاخص هاي پيكرسنجي و عوامل خطرزاي قلبي- عروقي رابطه اي وجود دارد؟
آيا بين افراد فعال و غيرفعال از نظر ميزان شاخص هاي پيكرسنجي تفاوتي وجود دارد؟
2- اهميت و ضرورت تحقيق
چاقي يكي از شايع ترين مشكلات پزشكي انسان در دوران كنوني است كه از آن به عنوان يكي از عوامل خطرزا براي بسياري از بيماريها ياد ميشود. چاقي زمينه ساز بسياري از مرگ و ميرها بوده. و هر ساله هزينه هاي اجتماعي و مالي هنگفتي را بر جوامع بشر تحميل ميكند. بنابراين تعيين مرز دقيقي براي چاقي در هر جامعه و تعيين ارتباط آن با عوامل تهديد كننده سلامتي ميتواند نقش مهمي در كاستن مرگ و مير ناشي از بيماريهاي مرتبط با چاقي از يك سو، كاهش هزينه هاي اجتماعي و مالي از سوي ديگر داشته باشد. لذا پيشگيري از عوارض چاقي به ويژه عوارض قلبي- عروقي ضروري است و كنترل چاقي، ليپيدهاي خون و فشار خون از اهميت خاصي برخوردار است.
واضح است كه پيشگيري ارزان تر و مفيدتر از درمان است و به لحاظ اجتماعي و اقتصادي هم مقرون به صرفه و مفيد مي باشد، زيرا با كاستن از عوارض بيماريها از هزينه هاي غيرضروري و اتلاف وقت جلوگيري به عمل خواهد آمد و از اين طريق از سنگيني بار تحميل شده بر اقتصاد جامعه نيز كاسته خواهد شد (7).
با توجه به نقش مثبت و پيشگيرانه فعاليت هاي جسماني از بعضي بيماري ها و اهميت سلامتي اعضاي جامعه تعيين ميزان رابطه بين فعاليت هاي جسماني و برخي عامل هاي خطرساز قلبي- عروقي ضرورتي براي انجام اين تحقيق است.
كمبود اطلاعات در زمينه ميزان ارتباط درصد چربي بدن، شاخص توده بدني و نسبت دور كمر به دور باسن در كشور ضرورت ديگري را براي انجام اين پژوهش نمودار مي سازد. و همچنين با توجه به سادگي اندازه گيري مربوط به اين شاخص ها و پايين بودن هزينه آنها در مقابل آزمايش هاي مختلف پزشكي در صورت وجود ارتباط با عوامل خطرزا در جامعه مورد تحقيق با داشتن نورم و با يك اندازه گيري ساده ميتوان احتمال بروز بيماري هاي قلبي- عروقي را در افراد معلوم كرد. و همچنين ابزار مؤثري در پيشگيري از آن بيماري ها و نيز ساير بيماري هاي ناشي از چاقي باشد.
3- اهداف پژوهشي
3-1- هدف كلي
هدف كلي پژوهش حاضر بررسي رابطه بين (WHR) ، (BMI) و درصد چربي بدن با ميزان فعاليت بدني و عوامل خطرزاي قلبي- عروقي در جامعه مردان 30 سال به بالاي قزوين است.
3-2- اهداف اختصاصي
1-تعيين ارتباط بين شاخص هاي BMI , WHR و درصد چربي بدن با ميزان فعاليت بدني در آزمودني ها.
2-تعيين ارتباط بين شاخص هاي BMI , WHR و درصد چربي بدن با عوامل خطرزاي قلبي- عروقي در آزمودني ها.
3-تعيين ارتباط بين فعاليتهاي بدني با عوامل خطرزاي قلبي- عروقي در آزمودني ها.
4- فرضيه هاي تحقيق
با توجه به اهداف تحقيق، فرضيه هاي تحقيق عبارتند از:
1- بين ميزان فعاليت بدني و شاخص هاي BMI , WHR و درصد چربي بدن آزمودنيها ارتباط معني داري وجود دارد.
2- بين BMI و عوامل خطرزاي قلبي- عروقي در آزمودني ها ارتباط معني داري وجود دارد.
3- بين WHR و عوامل خطرزاي قلبي- عروقي در آزمودني ها ارتباط معني داري وجود دارد.
4- بين درصد چربي بدن و عوامل خطرزاي قلبي- عروقي در آزمودني ها ارتباط معني داري وجود دارد.
5- بين ميزان فعاليت بدني و عوامل خطرزاي قلبي- عروقي در آزمودني ها ارتباط معني داري وجود دارد.
5- پيشينه تحقيق
آگاهي از ساختار، اندازه و تركيب بدني ورزشكاران نقش مهمي در تعيين موفقيت هاي ورزشي آنها بازي ميكند. واضح است كه اين شناخت و آگاهي در مورد افراد غيرورزشكار نيز بسيار سودمند است. در حقيقت دستيابي به وزن مطلوب و حفظ آن براي نيل به زندگي سالم و بانشاط موضوعي است كه امروزه اغلب انسانها نسبت به آن آگاهي دارند. شيوع چاقي در كشورهاي توسعه يافته و در حال توسعه رو به فزون است (13). گزارش اخير سازمان بهداشت جهاني نيز بر شيوع گسترده اضافه وزن و چاقي در بسياري از كشورها تأكيد دارد (15). چاقي وضعيت پيچيده و چند عاملي است كه عوامل بسياري در گسترش آن دخالت دارند. اگرچه بحث هاي زيادي در خصوص عوامل درگير در بروز چاقي وجود دارد، اما عقيده عمومي بر اين است كه كاهش فعاليت بدني روزانه به همراه مصرف مواد غذايي فراوان و غني از چربي و قند سازي دو عامل مهم از عوامل مهم از عوامل افزايش روز افزون شيوع چاقي هستند.
در اين قسمت با توجه به موضوع تحقيق، ضمن مرور سابقه اندازه گيري تركيب بدن و پيكرسنجي و روش مختلف ارزيابي آن، ارتباط برخي از شاخص هاي تركيب بدني و پيكر با عوامل خطر زاي قلبي – عروقي و ميزان فعاليت بدني مرور خواهد شد. و به يافته هاي برخي از تحقيقات انجام گرفته در زمينه موضوع تحقيق حاضر اشاره خواهد شد. سازمان بهداشت جهاني (WHO) شاخص توده بدني (BMI) را به عنوان معيار مناسبي براي طبقه بندي وزن پيشنهاد كرده است كه پذيرش بين المللي را به همراه داشته است. بر اين اساس، BMI بين 9/29-25 به عنوان اضافه وزن و BMI برابر با 30 و بالاتر به عنوان چاقي در نظر گرفته مي شود. (15) مقالات بسياري شيوع چاقي () را در بيشتر كشورها گزارش كرده اند (13). با اين حال، اختلاف گستره اي در ميزان شيوع چاقي از يك منطقه به منطقه ديگر ديده مي شود. براي مثال در شهر تولوز فرانسه، 9 درصد مردان و 11 درصد زنان چاق هستند در حالي كه در استراسبورگ، 22 درصد از مردان و 23 درصد از زنان چاق مي باشند. (4).
چاقي با افزايش مرگ و مير ناشي از بيماريهاي قلبي – عروقي ارتباط دارد و اكنون به عنوان عامل خطرزاي مستقلي در نظر گرفته مي شود. (11). علاوه بر چاقي عمومي بدن ميزان چربي شكمي نيز به عنوان پيشگوي مستقلي براي خطر بيماري قلبي – عروقي شناخته شده است. (11).
بسياري از پژوهشگران اندازه گيري WHR را به عنوان شاخص و پيكر سنجي ساده اي براي ارزيابي خطر بيماري قلبي – عروقي و پيشگيري از آن توضيف كرده اند (12). و برخي ديگر از پژوهشگران BMI را شاخص بهتري براي تعيين خطر بيماري قلبي – عروقي در بزرگسالان و ميز كودكان و نوجوانان دانسته اند، اگر چه BMI , WHR پيشگوي مناسبي براي سطوح چربي خون هستند، ولي اندازه گيري چربي زير پوستي ارتباط قوي تر با سطوح چربي در هر دو جنس دارد (4)، و مي تواند شاخص مفيدي در شناسايي كودكاني باشد كه داراي نيمرخ چربي خون غيرطبيعي و فشار خون بالا هستند.
تحقيقات انجام شده در داخل از كشور
در تحقيقي ارتباط بين WHR و عوامل خطر زاي (افزايش ليپيد ها و فشار خون) در بيماران مبتلا به ديابت وابسته به انسولين مراجعه كننده به انستيتو غدد تهران بررسي شد. يافته هاي اين پژوهش نشان داده كه بين HDL-C , WHR همبستگي منفي وجود دارد (2994/0=r) و بين LDL-C , WHR (3825/0=r) و TG (3136/0=r) و فشار خون دياستوليك (3825/0=r) ارتباط و همبستگي مثبت بوده است. همچنين بين WHR و BMI ارتباط و همبستگي مثبت وجود داشته است. (5173/0=r). (1)
در تحقيق عبدالناصر پيغون و همكاران در سال 1381 مطالعه اي با عنوان هنجار يابي WHR در مردان 40 سال به بالاي شهر اهواز و ارتباط آن با عوامل خطر زاي قلبي – عروقي انجام دادند. تجزيه و تحليل يافته هاي اين پژوهش نشان داد كه بين WHR و چهار عامل خطر زاي قلبي و عروقي و ديابت (FBS ، Tchol ، TG ، VLDL-C) و بين BMI و دو عامل خطر زاي قلبي-عروقي و ديابت (Tchol و VLDL-C) ارتباط معني داري وجود داشت، بين درصد چربي بدن و سه عامل خطر زاي قلبي-عروقي (TG و VLDL-C و Tchol) ارتباط معني داري بدست آمد. همچنين بين گروه فعال و غير فعال مردان 40 سال به بالاي شهر اهواز از نظر ميزان BMI , WHR درصد چربي و نسبت دور كمر به قد تفاوت معني داري داشت كه ميزان اين شاخص پيكر سنجي در گروه غير فعال بيشتر از گروه فعال بود. (6)
خانم شاكر حسيني و همكاران ر سال 1379، مطالعه اي را به عنوان بررسي WHR , BMI در بيماران قلبي – عروقي انجام دادند. براي تعيين چاقي مرضي، BMI بالاتر از 30 و براي تعيين چاقي شكمي (مركزي) 8/0>WHR براي زنان و 95/0>WHR براي مردان در نظر گرفته شد. طبق يافته هاي بدست آمده از كل بيماران مطالعه شده 54 درصد زنان با ميانگين و 13 درصد از مردان با ميانگين 98/0=WHR داراي چاقي شكمي بودند. در نتيجه گيري اين مطالعه بيان شده است كه شيوع چاقي از نوع شكمي در بيماران قلبي – عروقي بالاست و چاقي فاكتور مهمي در بروز بيماري قلبي – عروقي است. (3)
تحقيقات انجام شده در خارج از كشور
تحقيقات گوناگون در زمينه BMI , WHR و WC در خارج از كشور صورت گرفته است. به طوري كه بعضي از كشور ها از قبيل كانادا، ايرلند، انگلستان، سوئيس، سوئد و … هنجار هاي مربوط به جامعه خودشان را بدست آورده اند. مطالعات زيادي ارتباط بين چاقي شكمي و بيماري هاي گوناگون را نشان داده اند.
نتايج تحقيقات نشان دادند كه با افزايش WC عومل خطر زاي سلامتي افزايش مي يابد. بر اساس مطالعه اي كه هان و همكارانش (2000) روي WC و پيشگيري عوامل خطر زاي سلامتي در هلند انجام دادند در حدود 2183 مرد و 2698 زن هلندي 20 تا 59 ساله را از لحاظ WC بررسي كرده و مشاهده كردند كه با افزايش WC بيشتر يا مساوي براي مردان و بيشتر يا مساوي براي زنان به طور قابل توجهي عوامل خطر زاي سلامتي افزايش مي يابند. (9)
در پژوهش ديگري هان و همكارانش (1997) ارتباط بين قد، WC , WHR , BMI با ديابت نوع دوم در نمونه تصادفي از 5887 مرد و 7018 زن و 20 تا 59 ساله را بررسي كردند. نتايج پژوهش نشان داد با وجود اينكه در مطالعات طولي، دور كمر پيشگوي قوي وقوع ديابت بوده است، ديابت نوع دوم در بررسي مقطعي با قد كوتاه، WC بالا، BMI زياد به طور قوي با WHR بالا مرتبط است.
هانگ و همكارانش تحقيقي را تحت عنوان «ارزيابي ارتباط بين چهار اندازه آنتروپومتريكي WHR , WC , BMI و نسبت دور كمر به قد (WHR) با عوامل خطر زاي قلبي – عروقي در بين 37556 مرد و زن تايواني با ميانگين سني سال» انجام دادند. در هر دو جنس با افزايش WHR , WHR , WC , BMI ارتباط معني داري با افزايش خطر پر فشار خوني، اختلال در FBS، ديابت و اختلال در متابوليسم چربي در تمام گروه هاي سني وجود داشت. در گروه هاي سني بالاتر از 65 سال، اين ارتباط پايدار نبود. (10)
اسكو دووا و همكاران در تحقيقي ارتباط بين عوامل خطر زاي قلبي- عروقي با ويژگيهاي آنتروپومتريكي شامل وزن، قد و WHR را در افراد 64-25 سال چك ارزيابي كردند. يافته هاي تحقيق نشان دهنده بالاتر بودن WHR در مردان (936/0) نسبت به زنان (836/0) بود كه در هر دو جنس با افزايش سن افزايش مي يافت. WHR مردان و زنان چك در اين رده سني به مراتب بالاتر از همسالان فنلاندي خود بود (مردان فنلاندي 90/0 و زنان فنلاندي 78/0). همبستگي مثبت معني داري بين عوامل خطر زاي قلبي – عروقي مانند كلسترول تام، نسبت ، فشار خون دياستولي و WHR؛ و همبستگي منفي معني داري بين HDL-C و WHR بدست آمد. (4)
6- جامع آماري
جامعه آماري پژوهش، جمعيت 30 سال به بالاي شهر قزوين است.
7- نمونه آماري
روش نمونه گيري پژوهش حاضر به شكل نمونه گيري تصادفي طبقه اي است و تعداد 20 نفر با استفاده از اين روش به عنوان آزمودني انتخاب مي شوند.
8- ابزار جمع آوري اطلاعات
ابزار و وسايل مورد استفاده براي سنجش متغيرهاي تحقيق عبارتند از: متر نواري، ترازوي آزمايشگاهي، خط كش، قدسنج، كاليبر، پرسشنامه ثبت فعاليت بدني «بك» برگه ثبت نتايج و آزمايشگاه تشحيص طبي
9- روش اجزاي تحقيق
روش آماري
پژوهش حاضر از نوع پژوهش ها توصيفي و همبستگي است. براي توصيف شاخص هاي WHR , BMI و درصد چربي بدن از روشهاي آمار توصيفي و براي ارزيابي ارتباط اين شاخص ها با فعاليت بدني و عوامل خطر زاي قلبي – عروقي و همچنين قدرت پيشگويي آنها از روش آماري همبستگي پيرسون در سطح معني داري و برنامه SPSS استفاده مي شود. اين پژوهش به صورت ميداني انجام مي شود.
روش كار
قبل از دريافت رضايت نامه و پرسشنامه، آزمودني كه كاملاً با هدف تحقيق، فوائد، خطرات شركت در آن آشنا مي شوند. سپس رضايت نامه و پرسشنامه ثبت ميزان فعاليت بدني در اختيار هر يك از آزمودني ها قرار مي گيرد. اندازه گيري هر يك از شاخص هاي BMI , WHR و درصد چربي بدن با توجه به برنامه اي كه از پيش تعيين شده است، انجام مي گيرد. همچنين انجام آزمايش خون براي بدست آوردن كلسترول نام (Tcho)، ليپو پروتئين پر چگالي (HDL)، ليپوپروتئين كم چگالي (LDL)، ليپو پروتئين بسيار كم چگالي (VLDL)، تري گليسيريد (TG) و قند خون ناشتا (FBS) توسط كارشناس آزمايشگاه، كه از قبل با او و آزمودني ها هماهنگ شده است، انجام مي پذيرد.
10- محدوديت هاي تحت كنترل تحقيق
10-1- محدوديت هاي تحت كنترل تحقيق
1-خطاي ديد در استفاده از ترازوي، قد سنج و مترنواري كه ممكن است بر نتايج تحقيق تاثير بگذارد.
2-نمونه آماري مورد بررسي در تحقيق از ميان مردان 30 سال به بالاي شهر قزوين انتخاب مي شوند.
10-2- محدوديت هاي خارج از كنترل تحقيق
1-ويژگي هاي وراثتي آزمودني ها كه ممكن است بر نتايج تحقيق اثر بگذارند.
2-وضعيت رواني آزمودني ها كه ممكن است بر نتايج تحقيق اثر بگذارند.
3-وضعيت تغزيه اي كه ممكن است بر نتايج تحقيق اثر بگذارند.
4-ميزان فعاليت بدني روزانه، شغل و ميزان استراحت آزمودني ها به طور دقيق قابل كنترل نيست (تنها از طريق پرسشنامه كنترل مي شود.) كه ممكن است بر نتايج تحقيق اثر بگذارند.
5-وضعيت اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي آزمودني ها كه ممكن است بر نتايج تحقيق تأثير بگذارند.
11- تعريف عملياتي واژه ها و اصطلاحات
1-جرم
اندازه اثر نيروي جاذبه زمين بر بدن انسان بر حسب كيلوگرم و يكي از شاخص هاي پيكر سنجي است.
2-اضافه وزن
بر اساس تعريف سازمان بهداشت جهاني (WHO) فردي داراي اضافه وزن است كه BMI بين داشته باشد (15).
3-پيكر سنجي
شاخه اي از دانش كه به سنجش مقايسه اي بدن انسان، اعضاء و نسبت هاي آن مي پردازد و اغلب به تعيين تفاوت ها در بين فرهنگ ها، نژادها، جنس ها، گروه هاي سني مختلف و اعضاي يك گروه توجه دارد (4).
4-شاخص توده بدن (BMI)
شاخص توده بدن از تقسيم وزن به كيلوگرم بر مجذور قد به متر بدست مي آيد يعني از اين روش ساده براي اندازه گيري توده بدون چربي و اجزاء وزن چربي بدن و معيار سنجش اضافه وزن. چاقي درجه 1، چاقي درجه 2، و چاقي درجه 3 استفاده مي شود (2).
5-درصد چربي بدن (%BF)
نسبت وزن چربي بدن به وزن بدون چربي بدن بر حسب درصد كه در اين تحقيق با استفاده از اندازه گيري ضخامت چربي زير پوستي سه ناحيه سه سر بازو، شكم و فوق خاصره اي و فرمول مربوط محاسبه شده است (2).
6- نسبت دور كمر به دور لگن (WHR)
يكي از شاخص هاي مهم تركيب بدني است كه از تقسيم اندازه دور كمر به دور لگن به متر يا سانتي متر بدست مي آيد و از معتبرترين شاخص هاي پيكرسنجي در تعيين خطر بيماري هاي قلبي – عروقي است.
7- فعال و غير فعال
در اين تحقيق افرادي كه بر اساس اظهار نظر خودشان داراي فعاليت منظم و مستمر ورزشي (حد اقل 3 جلسه در هفته و هر جلسه به مدت نيم ساعت) بودند به عنوان افراد فعال و افرادي كه داراي فعاليت منظم و مستمر ورزشي نبودند به عنوان افراد غير فعال در نظر گرفته شدند (6).
8- كلسترول تام (Tcho)
نوعي چربي است كه يا از طريق مواد غذايي وارد بدن مي شود يا اينكه توسط خود بدن (كبد) ساخته شده و وارد خون مي گردد. به طوريكه مقدار زياد آن در خون مي گردد. به طوريكه مقدار زياد آن درخون موجب بروز بيماريهاي قلبي – عروقي مي شود (2).
9- ليپوپروتئين پر چگال (HDL)
نوعي ليپو پروتئين موجود در خون است كه با انتقال كلسترول به كبد از رسوب آن در ديواره رگها جلوگيري مي كند و به چربي مفيد يا چربي خوب خون معروف است كه حاوي پروتئين زياد، تري گليسريد كم، مقادير متوسط فسفو ليپيد و مقادير نسبتاً كم كلسترول است (16).
10- ليپوپروتئين كم چگال (LDL)
نوعي ليپوپروتئين موجود در خون است كه مقدار زياد آن موجب رسوب كلسترول در ديواره عروق شده و به چربي مضر يا چربي بد خون معروف است، كه حاوي تريگليسيريد كم، كلسترول زياد و مقادير متوسطي از پروتئين و فسفوليپيد است (16).
11- ليپوپروتئين بسيار كم چگال (VLDL)
نوعي از ليپوپروتدين هاي پلاسمايي كه حاوي تري گليسيريد زياد، مقادير متوسط فسفو ليپيد و كلسترول و پروتئين اندك است. مقدار متوسط آن در خون 6/0 گرم در ميلي ليتر است (16).
12- عامل خطر (RF)
به عامل اصل خطر ساز معروف است كه از تقسيم ليپوپروتئين كم چگال بر ليپوپروتئين پر چگال (LDL/HDL) بدست مي آيد و عاملي است كه در كل، خطرات ناشي از چربيهاي خون را ارايه مي كند و چنانچه مقدار اين نسبت بيشتر از 3 باشد. اعلان خطري براي فرد است (2).
13- تري گيليسريد (TG)
شكل ذخيره شده چربي در بدن انسان كه هر مولكول آن از سه ملكول اسيد چرب ويك ملكول گلسترول تشكيل شده است. در حالت ناشتا تري گليسيريد هاي ذخيره شده در بافت هاي عضلاني و چربي تجزيه شده و اسيد هاي چرب حاصل براي استفاده به بافت هاي مختلف منتقل مي شوند (2).
14- قند خون ناشتا (FBS)
ميزان قند خون در پلاسما بعد از 12 ساعت ناشتايي است كه مقدار طبيعي آن بين 70 تا 110 ميلي گرم درصد ميلي ليتر خون است.
منابع و مآخذ
1-اكبر زاده رويا: بررسي ارتباط بين نسبت اندازه دور كمر با سن و عوامل خطر (افزايش ليپيد و فشار خون) در بيماران مبتلا به ديابت وابسته به انسلين مراجعه كننده به انستيتيو غدد شهر تهران در سال 75-1374 پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه علوم پزشكي ايران
2-ويلمور جك اچ و ديويد ال، كاستيل؛ ترجمه دكتر سيد ضياء معيني دكتر فرهاد رحماني نيا، دكتر حميد رجبي، دكتر حميد آقا علي نژاد و دكتر فاطمه سلامي: فيزيولوژي ورزشي و فعاليت بدني. جلد اول، انتشارات مبتكران، 1387
3-شاكر حسيني و همكاران: بررسي BMI و WHR در بيماران قلبي – عروقي؛ انستيتو تحقيقات تغزيه اي و صنايع غذايي كشور، دانشگاه علوم پزشكي شهيد بهشتي، 1379
4-توفيق، اصغر؛ هنجار يابي BMI, WC, WHR درصد چربي بدن و ميزان فعاليت بدني در مردان 30 سال تا 55 سال شهر تهران و ارزيابي ارتباط آنها با عوامل خطر زاي قلبي – عروقي پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه تربيت مدرس، تابستان 82
5-فاكس ماتيوس؛ فيزيولوژي ورزشي؛ ترجمه اصغر خالدان، جلد دوم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران 1372
6-پيغون، عبدالناصر؛ هنجار يابي نسبت دور كمر به دور لگن (WHR) در مردان 40 سال به بالاي شهر اهواز و ارتباط آن با عوامل خطر ساز قلبي – عروقي و ديابت؛ پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه تربيت مدرس 1381
7-ويلمور و پولاك، فيزيولوژي ورزشي باليني، ترجمه ناظم و فلاح محمدي، انتشارات دانشگاه بوعلي سينا همدان، 1379
8-Albu, j., and F.X.Pi- sunyer. (1997), Obesity and diabetes. In Handbook of Obesity Eds. G.A.Bray, C. Bouchard, and W.P.T James . Network;
9-Han SC,etal.2001. Association between simple anthropomatric indices and caradiovascular risk factors. Internation Journal of Obesity.
10-Huang K.C. w.y.lin,l.T.Lee , C.Y.chen , H.La.H.H.Hsia , I.L, liu , w.y. shan and R.S.lin; four anthropometric indices and cardiovascular risk factor in Taivan . Int.j.obes.Relat.metab.Disard. 2002 Aug.
11-Natural Task Force on The prevention and treatment of obesity and health risk.Arch.Intern. med 2000;160.
12-Oliveira C.L., G.V. veiga and R.sichieri; Anthripometric markers fot cardio-vascular disease risk Factors among overweight adolescents.nuts.Res,2001.
13-Seidell J.c; Time trends in obesit: an epidemiological perspective. Hormone metab. Res. 1997.
14-T,S Han & etal, 1998. Associations of body composition with Type 2 diobetes mellitus. Diabete, med, 15,129-135.
15-World Health organization; Measuring Obesity. Classification and discription of anthropometric data. Compenhagen. Denmarh: WHO;1989
16-Wang.Z.M, pierson.R.N, HesField. S.B; (1992).The five level model: A new approach to organizing body composition reserch, American Journal of clinical natrition.
üبا اينكه اسكاتلند يك پيش زمينه تاريخي از كشاورزي و دامداري دارد كه به 4000 سال قبل از ميلاد بر مي گردد، بعيد است كه مهارت پنيرسازي به هر اندازه در طي آن دوره پديد آمده باشد. بي شك، نخستين ساكنان به نظر مي رسد كه از اروپاي مركزي آمده اند، بطور كامل آنچه كه امروز «يورك شاير» و امتداد ساحل شرق اسكاتلند تا نواحي حاصلخيز در «موري فيرث» است. بيشتر ساكنان از راههاي دريايي غربي براي ساكن شدن در «آرگيل شاير» و «اوتر ايسلس» عزيمت به شمال اسكاتلند و «اركي» و «شلتد» استفاده مي كردند.
ü آنها با خود گندم و جو ، گله پرورده ، گوسفند وبز ، آوردند، و توانايي براي تميز وصاف كردن علفهاي هرز درختستان (ناحيه پردرخت) براي اثبات بخشيدن به نواحي چمنزار و براي رشد غلات را داشتند. با اين حال، تعداد برج و باروهاي بلند و مستحكم كه امروزه باقيمانده اند نشان مي دهد كه جوامع در جاهاي دورتر ساكن بوده اند وباعدم اطمينان دوره هايي كه آنها در آن مي زيسته اند را انعكاس مي دهد. درواقع اسكاتلند از منظر جغرافيايي و فرهنگي بسيار برحوزه اشياء اثر گذار بود.
üپنير سازي آنگونه كه ما در اسكاتلند مي شناسيم امروزه به طور ريشه اي يك توسعه اروپايي از مهارتهاي بدست آمده از «فرتال كرسنت» (جلگه حاصلخيز) ، ناحيه اي از سرزمين بين «اوفرتيس و تريگرس» در عراق مي باشد.
üباستان شناسان كشف كرده اند كه در حدود 6000 سال قبل از ميلاد (ق.م) نشان مي دهد كره وپنير ساخته مي شده اند، و ديگر نوشته ها كه نشان مي دهند شير در كيسه هاي پوستي آويزان شده از ديركها نگهداري مي شده ، بوضوح دانشي از نگهداري لبنيات در آن زمان را نشان مي دهند.
üآن احتمالاً نشانه قبايل آسياي مركزي اين است كه يافته بودند كيسه هاي از پوست حيوانات يك راه مفيد براي حمل شيردر پشت حيوانات است زماني كه درحال حركتند. تخمير شير شكرها منعقد شدن شير و حركت جنبشي شكسته شدن انعقاد را براي بوجود آمدن يك نوشيدني آب پنير تازه باعث مي شوند. لخته ها ممكن است سپس دوباره حركت داده شوند، تخليه شده و كمي شور شده براي تهيه كردن يك غذاي با پروتئين بالا ، خوشمره و مغذي، آي ، ي يك مكمل دلچسب براي پروتئين گشت.
üپنيرسازي ،بدين ترتيب ، به تدريج از دو جريان اصلي گسترش يافت. نخست تخمير شده شيرمايع بود مانند ماست، كويس و ركفير دومين روش اجازه دادن براي اينكه شير با شكل منعقد و آب پنير ترش شود آب پنير مي توانست سپس تخليه شود با هر كدام از روشها يعني بوسيله كاسه هاي بدل چيني يا بوسيله سبدهاي بافته شده از نوعي ني يا مواد مشابه انجام شود.
üچند مايل دورتر از منزل نويسنده در «ويلت شاير» ، انگلستان، كاسه هاي زيرخاكي، مربوط به 1800 ق.م در تيه «ويندميل» بدست آمده است، يك بسته بوسيله «نئوليتيك» ساخته شده. اينها بخوبي مي توانستند براي تخليه مورد استفاده قرار گيرند.امروزه سبدهاي بافته شده هنوز در هند براي ساختن «صورتي پنير» و «داكا» مورد استفاده قرار مي گيرند.
üاز منابع كتاب مقدس ما مي آموزيم كه وقتي حضرت «داوود (ع)» به آنسوي رود اردن گريخت او با «پنيرگاو » تغذيه كرده بود (2 ساموئل 17:29) ، و گفته شده كه او به رهبر نظامي كه ايستاده بود براي جنگيدن با «سائول» ده تكه پنير اهدا كرد. (1 ساموئل 17:18). در حقيقت ، ثبت وقايع نشان مي دهد كه زماني جايي نزديك «جرسالم» وجود داشته كه به آن «دره پنيرسازان» مي گفتند. به طور واضح، مهارتها رشد داده شده بودند براي نگهداري شير، هر كدام به عنوان يك اسيد منعقد (مايه پنير) ماسه و اساس پنير بودند و يا به عنوان يك گونه از پنيرهاي شيري، وشيرها مانند ماست شيرين نشده طبيعي امروزه تخمير مي شدند.
پنيرسازي رومي
üيادگيري اين تكنيكها، رومي ها با تاثير شخصيتي شان به سرعت باعث رشد پنيرسازي به يك هنر زيبا شدند گواهي نوشته شده نشان مي دهد به طور روش كه چقدر رومي ها هنر پنيرسازي را تغيير داده بودند.
üهومر:1184 ق.م، اشاره مي كند به اينكه پنير در غارهاي واقع در كوه در يونان از شير گوسفند و بز تهيه مي شده است در حقيقت يك نوع به نام «سينتوس» ساخته مي شده و فروخته مي شد از يوناني ها به رومي ها با قيمتي حدود 1 پوند براي هر پاوند. اين نوع مي توانست به خوبي پنيرهاي امروزي «فتا» بوده باشد.
üآريستوتل، 322 تا 384 ق.م، درباره پنير ساخته شده از شير ماديانها و الاغها شرح داده - «كوميس» روسي در واقع مشتق شده از شيرماديان و تخمير شده براي تهيه يك محتوي الكلي بالاي 3 درصد است.
üوارو، 127 ق.م، تفاوتها در پنيرهاي ساخته شده در يك تعداد از مكانها و شرح شده اثر آنها بر روي دستگاه گوارشي شان يادداشت شده بود. تا اين زمان استفاده از «رينت» همه گير شده بود، به شرط اينكه پنيرساز به نوع محصول توليد شده منعقده كنترل زيادي صورت دهد. پنير شروع به تبديل از سطح كالايي خوراكي يا كالايي در سطح تجاري كرده بود و به طور توافقي مي توانست داد و ستد شود.
üكلوملا،50 ب.م، درباره چگونگي ساختن پنير در جزئيات قابل بررسي نوشته شده است امروزه پنيرسازان اسكاتلندي، امكان دارد كه به طور كامل با بسياري از اصولي كه او به طور واضح حدود 1900 سال قبل آغاز كاركرد در خانه باشند وانجام دهند.
üتا 300 ب.م، پنير به طور دائم به كشورهاي ساحل مديترانه صادرمي شد. داد وستد به اندازه زيادي توسعه يافته بود بطوريكه امپراطور «ديوكلسان» بايستي حداكثر قيمتها را براي يك سلسله از پنيرها شامل يك پنير سيب دودي كه خيلي زياد در بين رومي ها مرسوم بود برنامه ريزي كند. هنوز پنير ديگري مهر شده و فروخته شده بود تحت ماركي به نام «ل لونا» (ماه)، وگفته شده دارا بودن «پارمسان» امروزي كه ابتدا يك ساخت جداگانه پنير در سال 1579 ب.م گزارش شده بود.
üبه اين ترتيب ، كارشناسان رومي هر جا كه امپراطوريشان گسترش يافته بود، در سراسر اروپا توسعه دادند، زمانيكه مهارتها در ابتدا نزد زمين داران وكشاورزان رومي،باقي بود. كمي ترديد وجود داشت كه در اين زمان آنها به جمعيت محلي به مقدار نياز مي رسند. سربازان رومي، كه دوره خدمت سربازي شان رابه اتمام رسانده بودند، و با عوام محلي ، پيوند مي خوردند، بهره برداري مزارع كشاورزيشان، در بازنشستگي را شروع مي كردند، و مجازند به درستي مهارتهاي پنيرسازي شان را عملي ساخته باشند.
üبا سقوط امپراطوري روم درحدود 410 ب.م، پنيرسازي به آهستگي بوسيله مديترانه اي گسترش يافت، درياهاي آجيان و آدرياتيك تا اروپاي مركزي. زمينهاي پست كنار رودخانه اگر به سادگي در دسترس ومنطبق با روشهاي توليد بودند براي تناسب وضعيت زمين و آب و هواي متفاوت انطباق داده مي شدند. پنيرسازان، در مناطق كوهستاني دور افتاده به طور طبيعي از شير بز وگوسفند استفاده مي كردند.
üقبايلي مانند «حلوتيكا»، كه در كوههاي آلب سوئيس ساكن شده بودند، آشكارا انواع پنيرهاي شان را گسترش دادند. آنها در واقع در انجام اين كار بسيار موفق بودند تا اينكه براي مدتي همه صادرات «پنير رامنتان» ممنوع شده بود. در اروپاي مركزي و شرقي جهت جابجايي و تغيير مكان مردم از ابتداي قرون جنگ وتهاجم به طور حتم رشد و توسعه پنيرسازي را تا قرون وسطي كاهش داد. توليد غالباً به بيشتر نواحي كوهستاني دور افتاده محدوده شده بود كه پنيرسازان وارد و ماهر به سادگي خونسرد بودند و بهترين محصول را انتظار داشتند.
üدرزمينهاي پست حاصلخيز ( اروپا لبنيات سازي در يك گام سريع توسعه يافت و پنيرسازي از شير گاو مرسوم شد. از اينجا،رشد ويژه پنيرمانند «ادام و گودا» در هلند، در جايديگر تحت گونه مشابهي به نامهايي مانند «تيبو» و «فينو» بسيار كپي برداري شده بود. يك پنير سخت فشرده ،به نسبت كوچكي اندازه، آب شود و اشباع شده براي كاهش فقدان رطوبت در انبار،قابليت فروش و راحتي توزيع را تثبيت مي كرد.
üفرانسه يك سلسله گسترده تر از پنيرها از نواحي كشاورزي غني در جنوب وشمال آن كشور را گسترش داد. بدين صورت، توليد پنير نرم با يك موسم ساخت طولاني ترجيح داده مي شد. پنير سخت فشرده به نظر مي رسيد كه نقش دوم را بازي مي كند.با وسعت بيشتر اين فرهنگ كشورهاي لاتين را انعكاس مي دهد، انواع پنيرهاي تهيه شده در مناطق مديترانه اي چون واضح ازپنير سخت فشرده هستند كه در مناطق شمال اروپا براي ذخيره و استفاده در ماههاي طولاني سرد زمستان گسترش يافته بودند كه از پيش مانده اند.
ü به هرحال، سراسر سالهاي سياه كمي پيشرفت جديد در رشد،انواع جديد پنير پديدار شده بود( فهرست 1-1) را ببينيد.
فهرست 1-1 : رشد برخي گونه هاي پنير جديد با تاريخ نخستين ضبط
(ب.م) سال نوع پنير
897 گارگونزولا
1070 راكفورت
1200 گرانا
1500 چدار
1579 پارمسان
1697 گودا
1697 گلوچستر
1785 استيلتون
1791 كاممبرت
تاريخ از «اسكات» (1986) جمع آوري شده است.
üزمانيكه رومي ها بر پنيرسازي در انگلستان تأثيري داشتند ( پالاديوس درباره جزئيات كارهاي كشاورزي رومي –انگليسي در روزگارش درجنوب انگلستان نوشته است) در نتيجه نافرماني خانواده «پيكتها» و «اسكاتها» هر اثري بر پنيرسازي در اسكاتلند كه ممكن بود جايي را در برگيرند غيرممكن ساخته بود. آنگونه كه «بارك» (1990) به طور مختصرآنرا بيان مي كند : نه كشتي شهرهاي رومي شده ،به بالا مي پريدند،خانه هاي ويلايي از نوعي كه در جنوب بريتانيا يافتيم وجود دنداشت وكل قيمت در استحكامات ،كارهاي جاده اي و ملزومات مورد نياز براي تعمير ونگهداري حضوري در چنين كشور مغلوب و بي پاداش نهايتاً پيروز شده و حتي منظم ترين سازندگان امپراطوري برخي اختيارات بدست رومي ها كه در جنوب وغرب اسكاتلند ساكن بودند، اما تا انتهاي قرن پنجم آنها به وسعت از اسكاتلند تا مواجه شدن با نابودي نهايي امپراطوري هاي بزرگ روزگارشان نبرد داشتند.
معرفي پنيرسازي به اسكاتلند
ü به نسبت كمي پنيرسازي در اسكاتلند قبل از قرون 11 شناخته شده است.و به طور استوار بر نياز براي يك محيط روستايي محكم پايه گذاري شده ، پنيرسازي جايگاه كوچكي در طول دوره جنگ «پيكتها» و ابتداي دوره چلتها مي توانست داشته باشد. وايكينگها، با تحميل فرهنگشان در شمال و غرب اسكاتلندي براي بيش از 500 سال ، دوره اوج تحكيم را گسترش دادند. مهارت آنها بيشتر در تلفيق كارهاي ظرفي وصنايع دستي آهني با يكديگري گله داري وماهيگيري قرار داشت، كه پنيرسازي فقط بخش كوچكي را مي توانست دربرگيرد. به طور فراگيري، به هر حال، مهارتهاي پنيرسازي در «ايسلس غربي» و «هيبرايدس» ، معمولاً كمي بيشتر از سطح امرار معاش گسترش يافت.
üمسلم است كه با تهاجم قبايل «سلتيك» از ايرلند و گسترش مسيحيت، در ابتدا، درجنوب غربي اسكاتلند، پنيرسازي نيز پايان يافته بود، هر چند كه در يك مقياس به نسبت كوچك، درسطح مربوط به راهب. نقشي كه كليسا در توسعه دانه غلات داشت چنانكه كه كارهاي زيادي بوده است كمتر ارزيابي شده ،به گونه پايدار كه آن براي بهترين بخش از هزاره بريتانيا انجام داد. چنانكه خودش جوامعي را در بر مي گيرد گاهي اوقات از نواحي بزرگ زمينها آنها براي نگاهداري دسته هاي بزرگ گله و گوسفند بهره برداري مي كنند. محصولات، شامل پنير، اين امكان را داشت كه بوسيله جامعه استفاده شود و در جاهايي كه ممكن بود به عنوان روش درآمد زا باشد فروخته مي شد.
üنخستين گام به سوي افزايش نقش پنير در سطح ملي زمانيكه « كنيث I» اول متحده اسكاتها و پيكتها و يك پادشاهي در اسكاتلند مركزي تشكيل شد. سرانجام اين گسترش يافت و «استراتكلايد « و «لوثيان» را شامل مي شود، آخري اصالتاً قسمتي از «نورثومبريا» است. «مالكولم 3 سوم » وهمسرس (كه بعداً مارگارت مقدس شد) توسعه آنچه كه بود براي شد به يك ايالت فئودالي را ادامه دادند. آنقدر رشد و توسعه به پيش مي رفت زماني كه «ديويد Iاول» به شاهي رسيد، او در شيوه هاي يكمرد متولد شده قبل از زمانش بود.اوسالهاي زيادي در انگلستان رشد و نمو كرده بود،و بعنوان يك مرد اسكاتي تركيب شده و او علاقه مند بود براي هماهنگ كردن اموردوكشور از نظرسياسي و اقتصادي تلاش كند.انعكاس داده شده كه مالك اراضي گستره در «هيروفوود شاير»و گروه وسيعي از حيوانات گله كوهستان آنجا را براي چريدن مرتب كرده بود، درآن اراضي فربه مي شدند و سپس در بازار لندن فروخته مي شدند. اين در واقع طليعه تجارت بسيار وسيعتري در گله داري از كوهستانهاي غرب به انگلستان بود. سراسر قرون 17و19 به اين مسئله رهنمون مي كند ما را كه سرانجام توليد مثل و پرورش پيشرفته گله شيرده در «كانينگهام» از توابع «آيرشاير» رشد كرده . به علاوه، با گسترش سيستم فئودالي واستقرار محل نشست دولت در منطقه «فارفر» و بعد «استيرلينگ» او فرصت براي ثبت وقايع آنچه در پادشاهي او اتفاق مي افتد را براي نگهداشتن و حفظ آن مهيا كرد.
üبيشتر اطلاعات جديد از تحقيق دكتر آ.سيسمون از موزه سلطنتي اسكاتلند بدست آمده است.درطول تحقيق براي تاريخ وزنها واندازه هاي اسكاتلندي، او كليه وقايعي كه به طور شفاف نشان مي دهد كه پنير يك بخش حياتي از درآمد سلطنتي را تشكيل مي داده است كه را ثب كرده است يك اساسنامه از «آندريوس» زندگي شخصي كشيشهاي كالدي را كه قبل از «سرفس» در «لاچ ليون» زندگي مي كردند را ثبت مي كند.اين كشيشها يك مبلغ اهدافي سالانه از پنير داشتند كه در قالبهاي پنير حساب شده بود. اين بخش كه در ديگر اساسنامه ها به نظر مي آيد و هميشه به پنير اشاره دارد، يكي از بسيار بخشهاي تجاري است كه اينك براي هميشه فراموش شده است. سراسر سالهاي قرون وسطي و تا ابتداي قرن هفدهم،اسكاتلند وانگلستان استانداردهاي جداگانه و روشني براي محاسبه وزنها داشتند دواستاندارد بر پايه موجود بود، يكي براي بازرگانان و غالباً درصادرات آنسوي آبها و ديگري براي تجارت روزمره. بخشهايي كه اغلب به يك محصول ويژه مرتبط شده بودند، ساك ابريشمي در بخش كلاسيك بود. اين يك حجم ابريشم را شامل مي شد كه در بريتانيا و در قاره از سوي بازرگانان براي اهداف تجاري پذيرفته شده بود.گاهي اوقات يك بخش محلي شده بود در «فارفر» ،براي مثال، زغال سنگ دريا بوسيله تور فروخته مي شد، گر چه امروز ما آگاهي و دانشي از اينكه هر تور زغال چه وزني داشت را نداريم. براي تجارت روزانه در مغازه هاي خانگي ، وزن اسكاتلندي به عنوان «ترون» شناخته شده بود، و از اينجا ، نامهايي كه ما امروزدر امور تجاري اسكاتلندي به واقع شاهد هستيم.
üاين محل فروش بود كه اجناس كاملاً وزن شده و روي يك تيرك تاييد شده به سوي ديگر داده مي شدند، و سهم درآمد شاه از وزن ثبت شده برداشته مي شد. به طور جالب، اين استاندارد را نهايتاً در اسكاتلند حدود سال 1618 بدون هيچ دليلي منسوخ كردند، و ارتباطش با اندازه هاي امروزي (ielb,g) مبهم باقي مانده است.
üبنابراين با بررسي اساسنامه هاي فروش اهدا شده در سرتاسر دوره «سلتيك» تا اواسط قرن 16 شانزدهم مي توان نشانه مفيدي كه كجا پنير ساخته مي شده بدست آوريم، نه با تاريخ دقيق و شرايط وزني .درواقع ثبت وقايع نشان مي دهند كه براي دورهاي پنيرسازي در «فارفر» و بعد در «استرلينگ» در زمينهاي پادشاه به اتمام رسيده بود.كنترل سختي بوسيله كاتش هر جا كه پرواز فهرستهاي فروش ونسيه نگهداري مي شدند.
üبراي يك سري از پنيرهاي خريد شده اعمال مي شد. كشيش تعداد قالبهاي پنير را به عنوان بخشي ازمبالغ پرداخت شده به پادشاه را ثبت مي كرد. در استرلينگ تعداد 30 پنير اهدا شده بود وسپس اتفاقات از زمينهاي مشابه نشان مي دهد كه قيمت پنير از 3 شلينگ به حدود7 پنس در هر قالب تنزل يافته بود.
üوضعيت مشابهي درانگلستان وجود داشت، و طبق «چك» (1959) مي توانست به اين صورت توصيف شود.
üدر انگلستان در سال 1256 ب.م پنير به صورت «پاوندي» فروخته مي شد، يك وزنه 42 پاوندي، وهر پاوند شامل 6 ميخ مي شد، كه هر ميخ 7 پاوند بود. يك پاوند 7 استرلينگ قيمت داشت در 1208، 9 استرلينگ و 8 استرلينگ در 1213، 10 استرلينگ در 1223 و 12 استرينگ و 6 استرلينگ در 1247 تا سال 1290 آن 9 استرلينگ بود وطي سالهاي بعد 1299 تا 1300 تا 13 استرلينگ و14 افزايش يافته بود اما سال 1304 دوباره به 9 استرلينگ برگشته بود كه نشان مي دهد كه حتي در روزهاي متراكم تجارت، وضعيت عمومي تاثير بر قيمت مصرف كننده داشت.
üگونه هاي پنير به طور قابل ملاحظه اي بايستي گوناگون بوده باشند. پنير براي خانه داري سلطنتي از شيرپرچرب ساخته مي شد. قاعده شايد اين بوده باشد كه نوع سخت تر پنير بدون چرب مي توانست ذخيره باشد واينكه به خوبي حمل ونقل شود. سپس ما مي بينيم كه پنير براي شركت «مك دونالد» با چربي دوبرابر ساخته شده، اعيان اسيلس، امروزه نظرمخالفش را دارد،اما اين از قاعده مستثني تر بود.شير يك كالاي با ارزش بسيار بالا براي مصرف روزانه بود، رويه عادي اين گونه كه خامه شير گرفته شود وكره بدست مي آيد به خوبي انجام مي شد. شايد كره شير نوشيده مي شد يا به شير بدون خامه اضافه مي شد وپنير ازآن ساخته مي شد، داشتن آب پنير براي نوشيدن به عنوان يك هديه مفيد.
ü تا دوره اي كه «رابرت» به تخت شاهي رسيد،ارزش پنير به عنوان يك مكمل براي رژيم غذايي به خوبي جا باز كرده بود.وقايع ثبت شده نشان مي دهد كه پنير براي برخي از سربازانش كه در «بانوك برن» با نتايجي كه عموماً بسيار قابل ستايش و بزرگ در اسكاتلند احساس شده اند تامين مي شده است، اگر چه شايد نه جاي ديگر.
üچند سال بعد او گامهاي «ماگنوس بارفوت» و حاشيه بندي شبه جزيره «كينتاير» را دنبال مي كرد، يدك كشي قايق او به آن سوي ابر رخ زمين «تاربرت» و «لاچ غربي» ، در روش تائيد شده كاتب پادشاه در اين مورد ثبت كرده كه مهماني از سوي فرماندار «تاربرت» با توشه هاي سفر كه شامل پنير با قيمت هر قالب 13 استرلينگ تامين شده است.
üپنير با علاقه بسيار زياد با جانشين سلاطين باقي ماند. در حقيقت ،فانتون (1976) نوشته كه : « صادرات پنير در واقع تا زمان جيمز ششم در 1573 ممنوع بود؛ در1661 ، چارلز دوم درخواست كرد 2 اونس شمش با نعنا آورده شود و در عوض هر 5 پنير صادرشده.در سلطنت ويليام و آنا، وارداتيا استفاده ز كره انگليسي، ايرلندي يا خارجي ممنوع بود، مقدار پنيرپرداخت شده به عنوان بخشي از اجاره صد ساله آنقدر ويژگي عادي بود، كه كلمه «كاين»، نوعي روش پرداخت براي اجاره، معناي يك مقدار قطعي پنير را بدست مي دهد، حدود60 در «آرگيل شاير»،«دانبرتون شاير» و «گالووي»، ولبنيات فروش كه اجاره اش با پنير مي پرداخت يك «كاينر» بود. چون كره، و بويژه پنير ، به سادگي قابل حمل هسنتد، آنها براي تجارت به طور ويژه سودمند هستند.قرن دوازدهم، آسيا دوتولونيس ماليتهاي يك نيم پني براييك بار پشت اسب را وضع كرد، و يك چهارم پني براي يك بار پشت مرد،از كاتينس ،مقادير گولا در شكل هاي گرد(كره اي) در قايقهاي روزباب به «مواري» حمل مي شد، تا سال 1800 ، و «قنادي نانوايي ها در الجين»و «فارس» بودند پس با وارداتشان ثروتمند وغني شدند. در دوره مشابه همچنين «مواري» پنير از «بانف شاير» مي خريد، و پنير بوسيله بقالها از «چيشاير» و «گلوچسترشاير» وارد ميشد. تامين محصولات بنابراين تا مناطق با فواصل بسيار دور كه دامداري و لبنياتي توسعه نيافته بودند حمل مي شدند و شايد جاهايي پنيرهاي خنگي را دوست دارند مجاور با «گرينر كلوز» در«ادين برگ» ،در يك نقشه تاريخ 1790 نشانه گذاريشده، دكلهايي در اين تجارت بين انگلستان و شمال اسكاتلند قرار داده مي شد.
üاز ابتداي سال 1600، مناطق كوهستاني روستايي، كه نيلز مناطق پايين درست را تامين مي كردند، به طور فزاينده اي براي دامداري و گله چراني به مناطق پايين دست اسكاتلند وانگلستان روي آوردند. تا قرن 16 در مناطق پايين دست بيرون اراضي وسيع مزرعه پربار به طور گسترده اي نقش مهمي ايفا مي كرد،راه اندازي سيستم «ران-ريگ» موضوع جالب زندگي در مزرعه پربار مي تواند در «اچيندراين» ، «آرگيل شاير» ديده شود كه يك موجوديت ادامه يافته بيش از 900 سال داشت، هنگامي كه از پنير ذكري نمي شود، ما مي بينيم كه مقداري از «ولس» بخشي از مديريت بود كه به طور روشن مستلزم اين است كه پنير مي تواندساخته شده باشد بوسيله صاحبخانه در سال 1740.
پنير چشم انداز اسكاتلند
üتا شروع قرن 18، رويدادهايي مانند ساخت گاوآهن، ماشين خرمنكوب و سفالهاي زهكشي زيرزميني براي تغيير دادن هميشگي چشم انداز كشاورزي بودند، به ويژه در جنوب وغرب اسكاتلند، استفاده ونگهداري به طورشخصي براي زمينها منحصرشد، گردش محصول منظم شده بود، اين شروع براي پرورش گله منتخب براي رشد گاو آيشايي بود.
üبه آرامي اين دوره براي كارگاه لبنياتي مزارع شمال آيشار كه گاهي مي توانست براي آغاز پنيرسازي 50 سال آينده باشد فراهم مي شد. بالاتر از «كلايدسدل» پنير از شير گوسفند امكان ادامه تامين «لوتيانس» و «ادينبرگ» تا ابتداي قرن بيستم كه حملونقل جاده اي تسلط خود را ثابت كرد، سپس لبنيات فروشي بر «چدار» (نوعي پنير) پايه گذاري شد.در دوره تروماتيك كوهستان «كليرانس» ديده مي شد كه گوسفندها و سپس جنگل با تعدادي مزارع كوچك جايگزين شدند. مزرعه داري به حومه نواحي ساحلي و بيرون «هيبرايدس» گسترش يافته، پنيرسازي در مقياس وسيعي به عنوان فعاليتي براي امرار معاش از سر گرفته شد،به جز مناطقي كه داراي راههاي عبوري مناسب به بازارهاي زمينهاي پايين دست بودند. شيوه ساخت پنير كه به ارث مانده بود ومسئله اي مرسوم برسرزبانها بود.رقابتها بر سرآن آغاز شد كشاورزان سخت كوش براي پاسخ به اين موضوع كه آنها چگونه به طور موثري نميتوانستند به مغازه هاي لبنياتي در نواحي مركزي اسكاتلند خدمت رساني كنند مي انديشيدند.
üشماري ازمقالات نوشته شده ، نامه ها ،مشاهدات، نمايش عملي دروس كه در سرتاسر قرون نوزدهم درباره توليد شير و پنير كه زيربنايي براي صنعت لبنيات در اسكاتلند مي باشد آنگونه كه ما در حال حاضر آنرا مي شناسيم.
شركت پارس متال در سال 1343 واقع در كيلومتر 7 جاده مخصوص كرج تاسيس گرديد و در سال 1347 به بهره برداري رسيد. فعاليت كارخانه در زمينه توليد انواع لوله هاي چدني به روش ريخته گري گريز از مركز و اتصالات به روش ريخته گري در قالبهاي ويژه شروع گرديد و طي ساليان متمادي راه اندازي خطوط ريخته گري اتوماتيك و نيمه اتوماتيك مانند خطوط فيتينگ، گيزاگ و ديزاماتيك با توليد انواع قطعات از قبيل: گلوله هاي آسياب صنايع سيمان، فولاد و مس، انواع قطعات خودرو غلطك هاي تبريدي، انواع پوسته هاي موتور، انواع بوش سيلندر، قاب و درپوش كانالهاي تاسيساتي و غيره جزء پيشگامان صنايع ريخته گري ايران بوده و در كنار توليد سالانه 27000 تن انواع محصولات ريخته گري، با استفاده از مدرن ترين آزمايشگاهها و مركز تحقيقات و توسعه پژوهشهاي وسيعي در شناسايي و كاربرد آلياژهاي جديد مطابق با تكنولوژي روز را فراهم نموده است.
از آنجائيكه طراحي ساختار يك كارخانه از مهمترين و تاثيرگذارترين عوامل بر كارايي و كيفيت توليد كارخانه است، شايد بتوان پروژه اين درس را يكي از وسيعترين و جامع ترين پروژه ها دانست.
در اين ميان نوع كارخانه و شرايط حاكم بر آن يكي از عوامل تعيين كننده در حجم كار و ميزان سختي ارائه الگو ميباشد. از اين حيث شايد بتوان پروژه حاضر را از پيچيده ترين و پركارترين پروژه ها دانست چرا كه اين پروژه براي كارخانه اي از كارخانجات بزرگ ريخته گري در ايران طراحي و اجرا شده است.
واضح است كه بسياري از تعاريفي كه در مورد ساير كارخانجات توليدي و مونتاژي شده است و كتاب ها براساس آن تنظيم شده اند در مورد يك كارخانه ريخته گري و با اين ابعاد كمتر قابل اجرا خواهد بود حتي آيتمهاي گزارش داده شده براي پروژه نيز در اين ميان بايد كمي تعديل شده و يا تغيير ميكردند.
اين مسئله وقتي اهميت پيدا مي كند كه بدانيم كارخانه اي با اين وسعت و سابقه كمتر كار كارشناسي در اين زمينه انجام داده است. كوچكترين اطلاعات هم بايد شخصاً و با مصاحبه با افراد بدست ميآمد. هيچ نقشه كاملي حتي از خود كارخانه وجود نداشت. كليه نقشهها توسط نويسندگان اين پروژه و با بررسي وضع موجود و استفاده از نقشههاي ناقص قبلي، طراحي و آماده شد.
جالب است كه بدانيد نتايج حاصل از اين پروژه مورد توجه مسئولين كارخانه هم قرار گرفت و حتي پيشنهادي از طرف كارخانه براي ادامه همكاري در مورد ساير پروژهها نيز گرديد كه هم اكنون در حال اجرا ميباشند. اين مساله ما را تشويق كرد كه بجاي اين كه صرفاً كاري آكادميك ( كه در اكثر موارد غيرقابل استفاده است.) انجام دهيم، متن پروژه و نتايج آن را به گونهاي آماده كنيم كه كاملاً قابل اجرا و عملي باشد و تصور ميكنيم تا حدودي در اين كار موفق بودهايم. هر گونه ايرادي در اين پروژه متوجه نويسندگان آن ميباشد و خواهشمنديم كه حتي الامكان در اين موارد به ما آگاهي هاي لازم داده شود.
تاريخچه:
شركت پارس متال داراي 34000 هزار مترمربع زمين كه 1400 متر مربع آن بعنوان انبار مواد اوليه از قبيل آهن قراضه و فروسيليس و .. ميباشد. 20000 متر مربع آن داراي سولههاي توليد و قسمتهاي اداري و ساختمان آنرا تشكيل ميدهد.
اين شركت داراي دفتر مركزي و در داخل شهر تهران ميباشد و همچنين داراي 1030 پرسنل كه در قسمتهاي توليد و اداره مشغول بكار هستند.
شركت پارس متال با توليد متوسط روزانه 70000 هزار كيلوگرم چدن و اتصالات وغيره بزرگترين شركت ريخته گري فعال در داخل كشور ميباشد. كليه توليدات شركت در داخل بفروش ميرود. و هيچگونه صادراتي ندارد و همچنين نيازهاي ساختماني و اتصالات و لولههاي مربوط به آن را توليد ميكند و هيچگونه نياز به واردات اينگونه محصولات به داخل كشور را نداريم.
شركت پارس متال در سال 1343 (هجري-شمسي) به شماره ثبت 9631 و با سرمايه اوليه صد هزار ريال منقسم به صد سهم ده هزار ريالي با نام بصورت شركت با مسئوليت محدود با نام اوليه پارس متال در محل فعلي در كيلومتري 5/6 جاده مخصوص كرج روبروي شركت ساپكو خيابان نگين خيابان شهيد بزرگي تأسيس شد. عمده فعاليتهاي شركت بشرح زير ميباشد.
1- ايجاد كارخانجات به منظور ذوب فلزات و تبديل آن به انواع لوازم لوله كشي و بهداشتي و مصنوعات چدني چكشخوار(ماليبل) و قطعات يدكي ماشين آلات و لوله و اتصالات چدني و .. غيره بهره برداري از كارخانجات مذكور.
2- انجام كليه امور بازرگاني كه با موضوع شركت ارتباط داشته باشد.
تاريخچه فعاليتهاي شركت به اختصار به شرح ذيل ميباشد.
اين شركت در سال 1347 (هجري شمسي) از وزارت صنايع و معادن وقت، پروانه تأسيس به شماره 6042 را دريافت كرده و عملاً مورد بهره برداري قرار گرفت.
در زير وضعيت بهره برداري از قسمتهاي مختلف كارخانه طي سنوات مختلف از بدو تأسيس مختصراً بشرح زير ميباشد.
1- در سال 1343 (هجري شمسي) تأسيس شركت.
2- در سال 1344 (هجري شمسي) خريد زمين اوليه بمساحت 20 هزار مترمربع
3-1- در سال 1347 (هجري شمسي) بهره برداري از كوره كوپل با سوخت زغال سنگ.
3-2- بهره برداري از كوره گردان سه تن براي اولين بار در ايران
3-3- بهره برداري از ريخته گري دستي
3-4- بهره برداري از كوره 5/1 تني القايي
4- در سال 1349 ( هجري – شمسي) بهره برداري از خط ريخته گري ماشيني نيمه اتوماتيك فتينگ
5- در سال 1350 ( هجري شمسي) – متوقف ساختن كوره كوپل و نصب بهره برداري از كوره سه تني
6- در سال 1351 ( هجري- شمسي) بهره برداري از خط لوله ريزي كه بصورت سانتري فوژ لوله هاي چدني از قطر 2 الي 6 اينچ و با طول هاي 5/0 متري الي 2 متري را توليد ميكرد.
6-2- بهره برداري از كوره تاب با سوخت مازوت
7- در سال 1352 نصب و بهره برداري از خط ريخته گري اتصالات با قالب فلزي كوكيل.
8- در سال 1353، نصب و بهره برداري از 6 دستگاه ماهيچه گيري تو خالي كه با بهره گرفتن از نيروي برق بعنوان انرژي پخت ماهيچه استفاده كرده است.
9- در سال 1353. 9-1- نصب و راه اندازي 2 دستگاه كوره 12 تني القايي
9-2- بهره برداري از دستگاه لوله ريزي 3000-25-A
9-3- بهره برداري از دستگاه لوله ريزي K–25- A
10- در سال 1354. 10-1- بهره برداري از دستگاه لوله ريزي 1- 100- A
10-1- بهره برداري از دستگاه لوله ريزي 1–100- A
10-2- خريد زمين جنب كارخانه به متراژ 14000 مترمربع
11- در سال 1355 . 11-1- بهره برداري از 6 دستگاه ماهيچه گيري تو خالي با انرژي گاز طبيعي
12- در سال 1356. 12-1- بهره برداري از خط نيمه اتوماتيك B.M.D
12-2- بهره برداري از دستگاه پيشين گرمكن Veneta.
13- در سال 1357. 13-1- بهره برداري از كوره تاب گازي.
13-2- بهره برداري از كوره يدكي 12 تني القايي
14- در سال 1358. بهره برداري از دستگاه ماهيچه گيري سركاسه ( براي توليد لوله ها مورد استفاده قرار مي گيرد) لازم به ذكر است كه قبل از اين ماهيچههاي سركاسه بصورت دستي توليد ميشده است و ساخت و نصب 2 دستگاه از اين دستگاههاي ماهيچهگيري در داخل كارخانه بدست خود پرسنل فني انجام شده است.
15- در سال 1364. نصب و بهره برداري از دستگاههاي تراش N.c و بهره برداري از خط اتوماتيك گيزاك
16- در سال 1374 خارج كردن دستگاه نيمه اتوماتيك B.M.D از خط توليد.
17- در سال 1375. 17-1- نصب و راه اندازي دستگاه اتوماتيك ديزاماتيك
17-2- نصب و راه اندازي كوره 8 تني القايي
17-3- نصب و راه اندازي كوره ذخيره 20 تني القايي
18- در سال 1376. 18-1- نصب و راه اندازي خط ماسه سازي ديزاماتيك.
18-2- بهره برداري از خطوط توليد ديزاماتيك و ماسه سازي ديزاماتيك انواع محصولات توليدي شركت پارس متال
محصولات توليدي شركت پارس متال به چهار دسته كلي تقسيم ميشوند كه عبارتند از:
1- لوله و اتصالات چدني:
لوله و اتصالات چدني قسمت اعظم توليد كارخانه را به خود اختصاص مي دهد و در دو خط توليد، لوله ريزي كه ريخته گري به روش سانتري فوژ ميباشند و خط توليد ريخته گري در ويژه (كوكيل) توليد ميشود. لوله و اتصالات توليد شده پس از توليد و طي كردن مراحل تكميل كه خودشان شامل موارد زير ميگردد:
1- شن زني
2- پليسه زني ( مخصوص خطوط ديگر بجز كوكيل ميباشد)
3- سنگ زني ( شامل همه موارد توليدي)
4- قيرزني ( شامل همه موارد توليد ميباشد)
به انبار محصول انتقال مي گردد تا در اختيار مشتريان قرار گيرد.
لازم به ذكر است كه بسياري از اتصالات قابليت توليد در خطوط توليد ماشيني و ريخته گري دستي را نيز دارند كه پس از توليد از اين مرحله ( توليد) براي ملي كردن مراحل تكميل فعاليت شني زني و غيره براي آنها انجام مي گيرد.
2- قطعات صنعتي:
اين محصولات با توجه به حجم و وزن واحد و تعداد قطعه سفارش گرفته شده توسط واحد سفارشات، خط توليد مناسب توليد آنرا در نظر ميگيريم كه اين خطوط توليد ميتواند با توجه به مشخصات ذكر شده قطعه سفارش گرفته شده در يكي از خطوط توليد ماشيني، زيگزاگ، ديزاماتيك، فتينگ، لوله ريزي و يا واحد ريخته گري دستي قرار ميگيرد بعنوان مثال قطعاتي كه داراي وزن و حجم متناسب با درجههاي خط توليد گيزاگ ديزاماتيك و يا فتينگ باشند و داراي تعداد سفارش توليد انبوه باشند، جهت توليد در اين واحدها توليدي در نظر گرفته ميشوند و قطعاتي كه داراي وزن و حجم بالايي باشند و مناسب خطوط ريخته گري ماشيني نباشند در واحد ريخته گري دستي اقدام به توليد آن مينمايند.
3- گلولههاي كارخانجات سيمان:
اين محصولات نيز چون لوله و اتصالات از توليد روتين شركت پارس متال محسوب ميشوند كه قابليت ريخته گري و توليد در هر يك از خطوط توليد ماشيني گيزاگ، ديزاماتيك، ريخته گري دستي و ريخته گري در كوكيل را دارد. كه با توجه به سرعت بالا و راندمان خوب خطوط ماشيني گيزاگ و ديزاماتيك اين دو خط توليد مناسبترين خطوط توليد جهت اين امر شناخته شده است.
لازم به ذكر است كه براي اولين بار در ايران ريخته گري گلوله هاي نشكن (چدن نشكن) توسط واحد تحقيقات شركت آزمايش شده و پس از كسب نتيجه مطلوب بصورت ريخته گري در ويژه در خط لوله قرار گرفت.
4- شمش چدن:
ريختن مواد مذاب كه درجه حرارت آنها پايينتر از حد معمول است در داخل قالبهاي شمشي توليد ميكنند.
شرح هدف پروژه:
متاسفانه طراحي كارخانه پارس متال در سال تأسيس با هدف ايجاد چنين كارخانهاي كه امروز ما شاهد هستيم نبوده است و يك سري ملاحظات براي گسترش كارخانه در آن زمان در نظر گرفته نشده است بنابراين استقرارماشين آلات و دپارتمانها براساس روشهاي علمي صورت نگرفته است و گسترش به صورت قارچي بوده است. به اين دليل همانطور كه مشاهده خواهد شد . جريان مواد در اين كارخانه با مشكلاتي مواجه ميباشد. از اين مشكلات ميتوان به برگشت مواد و ايجاد ضايعات در حين حمل و نقل طولاني اشاره كرد.
هدف اين پروژه، اصلاح طراحي استقرار ماشين آلات در اين كارخانه ميباشد. به اين صورت كه با بدست آوردن الگوي جريان مواد و حمل و نقل سعي ميشود با تغيير محل دپارتمانها هزينه و زمان صرف شده جهت حمل مواد كاهش داده شود.
معرفي محصول مورد بررسي:
از محصولاتي كه در گزارش اوليه به آنها اشاره شد، گلوله هاي آسياب سيمان به دلايل زير جهت بررسي مناسب تر به نظر ميرسند:
1- ميزان تقاضاي بالاي آنها: ميزان تقاضا آن قدر بالا مي باشد كه انبار نميشود.
2- خلاقيت اين كارخانه در تهيه گلولههاي نشكن.
3- تمام خطوط توليد به جز لوله ريزي ميتوانند اين محصول را توليد كنند.
4- سابقه توليد و تجربه اين كارخانه در توليد اين محصول زياد است.
كاربرد محصول :
گلوله هاي آسياب سيمان جهت خرد كردن كلوخه ها در كارخانجات سيمان استفاده ميشود. به اين صورت كه گلوله را همراه با كلوخه ها در آسياب هاي غلتان ميريزند. در اثر چرخش، و غلتيدن گلوله ها روي كلوخه ها، آنها خرد ميشود و سپس از سرندهايي عبور مي كند تا اندازه آنها يكنواخت شود. هر چه اندازه كلوخه ها كوچكتر شود، گلوه مورد استفاده براي خرد كردن آنها نيز كوچكتر خواهد بود.
اين گلوله ها بعد از مدتي استفاده ميشكنند و به اين دليل مصرفي محسوب ميشوند.
مشخصات غيرفني گلوله ها:
از لحاظ شكل ظاهري اين گلوله ها كره ميباشد. البته معمولاً قسمتي كه راهگاه بر آن متصل بوده مشخص ميباشد و با قسمتهاي ديگر از سطح كره متفاوت ميباشد. شمارههايي كه به گلوله اختصاص ميدهيم. قطر آنها به mm ميباشد.
در جدول 1 اندازهگلوله هاي مختلف و وزن آنها به همراه خط توليدي كه آنها را توليد ميكند. مشخص شده است لازم به ذكر است كه از لحاظ فني ميتوان گلوله ها را در هراندازهاي توليد كرد و خط توليد انتخابي نيز ميتواند هر كدام باشد ولي همانطور كه در گزارش 3 خواهد آمد هر خط توليدي محدوديتها و مزيتهايي دارد كه موجب ميشود آن را براي هر گلوله انتخاب كرد. اين نتايج به صورت تجربي در اين كارخانه بدست آمدهاند.
مشخصات غيرفني گلولهها
نوع
اندازه
محل توليد
وزن
گيزاگ
ديزاماتيك
دستي
كوكيل
كرم بالا
25
*
02/0
30
*
*
*
032/0
40
*
*
07/0
50
*
*
12/0
60
*
28/0
70
*
5/0
80
*
82/0
90
*
32/1
100
*
2
نشكن
30
*
8/2
80
*
9/3
مشخصات فني گلوله ها
رديف
اندازه
كربن%
كرم %
موليبدن%
بهره دهي ذوب%
توضيحات
1
25
6/2
13
2/0
50%
30
52%
اگر نشكن است 0.04% منيزيم
40
36%
2
50
4/2
15
8/0
35%
60
40%
70
41%
3
80
2/2
17
8/0-7/0
54%
اگر نشكن است 0.04% منيزيم
90
45%
100
52%
ماكزيمم 7/0 درصد منگنز و 8/0 درصد سيليسيم وجود دارد.
بهره دهي ذوب يعني نسبت وزن قطعه به وزن ذوب ريخته شده
نحوه تامين مواد لازم براي گلوله ها به اين صورت ميباشد:
1- آهن: از طريق آهن قراضهاي كه پرس شده است. (ساير موارد در قسمت ذوب آمدهاند).
2- كرم: تركيب كرم كه شامل 65% كرم، 6% كربن و بقيه آن آهن است. استفاده از كرم خالص به دليل نقطة ذوب بالا و قيمت گران آن مقرون به صرفه نميباشد.
3- كربن: از اين كك يا گرافيك دانهاي
4- موليبدن: فروموليبدن
5- Mn,Si معمولاً خود به خود تأمين ميشود ولي اگر لازم باشد از طريق فروسيليم (Sui75%) و فرومنگنز (Mn 70%) تأمين ميشود. مقدار Si در هنگام جوانه زايي گلولههاي نشكن هم اضافه ميشود كه در قسمت ذوب آمده است.
دليل نشكن بودن گلولهها ميزان وجود سليسيم ميباشد.
ميزان توليد ماهانه انواع گلوله در سال 82
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
گلوله 17
8/55
گلوله 20
150
7/47
گلوله 25
7/19
5
گلوله 30
54
9/70
3/24
3/5
4/20
7/14
8/100
5/101
4/102
7/4
8/40
گلوله35
گلوله40
1/54
1/90
6/5
3/6
5/28
4/78
3/123
گلوله50
5/4
15
9/40
1/22
گلوله60
7/13
7/40
8/40
گلوله70
1/0
6/19
گلوله80
5
6/33
3/4
7/13
1/3
1/0
6/29
گلوله90
14
3/16
1/4
5
گلوله100
8/14
9/9
6/22
1/2
2/8
ميزان توليد ماهانه انواع گلوله در سال 82
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
گلوله 50
9/39
2/10
2/10
1/0
4/41
2
2/50
1/0
6/59
گلوله 70
1
8/19
1/2
2/32
4/20
2/22
گلوله 60
94/0
5/10
2/41
46
6/2
1/5
گلوله80
6/29
9/9
9/40
21
28
9/22
4/20
3/15
گلوله90
3/36
7/28
9/38
1/4
6/57
5/20
گلوله 100
7/22
3/0
1
120
3/15
ميزان توليد ماهانه انواع گلوله در سال 83
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
گلوله 20
3/20
8/20
2/1
6/18
34
گلوله 30
7/41
6/79
3/80
3/200
9/14
2/22
3/61
1
گلوله 30 نشكن
7/3
2/15
گلوله 40
3/79
1/3
2/1
9/0
5/53
5/1
2/111
8/60
6/89
گلوله 50
2/37
2/9
5/15
5/21
3/9
4/24
7/51
3/16
68
گلوله 70
7/16
1/4
8/44
3/20
5/12
22
گلوله 60
1/3
6/6
6/32
35
گلوله 80
9/22
1/5
5/18
226
1/29
9/18
5/5
گلوله 80 نشكن
2/205
9/125
82
1/140
گلوله 90
2/10
1/6
49
7/8
گلوله 100
1/20
5/12
8/9
توضيحات مربوط به جريان مواد
جريان مواد براي كارخانجات ريخته گري از مهمترين عوامل و به نوعي نشان دهنده يك طراحي استقرار خوب و ضامن توليد بهينه و با قابليت برنامه ريزي توليد بالا است.
بنابراين روي اين بخش كار زيادي صورت گرفت و اصولاً پايه بحثهاي ما براي بررسي و پيشنهاد تغيير در محل بخش و مسير و نوع عمليات بود. از آنجاييكه اين جريان مواد نيز مستند نشده بود بنابراين كليه اطلاعات اين بخش با همكاري مستقيم واحدهاي مربوط بدست آمد. فواصل، زمانها و شكل جريان ها نيز به همين طريق محاسبه و با تلفيق آنها با يكديگر توانستيم جريان مواد، نمودار FPC و توضيحات مربوطه در هر بخش را بدست آوريم و به عنوان پايه در نتيجه گيريها استفاده كرديم.
در پايان خاطر نشان مي گردد كه براساس مطالب ذكر شده قبلي كليه موارد فوق در مورد گلوله ها انجام پذيرفت.
اولين انساني كه پاي برعرصه وجود نهاد وزندگي را درزمين آغازيد، پيامبري از پيامبران خدا بوده است. اين سخن را مي توان از ويژگيهايي كه قرآن كريم براي وي مي شمرده دريافت: به يقين خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را برمردم جهان برتري داده است[1]
هم چنين به استناد ادله اي كه درباب ضرورت وجود وحي و رسالت درزندگي انسان، درگفتار پيشين گذشت، نيز مي توان اين ادعا را – كه اولين انسان پيامبر بوده است، ثابت كرده؛ زيرا او نيز براي رستگاري خويش نياز به امداد الهي داشته است. از آن روز تا كنون بشر همواره مورد لطف الهي بوده است و پيامبران الهي براي راهنمايي اوپياپي آمده اند:
درتورات ، انجيل و قرآن كريم، تنها به نام برخي از اين پيامبران و داستان زندگاني آنان اشاره شده است.
ما هم چنان كه به نوح و پيامبران بعد از او وحي كرديم، به تو ]نيز[ وحي كرديم و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط و عيسي و ايوب و يونس و هارون و سليمان ]نيز[ وحي نموديم و به داود زبور بخشيديم و پيامبراني را ] فرستاديم[ كه درحقيقت ]ماجراي[ آنان را پيش تر برتو حكايت نموديم و پيامبراني كه ]سرگذشت[ ايشان را برتو بازگو نكرده ايم[4].
برخي از اين فرستادگان، كساني بوده اند كه خداوند ايشان را برمي انگيخت تا قوم و قبيله اي را از انحراف عقيدتي يا اخلاقي و اجتماعي ويژه اي كه بدان دچار شده بودند، برهانند. اينان طبيباني براي آن بيماران بودند و بيش از اين رسالتي نداشتند . رسالت اين گروه از پيامبران به مكان و زمان خاصي محدود مي شد و پيام جهان شمولي نداشتند.
از ميان فرستادگان الهي، كساني نيز بوند كه تبليغ و استقرار شريعت پيامبران بزرگي مانند حضرت نوح و موسي (ع) را برعهده داشتند. آنان مي بايست چراغ هدايتي را كه پيامبران صاحب شريعت روشن كرده بودند، فروزان نگاه دارند و آن پيام را در ديگر محدوده هاي جغرافيايي و زماني بگسترانند.
ما تورات را كه درآن رهنمود و روشنايي بود، نازل كرديم. پيامبراني كه تسليم ]فرمان خدا[ بودند، به موجب آن براي يهود داوري مي كردند. [5]
گروه سوم از فرستادگان الهي كساني بودند كه دراصل فقط براي يك قوم يا ملت خاصي پيام الهي را مي آوردند و خود نيز دعوي جهان شمولي نداشتند. قرآن كريم درباره حضرت يونس (ع) مي فرمايد:
و او را به سوي يك صد هزار ]نفر از ساكنيان نينوا[ يا بيشتر روانه كرديم. پس ايمان آوردند و تا چندي برخوردار شان كرديم.[6]
افزون بر همه آنان، پيامبراني نيز بودند كه رسالتي عظيم تر داشتند و همگان مخاطب پيام الهي آنان بودند. قرآن كريم نيز پيامبر اسلام را فرستاده خدا بسوي همگان ميداند:
بگو«اي مردم! من پيامبر خدا بسوي همه شما هستم»[7] اما پيامبر بزرگ اسلام(ص) ويژگي ديگري نيز دارد كه او خاتم پيامبران و دين او آخرين برنامه سعادت انسان است.
اعتقاد به اين كه ماجراي پيامبري و نبوت با آوردن حضرت محمد(ص) پايان مي گيرد و سلسله اي كه ازآدم شروع شده بود يا حضرت محمد(ص) به فرجام مي رسد لذا با اين مقدمه مي خواهم به بخشي از وظايف پيامبران از حضرت آدم تا حضرت محمد(ص) در قرآن بپردازم.
بخش اول
فصل اول : تعاريف لغوي واصطلاحي نبي و رسول
نبوت از شوون بسيار مهم فرستادگان الهي است و دانشمندان اسلامي درمورد پيامبر اسلام نيز نبوت را نخستين و بارزترين شان او مي دانند. نبي اگر از ماده «نبا» باشد به مفهوم صاحب خبر مهم و اگر از ماده «نبو» باشد به معناي داراي مقام والا و برجسته است؛
نبي از نبوت به معناي رفعت است ونبي رابه سبب جايگاه بلند او نسبت به ساير مردم بدين نام خوانده اند.[8]
«فراهيدي» قديم ترين لغت شناس اسلامي مي نويسد: نبي به معناي راهي است كه انسان را به مقصد مطلوب خود مي رساند[9]. و كسايي گفته است : النبي الطريق و الانبياء طرق الهدي[10].
درباره رسول بايد گفت معناي لغوي آن از رسل است كه به گفته راغب به معناي برانگيختن با نرمش و ملايمت است[11] و دراصطلاح برنده سخن و حامل پيام و صاحب رسالت.
به هر حال، نبي و رسول، صرف نظر از مصاديقشان هر دوبراي بشارت و انذار و ديگر وظايف هدايتي مبعوث مي شوند.
پيامبران بسياري درطول تاريخ براي هدايت بشر مبعوث شده و هريك داراي رتبه اي خاص از قرب به درگاه الهي و منزلت آسماني بوده اند وبنا به مشيت الهي درشرايط مكاني و زماني خاص، براي هدايت مردم مبعوث شده اند. برخي از ايشان به عنوان نبي و برخي به عنوان رسول و برخي با هردو عنوان و برخي با لقب اولوالعزم شهرت يافته اند.
درباره تفاوت نبي و رسول:
آنچه مي توان پذيرفت اين است كه نبي از نظر مصداق (نه از نظر مفهوم) اعم از رسول است. يعني همه پيامبران داراي مقام نبوت بوده اند. ولي مقام رسالت اختصاصي به گروهي از ايشان داشته است و حسب روايتي تعداد رسولان313 نفر مي باشد و طبعاً مقام ايشان بالاتر از مقام انبيا خواهد بود. چنان كه خود رسولان هم، از نظر مقام و فضيلت يكسان نبوده اند. [12]با توجه به عدم اشاره قرآن به عدد پيامبران، ناگزير از مراجعه به روايات دراين خصوص هستيم. مطابق روايات مشهور، 124 هزار نبي ازسوي خدا به سوي بشر گسيل شده اند. درحديث امام رضا مي خوانيم كه پيامبر فرمود: «خداوند 124 هزار پيامبر آفريد كه من بالاترين ايشانم و مباهاتي نيست»[13]
علامه طباطبايي درجمع بندي روايات اين بخش مي گويد:
آنچه روايات دلالت ميكند روايات آحادي است مختلف المتون كه مشورترينشان روايت ابوذر از رسول خداست كه فرموده :
ان الانبياء مانه و اربعه و عشرون الف نبي و المرسلون منهم ثلاثمائه و ثلائه عشر نبياء[14]
تعداد پيامبران 124 هزار و از اين ميان عدد رسولان 313 است.[15]
فصل دوم : پيامبران درقرآن
ازميان خيل عظيم پيامبران و رسولان الهي، نام برخي از ايشان درقرآن مجيد ذكر شده و اززندگي عبرت آميز، دعوت پيگير و فرجام كارشان سخن به ميان آمده است. از اين رو بايد پيامبران را در مجموع به سه دسته تقسيم نمود:
سوم: آنها كه نام و داستانشان هيچ يك ذكر نشده است. قرآن دراين باره مي فرمايد:
«ولقد ارسلنا رسلا من قبلك منهم من قصصنا عليك و منهم من لم نقصص عليك»
و مسلماً پيش از تو فرستادگاني را روانه كرديم كه ماجراي برخي از ايشان را برتو حكايت كرديم و برخي از ايشان را برتو حكايت نكرديم.[16]
ازطرفي هر چند عدد پيامبران الهي درقرآن مشخص نشده ولي از بعضي آيات استفاده مي شود كه شماره آنها بسيار زياد بوده است، چنان كه درآيه 24 سوره فاطر مي خوانيم:
و هيچ امتي نبوده مگر اينكه درآن هشدار دهنده گذشته است.
به هر حال بانگرشي به قرآن با دو دسته از پيامبران مواجهيم، پيامبران با نام و پيامبران بي نام.
1-گروه پيامبران با نام :
مطالعه آيات قرآن نشان ميدهد كه عدد پيامبراني كه نام آنها صريحا درقران مجيد آمده است ، 26 نفر است كه عبارتند از :
آدم، نوح، ادريس، هود، صالح، ابراهيم، لوط، اسماعيل، اليسع، ذوالكفل، الياس، يونس، اسحاق، يعقوب، يوسف، شعيب، موسي، هارون، داود، سليمان، ايوب، زكريا، يحيي، اسماعيل صادق الوعد، عيسي و محمد صل الله عليه اجمعين.
از اين ميان، نام هجده پيامبر درسوره انعام طي آيات 83 تا86 ذكر شده است؛
و آن حجت ما بود كه به ابراهيم دربرابر قومش داديم… و به او اسحاق و يعقوب بخشيديم. و همه را به راه راست درآورديم، و نوح را ازپيش راه نموديم، و ازنسل او داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسي و هارون را هدايت كرديم و اين گونه نيكوكاران را پاداش مي دهيم و زكريا و يحيي و عيسي و الياس را، كه همه از شايستگان بودند و اسماعيل و اليسع و يونس و لوط، كه جملگي را برجهانيان برتري داديم.
نام آدم درآيه 31 بقره و چندين آيه ديگر، و «علم ادم و الاسماء كلها»
نام صالح درآيه 73 اعراف؛ والي ثمود اخاهم صالحا.
نام هود درآياتي ازجمله آيه 89 سوره هود آمده است؛ و يا قوم لا يجرمنكم شقاقي ان يصيبكم مثل ما اصاب قوم نوح او قوم هود اوقوم صالح .
درآيه 36سوره عنكبوت به نام شعيب اشاره شده است. و لي مدين اخاهم شعيبا و ذوالكفل و اسماعيل در آيه 48 سوره ص مذكور است، والذكر اسماعيل و اليسع وذاالكفل و كل من الاخيار.
و نام ادريس در آيه 56 سوره مريم اين چنين آمده است، والذكر في الكتاب ادريس انه كان صديقا نبيا.
و سرانجام به نام مبارك محمد خاتم پيامبران درچهار آيه با نام محمد و دريك آيه با اسم احمد تصريح شده است؛
محمد رسول الله و الذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم[21] .
2-گروه پيامبران بي نام :
تعدادي از پيامبران الهي نيز با ذكر بخشي از داستان حياتشان مورد اشاره قرآن قرار گرفته اند و ازروايات موجود، نام و مشخصات ديگر آنها استخراج و يا استنباط شده است؛ اين گروه عبارتند از:
-خضردرآياتي از سوره كهف، از جمله : فوجدا عبدا من عبادنا انبياه رحمه من عدنا و علمتاه من لدنا علما. [22]
-اشمعونيل يا شمعون . پيامبر دوران طالوت درآيه : ادم تر الي العلما من بني اسرائيل من بعد موسي اذقالوا لنبي لهم ابعث لنا ملكا نقاتل في سبيل الله[23] .
-ارميا ياحزقيل درآيه : اوكالذي مرعلي قريه و هي خاويه علي عروشها.[24]
-سه فرستاده عيسي به انطاكيه، درآيه : اذ ارسلنا اليهم اثنين فكذبو هما فعززنا بثالث فقالوانا اليكم مرسلون.[25]
-برخي دو فرستاده اول را شمعون و يوحنا و سومي را پولس معرفي كرده اند[26]ولي مولف تفسير كشاف و برخي تفاسير ديگر نام سومي را شمعون ذكر كرده اند. [27]
فصل سوم : ويژگي پيامبران
از آن جا كه محور بحث ما ، شيوه هاي دعوت چهره هاي قرآني است، ضرورت دارد، از اين زاويه به ويژگي هاي اساسي انبيا نظري افكنيم، تا اهميت و جايگاه دعوت و تبليغ دررسالت انبيا بيش از پيش روشن گردد. مي توان گفت تمام ويژگي ها و خصوصياتي كه درانبيا و سيره و رسالتشان مشاهده مي شود، اموري است كه آنان را درتبليغ بهترو موثر تر ياري و راهنمايي مي نمايد.
در راس ويژگي هاي ايشان، عصمت است كه بي شك كار تبليغ را آسان تر، موثر تر و نتيجه بخش تر مي نمايد، چراكه نخستين اثر اعتقاد به عصمت، اعتماد كامل به پيامبر درگفتار و رفتار و همه عكس العمل ها و دريك كلام حجت بودن سنت اوست؛ و چون سنت و سيره پيامبر حجيت يافت، تاسي و پيروي كامل صورت مي گيرد و اين به مفهوم توفيق كامل دعوت است. علامه طباطبايي دراين باره مي گويد:
پيامبر كه از انجام دادن گناه، چه فعل حرام و يا ترك واجب، معصوم است، بدين سبب است كه اگر معصوم نباشد ممكن است برخلاف دين تبليغ نمايد.[28]
ويژگي دوم پيامبران، اعجاز، نيز كاملاً درجهت تأثير بخشي بيشتر تبليغ است. يكي از اركان تعريف معجزه اين است كه، معجزه نشانه صدق ادعاي پيامبران است. چه، با صدور معجزه اعتماد و اطمينان به صداقت پيامبر حاصل مي شود كه مقدمه پذيرش پيام هاي الهي اوست.
به عبارت ديگر معجزه مقدمه كاميابي دعوت است؛ البته بايد توجه داشت كه آنچه معجزات انبيا (ع) مستقيما اثبات ميكند، صدق ايشان درادعاي نبوت است و اما صحت محتواي رسالت و لزوم اطاعت از فرمان هايي كه ابلاغ ميكنند، مع الواسطه و به طور غير مستقيم ثابت مي شود. [29]
ويژگي ديگر، يعني كثرت تعداد پيامبران نيز در همين جهت است. از آنجا كه نياز بشر به هاديان و اسوه ها، يك نياز هميشگي است و شرايط رواني و اجتماعي افراد نيز درزمان ها و مكان هاي گوناگون است، و همچنين امكان دستبرد و انحراف دررسالت قبلي وجود دارد، ناگزير تعداد انبيا ضرورت مي يابد. امير مومنان درباره توالي نبوتها مي فرمايد:
كلما مضي منهم سلف قام منهم بدين الله خلف حتي اقصت كرامه الله سبحانه و تعالي الي محمد[30]؛
هريك از پيامبران كه رسالت خود را به پايان مي برد و از دنيا مي رفت پيامبر ديگري براي پياده كردن دين خدا برمي خاست تا آن كه كرامت خدا به محمد(ص) اضافه گرديد.
تأثير تعداد انبيا دردعوت است كه ، وقتي تمام شرايط براي گسترش دعوت فراهم مي شود، نبوت به پايان ميرسد و اين زماني است كه خاتم پيامبران ظهوركرده و دعوتش را ارائه كند؛
هرگاه شرايط زندگي بشر به گونه اي باشد كه دعوت پيامبر به همه جهانيان برسد و پيام هاي او براي آيندگان ، محفوظ و مصون بماند و دگرگوني شرايط اجتماعي، مستلزم تشريعات اساسي جديد و تغيير احكام و قوانين موجود نباشد ارسال پيامبر ديگري ضرورت نخواهد داشت. [31]
هماهنگي دراصول عقايد و كليات احكام، ديگر ويژگي انبياست كه اين ويژگي نيز ميتواند دعوت هر پيامبر را به موفقيت نزديك تر سازد؛ چه درصورت يكساني تعاليم با رووس پيام ها و برنامه هاي انبياي ديگر، اعتماد مخاطبان به او فزوني يافته و دامنه تأثير و اقناع، بيشتر مي شود؛
همه آنها علاوه بر يكساني دراصول عقايد و مباني اخلاقي، دركليات احكام فردي و اجتماعي نيز هماهنگي داشته اند. مثلا نماز درهمه اديان آسماني وجود داشته هرچند كيفيت ادا يا قبله نماز امت ها متفاوت بوده است، يا زكات و انفاق درهمه شرايع بوده گرچه مقدار يا موارد آن يكسان نبوده است.[32]
به همين دليل، ايمان به همه پيامبران بدون هيچ گونه تفاوتي دراصل ايمان ضروري شمرده شده است:
شرع لكم من الدين ما وصي به نوحا والذي اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسي و عيسي ان اقيموا الدين و لاتتفرقوا فيه؛[33]
ازاحكام دين، آنچه را كه به نوح درباره آن سفارش كرد، براي شما تشريح كرد و آنچه را به تو وحي كرديم و آنچه را كه درباره آن به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش نموديم كه : دين را برپا داريد و درآن تفرقه اندازي مي كنيد»
يا ايها الذين امنوا بالله و روسوله و الكتاب الذي نزل …؛[34]
اي كساني كه ايمان آورده ايد، به خدا و پيامبر او و كتابي كه برپيامبرش فروفرستاد، و كتاب هايي كه قبلاً نازل كرده بگرويد. و هركس به خدا و فرشتگان او و كتاب ها و پيامبرانش و روز با بازپيسن كفر ورزد، درحقيقت دچار گمراهي دور و درازي شده است.
والذين امنوا بالله و رسوله و لم يقرقوا بين احد منهم… غفوراً رحيما؛[35]
و كساني كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده و ميان هيچ كدام از آنان فرق نميگذارد به زودي خدا پاداش آنان را عطا ميكند، و خدا آمرزنده مهربان است.
قل امنا بالله و ماانزل علينا و ماانزل علي ابراهيم…،
بگو: به خدا و آنچه برما نازل شده، و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و يعقوب و اسباط نازل گرديده و آنچه به موسي و عيسي و انبياي ديگر ازجانب پروردگارشان داده شده ، گرويديم؛ و ميان هيچ يك از آنان فرق نمي گذاريم و ما او را فرمانبرداريم. و هركه جز اسلام ، ديني ديگر جويد، هرگز از وي پذيرفته نشود، و وي درآخرت از زيانكاران است.
بنابر بعضي از آيات، تكذيب يك پيامبر به منزله تكذيب همه ايشان است.
آخرين ويژگي پيامبران نيز كه داشتن صبغه الهي و بشري است، زمينه را براي بازدهي بيشتر دعوت و پذيرش سريع راهنمايي هاي انبيا فراهم ميكند . انبيا از يكسو مقربان درگاه الهي و با فضيليت ترين انسان هاي روزگار خويش بوده اند، و ازسوي ديگر، ازلحاظ نيازهاي جسمي و شرايط روحي و گرايش هاي فردي و اجتماعي باديگر مردمان هماهنگي داشته اند؛
انبيا بشرند و آنچه به مقتضاي بشريت براي ساير مردم است از شادي و حزن و رنجوري درمصيبت و خوشي از نعمت ها براي آنان نيز هست و رسول خدا بر فرزندش ابراهيم گريست و فرمود:
ان القلب يحزن و العين تدمع و لانقول الا ما يرضي ربنا و انا لفراقك يا ابراهيم لمحزونون.[36]
دل غمين مي گردد و ديده اشك مي ريزد، اما سخني برخلاف رضاي پروردگارمان نمي گوييم و براي فراق تو اي ابراهيم، اندوهگين و غمزده ايم.
«بخش دوم»
فصل اول: پيامبران و فرستادگان خدا كيانند؟
پيامبران و فرستادگان كساني هستند كه خداوند آنان را ازميان افراد بشر برگزيده است . آنان حاملان رسالت او براي بندگانش بوده و گروندگان به خدا و نيك كرداران را به پاداش نيكو دردنيا و آخرت مژده مي دهند و كافران و بدكاران را ازكيفر و عذاب سخت برحذر مي دارند. خداوند سبحان دراين زمينه فرموده است:
ومانرسل المرسلين الا مبشرين و منذرين فمن امن و اصلح فلاخوف عليهم و لا هم يحزنون ؛[37]
اين پيامبران و فرستادگان، دانش خود را به وسيله عقل و حواس و به روشهاي گوناگون، مانند الهام، شنيدن مستقيم ازفرشته اي به صورت انسان، روياي صادقانه و ديگر حالات روحي كه غير از پيامبر كسي آنها را درك نمي كند- دريافت مي كنند. اين شيوه آموختن كه برخلاف روش هاي معمولي است، وحي خوانده مي شود.
امكان وجود پيامبران
فلسفه هاي مادي، شبهات زيادي بر اصل نبوت وارد ساخته و وجود پيامبران را نفي و درنتيجه جهان ماوراءالطبيعه راانكار كرده اند، ولي پژوهشگري كه حقيقت نبوت را بررسي كند، وقايع تاريخي ثابت و قانع كننده اي را دربرابر خود مي بيند كه جاي هيچ گونه شك و ترديدي را براي او باقي نمي گذارد.
امروزه دربشتر نقاط جهان ادياني وجود دارد كه پيامبران بي شماري مردم را به آن اديان دعوت كرده اند و ميليون ها نفر درزندگي مادي و معنوي خويش احكام آنها را به كار مي بندند.
اين اديان درجزئيات احكام خود با يكديگر اختلاف دارند، ولي دراصل دعوت و اعتقادات از قبيل اعتقاد به يگانگي خدا و جهان پس از مرگ كه هر انساني پاداش كار نيك دنيايي خويش را مي بيند-با يكديگر سازگارند.
اين شمول و عموميت به طور قطع و يقين بر اين امر دلالت دارد كه نبوت، نياز روحي تمام بشريت است، به وپژه آن كه درگذشته به جهت فاصله زياد و غير قابل پيمودن بين كشورها، مردم با يكديگر آشنايي نداشتند و چون وسايل ارتباط جمعي مانند راديو و تلويزيون ، مجلات، روزنامه ها ، پست مراسلات و ديگر وسايل آن گونه كه امروزه هست وجود نداشت، از اين رو ارتباطي نيز ميان ملت ها برقرار نبود.
ادياني كه تاكنون وجود داشته و صدها ميليون نفر پيرو آنها هستند، خود گواهي بر وجود نبودند؛ زيرا تمام اين اديان از نبوت سرچشمه گرفته اند و دين بدون پيامبر وجود ندارد.
الهام يا شعور حيوانات
نبوت، امري دور از عقل و خرد نيست؛ زيرا درجهان امروز، برخي از موجودات داراي شناختي غير از راه حواس و جداي از عقل هستند كه آن عبارت است از : الهام حيوانات.
جانور شناسان به وجود شعور خاصي دربرخي از حيوانات ريز اعتراف كرده اند، از جمله: جستجوي غذا، يا ساختن خانه ها و نگهداري تخم هاي خود، كه از تصور انسان خارج است.
بنابراين زماني كه اين واقعيت هاي علمي مورد قبول دانشمندان است، از خرد به دور نيست كه خداوند عده اي از انسان ها را ]براي ابلاغ دين[ به وحي خود اختصاصي دهد و آنچه را بخواهد- بدون شيوه آموزش محصول ميان بشر- بدان ها بياموزد.
روان شناسي كنوني
دانش امروزي به جهاني ماوراء الطبيعه و مستقل از ماده اعتراف دارد و اين امر، جواز اعتبار نبوت و وحي را براي ما صادر مي سازد. دكترمسمر، دانشمندآلماني، درسال 1770 م. خواب مغناطيسي (هيپنوتيزم) را كشف و به تجربه ثابت كرد كه انسان، تنها ابزاري مادي نيست، ولي دربردارنده روحي است كه به هيچ وجه با ماده سنخيت ندارد و تا زماني كه عمل طبيعي بدن از كار نيفتاده است، برانسان تسلط دارد و اين عقل باطني و روح انسان است كه بالاتر از عقل ظاهري است و به جهان فرا طبيعي ارتباط دارد.
اين اكتشافات، دانشمندان مادي گرا را ، كه يك قرن با اين واقعيت مبارزه مي كردند، به وحشت انداخت، ولي اين حقايق ثابت، بر همه منكران پيروز شد و علم نيز آن را به رسميت شناخت و درنتيجه ثابت شد كه انسان، به اين جسم حيواني منحصر نبوده و موجودي است كه با دارا بودن قواي پيچيده و دروني و برتر و با درجاتي متفاوت، به جهان ماوراي طبيعت اتصال و ارتباط دارد و اين ارتباط روحاني ميان نفس بشري و جهان ماوراي طبيعت، نشانگر اين است كه خداوند ارواحي راكه ارتباطشان باجهان ماوراي طبيعت زياد بوده ، برگزيده است تا بوسيله آنان اعتقادات قلبي و تعاليم اخلاقي راكه بندگانيش بايد بدان عمل كنند و به مصلحت آنان است- به آنان وحي كند.
درپايان قابل يادآوري است كه روياي صادقه نيز از حقايق شناخته شده و از اسباب وحي است كه خداوند به واسطه آن، پيامبرانش را راهنمايي كرده است. برخي، روياي صادقه را مشاهده كرده و دانشمندان نيز به وجود آن اعتراف و اذعان داشته اند.
جهان شمولي رسالت
رسالت الهي شامل تمام افراد بشر است؛ زيرا خداوند، پروردگار جهانيان است نه خداي يك ملت خاص.
ولقد بعثنا في كل امه رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت فمنهم من هدي الله و منهم من حقت عليه اضلاله[38]؛
تحقيقا درهر امتي فرستاده اي برانگيختيم كه خداي يكتا را بپرستيد و از پرستش طاغوت بپرهيزيد، خداوند برخي از آنها را هدايت كرد وبرخي به ورطه گمراهي افتادند.
اين برخلاف عقيده يهود است. آنان منكر اين بودند كه خداوند هركس از بندگانش را كه بخواهد مشمول نعمت و رحمت خويش مي گرداند. آنان نبوت را ويژه خود مي دانستند؛ گويي ساير انسان ها آفريدگان خدا نيستند.
فصل دوم : وظايف پيامبران
وظيفه پيامبري درسه چيز خلاصه مي شود:
1.دعوت به پرستش خدا و اعتقاد به يگانگي او؛
2.ايمان به جهان پس از مرگ و پاداش اعمال؛
3.بيان دستورات و احكامي كه درآن صلاح و سعادت دنيا و آخرت انسان هاست.
1-ايمان به خدا
ايمان به خداوند درسرشت انسان هاست؛ زيرا هر انساني خويش را متمايل به سوي نيرويي برتر از نيروي خويش مي انگارد، ولي مردم درتعيين و مرزبندي آن نيرو وقدرت متفاوتند. برخي آن را به نيروي طبيعي و بعضي به بت هايي كه به دست خود مي ساختند و برخي ديگر، آن را به چيزهايي ديگر، تشبيه مي كردند. پيامبران براي تصحيح اين گمراهي هامبعوث شدند تا عقل و خرد مردم را به چيزهايي ديگر، تشبيه مي كردند. پيامبران براي تصحيح اين گمراهي ها مبعوث شدند تا عقل و خرد مردم را به اعتقاد به خدا و يگانگي او رهنمون شوند. بنابراين نخستين دعوت وبزرگترين هدف پيامبران درهر زمان و محيطي، تصحيح اعتقاد مردم نسبت به خداي تعالي و رابطه بين بنده و پرودگار بوده است و نيز دعوت به اين كه دين خالص تنها از آن خدا بوده و پرسش، تنها او را سزد و اوست كه سود و زيان مي رساند و تنها او سزاوار پرستش و دعا و نيايش است.
لبه تيز حركت انبيا متوجه دوگانه پرستي و شركي بوده كه به گونه اي روشن و آشكار دربت پرستي و انسان پرستي و حتي پرستش صالحان و مقدسان زنده و مرده تجسم يافته بود.
اگر عقل انسان به تنهايي و به طور مستقل بخواهد اين حقايق را دريابد، به هدف و خواسته خود نخواهد رسيد، به ويژه درامور غيبي كه انسان بدون ياري وحي – كه خداوند آنرا به پيامبران ابلاغ كرده – توان شناخت آنها را ندارد.
فلسفه يونان و غيرآن، درمسائل الهيات به تلاش پرداختند و آرا و نظرات سست، بيهوده و متناقضي را به ارمغان آوردند؛ از اين رو اخيراً انديشمندان با اعتماد بر انديشه خود، درتفسير اين الهيات به اختلاف پرداختند در حالي كه پيامبران دربيان اين مسائل و تبيين اين نيروي الهي، براهيني آوردند كه عقل و خرد به واسطه آن آرامش مي يابد.
2-ايمان به آخرت
بيان اين اعتقاد نيز ازجمله وظايف پيامبران است، چرا كه از امور غيبيه بوده وعقل بدون هدايت پيامبران به فهم و درك آن دست نمي يابد.
بنابراين هر انساني احساس ميكند كه اين زندگي، با سپري شدن عصر به پايان نمي رسد، بلكه پس از مرگ، زندگي ديگري وجود دارد كه به شكلي ديگر آن را به وجود مي آورد. اين احساس كلي را كه بيشتر مردم از آن برخوردارند نمي توان آن گونه كه دانشمندان مادي مدعي هستند. از انحرافات و يا از اوهام عقل شمرد؛ زيرا عدم اذعان عقل به جهان پس از مرگ، مصيبت روحي و اجتماعي بزرگي براي نوع بشر به شمار مي آيد.
هر انساني درمعرض مشكلاتي، همانند بيماري ها، ستم ها و شكنجه ها و يا از دست دادن عزيزان است؛ بنابراين ، اعتقاد به زندگي آخرت و محاسبه اعمال، درانسان احساسي دروني به وجود آورده، او رابه كار نيك وادار ميكند و از كار ناپسند بازمي دارد. انسان بدون هدايت و ارشاد پيامبران، آن گونه كه بايد و به دور از وهم و خيال، ازتوان درك خصوصيات اين پاداش عاجز است.
3-بيان احكام دين
ازجمله وظايف پيامبران ، راهنمايي مردم به سوي فضايلي است كه سعادت دنيا و آخرت آنها- به واسطه احكامي كه از خداوند دريافت ميكنند- درگرو كسب آن فضايل است؛ زيرا انسان ها نمي توانند با عقل وخرد خود، به تمام ارزش ها و رفتار براساس آن ارزش ها برسند، چرا كه انگيزه هاي غريزي، مصالح و خواهش هاي دروني آنها يكديگر متفاوت است.
بنابراين چه بسا گاهي شر كه توام با منافع مادي است، به صورت خير و خوبي جلوه ميكند و خوبي، به خاطر اين كه بر وفق مراد و هواهاي نفساني نيست، رها مي شود. روشن ترين دليل اين امر، ظلم و ستم، دشمني و زيرپاگذاشتن حقوق ضعيفان دردنياي امروز است. دنيايي كه مدعي است به بالاترين رتبه ترقي و تمدن رسيده است به همين دليل، رسالت پيامبران، تبين اعمال صالحي است كه از رهگذر آن، انسان، شايسته خشنودي پروردگار و اصلاح جامعه شده و از كردار ناشايستي كه به خشم خداوند و فساد جامعه مي انجامد، برحذر مي ماند.
ترديدي نيست كه تعيين كارهاي نيك و بد و تشريح سود و زيان و پاداش و كيفر آنها، عاملي است تا در روان آدمي، ميل به انجام كار نيك و بيم از ارتكاب كار ناپسند شكل گيرد و درپي آن، روح و روان انسانيت، تاثيري فوق العاده يابد.
فرستادن پيامبران به سوي مردم، راه عذر و پوزش رابرستمكاران بسته و هيچ بهانه اي براي آنان دراين رابطه كه خداوند راه هدايتي برايشان ترسيم نكرده است، باقي نمي گذارد. قرآن ، اين حقيقت را اين گونه بيان كرده است:
رسلا مبشرين و منذرين لنلا يكون للناس علي لله حجه بعد الرسل و كان الله عزيزا حكيما[39]؛
فرستادگاني مژده آور و بيم دهنده، تا خداوند پس از پيامبران برمردم اتمام حجت كرده باشد و خداوند توانا و آگاه است.
آري، سنت الهي بر ديني جاري است كه هيچ كس را مواخذه نمي كند، مگر آن گاه كه پيامبري را به سوي آنها فرستاده باشد: «و ماكنا معدبين حتي نبعث رسولاً»[40]
فصل سوم : وجوب ايمان به پيامبران :
وجوب ايمان به پيامبران
دين اسلام، ايمان به پيامبران رااز اركان اعتقادات اسلامي قرار داده است. دراين زمينه خداي متعادل مي فرمايد:
دين اسلام، ايمان به پيامبران رااز اركان اعتقادات اسلامي قرار داده است. دراين زمينه خداي متعال مي فرمايد:
قولوا امنابالله و ما انزل الينا و ماانزل الي ابراهيم و اسمعيل و اسحق و يعقوب و الاسباط و ما اوتي موسي و عيسي و ما اوتي النبيون من ربهم لا تقرقي بين احد منهم و نحن له مسلمون؛[41]
بگوييد: به آنچه برما و ابراهيم واسماعيل و اسحاق و يعقوب و پيامبران بني اسرائيل نازل شده و آنچه به موسي و عيسي داده شده و آنچه از سوي خداوند به ديگر پيامبران وحي شده است، ايمان آورده ايم، هيچ تفاوتي ميان آنان قائل نيستيم و تسليم خداييم.
هم چنين درشرح و بيان اعتقادات مومنان مي فرمايد:
امن الرسول بما انزل اليه من ربه و المومنون كل امن بالله و ملائكته و كثبه و ورسله…؛[42]
پيامبر به آنچه ازسوي پروردگارش نازل شده ايمان دارد و مومنين همگي به خدا و فرشتگان و كتاب هاي او وفرستادگانش ايمان دارند]و مي گويند:[ ما تفاوتي بين هيچ يك از پيامبران خدا نمي گذاريم.
مسلمانان به تمامي پيامبران الهي ايمان داشته و به آنها ارج مي نهند، تا آن جا كه اگر فردي به يكي از پيامبران كفر ورزد و يا پيامبراني را كه نامشان درقرآن آمده است، دشنام دهد درحقيقت به آنچه برحضرت محمد (ص) نازل شده است، ايمان ندارد. خداوند سبحان درمورد اين مساله مي فرمايد:
اين الذين يكفرون بالله و رسله ويريدون ان يقرقوا بين الله و رسله اي و يقولون نومن ببعض و نكفر ببعض ويريدون ان يتخدوا بين ذالك سبيلاً اولئك هم الكافرون حقا[43]…،
كساني كه به خدا و فرستادگانش كفر مي ورزند و مي خواهند بين خدا و فرستادگان او جدايي افكنند و مي گويند: به بعضي ايمان مي آوريم و به برخي كفر مي ورزيم و مي خواهند ميان كفر و ايمان راهي برگزينند، درحقيقت اينها كافرند…
براساس اين آيات، اسلام اساساً براي شناخت بيشتر مسلمانان نسبت به يكديگر و برادري و وحدت بين ملل جهان آمده است؛ زيرا اگر مردم به همه فرستادگان خدا ايمان داشته باشند، درمورد اختلافات بين خود نيز آسان تر به تفاهم مي رسند.
يكي از ويژگيهاي دين اسلام اين است كه امكان نزديك شدن به اين دين و ساير اديان الهي وجود دارد؛ از اين روست كه مي بينيم ايمان و احترام به ساير پيامبران ملل، برمسلمانان واجب شده است.
عصمت پيامبران
حكمت الهي اقتضا ميكند كه خداوند پيامبران خود را از لحاظ جسم و خلق و خوي، كامل ترين افراد و ازنظر دانش و شرافت و صداقت، برترين آنها و ازحيث عقل ودرايت، هوشمندترين انسان ها قرار دهد. همچنان كه آنان را از عيوب اخلاقي و جسماني مانند بيماري هاي نفرت انگيز مصون مي دارد.
پيامبر از حمايت پروردگار برخوردارند و عنايت و رهنمودهاي الهي شامل حال آنهاست خداي سبحان پيرامون اين حمايت به رسول گرامي اسلام(ص) خطاب ميكند:
واصبر لحكم ربك فانك ياعيننا؛
درانجام فرمان پروردگارت پايدار باش، زيرا درحفظ و حمايت ما هستي.
و خطاب به حضرت موسي (ع) مي فرمايد:
ولتصنع علي عيني؛
تا زير نظر من پرورش يابي.
بنابراين، خداوند خود عهده دار تربيت و هدايت پيامبران است و آنان را ازابتلاي به گناه حفظ مي كند؛ زيرا زندگي آنها، براي خودشان نبوده،بلكه اينان سمبل هايي براي هدايت و راهنمايي بشر بوده اند. بعداز مرگ نيز سنت ها و خاطره هاي پيامبران، همانند چراغ هايي روشن است كه زندگي تاريك انسانيت را روشنايي مي بخشد و آنان را به راه هدايت رهنمون مي سازد. بنابراين آنها راهنماياني هستند كه خداوند دستور پيروي از آنها را به ما داده است. خداي متعال درباره دسته اي از پيامبران مي فرمايد:
اولئك الذين اتيناهم الكتاب و الحكم و انبوه فان يكفر بها هولاء فقد و كلنا بها قوما ليسوا بها يكافرين اولئك الذين هدي الله فيهداهم اقتده[44]…
پيامبران كساني اند كه كتاب وفرمان و نبوت به آنها داديم . بنابراين اگر اينان به نبوت پيامبران كفر ورزند، گروهي را كه به نبوت پيامبران كفر نمي روزند، روي كار خواهيم آورد. آنها كساني هستند كه خداوند هدايتشان فرموده است، بنابراين تو نيز از هدايت آنان پيروي كن…
اين پيامبران درنهايت اطاعت و بندگي خدا بوده و كار نيك انجام مي دادند.
هم چنين درجايي ديگر مي فرمايد :
و جعلنا هم ائمه يهدون يامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلاه و ايتاء الزكاه و كانوا لنا عابدين[45]؛
آنها را پيشواياني قرار داديم كه طبق دستور ما هدايت كنند و انجام كارهاي نيك و برپا داشتن نماز و پرداختن زكات را به ايشان و حي كرديم و آنان پرستش ما مي كنند.
هنگامي كه آيات قرآن رامورد بررسي قرار مي دهيم ملاحظه مي كنيم كه كامل ترين صفات و بالاترين ارزش ها را براي هريك از پيامبران ذكر كرده است كه مانيز درجاي خود، آنها را يادآور خواهيم شد.
اگر پيامبران دراين مرتبه ازكمال انساني نبودند، اهميت و ارزش آنها درنظر مردم كوچك شمرده مي شد و كسي دعوت آنها را اجابت نمي كرد واگر دروغ گفته ، خيانت كرده يا رفتار ناپسند مي داشتند، اعتماد مردم به آنان سست مي شد و به جاي ارشاد، مردم را به گمراهي مي كشانند، تا آن جا كه حكمت الهي در مورد بعثت ايشان، بيهوده تلقي مي شد.
به همين دليل خداي سبحان صفت خيانت را از همه پيامبران نفي كرده و فرموده است:
ديدگاه قرآن كريم درباره پيامبران با ديدگاه تورات دراين زمينه كاملاً متفاوت است؛ زيرا تورات، پيامبران را به دروغگويي و نيرنگ و ارتكاب گناه، توصيف ميكند؛ به حضرت يعقوب نسبت نيرنگ ميدهد و ادعا ميكند كه حضرت لوط با دو دخترش زنا كرده است؛ درباره هارون ] برادرموسي[ اظهار مي دارد كه وي، بني اسرائيل را به گوساله پرستي دعوت كرده است؛ به حضرت داود نسبت زنا با اوريا، همسر فرمانده لشكرش ميدهد و درباره حضرت سليمان مدعي است كه وي براي خرسندي زن هايش، بت پرستيده است؛ درحالي كه قرآن كريم، دربيان سرگذشت اين پيامبران، هيچ يك از اين ادعاها را نپذيرفته است.
اين ويژگي، قرآن را ازتورات متمايز مي سازد، چرا كه توصيف پيامبران با چنين بي احترامي و ديگر صفات ناپسند موجب مي شود تا شخص مومن به خود آيد و با خود بينديشد اگر پيامبران وفرستادگان خدا چنين باشند، چه اشكالي دارد كه ما هم مانند آنها باشيم و همين برداشت ناصواب، مستمسكي براي افراد بيمار دل قرار مي گيرد تا در منجلاب گناه غوطه ور شوند، به علاوه بر اين نتيجه مي رسيم كه اين نسبت هاي ناروا عاري ازحقيقت بوده و با عصمت انبيا و اجتناب آنها از گناهان بزرگ منافات دارد . بنابراين از ديدگاه قرآن، پيامبران از گناه گريزانند.
گاه پيش آمده كه پيامبران درمقابل يك ترك اولي ، كه حتي ارتباطي به امور اعتقادي يا اخلاقي نداشته و عمل به آن چندان مهم نبوده است، مورد نكوهش حق تعالي قرار گرفته اند.
ازطرفي ديگر پيامبران، خود را درپيشگاه خداوند مقصر مي دانسته اند و از آن جا كه به شكوه و عظمت خداوند آگاهتر از مردم بوده اند، نسبت به تقصيرشان، ازخداوند آمرزش خواسته اند نه اين كه مرتكب گناهي شده باشند.
پيامبران، الگوي بشر
از آن جا كه پيامبران درمرتبه اي والا از اطاعت و بندگي بوده و ازخواسته هاي نفساني و گناهان دور بوده اند، خداوند به مادستور پيروي از آنها و عمل به آيين ايشان ميدهد:
اولئك الذين هدي الله فيهداهم اقئده …؛
آنان كساني اند كه خدا هدايتشان كرده، بنابراين ازهدايت آنها پيروي كن.
درهمين راستا خداوند، مسلمانان را به پيروي از پيامبرش، حضرت محمد(ص) دستور ميدهد:
لقد كان لكم في رسول الله اسوه حسنه لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر و ذكر الله كثيراً؛[47]
رفتار پيامبر براي شما بهترين الگو و سرمشق است، براي كسي كه به خدا و پاداش روز رستاخيز اميدوار بوده و خدا را بسيار به ياد آرد.
خداي متعال درسوره فاتحه كه مسلمانان هر روز درنمازهاي پنجگانه آن را تكرار مي كنند، اين دعا را قرار داده است:
اهدنا الصراط المسقتيم* صراط الذين انعمت عليهم؛
ما را به راه راست راهنمائي كن، راه كساني كه به آنها نعمت عطا كردي.
و پيامبران پيشقراولان كساني بودند كه خداي سبحان به ايشان نعمت ارزاني داشت، لذا خداوند به مومنين مي آموزد كه بايد درتمام گفتار و كردار خود، پيامبران را سرمشق و الگو قرار دهند.
فصل چهارم: معجزات پيامبران
معجزات پيامبران
هرشخص با ايمان بايد اذعان داشته باشد كه خداوند پيامبرانش را درجهت اثبات درستي دعوتشان براي مردم با تاييدات خاص خويش مورد توجه قرار داده است، تاييداتي كه ازحيطه عقل و انديشه بشري خارج و گواهي بر اين امر است كه آنان فرستادگان خدايند. بر اين گونه تاييدات گاهي لفظ «معجزات» يا «نشانه ها» يا «بينات» اطلاق مي شود؛ زيرا كارهايي برتر از قدرت بشر و خارج از حد توانايي و ماوراي دانش و فهم انسان ها و مخالف سنت هاي مادي و قوانين متعارف طبيعي است. دراين زمينه لفظ «معجزات» بيشتر به كار برده مي شد و از اين رو «معجزه» ناميده شده كه بشر، از انجام اموري مانند آن عاجز و ناتوان است. دانشمندان معجزه را اموري فوق العاده دانسته اند كه خداوند به دست پيامبران به اجرا درمي آورد تا ايشان به وسيله آن، بر صدق نبوت خويش اقامه دليل كنند. اين معجزات، ذاتاً محال نبوده و عقل و واقعيت، مويد آنها هستند. چه بسا مرداني كه در طول تاريخ به پاخاسته، مدعي پيامبري شدند و با كارهاي خارق العاده خويش، مردم را به مبارزه مي طلبيدند. مردم نيز آن كارها را آشكارا ديدند و عده زيادي بدان ها گرويده، ايمان آوردند.
بنابراين، پيامبر فرمان خداوند را به مردم ابلاغ ميكند. كساني كه داري فطرتي سالمند، نور حقيقي راكه پرتو افكن شده، دريافت ميكنند ولي آنان كه فطرتي تباه شده دارند، ازسرعناد و تبختر اين نور هدايت را ناديده مي گيرند. به همين دليل حكمت الهي اقتضا ميكند كه پيامبران با دليل و برهان حمايت شوند تا زبان ستيزه جويان و بدخواهان كوتاه، عذر آنها رد و حجت برآنها تمام شود.
معجزه، فرمول علمي ندارد و نمي توان آن را با ابزار انجام داد، ولي سحر و جادو داراي ابزار و قوانين است و امكان دارد شخص آن را بياموزد و جادوگري كند و كارهايي همانند امور خارق العاده انجام دهد، درصورتي كه آن كار از امور خارق العاده نيست.
انواع معجزات
پيامبران چند نوع معجزه داشته اند. ازجمله معجزات طبيعي، مانند بيرون جستن آب از سنگ دراين رابطه گفتني است زماني كه پيروان موسي (ع) از او درخواست آب كردند، آن حضرت عصاي خويش را به سنگي زد و آب از سنگ بيرون جهيد. ازديگر معجزات طبيعي، سايه افكندن ابر بر بني اسرائيل دربيابان تيه است. همچنين شكافته شدن رود نيل و كنار رفتن آب براي عبور حضرت موسي(ع) و بني اسرائيل و فرار از فرعون ازديگر معجزات طبيعي است.
ازديگر انواع معجزات، اخبار غيبي است؛ حضرت عيسي(ع) قوم خود را ازآنچه كه مي خوردند و آنچه ذخيره مي كردند آگاه كرد. برخي از معجزات، اموري و مخالف قوانين طبيعت بوده؛ ماند آتشي كه كافران براي سوزاندن حضرت ابراهيم (ع) افروختند و خداوند آتش را بر آن حضرت سرد و سالم قرار داد. هم چنين معجزاتي كه به طور اتفاقي و به اندازه نياز به وجود مي آمد.
حكمت الهي چنين اقتضا كرد كه معجزه هرپيامبري مطابق با اموري باشد كه رايج ميان مردم زمان خودش بوده ، تا براي تاييد فرستاده اش و اثبات رسالت وي، رساتر باشد؛ مانند معجزه حضرت عيسي (ع) كه مردگان را ] به اذن خدا[ زنده مي كرد، زيرا يهود، مذكر وجود روح بودند و نيز معجزه حضرت موسي (ع) كه عصاي او به صورت اژدهايي درآمده و تمام ساز و برگ جادوگران را بلعيد، چراكه مصريان درآن دوران، درجادوگري سرآمد بودند. به طور كلي معجزاتي را كه پيامبران قبل از حضرت ختمي مرتبت (ص) آوردند، از همين قبيل بوده است، چون انسان هاي آن روز چندان رشد فكري نكرده بودند كه دلايل عقلي، آنها را قانع سازد و راهي جز پذيرش امور خارق العاده نداشتند كه با بروز آن، انديشه آنها را خيره و مبهوت سازد و انگيزه اي باشد كه آنان را به صدق نبوت پيامبران وا دارد.
معجزه رسول اكرم (ص)
معجزات، پيوسته بدين شيوه بود تا آن كه بشريت به رشد و كمال عقلي خويش رسيد و اراده خداوند تعلق گرفت كه رسالت عامه را توسط حضرت محمد(ص) فروفرستد. از اين رو وي به وسيله قرآن كه معجزه عقلي جاودان است مورد حمايت خويش قرار داد. قرآن، با شيوه خاص و بلاغت خود و هدايت و علوم و معارفي كه در بردارد معجزه بود و حضرت محمد(ص) به وسيله آن عرب را به مبارزه طلبيد تا يك سوره مانند آن را بياورند، اما آنان عاجز و ناتوان گشتند، درحالي كه اعراب درفصاحت شهر بوده درفنون سخنوري مهارت داشتند.
معجزه رسول اكرم(ص) از ساير معجزات گذشته متمايز بود؛ زيرا قرآن، معجزه اي ماندني است و درطول روزگار در دسترس هر پژوهشگر و هر حقيقت جويي، جاودان مانده است، درحالي كه معجزات ديگر پيامبران، حوادث ووقايعي بوده كه با سپري شدن آنها كساني كه درزمان پيامبران بوده اند آنها را ديده اند، و كساني كه پس از آنان آمده اند، آن معجزات رامشاهده نكرده اند،بلكه براي آنها نقل شده است، و اين خود سبب ضعف تأثير آنهاست، به ويژه امروزه كه نسبت به اديان شبهات فراواني وجود دارد.
به همين دليل، ديدگاه اسلام درباره معجزات ، اين است كه مردم را از درخواست آنهامنصرف نموده و آنان را به دقت و انديشه درموضوع رسالت اسلام و هدايت متبلور درقرآن كريم واداشته است. برخي از اهل ترديد دردوران رسالت رسول اكرم (ص) درخواست معجزه هايي كردند و پاسخ خداوند متعال به آنان اين بود كه درقرآن و هدايت موجود درآن و دلايل عقلي بينديشند ] تا بدانند[ كه قرآن وحي الهي است. خداي سبحان فرمود:
وقالوا لولا انزل عليه آيات[48] من ربه قل انما الايات عند الله و انما انا نذير مبين او لم يكفهم انا انزلنا عليك الكتاب[49] يتلي عليهم ان في ذلك لرحمه و ذكري لقوم يومنون[50]؛
و كافران گفتند چرا از پروردگارش براو نشانه هايي نازل نمي شود. بگو نشانه ها نزدخداست و من تنها بيم دهنده اي آشكار هستم، آيا كتابي كه برتو فرستاديم تا برايشان خوانده شود براي آنها كافي نبود؟ براستي در آن كتاب رحمت و يادآوري براي كساني است كه ايمان مي آورند.
«نتيجه گيري»
وظايف پيامبران بعنوان مصلحان توجه به اصلاح امور اجتماعي جوامع بشري است اين پيش فرض است كه مي بينيم آياتي از قرآن كه تأكيد به اصلاح امور اجتماعي مينمايد زيرا اصلاح امور اجتماعي ازجهاتي داراي اهميت است از اين جهان مي توان به 1- بستري سازي مناسب براي تكامل افراد جامعه 2- ايجاد امنيت 3- مقابله با فساد و عدم بروز ناهنجاريهاي اجتماعي مي توان نام برد.
ازجمله وظايف پيامبران ، راهنمايي مردم بسوي فضايلي است كه سعادت دنيا و آخرت آنها – بواسطه احكامي كه از خداوند دريافت ميكنند – درگرو كسب آن فضايل است، زيرا انسان ها نمي توانند صرفاً با عقل و خرد خود، به تمام ارزش ها و رفتار براساس آن ارزش ها برسند، چرا كه انگيزه هاي غريزي ، مصالح و خواهش هاي دروني آنها با يكديگر متفاوت است.
درقرآن كريم براي رسول خدا چهار وظيفه يا قلمروبيان شده است .
1-دريافت و ابلاغ وحي 2- تعيين و تبيين تعاليم دين 3- ولايت و سرپرستي جامعه براي اجراي قوانين الهي 4- ولايت معنوي
و درخاتمه ميتوان گفت كه آيات نوراني قرآن به مانشان ميدهد كه پيامبران الهي همه داراي يك هدف واحد بوده اند و هدف آنها اين بود كه خدا را به مردم معرفي كنند و مردم خد ارا بشناسند و از دستورات او اطاعت كنند و پيامبران مامور شده بودند كه درهر زماني خدا و دين او را درخور عقل و فهم مردم همان زمان معرفي كنند.
«و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم»
«ما هيچ پيامبري را نفرستاديم جزء به زبان قومش تا بتوانند براي آنها به روشني بيان كند»
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن