سایت علمی و پژوهشی آسمان - مطالب ارسال شده توسط reyhaneh

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

دلبستگی و وابستگی

بازديد: 163

 

بدون اینکه کسی را کنترل کنید عاشق او باشید، اجازه دهید شخص مورد علاقه تان خودش باشد. زمانی که عشق ما نسبت به همسرمان یا دیگران عشقی آگاهانه و هوشیارانه باشد، دیگر در مورد شخص مورد علاقه مان قضاوت نمی کنیم، او را مورد ارزیابی و نقد و انتقادهای بیجا و نادرست قرار نمی دهیم و در فکر تصاحب او نیستیم. زمانی که در مورد دیگری قضاوتی نداریم این بدان معناست که به او آنجور که هست ، به نیازها و حقوق او احترام گذاشته ایم. اگر چه هر نوع دلبستگی بعد از گذشت زمان به آرامش می رسد اما این دلیل خوب و روشنی برای این که مدتی را به چیزی یا کسی وابستگی پیدا کنیم که موجب اندوه و درد و رنج ما شود و بواسطه آن آسیب ببینیم وتعادل روحی و روانی خود را بمخاطره بیندازیم، نیست. اگر چه در مورد وابستگی به افراد، بنا به ماهیت عشق همواره عشق ما حد و مرزی نمی شناسد و بقول معروف چشمان ما را کور می کند و اکثریت افراد عشق را آنگونه که نمود می کند می پذیرند، اما نباید فراموش کرد که عشق ها و دل وبستگی نااگاهانه و از روی احساسات زودگذر باعث دلشکستگی و آسیب های جدی روحی و روانی ما خواهد شد.

عشق بدون قید و شرط ، یعنی رهایی از وابستگی . اگر چه افراد عقاید ، سلایق و باورها و نگرش های متفاوتی دارند و طبعا نیازهای روحی و روانی و فیزیولوژیکی انها نیز بسیار متفاوت می باشد اما این تفاوت ها مانع از عشق ورزیدن نیست. باید عاشقانه و آگاهانه یکدیگر را درک کنیم و  به نیازها و عقاید و حقوق یکدیگر احترام بگذاریم. عشق بدون قید و شرط موجب علاقه و محبت شدیدتر می شود.

وین دایر می گوید: " از وقتی که به دنبال اثبات اشتباهات رفتار دیگران و درست و سالم بدون رفتار خود نیستم، راحت تر با مردمی که نگرش متفاوتی به زندگی دارند، کنار می آیم."

مفهوم و معنای واقعی رهایی از وابستگی و دلبستگی این است که دیگر ما احساس درد و رنج نکنیم. من زمانی می توانم  فارغ از هر گونه درد و رنجی به دیگران عشق بورزم  و دیگران  برای من دوست داشتنی و جذاب بنظر برسند که بر آنها تملک و کنترلی نداشته باشم. دلیل رنج ها و غم ها ما در زندگی به عقیده من دو دلیل عمده و اساسی می تواند داشته باشد:

1. وابستگی ها

2. محرومیت ها و خلاء هایی که در زندگی ما وجود دارند

باگاواجیتا می گوید:

" انسانی که آرامش خود را در اثر جریان متلاطم خواسته ها و آرزوها از دست نمی دهد، درست مثل رودخانه ای است که به اقیانوس پیوسته است، در حالی که همیشه لبریز از آب است، اما آرام و ساکت. این انسان به تنهایی می تواند به آرامش دست یابد، اما انسانی که برای برطرف کردن خواسته هایش همیشه در حال سعی و کوشش است، عکس این انسان عمل می کند. اقیانوس مملو از آب است، اما همیشه آرام و ساکت می باشد، به جز لرزش ها و موج های کوچکی که در قسمت سطحی وجود دارند. نگرانی ها، حاصل وابستگی ما به افکاری است گه به نحوی و تا حدودی باید متفاوت تر از آنی باشد که هست. رنج و درد ما صرفنظر از شکل ان، حاصل ذهن ماست؛ ذهنی که بر ، داشتن بهترین مواهب تاکید دارد و به دیگران اجازه نمی دهد به همان گونه که هستند، باشند."

وین دایر می گوید:

" وابستگی به افراد یکی از مشکل ترین وابستگی هاست و تا زمانی که روش غلبه بر آن را یاد نگیریم، رنج زیادی را متحمل خواهیم شد. منظورم این نیست که علاقمند بودن به دیگران عمل نامناسبی می باشد، بلکه لازم است که به وجود دیگران در زندگی خود ارج نهیم و ارتباط خود را محترم شماریم. اگر در زندگی خود روابط عاشقانه بدون قید و شرط ایجاد کنیم، نتایج بسیار مثبتی بدست خواهیم آورد. منظورم این است که خواستن یا تمایل به دیگری، در صورتی که آن فرد  طبق میل و خواسته شما رفتار نکند، منجر به افسردگی و صدمه دیدن شما می شود. چنین عواطف و احساساتی را وابستگی می نامند. همه روابط انسان بدون وابستگی شادمانه تر خواهد بود. یعنی به اندازه کافی دیگران را دوست داشته باشیم و بگذاریم خود شان انتخاب کنند حتی اگر افکار آنها مطابق با سلیقه ما نبود."

در وابستگی  به اشیاء و افراد در واقع ما خود را برده و اسیر انها می کنیم و آنها را بر خود مسلط و چیره می سازیم. شخصیت و فردیت خود را مخدوش می کنیم و به تدریج از دست می دهیم . کوچکترین حرکت یا عمل فردی را که به او وابسته هستیم و به او عشق می ورزیم ، قلب ما را به درد خواهد آورد و باعث اندوه و افسردگی و رنجش ما خواهد شد. اگر معشوق یا کسی را که دوست داریم مطابق میل و خواسته ما عمل نکند ، اعتراض و گلایه ها و اشک و ناله های ما به آسمان هفتم هم خواهد رسید. معمولا وابستگی به افراد وسواس و حسادت  نیز بهمراه دارد. همه ما می دانیم که حسادت و وسواس تا چه حد آرامش ما را مختل می کند و باعث رنج و درد می شود.

وین دایر می گوید:

" روابط انسانی مبتنی بر رهایی در عوض وابستگی ،  همیشه سودمند و لذت بخش است، یعنی در حدی به کسی عشق بورزیم که اجازه دهیم خودش باشد و مختار زندگی خویشتن و حتی با رد جواب از طرف معشوق، چهار ستون وجودمان در هم نریزد و شوک عاطفی به ما وارد نیاید و اینکه آنقدر خوددار باشیم که اگر نتوانست معیارهای ما را بپذیرد، شخصیت مان مورد تهدید و خدشه واقع نشود. در رابطه زناشویی، حد عشق ورزیدن آن است که همسر خود را در قالب خودش قبول کنید، نه در قالب سلیقه خویشتن و او را همانطور که هست بپذیرید، چون او ، به همین صورت که بوده، مورد پسند شما قرار گرفته است. در زمینه ارتباط با اعضای خانواده و فامیل ، معنای رهایی آن است که رفتاری آزادمنشانه در پیش بگیرید و آنها را آزاد بگذارید هر گونه که می خواهند باشند و به خود بر طبق ارزیابی های دیگران نمره ندهید و به دیگر اعضای خانواده خود، از بابت همانچه که هستند، عشق بورزید و نه آنچه خودتان می خواهید باشند.

رهایی در روابط والدین با فرزندان خود، این است که آنها را وادار به پیروی و تاسی از تصمیمات خود نکنید و آنها را مجبور نسازید در مسیری که شما می خواهید گام بردارند. به انها اجازه دهید راه زندگی خود را، خود انتخاب کنند نه انکه به روشی که شما دیکته می کنید عمل کرده، زندگی نمایند. به تصمیمات آنها احترام بگذارید و در راه پرمخاطره زندگی ، راهنما و فرشته مهربان و حامی آنها باشید و کمک کنید که با اعتماد به نفس ، متکی به خود بار آیند و اطمینان یابند که محبت و عشق شما به آنها بی قید و شرط است حتی اگر رفتار و کردارشان مخالف فکر شما باشد.

در روابط انسانی اما، رهایی یا آزادی به معنای بی بند و باری و لاقیدی نیست، به عکس به معنی این است که شما با حلقه های زنجیری به بند کشیده شده اید که به شما می گوید بکوشید در ارتباط با دیگران، ارزشهای خود را حفظ کرده، به حالت تعلیق درآورید و در عوض تلاش برای بدست گرفتن کنترل آنها، یا هر نوع قضاوت و پیشداوری در مورد آنان، از دیدگاه عشق و عطوفت و همبستگی به آنها ارتباط برقرار کنید.

" انسان رهایی یافته " کسی است که مصون و رها از تمام آلام  و رنجهای بیهوده – که اغلب مردم به آن دچارند – می باشد و چون شما  عشق و عطوفت خود را نثار می کنید، سرشار از ذخیره انرژی حاصل از آن خواهید شد و از لحاظ ماوراء الطبیعه، انسانی رها هستید. آزاد و مختار به عشق ورزیدن بدون هیچ قید و شرط."

وابستگی به اتخاذ تصمیم های نامطلوب طبعا شکل و مبنای دیگری دارد، مثلا برای مطیع کردن معشوق، روشی پیش گیریم بر این اساس که " اگر می خواهی عشق مرا از ان خود کنی، باید هر جور که می توانی دل من را بدست بیااوری!" " هر جور که من خواستم و مطابق میل و اراده من هست رفتار و عمل کنی!" شما اگر بیاموزید که بدون اعمال نظر و تحمیل عقیده و سلیقه، معشوق را آزاد گذارید تا خودش باشد( نه آنچه شما می خواهید) آنگاه رهایی یافته اید. یعنی هیچ وابستگی به تملک و تصاحب دیگران ندارید و در اینجا یک نکته به ظاهر متناقض وجود دارد و آن این است که هر چه میزان اعمال نظر و دخالت شما کمتر باشد، فاصله بین شما کمتر خواهد شد. و در واقع رهایی شما را در گسترش روابط خود ترغیب و تشویق می کند تا عشق خود را تحکیم بخشد و در ضمن از آلام و رنج شما در روابط عاشقانه و زناشویی بکاهد، چون عشق بدون قید و شرط را نثار معشوق کرده اید که حتی در صورت ترک و عدم قبول شما، باز هم رشته عطوفت و عشق بین شما از هم نخواهد گسست. در فرایند رهایی در عشق می آموزیم که:

" عشق ، هدیه ای است که باید داد نه انکه گرفت" و این است معنی رهایی در عشق.

اکثر ما در روابط زناشویی شکست می خوریم و بعد از مدتی همه عشقی که زمانی بهترین و باارزش ترین گنیجنه قلب ما بود بیکباره محو می شود. به عقیده من، دلیل مهم ان این است که عشق های ما ، خاص و ناب نیست، عشق های ما بدون قید و شرط نیست، بلکه بخاطر عادت و وابستگی که مهمترین معیار و اساس و شالوده آن مشتی احساسات و هیجانات متزلزل بیش نیست، می باشد و از همه مهمتر این عشق و رابطه اگاهانه و هوشیارانه صروت نپذیرفته است.  در اولین گام همه ما بر ان هستیم تا معشوق را تحت تصاحب و تملک خود قرار دهیم و هر گونه که خواستیم مطابق با میل و معیارهای ما رفتار کند. بدیهی است وقتی چیزی را تصاحب کردیم به تدریج از شدت شور و علاقه ما نسبت به ان کاسته می شود. اگر می خواهیم عشقی بادوام و ماندگار داشته باشیم باید این عشق بدون قید و شرط صورت گیرد توام با شناختی هوشیارانه و اگاهانه، در غیر اینصورت دیری نمی پاید که از بین خواهد رفت.

البته ذکر این نکته هم ضروری است که آزاد گذاشتن معشوق به معنای ان نیست که او می تواند هر کاری را فراتر از چارچوب ها و ضوابط زناشویی و فرهنگ خانواده انجام دهد، بلکه هر مرد و زنی نسبت به یکدیگر وظایفی دارند و متعهد به مواردی هستند که نمی توان از ان سرباز زد، چرا که اگر چنین باشد این آزادی منجر به بی بند و باری و از هم گسستن روابط زناشویی خواهد شد.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:56 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تفاوت دختران و پسران در پرخاشگری

بازديد: 214

 

 

یکی از همسازترین تفاوت های جنسیتی آن است که پسران در مقایسه با دختران از نظر جسمی پرخاشگرتر هستند. این تفاوت به خصوص هنگامی مشخص می شود که کودکان خشمگین می شوند. این تفاوت در تمام فرهنگها وجود داشته و از اوایل رشد کودک آشکار می شود(وایت، 2001). در تبیین تفاوتهای جنسیتی در پرخاشگری جسمی هم عوامل زیستی و هم عوامل محیطی دخیل هستند. در این رابطه، عوامل زیستی به وراثت و هورمون ها اختصاص دارد در حالی که عوامل محیطی، انتظارات فرهنگی، الگوهای بزرگسالان و همسالان و پاداش پرخاشگری جسمی پسران را در بر می گیرد.

اگر پسران در مقایسه با دختران معمولا از نظر جسمی پرخاشگرتر هستند، اما آیا دختران در مقایسه با پسران بیشتر از پرخاشگری کلامی نظیر فریاد زدن استفاده نمی کنند؟

هنگامی که پرخاشگری کلامی نیز برسی می شود تفاوت های جنسیتی حذف شده و حتی گاهی اوقات میزان بروز آن در دختران بیشتر گزارش می شود(اگلی و استیفن، 1986). همچنین دختران احتمالا بیشتر نوع خاصی از پرخاشگری را نشان می دهند که پرخاشگری رابطه ای نامیده می شود و رفتارهایی را دربر می گیرد که در آن به ایجاد تنفر نسبت به دیگران به وسیله شایعه پراکنی های کینه توزانه یا نادیده گرفتن دیگران به علت عصبانیت منجر می شود(آندروود، 2002).

در پایان باید گفت یکی از مهارتهای مهم در اینجا توانایی تنظیم و کنترل هیجانات و رفتار فرد توسط خود اوست. پسرها در مقابل دخترها کمتر خودتنظیمی نشان می دهند. این کنترل کم خویشتن یا خودتنظیمی ضعیف را می توان در قالب مشکلات فردی تفسیر نمود. در یک مطالعه بین خودتنظیمی کم کودکان و پرخاشگری گسترده تر، اذیت دیگران، واکنش شدید به ناکامی، همکاری کم و عدم توانایی برای به تعویق انداختن کامروایی رابطه وجود داشت(بنت، 2003).

منبع: روانشناسی تربیتی-دکتر اسماعیل بیابانگرد- انتشارات ویرایش

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:49 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

اختلالات خواب در کودکان

بازديد: 309

 

اختلالات خواب در کودکان

 

اختلال خواب در کودکان

خواب از اولین پدیده هایی است که در اثر تغییرشرایط محیطی دچار اختلال می شود گاهی ناراحتی های محیطی که باعث اضطراب و تشویش کودک شده .....

 

شاید شما هم با کودکانی که شبها درست نمی خوابند برخورد کرده باشید. 
خواب از اولین پدیده هایی است که در اثر تغییرشرایط محیطی دچار اختلال می شود گاهی ناراحتی های محیطی  که باعث اضطراب و تشویش کودک شده یا موجب ناکامی خواسته ها وعدم ارضا نیازهای اساسی  او می‌گردد ،خواب وی را مختل می کند .

مشکلات خواب کودکان مانند بد خوابی،کم خوابی،جدا خوابیدن ازوالدین و... از جمله مسائلی است که ممکن است روی خانواده تاثیر منفی زیادی بگذارد. به همین خاطر والدین همواره در تلاشند با یافتن راه‌های جدید از بروز این اختلالات در فرزندان خود جلوگیری کنند.

شایع ترین اختلالات خواب عبارت است از بیزار شدن مکرر در طول شب و مقاومت در برابر رفتن به رختخواب که بیشتر در سنین کودکان نوپا و پیش دبستانی دیده می شود.

اگرچه 95درصد از نوزادان بعد از بیدار شدن در هنگام شب گریه می کنند و نیازمند کمک والدین جهت خوابیدن مجدد می باشند ولی اگر تا حدود 1سالگی به آنها فرصت داده شود می توانند آرامش دهنده شوند و60تا70درصد شیر خواران در پایان 1سالگی پس از بیدار شدن خود به خود به خواب می روند.
متخصصان بر این باورند که شناختن گونه های مختلف اختلالات خواب می تواند والدین را در بهبود این روند کمک کند.

اختلالات ساده خواب  
بی خوابی شبانه غالبا در حدود 20درصد از کودکان یک تا دوساله ،14درصد ازکودکان سه ساله و 8درصد از کودکان چهار ساله بروز می‌کند. تحقیقی که برروی 771کودک که دارای اختلال خواب بودند، انجام شد نشان داد که 56درصد از کودکان یک شب در هفته، 24درصد بین 2تا4 شب در هفته و20درصد بین 5تا7 شب در هفته دچار بی خوابی می شوند بر اساس بررسی هایی که تاکنون صورت گرفته،10درصد از این کودکان وحدود یک چهارم کل کودکان دنیا از اختلالات شدید خواب رنج می برند. برخی از آنها از زمان کودکی وبرخی دیگر در زمانی مشخص به این بیماری 
 
مبتلا می شوند واین در حالی است که به طور مثال نوجوانان پس از ابتلا به بیماری های مختلف در معرض ابتلا به این بیماری قرار می گیرند. در هنگامی که بی خوابی ناشی از شرایط روانی یا جسمانی باشد،این عوامل زمینه ای را باید درمان نماید، هنگامی که چنین علت هایی یافت نمی شوند، اطمینان بخشیدن به او و تاکید برروی کارایی اقدامات ساده (بهداشت خواب) مفید واقع می شود. 
 

موارد زیر برخی از روش های ساده ای هستند که با کمک آنها می توان اختلالات معمول خواب را درمان کرد:

- سعی کنید الگوی منظمی را برای ساعات خواب و بیداری کودک اجرا کنید به اطفال خود اجازه دهید که آزادانه و تنها بخوابند، اگر آنها سر و صدا کردند، سریعا با آنها برخورد نکنید و البته در کنار این عمل آنها را تنها نگذارید محیط اطراف را ساکت نگه دارید.این امر می تواند به کودک یاد دهد که شب با روز متفاوت است واو می تواند به هنگام شب استراحت کند.

- اجازه دهید صداهای طبیعی محیط خانه در جریان باشند، بعضی از بچه ها زمانی که صدای مادر خانه را می شنوند و مطمئن می شوند که مادر در نزدیکی شان به سر می برد خوشحال تر می شوند. 

- محرک های هیجان آور را در ساعات نزدیکی به خواب محدود کنید. همچنین پیش از خواب رفتن بچه، مطمئن شوید که او به خوبی و با آرامش کامل در رختخواب خود قرار گرفته است.

سعی کنید با گرفتن برو به اتاق خوابت مثل یک عمل تنبیهی  رفتار نکنید،به جای آن می توانید به کودک بگویید که لازم نیست بخوابی بلکه باید در تخت خودت استراحت کنی. وقتی جنبه اجبار برای خواب از بین برود، احساس آرامش و خواب خود به خود به وجود می آید.
 

اختلالات شروع و تداوم خواب 
این اختلالات در کودکان نوپا و پیش دبستانی بیشتر دیده می شود. برای کودکانی که در به خواب رفتن پس از رفتن به رختخواب مشکل دارند می توان از عادت های مطلوب زمان خواب با موفقیت استفاده کرد،از جمله گفتن داستان،خواندن آواز،یک نوشیدنی یامالش دادن پشت کودک.
 
بیدار شدن زود هنگام در نیمه شب 
- برای آنکه اتاق فرزندان خودتان را تاریکتر کنید بر روی چشمان وی چشم بندهای مخصوص قرار دهید یا در اتاقش از پرده های ضخیم استفاده کنید. هنگام خواب به کودک لباس راحت بپوشانید واتاق خوابش را به تهویه مجهز کنید، لحاف های سنگین را بردارید و یک اتاق خواب مطبوع برای او تهیه کنید فعالیت های بدنی کودک مانند بازی کردن در پارک و برنامه های ورزشی را در طول روز افزایش  دهید، انجام بازی های کامپیوتری ودیدن برنامه های تلویزیونی هیجان انگیز در کودک را در قبل از خواب محدود کنید. به خاطر داشته باشید مصرف شبانه برخی از مواد غذایی مانند چای یا نوشابه، خواب کودک را افزایش می دهد.
 

 مشکلات خواب در کودکان بزرگتر
شیوع مشکلات خواب در سنین دبستانی و نوجوانی مجددا بیشتر می شود. به موازات کاهش کنترل والدین و افزایش نیازهای آموزشی و اجتماعی کودک ممکن است که خواب کودک هرچه بیشتر نامنظم شود. گاهی اوقات تاخیر در شروع خواب،کاهش ساعات خواب و خواب آلودگی بیش  از حد هنگام روز وجود دارد. در موارد شدید ممکن است در این کودکان سندرم تاخیر مراحل خواب ایجاد شود،این بدان معنی است که آنها نمی توانند در شب بخوابند یا اینکه در هنگام روز بیدار بمانند، این حالت یک نوع اجتناب از مدرسه محسوب می شود. درمان این حالت مجبور کردن کودک به خوابیدن سر ساعت مشخص است تا کم کم این ساعت خواب به زمان مشخص  خودش در شب برسد. 
 

زمانی که هیچ کدام از این روش ها موثر نیستند:
اگر شما این روش های یاد شده را امتحان کردید و برای درمان اختلالات خواب در فرزندتان ناامید شدید بهتر است به پزشک متخصص مراجعه کنید. به نظر می رسد روان درمانی در تخفیف این اختلال ها، برطرف کردن اضطراب و اصلاح شیوه های غلط رفتاری مربوط به خواب موثر خواهد بودکه با توضیح این شیوه ها واختلال ها به والدین وخود کودک آنها را در مداوای بهتر در دوره های بعدی آماده کرد و اضطراب آنها را کنترل نمود. 
 البته  روش‌های بیان شده به همراه کنترل کردن گریه های کودکان می تواند به میزان 70تا90درصد اختلالات خواب در فرزند شما را از میان بردارد.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:41 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحول و شکل گيري عزت نفس در کودکان

بازديد: 199

 

عزت نفسش را حراج نکنيد!

 

کودک

هم چنانکه کودکان از خود درکي پيدا مي کنند و هويت خود را مي يابند تلويحا براي خصوصيات خود ارزش مثبت يا منفي قايل مي شوند. مجموعا اين ارزيابي هايي که کودک از خود ميکند عزت نفس او را تشکيل مي دهد.

عـزت نفس بالا يـکي از پشتوانه هـاي محـکمي اســت کـه ميتواند کـودک را در مقابل چالش هاي دنياي خـارج استوار سازد. به نظر ميرسد کـودکاني که احساس بهـتري نسبت به خودشان دارند، راحت تــر مي توانند از پس مشکلات بر بيايند و در برابر فشارهاي منفي خيلي راحت تر از سايرين  مـقاومت مي کنند. آنـها بيشتـر لبخند مي زنند و از زندگي لذت بيشتري مي برند. اين نوع کـودکان واقـع گرا هستند و عموماً خوش بين مي باشند.

از سوي ديگر کودکاني که داراي عزت نفس پاييني هستند، هر چالش کوچکي ميتواند سبب ايجاد استرس، اضطراب و نااميدي در آنها شود. کودکاني که به خود اعتماد ندارند، به سختي مي توانند براي مشکلات خود راه حل هاي کاربردي پيدا کنند. اغلب افکار منفي نظير: "من آدم خوبي نيستم" يا "نمي توانم هيچ کاري را به خوبي انجام دهم" به سراغ آنها مي آيد و سپس به صورت افرادي غير فعال و افسرده در مي آيند. فقط کافي است با يک چالش روبرو شوند، اولين واکنشي که نشان مي دهند: "من نمي توانم" است.

به نظر ميرسد کـودکاني که احساس بهـتري نسبت به خودشان دارند، راحت تــر مي توانند از پس مشکلات بر بيايند و در برابر فشارهاي منفي خيلي راحت تر از سايرين  مـقاومت مي کنند

البته اشاره اين نکته ضروري به نظر مي رسد که عزت نفس خودپنداره نيست، زيرا ارزيابي در آن دخالت دارد. خودپنداره مجموعه اي است از عقايد فرد درباره خود که بيشتر بر مبناي توصيف است تا قضاوت.

ممکن است برخي از بخشهاي خودپنداره خوب يا بد تلقي شود ولي بعضي از بخشها نه خوب تلقي شود و نه بد. اينکه کسي موي سياه يا صداي نرمي دارد بخشي از خودپنداره است ولي اين خصوصيات نه مثبت هستند و نه منفي. از طرف ديگر عزت نفس به ارزيابي هاي فرد از خصوصياتش اطلاق مي شود. مثالي ممکن است اين تمايز را روشن نمايد. يک پسر بچه هشت ساله ممکن است از خودش اين تصور را داشته باشد که زياد دعوا مي کند. اگر براي اين توانايي در راه انداختن اين دعوا ارزش قايل باشد و به خودش حق بدهد اين خصوصيت به عزت نفس او مي افزايد. ولي اگر از اينکه دايما دعوا راه انداخته ناخشنود باشد اين خصوصيت پرخاشگري او احتمالا عزت نفس او را کاهش مي دهد.

عزت نفس

اندازه گيري عزت نفس

وقتي که از کودکان مي پرسيم که چقدر خودشان را دوست دارند و يا توانايي هاي خود را چگونه ارزيابي مي کنند غالبا پاسخهايي مي دهند که خالي از جانبداري نيست. اندازه گيري عزت نفس کودکان زير هفت سال دشوار است. اگر از کودکان پيش مدرسه اي سوال شود که چه احساسي در مورد توانايي هاي خود دارند غالبا مي گويند که از خود رضايت دارند و در ضمن حالتي حاکي از تعجب و حيرت به خود مي گيرند.

کودکان در نه يا ده سالگي موقع ارزيابي خود غالبا گزارشهايي حاکي از دست کم گرفتن خود مي دهند و احتمالا حس مشخص و روشن تري در مورد توانايي خود در حوزه هاي مختلف دارند.

البته حتي کودکان بزرگتر ممکن است نپذيرند که خصوصيات نامطلوبي دارند و شايد ندانند که خصوصيات معيني از سوي ديگران نامطلوب قلمداد مي شود. در مطالعه اي ارزيابي کودکان از خود با ارزيابي معلمان و همسالان از آنان مورد مقايسه قرار گرفت. بسياري از ارزيابي هاي کودکان از خود با ارزيابي هاي ديگران از آنان همخوان بود ولي تقريبا يک سوم کودکاني که همسالان و معلمانشان آنان را ناتوان يا غير محبوب ارزيابي کرده بودند خودشان را توانا و محبوب ارزيابي کرده بودند.شايد عزت نفس اين کودکان بيش از آن بود که ديگران فکر مي کردند و يا اينکه بيش از آن چه واقعا فکر مي کردند تصور مثبتي از خود داشتند.

 يکي از مقياسهايي که براي کاهش تعصب در پاسخ طرح ريزي شده مقياس استنباط خود براي کودکان است. بر اساس اين مقياس در هر پرسش دو نوع کودک توصيف مي شود و ازکودکان پرسيده مي شود که به کدام نوع تعلق دارند.اين مقياس در اندازه گيري ادراک کودکان از خود در مقايسه با مقياسهاي قبلي  با موفقيت بيشتري همراه است.

عزت نفس خودپنداره نيست، زيرا ارزيابي در آن دخالت دارد. خودپنداره مجموعه اي است از عقايد فرد درباره خود که بيشتر بر مبناي توصيف است تا قضاوت.

 

عزت نفس در کودکان چند بعد دارد. هر چند به نظر مي رسد که افراد احساس کلي در مورد ارزش خود داشته باشند عزت نفس در قلمرو رفتارهاي مختلف فرق مي کند. براي مثال بر اساس مقياس استنباط کودک از توانايي خود براي سه حوزه امتيازهايي در نظر گرفته مي شود؛ مهارتهاي شناختي، اجتماعي و جسماني. کودکان خود را در اين سه حوزه به نحو متفاوتي در جه بندي مي کنند.

البته بزرگسالان ممکن است بتوانند با تاکيد بر حوزه هايي که کودکان در آن توانا هستند به ايجاد عزت نفس در آنان کمک کند. از سوي ديگر نبايد انتظار داشته باشند که ارزيابي مثبت کودک از خود در يک زمينه مستقيما به قلمروهاي ديگر منتقل شود.

خودپنداره کودک

از طرف ديگر يکى از دلايل توجه زيادى که به عزت نفس  کودکان مى شود، اين تصور است که ممکن است ضعف بعضى از کودکان در مدرسه ناشى از کمى عزت نفس آنان باشد. چندين برنامه تربيتى براى بالا بردن عزت نفس کودک به اين اميد طرح ريزى شده است که بتواند عملکرد او را در مدرسه نيز پيش ببرد.

عزت نفس، اطمينان به خود و ارزش قايل شدن براى خود را به همراه مى آورد. مردم منطبق با خود انگاره خود و توقعات خودشان و ديگران رفتار مى کنند. تصور شخص از خودش، تعيين کننده سرنوشت او خواهد بود.  انتقاد مثبت، توجه و حمايت از کودک در ايجاد خودانگاره، دستيابى به يک حس مطلوب انتظار از خود و انگيخته باقى ماندن کمک مى کند. هنگام تمجيد از فرزندتان با استفاده از تعاريف متنوع مى توانيد بر او تأثير گذاشته و اعتبار بيشترى به او ببخشيد. نه فقط اين تعاريف، عزت نفس فرزندتان را بهتر مى کند، بلکه با استفاده بيشتر از آنها به نحو مثبت ترى شاهد رشد کيفيات و عملکردهاى خوب در او خواهيد بود.

کمک به رشد يک عزت نفس مثبت به دور از محدوديت هاى تصور قالبى، گام مهمى در جهت صحيح مى باشد. کودکى با عزت نفس خوب، انضباط شخصى بيشترى دارد و براى يادگيرى و ارتقاى سطح مهارت هايش بهتر انگيخته شده است. براى ارتقاى خودانگاره فرزندتان، اعتقاد داشته باشيد که او مهم ترين کودک دنياست سپس او را تشويق به قبول اين مطلب نماييد.

رشد و شخصيت کودک- تاليف ماسن و همکاران، ترجمه ياسايي


منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:41 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

سخنانی از چارلی چاپلین

بازديد: 139

 

 

آموخته ام که
با پول مي شود خانه خريد ولي آشيانه نه، رختخواب خريد ولي خواب نه، ساعت خريد ولي زمان نه، مي توان مقام خريد
ولي احترام نه، مي توان کتاب خريد ولي دانش نه، دارو خريد ولي سلامتي نه، خانه خريد ولي زندگي نه و بالاخره ، مي توان قلب
خريد، ولي عشق را نه.

آموخته ام ... که تنها کسي که مرا در زندگي شاد مي کند کسي است که به من مي گويد: تو مرا شاد کردي
آموخته ام ... که مهربان بودن، بسيار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام ... که هرگز نبايد به هديه اي از طرف کودکي، نه گفت
آموخته ام ... که هميشه براي کسي که به هيچ عنوان قادر به کمک کردنش نيستم دعا کنم
آموخته ام ... که مهم نيست که زندگي تا چه حد از شما جدي بودن را انتظار دارد، همه ما احتياج به دوستي داريم که لحظه اي با وي
به دور از جدي بودن باشيم
آموخته ام ... که گاهي تمام چيزهايي که يک نفر مي خواهد، فقط دستي است براي گرفتن دست او، و قلبي است براي فهميدن وي
آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در يک شب تابستاني در کودکي، شگفت انگيزترين چيز در بزرگسالي است
آموخته ام ... که زندگي مثل يک دستمال لوله اي است، هر چه به انتهايش نزديکتر مي شويم سريعتر حرکت مي کند
آموخته ام ... که پول شخصيت نمي خرد
آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگي را تماشايي مي کند
آموخته ام ... که خداوند همه چيز را در يک روز نيافريد. پس چه چيز باعث شد که من بينديشم مي توانم همه چيز را در يک روز به
دست بياورم
آموخته ام ... که چشم پوشي از حقايق، آنها را تغيير نمي دهد
آموخته ام ... که اين عشق است که زخمها را شفا مي دهد نه زمان
آموخته ام ... که وقتي با کسي روبرو مي شويم انتظار لبخندي جدي از سوي ما را دارد
آموخته ام ... که هيچ کس در نظر ما کامل نيست تا زماني که عاشق بشويم
آموخته ام ... که زندگي دشوار است، اما من از او سخت ترم
آموخته ام ... که فرصتها هيچ گاه از بين نمي روند، بلکه شخص ديگري فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
آموخته ام ... که آرزويم اين است که قبل از مرگ مادرم يکبار به او بيشتر بگويم دوستش دارم
آموخته ام ... که لبخند ارزانترين راهي است که مي شود با آن، نگاه را وسعت داد
 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:39 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

آلبرت بندورا

بازديد: 133

 


آلبرت بندورا ( ـ1925) 


آلبرت بندورا در كانادا متولد شد، در شهري آنقدر كوچك كه دبيرستانش تنها 20 دانش‌آموز و 2 معلم داشت. بعد از فارغ‌التحصيلي با كارگران ساختماني در ناحيه يوكون به پر كردن چاله‌چوله‌هاي بزرگراه آلاسكا پرداخت. بندورا مجذوب مردمي شد كه در اين منطقه شمالي با آنها روبه‌رو شده بود. «او خود را در ميان مجموعه‌اي جالب از آدم‌‌ها يافت كه اكثراً از دست طلبكار، نفقه بگير و مأموران ناظر بر آزادي مشروط فرار كرده بودند. ]بندورا[ به سرعت علاقه‌اي شديد به آسيب‌شناسي رواني زندگي روزمره پيدا كرد كه به نظر مي‌رسيد در اين وادي دشوار به شكوفايي رسيده است» (عالم برجسته، 1981، ص. 28). 

بندورا مدرك دكتري خود را در 1952 از دانشگاه آيوا دريافت كرد و به عضويت هيأت علمي دانشگاه استانفورد درآمد. در اوايل دهه 1960 او گونه‌اي از رفتارگرايي را معرفي كرد كه ابتدا آن را رويكرد رفتارگرايي اجتماعي و بعداً نظريه شناختي اجتماعي ناميد (بندورا، 1986). 

نظريه شناختي اجتماعي 

رويكرد بندورا كمتر از رفتارگرايي اسكينر افراطي است و تأثير علاقه جديد در عوامل شناختي را منعكس و تقويت مي‌كند. اما رويكرد بندورا رفتارگرا باقي مانده است. پژوهش‌هاي او بر مشاهده رفتار آزمودني‌هاي انساني درحال كنش متقابل تمركز دارد. درون‌نگري را به كار نمي‌برد و بر نقش تقويت در كسب و تغيير رفتارها تأكيد مي‌كند. 

نظام بندورا، علاوه بر رفتاري بودن شناختي نيز هست. او تأثير برنامه‌هاي تقويت بيروني بر فرآيندهاي تفكر، نظير اعتقادات، انتظارات و آموزش‌‌ها، را مورد تأكيد قرار مي‌دهد. از نظر بندورا، پاسخ‌هاي رفتاري، مثل رباط‌‌ها يا آدم ماشيني، به‌طور خود به خودي به وسيله محرك‌هاي بيروني شروع نمي‌شوند. درعوض، واكنش به محرك‌‌ها خود انگيخته هستند. هنگامي كه يك تقويت بيروني رفتار را تغيير مي‌دهد، به اين دليل است كه فرد هشيارانه از آنچه كه تقويت شده آگاه است و همان تقويت را براي دوباره رفتار كردن به همان صورت، پيش‌بيني مي‌كند. 

اگرچه بندورا با اسكينر در اينكه رفتار ما درنتيجه تقويت مي‌تواند تغيير كند موافق است. همچنين معتقد است ـ و به صورت تجربي آن را نشان داده است ـ كه درواقع افراد مي‌توانند بدون تجربه مستقيم تقويت تمام انواع رفتارها را ياد بگيرند. 

ما مجبور نيستيم خودمان تقويت را تجربه كنيم؛ مي‌توانيم از طريق تقويت جانشيني، يعني با مشاهده رفتارهاي ساير مردم و نتايج آن رفتارها، ياد بگيريم.

توانايي ياد گرفتن از سرمشق و تقويت جانشيني بر اين فرض استوار است كه ما استعداد پيش‌بيني و درك نتايجي را كه در مورد ديگران مشاهده نموده و خودمان هنوز تجربه نكرده‌ايم داريم. ما با تجسم يا تصور ذهني نتايج رفتار تجربه نشده و با تصميم‌گيري هشيارانه براي اينكه به همان طريق رفتار بكنيم يا رفتار نكنيم مي‌توانيم رفتار خودمان را نظم داده و آن را راهنمايي كنيم. 

بندورا پيشنهاد مي‌كند كه بين محرك و پاسخ، يا بين رفتار و تقويت، آنگونه كه اسكينر مي‌گفت، پيوندي وجود ندارد. درعوض، يك مكانيسم واسطه‌اي بين محرك و پاسخ دخالت مي‌كند و آن مكانيسم، فرآيندهاي شناختي فرد هستند. 

بنابراين فرآيندهاي شناختي در نظريه شناختي اجتماعي نقش قدرتمند دارند و ديدگاه بندورا از ديدگاه اسكينر متمايز مي‌سازند. از نظر بندورا، اين عملاً برنامه تقويت نيست كه در تغيير رفتار آنقدر مؤثر است، بلكه علت تأثير برنامه، طرز فكر درباره برنامه است. ما به جاي اينكه از راه تجربه مستقيم تقويت ياد بگيريم، از راه الگوبرداري يا سرمشق‌گيري، با مشاهده ساير افراد و منطبق كردن الگوي رفتارمان بر الگوي رفتار آنها ياد مي‌‌گيريم. به نظر اسكينر، هركس تقويت‌كننده‌‌ها را كنترل مي‌كند رفتار را كنترل مي‌كند. به نظر بندورا، هركس سرمشق‌‌ها را در جامعه كنترل مي‌كند رفتار را كنترل مي‌نمايد. 

بندورا پژوهش‌هاي زيادي در مورد ويژگي‌هاي سرمشق‌هايي كه بر رفتار ما تأثير دارند انجام داده است. يافته‌هاي او نشان مي‌دهد كه به احتمال بيشتر ما رفتارمان را از كساني سرمشق مي‌گيريم كه از نظر سن و جنسيت شبيه به ما هستند، همچنين همتاياني كه مسائلي مثل مسائل ما را حل مي‌كنند. ما نيز تمايل داريم كه تحت تأثير سرمشق‌هايي كه از نظر منزلت و شخصيت بالا هستند قرار بگيريم. نوع رفتار مورد سرمشق بر ميزان تقليد ما تأثير مي‌گذارد. رفتارهاي ساده بيشتر از رفتارهاي پيچيده مورد تقليد قرار مي‌‌گيرند. رفتارهاي خصمانه و پرخاشگرانه شديداً تقليد مي‌شوند و اين تقليد در كودكان بيشتر است (بندورا، 1986). بنابراين، آنچه ما مي‌بينيم ـ چه در زندگي واقعي و چه در رسانه‌‌ها ـ رفتار ما را تعيين مي‌كند. 

رويكرد بندورا نظريه يادگيري اجتماعي است، زيرا رفتار را چنانكه در موقعيت‌هاي اجتماعي شكل مي‌گيرد و تغيير مي‌يابد مورد مطالعه قرار مي‌دهد. بندورا پژوهش‌هاي اسكينر را به دليل اينكه فقط آزمودني‌‌ها به صورت فردي و اغلب به جاي استفاده از آزمودني‌هاي درحال كنش متقابل، از موش و كبوتر استفاده مي‌كرد مورد انتقاد قرار مي‌دهد. تعداد معدودي از مردم عملاً در انزوا به سر مي‌برند. بندورا مي‌گويد روانشناسي نمي‌تواند از يافته‌هاي پژوهشي كه كنش متقابل اجتماعي را از نظر دور مي‌دارد انتظار داشته باشد كه به دنياي جديد ربط داشته باشد.


 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:39 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

رفتارگرایی

بازديد: 177

 


گاه گفته می شود كه لامُتری یا هابز یا حتی ارسطو نخستین رفتارگرایان بوده اند. اما چنین ادعاهایی موجب می شود كه نكته اصلی نادیده گرفته شود و آن اینكه رفتارگرایی در اصل، حركتی روشمند در روان شناسی بود كه تنها باید در بستر تاریخی خود در اوایل قرن بیستم موردتوجه قرار گیرد. این باور كه جان. بی. واتسون بنیانگذار این اندیشه آن را چنین نامید، بر این مبنا استوار بود كه روان شناسی تنها زمانی می تواند علم شمرده شود كه اساس خود را بر گونه ای از مقایسه ها و مشاهدات عینی كه دانشمندان علوم طبیعی و زیست شناسان بنا كرده اند استوار كند. این ادعا پذیرفتنی بود، زیرا هنگامی كه عنوان شده بود كه روان شناسی درون گرایانه(1) با زمینه ای از مباحثات بی پایان دربارة معانی و مفاهیم مواجه بود، هنگامی كه به عكس آن مطالعة رفتار حیوانات كه با نظریات داروین جهش عظیمی یافته بود، با شتاب به پیش می رفت. در نتیجه زمان برای پیشنهاد بحث انگیز واتسون مناسب بود: پیشنهادی كه تنها راه پیشرفت مطالعه علمی انسان را در اتخاذ روشی مشابه روشهای مشاهده ای می دانست كه با مطالعه دربارة حیوانات موفقیت و قابلیت بسیار بالای خود را به اثبات رسانده بود. آنچه گفته شد جوهرة رفتارگرایی بود و هم چنین دربارة تنها اصلی بود كه در بین همة كسانی كه خود را رفتارگرا می نامند، مشترك است.

 

 

 

مرتبط با این ادعا كه شواهد قابل اتكا فقط در حوزة علم یافت می شوند، دیدگاهی به میان می آید كه مبتنی بر كاركرد حقیقی علم است. واتسون معتقد بود كه كاركرد علم به آن میزان نیست كه همه رویدادها را تبیین كند، اما می تواند آنها را پیش بینی و هدایت كند. در نتیجه رفتارگرایی شباهت نزدیكی با اشكال خاصی از مصلحت گرایی (پراگماتیسم)(2) امركایی داشت كه از سوی جان دیویی، چارلز پیرس و ویلیام جیمز ارائه می شد و بخوبی با گرایش فراگیر موجود در امریكا سازگاری داشت. گرایشی كه باور داشت شیوة بدیهی برای بهبود بخشیدن به وضعیت انسان در بهره برداری صحیح از محیط بیرونی است كه تاثیر مهم و مشخصی بر رفتار او دارد.

پس چه چیزی مردم را به این ادعا سوق می دهد كه اشكال پیشین درتاریخ روان شناسی همچون هابز و ارسطو ممكن است رفتارگرا نامیده شوند؟ شاید تا حدی این حقیقت كه بسیاری از دانشمندان پیش از واتسون به مطالعه انسان به طور عینی تمایل نشان می دادند. در عین حال بر مشاهدات درونگرایانه اتكایی نداشت، علت این امر هم این بودكه این افراد فاقد نظریه ای روشمند در بررسیهای خود بودند. گرچه مهمتر از اینها وجود دیگر اصول و نظریه ای بود كه واتسون از آنها حمایت می كرد و بخوبی با رهنمودهای روش شناختی او سازگار بود و توسط اندیشمندان پیش از او ارائه شده بود.

واتسون همانند بسیاری دیگر از رفتارگرایان به اصولی ناگفته و بی قید و شرط دربارة گونه ای از موجودات حاضر درجهان باور داشت. او یك ماده باور بود كه تفكر حاصل فرآیندهایی در مغز و حنجره است. دیدگاه او دربارة گونه ای از مفاهیم كه برای گسترش علم روان شناسی مناسب بود، با ماده گرایی ارتباط تنگاتنگی داشت. او همانند هابز كه پیش از او زندگی می كرد و هال كه پس از او به عرصه آمد، اعتقاد داشت كه مفاهیم باید ویژگی ماشینی و مكانیكی داشته باشند. این باور از سوی بسیاری از رفتارگرایان تعلقی و ذهنی متأخر هم طرح شده بود، كسانی كه حاضر نبودند دربارة هیچ ایدة مرتبط با مسائل متافیزیكی بحث كنند، چرا كه مدعی بودند این مسائل خارج از محدوده صلاحیت علمی قرار دارند. سرانجام آنكه واتسون در نظریة خود یك تداعی گرا محسوب می شود. او اعتقاد داشت چرخه های واكنش ساده در رفتار با یكدیگر به وسیله تداعی به هم مرتبط می شوند، در این خصوص نظریه براستی غیرخلاق بود، چرا كه او قلمروی تحركات كاملاً ساده ای به ساخت نظریه ای منتقل كرد كه پیش از آن برای پاسخگویی به ارتباط میان شیوه های تفكر ابتدایی و ساده طرح شده بود. او بر اهمیت ارتباط پیرامون میان محركها تأكید داشت و نقش فرآیندهای مركزی را كمتر می دانست. به این ترتیب او آنچه را كه بعدها نظریة یادگیری محرك- پاسخ (Stimulus- response) نامیده می شد، بنیان گذاشت.

با دانستن این موارد مشخص می شود چون روان شناسان پیش از واتسون اصول روشمند مشخصی نداشتند، نمی توانند به عنوان خاستگاه روان شناسی رفتارگرا تلقی شوند. در واقع اساس این اصول روشمند برجنبش روان شناسی و بر جنبه های دیگری از اندیشه واتسون استوار بود، اندیشه ای كه البته همه رفتارگران دربارة ماده باوری و كاربرد مفاهیم ماشینی و قالبی و قواعد تداعی گرایانه در آن مشترك نبودند.

بایددقت داشت كه در این قضیه، در اندیشمندان پیش از واتسون كاربرد اندكی از خودآگاهی در روشهای عینی، وجود داشته است. این تحلیل روشن دربارة وجه ممیزة رفتارگرایی، روشی مفید برای طرح رفتارگرایی به عنوان پدیده ای در تاریخ اندیشه را پیش روی ما قرار می دهد. در همین ارتباط چهره های مهم و شناخته شده ای در تاریخ روان شناسی مطرح هستند كه تنها با اغماض بسیار می توانند پیشاهنگان رفتارگرایی شمرده شوند اما به اقتضای موقعیت و برای هرچه روشنتر شدن پیشینه رفتارگرایی به مثابه یك جنبش در تاریخ روان شناسی، باید شناخته و معرفی شوند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:32 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

نقل قول هایی از روانشناسان بزرگ

بازديد: 91

 

 

نقل قول‌هایی از روان‌شناسان بزرگ

 

 

 

  • ویلیام جیمز (1842-1910)
  •  
  •   بسیاری از مردم فکر می‌کنند در حال فکر کردن هستند در حالی که مشغول   بازآرایی و تنظیم پیشداوری‌ها و تعصباتشان هستند.
  •   پذیرش آنچه اتفاق افتاده است، نخستین گام در غلبه بر پیامدهای هر بدشانسی   است.
  •   فلسفه، والاترین و بدیهی‌ترین خواسته بشر است.
  •   عقل سلیم و شوخ‌طبعی، هر دو یک چیزند که با سرعت‌های متفاوت حرکت می‌کنند. شوخ‌طبعی، همان   عقل سلیم با دور تند است!
  •   هر کس باید برای تمرین، هر روز حداقل دو کاری که از آنها نفرت دارد را انجام دهد.
  •   انگیزه نهانی تمام کارهایی که اغلب مردم می‌کنند این است که چگونه شادی به دست آورند، چگونه آن را   نگه دارند و چگونه آن را بهبود بخشند.
  •   هنر «عاقل بودن» عبارت است از هنر آگاهی از این که از چه چیزهایی چشم‌پوشی کنید.
  •   تنها یک دلیل برای شکست انسان وجود دارد و آن کمبود ایمان فرد به خودِ واقعی‌اش است.
  •   همه ما آمادگی داریم تا به دلایلی کارهای وحشیانه و غیرمتمدنانه انجام دهیم. فرق بین یک آدم خوب و یک   آدم بد در انتخاب آن دلیل است.
  •   عمیق‌ترین اصل طبیعت انسان، اشتیاق و میل شدید او به قدردانی شدن است.

*****************************

*  آلبرت بندورا (1925-)

  •   اعتماد به نفس ضرورتاً تضمین‌کننده موفقیت نیست ولی عدم اعتماد به نفس   مطمئناً باعث شکست می‌شود.
  •   مردم نه تنها با تعمق کردن، درک بهتری به دست می‌آورند بلکه می‌توانند تفکر خود را   نیز ارزیابی کرده و تغییر دهند.
  •   آدم موثر و اثربخش کسی است که آینده‌اش را می‌سازد نه این که آن را پیش‌بینی   کند.
  •   کسانی که به توانائیهای خود اعتقاد و اطمینان دارند به کارهای دشوار به صورت چالش‌هایی می‌نگرند که   باید بر آنها پیروز شوند نه به صورت تهدیدهایی که باید از آنها اجتناب کند.
  •   ما آدمها بیشتر روی نظریه‌های شکست سرمایه‌گذاری می‌کنیم تا نظریه‌های پیروزی.

*****************************

*  کارل راجرز (1902-1987)

  •   وقتی به دنیا نگاه می‌کنم، بدبینم ولی وقتی به مردم نگاه می‌کنم، خوش‌بینم.
  •   تنها آدم فرهیخته کسی است که یادگرفته باشد چگونه یاد بگیرد و تغییر کند.
  •   جوهر و ذات خلاقیت، تازگی و نوبودن آن است و در نتیجه، ما استانداردی برای   قضاوت درباره آن نداریم.
  •   تجربه برای من بالاترین اولویت را دارد. معیار صحّت و اعتبار هر چیز، تجربه خود من   است. نظرات افراد دیگر، و حتی ایده‌های خودم نیز به اندازه تجربیاتم اعتبار ندارند.
  •   برای کسی که کاملاً در برابر تجربیات جدید راحت (باز) است و حالت تدافعی نمی‌گیرد، هر لحظه، می‌تواند   سرشار از تازگی باشد.
  •   در ابتدای کارم این سوال را از خود می‌پرسیدم که: «چگونه می‌توانم این فرد را درمان کنم یا تغییر دهم؟»   اکنون این سوال را بدین صورت تغییر داده‌ام که: «چگونه می‌توانم رابطه‌ای با این فرد برقرار کنم که او بتواند   از این رابطه برای رشد شخصی خودش استفاده کند؟»
  •   من رفته رفته به یک نتیجه‌گیری بدبینانه و منفی درباره «زندگی خوب» رسیده‌ام. به نظرم می‌آید که زندگی   خوب یک شکل ثابت ندارد، بلکه یک فرایند است. یک جهت است نه یک مقصد.

*****************************

*  زیگموند فروید (1856-1939)

  •   سوالی که هرگز بدان پاسخ داده نشده است و خود من نیز علیرغم سی سال   تحقیق و مطالعه برای آن پاسخی نیافته‌ام این است که «خواسته زنان چیست؟»
  •   رابطه بین خود ( ego ) و نهاد ( id ) را می‌توان با رابطه بین سوار و اسب مقایسه   کرد. اسب، تامین‌کننده انرژی و سوار، هدف‌گذار و راهنماست.
  •   خود ( ego )، ارباب خانه خودش نیست.
  •   آدم اکراه دارد که بگوید نیت «شاد بودن انسان» در برنامه «خلقت» جایی نداشته   است.

*****************************

* کرت لوین (1890-1947)

  •   هیچ چیز عملی‌تر از یک نظریه خوب نیست.
  •   اگر واقعاً می‌خواهید چیزی را درک کنید، سعی کنید آن را تغییر دهید.
  •   تجربه به تنهایی تولید دانش نمی‌کند.
  •   فعالیت اجتماعی نیز مثل فعالیت جسمی توسط درک و احساس، راهبری   می‌شود.
  •   یک آدم موفق معمولاً هدف بعدیش را خیلی بالاتر از آخرین دستاوردش قرار نمی‌دهد.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:32 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

زيگموند فرويد و تحول روانكاوي

بازديد: 137



زيگموند فرويد و تحول روانكاوي (1939ـ1856) 


زيگموند فرويد در ششم ماه مه 1856 در فري‌برگ، مراوي (كه اكنون پريبر، چكسلواكي است) به دنيا آمد. در 1990، نام ميدان استالين اين شهر به ميدان فرويد تبديل شد. پدرش تاجر پشم بود كه چون در مراوي ورشكست شد، با خانواده‌اش ابتدا به لايپزيك و مدتي بعد، يعني هنگامي كه فرويد 4 ساله بود، به وين نقل‌مكان كرد.

فرويد تقريباً مدت 80 سال در وين باقي ماند. پدر فرويد 20 سال از مادرش مسن‌تر و مردي سختگير و قدرت‌طلب بود. فرويد هنگامي كه پسر خردسالي بود، ضمن احساس ترس از پدر، او را دوست مي‌داشت. مادرش حمايت‌كننده و با محبت بود و فرويد نسبت به او احساس دلبستگي هوس‌آلودي داشت. البته اين ترس از پدر و كشش جنسي نسبت به مادر چيزي است كه بعدها فرويد آن را عقده اديپ ناميد و چنين به نظر مي‌رسد كه اين مفهوم از تجارب دوره كودكي وي و يادآوري آنها گرفته شده باشد. چنانكه خواهيم ديد بيشتر نظريه او از اهميت شرح‌حال خودش گرفته است.

از هشت فرزند خانواده، فرويد توانايي ذهني بيشتري از خود نشان داد و خانواده‌اش براي تشويق او تلاش مي‌كردند. اتاق وي تنها اتاق خانه بود كه يك چراغ نفتي داشت، كه براي مطالعه روشنايي بهتري را ايجاد مي‌كرد؛ ساير اعضاي خانواده از شمع استفاده مي‌كردند. كودكان ديگر، كه او در برابر آنها رقابت و آزردگي خاطر بيشتري نشان مي‌داد، اجازه نداشتند به تمرين موسيقي بپردازند، از بيم آنكه مبادا سر و صدا براي دانشمند جوان مزاحمت ايجاد كند. 

فرويد يكسال پيش از سن معمول وارد دبيرستان شد كه در آنجا شاگردي درخشان بود و در سن 17 سالگي به عنوان فردي ممتاز از آنجا فارغ‌التحصيل شد. نظريه تكامل داروين علاقه او را در مورد رويكرد علمي نسبت به دانش بيدار كرد و فرويد تصميم به تحصيل در پزشكي گرفت. به اشتغال در طبابت تمايل زيادي نداشت، اما رشته پزشكي را به اين اميد انتخاب كرد كه او را به حرفه‌اي دز زمينه پژوهش‌هاي علمي هدايت كرد. 

او در 1873 تحصيلات خود را در دانشگاه وين آغاز كرد. به سبب علاقه به ساير رشته‌هايي كه رابطه مستقيم با تحصيل در رشته پزشكي نداشت، مانند فلسفه، اتمام تحصيلات او هشت سال به طول انجاميد. در ابتدا توجه او به زيست‌شناسي متمركز شد و بيش از 400 مارماهي نر را براي بررسي دقيق بيضه‌‌ها كالبدشكافي كرد. او از اين بررسي‌‌ها نتيجه‌اي به دست نياورد، اما اين نكته قابل توجه است كه نخستين تلاش وي در راه تحقيق به امور جنسي معطوف شد. سپس به فيزيولوژي و مطالعه درباره نخاع شوكي ماهي روي آورد و شش سال در انستيتوي فيزيولوژيكي روي يك ميكروسكوپ كار كرد.

فرويد در دوره تحصيل پزشكي خود آزمايش درباره داروي كوكائين را آغاز كرد. او شخصاً آن را مصرف مي‌كرد و آن را در اختيار نامزد، خواهران و دوستانش نيز قرار مي‌داد. از اين‌رو فرويد مسؤول معرفي كوكائين براي استفاده در معالجات پزشكي شناخته شده است. او نسبت به اين ماده اشتياق داشت و مي‌گفت كه اين ماده افسردگي او را بهبود مي‌بخشد و به بهبودي سوءهاضمه مزمن او كمك مي‌كند. 

تصور مي‌كرد داروي عجيبي را كشف كرده است كه همه بيماري‌‌ها از سياتيك تا دريازدگي را درمان مي‌كند و شهرت و معروفيتي را كه مشتاقانه طالبش بود برايش فراهم مي‌سازد. 

اما اينطور نشد. يكي از پزشكان همكار فرويد، هنگامي كه مكالمه اتفاقي فرويد درباره كوكائين را شنيد، با انجام آزمايش‌هايي كشف كرد كه اين دارو مي‌تواند براي بي‌حس كردن چشم انسان به كار بسته شود؛ و بدين‌ترتيب عمل جراحي چشم را براي نخستين بار ممكن ساخت. 

فرويد در 1884 مقاله‌اي درباره استفاده‌هاي سودمند كوكائين منتشر كرد و اين مقاله تا اندازه‌اي به عنوان عاملي براي مصرف همه‌گير كوكائين در اروپا و ايالات متحد تلقي شد كه تا سال‌هاي دهه 1920 ادامه داشت. فرويد به خاطر جانبداري از مصرف كوكائين براي مقاصدي غير از جراحي چشم و ترويج اين آفت در جهان به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. او در بقيه عمر خود كوشيد تا صحه‌اي را كه به مصرف كوكائين گذاشته بود از خاطره‌اش محو كند و حتي در شرح‌حال خود از اشاره به كارهايش در اين مورد خودداري نمايد.

سال‌هاي متمادي چنين باور مي‌شد كه فرويد پس از به پايان رساندن تحصيلات پزشكي مصرف كوكائين را كنار گذاشت، اما داده‌هاي جديد تاريخي ـ نامه‌هاي خود فرويد ـ نشان مي‌دهند كه او اين دارو را دست‌كم تا ده سال پس از آن، يعني تا دوره ميانسالي، مصرف مي‌كرده است (ماسون، 1985). 

فرويد مي‌خواست پژوهش‌ةاي علمي خود را در موقعيت دانشگاهي ادامه دهد، اما ارنست بروك، استاد دانشكده پزشكي و مدير مؤسسه فيزيولوژيك كه فرويد در آنجا كار مي‌كرد، اين تمايل را به سبب شرايط مالي فرويد به يأس مبدل كرد. او به اندازه‌اي تهيدست بود كه نمي‌توانست سال‌‌ها صبر كند تا بتواند يكي از معدود كرسي‌هاي استادي را به دست آورد. فرويد با بي‌ميلي پذيرفت كه حق با بروك است، بنابراين تصميم گرفت در امتحانات پزشكي شركت كند و به عنوان يك پزشك به شغل آزاد پزشكي اشتغال يابد.

وي در سال 1881 به دريافت درجه دكتري نائل شد و به عنوان متخصص باليني اعصاب به كار پرداخت. او كار طبابت را پرجاذبه‌تر از آنچه كه پيش‌بيني كرده بود نيافت، اما واقعيت‌هاي اقتصادي در اين ميان پيروز شد. فرويد با مارتا برنيز كه او نيز مانند خودش فقير بود نامزد شده بود و آنها ازدواجشان را چند بار به دليل مشكلات مالي به تعويق انداخته بودند. 

فرويد در سال‌هاي روابط عاشقانه‌اش با مارتا نسبت به هركسي كه مي‌خواست توجه و محبت او را به خود جلب كند و حتي اعضاي خانواده خود مارتا به شدت حسادت مي‌ورزيد. فرويد در نامه‌اي به وي نوشت «از اين به بعد تو در خانواده‌ات چيزي جز يك ميهمان نيستي، من تو را به هيچكس نخواهم داد... اگر نمي‌تواني به اندازه كافي به من علاقه‌مند باشي و از خانواده‌ات چشم پوشي كني، در اين صورت ناگزير من را از دست مي‌دهي، زندگيت را تباه مي‌كني و دست آخر از خانواده‌ات چيزي به دست نمي‌آوري... در طبيعت من تمايل ظالمانه‌اي وجود دارد» (نقل از اپيگ نانسي و فارستر، 1992، صص. 30، 31). 

سرانجام پس از يك دوره نامزدي چهارساله كه با ناكامي همراه بود اين ازدواج صورت گرفت، اما فرويد ناگزير بود كه پول قرض كند و حتي ساعت‌هايشان را گرو بگذارد. سرانجام وضعيت آنان بهتر شد، اما فرويد آن سال‌هاي اوليه فقر را هرگز فراموش نكرد. ساعت‌هاي طولاني كار فرويد مانع مي‌شد كه وقت زيادي را با همسر و فرزندانش (كه شش تن بودند) بگذارند. او همچنين تعطيلات را به تنهايي با با خواهرزنش مينا مي‌گذراند، زيرا مارتا قادر نبود در پياده‌روي و گردشي كه فرويد براي خود ترتيب مي‌داد او را همراهي كند. 

سال‌هاي پاياني فرويد 

در 1923، كه فرويد به اوج شهرت خود رسيده بود، معلوم شد كه به سرطان دهان مبتلاست. شانزده سال آخر عمر او تقريباً با درد مداوم سپري شد. بر روي او 33 عمل جراحي انجام دادند و سقف دهان و فك بالايي او را برداشتند. او همچنين تحت درمان با اشعه X و راديوم قرار گرفت و براي قطع جريان مني جراحي شد، كه بعضي از پزشكان معتقد بودند از رشد سرطان جلوگيري مي‌كند. تدابير پزشكي دهان و دندان كه براي عمل جراحي او ضرورت پيدا كرد، موجب اختلال تكلم در او شد و فهميدن صحبت‌هايش به گونه فزاينده‌اي دشوار گرديد. هرچند فرويد به ملاقات شاگردان و بيمارانش ادامه مي‌داد، از ساير تماس‌هاي شخصي اجتناب مي‌كرد. او معمولاً روزانه 20 عدد سيگار برگ مي‌كشيد و پس از آنكه بيماريش تشخيص داده شد همچنان به كشيدن سيگار ادامه داد. (آنتوني برگس نويسنده، ديدار خود از خانه فرويد در وين را كه اكنون به موزه تبديل شده ]نيويورك تايمز، 17 اكتبر، 1984[ توصيف كرده است. در آنجا شما مي‌توانيد يادبود زنده‌اي از آخرين سال‌هاي شوم عمر فرويد خريداري كنيد. «شما مي‌توانيد يك صفحه گرامافون بخريد كه در آن ]فرويد[ متوفي به زبان انگليسي دقيق كه بر اثر به هم خوردن دندان‌هاي مصنوعي‌اش آزاردهنده است صحبت مي‌كند».) هنگامي كه هيتلر در 1933 به قدرت رسيد، موضع رسمي حكومت نازي درباره روانكاوي وقتي كه كتاب‌هاي فرويد در ماه مه 1933 در برلين و در برابر ازدحام مردم به آتش كشيده شد آشكار گرديد.

همچنانكه كتاب‌‌ها را به آتش مي‌افكندند يك سخنگوي نازي فرياد مي‌زد «به نابودي اغراق درباره زندگي جنسي تباه‌كننده روح و به احترام شرافت روح انسان ـ نوشته‌هاي زيگموند فرويد را به شعله‌هاي آتش تقديم مي‌كنم!» (شار، 1957، ص. 446). فرويد چنين اظهارنظر كرد، «چقدر داريم پيشرفت مي‌كنيم. اگر در قرون وسطي مي‌زيستم خودم را مي‌سوزاندند، امروز به سوزاندن كتاب‌هايم قناعت مي‌كنند» (به نقل جونز، 1957، ص. 182). 

تا سال 1934 روانكاوان يهودي دورانديش‌تر آلمان را ترك كرده بودند. مبارزه خشن نازي براي ريشه‌كن ساختن روانكاوي در آلمان به اندازه‌اي مؤثر بود كه دانش فرويد، كه زماني عالمگير بود، تقريباً به‌طور كامل از ميان رفت. دانشجويي در انستيتوي تحقيقات روانشناسي و روانپزشكي آلمان كه توسط نازي‌‌ها در برلين تأسيس شده بود، به ياد مي‌آورد كه «هرگز نامي از فرويد به زبان نمي‌آمد و كتاب‌هايش در يك قفسه بسته نگاهداري مي‌شد» (نيويورك تايمز، سوم جولاي، 1984).

حتي امروز، يعني بيش از 60 سال بعد بسياري از كتاب‌هاي مهم روانكاوي در آلمان يافت نمي‌شود. فرويد اصرار داشت كه در وين بماند. در ماه مارس 1938 آلمان اتريش را اشغال كرد و در 15 مارس دسته‌اي از سربازان آلمان نازي به خانه‌اش يورش بردند. يك هفته بعد دخترش آنا دستگير و بازداشت شد. فرويد سرانجام متقاعد شد كه براي حفظ جان خود بايد جلاي وطن كند. تا اندازه‌اي به سبب دخالت دولت آمريكا، نازي‌‌ها موافقت كردند كه فرويد به انگلستان برود. 

(چهار نفر از خواهران فرويد كه در وين باقي ماندند، بعدها در اردوگاه‌هاي نازي‌‌ها مردند). فرويد براي گرفتن رواديد خروج از مرز مجبور بود مدركي را امضا كند و در آن رفتار «توأم با احترام و دوستانه» گشتاپو (پليس مخفي) با وي را گواهي دهد و خاطرنشان سازد كه هيچگونه شكوه‌اي ندارد. او فرم را امضا كرد و عمداً اين جمله كنايه‌آميز را نيز نوشت «من از صميم قلب گشتاپو را به هركسي توصيه مي‌كنم» (به نقل جونز، 1957، ص. 226).

اين مطلب را ارنست جونز دوست و شرح‌حال‌نويس فرويد از قول وي نقل كرده است. داده‌هاي تاريخي كه به تازگي به دست آمده است ـ سند اصلي كه فرويد امضا كرده ـ نشان مي‌دهد كه فرويد اين جمله را ننوشته است (دكر، 1991). 

هرچند فرويد در انگلستان به خوبي مورد استقبال قرار گرفت، او قادر نبود از آخرين سال عمر خود لذت ببرد زيرا سلامت او به سرعت نقصان مي‌يافت. او در يادداشت‌‌هاي روزانه و نامه‌هاي خود به دوستانش از روزهاي بد و درد درحال گسترش سرطان شكوه كرد. «مجبور بودم براي دوازده روز كارهايم را به تعويق بيندازم، با درد و بطري‌هاي آب گرم در رختخواب دراز بكشم، چيزي كه فراخور حال من نبود» (فرويد، 1992، ص. 229). با وجود اين، از نظر رواني هشيار بود و تقريباً تا آخرين لحظه زندگي كار مي‌كرد. 

فرويد سال‌‌ها پيش، هنگامي كه ماكس شار را به عنوان پزشك مخصوص خود انتخاب كرد، از او قول گرفت كه نگذارد بيهوده زجر بكشد. در 21 سپتامبر 1939، او صحبت قبلي‌شان را به شار يادآور شد. «شما به من قول داديد هنگامي كه زمان مرگم فرا مي‌رسد، مرا به حال خود رها نكنيد. اكنون زندگي براي من چيزي جز شكنجه نيست و ديگر معنايي ندارد» (شار، 1972، ص. 529). دكتر در 24 ساعت مرفين بيش از اندازه لزوم به او تزريق كرد و سرانجام سال‌هاي رنج او پايان گرفت و بدرود حيات گفت.

 

آنا فرويد (1982ـ1895) 


يكي از رهبران نو فرويدي روانشناسي من آنا دختر فرويد بود.

زندگي آنا فرويد 

آنا فرويد جوان‌ترين فرد از شش فرزند فرويد چنين نوشت كه اگر والدينش به روش مطمئني براي جلوگيري از بارداري دسترسي داشتند او هرگز به دنيا نمي‌آمد. پدرش در نامه‌اي كه به يكي از دوستانش نوشت، تولد او را به جاي اينكه با اشتياق خبر دهد به صورت رويدادي كه ناگزير آن را پذيرفته است اطلاع داد و اظهار داشت كه اگر نوزاد پسر مي‌بود اين امر را تلگرافي به او خبر مي‌داد (يانگ برول، 1988).

با وجود اين، سه سال تولد آنا، يعني 1895، سمبليك يا شايد حتي پيشگويانه بود، زيرا با ظهور روانكاوي همزمان بود و ديگر آنكه آنا تنها فرزند فرويد بود كه راه پدرش را ادامه داد و روانكاو شد. 

از آنجا كه آنا در خانواده از كمترين محبوبيت برخوردار بود لذا دوره كودكي ناخرسندي داشت. او از آن دوران «تجربه كنار گذاشته شدن از بزرگتران، اينكه آنان او را ملال‌انگيز مي‌دانستند و احساس ملال‌انگيزي و تنها ماندن» را به ياد مي‌آورد (اپيگ نانسي و فارستر، 1992، ص. 273).

او نسبت به خواهرش سوفي، كه آشكارا محبوب مادرش بود، حسادت مي‌ورزيد. آنا محبوب پدرش شد: و طولي نكشيد كه وي «همچنانكه به سيگار برگ عادت داشت به خردسال‌ترين دخترش نيز خو گرفت» (اپيگ نانسي و فارستر، 1992، ص. 277). 

آنا به كار پدرش علاقه‌مند شد. او از سن 14 سالگي بدون مزاحمت در گوشه‌اي از جلسات انجمن روانكاوي وين مي‌نشست و همه آنچه را كه گفته مي‌شد جذب مي‌كرد. آنا در 22 سالگي، به سبب پيوند عاطفي با پدرش و نگراني‌هاي آنا در مورد آنچه كه فرويد «اميال جنسي او» مي‌ناميد، با وي تحليل را آغاز كرد. او رؤياهاي خشونت‌باري مانند تيراندازي، كشتن، مردن و دفاع از وي در برابر دشمنان را گزارش مي‌كرد. 

بعدها فرويد به دليل اقدام به روانكاوي دختر خودش مورد انتقاد قرار گرفت. آن «يك درمان ناممكن و زناكارانه... يك رويداد خطير و عجيب و غريب» و «يك درون‌ريزي اديپي در دو سر تختخواب» ناميده شد (ماهوني، 1992، ص. 307). اين تحليل مدت 4 سال، طي جلسه‌هايي كه در هفته شش شب و در ساعت 10 آغاز مي‌شد ادامه يافت. 

در سال 1924، آنا اولين مقاله علمي خود را در انجمن روانكاوي وين ارائه داد. اين مقاله كه عنوان آن «شكست تخيل‌ها و رؤياها» بود، شرح‌حال بيمار مستعاري را بيان مي‌كرد اما درواقع تراوش تخيل‌هاي خود وي بود. او رؤياهاي يك رابطه عشقي زناكارانه پدر ـ دختر را توصيف كرد، يك شكست و ارضاي جنسي از طريق خود ارضايي. اين مقاله با استقبال فرويد و همكارانش روبه‌رو شد و موجبات پذيرش وي به انجمن را فراهم كرد. 

آنا فرويد هرگز ازدواج نكرد. او زندگي خود را در راه روانكاوي كودكان دچار اختلال هيجاني و پرستاري از پدرش به هنگام دوره طولاني بيماري وي صرف كرد. «مراقبت و پرستاري آنا از وي اجتناب‌ناپذير بود. در دهه پاياني عمر فرويد او به عنوان مهمترين شخص بي‌همتا در زندگي‌اش ظاهر مي‌شود ـ تمامي پيوندها و جدايي‌هاي آنا، بيماري‌ها و كارهايش، در دفتر ]فرويد[ ثبت شده‌اند (حاشيه‌نويسي در فرويد، 1992، ص. 255). 

برخلاف اين مشكلات، او يك روش روانكاوي به وجود آورد و بدين‌ترتيب پيشرو روانكاوي كودك شد. او مقاله‌ها و كتاب‌هاي بسياري نوشت و با پالودن و گسترش دادن انديشه‌هاي پدرش به‌طور قابل ملاحظه‌اي به اين رشته خدمت كرد.




نوشته شده در تاريخ سه شنبه بیست و هفتم تیر 1391 توسط سارا
 

مکاتب فکری اولیه پس از شکل‌گیری روان‌شناسی به عنوان یک رشته علمی جدا از زیست‌شناسی و فلسفه، بحث درباره چگونگی توصیف و تشریح ذهن و رفتار انسان آغاز شد. ساختارگرایی به عنوان نخستین مکتب فکری، بر اثر کوشش‌های ویلهلم وونت، بنیانگذار نخستین آزمایشگاه روان‌شناسی، به وجود آمد. تقریباً بلافاصله نظریه‌های دیگری نیز به عنوان رقیب مطرح گشتند که معروف‌ترین آن‌ها، کارکردگرایی بود که تحت نفوذ متفکرانی چون چارلز داروین و ویلیام جیمز در آمریکا به وجود آمد. مری ویتون کالکینز در سال 1906 مقاله‌ای در «مجله روان‌شناسی» منتشر ساخت که در آن خواستار آشتی و سازش بین این دو مکتب فکری شد. او چنین استدلال کرده بود که ساختارگرایی و کارکردگرایی، تفاوت چندانی با هم ندارند زیرا هر دو اساساً به ذهن هشیار(خودآگاه) انسان نظر دارند. با وجود این، تهمت‌زنی دوطرف نسبت به یکدیگر ادامه یافت. ویلیام جیمز در مقاله‌ای نوشت که ساختارگرایی «مکاتب زیادی دارد ولی فاقد فکر است» (جیمز، 1904) و ویلهلم ووندت نیز کارکردگرایی را نه یک مکتب فکری بلکه جزء «ادبیات روان‌شناسی» می‌دانست. 
سرانجام، این دو مکتب فکری با پیدایش رفتارگرایی، روانکاوی و انسان‌گرایی، تسلّط خود را بر روان‌شناسی از دست دادند.


1- ساختارگرایی 

ساختارگرایی نخستین مکتب فکری در روان‌شناسی بود و بر شکستن فرایندهای ذهنی به پایه‌ای‌ترین مولفه‌ها، تمرکز داشت. پژوهشگران سعی می‌کردند با استفاده از روشی به نام درون‌نگری، به درک عناصر اساسی هشیاری(خودآگاهی) بپردازند. ویلهلم ووندت، بنیانگذار نخستین آزمایشگاه روان‌شناسی، مبلّغ اصلی ساختارگرایی بود و غالباً از او به عنوان پدرساختارگرایی نام برده می‌شود. 
با وجودی که کارهای ووندت به تثبیت روان‌شناسی به عنوان یک علم جداگانه کمک کرد و روش‌هایی را برای روان‌شناسی تجربی در اختیار گذاشت امّا مکتب فکری ساختارگرایی، پس از مرگ ادوارد تیچنر، شاگرد ووندت، دوام چندانی نیافت.


متفکران برجسته ساختارگرایی

  • ویلهلم ووندت
  • ادوارد تیچنر

انتقاداتی بر ساختارگرایی

  • با استانداردهای علمی امروز، روش‌های تجربی به کار رفته برای مطالعه ساختارهای ذهن، بسیار ذهنی بودند. استفاده از درون‌نگری به کاهش انعطاف‌پذیری در نتایج می‌انجامد.
  • ساختارگرایی بیش از حدّ به رفتارهای درونی توجه داشت. این رفتارها نه قابل مشاهده مستقیم‌اند و نه قابل اندازه‌گیری دقیق.

نقاط قوت ساختارگرایی

  • ساختارگرایی از این نظر اهمیت دارد که نخستین مکتب فکری عمده در روان‌شناسی است.
  • ساختارگرایی بر روان‌شناسی تجربی تأثیر گذار بوده است.

2- کارکردگرایی
کارکردگرایی در واکنش به ساختارگرایی شکل گرفت و به شدّت تحت تأثیر کارهای ویلیام جیمز و نظریه تکامل چارلز داروین بود. کارکردگرایی درجستجوی توضیح فرایندهای ذهنی به روشی دقیق‌تر و سیستماتیک‌تر بود. کارکردگرایی به جای تمرکز بر عناصر هشیاری، بر هدف و منظور هشیاری و رفتار تمرکز داشت. کارکردگرایی همچنین بر تفاوت‌های فردی که بر آموزش تأثیر گذار بودند، تأکید داشت.
 

متفکران برجسته کارکردگرایی

  • ویلیام جیمز
  • جان دیوئی
  • هاردی کار
  • جان انجل

انتقاداتی برکارکردگرایی

  • ویلهلم ووندت درباره کتاب «اصول روان‌شناسی» ویلیام جیمز گفته بود: «جزء ادبیات است، زیبا است، ولی روان‌شناسی نیست.»

نقاط قوت کارکردگرایی

  • اثرگذار بر رفتارگرایی و روان‌شناسی کاربردی بوده است.
  • اثر گذار بر سیستم‌های آموزشی بوده است، به ویژه با توجه به این عقیده جان دیوئی که کودکان باید در سطحی آموزش ببینند که از نظر رشدی آمادگی دارند.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:31 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

بي.اف.اسكينر

بازديد: 103

 

بي.اف.اسكينر (1990ـ1904) 


بي.اف.اسكينر براي دهه‌‌ها با نفوذترين شخص در روانشاسي بود. يكي از تاريخ‌نويسان روانشناسي او را «بدون ترديد، مشهورترين روانشناس آمريكايي در جهان» خواند (گيلگن، 1982، ص. 97). در يك بررسي، تاريخ‌نويسان روانشناسي و اعضاي بخش‌‌هاي روانشناسي دانشكده‌‌ها او را به عنوان مهمترين روانشناس معاصر رتبه‌بندي كردند (كورن، ديويس و ديويس، 1991).

هنگامي كه اسكينر در 1990 فوت كرد، سردبير مجله روانشناسي آمريكايي او را به عنوان «يكي از غول‌هاي رشته علمي ما» كه «اثري دائمي بر روانشناسي به جاي گذاشت» (فولر، 1990، ص. 1203) مورد تحسين قرار دارد و در آگهي درگذشت او در مجله تاريخ علوم رفتاري او به عنوان «رهبر علم رفتار در اين قرن» توصيف شد (كلر، 1991، ص. 3). 

با شروع از سال‌هاي دهه 1950 براي ساليان دراز اسكينر رهبر رفتارگرايي آمريكا بود و گروه بزرگي از پيروان صادق و علاقه‌مند را به خود جلب كرد. او برنامه‌اي براي كنترل رفتار جامعه تهيه كرد، قفسي خودكار براي مراقبت از اطفال اختراع نمود و بيش از هركس ديگري مسؤول پيشبرد فنون تغيير رفتار و ماشين‌هاي آموزشي بود. او رماني به نام والدن 2 نوشت، كه بعد از 50 سال كه از انتشار آن مي‌گذرد هنوز مشهور است.

در 1971 كتاب فراسوي آزادي و شأن او پرفروش‌ترين كتاب در سطح آمريكا و اسكينر «گرم‌ترين موضوع صحبت در گفت‌وگوهاي تلويزيوني در سطح ملي و شهرهاي بزرگ» بود (بجورك، 1993، ص. 192). او چهره‌اي سرشناس شد ـ منزلتي كه كمتر فردي علمي به آن مي‌رسد ـ و براي عموم مردم به همان اندازه شناخته شده بود كه براي ساير روانشناسان. 

زندگي اسكينر 

اسكينر در شهر سوسكه‌هانا واقع در ايالت پنسيلوانيا به دنيا آمد و تا زماني كه به دانشكده رفت در آنجا زندگي كرد. بنا به آنچه خود او به ياد مي آورد، محيط كودكي‌اش پر از عطوفت و با ثبات بود. او به همان دبيرستاني رفت كه والدينش از آن فارغ‌التحصيل شده بودند؛ در سال آخر دبيرستان فقط هفت همكلاسي داشت. او مدرسه را دوست داشت و هر روز صبح اولين دانش‌آموزي بود كه به مدرسه مي‌رسيد. در كودكي و نوجواني به ساختن چيزها علاقه‌مند بود: واگن، كلك، چرخ‌وفلك، قلاب سنگ، هواپيماي مدل و يك توپ بخاري كه با آن سيب‌زميني و هويج را روي پشت‌بام همسايه‌‌ها پرتاب مي‌كرد. سال‌‌ها وقت صرف ساختن يك ماشين دائماً متحرك كرد. مقدار زيادي درباره رفتار حيوانات مطالعه كرد و مجموعه‌اي از لاك‌پشت‌‌ها، مارها، مارمولك‌‌ها، وزغ‌‌ها و سنجاب‌هاي زيرزميني را نگهداري مي‌كرد. در يك شهر بازي دسته‌اي از كبوتران معلق زن را ديد؛ سال‌‌ها بعد كبوتران را تربيت كرد تا ترفندهايي را انجام دهند. 

نظام روانشناسي اسكينر بازتابي از تجربيات دوره كودكي خود اوست. به نظر او زندگي هر فرد محصولي از تقويت‌هاي گذشته است. او ادعا مي‌كرد كه زندگي خود او به همان اندازه از قبل تعيين شده، قانونمند و منظم بوده است كه نظام او مدعي است زندگي همه انسان‌‌ها چنين خواهد بود. او معتقد بود كه سابقه تمام جنبه‌هاي زندگي او را مي‌توان تنها در منابع محيطي يافت. 

اسكينر در كالج هاميلتون، در نيويورك ثبت‌نام كرد، اما در آنجا شاد نبود. او نوشت: من هرگز با زندگي دانشجويي اخت نشدم. به انجمن اخوت ملحق شدم بدون اينكه بدانم آن انجمن چيست. در ورزش خوب نبودم و هنگامي كه ساق پايم در هاكي روي يخ شكست يا هنگامي كه بازيكنان بهتر بسكتبال توپ بسكت را به سرم كوبيدند اذيت شدم... 

در پايان سال اول دانشكده در گزارش تحقيقي گله كردم كه كالج مرا با مقررات غيرضروري (كه يكي از آنها مراسم مذهبي روزانه بود) سر مي‌دواند و اغلب دانشجويان هيچ علاقه‌اي به انجام كارهاي فكري نشان نمي‌دهند. در سال آخر، در حالت عصيان آشكار بودم. (اسكينر، 1967، ص. 392). 

به عنوان بخشي از عصيانش، اسكينر عملاً شوخي‌هايي انجام مي‌داد كه جمع كالج را به هم مي‌زد و در مورد اعضاي هيأت علمي و اداري منتقدانه و بي‌پرده سخن مي‌گفت. نافرماني او تا روز فارغ‌التحصيلي‌اش ادامه يافت؛ در جشن فارغ‌التحصيلي رئيس كالج به اسكينر و دوستانش هشدار داد كه اگر آرام نگيرند فارغ‌التحصيل نخواهند شد. 

اسكينر با درجه‌اي در انگليسي، يك كليد في، بتا، كاپا و اشتياق براي نويسنده شدن فارغ‌التحصيل شد. در يك كارگاه تابستاني نويسندگي، رابرت فراست شاعر، در مورد شعرها و داستان‌هاي اسكينر اظهارنظري مطلوب كرد. تا دو سال بعد از فارغ‌التحصيلي اسكينر به كار نويسندگي پرداخت، سپس به اين نتيجه رسيد كه «چيز مهمي براي گفتن ندارد».

عدم موفقيت او به عنوان يك نويسنده آنقدر او را افسرده كرد كه به مشاوره با روانپزشك فكر كرد. او خود را ناموفق مي‌دانست؛ احساس ارزش شخصي او خرد شده بود. 

او در عشق نيز مأيوس بود؛ حداقل نيم دو جين زن جوان او را از خود رانده بودند و او را در حالتي كه خودش آن را درد شديد جسم توصيف مي‌كرد باقي گذارده بودند. او آنقدر ناراحت بود كه يك بار حرف اول نام زني را روي بازوي خود داغ كرد و اين اثر براي سال‌‌ها باقي ماند. يك سرگذشت‌نامه‌نويس نوشت كه «علايق عشقي اسكينر هميشه تا حدي با ترديد و ناكامي همراه بود و درواقع اسكينر به عنوان مردي زن‌باره شهرت داشت» (بجورك، 1993، ص. 116). 

پس از مطالعه درباره آزمايش‌هاي واتسون و پاولف در مورد شرطي‌سازي، اسكينر از بررسي اديبانه رفتار انسان به بررسي علمي آن روي آورد. در 1928 به عنوان دانشجوي تحصيلات تكميلي روانشناسي در دانشگاه‌ هاروارد ثبت‌نام كرد، درحالي كه هيچ واحدي از دروس روانشناسي را قبلاً نگذرانده بود. به دوره تحصيلات تكميلي وارد شد «نه به اين دليل كه من به‌طور كامل به سمت روانشناسي تغيير عقيده داده بودم، بلكه به اين دليل كه از يك حق انتخاب غيرقابل تحمل ديگر اجتناب مي‌كردم» (اسكينر، 1979، ص. 37). 

چه اعتقاد داشت و چه نداشت سه سال بعد مدرك دكتري خود را گرفت. بعد از تمام كردن دوره دستياري فوق دكتري، تدريس در دانشگاه مينه‌سوتا (1945ـ1936) و دانشگاه اينديانا (1947ـ1945) را قبل از بازگشت به دانشگاه هاروارد به عهده گرفت. 

موضوع رساله‌اش او را نسبت به موقعيتي كه در طول حرفه علمي‌اش به آن وابسته بود هدايت كرد. او پيشنهاد كرد كه بازتاب يعني همبستگي بين محرك و پاسخ و نه چيزي بيشتر. كتاب 1938 او با عنوان رفتار جانداران،2 نكات اساسي نظام او را توصيف مي‌كند. از اين كتاب در طول 8 سال نخست پس از انتشار 500 نسخه فروخته شد و بيشتر نقدهاي انجام شده بر كتاب منفي بودند. اما پنجاه سال بعد به عنوان «يكي از كتاب‌هاي نادري كه چهره روانشناسي نوين را تغيير داد» مورد قضاوت قرار گرفت (تامپسون، 1988، ص. 397). 

آنچه كه اين كتاب و نظام توصيف شده در آن را از يك شكست مقدماتي به موفقيت بي‌نظير بعدي تغيير داد در اصل مفيد بودن آن براي زمينه‌هاي روانشناسي كاربردي بود. «در سال‌هاي دهه 1960، ستاره بخت اسكينر شروع به درخشيدن كرد و اين تا حدي به دليل پذيرش انديشه‌هاي او در رشته آموزش و پرورش و تا حدي نيز به دليل كاربرد اصول اسكينر در رشته درماني تغيير رفتار بود» (بنجامين، 1993، ص. 177). چنين كاربرد عملي گسترده انديشه‌هاي اسكينر كاملاً مناسب بود، زيرا او به حل مسائل واقعي جهان شديداً علاقه‌مند بود. كار بعدي او كتاب علم و رفتار انسان (1953)، كتاب درسي اصلي، براي روانشناسي رفتاري اسكينر شد. 

اسكينر تا هنگام مرگ در سن 86 سالگي بارآور باقي ماند و با همان علاقه‌اي كار مي‌كرد كه 60 سال پيش شروع كرده بود. در زيرزمين منزلش «جعبه اسكينر» خودش را ساخت ـ محيطي كنترل شده كه تقويت مثبت فراهم مي‌كرد. در يك مخزن زردرنگ پلاستيكي مي‌خوابيد، كه فقط آنقدر بزرگ بود كه يك تشك، چند قفسه كتاب و يك دستگاه تلويزيون در آنجا مي‌گرفت. او هر شب ساعت 10 به بستر مي‌رفت، سر ساعت مي‌خوابيد، يكساعت كار مي‌كرد، سه ساعت ديگر مي‌خوابيد و صبح در ساعت 5 بيدار شده و مجدداً براي سه ساعت ديگر كار مي‌كرد. سپس پياده براي كار بيشتر به دفتر كارش در دانشگاه مي‌رفت و هر روز بعدازظهر با گوش دادن به موسيقي خود را تقويت مي‌كرد. او همچنين مقدار زيادي تقويت مثبت از طريق نوشتن دريافت مي‌كرد.

«بيشتر از هر چيز ديگري از نوشتن لذت مي‌برم و اگر آن را رها كنم بسيار دلخور خواهم بود» (اسكينر، 1985، در فالون،3 1992، ص. 1439 نقل شده است). در سن 78 سالگي مقاله‌اي نوشت با نام «مديريت شخصي عقلي در كهنسالي» كه در آن تجربيات شخصي خود را به عنوان يك مطالعه موردي نقل كرده است (اسكينر، a1983). او توصيف مي‌كند كه چرا لازم است مغز هر روز ساعات كمتري كار كند و در ميان تلاش‌‌ها فواصل استراحت داشته باشد، تا بتواند بر ضعف حافظه و كاهش توانايي ذهني مربوط به سن فائق آيد. 

در 1989 بيماري اسكينر لوسمي تشخيص داده شد و گفته شد تنها دو ماه ديگر زنده خواهد ماند. او در يك مصاحبه راديويي احساسات خود را به گونه زير توصيف كرد: 

من مذهبي نيستم، بنابراين نمي‌ترسم از اينكه پس از مرگ چه به سرم خواهد آمد و وقتي كه به من گفته شد به اين بيماري مبتلا هستم و در چند ماه خواهم مرد هيچ نوع هيجاني نداشتم. نه هراس، نه ترس، نه اضطراب. هيچ چيز. تنها چيزي كه مرا متأثر كرد و واقعاً اشك به چشمانم آورد وقتي بود كه به اين فكر كردم كه بايد اين موضوع را به زن و دخترانم بگويم. مي‌فهميد، وقتي كه مي‌‌ميريد، كساني كه دوستتان دارند آزار مي‌بينند و شما نمي‌توانيد در اين مورد كاري بكنيد... من زندگي بسيار خوبي داشته‌ام. احمقانه خواهد بود اگر به هر صورتي از آن شكايت كنم. بنابراين، من از اين چند ماه معدود نيز به همان صورتي كه هميشه از زندگي‌ام لذت برده‌ام لذت خواهم برد. (به نقل كاتانيا، 1992، ص. 1527). 

هشت روز قبل از مرگ، ضعيف و نحيف در گردهمايي انجمن روانشناسي آمريكا در بوستون در سال 1990، مقاله‌اي ارائه داد كه در آن به رشد روانشناسي شناختي كه با رفتارگرايي او به چالش برخاسته بود به شدت حمله كرد. در غروب قبل از مرگ، بر روي آخرين مقاله خود «آيا روانشناسي مي‌تواند علم ذهن باشد» (اسكينر، 1990) كار مي‌كرد كه اتهام ديگري به نهضت شناختي بود و تهديد مي‌كرد جانشين تعريف او از روانشناسي شود.

 


اريك اريكسون (1994ـ1902) 


اريكسون روانكاوي به آيين فرويدي را تحت تعليم آنا فرويد آموخت. او يك رويكرد عامه‌پسند را در مورد شخصيت تدوين كرد كه عمدتاً روانكاوي فرويد را حفظ مي‌كند و درعين‌حال از چند جهت آن را توسعه مي‌دهد؛ نخست، با بسط مراحل رشد و استدلال درباره اينكه شخصيت در سراسر عمر به رشد خود ادامه مي‌دهد؛ و دوم، از راه بازشناسي تأثير فرهنگ، تاريخ و جامعه بر شخصيت. 

زندگي اريكسون 

اريكسون به خاطر مطرح كردن مفهوم بحران هويت شهرت دارد، عقيده‌اي كه از بحران هويت خود او كه در سال‌هاي اوليه زندگي تجربه كرده سرچشمه گرفته است. او نوشت، «بدون ترديد بهترين دوستانم اصرار خواهند داشت كه من به نامگذاري اين بحران و اينكه آن را در همه افراد ديگر ببينم نياز داشتم تا خود بتوانم با آن كنار بيايم» (اريكسون، 1975، صص. 26ـ25).

نخستين بحران از اين نوع براي اريكسون نامش بود. سال‌ها فكر مي‌كرد نام فاميلي‌اش هامبرگر است، كه نام پدرش بود و اريكسون او را پدر واقعي‌اش تصور مي‌كرد. او در 39 سالگي، هنگامي كه تبعه ايالات متحد شد، نام خانوادگي‌اش را از هامبرگر، به اريكسون تغيير داد. 

دومين بحران هويت او زمان تحصيل و در آلمان روي داد. اريكسون خودش را آلماني مي‌دانست، اما همكلاسي‌هايش او را طرد مي‌كردند زيرا درعين‌حال يهودي بود. 

در همان حال همكلاسي‌هاي يهودي اريكسون نيز به سبب بور بودن و داشتن قيافه آريايي از وي دوري مي‌جستند. 

سومين بحران پس از به پايان رسانيدن دوره تحصيلات متوسطه اتفاق افتاد او چند سال از جامعه كناره‌گيري كرد و در اروپا براي جست‌وجوي هويت سرگردان بود. سرانجام، در سن 25 سالگي، به وين رسيد و شغل معلمي را در مدرسه كوچكي كه براي كودكان بيماران فرويد و دوستان وي تأسيس شده بود به دست آورد. اريكسون در روانكاوي تعليم ديد و اعلان كرد كه هويت شخصي و حرفه‌اي‌اش را يافته است. اگرچه او هيچگونه تحصيلات رسمي بالاتر از دبيرستان نداشت، اما تا آنجا پيش رفت كه به تدريس در دانشگاه هاروارد پرداخت و يكي از با نفوذترين روانكاوان عصر جديد شد.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:30 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

آلفرد بينه

بازديد: 221

 

 

آلفرد بينه (1911ـ1857) 


اگرچه اصطلاح آزمون رواني را كتل ابداع كرد، آلفرد بينه، روانشناس فرانسوي شخصاً ثروتمند و خودآموخته بود كه اولين آزمون روانشناسي واقعي را در مورد توانايي ذهني تهيه كرد. بينه از شاخص‌هاي پيچيده‌تر از آنهايي كه كتل انتخاب كرده بود استفاده كرد. رويكرد بينه يك وسيله سنجش مؤثر از توانايي‌هاي انسان را فراهم آورد و سرآغاز هوش‌آزمايي جديد شناخته شد. 

بينه با رويكردي كه گالتون و كتل اتخاذ كرده بودند و مي‌كوشيدند تا براي هوش از آزمون‌هاي مربوط به فرآيندهاي حسي ـ حركتي استفاده كنند مخالف بود. او باور داشت كه سنجش كاركردهاي شناختي مانند حافظه، دقت، تخيل و درك مطلب، مي‌تواند وسيله سنجش بهتري از هوش را فراهم سازد. در 1904، در پاسخ به يك نياز عملي فرصتي را براي اثبات نظرش فراهم آورد. وزارت آموزش همگاني فرانسه هيأتي را منصوب كرد تا توانايي‌هاي يادگيري كودكاني را كه در مدارس مشكل دارند مطالعه كنند. 

بينه و يك روانپزشك، تئودور سيمون براي پيوستن، به اين هيأت منصوب شدند، اين دو با هم انواع تكاليف عقلي را كه بيشتر كودكان در مراحل مختلف مي‌توانستند در آنها تسلط يابند، بررسي كردند. 

آنان پس از داشتن شرحي از اين تكاليف، اولين آزمون هوش را ساختند. اين آزمون 30 مسأله را شامل مي‌شد كه به ترتيب افزايش دشواري مرتب شده بودند و بر سه كاركرد شناختي: قضاوت، درك مطلب و استدلال، تمركز داشت. سه سال بعد اين آزمون تجديدنظر شد و گسترش يافت و مفهوم سن ذهني (عقلي) مطرح گرديد.

بينه و سيمون سن عقلي را به صورت سني تعريف كردند كه در آن كودكان با توانايي متوسط مي‌توانند تكاليف مشخصي را انجام دهند. براي مثال، اگر كودكي با سن تقويمي 4 سال به تمام آزمون‌هايي پاسخ دهد كه نمونه كودكان با متوسط سني 5 سال پاسخ داده‌اند، به آن كودك 4 ساله سن عقلي 5 سال اختصاص مي‌يابد. 

سومين صورت تجديدنظر شده اين آزمون در 1911 آماده شد، اما پس از مرگ بينه تهيه آزمون‌هاي هوشي به ايالات متحد آمريكا انتقال يافت. كار بينه در آزمون‌سازي در ايالات متحد گسترده‌تر از فرانسه پذيرفته شد. برنامه‌هاي هوش‌آزمايي در مقياس بزرگ تا حدود 35 سال پس از مرگ بينه در فرانسه محبوبيت پيدا نكرد (شنايدر، 1992). 

دانشجوي هال، هنري گودارد كه با كودكان عقب‌مانده ذهني در مدرسه خصوصي واينلند، نيوجرسي كار مي‌كرد، آزمون بينه را از زبان فرانسه ترجمه و به روانشناسان در ايالات متحد معرفي كرد. گودارد واژه كودن را كه از واژه يوناني اقباس شده بود براي كند ابداع كرد. او ترجمه خود را از آزمون، مقياس اندازه‌گيري بينه ـ سيمون براي هوش، ناميد. 

در 1916 لوييز ام. ترمن، كه او نيز نزد هال تحصيل كرده بود، نسخه‌اي از آن آزمون را تهيه كرد كه از آن زمان تاكنون معيار شده است. او آن آزمون را، به خاطر دانشگاهي كه به آن وابسته بود استنفورد ( بينه ناميد و مفهوم هوشبهر را اقتباس كرد. (شاخص هوشبهر را كه به عنوان نسبت بين سن عقلي و سن تقويمي ]ضربدر 100[ تعريف مي‌شود، در اصل ويليام اشترن روانشناس آلماني تدوين كرد).

آزمون استنفورد ـ بينه چندين تجديدنظر را پشت سر گذاشته است و استفاده وسيع از آن ادامه دارد.

 


ولاديمير ام. بختريف (1927ـ1857) 


چهره مهم ديگري كه روانشناسي حيواني و تداعي‌گرايي را از انديشه‌هاي ذهني (غير عيني) به سوي رفتار آشكار قابل مشاهده عيني تغيير جهت داد ولاديمير بختريف است. 

اين فيزيولوژيست، عصب‌شناس و روانپزشك روسي، گرچه كمتر از پاولف شناخته شده است، در تعدادي از زمينه‌هاي پژوهشي پيشگام بود. او يك افراط‌گراي سياسي بود كه سزار و حكومت روسيه را آشكارا به باد انتقاد مي‌گرفت. او زنان و يهوديان را به عنوان دانشجو يا همكار مي‌پذيرفت، درحالي كه در آن زمان آنان را از دانشگاه‌ها اخراج مي‌كردند.

بختريف درجه دكتري خود را در سال 1881 از آكادمي پزشكي نظامي سنت پيترزبورگ دريافت كرد. در لايپزيك با وونت و در برلين و پاريس تحصيل كرد و براي گرفتن كرسي بيماري‌هاي رواني در دانشگاه كازان به روسيه بازگشت. در سال 1893 كرسي بيماري‌هاي اعصاب و روان را در آكادمي پزشكي نظامي پذيرفت و در آنجا يك بيمارستان رواني را نيز سازمان داد. در 1907 مؤسسه روان ـ عصب شناختي را بنا نهاد كه اكنون به نام او ده است و برنامه پژوهشي عصب شناختي را شروع كرد. 

پس از آنكه پاولف در مروري بر يكي از كتاب‌هاي بختريف آن را به‌طور منفي ارزيابي كرد، آن دو با يكديگر دشمن شدند. «دشمني بين بختريف و پاولف به اندازه‌اي شديد بود كه در خيابان به يكديگر اهانت مي‌كردند. اگر در يك كنگره تصادفاً به هم بر مي‌خوردند برآشفته مي‌شدند و با يكديگر به نزاع و ستيزه مي‌پرداختند. با جبهه‌گيري و كنايه زدن به يكديگر به‌طور مداوم براي نشان دادن خطاها و نقاط‌ضعف يكديگر تلاش مي‌كردند.

همين كه يكي از شاگردان بختريف مطلبي را منتشر مي‌كرد پاولف با آن به مقابله برمي‌خاست ـ كه عملاً مانند يك بازتاب شرطي در پي‌ آمد (جانگرن، 1990، ص. 60). 

در 1927 يعني ده سال پس از انقلاب بلشويكي كه به سرنگوني حكومت سزار منتهي شد، بختريف به مسكو احضار شد و از او درخواست گرديد كه ژوزف استالين ديكتاتور شوروي را كه گفته مي‌شد به افسردگي دچار شده بود درمان كند. بختريف به استالين گفت كه از پارانوياي شديد رنج مي‌برد. بعدازظهر همان روز بختريف به‌طور مشكوك درگذشت. 

براي تعيين علت مرگ اجازه كالبدشكافي داده نشد و جسد او را سوزاندند. چنين تصور شده است كه استالين دستور داده بود بختريف را مسموم كنند تا بدين‌وسيله از او به خاطر اين تشخيص انتقام بگيرد. بعدها استالين نشر آثار بختريف را ممنوع اعلام كرد و دستور داد پسرش را تيرباران كنند (جانگرن، 1990).

 

آلبرت بندورا ( ـ1925) 


آلبرت بندورا در كانادا متولد شد، در شهري آنقدر كوچك كه دبيرستانش تنها 20 دانش‌آموز و 2 معلم داشت. بعد از فارغ‌التحصيلي با كارگران ساختماني در ناحيه يوكون به پر كردن چاله‌چوله‌هاي بزرگراه آلاسكا پرداخت. بندورا مجذوب مردمي شد كه در اين منطقه شمالي با آنها روبه‌رو شده بود. «او خود را در ميان مجموعه‌اي جالب از آدم‌‌ها يافت كه اكثراً از دست طلبكار، نفقه بگير و مأموران ناظر بر آزادي مشروط فرار كرده بودند. ]بندورا[ به سرعت علاقه‌اي شديد به آسيب‌شناسي رواني زندگي روزمره پيدا كرد كه به نظر مي‌رسيد در اين وادي دشوار به شكوفايي رسيده است» (عالم برجسته، 1981، ص. 28). 

بندورا مدرك دكتري خود را در 1952 از دانشگاه آيوا دريافت كرد و به عضويت هيأت علمي دانشگاه استانفورد درآمد. در اوايل دهه 1960 او گونه‌اي از رفتارگرايي را معرفي كرد كه ابتدا آن را رويكرد رفتارگرايي اجتماعي و بعداً نظريه شناختي اجتماعي ناميد (بندورا، 1986). 

نظريه شناختي اجتماعي 

رويكرد بندورا كمتر از رفتارگرايي اسكينر افراطي است و تأثير علاقه جديد در عوامل شناختي را منعكس و تقويت مي‌كند. اما رويكرد بندورا رفتارگرا باقي مانده است. پژوهش‌هاي او بر مشاهده رفتار آزمودني‌هاي انساني درحال كنش متقابل تمركز دارد. درون‌نگري را به كار نمي‌برد و بر نقش تقويت در كسب و تغيير رفتارها تأكيد مي‌كند. 

نظام بندورا، علاوه بر رفتاري بودن شناختي نيز هست. او تأثير برنامه‌هاي تقويت بيروني بر فرآيندهاي تفكر، نظير اعتقادات، انتظارات و آموزش‌‌ها، را مورد تأكيد قرار مي‌دهد. از نظر بندورا، پاسخ‌هاي رفتاري، مثل رباط‌‌ها يا آدم ماشيني، به‌طور خود به خودي به وسيله محرك‌هاي بيروني شروع نمي‌شوند. درعوض، واكنش به محرك‌‌ها خود انگيخته هستند. هنگامي كه يك تقويت بيروني رفتار را تغيير مي‌دهد، به اين دليل است كه فرد هشيارانه از آنچه كه تقويت شده آگاه است و همان تقويت را براي دوباره رفتار كردن به همان صورت، پيش‌بيني مي‌كند. 

اگرچه بندورا با اسكينر در اينكه رفتار ما درنتيجه تقويت مي‌تواند تغيير كند موافق است. همچنين معتقد است ـ و به صورت تجربي آن را نشان داده است ـ كه درواقع افراد مي‌توانند بدون تجربه مستقيم تقويت تمام انواع رفتارها را ياد بگيرند. 

ما مجبور نيستيم خودمان تقويت را تجربه كنيم؛ مي‌توانيم از طريق تقويت جانشيني، يعني با مشاهده رفتارهاي ساير مردم و نتايج آن رفتارها، ياد بگيريم.

توانايي ياد گرفتن از سرمشق و تقويت جانشيني بر اين فرض استوار است كه ما استعداد پيش‌بيني و درك نتايجي را كه در مورد ديگران مشاهده نموده و خودمان هنوز تجربه نكرده‌ايم داريم. ما با تجسم يا تصور ذهني نتايج رفتار تجربه نشده و با تصميم‌گيري هشيارانه براي اينكه به همان طريق رفتار بكنيم يا رفتار نكنيم مي‌توانيم رفتار خودمان را نظم داده و آن را راهنمايي كنيم. 

بندورا پيشنهاد مي‌كند كه بين محرك و پاسخ، يا بين رفتار و تقويت، آنگونه كه اسكينر مي‌گفت، پيوندي وجود ندارد. درعوض، يك مكانيسم واسطه‌اي بين محرك و پاسخ دخالت مي‌كند و آن مكانيسم، فرآيندهاي شناختي فرد هستند. 

بنابراين فرآيندهاي شناختي در نظريه شناختي اجتماعي نقش قدرتمند دارند و ديدگاه بندورا از ديدگاه اسكينر متمايز مي‌سازند. از نظر بندورا، اين عملاً برنامه تقويت نيست كه در تغيير رفتار آنقدر مؤثر است، بلكه علت تأثير برنامه، طرز فكر درباره برنامه است. ما به جاي اينكه از راه تجربه مستقيم تقويت ياد بگيريم، از راه الگوبرداري يا سرمشق‌گيري، با مشاهده ساير افراد و منطبق كردن الگوي رفتارمان بر الگوي رفتار آنها ياد مي‌‌گيريم. به نظر اسكينر، هركس تقويت‌كننده‌‌ها را كنترل مي‌كند رفتار را كنترل مي‌كند. به نظر بندورا، هركس سرمشق‌‌ها را در جامعه كنترل مي‌كند رفتار را كنترل مي‌نمايد. 

بندورا پژوهش‌هاي زيادي در مورد ويژگي‌هاي سرمشق‌هايي كه بر رفتار ما تأثير دارند انجام داده است. يافته‌هاي او نشان مي‌دهد كه به احتمال بيشتر ما رفتارمان را از كساني سرمشق مي‌گيريم كه از نظر سن و جنسيت شبيه به ما هستند، همچنين همتاياني كه مسائلي مثل مسائل ما را حل مي‌كنند. ما نيز تمايل داريم كه تحت تأثير سرمشق‌هايي كه از نظر منزلت و شخصيت بالا هستند قرار بگيريم. نوع رفتار مورد سرمشق بر ميزان تقليد ما تأثير مي‌گذارد. رفتارهاي ساده بيشتر از رفتارهاي پيچيده مورد تقليد قرار مي‌‌گيرند. رفتارهاي خصمانه و پرخاشگرانه شديداً تقليد مي‌شوند و اين تقليد در كودكان بيشتر است (بندورا، 1986). بنابراين، آنچه ما مي‌بينيم ـ چه در زندگي واقعي و چه در رسانه‌‌ها ـ رفتار ما را تعيين مي‌كند. 

رويكرد بندورا نظريه يادگيري اجتماعي است، زيرا رفتار را چنانكه در موقعيت‌هاي اجتماعي شكل مي‌گيرد و تغيير مي‌يابد مورد مطالعه قرار مي‌دهد. بندورا پژوهش‌هاي اسكينر را به دليل اينكه فقط آزمودني‌‌ها به صورت فردي و اغلب به جاي استفاده از آزمودني‌هاي درحال كنش متقابل، از موش و كبوتر استفاده مي‌كرد مورد انتقاد قرار مي‌دهد. تعداد معدودي از مردم عملاً در انزوا به سر مي‌برند. بندورا مي‌گويد روانشناسي نمي‌تواند از يافته‌هاي پژوهشي كه كنش متقابل اجتماعي را از نظر دور مي‌دارد انتظار داشته باشد كه به دنياي جديد ربط داشته باشد.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:30 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

جادوی فکر

بازديد: 99

 




1- انسان نمي تواند به همه خوبي كنداما مي تواند نيكي را به همه نشان دهد . رولن 

2-هنر و دانش بر گزيده ترين وبزر گوارترين مرد مرا به هم مر بوط مي سازد . بتهون 

3- چون همه علتها را درك كنيد همه چيز را مي بخشيد. ناشناس 

4- با كسي كه خود گرفتار يا گر سنه يا هراسان است مشورت مكن هر چند كه صاحب راي باشد . ابن ساعده 

5-اينكه ما گمان مي كنيم بعضي چيز ها محال است بيشتر براي آن است كه براي خود عذري آورده باشيم . لار شوكو 

6- هر روز مقداري از علم و ثروت خود را وقف ديگران كنيد مهاويرا 

7- مبارزه با مشكلات مارا به هدف نزديك مي سازد ونمي گذار دكه افرادي سطحي وسر سر ي باشيم . 

8- در زندگي ثروت واقعي مهرباني است وبينوايي حقيقي خود خواهي . 

9- مردان بزرگ همانند شهابها هستند كه مي سوزند وجهاني را از نور خويش روشن مي سازنند . ناپلئون بناپارت 

10- مهم نيست كه شما سرنگون شويد مهم آن است كه دوباره به پا خيزيد . 

11- اگر قبل از هر كاري انگشت خود را اهسته به پيشاني خود بزنيد مجبور نخواهيد شد در پايان كار 

با مشت محكم بر فرق خود بكوبيد . افلاطون 

12- پشيماني از كارهايي كه انجام داده ايم با مرور زمان كم مي شو داما براي كارهايي كه انجام نداده ايم هميشگي است .

سيدني هاريس 

13- ضعفهاي ما مانند موانع در مسا بقه اسب دواني هستند اگر زماني كه به مانع رسيديد قلبتان را از مانع بگذرانيد 

اسب هم به دنبال آن از مانع مي پرد . لارنس بيسكي 

14- موفقيت فقط به شانس مربوط مي شود ؟ از هر كس كه شكست خورده مي توان پرسيد . ارل وسون 

15-همه چيز به خودت برمي گردد . 

16- راه ثروتمند شدن بسيار ساده است فقط به دو چيز بستگي دارد : كار – صرفه جويي 

17- آنكه بيش از اندازه محتاط است بسيار كم كار انجام مي دهد . شيلر 

18- بايد شهر راحتي خود را ترك كنيد و وارد طبيعت بكر درون خود شويد . 

19 -آنكه مشغول متولد شدن نيست مشغول مردن است . 

20 زندگي ارزش ندارد ولي هيچ چيز مثل ارزش زندگي نيست . 

21 -فقط دو چيز بي نهايت وجود دارد :جهان وحماقت انسان ومن در مورد اولي خيلي مطمئن نيستم . 

22- با اين حرف كه دنيا بايد زندگي شما را تامين كند به اين سو وآن سو نرويد دنيا به شما ديني ندارد چون قبل

از شما وجود داشته است 

23 - فكر كردن سخت ترين كار براي بشر است . 

24 - كسي كه لذتش از زندگي وابسته اجازه ديگران باشد فقير است . 

25- بدترين كلمات :نمي توانم نمي شود نمي دانم است . 

26 - محرك زندگي هاي قوي انگيزه هاي نيرومند است . 

27 - هنگاميكه متولد شدم به قدري متعجب شدم كه يك سال و نيم حرف نزدم . 

28 - انساني واقعا آزاد است كه بتواند دعوت به يك شام را بدون داشتن بهانه اي رد كند . 

29 - اميد نان روزانه آدمي است . 

30 - بعضي ها به لبه مرگ مي رسند بي آنكه هر گز زندگي كرده باشند 

31 با آموختن از بودن به شدن تبديل مي شويم . 

مردم حتي وقتيكه به شما مي گويند معايبشان را آشكار كنيد انتظار مديحه سرايي دارند . 

نيك بودن كافي نيست بايد آنرا نمايان ساخت . 

وقتي شخصي گمان كرد كه احتياج به پيشرفت ندارد بايد تابوت خود را آماده سازد . 

خنده بهترين اسلحه جنگ با زندگي است . 

تواضع نردبان بلندي وبزرگي است . 

صبر و اميد دو عامل موفقييت هستند. 

به آنسوي خاموش زندگي منگر كه زندگي فرازونشيبهاي فراوان دارد . 

چند را ه براي زندگي بهتر :

با الهام از نيروي ايمان خود را به سوي موفقيت سوق دهيد .

ذهن خود را وا داريد تا افكار مثبت ايجادكند .

از بزرگ انديشي نتايج بزرگ بگيريد .

يك برنامه موفقيت آميز وجدي در نظر بگيريد .

با گوش سپردن به نداي وجدان اعتماد به نفس خود را تقويت كنيد .

تمركز داشته باشيد .

براي مردم ؛خودتان وهر آنچه وجود دارد ارزش قائل شويد .

به حرقه خود به شكل بزرگ انديشانه بنگريد .

ظاهر خود را بياراييد زيرا كمك مي كند افكار ربهتري داشته باشيد .

عادت كنيد بلند وقاطع حرف بزنيد تا احساس قدرت كنيد .

براي ده سال آينده خود هدف معيني تعيين كنيد .

سرشوق بياييد ،فعال باشيد .

به خود استراحت كامل روحي بدهيد .

مردم را دوست داشته باشيد .

از شكست پيروزي بسازيد .

بر محيط اطراف خود مسلط باشيد ،درجه يك باشيد .

بزرگ بيانديشيد ورهبر افكار خود باشيد .

برگرفته ازكتاب : جادوي فكر بزرگ

اثر : دكتر شوارتز


 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:29 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

خشم

بازديد: 277
   خشم 


  خشمخشم

 

 

همه ما زمانی غمگین بوده ایم، خشمگین بوده ایم، از چیزی متنفر و بیزار بوده ایم، حسادت کرده ایم، لذت برده ایم، شاد بوده ایم، ترسیده ایم، مضطرب بوده ایم و ...

اینها همه احساسات و هیجانات ما هستند که همه افراد آنها را تجربه می کنند. پس باید با حالات هیجانی و احساسی خود آشنا شویم و بپذیریم و در مرحله بعدی برخورد صحیحی با آنها داشته باشیم و به طرز مناسبی آن را بروز دهیم. خشم یکی ازاحساسات مهم ما است. از آنجا که خشم باید به نحوی بروز داده شود که به خود فرد و دیگران آسیبی وارد نشود، بسیار اهمیت دارد.


خشمتان را كنترل كنيد،
قبل از اينكه شما را كنترل كند.

ما از فكر يك حادثه بيشتر متاثر مي شويم

تا از خود آن حادثه
اپيكتيتوس


خشم حالت برانگیختگی و هیجان شدید در هنگام روبرو شدن با محرک های نامناسب محیطی است که افراد در هر سنی آن را تجربه می کنند. 
مهم ترین عوامل ایجاد کننده خشم عبارتند از: 
- تجاوز به مالکیت افراد
- حمله و آزار کلامی
- حمله فیزیکی
- طرد کردن
- اصرار و پافشاری برای انجام کاری
- و ...
خشم یک جز غیر قابل اجتناب زندگی است ولی برخی افراد بهتر با آن مدارا می کنند. 
در جهان امروز آموختن کنترل و اداره خشم به روشی مثبت و بی ضرر بسیار مهم است. افراد باید بیاموزند که احساس خشم و عصبانیت پذیرفتنی است ولی آسیب رساندن به خود و دیگران به خاطر عصبانی بودن، پذیرفته نیست.  
در این مقاله به تفصيل به نکات کلیدی در کنترل و اداره خشم پرداخته شده است که در مورد کودکان و بزرگسالان کاربرد دارد. این نکات کلیدی عبارتند از: 
1- تشخیص احساس خشم در خود و دیگری
2- کنترل تکانه های خشم
3- روش های خودآرامی
4- توانایی نشان دادن خشم به روش غیرتهاجمی و بیان و انتقال احساس خشم به روش مثبت
5-  مهارت های حل مساله
6- نحوه خروج از یک موقعیت  تهاجمی و پرخاشگرانهمدیریت خشم

پسر بچه ای بود که اخلاق خوبی نداشت. پدرش جعبه ای میخ به او داد و گفت هر بار که عصبانی می شوی باید یک میخ به دیواربکوبی. 
روز اول، پسربچه 37 میخ به دیوار کوبید. طی چند هفته بعد، همانطور که یاد می گرفت چطور عصبانیتش را کنترل کند، تعداد میخ های کوبیده شده به دیوار کمتر می شد. 
بالاخره روزی رسید که پسر بچه دیگر عصبانی نمی شد. او این مساله را به پدرش گفت و پدر نیز پیشنهاد کرد که میخ ها را از دیوار بیرون آورد. پسر بچه بالاخره توانست به پدرش بگوید که تمام میخ ها را از دیوار بیرون آورده است. 
پدر دست پسربچه را گرفت و به کنار دیوار برد و گفت: " پسرم! تو کار خوبی انجام دادی. اما به سوراخ های دیوار نگاه کن. وقتی تو در هنگام عصبانیت، حرف هایی می زنی، آن حرف ها هم چنین آثاری به جای می گذارند. 
تعریف خشم
خشم احساسی است که به صورت جسمانی و هیجانی ابراز می شود. خشم واکنش طبیعی ارگانیسم نسبت به شرایطی است که فرد دچار ناکامی می شود. این احساس می تواند از یک احساس خفیف ناخوشایند شروع شده و تا احساس شدید عصبانیت گسترش يابد. با این که خشم احساسی طبیعی و لازم است ولی وقتی شدت آن خیلی زیاد باشد و نحوه ابراز خشم توسط فرد مناسب نباشد، می تواند مشکل ساز شود. 
ویژگی خشم این است که در عین حال که جزیی از زندگی است، می تواند ما را از رسیدن به هدف هایمان بازدارد. از یک سو، عصبانیت واکنشی طبیعی است و از سوی دیگر می تواند در روابط اجتماعی اختلال های جدی ایجاد کند و مانع دستیابی به اهدافمان می شود. 
باید توجه داشت که ما نمی توانیم نسبت به هرکس یا هرچیز که ما را تحریک کرده یا آزار می دهد، خشم بورزیم. قوانین، ضوابط اجتماعی و عقل سلیم محدودیت هایی را برای بروز خشم به شکل طبیعی اعمال می کنند. تاریخ نیز نشان دهنده این است که جامعه بشری از خشم کنترل نشده آسیب های فراوانی دیده است. 
خشم در دوران های گذشته مکانیسمی بود که بقا بشر را تامين مي كرد ولی واقعیت این است که قانونمندی جامعه انسانی کارکرد خشم را به شدت تحت تاثیر قرار داده است. 
امروزه حیات فرد ارزشمندترین موهبت ها است و هر عاملی که این حیات را به مخاطره اندازد، نفی می گردد. خشم نیرویی است که هدفش تخریب و از بین بردن است و جامعه انسانی به هیچ وجه به خشم این اجازه را نمی دهد. 
علل خشم
بررسی علل خشم یکی از مسایل مهم در رابطه با مهارت کنترل خشم است. آیا تاکنون از خود سوال کرده اید ما به چه علت خشمگین می شویم. آیا مایل هستید به این سوال ها جواب دهید؟ آیا می توانید علل ایجاد خشم را نام ببرید؟
علایم هشداردهنده خشم
 نکته بسیار مهم در مورد کنترل خشم این است که به محض ایجاد خشم بتوانیم آن را تشخیص دهيم و پیش از شدت پیدا کردن کنترل كنیم. برای این کار بهتر است نسبت به علایم اولیه ایجاد خشم در خود حساس شده و آنها را به محض بروز بشناسیم. 
نشانه های معمول خشم شامل نشانه های کلامی و غیر کلامی اند. نشانه های غیرکلامی عبارتند از: 
- حالت صورت ( اخم، چین دادن پیشانی، انقباض عضلات صورت و ...)
-  حالت نگاه ( چشم غره رفتن، نگاه نکردن به صورت فرد مقابل و ...)
-  حرکات بدنی ( پرتاب کردن اشیا، مشت کردن دست ها، هل دادن و ...)
نشانه های کلامی عبارتند از: 
- استفاده از کلمات غیر مودبانه
- تمسخر کردن
- توهین و بی احترامی
- با صدای بلند صحبت کردن
- سکوت کردن 
- داد زدن 
و ...
بدن ما به روش های مختلفی احساس خشم و هیجان را تجربه می کند. علایمی مثل تپش قلب، لرزش دست ها، چانه و بدن، برافروختگی صورت، پریدگی رنگ، انقباض عضلات بدن، درد معده، لرزش صدا و تنفس تند ممکن است در طی یک حمله خشم بروز کنند.
دانستن فیزیولوژی و علایم جسمی خشم در به کار بردن روش هایی برای تعدیل این واکنش ها مفید است.

شیوه های ابراز خشم
واکنش افراد مختلف به احساس خشم متفاوت است. برخی افراد هنگام احساس خشم، رفتارهای پرخاشگرانه ای از خود نشان می دهند مثلاً ناسزا می گویند، دیگران را کتک می زنند، اشیا را پرتاب می کنند یا می شکنند و ...
فکر می کنید این شیوه چه عواقبی دارد؟ 

برخی افراد هنگام خشم آن را نشان نمی دهند. آنها شدیداً رفتار خود را کنترل می کنند و هیچ علامتی از خشم نشان نمی دهند. می گویند این افراد خشم خود را فرو می خورند. فکر می کنید این شیوه چه عواقبی دارد؟

برخی افراد سازگارانه ترین رفتارها را در هنگام خشم نشان می دهند یعنی ...
مهارت های کنترل خشم
اداره خشم یکی از مهارت های مهم زندگی است. افراد باید بیاموزند که چگونه با خشم خود به روشی مفید و موثر برخورد کنند. نمی توان برای همه افراد از یک روش واحد کنترل خشم استفاده کرد. افراد مختلف نیاز به روش های متفاوتی برای کنترل خشم خود دارند. 
این شیوه ها شامل موارد زیر است: 
- آرامش آموزی و تنفس عمیق - خودآگاهی هیجانی
- بازسازی شناختی   - تخلیه انرژی
-  مهارت های حل مساله  - تغییر محیط
- حواس پرتی    - پیش بینی داشتن 
-  به شوخی گرفتن   - درمان های شناختی- رفتاری

 تغییر محیط
گاهی در محیطی که قرار داریم عواملی وجود دارد که آستانه تحریک ما را در مورد خشم پایین آورده یا حتی باعث عصبانیت ما می شوند. حذف این عوامل در صورت امکان، یا حتی ترک محیط می تواند باعث کاهش میزان خشم ما شود. 
پس اگر عصبانی هستید، سعی کنید عوامل محیطی را تغییر دهید  مثلاً برای کاهش سرو صدا تلویزیون را خاموش کنید، اطراف خود را مرتب کنید و ...
در شرایطی که احتمال می دهید ادامه حضور شما در آن محیط ممکن ست باعث درگیری شود، محیط را ترک کنید.

نویسنده:دکتر ندا علی بیگی

یه مطلب دیگه هم به نظرم مفید اومد بزارم

احساس مناسب مطلوب یعنی احساسی  که با موقعیت تناسب دارد. هر گاه احساسات به شدت فرو نشانده شوند کسالت و اصله ایجاد می کنند و هر از گاهی از کنترل خارج می شوند، یعنی شدید و دلربا گردند مرضی می شوند یعنی همان گونه که در افسردگی سکون وار خشم شدید و برانگیختگی دیوانه وار دیده می شود. هدف دستیابی به تعادل است نه سرکوب کردن هیجان ها: در واقع کنترل هیجان های درمانده کننده بهزیستی عاطفیست موارد افراطی یعنی هیجان های که شدت زیادی پیدا می کنند یا مدت مدیدی به طول می انجامند ثبات روحی را تحلیل می برند.

 

به نظر می رسد که در میان تمام حالات روحی و روانی که مردم سعی می کنند از آن ها بگریزند خشم ناسازگار ترین آن ها است.  خشم حالتی است که همه مردم در کنترل آن بسیار نا توانند . تک گفتار درونی حق به جانب که این احساس را هر چه بیشتر بر می انگیزد. متقاعد ترین استدلال ها را به ذهن جاری می کند تا آن که خشم رها شود.

این که خشم غیر قابل کنترل است یا این نظریه که خشم هر شدتی داشته باشد نباید آن را کنترل کرد . دیدگاه دیگری در مقابل تصویر بی روح این نظریه بر این عقیده است که می توان به طور کامل از بروز خشم اجتناب کرد. اما مطالعه دقیق یافته های تحقیقات نشان می دهد که تمام این گرایش ها رایج اگر نگوییم در کل  افسانه ای بیش نیست منحرف کننده اند.

ماهیت و ارزش خشم و عوامل به وجود آورنده آن :

هیجانات: ( حالتی در جاندار خواه خفیف خواه شدید که در جریان تجاربی با مایه های عاطفی نمایان می شوند) همیشه با تعارض های درگیرند و خشم یکی از رایج ترین آن ها ست.

خشم واکنشی هیجانی و دفاعی است که در مواقع ناکامی نادیده نادیده گرفته شدن و مورد حمله قرار گرفتن ابراز می شوند حس در خطر بودن محرک عمومی خشم است.

اعتقاد بر این است که معمولا” توسط دیگران و یا محرک های بیرونی خشمگین و عصبانی می شویم.وقتی از کسی عصبانی می شویم ، خود به خود دیگری را مسئول احساسات ناخوشایند خود می دانیم . ولی واقعیت این است که ممکن است دیگران جرقه اول را زده باشند ولی این خود ما هستیم که می توانیم آتش آن را شعله ور تر کنیم و یا آن را خاموش کنیم.

حال راه کار های کنترل خشم چیست؟

مهارت های کنترل خشم

مهارت اول:

اولین قدم در مهار کردن خشم، غم، حسادت، تنفر، ترس، شرم و به طور کلی هر نوع احساسی آگاهی داشتن نسبت به آن است. آگاهی نداشتن به خشم باعث می شود که هیجان به وجود آورنده رفتار شود و به احتمال زیاد رفتاری که ناشی از یک احساس منفی باشد، رفتار صحیحی نخواهد بود.

مهارت دوم:

نیت فرد دیگر را توضیح دهید.

زود نتیجه گیری نکنید. نیت فرد دیگر را روشن کنید و مطمئن شوید عصبانیت شما سنجیده و به جا است تا هنگامی که موقعیت را به صورت دقیق بررسی نکرده اید ، ممکن است سو برداشت شود.

مهارت سوم:

تصمیم بگیرید که با خشم تان چه کنید. آن را ابراز کنید یا پنهان نمود؟

هنگامی که خشم خود را ابراز می کنید نگران جدایی و عصبانیت فرد دیگر می شوید. ابراز مستقیم خشم از امتیازات خاصی برخوردار است. ابراز خشم احساس شما را به فرد دیگر می فهماند. در عدم ابراز خشم خطراتی وجود دارد. نخست آن که پنهان کردن خشم مشکلی را حل نمی کند و موجب افزایش ناراحتی شما می گردد. این امر محسوس نیست.خشم مخفی ممکن است موجب بیماری جسمانی گردد. نگه داشتن خشم تنها به شما و روابطتان صدمه می زند.

 

مهارت چهارم:

در شرایط  مناسب خشمتان را به طور مستقیم ابراز نمایید. از طریق:

 

1- توصیف کردن رفتار فرد دیگر:

خشم خود را به عامل آن ابراز کنید. آن را تعمیم ندهید. درباره عصبانیت خود دقیق باشید.اقدامات فرد دیگر را به دقت توضیح دهید و اصل مطلب را ذکر کنید.

یک توصیف:” جمشید این سومین بارست که حرف مرا قطع می کنی.” نگویید:” جمشید واقعا” بی ادب هستی”

2- توضیح دادن احساس خشم خود:

احساست خود را با به کار بردن جملات شخصی و مشخص نمودن احساسات از طریق نام گذاری و یا از طریق تشبیه عمل یا برخی از گفتارها بیان نمایید. با یک کار پدر طرف را درنیاوریم.

نگوییم:” تو موقع راه رفتن اصلا دقت نمی کنی.” بگوییم:” به بازویم ضربه زدی “

 

3- هم خوان ساختن پیام های کلامی و غیر کلامی:

وقتی خشم تان را ابراز می کنید باید از مهارت های ماهرانه کلامی و غیر کلامی استفاده کنید.در ابراز احساسات پیام های غیر کلامی بهتر از کلمات عمل می کنند. حالت چهرتان باید جدی بوده و تن صدایتان حالت سرد و بی احساسی نداشته باشد.

 

4- تمرکز کردن بر تکلیف:

ابراز مستقیم خشم به طرف شخص مخرب تر از ابراز مستقیم آن نسبت به موضوع است.

 

5- قاطع بودن در مقابل پرخاشگر بودن :

افراد قاطع با فردی که موجب خشمش شده است گفتگو می کنند. و متناسب با اوضاع احساسات خود را بیان می دارند.

 

6- ارزیابی تاثیر خشم بر دیگران:

فرصت توضیح دادن را به دیگری بدهید. با گوش دادن دقیق به آن چه دیگری می گوید خود را علاقمند نشان دهید.

 

7- رها کردن خشم:

خشم احساسی نیست که بخواهید آن را در خود محفوظ نگهدارید. هنگامی که خشم خود را به طور سازنده ابراز نمایید از دست آن راحت می شوید.

 

8- مهارت پنجم:

 

هنگامی که ابراز مستقیم خشم نامناسب است آن را به طور غیر مستقیم بیان دارید.

 

1- ورزش:

تمرینات ورزشی انرژی جسمانی را رها می سازد و این مهمترین بخش خلاص شدن از احساس خشم است.

 

2- واکنش جسمانی:

این یک رو حتما” حال می کمید و خوش تان می آید. ظروف را بشکنید، ناله کردن، فریاد کشیدن، گریه کردن، و سالم تر و کم خرج تر: زدن بالش به دیوار است. و این ها انرژی ب�
�نتان را می گیرد.

 

3- جدایی روانشناسی:

با روش های زیر نسبت به موارد استرس زا بی اعتنا شویم:

1-3- حل و فصل به صورت ذهنی. افکار انتقام جویانه را کنار بگذارید.

2-3- جملاتی  به خود بگویید که به شما کمک می کند تا از احساسات منفی خلاصی یابید.

3-3- نگرش خود را نسبت به عصبانیت تغییر دهید.

 

4- تمرین آرامش عضلانی:

این یکی رو باید از کتاب های در باره آرامش عضلانی یا ریلکسیشن مورد مطالعه دقیق قرار دهید. نمی شود که در این مختصر کل روانشناسی را شرح داد..!!!!!

 

مهارت ششم:

تجزیه و تحلیل و مدیریت خشم

 

آگاهی شما باید به قدری باشد که تشخیص دهید :

الف- حوادث و رفتارها عامل خشم هستند.

ب- علایم درونی برانگیختگی حاکی از خشمگین شدن شما است.

 

مهارت هفتم:

ارزیابی میزان تاثیر موقعیت های  خشم برانگیز گذشته در کنترل رفتار فعلی ما:

 

انباشته شدن احساس خشم ناشی از اتفاقات گذشته از جمله عواملی است که باعث می شود در دراز مدت قدرت تحمل ما کاهش یابد. پایین آمدن ظرفیت فرد در برابر خشم  کنترل و آگاهی بر رفتار را به شدت کاهش می دهد.

 

مهارت هشتم:

استفاده از روشهای تغییر مرکز توجه در کنترل خشم

حواس پرتی  دقت و توجه ما را از موضوع  اصلی خارج می کند و موضوعات فرعی مورد توجه قرار می گیرد.

 

روش های حواس پرتی:

 

1-  شمردن اعداد:

 چه به صورت برعکس و چه عادی باعث کاهش خشم می شود . البته نه با صدای بلند ، بلکه در ذهن  خود!!!1

 

2- خواندن شعر:

با خواندن شعر ذهن بیشترین تمرکز را بر این مورد می گذارد و صد البته باز از میزان خشم کاسته می شود.

 

3- به یاد آوردن یک خاطره یا تصویر خوشایند:

مانند: در روز 22 تولد تان به چه می خندیدید.!!!

 

4- فکر نکردن:

تهی از مغز و ابزار اندیشیدن!!!! این فکر نکردن نیاز به تمرکز بالایی دارد. و باعث حواس پرتیمان از ابراز خشم می شود.

 

نحوه برخورد با فرد خشمگین:

 

1- خشمگین نشوید یا رفتار پرخاشگرانه نشان ندهید:

اگر کسی از شما خشمگین است ، در اولین قدم بهتر است بر احساسات خود کنترل داشته باشید.

 

2- به دیگری حق خشمگین شدن بدهید.

همان طور که شما به خودتان این اجازه را می دهید به دیگری نیز این احساس را بدهید که از رفتار شما خشمگین شود.

 

3- خشم فرد را از پرخاشگریش جدا کنید.

پرخاشگری وسیله ای است برای آسیب رساندن به فرد دیگر، اما خشم وسیله ای است برای برداشتن موانعی که بر سر راه خواستهای مان است.

 

4- توجه خودتان و فرد دیگر را بر روی موضوع متمرکز کنید.

از خشم پریشان و آشفته نشویم . و تمرکز خود را بر روی موضوع حفظ نماییم.

 

5- هیجانات دیگری مانند محبت و احترام را به کار بگیرید.

 

6- توضیح منطقی از موقعیت ارائه دهید.

 

7- الگوی برای دیگران باشید: برای چه؟ شما الگوی خوب اشید برای ابراز خشم

 

8- با خودتان حرف بزنید:

بگویید:” خشم او یک ناراحتی کوچک است نه یک فاجعه بزرگ”

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:28 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

روان‌شناسی بالینی

بازديد: 141

 

 

مقدمه

روان‌شناسی بالینی شاخه‌ای از علم روانشناسی است که به بحث در زمینه اختلالات روانی و تشخیص آنها و درمان می‌پردازد. از عمر روان‌شناسی به شکل علمی و منظم فقط حدود یک قرن می‌گذرد. ولی رشد آن در چند سال اخیر اعجاب آور بوده است. این رشته هم مانند علوم دیگر فرمان با ازدیاد روزافزون دانش رشته‌های تخصصی بوجود آمد و امروزه در امریکا حدود 30 - 20 بخش دارد و هر بخش علاقه و مهارت خاصی را عرضه می‌کند. ولی در 20 سال اخیر هیچ یک از رشته‌های روان شناسی به اندازه روان‌شناسی بالینی پیشرفت نکرده است و تعداد افرادی که در این بخش تحقیق می‌کنند از رشته‌های دیگر روان‌شناسی به مراتب بیشترند.

روان‌شناسی بالینی در گذشته

تکامل روان‌شناسی بالینی به سبب تاثیر عوامل متعدد صورت گرفت که بعضی از آنها خارج از حیطه روان‌شناسی بود. برای مثال پیشرفتهای حاصله در بیولوژی ، فلسفه ، سیاست و امثال آن نیز در تشکیل تاریخچه روان‌شناسی درمانی موثر بوده است. از عمر روان‌شناسی بالینی به عنوان یک رشته تخصصی و مستقل حدود 90 سال می‌گذرد تاریخ آن با تکامل روان‌شناسی مرضی آمیخته است و گذشته آن به زمان انسان اولیه می‌رسد. بشر اولیه امراض روانی پدیده‌ای ماورءالطبیعه می‌دانست.

روشهای درمان اینگونه بیماران که تصور می‌شد دچار جن زدگی و ارواح خبیثه شده باشند عبارت بود از سوراخ کردن جمجمه به منظور آزاد کردن روح پلید و به زنجیر بستن، تنبیه جسمی و سوزاندن و انواع شکنجه‌های دیگر. در اواخر قرن هجده در فرانسه پزشکی به نام فیلیپ پنیل رئیس بزرگترین بیمارستان روانی فرانسه شد. او با اصلاحات نوع دوستانه به درمان روانی کمک کرد. در قرن نوزدهم مسمزیسم بوجود آمد. مسمز فردی بود که با استفاده از 
هیپنوتیزم به درمان بیماران روانی پرداخت.

عوامل موثر در پیدایش روان‌شناسی بالینی

پیدایش و تکامل روان‌شناسی بالینی پیشرفت در ماهیت هوش و اندازه گیری آن ، تفاوتهای فردی ، روان شناسی کودک نیز نقش داشته‌اند. حد فاصل میان روان‌شناسی بالینی و روان‌شناسی کودک از بعضی جهات بسیار نامشخص است. زیرا روان شناسی بالینی در اصل به سبب علاقه به مسائل کودکان عقب افتاده بوجود آمد. پیدایش ابزارها و آزمونهای روانی نیز در تکامل روان شناسی بالینی نقش اساسی داشته‌اند.

روان شناسی بالینی در ایران

در جریان تاریخ نود ساله روان شناسی بالینی در دنیا ، ایران تاریخچه سی ساله‌ای دارد. اولین درس در این رشته از روان شناسی در سال 1344 شمسی در گروه روانشناسی دانشگاه تهران تدریس شد و اولین کتاب در این زمینه به نام روان شناسی بالینی تالیف سعید شاملو در سال 1345 شمسی از طرف دانشگاه تهران منتشر شد. نخستین کلینیک روان شناسی در سال 1346 و در دانشگاه تهان تحت عنوان مرکز مشاوره و راهنمایی ایجاد شد.

در این مرکز برای اولین بار کار سیستمی مرکب از یک روان شناس بالینی که سرپرست مرکز نیز بود، یک 
روانپزشک و یک مددکار اجتماعیبه بررسی مسائل روانی دانشجویان پرداختند و با همکاری هم در تشخیص و درمان نابهنجاریهای رفتاری آنها اهتمام ورزیدند. رشته روان شناسی بالینی عمدتا در اوئل دهه سال 1350شمسی زمانی رسمیت یافت که در گروه روانپزشکی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران واقع در بیمارستان روزبه برنامه‌ای به نام فوق لیسانس روان شناسی بالینی ایجاد شد.

ویژگیهای روان شناسی بالینی

وظایف روان شناسی بالینی متنوع و مختلف است و به موسسه‌ای که روان شناسی در آن کار می‌کند و همچنین به نوع تحصیلات و تعلیمات عملی که داشته است بستگی دارد. برای مثال وظایف روان شناسی بالینی در بیمارستان روانی ممکن است منحصر به تشخیص بیماری از طریق تست باشد یا به روان درمانی بپردازد یا مشغول تحقیقات شود و یا تعلیم عده ای را به عهده بگیرد. روان شناس بالینی ممکن است در مدارس ، مراکز مشاوره کودکان ، زندانها ، بیمارستانها ، دانشگاهها ، پرورشگاهها ، کودکستانها ، وزارت کار ، کارخانه‌ها و انواع دیگر موسسات انجام وظیفه کند.

انواع روان شناسی بالینی

چهار نوع روان شناسی بالینی وجود دارد: دسته‌ای که برای درمان بیماری با روانپزشکان و روانکاوان اشتراک مساعی می‌کنند و بیشتر به کشف ماهیت بیماری و طرز معالجه یک فرد خاص توجه می‌کنند. دسته بعد روان شناسانی که وقت خود را بطور عمده صرف اندازه گیری خصوصیات افراد بوسیله تستهای روان شناسی می‌کنند. دسته دیگر فعالیتهای دسته اول و دوم را بطور مساوی انجام می‌دهند یعنی هم به تشخیص و هم به درمان می‌پردازند.

دسته آخر روان شناسانی هستند که به تحقیق و آزمایش خصوصیات بیماران روانی علاقه دارند و از طریق تجربی برای کشف علل ، علائم و طرق درمان می‌کوشند. روان شناسان معتقدند که آگاهی از تمام این روشها برای آماده ساختن روان شناسی بالینی ضروری است و روان شناسی بدون آشنایی با آنها نمی‌تواند به نحو موثری انجام وظیفه نماید.

تشخیص در روان شناسی بالینی

روان شناسان بالینی از روشهای مختلف برای تشخیص اختلالات استفاده می‌کنند. از جمله این روشها مشاهده رفتار بیمار ، مصاحبه کلینیکی ، آزمونهای روانی ، بررسی تاریخچه فردی و ... است.

درمان در روان شناسی بالینی

روشهای مختلف درمانی در روان شناسی بالینی وجود دارد که روان شناسانی با توجه به رویکرد نظری که در روان شناسی دارند یکی از آنها بکار می‌برند. مثل شناخت درمانی ، رفتار درمانی ، روانکاوی و ... برخی از روان شناسان بالینی دیدگاه التقاطی دارند و از تمام شیوه‌های درمانی بهره می‌برند. 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:27 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

مراحل رشد روانی- جنسی فروید

بازديد: 163

مراحل رشد روانی- جنسی فروید

-
رشد روانی- جنسی چیست؟ 
بر طبق نظریه فروید، شخصیت انسان‌ها غالباً تا سن 5 سالگی شکل می‌گیرد. تجربیات اولیه، نقش مهمی در رشد شخصیت ایفاء می‌کند و تأثیرات آن‌ها در رفتارهای بعدی انسان در زندگی تداوم می‌یابد. نظریه رشد شخصیت فروید، یکی از معروف‌ترین و در عین‌حال بحث برانگیزترین نظریه‌هاست. فروید اعتقاد داشت که شخصیت انسان‌ها طی یک سری مراحل دوران کودکی شکل می‌گیرد که در خلال آن‌ها، انرژی‌های لذت‌جوی «خود» ( id ) بر ناحیه‌‌های تحریک‌پذیر خاصی متمرکز می‌شود. این انرژی روانی-جنسی یا «زیست مایه» ( libido ) به عنوان نیروی محرکی که در پشت رفتارها قرار دارد، در نظر گرفته شده است.

اگر این مراحل با موفقیت تکمیل گردند، نتیجه‌اش شخصیت سالم خواهد بود. و چنانچه جنبه‌های خاصی در مرحله مناسب خود حل نشده باقی بماند، می‌تواند به «تثبیت» بیانجامد. تثبیت یعنی تمرکز ماندگار بر روی یک مرحله روانی-جنسی قبلی. تا وقتی که این تعارض حل نشود، فرد در این مرحله همچنان «گرفتار» باقی می‌ماند. برای نمونه، کسی که در مرحله دهانی تثبیت شده باشد. ممکن است بیش از حدّ به دیگران وابسته باشد و در جستجوی تحریک دهانی از طریق سیگار کشیدن، نوشیدن یا خوردن برآید.

مرحله دهانی
در خلال این مرحله، تنها راه تعامل نوزاد با جهان خارج از طریق دهان است و در نتیجه واکنش مکیدن اهمیت خاصی دارد. دهان برای خوردن، ضرورت دارد و نوزاد از تحریک دهانی از طریق فعالیت‌های ارضاءکننده‌ای نظیر مکیدن و مزه کردن، لذت می‌برد. به دلیل آن که نوزاد به طور کامل به پرستارش وابسته است (کسی که به او غذا می‌دهد)، نوعی حس اعتماد و آسایش از طریق این تحریک دهانی در او رشد می‌یابد. 
تعارض اصلی در این مرحله، فرایند از شیرگرفتن است- بچه باید وابستگی کمتری به پرستارش پیدا کند. اگر تثبیت در این مرحله اتفاق افتد، فروید معتقد است که فرد در آینده با مشکلاتی از قبیل وابستگی یا پرخاشگری روبرو خواهد شد. تثبیت دهانی می‌تواند به مسائلی در خوردن، آشامیدن، سیگارکشیدن یا ناخن جویدن منجر شود.

مرحله مقعدی 
در خلال این مرحله، به عقیده فروید تمرکز اصلی «زیست مایه» بر کنترل حرکت‌های ادرار و دفع است. تعارض اصلی در این مرحله، آموزش آداب دستشویی رفتن است. بچه باید یاد بگیرد که نیازهای بدنی خود را کنترل کند. رشد این کنترل به حس استقلال و پیشرفت می‌انجامد.

بنا بر گفته فروید، موفقیت در این مرحله به رویکرد پدر و مادر در آموزش آداب دستشویی رفتن دارد. نخستین رویکرد، مستلزم پاداش و تشویق به خاطر استفاده از دستشویی در زمان مناسب است. و دومین رویکرد، تنبیه، تمسخر یا شرمنده کردن بچه به خاطر عدم استفاده از دستشویی است.

اگر پدر و مادر رویکر خیلی ملایمی را برگزینند، «شخصیت مقعدی-دفعی» رشد خواهد کرد که شخصیتی مخرّب، نامرتب و ولخرج خواهد بود. و چنانچه پدر و مادر خیلی سختگیر باشند و یا آموزش آداب دستشویی رفتن را از خیلی زود شروع کنند، «شخصیت مقعدی-ضبطی» رشد خواهد کرد که شخصیتی محکم، منظم، جدّی و وسواسی خواهد بود.

مرحله آلتی 
در این مرحله، تمرکز اصلی «زیست مایه» بر دستگاه تناسلی است. بچه‌ها تفاوت بین زن و مرد را کشف می‌کنند. فروید عقیده داشت که پسرها شروع به در نظر گرفتن پدر به عنوان رقیبی برای عاطفه مادر می‌کنند. «عقده اُدیپ» به تشریح این احساس یعنی در اختیار داشتن مادر و تمایل به جایگزینی پدر می‌پردازد. از طرف دیگر، بچه می‌ترسد که به خاطر این احساس مورد تنبیه پدر قرار گیرد. ترسی که فروید آن را «اضطراب اختگی» می‌نامد.

از عبارت «عقده الکترا» برای تشریح احساسات مشابه در دختران جوان استفاده شده است. فروید این تجربه در دختران را «غبطه قضیب» می‌نامد.

نهایتاً بچه با پدر یا مادر همجنس خود (پسر با پدر، دختر با مادر) به شناخت جنسی بیشتری دست می‌یابد. در مورد دختران، فروید عقیده داشت که غبطه قضیب هیچگاه به طور کامل از بین نمی‌رود و تمامی زنان تا حدّی در این مرحله تثبیت شده باقی می‌مانند. روان‌شناسانی چون خانم کارن هورنای این نظریه را رد کرده و آن را نادقیق و برای زنان تحقیرآمیز دانسته‌اند. خانم هورنای در مقابل ادعا کرده است که مردان به دلیل این که نمی‌توانند موجود دیگری را به دنیا آورند با احساس حقارت و نقص دست و پنجه نرم می‌کنند.

دوره نهفتگی 
در این دوره، علائق «زیست مایه» سرکوب شده‌اند. رشد «خود» ( ego ) و «فراخود» ( superego ) در این دوره آرامش دخالت دارد. این مرحله حدوداً زمانی آغاز می‌شود که کودک وارد مدرسه می‌شود و توجه بیشتری به روابط با همسن و سالان و بازی‌ها و ... پیدا می‌کند.

دوره نهفتگی، زمان کشف کردن است که در آن، انرژی جنسی هنوز وجود دارد امّا به ناحیه‌های دیگری نظیر تعاملات اجتماعی منحرف شده است. این مرحله در رشد مهارت‌های اجتماعی و ارتباطی و اعتماد به نفس اهمیت دارد.

مرحله تناسلی 
در آخرین مرحله از رشد روانی-جنسی، میل جنسی شدیدی به جنس مخالف به وجود می‌آید. در حالی که در مراحل قبلی، تمرکز صرفاً بر روی نیازهای فردی بود، در این مرحله توجه به خوشبختی دیگران رشد می‌یابد. اگر سایر مراحل با موفقیت تکمیل شده باشند، اکنون فرد باید متعادل، صمیمی، مهربان و نوع دوست باشد. هدف این مرحله، برقراری تعادل بین جنبه‌های مختلف زندگی است.

  ارزیابی نظریه رشد روانی-جنسی فروید

این نظریه تقریباً به طور کامل بر روی رشد مردان متمرکز است و توجه کمی به رشد روانی-جنسی زنان دارد. 
آزمایش علمی نظریه فروید دشوار است. مفاهیمی چون «زیست مایه» قابل سنجش و اندازه‌گیری نیستند و در نتیجه نمی‌توان آن‌ها را آزمود. تحقیقات به عمل آمده، تا حد زیادی بی‌اعتباری نظریه فروید را نشان داده‌اند. 
پیش‌بینی‌های آینده خیلی مبهم هستند. چگونه می‌توان دانست که یک رفتار فعلی مشخصاً به دلیل یک تجربه در دوران کودکی می‌باشد؟ فاصله زمانی بین علّت و اثر آنقدر زیاد است که به سختی می‌توان رابطه‌ای را بین دو متغیر در نظر گرفت. 
نظریه فروید بر پایه مطالعات موردی و نه پژوهش‌های تجربی است. همچنین، فروید نظریه خود را برپایه جمعی از بیماران بالغ خود بنا نهاده است، نه بر روی مشاهده واقعی و مطالعه کودکان.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:26 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تیپ های شخصیت از نظر یونگ

بازديد: 107

 


کارل گوستاو یونگ((Carl Gustav Jung برجسته‌ترین شاگرد فروید((Freud بود. یونگ، مدت 60 سال از زندگی خود را صرف شناخت روان پیچیده انسان و شیوه‌های برطرف کردن مشکلات آن کرد.

 

  نظریه یونگ را به ویژه به علت تاکیدی که بر ناخودآگاه دارد، می‌توان به عنوان یکی از نظریه‌های مهم روان‌کاوی به شمار آورد. با این وجود این نظریه با نظریه فروید تفاوت‌های چشمگیری دارد. شاید مهمترین آن‌ها از جنبه علمی و فلسفی و به خصوص روان‌شناسی، در این باشد که یونگ در ساخت روان آدمی، برای علیت و غایت اهمیت یکسانی قایل بود؛ در حالی که فروید تنها به جنبه علی انگیزه‌های بشر توجه می‌کرد. یونگ می‌گوید: انسان نه تنها به گذشته، بلکه به آرزوی آینده زنده است.
  نظریه یونگ از جهت دیگری نیز با نظریه دیگران متفاوت است و آن از نظر اهمیتی است که او برای عوامل نژادی و تکاملی در ساخت شخصیت قایل است. یونگ شخصیت هر فرد را محصول تاریخ قرون و اعصار اجداد او می‌داند. مبنای شخصیت به نظر او قدیمی، ابتدایی، فطری، ناخودآگاه و جهان‌شمول است.[1]
 
 
ساختار شخصیت
  روان‌شناسی تحلیلی یونگ با مفهوم معروف آن توارث فرهنگی(یعنی این که بسیاری از خصیصه‌های فرهنگی در طول قرن‌ها به صورت ارثی به نسل‌های بعد منتقل شده‌اند) و تاکید او روی دو مفهوم درون‌گرایی و برون‌گرایی و همچنین توجه عمیق به کارکردهای فکری مغز و احساسات، بر زمینه‌ای غنی و قوی از مطالعات او روی اسطوره‌شناسی و روان‌شناسی مقایسه‌ای قبایل بدوی و متمدن و مطالعات بالینی فراوان مبتنی است.[2]
  به نظر یونگ، شخصیت از چند سیستم جدا، اما مربوط به هم تشکیل شده است. مهمترین این سیستم‌ها عبارتند از: ایگو، ناخودآگاه شخصی و عقده‌های آن، ناخودآگاه جمعی و ارکی‌تایپ‌های آن، پرسونا، آنیما، آنیموس و سایه.
ایگو یا خود: عبارت است از ضمیر آگاه که از عناصر خودآگاهانه‌ای مانند ادراک آگاهانه، خاطرات، تفکرات و احساسات تشکیل شده است. خود، مسئول احساس هویت و تداوم شخصیت و محور اساسی تمام شخصیت است.
ناخودآگاه شخصی: مجاور ایگو یا خود قرار دارد و شامل تجاربی می‌شود که زمانی آگاه بوده‌اند، ولی سرکوب شده‌اند.
عقده‌: عبارت است از مجموعه متشکل و سازمان‌یافته‌ای از احساسات، تفکرات، ادراکات و خاطرات که در ناخودآگاه شخصی مستقرند. عقده ممکن است خودمختار شده و کنترل تمام شخصیت را به دست گیرد. اگر چنین شود، شخص تمام وجود خود را در خدمت ارضای آن عقده قرار می‌دهد.
ناخودآگاه جمعی یا اشتراکی: این مفهوم یکی از مفاهیم ابتکاری و بحث‌انگیز نظریه شخصیت یونگ است. از نظر او، ناخودآگاه جمعی، قوی‌ترین و بانفوذترین سیستم روان است. ناخودآگاه جمعی انبار خاطرات نژادی است و مخزن تمام تجاربی است که طی تکامل انسان، به وسیله نسل‌ها تکرار شده است.
ارکی‌تایپ: ارکی‌تایپ در زبان فارسی به کهن، الگو و انواع قدیمی ترجمه شده است. ارکی‌تایپ‌ها عبارتند از عناصر سازنده ناخودآگاه.[3]این‌ها تجربیات و معلوماتی هستند که در طول تاریخ بشری از نسلی به نسل دیگر منتقل شده‌اند. مثلا میان انسان جاودانگی یک صورت ازلی است که در اسطوره‌ها به صورت‌های مختلف منعکس شده است.
پرسونا یا نقاب: منظور یونگ از این اصطلاح صورتی است که شخص با آن در اجتماع ظاهر می‌شود. اما در واقع جامعه است که پرسونا یا نقاب خاصی را به شخص تحمیل می‌کند.
آنیما و آنیموس: انسان از نظر فیزیولوژیکی دارای هورمون‌های مردانه و زنانه است. که در هر دو جنس ترشح می‌شود. از نظر روانی نیز خصوصیات مردانه و زنانه در هر دو جنس دیده می‌شود. از دیدگاه یونگ جنبه زنانه شخصیت مرد، آنیما و جنبه مردانه شخصیت زن، آنیموس نامیده می‌شود.
سایه: یونگ جنبه حیوانی طبیعت انسان را سایه نامیده است. سایه مرکب از مجموعه غرایز حیوانی و خشن و وحشیانه‌ای است که از اجداد بشر به او به ارث رسیده است. سایه در نظریه یونگ معادل نهاد در نظریه فروید است.[4]
  به نظر یونگ، شخصیت یک سیستم انرژی نیمه‌بسته است که انرژی آن تا اندازه‌ای تامین می‌شود. او این انرژی یا نیرویی که شخصیت بر اساس آن فعالیت می‌کند را "نیروی روانی" می‌نامد. انرژی روانی، تجلی انرژی زندگی است که در واقع، همان نیروی بیولوژیک است. انرژی روانی مانند انواع دیگر انرژی از متابولیسم بدن نشات می‌گیرد. تعداد انرژی که برای هر یک از فعالیت‌های روانی مصرف می‌شود، پویایی روانی آن فعالیت محسوب می‌شود. از نظر یونگ، انرژی روانی پدیده یا ماده مشخصی نیست. بلکه نوعی ساختار فرضی است. انرژی روانی به شکل خاصی در توانایی‌های بالقوه یا بالفعل تجلی می‌یابد. از این‌گونه توانایی‌ها می‌توان از تمایلات، خواسته‌ها، توجه، گرایش‌های فکری و عاطفی نام برد.
  یونگ اساس نظریه خود را بر پایه دو اصل استوار ساخت: یکی اصل جابجایی نیرو و دیگری، اصل هم‌ترازی نیرو.
  اصل جابجایی نیرو این است که نیروی مصرف شده برای ایجاد یک وضع یا حالت روانی، از بین نمی‌رود، بلکه در جاهای دیگری به کار گرفته می‌شود و بنابر اصل انتروپی یا هم‌ترازی، وقتی دو جسم مختلف با دو کمیت متفاوت انرژی در ارتباط با یکدیگر قرار گیرند، انرژی از جسم قوی‌تر به جسم ضعیف‌تر انتقال می‌یابد. هدف از این اصل رسیدن به تعادل قواست.
  یونگ در اواخر زندگی خود، برای توجیه و تشریح بعضی از خصوصیات انسانی، اصلی را مطرح کرد و آن را اصل همزمانی خواند. بر اساس این اصل بعضی از وقایع بدون اینکه علت و معلول یکدیگر باشند؛ همزمان به وقوع می‌پیوندند. یونگ معتقد است که پدیده‌هایی مانند تله‌پاتی یا خواندن افکار دیگران را بدون داشتن ارتباط ادراکی نمی‌توان با نظریه‌های موجود یا فقط بر اساس عامل تصادف توجیه کرد.
  یکی دیگر از جنبه‌های پر اهمیت نظریه یونگ، تاکید وی بر پیشرفت و تکامل انسان از کودکی تا بزرگسالی است. او اعتقاد دارد که شخصیت انسان دایما از مرحله‌ پایین‌تر به مرحله تکامل‌یافته‌تری در حال حرکت است. هدف نهایی این تکامل چیزی است که یونگ به آن "خودشکوفایی" می‌گوید. خودشکوفایی یعنی رسیدن به حداکثر وحدت، هماهنگی و تکامل تمام قسمت‌های مختلف شخصیت انسان.
  در مکتب روان‌شناسی یونگ وراثت نیز نقش عمده‌ای دارد. یونگ وراثت را مسئول ایجاد غرایز جسمی می‌داند که ضامن صیانت ذات و تولید مثل است. یونگ معتقد است: هر فرد انسانی نه تنها خصوصیات جسمانی اجداد خود را به ارث می‌برد، بلکه تجارب اکتسابی آن‌ها را نیز از طریق وراثت به دست می‌آورد. این تجارب که بهتر است آن‌ها را استعدادی بالقوه بخوانیم، همان تجارب اجداد بشری هستند که از طریق ارکی‌تایپ‌ها به نسل جدید منتقل می‌شوند.[5]
 
 
تیپ‌های شخصیت
  یونگ در شخصیت انسان وجود دو نوع نگرش را تشخیص داده است، یکی برون‌گرایی و دیگری درون‌گرایی. نگرش برون‌گرایانه، انسان را به سوی دنیای عینی بیرون سوق می‌دهد، در حالی که نگرش درون‌گرایانه، او را متوجه دنیای درون خود می‌نماید. این دو نگرش، معمولا در هر شخص وجود دارد، ولی به طور معمول یکی غالب و آگاه و دیگری مغلوب و ناخودآگاه است.[6]
  یونگ برای هر کدام(افراد درون‌گرا و برون‌گرا) خصایصی می‌شمارد. درون‌گرایان به افکار و احساسات خویش توجه دارند، نگران آینده و محافظه‌کارند، اصول و معیارها را مهمتر از خود اعمال می‌دانند و در نوشتن بهتر از گفتن هستند. مردم‌گریز و دیرآشنا هستند.
  برون‌گرایان به افراد و اشیا توجه دارند. در زمان حال زندگی می‌کنند و به خود اعمال توجه دارند. خون‌گرم، پرحرف، زودآشنا و اهل معاشرت و اجتماعی هستند.[7]
  به نظر یونگ در انسان، چهار کنش یا فعالیت اساسی روانی نیز وجود دارد که عبارتند از: تفکر، احساس، ادراک و الهام. ادراک و الهام از کارکردهای غیرعقلانی هستند و تفکر و احساس از کارکردهای عقلانی که شامل قضاوت و ارزیابی درباره تجربیات می‌شوند.[8]
 
تفکر: افرادی که این کنش در آن‌ها قوی‌تر است می‌کوشند جهان را با استدلال بشناسند و به روابط منطقی جهان توجه دارند.
احساس: افرادی که این کنش در آن‌ها مسلط است می‌کوشند جهان را با احساسات خوشایند و ناخوشایندی که از تجربه‌های خود دارند بشناسند.
ادراک:  این افراد جهان را آن‌چنان که هست تجربه می‌کنند.
الهام: افرادی که این کنش در آن‌ها قوی‌تر است در شناخت جهان، به یک ناخودآگاه یا ادراک درونی توجه دارند و می‌کوشند به نیروی نهانی موجود در اشیا پی‌ببرند.[9]
 
 
یونگ بر اساس دو نگرش و چهار کارکرد مذکور، هشت سنخ روان‌شناسی را به وجود آورد.
سنخ فکری برون‌گرا: چنین افرادی بر طبق قواعد انعطاف‌ناپذیری زندگی می‌کنند. آن‌ها احساسات و هیجان‌های خود را سرکوب کرده، در تمام جنبه‌های زندگی خود واقع‌گرا هستند. دانشمندان در این سنخ قرار دارند.
سنخ احساسی برون‌گرا: این افراد تفکر خود را بازداری کرده و شدیدا هیجانی هستند. آن‌ها از ارزش‌ها، اصول اخلاقی و آداب و رسومی که آموخته‌اند، دست برنداشته و از آن‌ها پیروی می‌کنند و به طور غیرمعمول نسبت به انتظارات و عقاید دیگران حساس هستند. اغلب زنان دارای این تیپ شخصیتی هستند.
سنخ ادراکی برون‌گرا: این سنخ شخصیتی متوجه لذت و شادی و تداوم تجربه‌ها و حس‌های جدید است. چنین اشخاصی شدیدا واقعیت‌مدار بوده و تا اندازه زیادی با افراد و موقعیت‌های مختلف انطباق‌پذیر هستند.
سنخ الهامی برون‌گرا: این افراد به خاطر توانایی زیاد خود در بهره‌برداری از فرصت‌ها، در تجارت و سیاست کارایی بالایی دارند. آن‌ها جذب عقاید جدید شده و خلاق هستند.
سنخ فکری درون‌گرا: این افراد سازگاری خوبی با دیگران ندارند، در بیان افکار خود مشکل دارند و ظاهرا بی‌احساس بوده و توجهی به دیگران ندارند. آن‌ها نه بر احساس خود، بلکه بر اندیشه‌های خود متمرکزند.
سنخ احساسی درون‌گرا: در این افراد تفکر و ابراز بیرونی هیجان سرکوب شده است. آن‌ها به نظر دیگران اسرارآمیز و دست نیافتنی می‌آیند و آرام و متواضع هستند.
سنخ ادراکی درون‌گرا: این افراد غیرمنطقی هستند و از دنیا بریده‌اند. آن‌ها به بیشتر فعالیت‌های انسان با خیرخواهی و سرگرمی می‌نگرند.
سنخ الهامی درون‌گرا: این افراد ممکن است چنان به شهود توجه کنند که ارتباط اندکی با واقعیت داشته باشند. آن‌ها رویایی و خیال‌پرداز هستند.[10]
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:26 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

روان‌شناسی رشد

بازديد: 107


روان‌شناسی رشد چیست؟
روان‌شناسی رشد، شاخه‌ای از روان‌شناسی است که به مطالعه چگونگی رشد و تغییر افراد در طول زندگیشان می‌پردازد. روان‌شناسان رشد نه تنها به مطالعه تغییرات جسمی و فیزیکی در فرایند رشد افراد می‌پردازند بلکه رشد اجتماعی، هیجانی و شناختی افراد در طول زندگیشان را نیز در نظر می‌گیرند. قبل از بحث بیشتر در این مورد، بهتر است به تعریف دقیق «رشد» بپردازیم.

2- رشد چیست؟  این واژه، رشد انسان در طول زندگی، از شکل‌گیری نطفه تا مرگ، را توصیف می‌کند. مطالعه علمی رشد انسان، به دنبال درک و تشریح چگونگی و چرائی تغییراتی است که افراد در طول زندگیشان می‌کنند. این مطالعه، تمام جنبه‌های رشد انسان، شامل رشد جسمی، هیجانی، ذهنی، اجتماعی، ادراکی و شخصیتی را در برمی‌گیرد.
مطالعه علمی رشد، نه تنها برای روان‌شناسی بلکه برای جامعه‌شناسی، آموزش و بهداشت نیز اهمیت دارد. منظور از رشد، تنها جنبه‌های جسمی و فیزیولوژیکی آن نیست بلکه جنبه‌های شناختی و اجتماعی مرتبط با آن نیز می‌باشد.
مطالعه رشد انسان برای تعدادی از رشته‌ها از جمله زیست‌شناسی، انسان‌شناسی، آموزش، تاریخ و روان‌شناسی اهمیت دارد. البته ازهمه مهم‌تر، کاربردهای عملی مطالعه رشد انسان است. با درک بهتر این که افراد چرا و چگونه رشد و تغییر می‌کنند، می‌توان این دانش را برای کمک به آن‌ها در زمینه‌ به کارگیری تمام توانائی‌های بالقوه‌شان در زندگی، به کار بست.

3- مطالعه رشد چگونه صورت می‌گیرد؟ روان‌شناسان رشد، روش‌ها و فنون متفاوتی را برای مطالعه رشد انسان به کار می‌گیرند. پژوهشگران از روش‌های علمی برای جمع‌آوری و تحلیل سامانمند اطلاعاتی که قابل نتیجه‌گیری باشند، بهره می‌گیرند. روش علمی،فرایندی است که از رویه‌ها و اصول مشخصی برای یافتن پاسخ سوالات استفاده می‌کند.

چهار مرحله اصلی در یک روش علمی وجود دارد:

    پاسخگویی به یک سوال
    ایجاد یک فرضیه
    آزمودن فرضیه
    نتیجه‌گیری

پژوهش‌های روان‌شناسی در زمینه رشد نیز از روش‌های مختلفی از جمله آزمایش، مطالعات طولی (پژوهشی که با پیگیری آزمودنی برای دوره‌های طولانی انجام می‌گیرد)، مطالعات مقطعی(پژوهشی که در آن گروهی را در زمانی خاص تحت بررسی قرار می‌دهد)، مطالعات همبستگی و مطالعات موردی، استفاده می‌کنند.
پس از آن که نوع پژوهش تعیین گردید، مرحله بعد تعیین چگونگی جمع‌آوری اطلاعات است. در روان‌شناسی رشد از روش‌های مختلفی استفاده می‌شود که هر یک نقاط قوت و ضعف خاص خود را دارند. برخی از رویکردهای متداول عبارتند از:

    مشاهده. دو نوع متفاوت از مشاهده وجود دارد. نخست، مشاهده موضوع مورد نظر در محیط آزمایشگاهی و دیگر، مشاهده در محیط طبیعی. فایده مشاهده در محیط آزمایشگاهی این است که شرایط توسط آزمایش قابل کنترل هستند امّا عیبش این است که شرایط ممکن است غیرطبیعی باشند و فرد از تحت مطالعه بودن آگاه است. مشاهده طبیعی به پژوهشگر امکان می‌دهد تابه مطالعه در شرایط طبیعی و واقعی بپردازد. فایده این روش این است که پژوهشگر می‌تواند رفتارها را آن گونه که واقعاً در شرایط طبیعی اتفاق می‌افتند مشاهده کند امّا عیبش این است که پژوهشگر ممکن است نتواند متغیرهای خارجی موثر بر رفتار را کنترل کند.
    مطالعه موردی. یک مطالعه موردی، تحلیل عمیق یک فرد خاص است. با وجودی که این روش پژوهشی اطلاعات جامعی درباره یک فرد خاص فراهم می‌سازد، امّا تعمیم نتایج به دست آمده بر روی گروه‌های بزرگتر غالباً مشکل است. به این دلیل، از مطالعات موردی غالباً در پژوهش‌های بالینی یا در مواردی که جنبه‌های خاص زندگی فرد مورد مطالعه قابل تکثیر یا بازتولید نباشد، استفاده می‌شود.
    پرسشنامه. این روش راه ساده و سریعی را برای جمع‌آوری حجم زیادی از اطلاعات در اختیار پژوهشگر قرار می‌دهد. یکی از نقاط ضعف این روش این است که تنوع، خلاقیت و فردیت پاسخ‌ها را کاهش می‌دهد. در مواردی که فرد مورد مطالعه قادر به پر کردن پرسشنامه نباشد، مثلاً کودک خردسال، سوالات از طریق مصاحبه پرسیده می‌شود.
    آزمایش. آزمایش مستلزم دستکاری و اندازه‌گیری متغیرهاست. این روش پژوهشی، علمی‌ترین روش است اما در صورتی که متغیرهای مورد نظر، مفاهیم انتزاعی یا درونی باشند، به کارگیری آن دشوار است. مشکل دیگر این است که برخی متغیرهای مورد نظر به دلایل اخلاقی، قابل مطالعه در خلال آزمایش نیستند. به عنوان مثال، می‌توان به پژوهش بر روی اثرات تنبیه شدید کودکان در رشد آن‌ها اشاره کرد.

4- پرسش‌های اصلی در روان‌شناسی رشد چیست؟
چند بحث و موضوع مهم در طول تاریخچه روان‌شناسی رشد وجود داشته است. بعضی از پرسش‌های اصلی که از سوی روان‌شناسان و پژوهشگران مطرح گردیده، حول محور اهمیت نسبی وراثت در مقابل محیط، فرایندی که رشد از طریق آن صورت می‌گیرد و اهمیت کلّی آزمایش‌های اولیه در مقابل رویدادهای بعدی، بوده است.
یک موضوع کلاسیک در پژوهش‌های رشد کودکان، «طبیعت در برابر وراثت» است. آیا وراثت نقش عمده‌تری در رشد کودک دارد یا محیط؟ امروزه، اغلب روان‌شناسان تشخیص داده‌اند که هر دو عنصر، نقشی اساسی دارند امّا بحث همچنان بر سر موضوعات دیگری چون استعداد تحصیلی یا گرایش‌های جنسی ادامه دارد.  ( 1 )

نظریه رشد اریکسون   رشد روانی-اجتماعی چیست؟
نظریه رشد روانی-اجتماعی اریکسون یکی از معروف‌ترین نظریه‌های شخصیت در روان‌شناسی است. اریکسون نیز همانند فروید اعتقاد داشت که شخصیت هر فرد، طی مراحلی رشد می‌یابد. نظریه اریکسون برخلاف نظریه مراحل روانی-جنسی فروید، به تشریح تاثیر تجربه اجتماعی در تمام طول عمر می‌پردازد.

یکی از عناصر اصلی در نظریه مراحل روانی-اجتماعی اریکسون، رشد هوّیت خود ( ego identity ) است. «هویت خود»، حس آگاهانه خود است که ما از طریق تعاملات اجتماعی رشد می‌دهیم. به گفته اریکسون، «هویت خود» ما با هر تجربه و اطلاعات جدیدی که در تعاملات روزانه خود با دیگران به دست می‌آوریم، دائماً تغییر می‌کند. اریکسون همچنین عقیده داشت که علاوه بر «هویت خود»، یک حس صلاحیت نیز انگیزه رفتار و اعمال ما را تشکیل می‌دهد.

هر مرحله در نظریه اریکسون به صلاحیت یافتن و شایسته شدن در یک محدوده از زندگی مربوط است. اگر یک مرحله به خوبی پشت‌سر گذاشته شود، شخص احساس تسلّط خواهد کرد. و اگر یک مرحله به طور ضعیفی مدیریت شود، حس بی‌کفایتی در شخص پدید خواهد آمد.

اریکسون عقیده داشت که افراد در هر مرحله، با یک تضاد روبرو می‌شوند که نقطه عطفی در پروسه رشد خواهد بود. به عقیده اریکسون، این تضادها بر به وجود آوردن یک کیفیت روانی یا ناکامی در به وجود آوردن آن کیفیت متمرکزند. در خلال این دوره، هم زمینه برای رشد شخصی بسیار فراهم است و هم از سوی دیگر، برای شکست و ناکامی.


مرحله 1 رشد روانی- اجتماعی: اعتماد در برابر بی‌اعتمادی

    نخستین مرحله نظریه رشد روانی-اجتماعی اریکسون بین تولّد تا یک سالگی پدید می‌آید و بنیادی‌ترین مرحله در زندگی است.
    به دلیل آن که نوزاد به طور کامل وابسته است، رشد اعتماد در او به کیفیت و قابلیت اطمینان کسی که از او پرستاری می‌کند بستگی دارد.
    اگر اعتماد به نحو موفقیت‌آمیزی در کودک رشد یابد، او در دنیا احساس امنیت خواهد کرد. اگر پرستار ناسازگار، پس زننده یا از نظر عاطفی غیرقابل دسترس باشد، به رشد حس بی‌اعتمادی در کودک کمک می‌کند. عدم توفیق در رشد اعتماد، به ترس و باور این که دنیا ناسازگار و غیرقابل پیش‌بینی است منجر می‌گردد.

مرحله 2 رشد روانی-اجتماعی: خودگردانی و اتکاء به نفس در برابر شرم و شک

     دومن مرحله نظریه رشد روانی-اجتماعی اریکسون در دوران اولیه کودکی صورت می‌گیرد و بر شکل‌گیری و رشد حس عمیق‌تری از کنترل شخصی در کودکان تمرکز دارد.
    اریکسون همانند فروید عقیده داشت که آموزش آداب دستشویی رفتن، بخش حیاتی و ضروری این فرایند است. امّا استدلال اریکسون کاملاً با فروید متفاوت بود. اریکسون عقیده داشت که یادگیری کنترل کارکرد بدن به پیدایش حس کنترل و استقلال می‌انجامد.
    رویدادهای مهم دیگر در این مرحله شامل به دست آوردن کنترل بیشتر بر انتخاب غذا، اسباب‌بازی و لباس است.
    کودکانی که این مرحله را با موفقیت پشت سربگذارند، احساس امنیت و اطمینان می‌کنند. در غیر این صورت، حس بی‌کفایتی و شک به خود در آن‌ها باقی می‌ماند.

مرحله 3 رشد روانی-اجتماعی: ابتکار در برابر گناه

     در خلال سال‌های قبل از مدرسه، کودکان شروع به قدرت نمایی و اعمال کنترل بر دنیای خود از طریق برخی بازی‌ها و سایر تعاملات اجتماعی می‌کنند.
    کودکانی که این مرحله را با موفقیت بگذرانند، حس توانایی شخصی و قابلیت رهبری دیگران را پیدا می‌کنند. و آن‌هایی که در به دست آوردن این مهارت‌ها ناکام می‌مانند، حس گناه، شک به خود و کمبود ابتکار در آن‌ها باقی می‌ماند.

مرحله 4 رشد روانی-اجتماعی: کوشایی در برابر حقارت

    این مرحله، سال‌های اول مدرسه، تقریباً از 5 سالگی تا 11 سالگی را در برمی‌گیرد.
    کودکان از طریق تعاملات اجتماعی شروع به رشد حس غرور نسبت به دستاوردها و توانائی‌های خود می‌کنند.
    کودکانی که توسط والدین یا معلمان تشویق و هدایت می‌شوند، حس کفایت، صلاحیت و اعتقاد به توانایی‌های خود در آن‌ها به وجود می‌آید.
    آن‌هایی که از سوی والدین، معلمان یا هم‌سن و سال‌های خود به قدر کافی مورد تشویق قرار نمی‌گیرند به توانایی خود برای موفقیت، شک خواهند کرد.

  مرحله 5 رشد روانی-اجتماعی: هویت در برابر گم‌گشتگی

    در دوران نوجوانی، کودکان به کشف استقلال خود می‌پردازند و به عبارت دیگر، خود را حس می‌کنند.
    آن‌هایی که از طریق کاوش‌های شخصی، تشویق و پشتیبانی مناسبی دریافت کنند، این مرحله را با حس استقلال و کنترل و نیز حسی قوی نسبت به خود پشت‌سر می‌گذارند. و کسانی که نسبت به باورها و تمایلات خود نامطمئن بمانند، درباره خود و آینده نیز نامطمئن و گم‌گشته خواهند بود.

مرحله 6 رشد روانی-اجتماعی: تعلّق در برابر انزوا

    این مرحله، دوران اولیه بزرگسالی، یعنی زمانی که افراد به کشف روابط شخصی می‌پردازند را در بر می‌گیرد.
    اریکسون عیقده داشت که برقرار کردن روابط نزدیک و متعهدانه با دیگران ضرورت دارد. کسانی که در این مرحله موفق باشند، روابط مطمئن و متعهدانه‌ای را به وجود خواهند آورد.
    به یاد داشته باشید که هر مرحله بر پایه مهارت‌های یادگرفته شده در مراحل قبل بنا می‌شود. اریکسون عقیده داشت که حس قوی هویت شخصی برای ایجاد روابط صمیمانه و همراه با تعلّق خاطر اهمیت دارد. مطالعات نشان داده‌اند که کسانی که حس ضعیفی نسبت به خود دارند در روابطشان نیز تمایل به تعهدپذیری کمتری دارند و بیشتر در معرض انزوای عاطفی، تنهایی و افسردگی قرار دارند.

مرحله 7 رشد روانی-اجتماعی: فعالیت در برابر رکود

    در دوران بزرگسالی، ما به ساختن زندگی خود ادامه می‌دهیم و تمرکزمان بر روی شغل و خانواده قرار دارد.
    کسانی که در این مرحله موفق باشند، حس خواهند کرد که از طریق فعال بودن در خانه و اجتماع خود، در کار جهان مشارکت دارند. آن‌هایی که در به دست آوردن این مهارت ناموفق باشند، حس غیرفعال بودن، رکود و درگیر نبودن در کار دنیا را پیدا خواهند کرد.

مرحله 8 رشد روانی- اجتماعی: یکپارچگی در برابر ناامیدی

    این مرحله مربوط به دوران کهنسالی است و بر بازتاب فعالیت‌های گذشته تمرکز دارد.
    آن‌هایی که در این مرحله ناموفق هستند حس خواهند کرد که زندگیشان تلف شده است و بر گذشته افسوس خواهند خورد. در این حالت است که فرد با حس ناامیدی و ناخشنودی روبرو خواهد شد.
    کسانی که از دستاوردهای گذشته خود در زندگی احساس غرور داشته باشند، حس یکپارچگی، درستی و تشخّص خواهند کرد. با موفقیت پشت سرگذاشتن این مرحله یعنی نگاه به گذشته با اندکی تأسف و احساس رضایت کلّی. این افراد کسانی هستند که خردمندی به دست می‌آورند، حتی در مواجهه با مرگ.  (2 )

نظریه رشد ذهنی پیاژه

پیاژه از آن جهت کودکان را مورد مطالعه قرار داده است که از طریق جمع آوری اطلاعاتی درباره رفتارها واندیشه های آنان به شناسایی اعمال و افکار کودکان و بزرگسالان هر دو نائل آید .در واقع هدف اصلی پژو هشهای پیاژه معرفت شناسی یا دانش شناسی بوده است که بدین منظور روانشناسی ژنتیک را به عنوان وسیله  انتخاب کرده تا منشا و تکامل دانش را در نزد نوع بشر بررسی کند.

 فرض پیاژه آن است که اگر بفهمد که چگونه دانش (در نزد کودکان) ساخته می شود آن گاه خواهد فهمید که دانش چیست. زیرا ساختمان دانش ماهیت دانش را نشان می دهد درست همانطور که ساختمان یک صندلی موادی را که صندلی از آن ساخته شده است نشان می دهد.(فرت1977, ص 66 ,نقل از سیف 1371 ).

بنابراین هدف روان شناسی ژنتیک پیاژه مطالعه نحوه ایجادو تکامل فعالیتهای شناختی انسان از روزهای نخست کودکی تا بزگسالی است.

کاربرد اصطلاح ژنتیک نشان دهنده علاقه به پدید آیی  دانش آدمی و فرایندهای کسب وتکامل آن است. اصطلاح ژنتیک از دیرباز توسط روان شناسان معروفی چون استنلی هال و بالدوین به معنی رشد وتکامل به کار می رفته است وبنابراین روانشناسی ژنتیک هم به همین معنی به وسیله پیاژه به کار رفته است اما بعد ها اصطلاح

ژنتیک به وسیله زیست شناسان با معنی محدودتر وراثت و قوانین آن به کار گرفته شد.(سیف 1371 ).

به نظر پیاژه ,  چهار عامل در تحول شناختی کودک تا ثیر دارد که عبارتند از:

1) رسش,
2) تجربیات محیطی
3) تعاملهای اجتماعی
4) تعادل جویی.

نظریه پیاژه , معطوف به نقش عوامل زیستی در تحول شناختی کودک است . ولی نحوه ی سازگاری و سازماندهی فرایند های هوشی تابع دو عامل محیط وپیشینه ی یادگیری فرد است, اما درمقابل , گرایش به سازماندهی فرایند های هوشی و برقراری سازگاری های ویژه با محیط را به ارث می برد (گینزبورگ و اوپر,  1969, نقل از کدیور 1382). به بیان دیگر, پیاژه به بلوغ زیستی فرد در طول زمان اشاره دارد تا به وراثت در تحول شناختی . با همه ی اهمیتی که پیاژه برای بلوغ زیستی قائل است , توانایی های شناختی کودک , حاصل تعامل او با محیط است. پیاژه به درک چگونگی فعالیت ذهن علاقه مند است و می خواهد بداند که فرد در تقابل با جهان پیرامون خویش چگونه عمل می کند. (کدیور 1382 )

از نظر پیاژه, رشد آدمی از ابتدای تولد تا بزرگسالی دو جریان موازی است که بر یکدیگر تاثیر متقابل دارد این دو جریان عبارتند از :

از خود به درآمدن ( جدایی از خود محوری )

 سازگاری با واقعیت وجستجوی تعادل                               

پیاژه معتقد است زند گی , تعامل خلاقی است که بدون وقفه بین موجود زنده و محیط زندگی او جریان می یابد. این تعامل خلاق به دو صورت متفاوت اما مکمل یکدیگر انجام می گیرد.

یکی , بیرونی است که سازگاری نام دارد ودیگری , درونی است که سازمان نامیده شده است .

تعامل موجود زنده با محیط به دو صورت :

1-برونی: سازگاری             2-درونی: سازمان  دیده می شود.

سازگاری , جنبه برخورد و سازش با محیط را در تعامل بین فرد ومحیط نشان می دهد .وقتی کودک می آموزد با محیط خود به طور موثر مقابله کند , گویند وی با محیط به سازگاری می پردازد .

فرایند سازگاری به دو صورت جذب وتطابق یا انطباق انجام می گیرد .

جذب: مستلزم بروز پاسخی است که از پیش کسب شده . مثلا وقتی کودک پستانکی را می مکد آنرا به فعالیت مکید ن که از قبل می دانسته است جذب می کند . یا وقتی عروسکی کاغذی را در دهان می گذارد و می جود آنرا به فعالیت جویدن جذ ب می کند .

جذب وقتی صورت می گیرد که کودک چیزی را از محیط بگیرد وآن را جزیی از خود سازد .

از دیدگاه پیاژه جذب وقتی صورت می گیرد که شخصی مطلب تازه ای را بر حسب مطالب آشنا ببیند.یعنی در موقعیتی تازه ، رفتاری را انجام دهد که  در موقعیت های گذشته انجام می داده است. مثلا کودکی که تا به حال هواپیما ندیده است آنرا یک پرنده سفید وبزرگ می نامد.

کودک در جذب جنبه های واقعیت بیرونی را در ساخته های شناختی خود جذب میکند. مجموعه فرایند تغییردادن ادراکات جدید ، برای همخوان کردن آنها با ساخت شناختی فعلی جذب نامیده می شود.

انطباق : وقتی که رفتار فعلی شخص برای مقابله با محیط کفاف نمی کند و نیاز به تغییر رفتار دارد ، از انطباق استفاده می کند. در انطباق ، فرد ساخته های شناختی خود را برای مقابله با فشارهای محیط تغییر می دهد . به عبارت دیگر انطباق ، فرایند تغییر دادن ساخته های شناختی برای همخوان کردن آنها با ادراکات جدید است.

مثلا کودکی که به مکیدن پستانکی کوچک و گرد عادت کرده است، برای مکیدن پستانکی با شکل متفاوت ، مثلا بلندتر از پستانک قبلی، لازم است هنگام مکیدن لبهای خود را ، بر خلاف عادت معمول ، تغییر دهد دراین صورت گویند کودک رفتار خود را با شکل و وضع پستانک جدید تطبیق داده است .

پیاژه معتقد است ، تقلید خالص ترین نوع انطباق است و آنرا تغییر رفتار بنا به خواست محیط می داند.

تعادل جویی نیروی محرکه رشد است و ابزار آن درون سازی و برون سازی است ( جذب و انطباق ) می باشد .

تعادل جویی منجر به سازگاری با واقعیت یا از خود به درآیی شناختی ( رهایی از خودمحوری ) می شود. منظور از خود محوری عدم توانایی ادراک دیدگاه دیگران است . بعنوان مثال کودک چهار ساله با دیدن کتابی که روی جلد آن تصویر وجود دارد جلد وپشت کتاب سفید و خالی از تصویر است اگر تصویررا  به سمت کودک گرفته و ازاو بپرسیم چه می بیند ، تصویر را که می بیند توصیف می کند واگر از او پرسیده شود من چه می بینم ؟ بدون توجه به دیدگاه شخص مقابل که پشت کتاب را می بیند اظهار می دارد شما هم همین تصویر را می بینید. در اینجا کودک توانایی درک دیدگاه دیگران را ندارد. به این پدیده خود محوری شناختی در دوره پیش عملیاتی ، می گویند.

¯طرح یا طرحواره رفتاری (SCHEMA ) :

چهارچوب شناختی کودک که به کمک آن می تواند آگاهی های خود را درباره اشیا وامور گوناگون دنیای اطراف خود سازماندهی کند .

طرحواره ها را می توان ساختهای شناختی کودک دانست . طرحواره یک الگوی رفتاری دارای نظم و هماهنگ است . مثل طرحواره مکیدن و دیدن.

¯ساخت شناختی         

مجموعه ای از طرح های ذهنی که با یکدیگر ارتباط دارند و به صورت واحدی درآمده اند . که ساخت های شناختی مکانیزم های تازه ای هستند که از تغییر یافتن واکنشهای ارثی نوزاد از طریق تجارب بدست می آیند.


ترتیب تحول و ساخت های شناختی به صورت زیر است :


1 ) طرحواره های بازتابی

2 ) طرحواره های حسی و حرکتی

3 )ساخت شناختی

عملیات (peration O) از نظر پیاژه

ساخت های شناختی دوره های بالاتر را عملیات می نامند. عملیات مجموعه هماهنگی است که بیشتر جنبه ذهنی دارد. پیاژه معتقد است ما اعمال درونی شده را عملیات می نامیم. اعمالی که نه بر روی مواد محسوس بلکه از درون و به صورت نمادی انجام می گیرد

پیاژه ، مفهوم عملیات را برای توضیح چگونگی اکتساب نگهداری ذهنی به کار میبرد وآنرا « درونی شدن کنشی که ساخت ذهنی را تغییر میدهد » ، تعریف می کند . مهمترین مشخصه عملیات ، برگشت پذیری آن است. یعنی آگاهی به این که وضع فعلی می تواند به اصل خود بازگشت یا برگشت داده می شود. بعنوان مثال در مورد آزمایش لوله ها ( دو لوله آزمایش حاوی مایع که یکی پهن و کم ارتفاع و دیگری بلند و باریک است و کودک باید تشخیص دهد که مایع داخل لوله ها به یک اندازه است علی رغم تفاوت ظاهری در قرار گرفتن مایع ها در دو لوله ) مایع داخل کنش درونی شده باعث میشود کودک ، بتواند در ذهن خود آب ریخته شده در یک لوله را به یک لوله دیگر بر گرداند . در حالیکه لوله ها بدون تغییر در مقابل او   قرا ر گرفته اند ولی مدتی قبل کودک در مرحله پیش عملیاتی قرار داشت و نمی توانست تعدیل هایی نظیر برگشت دادن را انجام دهد . (بیلر 1974 نقل از کدیور 1382 ).

 مراحل تحول شناختی و عملیات از دیدگاه پیاژه                         

پیاژه ، فرایند های شناختی از بازتابهای اولیه نوزاد تا تفکر انتزاعی را در  چهار مرحله بررسی می کند.

1)دوره حسی و حرکتی                   2) دوره پیش عملیاتی

3) دوره عملیات عینی -                    4) دوره تفکر انتزاعی

به نظر پیاژه رشد شناخت آدمی ، در جریان مراحل بوجود می آید که از نظر کمی و کیفی با یکدیگر متفاوتند . هر یک از مراحل رشد شناختی ، ساخت و عملکرد ویژه خود را دارد و یکی بر دیگری بنا می شود . یعنی هر ساخت در عین حال که به حصول یک مرحله تحقق می بخشد ، نقطه آ غاز مرحله بعدی نیز هست هر کدام از مراحل با نظم مشخص و در زمانی نسبتا معین ظاهر می شود . نظم موجود در پیشرفت مراحل پایدار و ثابت و در همه افراد همانند است ولی هر فرد ضمن پیروی از طرحهای عمومی رشد شناختی ، ویژگی های رشدی خاص خود را دارد . (کدیور 1382 )

 ¯ویژگی های اساسی مراحل رشد از نظر پیاژه

1)مرحله حسی و حرکتی (از تولد تا دو سالگی): کودک تا پایان این مرحله ، قادر به درونی ساختن دنیای خارج در ذهن خود نیست و لذا فعالیت های شناختی او به اعمال حسی و حرکتی محدود می شود. کودک دارای تفکر حسی و حرکتی است یعنی رفتارهای غیر کلامی فاقد نماد پردازی و هوش عملی است مثل هوش خالی از اندیشه حیوان . کودک خود میان بین و (self center ) خود محور است. زیرا نمی تواند، وجود خود را از چیزهای اطراف خود جدا کند. کودک به مفهوم پایداری شی پی می برد و پایداری اشیا یعنی برای او عدم حضور اشیا ، به معنی نبودن آ نها نیست . به عنوان مثال مادر اگر اتاق را ترک کرده است ، به معنی نبودن و حذف همیشگی نیست و امکان بازگشت وجود دارد . همچنین در پایان این مرحله کودک به رابطه علت و معلولی بین پدیده ها پی می برد و خود را فاعل می شناسد . مثلا متوجه می شود ایجاد صدا ، به دلیل کوبیدن اشیا به روی میز توسط خود اوست . 

2)دوره پیش عملیاتی : کودک می تواند اشیا و وقایع را ازحواس و کارهای خود جدا بداند. جهان کودک ، محدود به زمان حال ، نیست (برعکس دوره حسی و حرکتی). بود و نبود حال و گذشته و آینده را در می یابد.

کارکردهای عادی، مثل زبان رشد می یابد. کارکردهای عادی در اصل جانشین کردن چیزی به جای چیز دیگر است .

کودک هنوز توانایی جداکردن علائم از موضوع (واقعیت از علائم) را ندارد.

برای مثال نام هر چیز را بخشی از آن می داند همچنین خواب هایش را واقعیت می پندارد. کودک در این مرحله نیز خود مرکز است ، خود مرکزی کودک در این مرحله به این صورت است که نمی تواند ،خود را در موقعیت دیگران قرار دهد. به عنوان مثال اگر یک تصویر را رو به کودک بگیریم و پشت تصویر که صفحه سفید قرار دارد ، رو به خودمان باشد. اگر از کودک سوال کنیم، چه می بیند آنچه در تصویر می بیند را بیان می کند و اگر از او سوال شود من چه می بینم اظهار می دارد شما هم همین تصویر را می بینید، پس کودک توانایی درک دیدگاه شخص مقابل که صفحه سفید را می بیند . (حدود سنی قبل از 5 سالگی)

کودک در این مرحله (مرحله پیش مفهومی از دوره پیش عملیاتی، 4-2 سالگی) جاندار پندار است، یعنی تصور می کند که و همه پدیده ها جاندارند، به عنوان مثال عروسک خود را جاندار می داند.

کودک در مرحله پیش عملیاتی می تواند مسئله را حل کند اما قادر به توضیح دلایل حل مسئله نیست. در این مرحله بر یکی از جنبه های مشخص امور تاکید می کند و جنبه های دیگر را نادیده می گیرد و استدلال او بازگشت ناپذیراست.برای مثال وقتی از کودکی که نام او علی است می پرسم علی برادر دارد می گوید بله، نام او حسین است. مجددا از او می پرسم آیا حسین برادر دارد ؟ پاسخ میدهد نه، یعنی استدلال او بازگشت پذیر نیست. حسین را برادر خود می داند و از یک جنبه به مسئله می نگرد اما نمی تواند از دیدگاه حسین به صورت بازگشت پذیر استدلال کند .

 3) مرحله عملیات عینی( از هفت تا یازده سالگی ) : در این مرحله کودک ، توانایی انجام اعمال منطقی را دارد ، اما با امور عینی و محسوس نه با امور فرضی و پدیده های انتزاعی . به عنوان مثال ، اگر این مسئله برای کودک طرح شود که : اگر رنگ موی پریسا از زهرا روشن تر است و رنگ موی پریسا از مریم تیره تر است رنگ موی چه کسی از همه تیره تر است ؟ کودک دوره عملیات محسوس بدون دیدن این سه نفر در کنارهم قادر به حل مسئله نخواهد بود اما اگر این سه نفر در کنار یکدیگر و به طور محسوس برای او قابل رویت باشد جواب صحیح خواهد بود.                                  

   در این مرحله ، کودک نیازی به انجام اعمال کوشش و خطا ندارد و می تواند اعمال را پیش بینی کند و نتایج را از پیش حدس بزند . به عنوان مثال ، می تواند آ نسوی ماه را تصور کرده و پاسخ دهد که تفاوتی با قسمت قابل مشاهده ما ندارد

کودک که دراین مرحله به درک مفاهیم بقاء ماده ، عدد ، وزن ، حجم و غیره دست می یابد. منظور از مفهوم بقاء این است که علی رغم ایجاد تغییر در شکل ظاهری یا وضع مکانی یک شیء اگر چیزی به آن اضافه نشود یا چیزی از آن کاسته نشود ، در مقدار واقعی آن تغییری ایجاد نمی شود.                                    

درک مفهوم بقاء از سوی کودک مستلزم تسلط بر اصول منطقی زیراست.

الف) این همانی :     این اصل مبین آن است كه تغییرات ظاهری اشیاء در مقدار واقعی آنها تغییری ایجاد نمی كنند . و كمیت یك شی در اشكال مختلف همان است كه در ابتدا بوده ، برای مثال در آزمایش ظروف ، كودكی به مفهوم بقا مایع از ظرف ب به ظرف ج نه چیزی به آن اضافه شده و نه چیزی در آن كم شده است ( علی رغم تفاوت شكل ظاهری هر دو ظرف ) پس مقدار آن تغییری نكرده و مساوی با مایع ظرف الف است .

  ب ) اصل بازگشت پذیری :   اگر شیء تغییر شكل یافته را به حالت قبلی اش برگردانیم ، معلوم می شود كه در آن تغییری ایجاد نشده است . برای مثال اگر مایع ظرف ج را به ظرف ب برگردانیم همان مقدار اولیه به دست خواهد آمد .

ج ) اصل جبران :  بنابر این اصل در تغییر شكل اشیاء یك مورد ، مورد دیگر را جبران می كند . برای مثال گرچه ارتفاع مایع درون ظــرف « ج » كمتر از ارتفاع مایع داخل ظرف « الف »است اما به همان نسبت پهنای مایع درون ظرف « ج » بیش از پهنای مایع درون ظرف« الف » است ، بنا بر این با هم برابرند .

كودك به طور معمول در 6 الی 7 سالگی به مفهوم بقاء عدد و طول و مایع دست می یابد و به مفهوم بقا ماده و فاصله در سن 7 الی 8 سالگی

ب )مفاهیم بقای سطح در 9 الی 10 سالگی و بقای حجم بین 11 تا 12 سالگی دست می یابد . كودك در مرحله عملیات محسوس علاوه بر درك مفهوم بقا ، توانایی سلیقه بندی كردن ، ردیف كردن و كار با اعداد را نیز به دست می آورد « سیف 1371 صفحات 181 تا 185 »

4- مرحله تفكر انتزاعی « عملیات صوری از 11 تا 15 سانتی متر » :

در آخرین مرحله رشد ذهنی كودك به تدریج توانایی تفكر بر حسب امور انتزاعی را كسب می كند و بر قوانین منطق صوری و منطق ارسطویی مسلط می شود . اندیشه های فرد علاوه بر اشیاء محسوس ، موارد احتمالی و فرضی را نیز شامل می شود . لذا فرد قادر به فرضیه سازی و استدلال قیاسی می شود . یعنی می تواند به طرح فرضیه بپردازد و بدون نیاز به مراجعه به اشیاء محسوس به وارسی فرضیه خود اقدام كند .

در مرحله قبلی « عملیات محسوس » كودك بر حسب واقعیات عینی و موجود می اندیشد به عنوان مثال ، چون فیل بزرگتر از سگ و سگ بزرگتر از موش است می تواند نتیجه بگیرد كه فیل از موش بزرگتر است . اما نمی تواند فرض كند كه اگر موش بزرگتر از سگ و سگ بزرگتر از فیل باشد پس موش بزرگتر از فیل است . زیرا تنها بر حسب واقعیات عینی و موجود می اندیشد . اما اندیشه نوجوان « مرحله تفكر انتزاعی » فرضیات و امكانات را نیز شامل می شود . نوجوان با تصور دنیایی بهتر از آنچه هست به انتقاد از وضع موجود می پردازد . كودكان مرحله ی عملیات محسوس واقع گرا و سازگارند . اما نوجوانان مرحله تفكر صوری آرمانگرا و غالباً ناسازگارند .

مراحل رشدشناخت واندیشه کودک ازدیدگاه پیاژه - زمانی نه چندان دور و کهن، هر خانه فضایی داشت که به آن «باغچه» و گاه «باغ» می‌گفتند. هنوز هم کاخ‌ها یا کاشانه‌هایی با چنین فضایی وجود دارند؛ در شهرستان‌های «ابرشهر» نشده بیشتر! اما برج‌ها و مجتمع‌ها می‌روند که به حضور باغ و باغچه‌ها پایان دهند.

کودکی نسل من بیشتر در باغچه گذشت و کودکی نسل پیش از من در باغ؛ در میان درختان جورواجور : توت سفید و سیاه، شاه توت، گوجه سبزو قرمز، مو، هلو، شلیل، انجیر، آلوی زرد و سیاه، بید مجنون، آبشار طلایی، مگنولیا و بلوط و… و یادم می‌آید که این آخری را بیش از همه دوست می‌داشتم، نه به این جهت که از سرزمین مادری- کوه‌های بختیاری – به گنجینه خاطراتم، خانه‌ی پدربزرگ، آورده شده بود، که بدین دلیل که میوه‌هایی – به شکل و شمایل فشنگ داشت و ما پسرخاله‌ها و پسردایی‌هایمان عاشق فشنگ و شیفته‌ی تفنگ بودیم.

در باغچه‌ی بزرگ خانه‌ی پدربزرگ، پدربزرگ مهربان- آن Love object جاوید- سنگر می‌کندیم و گلوله – میوه بلوط – گرد می‌آوردیم تا هنگام نبرد فرا رسد. مدافعان و مهاجمان جز تفنگ و فشنگ و هفت تیر، همه شمشیر و نقاب زورو داشتند، جز من آرام‌تر که به دلیل عدم التزام عملی به مبانی جنتلمنی مورد نظر مادر تحت نظارت و کنترل خاص او بودم!

اما مهر پدربزرگ چاره ساز شد و حکمیت او گره‌گشا. و من این چنین شادمان و کامیاب از اسباب بازی فروشی خیابان چهارباغ عباسی اسپهان(اصفهان)، چند متر آن سوی کاخ هشت بهشت، مسلح به شمشیر و نقاب زور شدم. بگذریم که دیری نکشید که «زورو» قهرمان عدالت خواه، آرمان‌گرا و حامی‌مستضعفان، که سخت شیفته و دل بسته‌اش بودیم، گرفتار تیغه‌ی گیوتین سانسور شد و به جرم سرسپردگی و مزدوری تهاجم فرهنگی به سرنوشت دیگر سفیران امپریالیزم جهان خوار- «تارزان»،«سوپرمن»،«بت من»،«اسپایدرمن»،«مامفی»،«میشل استروگف»،«مرد شش میلیون دلاری»،«جو» و…- دچار گشت. چنین شد که نسل پس از من و من به همانندسازی با قهرمانانی چون «زورو» نپرداخت و این چنین «خود محور»،«خودبین»،«خودخواه»و «خود شیفته»شد. شگفت نیست که ساده زیستی، دلاوری، گذشت، فداکاری و مددکاری «تارزان» قهرمان یگانه و این اسطوره‌ی جادویی کودکان را نیز نیاموختیم. با از دست رفتن تلویزیون، پیوند ما با باغچه بیشتر و بیشتر شد.

در میان جنگلی از درختان جورواجور میوه، گل‌ها و گیاهان گوناگون و حوضی با ماهی‌های قرمز، از رژه‌ی مورچه‌ها، لانه ساختن، تخم گذاشتن و جوجه آوردن پرندگان، مکر و پدرسوختگی کلاغ و نیرنگ و درنده خویی گربه نکته‌ها آموختیم و خستگی ناپذیری مورچگان و کوشش کرم‌های خاکی برایمان درس و سرمشق بود. از درخت‌ها و آلاچیق‌ها با لذت بالا می‌رفتیم و از آن بالا و بلندی نیز با واقعیت‌های هستی آشنا می‌شدیم.

آری کودکی نسل من و نسل‌های پیش از من در حوض و حیاط و باغ و باغچه گذشت و شخصیت و منش ما در آن پیکره و چهارچوب یافت. باغ و باغچه آن روزها در «برنامه کودک نیم‌دار و نیمه جان» هنوز جاری بود؛ ما به دیدن «شوید» و «جعفری» عادت کرده بودیم و با صدای نرم و گرم و مخملی هوشنگ لطیف پور(یا عباس پهلوان)در «خپل و باغ گل‌ها» به آرامش می‌رسیدیم.

برای خود من همیشه مایه‌ی شگفتی بوده است که میان آن همه کارتون وسریال چگونه این دو کارتون در ذهن خودآگاه و ناخودآگاه نسل زاده شده در نیمه‌ی نخست دهه‌ی پنجاه جایگاهی قابل توجه و تأمل داشته و دارد!! باغ‌ها و باغچه‌ها آهسته و آرام لای عکس‌های آلبوم‌ها و گوشه‌های خاطرات محبوس و گرفتار شدند. از «خپل و باغ گل‌ها»یش نیز خبری نیست که نیست!

باغچه در متن زندگی کودکان ایران امروز حضور ندارد. دیگر باغچه- این فضای طبیعی و واقعی – نقشی در شکل‌دهی به شأن و شخصیت و منش و خلق و خوی ایرانیان ایفا نمی‌کند و جای خود را در این راستا به سگا و پلی استیشن و اینترنت و گیم – این فضاهای مصنوعی و مجازی- داده است.

نمی‌دانم در آینده، اگر کاشتن لوبیا در کاغذ جوهر خشک کن علوم دوم دبستان هم از دست رود، آیا تا این اندازه لج کودکان از «سکه کاشتن پینوکیو در تقلید از گربه نره» در خواهد آمد یا نه؟!؟

شاید اگر من به پیری و کهنسالی برسم، آن هنگام با گردنی افراشته به خود ببالم و پُز دهم که من آن اندازه خوش اقبال بوده‌ام که مزه‌ی قلعه‌سازی و مهمانی‌گرفتن(!) بر فراز درختان و خورشت خُرفه و گوجه سبز(!!)پختن و زغال کردن سیب‌زمینی با آتش خودی(!!!) در میان باغچه را چشیده‌ام.

به من پیشاهنگی نرسید؛ حتا لباسش! اما چه غم که من پیشاهنگ و نه پیشاهنگ که تارزانی مادرزاد بودم!! با جنگلی سبز و رنگارنگ که به سلیقه‌ی پدربزرگ و با مراقبت صادقانه «باباصفرعلی» باغبان پیرِساده دل و مهربان پدید آمده بود.

بسیار خوشحالم که در کارنامه‌ی کودکی‌ام ماتادوری در گاوداری باغ ابریشم و کوه نوردی در کوه‌ها و صخره‌های اَفجِد را نیز داشته‌ام. بی‌شک، این مزه چشیدن‌ها را مدیون پدربزرگ و مادر بزرگ مادری‌ام هستم که چنین فضاهایی را برای ما نوه‌ها تُخس و وروجک پدید آوردند.«شاهکوه» همواره برایم نماد و یادآور پدربزرگ مهربانم – یوسف خان بهنام – خواهد بود که معدن سرب آن را کشف کرد. معدنی که امروز با نام «شرکت باما» شناخته می‌شود. یاد پدربزرگ همیشه با ماست.

بگذریم که باغچه‌ی خانه‌ی پدری – با آن بته‌های خزنده‌ی توت فرنگی و پنجاه و دو کبوتر حلال‌زاده و حرام زاده (!) - و باغ وسیع کاشانه‌ی مادربزرگ و پدربزرگ پدری-دکتر حسین اوحدی- با آن حوض بزرگ، درختان بلند، گل‌ها و بته‌های جورواجور و گلخانه‌ی خاطره‌انگیز با درختان نارنج پر ثمر نیز خود لطف و لذت خاص خود را داشتند. تارزان در هر سه خانه کوشا بود!

اگر تئوری و مدل «شناختی» پیاژه را در نظر گیریم، بهترین فضا برای رشد مراحل حسی- حرکتی (از زاده شدن تا دوسالگی) [Sensorimotor]، پیش عملیاتی (دو تا هفت سالگی) [Preoperational] و عملیاتی غیر انتزاعی(هفت تا یازده سالگی) [Concrete operation]، همانا باغچه است.

فضایی «واقعی» که کودک واقعیت‌های جهان را -«آن چنان که هست»- از نزدیک با چشم و گوش و دیگر حواس (بویایی، لامسه، چشایی) حس و درک می‌کند و به دستاوردها و نتایج هر مرحله می‌رسد و رشد شناختی اش کامل‌تر می‌شود. این دستاوردها و پیش فرض‌هاست که پس از یازده سالگی به پیدایش «اندیشه‌ی انتزاعی» توانمند و پیچیده می‌انجامد و «استدلال منطقی» استواری را پدید می‌آورد.

حضور کودک در فضای واقعی طبیعت از همان سال نخست زندگی کودک بررشد شناختی او اثر گذار است، هر چند درک و برداشت کودک در مراحل «پیش عملیاتی(دو تا هفت سالگی)» و «عملیات انتزاعی(هفت تا یازده سالگی)» بیشتر و ژرف‌تر از مرحله «حسی- حرکتی (تولد تا دوسالگی)» است.

پیاژه، این روان شناس رشد و کودک، نظریه‌ی خود را «معرفت شناسی تکوینی (Genetic Epistemology)» می‌نامید و آن را مطالعه‌ی شیوه‌ی به دست آوردن، تعدیل و رشد افکار و توانایی‌های انتزاعی براساس زیر ساختی ارثی و زیستی می‌دانست.

پیاژه چهار مرحله‌ی عمده‌ی رشد را بیان کرد که منجر به قابلیت اندیشیدن در حد بزرگسالان می‌شود. هر مرحله پیش نیاز مرحله‌ی بعد است، اما سرعت کودکان مختلف در عبور ازمراحل گوناگون به توانایی و توانمندی ذاتی آن‌ها و شرایط محیطی شان بستگی دارد.

سه مرحله از چهارمرحله‌ی پیاژه را پیش‌تر نام بردیم. مرحله‌ی آخر، مرحله‌ی «عملیات صوری (Formal operation)» است که از یازده سالگی تا پایان نوجوانی را در بر می‌گیرد.

هر چند پیاژه روان شناس بالینی نبود و مدل شناختی خود را به حوزه‌ی مداخلات روان درمانی تعمیم نداد، ولی نظریه‌ی او به یکی از پایه‌های انقلاب شناختی در روان شناسی تبدیل شده است. نظریه‌ی پیاژه امروزه کاربردهای زیادی در روان پزشکی به ویژه «شناخت درمانی» - که از سوی آرون‌بک پایه‌گذاری شد- دارد. شناخت درمانی در درمان مشکلات مختلف از جمله افسردگی، اختلالات اضطرابی، وسواس‌ها، سوءمصرف مواد، خودکشی و… به کار می‌رود. اما جدای از کاربردهای درمانی، نظریه‌ی پیاژه در حوزه‌ی آموزش از ارکان اصلی روان‌شناسی این حیطه بوده و هست ودر موارد بسیاری چون سنجش رشد هوشی، استعداد تحصیلی، تعیین کلاس و آمادگی برای خواندن متون به کار رفته است.

بر اساس نظریه‌ی پیاژه، «تجربه» در «پختگی کارکردهای شناختی» نقش دارد. پیاژه در تمام نوشته‌های خود تأکید می‌کرد که هرچه محیط «غنی‌تر»، «پیچیده‌تر» و «متنوع‌تر» باشد، احتمال آن که کودک به «سطح بالاتری از کارکردهای ذهنی و توانایی‌های روانی» دست یابد، بیشتر می‌شود.  ( 3 )

نظریه اریک اریکسون در مورد رشد بزرگسالی

اریک اریکسون یک نظام هشت مرحله‌ای برای رشد آدمی تعیین کرده است. وی این مراحل را مراحل روانی _ اجتماعی می‌نامد، چرا که معتقد است تحول روانی فرد بستگی به روابط اجتماعی خاصی دارد که وی در زمانهای گوناگون در سراسر زندگی خود برقرار می‌کند. وی معتقد است فرد در هر یک این مراحل با بحرانهایی مواجه می‌شود که ناگزیر از حل آنهاست. حل نشدن این بحرانها معمولا مشکلاتی را برای فرد ایجاد می‌کند.

صمیمیت در برابر کناره‌جوئی ویژه اوایل بزرگسالی و زایندگی در برابر در خود فرورفتگی بحرانهای دوره میانسالی هستند. توانایی برقراری پیوندهای صمیمانه در اوایل بزرگسالی و علاقمندی به امور خانواده ، جامعه و نسل آینده به سلامت روان و شخصیت فرد کمک خواهد کرد.

ویژگیهای رشدی دوره بزرگسالی

ورود به دوره بزرگسالی معمولا همراه با انتخاب شغل و همسر است. صمیمیت در این سالهای نخستین به معنای علاقمندی به دیگران و داشتن تجارب مشترک با آنها از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. هرچند از لحاظ این ویژگی نیز بین افراد این دوره تفاوت وجود دارد، بطوری که با توجه به برخی ویژگیهای شخصیتی و تجارب قبلی زندگی صمیمیت جایگاه ویژه‌ای برای برخی از افراد دارد. در حالی که برای برخی دیگر چندان حائز اهمیت نیست، بطوری که این افراد حتی تمایلی به ازدواج نشان نمی‌دهند، اما بطور کلی در اکثریت افراد این دوره و به ویژه در اوایل بزرگسالی صمیمیت و نیاز به آن ، ایجاد پیوند ازدواج را فراهم می‌سازد.

در این دوران رشد جسمی هرچند نسبت به سالهای قبل از سرعت کمتری برخوردار است و ما شاهد تغییرات جسمی از آن دسته که در سالهای کودکی و نوجوانی دیده می‌شود، نیستیم، اما رشد متوقف نشده و بروز تغییرات با آهنگ کندتری ادامه دارد. رشد فکری و رشد روانی کم کم به حالت پختگی نزدیکتر می‌شود، جریان فکر حول و حوش مسائل عمیق‌تر می‌چرخد و فرد دید دقیق و عمیق‌تری نسبت به زندگی پیدا می‌کند. هرچند در این رابطه باز میان افراد تفاوتهایی وجود دارد و افراد مختلف در سنین مختلف به آن حد رشدی فکری پخته بزرگسالی دست پیدا می‌کنند و گاه ممکن است برخی افراد آن پختگی لازم را هرگز بدست نیاورند.

بزرگسالی در کنار تغییراتی که برای فرد به همراه دارد، نقشها و مسئولیتهای جدیدی را برای فرد ایجاد می‌کند. پس از ازدواج زن و مرد باید بیاموزند که خود را با ضرورتها و مسئولیتهای جدید انطباق دهند. با تولد فرزند این دامنه وسیعتر می‌شود و مسئولیتهای آنها بیشتر می‌گردد. نقش همسری ، نقش پدر یا مادری ، نقش شغلی از نقشها و مسئولیتهای اصلی این دوران هستند. با توجه به دیگر ویژگیهای شخصیتی برخی افراد نقشهای متعدد دیگری برای خود ایجاد می‌کنند، مثل عضویت در گروههای خاص فرهنگی ، ورزشی ، علمی و ... و فعالیتهای دیگر.

سنین میانی بزرگسالی یعنی حدود 50-40 سالگی بارورترین دوره زندگی افراد به شمار می‌رود. روان شناسان مختلف از جمله یونگ اهمیت ویژه‌ای به سن 40 سالگی قائل بودند و معتقد بودند که در این حول و حوش افراد می‌توانند به هماهنگی کامل فکری دست پیدا کنند.

مردها در سنین 40-50 سالگی در اوج فعالیتهای شغلی خود هستند. زنها نیز که معمولا بچه‌هایشان بزرگتر شده‌اند، مسئولیت کمتری در خانه دارند و بنابراین می‌توانند وقت بیشتری را صرف یک کار حرفه‌ای یا فعالیتهای اجتماعی بکنند. در واقع این همان گروه سنی است که خواه از نظر قدرت و خواه از نظر مسئولیت جامعه را می‌گرداند.

فعالیت و زایندگی و ثمربخشی فرد در این دوره حائز اهمیت فراوانی است. هم از لحاظ احساس رضایت و خشنودی که در همین دوره برای فرد ایجاد می‌کند و هم از لحاظ تاثیری که بر بهداشت روانی دوران سالمندی دارد. سالمندانی که در این دوران باروری بیشتری داشته و احساس رضایت از گذشته خود می‌کنند، سالمتر و شادابتر از بقیه سالمندان هستند که احیانا رضایتی از این دوران نداشته‌اند.

بحرانهای دوه بزرگسالی

در این دوران نیز همچون دوران رشدی دیگر به سبب تغییراتی که در فرد اتفاق می‌افتد، بحرانهایی مطرح بوده است. یکی از مراحل مهم بحرانی ، مرحله انتقال به بزرگسالی است که حول و حوش 30 سالگی برای فرد اتفاق می‌افتد. در برخی افراد این بحران با شدت بیشتری دیده می‌شود. فرد معمولا تلاش می‌کند، انتخابها و تصمیمهای خود را مرور و وارسی کند و درستی یا نادرستی آنها را مورد ارزیابی قرار دهد. در صورتی که فرد انتخابها و اعمال گذشته خود را مطابق با معیارهای فعلی خود ارزیابی نکند، دچار آشفتگی‌هایی می‌شود. واکنشهای افراد در مقابل این ارزیابی‌ها متفاوت است. برخی افراد به چالشهایی دست می‌زنند تا به طریقی این بحران را پشت سر بگذارند.

بحران دیگر به بحران میانسالی معروف است که حول و حوش 40 سالگی اتفاق می‌افتد و در صورتی که به شیوه مناسبی حل و فصل شود، تغییرات ثمربخشی را به ویژه از لحاظ روانی _ فکری و دیگر فعالیتها برای فرد به همراه خواهد داشت. توجه به این نکته مفید خواهد بود، اگر بدانیم که اکثر نظریات معروف در این دوران ارائه شده است. سن 40 سالگی هم از لحاظ پژوهشهای روان شناختی و هم از دید ادیان اهمیت ویژه‌ای دارد.  ( 4 )


سالمندی

برای تعیین سن سه ضابطه وجود دارد:

    سن زمانی یا سن تقویمی که سن افراد را از بدو تولد تا زمان حال می‌سنجند و همان سن شناسنامه است.
    سن فیزیولژیک که بر پایه دگرگونیهای فیزیولژیک و تحولات ناشی از بیماری‌های مختلف استوار است. چه بسیار افراد کم‌سال که از نظر سن فیزیولژیک سالمند هستند " یعنی فرسوده‌تر از سن تقویمی خود هستند " و چه بسا افراد مسن که از نیروی جوانی برخوردارند.
    سن روانی که بر اساس حالات عاطفی و هیجانی و نیروی روانی سنجیده می‌شود و معمولا با سن فیزیولژیک تطابق دارد.


سازمان جهانی تندرستی دوران مختلف زندگی را پس از گذشتن از سن بلوغ بر اساس سن تقویمی چنین طبقه‌بندی کرده است: از 35 سالگی تا 59 سالگی میان‌سالی، از 60 سالگی تا 74 سالگی مسنی، از 75 سالگی تا 90 سالگی پیری و از 90 سالگی به بالا خیلی پیر.


 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:25 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

آزمونی برای تعیین تیپ شخصیت شما

بازديد: 71
آزمونی برای تعیین تیپ شخصیت شما
________________________________________
انواع و اقسام پرسشنامه‌های شخصیتی معتبر وجود دارند که می‌توانند ته‌وتوی شخصیت شما را بریزند روی کاغذ و شما را در شناخت بهتر خودتان یاری دهند. اما جالبی پرسشنامه‌ زیر به این است که علاوه بر رو کردن برخی ویژگی‌های شخصیتی‌ شما، می‌تواند پیش‌بینی کند که آیا شما مستعد بیماری‌های قلبی هستید یا نه! چرا؟ اول تست را بزنید؛ تا بعد! 
کافی است در مقابل هر یک از 25 عبارتی که در زیر می‌خوانید، موافقت یا مخالفت خودتان را با «بله/خیر» مشخص کنید. تا جایی که می‌توانید، از «نمی‌دانم» اجتناب کنید. ناسلامتی شما می‌خواهید شخصیت خودتان را بشناسید!
 
 
1. آیا در مکالمات روزمره‌ی خود روی برخی کلمات تاکید می‌کنید؟
بلی           خیر              نمی‌دانم
2. آیا سریع غذا می‌خورید و سریع حرف می‌زنید؟
بلی           خیر              نمی‌دانم
3. به نظر شما باید به کودکان آموزش داد تا همیشه بهترین باشند؟
بلی           خیر              نمی‌دانم
4. آیا وقتی کسی کند و آهسته کار می‌کند، بی‌حوصلگی نشان می‌دهید؟
بلی           خیر              نمی‌دانم
5. آیا وقتی دیگران حرف می‌زنند، آنها را وادار به تند حرف زدن می‌کنید؟
بلی           خیر              نمی‌دانم
6.آیا وقتی احساس می‌کنید محدود شده‌اید یا باید در رستوران، منتظر خالی‌شدن میز باشید، از فرط عصبانیت دیوانه می‌شوید؟
بلی           خیر              نمی‌دانم
7. آیا وقتی کسی برای شما حرف می‌زند، همچنان افکار شخصی خودتان را دنبال می‌کنید؟
بلی           خیر              نمی‌دانم
8. آیا سعی می‌کنید در حال اصلاح صورت یا آرایش، صبحانه هم بخورید؟
بلی           خیر              نمی‌دانم
9. آیا اتفاق می‌افتد که در تعطیلات نوروزی یا تابستانی کار کنید؟
بلی           خیر              نمی‌دانم
10. آیا همیشه مباحث مربوط به موضوعات مورد علاقه‌ی خودتان را دنبال می‌کنید؟
بلی           خیر              نمی‌دانم
11. آیا اگر وقت‌گذرانی کنید، خودتان را گنهکار می‌دانید؟
بلی           خیر              نمی‌دانم
12. آیا آن قدر مشغول کار هستید که متوجه اطراف خودتان یا مثلا متوجه تغییر دکوراسیون خانه نمی‌شوید؟
بلی           خیر              نمی‌دانم
13. آیا با مادیات بیشتر از مسایل اجتماعی درگیر هستید؟
بلی           خیر              نمی‌دانم
14. آیا سعی می‌کنید فعالیت‌های خود را در کمترین زمان برنامه‌ریزی کنید؟
بلی           خیر              نمی‌دانم
15. آیا همیشه به‌موقع سر قرار حاضر می‌شوید؟
بلی           خیر              نمی‌دانم
16. آیا اتفاق افتاده است که برای بیان نظر خودتان مشت گره کنید یا مشت بزنید؟
بلی           خیر              نمی‌دانم
17. آیا موفقیت‌های خود را به توانایی سریع کار کردنتان نسبت می‌دهید؟
بلی           خیر              نمی‌دانم
18. آیا احساس می‌کنید کارها باید همین حالا و خیلی سریع انجام گیرد؟
بلی           خیر              نمی‌دانم
19. آیا برای انجام‌دادن کارهای خود، همیشه سعی می‌کنید ابزارهایی را به کار ببرید که بیشترین بازده را دارند؟
بلی           خیر              نمی‌دانم
20. آیا هنگام بازی، آن‌چه برایتان بیش از هر چیز دیگری اهمیت دارد، این است که برنده بازی باشید؟
بلی           خیر              نمی‌دانم
21. آیا معمولا حرف دیگران را قطع می‌کنید؟
بلی           خیر              نمی‌دانم
22. آیا وقتی دیگران تاخیر می‌کنند، عصبانی می‌شوید؟
 بلی           خیر              نمی‌دانم
23. آیا پس از غذا خوردن بلافاصله از سر میز یا از سر سفره بلند می‌شوید؟
 بلی           خیر              نمی‌دانم
24. آیا همیشه احساس می‌کنید عجله دارید؟ 
بلی           خیر              نمی‌دانم
25. آیا از عملکرد فعلی خود ناراضی هستید؟
 بلی           خیر              نمی‌دانم

تفسیر آزمون
حالا با توجه به جدول ذیل نوع شخصیت خود را پیدا کنید.
 
 
تعداد بله=بيشتر از 20


تیپ شخصیتی=A


ويژگي‌هاي اخلاقي=خيلي مبارزه‌جو، رقابت‌طلب، بي‌حوصله، پرخاشگر، خصومت‌جو، تحمل نداريد ديگري کار شما را انجام دهد، حاضر به مشاوره نيستيد


مستعد بيماري قلبي و عروقي


کمتر از 5


B


آرام، آسان‌گير، کيفيت زندگي براي شما مهم‌تر از کميت آن است


در معرض بيماري قلبي نيستيد


20-13


متمايل به تيپ A


13-5


متمايل به تيپ B
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:22 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

اختلالات شخصيت

بازديد: 137

 

 

اختلالات شخصيت

نگاه اجمالی

در برخورد با افراد شخصیت‌های وابسته آنها را مطیع ، فروتن ، توافق پذیر ، همیشگی و خود شیرین دائمی در می‌یابید که به افراد دیگر اجازه می‌دهد در تصمیمات مهم زندگی آنها دخالت کنند، زیرا اعتماد به نفس بالایی نداشته ، قادر به اداره زندگی خود بطور مستقل نیستند. شخصیت‌های وابسته در روابطشان با رفتارهای مطیعانه و خوش مشرب افراطی سعی می‌کنند که هیچ نتواند خواهان ترک اجتماعی آنها باشد و هرگونه تنهایی و رها شدن به حال خود ، احساسات خالی بودن و اضطراب بیش از اندازه را در آنها بوجود می‌آورد. روابط این بیماران محدود به کسانی است که به آنها اتکا دارد

یک نکته در زندگی شخصیت‌های وابسته پذیرفتن هر نوع بد رفتاری دیگران نسبت به خودشان بدون اعتراض است. اگر این بیماران والدین یا همسر سلطه‌جو داشته باشند، والدین مسلط احساس سودمندی ، قدرت و شایستگی نموده بطور ناخواسته این رفتار را در فرزندان شان دامن می‌زنند و همسران مسلط احتمالا به سوء استفاده‌های بدنی و جسمی آنها مبادرت می کنند؛ بدون اینکه با اعتراض یا ترک جسورانه آنها روبرو شوند.

).

ملاکهای تشخیص اختلال شخصیت وابسته

نیاز عمیق و مفرط برای مورد قبول واقع شدن که به رفتار مطیعانه و وابسته می انجامد و ترس از جدایی که در اوایل بزرگسالی شروع می‌شود و برای تشخیص وجود پنج (یا بیشتر) علامت از علایم زیر ضروری است : 

 

  • بدون راهنمایی و اطمینان بخشی مفرط دیگران قادر به اخذ تصمیمات روزمره نیست.
  • احتیاج دارد که دیگران مسولیت اکثر زمینه‌های مهم زندگی او را بپذیرد.
  • در ابراز مخالفت با دیگران به دلیل ترس از قطع حمایت و مقبولیت آنان دچار اشکال است (ترس‌های واقع گرایانه از عقوبت یا تلافی منظور نمی‌شود.).
  • در شروع برنامه‌ها و انجام کارها به تنهایی دچار اشکال است (به دلیل اعتماد به نفس در قضاوت یا توانایی تا فقدان انگیزش و انرژی).
  • در طلب محبت و حمایت دیگران افراط می‌کند. تا حدی که داوطلب انجام کارهایی می‌شود که ناخوشایند هستند.
  • وقتی تنها است به دلیل ترس مبالغه آمیز از ناتوانی برای مراقبت از خود ، احساس ناراحتی و درماندگی می‌کند.
  • وقتی یک رابطه نزدیک درهم می‌گسلد فورا در پی آن رابطه دیگری به عنوان منبع حمایت و مراقبت در می‌آید.
  • اشتغال ذهنی غیر واقع گرایانه با ترس از رها شدن به حال خود دارد.

 

تشخیص افتراقی اختلال شخصیت وابسته

اختلال شخصیت مرزی (Borderline Personality Disorder)

در شخصیت مرزی وابستگی یکی از خوصیات بارز است ولی این افراد روابطشان بی‌ثبات و پرتنش است ولی شخصیت‌های وابسته روابط پایداری با فرد یا افرادی که او به آنها متکی است برقرار می کند.

اختلال شخصیت نمایشی (Histrionic Personality Disorder)

شخصیت‌های نمایشی در روابطشان نقش بازی می‌کنند. ولی شخصیت‌های وابسته تمایلی برای به بازی گرفتن آشکار دیگران ندارند.

درمان اختلال شخصیت وابسته

روان درمانی

روان درمانی بیماران وابسته بخصوص با استفاده از درمان‌های بینش‌گرا ( Insight Therapy) موفقیت‌های زیادی بدنبال می آورد و با حمایت درمانگر چنین بیمارانی می توانند "استقلال و قاطعیت و اعتماد به نفسبیشتری پیدا می‌کنند. اما نباید در این کار عجله کرد، چون باعث سردرگمی بیمار می‌شود. در کنار درمان بینش‌گرا استفاده از رفتار درمانی ، آموزش قاطعیت و اظهار وجود ، خانواده درمانی می‌تواند به موفقیت بیشتر درمان منجر شود.

دارو درمانی

بیماران وابسته علائم فرعی دیگری نظیر اضطراب و افسردگی را نشان می‌دهند که می‌توان از ضداضطراب‌ها و ضدافسردگی‌ها برای بهبودی آنها استفاده کرد. از این داروها می‌توان به ایمی پرامین(Imipramine) ، بنزدویاژپین‌ها (Benzdoiazpins) اشاره کرد.

این افراد نسبت به طرد شدن بسیار حساس هستند و این هسته علائم این اختلال استاین بیماران نه خجالتی هستند و نه غیر اجتماعی ، برعکس علاقه شدیدی به روابط اجتماعی دارند. ولی ترس از طرد شدن مانع اصلی دوری کردن آنها از روابط اجتماعی است. هر نوع ارتباط با دیگران آنان را به شدت مضطرب می‌کند و همیشه این سوال را در ذهن خود دارند کهآیا مرا می‌پذیرد؟.

فقدان اعتماد به نفس ، عدم اطمینان و دست کم گرفتن خود ، لحن متواضعانه ، ترس از انتقاد و طرد شدن در رفتار و روابطشان مشخص است و معمولا مشاغلی حاشیه‌ای را انتخاب کرده ، سالهای سال بدون پیشرفت و موفقیت بکار خود ادمه می‌دهند. این بیماران زمانی روابط اجتماعی با کسی برقرار می‌کنند که تضمین قوی از بابت پذیرش بدون انتقاد به آنها داده شود. بطور کلی این بیماران ترسو هستند.



اختلال شخصیت دوری گزین

"

ملاکهای تشخیص اختلال شخصیت دوری گزین

الگوی مستمر مهار شدگی اجتماعی ، احساس بی‌کفایتی و حساسیت مفرط نسبت به ارزیابی منفی دیگران از خود که اوایل بزرگسالی شروع می‌شود و در زمینه‌های گوناگون وجود دارد و برای تشخیص وجود چهار (یا بیشتر) علامت از علائم زیر ضروری است

 

  • از فعالیت‌های شغلی مستلزم تماس‌های بین فردی قابل ملاحظه به دلیل ترس از انتقاد ، عدم پذیرش یا طرد شدن اجتناب می‌کند.
  • بدون اطمینان از اینکه مورد محبت قرار خواهند گرفت، میل به معاشرت نشان نمی‌دهد.
  • بدلیل ترس از شرمساری و مورد تمسخر واقع شدن ، در روابط صمیمانه محدودیت نشان می‌دهد.
  • اشتغال ذهنی با مورد انتقاد قرار گرفتن و طرد شدن ،در موقعیت‌های اجتماعی دارد.
  • بدلیل احساس بی‌کفایتی در موقعیت‌های بین فردی تازه ، حالتی مهار شده دارد.
  • خود را از نظر اجتماعی نالایق ، فاقد جذابیت یا پست‌تر از دیگران تصور می‌کند.
  • در اقدام به ریسک شخصی یا درگیر شدن در فعالیت‌های تازه به دلیل احتمال شرمندگی ، بسیار مردد است.


 

تشخیص افتراقی اختلال شخصیت دوری گزین

اختلال شخصیت اسکیزوئید

بیماران دچار اختلال شخصیت اسکیزوئید روابط اجتماعی را بی‌معنی تلقی می‌کند، بنابراین روابط اجتماعی ندارند، در حالی که بیماران اختلال شخصیت دوری گزین (اجتنابی) مشتاق روابط اجتماعی هستند ولی ترس از طرد شدن باعث انزوا و دوری در آنها می‌شود.

اختلال شخصیت مرزی و نمایشی

شخصیت دوری گزین مانند شخصیتهای مرزی و نمایشی پرتوقع و تحریک پذیر نیستند.

علت شناسی اختلال شخصیت دوری گزین

بعضی تحقیقات نشان داده‌اند که شخصیتهای دوری‌گزین در روابطشان مکانیسم مراقبت افراطی استفاده می‌کند، بدین معنی که آنها همواره مشغول ارزیابی تمام تماس‌های اجتماعی و انسانی خود از لحاظ نشانه‌های فریب ، تحقیر و زبونی هستند. استفاده از این مکانیسم باعث افزایش جذب جنبه‌های منفی در روابط می‌شود که منهی به ناراحتی افراد مرتبط با آنها و صدمه بیشتر روابطشان می‌شود.

درمان اختلال شخصیت دوری گزین

روان درمانی

اگر درمانگر بتواند اعتماد و اطمینان بیمار را نسبت به طرد نشدن در هر شرایطی بدست آورد درمان با موفقیت آغاز و ادامه پیدا خواهد کرد. در روان درمانی این بیماران می‌توان از آموزش ابراز وجود (Self Assertiveness Education) استفاده کرد. ولی باید در دادن تکالیف مهارت اجتماعی احتیاط کرد، چون شکست بیمار موجب تشدید عدم احترام به نفس در او خواهد شد. همچنین گروه درمانی و رفتار درمانیمی‌تواند کمک کننده باشد.

دارو درمانی 

همراه با روان درمانی برای کاهش اظطراب و افسردگی همراه اختلال می‌توان از داروهای ضد اضطراب و ضدافسردگی‌ها برای تسریع در فرآیند درمان می‌توان استفاده کرد 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:17 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

سخنانی از چارلی چاپلین

بازديد: 111

 

آموخته ام که
با پول مي شود خانه خريد ولي آشيانه نه، رختخواب خريد ولي خواب نه، ساعت خريد ولي زمان نه، مي توان مقام خريد
ولي احترام نه، مي توان کتاب خريد ولي دانش نه، دارو خريد ولي سلامتي نه، خانه خريد ولي زندگي نه و بالاخره ، مي توان قلب
خريد، ولي عشق را نه.

آموخته ام ... که تنها کسي که مرا در زندگي شاد مي کند کسي است که به من مي گويد: تو مرا شاد کردي
آموخته ام ... که مهربان بودن، بسيار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام ... که هرگز نبايد به هديه اي از طرف کودکي، نه گفت
آموخته ام ... که هميشه براي کسي که به هيچ عنوان قادر به کمک کردنش نيستم دعا کنم
آموخته ام ... که مهم نيست که زندگي تا چه حد از شما جدي بودن را انتظار دارد، همه ما احتياج به دوستي داريم که لحظه اي با وي
به دور از جدي بودن باشيم
آموخته ام ... که گاهي تمام چيزهايي که يک نفر مي خواهد، فقط دستي است براي گرفتن دست او، و قلبي است براي فهميدن وي
آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در يک شب تابستاني در کودکي، شگفت انگيزترين چيز در بزرگسالي است
آموخته ام ... که زندگي مثل يک دستمال لوله اي است، هر چه به انتهايش نزديکتر مي شويم سريعتر حرکت مي کند
آموخته ام ... که پول شخصيت نمي خرد
آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگي را تماشايي مي کند
آموخته ام ... که خداوند همه چيز را در يک روز نيافريد. پس چه چيز باعث شد که من بينديشم مي توانم همه چيز را در يک روز به
دست بياورم
آموخته ام ... که چشم پوشي از حقايق، آنها را تغيير نمي دهد
آموخته ام ... که اين عشق است که زخمها را شفا مي دهد نه زمان
آموخته ام ... که وقتي با کسي روبرو مي شويم انتظار لبخندي جدي از سوي ما را دارد
آموخته ام ... که هيچ کس در نظر ما کامل نيست تا زماني که عاشق بشويم
آموخته ام ... که زندگي دشوار است، اما من از او سخت ترم
آموخته ام ... که فرصتها هيچ گاه از بين نمي روند، بلکه شخص ديگري فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
آموخته ام ... که آرزويم اين است که قبل از مرگ مادرم يکبار به او بيشتر بگويم دوستش دارم
آموخته ام ... که لبخند ارزانترين راهي است که مي شود با آن، نگاه را وسعت داد

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:17 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

نقل قول هایی از روانشناسان بزرگ

بازديد: 47

 

نقل قول‌هایی از روان‌شناسان بزرگ

 

 

 

  • ویلیام جیمز (1842-1910)
  •  
  •   بسیاری از مردم فکر می‌کنند در حال فکر کردن هستند در حالی که مشغول   بازآرایی و تنظیم پیشداوری‌ها و تعصباتشان هستند.
  •   پذیرش آنچه اتفاق افتاده است، نخستین گام در غلبه بر پیامدهای هر بدشانسی   است.
  •   فلسفه، والاترین و بدیهی‌ترین خواسته بشر است.
  •   عقل سلیم و شوخ‌طبعی، هر دو یک چیزند که با سرعت‌های متفاوت حرکت می‌کنند. شوخ‌طبعی، همان   عقل سلیم با دور تند است!
  •   هر کس باید برای تمرین، هر روز حداقل دو کاری که از آنها نفرت دارد را انجام دهد.
  •   انگیزه نهانی تمام کارهایی که اغلب مردم می‌کنند این است که چگونه شادی به دست آورند، چگونه آن را   نگه دارند و چگونه آن را بهبود بخشند.
  •   هنر «عاقل بودن» عبارت است از هنر آگاهی از این که از چه چیزهایی چشم‌پوشی کنید.
  •   تنها یک دلیل برای شکست انسان وجود دارد و آن کمبود ایمان فرد به خودِ واقعی‌اش است.
  •   همه ما آمادگی داریم تا به دلایلی کارهای وحشیانه و غیرمتمدنانه انجام دهیم. فرق بین یک آدم خوب و یک   آدم بد در انتخاب آن دلیل است.
  •   عمیق‌ترین اصل طبیعت انسان، اشتیاق و میل شدید او به قدردانی شدن است.

*****************************

*  آلبرت بندورا (1925-)

  •   اعتماد به نفس ضرورتاً تضمین‌کننده موفقیت نیست ولی عدم اعتماد به نفس   مطمئناً باعث شکست می‌شود.
  •   مردم نه تنها با تعمق کردن، درک بهتری به دست می‌آورند بلکه می‌توانند تفکر خود را   نیز ارزیابی کرده و تغییر دهند.
  •   آدم موثر و اثربخش کسی است که آینده‌اش را می‌سازد نه این که آن را پیش‌بینی   کند.
  •   کسانی که به توانائیهای خود اعتقاد و اطمینان دارند به کارهای دشوار به صورت چالش‌هایی می‌نگرند که   باید بر آنها پیروز شوند نه به صورت تهدیدهایی که باید از آنها اجتناب کند.
  •   ما آدمها بیشتر روی نظریه‌های شکست سرمایه‌گذاری می‌کنیم تا نظریه‌های پیروزی.

*****************************

*  کارل راجرز (1902-1987)

  •   وقتی به دنیا نگاه می‌کنم، بدبینم ولی وقتی به مردم نگاه می‌کنم، خوش‌بینم.
  •   تنها آدم فرهیخته کسی است که یادگرفته باشد چگونه یاد بگیرد و تغییر کند.
  •   جوهر و ذات خلاقیت، تازگی و نوبودن آن است و در نتیجه، ما استانداردی برای   قضاوت درباره آن نداریم.
  •   تجربه برای من بالاترین اولویت را دارد. معیار صحّت و اعتبار هر چیز، تجربه خود من   است. نظرات افراد دیگر، و حتی ایده‌های خودم نیز به اندازه تجربیاتم اعتبار ندارند.
  •   برای کسی که کاملاً در برابر تجربیات جدید راحت (باز) است و حالت تدافعی نمی‌گیرد، هر لحظه، می‌تواند   سرشار از تازگی باشد.
  •   در ابتدای کارم این سوال را از خود می‌پرسیدم که: «چگونه می‌توانم این فرد را درمان کنم یا تغییر دهم؟»   اکنون این سوال را بدین صورت تغییر داده‌ام که: «چگونه می‌توانم رابطه‌ای با این فرد برقرار کنم که او بتواند   از این رابطه برای رشد شخصی خودش استفاده کند؟»
  •   من رفته رفته به یک نتیجه‌گیری بدبینانه و منفی درباره «زندگی خوب» رسیده‌ام. به نظرم می‌آید که زندگی   خوب یک شکل ثابت ندارد، بلکه یک فرایند است. یک جهت است نه یک مقصد.

*****************************

*  زیگموند فروید (1856-1939)

  •   سوالی که هرگز بدان پاسخ داده نشده است و خود من نیز علیرغم سی سال   تحقیق و مطالعه برای آن پاسخی نیافته‌ام این است که «خواسته زنان چیست؟»
  •   رابطه بین خود ( ego ) و نهاد ( id ) را می‌توان با رابطه بین سوار و اسب مقایسه   کرد. اسب، تامین‌کننده انرژی و سوار، هدف‌گذار و راهنماست.
  •   خود ( ego )، ارباب خانه خودش نیست.
  •   آدم اکراه دارد که بگوید نیت «شاد بودن انسان» در برنامه «خلقت» جایی نداشته   است.

*****************************

* کرت لوین (1890-1947)

  •   هیچ چیز عملی‌تر از یک نظریه خوب نیست.
  •   اگر واقعاً می‌خواهید چیزی را درک کنید، سعی کنید آن را تغییر دهید.
  •   تجربه به تنهایی تولید دانش نمی‌کند.
  •   فعالیت اجتماعی نیز مثل فعالیت جسمی توسط درک و احساس، راهبری   می‌شود.
  •   یک آدم موفق معمولاً هدف بعدیش را خیلی بالاتر از آخرین دستاوردش قرار نمی‌دهد.

 


 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:16 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

اضطراب و وحشت زدگی

بازديد: 179

 

اضطراب چیست؟

     اضطراب واکنش طبیعی، عاطفی و فیزیولوژیکی نسبت به احساس تهدید شدن است. چگونگی حس آسیب پذیر بودن در موقعیت های مختلف، در افراد متفاوت است و از تجربیات گذشته فرد، باورها و نگرش های وی در خصوص این موقعیت ها تاثیر می پذیرد.

برخی از موقعیت ها که اغلب اضطراب را بوجود می آورند عبارتند از:

·      ترک خانه و سازگاری با محیط دانشگاه

·      تغییر مکان دادن به منطقه ای جدید یا ورود به یک شغل تازه

·      داشتن عملکرد در موقعیتهای اجتماعی

·      مقابله با کار یا امتحان

·      مواجهه ارتباطی یا نداشتن ارتباط

·      مهیا شدن برای ترک دانشگاه

·    نگرانی درخصوص ورود به موقعیت های جدید

·    رویارویی با افراد با نفوذ

·    نگرانی درخصوص اینکه آیا شغل یا رشته مناسب را انتخاب کرده اید یا خیر

·    وحشت از شرکت در امتحانات یا ارائه یک سخنرانی  

·       نگرانی درخصوص تایید و پذیرش ازسوی جامعه، نگرانی نسبت به شکست، انتقاد یا طرد شدن ازسوی دیگران

·    نگرانی درخصوص سلامتی

 

     اضطراب ممکن است از نگرانی و احساس ناآرامی خفیف تا وحشتزدگی و ترس شدید متغیر باشد. اگر اضطراب کوتاه مدت و درسطحی منطقی باشد نه تنها می تواند در ما انگیزه ایجاد کند، بلکه عملکردمان را نیز بهبود مي بخشید. اما اضطراب بسیار شدید و مزمن ممکن است تضعیف کننده باشد. اضطراب بطور کلی از سه عنصر؛

هیجانی، مانند: ترس و عصبی بودن

فیزیولوژیکی، مانند: تنفس تند، لرزش، خشک شدن دهان، افزایش ضربان قلب و تهوع

شناختی، مانند: افکار منفی یا ترس آور، از جمله، "شکست می خورم و کنترلي بر خود ندارم"، تشکیل شده است. این عناصر می توانند رفتار را تحت تاثیر قرار دهند. به عنوان مثال، ممکن است کارها را به تعویق بیندازیم؛ از قرار گرفتن در برابر موقعیت ها یا افراد اجتناب کنیم و خوابمان مختل شود.

 

چطور می توان به خود کمک کرد؟

     بدانید که اضطراب در مجموع حالتی طبیعی است. همه افراد وقتی در شرایط استرس زا قرار         می گیرند و احساس می کنند که در مقابل این شرایط آسیب پذیراند، مضطرب می شوند. بنابراین مضطرب بودن به این معني نیست که "ضعیف" یا "غیر عادی" هستید.

     درحقیقت حد معینی از استرس می تواند مفید باشد. این اضطراب می تواند به ما انگیزه دهد تا بتوانيم به درجاتی بالاتر برسیم و با چالش هایی تازه روبرو گردیم. علاوه براین، اگر هرگز توان رويارويي با دشواري ها را نداشتيم، روند یادگیری و پیشرفت در زندگی متوقف می شد.

     استرس بیش از حد می تواند زندگی طبیعی را بطورجدي مختل سازد، اما حالت های اضطرابی شدید محدودیت زمانی دارند و در دوره نسبتا کوتاهی به تدریج از میان خواهند رفت. شاید حتی وقتی اضطراب بسیار شدید است، هنوز هم بتوان بهتر از حد انتظار عمل كرد.

 

آنچه در ذیل می آید راهکارهایی است که می توانید برای مقابله با اضطراب از آنها بهره مند شوید:

1.  شرایط استرس زا را در زندگی خود بازنگری كنید:

     درباره تمام چیزهایی که ممکن است در شما استرس ایجاد کند، فکر کنید. در صورت امکان تلاش کنید تا راه حل هایی عملی برای کاستن ازاین منابع استرس زا بیابید. برخی از این راه حل ها عبارتند از:

·      گفتن "نه" در مقابل کارهایی که دوست ندارید آنها را انجام دهید

·      کنار گذاشتن کارها و مسئولیت های غیر ضروری و وقت گیر

·      مقابله با مشکلات کاری از طریق گفتگو با مدیر، رییس و ...

·      استفاده از طرح های عملی سازمان یافته و واقع بینانه برای انجام کارها

·      درخواست برای دریافت اطلاعات و بازخوردهای مورد نیاز در صورت کارآمد بودن آنها

·      بحث کردن درباره مشکلات ارتباطی

 

     با خود مهربان باشید و به نیازهایتان پاسخ دهید. توانایی خود را برای مقابله با استرس افزایش دهید. با تغذیه مناسب، انجام مرتب تمرینات ورزشی و استراحت کافی، مراقب سلامت جسمی و روحی خود باشید. دریافت حمایت دیگران نیز در این مسیر بسیار مهم است؛ بنابراین وقت خود را با اعضای خانواده و دوستان دلسوز صرف کنید. انجام فعالیت های شادی آور، به تنهایی یا با دیگران، بسیار مهم است؛  پس به فعالیتهای سرگرم کننده خود ادامه دهید و بار دیگر توجه خود را بر آنچه زمانی به انجام آن علاقه مند بودید، متمرکز سازید.

     اگر نسبت به منبع اضطراب خود اطمينان نداريد، با یک مشاور صحبت کنید، تا مفهوم اضطراب و راه های مقابله با آن را بیابید.

 

2- برای مقابله با افکار منفی رويكردي منطقي اتخاذ كنيد

     وقتی افراد مضطرب اند، اغلب درباره موقعیت های ایجاد کننده اضطراب اغراق مي کنند و توانایی خود را برای رویارویی با آن موقعیت دستکم مي گیرند. وضعیت روحی و عاطفی، افکار را تحت تاثیر قرار می دهند، پس به هنگام احساس آرامش، بهتر می توان موقعیت   نگران کننده را ارزیابی کرد.

     سوال های زیر را از خود بپرسید تا با پاسخ دادن به آنها رویکردی منطقی برای بررسی شرایط استرس زا بیابید:

آیا درباره خود قضاوتی سختگیرانه دارید؟

·   آیا توجه خود را بر شکست هایتان متمرکز و موفقیت هایتان را فراموش می کنید؟ آیا در گذشته توانسته اید از موقعیت های مشابه نجات پیدا کنید یا بر آنها فایق آیید؟ آیا تمام هستی و وجود خود را بر مبنای آن رویداد خاص یا بخش معینی از زندگی خود ارزیابی می کنید؟  آیا از خود انتظار دارید که فردی کامل باشید؟

 

  آیا "فاجعه سازی" می کنید؟

      آیا همه وقایع را تحت قانون همه یا هیچ می بینید و فرض را بر این می گذارید که موفق نشدن      یک فاجعه قطعی است؟

 

آیا نسبت به آینده نگران ايد؟

·      آیا فکر می کنید، از آنچه در آینده روی خواهد داد با خبريد؟

·      چه دلیلی برای موجه بودن ترس های خود دارید؟

·      آیا درباره جنبه های منفی کار اغراق می کنید و جنبه های مثبت آن را به حداقل می رسانید؟

·      آیا نسبت به شرایطی که هنوز با آنها روبرو نشده اید یا چیزی که شاید هرگز روی ندهد، ترس دارید؟

 

          آیا خود را با دیگران مقایسه می کنید؟

·      آیا بدون اطلاع از احساس يا عملكرد ديگران، فکر می کنید همه جز شما عملکرد خوبی داشته اند؟

·      آیا خود را به خاطر آنچه نمی توانید کنترل کنید یا مسئولیتی نسبت به آن ندارید،  سرزنش می کنید.

 

آنچه در ذیل می آید دو نمونه از افکار غیر منطقی اند که می توان آنها را با افکار مثبت به چالش گرفت:

·      تفکر غیر منطقی: "از خودم در مقابل افراد جدید یک احمق ساخته ام، آنها مرا دوست نخواهند داشت".

·   تفکر منطقی: "بسیاری از مردم مثل من در این شرایط احساس اضطراب می کنند؛ همانطور که آنها در موقعیت های مشابه در گذشته به خوبی واکنش نشان داده اند، من هم می توانم در این موقعیت به خوبی عمل کنم.

·      تفکر غیر منطقی: " در امتحان رد خواهم شد".

·      تفکر منطقی: " بارها درسهایم را مرور کرده ام. پیش از این نیز در امتحان شرکت کرده ام".

 

       3ـ ذهن خود را به چیزهای دیگر منحرف کنید

             برخی افراد به این نتیجه رسیده اند که دور ساختن ذهن از افکار ترس آور در کاهش اضطراب موثراست. این کار را می توان با تکرار جملات آرامش بخش مانند " آرام و آسوده                                   باش"." به زودی احساس بهتری خواهم داشت"، انجام عملیات ذهنی حساب یا تکرار حروف الفبا، انجام داد. همچنین می توانید با متمرکز ساختن توجه خود بر برخی محرك های بیرونی؛ مانند، تماشای تلویزیون و دیدن دقیق آنچه در اطرافتان می گذرد، ذهنتان را از افکار منفی دور سازید. با دور كردن ذهن از افكار منفي مي توانيد قدرت بروز آنها را كاهش دهيد.

 

 4 ـ  با موقعیت استرس زا روبرو شوید

     رویارویی با موقعیت های اضطراب زا و امتناع نکردن از این موقعیت ها، در کاهش  اضطراب بسیار موثر است. اگر خود را مجبور کنید که برای مدتی طولانی در آن موقعیت قرار بگیرد، با گذشت زمان از اضطراب کاسته شده و در نهایت،  کاملا از میان خواهد رفت. فهرستی از شرایط استرس زا تهیه کنید. نخست خود را با موقعیتی که استرس کمتری ایجاد می کند، رویارو کنید و کاهش اضطراب را در این موقعیت تجربه نمائید، سپس به تدریج به سراغ شرایط و موقعیت های دیگر که ترس بیشتری در شما ایجاد می کنند، بروید.

 

     5 ـ تن آرامی را بیاموزید

     ترشح آدرنالین از سیستم عصبی به داخل خون و تاثیر آن بر اندام هایی مانند قلب، شکم و ماهیچه ها عامل بروز علائم جسمی استرس است. استفاده از ورزش های تنفسی و تمرینات تن آرامی می  تواند به کنترل این علائم کمک کند. برای چند ثانیه بخش های مختلف بدنتان(بازوها،  دست ها ، پاها و ...) را منقبض کنید، سپس آنها را رها سازید. با اين كار متوجه مي شويد که بدنتان در هنگام استراحت و آرامش چه حسی دارد. سعی کنید تنفسی آرام و مرتب داشته باشید،  طوری که به نفس نفس زدن نیفتید، زیرا این حالت علائم جسمی اضطراب را تشديد مي كند.

 

 وحشتزدگی ( حمله ترس) 

       وحشتزدگی نوعی اضطراب شدید است. در این حالت ممکن است فرد به شدت احساس ترس کند و با علائم فیزیکی جدی و افکاری افراطی در خصوص از دست دادن کنترل، دیوانه شدن، حمله قلبی و مرگ روبرو شود. وحشتزدگی خود می تواند ترس آور باشد و فرد حالتی بسیار ناخوشایند را تجربه کند. اين ترس خود، فرد را مستعد حملات وحشتزدگی مي نمايد. شاید وحشتزدگی بسیار نگران کننده باشد، اما چندان مضر نیست زیرا حقیقتا کسی به علت اين ترس و وحشت دچار حملات قلبی ، بیماریهای روانی  یا مرگ نمی شود.

     در صورت بروز وحشتزدگی ( حمله ترس) راهکارهای زیر را در پیش بگیرید

·         به خود بادآوری کنبد که ابن وحشت پایان خواهد یافت.

·         به خود يادآوري كنيد که حمله وحشت حقیقتا خطرناک نیست.

·         موقعیت های مشابهی را که پیش از این با آنها روبرو شده اید به خود یادآوری کنید.

·         شخصی مورد اعتماد را در ذهن خود مجسم کنید و تصور کنید که هم اکنون در کنار شماست و به شما دلگرمی می دهد.

·         توجه خود را بر زمان حال و اشیا پیرامونتان متمرکز کنید.

·         اگر مشغول انجام کاری هستید اندکی دست نگه دارید. با آرامش نفس بکشید. سپس آرام آرام به کار خود ادامه دهید.

·    نفسی از ته دل بکشید. حرکتی کششی به عضلات خود بدهید. سپس بدن خود را رها کنید و در وضعیت تن آرامی قرار گیرید.

·         اگر می توانید به انجام ورزش های ملایم مانند پیاده روی و قدم زدن روی آورید.

·         و در نهایت اجازه ندهید این اضطراب بر شما مسلط شود.

 

          چه وقت به کمک بیشتري نياز دارید؟

· اگر به رغم بکارگیری روش های ياد شده، هنوز اضطراب داريد

· اگر ترس تان پایدار و کنترل ناپذير است

· اگر اضطراب زندگی طبیعی شما را مختل کرده  یا موجب شده است از انجام فعالیت های مهم امتناع کنید

حتما از مشاوران خود کمک بگیرید. اضطراب مزمن و شدید می تواند سلامت را تهدید کند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:16 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

اعتماد به نفس

بازديد: 94

 

اعتماد به نفس

اغلب مردم معناي واقعي کلمه ي "اعتماد به نفس"را به خوبي درک نمي کنند ... به همين دليل ان نوع از اعتماد به نفس وخود باوري را که مطلوب ومورد نظرشان است در زند گي تجربه نمي کنند چون فکر مي کنند اعتماد به نفس يعني اين که ايمان واعتماد به موفقيتها يي که در کارها به دست مي اورند. در صورتي که اعتماد به نفس واقعي وحقيقي ان است که قبل از اين که در کاري موفق شويم نوعي اعتماد به توانايي خود براي انجام ان کار داشته باشيم .اعتماد به نفس چيست ؟"عزت نفس" يک منبع انرژي است . يک چتر وسيعي است که" اعتماد به نفس " زير سايه ان است . اعتماد به نفس يعني ديدن خودبه عنوان فردي توانا با کفايت دوست داشتني ومنحصر به فرد .
کفايت يعني توانايي که درحد کافي وتسلط بر امور باشد .
منحصر به فرد يعني با توجه ودر نظر گرفتن تفاوتها ي فردي.
به تعبير ديگر اعتماد به نفس يعني ان احساس و شناختي که از توانايي ها و محد وديت هاي بيروني ودروني خود داريد .
بنا براين وقتي که اعتماد به نفس وخود باوري خود را بر اساس آن که و آن چه به راستي هستيد و نه بر اساس موفقيت ها و دست يا بي ها يا شکست ها وناکامي هاي خود بنا مي کنيد چيزي را در خود خلق مي نماييد که هيچ کس وهيچ چيز ياراي گرفتنش را از شما نخواهد داشت . حال با توجه به مفاهيم بالا مي توان گفت که اعتماد به نفس واقعي همواره در درون خود شما توليد مي شود نه از بيرون . اعتماد به نفس واقعي زاييده ي تعهد شما به خودتان است . اين تعهد که هر ان چه لازم باشد انجام خواهيد داد تا به خواسته ها ونيازهايتان برسيد .
اعتماد به نفس باور شخصي شماست نسبت به روح خودتان به عنوان يک انسان .
اعتمادبه نفس حقيقت اين نيست که نترسيم . بلکه ان است که بدانيد ومطمئن باشيد با اين که مي ترسيد
اما بي گمان دست يه عمل خواهيد زد .

انواع اعتماد به نفس!!!
* اعتماد به نفس رفتاري
* اعتماد به نفس احساسي ، عاطفي
* اعتماد به نفس روحي ومعنوي
به منظوران که اقتدار شخصي لازم رابه دست آورده و رضايت و غنايي که استحقاقش راداريد تجربه کنيد ، به هر سه نوع اعتماد به نفس نياز داريد.
- اعتماد به نفس رفتاري ، به معناي قابليت وتوانايي در عمل کردن وانجام دادن کارهاست . از کارهاي ساده گرفته تا کارهاي سخت همانند جامه عمل پوشاندن به روياهايتان . اين همان نوع از اعتماد به نفس است که مورد نظر اغلب ماست .
-- اعتماد به نفس احساسي وعاطفي به معناي توانايي در تسلط وبه کنترل در آوردن دنياي احساس وعواطف شماست .اين که بدانيد چه احساساتي داريد ، معناي ان ها را بفهميد وبتوانيد انتخابهاي احساسي درست بکنيد وازخود در مقابل درد و رنج روحي ولطمه ها وصد مه هاي عاطفي محافظت کنيد وبدانيد چگونه روابطي صميمي ، سالم ومانگار خلق نماييد .
-- سومين نوع از اعتماد به نفس که مهم ترين انها مي باشد ، اعتماد به نفس روحي ومعنوي است . اين نوع از اعتماد به نفس همانا اعتماد وايمان شما به جهان هستي وکل آفرينش وموجودات است . اين ايمان روحي که زندگي ، هدف ونهايتي مثبت را در پي
خواهد داشت وشمابه خاطر هدفي اين جا هستيد وزندگي 70 - 80 - 90 ساله تان برروي اين کره خاکي هدف ومقصودي را دنبال مي کند .
اعتماد به نفس آن است که باور داشته باشيد مي توانيد وتوانايي ان را داريد که تمام توانتان رابه کار بگيريد و شرايط واوضاع زندگي را آن گونه که مطلوب ودلخواه شماست تغيير دهيد
چگونه اعتماد به نفس را در خود تقويت کنيم ؟
اصل اول - گذشته را بپذيريد وا ينده را دگرگون کنيد
شما بايد بدانيد که گذشته را نمي توان تغييرداداما آينده هنوز آفريده نشده است . آينده چيزي نيست جز انديشه هاي شما وکوشش براي افريدن انها . منظور ما اين است که در بند گذ شته نباشيد نه اينکه از تجربيات ، خطاها وشکستهاي گذشته درس نگيريد .پس بايد عاقلانه به گذشته نگاه کرد و اند يشه و وقت خود را صرف چيزي کنيم که توان آفريدن ودگرگون ساختن آن را داريم .
اصل دوم - درباره اهدافتان با خود گفتگو کنيد .
اهداف را به صورت جملا تي مشخص در اوريد وبه خود بگوييد ان هم به صورت جملات مثبت . اهداف بايد واقعي ومعقول باشند نه بلند پروازانه که دسترسي به انها ممکن نباشد ونه پيش پا افتاده که ارزش کوشيدن را نداشته باشند . اهداف معقولي براي هرساعت ، روز ، هفته وماه وضع کنيد . موفقيت در اهداف کوتاه شما را براي دست يافتن به اهداف بلند مدت تشويق مي کند و انگيزه تلاش را در شما بيدار مي سازد . همواره اهداف را ياداور شويد تا بخشي از ضمير ناخوداگاه شما گردد.

اصل سوم - تصميم گرفتن را تمرين کنيد .

روانشناسان نشان داده اند که کودکاني که در سالهاي اوليه زندگي خود تشويق شده اند تا براي خود تصميم بگيرند از ديگر کودکاني که اين موقعييت را نداشته اند در اعتماد به نفس رتبه بالاتري کسب کرده اند .تمرين تصميم گيري به شما کمک مي کند تا نسبت به قدرت قضاوت خود اطمينان بيشتري به دست اوريد ودرنتيجه اعتماد به نفس کامل تري کسب نماييد . مهم تصميم گيري است . يادتان باشد که :
قضاوت درست نتيجه تجربه است وتجربه خود نتيجه چندين قضاوت نادرست .
بنابراين از هرفرصتي براي تصميم گيري استفاده کنيد واين نيرو را در خود پرورش دهيد .

تصميم گيري مستلزم خطر پذيري واحساس مسئوليت است
اصل چهارم - نتايجي را که مي خواهيد مجسم کنيد .
تصوير روشني را از آنچه مي خواهيد به دست اوريد ، داشته باشيد اين کار باعث مي شود تا انرژي خودرا بران هدف متمرکز کنيد . اين برخورد تصويري باهمه آرمان ها و اهداف براي شما مفيد است وياري تان مي دهد تا کم کم زمينه هاي -دست يابي به انها را فراهم سازيد .
اگر مي خواهيد از شر خصلتي رها شويد خودر ا در حالتي تصور کنيد که از آن خصلت هيچ اثري در شما نيست . همين تصوير وتکرار آن و انجام دادن تمرينهاي اصلاحي به شما کمک مي کند تا از آن خصلت نا خوشايند رها شويد . اين کار خيال پردازي ، بي خاصيت نيست بلکه واقعيت روانشناختي پذيرفته شده اي است که به بسياري کسا ن ياري رسانده است .
اصل پنجم - دربرخي زمينه ها متخصص شويد .
آگاهي عمومي لازمه زندگي فردي واجتماعي است اما کافي نيست . براي پيشرفت در زندگي فردي وحرفه اي شما بايد در زمينه هايي متخصص ومنحصر به فرد باشيد . همين نکته که شما چيزي مي دانيد وديگران نمي دانند به شما اعتماد به نفس مي دهد . بايد اموزش مداوم را به عنوان يک اصل در زندگي خويش بپذيريد

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:15 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

اتیسم

بازديد: 193


اتیسم چیست؟

 

چه ویژگی‌هایی دارد؟ آیا راه درمانی دارد؟ چگونه باید با این کودکان رفتار کرد؟ تمام اینها سوالاتی است که ما در این مصاحبه قصد داریم به آنها بپردازیم.دکتر پری گلابی روانشناس بالینی و کارشناس ارشد برنامه‌ریزی آموزشی، نخستین مدیر اجرایی اولین مرکز اتیسم کشور است.

● اتیسم چیست؟ 
اتیسم اختلالی در مغز است که باعث می‌شود پردازش اطلاعات در مغز به خوبی انجام نشده و کودک در تعامل و ارتباط خود با دیگران دچار مشکل شود. 
▪ لطفا کمی در مورد علائم آن توضیح دهید. 
ـ به‌طور کلی اتیسم دارای سه گروه علامت است. مبتلایان به اتیسم در تعاملات خود دچار مشکل می‌شوند، در برقراری ارتباط کلامی خوب و مناسب با دیگران ناتوان هستند و رفتارهای کلیشه‌ای در آنها دیده می‌شود. بچه‌های مبتلا به اتیسم برخلاف بچه‌های دیگر که در مرحله پیش زبانی چیزهای جالب را با انگشت اشاره خود نشان می‌دهند چنین کاری نمی‌کنند. این بچه‌ها به جلب توجه دیگران اهمیتی نمی‌دهند. کودکان اتیسم رفتارها و روابط هیجانی بین افراد را به خوبی درک نمی‌کنند، به‌طور مثال بی‌علت می‌خندد و بدون اینکه با موضوع خنده‌داری روبه‌رو شده باشند هیجان‌زدگی خود را به شکل خاصی بروز می‌دهند و هنگام خوشحالی حرکتی شبیه بال زدن نشان می‌دهند، بالا و پایین می‌پرند و یا بر خود می‌لرزند. 
▪ هنگام ناراحتی چه واکنشی نشان می‌دهند؟ 
ـ گریه می‌کنند و جیغ می‌کشند، البته موضوع ناراحتی آنها شاید برای ما قابل درک نباشد. این کودکان نسبت به هرچیزی که خلاف میلشان باشد واکنش شدیدی نشان می‌دهند و جیغ می‌کشند. 
در مورد ناتوانی این بچه‌ها در برقراری ارتباط کلامی هم توضیح دهید. 
این بچه‌ها اغلب حرف نمی‌زنند و هنگامی که صحبت می‌کنند، کلمات دیگران را طوطی‌وار تکرار می‌کنند. بچه‌های عادی از ۳ تا ۴ ماهگی شروع به صدا درآوردن و غان و غون می‌کنند و در حدود ۱۱ ماهگی کلمات را می‌فهمند و کم کم شروع به ادا کردن آنها می‌کنند، در حالی که این روند در این کودکان اتیسم بسیار به کندی اتفاق می‌افتد. برخی از این بچه‌ها حتی تا سن ۷ تا ۸ سالگی و یا تا آخر عمر هم حرف نمی‌زنند. 
▪ منظورتان از رفتارهای کلیشه‌ای چه بود؟ 
ـ مثلا دست‌ها را جلوی چشم‌هایشان تکان می‌دهند و به آن نگاه می‌کنند. انگشتانشان را در هم می‌پیچانند و یا به آن حالت‌های خاصی می‌دهند و تا مدتی در آن وضعیت باقی می‌مانند. مدام از گوشه‌چشم نگاه می‌کنندو یا چشمشان را تنگ کرده و به نور خیره می‌شوند. بدن آدم‌ها را بو می‌کنند، غذا را قبل از خوردن می‌بویند. دور خودشان می‌چرخند و به اشیا چرخان خیره می‌شوند و از این امر ذوق می‌کنند. اسباب بازی‌ها را به صورت قطار دنبال هم می‌چینند و شیوه بازی کردن آنها با 
اسباب بازی‌هایشان مانند سایر بچه‌ها نیست. دست‌هایشان را روی گوش‌هایشان می‌گذارند به گونه‌ای که گاه مردم گمان می‌کنند، به خاطر شنیدن صدای خاصی این عمل را انجام می‌دهد، در حالی‌که تجربه نشان می‌دهند این کار آنها در واقع نوعی واکنش در زمان هیجان است. دوست دارند اشیایی مانند تسبیح را جلوی چشم‌هایشان تکان دهند و یا شیئی را پرت کنند و سپس به قل خوردن آن نگاه می‌کنند. آنها معمولا خانه را به هم می‌ریزند اما برخی از آنها هم برعکس وسواس عجیبی در نظم و ترتیب دارند. 
▪ علائم اتیسم در چه سنی دیده می‌شود؟ 
ـ زیر ۳ سال. نخستین علائم آن را حتی از مدت‌ها قبل یعنی زمانی که کودک نوزادی شیرخوار است هم می‌توان تا حدودی مشاهده کرد چون این کودکان بر خلاف سایر بچه‌ها هنگام شیر خوردن به چشمان و صورت مادرشان نگاه نمی‌کنند و به عبارتی تمایلی به برقراری تماس چشمی ندارند. با این حال چون نوزادان در ۴۵ روز اول بیشتر ساعات خود را خواب هستند، در صورت ابتلا به اتیسم مشهود نخواهد بود. 
▪ آیا با روش‌های تشخیصی مدرن می‌توان از همان روزهای نخستین زندگی کودک این بیماری را تشخیص داد؟ 
ـ نه، اتیسم با سی تی اسکن،‌ام آر آی، نوار مغزی و غیره قابل تشخیص نیست و فقط با مشاهده و تشخیص بالینی می‌توان به وجود آن پی برد. 
▪ علت ابتلا به این بیماری چیست؟ 
ـ علت قطعی این بیماری هنوز مشخص نیست اما تحقیقات زیادی در مورد رابطه ژن‌ها و تاثیر مواد سمی محیطی مانند فلزات سنگین( سرب، جیوه و...) روی آنها و ابتلا به اتیسم انجام شده‌است. بر اساس این تحقیقات می‌توان گفت این مواد سمی تاثیر مخربی روی ژن‌ها دارند و نمی‌توانند پروتئین‌های خاص مورد نیاز را تولید کرده و در نتیجه به مغز آسیب می‌رسد. حتی مواد نگهدارنده‌ای که به مواد غذایی اضافه می‌شوند هم ممکن در این زمینه موثر باشند. 
▪ پس راه پیشگیرانه‌ای در این زمینه وجود ندارد؟ 
ـ بله، متاسفانه چون هنوز علت اصلی این بیماری مشخص نیست، راه‌های پیشگیری از آن را هم نمی‌دانیم. 
▪ درمان چطور؟ 
ـ در سراسر دنیا هیچ درمان قطعی دارویی برای آن وجود ندارد و داروهای مورد استفاده هم فقط برای کاهش 
علائم اتیسم کاربرد دارند، نه درمان بیماری.

 


▪ پس باید چکار کرد، این بیماران چه سرنوشتی خواهند داشت؟ 
ـ زیاد هم نباید نا امید بود، امروزه روشی وجود دارد تحت عنوان روش ABA یا تحلیل رفتار کاربردی. این روش که از جمله علمی‌ترین روش‌های موجود در این زمینه است به صورت آهسته و گام به گام آموزش‌هایی به کودکان مبتلا به اتیسم ارائه می‌دهد. در این روش درمانگر هدف یا همان آموزش نهایی را به زیر مجوعه‌هایی تقسیم می‌کنیم و بعد از آموزش کامل هر مرحله به سراغ آموزش بعدی می‌رویم تا در نهایت به آموزش نهایی برسیم. 
▪ لطفا یک مثال بزنید. 
ـ مثلا وقتی می‌خواهیم شلوار پوشیدن را به یک کودک مبتلا به اتیسم آموزش بدهیم، در مرحله اول شلوار را تا بالای زانوی او بالا می‌کشیم و از او می‌خواهیم بقیه کار را خودش انجام دهد، وقتی در این کار موفق شد در مرحله بعد شلوار را تا زانو بالا می‌کشیم و از او می‌خواهیم خم شود و شلوار را بالا بکشد. همین‌طور مرحله به مرحله جلو می‌رویم. از او می‌خواهیم شلوار را از مچ پای خود بالا بکشد، شلوار را آماده می‌کنیم و به دست او می‌دهیم. تمام این مراحل به آرامی و با صبر و حوصله انجام می‌شود. 
▪ برای این آموزش‌ها به شرایط خاصی نیاز است؟ 
ـ بله، آموزش باید به صورت نفر به نفر(به ازای هر کودک یک مربی) انجام شود. ساعات کار و آموزش به این بچه‌ها در طول روز براساس آنچه در آمریکا انجام می‌شود، ۳ ساعت است. آموزش‌ها باید با برنامه‌ریزی دقیق و مناسب انجام شود و در حدود دو تا سه سال به صورت انفرادی و بعد از آن گروهی باشد. والدین باید به شکل موثر با مربی همکاری داشته باشند و آموزش‌ها را یاد بگیرند، البته آنها مجاز نیستند خودشان به‌طور مستقیم به کودک آموزش دهند بلکه باید رفتارهای آموخته شده از سوی مربی را از آنها بخواهند. این بچه را باید حتی‌الامکان وارد گروه کودکان عادی کرد و حتی به مدارس عادی فرستاد. رفتارهای مناسب آنها را باید با تشویق در آنها تثبیت کرد، از جمله دادن خوراکی، نوازش، گفتن آفرین و.... 
▪ آیا اتیسم یک بیماری شایع است؟ 
ـ متاسفانه تعداد اتیسم روز به روز در حال افزایش است. براساس آمار سازمان بهداشت جهانی آمریکا در سال ۲۰۰۷ از هر یکصد تولد یک کودک مبتلا به اتیسم است. البته این آمار در کشور ما فرق می‌کند، سال گذشته سازمان کودکان استثنایی براساس میزان ثبت نام خود این آمار را یک در هزار اعلام کرده‌است. 
▪ اتیسم در بین دخترها شایع‌تر است یا پسرها؟ 
ـ نسبت اتیسم در پسرها ۳ تا ۴ برابر بیشتر از دخترهاست. 
▪ ضریب هوشی این کودکان در چه حدی است؟ 
ـ ضریب هوشی آنها در حدود ۷۰ درصد است ولی مشخص نیست که آیا این کودکان از ابتدا دارای بهره هوشی کمی هستند و یا به دلیل بی‌توجهی به محرک‌های محیطی است. در واقع تستی برای اندازه‌گیری میزان هوش این کودکان وجود ندارد. 
▪ گفته می‌شود گاهی در بین کودکان اتیسم استعدادهای خاصی وجود دارد، آیا این درست است؟ 
ـ بله، در برخی از این بچه‌ها جزایر هوشی وجود دارد، مثلا بعضی از آنها در درک موسیقی خیلی قوی هستند و فقط با یکبار شنیدن یک موزیک می‌توانند آن را بنوازند. عده‌ای در ریاضی توانایی بالایی دارند و مثلا می‌توانند تمام اعداد یک کتابچه قطور تلفن را حفظ کنند. من بچه‌ای را می‌شناسم که وقتی تاریخ تولدت را به او بگویی، روزش(چندشنبه) را به تو می‌گوید. جالب است بدانید، آقای بیل گیتس صاحب شرکت مایکروسافت هم اتیسم دارد. 
▪ آیا این بچه‌ها می‌توانند جذب مدارس عادی شوند؟ 
ـ بله، بعد از کار با این بچه‌ها آنها می‌توانند به مدارس عادی و یا استثنایی وارد شده و یا جذب گروه‌های توانبخشی شوند. البته بهتر است حتی‌الامکان آنها را روانه مدارس عادی کرد تا در کنار بچه‌های عادی رشد کنند و از آنها یاد بگیرند. حتی بهتر است آنها را از کودکی مهد کودک‌های عادی فرستاد. 
▪ آیا مدارس در این زمینه همکاری لازم را دارند؟ 
ـ معمولا نه، اما بالاخره به هر دلیلی راضی می‌شوند و حضور این بچه‌ها را می‌پذیرند. امیدوارم روزی مقاومت آموزش و پرورش برای این کودکان در کشورمان از بین برود. 
▪ حضور و آموزش‌های این بچه‌ها در مدارس عادی مانند سایر بچه‌ها خواهد بود؟ 
ـ برخی از کودکان نیاز به همراهی یک مربی در مدرسه دارند تا به کمک او مطالب آموزشی را بهتر درک کنند. در برخی از کشورها با حذف برخی از مواد درسی به این بچه‌ها امکان می‌دهند تا با توجه به استعدادها و جزایر هوشی خود پیشرفت کنند. 
▪ در چه دروسی توانایی دارند؟ 
ـ فیزیک، شیمی، کامپیوتر، موسیقی و نقاشی (نقاشی‌های کاملا عینی با رعایت تمام جزییات دنیای واقعی). ما در بین این افراد فضانورد، طراح صنعتی و.... داریم. 
▪ در پایان چه توصیه‌ای به خانواده‌های آنها دارید؟ 
ـ اتیسم درمان قطعی ندارد و مردم برای درمان به راه‌های غیر اصولی و بی‌نتیجه‌ای مانند انرژی درمانی، هومیوپاتی و... متوسل نشوند چون جز اتلاف وقت و هزینه فایده‌ای برای آنها ندارد.


منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:15 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

اسکیزوفرنی

بازديد: 135

علل اسکیزوفرنی 

 

یک علّت شناخته شده برای اسکیزوفرنی وجود ندارد. بسیاری از بیماری‌ها، مثل بیماری قلبی، در نتیجه تداخل و ترکیبی از عوامل ژنتیکی، رفتاری و ... به وجود می‌آیند و شاید این امر در مورد اسکیزوفرنی نیز صادق باشد.  

  

 

آیا اسکیزوفرنی ارثی است؟ از دیر باز، اسکیزوفرنی به عنوان یک بیماری خانوادگی شناخته شده است. کسانی که دارای وابسته نزدیکی هستند که اسکیزوفرنی دارد، بیشتر در معرض دچار شدن به این اختلال هستند تا کسانی که چنین وابستگانی ندارند. برای مثال، جفت دوقلوی فردی که اسکیزوفرنی دارد، 40 تا 50 درصد خطر ابتلاء به این بیماری دارد. این احتمال برای کودکی که والدینش اسکیزوفرنی دارند 10٪ است. به طور کلی، احتمال ابتلاء به اسکیزوفرنی در کلّ جمعیت در حدود یک درصد است. 
دانشمندان در حال مطالعه عوامل ژنتیکی در اسکیزوفرنی هستند. به نظر می‌رسد که احتمالاً چند ژن در ایجاد زمینه رشد این اختلال دخالت دارند. به علاوه، به نظر می‌رسد عواملی چون مشکلات پیش از زایمان نظیر عدم تغذیه مناسب جنین یا عفونت رحم، و بسیاری محرک‌های تنش‌زای نامشخص دیگر در ایجاد اسکیزوفرنی نقش داشته باشند. با وجود این، هنوز مشخص نیست که چگونه این زمینه‌های ژنتیکی منتقل می‌شوند و هنوز به طور دقیق نمی‌توان پیش‌بینی کرد که آیا یک فرد به این بیماری مبتلا می‌شود یا خیر. 
چند ناحیه از ژنوم انسان برای مشخص کردن ژن‌هایی که احتمال داده می‌شود در پیدایش اسکیزوفرنی دخالت داشته باشند، مورد بررسی قرار گرفته‌اند. تا به امروز، بیشترین و قوی‌ترین احتمال به کروموزم‌های 13 و 6 داده می‌شود امّا هنوز به اثبات نرسیده است. تعیین ژن‌های مشخصی که در ایجاد اسکیزوفرنی دخالت دارند، سرنخ‌های مهمی را درباره این که چه اختلالاتی در مغز پیش می‌آید که به پیدایش این بیماری می‌انجامد، به دست خواهد داد و پژوهشگران را به تولید داروها و روش‌های درمانی جدیدتر و بهتر رهنمون خواهد ساخت.

آیا اسکیزوفرنی با یک عیب و نقص شیمیایی در مغز ارتباط دارد؟ دانش اولیه درباره شیمی مغز و ارتباط آن با اسکیزوفرنی به سرعت در حال گسترش است. از دیرباز چنین تصور می‌شده است که انتقال دهنده‌های عصبی (موادی که ارتباط بین سلول‌های عصبی را ممکن می‌سازند) در ایجاد اسکیزوفرنی دخالت دارند. به احتمال زیاد، هر چند هنوز به طور قطعی مشخص نشده است، اسکیزوفرنی با عدم تعادل در سیستم‌های شیمیایی پیچیده و هم‌پیوند (دارای ارتباط متقابل) مغز ارتباط دارد. پژوهش‌ها در این زمینه ادامه دارد.

آیا اسکیزوفرنی به دلیل ناهنجاری فیزیکی در مغز به وجود می‌آید؟ پیشرفت‌های عمده‌ای در فناوری تصویربرداری عصبی به عمل آمده که به دانشمندان اجازه می‌دهد تا به مطالعه ساختار و کارکرد مغز موجودات زنده بپردازند. مطالعات زیادی که بر روی افرادی که دارای اسکیزوفرنی هستند صورت گرفته، نشان دهنده ناهنجاری‌هایی در ساختار (برای مثال، بزرگ‌شدگی بطن داخل مغز و اندازه کوچک برخی ناحیه‌های مغز) و کارکرد (برای مثال، کاهش درفعالیت سوخت و ساز در برخی ناحیه‌های مشخص) مغز بوده‌اند. باید تاکید کرد که این ناهنجاری‌ها بسیار جزئی هستند و ویژگی همه کسانی که اسکیزوفرنی دارند نمی‌باشند و تنها در کسانی که این بیماری را دارند نیز رخ نمی‌دهند. 
مطالعات میکروسکوپی بافت مغز پس از مرگ نیز نشانگر تغییرات اندک در توزیع یا تعداد سلول‌های مغزی در افرادی که اسکیزوفرنی داشته‌اند بوده است. به نظر می‌رسد که بسیاری از (امّا احتمالاً نه همه) این تغییرات، پیش از بیمار شدن فرد وجود داشته است و اسکیزوفرنی شاید تا حدی، اختلال در رشد مغز باشد. 
زیست عصب‌شناسان دریافته‌اند که اسکیزوفرنی احتمالاً نوعی اختلال رشد است که حاصل تشکیل پیوندهای نامناسب توسط نورون‌ها در خلال رشد جنینی می‌باشد. این خطاها احتمالاً تا دوره بلوغ به صورت نهفته و غیرفعال باقی می‌مانند و در این دوره حساس که تغییرات در مغز به صورت طبیعی اتفاق می‌افتد باعث می‌شوند که تعامل بین نورون‌ها از طریق پیوندها و اتصالات نادرست و معیوب صورت گیرد. پژوهش‌ها بر روی تعیین عوامل جنینی که باعث چنین اختلالاتی می‌شود تمرکز دارد. 
در یک مطالعه دیگر، پژوهشگران با استفاده از روش‌های تصویربرداری از مغز به شواهدی دست یافته‌اند مبنی بر این که برخی تغییرات اولیه زیست شیمیایی پیش از بروز نشانگان بیماری وجود دارد و سرگرم آزمایش مدارهای عصبی که به احتمال زیاد در تولید این نشانگان دخالت دارند می‌باشند. در همین حال، دانشمندانی که در سطح مولکولی کار می‌کنند، در حال کشف علل ژنتیک ناهنجاری‌ها در رشد مغز و در سیستم‌های انتقال دهنده‌های عصبی که کارکرد مغز را تنظیم می‌کنند می‌باشند. 

 

زندگی با اسکیزوفرنی: چالش‌ها

 

 

اسکیزوفرنی یک بیماری مزمن است. عوارض اسکیزوفرنی بر بسیاری از افکار، احساسات و رفتارهای شما تأثیر می‌گذارد. شدّت این عوارض ممکن است نوسان داشته باشد و حتی شخصی که کاملاً بیمار است ممکن است حتی بدون دارودرمانی، گاهی احساس طبیعی بودن بکند و در ظاهر نیز عادی به نظر برسد. برطرف شدن نشانه‌های بیماری به معنی این نیست که خود بیماری هم برطرف شده است. 
داروهای تازه ضدروان‌پریشی، هم از شدّت عوارض و هم از شدّت فعال بودن آن‌ها می‌کاهند. با وجود این، شما باید هم برای دوران کاهش علائم بیماری و هم دوران عود آن‌ها برنامه‌ریزی کنید. حتی در دوران کاهش علائم بیماری، نشانه‌های باقی مانده (نشانه‌هایی که حتی در دوران بهبود نسبی هنوز وجود دارند) بر تمام جنبه‌های زندگی شما تاثیر می‌گذارند. 
بیماری شما احتمالاً به این معنی است که شما بیشتر از دیگران به پشتیبانی و حمایت نیاز خواهید داشت. شما باید به کمک پزشک، مددکار اجتماعی و دوستان و نزدیکان خود، نوع حمایت مورد نیازتان را مشخص کنید تا از آن‌ها در زمان مناسب بهره‌مند شوید. شما بر حسب شدّت بیماری ممکن است در انجام امور زیر با مشکل روبرو باشید:

      •  تمرکز و حفظ توجه 

      •  به یاد آوردن قرار ملاقات یا صحبت‌های قبلی 

      •  داشتن انرژی و انگیزه برای فعالیت‌های عادی 

      •  احساس امیدواری یا خوش‌بینی برای اقدام به کارهای تازه 

      •  درک و تفسیر دقیق حالت‌های چهره و سرنخ‌های اجتماعی 

      •  انجام مکالمه به شیوه‌ای که دیگران انتظار دارند 

      •  رفتاراجتماعی به شیوه‌ای که دیگران انتظار دارند 

    •  غلبه بر کمرویی اجتماعی و ترس از طرد شدن

نکته‌ای که بسیار اهمیت دارد این است که شما باید از پیش، و هنگامی که حس می‌کنید حالتان نسبتاً خوب است، برای زمانی که بیماری شما دوباره عود می‌کند. برنامه‌ریزی کنید. اسکیزوفرنی، شناسایی و تشخیص نشانه‌های بیماری توسط خودتان را مشکل می‌سازد. بنابراین، شما باید به بازخوردهایی که از دیگران در مورد آغاز تغییر رفتارتان می‌گیرید، اعتماد کنید. شما می‌توانید از افراد زیر بخواهید که مراقب تغییر رفتارتان باشند:

      •  کسانی که با شما زندگی می‌کنند 

      •  پزشکان یا مددکاران اجتماعی که به طور مرتب آن‌ها را می‌بینید 

      •  کسانی که همکار یا همکلاسی شما هستند 

    •  افراد خانواده

هنگامی که فرد مورد نظر را انتخاب کردید، شماره تلفن پزشک خود را به او بدهید و همچنین متقابلاً نام فرد یا افرادی که ممکن است درباره شما به پزشکتان تلفن کنند را در اختیار پزشک قرار دهید. پزشک و مددکار اجتماعی اطلاعات مربوط به شما را به هیچکس نخواهد داد امّا به حرف‌های آن‌ها درباره شما گوش خواهند کرد. 
به افرادی که برای مراقبت از خود انتخاب کرده‌اید بیاموزید که مواظب چه نوع تغییراتی در شما باشند. از آنجایی که شما، حتی هنگامی که حالتان نسبتاً خوب است، ممکن است در بعضی زمینه‌ها مشکل داشته باشید آن‌ها باید مراقب تغییرات در رفتار شما باشند. برای مثال، شما ممکن است حتی هنگامی که حالتان خوب است، همچنان صدایی را بشنوید امّا معمولاً می‌دانید که صداها واقعی نیستند. با وجود این از کمک‌رسان خود می‌خواهید که اگر متوجه شد که شما دارید به این صداها جواب می‌دهید و یا صداها شما را ناراحت می‌کنند به پزشکتان تلفن کند. 
تغییرات مهم شامل موارد زیر است:

      •  سخت‌تر شدنِ برخاستن و بیرون آمدن از رختخواب در صبح‌ها 

      •  دیر به سر کار یا مدرسه رسیدن 

      •  بیقراری یا مات و مبهوت به نظر رسیدن بیشتر از حد معمول 

      •  ناراحت‌تر یا کم هیجان‌تر از حد معمول به نظر رسیدن 

      •  تحریک‌پذیرتر یا نگران‌تر از حد معمول به نظر رسیدن 

      •  حافظه بدتر از حد معمول یا مشکل داشتن در فعالیت‌های ذهنی مثل محاسبات 

      •  نشان دادن واکنش بیشتر به توهّم 

    •  صحبت کردن وسواسی درباره موضوعی که عجیب یا هذیانی به نظر می‌رسد

اگر به محض آن که این گونه تغییرات در رفتار شما پیش آمد به پزشک یا مددکار اجتماعی مراجعه کنید، تغییرات موقت در داروهای مصرفی می‌تواند از عود کامل بیماری جلوگیری کند. غالباً پس از رفع بحران، میزان مصرف داروی شما به همان میزان سابق برگردانده خواهد شد و یا آن که پزشک داروی دیگری را که برای شما مناسب‌تر باشد تجویز خواهد کرد. 

 

 

روش‌های درمانی برای اسکیزوفرنی 

 

از آنجا که علل اسکیزوفرنی هنوز به طور دقیق شناخته نشده است، روش‌های درمانی فعلی هم بر پایه تجربه و هم پژوهش‌های بالینی می‌باشند. این رویکردها براساس قابلیت‌شان در کاهش عوارض اسکیزوفرنی و کاهش احتمال بازگشت (عود) عوارض انتخاب می‌شوند. 
برخی از داروهای موجود برای اسکیزوفرنی عبارتند از:

      •  کلرپرومازین (تورازین) 

      •  کلوزاپین (کلوزاریل) 

      •  هالوپریدول (ریسپردال) 

      •  اولانزاپین (زیپرکسا) 

      •  کوتیاپین (سروکل) 

    •  آری‌پیپرازول (ابیلیفای)

داروهای ضدروان‌پریشی، نشانه‌های روان‌پریشی اسکیزوفرنی را کاهش می‌دهند و معمولاً باعث می‌شوند که بیمار با کارایی بیشتر و به نحو مناسب‌تری به فعالیت بپردازد. داروهای ضدروان پریشی در حال حاضر بهترین روش درمان برای اسکیزوفرنی هستند امّا آن‌ها این بیماری را «درمان» نمی‌کنند و این اطمینان را به وجود نمی‌آورند که دیگر شرایط بیماری باز نگردد.اغلب کسانی که اسکیزوفرنی دارند، نشانه‌های قابل توجهی از بهبودی را پس از مصرف داروهای ضدروان پریشی نشان داده‌اند. داروهای معروف به داروهای «غیرمتعارف» ضدروان‌پریشی از سال 1990 به بازار عرضه شده‌اند.

عوارض جانبی اولیه مصرف داروهای ضدروان‌ پریشی

      •  خواب آلودگی 

      •  بیقراری 

      •  گرفتگی عضله 

      •  لرزش 

      •  خشکی دهان 

    •  تاری دید

اغلب این عوارض با کاهش میزان دارو قابل اصلاح و یا توسط داروهای دیگر قابل کنترل می‌باشند. بیماران مختلف، واکنش‌های متفاوتی به درمان و اثرات جانبی داروهای مختلف ضدروان‌پریشی نشان می‌دهند.

اثرات بلند مدت مصرف داروهای ضدروان‌ پریشی اثرات جانبی بلند مدّت داروهای ضدروان‌پریشی می‌تواند به شکل مشکلات نسبتاً جدّی خود را نشان دهد. حرکت پریشی دیررس (Tardive Dyskinesia(TD))، اختلالی است که مشخصه‌اش حرکت‌های غیرارادی دهان، لب‌ها، زبان و گاهی بالاتنه یا سایر بخش‌های بدن مثل بازوها و پاها می‌باشد. این اختلال در 15 تا 20 درصد بیمارانی که داروهای ضدروان‌پریشی «متعارف» و قدیمی‌تر را برای چندین سال مصرف می‌کردند، دیده می‌شد. TD در بیمارانی که این گونه داروها را برای مدّت زمان کوتاه‌تری هم مصرف کرده باشند ممکن است بروز کند. در اغلب موارد، نشانگان و عوارض TD خفیف است و خود بیمار ممکن است از حرکت‌های گفته شده ناآگاه باشد. 
داروهای «غیرمتعارف» که در سال‌های اخیر تولید شده‌اند همگی نسبت به داروهای سنتی ضدروان‌پریشی، خطر کمتری از نظر بروز TD دارند. البته این داروها نیز اثرات جانبی خاص خود، مانند اضافه وزن، را دارند. به علاوه، اگر میزان مصرف داروهای جدید زیاد باشد، ممکن است مشکلاتی چون کناره‌گیری و انزوای اجتماعی و نشانگانی شبیه بیماری پارکینسون، به وجود آورد. با وجود این، داروهای جدید ضدروان‌پریشی، روش درمانی بسیار پیشرفته‌تر و بهتری هستند و در حال حاضر، تحقیقات در مورد میزان مصرف بهینه آن‌ها ادامه دارد.

توان‌بخشی برنامه‌های توان بخشی می‌تواند شامل مشاوره شغلی، آموزش حرفه، مهارت‌های حل مساله و مدیریت مالی، استفاده از وسایل نقلیه عمومی و آموزش مهارت‌های اجتماعی باشد. این رویکردها برای موفقیت روش‌های درمانی اجتماع- محور برای اسکیزوفرنی اهمیت دارند زیرا مهارت‌های لازم برای زندگی موثر و بارور در خارج از چتر حمایتی بیمارستان روانی را برای بیماران ناتوان فراهم می‌سازند.

روان‌درمانی فردی روان درمانی فردی مستلزم صحبت‌های مرتب و برنامه‌ریزی شده بین بیمار و متخصص سلامت روان نظیر روان‌پزشک، روان‌شناس یا مددکار اجتماعی است. مطالعات اخیر نشان داده است که روان درمانی فردی و رویکردهای شناختی- رفتاری که به آموزش مهارت‌های انطباقی و حل مساله می‌پردازد، برای بیماران اسکیزوفرنی می‌تواند موثر و مفید باشد. البته، روان درمانی نمی‌تواند جایگزین دارو درمانی گردد و غالباً هنگامی موثر است که ابتدا درمان دارویی باعث کاهش نشانگان روان‌پریشی بیمار شده باشد.

آموزش خانوادگی غالباً بیماران اسکیزوفرنی از بیمارستان مرخص شده و تحت مراقبت افراد خانواده قرار می‌گیرند. بنابراین، آموزش اعضای خانواده درباره کارهایی که می‌توانند انجام دهند و نیز درک مشکلات و مسائل مرتبط با بیماری اسکیزوفرنی، بسیار اهمیت دارد.  

  

منبع : 

 

"Causes of Schizophrenia", reviewed by Medical Review Board, 
http://mentalhealth.about.com 

 

"Living With Schizophrenia: The Challenges", Reviewed by the Medical Review Board, Nov. 18, 2007,
http://schizophrenia.about.com 

 

"Treatments For Schizophrenia", Reviewed by Medical Review Board, May 30, 2006 , 
http://mentalhealth.about.com




نوشته شده در تاريخ جمعه سی ام تیر 1391 توسط سارا
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:14 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 82

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس