انشا با موضوع صدای وزش شدید باد

این مطلب شامل چندین انشا در مورد وزش شدید باد می باشد لطفا تا اخر ببینید و نظر بدهید :
موضوع :
پایه۸ درس۴ صفحه۵۳ صدای وزش شدید باد
انشا شماره 1 :
متن انشا :
مقدمه: باد یکی از دل انگیز ترین و زیباترین نعمت های خداوند است. باد جریان هوا است.
تنه انشا: وقتی باد می وزد یکی از دلنشین ترین احساس ها در من ایجاد می شود. احساسی سرشار از شعف و شور در دلم پر می شود. این احساس همواره برایم دل انگیز بوده است. گاهی احساس می کنم باد با من سخن می گوید. گاهی صدای باد بسیار شدید می شود، به گونه ای که پنجره ها به صدا در می آیند و صدای بلند باد مانع خوابیدنم می شود. باد برایم همواره عظمت خداوند را گوشزد می کند. باد وقتی شدید می شود بسیاری از درختان را می شکند و خرابی هایی به بار می آورد که به نوبه ی خود مخل است و موجب آزار انسان ها می شود. در بعضی از مناطق دنیا باد سرعت بیشتری دارد. باد در مناطق ساحلی همراه با باران همیشه شدید تر بوده است. بعضی از بادهای شدید گرم بوده و بعضی باد سرد است. بعد از باد گرم معمولا هوا طوفانی می شود. در بسیاری از مناطقی که باد شدید است مانند: منطقه منجیل گیلان توربین های بادی تعبیه شده است تا با کمک سرعت باد، برق تولید شود. در واقع انسان همواره حتی از باد شدید که یکی از نعمت های خداوند است به نحو احسن بهره می برد. در گذشته ها به کمک باد، آسیاب به حرکت در می آمد و آرد تولید می شد. همیشه از صدای شدید باد می ترسم. اما خیلی وقت است بر ترسم غلبه پیدا کرده ام؛ زیرا به این نتیجه رسیده ام که بعضی چیزها به ظاهر ترسناک و مضر هستند اما در باطن فوایدی نیز دارند. در قاره آسیا همواره با بادهای موسمی روبه رو هستیم. این بادهای شدید که به واسطه اختلاف درجه حرارت دریاها و قاره ها در زمستان و تابستان تولید می شوند . در بین شاعران بزرگ ایران زمین باد همواره به عنوان پیغام بر شناخته شده است.
نتیجه گیری: باد هر چند در ظاهر ترسناک است اما یکی از نعمت های با ارزش خداوند است که بهره های زیادی از آن می توان برد و نباید از صدای شدید باد خوفی در دل راه داد.
انشا در مورد صدای وزش شدید باد
انشا دوم: کنسرت باد و درختان پاییزی
بند مقدمه (زمینه سازی)
در خواب خوشی بودم که صدایی که شبیه به هیچ چیز نبود به گوشم رسید. در همان حالت خواب و بیداری کمی بهتر گوش دادم، چیزی شبیه به های و هوی عجیبی بود که گویی از دوردست آمده و به جایی کوبیده میشد و بازتاب مییافت. چراغ خواب اتاقم با نوری کم سو میتابید و میتوانستم با کنار زدن پرده، نگاهی به بیرون داشته باشم. به علاوه از آن جایی که به سحرگاه نزدیک میشدیم، از سیاهی اولیه شبانگاهی کاسته شده بود و اندکی فضای بیرون قابل رویت بود.
بندهای بدنه (متن نوشته)
به کوچه نگاه کردم. درختان با پیچ و تابی غریب، شاخ و برگ خود را تکان داده و گویی سعی در ترکیب بندی رقصی موزون داشتند که تا حدودی نیز در آن موفق بودند. شاخههای درخت از این سو به آن سو تاب میخوردند و یک هارمونی زیبا و دیدنی به وجود آورده بودند. این صدای وزش شدید باد بود که از دوردستها پیش آمده و به شیشه پنجره میکوبید.
پرده را سر جای خود برگرداندم و سعی کردم باز بخوابم. اما صدای پیچش باد بین برگهای خشک پاییزی که روی آسفالت کوچه به هم پیچیده و در تکاپوی باد میچرخیدند، به صدای قبلی اضافه شد. رفته رفته داشت چیزی شبیه به یک کنسرت بزرگ میشد که یک به یک نوازندگان آن از راه میرسیدند. باد با قدرت خود میان برگهای خشک پاییزی که پیش از این کف کوچه سرگردان بودند، پیچیده بود و آنها را در یک دور باطل، دور هم میچرخاند.
منظره جالبی بود؛ صدای وزش باد همگام با رقص شاخه درختان و صدای خراش برگها روی آسفالت، در حالی که دور نقطهای مبهم در گردش بودند. از خود میپرسیدم که این باد از کدام سرزمین و یا شهر با این شتاب پیش آمده و در این نقطه این گونه خودنمایی می کند.
بند نتیجه (جمع بندی)
به جای خوابیدن، راه جالبی پیدا کردم. سر بر بالشت گذاشتم و چشمانم را بستم. گوش دادن به صدای وزش شدید باد و خش خش برگها روی آسفالت، برایم تبدیل به یک لالایی جذاب شد. گوش میدادم و خود را در میان زمین و آسمان، در دست باد رها احساس میکردم...
انشا سوم: نقاشی باد
از مدرسه تعطیل شده بودم و باید سریع به خانه میرفتم. مادر صبح به من گفته بود که امروز هوا ابری خواهد بود و نباید در مسیر خانه به مدرسه، معطل کنم، زیرا هر لحظه احتمال باران گرفتن وجود داشت. البته من به راه رفتن زیر باران و خیس شدن از قطرات آن علاقهمند بودم، اما مادر این را زمینه سرماخوردگی و مشکلات پس از آن میدانست.
از درب مدرسه بیرون آمدم و چند قدمی که پیش رفتم، احساس کردم چیزی مرا از پشت سر به جلو هول میدهد. صدای عجیبی نیز به گوشم میرسید که فهمیدم صدای وزش بادی شدید است. باد با سرعت تمام از مسیر پشت سر من پیش میآمد و قدرت ارادی قدمهایم را از من گرفته بود. این صدای باد در گوشم ادامه داشت و من با گامهایی که دیگر چندان ارادی نبودند به سمت خانه پیش می رفتم.
کمی جلوتر دیدم که شاخه تنومند درختی شکسته و میان خیابان افتاده است. این تقصیر باد بود یا سستی شاخه درخت، نمیدانم! گربهای هراسان به زیر ماشینی دوید. گویی او نیز از صدای باد وحشت کرده بود. مردم پنجره خانههایشان را یک به یک میبستند و من دیدم که برخی در حال چسباندن چسب ضدشکستن به پنجرهها بودند. باد شدید و شدیدتر میشد و خیال آرام گرفتن نداشت.
صدای آن نیز همچنان با من و قدمهایم همراه بود و رفته رفته به جای آزردگی ابتدایی، از صدای آن لذت میبردم. صدای وزش شدید باد، مانند آن بود که کسی میخواست چیزی بگوید، اما قدرت تکلم کامل نداشت و حروف را بیش از اندازه میکشید. به این خیال دل بستم و سعی میکردم کشف کنم باد چه چیزی میخواهد بگوید.
در این احوال و خیالات به منزل رسیدم. باد و صدای وزش شدید آن همچنان با من بود. مادر در را باز کرد و وقتی داخل شدم و در را بستم، صدای وزش باد تغییر کرد. حالا مبهمتر به نظر میرسید و با خود گفتم دیگر شانس این که بفهمم این موجود بیزبان چه چیزی میخواهد بگوید را به کلی از دست دادهام.
سراغ میز تحریر و دفتر و مداد رنگیهایم رفتم. میخواستم باد را نقاشی بکشم، اما هر آن چه به وجودش فکر میکردم چیزی به ذهنم نمی رسید. به یاد تنه درخت شکسته افتادم و برگهایی که در هوا لغزان بودند. با خود گفتم به جای کشیدن نقاشی باد، اینها را میکشم که معنای باد را تداعی میکنند.
انشا شماره چهارم
شب سردی نبود، البته قبل از آنکه از خانه به بیرون بیایم، برنامه هواشناسی تلویزیون گفته بود که امشب سردترین شب سال در 7 سال گذشته است. من اما یک پیراهن بیشتر به تنم نبود. درونم یک حس عجیب و غریبی جریان داشت، حسی مملو از عشق، مملو از بی اعتنایی به همه چیز غیر از همان «عشق»...
داشتم از خیابان طولانی ای که روبرویم امتداد یافته بود، پایین می رفتم. دو طرف خیابان پر از درختان قدیمی و بلند بود. درختانی که شاهد چند نسل از آدمهایی بودند که از آنجا رد شده بودند.
پوست تنم چیزی شبیه سرما را حس می کرد،شاخ و برگ درختان را می دیدم که قدرتی عجیب تکانشان می داد.هیاهویشان آدم را در جای خودش میخکوب میکرد. من اما با همه ی این اوصاف تکان نمی خوردم، سردم نمی شد، لرز نمی کردم ....
چیزی درونم داغ داغ بود، می شورید و می جوشید. هیچ هم نمی خواست آرام شود.
باد بود، وحشتناک هم بود. اما من فقط صدای وزیدنش را می شنیدم. صدای جریانش لابلای برگهای درختان، صدای پیچیدنش درون کیسه های پلاستیکی ای که چند عابر بی فرهنگ و بی خیال روی زمین انداخته بودند.
من تنها صدای باد را می شنیدم، به گمانم باد هم صدای شراره هایی که درون من بالا و پایین می پریدند و هر چه یخ و سرما بود را ذوب می کردند را می شنید.
خلاصه باد می وزید، و درون برگها می خزید.
انشا شماره پنج
در روز های سرد و بارانی که گاهی همراه با طوفان و باد های شدید است صدای هوی هوی باد وقتی شیشه را تکان و می لرزاند صدای خوفناکی راه به وجود می اورد که من از این صدا می ترسم.
در شب های کودکی که با باد شدیدی می وزید و من در اتاق تنها بودم با حرکت پرده های اتاق و ضربه های شیشه پنچره و ایجاد صدای بلند من تصور می کردم که موجود ترسناکی پشت پنچره اتاقم در حال تقلا کردن برای وارد شدن به اتاقم است و من بعضی اوقات از این تصور کودکی خود تا صبح بیدار می ماندم و نمی توانستم بخوابم گاهی این وزش باد شدید باعث خراب شدن سقف خانه ها و ریزش پل ها که مانع عبور و مرور مردم می شود و افتادن تیر برق و یا پایه های تلفن و پاره شدن سیم های ان می شود
که با قطعی برق و تلفن را به همراه دارد وگاهی درختی را می اندازد که این درخت امکان دارد روی سر رهگذری بیوفتد یا وسط خیابان و یا خانه ای را خراب کند در کل باد شدید خسارت مالی زیادی را بر جای می گذارد اما بر خلاف باد شدید باد ملایم و بهاری فواید بسیاری دارد از جمله آوردن ابر های باران خیز و باروری بر درختان به شگوفه بستن و فضایی زیبا و دلنشین تبدیل می کند.
انشا شماره شش
وقتی باد می وزد یکی از دلنشین ترین احساس ها در من ایجاد می شود. احساسی سرشار از شعف و شور در دلم پر می شود. این احساس همواره برایم دل انگیز بوده است. گاهی احساس می کنم باد با من سخن می گوید. گاهی صدای باد بسیار شدید می شود، به گونه ای که پنجره ها به صدا در می آیند و صدای بلند باد مانع خوابیدنم می شود. باد برایم همواره عظمت خداوند را گوشزد می کند. باد وقتی شدید می شود بسیاری از درختان را می شکند و خرابی هایی به بار می آورد که به نوبه ی خود مخل است و موجب آزار انسان ها می شود. در بعضی از مناطق دنیا باد سرعت بیشتری دارد. باد در مناطق ساحلی همراه با باران همیشه شدید تر بوده است. بعضی از بادهای شدید گرم بوده و بعضی باد سرد است. بعد از باد گرم معمولا هوا طوفانی می شود. در بسیاری از مناطقی که باد شدید است مانند: منطقه منجیل گیلان توربین های بادی تعبیه شده است تا با کمک سرعت باد، برق تولید شود. در واقع انسان همواره حتی از باد شدید که یکی از نعمت های خداوند است به نحو احسن بهره می برد. در گذشته ها به کمک باد، آسیاب به حرکت در می آمد و آرد تولید می شد. همیشه از صدای شدید باد می ترسم. اما خیلی وقت است بر ترسم غلبه پیدا کرده ام؛ زیرا به این نتیجه رسیده ام که بعضی چیزها به ظاهر ترسناک و مضر هستند اما در باطن فوایدی نیز دارند. در قاره آسیا همواره با بادهای موسمی روبه رو هستیم. این بادهای شدید که به واسطه اختلاف درجه حرارت دریاها و قاره ها در زمستان و تابستان تولید می شوند . در بین شاعران بزرگ ایران زمین باد همواره به عنوان پیغام بر شناخته شده است.
باد هر چند در ظاهر ترسناک است اما یکی از نعمت های با ارزش خداوند است که بهره های زیادی از آن می توان برد و نباید از صدای شدید باد خوفی در دل راه داد.
توجه :
حتما نظرات خود را زیر هر انشابنویسید تا ما نیز بیشتر برای شما انشا در سایت قرار بدهیم .باتشکر
برای دیدن سایر انشا ها بر روی هر کدام از موضوعات زیر کلیک کنید :
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان -- صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 08 بهمن 1398 ساعت: 15:26 منتشر شده است
برچسب ها : انشا در مورد صدای وزش شدیدباد,انشا درمورد صدای وزش شدید باد,انشا درباره صدای وزش شدید باد,موضوع انشا صدای وزش شدید باد,موضوع انشا,انشا صدای وزش شدید باد,مطلب در مورد صدای وزش شدید باد,مطلب درباره صدای وزش شدید باد,انشا از صدای وزش شدید باد,صدای وزش شدید باد,تحقیق در مورد صدای وزش شدید باد,تحقیق درمورد صدای وزش شدید باد,تحقیق درباره صدای وزش شدید باد,موضوع تحقیق صدای وزش شدید باد,موضوع تحقیق تحقیق صدای وزش شدید باد,تحقیق از صدای وزش شدید باد,صدای وزش شدید باد موضوع تحقیق,