سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
مقدمه:جهان و دنیا پر است از تضادها و ترادف ها که هر کدام با گسترش بیشتر مفاهیم آن دنیا بیشتر از سابق به روی ما باز خواهد شد و بهتر و بیشتر دنیای اطراف خود و زیبایی های جهان خود را می بینیم.
نته انشا: بهار مانند دیگر فصل ها آرام اما پرهیاهو می آید گاهی مانند نسیمی به آرامی و با ملایمت می وزد و گاهی مانند طوفانی پرهیاهو و پر سر و صدا بر پنجره ها می کوبد و نوید رسیدن خود را اطلاع می دهد. بهار مانند نقاشی خدا تصویری از زیبایی های خود را به نمایش می گذارد و نقاش هنرمند و چیره دست خود را با افتخار به رخ می کشاند.
بهار با باران های نم نم و آرام آرام خود با شگوفه ها و درختان سرسبز خود تبدیل به بهار شده است دقیقا برعکس زمستان با باران های تند و درختان لخت و عریان که نقطه ی مقابل بهار قرار دارد یعنی زمستان سوت و کور! بهار، لحظه ایی روزهایش آنقدر سرد که بی شباهت به زمستان نیست و لحظه ای دیگر آنقدر گرم که گویی وسط تابستان خورشید رخت پهن کرده و می تابد و لحظه ایی دیگر صدای غرش رعد و برق به گوش می رسد و در نهایت شب هنگام می رسد اما انگار که هیچ اتفاقی رخ نداده و سکوت و آرامش همه جا را فراگرفته است. روزهایش بلند اما شب هایش کوتاه. لحظه ایی آرام و لحظه ایی دیگر پر هیاهو. گاهی خشمگین چون طوفانی هولناک و لحظه ایی دیگر همچون نسیمی ملایم، دقیقه ایی آفتابی و گرم و سوزان و دقیقه ایی دیگر ابری و مه گرفته و نمناک.همه اتفاق ها لحظه ایی ودقیقه ایی اند بدون آنکه خبر داشته باشیم، همه می گویند بهار پرشگوفه و زیبا اما من می گویم بهار پرهیاهو و پرماجرا.
نتیجه گیری: می توانیم از هر اتفاقی در اطرافمان ماجرایی جالب بسازیم مهم نگرش ما و طرز فکر ما است. شاید به نظر خیلی ها بهار هم چنان آرام و پرشگوفه باشد اما برای من پر از اتفاق های پیش بینی نشده است برای همین هنوز به نظرم پرهیاهوست.
توجه :
حتما نظرات خود را زیر هر انشابنویسید تا ما نیز بیشتر برای شما انشا در سایت قرار بدهیم .باتشکر
برای دیدن سایر انشا ها بر روی هر کدام از موضوعات زیر کلیک کنید :
مقدمه: گاهی یک تصمیم اشتباه یک لحظه غفلت و یا یک لحظه جوگیری ساده منجر می شود به یک عمر تباهی آینده و یک عمر حسرت و پشیمانی.
تنه انشاء: مدرسه فرصتی برای پیشرفت، برای انتخاب مسیر زندگی و برای گزینش هدف آینده ی خود است مدرسه مانند کودکی نوپا گام گذاشتن در این مسیر را مانند مادری مهربان می آموزد و پله های پیشرفت و ترقی را به ما نشان می دهد و ما نیز با سپردن خود به این مادر مهربان به او در یاری رساندن به خود کمک می کنیم و با گوش جان سپردن و اجرا نمودن خواسته هایش همراه با او قدم های زندگی را محکم می گذاریم و یا مانند کرم ابریشمی که با پیله بستن به دور و گذراندن دوره ایی تبدیل می شود به پروانه ایی خوش رنگ و زیبا که بال هایش را می گشاید و در اوج آسمان پرواز می کند. انسان نیز دقیقا همین حالت را دارد. در گام های اول مانند کرم ابریشمی می ماند و با گذراندن دوران مدرسه و علم و دانش مانند پروانه ایی از پیله ی خود بیرون می آید و به سمت پیشرفت و ترقی بال می گشاید و اوج می گیرد.
اما امان از روزی که از این دوران شانه خالی کنیم و یا از آن فرار کنیم مانند مسافری که در فکر خود راه هزارساله را یک شبه سفر کند و یا شروع نشده کار خود را به اتمام برساند. می دانی عاقبت فرار از مدرسه چیست؟ عاقبت آن کودکی سرشکسته و بی سواد خواهد بود که تنها قد می کشد. اما از نظر عقلی و فکری هیچ چیزی به آن اضافه نمی شود مگر سرکوفت و توهین که هرکه از راه می رسد یکی بر سر او می کوبد و می گذارد و با صدای بلند و لحنی سخره آمیز به او می خندد و می گوید: آدم فراری و بی سواد را چه به بزرگی و کرامت! و یا تصور کنیم بزرگ شدیم و کودکی کوچک، ما را پدر یا مادر خطاب کرد و از ما تقاضای یک نامه و یا نوشتن متنی ساده کرد آن لحظه در حالی که ما حتی سواد خواندن و نوشتن هم نداریم جواب کودک خود را چه دهیم؟
نتیجه گیری: فرصت ها در زندگی زمانی که در خانه ات را کوبید سفت آن را بچسب و نگذار که از دست برود زیرا که فردا روزی می رسد و تو تنها چیزی که برایت می ماند حسرت است و پشیمانی و تنها آه می کشی در حالی که کاری از دستانت برنمی آید. پس تا زمانی که دیر نشده بلند شو.
توجه :
حتما نظرات خود را زیر هر انشابنویسید تا ما نیز بیشتر برای شما انشا در سایت قرار بدهیم .باتشکر
برای دیدن سایر انشا ها بر روی هر کدام از موضوعات زیر کلیک کنید :
مقدمه:عزیز من هر انسانی در زندگی خود باید هدفی داشته و آن را دنبال کند و زندگی او براساس هدفی که دارد پایه ریزی می شود و روی موج زندگی بالا و پایین می شود.
تنه انشاء: زندگی بدون هدف مانند راهی طولانی است که هر چقدر جلو بروی به مقصد نمی رسی و در نهایت در جایی یا مکانی خسته و دلزده می ایستی و سرگردان و پریشان حال به دنبال راه درست می گردی و هر چقدر نگاه کنی چیزی جز سراب نمی بینی.
انسان باید از همان ابتدای زندگی برای ادامه ی زندگی خود هدف و برنامه ریزی داشته باشد و براساس آن پایه های زندگی خود را بنا کند و روز به روز با چیدن آجر و نما دهی به آن، آن را تبدیل به کاخ آرزوهایش کند و اینگونه با هر آجری که می چیند یک قدم در رسیدن به هدف خود نزدیک می شود و انگیزه ی بیشتری برای ادامه ی کار خود می یابد
تا هرچه زودتر به هدف زندگی خود دست یابد. هدف زندگی هر انسانی براساس ذات و تفکر عقلی او گرفته می شود. به طوری که از جایی به بعد تصمیم می گیرد که در زندگی یکی از علایق خود را به عنوان هدف برگزیند و آن را دنبال کند.
فرزندم تو نیز همیشه یادت بماند که زندگی خیلی کوتاه است و باید قدر لحظه به لحظه ی آن را بدانی و نباید با بطالت آن را از دست بدهی و همیشه سعی کن که تمام تلاش خود را برای رسیدن به آنچه که دوست داری بگذار و از تلاش و کوشش دست برندار و هرگز ناامید نشو زیرا که حتم دارم کاخ آرزوهای تو خیلی زیبا خواهد شد و آن را هرگز نصفه و نیمه رها مکن.
نتیجه گیری: اگر در زندگی هدف اشتباهی را دنبال کنید در نهایت به مقصدی اشتباه می رسید که با رسیدن به آن نه شوقی دارید و نه شوری برای ادامه ی زندگی. بلکه باید قبل از هر کاری درست انتخاب کنیم و درست هدف گذاری کنیم زیرا که در نهایت کار، باز هم خیری جز پشیمانی برایتان باقی نمی رساند و با پشیمانی هیچ چیزی به عقب باز نمی گردد. پس تا زمانی که فرصت دارید زندگی را درست زندگی کنید.
توجه :
حتما نظرات خود را زیر هر انشابنویسید تا ما نیز بیشتر برای شما انشا در سایت قرار بدهیم .باتشکر
برای دیدن سایر انشا ها بر روی هر کدام از موضوعات زیر کلیک کنید :
مقدمه: کودکی هر انسانی یکی از شیرین ترین و جذاب ترین بخش از زندگی او است که گاهی انسان حسرت آن روزهای بدون دغدغه و فکر را می خورد و با یادآوری آن روزها آه می کشد و با خود«ای کاش ها» می گوید اما چه فایده ه ایی دارد؟ روزهای رفته باز می گردند؟
تنه انشاء:کودکی من یکی از پرخاطره ترین دوران زندگیم است زمانی که با مادر و پدر به پارک می رفتیم و مادر و پدرم پا به پای من بازی می کردند و با صدای بلند می خندیدیم و یا زمانی که می افتادم و از شدت درد گریه می کردم، همراه درد من درد می کشیدند و گریه می کردند و من آن زمان کوچک بودم و ای کاش اشک های لرزانشان را می بوسیدم و از آن ها تشکر می کردم برای این همه توجه و علاقه ایی که به من داشتند و یا خاطره ی روزهای بازی به همراه دوستانم در زمین ورزش و دویدن ها و خنده ها و دعواهایمان به دنبال توپ می دویدیم و در تلاش زدن یک گل در تور دروازه جان می کندیم و تنها ناراحتی ما لباس کثیف شده و باخت ما از بازی بود. کودکی که با دعواهای خواهر و برادری تنها تکرار روز مرگی داشت اما قهرها و دعواهایش هم ثانیه ایی بود و زود و تند فراموش می شد.
نمره های عالی گرفتن از معلم و شادی های بعد از آن و یا نمره های کم گرفتن و ناراحتی بعد از آن..شیطنت ها و بازیگوشی هایی که هر روزه بود و صبر پدر و مادر بی پایان. کودکی من خلاصه شد در شادی ها و گریه هایی که خنده هایش همیشگی و گریه هایش لحظه ایی بود! کاش در همان سن کودکی باقی می ماندیم با بزرگ شدن، دغدغه هایمان بیشتر نمی شد. کاش هنوزم قهرهایمان لحظه ایی و گریه هایمان دقیقه ایی بود. کاش خنده از لب هایمان فراری نباشد و دل ها از کینه تیره و تار نشود.
کاش قدر لحظه های با هم بودنمان را بیشتر بدانیم و دقیقا الانی که خانواده و عزیزانمان کنار ما هستند کمی بیشتر به آن ها محبت کنیم و از تمام زحمت ها و لطف هایی که در حق ما انجام داده اند تشکر کنیم زیرا که هر چقدر دست پدر و مادر را برای محبت های بی کرانشان ببوسیم باز هم خیلی کم است.
نتیجه گیری:کاش انقدر زود ، دیر نمی شد. کاش انقدر در زندگی از کلمه ی کاش استفاده نمی کردیم و هیچ حسرتی در دل به جا نمی گذاشتیم و تا می توانستیم از دنیا و لحظه هایش استفاده می کردیم و برای هیچ غم و دردی ناراحتی نمی کردیم. کاش کمی بیشتر کودکی می کردیم.
توجه :
حتما نظرات خود را زیر هر انشابنویسید تا ما نیز بیشتر برای شما انشا در سایت قرار بدهیم .باتشکر
برای دیدن سایر انشا ها بر روی هر کدام از موضوعات زیر کلیک کنید :
انسان ها از زمان های دور برای کشف و بدست آوری اطلاعات جامع تر و دقیق تر و حل مشکلات و در پی بدست آوردن راه حل و درمان بیماری ها و افزودن علم روزافزون آزمایش های متعددی را انجام می داده اند ولی انجام این آزمایش ها هم خواستار داوطلب بود و هم هزینه های بسیار هنگفتی را به دنبال داشته است. ازاین رو مخترعان و دانشمندان از موش ها و سایر حیوانات جهت کسب علم و دانش بیشتر استفاده کردند زیرا هم دردسر کمتری به دنبال دارد و هم هزینه ی بسیار کمی را متقبل می شد.
تنه انشاء: من یک موش هستم.یک موش سفید و نرم و زیبا که در آزمایشگاه ها از من استفاده های زیادی می شود. گاهی این آزمایش ها دردهای بسیار سختی را به دنبال دارد و گاهی مرگ را. همین چند روز پیش بود که یکی از دوستانم در اثر همین آزمایش ها جان خود را از دست داد. من خیلی ترسیدم، چون می دانستم امکان دارد هر لحظه این اتفاق برای من نیز تکرار شود. خیلی از آن ها نسبت به ما وحشت دارند و از ما می ترسند اما همین که من و دوستانم می دانیم که با انجام این آزمایش ها و گرفتن نتیجه ی مطلوب موجب می شود که جان انسان های زیادی نجات یابد برای ما دلگرمی بزرگی به حساب می آید. درست است که ما حیوان هستیم و همه فکر می کنند که ما احساس نداریم اما حتی اگر مورچه ایی بسیار کوچک نیز باشد او نیز زندگی می کند و خانواده ایی دارد و تمام تلاش خود را بر این اساس گذاشته که از خانواده ی خود محافظت کند و غذا و راحتی آن ها را فراهم کند و دوست ندارد که خیلی زود بمیرد. زندگی زیباست حتی برای یک موش در آزمایشگاه.
طنز:
یکی بود یکی نبود یک موش کوچولویی بود که من باشم. که توی آزمایشگاه یک آقای بداخلاق سبیلو زندگی می کرد که بازم من باشم!خخخخخ هر روز یک عالمه دانشجوهای رنگارنگ و از همه رنگ میان توی آزمایشگاه و مثلا آزمایش انجام میدن اما نصفشون با وسایل آزمایشگاه عکس می گیرن یا یه سریا نزدیک من می آن و مثلا با من عکس می گیرند و منم هر بار ژست های مختلفی می گیرم تا که توی عکس قشتگ تر بیفتم. یه سری از دختر پسرا هم هستن که تا منو می بینن شروع می کنن به جیغ و داد کشیدن که کثیفه و نجسه و از این حرفا، اما اینو نمی دونن که اگه من نباشم نصف کارای آزمایشگاه میلنگه. بله. همچنین کس مهمی هستم من. البته از خود تعریف نباشه اصلا هم کثیف نیستم این آقا بداخلاقه یه دل خیلی مهربون داره که تا یکمی منو ناز می کنه و همیشه با یه برس مخصوص منو شونه می کنه و منو تمیز می کنه. درسته که حیوون هستم اما خیلی از حیوون ها هم می تونند دوست داشتنی و تمییز باشند و خیلی از کارهای شما را انجام بدن. نمونه اش خود من. اگه من نباشم کی قراره توی آزمایشگاه اون همه آزمایش روش انجام بشه و جون سالم به در کنه
انشای طنز درد دل یک موش آزمایشگاهی
من یک موش آزمایشگاهی هستم. هربار که می خواهند چیز جدیدی کشف کنند مجبورم از استراحتم بزنم و اینها رویم آزمایش انجام دهند. یک روز خوش برایم نگذاشته اند! آن روز یکی از آن قدبلندها یک آمپولی به من زد که دادم به آسمان رفت اما انگار کر بود و صدای داد و بیداد مرا نمی شنوید!
هر دفعه که وقت مرا می گیرند، انقدر بالای سرم بحث درسی می کنند که دیگر حوصله ام سر میرود و هر چه قدر می گویم دیگر بس است خسته شدم، انگار نه انگار! آخر سر هم معلوم نیست چه چیزی را به خورد من می دهند که مجبورم چند روزی را داخل شیشه، تک و تنها سر کنم. آخه من هم دل دارم درست نیست اینجا من را تنها می گذارند و میروند.
آن روز با موششیشه بغلی دوستشده بودم و از پشت شیشه باهم صحبت می کردیم او که از من بدتر بود اصلا جان صحبت کردن نداشت؛ یک کلمه حرف می زد و دو ذقیقه به خواب میرفت! نمی دانم روی این بدبخت چه چیزی را آزمایش می کردند!
انقدر نگویید از شما موش ها چندشمان می شود اگر ما نباشیم که علم شما اینقدر ها هم پیشرفت نمی کند! هر روز چیز تازه ای کشف می کنند. تازه خیلی از چیزهایی که شما برای درمانتان می خورید را اول روی ما آزمایش می کنند اگر زنده ماندیم و حالمان بهم نخورد به شما هم می دهند! حالا بازهم بگویید شما را دوست نداریم:/
یک چیز را یادم رفت بگویم؛ من خیلی قلقلکی هستم! هربار که مرا از شیشه ام بیرون می آورند و دست کاری ام می کنند هی داد میزنم: وای قلقلکم اومد! وای به شکمم دست نزن! دستتو از کف پام بردار!
اما انگار نه انگار! تقصیر خودشان است اینها مرا قلقلک می دهند من هم تکان می خورم و کارشان خراب می شود! یک ذره احساس هم داشته باشند بد نیست ها!!! خلاصه با ما دوست باشید:)
انشای غیر طنز درد دل یک موش آزمایشگاهی
سلام. من موش آزمایشگاهیهستم. محیط آزمایشگاه بسیار تمیز و مجهز است و آزمایشگر ها روی ما آزمایش های بسیاری انجام می دهند تا بتوانند چیزهای زیادی را کشف کنند و خیلی از بیماری ها را درمان کنند.
من از اینکه روی ما موش ها آزمایش انجام می دهند ناراحت نیستم چون با این کارها می توان در علم پیشرفت کرد و خیلی از شماها از برخی از بیماری هایتان نجات پیدا کنید. خداما موش ها را طوری آفریده است که مناسب آزمایش های علمی هستیم.
در آزمایشگاه، غذاهای ما کنترل شده است و هرکاری که انجام می دهیم، زیر نظر آزمایشگر های پرتوان و باهوش اینجا انجام می شود. هرچند گاهی مجبوریم در خوراک و خواب و کارهای شخصیمان، بسیاری از سختی ها را تحمل کنیم.
با این حال هنگام شنیدن خبر پیروزی در آزمایش و کشف دارو و ماده جدید، تمام خستگی های ما هم به یکباره از تنمان بیرون می شود. اما گاهی ناراحتی هایی هم داریم مانند از دست دادن دوستانمان یا زمانی که یکی از موش ها حالش خراب می شود.
اینجور اتفاقات خوب و بد در آزمایشگاه عادی است. دیدن آمپول و دارو برایمان ترسناک نیست. ما موش های آزمایشگاهی بر خلاف موش های کوچه و خیابان، تمیز هستیم و دوست نداریم دور و برمان کثیف و نامرتب باشد. این حرف های مرا با دیدن من تایید خواهید کرد!
در آخر بگویم هیچ گاه در زندگیتان و از پست و جایگاهتان احساس ناامیدی نکنید چرا که هر موجودی در این عالم بی حکمت آفریده نشده است و تمام موجودات باید سعی کنند وجودشان سرشار از نفع و سود باشد.
توجه :
حتما نظرات خود را زیر هر انشابنویسید تا ما نیز بیشتر برای شما انشا در سایت قرار بدهیم .باتشکر
برای دیدن سایر انشا ها بر روی هر کدام از موضوعات زیر کلیک کنید :
قالی ایرانی از زمان های قدیم تاکنون یکی از مرغوب ترین و زیباترین و پرنقش ترین و با کیفیت ترین قالی های جهان است که سالانه قالی های زیادی از ایران به سراسر جهان صادر می شود و بسیار ارزشمند می باشد. از زمان های قدیم طراحی نقش های زیادی مثل گل و لوزی و ماهی های رنگارنگ، درخت بارنگ بندی های متنوع و شاد مرسوم بود و هست. اما موضوع بحث امروز در مورد ماهی های رنگارنگ زیبایی است که گویی در چارچوب قالی مانند حوضی زیبا آن را قاب گرفته است و در حال شنا و بازگوشی اند.
ماهی هایی که گویی زنان هنرمند با دستان جادوگرشان در قالی نقش بسته اند و به آن جان بخشیده اند و با تماشای آن انگار که ماهی های واقعی هستند و در حوض قالی در حال بازی کردن و بالا و پایین رفتن هستند انگار با دست می توان آن ها را در مشت خود گرفت و دوباره به حوض قالی بازگرداند تا برای خود ثابت شوند آن ها واقعی هستند. شاید تنها یک نقش و طراحی باشد اما چون یک زن با تمام ظرافت و زنانگی خود و با تمام عشق خود آن را رسم کرده گوی به او جانی داده و رجع به رجع آن را او بزرگ و پرورش داده است.
طنز:
من یک ماهی زیبا با گلی هستم که در حوض قالی نقش بسته شده ام. گاهی اهالی خانه با پاهای بزرگ خود از روی من رد می شوند و من با تمام وجود خود بوی پای آن ها را حس می کنم. گاهی از سر بی حواسی روی من چای داغ می ریزند و من می سوزم و گاهی مادر خانه با فرچه و مواد شوینده به جان من می افتد و تمام تار و پود من را می شوید. البته شستن که چند دقیقه است. دل و روده ی من را بیرون می آورد. هر بار که او من را می شورد انگار که یک لایه از من را نیز با خود می برد. من با اینکه تنها نقشی در قالی هستم اما انگار که من در میان این خانواده و همراه این مادر ایرانی زندگی می کنم و من نیز جزء اعضای آن خانه هستم.
زندگی انسانها میگذرد بی آنکه انسان متوجه شود گذر زمان او را شکسته تر و باتجربه تر میکند. زندگی با یادگاری های بزرگتر ها میتواند زیباتر شود و میتوان با نگاه به یادگاری ها به زندگی امید و امیدواری داد به خود و به بقیه.
تنه :
یادش بخیر خونه مادربزرگ که وارد میشدیم بعد از گذشت از درختان سربه فلک کشیده که پر از میوه بودند به حوض کوچک و دوست داشتنی اش میرسیدی که همیشه آبی صاف و زلال داشت مه دروت این اب زلال ماهی های قرمزی شناور بودند. چه صحنه ای زیباتر ازین منظره زیبا، حوض کوچکی که وقتی درونش نگاه مینداختی سرشار از زندگی بود، سرشار از مهربانی هایی که مادربزرگ برای این ماهی های زیبا داشت. خیلی مهربان بود ولی هرگز اجازه نمیداد به ماهی ها دست بزنیم. صدایم میزند و از من میخواهد که به داخل بروم و کنارش بنشینم میروم، همینطور که قربان صذقه ام میرفت از خجالت سرم را پایین انداختم وای خدایا چه میدیدم قالی که تصویر آن ماهی های قرمز درون حوض بر روی قالی نقش بسته است. چرا من تا به امروز این را ندیده ام. وقتی از مادربزرگ سوال کردم گفت که جهیزیه عروسیش است و از آن زمان دارد. به ماهی های درون حوض دستی میکشیم چه هنرمندانه تصویرش حک شده است و چه زیباست. با لبخند نگاهم میکند و میگوید اجازه اش را داری هرچقد که میخواهی آن را در دست بگیری ، چشمهایم را میبندم و خود را کنار حوض تصور میکنم. حوضی که با اب زلالی پر شده است و رنوی به رنگ اسمان دارد ماهی های قرمز در ان به اطراف شنا میکنند دست درون اب میکنم و با خنده آب را به اطراف میپاشم با صدای مادربزرگ از فکر بیرون میایم و میگوید اگه از ان قالی خوشت میآید دوست دارم ان را به عنوان یادگاری به تو بدهم تاهروقت نگاهی به آن میاندازی یادم کنی با خوشحالی قبول میکنم و سرمست ازین هدیه زیبا به خانه برمیگردم. بعد از گذشت چندسال هنوز هم تصویر قالی همانطور زیبا و با زندگی پابرجاست و ماهی های در حوض قالی نیز شاداب و سرزنده هستند ولی افسوس که مادربزرگ نیست. به یادش دستی بر ماهی در حوض قالی میزنم و فاتحه ای برای شادی روحش میفرستم بی شک او نیز همینجاست و به من و این تصویر لبخند میزند.
یک روز که برای خرید به فروشگاه فرش رفته بودیم خیلی هیجان زده بودم که چه فرشی خواهیم گرفت، وارد دنیای فرش که شدم با بسیاری از فرش ها با نقش های مختلف روبه رو شدم که آدم دوست دارد همه آن ها را بخرد و هر روز یکی از آن ها را درخانه استفاده کند یا اینکه یک خانه خیلی بزرگ داشته باشم و تمام آن ها را برای خودم در هر گوشه داشته باشم ولی حیف که فقط می توانستیم یکی از آن ها را بخریم.
همینطور که در حال چرخ زدن بودیم ناگهان نگاهم به یک قالی افتاد به زور مادرم را کشاندم که به این سمت برویم، یک قالی با نقش ماهی های زیبا، گیر دادم که مامان باید حتما این را بخری، مادرم که خیلی از آن خوشش نیامده بود الکی به من گفت حالا بزار یه چرخ بزنیم، من گفتم نه همین و همین گیر داده بود، در آخر مادر یک فرش دیگر را انتخاب کرد آن دوران هرچقدر گریه کردم به حرف من گوش ندادند و یک فرش با نقش گل خریدند.
من تا یک هفته با آن ها قهر بودم تا اینکه مادرم قول داد که برایم یک قالی خواهد بافت با نقش ماهی، هرچند دار قالی من که قبلا هم روی آن قالی دار کرده بود کوچک بود ولی در عوض با دستان مادرم درست شده بود، خیلی هیجان زده بودم برای اینکه نقش ماهی در حوض بر روی قالی را ببینم هر روز به مادرم میگفتم پس کی زودتر تمام می شود، مادرم یک روز گفت بیا کمکم بباف تا زودتر تمام شود.
از آن روز به بعد من هر روز وقتی از مدرسه می آمدم اول کمک مادرم میکردم و مقداری از قالی را می بافتم، وقتی قالی تمام شد واقعا زیبا شده بود، چند ماهی قرمز زیبا داخل یک حوض بر روی قالی کوچک، آن قالی ماله خود خودم بود و روزهای اول اصلا از او جدا نمیشدم و به نقش های آن خیره میشدم.
انگار ماهی ها با من حرف میزدند خیلی خوب میشد اگر می توانستند حرکت کنند و زندگی کنند و همیشه دوست داشتم یک روز که از خواب بیدار می شوم این اتفاق بیافتد، از آن روزها خیلی میگذرد و من از آن روز که توانستم قالی ببافم عاشق نقش های قالی شدم و این را فهیمدم که نقش های قالی نوعی حس و جان دارند و با آدم حرف می زنند.
توجه :
حتما نظرات خود را زیر هر انشابنویسید تا ما نیز بیشتر برای شما انشا در سایت قرار بدهیم .باتشکر
برای دیدن سایر انشا ها بر روی هر کدام از موضوعات زیر کلیک کنید :
من یک ربات هستم. رباتی که سیستم اصلی او تعبیه شده است برای پیشخدمت بودن و انجام اموری که به من دستور داده می شود. رباتی که طی برنامه هایی که از قبل درون من برنامه ریزی شده من موظف به پیگیری و انجام آن ها هستم و امکان نافرمانی و انجام ندادن آن ها در من وجود ندارد.
زیرا که مانند انسان ها قدرت اختیار و تصمیم گیری را ندارم. من تنها مانند گارسون یا پیشخدمتی هستم که به کنار میز مشتری های مراجعه کننده می روم و آن ها به من دستور کار می دهند و من بدون هیچ حرف یا مخالفتی آن را انجام می دهم. گاهی به انسان ها و انسان بودن حسودی می کنم. اما آن ها قدر نعمت های داده شده به خود را نمی دانند. کاش من هم یک انسان بودم.
طنز:
من یک ربات هستم. ربات که چه عرض کنم. مانند نوکر حلقه به گوشی که هر چه به من بگویند باید آن را انجام دهم و حق هیچ گونه شکایتی را ندارم. گاهی بعضی از مشتری ها با لحن تند و زننده با من برخورد می کنند. آن لحظه خیلی دلم می خواهد که حرف آن ها را گوش ندهم و با جوابی دندان شکن آن ها را کتک بزنم. دقیقا مثل فیلم های اکشن هندی با یک دستم یکی را بگیرم و با دست دیگرم آن یکی را بگیرم و با پاهای خود به نفر سوم ضربه بزنم و به صورت باورنکردنی به من هیچ آسیبی نرسد. اما افسوس و صد افسوس که من تنها یک ربات پیشخدمت هستم و کاری جز فرمان برداری و انجام دستورات آن ها را ندارم.
انشای طنز ربات پیشخدمت
هیچ چیز هیجان انگیزتر از داشتن یک ربات پیشخدمت نیست. یک روز به ربات پیشخدمتم گفتم برو برایم چای بریز. او هم تا آشپزخانه رفت و یک لیوان نوشابهکوکاکولا را در فنجان ریخت و برایم آورد! آخه فکر می کند هر نوشیدنی ای که تقریبا سیاه رنگ باشد چای است!
بگذریم از اینکه آن روز بجای شامپوی سیر، سرم را با خود سیرشست و دیگر هیچ کسی جرئت نزدیک شدن به من را نداشت آنقدر که کله ام بوی سیر می داد! این ربات پیشخدمتمن به سحرخیزی حساس است؛ انقدر حساس که اگر ساعت شش صبح بیدار نشوم، اول با مهربانی می گوید: سرورم پاشو! گل من پاشو! هی جملات مهربانش را تکرار می کند. من هم که نمی توانم از پتوی نرمم دل بکنم، اصلا پا نمی شوم!
تا اینکه ربات عزیزم با پاشیدن یک لیوان آبسرد، یک باره بیدارم می کند! بعد با صدای رباتی اش می گوید: سرورم! اگر می دانستم اینطوری پا می شوید زودتر بیدارتان می کردم! این کار هرروز اوست! اول با مهربانی بعد با آب سرد!
نمیدانم از دست کارهایش دعوایش کنم یا بخندم! آن قدر که بامزه است. هربار که بستنی یخیمیخرم مجبورم به او هم بخرم. دیروز یک بستنی یخی خریدم ولی چون دندانم یخ میکرد، آرام میخوردم سرم را که بلند کردم دیدم رباتم بستنی را با چوبش خورده و مات مات به من زل زده است. آخه دندانهم ندارد که یخ بزند و مجبور شود آهسته بخورد! از دندانش هم بگذریم با آن دهان بزرگش به چوب بستنی هم رحم نکرد! بعد از هر خوراکی ای که می خورد مجبورم جایش را هم عوض کنم!!!
ربات پیشخدمت من هر وقت خسته می شود باید شارژش کنم. آن روز هم من خسته بودم هم او و وقت هم نکردم که او را شارژ کنم؛ در حال خستگی به او گفتم: ربات جان! برو چراغ ها را خاموش کن می خواهم بخوابم. ربات با صدای گرفته اش جواب داد: با اا شه سرورم.
بعد هم رفت تا چراغ را خاموش کند ولی آن قدر خسته تر از من بود که با مخ رفت تو دیوار! من هم سریع پاشدم و او را بلند کردم و به شارژ زدم و چراغ ها را خاموش کردم و خوابیدم. صبح روز بعد هم روز از نو و روزی از نو! بازهم مرا با مهربانیو سپس با آب سرد بیدار کرد!!
انشای غیر طنز ربات پیشخدمت
داشتن ربات پیشخدمتکارها را برای ما راحت می کند. ربات پیشخدمت کارهای هتل را خیلی خوب انجام می دهد. چند روزی را در هتل بودم و هرگاه که خوراکی می خواستم یا کاری داشتم، زنگ را به صدا در می آوردم. هربار ربات پیشخدمت در را میزد و کارهایم را انجام میداد.
یک روز ربات پیشخدمت وارد اتاقم در هتل شد تا رخت خواب را جمع کند و اتاق را مرتب کند. من در اوج تعجب، کارکردن او را نگاه می کردم؛ چنان تمیز کار می کرد که از خودم خجالت کشیدم! ربات ها کارهای زیادی را انجام می دهند؛ ربات های پیشخدمت در رستوران، بیمارستان، هتل و حتی هواپیما!
ربات پیشخدمت در رستوران خیلی کارایی دارد چون هر مشتری که چندین سفارش غذا می دهد را در سیستمش حفظ میکند و عین آنها را با سرعت از آشپزخانه رستوران به دست مشتری می رساند و مجال قار و قور کردن شکم را به مشتری نمی دهد!
ربات پیشخدمت در بیمارستان هم خوب است چراکه با طی کشی اش کف بیمارستان را برق می اندازد و هم با بردن سبد لباس های کثیف، کار بقیه را راحت میکند. البته این ربات به بیماران بیمارستان هم رسیدگی می کند و به آن ها کمپوت می دهد!
ربات پیشخدمت در هواپیما هم مسافران را سرگرم می کند هم در هنگام بلند شدن هواپیما از استرس مسافران کم می کند و با صدای بامزه اش می گوید: مسااافران محترم ! لطفاااا نترسیییید! هواپیما که ترس ندارررد! و اینگونه سفر هواپیمایی را هم به خیر می کند!
ربات پیشخدمت اگر در دنیای پیشرفته ما به فراوانی وجود داشته باشد بیشتر کارها سریع انجام شده و در زمان هم صرفه جوییمیشود به شرطی که آدم ها را از کار و کاسبی نیندازد!
۱) انشا درباره ربات پیشخدمت با لحن جدی
بند مقدمه (زمینهسازی)
با توجه به وارد شدن به عصر جدید و دنیای مدرن، عجیب نیست که از این پس در رستورانهایمان شاهد پذیرایی و سرو غذا توسط رباتهای پیشخدمت باشیم. احتمالا انتظار داریم که این رباتها عاری از هر گونه اشتباهی باشند و بدون هیچ خستگی و مشکلی، کارهای رستوران را انجام دهند. باید دید دانشمندان و محققان در طراحی یک ربات پیشخدمت از چه فاکتورهایی کمک میگیرند.
بندهای بدنه (متن نوشته)
آیا رباتهای پیشخدمت میتوانند کمی خم شده و به مشتریانی که تازه وارد رستوران میشوند، تعظیم کوچکی به نشانه احترام کنند؟ آیا حین دریافت سفارش مشتریها و میهمانان رستوران، لبخندی بر لب رباتهای پیشخدمت جای میگیرد و یا این که نباید انتظار چنین چیزی را داشته باشیم؟ رباتهای پیشخدمت دارای یک خاصیت بزرگ هستند و آن این است که از برخوردهای مختلف مشتریها چیزی احساس نکرده و میتوانند در مقابل تمام آنها، رفتار یکسانی داشته باشند.
رباتهای پیشخدمت میتوانند بدون خستگی تمام روز را کار کنند و نیازی به استراحت کردن نخواهند داشت. آنها از مشکلات زندگی شخصی خود تاثیر نمیگیرند و بدون آن که نیازی به حل مسائل داشته باشند، با تمام قوا کار خواهند کرد. اما به کار بردن رباتهای پیشخدمت در رستورانها، به شکلی نیز صمیمیت و احساس راحتی را از مشتریان خواهد گرفت. شما احتمالا نمیتوانید گپ و گفتی با پیشخدمت داشته و نظر او را درباره طعم غذاها بپرسید!
رباتهای پیشخدمت از قبل برنامهریزی شده اند و حتما غذاهای خاصی را به شما پیشنهاد خواهند کرد که از قبل در برنامه آنها قرار داده شده است. اما این نسل میتوانند تحولی در صنعت رستورانداری ایجاد کرده و ارائه سرویسها را به شکلی بهینه به انجام برسانند. به خصوص اگر رباتها را در بخش ارسال غذا به درب منازل نیز به کار گیریم. به این صورت ارسال سفارشات در کمترین زمان صورت پذیرفته و نظم و ترتیب خاصی به خود میگیرند.
بند نتیجه گیری (جمع بندی)
اما در نهایت این غم انگیز است که در رستورانها به جای پیشخدمتهایی که همیشه لبخندی دوستانه بر لب دارند و گاهی اوقات نیز خسته به نظر میرسند، رباتهای بیاحساس را ببینیم. من هنوز دوست دارم تا پایان عمر خود در هر رستوران کوچک و بزرگی که میروم، پیشخدمتهای انسان را ببینم و حتی با خطاهای گاه و بیگاه آنها نیز روبرو شوم. هنوز دوست دارم پیشخدمتی از سر بیدقتی ظرف سوپ را طوری روی میز بگذارد که سوپ از گوشه ظرف، سرریز شود. این برایم بارها دوست داشتنیتر از رباتی است که بدون نقص، کارها را به انجام میرساند. نظر شما چیست؟
۲) انشا درباره ربات پیشخدمت به زبان طنز
بند مقدمه (زمینهسازی)
تصور روزی را بکنیم که رستورانها توسط ربات های پیشخدمت تسخیر شده اند و آنها برای انجام دادن کارهای رستوران با هم در رقابت هستند. رباتهای پیشخدمت رفته رفته جسارت بیشتری پیدا کرده و برای رسیدن به نقطه اوج در خدمات رستوران، سعی در حذف هم دارند. یکی از آنها در ظرف سوپ ربات دیگر، دو قاشق فلفل اضافه میکند. او میداند که به زودی صدای اعتراض یک مشتری برخواهد خاست. این رباتها احساس پیدا کرده و به نظر میرسد نخستین احساس در آنها حسادت و نابودی یکدیگر باشد! چه چیز دیگری میتوانستیم از رباتها انتظار داشته باشیم؟
بندهای بدنه (متن نوشته)
رباتها در آمد و شد هستند و خیلی سریع به سرو غذا میپردازند. در این میان ممکن است رباتهای پیشخدمت از حقوق و دستمزد خود ناراضی بوده و به فکر اعتصاب بیفتند. تصورش را بکنید که تمام رستورانها توسط رباتها تسخیر شده و حالا آنها تصمیم به اعتصاب گرفتهاند. اعتصاب رباتها در جای خود دیدنی است. آنها در ردیفهای منظم ایستاده و یا حتی شروع به شعار دادن میکنند. حالت چشمهای رباتها در حالی که برای حقوق خود معترض هستند، فوقالعاده دیدنی خواهد بود.
سرانجام مدیران رستورانها تسلیم شده و حقوق رباتها دو برابر میشود. آنها خوشحال و باهیجان به سر کار خود بازمیگردند. حالا رباتها اشتیاق بیشتری برای کار کردن دارند و سرویسها را با سرعت بیشتری تحویل مشتریان میدهند. تعظیم رباتها مقابل مشتریان با غلظت بیشتری همراه شده و بعضی از آنها سعی دارند، لبخندی انسانی را تقلید کنند! به نظر میرسد که رضایت شغلی رباتهای پیشخدمت؛ استعدادهای آن را تحریک کرده و به سطح بهتری رسانده است!
اوضاع پیشرفتهتر شده و بعضی از رباتها به فکر سلفی گرفتن با مشتریانی که از غذا به اندازه کافی راضی هستند، میافتند. ژستهای رباتیک مقابل دوربینهای سلفی، واقعا خندهدار است و آنها سعی به تقلید رفتار انسانها دارند. بعضی دیگر از رباتهای جاه طلب، به فکر مدیریت افتادهاند و سعی در گرفتن جایگاه مدیریت رستوران را دارند. آنها جلسات مخفیانه گذاشته و برای حذف مدیر رستوران، توطئه میچینند...
بند نتیجهگیری (جمعبندی)
رباتهای پیشخدمت جاه طلب، با حذف مدیریت رستوران به بالاترین مقام در اداره آن دست مییابند. آنها از کار کردن لذت برده و اگر نیرویی مانع نشود، رفته رفته برای مدیریت شهر و تمامی بخشهای آن خیز برمیدارند. این دنیای مدرن است و باید انتظار هر چیزی از سوی رباتها را داشته باشیم. شاید به زودی ما به استخدام ربات ها درآییم.
توجه :
حتما نظرات خود را زیر هر انشابنویسید تا ما نیز بیشتر برای شما انشا در سایت قرار بدهیم .باتشکر
برای دیدن سایر انشا ها بر روی هر کدام از موضوعات زیر کلیک کنید :
غیر طنز :ما ایرانی ها در همه ی شرایط ثابت کرده ایم که همیشه پشت همدیگر ایستاده ایم و مانند کوه پشت یکدیگر و حامی هم هستیم. به طور مثال زمانی که سازمان بهداشت اعلام کمبود خون کند همه ی مردم شتابان به مراکز بهداشت مراجعه می کنند و خون اهدا می کنند. زیرا می دانند کوچکترین کاری است که می تواند به عنوان بزرگ ترین امید برای انسان ها باشد و با انتقال خون جان آن ها را نجات داد. اینکار بسیار شایسته و خداپسندانه است زیرا با رایج شدن اینکار و فرهنگ سازی آن روز به روز به کمتر شدن مریض ها در بیمارستان ها کمک می شود.
طنز: ما در اقوام خود یک مردی را می شناسیم که همیشه به پر خونی معروف است و دکترها به او تجویز کرده اند که ماهانه خون انتقال دهد. از قضا او مردی بسیار خسیس است و جان به عزرائیل نمی دهد. اما در این بین دکترها از او تقاضای انتقال خون می کنند. اما از اویی که حتی گرفتن هزار تومان هم بسیار دشوار است چگونه می توان از او خون گرفت
انشا شماره دو-طنز
بعد از ظهر مهمان هایمان (عمه جان و دختر عمه ی عزیز) به خانه مان آمدند و طبق ادب شروع کردیم به خوش و بش و احوال پرسی و از این در و آن در صحبت کردن. تا اینکه برروی صورت عمه جان لبخند ملیحی نقش بست و من آن موقع فاتحه خودم راخواندم.
عمه ام شروع کرد به صحبت که فردا روز انتقال خون دختر من از بس انسان دوست و علاقه مند به کمک به بیماران است فردا اولین نفر برای خون دادن به این مراکز میرود. مادر عزیزتر از جان هم نطخ فرمودند که دخترم از یک ماه پیش قصد دارد دوباره برای خون دادن برود! اما منتظر فردا بود. آخ من کی راحت خواهم شد از این کلکل ها بین مادرجان و عمه جان. بابا من از خون و خون دادن میترسم. من نمیروم، وقتی این جمله را گفتم تا نزدیکی گیوتین هم رفتم.
به ناچار فردا با مادرم که با یک دوربین آمده بود تا از خون دادن من عکس بگیرد تا دستش پر باشد به یکی از این مراکز رفتم. از استرس درحال ترکیدن بودم فشارم به طور شدیدی افتاده بود. رفتم که روی دخت دراز بکشم، عین بید میلرزیدم سوزن را که در دستم فرو کردند فاتحه ای برای خودم خواندمو کمی بعد از هوش رفتم. وقتی به هوش آمدم با صورت های عصبانی کارکنان و مادرم روبه رو شدم و بعد فهمیدم که برای به هوش آمدن من دو کیسه خون هم زده اند!!!!!
.
.
.
انشا شماره چهار غیرطنز
یه روز داشتم می رفتم سازمان انتقال خون ،خب میخواستم ناپرهیزی کنم از بس که تو تلویزیون و رادیو تبلیغات می کردن و از مردم می خواستن برای کمک به دیگران بیان و خون بدن حقیقتش با حرف هایی که می گفتن خودمو تو قالب یه ناجی می دیدم که مثل یک قهرمان دارم کاری انجام میدم که جامعه را میخوام نجات بدم یه نفر مثل زور و یا بتمن یا سوپرمن البته این اخریه که مرتب دنیا را نجات میده و بقیشونم که تازگی ها کاری برای دنیا نکردن و خودشونو بازنشست کردن و به این نتیجه رسیدن که هوای خودشونو داشته باشن کافیه .
یاد اون خاطره ای افتادم که پدرم برای من تعریف میکرد می گفت : اون زمان که فیلم های بروسلی روی پرده ی سینما های شهرکرد می گذاشتن بعضی از جوون ها بعد از دیدن فیلم خیلی جوگیر می شدند و بیرون سینما حسابی تو سر و مغز هم می زدن و صدا های عجیب و غریب از خودشون در می اوردن و با لگد به جان درختهای جلوی سینما می افتادند و تا آنجا که می توانستند مشت و لگدشون را نثار درختهای بیچاره میکردند.
منم حالا تو همین فضایی که برای خودم ایجاد کرده بودم بدجوری جوگیر شده بودم و هر لحظه خودمو تو نقش ابرمردی می دیدم و تو دلم قند اب می شد کاری نداریم یهو دیدم دم در اتاق خونگیری هستم ، چندین ردیف تخت را دیدم که چند نفر روی انها خوابیده بودند و کیسه های خون را بغلشون گذاشته بودند که یکدفعه با دیدن خون تو دلم خالی شد و چشمام سیاهی رفت و یکدفعه از هوش رفتم .
وقتی بهوش امدم دیدم یک کیسه خون بهم زدن که بهوش بیام ، بغل دستم روی تختم مقداری پسته داخل پلاستیک بود. پرستار تا فهمید من به هوش امدم اومد بالا سرم و گفت یالا بینم گمشو، دیگه اینجا نبینمت، خلاصه دیگه ازاین خفتی که کشیدم بیشتر واستون نگم بهتره، از اون همه قهرمان بازی که در اورده بودم دیگه هیچی نمونده بود غیر از من و یه خورده پسته و یک کیسه خون که خالی شده بود تو رگم .
داشتم بچه هایی را که از انتقال خون می امدن بیرون را می دیدم که با پوزخند با هم حرف میزدند وهی به من نگاه میکردند.
.
.
.
انشا شماره سه
دیروز که برای اهدا خون به سازمان انتقال خون اراک رفتم چیز جالبی دیدم که بدجور قلقلکم داد!
دیدم که تکدانه های این سازمان هم تبدیل به ساندیس شده است!
درست است که حتی بعد از برجام هم ، ایران تحریم است و باید مراعات خیلی چیزها را بکنیم. اما این بهانه خوبی نیست که همه مشکلاتمان را گردن آن بیاندازیم و حرمت انسانها را در برخی سازمانهایمان قربانی کنیم. مگر در وزارت بهداشت با این همه ید و بیضا به اندازه خرید چندکارتن تکدانه و یا رانی پول نیست؟!
به خدا این مردمی که برای اهدا خون می آیند دهها هزار تومان برای ساخته شدن این خون در بدن خود خرج کرده اند و از هیچ کس انتظاری ندارند، حتی انتظار تشکر.
من قسم می خورم یک دانه نارنگی از 4 تا ساندیس بیشتر آب میوه دارد.
انگار یادمان رفته است که این پذیرایی برای نیافتادن قند خون اهدا کنند گان است. راستش من می ترسم فردا این ساندیس هم بشود یک لیوان چایی!
توجه :
حتما نظرات خود را زیر هر انشابنویسید تا ما نیز بیشتر برای شما انشا در سایت قرار بدهیم .باتشکر
برای دیدن سایر انشا ها بر روی هر کدام از موضوعات زیر کلیک کنید :
غیرطنز:سایه ی آدم ها در همه جا و همیشه قابل دیدن نیست. اما در نور خورشید یا زمانی که زیر هاله ایی از نور مانده باشیم قابل دیدن است. چه شب هایی را که در زمان قطعی برق در خانه هایمان با سایه ها بازی کردیم و با چنین بهانه ی ساده ایی خود را مشغول کردیم و خندیدیم. سایه آدم ها تنها دوست و همراهی است که همراه ما می خندد، همراه ما می گرید و همراه ما راه می رود، پابه پای ما رشد می کند از کودکی تا نوجوانی و در جوانی تا نهایت کهنسالی همراه ما است.همراه ما بازی می کند و همراه ما در پیری و گوژپشتی کمر خم می کند و عصا به دست گام بر می دارد. سایه آدم ها هرگز او را ترک نمی کند، مگر زمانی که روح از بدن خارج شود و مرگ انسان را در آغوش بگیرد. نه مانند دوستی که از پشت به او خنجر بزند و یا او را ترک کند و قلبش را بشکاند. سایه انسان همیشه و همه جا و در همه ی شرایط همراه او است و هرگز او را ترک نمی کند.
طنز: سایه آدم مجبور به همراهی همیشگی انسان است. نه اینکه دلش بخواهد…نه.بلکه مجبور است. مجبور است هر زمان که دلش بخواهد بنشیند و یا بلند شود. زمانی که دلش خواب بخواهد او مجبور است همراه جسم بلند شود و به کارها بپردازد. بیچاره سایه ها خیلی توی عذاب هستند زیرا که راهی جز اطاعت وگوش فرمانی از یک فرمانروای خودمختار به اسم جسم را ندارند.
انشای طنز سایه آدم
امروز میخوام یکی از دوستانم رو به شما معرفی کنم. دوستی که همیشه کنار منه و با من به مدرسه میره. هرجایی با من میاد اما هیچ وقت به خونمون نیومده. من هم هیچ وقت به خونشون نرفتم. این دوستمن از هر لحاظ شبیه منه؛ رفتار و حرکاتش کپی خودمه.
اما فقط قیافش شبیه من نیست! رنگش خیلی سیاهه! صبح که با من میاد مدرسه، هم قد خودمه ظهر ها هم قدش کم کم بلند میشه انگار ویتامین دی خورشید خوب روش اثر میذاره! تا اینکه عصر ها قدش انقدر دراز میشه مثل عَلَم یزید!!
اون روز که رفتم خونمون دیگه ندیدمش. شب که شد برق هامون رفت ما هم شمع روشن کردیم؛ بازم دوستم اومد. با دیدنش خیلی خوشحال شدم. برق ها که اومد دیگه ندیدمش. من با دوستم خیلی بازی و شوخی می کنم.
یه وقتایی بهش میگم ببین دستای من از تو بلند تره پاهام هم خیلی از تو درازتره. اون هم عصرها با خنده به من میگه ببین الان من خیلی از تو بلند ترم پاهام هم خیلی از پاهای تو درازتره. تا اینکه شب میشه و اون میره خونشون.
با دوستم همیشه مسابقه دو میذاریم و اون بیشتر وقت ها برنده میشه. هرچه قدر که من می دوم اون جلوتر از منه. دوست من یه جورایی عشق منه! ولی تو روزهای ابری و بارونی کنارم نیست بر عکس عشق بقیه که بیشتر تو هوای بارونی باهاشونن!
راستی اسم دوستمو بهتون نگفتم؛ دوست من سایه است:)
انشای غیر طنز سایه آدم
همه آدم ها سایه دارند و سایه آن ها هنگام عصر بلند تر است. اصلا اگر پشتت را سمت نور کنی سایه ات را می بینی. آدم ها وقتی راه میروند سایه آن ها هم پا به پا دنبالشان می آید و جدا نمی شود تا اینکه زیر نور مستقیم بروند و سایه شان هم ناپدید شود.
سایه ها خیلی جالب اند مخصوصا زمانی که روبه روی دیوار می ایستیم و با سایه دست هایمان شکل های گوناگونی درست می کنیم؛ از سایه مارو خروسگرفته تا سایه آدم برفی! با سایه می توان خیلی چیزها را روی دیوار شکل داد و حتی با دیدن آنها سرگرم شد.
با سایه می توان حتی کسی را هم ترساند! مثلا شب تاریک باشد و گوشه ای چراغ کوچکی روشن شده باشد در این حالت سایه انقدر طبیعی و واضح میشود انگار یه آدم طبیعی و راستکی است. اما باید حواسمان باشد زیاد با این روش کسی را نترسانیم چون سکته می کند!!!
اگر کسی را برای بازی کردن نداریم می توانیم با سایه بازی کنیم. بهترین بازی هم مسابقه دو است. البته اگر این مسابقه را عصرها انجام بدهیم فکر نکنم پیروز بشویم چون انقدر سایه بلند است که هر چه قدر بدوی به آن نمیرسی.
سایه آدم در شب های خیلی تاریک و روزهای بارانی سمت آدم نمی آید نمیدانم کجا میرود ولی کنارت نیست. نه تنها سایه آدم بلکه سایه تمام موجودات جالب است؛ کافیست با نگاه جالبی به آن بنگریم. این بود انشای من درباره سایه آدم
انشا سایه آدم با موضوع غیرطنز
از سپیده دم با طلوع خورشید همراهی اش با ما را آغاز می کند و حتی تا شامگاه و با درخشش ماه نیز همراهمان است. سایهٔ آدم همواره پشت سرش در حرکت است.
تاریک ترین بخش وجودی انسان که حتی نور هم توان عبور از آن را ندارد. تیرگی محضی که شاید همان بدی های انسان باشد و حتی از تیرگی شب نیز تیره تر است.
سایهٔ آدم شاید با همراهی اش می خواهد به ما بفهماند، بدی های گذشته هیچ وقت دست از سرمان بر نمی دارند و به ما یادآوری کنند باید از سایهٔ خود بترسیم.
انشا سایه آدم با موضوع طنز
من سایهٔ یک آدم هستم. ما سایه ها خیلی کارمان دشوار است؛ از صبح تا شب باید دنبال یک آدم راه بیفتی و هر کاری که انجام می دهد را تکرار کنی. من سایهٔ یک پسربچهٔ تنبل هستم.
بعضی اوقات واقعا حوصله ام از کارهایش سر می رود. ورزش نمی کند؛ ولی اگر راستش را بخواهید، هر روز صبح قبل بیدار شدنش به ورزش می روم. به همین دلیل من _یعنی سایه اش_ از او لاغرترم. خیلی کند راه می رود! برای همین یک روز که واقعا صبرم به سر رسید، جلوتر از او حرکت کردم.
برای مدت کوتاهی غش کرد، ولی خیلی زود خوب شد! خدا بیامرز علاقهٔ زیادی به فیلم ترسناک داشت؛ ولی نمی دانم چرا وقتی مشغول بازی با کامپیوتر بود و چشمش به من که مشغول کتاب خواندن بودم افتاد، سکته کرد. مرحوم حتی از سایهٔ خودش نیز می ترسید!
توجه :
حتما نظرات خود را زیر هر انشابنویسید تا ما نیز بیشتر برای شما انشا در سایت قرار بدهیم .باتشکر
برای دیدن سایر انشا ها بر روی هر کدام از موضوعات زیر کلیک کنید :
غیرطنز:همسایه ی انسان یکی از نزدیک ترین دوست یا خویشاوند و یا همراه اوست. همسایه از خوردن و آشامیدن همسایه خود بهتر از دیگران اطلاع دارد. در مواقع نیاز دست یکدیگر را می گیرند و به کمک و یاری یکدیگر می شتابند. در زمان تنهایی ، غم و شادی ، عزا و عروسی همیشه زودترین کسی است که مطلع می شود و با حضور خود به یاری همسایه می آید. در گوشه گوشه ی ایران ما همیشه دورهمی های همسایه ها در کوچه و خانه همیشگی بوده است و با دورهمی ها و برگزای کلاس های خیاطی و آشپزی و گل دوزی و گفتگوی روزانه سر خود را گرم می کنند و یا غذایی را که در خانه پخته اند برای همسایه ی خود می برند و یا نذری که داشته باشند همگی دور یکدیگر جمع می شوند و با کمک همدیگر همه ی کارها را با شوخی و خنده به اتمام می رسانند. بنابراین همسایه ی خوب داشتن یکی از بهترین شانس هایی است که در خانه ی انسان را می کوبد. همسایه اگر از همسایه خود خبر نداشته باشد گویی انسان در قعر بی کسی و تنهایی غوطه ور شده است.
طنز: ما در نزدیکی خانه مان یک همسایه ی بسیار کنجکاو و همیشه حاضر در صحنه داریم که ما در خانه او را شبکه خبری آنلاین معروف کرده ایم. او همیشه در همه ی شرایط با کوچکترین اتفاقی در آنجا حاضر می شود. نه تنها کمک نمی کند بلکه همیشه در بین دست و پای دیگران است. کمک به همسایه می تواند تنها با کنار او بودن و به او قوت قلب دادن باشد. بیاییم همسایه ی خوبی برای همسایه ی خود باشیم.
موضوع انشا: کمک به همسایه
صفحه: ۵۵ کتاب
مقدمه :
پیامبر اسلام مسلمانان را به کمک به همسایه تشویق میکردند و میفرمودند که هرکسی شبی سیر بخوابد در حالی که همسایه اش گرسنه است مسلمان نیست. ازین حدیث درمییابیم که تاچه حد احترام به همسایه و کمک به او در اسلام مهم است. چرا که با مهربانی و کمک به یکدیگر است که میشود دنیایی بدور از هرظلم و ستمی داشته باشید.
تنه :
از قدیم گفتن که یه همسایه خوب از فامیل هم به انسان نزدیک تره واقعا راست گفتن، موقعی که به گرفتاری و مشکلی برخورد میکنی اولین کسی که قبل از دوستان و آشنایان اطلاع پیدا میکنه همسایه است. مادرم خیلی براین عقیده اطمینان دارم و تقریبا هر منطقه ای که خونه داشتیم با همسایه ها مهربان برخورد میکرد و همش سعی میکرد هنگام گرفتاری و یا مشکلات کمک حالشان باشد و همیشه از من میخواست اگه در نبودش از من کمکی خواستن و از دستم برمی امد از آنها دریغ نکنم. و وقتی میگفتم چه لزومی دارد که به فکر مشکلاته بقیه باشیم و چه نفعی برایمان از حل شدنه مشکلشان دارد میگفت همیشه نباید به این فکر کرد که مشکل برای دیگران است و ما هیچوقت دچار آن نخواهیم شد و باید هنگام بروز مشکل برای آنها خود را بجای آنها بگذاریم و آن وقت است که شرایطشان را درک میکنیم. همیشه وقتی مادرم غذایی درست میکرد که بویش برای خودش دلپذیر بود و فکر میکرد که با بوییدن آن غذا درجایی هوس خوردنه آن را میکند ظرفی برای همسایه میکشید و میبرد. ویا اینکه بیرون وقتی میرفتیم و همسایه خریدهای زیادی داشت ازم میخواست تا به کمکش برویم و منم باخوشحالی از خواسته اش استقبال میکردم. همسایه خوب داشتن واقعا نعمتی است، همسایه ای داشتیم که خیلی آدمهای خوب و محترمی بودند و خیلی هم با خانواده ما روابط صمیمانه و خوبی داشتند و هردو خانواده هوای هم را داشتیم مجبور به اسباب کشی شدند ولی هیچوقت یکدیگر را فراموش نکردیم و همیشه جویای احوال هم می شدیم و می شویم. ولی با آمدن همسایه جدید و اخلاقه متفاوتی که آنها داشتند نتوانستیم روابط دوستانه ای که با همسایه قبلی داشتیم را با آنها برقرار کنیم. ولی مادرم همچنان به کمک کردن به همسایه ادامه میداد و براین عقیده بود که نباید روابط را کم کرد بلکه باید به بقیه نیز دوستی که بین تمام همسایه ها و کمک و یاری رساندن به آنها را به همه بیاموزیم.
انشا غیرطنز کمک به همسایه ها :
از دیرباز در بین مردمان رواج داشته و این کار موجب رضایت خداوند است.
همسایه خوب یکی از بزرگترین نعمت های خداوند است.
ما نباید با کارها و رفتارهایمان آسایش را از همسایه ها سلب کنیم.
در حال حاضر که تمام خانه ها آپارتمانی هستند رعایت حقوق همسایه به شدت لازم است.
کافیست در یک آپارتمان چندین طبقه، دو همسایه از سر لجاجت تمام آسایش را از آن آپارتمان بگیرند.
کمک و یاری به همسایه فقط از لحاظ کمک کردن در کار نیست باید حق همسایه که ارامش است را رعایت کنیم.
یاد شعر بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند. چه زیبا گفت شاعر.
احادیث و روایات بسیاری در مورد همسایه شده است.
در حدیثی از پیامبر اسلام (ص) نقل شده که هرکسی شب سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد مسلمان نیست.
انشا طنز کمک به همسایه ها :
ما در یک آپارتمان زندگی میکنیم. یک واحد خالی است که به تازگی مستاجر آمده است.
ما هم گفتیم به رسم ادب در جابه جا کردن وسایل به همسایه جدیدمان کمک کنیم.
به سوی لو رفتیم و ضمن خوش آمد گویی به او گفتیم برای کمک آمده ایم.
او کلی هم خوشحال شد.
ما به همراه کارگرها، وسایل را طبقه سوم بردیم و پس از گذشت دو سه ساعت تمام وسایل را در طبقه سوم گذاشتیم.
به خانه رفتیم پس از چندی همسایه جدید زنگ زد و گفت که همه وسایل را دزد برده است.
ما هم زود رفتیم و همسایه جدید را به طبقه سوم بردیم و وسایل را نشانش دادیم.
اما متوجه شدیم که ما به جای طبقه دوم به طبقه سوم رفتیم!
توجه :
حتما نظرات خود را زیر هر انشابنویسید تا ما نیز بیشتر برای شما انشا در سایت قرار بدهیم .باتشکر
برای دیدن سایر انشا ها بر روی هر کدام از موضوعات زیر کلیک کنید :
غیرطنز: در صف ایستادن می تواند در شرایط و موقعیت های مختلف باشد. می تواند صف بانک یا پمپ بنزین و یا نانوایی باشد. می تواند در روزهای سرد برفی یا در زیر نم باران ، باد و طوفان باشد و یا نه، در زیر نور خورشید ، گرمای تابان و سوزانش باشد یا می تواند در شرایطی دوستانه و با خوبی بگذرد و یا می تواند در شرایط سخت در میان کوهی از مشکلات یا در اوج بیماری و مریضی باشد. اما ما در صف استادن ها بزرگ می شویم. در همان صف مدرسه بگیر تا صف و ترتیب سنگ های قبر در قبرستان. همگی این ها یک فایده و مزیت خوب دارد و نشانگر یک موضوع و نکته ایی به نام نظم و ترتیب که این دنیا برپایه نظم و ترتیب پایه ریزی شده است و تا انتها بر همین اساس به اتمام می رسد. مهم این است که به ما از همان کودکی نظم و صف را آموزش دهند و ما نیز بر همین اساس رشد کنیم و براساس صف و ترتیب از امتیازات بهرمند شویم و حق خودمان را بگیریم و حق هیچکس را زیر پا نگذاریم.
طنز: من همیشه بعد از ظهرها به نانوایی می روم و مجبورم که تا ساعت ها در صف بمانم تا نوبت من برسد و نانی بخرم. چند روز پیش که طبق معمول در صف ایستاده بودم کودکی بازیگوش دیدم که پشت پای آدم ها را می زد و فرار می کرد تا اینکه پیرمردی که در صف بود او را گرفت و برای تنبیه او با خنده تا جایی که جا داشت بچه را ترساند و گوشش را پیچاند تا دیگر این کار را تکرار نکند و درس عبرتی برای دیگران باشد و این کار را دیگر نکند اما در این بین مایی که در صف بودیم کلی خندیدیم و صفی را که کسل کننده بود برایمان جذاب و دینی شد.
ما روزها که در صف می ایستیم بخصوص زمانیکه آفتاب بی رحمانه می سوزد، دقیقا احساس تخم مرغ پخته شده در تابه ی داغ، بهمان دست می دهد! از مدیر و معاون گرفته تا آبدارچی مدرسه هم هرکدام باید یکبار بلندگو را در دست مبارکشان بگیرند و سخنرانی کنند!
خلاصه ما در روزهای آفتابی، آب پز میشویم و روزهای سرد زمستانهم قندیل می بندیم. البته ناگفته نماند که بیشتر وقت ها مهربانی می کنند و ما را به کلاس می فرستند. این روزها انقدر علم پیشرفت کرده است که علت بسیاری از بیماری ها کشف شده؛ شاید در آینده هم علت واریس را ایستادن بیش از حد ما در دوران مدرسه بدانند!
یک بار ورزش همگانی داشتیم و از اداره برای دیدن ورزشمان به مدرسه آمده بودند. ما هم برای این مسابقه ی منطقه ای کلی تلاش کرده بودیم و چند ماهی را در هوای سرد و گرم به تمرین پرداخته بودیم. خلاصه روز مسابقه هوا آفتابی بود و چندساعت در صف ایستاده بودیم. ورزش که شروع شد خیلی خوب پیش رفتیم. اواخر ورزشمان بود که یکهو از بعضی از صف ها چند نفر غش می کردند و از حالت عمودی، افقی می شدند!
آن روز نمی دانستیم بخندیم یا دوستانمان را که از شدت گرما غش کرده بودند را از زمین جمع کنیم! بالاخره ایستادن در صفهم همچین مزایایی دارد!
انشای غیر طنز ایستادن توی صف
قبل از اینکه به کلاس برویم در صف می ایستیم. ایستادن در صف هم قوانینی دارد که عمل کردن به آن باعث ایجاد نظم و هماهنگی صف می شود. با همین ایستادن منظم در صف، ورزش می کنیم تا با حال خوش تری وارد کلاس درس شویم.
هرچند هر از گاهی از ایستادن در صف خسته می شویم ولی با ورود به کلاس و گفت و گو کردن با دوستانمان، خستگی به یکباره از تنمان بیرون می رود. برای مرتب کردن صف هایمان انتظامات مدرسه تلاش می کنند و خود ما هم سعی می کنیم نظم صف را بهم نزنیم.
بدون ایستادن در صف، مدرسه چهره ی مغشوش و آشفته ای به خود می گیرد و مدیر و ناظمی که روی سکو می ایستد و شروع به سخنرانی می کند، با دیدن آشفتگی مدرسه نمی تواند سخنش را با آرامش آغاز کند و به اتمام برساند. پس صف ایستادن خیلی مهم است.
در صف که می ایستیم، دانش آموزان هر کلاسی از هم تفکیک می شوند و به ترتیب وارد کلاسشان می شوند بدون هیچ شلوغی. حتی ایستادن در صف می تواند نشانه ای از اتحاد دانش آموزان هر کلاس باشد. پس ایستادن در صف را دست کم نگیریم!
انشا طنز ایستادن توی صف :
از روزی که به دنیا آمده ام مرا صف نانوایی فرستاده اند.
تابستان ها روزی دوبار صبح ساعت 7 به صف نانوا می رفتم و خواب شیرین نداشتم.
ظهر هم که به غیر از من و سایه ام حتی گنجشکی هم ساعت 3 ظهر بیرون نیست من صف نانوا می رفتم.
شهر ما ساعت 3 نانوایی شروع به کار می کند تا ساعت 4.
بسیار هم شلوغ است.
جلوی آن آفتاب سوزان و ایستادن توی صف بیست نفری در نانوا زندگی را به من شیرین کرده !
زمستان ها هم ساعت 7 صبح که تا به نانوا می روم و برمیگردم قندیل می بندیم.
مجیورم از خواب شیرین زمستان هم بگذرم و برم ایستاده در صف نانوایی باشم.
ظهر هم ساعت 3 جلوی باران و برف به صف می رفتم و تا بر میگشتم به اندازه یک رودخانه آب در لباسم جمع شده بود.
انشا غیر طنز ایستادن توی صف :
در هرجایی صف لازم است و ایستادن در صف از قدیم بوده و خواهد بود.
صف نانوایی ، صف پمپ بنزین ، صف بانک و صف کلاس و …
ایستادن در صف حوصله و صبر می خواهد و کار زیبا و پسندیده ای است.
صف ایستادن قوانین دارد مثل قوانین صف کلاس که صف باعث ایجاد نظم و هماهنگی میشود.
تصویر یک مدرسه بدون صف و نظم داشته باشید که چقدر چهره ای نامناسب دارد.
هنگام ایستادن در صف همه ی دانش آموزان به تفکیک باید وارد کلاس شوند. خیلی زیباست.
ایستادن در صف امری ذاتی است که ما انسان ها دوست داریم.
موضوع انشا: ایستادن توی صف (طنز)
انشای طنز:
ما روزها که در صف می ایستیم بخصوص زمانیکه آفتاب بی رحمانه می سوزد، دقیقا احساس تخم مرغ پخته شده در تابه ی داغ، بهمان دست می دهد! از مدیر و معاون گرفته تا آبدارچی مدرسه هم هرکدام باید یکبار بلندگو را در دست مبارکشان بگیرند و سخنرانی کنند! خلاصه ما در روزهای آفتابی، آب پز میشویم و روزهای سرد زمستان هم قندیل می بندیم. البته ناگفته نماند که بیشتر وقت ها مهربانی می کنند و ما را به کلاس می فرستند. این روزها انقدر علم پیشرفت کرده است که علت بسیاری از بیماری ها کشف شده؛ شاید در آینده هم علت واریس را ایستادن بیش از حد ما در دوران مدرسه بدانند! یک بار ورزش همگانی داشتیم و از اداره برای دیدن ورزشمان به مدرسه آمده بودند. ما هم برای این مسابقه ی منطقه ای کلی تلاش کرده بودیم و چند ماهی را در هوای سرد و گرم به تمرین پرداخته بودیم. خلاصه روز مسابقه هوا آفتابی بود و چندساعت در صف ایستاده بودیم. ورزش که شروع شد خیلی خوب پیش رفتیم. اواخر ورزشمان بود که یکهو از بعضی از صف ها چند نفر غش می کردند و از حالت عمودی، افقی می شدند! آن روز نمی دانستیم بخندیم یا دوستانمان را که از شدت گرما غش کرده بودند را از زمین جمع کنیم! بالاخره ایستادن در صف هم همچین مزایایی دارد!
انشای غیر طنز:
قبل از اینکه به کلاس برویم در صف می ایستیم. ایستادن در صف هم قوانینی دارد که عمل کردن به آن باعث ایجاد نظم و هماهنگی صف می شود. با همین ایستادن منظم در صف، ورزش می کنیم تا با حال خوش تری وارد کلاس درس شویم. هرچند هر از گاهی از ایستادن در صف خسته می شویم ولی با ورود به کلاس و گفت و گو کردن با دوستانمان، خستگی به یکباره از تنمان بیرون می رود. برای مرتب کردن صف هایمان انتظامات مدرسه تلاش می کنند و خود ما هم سعی می کنیم نظم صف را بهم نزنیم. بدون ایستادن در صف، مدرسه چهره ی مغشوش و آشفته ای به خود می گیرد و مدیر و ناظمی که روی سکو می ایستد و شروع به سخنرانی می کند، با دیدن آشفتگی مدرسه نمی تواند سخنش را با آرامش آغاز و به اتمام برساند. پس صف ایستادن خیلی مهم است. در صف که می ایستیم، دانش آموزان هر کلاسی از هم تفکیک می شوند و به ترتیب وارد کلاسشان می شوند بدون هیچ شلوغی. حتی ایستادن در صف می تواند نشانه ای از اتحاد دانش آموزان هر کلاس باشد. پس ایستادن در صف را دست کم نگیریم!
موضوع انشا: ایستادن توی صف (طنز)
توی خونه داشتم با کامپیوتر بازی میکردم که مامان اومد بهم گفت برو چند تا نون بخر.منم گفتم باشه و بازم مشغول بازی شدم.دوباره مامان اومد بهم گفت و من هر دفعه گفتم میرم ولی خداییش دل کندن از کامپیوتر خیلی سخت بود.خلاصه بعد از صدبار که مامان اومد بهم گفت از کامپیوتر دل کندم و با اعصابی خورد رفتم نونوایی ،عصاب که نداشتم با دیدن صف سه متری نونوایی هم دلم میخواست سرم را بکوبونم به دیوار،خلاصه ایستادم آخر صف هر دو ساعت یه بار هم یه میلی متر حرکت میکردیم.دیگه حسابی کفری شده بودم،حالا اینا به کنار از این زورم میاد که یه مرده اومده میگه صف نونوایه پ ن پ صف دسشویی عمومیه.خلاصه تمام سعیم را کردم که به اعصابم مسلط باشم و تو افکارم غرق شده بودم که یکدفعه احساس کردم اکسیژن این قدر کم شد که الان به دیار باقی میشتابم.یه مرده چاق اومده بود ایستاده بود جلوی من و من قشنگ داشتم بین دو نفر له میشدم.با هر بدبختی بود بهش گفتم آقا ببخشید باید برید آخر صف، مرده برگشت و بهم نگاه کرد و گفت دلم میخواد اینجا وایسم مشکلی داری؟صداش این قدر کلفت بود بای این هیکلی هم که داشت نه تنها لال شدم بلکه خودمم خیس کردم.خلاصه بعد از ساعت ها توی صف ایستادن نوبتم شد و نون خریدم و رفتم خونه و داغی گذاشتم پشت دستم که دیگه نونوایی نرم.
موضوع انشا: ایستادن توی صف (طنز)
من و بچه ها مثل همیشه به مدرسه آمدیم و ازآنجا که زنگ خورده بود،سر صف ایستادیم.نصف صف آفتاب بود.نیم متری این طرف تر ایستادم.صدای فریاد نوروزی،نماینده کلاس آمد:(حاج خانم!برای بار هزارم،درست وایسا) ای بابا،کدام هزارم،من که تازه آمده ام. قیافه پوکر فیسی گرفتم رفت توی صف،اما تا از جلویم رد شد و رفت،دوباره آمدم اینطرف. آخر میدانید؟میگویند آفتاب ساعت 10 تا 2 ظهر باعث سرطان پوست میشود. من هم همان دختری هستم که شب قبل خواب حتما باید ترتیب:فوم صورت،کرم دور چشم،لوسیون و کوفت و زهر مار را انجام بدهم. صدای فریاد سحر آمد:(ای بابا!خسته شدیم؛باز این مدیر گوگولو میاد اینجا غرغر میکنه.) یکدفعه پس گردنی خورد و نزدیک بود با مخ به زمین بایفتد که او را گرفتم.ناظم را پشت سرش دیدم و چشمانم گرد شد :خجالت بکشین؛مدیر گوگولو؟وقتی از نمره انضباطتون 2 نمره کم کردم اون وقت میفهمید. وقتی ناظم رفت مریم در حال افسوس خوردن و غرغر کردن بود. شیما نگاه عاقل اندر صحیفانه ای به سحر انداخت و گفت:(غمت نباشه بابا؛حتی اسمت رو نمیدونه که بخواد ازت نمره کم کنه.) یکدفعه صدای فریاد ناظم را شنیدیم:(درست وایستین تا نمره تون مثل سحر مشرف کم نشه.) دهن سحر اندازه غار علی صدر باز شد.شیما هم کلا رفت ته صف محو شد. همه صف شروع کردند به بالا رفتن.حالا که فکرش را میکنم بیاید با عوامل مدرسه شوخی نکنیم؛ایستادن در صف مانند راه رفتن روی شمشیر است.
موضوع انشا: ایستادن توی صف (طنز)
توی خونه داشتم با کامپیوتر بازی میکردم که مامان اومد بهم گفت برو چند تا نون بخر.منم گفتم باشه و بازم مشغول بازی شدم.دوباره مامان اومد بهم گفت و من هر دفعه گفتم میرم ولی خداییش دل کندن از کامپیوتر خیلی سخت بود.خلاصه بعد از صدبار که مامان اومد بهم گفت از کامپیوتر دل کندم و با اعصابی خورد رفتم نونوایی ،عصاب که نداشتم با دیدن صف سه متری نونوایی هم دلم میخواست سرم را بکوبونم به دیوار،خلاصه ایستادم آخر صف هر دو ساعت یه بار هم یه میلی متر حرکت میکردیم.دیگه حسابی کفری شده بودم،حالا اینا به کنار از این زورم میاد که یه مرده اومده میگه صف نونوایه پ ن پ صف دسشویی عمومیه.خلاصه تمام سعیم را کردم که به اعصابم مسلط باشم و تو افکارم غرق شده بودم که یکدفعه احساس کردم اکسیژن این قدر کم شد که الان به دیار باقی میشتابم.یه مرده چاق اومده بود ایستاده بود جلوی من و من قشنگ داشتم بین دو نفر له میشدم.با هر بدبختی بود بهش گفتم آقا ببخشید باید برید آخر صف، مرده برگشت و بهم نگاه کرد و گفت دلم میخواد اینجا وایسم مشکلی داری؟صداش این قدر کلفت بود بای این هیکلی هم که داشت نه تنها لال شدم بلکه خودمم خیس کردم.خلاصه بعد از ساعت ها توی صف ایستادن نوبتم شد و نون خریدم و رفتم خونه و داغی گذاشتم پشت دستم که دیگه نونوایی نرم.
موضوع انشا: ایستادن توی صف (طنز)
یه روز جلوی دراتوبوس وایساده بودم و نه راه پیش داشتم نه راه پس که متوجه شدم یه چیز نک تیز در پهلویم فرو می رود به عقب که بازگشتم عصای پیرزنی را دیدم که سعی داشت با ان من را کنار بزند و از طرفی دیگر کسی هم مدام مانتویم را می کشید و کسی هم از پشت مدام مقنعه ام را می کشید و من هم بطور مداوم داشتم دفع حمله می کردم و مشغول به مقاومت بودم و با خود عهد بسته بودم که به هیچ وجه عقب نشینی نکنم و تا اخرین قطره خون هم از جلوی در اتوبوس کنارنروم. ناگهان دیدم سایه ای بزرگ بر روی اندام نحیفم افتاد و صاحب سایه که دقیقا پشت سرم بود با دستش به شانه ام ضربه میزد با ترس و لرز به عقب بازگشتم و نگاه مملوع از ترسم را بر چشمان مشکی از خیره کردم کمی در چشمانم خیره شدو با صدایی نازک و جیغ مانند گفت«دختر خانم از سر راهم کنار برو»بعد هم که دید منی را که هیچ حرکتی از خود نشان نمی دهم و مات و مبخوت مانده بودم که این صدا به این هیکل می خورد یا نه؟هل داد و داخل اتوبوس شد و من با وارد شدن دوباره عصای پیرزن در یهلویم به بیرون از اتوبوس پرتاب شدم و اوتوبوس هم راه افتاد و رفت و من دیگر هیچ وقت دیگر وارد اتوبوس نشدم
توجه :
حتما نظرات خود را زیر هر انشابنویسید تا ما نیز بیشتر برای شما انشا در سایت قرار بدهیم .باتشکر
برای دیدن سایر انشا ها بر روی هر کدام از موضوعات زیر کلیک کنید :
غیر طنز: تلفن همراه وسیله ایی شخصی است که این قابلیت را به فرد می دهد که تلفن خود را همراه خود به هرجا که می رود ببرد و در همه جا دسترسی به تلفن و ارتباطات و اینترنت را داشته باشد. تلفن همراه وسیله ایی است که زندگی را آسوده تر کرده و دیگر مانند سابق نیازی نیست که حتما تلفن ها ثابت باشند و برای تماس حتما در خانه و یا محل کار بود بلکه الان به آسانی می توان در تمام نقاط چه در کوه، جنگل و چه در خیابان از تلفن استفاده کرد و به آسانی کار خود را پیش برد. با پیشرفت علم و تکنولوژی تلفن همراه نیز پیشرفت کرد و این قابلیت را به تلفن همراه داد که علاوه بر برقراری تماس، امکانات دیگری را نیز شامل شود مانند وصل شدن به اینترنت و دنیای مجازی و هم چنین قابلیت وصل شدن به تلوزیون، رادیو و گوش کردن موزیک ، گرفتن عکس و وسیله ای برای بازی است. به طوری که امروزه تلفن همراه تنها تلفن نیست. بلکه تبدیل به وسیله ایی همه کاره ودست راست انسان شده است
طنز: زمان قدیم وسیله ایی به اسم تلفن همراه وجود داشت که مردم مواقع لازم از آن برای ایجاد ارتباط تلفنی استفاده می کردند اما امروز ه ما وسیله ایی را در دست داریم که نام آن تنها تلفن همراه است که بیشتر قابلیت بازی کردن و گوش کردن موزیک ، ترانه ، وصل شدن به اینترنت ، گشت و گذار در تلگرام ، ایستاگرام ، گذاشتن پست و کامنت را دارد. و تنها کاری که با آن انجام نمی شود تماس گرفتن است. اما نام همراه خود را هم چنان یدک می کشد، زیرا همه آن را همه جا حتی در دستشویی و حمام همراه خود دارند.
این روزها تلفن همراه وسیله ای است علاوه بر ارتباط برقرار کردن با دیگران، بازی همه کاره ای است که می توانی شب و روزت را با آن سپری کنی! هم از تناسب اندامت دور شوی و هم عینکی شوی. آن وقت با شکم گنده و عینکی که هر شیشه اش اندازه یک قابلمه است، زیبا هم به نظر میرسی!!
تلفن همراهآن قدر مزایا دارد که هرچه بگویم باز هم کم است! مثلا در مهمانی که نشسته باشی دیگر لازم نیست بدانی چه کسانی در آن جا حضور دارند! انقدر کله ی مبارکت را سمت تلفنت خم می کنی که ساعاتی بعد خود را در خانه ات می بینی!!
روزها اگر بیرون از منزل باشید حتما صف های خلوت دستشویی عمومی را دیده ای؛ کمی که دور و اطراف آن را نگاه کنی، متوجه میشی که همه سرها به تلفن همراهشان گرم است و خبری از کلیه شان هم ندارند که مبادا سنگ کلیه بگیرند! بعد هم که کارشان اضطراری می شود و مجبورند سرشان را از گوشی بیرون بکشند، آن وقت صف های طولانی دستشویی عمومی را خواهی دید!
تلفن همراه یک مهربانی به خصوصی دارد که شاید در خود آدم ها همچین مهربانی ای پیدا نشود؛ آن هم وقتی است که آن را زنگ میگذاری تا ۶ صبح بیدار شوی ولی با هربار زنگ زدنش، یک پس کله ای به او میزنی و بدون آنکه به او بر بخورد بازهم پشت سرهم زنگ میزند و سر و صدا می کند تا مجبور شوی با چشمان بسته رخت خواب را ترک کنی!
اصلا اگر تلفن همراه نباشد که زندگینمیتوان کرد! زندگی با تلفن همراه! در کوچه و خیابان که نمی توانی بروی و با دیگران مسابقه بدهی اما با همین تلفن همراه می توانی در ۵ دقیقه با هزاران نفر مسابقه بدهی و در آخر هم اگر باختی و دهان به …… گفتن باز کردی، فقط خودت صدای خودت را میشنوی و دعوا و بزن بزن هم راه نمی افتد!
تلفن همراه استفاده های دیگری هم دارد که دیگر جای گفتنش نیست! فقط یادمان باشد که در هنگام غرق شدن در تلفن همراهمان، حواسمان به چشم و شکم و کلیه و جاهای دیگرمان باشد!!!
انشا غیر طنز تلفن همراه
در این دنیای پیشرفته، ما به ابزاری نیاز داریم تا بتوانیم کارهایمان را به سرعت انجام دهیم و در وقتمان صرفه جوییکنیم. یکی از این ابزار، تلفن همراهاست که با آن می توان به راحتی با دیگران ارتباط برقرار کرد بدون آنکه بخواهیم مسافتی طولانی را طی کنیم.
اگر مطلبی را ندانیم و کسی هم نباشد که از او بپرسیم می توانیم با جستجو کردن آن در اینترنت تلفنمان، کمتر از یک دقیقه جوابمان را پیدا کنیم. با تلفن همراه و امکانات آن هم می توانیم با تکنولوژی آشنا شویم و پیشرفت کنیم هم می توانیم با استفاده نابجا از آن از زندگی روزمره و کارهایمان عقب بمانیم و پس رفت کنیم؛ پس نحوه استفاده از تلفن همراه مهم است.
این تلفن همراه انقدر کارایی دارد که خیلی از کارهای ما را انجام می دهد؛ از ماشین حساب و پیامک گرفته تا حل کردن سوالاتمان. گاهی هم باید مواظب کارایی های زیاد تلفن همراه باشیم چرا که کمک گرفتن بیش از حد از آن هم می تواند ما را تنبل کند هم خلاقیت را از ما دور کند.
با تلفن همراه می توانیم لحظه های شاد و غمگینمان را ثبت کنیم و در آینده آن ها را نگاه کنیم. لحظاتی که دور هم جمع هستیم و می گوییم و می خندیم را می توانیم فیلمبرداری کنیم تا بعد ها از دیدن آن لذت ببریم و لبخند بزنیم. و یا با دوستان و فامیل ها عکس دسته جمعی به یادگار بگیریم.
اگر در اتوبوسیا بیرون از منزل باشیم، در جایی که هیچ سرگرمی ای وجود نداشته باشد، می توانیم با بازی های تلفنمان خود را سرگرم کنیم و از آن بهتر، خواندن کتاببا تلفن است؛ با این کار هم می توانیم سرگرم شویم هم از وقتگرانبهایمان مفید ترین استفاده را کنیم.
در این عصر فناوری، تلفن همراه یکی از پر استفاده ترین ابزار است که نتیجه استفاده از آن به نحوه به کاربرد آن توسط ما بر می گردد. پس از هر چیزی استفاده درست کنیم.
انشا درمورد تلفن همراه (غیر طنز)
اگر سی سال پیش به کسی میگفتید وسیله ای ساخته خواهد شد که بدون اینکه به سیم وصل باشد با آن میتوان ازتباط برقرار کرد بی شک به شما میخندید و با تعجب به شما نگاه میکرد.
اما امروزه یکی از مهمترین وسایل ارتباطی تلفن همراه است و بسیاری از بخش های زندگی ما به ان گره خورده است از پرداخت فیش های آب و برق گرفته تا تماشای تلوزیون و انجام کار های بانکی از طریق تلفن همراه میسر استشماره صد ها و هزاران نفر از دوستان و همکاران را میتوان در آن ذخیره و نگه داری کرد میتواند مانند یک منشی یادداشت ها را برای ما به خاطر بسپارد و در صورت لزوم به ما یاد آوری کند.
تقویم قرآن و انواع کتاب ها را میتوان در آن نگه داری کرد و به راحتی میتوان از آن در هر جایی بهره برد و چون اندازه ی آن کوچک است ما را از نگه داری قفسه های بزرگ و کتاب های قطور بی نیاز میکند.
با تلفن همراه در هر لحظه میتوانیم به دوستان و آشنایان خود دسترسی داشته باشیم و از اخرین اخبار جهان مطلع شویم اما این وسیله با ویژگی منحصر به فرد مضراتی هم دارد:
این دستکاه ممکن است ما را از جمع دوستان و اشنایان دور و منزوی کند و در حالی که در کنار آن ها هستیم از آن ها غافل باشیم
و ضعیفی چشم و امواج سرطان زا و …..
تلفن همراه زندگی امروزه را از خیلی از جهات راحت تر کرده است اما باید توجه داشته باشیم که بیش از حد از آن استفاده نکنیم و همیشه اعتدال را رعایت کنیم.
توجه :
حتما نظرات خود را زیر هر انشابنویسید تا ما نیز بیشتر برای شما انشا در سایت قرار بدهیم .باتشکر
برای دیدن سایر انشا ها بر روی هر کدام از موضوعات زیر کلیک کنید :
مقدمه:خیلی از ما آدم ها به کلمه ایی به اسم شانس در زندگی اعتقاد داریم و خیلی از ما ادم ها ان را تنه تصورات ذهنی خود می پنداریم و ان را تنها یک اسم تلقی می کنیم.
تنه ی انشا:همیشه گفته اند شانس تنها یک بار در خانه را می کوبد،این خود ما هستیم که با انتخاب ان خود را خوشبخت می کنیم و با رد ان فرصت های خوب را از دست می دهیم.شانس همان معنی فرصت را می دهد زیرا که در زندگی ما فرصت های خوب و عالی کمی رو به رویمان قرار می گیرد و ما باید با بیشترین دقت ان را انتخا ب کنیم و ان را از دست ندهیم.اما همه ی این فرصت ها یک ریسک بزرگ نیز بهحساب می آیند زیرا که اگر در ان درست پیش برویم ،اصطلاحا خوش شانسی اوردیم اما تنها یک لغزش و یک اشتباه کوچک در ان موجب بد شانسی میز شود و امکان دارد با همین اتفاق کل زندگیمان را از دست بدهیم.شانس خوب یا شانس بد داشتن تنها تصورذهنی اشتباهی است که در ذهن خیلی از ما انسان ها وجود دارد.انسان همیشه می تواند خوش شانس باشد و این تنها به هوش و درایت خود او بستگی دارد که کدام یک از فرصت ای زندگی را هوشمندانه انتخاب کند و در ان پیش برود.انسانی همیشه بدشانس است که فرصت های زندگیش را دائم و پشت سرهم از دست بدهد و به امید فردا هایی بهتر زندگی کند.همین فرصت ها هستند که فردای ما را رقم می زنند. با یکجا نشستن و تلاش نکردن قطعاً بد شانس ترین انسان روی کره ی زمین می شویم.
نتیجه گیری:زندگی فراز و نشیب های زیادی دارد. کسی در این زندگی موفق خواهد بود که از این فراز و نشیب ها درس و تجربه بگیرد و در مسیر زندگی گام بردارد.
سایر انشاها درباره شانس :
انشا شانس شماره ۱
موضوع انشا: شانس
قالب انشا: علمی
مقدمه :
واژه شانس چنین معنا شده است : شانس همان اقبال یا بخت است؛ چه بد باشد یا خوب. آنچه بهعنوان شانس رخ میدهد، خارج از کنترل فرد است و بدون توجه به اراده، قصد، یا نتیجهٔ مورد نظر است. دیدگاه فرهنگها نسبت به شانس از احتمال و تصادف تا ایمان و خرافه متفاوت است. برای نمونه، رومیان برای تجسّم شانس به الهه فورتونا معتقد بودند.بخت و شانس از واژههایی است که گاهی در بین مردم بهکار میرود و بیشتر ریشه در ادبیات و شعر و فرهنگ عامه دارد. اما آیا شانس و بد شانسی واقعیت دارد؟
متن انشا:
بیشتر ما انسان ها فکر میکنیم همیشه بدشانسیم و بقیه همیشه خوش شانس!
اما آیا این واقعیت دارد؟
واقعا چند بار از عبارت خوششانس برای «دیگران » و بد شانس برای «خودمان» استفاده کردهایم؟
ما عادت کرده این هر وقت اتفاق خوبی برایمان افتاد بگوییم که نتیجه تلاش و زحمت خودمان بوده است ، اما اگر اتفاق بدی بریمان افتاد بگوییم به خاطر بد شانسی است . شاید دلیلش این باشد که میخواهیم از زیر بار مسئولتی اشتباهاتمان فرار کنیم .
در مورد دیگران اما قضاوت ما کاملا برعکس است .
اگر برایشان اتفاقات خوبی بیافتد میگوییم ببین چقدر فلانی خوش شانس است ، و فراموش میکنیم همان فلانی چقدر برای زندگی و اهدافش تلاش و کوشش کرده است ولی اگر برایش اتفاق بدی بیافتد میگوییم تقصیر خودش است ، احتیاط نکرد ، تنبلی کرد، تلاش نکرد ، تحقیق نکرد.
به همین خاطر است که ما معمولا دیگران را خوش شانس و خودمان را بد شانس میدانیم .
اما بهتر است این را بپذیریم که بیشتر عوامل خارجی ( مشکلات و سختی ها و … ) برای همهی انسانها یکسان است، و ما بر اساس میزان آمادگیمان برای استفاده از فرصتها ، تلاش و کوشش و اراده مان در زندگی و البته خوش بینی و داشتن دید مثبت نیست به خودمان، خوششانسی یا بدشانسی را برای خودمان به ارمغان میآوریم.
نتیجه گیری:
باور داشتن به شانس، یعنی راحت کردن خودمان از پذیرفتن اتفاقاتی که در زندگی مان می افتد .
یعنی قبول نکردن اینکه خودمان مسولیت زندگی خودمان را برعهده داریم.
بیایید به شانس اعتقاد نداشته باشیم.
انشا شانس شماره ۲
موضوع انشا: خوش شانی یا بد شانسی در قالب داستان با مقدمه و نتیجه گیری
قالب انشا: داستانی
مقدمه :
قدیم تر ها اسمش بخت و اقبال بود و حالا شانس صدایش میزنند …
یکی بخت بلندی داشتی و دیگری اقبال شومی ، یکی خوش شانس بود و دیگری بد شانس!
اما ما که از گذشته و آینده و صلاح و مصلحت خودمان و دیگران آگاه نیستیم چطور به خودمان و دیگران برچست خوش شانسی و بد شانسی میزنیم ؟
با من برای خواندن یک داستان زیبا همراه شوید تا معنی سخنانم را متوجه شوید.
متن انشا:
پیر مردی در روستا بود که یک پسر و یک اسب داشت.
روزی اسب پیرمرد فرار کرد همه همسایه ها برای دلداری به خانه پیر مرد آمدند و گفتند:عجب بد شانسی آوردی که اسبت فرارکرد! پیرمرد جواب داد:
از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟
همسایه ها با تعجب جواب دادن: خوب معلومه که این از بد شانسیه! هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیر مرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت. این بار همسایه ها برای تبریک نزد پیرمرد آمدند: عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت به همراه بیست اسب دیگر به خانه بر گشت! پیر مرد بار دیگر در جواب گفت:
از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟
فردای آن روز پسر پیرمرد در میان اسب های وحشی، زمین خورد و پایش شکست. همسایه ها بار دیگر آمدند: عجب شانس بدی! وکشاورز پیر گفت:
از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟
وچند تا از همسایه ها با عصبانیت گفتند: خب معلومه که از بد شانسیه تو بوده پیرمرد احمق! چند روز بعد نیروهای دولتی برای سربازگیری از راه رسیدند و تمام جوانان سالم را برای جنگ در سرزمینی دوردست با خود بردند. پسر کشاورز پیر به خاطر پای شکسته اش از اعزام معاف شد. همسایه ها بار دیگر برای تبریک به خانه پیرمرد رفتند: عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد! و کشاورز پیر گفت:
از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟…
انشا شانس طنز
نتیجه گیری:
بله ، همه این بدشانسی یا خود شانسی ها میتواند در موقعیت های مختلف تعریف متفاوتی داشته باشد ، اتفاقی که یک لحظه از نظر شما بد شانسی وحشتناکی است شاید با گذشت زمان به این نتیجه برسید که یک خوش شانسی واقعی بوده است ، پس بد نیست پیش از هر چیز به حکمت خداوند احترام بگذارید و هر اتفاق بد و خوبی کوچکی را نشانه ای از بدشانس بودن یا خوش شانس بودن خود ندانید.
انشا شانس سال نهم
انشا شانس شماره ۳
موضوع انشا: خاطرات یک دختر بدشانس
قالب انشا: خاطره گویی/ داستانی
مقدمه :
آیا شما به شانس اعتقاد دارید ؟
خودتان را انسان خوش شانسی میدانید یا بد شانس ؟
حتی اگر به شانس اعتقاد نداشته باشید حتما با من موافقید که بعضی روزها کمی سخت تر و با اتفاقات سخت تری نسبت به بقیه روزهای سپری میشود که میتواند اسمش بد شانسی با شد یا تصادف و اتفاق .
این انشا خاطرات یک روز سخت من است که برای شما تعریف میکنم.
متن انشا:
نور صبحگاهی که به صورتم تابید، آرام چشمهایم را باز کردم.کمی بهچپ و راست خودم را کشیدم تا بدنم بعد از هشت ساعت در رختخواب بودن کمی نرم تر شود. بعد آرام نیم خیزشدم و در رختخواب نشستم.در این فکربودم که امروز هوا خوب است، حتماً روز خوبی راخواهم داشت ؛ ولیکسی چه می داند امروزشانس با من یار باشد یا نه! هنوزکاملاً خواب از سرم نپریده بود که صدایمادربه گوشمرسید :« وای! چقدر لفت میدی بجنب دیرتمیشه!» سعیکردم سریع تر بهکارهایم برسم تا بهموقع به مدرسه بروم.
انشا شانس کلاس نهم
برای شستن دست و رویم به دستشوئی رفتم که باز صدایمادر به گوشم رسید:«آب از سحر قطع شده از آب داخل لگن استفادهکن!» با صرفه جویی تمام دستورویم را شستم و از دستشویی بیرون آمدم .صبحانه خوردم و موقع لباس پوشیدن یادم آمد که دیروز دکمه یلباسم افتادهبود ! با عجله به دنبال لباس بودم که بپوشم و خودم را به خیابان برسانم اگر ساعت از ۸ می گذشت خط واحد حرکت می کرد و تا آمدن اتوبوس بعدی باید نیم ساعت صبر می کردم.
انشا شانس کوتاه
کفش هایم را پوشیدم؛ هنوز بند هایش رانبسته بودم که سایه ای سنگین را روی سرم احساسکردم وقتی به بالا نگاه کردم صاحبخانه را دیدم که با قامتی ایستاده فقط به من نگاه می کرد همانطور که خودم را با بند کفشم سرگرم می کردم سلام و صبحبخیرگفتم ؛ اما صاحبخانه همان اول صبح توپش پربود و با صدای خشن و کلفت خیلی قاطعانه تأکید کرد که امروز آخرین روز برای پرداخت کرایه خانه استو بدون آنکه چیزیبگوید از جلوی چشمانمگذشت.
انشا شانس نهم
حالا دیگه مطمئن بودم که با تأخیری که رخ داده به اتوبوس نخواهم رسید؛خودم را به خیابان رساندم. تعدادی مسافر ایستاده بودند من نیز آخرصف ایستادم جالب بود اتوبوس ربع ساعت با تأخیر آمد و من با موج افرادی که می خواستند سوار شوند به داخل اتوبوس هُل داده شدم. درتمام مسیر یک لحظه هم نتوانستم بنشینم؛ تمام مدّت دستم به میله وسط اتوبوس بود و با حرکت و ترمز اتوبوس به جلو و عقبمیرفتم. بالاخره به مدرسه رسیدم و تا وقتی زنگ بخورد هم مدام بد بیاری و سختی های پشت سر هم را تجربه کردم .
انشا شانس با مقدمه
امروز واقعاً روز سختی بود.
درتمام این موقعیت ها خدا رو شکر می کردم وقتی لحظهای به این فکر نکرده بودم که این همه بدبیاری ازکم شانسی من است.یعنیمیشه یک روز صبح با صدای لذت بخش پرندهای ازخواب بیدار شوم وپس ازگرفتن دوش صبحگاهی وخوردن صبحانه ای لذیذ سوارماشینم شومصدای آرام موسیقی گوشم رانوازش دهد وپس ازگذشتن از خیابان هاو کوچه های شهر و لذت بردن از طبیعت زیبا به محل کارم برسم و با حضور همکاران فعال وکوشا که هرکدامشان کاملاً وظیفهشناس هستند به کارم برسم و درپایان روز با اعصابی راحت به خانه برگردم .
نتیجه گیری:
حالخودتان قضاوت کنید آیامن بدشانسم؟ آیا من کم شانسم؟ آیا حقیقت دارد که صبح از کدام دنده بیدار شویم ؟ چپ یا راست بودن تأثیری دارد؟ شماچقدر اعتقاد دارید؟
انشای شانس
انشا شانس شماره ۴
موضوع انشا: آیا شانس وجود دارد ؟ آیا شما به شانس و بد شانسی اعتقاد دارید؟
قالب انشا: ساده و روان
مقدمه :
شانس یکی از کلماتی است که بسیاری از ما در زندگی مان بارها و بارها از آن استفاده کرده یا آن را شنیده ایم و تاکنون ضرب المثل های زیادی نیز درباره آن گفته شده است. برخی افراد که مدام در زندگی با مشکلات و اتفاقات بد روبرو می شوند اعتقاد دارند شانس خوبی در زندگی نداشته اند، این افراد بخت و اقبال و شانس را مقصر رخدادهای زندگی خود می دانند و اغلب اوقات از بدشانسی خود گله می کنند و حتی بر این باورند که افراد موفق، داشته های شان را مدیون شانس خوب زندگی شان هستند، چون آن ها خوش شانس هستند!
متن انشا:
به نظر من هیچ چیز در این دنیا شانسی رخ نمی دهد، خداوند به هر انسانی توانایی و استعدادهای خاص خودش را داده و هیچ دو نفری از هر لحاظ شبیه هم نیستند. زندگی براساس قواعد و قوانینی طراحی شده که خداوند برای کائنات در نظر گرفته است. در قانون زندگی کسانی که با بهره گیری از هوش و با تحمل دشواری ها، برای رسیدن به اهداف خود پافشاری می کنند با افرادی که از استعدادهای خدادادی خود به درستی استفاده نمی کنند یا آن را هدر می دهند یکسان نیستند.
انشای شانس طنز
گاهی می گویند: “شانس در خانه فلانی را زده است …” اما این شانس در خانه همه را می زند، همه افراد در زندگی شان با فرصت های بسیار خوبی روبرو می شوند که برخی از این فرصت ها کمال استفاده را کرده و رخدادهای زنجیروار مثبت باعث شکوفایی مالی، علمی و … در آن ها می شود به گونه ای که از دید افراد غریبه تر به نظر می رسد آن ها بسیار خوش شانس هستند.اما برخی دیگر با توجه نکردن به فرصت پیش رو، حتی جلوی فرصت هایی که ممکن بود بعد از آن پیش بیاید را گرفته و به نظر می رسد آدم بدشانسی هستند.
نتیجه گیری:
به طور کلی خداوند عادل همه چیز را به گونه ای چیده که به کسی حتی به اندازه ذره ای ستم نشود، خوشبختی هیچ کس به فقر یا ثروتمند بودن پدر و مادرش، کشوری که در آن متولد شده یا رنگ پوست و زیبایی ظاهری اش نیست، این طور نیست که بگوییم آن کس که زیبا یا در خانواده ثروتمند متولد شده خوش شانس است و بقیه بدشانس بوده اند. این مسئله، انکارنشدنی است و می توان نمونه های آن را با نگاهی به تاریخ و مطالعه زندگی بزرگان علم و هنر به وضوح دید.
انشا درباره شانس
انشا شانس شماره ۵
موضوع انشا: شانس وجود ندارد.
قالب انشا: غیر طنز – علمی
مقدمه :
بیشتر ما به شانس در زندگی معتقد هستیم!
به نظر من شانس وجود ندارد و تنها اراده انسان هاست که حقیقت دارد.
یعنی شناخت به موقع و استفاده از فرصت ها و اراده قوی انسان است که او را در زندگی سعادتمند میکند
نه شانس و اقبال و بخت !!
متن انشا:
بعضی مواقع در زندگی فرصت هایی برای پیشرفت به وجود می آید اما ما آن ها را ندیده می گیریم و عدم موفقیت خود را به بد شانسی ربط می دهیم. اگر فرصت ها را دیدیم اما باز هم نتیجه ای حاصل نشد این از بدشانسی ما نیست، ممکن است کار را در زمان درستی انجام نداده باشیم. برای موفقیت باید تمام جوانب را بسنجیم و دقیقا در زمان درست کارهایمان را انجام دهیم.
انشا نهم صفحه ۲۱ شانس
البته بعضی موارد از اراده انسان خارج می باشد. در این گونه موارد باید مثبت اندیش بود و نهایت تلاش خود را به کار برد. فکر می کنم مثبت اندیش بودن و انجام دادن کارهای خوب برای خود و دیگران از هر چیزی مهم تر است زیرا در این صورت است که اطراف ما پر از انرژهای خوب و مثبت می شود و اتفاقات خوبی برای ما رخ می دهد. اگر اتفاقاتی در زندگی ما رخ داده که از آن به عنوان بد شانسی تعبیر می کنیم باید بدانیم که بعضی وقت ها چیزهایی که می خواهیم ممکن است به مصلحت ما نباشد و خداوند متعال به این موضوع آگاه است. پس نمی توانیم یک موضوع را فقط از دیدگاه خودمان بسنجیم زیرا ممکن است مواردی از چشم ما پنهان مانده باشد.
نتیجه گیری:
در پایان معتقدم انسان خوش شانسی هستم چون خانواده و دوستان خوبی دارم که بودنشان در زندگیم بسیار ارزشمند است. پیش افرادی زندگی می کنم که عاشقانه آن ها را دوست دارم و برای به دست آوردن هر چیزی در زندگی تلاش می کنم و می دانم که رسالت ما در این دنیا خوب زندگی کردن است.
انشا در مورد شانس پایه نهم
انشا شانس شماره ۶
موضوع انشا: معنی شانس و مفهوم آن در فرهنگ دینی
قالب انشا: مذهبی – علمی
مقدمه :
وقتی که در جمعی نشسته اید یا در مراسمی شرکت می کنید.بعضی از مردم درباره شانس یک دختر یا پسر حرف می زنند و می گویند فلانی شانس خوبی دارد و این شانس برای هر کسی پیش نمی آید. اما معنی شانس چیست و آیا وجود بدشانسی و خوش شانسی در افراد واقعیت دارد؟
متن انشا:
اگر به معنای شانس بیشتر توجه کنیم می فهمیم که شانس یک کلمه فرانسوی به معنای فرصت است. اگر به معنای آن توجه کنیم باید این فرصت را برای خود فراهم کنیم و این موقعیت را برای خود هموار کنیم و به قول بعضی ها این شانس را به خود بدهیم که در کارها و مراحل زندگی موفق باشیم. در اصل شانس داشتن یا نداشتن فقط یک تلقین است که بعضی از مردم در فکر و باور خود آن را می سنجند.
انشا در مورد شانس طنز
پس می توانیم بگوییم کسانی که در زندگی تلاش و کوشش می کنند و برای حل مشکلات خود می جنگند تا در زندگی موفق باشند این موفقیت از شانس آنها نیست بلکه بخاطر زحماتی است که در زندگی کشیده اند و حاصل آنرا می بینند.ولی مردم ظاهر بین آن را شانس او طلقی می کنند. همچنان که مفاهیم دینی و قرآنی ما آمده است : هر انسانی در زندگی فرصت های خوبی برای او پیش می آید که باید به نحو احسنت از آنها استفاده کند و این فرصت ها را غنیمت بشمارد.
نتیجه گیری:
پس شانس داشتن یا نداشتن فقط یک واژه است که در بین مردم رواج پیدا کرده و هیچ معنی خاصی ندارد هر کس می تواند شانس داشته باشد و شانس خود را به توجه به تجربیاتی که دارد امتحان کند تا بداند چه اندازه در زندگی موفق است.اگر انسان از روی احساسات کاری کرد که بعدا” پشیمان شد آن را از بد شانسی خود نداند چون خدا به انسان عقل داده تا بیندیشد و فکر کند و خود سرانه عمل نکند و تصمیم نگیرد.پایان .
انشا در مورد شانس کوتاه
انشا شانس شماره ۷
موضوع انشا: شانس یا بد شانسی ، یک باور غلط!
قالب انشا: ساده و کوتاه
متن انشا:
نظر شخصی من درباره ی شانس این است که هیچوقت به طور قاطع نمیتوان گفت که شخصی بسیار خوش شانس است یا بسیار بد شانس !
چون هیچ چیز از اینده معلوم نیست و هر اتفاقی میتواند رخ بدهد که هیچ کس هم از ان خبر ندارد و هیچوقت نمیتواند با قاطعیت تمام بگوید که این اتفاق رخ میدهد یا نه که این کاملا طبیعی است چون همه چیز کاملا شانسی است.
بعضی از مردم نظر کاملا اشتباه و غلطی راجب شانس دارند که اصلا با عقل و منطق جور در نمی اید مثل اینکه بگویید کسی که خیلی پولدار است شانس زیادی داشته و خداوند شانسی وی را پولدار کرده است ولی این کاملا اشتباه است. این شخص حتما پول و مقامی را که داشته با تلاش و کوشش خود به دست اورده است نه شانسی و همچنین این بسیار غلط است که فکر بکنیم کار های خدا شانسی است و برای خوش شانس ها است در کار خدا فقط حکمت و بخشش راه دارد نه چیز دیگری پس هیچوقت فکر نکنید خدا به ادم های خوش شانس لطف دارد.
نتیجه گیری:
هر کس باید در این دنیا برای رسیدن به اهدافش تلاش کند و به خدا توکل داشته باشد . پس شانس و بد شانسی وجود ندارد.
انشا در مورد شانس پایه ی نهم
انشا شانس شماره ۸
موضوع انشا: اعتقاد به شانس
قالب انشا: علمی
مقدمه :
خیلی از ما آدم ها به کلمه ایی به اسم شانس در زندگی اعتقاد داریم و خیلی از ما ادم ها ان را تنه تصورات ذهنی خود می پنداریم و ان را تنها یک اسم تلقی می کنیم.
متن انشا:
همیشه گفته اند شانس تنها یک بار در خانه را می کوبد
این خود ما هستیم که با انتخاب ان خود را خوشبخت می کنیم و با رد ان فرصت های خوب را از دست می دهیم.
شانس همان معنی فرصت را می دهد زیرا که در زندگی ما فرصت های خوب و عالی کمی رو به رویمان قرار می گیرد و ما باید با بیشترین دقت ان را انتخا ب کنیم و ان را از دست ندهیم.اما همه ی این فرصت ها یک ریسک بزرگ نیز بهحساب می آیند زیرا که اگر در ان درست پیش برویم ،اصطلاحا خوش شانسی اوردیم اما تنها یک لغزش و یک اشتباه کوچک در ان موجب بد شانسی میز شود و امکان دارد با همین اتفاق کل زندگیمان را از دست بدهیم.
انشا در مورد شانس برای پایه نهم
شانس خوب یا شانس بد داشتن تنها تصورذهنی اشتباهی است که در ذهن خیلی از ما انسان ها وجود دارد.انسان همیشه می تواند خوش شانس باشد و این تنها به هوش و درایت خود او بستگی دارد که کدام یک از فرصت ای زندگی را هوشمندانه انتخاب کند و در ان پیش برود.انسانی همیشه بدشانس است که فرصت های زندگیش را دائم و پشت سرهم از دست بدهد و به امید فردا هایی بهتر زندگی کند.همین فرصت ها هستند که فردای ما را رقم می زنند. با یکجا نشستن و تلاش نکردن قطعاً بد شانس ترین انسان روی کره ی زمین می شویم.
نتیجه گیری:
زندگی فراز و نشیب های زیادی دارد.
کسی در این زندگی موفق خواهد بود که از این فراز و نشیب ها درس و تجربه بگیرد
و با تلاش در مسیر زندگی گام بردارد.
انشا در مورد شانس با مقدمه
انشا شانس شماره ۹
موضوع انشا: شانس چیست؟ آدم های خوش شانس چه ویژگی هایی دارند؟
قالب انشا: علمی
مقدمه :
شانس چیست؟ آدم های خوش شانس چه ویژگی هایی دارند؟ آیا شانس واقعاً وجود دارد؟ چه نکاتی باعث می شود که یک نفر در زندگی اش خوش شانس باشد؟ و آیا ما می توانیم به صورت ارادی خوش شانس باشیم؟ در این انشا سعی می کنیم به این سوالات و سوالات دیگر در مورد شانس جواب درستی بدهیم.
متن انشا:
آیا شانس یک امر تصادفی است یا نوع تفکر و رفتار ما میتواند روی بخت و اقبالمان تأثیر بگذارد؟
به نظر می آید شانس بیشتر از این که یک امر تصادفی با آموزش و تغییر در سبک زندگی و تفکر قابل دستیابی باشد.
اما چرا بعضیها نسبت به بقیه خوش شانس تر هستند؟
اگر تا به حال برایتان پیش آمده که این سوال را از خود بپرسید، بد نیست دوباره به آن فکر کنید.
انسانها خودشان خوششانسی یا بداقبالی خود را رقم میزنند.
در یک مطالعه علمی به تفاوتهای میان انسانهایی که خودشان را خوششانس یا بدشانس تصور میکنند، پرداخته شده است
اما نتیجه نهایی چیست؟
شانس یک قابلیت جادویی یا حاصل یک تصادف نیست و کاملا تحت تأثیر نحوه تفکر و رفتار ماست.
آدمهایی که از نظر ما “خوششانس”هستند، در واقع به خوبی از عهده انجام این ۳ مورد برآمدهاند:
۱. استفاده از فرصتهای تازه
آنهایی که خودشان را خوششانس میدانند، این توانایی را دارند که به موقع فرصتها را به چنگ آورند و از آنها استفاده کنند.
انسانهای بدشانس درست برعکس عمل می کنند.
آنها به برنامه یکنواخت خود عادت کرده اند و حتی اگر فرصتی برایشان پیش بیاید، از رفتن به سمت آن میترسند.
۲. در انتظار موفقیت
از آنجایی که آدمهای خوش شانس خوشبین هم هستند، انتظار دارند در همه کارها موفق شوند.
این طرز فکر باعث میشود پیشبینیشان درست از آب درآید.
این رویکرد البته همیشه هم جواب نمیدهد .
اما داشتن تفکر مثبت به آنها این قدرت را می دهد که حتی در شرایط سخت هم ناامید نشوند.
در آدمهای بدشانس اما، این بدبینی است که کنترل را در دست می گیرد.
آنها بیشتر مواقع دلمرده و غمگین هستند.
۳. حفظ تفکر مثبت
حفظ تفکر مثبت کلیدی ترین نکته به حساب می آید.
اتفاقات بد برای همه می افتند اما آدمهای خوششانس این توانایی را دارند که دوباره روی پای خود بایستند.
آنها از تجربیات خود درس می گیرند و ادامه می دهند.
چنین رویکردی حتی می تواند بدشانسی را به خوششانسی تبدیل کند.
اما آنهایی که خود را بداقبال می دانند، حتی با کوچکترین مسأله منفی کاملا به هم می ریزند.
آنها مطمئن اند که آینده ای تیره و تار انتظارشان را می کشد و تلاش کردن هیچ فایدهای ندارد.
نتیجه گیری:
در پایان باید اینطور نتیجه گرفت خوش شانسی یا بد شانسی یه امر جادویی نیست بلکه ناشی از طرز تفکر و رفتار و سبک زندگی خود ما آدم هاست. در واقع این که چطور زندگی کنیم و با مشکلات چطور برخورد کنیم و چقدر مثبت یا منفی اندیش باشیم ما را تبدیل به انسان هایی خوش شانس یا بد شانس میکند.
انشا در مورد شانس کلاس نهم
انشا شانس شماره ۱۰
موضوع انشا: پدیده ای به نام شانس
قالب انشا: در قالب زبان غیر رسمی
مقدمه :
با نام خدا انشام رو در مورد پدیده شانس شروع میکنم.
متن انشا:
ایا منطقیه که بگیم من ادم خوش شانسیم یا بد شانس ، نمی دونم ازهرکی هم سوال میکنم نه ردش میکنه و نه قبولش داره.اما من خیلی از وقتا به این پدیده اعتقاد پیدا میکنم ، مثلا بعضی وقت ها بخصوص وقته امتحان ها یکدفعه میبینی یه معجزه میشه و سوالات امتحانم همونایی هستند که خونده بودم و یا یکدفعه یک تقلب از طرفه یکی از بچه های با معرفت کلاس به دست من میرسه و اونجاست که میگم شانس با من یار بوده. یا اینکه وقتی امتحانم یا کاری که میخوام انجام بدم درست و حسابی از پسش بر نمیام میگم شانس نیاوردم یا شانس نداشتم.
انشا در مورد شانس با مقدمه و بدنه و نتیجه
ولی خوب که فکر میکنم به این نتیجه میرسم که شانس یه پدیده درونی است و به افکار مثبت و منفی خوده انسان بستگی داره ، واینکه میگم شانس اوردم یا نه اونم مربوط به همین افکاره ماست. بعضی وقتا هم به تلاشی که برای انجام کار میکنیم داره مثلا وقتی میبینیم کسی تو کارش موفق تره میگیم چه شانسی اورده طرف ولی فکره اینو نمیکنیم که چقد برای رسیدن به این جایگاهی که هست تلاش کرده و زحمت کشیده و زود ربطش به شانس میدیم .
بعضی وقتا هم شانس و قسمت رو کنارهم میزاریم مثلا وقتی کسی تصادف میکنه و اتفاقی برایش میفته میگیم این اتفاق شانسش بوده ، یا اینکه قسمتش بوده این اتفاق واسش بیفته . اما اینجا به این فک نمی کنیم که اگه اون شخص احتیاط کرده بود شاید این اتفاق برایش نمیفتاد .
انشا در مورد شانس صفحه ۲۱ مهارت نوشتاری نهم
ولی خب بعضی وقتا هم یه اتفاقاتی میفته که خارج از اختیار ماست و اصلا انتظارشو نداریم مثلا برنده شدن یه ماشین ۲۰۰میلیونی در یه قرعه کشی بزرگخوب تو این قضیه باز میشه گفت اون نظرم که گفتم بستگی به افکار و تلاش انسان داره رد میشه ،اخه هرچقد هم بتونم مثبت فک کنم و بگم من برنده میشم قطعا برنده نمیشم و این خودش میتونه یه شانس باشه.
نتیجه گیری:
بیشتر وقت ها شانس به خاطر تلاش و افکار مثبت به سراغ ما میاد ولی مردم میگن ببین چقدر خوش شانس بوده ولی نمیگن چون تلاش کرده و خوش بین بوده موفق شده یا اگه یکی اتفاق بدی براش بیافته نمیگن از روز بی احتیاطی و بی فکری یا تنبلی بوده میگن طرف چقدر بدشانس بوده که این اشتباهه. ولی گاهی یه اتفاقای خارج از اختیار ما برایمون میافته مثل قرعه کشی بانک که شاید واقعا بشه اسمش رو گذاشت خوش شانسی .
انشا در مورد بخت و اقبال
انشا شانس شماره ۱۱
موضوع انشا: خاطرات یک انسان خوش شانس
قالب انشا: داستانی – طنز
از بدو تولد موفق بودم، وگرنه پام به این دنیا نمیرسید. از همون اول کم نیاوردم، با ضربه دکتر چنان گریه ای کردم که فهمید جواب «های»، «هوی» است. هیچ وقت نگذاشتم هیچ چیز شکستم بدهد، پی درپی شیر میخوردم و به درد دلم توجه نمیکردم! این شد که وقتی رفتم مدرسه از همه هم سن و سالهای خودم بلندتر بودم و همه ازم حساب می بردند.
انشا درباره شانس تخیلی
هیچ وقت درس نخوندم، هر وقت نوبت من شد که برم پای تخته زنگ می خورد.هر صفحه ای از کتاب را که باز میگردم، جواب سوالی بود که معلمم از من می پرسید. این بود که سال سوم، چهارم دبیرستان که بودم، معلمم که من را نابغه می دانست منو فرستاد المپیاد ریاضی! تو المپیاد مدال طلا بردم! آخه ورق من گم شده بود و یکی از ورقه ها بی اسم بود، منم گفتم اسممو یادم رفت بنویسم!
انشا درباره شانس در زندگی انسان
بدون کنکور وارد دانشگاه شدم هنوز یک ترم از نگذشته بود که توی راهروی دانشگاه یه عینک پیدا کردم. اومدم بشکنمش که خانمی سراسیمه خودش را به من رسوند و از این که دسته عینکش رو پیدا کرده بودم حسابی تشکر کرد و گفت: نیازی به صاف کردنش نیست زحمت نکشید این شد که هر وقت چیزی از زمین برمی داشتم، یهو جلوم سبز میشد و از این که گمشده اش را پیدا کرده بودم حسابی تشکر میکرد. بعدا توی دانشگاه پیچید: دختر رئیس دانشگاه، عاشق ناجی اش شده، تازه فهمیدم که اون دختر کیه و اون ناجی کیه!
انشا درباره شانس نگارش نهم
یک روز که برای روز معلم برای یکی از استادام گل برده بودم یکی از بچه ها دسته گلم رو از پنجره شوت کرد بیرون، منم سرک کشیدم ببینم کجاست که دیدم افتاده تو بغل اون دختره! خلاصه این شد ماجری خواستگاری ما و الان هم استاد شمام!
کسی سوالی نداره؟
انشا درباره شانس طنز
انشا شانس شماره ۱۲
موضوع انشا: داستان خوش شانسی من
قالب انشا: داستانی – طنز
مقدمه :
به نام آن که آفریدگار همه چیز و همه عالم است…
متن انشا:
چند سال پیش من و خانواده ام در یکی شعبه بانک حسابی باز کردیم .
یهو پدرم گفت: خانم چی میشه می شه ما توی قرعه کشی ببریم .
من گفتم آخه پدر من ما اگه شانس داشتیم خواهر و برادر لوک خوش شانس بودیم .
ساعت حول وحوش ساعت ۲۱:۳۰شب بود تلفن همراه من زنگ خورد و پاسخ دادم: بله.
من:آقای محترم من با کسی شوخی ندارم لطفا مزاحم نشوید.
پشت تلفن:خانم هنرمند به خداشوخی نمی کنم اگه باور ندارید لطف کنید بزنید شبکه دو تا متوجه شوید .
من: یه لحظه صبر کنید تلویزیون رو روشن کنم وقتی تلویزیون را روشن کردم دیدم بله .
پشت تلفن:حالا خانم باور کردین من دروغ نمی گم.
نتیجه گیری:
نتیجه میگیریم شانس حتی در خونه آدمای بد شانس هم میاد … البته به ندرت !
انشا درباره شانس کلاس نهم
انشا شانس شماره ۱۳
موضوع انشا: خاطرات یک انسان بد شانس
قالب انشا: داستانی – طنز
شانس از نظر پیرامون ما نشان دهنده نیک بختی واقبال ما و یا باالعکس می باشد.
به افراد ازنظر شانس خوش شانس بد شانس وامروزه خر شانس هم میگویند.
من در جامعهء امروزی جزء انسان های بد شانس هستم واز این رو من داستان یک روز زندگی خود را برای شما باز گو می کنم .
انشا درباره شانس نهم
شب بود خسته بودم می خواستم بخوابم همین که چشمانم را می بستم صدای ازار دهندی زیر گوشم بود چشمانم رو باز کردم دیدم جمعی از پشه ها درست وسط زمستان دارند ویز ویز میکنند درحدی عصابم بهم ریخته بود که میخواستم صبح که پشه ها خوابند برم بالا سرشون ویز ویز کنم دیگ خواب از سرم پرید بود .
رفتم سراغ گوشیم یک لحظه خیلی احساس تنهایی کردم دلم برا دوستانم تنگ شده بود اخه خیلی وقت بود که ندیده بودمشون دبیرمون گفته بود هرچی بخوای میتونی از طریق اینترنت دانلود کنی تصمیم گرفتم دوستامو از اینترنت دانلود کنم اما نشد.
انشا درباره شانس پایه نهم
نمی دونم چرا شارژ گوشیم تموم شد همین که اوردم بزنم به برق ،برق رفت که دیدم ناگهان دارند در می زنند رفتم در رو باز کنم دیدم که برق بزرگتر شو اورده سرم که چرا در شب اوج بالا از برق استفاده کردم خلاصه کار به دعوا و دادگاه کشید تااینکه بالاخرء دست از سرم برداشتند اومدم خونه دیگ ظهر شده بود .
اومدم کمی ناهار بخورم که اشتهام کور شد فکرشم نمی کردم همچنین اتفاقی بیفته مجبور شدم اشتهامو ببرم مدرسه ی نابینایان وقتی وارد مدرسه که شدم بچه ها شپش گرفته بودند ومن این موضوع نمیدونستم و به طور اتفاقی شپش گرفتم رفتمارایشگاه موهامو زدم والانم موهام قهر کردند دیگه نمی خوان دربیان دیگه انقدر من بد شانس و بدبخت بودم که از مشکلاتم فرار کردم والانم گم شدم بنابراین فهمیدم که اونقدر که دلم میگیره شانسم نمیگیره.
امیدوارم شما نیز فهمیده باشید من چقدر بد شانسم .
انشا درباره شانس کوتاه
انشا شانس شماره ۱۴
موضوع انشا: شانس یا بخت و اقبال …
قالب انشا: کوتاه به زبان ساده
مقدمه :
این بار شانس با من یار نبود.
اصلاً من هیچ وقت شانس نداشتم.
کلمات متداولی که عامه مردم در زندگی روزمره خود استفاده می کنند. شانس،بخت،اقبال و …
متن انشا:
نمی دانم؛ شاید شاید حق با آنها باشد ، شاید آری و شاید هم نه
دیدگاههای مختلفی در این مورد وجود دارد که از احتمال و تصادف تا ایمان و خرافه متفاوت است.
البته برخی افراد شانس را گونه معنی می کنند که گویی واقعاً زندگی آنها بر این مبنا استوار شده است،
بعد از هر اتفاقی افکاری در مورد شانس در خود به وجود میآورند که یک زندگی را بر یک ترتیب خاصی بیان میکند.
تقدیر،قسمت،سرنوشت؛ من شانس را اینگونه می شناسم.
در واقع شانس پدیدهای است که ما خودمان به آن روح و جان می دهیم.
اما به نظر من شانس اصلاً وجود خارجی ندارد.
از نظر من خراب کردن امتحان هیچ ارتباطی با شانس بد ندارد.
نتیجه گیری:
ما آمدهایم تا سرنوشت خود را با پندار و رفتارمان بسازیم آری شانس خود ما هستیم.
انشا درباره شانس برای کلاس نهم
انشا شانس شماره ۱۵
موضوع انشا: اعتقاد به خوش شانسی و بد شانسی
قالب انشا: به زبان ساده – غیر طنز
مقدمه :
به نظر من اعتقاد به بدشانسی یا خودشانسی تنها از یک کله پوک برمی آید .
میپرسید چرا ، پس به انشای من توجه کنید.
متن انشا:
از بس این جمله را میگویی کلافه ام کرده ای.
عادت کرده ای بعد هر اتفاق ناخوشایند بگویی چقدر بدشانس بودم هستم و خواهم بود.می گویی من اگر تلاش کنم ،می کنم و خواهم کرد،به جایی نمی رسم نرسیدم و نخواهم رسید.چون بدشانسم اما تو کله پوکی بیش نیستی.چرا اینقدر خودت را بدشانس میدانی؟ مشکل از آنجایی شروع می شود که با دیدگاهی ضعیف و نامناسب به هر اتفاق نگاه می کنی.کله پوکی یعنی علت را پیدا می کنی،راه چاره را هم می دانی،اما آنقدر غرور داری که تقصیر را گردن شانس بیچاره می اندازی.کاری کردی که شانس هم به خود بدشانس می گوید.مشکل های تو ربطی به شانس ندارند.
انشا درباره شانس با مقدمه
از میان تمام کهکشان ها ما در کهکشان راه شیری هستیم،از بین منظومه ها منظومه ما شمسی است.از تمام سیارات ما در سیاره زمین زندگی می کنیم.به این ترتیب تا به خود برسیم باید قاره ها ، کشور ها،شهر ها و … را طی کنیم.در میان تمام کار هایت در یک کار مشکلی پیش می آید که این مشکل در دنیای ما آنقدر کوچک کوچک کوچک است که با دیدگاه و بینش درست اصلا دیده نمی شود. اما توی کله پوک همان مشکل کوچک کوچک کوچک را سه برابر کهشانمان بزرگ میکنی!
دیدگاهت را عوض کن!!!
یادت باشد دیدگاه درست تنها مثبت نیست.
باید بگویم دیدگاه درست مثبت و منفی هر دو نیازند:
یکی هواپیما را میسازد و دیگری چتر نجات را…
نتیجه گیری:
دوست عزیز،باید با دیدگاه مثبت و منفی درست به مشکلات نگاه کنی.کله پوکی را کنار بگذارری و شانس بیچاره و بدبختی که گیر تو افتاده را خوشبخت کنی.حالا اگر جرعت داری باز بگو من بدشانسم!
توجه :
حتما نظرات خود را زیر هر انشابنویسید تا ما نیز بیشتر برای شما انشا در سایت قرار بدهیم .باتشکر
برای دیدن سایر انشا ها بر روی هر کدام از موضوعات زیر کلیک کنید :
زالوها دارای سه آرواره و نیز دارای دندانهای کوچیکی هستند، که این موضوع اولین بار توسط ابن سینا مطرح شده است. لزج، چسبنده و تک جنسیتی هستند که معمولا از لحاظ اندازهای کوچک هستند و اندازه آنها از ۵ سانتیمتر شروع میشود که بعد از تغذیه ۱۵ میلیلیتر از خون طی ۲۰ الی ۲۵ دقیقه که ممکن است حتی تا ۴۵ دقیقه نیز طول بکشد، اندازه آنها میتواند تا ۲۵ سانتیمتر نیز برسد.
استفاده از زالو در پزشکی دو هزار و پانصد سال قبل در ایران، مصر، یونان و روم وجود داشته و رفته رفته به سمت اروپا نیز میل پیدا کرده است. از قرن نوزده استفاده از زالو پیشرفت به سزایی داشته و در تسکین دردهایی از جمله سردرد و نیز در تب، زخمهای عفونی، آبسه، دمل، زخمهای پوستی استفاده میشده است.
استفاده از زالو در پزشکی اگر با رعایت نکات بهداشتی صورت گیرد، هیچ منعی ندارد، چراکه زالو میتواند به عنوان یک ناقل برای انتقال بیماریهای باکتریایی عمل کند. در برخی موارد افراد نسبت به زالو آلرژی نشان میدهند. در هر صورت بروز این موارد خطرناک نیست و روند بهبود آن به سرعت انجام میشود.
نکات ضروری در زمان استفاده از شیوه زالو درمانی
۱٫حساسیت به زالو از موارد بسیار نادر ولی محتمل است.
۲٫در دوران قاعدگی نیز از این شیوه درمانی استفاده نشود.
۳٫ افراد مبتلا به مشکل خود ایمنی نباید از زالو درمانی استفاده کنند.
۴٫اگر فردی مبتلا به بیماری باشد که به واسطه آن با مشکل انعقاد خون روبهرو است باید این مسئله را با درمانگر خود حتما مطرح کند
استفاده از زالو الزاما باید ھمراه با مراقبت پزشک بھداشت کامل و اطلاعاتی از نحوه مصرف زالو باشد . زالوھا باید از مناطق بکر و کاملا طبیعی تھیه شود. زالو باید یک بار بیشتر مصرف نشده باشد هرگز نباید زالو پس از خونخواری دوباره استفاده شود . در قرون ھای پیش احتمال سرایت کم تر بوده است
اما اینک که در در زمان ھای طولانی انجام می شده است , در نتیجه احتمال سرایت بیماری ھا نیز کم تر بوده است عرض چند ساعت با وسایل سریع السیر می توان به اقصی نقاط جھان سفر نمود. در نتیجه ارتباط مردم جهان با یکدیگر , امکان سرایت بیماری ھا بسیار فراتر از گذشته است.
شهاب سنگ به تنهایی تهدید بزرگی برای حیات به شمار می رفت، اما شواهد و قرائن نشان از یک عامل بزرگ آتش فشانی داشتند. فوران های آتش فشانی در هند کنونی، باعث بیرون آمدن سنگ های مذاب و گازهای سوز آور شدند که اسیدی شدن اقیانوس ها را در پی داشت.
این رخدادها اکوسیستم را مدت ها قبل و بعد از برخورد شهاب سنگ از حالت عادی خارج و ناپایدار کردند. اکنون برخی محققان بر این باورند که ضربه حاصل از برخورد شهاب سنگ بر شدت فوران ها نیز دامن زده بود.
دلایل انقراض دایناسورها در اواخر مزوزوئیک:
۱-پیشروی دریاها که باعث نابودی مرداب ها و محیط تغذیه دایناسورها شد.
۲-شیوع برخی بیماری های خاص.
۳ -افزایش تعداد پستانداران تغذیه کننده از تخم دایناسورها
۴-برخورد یک شهاب سنگ بزرگ یا زمین که باعث ایجاد ابر عظیمی از گرد و خاک شد و جلوی تابش نور خورشید را گرفت و به مرگ دایناسورها بر اثر سرمای شدید، منجر شد.
شواهد و مدارک فقط به این موارد ختم نمی شود
در نشست جامعه ی زمین شناسان که سال گذشته برگزار شد، دپالما از فسیل ماهی های یافت شده از درون رسوبات سونامى پرده برداشت. وی در آن نشست اعلام کرد: ” این ها پیکر های مرده اند. اگر تعدادی از بازرسین یک صحنه ی جرم، پای به یک ساختمان سوخته بگذارند، چطور متوجه می شوند که شخص مورد نظر قبل یا در حین آتش سوزی جانش را از دست داده است؟ خب، مطمئنا آثار کربن و دوده در شش ها بررسی می شوند. در این مورد
چون ماهی ها آبشش دارند آن اندام ها را بررسی کردیم. آبشش ها در اثر وقوع آن حادثه، آبگینه شده بودند. این بدان معناست که آنها در زمان اصابت شهاب سنگ زنده بودند و در دریا شنا می کردند! ماهی ها تا قبل از بروز سونامى مرگبار در قید حیات بوده و به نخستین قربانیان مستقیم اصابت شهاب سنگ تبدیل شدند!
سرعت رشد ناخنها در سال حدود ۵/۲ تا ۵ سانتیمتر است . اگر ناخنها بطور مرتب کوتاه شوند هر ۶ ماه یکبار به اندازه یک ناخن جدید بر روی انگشت ناخن خواهد روید . اگر ناخنها کوتاه نشوند رشد سرعت رشد ناخنها در سال حدود ۵/۲ تا ۵ سانتیمتر است . اگر ناخنها بطور مرتب کوتاه شوند هر ۶ ماه یکبار به اندازه یک ناخن جدید بر روی انگشت ناخن خواهد روید . اگر ناخنها کوتاه نشوند رشد آنها کم و کمتر می شود .ناخنهای پا نیز هر ماه حدود ۱٫۵ میلیمتر رشد میکنند. اگر تغذیهی درست داشته باشید و مراقب سلامت ناخنهایتان باشید، بر سرعت رشد ناخنهایتان تاثیر میگذارد.
مطلب مرتبط:
ناخن بخشی از دستگاه پوششی بیروح بدن است. یا به اصطلاح دیگر فاقد عصب یا حس است. بخشهای دیگر این دستگاه پوست، مو و غشاء مخاطی هستند.
آناتومی ناخن انگشت
صفحات حفاظتی که ناخن نامیده میشوند، انتهای انگشتان دست و انگشتان پا را میپوشانند. ناخنها اساساً از کراتین که یک پروتئین درشت مولکول در مو و پوست است، تشکیل شدهاند.
ناخنها از ماتریکس که زیر یک چین پوستی به نام کوتیکول قرار دارد و از لانولا که منطقهای هلالی شکل در قاعده ناخن است، رشد میکنند.ناخنها هنگامیکه در شرایط ایدهآل باشند بسیار جذاب هستند.
جدا از جاذبه آرایشی، ناخنها وظایف دیگری نیز بعهده دارند از جمله کمک به بلند کردن اجسام با ایجاد تکیهگاه برای بافت انگشتان یا دست کاری اجسام و از همه مهمتر آن که ناخنها سلامت عمومی بدن را بازتاب میدهند.
هر چند باور اشتباهی وجود دارد که میگوید بعد از مرگ نیز ناخنها به رشد خود ادامه میدهند اما چنین چیزی حقیقت ندارد. بعد از مرگ، پوست دهیدراته شده و افت میکند، به همین دلیل به نظر میرسد ناخن رشد کرده است.
در سطوح یخ زده برای جلوگیری از سر خوردن ماشین ها با استفاده از شن و ماسه اصطکاک را افزایش می دهند. در روشن کردن کبریت یا فندک ها باید اصطکاک به وسیله خاک سمباده در کبریت افزایش یابد تا بر اثر گرمای تولید شده کبریت روشن شود. هنگام ترمز گرفتن، راه رفتن، بالا رفتن از کوه، نوشتن با خودکار یا مداد، گره زدن طناب و یا بند کفش، اصطکاک باید افزایش یابد
مطلب مرتبط:
هنگامی که دو جسم به یکدیگر ساییده می شوند، نیرویی به وجود می آید که در برابر ای ساییدگی مقاومت می کند. به این نیرو، اصطکاک می گویند. اجسامی که سطحی ساف دارند، کمتر از اجسامی که زبر باعث تولید اصطکاک می شوند. هر چه میزان اصطکاک کمتر باشد، سرعت حرکت اجسام بیشتر می شود.
به همین دلیل ریل قطار ها را صاف و صیقلی می سازند. وقتی می خواهیم سرعت جسمی را بکاهیم، اصطکاک را افزایش می دهیم.
مثلا وقتی اتومبیلی ترمز می کند،اصطکاک ایجاد شده باعث کاهش سرعت حرکت چرخ ها یا توقف آن ها می شود. اگر دو جسم به سرعت به هم ساییده شوند، اصطکاک باعث تولید حرارت می شود. اگر دست هایتان را به هم بمالید، می توانید گرمای ناشی از اصطکاک را احساس کنید.
نیروی اصطکاک جنبشی
با حرکت جسم جامد بر سطح جسم جامدی دیگر، نیرویی موازی سطح تماس به هریک از دو جسم از طرف جسم دیگر، وارد میشود که نیروی اصطکاک جنبشی نام دارد. نیروی اصطکاک جنبشی از برهمکنش بین دو سطحی که نسبت به هم متحرک میباشند و با هم تماس دارند به وجود میآید. جهت نیروی اصطکاک جنبشی در خلاف جهت حرکت جسم است.
جسم در حال سکون تمایل دارد در حالت سکون باقی بماند و چنانچه حرکت یکنواخت دارد به حرکت خود ادامه دهد. زمانی که به جسمی ساکن نیرو وارد میشود تا شروع به حرکت کند باید بر نیروی اینرسی و نیروی اصطکاک غلبه کرد. اما زمانی که جسم در حال حرکت یکنواخت و بدون شتاب است تنها غلبه بر نیروی اصطکاک وجود دارد، پس به نیروی کمتری نیاز خواهد بود.
در دستگاه های مکانیکی مثل اتومبیل و کارخانه ها اصطکاک باعث فرسودگی و ایجاد گرما در قطعات می شود که باید با روش هایی مثل روغن کاری، گریس کاری،تخت هوا، بلبرینگ، چرخ، غلتک، ساچمه، صاف کردن سطوح و تیز کردن نوک اجسام(آیرودینامیک کردن)اصطکاک کاهش داد. همچنین در سرسره ها و پیست اسکی باید اصطکاک کاهش یابد.
مطلب مرتبط:
نیروی اصطکاک ایستایی
f = μ N {\displaystyle f=\mu N\,}
هرگاه به جسمی که بر یک سطح افقی در حالت سکون است نیروی افقی وارد شود و جسم حرکت نکند و در حال سکون باقی بماند، نشانگر آن است که برآیند نیروهای وارده بر آن صفر است. پس نیرویی به اندازه نیروی وارده، بر جسم وارد میشود که نیروی F را خنثی میکند. این نیرو، نیروی اصطکاک ایستایی نامیده میشود و از برهمکنش بین دو سطحی که نسبت به هم ساکن هستند و با هم در تماساند بهوجود میآید.
اگر نیروی F را بزرگتر کنیم بهطوری که جسم در آستانه حرکت قرار گیرد، در این حالت نیروی اصطکاک در آستانه حرکت نامیده میشود.
نیروی در آستانه حرکت در یک نقطه اتفاق میافتد که مشخصهای برای محاسبه ضریب اصطکاک ایستایی میباشد، چنانچه نیروی اعمالی به جسم بیشتر از حد آستانه حرکت شود ضریب اصطکاک جنبشی درگیر خواهد شد که مقدار آن از مقدار ایستایی کمتر است همچنین شتاب جسم در آستانهٔ حرکت صفر میباشد.
وجود اصطکاک هم مفید است و هم مضر است. اصطکاک باعث فرسایش و فرسودگی قسمت های متحرک دستگاه ها می شود. به علاوه دستگاه ها را گرم می کند و مقدار زیادی انرژی به هدر می رود.
فرسودگی چرخ اتومبیل ها نیز ناشی از اصطکاک است. روغن کاری قسمت های محترک ماشین آلات باعث کاهش اصطکاک می شود. استفاده از بلبرینگ نیز اصطکاک را کم می کند؛ چرا که سطح گرد و صاف بلبرینگ ها به هنگام تماس می غلتد و به هم ساییده نمی شود.
بسپار: دسته ای از درشت مولکول ها پلیمر نام دارند.هر پلیمراز زنجیره های بلندی تشکیل شده است که از اتصال تعداد زیادی مولکول کوچک به یکدیگر به دست می آید. رشته دانشگاهی پلیمر یکی از گرایشهای شیمی و مهندسی شیمی میباشد.
این گرایش تا سال ۱۳۶۲ یکی از گرایشهای مهندسی شیمی بود اما در حال حاضر به عنوان یک رشته مستقل با دو گرایش صنایع پلیمر و تکنولوژی و علوم رنگ در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی ارائه میشود، البته هنوز نیز در شماری از دانشگاههای کشور مهندسی پلیمر یکی از گرایشهای مهندسی شیمی است. واژهٔ بسپار فارسی است و از دو بخش بس (بسیار) و پار (پاره، قطعه) ساختهشدهاست
در سالهای بسیار دور، پیش از آنکه پلاستیکها و پلیمرهای مصنوعی وجود داشته باشند، و درحقیقت، در ابتدای پیدایش کرهی زمین، طبیعت از پلیمرهای طبیعی استفاده میکرد تا حیات را ممکن سازد. شاید برای ما پلیمرهای طبیعی مانند پلیمرهای مصنوعی نباشند،
زیرا نمیتوانیم از آنها به عنوان یکی از ابداعات خودمان بهرهبرداری کنیم و شرکتهای مواد شیمیایی هم آنها را نمیفروشند. با این حال، این امر، نه تنها از اهمیت پلیمرهای طبیعی کم نمیکند، بلکه حقیقت، عکس این است و در بسیاری موارد، این پلیمرها مهمتر هستند.
پلیمرهای طبیعی DNA و RNA را شامل می شوند که در ژن ها و فرآیندهای زیستی بسیار مهمند. در واقع، RNA پِیکی است که پروتئین ها، پپتیدها، و آنزیم های ممکن را می سازد. آنزیم ها به انجام مکانیسم های شیمیایی در بدن موجودات زنده کمک می کنند، و پپتیدها برخی از اجزاء ساختاری جالب توجه دیگر را در پوست، مو و حتی شاخ های کرگدن ها می سازند. پلیمرهای طبیعی دیگر،
پلی ساکاریدها (پلیمرهای قندی) و پلی پپتیدها مانند ابریشم، ماده ی موجود در ناخن، و مو را شامل می شوند. لاستیک طبیعی نیز که طبیعتاً یک پلیمر طبیعی است، از کربن و هیدروژن ساخته شده است. بیاید هر یک از خانواده های اصلی پلیمرهای طبیعی را به دقت بررسی کنیم.
شمار واحدهای تکرارشونده در یک مولکول بزرگ درجه بسپارش یا درجه پلیمریزاسیون نامیده میشود. بسپارهایی که تنها از یک نوع واحد تکرار شونده ساختهشدهاند، جوربسپار و آنهایی که از چند گونه واحد تکرارشونده تشکیل شدهاند، هم بسپار نامیده میشوند.
گاهی لفظ ترپلیمر نیز برای محصولات حاصل از بسپارش سه تکپار به کار میرود. در عین حال، در مورد محصولاتی که با بیش از سه تکپار بسپارش شدهاند، لفظ ناجوربسپار رایج است.
در روز ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ حمله سراسری و رسمی عراق، با به کارگیری حداکثر توان نظامی و با عبور از مرزهای بینالمللی و تجاوز به خاک ایران، آغاز شد. در ساعات پایانی همان روز، کورت والدهایم، دبیرکل سازمان ملل متحد، از دو دولت خواست که در حل مسالمتآمیز اختلافات میان دو کشور مساعی جمیله خویش را به کار بندند. در این روز درگیریهای پراکنده مرزی دو کشور با یورش همزمان نیروی هوایی عراق به ده فرودگاه نظامی و غیرنظامی ایران و تهاجم نیروی زمینی این کشور در تمام مرزها به یک جنگ تمام عیارتبدیل شد.
با بررسى رهنمود رهبران دینى، دست نوشته و گفتار رزمندگان به ویژه شهیدان دفاع مقدس مىتوان به روشنى دریافت که اعتقاد به رهبرى ولایى امام خمینى(ره) و تمرکز بر ولایتمدارى در دفاع مقدس محورى ترین و اساسىترین ویژگى رزمندگان در دفاع مقدس بوده و این ولایت در امتداد ولایت ائمه معصومین(ع) و پیامبر اسلام(ص) در جان و دل آنان نفوذ داشته است.
امام خمینى(ره) در جایگاه رهبرى و ولایت امت اسلامى در دوران دفاع مقدس به دلیل برخوردارى از شخصیت جامع الابعاد علمى، اخلاقى، مدیریتى، داراى ویژگىهاى بودند که به عنوان مقتدا و الگو براى رزمندگان جلوهگر شدند.
فداکارى و از جان گذشتگى در راه خدا و دین، نهایت رستگارى مؤمن است و کسانى که جان خویش را در راه دین فدا مى کنند هم به سعادت ابدى مى رسند و هم شهادتشان سرچشمه الهام و الگوى فداکارى براى دیگران به حساب مىآید.
مرگ شهادت طلبانه، مرگى خاص و منحصر به فرد و برخوردار از بار ارزشى بالا از لحاظ دین و اعتقادات است. در این نوع مرگ، عنصر انتخاب و اختیار، نقش دارد، نه به دلیل خستگى و بنبست. بلکه به دلیل زندگى زیباى اخروى در جهان ابد و حیات ماندگار.
اشتیاق شهادت از آن جهت مطلوب است که انسان عاشقى براى رسیدن به معشوق از سر اختیار مرگى را انتخاب مىکند تا به قرب الهى واصل شود. بنابر این شهادت انتخاب آگاهانه و شجاعانه مرگ است.
شهادت، تلقى خاصى از مرگ و حیات و تفسیر مجددى از مردن است و مسیرى براى رسیدن به زندگى و حیات ابدى و سعادت جاودانه. فیض شهادت، چنان ارزشمند است که اولیاى دین همواره از خداوند،آن را درخواست کرده اند.
شهادت طلبى بر مبناى سلسله اصول فکرى و عملى منطبق بر اعتقادات است، که این اصول بر پایه ایمان مذهبى، شایستگى عملى، بینش و درک صحیح، معرفت و بصیرت قلبى و یقین حاصل مى شود.
“کسى که عاشق شهادت باشد خود را همواره مجاهد فى سبیل الله مىبیند، وظیفه خود را انجام مىدهد و در پى احقاق حق و ابطال باطل است و شجاعانه در برابر ظلم مى ایستد و از هیچ چیز هراس ندارد.
اعتقاد به شهادت از نظر امام خمینى (ره) نیز همواره مورد توجه بوده است. چنانچه تاکیدات آن حضرت، شوق به شهادت را بازگو مى نماید. در مجموع اعتقاد به شهادت طلبى به انسان مجاهد ایمان، انگیزه، روحیه شجاعت و صبر و استقامت مى بخشد تا در صحنه نبرد با دشمن در هر وضعیتى مقابله نماید و طبیعى است که این روحیه زمینه هاى پیروزى را فراهم مىکند و چنانچه در دفاع مقدس مشاهده شد.
سفر زیارتى شهید حسن باقرى به مشهد مقدس و واسطه قرار دادن امام رضا(ع) براى درک فیض شهادت، آرزوى شهید مهدى زین الدین براى بارها شهادت، تقاضاى شهید حاج حسین بصیر از مادر خود براى آمین گفتن به نیت بر زبان جارى نشده (شهادت)، عشق به شهادت را رمز پیروزى شمردن در وصیت نامه هاى شهدا… نمونه هایى از شهادت طلبى فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدس بود که محور اصلى ویژگى هاى رزمندگان اسلام را شکل مى داد
انها برای دفاع از خود و خانه و شهر خود از حملات دشمنان و استحکام بیشتر در قلعه ها زندگی می کردن البته دیوار های قلعه محدوده شهر خود را مشخص می کردند
بسیاری از قلعهها در اصل از گل و چوب ساخته شده بودند، اما بعدها با کمک سنگ قدرت تدافعیشان افزایش یافت. قلعههای اولیه اغلب از امکانات دفاعی طبیعی و عوارضی مانند برجها استفاده میکردند، و بر روی یک برجک دفاعی مرکزی استوار بودند. در اواخر سده ۱۲ام و اوایل سده ۱۳ام پدافند قلعهها به پیشرفتی علمی دست یافت. این پیشرفت با تأکید بر شلیک از جناحین موجب گسترش برجها شد.
بسیاری از دژهای نو چند ضلعی و برپایه دفاع متمرکز بودند (چندین مرحله از دفاع که به همراه یکدیگر قادر بودند بهطور همزمان عمل کرده تا قدرت قلعه را به حداکثر برسانند). این تغییرات در دفاع به ترکیب فناوری قلعهها در طول جنگهای صلیبی، از جمله استحکامات متمرکز، و الهامگیری از پدافندهای پیشین مانند پایگاههای دفاعی رومی نسبت داده میشود.
طبیعت تمام عناصر معماری قلعه نظامی نیستند، و مواردی مانند خندقها از هدف اصلی خود (دفاع) به مظهری از قدرت تبدیل شدهاند. مسیرهای منتهی به برخی قلعههای بزرگ، بسیار پیچدرپیچند و چشماندازشان را تحتالشعاع قرار میدهند و بر آن مسلط میگردند.
اگرچه اروپاییان در سده ۱۴ام به باروت دست یافتند، اما چنین دستآوردی تا سده ۱۵ ام و هنگامی که توپخانهها به قدری توانمند شدند که از دیوارهای سنگی فراتر روند، بهطور چشمگیری قلعهها را تحت تأثیر قرار نداد. درحالی که در سده ۱۶ام ساختن قلعهها ادامه یافت، تکنیکهای جدید شلیک توپ آنها را به مکانی نامطلوب برای زندگی تبدیل کرد.
در نتیجه، قلعهها رکود یافتند و با قلعههای توپخانهای که هیچ نقشی در حکومت مدنی نداشتند، جایگزین گشتند. از سده ۱۸ام به بعد، با ساخته شدن قلعههای ساختگی، به عنوان بخشی از احیای رمانتیک معماری گوتیک، علاقه به دژ مجدداً افزایش یافت، اما آنها دیگر اهدافی نظامی را دنبال نمیکردند
برای در امان ماندن از خطر های طبعیی و غیر طبعیی مثل سیل و گرما سرما حیوانات وحشی در غار ها زندگی می کردن و امنیت بهتری نسبت به فضای باز داشت
شیوه غارنشینى
براى نخستىها تغییر محیط زندگى و یا تغییر در شیوهٔ زندگی، که منشاء بنیادى داشته باشد، میسر نبود مگر آنکه یک تحول و دگرگونى عمدهاى در شرایط و امکانات طبیعى پیرامون آنها روى داده باشد.
وقوع برخى از حوادث طبیعى مثل تغییرات شدید در آب و هواى زمین به سبب نابودى بسیارى از جنگلها و حیوانات شد، عدهاى از این شرایط جان سالم به در بردند و توانستند به حاشیهٔ جنگلها آمده و با شرایط جدید سازگارى پیدا کنند.
استفادهٔ بالقوه از امکانات اورگانیکى این موجودات مقاوم مانع از توقف سیر تکامل زندگى انسان گردید. آنها براى حفظ خود به کوهها، دامنهٔ کوهها، شکاف کوهها و حفرهها طبیعى کوهستانى و مناطق دیگرى که تهیهٔ غذا امکانپذیر بود کوچ کردند. از دورهٔ زندگى غارنشینى انسان آثار فراوانى کشف شده است که مبین شیوهٔ زندگى انسان از دیدگاههاى اعتقادی، هنرى و معیشتى مىباشد.
غارنشین شدن انسان شیوهٔ تغذیه او را تغییر داد، یعنى او را بدل به یک موجود گوشتخوار کرد. زیرا از دنیاى فراوانىهاى جنگل رانده شد و به جائى پناه آورد که خود باید غذاى خود را فراهم کند. باید با استفاده از هوش و تفکر خود به چارهاندیشى بپردازد تا غذائى بهدست آورد.
انسان های اولیه با شکستن سنگ ها، تراشه هایی از سنگ با لبه های تیز می ساختند که مانند چاقو می شد ازآن ها استفاده کنند. آنها با این وسیله ها پوست ضخیم حیوانات را می بریدند و گوشت را از استخوان جدا می کردند. انسان های اولیه برای گرم کردن خود و درست کردن غذا از آتش استفاده می کردند و حیوانات درنده را فراری می دادند، به مرور زمان این انسان ها ابزارهای سنگی ساختند که بزرگتر بود که مهم ترین آن ها ابزاری با نوک و لبه تیز بود که به آن تبر دستی گفته می شد.
میزان برق مصرفی مدرسه باید محاسبه و در جهت نصب کنتورهای مناسب اقدام لازم بعمل آید.
کلیه فیوزها از نوع خودکار انتخاب و بعد از کنتور نصب شود.
کلیه سیم کشیهای مدرسه بوسیله یک متخصص، محاسبه و از نوع مناسب انتخاب و در لولههای فولادی بطور زیرکار نصب گردند.
کلیه کلیدها و پریزها بطور ماهیانه بازرسی گردیده و برای پریزها روپوش مخصوص ایمنی در نظر گرفته شود و یا از نوعی انتخاب گردند که اطفال نتوانند براحتی میخ، میله فلزی و یا چیز دیگری در آن فرو کنند.
در کودکستانها و شیرخوارگاهها کلیه پریزها و کلیدها باید در ارتفاعی نصب شوند که در دسترس بچه ها نباشند.
از یک پریز یا یک نقطه انشعاب نباید در آن واحد بیش از یک انشعاب گرفت. گرفتن بار بیش از اندازه از یک پریز باعث گرم شدن سیم و ایجاد آتشسوزی و اتصالی میشود.
بطور کلی شبکه برقرسانی به مدرسه میبایست به سیستم اتصال زمین مجهز باشد. با این کار خطرات احتمالی بطور قابل ملاحظهای تقلیل مییابند.
سیم کشیهای موقت در محوطه باز مدرسه، روی شاخه درختان و دیوارها باید ممنوع گردد.
۱- کپسولهای آتش خاموشکن از نوع مناسب به اندازه کافی برای مقابله با آتشسوزیهای احتمالی شامل حداقل یک دستگاه کپسول آتشنشانی ۶ کیلویی از نوع گاز کربنیک برای آشپزخانه و آتشسوزیهای برقی و حداقل دو دستگاه کپسول آتشنشانی از نوع پودر گاز شیمیایی برای آتشسوزیهای نفت و گاز و غیره.
۲- یک جعبه کمکهای اولیه برای استفاده در مواقع فوری و احتمالا یک تخت برای استراحت بچهها و یک برانکار و مقداری وسایل و تجهیزات ضد عفونی کننده، حداقل وسایل مورد نیاز برای انجام کمکهای اولیه میباشد.
۳- کلیه مدارسی که دارای بیش از یک طبقه میباشند، باید مجهز به سیستم اعلام خطر عمومی برای مواقع خطر باشند.
۴- هر مدرسه میبایست دارای یک سیستم ارتباط جمعی مناسب (مثلا بلندگو) باشد که نه تنها در شرایط عادی مورد استفاده قرار میگیرد، بلکه در مواقع حساس و اضطراری کمال اهمیت را برای اعلام خطر و تماس با همگان دارد.
۵- لیه مسوولین مدرسه از سرایدار تا مدیر با توجه به میزان مسوولیت میبایست نکات لازم را در امور آتشنشانی، کمکهای اولیه و نجات و امداد فرا گیرند.
۶- کلیه مدارسی که دارای بیش از یک طبقه میباشند، باید دارای طرح اجرایی تخلیه اضطراری بچهها از مدرسه در مواقع خطر بوده
گروههای ابتدایی به علت کمبود مواد غذایی برای غارت و چپاول اندوختهها و اشیای قیمتی اقوام دیگر دست به تهاجم میزدند.
بیگانه ترسی :
دفع خطر از خود گروههای ابتدایی را وادار به ستیزه با هر بیگانهای مینمود که با ایجاد ترس در آنها به محدوده زندگی آنان وارد نگردد.
قدرت نمایی :
شجاعت و ابراز قدرت از لوازم زندگی ابتدایی افراد انسانی بوده است بنابراین برای اثبات شجاعت و قدرت خود و مطیع کردن دیگران با آنان میجنگیدند.
مقابله به مثل :
تلافی یا مقابله کردن با تهاجم دیگران یکی دیگر از انواع ستیزههای اولیه بشر بوده است و بدین ترتیب کسب وجاهت و حیثیت مینمودند.
جَنگ به درگیری سازمانیافته، مسلّحانه و غالباً طولانیمدتی گفته میشود که بین دولتها، ملتها یا گروههای دیگر انجام شده و با خشونت شدید، گسیختگی اجتماعی و تلفات جانی و مالی زیاد همراه است. از آنجا که جنگ یک درگیری مسلحانهٔ واقعی، ارادی و گسترده بین جوامع سیاسی است میتوان آن را نوعی خشونت سیاسی تلقی کرد. هنگامی که جنگ (و دیگر گونههای خشونت) در جریان نباشند وضعیت صلح برقرار است.
نگ نتیجه طبیعی قدرتمندی است : هر قدر یک شهر قدرتمندتر میشد، بلند پروازی و شهوتش نیز در گسترش سلطه بیشتر میگردید.
جنگ محصول تنفر و خشم ملل از یکدیگر است : برای ورود ایتالیا به جنگ جهانی دوم به رهبری موسولینی هیچ چیز بهتر از داشتن یک ایدئولوژی فاشیستی نبود. او نخستین کسی بود که اصل سیاست داخلی ایتالیا را بر «خشونت» و سیاست خارجی آن را بر «کشور گشایی» بنا نهاده بود. او ضمن تهدید یوگسلاوی به تجزیه ، قصد داشت شکست ایتالیاییها را درآدوادر ۱۸۹۵ جبران نماید.
جنگ محصول احساس تحقیر ملل نسبت به یکدیگر است : بهانههای روانی و احساس ضعف و تحقیر ملل از یکدیگر میتواند علت جنگ افروزی باشد. در جنگ جهانی دوم آلمان بر تحقیری انگشت گذاشت که این ملت بعد از شکست جنگ جهانی اول ۱۹۱۷ متحمل شده بود.
فداکاری و از خود گذشتگی ایثارگران خطرات بزرگی را از کشور و ملت دور ساخته و نیز ارزش های والا و نعمت های گرانبهای بیشماری را برای ما محفوظ کرده است، ما باید در حفظ دستاوردهای آنان کوشا باشیم و ادامه دهنده راهشان باشیم و دفاع از آرمان های انقلاب و رهبر کبیررا وظیفه خود بدانیم وهمیشه آماده برای دفع تجاوز دشمنان در همه عرصه ها باشیم وپشتیبان ولایت فقیه باشیم تابه مملکت آسیبی نرسد.
زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا و صالحان باعث می شود که مردم به سوی کارهای خیر تشویق شوند و روحیه ی ایثار و از خود گذشتگی به خاطر خدا برای همنوع خود در جامعه رواج پیدا کند و انسان ها از روحیه ی خود خواهی و خود بینی خارج شوند و خلاصه اخلاق حسنه در جامعه ترویج داده شود.
مهمترین هدف شهدا ، احیای دین، ابقای سنت و رفتن به مسیر امامت و ولایت امامان معصوم (ع) بود و راه شهدا را نباید با یک عکس، پوستر، اسم و فاتحه بر مزارشان خلاصه کنیم، زیرا این کار بیانصافی در حق شهداست. هر خدشهای که به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران وارد شود یعنی به راحتی جا پای خون شهدا گذاشتهایم.
آیت الله خامنه ای میفرمایند «زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از خود شهادت نیست». این جمله پرمحتوا و مهمی است که ایشان، نام و خاطره شهدا را معادل خون شهید میدانند، شهادتی که برای شهید یک حرکت ارزشمند، مهم و فراتر از همه فوق ارزشهاست.
کشور و دولت مقاوم ما اگر قلههای رفیع اقتدار و قلههای رفیع پیشرفت سیاسی و علمی را درنوردیده به خاطر مجاهدت شهدا بوده است. این اتفاق بزرگ به خاطر خون الهی شهدا و خونی که آنها در راه حق ریختهاند، بوده است خونی که رنگ و بوی الهی دارد. با توجه به یکی از آیات قرآن درباره تعبیری که در زمینه شهدا به کار رفته است، این طور است که وقتی خداوند خود را خریدار خون شهدا میداند ما چگونه میتوانیم قدردان مقام شهدا باشیم.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن