انشای طنز و غیر طنز ماهی در حوض قالی

موضوع :
انشای طنز و غیر طنز ماهی در حوض قالی
متن :
غیر طنز:
قالی ایرانی از زمان های قدیم تاکنون یکی از مرغوب ترین و زیباترین و پرنقش ترین و با کیفیت ترین قالی های جهان است که سالانه قالی های زیادی از ایران به سراسر جهان صادر می شود و بسیار ارزشمند می باشد. از زمان های قدیم طراحی نقش های زیادی مثل گل و لوزی و ماهی های رنگارنگ، درخت بارنگ بندی های متنوع و شاد مرسوم بود و هست. اما موضوع بحث امروز در مورد ماهی های رنگارنگ زیبایی است که گویی در چارچوب قالی مانند حوضی زیبا آن را قاب گرفته است و در حال شنا و بازگوشی اند.
ماهی هایی که گویی زنان هنرمند با دستان جادوگرشان در قالی نقش بسته اند و به آن جان بخشیده اند و با تماشای آن انگار که ماهی های واقعی هستند و در حوض قالی در حال بازی کردن و بالا و پایین رفتن هستند انگار با دست می توان آن ها را در مشت خود گرفت و دوباره به حوض قالی بازگرداند تا برای خود ثابت شوند آن ها واقعی هستند. شاید تنها یک نقش و طراحی باشد اما چون یک زن با تمام ظرافت و زنانگی خود و با تمام عشق خود آن را رسم کرده گوی به او جانی داده و رجع به رجع آن را او بزرگ و پرورش داده است.
طنز:
من یک ماهی زیبا با گلی هستم که در حوض قالی نقش بسته شده ام. گاهی اهالی خانه با پاهای بزرگ خود از روی من رد می شوند و من با تمام وجود خود بوی پای آن ها را حس می کنم. گاهی از سر بی حواسی روی من چای داغ می ریزند و من می سوزم و گاهی مادر خانه با فرچه و مواد شوینده به جان من می افتد و تمام تار و پود من را می شوید. البته شستن که چند دقیقه است. دل و روده ی من را بیرون می آورد. هر بار که او من را می شورد انگار که یک لایه از من را نیز با خود می برد. من با اینکه تنها نقشی در قالی هستم اما انگار که من در میان این خانواده و همراه این مادر ایرانی زندگی می کنم و من نیز جزء اعضای آن خانه هستم.
موضوع انشا : ماهی در حوض قالی
صفحه : ۵۵ کتاب مهارت های نوشتاری نهم
مقدمه :
زندگی انسانها میگذرد بی آنکه انسان متوجه شود گذر زمان او را شکسته تر و باتجربه تر میکند.
زندگی با یادگاری های بزرگتر ها میتواند زیباتر شود و میتوان با نگاه به یادگاری ها به زندگی امید و امیدواری داد به خود و به بقیه.
تنه :
یادش بخیر خونه مادربزرگ که وارد میشدیم بعد از گذشت از درختان سربه فلک کشیده که پر از میوه بودند به حوض کوچک و دوست داشتنی اش میرسیدی که همیشه آبی صاف و زلال داشت مه دروت این اب زلال ماهی های قرمزی شناور بودند.
چه صحنه ای زیباتر ازین منظره زیبا، حوض کوچکی که وقتی درونش نگاه مینداختی سرشار از زندگی بود، سرشار از مهربانی هایی که مادربزرگ برای این ماهی های زیبا داشت.
خیلی مهربان بود ولی هرگز اجازه نمیداد به ماهی ها دست بزنیم.
صدایم میزند و از من میخواهد که به داخل بروم و کنارش بنشینم میروم، همینطور که قربان صذقه ام میرفت از خجالت سرم را پایین انداختم وای خدایا چه میدیدم قالی که تصویر آن ماهی های قرمز درون حوض بر روی قالی نقش بسته است.
چرا من تا به امروز این را ندیده ام. وقتی از مادربزرگ سوال کردم گفت که جهیزیه عروسیش است و از آن زمان دارد.
به ماهی های درون حوض دستی میکشیم چه هنرمندانه تصویرش حک شده است و چه زیباست.
با لبخند نگاهم میکند و میگوید اجازه اش را داری هرچقد که میخواهی آن را در دست بگیری
، چشمهایم را میبندم و خود را کنار حوض تصور میکنم. حوضی که با اب زلالی پر شده است و رنوی به رنگ اسمان دارد ماهی های قرمز در ان به اطراف شنا میکنند دست درون اب میکنم و با خنده آب را به اطراف میپاشم با صدای مادربزرگ از فکر بیرون میایم و میگوید اگه از ان قالی خوشت میآید دوست دارم ان را به عنوان یادگاری به تو بدهم تاهروقت نگاهی به آن میاندازی یادم کنی با خوشحالی قبول میکنم و سرمست ازین هدیه زیبا به خانه برمیگردم.
بعد از گذشت چندسال هنوز هم تصویر قالی همانطور زیبا و با زندگی پابرجاست و ماهی های در حوض قالی نیز شاداب و سرزنده هستند ولی افسوس که مادربزرگ نیست.
به یادش دستی بر ماهی در حوض قالی میزنم و فاتحه ای برای شادی روحش میفرستم بی شک او نیز همینجاست و به من و این تصویر لبخند میزند.
انشا پایه نهم ماهی در حوض قالی
یک روز که برای خرید به فروشگاه فرش رفته بودیم خیلی هیجان زده بودم که چه فرشی خواهیم گرفت، وارد دنیای فرش که شدم با بسیاری از فرش ها با نقش های مختلف روبه رو شدم که آدم دوست دارد همه آن ها را بخرد و هر روز یکی از آن ها را درخانه استفاده کند یا اینکه یک خانه خیلی بزرگ داشته باشم و تمام آن ها را برای خودم در هر گوشه داشته باشم ولی حیف که فقط می توانستیم یکی از آن ها را بخریم.
همینطور که در حال چرخ زدن بودیم ناگهان نگاهم به یک قالی افتاد به زور مادرم را کشاندم که به این سمت برویم، یک قالی با نقش ماهی های زیبا، گیر دادم که مامان باید حتما این را بخری، مادرم که خیلی از آن خوشش نیامده بود الکی به من گفت حالا بزار یه چرخ بزنیم، من گفتم نه همین و همین گیر داده بود، در آخر مادر یک فرش دیگر را انتخاب کرد آن دوران هرچقدر گریه کردم به حرف من گوش ندادند و یک فرش با نقش گل خریدند.
من تا یک هفته با آن ها قهر بودم تا اینکه مادرم قول داد که برایم یک قالی خواهد بافت با نقش ماهی، هرچند دار قالی من که قبلا هم روی آن قالی دار کرده بود کوچک بود ولی در عوض با دستان مادرم درست شده بود، خیلی هیجان زده بودم برای اینکه نقش ماهی در حوض بر روی قالی را ببینم هر روز به مادرم میگفتم پس کی زودتر تمام می شود، مادرم یک روز گفت بیا کمکم بباف تا زودتر تمام شود.
از آن روز به بعد من هر روز وقتی از مدرسه می آمدم اول کمک مادرم میکردم و مقداری از قالی را می بافتم، وقتی قالی تمام شد واقعا زیبا شده بود، چند ماهی قرمز زیبا داخل یک حوض بر روی قالی کوچک، آن قالی ماله خود خودم بود و روزهای اول اصلا از او جدا نمیشدم و به نقش های آن خیره میشدم.
انگار ماهی ها با من حرف میزدند خیلی خوب میشد اگر می توانستند حرکت کنند و زندگی کنند و همیشه دوست داشتم یک روز که از خواب بیدار می شوم این اتفاق بیافتد، از آن روزها خیلی میگذرد و من از آن روز که توانستم قالی ببافم عاشق نقش های قالی شدم و این را فهیمدم که نقش های قالی نوعی حس و جان دارند و با آدم حرف می زنند.
توجه :
حتما نظرات خود را زیر هر انشابنویسید تا ما نیز بیشتر برای شما انشا در سایت قرار بدهیم .باتشکر
برای دیدن سایر انشا ها بر روی هر کدام از موضوعات زیر کلیک کنید :
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان -- صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 08 بهمن 1398 ساعت: 12:59 منتشر شده است
برچسب ها : یک انشای طنز درباره ی ماهی در حوض قالی,انشا درمورد ماهی در حوض قالی غیر طنز,انشا پایه 9,انشا پایه 9 انشا طنز درباره ماهی در حوض قالی,انشا پایه 9 در مورد ماهی در حوض قالی,انشا پایه نهم صفحه 55 درباره ماهی در حوض قالی,انشا طنز با موضوع ماهی در حوض قالی,انشا طنز پایه نهم ماهی در حوض قالی,انشا طنز درباره ماهی در حوض قالی,انشا طنز درمورد ماهی در حوض قالی,انشا طنز و غیر طنز,انشا طنز و غیر طنز پایه نهم صفحه 55 ماهی در حوض قالی,انشا طنز و غیر طنز درباره ماهی در حوض قالی,پایه نهم انشا غیر طنز دربار ه ماهی در حوض قالی,انشاء پایه نهم صفحه 55 در مورد طنز ماهی در حوض قالی,