سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
برای تعیین سن سه ضابطه وجود دارد: سن زمانی یا سن تقویمی که سن افراد را از بدو تولد تا زمان حال میسنجند و همان سن شناسنامه است.
برای تعیین سن سه ضابطه وجود دارد: سن زمانی یا سن تقویمی که سن افراد را از بدو تولد تا زمان حال میسنجند و همان سن شناسنامه است.
سن فیزیولژیک بر پایه دگرگونیهای فیزیولژیک و تحولات ناشی از بیماریهای مختلف استوار است. چه بسیار افراد کم سال که از نظر سن فیزیولژیک سالمند هستند یعنی فرسودهتر از سن تقویمی خود هستند و چه بسا افراد مسن که از نیروی جوانی برخوردارند.
سن روانی که براساس حالات عاطفی و هیجانی و نیروی روانی سنجیده میشود و معمولاً با سن فیزیولژیک تطابق دارد.
سازمان جهانی تندرستی دوران مختلف زندگی را پس از گذشتن از سن بلوغ براساس سن تقویمی چنین طبقهبندی کرده است: از ۳۵ سالگی تا ۵۹ سالگی میان سالی، از ۶۰ سالگی تا ۷۴ سالگی مسنی، از ۷۵ سالگی تا ۹۰سالگی پیری و از ۹۰ سالگی به بالا خیلی پیر.
● نظریات توصیفی دوران سالمندی
در تعریف و شرح مشخصات فیزیولژیک دوره سالمندی دانشمندان نظریات گوناگونی ارائه دادهاند:
استرهلر میگوید: سالمندی دگرگونیهای تدریجی در ساخت و ترکیب موجود زنده است و دارای این ویژگی است که تغییرات، گسترده و درونی است و گرایش به پیشرفت دارد و بالاخره به سوی فساد و اضمحلال پیش میرود.
آشوف با مطالعه و کالبد گشایی ۴۰۰مورد افراد بالاتر از ۶۵ سال در سال ۱۹۳۷ میلادی اعلام کرد مرگ طبیعی وجود ندارد و کالبدگشاییها نشان دادهاند که علت مرگ بیماری بوده است و نه پیری.
برخلاف آشوف، وارتین میگوید: مرگ و میر افراد مسن به علت کهولت است. اخیراً نظریات مختلف دیگری نیز مطرح شدهاند از جمله تغییرات رشتههای کلاژن بافت همبند، نظریه تغییرات مولکولی در ساختمان سلولها و بالاخره نظریه وراثت که میگوید یکی از مهمترین علل تاخیر یا تسریع علایم پیری، وراثت است.
● نشانههای پیری
با این که در ۷۰درصد افراد مسن تصلب شرائین آترواسکلروز یا فشار خون وجود دارد امروزه ثابت شده است که آترواسکلروز تنها در اثر بالا رفتن سن به وجود نمیآید و عوامل دیگری از قبیل بهداشت محیط و مسائل بوم شناختی (اکولوژیک)، کمی تحرک و ترس و وحشت و هیجانات و مصرف برخی مواد غذایی مانند چربیها و قهوه در به وجود آمدن آن از اهمیت خاصی برخوردارند. بیماریهای دوران پیری از سن ۶۰ و ۶۵ سالگی رفته رفته خودنمایی میکنند. عوارض عروقی و قلبی در سنین بالای زندگی شایعتر هستند و سکته مغزی و قلبی به علت گرفتگی عروق انتهایی در قلب و مغز گرچه در جوانان نیز دیده میشود ولی در سالمندان بیشتر است. بیماریهای استخوانی و مفصلی بخصوص پوکی استخوان (اوستئوپوروز) به علت کم شدن قدرت جذب کلسیم و ویتامین D پیش میآید و در کنار آن بیماریهای مفصلی نظیر آرتریت روماتوئید، نرم استخوانی و تغییرات استخوانی مهرههای گردن که به علت فشار بر شبکه عصب بازویی ایجاد دردهای مبهم در دستها میکند زیاد دیده میشود.
در ۹۰درصد سالمندان بیماریهای دستگاه تنفسی بخصوص پارگی حبابچههای ششی (آمفیزم) و برونشیت مزمن دیده میشود. این عوارض از یکسو به علت تقلیل جذب اکسیژن موجب تنگی نفس میشود و از سوی دیگر خود موجب کاهش جذب اکسیژن میشود و نارساییهای قلبی را شدت میبخشد. همچنین کلیهها، کبد و لوله گوارش در سالمندان دستخوش تغییراتی میشوند که مراقبتهای خاصی ایجاب میکنند. از میان بیماریهای غدههای مترشح داخلی، بیماری قند دیابت به خصوص نزد سالمندان پرخور و الکلیهای مسن به میزان در حدود ۱۵ درصد شیوع دارد.
علت این بیماری خرابی جزایر لانگرهانس لوزالمعده است. بیماریهای بدخیم و سرطانها در دوران سالمندی بیش از سایر دورانهای زندگی دیده میشوند.
● پیری زودرس
اگر علایم و عوارض دوران سالمندی قبل از سن ۶۰سالگی ظاهر شود آن را پیری زودرس مینامند. عوامل مختلفی در سرعت روند پیری دخالت دارند مانند فشارهای اقتصادی، مشکلات زندگی، قحطی، قتل، غارت، جنگ، خشونت، اختلافات طبقاتی و نژادی، وجود بیعدالتی در اجتماع و بالاخره نبودن تامین آینده.
● راههای پیشگیری از پیری زودرس
برای جلوگیری از بروز پیری زودرس، دانشمندان پیشنهادهای متعددی ارائه کردهاند. برخی پیشنهادها اگر از دوران کودکی و به صورت پیوسته عمل شود میتواند اثرات مطلوبی در دوران سالمندی داشته باشد.
به گفته پزشکان مصرف مقدار مناسب کالری برای تولید انرژی لازم با مراعات کم خوری و در عین حال جلوگیری از گرسنگی و بخصوص جلوگیری از تشنگی، عدم مصرف فرآوردههای الکلی، خودداری از مصرف دخانیات حتی قلیان، خودداری از مصرف موادمخدر، خواب آورها و محرکها، خودداری از مصرف قهوه و کاکائو (این مواد موجب بالارفتن چربیهای خون میشود)، مصرف کمتر چربی بخصوص چربیهای جامد، مصرف متعادل چربیهای مایع (روغن زیتون و سایر روغنهای گیاهی)، امساک در مصرف مواد قندی بخصوص قند سفید (ساکاروز)، ۸ ساعت خواب در شبانهروز، رعایت تعادل بین کار جسمی و فعالیت روانی، استفاده از ویتامینها از ابتدای تولد، در دوران رشد، میانسالی و سالمندی، استفاده از املاح منیزیم (منیزیم در تولید بعضی از آنزیمهای حیاتی که در دوران پیری دچار کاهش میشوند و در سوخت و ساز و تولید انرژی اهمیت به سزایی دارند، بسیار موثر است) و نهایتاً داشتن آرامش روانی میتواند روند سالمندی را کند و از پیری زودرس جلوگیری کند.
میان وعدههایی برای جلوگیری از پیری زودرس
بعضی ازمیان وعدهها اثر بدی بر سلامتی دارند اما اگرنسبت به آنچه كه میخورید آگاهی كافی داشته باشید میتوانید سلامتی خود را حفظ كرده و عمر طولانی داشته باشید. اما چگونه؟
چرا میان وعده؟
اكثر ما آدمها به هر حال روزانه سه وعده غذا میخوریم اما بهتر است كه به جای سه وعده، پنج وعده غذا بخوریم اما به مقدار كم. اینگونه غذا خوردن جریان یكنواختی در تغذیه و قند خون و انرژی بدن ایجاد میكند و در عین حال فشار كمتری به سیستم گوارش و متابولیسمی بدن وارد میشود.
زمانی كه در طول روز از غذاهای سبك استفاده میكنید از افراط ورزیدن در وعدههای بعدی پرهیز كرده و در طول روز كالری كمتری دریافت میكنید.
در طول روز از مواد غذایی سالم استفاده كنید و از خوردن اسنكهای پر كالری بپرهیزید. در زیر چند وعده از این غذاهای سالم برای شما آورده ا یم:
1.خشكبار و میوه های دانهدار و جوانی
خشكبار و میوه های اشتها آور بهترین میان وعده ها هستند. مصرف روزانه به اندازه یك مشت از این مواد خوراكی میتواند به گردش خون و كشیدگی طبیعی عضلات ماهیچه بدن كمك كند.
خشكبار و دانه ها سرشار از اسید امینه آرژنین و آمینو اسید هستند كه با بیماریهای قلبی و ضعف و ناتوانی و فشار خون بالا مبارزه میكنند. همچنین به آسان شدن جریان درمان كمك میكنند. آرژنین میتواند باعث تحریك غده هیپوفیز كه در قسمت تحتانی مغز قرار دارد بشود.
هیپوفیز باعث تحریك هورمون رشد میشود كه از سن 35 سالگی به بعد كاهش مییابد. و این بدان معنی است كه بعد از 35 سالگی هورمونهای شما شروع به فرورفتگی میكنند و شما نشانههایی از پیری را مشاهده میكنید. پوست حالت كشسانی خود را از دست میدهد ماهیچه ها حجم و قدرت خود را از دست میدهند و بافت ناتوان قدرت باروری و قدرت جنسی در مرد را كاهش میدهد و دیگر نشانههای پیری كم كم نمایان میشوند.
تعدادی از خشكبار و دانه ها منابع ویتامین Eهستند. اسیدهای پر چرب امگا 3 شما را در برابر بیماریهای قلبی مصون داشته و از روند پیر شدن میكاهد.
بادام، دانهصنوبر، كاج، كنجد، گردو، كدو تنبل، دانه آفتابگردان، تخم كتان،بادام زمینی و پسته : آنها را مخلوط كرده و مصرف كنید و توجه كنید كه مصرف خام این مواد بیشتر از بو داده آنها خاصیت دارد. همیشه از خشكبار تازه استفاده كنید.
2.سیب و سلامت قلب
دلایل متعددی وجود دارد كه خوردن روزانه یك، دو و یا سهسیب را در روز ضروری میداند. مطالعه نشان داده است كه كسانی كه در طول هفته پنج بار یا بیشتر سیب میخورند ریه هایشان بهتر از كسانی كه اصلا سیب نمیخورند كار میكند.
دانشمندان بر این باورند كه سیب قلب را سالم نگه میدارد . این میوه حاوی پلاسماست و خوردن دو یا سه عدد سیب در روز باعث كاهشكلسترول خون میشود .همچنین از سرطان روده كه بزرگترین عامل مرگ و میر در افراد بالای 60 سال است جلوگیری میكند.
3.خانواده توتها(berries)
توت سرشار از آنتی اكسیدان است. پوست قرمز، آبی و بنفش توت حاوی آنتی اكسیدانهای مركبی است كه از خطرات رادیكالهای آزاد بر رگهای خونی جلوگیری میكند. در واقع باعث حفظ و نگهداری حالت طبیعی رگهای خونی میشود.
این فالونوئیدها (خاصیت ضد خونریزی) آنتی اكسیدانهایی بسیار قویتر از ویتامین C وE هستند كه به كاهش التهاب كمك میكنند واز آسپرین نیز قوی ترند.
•توتها به عنوان بهترین گزینه شما هستند. نه تنها میزان زیادی آنتی اكسیدان دارند بلكه دارای خاصیت حفاظت كنندگی پوشش سلولی مغز از ضربه نیز میباشند. روند پیری را كاهش میدهند و از آلزایمر و كهولت جلوگیری میكنند.
•توتها همچنین دارای رنگدانه های مفید هستند كه غده پانكراس را تحریك میكند تا انسولین تولید كند. در حقیقت یافته های چینیها نشان میدهد كه توت باعث بهبودی بیماران دیابتی میشود. این رنگدانه ها از سرطان و ورم مفاصل جلوگیری میكنند و به دلیل كاهش كلسترول خون از بیماری های قلبی نیز جلوگیری میكند.
4.آووكادو سرشار از مواد مغذی
در بین آنتی اكسیدانها گلوتاتیون (ناقل اكسیژن) به عنوان آنتی اكسیدان قوی شناخته شده است. این ماده درآووكادو یافت میشود( همچنین در آسپاراگوس و گردو و ماهی) كه از سه اسید امینه گلیسین، گلوتامیک و سیستئین ساخته شده است. گلوتاتیون سلولهای ایمنی را منظم و قوی میكند و ازسرطان جلوگیری میكند.
كاهش میزان گلوتاتیون باعث بروز دیابت، بیماریهای كبدی، بیماریهای قلبی، کم شدن تعداداسپرم و پیری زودرس میشود. آووكادو منبع ال- سیستئین است كه از تاثیرات آلودگی هوا، مواد شیمیایی، تشعشعات، الكل و سیگار بر بدن جلوگیری میكند. همچنین باعث افزایش قدرت ایمنی شده از بیماریهای قلبی جلوگیری كرده و به ساخت عضله كمك میكند. از بروز التهاب جلوگیری كرده و باعث رشد ناخنها و سلامت موها میگردد.
5.زرد آلو مانع پیری
یكی از میوه های ثابت یك انسان صد ساله در روستای هانزا در هیمالیا زرد آلو بوده است. تحقیقات نشان داده است كه زردآلو نسبت به دیگر مواد غذایی ازمیزان شبه كاروتن بالایی برخوردار است.
شبه كاروتنها آنتی اكسیدانهایی هستند كه از بیماریهای قلبی جلوگیری میكنند زیرا میزان كلسترول بد خون را كاهش میدهند و در برابر سرطان از بدن محافظت میكنند.
اثرات سرب از نظر مسموميت زايي ، روي سيستمهاي مخلتف بدن مي باشد و از اثرات بيوشيميائي جزئي (شاخص هاي تماس بدون عوارض جانبي) تا اثرات باليني و آشكار مانند مسموميت با سرب را شامل مي شود. تغييرات بيوشيميايي جزيي ممكن است در سطوح پائين تر از مواجهه با سرب اتفاق بيفتد ولي اهميت اين تغييرات شناخته نشده است . اگرچه اين اثرات بيوشيميايي در حال حاضر مضر شناخته نشده اند، (غير مشابه با كم خوني ، كه ممكن است ، سطح خوني سرب mg /dl 80 نيز اتفاق بيفتد) ولي به عنوان شاخص هاي قرار گرفتن در معرض سرب شناخته مي شوند. مثلاً ، سطح خوني سرب زماني كه به mg/dl 10 مي رسد سطوح آنزيمهاي خون تغيير مي كند يا در واسطه هاي ساخته شدن هِم (heme) (اجزاء گلبولهاي قرمز خون) تغييراتي رخ مي دهد؛ ولي اين تغييرات ممكن است شاخص يا تطابق ساده اي در مواجهه با سرب محسوب شوند و اثرات مسموميت زا نداشته باشند.
مسموميت عصبي و مسموميّت مزمن كليوي ، موارد اصلي تماس شغلي با سرب در بالغين را شامل مي شوند. هدايت عصبي در اعصاب محيطي ، هنگامي كه سطح خوني سرب به mg/dl 30 مي رسد كند مي شود. اثرات آشكار روي سيستم عصبي ، مانند افتادگي مچ (ضعف مچ و راست كننده هاي انگشتان به علـّت تحت فشار قرار گرفتن عصب) ، نياز به سطح خوني سرب mg/dl 60 و بالاتر دارد. اثرات زيان آور مسموميّت حاّد با سرب روي كليه (براي مثال ، تغييرات عملكرد و ساختاري در سلولهاي پوششي توبولهاي پروگزيمال كليه) به خوبي ثابت شده است . اين تغييرات ممكن است به نفروپاتي منتشر (بيماري منتشر كليوي) منجر شود كه با كاهش تعداد و بزرگتر شدن ساختمانهاي توبولي ناشي از اختلال عملكرد كليه همراه است . تخمين زده مي شود كه مواجهه طولاني با مقدار زياد سرب ممكن است به بيماري كليوي در مرحله انتهايي منجر شود.
البته ذكر اين نكته مهم است كه اثرات مزمن كليوي نياز به مواجهه طولاني با مقدار زياد سرب دارد. محققين دريافتند كه سطح خوني سرب بين mg/dl 40-80 با تغييرات بيولوژيك در كليه كه عمدتاً قابل بازگشت هستند ارتباط دارند. نتايج مطالعات شغلي نشان داد نگه داشتن سطح خوني سرب زير mg/dl 60 از تغييرات بيولوژيك كليه در اكثريت كارگران در معرض سرب جلوگيري مي كند.
اگرچه تغييرات خفيف در شاخص هاي حياتي كليه ، زير اين مقدار مشاهده شده ، ولي دليلي بر اختلال عملكرد كليه در اين سطوح خوني سرب وجود ندارد.
استخوان يكي از محل هاي عمدة تجمع سرب است و سرب موجود در آن به عنوان معياري براي اندازه گيري تماس زياد با سرب بكار مي رود. سرب روي عملكرد استخوان با تأثير در رشد و ايجاد اختلال در متابوليسم ويتامين Dدر غلظتهاي BLL ( سطح سرب خون ) بين 12 تا mg/dl 120 را گزارش نموده اند. آستانه خاصي براي اين اثر به صورت قطعي يافت نشده است . اين فرضيه مطرح شده است كه سرب در سطح مواجهه پائين ممكن است متابوليسم ويتامين Dرا بوسيله اثرات زيان آور روي مغز استخوان كودكان مختل كند. اگرچه ساير مطالعات نشان داده اند كه اثر خاصي روي متابوليسم ويتامين D، هموستاز كلسيم و فسفر يا محتواي معدني استخوان در كودكاني كه وضعيت تغذيه اي آنها مناسب است و مواجهه خفيف تا متوسطي با سرب داشته اند ندارد.
اثر سطوح مسموميت زاي مواجهه با سرب روي سلامت باروري شناخته شده است .
مسموميت شديد با سرب با نازايي ، سقط ، مرده زايي و مرگ و مير جنيني در اثر تماس داخل رحمي همراه است اگرچه شواهد تماس با مقادير كم سرب كمتر ثابت شده است .
تحقيق كنوني روي اثرات قبل از تولد سرب در سطوح پائين تماس متمركز شده است . اين مطالعه نشان مي دهد كه مواجهه قبل از تولد با سرب ميتواند در تكامل مغزي در برخي حيوانات آزمايشگاهي اثر بگذارد ولي اثبات آن در نوزادان و كودكان مشكل است . شواهد محدودي هست كه تماس با مقادير زياد در دوران جنيني (كه سطح خوني سرب مادر بيشتر از 15 باشد) با كاهش وزن هنگام تولّد و افزايش خطر زايمان زودرس همراه است . بيشتر اطلاعات اين نتايج قابل بحث است و يا اثر خاصي را نشان نداده است . سقط خود بخودي در مقادير سرب خوني كمتر از mg/dl 30 بالا نيست و اثر سرب در ناهنجاريهاي مادرزادي اثبات نشده است.
عليرغم مطالعات متعددي كه در مورد عملكرد باروري مرداني كه از نظر شغلي با سرب سروكار دارند، نظر قطعي نميتوان در مورد اثرات آن داد. اطلاعات موجود نشان مي دهد كه تماس بسيار زياد با سرب ميتواند اثرات زيان آوري روي كيفيت مايع مني داشته باشد. شکل غير عادي اسپرم ، كاهش ميزان اسپرم و كاهش تراكم اسپرم در افرادي كه تماس شديد داشته اند نشان داده شده است . اگرچه ، نميتوان سطح دقيقي را نشان داد كه در اثر تماس با آن مقدار، اثرات ظاهر مي شود. سطح خوني سرب كمتر از mg/dl 50 چه در كارگران و چه در افراد عادي اثرات اندكي روي شاخص هاي اسپرم دارد. به رغم برخي شواهد در مطالعات اولّيه ، اطلاعات كنوني نشان مي دهد كه اثرات بر روي كيفيت مني زماني كه BLLبه صورت مدام بالاي 60 ـ 50 است ظاهر مي شوند. از آنجائيكه مكانيسم دقيق ايجاد اختلال در ساخت اسپرم توسط سرب مشخص نشده است ، بيشتر تحقيقاتي كه تماس مردان با سرب را ارزيابي مي كنند دليلي بر تداخل آن با باروري نيافته اند.
سرطان
سرطاني كه در اثر تماس با سرب بوجود مي آيد از نظر سم شناسي نقطه شایان توجه نيست . سرطانزايي سرب بخاطر يك باور عمومي مبني بر اينكه اطلاعات اپيدميولوژيك انسان ، در بهترين حالت ، غير قطعي است و ساير اثرات تماس زياد بر روي سلامت بخوبي مشخص شده است ، چندان جلب نظر نمي كند.
تحقيقات روي جانوران آزمايشگاهي مثل موش و خوكچه هندي اثر بالقوه سرطان زايي تركيبات مختلف سرب را پس از مواجهه طولاني با دوزهاي بسيار بالا نشان داده است . در بيشتر تحقيقات ، كليه خوكچه نر بيشترين احتمال سرطان را نشان داده است.
مطالعات سرطان شناسي روي افرادي كه در معرض تماس با سرب بوده اند ارتباط ضعيفي بين مواجهه شغلي و ايجاد سرطان متعاقب آن پيدا كرده اند. برخي تحقيقات نتيجه قطعي ندارند چون مواجهه همزمان با مواد ديگر (مانندكروم و آرسنيك) وجود داشته و كنترل ناكافي در مورد دود انجام گرفته است . برخي محققين ارتباطي احتمالي بين سرب و سرطان كليه يافته اند. در حاليكه ساير مطالعات نتوانستند چنين ارتباطي رااثبات نمايند يا حتي از كاهش ميزان سرطان كليه خبر دادند. در مجموع شواهد دلالت دارد كه ارتباطي بين هيچ كدام از انواع سرطان و تماس به ميزان كم با سرب در انسان وجود ندارد.
طي دو دهه گذشته ارتباط بين سرب و فشار خون هم در تحقيقات شغلي و تجربي و هم تحقيقات روي عموم مردم بررسي شده است .
ارتباط ضعيفي بين سرب و افزايش فشار خون در تحقيقات انجام شده در BLLبالاي mg/dl 45 وجود دارد. اين ارتباط در تحقيق هاي مختلف متناقض است چون اشتباهات احتمالي و ناتواني دريافتن يك ارتباط واضح بين دوز با پاسخ وجود دارند . براي ارزيابي ارتباط بين تماس با مقادير اندك سرب و فشار خون ، تحقيقي روي جمعيت انتخاب شده اي به صورت تصادفي در بلژيك از سال 1985 تا 1989 انجام گرفت. متغيرهاي ناقص تحت كنترل قرار گرفت . محققين دريافتند كه BLLحدود mg/dl 30 ارتباط ثابت شده اي با افزايش فشار خون يا افزايش خطر فشار خون در جمعيت عادي ندارد.
اگرچه مكانيسم هايي براي اثرات سرب روي فشار خون بر پايه تحقيقات روي حيوانات در نظر گرفته شده ، ولي دشوار است بتوان اطلاعات حيوانات را روي انسان تعميم داد.
برنامه بين المللي شيميايي (IPCS) اعلام كرده است عليرغم كوشش هاي فراوان براي يافتن ارتباط ميزان سرب بدن و فشار خون يا ساير اثرات آن بر سيستم قلبي عروقي ، هيچ رابطه منطقي در انسان نشان داده نشده است و مكانيسم ها ناشناخته باقي مانده اند.
آنفولانزای خوكی با نام های Swine flu،Hog flu و pig flu شناخته می شود.گزارشاتی از سابقه ابتلا انسان به آنفولانزای خوكی در سالهای 1918، 1976 و غیره نیز وجود دارد.خوك ممكن است به ویروس آنفولانزای انسانی و سایر حیوانات و حتی پرندگان مبتلا شود و در بدن آن شیفت آنتی ژنیك و یا دگرگونی ژنتیك در جهت ایجاد ویروس جدید رخ دهد.ویروس آنفولانزای خوكی سال 2009 با زیرگروه H1N1 نوع A آنفولانزا شناخته شده است.
* طریقه انتقال ویروس:
انتقال در حیوان:
طریقه انتقال بین خوكها از طریق راه های هوایی شامل دستگاه تنفسی ( مانند تماس دهان،بینی و...) صورت می گیرد.
انتقال از حیوان به انسان:
افرادی كه در معرض تماس با پرندگان و حیواناتی از قبیل خوك می باشند خصوصاً افرادی كه در مراكز نگهداری این حیوانات كار می كنند،در معرض خطر بالای انواع ویروس آنفولانزای اندمیك در این نوع حیوانات می باشند.بنابراین این جمعیت از انسان ها به عنوان میزبان این ویروس می توانند در نظر گرفته شوند.سایر افراد در معرض خطر شامل دامپزشكان و كارگران در مراكز تهیه گوشت می باشند.هرچند خطر ابتلا برای این دو گروه كمتر از افرادی كه در مزارع پرورش خوك و پرندگان كار می كنند،می باشد.
* نكته:
ویروس H1N12009 از خوك جدا نشده است و از آن به انسان منتقل نمی شود بلكه از طریق انسان به انسان شیوع می یابد.
* علایم و نشانه ها:
علایم در انسان:
مطابق با مركز كنترل و پیشگیری بیماریها (CDC) علایم آنفولانزای خوكی سال 2009 با ویروس H1N1، در كل شباهت با علایم سایر سویه های آنفولانزا و شبه آنفولانزا دارد.علایم شامل تب،سرفه، گلو درد،بدن درد،سردرد،خستگی و لرز می باشد.درصد زیادی از مبتلایان به این نوع ویروس جدید علایم اسهال و تهوع را نیز داشته اند.با توجه به اینكه علایم ذكر شده تنها منحصر به آنفولانزای خوكی نمی باشد،گرفتن شرح حال كامل از بیمار ضروری می باشد.همچنین تشخیص قطعی این نوع از آنفولانزا نیاز به تست های آزمایشگاهی مربوط به نمونه های تنفسی از قبیل نمونه های تهیه شده از بینی و گلو دارد.علایم بیماری در خوك شامل تب،عطسه،سرفه،مشكلات در تنفس و كاهش اشتها می باشد و در تعدادی از موارد منجر به سقط جنین در حیوان نیز شده است. مرگ و میر ناشی از آنفولانزای خوكی در خوك پایین و حدود 1-4% می باشد.این ویروس سبب كاهش وزن و رشد حیوان و بنابراین ضرر اقتصادی به دامدار می شود .
پیشگیری:
شامل سه مرحله می باشد:پیشگیری در حیوان،انتقال از حیوان به انسان و انسان به انسان.
پیشگیری در خوك:
شامل واكسیناسیون در دامداری ها،قرنطینه كردن حیوانات و ضد عفونی كردن دامداری ها و غیره میباشد.
پیشگیری از انتقال به انسان:
استفاده از ماسك صورت به دامپزشكان و دامداران هنگام برخورد با حیوان توصیه می شود.
نكته:نپوشیدن دستكش و كشیدن سیگار هنگام برخورد با حیوان از جمله ریسك فاكتورها محسوب می شوند.
پیشگیری از انتقال انسان به انسان:
راه های انتقال در بین انسانها شامل عطسه كردن،سرفه كردن،تماس با اشیا آلوده به ویروس می باشد. * شستن متناوب دست ها با آب و صابون،ژل ها ،فوم ها و شستشودهنده ها با پایه های الكلی،خصوصاً بعد از حضور در مراكز عمومی و ضد عفونی كردن سطوح می تواند سبب كاهش انتقال شود.متخصصین معتقد اند شستشوی دست ها در پیشگیری از عفونتهای ویروسی (شامل آنفولانزای معمولی و خوكی) به خوبی موثر می باشد.حتی قطره های بسیار ریز از ترشحات بینی و حلق ممكن است سبب آلودگی میز كار،تلفن و یا سایر سطوح و بدین ترتیب انتقال از انگشت به دهان،بینی و یا چشم شود.
* هر شخص با علایم شبه آنفولانزا شامل تب ناگهانی،سرفه و یا دردهای عضلانی بهتر است از محیط های كار و مراكز عمومی دور بماند و با پزشك تماس بگیرد.
* فاصله گرفتن از اجتماعات عمومی در محیط هایی كه احتمال می رود ویروس در آنجا شایع باشد نیز توصیه می شود.این اقدام با توجه به درصد و میزان شیوع این بیماری در شهر و كشور مربوطه می باشد.
* واکسن آنفولانزا نیز می تواند در پیشگیری این بیماری موثر باشد،هرچند واكسن های آنفولانزای كنونی،علیه ویروسH1N12009 ایمنی حاصل نمی كنند.البته تهیه واكسن جدید از این نوع ویروس به زودی امكان پذیر خواهد بود.
نكته:بیماری آنفولانزای خوکی از طریق خوردن گوشت خوک به انسان منتقل نمیشود. ویروس این بیماری در دمای پخت بالای 70 درجه سانتی گراد از بین می رود و شدت بیماری در انسان به حدت ویروس،وجود سابقه ایمنی در افراد،واکسیناسیون یا سابقه ابتلا به آنفولانزای فصلی و شرایط سلامتی میزبان بستگی دارد.
درمان:
ویروس آنفولانزای خوكی به ندرت در خوكها كشنده می باشد.بنابراین درمان در آنها به صورت درمان علامتی حمایتی می باشد.استفاده از آنتی بیوتیك ها هر چند تاثیری علیه این ویروس ندارد ولی به پیش گیری از پنومونی باكتریایی و سایر عفونت های ثانویه کمک می كند.
داروهای آنتی وایرال در انسان مبتلا به تخفیف بیماری و بهبود سریع تر آن كمك می كند.درمان بهتر است طی دو روز از شروع علایم انجام شود.در كنار داروهای ضد ویروس،درمان علامتی- حمایتی در منزل و یا در بیمارستان شامل جایگزین كردن مایعات از دست رفته و كنترل تب، انجام می شود.
مركز كنترل و پیش گیری بیماریها در آمریكا، داروی Oseltamivir(Tamiflu) و Zanamivir(Relenza) را برای درمان و یا پیش گیری علیه این ویروس توصیه می كند.البته گروه كثیری از افرادی كه از این بیماری بهبودی كامل یافته اند نیازی به داروهای ضد ویروس نداشته اند.
ویروس آنفولانزای خوكی 2009 ،مقاوم به آمانتادین و یا ریمانتادین گزارش داده شده است.
به طور کلی میزان مرگ و میر ناشی از این بیماری كمتر از یك درصد بوده و در افرادی كه بیماری زمینه ای مانند ناراحتی قلبی،كلیوی و مزمن ریوی داشته اند،مرگ و میر شایع تر است.همان طور که قبلا نیز ذکر شد درمان های حمایتی مانند کنترل آب و الکترولیت ها کمک به بهبود بیماری می کند.
یکی از ارکان اساسی رشد و توسعه ی اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی کشورها ، آموزش و پرورش است . آموزش و پرورش دارای دوره های آموزشی مختلفی است و مهمترین ، حساس ترین و اساسی ترین دوران آموزشی ، دوره ی آموزش ابتدایی است . آموزش و پرورش ابتدایی به طور کامل شامل دانستنیهای مقدماتی برای ورود به زندگی اجتماعی بوده و تعلیمات ابتدایی عبارت از تعلیم نکات مقدماتی موضوعات مختلف در تعلیم و تربیت است .
بی شک پایه ی اول ابتدایی در آموزش دوره ی ابتدایی از بالاترین حساسیت و اهمیت برخوردار است ، چرا که اساس و شالوده ی شخصیت فکری و اجتماعی فرد در آن بنیان نهاده می شود . اکنون کودکان در سنین شش سالگی پای به دبستان می گذارند و خواندن و نوشتن رسمی را آغاز می کنند ، با توجه به خصوصیات و ویژگی های کودکان در این سنین ، تدریس در کلاس اول ابتدایی ویژگی های خاصی را می طلبد تا آموزگار بتواند کودکان را به درس و تحصیل علاقه مند سازد و به سوالات کنجکاوانه ی آنان پاسخی مطلوب دهد و استعدادهای بالقوه آنان را به بالفعل تبدیل سازد .
حضرت علی (ع)در این مورد می فرماید : آموزش به کودک ، چون نقش بر سنگ نهادن است . لذا یک معلم کلاس اول ابتدایی ، باید در درجه ی نخست به خصوصیات کودکان 6 یا 7 ساله کاملاً واقف باشد تا بتواند بر اساس آن روش های تدریس خود را تنظیم و مطالب را با توجه به اهداف کلی تعلیم و تربیت برای کودکان تفهیم کند .
خصوصیات کودکان 6 یا 7 ساله :
این کودکان ، اکثراً دارای خصوصیاتی به شرح زیر هستند :
1 – از نظر رشد جسمی به محرکات خارجی پاسخ می دهند .
2 – اندامهای حسی و حرکتی خود را با مهارت به کار می برند .
3 - برای شرکت در بازی های گروهی ، زبان مشترک دارند .
4 – از چهارچوب خانواده جدا شده ، به نظریه های متفاوت دیگران پی می برند و تا آنجایی که می توانند ، خود را به جای دیگران تصور می کنند .
5 – کنجکاوی آنان به صورت جستجویی جهت دار و هدف دار در آمده و خودبینی آنها تعدیل شده است .
6 – پیوندهای عاطفی آنان بی آنکه سستی پذیرفته باشد ، معقول تر شده است .
7 – کم کم به اصول حاکم در طرز تفکر بزرگان پی برده و به ضرورت های فکر منطقی گردن می نهند .
8 – با زندگی گروهی آشنا شده و می توانند برای بهره مندی از مصاحبت های دیگران به گذشت هایی تن در دهند .
ویژگی ها و صفات خاص آموزگاران پایه ی اوّل ابتدایی
بعد از آشنایی معلمان با خصوصیات کودکان ، شرایط ، ویژگی ها و صفات خاصی نیز از آموزگاران پایه اول ابتدایی انتظار می رود ، که اهم آن عبارت است از :
1 – هنر شریف معلمی را صرفاً از روی علاقه انتخاب کرده باشد .
2 – دارای روحیه ی خوبی بوده و از سلامت جسمی و توانایی کافی برخوردار باشد .
3 – فردی مهربان ، گشاده رو ، دارای وضع ظاهری مورد توجه و دارای رفتار دوستانه باشد و کودکان را درک کند .
4 – در حد امکان متاهل و دارای فرزند باشد تا بتواند احساسات کودکان را بیشتر و بهتر درک کند .
5 – صبر و حوصله ی وافری داشته باشد و مشکلات شخصی و خانوادگی خود را در کارش دخالت ندهد .
6 – از اصول تعلیم و تربیت آگاهی داشته و تنها ، توجهش به سوی یک کودک یا یک مسئله
معطوف نشود ، بلکه قادر باشد بر کل کودکان و مسایل دیگر هم نظارت داشته باشد .
7 – در خصوص امور خانوادگی نوآموزان و خصوصیات آنها آگاهی داشته باشد تا از این طریق ، کار تربیت او ، آسان تر صورت بگیرد .
8 – در باره ی مسائل ایمنی ، بهداشت ، تغذیه ی کودکان و مخصوصاً امراض مسری اطلاعاتی داشته باشد .
9 – از رشد عقلانی ، عاطفی ، وضع جسمانی و رفتار اجتماعی کودکان نیز معلوماتی داشته باشد .
10 – دارای خلاقیت و نوآوری در کارش بوده و اطلاعات کافی در زمینه ی علوم و ریاضیات به زبان ساده و ادبیات کودکان و هنرهای خاص کودکان داشته باشد .
11 – به روش های صحیح آموزش خواندن و نوشتن و حساب کردن کاملاً مسلط بوده و به این که کودکان با توجه به رشد عاطفی و روانی خود دروس مختلف را با کدام روش بهتر یاد می گیرند ، آگاهی داشته باشد .
شناسایی کودک و تبدیل کلاس به محیطی شاد
اولین رمز موفقیت معلمان در پایه ی اول ابتدایی ، شناسایی کودکان از نظر ویژگی های ذهنی ، روانی و خانوادگی و پی بردن به تفاوت های فردی در بین آنان است که بنا بر اهمیت موضوع ، بزرگان تعلیم و تربیت نیز بر آن تاکید کرده اند . روسو ، در آثار تربیتی خود ، کراراً این مسئله را یادآور شده و کلاپارد نیز ضمن تایید نظریه ی روسو ، مقایسه ای را بین معلم و باغبان به عمل می آورد و اظهار می دارد : " همان طور که باغبانی و گلکاری بر مبنای شناخت گیاهان و گلها انجام می شود ، تعلیم و تربیت نیز باید بر مبنای شناسایی کودک پی ریزی شود . "
بعد از مسئله ی شناسایی کودک ، موضوع حائز اهمیت در این پایه ، تبدیل کردن کلاس و محیط آموزشی به محیطی شاد و مورد پسند دانش آموزان است . زیرا کودکانی که تازه از محیط خانواده جدا شده و پا به یک محیط جمعی نهاده اند ، همواره دستخوش فشارهای روانی و اضطرابهای حاصل از این جدایی هستند و چنان که می دانیم اضطراب و فشارهای روانی ، فعالیتهای ذهنی و قدرت یادگیری بچه ها را کاهش می دهد . بنابراین ، اگر ما بتوانیم محیطی را که برای کودک خوشایند و مطلوب بوده و توام با شادی های لذت بخش که اقتضای سنی کودک است ، را با برخوردهای آگاهانه و ملاطفت آمیز خویش ، فراهم آوریم ، باعث بوجود آمدن آرامش روانی ، انبساط خاطر و بالا بردن توان یادگیری و افزایش سازگاری کودک و کلاً برخورداری از احساسات خوشایند نسبت به کلاس و محیط مدرسه و معلم خواهیم شد و زمینه های شکوفایی استعدادهای پنهان آنان را هموار خواهیم ساخت ولی مسئله ی مهم در اینجاست که چگونه باید این محیط را بوجود بیاوریم ؟ مهمترین شرط فراهم آوردن چنین محیطی ، رعایت مسئله ی تصبی ( خود را به کودکی زدن ) و دانستن زبان کودکی است :
چونکه با کودک سرو کارت فتاد
پـس زبـان کودکی باید گشـاد
این شعر در واقع برگرفته از فرمایشات پیامبر بزرگوار اسلام است که فرموده اند : من کان عنده صبی فلیتصاب له ، " کسی که کودک نزد اوست ، باید با او رفتار کودکانه در پیش گیرد ."
حال ما باید بدانیم زبان کودکی که این همه به آن سفارش شده و در باره ی آن تاکید می شود ، چیست ؟ زبان کودکی در واقع همان گفتار بی پیرایه و ساده أی است که کودکان با یکدیگر حرف می زنند ، همان زبان مخصوصی است که عاری از هر گونه پیچیدگی ها و غوامض است . همان زبان مخصوصی است که در صورت تسلط معلم بر آن ، دیوارهای فاصله بین معلم و شاگردان از بین خواهد رفت و شاگردان با تمامی وجود خویش ، معلم را تا اعماق جانشان پذیرا خواهند بود . تسلط بر چنین زبانی که یک دنیا معنی و مفهوم در آن نهفته است ، داشتن شرایط بسیاری از جمله : آگاهی از جریانات رشدی فراگیرنده ، عاشق بودن و داشتن سوز معلمی به معنای واقعی آن ، دانا بودن به احوال کودک ، داشتن صداقت و صمیمیت ، داشتن ثبات عاطفی و شناخت و درک کودک ، داشتن صبر و حوصله ی فراوان و خودشناسی و خودآگاهی و شناختن احساسات و افکار و انتظارات خود نسبت به کودک است که در این راه ، داشتن تخصص و تجربه ، و طی کردن مدارج تحصیلی و استفاده ی بهینه از یافته های نوین آموزشی از ضروریات است .
الگو پذیری کودکان در پایه ی اول ابتدایی
در فرایند شکل گیری شخصیت کودکان ، بیشترین نقش متوجه الگوهای رفتاری است ، چرا که یادگیری ، اساس رفتار آدمی را تشکیل می دهد . یادگیری های غیرمستقیم ، ضمنی و یا مشاهده أی ، پایدارترین و موثرترین یادگیری ها محسوب می شوند و در این میان ، مهمترین نقش بر عهده ی الگوهای رفتاری است . به عبارت دیگر ، از آنجایی که تقلید و همانند سازی یکی از مهمترین روش های یادگیری در کودکان است ، بنابراین هر قدر الگوهای رفتاری در نزد کودکان نیز از شخصیت محبوبتری برخوردار باشد ، رفتارهای کلامی و غیرکلامی آنها بیشتر مورد توجه واقع می شود . بر کسی پوشیده نیست که معلم پایه ی اول ابتدایی ، الگوی مناسب و لایقی در نزد کودکان است ، و رفتار ، گفتار ، حالات و تمامی افعال معلم حکم تابلوی جهت دهنده به کودک را داراست و کودک ، مقلد محض معلم است و معلم با قدرت عمل شگفت آور خود ، می تواند عمق وجود کودک را تسخیر کند .
آموزگار پایهی اول ابتدایی ، باید سوز تربیت و انسان سازی داشته و الگویی نمام عیار و شایسته از جمیع جهات بوده و تجسم عینی گفته هایش باشد و بین گفتار ، رفتار ، و حالات او تفاوتی احساس نشود ، چرا که دانش آموزان بی آلایش پایه ی اول ، بر اساس الگوگرایی رفتار ، تمامی حرکات معلم را در عمق وجود خویش حکاکی می کنند و کمالات معلم را در رفتار و کردار خود مجسم می سازند .
کاربرد روش های تغییر رفتار در پایه ی اول ابتدایی
کارل راجرز یکی از محققان مسایل آموزشی معتقد است : معلم باید کودک را بپذیرد ، هر چند که نمی تواند رفتار او را بپذیرد . تغییر رفتار ، یکی از تدابیر حاصل از یافته های علم روانشناسی ، بویژه روانشناسی یادگیری است که در موقعیت های مختلف عملی از جمله در آموزش و پرورش به کار گرفته شده و اثربخشی آن به اثبات رسیده است . بنابراین آموزگاران پایه اول ابتدایی ، با در نظر گرفتن موقعیت های مختلف رشد اجتماعی و اخلاقی کودکان ، می توانند از این روش برای اصلاح و درمان ناهنجاریهای رفتار کودکان ، مشکلات عقب ماندگی تحصیلی و ناسازگاری آنان استفاده کنند و رفتارهای سالم ، خالص و مفید را در آنان افزایش دهند . مطالعات نشان داده است که بعضی رفتارها از قبیل دزدی های کوچک در بین بچه های کلاس اول ، دروغگویی در سنین قبل از دبستان ، ناسزا گفتن و بی توجهی به سر و وضع و کار در مدرسه ، اغلب به این خاطر صورت می گیرد که کودکان یاد نگرفته اند چگونه نیازهای خویش را با شیوه های پخته برآورده کنند . لازم به تذکر است که در روش های تغییر رفتار ، استفاده از تقویت ، تعیین مقدار تقویت ، استفاده از توجه و ستایش معلم ، سرزنش های ملایم و سرمشق گیری باید مدنظر قرار گیرد .
چگونگی تدریس دروس ، بخصوص ریاضیات و علوم با توجه به ویژگی های رشد عقلی و ذهنی در پایه ی اول ابتدایی
با ورود به دبستان ، کودک پا به سن عقل و دانایی می گذارد . او آماده می شود تا واقع بینانه فکر کرده و از خود مرکزی خارج شود . او کم کم به دانش خود ، آگاهی پیدا می کند و می فهمد که تصورات او از عالم خارج ، با آن چه در واقع وجود دارد ، گاهی اوقات متفاوت است . کودک به تدریج از نظریات دیگران آگاه می شود . تفکر کودک در این مرحله ، از عینیت گرایی خاصی برخوردار است ، لذا درک واقعیت ها بدون آنکه از قدرت تفکر تجریدی برخوردار باشد ، همه چیز را به شکل عینی تغییرناپذیر و جزمی تصور می کند . بالاخره در اوایل این مرحله از زندگی است که کودک ارتباط جنبه های مختلف اشیاء و ابعاد آنها را با یکدیگر شروع می کند و به عبارت دیگر ، آنچه را که پیاژه اصل عدم تغییر نامیده در می یابد . لذا معلمان پایه اول ابتدایی ، با واقف شدن به این امر که کودکان در این سن ، از نظر رشد در مرحله ی تفکر عینی بوده و هنوز به مرحله ی تفکر انتزاعی نرسیده اند ، باید دروس این پایه خصوصاً ریاضیات و علوم را ، تنها از راه تجارب عینی و عملی و با استفاده از محسوسات و آزمایش های مجسم و نیمه مجسم به کودکان آموزش دهند . زیرا یادگیری اصول و مفاهیم ریاضی و علوم برای کودکان در این دوره ، به صورت مجرد و انتزاعی امکان پذیر نیست . البته تذکر این نکته هم ضروری است که در استفاده از آزمایش ها ، دانش آموزان نیز باید دخالت داده شده و تنها نظاره گر صحنه نباشند ، چون یادگیری به معنای واقعی ، هنگامی صورت می گیرد که دانش آموزان شخصاً محیط را دستکاری کنند ، به مشاهده بپردازند ، شرایط را تغییر دهند و نتایج تغییرات را مشاهده و درک کنند .
معلمان راهنما و پایه ی اول ابتدایی
اگر ما اصطلاح معلمان راهنما را به همان رهبران آموزشی اطلاق کنیم ، باید خاطرنشان سازیم که وظیفه ی اصلی آنان ، بهتر ساختن وضع آموختن کودکان است . در این راستا ، معلمان راهنما باید ضمن متخصص بودن در رشته های درسی، از دانش و توانایی های قابل ملاحظه ای در زمینه های تدریس و برنامه ریزی و یادگیری نیز برخوردار باشند و همواره سعی در دست یابی به شیوه های جدید تدریس ، شیوه های نوین ارزشیابی و یافته های تازه علمی و استفاده ی بهینه از آنها و همچنین انتقال آنهابه معلمان برای شکوفایی امر تعلیم و تربیت باشند . ولی متاسفانه گاهی دیده می شود که معلمان راهنما ، به علت عدم تخصص کافی ، از مسئولیت خطیر خود بی خبر هستند و بدون توجه به مسایل متعلم و معلم در یک نظام آموزشی ، فقط به بازدیدهای سطحی اقدام به ارزشیابی از دانش آموزان نیز می کنند و بدون توجه به این امر خطیر که دانش آموزان پایه ی اول ابتدایی از شرایط خاصی برخوردار هستند و به طور کلی کمتر کسی را به جای معلم خود می پذیرند و قبول دارند و ممکن است به علت احساس غربت و عدم صمیمیت و آشنایی با معلمان راهنما در مقابل سوال آنها ، سکوت اختیار کنند ، بعضی مواقع زحمات معلمان دلسوز این پایه را زیر سوال می برند . لذا به جاست که معلمان راهنما و دیگر مسولان که قصد بازدید و بررسی میزان پیشرفت تحصیلی دانش آموزان پایه ی اول را دارند ، حتماً باید از شرایط خاص دانش آموزان این پایه ، از تمامی جهات مطلع بوده و به شیوه های نوین ارزشیابی نیز مسلط باشند .
موارد دیگری که در پایه ی اول ابتدایی حایز اهمیت بوده و به طور گذرا می توان به آن اشاره کرد ، عبارتند از :
1 – لزوم رعایت دستورالعمل وزارتی در ارتباط با چگونگی انتخاب معلمان پایه ی اول ابتدایی ، که متاسفانه به علت عدم پیگیری مسئولین ذیربط ، این دستورالعمل آنچنان در مدارس به اجرا در نیامده است .
2 – لزوم ادامه ی سنجش آمادگی کودکان برای ورود به دوره ی آموزش عمومی و ملاک قرار ندادن سن تقویمی آنان و رفع معضلات و مشکلات مربوط به تشکیل کلاس های خاص کودکانی که در این سنجش ، ملاک های لازم برای حضور در کلاس های عادی دوره های آموزش عمومی را کسب نمی کنند .
3 – تقویت بیش از پیش آموزش قبل از دبستان و دوره های آمادگی خصوصاً در مناطق دوزبانه .
4.لزوم ایجاد زمینه های لازم برای پرورش خلاقیت و ذوق کودکان ، و پرورش حس زیباشناسی و همچنین بیشتر بها دادن به کلاس های هنر و استفاده از سرودهای مورد علاقه بچه ها برای ایجاد تنوع در محیط آموزشی و تفهیم بهتر مسایل درسی
6 – لزوم ارائه ی شیوه های نوین تشویق دانش آموزان و تربیت بدون تنبیه از سوی کارشناسان ذیربط برای به کارگیری در پایه ی اول ابتدایی
7 – ضرورت آشنایی کامل با شیوه های نوین ارزشیابی از دانش آموزان
8 – لزوم برقراری فوق العاده ی سختی کار برای آموزگاران پایه ی اول ابتدایی
در اصطلاح ادبیات، یکی از آرایههای ادبی است که در آن از کلمات همآهنگ در متن استفاده میشود.
سجع چیست؟
به عبارت دیگر هنگامی که پایان جملات از نظر وزن یا حرف آخر یا هر دو، همآهنگ باشند از آرایه سجع استفاده شده است.
در حقیقت سجع در نثر، معادل قافیه در نظم است.
نکته: کلماتی که در تعداد حروف و زمان بیانکردن کلمات مساوی باشند کلمات «هموزن» میباشند.
نکته: به حرفی که در پایان کلمه قرار گرفته «حرفرَوی» گفته میشود. اگر حرفروی کلمات با هم یکی باشد، قافیه یا سجع وجود دارد.
نکته: به کلمات هماهنگ «ارکان سجع» و به موسیقی بین کلمات «سجع»، به جملهای که دارای آرایه سجع باشد، «مسجع» و به جملههایی که در ادامه جمله آمده و دارای کلمات همآوا میباشند «قرینه» گفته میشود.
انواع سجع با مثال
سجع براساس یکسانی در وزن یا حروف آخر یا هر دو به سه نوع تقسیم میشود:
۱- سجع متوازن
هنگامی که پایان جملات فقط در وزن همآهنگ باشند از آرایه سجع متوازن استفاده شده است.
مثال برای سجع متوازن:
نصرالله منشی در مقدمه کلیله و دمنه میگوید: «دین بیملک ضایع است و ملک بیدین باطل.»
دو کلمه «ضایع» و «باطل» در وزن همآهنگ هستند (سجع متوازن).
۲- سجع مطرف
هنگامی که پایان جملات فقط در حرف آخر (حرفروی) یا حروف آخر یکسان باشند، از آرایه سجع مطرف استفاده شده است.
مثال برای سجع مطرف:
در گلستان سعدی میخوانیم: «دوستی را که به عمری فرا چنگ آرند، نشاید که به یک دم بیازارند».
دو کلمه «آرند» و «بیازارند» در حروف آخر یکسان هستند (سجع مطرف).
۳- سجع متوازی
هنگامی که پایان جملات هم در وزن و هم در حرف یا حروف آخر یکسان باشند، از آرایه سجع متوازی استفاده شده است. ارزش موسیقیایی سجع متوازی نسبت به دیگر انواع آن بیشتر است.
مثال برای سجع متوازی:
در گلستان سعدی میخوانیم: «باران رحمت بیحسابش همه را رسیده و خوان نعمت بیدریغش همه جا کشیده».
کلمات «رحمت» و «نعمت»، «همه را» و «همه جا» و همچنین «رسیده» و «کشیده» در وزن و حروف آخر یکسان هستند (سجع متوازی).
نکته: وقتی آرایههای دارای سجع متوازی پشت سر هم قرار گیرند، «آرایه ازدواج» داریم.
مثال:
در گلستان سعدی میخوانیم: «بخت بلندت یار بود و چشم بختت بیدار که به صحبت پیری افتادی پخته پرورده جهاندیده آرمیده گرم و سرد چشیده نیک و بد آزموده که حق صحبت بداند…
کلمات «پخته»، «پرورده»، «جهاندیده»، «آرمیده»، «گرم و سرد چشیده» و «نیک و بد آزموده» دارای آرایه ازدواج هستند.
همچنین:
شبی و شمعی و جمعی چه خوش بود تا روز
نظر به روی تو کوری چشم اعدا را
سعدی در این بیت نیز با استفاده از کلمات «شمعی» و «جمعی» از آرایه ازدواج استفاده کرده است.
نکته: انواع سجع را به طور خلاصه میتوان اینگونه بیان کرد:
سجع متوازن: فقط در وزن یکسان
سجع مطرف: فقط در حرفروی یکسان
سجع متوازی: هم در وزن و هم در حرفروی یکسان
تفاوت سجع و جناس
شباهت لفظی بین کلمات نشان از کاربرد آرایههای سجع و جناس دارد اما این دو آرایه تفاوتهایی هم با یکدیگر دارند:
در جناس دو کلمه از نظر ظاهر کاملاً شبیه هم هستند یا در یک حرف با هم تفاوت دارند ولی در معنی متفاوت هستند؛ در حالی که در سجع کلمات از نظر ظاهری کاملاً متفاوت هستند.
تفاوت دیگر این دو آرایه در کاربردشان است، کاربرد جناس در شعر است؛ در حالی که سجع در شعر و نثر کاربرد دارد.
مثال:
بهرام که گور میگرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
خیام (از آرایه جناس در کلمات «گور» استفاده شده؛ اولی به معنای گورخر و دومی به معنای قبر است)
ترصیع، موازنه، تضمین المزدوج، مزدوج
تکرار سجع در متن باعث پیدایش آرایههای دیگری مثل ترصیع، موازنه، تضمینالمزدوج و مزدوج میشود.
ترصیع: هنگامی که بین کلمات دو جمله نظیر به نظیر سجع متوازی وجود داشته باشد، ترصیع داریم:
ای کریمی که بخشنده عطایی و ای حکیمی که پوشنده خطایی. (مناجاتنامه خواجه عبدالله انصاری)
کریم با حکیم، بخشنده با پوشنده و عطا با خطا همآهنگ هستند.
موازنه: هنگامی که بین کلمات دو جمله نظیر به نظیر سجع متوازن وجود داشته باشد، موازنه داریم:
ای اژدهای چرخ دلم بیشتر بخور
وی آسیای چرخ تنم تنگتر بسای (مسعود سعد سلمان)
تضمینالمزدوج: هنگامی که در پایان دو جمله، سجع مطرف یا متوازی وجود داشته و همچنین در اواسط جملات نیز انواع سجع وجود داشته باشد، تضمینالمزدوج داریم:
فلان به سیرت گزیده و عادت پسندیده، معروف است و به خدمتکاری دولت و طاعتداری حضرت موصوف.
مزدوج: هنگامی که سجع بین جملات فقط در یک یا دو مورد اختلاف هجایی باشد، مزدوج داریم:
هر که بر زیردستان نبخشاید، به جور زبردستان گرفتار آید. (گلستان سعدی)
مثال برای سجع
پادشاهی او راست زیبنده، خدایی او راست درخورنده، بلندی و برتری از درگاه او جوی و بس. (جهانگشای جوینی)
در این مثال کلمات «زیبنده» و «درخورنده» حروف آخر یکسانی دارند، پس در این جمله آرایه سجع مطرف به کار رفته است.
✽✽✽
آنکه از جمال عقل محجوبست خود بنزدیک اهل بصیرت معذور باشد. (کلیله و دمنه)
در این مثال کلمات «محجوب» و «معذور» دارای وزن یکسانی هستند، پس در این جمله آرایه سجع متوازن به کار رفته است.
✽✽✽
من ز سلام گرم او آب شدم ز شرم او
وز سخنان نرم او آب شوند سنگها (مولانا)
در این بیت کلمات «گرم»، «شرم» و «نرم» دارای وزن و حروف یکسان هستند، پس این بیت دارای سجع متوازی است.
✽✽✽
ابرِ آذارند و نمیبارند و چشمه آفتاباند و بر کس نمیتابند. بر مرکبِ استطاعت، سواراناند و نمیرانند… (گلستان سعدی)
در این مثال، «آذارند» و «آفتابند» با هم و «نمیبارند» و «نمیتابند» و «نمیرانند» با هم سجع متوازی دارند.
✽✽✽
الهی نام تو ما را جواز، مهر تو ما را جهاز، شناخت تو ما را امان، لطف تو ما را عیان. (مناجاتنامه خواجه عبدالله انصاری)
«جواز» و «جهاز» و همچنین «امان» و «عیان» سجع متوازی دارند.
✽✽✽
سلاح از تن بگشادند و رخت و غنیمت بنهادند. (گلستان سعدی)
«بگشادند» و «بنهادند» سجع متوازی دارند.
✽✽✽
هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید. (گلستان سعدی)
یعنی موضوع ، نام محقق ؛ شماره پرسنلی یا دانش آموزی ، معلم یا استاد راهنما ، نام مدرسه ، مدرک تحصیلی و رشته ، تاریخ و شهرستان . اگر صحافی است روی جلد صحافی باشد ( زرکوب ) و اگر طلق شفاف است روی کاغذ بعد از طلق قرار گیرد .
۴- نام خدا
۵- موضوع مقاله یا تحقیق در یک صفحه ( همانند جلد ، اما در یک کاغذ سفید )
۶- تقدیم : به پدر ، مادر ، ائمه معصومین ، شهدا ، اساتید ، مدیر و معلم و …
۷- تشکر و قدردانی : از همه کسانی که در اجرای آن به شما کمک کردند .
۸- پیشگفتار : یک صفحه اشاره کلی به ضرورت و اهمیت انجام کار تحقیق و انگیزه انتخاب موضوع .
۹- چکیده ی تحقیق :
همان خلاصه ی تحقیق است ، معمولاَ در یک یا دوصفحه شامل موضوع تحقیق ، روش جمع آوری اطلاعات ، اهمیت کار ، مختصری از یافته های مهم تحقیق « متن»، هدف تحقیق و نتایج حاصله از تحقیق ، تعریف واژه های کلیدی ، پیشنهادات و محدودیت های تحقیق بیان می شود .
الف – مقدمه : شامل تکرار موضوع تحقیق ، تعریف موضوع ، ارائه روش تحقیق ( کتابخانه ای ، میدانی و آماری یا مشاهده و مصاحبه و…) و بیان مسئله یا سؤال یا سؤالات تحقیق
ب- هدف و انگیزه تحقیق : چه هدف و چه انگیزه ای شما را در انجام تحقیق واداشت ( یک صفحه )
ج – اهمیت و ضرورت تحقیق : ( یک صفحه )
د- اهداف کلی تحقیق : در یک یا دو پاراگراف نوشته شود .
ه- تعاریف واژه های کلیدی : هر واژه یا اصطلاحی که در متن است و منابع استفاده شده ، در پاورقی نوشته شود .
۱۲- فصل دوم :
پیشینه یا ادبیات تحقیق :
دیگران مقالات یا مطالبی را ارائه کرده اند ، خلاصه آن در یک صفحه بنویسید با مشخصات نویسنده یا معرفی کتاب ها در این راستا یا مجلات و روزنامه ها .
۱۳ – فصل سوم :
روش اجرای تحقیق : شامل
الف – مقدمه ب- روش اجرای تحقیق ج – جامعه آماری د- نمونه ی آماری ه – ابزار تحقیق و – شیوه تجزیه و تحلیل آماری .
۱۴- فصل چهارم :
تجزیه و تحلیل آماری : ( یافته های آماری ) و تحقیق . چنانچه از روش های کتابخانه ای استفاده می شود : متن های مهم ، واژه ها و لغات شکل پانویس در پایین صفحه داشته باشد به همراه آدرس دقیق نام نویسنده ، نام کتاب ، جلد ، صفحه ، سال انتشار . متن ها پاراگراف بندی شده باشد و در هر صفحه چند پاراگراف باشد . در هر پاراگراف : رسم الخط و نشانه گذاری انجام شود
۱۵- فصل پنجم :
پیشنهادات : در قالب موضوع و اظهار نظر و بیان محدودیت ها و مشکلات و راه حل ها
۱۶- خلاصه مراحل انجام کار و نتیجه گیری
۱۷- فهرست منابع : کتاب ها : ( نویسنده ( نام خانوادگی – نام) ، نام کتاب ، محل انتشار ، سال ، ناشر و …) و سایت های اینترنتی : آدرس کامل سایت به همراه صفحات مربوطه که به طور کامل در انتهای صفحه یا در محل سرچ دیده می شود . و مجلات و روزنامه ها با ذکر نام و شماره و صفحه و سال و …
۱۸- ضمائم : شامل عکس ، پوستر ، نقشه ، نمونه فیش ، جدول ، پرسشنامه و …
فونت تایپ کامپیوتری : تیتر ۱۶ برای عنوان ها و لوتوس ۱۴ برای متن پیشنهاد می شود .
انشا الله با انجام کامل مراحل یک تحقیق جامع و کامل در کسب امتیازات کامل و لازم و رتبه های مناسب در مسابقات مقاله و تحقیق شاهد شکوفایی و اعتلای فرهنگ تحقیقاتی منطقه باشیم و بتوانیم افرادی که در این زمینه فعالیت دارند را از افرادی که با رونویسی و کپی برداری از آثار دیگران هستند را شناسایی و تفکیک و جدا سازیم و اقدامات قانونی برای آنان انجام دهیم .
مراحل انجام یک تحقیق علمی:
اهمیت بنیادی روش شناسی آماری وقتی به بهترین وجه درک می شود که، در پرتو فرآیند عمومی کسب آگاهی، که گاهی روش علمی نامیده می شود، به آن بنگریم.
هرچند پژوهش علمی دارای ساختمان بندی دقیقی نیست ولی می توان آن را چنین توصیف کرد که فرآیندی است از بدل مساعی، به این منظور که قواعد پنهان در پدیده ای را که به صورت دنیای مغشوشی به نظر می رسد، کشف کند.
خصوصیات فرآیندهای کسب آگاهی به اندازه انواع زمینه های تحقیق، گوناگون هستند، بعضی از مراحل اساسی که هستة اصلی اکثر تحقیقات علمی را تشکیل می دهند، فهرست وار در زیر ذکر می گردند.
۱-مشخص کردن هدف
۲- جمع آوری اطلاعات
نحوه جمع آوری اطلاعات
میزان جمع آوری اطلاعات
۳- تجزیه و تحلیل داده ها در محل
تلخیص و توصیف ویژگیهای برجسته داده ها
کسب اطلاعات با انجام محاسبات و ارزیابی ملزومات تازه
۴-بیان یافته ها در محل
هر گاه دانش فعلی دربارة موضوع مورد نظر کافی نباشد، روشهای تحقیق برای افزایش آگاهی از موضوع مورد توجه قرار می گیرند.
مشخص کردن هدف :
امر تحقیق ممکن است بیشتر معطوف به هدفهای مشخصی باشد. از قبیل اثبات یک نظریة جدید یا بررسی دقیق نظریة موجود، از این لحاظ که تا چه میزانی نتایج منطقی حاصل از آن به وسیلة یافته های واقعی تأیید می شود.
در بعضی موارد ممکن است هدف تحقیق فقط این باشد که پایه ای برای اطلاعات به دست آید که به طور دقیق منعکس کنندة وضع جاری امور باشد. مثلاً، می توان ارقام مربوط به مقادیر پولی را که دانشجویان بابت مسکن می پردازند، برای مطالعة این قسمت از مخارج دانشجویان گردآوری کرد و در بعضی دیگر از موارد، هدف تحقیق ممکن است بسیار جامع تر باشد و نه تنها شامل کسب ادراکی از عوامل عمل کننده در محیط، بلکه همچنین شامل تعیین امکانات کاربرد آنها در کنترل یا اصلاح بعضی جوانب یک پدیده باشد.
مثالی از این گونه اهداف عبارتست از کسب اطلاع از جنبة شیمیایی ضایعات یک کارخانه، برای تصفیة آب رودخانه ای که در کنار کارخانه واقع است و آغشته به این ضایعات است.
جمع آوری داده ها :
در هر تحقیقی، تهیة اطلاعات واقعی با توجه به منظوری که از تحقیق داریم، اهمیت اساسی دارد. فرآیند گردآوری اطلاعات، ممکن است فعالیتهای بسیار متنوعی از قبیل آزمایشهای پیچیده در شرایط کنترل شده، بررسی های اجتماعی، اقتصادی، نظرخواهی، یا حتی بررسی تاریخی را در بر گیرد. امروزه که وسایل نگهداری اطلاعات بسیار پیشرفت کرده و مکانیزه شده است، زیاد شدن کمیت مشاهدات، واقعیتی در زندگی است.
اطلاعات، نوعاً به صورت داده هایی جمع آوری می شوند که اندازه های عددی بعضی از مشخصه ها یا شرحی از صفات کیفی افراد یا عناصر تحت مطالعه، و یا هر دو هستند.
تجزیه و تحلیل داده ها:
داده ها که به وسیله ی روشهای مناسب آزمایش یا مشاهده گردآوری می شوند، به عنوان منبع اساسی برای کسب معلومات جدید دربارة پدیده مورد مطالعه، به کار می روند.
بعد از جمع آوری داده ها، لازم است که مجموعة داده ها را بررسی نموده و اطلاعات مربوط به موضوعاتی را که در مرحلة مشخص کردن هدفها مطرح می شوند، استخراج کنیم. تجزیه و تحلیل دقیق داده ها، برای بررسی معلومات حاصلة جدید و تعیین نقاط ضعف و قوت آن، ضروری است.
بیان یافته ها :
مفاد اطلاعاتی که از داده ها حاصل می شوند، با توجه به هدفهایی که در مرحله ی اولیه ی تحقیق مشخص شده اند، مورد بررسی قرار می گیرند.
تحلیل داده ها برای پاسخگویی به سؤالاتی از این قبیل طرح ریزی می شود ، ” از شواهدی که به وسیلة این داده ها فراهم می آید، چه نکات کلی دربارة پدیدة تحت مطالعه می توان استخراج کرد؟” ”آیا حدس یا نظریة موجود با داده ها در تناقض است؟” ، ” آیا داده ها نظریه ی جدیدی را برای توضیح پدیده ی تحت مطالعه القا می کنند؟” نتایج تجزیه و تحلیل داده ها برای جوابگویی به این سؤالات، و نیز سنجش میزان عدم قطعیتی که در جوابها وجود دارد، به کار گرفته می شوند و آگاهی حاصل غالباً به صورت ارائه اصلاحاتی در نظریة موجود بیان می شود که این خود، ممکن است مستلزم بررسی بیشتری از طریق گردآوری و تجزیه و تحلیل واقعیات باشد.
بنابر ماهیت اساسی کسب اطلاع، نوعاً تکرار این دور به شکلهای مختلف است. بندرت ممکن است که حقیقتی در یک یا چند بار تکرار این دور پنهان بماند و تغییر شرایط در بسیاری از زمینه ها ایجاب می کند که فرآیند تکرار، تداومی بی انتها داشته باشد.
شیوه نگارش مقالات علمی
با آنکه مقاله های علمی انواع مختلفی دارد اما اصول کلی تدوین این نوع مقالات بسیار شبیه به یکدیگر است .آنچه در ذیل می آید قالب و فرم کلی یک مقاله پژوهشی است که برای ارائه به مجلات علمی ـ پژوهشی یا علمی ـ ترویجی یا همایش ها و سمینارهای علمی باید از جانب پژوهشگران رعایت شود.
بخش های اساسی یک مقاله علمی به ترتیب عبارتند از :
عنوان ،اسامی نویسندگان ،چکیده، مقدمه،پیشینه تحقیق، روش تحقیق، نتایج، بحث و نتیجه گیری و منابع . که در ذیل به توضیح مختصر هریک از آنها پرداخته شده است .
عنوان
عنوان مقاله باید متناسب با موضوع، اهداف و نتایج پژوهش باشد و بتواند موضوع پژوهش را به طور خلاصه برای خواننده ارائه کند.شامل کلمات یا عبارات اضافه نباشد و حتی المقدور از یک سطر بیشتر نباشد و تا حد امکان جامع و مانع باشد.
اسامی نویسندگان
اسامی نویسندگان معمولاً در زیر عنوان مقاله درج می شود .در کشور ما مرسوم است که عنوان دانشگاهی با رتبه علمی نویسنده به صورت زیرنویس نوشته شود.
چکیده
عصاره مقاله پژوهشی است که با خواندن آن اطلاعات اساسی در خصوص پژوهش به خواننده منتقل می شود .معمولاً بین ۱۵۰ تا ۴۰۰ کلمه است (از نیم تا یک صفحه). در چکیده ابتدا موضوع و یا هدف پژوهش در حداکثر دوسطر توضیح داده می شود.آنگاه روش پژوهش که شامل جامعه، نمونه،روش اجرا، زمان و مکان اجرای پژوهش و ابزار جمع آوری داده ها است مجموعا در حداکثر سه تا چهار سطر توضیح داده می شود و آنگاه شرح تحلیل یا نتایج کلی پژوهش در دو تا سه سطر انجام می گیرد.
مقدمه
نکات اصلی و کلیدی که باید در مقدمه یک مقاله پژوهشی مورد توجه قرار بگیرد عبارتند از موضوع یا مساله پژوهش ، پیشینه پژوهش وهدف از انجام پژوهش که باید به صورت ساده و روشن ارائه شوند در واقع نویسنده باید در مقدمه به موارد ذیل به صورت شفاف بپردازد.
۱- هدف از انجام پژوهش ۲- تعریف دقیق اصطلاحات و مفاهیم بکار رفته در پژوهش ۳- پیشنه پژوهش ( شامل مبانی نظری و تحقیقات انجام شده قبلی در زمینه پژوهش که در آن نقاط قوت و یا احیاناً ضعف این پژوهش ها تحلیل شود و چگونگی ارتباط آنها با تحقیق حاضر مشخص گردد و تفاوت تحقیق حاضر با آنها تبیین شود) ۴- سوالات یا فرضیاتی که تحقیق در پی پاسخ گویی به آنها است
روش
این قسمت از یک مقاله پژوهشی شامل توضیح در مورد نوع تحقیق (هم از جهت هدف در نظر گرفته شده برای پژوهش و هم از نظر روش انجام پژوهش)، جامعه و نمونه و روش نمونه گیری، ابزار تحقیق و روشن نمودن میزان روایی و پایایی ابزار و توضیح در خصوص چگونگی مراحل انجام پژوهش است.
نتایج تحقیق
در این بخش نویسنده باید موارد ذیل را به صورت دقیق و خلاصه تبیین کند
۱- یافته های حاصل از پژوهش ۲- بیان یافته ها به شیوه ای دقیق و روشن ۳- تحلیل این نکته که آیا نتایج بدست آمده پاسخگوی سوالات یا فرضیات تحقیق هست یا خیر ۴- مشخص نمودن یافته های مهم حاصل از این پژوهش
بحث و نتیجه گیری
در تدوین این بخش از مقاله باید به مباحث زیر به صورت دقیق و خلاصه پرداخته شود.
۱- ذکر اهداف انجام پژوهش ۲- تبیین میزان ارتباط یافته های حاصل از پژوهش با اهداف در نظر گرفته شده از انجام پژوهش ۳- تعمیم پذیری یافته های پژوهش ۴- مقایسه یافته های پژوهش با پژوهش های قبلی و ذکر دلایل احتمالی برای توافق یا عدم توافق بین نتایج ۵- محدودیت های پژوهش ۶ – پیشنهاد برای پژوهش های آینده در این خصوص و بالاخره ۶ – نتیجه نهایی که از پژوهش حاصل شده است.
منابع
در هر پژوهشی به منظور تبیین موضوع پژوهش در هریک از قسمتهای پژوهش از جمله در مقدمه ، پیشینه نظری ، نوع پژوهش و ابزار پژوهش و روایی و پایایی ابزار ، نظرات و یافته های پژوهشی سایر پژوهشگران نیز به عنوان شاهدی بر مدعا آورده می شود .که در این حالت می بایست نام خانوادگی نویسنده یا نویسندگان و تاریخ انتشار اثر اعم از کتاب ،مقاله و یا پایان نامه در پرانتز و بلافاصله بعد از مطلب استفاده شده آورده شود .در واقع یکی از ملاک های ارزشیابی یک مقاله علمی چگونگی استفاده از منابع دسته اول و به روز است .هر چه غنای علمی منابع استفاده شده در مقاله بیشتر و بهتر باشد مقاله از استحکام علمی بیشتری برخوردار است . هنگامی که نام نویسنده و تاریخ انتشار اثری در پرانتز ذکر می شود باید در بخش پایانی مقاله ، فهرست منابع به ترتیب حروف الفبا ارائه شود در صورتی که از یک نویسنده چندین اثر در یک مقاله مورد استفاده قرار بگیرد برای شناسایی منبع باید از شماره های ۱و۲و… یا حروف الفبا الف،ب،… استفاده شود . نحوه نگارش منبع در مقالات معمولاًً مشابه است در ذیل چگونگی این نگارش برای مقالات، کتابها، کتابهای ترجمه شده ،پایان نامه ها و مقالات ارائه شده در کنفرانسها آورده شده است .
نحوه نگارش مقاله ها در فهرست منابع
نام خانوادگی،نام و یا حرف اول نام (سال انتشار مقاله)، عنوان مقاله، نام مجله ،شماره مجله، صفحه شروع و پایان مقاله
طباطبایی، فرزانه (۱۳۸۵)، آسیب شناسی تربیت دینی دانش آموزان مدارس شهر تهران، دانشور رفتار۲۱، صص۵۴-۴۳
نام معمول گوگرد در زمانهای گذشته brimstone بوده است که به معنی سنگی است که میسوزد . آقای بیکان روش ساخت باروت سیاه با استفاده از گوگرد را کشف کرد. با این وجود، چینیها و عربها در سالهای قبل توانسته بودند ترکیبات آتشزا را با استفاده از گوگرد بسازند. آنتوان لاوازیه اثبات کرد که گوگرد، یک عنصر پایه است. گوگرد در سال 1809، رسماً به عنوان یک عنصر پذیرفته شد .
خصوصیات شیمیایی:
گوگرد میتواند به یونهای فلزی چسبیده و تولید سولفیدهای معدنی متعددی گوگرد براحتی به اکسیژن چسبیده و تولید یون سولفات (SO4-2) مینماید.
خصوصیات فیزیکی:
گوگرد عنصری غیر فلزی دارای رنگ زرد لیمویی روشن بوده و مادهای بسیار نرم است. سختی گوگرد برابر 2 در مقیاس موهس میباشد. هدایت گرمایی گوگرد بسیار پایین میباشد.گوگرد در دمای 108 درجه سانتیگراد شروع به ذوب شدن میکند و براحتی و با شعله آبی میسوزد.
خصوصیات مکانیکی:
محققین برای تثبیت و پایدار نمودن خاک از تثبیت کنندههای مختلف استفاده میکردند یکی از این مواد که میتوان برای بهبود خواص فیزیکی و مقاومتی خاک استفاده کرد گوگرد میباشد . گوگرد در حالت مذاب به مایع چسبنده ای تبدیل میشود سیمان گوگردی به ترکیبی از گوگرد مذاب و ماده افزودنی گفته میشود .
سایر خصوصیات:
ظاهر این نافلز به رنگ زرد کمرنگ میباشد که بسیار سبک و نرم است. این عنصر به هنگام ترکیب با هیدروژن بوی مشخصی دارد که مشابه بوی تخم مرغ فاسد شده میباشد. گوگرد با شعله آبی رنگ میسوزد و بوی عجیبی از خود ساتع میکند. گوگرد در آب حل شدنی نیست ولی در دی سولفید کربن حل میشود. حالتهای معمول اکسیداسیون این عنصر -2و+2و+4 و +6 میباشد. گوگرد در تمام حالتهای مایع جامد و گاز شکلهای چند گانه دارد که ارتباط بین آنها هنوز کاملا درک نشده است. گوگرد کریستالی به صورت حلقه گوگردی S8 نشان داده میشود.
کاربردها:
کاربرد آن برای ساخت ترکیبات شیمیایی و فرآوردههای میانی در چرخه صنعت است. بیشترین مصرف گوگرد در سالهای پیشین در صنایع کشاورزی و تهیه کودهای فسفاتیک بودهاست .گوگرد یکی از اجزای باروت میباشد.
ذکر چند نکته ی مهم در درس مطالعات اجتماعی پایه ی چهارم ابتدائی
باسمه تعالی
درس مطالعات اجتماعی پایه ی چهارم ابتدائی
ذکر چند نکته ی مهم:
1-ساختار کتاب مطالعات اجتماعی سال چهارم شامل 6 فصل/22درس/هر فصل 3 الی 5 درس دارد.
2-محتوای کتاب شامل: متون/کاربرگ/فعّالیّت ( مدل یا ساختنی ها، نقشه خوانی، تصویرخوانی، جهت یابی، رسم نمودار، پرس و جو، پرسش کتبی-شفاهی می باشد.
3-فقط کلاس درس به عنوان مبحث درس نیست.بلکه می توان ازفضاهای مختلف نظیر:پارک ها موزه ها- مساجد- نهادها- مراکز خدماتی مانند دفاتر پست و آتش نشانی و... استفاده نمود.
4-در مباحث مربوط به نقشه ی ایران نیازی به حفظ مراکز استان ها نیست.
5-برای این درس دفتر نیاز نیست و سوال داخل کتاب نوشته نشود.
6-هر هفته سعی شود یک درس تدریس شود.
7-کاربرگ ها همزمان با تدریس و حتما در کلاس درس انجام شود. البته برخی از آن ها نیاز به اجرا در منزل می باشد.
8-حتما کتاب درس مطالعات اجتماعی سال سوم ابتدائی مرور و بررسی گردد. ( برای خود همکاران )
9-مقدّمه ی کتاب حتما خوانده شود. ( جهت آگاهی بیش تر همکاران محترم )
10- تا پایان دوره ی متوسطه اوّل ( نهم ) به جای تاریخ، جغرافیا و مدنی، مطالعات اجتماعی داریم.
11-نیازی به فتوکپی کاربرگ ها نیست و چندان الزامی برای قرار دادن آن ها در داخل پوشه ی کار وجود ندارد.
12-در پایان هر فصل مبحثی به نام (( به کار ببندیم )) دیده می شود که باید دانش آموزان انجام دهند.
13-سعی شود نقشه ی مربوط به شهرستان محلّ سکونت تهیّه و در کلاس نصب شود. حتّی دانش آموزان نیز می توانند آن ها را تهیّه و همراه خود بیاورند.
14-پنج عنصر در برنامه ی درسی مطالعات اجتماعی وجود دارد که عبارتند از: تعقّل/ایمان/علم/عمل/اخلاق.
15-چهار عرصه در برنامه ی درسی مطالعات اجتماعی وجود دارد که عبارتند از:
ارتباط با خود/ارتباط با خدا/ارتباط با خلق/ارتباط با عالم خلقت ( با محوریّت خدا )
16- سه محور عمده در مطالعات اجتماعی شامل موارد زیر است:
مکان ( محیط ) که به جغرافیا مربوط می شود./ زمان که به تاریخ مربوط می شود./ جامعه که به مدنی مربوط می شود.
17- تاریخ جریانی زنده و پویا بوده که حال را ساخته و به سوی آینده در جریان است.
18-تاریخ یک سلسله وقایع منظّم علّی و معلولی و به تعبیر قرآن سنن الهی است.
19-انسان در تاریخ، موجودی صاحب اراده و اختیار است.
20-رویکرد برنامه ی درسی تاریخ هویّت جویی ( هویّت یابی ) است.
21- علم تاریخ: تاریخ علم شناخت، تحلیل و تفسیر رفتار و اندیشه افراد و جوامع گذشته است که بر اساس روش ها، گزینش ها و تفسیرهای مورّخان به دست می آید.
22-حوزه های موضوعی مرتبط با مطالعات اجتماعی شامل موارد زیر است:
زمان؛ تداوم و تغییر ( مربوط به تاریخ )
نظام اجتماعی ( مربوط به مدنی ) : علوم اجتماعی-جامعه شناسی-حقوق-علوم سیاسی-دین و اخلاق
مکان و فضا ( مربوط به جغرافیا )
فرهنگ و هویّت: جامعه شناسی-تاریخ-مردم شناسی- دین و اخلاق
منابع و فعّالیّت های اقتصادی : اقتصاد-جغرافیا-مطالعات زیست محیطی- دین و اخلاق
23-در کشور استرالیا برنامه ی درسی مطالعات اجتماعی عنوان دیگری دارد به نام ( مطالعات جامعه و محیط )
24- برنامه ی درسی مطالعات اجتماعی قابلیّت پرورش مهارت ها را در چارچوب فرایند کاوشگری در موضوعات محیطی و اجتماعی در 5 حوزه بررسی می کند:
بررسی و کاوش/ مشارکت / برقراری ارتباط/ خلاقیّت/ واکنش شخصی و اظهار نظر
25-در برنامه ی درسی مطالعات اجتماعی پرورش و درونی کردن 3 گروه از ارزش ها محور کار قرار گرفته است که عبارتند از: حق طلبی و مسئولیّت پذیری/ تعاون/ میهن دوستی
تهیّه و تنظیم: مسعود علائی-سرگروه پایه ی پنجم ابتدائی-تالش
شکوه قاسمنیا شاعر و نویسنده کودکان زاده ۱۳۳۴ در تهران است اواز نویسندگان مطرح در حوزهادبیات کودک و نوجوان می باشد که تاکنون نزدیک به ۴۰۰ داستان و ترانه برای کودکان نوشته است.
او کار ترانهسرایی را از سال ۱۳۵۸ و کار نویسندگی برای کودکان را از سال ۱۳۵۹ با نوشتن در مجلهٔ کیهان بچهها آغاز کرد. او تا کنون ۱۵۰ عنوان کتاب کودک نوشتهاست.
وی برای تألیف داستان بلند «هلی فسقلی در سرزمین غولها» و اشعار کتاب «کلاغه به خنده افتاد» در یازدهمین جشنوارهٔ کتاب کودک و نوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دو دیپلم افتخار دربخش شعر و داستان گرفت. «هلی فسقلی در سرزمین غولها» نیز موفق به دریافت جایزه کتاب سال کودک و نوجوان در بخش داستان کودک شد. قصههای شیرین هزارو یک شب یکی از آثار او است. اولین رمان وی با عنوان کاش یکی قصهاش را میگفت در سال ۱۳۹۶ منتشر و موفق به دریافت دو جایزه شد.
ناصر الدین در هشتم شهریور ماه ۱۳۴۶ در یک خانواده روحانی چشم به جهان گشود. دوران کودکی را در شهر خون و قیام قم سپری کرد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان ملی شهاب و امیر کبیر قم به پایان رسانید. در همین ایام روخوانی قرآن کریم را به اتفاق برادر بزرگتر و خواهرش در خانه و درمحضر پدر آموخت. سپس کلاس اول راهنمایی را که مصادف با اوج انقلاب بود در مدرسه دین و دانش قم گذارند. در پس فرمان امام قدس سره به روحانیون در بدو ورود معظم له به شهر قم برای رفتن به شهرستانها و آماده کردن مردم برای دادن رای به نظام جمهوری اسلامی و رفتن پدرش به سبزوار برای اداره اینگونه امور ناصر هم با اعضای خانواده در سال ۱۳۵۸ به سبزوار منتقل و سال دوم راهنمایی را در مدرسه دکتر فاطمی گذراند. آن سال اوج تبلیغات منافقان و بعضاً معلمان منافق گونه بود. ناصر در آن سال بارها به مجادلات لفظی با طرفداران و مبلغان منافقان پرداخته و آنان را مجاب یا محکوم میکرد به حدی که از بحث در حضور او پرهیز میکردند. با انتخاب پدرش به نمایندگی مردم سبزوار در اولین دوره مجلس شورای اسلامی سال ۱۳۵۹ با اعضای خانواده به تهران منتقل شد. سال سوم راهنمایی را در مدرسه فیضیه تهران و دوران نظری را در دبیرستان شهید مصطفی خمینی در خیابان آذربایجان تهران گذراند. در خلال این مدت با شرکت در جلسات درس قرآن و عضویت در واحد دانش آموزی حزب جمهوری اسلامی بر غنای معنوی و سیاسی خود افزود. چهار بار در مسابقات قرائت و تجوید قرآن جایزه گرفت. از وقتی که توان به دست گرفتن اسلحه را پیدا کرد در پادگان امامحسین uبه فرا گرفتن فنون رزم پیاده پرداخت. پس از تکمیل فراگیری، در سال چهارم دبیرستان سه ماه داوطلبانه به کردستان رفت و در سقز به دفاع از حریم اسلام پرداخت. سه ماه هم در خوزستان بود با این خاطر، به حال استعداد سرشار، در امتحانات نهایی با معدلی نزدیک به ۲۰ تحصیلات متوسطه را به پایان برد.
در آزمون سراسری شرکت کرد و در «رشته حقوق دانشگاه تهران» با رتبه خوب قبول شد. همچنین در آزمون «دانشگاه امام صادق u» شرکت کرد در آنجا هم قبول شد و به من اظهار میداشت، پدرجان خیلیها هستند که به دانشگاه تهران میروند ولی همه به دانشگاه امام صادق uنمیروند ولی من دانشگاه امام صادق uرا انتخاب میکنم.
ناصر به حفظ قرآن هم همت گماشته و ۲ جزء اول قرآن را حفظ کرده بود. از نظر اخلاق و آداب اسلامی در حد والایی بود. بچههای مدرسه و دانشگاه همه از او راضی بودند و در خانه هم نهایت ادب و احترام را نسبت به دیگران داشت و کارهای خانه را بدون توجه به اینکه برادران دیگرش هم هستند، انجام میداد. شبهای جمعه همواره در جلسات قران و روزهای جمعه در نماز جمعه شرکت میکرد. در بسیج مسجد هم همکاری و کمک مینمود و به جرﺃت میتوان گفت پیرو راستین خط امام بود.
با شنیدن سخنرانی امام در آغاز سال ۱۳۶۵ که فرمودند: «جبهه رفتن بر هر کاری مقدم است.» به جبهه شتافت و گردان حبیب بن مظاهر از لشکر محمد رسول الله(صلیاللهعلیهواله)شرکت جست. به خاطر خلوص و قدرت بیان و بینش دینی قوی، تبیلغیات گردان به او سپرده شد. مدتی خدمت کرد، ولی به این کار قانع نشد. تبلیغات را رها کرد و در دسته رزمی شرکت جست.
در آغاز «عملیات کربلای ۵ » در شلمچه در خط مقدم هر دو بازوی او ترکش خورد و پای او را با گلوله زدند. بنابراین به پشت جبهه منتقل شد. در بیمارستان نکویی قم کارمداوای مقدماتی او را انجام دادند. سپس به تهران منتقل شد. شش تا هفت هفته به او استراحت دادند و گفتند، حداقل دو هفته باید در بیمارستان بستری باشد. ولی او اظهار داشت با توجه به کمبود تخت بیمارستانی و مشکلات اینجا، من چرا تخت بیمارستان را اشتغال کنم، در خانه استراحت کرد و به مداوای زخمهایش ادامه داد. کمی که بهتر شد، یک هفته را با همراهی مادرش به زیارت مرقد مطهر حضرت رضا u» شتافت و در ضمن با همه فامیل و ارحام در سبزوار دیدار کرد.
پس از بازگشت در حالی که نیمی از مدت استراحتش باقی بود، مجدداً در اعزام بیستم بهمن ماه ۱۳۶۵ به جبهه شتافت. به او گفته شد صبر کن تا بهبودی کامل پیدا نمایی; ولی پاسخ داد: «بودن من در جبهه مؤثرتر از اینجاست. گردان ما باید بازسازی شود.»و رفت.
در مصاحبهای که تبلیغات گردان با او انجام داده، اظهار داشته است: «در چهار عملیات شرکت داشتهام. عمیات بدر، کربلاهای یک و چهار و پنج» سرانجام در وصیتنامهای که در چهارم اسفند ماه ۱۳۶۵ در ارودگاه کرخه نوشته اظهار داشته است: «من دانشگاه امام صادقu» را به دانشگاه امام حسین uتبدیل کردم و مطمئنم که امام صادق uبه این تبدیل راضی است و مدرک قبولی را از دست آقا ابا عبدالله uگرفتم».
ناصر در صبح روز ۱۱/۱۲/۱۳۶۵ و در ادامه عملیات کربلای ۵ در خط مقدم جبهه، در حالی که برای خاموش کردن تیربار دشمن از سنگر بیرون پریده بود، به دیدار معبود شتافت و در حالی که ۱۹ بهار از عمر کوتاه و پربرکتش گذشته بود،با لباس خونین رزم که به جای کفنش بود، در روز ۲۱ اسفند ۱۳۶۵ در قطعه ۲۴ بهشت زهرا نزدیک سردار شید اسلام شهید دکتر چمران و دیگر فرماندهان چهره در خاک کشید و به دیگر شهدای اسلام پیوست.
یا کوکباً ما کان اقصر عمره
و کذاتکون کواکب الاسحاری
وصیتنامههای شهید
وصیتنامه شماره ۱
«و من یقاتل فی سبیل الله فیقتل ﺃو یغلب فسوف نؤتیه اجراً عظیماً» (النساء/۷۴)
این جانب ناصر الدین باغانی بنده حقیر خدا وصیتنامه خود را با نام خدا و با درود به امام کبیرمان آغاز میکنم.آگاه باشید که من با اختیار خود این راه را انتخاب کردم و به پایان آن نیز از اول واقف بودم و میدانستم که سرانجام راه ما یا پیروزی است، یا شهادت و با این امید آمدم که به لطف خدا شهادت نصیبم شود و با شهادت من و امثال من، درخت اسلام بارور شود و پیروزی نصیب اسلام و مسلمانان گردد. البته در خود این لیاقت را نمیبینم; ولی از لطف خدا هم بعید نمیدانم که به این بنده رو سیاه نظری کند و او را از اسفل السافلین به اعلی علیین صعود دهد.
خدا یا، تو شاهدی که تا آنجا که در توانم بود، دست از یاری امام زمانم برنداشتم و در پی سخن او به جبهه شتافتم و به خود اجازه ندادم که این پسر پیغمبر uتنها بماند. خداوندا، ما که روسیاهیم و را رویی نداریم که در خانه تو بیاییم و بنابراین محبوبت حسین(علیهالسلام) را وسیله قرار دادیم و با توسل به حسین(علیهالسلام) و گریه بر او در خانهات آمدیم. آمدیم که از دانشگاه امام حسینuفارغ التحصیل شویم و مطمئنیم که امام صادق(علیهالسلام) هم ا زاینکه در دانشگاه امام حسین(علیهالسلام) آمدیم، راضی است.
خداوندا، ما که بهایی نداریم. بیا و بهشت را به بهانه به ما بده. تو کریمی و از کردیم دور است که بنده گنهکار را نبخشد. خداوندا ما یک جان داریم و همان را در طبق اخلاص مینهیم و به پیشگاهت میآوریم که البته آن را هم خود به ما دادهای. مولا، به کرمت،به لطفت، به اسماء حسنایت، به اسم اعظمت، به گریه مادران و اشک خواهران قسمت میدهم، شهادت را نصیبمان فرما و از شهادت هم خوبش را نصیبمان کن و پودرمان کن.
«الهی لاتردنی الی اهلی».
امت مسلمان ایران، پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به این مملکت آسیبی نرسد جبههها را پر کنید. با فساد و فحشا مبارزه کنید. همیشه به یاد خدا باشید. پدر و مادر و خانواده مهربانم، هنگامی که به یاد من مجلسی گذاشتید، برای امام حسینuو علی اکبرش و قاسم بن الحسن گریه کنید. چیزی را که در راه خدا دادهاید، پس نگیرید و اگر من شهید شدم، بدانید که به بر و نیکی رسیدهاید;چرا که «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مماتحبون» (آل عمران عمران/ ۹ ۲) و شما مصداق این آیه کریمه هستید. خواهرم به یاد زینت علیها السلام باش و بدان که این سعادتی است که نصیب هر کس نمیشود و خدا لطف کرده که تو را خواهر شهید قرار داده و برادرانم، جای خالی مرا در جامعه و جبههای نبرد پر کنید و راه شهدا را ادامه دهید.
وصیتنامه شماره ۲
بسم الله الشهداء و الصدیقین
«الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانالله» «واجعل لنا مصابیع الهدی و سفن النجاه و جعلنا من حزبه فان حزبه هم المفلحون واجعنا من جنده فان جنده هم الغالبون «... و قال الست بربکم قالوا بلی و قال الم اعهد الیکم یا بنی آدم الا تعبدوا الشیطان انه لکم عدومبین» (الاعراف /۴۳)
«اشهد ان لا اله الا انت و ان محمداً عبدک و رسولک وصفیک و حبیبک و ان علیاً ولیک و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری.» «الهی انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین فاغفرلی کل ذنب اذنبته و کل جرم اجرمته» ربنا اغفرلی ولوالدی و للمؤمنین و المؤمنات یوم یقوم الحساب. »
این جانب ناصر الدین باغانی بنده حقیر درگاه خداوندیم. چند جملهای را به رسم وصیت مینگارم. سخنم را درباره عشق آغاز میکنم:
ما را به جرم عشق مؤاخذه میکنند. گویا نمی دانند که عشق گناه نیست. اما کدام عشق، خداوندا، معبودا، عاشقا، مرا که آفریدی، عشق به پستان مادر را به من یاد دادی. اما بزرگتر شدم و دیگر عشق اولیه مرا ارضا نمیکرد. پس عشق به پدر و مادر را در من به ودیعت نهادی مدتی گذشت، دیگر عشق را آموخته بودم. اما به چه چیز عشق ورزیدن را نه . به دنیا عشق ورزیدم، به مال و منال دنیا عشق ورزیدم، به مدرسه عشق ورزیدم، به دانشگاه عشق ورزیدیم، اما همه اینها بعد از مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد; یعنی عشق به تو. فهمیدم که عشق به تو پایدار است و دیگر عشقها عشقهای دروغین است. فهمیدم که «لاینفع مال و لابنون». (الشعراء / ۸۸) فهمیدم که وقتی شرایط عوض شود، «یوم یفر المرء من اخیه و امه و ابیه و صاحبته و بنیه و ...» (عبس / ۳۶ – ۳۴)
پس به عشق به تو دل بستم. بعد از چندی که با تو معاشقه کردم، یکباره به خود آمدم و دیدم که من کوچکتر از آنم که عاشق تو شوم و تو بزرگتر از آنی که معشوق من قرار بگیری. فهمیدم که در این مدت که فکر میکردهام عاشق تو هستم، اشتباه میکردهام. این تو بودهای که عاشق من بودهای و مرا میکشاندهای. اگر من عاشق تو بودم، باید یکسره به دنبال تو میآمدم. ولیکن وقتی توجه میکنم میبینم که گاهی اوقات در دام شیطان افتادهام. ولی باز به راه مستقیم آمدهام. حال میفهمم که این تو بودهای که عاشق بندهات بودهای و هر گاه او صید شیطان شده، تو دام شیطان را پاره کردهای و هر شب به انتظار او نشستهای، تا بلکه یک شب او را ببینی. حالا میفهمم که تو عاشق صادق بندهات هستی. بنده را چه که عاشق تو بشود. (عنقاشکار کس نشود دام بازگیر)
آری تو عاشق من بودی و هر شب مرا بیدار میکردی و به انتظار یک صدا از جانب معشوقت مینشستی. اما من بدبخت ناز میکردم و شب خلوت را از دست میدادم و میخوابیدم. اما تو دست برنداشتی و این قدر به این کار ادامه دادی تا سرانجام من گریزپای را به چنگ آوردی و من فکر میکردم که با پای خود آمدهام، وه چه خیال باطلی ! این کمند عشق تو بود که به گردن من افتاده بود. مرا که به چنگ آوردی ،به صحنه جهادم آوردی تا به دور از هر گونه هیاهو با من نرد عشق ببازی و من در کار تو حیران بودم و از کرم تو تعجب میکردم. آخر تو بزرگ بودی و من کوچک. تو کریم بودی و من لئیم. تو جمیل بودی و من قبیح. تو مولا بودی و من بنده و من شرمنده از اینهمه احسان تو بودم. کمند عشقت را محکمتر کردی و مرا به خط مقدم عشق بردی و در آنجا شراب عشقت را به من نوشاندی و چه نیکو شرابی بود و من هنوز از لذت آن شراب مستم. اولین جرعهآن را که نوشیدم، مست شدم و در حال مستی تقاضای جرعهای دیگر کردم. اما این بار تو بودی که ناز میکردی و مرا سر میگرداندی. پیالهام را به طرفت دراز کردم وتقاضای جرعه دیگر کردم. اما پیالهام را شکستی. هر چه التماس کردم که جامی دیگر بده تا از حجاب جسمانی بیاسایم، ندادی و زیر لب به من خندیدی و پنهانی عشوه کردی. اکنون من خمارم و پیاله به دست هنوز در انتظار جرعهای دیگر از شراب عشقت به سر میبرم. ای عاشق من، ای اله من، پیاله ام را پر کن و مرا در خماری نگذار. تو که یک عمر به انتظار نشسته بودی، حال که به من رسیدهای، چرا کام دل برنمیگیری؟ تو که از بیع و شر اء متاع عشق دم میزدی، چرا هم اکنون مرا در انتظار گذاشتهای ؟ اگر بدانم که خریدار متاعم نیستیو اگر بدانم که پیالهام را پر نمیکنی پیاله را خود میشکنم و متاعم را به آتش میکشم. تا در آتش حسرت بسوزی و انگشت حیرت به دندان بگزی
به آهی گنبد خضرا بسوزمجهان را جمله سر تا پابسوزم
بسوزم یا که کاری را بسازیچه فرمایی بسازی یا بسوزم
اما شهادت چیست؟
آنگاه که دو دلداده به هم میرسند و عاشق به وصال معشوق میرسد و بنده خاکی به جمال زیبای حق نظر میافکند و محو تماشای رخ یار میشود، آن هنگامرا جز شهادت چه نام دیگر میتوانیم داد؟ آن هنگام که رزمندهای مجاهد به سوی دشمن حق میرود وملائک به تماشای رزم او مینشینند و شیطان ناله بر میآورد و پا به فرار میگذارد و ناگهان غنچهایمیشکفد آن هنگام را جز شهادت چه نام میتوانیم داد؟
شهادت خلوت عاشق و معشوق است. شهادت تفسیر بردار نیست. آی آنانی که در زندان تن اسیرید، به تفسیر شهادت ننشینید که از درک قصهشهادت عاجزید. فقط شهید میتواند شهادت را درک کند. شهید کسی نیست که ناگهان به خون بغلتد و نام شهید بر خود بگیرد. شهید در این دنیا پیش از اینکه به خون بتپد، شهید است و شما همچنان که شهیدان را در این دنیا نمیتوانند بشناسید و بفهمید، بعد از وصالشان نیز هرگز نمیتوانید درکشان کنید. شهید را شهید درک میکند. اگر شهید باشید، شهید را میشناسید وگرنه آینه زنگار گرفته چیزی را منعکس نمیکند که نمیکند. برخیزید و فکری به حال خود بکنید که شهید به وصال رسیده است و غصه ندارد. شهدا به حال شما غصه میخورند و از این در عجبند که چرا به فکر خود نیستید. به خود آیید. زندان تن را بشکنید. قفس را بشکنید و تا سرکوی یار پرواز کنید و بدانید که برای پرواز ساخته شدهاید، نه برای ماندن در قفس. این منزل ویران را رها کنید و به ملک سلیمان درآیید.
ای خوش آن روز کزین منزل ویران برومرخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم
اما رهبرم!
ای که جان عالم به فدای تو باد. ای که همه عالم به فدای یک تارمویت. ای خمینی، ای «ذخیره الله للشیعه»، من خود را مدیون تو میدانم و سر و جانم را در طبق اخلاص گذاشته، فدایت میکنم.
تو همان مصباح هدایتی، تو همان سفینه نجاتی که «ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه» و تو حسین زمانی. تو بودی که در شب تاریک ظلم درخشیدی و با نورت دلهای تاریک ما را روشن کردی. تو بودی که به ما یاد دادی که تکلیف ما را سید الشهداuمشخص کرده است. تو بودی که به ما یاد دادی که هر که به پیامبر(صلیاللهعلیهواله)گرویده است، ماموریت استقامت دارد و ما درس شهادت را از تو آموختیم که تو خود پدر همه شهدایی. خدایا، عمر این چراغ هدایت را تا ظهور حضرت حجت صاحب العصر و الزمان حضرت مهدی(علیهالسلام) طولانی گردان.
اما امت مسلمان و شهید پرور ایران
پیرو امام باشید; نه در حرف بلکه در عمل. گوش دل به سخنانش بسپارید و حرفهایش را بدون چون وچرا بپذیرید. و کلاً در هر عصری امام خود را بشناسید و اکنون که حضرت صاحب الامر(علیهالسلام) در پرده غیبت است، ولی فقیه عصر خود را بشناسید. اگر امام خود را شناختید، گمراه نمیشوید وگرنه به چپ و راست منحرف خواهید شد. اسلام را از روحانیت مبارز و اصیل فرا بگیرید، نه از قلم و زبان منحرفان.
در این زمانه عدهای مغرض و جاهل پیدا شده اند که اسلام بدون روحانیت را ترویج میکنند. به عبارت دیگر مروج تز جدایی دین از سیاسیت هستند و میگویند که روحانیت در انقلاب شرکت داشت و رهبری کرد و انقلاب پیروز شد خدا پدرش را بیامرزد ولی حالا باید برود گوشه حوزهها و درس و بحث را ادامه دهد. این منحرفان را بشناسید و از صحنه انقلاب بدرشان کنید. اینها همانهایی هستند که با نامهای مختلف ولی با یک ماهیت، مطهری را شهید کردند. بهشتی را با تهمتها و فحشها ترور شخصیت و سپس با کینه شیطانی ترور فیزیکی کردند اینها همانهایی هستند که شیخ فضل الله نوری را بر سر دار کردند و شادی کردند. اینها همانهایی هستند که آقای خامنهای را میکوبند. اینها همانهایی هستند که آقای رفسنجانی را ترور کردند.
اینان دشمن روحانیتند. روحانیت را نمیخواهند. میخواهند بین شما و روحانیت جدایی بیندازند. اینان آنهایی هستند که قلب امام عزیز را به درد میآورند. فقه جدید میسازند. با لباس روحانی، ولی دشمن روحانیتند.با لباس وحدت، تفریق وحدت میکنند. وحدت در چیست؟ وحدت در پیروی از کلام امام است. اما میتوانم موارد متعددی را بشمارم که از فرمان امام اطاعت نکردهاند. آن وقت این را تحکیم وحدت میگویند۰ مردم مسلمان دشمن اسلام را بشناسید.
جنگ با عوامل خارجی ﻣﺴﺄله سختی نیست. اما این منافقان داخل هستند که از همه بدترند. منافقان از کفار بدترند. با جدایی از این منحرفان قلب امام را شاد کنید. ﻣﺴﺄله دیگر اینکه در مصایب و مشکلات صبر کنید. «ان الله مع الصابرین» (البقره /۱۵۳) بهشت را به بها میدهند نه به بهانه. بهای بهشت سنگین است بهای بهشت کالای عشق است; یعنی خون. کربلا رفتن، خون میخواهد. این کربلا دیدن بس ماجرا دارد. ماجرای کربلا، ماجرای خون و قیام است. پیام را شما بدهید; خون از ما.
بدانید که «ان الله یدافع عن الذین آمنو» (الحج / ۳۸) ما همه وسیلهایم. اصلاً این جنگ و این انقلاب و این برنامهها همه چیده شده تا خدا در این بین دوستانش را به پیش خود ببرد و خالص را از ناخالص جدا کند. پس به صحنه بیایید و از خون شهدا پاسداری کنید. هوای نفس را مغلوب کنید. برای خدا کار کنید. در کارها نظم را رعایت کنید و بدانید که ان شاء الله پیروزید و به کربلا خواهید رفت. به مستحبات اهمیت لازم را بدهید تا از شر شیطان در امان باشید. به خدا نزدیک شوید با انجام نوافل مخصوصاً نافله شب، صبر را پیشه خود کنید. بدانید امتهای پیش از شما هم سختی بسیار دیدند. با فساد و عوامل فساد به سختی مبارزه کنید. چون دشمن میخواهد از همین راه ما را به اضمحلال بکشاند. از همه رفیقان و دوستان و آشنایان که حقی بر گردن من دارند، طلب حلالیت میکنم و عاجزانه میخواهم که مرا حلال کنند; بلکه بار گناهم سبکتر گردد.
پدر و مادر عزیزم
میدانم که در طول زندگیام نتوانستم حق شما را بخوبی ادا کنم، اما استدعا دارم برای من دعا کنید و بخواهید که شهادتم مقبول حضرت حق قرار بگیرد و بخواهید که خدا این قربانی را از شما بپذیرد. در این صورت من هم اگر حضرت حق اجازه دهد، شفاعت شما را میکنم. بدانید که خون من رنگینتر از خون علی اکبر امام حسین(علیهالسلام)نیست. من همه مانند یکی از شهدای دیگر. غم و اندوه به خود راه ندهید که نصرت خدا با شماست. بدانید که من از همان روز که قدم در این راه گذاشتم، روی ساکم نوشتم، «مسافر کربلا » و قصد کردم که اگر کربلا آزاد شود، شما را به کربلا ببرم. اما اکنون دو سالو نیم از آن موقع میگذرد و هنوز به این آرزو نرسیدهام. هر موقع که در شهر ساک به دست راه میروم ، طرفی را که مسافر کربلا روی آن نوشته ام به طرف پایم می گیرم که کسی نبیند . چون از روی این امت شهید پرور و خانواده های شهدا خجالت می کشم . می ترسم مادر شهیدی این جمله را ببیند و ناراحت شود. هر چند به این آرزویم نرسیدم. اما این بار به نزد خود آقا ابا عبدالله(علیهالسلام) میروم و در جوار اوﻣﺄوا میگزینم. مادرم این بار آخر که به تهران آمدم، برای اینکه از خجالتت در بیایم تو را به مشهد بردم و اگر میسر میشد، مطمئن باش که به کربلا نیز میبردمت. اما گویا خداوند چنین خواسته است که دیدار ما به روز قیامت در صحرای محشر بیفند، پدر و مادر و برادران و خواهرم بدانید بدون شما قدم به بهشت نخواهم گذاشت. بدانید همه با هم به بهشت رضوان خداوند خواهیم آمد. بدانید سعادت بزرگی نصیبتان شده است. خدا نکند کاری کنید که اجر خود را ضایع کنید. شما از این به بعد خانواده شهید هستید. طوری رفتاری کنید که در ﺷﺄن شما باشد. بدانید به جای شهید، خدا به خانه شهید میآید.
بدانید که من از دانشگاه امام حسین(علیهالسلام)فارغ التحصیل شدم و مدرک قبولی خود را از دست مبارک آقا گرفتم. کلاس، کلاس عشق بود. درس، درس شهادت، تخته سیاه گستره وسیع جبهههای حق علیه باطل،گچها خون و قلمها اسحلهمان بود.
استادمان آقا ابا عبدالله الحسین(علیهالسلام) بود که خود پدر شهید است و پسر شهید است و شهید است و برادر شهید است و عموی شهید است و دایی شهید است و تکلیف ما را هم او معین کرد و ما هم این تکلیف را انجام دادیم و قبول شدیم و هنگام امتحان استادمان بالای سرمان بود.
پدرم حسین وار بایست و مادرم زینب گونه مقاومت کن. خواهر و برادرانم چون کوه استوار بایستید. بدانید وظیفه همه ما شهادت در راه دوست است. ای کاش هزار جان داشتم تا هزارمرتبه در راه دوست قربان میشدم. خود او به ما جان را داده است و خود او هم آن را از ما میخرد. خدا به همه شما اجر و صبر عنایت فرماید و شما را هم در جوار رحمت خود جای دهد که هر کس در جوار رحمت او جای گرفت، به فلاح و رستگاری رسید. بازاز شما پدر و مادر خوبم طلب حلالیت میکنم. برادرانم محسن، هادی و محمد، بدانید مسؤولیت برادر شهید بودن سنگین است. خیلی از کارهایی را که میکردید، دیگر نباید بکنید. باید تلاش و فعالیتتان را در راه خدمت به اسلام زیادتر کنید. شما هم باید خود را تعالی دهید تا شهید شوید. برادران کوچکترم هادی و محمد، درس خود را خوب بخوانید و خود را برای خدمت به اسلام،پرورش روحی و فکری دهید و بدانید با درس خواندنتان جلو پایمان شدن خون شهدا را میگیرید. از شما به خاطر راینکه برادر خوبی برای شما نبودم، حلالیت میطلبم و خواهر مهربانم، در شهادت من بی تا بی نکن، خود را چون زینب علیها السلام فرض کن و بدان که اجر زیادی نزد خداوند داری. سعید و مسعود خود را برای شهادت پرورش بدهید، همچنان که باغبان میوه را برای چیدن پرورش میدهد. بدان هر مرگی به غیر از شهادت در این زمان برای جوانان ننگ است. عار است که انسان در رختخواب بمیرد. مرگ سرخ بهترین مرگهاست. خواهرم، با شیر خود عشق حسین(علیهالسلام) را به فرزندانت بیاموز. خود نیز زینب گونه باش و مرا هم به خاطر این که نتوانستم حقت را به شایستگی ادا کنم ببخش و حلال کن. در پایان از تمامی فامیل و آشنایان و همه و همه طلب حلالیت میکنم و اگر بنده نیز بر گردن کسی حقی داشتم، از آن گذشتم. امیدوارم که خداوند نیز با من چنین رفتار کند.
۲۱ روز روزه قضا دارم که در جبهه های حق علیه باطل بودهام و نماز قضا یادم نمیآید که داشته باشم و اگر داشته باشم، به جا آوردهام. اما با وجود این، هر وقت که توانستید، برای من نماز بخوانید چون در نمازهایم نتوانستهام حق نماز را اداء کنم واحتیاﻃﴼ از این مقدار روزه که ذکر کردم، بیشتر برایم روزه بگیرید. سهم امام چیزی برگردنم نمانده است و باز احیتاطاً مقداری برایم خمس بدهید. مقداری هم برای صدقه بدهید و آن چیزهایی که از من باقی مانده، نیز اختیارش با خود شماست. به امید دیدار در سرای باقی و در جوار رحمت حق در کنار آقا ابا عبدالله الحسین(علیهالسلام) و فاطمه الزهراء علیها السلام از همه التماس دعا دارم.
۲۴ جمادی الاخر ۱۴۰۷ مطابق با ۴ اسفند ۱۳۶۵ ساعت۲۵/۹ دقیقه صبح اردوگاه کرخه والسلام علی من اتبع الهدیناصر الدین باغانی
دستنوشتههای شهید
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
«ان الله ﻳﺄمرکم ان تؤدوا اﻷمانات الی اهلها» (النساء / ۵۸)
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساختهام از بدنم
از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانی است
روم به روضه رضوان که مرغ آن چمنم
بارالها! ای چراغ شبهای تارمن، ای نوربخش قلب تیره من، ای فریاد رس من، ای امید من، ای سجود من، ای رکوع من، ای که قیامم برای توست وای که سلامم بر روی ماه توست، ای مرا از چاههای ضلالت رهانیدی و به قله رفیع انسانیت رساندی، ای که تاج کرّمنا بر سر من نهادی، ای یار من، ای دلدار من، ای شاهد زیبای من، ای آگه از غمهای من، تو را شاهد میگیرم که تو شاهد و شهیدی، تو را شاهد میگیرم که من بنده تو بودم و اگر راهی غیر از راه تو پیمودم، نه از روی عصیان که از راه نسیان بود. مولای من، تو خود شاهد بودی که با آن همه گناه باز در خانه تو میآمدم و باز سر بر خاک میساییدم. تو خود شاهد بودی که تو را دوست می داشتم هر چند گاهی اسیر دامهای شیطان میگشتم. مولای من اگر خطا کارم، امید عفو بر درگهت دارم و اگر نبخشی ام، بر کرمت اعتراض دارم. اگر از من بپرسی که چرا گناه کردی، از تو میپرسم که چرا در عفو را باز کردی؟ اگر تو مرا عفو نکنی، چه کسی به آن سزاوارتر از تو خواهد بود؟ اگر برانیم، هرگز تو ظالم نیستی. مولا، هر چند میدانم که میبخشیام، ولی باز میگویم اگر خواستی مرا عذاب کنی و اگر خواستی مرا در دوزخ قهرت بسوزانی،زبانم را باز بگذار تا بتوانم از درون آتش با تو صحبت کنم و تو را بخوانم. ولی تو کریمتر از آنی که بنده خود را عذاب کنی. «هیهات انت اکرم من ان تضیع من ربیته» به هر حال آمدم اما چه آمدنی؟ با کوله بار گناه و معصیت. مولا چه افراد پاکی را که از خود نرنجاندم. چه حقوقی را که از مردم ضایع نکردم. چه خطاها که نکردم. اما آمدم تا امانتت را پس بدهم. آن جان پاکی که به ودیعت نهاده بودی. از من مپرس که با این جان پاک چه کردم؟ چون در مقابل سؤال تو جوابی ندارم. این امانت را بگیر و سنگینی آن را از دوشم بردار . ای وای، ای وای، ای وای، ما همه امانتداریم. اما آیا میتوانیم امانتمان را به سر منزل برسانیم یا نه؟
پدر و مادر عزیزم، من امانتم در دست شما. آیا نمیخواهید مرا به صاحب امانت برگردانید؟
برگردانید مرا که سخت از دوری صاحبم غمناکم. سخت دلم گرفته .چندی است که به فکر رفتن افتادهام. اما یک سری بندهای گوناگون مرا از رفتن بازداشته است.
ای صاحب و مولای منبگشا تو بند از پای من
اماما! ای روح پاک خدایی، ای هادی ما، از تو میخواهم که شهادت بدهی بر اینکه ما کوفی نبودیم. شهادت بدهی که ما تو را تنها نگذاشتیم. وای وای بر آنها که دست از یاری تو کشیدند و برمنیت خود پرداختند. وای وای وای امت شهیدپرور، امت قهرمان هر چند که خود آگاهید، ولی «فان الذکری تنفع المؤمنین» (الذاریات / ۵۵). هیچ گاه دست از یاری امام و رهبری و ولایت فقیه برندارید.
بدانید آن زمان که ولی فقیه را تنها بگذارید، آن روز، روز شکست و نابودی شماست. و خدا نیاورد آن روز را. از تاریخ عبرت بگیرید. «فانظر کیف کان عاقبه المکذبین» (الزخرف / ۲۵) بدانید که دعوای ما بر سر ولایت فقیه است، روحانیت مبارز را تنها نگذارید اگر از روحانیت جدا شوید نابود میشوید.
حفظ کنید اسلام را و احکام اسلام را و حفظ اسلام مهمتر از حفظ احکام اسلام است. در این راه از دادن خون نهراسید که نمیهراسید. بدانید جهاد امتحان الهی است. بدانید مشکلات، امتحان الهی است. سعی کنید این امتحان را با موفقیت بگذارنید. در پایان از برادران و خواهرم و فامیل و آشنایان حلالیت میطلبم و از برادرانم میخواهم که راه مرا دنبال کنند و به فراموشی نسپارند.
ناصر الدین باغانی
۱۸/۸/ ۱۳۶۵
قطعات عرفانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«والنخل باسقات لها طلع نضید»(ق/۱۰)
آن هنگام که خورشید پشت نخلها پنهان میشود و کم کم فروغ روحبخش خود را از پهنه آسمان آبی جمع میکند و با رفتن خویش نوید شب را میدهد،به فکر فرو میروم. قدم در نخلستانها میگذارم.
نگاهم را به جایی در آن دور دستها میدوزم. علی uرا به یاد میآورم. نماز شب علی uرا به یاد میآورم، گوییا میبینم او را که در میان نخلها اشک میریزد و معبود خود را میخواند. گوییا میشنوم صدای او را که با چاه درد دل میکند، گوییا میبینم او را که غذای یتمان را بر دوش میکشد. به خود میآیم. از کودکی تا به حال خود را به یاد میآورم، چیزی جز گناه نمیبینم. استغفار میکنم. ناگهان نخل سربریدهای را میبینم. او را خوب برانداز میکنم. با او سخن میگویم. اما جوابم را نمیدهد. دوباره صدایش میزنم. اما این بار بلندتر میگویم.
با من بگو ای نخل سربریده بر تو چه گذشت؟ با من بگو ای نخل سربریده که دشمن با تو چه کرد؟ ای نخل با من از استقامت بگو. ای نخل با من از پایداری دلاوران بگو. ای نخل با من از شهیدان نخلستان بگو که دشمن با مردمان زجر دیده چه کرد؟ ای نخل سربریده از چه سرت را بریدند؟ نکند چون تو صدای یا حسین uعاشوراییان را شنیده بودی، سرت را بریدند؟ آخر ای نخل تو که گناهی نداشتی... صحبتهایم تمام شده اما همچنان منتظر جوابم. در انتظار جوابی به سر میبرم که ناگهان طنین روح بخش اذان به خدا میخواندم. آستینها را بالا میزنم. چند قدم به طرف بهمنشیر ساکت به جلو میروم و وضو میسازم.
دنیا برایم مثل یک زندان شده است.درکوچهها که راه میروم، دیوارهای کوچه مثل دیوارهای زندان است. انسانهای دیگر را که میبینم در این دنیای فانی مشغولند، دلم برایشان میسوزد. ولی قبل از همه دلم باید به حال خودم بسوزد که غرق گناهم. غرق معصیت خدایم. اما آنچه که مرا زنده نگه داشته، عشق به خداست و امید به لطف و کرم او. آنچه که مرا قربانی خواهدکرد، نیز عشق اوست. خداوند خود گفته است که:
ای بندگان من ناامید نشوید. «ادعونی استجب لکم» (غافر / ۶۰)
و من او را خواندم. بارها از او طلب شهادت کردم بارها سجده کردم. بارها ضجه زدم. بارها گریه کردم. حال میدانم که وقت رفتن رسیده وامیدوارم که چنین باشد. از لطف و کرم او نباید ناامید شد.
این دعاها سرانجام روزی به اجابت میرسد. مولا خیلی خوب است، خیلی زیباست. مولا خوب است.مولا دوست داشتنی است و من ناراحتم، پشیمانم، که چرا تا به حال مولا را نشناخته بودم. هنوز هم نشناختهام. هنوز هم سردرگم هستم. ولی خوب به لطف او امیدوارم. میدانم که روزهای آخر عمرم رسیده. می دانم که مولا دعایم را اجابت کرده و می دانم که مرا شهید خواهد کرد و می دانم که مرا پودر خواهد کرد. میدانم که مرا تکه تکه خواهد کرد و من خود از او چنین خواستهام. چون بهشت را به بها دهند نه به بهانه.
چون روز قیامت خجالت میکشم جلو مولا ابا عبدالله(علیهالسلام)که او چندین زخم در هنگام شهادت برداشته و من سالم از این دنیا رفته باشم.
چگونه در این دنیا بمانم; در حالی که عشق اومرا دیوانه کرده؟ چگونه بمانم وقتی عذاب جهنم را میبینم؟ شعلههای آتش را میبینم. جهنمیان را میبینم. «شرب الهیم» را میبینم. «غسلین» را میبینم. «شجره الزقوم» را میبینم. میبینم که «طلعها کانه رؤوس الشیاطین». (صافات/ ۶۵) هل من مزید جهنم را میشنوم. پل صراط را میبینم. چگونه در این دنیا بمانم که بهشت و اهلش را میبینم؟ نعم بهشتی را میبینم. بالاتر از همه اینها غضب و لطف خدا را میبینم و اینها را با تمام وجود احساس میکنم.
بسم الله الرحمن الرحیم
«یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لاتقنطوا من رحمه الله» (الزمر/ ۵۳)
ای بندگان من که بر خودتان اسراف کردید، از رحمت خدا ناامید نشوید.
سلام بر حجه بن الحسن امام زمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) سلام بر نایب بر حقش امام خمینی روحی فداه. سلام بر شهیدان راه خدا از نهضت حسینی تا نهضت خمینی .
خداوند رحمان در این آیه خطاب به بندگان گنهکارش میفرماید: ای بنده من هر آنچه هستی بازآ، گر کافر و گبر و بت پرستی باز آ، میگوید; بنده من اگر گناه کردی بیا. بیا خدا رحمان و رحیم است. چرا از رحمت خدا ناامید میشوی؟ خدایا من آمدم. آمدم تا بگویم خدایا خدایا پشیمانم، اگر چه گنهکارم اما خدایا تو را دوست دارم.
خدایا من عاشق دیدار تو هستم. آمدم تا بگویم خداوندا با اینکه من گناهکارم، اما به یاری حسین زمانه شتافتم. آمدم حسین زمان، خمینی کبیر (روحی فداه) را یاری کنم. آمدم تا رضوان تو را به دست آورم. آمدم تا راه کربلا را باز کنم و از آنجا همه با هم به قدس برویم. خدایا من پایم را که از درخانه بیرون گذاشتم، افسارم را به دست تو دادم. در واقع این تو بودی که مرااز خانه بیرون آوردی. افسارم را به دست تو سپردم. هر کاری که میخواهی با من بکن. خدایا اگر مرا در قعر جهنم بیندازی اما از من راضی باشی، تحمل میکنم. ولی هرگز تحمل آن لحظه را ندارم که در بهشت تو باشم، اما مشمول رضایت تو نشوم. پروردگارا اختیار ما به دست توست. حرف، حرف توست. اما اگر مرگ ما رسید، شهیدمان کن و اگر شهیدمان کردی، تکه تکه مان کن که اگر چنین نکنی، فردای قیامت خجالت میکشم که به آقا و مولایم ابا اعبدالله الحسین(علیهالسلام) نظر کنم که او صدها زخم برداشته باشد و ما با یک زخم شهید شده باشیم. خدا یا زبانم توان گفتن را ندارد و قلمم قاصر است; اما با همین زبان ناتوان میگویم خداوندا من روزهاست که منتظر وصل تو هستم و انتظار آن لحظهای را میکشم که درراه تو سر از بدنم جداگردد و بدنم در راه تو تکه تکه شود.
پروردگارا هر بار که در خانهات آمدم، کسی در درگاه تو یعنی شیطان جلویم را گرفت و نگذاشت که وارد شوم و گفت اینجا فقط جای آشنایان خداست. تو که غریبهای برو، و من رفتم. اما این بار آمدم. همه چیز را زیر پا گذاشتم و فقط و فقط رضای تو را در نظر گرفتم. این بار آمدم با کولهباری از گناه و با پشتی خمیده از معصیت. آمدم و شیطان را عقب زدی و گفتی بگذار این بنده گنهکار بیاید. من آمدم. آمدم تا بگویم مولای من اگر چه قلبم از گناه سیاه شده، اما تنها نیامدهام. با کسی آمدهام که او را میشناسی. او را دوست داری. او از تو راضی است و تو هم از او راضی هستی. آمدم اما تنها نیامدم. آمدم و با حسینت آمدم. آمدم تا بگویم خدایا به حق این حسین(علیهالسلام) ، این عاشق تو، مرا ببخش. آمدم تا بگویم خدایا اگر من به تو پشت کردم، اما حسینت را دوست داشتم و مگر دوستدار حسین(علیهالسلام) دوستدار تو نیست، پس خدایا من حسینت را وسیله قرار دادم و چه وسیلهای بهتر از این؟
آمدم تا بگویم خدایا مرگ را به مسخره گرفتهایم و مرگ در راه تو برای ما از عسل هم شیرینتر است.
آمدم تا بگویم مولای من، حال که من قدم پیش گذاشتم، تو هم دست مرا بگیر، مرا بطلب و نگذار که این آتش درونم خاموش شود.
اما باز هم میگویم: حرف حرف توست و تو هر چه با ما کنی با جان و دل، خریداریم.
در پایان، خدایا این امام عزیز، این احیا کننده شرایع دینت را تا ظهور بقیه الله الاعظم اروحنا له الفداء حجه بن الحسن العسکری(علیهالسلام) برای امت اسلام حفظ بفرما.
والسلام علی من اتبع الهدی
از نامههای شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صدیقی و اخی العزیز. ارجو من الله توفیقک فی الطاعه و بعد المعصیه و الذهاب الی الجبهه. منذ ثلاثه ﺃشهر لیس عندی خبر من حالک. انا مشتاق جداً لرؤیه وجهک الکریم. انی مشتاق لرؤیه وجهک المنیر. ان ترید ان تخبر من احوالی ﺃنا بخیر و الحمد الله. فکیف انت .لم لم تکتب رسالهً الی که ﺃطمئن من سلامتک. کتبت رساله و ارسلتها الیک قبل عشره ایام ولکن لا ﺃعلم وصلت الیک ﺃولا. ارید ان تجبنی بسرعه و دقه. تعال الی جبهات الحرب کی تنظر بوجه الله. الجبهات جامعه کبیره فیها یدرس دروساً کثیره و جمیله: درس معرفه الله، درس الایثار، درس الاخلاص، ... درس الشهاده و لکن ما یدرس فی حوزتکم؟ یدرس المنطق و الفلسفه و ... جداً جید ولکن بوجود الماء یبطل التیمم. اذکر ک شعراً من الشیخ بهاء الدین عاملی المعروف با لشیخ بهائی بهذا المضمون:
جنگ نرم،نوعی تلاش برای تصویر سازی ذهنی و مهندسی افکار عمومی است . بی توجهی به جنگ نرم به معنای بی توجهی به تلاش دشمن برای بی دین ساختن جامعه است .مفهوم جنگ نرم که در مقابل جنگ سخت مورد استفاده قرار می گیرد دارای تعریفی واحد که مورد پذیرش همگان باشد نیست و تا حدی تلقی و برداشت افراد ، جریان ها و دولت های گوناگون از آن متفاوت است . هم اکنون کشورهای استکباری به این نتیجه رسیده اند که همانگونه که استعمار به شیوه های قدیم ، دیگر جواب گوی نیازها و اقتضائات امروزه نیست و باید در قالب استعمار نو وارد کشورها شد ، از طریق جنگ سخت نیز چندان نمی توان موفقیت های مورد نظررا کسب کرد . بنابراین سعی می کنند با تمرکز بر مسائل فکری، ، ایدئولوژی و فرهنگی و در واقع با گشودن جبهه جنگ نرم ، به اهداف خود برسند . بنابراین جنگ نرم ،امروزه موثرترین ، کارآمد ترین و کم هزینه ترین و در عین حال خطرناک ترین و پیچیده ترین نوع جنگ علیه امنیت ملی و پایدار یک کشور است . به نظر برخی جمهوری اسلامی ایران به دلیل برخورداری از فرهنگ و تمدن کهن ایرانی- اسلامی ، اصالت نژادی ، وسعت سرزمینی ، کمیّت و کیفیت جمعیت ، اقتدار سیاسی و نفوذ منطقه ای و بین المللی ،التزام به نظریه ولایت فقیه الگویی مترقی و متعالی برای کشورهای اسلامی و عاملی مهم در بیداری و خیزش ملت های اسلامی منطقه است . بنابراین غرب و در رأس آنها امریکا کانون حملات نرم و براندازانه خود را متوجه آن کرده اند و در کنار تحمیل هشت سال جنگ ، کودتاهای گوناگون ، حمایت از گروه های ضد انقلابی و اغتشاش در کشور ، از انواع روش ها و ابزار جنگ نرم در حوزه های گوناگون از جمله سینما ، تئاتر ،رمان و ادبیات داستانی ، شعر ، رسانه های دیجیتالی و عرفان های دروغین بهره برده اند . با توجه به اهمیت بحث این مقاله ابتدا به بررسی مفهوم جنگ نرم،چیستی و چرایی آن، ضرورت و اهمیت مقابله با آن می پردازد ، آنگاه به بررسی اهداف جنگ نرم،ابعاد و مؤلفه های جنگ نرم و تاکتیک های آن می پردازیم . سپس به بیان راهبرد های مقابله با جنگ نرم پرداخته خواهد شد .
مقدمه
جنگ نرم یا قدرت نرم (به انگلیسی: Soft Power) توانایی تأثیرگذاری بر دیگران برای کسب نتایج مطلوب از طریق جذابیت به جای اجبار یا تطمیع است.
ایده جذب به عنوان نوعی از قدرت به فیلسوفان چین باستان ازجمله لائوتسه در قرن هفتم قبل ازمیلاد بر می گردد.
قدرت نرم با دو بعد از نظریه ابعاد سه گانه قدرت (۱-برجسته سازی و ۲-قدرت بنیادین) که استیون لوکس در کتاب «قدرت: بینش افراطی» ارائه کرده است قابل مقایسه است.
این مفهوم را اولین بار جوزف نای از دانشگاه هاروارد در سال ۱۹۹۰ درکتابی، با نام «تغییر ماهیت قدرت امریکایی» مطرح کرد. وی در سال ۲۰۰۴ مفهوم قدرت نرم را درکتاب «قدرت نرم: راه موفقیت در سیاستهای جهانی» بسط داد.
در مقابل قدرت نرم واژه تهدید نرم معرفی میشود که مفهوم ان را تحولاتی میدانند که موجب دگرگونی در هویت فرهنگی و الگوی رفتاری مورد قبول یک نظام سیاسی می شود.
هم اکنون این واژه درسطح بینالمللی به طور گسترده مورد استفاده تحلیل گران قرار گرفته است. به عنوان مثال هو جینتائو، رئیس جمهور چین در هفدهمین مجمع حزب کمونیست در سال ۲۰۰۷ گفت: چین نیازمند افزایش قدرت نرم خود است. رابرت گیتس وزیر دفاع ایالات متحده آمریکا درمورد نیاز به توسعه قدرت نرم امریکا صحبت کرد. در سال ۲۰۱۰، معاون سابق رئیس جمهور تایوان به کره جنوبی سفرکرد و استفاده تایوان از قدرت نرم به عنوان الگویی برای حل درگیریهای بینالمللی را حمایت نمود.
جنگ نرم چیست؟
امروزه جنگ ها شکل های مختلفی به خود گرفته اند از جمله جنگ نرم که شامل اقدامات روانی و تبلیغاتی می شود که هدف آن جامعه یا گروه خاصی است و عمده تفاوت آن با جنگ سخت عدم استفاده از سلاح های نظامی می باشد زیرا در جنگ نرم از سلاح های تبلیغاتی استفاده می شود. به تعبیر دیگر جنگ نرم استفاده دقیق و طراحی شده از تبلیغات و ابزارهای مربوط به آن است، به منظور تاثیر گذاری بر عقاید، فرهنگ، سیاست، احساسات، تمایلات، رفتار و مختصات فکری دشمن با توسل به شیوه هایی که موجب پیشرفت مقاصد امنیت ملی می شود است.
جنگ ها تا سال ۱۹۴۵ میلادی غالبا جنگ سخت بود. بعد از آن با توجه به دو قطبی شدن جهان به بلوک شرق و بلوک غرب، دوره ای جدید از رقابت ها میان آمریکا و شوروی سابق آغاز شد که به جنگ سرد مشهور شد. جنگ سرد ترکیبی از جنگ سخت و جنگ نرم بود که طی آن دو ابر قدرت در عین تهدیدهای سخت از رویارویی مستقیم با یکدیگر پرهیز میکردند.
با فروپاشی شوروی سابق در سال ۱۹۹۱ میلادی و پایان یافتن جنگ سرد کارشناسان جنگ در ایالات متحده با استفاده از تجارب دو جنگ جهانی و دوران جنگ سرد دریافتند که می شود با هزینه کمتر و بدون دخالت مستقیم در سایر کشورها به اهداف سیاسی، اقتصادی و… دست یافت که در ادبیات سیاسی جهان به جنگ نرم شهرت یافت.
در واقع جنگ های نرم مسئله ی تازه ای نبوده و از سابقه ی تاریخی برخوردار است. به این صورت که در ابتدا چهره ی ساده ای داشته مثلا شایعه پراکنی و دروغ پردازی اما با گذشت زمان و تحولات و پیچیدگی های روز افزون اجتماعی، این رویکرد نیز پیشرفت نموده و از پیچیدگی های بیشتری برخوردار شده است.
تعریف جنگ نرم
تعریف جنگ نرم Soft Warfareدر جبهه مقابل جنگ سخت Warfare Hardاست و تعریف یکسانی که مورد پذیرش همگان باشد ندارد.
جان کالینز تئوریسین دانشگاه ملی جنگ آمریکا جنگ نرم اینگونه تعریف کرده است : استفاده طراحی شده از تبلیغات و ابزارهای مربوط به آن، برای نفوذ در مختصات فکری دشمن با توسل به شیوه هایی که موجب پیشرفت مقاصد امنیت ملی مجری می شود.
تعریف جنگ نرم در آیین رزمی ارتش ایالات متحده آمریکا: جنگ نرم، استفاده دقیق و طراحی شده از تبلیغات و دیگر اعمالی است که منظور اصلی آن تاثیرگذاری بر عقاید، احساسات، تمایلات و رفتار دشمن، گروه بی طرف و یا گروههای دوست است به نحوی که برای برآوردن مقاصد و اهداف ملی پشتیبان باشد.
بنابراین جنگ نرم را می توان اینگونه تعریف کرد که اقدامات نرم روانی و تبلیغاتی رسانه ها که جامعه هدف را بدون درگیری و استفاده از زور به شکست وا می دارد
به عبارت دیگر جنگ نرم مترادف اصطلاحات بسیاری در علوم سیاسی و نظامی می باشد. در علوم نظامی از واژه هایی مانند جنگ روانی یا عملیات روانی استفاده می شود و در علوم سیاسی می توان به واژه هایی چون براندازی نرم، تهدید نرم، انقلاب مخملین و اخیراً به واژه انقلاب رنگین اشاره کرد.در تمامی اصطلاحات بالا هدف مشترک تحمیل اراده گروهی بر گروه دیگر با استفاده از راه های غیر نظامی است.
ویژگیهای جنگ نرم
جنگ نرم به دلیل پیچیدگی و اتکا به قدرت نرم از ویژگیهای بسیار زیاد و متنوعی برخوردار است که مهمترین آنها عبارتند از:
1. جنگ نرم در پی تغییر قالبهای ماهوی جامعه و ساختار سیاسی است. در این جنگ، اعتقادات، باورها و ارزشهای اساسی یک جامعه مورد هجوم برای تغییر قرار میگیرد. با تغییر باورهای اساسی جامعه، قالبهای تفکر و اندیشه دگرگون شده و مدلهای رفتاری جدیدی شکل میگیرد. مدلهای رفتاری جدید به گونهای است که به جای رفتارهای حمایتی از ساختار سیاسی، رفتارهای چالشی جایگزین شده و این رفتارها به سمت ساختارشکنی جهت مییابد.
2. جنگ نرم آرام، تدریجی و زیرسطحی است. جنگ نرم دفعی، شتابان و پرتحرک در یک مقطع نیست. این جنگ به صورت آرام شروع شده و به صورت تدریجی به سمت جلو حرکت میکند. آرام و تدریجی بودن این جنگ به گونهای است که بسیاری آن را تشخیص نمیدهند. جنگ نرم زیرسطحی، غیرآشکار و به همین دلیل نامحسوس است.
3. جنگ نرم نمادساز است. نمادسازی با بهرهگیری از نمادهای تاریخی و گذشته برای ارائه و نمایش تصویری مطلوب از خود یک ویژگی برجسته از جنگ نرم است. در این جنگ تلاش میشود تصویری شکست خورده، ناامید و مأیوس از حریف ارائه شود و در مقابل مهاجم با نمادسازی و تصویرسازی خود را پیروز و موفق نشان میدهد. در این ویژگی عملیات روانی در حد اعلی انجام میشود.
4. جنگ نرم پایدار و بادوام است. نتایج جنگ نرم در صورت موفق بودن، پایدار و بادوام خواهد بود. هدف اصلی در جنگ نرم تغییر باورها و اعتقادات است. چنانچه این تغییر حاصل شود، به راحتی تغییر مجدد و بازگشت به حالت اولیه میسر نیست. در جنگ گرم و نظامی، یک سرزمین تصرف شده را ظرف چند ساعت، میتوان باز پس گرفت. اما در جنگ نرم، اگر دشمنان موفق به تصرف افکار و دلهای جامعة هدف شوند، به راحتی نمیتوان آن را باز پس گرفت و تغییر مجدد زمانبر است.
5. جنگ نرم پرتحرک و جاذبهدار است. جنگ نرم که به صورت تدریجی و آرام شروع میشود، در نقطهای به دلیل ایجاد جاذبههای کاذب، خود جامعة هدف را برای تحقق اهداف به کار گرفته و از این طریق بر دامنة تحرکات آن افزوده میشود. در واقع با گذشت زمان، بسیاری از بازیگران و حتی بازیگردانان جنگ نرم به صورت خواسته یا ناخواسته از درون جامعة هدف به استخدام کارگزاران اصلی جنگ نرم در میآیند.
6. جنگ نرم هیجانساز است. با نمادسازیها، اسطورهسازیها و خلق ارزشهای جدید، در جنگ نرم از احساسات جامعة هدف نهایت استفاده صورت میگیرد. مدیریت احساسات یک رکن در مهندسی جنگ نرم به حساب میآید.
در مدیریت احساسات، تلاش میشود از احساسات و عواطف جامعة هدف به عنوان پلی برای نفوذ در افکار و اندیشهها برای ایجاد تغییر و دگرگونی در باورها استفاده شود. احساسات و عواطف به دلیل تحریکپذیری، زمینههای پیدایش بحران را فراهم میسازد.
7. جنگ نرم آسیبمحور است. آسیبهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی، میدان مانور جنگ نرم است. دشمنان در جنگ نرم با شناسایی نقاط آسیب جامعة هدف در حوزههای ذکر شده، فعالیتهای خود را سامان داده و با ایجاد آسیبهای جدید، بر دامنة تحرکات خود میافزایند.
8. جنگ نرم چند وجهی است. پردامنه بودن و برخورداری از وجوه مختلف، از دیگر ویژگیهای جنگ نرم است. در این جنگ، از تمامی علوم، فنون، شیوهها و روشهای شناخته شده و ارزشهای موجود استفاده میشود.
9. جنگ نرم تضادآفرین است. جنگ نرم از محیطهای آسیبدار در جامعة هدف شروع میشود و با ایجاد گسلهای متعدد در بخشهای گوناگون جامعه و از طریق متفاوت کردن باورها، ارزشها و شکلدهی به رفتارهای جدید، اعضای یک جامعه در برابر هم قرار میدهد. تضادهای به وجود آمده از طریق جنگ نرم، همبستگی اجتماعی و وحدت ملی را برهم میزند و زمینههای بروز بحران و درگیریهای داخلی را فراهم میسازد. بنابراین تخریب وحدت ملی یکی از پیامدها و ویژگیهای جنگ نرم است.
10. جنگ نرم تردیدآفرین است. در جنگ نرم، ایجاد تردید و بدبینی نسبت به بسیاری از مسائل یک اصل و قاعده است. حرکت در این جنگ با خلق تردید و ایجاد ناامیدی و یأس شروع میشود. برای توفیق در این جنگ، با تکیه بر سنتها و لکن با نوپردازی به صورت ظریف و آرام، در باورها و اعتقادات اساسی تردید ایجاد میشود و به مرور بر دامنة این تردیدها افزوده شده تا در نهایت به ایجاد تغییرات اساسی در باورها و ارزشها دست یابد.
11. جنگ نرم از ابزار روز استفاده میکند. در جنگ نرم از پیشرفتهترین تکنیکهای روز استفاده میشود. فضای مجازی و سایبری محیط اصلی جنگ نرم در شرایط کنونی به حساب میآید. این فضا، امکان اغواگری با ایجاد جاذبههای گوناگون و خلق بسترهای لازم برای سوار شدن به امواج احساسات را به خوبی فراهم میسازد.
دلیل های استفاده از جنگ نرم چیست ؟
جوزف نای نظریه پرداز مشهور آمریکایی مقاله ای تحت عنوان قدرت نرم power Softدر فصلنامه آمریکایی foreign policyدر سال ۱۹۹۰ انتشار داده که دیدگاه جدیدی را به مخاطبان ارائه کرد که براساس آن ایالات متحده به جای آن که از طریق بکارگیری آنچه که قدرت سخت می نامند به انجام کودتای نظامی در کشورهای رقیب اقدام کند تلاش خود را بر ایجاد تغییرات در کشورهای هدف از طریق تأثیرگذاری بر نخبگان جامعه متمرکز می کند.
در این مقاله نویسنده دیدگاه خود را درباره ایجاد تغییرات از طریق به کارگیری دیپلماسی عمومی در کنار بکارگیری قدرت نرم در میان نخبگان جامعه هدف مطرح کرده. بعدها نظرات او تکمیل تر شد و به عنوان دستورالعمل سیاست خارجی آمریکا تحت عنوان بکارگیری قدرت هوشمند Smart powerبه مورد اجرا گذارده شد.
جنگ نرم امروزه یکی از کارآمدترین و کم هزینه ترین و درعین حال خطرناک ترین انواع جنگ علیه امنیت ملی یک کشور است چون می توان با کمترین هزینه به اهداف مورد نظر دست پیدا کرد.
بعضی از اهداف استفاده از جنگ نرم :
– تسلط بر مناطق ژئوپلتیکی و ژئواستراستژیکی
– کنترل شریان انتقال انرژی و جلوگیری از تسلیحاتی شدن آن
– حذف و یا مهار نظام های مخالف در برابر نظام تحمیل کننده جنگ نرم
– ممانعت از ایجاد اتحادیه های نظامی و امنیتی در جامعه هدف
– همسو کردن کشورهای هدف با سیاست های کشور تحمیل کننده جنگ نرم
– فرصت سازی اقتصادی برای کشور تحمیل کننده جنگ نرم
– مهار بیداری فکری جامعه هدف
مهم ترین اهداف جنگ نرم
۱- تضعیف فرهنگی یک جامعه در جهت تأثیرگذاری شدید بر افکار عمومی مورد هدف با ابزار خبر و اطلاع رسانی هدفمند و کنترل شده.
۲- تضعیف سیاسی کشور مورد نظر به منظور ناکارآمد جلوه دادن نظام مورد هدف و تخریب و سیاه نمایی ارکان آن نظام.
۳- ایجاد رعب و وحشت در مواردی همچون فقر جنگ یا قدرت خارجی سرکوبگر.
۴- اختلاف افکنی در میان مردم و برانگیختن اختلاف میان مقام های نظامی و سیاسی کشور.
۵- ارائه روحیه یاس و ناامیدی در اجتماع به جای نشاط اجتماعی و احساس بالندگی از پیشرفت های کشور.
۶- بی تفاوت کردن نسل جوان به مسائل مهم کشور.
۷- کاهش روحیه و کارآیی در میان نظامیان و ایجاد اختلاف میان شاخه های مختلف نظامی و امنیتی.
۸- ایجاد اختلاف در سامانه های کنترلی و ارتباطی کشور هدف.
۹- تبلیغات سیاه به وسیله شایعه پراکنی و جوسازی از راه پخش شب نامه ها و…
۱۰- تقویت نارضایتی های ملت به دلیل مسائل مذهبی، قومی، سیاسی و اجتماعی.
۱۱- تلاش برای بحرانی و حاد نشان دادن اوضاع کشور از راه ارائه اخبار نادرست و نیز تحلیل های نادرست و اغراق آمیز.
مقابله با جنگ نرم
در این میان چه کار کنیم تا بتوانیم با بهره گیری از ساز و کارهای مختلف از اعمال تهدیدات نرم پیشگیری کنیم ؟
مقابله با جنگ نرم، نخست نیاز داریم تا ویژگیهای این نوع جنگ را آنالیز کرده و خوب بشناسیم و بدانیم که جنگ نرم با جنگ سخت، چه تفاوتهایی دارد. آنچه در جنگ سخت مورد هدف قرار میگیرد، جان انسانها، تجهیزات، امکانات است که معمولا در این مواقع با استفاده از همین مسائلی که مورد هدف قرار گرفته است، افکار عمومی علیه دشمن فعال میشود، در حالی که در جنگ نرم آن چه هدف قرار میگیرد، افکار عمومی است.
هر ملتی و کشوری دارای منابع قدرت نرم است که شناسایی و تقویت و سازماندهی آن ها می تواند براساس یک طرح جامع تبدیل به یک فرصت و هجوم به دشمنان طراح جنگ نرم شود. به عنوان مثال، منابع قدرت نرم در ایران را می توانیم ایدئولوژی اسلامی، قدرت نفوذ رهبری، حماسه آفرینیها و درجه بالای وفاداری ملت به حکومت برشمریم.
سیاستگذاری جبهة انقلاب اسلامی در مواجهه با جنگ نرم
گزارههای سیاستی مقابله با جنگ نرم، پس از مسئلهشناسی و تعمیق در مواضع جبهة معارض انقلاب اسلامی استخراج میشود. گزارههای سیاستی به دو دستة سیاستهای کلی نظام و سیاستهای رسانهای تقسیم میشود که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت.
الف. سیاستهای کلان مقابله با جنگ نرم
سیاستهای کلان مقابله به دو دسته سیاستهای سلبی و ایجابی تقسیم میشود. سیاستهای سلبی به آن دسته از سیاستها گفته میشود که نقش تحدیدکننده دارد و سیاستهای ایجابی به سیاستهای تثبیتکننده و تقویتکننده گفته میشود.
1. ولایتپذیری عملی و تئوریپردازی نظری ساختار مردمسالاری دینی: بحث ولایتپذیری و دفاع از حریم ولایت از دو منظر قابل تأمل است. اول آنکه تحلیل مجموعه اقدامات انجام گرفته برای براندازی نرمـ جنگ نرمـ در ایران نشان میدهد که طراحان جنگ نرم علیه ایران به علت جایگاه ولایت فقیه در اعتقادات جامعة ایران و میزان تاثیرگذاریاش و همچنین به عنوان مهمترین عامل در پیشگیری از براندازی نرم نظام جمهوری اسلامی آن هم با وجود گذشت قریب به سه دهه از عمر انقلاب ایران، بیشترین طراحی را برای مشروعیتزدایی و مخصوصاً اعتبارزدایی از جایگاه ولایت فقیه در دستور کار خود قرار دادهاند. دوم آنکه ولایتفقیه به عنوان یک فقیه عالم و با تقوا و عادلترین و آگاهترین فرد به مسائل سیاسی و حکومتی قطعاً شایستهترین فرد برای اطاعتپذیری نیز خواهد بود. در چند ماه اخیر در حوادث بعد از انتخابات یکبار دیگر نقش رهبری و جایگاه آن برای حفظ نظام به خوبی برای دوست و دشمن آشکار شد، آن هم در شرایطی که شاید بسیاری از اهداف برای تحقق انقلاب مخملین در ایران اتفاق افتاده بود و یا شرایطش مهیا شده بود. رهبری به عنوان فصلالخطاب و همچنین به عنوان مهمترین رکن جامعة ایران برای حفظ و انسجام ملی و اسلامی سبب شد که کشور از فتنة بزرگ به سلامت عبور کند. وجود ولایت فقیه به عنوان بزرگترین عامل در جلوگیری از به وجود آمدن انقلاب مخملی در ایران نشان داد که تفاوت ایران با گرجستان، اوکراین و حتی کشور قدرتمندی همچون شوروی سابق در وجود جایگاه ولایت فقیه در ساختار حکومتی و سیاسی و مذهبی است. لذا ولایتپذیری عملی و تئوریپردازی نظری از ولایت فقیه و ساختار مردمسالاری دینی از اهم سیاستهای کلان مواجهه با جنگ نرم است.
2. حفظ هویت با تمرکز بر سبک زندگی ایرانیـ اسلامی: اساس جنگ نرم برای تحتتأثیر قرار دادن باورهای فرهنگی و اعتقادی جامعة هدف است. لذا ضروریست برای مقابله با جنگ نرم، حفظ و عمقبخشی به هویت ایرانی و اسلامی جزو اولین و شاخصترین برنامهها در مقابله با جنگ نرم باشد. آنان به دنبال این هستند که با ترویج فرهنگ سکولار، هویت اسلامی را تحتتأثیر قرار داده و آن را از درون به لحاظ محتوایی متلاشی کنند و اسلامی باقی بماند که در ادبیات سیاسی کشورمان به «اسلام آمریکایی» معروف شده است. استکبار جهانی بهویژه آمریکاییها به وسیلة رسانههای وابستهشان در تلاش بودهاند الگویهای شخصیتی جدیدی در بافت سبک زندگی جدید به جوانان ایران معرفی کنند. آنان در این میان سعی دارند بسیاری از ارزشهای فرهنگ آمریکایی را به ایرانیان القا کنند. بنابراین بهترین راه برای مقابله با این جریانات، حفظ و عمقبخشي هرچه بیشتر و توجه به هویت ایرانی ـ اسلامی و تدوین و ترویج سبک زندگی ایرانی و اسلامی است.
3. مقابلة رسانهای با اولویتدادن به سواد رسانهای: مهارتهای مقابله با جنگ رسانهای4 به بالا بردن ظرفیت تحلیل مخاطب در مواجهه با رسانه گفته میشود. اگر مردم از سواد رسانهای کافی برخوردار نباشند، قطعاً نخواهند توانست در فضای سنگین رسانهای این روزها، مسائل و وقایع را به درستی تحلیل کنند.
4.امیدآفرینی هوشمندانه و منطقی: از مهمترین اهداف جنگ نرم در کشورهای هدف، ایجاد روحیه رخوت، ناامیدی و بینشاطی در آن جامعه است. نگاه امیدوارانه و خوشبینانه به آینده باعث تقویت جبهة انقلاب اسلامی در مقابل جنگ نرم دشمنان خواهد شد. پیشرفتطلبی در سایة روحیة امیدواری به آینده ایجاد میشود. لذا توجه دادن سطوح مختلف اجتماعی به آینده انقلاب اسلامی یکی از سیاست های ایجابی در مواجهه با جنگ نرم است.
5. اثبات کارآمدی نظام اسلامی و اطلاعرسانی مناسب دربارة خدمات انجام شده: مقابله با مجموع اقدامات مغرضانه برای نشان دادن عدم کارآمدی و مشروعیت دولت منتخب، یکی دیگر از مواردی است که در طراحیها برای انقلاب مخملی در ایران در نظر گرفته شده است. اقدامات تخریبی برای نشان دادن عدم کارآمدی و مشروعیت و اعتبار دولت خواهد بود و باید چنین گفت مشروعیتزدایی و نشان دادن ناکارآمدی دو محور عمدة پیشروی طراحان جنگ نرم در ایران است. لذا اطلاعرسانی پیرامون خدمات عمومی به عنوان اقدام پیشگیرانه و نشانگر اثبات کارآمدی و همچنین جلوگیری از بسترهای زمینهساز باید در اولویتهای سیاستهای ایجابی و اثباتی باشد.
6. مقابله با شکافهای قومی و مذهبی: تشدید اختلافات قومی و مذهبی از راهکارهای اصلی برای جنگ نرم است. بهطوری که در تحقق جنگ نرم بحث تشدید اختلافات قومی و مذهبی همیشه در رئوس اجرای برنامهها بوده است. در همین زمینه تقویت فرقههای ضاله نیز مورد توجه خاص طراحان جنگ روانی بوده است. تقویت وهابیون و همچنین حمایتهای جدی از بهاییان در ایران از جمله این برنامهها است. حتی ساختن مراجع قلابی و علمایی التقاطی از دیگر روشهاست. رسانههاباید محوریت گفتمان ملی و دینی را در تمامی تولیدات فرهنگی و هنری مد نظر قرار دهند. توسعة مناطق محروم و حاشیهای، در ابعاد مختلف از بین بردن ظرفیتهای واگرایی و زمینههای اعتراض اجتماعی مانند فقر، ناامنی، تورم، بیکاری، ترافیک و... را موجب خواهد شد.
7. برخورد منطقی با سازمانهای مردم نهاد (سمن): پرهیز از تهدیدانگاری بیش از حد در فعالیت نهادهای غیردولتی و گسترش آزادیهای مدنی در چارچوب قانون اساسی همراه با هوشیاری لازم جهت اجتناب از تهدیدات احتمالی این نهادها در حوزههای امنیتی، سیاسی و اجتماعی. البته نظارت بر سازمانهای مردم نهاد (سمن) و موضوع فعالیت آنان و به ویژه درآمدها و کمکهای مالی به آنان باید به دقت مورد توجه باشد.
8. همسان کردن ظرفیتها و ساختارهای سازمانهای امنیتی کشور با ماهیت تهدیدات نرم: یکی از عمدهترین شکاف میان نهادهای امنیتی و سیاسی اجرایی کشور را میتوان در نداشتن چشمانداز و نیز ظرفیتهای اجرایی و فکری در خصوص مقابله با جنگ نرم دانست که نیازمند تعریف فعالیت جدید و هوشمندی محیطی بالاست.
9. تشکیل اتاقهای فکر و جذب نخبگان: فراهم آوردن زمینة عضویت نخبگان در نهادهای دولتی و سیاسی با هدف جلوگیری از جذب آنان در جبهة مخالف و معارض جمهوری اسلامی از جمله مهمترین نکات است. همچنینارزیابی تهدیدات و راهکارهای مقابله با جنگ نرم در حوزههای مختلف باید مورد تأکیدقرار گیرد.
10. ایجاد شبکههای قوی اجتماعی بومی: ایجاد شبکههای قوی اجتماعی حول محورهای فرهنگی، هنری، اجتماعی و... با محوریت مساجد، امامزادهها، کانونهای فرهنگی ـ هنری، مساجد، فرهنگسراها و... . برای مثال با ایجاد حلقههای مطالعه و تشکیل گروههای مطالعة کتاب بهخصوص در حوزة کتب تاریخی ایران و جهان، میتوان نسل جدید را با روندهای سیاست در ابعاد ملی و بینالمللی در دوران گذشته آشنا ساخته و بین نسلهای مختلف انقلاب اسلامی پیوند برقرار کند.
11. حمایت تقنینى، نظارتى و اجرایى از توسعة زیرساختهاى جنگ رایانهاى: یکى از تهدیدات راهبردى نرمافزارگرایانه، نفوذ هکرهاى مهاجم براى آسیبرسانى به شبکههای وب نهادهاى استراتژیک نظام با هدف جاسوسى اینترنتى (cyber espionage)و یا رخنة اطلاعات گمراهکننده با هدف تخریب شبکة اطلاعات ملى است که عمق و دامنة کاربرى آن در سطوح منطقهاى و جهانى روز به روز در حال افزایش است. براى آگاهى متولیان امر نسبت به اهمیت روزافزون جنگهاى رایانهاى، شایسته است به عنوان مثال اشاره شود کشورى مانند چین با هدف توازن راهبردى قدرت نرم، سرمایهگذارى هنگفتى را براى توسعة جنگهاى رایانهاى مدنظر قرار داده است؛ بهطورى که موفق شده است به سیستمهاى کامپیوترى نهادهاى نظامى امنیتى ایالات متحده نفوذ کند. این کشور در سال 2007 نزدیک به ده شرکت دفاعى آمریکا مانند بوئینگ، نورتروپ گرومن، مارتین لاکهید، ریتون، سیستم نرمافزارى برنامهریزى جنگندههاى نیروى هوایى، سیستم برنامهریزى مأموریت بالگردهاى ارتش، و فایلهاى فضانوردان ناسا را مورد دستبرد اینترنتى قرار داد (Matthews, 2008) و در بودجة دفاعى سالانة خود، ردیفهایى را براى تقویت هر چه بیشترقابلیتهاى جنگ رایانهاى (Cyber Warfare Capabillties) اختصاص داده است. در این راستا شایسته است وزارتخانههاى دفاع و اطلاعات و ستاد کل نیروهاى مسلح با تبیین آموزشهاى راهبردى، بستر مقابلة هدفمند با آسیبهاى جنگ رایانهاى و تقویت عمق استراتژیک نظام در محیط سایبر را فراهم کنند.
12. قانونمند کردن مقابله با جرایم سایبر و تلفن همراه: یکى از حوزههایى که عمق و دامنة تهدیدات نرم را گسترش مىدهد، رشد فزاینده جرایمى است که در محیطهاى مجازى و سایبر به وقوع مىپیوندد و به صورت مستقیم امنیت اجتماعى را تهدید مىکند.شایسته است ظرفیتهاى تقنینى، نظارتى و اجرایى بازدارنده و مناسبى براى مهارآنهادر دستور کار متولیان امر قرار گیرد. برخى مصادیق جرایم سایبر که در زیرمجموعة هدیدات نرمافزارى قرار مىگیرد، عبارتند از : افزایش نشر بلوتوثهاى شخصى و خانوادگى بهویژه افراد مشهور در حوزههاى ورزشى و هنرى، افزایش انتشار بلوتوثهاى مستهجن و غیراخلاقى، گسترش شایعات براندازانه و یا تبلیغ علیه نظام توسط پیامهاى کوتاه تلفن همراه، گسترش وبلاگهاى براندازانه، وبلاگهاى ساختارشکن و برانداز که معمولاً به سادگى ایجاد شده و نیاز به تخصص بالاى بلاگرها ندارد. به راحتى در محیطهاى مجازى به یک هویت مستقل تبدیل و بدون اینکه شناسایى شوند به ترویج عقاید براندازانه اقدام مىکنند. در این راستا افزایش تعامل و هماندیشى میان کارشناسان وزارتخانههاى اطلاعات، فناورى ارتباطات، قوة قضائیه، قوة مقننه و پلیس امنیت اجتماعى و اخلاقى ناجا و یا معاونت فرهنگى اجتماعى ناجا میتوان د در ارتقاء اثربخشى راهکارهاى بازدارنده و یا اقدامهاى تنبیهى مفید واقع شود. حمایت تقنینى و مالى از تعمیق قدرت نرم نظام در محیطهاى مجازى یکى از شاخصههاى جنگ اندیشه در محیطهاى مجازى است و کشورى موفق خواهد بود که بتواند زمینههاى حداکثر بهرهورى از محیطهاى وب با جدیدترین شیوههاى دانش دیپلماسى عمومى را فراهم کند. زیرا دانشافزایى و هوشمندسازى آنلاین جامعه در برابر تهدیدات نرم، آستانة مقاومت ملى و کارآمدى نظام در محیطهاى مجازى را ارتقا مىدهد.
13. طراحی و تدوین نظام جامع دیپلماسى فرهنگى جمهورى اسلامى ایران: یکى از راهکارهاى تکلیفگرایى کارگزاران نظام به رهنمودهاى رهبری انقلاب پیرامون هوشیارى مسئولان در برابر تهاجم نرم افزارى ناتوى فرهنگى؛ قانونمند کردن نظام جامع دیپلماسى فرهنگى با هماندیشى وزارت امور خارجه، مجلس شوراى اسلامى و متولیان فرهنگى است که در صورت تحقق میتواند حداکثر بهرهورى بهینه از ظرفیتها و بالتبع عمق استراتژیک نرمافزارى نظام را توسعه دهد که برخى مصادیق آن عبارتند از: نظاممند شدن کار ویژة یپلمات فرهنگى از رویکرد امنیت ملى وابستههاى فرهنگى سفارتخانهها و دفاتر فرهنگى ایران در کشورهاى خارجى؛ نقش مهمى را در عمق بخشى به اقتدار برون سیستمى و مهار تهدیدات نرم ایفا مىکنند.هوشیارسازى متولیان فرهنگى نظام نسبت به ابزارها و شیوههاى تهاجم نرمافزارى غرب. انعکاس جنایات گروههاى تروریستى بهویژه سازمان منافقین در قالب عکس، تصویر، توزیع سىدی بروشور و یا کتاب که در صورت سازماندهى مناسب میتواند در تقویت تعامل میان گروههاى دوستى پارلمانى ج.ا.ایران و کشورهاى میزبان براى افزایش فشار بر گروههاى تروریستى مؤثر باشد. تدوین سازوکارهاى تقنینى و اجرایى مناسب براى افزایش تعامل میان نهادهاى داخلى و شوراى ایرانیان خارج از کشور. آشنا کردن ایرانیان و اتباع کشور میزبان با نقش مثبت و تأثیرگذار دولت و مجلس شوراى اسلامى در حوزة سازندگى و جنبش نرمفزارى تولید علم که در صورت بهرهگیرى از شیوههاى تبلیغاتى مناسب میتواند تصاویر مناسبى را از اقتدار و رابطة سازنده دولت و مجلس در افکار اتباع کشور میزبان تداعى کند و بخشى از سناریوى جنگ روانى رسانهای غرب براى ترسیم فضاى اختلاف در داخل را خنثى سازد. توسعة صنعت توریسم و ترویج فرهنگ ایرانىـ اسلامى که در پرتو رایزنىهاى فرهنگى و آشنا کردن اتباع خارجى با اماکن سیاحتى و زیارتى در قالب نمایش عکس، فیلم و یا توزیع بروشور، نقش مهمى را در علاقهمندى جهانگردان براى سفر به جمهورى اسلامى ایران برعهده دارند به این ترتیب که با مشاهدة توسعة اقتصادى و سیاسى بهرغم تحریمهاى آمریکا، میتوانند به صورت ناخودآگاه نقش سفیر جمهورى اسلامى ایران را در کشورشان بازى کرده و بالتبع بهصورت غیرمستقیم بر تقویت قدرت نرم نظام در خارج از کشور کمک کنند.
14. تقویت قدرت نرم نیروهاى مسلح: حمایتهاى تقنینى و اجرایى از توسعة قدرت نرم سازمان مقاومت بسیج، تأکید بر آیندهپژوهى، مدیریت دانش دفاعى و افزایش تعامل میان مخازن تولید فکر با متولیان نظامى، انتظامى، امنیتى و اطلاعاتى با هدف تقویت جنبش نرمافزارى تولید علم، ایجاد و تقویت سازمان آیندهپژوهى و فناورىهاى نوین در ساختار نیروهاى مسلح، دانشافزایى و توسعة فنى و حرفهاى نخبگان نیروهاى مسلح در چارچوب اصل تحقیق و توسعة، تحکیم بنیان هاى فرهنگى، عقیدتى و سیاسى نیروى انسانى.
15. آیندهنگاری ماهوی تهدیدهاى فراروى نظام جمهورى اسلامى ایران: امنیت به معناى فقدان تهدید در عمق استراتژیک داخلى و خارجى است و متولیان نهادهاى نظامى، انتظامى، امنیتى و اطلاعاتى شایسته است در گام اول نسبت به شاخصگذارى، توصیف و طبقهبندى تهدیدهاى فراروى نظام اقدام کنند تا حداکثر بهرهورى از پتانسیلهاى بالقوه و بالفعل منابع قدرت حاصل شود.
ب. سیاستهای رسانهای خُرد در مواجهه با جنگ نرم
برخی از سیاستها که باید در تمامی رسانههااعم از رسانههایمکتوب، دیداری و شنیداری و همچنین رسانههای دیجیتال مدنظر برنامهریزان و طراحان قرار گیرد در ادامه میآید:
1. اطلاعرسانی مناسب و درست در برنامههای رسانهای؛
2. تبیین ماهیت منابع و شبکههای خبری گوناگون جبهة معارض انقلاب اسلامی برای مخاطب؛
3. ایجاد خلاقیت و نوآوری در تولید برنامههای رسانهای متنوع و جذاب؛
4. تلاش برای اعتمادسازی عمومی با استفاده از انواع رسانهها؛
5. بهرهگیری از همه ظرفیتهای هنری برای رساندن پیام؛
6. پرهیز از جبههگیری مشخص و آشکار دربارة موضوعات و ارائة غیرمستقیم پیام برای اثرگذاری بیشتر؛
7. توجه به نظریات گوناگون، به ویژه منتقدان در برنامهها در راستای افزایش اعتماد عمومی و غنای محتوایی برنامهها؛
8. استفاده از برنامهسازان هوشمند، فکور و آگاه به سیاستهای جبهة انقلاب اسلامی و در عینحال متخصص در امور برنامهسازی؛
9. تلاش برای ایجاد مصونیت روانی در جامعه (افکار عمومی)؛
10. تلاش برای آموزش و ارتقای سطح توانایی هنرمندان و تولیدکنندگان آثار هنری در رسانه؛
11. بررسی و تلاش برای شناخت دقیق مخاطب و نیازهای او؛
12. پرهیز از تکبُعدینگری و رصد مداوم رسانههای غربی در راستای شناخت تاکتیکهای جاری برای مقابله با آن؛
13. تغییر و بازنگری در ساختارهای تولیدات رسانهای متناسب با نیاز روز؛
14. تعریف دوبارة خط قرمزهای رسانهای و حذف خطوط پیچیدة نامدونی که بر پایة سلایق ترسیم شده است نه مصلحتها، با هدف بالا بردن حس اعتماد عمومی نسبت به رسانه؛
15. بازنگری و کاهش بروکراسی و سلسله مراتب طولانی تصمیمگیری در راستای انتشار سریع اخبار با هدف کنترل افکار عمومی؛ و
16. تبیین دقیق استراتژی مقابله با جنگ نرم و مهندسی پیام با بهرهگیری از نقطه نظرات کارشناسان، متخصصان و اندیشمندان آگاه به مبانی هنری.
نتیجه گیری :
پیروزی انقلاب اسلامی منافع سلطهگران را با چالش جدی مواجه ساخت. نظام سلطه در مقابل جنگ نرم انقلاب اسلامی سه طیف تهدیدات را طی سه دهه علیه انقلاب اسلامی تدارک دید و در طراحی به فاز اجرا گذاشت. رویکرد نظام سلطه بر جنگ نرم بعد از پیروزی نئوکانها در آمریکا شدت گرفت و با برنامهریزی ویژه از جنگ سخت به جنگ نرم گذر نمود. جنگ نرم، جنگی پیچیده، فراگیر، گسترده و عظیم در همه عرصههاست که با قدرت نرم و عملیات روانی تفاوت دارد. برای مقابله با چنین جنگی باید آنرا بدرستی شناخت ومؤلفهها، شاخصها، شیوهها و در کل برتاکتیک، عملیات واستراتژی مدافعان آن مشرف شد و برای شناخت محیط جنگ نرم و مخاطبین آن باید فضا سازی نمود و ارتباطگیری هوشمندانه و هدفمند را مدنظر قرار داد و در جهت تقویت ارتباط با مخاطبین در جهت تأثیرگذاری اعتقادی، معنوی و سیاسی برنامه ریزی ویژهبه عمل آورد و برای نهادینه کردن باورها و اعتقادات، تقویت ایمان و ایجاد بصیرت برای مقابله و خنثیسازی دست به برنامهریزی و ساماندهی اقدامات صالح تحت عنوان عمل صالح همت گمارد. در جهت پربار شدن اعمال و نهادینه شدن آن عمل صالح را در فازهای مختلف توسعه داد و سپس برای استمرار عملیات مورد نیاز، نهادها، مؤسسات، کانونهای مردمی و غیر مردمی را فعال و تقویت و بعضاً ایجاد نمود. برای تدوین نظام مقابله با جنگ نرم، نیازهای اساسی آن را حول محورهای محیط شناسی تهدیدات، تبیین و ارایه نظریه، آینده پژوهی، تدوین راهبردهای ابداعی فرهنگی و مفهومشناسی جنگ نرم پیشبینی نمود.
دکترین نظام مقابله با جنگ نرم شامل تاثیرگذاری هدفمند و مصونسازی، ارتباطگیری هنرمندانه ویژگیهای نهادها و سازمانهای خلاق، اقتصاد مرتبط با پدیده جنگ نرم، ارایه الگو وشناخت توانمندیها وتکامل و همگرایی و آموزش و انتخاب راهبردها و شاخص ها را تعيين نمود و راهبردهای محوری نظام مقابله و سیاستهای حاکم براي تربيت این نظام را مشخص نمود و نهایتا ً اصول حاکم بر فرماندهان، افسران و سربازان میدان نبرد نرم را عینیت بخشید.
منابع:
1- دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت الله العظمي خامنه ايhttp://www.khamenei.ir/
رابطه زبان و تفکر دکتر محمدرضا باطنی و مسائل نوین زبان شناسی
درس :
روش تدریس فارسی
مقدمه
بحث درباره رابطه زبان و تفكر و تأثير اين دو بر يكديگر بحث تازهاى نيست. افلاطون معتقد بود كه هنگام تفكّر، روح انسان با خودش حرف مىزند. واتسون، از پيشروان مكتب رفتارگرايى در روانشناسى، در اوايل قرن بيستم همين مطلب را به زبان ديگرى بيان كرده است. او معتقد است كه تفكر چيزى نيست مگر سخن گفتن كه به صورت حركات خفيف در اندامهاى صوتى درآمده است. به عبارت ديگر، تفكّر همان سخن گفتن است كه وازده شده و به صورت حركات يا انقباضهاى خفيف در اندامهاى صوتى ظاهر مىشود.
ولى امروز پژوهشگران با ارائه شواهد كافى نشان دادهاند كه طرح مسأله به هيچ يك از دو صورت بالا درست نيست، اما خود نيز هنوز نتوانستهاند جواب قانعكنندهاى كه قبول عام داشته باشد براى اين سؤال ارائه كنند. گره كار عمدتاً در اينجاست كه بر سر تعريف تفكر اتفاق نظر وجود ندارد. براستى تفكر چيست؟ به چه فرايند يا فرايندهاى ذهنى تفكر گفته مىشود؟ ماروين مينسكى، كه از طرفداران دوآتشه هوش مصنوعى و سيستمهاى هوشمند است و معتقد است هر كارى كه مغز انسان بتواند انجام دهد كامپيوتر نيز روزى از عهده آن برخواهد آمد، در پاسخ اين سؤال كه آيا كامپيوتر مىتواند فكر كند، جواب مىدهد: «بله، به شرط اينكه شما براى من تعريف كنيد تفكر چيست.» مينسكى خوب مىداند كه با اين جواب چه سنگ بزرگى پيش پاى مخالفان خود مىاندازد.
ولى عدم توافق بر سر تفكّر مانع بحث ما نمىشود. پژوهشگران درباره چگونگى تفكر تقريباً به همان نتيجهاى رسيدهاند كه درباره چگونگى هوش به آن دست يافته اند. قبلاً تصوّر مىشد كه هوش يك توانايى ذهنى واحد است كه بعضى بيشتر و بعضى كمتر از آن برخوردارند. ولى امروز پى بردهاند كه هوش مجموعه اى از مؤلّفههاست كه نحوه توزيع يا پراكندگى آن در افراد مختلف متفاوت است. مفهوم اين سخن اين است كه برچسبهاى «باهوش»، «كمهوش» يا «بىهوش» به طور مطلق چندان معتبر نيستند، و به زبان علمىتر بايد گفت: «باهوش يا كمهوش از چه لحاظ». اين نگرش تازه نسبت به هوش، محتوا و تركيب آزمونهاى هوش را متحول ساخته است. در مورد تفكر نيز نتيجهاى مشابه به دست آمده است. پژوهشگران به اين نتيجه رسيدهاند كه تفكر يك فعاليت ذهنى واحد نيست، بلكه از مؤلفههايى تشكيل شده است و هر بار كه ما فكر مىكنيم يكى از اين مؤلفهها يا آميزهاى از آنها را به كار مىگيريم. ما بعداً به بعضى از مؤلفههاى تفكر اشاره خواهيم كرد، ولى يك مؤلفه مهم تفكر كه همه درباره آن توافق دارند، حل مسأله (problem solving) است. گفتنى است كه بسيارى از پژوهشگران، تفكر را فقط حل مسأله مىدانند و ديگر مؤلفههاى تفكر را در حل مسأله مستتر مىدانند.
اما مسأله و حل مسأله يعنى چه؟ فرض كنيد شما در وضعيتى هستيد كه ما آن را وضعيت (الف) مىناميم و مىخواهيد به وضعيت ديگرى برسيد كه اسم آن را وضعيت (ب) مىگذاريم. در اين موقع مشاهده مىكنيد كه براى گذر از وضعيت (الف) و رسيدن به وضعيت (ب) راهى به نظرتان نمىرسد يا راههايى كه به نظر مىرسد، مناسب نيست. در اين صورت شما با يك مسأله مواجهيد. پس از اين مرحله، شما به يك رشته تلاشهاى ذهنى دست مىزنيد – كه ما در اينجا به چند و چون آن وارد نمىشويم – و سرانجام راه مناسبى پيدا مىكنيد كه شما را به وضعيت (ب) مىرساند. در اين صورت شما مسألهاى را كه با آن مواجه بوديد حل كردهايد؛ به بيان ديگر، موفق به حل يك مسأله شدهايد.
گروهى از پژوهشگران، زبان را نهتنها شرط كافى براى تفكر نمىدانند بلكه آن را شرط لازم نيز به حساب نمىآورند، و اتفاقاً يكى از استدلالهاى ايشان همين حل مسأله است. آنها مىگويند اگر ماهيت تفكر از نوع حل مسأله باشد، در اين صورت بسيارى از حيوانات ديگر نيز كه فاقد زبان – به معنى انسانى آن – هستند فكر مىكنند، چون مسأله حل مىكنند. كالين بليكمور در كتاب “Mechanics of the Mind” كه با عنوان ساخت و كار ذهن[1]به فارسى ترجمه شده است به دو مورد از حل مسأله توسط ميمونها اشاره مىكند.
گروهى از دانشمندان ژاپنى كه در جزيره كوشيما به مطالعه رفتار ميمونها سرگرم بودند، ابتكارى از يك ميمون به نام ايمو مشاهده كردند كه بسيار جالب توجه بود. دانشمندان ژاپنى براى خوراك ميمونها نوعى سيبزمينى روى ساحل مىريختند. از آنجا كه ساحل جزيره شنى بود، سيبزمينيها به شن آلوده مىشد و خوردن سيبزمينى پر از شن براى ميمونها نامطبوع بود. روزى دانشمندان ژاپنى مشاهده كردند كه ايمو سيبزمينيها را به كنار جويبارى كه در ساحل جريان داشت مىبَرَد، هر سيبزمينى را با يك دست در آب فرو مىكند و با دست ديگر شنها را از آن پاك مىكند و مىخورد. آن چه براى ژاپنيها جالبتر بود اين بود كه اين روش شستن سيبزمينى، به زودى در ميان گروه ميمونها رايج شد و جزو تجربه مشترك آن جمع گرديد. پس از اين تجربه، دانشمندان ژاپنى به جاى سيبزمينى، گندم روى ساحل پاشيدند. اما دانه دانه برداشتن گندم از روى شنها كارى پرزحمت و خستهكننده بود. اين بار نيز ايمو راهحلى براى مسأله پيدا كرد. او مشت مشت شنهاى گندمدار را در آب مىريخت، شنها تهنشين مىشدند و گندمها روى آب مىايستادند و او آنها را از سطح آب مىگرفت و مىخورد. باز هم مشاهده شد كه ميمونهاى ديگر اين كار نسبتاً مشكل را به زودى ياد گرفتند و در آن استاد شدند.
كسانى كه زبان را شرط لازم و كافى براى تفكر نمىدانند، به مشاهداتى از اين نوع اشاره مىكنند و مىپرسند: آيا اين ابتكارها به اين معنى نيست كه ميمونها، به عنوان مثال، داراى مفاهيم ذهنى هستند و اين مفاهيم را به كار مىگيرند تا براى مشكلى كه با آن مواجه شدهاند راه حلى پيدا كنند؟ به بيان ديگر: آيا اين ابتكارها حل مسأله تفكر انسان با حيوانات ديگر اساساً يك مسأله كمّى است و نه يك مسأله كيفى. به عبارت ديگر هر چه موجود، مغز رشد يافتهترى داشته باشد، تفكر او نيز پيچيدهتر خواهد بود.
دليل ديگر كه نشان مىدهد مفاهيم مىتوانند در غياب زبان نيز شكل بگيرند، مورد كر و لالهاست. مىدانيم كسانى كه كر مادرزاد باشند، لال نيز خواهند بود. از آنجا كه آنان زبان اطرافيان خود را نمىشنوند، زبان نيز در آنها شكل نمىگيرد. با اين همه، ما مىبينيم كه كر و لالها، حتى اگر به مدارس خاص هم نرفته باشند و حتى اگر زبان اشاره استاندارد شدهاى را نيز ياد نگرفته باشند، باز داراى مفاهيم ذهنى هستند و آنها را به كمك اشاراتى كه گاه فقط براى اطرافيان نزديك آنها قابل فهم است بيان مىكنند. به بيان ديگر، كر و لالها با آن كه فاقد زبان هستند باز مىتوانند فكر كنند.
گواه ديگر در تأييد اين ادعا كه تفكر الزاماً وابسته به زبان نيست از مطالعه بيماران زبانپريش به دست آمده است. به عنوان مثال، شرح حال بيمارى گزارش شده كه در اثر آسيب مغزى زبان او آنچنان نابسامان شده بود كه تقريباً هر نوع ارتباط زبانى با او ناممكن شده بود. با اين همه، اين بيمار مىتوانست با موفقيت شطرنج بازى كند. شرح حال بيمار زبانپريش ديگرى گزارش شده كه از فهم جملههاى بسيار سادهاى كه به صورت نوشته به او ارائه مىشد عاجز بود، ولى مىتوانست معادلههاى رياضى را كه به صورت نوشته در اختيار او گذاشته مىشد، حل كند. عكس اين وضعيت نيز مشاهده شده است. شرح حال بيمارانى گزارش شده كه در اثر آسيب مغزى، قدرت تجريد، تعميم و برخى ديگر از تواناييهاى عالى ذهن را از دست داده بودند، در حالى كه دستگاه زبان در آنان دست نخورده و بىعيب باقى مانده بود. اين بيماران جملههاى امرى، استفهامى و خبرى را مىفهميدند و واكنش مناسب از خود نشان مىدادند. مىتوانستند درباره وقايع ساده و عينى صحبت كنند ولى نمىتوانستند درباره مسائل مجرد بينديشند. به عنوان مثال، وقتى از يكى از اين بيماران خواسته شد كه بگويد «برف سياه است» نتوانست و هر بار جواب مىداد «نه برف سفيد است». دادن يك حكم غلط عمدى، يا به عبارت سادهتر، دروغ گفتن، مستلزم تجريد و بريدن پيوند انديشه از واقعيات است. انسانهاى سالم اين كار را به آسانى انجام مىدهند، ولى اين بيمار نمىتوانست چنين حكم غلطى بدهد زيرا نيروى تجريد يا انتزاع در او از بين رفته بود. وقتى از بيمار ديگرى خواسته مىشود كه بگويد چه ساعتى است، به ساعت نگاه مىكرد و جواب درست مىداد، ولى اگر به او گفته مىشد ساعت را روى، مثلاً، هشت و سى دقيقه تنظيم كند، نمىتوانست، زيرا اين كار نيز مستلزم فعاليت تجريدى يا انتزاعى مغز است. يكى ديگر از اين بيماران مىتوانست به مسائل بسيار ساده حساب به كمك انگشتان خود جواب درست بدهد، ولى اگر از او مىپرسيدند، مثلاً، هفت از چهار بزرگتر است يا كوچكتر نمىتوانست جواب بدهد. و اين همه ناتوانى عقلانى حيرتانگيز در حالى است كه دستگاه زبان در اين بيماران سالم بوده است. با توجه به نمونههايى كه ذكر شد مىتوان نتيجه گرفت كه از يك طرف اختلالات شديد زبانى الزاماً منجر به اختلالات قرينهاى در تفكر و تعقل شخص نمىشوند و از طرف ديگر اختلالات شناختى، الزاماً همراه با اختلالات زبانى نيستند.
كسانى كه به وجود تفكر بدون زبان اعتقاد دارند، گاهى اين ادعاى انشتين را كه گفته است در تفكرات علمى خود از كلمات استفاده نكرده است، يا به بيان ديگر، زبان در تفكرات پيچيده او نقشى نداشته است، به عنوان سند ذكر مىكنند. جالب اين است كه بسيارى از دانشمندان و متفكران ديگر نيز نظر انشتين را درباره تفكرات خود تأييد كردهاند. نظريات چامسكى نيز به نحوى در جهت پذيرش جدايى زبان از تفكر است. او معتقد است مكانيسم يادگيرى زبان امرى ژنتيكى است و مداربندى آن از قبل در مغز نوزاد انسان وجود دارد. اگر چنين نبود كودك انسان نمىتوانست نظام پيچيده زبان را با اين سهولت و در زمانى چنين كوتاه ياد بگيرد. چامسكى در تأييد حرف خود از كودكان عقبمانده ذهنى ياد مىكند كه به رغم ناتوانى شناختى از نظر فراگيرى زبان نسبت به سن خود با مشكلى مواجه نيستند. اين ادعاى چامسكى را عصبشناسان برجستهاى مانند آنتونيو داماسيو نيز تأييد كردهاند. داماسيو در مقالهاى تحت عنوان «مغز و زبان» مىگويد: «پختگى فرايندهاى زبانى هميشه بستگى به پختگى فرايندهاى مفهومى ندارد، زيرا بعضى از كودكانى كه ذهنشان از نظر مفهومسازى مختل مانده است، دستور زبان را ياد مىگيرند. و چنين به نظر مىرسد كه آن مكانيسم نورونى كه براى عمليات نحوى لازم است مىتواند مستقل از مفهومسازى رشد كند.»[2]
آنچه تا اينجا گفتيم بيانگر نظريات كسانى بود كه معتقدند تفكّر بدون زبان صورت مىگيرد و يا لااقل معتقدند زبان، شرط لازم براى تفكر نيست. ما در دنباله اين گفتار مىخواهيم به طرف ديگر سكه نگاه كنيم و تا حد امكان دو نكته را روشن كنيم: اول اينكه چه تفكر بدون زبان امكانپذير باشد و چه نباشد تنها از راه زبان است كه ما مىتوانيم انديشههاى خود را به ديگران منتقل كنيم و از انديشههاى ديگران باخبر شويم. دوم اينكه، به رغم شواهدى كه ارائه شد، مىتوان نشان داد كه اگر انسان، زبان نمىداشت، تفكر او شكل ديگرى به خود مىگرفت. اجازه بدهيد اين دو نكته را با همين ترتيب اندكى بيشتر بشكافيم.
نكته اول چندان بحثانگيز نيست؛ كمتر كسى است كه در اين حقيقت ترديد كند كه مغز هر انسان، راز سر به مهرى است كه كليد آن فقط، زبان صاحبِ مغز است. تا زمانى كه شخص به سخن نيايد نمىتوان گفت در مغز او چه مىگذرد. در شكنجهگاهها از زندانى فقط يك چيز مىخواهند و آن اين است كه حرف بزند و چه بسيار كسانى كه در طول تاريخ زير شكنجه جان دادهاند ولى زبان خويش را همچنان در نيام نگاه داشتهاند و اسرار مغز خود را با خود به گور بردهاند. حتى جراحان مغز نيز كه مغز عريان بيمار را در جلو چشم دارند به افكار و احساسات بيمار دسترسى ندارند. آنها فقط بافتهاى مغز را مىبينند. نه تحريك الكتريكى مغز، نه عكسبردارى با شيوههاى بسيار جديد مانندPETو نه هيچ تكنيك شناخته شده ديگرى، نمىتواند پرده از روى افكار و احساسات شخص بردارد. اين شيوهها فقط مىتوانند درباره فعاليت ياختههاى عصبى، اطلاعاتى در دسترس بگذارند. اين اطلاعات اگرچه براى درمان بيمار يا شناخت فعاليتهاى مغز بسيار مفيدند، ولى بيانكننده افكار و احساسات بيمار نيستند. فعاليت نورونها، فقط براى صاحب مغز به صورت افكار يا احساسات يا حالات روحى گوناگون قابل درك و تفسير است و وسيلهاى كه صاحب مغز براى بيان آنها در اختيار دارد فقط و فقط زبان است. زبان در حكم دريچهاى است كه شخص مىگشايد و به ديگران اجازه مىدهد از آن دريچه به دنياى درون او نگاه كنند. به قول استاد سخن سعدى:
زبان در دهان اين خردمند چيست
كليد در گنج صاحب هنر
چو در بسته باشد چه داند كسى
كه گوهر فروش است يا پيلهور
اكنون مىخواهيم نكته دوّم را اندكى بشكافيم، يعنى مىخواهيم نشان بدهيم به رغم شواهدى كه در تأييد ادعاى تفكر بدون نياز به زبان ارائه شد، اگر انسان زبان نمىداشت، تفكر او شكل ديگرى به خود مىگرفت. براى اجتناب از پيچيدگى بحث اجازه بدهيد سادهانگارانه بپذيريم كه تفكر همان حل مسأله است. در حل مسأله از هر نوع كه باشد، ضرورىترين ابزار حافظه است، زيرا حافظه است كه اطلاعات مربوط به تجارب گذشته را در خود ذخيره كرده است و فقط با توسل به حافظه است كه مىتوان از اطلاعات موجود در آن سود جست و راهحلى براى مسأله مورد نظر پيدا كرد. اكنون ببينيم اطلاعاتى را كه ما در حافظه ذخيره مىكنيم از چه راهى به دست مىآوريم. (در اينجا من ناچارم براى روشن كردن پارهاى از مفاهيم اندكى از موضوع اصلى بحث دور شوم ولى پس از اين حاشيهروى، دوباره به بحث اصلى باز خواهم گشت.)
ترديدى نيست كه دريچههاى مغز ما به جهان خارج فقط حواس ما هستند، يعنى از راه حواس است كه معرفت يا شناخت ما از جهان خارج حاصل مىشود. نكته بسيار مهمّى كه در اينجا بايد به آن توجّه داشته باشيم اين است كه حواسّ ما تصوير درستى از واقعيت جهان خارج به ما نمىدهند. تصويرى كه ما از جهان به دست مىآوريم تصويرى است كه از صافىهاى حواس گذشته و چيزى است كاملاً متفاوت از آنچه در عالم خارج وجود دارد. بد نيست مثالى بزنيم. هماكنون كه من صحبت مىكنم شما صداى مرا مىشنويد و اكثر شما نيز اين را يك امر واقعى مىدانيد. ولى واقعيت اين نيست. اندامهاى گويايى من صدا توليد نمىكنند، بلكه ذرات هوا را طبق الگوهاى خاصى به هم مىزنند، يا به بيان دقيقتر، در آنها ايجاد ارتعاش مىكنند. اين ارتعاشها، محرِك صوت هستند نه خود صوت. ادراك صوت، ويژگى دستگاه شنوايى شما و من است، بدين معنى كه دستگاه شنوايى ما آنچنان ساخته شده و سازمان يافته است كه اين ارتعاشها را به صورت صوت ادراك مىكند، وگرنه در جهان فيزيكى بيرون، صوت يا صدا وجود ندارد. آنچه وجود دارد تمَوّجِ انرژى در ذرات هواست. نظير اين تحريف واقعيت فيزيكى را در ادراك بو، مزه، سردى و گرمى و حتى رنگ نيز مشاهده مىكنيم. شايد بىمناسبت نباشد كه درباره ادراك رنگ نيز توضيحى بدهيم. در عالم خارج رنگ وجود ندارد. آنچه وجود دارد طيف وسيع امواج الكترومغناطيسى است كه فقط بخشى از آن قابل رؤيت است. طول موجهاى مختلف اين بخش هر يك به صورت رنگى متفاوت ادراك مىشوند.
اگر نور خورشيد را از منشورى عبور دهيد، تجزيه مىشود و يك طيف نورى به وجود مىآورد. قسمتى از اين طيف كه قابل رؤيت است از نظر طول موج بين 760 تا 385 ميلى ميكرون واقع مىشود. اين طول موجهاى مختلف در روى چشم ما تأثيرات مختلف مىگذارد و مغز ما آنها را به رنگهاى مختلف تعبير مىكند: ناحيه 760 ميلى ميكرون به صورت قرمز و ناحيه 385 ميلى ميكرون به صورت بنفش ادراك مىشود. ولى بالاتر از 760 و پايينتر از 385 نيز طول موجهايى هست كه عصب چشم ما را متأثر نمىكنند و در نتيجه ديده نمىشوند. طول موجهاى زير قرمز، يعنى بزرگتر از 760 ميلى ميكرون، به صورت حرارت احساس مىشوند و طول موجهاى فرابنفش، يعنى ريزتر از 385 ميلى ميكرون، پوست بدن را مىسوزانند و رنگ آن را قهوهاى يا برنزه مىكنند. وقتى مىگوييم اين پارچه، مثلاً، قرمز است، بدان معنا است كه اين پارچه خاصيتى دارد كه هيچ يك از طول موجهاى طيف نور را جز طول موج قرمز منعكس نمىكند.
از آنچه گذشت ظاهراً بايد چنين نتيجه گرفت كه معرفت ما از جهان خارج واقعى نيست، جهانى كه ما درك مىكنيم ساخته و پرداخته دستگاه عصبى ماست، ما در محدوده دادههاى حسّى خود محبوس هستيم و شايد هيچ وقت نتوانيم به واقعيّتِ واقعيت پى ببريم. اين، تصويرى بسيار تيره از شناخت جهان در برابر چشمان ما ترسيم مىكند. اما خوشبختانه اين تصوير، آنقدرها هم تيره نيست. مغز انسان داراى خصوصيّتى است كه آن را «علّتيابى» مىناميم. اين ويژگى مغز، ما را مجبور مىكند كه گاهى خود را به آب و آتش بزنيم تا علت يا چرايى پديدههاى پيرامون خود را كشف كنيم و درست همين خصيصه مغز است كه خاستگاه كشفيّات شگرف، نظريههاى علمى و بالاخره سرمنشأ همه دانشهايى است كه دستاورد انسان، يا به بيان دقيقتر، دستاورد انسان انديشهورز است. كوتاه سخن آن كه خصوصيّتِ علّتيابى مغز اجازه نداده و نمىدهد كه انسان در زندان دريافتهاى حسّى خود محبوس بماند.
اجازه بدهيد مثالى بزنيم. همه ما با جدول تناوبى عناصر شيميايى كه به جدول مندليف معروف است آشنا هستيم. «مندليف در سال 1869 از روى معلومات تجربى خود، به اين نتيجه رسيد كه خواص عناصر، توابع تناولى اوزان اتمى آنهاست و به همين جهت عناصر را در يك دستگاه تناولى تنظيم كرد… هنگامى كه مندليف جدول خود را مرتب كرد، بعضى از خانههاى جدول با هيچ يك از عناصر شناخته شده آن روز جور در نمىآمد و پر نمىشد. مندليف معتقد بود كه اين خانههاى خالى، مخصوص عناصرى است كه بر حسب اتفاق هنوز كشف نشدهاند و يقيناً روزى كشف خواهند شد. مندليف خواص و اوزان اتمى اين گونه عناصر را با دقت كامل پيشگويى كرد»[3]. جالب اين كه در زمان حيات مندليف عدهاى از آن عناصر كشف و خانههاى خالى آنها پر شد. و امروز همه عناصر مفقود در جدول مندليف به كمك خود جدول كشف شدهاند. اگر مغز ما طورى ساخته نشده بود كه در پى علّتيابى باشد، مندليف به فهرست كردن همان تعداد عناصرى كه تا آن زمان كشف شده بودند بسنده مىكرد و كار شناخت عناصر به اينجا نمىكشيد.
اكنون اجازه بدهيد نكاتى را كه بطور جداگانه بحث كرديم كنار هم بگذاريم و ببينيم چه تصويرى ظاهر مىشود. انسان موجودى است كه در محدوده دريافتهاى حسّى خود باقى نمىماند و در جستجوى شناخت از كران تا كران عالم هستى را درمىنوردد. از سوى ديگر اين انسان، مجهز به ابزار زبان است و مىتواند دريافتهاى خود را به ديگران منتقل كند، بطورى كه آنچه ارزش دانستن داشته باشد، بزودى در اختيار همگان قرار مىگيرد و جزو گنجينه دانش بشرى مىشود. اكنون كه من با شما صحبت مىكنم شما صداى مرا مىشنويد. ترديدى نيست كه صداى من از راه حسّ شنوايى به مغز شما منتقل مىشود، درست از همان مجرايى كه صداى بوق اتومبيل يا زنگ تلفن يا صداهاى ديگر به مغز شما راه پيدا مىكنند. اما بين اين صداها و صداى گفتار، تفاوت ماهيتى وجود دارد. صداهاى معمولى، محركهاى شنيدارى سادهاى هستند كه در نهايت هر يك به چيزى دلالت مىكنند. اما زبان كه از راه گفتار به ما عرضه مىشود محرك صوتى محض نيست، بلكه وسيلهاى است براى انتقال اصلاعات كدگذارى شده، يا به بيان ديگر، وسيلهاى است براى انتقال مفاهيم.
اكنون به موضوع حل مسأله باز مىگرديم. من براى حل مسأله به حافظه نياز دارم، شمپانزهها نيز براى حل مسأله به حافظه نياز دارند. اما بين حافظه شمپانزه و حافظه من تفاوت ماهيتى وجود دارد: حافظه شمپانزه محدود به اطلاعات حسى او است و مفهومسازى او هم در محدوده همان اطلاعات حسى صورت مىگيرد. اما حافظه من، گذشته از اطلاعات حسى، انباشته از مفاهيمى است كه از راه زبان به من منتقل شده است. صِرف وجود زبان، به حافظه هر يك از ما انسانها غنايى بخشيده است كه بدون زبان محال بود از آن برخوردار باشيم. بنابراين، به اعتبار نوع متفاوت حافظهاى كه در شمپانزه و انسان وجود دارد بايد نتيجه گرفت نوع مسائلى كه شمپانزه مىتواند حل كند با نوع مسائلى كه انسان مىتواند حل كند اختلاف كيفى دارند و اگر تشابهى بين آنها مشاهده مىشود، صرفاً يك تشابه ظاهرى است. اگر اين استدلال درست باشد بايد پذيرفت كه زبان در تفكّر ما نقشى كليدى دارد، گو اين كه اين بدان معنا نيست كه همه انواع تفكّر الزاماً صورت كلامى داشته باشند.
در عبارات پيشين واژههاى «مفهوم» و «مفهوم سازى» را به كار برديم بدون اين كه آنها را تعريف كرده باشيم. اكنون مىخواهيم در اين باره توضيح بيشترى بدهيم. يكى ديگر از ويژگيهاى مغز ما مفهومسازى (concept formation) است. اين ويژگى را مىتوان انتزاع (obstraction) نيز ناميد. مفهومسازى فرايندى است كه به پيدايش مفاهيم ذهنى مىانجامد. هر مفهوم يك مجموعه يا يك مقوله معنايى است كه افراد آن مجموعه به اعتبار وجه يا وجوه اشتراك خود در آن راه يافتهاند. مفاهيم، ابداعات ذهن ما هستند و در دنياى بيرون وجود خارجى ندارند. مثلاً «انسان» يك مفهوم است كه بكلى ساخته ذهن است. در جهان خارج انسان وجود ندارد، آنچه وجود دارد افراد هستند با نامهاى متفاوت، با چهرههاى متفاوت، با خلق و خوى متفاوت، همانطور كه در اين تالار مىبينيم. اما به رغم اين تفاوتها، اين افراد ويژگيهاى مشتركى نيز دارند كه به ذهن ما اجازه مىدهد، به اعتبار آن مشتركات، آنها را در يك مجموعه يا مقوله يا طبقه قرار دهد. همين استدلال نيز درباره درخت، ميز، سيب و غيره صادق است.
قدرت مفهومسازى مغز ما حدّ و مرزى ندارد. ما اغلب از مفاهيمى كه خود انتزاعى هستند مفهومهاى انتزاعىترى مىسازيم. مثلاً از انسان، انسانيت و از انسانيت، انسانيت دوستى را مىسازيم. (human humanity humanitarianism) از سوى ديگر مفاهيمى مىسازيم مانند آزادى، قدرت، عشق، نفرت كه تعريف آنها نهتنها بس دشوار است، بلكه افراد مختلف از آنها تعبيرهاى متفاوت و گاه متضادى دارند. كار مفهومسازى ممكن است در حدى از انتزاع صورت گيرد كه ما خود تصديق كنيم وجود چنين چيزى در عالم واقع محال است. بسيارى از مفاهيم رياضى از اين گونهاند. تعريف «نقطه» به چيزى كه نه طول دارد و نه عرض و نه ارتفاع، و تعريف «مجموعه تهى» به مجموعهاى كه هيچ عضوى ندارد، مفاهيمى از اين دست هستند. اينجا جايى است كه زبان با تفكر سخت گره مىخورد. مغز اين مفاهيم را مىسازد و زبان روى آنها نام مىگذارد و ما به تدريج عادت مىكنيم در هنگام تفكر به جاى اين كه خودِ مفاهيم را به كار گيريم، از كلمات كه «برچسبهاى» آن مفاهيم هستند، استفاده كنيم. اين جانشينى كم كم آنقدر عادى مىشود كه كلمات براى ما موجوديت يا واقعيت پيدا مىكنند، نه مفاهيم. اغلبِ مردم كلماتى را به كار مىبرند كه اگر شما آنها را متوقف كنيد و مفهوم آن كلمات را از آنها بپرسيد، از پاسخگويى عاجز مىمانند. اين كار، بىشباهت به استفاده از پول در معاملات نيست. اگر پول در كار نبود، ما مجبور بوديم كالاهاى خود را با خود حمل و معاوضه كنيم، ولى با وجود پول، مجبور به چنين كار پر زحمتى نيستيم. بر همين قياس، استفاده از كلمات به جاى مفاهيم از بار حافظه مىكاهد و تفكر را براى ما نهتنها آسان بلكه امكانپذير مىكند. كلمات گاه چنان نيروى سحرانگيزى پيدا مىكنند كه ما را مىفريبند تا تصوّر كنيم كه هر چه در زبان نامى دارد در دنياى خارج نيز وجود مستقلى دارد، و حال آنكه چنين نيست. مثلاً آيا تاكنون فكر كردهايد كه واژه «زمان» كه ما اين همه آن را به كار مىبريم ممكن است به چيزى دلالت كند كه اصلاً وجود نداشته باشد؟ آيا فكر كردهايد كه مفهوم زمان ممكن است بكلى موهوم باشد؟
ما تا اينجا كوشيديم شواهدى ارائه كنيم كه نشان مىدهند زبان در تفكر مؤثر است و گاهى نقش كليدى دارد، اما نگفتيم كه تفكر ما هميشه جنبه كلامى دارد و هميشه در قالب كلمات و جملات صورت مىگيرد. ما اغلب هنگام تفكر، تصويرپردازى نيز مىكنيم و تفكر ما حالت تصويرى – كلامى به خود مىگيرد. گاهى نيز تفكر ما كلاً جنبه تصويرى دارد. بعضى از محققان معتقدند كه افراد از نظر استفاده از زبان يا تصوير در هنگام تفكر با هم تفاوت بسيار دارند. شما حتماً افرادى را ديدهايد كه هنگام تفكر عملاً با خود حرف مىزنند و حتى ژستهايى را كه با تفكّر آنها ملازمه دارد از خود بروز مىدهند. ولى همه اين طور نيستند. بعضى از محققان روى جنبه تصويرى تفكر بسيار تأكيد مىكنند. مغز ما چنان ساخته شده كه لحظهاى نمىتواند بدون فعاليت بماند. وقتى محركهاى محيط به اندازه كافى جالب نباشند و نتوانند توجه ما را به خود جلب كنند، مغز شروع به پرسهزدن مىكند و در اين پرسهزنى بعضى از خصوصيات رؤيا را پيدا مىكند. از ويژگيهاى رؤيا اين است كه مقيد به زمان و مكان نيست، حتى مقيد به محدوديتهاى جهان فيزيكى هم نيست. اگر مطالب اين سخنرانى براى شما جالب نباشد، بىاختيار مغز شما شروع به پرسهزدن مىكند و از اينجا به آنجا و از اكنون به گذشته و از گذشته به آينده و از آينده به آيندههاى دورتر مىرود و باز مىگردد. گفته شده است كه تفكرات بعضى از مردم خالى از اين پرسهزنىهاى ذهنى نيست، و اتفاقاً گاهى در همين پرسهزنىهاست كه آنها به راهحلى براى مشكل خود دست مىيابند. آنچه مىخواهيم نتيجه بگيريم اين است كه تفكر صرفاً در قالب كلمات و جملات صورت نمىگيرد و با نوعى تصويرگرى همراه است كه شدت و ضعف آن در افراد مختلف متفاوت است.
اكنون مىخواهيم ببينيم اين ادعاى انشتين كه گفته است در تفكرات علمى خود از كلمات استفاده نكرده است چه مبنايى مىتواند داشته باشد. چنانكه گفتيم، بعضى از متفكران ديگر نيز نظر انشتين را تأييد كردهاند. توجيه اين امر مىتواند يكى از دو علت زير يا آميزهاى از هر دو علت باشد: يكى استفاده از قوه تخيّل است. تخيّل از ابزارهاى شناختى ذهن است. تخيل يعنى توانايى تجسم چيزى كه تاكنون وجود نداشته يا مشاهده نشده است. اساساً خلاقيت، ثمره تخيل زايا و در عين حال روشمند است. در ميان انواع تخيل، قدرت تجسم فضايى جايگاه ويژهاى دارد. تجسم فضايى يكى از مؤلفههاى هوش است. تجسم فضايى يعنى مجسم كردن يا ديدن اشياء بالقوه در يك فضاى سه بُعدى. همه ما به درجات مختلف از نيروى تجسم فضايى برخورداريم ولى معدودند كسانى كه نيروى تجسم فضايى آنها به درجه خلاقيت برسد و به طور مسلم انشتين از كسانى بوده كه از اين موهبت سخت بهرهمند بوده است.
توجيه ديگرى كه مىتوان براى گفته انشتين تصوّر كرد استفاده او از رياضيات به جاى زبان بوده است. رياضيات، نابترين و انتزاعىترين صورت استدلال است. در واقع رياضيات محض و فيزيك نظرى گواه اين واقعيت هستند كه قدرت انتزاعى مغز انسان حد و مرزى ندارد. وقتى از «برتراند راسل» خواستند كه رياضيات را تعريف كند. او جواب داد: «رياضيات علمى است كه هنگام بحث از آن، ما نه مىدانيم راجع به چه چيز صحبت مىكنيم و نه مىدانيم آنچه مىگوييم درست است يا نه.» اگر چه اين پاسخ به شوخى مىماند، ولى عين واقعيت است. اجازه بدهيد مثال سادهاى بزنيم. وقتى مىگوييم 6 = 2 + 4 هيچكس نيست كه در درستى اين رابطه ترديد كند. ولى توجّه داشته باشيد كه در عالم واقع 4 و 2 و 6 وجود ندارد. آنچه وجود دارد 4 تا و 2 تا و 6 تا از يك چيز يا چيز ديگر است. به بيان ديگر، در عالم واقع عدد بدون معدود وجود ندارد. در اين رابطه، 4 انتزاعى است از تمام گروههاى چهارتايى و 2 نيز انتزاعى است از تمام گروههاى دوتايى و 6 نيز انتزاعى از تمام گروههاى شش تايى. بنابراين، بخش اول حرف راسل درست است: ضمن اين كه رابطه 6 = 2 + 4 صادق است، ما نمىدانيم مصداق 4 و 2 و 6 چيست، يا به بيان ديگر، نمىدانيم راجع به چه چيز صحبت مىكنيم. اما بخش دوم حرفِ راسل كه «در رياضيات نمىدانيم آنچه مىگوييم درست است يا غلط»: اگر بگوييم 4 هندوانه بعلاوه 2 هندوانه مىشود 6 هندوانه حرف ما درست است، اما اگر بگوييم 4 هندوانه بعلاوه 2 خيار مىشود 6 هندوانه حرف ما غلط است. با اين همه، اين رابطه كماكان صادق است زيرا آنچه اين رابطه مىگويد اين است كه چهار چيز بعلاوه 2 چيز مىشود 6 چيز، حالا اين چيزها هرچه مىخواهند باشند. در يك جمله اين كه رياضيات با واقعيات كارى ندارد، بلكه با روابط منطقى بين واقعيات سروكار دارد.
آنچه مىخواهيم نتيجه بگيريم اين است كه استدلال در چهارچوب رياضيات نيازى به زبان ندارد و چون تفكرات انشتين و افراد نظير او بسيار انتزاعى است و با استفاده از مفاهيم و علائم رياضى انجام مىشود، مىتواند بدون استفاده از زبان صورت گيرد.
در پايان مقال، لازم است به فرضيه «وورف»، محقق و زبانشناس آمريكايى، نيز اشارهاى كرده باشيم. وورف ادعا مىكند كه ساختار زبان آن قدر مهم است كه ساختار و ماهيت انديشه را تحتالشعاع خود قرار مىدهد. او تا آنجا پيش مىرود كه مىگويد ادراك سخنگويان يك زبان از جهان خارج، يا به بيان ديگر، جهانبينى آنها، از مقولات زبان آنها متأثر است. مثلاً سخنگويان زبانى كه مقولات دستورى آن بين زمان حال و زمان آينده فرقى نمىگذارد، از زمان تصور متفاوتى دارند تا سخنگويان زبانى كه در آن اين تمايز وجود دارد. آزمايشهاى زيادى طراحى شده تا نظريه وورف را به محك بزند. اين فرضيه، اگرچه هنوز فراموش نشده، اما از اين آزمايشها پيروز بيرون نيامده است. تجربه روزمره ما نيز آن را تأييد نمىكند. مثلاً زبان عربى بين مذكر و مؤنث فرق مىگذارد؛ در زبان فرانسه نيز تمايز مذكر و مؤنث وجود دارد. ولى آيا فرانسويان و اعراب، به اعتبار اين تمايز مشترك زبانى، نسبت به زن نگرش مشابهى دارند؟ تا آنجا كه من مىفهمم جواب اين سؤال منفى است. نگرش نسبت به زن، يك امر فرهنگى است و نه يك مسأله زبانى. به همين دليل، نگرش فرانسويها نسبت به زن به نگرش انگليسيها بسيار نزديكتر است تا به اعراب، و اين در حالى است كه در زبان انگليسى، تمايز مذكر و مؤنث وجود ندارد، ولى در عربى اين تمايز وجود دارد. به عنوان مثال ديگر، مىبينيم كه در زبان انگليسى، فارسى و بسيارى از زبانهاى هند و اروپايى هفت واژه براى ناميدن رنگهاى اصلى وجود دارد، ولى در زبان ناواهو، زبان يكى از قبايل سرخپوست آمريكا، براى ناميدن رنگهاى اصلى فقط سه واژه وجود دارد، در نتيجه آنها براى سبز و آبى فقط يك واژه دارند. با اين همه، ادراك سخنگويان ناواهو از رنگ با ادراك انگليسىزبانها از رنگ فرقى ندارد. آنها، با آنكه براى سبز و آبى يك واژه بيشتر ندارند، درك مىكنند كه اينها دو رنگ متفاوت هستند، و آنها را همانگونه از هم جدا مىكنند كه ما انواع مختلف رنگ آبى را از هم جدا مىكنيم و مىگوييم، مثلاً، آبى سير، آبى فيروزهاى، آبى روشن و غيره.
ناگفته نماند كه فرضيه وورف، به رغم شواهدى كه در رد آن ارائه شده، هنوز طرفداران سينهچاكى دارد كه همچنان معتقدند زبان ساختار انديشه ما را تعيين مىكند.
[1] . كالين بليكمور، ساخت و كار ذهن، ترجمه محمدرضا باطنى، انتشارات فرهنگ معاصر، 1366
[2]اين مقاله را آقاى دكتر خسرو احسنى قهرمان با عنوان «مغز و زبان» ترجمه كردهاند. نقل قولى كه در متن ذكر شده از ترجمه منتشر نشده ايشان است
[3]. دايرةالمعارف فارسى، به سرپرستى غلامحسين مصاحب، جلد اول
ورزش از جمله روش های مهم تکامل جسمانی ، روانی و اجتماعی محسوب می شود زیرا شرکت درفعالیت های ورزشی افراد را به هم نزدیک می کند راه ها و فرصت های بسیاری را برای ماهر شدن در اجتماع فراهم می آورد و به طور کلی یک فرآیند آموزشی در ابعاد مختلف فرهنگی و اجتماعی برای فرد ایجاد می کند .
ورزش در سلامت و آمادگی جسمانی ، تعادل و ثبات هیجانی ، جلب توجه ، رقابت ، رشد اعتماد به نفس ، تصویر مثبت بدنی و اجتماعی و تامین نیازهای دوستی ، احساس امنیت و تقویت گروهی ، تاثیر فراوانی دارد سلامت روانی از موضوعاتی است که در اثر شرکت در فعالیت های ورزشی می تواند حاصل شود چنین فعالیت هایی بهترین موقعیت را برای رشد معیارهای سلامت روانی فراهم می کند اگر سلامت روانی را به معنای احساس راحتی نسبت به خود و دیگران تعریف کنیم معیارهای آن موفقیت ، تعادل هیجانی ، سازگاری با محیط ، واقع بینی ، احساس ارزشمندی و اجتماعی بودن خواهد بود بنابراین ورزش با فعال سازی چنین معیارهایی نه تنها به بهداشت جسم بلکه به بهداشت روانی هم کمک می کند و همچنین اضطراب افراد با پرداختن به ورزش به میزان بسیار زیادی کاهش می یابد .
ورزش نوعی فعالیت رقابتی بین افراد است که بر اساس مهارت جسمی استوار بوده و در بردارنده پاداش درونی و بیرونی است. یا به عبارت دیگر پرورش بدن دراثر حرکات و فعالیت های ریتمیک و پرنیرو و نیز تحرک جسمی و روحی .
ورزش و بازي از تفريحات سالم و سودمند نشاط انگيز است و در تامين سلامتي و بهداشت جان و تن بسيار موثر است .ورزش كمك شاياني به ايجاد و تقويت سلامت جسمي و رواني مي كند و باعث رشد و نمو بهتر بدن مي شود زيرا اكسيژن بيشتري در طي ورزش كردن به تمام نسوج مي رسد.
با ورزش كردن بر فعاليت نمود داخلي افزوده شده و بنا بر عقيده اي در عضلاتي كه فعاليت مي كنند موادي ايجاد مي شود كه به رشد و نمو كمك مي نمايد.ورزش بدن را سالم و نيرومند مي سازد و سلامتي جسمي به سلامتي روحي كمك مي كند،اسلام حفظ بدن و تامين سلامتي ان را از وظائف اوليه هر مسلماني مي داند و براي سلامتي بدن آنقدر ارزش قائل است كه آن را در رديف شناخت دين قرار داده است.
پيامبر (ص) مي فرمايد:
علم بر دو نوع است:دين شناسي و بدن شناسي
اين نكته قابل ذكر است كه اسلام تنها به يك بعد از وجود انسان نمي پردازد،بلكه به همه ابعاد وجودي انسان توجه دارد.اگر انسان بخواهد در سايه ورزش به كمال برسد،بايد ورزش را در مسير خدا انتخاب كند و هدف از ورزش را رسيدن به قرب الهي بداند .ورزش نقش زيادي در تامين سلامتي انسان دارد چنانكه انبيا عظام ورزش را وسيله اي براي رسيدن به سلامتي مي دانستند.در حقيقت سرمايه گذاري در ورزش و صرف زمان كمي،مي تواند مدتهاي زيادي از عمر را به انسان فرصت دهد كه به سلامتي زندگي كند و سلامتي در پايه ورزش به دست مي آيد.
ورزش اگر بر مبناي درست و متعادل انجام گيرد،فوائدي براي ورزشكاران در پي دارد.گذري كوتاه بر فوائد ورزش،نشانگر اهميت آن و تاثيرات فراوان ورزش بر انسان مي باشد.ورزش از بسياري از بيماريها جلوگيري مي كند.
يكي از فوائد ورزش آن است كه انسان را از تنبلي و ناتواني رها مي كند.تنبلي و ناتواني انسان را از رسيدن به سعادت باز مي دارد و عامل ركود انسان مي باشد.با ورزش كردن كسالت و تنبلي از بين مي رود و انسان شاداب،سرحال و با نشاط مي شود.
ورزش متعادل جسم انسان را قوي مي سازد.اثراتي كه ورزش بر جسم انسان دارد ،عبارتند از:
1-قدرت انقباضو نظم ضربان قلب پس از مدتي ورزش كردن بهتر مي شود.
2-گنجايش ريه ها بيشتر مي شود و در نتيجه اكسيژن بيشتري به بدن مي رسد.
3-ورزش موجب نظم و ثبات حركات تنفسي انسان مي شود و تنفس عميق تر ولي شمارش آن كمتر مي شود.
4-قدرت جذب و دفع انسان زياد مي شود.
5-رشد انسان متعادل مي شود.در اثر ورزش فعاليت غدد داخلي افزوده مي شود و غذا بهتر جذب بدن مي شود،در نتيجه ورزش به رشد انسان كمك مي كند.
6-وقتي انسان ورزش مي كند،بدن انسان به فعاليت عادت مي كند و مقاوم مي شود.
7-ورزش عمر انسان را زياد مي كند،فيزيولوژي ناشي از ورزش بيانگر آنست كه بين طول عمر و ورزش ارتباط مستقيم وجود دارد.
8-ورزش فشار خون را كاهش مي دهد،ماهيچه هاي قلب را تقويت مي كند و باعث مي گردد تا قلب،خون را به آساني به ساير نقاط بدن برساند و در نتيجه فشار خون كاهش مي يابد.
9-ورزش افراد چاق را لاغر مي كند.يكي از فوائد ورزش براي افراد چاق آن است كه افراد چاق از طريق ورزش كردن وزنشان كم مي شود و ميزان چربي خوندر آنها كاهش مي يابد.اسلام نيز چاقي را مطرود مي شمارد.امام صادق (ع) مي فرمايند:از چاق شدن همانند خوكهائي كه براي ذبح نگه داري مي شوند بپرهيزيد.
10-ورزش از پيري زودرس جلوگيري مي كند.افراد جوان و پر طراوت سلامت خود را مديون ورزش و فعاليتهاي جسماني هستند كه مستقيما در سلامتي آنان نقش دارد.
11-ورزش موجب حفظ سلامتي،توازن و تناسب اعضاي بدن انسان مي شود.
12-توانائيهاي جسمي انسان از مرحله استعداد و قوه به شكوفائي و فعليت مي رسند.از نظر اسلام سلامتي و توانمندي جسماني بسيار اهميت دارد و پيامبر پيرامون حق بدن بر انسان مي فرمايد:
پروردگارت بر تو حقي دارد و بدنت بر تو حقي دارد و خانواده ات نيز بر تو حقي دارد.
اهميت سلامت جسماني آنقدر زياد است كه در كنار حق خانواده مطرح مي شود،زيرا انسان اگر از بدني سالم و نيرومند برخوردار باشد،حق پروردگار و خانواده خويش را بهتر ادا مي كند.
يكي از اثرات ورزش تقويت اعصاب است. ورزش متعادل سيستم عصبي انسان را تقويت مي سازد. يكي از دستاوردهاي زندگي ماشيني هيجان و اضطراب و استرس است، ورزش وسيله اي براي كنترل اين هيجانات مي باشد. دكتر هانس سلي مي گويد: ورزش اعصاب را در برابر هيجان و استرس مقاوم مي كند و بي خوابي فيزيكي كه جزء ناراحتيهاي عصبي محسوب مي شود بوسيله ورزش مرتفع مي شود.
ورزش متعادل و مناسب، بي خوابي را برطرف مي كند، خستگي اندك ناشي از تمرينهاي ورزشي، عامل خوبي جهت جلوگيري از بي خوابي است، استعدادهاي فكري انسان با ورزش شكوفا مي شود و قوه خلاقيت انسان تقويت مي گردد.
يكي از اثرات مفيد و متعدد ورزش پيشگيري از بيماريها است .افرادي كه هر روز به ميزان لازم ورزش مي كنند،كمتر دچار بيماري مي شوند.مشاهدات علمي نشان مي دهد افرادي كه شغل انها با فعاليت جسمي روزانه همراه است كمتر به بيماري قلبي و يا سكته قلبي دچار مي شوند.
ورزشهاي گوناگونبه ويژه ورزشهائي كه ملايم واز روي برنامه منظم باشد،از بروز بسياري از بيماريها جلوگيري كرده و نقش پيشگيري را بر عهده دارند.آنها همچنين قادرند در بسياري از بيماريها مؤثر واقع شده و يك نقش درماني را از نظر علم پزشكي بر عهده بگيرند.
از ديگر فوائد ورزش مي توان به موارد زير اشاره كرد:
6-درمان درد مفاصل
7-درمان فشار خون بالا
8-درمان ازدياد چربي
9-درمان سكته قلبي
10-درمان ديابت
11-پيشگيري از ابتلا به پوكي استخوان
12-ايجاد انگيزه و شادابي روح و روان
همان طور كه گفته شد ورزش كردن براي بدن فوائد بسياري در بر دارد،اما اين نكته را هم نبايد فراموش كرد كه زياده روي و افراط در هر كاري ،حتي ورزش كردن نتايج زيانباري را به دنبال دارد.
ورزش نقش مهمی در پیشگیری و درمان بسیاری از بیماریها، همچون بیماریهای کلیوی، ریوی، ارتوپدی، عفونی، عصبی، دردها و سکتههای قلبی، سکته مغزی، چربی خون، ضعفهای عضلانی، کمردرد و آرتریت(التهاب مفاصل) دارد.
ورزش، سیستم قلبی ـ عروقی فرد را تقویت کرده و قلب و ریهها را وامیدارد که به طور مؤثر و کارآمد عمل کنند, در نتیجه ابتلا به بیماری قلبی ـ عروقی کاهش مییابد. مشاهدات علمی نشان دهنده این واقعیتاست که افرادی که شغل آنها با فعالیت جسمی روزانه همراه است، کمتر به سکتة قلبی دچار میشوند. شرکت همیشگی در فعالیتهای ورزشی باعث بهبود سطح تناسب فیزیکی بدن میشود؛ تناسب فیزیکی میتواند بیماری و معلولیت ناشی از بیماری قلبی ـ عروقی ، دیابت، چاقی، و یا فشار خون را به تأخیر اندازد، کاهش دهد و یا از آن جلوگیری کند. به طور کلی ورزش منظم در افزایش کیفیت زندگی نقش مهمی دارد.
ورزش حتی در پیشگیری و درمان سرطان نقش مهمی بازی میکند.این آثار و فواید پیشگیرانه و درمانی ورزش، در نتیجه اثرات فیزیولوژیکی آن بر جسم انسان است. مهمترین اثری که ورزش بر بدن انسان گذاشته و موجب تغییراتی در آن میشود، تغییرات قلبی ـ تنفسی است؛ که ورزش نقش حیاتی در این زمینه دارد.
از دیگر اثرات و فواید ورزش بر بهداشت جسم میتوان به موارد زیر اشاره کرد
1. تقویت سیستم ایمنی بدن
2. تقویت سیستم هورمونی و رشد و نمو بهتر
3. دفع سموم از بدن و آمادگی بیشتر اندامها برای پذیرش غذا
4. افزایش میزان سوخت و ساز و کمک به ساختن عضله
5. کمک به دستگاه گوارشی و تنظیم اشتها
6. تقویت استخوانها و جلوگیری از پوکی استخوان
7. تقویت رباطها، تاندونها و تارهای عضلانی و جلوگیری از پارگی و کشیدگی آنها
8. افزایش ضخامت غضروفی در مفاصل
9. از بین بردن انقباض ماهیچهها؛
10. کمک به هماهنگی عصب و عضله در بعضی از انواع فلجها
12. کمک به کاهش و کنترل وزن؛
13. تناسب و توازن حالت بدن و زیبایی اندام؛
14. نیرومندی و مقاوم شدن و عادت کردن به فعالیت،و تسکین برخی دردها؛
15. تقویت اعصاب و ایجاد هماهنگی بین اعصاب و مراکز عصبی، و تسکین اسپاسمهای عصبی
اگر چه مغز انسان بالغ فقط دو درصد از وزن بدن او را تشکیل میدهد، ولی به تنهایی 25درصد از انرژی جسمانی را مصرف میکند. انرژی مصرفی مغز از طریق خون پراکسیژن تدارک میشود، اکسیژن مصرفی مورد نیاز از طریق ششها تأمین میگردد ، ورزش تنها منبع اصلی تامین اکسیژن مازاد شش ها ست
متأسفانه اغلب آنها که به پرورش نیروی بدنی خود همت گماشتهاند از پرداختن به قدرت فکری خویش غافلند و بیشتر افراد مستعد و پرتلاش نیز که مدام به مطالعه و کار فکری مشغولند از نظر بدنی در حد بسیار ضعیفی قرار دارند که این خود نیمی از تلاش شبانهروزی آنها را هدر میدهد. غذا خوردن بدون تحرک جسمی لازم، حتی اگر با استراحت کافی هم همراه باشد نمیتواند تأثیر کاملی در رساندن ماده و انرژی مورد نیاز بدن داشته باشد. در صورت نبودن برنامهریزی صحیح برای انجام حرکات ورزشی روزانه، مغز انرژی کافی در اختیار ندارد زیرا تلاشی برای به جریان انداختن و تنظیم و گستردن انرژی به تناسب نیاز هر قسمت از بدن- خصوصاً مغز- صورت نگرفته است.
علاوه بر این کمتحرکی و رخوت جسمی از آن، تأثیر مستقیم بر روی روح و روان و اعصاب دارد و ذهن را نیز به سمت خستگی و ناتوانی هدایت میکند که نتیجه همه اینها بالقوه ماندن بسیاری از قابلیتهای ذهنی و استعدادهای محصلان در یادگیری است.
اغلب اوقات دانشآموزان خمود و بیحوصله و با اکراه به سوی انبوه کتابهایشان میروند و سعی میکنند خلل همیشگی ناشی از عدم تحرک بدنی را با فشار آوردن بیمورد به ذهن و انواع و اقسام روشهای یادگیری جبران کنند در حالی که راه بسیار سادهتر و سالمتری مانند ورزش میتوانند علاوهبر سلامت، نشاط و افزایش فعالیت ذهنی، شور و اشتیاق آنان را نسبت به درس خواندن تضمین کند. برای اینکه مغز به خوبی از عهده یادگیری و حفظ مطالب درسی برآید، علاوهبر رساندن مواد غذایی و انرژی کافی باید از خونی پاک و غنی از اکسیژن تغذیه شود.
بدین منظور باید ششها کاملاً از هوا پر و خالی شوند بنابراین افراد باید ریههای خود را نیز نیرومند کنند و این کار نیز به وسیله ورزش میسر است. هر حرکت ورزشی خواص و نتایج خاص خود را دارد و اینگونه نیست که ورزش فقط ماهیچهها را قوی کند
ورزش نخستین پرونده احساسات و ادراکات آدمی است. دانش و زیبایی در تندرستی است و تندرستی حقیقی به وسیله ورزش و گردش و غذای سالم، مقوی و منظم حاصل میشود. ورزش خون را به نسبت به تمام اعضای بدن به عضلات دست و پا و گردن و کمر به خصوص اعصاب میرساند و در تمام بدن خون را به جریان درمیآورد.
برای رشد کارکردهای مغزی، فعالیت جسمانی بسیار حائز اهمیت است. فعالیتهایی چون دویدن، پریدن، جهیدن، شنا کردن سبب تقویت عقدههای پایه، مخچه و جسم پینهای میشود. ورزش و تمرین بدنی، اکسیژن زیادی را به مغز میرساند و بر میزان ارتباط بین نرونی میافزاید. یادگیری از طریق پیادهروی، حرکات کششی و سایر فعالیتهای جسمانی ارتقاء یافته و تقویت میگردد.
یافتههای یک پژوهش علوم تربیتی حاکی از آن است که ورزش عملکرد تحصیلی دانشآموزان را افزایش میدهد. با توجه دقیقتر به نتایج تحقیق میتوان نتیجه گرفت که صرف وقت بیشتر برای ورزش نه تنها هیچگونه اثر سویی بر عملکرد تحصیلی و هوش نداشته است، بلکه در بیشتر موارد باعث عملکرد تحصیلی بهتر دانشآموزان نیز شده است.
در ادامه ی مطالب قبلی در مورد تاثیر ورزش در کنترل وزن و سلامت جسم، در این مطلب درباره ی چگونگی اثر ورزش در پیشگیری از افسردگی و سایر اختلالات روحی و انحرافات اجتماعی برای شما صحبت می کنیم.
در حین انجام فعالیت بدنی، تولید یک ماده ی شیمیایی از بدن به نام "سروتونین" بیشتر می شود.
کاهش سرتونین در بدن با افسردگیمرتبط می باشد و داروهای ضد افسردگینیز در جهت افزایش این ماده در بدن عمل می کنند. بنابراین در میان افرادی که به طور مرتب ورزش می کنند، به ندرت می توان شخص افسردهای یافت.
از طرفی با ورزش کردن، تولید "اندورفین" و "اپی نفرین" و "سیتوکینها" نیز افزایش می یابد و این مواد به طور طبیعی باعث بالا بردن سطح هوشیاری و روحیه ی عمومی فرد شده و احساس انرژی و شادابی بیشتری برای انجام کارهای روزمره ی زندگی به شخص ورزشکار اعطا می کنند.
در حین انجام فعالیت بدنی، تولید یک ماده ی شیمیایی از بدن به نام سروتونین بیشتر می شود.کاهش سرتونین در بدن با افسردگی مرتبط می باشد و داروهای ضد افسردگی نیز در جهت افزایش این ماده در بدن عمل می کنند.
مسلماً یک شخص ورزشکار با تنبلی و کسالت بیگانه است و علاوه بر داشتن هیکلی متناسب و خوش فرم از روحیه ی بالا و شادابی نیز برخوردار است و این موفقیت، ارتباطات وی را در زندگی روزمره، چه در خانواده و چه در اجتماع یا محیط کار تضمین می کند.
مسلماً کارفرمایان در استخدام افراد، این معیارهای مهم را در نظر خواهند گرفت. بنابراین یک شخص سالم و تندرست، از موقعیت و پیشرفت شغلی بهتری نسبت به افراد چاقو کم تحرک برخوردار خواهد بود.
یک فرد سالم و ورزشکار قطعاً به طور ناخودآگاه از سیگار دوری می کند، چون در می یابد با ورزش به اکسیژن بیشتری نیاز دارد، ولی سیگار یا مواد مخدر به وضوح انرژی وی را کم کرده و او را ضعیف تر می کند. بنابراین خود به خود برای پیشرفت در امور ورزشی خویش و برای انجام تمرینات، از این مواد دوری می جوید.
از طرفی، در یک محیط ورزشی سالم، از این گونه افراد و آلودگی ها کمتر می توان اثری یافت و احتمال ابتلای چنین افرادی به آلودگی های اجتماعی بسیار پایین بوده و به دلیل روحیه ی ورزشی از بسیاری ناهنجاری های دیگر اجتماعی، که با خلق و خوی جوانمردی و ورزشکاری همخوانی ندارد، پرهیز می کنند.
ورزشهای امروزی تنها یک فعالیت جسمی ساده نیستند، بلکه قابلیتهای پیچیده ی مغز را در امور مختلف از جمله هماهنگی، چالاکی و سریع بودن، درست عمل کردن و درست تصمیم گرفتن را تقویت می کنند.
تعریف ورزش تنها در افزایش فعالیت جسمانی خلاصه نمی شود.
بسیاری از ورزشهای امروزی نظیر پینگ پنگ، اسکیت، اسکی، بسکتبال، شنا و... حرفه ای هستند و نیاز به یاد گیری و حتی مربیان مجرب دارند و کار فکری زیادی را نیز می طلبند.
بنابراین ورزشهای امروزی تنها یک فعالیت جسمی ساده نیستند، بلکه قابلیتهای پیچیده ی مغز را در امور مختلف از جمله هماهنگی، چالاکی و سریع بودن، درست عمل کردن و درست تصمیم گرفتن را تقویت می کنند. به گونه ای که در یک شخص غیر ورزشکار این قابلیت های مغز، خاموش می ماند و به تدریج ذهن تنبل و سست می شود و این گونه افراد، بیشتر تمایل دارند در یک گوشه بنشینند و در فکر فرو روند!
به طور کلی می توان گفت ورزش در کلیه ی اجزای جسم و ذهن بدن و در کلیه ی مراحل زندگی انسان تأثیر غیرقابل انکار و به سزایی دارد.
ناراحتیهای جسمانی، اختلالات روانی را به همراه داشته و برعکس. نکته برجسته در تقویت قوای جسمانی، حفظ روان سالم میباشد .افرادی که از نظر قوای جسمانی ضعیف میباشند علاوهبر ضعف جسمانی دارای مشکلات روانی مانند احساس حقارت و عدم توانایی تطبیق خود با دیگران میباشند. دانشآموزان ورزشکار دارای صفات ممتاز رفتاری چون رهبری، تحرکهای اجتماعی حس ارزشهای فردی و اجتماعی، عدم شک و تردید در خود عدم بهانهجویی و نتیجتاً رشد اجتماعی بیشتر میباشد.
تحقیقات بسیاری نشان داده است که ورزش علاوه بر اینکه ابزار ارزشمندی برای حفظ سلامت جسمانی است رابطه نزدیکی با سلامت روانی و به ویژه پیشگیری از بروز ناهنجاریهای روانی دارد. ورزش از اضطراب و افسردگی میکاهد و اعتماد به نفس را افزایش میدهد. ورزش به ویژه در سنین کودکی و نوجوانی مفر سالمی برای آزاد کردن انرژیهای اندوخته شده است و این خود بسیار لذتبخش و آرامشدهنده است.
اثرات مثبت ورزش در بهداشت جسم و روان و سلامت اجتماعی فرد
الف) طراوت و شادابی را به ارمغان آورده و افسردگی را از بین میبرد.
ب) موجب احساس اعتماد به نفس ، احساس قدرت و تقویت اراده میشود.
ج) باعث تقویت تمرکز فکر و افزایش دقت عمل میگردد.
و) احساس آرامش و راحتی روح را افزایش داده و انسان را در مقابل فشارهای روانی و اضطراب مقاوم میکند.
ی) موجب تقویت قوای ذهنی و حافظه میشود.
با توجه به محاسن فوقالذکر افرادی که ورزش متعادلی دارند ، همیشه سالم هستند و در مقابل بیماریهای مختلف، مقاومند ؛ در نتیجه غالباً در فعالیتهای اجتماعی ، افرادی موفق هستند.
همان اندورفین ها که باعث می شوند احساس بهتری داشته باشید به شما کمک می کنند تا در انجام کارهایی که انجام می دهید تمرکز کنید و از نظر فکری نیز احساس تیزهوشی داشته باشید. ورزش همچنین رشد سلول های جدید مغز را تحریک می کند و در جلوگیری از افت عملکرد مغزیِ وابسته به سن کمک کننده است.
2.عزت نفس بالاتر
فعالیت منظم یک سرمایه گذاری در ذهن، بدن و روح شما است. هنگامی که تبدیل به یک عادت بشود، می تواند حس ارزشمند بودن را در شما تقویت کند و باعث شود احساس قدرت و نیرومندی کنید. نسبت به ظاهر خود احساس بهتری خواهید داشت و حتی با دستیابی به اهداف کوچکی در ورزش نیز احساس پیشرفت خواهید کرد.
3.خواب بهتر
حتی فعالیت های کوتاه مدت ورزشی در صبح یا بعد از ظهر می تواند به تنظیم الگوهای خواب شما کمک کند. اگر ترجیح می دهید در شب ورزش کنید، ورزش های آرامش بخش مانند یوگا یا کشش ملایم می تواند به تقویت خواب کمک کند.
انرژی بیشتر. افزایش ضربان قلب چندین بار در هفته به شما سرعت و انرژی بیشتری می دهد. فقط با چند دقیقه ورزش در روز شروع کنید و هر زمان انرژی بیشتری پیدا کردید، میزان تمرین خود را افزایش دهید.
4.قدرت انعطاف بیشتر
وقتی در زندگی با چالش های فکری یا روحی روبرو هستید، به جای روی آوردن به الکل، مواد مخدر یا سایر رفتارهای منفی که در نهایت فقط باعث تشدید علائم شما می شوند، ورزش می تواند به شما کمک کند تا به روشی سالم با مشکلات خود مقابله کنید. ورزش منظم همچنین می تواند به تقویت سیستم ایمنی بدن و کاهش اثرات استرس کمک کند.
افراط در ورزش موجب مي شود كه حافظه انسان قدرت يادگيري خود را از دست بدهد.دكتر گوناربورك مي گويد:ورزشهاي سنگين اگر در فاصله كوتاهي بعد از شنيدن،خواندن و ديدن مطلب علمي باشد،در يادگيري اثر معكوس مي گذارد.
2-توقف رشد
افراطيون ورزشكار انسانهاي سالمي نيستند.دكتر الكسيس كارل عقيده دارد:زياده روي در تغذيه و ورزش از رشد رواني بدن جلوگيري مي كند و با حذف تلاشهاي عضلاني در زندگي روزانه بدون اينكه خود متوجه باشيم،سيستمهاي عصبي اعشائي را از تمرينهائي كه براي حفظ تعادل محيط داخلي لازم است محروم ساخته ايم.
3-بيماريهاي جسمي
اگر ورزش و حركات بدني از حد خود تجاوز نمايد،موجب مي شود كه مواد زائد بدن زير پوست جمع گردد و سپس اين مواد موجب ترك خوردگي پوست مي شوند.
4-اختلال در كليه فعاليتها
تمركز روي كليه مسائل كم شده و همه مهارتهاي جسماني ضعيف مي شود و ناهماهنگي عصبي در ارتباط با تمام سيستمهاي بدن به وجود مي آيد.
اعتدال در ورزش
اصولا نقش ورزش حفظ سلامت ورزشكار است و هر چه مغاير با سلامت و نشاط اوست مطرود مي باشد(افراط در ورزش).ميانه روي در هر كاري شايسته و پسنديده است.كسيكه فعاليت و ورزش مداوم را بخواهد،در پي آن پيدايش بيماري است و آنكه به استراحت و تقويت هميشگي چشم دوخته است،به دنبالش رنج و درد خواهد بود.در نتيجه براي اينكه رشد مناسب و مطلوب و بالاخره سلامتي حاصل شود،بايد ميان فعاليت و استراحت تعادل بر قرار نمود.
ورزش میتواند تأثیر بسزایی در شادابی و نشاط افراد داشته باشد. کسانی که از لحاظ روحی و روانی در شرایط مطلوبتر قرار داشته باشند بدون شک میتوانند بهتر، سریعتر و با آرامش بیشتر مطالب را فرا بگیرند این افراد با روحیه در مراحل دیگر زندگی نیز موفقترند.این افراد ورزشکار از میادین ورزشی از مربیان خود خصلتهایی فرا میگیرند که شاید در رفتار و کردار دیگر ان کمتر مشاهده شود جوانمردی، گذشت، وقتشناسی، ادب، احساس مسئولیت و احترام بیشتر به بزرگتران به خصوص پدر و مادر، اساتید و معلمان.
این قبیل افراد با شرایط مکانهای دیگر و با روحیات مختلف آشنا میشوند. اگر از قابلیتهای فنی رشتههای روزشی و نیز شرایط بدنی خوبی برخوردار باشند میتوانند علاوه بر مراحل تحصیلی در مراحل و میادین بالای ورزشی نیز حضور پیدا کنند. این میادین باعث بالا رفتن شخصیت آنان میشود.
تمامی این پیشرفتها در صورتی میتواند به سرانجام مقصود برسد که منظم و براساس برنامهریزی صحیح باشد از طرفی نباید فراموش کرد که ورزش بیرویه و بدون مربی و سازمان نیافته بیش از آن که مفید و مؤثر باشد میتواند مخرب و زیانآور باشد چه برای بدن انسان چه برای تحصیل دانشآموزان.
به طور کلی میتوان گفت ورزش نقشی انکارناپذیر در تمامی مراحل زندگی دارد بنا بر این ورزش را باید یک علم دانسته و به آن اهمیت بیشتری داده شود.
هيچ يك از اعمال عبادي و امور ديني در حيات و زندگي انسان، بي تأثير نيست بلكه هر يك از آنها در حد خود مؤثر واقع مي شوند وميزان تاثير آنها بنابر اهميتي است كه شارع مقدّس براي آنها در نظر گرفته است.در باب تأثير نماز، آثار و بركات زيادي را برشمرده اند كه يكي از آنها حل مشكلات دنيوي انسانهاست. يعني نماز مي تواند بسياري از مشكلات ومعضلات نماز گزار را در زندگي مادي اش از ببرد و آنها را از سر راه او بردارد.همچنين اسرار و فوائد معنوي بي شماري بر اقامۀ نماز مترتب هست كه موجب مي شود تاريكي را از قلب انسان بزدايد و باعث نورانيت باطن او گردد و نیزعفو و بخشش گناهان و خطاهاي اورا سبب بشود.در اين مقاله، ما ابتدا به تفسير و تبيين معنا و مفهوم نماز پرداخته ايم و سپس به بيان اهميت و جايگاه آن در اديان آسماني و آنگاه به ذكر فلسفه و اسرار وآثار نماز در متون ديني (آيات و روايات اسلامي) به طور مختصر اشاره نموده ايم، ودر پايان از سخنان حضرت امام خميني (ره) آن عارف سالك در اين زمينه بهره جسته ايم.
كليد واژه :فلسفه، حكمت، نماز، اسرار، آثار
مقدمه
احكام وبرنامه هاي عبادي اسلام، همه حكمت وفلسفه دارد .
اوّلاً:به دليل صدها آيه وحديث، كه مردم را به تعقّل وتفكّرفرا مي خواند وهيچ مكتبي به اندازه ي اسلام، به انديشيدن دعوت نكرده است.
ثانياً:يكي ازانتقادهاي كه قران برمشركان وبت پرستان دارد، بخاطر تقليد كوركورانه وبي دليل آنهاست از نياكان خويش.
ثالثاً:خود قرآن، بارها در كنار بيان احكام و دستورات نوراني خويش، به دليل آن هم اشاره كرده است. امامان معصوم (ع) هم درروايات زيادي به بيان حكمت ها واسرار عبادات پرداخته اند و دانشمندان مسلمان نيزبه تأليف كتاب هايي پيرامون اين موضوع اقدام كرده اند.
به علاوه،با پيشرفت دانش بشري، روز به روز پرده از اسرار احكام الهي ودستورهاي ديني برداشته مي شود و هرچه از عمر اسلام مي گذرد، برعظمت وجلوۀآن افزوده می گردد.
با توجه به همه نكات فوق، يادآوري مي شود كه:
1.لازم نيست دليل همه احكام را، همه مردم درهمه زمان ها بدانند. گاهي دليل برخي از آنها الآن روشن نيست ولي گذشت زمان، آن را روشن مي سازد.
2.درفلسفه احكام، تنها نبايد نظر به فوايد وآثار مادّي آنها داشت و تنها به بعد اقتصادي وبهداشتي آنها توجه كرد واز اثار روحي ومعنوي وآخرتي آن غافل ماند.
3.كسي كه خدا را حكيم ودستورهايش را براساس حكمت مي داند نبايد به خاطر اينكه امروز دليل حكمي را نمي داند از انجام آن تخلّف كند.
4.اگر گوشه اي از اسرار حكم خدا را دانستيم، نبايد فكر كنيم كه به اسرار احكام الهي واقف گشته ايم، مگربا عقل محدود انساني مي توان به عمق احكامي كه از علم بي كران الهي سرچشمه مي گيرد پي برد ؟
معنا و مفهوم نماز
نماز در لغت به معناي پرستش، نياز، سجود، بندگي و اطاعت، خم شدن براي اظهار بندگي واطاعت(فرهنگ عمید:1354،ج2،واژه صلاه/694) و يكي از فرايض دين و عبادت مخصوصي است كه مسلمانان پنج نوبت در شبانه روز به جا مي آوردند. نماز يعني خدمت و بندگي، فرمان برداري، سر فروآوردن و تعظيم كردن به نشانه احترام. نماز، داروي نسيان و وسيله ذكر خداوند است. نماز رابطه معنوي مخلوق با خالق است. نماز يعني دل كندن از ماديات و پرواز دادن روح، يعني پا را فراتر از ديدني ها و شنيدني ها نهادن.
اهل لغت، صلوه را مشتق از تصليه مي دانند، به معني مستقيم كردن چوبهاي خميده- (از طريق نزديك كردن آنها به آتش و حرارت) است.(المنجد:1377،ج1، واژه صلاه/603) گويي نمازگزار با توجه به مبدأ هستي و با حرارتي كه در أثر صعود به سوي شمس حقيقت معنوي كسب مي كند، كژي هاي نفس را كه در أثر توجه به غير خدا ايجاد شده است تعديل مي نمايد.
نماز سرود يكتا پرستي و زمزمۀ دلنشين فضيلت و پاكي و تمرين وظيفه شناسي و سپاس به درگاه احديت است. نمازهاي پنجگانه همانند نهرهاي آبي هستند كه انسان روزانه پنج بار چرك و آلودگي جسم خود را درآن شسته وزنگار نيستي و هوي و هوس و سياهي ترس ها واضطراب ها را به وسيله آن از جان و دل مي زدايد.
پيامبر اكرم (ص) به هنگام رسيدن وقت نماز مي فرمود: «بلال ما را با اعلام رسيدن وقت نماز آرام ساز» كه «ألا بذكر اللّه تطمئن القلوب » (رعد،13/28)
آگاه باش که با ياد خدا دلها آرامش مي یابد.(قرآن کریم،ترجمه محمد مهدی فولاد وند)
وامام صادق(ع) مي فرمود: « هرگاه برشما به علت فشار زندگي هموم وغموم وارد شد وضوگرفته، به مسجد درآئيد و دو ركعت نماز كنيد تا ناراحتي شما رفع شود، كه خداوند مي فرمايد: «واستعينوا با لصّبروالصلوه إنّ اللّه مع الصابرين» (بقره ،2/153(
ازشکیبایی ونمازیاری جویید؛ زيرا خدا با شکیبایان است.
در زندگي بوعلي سينا هم مي خوانيم كه هرگاه براي حل يك مسأله دشوار خود را در بن بست مي ديد دو ركعت نماز مي خواند و پس از آن مشكلش حل مي شد.
نماز امري است الهي كه تحقق آن همانند ساير امور، داراي ظاهر و باطن است كه در متون ديني به هر دو جهت آن اشارت رفته است. تصوير ظاهري نماز همان است كه با اعمال مخصوصه انجام مي گيرد و حفظ آن نيز فرض و واجب است امّا روح و باطن نماز عبارت است از: اخلاص، حضور قلب، ذكر خداوند و تعظيم در مقابل او، اميد و دل بستگي به ذات ربوبي، اعتماد و ركون به وجود سرمدي و محو شدن در مقابل ذات يكتايي كه در مقابل عظمت و جلالت او قيام نموده است.
نماز در اديان آسماني
نماز برترين عبادت، كليد بهشت و رحمت الهي، راز و نياز عاشقانه بندگان است با معبودشان و از آن جا كه بشرهمواره نيازمند عبادت است، نماز در طول تاريخ و در اديان مختلف وجود داشته است اما شايد نحوه و كيفيت آن تغيير يافته است.
قبل از حضرت محمّد (ص) حضرت ابراهيم (ع)، حضرت موسي (ع)، و حضرت عيسي (ع) هريك به نوعي توجه و توصيه به نماز داشته اند.
به طوريكه مي توان گفت نماز در تمامي اديان آسماني وجود داشته است؛ به عنوان مثال قرآن كريم از زبان حضرت عيسي (ع) نقل مي كند كه خداوند مرا به نماز سفارش كرده است.«و اوصاني بالصلوه» (مريم،19/31) و يا به حضرت موسي (ع) خطاب شده است «اقم الصلوه لذكري» (طه،20/14) وبه یاد من نمازبرپا دار. و يا حضرت ابراهيم (ع) از خداوند براي خود و ذريّه اش توفيق اقامه نماز را مي خواهد «ربّ اجعلني مقيم الصلوه و من ذريّتي» (ابراهيم، 14/40) و لقمان حكيم هم به فرزندش چنين مي گويد: «يا بنيّ اقم الصلوه و أمر بالمعروف و انّه عن المنكر » (لقمان،31/17(
ای پسرک من،نمازرابرپا داروبه کارپسندیده واداروازکارناپسند بازدار.
توجه به اين نكته بسيار جالب است كه بدانيم آخرين توصيه و كلامي كه از پيامبران و سفراي الهي و اولياي دين به ما رسيده است نماز است. بسيار روشن است كه انسان در آخرين لحظات حياتش كه مي خواهد به دنياي ابدي وجاوداني سفر كند هر سخني را به زبان نمي آورد و سعي دارد كه مهمترين مطلب را در اواخر عمر از خود به يادگار بگذارد. وقتي به وصاياي انبياء الهي و اولياي دين رجوع مي كنيم مي بينيم كه هميشه پيروان خود را به نماز توجه مي دادند و همه انبياي الهي آن را به عنوان آخرين وصيت خويش قرار داده اند. چنان چه در روايتي از امام صادق (ع) به اين نكته اشاره شده است كه فرمود: «أحبٌّ الاعمال اِليَ اللّه عزَّوجلّ_ الصلوه وهي آخر وصايا الأنبياء.»
نماز بهترين كارها نزد خداوند وآخرين وصيت پيامبران الهي است.
فلسفه نماز در اسلام
بحث در باره ي فلسفه وحكمت نماز، در واقع آشنايي با اسرار و رموزي است كه در اين عمل عبادي نهفته است اين نكته براي ما بسيار روشن است كه هرگز خداوند متعال هيچ دستوري را بدون حكمت و علت بر بندگانش واجب نمي سازد. اگر حكمي از جانب او مي رسد كه واجب است يا حرام و يا مستحب و يا مكروه ، در اعمال واجب مصلحت شديده نهفته است و در حرام مفسده شديده و در مستحب و مكروه ، مصلحت و مفسده وجود دارد و ليكن چون مصالح و مفاسدشان زياد نبوده به حد وجوب و حرمت نرسيده است. و به همين خاطر خداوند در مستحب و مكروه امر و نهي نكرده است. امّا در واجب و حرام خداوند بنده هايش را الزام به انجام و ترك فعل نموده است. و اين مطلب براي ما پرواضح است كه خداوند چون مصالح بندگان خود را مي خواسته است آنها را مكلف به انجام برخي از اعمال كرده است.
واز سوي ديگر عبادت، وسيله تكامل و سعادت ماست و دستور خداوند به نماز، نوعي لطف و رحمت و راهنمايي است كه ما را به كمال مطلوب مي رساند؛ مثلاً وقتي پدر و مادر، فرزندشان را به درس خواندن امر مي كنند، به سود خود فرزند است وسعادت او را مي خواهند و اين امر از روي محبت به فرزند است و گرنه به درس خواندن او نيازي ندارند.
و از طرف ديگر مي دانيم كه تمام پديده هاي نظام هستي معلول و مخلوق ذات حق بوده و منشأ آفرينش آنها خالق قادري است كه هستي از او نشأت گرفته است. همۀ موجودات از جمله انسان از فيض حق وجود يافته اند. و نه تنها در مقام حدوث بلكه در مقام بقاء نيازمند و محتاج او هستند.
يعني خداوند نه تنها نعمت وجود را به موجودات اعطا نموده است بلكه ربوبيت وسرپرستي آنها را نيز عهده دار است. پس خدا هم خالق است و هم ربّ، و همه موجودات به خالقيت و ربوبيت او اعتراف دارند.
كما اين كه خود خداوند در قرآن مجيد مي فرمايد: «يسبح للّه ما في السموات و ما في الارض الملك القدّوس العزيز الحكيم.» (جمعه،62/1)
آن چه در آسمانها و آن چه در زمين است،خدایی راکه پادشاه پاک ارجمند فرزانه است،تسبیح می گویند.
وانسان كه اشرف مخلوقات است بر اساس فطرت خويش به ربّانيت او مقرّ و معترف است و هر گونه شرك را از او نفي مي كند و لازم است كه فقر خويش و غناي خالق، كوچكي خود و عظمت ربّ را اظهار نمايد و رمز نماز در همين است كه بنده اظهار عبوديت و بندگي نمايد. چنانچه در كلام گوهر بار امام رضا(ع)آمده است كه: «علة الصلوه اَنَّها اقرار بالربوبيّهِ لِلّه – عزَّوجَّل – و خلع الأنداد و قيام بين يدّي الجبّار جَلَّ جلاله بالذّل و المسكنه و الخضوع و الأعتراف.» (ری شهری:1377، ج 5/ 376)
علت نماز اقرار به ربوبّيت خدا و نفي هرگونه شريك براي او و ايستادن با خضوع و كوچكي و بيچارگي در پيشگاه خداست.
از آن جهت كه آدمي مركّب از عقل و شهوت است و نيز در فرمان برداري او هيچ گونه جبري وجود ندارد بلكه با اختيار زندگي مي كند. قطعاً داراي معاصي وگناهاني هم هست، و پنج بار ايستادن در مقابل خداوند در شبانه روز در حال نماز، به معناي اعتراف به گناه و درخواست آمرزش گناهان و طلب مغفرت در مقام عمل است. و چون هواي نفس هر لحظه او را به غفلت و سركشي سوق مي دهد و به غرور و خودخواهي دعوت مي كند و به افزون طلبي و تماميت خواهي فرا مي خواند بايد در مقابل آن، عاملي باشد بسيار قوي و نيرومند كه جلوي اين رذايل را سد نموده و او را به سمت عزّت و عظمت انساني سوق دهد كه آن نماز است چون نماز تنها عنصر بازدارنده از رذايل اخلاقي است همانگونه كه خداي متعال در قرآن مجيد مي فرمايد: «انَّ الصلوه تنهي عن الفحشا و المنكر و لذكرُ اللّه اكبر» (عنكبوت،29/45(
نماز انسان را از کارزشت وناپسند باز مي دارد، وقطعاً ياد خدا بالاتر است.
و چون در سرشت انسان فراموشي و نسيان وجود دارد و هر لحظه بيم آن مي رود كه انسان خود و آفريدگارش را به فراموشي سپرده و طغيان و سركشي را پيشه خود سازد و عمري را در پستي و حيوانيت سپري نمايد، نماز او را متذّكر مي شود تا بر اثر غفلت و فراموشي دچار خطا و اشتباه نگردد.
و بالاخره فلسفۀ نماز، حضور در پيشگاه ربوبي است و اظهار بندگي و عبوديت و اقرار به ربوبّيت پروردگار و جاودانگي بر آن ذاتي است كه موجب مي شود بنده در پي اصلاح و سعادت خويش برآيد و به كمال انساني خويش دست يابد، همانطور كه در حديث شريف امام (ع) مي فرمايد: «انسان در حال نماز در محضر خدا و به ياد خداست و همين حالت او را از معاصي بازداشته و از همه تباهي ها و تاريكي ها او را مانع مي شود.» (ری شهری:1377، ج 5/ 376)
فلسفه و حكمت نماز در روايات و آيات
1. تجلي ياد خدا
قرآن يكي از اسرار نماز را ياد خدا مي داند و مي فرمايد:
«اقم الصلوه لذكري» (طه، 20/14)
به ياد من نماز را برپا دار.
2. بازداشتن از گناه و زشتي ها
«انَّ الصلوه تنهي عن الفحشاء و المنكر» (عنكبوت، 29/45)
همانا نماز انسان را از کارزشت وناپسند باز مي دارد.
3. پاكيزگي روح
«اِنَّما تنذر الذّين يخشون ربّهم بالغيب و اقاموا الصلوه و من تزكّي فاِنّما یتزكّي لنفسه و الي الله المصير» (فاطر، 35/18)
[تو] تنها كساني را كه از پروردگارشان در نهان مي ترسند و نماز بر پا مي دارند، هشدار مي دهي؛ و كسي كه پاكيزگي جويد تنها براي خود پاكيزگي مي جويد، و فرجام كارها به سوي خداست.
4. ياري جستن از نماز در مسير تكامل
(واستعينوا بالصّبر و الصلوه و اِنّها لكبيره اِلّا علي الخاشعين» (بقره، 2/45)
از شكيبايي و نماز ياري جوييد، و براستي اين[ كار ]گران است، مگر بر فروتنان.
5.پاك شدن از كبر و غرور
حضرت فاطمه (س) مي فرمايد: «... والصّلوه تنزيهاً من الكبر...» ( مجلسي:1403، ج 6/107)
خداوند نماز را واجب كرد تا مردم از كبر و غرور پاك شوند.
6-مايه رستگاري است
«قد أفلح المؤمنون الذّين هم في صلوتهم خاشعون» (مؤمنون، 23/1ـ2)
به راستي كه مؤمنان رستگار شدند؛ همانان كه در نمازشان فروتنند.
7. مايه شادابي و نشاط است
چون نمازگزار به نماز مي ايستد، بايد با شادابي و نشاط نماز بگزارد. اگر با كسالت به اين عمل بپردازد، مورد پذيرش پروردگار نخواهد بود. بنابراين، هر چند نماز براي تقرّب به خدا و بندگي او ادا مي شود، ولي از شرايط آن نشاط و شادابي است و كسي كه در پنج وقت نماز از كسالت و خمودگي پرهيز كند، پرهيز از كسالت شيوه زندگي او مي شود. قرآن، منافقان را از آن رو كه با كسالت نماز مي خوانند، مذمّت مي كند و مي فرمايد:
«واذا قاموا إلي الصلوه قاموا كُسالي» (نساء، 4/142)
و هنگامي كه (منافقان) به نماز مي ايستند، با كسالت برمي خيزند.
8.مايه انضباط و وقت شناسي
كسي كه در پنج وقت خاص به نماز مي ايستد و مي كوشد تا در اول وقت نماز بگزارد، معمولاً در ديگر كارها نيز از نظم دقيق پيروي مي كند. قرآن دراين باره مي فرمايد:
«إنَّ الصلوه كانت علي المؤمنين كتاباً موقوتاً» (نساء، 4/103)
همانا نماز بر مؤمنان در اوقات معين مقرر شده است.
«فويلٌ للمصّلّين الذّين هم عن صلوتهم ساهون» (ماعون، 107/4و5)
پس واي بر نمازگزاراني که ازنمازشان غافلند.
و اميرالمؤمنين علي (ع) در نامه خود به محمدبن ابي بكر مي فرمايد:
«مراقب وقت نماز باش و آن را به هنگام بخوان، نه به دليل بيكاري آن را پيش از وقت بخوان و نه به سبب كاري آن را از وقتش به تأخير بيانداز. ( مجلسي:1403، ج 83/14)
9.نماز مايۀ پاكيزگي
نمازگزار بايد در مواقع مشخص، همه بدن را بشويد و بيش تر اوقات بايد وضو بگيرد و نظافت بدن و مواضع وضو را از هر نظر مراعات كند. اگر مستحبات وضو را از شستن دهان (مضمضه) و بيني (استنشاق) و نظافت لباس و سجده گاه و ... مراعات نمايد، موجبات سلامت و پاكيزگي بدن را فراهم ساخته است.
10.ايجاد بهداشت و سلامت انسان
گرچه پاكي و طهارت در نماز بيشتر ناظر به بعد روحي و معنوي انسان است همان گونه که پيامبر اسلام (ص) فرمودند: «اگر در خانۀ يكي از شما نهري باشد و هر روز پنج بار خود را در آن بشوییدآيا از آلودگي چيزي در بدن شما باقي مي ماند؟
گفتند: نه!
فرمود: نماز مثل همان نهر جاري است «هرگاه شخص نماز مي گزارد از گناه پاك مي شود» ولي با توجه به آداب مقدماتي نماز مانند وضو و غسل و لزوم طهارت بدن و لباس، نمازگزار ناگزير از نظافت و پاكيزگي ظاهر نيز برخوردار مي شود كه در سلامت و بهداشت او تأثير بسيار دارد.
اسرار نماز در بيان امام خميني (ره)
ايشان در كتاب اسرار نماز (معراج السالكين و صلوه العارفين) درباره نماز و طي منازل سلوك از طريق آن چنين مي فرمايند:
اگر روزگار به عارفي ربّاني مهلت دهد، مي تواند تمام منازل سائرين و معارج عارفين را از منزلگه يقظه تا اقصا منزل توحيد از اين معجون الهي و حبل متين بين خلق و خالق خارج كند. (خمینی :1358/ 57)
طي كردن اين سفر داراي دو ركن است: اول، رسيدن به مقام طهارت. دوم، رسيدن به مقام فنا در نماز. شرط اساسي آغاز اين سفر دور شدن از نجاست هاي ظاهري و باطني و به ويژه رذايل باطني است. ايشان در تعريف باطن نجاست ـ كه دوري از آن لازمه سفر است ـ مي فرمايند:
نجاست، دوري از محضر انس و مهجوري از مقام قدس است و منافي با نماز است كه معراج وصول مؤمنين و مقرّب ارواح متّقين است. (خمینی:1358/ 56(
بنابراين، انسان براي اين كه سفر معنوي را آغاز كند، بايد به مقام طهارت باطن برسد. حضرت امام (ره) در ادامه مي فرمايند:
... و چون بدين مقام رسيدي، از تصرف شيطان خبيث مخبث خارج شدي و از رجز و رجس هجرت كردي و لايق حضور درگاه جليل و مخلع شدن به خلقت خليل گردي و مسافرت الي الله و معراج وصول حاصل شده كه آن خروج از منزلگاه و بيت نفس است و باقي مي ماند ركن دوم كه در اصل نماز حاصل شود و آن حركت الي الله و وصول به باب الله است و فناي به فناء الله. (خمینی :1358/ 57(
در اين باره بايد گفت پس از فراهم آوردن مقدمات سفر كه همان مقدمات و مقارنات نماز است، سفر با نيّت و گفتن تكبير افتتاحيه در ابتداي نماز، آغاز مي شود.
حضرت امام (ره) دستور اين كار را چنين بيان فرموده اند:
پس تو اي سالك الي الله و مجاهد في سبيل الله! چون اقامه ي صلب در محضر قرب نمودي و تخليص نيّت در پيشگاه عزّت، و قلب خود را صفا دادي و در زمره ي اهل وفا داخل شدي، خود را مهياي دخول در باب كن و اجازه ي فتح ابواب طلب، و از منزل طبيعت حركت كن و حجاب غليظ آن را با تمسّك به مقام كبريايي رفع كن و به پشت افكن و تكبيرگويان وارد حجاب ديگر شو و آن را رفع كن و به پشت سرافكن و تكبير بگو و حجاب سوّم را نيز مرتفع كن كه به منزل باب القلوب رسيدي؛ پس توقف كن و دعاي مأثور بخوان: «اللّهم انت الملك الحقّ المبين الخ.» (خمینی :1358 /79(
ودرادامه حضرت امام (ره) راجع به سفرهای عرفانی درنمازمی فرمایند:
. بدان كه عمده ي احوال صلوه سه حال است كه ساير اعمال و افعال مقدمات و مهيئات آن ها است: اول؛ قيام و دوم؛ ركوع و سوم؛ سجود. (خمینی:1373 /350(
در سرّ ركوع فرموده اند: حقيقت ركوع، تمام نمودن قوس عبوديّت و افناي آن در نور عظمت ربوبّيت است. (خمینی:1358/ 99(
و در سرّ سجود فرموده اند: بالجمله، سجده نزد اهل معرفت و اصحاب قلوب، چشم فروبستن از غير و رخت بربستن از جميع كثرات حتي كثرات اسماء و صفات و فناي در حضرت ذات و در اين مقام، نه از سمات عبودّيت خبري است و نه از سلطان ربوبّيت در قلوب اولياء اثري و حق تعالي خود در وجود عبد، قائم به امر است. (خمینی:1358:/106(
ايشان پس از ذكر عبارتي از يك حديث درباره تشهد مي فرمايند:
اما اشاره به سرّ تشهد به طوري كه ذكر نموديم، آن جا كه مي فرمايد و «تعلم انَّ النواصي الخلق بيده الخ» و اين اشارۀ لطيفه است به مقام تحقق به صحو بعد المحو كه كثرات حجاب جمال محبوب نباشند و قدرت و مشيّت حق را نافذ و ظاهر در مرائي خلقيه بيند. (خمینی:1358/ 116(
امام (ره) در واپسين مرحله مي فرمايند:
از آن چه مذكور شد از سرّ صلوه كه حقيقت آن، عبارت از سفر الي الله و في الله و من الله است، در سرّ سلام، مطلبي ديگر معلوم شود و آن، آن است كه چون سالك در حال سجده، غيبت مطلقه از همه ي موجودات براي او دست داد و از همه ي موجودات غايب شد و در آخر سجده، حالت صحوي براي او رخ داد و در تشهد نيز حالت قوت گرفت، ناگاه از حال غيبت از خلق، به حضور منتقل شد و ادب حضور را به جاي آورد و در آخر تشهد توجه به مقام نبوّت پيدا كرد و در محضر ولايت آن سرور، ادب حضور را كه سلام شفاهي است، به جا آورد و پس از آن به تعينّات نور ولايت كه قواي ظاهره و باطنه ي خود عبادالله الصالحين است، توجه نموده، ادب حضور را ملحوظ داشته، و پس از آن به مطلق كثرات غيبت و شهادت توجه پيدا نموده، ادب حضور را ملحوظ داشته، شفاهاً سلام تقديم داشت و سفر رابع من الحق الي الخلق تمام شد و اين اجمال را تفصيل بيش از اين است كه من عاجزم از گفتن و خلق از شنيدنش. (خمینی:1358/ 118 ـ 119(
نتيجه
يكي از امتيازات نماز بر ساير اعمال عبادي و احكام ديني اين ست كه نماز بهترين وسيله تقرّب و نزديكي به خداست. هر چند هدف همه احكام و عبادات ديني براي نزديكي بندگان به معبود تشريح و وضع گرديده اند ولي ترديدي نيست كه همه آنها به صورت يكسان و يكنواخت انسان را به خدا نزديك نمي كند بلكه هر كدام داراي درجات و مراتب مختلفي است، بعنوان مثال حج و جهاد و صوم و زكات همه وسيله هايي براي قرب و نزديكي به خدايند اما اثري كه در جهاد هست در حج نيست و يا اثر و نتيجه اي كه در حج وجود دارد در زكات نيست. پس تأثير همه اينها مساوي نيست. آنچه كه از متون ديني برمي آيد اين است كه تأثير نماز به مراتب بالاتر و بيشتر است. در روايتي از امام موسي كاظم (ع) چنين منقول است كه: «افضل مايتقرّب به العبد الي الله بعد المعرفه به الصلوه» (مجلسی:1403 ج 24/ 166(
بهترين چيزي كه بنده بعد از شناخت خدا به وسيله آن به درگاه الهي تقرّب پيدا مي كند نماز است.
آن چه كه از اين روايت و روايات مشابه آن فهميده مي شود و نكته مهم است يكي اينكه انسان محتاج و نيازمند به نزديكي و تقرّب است تا كمال خود را بيابد يعني هر انساني براي رسيدن به كمال نيازمند تقرّب الهي است و نكته مهم ديگر اين كه بدون سبب و وسيله اين تقرّب و تكامل حاصل نمي شود. براي سير معراجي و سفر روحاني نياز به براق است و بهترين براق تقرّب به سوي خداوند متعال، كه تكامل انساني در پرتو آن نهفته است نماز است. چون كه پيامبر (ص) فرموده اند: «الصلوه معراج المؤمن» (مجلسی:1352/ 391(
نماز عروج دهنده مؤمن به سوي خداست.
پس بهترين وسيله نزديكي به خداوند و رمز رستگاري نماز است و منشأ همه انحرافات رفتاري و مفاسد اخلاقي دوري از اين راز است و هر كه آگاه از اين راز است در زندگي سرافراز است اما براي كسي كه از عظمت راز نماز بي اطلاع است براي او راه بسي دور و دراز است.
منابع
خميني، روح الله،آداب نماز، تهران: انتشارات مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1373.
خميني، روح الله،اسرار نماز (معراج السالكين و صلاه العارفين)، قم: انتشارات آزادی،1358.
1- بسم الله گفتن؛ پیامبرخدا (صلیالله علیه واله وسلم): هر دعایی که با «بسمالله الرحمنالرحیم» آغاز گردد رد نمیشود.
2- تمجید خداوند؛ پیامبر خدا (صلیالله علیه واله وسلم): هر دعایی که با تمجید (خدا) آغاز نشود بینتیجه میماند.
3- صلوات فرستادن بر محمد و خاندانش؛ امام صادق علیهالسلام: دعا پیوسته در حجاب است. تا آنگاه بر محمد و خاندان محمد صلوات فرستاده شود .
4- شفیع قرار دادن صالحان؛ امام کاظم (علیهالسلام): هر گاه خواستی از خداوند حاجتی طلب کنی، بگو خدایا! به حق محمد و علی از تو کمک میخواهم؛ زیرا که آن دو نزد تو ارزشمند هستند.
5- اعتراف به گناه؛ امام صادق علیهالسلام: (در دعا) ابتدا باید خدا را ستود، سپس به گناه خود اعتراف نمود و آن گاه حاجت را خواست.
6- درخواست با عجز؛ امام حسین علیهالسلام: رسول خدا (صلیالله علیه واله وسلم) در هنگام درخواست و دعا مانند بینوایی که غذا میطلبد دستانش را بالا میبرد.
7- پافشاری؛ امام باقر علیهالسلام : به خدا سوگند هیچ بندهی مومنی در حاجت خود به درگاه خداوند عزّ و جل اقرار نورزد، مگر آنکه حاجتش را برآورد.
8- زیاد شمردن خواسته، پیامبر خدا (صلیالله علیه واله وسلم): از خداوند بخواهید؛ و زیاد بخواهید، زیرا هیچ چیز برای او زیاد و بزرگ نیست.
9- بلند همتی در خواهش؛ امام علی (علیهالسلام)، در وصیت خود به فرزندش حسن (علیهالسلام): باید برای خود آن چیزی را (از خدا) بخواهی که جمال و نیکی آن برایت بماند و آزارش از تو دور ماند مال و ثروت برای تو نمیماند و تو نیز برای آن نخواهی ماند.
10- دعا کردن برای همه؛ پیامبر خدا (صلیالله علیه واله وسلم) هر گاه شخصی دعا میکند، برای همه دعا کند، زیرا این دعا زودتر قبول میشود.
11- دعای پنهانی؛ پیامبر خدا (صلیالله علیه واله وسلم): یک دعایی پنهانی برابر است با هفتاد دعای آشکار.
12- دعای گروهی؛ امام صادق علیهالسلام هر گاه چهار نفر گرد هم جمع شوند و برای مطلبی به درگاه خدا دعا کنند دعای آنها حتماً اجابت میشود.
13- خوشبین بودن به اجابت دعا؛ امام صادق (علیهالسلام): چون دعا کنی خیال کن که حاجت برآورده شده.
14- انتخاب زمان مناسب؛ پیامبر (صلیالله علیهو اله وسلم): بهترین زمان برای این که خداوند عزّ و جل را بخوانید سحرگاهان است.
فعاليت معماري رفع نياز انسان رابرروي اين کره خاکي ميسر ميسازد.اين نياز مي تواند هم به صورت مادي باشد وهم نيازهاي روحي ومعنوي .همانند خانه که عليرغم انکه رفع نياز انسان است جهت سرپناه يا خواب واستراحت محيطي است جهت آرامش وبازسازي روحي افراد.
مي خواهيم بدانيم که چراوقتي مکان عبادتي مي سازيم فرم رادرقالب الگوهايي ازقبل شکل گرفته محدود مي کنيم .درادامه به ذکراين نياز مي پردازيم .واينکه چه ويژگي هايي دراين بناها آن ها را ازسايربناها جدامي کند.
چکيده
کاشيکاري درطول تاريخ معماري ايراني به عنوان سازوکاري درايجاد فضاي قدسي مطرح بوده است. از جمله نمونه هاي برجسته در اين خصوص مي توان به کاشيکاري مسجد گوهرشاد اشاره کرد. اين کاشيکاري دربردارنده چهار ويژگي معماري ايراني است(برگرفته از يکي از اذکار نماز:"سبحان الله والحمدلله ولااله الا الله و الله اکبر"):
1) تسبيح2) تحميد3) تهليل4) تکبير
کاشيکاري مانند ساير شئون و تدابير تزئيني حوزه معماري ايراني همواره ميان حوزه هاي بصري و بصيرتي وجود مخاطب ارتباط دروني برقرار ساخته و توانسته مفاد ارزشي دين اسلام را به بهترين وجه ممکن برتابد.
مطالعه کاشيکاري مسجد گوهرشاد اين امکان موثر رافراهم خواهد ساخت تا مخاطب بتواند به يکي از با ارزشترين تمهيدات هنرمندان و معماران اين ديار در راستاي اثر بخشي انديشه هاي ديني خود پي ببرد.
کاشيکاري اين مسجد که دربردارنده دو عنصر طراوت و تلالو است برموازين الگوهاي ازلي و خاطره هاي قدسي هنرمند ايجاد شده است .
اين تحقيق که به شيوه اسنادي و با نيم نگاهي به مطالعات پيمايشي در هنگامه تجزيه و تحليل داده ها فراهم شده، افزون براينکه مي کوشد تا پژوهشگران معرفت ديني و هنرمندان دين باور را با يکي از شاخص ترين تحرکات ذوقي معماري ايراني يعني کاشيکاري آشنا سازد، محورپژوهشي خودرابراساس سازوکارهاي خاص کاشيکاري مسجد گوهرشاد به عنوان عصاره تکنيکهاي کاشيکاري مکاتب گذشته قرارداده است.
ارسطو فضا را در بر گيرنده چيزهاي گوناگون تعريف مي کند ، گويي فضا مجموعه اي از غلافهاي جهان شمول است که از آنچه در زير گنبد آسمان مي گنجد تاريز ترين چيزها را در بر مي گيرد فضا الزاما از برون ، محدود و خالي و از درون انباشته است . فضاي خالي وجود ندارد ، هر چيز جاي خود ، مکان خود و وضع خود را داراست . در واقع براي معمار ، فضا يا فاصله بين زمين ، ديوارها و سقف ، هيچ و پوچ نيست بلکه بر عکس کار اصلي ايجاد فضاي خالي است تا چيزي را در بر گيرد . معمار به فضا شکل قطعي مي دهد تا آسايش و آزادي براي حرکت نسبي مورد نياز مردم حاصل شود .
معماري ، هنر ساختن فضاهاي درون تهي است و از درون و برون تعريف مي شود . ديوار ها دو سوي دارند . ما نه تنها با ذهن ، بلکه با جسم خويش به آثار معماري نفوذ مي کنيم . هر نوشتار انتقادي يا تاريخ معماري بايد به اين وجه دو گانه پر و خالي در ساختمان توجه داشته باشد و اثر معماري که تنها از بعد خارجي طراحي شده باشد ديگر اثر معماري نيست بلکه صحنه نمايش است .
انواع فضا : گروتر ويژگي هاي دو گانه فضا را به نام فضاي رياضي و فضاي ادراکي معرفي مي نمايد . مي توان دريافت که مقصود از فضاي رياضي او ، فضايي است که در عالم ذهن و به صورت مجرد وجود دارد و البته هم داراي ويژگي هاي کمي و هم کيفي است و فضاي ادراکي فضايي است که در ارتباط با ادراک انسان از آن فضاي رياضي پديدار مي شود و بدون ارتباط با انسان ، معناي خود را از دست مي دهد . بنابراين فضاي معماري بدون کالبد آن يعني بدون عناصر مادي که آن را به گونه اي شکل داده باشد و به قول مشهور فضا را تعريف کرده باشد و بدون در نظر گرفتن تاثير آن بر حضور انسان ، بي معنا است .
فضاي معماري
1 – سير تاريخي تحول فضا در معماري : بحث براي فضا تنها در آغاز قرن 19 و با کتاب فلسفه هنر اثر فيلسوف آلماني شيلنگ آغاز شد .
در اواخر قرن 19 مورخاني چون ريگل ، ولفلين و اشمارسو ، اين بحث را پروردند . اشمارسو در کتاب خود با عنوان باروک و روکوکو بر اولويت فضا در معماري تاکيد مي ورزد :
" آدمي در وهله اول فضاي پيرامون خود را تصور مي کند و نه اشياي مادي را که به تعبير هاي نمادين کمک مي کنند . تمامي ترفند هاي ايستايي و مکانيکي به سان تبلور مادي غلاف فضايي ، تنها وسيله اي براي تحقق يک انديشه اند ، که در خلق اثر معماري به طور گنگ احساس يا آشکار را تصور مي شود وقتي که طراحي فضا آشکارا بر طراحي شيء اولويت مي يابد معماري به هنر تبديل مي شود .
روح و جان خلق آثار معماري مقاصد فضايي معمار است.
ديدگاه برونوزوي درباره فضاي معماري : معماري خوب معماري است که داراي فضاي خالي باشد و انسان را جذب کند او را تربيت کند و به لحاظ معنوي رام کند . معماري بد معماري است که فضاي داخلي اش انسان را ناراحت کند و او را گريزان سازد اما مسئله مهمتر اين است که آنچه فضا ندارد ، معماري نيست .
مکان فضاي انساني هايدگر : هايدگر فضا را با توجه به مفهوم هويت انسان به صورت مکان تعريف مي کند . به گفته او فضا در اصل آن چيزي است که مکان براي ا وساخته شده است و به محدوده خود راه يافته است . فضاها بودن خود را از مکان مي گيرند و نه از خود ... هنگاميکه از انسان سخن مي گوييم گويي انسان در يک سو قرار دارد و فضا در سوي ديگر ، ولي فضا چيزي نيست که در مقابل انسان قرار بگيرد . نه متعين است و نه تجربه دروني ... رابطه انسان با مکان و به تبع آن با فضا ويژگي ذات سکني گزيدن اوست . ارتباط ميان انسان و فضا چيزي جز سکني گزيدن به معناي دقيق آن در گفتار و انديشه نيست ...
فضا و مکان : معماري هنر به نظم در آوردن فضاست ، به گفته لويي کان ، ذات فضا چيزي را بازمي نماياند که فضا مي خواهد باشد . مکان ساختاري ، يعني بيش از حد اشغال مقيد شده ، مکان ضعيفي است و فضا هر چه انعطاف پذير باشد امکان پيدايش مکان هاي غني تري را فراهم مي آورد . کميت فضا به مجموعه عملکردها ، کيفيت فضا به اراده و نيت انسانها مصرف کننده ، و تلقي آنها از جهان هستي و از خود وابسته مي باشد .(1)
هنر قدسي : براي درک هنر قدسي بايد معناي ( امر قدسي ) و نيز معناي ( هنر ) را درک کرد و همان هنري که امروز از زندگي بشر جدا شده و به انزواي موزه ها گرديده است . البته منشاء صدور امر قدسي ، عالم روحاني است که فوق عالم نفس است و نبايد با آن اشتباه شود . (2)
هر هنري که از يک پديده مقدس در بيايد مي تواند هنر قدسي تلقي شود . بعنوان مثال در ايران به کليه معماري هاي ديني هنر قدسي گفته مي شود ( مساجد و ... ) که مسجد گوهر شاد خود يکي از بهترين مصاديق هنر قدسي و جزء شاهکارهاي هنر اسلام است .
فضاي قدسي
مقدس از منظر لغوي و اصلاحي
کلماتي نظير مقدس ، قدسي ، تقدس از کلمات و اصلاحات کليه در اديان و در مباحث مربوط به دين پژوهي است . معادل کلمه مقدس يا قدسي از زبان انگليسي دو کلمه( SACRED ) و ( HOLY ) است . کلمه ( SACRED ) از لحاظ لغوي به معناي مقدس ، روحاني ، خاص ، موقوف و دنيوي است و متضاد آن ( SECULAT ) است به معني دنيوي ، گيتيانه ، عرفي ، غير روحاني و غير ديني است . اصطلاح قدسي و مقدس معمولا در تعريف دين به معناي جوهر و درون مايه اصلي دين آورده مي شوند . کلمه ( HOLY ) به معناي قدسي و مقدس از نظر ريشه شناسي و زبان شناسي به معناي کامليت ، کمال ، درستي و خوشي است و نقطه مقابل آن ( UNHOLY ) يعني شکسته بسته و ناقص و نا خوش است .(3)
معناي قدسي :
دليل آنکه فضاي معمولي به فضاي قدسي تبديل مي شود اين است که در آن فضاي قدسي به ظهور مي رسد . تجلي قداست در فضايي معمولي ، از لحاظ کسي که اين تجلي قداست را حقيقتا باور دارد ، به معناي حضور ( واقعيتي متعال) در آن معناست .
"قدسي چيزي است که با گيتيانه ( غير مقدس ) کاملا متفاوت است و بنا براين به جهان عرفي مان تعلق ندارد ، بلکه از جايي ديگر آمده است و برتر از جهان خاکي ماست . به همين جهت ، قدسي به طريق اولي واقعي است . تجلي قداست همواره نوعي تجلي وجود دارد" (4) .
ميرچاالياده(1907-1986م)يکي از محققان علوم ديني در رمزپردازي ديني است که معتقد است امر قدسي براي نشان دادن خود بايد در چيزي تجلي پيدا کند . اين تجلي مي تواند از مقدماتي ترين حالت مانند تجلي در اشياي معمولي مانند يک سنگ يا درخت تا عاليترين مرتبه خود مانند تجلي در انسان باشد البته بايد توجه داشت که احترام به اشياء مقدس به دليل نفس مقدس بودن اين اشياء نيست بلکه آن تجلي است که در پرستش قرار مي گيرد .
بنابراين فضاي قدسي ، جايي است که در ارتباط ميان جان و جهان ديگر ، عام فوقاني و عالم تحتاني ، جهان خدايان و جهان مردگان ممکن مي شود و فقط در فضاي قدسي عبادتگاه ، گذار از مرتبه اي به مرتبه ديگر و خاصه گذر از مرتبه اي به مرتبه اي ديگر و خاصه گذر از حال و وضعي گيتيانه به حال و وضعي قدسي ، يا از زندگي به مرگ امکان پذير است .
عناصري که برقداست فضا مي افزايند
رنگ
دريک فضاي قدسي معمولا ازرنگهايي استفاده مي شودکه داراي سادگي وخلوص بوده وبه تقدس فضا کمک بيشتري مي کند.به گونه اي که دراکثرعبادتگاهها ازتعدادرنگهاي محدود استفاده شده .ورنگها معمولا داراي هماهنگي بوده وبه ندرت ازرنگهاي متضادي استفاده شده که جلب توجه زيادي درفضا ميکنند.
مساجدايراني دوره صفويه را مي توان ازرنگي ترين نمونه هاي عبادتها دانست که خودشاهکارها يي هستند درکاربردرنگ وتزئينات به گونه اي که انسان را اززمين جدا مي کندوبه آسمان مي برد.وخوداشاره ايست ازکثرت به وحدت رسيدن.گويي همه چيز به يک واحد ختم مي شود.اينجا جايي است که بايد يکي شد.بايدازخودگذشت وبه اورسيد.کاربرد وسيع رنگ فيروزه اي دراين بناها نمونه ديگري است درجهت پيوندآسمان وزمين.
هندسه فضايي
معمولا درساخت عبادتگاهها ازنمونه هاي اوليه تا امروزازفرم هاي مربع ،دايره،صليب ومندل استفاده مي شده.
آنچه دراينجا مورد تاکيدقرارگرفته استفاده ازفرمهاي منظم درپلان نما وحجم ؛همچنن سادگي وخلوص فرم هاست که به تقدس فضا کمک بيشتري مي کند.
وسعت فضاها
عظمت ووسعت فضا ازموارديست که درهرمکان قدسي انتظار مي رود زيرا انسان دراين فضا خودرا درگستره اي اززمين احساس مي کند که مي خواهد به بالاترين نقطه در آسمانها وصل شود.ميخواهد اززمين جدا شودوتا آنجا که امکان پذير است با آسمان ونيروي آسماني پيوند برقرارکند؛واين مستلزم وسيع بودن فضا وداشتن ارتفاع زياد است .
آب
عنصري است که زندگي را تطهيرمي کند وبه فطرت ازلي اش بازمي گرداند.نمادي ازنزول وحي است،نمادي ازيکپارچگي با فطرت.آبها احيا کننده ودمنده زندگي تازه اند.به اين ترتيب دراکثرمکانهاي مقدس به چشم مي خورد.تاانساني که دراين راه گام مي نهدابتدا بايد روح وفطرت خودرا تطهير کند.سنگابها وحوضهاي درون مساجدخود نمونه هايي ازحضورآب هستند درمکاني مقدس انعکاس تصاويردرون اب نيز خودايجادکننده دنيايي مجازيست که تصويريست ازآن جهان وعالم مثال.
فضاي آفاقي وانفسي :
نگاه به نياز هاي انسان را مي توان بر اساس مباحث انسان شناسي ديدگاه اسلامي ، به دو نگاه آفاقي وانفسي تقسيم نمود . در نگاه آفاقي ، فضا پاسخگوي نيازهاي متکثر و تنوع طلبانه و زندگي جمعي و پر تحرک انسان است در مقابل چنين فضايي در نگاه انفسي ، انسان نياز به فضاي آرامش ، خلوت و تفکر نيز دارد . به عبارت بهتر ، فضايي که در آن خود را بازيابد .
مهمترين ساحت هاي فضايي را مي توان با استمداد از آيه پنجاه و سوم سوره مبارکه فصلت ، در دو بخش زير تقسيم کرد :
الف – فضاي آفاقي : اين فضا با الهام از فضاي طبيعت ، وجه طبيعت گرايانه ، مادي ، متکثر و تنوع طلب انسان را ارضا مي کند و عموما در ساحت عمومي و بيروني نمود دارد .
ب – فضاي انفسي : اين فضا زمينه ايجاد خلوت و عضو دروني آدمي است که حالت خوديابي و خودآگاهي را براي انسان فراهم مي کند و عمدتا در فضاهاي دروني مورد توجه بوده است .
مکان مقدس :
نياز شکل گيري به مکان مقدس :
خدا انسان را از گل آفريد سپس از روح خود در وي دميد و به صورت خويش ساخت و سپس امانت را بر زمين و آسمانها عرضه کرد که از برداشتنش سر باز زدند و انسان آن را برداشت و سپس فرشتگان را همه فرود تا در پيشگاه او به خاک افتند .(5)
ني جان آدمي با جدا شدن و به دور افتادن از نيستان اصل خويش ، اسير دنياي خاکي شده و مدام در آرزوي رسيدن به اصل خويش است . انسان در آن نيستان جهاني پر از صفا و روحانيت و و حدت گذرانيده اند لذا در اين جهان طبيعت تمام تفکرها و تکاپو ها در نيايش هاي او فريادهايي است در جست و جوي آن جايگاه اولي مکان هايي که صرفا نيازهاي معنوي افراد را بر طرف کنند که اين مکان ها برگرفته از همين نياز آدمي است . از زمان هاي گذشته انسان تمايل به زيستن در مکان هاي مقدس يا همجوار با اشياء مقدس داشته زيرا وجود تقدس همواره با مفاهيمي مانند قدرت و واقعيت همراه بوده بنابراين انسان مذهبي تمايل داشته تا در عالمي مذهبي باقي بماند و به همين دليل به تقدس بخشيدن به مکانها دست زده .
رمز پردازي در مسجد
با اينکه وجود تعابيري چون عرش و کرسي و درخت زندگي در قرآن کريم حاکي از مفاهيم رمز پردازانه ديني و زمينه هاي آن در اسلام است ، اما منابع مکتوب در زمينه نمادهاي ديني در معماري اسلامي اندک است . مهم ترين نماد در مورد مسجد وجود رحمت آفرين پيامبر اسلام (ص) و خانه او يعني همان مسجد است . او قلب مسلمانان است و مسجد قلب جامعه اسلامي . در دين شناسي هرچه که مرکزيت ميابد ، مقدس مي گردد . مکان مقدس داراي جرياني از تقدس و تبرک است که آنچه را به آن منسوب يا متصل است مقدس مي گرداند . اين روح تقدس به همراه انگيزه هاي زيبا شناسانه مهد رمز پردازي مسجد است . مسجد به نمادي ترين عمل ، يعني همان گذر از دنيا به عالم روحاني دست مي زند . دروازه مسجد که در دو طرفشان مناره هايي است اشاره به دروازه بهشت و در رحمت الهي دارد ، گاه درگاه با حالتي تو رفته که نمازگزاران را به داخل فرا مي خواند و به استقبال آنها مي آيد . (6)
با ورود به حياط مسجد که فضايي خالي است بيننده متوقف مي شود و اين نمادي از ذکر است از طرفي وسعت حياط مسجد ، عمومي بودن آن و تعلق نداشتن به قشر و گروه خاصي را به نمايش مي گذارد .(7)
بخش قابل توجهي از مفاهيم و فرآيند در کتيبه ها ، خطوط ، نقش و اشکال قابل بررسي اند . کتيبه ها با شکل ويژه خود مانند کتابها درهايي براي ورود به شهر علم هستند . همان طور که در برخي از کتيبه ها به اين حديث که حضرت علي ( ع ) باب علم است ، اشاره شده ، نيز وجود نوشته ها مي تواند اشاره به خود قرآن و آيه ن والقلم و کتيبه ها ياد آور قلم متعالي و لوح محفوظ باشد و علاوه بر مطالب ديني حاوي اطلاعات تاريخي و تاريخچه همان مکان نيز هستند . در واقع کتيبه ها و خطوط و نوشته ها ، صريح ترين بخش نمادهاي موجود در مسجد هستند .رنگ نيز با توجه به همان اشاراتي که در رابطه با قداست فضا و ديگر نيز همانگونه که در آرايش بنا نقش زيبا شناختي دارد ، در رمز آميز و عرفاني نمودن مسجد ها بسيار ماهرانه به کار گرفته شده اند . گاه علت استفاده نکردن از رنگ ها براي تجديدي نمودن بنا بوده است . بطوري که در ايران تا بيش از قرن ششم ، در بيرون بناهاي مذهبي اثري از رنگ نيست . ولي به تدريج همان اهداف تجريدي با استفاده از کاشي هاي رنگي و نيز رنگهاي مختلف طرح شد . کاشي کاري هاي آبي رنگ که در کشورهاي شرقي اسلامي بکار مي رود با مفهوم بهشت و نيکبختي قرين است . (8)
نورپردازي نيز فضاي ديني مسجد را عارفانه خواهد ساخت . نوراني ساختن و استفاده از سايه روشن فضا را دگرگون مي کند و نور که تجلي وحدت الهي و ذات اقدس اوست ، در اين حالت به تجلي مي آيد . استفاده از نورگيرها بويژه در راس گنبدها تداعي همين معني است .(9)
اعداد مقدس در بناهاي ديني حاوي نکات مقدس هستند . همانطور که شکل مربع در مسجد تقدس يافته ، چهار نيز شباهت به مربع دارد . مسجد مدينه چهار برج داشت ،براي اينکه اذان در چهار طرف انتشار پيدا کند .
ارتباط هنر و معنويت اسلامي :
هنر اسلامي مبتني بر معرفتي است که خود سرشت روحاني دارد . معرفتي که استادان سنتي هنر اسلامي آن را ( حکمت ) نام نهاده اند . چون در سنت اسلامي ، با صبغه عرفاني روحانيت آن ، خردمندي و روحانيت از هم جدايي ناپذيرند و وجوه مختلف يک حقيقت به حساب مي آيند ، حکمتي که هنر اسلمي بر آن استوار است چيزي جز جنبه خردمندانه خود روحانيت اسلامي نيست . اين قول مشهور توماس قديس که هنر بدون حکمت هيچ نيست (arts sine nihi sciental) بي ترديد به عيان ترين وجهي در مورد هنراسلامي صدق مي کند . هنر اسلامي مقلد اشکال اسلامي ظاهري طبيعت نيست بلکه اصول اساسي آنها را متجلي مي کند . اين هنر بر پايه علمي استوار است که نه ثمره استدلال و نه نتيجه گرايي است ، بلکه مبتني بر ( علم قدسي )است که حصول آن صرفا به واسطه ابزاري که سنت در اختيار مي نهد ميسر مي گردد . پس تصادفي نيست که هر وقت و هر کجا هنر اسلامي به اوج خلاقيت و کمال دست يافته ، جريان فکري _ يا معنوي _ سنت اسلامي با قدرت و سرزندگي خاصي حضور داشته است .
براي آنکه رابطه مستقيم ميان فرد معنويت اسلامي روشنتر شود مي توانيم به هنر هاي نمايشي توجه کنيم . به دليل سرشت خاص دين اسلام که بر تنش دراماتيک در ميان زمين و آسمان ، يا راه و رسم فداکاري و درستکاري قهرمانانه از طريق ميانجيگري الهي مبتني نيست ، و نيز واسطه خصلت غير اسطوره اي آن ، هرگز تئاتري مقدس و مذهبي ، به گونه اي که در يونان باستان ، هند يا حتي اروپاي مسيحي در قرون وسطا وجود دارد در اسلام ظهور و توسعه نيافت .
ارتباط معنويت اسلامي با هنر اسلامي را همچنين بايد در نحوه شکل گيري ذهن و روح مسلمانان ، از جمله هنر مندان يا صنعتگران ، توسط مناسک و شعائر مذهبي اسلامي پيدا کرد . نماز که اوقات روز و شب را تقسيم مي کند و به طور منظم مانع از سلطه خفقان آور خيالپروري بر روح مي شود . قرابت با طبيعت بکر که نمونه ازلي مسجد است و مساجد موجود در شهر هاي کوچک و بزرگ صرفا آنرا تقليد مي کنند ، ارجاع مکرر قرآن به حقايق مربوط به آخرت ، معاد و ناپايداري جهان ، تکرار مستمر آيات قرآني که روح مسلمانان را در قالب مجموعه اي منظم از ديدگاه هاي روحاني دوباره شکل مي دهد ، تاکيد بر جلال و عظمت پروردگار که مانع از آن مي شود تا هر نوع اومانيسم پرومته وار در آن مجال بروز بيابد و عوامل متعدد ديگري که با نبوغ خاص اسلام مرتبط مي شوند و ذهن و روح مسلمانان را تشکيل داده و مي دهند ، از آن جمله اند . معنويت اسلامي با تعليم و تربيت انسان در قالب ( انسان مسلمان ) که در آن واحد بنده خدا و جانشين اوست( عبدا... ) وخليفه ا... به تعبير قرآن ) از طريق تلقين برخي ديدگاهها و حذف برخي ديگر در ذهن و روح مردان و زنان مسلماني که اين هنر ها را آفريده اند به طور مستقيم بر هنر اسلامي اثر نهاده است . اگر مسلمان سنتي مجسمه هاي قول پيکر ميکل آنژ را خرد کننده و کليساهاي به سبک روکوکو را خفقان آور ميابد به واسطه همين تسليم در برابر پروردگار و ترس از تعظيم نفس در مقابل حضور الهي است که معنويت اسلامي و روح و ذهن او برانگيخته است مسئله اين نيست که هنر مند مسلمان نمي تواند آثار هنري عظيمي يا پرومته وار خلق کنند کما اينکه در سالهاي اخير چنين کرده اند و توانايي خود را به خوبي به نمايش گذاشته اند بلکه اين است که هيچ مسلماني مادام که نقش و اثر معنويت بر روح او قوي باشد دست به چنين کاري نمي زند . فقط آنچه از ( احد ) اشرف صدور مي يابد مي تواند به سوي آن هدايت کند اگر طبيعت بکر محمل ياد خدا يا ذکر است از آن روست که خالق آن صانع الهي بوده است چنانچه يکي از اسما پروردگار همانا ( صانع ) به معناي سازنده يا صنعتگر است به همين ترتيب اگر هنر اسلامي مي تواند محمل ذکر احد قرار گيرد به اين دليل است که گر چه خالق انسان است اما از نوعي الهام فرافردي و ( حکمت ) ناشي مي شود که به او باز مي گردد .اگر خوش قريحه ترين مسلمانان با شنيدن شعر فارسي يا عربي يا گوش فرا دادن به نواي تلاوت قرآن يا مشاهده يک قطعه خوش نويسي عربي مي تواند جذبه اي معنوي پيدا کند و به وجد آيند بدان سبب است که بين اين هنرهاي مختلف و معنويت اسلامي پيوندي دروني وجود دارد. (2)
کاشيکاري و کاشي سازي
کاشيکاري يکي از روشهاي دلپذير تزئين معماري در تمامسرزمينهاي اسلامي است. تحول و توسعه کاشي ها ازعناصر خارجي کوچک رنگي در نماهاي آجري آغاز و بهپوشش کامل بنا در آثار تاريخي قرون هشتم و نهم هجريانجاميد. در سرزمينهاي غرب جهان اسلام که بناها اساسا سنگي بود، کاشي هاي درخشان رنگارنگ بر رويديوارهاي سنگي خاکستري ساختمانهاي قرن دهم و يازدهم ترکيه، تأثيري کاملا متفاوت اما همگون و پر احساس ايجاد مي کردند.جز مهم کاشي، لعاب است. لعاب سطحي شيشه مانند است که دو عملکرد دارد: تزييني و کاربردي. کاشي هاي لعاب دار نه تنها باعث غناي سطح معماري مزين به کاشي ميشوند بلکه به عنوان عايق ديوارهاي ساختمان در برابررطوبت و آب، عمل مي کنند. تا دو قرن پس از ظهور اسلام در منطقه بين النهرين شاهدي بر رواج صنعت کاشيکاري نداريم و تنها در اين زمان يعني اواسط قرن سوم هجري، هنر کاشيکاري احيا شده و رونقي مجدد يافت. در حفاري هاي شهر سامرا،
پايتخت عباسيان، بين سالهاي ۸۳۶ تا ۸۸۳ ميلادي بخشياز يک کاشي چهارگوش چندرنگ لعابدار که طرحي از يک پرنده را در بر داشته به دست آمده است. از جمله کاشي هايي که توسط سفالگران شهر سامرا توليد و به کشور تونس صادر مي شد، مي توان به تعداد صد و پنجاه کاشيچهارگوش چند رنگ و لعابدار اشاره کرد که هنوز در اطراف بالاترين قسمت محراب مسجد جامع قيروان قابل شاهده اند. احتمالا بغداد، بصره و کوفه مراکز توليد محصولات سفالي در دوران عباسي بوده اند. صنعتسفالگري عراق در دهه پاياني قرن سوم هجري رو به افول گذاشت و تقليد از توليدات وابسته به پايتخت در بخش هاي زيادي از امپراتوري اسلامي مانند راقه در سوريه شمالي و نيشابور در شرق ايران ادامه يافت. در همين دوران، يک مرکز مهم ساخت کاشي هاي لعابي در زمان خلفاي فاطمي در فسطاط مصر تأسيس گرديد. نخستين نشانه هاي کاشيکاري بر سطوح معماري، به حدود سال ۴۵۰ ه.ق باز مي گردد که نمونه اي از آن بر منارهمسجد جامع دمشق به چشم مي خورد. سطح اين مناره با
تزئينات هندسي و استفاده از تکنيک آجرکاري پوشش يافته، ولي محدوده کتيبه اي آن با استفاده از کاشيهاي فيروزه اي لعابدار تزئين گرديده است.شبستان گنبد دار مسجد جامع قزوين( ۵۰۹ ه.ق) شامل حاشيه اي تزئيني از کاشيهاي فيروزه اي رنگ کوچک مي باشد و از نخستين موارد شناخته شده اي است که استفاده از کاشي در تزئينات داخلي بنا را در ايران اسلامي به نمايش مي گذارد. در قرن ششم هجري، کاشيهايي يا لعابهاي فيروزه اي و لاجوردي با محبوبيتي روزافزون رو به رو گرديده و به صورت گسترده در کنار آجرهاي بدون لعاب به کار گرفته شدند. تا اوايل قرن هفتم هجري، ماده مورد استفاده براي ساخت کاشي ها گل بود اما در قرن ششم هجري، يک ماده دست ساز که به عنوان خمير سنگ يا خمير چيني مشهور است، معمول گرديد و در مصر و سوريه و ايران مورداستفاده قرار گرفت. در دوره حکومت سلجوقيان و در دوره اي پيش از آغاز قرن هفتم هجري، توليد کاشي توسعه خيره کننده اي يافت. مرکز اصلي توليد، شهر کاشان بود. تعداد بسيار زيادي از گونه هاي مختلف کاشي چه از نظر فرم و چه ازنظر تکنيک ساخت، در اين شهر توليد مي شد. اشکالي همچون ستاره هاي هشت گوش و شش گوش، چليپا وشش ضلعي براي شکيل نمودن ازاره هاي درون ساختمانها با يکديگرترکيب مي شدند. از کاشيهاي لوحه مانند در فرمهايمربع يا مستطيل شکل و به صورت حاشيه و کتيبه در قسمتبالايي قاب ازاره ها استفاده مي شد. قالبريزي برخياز کاشي ها به صورت برجسته انجام مي شد در حالي کهبرخي ديگر مسطح بوده و تنها با رنگ تزئين مي شدند. در اين دوران از سه تکنيک لعاب تک رنگ، رنگ آميزي مينائي بر روي لعاب و رنگ آميزي زرين فام بر روي لعاب استفاده مي شد. تکنيک استفاده از لعاب تک رنگ، ادامه کاربرد سنتهايپيشين بود اما در دوران حکومت سلجوقيان، بر گسترهلعابهاي رنگ شده، رنگهاي کرم، آبي فيروزه اي و آبيلاجوردي-کبالتي- نيز افزوده گشت.
ابوالقاسم عبد الله بن محمد بن علي بن ابي طاهر،مورخ دربار ايلخانيان و يکي از نوادگان خانوادهمشهور سفالگر اهل کاشان به نام ابوطاهر، توضيحاتي رادر خصوص برخي روشهاي توليد کاشي، نگاشته است. ويواژه هفت رنگ را به تکنيک رنگ آميزي با مينا بر رويلعاب اطلاق کرد. اين تکنيک در دوره بسيار کوتاهي بيناواسط قرن ششم تا اوايل قرن هفتم هجري از رواجيبسيار چسمگير برخوردار بود. لعاب زرين فام که ابوالقاسم آن را دو آتشه مي خواند،رايج ترين و معروف ترين تکنيک در تزئينات کاشي بود. اين تکنيک ابتدا در قرن دوم هجري در مصر براي تزيينشيشه مورد استفاده قرار مي گرفت. مراحل کار به اينشرح بوده که پس از به کار گيري لعاب سفيد بر رويبدنه کاشي و پخت آن، کاشي با رنگدانه هاي حاوي مس و نقره رنگ آميزي مي شده و مجددا در کوره حرارت ميديده و در نهايت به صورت شيء درخشان فلزگونه اي در مي آمده است. با توجه به مطالعات پيکره شناسي که برروي نخستين کاشيهاي معروف به زرين فام انجام گرفته و
نيز از آنجايي که در اين نوع از کاشي ها بيشتر طرح هاي پيکره اي استفاده مي شده تا الگوهاي گياهي، مي توان گفت اين نوع از کاشي ها به ساختمانهاي غيرمذهبي تعلق داشته اند. ويراني حاصل از تهاجم اقوام مغول در اواسط قرن هفتم هجري، تنها مدت کوتاهي بر روند توليد کاشي تأثيرگذاشت و در واقع هيچ نوع کاشي از حدود سالهاي۶۴۲-۶۵۴ ه.ق بر جاي نمانده است. پس از اين سال ها، حکام ايلخاني اقدام به ايجاد بناهاي يادبود کرده و به مرمت نمونه هاي پيشين پرداختند. نتيجه چنيناقداماتي، احياي صنعت کاشي سازي بود. در اين دوران، تکنيک مينايي از بين رفت و گونه ديگري از تزئين سفالکه بعدها عنوان لاجوردينه را به خود گرفت، جانشين آنشد. در اين تکنيک، قطعات قالب ريزي شده با رنگهاي سفيد، لاجوردي و در موارد نادري فيروزه اي، لعاب داده مي شدند و پس از اضافه شدن رنگهاي قرمز، سياهيا قهوه اي بر روي لعاب، براي بار دوم در کوره قرارداده مي شدند.
در اوايل دوره ايلخاني، تکنيک زرين فام بر روي لعاب بدون هيچ رنگ افزوده اي به کار برده مي شد، لکن در ربع پاياني قرن هفتم، رنگهاي لاجوردي و فيروزه اي بهميزان اندکي مورد استفاده قرار گرفتند.با نزديک شدن به قرن هشتم هجري، آبي لاجوردي از رواجو محبوبيت بيشتري برخوردار شد و سرانجام تکنيک نقاشيزير لعاب با استفاده از رنگهاي آبي لاجوردي و اندک مايه اي از رنگهاي قرمز و سياه، جايگزين نقاشي زرينفام شد که کاشي هاي توليد شده با چنين تکنيکي معمولا با نام کاشي هاي سلطان آباد شناخته مي شوند. اين تکنيک تا اواسط قرن هشتم مورد استفاده قرار مي گرفتو پس از آن منسوخ شد.
با رو به زوال نهادن حاکميت ايلخانيان در اواسط قرن هشتم، عصر طلايي توليد کاشي پايان يافت. کاشي هاي معرق-موزائيکي- تک رنگ و نه چندان نفيس در رنگهاييمتفاوت جانشين قابهاي عظيم زرين فام و کتيبه ها شدند. اين تکنيک براي نخستين بار در آغاز قرن هفتم هجري در
آناتولي اقتباس شده و يک قرن بعد در ايران و آسيايمرکزي پديدار شده است. اين نوع از کاشي ها برايايجاد طرحي پيچيده در کنار يکديگر چيده مي شده و از آنها براي تزئين محراب ها استفاده مي شد. شيوه کار به اين صورت بوده است که سفالهاي لعاب داده شده را بر مبناي طرح اصلي مي بريدند و سپس با در کنار همقرار دادن آنها، طرح اصلي را مي ساختند. در دورهايلخانيان براي نخستين بار اين تکنيک مورد استفادهقرار گرفت؛ مانند آنچه که در مقبره امام زاده جعفراصفهان (۷۲۶ ه.ق) به چشم مي خورد؛ اما کاربرد وسيعآن در دوره مياني قرن نهم هجري رواج پيدا کرد. طيف وسيع و پيشرفته اي از کاشي هاي معرق بر روي تعدادي از بناهاي مهم يادبود اين دوران ديده مي شوند که به
عنوان نمونه مي توان به مسجد گوهرشاد در مشهد، مدرسهآلغ بيک در سمرقند و مدرسه خرگرد اشاره کرد. با توجه به وقت گير بودن نصب کاشي هاي معرق، در اواخر قرن نهم هجري تکنيک ارزان تر و سريع تري با نام هفت رنگ، جايگزين آن شد. اين تکنيک، ترکيبرنگهاي مختلف و متعددي را بر روي کاشي ممکن ساخته بود. همچنين در چنين شيوه اي، رنگ ها مجزا بوده ودرون مرزهاي يکديگر نفوذ نمي کردند؛ زيرا توسط خطوط رنگيني مرکب از منگنز و روغن دنبه از يکديگر جدا ميشدند. در بسياري از بنا هاي تيموريان شاهر رواج مجدد
کاشي کاري به شيوه هفت رنگ هستيم که به عنوان نمونه، مي توان از مدرسه غياثيه خردگرد که در سال ۸۴۶ ه.ق تکميل شده ياد کرد.
مساجد و مدارس صفويه به طور کلي با پوششي از کاشي هادر درون و بيرون بنا تزيين شده اند. در حاليکه کاربرد کاشي هاي معرق تداوم مي يافت، شاه عباس که براي ديدن بناهاي مذهبي کامل نشده اش بي تاب بود، استفاده بيشتر از تکنيک سريع کاشي هفت رنگ را تقويت کرد.
در عصر صفويه، کاشي هفت رنگ در قصرهاي اصفهان به نحوي گسترده مورد استفاده قرار گرفت و نصب کاشي هاي چهارگوش درون قابهاي بزرگ، منظره هايي بديع همراه با عناصر پيکره اي و شخصيتهاي مختلف، به وجود آورد.در قرن دوازدهم هجري، با روي کار آمدن زنديه عمارت سازي در اندازه هاي جاه طلبانه به ويژه در شيراز، پايتخت زنديان، از سر گرفته شد و به همين دليل، جنبش جديدي در صنعت کاشي سازي پديد آمد. در اين عصر، تصاوير کاشي ها با نوعي رنگ جديد صورتي که در دوران حکمراني قاجار نيز استفاده مي شده، نقاشي مي شوند. صنعت کاشي سازي اسلامي در دوره هايي از پورسلين-ظرف چيني وارداتي از دوران تانگ و سونگ- تأثير پذيرفته است. حاصل اين تأثيرات، ساخت کاشي هايي با لعاب سفيد و طرح هاي آبي است. اقتباس هنرمندان اسلامي از چيني هاي آبي-سفيد قابل ملاحظه است. در اواسط قرن نهم هجري، نقشمايه هاي چيني کاملا در نقشمايه هاي دوران اسلامي جذب شده و حاصل آن، پديدار شدن يک سبکاسلامي-چيني دو رگه دلپذير و قابل قبول بود. هنر کاشي کاري ترکيه تا حد زيادي تحت تأثير سنتهاي ايراني قرار داشت. در قرن نهم هجري (تا سال ۸۷۵ ه.ق)
هنرمندان تبريزي با انگيزه اشتغال به فعاليت در ترکيه مي پرداختند. در قرن دهم هجري، ايزنيک مرکز توليد ظروف سفالي و کاشي در ترکيه محسوب مي شد. يک رنگ قرمز درخشان جديدو يک دوغاب غني شده از آهن به صورت ضخيم غير قابلنفوذ به زير لعاب، به کار گرفته مي شده که از ويژگي هاي کاشي ايزنيک به شمار مي آمد. يک سبک برگدار زيبا با طراحي هاي واقعي از گل هاي لاله، سنبل و ميخک نيز
بر روي کاشي ها، منسوجات، جلدسازي و ساير هنرهاي ترکيه قرن دهم مورد استفاده قرار گرفتند اما پس از قرن يازدهم هجري، کيفيت کاشي ايزنيکي رو به افول گذاشت و از اين دوران به بعد، ساخت کاشي در شهرکوتاهايا در مرز فلات آناتولي ادامه يافت. ساخت کاشي در سوريه نيز صورت مي گرفته است. سفالگران دمشقي در قرن نهم هجري کاشي هاي سفيد-آبي توليد مي کردند اما يک قرن بعد طرح کاشي هاي سوريه اي بازتاب کاشي هاي ايزنيک بود. کاشي هاي سوريه در رنگ هاي سبز روشن، فيروزه اي و ارغواني تيره خاصي در زير لعاب نقاشي شده اند. بهترين دوره براي کاشي سازان دمشق، قرن دهم هجري است. پس از آن، گرچه توليد کاشي تا قرن سيزدهم ادامه يافت اما کيفيت آن کاهش يافت و طرح هاي کاشي هاي سوريه يک دست شد.
نمونه اي از ترسيم هنر اسلامي در تمدن هاي غير اسلامي راه يافتن کاشي کاري آبي سفيد به اروپاست : از جهان اسلام به آسياي جنوب شرقي و از آنجا به چين و سپس بعد از بازگشت به خاور ميانه به اروپا معماران مسلمان حتي استفاده از کاشي فيروزه اي درميان طرح هاي پيچيده آجر کاري را آزموده اند اين تزئين در آنها به کار رفته است در اين حوزه کاشي کاري هنر مندانه مسجد کبود تبريز نيز در خور تعمل است اين مسجد را به سال 870 ق در زمان حکومت جهانشاه آق قو يو نلو بنا و در آن از کاشي هاي معرق استفاده کرده اند معماران ايراني در دوره شاه عباس اول صفوي تزئينات معماري بسيار ابداع کردند در آن دوره کاشي کاران از کاشي معرق و هفت رنگ بهره گرفته اند در اين دوره بر تنوع خطوط کتيبه هاي بنا هانيز افزوده شد
روح هنر اسلامي سير از ظاهر به باطن اشياء و امور در آثار هنري است يعني هنر مندان اسلامي در نقش و نگاري که بر صورتهاي خيالي خويش از عالم کثوت مي بيند در نظر او هر کدام جلوه حسن و جمال و جلال الهي را مي نمايند بدين معني هنر مند همه موجودات را چون مظهري از اسماء ا... مي بيند و بر اين اساس اثر هنري او به مسابح محاکات و ابداع تجليات و صورتها و عکسهاي متجلي اسماءا... است .
در نظر هنر مند مسلمان به قول غزالي علم علوي حسن و جمال است و اصل حسن و جمال تناسب و هرچه تناسب است نمودگاريست از جمال آن عالم هر چه جمال و حسن و تناسب که در اين عالم محسوس است همه اثرات جمال و حسن آن عالم است پس آوار خوش حوريو صورت زيباي متناسب هم شباهتي دارد از عجايب آن عالم .
به هر تقدير جلوه گاه حقيقت در هنر همچون تفکر اسلامي عالم غيب است به عبارت ديگر حقيقت از عالم غيب براي هنر مند متجلي است و به همين جهت هنر اسلامي را آري از خاصيت مادي طبيعت مي کند . او در نقوش قالي ، کاشي ، تذهيب و حتي نقاشي که به نحوي به جهت جاذبه خاص خود مانند حضور و غرب است نمايش عالم ملکوت و مثال را که آري از خصوصيات زمان و مکان و فضاي طبيعي است مي بيند در اين نمايش کوششي براي تجسم بعد سوم و پرسپکتيو ديد انساني نيست تکرار مضامين و صورتها همان کوشش دائمي براي رفتن به اصل و مبدا است هنرمند در اين مزامين الگويي ازلي نه از سور محسوس بهره مي جويد به نحوي که گويا سور خيالي او به سور مثالي عالم ملکوت مي پيوندد .
توحيد در طرح هاي هنري
نکته اساسي در هنر اسلامي که بايد بدان توجه کرد عبارت است از طرح هاي هندسي که به نحو بارزي وحدت در کثرت و کثرت در وحدت را نمايش مي دهد همراه با نقوش اسليمي که نقش ظاهري گياهي دارد آنقدر از طبيعت دور مي شود که ثبات را در تغيير نشان مي دهد و فضاي معنوي خاصي را ابداع مي نمايد که رجوع به عالم توحيد دارد .
معماري اسلامي چون ديگر معماري هاي ديني به تضاد ميان فضاي داخل و خارج و حفظ مراتب توجه مي کند . هنگامي که انسان وارد ساختماني مي شود ميان درون و بيرون تفاوتي آشکار مشاهده مي کند اين حالت در مساجد به کمال خويش مي رسد به اين معني که آدمي با گشت ميان داخل و خارج سير ميان وحدت و کثرت و خلوت و جلوت مي کند. هر فضاي داخلي خدمتگاه و محل توجه به باطن و هر فضاي خارجي جلوتگاه و مکان توجه به ظاهر مي شود بنابراين نمايش معماري در عالم اسلام نمي تواند همه امور را در صرف ظاهر به تماميت رسانيده و از سير و سلوک در باطن تخلف کند به همين اعتبار هنر و هنر مندي به معني عام در تمدن اسلامي عبادت و بندگي و سير و سلوک از ظاهر به باطن است.(10)
منابع و ماخذ:
1-فن مايس-پي ير(1384)عناصرمعماري ازصورت تا مکان
4-ستاري(3811)اسطوره و رمز درانديشه ميرچاالياده.
5- شريعتي(3741).تاريخ و شناخت اديان.
10-مقاله درمجله فرهنگ وانديشه،درباب ظهوروافول هنر اسلامي
ناگفته پيداست كه تواضع و فروتنى نقطه مقابل تكبر و فخرفروشى است و جدا سازى بحثهاى كامل اين دو از يكديگر مشكل يا غير ممكن است و لذا هم در آيات و روايات اسلامى و هم در كلمات بزرگان اخلاق اين دو به يكديگر آميخته شده است، نكوهش از يكى ملازم تمجيد و ستايش از ديگرى است و ستايش از يكى همراه با نكوهش از ديگرى مىباشد، درست مثل اينكه بحثهاى مربوط به ستايش و تمجيد از علم جداى از نكوهش از جهل نيست و نكوهش از جهل همراه ستايش علم است.
با اين حال مفهوم اين سخن آن نيست كه ما بحثهاى مربوط به تواضع را ناديده گرفته و به آنچه در بحث زشتى تكبر و استكبار گفتيم بسنده كنيم. بخصوص اينكه نسبتبين تكبر و تواضع به اصطلاح نسبت ميان ضدين است نه وجود و عدم. هم تكبر يك صفت وجودى است و هم تواضع و هر دو در مقابل يكديگر قرار دارند، نه از قبيل وجود و عدم كه سخن از يكى الزاما همراه با نفى ديگرى باشد.
در روايات اسلامى نيز به اين معنى اشاره شده است از جمله از على(ع) مىخوانيم: «ضادوا الكبر بالتواضع; به وسيله تواضع با تكبر كه ضد آن است مقابله كنيد».
با اين اشاره به قرآن باز مىگرديم و آيات مربوط به مساله تواضع را گلچين كرده، مورد بررسى قرار مىدهيم(هر چند آياتى كه به كنايه يا به ملازمه به آن اشاره مىكند بيش از اينها است).
1- يايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف ياتى الله بقوم يحبهم و يحبونه اذلة على المؤمنين اعزة على الكافرين... (سورهمائده،آيه54)
2- و عباد الرحمن الذين يمشون على الارض هونا و اذا خاطبهم الجهلون قالوا سلاما (سورهفرقان،آيه63)
3- واخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين (سورهشعراء،آيه215)
ترجمه
1- اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هر كس از شما، از آيين خود بازگردد(به خدا زيانى نمىرساند;) خداوند به زودى جمعيتى را مىآورد كه آنها را دوست دارد و آنان(نيز) او را دوست دارند; در برابر مؤمنان متواضع، در برابر كافران سرسخت و نيرومندند.
2- بندگان(خاص خداوند) رحمان، كسانى هستند كه با آرامش و بى تكبر بر زمين راه مىروند; و هنگامى كه جاهلان آنها را مخاطب سازند(و سخنان نابخردانه گويند)، به آنها سلام مىگويند(و با بى اعتنايى و بزرگوارى مىگذرند).
3- (اى پيامبر) بال و پر خود را براى مؤمنانى كه از تو پيروى مىكنند بگستر(و نسبتبه آنها تواضع و مهربانى كن).
تفسير و جمعبندى
در نخستين آيه مورد بحثسخن از گروهى از مؤمنان به ميان آمده كه مشمول فضل و عنايات الهى هستند هم خدا را دوست مىدارند و هم محبوب پروردگارند.
يكى از اوصاف بارز آنها اين است كه در برابر مؤمنان متواضعند: (اذلة على المؤمنين) و در برابر كافران نيرومند و قوى هستند (اعزة على الكافرين).
«اذلة» جمع «ذلول» و «ذليل» از ماده «ذل» (بر وزن حر) در اصل به معنى نرمى و ملايمت و تسليم است در حالى كه «اعزة» جمع «عزيز» از ماده «عزة» به معنى شدت است، حيوانات رام را «ذلول» مىگويند چون ملايم و تسليمند و «تذليل» در آيه ذللت قطوفها تذليلا اشاره به سهولت چيدن ميوههاى بهشتى است.
گاه ذلت در مواردى به كار مىرود كه معنى منفى دارد و آن در جايى است كه از سوى غير به انسان تحميل مىشود وگرنه در ماده اين لغت مفهوم منفى ذاتا وجود ندارد(دقت كنيد).
به هر حال آيه فوق دليل روشنى بر اهميت تواضع و عظمت مقام متواضعين است، تواضعى كه از درون جان انسان برخيزد و براى احترام به مؤمنى از مؤمنان و بندهاى از بندگان خدا باشد.
در دومين آيه باز اشاره به اوصاف برجسته و فضائل اخلاقى گروهى از بندگان خاص خداست كه در طى آيات سوره فرقان از آيه63 تا آيه 74 دوازده فضيلتبزرگ براى آنها ذكر شده است و جالب اينكه نخستين آنها همان صفت تواضع است، اين نشان مىدهد همان گونه كه «تكبر» خطرناكترين رذائل است، تواضع مهمترين يا از مهمترين فضائل مىباشد، مىفرمايد:
«بندگان خاص خداوند رحمان كسانى هستند كه با آرامش و بى تكبر بر زمين راه مىروند» (و عباد الرحمن الذين يمشون على الارض هونا)
«هون» مصدر است و به معنى نرمى و آرامش و تواضع است و استعمال مصدر در معنى اسم فاعل در اينجا به خاطر تاكيد است، يعنى آنها چنان آرام و متواضعند كه گويى عين تواضع شدهاند و به همين دليل در ادامه آيه مىفرمايد: «و اذا خاطبهم الجهلون قالوا سلاما; و هنگامى كه جاهلان آنها را مخاطب سازند(و سخنان نابخردانه گويند)، به آنها سلام مىگويند(و با بى اعتنايى و بزرگوارى مىگذرند)».
و در آيه بعد از آن سخن از تواضع آنها در برابر ذات پاك خداست مىفرمايد: «والذين يبيتون لربهم سجدا و قيما; آنها كسانى هستند كه شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قيام مىكنند(و به بندگى و عبادت مىپردازند)».
«راغب» در كتاب «مفردات» مىگويد: «هون» دو معنى دارد يكى از آنها خضوع و نرمشى است كه از درون جان انسان بجوشد كه اين شايسته ستايش است(سپس به آيه مورد بحث اشاره مىكند) و در حديث نبوى آمده است المؤمن هين لين.دوم خضوع و تذللى است كه از سوى ديگرى بر انسان تحميل شود و او را خوار كند.
ناگفته پيداست كه منظور از الذين يمشون على الارض هونا اين نيست كه فقط راه رفتن آنها متواضعانه است، بلكه منظور نفى هرگونه كبر و خودخواهى است كه در تمام اعمال انسان و حتى در كيفيت راه رفتن كه سادهترين كار است آشكار مىشود، زيرا ملكات اخلاقى هميشه خود را در لا به لاى گفتار و حركات انسان نشان مىدهند تا آنجا كه در بسيارى از مواقع از چگونگى راه رفتن انسان مىتوان به بسيارى از صفات اخلاقى او راه برد.
آرى عباد الرحمن (بندگان خاص خدا) نخستين نشانشان همان تواضع است، تواضعى كه در تمام ذرات وجودشان نفوذ كرده و حتى در راه رفتن آنها آشكار است و اگر مىبينيم خداوند در آيه37 سوره اسراء به پيامبرش دستور مىدهد «و لاتمش فى الارض مرحا; روى زمين با تكبر راه مرو» منظور فقط راه رفتن نيستبلكه هدف، تواضع در همه كار است كه نشانه بندگى و عبوديتخداست.
در سومين آيه روى سخن رابه پيامبر(ص) كرده،مىفرمايد:«بال و پر خود را براى مؤمنانى كه از تو پيروى مىكنند پايين بياور و(تواضع و محبت كن); واخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين»
«خفض» بر وزن «خشم» در اصل به معنى پايين آوردن است و «جناح» به معنى بال مىباشد. بنابراين «و اخفض جناح» كنايه از تواضع آميخته با محبت است، همانگونه كه پرندگان هرگاه مىخواهند به جوجههاى خود اظهار محبت كنند بال و پر خود مىگسترانند و آنها را زير بال و پر مىگيرند تا هم در برابر حوادث احتمالى مصون بمانند و هم از تشتت و پراكندگى حفظ شوند، پيامبر اسلام(ص) نيز مامور بود بدين گونه مؤمنان را زير بال و پر خود بگيرد!
اين تعبير بسيار ظريف و پر معنى نكات مختلفى را در عبارت كوتاهى جمع كرده است.
جايى كه پيامبر مامور به تواضع آميخته با محبت در برابر مؤمنان باشد تكليف افراد امت روشن است چرا كه پيغمبر سرمشق و الگو و «اسوه» براى همه امت است.
شبيه همين تعبير در آيه 88 سوره حجر نيز آمده است آنجا كه مىفرمايد: واخفض جناحك للمؤمنين كه باز مخاطب در آن شخص پيامبر است و مامور مىشود براى مؤمنان «خفض جناح» و تواضع آميخته با محبت داشته باشد.
شبيه اين تعبير با اندك تفاوتى در مورد فرزندان در مقابل پدران و مادران در سوره «اسراء» آمده، آنجا كه مىفرمايد: «واخفض لهما جناح الذل من الرحمة; بالهاى خود را در برابر آن دو(پدر و مادر) از محبت و لطف فرود آر(و تواضعى آميخته با احترام و محبت در برابر آنان داشته باش)».
از مجموع آنچه در آيات فوق آمده به خوبى استفاده مىشود كه قرآن مجيد نه تنها تكبر و استكبار را مورد مذمت قرار داده، بلكه نقطه مقابل آن يعنى تواضع و فروتنى را با تعبيرات گوناگون مورد تمجيد قرار داده است.
تواضع و فروتنى در روايات اسلامى
در منابع شيعه و اهل سنت احاديث فراوانى در مورد تواضع به چشم مىخورد كه بعضى در باره اهميت تواضع است و بعضى در باره علامت و آثار متواضعان و يا ثمره تواضع و حد و آداب آن مىباشد.
در اهميت تواضع تعبيرات بسيار جالبى در روايات آمده:
1- در حديثى از رسول خدا(ص) مىخوانيم: روزى فرمود: «مالى لاارى عليكم حلاوة العبادة؟! قالوا و ما حلاوة العبادة؟ قال التواضع!; چه مىشود كه شيرينى عبادت ر در شما نمىبينم؟ عرض كردند: شيرينى عبادت چيست؟ فرمود: تواشع است!»
ناگفته پيداستحقيقت عبادت نهايتخضوع در برابر پروردگار است. كسى كه شيرينى خضوع و تواضع در برابر خدا را دريابد در برابر خلق خدا نيز متواضع است.
2- در حديث ديگرى از اميرمؤمنان(ع) آمده است: «عليك بالتواضع فانه من اعظم العبادة; بر تو باد تواضع كه از برترين عبادات است».
3- از امام حسن عسكرى(ع) نقل شده است كه فرمود: «التواضع نعمة لايحسد عليها; تواضع نعمتى است كه سبب حسادت ديگران نمىشود».
معمولا هر نعمتى نصيب انسان مىشود مزاحمتهاى حسودان افزوده مىگردد و گاه اين حسادت چنان فضاى زندگى را تنگ مىكند كه زندگى بر صاحب نعمت مشكل مىشود، ولى تواضع از اين قاعده كلى مستثنى است، نعمتى است كه حسادت حسودان را برنمىانگيزد.
اين بحث دامنهدار را با حديث ديگرى از نبى اكرم(ص) پايان مىدهيم:
4- «يباهى الله تعالى الملائكة بخمسة: بالمجاهدين، والفقراء، والذين يتواضعون لله تعالى، والغنى الذى يعطى الفقراء و لايمن عليهم، و رجل يبكى فى الخلوة من خشية الله عز و جل; خداوند به پنج دسته از انسانها به فرشتگان مباهات مىكند: مجاهدان(راه خدا)، فقرا(و نيازمندانى كه دين خود را به دنيا نمىفروشند) و آنها كه به خاطر خدا تواضع مىكنند و ثروتمندانى كه بى منتبه مستمندان كمك مىنمايند و كسى كه در خلوت از خوف خدا گريه مىكند!»
در باره ثمرات و آثار مثبت تواضع نيز روايات فراوانى از معصومين به ما رسيده است كه چند حديث پر معنى را در ذيل مىآوريم:
در حديثى از امام اميرالمؤمنين(ع) مىخوانيم: «ثمرة التواضع المحبة و ثمرة الكبر المسبة!; ميوه درخت تواضع محبت است و ميوه(شوم) تكبر دشنام و ناسزاگويى مردم است!»
در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است: «بخفض الجناح تنتظم الامور!; با تواضع و محبت كارها نظم و سامان مىيابد!»
روشن است كه نظم جامعه جز در سايه همكارى و همدلى حاصل نمىشود و همكارى و همدلى مردم در صورتى ممكن است كه شخص مدير نخواهد خود را بر آنها تحميل كند و يا فخرفروشى كند و خود را برتر از ديگران قلمداد نمايد، هميشه مديرانى موفق هستند كه در عين قاطعيت متواضع و پر محبتباشند.
در حديث ديگرى از رسول خدا(ص) مىخوانيم: «التواضع لايزيد العبد الا رفعة فتواضعوا يرفعكم الله!; تواضع جز بزرگى بر انسان نمىافزايد پس تواضع كنيد تا خداوند شما را بلند مقام سازد!».
گاه چنين تصور مىشود كه تواضع انسان را كوچك مىكند در حالى كه اين يك برداشتسطحى و نادرست است، همواره مىبينيم افراد متواضع در جامعه مورد احترام و داراى عظمت و شخصيت هستند و تواضع بر منزلت آنها مىافزايد.
از احاديث اسلامى استفاده مىشود كه تواضع شرط قبولى عبادات و طاعات است، از جمله در حديثى از امام صادق(ع) آمده است: «التواضع اصل كل خير نفيس و مرتبة رفيعة... و من تواضع لله شرفه الله على كثير من عباده... و ليس لله عز و جل عبادة يقبلها و يرضيها الا و بابها التواضع، و لايعرف ما فى معنى حقيقة التواضع الا المقربون المستقلين بوحدانيته، قال الله عز و جل و عباد الرحمن الذين يمشون على الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما...; تواضع ريشه هر كار نيك و با ارزش است و مقام والايى است... و هر كس براى خدا تواضع كند خداوند او را بر بسيارى از بندگانش شرافت مىبخشد... و هيچ عبادتى براى خدا مورد رضا و قبول نخواهد بود مگر اينكه باب آن تواضع است و حقيقت تواضع را جز مقربانى كه مستقل در وحدانيتخداوندند درك نمىكنند، خداوند عز و جل مىفرمايد: بندگان خداوند رحمان كسانى هستند كه در زمين با تواضع راه مىروند و هنگامى كه جاهلان آنها را(با سخنان نامناسب) خطاب كنند، به آنها سلام مىگويند(و با بى اعتنايى مىگذرند).»
اين سخن را با حديثى كه از حضرت مسيح(ع) نقل شده است پايان مىدهيم. فرمود: «بالتواضع تعمر الحكمة لابالتكبر، كذلك فى السهل ينبت الزرع لا فى الجبل!; به وسيله تواضع، مزرعه علم و دانش آباد مىشود نه با تكبر، همان گونه كه زراعت در زمين نرم و هموار مىرويد نه بر روى كوه!»
كوتاه سخن اينكه: تواضع هم در زندگى علمى و فرهنگى انسان اثر مىگذارد(چرا كه افراد متكبر به خاطر تكبرشان از رسيدن به حق محجوبند) و هم در زندگى اجتماعى(چرا كه افراد متواضع از محبوبيت فوقالعادهاى در اجتماع بهره مىگيرند و همه مردم براى آنها احترام خاصى قائلند) و هم در رابطه انسان با خدا مؤثر است چرا كه روح عبادت، تواضع و كليد قبولى آن فروتنى است.
در مورد نشانههاى تواضع نيز روايات جالبى در منابع اسلامى وارد شده است، در حديثى از امام على بن ابى طالب(ع) مىخوانيم: «ثلاث هن راس التواضع: ان يبدء بالسلام من لقيه، و يرضى بالدون من شرف المجلس، و يكره الريا و السمعة; سه چيز است كه سرآغاز تواضع است: نخست اينكه انسان هر كس را ببيند ابتدا به او سلام كند و در پايين مجلس بنشيند و تظاهر ريا و سمعه را ناخوش دارد.»
در بعضى از روايات نشانههاى ديگرى نيز بر آن افزوده شده است، از جمله: ترك «مراء» و «جدال» يعنى انسان به خاطر برترىجويى با ديگرى بحث نكند و ديگر عدم علاقه به اينكه مردم او را بستايند.
1- تعريف تواضع
«تواضع» از ماده «وضع» در اصل به معنى فرونهادن است، اين تعبير در مورد زنان باردار كه مولود خود را به دنيا مىآورند به عنوان وضع حمل گفته مىشود و در مورد خسارت و زيان كرد و كمبود تعبير «وضيعة» به كار مىرود و هنگامى كه به عنوان يك صفت اخلاقى گفته مىشود مفهومش اين است كه انسان خود را پايينتر از آنچه موقعيت اجتماعى اوست قرار دهد، به عكس تكبر كه مفهومش برترىجويى و قرار دادن خويشتن برتر از موقعيت فردى و اجتماعى اوست.
بعضى از ارباب لغت «تواضع» را به معنى «تذلل» تفسير كردهاند و منظور از تذلل در اينجا خضوع و فروتنى و تسليم است.
مرحوم نراقى در «معراج السعادة» در تعريف تواضع مىگويد: «تواضع عبارت است از شكسته نفسى كه نگذارد آدمى خود را بالاتر از ديگرى ببيند و لازمه آن كردار و گفتار چندى است كه دلالتبر تعظيم ديگران و اكرام ايشان مىكند».
تعبير به «فروتنى» در فارسى دقيقا همين معنا را مىرساند و اين مساله از خلال گفتار و رفتار انسانها نمايان مىشود.
در حديثى از امام على بن موسى الرضا(ع) مىخوانيم، سؤال كردند: «ما حد التواضع الذى اذا فعله العبد كان متواضعا؟ فقال: التواضع درجات منها ان يعرف المرء قدر نفسه فينزلها منزلتها بقلب سليم لايحب ان ياتى الى احد الا مثل ما يؤتى اليه، ان راى سيئة دراها بالحسنة، كاظم الغيظ، عاف عن الناس، و الله يحب المحسنين; حد تواضع كه اگر انسان آن را انجام دهد متواضع محسوب مىشود چيست؟ فرمود: تواضع درجات و مراحلى دارد: يكى از مراحل آن اين است كه انسان قدر و موقعيت نفس خويش را بداند و در همان جايگاه با قلب سليم(و پذيرش درونى) جاى دهد، دوست نداشته باشد كارى در باره كسى انجام دهد مگر همانند كارهايى كه در باره او انجام مىدهند(همان گونه كه انتظار احترام از ديگران دارد بايد ديگران را محترم بشمارد و هر كارى را از سوى ديگران دون شان خود مىشمرد در باره ديگران دون شان بشمر.)»
هرگاه بدى از كسى ببيند آن را با نيكى پاسخ دهد، خشم خود را فروبرد، از گناهان مردم درگذرد و آنها را مورد عفو قرار دهد، خداوند نيكوكاران را دوست دارد.»
آنچه در اين روايت پرمحتوا آمده، در واقع نشانههاى تواضع است كه از طريق آن مىتوان به تعريف تواضع نيز آشنا شد.
در حديث ديگرى از امام باقر(ع) مىخوانيم: «التواضع الرضا بالمجلس دون شرفه و ان تسلم على من لقيت و ان تترك المراء و ان كنت محقا; تواضع آن است كه به كمتر از جايگاه شايسته خود در مجلس قانع باشى و هرگاه كسى را ملاقات كردى در سلام پيشى بگيرى و جر و بحث را رها كنى هر چند حق با تو باشد.»
حقيقت اين است كه تعريف تواضع از نشانههاى آن جدا نيست; چرا كه يكى از بهترين راههاى تعريف يك موضوع، ذكر نشانههاى گوناگون آن است(دقت كنيد.)
2- تواضع و كرامت انسان!
معمولا در اين گونه مباحثبعضى راه افراط را در پيش مىگيرند و بعضى راه تفريط، مثلا بعضى تصور مىكنند حقيقت تواضع آن است كه انسان خود را در برابر مردم خوار و بى مقدار كند و اعمالى انجام دهد كه از نظر مردم بيفتد و نسبتبه او سوء ظن پيدا كنند، آن گونه كه در حالتبعضى از صوفيه نقل شده است كه هنگامى كه در يك منطقه به خوشنامى معروف مىشدند مرتكب اعمال زشت و قبيحى مىشدند تا از نظر بيفتند، مثلا به بى بند و بارى در عبادات و خيانت در امانت مردم معروف شوند و مردم آنها را رها كنند و شايد اين كار را نوعى تواضع و رياضت نفس مىپنداشتند.
اسلام اجازه نمىدهد كسى به نام تواضع، خود را تحقير كند و در نظرها سبك و موهون سازد و كرامت انسانى خويش را پايمال كند، مهم اين است كه در عين تواضع، شخصيت اجتماعى انسان ضايع نشود و خوار و ذليل و بى مقدار نگردد. اگر تواضع به صورت صحيح انجام شود نه تنها چنين اثرى نخواهد داشتبلكه به عكس ارزش او در جامعه بالاتر مىرود. به همين دليل در روايات اسلامى از اميرمؤمنان على(ع) آمده: «بالتواضع تكون الرفعة; تواضع انسان را بالا مىبرد!»
مرحوم «فيض كاشانى» - رضوان الله عليه - تحت عنوان غاية الرياضة فى خلق التواضع مىگويد: اين فضيلت اخلاقى مانند ساير صفات اخلاقى داراى طرف افراط و تفريط و حد وسط است، حد افراط «تكبر» و حد تفريط «پذيرش ذلت و پستى» و حد وسط «تواضع» است. آنچه صفت فضيلت محسوب مىشود و قابل ستايش است همان كوچكى كردن بدون پذيرش پستى و ذلت است، سپس به ذكر مثالى در اينجا مىپردازد. مىگويد: كسى كه سعى دارد بر اقران و امثال خود برترى جويد و آنها را پشتسر اندازد متكبر است و كسى كه خود را بعد از آنها قرار مىدهد متواضع است، ولى اگر پارهدوزى بر دانشمند بزرگى وارد شود او از جاى خود برخيزد و او را به جاى خود بنشاند و كفش او را بردارد و پيش پاى او جفت كند و تواضعى در(حد يك عالم بزرگ) نسبتبه او روا دارد، اين تواضع نيست، نوعى تذلل محسوب مىشود، اين امر قابل ستايش نيست، چيزى شايسته ستايش است كه در حد اعتدال باشد و حق هر كس را نسبتبه او ادا كند، در برابر عالم به گونهاى و در برابر افراد ديگر به گونه ديگر.
متاسفانه آسيب ها و پيامدهاي ناشي از مصرف سيگار ، بسيار جدي و بعضاً جبران ناپذير هستند و اغلب سيگاري ها با اينکه از مضرات سيگار با خبرند ، ولي از روي عادت و به بهانه کسب آرامش و رفع خستگي ، اقدام به مصرف اين ماده خطرناک مي کنند و سلامت جسم و جان خود را به خطر مي اندازند... دوري از خانواده ، بيکاري ، محرکهاي رواني ، اصرار دوستان و خويشان و حتي علاقه شخصي ، کسب لذت و تقليد و خودنمايي ، از عوامل موثر در روي آوري به سيگار است . استعمال سيگار در نوجوانان ، بيشتر جنبه خود نمايي دارد و آرام آرام براي کسب لذت صورت مي گيرد . آغاز مصرف سيگار در سنين جواني و ميانسالي ممکن است تاثير چنداني بر خلقيات فرد نداشته باشد ؛ ولي تجربه استعمال سيگار تا قبل از بيست سالگي يعني در بحراني ترين سنين نوجواني ، به اين سبب که دوران شخصيت سازي نوجوان است و هر تجربه اي را تا آخر عمر فرا راه خود قرار مي دهد ، بسيار خطرناک است . يکي از دلايل اصلي روي آوري نوجوانان به سيگار، کنجکاوي در امتحان کردن آن است که اغلب ازطريق دوستان و همسالان تبليغ مي شود و آرام آرام براي ادامه اين تجربه ، بهانه هاي ديگري نيز فراهم مي شود . برخي از نوجوانان براي مخالفت با خانواده و رفع حقارتها به اين کار دست مي زنند و مي خواهند از اين طريق اعتماد به نفس بيشتري کسب کنند . رقابت با گروه همسالان از طريق خود نمايي ، بزرگترين دليل شايع براي آغاز کشيدن سيگار است . بسياري از پسران نوجوان سيگاري ، عقيده دارند که با هر پکي که به سيگارمي زنند ، احساس مردانگي مي کنند و اين شيوه به زودي جزئي از شخصيت آنها مي شود . تقليد از پدر و مادر و اطرافيان نيز تاثير زيادي در سيگاري شدن نوجوان دارد . اضطراب ، تنش ، محرکهاي شديد رواني و ناراحتي هاي خانوادگي عوامل عمده زمينه ساز براي روي آوردن به سيگار هستند . مسأله تاسف بار اين است که نوجوان سيگاري که ازطريق سيگار به آرامش کاذب دست مي يابد و با پنهان کردن مشکل خود از خانواده هر روز بيش از پيش به دوستان هم دردش روي مي آورد ، بهترين طعمه عاملان پخش مواد مخدر نيز خواهد شد. در اين ميان خانواده ها بيش از ديگر گروههاي اجتماعي در پيشگيري از سيگاري شدن نوجوانان نقش دارند .
مقدمه
یكى از مشكلات عمده اى كه نسل جوان جامعه با آن رو به روست،خطر اعتیاد و گرایش به مصرف مواد مخدر است. از آن جا كه مصرف این گونه مواد (انواع سیگارها، قرص ها، مخدرها و... ) در بین جوانان و نوجوانان رو به افزایش است، وظیفه والدین، مربیان و سایر نهادهاى اجتماعى براى آگاه ساختن قشر جوان از عواقب مصرف مواد مخدر به مراتب سنگین تر از قبل مى شود. آمار نشان مى دهد بالاترین رقم سنى معتادان در ایران را افراد ۲۷- ۲۱ساله تشكیل مى دهند. با توجه به این موضوع، والدین و مربیان باید سعى كنند با استفاده از روش ها و آموزش هاى لازم، بچه ها را از همان دوران كودكى و پیش نوجوانى با آثار زیان بار مصرف این گونه مواد و اثرات و پیامدهاى ناشى از آن بر جسم و روان شان مطلع سازند.
هر اندازه كه تأثیر دوستان و همسالان جوان بر او زیاد شود، نقش والدین و راهنمایانش براى هدایت او كم رنگ تر خواهد شد. هر اندازه والدین، جوان را به حال خود واگذارند، او را در برابر محیط و اجتماع آسیب پذیرتر ساخته اند و بعدها براى این تسلیم باید بهاى سنگین ترى بپردازند. والدین باید با درك تأثیر همسالان بر فرزندشان آنان را براى مقابله با فشارها و تحریكات موجود آماده كنند.
اغلب جوانان با گذر از دوران بلوغ و نوجوانى دچار تغییرات جسمى- روانى گوناگونى مى شوند كه تأثیرات زیادى بر رفتارها و عكس العمل هاى هیجانى آنها نسبت به اطرافیان مى گذارد. احساس نارضایتى، عصبانیت، بى حوصلگى، مخالفت، مبارزه جویى، عدم همكارى، بى اعتنایى و عیب جویى از جمله بدخلقى هایى است كه زندگى نوجوانان را دشوارتر از پیش مى كند. در مواردى این ویژگى هاى رفتارى- اخلاقى ِ نوجوانان به گونه اى است كه آنان را شدیداً مستعد آلوده شدن به انواع كجروى ها وآسیب هاى اجتماعى مى كند. این نوجوانان ارزش ها و معیارهاى اخلاقى والدین شان را كمتر مى پذیرند و بیشتر درصدد یافتن استقلال و اثبات خویشتن اند.
عوامل مؤثر در اعتیاد جوانان
تحقیقات نشان مى دهند، افرادى كه به انواع مواد مخدر اعتیاد پیدا كرده اند، اغلب اولین تجربه شان را به صورت تفریحى و در دوران نوجوانى كسب كرده بودند و به تدریج اعتیاد آنان، از حالت تفریح خارج شده و با تكرار و زیاد شدن میزان مصرف، معتاد شده اند. از آن جایى كه مصرف مواد مخدر همیشه رو به افزایش است، نوجوان نیز ابتدا با مقدارى كم شروع مى كند و چون با گذشت زمان، مقدار كم اولیه نیاز جسمى او را تأمین نمى كند، مجبور مى شود یا مقدار مصرف را افزایش دهد و یا فاصله زمانى مصرف را كوتاه تر كند كه در نهایت منجر به وابستگى شدید او به مواد و اعتیاد او مى شود. در نظر داشته باشید، رهایى از تجربیات منفى مكرر بسیار دشوار و طاقت فرسا است. گروهى دیگر از جوانان و نوجوانانى كه شروع به مصرف مواد مخدر مى كنند، اظهار مى دارند كه براى فرار از مشكلات و مسائل زندگى روزمره و داشتن احساسى بهتر از احساس فعلى شان دست به این كار زده اند.
به طور كلى، عوامل متعددى موجب اعتیاد جوانان مى شوند كه مهمترین آنها عبارت اند از:
1 - زمینه هاى خانوادگى:
الگوهاى نامناسب رفتارى اطرافیان منجر به تقلید كوركورانه نوجوانان از آنان مى شود.سیگار كشیدن، نوشیدن الكل، اعتیاد به مواد مخدر و سایر كجروى هاى اخلاقى در خانواده موجب بدآموزى و زمینه سازى براى شروع انحرافات و آسیب هاى اجتماعى در بچه ها (اعم از كودك و نوجوان) مى شود. در چنین خانواده هایى نوجوانان به جاى این كه به فكر انجام فعالیت هاى مثبت و سازنده باشند، مدام درصدد یافتن راه هایى براى مقابله با آثار این بحران ها هستند و در بدترین شرایط نیز خود درگیر آن مى شوند.
2 - فقر مادى خانواده
: به رغم این كه بین فقر مادى و اعتیاد به مواد مخدر هیچ ارتباطى وجود ندارد، ولى فقر عامل مهمى در معتاد شدن جوانان جامعه است، زیرا به دلیل تنگدستی و ندارى امكان دسترسى به بسیارى از امكانات آموزشى را از دست مى دهند و هیچ تخصص و حرفه اى پیشه نمى كنند و در نتیجه در بازار كار سهم عمده اى ندارند. همین امر موجب كشیده شدن گروهى از جوانان به سمت و سوى فروش مواد مخدر و امكان استفاده از آن قرار مى گیرند.
3 - عدم آگاهى و كم سوادى:
افرادى كه از سواد و تحصیلات كمترى برخوردارند، آسیب پذیرتر از افرادى هستند كه نسبت به مضرات و تأثیرات سوء مواد مخدر آگاهى دارند. هر چند نمى توان میزان تحصیلات افراد را عاملى براى مصرف این گونه مواد دانست، اما تحقیقات بسیارى نشان مى دهند كه هرچه سواد و میزان تحصیلات قشر جوان بالاتر باشد، كمتر به اعتیاد و استفاده از مواد روى مى آورند. براساس آمار ۶۶ درصد افراد معتاد، سوادى در سطح ابتدایى و كمى نیز در سطح متوسطه داشته اند.
هر اندازه والدین، جوان را به حال خود واگذارند، او را در برابر محیط و اجتماع آسیب پذیرتر ساخته اند و بعدها براى این تسلیم باید بهاى سنگین ترى بپردازند
4 - اختلافات خانوادگى:
آمارها نشان مى دهند، نوجوانانى كه والدین شان دچار مشكلات و مسائل اخلاقى- رفتارى هستند، بیشتر در معرض خطر اعتیاد و مصرف مواد مخدر هستند. مشكلات رفتارى خانوادگى منجر به عدم امنیت و فشار روانى بر جوانان و نوجوانان مى شود و آنان را از محیط امن خانواده دور مى سازد. همین امر موجب ارتباط بیشتر او با دوستان و گاه افراد مسئله دارى مى شود كه زمینه ساز بسیارى از مسائل اجتماعى بعدى مى شوند.
5-خصوصیات و ویژگى هاى جوانان و نوجوانان:
در خیلى از موارد مشاهده مى شود، نوجوانان و جوانانى كه مضطرب، پریشان، افسرده و منزوى هستند، مرتب دچار شكست هاى گوناگون تحصیلى- اجتماعى مى شوند وعزت نفس، خویشتن دارى واعتماد به نفس شان را از دست مى دهند و به سیگار، الكل، مواد مخدر و... به عنوان مفرّى براى رهایى از این مشكلات روى مى آورند.
6 - فشار دوستان و همسالان:
گروهى از نوجوانان به دلیل سازگارى با دوستان و همسالان شان و یك رنگ شدن با آنها چنان موجودیت فردى- خانوادگى خود را فراموش مى كنند كه در برابر هر تقاضایى سر تسلیم فرود مى آورند. هر چه روابط بین والدین و فرزندان نوجوان شان كاهش یابد، ارزش همسالان و روابط گروهى براى آنان بیشتر مى شود.
نقش خانواده در آگاه سازى جوانان و نوجوانان
براى پیشگیرى از عادات و رفتارهاى منفى و غیرسالم جوانان و نوجوانان، هیچ گاه نباید صبر كرد تا آنان با چنین مشكلاتى درگیر شوند و آن گاه درصدد یافتن راه حل و شیوه مقابله با آن برآیند. از طرف دیگر، با نادیده گرفتن و یا انكار واقعیات موجود، نه تنها نمى توان مشكلى را حل كرد، بلكه فرصت یافتن راه حل هم از دست مى رود. بهاى پیشگیرى مؤثر از اعتیاد جوانان، همانا هوشیارى همیشگى والدین و اعضاى مؤثر خانواده است.
جوانى نمایانگر رشد، بلوغ و تشكیل عادات پایدار فردى است. جوانى دوره اى است كه با گذر از انواع هیجان ها، آشوب ها و آشفتگى هاى روحى- روانى گوناگون به سوى رشد اجتماعى سالم در حال تحول است. نتایج تحقیقات بى شمارى نشان مى دهند، نوجوانان و جوانانى كه ارتباط صمیمانه و نزدیكى با اعضاى خانواده شان دارند و از بودن در جمع آنها احساس رضایت و شادى مى كنند، كمتر به دنبال رفتارهاى ناسالم مى روند.
از جمله راهكارهاى مؤثرى كه والدین مى توانند به منظور پیشگیرى از اعتیاد جوانان و نوجوانان به مصرف مواد مخدر به كار بندند، عبارت اند از:
1 - معیارهاى «خوب بودن» و «بد بودن» را به فرزندان شان یاد بدهند.
ارزش هاى پسندیده اخلاقى، رفتارهاى مناسب اجتماعى، انتظارات جامعه از یك نوجوان مسئول، اهمیت رشد و بالندگى نوجوان براى پیشرفت اجتماعى كه در آن زندگى مى كند و... را به آنها بیاموزند.
2 – به نوجوانان بیاموزیددر برابر اجراى مقررات و قوانین حاكم بر خانه، مدرسه و اجتماع، جدى، مسئول و هوشیار باشند.
رعایت آئین نامه هاى انضباطى و ضوابط و قوانین مدونى كه در مدارس اجرا مى شوند، مى تواند مانعى بر بسیارى از كجروى هاى اجتماعى شوند. اهمیت به نظم و انضباط، داشتن رفتارهاى موجه، شیوه تفكر سالم و... از نكات ارزشمندى است كه مى توان به نوجوانان و جوانان یاد داد. آنها باید بدانند كه هرگونه دسترسى به مواد مخدر چه جرایمى به دنبال دارد و چه مجازات هایى را باید متحمل شوند.
او همواره نظاره گر اعمال و رفتارهاى شماست. والدینى كه خود، سیگار مى كشند یا در مصرف داروهاى مسكن و خواب آور افراط مى كنند یا نگرش و دیدگاه شفاف و مشخصى در برابر مصرف مواد مخدر به فرزندان شان ارائه نمى كنند، راه را براى انحراف و تصمیم گیرى هاى نامناسب جوانان هموار مى سازند. به اختلاف بین حرف و عمل خود آگاه باشید. نوجوانان به این تناقضات بسیار حساس هستند و به راحتى ارزش ها و عقایدشان را زیر پا خواهند گذاشت.
4 -عزت نفس، خویشتن دارى و اعتماد به نفس فرزندتان را تقویت كنید.
فرصت ها و موقعیت هایى براى فرزند نوجوانتان پیش آورید تا او بتواند پیروزمندانه به اهدافش برسد. او را به دلیل توانایى ها و استعدادهایش تشویق و حمایت كنید. این كار به او كمك مى كند تا احساس خوبى نسبت به خودش پیدا كند. برداشت هاى جوان نسبت به توانایى ها و استعدادهایش مهمترین تأثیر را بر عزت نفس او مى گذارند. هنگامى كه والدین درمى یابند تجربه هاى دشوار زندگى، اعتماد به نفس و خویشتن دارى نوجوان شان را تحت تأثیر قرار داده است، باید به او كمك كنند تا با انتخاب راه و مسیر درست زندگى، خود را از انحطاط، تسلیم و بى ارزشى نجات دهد.
5 - ارتباط مؤثر و صمیمانه اى با نوجوان (یا جوان) برقرار كنید.
گوش دادن به صحبت هاى او، حمایت از رفتارهاى مثبت، پسندیده و سالم، توجه كردن به احساسات و عواطف او و پذیرش بى قید و شرط جوانان و نوجوانان به آنها كمك مى كند تا با ایجاد رابطه اى نزدیك و صمیمانه با والدین خود درصدد مقابله با بحران هاى زندگى برآیند. دیدگاه ها و اعتقادتان را با صبورى و انعطاف پذیرى به جوانان بیاموزید. اجازه دهید تا با بحث و گفت وگو احساس مسئولیت، ارزشمندى و خودكارآمدى در آنها رشد یابد. در دوران نوجوانى، فرزندان ما دست به شناخت، ماجراجویى، كنجكاوى و خطر كردن مى زنند، در این جا وظیفه والدین و مربیان است كه سعى كنند با گزینش روش هاى معقول و سنجیده راه رسیدن به استقلال فردى و رشد اجتماعى را براى آنها روشن سازند.
6 - فرصت هایى براى او ایجاد كنید تا مسئولانه درباره كارهاى روزانه خودش تصمیم گیرى كند.
به او یاد بدهید كه چگونه با افراد دیگر اجتماع ارتباط برقرار كند.مثلاً زمانى كه تنها در جمعى حضور دارد، چه باید بگوید، چه كار باید بكند و... در نظر داشته باشید اگر او فرد شلخته و بى بندوبارى نباشد، در مقابل تعارف دوستانش براى سیگار كشیدن و... مطیع نخواهد شد. هر اندازه كه تأثیر دوستان و همسالان جوان بر او زیاد شود، نقش والدین و راهنمایانش براى هدایت او كم رنگ تر خواهد شد. هر اندازه والدین، جوان را به حال خود واگذارند، او را در برابر محیط و اجتماع آسیب پذیرتر ساخته اند و بعدها براى این تسلیم باید بهاى سنگین ترى بپردازند. والدین باید با درك تأثیر همسالان بر فرزندشان آنان را براى مقابله با فشارها و تحریكات موجود آماده كنند. توان «نه گفتن» و داشتن رفتارى مستقلانه و صحیح را در آنان باید تشویق و تمجید كرد. باید به جوان یاد داد كه «نه گفتن» او دلیل بر احترام او به خودش است. از آنها بخواهید كه به هنگام احساس خطر، قدرت ترك محل را داشته باشند.
7 - نسبت به احساس افسردگى، بى حوصلگى و انزواطلبى فرزند نوجوان تان حساس و هوشیار باشید.
نوجوانى كه دچار افكار پریشان و مأیوس كننده مى شود، قابل تأمل و بررسى است، زیرا او اساساً پیامدهاى رفتارى خودش را نمى داند. افسردگى براى این گروه از نوجوانان ممكن است زمینه ساز بسیارى از آسیب هاى اجتماعى مثل روى آوردن به سیگار، مواد مخدر، اعتیاد، فحشاء، بزهكارى و... شود. والدین باید رفتارها و عادات فرزندان نوجوان شان را كه احتمال مى دهند به دلایلى منجر به افسردگى در آنان شود، مد نظر داشته باشند.
8 - واقعیت هاى اجتماع را به فرزند نوجوان (یا جوان)تان گوشزد كنید.
گروهى از والدین تصور مى كنند با مطرح نكردن مشكلات گوناگون جامعه و سرپوش گذاشتن بر حقایق تلخ زندگى، روش مناسبى براى حمایت از فرزندشان انتخاب مى كنند. در حالى كه آنان نیاز دارند تا اطلاعات صحیحى در باره مسائل جامعه اى كه در آن زندگى مى كنند، داشته باشند و در این زمینه بهترین راهكار آن است كه پدر و مادر سعى كنند با یافتن منابع و مدارك علمى و موثق، اطلاعات و دانسته هاى خانواده شان را ارتقا دهند و راهنماى معتمدى براى فرزندان شان باشند. هدایت سالم والدین و مربیان دلسوز، بسیار ارزشمندتر از دوستى هاى بحران زا و دشوار است.
به طور خلاصه آن چه والدین مى توانند درباره مواد مخدر به نوجوان شان بیاموزند، مى تواند در زمینه پزشكى (آسیب هاى بدنى ناشى از مصرف مواد مثل ابتلا بهایدز،هپاتیت و انواع بیمارهاى قابل انتقال از طریق تزریق) یا روان شناختى (آسیب هاى رفتارى ناشى از مصرف مواد مثل بزهكارى، فحشاء، جنایت و...) و یا حتى عواقب قانونى دستگیر شدن همراه با مواد مخدر و مسائل قضایى متعاقب آن باشد. آنها باید از همان ابتدا «مواد» را نپذیرند؛ آنها باید چنان تعلیم ببینند كه اساساً هیچ گرایشى به مواد مخدر پیدا نكنند و با قاطعیت تمام، دست رد به سینه دوستان و افراد ناباب جامعه بزنند. جوانان و نوجوانان مى توانند با استفاده از یادگیرى مهارت هاى زندگى و شیوه هاى حل مشكلات، راه هاى مقاومت و استقامت در برابر مصرف مواد را بیاموزند.
منظور از مهارت هاى زندگى، مهارت هایى است كه :
-نوجوان را براى ورود به اجتماع و زندگى جمعى آماده مى سازند.
- كودك و نوجوان در كنار آموزش علوم و فنون مختلف مى آموزد تا بتواند شناخت درستى نسبت به خود، سایر افراد و محیط برقرار سازد و به حل مشكلات خود و اجتماعش كمك كند.
-موجب پرورش استعدادها و توانایى هاى نوجوان مى شوند تا او بتواند با چالش ها و مشكلات زندگى روزمره مقابله كند.
بالاخره آن كه مهارت هاى زندگى عبارت اند از مهارت حل مسئله، مهارت تصمیم گیرى مناسب، مهارت برقرارى روابط اجتماعى با دیگران، اعتماد به نفس براى ورود به اجتماع، شناخت خطرات گوناگون، مهارت تفكر انتقادى، نوعدوستى و همدلى، شناخت هویت ملى خود، احترام به حقوق افراد، توانایى «نه» گفتن به خواسته هاى غلط دیگران، شناخت خود و استعدادهاى خود، انتخاب هدف هاى واقع بینانه براى زندگى، داشتن تفكر خلاق، روحیه استقلال طلبى و مسئولیت پذیرى، روش حل اختلاف، داشتن نگرشى مثبت به زندگى و....
نگرش ها و عاداتى كه بچه ها در دوران كودكى از پدر و مادر خود مى آموزند، پایه و بنیانى براى بسیارى از تصمیم گیرى هاى آینده آنان خواهد بود. اغلب نوجوانان ۱۳- ۱۲ ساله شاید هنوز آمادگى پذیرش خطرات و مضرات ناشى ازاعتیاد را نداشته باشند، اما به راحتى مى توانند درس هاى ساده اى درباره نحوه تصمیم گیرى صحیح، اطاعت از قوانین و مقررات خانه و مدرسه (اجتماع)، نحوه حل مسائل و مشكلات روزانه، مسئولیت پذیرى و تقویت خودپنداره شان یاد بگیرند. به عنوان پدر و مادرى آگاه به مسائل و مشكلات نوجوانان، همواره محبت كردن به آنان را باید به خاطر داشت، آنها باید دریابند كه مى توانند به پدر و مادر خود اعتماد كنند و نگرانى ها و تشویش هاى شان را در زندگى- هر چه كه باشد- با آنها در میان گذارند. نتایجى كه طى پژوهش هاى گوناگونى به دست آمده است نشان مى دهد، نوجوانانى كه از بودن در خانواده شان احساس رضایت و خشنودى داشته اند و روابط صمیمى و گرمى بین اعضاى خانواده وجود داشته است، كمتر به دنبالسیگار، الكل و انواع مخدرها بوده اند. این یافته ها نشان مى دهند كه قشر وسیعى از خانواده ها مى توانند با برقرارى روابط سالم بین اعضاى خود و آموزش هاى صحیح و زودهنگام فرزندان خود، آنان را از ابتلا به بسیارى از معضلات و گرفتارى هاى گوناگون اجتماعى نجات دهند. هیچ گاه نقش خودتان را بر افكار، اندیشه ها و آینده قشر جوان جامعه دست كم نگیرید.
تحقیقات نشان می دهد بزرگسالانی که در مدرسه موفق بوده اند کمتر به سیگارکشیدن، مصرف مشروبات الکلی یا مواد مخدر تمایل پیدا می کنند. بهگزارشسلامت نیوزبه نقل از پایگاه خبری ساینس دیلی زمانی که فرصت مصرف این گونهمواد فراهم می گردد دانش آموزانی که وضعیت مطلوبتری در مدرسه داشته اند کمتر درگیراین مسایل می گردند. بنابراین گزارش محققان معتقدند موفقیت و شکست تحصیلی افراددر بیشتر بزرگسالان زمانی خود را نشان می دهد که دانش آموز کلاس هشتم را به پایانبرده است یعنی درست همان زمانی که فرد نسبت به مصرف مواد تمایل می یابد. اینگزارش می افزاید: معدل فرد در کلاس هشتم ارتباط نزدیکی با سیگار کشیدن در آن زمان ودر آینده دارد.
سلام در لغت به معنای سلامتی، امنیت و صلح استکه در فارسی به درود ترجمه شده است.در اسلام، لفظ «سلام» برای تحیت انتخاب شده است؛ زیرا به معنای دعا برای سلامتی از آفتهای جسمی و دینی است؛ همچنین سلام کردن مسلمانان به یکدیگر به منزلهعهدی بین آنان برای حفاظت از جان و مال و آبروی آنان است .قرآن کریم نیز سلام کردن را تحیتی پربرکت و پاکیزه از جانب خداوند بر مؤمنان میداند: «فَسَلِّمُوا عَلی أَنْفُسِکمْ تَحِیةً مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُبارَکةً طَیبَةً.
در نظر معروف میان فقها میتوان با هر یک از چهار عبارت «سلامٌ علیک»، «السّلامُ علیک»، «سلامٌ علیکم» و «السّلام علیکم» سلام را آغاز کرددر این میان برخی از علماء تنها چهار ترکیب بالا را برای شروع سلام معتبر دانستهاندولی در مقابل، برخی گفتهاند که سلام کردن با هر عبارتی که عنوان تحیت و سلام بر آن صادق است، تحقق مییابد؛ خواه با ترکیب «سلام علیکم» باشد یا «علیکم السّلام» و یا حتی «سلام» به تنهایی
سلام یکی از نامهای خداوند است که در سه معنی به کار میرود. معنی اول آن از جملهصفات سلبیخداوند بوده و بیانگر تنزیه ذات حق از کاستیها است.بدین صورت صفت سلام بدان معناست که حق تعالی از کاستیهای منسوب به آفریدگان، مثل زوال و مرگ و... مبرّا است.شیخ صدوقدر تبیین این معنا و در تایید آن به تفسیر آیه «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ».میپردازد و میگوید: سلام خدا است و دار بهشت است و بهشت را از ان رو دارالسلام گفتهاند که از گزندهای دنیوی به دور است.معنی دوم سلام از جملهصفات فعلبوده و به معنی سلامت بخش است. سلام به عنوان صفتی ازصفات خداوندی، به معنی «معطی السلامة» است و سلامت از جانب او به بار میآید.همچنین معنای سومی برای سلام به عنوان صفت خداوند ذکر شده است که در این معنی سلام در معنای سلام دهنده، صفت ثبوتی و نیز از جمله صفات ذات خداوند محسوب میشود.
قرآنسلام را تحیتبهشتیاندانستهو به آن امر کرده است.درروایاتنیز سلام از سنتهایرسول خدا(ص)و ازمستحبات مؤکدشمرده شده است. در روایتی از پیامبر(ص) آمده است: «به کسی که بدون ادای سلام، لب به سخن گشود، جواب ندهید».[
امام باقر(ع(بهدرستی که خدای عز و جل آشکار کردن سلام را دوست دارد. فیض کاشانی در توضیح آشکار گفتن سلام مینویسد: منظور این است که به هر کس رسیدید سلام کنید و فرقی نمیکند او چطور فردی است
امام صادق(ع): هر کس بگوید «السلام علیکم»، ده حسنه برای اوست و هر که بگوید «السلام علیکم و رحمة اللَّه» بیست حسنه و هر که بگوید «السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته» سی حسنه برای اوست.در اداب اسلامی پاسخ هر سلام و تحیتی نیز مناسب است کاملتر از آن یا دستکم مطابق با آن باشد. خداوند در قرآن میفرماید: «وَ إِذا حُییتُمْ بِتَحِیةٍ فَحَیوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کلِّ شَیءٍ حَسیباً: هر گاه به شما تحیت گویند، پاسخ آن را بهتر از آن بدهید یا (لا اقل) به همانگونه پاسخ گویید! خداوند حساب همه چیز را دارد».[
همچنین هنگام سلام کردن فشردن دست غیر مسافر و در آغوش گرفتن مسافر مستحب است.
پیشی گرفتن در سلام به مسلمانان، مستحب مؤکد و ترک آنمکروهاست،مگر نمازگزار که برای او جایز در سلام کردن پیشی بگیرد.همچنین مستحب است انسان وقتی وارد خانهای میشود که کسی در آن نیست، بر خود اینگونه سلام کند: «السّلامُ عَلَینا مِنْ عِنْدِ رَبِّنا».[همچنین سلام کردن به حاضران در مجلس، هنگام برخاستن از آن و خداحافظی از آنان مستحب است؛اما در مستحب یا واجب بودنِ پاسخ به آن اختلاف نظر است.
سلام کردن زن به مرد نامحرم و عکس آن جایز است، مگر در صورتی که ترس ازگناهدر میان باشد. البته برخی به کراهت سلام کردن مرد بر زن جوان نامحرم تصریح کردهاند.
سلام کردن مستحب است؛ ولی پاسخ آن حتی بر نمازگزارواجباست.پاسخ سلامواجب فوریاست؛یعنی باید در پاسخ دادن شتاب کند.
وجوب جواب سلام به صورتکفاییاست و با پاسخ دادن فردی از میان جمع، از دیگران ساقط میشود.بنابر قول مشهور، پاسخ سلام باید به گونهای باشد که سلام کننده آن را بشنود؛اما برخی در وجوب آن تردید کردهاند؛بلکه بعضی در حال نماز، پاسخ آهسته را نیز جایز دانستهاند.
پاسخ سلامِ با واسطه،واجب نیست؛ هرچند مستحب است پاسخدهنده خطاب به واسطه بگوید: «علیک و علیهالسلام: بر تو و بر او سلام».[. پاسخ به سلام کتبی (نامه) نیز واجب نیست، بلکه مستحب است.
اول سلام گفتن برای نمازگزار جایز نیست؛ولی پاسخ به سلام بر او واجب است. بنابر قول مشهور، در پاسخ سلام در حال نماز باید جواب مثل خود سلام باشد؛ اینگونه که اگر کسی گفت «سلام علیکم»، بر نمازگزار واجب است در پاسخ او «سلام علیکم» بگوید و پاسخ دادن به عبارتهای دیگر، مثل «علیکم السلام»، جایز نیست.
به تصریح برخی، سلام کردن بهکافرجز هنگام ضرورت جایز نیست.در اینکه پاسخ سلام کافر واجب است یا نه اختلاف نظر وجود دارد.بنابر قول مشهور، در جواب سلام کافر «علیک» گفته میشود.ولی در جواز بیان کلمه «سلام» در جواب او اختلاف است.
اما بعد از تبیین علت این حکم،علامه طباطباییبه بیان استثنائات حکم پرداخته و میفرمایند:
چه بسا میشود که مصلحت اقتضاء کند انسان به ستمکاران تقرب بجوید برای اینکه دین خدا را تبلیغ کند، بطوری که اگر با آنها نسازد نمیگذارند تبلیغ دین در بین مردم صورت بگیرد و یا برای اینکه کلمه حق را به گوش آنها برساند، و این تقرب حاصل نمیشود مگر با سلام دادن به آنها، تا کاملا با ما مانوس شوند و دلهاشان با دل ما ممزوج گردد، به همین خاطر که گاهی مصلحت چنین اقتضا میکند رسول خدا(ص) نیز به این روش مامور شدند، در آیه: «فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ؛ پس (اکنون که چنین است) از آنان روی برگردان و بگو: سلام بر شما،»[، هم چنان که در وصف مؤمنین فرمود: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً؛ بندگان (خاص خداوند) رحمان، کسانی هستند که با آرامش و بیتکبّر بر زمین راه میروند و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام میگویند (و با بیاعتنایی و بزرگواری میگذرند»
ماده «س-ل-م» و مشتقات آن، صد و چهل مرتبه در قرآن کریم به کار رفته است[۵۱]. غروی در کتاب «السلام فی القرآن و الحدیث» معتقد است که سلام در قرآن در معانی متعددی بکار رفته است و با بررسی این کاربردها میتوان به این جمعبندی رسید که در نهایت سلام در قرآن دارای چهار معنی اصلی است[۵۲]:
1.به معنای اسم خداوند: «هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِک الْقُدُّوسُ السَّلَامُ» اوست خدای یکتایی که غیر او خدایی نیست، سلطان مقتدر عالم، پاک از هر نقص و آلایش، منزّه از هر عیب و ناشایست، ایمنی بخش دلهای هراسان.
2.ترک جنگ و صلح: «وَ لَا تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَی إِلَیکمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنً» و به آن کس که اظهار اسلام کند و به شما سر تسلیم فرود آورد نسبت کفر مدهید.
3.صلح ابتدائی جهانی: «یأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ ادْخُلُواْ فی السِّلْمِ کافَّةً»ای کسانی که ایمان آوردهاید همگی در صلح و آشتی درآیید.
4.تحیت و درود:.سلام در موارد زیادی در آیات به معنی تحیت بکار رفته است و این کاربرد میتواند با معانی دیگر سلام جمع گردد چرا که سلام در لغت معنای عامی دارد و شامل هر صحت و عافیتی میشود.وی در نهایت معتقد است که در ده آیه از قرآن سلام به معنی تحیت است.
«سَلام» (تسلیم) جزء پایانی نماز است که پس ازتشهدآخرنمازخوانده میشود. سلام از واجباتغیر رکنی نمازاست و در همه نمازها به جزنماز میتوجود دارد. سه سلام در آخر نماز خوانده میشود:
·«اَلسَّلامُ عَلَیک اَیهَا النَّبِی وَ رَحْمَةُ اللَّه وَبَرَکاتُهُ»؛ یعنی سلام بر توای پیغمبر و رحمت و برکات خدا بر تو باد.
·«اَلسَّلامُ عَلَینا وَ عَلی عِبادُ اللَّه الصّالِحینَ»؛ یعنی سلام از خداوند عالم بر نمازگزاران و تمام بندگان خوب او.
·«اَلسَّلامُ عَلَیکمْ وَ رَحْمَةُ اللَّه وَ بَرَکاتُهُ»؛ یعنی سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما مؤمنین باد.
در فرآیند تدریس معلم باید بتواند تاکتیکهایی را برای ساده سازی مواد آموزشی به کار برد . تا به یادسپاری مطالب برای دانشآموز عمیق گردد . رمز اینگونه یادگیری توجه به تفاوتهای فردی ست که اساس آن کارایی و اثربخشی معلم و در نتیجه بهرهوری است .
معلمی که اطلاعات زیاد دارد اما نمیتواند تدریس را با شیوهای درست انجام دهد کارایی دارد اما اثربخش نیست . معلم اثربخش کارهایش را درست انجام میدهد ، برنامه ریزی دارد ، دارای منش گفتاری مطلوب است و میتواند سؤالات ترغیبی چالش انگیز ایجاد کند .
چنین معلمی به نیازهای یادگیرنده حساس و آنها را تشخیص میدهد اهل تخصص ،دانش و انعطافپذیر است و میداند چگونه با برنامه ریزی زمان را در اختیار بگیرد .
بدون شک معلمان با دانستن ویژگیهایی از قبیل مصمم بودن ، صمیمیت ، جرات ، کارایی ، توان و کاردانی در هنر آموزش موفق هستند .
یکی از روشهای فعال تدریس معلم روش حل مسئله است در این روش معلم با طرح یک مسئله انگیزه را در دانشآموز ایجاد کرده و وی را وادار به گردآوری اطلاعات میکند و براساس همین اطلاعات فراهم شده قضاوت میکند . نکته مهم اینست که معلم باید دربارهی موضوع موردنظر اطلاعات و تسلط کافی داشته باشد و منابع مربوط به موضوع را به خوبی بشناسد و به دانشآموز انتقال دهد . در غیر اینصورت هدایت و رهبری او کمک زیادی به دانشآموز نمیکند از طرفی داشتن امکانات کافی نیز لازمهی کار است. به عنوان مثال در اختیار داشتن کتابخانهای مجهز و در صورت لزوم آزمایشگاه و امکان استفاده از آنها نیز ضروری به نظر میرسد .
حال با توجه به مقدمه فوق میخواهیم روش حل مسئله را بیشتر باز کنیم و به آن بپردازیم .
حل مسئله
حل مسئله فرایندی است برای کشف توالی و ترتیب صحیح راههایی که به یک هدف یا یک راهحل منتهی میشود . در موقعیتی که انسان با مسئلهای روبرو میشود ، باید بر موانع یا مشکلاتی که بر سر راه رسیدن به هدف وجود دارد ، غلبه کند . عامل اصلی در حل مسئله ، عبارت است از کاربرد تجربه قبلی فرد برای رسیدن به راه حل و پاسخی که پیش از آن برای انسان ناشناخته بوده است . حداقل در موقعیت ویژهای که شخص در آن قرار دارد ، تجربه ، دانش و مهارت گذشته ، پیشنیاز حل مسئله محسوب میشود . (صفوی – امان االه ۱۳۸۰)
روش حل مسئله یکی از روشها فعال تدریس است . مورگان و همکاران او مسئله را نوعی تعارض یا تفاوت بین موقعیت موجود و موقعیت دیگری که میخواهیم ایجاد کنیم ، تلقی میکنند . به دیگر سخن، انسانها در پی حل مسائل خود هستند و میکوشند برای هر موضوع حل نشدهای راه حلی بیابند.
اگر نظام آموزشی توانایی حل مسئله را به دانشآموزان یاد بدهد ، به یقین به اهداف خود دست خواهد یافت . زیرا هرچه قدرت تصمیمگیری و گزینش راهحل های مطلوب در فراگیرندگان افزایش یابد ، نیازهای روزمرهی خود را راحتتر رفع میکنند و موفق تر خواهند بود . یک ضرب المثل چینی میگوید : ” اگر به فردی یک ماهی بدهی ، یک وعده غذای او را فراهم آوردهای . اما اگر به او ماهیگیری بیاموزی ، غذای یک عمر او را تأمین کرده ای.” این موضوع نشان میدهد که باید به فراگیرندگان ، روش حل مسئله و تصمیم گیری را بیاموزیم و آ»ان را به روشهای گوناگون مسلح کنیم تا در موقعیتهای مناسب دست به انتخاب بزنند . تأکید نظامهای پیشرفتهای آموزشی ، به ویژه در مسائل پرورشی نیز ، بر همین است . باید روی کردهای روش حل مسئله را تقویت کنیم تا دانشآموزان بتوانند بنا به مقتضیات زمان ،اطلاعات و آموختههای خویش را تعمیم دهند و نیزوهای بالقوه را به فعل برسانند در گسترهی زندگی ،به رفتارهای مطلوب تبدیل کنند . (فضلی خانی – منوچهر ۱۳۸۶)
راههای حل مسئله
راههای مختلفی برای حل مسئله وجود دارد که برخی از آنها به شرح زیر است :
حل مسئله از طریق آزمایش و خطا
چنانچه با مسئلهای روبرو شویم که برای حل آن ، قاعده و اصول از پیش شناخته شدهای در اختیار نداشته باشیم ، آن را از طریق آزمایش و خطا حل میکنیم و بعنوان مثال ، چنانچه برای نخستین بار بخواهیم با دسته کلیدی که تعداد زیادی کلیدهای شبیه به هم دارد ، قفلی را باز کنیم ناچار باید با آزمایش و خطا ، یک یک کلیدها را امتحان کنیم تا به کلید اصلی برسیم . روش آزمایش و خطا قاعده و اصول معینی ندارد و موجب اتلاف وقت میشود تنها چیزی که از این رهگذر میآموزیم حل همان یک مسئله است ؛ اما قاعدهای فرا نمیگیریم که بتوانیم آن را برای حل سایر مسائل تعمیم دهیم .
حل مسئله از طریق بینش و شناخت
هنگامی که عناصر و روابط مربوط به یک مسئله برای انسان شناخته شده باشند ، میتوان آن را از طریق بینش و شناخت حل کرد . روش حل مسئله از طریق بینش به کشف قواعد و الگوی روابط و یا اصولی که در مسئله نهفته است ، دلالت دارد و به محض اینکه عوامل مذکور شناخته شوند ، مسئله مستقیماً حل خواهد شد. رفتار توأم با بینش دارای دو شرط است :
1. باید اصول اصلی شناخته و فهمیده شوند
2. منابع و وسایل موجود تغییر یابند و یا انطباق داده شوند تا حل مسئله از طریق بینش عملی گردد .
مثال : فرض کنیم که یک پیام سری با این ارقام ( ۴-۴۰-۸-۴۰) ارسال شده است برای حل این مسئله باید بدانیم ارقامی که به کار رفته اند ، چه ارتباطی با حروف الفبا دارند . وقتی کشف میکنیم که ارقام مزبور به ترتیب حروف ابجد هستند ، از طریق بینش ، مفهوم آن را دریافت و در حقیقت آن را حل میکنیم .
حل مسئله با روش تحلیلی
تحلیل تدریجی و گام به گام در جهت رسیدن به حل مسئله به فهم کامل کلیه مراحل و روابط مربوط نیاز دارد . این روش آمیزهای از روش آزمایش و خطا ، بینش و تفکر منطقی است . بسیاری از مسائل هندسی به این گونه حل میشوند . در سطوح بالاتر ،احتمالاً این روش همان روشی است که دانشمندان در برخورد با مسئله در پیش میگیرند . معمولاً دانشمندان برای حل مسائل پیچیده ، آنها را توصیف میکنند ؛ علت پدیدهها را تشریح مینمایند و دربارهی پدیده ها به پیشگویی میپردازند .
مانند :
۱- چگونه میتوان از تكثير و انتشار باكتري ها جلوگيري كرد ؟
۲- چه عواملي باعث فرسايش خاك مي شوند ؟
مدلهای مختلف حل مسئله :
برای روش حل مسئله ، مدلهای متفاوتی وجود دارد که مهمترین آنها را جان دیویی و جورج پولیا عنوان کردهاند .
مراحل روش حل مسئله مبتنی بر الگوی جان دیویی
1- مشخص کردن مسئله
در این مرحله ، تمام ابعاد مسئله تعیین و به فراگیرندگان تفهیم میشود .
2-جمع آوری اطلاعات براساس ساخت فرضیه
یک سلسله اطلاعات زمینهای جمع آوری میگردد و فرضیه براساس آنها حدس زده میشود .
3-فرضیه سازی
براساس نظریات و عقیدهی شخصی افراد ، حدس و گمان اولیه ساخته و فرضیه معرفی میگردد .
4- آزمایش فرضیهها
روشهای تحقیق و بررسی برای یکایک فرضیهها پیش بینی میشود . دانشآموزان از طریق چند روش ، فرضیهها را مورد آزمایش قرار میدهند ، نتایج را ثبت میکنند و در طی اجرای راه حلهای متفاوت ، درستی یا نادرستی فرضیه ها را مشخص میکنند .
5-نتیجه گیری ، تعمیم و کاربرد
پس از این که اطمینان حاصل شد که نتیجهی اجرای روشها قابل دفاع است ، آنها را در حکم فرضیههای قابل قبول ، تأیید و برای تعمیم کاربرد و استفادهی دیگران معرفی میکنند .
برای اجرای صحیح و مؤثر این الگو ، رعایت نکات زیر ضروری است :
1. موضوعاتی که برای تدریس انتخاب میشود ، باید با شرایط و خصوصیات مراحل الگو متناسب باشد .
2. در هریک از مراحل ، باید گروههایی تشکیل گردد و بحث و گفتگو ساماندهی شود .
۳ - اطلاعات مقدماتی برای بعضی از موضوعات ، به ویژه روشهای تحقیق و آزمایش و ساخت فرضیه، باید به نحو مطلوب ارائه شود .
۴ - دانشآموزان باید برای اجرای صحیح مراحل ، به نحو مناسبی راهنمایی شوند و به صورت غیرمستقیم هدایت گردند .
5- روشهای جمع آوری اطلاعات و منابع اطلاعاتی ، به دانشآموزان معرفی شود .
۶ - به روشهای غیر معمولی که دانشآموزان ارائه میدهند ، توجه شود ؛ زیرا ممکن است این روشهای غیرعادی ، خلاقانه باشند .
۷ - فراگیرندگان باید تشویق شوند و از روشهای گوناگونی برای حل مسائل استفاده کنند و از اجرای یک روش یکنواخت و معمولی بپرهیزند .
اجرای نمونه تدریس به روش حل مسئله ( مدل جان دیویی)
پایه تحصیلی : پنجم دبستان
ماده درسی :علوم تجربي موضوع : نور و رنگ
راهبرد ایجاد انگیزه
اجرای مراحل روش
مرحلهی نخست :مشخص کردن مسئله
معلم : ” دوستان گرامی و دانشآموزان کوشا ، امروز مسئلهای پیش روی ماست که میخواهیم با یک روش علمی ، آن را بررسی کنیم ، همان طور که میدانید ، یکی از ویژگیهای بارز یک محقق و دانشمند، شناخت مسئله ، بررسی آن و رسیدن به یک واقعیت علمی است . در این درس ، باید بسیاری از موقعیتهای کار تحقیق را تجربه کنید و بکوشید در مدار علم و تفکر منطقی و حدس و گمان علمی حرکت کنید . بنابراین حوصله ، جدیت و مقاومت ، در این کار نقش مهمی ایفا میکند .
مسئلهی امروز ما این است :
رنگين كمان چیست ؟ چه عاملي باعث به وجود آمدن رنگين كمان مي شود؟ آيا ما هم مي توانيم رنگين كمان درست كنيم ؟ همهی شما واژههای به کار رفته در این مسئله را درک میکنید اما اگر در مورد مفاهیم اشکالی دارید ، سؤال کنید . “
مرحله دوم :جمع آوری اطلاعات برای ساخت فرضیه
معلم : برای این که بتوانید جوابهایی برای سؤالات پیدا کنید . باید از مطالعهی کتاب و گفتگو با دوستان ، به جمعآوری اطلاعات بپردازید ، زیرا ارائهی یک فرض ، به پیش دانستههایی نیاز دارد . یادآوری میکنم که حدس و گمان و فرض ، بر یک رشته اطلاعات مبتنی است و بدون داشتن ذهنیت قبلی نمیتوان به این اقدام دست زد . ( معلم براساس تواناییهای دانشآموزان و امکانات موجود ، زمان مناسبی پیش بینی میکند . )
مرحله سوم :فرضیه سازی
پس از بررسیهای مقدماتی ، هریک از دانشآموزان به صورت انفرادی یا گروهی ( ترجیحاً گروهی) فرضیههایی پیشنهاد میکنند . طبیعی است که ممکن است اکثر فرضیهها نادرست باشد . اما لذت روش حل مسئله در این است که با تحقیق و بررسی علمی ، به درستی یا نادرستی فرضیهها پی ببریم . بعضیها گمان میبرند که ثابت کردن درستی فرضیه کار ارزشمندی است و اگر فرضیهای ثابت نشود ، کاری انجام نشده و تحقیق شکست خورده است . در حالی که چنین نیست و فرایند فرضیه سازی و نحوهی بررسی و کنترل آن بسیار مهم است و هر نتیجهای اعم از مثبت یا منفی ، از اعتبار علمی فعالیت نمیکاهد .
باید توجه داشت که امکان دارد دانشآموزان ، فرضیههای زیر را پیشنهاد کنند :
گروه یک : دلیل شكل گيري رنگين كمان نوع آب و هواي موجود مي باشد.
گروه دو : دلیل تشكيل رنگين كمان وجود ذرات ريز آب در هوا است.
گروه سه : نور خورشيد درشكل گيري رنگين كمان تاثير دارد.
مرحله چهارم : آزمایش فرضیهها
در این مرحله ، معلم از دانشآموزانی که فرضیهای پیشنهاد کردهاند ، میخواهد که با استفاده از وسایل یا دلایل نظری ، از فرضیهی خود دفاع کنند . امکان دارد برای این مرحله وقت زیادی صرف شود که معلم باید این وقت را با توجه به توانایی شاگردان مشخص کند .
در این جا ، منظور از بررسی فرضیه این است که دانشآموزان ، متغیرهای اعلام شده در فرضیهها را در محیطهای گوناگون آزمایش کنند .
مرحله پنجم :نتیجه گیری ، تعمیم و کاربرد
معلم : ” از تلاش شما متشکرم . همهی گروهها با جدیت زیادی کار کردید . من ، بدون این که به نتایج فکر کنم ، تلاش را مثبت ارزیابی میکنم که به اهداف زیادی رسیدهایم . حالا زمان آن است که گروهها ، به ترتیب ، مراحل انجام دادن کار و فرضیهی خود را بیان کنند و نتایجی را که به دست آوردهاند ، مطرح سازند . بقیه دانشآموزان هم باید خوب گوش کنند و نظر خود را بیان دارند . “
همهی گروهها گزارش خود را ارائه میدهند و در جریان این مرحله ، فرضیههای آنان بررسی و آزمایش میشود . در پایان فرضیه های ثابت شده به مثابه یک اصل پذیرفته میشود و تأیید میگردد.
در این مرحله ، منظور از تعمیم و کاربرد آن است که با انجام دادن آزمایشهای مشابه ، به درستی فرضیه پی ببریم و بتوانیم آن را به همهی موقعیتهای مشابه تعمیم دهیم . در پایان درس ، معلم باید ذهن دانشآموزان را به اجرای مراحل تحقیق به روش حل مسئله ، در امور زندگی جلب کند و از آنان بخواهد برای رسیدن به اهداف خود ، اطلاعات صحیحی جمعآوری کنند و به بررسی و تجزیه و تحلیل آنها بپردازند .
ارزشیابی پایانی
1. مراحل انجام دادن یک آزمایش و تحقیق را بیان کنید ؟
2.دلایل شكل گيري رنگين كمان را نام ببرید .
ارائه تکلیف
الف) تکلیف تمرینی
1. با چه آزمایشهایی میتوان رنگين كمان را به وجود آورد؟
2. نور خورشيد از چه رنگ هايي درست شده است؟
ب) تکلیف بسطی و خلاقیتی
۱٫ بارش باران چه پدیدههایی را به وجود میآورد ؟
۲٫ اگر نور نبود ، چه می شد ؟
مراحل روش حل مسئله به روش جورج پولیا
جورج پولیا مراحل حل مسئله را به ترتیب به صورت ذیل بیان نموده است :
1- درک و فهم مسئله
2- نقشه کشی یا طراحی برای حل مسئله
3- اجرای نقشه و راهبردهای انتخاب شده
4- بازنگری و کنترل
دیدگاه فلسفی روش حل مسئله
فلاسفه بسیاری روش حل مسئله را بهترین روش برای انتقال اطلاعات به فراگیر بیان کرده اند . در ذیل به تعدادی از مکاتب و نظرات آنها می پردازیم :
مکتب پراگماتیسم و تعلیم و تربیت:
فلسفة پراگماتیسم به معنای فلسفة تجربی، آزمایشی و حسی است. این فلسفه، یک فلسفة تمام عیار آمریکایی است که منبع هر گونه تصمیم گیری را عقل انسان می داند و معتقد است که ارزش هر اندیشه و تفکری به فایدة عملی آن وابسته است. جان دیویی، فیلسوف آمریکایی بیشترین نظریه ها را در این مکتب در زمان معاصر مطرح کرده است و معتقد است که آنچه را که به غرایض انسان نسبت می دهند محصول فرهنگ جامعه است.( این نظریه در مقابل نظریة فروید است)
روش تدریس در مکتب پراگماتیسم:
روش تدریس کاملاً فعال، تجربی، برنامه ریزی شده و با توجه به رغبتها و انگیزه های دانش آموزان و بر اساس فعال بودن آنها مبتنی است. محور اصلی تربیت، دانش آموز است که باید آنچه را که برای زندگیش مفید است بیاموزد و تجربه کند. معلم باید به دانش آموزان مطالب تازه را بیاموزد و تا زمانی که مطلب جدید مورد توجه او قرار نگرفته و زمینه ای برای آموزش مطالب جدیدتر فراهم نکرده مطلب دیگری به آنها نیاموزد. زیرا اگر تجربه ای باعث انگیزش رغبت دانش آموز نشود؛ نمی تواند زمینة تجربة تازه تر را در او ایجاد کند. مطلب تازه باید به عنوان وسیله ای جهت رفع اشکال و حل مساله ارائه گردد.
دیدگاه صاحب نظران تعلیم تربیت در باره ی روش های تدریس فعال
سقراط:سقراط جزو اولین اشخاصی است که به روش های فعال در تدریس اشاره کرده است.جمله ی معروف او مبنی بر: (همان طور که مادرم مامااست،من هم مامای دانش هستم و سعی می کنم دانش را از درون افراد بیرون بکشم) حاکی از تلاش دو جانبه ی معلم و دانش آموز برای اکتشاف است.
ژان ژاک روسو :روسو یادگیری را امری بیرونی می دانست که می بایست از طریق بررسی ،آزمایش و…. کشف شود.
ژان پیاژه:
۱- روش آموزشی بایدبر اساس فعالیت دانش آموز باشد.
۲- فراگیران باید شخصا قواعد را کشف کنند
۳- دانش آموزان باید به مرحله ی خود رهبری در یادگیری و آموختن برسند.
۴- کمک به دانش آموزان درجهت رسیدن به استقلال فکری.
پیاژه در تدریس به کشف قواعد و خود راهبری بسیار تاکید دارد.
محاسن و محدودیتهای روش حل مسئله :
محاسن :
۱- در این الگو شاگردان احساس مسئولیت بیشتری می کنند و رضایت خاطر بیشتری دارند و هنگام موفقیت و یا شکست ، خود را مسئول می دانند ، نه معلم را .
۲- در این الگو رشد شاگرد هدف است ، نه محتوا و مفاهیم آموزشی . بنابراین ، تمام جنبه های روانی ، اجتماعی و سرانجام کل شخصیت شاگردان مورد توجه قرار می گیرد.
۳- در این روش شاگردان مطالب را برای نمره یاد نمی گیرند ، بلکه کاربرد معلومات خود را می دانند و به هنگام مواجهه با مسأله جدید ، توانایی حل آن را دارند .
۴- فارغ التحصیلان چنین الگویی افرادی خلاق و نوآور و پذیرای تغییرات مربوط به فنآوری خواهند بود .
محدودیتها :
۱- این روش نیاز به معلمان مجرب و پژوهشگر دارد .
۲-اجرای چنین الگویی نیاز به فضا و امکانات آموزشی مناسب دارد .
۳- تعداد شاگردان در هر کلاس باید محدود باشد . ( اگر چه به طور قطع نمی توان گفت که وجود چند نفر در یک کلاس کافی است . این تعداد بستگی به توانایی معلم ، امکانات مالی ، وسایل و روشها و هدفهای آموزشی دارد ) ولی بطور کلی ، تعداد شاگردان در هر کلاس نباید از ۲۰ نفر تجاوز کند .
نتیجه گیری :
تدریس یک فرآیند است و عوامل متعددی در آن نقش دارند . همه عوامل قابل مطالعه و کنترل نیستند . معلم باید در شرایط خاص ، چارچوبی محدود از فرآیند تدریس را به عنوان الگو انتخاب کند و مورد بررسی و تجزیه وتحلیل قرار دهد تا بتواند فعالیتهای آموزشی خود را به نحو مطلوبی سازماندهی کند .
الگوی حل مسئله یکی از روشهای تدریس فعال محسوب می شود که مورد توجه بسیاری از صاحبنظران است . این الگو به دلیل فعال و سهیم بودن شاگردان در فعالیتهای آموزشی ، یکی از بهترین الگوهای تدریس به حساب می آید . البته اجرای چنین الگویی بدین معنی نیست که مسئولیت کلیه امور با شاگردان باشد ، بلکه آنان در فرایند آموزشی نقش فعال دارند و بیشتر مفاهیم و نکته هایی را می آموزند که بر نیازهایشان منطبق باشد .
الگوی حل مسئله دارای مراحلی است :
1- طرح مسئله
۲- جمع آوری اطلاعات ۳ -ساختن فرضیه
۴- آزمایش فرضیه
۵- نتیجه گیری .
از جمله مکاتبی که در موافق این روش بودند می توان از مکتب پراگماتیسم نام برد که جان دیویی در این زمینه نظرات فراوانی را اعمال نمود .
به هر حال روش الگوی حل مسئله یک روش فعال تدریس است که معلم با طرح یک مسئله ، شاگرد را به فعالیت وا می دارد و در جهت حل مسأله او را راهنمایی می کند .
منابع
فارسی
۱- شعبانی ، حسن ( ۱۳۸۷) – مهارتهای آموزشی و پرورشی (روشها و فنون تدریس) جلد اول – انتشارات سمت .
۲- فضلی خانی ، منوچهر ( ۱۳۸۶) – روشهای فعال و اکتشافی در آموزش – انتشارات آزمون نوین .
کنش پژوهی درواقع یکی از رویکردهای بسیار مهمی است که در این سالها توجه بسیاری از معلمان و دانشجویان را برانگیخته است. دانشجویان دانشگاه فرهنگیان و معلمان در رابطه اجحاف دارند.آنهابا این مقوله کارورزی سه خود را ثبت می کنند.در چرخه بهبود وضعیت کارآموزی که بر چشم انداز، مشاهده و اصلاح طراحی آموزشی متمرکز است درگیر می نمایند. معلمان و دانشجو معلمان به تدریس می پردازند.آنها فرصت کمی برای چنین مقوله ای دارند. طراحی آموزشی بر اساس معماری نوین تدریس بخشی از کنش پژوهی و کارورزی سه است .در آن معلمان و دانشجویان بیشتر متوجه یادگیری دانش آموزان می شوند .
تعریف کنش پژوهی
در رابطه با تعریف کنش پژوهی نظر بانک فایل پژوهشی معلمان این است که کنش پژوهی یکی از موثرترین فرایندهای اثربخشی فعالیت دانشجویان است. و برای یاری رساندن به خود و دانش آموزان برای کارورزی و غلبه بر ترس از تغییرمی باشد. همچنین ترویج خلاقیت و تفکر انتقادی را به ارمغان دارد. وآزمایش درآوردن طراحی آموزشی و الگوهای برتر تدریس است. ازاین رو، می توان گفت که کنش پژوهی در افزایش سطح دانش معلمان و یادگیری دانش آموزان نقشی بی بدیل دارد.
فرصتهای یادگیری و نگرش به کاربرد کارورزی سه و استفاده از الگوهای برتر تدریس در معلمان کنش پژوه بیشتر از معلمان عادی است.
کنش پژوهی یعنی چه
آیا در پی آنید که کنش پژوهی یعنی چه ؟.باید گفت که کنش پژوهی، به اجرا درآوردن آموخته های طراحی آموزشی در کارورزی سه و اجرای آن در مدرسه و کلاس درس است. این مدل پژوهش دانشجو معلمان تلاش می کند که آنان را در فرایند طرح سؤال بیاورد.همچنین برنامه ریزی، عمل، مشاهده فعال، بازخورد و بازاندیشی و یادگیری گرد هم آورد . به تبادل نظر، تجربه، و یادگیری از یکدیگر ترغیب سازد. این گونه موارد در کل کارورزی سه نامیده می شود.
کنش پژوهی به عنوان یک روش جدید
کنش پژوهی یکی از روش های جدید برای توسعه فکری دانشجویان است. و به بهبود فرایند تدریس در کلاس های درس می پردازد. این برنامه در کشور ما، برای اولین بار در آموزش و پرورش اجرا شد . موارد و فاکتورهای موثر از اجرای برنامه کنش پژوهی شامل ایجاد فرصت های یادگیری، آگاهی از نظریههای آموزشی است. همچنین استفاده از وسایل آموزشی و کمک درسی، افزایش دانش و مهارتهای معلمی، ترغیب دانشآموزان به کار گروهی در کلاس بوده است.
کنش پژوهی
حال اجرای یک نمونه کنش پژوهی می تواند مجدداً این سنّت مورد غفلت قرار گرفته در کار معلمی را احیا کند.تجربیات برتر سنجش و ارزشیابی از آموخته های دانش آموزان به عنوان یکی از مهارت های ضروری در حرفه ی معلمی است و عدم آشنایی با این مقوله موجب قضاوت و داوری نادرست از آموخته های فراگیران می شود .در تربیت معلم و رشته های دبیری درسی تحت عنوان «تجربیات برتر سنجش و ارزشیابی » تدریس می شود.در این درس معلمان با شیوه طراحی سؤال های امتحانی ،اجرای امتحان و تحلیل امتحانات اجرا شده آشنا می شوند اما این آموخته ها نیز مثل الگوی تدریس پس از مدتی به فراموشی سپرده می شوند که اجرای کنش پژوهی می تواند مجدداً موجب باز یادآوری مباحث تجربیات برتر سنجش و ارزشیابی و یا مراجعه مجدد معلمان به کتاب های مربوطه شود و زمینه لازم را برای افزایش مهارت های ضروری معلمی در آنان فراهم آورد.
روسازيها معمولاً تحت تأثير عوامل زيادي قرار دارند و از اين نظر طرح آنها در مقايسه با طرح پلها و ساختمانها و ساير ابنيه فني از پيچيدگي بيشتري برخوردار است. يكي از اشكالات مهم در طرح روسازيها متغير بودن عواملي است كه در طرح روسازي مؤثرند. به علت طول زياد يك راه يا محوطه يك فرودگاه و با توجه به اين امر كه شرايط جوي، خصوصيات خاك زمين طبيعي و نوع و تعداد وسائل نقليه در طول راه متغير است، مهندس طراح با عواملي كه به شدت در طول راه تغيير مي كند، روبرو است. پيچيدگي اين مسئله با توجه به اينكه هر يك از اين عوامل در هر نقطه مقدار ثابتي نبوده و در مواقع مختلف سال نيز متفاوت است، بيشتر مي شود. بالاخره با توجه به اينكه حجم مصالح مصرفي در راهسازي قابل توجه است و معمولاً از نقطه نظر اقتصادي حمل اين مصالح در مسافت هاي زيادي مقرون به صرفه نمي باشد، سبب مي شود كه مهندس طرح راه را در اغلب موارد اختيار چنداني نيز در انتخاب نوع مصالح نداشته و اين امر نيز به نوبه خود به محدوديت ها و پيچيدگي هاي طرح روسازي مي افزايد.
عوامل مؤثر در طرح روسازيها را مي توان به 6 گروه تقسيم كرد كه عبارت اند از:
روش طرح روسازي معمولاً به اين نحو است كه ابتدا با بررسي هاي ژئوتكنيكي خاك بستر روسازي، منابع مصالح، شرايط اقليمي و جوي منطقه و آمد و شد احتمالي وسائل نقليه چندين طرح كه از نقطه نظر فني قابل قبول هستند انتخاب مي شود. سپس با بررسي اين طرحها، طرحي كه از نقطه نظر اقتصادي بهترين است به عنوان طرح نهائي انتخاب مي شود.
انواع روسازي ها
روسازيها داراي انواع مختلف هستند كه از نقطه نظر نحوه گسترش تنش در آنها و نحوه تحمل بارهاي وارد آنها را مي توان به دو دسته كلي روسازيهاي انعطاف پذير و روسازيهاي سخت تقسيم كرد. روسازيهاي انعطاف پذير كه شامل انواع روسازيهاي آسفالتي و شني مي باشند روسازيهايي هستند كه در آنها از لايه هاي با سختي (ضريب ارتجاعي) كم استفاده مي شود. اين نوع روسازيها بارهاي خارجي را بدون گسترش زياد و در يك سطح نسبتاً كوچك به خاك بستر روسازي منتقل مي كنند. در مورد روسازيهاي قابل انعطاف، خاك بستر نقش فوق العاده مهمي را در طرح روسازي بازي مي كند و از اين نظر بررسي و مطالعه خاك بستر روسازي بايد با دقت بيشتري انجام شود.
روسازيهاي سخت كه شامل روسازيهاي بتني هستند، روسازيهائي مي باشند كه در آنها از يك يا چند لايه با سختي زياد استفاده مي شود. اين نوع روسازيها بارهاي خارجي را بدون تغيير شكل زياد صفحه بتني در يك سطح نسبتاً وسيع به خاك بستر روسازي منتقل مي نمايند. روسازيهاي بتني خود انواع مختلفي به شرح زير دارد كه در فصول مربوط مفصلاً شرح آن آمده است:
1- روسازيهاي بتني با دال ساده ( دال غيرمسلح)
2- روسازيهاي بتني با دال مسلح
3- روسازيهاي بتني با دال (فولاد) يكسره
4- روسازيهاي بتني پيش تنيده
5- روسازيهاي بتني با رشته هاي فولادي.
حداقل مقاومت مصالح سنگي معمولاً بر حسب CBRتعيين مي شود. حداقل مقاومت مصالح سنگي بستگي به موقعيت لايه مورد نظر در سيستم روسازي، نوع بارگذاري ها ( راه- فرودگاه) و نظر طراح دارد.
هر اندازه لايه مورد نظر در عمق بيشتري قرار داشته و يا ميزان بارهاي وارد كمتر باشد حداقل مقاومت را مي توان كمتر اختيار نمود.
به موجب آيين نامه سازمان برنامه، انستيتوآسفالت و FAA حداقل مقاومت مصالح سنگي زير اساس و اساس به ترتيب به 20 و 80 درصد محدود شده است. حداقل مقاومت مصالح رويه هاي شني طبق آيين نامه سازمان برنامه 80 درصد مقرر شده است. كليه اين مقادير براي نمونه هاي اشباع شده مي باشد.
اجراي لايه هاي زير اساس و اساس و رويه شني
مقاومت و قدرت باربري لايه هاي زير اساس، اساس و رويه شني تابعي از تراكم آنهاست. اين لايه بايد در ضخامت هاي كم ( 15 سانتيمتر) پخش و در درصد رطوبت بهينه كوبيده شوند. پخش مصالح هر لايه بايد پس از اتمام عمليات پخش و كوبيدن لايه زير آن انجام شود. پخش مصالح ممكن است به وسيله پخش كن مكانيكي يا كاميون هاي پخش كن و يا تيغه گريدر انجام شود. ساده ترين روش پخش مصالح سنگي ابتدا ريسه كردن و يا كپه كردن مصالح سنگي در طول و بر روي سطح آماده شده راه، و سپس پخش آن با تيغه گريدر است. پخش مصالح به وسيله پخش كن مكانيكي از دقت بيشتري برخوردار است و كيفيت لايه به دست آمده از نظر يكنواختي ضخامت آن بهتر است.
مقدار آب لازم جهت آب پاشي لايه هاي زير اساس، اساس و رويه شني بايد به انجام آزمايش تراكم ( اشتو استاندارد يا اشتو اصلاح شده) و تعيين درصد رطوبت بهينه به دست آيد. متراكم كردن لايه هاي زير اساس و اساس و رويه شني با استفاده از غلتك انجام مي شود. غلتك هاي مناسب براي كوبيدن و متراكم كردن لايه هاي مصالح شني غلتك هاي چرخ فولادي، غلتك هاي چرخ لاستيكي و غلتك هاي لرزنده است. غلتك زدن بايد به موازات محور طولي راه و از لبه هاي كناري شده و به محور طولي راه ادامه يابد. در قوسهايي كه راه داراي شيب عرضي است، غلتك زدن بايد از لبه داخلي قوس شروع شده و به طرف لبه خارجي كه داراي ارتفاع بيشتري از لبه داخلي است ادامه يابد. غلتك زدن بايد به صورت يكنواخت و با سرعت كم ( حدود 5 كيلومتر در ساعت براي غلتك هاي چرخ فولادي و حدود 8 كيلومتر در ساعت براي غلتك هاي چرخ لاستيكي) انجام شود. از تغيير جهت دادن هاي ناگهاني غلتك بايد اجتناب شود.
پس از غلتك زدن بايد از مصالح كوبيده شده نمونه برداري شده و ميزان تراكم آن تعيين شود تا اطمينان حاصل شود كه لايه كوبيده شده داراي تراكم كافي است.
سطح لايه هاي زير اساس، اساس و رويه شني بايد بايد صاف و هموار بوده و رقوم نقاط مختلف آن برابر رقوم داده شده در نقشه ها باشد. همواري سطح لايه هاي زير اساس، اساس و رويه شني را مي توان با قرار دادن يك شمشه فلزي به طول 4 متر بر روي سطح لايه واندازه گيري فاصله بين سطح زير شمشه و سطح لايه تعيين كرد. كنترل تراز سطح هر لايه در محل نيم رخهاي عرضي راه با اندازه گيري رقوم محور و لبه هاي كناري راه انجام مي شود. اختلاف ارتفاع اندازه گيري شده در هر مورد نبايد بيش از مقدار مجاز با رقوم مندرج در نقشه ها تفاوت داشته باشد.
ضخامت لايه هاي زير اساس، اساس و رويه شني بايد مطابق با ضخامت هاي مندرج در نقشه ها باشد. چون حداكثر ضخامت قابل كوبيدن و متراكم كردن لايه هاي مصالح سنگي بستگي به عوامل مختلفي از قبيل نوع و وزن غلتك داشته و معمولاً در حدود 15 سانتيمتر است لذا لايه هاي ضخيم تر بايد در دو يا چند لايه پخش و كوبيده شوند. تقسيم ضخامت كل يك لايه به چند لايه قابل كوبيدن بايد طوري انجام شود كه ضخامت هر لايه كمتر از حدود 8 سانتيمتر نباشد.
ضخامت لايه هاي زير اساس، اساس و رويه شني نبايد بيش از مقادير مجاز با ضخامت هاي داده شده در نقشه ها تفاوت داشته باشد. پس از اجراي هر لايه بايد ضخامت آن در نقاط مختلف اندازه گيري شود تا اطمينان حاصل گردد كه ضخامت لايه اجرا شده مطابق با ضخامت هاي مندرج در نقشه ها است. تعداد نقاطي كه براي اندازه گيري ضخامت انتخاب مي شوند بايد كافي باشند تا اندازه گيري ضخامت لايه با دقت كافي انجام شود. هرگاه ملاحظه شود كه ضخامت لايه اجرا شده خارج از حدود تغييرات مجاز است بايد براي اثبات آن سطح لايه خراش داده شده و مجدداً آب پاشي و كوبيده شود.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن