سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
بنا بر نظر متخصصين تغذيه ، رژيم گياهخواري مي تواند سالم و كافي باشد اما اينكه رژيم گياهخواري بهتر و سالم تر از رژيم غذائي معمولي است بستگي به مواد موجود در رژيم گياهخواري دارد . مطالعات عموماً نشان مي دهد كه گياخواران 50 درصد كمتر از افرادي كه گوشت ، ماهي و مرغ مصرف مي كنند دچار مرگ در اثر بيماريهاي قلبي مي شوند . اما درباره تأثير اين رژيم بر روي سرطان مطالعات قطعي وجود ندارد . البته در بعضي مطالعات ذكر مي شود که رژيم گياهخواري ابتلا به سرطان را به ميزان 30 درصد كاهش مي دهد . همچنين بعضي از فوائد وابسته به رژيم گياهخواري مي تواند با نحوه زندگي افراد مرتبط باشد . مثلاً گروهي از اين افراد فعاليت هاي ورزشي انجام مي دهند و از مصرف سيگار و الكل اجتناب مي كنند . انواع رژيم گياهخواري : افرادي كه خود را گياهخوار معرفي ميكنند ممكن است عادات غذايي مختلف داشته باشند . بعضي از خوردن گوشت و فراورده هاي لبني اجتناب مي كنند . بعضي از مصرف محصولات لبني و تخم مرغ اجتناب مي كنند و بعضي نيمه گياهخوار هستند يعني مرغ و غذاهاي دريائي و گاهي گوشت قرمز مصرف مي كنند . رژيم گياهخواري بيشتر مورد توجه جوانان قرار دارد اما اگر آنها گوشت را از رژيم غذايي خود حذف كنند و بجاي آن سيب زميني سرخ كرده ،چيپس ، پيراشكي و نوشابه و حتي ميوه ها را جايگزين كنند رژيم غذائي سلامتي نخواهند داشت . مصرف زياد سبزيجات و ميوه ها كه معمولاً در رژيم غذايي گياهخواري وجود دارد براي سلامتي بسيار سودمند بوده و علت آن وجود ويتامين ها ، مواد معدني ، مواد ضد سرطان گياهي و فيبرهاي گياهي مي باشد . وزن مناسب تر : گياهخواران معمولاً وزن متناسب تري نسبت به بقيه افراد دارند . البته به اين معنا نيست كه اجتناب از گوشت راه اصلي كنترل وزن مي باشد . عليرغم مصرف يا عدم مصرف گوشت ، مصرف زياد ميوه و سبزيجات بجاي شيرينيجات ، غذاهاي چرب و نوشيدني هاي شيرين باعث كنترل وزن مي شوند . يكي از فوائد عمده رژيم گياهخواري در رابطه با بيماري قلبي كاهش سطح كلسترول در اين نوع رژيم غذائي مي باشد كه البته به اين معني نيست كه حذف گوشت از رژيم غذائي براي سلامتي ضروري مي باشد . غذاهائي مثل ماهي ، مرغ بدون پوست و حتي گوشت قرمز بدون چربي به شرط اينكه در حد متعادل مصرف شوند ، باعث افزايش چربي اشباع شده نمي شوند . يك رژيم گياهخواري كه با مصرف چربي همراه باشد نيز باعث آسيب به سلامتي مي شود . بعضي از مطالعات نشان مي دهند كه بين مصرف گوشت قرمز و سرطان كولون ارتباط وجود دارد . همچنين مشخص شده كه مصرف سوسيس و كالباس و گوشت هاي پرچرب كه در درجه حرارت بالا پخته مي شوند بر روي بروز سرطان و بيماريهاي قلبي مؤثر مي باشند . در عين حال رژيم گياهخواري مي تواند احتمال بروز تعدادسرطانها و بيماريهاي قلبي را كاهش دهد ه اين مسئله مي تواند بعلت مصرف كم گوشت و مصرف زياد سبزيجات ، ميوه جات ، غلات و حبوبات باشد .
* * *
رژيم گياه خواري از نظر علم تغذيه
تغذيه يك علم جوان است و با تحقيقات گسترده در مورد مواد غذايي و تأثيرات آن بربدن انسان ، رابطه اي مستقيم دارد و هر روز شاهد افزايش اطلاعات و گاه گاهي شاهد تغيير نظرات دانشمندان در زمينه ي مواد خوراكي و آشاميدني هستيم كه مسلما اين موضوع بر اثر پيش رفت علوم و فنون آزمايشگاهي و افزايش مستمر آگاهي ها در عالم مواد غذايي توسط متخصصان است لازم به ذكر است ، جامعه با شنيدن اين نظريات بعضا دچار گم راهي مي شود و اين وظيفه ي كارشناسان است كه مردم را از اشتباه و سردرگمي نجات دهند . اميد است در كشور عزيزمان ، شاهد پيش رفت ، رشد و شكوفايي اين علم جوان باشيم .
آيا گياه خواري يك رژيم مناسب و سالم است ؟ رژيم هاي گياه خواري مي توانند سودمند باشند اما به شرط اين كه درست و دقيق برنامه ريزي شده باشند ، گياه خواران ضمن يك برنامه ي غذايي مناسب مي توانند ريسك بيماري هايي چون چاقي ، فشار خون بالا ، يبوست و سرطان كولن (بخشي از روده ي بزرگ) را كاهش دهند و در صورتي كه گياه خواران برنامه ي ضعيفي داشته باشند ريسك بيماري هايي چون استئوپروز ، نرمي استخوان ، آنمي مربوط به آهن و ويتامين 12B و كندي رشد در كودكان را مي توان انتظار داشت .
گياه خواران به گروه هاي زير تقسيم بندي مي شوند :
ـ و گان (1Vegans): گياه خواراني كه گوشت قرمز ، ماهي ، مرغ يا تخم مرغ و لبنيات نمي خورند .
ـ لاكتواووگان (4Lacto-ovovegetarians) : گياه خواراني كه تخم مرغ و لبنيات هم مي خورند .
ـ نيمه گياه خوار (5Semi-vegetarians) : گياه خواراني كه ماهي و مرغ هم مصرف مي كنند ولي گوشت قرمز را مصرف نمي كنند .
اگر شما مي خواهيد مانند گياه خواران و گان (نوع اول ) هيچ محصول غذايي با منشأ حيواني را نخوريد بايد بدانيد كه حتما نياز به تكميل اين نوع رژيم داريد ، و اين كار فقط به شرطي مورد تأييد است كه براي حفظ سلامتي ، مواد مغذي لازمي را كه در محصولات با منشاء حيواني وجود دارد به نوعي تأمين كنيد و از اين رو ملزم به دريافت مواردي از جمله :
انرژي كافي ، پروتئين ، كلسيم ، ويتامين D ، آهن و ويتامين 12 B هستيد .
در زنان ، به خصوص زنان باردار ، شيرده و هم چنين كودكان ، نياز به برنامه ريزي دقيق تري وجود دارد و ويتامين ها و املاح بيش تري به صورت مكمل هاي غذايي برايشان پيش نهاد مي شود ، البته اين برنامه ريزي حتما به وسيله ي يك كارشناس و متخصص علوم تغذيه و رژيم هاي غذايي بايد محاسبه و انجام شود و بدين وسيله مي توان با محاسبه ي ميزان مصرف قابل قبول انرژي ، ضمن تأمين مواد مغذي ضروري بدن ، در چنين شرايطي به يك رژيم صحيح و الگوي مناسب مصرف دست يافت .
گياه خواران ضمن استفاده از سبزيجات و ميوه جات ، به دليل مصرف نكردن گوشت، حتما بايد از جانشين هاي گوشت بهره مند شوند كه عبارت اند از : حبوبات (مانند عدس و لوبيا ) ، مغزها (مانند گردو و فندق ) و تخم مرغ .
نكته ي خيلي مهم براي اين دسته از مردم و طراحان برنامه ي غذايي ايشان ، اعتدال در مصرف و آشنايي با نوع و ارزش غذايي مواد مصرفي است . لازم به توضيح است كه در دنيا دسته ها و گروه هاي مختلفي از جمله گياه خواران، خام خواران و غيره وجود دارند و دانشمندان بر اساس تحقيقات و پروژه هاي تحقيق و بررسي اين گروه ها ، نظرات مختلفي ارائه مي كنند ، در نتيجه بعضي را تأييد و برخي را رد مي كنند ، اما اگر بخواهيم منصفانه قضاوت كنيم و بر اساس آخرين تحقيقات و بدون جانب داري از گروهي خاص اعلام نظر كنيم ، بايد گفت بدن انسان با پيچيدگي هاي فراوان خود ، نيازمند تأمين انرژي و حفظ سلامتي خود براي تداوم حيات است و به واقع براي دست يابي به اين مهم نيازمند تأمين تمامي املاح ، آب ، الكتروليت ها ، ويتامين ها ، كربوهيدرات ها ، چربي ها و پروتئين ها مي باشد لذا بهتر است از تمامي گروه هاي غذايي (منوط به شرط اعتدال در مصرف ) استفاده كند . لازم به توضيح است كه استفاده از گروه غذايي به خصوص ، به تنهايي پاسخ گوي تمامي نيازهاي بدن نيست . همان گونه كه در رژيم هاي كاهش وزن غير علمي و جعلي كه هيچ استناد علمي ندارند عامه ي مردم فكر مي كنند كه با چنين رژيم هايي به سرعت به نتيجه مي رسند ـ كه گاهي اين چنين نيز هست ـ اما غافل از آن كه به دليل عدم محاسبات دقيق در ميزان انرژي مورد نياز ضروري بدن كه جهت متابوليسم پايه ي بدن است ، ضمن مواجه كردن بدن با گرسنگي شديد ، دچار عوارض گوناگون و انواع بيماري ها و سوء تغذيه مي شوند و يا با اختلال در سيستم هاي مختلف و به ويژه سيستم دفاعي بدن ، زمينه ي ايجاد و ابتلا به بيماري ها را همواره مي سازند ، در اين جا نيز در صورتي كه كسي بخواهد بر اساس سليقه ي خود ، نوع خاصي از تغذيه مانند گياه خواري را پيش بگيرد بايد دانست كه ترجيحا چنين رژيم هايي براي كودكان ، زنان باردار و زنان شيرده پيش نهاد نمي شود مگر به شرط تأمين انرژي لازم براي رشد و نمو و تأمين مواد مغذي ياد شده ، البته چنين رژيم هايي براي كساني كه بخواهند به صورت مقطعي براي كاهش وزن و رسيدن به وزن ايده آل از آن ها بهره جويند مناسب مي باشد كه لازم است پس از پايان اين مرحله ي مقطعي ، تحت نظر كارشناسان مجرب تغذيه با دريافت يك رژيم متعادل و نگه دارنده ، وزن ايده آل را حفظ كنند .
به هر حال هيچ رژيم جادويي اي وجود ندارد و به نظر نگارنده برنامه ي غذايي بايد بر اساس محاسبات صحيح و بر پايه ي علمي و اعتدال در مصرف تمامي انواع مواد غذايي باشد (آن هم ضمن داشتن يك فعاليت بدني و ورزشي مناسب ) .
احتياطات مراقبتي در بيماران تحت درمان با راديوتراپي
بيمار گرامي اگر براي شما راديوتراپي پيشنهاد شده است انجام و رعايت نكات ذيل كمك شاياني در جهت كاهش عوارض و درمان بهتر شما خواهد بود ، لذا خواهشمند است دررعايت موارد ذيل دقتبفرماييد .
··خطوطي كه مشخص كننده ناحيه درمان هستند نبايد پاك شوند و بدين منظور بايد از حمام كردن يا آب زدن به آن نواحي خودداري نمود ، در رابطه با حمام گرفتن با مسئول راديوتراپي مشورت نماييد .
··ريزش مو در محل درمان معمولاً در هفته سوم ظاهر مي شود كه گاهي موقتي بوده و دو تا سه ماه بعد از اتمام درمان دوباره موها رشد خواهد نمود و فقط بعضي مواقع ريزش مو دائمي است .
··محل راديوتراپي شده را در معرض نور آفتاب به مدت طولاني و يا سرما و گرماي زياد قرار ندهيد و محل را از ضربات احتمالي محفوظ داريد .
··قرمزي پوست در ناحيه راديوتراپي ، 2 تا 3 هفته بعد از اتمام راديوتراپي برطرف خواهد شد .
··از استعمال هر نوع پماد يا كرم در موضع جداً خودداري كنيد مگر اينكه دستور پزشك معالج شما باشد .
··رژيم غذايي مناسب و متنوع را در تمام دوره راديوتراپي حفظ كنيد .
··احتمال بروز تهوع در موارد راديوتراپي شكم بيشتر است عدم استفاده از غذاهاي چرب و حجيم و استفاده از نوشابه هاي خنك و آب ميوه و تنوع غذايي براي كاهش آن مفيد است .
··بروز بي اشتهايي نيز در موارد راديوتراپي شكم بيشتر است در اين صورت بايد طبق برنامه از پيش طراحي شده و با فواصل كمتر ،رژيم غذايي مناسب و متنوع ادامه يابد و گرنه ضعف و بي اشتهايي و سپس كاهش وزن خواهيد داشت .
··اگر راديوتراپي در ناحيه شكم مي باشد از مصرف غذاهاي چرب ، سبزي و ميوه خام خودداري نماييد زيرا احتمال بروز اسهال افزايش مي يابد .
··قبل از شروع راديوتراپي در صورت حامله بودن ، حتماً پزشك معالج را آگاه نماييد .
··اگر دچار سوزش ادرار يا تكرر ادرار شديد پرسنل راديوتراپي ئ يا پزشك معالج را مطلع نماييد .
··به هنگام مراجعه به بيمارستان از آوردن همراهي خانم حامله و يا بچه كوچك خودداري نماييد .
··آزمايشات خود را به موقع انجام داده و نتايج آن رادر اولين ويزيت در اختيار پزشك قرار دهيد .
··ترتيب جلسات راديوتراپي را حتماً دقت نموده و اهميت دهيد كه در درمان شما اختلالي ايجاد نگردد ، به خاطر داشته باشيد كه آخرين جلسات درمان مهمترين جلسات مي باشند .
··در طول راديوتراپي حتماً از روشهاي پيشگيري از حاملگي ( هم مرد و هم زن ) استفاده شود و بعد از اتمام دوره راديوتراپي با پزشك معالج مشورت شود ..
··اگر راديوتراپي شما در ناحيه دهان مي باشد رعايت اين نكات ضروري است :
A.A.در صورتي كه دندان پوسيده داريد قبل از درمان به پزشك خود اطلاع دهيد .
B.B.پس از غذا سعي نماييد از آب نمك و جوش شيرين و همچنين دهان شويه هاي حاوي فلورايد استفاده گردد .
C.C.قبل از خواب جهت شستشوي دندانها از مسواك نرم با خمير دندان حاوي فلورايدار استفاده نماييد .
··اگر راديوتراپي شما در ناحيه لگن و دستگاه تناسلي است بايد مطلع باشيد كه ممكن است بر قدرت باروري شما اثر نامطلوب داشته باشد در اين مورد با پزشك معالج در همان ابتداي درمان صحبت كنيد .
··بروز خستگي و احتمالاً ضعف ، در طي درمان راديوتراپي شايع است و تا حدودي اجتناب ناپذير ، سعي كنيد از فعاليت زياد پرهيز و اوقات استراحت را افزايش دهيد و نيز براي پرهيز از خستگي روحي ساعات بيشتري را با افراد خانواده بگذرانيد .
راديوتراپي " يکي از روشهاي اصلي درمان سرطان محسوب مي شود و سالهاست که خدمات راديوتراپي در کشور ما توسط پزشکان متخصص به بيماران ارائه مي گردد. ولي متاسفانه به دليل باورهاي غلط عده اي از بيماران نسبت به عوارض راديوتراپي ، ميزان گرايش عموم به اين درمان زياد نيست. در اين ميان عدم اطلاع کافي تعدادي از پزشکان در مورد راديوتراپي به باورهاي نادرست. دامن مي زند . در اين خصوص ، گفتگويي با دکتر " بهرام مفيد "راديوتراپيست و عضو هيات علمي دانشگاه علوم پزشکي شهيد بهشتي انجام شده است.
راديوتراپي يعني چه ؟ راديوتراپي يعني از بين بردن تومورهاي بدخيم توسط اشعه دادن به آن ، که اين اشعه شامل انواع ايکس و گاما ميشود.
آيا همزمان با از بين رفتن تومور ، سلولهاي مجاور آسيب مي بينند و آيا نگراني بيماران نسبت به عوارض راديوتراپي ،به جاست ؟ درست است که همزمان ، سلولهاي اطراف تومور آسيب مي بينند و اين مسلما" يکي از عوارض راديوتراپي است ، اما بيماران نبايد در اين مورد نگران باشند زيرا پزشک قبل از درمان ، کاملا" به اين مساله توجه مي کند و با توجه به منطقه تومور، ميزان اشعه را طوري تنظيم مي کند که کمترين آسيب به سلولهاي اطراف برسد. درغير اينصورت با يک بار اشعه دادن به ميزان زياد ، تومور به يکباره از بين مي رفت و آسيب فراواني نيز وارد مي شد که قابل جبران نبود. در حقيقت آسيب سلولهاي اطراف ، يک محدوديت براي راديوتراپيست محسوب مي شود.
آيا ميزان اشعه مورد استفاده در مورد تمام اندام ها، يکسان است ؟ خير ميزان اشعه براسا س نوع و محل تومور انتخاب ميشود. براي اندام هاي حساسي مثل ريه ، روده و معده ميزان اشعه کمتر و براي دست و پا اشعه قوي تري استفاده خواهد شد.
عوارض جانبي راديوتراپي چيست ؟ مهمترين عارضه جانبي راديوتراپي ، عوارض پوستي و سوختگي محل مورد نظر است . ولي منظور از سوختگي در 90 درصد موارد تنها تغيير رنگ پوست و به ندرت سوختگي هاي درجه اول است . گاهي سوختگي از درجات بالاتر هم اتفاق مي افتد که شيوع بسيار کمي دارد و بيماران نبايد نگران اين قضيه باشند. اصولا مشکل راديوتراپي در جامعه ما نگراني مردم از سوختگي است . ولي با افزايش سطح تبحر پزشکان و دستگاههاي جديد اين مشکل ، بسيار کم اتفاق مي افتد. ساير عوارض راديوتراپي بستگي به محل تومور دارد . مثلا" پس از اشعه دادن به تومورهاي شکم ، تا مدتي عوارضي مثل اسهال ، مشکلات گوارشي و سوزش ادرار ديده ميشود که دائمي نيست .
چه کساني نمي توانند تحت درمان با راديوتراپي واقع شوند ؟ دو دسته از افراد نمي توانند از راديوتراپي استفاده کنند. گروه اول خانم هاي باردار هستند که مطلقا" نمي توانند تحت درمان واقع شوند. دسته بعدي افرادي هستند که قبلا" تحت درمان دوره اي با اشعه قرار گرفته اند. در مورد اين افراد ، درصورت عود تومور و لزوم استفاده مجدد از اشعه ، از دوز پايين تر اشعه استفاده مي شود.
آيا تمام سرطان ها با راديوتراپي قابل درمان هستند ؟ خير. درسرطانهايي مثل لوسمي ( نوعي سرطان خون) که سلولهاي سرطاني در کل گردش خون وجود دارند نمي توان از اشعه استفاده کرد. اما در تومورهاي اندام هاي مختلف مثل تومور روده يا ريه از راديوتراپي استفاده زيادي ميشود. در واقع 60? از بيماران براي اين قسمت از درمان ارزشي قايل نيستند و بيشتر تمايل به شيمي درماني دارند. چون راديوتراپي هنوز براي مردم کاملا" شناخته شده نيست.
چرا بيماران ارزش زيادي براي راديو تراپي قائل نيستند و براي حل اين مشکل چه بايد کرد ؟ شايد يکي از دلايل اين باشد که ما در ايران يک مرکز کامل و مجهز مختص سرطان نداريم . تا تمام مراحل درمان سرطان از قبيل جراحي ، راديولوژي مخصوص ، شيمي درماني و راديوتراپي را پوشش دهد. در ضمن مراکز درماني ما به نسبت حجم بالاي بيماران ، بسيار محدود است و علاوه بر همه اين ها ميزان اطلاع پزشکان عمومي و حتي برخي متخصصين نسبت به راديوتراپي بسيار کم است بنابراين بيماران به درمانهاي ديگر سوق داده مي شوند. براي آشنايي بيشتر مردم رسانه ها ، خصوصا" صدا و سيما نقش بسيار مهمي دارند تا راديو تراپي نقش موثر آن براي عموم مردم بيشتر معرفي شود. البته در حال حاضر متاسفانه به دليل تعداد زياد مبتلايان به سرطان ، کم کم مردم بيشتر با راديوتراپي آشنا مي شوند.
آيا راديوتراپي توسط بيمه هاي دولتي پوشش داده مي شود ؟ بيمه هاي دولتي ، راديوتراپي درمراکز دولتي را پوشش مي دهند. اما چون مراکز دولتي پاسخ گوي تعداد زياد بيماران نيستند، مراکز خصوصي مطرح ميشوند و متاسفانه بيمه ها با مراکز خصوصي به سختي قرار داد مي بندند و هزينه اي هم که توسط بيمه پرداخت مي شود ناچيز است . شايد بتوان مشکل ديگر راديوتراپي را هزينه بالاي آن عنوان کرد.
در حال حاضر چه پيشرفت هايي در زمينه راديوتراپي صورت گرفته است ؟ يکي از نقاط عطف علم راديوتراپي ، اختراع دستگاههاي شتاب دهنده است که امروز ه به بازار آمده است و مراکز محدودي هم در تهران و شهرستانها داراي اين دستگاه هستند. در دستگاه شتاب دهنده اشعه با انرژي بيشتري به زير پوست انتقال داده ميشود و عوارض پوستي آن بسيار کم است و توموري که در عمق واقع شده است ، انرژي بالايي دريافت کرده و درمان موثرتر است و قسمت هاي مجاور تومور هم کمتر هدف اشعه واقع مي شوند. پيشرفت ديگري که در زمينه راديوتراپي مطرح است ايجاد روش هاي سه بعدي است که توسط سي تي اسکن ابتدا نقشه تومور از جهات مختلف کشيده ميشود و زماني که اشعه داده ميشود دقيقا" اشعه به خود تومور اصابت کرده و حتي زماني که تومور تغيير جهت مي دهد ، دستگاه نيز جهت خود را عوض مي کند و باز دقيقا" به خود تومور اشعه داده مي شود و اندام ها و سلول هاي اطراف از آسيب در امان مي مانند و عوارض جانبي درمان به حداقل مي رسد.
هنگامي كه كود كي بيمار مي شود همه عشق وفداكاري پدري ومادري به جوش مي آيد ومي كوشند سلامتي را به دختر يا پسري كه هيچ علاقه اي را در مورد وي نمي توان زيادي شمرد برگرداند . شايد نخستين انديشه اين باشد كه دست به دامان پزشكي شوند كه در فن شنا دادن بيماران چيره دست است .
از انجا ئيكه بيماريهاي كودكان از بسياري جنبه هاي مخصوص خود با بيماريهاي بزرگسالان تفاوت دارد شعبه اي كاملا تخصصي در پزشكي نوين به وجود آمده است كه طب كودكان نام دارد .
در پزشكي وبخصوص طب كودكان علوم متعدد ومن جمله جراحي دست به دست يكديگر داده اند تا حدي كه تقريبا معجزه مي كنند بيماريهايي كه سابقا علل شايع مرگ ومير كودكان (آنفلوانزا . ذات الريه . سل و.....) بودند اكنون به علت پيشرفت در علوم مصونيت وپيشگيري ديگر خطرات ومرگ ومير گذشته را ندارند .
هدف از اين تحقيق جمع آوري مجموعه اي مختصر ومفيد از بيماريهاي شايع كودكان مي باشد هر فرد نا آشنا با طب پس از مطالعه اين مجموعه مي تواند اطلاعات هرچند ناچيز ولي ارزشمندي را در اين رابطه به دست آورد آنچه مسلم است اين واقعيت مي باشد كه هرچه اطلاعات عموي جامعه با علائم عوارض ودوره بيماريهاي فزوني يابد در امر تشخيص ود رنتيجه درمان بيماري توسط پزشك تسريع مي شود بدين گونه است كه عوارض ومرگ مير به حداقل مي رسد .
معرفی بیماری سرخك در کودکان
عامل بيماري :ويروس روبلا (ميس لس )es)Rubeola(measl
واگيري :انتشار بيماري از طريق ذرات هواي آلوده بوسيله سرفه يا تنفس شخص بيماراست .اما شخص سالمي كه از بيمار پرستاري مي كند ناقل بيماري نيست .
دوره جايگيري : از لحظه اي كه كود ك دچار آلودگي مي شود 8 -12روز طول مي كشد تا علائمبيماري ظاهر شود .
علائم بيماري : با سرماخوردگي وآبريزش بيني شروع مي شود وهمراه با سرفه خشك وتب است چشمان كودك ملتهب .قرمز وحساس نسبت به نور مي باشد . دانه ها از روز سوم يا چهارم از روي گردن شروع مي شود . دانه هاي روي پوست در شروع خيلي كوچك وبه رنگ قرمز است .پس اين دانه ها به هم آميخته شده وبه صورت قرمز كبود در مي آيد .دانه هاي قرمز رنگ خارش دار از طرف صورت به سمت پاها منتشر مي شود .
درمان : استراحت تا زماني كه تب دارد استفاده از تب بربراي بر طرف كردن طب شديد . استفاده از شربت سرفه براي تخفيف سرفه مؤثر است . براي تسكن التهاب چشمها كمپرس با آب گرم مفيد است .همچنين نور زياد باعث التهاب بيشتر مي ود .بنا بر اين بهتر است نور اتاق كم باشد .
واكسناسيون : واكسن سرخك ويروس ضعيف شده آن است كه بايد پس از 14 ماهگي به كودك تلقيح شود .
بهتر است واكسينا سيون در دو نوبت انجام گيرد .
ايمني : واكسن سرخك براي مدت طولاني ايمني مي دهد ولي دوره ايمني هنوز مشخص نيست . يك بار ابتلا براي تمام عمر ايمني مي دهد منتهي در تمام موارد اينگونه نيست .
دوره بيماري : از زمان بروز بثورات پوستي 2- 4 روز
بیمار ی اوريون در کودکان
عامل بيماري :ويروس مامپmamps))
واگيري :سرايت به وسيله تماس مستقيم است ويروس اسن بيماري خيلي سريع درهوا از بين مي رود بنابر اين از طريق وسايل شخصي آلوده نمي تواند سرايت كند
دوره كمون :17 -21 روز
علائم بيماري :تب شديد .متورم شدن غدد گوشي بزاقي
درمان ك استراحت تا قطع تب . استفاده از تب بر برا ي پائين آوردن تب
عوارض : مننژيت .تورم بيضه ها در پسران بعد از بلوغ
واكسيناسيون : واكسن دارد
ايمني : يك بار ابتلا به اين بيماري برا تمام عمر ايمني مي دهد ولي ممكن ات مجددا مبتلا شود
دوره بيماري : عمدتا بيماري پس از دو هفته بهبود مي يابد
بیماری فلج اطفالدر کودکان
عامل بيماري : ويروس هاي پوليوميليتpoliomje listis) )
واگيري : از طريق سرفه وتماس با مدفوع شخص آلوده سرايت مي كند
دوره كمون : 5- 35 روز ( به طور متوسط 2 هفته )
علائم بيماري : تب .سردرد . سفتي گردن .ظاهر شدن علائم فلج دردستهاوپاها . دفعتا با علائمكاما شبيه به يك سرماخوردگي شروع مي شود وبعد در بعضي موارد ضايعات فلجي به جا مي گذارد
درمان :تاكنون درماني براي آن پيدا نشده است .تنها فيزيوتراپي ودادن وضعيت مناب به اندام مبتلا در ابتداي بروز فلج كمك كننده است .جراحي ترميمي در مراحلي كه توام با ضايعات غير قابل برگشت باشد چاره درمان است .
عوارض : كوتاهي اندام . فلج .ضعف شدد عضلاني . گنلش
واكسناسيون : واكسن فلج به صورت قطره خوراكي در سه نوبت 5 /1 ماهگي وچهارونيم ماهگي همراه با واكسن ثلاث ( ديفتري .كزاز .سياه سرفه ) به كود داده مي شود در سن قبل از مدرسه نيز يك نوبت ياد آوري واردهمچنين در سن 15 ماهگي ترار شود ( وياد آور بايد تلقيح شود )
ايمني : در اثر واكيناسيون ايمني مي دهد ولي ايمني قطعي نمي دهد
بیماری مخملكدر کودکان
عامل بيماري : ميكروب اسپرپتو كوك پيوژن
واگيري : اين بيماري از طريق اسباب بازي ووسايل شخص آلوده منتقل مي شود انتشار آن خيلي سريع است اين بيماري از ابتداي ورود ميكروب به بدن تا انتهاي آن مصري است اشخاص سالم نيز مي توانند ناقل بيماري باشند
دوره كمون : 2 – 5 روز
علائم بيماري : تب شديد تورم والتهاب لوزه ها .گلودرد .اسفراغ .پس از يك روز دانه هايي به صورت نقطه ها قرمز رنگ ظاهر مي شود بعد دانه ها يكي شده وبه صورت يك صفحه قرمز رنگ در طح پوست درمي آيد زبان بيمار قرمز ومتورم مي شود كه اصطلاحا به زبان توت فرنگي مشهور است
درمان :استراحت تا قطع تب .استفاده از پني سيلين
عوارض : اختلال كليه
واكسيناسيون : واكسن ندارد
ايمني :يك بار ابتلا ايمني نمي دهد وبيماري مي تواند تكرار شود
دوره بيماري : اززمان بروز ببثورات پوستي تا بر طرف شدن آن 10 -14 روز
بیماری ديفتريدر کودکان
عامل بيماري : كورينه با كتريوم ديفترCorynebacteriumdiphteriael
واگيري : در اثر تماس با شخص بيمار يا رايت از ناقلين سالم
دوره كمون : 2- 10 روز
علائم بيماريتب . سر درد . خستگي .گلو درد . تنگي نفس . احساس لرز . استفراغ . خونريزي از بيني . گلو . مجار تناي وادراري وگاه از لوله گوارشي
درمان : استراحت استفاده از داروهاي ضد درد وتب بر استفاده از سرم ديفتري ( ضد سم ديفتري ) آنتي
بيوتيك ها
عوارض فلج كام .التهاب قلب . در گيري اعصاب مغزي
واسيناسيون :واكسن ديفتري همراه واكسن كزاز وسياه سرفه به نام واكسنثلاث در سه نوبت در : 5 /1 ماهگي . سه ماهگي به كودك تزريق مي شود يك ياد آورهم از ديفتري وكزاز در سن قبل از مدرسه ويكي هم در 14 سالگي ترار مي شود ( نوع بالغين كه فقط شامل كزاز وديفتري است ) ويك ياد آوري هم در 15 ماهگي
ايمني : با واكسيناسيون كامل مي توان ايمني ايجاد كرد
دوره بيماري :در مورد ديفتري حلق ابتدا گلو درد وتب خفيف پس بزرگ شدن غدد لنفاوي گردن مي باشد در افراد با ايمني خوب پس از يك هفته معمولا گلو درد بر طرف شده وبيماري فروكش مي كند ولي در افراد با ايمني ضعيف ممكن است بيماري پيشرفت كند
بیماری سرخچه در کودکان
عامل بيماري: ويروس كه در حال حاضرجزءTogavirusمي باشد
واگيري : از طريق تماس مستقيميا به وسله سرفه يا عطسه بيمارمنتشر مي شود
دوره كمون : 12- 23 روز
علائم بيماري :در شروع علائم سرماخوردگيخفيف . آبريزي از بين گلو درد وتب خفيف .پس از چند روز دانه هاي صورتي رنگ اول در صورت وبعد برروي بدن ظاهر مي شود . گاهي علائم آن قدر خفيف است كه به آن توچهي نمي شود نوعي غدد خاص (غدد لنفاوي ) پشت گوش وگردن بزرگ مي ود
درمان : استراحت تا زماني كه تب قطع شود در صورت تمايل مي تواند كمي راه برود
عواض : عواضي ندارد فقط در زنان باردار خصوصا در سه ماهه اول حاملگي به چنين آسيب مي رساند
واكسيناسيون : كودكان خرد سال نيازي به واكسيناسيون ندارند ولي براي ايمن سازي دختران مي توان آنها را در سن 10 -14 سالگي واكسينه كرد تا در دوران حاملگي به اين بيماري دچار نشوند
ايمني : يك بار ابتلا به اين بيماري باعث ايمني مي شود با واكسينه كردن هم مي توان ايمني را بوجود آورد
دوره بيمارياززمان بروز بثورات پوستي 3 روز
آبله مرغان
عامل بيماري : ويروس واريسلازوستر Raricell zoster
واگيري : سرايت از طريق هواي آلوده يا تماس به طور مستقيم مي باشد بيشترين احتمال واگيري آن را چند روز قبل از بروز دانه ها تا خشك شدن تاولهاست
دوره كمون : 2- 3 هفته
علائم بيماري : باتب شديد شروع مي شود سپس دانه ها ظاهر مي وند كه ابتدا جوش است سپس آبدار وتاول مانند شده وخارش پيدا مي كند
درمان : استراحت تاقطع تب استفاده از داروهاي مخصوص براي رفع خارش پوست
عوارض: در صورت خاراندن دانه ها وپاره شدن تاولها محل آن چركي مي ود ويا اينكه اثر براي مدت طولاني روي پوست با قي مي ماند
واكسينا سيون : واكسن دارد ولي به طور معمول استفاده نمي شود
ايمني : يك بار ابتلا به اين بيماري تا تمام عمر ايمني نسبت به اين بيماري (آبله مرغان ) مي دهد گاه نمود اين بيماري در نين بالاتر به صورت زناست
واگيري : بوسيله ذرات آلوده كه از سرفه شخص بيمار در هوا پخش مي ود
دوره كمون : 7- 14 روز
علائم بيماري : ابتدا حالت سرماخوردگ وآبريزي از بيني سپس سرفه هاي شديد (حدود سه هفته سرفه ها شديد واستفراغ خصوصا در شب سرفه ها شديد مي شود )
درمان : استفاده از هواي آزاد . استراحت در حالي كه زير سربلند تر باشد براي اينكه نفس كشيدن راحت تر شود استفاده از آنتي بيوتيك ها وداروهاي ضد سرفه
عوارض : برونيت . سينه پهلو
واكسيناسيون : واكن اين بيماري سه نوبت در 5 /1 ماهگي . 3 ماهگي و 5 / 4 ماهگي با دو واكسن ديفتري وكزاز به نام واكسن ثلاث به كودك تزريق مي شود وهمچنين در ياد آورد 15 ماهگي و6 سالگي دارد
ايمني : يك بار ابتلا به سياهسرفه براي مدت طولاني ايمني ايجاد مي كند اما اين ايمني براي تمام عمر نيست در صورتي كه واكسيناسيون به طور كامل ودقيق انجام شود براي تمام عمر ايمني خواهد داد
دوره بيماري : معمولا 6 هفته است كه در سه مرحله خفيف . سرفه هاي شديد ونقاهت خلاصه مي شود
آنفلوانزا
عامل بيماري: ويروسهاي مختلف يا انواع مختلف يك ويروس
واگيري : از راه سرفه يا عطسه از دهان شخص مبتلا خارج مي شود ودر فضا منتشر مي گردد
دوره كمون : بين يك تا سه روز
علاتم بيماري : تب . لرز . درد عظلات وسردرد . سرفه خشك يا التهاب چشمها . گلو درد
درمان : استفاده از تب بر. استراحت . در صورت گوش درد يا سينه پهلو بايد از آنتي بيو تيك استفاده كرد
کفاا- گفتوگو با آقاي نواب كاشاني - مدير امور طرح و برنامه بانك صادرات ايران- بانك صادرات ايران از قديميترين بانكهاي كشور است كه از سال 1342 با اين نام خوانده ميشود.
در اين نوشتار دستآورد كوششهاي مديران و كاركنان اين بانك در راه بهكارگيري روشها و فناوريهاي نوين و برپايي بانكداري الكترونيك پيش روي شما جاي گرفته است.
پيشينة بانكداري الكترونيكي
زماني كه ميان كامپيوتر و ارتباطات هماهنگي ايجاد گرديد و اين دو فناوري پروتكلهاي يكديگر را پذيرفته، در يك راه قرار گرفتند، ارتباطات كامپيوتري شكل گرفت و بهدنبال آن تحولي بزرگ در بخش IT و نيز تاريخ زندگي بشر رخ داد، تحولي كه دورهاي بهنام موج چهارم را، به روند تكاملي دورههاي زندگي بشري افزود. در اين عصر نوين - كه به عصر مجازيها هم مشهور است - نوع فعاليتها، نگرشها، نوآوريها و سيستمها دگرگون شده، سرعت چرخش زمان نيز تند و شتابان گشته است. تغيير در ماهيت كار (E-Work)، تغيير در ماهيت بازرگاني E-Commerce)) تغيير در ماهيت ارتباط (E-Mile) تغيير در ماهيت آموزش (E-Learning) گوشههايي از اين دگرگونيها هستند.
براي نمونه، در ايالت متحده، در سال 2001، 8/25 ميليون تن، در سال 2002، 5/27 ميليون تن، در سال 2003، 5/28 ميليون تن به روشهاي الكترونيكي و از راه دور بهكار ميپرداختهاند و پيش بيني شده كه در سال 2020، اين شمار به 64 ميليون تن برسد. بانكداري الكترونيكي نيز دستآورد اين پيشرفتها است، بدين منظور كه هر مشتري بتواند از راه دور، خدمات بانكي دلخواه خود - مانند نقل و انتقال وجه و بررسي حساب - را انجام دهد. از اينرو خدمات الكترونيكي نوين بانكي مطرح گرديده و امكانات و قابليتهايي براي مشتريان فراهم شده كه در چارچوب آنها، بهرهگيري از خدمات بانكي از دور، امكانپذير باشد.
وضعيت ابزارها و زيرساختهاي پياده سازي بانكداري الكترونيكي در كشور بهنظر من، براي پيادهسازي بانكداري الكترونيكي، به چنين ابزارهايي نياز داريم : 1) تجهيز سختافزاري، نرمافزاري و ارتباطي شعبهها براي كار در قالب يك شبكه. 2) تعيين متدلوژي تمركز و يا عدم تمركز در شبكه اطلاعات
3) ايجاد شاهراه ارتباطي مناسب و درست
4) ايجاد بانك اطلاعاتي متناسب با نرم افزار
5) بهرهگيري از يك سيستمعامل با ضريب امنيتي بالا
6) ايجاد يك نسخه پشتوانه1، در صورت گزينش متدلوژي تمركز در شبكه
اما به اعتقاد اينجانب بهعنوان يك مدير اجرايي - كه سالها تجربه مديريت پيادهسازي سيستمهاي گوناگون انفورماتيكي را عهدهدار بوده - باتوجه به امكانات، قابليتها و بستر اجرايي موجود در كشور، اولويتبندي پيشنهادهاي بانكداري الكترونيكي، چنين است : 1) ايجاد يك شاهراه ارتباطي مناسب و درست
2) داشتن نرم افزار با قابليت آنلاين
3) بهكارگيري از نيروهاي متخصص حرفهاي در بخش نرمافزار، سختافزار و شبكه
موانع اساسي توسعه بانكداري الكترونيكي در كشور
بزرگترين موانع توسعه بانكداري الكترونيكي بدين شرح است:
1) بستر مخابراتي مناسب براي انتقال داده وجود ندارد. همانگونه كه ميدانيد درباره خدماتي مانند آب، برق و گاز، سازمانهاي ذيربط شاهراه اصلي را ايجاد ميكنند و مشتركان تنها با پرداخت هزينه اشتراك از اين خدمات بهرهمند ميشوند، اما در مورد خطوط مخابراتي، متقاضيان خود ناگزير به ايجاد شاهراه ارتباطي با هزينه هنگفت هستند، درحاليكه اين كار از وظايف وزارت ارتباطات و فناوري اطلاعات است. 2) ميان درك مديران تصميمگير و متخصصان تصميمساز IT در سازمآنها فاصله وجود دارد، چرا كه در بخش IT بهرغم وجود برخي از بخشهاي تخصصي - مانند پزشكي - بهجاي اينكه افراد بيتخصص، مقلد باشند، همه مجتهد و صاحب تشخيص شده اند. 3) ضعف مديريت نگهداري و بهكارگيري متخصصان حرفهايي سطح بالا در بخش IT، براي تهيه بستههاي نرم افزاري نيرومند بانكي .
دلايل پيشرفت نكردن شبكه بانكي در بانكداري الكترونيكي بهنظر من، كشور ما بهدليل نبود سايل زير، تاكنون در برپايي بانكداري الكترونيكي ناكام مانداه است :
1) بستر مخابراتي كارآمد
2) ساختار مناسب نيروي انساني در بخش IT
3) مديران حرفهاي تصميمساز در بخش IT
4) متخصصان IT در تركيب اعضاي هيات مديره بانكها
5) جذب، حفظ و نگهداري متخصصان كيفي و حرفهاي IT در بخش دولتي (بهدليل پايين بودن دستمزدها)
همچنين ابزارها و روشهايي كه امروزه يك بانك براي برپايي بانكداري الكترونيكي نياز دارد، عبارتاند از: سوييفت2، اينترانت، اينترنت، موبايل بنكينگ، 3POS، Pinpad و 4ATM، بانكداري تلفني، كارت اعتباري5 و دبيت6 و كامپيوترهاي شخصي براي سرويسدهي به مشتري از دور.
كوششهاي بانك صادرات ايران
با توجه به مسايل و مشكلات ياد شده، بانك صادرات ايران كوشيده است كه در راستاي برپايي بانكداري الكترونيكي گام بردارد.
هماكنون اين بانك در سه بخش حفظ و نگهداري نرمافزار، پشتيباني، حفظ و نگهداري سخت افزار و ارايه خدمات كارتهاي اعتباري، از خدمات سه شركت بهصورت برونسازماني بهره ميبرد؛ كه در اين راستا، شركت كارت اعتباري ايران، در ارايه خدمات كارتهاي اعتباري با كيفيت مطلوب - در سطح ملي و جهاني - بهقيمت پذيرفتني از سوي خريداران فعاليت ميكند.
سيستم سپهر و خدمات آنلاين چیست
سيستم سپهر، سيستم پرداخت همزمان رايانهاي است، كه انجام خدمات بانكي را بهصورت لحظهاي و بيدرنگ امكانپذير ميسازد.
خوشبختانه بانك صادرات يك شاهراه ارتباطي (خصوصي) ماهوارهايي - با پهناي باند مناسب - دارد و ميتوان گفت كه از ديدگاه ارتباطي و سختافزاري در وضعيت خوبي است.
در زمينه نرمافزاري، هماكنون خدماتي همانند حساب قرضالحسنه جاري، پسانداز، اعتبارات اسنادي، كارت و كارت اعتباري و دبيت، بهصورت برخط ارايه ميشود و آرمان و برنامه آينده ما آن است كه انجام ديگر خدمات - مانند حساب سپردههاي سرمايهگذاري مدتدار، حوالجات، بروات، تسهيلات و - را نيز بهصورت آنلاين، تراز روزانه و قبوض و نيز ارايه خدمات E_Purse را نيز در دست بررسي دارد كه در صورت فرجام يافتن آنها ميتوان ادعا كرد كه بانك ما از ديدگاه نرمافزاري نيز در وضعيتي مطلوب قرار گرفته و بستر لازم براي برپايي بانكداري الكترونيكي آماده است.
**************************
مركز شتاب در ایران
همانگونه كه ميدانيد، درگذشته هر يك از بانكها براي پيادهسازي سيستمهاي انفورماتيكي خود، مستقل عمل كردهاند و اين كار هم هزينههاي بيشتري داشته و هم باعث سردرگمي مشتريان گرديده است.
براي نمونه، هر بانك يا موسسه مالي در هر فروشگاه يك دستگاه POS نصب ميكرد و اين كار مشتريان را بههنگام استفاده از دستگاهها سردرگم ميساخت. از اينرو، براي حل اين مشكل و نيز صرفهجويي در هزينههاي ملي، مركز شتاب - كه اين بانك در ايجاد آن نقشي بنيادين داشته است - شكل گرفت و هماكنون 5 بانك عضو مركز شتاب هستند و 3 بانك صادرات ايران، توسعه صادرات ايران و كشاورزي - با پرداخت كارمزد - از دستگاههاي ATM و POS يكديگر بهره ميبرند.
متولي و راهبر نظام بانكداري الكترونيكي كشورچه نهادی است
با توجه به اينكه بانك مركزي هدايت و راهبري سيستم بانكي در همه زمينهها را برعهده دارد، بهترين گزينه براي اين كار است.
چنانچه اين بانك پروتكل واحدي را در اين زمينه تعيين و بستر مسير حركت بانكها را هموار كند، بانكها با سرعتي بيشتر - در زمينه پياده سازي سيستم بانكداري الكترونيكي - گام خواهند برداشت، كمااينكه شركت خدمات انفورماتيك نيز در اين راستا تاسيس شد؛ اما بههر حال، با آنكه تفكر، تفكر نويني بوده، اما در فرآيند پيادهسازي - به دلايل پرشمار - بهخوبي اجرا نگرديده است.
فهرست پروژه هاي اجرا شده در اين بانك - در دو سال گذشته - به شرح زير است: * اتوماسيون 500 شعبه سپهري On line _ Real time (فاز 1) بانك صادرات * برگشت سيستم 14 شعبه به سيستم سنتي
·مكانيزه كردن 687 شعبه غيرمكانيزه
·* آماده سازي سايت كامپيوتري (بزرگ) برج سپهر
·* راهاندازي كامپيوترهاي بزرگ7 در برج سپهر
·* گسترش شبكه سيستم سوييفت
·* راه اندازي، توسعه و نگهداري شبكه ارتباطي برج سپهر با بيش از 1500 نود8
·* مكانيزاسيون يكصد رابط توزيع
·* تبديل سيستم عامل VM/ESA به OS/390 در كامپيوتر بزرگ * ايجاد سيستم جامع دبيرخانه يكسان در كل شبكه (اداره بدون كاغذ9 - فاز 1) * ايجاد سيستم اينترنت
·* ايجاد سيستم اينترانت
·* بهكارگيري يك پايگاه اطلاع رساني جامع (DBMS) در كامپيوتر هاي بزرگ و ريز كامپيوترها
·* پايگاه وب بانك صادرات ايران
·* دگرگوني در سيستم تلفنبانك و توسعه آن
·* ايجاد سيستم اطلاع رساني جغرافيايي GIS (فاز 1)
·* طراحي و پياده سازي سيستم تسهيلات (در سيستم سنتي)
·* اجراي فاز اول جمع آوري نمونه امضا در سيستم، با استفاده از PC_Client در شعب استانها و سرپرستيهاي تهران (در سيستم سنتي) * بسترسازي پروژه زيربنايي انتقال اطلاعات از مراكز استانها و سرپرستيهاي تهران به مركز (فاز 1 : ارسال اطلاعات با تاخير 24 ساعته) ارزيابي آينده نظام بانكي كشور
·پيشبيني خوبي براي آينده نظام بانكي كشور در زمينه بانكداري الكترونيكي ندارم، زيرا جهان كنوني كه به دنياي مجازيها معروف است، جهاني بسيار پرسرعت و پرتحرك است؛ اما حساسيت اين امر به دلايل زير هنوز در سازمانها احساس نشده است :
·1) فرايند تصميمسازي به لحاظ غيرحرفه ايي بودن بعضي مديريتها كند بوده است. 2) دوره عمر مديريتها براي سياستگذاري و برنامهريزيهاي بلندمدت در زمينه انجام فعاليتهاي بنيادين و زيربنايي در بخشIT كوتاه است. 3) جذب، حفظ و نگهداري متخصصان IT در طول عمر يك پروژه - بهدليل پايين بودن سطح حقوق و دستمزد - مشكل يا نا ممكن است. 4) فرآيند اجراي فعاليتها بهلحاظ ماهيت دولتي سازمانها بسيار كند است. 5) با توجه به تغييرات سريع فناوري و لزوم انجام سرمايه گذاريهاي مستمر در بخش IT، مديران حاضر به ريسكپذيري در اين حوزه نيستند. 6) از نظر فرهنگي - كه بايد بسترسازي لازم براي گسترش كاربرد خدمات نوين بانكي فراهم گردد - هنوز فعاليت زيربنايي براي افزايش آگاهي مشتريان در پذيرش سيستمها و روشهاي نوين و تغيير الگوهاي رفتاري آنان صورت نپذيرفته است.
بانكدارى الكترونيك و تجارت الكترونيكى چیست
بحث الكترونيكى كردن امور به خصوص تجارت، يكى از مقولات بسيار مهم و اساسى است كه بايد از زواياى گوناگون مورد توجه و تامل قرار گيرد. وقتى كه موقعيت خودمان را در اقتصاد بين الملل مرور مى كنيم و عدم تحقق اهداف را تحليل مى كنيم، يكى از گلوگاه هاى اساسى، توانايى اندك در استفاده از فرصت هايى است كه مى تواند در كشور تحولات مثبت ايجاد كند.
وقتى كه در عرصه جهانى دو انقلاب بزرگ، يعنى انقلاب فناورى اطلاعات و ارتباطات و انقلاب جهانى شدن را مرور مى كنيم، به اين مى انديشيم كه براى بيشينه كردن يا حتى براى دستيابى به حد قابل قبول در زمينه حضور در اقتصاد بين الملل، بايد از همه فرصت ها استفاده كنيم. به عبارتى همت خودمان را معطوف كنيم كه بايد با بهره گيرى از اين فرصت ها، تبعات منفى را به حداقل ممكن كاهش دهيم و نيز از تبديل فرصت ها به تهديدها نيز جلوگيرى كنيم و بتوانيم جايگاه شايسته خودمان را پيدا كنيم. وقتى شاخص ها را مقايسه مى كنيم، مى بينيم كه در برخى از شاخص ها سهم كوچكى داريم. مثلاً سهم ما در جمعيت جهان حدود يك درصد است. يا مثلاً از نظر مساحت يك درصد است به همين تناسب هم از نظر حضورمان در اقتصاد جهانى دوست داريم حداقل اين سهم را داشته باشيم. نكته دوم كه نگرانى ما را بيشتر مى كند، اين است كه سهم ما در يك روند نزولى طى دو دهه كاهش پيدا كرده است. اين كه سهم ما اكنون در حداقل هم نيست يك دغدغه و نگرانى است، اما اين كه با گذشت دو دهه كاهش پيدا كرده، نگرانى جدى ترى ايجاد مى كند. اكنون زمان آن است كه از خود بپرسيم چرا؟ ما در پيدايى علل وقوع اين موقعيت ممكن است دلايل زيادى را برشماريم و فهرست كنيم. اما از آنجا كه قرار است راجع به حضورمان در بازار بين المللى بحث كنيم، نيازمند اين هستيم كه عوامل موثر در ايجاد اين تعامل را نگاه كنيم. ما با مجموعه اى مواجه هستيم كه داراى سلايق مختلف و با سرعت بسيار بالا در حال تحول است. با مجموعه اى كه از فناورى اى بهره مند هستند كه با روند نمايى در حال رشد است. با جوامعى روبه رو هستيم كه به واسطه تحولات و نوآورى هاى خودشان، به شدت دارند هزينه هاى توليد كالا و خدمت را كاهش مى دهند و هم به خاطر بهره مندى از بازار مصرف و منابع كشورهايى مانند ما، چه منابع طبيعى و فيزيكى و چه منابع انسانى، دارند استفاده مى كنند و از اين منابع مزيت نسبى خودشان را تبديل به مزيت رقابتى مى كنند. با گذشت زمان نيز فاصله را كاهش و حضور خودشان را افزايش مى دهند. در مواجهه با اين شرايط اگر ما هوشيارى لازم را به خرج ندهيم، همان طور كه طى دو دهه قبل، سهم ما از ۴۹ صدم درصد به كمتر از ۴۳ صدم درصد كاهش يافته، باز هم اين روند ادامه خواهد يافت. بدين روى بايد به شدت به دنبال استفاده حداكثرى از فرصت هاى خلق شده در عرصه دانش و فناورى دنياى پيرامون باشيم.
ما اگر بخواهيم در عرصه اقتصاد و تجارت از مزيت رقابتى بهره مند شويم و در اقتصاد بين الملل حضور يابيم و سهم مان را افزايش بدهيم، بايد هزينه تمام شده توليد كالا و خدمت را كاهش بدهيم. بايد ضريب انتشار اطلاعات مربوط به كالا و خدمت و مزاياى توليداتمان اعم از كالا و خدمت را افزايش دهيم. بايد فرصت هايى كه امكان عرضه توليداتمان در دنياى بيرون را افزايش مى دهد، مورد استفاده قرار دهيم. براى اين كه به بهترين وجه در بازار بين الملل خودمان را نشان بدهيم، بايد از چند مقوله اى كه امروز در عرصه اقتصاد تجارى بين الملل به شدت مورد استفاده است و با روند نمايى در حال افزايش است، استفاده كنيم. بايد روى پديده تجارت الكترونيكى تمركز كنيم. منظور از تجارت الكترونيكى كليه امور مربوط به تجارت، اعم از جست وجو، مذاكره، انعقاد قرارداد و پرداخت در محيط الكترونيكى اعم از شبكه هاى اينترنتى و رايانه اى است. در اين تعريف، از يك زاويه تجارت الكترونيكى يك مكعبى است كه از تجارت سنتى تا تجارت خالص الكترونيكى در دو ضلع اين مكعب بايد حركت كنند. از كالاها و خدمات فيزيكى گرفته تا ديجيتال. اين يك زاويه تفكيك و تعمق است. يك زاويه ديگر درون بنگاه ها است كه بايد كسب و كار را نيز الكترونيكى كنيم. اينجا دادوستد الكترونيكى يكى از اجزاى اين كسب و كار است، اما وقتى محيط را ما مى بينيم از كسب و كار الكترونيكى فراتر مى رويم. چرا كه تجارت الكترونيكى مى تواند در سطح بين بنگاه هاى اقتصادى با مشترى، بين بنگاه هاى اقتصادى با هم، بين بنگاه هاى اقتصادى با دولت و بين دولت ها با يكديگر باشد. يك سرى الزامات ديگرى نيز داريم كه اساساً در قالب كسب و كار قابل محدود كردن نيست. لذا بايد مجموعه اى از الزامات مترتب بر تجارت الكترونيكى را سازمان بدهيم.
وقتى كه امروز بدبينانه ترين برآورد به ما مى گويد كه تجارت الكترونيكى به طور متوسط در دوره زمانى سال هاى ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۶ سالانه ۵۴ درصد رشد دارد، وقتى كه آمارها براى برخى از كشورها بالاى ۱۰۰ درصد رشد قائل مى شوند، وقتى كه مى بينيم خيلى از خريد و فروش ها در محيط الكترونيكى دارد صورت مى گيرد و اگر ما نتوانيم خودمان را در اين عرصه وارد و از اين محيط استفاده كنيم، فرصت هاى زيادى را از دست مى دهيم، پس بدين معناست كه بايد لوازم اين حلقه بزرگ تجارت الكترونيكى را سازمان بدهيم. لوازم تجارت الكترونيكى در چند بخش تفكيك مى شود. بخشى برمى گردد به زيرساخت ها اعم از فنى، نيروى انسانى، حقوقى و قضايى. بخشى برمى گردد به لجستيك كه در اين بحث گمرك، حمل ونقل و بانكدارى را مى بينيم. اما در اين ميان بانكدارى الكترونيكى داراى نقش خاصى است. چرا كه اساساً خلق پول براى تجارت بوده است. كافى است ما مرورى سريع داشته باشيم به سير تحول تجارت. مى بينيم منهاى دوره اول زندگى بشرى كه آن دوره اساساً مالكيت عمومى بوده، هنوز تفكيك حريم ها صورت نگرفته و مالكيت ها تفكيك نشده كه داد و ستد موضوعيت پيدا كند، از آن پس مى بينيم تامين نيازها با مبادلات صورت مى گيرد.
در مراحل آغازين داد و ستد و معامله به صورت پاياپاى صورت مى گيرد، اما مشكلات فراوانى مبادلات پاياپاى بشر را به سمت ايجاد يك معيار واحد ارزش هدايت مى كند. به اين ترتيب بشر به پول كالايى مى رسد. اما در گام بعدى بشر متوجه مى شود كه اين كالا به عنوان وسيله مبادله عيوب زيادى دارد. با سرعت پول كالايى تبديل به پول فلزى مى شود. البته همه اين كارها براى تسهيل تجارت است. بعد تبديل به پول كاغذى مى شود تا به امروز كه تبديل به پول الكترونيكى مى گردد.
حالا در ايران اگر ما خواستار توسعه تجارت الكترونيكى هستيم، بايد روى بانكدارى الكترونيكى بيشتر تمركز كنيم و آن را مورد توجه قرار بدهيم. به دو دليل روى بانكدارى الكترونيكى تاكيد داريم. يكى اين كه مى خواهيم در اين محيط در امور بانك ها گام هاى سريع تر و بلندترى برداريم. دوم اين كه اين نظام بانكى ما متاسفانه گاه گاهى به خاطر غيررقابتى بودن كل سيستم، نيازمند دستورات مرجع بالاتر است. البته خوشبختانه در شوراى عالى بانك ها و مجمع عمومى بانك ها و حتى در دولت هم به شدت روى اين مقوله تاكيد مى شود. اما در ايران ما بيشتر نياز داريم كه بتوانيم اين كار را انجام دهيم. پس ما بايد اين امر را با سرعت بيشتر انجام دهيم تا كار را به يك جاى مناسب برسانيم. چون پول الكترونيكى يك حلقه اى است در يك زنجيره بزرگ كه اگر به اين مهم دست پيدا كنيم، به تدريج به بقيه حلقه هاى مرتبط با آن نيز دست پيدا مى كنيم. اما اگر چنين نباشد، نمى توانيم از اين الزامات استفاده بكنيم.
در سال ۲۰۰۴ برآورد مى شود كه هر كاربر اينترنت به طور متوسط ۵۸۵ دلار پرداخت خود را به صورت برخط انجام بدهد. پيش بينى مى شود اين رقم در سال ۲۰۰۸ به ۷۸۰ دلار، يعنى ۵/۱ برابر برسد. وقتى كه ما پول را وسيله مبادله، وسيله ارزش گذارى و وسيله ذخيره مى دانيم، اين تعريف براى انواع پول ها صادق است. از جمله كارت اعتبارى، كارت بدهى، كيف پول الكترونيكى و ساير كارت ها. انتشار پول الكترونيكى يكى از مقولات جدى است. وقتى پول غيرالكترونيكى مطرح مى شود، ناشر اين پول يك مرجع است. به همين دليل در تئورى هاى عرضه و تقاضاى پول، بحث عرضه را كه مطرح مى كنند، يك خط عمودى برايش متصور مى شوند، چون معتقدند بانك مركزى سياستگزار اصلى ميزان عرضه پول است، اما وقتى كه همين را در محيط پول الكترونيكى بررسى مى كنند، به واسطه اين كه ناشر پول الكترونيكى ديگر فقط مراجع دولتى نيستند، يك تاثير اساسى در مباحث مربوط به عرضه پول براى آن قائل مى شوند. انتشار پول الكترونيكى را نهادهاى جديدى انجام مى دهند. علاوه بر بانك ها، موسساتى مثل ويزا و مستركارت شركت هاى ارتباطات راه دور، شركت هاى فناورى اطلاعات مثل كيف ديجيتال ياهو و مايكروسافت اين وظيفه و كاركرد را به عهده مى گيرند. بنابراين يك سرى مشكلاتى به وجود مى آيد كه در تجارت مورد توجه قرار مى گيرد. مثل اين كه آيا اين نوع پول هاى منتشر شده در عملياتى مثل اخذ و وصول ماليات، همان اعتبار را دارد. آيا امنيت و اطمينان لازم را در مقوله مبادلات همان طور كه ما براى پول منتشر شده توسط بانك مركزى داشتيم، اينجا نيز داريم و اگر نه تجارت در مقياس بزرگ را چگونه بايد انجام دهيم؟ كاملاً درست است. آن اطمينان و امنيت را ندارد. اما چون فوايد بى شمار ديگرى دارد، سعى مى كنيم با تعبيه سيستم هاى امنيتى حاشيه اى نگرانى ها را به حداقل كاهش دهيم تا بتوانيم از فوايد آن بيشترين استفاده را بكنيم. پرسش ديگر اين است كه با اين كار آيا نقش بانك مركزى كاهش پيدا مى كند؟ پاسخ منفى است. از يك سو اساساً در كشورهايى مثل ما كه موسسات خصوصى انتشار پول الكترونيكى از قوام لازم برخوردار نيستند، اتفاقاً بانك مركزى با ورود سريع تر به اين عرصه و با تجهيز خودش به واسطه اطمينانى كه ايجاد مى كند و به واسطه امنيتى كه پول منتشر شده توسط بانك مركزى دارد، آن اقتدار خودش را حفظ مى كند. البته مفاهيمى مثل ذخيره قانونى كه امروز بانك مركزى روى آن مانور جدى مى كند، ديگر در اين عرصه كاركرد خودش را از دست مى دهد. لذا همچنان بانك مركزى به عنوان توليت شوراى عالى بانك ها بايد كاركرد خودش را داشته باشد كه بتواند اين كار را بكند. چون هنوز بحث نرخ بهره در اين سيستم بايد با حدود و دامنه اى كه توسط بانك مركزى تعيين مى شود كارش را انجام بدهد.
پرسش ديگر اينجاست كه بانك مركزى در ارتباط با تاثيرى كه تغيير شكل پول به حالت الكترونيكى روى تقاضاى پول دارد، چه كار بايد بكند؟ بانك مركزى به واسطه ويژگى هايى كه پول متعارف دارد، مثل امنيت، سهولت، مقبوليت و مسائل قانونى اش، بايد تلاش بكند بخش خصوصى متولى نشر اين پول باشد. بانك مركزى نمى تواند اين نقش خودش را ايفا كند و حضورش را در عرصه بازار پول حفظ كند. البته بحث هايى مثل كاهش حق ضرب، كاهش هزينه هاى مترتب بر اين كار و كاهش ذخاير قانونى مواردى است كه در ترازنامه بانك مركزى تاثيرش را مى گذارد. يك نگرانى كه وجود دارد و برخى از مقالات انتقادى كه در زمينه مخاطرات پول الكترونيكى ارائه مى شود نيز روى آن تاكيد دارند، روند الكترونيكى كردن بانك و توليد و تهيه پول الكترونيكى است. اين نگرانى هايى كه ممكن است نظام پولى ما را به هم بريزد، اساساً نگرانى بى اساسى است. به اعتقاد من يكى از بحث هاى جدى كه ما در بانكدارى الكترونيكى بايد داشته باشيم، بحث اتاق پاياپاى چك است كه ما اين را به شدت بايد دنبال كنيم و اين كار را انجام بدهيم. مركز تسويه چك در بانك مركزى امروز در ۱۵۰ شعبه كشور وجود دارد. اما يك نگرانى جدى و محورى اين است كه هيچ كدام مكانيزه و برخط نيستند.
متن کامل قطعنامه همايش بين المللي پول الکترونيکي
اقتصاد شبکه اي د رکنار ارتقا چشمگير کارائي بنگاه هاي تجاري و مراکز توليدي از چنان اهميتي برخوردار است که هر گونه تاخير و اغماض در شناخت ابعاد اين پديده فراگير،زيانهاي فرواني را براي اهداف توسعه کشور در پي خواهد داشت. در اين جهت يکي از بزرگترين ضرورت ها زير ساخت اساسي ارائه خدمات الکترونيکي در عرصه اقتصاد شبکه اي،و فراهم آوردن امکان بهره گيري از پول الکترونيکي است. فراهم کردن خدمات امن و قابل اطمينان با قابليت گسترش با نياز و در شان گردشهاي و نقدينگي کشو رفعاليتهاي بسيار پيچيده و پرچالش مي باشد .
مديريت اين پيچيدگي تنها با تفکر اجزاي راه حل مورد نظر امکان پذير است که آن نيز خود در صورت ترسيم تصوير معماري صورت مسئله مسير خواهد شد. بمنظور تحقق امر تفيکيک نقشهاي استراتژيک و ترسيم معمار کلان خدمات مالي و بانکي الکترونيکي و مفهوم پول الکترونيکي،ايجاد شرايط مندرج بندهاي پانزده زير الزامي مي باشد:
1.ارتقاء فرهنگ عمومي مشتريان،تسري ديدگاه شهروند محوري و رعايت اصل کرامت ارائه خدمات،در کنار مهندسي مجدد فرايندهاي خرد و کلان مالي و پولي کشور بعد اولويت مهم
2.توجه به ارتقاي مهارت هاي علمي،فني و فرهنگي و اعتلاي منابع انساني و توان کاربر توليد کنندگان محصولات فناوري اطلاعات در زمينه پول و بانکداري الکترونيکي و غيره 3.تعريف همگن شده و مشترک مفاهيم پايه اي و مدرن اقتصاد شبکه اي مانند پول الکترونيکي بانکداري الکترونيکي،زير ساخت تراکنشهاي مالي،زير ساخت فناوري اطلاعات،خدمت مشاع الکترونيکي مال و بانکي ،سيستم پرداخت الکترونيکي،اتاق پاياپاي الکترونيکي غيره
4.تاکيد بر توجه به تحول ماهيت کاربردهاي بانکي و مالي از محصول به سرويس 5.ضرورت توجه به تحول ماهيت اجزاي فناوري اطلاعات از نرم افزار،سخت افزار و شبکه به دو بخش "زير ساخت خدمات" و "زير ساخت دسترسي"
6.لزوم تفکيک ابعاد فني از مسائل اجرائي،به ويژه تفکيک پيچيدگي فناوري اطلاعات از فرايند ها و حوزه هاي مالي و بانکي و خدمات کاربردي مرتبط 7.ضرورت توجه به تغيير روندهاي نوين جهاني ارائه خدمات زيرساختي فناوري ارتباطات و اطلاعات از رويکردهاي سازمان محور به رويکرد متمرکز و استفاده از "زير ساختهاي عمومي خدمات" د رکليه زمينه ها از جمله در زمينه ارائه خدمات زير ساخت تراکنشهاي مالي و خدمات بانکداري بصورت متمرکز
8.ضرورت توجه جدي به چارچوب اقتصاد مدرن شبکه اي در سياست گذاري کلان حوزه پولي و اقتصادي کشور توسط ذينفعان و متوليان حوزه اقتصادي کشور از جمله بانک جمهوري و وزارت امو اقتصادي و دارائي
9.توجه جدي به قبول استقلال بانک ها در ايجاد و پياده سازي خدمات کاربردي بانکداري (بانکداري الکترونيک) با توجه به رويکردهاي اختصاصي تجاري هر يک 10.تاکيد بر ضرورت استفاده از روشهاي متناسب،شايسته و آزمايش شده در سطح جهاني جهت پياده سازي پروژه هاي پيچيده و کلان فناوري اطلاعات و تدوين مدلها و استانداردهاي مناسب جهت"مسير دستيابي به راه حل" به ويژه در حوزه حياتي امنيت در سطوح مختلف
11.تعريف و تدقين نحوه اجراي پروژه هاي کلان بانکداري و مالي با توجه به عوارض و آثار عدم حضور پيشروان جهاني فناوري اطلاعات به دليل تحريم فناوري پيشرفته 12.تفکيک مسئوليتهاي اجزاي راه حل فناوري اطلاعات و خدمات بانکداري به دو بخش خدمات قابل دستيابي در داخل کشور و خدمات قابل دريافت از مشاوران بين المللي 13. تعريف و تدوين جايگاه پول الکترونيکي و زير ساخت خدمات بانکداري در مفهوم جامع تر "دولت الکترونيکي" و وابستگي هاي آن به زير ساختهاي فناوري اطلاعات در سطح ملي پيش بيني در برنامه تکفا
14. تهيه نقاط ارزيابي مشخص براي مسيرهاي راه حل بکار گرفته توسط هر يک از بانکها از جمله بودجه مورد نياز،خروجي از منظر مردم و کاربران و متدولوژي اجرا جهت تائيد،حمايت و هماهنگي در سطح ملي
15. و مهمترين مسئله: توجه جدي و پيگير بالاترين مقامات نظام به ويژه رياست محترم جمهوري در ارتباط با پاسخگويي نظام بانکي کشور در خصوص ارائه خدمات ارائه خدمات بانکي نوين در چرخه خرد و کلان اقتصادي .
درپايان اين قطنامه اظهار اميدواري شده است که با شناخت همه جانبه و همچنين عزم و همدلي کليه دست اندرکاران نظام پولي و اقتصادي کشور،موانع موجود بر سر راه جذب و کاربرد فناوريهاي نوين اطلاعاتي و ارتباطي جهت تامين منافع ملي در حوزه بسيار مهم تراکنشهاي مالي و گردش نقدينگي بعنوان يکي از اصلي ترين مباني توسعه همه جانبه،متوازن و پايدار برطرف گرديده و در آينده نزديک به لطف الهي شاهد برکات و اثار اين حرکت عظيم در خدمت رساني به مردم شريف ايران و شکوفائي اقتصادي کشور باشيم.
هيچ مانع شرعي در بانكداري الكترونيك وجود ندارد
سيستم بانكداري الكترونيك با دستورات و احكام ديني و اسلامي قابل تلفيق و اجرا استو در بانكداري الكترونيك هيچگونه مانع شرعي وجود ندارد.
به گزارش بخش خبرسايت اخبار فن آوري اطلاعات ايران، به نقل از ايلنا، علي حسيني رييس كميته مخابراتو نماينده نهاوند گفت: در حال حاضر با توجه به درصد زياد سود دريافت شده توسطبانكهاي كشور و مقايسه اين ميزان سود با ساير سيستم هاي بانكي در سطح بين الملل بهجرأت مي توان گفت,سيستم بانكداري كشور, ربا خوارترين سيستم بانكي در سطح بين المللياست .
وي همچنين ادامه داد, اگر سيستم بانكي به سمت الكترونيك سوق دادهشود, با كاهش هزينه هاي مراحل اداري و هزينه هاي سرانه بانكها و سيستم بانكي, قطعاًميزان سودهاي دريافتي بانكها نيز كاهش مي يابد,كه به اين معني است كه استفاده ازفناوري اطلاعات و سيستم هاي الكترونيك , از ميزان نزول بانكها مي كاهد,بنابرايناستفاده از بانكداري الكترونيك مي تواند در جهت رعايت موازين شرعي و اسلامي راهگشاو كار آمد باشد.
رييس كميته مخابرات در ادامه در خصوص ساير موانع شرعيبانكداري الكترونيك گفت:كساني كه در خصوص معاملات الكترونيك و عمليات بانكداريالكترونيك اظهار نظر غير كارشناسانه مي كنند و اين نوع سيستم معاملاتي و مالكيت رافاقد انعقاد لازم و مغاير با موازين اسلامي مي دانند, در اين خصوص دچار اشتباه شدهاند و اين اشخاص بايد سعي كنند با كسب آگاهي هاي جامع در اين زمينه , نگرش خود رادر اين خصوص تغيير دهند.
علي حسيني در پايان گفت:مي توان با تلفيق موازيناسلامي و بانكداري الكترونيك, به سيستم سريع و مطمئن در مطابق به احكام اسلامي دستيافت.
منابع و ماخذ............................................................................17
پیشگفتار
@@@@@
دسترسي تعداد زيادي از مردم جهان به شبکه جهاني اينترنت و گسترش ارتباطات الکترونيک بين افراد و سازمانهاي مختلف از طريق دنياي مجازي، بستري مناسب براي برقراري مراودات تجاري و اقتصادي فراهم کرده است. تجارت الكترونيك عمده ترين دستاورد بهكارگيري فناوري ارتباطات و اطلاعات (ICT) در زمينه هاي اقتصادي است. استفاده از اين فناوري موجب توسعه تجارت، تسهيل ارتباطات عوامل اقتصادي، فراهم كردن امکان فعاليت براي بنگاههاي کوچک و متوسط، ارتقاي بهره وري، کاهش هزينه ها و صرفهجويي در زمان شده است. فناوري ارتباطات و اطلاعات امكان افزايش قابليت رقابتپذيري بنگاهها را فراهم ساخته و همچنين به ايجاد مشاغل جديد منجر شده است. بر اثر گسترش اين فناوري حجم تجارت الکترونيک در جهان روز به روز در حال رشد است. طبق تحقيقات منتشر شده توسط موسسه فارستر پيشبيني ميشود طي سالهاي 2006-2002 حجم تجارت الكترونيك به طور متوسط سالانه بيش از 58 درصد رشد كرده و از 2293 ميليارد دلار در سال 2002 به بيش از 12837 ميليارد دلار در سال 2006 بالغ شود. يكي از ابزارهاي ضروري براي تحقق و گسترش تجارت الكترونيك ، وجود سيستم بانكداري الكترونيك است كه همگام با سيستمهاي جهاني مالي و پولي عمل و فعاليتهاي مربوط به تجارت الكترونيك را تسهيل كند. در حقيقت ميتوان گفت كه پياده سازي تجارت الكترونيك ، نيازمند تحقق بانكداري الكترونيك است. به همين دليل، استفاده از سيستم هاي الكترونيك در موسسات مالي و اعتباري جهان به سرعت رو به گسترش بوده و تعداد استفاده كنندگان از خدمات بانكداري الكترونيك روز به روز در حال افزايش هستند. براساس گزارش تحقيقاتي موسسه Data Monitor (از مراکز برجسته تجزيه و تحليل اطلاعات بانکداري در اروپا) آمار استفادهکنندگان ازسيستمهاي بانکداري الکترونيکدر هشت کشور فرانسه، آلمان، ايتاليا، هلند، اسپانيا، سوئد، سوئيس و انگليس از 5/4 ميليون نفر در سال 1999 به حدود 22 ميليون نفر در سال 2004رسيده است. در سال 2005 بيش از 75 درصد شركتهاي فعال در كشورهاي توسعه يافته حداقل از يكي از خدمات بانكداري الكترونيك استفاده ميكنند. اين روند براي بانك ها هم يك فرصت و هم يك تهديد بشمار مي آيد. ايران در زمينه تجارت و بانكداري الكترونيك ، کشوري جوان است و تا رسيدن به سطحي قابل قبول از آن، راه درازي در پيش دارد. ورود فناوري جديد در اين دو زمينه ، نيازهاي جديدي را در پردازش و تبادل دادهها ، ابزارها و زير ساختهاي مناسب پياده سازي آن ، و نيز نحوه ارايه خدمات بانكي نوين مطرح كرده است . با نگاهي به تجارب كشورهاي پيشرفته و رشد خدمات بانكداري الكترونيك ميتوان نيازهاي در حال شكلگيري و روند افزاينده آن را در زمينه خدمات بانكي در ايران تا حد مناسبي پيشبيني كرد. نظر به روشهاي سنتي موجود در بانكهاي كشور و نارسايي اين روشها در ارائه خدمات جديد، تهيه زيرساختهاي مورد نياز در بانكها از ضرورياتي است كه خوشبختانه مورد توجه مسئولان امر قرار گرفته است و فعاليتهاي گسترده اي در سيستم بانكي كشور براي ارائه بانكداري الكترونيك و ديگر خدمات نوين بانكي انجام شده است . كسب و كار الكترونيكی چیست اين واژه براي اولين بار در سال 1997 توسط شركتIBM مطرح گرديد. كسب و كار الكترونيك مفهومي عامتر از تجارت الكترونيك را در بر ميگيرد . تجارت الكترونيك بيشتر تكيه بر ارتباط بيروني بنگاه يا فرد دارد. در حالي كه كسب و كار الكترونيك علاوه بر ارتباطات بيروني به استراتژي درون سازمان نيز اشاره دارد و شامل تجارت الكترونيك (EC) هوشمندي شركتها (BI)، مديريت روابط با مشتري (CRM)، مديريت زنجيره تامين (CSM) و برنامه ريزي منابع شركت (ERP) ميشود. .به طور خلاصه كسب و كار الكترونيك تلفيق سيستم ها و فرايندها و زنجيره هاي تامين و كل بازار با استفاده از اصول و فناوريهاي مرتبط با استفاده از ابزار اينترنت است كه در هشت بخش ارائه مي شود: -1 شركت با مصرف كننده: -2 شركت با شركت؛ -3 مصرف كننده با مصرف كننده؛ -4 شركت با دولت؛ -5 دولت با مصرف كننده؛ -6 شركت با كاركنان؛ -7 شخص با شخص؛ -8 شركت با مصرف كننده.
تجارت الكترونيك چیست براي تجارت الكترونيك به عنوان يكي از پديده هاي بزرگ قرن 21 تعاريف مختلفي ارائه شده است كه از جمله آنها ميتوان به موارد زير اشاره كرد: * هدايت ارتباطات كاري و معاملات بر روي شبكه ها از طريق رايانه؛ * خريد و فروش كالاها و خدمات و انتقال سرمايه ها از طريق ارتباطات ديجيتالي؛ * كاربرد وسايل الكترونيك براي تبليغ ، فروش ، توزيع و پشتيباني محصولات اتحاديه اروپا در سال 1997 آن را به شكل زير تعريف كرد: تجارت الكترونيك بر پردازش و انتقال الكترونيك داده ها شامل متن، صدا و تصوير مبتني است. تجارت الكترونيك فعاليتهاي گوناگوني از قبيل مبادله الكترونيك كالاها و خدمات و تحويل فوري مطالب ديجيتالي و انتقال الكترونيك را دربر دارند. تجارت الكترونيك كه تا چندي قبل به تعداد معيني از شركتها محدود مي شد در حال ورود به عصر جديدي است كه در آن تعداد زيادي مصرف كننده در شبكه حضور دارند. به علاوه محتواي آن از حيطه مبادله دادههاي مربوط به سفارش دادن يا قبول سفارش فراتر رفته و فعاليتهاي عمده تجاري از قبيل تبليغات، آگهي، مذاكرات، قراردادها و تسويه حسابها را نيز در برگرفته است. از مجموعه تعاريف ارائه شده فوق مي توان نتيجه گرفت كه زمينه هاي كاربرد تجارت الكترونيك بسيار گستردهتر از مبادله كالا و خدمات و وجوه است و در تعريف آن و تعيين سياستهاي مورد نظر بايد علاوه بر كاربرد هاي بالفعل به كاربردهاي بالقوه آن نيز توجه داشت . - براي تجارت الكترونيك مزايا و ويژگيهاي زيادي ذكر شده است كه در يك دسته بندي كلي ميتوان آنها را به شرح ذيل تقسيم كرد.
* جهاني شدن تجارت ؛ * حذف محدوديتهاي زماني و مكاني؛ * كاهش قيمت منابع جهت خريد؛ * افزايش درصد فروش؛ * دسترسي آسان به اطلاعات لازم؛ * كاهش چشمگير هزينه هاي معاملاتي؛ * كاهش هزينه هاي زماني معاملات.
محتواي تجارت الكترونيك ديگر به سفارش دادن و سفارش گرفتن محدود نمي شود بلكه فعاليتهاي عمده تجاري ازقبيل تبليغات، آگهي، مذاكرات، قراردادها و تسويه حسابها را نيز دربرگرفته است. بانكداري الكترونيك چیست براي شناخت هر پديده اي لازم است تا ابتدا تعريف مشخصي از آن پديده و عوامل و متغيرهاي مرتبط با آن ارائه كرد. براي بانكداري الكترونيك تعاريف گوناگوني ارائه شده كه از آن جمله ميتوان به تعاريف زير اشاره كرد. * فراهم آوردن امكان دسترسي مشتريان به خدمات بانكي با استفاده از واسطههاي ايمن و بدون حضور فيزيكي (کهزادي، اولين همايش تجارت الکترونيک،1382)؛ * استفاده مشتريان از اينترنت براي سازماندهي، آزمايش و يا انجام تغييرات در حسابهاي بانكي خود و يا سرمايهگذاري و بانكها براي ارائه عمليات و سرويسهاي بانكي؛ * ارايه مستقيم خدمات و عمليات بانكي جديد و سنتي به مشتريان از طريق كانالهاي ارتباطي متقابل الكترونيك. بانكداري الكترونيك شامل سيستمهايي است كه مشتريان موسسات مالي را قادر ميسازد تا در سه سطح اطلاعرساني، ارتباط و تراكنش از خدمات و سرويسهاي بانكي استفاده كنند.
الف - اطلاع رساني: اين سطح ابتدايي ترين سطح بانکداري اينترنتي است. بانک اطلاعات مربوط به خدمات و عمليات بانکي خود را از طريق شبکههاي عمومي يا خصوصي معرفي مي كند. ب – ارتباطات: اين سطح از بانکداري اينترنتي امکان انجام مبادلات بين سيستم بانکي و مشتري را فراهم ميآورد. ريسک اين سطح در بانکداري الکترونيک بيشتر از شيوه سنتي است و بنابراين، براي جلوگيري و آگاه ساختن مديريت بانک از هرگونه تلاش غير مجاز براي دسترسي به شبکه اينترنتي بانک و سيستم هاي رايانهاي به کنترلهاي مناسبي نياز است. ج – تراکنش: اين سيستم متناسب با نوع اطلاعات و ارتباطات خود، از بالاترين سطح ريسک برخوردار است و بايد سيستم امنيتي قوي بر آن حاکم باشد. در اين سطح مشتري در يك ارتباط متقابل قادر است تا عملياتي چون پرداخت صورتحساب، صدور چك، انتقال وجه و افتتاح حساب را انجام دهد. كانالهاي بانكداري الكترونيك: براي ارائه خدمات بانكداري الكترونيك كانالهاي متعددي وجود دارد كه برخي از آنان عبارتند از : رايانه هاي شخصي، كمك پردازنده هاي شخصي، كيوسك ، شبكههاي مديريت يافته، تلفن ثابت و همراه، و ماشينهاي خودپرداز. در روش شبكههاي مديريت يافته، بانكها براي ارتباط با مشتريان خود از شبكههايي كه قبلاً ايجاد شده استفاده ميكنند. در روش اينترنت با رايانههاي شخصي، بانك از طريق ايجاد يك پايگاه اينترنتي و معرفي آن به مشتريان، با آنها ارتباط متقابل برقرار كرده و ارائه خدمت ميكند. در روش بانكداري تلفني، تلفن (اعم از تلفن ثابت و همراه) وسيله ارتباطي بانك با مشتريان خود بوده و از اين طريق خدمات بانكي عرضه ميشود. تعداد استفادهكنندگان بانك از طريق تلفن همراه در سال 2004 بيش از 14 ميليون نفر بوده است. با استفاده از ماشينهاي خودپرداز نيز بانكها ميتوانند خدمات متنوعي از قبيل برداشت نقدي، سپردهگذاري، انتقال وجوه، پرداخت صورتحساب وغيره را به مشتريان خود ارائه دهند.» (کهزادي، اولين همايش تجارت الکترونيک،1382) مزايا بانکداری الکترونیکی مزاياي بانكداري الكترونيك را ميتوان از دوجنبه مشتريان و موسسات مالي مورد توجه قرار داد. از ديد مشتريان ميتوان به صرفهجويي در هزينه ها، صرفه جويي در زمان و دسترسي به كانالهاي متعدد براي انجام عمليات بانكي نام برد. از ديد موسسات مالي ميتوان به ويژگيهايي چون ايجاد و افزايش شهرت بانكها در ارائه نوآوري، حفظ مشتريان عليرغم تغييرات مكاني بانكها، ايجاد فرصت براي جستجوي مشتريان جديد در بازارهاي هدف، گسترش محدوده جغرافيايي فعاليت و برقراري شرايط رقابت کامل را نام برد. بر اساس تحقيقات مؤسسه Data Monitor مهمترين مزاياي بانكداري الكترونيك آنها عبارتند از: تمركز بر كانالهاي توزيع جديد، ارائه خدمات اصلاح شده به مشتريان و استفاده از راهبردهاي تجارت الكترونيك. البته مزاياي بانكداري الكترونيك از ديدگاههاي كوتاهمدت، ميان مدت و بلندمدت نيز قابل بررسي است. رقابت يكسان، نگهداري و جذب مشتري از جمله مزاياي بانكداري الكترونيك در كوتاهمدت (كمتر از يكسال) هستند. در ميانمدت (كمتر از 18 ماه) مزاياي بانكداري الكترونيك عبارتند از: يكپارچهسازي كانالهاي مختلف، مديريت اطلاعات، گستردگي طيف مشتريان، هدايت مشتريان به سوي كانالهاي مناسب با ويژگيهاي مطلوب و كاهش هزينهها. كاهش هزينه پردازش معاملات، ارائه خدمات به مشتريان بازار هدف و ايجاد درآمد نيز از جمله مزاياي بلندمدت بانكداري الكترونيك هستند.» (کهزادي، نخستين همايش تجارت الکترونيک،1382)
يك فرصت ، يك تهديد در بانکداری الکترونیکی همانگونه كه اشاره شده تجارت و بانكداري الكترونيك از تبعات گسترش و نفوذ اينترنت و دسترسي همگاني به آن ناشي شده است. توسعه دسترسي به شبكه هاي گسترده جهاني انقلابي را در زمينه ارتباطات يك به يك و يك به چند در اطراف جهان ايجاد كرده است. به جرئت ميتوان گفت كه جهان هيچگاه شاهد چنين شتابي براي استفاده از يك پديده علمي نبوده است. براساس گزارش سال 2004 انكتاد تعداد استفادهكنندگان از اينترنت در سال 2003 در جهان بالغ بر 676 ميليون نفر بوده يا بهعبارتي 8/11 درصد از كل جمعيت جهان به اينترنت دسترسي داشتهاند . كه در مقايسه با سال 2002، 8/7 درصد افزايش يافته است (جدول شماره 1). كاربران كشورهاي در حال توسعه بيش از 36 درصد كاربران اينترنتي را تشكيل ميدهند. تعداد ميزبانان اينترنتي با 8/35 درصد رشد بين ژانويه 2003 تا ژانويه 2004 به 233 ميليون رسيده است. در حال حاضر حدود 52 ميليون وب سايت در جهان وجود دارد كه در مقايسه با سال قبل 13/26 درصد رشد داشته است. اينترنت همچنان شديدترين آهنگ رشد را در زمينه بانكداري الكترونيك در اروپا دارد. طبق برآورد موسسه Data Monitor، 75 ميليون نفر از مردم اروپا در سال 2005 از سيستم بانكداري الكترونيك استفاده خواهند كرد. موسسه فارستر اين رقم را 110 ميليون نفر برآورد كرده است. برخي متخصصان پيش بيني ميكنند در سال 2011 در انگلستان 80 درصد از مردم براي انجام عمليات بانكي خود از طريق اينترنت به بانكها متصل خواهند شد. گسترش اين روند براي بانكها هم يك تهديد است و هم يك فرصت. بانكهايي كه در ارائه همگاني اين گونه خدمات با شكست مواجه شوند در معرض خطر از دست دادن تعداد زيادي از مشتريان خود قرار خواهند گرفت و بانكهايي كه با سرعت بهسوي ارائه و ارتقا خدمات برخط (Online) ميروند فرصت آن را خواهند داشت كه مشتريان بيشتري جذب كنند، مناطق جغرافيايي وسيع تري را تحت پوشش قرار دهند و اعتبار خود را در رابطه با مشتريان افزايش دهند.
روشهاي سنتي موجود در بانكهاي كشور و نارسايي در ارائه خدمات جديد، كشور را ناگزير به تحول سريع از بانكداري سنتي به الكترونيك مي كند.
بانکداری الکترونیکی در ايران براي توسعه تجارت الكترونيك در كشور، ورود به بازارهاي جهاني و عضويت در سازمانهايي نظير سازمان تجارت جهاني، داشتن نظام بانكي كارآمد از الزامات اساسي بهشمار ميآيد. بنابراين، استفاده از فناوري ارتباطات و اطلاعات در جهت ايجاد و توسعه بانكداري الكترونيك در نظام بانكي كشور حائز اهميت است. اگرچه طي سالها برخي از روشهاي ارائه خدمات بانكداري الكترونيك نظير: ماشينهاي خودپرداز و كارتهاي بدهي، در نظام بانكي كشور مورد استفاده قرار ميگيرد، اما تا رسيدن به سطح كشورهاي پيشرفته در زمينه بانكداري الكترونيك راهي طولاني در پيش است. در هرحال ايجاد و توسعه بانكداري الكترونيك مستلزم برخورداري از برخي زيرساختهاي مناسب اقتصادي و اجتماعي است. اهم اين زيرساختها عبارتند از: شبكههاي ارتباطي و مخابراتي مناسب، امنيت تبادل اطلاعات، زيرساختهاي حقوقي و قانوني مناسب، آمادگي فرهنگي جامعه و بنگاههاي اقتصادي براي پذيرش و استفاده از خدمات بانكداري الكترونيك(1). بنابراين براي توسعه و گسترش مناسب بانكداري الكترونيك و تجارت الكترونيك در كشور بايد نسبت به ايجاد زيرساختهاي مناسب مخابراتي، امنيت در تبادل اطلاعات، تدوين قوانين و مقررات حقوقي مناسب، بسترسازي فرهنگي و آشنا نمودن مردم و بنگاههاي اقتصادي با مزاياي تجارت الكترونيكي و پرداخت الكترونيك، تسريع در شكلگيري دولت الكترونيك و ارتباط با سيستم (BOLERO2)، به طور جدي اهتمام ورزيد. شايان ذكر است براي ايجاد ارتباط با سيستم BOLERO هماهنگي سازمانهاي مختلف مرتبط با تجارت اعم از: بانكها، گمرك، شركتهاي بيمه، شركتهاي حمل و نقل، و …، ضروري است و تلاش نظام بانكي به تنهايي كافي نيست.» (کهزادي، نخستين همايش تجارت الکترونيک،1382)
عمليات بانکداري الکترونيک درسيستم بانکي کشور چه جایگاهی دارد در سالهاي 72 و 73 جرقههاي ايجاد سوئيچ ملي جهت بانكداري الكترونيک زماني زده شد كه شبكه ارتباطي بين بانك ملي و فروشگاههاي شهروند ايجاد شد و افرادي كه كارت بانك ملي را داشتند ميتوانستند از خدمات فروشگاههاي شهروند استفاده كنند. در بيست خرداد 1381 مجموعهاي از مقررات حاكم بر مركز شبكه تبادل اطلاعات بين بانكي موسوم به شتاب تصويب شد كه فعاليت خود را از اول تيرماه 1381 با هدف فراهم كردن زيرساخت بانكداري الكترونيك آغاز كرد، كليه سختافزارها و نرمافزارها در 13 مرداد ماه 81 در اختيار اداره شتاب مركزي قرار گرفت و از شركت خدمات انفورماتيك و شركت ملي انفورماتيك سلب مسئوليت شد. طرح شتاب كه جهت هماهنگي و همكاري بين بانكها و سازماندهي سيستم پولي كشور از سوي مرحوم دكتر نوربخش در شوراي عالي بانكها به تصويب رسيد، كليه بانكها را ملزم به پيوستن به اين شبكه ساخت. آزمايشهاي اوليه اين شبكه با سه بانك دولتي آغاز شد. دو بانك تخصصي (كشاورزي و توسعه صادرات) و يك بانك تجاري (صادرات ايران) در پايلوت اوليه اين طرح حضور داشتند. شتاب كه با ايجاد ارتباط بين دستگاههاي خودپرداز ATM در اين سه بانك متولد شد، در دو مرحله طراحي شد. در مرحله اول شبكه شتاب به ايجاد ارتباط كارتي Debit و Credit براي ارايه خدمات يكسان كارتهاي الكترونيكپرداخت و در مرحله دوم كليه ارتباطات بين بانكي و انتقال پولي بين بانكها را پوشش ميدهد. آزمايشهاي اوليه شتاب با ايجاد اتصال بين دستگاههاي خودپرداز ATM و پايانههاي فروش (POS –POINT OF SALE) سه بانك اوليه عضو شتاب و بانك سامان به عنوان بانك خصوصي كه در سال 82 بهعضويت شبكه شتاب درآمداجراء گرديد. در اواخر سال 82 بانك ملي ايران بهعنوان دارنده بيشترين شعب و بزرگترين بانك تجاري كشور به طرح شتاب پيوست و از پنجم ارديبهشت 83 فعاليت خود را در اين حوزه آغاز نمود. اكنون بانكهاي ملي، صادرات، كشاورزي، توسعه صادرات، صنعت معدن، سامان، پارسيان و اقتصاد نوين از جمله بانكهاي دولتي و خصوصي هستند كه عضو طرح شتاب هستند. در حال حاضر حدود هشت ميليون و دويست هزار کارت الکترونيک در سراسر کشور منتشر گرديده که از شانزده هزار دستگاه خودپرداز متصل اين شبکه استفاده ميكنند.
بدون ترديد بهره گيري از فناوري اطلاعات در زمينههاي مختلف تجاري يكي از ابزارهاي لازم براي افزايش كارايي تجاري در اقتصاد ملي است.
اجزاي بانكداري الكترونيك در ايران چیست 1- انواع كارت ها - كارت هاي اعتباري و بدهي : در حال حاضر بيش از 2/8 ميليون كارت از سوي بانكهاي تجاري صادر شده است. - كارت هاي غير بانكي : برخي موسسات غير بانكي اقدام به انتشار كارت هاي خريد مانند ثمين و سايپا كارت نمودهاند. 2- شبكه شتاب اين يك شبكه Online ملي است و خدمات مربوط به كارت هاي بدهي را انجام ميدهد و كارت هاي بدهي داخلي را بين بانك ها تسويه مينمايد. 3- سيستم تسويه بين بانكي مبادلات ارزي اين سيستم با استفاده از سوئيفت روي خط بين شعبه مركزي بانكهاي تجاري عمل ميكند و بانك مركزي نقش تسويه كننده را بر عهده دارد. 4- شبكه سوئيچ عمليات خرد بانكي و بين بانكي اين سيستم از طريق ATM در حال حاضر بين شعب مركزي دو بانك تجاري به صورت آزمايشي در حال اجرا است. 5- شبكه مركزي سوئيفت(SWIFT) (3). سوئيفت يک انجمن تعاوني غير انتفاعي است که در ماه مي 1973 ميلادي توسط 239 بانک از پانزده کشور اروپايي و آمريکاي شمالي راه اندازي شد و هدف از آن جايگزيني روشهاي ارتباطي غير استاندارد کاغذي و يا از طريق تلکس در سطح بين الملل با يک روش استاندارد شده جهاني بود. ايران از سال 1371 به عضويت سوئيفت درآمد و در سال 1372 به اين شبکه متصل گرديد. بانك مركزي و ساير بانكهاي ايران از اين شبكه استفاده ميكنند و شتاب را به عنوان بخشي از آن اجرا مي كند. از ديگر اجزاء بانكداري الكترونيك ايران مي توان به دستگاههاي خودپرداز، شعب مكانيزه، (4) PinPad، Pos، كارتهاي هوشمند، تلفن بانك و فاكس بانك و غيره اشاره نمود. ميزان بهرهگيري سيستم بانکي کشور از هر يک از فناوريهاي فوق الذکر در جدول شماره 2 آورده شده است.
پيشنهادات برای بهتر شدن بانکداری الکترونیکی: 1- توجه به ايجاد زير ساختهاي فرهنگي از طريق: 1-1 ارائه آموزشهاي لازم به دو گروه الف - کساني که خدمات خود را از طريق سيستم الکترونيکي ارائه نمايند (مانند تجار و کارکنان موسسات مالي) ب - کساني که از اين سيستم استفاده و در واقع کاربران آن هستند (مانند مشتريان موسسات مالي) 1-2 ترويج فرهنگ مناسب استفاده از ابزارها و خدمات با استفاده از رسانه هاي همگاني و تابلوهاي تبليغاتي. 2 - ايجاد نگرش کلان در ميان تصميمگيران، برنامه ريزان، سياستگذاران و دست اندرکاران اين فعاليت و پرهيز از هرگونه مديريت جزيرهاي با اولويت حفظ منافع ملي در دراز مدت. 3- تدوين قوانين و دستورالعملهاي اجرايي شفاف. 4- توجه کافي و سريع به ايجاد ساختارهاي مخابراتي و امنيتي در شبکه هاي اينترنتي کشور و توسعه آنها. 5- بومي كردن فرهنگ و ابزارهاي مورد نياز استقرار اين پديده ها ( با توجه به اينكه اين قبيل تكنولوژي جزء تكنولوژيهاي وارداتي ميباشد لازم است تا برنامه هاي مورد نياز جهت بومي سازي آن تهيه و اجرا گردد تا بتوان از مضرات يک پديده غير متجانس با ساير بخشهاي جامعه پيش گيري نمود.)
منابع و ماخذ 1. مجموعه مقالات اولين همايش تجارت الكترونيك : تهران ؛ 1382 2. خدمات مالي الكترونيك: رهيافتي نوين براي تحول بخش مالي ؛ پژوهشكده پولي و بانكي ؛ 1382 3. تكفا ؛ شماره سال دوم ؛ شماره دوم 1383 4. كتاب بانكداري الكترونيك بانك مركزي
5- The Future of Internet Banking: what the international experts sayBradley, L. and
اهمیت نماز به قدری مهم است که قرآن بعد از ایمان آن را متذکر شده است " یقیمون الصلوه " از این جا به اهمیت نماز پی می بریم زیرا یکی از پایه های دین شمرده شده است ودر راس همه عبادتها نماز است، اسلام بدون نمازهرگز معنایی ندارد، نماز خود سازی است، قرآن عجیب سخن میگوید: " ای اهل ایمان! از نماز استمداد کنید، اگر شما میخواهید در اجتماع یک مسلمان واقعی باشید و میخواهید یک مجاهد نیرومند باشید . باید نماز خوان خالص و مخلص باشید اهمیت نماز در جریان اجتماعی شدن نیز بسیار مهم است عمده ترین فریضه مذهبی که در فرآیند اجتماعی شدن . افکار نگرش و رفتارهای مذهبی کودکان و نوجوانان را تحت تاثیرقرار می دهد نماز است اگر ما بتوانیم نمازرا به عنوان یک هنجار مذهبی در رفتار و کردار فرزندان خود درونی سازیم قدم اساسی برای تربیت دینی آنها برداشته ایم نماز در ایجاد و حفظ شخصیت سالم مذهبی افراد جامعه نقش دارد و دارای اثرات مثبت اجتماعی است نکته مهم: توجه دادن جوان به نماز . ایجاد رابطه ی انس او با خدا احساسات مذهبی اورا اقناع میکند تمایلات طبیعی و هواهای نفسانی او را مهار کرده و رفتار او را تحت کنترل در میاورد.
آثار و فواید نماز
از آن جا که انسان پرتوی از سرشت الهی دارد ذکر خدا و اقامه نماز موجب افزایش قابلیت های معنوی انسان و ترک نماز و غافل شدن از یاد خدا موجب احساس بی هویتی و افتادن در ورطه گمراهی می شود.قرآن کریم برای گریز از این گرداب ها و نجات یافتن از این امواج پر تلاطم و نا آرام ذکر خدا و یاد خدا را توصیه می کند.اثر وضعی نماز چیره شدن بر شیطان و زدودن زنگارهای گناه از دل نماز گزار و به منزله کفاره گناهان است.امام رضا(ع) می فرماید: »نماز و ذکر خدا در شب و روز موجب می شود که انسان خالق و مولای خود را فراموش نکند و روح سرکش و طغیان بر او چیره نشود.
نماز در آینه وحی
نماز از مهم ترین توصیه های پیامبران به فرزندانشان و نور چشم پیامبر(ص) است.نماز
تکبر را می زداید و پشتوانه انسان در غم ها و مشکلات، پایه دین، پرچم اسلام، کلید
بهشت و وسیله آزمایش حرام است.
اگر نماز بخوانی چه می شود و اگر نماز نخوانی چه می شود ؟
آگاهى از ارزش و اهمیت نماز و دانستن جایگاه نمازگزار، ما را به تفاوت نمازگزار و کسى که به نماز کمتر اهمیت مىدهد رهنمون مىسازد. نماز در دین مقدس اسلام، از اهمیت ویژهاى برخوردار است و یکى از فروع دین و حتى ستون دین به حساب مىآید و قرآن کریم، با تعبیرهاى مختلفى، مانند «اقیمواالصلوه و…» بر واجب بودن آن تصریح فرموده است، تا جایى که اگر نماز قبول شود، کارهاى دیگر هم زمینه قبولى پیدا مىکنند.
قرآن کریم به جا آوردن نماز را سبب رستگارى مىداند (قد افلح من تزکى و ذکر اسم ربه فصلى)؛ به راستى رستگار شد هر که پاکى ورزید و نام پروردگارش را یاد کرد پس نماز گزارد. و نیز مىفرماید: (وَ الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِالأَخِرَهِ یُؤمِنُونَ بِهِ وَ هُم عَلَى صَلاَتِهِم یُحفِظُونَ)؛آنان که به آخرت ایمان دارند، به آن ]کتاب قرآن[ ایمان مىآورند و مراقب نمازهاى خویش هستند. در این آیه، از میان تمام دستورهاى دینى، فقط به نماز اشاره شده است و نماز مظهر پیوند با خدا و ارتباط با اوست؛ به همین دلیل، از همه عبادتها برتر و بالاتر است. اهمیت نماز در روایات اسلامى نیز بر کسى پوشیده نیست؛ ازجمله: سلمان فارسى نقل مىکند که در خدمت پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) نشسته بودم؛ آن حضرت شاخه خشکى را گرفت و تکان داد تا تمام برگهایش فرو ریخت، سپس رو به من کرد و فرمود: سؤال نکردى که چرا این کار را کردم؟ عرض کردم بفرمایید چرا؟ فرمود: هنگامىکه مسلمان وضو بگیرد و خوب وضو بگیرد و سپس نمازهاى پنجگانه را به جا آورد، گناهان او فرو مىریزد؛ همانگونه که برگهاى این شاخه فرو ریخت.
حضرت على(علیه السلام) از پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) نقل مىکند که فرمود: نمازهاى پنجگانه براى امت من، مانند نهر آب جارى است که بر در خانه یکى از شما باشد. آیا گمان مىکنید اگر کثافتى در تن او باشد و روزى پنج بار در آن غسل کند، آیا چیزى از آن بر جسد او خواهد ماند؟! به خدا سوگند که نمازهاى پنجگانه براى امت من، چنین است. همچنین در روایتى مشهور که از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است که فرمودند: اولین چیزى که بنده بدان محاسبه مىشود نماز است؛ اگر پذیرفته شد، اعمال دیگر نیز پذیرفته خواهد شد و اگر ردّ شود، دیگر اعمال نیز ردّ خواهد شد.
اهمیت نماز در آیات و روایات و احادیث درباره نماز
خداوند متعال مىفرماید: (اتْل مآ أوحى إلیک مِن الکتـب و أقم الصّلوه إنّ الصّلوه تنهى عن الفحشآء و المنکر و لذکر اللَّه أکبر و اللَّه یعلمُ ما تصنعون) ؛ آنچه از کتاب به سوى تو وحى شده است بخوان و نماز را برپادار، که نماز از کار زشت و ناپسند باز مىدارد و قطعاً یاد خدا بالاتر است و خدا مىداند چه مىکنید.
در آیه دیگرى مىفرماید: (یـأیّها الّذین ءامنواْ استعینواْ بالصّبر و الصّلوه إنّ اللَّه مع الصّـبرین)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، از شکیبایى و نماز یارى جویید، زیرا خدا با شکیبایان است. همچنین مىفرماید: و در دو طرف روز ]اول و آخر آن [و نخستین ساعات شب، نماز را برپادار، زیرا خوبىها بدىها را از میان مىبرد… . بنابراین، نماز یک تکلیف الهى بوده و بر تمام انسانهاى مکلف واجب است و تمام تکالیف و دستورهاى خداوند، در راستاى خوشبختى و به کمال رسیدن انسان است. گرچه خوشبختى تنها در نماز نیست،اما مىتوان از نماز و عبادت به بهترین و مؤثرترین عامل خوشبختى و عاقبت به خیرى انسان و بهترین و محبوبترین عمل نزد خداوند متعال نام برد؛ چنانکه از پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)سؤال شد: کدام اعمال نزد خداوند متعال محبوبترین است؟ فرمود: الصلاه لوقتها؛ نمازى که در وقت خوانده شود. امیرمؤمنان على(علیه السلام) هم مىفرماید: هیچ عملى نزد خداوند محبوبتر از نماز نیست؛ پس امور دنیا، شما را از اوقات آن و خواندن آن در وقت، باز ندارد و به خود مشغول نکند.
نماز عامل خوشبختى است و عاقبت و سرنوشت انسان در روز قیامت به نماز بستگى دارد، زیرا امامباقر(علیه السلام)فرمود: اولین سؤال روز حساب از انسان، نماز است، اگر نماز انسان قبول شود، دیگر اعمال نیز قبول مىگردد.«نماز» از واجباتى است که در قرآن کریم و روایات اسلامى بیشترین تأکید و سفارش بر آن شده و تکلیف واجبى است که مکلف ـ حتى در حال مرگ ـ باید آن را به جا بیاورد و تحت هیچ شرایطى نباید ترک شود و توصیه تمام انبیاى الهى به امتهایشان بوده و در روز حسابرسى نیز اگر این عمل (نماز) پذیرفته شود، دیگر اعمال نیز مقبول مىافتد.
«حفاظت از نماز» در کدام سوره آمده است؟
- درباره حفاظت از نمازها، چهار آیه در چهار سوره آمده است که در یک آیه، خداوند به حفاظت از نماز امر مىفرماید و در سه آیه دیگر آن را صفتى براى مؤمنان و یا نمازگزاران ذکر مىنماید.
1. (حَـفِظُواْ عَلَى الصَّلَوَتِ وَالصَّلَوهِ الْوُسْطَى) در انجام همه نمازها و ـ به خصوص ـ نماز وُسطى [=نماز ظهر]کوشا باشید.
2. (وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَهِ یُؤْمِنُونَ بِهِى وَهُمْ عَلَى صَلاَتِهِمْ یُحَافِظُونَ)؛ [یقین بدان] آنها که به آخرت ایمان دارند، به آن (=قرآن) ایمان مىآورند و بر نمازهاى خویش، مراقبت مىکنند.
3.سوره مؤمنون آیه9.
4. سوره معارج آیه34
نخستین پرسش در قیامت
با توجه به آیه 4 سوره اعراف شکى نیست که خداوند از همه خلایق سؤال مىکند، ولى پرسش این است که در یک حدیث مىخوانیم که نخستین سؤال در قیامت از دوستى با اهلبیت است، در حدیث دیگرى مىخوانیم که نخستین پرسش، از نماز است. وجه جمع این دو حدیث چگونه است؟
همان طور که اشاره شد در اصل سؤال هیچ جاى تردیدى نیست، اما در این که در قیامت نخست از چه چیزى سؤال مىشود، روایات متعددى داریم؛ امام صادق(علیه السلام)مىفرماید: اوّل ما یحاسب به العبد على الصلاه فاذا قبلت قبل منه سائر عمله و اذا ردّت علیه ردّ علیه سائر عمله؛ نخستین چیزى که آدمى بر آن محاسبه مىشود، نماز است. اگر نماز پذیرفته شد، دیگراعمال هم قبول مىشود و اگر نماز ردّ شد، دیگر اعمال هم ردّ مىشود.
در روایت دیگر مىخوانیم: اول ما یسأل العبد اذا وقف بین یدى الله تعالى عن الصلاه فان زکت صلاته زکى سائر عمله و ان لم تزک صلاته لم یزک عمله؛ هنگامى که آدمى در پیشگاه خداوند تعالى قرار گیرد، نخست از نماز سؤال مىشود. اگر نمازش پاک بود، دیگر اعمالش هم پاک مىشود و اگر نمازش پاک نبود، دیگر اعمالش هم پاک نمىشود.
در روایت دیگری امام صادق(علیه السلام) مىفرماید: انّ اول ما یسأل عنه العبد اذا وقف بین یدى الله عزوجل الصلوات المفروضات و عن الزکاه المفروضه و عن الصیام المفروض و عن الحج المفروض و عن ولایتنا اهل البیت؛ هنگامى که انسان در پیشگاه خداوند متعال قرار مىگیرد، نخست از نمازهاى واجب، زکات واجب، روزه واجب، حج واجب و ولایت ما اهلبیت سؤال مىشود.
این روایات با هم منافات ندارد، چون مراد از «اوّل» در این روایات و امثال آن، اوّل اضافى و نسبى است به دو بیان:
1- در قیامت آن گاه که از اعمال بندگان سؤال مىشود، نخست نماز سؤال و محاسبه مىشود؛ از همین رو در روایت اول و دوم کلمه «عمل» ذکر شده است و هنگامى که از اعتقادات سؤال مىشود، نخستین سؤال از محبت اهل بیت مىباشد. شیخ صدوق در بیان عقاید امامیه مىگوید: «پس از معرفت (اعتقادات) نخستین عملى که از میان اعمال آدمى، محاسبه مىشود، نماز است». پس به یک معنا بنابر نظر مرحوم صدوق، سؤال از اعتقادات مقدم بر سؤال از نماز است. ضمن این که یکى از شرایط قبولى نماز و دیگر عبادات اعتقاد به ولایت اهلبیت است. بر این اساس نخستین چیزى که سؤال مىشود، ولایت اهلبیت خواهد بود.
2- این که زمان هردوپرسش متفاوت است،زیراباتوجهبه روایاتى کهازپیامبررسیده :مادرهفت جایگاه به شما سرکشى مىکنیم، هنگام وفات، درقبر، هنگام برانگیختهشدنازقبر، هنگامى که پرونده عمل را اعطا مىکنند، وقت حسابرسى، وقت میزان اعمال وهنگام عبورازصراط و درآنجا محبت ما کارسازاست و با توجه به اهمیتى که مسئله ولایت دار، مىتوان گفت زمان پرسش از ولایت علاوه برقیامت اول بار درعالم قبر و برزخ صورت مىگیرد.
تحقیق درباره جبـر و اختيار از ديدگـاه ابـن عـربــي
چكيده:
مسأله جبر و اختيار از ديرباز در ميان فيلسوفان و متكلمان مطرح بوده است. نظريه جبر و اختيار ابن عربي را در تفكر عرفاني وي ميتوان يافت. او حقيقت هستي را واحد و احكام آن را مختلف ميداند؛ لذا بينونيت ميان حق و خلق از ميان ميرود و موجودات ظلي و امكاني، در پرتو ذات حق، مظهر اسماء و صفات الهي ميگردند. در اين مقاله به تفصيل نظريه ابن عربي را در اين زمينه با توجه به آثار وي بيان ميكنيم.
كليد واژهها:
فيض اقدس، فيض مقدس، اعيان ثابته، سرّالقدر، اسماء و صفات الهي، اراده تشريعي، اراده تكويني مسأله جبر و اختيار از كهنترين مسائلي است كه در ميان صاحبان تفكر فلسفي از يك سو، و به عنوان مسأله جبر و تفويض در ميان اهل كلام از سوي ديگر، مورد بحث قرار گرفته است. مشخص نيست كه اين مسأله دقيقا از چه زماني مطرح شده، اما بديهي است كه در بينش اسلامي كه با هدايتهاي پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله و ائمه اطهار عليهمالسلام شكل ميگيرد. اعتقاد به جبر قويا مورد نفي قرار گرفته است و در عين حال اعتقادي راسخ بر مشيت و قضا و قدر الهي وجود دارد. بنابراين روشن است كه در دين مقدس اسلام هيچگونه ملازمهاي ميان اعتقاد به قضا و قدر الهي و اعتقاد به جبر وجود ندارد. با اينهمه، با گذشت كمتر از يك قرن از ظهور اسلام، تفكر جبري در ميان مسلمانان پيدا ميشود و از اين طريق راه براي حفظ منافع خلفاي جور، هموار ميگردد. بسياري از مسلمانان در اين خصوص در جرگه دو دسته «جبري»ها و «قدري»ها، كه بعدها بشكل دو دسته اشاعره و معتزله خود را نشان ميدهند، در ميآيند. بعدها كه مسائل كلامي رواج بيشتري در ميان مسلمانان پيدا ميكند، بينش سوم كه بينش اماميه است، خود را نشان داده، راه سومي را كه همان امر بين الامرين و نفي جبر و تفويض بطور مطلق است، پيشنهاد ميكند.
در ميان اهل فلسفه بندرت بحثي مستقل تحت عنوان جبر و اختيار مطرح ميشود.اما به مناسبت بحثهاي ديگر نظير «مسأله ضرورت در مبحث عليت»، «توحيد افعالي حق تعالي» و «علم ازلي حق تعالي» اين بحث نيز به ميان ميآيد. بطور اجمال ارتباط مسأله جبر و اختيار با سه مسأله مذكور چنين است :
1ـ ضرورت در عليت: نظر به اينكه عقل به يك ارتباط ضروري ميان وجود علت و معلول حكم ميكند، كه از اين حكم عقل با قواعدي فلسفي چون «الشيء مالم يجب لم يوجد»، «كل ممكن محفوف بالوجوبين» و «استحاله تخلف معلول از علت» ياد ميشود، اختيار آدمي، آنجا كه فاعل و موجد فعلي از افعال خويش است، مورد شبهه قرار ميگيرد. زيرا بر اين اساس كه او علت موجده فعل خويشتن است، ايجاد فعل، امري ضروري مينمايد و از آن رو كه موجودي مختار است، بايد ايجاد فعل امري في نفسه ممكن باشد، بگونهاي كه او هم قادر به فعل و هم قادر به ترك آن باشد. از سوي ديگر چون فعل آدمي در سلسله علل و معاليل موجود در اين عالم واقع شده است و در اين سلسله رابطهاي جز ضرورت و حتم يافت نميشود، چه جايي براي اختيار آدمي باقي خواهد ماند؟
2ـ علم ازلي حق تعالي به عالم: معلوم بودن ازلي همه چيز براي حق تعالي، حكم ميكند كه افعال انسان نيز از ازل معلوم و در نتيجه محتوم و معين باشد؛ به نحوي كه بدوا به نظر ميرسد ديگر كاري از اختيار انسان ساخته نيست و شبهه معروفي كه به خيام نسبت داده شده، بر همين اساس است:
مي خوردن من حق ز ازل ميدانست
گر مي نخورم علم خدا جهل بود
مسأله قضاي الهي نيز در همين باب مطرح ميگردد و نيز در همين بحث است كه بايد به مسأله مطرح شده در روايات يعني «جف القلم بما هو كائن إلي يوم القيامة» به گونهاي پاسخ داده شود كه از آن جبر استنتاج نشود.
3ـ توحيد افعالي حق تعالي: بينش حكمي و فلسفي به مقتضاي عقل چنين حكم ميكند كه واجب الوجود موجودي باشد كه قدرت او نيز مانند علم او بر تمام اشياء ساري باشد؛ به تعبير ديگر فاعل و موجد حقيقي همه چيز تنها او باشد. اين مسأله در فلسفه به صورتي مبرهن تحت عنوان «لا مؤثر حقيقي في الوجود إلا الله» بطور مستقل مورد بحث قرار ميگيرد. بعلاوه در بحث صفت قدرت واجب الوجود نيز از آن سخن به ميان ميآيد.
در لسان شرع مقدس نيز عباراتي يافت ميشود كه در مقام بيان توحيد افعالي حق، همه اشياء و افعال به حق تعالي نسبت داده ميشود. «والله خلقكم و ما تعملون»؛ يا «و ما رميت اذ رميت ولكن الله رمي»؛ يا «قل كل من عندالله»؛ و مانند آن. اگر چه در كنار اين آيات، آياتي نيز افعال را به خود آدمي نسبت ميدهند؛ چنانكه در آيه شريفه اول و دوم نيز مشاهده ميشود.
با تفحص در آراء متفكران فلسفه و عرفان معلوم ميشود بينشي كه «عقل» بوضوح بر آن حكم ميكند همان است كه در كلام معصوم عليهمالسلام تحت عبارت «لا جبر و لا تفويض بل أمر بين الأمرين» خود را نشان ميدهد. به همين دليل است كه نظر و سخن فلاسفه و اهل عرفان در اين باره به نحوي حكايت از پذيرفتن امر بين الامرين دارد اگرچه هر يك در تبيين آن راه و بيان خاص خود را برگزيدهاند. ما اينك به بررسي ديدگاه ابن عربي كه صاحب مكتب عرفان در ميان اهل اسلام است، ميپردازيم تا با تبيين او از «امر بين الامرين» بودن جبر و اختيار به گونهاي كه بر مبناي عرفان خاص او استوار است، آشنا گرديم.
جبر و اختيار از ديدگاه ابن عربي
نظريه جبر و اختيار ابن عربي را بيشك در مباني تفكر عرفاني او ميتوان يافت. بارزترين و مهمترين ويژگي تفكر او نظريه وحدت وجود است. او قائل است كه حقيقت هستي، حقيقتي واحد است كه تنها احكام آن مختلف ميگردد. به تعبير ديگر، عين واحده وجود به صور مختلفي كه از يكديگر ممتاز ميباشند، ظهور ميكند. براساس اين بينش، بينونت ميان حق و خلق رخت از ميان برميبندد و تمامي موجودات ظلي وامكاني، پرتو ذات حق و مظهر اسماء و صفات الهي ميگردند. يعني همانگونه كه واحد با اعداد بينونتي نداشته، بلكه موجد اعداد و با آنهاست، با آنكه خود عدد نيست، حق نيز موجد اعيان اشياء و با آنهاست، اما خود آنها نيست:
«و ما خلق تراه العينإلا عينه حق»
و يا در جاي ديگري از همان فص: «فالقرب الإلهي من العبد لاخفاء به في الإخبار الإلهي (و نحن أقرب إليه من حبل الوريد) فلا قرب أقرب من أن تكون هويته عين أعضاء العبد و قواه، و ليس العبد سوي هذه الأعضاء و القوي، فهو حق مشهود في خلق متوهم. فالخلق معقول و الحق محسوس مشهود عند المؤمنين و أهل الكشف و الوجود.»2
و باز در همان فص آمده است: «و اذا كان الحق وقاية للعبد بوجه و العبد وقاية للحق بوجه فقل في الكون ماشئت: إن شئت قلت هو الخلق و إن شئت قلت هو الحق، و إن شئت هو الحق الخلق و إن شئت قلت لا حق من كل وجه و لا خلق من كل وجه، و إن شئت قلت بالحيرة في ذلك، فقد بانت المطالب بتعيينك المراتب.»
همين نكته را با تعابيري ديگر ميتوان چنين بيان كرد كه فيض مقدس كه همان وجود است به شرط اطلاق، فعل حق بوده و جامع كليه آثار در نزول و صعود وجود است و هيچ امري از حيطه آن خارج نيست (و رحمتي وسعت كل شيء)، اين
فيض عام و رحمت واسع بوجه وحدت و اتصال به حق داراي حكمي است، و از حيث سريان در موجودات داراي حكمي ديگر؛ از حيث اول است كه حق تعالي فرمود: «ما أصابك من حسنة فمن الله» و از حيث دوم است كه فرمود: «و ما أصابك من سيئة فمن نفسك» و از آن حيث كه نهايتا كليه وجوه و عناوين و احكام به تجلي حق بر ميگردد، فرمود: «قل كل من عندالله، و ما تشاؤون إلا أن يشاء الله.»
اين خلاصه بينش عرفاني ابن عربي در اين زمينه است. اما تفصيل اين طرز تفكر را در مسأله جبر و اختيار، چنانچه بخواهيم از آثار ابن عربي جستجو كنيم، بي ترديد به جهت ارتباط مستقيم آن با علم و اراده حق تعالي، بحث درباره اعيان ثابته ـ كه علم پيشيني حق به اشياء را تبيين ميكندـ ضروري مينمايد.
اعيان ثابته: اعيان ثابته كه علم حق به اشياء در مرتبه ذات است، هيچ علتي ندارند، بلكه اشياء تنها در «وجود» خود محتاج به حق ميباشند، نه در اعيان و امكان و فقر خود. در اين باره ابن عربي چنين گفته است:
«و ذلك أن في مقابله وجوده، أعيانا ثابتا لاوجود لها إلا بطريق الإستفادة من وجود الحق، فتكون مظاهره في ذلك الإتصاف بالوجود و هي أعيان لذاتها ما هي اعيان لموجب و لا لعلة كما أن وجود الحق لذاته لا لعلة، كما هو الغني لله تعالي علي الإطلاق، فالفقر لهذه الأعيان علي الإطلاق إلي هذا الغني الواجب الغني بذاته لذاته... و هذه نسبة لا عن أثر، إذ لا أثر لها في كون الأعيان الممكنات أعيانا و لا في إمكانها... و لهذا لا نجعله تعالي علة لشيء لأن العلة تطلب معلولها كما يطلب المعلول علته، و الغني لا يتصف بالطلب.»1
همچنين در فص آدمي، «وجود» اعيان موجودات به حق، و «ظهور احكام» آنها به حقايق معقوله كليه، نسبت داده شده است: «ولو لا سريان الحق في الموجودات بالصورة ما كان للعالم وجود، كما أنه لولا تلك الحقائق المعقولة الكلية ما ظهر حكم في الموجودات العينية، و من هذه الحقيقة كان الإفتقار من العالم إلي الحق في وجوده.»
نيز در فص ابراهيمي آمده است كه عالم صرفا تجلي حق است در صور اعيان ثابتهاي كه وجودشان بدون وجود حق محال است و تجلي حق بر اساس تنوع اين اعيان و احوال آنها تنوع مييابد:
«و إن العالم ليس إلا تجليه في صور أعيانهم الثابتة التي يستحيل وجودها بدونه و إنه يتنوع و يتصور بحسب حقائق هذه الأيان و أحوالها.»3
آنچه از عبارات فوق مستفاد است بطور خلاصه اين است كه اعيان ثابته معلول حق نيستند، اما وجودشان هم چيزي جز وجود حق، كه در آن صورت خاص متجلي شده است، نيست. اينك با توجه به اين نكته و به ضميمه اين مطلب كه ابن عربي، در مواضع متعددي، علم حق را تابع معلوم دانسته و علم حق به عباد را تابع استعدادات و احوال و اعيان ثابته آنها ميداند، و نيز اينكه اراده حق هم تابع علم اوست يعني اراده حق به «معلوم» تعلق ميگيرد، اين نتيجه ضروري خواهد بود كه ما لا اقل از حيث اعيان ثابته خود، مكلف و مسؤول خواهيم بود؛ زيرا افعالي كه از ما سر ميزند از آن حيث است كه مقتضاي عين ثابت ازلي ماست و عين ثابت ما مجعول حق نيست، بلكه تنها وجودش منسوب به حق است، پس بدين لحاظ، فعل فعل ماست. اما از سوي ديگر «وجود» اين عين ثابت به وجود حق است؛ پس بدان لحاظ (لحاظ وجود) فعل ما و همه موجودات، منسوب به حق است. همين مطلب را در عباراتي از فص يعقوبي آنجا كه درباره معاني «دين» سخن ميگويد، مييابيم. ابن عربي ميگويد از جمله معاني دين، معناي انقياد و جزاست و در توضيح آن چنين گويد كه مكلف يا منقاد است بالموافقه و يا مخالف است و در هر صورت، حق منقاد عبد است لإفعاله و ما هو عليه من الحال، پس اين حال عبد است كه تأثير ميكند، و از همين جاست كه دين معناي جزا و معاوضه ميدهد. اما باطن امر آن است كه همه اينها در مرآت وجود حق، اما به مقتضاي ذات عباد، تجلي يافته است:
«لكن الأمر يقتضي الإنقياد و بيانه أن المكلف إما منقاد بالموافقة و إما مخالف... فعلي كل حال قد صحّ إنقياد الحق إلي عبده لأفعاله و ما هو عليه من الحال. فالحال هو المؤثر فمن هناكان الدين جزاء، أي معاوضة بما يسر و بما ل
يسر فبما يسر، هذا جزاء بما يسر، «و من يظلم منكم نذقه عذابا كبيرا» هذا جزاء بما لا يسر... و هذا لسان الظاهر في هذا الباب و أما سرّه و باطنه فإنه تجلي في مراة وجود الحق، فلا يعود علي الممكنات من الحق إلا ما تعطيه دواتهم في أحوالها، فإن لهم في كل حال صورة، فيختلف صورهم لإختلاف أحوالهم. فيختلف التجلي لإختلاف الحال، فيقع الأثر في العبد بحسب ما يكون. فما أعطاه الخير سواه و لا أعطاه ضد الخير غيره، بل هو منعم ذاته و معذبها، فلا يذمّنّ إلا نفسه. ولا يحمدن إلا نفسه، «فلله الحجة البالغة» في علمه بهم، إذا العلم يتبع المعلوم.»1
بدين ترتيب آنچه از خير و شر متوجه عبد ميشود، اثر و مقتضاي عين ثابت اوست و اراده حق كه به تبع علم حق به چنين امري تعلق گرفته است، تابع معلوم (يعني همان عين ثابت عبد) است.
در فص ابراهيمي نيز با ذكر اين نكته ميگويد در برابر عالم دو كشف رخ ميدهد، يكي آنكه حق، خود، دليل بر خويش و الوهيت خويش است و عالم چيزي جز تجلي حق در صور اعيان ثابت نيست، و دوم آنكه بعضي از ما براي بعضي ديگر ظهور پيدا ميكنيم البته در حق و بدين ترتيب به خود معرفت پيدا ميكنيم، سپس ميافزايد كه به هر دو كشف، آنچه بر ما حكم ميشود، سببش خود ما هستيم.
« ... بل نحن نحكم علينا بنا ولكن فيه، و لذلك قال «فلله الحجة البالغه» يعني علي المحجوبين، إذ قالوا لم فعلت بنا كذا و كذا مما لا يوافق أغراضهم، «فيكشف لهم عن ساق» و هو الأمر الذي كشفه العارفون هنا، فيرون أن الحق ما فعل بهم ما إدعوه أنه فعله، و إن ذلك منهم، فإنه ما علمهم إلا علي ما هم عليه، فتدحّض حجتهم و تبقي الحجة لله تعالي البالغة.»
در ادامه عبارت فوق، ابن عربي اشكال مقدري را مطرح ميسازد كه اگر آنچه بر ما حكم ميشود به موجب خود ما و به مقتضاي عين ثابت ما باشد، پس معني اين آيه شريفه چه ميشود كه حق تعالي فرمود، فلو شاء لهديكم أجمعين؟ پاسخ ابن عربي به اين اشكال چنين است:«لو» حرف امتناع است، پس معلوم ميشود كه حق اين مشيت را نفرموده است و آنچه مورد مشيت واقع شده است، همان است كه هست. يعني حق تعالي آن چيزي را مشيت و اراده فرموده كه معلوم او بوده است؛ زيرا اراده تابع علم و علم نيز تابع معلوم است و معلوم همان اعيان ثابته اشياء و احوال آنهاست كه ازلاً ثابت است؛ اگر چه به حكم عقل هميشه طرف نقيض آنچه وقوع مييابد نيز ممكن است. بدين ترتيب آنچه در عالم رخ ميدهد، از ازل متعين بوده و اين تعين از ناحيه عين ثابت و احوال آن است، نه آنكه جبري از جانب حق بر عباد تحميل شده باشد. لذا ابن عربي در فتوحات ميگويد: حكم نهايتا از آن علم حق است كه بر حق و خلق هردو حكومت ميكند و لذا كسي متحكم نيست، بلكه اين ذات هر موجودي است كه در عين ثابت او كتاب و قضاي سابق را تعيين نموده و بر حق و خلق حكم ميراند:
«قال رسول الله في الصحيح عنه: إن الرجل ليعمل بعمل أهل الجنة فما يبدو للناس حتي ما يبقي بينه و بين الجنة إلا يشبر، فيسبق عليه الكتاب فيعمل بعمل اهل النار فيدخل النار، و كذالك قال في أهل الجنة ثم قال صلياللهعليهوآله و إنما الأعمال بالخواتيم و هي علي حكم السوابق فلا يقضي الله قضاء إلا بما سبق الكتاب به أن يقضي. فعلمه في الأشياء عين قوله في تكوينه فما يبدل القول لديه، «فلا حكم لخالق و لا مخلوق إلا بما سبق به فهذا موقف السواء الذي يوقف فيه العبد:
فيخلقه أجري فمن يتحكم إذا كان علم الحق في الحق يحكم
فكل إلي سبق الكتاب مسلم وليس بمختار إذا كان هكذا
له سور فيناو آي و أنجم فما الخوف إلا من كتاب تقدمت
رؤوف رحيم بالعباد و أرحم فلو كان مختار أمناه إنه
بل الانسان علي نفسه بصيرة، فانظر أيها الولي ألحميم إلي ما يحوك في صدرك و لا تنظر
إلي العوارض... و ذلك الذي يحوك في صدرك هو عين تجلي الأمر الذي لك و قسمك من الوجود الحق.»
سپس در ادامه بحث چنين ميگويد:
«و أعلم أن الله تعالي ما كتب إلا ما علم و لا علم إلا ما شهد من صور المعلومات علي ما هي عليه في أنفسها ما يتغير منها و ما لا يتغير، فيشهدها كلها في حال عدمها علي تنوعات تغييراتها إلي ما لا يتناهي فلا يوجدها إلا كما هي عليه في نفسها.»
بنابراين سبق كتاب نسبت به هر موجودي بر اساس مشاهده حق از آن موجود در حال عدم و تقرر ثبوتي آن ميباشد و بدين ترتيب وجه «فلله الحجة البالغة» روشن ميگردد. «فما تمّ علي ما قررناه كتاب يسبق إلا بإضافة الكتاب إلي ما يظهر به ذلك الشيء في الوجود علي ما شهده الحق في حال عدمه، فهو سبق الكتاب علي الحقيقة و الكتاب سبق وجود ذلك الشيء... فمن كان له ذلك علم معني سبق الكتاب لا يخف سبق الكتاب عليه و إنما يخاف نفسه، فإنه ما سبق الكتاب عليه و لا العلم إلا بحسب ما كان هو عليه من الصورة التي ظهر في وجوده عليها... و من هنا (إن عقلت) وصف الحق نفسه بأن له الحجة البالغة... فإنه من المحال إن يتعلق العلم إلا بما هو المعلوم عليه في نفسه فلو احتج احد علي الله بأن يقول له علمك سبق في بأن أكون علي كذا فلم تؤاخذني، يقول له الحق هل علمتك إلا بما أنت عليه، فلو كنت علي غير ذلك لعلمتك علي ما تكون عليه و لذلك قال «حتي نعلم»1 فارجع إلي نفسك و أنصف في كلامك، فإذا رجع العبد علي نفسه و نظر في الأمر كما ذكرناه علم أنه محجوج و أن الحجة لله تعالي عليه. اما سمعته تعالي قال «و ما ظلمهم الله» و «ما ظلمناهم» و قال «ولكن كانوا أنفسهم يظلمون» كما قال «ولكن كانوا هم الظالمين» يعني أنفسهم. فإنهم ما ظهروا لنا حتي علمناهم و هم معدومون إلا بما ظهروا به في الوجود من الأحوال، و العلم تابع للمعلوم ما هو المعلوم تابع للعلم فافهمه.»2
آنگاه شيخ معناي تبعيت علم حق از معلوم را توضيح ميدهد و فرق آن را با آنچه در فلسفه بعنوان علم انفعالي مصطلح است، بيان ميكند:
«و فرق يا أخي بين كون الشيء موجودا في تقدم العلم وجوده، و بين كونه علي هذهالصور في حال عدمه الأزلي له. فهو مساوق «للعلم الالهي» به و متقدم عليه بالرتبة لأنه لذاته أعطاه العلم به.»
ابن عربي در ادامه ميافزايد كه دانستن اين نكته در باب تسليم به قضا و قدر كه مقتضاي عين ثابت ماست، امري بسيار نافع است: «فاعلم ما ذكرناه فإنه ينفعك و يقويك في باب التسليم و التفويض للقضاء و القدر الذي قضاه حالك.»
مسأله تكليف و خطاب چه معنايي خواهد داشت؟
با آنچه تا كنون مطرح شد، يعني اين كه هر موجودي از ازل به حكم عين ثابت خويش تعيّن خاصي دارد و اراده و علم حق نيز به همان تعلق گرفته است و خصوصا با استفاده از عباراتي از ابن عربي از جمله اينكه علم حق هم بر حق و هم بر خلق حكم ميراند و علم تابع معلوم است، ديگر تكليف عباد چه توجيهي خواهد داشت؟ زيرا از ازل تعيين يافته است كه فلان عبد، مؤمن و متقي و ديگري كافر و فاجر باشد.
توجيه ابن عربي چنين است: تكليف و خطاب الهي به لحاظ خود مخاطبان است و الا با تكليف، هيچ امري بر حق مكشوف نميگردد؛ زيرا چنانكه در عبارتي از فتوحات3 آمده است ما نيز مانند ملائكه از ازل مقامي معلوم داشتهايم كه تنها براي خودمان در انتهاي حيات و عندالموت روشن ميگردد؛ و همين است وجه تكليف ما:
«و إنما ورد الخطاب إلالهي بحسب ما تواطأ عليه المخاطبون و ما أعطاه النظر العقلي، ما ورد الخطاب علي ما يعطيه الكشف. و لذلك كثر المؤمنون و قل العارفون أصحاب الكشوف.«و ما منا إلا له مقام معلوم»: و هو ما كنت به في ثبوتك ظهرت به في وجودك... فلا تحمد إلا فقد و لا تذم إلا نفسك ما يبقي للحق الاّ حمد إفاضة الوجود لأن ذلك له لا لك. فتعين عليه ما تعين عليك. فالأمر منه إليك و منك إليه، غير أنك تسمي مكلفا و لا يسمي مكلفا.»4
همچنين در فصّ يعقوبي با توجه به آنكه حق تعالي از ازل ميداند كه چه كسي منقاد و چه كسي مخالف و عاصي است، حكمت تكليف عباد چنين توضيح داده شده است كه در واقع خود تكليف عبد به مأمور به از جانب خداوند نيز به مقتضاي سؤال عين ثابت عبد است. مثلاً عين ثابت عبد، گاه اقتضا ميكند كه خداوند از او امري را طلب كند كه آن را اطاعت نميكند. بدين ترتيب طاعت يا معصيت
هم تابع علم او و علم او نيز تابع معلوم است. پس معصيت عبد هم مراد حق به اراده تكويني است. و از همين روي پيامبر صلياللهعليهوآله فرمود: سوره هود مرا پير كرد؛ زيرا در آن سوره خداوند فرمود: «فاستقم كما أمرت» و پيامبر نميداند آيا مأمور به امري است كه موافق اراده حق است و لذا واقع ميگردد، يا امري است كه مخالف اراده حق است و واقع نميگردد.1
در خصوص اين عبارت، جامي در نقد النصوص چنين آورده است:
«چنانكه وجود عبد، مأمور به ايجاد حق است سبحانه و تعالي، همچنين وجود فعل مأمور به نيز به ايجاد اوست. پس مادام كه امر تكويني به وجود فعل مأمور به تعلق نگيرد، انقياد امر تكليفي از عبد مأمور ممتنع است. آري چيزي را كه به خود موجود نباشد، چون تواند به خود بر معدومي ديگر افاضه وجود كردن و او را از كتم عدم به صحراي وجود آوردن؟ عزيز من «والله خلقكم و ما تعملون» ميخوان و هستي ذات و فعل خود از حضرت بي چون دان!...
اگر سائلي پرسد كه چه فايده باشد در آن كه حق تعالي بنده را به چيزي امر فرمايد كه «بكن» و نخواسته باشد كه آن فعل از وي صادر گردد، جواب گوييم كه تكليف، حالي است از احوال عين ثابته عبد، و عبد را استعدادي خاص است مرتكليف را كه آن استعداد خاص مغاير استعداد فعل مأمور به است. پس عين عبد به آن استعداد خاص خويش از حق سبحانه طلب ميكند كه:«مرا به چيزي تكليف كن كه در استعداد من مطلقا قبول آن ننهاده باشي.» پس حق سبحانه به آن طلب استعداد خاص، او را به آن تكليف ميفرمايد و نميخواهد كه آن مأمور به از آن عبد مأمور واقع گردد. چرا كه حق تعالي عالم است به آنكه او را در اصل استعداد قبول آن نيست. پس هر آينه وقوع ضدّ مأمور به از وي متوقع باشد و فايده و حكمت در اين تمييز مستعد قبول مأمور به باشد از غير مستعد. والله اعلم.»2
بدين طريق، خود امر تشريعي نيز به لحاظ تقريرش مشمول مشيت و اراده تكويني حق قرار ميگيرد و جهت آن، اين است كه خود امر كردن حق مربنده را به تكليف نيز به مقتضاي عين ثابت عبد است، اگر چه امتثال آن امر مقتضاي عين ثابت عبد، و در نتيجه متعلق علم و اراده حق تعالي نباشد. همين مطالب را در فص داوودي چنين مييابيم.
« ... و من هنا نعلم ان كل حكم ينفذ اليوم في العالم انه حكم الله عزوجل. و ان خالف الحكم المقرر في الظاهر المسمي شرعا، اولا ينفذ حكم، الا لله في نفس الامر، لان الامر الواقع في العالم انما هو علي حكم المشية الالهية لا علي حكم الشرع المقرر و ان كان تقريره من المشية. و لذلك نفذ تقريره خاصة، فان المشية ليست لها فيه الا التقرير لا العمل بما جاء به. فالمشية سلطانها عظيم... فلا يقع في الوجود شيء و لا يرتفع خارجا عن المشية، فان الامر الالهي اذا خولف هنا بالمسمي معصية، فليس الا الامر بالواسطة لا الامر التكويني، فما خالف الله احد قط في جميع ما يفعله من حيث امر المشية، فوقعت المخالفة من حيث امر الواسطة فافهم.3
بر اين اساس، آنچه كه وقوع آن حتمي و ناگزير است، همان اراده تكويني است و آنچه كه بعنوان اراده، تابع علم حق دانسته ميشود، نيز همين اراده است. و اين اراده حق كه همان مشيت اوست4، چيزي جز اين نيست كه حق تعالي به سبب آن عين ثابت شيء را از تقرر ثبوتي به ظهورش در شيئيت وجودي منتقل ميكند. و آنچه كه اراده حق موجب آن است تنها «وجود» شيء است و الا احكام آن تابع عين ثابته خود آن است و حتي افعال عبد قادر مريد نيز كه به وجهي به نيابت از حق انجام ميپذيرد در باطن موجب آن، همان عين ثابت عبد و مقتضاي آن است.5
قضا و قدر
گفته شد كه ابن عربي تابعيت علم مر معلوم را، و اينكه معلوم همان عين ثابت ازلي اشياء است ـ كه وقوع هر چيزي در عالم هستي را متعين از ازل ميسازدـ امري نافع در باب تسليم و تفويض به قضا و قدر ميداند. اينك براي روشنتر شدن جايگاه قضا و قدر در بحث جبر و اختيار عباراتي از ابن عربي را مطرح ميكنيم.
در آغاز فص «عزيري» قضا و قدر چنين تعريف شده است:
«إعلم أن القضاء حكم الله في الأشياء، و حكم الله في الأشياء علي حد علمه بها و فيها. و علم الله في الأشياء علي ما أعطته المعلومات مما هي عليه في نفسها. و القدر توقيت ما هي عليه الأشياء في عينها من غير مزيد. فما حكم القضاء علي الأشياء إلا بها. و هذا هو عين سرّالقدر «لمن كان له قلب أو ألقي السمع و هو شهيد» فلله الحجة البالغة.»
از اين عبارت چنين برداشت ميشود كه قضاي الهي نيز تابع معلوم است ؛ زيرا كه حق به همان چيزي حكم ميكند كه به آن علم دارد و علم نيز تابع معلوم است. قدر نيز توقيت همان قضاست؛ يعني تفصيل و تدريج يافتن قضا. بدين ترتيب قضاي الهي به اشيا چنانكه در عين ثابتهشان هستند، تعلق ميگيرد و اين همان چيزي است كه از آن به «سرّالقدر» تعبير ميگردد، زيرا قضا باطن قدر است و بر همين اساس است كه لله الحجة البالغة.
در فتوحات مكيه، قضا و قدر، ضمن ذكر مثالي از قاضي متعارف، چنين تعريف شده است:
«فالقضاء أمر معقول لا وجود له إلا بالمقضّي به [كه همان قدر است]، و المقضي به يعيّنه حال المقضي عليه، و بهذه الجمله يثبت اسم القاضي... فالقضاء مجمل، و المقضي به تفصيل ذلك المجمل، و هو القدر لأن القدر توقيت.»1
از مجموع دو عبارت اخير چنين بر ميآيد كه قدر همان توقيت للمعلوم است و معلوم هم همان عين ثابت است، و بدين لحاظ است كه قضا و علم و اراده همگي تابع قدر يعني تابع معلوم، تلقي شدهاند. و بر اين پايه وجه رضا به قضا و ايمان به قدر نيز معلوم ميگردد. اين مطلب در فصّ عزيري چنين آمده است:
«و قال تعالي في حق الخلق «والله فضلّ بعضكم علي بعض في الرزق، و الرزق منه ما هو روحاني كالعلوم، و حسي كالأغذية، و ما ينزله الحق إلا بقدر معلوم، و هو الإستحقاق الذي يطلبه الخلق، فإن الله» أعطي كل شيء خلقه «فينزّل بقدر ما يشاء و ما يشاء إلا ما علم فحكم به. و ما علم كما قلناه ـ إلا بما عطاه المعلوم. فالتوقيت في الأصل للمعلوم و القضاء و العلم و الإرادة و المشية تبع للقدر.»2
و اما وجه تكليف به رضايت به قضا و ايمان به قدر است كه قضاي الهي كه همان حكم الله في الاشياء است، مرتبه اجمال و منسوب به حق است و چنانكه دانستيم تابع قدر و تابع معلوم است؛ در حالي كه قدر منسوب به عبد و عين ثابت او و مرحله تفصيل و متبوع ميباشد. به همين جهت رضايت به خير و شرّ و ايمان و كفر كه در قدر تحقق مييابد، مكلف به و مطلوب نيست بلكه صرفا بايد به آنها ايمان داشت بدين معنا كه ايمان داشته باشيم كه خير خير و شر شرّ است:
ثم لتعلم أن الله تعالي قد أمرنا بالرضاء قبل القضاء مطلقا، فعلمنا أنّه يريد الإجمال فإنه إذا فصّله حال المقضي عليه بالمقضي به، إنقسم الي ما يجوز الرضا به و إلي ما لا يجوز، فلما أطلق الرضا به علمنا أنه أراد الإجمال، و القدر توقيت الحكم، فكل شيء بقضاء و قدر، أي بحكم موقت؛ فمن حيث التوقيت المطلق يجب الإيمان بالقدر خيره و شرّه، حلوه و مُرّه، و من حيث التعيين يجب الأيمان به، لا الرضا ببعضه. و إنما قلنا يجب الإيمان به أنه شر، كما يجب الايمان بالخير أنه خير. فنقول أنه يجب الإيمان بالشرّ إنه شرّ و إنه ليس إلي الله من كونه شرا لا من كونه عين وجود (إن كان الشر أمرا وجوديا) فمن حيث وجوده أي وجود عينه هو إلي الله و كونه شرا ليس إلي الله قال صلياللهعليهوآله في دعائه ربه، و الشر ليس إليك. فالمؤمن ينفي عن الحق ما نفاه عنه... قد تقرر قبل هذا أن القابل له الأثر في التعيين، ما هو للمعطي. فهو تعالي معطي الخير، و القابل يفصله إلي ما يحكم به عليه من خير و شر... و لهذا قال و الخير كله بيديك، و ما حكم به الشر فمن القابل و هو قوله صلياللهعليهوآله و الشر ليس إليك. فان قلت: فهذا المخلوق علي قبول الشر هو ممكن فلأي شيء لم يخلقه علي قبول الخير فالكل منه، قلنا: قد قدمنا و بيّنا أن العلم تابع للمعلوم و ما وجد الممكن إلا علي الحال الذي كان عليه في حال عدمه من ثبوت و تغيير كان ما كان، و الحق ما علم إلا ما هو المعلوم عليه في حال عدمه الذي إذا ظهر في الوجود كان بتلك الحال... .3
حاصل آنكه قدر بحسب تعريفي كه ابن عربي در آغاز فصّ عزيري ميآورد، توقيت آن چيزي است كه اشيا در عين ثابته خود بر آن هستند(توقيت ما هي عليه الأشياء في عينها من غير مزيد) وقضاءحكم الله في الاشياء است كه چنين و چنان باشند به همان نحوي كه مقدر شده است. و چون قدر چيزي جز توقيت معلوم يا معلوم توقيت شده نيست؛ لذا قدر سابق بر قضا و قضا تابع قدر ميگردد و دانستيم كه حق تعالي حكمش درباره اشيا به حسب علم به اشياست و علمش نيز تابع مقتضيات ذ اتي اشياست كه از آن تعبير به اعيان ثابته ميگردد. پس قضا و علم و مشيت و اراده همگي تابع معلوم بوده و از اين رو روشن ميشود كه طاعت و معصيت عبد و حوزه اختيار و خطاب و تكليف قدر است؛ زيرا تمام اينها به مقتضاي عين ثابت عبد است. و چون ما موظف به رضاي به قدر نيستيم، گرچه بايد به آن ايمان آوريم، پس در واقع مكلف به رضا در مورد عصيان و كفر عباد نميباشيم اگر چه به حكم حق درباره اشياء ميبايست رضايت داشته باشيم. و اين رضاي به قضا به معناي رضا به مقضي به (كفر و عصيان كه همان قدر است) نيست.
بدين سان روشن ميشود كه آنچه از آن به «سرّ القدر» تعبير ميشود، همان قضاي الهي و قانون حتمي و مستحكمي است كه بر تمام هستي سيطره و حكومت دارد و كساني كه واقف به آن باشند، در مورد آن طلب و الحاح نميكنند.
بر اين اساس، ابن عربي قائل است كه شكوي، قادح رضا به قضاي الهي نيست بلكه مخلّ به رضاي به مقضّي(قدر) است و اين هم مورد تكليف نيست و اساسا آنچه ضرر و زيان است، مقضي است نه قضا.2
نفي توحيد افعالي از نظر ابن عربي
از مجموعه آنچه كه تاكنون مورد بحث قرار گرفت، روشن ميگردد كه در فعل و ايجاد، ابن عربي توحيد را به يك معنا نميپذيرد، زيرا احكام و تعينات وجود به اعيان ثابته باز ميگردد؛ در حالي كه تنها وجود آنها به حق تعالي باز ميگردد. ابن عربي درباره نفي توحيد افعالي چنين ميگويد:
«فمن سأل فحاله أوجب عليه السؤال، و السؤال طلب وقوع الإجابة. فإنه قال أجيب دعوة الداع إذا دعان «و الإجابة أثر في المجيب اقتضاء السؤال. فمن سأل (خلق) أثّر و من أجاب (حقّ) تأثر فالحق آمر اقتضي له ذلك حال المأمور، و الخلق داع اقتضاه حال المدعو حق... فحال المأمور جعل للأمر أن يكون منه الأمر، و حال المدعو جعل للداعي أن يكون منه الدعاء و كل واحد فحاله اقتضي أن يكون آمرا و داعيا، فالدعاء و الأمر نتيجة بين مقدمتين هما حال الداعي و المدعو و الأمر و المأمور، فزالت الوحدة بأن الإشتراك.» حتي در اينجا ابن عربي توحيد در فعل را حقيقتا منسوب به عين ممكن ميداند: فالتوحيد الحق إنّما هو لمن أعطي العلم للعالم و الحكم للحاكم و القضاء للقاضي. و ليس الأعين الممكن و هو الخلق في حال عدمه و وجوده... فلا يجيب المرجح إلا عن سؤال و لا سؤال إلا عن حال و لا حال إلا عن ترجيح و لا ترجيح إلا من مرجح و لا مرجح إلا من قابل للترجيح و هو الممكن، و الممكن أصل ظهور هذه الأحكام كلها، فهو المعطي جميع الأسماء و الأحكام و قبول المحكوم عليه بذلك و المسمّي، فما ظهر أمر إلا نتيجة عن مقدمتين، فللحق التوحيد في وجود العين، و له الإيجاد بالإشتراك منه و من القابل، فله من عينه وجوب الوجود لنفسه فهو واحد و له الإيجاد من حيث نفسه و قبول الممكن فليس بواحد في الإيجاد.»3 همچنين ضمن بيان ديدگاه خويش درباره مسأله جبر و اختيار، ديدگاههاي ديگران را نيز متذكر شده ميافزايد كه همگي اصل اشتراك حق و خلق را در افعال عبد بنحوي پذيرفتهاند.4 اين اشتراك ميتواند بعنوان نگرش ابنعربي در مسأله امر بين الامرين تلقي گردد:
... كما نلحق نحن من الأفعال ما قبح منا مما لا يوافق الأغراض و لا يلائم الطبع إلينا مع علمنا إن الكل من عندالله، ولكن لما تعلق به لسان الذم قدينا ما ينسب إلي الحق من ذلك بنفوسنا أدبا مع الله، و ما كان من خير و حسن رفعنا نفوسنا من الطريق و أضفنا ذلك إلي الله حتي يكون هو المحمود أدبا مع الله و حقيقة. فإنه لله بلا شك مع ما فيه من رائحة الإشتراك بالخبر الإلهي في قوله و الله خلقكم و ما تعملون و قوله ما أصابك من حسنة فمن الله و ما أصابك من سئية فمن نفسك، و قال قل كل من عندالله فأضاف العمل وقتا الينا و وقتا اليه، فلهذا قلنا فيه رائحة إشتراك. قال تعالي: لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت فأضاف الكل إلينا، و قال: فألهمها فجورها و تقويها، فله الإلهام فينا
و لنا العمل بما ألهم، و قال: كلاًنمدّ هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربك، فقد يكون عطاؤه الإلهام و قد يكون خلق العمل. فهذه مسألة لا يتخلص فيها توحيد أصلاً لا من جهة الكشف و لا من جهة الخبر. فالأمر الصحيح في ذلك أنه مربوط بين حق و خلق غير مخلص لأحد الجانبين، فإنه أعلي ما يكون من النسب الإلهية أن يكون الحق تعالي هو عين الوجود الذي إستفادته الممكنات فما ثم إلاّ وجود عين الحق لا غيره، و التغييرات الظاهرة في هذه العي أحكام أعيان الممكنات. فلو لا العين ما ظهر الحكم و لو لا الممكن ما ظهر التغيير فلا بد في الأفعال من حق و خلق. و في مذهب بعض العامة إن العبد محل ظهور أفعال الله و موضع جريانها فلا يشهدها الحس إلا من الأكوان و لا تشهدها بصيرتهم إلا من الله من وراء حجاب هذا الذي ظهرت علي يديه المريد لها المختار فيها، فهو لها مكتسب بإختياره و هذا مذهب الأشاعرة. و مذهب بعض العامة أيضا أن الفعل للعبد حقيقة و مع هذا فربط الفعل عندهم بين الحق و الخلق لا يزول. فإن هولاء أيضا يقولون إن القدرة الحادثة في العبد التي يكون بها هذا الفعل من الفاعل إن الله خلق له القدرة عليها فما يخلص الفعل للعبد إلا بما خلق الله فيه من القدرة عليه فما زال الإشتراك و هذا مذهب أهل الإعتزال. فهؤلاء ثلاثة أصناف أصحابنا و الأشاعرة و المعتزلة، مازال منهم وقوع الاشتراك. و هكذا ايضا حكم مثبتي العلل1 لا يتخلص لهم إثبات المعلول لعلته التي هي معلولة لعلة أخري فوقها إلي أن ينتهوا إلي الحق في ذلك، الواجب الوجود لذاته الذي هو عند هم علة العلل. فلو لا علة العلل ما كان معلول عن علة، إذ كل علة دون علة العلل معلولة. فالإشتراك ما ارتفع علي مذهب هؤلاء و أما ماعدا هؤلاء الأصناف من الطبيعيين و الدهريين فغاية ما يؤول إليه أمرهم إن الذي يقول فيه أنه إلا له تقول الدهرية فيه أنه الدهر و الطبيعيون أنه الطبيعة. و هم لا يخلصون الفعل الظاهر منّا دون أن يضيفوا ذلك إلي الطبيعة من أصاب الدهر فما زال وجود الإشتراك في كل نحلة و ملة.2
بدين ترتيب ديدگاه محي الدينبن عربي در مسأله جبر و اختيار بخوبي واضح ميگردد. او اختيار عبد را بعنوان يكي از ويژگيها و احكام عين ثابت عبد حفظ كرده و در عين حال وجود عبد و فعل او هر دو را منسوب به حق ميداند. اما نكتهاي كه بايد روشن گردد، چگونگي رابطه اعيان ثابته با اسماء و صفات الهي است.
رابطه اعيان ثابته با اسماء و صفات الهي
آنچه در تعليمات عرفان نظري متداول است، اين است كه حق تعالي داراي دو فيض است: فيض اول كه فيض اقدس است و همان تجلي ذات به ذات است كه از آن تعبير به حضرت علمي نيز ميشود. در اين فيض، حق به موجب علم به ذات خود علم به جميع اعيان پيدا ميكند، و اعيان چيزي جز لوازم اسماء و صفات الهي، و اسماء و صفات الهي چيزي جز لوازم ذات حق تعالي نيستند. بنابراين همانگونه كه جامي در نقد النصوص به اين مطلب تصريح ميكند، اعيان و استعدادات اصليه اشياء در همان علم حق و با همان تجلي اول ثبوت مييابند:
«فالأعيان الثابتة هي الصور الاسمائية المتعيّنة في الحضرة العلمية و تلك الصور فائضة من الذات الالهيه بالفيض الأقدس و التجي الأول بواسطة الحب الذاتي و طلب مفاتيح الغيب ـ التي لا يعلمها إلا هو ـ ظهورها و كمالها، فإن الفيض الإلهي ينقسم إلي الفيض الأقدس و الفيض المقدس و بالأول تحصل تلك الاعيان و استعدادتها الأصلية في العلم، و بالثاني تحصل تلكالأعيان في الخارج مع لوازمها و توابعها.3
عبارت ديگري از نقد النصوص اين نكته را روشنتر بيان ميكند.4
حضرت ذوالجلال و الإكرام جواد علي الإطلاق و فياض علي الدوام است. نخست به حسب فيض اقدس به صور استعدادات و قابليات تجلي فرمود، و خود را در مرتبه علم، به رنگ همه اعيان بنمود. پس از آن به فيض مقدس اعيان را علي قدر استعداداتهم خلعت وجود بخشيد و لباس هستي پوشانيد؛ «فالقابل لا يكون إلا من فيضه الأقدس و المقبول إلا من فيضه المقدس.»
آن يكي جودش گدا آرد پديد
و ان دگر بخشد گدايان را مزيد
بر اين اساس، بايد بررسي كرد كه
چون در نگرش عرفاني ابن عربي، اختيار و افعال عبد نيز بمانند ساير خصايص او به عين ثابت او منسوب ميگردد، با توجه به آن كه عين ثابت او و استعدادات ذاتيه آن همگي از تجلي اول كه تجلي حبّي ذاتي حق (فيض اقدس) ميباشد، نشأت ميگيرد، چگونه از براي عبد اختياري باقي خواهد ماند؟ زيرا از يك سو اعيان ثابته مجعول تلقي نميگردند و از سوي ديگر لوازم اسماء و صفات الهي به حساب ميآيند. حال اگر به اين نكته كه علم حق به خود، عين علمش به عالم (اشياء) است، توجه نماييم، اين اشكال بسي واضحتر ميشود. به عبارت ديگر با كنار هم گذاردن اين مقدمات كه:
الف) علم تابع معلوم است.
ب) علم حق به خود عين علمش به اشياء است
ج) علم و عالم و معلوم يكي است.
نتيجه اين خواهد شد كه: علم حق تابع ذات اوست(اي ذاته المعلومة له) پس مقتضيات و استعدادات اعيان ثابته نيز بالمال به ذات حق برميگردد. اما اينكه علم حق به خود، عين علمش به عالم است، چنانچه محل شبهه قرار گيرد1، ميتوان از عبارت ذيل نظر او را در اين باره بدست آورد:
مسألة: سألني وارد الوقت عن إطلاق الإختراع علي الحق تعالي، فقلت له: علم الحق بنفسه عين علمه بالعالم أو لم يزل العالم مشهودا له تعالي و إن اتصف بالعدم و لم يكن العالم مشهودا لنفسه إذ لم يكن موجودا، و هذا بحر هلك فيه الناظرون الذين عدموا الكشف، و بنسبة لم تزل موجوده، فعلمه لم يزل موجودا و علمه بنفسه علمه بالعالم، فعلمه بالعالم لم يزل موجودا، فعلم العالم في حال عدمه، و اوجده علي صورته في علمه، و سيأتي بيان هذا في آخر الكتاب2 و هو سر القدرالذي خفي علي الكثر المحققين.3 و يا در همان جلد از فتوحات آمده است: و مما يدلك علي أن علمه سبحانه بالأشياء ليس زائدا علي ذاته، بل ذاته هي المتعلقة من كونهما علما بالمعلومات علي ما هي المعلومات عليه، خلافا لبعض النظار فإن ذلك يؤدي إلي نقص الذات عن درجة الكمال و يؤدي إلي أن تكون الذات قد حكم عليها أمر زائد أوجب لها ذلك الزائد حكما يقتضيه، و يبطل كون الذات تفعل ما تشاء و تختار لا إله إلا هو العزيز الحكيم.
حاصل آنكه در بينش عرفاني اختيار در قلمرو قدر، و به عنوان يكي از ويژگيهاي عين ثابت عبد و از استعدادات آن تلقي ميگردد، اما از آنجا كه خود اعيان ثابته لوازم اسماء و صفات حق ميباشند، در نهايت همه چيز به حق منسوب است، و وجه قل كل من عندالله نيز همين ميباشد. و اين يك نحوه جبر است، اما نه به معناي اشعري آن. لذا مرحوم جلال الدين همايي در رسالهاي كه در جبر و اختيار از ديدگاه مولوي نوشته است، ميگويد: «اما از نظر تحقيق و كشف و شهود عرفاني كه همه موجودات امكاني را ظل وجود و پرتو ذات حق و مظهر اسماء و صفات الهي ببينند، و حقيقت «كل شيء هالك إلا وجه» را به عيان مشاهده كنند، و همچنين، با منطق كساني كه قضيه وحدت وجود و توحيد حقيقي صفات و افعال واجب را پذيرفته و آن را به درجه «عين اليقين» و «حق اليقين» دريافته باشند، ديگر از هستي مستعار و نمودار اختيار بشر اثري نيست؛ بلكه هرچه هست اثر حق و فعل حق است... شايد بر اساس همين نظر بعضي عرفا ميگويند كه جبر و اختيار بسته به احوال سالك است، يعني در مرحله نخستين كه مبادي سير و سلوك باشد، «قدري» است كه همه افعال را اختياري صرف ميبيند و اثري از فعل حق مشاهده نميكند، چون از اين وادي گذشت، به مقام «امر بين الامرين» ميرسد... در آخر كار جبري ميشود، يعني چيزي جز جلوه حق و فعل حق نميبيند.»5
مسلماً سال 2001 در تاريخ ارمنستان از ارزش ويژه اي برخوردار است، چرا كه يك هزار و هفتصد سال از پذيرش رسمي دين مسيحيت در اين كشور مي گذرد و اين امر همواره باعث فخر و مباهات ارمنيان سراسر گيتي است كه ملت ارمني در تاريخ اولين ملتي است كه مسيحيت را در سال 301 ميلادي بعنوان دين رسمي كشور برگزيده است. بدون شك سال 301 ميلادي سبب تحول و دگرگوني عظيمي در سرنوشت ارمنستان گرديد، بطوريكه اگر ارامنه به مسيحيت، گرايش نمي يافتند چه بسا تاريخ سرنوشت ديگري را براي اين ملت رقم مي زد. بعنوان نمونه ابداع الفباي زبان ارمني در سال 406 ميلادي توسط مسروپ ماشتوس ثمره گرايش به دين جديد و تلاش در راه اشاعه آن در اقصي نقاط ارمنستان بوده است.
لازم به ذكر است كه مسيحيت براي اولين بار توسط تاده ئوس (طاطاووس) و بارتوقيمئوس مقدس، دو حواري حضرت مسيح (ع) به ارمنستان آورده شد. به همين علت است كه كليساي ارمني ، كليساي حواري يا كليساي مرسلي خوانده مي شود، ولي بايستي يادآور شد كه هرگز اين نامگذاري تضعيف نقش گريگور لوساوريچ (گريگور روشنگر) در پايه ريزي و اشاعه مسيحيت در ارمنستان نيستبلكه لقب لوساوريچ خود بيانگر ارزش و احترام والايي است كه ارمنيان براي او قائل هستند.
گريگور فرزند آناك از خاندان ايراني پارت بود كه پس از كشته شدن پدرش، توسط دايه خود به بيزانس برده شد و بدين ترتيب در محيطي مسيحي رشد، تعليم و تربيت يافت و در آنجا همسري مسيحي به نام مريم اختيار كرد كه حاصل اين ازدواج دو فرزند بود. بعد از مدتي گريگور و مريم بنا به توافق طرفين از هم جدا شدند كه هر يك بصورت مستقل به ترويج دين مسيح بپردازند. مريم وارد ديرشد و گريگورهمراه تيرداد سوم پسر خسرو پادشاه ارمنستان كه همراه خواهرش خسرودخت در بيزانس بسر مي برد، پس از مرگ خسرو، به قصد تصاحب تاج و تخت پدر به ارمنستان آمد. تيرداد پس از غلبه بر پادشاه ساساني و تصرف ارمنستان، روزي همراه ملازمان خود از معبد آناهيد ديدار كرد تا به اتفاق همراهان قوچ هايي قرباني كنند. وقتي نوبت گريگور رسيد او از اين كار امتناع ورزيد و ابراز داشت كه هيچگاه براي خداي سنگي قرباني نمي كند، چرا كه معتقد به خداي يگانه است و بدين ترتيب سبب خشم پادشاه شد. بدستور پادشاه گريگور را بعد از شكنجه هاي فراوان به سياه چال آرتاشات كه ((خورويراپ)) ناميده مي شود، انداختند.
سالها بعد، تعدادي از راهبه هاي مسيحي كهاز آزار و اذيت روميان بستوه آمده بودند،غافل از سرنوشت دردناكي كه انتظارشان را مي كشيد به ارمنستان پناه آوردند كه به دستور تيرداد سوم به شكل فجيعي بقتل رسيدند. براساس شواهد تاريخي تيرداد پس از اين ماجرا از لحاظ روحي و جسمي به شدت بيمار شد بطوريكه اطباء از درمان او عاجز ماندند. خسرودخت خواهر پادشاه شبي در خواب ديد كه فقط زنداني سياه چال قادر به درمان پادشاه است. بدين صورت گريگور پس از چهارده سال از سياه چال رهايي يافت و پادشاه را شفا داد. اين اتفاق سبب شد كه پادشاه و اطرافيانش به مسيحيت گرايش يابند و اينگونه در سال 301 پس از ميلاد به فرمان تيرداد، مسيحيت بعنوان دين رسمي كشور ارمنستان اعلام گرديد. شايان ذكر است كه به موجب نقش بنيادين گريگور در اشاعه و ترويج مسيحيت در اقصي نقاط ارمنستان، نام فرقه ديني ارمنيان (گريگوري) خوانده مي شود.
عقاید مسیحیت
بيشتر از يک ميليارد نفر در جهان مسيحي هستند و اين يعني چيزي در حدود يک چهارم مردم روي زمين. در ميان اديان سامي هيچ يک به اندازه مسيحيت پيرو نداشته و به سادگي در فرهنگهاي مختلف نفوذ نکردهاند. مسيحيت از آسيا آغاز شد، به اروپا رفت و از آنجا به آمريکا، آفريقا و اقيانوسيه راه پيدا کرد. گسترش اين دين - هرچند در بعضي مواقع با شمشير و استعمار همراه بوده - بيشتر از همه مديون پيام انساني مسيح مبتني بر عشقورزي و علاوه بر آن توانايي بسيار بالاي اين دين براي انطباق با شرايط مختلف محيطي و فرهنگي است. در اين مقاله سعي شده با نگاهي کوتاه و مختصر به جنبههاي مختلف اعتقادي دين مسيحيت و سپس ارائه توضيحي درباره شاخههاي مختلف آن، موجبات آشنايي بيشتر دوستان با اين دين زيبا فراهم آيد
مقدمه
ظهور مسيحيت کاملا وابسته به شخصي به نام عيسي مسيح بود که در بيت لحم ( جنوب اورشليم و فلسطين امروزي ) در يک آغل و از مادري باکره به دنيا آمد. عيسي، يهودي زاده شد و در طول زندگي و تعليمات خود هيچگاه سعي نکرد دين گذشتگان را نفي کند و يا حتي مدعي به وجود آوردن ديني جديد شود. دين مردمان آن روزگار ( يهوديت ) بر اساس تعاليم موسي و ده فرمان معروف وي شکل گرفته بود اما مانند هر دين ديگري، در طول تاريخ، انحرافاتي در آن حاصل گشته بود و عيسي تنها تلاش کرد تا نقش مصلح اين دين را ايفا کند.
همانطور که ميدانيم کتاب دين يهود، تورات است که مسيحيان از آن با عنوان عهد عتيق ياد ميکنند و احترامي برابر با کتاب ويژه خود انجيل ( يا عهد جديد ) براي آن قائل هستند. لذا به هيچ وجه شايسته نيست که ميراث يهود در دين مسيح، ناديده گرفته شود. براي مثال دو فرمان زير که از زبان مسيح گفته شده، چيزي جز تکرار تورات نيست : « تو بايد خداي خود را از دل و جان و با تمام انديشهات دوست داشته باشي » و « تو بايد همسايه خود را همانند خود دوست بداري ».
مرز بين مسيحيت و ديگر اديان سامي در تاکيد بيش از حد اين دين در عشق و محبت خلاصه ميشود : خداوند عشق محض است. در زماني که فلسطين در اشغال روميان بود، يهوديان چشم به راه يک نجاتبخش بودند و در اين هنگام مسيح ظهور کرد. روميان منطقا ميبايست از پديدار شدن مردي صلحجو در ميان مردم تحت سلطه خود خوشنود ميشدند ولي بر خلاف اين امر، عيسي را - چنانچه خواهيم ديد - محاکمه و سپس شکنجه کردند تا پيشبينيهاي کتاب مقدس محقق شود و عيسي، مسيح ( برگزيده خدا ) گردد.
پس از شکنجه مسيح بر بالاي صليب و مرگ وي، پيروان وي از ترس تعقيب و آزار خود را مخفي مينمودند اما همانگونه که کتاب مقدس يهوديان (تورات) پيشبيني کرده بود، سه روز پس از کشته شدن مسيح، رستاخيري روي داد. عيسي در طول چهل روز ( از عيد فصح تا عيد معراج ) بارها و بارها بر افراد و در مکانهاي مختلف ظاهر شد. حتي کساني مثل تامس مقدس ( حواري مسيح ) براي باور کردن معجزه بازگشت مسيح، به بدن وي دست ميزدند تا وجود حقيقي وي را باور کنند. بعد از اين واقعه، ناکامي ناشي از مرگ اين منجي، به شوري از ايمان جديد تبديل شد.
در مسيحيت، عيسي را « پسر خدا » ناميده و وي را تجسم خداوند بر روي زمين دانستهاند. مسيح از خود کتابي برجاي نگذاشت و انجيل ساليان سال پس از مرگ وي در چهار نسخه ( که اختلافاتي با هم دارند ) از ماجراي زندگاني وي تهيه شد. بر اساس اين کتابها عيسي در نزديکي رود اردن زاده ميشود و سپس در سي سالگي توسط يحيي تعميددهنده، در رود اردن تعميد داده ميشود. پس از آن روح خداوند مانند کبوتري در آسمان ظاهر شده، صدايي به گوش ميرسد که ميگويد « اين پسر عزيز من است که از او خوشنودم ». عيسي پيش از شروع به دعوت مردم، چهل روز را در بيابان با ابليس و وسوسههاي شيطاني مبارزه ميکند و در نهايت پيروزمندانه باز ميگردد.
پس از بازگشت از بيابان، عيسي براي اثبات مسيحا بودن خود رشتهاي از معجزات را انجام ميدهد. ديوان را از بدن ديوانگان خارج ميکند، نابينايان را شفا ميدهد. مفلوجين، جذامزدگان و لالها را درمان ميکند. مردگان را زنده ميسازد، روي آب راه ميرود و با سبدي نان و چند ماهي، چهار هزار نفر را سير ميگرداند. در حين معجزات نيز برخي از تعاليم خود را براي مردم بيان ميکند و در عين حال، 12 نفر از حواريون و همراهان خود را براي رساندن پياماش به مردمان انتخاب مينمايد. مسيح به حواريون خود قدرت شفا بخشي بيماران و برخي معجزات - حتي احياي اموات - را داده ( متي 8 / 10 ) و به آنان اعلام ميکند تا بدون عبور از سرزمينها غير يهودي به مردم اعلام نمايند که پادشاهي آسمان نزديک است. مسيح به آنان ميگويد : « پيش از آنکه به تمام شهرهاي اسرائيل برويد، پسر انسان خواهد آمد.. آنها عدهاي از شما را خواهند کشت... اما مويي از سر شما کم نخواهد شد !
در تعاليم عيسي مخالفت شديد وي با روحانيت يهود و ملايان و معلمين شريعت کاملا آشکار است. در انجيلها از سفر عيسي به شهرهاي مختلف صحبت ميشود و در انتهاي اين سفرها، مسيح به اورشليم وارد ميگردد. کاهنان يهودي که مسيح را بر ضد خود ميبينند نقشهاي براي کشتن وي طرح ميکنند و يهودا را راضي مينمايند که در برابر سي سکه نقره، عيسي را به آنان تسليم کند. پس از دستگيري عيسي، تمامي حواريون از ترس متفرق ميشوند و حتي شمعون که به خاطر مقاومت زياد ملقب به سنگ خارا بود قبل از فرار سه بار با گفتن « لعنت خدا بر من اگر اين مرد را بشناسم » عيسي را انکار ميکند و بدين صورت پيشبينيهاي کتاب مقدس بار ديگر واقعيت پيدا مينمايد.
شوراي عالي يهود عيسي را به مرگ محکوم، و فرماندار رومي به نام پيلاطوس براي جلوگيري از شورش يهوديان، اين حکم را قبول ميکند. عيسي را تازيانه ميزنند و تاجي از خار بر سرش ميگذارند و در مکاني به جلجتا ( به معني جمجمه ) مصلوباش مينمايند. عيسي از ظهر تا ساعت 3 بر صليب ميماند و سپس با دوبار فرياد « ايلي، ايلي، لما سبقتني » يعني « خداي من، خداي من، چرا مرا ترک کردي ؟ » جان ميسپارد. پس از مرگ عيسي، يوسف اهل رامه جسد وي را در کتاني پيچيده و در مقبره خويش ميگذارد و سنگ بزرگي بر روي آن قرار ميدهد و مردم به پاسداري از مقبره ميايستند تا طرفداران عيسي، به جسد وي دست رسي پيدا نکنند. بعد از سه روز دو زن براي تدهين جسد عيسي به مقبره يوسف ميروند ولي ناگهان زمين لرزهاي شديد روي ميدهد و فرشته خدا از آسمان نازل شده، سنگ را به کناري زده و مقبره خالي را به آنان نشان ميدهد. در طول چهل روز آينده، مسيح به مريم مجدليه، مردم و شاگرداناش ظاهر ميشود و آنان را مامور ميکند تا در تمام نقاط دنيا سفر کنند و به مردم بگويند « کسي که ايمان آورد و تعميد گيرد، نجات خواهد يافت و آنکه ايمان نياورد، محکوم خواهد شد ».
حال که به اختصار با تاريخچه ايجاد اين دين آشنا شديم، به توضيح برخي عقايد مسيحيت و همچنين شاخه بندي اعتقادي آن ميپردازيم.
تثليث در برابر خداوند واحد
تثليت به معناي پدر، پسر و روح القدس است. پدر يعني خداوند، پسر يعني مسيح و روح القدس ارتباط اين دو است. تثليث در ميان بسياري از مخالفين مسيحيت اين اعتقاد را به وجود آورده که اين دين از توحيد واقعي به دور افتاده است اما خود مسيحيان اين ادعا را قبول ندارند. از نظر آنها پسر و روح القدس تنها و تنها جلوههاي ديگري از خداوند پدر هستند. کشيش آتاتاسايي ميگويد : « ما يک خدا را در سه روح ميپرستيم و اين سهگانگي نه در ذات خداوند خللي ايجاد ميکند و نه موجب آشفتگي ميشود. هرچه که پدر هست، پسر و روح القدس نيز همان هستند. هر سه ناآفريده و هرسه ادراک ناپذيرند و هرسه ابدي هستند. بنابراين، پدر، پسر و روح القدس هرسه خدا هستند، اما نه سه خدا، بلکه يک خدا ».
خداي مسيحيان خداوندي متعال است. اين خدا بنا به ماهيت روحي پاک است و از اراده و آگاهي برخوردار. اين خدا از شخصيت برخوردار است اما مانند يک شخص معمولي نيست. خدا نامحدود، نامتناهي، قادر و عالم مطلق است. وي در همه جا حضور دارد و ازلي و ابدي است ( آغاز و انجامي ندارد ). جهان را خداوند آفريده و هر لحظه که اراده کند، ميتواند آن را نابود کند. هرچند ماهيت اين خداوند پوشيده است ولي ميتواند در هر لحظه که اراده نمايد، خود را بر عارفان آشکار کند.
ويژگي نامتناهي خداوند در مسيح عشق و مهرباني است در حدي که براي نجات انسان از گناه حاضر ميشود در قالب مسيح و بر روي صليب رنج بکشد. همين عشق است که خداي مسيح را از خداي يهود ( يهوه ) متمايز ميکند. چرا که در يهوديت، خداوند با مردم پيمان بسته بود که اگر از او اطاعت کنند، آنان را نجات خواهد داد ولي خدا از نظر مسيحيان مانند پدري است که بدون قيد و شرط تمامي فرزندان خود را دوست دارد و حتي تنبيه وي نيز، همانند تنبيه پدري است که براي اصلاح بر فرزندان اعمال ميشود.
انسان
همانند اسلام، انسان در دين مسيحيت موجودي بسيار والاست. در روايات عهد عتيق آمده است که خداوند انسان را در آخرين روز آفرينش و به شکل خود آفريد. انسان برترين آفريده روي زمين است. انسان در دين مسيح از دو جنبه جسم و روح تشکيل شده اما روح انسان محدود است و هرگز نميتواند به الوهيت نامحدود دست يابد و چون آفريده خداست، هميشه به وي محتاج خواهد بود. آ. سي. بوکت ميگويد « مسيحيان به عظمت بالقوه انسان باور دارند، او فقط اندکي از خدا پايينتر است. او به شکل خدا ساخته شده است ».
خداوند همچون پدري دلسوز به انسان آزادي گزينش و عمل بخشيده و بر انسان است که از اين آزادي در راه خير و شر استفاده کند. در دين يهوديت آدم يا نخستين انسان با نافرماني از خداوند و نزديک شدن به ميوه ممنوع مرتکب نخستين گناه شد و اين گناه باعث سلب شدن لطف خداوند از وي و گناهکار زاده شدن تمامي انسانهاي ديگر شد. مسيحيان رنجهاي اين جهان را حاصل آن گناه نخستين ميدانند ولي معتقد هستند که با پيروي از تعاليم مسيح ميتوان از اين گناه رهايي يافت چرا که هبوط انسان، ماهيت ذاتي انسان ( فراموش نکنيم که خدوند انسان را به شکل خود آفريد ) را از بين نبرده، تنها آن را تضعيف کرده است و با پيروي از تعاليم مسيح ميتوان آن را بار ديگر تقويت کرد.
زندگي پس از مرگ
گفتيم که در تعاليم مسيحي، انسان از دو جنبه جسماني و روحاني تشکيل شده است و روح نيز ناميراست پس در اين دين نيز همانند اسلام، يهوديت و حتي زرتشت، مرگ پايان زندگاني انسان نيست. جالب است که اين اديان در کليات زندگي پس از مرگ تفاوت چنداني با يکديگر نداشته و تفاوت ميان آنها تنها در برخي جزئيات است. از ديد تمامي اين اديان روح انسان پس از مرگ منتظر روز جزا ميماند و در روز رستاخيز مردگان، طي يک داوري الهي، بهشتي و جهنمي بودن انسانها بر اساس اعمال آنان در اين دنيا تعيين شده، هر يک رهسپار مقصد خود ميشوند. با رسيدن اين دوران ( که زمان آن بر کسي جز خداوند آشکار نيست ) تمامي انسانها و حتي کافران به خداوند ايمان ميآورند ولي اين ايمان تفاوتي در نتيجه قضاوت نخواهد داشت.
قيامت مسيحيان با ظهور دوباره مسيح و گسترش آموزههاي انجيل و مسيحي شدن يهوديان همراه است. بهشت در اين دين جايگاه ارتباط دائمي با خداوند است که با عبارات « چيزي که نه چشمي ديده و نه گوشي آن را شنيده و نه قلبي آن را ادراک کرده » از لذات آن ياد شده است. در مورد ابدي نبودن عذابهاي جهنم نيز بعضي فرقههاي مسيحي نظرات ويژه خود را دارند. از ديد آنان عذاب ابدي با بي منتها بودن عشق خداوندي تضاد داشته، ناممکن است. از ديد اين افراد، روحهايي که توبه کرده و يا روح گناهکاران پس از تحمل عذابهاي جهنم، در نهايت به بهشت وارد خواهند شد.
شيوههاي پرستش در مسيحيت
همانگونه که گفتيم راه رهايي در دين مسيح، پيروي از دستورات و تعاليم مسيح است. اين دين بر خلاف اسلام و يهود، داراي قوانين جدايي ناپذيري ( مثل نمازهاي يوميه مسلمانان ) که مستقيما توسط مسيح به آن اشاره شده باشد نيست بلکه عبادات اين دين بيشتر جنبه اخلاقي دارد. مومن حقيقي از ديد اين دين کسي است که اولا گفتار مسيح را بخواند و براي شناخت آن تلاش کند و ثانيا براي به کار بستن آن در زندگي شخصي خود تلاش نمايد. البته مسيحيان ( بخصوص مسيحيان کاتوليک ) براي شرکت در مراسم مذهبي و نمازهاي هفتگي کليسا و برپاداري رويدادهاي مهم زندگي مسيح در طول سال نيز اهميت ويژهاي قائل هستند و آن را بخشي از وظايف مذهبي خود ميدانند. عبادات مسيحي را ميتوان به صورت فردي و يا دسته جمعي انجام داد.
علاوه بر عبادات ويژه خود، از آنجايي که مسيحيان به عهد قديم و ده فرمان موسي نيز وفادار هستند، به توصيههاي اخلاقي آن نيز عمل مينمايند. پولس قديس 9 فضيلت زير را به تمامي مسيحيان سفارش کرده، از آنان خواسته است در عمل به آنها کوشا باشند : عشق، شادي و آرامش در ارتباط با خداوند، شکيبايي، مهرباني و نيکي در برابر ديگران، ايمان، نجابت و مهار نفس در برابر خويشتن.
شاخههاي مسيحيت
مسيحيت نيز همانند تمامي اديان، پس از تاسيس مورد تفسير افراد مختلفي قرار گرفت و هر يک بر اساس برداشت خاص خود از تعاليم اوليه، شاخهاي جديد به وجود آوردند. شايد بهترين روش بررسي شاخههاي دين مسيحيت تقسيم بندي آن به دو بخش کاتوليک و پروتستان باشد . در اين تقسيم بندي کاتوليکها نماينده بخش محافظه کار و وابسته به کليسا هستند که اعتقاد دارند تنها راه رستگاري انسان کليسا است و « خارج از کليسا، رستگاري وجود ندارد ». از نگاه اين افراد پاپ داراي اقتدار الهي است. اما بر خلاف اين دسته، پروتستانها متعلق به جنبشي تجديد نظر طلب هستند که بعدها در دين مسيحيت پيدا شد و بر عليه تفتيش عقايد قرون وسطي، اقتدار مطلق پاپ و کليسا، بازخريد گناهان با پرداخت زمين و پول، و . . . قيام کردند. از ديد پروتستانها، تنها مرجع قابل پذيرش براي فرد، انجيل و عمل مسيح است. پروتستانها معتقد هستند که تنها مسيح نماينده و تجسم خداوند بر روي زمين بوده و کليسا، پاپ و روحانيون مسيحي، نماينده خداوند بر روي زمين نيستند و حق تصرف در امور مردم را ندارند.
خود کليساي کاتوليک به دو بخش رومي و ارتدوکس شرقي تقسيم بندي ميشود که در نوع نگرش تفاوت عمدهاي با يکديگر ندارند. از جمله تفاوتهاي موجود ميان کليساي ارتدوکس شرقي و کليساي کاتوليک رومي ميتوان عدم باور به عروج جسماني مريم، برزخ، ازدواج نکردن کشيشان و قداست پاپ روم توسط اولي اشاره کرد. اين دو کليسا بر روي هم حدود يک ميليارد نفر پيرو دارند.
کليساي پروتستان نيز با حدود 400 ميليون پيرو به چند بخش اساسي تقسيم بندي ميشود. ذکر اين تقسيم بندي از حوصله اين مقاله خارج است ولي براي آشنايي خوانندگان به يکي از شاخههاي بسيار مهم کليساي پروتستان به نام کليساي پروتستان لوتري اشاره ميشود. مارتين لوتر کشيشي آلماني و متولد سال 1517 بود که وي را ميتوان پايه گذار کليساي پروتستان دانست. لوتر به برتري انجيل در تمامي امور تاکيد داشت و معتقد بود راهبان و روحانيون کاتوليک و ارتدوکس اين برتري را فراموش کرده، در دام تجملات و هواهاي نفساني افتاده و راه حقيقي رستگاري را فراموش کردهاند. از ديد لوتر کشيش بودن به جاي آنکه رسالتي روحاني باشد، به نوعي رتبه اجتماعي تبديل شده بود. لوتر از مردم خواست تا خودشان شخصا کلام خدا را بخوانند و معني کنند. اين حرکت « بازگشت به انجيل » ناميده شد و در نهايت به ايجاد شاخه پروتستان لوتري منجر گشت. اعتراض لوتر به کليسا در عبارات زير کاملا نمايان است : « پاپ، اسقفها و راهبان، طبقه روحاني ناميده شدهاند؛ شاهزادگان، بزرگان، پيشهوران و دهقانان، طبقه غير روحاني. اين شيوهاي رياکارانه است. اما نبايد کسي از اين امر بهراسد، زيرا در حقيقت تمامي مسيحيان جزء طبقه روحاني هستند
همه مردم طالب سعادت و فطرتا دنبال خوشبختىاند، از گرفتارىها به تنگ مىآيند و در صدد نجات از آنها برمىآيند. اما در چند زمينه با همديگر اختلافنظر دارند; يكى از آنها تعيين مصداق «سعادت» - همان گمشده فطريشان - است. همه مىخواهند خوشبختباشند و هيچ وقت دچار گرفتارى و بدبختى نشوند، اما بسيارى از آنها نمىدانند كه خوشبختى واقعى كدام است.
بسيارى از مردم تصور مىكنند مطلوبفطرىآنهاهمين لذتهاى زودگذر دنيوى است. بنابراين، همه توان خود را صرف رسيدن به آن مىكنند و دنبال چيز ديگرى نمىروند. اينها تلاش نمىكنند تا دريابند سعادت واقعى كدام است.
دستهاى ديگر از مردم اجمالا مىدانند كه لذتهاى زودگذر لياقت دلبستگى را ندارد، مىبينند كه هر روز مردم به يك چيز دل مىبندند و توجهشان را صرف به دست آوردن آن مىكنند ولى هر قدر هم نسبتبه چيزى علاقهمند بوده و از رسيدن به آن خرسند شده باشند، برايشان باقى نمىماند و از بين مىرود، مىبينند كه آنچه مردمزندگيشان را صرف به دست آوردن آن كرده بودند پايدار نمىماند و به اصطلاح، «آنچه را نپايد دلبستگى را نشايد»، در مىيابند كه آنها لياقت دلبستن ندارند، اما نمىدانند آنچه را بايد دنبال كنند چيست. اين قبيل افراد دو دستهاند:
يك دسته كسانىاند كه به كمك عقل و راهنمايىهاى افرادى كه از سوى خداوند آمدهاند هدف اصلىشان را مىشناسند و مىفهمند سعادت واقعى چيست; همان كه در اصطلاح، از آن به «قرب خداوند» تعبير مىكنيم. «فمنهم شقى و سعيد فاما الذين سعدوا ففى الجنة خالدين فيها ما دامت السماوات و الارض.» (هود:۱۰۷) پس سعادت واقعى اين است كه انسان نزد خداوند از خوشبختى ابدى و بىنهايتبهرهمند باشد.
اما دسته ديگر وقت صرف مىكنند، فكر مىكنند، بحث مىكنند، اما در شرايطى قرار مىگيرند كه موفق نمىشوند بفهمند، دچار شك و شبهههاى واهى و وسوسههاى شيطانى مىشوند; نه خدا را درست مىشناسند و نه قيامت را رستباور دارند; كوتاهى نمىكنند، اما تشخيص هم نمىدهند.
كسانى كه سعى مىكنند و راه درست را مىشناسند و مىفهمند كه سعادت واقعى در قرب خدا و جوار رحمت اوستبايد در صدد برآيند كه راه صحيح را بشناسند. اما برخى از اين افراد در اين زمينه، وقت كافى نمىگذارند، به قدر كافى تحقيق نمىكنند; متوجه مىشوند كه سعادت حقيقى در ايمان به خدا و روز جزاست، در اين است كه انسان نزد خداوند معزز و مقرب باشد، اما سعى نمىكنند كه بفهمند راه آن كدام است. به حرف هر كس يا هر شرايطى كه در جامعه حكمفرماست، هرچند درست نباشد، اعتماد مىكنند و به قدر كافى به تحقيق نمىپردازند. كسانى هم كه در اطراف آنها هستند، نمىتوانند راه صحيح را به آنها نشان دهند. البته نشناختن اين دسته مراتبى دارد; برخى در مسائل فردى به شناخت كافى نمىرسند و برخى در مسائل اجتماعى يا سياسى يا غير آن.
اما در هر صورت، برخى افراد موفق مىشوند به شناخت كافى برسند. ولى پس از اين، نوبت «عمل» مىرسد; يعنى رسيدن چنين اشخاصى به سعادت مطلوبشان در گرو اينست كه چه قدر در اين راه پاىمردى نمايند، از راه صحيح منحرف نشوند و افراط و تفريط نكنند.
برخوردارى مؤمنان از نعمتهاى ويژه الهى در دنيا و آخرت
اگر كسانى تحقيق كردند، هدف را شناختند، به درستى هم عمل كردند، آيا ممكن استخداى متعال چيزى از آنها كم بگذارد؟ آيا ممكن است چيزى به صلاحشان باشد و خدا به آنها ندهد، چه در دنيا و چه در آخرت؟ محال است چنين باشد; زيرا خداوند بخيل نيست، عالم را هم آفريده تا انسانها با حركت اختيارى خودشان، راه تكامل را طى كنند و به فيوضات و رحمتهاى ابدى او نايل شوند و اصلا هدف الهى اين است كه وقتى كسى راه درست را شناخت و تمام نيرويش را صرف عمل كرد و كوتاهى ننمود خداوند دربارهاش كوتاهى نكند. خداوند به كسانى كه اهل عصيان و تمردند و از ياد خدا غفلت ورزيدهاند نعمتهاى فراوان مىدهد، آيا ممكن استبه كسانى كه توانشان را صرف هدايتخود و عمل به دستورات خدا كردهاند، عنايت نكند؟ خير، خداوند هر چه را به نفعشان باشد، در دنيا و آخرت، به آنها خواهد داد. از نعمتهاى آخرت، كه هيچ تزاحمى با همديگر ندارد، به قدرى كه افراد لياقت داشته باشند، به آنها خواهد داد; «جنة عرضها كعرض السماء والارض» (حديد: ۲۱); بهشتى كه گسترهاش به اندازه تمام آسمانها و زمين است در اختيارشان مىگذارد. هر قدر بتوانند از آن استفاده كنند مضايقهاى نخواهد بود; زيرا بهشت و نعمتهاى آن مثل اين دنيا نيست كه مثلا، اگر كمى غذا خوردند سير شوند يا اگر زياد خوردند مريض شوند.
در آنجا، تزاحمى نيست. چنين نيست كه اگر از چيزى تمتع بردند، خسته شوند يا ديگر نتوانند استفاده كنند. در آن جا، نه خستگى وجود دارد، نه ملالت، نه ضعف، نه درد،... . خدا مىداند كه آن جا چه عالمى است! و چه نعمتهايى در اختيار بندگان شايستهاش قرار مىدهد! چنين كسانى كه راه را به خوبى شناختهاند و به خوبى آن را پيمودهاند، در آخرت، هيچ مشكلى ندارند و هر چه بخواهند در اختيارشان قرار مىگيرد حتى بيش از آنچه تصور مىكنند و به عقلشان مىرسد. معمولا انسان بايد تصورى از چيزى داشته باشد تا آن را بخواهد. اما خداوند آن قدر نعمت مىدهد كه تصورش را هم نمىكنند; «فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين.» (زخرف: ۷۱) در جايى هم مىفرمايد: «لهم ما يشاؤون فيها و لدنيا مزيد» (ق: ۳۵); هر چه بخواهند مىدهيم، بيشتر هم مىدهيم.
اما در دنيا، خيرات و نعمتها كمابيش با يكديگر تزاحم دارد. نعمتها هرچند حلال و مشروع هم باشد، انسان به قدر محدودمىتوانداز آنها استفاده كند، چه در خوردنىها باشد، چه در نوشيدنىها، چه در پوشيدنىها يا ديگر نعمتها. دنيا همه چيزش محدود است و به قدر محدود بايد از آنها استفاده كرد. اگر از حد خودش بگذرد نتيجه معكوس مىدهد; مثلا، اگر انسان پرخورى كند، مريض مىشود. خداوند هم وقتى مىخواهد در اين دنيا به كسى چيزى بدهد به مقدار محدود مىدهد، وقتى هم نعمتهاى مادى و معنوى او با يكديگر تزاحم پيدا مىكند، نعمتى را كه برايشان اصل استبه آنها مىدهد.
به همين دليل است كه گاهى بندگان شايسته در اين دنيا مبتلا به گرفتارىهايى مىشوند. اين طبيعت دنياست كه به دليل اين تزاحمات، گرفتارىها ايجاد مىشود. اصلا زندگى دنيا بدون سختى ممكن نيست. اما قرار بر اين است كه بندگان شايسته خدا هر چه خواستند، خداوند در اين دنيا هم به آنها بدهد، مگر مصلحتى قوىتر در كار باشد و نعمتى با ديگرى تزاحم پيدا كند. بندگان خدا چيزهايى را مىخواهند، اما اين خواست گاهى موجب محروميت آنها از چيزهاى ديگر مىشود. در چنين مواقعى، خداوند به آنها چيزى مىدهد كه به صلاحشان باشد. البته بندگان شايسته خدا هم كارشان را به خدا واگذار مىكنند و معمولا مطابق خواسته دلشان از خدا چيزى نمىخواهند، مىگويند: خدايا، هر چه را براى ما بهتر است نصيبمان كن. خداوند هم چنين اراده مىكند كه به عنوان مثال، براى محفوظ ماندن آنها از گرما، ابرى بفرستد تا بر سرشان سايه بيندازد يا اگر از باران روز ناراحت مىشوند، شب برايشان باران بفرستد. ولى واستخداوند چنين است كه اگر اين نعمتها با يكديگر تزاحم پيدا كرد، آن را كه برايشان بهتر است عطا كند; حتى گاهى از دنيايشان كم مىگذارد و بر نعمتهاى اخرويشان مىافزايد و درجاتشان را بالا مىبرد.
پس با دلايل عقلى و برهانى، مىتوان اثبات كرد كه اگر كسانى راه صحيح را بشناسند و آن را درستبپيمايند، هر چه را برايشان خير باشد خدا به آنها مىدهد، حتى اگر به اين صورت باشد كه در روز گرم تابستان، ابرى بر سرشان سايه بيندازد يا اگر مريض شدند شفا پيدا كنند، مگر اينكه خداوند خيرشان را در غير از اين ديده باشد. در هر صورت، قرار بر اين است كه هيچ ناراحتى نبينند.
سعادتمند واقعى كيست؟
اينها چه كسانىاند؟ آيا كسانى كه مقصد را شناختهاند، راه رسيدن به آن را هم در ميان تمام مسائل فردى و اجتماعى و ديگر جنبههاى زندگيشان به خوبى شناختهاند و توفيق عمل داشتهاند يهودىاند يا نصرانى يا بودايى يا غير آن؟
بر اساس عقيده ما، راه صحيح «اسلام» است و هر كس مسلمان باشد سعادت آخرت را به خوبى شناخته است. گمشده حقيقى انسان نزد خدا و در عالم ابدى است. پس مطلوب مسلمان «خدا» است. براى رسيدن به او نيز تنها راه «اجراى دستورات اسلام» است. بنابراين، ممكن نيست كسى مسلمان باشد، اما ضروريات اسلام را نداند. پس هر كس مقصد را شناخته، راه را هم كمابيش يافته است. چنين شخصى مستحق دريافت نعمتهاى بىمنتهاى خدا در دنيا و آخرت است.
تفاوت بهره افراد از «سعادت»
اما مسلمانان فرقههاى گوناگونى دارند. هميشه هم كسانى بودهاند كه مىخواستهاند راه صحيح را بشناسند، تحقيق هم كردهاند، ولى موفق نشدهاند، به خصوص در دوران ائمه اطهارعليهمالسلام كسانى بودند كه در گوشه و كنار زندگى مىكردند; مىخواستند اسلام را دقيقا بشناسند، ولى شرايط اجتماعى آن دوران و حكومتهاى جابرانه مانع اين كار بود. اين دسته افراد به اندازهاى كه شناخت پيدا كردهاند، مسؤوليت دارند و بايد به همان مقدار عمل كنند. طبعا استحقاق دريافت همهگونه عنايتى را هم ندارند; چون تمام راه را نپيمودهاند; در چيزهايى كه نشناختهاند كمالاتى وجود داشته كه آنها به دليل عمل نكردن، به آنها دست نيافتهاند، هرچند تقصيرى در زمينه شناخت نداشتهاند. خداوند هم در همين حد پاداش آنها را خواهد داد: «انا لانضيع اجر من احسن عملا.» (كهف: ۳۰) آنها تقصير نداشتهاند; در شناخت، قصور داشتهاند و به آنچه فهميدهاند عمل كردهاند. خداوند هم به همان اندازه پاداششان مىدهد.
اما كسانى كه مقصد را شناختهاند، با تلاش و كوشش خود نيز در مسير صحيح گام نهادهاند و براى طى طريق، مشمول توفيق الهى شدهاند - يعنى: شيعه اهل بيتعليهمالسلام هستند - ديگر هيچ مشكلى ندارند، مگر در زمينه عمل; بايد در عمل بكوشند چون هدف و راه را درستشناختهاند. البته اينها هم از لحاظ معرفت، مراتبى دارند. چنين نيست كه هر كه شيعه شد، تمام دستورات اهل بيتعليهمالسلام را در همه ابعادش بشناسد، مراتب علم و معرفت افراد با يكديگر فرق مىكند و ممكن استبعضىها به شناخت كامل تمام جزئيات نرسيده باشند و بالتبع، از درك آثارش نيز محروم خواهند شد. هر كه به شناخت كاملتر رسيده باشد، از آثار بيشترى برخوردار خواهد شد.
فرض ما بر اين است كه ما شيعيان از لحاظ شناخت كمبودى نداريم، اسلام را از شيوه اهل بيتعليهمالسلام با همه ابعادش شناختهايم. پس اگر به درستى عمل كنيم، خداوند در دنيا و آخرت، ما را غرق در نعمتخواهد كرد و چرا چنين نكند؟ مگر خدا مىخواهد نعمتهايش را براى چه كسى ذخيره كند؟ مگر بخل دارد؟ آيا اگر به بعضىها بدهد، نعمتهايش تمام مىشود؟ در آخرت تزاحم و تعارضى نيست، هر چه را به يكى داده به ديگرى هم مىتواند بدهد; «انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون.» (يس: ۸۲) محدوديت از ويژگىهاى دنياست و در آخرت وجود ندارد. در اينجا هم هر كس راه شناخت را درست پيمود، هر چه را بخواهد خدا به او عطا مىكند، مگر آن كه مصلحت نباشد; به گونهاى كه حتى اگر به خودش هم گفته شود كه اگر فلان چيز به تو داده شود از چيز ديگرى محروم مىشوى، قبول نمىكند و مىگويد همان كه خدا خواسته بهتر است.
پس كسانى كه مقصد را درست تشخيص دادهاند، راه را هم درست رفتهاند و تمام توانشان را نيز براى رسيدن به آن به كار گرفتهاند - همان كسانى كه در دنيا و آخرت، غرق در نعمتهاى خدا خواهند شد - مسلمانانى هستند كه شيوه اهل بيتعليهمالسلام را درست نشناختهاند و آن را در تمام ابعاد زندگيشان پيش رو قرار دادهاند. بر اين اساس، امام صادقعليهالسلام مىفرمايد: اى پسر جندب، اگر شيعيان ما (كسانى كه مقصد زندگيشان ; يعنى: خدا و قيامت را رستشناختهاند و سعادت حقيقى را وجهه همتخود گرداندهاند) استقامتبه خرج دهند (و از مسيرى كه انتخاب كردهاند منحرف نشوند) خداوند آنان را غرق در نعمتهاى خود مىكند.
«استقامت»; شرط دستيابى به سعادت
در توضيح «استقامت»، بجاستبدانيم كه در چند جاى قرآن، به پيامبرصلى الله عليه وآله امر به استقامتشدهاست; يكى در سوره هود كه از آن حضرت نقل است كه فرمود: «شيبتني سورة هود لمكان هذه الآية: "فاستقم كما امرت و من تاب معك"»; سوره هود مرا پير كرد; به سبب وجود اين آيه: پس استقامتبورز تو و هر كه با تو توبه كردهاست، همانگونه كه فرمان داده شدهاى. حضرت امامرحمه الله در سخنان خود، زياد بر اين حديث تاكيد مىكردند. به واقع، آنچه انسان را پير مىكند و كمرشكن است «استقامت» است. به همين منظور، خداوند به استقامت ورزندگان در آيه ديگرى بشارت مىدهد: «ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا ولاتحزنوا وابشروا بالجنة التي كنتم توعدون» (فصلت: ۳۰); آنان كه گفتند: پروردگار ما الله است، سپس استقامت ورزيدند (و پايدارى كردند)، فرشتگان بر آنان فرود آيند كه نترسيد و غمگين نباشيد و بشارت ما بر شما به بهشتى كه وعده داده شدهايد.
بنابراين، صرف ايمان به خدا و پذيرش دين حق و مذهب اهل بيتعليهمالسلام كافى نيست، بلكه بايد در اين راه پايدارى كنيم و استقامتبه خرج دهيم; بايد مراقب باشيم تا لحظهاى منحرف نشويم. اگر كسى اينگونه باشد، خداوند از هيچ خيرى در حق او فروگذار نمىكند. چنين كسى مستجاب الدعوه است; هر چه از خدا بخواهد به او عطا مىكند و اصلا جز آنچه مرضى خداست انجام نمىدهد; ملائكه هم با او مصافحه مىكنند و دست مىدهند. البته كسانى كه به درجات بالاتر و كاملترى رسيده باشند ملائكه را هم مىبينند و مصافحهشان را درك مىكنند.
ديدن ملائكه مختص به پيامبرانعليهمالسلام نيست. ائمه اطهارعليهمالسلام پيامبر نبودند، ولى ملائكه را مشاهده مىكردند يا حضرت مريمعليهمالسلام نه امام بود و نه پيامبر، اما ملك را مشاهده كرد و گفت: «اعوذ بالرحمان منك ان كنت تقيا» (مريم: ۱۸) و حضرت عيسىعليهالسلام را ملك به او مرحمت كرد; «قال انما انا رسول ربك لاهب لك غلاما زكيا.» (مريم:۱)
هماهنگى مصلحت الهى با بهرهمندى مؤمنان از نعمتهاى دنيا
بايد توجه داشته باشيم كه آنچه به عنوان نمونه از امتيازات شيعيان و مؤمنان واقعى در اين روايت نقل شده قاعده كلى و هميشگى نيست، بلكه اقتضائاتى است كه امام صادقعليهالسلام برخى از آنها را در خصوص آنان ذكر كردهاند; يعنى: چنين كسانى اينگونه اقتضايى در وجودشان هست كه خداوند مثلا، در گرماى هوا ابرى بفرستد تا بر سر شان سايه بيندازد يا ملائكه با آنها مصافحه كنند. اما بايد توجه داشت كه اگر خداوند براى بعضى از بندگان مؤمنش اين كارها را نكرده به دليل مصالحى بالاتر است; يعنى: اين اقتضا براى آنان وجود دارد كه روزهايشان آفتابى باشد و اگر قرار باشد بارانى ببارد، در شب برايشان بفرستد و...، اما ممكن استبه دليل برخى مصالح والاتر، اين امتيازات را به آنها ندهد.
از جمله امتيازاتى كه خداوند به چنين بندگانى عطا مىكند اين است كه «لاكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم»; آنان روزى خود را، هم از بالاى سر و هم از زيرپايشاندريافت مىكنند. شايد اين تعبير كنايى بوده و منظور اين باشد كه نعمت از هر طرف به سوى آنان سرازير مىشود. به اين مضمون، در قرآن هم مىفرمايد: «ولو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض» (اعراف:۹۶); اگر اهل زمين ايمان مىآوردند و تقوا پيشه مىكردند (شناخت و استقامت)، از آسمان و زمين بر آنها درهاى بركات را مىگشوديم. مصداق كامل چنين كسانى شيعيان خالص اهل بيتعليهمالسلام هستند كه هيچ چيز از خدا نمىخواهند، مگر اينكه دعايشان را مستجاب مىگرداند; «لما سالوا الله شيئا الا اعطاهم.» ادامه دارد.
فلسفه چیست؟در حقیقت، هیچ گاه نمی توان گفت فلسفه چیست؛ یعنی هیچگاه نمی توان گفت: فلسفه این است و جز این نیست؛ زیرا فلسفه، آزاد ترین نوع فعالیتآدمی است و نمی توان آن را محدود به امری خاص کرد. عمر فلسفه به اندازه عمرانسان بر روی زمین است و در طول تاریخ تغییرات فراوانی کرده و هر زمان به گونه ایمتفاوت با دیگر دوره ها بوده است.برای این مطلب کافی است به تعاریف مختلفی که از آنشده نگاهی بیندازید. در این باره نگاه کنید به: تعاریف مختلف درباره فلسفه با اینحال می کوشیم تا جایی که بتوانیم، فلسفه را معرفی کنیم.
واژه فلسفه واژه فلسفه(philosophy) یا فیلوسوفیا که کلمه ای یونانی است، از دو بخش تشکیل شده است: فیلو بهمعنی دوستداری و سوفیا به معنی دانایی. اولین کسی که این کلمه را به کار برد،فیثاغورس بود. وقتی از او سئوال کردند که: آیا تو فرد دانایی هستی؟ جواب داد:نه،اما دوستدار دانایی(فیلوسوفر) هستم. بنابراین فلسفه از اولین روز پیدایش بهمعنی عشق ورزیدن به دانایی، تفکر و فرزانگی بوده است. تعریف فلسفه فلسفهتفکر است. تفکر درباره کلی ترین و اساسی ترین موضوعاتی که در جهان و در زندگی با آنها روبه رو هستیم. فلسفه وقتی پدیدار می شود که سوالهایی بنیادین درباره خود و جهانمی پرسیم. سوالاتی مانند:زیبائی چیست؟ قبل از تولد کجا بوده ایم؟ حقیقت زمانچیست؟ آیا عالم هدفی دارد؟ اگر زندگی معنایی دارد، چگونه آن را بفهمیم؟ آیاممکن است که چیزی باشد و علتی نداشته باشد؟ ما جهان را واقعیت می دانیم، اما واقعیتبه چه معناست؟سرنوشت انسان به دست خود اوست و یا از بیرون تعیین می شود؟ چنانچهدر این سئوالات می بینیم، پرسش ها و مسائل فلسفی از سنخ امور خاصی هستند و در هیچعلمی به این چنین موضوعات، پرداخته نمی شود.مثلا هیچ علمی نمی تواند به این سئوالکه واقعیت یا حقیقت چیست؟ و یا این که عدالت چیست؟ پاسخ گوید. این امر به دلیلویژگی خاص این مسائل است. یک ویژگی عمده موضوعات فلسفی، ابدی و همیشگی بودنشاناست. همیشه وجود داشته و همیشه وجود خواهند داشت و در هر دوره ای، بر حسب شرایطآن عصر و پیشرفت علوممختلف، پاسخ های جدیدی به این مسائلارائه می گردد. فلسفه مطالعه واقعیت است، اما نه آن جنبه ای از واقعیت که علومگوناگون بدان پرداخته اند. به عنوان نمونه، علم فیزیک درباره اجسام مادی از آنجنبه که حرکت و سکون دارند و علم زیست شناسی درباره موجودات از آن حیث که حیاتدارند، به پژوهش و بررسی می پردازد. ولی در فلسفه کلی ترین امری که بتوان با آنسر و کار داشت، یعنی وجود موضوع تفکر قرار می گیرد؛ به عبارت دیگر، در فلسفه، اصلوجود به طور مطلق و فارغ از هر گونه قید و شرطی مطرح می گردد. به همین دلیلارسطو در تعریف فلسفه می گوید:''فلسفه علم به احوال موجودات است ، از آن حیث کهوجود دارند.یکی از معانی فلسفه، اطلاق آن به استعداد های عقلی و فکریی است که انسانرا قادر می سازد تا اشیا، حوادث و امور مختلف را از دیدگاهی بالا و گسترده موردمطالعه قرار دهد و به این ترتیب، حوادث روزگار را با اعتماد و اطمینان و آرامشبپذیرد.فلسفه در این معنا مترادف حکمت است. فلسفه در پی دستیابی به بنیادی ترینحقایق عالم است. چنانکه ابن سینا آن را این گونه تعریف می کند: فلسفه، آگاهیبر حقایق تمام اشیا است به قدری که برای انسان ممکن است. فلسفه همواره ازروزهای آغازین حیات خود، علمی مقدس و فرا بشری تلقی می شد و آن را علمی الهی میدانستند. این طرز نظر، حتی در میان فلاسفه مسیحی و اسلامی رواج داشت؛ چنانکه جرجانیمی گوید:فلسفه عبارت است از شبیه شدن به خدا به اندازه توان انسان و برای تحصیلسعادت ابدی.همان طور که گفته شد، اساسا فلسفه از اولین روز پیدایش، به معنیعشق به دانایی و خرد و فرزانگی بوده و به علمی اطلاق می شد که در جستجوی دستیابی بهحقایق جهان و عمل کردن به آنچه بهتر است،(یعنی زندگانی درست) بود. فلسفه در آغازحیات خود شامل تمام علوم بود و این ویژگی را قرن ها حفظ کرد؛ چنانکه یک فیلسوف راجامع همه دانش ها می دانستند. اما به تدریج دانشها و علوم مختلف از آن جدا گشتند.درقدیم، این فلسفه که جامع تمام دانشها بود، بر دو قسم بود: فلسفه نظری و فلسفه عملی فلسفه نظری به علم الهیات، ریاضیات و طیبعیاتتقسیم می گشت که به ترتیب، علم اعلی، علم وسط و علم اسفل(پایین تر) نامیده می شد. فلسفه عملی نیز از سه قسمت تشکیل می شد: اخلاق، تدبیر منزل و سیاستمدرناولی در رابطه با تدبیر امور شخصی انسان بود. دومی دررابطه با تدبیر امور خانواده و سومی تدبیر امور مملکت بود.
مسائلفلسفه
مسائل فلسفه، اساسی ترین سوالاتی است که بشر می تواند بپرسد. ویژگی اینسوالات، این است که همیشه وجود داشته و خواهند داشت و هیچ علمی نمی تواند به آنهاپاسخ دهد. هر انسانی با این سؤالات بنیادین که به زندگی معنا می بخشند، روبروست. سؤالاتی مانند:زیبایی چیست؟ آیا عالم هدفی دارد؟ علم ما واقعی است یا اینکه همه چیزیک نمایش است؟ و سئوالاتی مانند آن. هر علمی موجودات را از جنبه ای خاص بررسی میکند. مثلا هندسه هر چیز را از حیث اندازه و بعد و شیمی از جنبه خواص شیمیایی بررسیمی کند. اما فلسفه در وجود موجودات، شناخت ما به آنها و چیستی حقیقی آنها سئوال میپرسد. به طور کلی اگر نتوان پرسشی را به طور تجربی و با استفاده از حواس یا باانجام آزمایش، پاسخ گفت، آن پرسش، یک پرسش فلسفی است. به این ترتیب، می توان مسائلفلسفی را در پنج دسته اصلی قرار داد. این دسته ها شاخه های اصلی فلسفه محسوب میشوند و ما برای نمونه چند پرسش از مسائلی را که در هر کدام از این شاخه ها مطرحاست، ذکر می کنیم.
1) فلسفه منطق
معنای استدلال و نتیجه گیری از یک سری مقدماتچیست؟ فرق استدلال های معتبر با استدلال های نامعتبر چیست؟ اصولا چرا به استدلالنیاز داریم؟ فرق استدلالهای قیاسی و استقراییچیست؟
2) معرفت شناسی آیا اساساشناخت چیزی ممکن است؟ اگر چیزی را می شناسیم از کجا بدانیم که آنرا می شناسیم و ازکجا بدانیم که آنرا همانطور که واقعا هست می شناسیم؟ آیا یقین به چیزی ممکن است ویا اینکه همه شناختهای ما چیزی بیش از حدس و گمان نیست؟ چگونه می توان به شناختصحیح رسید؟ آیا عقل همه چیز را می تواند درک کند و یا اینکه بعضی چیزها هستند کهخارج از دسترس عقل می باشند؟
3) مابعدالطبیعه بودن یعنی چه؟ آیا عدم وجود دارد؟ آیاهستی منحصر به موجودات مادی است؟آیا جهان نامتناهی است؟ جسم و ذهن و یا بدن و روح چه رابطه ای با هم دارند؟ وحدت وکثرت یعنی چه و در جهان چه نسبتی با هم دارند؟ (یعنی جهان تا کجا وحدت و این همانیدارد وتا کجا کثرت و اختلاف؟ آیا خدا وجود دارد؟
4) فلسفه اخلاق اخلاق چیست؟ ارزش به چهمعناست؟ عمل نیک چه ملاکی دارد؟ آیا ارزشهای اخلاقی همیشگی اند و یا نسبی؟ آیا درانسان چیزی به نام وجدان اخلاقی وجود دارد؟ آیا عمل بد در هر اوضاع و شرایطی بداست؟
5) زیبایی شناسی ما به چهچیزی زیبا می گوییم و ملاکمان برای زیبا نامیدن یک چیز چیست؟ آیا زیبای امری عینیوواقعی است؛ یعنی واقعا چیزی به نام زیبایی در اشیا وموجودات وجود دارد یا اینکهامری ذهنی است و به هر شخص مربوط می گردد و ممکن است کسی چیزی را زیبا بداند و کسیدیگر زیبا نداند؟ آیا زیبایی انواع مختلفی دارد؟ قوه ای که در انسان زیبایی را درکمی کند، چیست؟ کارکرد هنر چیست؟ این سئوالات، تنها نمونه هایی است از سئوالاتی کهدر مسائل و شاخه های عمده فلسفی مطرح می گردد. سئوالات فلسفی در هر یک از این شاخهها بسیار است و هر فیلسوفی نیز جواب هایی متفاوت از دیگر فلاسفه به این سئوالاتداده است
فایدهفلسفه
آیا اساسا فلسفه فایده ای هم دارد و لازم است که به آنبپردازیم؟ و یا این که صرفا انباشته ای از آرا و سخنان عده ای در گذشته است و هیچگونه فایده ای برای ما ندارد؟ ما در اینجا تنها چند فایده از فوائدی را که ذاتابر فلسفه مترتب است، ذکر می کنیم و قضاوت را بر عهده شما می گذاریم: دانش فلسفه،مانند هر دانش دیگری، غریزه کنجکاوی انسان را در زمینه سوالات و پرسشهای مختلفارضاء می کند؛ با این تفاوت که سوالات و مسائلی که فلسفه در پی حل آن ها است اساسیترین و بنیادی ترین نوع مسائلی است که بشر با آن ها سر و کار داشته و دارد. اساسا در فلسفه لذتی وجود دارد که از نیاز ما به خود فلسفه؛ یعنی نیاز بهدانستن و فهم جریانات عالم هستی بر می خیزد و گواه این مطلب، معنای خود واژه فلسفهیعنی عشق به دانایی و خرد است. لئوناردو داوینچی می گوید: عالی ترینلذت، لذت درک و معرفت است. فلسفه ما را بسوی این لذت متعالی راهنمایی میکند. اغلب ما انسان ها، جدا از لذات جسمانی، همواره به دنبال حقیقتی هستیم. درجستجوی فهم معنا و مقصود جهان و حوادث آنیم؛ گر چه همیشه به این نیاز درونی و فطریخود آگاه نباشیم. فلسفه به دلیل طبیعتی که دارد، به این نیاز ما پاسخ می دهد. (و برای همین نیز از اولین روز حیات آدمی بر روی کره زمین، وجود داشته است اگرکمی تامل کنیم، می بینیم بدون گزاره های فلسفی نمی توان زیست. به عنوان مثال،یک رویداد ساده و روزمره را در نظر می گیریم فرض کنید در منزل هستید و تلفن دراتاق بغلی زنگ می زند. شما به سمت تلفن رفته و آنرا بر می دارید. تحلیل همینرویداد ساده نشان می دهد که کار شما بدون فرض و قبول تعدادی گزاره فلسفی امکان پذیرنیست و توجیهی هم ندارد. مثلا برای این که حرکت شما و رفتن به سمت تلفن معنا داشتهباشد، باید مفاهیم علت و معلول، هستی و نیستی، زمان و مکان، ذات یا جوهر(که در اینجا مقصود از آن همان تلفن است) و غیره... را که هیچ یک توسط حواس به ما داده نمیشوند؛ بلکه همه عقلی اند، مفروض بگیریم. برای توضیح بیشتر مطلب می گوییم کهباید گزاره های فلسفی زیر را صادق فرض کرده و آن ها را قبول کرده باشید تا پس اززنگ زدن تلفن به سمت آن رفته و گوشی را بردارید: 1- چیزی که آثاری دارد، حتماهست. (صدای زنگ تلفن می آید، پس حتما تلفنی هست که دارد زنگ می زند.) 2- هرمعلولی، علتی می خواهد. (اگر تلفن زنگ می زند (معلول)، پس حتما علتی دارد.(کسی کهزنگ زده است) 3- هر جسمی مکانی دارد. ( اگر تلفن زنگ می زند، پس حتما جاییدارد. بنابراین باید به آن جا بروم.) در حقیقت رفتن شما به اتاق بغلی مبتنی بر اینگزاره عقلی است. 4- چیزهایی را که حس می کنیم، موهوم و خیالی نیستند. (بدون فرضاین گزاره، شما به تلفن جواب نمی دهید، زیرا آن را موهوم و در خواب و رویا میدانید.) 5- اجتماع و ارتفاع نقیصین محال است.(که معنای آن در این رابطه این استکه تلفن نمی تواند هم باشد و هم نباشد. اگر دارد زنگ می زند، حتما هست و نمی شود کهنباشد.) با تامل بیشتر، به گزاره ها و پیش فرض های فلسفی بیشتری نیز خواهیمرسید و این گزاره ها فقط چند نمونه بودند. اگر در سایر امور نیز دقت کنیم، متوجه میشویم که از گزاره های فلسفی بسیار زیاد دیگری نیز بهره می بریم. مانند: قانون ضرورتعلی معلولی، قانون علیت، امتناع تضاد، امتناع تناقص، امتناع دور، امتناع تسلسل وغیره ... . این گزاره های فلسفی در ذهن همه ما انسان ها موجودند؛ به آنها باورداریم و دائما آن ها را به کار می گیریم، بی آنکه توجهی به آن ها داشته باشیم. نقش بنیادین گزاره های فلسفی در امور در زندگی روزمره هنگامی بخوبی درک می شودکه فرض کنیم همه آن ها از ذهن همه انسان ها پاک شود. در این صورت همه می دانیم کهزندگی به کلی مختل خواهد شد. البته چنان که اشاره شد، تمامی انسان ها بی آنکه نیازبه آموختن دانش فلسفه داشته باشند، چنین گزاره هایی را به طور نا خود آگاه به کارمی گیرند. در حالی که فلاسفه آن ها را به طور دقیق استخراج کرده؛ مفاهیم درونی وحدودشان را روشن ساخته و به اشکالات وارده بر آن ها پاسخ می گویند. برای درکاین مطلب، به مثال قبلی توجه کنید. پیش از تحلیل این اتفاق، همگی فکر می کردیم کهرویدادی کاملا حسی است و همه چیز توسط حواس ساز و کار یافته است. اما پس از تحلیلمذکور، پی به اشتباه خود بردیم. این تحلیل، نوعی تحلیل فلسفی است. یکی از فوایدفلسفه این است که به انسان می آموزد که در زندگی بشر، نقش حس بسی کمتر و نقش عقلبسیار بیشتر از آن است که گمان می رود. به عبارت دیگر، آموختن فلسفه انسان را از حسگرایی و توجه تنها به حس و جسم خود که به اقتضای زندگی طبیعی همه بدان دچارند، میرهاند. موضوع فلسفه، برخلاف موضوع دیگر دانش ها، عام و فراگیر است و به همیندلیل، جستجوی فلسفی فقط شامل بخش خاصی از جهان نیست؛ (بر خلاف سایر دانش ها که هریک تنها بخش خاصی از جهان را مورد بررسی قرار می دهند.) این ویژگی باعث شده کهفلسفه، بر خلاف سایر دانش ها کل نگر بوده و تصویری از کل عالم هستی به دست دهد. اساسا تصویری که از فلسفه حاصل می شود، به مراتب دقیق تر و کامل تر از تصویر حاصلاز باورهای عقل عرفی میان انسان ها است. ژرف نگری
غالبا عموم مردم به پدیده ها و اشیا موجود در جهان به دیده سطحی می نگرند. آن ها اشیا و پدیده های بسیاری را می بینند که به ظاهر گوناگون و پراکنده اند؛مانند سقوط اجسام بر روی زمین، گردش ماه به دور زمین؛ جزر و مد دریاها و پدید آمدنفصول در پی یکدیگر. عموم مردم از این پدیده ها پی به هیچ چیزی نمی برند و حوادثی کهدر جهات اتفاق می افتد، هیچ جذابیتی برایشان ندارد. دانشمندان با دیده عمیق تریمی نگرند. آن ها بر اساس تعدادی پیش فرض های فلسفی و غیر فلسفی و با تجربه و تفکربه عمق پدیده ها پی می برند و نشان می دهند که این پدیده ها قوانینی دارند. امااین ژرف نگری دانشمندان تا کجا ادامه می یابد؟ تا جایی که به پیش فرض های عام کههمه امور و قوانین علمی را تحت قوانین عام دیگری در می آورند، برسند. همین که بهاین نقطه برسند، متوقف می شوند. اما درست از همین نقطه حرکت فلسفی آغاز و تحقیقفلسفی شروع می شود. فلسفه با تحلیل و اثبات و توضیح پیش فرضهای فلسفی علوم به تعمقبیشتری در جریان ها و حوادث جهان پرداخته و پدیده ها و اشیا را تا بنیادین ترینپایه های آن ریشه یابی می کند . بنابراین، در سیر از سطح پدیده ها به عمق آن هافلسفه از همان نقطه ای آغاز می کند که سایر دانش ها در آن متوقف می شوند. به طورکلی مباحث فلسفی ماهیتا عمیق و دیدگاه ها و آرای فلسفی ذاتا ژرف اند و به همین جهت،فلسفه ژرف نگرتر از سایر دانش هاست و در این زمینه با هیچ یک، قابل مقایسه نیست. همان طور که گفته شد، همه دانش ها دارای پیش فرض های فلسفیهستند که بدون این پیش فرضها، بی معنا و غیر ممکن می شوند. پیش فرضهایی مانند اصلامتناع تناقض، اصل امکان شناخت، اصل علیت، اصل ضرورت علی معلولی، اصل معیت علیمعلولی، امتناع دور، امتناع تسلسل و پس فلسفه، تنها علمی است که پیش فرض هایسایر دانش ها را تدارک می کند. به همین دلیل است که فلسفه را نقطه اتکای سایر دانشها و مادر همه علوم می نامند. همان طور که هر دانشی بر پیش فرضی فلسفی استوار است،هر جنبش اجتماعی و هر مکتب انسانی نیز بر فلسفه ای استوار می باشد. یعنی زیر ساختهر جنبش و سیستم در همه زمینه ها مکتبی فلسفی است. برای مثال جنبش های بزرگی همچوننازیسم بر فلسفه نازیسم استوار بوده اند. جنبشهای کوچک مانند جنبش هیپی ها، پانک هاو رپ ها نیز از این قاعده مستثنی نیستند و بر مبانی جهان شناختی و فلسفی دیگریاستوارند. به طور کلی تمام نظامهای سیاسی و اجتماعی که در طول تاریخ در جهان بهوجود آمده اند یا می آیند، از فلسفه متاثر هستند. همچنین هر نظام انسانی مانند نظاماخلاقی، سیاسی، حقوقی، اقتصادی، آموزشی و غیره... بر مبانی و پیش فرضهایی استواراست که بسیاری از آنها ماهیتا فلسفی بوده و رد و اثبات آن ها بر عهده فلسفه است. دریک کلام هر جنبش و مکتب اجتماعی و هر نظام انسانی، درست یا نا درست، بر فلسفه ایدرست یا نادرست استوار است. فیلسوفان یک جامعه به طور مستقیم با این فلسفه ها سر وکار دارند؛ اما سایر اقشار جامعه هم از این فلسفه ها بی بهره نیستند و به طور غیرمستقیم، از طریق انتشار افکار فلاسفه و بازنمود این افکار در مظاهر زندگی اجتماعیاز آن ها متاثرند. به سبب همین تاثیر و تاثرات، غالبا فلسفه ای خاص در یک جامعهمقبولیت عام پیدا می کند. آشکار است که در این صورت، این جامعه تنها آن نوع جنبش هاو نظام هایی را پذیرا است که با فلسفه مورد قبولش نا سازگار نباشد. بنابراین هرجنبشی و هر نظامی در هر جامعه ای با هر فلسفه ای قابل پدید آمدن یا دوام یافتننیست. از این جا می توان نقش پنهان فلسفه را در زندگی فردی و اجتماعی انسان ها درککرد. بنابراین، به مقتضای این ویژگی، فلسفه نقشی پنهان در زندگی فردی و اجتماعیبشر دارد؛ به طوری که فقدان یک فلسفه درست به اختلال زندگی فردی یا اجتماعی و چهبسا نابودی اجتماع منجر شود. گواه این مطلب خسارتهای فردی و اجتماعی جبرانناپذیری است که نازیسم و فاشیسم به جامعه بشری وارد آورده اند. (چنانکه جنبش نازیسمکه بر اساس فلسفه ای نادرست بنا شده بود، باعث بروز جنگ جهانی دوم و کشته شدنمیلیون ها انسان گردید.) پس به موجب این معیار، تردیدی نیست که برای پیشگیری یا دفعاین نوع خسارت ها که جامعه بشدی هیچ گاه از آن ها مصون نیست، وجود فلسفه ای صحیحضروری است و برای داشتن فلسفه صحیح باید فلسفه آموخت. همه ما کسانی را دیده ایم یاشنیده ایم که هیچ گونه کامیابی و نعمت دنیوی نداشته اند و انواع مصیبت ها و بلاهایمادی و معنوی را تجربه کرده اند و در عین حال افرادی شاد و قوی و محکم بوده اند؛ ودر مقابل، افرادی را سراغ داریم که مصائبی کوچک آن ها را از پای در آورده است. اینفرق ناشی از چیست؟ باید گفت: نوع زندگی انسان ناشی از نوع نگرش وی به هستی، بهخودش، به آینده، به دنیا و ماجراهای آن و به طور خلاصه، ناشی از نگرش او به جهان وموقعیت انسان در جهان است که مجموع این ها را جهان بینی می نامند. اغراق نیست اگربگوییم که هیچ جنبه ای از انسان مهم تر از جهان بینی او نیست؛ زیرا جهان بینی فرددر تمام حرکات و سکنات او و در تمام زندگی وی، نقش اصلی را دارد. بنابراین داشتنجهان بینی درست برای هر انسانی ضروری است. اما این جهان بینی چگونه به وجود می آید؟ در جواب می گوییم که: مسائل اساسی جهان بینی، مسائلی فلسفی اند؛ یعنی باورهایفلسفی هستند که به انسان نوع نگرش یا همان جهان بینی را می بخشند و چون داشتن جهانبینی درست برای هر کسی ضروری است، داشتن باورهای فلسفی درست هم برای هر کسی ضروریاست فلسفه با پایه ریزی مبناهای زندگی انسان، او را در نحوه زندگی و طریقه سلوکدر اجتماع راهنایی می کند. اساسا از زمان قدیم، فلسفه به دو بخش نظری و عملی تقسیممی شد. بخش عملی آن مربوط به اخلاق( امور شخصی انسان)، تدبیر منزل(امور خانوادگیانسان) و سیاست مدن(امور مملکت داری و حکومت) بود. به عبارت دیگر، این بخش ازفلسفه، مستقیما انسان را در زندگی و امور عملی خود راهنمایی می کرد و به او می گفتکه در شرایط خاص، چه چیزی بد و چه چیزی خوب است
چنانکه ذکر شد، فلسفه همیشه به طور مستقیم و غیر مستقیم، تاثیر بسیار مهمیبر زندگی کسانی که حتی چیزی درباره آن نمی دانسته اند، داشته و از طریقارتباطات(رسانه ها) فکر اجتماع را تحت تاثیر خود قرار داده است. حتی آنچه امروزه بهنام مسیحیت و یا اسلام شناخته می شود، تا حدود زیادی تحت تاثیر فلسفه تکوین یافتهاست. این تاثیر خصوصا در حوزه سیاست مهم بوده است و هر حکومتی بر اساس فلسفه ای خاصبنا شده است. برای مثال قانون اساسی آمریکا تا حدود زیادی یکی از موارد اعمال وپیاده نمودن اندیشه های یک فیلسوف، یعنی جان لاک است. فلسفه به دلیل ماهیتی که داردو با برهان سرو کار دارد، از جانبداری های احساساتی و نتیجه گیری های عجولانه بهدور است. اساسا تفاوت فلسفه با اموری همچون عرفان، در همین است؛ یعنی فلسفه بااستدلالی کردن مطالب خود، آن ها را برای همگان قابل پذیرش می سازد؛ در حالی کهعرفان به دلیل ماهیت خاص خود، برای اشخاص دیگر قابل درک نیست و باید به مقام عارفرسید تا بتوان مطالب او را درک کرد.
فیلسوف
فیلسوف کسی است که به فلسفه و فلسفه ورزیدن می پردازد؛ یعنی دانشمندفلسفه است گذشتگان، فیلسوف را حکیم می نامیدند و مقصودشان از این کلمه این بودکه حکیم کسی است که بر علوم مختلف، از علم طب گرفته تا علم ریاضیات تسلط دارد وهمچنین حکمت (فلسفه) را نیز که به معنای علم به احوال موجودات است، آموخته است. فیثاغورس اولین کسی بود که خود را فیلسوف، یعنی دوستدار حکمت نامید؛ زیرا در نظراو، صفت حکیم فقط به خداوند اختصاص داشت. وی زندگی را به میدان های مسابقه تشبیهمی کرد و می گفت: کسانی که در این میدان ها حضور می یابند، سه گروهند: یکیکسانی که برای شرکت در بازی حاضر شده اند. دوم کسانی که برای خرید و فروش بلیط بهآن جا آمده اند و سوم کسانی که برای تماشا آمده اند. در میدان زندگی، گروه سومفلاسفه اند. فلاسفه جهان را از بالا (همانند تماشاچیان)نگاه می کنند و در مورد آنقضاوت می کنند.فیلسوف همواره به ملاحظه مسائل و مشکلاتی می پردازد که برای همهما دارای اهمیت است. وی با مطالعه انتقادی صحیح می کوشد تا عقاید و شناخت ما رادرباره جهان و انسان ارزشیابی کند. وی می کوشد تصویری کلی و منظم و منطقی در موردآنچه می دانیم و آنچه می اندیشیم، پیدا و مطرح نماید. شخص معمولی در پرتو پژوهش فیلسوف و با نظر به طرح جامعی که وی فراهمآورده است، می تواند تصور خود را در مورد جهان و امور انسانی متناسب با آن طرح کلیاصلاح کرده و اعمال و رفتار خود را با آن بسنجد. از همان آغاز پیدایش فلسفه، عقیدهمتفکرانی که به این نوع پژوهش ها سرگرم بودند، این بود که نظریاتی را که درباره خودو جهان قبول می کنیم، باید مورد رسیدگی دقیق قرار دهیم تا ببینیم آیا عقلا پذیرفتنیهست یا نه.همه ما عقاید و معلوماتی درباره جهان و انسان حاصل کرده ایم؛ اما فقطمعدودی از ما تامل و فکر کرده ایم که آیا این معلومات و عقاید قابل اعتماد و معتبراست یا خیر. فیلسوف اصرار دارد که این همه را در معرض مطالعه و بررسی دقیق قراردهد تا دریابد که آیا این نظریات و عقاید مبتنی بر دلیل و مدرک کافی هست یا خیر. سقراط دلیل توجه خود را به فلسفه چنین یاد کرده است: زندگی بدون تفکر وتامل، زندگی نیست و ارزش ندارد. وی دریافت که همه مردم اطرافش، زندگی خود رادر نیل به هدفهای گوناگون مانند لذت و ثروت صرف می کنند؛ بدون آن که از خود بپرسندکه آیا این امور مهم و قابل اعتماد هست یا خیر. و چون چنین سوالی را از خود نمیپرسند و در طلب جواب هم نیستند، نمی توانند بدانند که آیا درست عمل می کنند یا نه وسراسر حیاتشان در طلب اغراض بی فایده و مضر تلف می شود. به همین دلایل، فلاسفه بهطور کلی همه بر آن بوده اند که مطالعه و بررسی و نقد و تحلیل نظریات و عقاید وافکار و دلایل آن ها، مهم و با ارزش است. اساسا فیلسوف به کسی گفته می شود کهخصوصیاتی را که بر گرفته از خصوصیات روح فلسفی است، در خود داشته باشد. برخی ازاین ویژگی ها عبارتند از: 1- فیلسوف، کسی است که به ارزش عقل ایمان دارد و در علم و عمل خود مقیدبه احکام عقل است. در این زمینه وی برخلاف کسی است که در علم و عمل خود، معتقد بهوحی و الهام یا متکی به خرافات است. 2- فیلسوف، کسی است که درباره علل بنیادین امور و حوادث تحقیق می کند. بهعبارت دیگر، او متفکری است که در مورد حوادث به تفسیر عقلی پرداخته و به جستجوی عللآن ها می پردازد. 3- فیلسوف در پی یافتن معنای جهان و چیستی آن است. به اشیا ازجنبه هایی که علوم دیگر به آن ها می پردازند، کاری ندارد. بلکه با هستی اشیا و بودنآنها سر و کار دارد و می خواهد قوانین بودن را بیابد. 4- فیلسوف جزئی نگر نیست؛بلکه همه امور را در یک کل واحد می بیند؛ یعنی همه دیدگاه ها و نظرات درباره زندگیو جهان را در یک کل واحد کنار هم قرار داده و سازماندهی می کند و سپس به نقد وبررسی آن ها می پردازد. 5- فیلسوف هیچ چیزی را بدون دلیل و برهان و استدلال نمی پذیرد؛ بلکه قبلاز هر چیز مطلب مورد نظر را مورد بازرسی و مداقه قرار می دهد تا مبادا عنصری غیرعقلی وارد در دستگاه فلسفی گردد. 6- فیلسوف بدون توجه به اغراض، هدف ها و یاحرفه ای که بدان اشتغال دارد، می خواهد افکار و نظریات در باره جهان و زندگی رامطالعه ونقد کند. وی می خواهد دریابد که ما انسان ها در مسائل اساسی که با آن هاروبروییم، چگونه می اندیشیم، شناخت ما مبتنی بر چه چیزی است و برای نیل به احکام وداوریهای صحیح، چه ملاک ها و موازینی را باید برگزینیم. 7- فیلسوف به روشن کردن عقاید ما و نظریه هایی کهدرباره جهان و انسان و ارزشهای انسانی داریم، اصرار می ورزد. او پیش از آنکه صرفادارای مجموعه ای از عقاید باشد، احساس می کند که این عقاید را باید مورد بازرسیدقیق قرار دهد و در نظامی از افکار که دارای ارتباط منطقی باشتد، مرتب و منظم سازد. 8- فیلسوف همیشه دنبالدرک حقایق است و غیر از حقیقت، به چیز دیگری وابسته نیست
روش فلسفه
هر علمی برای خود روشی دارد که این روش،طریقه رسیدن علم به اهداف خود را مهیا می سازد. مثلا روش علم شیمی روش آزمایش ومشاهده یعنی روش تجربی است؛ چرا که هدف این علم، پیدا کردن خواص شیمیائی اشیا بهمنظور استفاده از آن است و برای نیل به این مقصود، هیچ روشی جز روش تجربی نمی تواندکارساز باشد. و یا مثلا هدف علم ریاضیات، کشف روابط میان اعداد است و چون عدد،موضوعی عقلی و انتزاعی است و مابه ازائی در خارج ندارد، روش این علم نیز متناسب باهدف و موضوع آن، روش عقلانی و محاسبه و تفکر است. روش علمفلسفهبنابر آنچه گفته شد، می توان مجموع راه ها و قواعدی راکه در فلسفه برای رسیدن به هدف این علم، یعنی طرح و اثبات مسائل فلسفی و پاسخ بهپرسشهای اساسی آن وجود دارد را، روش فلسفه بنامیم. روشهای فلسفه از بنیاد باروشهای علوم دیگر متفاوت است. همانطور که گفته شد، علوم دیگر بجز ریاضیات، از روشتجربی استفاده می کنند؛ در حالی که روش تجربی در فلسفه کاربرد اندکی دارد. ازطرف دیگر، فلسفه از جهاتی با ریاضیات نیز فرق دارد و به همین دلیل نمی توان روشهایعلم ریاضیات را تماما در فلسفه به کار برد. (بنگرید به فلسفه و ریاضیات ) بنابراین، نمی توان بین روشهای فلسفه و روشهای سایر علوم به مشابهت کاملی دستپیدا کرد. نکته ای که باید بدان توجه داشت، این است که فلسفه تنها یک روش نداردبلکه به تناسب موضوعات خود، دارای روشهای متفاوت است. در واقع این طور باید گفت کهاساساً فلسفه، مستلزم روشهای بسیار گوناگونی است؛ زیرا باید تمام انواع تجاربانسانی را معرض شرح و تفسیر خود قرار دهد.بر این اساس، معیار فلسفه در انتخاب روشخود دو چیز است
هماهنگی میان کلیه تجارب انسانی
جامعیت تصویر برگرفته از کلیه تجارب انسانی
یک فیلسوف باید ارائه تصویری جامع وهماهنگ از تجربه انسان از زندگی خویش و جهان را هدف خود قرار دهد و به همین دلیل،روش او نیز باید به گونه ای باشد که زمینه را برای نیل به این هدف مهیا سازد. چنانچه گفته شد، بر اساس مکاتب مختلف فلسفی و هدف هر مکتب و یا هدف هر فیلسوف،روشی متفاوت با روش دیگر فلاسفه و یا مکاتب فلسفی به وجود آمده که متناسب با اصولیاست که آن فیلسوف یا آن مکتب فلسفی پذیرفته است.مثلا اگر عقیده یک فیلسوف این باشدکه فقط با تعقل محض می توان به حقیقت رسید، روش او فقط شامل استدلال عقلانی خواهدبود؛ اما اگر در کنار تعقل، به اشراق و نوعی شهود و مکاشفه درونی نیز ایمان داشتهباشد و آن را نیز برای نیل به خقیقت عالم لازم بداند، روشش دیگر فقط استدلال عقلینخواهد بود.ما در این جا برخی از روش های اساسی فلسفه را ذکر می کنیم: روش استدلالییا قیاسی روشی است که عمدتا در فلسفه به کار می رود و هر گاه صحبت از روش اصلیفلسفه می شود، همین روش مد نظر است. اساسا استدلال به فرآیندی ذهنی گفته می شود که بر پایهقواعد و قوانین منطقی بنا شده است و استدلال درست، استدلالی است که قیاسیباشد. بنابراین، روش معتبر در فلسفه، روشاستدلال- قیاسی است و منظور از قیاس نیز این است که با ترتیب دادن مقدمات معلوم، بهکشف مجهول برسیم. در این روش به دو چیز تکیه میشود
استدلال و برهان عقلی
شهود درونی که با مجاهده و تصفیه نفس حاصل می شود
بر حسب این روش، تنها با نیروی استدلال و برهان عقلی نمی توان به حقائق جهاننائل آمد؛ بلکه با تزکیه نفس و مشاهدات درونی است که می توان به باطن جهان که همانحقیقت آن است، رسید. همان طور که ذکر شده، باید توجه داشت که در روش اشراقیاستدلال و برهان عقلانی کنار گذاشته نمی شود؛ بلکه اتکای تنها به برهان و عقل موردسرزنش قرار می گیرد. این روش به نوعی شامل روشهای عرفانی و سلوکی نیز می شود. مکالمات سقراط نمونه ای از روش مناظره است. دراین روش، فیلسوف در اطراف موضوع مورد بحث پرسشهایی مطرح می کند و می کوشد که از راهسوال و جواب، تمام جنبه های موضوع را روشن کند و به حقیقت نائل شود. این روش گرچهکمتر در فلسفه به کار می رود، اما درمباحثی از فلسفه مانند بحث معرفت شناسی و بحثاخلاق و ارزش ها مورد استفاده قرارمی گیرد. استقراء یعنی این که فیلسوف با مشاهدهیک امر جزئی، نتیجه ای کلی می گیرد. به بیان دیگر، روش استقرایی عبارت است ازمطالعه یک امر جزئی به منظور پی بردن به احکام و قضایای کلی.این روش در میان روشهایفلسفه پیش از سقراط رواج بسیار داشت و حتی در فلسفه ارسطو نیز جزو روشهای تحقیقفلسفه قرار گرفت؛ اما به دلیل ماهیتی که داشت، چندان مورد توجه نبوده است.
نیاز به فلسفه
اساسا فلسفه از اصلیترین نیاز روحی انسان، یعنی نیاز به دانستن و فهمیدنبرخاسته است. نیاز به دانستن و فهمیدن یک نیاز همیشگی است. چنانکه می بینیم کهکودکان همواره می خواهند چگونگی، چرایی و چیستی همه چیز رابفهمند. به همین دلیل، ارسطو گفته است: فلسفهبا شگفتی و حیرت در برابر جهان آغاز شد.تاریخ نیز به ما نشان می دهد که ازاولین دوران زندگی بشر بر زمین، عمیق ترین پرسش ها و مسائل فلسفی مطرح شد:چه چیزیعلت و سبب شد باران ببارد و علف رشد کند؟ برای انسان ها بعد از این که بدن هایشانمرد، چه اتفاقی می افتد؟ آیا نیروهای خوب بر جهان مسلطند یا نیروهای بد؟ و... .اساسا باید توجه داشت که در جهت یافتن جواب به هین گونه سئوالات فلسفی بود کهاسطوره ها و آئین های مذهبی بشر شکل گرفت. بنابراین هر انسانی به نوعی فیلسوف و تحتتاثیر فلسفه است؛ چرا که زندگی خود را هر چند ناخودآگاه، بر اساس جوابهایی که بهاین سئوالات بنیادین می دهد، بنا می نهد؛ با این تفاوت که فیلسوف رسمی و واقعی، اینپرسش ها را به طور جدی و منظم پی گیری کرده، جواب هایی را که تا کنون داده شده استدر بوته نقد نهاده و به جستجوی را ه حل های نو می پردازد. نیاز دیگر ما به فلسفه آناست که همه ما انسانها در زندگی برای عمل کردن، مجبوریم که همواره تصمیم بگیریم. اساسا زندگی بدون انتخاب، محال است. به همین خاطرنیاز اساسی داریم که بدانیم چگونه و چرا چیزی را انتخاب می کنیم و اصولا در هرموضوعی چه راهی را باید انتخاب نماییم.فلسفه به این امور می پردازد و راه حل هایمتفاوت با نتایج گوناگون جلوی پایمان قرار می دهد.بدین ترتیب، فلسفه برای همه انسانها یک راهنما است؛ راهنما برای یافتن راه های بهتر و جدیدتر و کامل تر. هر گاه میکوشیم تا دریابیم که جهان چیست؛ آن گاه که در تکاپوییم تا جهان را شرح و توصیفکنیم، در پی آنیم که معنا و مقصود جهان را دریابیم . اگر کشف شود که جهان مقصود ومنظوری دارد، می خواهیم آن منظور را بفهمیم. پس می توان گفت که در انسان گرایشینیرومند برای یافتن معنای زندگی و جهان وجود دارد و فیلسوف کسی است که فعالیت هایشنیز همسو با این نیاز است. انسان از طریق علوم مختلف نیز به فلسفه نیازمند است؛چراکه علوم و دانش های بشری در جنبه های مختلفی به فلسفه نیازمندند. فلسفه در پییافتن تصویری کلی از عالم است و بر حسب نتایجی که می گیرد، این تصویر را رسم میکند. تصویری که در هیچ جای دیگری قابل رسم نیست. کندی، فلسفه را "صورت علم بهحقایق اشیاء به قدر طاقت انسان" و فلسفه اولی«مابعدالطبیعه) را "علم به حقیقت اولکه علت هر حقیقتی است"، تعریف می نماید. او فلسفه را شریف ترین و برترین علوم میداند که تحصیل آن بر هر متفکری واجب است؛ و شریفترین قسم فلسفه نیز در نظر او، علمبه ذات احدیتخداوند) می باشد. او در مورد ضرورت فلسفه می گوید:"هیچ کس نمیتواند ضرورت چنین جستجویی را انکار کند؛ زیرا اگر این جستجو یعنی فلسفه را قبولکند، پس فلسفه ضروری است؛ و اگر امتناع کند، باید دلایل امتناع خود را اقامه کند وخود اقامه دلیل، به منزله ضروری بودن آن است؛(زیرا فلسفه یعنی دلیل و اقامهدلیل)" بنابر نظر کندی، اگر فلسفه علم به حقایق اشیا باشد، بنابراین میانفلسفه و دین اختلافی نیست و به همین دلیل می کوشد تا بین فلسفه و دین وفقدهد. وی می گوید که:فلسفه و دین هر دو علم به حق می باشند. کندی در یکی ازرساله هایش به قدرت عقل اعتراف می کند که: به جان خودم سوگند که گفتار پیغمبرراستگو (محمد صلوات الله و علیه آله) و هر چه را که از جانب باری عزوجل آورده، چونبه مقیاس عقل سنجیده شوند، در خور پذیرش می باشند؛ و جز کسانی که از نعمت عقل بی بهرهباشند به دفع و انکار آنها برنخیزند.کندی نخستین فیلسوب عرب است که در مسائل فلسفی و علمیبه تفکر و تعمق پرداخته و به زبان عربی، مطالب فلسفی نوشته است. کار مهم کندی اینبود که مکاتب و نحله های فلسفی را که اعراب پیش از این نمی شناختند، به آنانشناساند و مسائلی را که هنوز بدان دست نیافته بودند، برایشان توجیه و تحلیلکرد.البته مسائل فلسفیی را که کندی مورد بحث قرار داده است، همان چیزی است که حکمایپیشین نیز مورد بحث قرار داده اند؛ اما او استقلال فکری خود را نیز از دست نداده وآرایی را اختیار کرده که آن ها را موافق تمایلات فلسفی خاص خود و معتقدات دینی اشتشخیص داده است.(هرچند دیگران با نظرات وی کمتر موافق بوده اند.) با تمام ایناحوال، کندی را نمی توان صاحب یک مکتب مشخص فلسفی دانست. اگر ابونصر فارابی را موسسحقیقی مکتب فلسفه اسلامی بدانیم، کندی را فقط باید پیشوای این فلسفه به شمار آوریم. کندی یکی از چهره های اسلامی است که به واسطه ترجمه بعضی از آثارش به زبان لاتین،او را در مغرب زمین به خوبی می شناختند و در قرون وسطی و نیز دوره رنسانس شهرت خاصیداشت
فلسفهو علم
کلمه علم به دو معنی به کار می رود: یکی به معنی دانش و معرفت. به اینمعنا اخلاق، دین، تاریخ، سیاست، و حتی هر گونه شناخت و آگاهی، علم محسوب می شود. چنان که گاهی می گوییم: من به فلان اتفاق علم دارم.(یعنی از آن اتفاق خبردارم.)معنای دیگر علم، دانش و معرفت خاصی است که یا از طریق عقل حاصل می شود (مانندریاضیات)، و یا از طریق تجربه و آزمایش (مانند فیزیک و شیمی و روان شناسی و جامعهشناسی). مقصود ما از علم در این جا، معنای دوم علم است. هر علمی،مجموعه ای است از مسائل مرتبط با موضوع آن علم که حول آن موضوع سازمان یافته اند. مثلا، علم فیزیک، مجموعه مسائل و قوانینی است که حول موضوع آن، یعنی پدیده هایطبیعی و روابط حاکم بر آن ها، سازمان یافته اند: همه علوم؛ چه عقلی و چه تجربی،اصول و قواعدی دارند که در میان همه آن ها مشترک است.برای نمونه، همه علوم، به امورکلی مربوطند؛ یعنی در پی کشف قوانینی هستند که در همه حال صادق باشد. مثلا هندسهراجع به همه مثلث ها به طور کلی بحث می کند و مثلث خاصی مورد نظر آن نیست. و یافیزیک میکوشد قوانین جاذبه را کشف نماید؛ چرا که میخواهد به چیزی دست یابد که درهمه حال صادق باشد و در هیچ شرایطی تغییر نکند. به همین ترتیب، در شیمی گفته می شودکه همه آب ها در شرایط معین، در دمای صد درجه به جوش می آیند و این یک قانون همیشگیاست. اساسا اگر علمی چنین نباشد، علم محسوب نمی گردد. البته میان علوم عقلی با علومتجربی تفاوت های زیادی وجود دارد.علوم عقلی با انتزاع عقلانی پدید می آیند. عقل،جنبه ای خاص از عالم خارج را انتزاع می کند و آن را موضوع قرار داده و سپس دربارهآن بحث کرده و آن را گسترش می دهد.مثلا، ریاضیات، علمی است که درباره مفهوم عددصحبت می کند. خود این مفهوم، حاصل انتزاع عقل از عالم خارج است. ما در عالم خارج،چیزی به نام عدد نداریم، بلکه پس از مشاهده چیز های مختلف، و با تلاش فکری به اینمفهوم دست می یابیم. اما علوم تجربی، به بررسی پدیدار ها می پردازند و در پی کشفقوانین حاکم بر این پدیدارها هستند. البته آن ها نیز از اصول عقلی پیروی می کنند،اما فعالیت این علوم، عقلی محض نیست؛ آن ها بر اساس مبادی و قواعد عقلی به آزمایش ومشاهده عالم خارج می پردازند؛ در حالی که علوم عقلی، هم اصولشان عقلی است و هم آنچهدر باره آن تحقیق می کنند
فلسفه
فلسفه، تفکر محض درباره جهان و چیستی امور است. درسده ششم ق.م که فلسفه در یونان به وجود آمد، به همه مطالعات و کاوش ها نظری و عملی، فلسفه گفته می شد. فلاسفه نخستین در موضوع هایی تحقیق می کردند که اکنون باید آن ها را جز و علوم به حساب آورد. مثلا، تحقیق درباره اجرام آسمانی، حیوانات، گیاهان و سنگها بخشی از کارشان راتشکیل می داد. به تدریج شاخه هایی مانند ریاضیات و ستاره شناسی نجوم از فلسفه جدا و به علمی مستقل تبدیل شدند. در طول زمان، شاخه های دیگر علمی نیز از فلسفه جدا شدند. آخرین رشته های علمی که از فلسفه استقلال پیدا کردند، جامعه شناسی و روانشناسی بودند. به همین دلیل است که فلسفه را مادر علوم می نامند. باید توجه داشت با اینکه شاخه های علمی از فلسفه جدا شده اند، هیچ گاه نیاز شان را به فلسفه از دست نخواهند داد. آن ها در اصول خود که همه اصولی عقلانی است(مانند اصل علیت، اصل ضرورت و ...)، محتاج فلسفه اند. زیرا فقط فلسفه صلاحیت بررسی امور عقلی را دارد. البته فلسفه نیز در مواردی از آن ها کمک می گیرد. یکی از این موارد، براهین و استدلال های فلسفی است.در بسیاری از موضوعات فلسفی، از مقدماتی استفاده می شود که در علوم تجربی اثبات شده است.مثلا، این که گاهی ما کسی را با چشم می بینیم، اما بدلیل اشتغال فکری متوجه او نمی شویم (یعنی یک امر تجربی)، بسیاری از فلاسفه را به این عقیده هدایت کرده که ادراک، پدیده ای غیر مادی است. ویا این که قرن ها مردم فکر می کردند که زمین ثابت است و همه کرات آسمانی به دور آن می گردند. این نظر موجب شده بود تا نظام های فکری و فلسفی بسیاری بر پایه این اصل به وجود بیایند و بعدها، وقتی که علم، حقیقت را نمایان ساخت، تمام آن نظام ها نیز از میان رفت. از سوی دیگر، فلسفه با همه علوم، تفاوت اساسی دارد. بنابر این فلسفه و علم در عین حال که میانشان ارتباطی عمیق وجود داشته و به همدیگر کمک می کنند، هم در موضوع و هم در روش با هم تفاوت دارند
اسپینوزا
باروخ بندیکت اسپینوزا در 24 نوامبر 1632 میلادی در کشور هلند در شهر آمستردام در یک خانواده سرشناس هلندی که اصالتاً پرتغالی بودند، به دنیا آمد. دوران کودکی و نوجوانی را در رفاه و آسایش و با آداب و سنن یهودی گذراند. او در مدرسه عبرانی آمستردام، تحت تعلیم و تربیت استادان بزرگ، به تحصیل زبان عبری و دروس دینی پرداخت و تا آن حد پشرفت کرد که در همان سنین جوانی به خوبی باتمام نکات و رموز کتب معتبر دینی آشنا شد.پس از آن زبان لاتینی را فرا گرفت تا با افکار و فرهنگ های دیگر آشنا شود. همچنین طب و ریاضیات و علوم و فنون دیگر را نیز آموخت و از فلسفه مدرسی، به ویژه حکمت توماس آکویناس و از فلسفه دکارت و فرانسیس بیکن و توماس هابز آگاهی یافت. اما وی، تحت تاثیر تاملات فلسفی و آشنایی با افکار و اندیشه های ضد دینی، به تدریج از جامعه دینی یهود رویگردان شد و احیاناً از اندیشه های دینی انتقاد کرد.اولیای کنیسه های یهود سعی کردند ابتدا با تطمیع و نهایتاً با تهدید او را از عقاید خود باز دارند، اما هیچ کدام از این ها در او موثر واقع نیفتاد.به ناچار در سال 1656 میلادی، وی را محاکمه و به کفر محکوم کردند. بدین ترتیب اسپینوزا برای همیشه از جامعه یهود طرد گردید. اما اسپینوزا بدون اینکه از این جریان متاثر شده و ضعفی از خودش نشان بدهد، از آمستردام خارج و در قریه کوچکی که بیرون از شهر بود و دراطاقی که زیر یک شیروانی واقع بود، منزوی شد و برای امرار معاش به تراشیدن عدسی که آن را قبلاً آموخته بود، روی آورد.از این راه پول اندکی به دست می آورد و درهمان حال تنها و دور از همه، به تفکرات و تاملات علمی و فلسفی و تالیف می پرداخت. در پایان سال 1660 به دهکده راینسبورگ(Rhynsburg ) رفت و در خانه ای محقر اقامت گزید و به تحقیق و پژوهش، همت گماشت. در آن جا چنان سرگرم و مجذوب کارهای علمی و فلسفی شد که بسیار اتفاق می افتاد که برای مدت زیادی خانه را ترک نمی کرد؛ چنانچه یک بار به مدت سه ماه از خانه بیرون نیامد. وی در همان دوران، با علما و حکمای بزرگ عصرش مانند لایب نیتس مکاتبه داشت.اسپینوزا در سال 1664 میلادی به دهکده کوچکی در نزدیکی لاهه و در سال 1670 به شهر لاهه رفت و تا پایان عمر در این شهر اقامت گزید. او در نهایت صرفه جویی و قناعت و مناعت نفس، زندگی را ادامه داد. به تدریج آوازه و شهرتش در همه جا پیچید و دوستان و یاران فراوان یافت. در سال 1673 استادی کرسی فلسفه دانشگاه هیدلبرگ به او پیشنهاد شد، اما او آنرا رد کرد، زیرا اعتقاد داشت که پذیرش این شغل، آزادیش را محدود خواهد ساخت. اسپینوزا همچنان به تفکر و تامل و نوشتن ادامه می داد تا اینکه در یک بعد ازظهر در سال 1677 در حالی که اهل خانه به کلیسا رفته بودند و فقط دوست پزشکش بر بالینش حاضر بود، در اثر مرض سل از دنیا رفت. در مراسم خاکسپاری اش، مردم، از پیروان هر دینی حاضر بودند. اسپینوزا از خود نه زن و فرزندی به جا گذاشت و نه ثروتی؛ چرا که تمام عمر خود را صرف دانش و فلسفه کرد و کتب و رسالات ارزنده ای بر جای گذاشت که نامش را برای همیشه جاودانه ساخت. مهمترین کتاب او اخلاق نام دارد. اسپینوزا یکی از فلاسفه پیرو مکتب اصالت عقل( rationalism) است. مهمترین اثر او اخلاق نام دارد و او در این اثر، افکار فلسفی، الهی و اخلاقی اش را به صورت قضایای هندسی اثبات می کند. بدین صورت که در آغاز موضوع، بحث را تعریف می کند و سپس بر اساس اصول موضوع و متعارفه، حکمی را ارائه و برای آن برهان اقامه می کند. سپس به همین ترتیب پیش می رود. مهمترین مسئله ای که اسپینو زا در صدد حل آن است مسئله دو گانگی ماده و روح است. دکارت به دو جوهر مجزا یعنی ماده و فکر معتقد بود. به عبارت دیگر از دید دکارت، همه هستی به دوبخش تشکیل می شد: اندیشه و ماده. اما اسپینو زا این تقسیم را رد کرد و بیان داشت که تنها یک جوهر و یک نوع وجود، هست. تمام طبیعت، ماده، اندیشه و خلاصه همه چیز یک وجود است و این وجود، خداوند است. خدا هر چیزی و همه چیزهاست و از هر لحاظ که بنگریم، نامتناهی است. بدین ترتیب، اسپینوزا کسی است که به وحدت وجود، اعتقاد راسخ دارد. در نظر وی، جلوه ها و صفات خدا بی نهایت است و نمی توان همه آن ها را شناخت. ما تنها دو ویژگی یا دو تجلی یا دوصفت خداوند را می شناسیم: اندیشهو بعدبه عبارت دیگر فکر و ماده. این دو، صفات خداوندند. یعنی خداوند که با طبیعت و همه چیز یکی است، یا خود را به صورت اندیشه نمایان می سازد یا به صورت بعد وماده. البته خداوند صفات بیشمار دیگری هم دارد، اما اندیشه و بعد تنها صفاتی هستند که است که بشر می شناسد.بنابر این، تمام اجسام و موجودات مادی که می بینیم و تمام افکار، احساسات و حالات روانی ما، همه صفات و تجلی خدا یا طبیعت می باشد.(چرا که خدا یا به صورت بعد که امر ذاتی ماده است تجلی می کند یا به صورت اندیشه و حالات روانی و احساس) با این نگرش، یعنی اینکه همه چیز، خدا و صفات و حالات اوست، اسپینو زا به نتیجه ای مهم درباره وجود اشیا و اراده انسانی رسید و آن این که:چون همه چیز از خدا صادر می شود و خدا علت درونی همه چیز است، پس جهان طوری است که ضرورتاً باید باشد.وجود هر چیزی، ضروری است و نمی توان گفت که ای کاش جور دیگری بود. تمام اتفاقاتی که می افتد، به ضرورت رخ می دهد. انسان واراده انسانی نیزاز این قاعده مستثنی نیست. بنابر این چیزی به نام اختیار وجود ندارد، بلکه همه چیز به ضرورت علی و معلولی از خداوند به وجود می آید.اسپینوزا پس از اینکه این مطالب را اثبات می کند به بخش اخلاق و بیان زندگی مطلوب می پردازد. به اعتقاد او، وقتی که ما انسانها اینگونه به وقایع و پیشامد ها نگاه کنیم، یعنی درک کنیم که همه چیز در جهان به ضرورت اتفاق می افتد، به نوعی ادراک شهودی از کل طبیعت می رسیم. به روشنی می بینیم که همه چیز به هم وابسته است و همه چیز، یک چیز است. تنها در این حالت است که خوشبختی واقعی را بدست می آوریم. دیگر دستخوش احساسات نمی شویم، زیرا می دانیم که خداوند از احاظ قدرت و معرفت و حکمت، نامتناهی است و بر این اساس درک می کنیم که بهترین چیزها ایجاد شده اند و همه چیز در بهترین حالت ممکن است.چنین افکار و نظریاتی بسیار شبیه به عقاید عرفا است. ابن رشدابو الولید محمد بن احمد بن رشد، معروف به ابن رشد، در سال 520هجری قمری/ 1126میلادی در قرطبه یکی از مراکز اندیشه و علم در اندلس( اسپانیا) متولد شد.او در خانواده ای که سال ها مهد علم و فقاهت بود، پرورش یافت. پدر و جد پدری وی، هر دو منصب قاضی القضاة اندلس را به عهده داشتند. ابن رشد در جوانی به اکثر علوم زمان خود دست یافت و در ریاضیات، طبیعیات، نجوم، منطق، فلسفه و طب مهارت یافت. باید اشاره کرد که به طور کلی جزئیات زیادی از زندگی وی در دست نیست.در سال 548 هجری به دعوت "عبدالمومن" که درصدد تاسیس مدارس علمی بود، به مراکش رفت و در آن جا کتابی در طب عمومی، موسوم به "الکلیات" نوشت. آنچنان که مشهود است، ابن رشد بنا به توصیه "ابن طفیل" در زمان ابو یعقوب(پسر و جانشین عبدالمومن) که مردی با فرهنگ و مطلع از فلسفه بود، به شرح آثار ارسطو پرداخت. معروفترین کتاب وی، تفسیر او بر کتاب مابعدالطبیعه ارسطو است.در سال 565 هجری قاضی "اشبیلیه" شد و پس از دو سال، به قرطبه بازگشت و منصب قاضی القضاتی را بر عهده گرفت. پس از مرگ ابو یعقوب در سال 580 هجری، پسرش ابو یوسف ملقب به "المنصور" به جای او نشست.در آغاز، او ابن رشد را که دیگر مقامی بسیار ارجمند یافته بود، سخت مورد تکریم و احترام قرار داد؛ اما پس از 10 سال بر اثر فشار افکار عمومی و یا به واسطه غرض ورزی های شخصی، ابن رشد مورد اتهام کفر و زندقه قرار گرفت و ناگهان از چشم خلیفه افتاد.لذا فرمان داد کتاب هایش را بسوزانند. سپس او را با جمعی از اهل فلسفه و علم به قبیله یهودی نشینی در 50 کیلومتری جنوب شرقی قرطبه موسوم به "السیانه" تبعید کردند.البته ابن رشد پس از مدتی با شفاعت جمعی از بزرگان اشبیلیه مورد عفو خلیفه قرار گرفت و به مراکش فرا خوانده شد. ابن رشد در مراکش در صفر سال 595 هجری قمری/1198میلادی، در سن هفتاد و دو سالگی وفات یافت و بعد از سه ماه جسد او را به قرطبه بردند و در آنجا به خاک سپردند. مورخین درباره ابن رشد معتقدند که او داناترین افراد عالم اسلام در زمان خود بود و در علم و کمال و فضل در اندلس همتا نداشت. با وجود آن همه مقامات و مراتبی که داشت، از همه مردم متواضع تر بود.از دوران کودکی تا سن سالخوردگی لحظه ای از تحصیل علم باز نایستاد. وی تمام علومی را که تا آن روز، جهان اسلام به آن ها دست یافته بود، آموخت و از حیث کثرت تالیف بر همه پیشی گرفت.مجموعه آثار او، اعم از تالیفات و حواشی و... به ده هزار صفحه می رسد.
در نظام حكومتي اسلام ، دمكراسي به منزله يك شيوه با روش حكومتي ، يعني نقش دادن به مردم و مشاركت دادن آنان در مسائل مختلف زندگي و اجتماعي ، به عنوان يك اصل اساسي مورد اهتمام قرار گرفته است ، چه در اعتقادات و چه در احكام اسلامي ، موارد فراواني يافت مي شود كه بيانگر حقيقت فوق است . از جملة آن موارد اين است كه در تفكر اسلامي ، حكومت و رهبري ديني خدمتگذار مردم به حساب مي آيند و حكومت اسلامي بر پايه ارشاد ، نصيحت و نظارت مردم بر حاكمان استوار است و حاكمان ديني موظفند در جهت تامين خير و سعادت مردم در تمامي ابعاد مادي و معنوي گام بردارند .
در بينش اسلامي ، به جز خداوند ، هيچ كس به طور مستقل ، حق تصرف و جان و مال افراد و يا دخالت در سرنوشت مردم را ندارند و تنها با اذن خداوند حكومت حاكمان مشروعيت مي يابد .
احترام گذاشتن به حقوق افراد جامعه و آزادي هاي مشروع آنان و نفي هر گونه استبداد و سلطه در عرصه حكومت و سياست ، كه از ويژگي هاي نظامي دمكراتيك است ، در حكومت اسلامي به بهترين شكل مورد توجه قرار گر فته است ، در نظام اسلامي ، همه افراد جامعه در برابر قانون ، يكسانند و نژاد ، زبان ، رنگ قوميت ، و حتي مذهب معيار امتياز به شمار نمي رود .
از مزاياي زمامداري ديني ، حرمت نهادن به شخصيت مردم ، تقويت روحيه آزادمنشي و انتقاد و ارشاد دلسوزانه نسبت به مسئولان نظام در سطح بسيار بالاي آن است .
بهترين گواه موارد فوق، عهدنامه مولا علي بن ابيطالب ( ع) به مالك اشتر است كه تكيه گاه اصلي امام ( ع) حرمت گذاري به مردم ، حق حاكميت قائل شدن براي مردم ، از بين بردن امتيازهاي دروغين و تبعيض هاي ناروا ميان مردم ، نفي هر گونه زورگويي و سلطه مداري نسبت به آنان و برخورد متواضعانه و خيرخواهانه با مردم است .
چگونگي ارتباط دين با دمكراسي
دين از سه عنصر اساسي تشكيل شده است ، اعتقاديات ، اخلاقيات ، و مناسك و مراسم ( احكام ) راس اعتقادات ديني ، اين عقيده وجود دارد كه همه جهان از يك منشا قدسي سرچشمه مي گيرند ، يعني تفاوت انسان دين باور يا غير متدين در اين است كه انسان ديندار براساس اعتقاد به جهان غيب و اين كه هر چيزي در جهان از قداستي برخوردار است .
حال ببينيم كه در تفكر دمكراسي ، مساله چگونه است ؟ گاهي ما دمكراسي را به عنوان يك شيوه يا معناي حكومت مردم ، نقش دادن به آنان در مسائل سياسي ، مشاركت دادن مردم در حكومت و حضور آنها در مسائل مختلف مربوط به زندگي اجتماعي است . اين معنا از دمكراسي ، چنان كه بيان شد ، نه تنها با تفكر دين و حكومت ديني ناسازگار نيست ، بلكه در تعاليم ديني به عنوان يك اصل اساسي مورد توجه قرار گرفته است .
مساله شورا و مشورت ، بيعت ، نصيحت ، حاكمان دين و ائمه مسلمين ، امر به معروف و نهي از منكر ، آزادي هاي مشروع ، نفي سلطه گري و استبداد حق حاكميت مردم بر سرنوشت خود ، يكسان بودن افراد در برابر قانون و دهها اصل ديگر اسلامي به اضافه سيره پيامبر اكرم (ص) و قانون اساسي نظام ما كه تكيه بر اساسي بر اتكا نظام به آراي عمومي است . همه و همه گواه بر اين است كه دمكراسي با دين ، كاملا سازگار است .
در قانون اساسي ما اصولي وجود دارد كه لايتغيرند و اگر روزي شوراي بازنگري هم تشكيل شود و بخواهد قانون اساسي را تغيير دهد هرگز نمي تواند آن اصول را تغيير دهد ، يكي از آن اصول لا يتغير ، اصل (( اتكانظام به آرا و افكار عمومي )) است .
وقتي بيل كلينتون با آراي يك چهارم مردم امريكا به عنوان رئيس جمهور امريكا به عنوان رئيس جمهور انتخاب شد ، آن را اوج دمكراسي در جهان اعلام كردند ، در حالي كه در ايران اسلامي ، رئيس جمهور ما با دو سوم آراي كساني كه صلاحيت راي آادن داشتند انتخاب شده است و بعد ما را متهم مي كنند كه شما به دمكراسي بها نمي دهند !
پس از تلقي از دمكراسي كه صرفا شيوه اي است براي مشاركت دادن مردم در مسائل سياسي شان در متن تفكر اسلامي وجود دارد .
اما اگر بدانيم دمكراسي را يك نوع بينش فلسفي بدانيم كه زير بناي عقيدتي دارد و صرفا يك روش و شيوه حكومتي نيست ، در اين صورت بايد به زيربناهاي اين تفكر فلسفي توجه كنيم و ببينيم آياد با تفكر ديني سازگاري دارد يا نه ؟
از جمله مباني فلسفي دمكراسي ، اومانيسم ، سكولاريسم ، و ليبراليسم است . تفكر اومانسيتي ، امروزه به جرياني اطلاق مي شود كه مي خواهد انسان به به جاي خدا بگذارد و انسان را بر سرنوشت خود حاكم گرداند كه اين بينش با حاكميت خداوند بر سرنوشت انسان منافات دارد . سكولاريسم هم به معناي زميني كردن همه چيز و نفي قداست از همه چيز است كه اين معنا نيز با ماهيت دين كه مساله قداست است و مي خواهد بگويد كه در اين عالم ، در هر چيزي يك امر قدسي وجود دارد در تعارض قرار مي گيرد ، تعارض دين با ليبراليسم هم كه روشن است .
پس دمكراسي به عنوان يك فلسفه سياسي با اين زيربناهاي عقيدتي ، در تضاد آشكار با تفكر ديني است .
قرائت ديگر از دمكراسي
برخي از انديشمندان اسلامي ، در كنار آن دو تلقي پيشگفته از دمكراسي ، نگرش سومي را تحت عنوان دمكراسي اسلامي مطرح كردند و گفتند ما دمكراسي را با همان مباني فلسفي اش در نظر بگيريم و آن مقداري را كه با دين سازگاري دراد بپذيريم ، و آن مباني اي را كه با اسلام سازگار نيست ، اصلاح كنيم كه موج چنين تفكري بيشتر در كشورهاي عربي پيدا شده است ، چنان كه علاومه مودودي گفته است ، (( اسلام در درون خودش دمكراسي دارد ، اما با حفظ حاكميت الهي ، نه حاكميت مردم ))
برقراري اين نوع سازش بين بينش اسلام با تفكر دمكراسي ، كار بسيار حساس و دشواري است ، زيرا ارزشي كه دمكرلاسي براي آراي مردم قائل است ، هيچ حد و مرزي ندارد ، يعني حتي اگر مردم بر خلاف مقررات صريح قرآن ، راي دهند باز معيار راي و نظر مردم است و اساسا دمكراسي حكومتي است و بديهي است كه اين ديدگاه با اسلام سازگار نيست . اسلام براي آراي مردم و حضور آنان در صحنه هاي اجتماعي ، اهمتي فراواني قائل است ، اما در يك چجارچوب و مرز خاص ، يعني در چارچوب حاكميت الهي ، مردم آزادند در صحنه هاي گوناگون اجتماعي ، حضور يابند و راي بدهند ، اما اين مشاركت بايد در چارچوب احكام خدا و فرهنگ اسلامي باشد كه مردم آن را پذيرفته اند و به آن اعتقاد راسخ دارند .
اگر جوهره دمكراسي را (( مشاركت سياسي مردم )) بدانيم ، قطعا اسلام انگزيه مشاركت مسلمين در عرصه هاي سياسي ، و اجتماعي ناشي از تعليمات ديني و دستورات اسلامي است ، برخلاف نظام هاي دمكراسي كه انگيزه شهروندانش از مشاركت ، برآورده شدن خواسته هاي فردي و منافع اقتصادي است .
لذا در اسلام مشاركت مردمي پشتوانه مكتبي دارد . انسان مسلمان براي جلب رضاي خداوند و عمل به دستورات ديني ، خود را متعهد و موظف به مشاركت در تمامي ابعاد جامعه و مسائل حكومت مي داند ، يك آزادي ديگر كه در فرهنگ اسلامي ما وجود دارد و در نظام هاي دمكراسي آن را ناديده گرفته اند (( آزادي معنوي )) است يعني انسان بايد خود را از اسارت نفس ، طمع هاي دنيوي و وابستگي هايي كه به صورت غل و زنجير او را محدود و زنداني مي كند و از رسيدن به كمال مطلوب و قرب الهي باز مي دارد ، برهاند و آزاد كند .
و مربيان و كاركرد مهم مشاركتي آنها ، مقاله پيش رو ، ابتدا به فرصت ها و امكانات سودمند حاصل از فعاليت هاي اين تشكل مي پردازد ، سپس چالش ها و موانع موجود در مسير فعاليت هاي آن را ارائه خواهد كرد .
فرصت ها
فرصت ها عبارت از شرايط ، امكانات و لوازم بالقوه اي است كه در اختيار والدين قرار دارد و براي تحقق اهداف نظام تعليم و تربيت ضروري است .يكي از فرصت هايي كه در اختيار مدارس قرار دارد ، امكان بهره گيري از توان بالقوه فكري ، علمي ، مهارتي ، و تخصصي والدين دانش آموزان ، در جهت بهبود و ارتقاي سطح كيفي برنامه ها و فعاليت هاي مدارس است . در حال حاضر نظام آموزشي ايران با حدود هجده ميليون نفر دانش آموز تحت تعليم در دوره هاي مختلف تحصيلي و سي ميليون نفر پدر و مادر دانش آموز ، در تعامل و ارتباط نزديك قرار دادر . در ميان اين جمعيت قابل توجه ، افراد داراي صلاحيت هاي تخصصي ، حرفه اي و مهارتي بالا و قابليت هاي علمي مفيد و موثر و نيز صاحت نظراتي با كفايت وجود دارند كه با برنامه ريزي صحيح و منطقي مي توان همه ساله اين منابع بالقوه فكر ، انديشه ، نظر، تخصص ، و مهارت را براي مداخله و مشاركت در فرآيندهاي تصميم گيري ، اجرا و ارزشيابي كليه برنامه ها و فعاليت هاي آموزشي و تربيتي ( در تمامي سطوح نظام آموزشي و نه فقط مدارس ) فراخواند .
از آن جا كه والدين ، انگيزه بالايي براي پيشرفت علمي ، تحصيلي و نيز تربيت اخلاقي ، اجتماعي و حرفه آموزي به فرزندان خود دارند ، اگر زمينه و بستر مناسبي براي جلب و جذب توانمندي هاي آنان فراهم شود ، مطمئنا از همكاري با سيستم آموزشي مضايقه نخواهد كرد . به نظر مي رسد كه در نظام كنوني آموزش و پرورش ، ساز و كارهاي جلب و جذب مشاركت هاي علمي و تخصصي والدين به شكل نظام مند وجود ندارد و هر جا سخن از مشاركت اوليا و مربيان به ميان مي آيد ، ذهن مخاطب ، ناخودآگاه به سمت مشاركت مالي آنها معطوف مي گردد و ساير ابعاد مشاركت ، شايد نزد مسئولان و برنامه ريزان تعليم و تربيت همم مغفول واقع شده است.
يكي ديگر از فرصت هاي ممكن كه با مداخله و شركت والدين در فعاليت هاي مدارس محقق مي شود ، كمك به تسهيل فرآيند اجتماعي كردن كودكان از طريق الگودهي عملي به انها ست . كودك با مشاهده مداخله والدين خود در فعاليت هاي محيط تحصيل او ، از همان سال هاي نخست زندگي خويش ياد مي گيرد كه به حقوق ديگران احترام بگذارد ، حقوق جمعي را محترم بشمارد و فعاليت هاي گروهي و اجرا از نظم و وحدت بيشتري برخوردار است ، ولي عيب سيستم متمركز اين است كه از مشاركت افراد صاحب نظر و متخصص كه از خارج از گروه تصميم گير قرارد دارند ، ممانعت بعمل مي آورد و در نتيجه نوآوري و ابتكارات كم تر مي تواند در اين ساختار ممكن بروز و بالندگي كند با گسترده شدن نظام آموزشي و نيز پيچيده تر شدن فرآيند تعليم و تربيت و اداره چنين سازمان گسترده اي ، ضرورت ايجاب مي كند راه كارهايي براي دخالت دادن ساير افراد مثلا والدين صاحب نظر و اهل فن در مسايل تعليم و تربيت ، پيدا كرد تا بار سنگين سياست گذاري ، تصميم گيري و برنامه ريزي و اجرا بين افراد دخيل و درگير تقسيم شود .
از جمله اقداماتي كه به گسترش مشاركت مي انجامد ، رفع كاستي هاي ناشي از سياست گذاري هاي كلان اداري و آموزشي ، تمركز زدايي در امور اجتماعي ، اداري و آموزشي و نيز اصلاح قوانين و مقررات فعلي ، در راستاي قبول و پذيرش والدين در نظام آموزشي است . اگرچه اخيرا اصلاحاتي در بخش هايي از نظام اداري و آموزش پرورش ، در حال اعمال است كه از ميزان تمركز اين نظامي مي كاهد ، نظير :
الف) اجراي طرح مدرسه محوري
ب) طرح جامع مشاركت اوليا در مدارس( اجرا به صورت آزمايشي )
ج ) تشكيل شوراهاي آموزش و پرورش مناطق و استان ها با حضور نمايندگان اوليا و..... اما به دو دليل اجراي اين طرح هاي موردي ضمانت اجراي ناچيزي دارد :
دليل اول اين كه طرح هاي فوق الذكر مراحل اوليه اجراي خود را مي گذارنند و برخي نيز به طور آزمايشي اجرا مي شوند ، در نتيجه امكان ارزشيابي از آنها تاكنون مقدور نبوده ، يا اين كه ارزيابي دقيقي از ميزان اثربخشي آنها به عمل نيامده است تا با اتكا به نتايج آن بتوان د رمورد كارآيي و سودمندي اجراي طرح هاي مذكور قضاوت كرد .
ثانيا : در يك سيستم متمركز ارايه و ارجراي چند طرح محدود در راستاي تمركززدايي تقربيا بي تاثير و يا كم تاثيراست .
به نظر مي رسد زمان آن فرا رسيده باشد كه براي حل مسائل و مشكلات مبتلا به سيستم آموزشي و تربيتي كشور كه بسيار گسترده است ، ساز و كارها ، قوانين و مقررات ، سياست ها ، اهداف اصولي ، منطقي و صحيحي كه سهم مشاركت والدين در كل نظام آموزشي را توسعه دهد ، تا والدين از مراحل سياست گذاري ها تا اجرا ، ارزشيابي ، بازنگري ، اصلاح تمام برنامه هاي آموزشي و تربيتي ، مداخله و مشاركت واقعي ، و نه صوري و تشريفاتي ، داشته باشند.
به مناسبت بزرگداشت هفته پيوند اوليا و مربيان
مشاركت والدين در فرآيند تعليم و تربيت ( فرصت ها و چالش ها )
مقدمه :
مشاركت از نظر لغوي به معناي (( با هم شريك شدن در انجام كار يا شركت كردن با هم )) است ( عميد ، 1375 ، ص 1098 ) در اصطلاح مداخله افراد در فرايند تصميم گيري ، اجرا و ارزيابي برنامه ها و فعاليت هاي مختلف ، تعريف شده است .
مطالعه سير تحول زندگي انسان حاكي از آن است كه از اولين روزهاي زندگي ، بشر به ضرورت و اهميت بهره گيري از توان فكري و فيزيكي همنوعان و شريك شدن در سرمايه هاي مادي و معنوي آنها ، پي برده و فعاليت هاي او هميشه حالت گروهي و جمعي داشته است ، به گونه اي كه برخي از جامعه شناسان ، جمع گرايي و نياز به گروهي زيستن انسان را جزيي از سرشت او قلمداد كرده اند.
اهميت و ضرورت مشاركت مردم در امر تعليم و تربيت
عبدالكريم صادق دوست
نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران به رهبري امام راحل و عظيم الشآن (ره) از ابتداي تكوين خود ، مبتني بر مشاركت و حضور گسترده مردم بود و تداوم اين نظام اسلامي نيز بر همين اساس استوار است . ميهن اسلامي و عزيزمان در تمام فراز و نشيب هاي حيات خود ، از قبيل پيروزي انقلاب ، جنگ تحميلي ، بازسازي و سازندگي و هم اكنون در آستانه تحقق جامعه مدني تا رسيدن به تمدن شكوهمند اسلامي ، شاهد اين حضور پرشور ايثار گرانه و همه جانبه آحاد مردم بوده و هست . دولت كريمه و خدمتگزار جناب آقاي خاتمي رئيس جمهور محبوب نيز شعار و سياستش را براساس مشاركت و تمركز زدايي بنا نهاده ، به ويژه در بعد تعليم و تربيت كه ارتباط مستقيم و تنگاتنگ با تك تك آحاد جامعه دارد و به طريق اولي تجلي گاه و محمل بالقوه و بالفعل اين مشاركت و معاضدت به شمار مي رود .
بي شك دستگاه گسترده و عظيم آموزش و پرورش با 18 ميليون دانش آموز و يك ميليون كارمند .......بدون حضور و مشاركت فعال اولياي محترم در زمينه هاي فكري ، مادي و....... از راه جايي نخواهد برد و سياست و راه كارهايي همچون تفويض اختيار ، تمركز زدايي ، مدرسه محوري ، مشاركت جويي ، در سطح عالي تر تشكيل شوراهاي آموزش و پرورش بدين منظور اتخاذ شده است تا زمينه و بستر مناسبي كشاندن چالش هاي آموزشي و پرورشي به سطح جامعه و درگير كردن افكار عمومي با مسئله تعليم و تربيت و هموار ساختن راه سعادت دانش آموز به دست خود او و كمك معلم و والدين خود فراه آيد .
امروزه اگر در انديشه بازسازي فرهنگي و ارتقاي سطح علمي جامعه باشيم ، يقينا يكي از ابزارهاي اجرايي كردن اين انديشه و پياده كردن آن در جامعه خود مردم هستند ، زيرا امور فرهنگي به ويژه آموزش كلاسيك و مستمر علمي در صورتي موفق خواهد بود كه با مشاركت دو طرفه از سوي معلم و دانش آموز به صورت فعال همراه باشد از آن جايي كه مشاركت فعالانه دانش آموز در اين امر مستلزم يك بينش خانوادگي به ويژه شيوه نگرش و نحوه تعامل والدين او با متوليان امر تعليم و تربيت و معلمين مي باشد به همين دليل رسيدن به نقطه مطلوب در آموزش و پرورش در نظر گرفتن نقش همه اين افراد اعم از معلم ، دانش آموز ، والدين ، مدير و......... امري مشكل و بلكه دست نيافتني است .
فرآيند پيچيده تعليم همانند مجتمعي از كارخانجات عظيم است كه محصول نهايي آن بستگي به سلامت و كاركرد صحيح تك تك اجزاي ماشين آلات مربوطه دارد . تك بعدي كردن نظام آموزشي ، و داشتن نگاه دولتي به آن بدون در نظر گرفتن ساير عوامل انساني ، اجتماعي ، اقتصادي و سياسي به انزوا و ناكارآمدي و روزمرگي اين دستگاه عظيم منجر مي شود .
دير زماني است كه در كشور هاي پيشرفته و در حال پيشرفت به اين نكته همه بسيار توجه شده و نقش مشاركت مردم از جلمه والدين دانش آموز ، سازمان هاي دولتي ، و غير دولتي و...... در فرآيند آموزش وپرورش به خوبي ديده شده و حتي بعضي از سياستگذاري ها و تصميم هاي منطقه اي در اين زمينه به انها واگذا ر شده است . آموزش و پرورش بالنده ، فعال و پويا ، با دانش آموزاني سرزنده و پر تحرك و جوياي دانش در گرو تعامل ، مشاركت و تعاطي افكار و انديشه ها و حمايت هاي مادي و معنوي همه اقشار جامعه مي باشد . انجمن هاي اوليا و مربيان نمونه اي از اين حضور و مشاركت است كه بحمدا... در كشور ما سابقه و جايگاه خوبي دارد .
مقولات عقل و ايمان، غالبا در متقابل با يكديگر قلمداد مىشوند. زمانى كه عقل به بنبست مىرسد، به ما مىگويند كه بايد به ايمان تكيه كنيم. چنين سفارشهايى، بويژه، در قلمرو دين ارائه مىشود. براى نمونه، زمانى كه با تراژدىاى شخصى، كه ممكن است كاملا غيرقابل توجيه بنمايد، روبهرو مىشويم، به ما مىگويند ايمان مىتواند براى گذر از آن ما را يارى دهد. هميشه در خلا به ايمان ارجاعمان مىدهند. مىتوان گفت كه معمولا ايمان به خدا مورد نظر است، ولى در بيشتر موارد خدا از صحنه كنار زده مىشود و به نظر مىرسد كه همه آنچه نياز داريم ايمان است، نه ايمان به چيزى يا به كسى، بلكه تنها ايمان. بنابراين ما را تشويق مىكنند چيزى را كه به نظر مىرسد عنصرى است جادويى و مىتواند هر چيزى را دگرگون كند چاشنى زندگى كنيم. شايد وراى چنين تفكرى نوعى مفهوم كالوينيستى، (Calvinistic) از طبيعت فاسد عقل بشر قرار داشته باشد. در نتيجه، ممكن استبه نظر آيد كه ما نمىتوانيم به داوريمان، كه فرآورده ماهيت هبوط كرده و گناهكار انسان است، تكيه كنيم. به جاى آن بايد به «ايمان»، كه ممكن است لطف الهى آن را به ما ارزانى داشته باشد يا نداشته باشد، متكى باشيم.
در چنين حال و هوايى است كه ايستادگى رنفورد بمبرو، (Bambrough Renford) در برابر دوگانگى قاطع بين ايمان و عقل، بويژه، داراى اهميت است. او مىگويد: «آن راى ساده اين است كه ايمان، خود يك نحوه عقل است. اين بدان معناست كه تمايز قاطعى بين ايمان و عقل در كار نيست.» (1) اين بايد درستباشد; زيرا ايمان بدون متعلق اصلا ايمان نيست. اگر ايمان دارم، منطقا بايد ايمان به كسى يا به چيزى داشته باشم. مفهوم اعتماد نيز، همينگونه استيعنى بدون اين كه متعلق مشخصى در نظر داشته باشم، اعتماد ممكن نيست. بايد به كسى يا به چيزى اعتماد كنم. يكى از مثالهاى بمبرو را نقل كنم: ممكن استبه فلان پل اعتماد داشته باشم. چنين اعتمادى ممكن است نابجا باشد. اگر خرابكارها، پيش از اين، آن پل را منفجر كرده باشند و ديگر وجود نداشته باشد، اعتماد من به آن مرا به جايى نخواهد رساند. به همين ترتيب، حتى اگر هنوز وجود داشته باشد، ممكن استبه لحاظ ساختمانى ستباشد و باز، اعتمادم به آن معقول نيست. با اين همه، تا جايى كه به آن اعتماد دارم، بر اين باورم كه آن پل براى گذر كردن، در آنجا وجود دارد و مرا قادر مىسازد كه به سلامتبگذرم.
ايمان ويژگيهاى مشابهى دارد; هر آنچه به آن ايمان دارم بايد وجود داشته باشد تا ايمانم موجه باشد. داشتن آن طرز تلقى مرا از پلى كه پيش از اين فروريخته گذر نخواهد داد; و به همين ترتيب، ايمانم به پزشكم به وجود وى بستگى قاطع دارد. ممكن است احمقانه به نظر آيد، ولى اگر او به طور ناگهانى، امروز صبح مرده باشد، ادامه ايمانم به وى، به عنوان مرجعى براى مشاوره و راهنمايى، در آينده، معقول نيست. ايمان متضمن چيزى بيش از اين است. بايد متعلق ايمانم را موثق و قابل اعتماد بدانم. پلى سستيا پزشكى كه در واقع، يك شياد است، متعلقهاى مناسب چنين ايمانى نيستند. در نتيجه، عقل كاملا مىتواند براى سست كردن ايمان انسان به كار آيد. همين كه شما را از مرگ پزشكتان مطلع كنم يا فهرستى از خلافكاريهاى وى را به شما نشان دهم، اگر نابخرد نباشيد، بىدرنگ ايمانتان را به وى از دستخواهيد داد. ايمان، در اين جهت، با بعضى از ديگر مقولاتى كه غالبا در تقابل با عقل قلمداد مىشوند متفاوت نيست. براى نمونه، عواطف عموما بدون متعلق نيستند، بلكه نوعا به متعلقى نيازمندند. من هرگز بىجهت نمىترسم. بايد از چيزى (يا كسى) بترسم. به همين ترتيب، بدون اين كه از چيزى به خشم آيم، هرگز خشمگين نمىشوم; وگرنه چگونه حال درونىام را حال خشم مىدانم و نه چيز ديگر؟ عواطف مستلزم انديشههايى درباره متعلق عواطف است و نوع نگرشى كه به متعلق عواطف داريم آنها را معين مىكند. عواطف، درست زمانى روان رنجورانه و غيرمعقول مىشوند كه بهرغم اين كه مىدانيم متعلق آنها وجود خارجى ندارد، يا اين كه تلقى ما از آن نابجا بوده، باقى بمانند. ممكن است من بهرغم اين كه كسى در خانه نيست، از انسانى كه در آن استبترسم. اگر ترس من، حتى زمانى كه آگاه شوم كسى در خانه نيستباقى بماند، عيب و ايرادى در خود من هست. هراس از يك موش، حتى از يك موش واقعى، ممكن استبه سرعت نامعقول شود. عقل ما، به ناچار، در تمام باورهاى ما درباره جهان و واكنشهاى ما نسبتبه آن دخيل است. وگرنه، اگر نتوانيم واكنشها، حتى واكنشهاى عاطفىمان را، چنان سر و سامان دهيم كه درخور اوضاع و احوالى شوند كه در آنيم، چگونه مىتوان زندگى در عالم را ادامه داد و با واقعيت كنار آمد؟
در امور كوچك، همانند موضوعات بزرگ، بايد آنچه را كه مىتوانيم اعتمادمان را بدان استمرار بخشيم، بشناسيم. به محض اين كه پى برديم باورهايمان خطاست، بايد آمادگى تغيير تلقى و ديد و، در نتيجه، رفتارمان را داشته باشيم. چيزى كه به آن اعتماد مىورزيم يا بدان ايمان داريم، نمىتواند امرى دلبخواهى و سرسرى باشد. مردمى كه به پلهاى خطرناك ايمان دارند، در معرض خيس شدن هستند. به همين ترتيب، ايمان به كسى كه به ما نيرنگ خواهد زد، انديشه خوبى نيست. ايمان مستلزم متعلقى است كه بايد، در صورت امكان، با باورهاى ما درباره آن، واقعا تطبيق كند. با اين همه، هماره اين احتمال هست كه به چيزى ايمان داشته باشيم كه حقيقتا، يك توهم است. اولا زمانى كه هيچكس وجود ندارد تا به او اعتماد ورزيم، ممكن استبر اين باور باشيم كه كسى هست كه قابل اعتماد باشد. به زبان فلسفى، چيزهايى كه متعلق التفات مايند (چيزهايى كه انديشههاى ما متوجه آنهاست) لزومى ندارد كه موجود باشند. زمانى كه وجود ندارند، ترس يا خشم، يا حتى ايمان ما، مىتوانند به قدر كافى حقيقى بمانند. اما چون يكسره در مجراى غلط افتادهاند، بىپايه و اساسند. براى هركس كه بخواهد منطقى باشد و در جهان آنچنان كه هست، نه آنچنان كه ما مىپنداريم هست، زندگى كند، اين امر اهميتحياتى دارد كه دريابيم حقيقت كجاست. آيا حق داريم خشم آوريم يا بترسيم؟ آيا ايمانى كه آشكار مىسازيم توجيهپذير است؟ پاسخ اين پرسشها، به طور قاطع، به وجود و ماهيت متعلقهاى مربوط بستگى دارد. در هر مورد، بايد بين فاعل ايمان و متعلق آن، يعنى بين شخصى كه داراى ايمان است و متعلق ايمان او فرق بگذاريم. در مورد ايمان دينى، ايمان ايمان به خداست; به طورى كه اين ايمان تنها اگر خدايى وجود داشته باشد كه داراىسرشتى است كه به او نسبت مىدهند، موجه تواند بود. ايمان متضمن اين باور است كه متعلقمناسبى براى ايمان وجود دارد. در هر تعهدى يك عنصر اخبارى گريزناپذير وجود دارد.
مرزبندي ميان عقل و ايمان /رحمان افشاري / پاره دوم
:نظر لاك به قدر كافی روشن است. نه تنها در همه چيز مانند شناخت جهان و ادارهی آن بايد به عقل رجوع كرد ، بلكه حتی در دين نيز ، كه امری ايمانی است ، بینياز از عقل نيستيم. از همين روست كه بايد مرز ميان عقل و ايمان را معين كرد و حرمت عقل را حتی در امور ايمانی پاس داشت. در غير اين صورت بشر به بیتفكرترين موجودات و حتی بيشعورتر از حيوانات تبديل خواهد شد كه انسان انديشمند از حماقتهايش انگشت به دهان خواهد ماند.
اكنون بعد از تأملات لاك در باب نسبت عقل و ايمان میتوان پرسشهای زير را مطرح كرد:
0-آيا عقلانی بودن يك قضيه ، لزوماً به معنای درستی آن و ايمانی بودن آن لزوماً دلالت بر نادرستی آن قضيه است؟ ٢- چنانچه ملاحظه میشود ، منظور لاك از عقل ، همان عقل استدلالی (ratio) است. آيا میتوان در كنار اين عقلِ استدلالی ، به عقل ديگری ، كه از آن با نامهای انتلكت (intellect) ، عقل كلی ، چشم جان ، چشم دل ، عقل شهودی و مانند آن تعبير میشود ، قائل شد. و اگر آری ، چه نسبت و رابطهای ميان اين دو عقل هست؟ آيا بايد يكی را نافی وجود ديگری دانست ، يا آن كه آنها را همچون دو بال پرنده فرض گرفت ، كه فقدان هر يك ، يا كار را به خرد گريزی و خرد ستيزی و نفی عقلانيت (در نبودِ عقل استدلالی) و يا ابزاری شدن خرد و نفی معنويت (در فقدان عقل شهودی) میكشاند؟
1-٣- آيا پديد آمدن آن عقل استدلالی ، مشروط به حضور عوامل و اموری بيرون از عقل نيست؟ به زبان ديگر ، شرط امكان چنين عقلی چيست؟ ٤- چه نسبتی ميان عقل ايرانی با آن عقل استدلالی مورد نظر لاك وجود دارد؟ آيا عقل ايرانی ، بيشتر عقلی اخلاقی و آيينی و شهودی نيست كه بيشتر نگران نيكی و بدی كارها ، يا به زبان فيلسوفان اسلامی ، حُسن و قُبح افعال است ، و كمتر به درستی و نادرستی قضايا توجه دارد؟ ٥- چه نسبتی ميان ايمان مورد نظر لاك و ايمان دينی ايرانيان وجود دارد؟ آيا چنين نيست كه ايمان لاك ، ايمانی مبتنی بر معرفت و دانايی است ، حال آن كه برعكس معرفت و دانايی انسان ايرانی ، بر ايمان و اخلاق دينی بنا شده است؟ چه تفاوتی ميان ايمان اسلامی و ايمان مسيحی وجود دارد؟ ٦- و سرآخر اين كه ربط و نسبت ميان عقل ايرانی با ايمان دينی چيست؟ آيا عقل ايرانی ، عقلی است خادم وحی و در برابر شرع خضوع و خشوع دارد ، يا آن كه توانسته است ، يا میتواند ، گريبان خود را از عقل شرعی رها كند و شرعی عقلی بنا نهد؟
] اصل سخن هگل چنين است: Denn die Sache ist nicht in ihrem Zwecke erschöpft ، sondern in ihrer Ausführung ، noch ist das Resultat das wirkliche Ganze ، sondern es zusammen mit seinem Werden; der Zweck für sich ist das unlebendigeAllgemeine ، wie die Tendenz das bloße Treiben ، das seiner Wirklichkeit nochentbehrt ، und das nackte Resultat ist der Leichnam ، der sie hinter sichgelassen. [٢] راهی به رهايی: جستارهايی در عقلانيت و معنويت / مصطفی ملكيان.- تهران: نگاه معاصر ، ١٣٨٠. ص ٣٥ به بعد [٣] نامهای در باب تساهل / جان لاك؛ ترجمه شيرزاد گلشاهی.- تهران: نشر نی ، ١٣٧٧ [٤] مشخصات كتابشناختی آن چنين است: An Essay Concerning Human Understanding / John Locke. Book IV ، ChapterXVIII(Of Faith and Reason ، and Their DistinctProvinces) ترجمهی آلمانی آن: Versuch über den menschlichen Verstand / JohnLocke.- Hamburg: Felix Meiner Verlag ، ١٩٨٨. IV.Buch. XVIII.Kapitel: Über den Glauben und die Vernunft undihre verschiedenen Gebiete. ترجمهی فارسی آن:
در باب ايمان و عقل ، و ساحتهای متمايز آنها / جان لاك ؛ ترجمهی مطصفی ملكيان. نشر نخست در مجلهی نقد و نظر ، شمارهی.سوم و چهارم ، (تابستان و پاييز ١٣٨٠) ، سال هفتم ، صص ١٢-٢. سپس در مجموعهی «سيری در سپهر جان: مقالات و مقولاتی در معنويت» / ترجمهی مصطفی ملكيان. -تهراان: نشر نگاه معاصر ، ١٣٨١ ، ص ٥ تا ١٧.
در اين مقاله همه جا به ترجمهی فارسی ارجاع داده شده است. [٥] خلاصهای از كتاب لاك يكبار توسط رضا زادة شفق به فارسی برگردانده شده است. عنوان فصل مزبور در اين ترجمه چنين است: ايمان و عقل و مناطق مشخص آنها. از آن جا كه ترجمه مزبور تلخيصی از اصل و فاقد دقت است ، در اين مقاله از رجوع به آن صرفه نظر شد.
[٦] برای اطلاعات بيشر بنگريد از جمله به كتاب مفهوم ايمان در كلام اسلامی ، تحليلی معنا شناختی از ايمان و اسلام ، نوشتهی توشيهيكو ايزوتسو و يا مقالهی ايمان در راهی به رهايی ، ١٥٧
[٧] معنای متن: پژوهشی در علوم قرآن / نصر حامد ابوزيد؛ ترجمهی مرتضی كريمی نيا.- تهران: طرح نو، ١٣٨٠. ص ٩٩
اكنون بعد از تأملات لاك در باب نسبت عقل و ايمان میتوان پرسشهای زير را مطرح كرد:
0-آيا عقلانی بودن يك قضيه ، لزوماً به معنای درستی آن و ايمانی بودن آن لزوماً دلالت بر نادرستی آن قضيه است؟
1-٢- چنانچه ملاحظه میشود ، منظور لاك از عقل ، همان عقل استدلالی (ratio) است. آيا میتوان در كنار اين عقلِ استدلالی ، به عقل ديگری ، كه از آن با نامهای انتلكت (intellect) ، عقل كلی ، چشم جان ، چشم دل ، عقل شهودی و مانند آن تعبير میشود ، قائل شد. و اگر آری ، چه نسبت و رابطهای ميان اين دو عقل هست؟ آيا بايد يكی را نافی وجود ديگری دانست ، يا آن كه آنها را همچون دو بال پرنده فرض گرفت ، كه فقدان هر يك ، يا كار را به خرد گريزی و خرد ستيزی و نفی عقلانيت (در نبودِ عقل استدلالی) و يا ابزاری شدن خرد و نفی معنويت (در فقدان عقل شهودی) میكشاند؟
2-٣- آيا پديد آمدن آن عقل استدلالی ، مشروط به حضور عوامل و اموری بيرون از عقل نيست؟ به زبان ديگر ، شرط امكان چنين عقلی چيست؟ ٤- چه نسبتی ميان عقل ايرانی با آن عقل استدلالی مورد نظر لاك وجود دارد؟ آيا عقل ايرانی ، بيشتر عقلی اخلاقی و آيينی و شهودی نيست كه بيشتر نگران نيكی و بدی كارها ، يا به زبان فيلسوفان اسلامی ، حُسن و قُبح افعال است ، و كمتر به درستی و نادرستی قضايا توجه دارد؟ ٥- چه نسبتی ميان ايمان مورد نظر لاك و ايمان دينی ايرانيان وجود دارد؟ آيا چنين نيست كه ايمان لاك ، ايمانی مبتنی بر معرفت و دانايی است ، حال آن كه برعكس معرفت و دانايی انسان ايرانی ، بر ايمان و اخلاق دينی بنا شده است؟ چه تفاوتی ميان ايمان اسلامی و ايمان مسيحی وجود دارد؟ ٦- و سرآخر اين كه ربط و نسبت ميان عقل ايرانی با ايمان دينی چيست؟ آيا عقل ايرانی ، عقلی است خادم وحی و در برابر شرع خضوع و خشوع دارد ، يا آن كه توانسته است ، يا میتواند ، گريبان خود را از عقل شرعی رها كند و شرعی عقلی بنا نهد؟
[١] اصل سخن هگل چنين است: Denn die Sache ist nicht in ihrem Zwecke erschöpft ، sondern in ihrer Ausführung ، noch ist das Resultat das wirkliche Ganze ، sondern es zusammen mit seinem Werden; der Zweck für sich ist das unlebendigeAllgemeine ، wie die Tendenz das bloße Treiben ، das seiner Wirklichkeit nochentbehrt ، und das nackte Resultat ist der Leichnam ، der sie hinter sichgelassen. [٢] راهی به رهايی: جستارهايی در عقلانيت و معنويت / مصطفی ملكيان.- تهران: نگاه معاصر ، ١٣٨٠. ص ٣٥ به بعد [٣] نامهای در باب تساهل / جان لاك؛ ترجمه شيرزاد گلشاهی.- تهران: نشر نی ، ١٣٧٧ [٤] مشخصات كتابشناختی آن چنين است: An Essay Concerning Human Understanding / John Locke. Book IV ، ChapterXVIII(Of Faith and Reason ، and Their DistinctProvinces) ترجمهی آلمانی آن: Versuch über den menschlichen Verstand / JohnLocke.- Hamburg: Felix Meiner Verlag ، ١٩٨٨. IV.Buch. XVIII.Kapitel: Über den Glauben und die Vernunft undihre verschiedenen Gebiete. ترجمهی فارسی آن:
در باب ايمان و عقل ، و ساحتهای متمايز آنها / جان لاك ؛ ترجمهی مطصفی ملكيان. نشر نخست در مجلهی نقد و نظر ، شمارهی.سوم و چهارم ، (تابستان و پاييز ١٣٨٠) ، سال هفتم ، صص ١٢-٢. سپس در مجموعهی «سيری در سپهر جان: مقالات و مقولاتی در معنويت» / ترجمهی مصطفی ملكيان. -تهراان: نشر نگاه معاصر ، ١٣٨١ ، ص ٥ تا ١٧.
در اين مقاله همه جا به ترجمهی فارسی ارجاع داده شده است. [٥] خلاصهای از كتاب لاك يكبار توسط رضا زادة شفق به فارسی برگردانده شده است. عنوان فصل مزبور در اين ترجمه چنين است: ايمان و عقل و مناطق مشخص آنها. از آن جا كه ترجمه مزبور تلخيصی از اصل و فاقد دقت است ، در اين مقاله از رجوع به آن صرفه نظر شد.
دكتر همايون همتي رايزن فرهنگي ايران در آلمان مدتي پيش پاپ بنديكت شانزدهم در دانشگاه رگنسبورگ آلمان تحت عنوان «ايمان و عقل و خاطرات دانشگاهي و برخي تأملات»1 به ايراد سخنراني پرداخت. سخنراني پاپ در مورد موضوع مهم و خطيري است كه قرنها در تاريخ مسيحيت و الهيات مسيحي مورد چالش و مناقشه قرارداشته است. اما متأسفانه ايشان با اختصار و اجمال و به گونه اي نامستند سخن گفته و مواضع فكري خود را به وضوح تبيين نكرده و داوري صريحي در مورد بحث هايي كه مطرح كرده ارائه نداده است. نقل قول ها بدون قضاوت صريح رها شده و لحن سخنان خطابي، مجمل، خاطره آميز و غيراستدلالي و احساس آلود است. و همين عوامل موجب ايجاد خشم و ناخرسندي ميان مسلمانان جهان شده و گاهي واكنشهاي تندي از خود نشان داده اند كه اميد است با هدايت عالمان ديني و رهبران دلسوز مورد استفاده سوءدشمنان واقع نشود. حقيقت آن است كه در آن سخنراني به لحاظ فلسفي، الهياتي، بحث هاي اپسيتمولوژيك يا «معرفت شناسي ديني» و به لحاظ «تاريخ فلسفه» و «تاريخ عقايد» نكات خطاآلودي وجود دارد كه نشانگر بي دقتي، شتابزدگي، تعصب نابجاي ديني و فقدان مطالعات كافي در مورد دين اسلام است. در اين نوشتار بخشهاي اين سخنراني را به اختصار مرور مي كنيم و در مورد هر بخش به كوتاهي اظهار نظر نموده و در پايان به يك جمع بندي نهايي و طرح برخي پيشنهادات خواهيم پرداخت.
¤ خاطرات دوران دانشگاه
بخش نخست و آغازين سخنراني پاپ مروري به خاطرات دانشگاهي ايشان است كه بر فضاي دوستانه همكاران قديمي و تجديد ديدار با اعضاي هيئت علمي و رئيس دانشگاه، پاپ به شكلي شخصي خاطرات خود را مرور مي كند و براي مثال اشاره مي كند كه در زمان آغاز تدريس به عنوان استاديار الهيات در دانشگاه رگنسبورگ، دو دانشكده الهيات وجود داشت و يكي از همكاران او در آن زمان در مصاحبه اي گفته بود كه «عجيب است كه در دانشكده درباره موضوعي كه وجود ندارد يعني خدا در دانشگاه، موجود است.»
او سپس به كتابي از امپراتور بيزانس به نام مانوئل دوم كه در حدود سال 1491 منتشر شده و اخيراً توسط پروفسور تئودور عادل خوري از دانشگاه مونستر تصحيح و منتشر شده اشاره مي كند در اين كتاب داستان مناظره يك امپراتور با يك دانشمند ايراني درباره اسلام و مسيحيت نقل شده است. پاپ اشاره مي كند كه هر چند اصل اين داستان نسبت به موضوع اصلي من جنبه فرعي و حاشيه اي (marginal) دارد اما چون بحث درباره رابطه «ايمان و عقل» است گمان مي كنم نقل اين داستان نقطه شروع جالبي براي تأمل درباب نسبت ايمان و عقل خواهد بود. پس پاپ اين داستان را از روي عمد و آگاهي به عنوان زمينه و اساس و مدخلي براي طرح بحث اصلي خود انتخاب نموده است تا از آن در طرح بحثهاي بعدي استفاده كند.
سپس در يك پاراگراف مفصل شرح ماجراي اين مناظره آمده است. در هفتمين بحث امپراتور درباره «جنگ مقدس» (Holy WAR) سخن مي گويد و به آيه 256سوره بقره استناد مي كند كه مي گويد «در (پذيرش) دين هيچ اكراه و اجباري نيست». پس از اين نقل قول پاپ مي افزايد كه طبق نظر متخصصان اين آيه مربوط به دوران اوليه دعوت محمد(ص) بوده است كه در موضع ضعف و مورد تهديد قرار داشته است. كه البته به لحاظ تاريخي و علم تفسير كاملاً غلط است. و امپراتور عمداً اين آيه را مطرح ساخته تا تضاد آن را با آموزش اسلامي درباره جنگ مقدس نشان دهد. او سپس بحث را به آنجا مي كشاند كه خطاب به دانشمند ايراني مي گويد كه «محمد چه چيز تازه اي آورده است؟ شما در آموزشهاي او جز شرارت و امور غيرانساني نمي بينيد. همين طور او فرمان داده است تا دينش را از طريق شمشير گسترش دهند.» پاپ سپس مي افزايد كه امپراتور مي دانست كه دين را با خشونت نمي توان گسترش داد و تبليغ دين با توسل به خشونت و زور امري نامعقول است (جالب است كه يك امپراتور مستبد و جبار چنين نكته اي را مي داند و اذعان مي كند ولي يك دانشمند متفكر صاحب نظر آن را نمي داند و جالبتر اينكه در نقل اين داستان هيچ جوابي يا پاسخي از قول اين دانشمند نقل نمي شود) او سپس مي افزايد به كارگيري خشونت هم با ذات خدا و هم با ذات بشري ناسازگار است. لذا امپراتور سخنش را اينگونه ادامه داده است: «خداوند نه از خون خوشش مي آيد، نه از كار غير معقول و كارهاي نامعقول با ذات الهي تضاد دارند. ايمان مولود روح آدمي است نه جسم او. و هر كس بخواهد آدمي را به ايمان دعوت كند بايد اين كار را از طريق قدرت كلام و استدلال دقيق انجام دهد. آن هم بدون استفاده از خشونت و تهديد. تا بتواند يك ذهن معقول را متقاعد كند. براي بسط ايمان و متقاعد ساختن ديگران نيازي به بازوي شمشير يا هيچ نوع سلاحي يا هر گونه ابزار تهديدآميزي كه شخص را به مرگ تهديد كند نيست... (چه امپراتور فرهيخته و مهربان و با شفقتي و چه دانشمند بي اطلاع و خاموش و بي تحركي!) پاپ در اينجا تأكيد مي كند كه امپراتور سخن درستي درباره «مغايرت خشونت با ايمان» گفته است. آري عمل غير عقلاني مغاير با ذات خداوند است و خداوند محصور عقل بشر نمي شود. ويراستار اين كتاب تئودور عادل خوري مي نويسد براي امپراتوري كه در فضاي تفكر فلسفي يوناني زندگي مي كرد اين سخن امري بديهي است اما از نظر آموزشهاي اسلامي خدا مطلقاً متعالي است و فراتر از هر حد و مرزي است و اراده و قدرت او محدود و محصور هيچ مرز و مقوله اي حتي عقل بشر قرار نمي گيرد يعني عقل بشر نمي تواند درباره او داوري كند. او فراتر از عقل بشري است اين همان معناي «توانايي و استعلاي خداوند» است. فعل خداوند را نمي توان با معيار عقل بشري مورد ارزيابي قرار داد و خدا و افعالش وراي «حسن و قبح» و خوب و بدند. يعني معيار حسن و قبح همان فعل خداوند است نه برعكس. هيچ حسن و قبحي جدا از فعل الهي وجود ندارد تا عقل بشري بتواند با آن به ارزيابي خوبي يا بدي فعل خدا بپردازد. اين همان مسئله كلامي كهن و ديرپاي «حسن و قبح عقلي» و «حسن و قبح شرعي» است كه قرنها ميان اشاعره و معتزله در مورد آن اختلاف نظر جريان داشت. ¤ناتواني از تحليل اراده و قدرت خدا ويراستار كتاب امپراتور يعني عادل خوري سخن روژه آرنالدز اسلام شناس فرانسوي را نقل مي كند كه از قول ابن حزم اندلسي نوشته است كه خدا فراتر از هر حد و مرزي است و هيچ چيز و حتي سخن او را نيز نمي تواند محدود سازد. هيچ چيز نمي تواند خدا را مجبور سازد كه كاري انجام دهد كه حقيقت را به ما نشان دهد. و اگر اراده خدا تعلق مي گرفت امكان داشت همه ما بت پرست بشويم. در اينجا پاپ بدون هيچ توضيحي براي سخن ابن حزم از كنار آن مي گذردو هيچ تحليلي در مورد فلسفه يوناني، ذات خدا، محدود بودن يا نبودن آن، داوري درباره افعال خداوند، تحليل دو صفت اراده و قدرت خدا، رابطه اراده خدا و اختيار بشر ارائه نمي دهد. در حالي كه اين از مهمترين مباحث كلامي است كه ميان متكلمان و عالمان اديان بزرگ بخصوص اسلام، مسيحيت و يهود مطرح بوده است. كه آيا در مورد كارهاي خدا مي توان گفت چه زشت است و چه زيبا آيا افعال خدا موصوف به صفت زشت، زيبا يا خير و شر مي شود يا نه اساسا حسن و قبح و خوب و بد در ساحت افعال او راه ندارد. به تعبير شاعر «آنچه آن خسرو كند شيرين بود»! درباره «اراده» و «قدرت» به عنوان دو صفت از صفات خدا هيچ بحثي از سوي پاپ مطرح نمي شود كه آيا اراده فعلي مطرح است يا ذاتي، همچنين قدرت به عنوان «صفت ذاتي» مطرح است يا «فعلي» و رابطه آن با «علم» كه صفت ديگر خداوند است و رابطه كل اين «صفات» با «ذات» خداوند چگونه است، آيا ذات خدا تركيبي است از اين همه صفات، آيا ذات با صفات مغايرت دارد يا عين هم هستند. كساني كه با «تاريخ علم كلامي اسلامي» آشنايي دارند به خوبي مي دانند كه بحث درباره ذات، صفات و افعال باريتعالي و تقسيم آنها به «صفات ذاتي» و «صفات فعلي» و ديگر تقسيم بندي صفات به «صفات حقيقيه»، «صفات حقيقيه ذات الاضافه» و «صفات اضافيه محضه» بحث پيچيده و دشواري است كه پاپ اشاره اي كوتاه و ناكافي از سوي ابن حزم و آرنالدز مي كند كه نه آرنالدز (اويك اسلام شناس به معناي مدرن اين كلمه است و در مورد عرفان اسلامي تحقيق كرده و كتاب خوبي هم درباره «منصور حلاج» دارد كه به فارسي نيز ترجمه و چاپ شده است) و نه ابن حزم هيچيك عالم ديني و متخصص اسلامي مقبول درجه يك و ممتاز و قابل استناد نيستند. او نيز يك دانشمند مسلمان طراز اول نيست بلكه فقيهي ظاهرگرا و پيشواي مذهب معروف «ظاهريه» است كه فقط به ظواهر و الفاظ قرآني و معاني لغوي و تحت لفظي قرآن اعتقاد دارد و هيچ بعد باطني و معناي تأويلي براي قرآن قائل نيست فقط الفاظ و واژه ها را قبول دارد يعني اگر تعبير «يدالله» در قرآن آمده طبق اين مذهب يعني همان معناي دست كه در مورد بشر به كار مي رود مي باشد. ولي طول و عرض و اندازه دست خدا را نمي دانيم و كيفيت اين امر بر ما پوشيده است! اين فرقه را در تفكر اسلامي به نام هاي مختلف «ظاهريه»، حنابله- اهل الحديث نيز مي نامند كه عقايدي شبيه به فرقه معروف كلامي اهل سنت به نام اشاعره كه پيرو ابوالحسن اشعري هستند دارند و آنها نيز فقط عقيده به معناي تحت لفظي قرآن دارند و تنها ظواهر معاني آيات را حجت مي دانند و سهمي براي تحليل عقلاني در تفسير دين قائل نيستند. اين نقل قول به خوبي نشان مي دهد كه عالي جناب بنديكت با منابع اصلي و نظرات دانشمندان اسلامي كاملا ناآشنا است. او حتي به كتاب معروف ابن حزم به نام «الفصل بين اهل الاهواء و النحل» كه در 3 جلد قطور و به زبان عربي است مراجعه نكرده و سخن او را از مقاله نويسنده فرانسوي روژه آرنالدز نقل كرده است كه اعتبار علمي سخن او را به شدت كاهش مي دهد. ايشان حتي از آثار اهل سنت معتزلي مذهب كه به شدت عقل گرا هستند هيچ نقل قولي نمي كند كه برخلاف اشاعره اين مذهب كلامي بزرگ بر نقش عقل تأكيد مي ورزد و دين را در پرتو عقل و با ابزار عقل تفسير مي كند و درست در مقابل ديدگاه ظاهرگراي ابن حزم و اشاعره قرار دارد. ¤ بيگانه با مباني دين اسلام سخنان پاپ در اينجا بسيار تأسف انگيز است و نشان دهنده معلومات محدود اوست. او با كلام و فلسفه اسلامي و سير تفكر در اسلام و تاريخچه مباحث الهياتي، عرفاني، تفسيري ميان مسلمانان كمترين آشنايي دست اول و اصيلي ندارد او همان طور كه گفتيم حتي نظر ابن حزم را از مقاله آرنالدز نقل مي كند نه از اصل كتاب او. و شگفت آورتر اينكه در اين موارد هيچ اظهارنظري نمي كند. كه مثلا عقيده خودش چيست و در مسيحيت با اين پرسش ها چگونه برخورد مي شود و كدام رأي و نظر درست است و كدام نظريه خطا است. او اين نقل قول را هم بدون نتيجه گيري و قضاوت رها كرده و به بحث بعدي مي پردازد. بحث بعدي پاپ درباره تضاد عقيده يوناني يعني «فلسفه يونان» با «ايمان مسيحي» است. او از «انجيل يوحنا» نقل ميكند. كه در «سفر پيدايش» (Genesis) آمده، درحاليكه «در آغاز «انجيل يوحنا» آمده است كه در آغاز كلمه بود و كلمه نزد خدا بود و كلمه، خدا بود» كه در ترجمه فارسي «كتاب مقدس» نيز در ترجمه «لوگوس» (Logos) همين كلمه به كار رفته است واژه لوگوس يك واژه يوناني است كه چند معناي لغوي براي آن ذكر كرده اند بدين قرار: عقل بشري يا ادراك، كلمه يا واژه لفظي، دليل به معناي «استدلال»، ذهن، روحيه، شناخت و معنا. در تاريخ تفكر مسيحي و در تاريخ فلسفه يونان، فيلسوفان و متفكران زيادي درباره تفسير لوگوس و مصداق آن سخن گفته اند از هراكليت، پارمنيدس، سقراط، افلاطون و ارسطو، و قبل از اورواقيون در يونان درابره «لوگوس» و تفسير آن سخن رانده اند كه پروفسور ولفسن استاد معروف هاروارد در كتاب قطور خويش به نام «فلسفه علم كلان» همه اينها را آورده است. فيلون فيلسوف معروف يهودي نيز در باب «لوگوس» سخن گفته است. بعدها در قرون وسطي متفكراني همچون آگوستين، توماس آكويناس نيز درباره «لوگوس» بحث كرده اند. در آثار مارتين هايدگر و شاگرد او رودلف بولتمان متكلم مسيحي معاصر نيز درمورد «لوگوس» بحثهاي زيادي مطرح شده است. نخستين فيلسوفان يوناني «لوگوس» را بيشتر به دو معنا به كار مي بردند يكي «قانونمندي حاكم بر پديده هاي جهان» (Laws of Nature) يعني «سنن تكويني» حاكم بر آفرينش يا قوانين خلقت و ديگري به معناي «هاتف غيبي»، پيام آور خدايان، يا فرشته وحي. بعدها نيز برخي فيلسوفان يونان «لوگوس» را به عنوان واسطه فيض يا مقامي شبيه به «عقل فعال» در فلسفه مشابه كار مي بردند يعني «عقل كيهاني» يا «عقل كلي» (universal intellect/ cosmic intellect) نام مي بردند كه در سلسله مراتب هستي اين عقل «مخلوق اول» است. و واسطه فيض خداوند است و در سلسله مراتب وجود هستي پس از آن نفس كلي (Nous) قرار مي گيرد. صرفنظر از تفسيرهاي متضاد و متعددي كه از «لوگوس» در تاريخ تفكر مسيحي و يوناني عرضه شده هيچگاه ديده نشده است كه متفكري «لوگوس» را «خود خدا» بداند. بلكه همواره او را «فعل خداوند» دانسته و خداوند را آفريننده او دانسته اند ولي در اين سخنراني جناب پاپ صريحاً مي گويند «لوگوس همان خداوند است». البته متكلمان مسيحي كوشيده اند لوگوس را با «پسر خدا» (son of God) يعني «عيسي مسيحي» مطابقت دهند و اين تلاش آنها هر چند انحراف ازنظر فلاسفه يوناني است كه مبتكر برنظريه لوگوس بوده اند، اما با سنت مسيحي سازگار نميباشد. زيرا طبق آموزه هاي مسيحي تثليث پسر (son) غير از پدر (Father) است و با او فرق دارد. طبق اصول الهيات مسيحي پسر، «كلمه»ي خداست (Word of God)، يعني عيسي مسيح و معلوم نيست پاپ معظم چگونه لوگوس همان خود خدا داشته است درحالي كه متكلمان مسيحي به عنوان يكي از سه عضو ثلث با خدا تفاوت دارد و عين او نيست و معلوم نيست پاپ معظم چگونه لوگوس را همان خود خدا پنداشته است درحالي كه متكلمان مسيحي «لوگوس» را همان پسر خدا دانسته اند نه خود خداوند و اين يك انحراف آشكار در سخنان پاپ است كه نه با تفسير فلسفه يوناني سازگار است نه با نظرات متكلمان مسيحي و آموزه تثليث و حتي با نص «انجيل يوحنا» و «كتاب مقدس».
¤ شكل اصلي مسيحيت؛ درگيري با عقلانيت پاپ در بخش ديگري از سخنراني خود به «مشابهت عقل با خدا» مي پردازد و به گفته پولوس عشق را بالاتر از معرفت مي خواند. و در تلاشي ناموفق و ناكام براي اثبات تطابق مسيحيت با تعقل باز هم بدون پشتوانه اي استدلالي مدعي مي شود كه خداوند همان عقل يا لوگوس است و معلوم نمي سازد كه منظور از اين لوگوس و عقل همان «عقل بشري» (Human Reason) است، «مجموعه نظام آفرينش» و «سنت خلقت» است يا «واسطه فيض» يا «مخلوق اول» است. كه هر يك از اين شق ها را كه اختيار كنيم به لحاظ فلسفي و استدلالي مخدوش و مردود و غير قابل استدلال است. زيرا لوگوس در آن واحد هم خداست و هم مخلوق اوست، هم خداست و هم نظام خلقتي است كه آفريده خدا است، هم خداي پدر است و هم پسر است و ديگر كلمه و فرزند او نيست. حقيقت آن است كه در تاريخ مسيحيت به لحاظ عقيده به بعضي از مسائل و مباحث خردستيز و هضم ناپذير براي عقل بشري مثل «تثليث» (Trinity)، «حلول» (Incarnation) و «تجسد»، «كفاره و آمرزش» (Attonement/ Redemption)، «رستاخيز عيسي» و برخاستن از ميان مردگان (Resurrection) و ديگر آموزه هاي عقل گريز كه با اصول فلسفي ناسازگار و توجيه ناپذيرند همواره چالشي سترگ و بي پايان بين آموزه هاي عقل و دين وجود داشته است و به همين سبب است كه مي بينيم كه مسئله «عقلانيت» (Rationality) و «معقوليت» (Reasonableness) باورهاي ديني در غرب مسيحي و ميان متكلمان مسيحي و روحانيان آن همواره مطرح بوده است مسيحيت با عقل مشكل دارد. اين يك واقعيت است در اين دين اصولي وجود دارد كه قابل توجيه عقلاني نيست و هنگامي كه سؤال مي شود و مطالبه دليل مي شود كه اين پاسخ مربوط به تعبد و ايمان مربوط است نه به فكر و عقل و لازمه داشتن ايمان تعبد است نه چون و چرا و دليل و برهان و استدلال خواستن. در طول الهيات مسيحي تلاشهاي زيادي براي ارائه راه حل «تعارض عقل و ايمان» انجام گرفته است. يكي از راه حلها همين «تفكيك ميان عقل و ايمان» است كه در زمان فريدريش شلاير ماخر مطرح شد. او در كتاب خود «درباره دين» (on Religion) و در اثرش به نام «درباره ايمان مسيحي» (onchristian Faith) به صراحت قائل به «تفكيك قلمرو ايمان و عقل» شده است. طبق اين نظريه ايمان و عقل دو ساحت، دو حيطه و دو قلمرو متفاوت دارند و هر يك داراي معيار ارزيابي خاص خويش است. درست كاملاً ممكن است كه يك موضوعي در قلمرو عقل درست باشد و در قلمرو ايمان غلط باشد و بالعكس. در قلمرو ايمان صحيح و درست و در قلمرو عقل همين موضوع نادرست باشد. اين راه حل از زمان لوتر مطرح شد و توسط شلاير ماخر ادامه يافت. هر چند پيش از اين در آثارابن رشد فيلسوف بزرگ و مسلمان چنين نظري به نام «حقيقت مضاعف» يا «حقيقت دو گانه» (Double Truth) وجود داشته است كه حق تقدم از آن اين فيلسوف بزرگ مسلمان است. همچنان كه درباره «وحدت منشأ عقل و دين» دين يعني نظريه اي كه پاپ مي كوشد با يكي دانستن لوگوس و ذات خدا آن را اثبات كند قرنها پيش از او در آثار فيلسوف معروف اسلامي حكيم فارابي وجود داشته و او اين راه را پيشنهاد كرده است و متأسفانه پاپ بدون توجه به تاريخ فلسفه و تاريخ تفكر بشري و بي اطلاع از جد و جهد متفكران مسلمان و مسيحي گذشته در بحثي فاقد استدلال و صرفاً توصيفي و خطابي در سخنراني اش مطالبي نامستند و نامستدل و خطاآميز ارائه داده است. پاپ براي پرهيز از افتادن در ورطه بحثهاي دشوار، پيچيده و مرد افكن فلسفي و كلامي بحث «يوناني زدايي» از مسيحيت را مطرح مي كند. (programme of dehellenization). طبق نظر او طي سه مرحله در تاريخ مسيحيت پروسه «يوناني زدايي» شكل گرفته است مرحله اول در زمان مارتين لوتر در قرن شانزدهم بوده است كه «اصل فقط كتاب مقدس» (principle of sola scriptura) يعني تكيه انحصاري به مضامين كتاب مقدس و پس زدن و كنارزدن مفاهيم و فلسفه يوناني صورت گرفته است. به گفته پاپ نهضت اصلاحي لوتر و به دنبال آن تأكيد كانت بر «عقل عملي» (Practical Reason) و كنار زدن «عقل نظري» به تعبير خود كانت تلاشي بود براي «آزادسازي ايمان از شر فلسفه سنتي كهن مابعد الطبيعه ارسطو و افلاطون» جريان كنار نهادن فلسفه يونان و تأكيد منحصر و انحصاري به كتاب مقدس و حجيت و اعتبار آن مرحله نخست يوناني زدايي از مسيحيت بوده است. مرحله دوم «يوناني زدايي» به اعتقاد پاپ با ظهور «الهيات ليبرال» در قرنهاي 19و 20 صورت پذيرفته است. او بدون اشاره به اينكه نقش شلاير ماخر به عنوان بنيانگذار «الهيات مدرن مسيحي» چيست فقط از آدولف هارتناك نام مي برد كه اين نيز نشانگر شتابزدگي و كم اطلاعي پاپ معظم از تاريخ الهيات مسيحي و تفكر كلامي مسيحي حتي در جهان مسيحيت است!
در مرحله اول «يوناني زدايي» جا داشت كه ايشان از كارل بارت نام مي برد زيرا او با «الهيات ديالكتيكي» خويش و تأكيد بر اهميت «كلام خداوند» به پاكسازي مسيحيت از فلسفه يونان پرداخت ولي در سخنراني پاپ نامي از وي برده نشده است و اين يك غفلت علمي چشمگير و بارز است.
دين فرديارمغان پلوراليسم فرهنگي مرحله سوم «يوناني زدايي» به اعتقاد پاپ با ظهور «پلوراليسم فرهنگي» در دوران معاصر آغاز شده است كه اخلاق مبتني بر «تئوري تكامل زيستي داروين» (Evolutionary Theory) و دانش روانشناسي و جامعه شناسي جديد در واقع دين را به نوعي به «حوزه خصوصي و فردي» سوق داده است و همين جاست كه پاپ در سخنراني خود تأكيد مي كند كه تنها «معرفت قابل اطمينان و يقيني» (certainknowledge) همان «معرفت ديني» است كه زاييده ايمان است. اما «معرفت علمي» كه زاييده عقل خطاپذير بشري است همواره در معرض شك و رد قرار دارد. او سپس اشاره مي كند عقل عينيت گرا، مشاهده گرا و مبتني بر معيار پوزيتيويستي و تحقق گرايانه است و مي افزايد اگر علم پوزيتيويستي را در نظر بگيريم از منظر عقل پوزيتيو از «علمي بودن الهيات» نمي توان سخن گفت، زيرا الهيات (Theology) با حوزه «ايمان» سر و كار دارد كه در آن تعبد مطرح است نه با عقل خطاپذير و دانش تجربي و پوزيتيويستي كه اساس علم مدرن و دانش هاي تجربي است. پس الهيات به اين معنا نمي تواند علمي (scientific) باشد.
او در بحث پاياني مي-گويد كه سؤال از مبدأ هستي يا خدا يك «سؤال علمي» نيست بلكه مربوط به قلمرو ايمان است. پاپ سپس وجود خدا را مربوط به قلمرو ايمان مي-داند و به درستي مي-گويد كه اين تلقي موجب «شخصي شدن دين» مي-شود و دين را مطلقاً امري كاملاً «شخصي» (Personal) مي-سازد. و البته پاپ به درستي اين وضع را بسيار خطرناك مي خواند.
¤ ضعف توجه به رابطه مدرنيته واديان در بخش نتيجه گيري، پاپ جنبه هاي مثبت مدرنيته را در نظر دارد و در آن بر «روحيه علمي» و لزوم «تبعيت از عقل پوزيتيو جديد» تأكيد مي ورزد. ولي هرگز به اين موضوع نمي پردازد كه جنبه هاي زيانبار مدرنيته و پست مدرنيته و تعارض آنها با اديان و مسيحيت چيست زيرا او از خود اعتراف داشت كه «عقل مدرن علمي» دين را كاملاً «شخصي» مي سازد پس چگونه از هماهنگي عقل و ايمان و هماهنگي آندو مي توان سخن گفت و چگونه عقل با ايمان قابل جمع است؟! شايد خود او نيز متوجه اين سؤال بي جواب شده است. لذا در بخش پاياني سخنراني اش مي گويد «ما بايد به همراهي عقل و ايمان به شيوه اي جديد دست يابيم» و اين سؤال راه حل هاي موجود را ناكافي، ناكارآمد و يا نادرست مي داند. دو نكته جالب توجه در آخرين پاراگراف سخنراني ايشان وجود دارد كه يكي استفاده از دو اصطلاح «ابطال پذيري» (Falsification) و «تحقيق پذيري» (Verification) كه اصطلاح رايج ميان پوزيتيويستهاي منطقي و بخصوص كساني مانند كارل پوپر است. ديگري تعريف جديدي است كه از «دانش الهيات» و وظيفه و نقش آن ارائه داده است كه برخلاف تلقي رايج متكلمان مسيحي كه وظيفه «الهيات» را تفسير ايمان براي مؤمنان يا پاسخگويي شبهات و ايراد مخالفان مي دانستند. پاپ الهيات را «تحقيق مستمر در باب عقلانيت ايمان» معرفي مي كند 2 (rationality of faith as inquiry into the) كاملا پيداست اين تعريف از نقش، كاركرد و وظيفه دانش الهيات كاملا تحت تأثير فلسفه هاي تحليلي، زباني و بحثهاي مربوط به «عقلانيت» است كه بعد از ظهور ويتگنشتاين مطرح شد به خصوص پس از ظهور «اپيستمولوژي ديني» و «دين پژوهي» و «الهيات جديد» اين مبحث به شكلي گسترده و جرياني وسيع به راه افتاد و بطور روزافزون گسترش يافت. پاپ در پايان سخنرانيش ديالوگ بين اديان را نياز مبرم امروز معرفي مي كند ولي معتقد است در جهان غرب تنها عقل پوزيتيو حجيت و اعتبار دارد كه كاملا با آموزه هاي دين و بلكه تا حدودي دين ستيز است و تصريح مي كند كه مقصود از عقل نه چنين عقل تحصل گرايانه اي است كه پاپ آن را «عقل جديد علمي» مي داند (reason modern scientific) مي خواند. اما ايشان معتقد است كه الهيات امروز بايد شجاعت ورود به بحثهاي چالش خيز امروز را داشته باشد و بتواند در سرتاسر جبهه هاي گشوده توسط «عقل مدرن» به چالش آن برود و نبايد از انكارهاي «عقل علمي مدرن» بهراسد و بدينسان او معتقد است كه امپراتور مانوئل دوم درست ميگفت آنجا كه گفت: «غيرعقلاني عمل كردن متضاد با ذات الهي نيست بلكه مستقل از لوگوس عمل كردن متضاد با ذات الهي است». اين سخن نسبتاً ابهام آميز و نامفهوم پايان بخش خطا به جناب بنديكت است كه بعد از آن همگان را به مشاركت در «ديالوگ فرهنگها» فرا مي خواند و معتقد است كه البته كشف مستمر زمينه هاي ديالوگ وظيفه دانشگاه است. كه البته معلوم نيست پاپ با اين تلقي منفي و خصمانه از اسلام براستي چگونه به ديالوگ فرهنگها باور دارد به آن دعوت كرده و در آن شركت مي كند؟!
ملاحظات و پيشنهادات:در سخنراني بنديكت درباره ي اسلام سخنان ناصوابي آمده است. آيه ي شريفه «لااكراه في الدين» نه در مكه بلكه در مدينه نازل شده است يعني نه در دوران ضعف اسلام بلكه در اوج قدرت و دعوت پيامبر اسلام و تأسيس دولت اسلامي در مدينه نازل شده است. اسلام ديني ضدجنايت، ضد جهالت و ضد شرارت است، دين رحمت و منطق و استدلال است و هيچ مشكلي با عقلانيت ندارد زيرا در اين دين تفكر، عبادت و بلكه «برترين عبادت» شمرده شده است. احاديث زيادي با اين مضمون از پيامبر گرامي اسلام(ص) به ما رسيده است: «تفكر ساعه افضل من عباده سبعين سنه» يا در حديثي ديگر آمده كه «لاعباده افضل من التفكير» يا «افضل العباده التفكر» و صدها از اين دست احاديث در منابع شيعه و سني با سند صحيح از پيامبر ما نقل شده است. در قرآن نيز فراوان آمده است كه: «افلا يعقلون»، «افلا يتفكرون»، «افلا يتدبرون» يعني چرا شما انسانها نمي انديشيد، چرا تعقل نمي كنيد، چرا به ژرف انديشيدن روي نمي آوريد و اين گونه خطابهاي عتاب آلود كه آدمي را نهيب مي زند و دعوت به تعقل مي كند. و نيز در قرآن آمده است كه «بدترين جنبندگان و موجودات در نزد خدا كساني اند كه تعقل نمي كنند» و نيز آمده كه «كساني كه تعقل نمي ورزند اسير پليدي ها و ناپاكي ها مي شوند»: «انما يجعل الله الرجس علي الذين لا يعقلون». متأسفانه روحيه مانده از «جنگهاي صليبي» در سخنان پاپ ديده مي شود و امت اسلامي را و احساسات و عقايد آنها را ناديده گرفته است. تلقي جناب پاپ از مفهوم جهاد در اسلام نيز بسيار غلط، محدود و دور از واقعيت است. جهاد در اسلام به معناي تلاش وسيع، مستمر و گسترده در راه خداست و شامل جهاد علمي، جهاد معنوي، تهذيب نفس و خودسازي و دفاع نظامي مي شود. «جهاداكبر» تعبير كاملا جاافتاده اي در ادبيات و آثار اسلامي است كه ربطي به حملات نظامي ندارد. ماده لغوي جهاد در اجتهاد و استنباط احكام اسلامي هم بكار رفته و حكايت از لزوم تلاش مجتهدان براي فهميدن حكم الهي دارد. جهاد نظامي نيز در اسلام فقط به معناي «دفاع از خود» (SelfDefence) دارد كه نزد هر انسان عاقل و سالمي امري مقبول و مشروع است.
سخن پاپ به نقل قول از امپراتور مانوئل دوم درباره اسلام بسيار ناپخته، دور از واقعيت، نامنصفانه و ناشيانه است. كافي بود ايشان براي نمونه آثار ويلفرد كنتول اسميت اسلام شناس فقيد معاصر و رئيس كالج الهيات دانشگاه معروف هاروارد را مطالعه مي نمودند. بخصوص كتاب او تحت نام(on Islam) كه درباره اسلام نگاشته و در دسترس است. بسياري از دين پژوهان و اسلام شناسان معاصر در دسته بندي اديان اسلام در رديف دينهاي عقلاني (Rational) جا مي دهند و اتفاقاً اين تهمت هميشه بر اسلام وارد شده است كه ديني بسيار عقلاني است و تنها بر عقل تكيه مي كند و به احساس و عاطفه كم توجه است و عرفان و احساس در آن جايي ندارد. البته اين سخن به نظر ما كاملا خطاآميز است. اسلام هم عرفان دارد و هم يك دين خردگرا، معقول و معرفت زا (Cognitive) است. از دو موضع افراط و تفريط بايد برحذر بود. استناد به سخن يك امپراتور و مستند قراردادن سخنان قيصر بيزانس به دور از منطق تحقيق و شيوه ي پژوهش علمي است. آن هم قيصري كه حتي تفاوت آيات مكي و مدني را نمي داند و جالب است كه در هيچ جايي يك كلمه از پاسخ دانشمند ايراني نيز نقل نمي شود! آيا اين روش امانت داري علمي است كه اصل شبهه در موردي مطرح شود و پاسخ آن نيايد؟! آيا مسيحيان مي پذيرند مسلمانان نيز ليستي از اشكالات را درباره مسيحيت مطرح نموده و بدون ذكر هيچ جوابي بدانها استناد كنند؟ چنين روشي با تفاهم اديان منافات ندارد؟ چنين كاري از سوي هر كسي صورت پذيرد به لحاظ روش شناسي علمي و اصول قطعي پژوهش كاملاً مردود است. آري، اسلام با شمشير پيش رفت ولي نه با شمشير آهني و سنگي، بلكه با شمشير خردورزي و استدلال! ديني كه به شمشير عقل كه برنده تر از شمشير آهني است تكيه مي كند نيازي به توسل به زور ندارد و نبايد اعمال ضداسلامي چند گروهك تروريست و خطاكار را به حساب آموزشهاي دين اسلام گذاشت و با استناد به عمليات تروريستي بعضي سازمانهايي كه اساس و «قاعده» اسلامي ندارند و «طالبان» خونريزي و خشونت هستند نمي توان درباره روح آموزش هاي اسلامي قضاوت نمود. اگر چنين باشد «جنگهاي صليبي» و جنايتهاي زمامداران كشورهاي مسيحي را بايد به حساب تعاليم مسيح گذاشت درحالي كه اصلاً چنين نيست. تعاليم سعادت بخش آن پيامبر پاك خداوند ربطي به اعمال وحشيانه و جنايت هاي بعضي گروه هاي افراطي مسيحي يا سازمانهاي خشن تروريستي، صهيونيستي ندارد.منصفانه تر داوري كنيم، عالمانه تر بينديشيم، معيارهايمان را درست انتخاب كنيم. زمينه هاي دوستي و تفاهم زايي را ازبين نبريم. پيروان اديان در حقيقت اعضاي يك خانوار هستند، نگذاريم اين خانواده واحد فروپاشيده شود. دشمنان دين خدا در كمين اند. ملحدان دين ستيز نه به اسلام مي انديشند و نه به مسيحيت. اجازه ندهيم كه از شكاف حاصل ميان اين دو، دشمنان دين بهره ببرند. پاپ مي تواند از مسلمانان دلجويي كند و يا با نوشته ها و توضيحات كافي وافزودن حواشي و تعليقات، پانوشت ها و پي نوشت ها بر متن سخنراني اش آن را به شكل علمي و ويرايش نهايي به جهانيان عرضه كند و احساسات جريحه دار شده مسلمانان را التيام بخشد و اين خود نوعي دلجويي است. كسي كه به جاي «پيتر» نشسته است و از زبان «مسيح» سخن مي گويد بايد مسيحانه و مهربانانه و در كمال محبت و عطوفت رفتار كند. دلهاي مسلمانان نيازمند دلجويي و رفتار مهرآميز و واكنش جبران گر پدر مقدس است، نه كوفتن بر طبل خشونت و ايجاد سوءتفاهم. بازنويسي و تدوين سخنراني مزبور توسط خود ايشان و افزودن توضيحات مي تواند اين مقصود را برآورده سازد وگرنه در سخنراني توانمندترين سخنرانان نيز احتمال خطا هست. اميد است پاپ معظم بادرنظر گرفتن مصالح بزرگتر جهان بشري و مسيحيت و اهميت روابط تفاهم آميز مسيحيان و مسلمانان در اين مقطع حساس تاريخي با اين ابتكار عمل نشان دهد كه شايستگي جانشيني «پتروس» و «حواري مسيح بودن» و شاگردي او را دارد و به حق برآن جايگاه تكيه زده و برآن مسند نشسته است.
ديدگاه ملا صدرا در باره توانايي عقل در شناخت را بررسي ميكند. نويسنده در شرح ديدگاه معتزله و اشاعره در مورد عقل و ايمان، به ناتواني هر دو فرقه در پيمودن راه ميانه اشاره ميكند. سپس با ارائه معاني و مراتب ايمان و عقل، اقسام علم و طرق كسب آن، به بررسي اين مسئله در آراء فلاسفه و عرفاي اسلامي ميپردازد. وي ضمن معرفي مفاتيح الغيب و روش فلسفي ملا صدرا، رابطه عقل و ايمان، جايگاه عقل در ايمان و اهميت نبوت در تكامل عقل را مورد بحث قرار ميدهد
توجه به رويکردهای عقلانی يادشده، میبينيم، که بررسی عقلانیِ اعتقادات دينی و اصولاً ارتباط عقل و دين مسألهای نه چندان ساده است. زيرا اساس باورهای دينی متعالی (transcendent) و متافيزيکی است.در اين صورت با توجه به ديدگاه کانت و پاپر بررسی اين باورها، از آنجا که مربوط به متافيزيک میباشند، خارج از عملکرد عقل است. و از نقطهنظر پوزيويستی اصولاً باورهای دينی بیمعنا میباشند.
معذلک راههائی وجود دارد که به کمک آنها باورها و پديدههای دينی را بررسی عقلی میتوان نمود و يا میتوان نشان داد که باورهای دينی تا چه حد عقلانی هستند. بر طبق پيشنهاد کيث يَندل از معيارهای زير میتوان برای ارزيابی عقلانی اعتقادات دينی استفاده نمود:
1. گزارههای بنيادين يا اصول اعتقادات هر دين بايد با يکديگر سازگار باشند. در نظام درونی دينی تناقض منطقی نبايد وجود داشته باشد.
2. در صورتی که ادّعای يک نظام دينی حلّ معضلی خاص باشد، اگر آن نظام در حلّ آن معضل ناکام بماند، ديگر دليلی برای پذيرش آن نظام باقی نخواهد ماند. به عنوان مثال، اگر هدف يک نظام دينی رفع درد و رنج باشد، امّا آشکارا از نيل به اين هدف باز بماند، ديگر دليلی برای پشتيبانی از آن نظام باقی نمیماند.
3. حقايق بنيادين يک نظام دينی نبايد با دستاوردهای مسجّل تمدّن بشری (مثلاً دستاوردهای علمی و روانشناختی)، تناقض داشتهباشند.
4.فرضيههای الحاقی، که برای اجتناب از پذيرش قرائنِ ناقضِ يک نظام دينی ارائه میشوند، در واقع آن نظام را تضعيف میکنند.
5. يک نظام دينی بايد قابليت تفسير و تبيين تجربههای غنی و گستردهی بشر، چه در سطح فردی و چه در سطح فرهنگی و اجتماعی، را داشته باشد.
6. هر نظام دينی بايد با پارهای از شهودياتِ پايهی انسانها در زمينهی اخلاق و زيباشناسی همخوان باشد و افراد را به يک زندگی اخلاقیِ مسؤولانهتر ترغيب نمايد.[i][i]
به معيارهای بالا میتوان نکات ديگری را نيز افزود:
7. همانطور که در بالا آمد، يک نظام دينی بايد قادر باشد جهان و زندگی ما را توجيه و تبيين کند. اين کارکرد هر قدر سادهتر و روشنتر و قابلفهمتر انجام پذيرد، بهتر است. و هرچه اين توجيه پيچيدهتر و در نتيجه مبهم و نامفهوم برای ما باشد، از اعتبار اين نظام کاسته میگردد.
8.يک نظام دينی بايد قابل تطبيق با تغييرات زمان و فرهنگ و پاسخگوی نيازهای تازهی ما در زندگی باشد. برعکس، نظامی که غيرقابل انعطاف و جزمی است و به تغييرات تاريخ و اجتماع پشت میکند، اعتبار چندانی ندارد.
9.يک نظام معتبر نه تنها دشمنی با تحوّل و پيشرفت ندارد، بلکه خود، سازنده و خلاّق نيز میباشد. اين نظام برانگيزانندهی افکار نو در علم و فلسفه و اجتماع است.
10.يک نظام دينی بايد خود دارای معيارهای سنجشی باشد، که بر مبنای آن بتوان شناخت که چه چيز درست و چه چيز نادرست است. از روی همين معيارهای درونی بايد قابل تشخيص باشد، که آيا اين نظام پيشرفت میکند يا نه و يا به بيان ديگر آيا اين نظام به اهداف خود نزديک میشود يا نه. نظامی که با توجّه به معيارهای خودِ نظام پيشرفت نکند و يا به اهدافش نزديک نشود، معتبر نيست.
در جمعبندی معيارهای بالا به اين نتيجه میرسيم که در ارزيابی عقلانی دينی معيارهای منطقی و تجربهی جمعیِ انسانها در زمينههای تمدّنی، علمی و اخلاقی حائز اهميّت فراوان میباشند. بعضیها همخوانی و يا دست کم عدم تعارض اعتقادات دينی با دستاوردهای روشنگری و مدرنيته را نيز شرط عقلانی بودن آن اعتقادات میدانند. دربارهی معيارهای عقلانیِ ارزيابیِ اعتقادات دينی بحث و گفتگو بسيار شدهاست و نکات حلّنشده فراوان وجود دارند. معذلک ما به علّت اجبار به اختصار، به همين مقدار بسنده میکنيم.
بنيانانگاری
قبل از هر چيز بايد خاطرنشان ساخت، که برطبق بيان بهاءالله، اساس اعتقاد دينی، که ايمان به خدا و به پيامبریِ بهاءالله، است، «اعتقاد پايه» است، يعنی اعتقادی است، که از اعتقاد ديگری مستَنتَج نمیشود. اعتقاد پايه، اصل است و به علّت وضوح و بديهی بودنش محتاج به دليل نيست. ساير اعتقادات از طريق اعتقاد پايه و به مدد آن توجيه میگردند. اين طرز فکر، که به آن بنيانانگاری (Foundationalism) میگويند، نه تنها در آئين بهائی، بلکه در تمام اديان توحيدی به عنوان اصل مسلّمی شناخته شدهاست. در کلّيه اديان، ايمان به خدا و پيامبر مشروط به برهان عقلی نيست. از اين رو، اعتقاد پايه از طرف مؤمنانِ به آن هرگز زير سؤال برده نمیشود و هيچگونه نقد سلبی از آن به عمل نمیآيد. لذا اين گونه اعتقادات از نقطهنظر مؤمنان غيرقابل ابطال میباشند.
بر طبق بيان بهاءالله در کتاب اقدس، ايمان به خدا و آيات او و زير سؤال نرفتن او اساس اعتقادات را تشکيل میدهد:
«خوشا به حال کسی، که به ايمان به خدا و آيات او اقرار کند و اعتراف کند که او [خداوند] در آنچه انجام میدهد پاسخگوی کسی نيست. خداوند اين کلمه را زينت و اصل عقايد قرار دادهاست و اعمال مؤمنين با توجّه به ايمان به اين اصل قبول میشود. اين کلمه را جلوی چشم خود گذاريد، تا از تحريکات مُعرضين نلغزيد.» (ترجمه از عربی)[ii][ii]
در جای ديگر در همين کتاب به علما هشدار میدهد که با معيارهای خود کتاب خدا را نسنجند. چه که کتاب خدا خود معياری است که هر چيز ديگری به آن سنجيده میشود. به عبار ديگر اعتقاد به کتاب خدا، اعتقاد پايه است، که جائز نيست توسّط ساير معيارها، ازجمله معيار عقل، سنجيده شود، بلکه ساير چيزها به کتاب خدا سنجيده میشوند:
«ای گروه علما، کتاب خدا را با قواعد و علومی، که در دست داريد، نسنجيد. کتاب خدا ترازوئی بين مردم است. آنچه که مردمان در دست دارند، با اين ترازوی بزرگ سنجيده میشود و او [کتاب خدا]فقط با خودش[سنجيده میشود]، اگر شما بدانيد.» (ترجمه از عربی)[iii][iii]
بهاءالله علّت پايه بودن باور به خدا و پيامبرش، پس از اعلان عمومی دعوتش، را بديهی بودن و وضوح آن میداند. در کتاب ايقان، که قسمت اعظم آن به استدلال به حقّانيت ظهور باب اختصاص دارد، بهاءالله، پيش از هر چيز، خودِ ظهورِ باب را دليل حقيقت خودش میداند. به بيان بهاءالله، حقيقت دعوی باب مانند آفتاب آشکار و بديهی است و نيازی به برهان ديگر ندارد:
«سبحانالله، کمال تحيّر حاصل است از عبادی، که بعد از ارتفاع اَعلامِ مدلول [بعد از آن که باب دعوی خود را آشکارا اعلام نمود]، طلب دليل مینمايند و بعد از ظهور شمس معلوم، به اشارات علم تمسّک جستهاند. مثل آن است، که از آفتاب در اثبات نور او حجّت طلبند و يا از بارانِ نيسان در اثبات فيضش برهان جويند. حجّتِ آفتاب، نور اوست، که اشراق نموده و عالم را فراگرفته و برهان نيسان، جود اوست، که عالم را به ردای جديد تازه فرموده. بلی، کور از آفتاب جز گرمی حاصلی نداند و ارض جرز از رحمت نيسانی فضلی احصاء ننمايد.»[iv][iv]
البتّه اين بدان معنی نيست، که نتوان يا نبايد برهان عقلی را در اعتقادات پايه اِعمال کرد. بلکه برعکس، بهاءالله خود در آثار فراوانی از جمله در کتاب ايقان استدلال عقلی را وارد مباحث عقيدتیِ پايه میکند. بخش بزرگی از نوشتههای عبدالبهاء اختصاص به توجيه عقلی باورهای دينی دارد. از جمله در مجموعهی گفتارهائی، که به مفاوضات معروف است، عبدالبهاء به استدلال به وجود خدا، لزوم ظهور انبيا، اثبات وجود و بقای روح و غيره میپردازد. بايد توجّه داشت که تمام تلاشهايی، که برای توجيه عقلانی اعتقادات پايه کرده میشود، از منظر يک مؤمن متعهّد انجام میپذيرد. بدين ترتيب هيچيک از اصول اعتقادی زير سؤال برده نمیشود. بلکه هدف استدلال عقلانی صرفاً توجيه عقلانی باورهای دينی است. اين نوع خردورزی در تاريخ همهی اديان سنت طولانی دارد و مختصّ آئين بهائی نيست. صدها سال است که در مسيحيّت و اسلام علمای دينی برای اثبات مدّعای دينی خود عقل را در خدمت دين گرفتهاند، چنان که عبارت «فلسفه، غلام دين» در قرون وسطی اصل متداول فکریِ علمای مسيحی بود.
نکتهی جالبی که از تحليل فوق به چشم میخورد، اين است، که اعتقادات پايه، که در اديان بيرون از حوزهی نقد عقلی قرار دارند، از ديدگاه فلسفهی پاپر، غير علمی و يا خارج از عملکرد علم و عقل میباشند و از نقطهنظر فلسفهی کانت، معرفت به آنها مافوق توانائی عقل است (نگاه کنيد به بالا). به عبارت ديگر هم از منظر فلسفهی مدرن (فلسفهی پاپر و کانت) و هم از ديدگاه اديان، ايمان به خدا، وحی و ساير اعتقادات پايه، برون از فهم و چونوچرای عقلانی میباشند. با اين تفاوت که در عقلگرائی انتقادی و فلسفهی کانت،به اين قبيل اعتقادات عنايتی نمیشود، چه که اينها يا از ابتدا، دستکم برای مؤمنين به آنها، ابطال ناپذيراند (پاپر) و يا اصولاً در مقولات عقلی انسان نمیگنجند (کانت) و به اين ترتيب غيرقابل فهماند. اعتقادت پايهی دينی از نظرگاهِ فلسفهی مدرن، متافيزيکی میباشند و قابل توجّه علم و عقل نمیباشند. در حالی که همين اعتقادات در الهيّات دينی يا به علّت عظمت موضوع و يا به علّت وضوحِ آن، خود را از محدودهی نقد (و يا گزندِ) عقل بيرون میکشند.
در جمعبندی مطالب بالا میتوان به تعبيری گفت، که اعتقادات پايه، «غيرعقلانی» میباشند. غير عقلانی فقط به اين معنی، که اين اعتقادات از حوزهی عملکرد مستقيم عقل خارج میشوند. وگرنه اين اعتقادات را میتوان «معقول» دانست. معقول بدان معنا، که اين اعتقادات عبث و بيهوده نيستند و دارای معنا و غايت میباشند.
خلاقيت، ريسک، و نوآوري در کارآفريني از ضرورياتي است که هم در شروع توليد کالاها و فعاليتهاي کارآفرينانه کاملاً نو، و هم در انتقال موفقيتآميز شرکت به بازارهاي جهاني مؤثرند. براي مثال مال ميکسون توانست براي شرکت اينواکر که رونق خود را از دست داده بود مجدداً رونق داخلي کسب کند و حتي به طور باور نکردني آن را در بازارهاي جهاني مطرح کند.
شرکت آمريکايي اينواکر، که توليدکننده و توزيعکننده پيشروي جهاني در امر محصولات پزشکي خانگي است، کار خود را در سال 1885 با نام شرکت وُرتينگتون آغاز کرد که شرکت کوچکي در ايليريا درايالت اوهايو بود. شرکت مذکور وسيلهاي را در خط توليد داشت که براي جابهجايي معلولان جسمي طراحي شده بود. با تغييراتي که در شرکت ورتينگتون پديد آمد از جمله الحاقها و واگذاريهايي که شد، فعاليت محوري آن که صندلي چرخدار بود در دهه 1970 به بخش کوچک و نسبتاً گمنامي به نام شرکت جانسون و جانسون واگذار و فروش آن آغاز شد. بر پايه مقياسهاي سنتي بازار، فروش چنداني نداشت. حجم فروش در سال 1979حدود 19 ميليون دلار و تعداد کارکنان به 350 نفر ميرسيد؛ کالاي توليدي اصلي آن نيز صندليهاي چرخدار دستي و آهني بود که استفاده از آن بسيار دشوار بود. هيچ کالاي جديدي نيز در برنامه توليد نداشتند. پيشنويس صورت درآمد 1979 نيز نشان ميداد بعد از آنکه ميکسون با دريافت وام اين شرکت را خريد درآمد خالص آن فقط 000/100 دلار (دو از يک درصد سود) بود. شرکت اِورست و جِنينگ، رقيب پرتواني که شش بار بزرگتر از اينواکر بود، 80 درصد بازار صندلي چرخدار را تحت کنترل خود داشت و اين در حالي بود که سهم بازار اينواکر کمتر از 10 درصد را نشان ميداد.
مال ميکسون که درآن هنگام معاون بازاريابي بخش محصولات اسکنر سي تي در شرکت تابعه تجهيزات تخصصي جانسون و جانسون بود فراسوي اين مشکلات را ميديد و از اين رو کار خود را بر افزايش توان بالقوه تجهيزات پزشکي خانگي متمرکز کرد. با جمعآوري گروهي از سرمايهگذاران ناحيه کلِولَند، هدايت خريد کلي و تملک شرکت را به عهده گرفت. بودجه آن نيز از 5/1 ميليون دلار سرمايه صاحبان سهام و 5/6 ميليون دلار بدهي تأمين ميشد. تأثير تشويقهاي پدر ميکسون با بازتابهاي ناشي از تربيت وي در محيط زراعي اسپيرو واقع در ايالت اوکلاهما که شهري کوچک بود و افراد رابطه نزديکي با هم داشتند اعتماد به نفس، اراده قوي و تصميم راسخ به ميکسون بخشيد.
مايکل اس. دِل
برخي خبرگان ممکن است اظهار کنند که سازماندهي و راهاندازي فعاليت اقتصادي سادهترين بخش شروع کار است، ولي ابقاي آن دشوارترين و چالشانگيزترين مرحله است. در فصلهاي قبل ديديم که درصد هشداردهندهاي از فعاليتهاي اقتصادي شکست ميخورند و دليل شکست نيز به ندرت فقدان پشتوانه مالي يا مديريت ضعيف بوده است. بررسي دقيقتر اغلب روشن کننده اين نکته است که مشکلات حقيقي مربوط به مسائل بازاريابي است؛ از قبيل شناسايي مشتري، تعريف درست کالا و خدمات جهت برآوردن نيازهاي مشتري، قيمتگذاري، توزيع، و تبليغات.
از آنجايي که کارآفرين بايد اين مسائل را در کوتاهمدت و بلندمدت پيشبيني کند، لازم است طرح بازاريابي تدارک ببيند. همانطور که در فصل پيشين گفتيم، طرحريزي، دامنه گستردهاي از فعاليتها را در بر ميگيرد و قصد بر اين است که به طور رسمي فعاليتها، راهبردها، وظايف، بودجهها و کنترلهاي فعاليت اقتصادي را جهت نيل به اهداف مشخص و معيني با ذکر جزئيات تعريف کنيم.
مايکل اس. دِل مطالب فوق را بهتر از همه ميداند. اکنون که در سنين بين سي و چهل به سر ميبرد، فرد تازه نفسي در بازار بسيار رقابتي ريزرايانه است که در آن بسياري از شرکتهاي سابقهدارتر، با مشکلاتي روبهرو بوده يا حتي شکست خوردهاند. وي مبتکرترين و خلاقترين فرد در بازاريابي رايانه در دهه قبل شناخته شده و توانسته در بازاري به موفقيت برسد که ديگران آن را نشدني ميپنداشتند.
مايکل هميشه تمايلات کارآفرينانه داشت. در 12 سالگي حراج سراسري تمبر پستي با سفارشات پستي به راه انداخت که در نتيجه نخستين درآمد خود را به مبلغ 2000 دلار کسب کرد. اگر چه والدينش مايل بودند پزشک شود، خودش هميشه و به ويژه پس از ادامه تحصيل در رشته رايانه در دانشگاه تگزاس واقع در شهر آستين ميدانست که روزي شرکت رايانهاي خود را برپا خواهد کرد.
دِل، که از دست فروشندگان بياطلاع مغازههاي الکترونيکي به تنگ آمده بود، در سال 1984 و در 19 سالگي ترک تحصيل کرد و 1000 دلار پسانداز خود را براي راهاندازي شرکت رايانههاي شخصي با مسئوليت محدود به کار انداخت و خيلي زود نام آن را به شرکت سهامي رايانه دِل تغيير داد. ايده فعاليت اقتصادي وي استفاده از بازاريابي ابتکاري با سفارشات پستي جهت رسيدن به مشتريانش بود. در واقع در اينجا بود که با نخستين مانع روبهرو شد: دستگاههاي خود را از کجا تأمين کند. در ابتدا تصميم گرفت رايانههاي آي بي اِم را از بازار غيرقانوني خريداري کند چرا که شرکت آي بي اِم به عوامل توزيع خود اجازه نميداد رايانههاي شخصي را به کسي که قصد فروش مجدد آنها را دارد بفروشند. ولي، اين امر براي رفع نيازهاي مشتريانش کافي نبود، از اين رو دوباره به سراغ قدرت ابتکار خود رفت، و با درک اين مطلب که بسياري از عوامل توزيع اغلب قطعات سختافزاري زيادي دارند که بخش قابل توجهي از آنها را نميتوانند بفروشند، به سراغ اين خردهفروشان رفت و پيشنهاد خريد مازاد قطعات را به قيمت تمام شده مطرح کرد. سپس رايانههاي شخصي خود را با کارت تصويري و ديسک سخت آنها ارتقا بخشيد و با بازاريابي مستقيم فروخت.
تایموتی برنس
Timothy Berners lee
"World Wide Web" اصطلاحي آشنا براي تمامي كاربران اينترنتي است كه در سراسر اين كره پهناور همه آنها به هر زبان و مليتي كه باشند يك برداشت مشترك از آن دارند. اما شايد بسياري از شما دوستان اطلاعي نداشته باشيد كه اين كليد ورودي سايتهاي جهاني از كجا و توسط چه كسي پديدار گشته است.
"Timothy Berners lee" در سال 1964 در لندن ديده به جهان گشود. از همان دوران كودكي عشق و علاقه فراوان به سر هم كردن اشياي كم ارزش دور و بر خودش جهت ساخت لوازم باارزشتر نشان ميداد، بارها و بارها با كنار هم قرار دادن قوطيهاي كنسرو براي خودش ماشينهاي اسباببازي درست ميكرد و آنها را مقابل چشمان كودكان همسايه به نمايش ميگذاشت. هنگامي كه اندكي بزرگتر شد به سراغ وسايل برقي رفت قطعههاي ساده الكترونيكي ساخت "Tim" براي فروشندگان لوازم الكتريكي محله سكونتشان اصلاً قابل باور نبود.
سالها بعد در سال 1976 از كالج "Qeen" دانشگاه آكسفورد فارغالتحصيل شد و در همان زمان بود كه اولين كامپيوتر خود را به همراه لحيم يك تكه آهن، چند قطعه TTL، يك عمل كننده 6800M و يك تلويزيون قديمي ساخت. با انجام اين كار، توسط يك شركت مخابراتي با نام «Pleesy» كه يكي از توليدكنندگان بزرگ تجهيزات مخابراتي در بريتانيا به شمار ميرفت، جذب شد. مدت دو سالي را كه در آنجا بود توانست ايستگاههاي تقويتي پيامها را تقويت بخشد و از اين رو كمك بسيار موثري به اين صنعت اهدا كرد.
دو سال بعد يعني در سال 1978 از «Pleesy» جدا شد و به كمپاني بزرگ ديگري به نام «DGnash» پيوست، جايي كه او با هوش و ابتكار بالاي خود توانست يك نرمافزار حروفچيني براي چاپكنندههاي هوشمند طراحي كند.
يك سال و نيم بعد به عنوان مشاور ارشد در لابراتوار فيزيك اروپا در سوييس به كار شد و در مدت شش ماهي كه در آنجا فعاليت ميكرد توانست براي خودش برنامه ذخيره اطلاعات ويژهاي با كارايي بالا طراحي نمايد، از آنجا كه «Enquire» برنامه طراحي شده را تنها براي استفاده شخصي خودش ابداع كرده بود، درصدد انتشار آن برنيامد اما جالب اينجاست كه همين برنامه بعدها زمينهساز طراحي «WWW» گرديد.
با جدايي از لابراتوار فيزيك به كمپاني مشهور «CERN» پيوست، در همان جا بود كه خلاقيت «Tim» در زمينه طراحيهاي كامپيوتري بيش از پيش شهره خاص و عام شده بود و توانست با استفاده از توانايي بالايش در اين امر برنامههاي بسيار متنوعي را طراحي كند كه از جمله آنها ميتوان به «WWW» اشاره كرد.
اين طراحي كه در دسامبر 1990 انجام شد به افراد اجازه ميداد تا با يكديگر در يك وبسايت ارتباط برقرار نمايند و سرانجام در تابستان 1991 در اينترنت راهاندازي شد.
حج یکی از مهمترین و شکوهمند ترین عبادتهای اسلامی است پیامبر گرامی خدا (ص) حج را پایه و رکن دین دانسته قرآن تارک آن را کافر شمرده و ابراهیم خلیل (عج) از خداوند خوستار گرایش دل ها به این خانه گردیده است . اعمال و مناسک آن گذران دوره آموزشی سیر و سلوک انسان به سوی خداوند است و حاجی در آن دیار انسان فرشته خوبی است که همپای فرشتگان در بیت المعمور به طواف خانه حق می پردازد و پروانه ای است که در عشق معبود لبیک گو پر می سوزاند تا به وصال معشوق تائل آید آلودگان و ناخالصان با گام نهادن در این راه جز به قصد توبه و جبران خطا طرفی نمی بندند حرمت تشکنان این حریم را خداوند می شکند و به پویندگان موفق این راه بهشت جایزه می دهد سوخته جانان در این حرم خریدار دارند . عارفان در این دیار بر بال فرشتگان گام می نهند و با دیدن جای پای ابراهیم راه صحیح زندگی کردن می آمزند التجا کنندگان و متوسلان پرده کعبه در زیر ناودان طلا به انتظار نزول رحمت اشک می ریزند و اسماعیل و هاجر نزدیک به هفتاد پیامبر را در حجر اسماعیل بر صدق خویش گواه می گیرند و ...
بدیهی است پیمودن چنین مسسیری نیاز به معرفت دارد و مقدمه آن دانایی وآموختن اسرار و معارف دریا وار حچ و آگاهی یافتن نسبت به اماکن و ویژگی های سرزمین وحی است .
« کعبه جلوه عرش خدا درزمین »
خدای متعال برای اینکه انسان را فرشته خوکند و آثار فرشتگان را در انسان ظاهر نماید همانطوری که دستور روزه گرفتن می دهد تا از لذائدطبیعی پرهیز شود و انسانها همانند فرشتگان از خوردن و نوشیدن و دیگر کارهای حیوانی برحذر باشند ، همچنین به انسان دستور طواف حریم کعبه را می دهد که معادل بیت معمور در عرش خداوند است چون فرشتگان اطراف عرش اله به یاد حق سرگرم طواف هستند و به نام حق تسبیح می کنند و برای دیگران از خداوند متعال طلب آمرزش می کنند برای انسان نیز در زمین کعبه را بنا ساخت تا انسان وارسته دور آن طواف کند به نام حق زمزمه کند وبرای دیگران از خدا آمرزش بخواهد . کعبه و حدود آن ، حرم ، مشاعر، محدوده حرم و شعائر آن هر یک به نوبه خود ، نشانه ای است از نشانه های الهی که در تامین این منظور والا نقش مؤثری دارد این که در روایات آمده است کعبه محادنی بیت معمور است و بیت معمور محادنی عرش ، یعنی اگر کسی آنگونه که شایسته طواف است دور کعبه طواف کند به بیت معمور صعود می کند و اگر به آن حد صعود کرد و وظائف آن مرحله را ایفا نمود به مقام عرش اله می رسد.
« چرا کعبه ، کعبه است »
امام صادق – علیه اسلام – فرمود : کعبه چون یک خانه مکعب چون یک خانه مکعب شکل است کعبه نامیده شده یعنی چهار دیوار دارد یک سطح و یک کف ندا مکعب است . آنگاه فرمود : سر این که چهار دیوار دارد آن است که بیت المعمور دارای چهاردیوار و چهار ضلع است . بیت المعمور دارای چهار ضلع است چون عرش خدا چهار ضلع دارد و عرش خدا دارای چهار ضلع است چون کلماتی که معرف الهی بر آن کلمات استواراست چهار کلمه می باشد « سبحان الله » ، « الحمد لله » ، « لااله الاالله » و « تحمل » و از عالم « اله » می برد و با آنها آشنا می کند . معمولا اهل حکمت برای هر موجودی سه مرحله قائل هستند 1- وجود طبیعی . 2- وجود برزخی درعالم مثال. 3- وجود تحملی در نشاه تجردات تحملی .
« تخلیه و تحلیه »
حج همانند دیگر عبادات آداب و سنتی دارد و فدیض واحکامی برخی از امور ، جزء آداب حج و از مسائل ارشادی آن بشمار می آید برخی دیگر جزء مستحبات است و بخش سوم جزء واجب های این عمل عبادی – سیاسی است . همه این آداب ، سنن و فرائض برای تحمیل و کسب صفات ثبوتی و پرهیز از صفات سلبی است انسان از آن جهت که مظهر ذات اقدس الهی و خلیفه الرحمان است دارای صفاتی ثبوتی و سلبی است . صفات نقص ، صفات سلبی انسان است و ضات کمال صفات ثبوتی او و آدمی موظف است هر وصف کمال را تحمیل کند و هر صفت نقثی را از خود دفع کند و رفع نماید یعنی اگر بکوشد گرفتارش شود (دفع) و اگر مبتلاست تلاش در برطرف ساختن آن نماید (رفع) و این صفات سلبی و ثبوتی بصورت «تخلیه» و «تحلیه» ظهور می کند . هر شخصی باید ابتدا خود را از رذائل اخلاقی تخلیه کند سپس به فضائل اخلاقی مزین شود و جلوه جمال و جلال حق گردد و حج از بهترین اعمالی است که این امور را برای انسان تامین می کند . برای این که به اسرار حج پی ببریم باید سیره و سنت کسانی را که حج راستین انجام داده اند بیاموزیم که آنان همان معصومین –علیهم اسلام – هستند آن بزرگواران هم به آداب حج آشنا بودند هم فرائض و واجبات حج را انجام می دادند و هم سنن و مستحبات آن را رعایت می کردند . آنان از آن جهت کهبه تکیه گاه تکوینی احکام علم داشتند افزون بر انجام احکام ظاهری به جنبه تکوین نیز نظر داشتند.
« کعبه مرکزبرادری و مساوات »
خداوند متعال دستور مساوات برادری و برابری می دهد و کعبه و مسجدالحرام را نمونه بارز مساوات می داند آنگاه به انسان می گوید : اطراف کعبه طواف کن تا درس مساوات بیاموزی در اسلام یک مساوات فردی مطرح است که رسول خدا فرمود « الناس کاسنان المشط » و مردم همچون دندانه های شانه با هم برابرند » و این دواصل : « تساوی افراد نسبت به یکدیگر» و « تساوی اقوام نسبت به بکدیگر» جزء اصول اسلامی است برای این که این تساوی درست ظهور کند همگان را به سرزمین مساوات خواندند و به طواف در اطراف کعبه ای که برای همگان یکسان است دعوت کردند.
« اسرار حج از زبان امام سجاد(ع) »
بعضی از روایات که ناظر به اسرار حچ است گرچه از حیث سند قابل تامل و دقت می باشد و جای تحقیق بیشتری دارد متن آنها بسیار قوی است . کسانی که احادیث را با ستون آنها می شناسند این گونه از احادیث را هم معتبر می دانند . علی بن الحسین ، امام سجاد – سالم لااه علیه – بعد از سفر حچ شبلی را دیدند و فرمودند چه می کنی ؟ عرض کرد : از حج بر می گردم ، فرمود : آیا آنگاه که به میقات رفتی و لباس دوخته را از تن در آوردی و لباس احرام را در بر نمودی و سپس غسل احرام را انجام دادی ؟ عرض کرد ، آری ، فرمود : این که لباس دوخته را از بر گرفتی ، آیا هنگام کندن لباس دوخته ، قصد کردی که از لباس معصیت بیرون بیای ؟ عرض کرد : نه ، فرمود : وقتی لباس احرام را در بر کردی در این قصد بودی که جامه طاعت در بر می کنی ؟ عرض کرد : نه ،فرمود : وقتی غسل احرام را انجام دادی ، آیا قصد کردی که خود را از گناهان شستشو می کنی؟ عرض کرد : نه ، من فقط لباس مخیط و دوخته را بیرون آوردم و لباس احرام را در بر کردم و وقوف نمودم و نیت کردم همان چیزهایی را که دیگران انجام می دهند .
فرمود: پس تو احرام نبسته ای ! احرام یک دستور ظاهری دارد که همه آن را انجام می دهند و یک دستور باطنی و سری دارد که تنها اهل سیر و سلوک و کسانی که به اسرار حج آگاهند به آن توجه دارند .
« گوشه هایی از اسرار و مسائل اخلاقی حج »
عده ای از اصحاب و شاگردان ائمه – علیهم اسلام – به کشف و شهود راه یافته اند و باطن کسانی را که در سرزمین عرفات و غیر عرفات بسر می برند دبده اند . زائر بیت الله باید با باطنی روشن این سفر را طی کند و گرنه ممکن است خدای ناکرده باطن حیوانی داشته باشد و اهل باطن با چشم ملکوتی واقعیت آنها را ببینند .
امام سجاد (ع) از زهری پرسید : به نظر تو جمعیت زائر امسال چقدر است ؟ زهری عرض کرد : چهار صد هزار یا پانصد هزار . حضرت با اشاره ای گوشه هایی از ملکوت را بر وی روشن ساخت و او باطن بسیاری از افراد را دید که به صورت حیوان بودند .آنگاه فرمود : حج گزارکم است و سر وصدا و ناله زیاد این سر و صدا ها ، سر و صدای حاجیان راستین نیست. حاجیان راستین بسیار کم هستند که به صورت آنان را انسان می بینی کسانی هستند که به قرآن و عترت و وحی و رسالت معتقدند و به تمام چیزهایی که پیامبر اکرم (ص) درباره اصول و فروع دین ، بخصوص امامت و ولایت آورده اند معتقدند و عمل می کنند باطن این گروه همانند ظاهرشان انسان است . و دین وجودشان را احاطه کرده است . اما کسانی که بسیاری از مسائل را نپذیرفته اند و می گویند رسول خدا (ص) در تعیین رهبری اجتهاد کرده و این تعیین رهبری بدستور خداوند متعال نبوده است ! اینها قائل به جدایی قرآن و عترتند در حالی که قرآن و عترت یک نور و از هم جدایی ناپذیرند . اگر کسی به قرآن تمسک کند و عترت را نپذیرد در حقیقت قرآن منهای قرآن را برگزیده است . نمی شود که انسان بخشی از حقیقت را بپذیرد و بخشی دیگر را رها سازد کسانی که خواسته اند راه نزدیک تری انتخاب کنند ، بیراهه رفته اند و در حقیقت باطن اینها ، جحود و انکار حق است و جحود و انکار حق به صورت حیوانیست و درنده خویی ظهور می کند .
اگر انسانی حیوان شود بداست گرنه حیوانی که انسان نبوده و خودش در حد حیات حیوانی خلق شده است ، مفهوممعاقب نیست و او را به جهنم نمی برند زیرا مکلف نبوده است .
« حضور امام زمان (ع) در حج »
وجود مبارگ حضرت بقیه الله ، حجه بن الحسن – عجل الله تعالی فرجه الشریف – هر سال در مراسم حج حضور دارد . در عرفات و منا حاضر است . همچنین بسیاری از شاگردان خاصش مانند ابو بصیرها ، سدیر صیرفی ها و زهری ها و ... که تربیت شده اوهستند در مراسم حضور دارند . حضرت (ع) می تواند به شاگردان خود از راه ملکوت بفهماند که چه کسی انسان است و چه کسی حیوان . ممکن است کسی در سرزمین عرفاتو منا به وجود مبارک بقیه الله الاعظم دعا هم بکند و دعای فرج را هم بخواند اما قلب او قلب انسان نباشد . ممکن است کسی مشکلی داشته باشد و مشکلش ناخودآگاه به برکت حضرت حجت – سلام الله علیه – حل شود اما چنین نیست که اگر عملی خارق عادت در حج یا در مناعر عرفات پیدا شده ، مستقیما توسط وجود مبارک حضرت حجت باشد . احتمال دارد خود حضرت باشند و احتمال دارد اولیایی که دست پرورده آن حضرت هستند باشند . ممکن است سالمندی ، زن یا مرد و یا ناواردی راه خیمه و چادر را گم کند یا در بین راه بدون زادو راحله بماند و ولییاز اولیایی از الهی که تربیت شده مکتب ولایت امام عصر- ارواحنافداه - است اورا راهنمایی کند گرچه این شخص مع لاواسطه خدمت حضرت حجت رسیده است اما بلاواسطه نبوده است . چنین نیست که هر اثر غیبی در مراسم حچ مستقیما مربوط به وجود مقدس حضرت ولی عصر – ارواحنا فداه – باشد خیلی توفیق می خواهد در چنین تشرفی برای اوحدی از موحدان پیش می آید که وجود مبارک حضرت – سلام الله علیه – شخصا به بالین او بیاید . البته عنایت ایشان مشکلات دیگران را حل می کنند و خلاصه این که وجود مقدس حضرت و دست پروردگان ایشان ، باطن ما را می بینند .
« تفاوت حج با دیگر عبادات »
زائران بیت الله الحرام هر عبادتی که انجام می دهند را زورمز بسیاری از آنها برایشان روشن است . نمازکارهایی که دارد . روزه دستوراتی دارد . زکات و جهاد دستوراتی دارد که پی بردن به منافع و فواید این دستورات دشوار نیست . نماز ذکرهایی دارد که معنای آن روشن است ، رکوع و سجودی دارد که تعظیم را تفهیم می کند و تشهدی دارد که اعتراف را به همراه دارد و ... روزه دارای پرهیز از مشتهیات است . همدلی و همدردی و هماهنگی با مستمندان و یاد آور فشار گرسنگی و تشنگی بعد از مرگ است . روزه گرفتن منافع فراوان دارد که هم منافع طبی و دنیایی اش معلوم است و هم منافع تهذیب روح و معنوی آن ، زکات، انفاق و تعدیل ثروت و رسیدگی به حال مستمندان و ضعیفان است که منفعت و مصلحت آن هم مشخص است . جهاد و مرزداری و دفاع مقدس علیه تهاجم بیگانگان نیز منافع فراوانی دراد که پی بردن به آنها دشوار نیست لیکن حج ، یک سلسله رستورات و مراسم و مناسک دارد که پی بردن به راز و رمز آن بسیار سخت و دشوار است . فهمیدن معنای بیتوته در مشعر الحرام ، سرتراشیدن ، بین صفا و مروه هفت با رفتن و بازگشتن و در بخشی از این مسافت هروله کردن و ... دشوار است ، چرا که این راز و رمزی دارد پیچیده لذاجریان تعبد در حج بیش از سایر دستورات دینی است . از رسول خدا – صلی الله علیه وآله وسلم – نقل شده است که آن حضرت به هنگام لبیک گفتن ، به خدا عرض کرد: « لبیک بحجه حقا تعبدا ورقا » «خدایا ! من با رقیت و عبودیت محض لبیک می گویم و مناسک حج را انجام می دهم » از آنجا که روح تعبد در حج بیشتر است ، سر بسیاری از مناسک با عقل عادی قابل تعیین نیست . لذا به هنگام گفتن لبیک ، عرض کرد : « تعبدا ورقا» نظیر ذکری که در سجده تلاوت گفته می شود.
پس حج یک سلسله دستوراتی دارد که با بندگی محض و رقیت صرف و عبودیت نام هماهنگ تر است ، برای این که آن اسرار و منافع مرموز را تعیین کنند ، در روایات به صورت منافع آورده اند وگاهی هم به صورت داستان در سخنان اهل معرفت و دل آمده است. از یک سو به عنوان بیان اسرار است و از سوی دیگر به عنوان داستان می خواهند بخشهای اساسی حج را خوب تفهیم تبیین کنند.
« تزکیه روح در حج »
تزکیه هر عملی به منزله بیان اسرار آن عمل است . مساله « تعلیم کتاب و حکمت» در سراسر معارف الهی ظهورکرده که بخشی از آن به عقاید اخلاق و اعمال عبادی بر می گردد و بخشی دیگرش بهمسائل اقتصادی ريال سیاسی ، نظامی و... و مساله تزکیه برای بیان باطن اعما لی است که انسان با آن اعمال خدای خود را عبادت یا دستورش را امتثال می کند. بنابراین هر عملی سری دارد که توجه به آن سر ، مایه تزکیه روح خواهد بود . ورسول خدا (ص) گذشته از آن که مفسر و معلم قرآن و حکمت است ، مبین را زورمز این کتاب و حکمت نیز می باشد پس باید گفت که مزکی نفوس هم هست . قسمت مهم تزکیه نفوس در سایه آشنایی به اسرار عبادت و دستورات دینی است و حج در میان دیگر عبادات فصیصه ای دارد که در باره اسرار ان ائمه –علیهم السلام – به شاگردان خود دستورات سودمند بهتر و بیشتری داده اند ، مثل پرسش و پاسخ امام سجاد- علیه السلام – با شبلی ، این روایت از نظر مند مرسل است و لیکن مضمون بسیار بلند و برجسته ای دارد.
« تقوا و پاسایی روح عمل است »
چون محورپذیرش هر عمل تقوا و وارستگی است خداوند متعال اساس کعبه و مناسک حج را با تقوا پی ریزی کرد بکوشید عمل را با روح و جان انجام دهید زیرا خداوند عملی را می پذیرد که طیب و پاک باشد ذات اقدسش جمیل است و دوست دارد جمال را و نیز واحد است و دوست دارد توحید را و از هر عمل آمیخته به شدک بیزار است . خداوند می فرماید : قربانی در سرزمین منا که بخشی از مناسک حج و زیارت است وقتی مقبول است که با تقوا انجام گیرد و روح عمل تقوا باشد.
زیرا اگر عمل با تقوا نبود مقبول نیست و یا اگرهمراه باتقوا بود لیکن عامل ، در غیر محدوده این عمل گرفتار نقاط ضعفی بود گرچه عمل او مقبول است ولی قبول کامل نیست حصری که در قرآن کریم آمده است « انما یتقبل الله من المتقین » ناظر به این دونکته است
1-اگر عملی بدون تقوا باشد اصلاقبول نمی شود 2- اگر عمل همراه تقوا بود لیکن عامل در غیر محدوده این عمل گرفتار نقاط ضعف بود گرچه این عمل مقبول است ولکن آنچنان که باید بالا نمی رود. در حج هر اندازه خلوص بیشتر باشد ثواب بیشتر است وخلوص شانی از شوؤن عقلی عملی است که مسبوق به معرفت است و معرفت از شوؤن عقل نظری است . شخص باید ابتدا بفهمد تا برابر فهم و معرفتش اقدام خالصانه داشته باشد و باید بداند که در حج چه خبر است تا حج را با اخلاص انجام دهد و طی مراحل کامل اخلاص ، با آشنایی به اسرار میسر است.
غسل احرام ، شستشوی گناهان:
معنای غسل کردن در حال احرام گرچه مستحب می باشد این است که « خدایا : من آن گناهان را شستشو کردم » در واقع سه کار باید انجام شود : 1- دیگر کناه نمی کنم. 2- تصمیم گرفته ام که برای همیشه مطیع باشم. 3- گناهان گذشته را شستشو و جبران می کنم . انسان یک وقت لباس چرکین و کهنه را که مدتی است پوشیده از بدن بیرون می آورد و لباس نو و پاکیزه ای می پوشد که در این جا دو کار انجام داده است و لیکن اگر بدن را تطهیر کرد و شستشو داد کار سوم را انجام داده است در حج نیز مطلب چنین است که فرموده اند لباس کهنه و دوخته یعنی لباس معصیت را از تن در آورید و قبل از ان که لباس احرام را بپوشیده ، غسل کنید که مستحب است و گناهان گذشته را با آب توبه شستشو نمایید . سر غسل کردن آن است که یعنی خدایا من همه آن معاصی و گناهان را در پای توبه تو ریختم و اینک با بدن پاک و قلب پاک ، جامه پاک به نام جامه طاعت در بر می کنم .
« جامه احرام جامه طاعت »
این که لباس دوخته را از تن بیرون می آوری یعنی آن لباس گناه و عصیان را که تا کنون تارو پود آن را بافتید و دوختید و در بر کردید بیرون آورید و گرنه چه فرقی است بین لباس دوخته و نادوخته ؟ پس اینها همه سر حج است البته چنین نیست که عبادت در لباس دوخته قبول نباشد ، چون انسان در طول سال در لباس دوخته نماز می خواند و عبادت می کند اما در حج قبول نیست و این برای آن است که می خواهند اسرار حج را به انسان تفهیم کنند که او روزی را هم در پیش دارد که باید با لباس ندوخته وارد آن روز شود و آن روز مرگ است که کفن در بر می کندو در قیامت با همان کفن طهور و حضور پیدا می کند چون می خواهند اسرار قیامت را در مناسک و مراسم حج تجلی دهند از این رو فرمودند لباس ساده در بر کنید که هر گونه فخر بر طرف شود لباس نادوخته یعنی لباس احرام بپوشید تا سفر مرگ در نظرتان مجسم شود و مساله مردن و قیامت در حضورتان حاضر باشد .
« محرمات احرام »
در حال احرام بعضی از امور بر انسان حرام است و حرمت موقت دارد که بعد از احرام حلال می شود نظیر کندن مو ، نگاه کردن با آینه ، کشتن حیوان ، صید کردن و مانند آن اما بعضی از امور از معاصی است و مطلقا حرام است . حضرت فرمود : هنگام بستن احرام نظرتان این باشد که هر چه را خداوند متعال حرام کرده برخود تحریم کنید فقط اختصاص به محرمات حال احرام نداشته باشد تصمیم بگیرید که دست به سوی هیچ گناهی دراز نکنید زیرا کسی که در میقات احرام می بندد سخنش این است که خدایا ! متعهد می شوم از همه محرمات دوری بجویم و برای همیشه آنها را ترک کنم و هرگز دست به سوی آنها دراز نکنم و پا بسوی آنها نکشانم . احرام دارای سه عمل است و سه جزء دارد :1- پوشیدن دو لباس
2- قصد حج یا عمره کردن3- لبیک گفتن و سراین اعمال آنست که محرم می گوید : خدایا ! من از آنچه غیر تو است گسستم و تنها به تو پیوستم اول گسستن از غیر خدا و بعد پیوستن به لطف حق .
« تلبیه »
لبیک گفتن در حال احرام نیز به این معناست که « خدایا ! من هرچه که حق است به آن گویا هستم و از هرچه که باطل است زبانم را می بندم » لبیک گفتن ، تطهیر زبان است از هرچه که معصیت است زبان قلیل الجرم است و کثیر الجرم است . جرم آن کوچک و جرمش زیاد است . گناهان فراوانی به وسیله زبان انجام می گیرد ، از انکار لسانی تا مساله غیبت تا تهمت، دروغ ، افترا ، مسخره کردن و... راز لبیک گفتن این است که « خدایا ! از این لحظه متعهد می شوم هر چه را که طاعت تو است بر زبان جاری کنم و از هرچه که معصیت است زبانم را ببندم » شهادت دروغ معصیت است انسان محرم وحج گزار هرگزشهادت دروغ نمی دهد ، غیبت نمی کند ، دروغ نمی گوید ، تهمت نمی زند ، کسی را با زبان مسخره نمی کند و در هنگام دادوستد ، خلاف نمی گوید زبان زائر بیت الله ، زبان طاهر است سر لبیک گفتن ، زبان به اطاعت گشودن و برای همیشه از معصیت بستن است ، آن هم نه تنها در محدوده محور حج و عمره که برای همیشه مرز حرم در بخشی از قسمت ها بیشتر از مرز مکه است . ورود غیر مسلمان و مسلمان غیر محرم به آنجا جایز نیست ، مگر آن که کسی اهل مکه باشد و مکرر بخواهد به آن جا رفت و آمد کند یا کسی که از محرم شدنش هنوز یک ماه نگذشته است ومی خواهد دوباره از مرز حرم خارج شود و به آن باز گردد . تنها چند مورد خاص است که استثناء شده و کسی حق ندارد بدون احرام وارد مرز حرم شود.
« مراتب و درجات تلبیه »
آنان که به مکه کشرف می شوند و حج یا عمره انجام می دهند و لبیک می گویند چند گروهند ، چون ایمان درجاتی دارد و مؤمنان هم طبقات و درجاتی دارند . تلبیه هم مراتبی دارد، همه می گویند لبیک ، اما بعضی اعلان و تقاضا و سوال انبیا را لبیک می گویند و بعضی دیگر دعوت الله را ، بعضی ها می گویند « لبیک داعی الله ، لبیک داعی الله » یعنی ای کسی که ما را به الله داوت کرده ای ما لبیک گفتیم و اجابت کردیم و آمدیم . این ها همان گروه اول ، یعنی متوسطین از زائران بیت خدا هستند و کسانی هستند که دعوت ابراهیم خلیل را اجابت می کنند ، ابراهیم خلیل – سلام الله علیه – مردم را به زیارت بیت الله دعوت کرد نه به غیر آن . فراتر از گروه اول ، گروه دوم هستند که دعوت الله را می شنوند و به آن پاسخ می گویند . ذات اقدس اله در قرآن کریم فرمود : « ولله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا » از طرف خداوند بربندگان مستطیع ، حج واجب است « مستطیع ، نه یعنی کسی که مالک و مال دار باشد ، مستطیع یعنی کسی که بتواند این سفر را به صورت عادی طی کند و بعد هم مشکلی نداشته باشد خواه مال داشته باشد ، خواه به عنوانخدمات یا میهمان و یا بذلی باشد و امثال آن . انسان مستطیع باید دعوت خدا را لبیک بگوید . این زائر بیت الله که جزو اوحدی از مردان با ایمان است ، به خدا پاسخ مثبت می دهد و می گوید : « لبیک ذالامعارج لبیک داعیا الی دار السلام لبیک مرهوبا الیک لبیک لا معبود سواک لبیک » این تلبیه ها نشان می دهد که زائر بیت الله جواب خدا را می دهد نه جواب « خلیل خدا » گرچه جواب خلیل خدا هم جواب خداست . و گرچه جواب خدا هم بدون جواب خلیل خدا نیست . اما این شهود عارف زائر بیت اللهاست که فرق می کند . تلبیه ها هم یکسان نیست گرچه ممکن است کسی بگوید «لبیک ذا المعارج لبیک » و لکن در حقیقت به « واذن فی الناس بالحج » لبیک می گوید و دعوت خلیل خدا را لبیک می گوید نه دعوت جلیل را ، چون هر اندازه که انسان در همان مرحله اول پاسخ داده باشد به همان اندازه در مقام ظاهر هم لبیک می گوید . انسان ها دوبار لبیک می گویند و این دو لبیک در طول هم هستند و همواره این دو بار محفوظ است یک قضیه تاریخی و قضیه فی واقعه نیست که گذشته باشد . در قرآن کریم آمده است : « و اذا اخذ ربک من بنی آدم من ظهور هم ذرتیهم و اشهد هم علی انفسهم الست بربکم قالو بلی»
خداوند به رسول خود فرمود : گرچه این ایه شریفه ، مخاطب پیامبر خداست و لکن در حقیقت همه انسانها راخطاب قرار داده است که : به یاد آورید آن صحنه میثاق گیری را که ما از شما تعهد گرفتیم و حقیقت خودتان را به شما نشان دادیم . شما ربوبیت مارا فهمیدید و عبودیت خود راهم مشاهده کردید و گفتید « بلی »در جواب خدا که فرمود « آیا من رب شما نیستم ؟ » گفتید « آری رب ما هستی » این صحنه بود که خداوند بندگان را به مشاهده آن کشید و صحنه دوم نهانی بود که ابراهیم خلیل – سلام الله علیه – از طرف ذات اقدس اله مامور شد تا اعلان حج کند و به مردم دستور داد که به حج بایید ابراهیم – سلام الله علیه – بالای کوه ابو قبیس رفته ، دستور پروردگار را اعلام کرد که « از هر راهی که هست به زیارت بیت خدا مشرف شوید » مردوزن جهان بشریت که در اصلاب پدرشان بودند همگی لبیک گفتند . این صحنه لبیک گویی به دعوت خلیل ، مشابه صحنه لبیک گویی دعوت خداوند متعال است در جریان عالم ذر و ذریه .
همانطوری که آن صحنه الآن هم هست ، صحنه تلبیه دعوت خلیل حق نیز الآن هست. اینها که قضیه تاریخی نیستند چون سخن از ذرات ریز و صلب و رحم نیست ، سخن از فطرت و روح است . درحقیقت ارواح بشر و فطرت های آنها پاسخ مثبت دادند هم به دعوت خدا و هم به دعوت خلیل خدا . آنها که در دعوت خلیل خدا خلیل را دیدند ، در هنگام لبیک هم می گویند « لبیک داعی الله ، لبیک داعی الله » و آنان که در هنگام تلبیه به اعلان حضرت خلیل ، صاحب اصلی و ذات اقدس الهرا مشاهده کردند در هنگام تلبیه می گویند « لبیک ذا المعارج لبیک لبیک مرهوبا مرعوبا الیک لبیک ، لبیک لامعبود سواک لبیک ، لبیک لا شریک لک لبیک » و مانند آن . این نوع پاسخ دادن دو نوع آگاهی داشتن و عبادت کردن در بسیاری از مسائل دینی مطرح است ، مثلا افراد عادی که قرآن تلاوت می کنند ، برای آنها مطرح نیست که این سخنان را از چه کسی بشنوند اما مؤمنانی که اهل معنااهل دل هستند قرآن را طوری قرائت می کنند که گویا دارند از وجود مبارک پیامبر (ص) این کلمات را تلقی می کنند و گویی دارند از خود پیامبر می شنوند . وقتی زائر به بارگاه پروردگار بار می یابد هر مشکلی که دارد ، چون درست لبیک گوید ، مشکل او برطرف می شود و بر می گردد، اینها را به عنوان سر گفته اند و در کنار این اسرار داستانهایی هم هست که آن داستانها ولودر اصل واقعیت نداشته باشد و قضیه خارجی در کار نباشد و لکن روح او حق است.
« حجرالاسود »
درباره حجرالاسود فضیلت های فراوانی رسیده است و شایسته است کسانی که طواف واجب انجام می دهند در استلام و بوسیدن حجرالاسود حق تقدم داشته باشند و کسانی که طواف مستحبی انجام می دهند مزاحم آنان نشوند و از سنتهای این طواف این است که دست طواف کننده به حج برسد . حجرالاسود به عنوان « یمین الله فی ارضه » در زمین قرار گرفت و معنا و سر دست زدن به حجرالاسود این است که : « خدایا من تعهد کردم و با تو پیمان بستم که دیگر دستم را به گناه دراز نکنم » ربا ندهم و نگیرم ، رشوه ندهم ونگیرم ، امضای باطل نکنم و ... و سر این که متشرئین اصرار دارند استلام حجرکنند آن است که می خواهند این تعهد را امضاء کنند و این پیمان را ببندند.
« حجرومقام »
زائر بیت الله آنگاه که در برابر کعبه می ایستد در سمت چپ او حجرالاسود و سمت راستش مقام ابراهیم قرار داد و لیکن وقتی دقیق می شود متوجه می گردد که حجرلاسود دست راست خانه خداست و مقام ابراهیم سمت چپش و سر این آن است که مقام رسول خدا (ص) به منزله یمین دست راست است و مقام خلیل خدا به منزله دست چپ . روبه روی درب کعبه که ایستاده است این دعا را می خواند « البیت بیتیک و انا پیفک و انا عبدک ... »
« مقام ابراهیم »
قرآن فرمود بعد از طواف ، کنار مقام ابراهیم بروید و از آنجا محلی را برای نماز برگزینید در پشت مقام ابراهیم نماز بخوانید و آنجا را بهعنوان مصلی انتخاب کنید . سر این قیام و اتخاذ مکانی در مقام ابراهیم این است که : « خدایا در جایی که ابراهیم –علیه السلام – ایستاده است من ایستادم » و این دو حکم دارد . 1- حکم ظاهری و 2- حکم باطنی .
وآن باطن سر این ظاهر است . ظاهر این است : طواف کننده در مکانی که حضرت ابراهیم ایستاد بایستد و دو رکعت نماز بخواند و اما باطنش آن است که مکانت را دریابد و در آن مکانت مستقر شود و نمازی چون نماز ابراهیم بخواند . پس دو مطلب هست « یکی مربوط به مناسک حج است و دیگری مربوط به اسرار حج .»
« حجر اسماعیل »
حجر اسماعیل ، قبله نیست ولی مطاف است . هاجر- سلام الله علیها – و بسیاری از انبیاء – علیهم السلام- در آنجا دفن شده اند و به احترام قبر هاجر و انبیاء ، حجر اسماعیل مطاف قرار داده شده است .
« ارکان کعبه »
در باب ارکان کعبه باید گفت که رکن اول حجرالاسود است بعد وقتی به طرف حجر اسماعیل می آیی رکن شامی است سپس رکن مغربی است . رکن دیگر شمالی است . پس کعبه در مجموع دارای چهار رکن است : زائر بیت الله اگر روبه روی کعبه بایستد دست چپ او به طرف حجرالاسود است و در حقیقت حجرالاسود یمین و دست راست کعبه است قسمت راست کعبه دو رکن دارد : 1- رکن حجرلاسود . 2- رکن یمانی. دست چپ کعبه هم دورکن دارد :1- رکن شامی . 2- رکن مغربی
بین رکن مغربی و رکن یمانی پشت سر درب کعبه مستجار است که در آنجا گویا زائر به دامان خدا می چسبد و به دامان لطف اله متمسک می شود .
« آب زمزم ، جام طاعت »
مستحب است انسان بعد از طواف ونماز آن ، کنار چاه زمزم برود و مقداری از آب بنوشد مقداری هم بر سر وروی خود بریزد و به آن تبرک جوید . رسول خدا (ص) زمانی که در ملکه بودند شخطا از آب زمزم استفاده می کردند و وقتی هم که در مدینه حظور داشتند زائرانی که از مکه بر می گشتند آب زمزم را برای آن حضرت هدیه می آوردند و وجود مبارک رسول خدا (ص) آن را به عنوان هدیه قبول می کردند . آب زمزم آبی است که به برکت دودمان ابراهیم خلیل جوشید و هنوز هم بعد ازجندهزار سال می جوشد باآن که مکه معظمه ، سرزمین برف و باران فراوان نیست ، گرچه چاهها وقنات های دیگری افزوده شده لیکن آب زمزم بعد از چند هزار سال همچنان می جوشد و شایسته است که زائر خانه خدا بعد از طواف و نماز طواف مشرف بر زمزم شود و مقداری از آب آن را بنوشد .
« صفا و مروه »
صفا را صفا گفته اند برای این که از وصف انبیاء بخصوص آدم – علیه السلام – بهره ای برد در قرآن هم فرموده است : « ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین » آنان مصطفای پروردگارند و چون وجود مبارک آدم روی کوه صفا ، برابر بیت ایستاد ، از مصطفی بودن آدم ، این کوه صفا شد .
واگر کسی از این کوه صفا بگیرد مصطفای خدای متعال است . حوا – علیها السلام – که مراه بود در کوه مروه قرار گرفت از این رو آن را « مروه » خوانده اند . اسرار فراوانی در صفا و مروه وجود دارد ودر قرآن کریم هم سعی بین صفا و مروه و خود صفا و مروه جزء شائر الهی به شمار آمده است . امام سجاد – علیه السلام – فرمودند : معنای سعی این است که انسان از معصیت به اطاعت فرار می کند و فرار الی الله در سعی بین صفا و مروه بطور بارز ظهور می کند. هروله و دویدن بین صفا و مروه از گناه به سوی اطاعت و از غیره به حق دویدن است . خداوند در قرآن می فرماید : مردان الهی که علم های آموزنده دارند از پایان کار خود هراسانند و به لطف حق امیدوار. از خدا نمی ترسند چون خداوند متعال جال محض است و جمال محض و ارحم الراحمین صرف ، ترسی ندارد . بلکه آنان از پایان کارخود می ترسند . خداوند متعال محبوب است نه محروب مؤمن همیشه بین خوف و رجاء زندگی می کند و تا زنده است ، در اواسط عمر می کوشد که خوفش مقداری بیشتر باشد و در اواخر عمر سعیش بر این است که امیدش بیش از رجاء باشد . در هر صورت ، همواره بین خوف و رجاء بسر می برد و این سر در سعی بین صفا ومروه جلوه گراست . آن گاه که روی به جانب صفا دارد سعی می کند خود را تصفیه نماید و وقتی به سوی مروه می رود سعی می کند مروت و مردانگی به دست آورد چرا که مروه یاد آور مروت و مردانگی است و صفا یاد آور تصفیه و تحذیب روح ، آری، هر یک از این ها سری دارد .
« اسرار عرفات »
به طور معمول شخص حج گزار در روز ترویه ( روزهشتم ذیحجه ) احرام می بندد که شب نهم در سرزمین عرفات بماند تا آن وقوف لازم را که روز نهم می باشد درک کند . روز نهم را از زوال خورشید (ظهر) باید در سرزمین عرفات بماند و در شب دهم از عرفات به مشعر کوچ نموده ودر آنجا بیتوته کند و روز دهم بعد از طلوع آفتاب از مشعر به طرف منا حرکت و کوچ کند. آنگاه که وارد سرزمین منا شد ، قربانی حلق ورمی جمرات می کند . زائر ابتدا باید در خارج از محدوده حرم آنقدر دعا کند و خود را تزکیه و نطهیر نماید تا لایق ورود به مرز حرم شود از این جهتگفته اند که قبل از طواف باید به بیرون دروازه ، یعنی عرفات رود ، مثل اینکه اگر میهمانی بخواهد بر بزرگی وارد شود اول باید در قسمت ورودی درب اجازه ورود بگیرد آنگاه به مخصر وارد شود . حاجیان در روز نهم به سرزمین عرفات می روند در آنجا تضرع می کنند دعا می خوانند و اجازه ورود به حرم را از خدا مسالت می کنند آن گاه که لیاقت یافتند وارد محدوده حرم می شوند . عرفات پنج 5 سر دارد :
1-وقوف در عرفات به این معنا است که انسان به معارف الهی واقف ، عارف و آگاه شود . بداند که خداوند به همه نیازهای او واقف است و برای رفع همه نیازمندیهای او توانا است.2- باید عارف بشود که ذات اقدس الهی به صحیفه قلب او و به درون او و مرزو راز او آگاه است ، زائر باید در سرزمین عرفات آیه شریفه « و ان تجهر بالقول فانه یعلم السر و اخقی» را درک کند . خداوند متعال می فرماید : پروردگار شما از هر کاری که انجام می دهید از هر چرخی که می زنید و از هر سری که دردرون خود دارید آگاه و مستحفر است خلاصه آن که انسان باید عارف شود که خداوند متعال بر صحیفه قلب او احاطه کامل دارد. 3- شایسته است کسی که در سرزمین عرفات بسر می برد از جبل الرحمه بالا رفته و دعای خاص آن را بخواند راز و سر بالا رفتن از جبل الرحمه این است که بداند خداوند متعال بر هر زن و مرد مؤمن رئوف و رحیم است ولی هر مرد و زن مسلمان است . بالای جبل الرحمه رفتن آدمی را به این سروراز و رمز آشنا و عارف می کند که خداوند متعال رحمت و ولایت خاصی دارد بر مرد و زن باایمان و مسلمان . طبیعی است که وقتی به این سرمزین شد ، نسبت به زن و مرد مؤمن رحمت خاص دارد وبه آنان ولایت محصوص پیدا می کند و در رفتار ، گفتار و نوشتار خود این سر را پیاده می کند . 4- در سرزمین عرفات منطقه ای از عرفات رسیدید راز رمزش این است که بگویید : « خدایا به چیزی که امر نمی کنم مگر آن که قبلا خودم به آن عمل کنم و موتمر باشم و از چیزی نهی نمی کنم مگر آن که قبلا خودم از آن متوجه باشم » آری در اسرار حج ، عدالت شرط امر به معروف و نهی از منکرشمرده شده است . 5- منطقه وسیعی است در عرفات که با علامت های خاصی به عنوان « نمرات » مشخص شده است . حضرت سجاد فرمودند : روز نهم که وارد سرزمین عرفات شدی و به این منطقه وسیع رسیدی سرش آن است که آگاه باشی این سرزمین ، سرزمین شهادت ، معرفت ، و عرفان است ومی داند که چه کسانی بر روی آن گام می نهند وبا چه انگیزه ای آمده اند و با چه انگیزه ای بر می گردند. گذشته از آن که خدا و فرشتگان هم شاهدند خداوند – تعالی- این منطقه و این سرزمین را شاهد اعمال شماقرار داد بطوری که خوب می داند شما چه می کنید . زمین هایی که زیر پای زائران بیت خداوندی است کاملا مشخص است که زائر ، حاجی و معتمر به چه نیت آمده و با چه نیت باز می گردد.
« منا سرزمین رسیدن به آرزوها »
آنگاه که وقوف و بیتوته زائر در مشعر الحرام تمام می شود بین الطلوعین را در مرز مزدلغه می ماند و بعد از طلوع آفتاب به سمت منا حرکت می کند و دستود این است که هنگام حرکت متمایل به سمت چپ و راست نباشد و فاطله مشعر و منا را در محدوده خاص طی کند و سرش آن است که حاجی در جاده و صراط مستقیم حرکت کن نه متمایل به شرق باش و نه به غرب چون چپ و راست انحراف است وراه وسط همانا صراط مستقیم است آری همه اینها مقدمه و نقشه تزکیه است . وقتی شخص راه را طی کرد وارد سرزمین منا می شود اینجاست که به منیه و آرزوی خود راه یافته است . زائر بیت الله وقتی حرکت نمود و مواقف را طی کرد و به سرزمین منا رسید باید احساس کند که به آرزوی خود رسیده است آن هم آرزویی که همواره با او خواهد ماند . آری منا سرزمین تمنیات و رسیدن به آرزوهاست نه آرزوکردن ها زائری که به سرزمین منا وارد می شود باید در مرحله ای بسر برد که « آمن الناس بلسانه و قبله ویده » باشد . سر مکه رفتن زائر بیت الله این است که مردم از زبان ، دست و دل او آسوده باشند . حاجی نه با جد و نه با شوخی ، نباید آبروی کسی را ببرد . انسان – ولو با طنز و شوخی – نباید کسی را خجل کند . گرچه شوخی کرده ولی آبروی مؤمنی را برده است و این کار زشتی است . وحتی طنز نویس ادبی ، در صورتی خوب است که به حیثیت کسی لطمه وارد نکند . طنزی که با حیثیت افراد سروکار دارد و آبروی اشخاص را می برد روانیست و با سرزیارت خانه خدا هماهنگ نمی باشد . حاجی باید کینه کسی را به دل نگیرد نسبت به کسی حسد نورزد و بد خواه کسی نباشد و قلبا کسی را تحقیر نکند چون اینها همه ستم قلبی است و سر زیارت خانه خدا و ورود به سرزمین منا آن است که مردم از دست زبان و دل حاجیان و معتمران در امان باشند.
« رمی جمرات ، رمی هر شیطان و شیطنت »
معنای سنگ زدن به جمره آن است که من هر شیطان و شیطنتی را رمی کردم پس اگر انسانی خود جزء شیاطین انسی باشد هرگز قدرت و لیاقت رمی ندارد. وقتی شیطان قرین کسی باشد او نمی توانرد قرین خود را رمی کند . کسی که از یاد حق غافل است و نام حق و یاد حق را نمی شنود و نمی بیند کیفری را که خداوند متعال به او می دهد آن است که شیطان را قرین و مقارن او می سازد و کسی که شیطان قرین او باشد به همسفری بدی مبتلااست و از آنجا که شیطان قرینش می باشد او را رمی نمی کند و چنین کسی در حقیقت اعمال منا را انجام نداده ، به سر رمی جمرات نرسیده و حج او ناتمام است .
« قربانی ، سربریدن آز و طمع »
گوسفندی را سر بریدن ، لاشه اش را به کناری انداختن و بی مصرف گذاشتن مهم نیست . حاجی که گوسفندی یا گاوی را سر می برد و یا شتر را نحر می کند با این عمل می خواهد از باب تنزل معقول به محسوس این معنا را برساند که : حنجره دیو طمع را بریدم و خفه اش کردم . پس قربانی کردن ، یعنی آزو طمع را سر بریدن.
« سرتراشیدن و سر آن »
موی سر، به حسب ظاهر، جمال و زیبایی انسان است اگر کسی موی سرخویش را به اجبار بتراشد زیبایی اش رااز او گرفته و باید دیه بپردازد . هیچکس حاضرنیست موی سر خود را با تیغ بزند بخصوص جوانان اما وقتی وارد سرزمین منا می شود این جمال را هم ، کا برایش ارزش بسیار قائل است در پای فرمان جمیل محض نثار می کند .
در میان عرب ، بسیار دشوار بوده است که موهای سر خود را با تیغ بزنند اما از آن هنگام که فرمان وحی را توسط پیامبر (ص) شنیدند برای رضای خدا از این جمال زیبای ظاهری و صوری هم دل بریدند . راز سر تراشیدن این است که انسان هرگونه غرور و کبر و نخوت ومنیت را از سرش به درکند و خود را از هر معصیتی تطهیر و تنظیف نماید .
« درجات ایمان »
ایمان سازنده حقیقت انسان است . مؤمنان به سه گروه تقسیم می شوند :
1-گروهی ایمان ضعیف دارند . 2- دسته ای دارا ایمان قوی و محکم اند . 3- گروه آخر متوسط می باشند . آنان که ایمان ضعیف دارند نور باطنشان راه هزار ساله را روشن می کند . معلوم نیست هزار سال به حساب دنیا یا هزار سال به حساب آخرت . آنان که در کمال و مرتبه بالای ایمانند ، نورشان مسیر صد هزار سال را نورمی دهدکه این کل محدوده مسافت آن صحنه است البته ظاهرش سالهای دنیایی نیست . گروه سوم که ایمان متوسط دارند دارای ایمان با درجات گوناگون هستند درجاتش بین هزار سال و صد هزار سال است . قلمرو نور آنها مختلف است . تا هرجا که شعاع نور آنها تابیدو افرادی را دیدند ذات اقدس اله به این ها اجازه شفاعت می دهد و این درباره کسانی است که حج راستین انجام می دهند و بین قرآن و عترت جدایی قائل نیستند آنها که به اسرار ولات و اسرار حج آشنایند و حج راستین انجام داده و انجام می دهند آنها نورانی اند و حق شفاعت دارند . منتهی آخرین حد شفاعت آنها ، به اندازه قلمرو و نورشان می باشد تاهر اندازه که دیدند ، قدرت شفاعت دارند
« حاجی راستین حق شفاعت دارد »
حاجی راستین کسی است که می تواند در قیامت صحنه وسیعی را روشن کند و شفاعت نماید و دست افتاده های صحنه قیامت را بگیرد و به بالین آنها بشتابد و آنها را در امان کند و بالاخره مشکلشان را در صحنه قیامت حل کند در آن روز کسانی که حق شفاعت ندارند عاجزند درآن روز رابطه حکومت نمی کند . آن روز روزی است که برادر از برادر فاصله می گیرد و پدر از فرزند فرار می کند مانند جایی که آتش سوزی شده یا سیل و طوفانی آمده باشد که در چنین صحنه ای هیچ کس به فکر دیگری نیست و هر کس به فکر نجات خویش است . درآن روز تنها کسانی به فکر دیگران هستند که به سر ولایت و حج آشنا باشند. مؤمن راستین و حاجی واقعی باشند . اینان می توانند مشکل دیگران را حل کنند و اهل جذب هستند نه اهل ترد و دفع ، اینها از کسی فرار نمی کنند بلکه می کوشند افتاده ها را دریابند .
« نشانه قبولی حج »
امامان – علیهم السلام – از رسول خدا – صلی الله علیه و آله – نقل کرده اند که فرمود: اگر کسی به زیارت خانه خدا و حج موفق شد و باز گشت و انسان صالحی شد ودست و پای او به سوی گناه نرفت ، این نشانه قبولی حج او است . و اما اگر بعد از زیارت خانه خدا باز تن به تباهی و گناه داد ، نشانه آن است که حج او مردود است . این نکته می تواند به نوبه خود بیانگر سر حج باشد ، زیرا اسرار عبادتهای ما در قیامت ظهور می کند که روز ظهور باطن است و در آن روز هر انسانی می فهمد که عمل او مقبول است یا مردود . نه تنها نتیجه را ، که دلیل و سر رد یا قبول را هم مشاهده می کند. در قیامت هم قبول و هم نکول مشهود است همچنین سر قبول و نکول نیز معلوم می شود چون قیامت روز ظهور حق و فاش گردیدن اسرار است ، اگر کسی در دنیا توانست به مرحله ای برسد که نظیر قیامت را بفهمد حجش مورد قبول واقع شده یا نکول ، او به گوشهای از اسرار حج رسیده است و قهرا سبب قبول یا رد را هم بررسی می کند . رسول خدا (ص) فرمود : اگر کسی خواست بداند حج او قبول شده یانه ببیند بعد از بازگشت از بیت الله دست به گناه دراز می کند ویا نه ، اگر گناه نکرد ، بداند که حجش مورد پذیرش خداوند است و اگر باز گناه انجام می دهد نشانه آن است که حج او مردود است . این معنا در سایر عبادتها نیز هست ، مثلا قرآن کریم درباره نماز فرموده است : « تن الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر» نماز یک حقیقتی دارد که جلو اراده های زشت را می گیرد گرچه خود نماز یک امر اعتباری است . لیکن حقیقت آن یک امر تکوینی است . اگر کسی بخواهد کاری را انجام دهد ، مبادی نفسانی دارد ، تصور و تصدیق و شوق وعزم و اراده و مانند آن پیدا می شود همه این ها جزء امور تکوینی هستند .
نماز برای نماز گزار یک نقش تکوینی دارد. انگیزه ها ، اراده ها، شوق ها ، تصمیم ها و عزم های او را تعدیل می کند که نسبت به خیر مصمم باشد و نسبت به شر تصمیم نگیرد. چیزی که در محور تصمیم گیری انسان سهم تکوینی دارد ، حقیقت نماز است آنچه که در انسان شوق به شرف و شرع و فضیلت ایجاد می کند ، حقیقت نماز است . همین معنا در حج نیز هست . این روح حج است که امر تکوینی است و جلوی تصمیم ها و اراده ها ی زشت را می گیرد.
یکی از ویژگیهای دنیای کسب و کار کنونی تغییر مداوم و نسبتاً سریع در نیازهای مشتریان است. در تجارت پررقابت امروز، سازمانی شانس بقا دارد که سازوکارهای لازم برای آگاهی سریع از این تغییرات را داشته و توانایی پاسخگویی سریع به آنها را نیز دارا باشد، درغیر این صورت شانس چندانی برای باقی ماندن در عرصه رقابت نخواهد داشت. سازمانها به مرور زمان و در اثر تجربه دریافته اند که رویکرد وظیفه ای در کسب و کار، انعطاف و پویایی را از بین می برد. سازمانهای وظیفه مدار به سختی می توانند در برابر تغییرات محیطی از خود انعطاف نشان داده و با محیط سازگار شوند. رویکردی که در مقابل رویکرد وظیفه ای به سازمانها پیشنهاد می شود رویکرد فرایندی است. فرایند عبارتست از یک سری فعالیتهای مرتبط به هم که برای رسیدن به هدفی خاص انجام می شوند. فرایند را می توان یک زنجیره ارزش دانست که هر مرحله (هر دانه زنجیر) ارزشی به مرحله قبل می افزاید. بنابراین، فرایندهای کسب و کار عبارتند از فعالیتهای اساسی در ســازمان که محدود به مرزهای وظیفه ای نیستند و منابع انسانی، مهارتهای مدیریتی و فناوری را به منظور تمرکز سازمان بر استراتژی ایجاد ارزش برای ذینفعان و بخصوص مشتریان به هم مرتبط می کنند. فرایندهای کسب و کار با فرایندهای کاری فرق دارند. فرایندهای کاری فعالیتهایی هستند که کاملاً در کنترل یک بخش خاص هستند و درواقع در مرزهای وظیفه ای محدود شده اند.
مدیریت فرایند محور (PROCESS-BASED MANAGEMENT)
عبارتست از شناخت مدیریت فرایندهای کسب و کاری که هدفشان، برآورده ساختن نیازهای مشتریان است. سیستم مدیریت فرایند محور بر جریان کار در طول سازمان تمرکز می کند. این جریان کار با خواسته های مشتریان شروع و با تامین رضایت مشتری که کالاها یا خدمات با کیفیتی را با قیمت مناسب و به موقع دریافت کرده است به پایان می رسد. درواقع فرایند نشان می دهد که چگونه کار در طول نواحی وظیفه ای داخلی سازمان انجام می شود. مدیریت فرایند محور، روابط تامین کنندگان و مشتریان را با فرایندهای کسب و کار نشان می دهد. در سیستم مدیریت فرایند محور، همواره اشتیاق برای بهبود مستمر در سازمان وجود دارد. در سازمانهای فرایند محور چون کارکنان یک فرایند کامل را انجام می دهند و نه یک جزء کوچک کار را، رضایت مشتری دارند؛ چرا که احساس می کنند کاری را به پایان رسانده اند که در سازمانهایی که زیرساختهای فرایندی لازم را دارند عامل وحدت بخش بوده است.
عوامل موفقیت
عوامل حیاتی موفقیت برای گذار از مدیریت وظیفه ای به مدیریت فرایند محور عبارتند از:
1 - تغییر فضای ذهنی:
یکی از مشکلات فراگیر در سازمانها بخشی نگری است. به این معنا که مدیران و کارکنان هر بخش به جای توجه به منافع کل سازمان، تنها منافع واحد خود را درنظر می گیرند. مثلاً بخش تولید برای پایین آوردن هزینه تولید هر واحد اقدام به تولید حـــداکثر می کند، بدون درنظر گرفتن این مسئله که این اقــدام ممکن است موجب انباشت موجودی کالا شود و سازمان در فروش آن مشکل پیدا کند. ســازمان باید این طرزفکر را ترویج کند که تمامی مدیران و کارکنان اثر کار و تصمیم خود را بر کل سازمان درنظر بگیرند.
2 - طراحی نقشه فرایند:
فهم فرایند ازطریق طراحی نقشه فرایند تسهیل می شود. طراحی دقیق نقشه فرایند، فرایندها را به فعالیتهای قابل اندازه گیری تبدیل می کند و براساس آنها مسئولیتها تعیین و عملکرد طبق آنها سنجیده می شود.
3 - اندازه گیری فرایند: ا
ندازه گیری فرایند، زبانی مشترک ایجاد می کند که سازمان را قادر می سازد اهداف استراتژیک را به کارهایی موثر در سطح عملیاتی ترجمه کند. به بیان دیگر، اهداف واستراتژی ها را به سنجه هایی (METRICS) ملموس تنزل می دهد که طبق آنها افراد و تیم ها می توانند عملکردشان را ارزیابی کنند.
4 - به کارگیری روشهای مدیریت فرایند محور: مهمترین این روشها عبارتند از:
الف) تخصیص مجدد حق تصمیم گیری. اجرای سیستم مدیریت فرایند محور، مستلزم گذار از ساختار سلسله مراتبی فرمان دهی و کنترل گذشته به رویکرد غیرمتمرکز تقویت کارکنان است. در این رویکرد، اختیارات کارکنان بیشتر و کنترل بر آنان کمتر می شود.
ب) ساختار سازمانی متناسب. سازمانها باید نوعی ساختار ایجاد کنند که درعین اینکه مدیریت فرایندی را تسهیل می کند مزایای تخصصهای وظیفه ای را نیز حفظ کند. تشکیل تیم های میـــــان وظیفه ای با دادن حق تصمیم گیری کافی به آنان یکی از بهترین راههای جمع بین این دو رویکرد است.
ج) سیستم اندازه گیری عملکرد. هر سازمان باید یک سیستم اندازه گیری عملکرد طراحی کند که کارکنان را برای فعالیت درجهت نیل به اهداف سازمان برانگیزاند. برای ارزیابی کارکنان در شغلهای فعلی شان رویکردی سیستماتیک به اندازه گیری عملکرد موردنیاز است. هدف سیستم اندازه گیری عملکرد ایجاد ارتباط بین مشارکت هریک از کارکنان و موفقیت کلی سازمان است.
درواقع این سیستم باید بتواند سهم هریک ازکارکنان را در موفقیت سازمان محاسبه کند.
نگاه سیستمی به فرایندهای کسب و کار
موقعی که چشم انداز سازمانی تعیین شد و همه سازمان از آن آگاه شدند گام بعدی برای اعمال تفکر فرایند محوری، ایجاد درک سیستمی از کل سازمان است. سیستم سازمانی، تشکیل شده است از فرایندهای کسب و کار که بر یک یا چند وظیفه احاطه دارند و درمجموع ایده ها و منابع را به کالاهــا و خدمات تبدیل می کنند و برای اینکه سیستم کاراتر عمل کند بازخور ارائه می دهند.
برای بهینه شدن عملکرد کل سیستم، دیدگاهی کل نگرانه (HOLISTIC) نسبت به وابستگیهای متقابل میان اجزای سیستم موردنیاز است. به عنـــــوان مثال، فرایند برنامه ریزی باید با مشتریان، بازارها و سطح تقاضا تلفیق شود.
شکل شماره یک، دیدگاه سیستمی نسبت به فرایندهای کسب و کار را نشان می دهد.
ایجاد ارزش
فرایندها وسیله تبدیل منابع به کالاها و خدمات برای برآورده کردن نیاز مشتریان هستند. فرایندها شامل دوگروهند: فرایندهایی که کالاها و خدمات را به مشتریان می رسانند (فرایندهای صفی) و فرایندهای پشتیبانی مدیریت که پشتیبانی لازم را از فرایندهای زنجیره تامین فراهم و جهت گیری آنان را مشخص می کنند (فرایندهای ستادی). منابع باید به گونه ای مورداستفاده قرار گیرند که برای مشتریان نهایی ارزشی را به ارمغان بیاورند. شکل شماره دو، دو گروه فرایندهای مذکور را در قالب نموداری نشان می دهد.
نقشهای مالکیت فرایند
مالکیت فرایند یک کار واحد نیست بلکه از سه نقش مجـــــزا تشکیل شده است: هماهنگ کننده فرایند، مدیر فرایند و مدیر عامل فرایند. درعین حال باید توجه داشت که به علت تاکید بر نتایج در مدیریت فرایند محور، مهمترین افراد در رابطه با فرایندها مالکان فرایند نیستند بلکه مجریان فرایند - افرادی که عملاً فعالیتهای تشکیل دهنده فرایند را انجام می دهند - مهمترین هستند. اینها افرادی هستند که در فرایند، ایجاد ارزش می کنند.
مدیرعامل فرایند بالاترین مقام را در بین مالکان فرایند دارد.
مهمترین مسئولیت مدیرعامل فرایند دفاع از فرایند در سازمان است. دیگر مسئولیتهای وی عبارتند از:
تدوین چشم انداز فرایند؛
تدوین اهداف و شاخصهای عملکرد؛
هدایت طراحی فرایند؛
ارزیابی عملکرد فرایند و پیشرفت آن؛
ایجاد سیستم اندازه گیری؛
کسب منابع لازم برای اجرای فرایند؛
تشکیل شورای فرایند برای یکپارچه سازی فرایندها؛
تبلیغ و جاانداختن مفهوم فرایند در سازمان.
فاصله بین خط مشی های تدوین شده توسط مدیرعامل فرایند و استقرار فرایند را مدیرفرایند پر می کند. وظایف ومسئولیتهای مدیر فرایند عبارتند از:
وظیفه اصلی هماهنگ کننده فرایند پشتیبانی مجریان فرایند است.
هماهنگ کننده فرایند یک مربی است نه یک مدیر. وظایف هماهنگ کننده فرایند عبارتند از:
کمک به مجریان دررابطه با مشکلات عملیاتی؛
مربیگری و تعلیم در زمینه عملکرد فرایند؛
تشکیل تیم های فرایند؛
استقرار و نظارت بر شاخصهای اندازه گیری عملکرد فرایند؛
هماهنگ کردن جریانهای فرایند؛
تخصیص مجدد منابع در صورت نیاز.
تیم فرایند
مدیریت فرایند محور متکی بر تیم های میان وظیفه ای است. یک تیم میان وظیفه ای متشکل است از افرادی از بخشهای وظیفه ای و سطوح مختلف سلسله مراتب سازمان. مدیریت فرایندی نیاز به مدیریت روابط و وابستگی های متقابل در سراسر سازمان دارد. وظایف تیم فرایند عبارتست از:
اجرای فرایند؛
هدف گذاری؛
تدوین بودجه / برنامه فرایند؛
نظارت بر عملکرد فرایند و حصول اطمینان از تطابق آن با اهداف؛
استفاده از فرصتهای بهبود فرایند.
یکـــی از نخستین کارهایی که تیم های میان وظیفـــه ای موثر پس از تشکیل، انجام می دهند تدوین یک کد رفتاری برای تیم است. این قوانین می تواند درباره مواردی چون حضور در جلسات، توافق نامه تیم، رفتار تیم، متدولوژی (چگونه تیم وظایفش را انجــــام می دهد)، پاسخگویی، اخلاقیات، تعارض و رویه های تصمیم گیری باشد.
نقش مهندسی مجدد
مهندسی مجدد یا بازسازی فرایند عبارتست از طــــراحی دوباره فرایندهای کسب و کار به گونه ای انقلابی برای دستیابی به بهبودچشمگیر، واژه کلیدی در تعریف یادشده، فرایند یعنی مجموعه گامها و فعالیتهایی است که ارزشی مشتری پسند را می آفرینند. سازمانها در گذار از وظیفه محوری به فرایندگرایی به طراحی مجدد فرایندهای کسب و کار خود از دیدگاه مشتریان می پردازند. مهندسی مجدد نوعی ابتکار عمل است که مسئولان تمام واحدها و دوایر سازمانی گردهم می آیند و به صورت همزمان در ساختار، فرهنگ و فناوری اطلاعات تغییــرات اساسی می دهند تا در زمینه هایی چون ارائه خدمت به مشتری، بهبود کیفیت، کاهش هزینه و سرعت بخشیدن به امور اصلاحات لازم را داده و درنتیجه عملکرد سازمان بهبود یابد.
ساختار سازمانی:
از آنجا که در مهندسی مجدد کارهایی که دارای مرزهای مشترک است موردبررسی قرار می گیرد بنابراین، همیشه این اقدام با نوعی تغییر و تحول در ساختار افقی سازمان همراه است. این تغییر و تحول غالباً درجهت کاهش سطوح مدیریت است.
فرهنگ:
چون ساختار سازمانی افقی تر و اختیارات بیشتری به مدیران رده پایین تر داده می شود فرهنگ سازمانی تغییر می کند. به کارکنان و مدیران رده پایین تر سازمان اختیاراتی داده می شود تا تصمیماتی بگیرند و مسئولیت بهبود عملکردها را عهده دار شوند. اعتماد متقابل ومصالحه یا گذشت از اشتباهات به صورت ارزشهای اصلی فرهنگی درمی آید.
سیستم های اطلاعاتی:
درشرکتهایی که به شیوه سنتی سازمان یافته اند سیستم اطلاعاتی بین دوایر وظیفه ای ارتباط برقرار می کند ولی درحالی که جریان کار به سوی فرایندگرایی پیش می رود و تغییراتــــی در این زمینه رخ می دهد، سیستم اطلاعاتی باید از مرزهای درون و بیرون سازمان بگذرد.
سازمانهایی که مهندسی مجدد فرایندها را تجربه کرده اند، دریافته اند مهندسی مجدد به تنهایی نمی تواند موفقیت سازمان را در گذار کامل به فرایندگرایی تضمین کند. مکمل مهندسی مجدد برای نیل به این هدف بهبود مداوم فرایندهاست. بهبود پیوسته فرایند برخلاف مهندسی مجدد که انقلابی، شدید و از بالا به پایین است و بــــه تغییرات چشمگیر می انجامد، دارای ماهیتی تکاملی، مداوم و از پایین به بالا است و منجر به بهبودهای رشدیابنده منجر می شود. گفتنی است برخی مدیران نسبت به رویکرد مهندسی مجدد انتقاداتی وارد کرده و آن را برای کارامد ساختن سازمانها مفید نمی دانند.
مدل گذار از مدیریت وظیفه ای به مدیریت فرایندی
این مدل توسط تیم راهبری مدیریت فرایند شرکت GTE TELOPS طراحی شده است. اگرچه مدل گذار برپایه چرخه معروف دمینگ تدوین نشده ولی نتایج آن بسیار شبیه نتایج چرخه دمینگ است. (شکل 3)
از آنجا که توضیح کامل مدل گذار، خود مقاله ای جداگانه را می طلبد، تنها به ذکر اجزای هریک از مراحل مدل اکتفا می کنیم.
مرحله اول: ارزیابی: الف) ایجاد زیرساختهای مدیریت فرایند:
تعیین مدیران فرایند، تشکیل پانل های فرایند و تیم های ثابت فرایند؛
تدوین طرح پیشنهادی برای استقرار مدیریت فرایندی؛
تعیین اعضای تیم فرایند؛
ارزیابی سطح کنونی عملکرد فرایند؛
تعیین چشم انداز بلندمدت فرایند؛
ارزیابی تاثیر جهت گیری راهبردی؛
اولویت بندی مهمترین نارساییهای فرایند؛
آموزش اعضای تیم فرایند.
ب) ارزیابی فرایند کنونی:
مستندسازی فرایند در موارد لازم؛
گردآوری شاخصهای ارزیابی کنونی؛
شناسایی / اولویت بندی روندهای عملکرد.
مرحله دوم: توسعه: الف) شناسایی فرصتهای بهبود:
تعیین رویکرد بهبود؛
حل و فصل مسایل مربوط به یکپارچه سازی؛
تعریف شاخصهای ارزیابی عملکرد پیشنهادشده؛
تعیین استانداردهای عملکرد فرایند؛
تعیین روشهای بهبود مختلف.
ب) تدوین برنامه بهبود:
ارزیابی و اولویت بندی روشهای بهبود؛
تدوین یک برنامه بهبود فرایند رسمی؛
هماهنگ بودن برنامه بهبود فرایند با برنامه عملیاتی سازمان؛
تخصیص مجدد منابع به برنامه های تصویب شده؛
تعریف مسئولیتهای مجری فرایند؛
تشکیل تیم استقرار فرایند.
مرحله سوم: اجرا: الف) اعمال بهبودها:
آغازفعالیتهای توسعه (آماده سازی سیستم، آموزش، به کارگیری شاخصهای اندازه گیری، اعمال رویه ها و...)؛
آزمایش تغییرات فرایند _(به منظور حصول اطمینان از قابل دستیابی بودن اهداف موردنظر)؛
اجرای وظایف مجری فرایند؛
اجرای تغییرات فرایند.
ب) ارزیابی عملکرد فرایند: گرفتن تاییدیه تطابق اجرای فرایند با آنچه طراحی شده بود؛
شناسایی ناهمگونی های بین عملکرد فرایند و مشخصات آن؛
ارزیابی بازخورهای ارائه شده توسط مشتریان.
مرحله چهارم: تثبیت: بهبود پیوسته فرایند.
منابع و مأخذ:
1 - DENNIS C. DALY AND TOM FREEMAN. “THE ROAD TO EXCELLENCE”. BEDFORD TEXAS. CONSORTIUM FOR ADVANCED MANUFACTURING - INTERNATIONAL. 1997.
2 - HARALD S HARUNG, DENNIS P HEATON, CHARLES N ALEXANDER. EVOLUTION OF ORGANIZATIONS IN THE NEW MILLENNIUM. LEADERSHIP AND ORGANIZATION DEVELOPMENT JOURNAL. VOLUME 20. NUMBER 4. 1999.
3 - ریچارد ال دفت، <تئوری و طراحی سازمان>>، ترجمه علی پارساییان و سیدمحمد اعرابی، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، چاپ چهارم، جلد اول، 1382.
4 - مایکل همر، فراسوی مهندسی دوباره، ترجمه عبدالرضا رضایی نژاد، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1378.
5 - جیمز پی ووماک و دانیل تی جونز، تفکر ناب، ترجمه آزاده رادنژاد، اصفهان، نشر آموزه، 1380.
6 - کن بلانچارد و مایکل اونر، مدیریت از راه ارزشها، ترجمه حمیدرضا فرتوک زاده، تهران، نشر فرا، 1380.
فرآیند تولید نان صنعتی و فانتزیآماده کردن خمیر به دو صورت دستی و ماشین امکان پذیر است که روش ماشینی به دو روش پیوسته و غیر پیوسته انجام می شود . در روش غیر پیوسته ، ابتدا خمیر با وزن کم و مشخص تهیه و پس از طی مراحل مختلف پخت می شود . حال آنکه در روش پیوسته کلیه مواد اولیه و افزودنی، آب، نمک ، مخمر و درصورت مصرف شکر روغن و شیر یکجا و بصورت اتوماتیک و در یک مرحله اضافه و خمیر بدون توقف و زنجیروار تهیه می شود که پس از طی مراحل مختلف بصورت پیوسته پخت می گردد.
روش تهیه خمیر از طریق فعالیت بیولوژیکی می تواند به دو طریق زیر انجام پذیرد:
روش مستقیم ( بدون خمیر اولیه)
روش غیر مستقیم ( با استفاده از خمیر اولیه)
در روش مستقیم تنها یک خمیر تهیه می شود در حالیکه در روش غیرمستقیم ، دو خمیر تحت عنوان خمیر اولیه و خمیراصلی تهیه می شود .
:: مخلوط کردن
خمیر پس از آماده سازي باید مخلوط شده و زده شود . این کار با استفاده از مخلوط کنهاي متنوعی انجام می شود . هدف از کاربرد مخلوط کنها ، آماده سازي و گسترش خمیر است . طرز کار دستگاه مخلوط کن به ساختمان آن بستگی دارد . براي مخلوط کردن موا د اولیه بهتر است با دورکند و جهت زدن خمیر وعمل آوري آن از دور سریعتر استفاده نمود. برخی از دستگاههاي مخلوط کن داراي تغار دوار و برخی دیگر ثابت بوده و از یک یا دو بازو که بصورت مارپیچ یا کویل هستند تشکیل شده اند . مخلوط کنهاي قدیمی با دورکم یعنی 60-30 دور دقیقه کار می کرد ند. در حالیکه مخلوط کنهاي مدرن امروزي 250-80 دور در دقیقه و تعدادي حتی 3000-1000 دور در دقیقه می زنند.
در اثر مخلوط کردن شدید و سریع مواد اولیه جامد با آب، ذرات و اجزاء آرد طی فرآیندي بصورت همگن و یکنواخت متورم شده و حل میشوند. مخلوط کردن مواد اولیه زمانی پایان می پذیرد که :
:: اجزاء آرد بصورت اولیه مشاهده نشوند.
:: آب بصورت متراکم و حتی کم در خمیر دیده نشود.
:: سطح خمیر یکنواخت وهمگن نشود و ذرات آرد بصورت دانه دانه و یا نقطه نقطه قابل تشخیص باشند.
:: خمیر درهنگام کشش به آسانی پاره شود.
:: پس از این مرحله خمیر باید زده شود.
:: مصرف مخمر تر و خشک در انواع نان
نوع نان
مصرف مخمر در هر کیلوگرم آرد
گرم مخمر تر
گرم مخمر خشک
نان سفید ( حجیم )
20
8
نان بروتشن
20
12
نان هاي ظریف
60-40
24-16
نانهاي سوخاري
80-60
32-24
پس از طی این مراحل و قبل از پخت، خمیر باید کاملاً تخمیر شود . تخمیر خمیر درمفهوم تکنولوژي شامل استراحت خمیر ( استراحت اولیه خمیر )، تخمیر میانی و تخمیر نهائی است.
هدف از استراحت اولیه خمیر موارد زیر می باشد :
:: نگهداري گاز درخمیر
:: گسترش و تشکیل گاز توسط مخمر یا خمیر ترش
:: اصلاح الاستیسیته، فرم پذیري، خشک شدن و رشته رشته شدن خمیر
:: تجزیه آنزیماتیکی اجزا تشکیل دهنده
:: تشکیل اسید لاکتیک و مواد آروماتیک
پس از طی مراحل استراحت اصطلاحاً خمیر رسیده می شود . لغت رسیدن در مفهوم تکنولوژي یا مربوط به زمان استراحت اولیه خمیر و یا زمان تخمیر انتهائی چانه می شود . درمورد استراحت اولیه خمیر می توان گفت زمانی خمیر می رسد که نقطه بهینه یا مطلوب را براي فرم پذیري حاصل نماید ودر مورد رسیدن چانه به زمانی گفته می شود که چانه فرم گرفته و آماده پخت می باشد . زمان رسیدن مطلوب خمیر یا زمان اس تراحت اولیه تحت تاثیر مقدار آب خمیر، روش آماده سازي، درجه حرارت خمیر، مقدار مخمر، مدت زمان اختلاط و نوع مخلوط کن قرار می گیرد . علاوه براین زمان رسیدن خمیر بستگی به کیفیت آرد به ویژه مقدار پروتئین و ویژگی آن، قدرت و تورم آب گیري در مدت زمان استراحت دارد و از طرف دیگر زمان رسیدن خمیر تحت تاثیر مواد کمکی و بهبود دهنده قرار می گیرد. بویژه چربیها، لیستین، مواد متورم کننده و اسید اسکوربیک باعث افزایش رطوبت خمیر شده و زمان رسیدن را به تاخیر می اندازند.
:: چانه گیري
به منظور توزین و تقسیم خمیر (چانه گیري )، زمانی که خمیر آماده شد براي بریدن و توزین به دستگاه چ انه گیر منتقل می شود . در واحدهاي صنعتی از طریق ماشین آلات نیمه اتوماتیک یا تمام اتوماتیک چانه گیري بر مبناي اصول مختلف زیرانجام می گیرد: 1- حجمی 2- پیستونی 3- محفظه اي (بدون پیستون) 4- نواري
فرآیند تولید نان صنعتی و فانتزی
:: عمل آوري
پس از این که چانه ها فرم و شکل گرفتند باید در اطاقک هاي مخصوص و یا واگنهاي تخمیر که بارطوبت و درجه حرارت تنظیم شده اند . قرار گیرند. و بدین طریق تخمیر کامل می شود . طی تخمیر نهائی فرآیند هایی به شرح زیر انجام می شود. که باعث رسیدن چانه ها می شود:
:: تورم اجزا ء تشکلیل دهنده آرد ادامه می یابد . (در اثر این امر، خمیر خشک تر شده و حالت می گیرد)
:: تجزیه اجزاء تشکلیل دهنده آرد در اثر آنزیمهاي آرد و مخمر ادامه می یابد . (مقدار مواد آروماتیک در چانه زیاد شده ، الاستیسیته گلوتن قدري کاهش می یابد .)
:: تخمیر قندها در خمیر ادامه می یابد . (مقدار گاز درچانه افزایش یافته، خلل و فرج آن بزرگ شده و دیوار خلل و فرج ظریف تر می شود)
تخمیر نهائی زمانی باید متوقف شود که چانه از نظر وضعیت به حد مطلوب برسد بعبارت دیگر آماده پخت شود و آن زمانی است که چانه به منظور کیفیت مطلوب نان به اندازه کافی متخلخل شود . خمیر دراین مرحله نیز ممکن است تحت عملیاتی از قبیل خط انداختن ( کارد زدن ) نم زدن یا اسپري آب ، شانه زدن یا سوراخ کردن قرار گیرد . خمیر در انتهاي این مرحله آماده وارد شدن به مرحله پخت است. امروزه خصوصاً در مورد نانهاي صنعتی و فانتزي دیگر از حرارت مستقیم براي پخت استفاده نمی شود . اساس فرهاي مدرن امروزي برمبناي اشتعال مواد سوختی مانند گاز یا گازوئیل است که حرارت آن بوسیله کانال مخصوص به درون فضاي داخلی فر هدایت می شود . یا ممکن است از انرژي الکتریسیته براي تامین حرارت مورد نیاز استفاده شود.
:: پخت
در واحدهاي صنعتی تولید نان از آنجا که تعداد بسیار زیادي قرص نان در مدت کوتاهی تهیه می شود . نیاز به سطح و فضاي زیادي وجود دارد از اینرو فرهاي متداول د رصنایع را در قسمت ذیل بررسی می کنیم . با توجه به نوع فر ونان روش چیدن چانه ها در فر متفاوت است.
انواع فر عبارتند از:
+ فر چند طبقه ایی
+ فر طبقه اي با پایه متحرك
+ اتوفر ( با سیستم دورانی )
+ فر تونلی
+ فر کشوئی
فرآیند تولید نان صنعتی و فانتزی - فر پخت
:: سرد کردن و بسته بندي
محصول در این مرحله باید پس از سرد کردن بسته بندي شود . حتی الامکان باید سعی گردد، محصولات صنایع پخت با مواد و هزینه کمتر طوري بسته بندي شوند که کیفیت کالا از نظر مصرف کننده تقلیل نیابد . در این قسمت باید به قوانین و مقرارات بهداشتی توجه شود. حرارت و رطوبت نسبی هوا باید حتی الامکان در حد پائین باشد. یعنی در مورد نانهائی که برش داده میشوند حرارت باید حدود 20-18 درجه سانتی گراد و رطوبت نسبی حدود 65 درصد باشد . مهمترین موادي که در بسته بندي نانها استفاده می شود کاغذ، مقواي نازك، مقواي ضخیم، الیاف پارچه اي ( پلیمري )، انواع کاغذهاي آلومی نیوم و مواد پلاستیکی است . امروزه مواد نایلونی و سلفونها بیشترین کاربرد را در بسته بندي نان دارند.
درسطح جهان آسیاب های بزرگی که در تولید آرد غلات متمرکز هستند ، عموماً توسط سیستمهای بیسیار پیچیده آسیاب های غلطکی کار می کنند. این تکنولوژی در کشورهای صنعتی تایید شده است ، اما بویژه در نواحی دور دست کشورهای در حال توسعه ، سیستمهای پیچیده غلطکی پرسنل را تحت فشار زیادی قرار می دهد و این امر منابع زیرساختاری وفنی زیادی طلب می کند. جهت رفع نیازهای ویژه این کشورها ، سیستمهای آسیاب مسیر کوتاه (فرآیند آسیاب تنها در ۲ الی ۳ مرحله صورت میپذیرد) در سال ۱۹۸۲ توسعه یافتند و از آن زمان تابحال بصورت مستمر پیشرفت و بهبود داشته اند.
هدف تولید آرد با کیفیت و رسیدن به یک میزان استخراج بهینه بود که ، بوسیله ابداع و نوآوری سیستمهای آسیاب کامپکت یا CMS عملی شد.
در ابتدا توضیحاتی در مورد آرد و انواع ذکر می کنیم و سپس به معرفی روش تولید آرد کامپکت یا cms می پردازیم :
آرد، یکی از اجزای مهم در تهیه ی انواع غذاها است. ماده ی پودر مانندی است که از دانه ی غلات یا سایر مواد نشاسته ای بدست می آید. معمولاً آرد را از آسیاب نمودن دانه ی گندم تهیه می کنند؛ اما از دانه ی ذرت، گندم سیاه یا (چاودار)، جو، نخود و برنج هم آرد تهیه می شود.
اساس آرد را نشاسته تشکیل می دهد که خود، یکی از پیچیده ترین انواع هیدرات کربن می باشد. معمولاً وقتی سخن از آرد به میان می آید، منظور آرد گندم است، چون این نوع آرد بخش عمده ی آرد لازم برای تهیه ی نان و پاستا را شامل می شود. دلیل استفاده وسیع از آرد گندم خواص آن می باشد. وقتی این آرد را با آب مخلوط می کنیم، نوعی پروتئین پیچیده به نام گلوتن ایجاد می شود. وجود گلوتن به خمیر خاصیت ارتجاعی می دهد و می توان آن را به هر شکلی در آورد. همین خاصیت گلوتن، سبب می شود که گازهای حاصله درون خمیر باقی بمانند و وجود این گازهاست که سبب تردی و حالت اسفنجی محصول نهایی می گردد. این خاصیت آرد گندم در تهیه ی انواع نان و کیک بسیار حائز اهمیت می باشد.
انواع آرد :
اغلب آردهایی که امروزه مورد استفاده قرار می گیرند، از گندم تهیه شده اند.
انواع آرد گندم از نظر مقدار گلوتن با هم تفاوت دارند. آردی که برای تهیه ی نان از آن استفاده می شود، معمولاً میزان گلوتن بالایی دارد و همین امر باعث می شود که استحکام نان در کنار تردی آن حفظ شود و نان شکل خود را حفظ نموده و خرد نشود. آردهایی که گلوتن موجود در آنها کمتر است نرم تر بوده و محصول آنها هم بسیار ترد و آسیب پذیر می باشد. مثلاً آردهایی که در تهیه ی انواع کیک و شیرینی از آنها استفاده می شوند کمترین میزان گلوتن را داشته و همین مسئله سبب تردی و شکننده بودن برخی انواع شیرینی می شود.
آردهایی که در تهیه ی پاستا از آنها استفاده می شود، معمولاً گلوتن بیشتری نسبت به آردهای کیک پزی دارند.
آرد چند منظوره آرد گندمی است که میزان گلوتن آن متوسط می باشد. از این آرد برای تهیه ی انواع نان، کیک یا شیرینی در مصارف خانگی استفاده می شود. طرفداران این آرد بسیار زیادند.
با توجه به اینکه از کدام قسمت های گیاه گندم برای تهیه ی آرد استفاده کنند، مثلاً اینکه از قسمت نشاسته ای، از بخش پروتئینی یا جوانه گیاه، از سبوس یا همان بافت فیبری گیاه کدام را مورد استفاده قرار دهند، سه نوع آرد گندم به وجود آمده است:
۱٫آرد سفید، آردی است که تنها از قسمت درونی یا نشاسته ی گیاه گندم برای تهیه ی آن استفاده شده است.
۲٫آرد کامل گندم را از تمام قسمت هایی که ذکر شد (جوانه و سبوس و نشاسته و…) تهیه می کنند.
۳٫آرد جوانه گندم، آردی است که تنها از بخش نشاسته ای و جوانه گیاه به وجود آمده است و سبوس را از آن جدا نموده اند.
از آرد کامل گندم، مخصوصاً در تهیه ی بیسکوییت های سبوس دار یا دیجستیو که در ایران به بیسکوییت های ساقه طلایی معروف است استفاده می کنند. در تهیه ی این بیسکوییت ها از دانه و سبوس گندم در کنار هم استفاده می شود و بسیار مغذی می باشند.
آشنایی با متد CMS در تولید آرد
تمیز کردن غله :
- تمیز کردن به شیوه نم زنی ملایم
- هنگام پاک کردن گندم و جو قسمتهای با ارزش جوانه ( با محتوای بالایی از ویتامینها و سایر عناصر نادر) باقی مانده و توسط فرآیند اختراعی CMS در آرد پایدار می مانند.
عملیات آسیاب :
سیستمهای آسیابی CMS ترکیبی از آسیابهای غلطکی و آسیاب ضربه ای را مورد استفاده قرار می دهد. اولین مرحله خرد کردن به مانند سیستمهای سنتی در غتطکهای شیاردار انجام می شود ( تنها یک آسیاب غلطکی ) محلی که الک های متصل ، محصول آسیاب شده را به سبوس خش ، سمولینا و آرد جدا می کنند. بقیه عملیات آسیاب تنها در دو مرحله ابداعی ذر آسیاب ها اتفاق می افتد. در این بخش محصول از طریق فشار و ضربه آسیاب می شود. ضربه آزاد ، اجزاء الاستیک ( اجزاء سبوس خشن ) را بطور کامل جدا می کند اما اجزای شکننده و غیر منعطف
( سمولینا ) بخش آندوسپرم دانه ، تنها در یک مرحله به آرد تبدیل می شوند. این شیوه CMS اپتیمم استحصال در هر مرحله آسیاب را تضمین می کند. آزمایشات عملی که توسط پرفسور SEIBL در سازمان مرکزی تحقیقات غله آلمهن در دتملد (DETMOLD) به انجام رسیده است ، کیفیت عالی آرد تولید شده از روش CMS را تاًیید و تصدیق می کند.
سیستم CMS نوعی تکنولوژی است که :
-در مقایسه نیاز به سرمایه گذاری پایین دارد.
-همچنین به سود دهی بالا در ظرفیتهای پایین می توان دست یافت.
-نیاز به پرسنل بسیار با تجربه برای عملیات آسیاب وجود ندارد.
-کار با ماشین آلات ساده است و اغلب نیازی به تعمیر و نگهداری ندارند.
-انواع مختلف دانه ها می توانند توسط همان دستگاه ها ، آسیاب شوند.
مزایای خط تولید آرد به روش کامپکت
کاربری فنی ساده
به علت سیستم عملیاتی و تعمیر و نگهداری ساده در کارخانجات آردسازی کمپکت نیازی به پرسنل فنی با تخصص بالا وجود ندارد.
قابلیت آسیاب کردن انواع مختلف غلات
سیستم CMS به ما این امکان را می دهد که گندم ، ذرت، جو، ارزن، و چاودار و غیره را با همان یک نوع دستگاه آسیاب کرده و آرد تولید کنیم.مطالعات، نشان دهنده توجیه اقتصادی بالا در ظرفیت های بالا و پایین می باشد . با توجه به نوع طراحی و ساخت ماشین آلات CMS ، تولید حتی در ظرفیت های پایین نیز از توجیه اقتصادی برخوردار می باشد.
واحدهای تدارکاتی غیر متمرکز
ساختار کامپکت و قابل حمل (در کانتینرهای ۲۰ فوتی) بهترین وضعیت چیدمان غیرمتمرکز دستگاه ها را بدون صرف هزینه های سنگین سرمایه گذاری در ساختمان سازی عظیم ، تضمین می کند.
تست راه اندازی تولید قبل از تحویل
در طی تست راه اندازی در محل کارخانه CMS ، مشتری می تواند کارخانه خودش را چک کند. همچنین امکان آموزش اولیه پرسنل کاری مشتری در این مرحله وجود دارد، بنابراین هزینه های گزاف آموزش در محل پروژه لازم نیست.
*هزینه های پایین حمل و نقل ، نصب و راه اندازی سریع
تمام ماشین آلات در داخل کانتینرها نصب و ثابت شده و یا بعبارتی دیگر بصورت چهار چوبهای فولادی به ابعاد کانتینر می باشد که می توانند براحتی توسط کامیون حمل شوند. نصب و راه اندازی کارخانجات آردسازی CMSتنها ۳-۱ روز در محل طول می کشد.
تعمیر و نگهداری
هنگامی که واحد تولیدی در حال کار کردن است لازم نیست کهبه منظور تعمیر یکی از کانتینرهای CMS، تمام خط تولید متوقف شود. مثل آنچه که در سایر سیستمهای معمول اتفاق میافتد. پس تنها همان کانتینر مدنظراز چرخه تولید خارج شده و بقیه خط تولید همچنان به فعالیت خود ادامه می دهند.کاهش مدت زمان فرآیند به ۵۰-۳۰% سیستم جدید CMSمدت زمان فرآیند را در بخش پاک کردن غلات به خوبی بخش آسیاب و با توجه به نوع غله تا حدود ۵۰-۳۰% کاهش می دهد.
بهبود پایداری آرد
در سیستم CMS جوانه های غله پایدار باقی می ماند. فواید این امر: پایداری آرد در مقایسه با آردهای تولیدی از سیستم سنتی کارخانجات غلطکی ،۳ الی ۴ برابر افزایش می یابد. مدت زمان ماندگاری آرد با این روش تولید ۹ ماه است.
در کارخانه تانكر حاوي شير روي سکو رفته و ابتدا به وسیله سطل های شماره گذاری شده و توسط هم زن های دستی برای یکنواخت شدن دانسیته و چربی نمونه برداری شده که ایننمونه از نظر وجود یا عدم وجود آنتی بیوتیک ، دانسیته، میزان چربی ، تعداد سلول های سوماتیک و انواع تقلبات آزمایش و در صورت تأیید مسئول آزمایشگاه توسط پمپ تخلیه می شود و توسط فلومتر هایی مقدار شیر ورودی اندازه گیری می شود. آزمایشات میکروبی نیز در مراحل بعدی انجام و در سوابق مراکز جمع آوری شیر ثبت می شود.خوب است بدانید میزان بار میکروبی شیر خام به همراه میزان دانسیته آن یکی از معیارهای قیمت گذاری بر روی شیرهاست. در اولین مرحله بعد از تخليه ، شير از صافي هايي از جنس استيل و مشبك عبور که اجسام درشت و مواد خارجي از آن جدا می شود. پس از این مرحله شیر توسط پری کولر تا دمای 4 درجه سانتیگراد سرد شده و در مخازن نگهداری شیر خام که از جنس استیل می باشند ذخیره می شود.
ورود شیر به خط تولید:
شیر خام ذخیره شده وارد پیش گرم کن قسمت پاستوریزاسیون می شود و پس از تبادل حرارتی با شیر پاستوریزه شده دمای آن تا حدود 40 درجه سانتیگراد بالا رفته و به منظور جداسازی از مواد خارجی نامطلوب به سمت کلاریفایرمی رود.در ادامه شیر خام به سمت بوگیر رفته تا اگر بو و آرومای نامطبوعی در آن وجود دارد جدا گردد و سپس شیر به سپراتورمی رود که کاربرد آن عبارتند از: استاندارد کردن چربی شیر ، جداسازی خامه از شیر و تبدیل شیر کامل به دو فاز کم چرب و پر چرب.
بعد از آن شیر به هموژنیزاتورمی رود . ابتدايي ترین عمل هموژنيزاتور شكستن گويچه هاي چربي و يكنواخت كردن چربي شير و جلوگیری از رویه بستن چربی بر روی سطح شیر مي باشد که در دمای حدود 40-50 درجه انجام می گیرد، اما مهمترین عمل آن كمك به Mixكردن است. اساس كار این دستگاه بر پايه رفت و برگشت سيلندرهاست. شير در ورود به دستگاه با حركت سيلندر هايي به يكسري صفحات برخورد مي كند و به دليل ايجاد فشار در لبه هاي صفحات گويچه هاي چربي ريز مي شوند. از مزاياي شير هموژن این است که گويچه هاي چربي بطور يكنواخت در شير پخش شده اند، در شير هموژنیزه قدرت جذب بالاست زيرا پروتئین و چربي در آن ريز و آماده جذب مي شوند و براي افرادي كه ناراحتي هاي گوارشي دارند، كودكان و سالمندان مصرف اين محصولات توصيه مي شود.
فرآیند حرارتی:
انواع فرآیند حرارتی عبارتند از:
UHTپاستوريزاسيون، استريليزاسيون متداول و استريليزاسيون
تفاوت این فرآیندها در درجه حرارت و مدت زمان آنها می باشد. برخلاف استریلیزاسیون ، هدف پاستوریزاسیون از بین بردن همه میکروارگانیسم ها نمی باشد بلکه هدف ، کاهش لگاریتمی تعداد موجودات قابل رشد و عوامل پاتوژن می باشد تا از بروز بیماریهای جلوگیری کند . بدیهی است محصول پس از پاستوریزاسیون تا زمان مصرف بایستی زنجیره نگهداری سرما را حفظ نماید.
در استریلیزاسیون دما بسیار بالاتر و بالطبع مدت زمان آن کوتاه تر است.از این روست که عمر نگهداری برای شیرهای پاستوریزه حدود 3-4 روز در دمای 4 درجه سانتیگراد ( یخچال) و برای شیر استریلیزه تا زمانی که در ظرف آن باز نشده است 6ماه (در دمای اتاق) می باشد. در زیر روش پاستوریزاسیون متداول در کارخانجات (دمای بالا/ زمان پایین ) آورده شده است.
در عمل پاستوریزه کردن، شیر ابتدا به دمای ۷۲درجه سانتی گراد و در مدت ۱۶ثانیه گرم می شود و سپس تا دمای ۴درجه سانتی گراد به سرعت سرد می شود. این عمل باعث از بین رفتن باکتری های بیماری زای موجود در شیر طبیعی می شود.
بسته بندی:
شیر اکنون برای بسته بندی آماده است. شیر به دستگاه پرکن اتوماتیک پمپ می شود و سپس از طریق این دستگاه بدون حضور دست انسان بطور اتوماتیک در بسته بندی ها ی مختلف وارد می شود.این عمل باعث دور ماندن باکتری ها از شیر میشود.تا زمان انتقال شیر به ماشین های حمل و توزیع شیر پاستوریزه ، محصول در سردخانه نگهداری و در طی انتقال نیز این زنجیره سرما رعایت می شود.
بر خلاف شیرهای استریل در مورد شیر پاستوریزه حفظ زنجیره سرما تا زمان مصرف الزامی است.
تحقیق درباره حرکات اصلاحی صافی کف پا - بصورت ورد - رایگان
صدمات بدنی، بیماری ها و افزایش سن ممکن است به تاندون ها صدمه وارد کرده و موجب صافی کف پا گردد. این نوع پای صاف، ممکن است فقط در یک پا ایجاد شو
ندرتا، صافی کف پا در کودکان درد دارد. در این حالت، دو یا تعداد بیشتری از استخوان های پا رشد کرده و به هم متصل می شوند. این وضعیت را " پیوستگی قوزک پا" می نامند.
گاهی، صافی کف پا به علت مشکلات موجود در زانو و قوزک به وجود می آید. این مشکلات بر قوزک پا فشار وارد می کنند و قوزک را به سمت داخل برمی گردانند و موجب عدم تراز پاها می شوند
برای دانلود فایل ورد و بصورت رایگان بر روی لینک زیر کلیک کنید
"حمل و نقل" انتقال اشخاص و کالاها از نقطه ای به نقطه دیگر است. صنعتی که به تجهیز ملزومات حمل و انتقال اشخاص و کالاها می پردازد بخش مهمی از اقتصاد ملی را تشکیل می دهد که به صنعت حمل ونقل شهرت یافته است. این صنعت سه بخش اساسی دارد: 1- تجهیزات ساختاری که مشتمل است بر شبکه های حمل و نقل (مانند جاده ها، خطوط راه آهن و...) و ترمینال ها (مانند بنادر، فرودگاه ها) 2- وسایل حمل و نقل مانند کامیونها، هواپیماها 3- عملکرد یعنی ضوابطی که وسایل حمل و نقل بر اساس آن در شبکه های حمل و نقل حرکت می کنند مانند ضوابط قانونی و آیین نامه ها حمل و نقل.
حمل و نقل هوایی، ریلی، جاده ای و دریایی انواع ساده حملند. چنانچه حمل و نقل توسط ترکیبی از انواع مذکور صورت گیرد، حمل و نقل چند کیفیتی یا مرکب (Combined/Multimodal Transport) نامیده می شود. حمل و نقل مرکب گاه توسط شخص واحد صورت می گیرد که تجهیزات مختلف حمل ونقل را در اختیار دارد و گاه توسط چند شخص یا موسسه که با یکدیگر تلفیق شده اند. در مواردی نیز واسطه ها مانند فورواردرها (Forwarding Agent) یا (Shipping Agent) عامل حمل و نقل مرکبند .در عرف تجاری اصطلاح حمل سراسری (Throught Transport) معرف یک شیوه مستقل حمل و نقل نیست بلکه ناظر بر مواردی است که حمل و نقل، اعم از آنکه ساده یا مرکب باشد، توسط بیش از یک شرکت یا موسسه حمل و نقل صورت می گیرد.
جمهوری اسلامی ایران؛ازجمله کشورهایی است که به لحاظ قرار گرفتن در موقعیت جغرافیایی بسیار مناسب از مزایای ترانزیتی خوبی بهره مند بوده و با گسترش شبکه حمل و نقل و ارتباط مطمئن و کارآمد می تواند از این مزایای در راستای افزایش درآمدهای ارزی و ارتقای موقعیت استراتژیک خود در منطقه به نحو مطلوب استفاده کند. در جنوب ایران خلیج فارس قرار دارد که کشورهای عمدۀ تولیدکننده نفت جهان را درخود جای داده است. این منطقه به عنوان گلوگاه انرژی جهان محسوب می شود. در شمال ایران نیز دریای خزر قرار دارد که بهترین پل ارتباطی میان کشورهای ایران، روسیه، قزاقستان، ترکمنستان و آذربایجان است و می تواند نقش مهمی در تجارت میان این کشورها ایفا کند. از سوی دیگر ایران از غرب و شرق با کشورهای عراق، ترکیه، پاکستان و افغانستان همسایه است. به عبارتی می توان گفت ارتباط ایران با ۱۵ کشور جهان از طریق مرزهای آبی و خاکی برقرار می شود و درعین حال نیز ایران به نوبه خود می تواند به عنوان پل ارتباطی میان این کشورها (با یکدیگر وسایر مناطق جهان) ایفای نقش نماید. از طرف دیگر این کشورها جمعیت بزرگی را در خود جای داده و از درآمدهای زیادی نیز برخوردارند که این عامل نیز به نوبه خود علاوه بر دراختیارداشتن منابع وثروتهای ملی خدادادی می تواند به عنوان عامل توسعه ترانزیت وتجارت درمنطقه موثر باشد. ارتباط کشورهای آسیای میانه با خلیج فارس و همچنین برقراری رابطه تجاری بین شرق آسیا با کشورهای اروپایی از طریق ایران بسیار مقرون به صرفه است به نحوی که بسیاری از این کشورها به دنبال آن هستند تا چنین روابطی را از طریق ایران برقرار کنند.
1)بخش خصوصی برای سرمایه گذاری نیازمند برنامه ریزی دراز مدت میباشد و با واگذاری فعالیتها و انعقاد قرار دادها و پیمانها بصورت یکساله صرفه اقتصادی برای سرمایه گذاری ندارد فلذا بخش خصوصی حاضر به سرمایه گذاری نیست.
2)اصولاً در کشورهای مترقی مالکیت خودروها در اختیار شرکتهای حمل و نقل میباشند و رانندگان به استخدام شرکتهای مذکور درمیآیند و بعضاً سهام آنها را در اختیار دارند. در ایران ناوگان حمل و نقل در مالکیت رانندگان بوده و شرکتهای حمل و نقل نمی توانند در فعالیتهای خود به اندازه کافی ابتکار عمل داشته باشند. لذا به جای اینکه مدیران شرکتهای حمل و نقل با بینش و آیندهنگری و با هماهنگی با سیاستهای کلی کشور ناوگان حمل و نقل را اداره نمایند، این رانندگان هستند که به نظام حمل و نقل کشور جهت میدهند.
3)با نو شدن ناوگان امکان افزایش کارکرد ناوگان و اشتغال مستقیم ۳ نفر به ازای هر کامیون نیز فراهم گردیده و نگرانی از بابت بیکاری رانندگان نیز وجود نخواهد داشت.
4)رقابت بخش دولتی با بخش غیردولتی حضور شرکتهای دولتی رقیب بخش خصوصی در حمل بار از طریق جاده، کشتیرانی و هواپیمایی منجر به تنگ شدن عرصه بر شرکتهای خصوصی شده است. از سوی دیگر حضور شرکت های به ظاهر خصوصی که به انحاء مختلف از طریق دستگاههای دولتی حمایت می شوند نیز مانع مهمی برای بخش خصوصی محسوب می شود .
5)دلیل اساسی عدم رشد سیستم های حمل ونقل بار ایران را باید در ، پرداختهای رشوه و پورسانت دید و باید گفت که حتی شرکتهای دولتی هم به این امر روی آورده اند و پرداخت پورسانت جزء اصلی کار شده است. برای مثال با کارکنان خود قرارداد یکساله با مبلغ حداقل حقوق می بندند و 10 یا 30 درصد از سود هر بار را هم به عنوان پورسانت به آنها می دهند .
حمل ونقل با جابجایی انسان و کالا ها از نقطه ای به نقطه ی دیگر آغاز و از جمله خصائص ذاتی وکهن و ماندگار انسان هاست ، به همین جهت آشنایی انسان با پدیده حمل ونقل به زمان های باستانی بر می گردد و باستانی ترین طریقه تجارت عبارت از مبادله کالا با کالائی دیگر بوده که ضرورتاً نیازمند حمل و نقل و جابجائی اجناس می باشد . مسائل نظامی نیز در نوع خود ضرورت های دیگری بوده اند که در شرایط زمانی و مکانی ویژه ای فعالیت حمل و نقل را توسعه داده اند. هیچ دولت و سازمان سیاسی بدون حمل و نقل و ارتباطات نمی تواند موجودیت خود را تثبیت نماید زیرا اداره تشکیلات داخلی و نشر اصول و قوانین مملکتی و جابه جائی نیروی نظامی و امنیتی در همه حال نیازمند برخورداری از یک سیستم اطمینان بخش حمل و نقل و ارتباطات می باشد.
عظمت امپراطوری روم ، بیش از هر چیز به قدرت شبکه راه های احدائی رومیان تکیه داشت و در سرتاسر این راه ها به دنبال لژیون های رم معمولاً مامورین اداری و پست و تجارت روانه می شدند.ابتدائی ترین شیوه حمل و نقل زمینی باربری بوسیله انسان بوده است انسان در حرکت آهسته و کند خود کالا های مورد نیاز خود را از نقطه ای به نقطه ی دیگر انتقال می داده است و آثار این نوع حمل و نقل هم اکنون به ندرت در بعضی از کشور های فقیر و کم توسعه جهان دیده می شود و هنوز هم بخش مهمی از باربری کشور های فقیر در حال توسعه توسط انسان انجام می گیرد.
مسئله استخراج ذغال از معادن و حمل آن به خارج مشكلي بود كه بر سر راه مردم فعال خودنمائي مي كرد .
ابتدا سعي كردند در طول معادن سطح همواري براي عبور ارابه هاي حامل ذغال ايجاد كنند اما اين كار نه عملي بود و نه كافي .
در سال 1556 م مهندسين آلماني راه حل جديدي براي اين كار جستند بدين ترتيب كه در طول معدن دو رشته الوار در دو خط موازي قرار دادند و سپس ارابه هاي حامل ذغال را بر روي اين دو خط چوبي بكار انداختند و چون در بعضي معادن سطح اتكا الوارهاي چوبي بسيار سست و مقاومت آن كم بود مجبور شدند زير الوارها را با قطعات مسطح و مكعب سنگ بپوشاند و بدين ترتيب اولين قدم در راه ابداع ريل و تراورس برداشته شد و بعدها قطعات سنگ تبديل به قطعات چوب گرديد كه از عرض در فواصل معين زير الوارها قرار مي دادند و امروز همين قطعات چوبي به عنوان تراورس مورد استفاده راه آهن است .
انگليسي ها تدريجاً متوجه شدند كه الوارهاي چوبي مقاومت زيادي ندارد و خيلي زود فرسوده مي شود . براي رفع اين عيب روي الوارها را با ورقه اي از آهن مي پوشاندند و سرانجام در سال 1750 م الوارهاي چوبي را بكلي جمع كردند و بجاي آن نوارهاي چدني با مقطع گونيائي گذاشتند بطوري كه چرخ ارابه هاي حامل ذغال بر روي لبه قائم آن قرار مي گرفت .
سپس شخصي به نام ( رينولد ) پيشنهاد كرد كه صاحبان معادن ذغال سنگ از تير آهن استفاده نمايند . نتايج حاصله از اين پيشنهاد عالي بود زيرا به زودي با تكامل ريل هاي ريل هاي آهن توانستند مقدار بيشتري بار را با نيروي كمتر به حركت درآوردند و از دل معادن ذغال استخراج كنند.
اما با همه اين پيشرفت ها هنوز حمل بار با كندي صورت مي گرفت زيرا تنها وسيله كشش واگن ها اسب و انسان بود و اين نيروها نمي توانست جوابگوي احتياج صاحبان معادل ذغال باشد .
استفاده از نيروي بخار براي به كار انداختن تلمبه اي كه آب را از معادن خارج مي كرد و ادامه كار را كارگران را ممكن مي ساخت و « وات » مخترع و مبتكر آن بود ، استخراج سريع ذغال را ممكن تر ساخت و از طرفي چون مقادير متنابهي ذغال در محوطه هاي جلو معادن روي هم انباشته شده بود گاري هاي اسبي نمي توانست آن را به بازارهاي فروش و بنادر براي بارگيري در كشتي ها حمل نمايد به افتادند كه در روي زمين نيز از ريل استفاده كنند و به زودي در بعضي معادن انگلستان اين كار انجام گرفت در حالي كه هنوز تنها نيروي محركه واگن ها اسب بود و چنين نيروي كندي روئي نمي توانست احتياج صاحبان معادن را براي تسريع در حمل ذغال برآورد .
در اين هنگام جمعي از متكفرين متوجه نيروي بخار شدند و اين سوال مطرح شد كه اگر نيروي بخار قادر است تمبله اي را بكار اندازد آيا نمي شود از آن نيرو در كشيدن واگن استفاده كرد .؟
حماسه جالب و هجان انگيز اختراع « لكوموتيو » كه اينك صداي صوت دلنوازش در سراسر جهان طنين انداز است از اينجا آغاز مي شود .
از سال 1800 تا 1813 م چند نفر از مخترعين ماشين هائي كه با نيروي بخار حركت بقفلذ45قبفاست از اينجا آغاز مي شود .
از سال 1800 تا 1813 م چند نفر از مخترعين ماشين هائي كه با نيروي بخار حركت مي كرد ساختند ولي هر كدام نواقصي داشت . در همين زمان بود كه مردي با اراده پولادين و انداشته اي رسا وارد ميدان عل گرديد و همه پيشرفت ها و ترقيات راه آهن را بنيان گذاشت . وي شخصي بنام « جرج استنسن » كه زندگي پرماجرايي را گذارنده و به تمام معني خود ساخته و صاحب نبوغ و استعداد بود .
در معدن طرز كار تلمبه بخار توجه او را جلب كرد و با كنجكاوي فراوان طرز كار آن را دانست و حتي متوجه وجود بعضي نواقص و عيوب آن شد و چون آدم بي سوادي مثل او حق اظهار نظر نداشت تصميم گرفت از راه منطقي آن وارد معركه شود .به زودي خواندن و نوشتن را فراگرفت و بعد به مطالعه كتاب فيزيك پرداخت و حتي جزوات درس پسرش را كه به دانشگاه مي رفت مي خواند و فرا مي گرفت . وي تدريجاً آنقدر معلومات خود را افزايش داد كه در ميان مهندسين معدن جائي براي خود باز كرد و صاحب رأي عقيده شد .
« استفنسن » در سال1814 م موفق به ساختن لكومو تيو شد كه از هر حيث بر موضوعات ديگران رجحان و برتري داشت و هم او بود كه براي اولين بار محور چرخهاي لكوموتيو را به وسيله اهرم به هم متصل كرد . وي بعد از ساختن اولين لكوموتيو كه در خط آهن « لينگورث » به كار افتاد درصدد اصلاح معايب آن برآمد و سه سال بعد لكوموتيو ديگري ساخت كه در همان خط با سرعت ده كيلومتر در ساعت با هفتاد تن بار بكار افتاد . طبعاً اين موفقيت به او مجال مي داد كه دست از كار در معدن بردارد و مستقلاً حرفه لكوموتيو سازي را به عنوان صنعت مورد احتياج زمان پيشه سازد . وي از آن پس تا سال 1829 م شانزده لكوموتيو ساخت كه حتي يكي از آنها را به صاحبان معادن « سنت آتين » در فرانسه فروخت و بدين ترتيب اولين گام را براي ايجاد يك مصنوع صادراتي انگلستان بر داشت .
احداث راه آهن از جمله آرزوهاي مردم و بازرگانان ايراني بود ولي بعللي نقشه و هدف آنها به نتيجه اي نمي رسيد .
زمانيكه رضا شاه حكومت را بدست گرفت براي اجراي اين هدف و به منظور توسعه امور بازرگاني و اجراي سياست استعماري مصمم شدند به وسيله يك رشته راه آهن سراسري از درياي مازندران تا خليج فارس شهرهاي بزرگ و مراكز پر جمعيت و نواحي كشاورزي ايران را به يكديگر تل مي سازند و براي تأمين هزينه آن در تاريخ 9 خرداد سال 1304 شمسي قانون انحصار قند و شكر و چاي از تصويب مجلس گذشت كه به موجب آن مقرر شد از هر سه كيلو قند و شكر كه به ايران وارد مي شد دو ريال و از هر سه كيلو چاي شش ريال جهت هزينه ساختمان راه آهن سراسري دريافت گردد . پس از دو سال كه مقدمات امر فراهم گرديد عمليات ساختماني از شمال و جنوب شروع و 11 سال بعد يعني در سال 1317 م خط شمال و جنوب به يكديگر اتصال يافت .
راه آهن سراسري ايران از شمال بندر گز واقع در جنوب شرقي درياي خذر شروع شده و پس از عبور از شهرهاي ساري و قائم شهر وارد مناطق كوهستاني البرز گرديد و از گردنه مرتفع فيروزكوه به وسيله تونل ها و پلهاي متعدد گذشته و از طريق جلگه ورامين به تهران متصل مي شود .
سپس از زمين هاي هموار قم و اراك گذشته و از ايستگاه درود به بعد وارد مناطق كوهستاني لرستان مي گردد و پس از گذشت از تونلها و پلهاي متعدد در انديمشك به جلگه هموار خوزستان مي رسد و از كنار دزفول و شهر اهواز و پل عظيم كارون گذشته از يك سمت به خرمشهر و از طرف ديگر به بندر امام خميني در خليج فارس منتهي مي شود .
طول راه آهن سراسري 1394 كيلو متر و عرض آن 1435 ميلي متر و در طول آن 90 ايستگاه دائر است . مرتفعترين نقطه راه آهن در شمال تونل كدوك است كه 2112 متر از سطح دريا ارتفاع دارد . بزرگترين پل فلزي راه آهن پل كارون در اهواز است كه 100 متر وطول و 51 چشمه دارد و مهمترين پلهاي شمال پل ورسك است كه يكي از شاهكارهاي صنعت پل سازي است كه در ابتدا و انتها خط آهن سراسري بندرگز و بندر امام ساخته شده است . بعد از اتمام راه آهن سراسري از سال 1318 ساختمان سه رشته خط آهن ديگر بشرح زير شروع گرديد :
1) راه آهن تهران به مشهد 2) راه آهن تهران به تبريز 3) راه آهن قم به كاشان . راه آهن تهران به مشهد و راه تهران به تبريز ساخته شد و راه آهن قم به كاشان و همچنين خط آهن تبريز به مرز ايران و تركيه كه شبكه خط آهن ايران را به اروپا وصل مي كند به مرحله بهره برداري رسيد .
امكان ارتقاء سرعت در ترابري مسافري و رقابت با حمل و نقل جاده اي و هوايي بالا بودن نسبي سرمايه گذاري اوليه و دير بازگشت شدن آن در مقايسه با جادهقابليت برنامه ريزي و استمرار خدمات در شرايط مختلف منجمله شرايط بحرانياستهلاك بسيار كمتر شبكه و ناوگان ( كمتر از نصف استهلاك ترابري جاده اي ) اشغال كمتر زمين ( در مقايسه با حمل و نقل جاده اي ) عوارض كمتر زيست محيطي و سازگاري با اهداف توسعه پايدار مصرف بسيار كمتر انرژي در حمل بار نسبت به جاده ( حدود يك ششم ) امكان استفاده از سوختهاي غير فسيليمناسب براي جابجايي انبوه بار و مسافر رفاه و امنيت بالاتر مسافران و جاذبه براي آنها حجم بالاي ترابري در بسياري از محورهاي برون شهري و حومه سهم پايين حمل و نقل ريلي از ترابري كشور و فاصله زياد با سهم مطلوب از ديدگاه ملياندك بودن طول شبكه راه آهن ايران نسبت به جمعيت و وسعت كشور بالا بودن نرخ سوانح و تصادفات جاده اي در كشوربالا بودن شاخص مصرف انرژي در بخش حمل و نقل جاده اياستهلاك بالاي شبكه و ناوگان در بخش جاده اي در مقايسه با بخش ريليافزايش شديد تقاضاي حمل و نقل بويژه با رشد اقتصادي مورد انتظاروجود توانمندي بالا براي احداث راه آهن در كشور حدود 1000 كيلومتر در سالايمني بسيار بالا نسبت به جاده (بين 15 تا 24 برابر) از بين سيستم هاي مختلف حمل و نقل،راه آهن بدليل مزايايي از قبيل قابليت اعتماد بيشتر، داشتن هزينه مناسب، آلودگي كمتر محيط زيست، مصرف سوخت كمتر و ... ، اهميت ويژه اي در رشد و توسعه كشورها دارد . مزاياي حمل و نقل كانتينري مانند كاهش زمان توقف وسائط نقليه، صرفه جويي در هزينه هاي بسته بندي و انبار، كاهش هزينه هاي تخليه و بارگيري، كاهش صدمات وارده به كالا، كاهش زمان حمل و ... باعث شده است كه امر وزه كشورهاي پيشرفته بيش از ٦٠ درصد ك الاهاي خود را با كانتينر حمل م ي نمايند.اما از طرف ديگر توان حمل راه آهن ايران در حمل كانتينر ٤٠ درصد پايين تر از ساير كشورهاست.
4- قانون الزام شرکت ها و موسسات ترابری جاده ای به استفاده از صورت وضعیت مسافربری و بارنامه
قانون مدنی ایران در سه دوره ی قانونگذاری ششم و نهم و دهم به تصویب رسیده است و ماده یک لغایت 955 قانون مذکور در دوره ششم قانون گذاری تصویب و به موجب ماده واحده مصوب 18 اردیبهشت ماه 1307 اجازه اجراء آن داده شده است. 1 در مبحث سوم از فصل چهارمو در مواد 513 – 516 و 517 و تحت عنوان ( در اجاره اشخاص ) و ( در اجاره متصدی حمل و نقل ) درباره ی متصدی حمل و نقل صحبت می کند.
2-اجازه ی متصدیان حمل و نقل اشخاص یا مال التجاره اعم از راه خشکی یا آب و هوا
ماده 516- تعهدات متصدیان حمل و نقل اعم از این که از راه خشکی یا آب و هوا باشد ، برای حفاظت و نگهداری اشیائی که به آن ها سپرده می شود همان است که برای امانت داران مقرر است . بنابراین در صورت تفریط یا تعدی مسئولتلف یا ضایع شدن اشیائی خواهد بود که برای حمل به آن ها داده می شود و این مسئولیت از تاریخ تحویل اشیاء به آنان خواهد بود.
ماده 517- مفاد ماده 509 در مورد متصدیان حمل و نقلنیز مجری خواهد بود.
ماده 509- نیز چنین می گوید : در اجاره حیوان ممکن استشرط شود که اگر موجر در وقت معین محموله را به مقصد نرساند مقدار معینی از مال الاجاره کمشود .
رانندگانی که در نظر دارند در زمینه حمل و نقل عمومی جاده ای فعالیت نمایند،بایستی علاوه بر مدارک عمومی از قبیل گواهینامه رانندگی و گواهینامه بیمه اجباری شخص ثالث که برای هر راننده اعم از این که حمل و نقل عمومی و یا شخصی انجام می دهد مورد نیاز بوده،،لازم است اسناد و مدارک ذیل را نیز دارا باشد
1-دفترچه کار:دفترچه کار راننده،برگ فعالیّت وی بوده که به استناد ماده(6)قانون اصلاح قانون الزام،توسط پلیس راه در آن درج می گردد و بر اساس تبصره ذیل ماده (6) قانون الزام تردد در جاده ها بدون همراه داشتن دفترچه کار ممنوع است و سازمان می تواند در صورت تخلف راننده در هر نوبت حداکثر به مدت 6 ماه دفترچه وی را ظبط نماید.
2.کارت شناسایی هوشمند:کارت شناسایی هوشمند راننده که عکس دار می باشد،توسط سازمان راهداری و حمل و نقل جاده ای به منظور تسهیل در امر حمل و نقل و شناسائی رانندگان بین شهری و کنترل رانندگان در حین تردد از مبدا تا مقصد صادر می گردد،کلیه رانندگان دارای دفترچه کار که در حمل و نقل عمومی فعالیت می نمایند بایستی با مراجعه به سازمان استانها نسبت به تکمیل فرم پرسشنامه و اخذ کارت اقدام نمایند.
3.کارت وابستگی:برای آنکه مشخص گردد وسایل نقلیه مسافربری متعلق به کدامیک از شرکت ها ی حمل و نقل مسافر می باشند،بایستی دارندگان وسایل نقلیه مذکور،نسبت به اخذ آن از شرکت مربوط اقدام نمایند.
4.کارت صحت و سلامت جسمی و روحی:کلیه رانندگان بخش حمل و نقل عمومی بایستی از طریق مراجع ذیربط (وزارت بهداشت و درمان)نسبت به دریافت کارت صحت و سلامت جسمی و روحی اقدام نمایند.چنانچه هر شرکت حمل و نقلی به رانندگان بدون داشتن کارت های شناسائی و وابستگی وسیله نقلیه و صحت و سلامت جسمی و روحی،مسافر یا بار تحویل نماید،به استناد بندهای (ب)،(ج)و(ه)ماده (3)آیین نامه حمل بار و مسافر متخلف محسوب شده ،شرکت مذکور را جهت برخورد قانونی لازم به کمیسیون ماده (12)معرفی می نمایند.
5.کارت شناسایی ناوگان حمل و نقل:طرح شناسایی ناوگان باری و مسافری صرفا یک طرح آماری بوده و به منظور نگهداری اطلاعات ناوگان طراحی گردیده است.در فرم شناسایی ناوگان مشخصات وسیله نقلیه بیان شده و هدف اصلی جمع آوری اطلاعات ناوگان بوده و مسایل جانبی نظیر صدور کارت آمار و برچسب فقط برای هماهنگی با پلیس راه و شرکت های حمل و نقل در جهت هدایت ناوگان فاقد کارت آمار به مراکز آمارگیری پیش بینی گردیده و همچنین از کارت مذکور در پایانه های باری و مسافری نیز استفاده می گردد.
6.دفترچه مدت کار و بازرسی سرعت:دفترچه ای است که از طرف نیروی انتظامی برای رانندگان واجد شرایط بخش مسافربری صادر می شود،و بر اساس آن مدت کار کار رانندگان در طول سفر و زمان تعویض آنها مشخص و تخلفات رانندگان در آن ثبت و برابر ضوابط تعیین شده بر حسب نوع تخلف به عنوان مجازات برای مدت محدود از رانندگی بر روی وسایل نقلیه مسافربری عمومی محروم می شوند.
1-صورت وضعیت:صورت وضعیت مسافری:فرمی است که طرح آن توسط وزارت راه و ترابری (سازمان راهداری و حمل و نقل جاده ای)تهیه و توسط وزارت امور اقتصادی و دارائی چاپ می شود و پس از وصول،حق تمبر آن به میزان 1000 ریال برای حمل مسافر جاده ای در اختیار شرکت های مسافربری قرار داده می شود تا در مسافت های بالای 20 کیلومتر از آن استفاده گردد. استفاده از صورت وضعیت مسافری بر اساس ماده (5) قانون الزام توسط شرکت های مسافربری اجباری می باشد و در صورت عدم استفاده،تخلف شرکت در کمیسیون ماده (5)قانون الزام توسط شرکت های مسافربری اجباری می باشد و در صورت عدم استفاده،تخلف شرکت در کمیسیون ماده (5) که در استانها تشکیل می گردد،مطرح شده با آنان برخورد قانونی به عمل می آید و بر اساس ماده 6 قانون یاد شده،چنانچه رانندگان بدون داشتن صورت وضعیت مسافربری نسبت به جا به جایی مسافر اقدام نمایند و یا مسافر همراه آنان با مشخصات مسافرینی که در صورت وضعیت قید شده است مطابقت نداشته باشد عمل آنان تخلف محسوب می شود و پلیس راه موظف است ضمن صدور برگ اخطاریه:آنها را به مبلغدویست هزار ریال جریمه نماید و تخلف آنان را نیز در دفترچه کار ثبت کند.
2-بلیط مسافر:هر شرکت مسافربری موظف است بر اساس مواد(3)،(4)،(5) ضوابط حمل و نقل مسافر نسبت به چاپ بلیط که مشخصات مسافر و مبدا و مقصد سفر،ساعت و تاریخ سفر در آن قید شده باشد اقدام نموده و پس از صدور به مسافرین تسلیم نماید و چنانچه ظرفیت ماشین تکمیل نباشد،به همان تعداد بلیط سفید ممهور به مهر شرکت در اختیار راننده قرار دهند،و رانندگان موظف هستند برای مسافرین بین راه بلیط صادر نموده ،نام مسافر را در صورت وضعیت مسافری درج نمایند.عدم صدور بلیط مسافری از ناحیه شرکتهای حمل و نقل مسافر تخلف محسوب شده و قابل طرح در کمیسیون ماده 12 می باشد.
3-قرارداد وابستگی:هر راننده یا مالک وسیله نقلیه جهت فعالیت در حمل و نقل مسافری جاده ای بایستی با یکی از شرکت های مسافربری مجاز و دارای پروانه فعالیت قرارداد وابستگی منعقد نموده و نام شرکت مذکور را به عنوان مشخصه شرکتی که تابع آن است،بغل نویسی نماید که این موضوع از جهت شناسایی مسافرین و تطبیق وسیله نقلیه با نام شرکت قید شده در بلیط مسافری و همچنین از نظر شناسایی وسیله تحت پوشش شرکت های حمل و نقل مسافر که مرتکب تخلفات حمل و نقلی می گردند،حائز اهمیت می باشد و هر وسیله نقلیه در زمان واحد فقط می تواند تحت پوشش یک شرکت مسافربری قرار داشته باشد.
1.جعبه کمک های اولیه:جعبه ای است که حاوی اسباب و لوازم مورد نیاز که برای کمک های اولیه درمانی به شخص مصدوم به کار می رود.
2.علائم ایمنی:کلیه تجهیزاتی که هنگام بروز تصادف یا خرابی وسیله نقلیه برای هشدار دادن به دیگر وسایل نقلیه به کار گرفته می شود و معمولا شامل مثلث شبرنگ و چراغ چشمک زن می باشد.
3.کپسول آتشنشانی:می بایست دارای نشان استاندارد بوده و ظرفیت آن کمتر از 10 کیلوگرم نباشد و مهلت اعتبار مصرف آن توسط سازمان های مسئول تائید شده باشد.
.ُ4دستگاه تاخوگراف:دستگاهی است که سرعت وسیله نقلیه و مدت کار راننده و مسافت طی شده در واحد زمان را ثبت و مشخص می نماید و بر اساس ماده 60 آئین نامه راهنمائی و رانندگی و ماده 4 آئین نامه حمل بار و مسافر ، وسایل نقلیه مسافربری عمومی حتما باید به این دستگاه مجهز باشند.
5.زنجیر چرخ:در فصل سرما کلیه وسایل حمل و نقل جاده ایبه ویژه در مسیرهائی که احتمال برف و یخبندان وجود دارد و یا وزارت راه و ترابری و پلیس راه اعلام می نمایند،به تعداد لازم زنجیر چرخ همراه داشته باشند.
6.لاستیک های آجدار:لاستیک های وسایل عمومی جاده ای می بایست استاندارد و متناسب با وزن کل و سیله نقلیه باشد و استفاده از لاستیک های با سایز بزرگ و کوچکتراز آن که در کارت شناسائی وسایل درج شده است،ممنوع می باشد.همچنین استفاده از لاستیکهای توپر تحت هیچ شرایطی مجاز نمی باشد.
7.اتوبوس هائی که خدمات ویژه ارایه می نمایند و یا این که در مسیرهای برون مرزی مورد استفاده قرار می گیرند علاوه برتجهیزات فوق الاشاره می بایست دارای تجهیزات ذیل نیز باشند:
الف-دارای کولر و بخاری آماده به کار متناسب با فصل بهره برداری.
ب-دارای سیستم صوتی و تصویری مناسب.
ج-مجهز به یخدان یا یخچال الکتریکی و قابلیت ارائه آب سرد و گرم.
ماده 1 - ترانزيت خارجي كالا عبارت از سلسله مراحلي است كه طي آن كالايي از مبادي خارجي به مقصد كشور ثالث و يا نگهداري آن در مناطقحراست شده و ترتيب حمل تدريجي آن به تقاضاي صاحب كالا از قلمرو جمهوري اسلامي ايران از يك نقطه مرزي كشور وارد و مآلا از همان نقطه يا ازديگر نقاط مرزي كشور خارج ميگردد.
تبصره - آن ميزان از كالاهايي كه وارد مناطق حراست شده ميشوند در صورتي كه تقاضاي حمل آن به مقاصد داخل كشور توسط صاحب كالا دادهشود تابع مقررات و ضوابط كالاهاي وارده به كشور خواهد بود.
ماده 2 - به منظور انتظام امور ترانزيت كشور و برقراري تسهيلات لازم در توزيع منطقهاي كالاهاي ترانزيتي و تحصيل عايدات حاصل از اين انتظام،هر يك از پايانهها باربري ايستگاههاي راهآهن و فرودگاهها كه بر حسب تقاضاي وزارت راه و ترابري و تصويب شوراي عالي هماهنگي ترابري كشور ويا رعايت مقررات و ضوابط مربوطه، محوطههاي گمركي شناخته شود و گمرك جمهوري اسلامي ايران موظف است نسبت به ايجاد تسهيلات درمناطق فوق اقدام نمايد.
ماده 3 - ترانزيت خارجي كالاهايي كه به كشور وارد ميگردند در حدود قراردادهاي موافقتنامههاي منعقده بين دولتهاي طرفين نياز به كسبهيچگونه مجوزي ندارند، مگر اين كه بنا بر علل امنيتي و مذهبي ورود آن به كشور ممنوع باشد.
تبصره 1 - فهرست كالاهاي ممنوعه براي ترانزيت خارجي توسط شوراي امنيت كشور تهيه و به تصويب هيأت وزيران ميرسد.
تبصره 2 - ترانزيت خارجي محمولات دامي و نباتي و شيميايي منوط به كسب مجوز مراجع مربوطه خواهد بود.
ماده 4 - كالاها و كانتينرهاي حامل كالا كه تحت عنوان ترانزيت خارجي از كشور عبور ميكنند، جزء واردات و صادرات قطعي محسوب نميگردندو از پرداخت حقوق گمركي، سود بازرگاني و عوارض معاف است لكن مشمول پرداخت هزينههاي گمركي و عملياتي خواهند بود، مگر اينكه درموافقتنامه ترانزيتي بين دولت با كشورهاي ديگر يا موافقتنامههاي گمركي و حمل و نقل بينالمللي، مقررات خاصي براي آنها تعيين شده يا بشود كهدر اين صورت كالاي ترانزيتي تابع همان مقرراتي خواهد بود كه در موافقتنامههاي مربوط تعيين شده است.
ماده 5 - كليه كالاهاي ترانزيت خارجي كه توسط شركتهاي سهامي حمل و نقل بينالمللي ايراني داراي مجوز فعاليت از وزارت راه و ترابري حملميگردند، از نظر سپردن وجهالضمان در حكم كالاي مجاز تلقي شده، تضمين بانكي و يا ضمانتنامههاي تضامني بانكي شركتهاي حمل و نقلبينالمللي و يا بيمهنامههاي معتبر به جاي وجهالضمان ترانزيت پذيرفته ميشود.
ماده 6 - هر گاه كالاي ترانزيت خارجي تا پايان مدت اعتبار پروانه به گمركات خروجي تحويل و يا از مرزهاي كشور خارج شود، ترانزيت خاتمهيافته تلقي گرديده و گمرك مكلف به تسويه تضمين دريافتي خواهد بود.
ماده 7 - گمركات و سازمانهاي ذيربط مكلفاند انبار و محوطههاي كافي و مناسب جهت تخليه و نگهداري كالاهاي خارجي با دريافت هزينههاطبق مقررات مربوطه تخصيص دهند. تغييرات بستهبندي و يا تكميل كالاهاي ترانزيتي با نظارت مقامات گمركي امكانپذير خواهد بود.
ماده 8 - كانتينرهاي حامل كالا به عنوان محفظه تلقي و از پرداخت سود و عوارض گمركي معاف بوده و گمرك صرفاً به ثبت آمار ورود و خروجآنها اقدام مينمايد.
ماده 9 - كانتينرهايي كه با پلمب اوليه وارد ميگردند بدون نياز به ارزيابي محتويات توسط سرويس ارزيابي و در خروج از گمرك فقط با مطابقتاسناد و اظهارنامه با الصاق پلمب اضافي گمرك با صدور پروانه ترانزيت ميگردند.
تبصره - در موارد استثنايي كه ظن قوي براي گمركات و نيروي انتظامي وجود دارد، فك پلمب و ارزيابي محتويات و پلمب مجدد با تنظيمصورتمجلسي حاوي نتيجه بررسي و شمارههاي كانتينر و پلمبهاي قبلي و جديد بلامانع است. در هر صورت حضور نماينده گمرك الزامي است.
ماده 10 - در مواردي كه تعهد حمل كالاي ترانزيتي با كانتينر تا مبادي ورودي است، گمركات و سازمانهاي ذيربط موظفاند تسهيلات لازم جهتتخليه كالا در اماكن گمركي و يا انتقال كالا از كانتينر به كاميون و يا واگن و يا هواپيما را فراهم نمايند.
ماده 11 - حتيالمقدور قبل از تخليه كالا از وسيله حمل، گمرك با قبول اظهارنامه به ضميمه اسناد و ترخيصيه در انجام عمليات ترانزيت تسريع وضمن اخذ تعهد از شركت حمل تشريفات اداري و حسابداري را به بعد از خروج كالا از گمركات و بنادر موكول مينمايد.
ماده 12 - وضع هر گونه عوارض به كالاهاي ترانزيتي به پيشنهاد شوراي عالي هماهنگي ترابري و تصويب هيأت وزيران خواهد بود.
ماده 13 - به منظور استفاده هر چه بيشتر از ناوگان حمل و نقل كشور و در صورت نياز به استفاده از وسائل نقليه خارجي جادهاي جهت ترانزيتكالا از كشور، آييننامه مربوطه با پيشنهاد وزارت راه و ترابري به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.
ماده 14 - وزارت راه و ترابري موجبات انعقاد قراردادهاي دو جانبه و اعمال همكاريهاي منطقهاي كه در تسهيل ترانزيت مؤثر است را فراهمخواهد نمود.
ماده 15 - وزارت راه و ترابري نسبت به ايجاد هماهنگي بين مقررات ترانزيت كشور با ضوابط جاري حمل و نقل بينالمللي را از طرق پيوستن بهموافقتنامههاي بينالمللي، ارتباط با سازمانهاي جهاني و ترويج حمل و نقل كانتينري و چند وجهي اقدام خواهد نمود.
ماده 16 - تردد كاميونهاي تحت پوشش كارنه تير در كشور نيازي به ارائه كارنه دو پاساژ نداشته و جهت تردد وسائل نقليه فاقد كارنه تير، تعهد كتبيشركتهاي حمل و نقل بينالمللي ايراني داراي مجوز از وزارت راه و ترابري كفايت مينمايد.
ماده 17 - به منظور هماهنگي و يكنواختي ضوابط ترانزيت كالاهاي نباتي و دامي، وزارتين جهاد سازندگي و كشاورزي ميبايست در اسرع وقتتفاهمات لازمه با كشورهاي در طول مسير را به عمل آورند.
ماده 18 - وزارتين جهاد سازندگي و كشاورزي موظفاند پستهاي قرنطينه دامي و نباتي در محل گمركات مبادي ورودي و خروجي دائر نموده وكليه امور مربوط به قرنطينه در آن پستها انجام پذيرد.
ماده 19 - گمرك جمهوري اسلامي ايران و اتاق بازرگاني و صنايع و معادن ايران ميبايست موجبات ترانزيت كالاهاي تحت پوشش كارنه تير دركليه مبادي ورودي و خروجي گمركات داخلي را فراهم نمايند.
ماده 20 - بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران مكلف است حمايتهاي مالي و اعتباري از شركتها حمل و نقل بينالمللي ايراني كه در امرترانزيت فعال ميباشند به عمل آورد.
تبصره - وزارت راه و ترابري با همكاري بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران روشهاي حمايتي را تعيين و جهت تصويب به هيأت وزيران ارائهخواهد نمود.
ماده 21 - اداره گذرنامه مكلف است گذرنامه و دفترچه خروجي مربوط به رانندگان ايراني كه در خطوط بينالمللي به جابجايي كالاهاي ترانزيتيفعاليت مينمايند را ظرف مهلت مقرر با پيشنهاد و تأييد سازمان حمل و نقل و پايانههاي كشور و با رعايت قوانين و مقررات مربوطي صادر نمايد.
ماده 22 - نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران موظف است ظرف مهلت مقرر با رعايت قوانين و مقررات مربوطه نسبت به صدور گواهينامهبينالمللي، پلاك ترانزيت و دفترچه مالكيت براي رانندگان و كاميونهايي كه قصد فعاليت در خطوط بينالمللي دارند، با پيشنهاد سازمان حمل و نقل وپايانههاي كشور صادر نمايد.
ماده 23 - سازمان حمل و نقل و پايانهها با توجه به موقعيت زماني و مكاني، مسيرهاي مشخصي را با هماهنگي وزارت كشور جهت ترانزيتجادهاي تعيين و نيروي انتظامي موظف است كنترلهاي لازم را به عمل آورد.
ماده 24 - هزينه اجرايي اين قانون از محل درآمدهاي حاصله موضوع اين قانون تأمين ميگردد.
ماده 25 - از تاريخ ابلاغ اين قانون كليه قوانين و مقررات مغاير با آن لغو ميگردد.
ماده 26 - شرايط عمومي اظهار و انجام تشريفات گمركي و اسنادي كه بايد ارائه گردد و ساير امور مربوطه با رعايت حداكثر تسهيلات در آييننامهاجرايي اين قانون كه حداكثر ظرف مهلت سه ماه از تصويب اين قانون توسط وزارتخانههاي راه و ترابري، امور اقتصادي و دارايي و كشور تهيه و بهتصويب هيأت وزيران خواهد رسيد تعيين ميگردد.
قانون فوق مشتمل بر بيست و شش ماده و چهار تبصره در جلسه روز سهشنبه بيست و دوم اسفند ماه يك هزار و سيصد و هفتاد و چهار مجلس شوراياسلامي تصويب و در تاريخ 1374.12.27 به تأييد شوراي نگهبان رسيده
ماده 1 - به منظور افزايش سهم حمل و نقل ريلي از طريق جذب و گسترش سرمايه گذاريهاي مورد نياز و ارتقاء بهرهوري و ارائه خدمات مطلوب به مشتريان با حفظ مالكيت دولت بر شبكه ريلي به شركتهاي حمل و نقل ريلي خصوصي و تعاوني و شركتها و مؤسسات معتبر در ارائه خدمات وابسته به آن اجازه داده ميشود تا از شبكه حمل و نقل ريلي و تأسيسات و امكانات مربوطه با رعايت اين قانون و مقررات و ضوابط مربوطه بهره برداري كنند.
تبصره 1 - شركت حمل و نقل ريلي شخصيت حقوقي است كه توسط اشخاص حقيقي و حقوقي با اخذ مجوز از شركت راه آهن جمهوري اسلامي ايران كه در اين قانون راه آهن ناميده ميشود و با تأمين ناوگان (لكوموتيو و يا واگن) مورد نياز به منظور جابجايي (كالا، مسافر) تأسيس ميگردد.
آئين نامه تأسيس و فعاليت شركتهاي حمل و نقل ريلي و همچنين مشخصات فني ناوگان مجاز به سير در شبكه حد اكثر ظرف مدت دو ماه به تصويب وزير راه و ترابري ميرسد.
تبصره 2 - شرايط و نحوه بهره برداري شركتها و مؤسسات معتبر در امر خدمات وابسته به حمل و نقل ريلي در چارچوب قوانين موجود و اين قانون خواهد بود و آئين نامه اجرايي آن به تصويب وزير راه و ترابري ميرسد.
تبصره 3 - خدمات وابسته به حمل و نقل ريلي شامل سرويسهاي مرتبط با امر ناوگان و شبكه، امور پايانههاي تعميرات، امور بهره برداري از ناوگان و پشتيبانيهاي فني و مهندسي و سيستمهاي كنترل و ناوبري قطار و كليه تجهيزات و سرويسهاي فني تعمير و نگهداري خطوط و شبكه ريلي و سرويسهاي ارتباطي (مخابراتي) و علائم باشد.
تبصره 4 - شركت حمل و نقل ريلي ميتواند با اخذ مجوز از مراجع ذيربط در ديگر شقوق حمل و نقل نيز فعاليت نمايد.
ماده 2 - به منظور حفظ ايمني تردد ناوگان ريلي، شرايط و دستورالعملهاي فني و ايمني مرتبط با سير و حركت وسايل نقليه ريلي توسط هيأت مديره راه آهن تهيه و ابلاغ ميگردد و شركتهاي بهره بردار خطوط مكلف به رعايت آنها ميباشند. راه آهن موظف به نظارت بر اجراي كامل ضوابط و مقررات و دستورالعملهاي فني و ايمني حركت خواهد بود.
تبصره 1 - آئين نامه تعيين انواع تخلفات و جرايم مربوط به سير و حركت ناوگان در شبكه حمل و نقل ريلي و نحوه رسيدگي به آنها توسط هيأت مديره راه آهن تهيه و به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد. ميزان جرائم مربوط به اين تخلفات از يك ميليون (000 000 1) ريال تا بيست ميليون (000 000 20) ريال تعيين ميگردد.
تبصره 2 - تعيين ميزان مسؤوليتهاي كيفري و مدني سوانح ريلي ناشي از اجراي اين قانون و سوانح ريلي ناشي از فعاليتهاي راه آهن توسط كميسيونهاي جلوگيري از سوانح راه آهن مستقر در نواحي صورت ميپذيرد. در صورت اعتراض اصحاب دعوي به نظريه كميسيونهاي فوق موضوع به كميسيون عالي رسيدگي به سوانح راه آهن با عضويت نماينده انجمن صنفي شركتهاي حمل و نقل ريلي ارجاع و نظريه اين كميسيون غير قابل اعتراض ميباشد كه در صدور آراي قضايي به عنوان نظر كارشناسي ملاك عمل قرار ميگيرد.
راه آهن و شركتهاي موضوع اين قانون حسب مورد در صورت بروز سوانح ريلي مطابق قانون مسؤوليت مدني مسؤول جبران خسارت و پرداخت ديه به افراد سانحه ديده ميباشند.
تبصره 3 - آئين نامه اجرايي كميسيونهاي جلوگيري از سوانح نواحي راه آهن و كميسيون عالي جلوگيري از سوانح راه آهن با پيشنهاد وزارت راه و ترابري به تصويب هيأت وزيران ميرسد.
ماده 3 - راه آهن موظف است تا تردد ريلي را به گونهاي برنامه ريزي، هدايت و كنترل كند كه سير و حركت ناوگان متعلق به كليه شركتهاي حمل و نقل ريلي (اعم از دولتي و غير دولتي) در شزايط يكسان از نظر تعرفه دسترسي و استفاده از شبكه امكانپذير گردد.
ايجاد محدوديت عبور واگن هر يك از شركتها توسط راه آهن بجز موارد تعيين شده در مقررات ايمني حركت و ظرفيت خطوط، تخلف محسوب ميشود و در صورت بروز هرگونه خسارت ناشي از اين محدوديت براي شركتهاي حمل و نقل ريلي و تأييد آن توسط مراجع ذيصلاح، راه آهن مكلف به جبران آن است.
ماده 4 - تعيين مقررات و استانداردهاي مربوط به توليد، واردات و تعمير و نگهداري ناوگان ريلي بر عهده راه آهن ميباشد و دستگاههاي نظارت كننده و كليه توليد كنندگان و وارد كنندگان مربوطه مكلف به رعايت آن هستند.
ماده 5 - راه آهن موظف است به منظور استفاده از ظرفيت مازاد ارتباطي موجود از شبكه ارتباطي اختصاصي خود نسبت به ارائه سرويسهاي ارتباطي باسيم و بيسيم، انتقال دادهها به شركتهاي خصوصي اقدام نمايد.
آئين نامه مربوطه، حد اكثر ظرف دو ماه به تصويب وزير راه و ترابري ميرسد.
ماده 6 - تعرفه بهره برداري از شبكه ريلي كشور به منظور عبور يك يا چند واگن و يا يك قطار كامل (باري يا مسافري) بصورت باردار يا خالي از روي شبكه ريلي بر حسب وزن، ظرفيت و طول واگن، طول و ابعاد كالاي بارگيري شده در واگنهاي ويژه، مسير حركت، شرايط مسير و ديگر عوامل مؤثر در اين راستا و همچنين سرويسهاي ارتباطي، به موجب آئين نامهاي خواهد بود كه توسط هيأت مديره راه آهن تهيه و با تصويب وزير راه و ترابري لازمالاجراء است.
تبصره 1 - نرخ بهره برداري از شبكه ريلي بايستي به گونهاي تعيين شود كه ضمن تأمين هزينههاي بهره برداري از شبكه در بخش ريلي براي صاحبان كالا و سرمايه گذاران نسبت به ديگر شقوق حمل و نقل داراي مزيت باشد.
تبصره 2 - با توجه به مزيتهاي حمل و نقل ريلي و در صورت عدم تكافوي نرخ بهره برداري براي تأمين هزينههاي نگهداري شبكه، دولت ميتواند از سال 1385 اعتبارات مورد نياز اين شيوه از حمل و نقل را همانند هزينههاي نگهداري تأسيسات زيربنايي ساير شقوق حمل و نقل، در بودجههاي سنواتي از محل صرفه جويي مصرف سوخت منظور نمايد.
ماده 7 - راه آهن مكلف است با برنامه ريزي و رعايت مقررات مالي واگنهاي حمل و نقل بار و مسافر خود را با زمانبندي مناسب به گونهاي كه در امر حمل و نقل ريلي كالا و مسافر خللي ايجاد نشود به شركتهاي حمل و نقل ريلي واگذار نمايد.
تبصره - اجاره دادن نيروي كشش بوسيله راه آهن با رعايت مقررات و شرايط يكسان به شركتهاي حمل و نقل ريلي با اخذ هزينههاي عملياتي بلامانع است.
ماده 8 - شركتهاي حمل و نقل ريلي بار با انعقاد قرارداد حمل و صدور بارنامه و شركتهاي حمل و نقل ريلي مسافر با صدور بليط توسط شركت و يا نمايندگي مجاز طرف قرارداد آنان در مقابل صاحبان كالا و يا مسافران مسؤوليت دارند.
تبصره 1 - حدود مسؤوليت شركتهاي حمل و نقل در مقابل صاحبان كالا و يا مسافران و نحوه ايفاي آن در چارچوب قوانين موجود و اين قانون است كه آئين نامه اجرايي آن به تصويب وزير راه و ترابري ميرسد.
تبصره 2 - براي هر واگن يك بارنامه و براي هر مسافر يك بليط جداگانه صادر ميشود.
تبصره 3 - راه آهن با پذيرش ناوگان شركتهاي حمل و نقل ريلي مسؤول حفظ و نگهداري ناوگان و تأمين سلامت سير آنان ميباشد.
تبصره 4 - بارنامه و بليط مسافرين بصورت متحدالشكل توسط هيأت مديره راه آهن تهيه ميشود و چگونگي تنظيم و صدور بارنامه و بليط بموجب دستورالعمل مصوب هيأت مديره راه آهن خواهد بود.
ماده 9 - نرخ حمل و نقل ريلي بار متناسب با حمل و نقل جادهاي بصورت توافقي فيمابين صاحبان كالا و شركتهاي حمل و نقل ريلي تعيين و اجرا خواهد شد. بهاي بليط مسافرين توسط شركتهاي حمل و نقل ريلي در هر مسير و بر حسب نوع و درجه واگن، قطار و خدماتي كه ارائه ميشود تعيين و پس از تأييد هيأت مديره راه آهن به مرحله اجرا در ميآيد.
ماده 10 - شركتهاي حمل و نقل ريلي مكلف به رعايت كليه مقررات، ضوابط و دستورالعملهايي هستند كه در چارچوب قوانين كشور توسط هيأت مديره راه آهن تهيه و ابلاغ ميگردد.
ماده 11 - هر واگن و لكوموتيو موضوع ماده (1) داراي يك سند رسمي و داراي شماره مخصوص خواهد بود كه توسط هيأت مديره راه آهن بنام مالك صادر خواهد شد. اين سند قابل ترهين ميباشد بطوريكه با اعلام ذينفع، اسناد واگن و لكوموتيو توسط هيأت مديره راه آهن بنام ذينفع و يا فردي كه او تعيين خواهد كرد، تغيير خواهد يافت.
قانون فوق مشتمل بر يازده ماده و چهارده تبصره در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ ششم مهر ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و چهار مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 1384/7/20 به تأييد شوراي نگهبان رسيد
در مورد قوانین داخلی مربوط به مسئولیت مدنی و حمل و نقل در راه آهن به شدت با کمبود قوانین و مقررات مواجه می باشیمدر قانون اساسی فقط در اصل چهارم از کلمه راه آهن یاد شده است که آن را از جمله صنایع ما در شمرده و مالکیت آن را متعلق به دولیت می داند و در قانون کیفر بزه های مربوط به راه آهن در مواد 16 و 17 از وظایف و مسئولیت کارکنان راه آهن سخن گفته است.
ماده 16 مقرر می دارد :
هر یک از کارمندان راه آهن که متصدی راندن یا وظیفه دار تشکیل یا حرکت قطار می باشند لکوموتیو ، واگن ، در زین ، یا هر گونه وسیله نقلیه را که می داند معیوب است و در صورت سیر موجب مخاطره خاوهد شد راه اندازد و یا مناسبت وظیفه مانع تشکیل قطار و حرکت آن شود به حبس تادیبی از 6 ماه تا 3 سال محکوم می شود.همین کیفر دباره کارمندانی که از معیوب بودن وسایل نقلیه مطلع و بر حسب وظیفه مکلف به آگاه ساختن مقامات مربوطه بوده و آن مقامات را مسبوق نساخته اند ، اعمال می گردد.
در ماده 17 نیز چنین می گوید : رئیس قطار راننده ، ترمزیان و سوزن بانان ، که بر خلاف مقررات در موقع حرکت قطار تا رسیدن آن به مقصد یا در موقع حرکت و ورود قطار به ایستگاه محل خدمت خود را ترک یا وظیفه خود را انجام ندهند به حبس تادیبی از 6 ماه تا دو سال محکوم می شوند.
هر چند جرائم فوق تعقیب بزه منوط به بنگاه راه آهن می باشد ولی به نظر می آید که اگر کالای شخصی در قطاری باشد که دچار حادثه می شود و منجر به تلف شدن یا نقص آن می گردد و یا این که کالا در اثر تاخیر حرکت قطار به موقع به مقصد نمی رسدصاحبان کالا می توانند از باب مسئولیت مدنی مطالبه غذامت و خسارت نمایند.
هدف اصلی از تشکیل این اتحادیه توسعه حمل و نقل بوسیله ی ریل است .75 کشور در این اتحادیه عضو هستند و شرط عضویت در آن خطوط راه آهن و شبکه های حمل و نقل سراسری است.
2-کنوانسیون حمل و نقل بین المللی راه آهن ((COTIF)) که سازمان بین الدول برای حمل و نقل بین المللی راه آهن نیز نامیده می شود.
هدف آن ایجاد نظم قانونی و یک پارچه و یک نواخت برای حمل و نقل بار و مسافر از طریق راه آهن است.
3-اتحادیه بین المللی راه آهن ها (UIC)
هدف از تشکیل آن اصلاح و همسان کردن شرایط مربوط به ساختمان و بهره برداری از راه آهن در رابطه با حجم ترافیک بین المللی و هماهنگی اقدامات عمومی سازمان های بین المللی و اجرای موافقت نامه های ویژه حمل و نقل ریلی است.
4-اتحادیه واگن های باری (RIV) موافقت نامه استفاده متقابل از واگن های باری در حمل و نقل بین المللی
هدف آن تنظیم مقررات استفاده متقابل از واگن ها و وسایل بار گیری کانتینر ها و پالت ها در حمل و نقل بین المللی و اصلاحیه مقررات آن میباشد.
5-مقاوله نامه حمل و نقل کالا با راه آهن (SMGS)
6-کمیته ی بین المللی حمل و نقل راه آهن (IRTS)
جهت نظارت بر حسن اجرای کنوانسیون حمل بار و مسافر از طریق راه آهن تشکیل گردید.
7-اتحادیه تعرفه های راه آهن بالکان و خاور نزدیک (BPO)
هدف از تشکیل این اتحادیه توسعه ترافیک و حمل و نقل کالا با راه آهن در بین کشور های خاور نزدیک و حوزه بالکان و ماوراء آن می باشد .
8-سازمان بین دولت های حمل و نقل بین المللی با راه آهن (OTIF)
9-شرکت بین المللی اینتر کانتینر و اینتر فریگو (ICF)
جامع قرارداد حمل ونقل, هم از ديدگاه حقوق مدني است و هم از نظر حقوق تجارت, و اين خود منطقي است زيرا قرارداد مذكور, علي الاصول در اركان مشكله, تعريف و طبيعت واحدي دارد و آنچه وجه افتراق عمده و اساسي از نظر حكومت مقررات اين دو قانون است همان طبيعت عمل و عامل است. علي هذا چنانچه در قرارداد, شخصي كه تعهد به انجام حمل ونقل مي كند متصدي حمل ونقل به مفهوم ياد شده باشد, در اين صورت قرارداد جنبه تجاري به خود خواهد گرفت, والا قراردادي مدني خواهد بود.
ثانيا": هم قرارداد حمل ونقل اشياء را دربر مي گيرد و هم قرارداد حمل ونقل اشخاص را.
ثالثا": با توجه به تنوع و كثرت انواع و اقسام قراردادهاي حمل ونقل, اعم از اينكه زميني باشد يا دريايي يا هوايي, دربرگيرنده كليه اصناف آن است. ولي ياد آوري اين نكته لازم است كه قوانين و مقررات قابل اعمال نسبت به مورد تفاوت دارد. في المثل, قرارداد حمل ونقل دريايي يا هوايي نظر به طبيعت وسيله اي كه مورد استفاده واقع مي شود, با توجه به جنبه هاي فني, مشمول قواعد خاص است. از همين رو, در حمل ونقل اشياء و اشخاص, در سند ثبت آن يعني بارنامه و بليت, نوع وسيله نقليه مورد استفاده تصريح مي شود. قيد ((از طريق معيني)) در تعريف, مبين همين امر و مشخص نوع حمل وحكومت قانين و مقررات است.
رابعا": قرارداد بنا به تعريف فوق- علالاطلاق متضمن دو طرف است:
در يك طرف متعهد به حمل ونقل (متصدي در نوع تجاري آن) قراردارد و در طرف ديگر فرستنده يا صاحب كالا يا ارسال كننده به تعبير قانون تجارت در حمل ونقل اشياء و مسافر در حمل ونقل اشخاص. در قراردادهاي حمل ونقل اشياء غالبا" و نه ضرورتا", شخص ثالث ي به نام گيرنده(يا مرسل اليه) كه اشياء را در مقصد تحويل مي گيرد نيز وجود دارد. زيرا در قلمرو تجارت, تاجر ممكن است كالاهاي خريداري شده را در محل ديگري براي خود ارسال نمايد, و حال آنكه در حمل ونقل اشخاص چنين نيست.
خامسا": موضوع قرارداد كه در واقع و نفس الامر هسته مركزي آن را تشكيل مي دهد, تعهد به حمل و نقل است كه برحسب مورد فرق مي كند. در حمل ونقل اشخاص, موضوع تعهد حمل ونقل شخص(مسافر) است و در مورد اشياء هر شيئي كه مالكيت اشته باشد و بتواند موضوع قرارداد واقع شود. وقتي موضوع قرارداد حمل مسافر است, تعريف و ماهيت قرارداد فرق نمي كند, النهايه نسبت به مورد قواعد خاصي اعمال مي گردد. انجام تعهد موضوع قرارداد, جابجايي يا نقل و انتقال اشياء يا اشخاص از محلي است به محل ديگر. لازمه تحقق اين امر, وسيله نقليه اي است كه بايد معين گردد.
سادسا": قيد ((در قبال احرت) توجه به معوض بودن قرارداد دارد و وجه امتياز تعريف از حمل و نقل مجاني يا تبرعي است, كه اولا"به نظر برخي اصولا" مشمول تعريف قرارداد حمل و نقل نمي شود و ثانيا" احكام و قواعد خاصي دارد كه خود به تفصيل بحث جداگانه اي را مي طلبد.
سابعا": تعريف فاقد عنصر مدت است و به همين جهت مي تواند مورد ايراد واقع شود. توضيح اينكه قرارداد حمل ونقل علي الاصول متضمن تعهد حمل ونقل از محلي به محل ديگر است بي آنكه مدت در آن نقش عمده اي داشته باشد, از اين رو در رديف قراردادهايي است كه مدت دقيق انجام تعهد چندان معين نيست. لذا در صورتي كه براي طرف قرارداد, عنصر مدت حايز اهميت خاصي باشد مي تواند, با درج شرط, انجام تعهد را ظرف مدت معيني مطالبه كند.1
ماده 377:
اصل ماده فعلي :متصدي حمل ونقل كسي است كه درمقابل اجرت حمل اشياء یا اشخاص را به عهده مي گيرد.
1-دكتراخلاقي/ مقاله قراردادحمل و نقل /ص124 /مجله كانون وكلا:
تعريف ماده 377 جامع و مانع نيست زيرا : اولا" تعريف پيش از آنكه تعريف قرارداد حمل و نقل باشد تعريف متصدي حمل و نقل است و متصدي حمل و نقل نيز مفهوم مبهمي است . ثانيا" در تعريف ياد شده قانونگذار از لفظ كسي براي متصدي حمل و نقل استفاده كرده و چنانكه مي دانيم از ديدگاه حقوق ، منحصرا" شخص موضوع قانون و موضوع حمل و نقل را منحصرا" به اشياٌ اختصاص داده است .رابعا" :به عامل مدت كه در قرارداد نقشي ايفا مي كند توجه نكرده است .خامسا" تعريفبهحملاشياٌ عللي الاطلاق نظر دارد بي آنكه نوع وسيله را كه حمل و نقل با آن صورت مي پذيرد معين كند.
در حقوق ایران متصدی حمل و نقل عبارت از کسی است که در مقابل اجرت حمل اشیاء را بر عهده می گیرد (ماده 337 قانون تجارت). دکترین نقص قانون تجارت در انحصار مفهوم تصدی به حمل "اشیاء" را با تفسیر گسترده از این کلمه به مفهومی اعم از مسافر و کالا جبران کرده است. برخی نیز بر این باورند که چون به موجب بند 2 ماده 2 قانون تجارت، تصدی به حمل و نقل از راه خشکی یا آب یا هوا به هر نحوی که باشد در زمره اعمال تجاری است. متصدی حمل و نقل نیز عنوانی مشتمل بر حمل و نقل کنندگان اشیاء و اشخاص خواهد بود. در هر حال از دیدگاه نظام حقوق ایران چنانچه تصدی به حمل و نقل شغل معمول شخص باشد وی تاجر تلقی شده و مشمول مقررات عام حاکم بر تجار و مقررات خاص ناظر بر متصدیان حمل و نقل در حوزه های مختلف حمل ونقل می گردد.
وظایف، تعهدات و مسئولیت های متصدی حمل و نقل حسب قانون حاکم بر قرارداد حمل تعیین می شود. با این وصف وظیفه اصلی متصدیان حمل ونقل، اعم از متصدی حمل و نقل زمینی، دریایی یا هوایی انتقال صحیح کالا و مسافر از مبدا تا مقصد در مدت حمل است. متصدی مسئول خسارات وارده بر اشیاء و اشخاص در مدت مذکور است مگر آنکه بتواند یکی از جهات معافیت از مسئولیت را، حسب قانون حاکم، به اثبات برساند.
سپس مواردی که اثبات خلاف فرض مسئولیت را امکان پذیر می سازد:
1- جنس مال التجاره . 2- تقصیر ارسال کننده . 3- تقصیر مرسل الیه . 4- تعلیمات ارسال کننده ( مثل ماده 379 ) . 5- تعلیمات مرسل الیه . 6- حوادث غیر قابل اجتناب . 7- عیوب عدل بندی ، به استثنای ماده 381 .
دو نوع مسئولیت قراردادی و غیر قراردادی وجود دارد ، اما نوع دیگری که با دو گروه دیگر فرق دارد ، مسئولیت مخلوقی است ( در برخی مشاغل ذات کار طوری است که انتظار مراقبت بیشتری از آن می رود ) اگر خسارتی از آن عملیات به دست آید می توان گفت کار درست انجام نگرفته است .
فورواردرها که درمتون حقوقی از آنها به عنوان "بارفرابر"، "کارگزار حمل و نقل"، "واسطه یا نماینده حمل و نقل" یاد می کنند، اشخاصی هستند که نقش آنها تسهیل تجارت است تا حدی که تجار به چیزی بیش از فروش کالا نیاز نداشته باشند. با تحقق این امر فورواردر همه اقدامات و ترتیبات بعدی را برای انتقال کالا از طریق مرزهای بین المللی انجام می دهند تنوع نقشهای یک فورواردر در ارتباط با حمل کالا و عملیات لجستیک بسیار زیاد و دائماً رو به گسترش است. این نقش ها طیف گسترده ای از ارائه مشاوره و انعقاد قرارداد با متصدی حمل به نمایندگی از جانب مشتری، تا انجام کلیه تشریفات گمرکی و مدیریت امور اتفاقی، به اصالت، را پوشش می دهد. فورواردرها را به اعتبارات مختلف می توان دسته بندی نمود: به اعتبار موقعیت مشتری به فورواردری که از طرف تاجر خریدار یا فروشنده عمل کند و فورواردری که برای متصدی حمل و نقل عمل کند؛ به اعتبار موضوع فعالیت، به فورواردر صادر کننده و یا وارد کننده یا هر دو؛ به اعتبار موقعیت حقوقی فورواردر به فورواردر نماینده و فورواردر اصیل و...
مبحث دوم-تصدی مستقیمدر این نوع تصدی ، متصدی حمل و نقل راساً عهده دار جابجائی کالا می شود در قانون تجارت ایران نیز تعهد اصلی و اساسی به عهده متصدی حمل و نقل است و به موجب ماده 377 قانون تجارت متصدی حمل و نقل کسی است که در مقابل اجرت ، حمل و نقل اشیاء را به عهده می گیرد و بر این اساس وی موظف است که مال التجاره را به بهترین وجه به مرسل الیه تحویل دهد و در صورت تخلف از وظیفه و تعهد خویش بر طبق قواعد و مقرراتی که در قانون تجارت پیش بینی گردیده است مسئول خواهد بود. نکته قابل توجه این است که از آن زمان که کالا به متصدی حملو نقل تسلیم می گردد تعهد وی نسبت به مواظبت و نگهداری کالا و سالم و به موقع رساندن آن به مرسل الیه آغاز می شود .پس از تحویل کالا به مرسل الیه هیچ گونه تعهدی بر عهده متصدی حمل و نقل باقی نخواهد بود و در واقع متصدی حمل و نقل که به طور مستقیم تصدی حمل را انجام می دهد تنها مسئول آثار و نتایجی است که بین دو زمان تسلیم کالا به وسیلهمتصدی حمل و نقل به مرسل الیه پدید می آید.
لازم به توضیح است که تصدی مستقیم نباید با حمل مستقیم اشتباه شود.در بعضی از کشور ها به منظور تشویق بازرگانان به وارد کردن کالا هایی که مورد نیاز کشور است به بازرگانان امتیازاتی از نظر عوارض گمرکی داده می شود و به موجب قرارداد مذکور محصولاتی که مبدا آن احراز شده است ، از کشور دریافت کننده ترجیحات و صادر کننده کالا به کشور اعطا کننده ترجیحات مستقیماً حمل گردد و هدف این است که اداره گمرک کشور اعطا کننده ترجیحات و وارد کننده بتوانند اطمینان حاصل کنند که محصولات وارداتی همان محصولاتی هستند که از کشور های دریافت کننده خارج و صادر گردیده است.
انسان تمايل دارد تا در هر كاري از بهترين وسايل استفاده نمايد. در زمينه حمل ونقل نيز معمولاً اشخاص براي جابجايي خود يا كالاهايشان ترجيح ميدهند تا از امن ترين و سريعترين وسايل حمل و نقل بهره ببرند. يكي از اين وسايل، هواپيماست كه هم زمان از سرعت و امنيت بالايي برخوردار ميباشد. سالانه ميلياردها نفر از اين وسيله براي حمل ونقل استفاده مينمايند. به طور كلي وسايل سريع حمل و نقل به همان اندازه كه زندگي را آسان ساخته و در رفاه هر چه بيشتر اشخاص تأثير به سزايي گذاشته، خطر آفرين نيز ميباشند. نگاهي به آمار تلفات ناشي از حوادث حمل ونقل نشان ميدهد كه تا چه اندازه بحث از «مسؤوليت» در اين باره اهميت دارد. در كشور ما كه در زمينه خريد وسايل و تجهيزات هوايي و هواپيمايي با تحريمهايي روبروست و سالانه شاهد حوادث متعدد هوايي و كشته شدن هزاران انسان بي گناه ميباشيم؛ لزوم سخن گفتن پيرامون مسؤوليت ناشي از اين وسيله سريع حمل و نقل، دو چندان ميباشد. نبود منبع منسجمي به زبان پارسي، به ويژه در زمينه مسافر، نگارنده را بر آن داشت تا در مورد اين موضوع با راهنمايي اساتيد، پژوهشي به عمل آورد و از آنجا که در ايران در خصوص با فقر شديد منابع روبرو هستيم گام نخستين بدون اشکال نخواهد بود، ولي در هر حال مطالعه رويه قضايي بين المللي کمک شاياني به دادرسان در برداشت از مواد کنوانسيونها مينمايد.
حمل کننده ملزم به حمل کالا طبق قيود و شرايط حمل است . وی مسئول تلف شدن کلی يا جزئی کالا و خسارت وارده بر آن در فاصله دريافت کالا از فرستنده و تسليم آن به گيرنده و همينطور هر گونه تأخير در تحويل کالاست . هرچند ، اگر بتواند ثابت نمايد که از ميان رفتن يا آسيب ديدن کالا يا تأخير در تحويل آن بر اثر غفلت خواهان ، فساد ذاتی کالا يا شرايطی بوده که نميتوانسته از آن اجتناب کند ، از مسئوليت مبراست . در CMR فهرستی از خطرهای ويژه ذکر شده که در صورت بروز ، مسئوليتی متوجه حمل کننده نخواهد بود . در مواردی که آسيب ديدنيا از ميان رفتن کالا در زمان تحويل آشکار باشد ، قبول تحويل توسط گيرنده نشانه اوليه دريافت کالا به صورت سالم است ، مگر اينکه در زمان تحويل يادداشتی کتبی مبنی بر آسيب ديدن کالا ، تسليم حمل کننده شده باشد . چنانچه از ميان رفتن يا آسيب ديدن کالا در زمان تحويل آشکار نباشد ، قبول تحويل نشانه اوليه قبول کالا در شرايط مطلوب است ، مگر اينکه ظرف هفت روز پس از تحويل ، به استثنای تعطيلات رسمی ، يادداشی کتبی در خصوص تأخير در تحويل کالا مسموع نخواهد بود ، مگر اينکه يادداشتی در اين زمينه ظرف 21 روز پس از تحويل واقعی کالا ، تسليم حمل کننده گردد.اين واقعيت که کالا ظرف 30 روز پس از انقضای مهلت مقرر، يا اگر مهلتی تعيين نشده ، ظرف 60 روز پس از انقضای مهلت مقرر ، يا اگر مهلتی تعيين نشده ، ظرف 60 روز پس از دريافت کالا توسط حمل کننده ، به گيرنده تحويل داده نشده است ، دليلی قاطع بر از ميان رفتن کالاست و شخصی که به موجب سند حمل حق اقامه دعوی دارد از اين پس ميتواند کالای مزبور را گم شده تلقی نمايد . مسئوليت حمل کننده از بابت تلف شدن يا آسيب ديدن کالا يا تأخير در تحويل آن محدود به مبلغ مقطوعی است که به نسبت وزن کالا تعيين می گردد.اين مبلغ 25 فرانک طلا برای هر کيلو گرم بار است ، مگر اينکه فرستنده به هنگام تنظيم قرارداد حمل مبلغ ويژه ای را اعلام کرده باشد . در چنين صورتی مبلغ اخير سقف خسارات قابل پرداخت خواهد بود . البته هزينه های حمل و نقل و حتی حقوق و عوارض گمرکی پرداخت شده برای کالا به اين ارقام اضافه ميشود . در مورد تأخير در تحويل کالا ، مسئوليت حمل کننده برای پرداخت خسارت حداکثر به هزينه های حمل و نقل محدود ميشود ، مگر اينکه فرستنده و حمل کننده به گونه ای ديگر توافق کرده باشند.
ذکر اين نکته شايان توجه است که اقامه دعوی در چارچوب مقررات CMR می تواند در دادگاههای کشوری که خواهان در آنجا به طور معمول اقامت دارد يا محل تجاری اصلی اوست يا در دادگاههای کشور محل انعقاد قرارداد يا محل تحويل کالا يا مقصد صورت گيرد. همچنين طرفين قرارداد حمل ميتواند داوری را به مرجع حل اختلاف خود تعيين کنند ، مشروط بر اينکه داور يا هيئت داوران کنوانسيون CMR را ملاک کار خود قرار دهند
مسئولیت مدنی عبارت است از الزام و تعهد قانونی شخص بر رفع ضرری که به دیگری وارد کرده است بنا براین در هر موردی که شخص ناچار از جبران خسارت دیگری در مقابل زیان دیده باشد مسئولیت مدنی وجود دارد
علماء حقوق ، مسئولیت مدنی را به دو گروه مهم تقسیم کرده اند :
1-مسئولیت ناشی از قرار داد
2-مسئولیت خارج از قرار داد
ب/مسئولیت متصدی از دیدگاه قانون مدنی و قانون تجارت
مسئوليت متصدي حمل و نقل در نظام قانون مدني - كه در قالب عقد اجاره بيان شده است - به مانند امين است و تنها زماني كه او مرتكب تقصير شود مسئول خواهد بود. در نظام قانون تجارب اصل بر مسئوليت متصدي حمل و نقل است و تنها زماني كه او با يك حادثه غيرقابل پيشبيني و دفع روبرو باشد (حادثه فورس ماژور) مسئوليت او زائل است . در نظام قانون دريايي، مسئوليت متصدي حمل و نقل مفروض دانسته شده است ولي اثبات خلاف آن، با رعايت احتياطات متعارفي كه در امثال اينگونه موارد ضرورت دارد امكانپذير است
-حمل کننده موظف است کوششهای مقتضی را در مورد آماده کردن کشتی برای دريانوردی ، انتخاب کارکنان شايسته ، تجهيز و تدارک کشتی بعمل آورد و انبارها ، يخچالها و سردخانه ها و قسمتهای ديگر کشتی را که در آن کالا حمل ميشود برای قبول و نگهداری کالا آماده و عاری از خطر گرداند .
-حمل کننده بايد محموله را به نحو صحيح و دقيق بارگيری ، جا به جا ، انبار ، حمل ، نگهداری ، مراقبت و تخليه کند.
-حمل کننده ملزم است مسيری را که قرارداد آن منعقد شده است با سرعت معقول آغاز کرده و به انتها رساند ، در مسير توافق شده حرکت نمايد و در صورت عدم وجود چنين توافقی ، مسير متداولی را بدون تغيير جهت غير معقول برگزيند .
-طبق مقررات بين المللی حمل کننده در قبال از ميان رفتن يا آسيب ديدن کالا ناشی از حوادثی که از حوزه مسئوليت او بيرون است ، تعهدی ندارد . اين وقايع عبارتند از : خطرهای دريايی ، بلايای طبيعی ، جنگ ، عيب ذاتی کالا ، اعتصاب ، منع ورود کارگران به محل کار و غيره
-مسئوليت حمل کننده در قبال از ميان رفتن يا آسيب ديدن کالا و همينطور تأخير ، به مبلغ ثابتی برای هر بسته يا واحد حمل محدود ميگردد.
-طبق مقررات لاهه ، در صورت فقدان و يا خسارات وارده به کالا متصدی باربری برای هر بسته يا واحد کالا مسئوايتی زائد بر صد ليره استرلينگ نخواهد داشت ، مگر آنکه نوع و ارزش کالا قبل از حمل توسط فرستنده صريحاً اظهار و در بارنامه دريايی قيد شده باشد . در غير اينصورت مسئول نخواهد بود . ( رقم مذکور مورد تجديد نظر قرار گرفت و سقف مسئوليت متصدی باربری به 10000 فرانک طلا برای هر بسته يا واحد يا 30 فرانک طلا برای هر کيلوگرم وزن ناخالص – هر کدام بيشتر باشد – افزايش يافت .
-طبق قانون دريايی ايران رقم سابق يعنی صد ليره استرلينگ ملاک عمل قرار ميگيرد
حمل و نقل درياي كالا به عنوان يكي از مهمترين شاخههاي حقوق دريايي و پيچيدهترين حوزههاي بحث در اين رشته است و كنوانسيونهاي بينالمللي مربوط به آن در اكثر كشورها مورد عمل قرار گرفته است . ايران نيز در سال 1344 به مهمترين اين كنوانسيونها يعني كنوانسيون 1924 بروكسل ملحق شده است و بدين ترتيب در ايران بحث در خصوص حقوق حمل و نقل دريايي كالا علاوه بر فوايد نظري فوايد كاربردي و عملي نيز دارد. زيرا در كليه مواردي كه حمل كالا واجد جنبهء بينالمللي است مقررات كنوانسيون بروكسل حاكم بر حقوق تكاليف ، مسئوليتها و مصونيتهاي متصدي حمل و صاحب كالا است . كنوانسيون 1924 بروكسل به رغم استقبالهاي وسيعي كه از آن شده است امروزه در بعضي از جنبهها به يك مقررات عقب مانده و دور از پيشرفتها و نيازهاي ناشي از تكنولوژي و رهآوردهاي علمي و عملي صنعت حمل و نقل، تبديل شده است . كنوانسيون هامبورگ كه در سال 1978 به تصويب رسيد و تاكنون حد نصاب كافي براي لازم الاجراء شدن را بدست نياورده تا حدود زيادي اقدام به رفع ايرادات و اشكالات كنوانسيون بروكسل كه در جريان چندين دهه كاربرد عملي، آشكار شد، نموده هم از جهت ايرادات ناشي از پيشرفتهاي صنعت حمل و نقل و هم از جهت اشكالات ناشي از وفاداري تنظيم كنندگان كنوانسيون بروكسل، به منافع مالكين كشتيها و متصديان حمل. در عين حال مقررات هامبورگ نيز خالي از ايراد نيست . معياري كه در تعيين محدودهء زماني مسئوليت ارائه شده اگرچه بسياري از اشكالات موجود را برطرف خواهد كرد اما در مواردي همچنان مبهم باقي مانده است مخصوصا" اگر دريافت كالا توسط نمايندگان طرفين و دربستههاي متعلق به متصدي حمل يا وسايل نقل و انتقال متعلق به صاحب كالا انجام شود. علاوه بر آن اساس مسئوليت متصدي حمل كه عبارت از وقوع حادثهء منجر به خسارت در دورهء زماني مسئوليت متصدي حمل شده است اگرچه از نقائص موجود در كنوانسيون بروكسل بدور است و امكان تفسير و تاويل در آن تا حد بسيار زيادي از ميان رفته ولي باز هم نقائصي دارد. از جمله اينكه مقصود از حادثه دقيقا" معلوم نيست و مثلا" در مواردي كه حادثه در قبل از آغاز دورهء مسئوليت متصدي حمل واقع شده و كالا در دورهء مسئوليت و در نتيجهء آن حادثهء قبلي خسارت بينيد آيا متصدي حمل مسئول است يا خير؟ عليرغم آنچه آمد كنوانسيون هامبورگ در حدي از واقع گرايي و توجه به منافع طرفين و عنايت به نيازهاي موجود هست كه بتوان الحاق به آن را توصيه نمود. تا قبل از چنين الحاقي، مقررات موجود نياز اساسي به اصلاح دارد. قانون دريايي ايران نيز طبيعتا" و نتيجتا" بايد اصلاح شود اهم مواردي كه در اين اصلاحيه بايد مورد توجه قرار گيرد عبارتند از : 1 - افزايش محدودهء زماني مسئوليت (دامنهء مسئوليت) به گونهاي كه عمليات متصدي حمل از لحظهء دريافت كالا در مبداء تا لحظهء تحويل آن در مقصد را شامل شود و مقررات بر تمام اين دورهء فعاليت حاكم گردد. 2 - تغيير مفهوم تخليه و بارگيري به گونهاي كه پيشرفتهاي صنعتي در اين زمينه را شامل گردد. 3 - اصلاح مفهوم كالا به نوعي كه حمل كانتيري و حمل روي عرشه را شامل گردد. 4 - تغيير معيار محاسبه و بالا بردن حداكثر مبلغي كه متصدي حمل در قبال خسارات وارده به هر واحد كالا بايد بپردازد. 5 - حذف حقوق و اختياراتي كه براساس آن متصدي حمل ميتواند به آساني بارنامه را از ارزش و اعتبار دليل بياندازد. 6 - تسري دادن حقوق و تكاليف و مسئوليتهاي متصدي حمل به متصديان حمل واقعي، عاملين و خدمه آنان. 7 - تغيير معيار حكومت مقررات كنوانسيون به گونهاي كه منجر به نتايج غير منطقي نگردد. اصلاحات ديگري نيز لازم است كه در متن رساله به آن اشاره شده است و بطور خلاصه شامل حذف عبارات مبهم و دو پهلو اضافه كردن بعضي عبارات مهم كه در ترجمه فصل چهارم قانون درياي از كنوانسيون بروكسل حذف شده و از قلم افتاده است و تغيير بعضي تعاريف و اصطلاحات ميباشد. حقوق حمل و نقل دريايي كالا، خود دريايي است از مباحث مهم و اساسي كه متاسفانه تاكنون به آنها توجهي نشده است . از جمله مهمترين اين مباحث كه ميتواند موضوع تحقيقات بعدي قرارگيري "قابليت دريانوردي و تاثير آن در مسئوليت متصدي حمل "، "اثر قرارداد در حقوق، تكاليف و مسئوليتهاي متصدي حمل"، "وظايف و مسئوليتهاي فرستنده و گيرندهء كالا"، "بارنامه و نقش آن در اثبات مسئوليت " "اساس مسئوليت متصدي حمل"، علل زائل كنندهء محدوديت مسئوليت : "خسارت همگاني"، "حدود اعتبار شروط مندرج در قرارداد حمل (بارنامه) با توجه به كنوانسيون بروكسل و مقررات لاهه ويزبي، بررسي اصلاحات بعمل آمده در كنوانسيون 1924 بروكسل، براساس پروتكل اصلاحي ويزبي (1968) حقوق دريايي با توجه به موقعيت جغرافيايي ايران در جنوب و به تازگي در شمال و حمل رو به افزايش كالاهاي صادراتي، بايد مورد عنايت و توجه قرار گيرد و نقش آن به عنوان يكي از عوامل تعيين كننده در اقتصاد و ثبات اجتماعي و اقتصادي، روشن گردد. دادگاه دريايي بايد تشكيل شود و به نابسامانيهاي موجود در رسيدگي به دعاوي ناشي از حمل كالا كه هم اينك قسمت اعظم آن در دادگاههاي خارجي مطرح و رسيدگي ميشود، پايان دهد براي نيل به اين هدف جامعه عملي بايد جلودار و پيشتاز گردد
مسئولیتهای متصدی حمل ونقل ویا مالکین کشتی حسب وظیفه ونقشی که درکار حمل و نقل کانتینر دارند متفاوت است.اگرمالکین کشتی صرفا به عنوان یک متصدی حمل و نقل دریایی برای حمل و نقلکالا به خارج از کشور اقدام می نمایند مسئول نخواهد بود زیرا کانتینر در ید اختیار او قرار ندارد.اما شرکت های حمل و نقل کانتینری بزرگی وجود دارند که کلیه خدمات را ارائه میکند وحمل و نقل کانتینرها با کشتی های آنها صورت می پذیرد دارای مسئولیت هستند.به هر حال تعیین مسئولیت های متصدی حمل با توجه به وسایل حمل چند گانه مشکل است .مثلا چنانچه کانتینر از طریق زمینی حمل شود مسئولیت براساس شرایط(C.M.R) میباشد.
«معاهده مربوط به قرار داد حمل و نقل کالا از طریق جاده ایی که بنام CMR معروف گردید در 19 ماه مه سال1956 در ژنو به تصویب رسید.»
واژه CMR مخفف:
Convention of the Contract for the international Carriage of Good by Rood
می باشد.
درحالی که مسئولیت متصدی حمل و نقل دریایی تابع قانون« حمل کالا از طریق دریا»(Carriage of the Goods by the sea Act ) قرار دارد.آنچه لازم است در این مرحله ذکر گردد این واقعیت است که کانتینر یک بسته تلقی نمی شود.بلکه بسته تعداد بسته هایی است که برای حمل در کانتینر قرار داده شده و در سند حمل بدان اشاره گردیده.در این حالت چنانچه کانتینری که حاوی 100بسته لوازم الکترونیکی
است مفقود شود و صاحب کالا که نخوا سته ارزش محموله را در سند حمل درج نماید حداکثر مسئولیت حمل کننده در صورت فقدان کانتینر طبق قانون دریایی ایران عبارت است از:
پوند(طلا)10000=100×100
اما در صورتی که در سند حمل نوشته شده باشد«یک کانتینرکه گفته می شود حاوی 100بسته لوازم یدکی الکترونیکی است» ویا «یک کانتینرحاوی 100بسته لوازم الکترونیکی»ولی با درج متنی به شرح زیر:
«بارگیری و شمرده شده بوسیله فرستنده»(Shippers Load and Count )هرکانتینر یک بسته تلقی می شود که براساس قانون دریایی ایران حداکثر مسئولیت حمل کننده معادل پوند (طلا )100=100×1
خواهد بود.
اگر سایر قوانین ومقررات مصوبه مانند «هیگ{لاهه}(Hague)، «هیگ ویزبی»(Hague/visby Rules(1968)،«هامبورک»(Hamburg )، C.M.R ،CIM ،FBL (Fiata Combined Transport Bill of Lading )را برسی نماییم مشاهده می کنیم ضمن اینکه سقف تعهدات متصدی حمل متفاوت است .اما دارای وضعیتی یکنواخت و یکسان هستند .بصورت نمونه اشاره می کنیم که در قوانین مربوط به نظارت بر«بارنامه» (F.B.L)، مقدار 2SDR بعنوان ما با ازاء هر کیلو وزن ناخالص بار تعیین گردیده درحالیکه قوانین و مقررات مربوط به اسناد حمل مرکب کالا تهیه شده توسط ICC/UNCTAD ، چنانچه حمل مرکب شامل حمل دریایی کالا هم باشد SDR 67/666برای هربسته و یا 2SDRبه ازاءهرکیلو وزن ناخالص محموله(هر کدام که بیشتر باشد ) تعیین شده است. درصورتی که حمل دریایی وجود نداشته باشد 8/33SDR به ازاء هرکیلو گرم وزن ناخالص محموله تعیین شده است.
2 - سازمان حمل و نقل و پایانه هاي کشو ر. مجموعه گزارشهاي تدوین برنامه حمل و نقل جاده اي شماره 5 . تهران 1377
3- سازمان حمل و نقل و پایانه هاي کشور. حمل و نقل در یک نگاه. تهران 1380
4- سازمان برنامه و بودجه. عرضه و تقاضاي نیروي انسانی متخصص در ایران. 1376
5 - ستار فر، محمد. درآمدي بر سرمایه و توسعه. تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبائی، 1374
6- خطیب، محمد علی: اقتصاد توسعه. تهران: ناشر دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران، خرداد 1376
7- طاهري، شهنام. توسعه اقتصادي و برنامه ریزي. نشر آروین، 1376
8 - محمدي ، عل ی. اقتصاد حمل و نقل . تهران: نشر اقتصاد نو وابسته به مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي بازرگانی، خرداد 1376
9- وحدتی فرد، جوا د. بررسی عوامل ارتقاء کارایی صنعت حمل و نقل جاده اي - داخلی کا لا. پایان نامه فوق لیسانس مدیریت دولتی .دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوراسگان( اصفهان) تابستان 1376
10- وحدتی فرد ، جوا د. مطالعه بازار کار و شناسایی مشاغل زودبازده در حمل و نق(جاده ا ي)ناشر: سازمان حمل و پایانه هاي استان خراسان بهار 1387
11- روابط عمومی وزارت راه و ترابری – سند ملی توسعه حمل و نقل در برنامه چهارم توسعه اقتصادی , اجتماعی و فرهنگی جههوری اسلامی ایران- نشر عیلام – تابستان 86
12- سازمان برنامه و بودجه. تکنولوژي براي توسعه
13-یقینی . فروغ الزمان .حمل و نقل و شکوفایی جامعه . انتشارات ارکان دانش. پاییز 1385
14 – سازمان راهداری و حمل و نقل جاده ای . سالنامه آماری سال 1387 .انتشارات کارا . 1388
راهنمایی ومشاوره به عنوان یک ضرورت همواره مورد تاکید وتایید قرارگرفته است. امادردوره ی آموزش ابتدایی کشور ما، باوجود ضرورتهای فراوان، جایگاهی برای مشاور ومشاوره در نظرگرفته نشده است ومعلم به اجبار درچاره جویی برای مشکلات دانش آموزان تنها می ماند .
گاهی آموزگار در یک کلاس مجبور می شود هم زمان برای گستره ای از مشکلات آسان تا مشکل ما نند :انجام به موقع تکالیف ، اختلالات يادگيري ، به موقع خوابیدن ، لکنت زبان ، دروغگویی ، خود نمایی ، شب ادراري ،حسادت وترس و ... راه حل هایی بیابد تافرایند آموزش را آسان کند .در موقعیت های زیادی ، آموزگار نه می تواند کنار بکشد وبی تفاوت بماند ونه از توانایی های لازم برای حل مشکل برخوردار است. چه بسیار پیش آمده است که معلمی دوست داشته است به دانش آموزی کمک بهتر ومؤثر تری بکند ، اما تواناییش رانداشته است.
متاسفانه در نظام آموزشی ما زمینه برای ایفای نقش مشاوره ای آموزگارفراهم نشده است وآموزگاران چه درقبل وچه در حین خدمت ازآموزش های عملی مشاوره ای استفاده نمی کنند. به همین خاطروجود مشاوری توانمند در آموزشگاهمی تواند در بسیاری از موارد به یاری آموزگاران بشتابد ومشکات کلاسها راباهمکاری و تبادل نظر آنها بر طرف نماید .
دلایل ضرورت اقدامات مشاوره ای در مقطع ابتدایی :
الف : نیازمندی های روحی وروانی دانش آموزان مقطع ابتدایی
گستره ی سنی دانش آموزان دوره ی ابتدایی بین 7 تا 14 سال می باشد واین دوره بر طبق تعاریف مراحل رشدپیاژه مرحله ی عملیات عینی و آغاز مرحله ی عملیات صوری می باشد . دنیای کودک در دوره ی دبستان بسیار متغیر است لذا توجه به نیازهای روانی او در این دوره اهمیت خاصی دارد . کودک قبل از دوره ی مدرسه فقط می باید با خانواده ی خود سازگاری پیدا کند ولی در دبستان نیاز به سازگاریهای جدید اجتماعی دارد و باید خودرابا معلم و برنامه های درسی تطبیق دهد و معاشرتهای بیشتر وطولانی تری با همسالان داشته باشد او که قبلا توسط والدین از نزدیک نظارت وحمایت می شد در این سن که وارد محیط اجتماعی بزرگتری می شود ،دور از نظارت و حمایت مستقیم والدین در انتخاب رفتار وحل مسایل آزادتراست. سالهای دبستان از این جهت كه نگرش کودک رانسبت مدرسه وادامه ی یادگیری تحت تاثیر قرار می دهد والگوهای اجتماعی شدن را به سرعت منتقل می کند داری اهمیت خاص می باشد. میزان موفقیت در سازگار شدن با مدرسه وبا همسالان جدید اثري عمیق بر روی خود پنداری کودک در سال های بعد داردبنابراین می توان گفت کودک دبستانی برای گذر ازمرحله ی رشد ذهنی روانی خود نیاز مند اقدامات حمایتی توسط اولیا ومربیان می باشد .
– نیاز به عزت نفس ،ابراز محبت ،عدالت ،مشارکت ، الگو پذيري و. . .
ب : اختلات عاطفی، تحصیلی و رفتاری دانش آموزان مقطع ابتدایی
اکثر آموزگاران ومربیانی که با دانش آموزان مقطع ابتدایی در ارتباط هستند، می دانند که تعداد قابل توجهی از کودکان در مقطع ابتدایی خصوصا در روستاها که امکان طرح سنجش وجود نداردبا اختلالاتی هر چند جز ﺋﻰ در زمینه ی یادگیری ، رفتاری و عاطفی وارد مدارس می شوندوتعدادی از کودکان نیز در حین تحصیل به اختلالاتی دچار می گردند که نیازمند بررسی کشف ودرمان هستند تامشکلات آنان با شدت بیشتری به مقاطع
تحصیلی بالاتر منتقل نگردد.پاره ای از اختلالات رایج در دانش آموزان مقطع ابتدایی که به طور مستقیم بر نحوه ی آموزش ویادگیری خود
دانش آموز وبه طور غیرمستقیم وضمنی بر چگونگی یادگیری دیگر دانش آموزان تاثیر دارد بدین قرار می باشد:
اختلالات بینایی وشنوایی ، ناتوانی های یادگیری( رياضي ، خواندن و نوشتن)، نقایص بدنی ، اختلالات حافظه ، کم رویی ، افسردگی،انزواطلبی ، بی توجهی ، عقب ماندگی ذهنی ، پرخاشگری ، تقلب ، و . . .
ج - : مساﺋل مربوط به اولیا ء
شخصیت هر فرد در خانواده شکل می گیرد ادراک ارزشهای معنوی واخلاقی ، رشد اجتماعی ، عاطفی عقلانی وبدنی در حد وسیع در خانواده صورت می گیرد به همین دلیل در رویکرد نظریه پردازان به مساله تاثیرمحیط بر پرورش ورشد قوا واستعدادهای انسان واهمیت این عوامل در دوران کودکی مساله ی آموزش والدین را به عنوان یک راه و روش کار مطرح ساخته است. ( محمد خانی ، 1379)"
اولیای دانش آموزان مقطع ابتدایی در موارد زیر نیازمند مشاوره وراهنمایی می باشند تا اقدامات تربیتی وآموزشی آنان مکمل بر فعالیت های آموزشگاه باشد :
-مساﺋل مربوط به رشدجسميدانش آموزان
-مساﺋل روحی روانی دانش آموزان
-تغذيه وبهداشت
-نحوه ی یادگیری
-شیوه های منطقی تشویق وتنبیه
-رفتار های اجتماعی
-رفتار های اولیا در محیط خانه
_اختلالات یادگیری ،ارزشیابی ،و. .
نقش مشاور در مقطع ابتدایی :
یک مشاور در دوره ی ابتدایی با استفاده از توانایی خود در زمینه مساﺋل تربیتی و یادگیری می تواند به یاری کارکنان مدرسه بشتابد وراهگشای بسیاری از مساﺋل ومشکلات مدارس ابتدایی گردد وبا همکاری و همفکری باآموزگاران زمینه رابرای رشد متناسب وهمه جانبه ی کودکان فراهم نماید .
1– راهنمایی و مشاوره ی اولیاء:
وجود یک مشاور توانا ومتعهد در جلسات عمومی انجمن اولیاء ومربیان وجلسات موردی با اولیاء می تواندبسیار مثمر ثمر باشد وراهگشاي بسیاری از تضادهای موجود میان فرهنگ تربیتی خانواده ها وتربیت اصولی کودکان باشد وضعف های تربیتی اولیاء را برطرف نماید . به عنوان نمونه هنوز در بسیاری از خانواده ها تنبیه بدنی به عنوان راه حل تغییر رفتار مورد استفاده قرار می گیرد که می تواند از طریق جلساتمشاوره ای به شیوه های معقول تر تغییر یابد . همچنین مشاور دوره ی ابتدایی می تواند خانواده ها را در رفع مشکلات تحصیلی ،تربیتی و اخلاقی دانش آموزان ، روند رشد کودکان و . . . یاری نماید .
2 – همفکری وهمکاری با کارکنان مدرسه :
مشاور می تواند در فرصت هایی که آموزشگا ه برای اودر نظر می گیرد نظیر : جلسات شورای آموزگاران ،جلسات موردی ، گرد همایی ها ، ساعت مشاوره و . . . با کارکنان مدرسه و آموزگاران به تبادل نظر پرداخته و آن ها را در موارد زیر یاری نماید :
-شناسایی اختلالات رایج دانش آموزان ( رفتاری ، شخصیتی ، ذهنی ، شنیداری بینایی وگویایی ، سازگاری و . . . ) وزاهنمايي ، مشاورهودرمان آنها با استفاده از تكنيك هاي مشاوره اي
-اقدامات پیشگیرانه در خصوص مساﺋل روحی روانی دانش آموزان
-رفع موانع یادگیری
-برنامه های آموزشی
-ارائه ي راهکارهای عملی در خصوص تعلیم وتربیت علمی دانش آموزان
-برنامه هاي تربیتی
-فعا لیت های مکمل
-تفاوت های فردی
-استفاده از آزمون ها( هوش ،استعداد ، پیشرفت تحصیلی ،شخصیت و . . . )
- مصاحبه با دانش آموزان مشکل دار وارتباط دوستانه با آنها
-شناسایی کودکان خاص(نابغه) وچگونگي تعلیم وتربیت آنها-و . . .
پیشنهادات :
آمارهانشان می دهد که تعداد فارغ تحصیلان رشته های مشاوره وروان شناسی در طی سالهای اخیرروبه افزایش گذاشته است· اما امکان جذب همه یفارغ تحصیلان در مقطع متوسطه میسّر نمی باشد · به همین خاطر تعداد زیادی از فارغ تحصیلان به کاری غیر از مشاوره مشغول می گردند · بنا براین با در نظر گرفتن نیاز دانش آموزان مقطع ابتدایی به مشاوره وراهنمایی و وجود کارشناسان مشاوره وروان شناسی کهآماده ی اراﺋه خدمات مشاوره ای می باشند ، پیشنهادات زیر می تواند بسیار مثمر ثمر باشد :
1 – انتخاب وتعیین افرادی متخصصبه عنوان مشاور در سطح مدارس ابتدایی
2 – انتخاب یک مشاور برایچند مدرسه ی کوچک
3 – انتخاب راهنما مشاور برای مدارس روستایی به منظور کمک به آموزگاران ودانش آموزان روستايي
4 – برگزاری دوره هاوکارگاهایآموزش مشاوره جهت معلمان وکارکنان مدارس ابتدايي
منابع :
1-سیف ، علی اکبر ، روان شناسی پرورشی ، تهران ، 1368
در تجارت بين الملي دادوستد كالا طبق عرف و عادلت انجام مي پذيرد. عرف و عادت ملل مختلف متفاوت وموجب بروز مشكلات در معاملات بين المللي است. اين مشكلات در جنبه هاي مختلف اجراي قرار داد مي تواند ظاهر شود، طرفين قرارداد از عرف و عادت كشورهاي يكديگر اطلاعي ندارندو پس از انعقاد قرارداد، در اجراي آن مواجه با سئوالاتي هستندكه هر يك جواب متفاوتي براي آن دارند: چگونه كالا را بايد تهيه كرد؟ تهيه پروانه ها، مجوزها وانجام تشريفات گمركي كه از ضروريات عبور كالا از مرز است ، به عهده كيست ؟خطراتي كه در جريان حمل متوجه كالاست بر كداميك از متعاملين تحميل است ، هزينه ها به عهده كيست ؟ قرارداد حمل كالا وبيمه را بايع يامشتري و به هزينه كداميك منعقد خواهد شد؟ محل دقيق تحويل كالاكجاست ؟ انتقال ضمان چگونه است ؟ بايع در چه شرايطي قيمت كالاهاي فروخته شده را دريافت خواهد كرد؟ بسته بندي به چه صورت انجام خواهدشد و مخارج آن به عهده كيست ؟ بازرسي كالا و انطباق و عدم انطباق آن با كالاهاي موعود به چه نحوي و به هزينه چه شخصي صورت مي پذيرد؟ و چه عواقبي را بدنبال دارد؟
با گذشت زمان عرف و عادت كشورهاي مختلف شكل انسجام يافته اي به خودمي گيرد بطوريكه در بعضي از كشورها براي تمام سئوالات مطرح شده جواب استانداردي قابل ارائه مي شود. بعدها به صورت اصطلاحات خاص مورد استفاده قرار مي گيرد. ولي اين اصطلاحات در كشورهاي ختلف پراكنده است و به علت عمين پراكندگي طرفين قرارداد نمي دانند و نمي توانند دقيقا" از حدود وظائف ومسئوليت هاي خود درمعاملات تجاري بين المللي آگاه شوند. در بعضي از موارداصطلاحات مشابه در دو كشورمحل اقامت متعاملين وجود ندارد و حتي در موارديكه چنين اصطلاحاتي در دو كشور وجود دارد هر يك به گونه اي متفاوت با آن برخورد داشته است. بطوريكه حدود وظائف ومسئوليت هاي بايع ومشتري در يك روش حمل از كشوري به كشور ديگر متفاوت است : به عنوان مثال مدتهاعملكرد كشور آلمان در مورد روش حمل فوبB.O.F محدودتر از ساير كشورهاي غربي بود: در آلمان فقط هزينه حمل در روش بيع فوب بر عهده بايع بود و حال آنكه درديگر كشورهاي اروپائي تحمل خطرات نيز بر بايع تحميل ميشده است .
از اوائل قرن بيستم با افزايش سريع معاملات بين المللي ضرورت يافتن جواب هاي يكسان براي سئوالات مشابه و ايجاد وحدت رويه در حمل و نقل بين المللي كه سرعت بيشتري از پيش را مي طلبيد، احساس ميشد. به اين منظور سازمانهاي مختلفي در سطح جهان كه موفقترين آنها اتفاق تجارت بين المللي بود، اقدام به تهيه مجموعه اي از مقررات بين المللي كردند تا رايج ترين اصطلاحات تجاري را درتجارت خارجي تفسير كنند.
اتاق تجارت بين المللي ابتداء اقدام به جمع آوري در اصطلاحات موجود ومطالعه تطبيقي در عرف و عادت كشورهاي مختلف كرد و با يافتن وجوه مشترك آنها را به يكديگر نزديك وسرانجام به صورت مجموعه مقرارت انسجام يافته اي حاكم بر حمل ونقل بين المللي به تجار عرضه كرد. اين حقيقت غير قابل انكار كه تجارت بين المللي قرار نگرفته است و هرچند سال يك بار آن اتاق اقدام به تجديدنظر در مجموعه مقررات عرضه شده مي نمايد. بطوريكه از سال 1936 كه سال اولين انتشار مقررات بين المللي براي تفسير اصطلاحات بازرگاني است تا كنون چندين مرتبه مورد تجديدنظر قرار گرفته است كه ا[رين مرتبه آن در سال 1990 بوده است .
مقررات بين المللي براي تفسير اصطلاحات تجاري بين المللي موفقيت فوق العاده اي داشته است بطوريكه كمتر قراردادي درتجارت بين المللي منعقد مي شود كه در خصوص حمل ونقل از يكي از اين اصطلاحات استفاده نكند، تا آنجا كه تفسير آن ما را بي نياز از مطالعه بيشتر درموضوع مقاله مي نمايد.
در بيمه كشتي شركت بيمه با توجه به نوع پوشش شناورها مسئول جبران خسارت بدنه شناورها مي باشد كه در بعضي پوششها 4/3 مسئوليت ناشي از تصادم و همچنين زيان همگاني تحت پوشش قرار مي گيرند . بنابراين در بيمه كشتي خسارت ناشي از خطرات ذيل تحت پوشش قرار مي گيرند.
* برخورد هواپيما يا وسائل مشابه و يا اشياي كه از آنها سقوط كند به مورد بيمه ، برخورد مورد بيمه با وسايل نقليه زميني ، حوضچه تعميرات تجهيزات و تاسيسات ساحلي
* زمين لرزه ، فوران آتشفشان يا صاعقه
* حوادث ناشي از بارگيري ،تخليه يا جابجايي كالا (يا ماهي صيد شده در مورد شناورهاي صيادي
* تركيدن ديگ بخار، شكست شفت
* زيان همگاني و هزينه هاي نجات
* خسارت وسايل و ادوات صيادي (در مورد شناورهاي صيادي)
در صورتي كه كشتي بيمه شده با كشتي ديگري اعم از شناور يا ثابت تصادم كند و بيمه گذار مسئول جبران خسارت شناخته شود موارد ذيل قابل پرداخت مي باشد.
* تلف يا آسيب ديدگي كشتي ديگر يا محمولات آن كشتي و يا هر شي ديگر
* تاخير يا زيان معقول ناشي از عدم استفاده كشتي ديگر يا محمولات آن كشتي سهم زيان همگاني ، هزينه هاي نجات (قراردادي يا غير قراردادي) به كشتي ديگر و يا اموال آن قابل پرداخت است .
در صورتیکه بدنه و ماشین آلات به عنوان مورد بیمه تحت پوشش بیمه قرار گیرد ، بیمه گر تعهد میکند در صورت از بین رفتن کشتی و یا آسیب دیدن بدنه ، ماشین آلات و تاسیسات و ملزومات آن ناشی از وقوع هر یک از خطرهای بیمه شده ، زیان وارد به بیمه گذار را تا حداکثر مبلغی که بعنوان ارزش مورد بیمه در بیمه نامه تعیین شده با توجه به شرایط بیمه نامه جبران نماید. در این صورت تعهد بیمه گر جبران خسارت به شیء مورد بیمه است.
در صورت از بین رفتن کشتی مبلغ بیمه شده و یا ارزش روز کشتی ، هر کدام که کمتر باشد ، پرداخت می شود ، مگر اینکه بیمه کشتی مبتنی بر مبلغ توافق شده بیمه شده باشد در این صورت تعهد بیمه گر پرداخت همان مبلغی است که مورد توافق قرار گرفته است و لو اینکه ارزش روز کشتی کمتر از آن مبلغ باشد. در صورت آسیب دیدگی کشتی تعهد بیمه گر جبران هزینه تعمیر و بهای قطعات تعویضی و متفرعات آن خواهد بود.
بدیهی است پرداخت خسارات جزء در صورتی مورد تعهد بیمه گر خواهد بود که کشتی در بیمهTotal lossمقابل اینگونه خسارتها نیز بیمه شده باشد و گر نه چنانچه کشتی بصورت
شده باشد بیمه گر تنها در صورت از بین رفتن کامل کشتی (واقعی یا فرضی) متعهد خواهد بودسیستم قرار دادهای دریایی
قراردادی است که به وسیله آن مالک کشتی موافقت می کند که کشتی خود یا قسمتی از آن را برای حمل کالا از بندری به بندر دیگر در اختیار تاجر یا شخص دیگری که اجاره کننده نامیده می شود بگذارد و در ازاء آن کرایه دریافت کند. یا اینکه کشتی خود را برای مدت زمان معینی اجاره دهد، که در این حالت مبلغ پرداخت شده را اجاره می نامند.
الف – اجاره کشتی به صورت لخت و بدون خدمه ( Bareboat Charter ) که دراین حالت می توان آن را اجاره کامل کشتی تلقی نمود. اجاره کننده تمام هزینه های کشتی را می پردازد، ناخدا و کارکنانی را که خود انتخاب می کند برروی کشتی بکار می گمارد و حقوق و دستمزد آنان را خود می پردازد.
ب – اجاره کشتی با ناخدا و خدمه مربوط :
مفاد قراردادهای چارترپارتی ( Voyage Charter Clauses )
1- مقدمه : چارترپارتی ها با مقدمه کوتاهی شروع می شوند. در مقدمه نام طرفین قرارداد، نام کشتی، مشخصات و موقعیت فعلی آن و تاریخ تقریبی آمادگی کشتی در بندر بارگیری، درج می شود.
2-مشخصات کالا : در این ماده نام کالا و چگونگی بسته بندی آن ( بصورت فله، کیسه ای، شبکه ای و غیره ) آورده میشود. معمولا مقدار کالا بین یک مقدار حداقل و یک مقدار حداکثر محدود می گردد. به عنوان مثال گفته می شود 000/50 تن جو بصورت فله با2%+ و 2%- تغییربه اختیار مالک کشتی، این بدان معناست که مالک کشتی می تواند حداقل 49000 تن و حداکثر 51000 تن جو را بصورت فله بارگیری نماید. ضرورت داردکه همیشه ضریب جایگیری کالا و یا مقدار تقریبی آن را نیز در این قسمت ذکرشود.
3-محدوده زمانی مجاز برای ارائه کشتی در بندر بارگیری : عبارت است از محدوده زمانی که در طول آن مالک حق دارد کشتی خود را در بندر بارگیری ارائه کند. اگر قبل از شروع این مدت زمان کشتی به بندر بارگیری برسد اجاره کننده اجباری برای شروع بارگیری ندارد. اگر کشتی قبل از پایان مهلت مقرر در بندر بارگیری آماده بارگیری کالا نباشد اجاره کننده حق دارد که قرارداد را فسخ نماید.
4-بندر یا مکان بارگیری کالا : بندر یا مکان بارگیری کالا همیشه در چارترپارتیهای سفری ذکر میگردد که ممکن است به صورتهای مختلف آورده شود. گاهی فقط یک بندر از یک منطقه جفرافیایی مشخص به انتخاب اجاره کننده باشد که در اینصورت اجاره کننده حق دارد کشتی را به دلخواه خود به یکی از بنادر آن منطقه بفرستد اگر بندر بارگیری مشخص باشد و از آن نام برده باشد کشتی باید به آن بندر برود و اگر در آن بندر اسکله مخصوصی در قرارداد ذکر شده باشد باز کشتی مجبور است که به آن اسکله مشخص برود.
بعضی اوقات بندر بارگیری مشخصا نام برده نمی شود که در اینصورت اجاره کننده می تواند کشتی را به دلخواه حمایت کند از اجاره کننده می خواهد که کشتی را به یک بندر مطمئن با امن در آن منطقه بفرستد.
هر گاه بیش از یک بندر برای بارگیری مورد توافق قرار گیرد مالک کشتی می خواهد که بنادر بارگیری به ترتیب جغرافیایی صحیحی معرفی شد.
5-پرداخت کرایه : اگر قرارداد شرطی برای پرداخت کرایه ذکر نشده باشد کرایه طبق روش معمول تجارت در زمان تحویل کالا در بندر تخلیه قابل پرداخت است، ولی هرگاه روش پرداخت کرایه در قرارداد آمده باشد، طبق آن عمل می گردد.
6-حق ضبط و تصرف کالا : مالک کشتی تازمانی که کرایه، کرایه از دست رفته زیان دیرکرد و خسارات ناشی از بازداشت کشتی را دریافت نکرده حق ادعا و ضبط کالا را دارد. اجاره کننده مسئولیت پرداخت کرایه، کرایه از دست رفته، زیان دیرکرد را در بنادر تخلیه و بارگیری دارد.
در بعضی موارد این ماده درباره دیگری بنام ( Caser Clause ) گنجانده می شود و به صورت زیر آورده می شود :
" تعهدات اجاره کننده با بارگیری کالا و پرداخت کرایه، کرایه از دست رفته و زیان دیرکرد خاتمه پیدا می کند و مالک کشتی تا زمانیکه کرایه، کرایه از دست رفته و زیان دیرکرد را دریافت نکرده حق ضبط و گروگانگیری کالا را دارد.
7-هزینه های بارگیری و تخلیه : پرداخت هزینه های بارگیری و تخلیه کالا در یک چارترپارتی در زمان انجام مذاکرات اجاره کشتی مورد توافق قرار می گیرد این توافق ممکن است به اشکال مختلف باشد، در اکثر اوقات شرایط قراردادخرید کالا مبنایی برای توافق هزینه های بارگیری و تخلیه قرار می گیرد. در زیر چند نمونه از شرایط بارگیری و تخلیه بیان شده است :
الف – هزینه های بارگیری و تخلیه بعهده مالک کشتی
ب - هزینه های بارگیری و تخلیه و بارچینی به عهده اجاره کننده
پ – هزینه های بارگیری و تخلیه به عهده اجاره کننده، صفافی به عهده مالک کشتی
ت – هزینه تخلیه به عهده اجاره کننده
ث – هزینه بارگیری به عهده مالک کشتی، هزینه تخلیه به عهده اجاره کننده
کالای خطرناک(IMDG CODE)
گروه1: مواد منفجره(Explosives ) که به 6 زیرمجموعه تقسیم می شود.
حمل و نقل کالای خطرناک تابع قوانین و مقررات خاصی است که هر چند مدت یک بار مورد تجدید نظر قرار می گیرد و اصولا تابع«قوانین و مقررات ایمنی حیات»(Safety of life at sea convention)در دریا می باشد٬ که به منظور انطباق این گونه کالا با این مقررات آنها را به دسته بندی های متفاوتی تقسیم نموده اند که عبارتند از:
۱-مواد منفجره
۲-گازهای فشرده و حل شده
۳-مواد خطرناکی که در مجاورت هوا و یا آب عکس العمل نشان می دهند.
۴-مواد سمی
در بسیار از موارد حمل و نقل این کالاها خطرات دیگری را نه تنها در مورد خود کالا ایجاد می نماید بلکه باعث صدمه به کالای مجاور هم می گردد.اصولا این گونه کالاها ضمن اینکه ممکن است به کالای مجاور صدمه وارد نمایند در معرض خطرات خاصی هم قرار دارند به همین علت باید وضعیت اینگونه کالاها را شناخت و با فعل و انفعالات شیمیائی آنها آشنا شد تا با آگاهی بیشتر درصد ریسک را پایین آورد.
تجارت کالا از طریق دریا بر حسب نوع کالا نفت خام، فرآورده های نفتی و گاز
از موقع بروز رکود اقتصادی در نیمه دوم سال ۲۰۰۸میلادی، تقاضا برای انرژی از اواخر سال و با ادامه در سال ۲۰۰۹رو به کاهش گذارد و لذا حجم تجارت کالای نفتی شامل نفت خام، فرآورده های نفتی و گاز مایع طبیعی و بارگیری آن ها توسط انواع کشتی های تانکر طی سال ۲۰۰۹تا سه درصد نزول پیدا کرد. بارگیری ۷۳/۲میلیارد تن کالای نفتی طی سال ۲۰۰۸در مقایسه با ۶۵/۲میلیارد تن بارگیری شده در سال ۲۰۰۹مبین این کاهش است.
بارگیری نفت خام طی سال ۲۰۰۹با ۴/۳درصد کاهش به ۷۲/۱میلیارد تن رسید. تولید کنندگان اصلی نفت خام شامل کشورهای عضو سازمان اوپک واقع در غرب آسیا در کنار کشورهای در حال گذار جنوب و شرق آسیا، آفریقای مرکزی، آمریکای جنوبی، شمال آفریقا، آفریقای غربی، کارائیب و آمریکای مرکزی بیش ترین میزان بارگیری نفت خام را به خود اختصاص دادند. بیش ترین میزان تخلیه نفت خام طی سال ۲۰۰۹در بنادر آمریکای شمالی، اروپا و جنوب و شرق آسیا، ژاپن و جنوب شرق آسیا به وقوع پیوست. رشد قوی تقاضا برای نفت در چین، هندوستان و شرق آسیا و رشد جهنده اقتصادی در آمریکای جنوبی، منعکس کننده دلیل سهم رو به افزایش تخلیه نفت خام در این نواحی است. با توجه به وجود ذخایر نسبتا زیاد نفت خام انبار شده در کشورهای توسعه یافته و کاهش جهانی تقاضا برای نفت خام طی سال ۲۰۰۹میلادی، اکثر وارد کنندگان نفت خام در کشورهای توسعه یافته کاهش در بارگیری نفت خام را ثبت و نیاز خود به واردات نفت خام را کاهش داده اند.
پس از دوران خوب قبل از سال ۲۰۰۸میلادی بازار کشتی های نفتکش در نیمه اول سال ۲۰۰۹میلادی با مشکلات رو در رو شد. در عین حال که چشم انداز جهانی اقتصاد در اواخر سال ۲۰۰۹میلادی رو به بهبود گذاشت، خوش بینی در باره ترمیم آینده در بازار کشتی های نفتکش به وجود آورد و شرایط برای این بازار بهبود یافت. سرمای شدید در شمال اروپا و چین در کنار رغبت رو به افزایش برای اجاره روزانه ارزان تر کشتی های نفتکش جهت سرعت بخشیدن به استفاده از این نوع کشتی ها برای ذخیره کردن نفت خام به امید فروش مجدد با قیمت بالاتر در آینده به حمایت از بهبود تقاضا برای نفت خام کمک کرده است. نحوه عرضه ظرفیت کشتی های نفتکش، افت و خیز ذخیره سازی نفت خام طی سال ۲۰۰۹میلادی ظرفیت مازاد تناژ کشتی های نفتکش در بازار را تعدیل کرده است. حدود ۲۵درصد از تناز کشتی های در دست ساخت جهت کاهش عرضه بر اساس برنامه از قبل توافق شده به شرکت های کشتی رانی تحویل نشدند در حالی که طبق گزارش های در دست، ۳۴فروند کشتی های غول پیکر۱برای مقاصد ذخیره سازی استفاده می شدند۲ . ذخیره سازی جهانی نفت خام در کشتی های نفتکش غول پیکر در اوایل سال ۲۰۰۹میلادی به صورت تخمینی به حداقل هشتاد میلیون بشکه رسیده بود۳.
با نگاهی به سال ۲۰۱۰و علی رغم رکود اقتصادی، تجارت نفت خام برخلاف گرایش سال ۲۰۰۹با آهنگی کند و در کنار افزایش تناژ کشتی های نفتکش رشد را از سر گرفت. در عین حال انتظار می رفت سال ۲۰۱۰میلادی پایان مهلت از رده خارج کردن کشتی های نفتکش تک جداره باقی مانده در بازار را رقم بزند، اما حتی اسقاط کردن تمام ظرفیت حمل نفتکش های تک جداره به دلیل فعال نبودن چشم گیر آن ها در بازار حمل نفت خام موضوع تناژ مازاد کشتی های نفتکش را تحت تاثیر قرار نداد. به علاوه افزایش قیمت نفت بدین معنا است که استفاده از نفتکش ها برای ذخیره سازی نفت رو به کاهش خواهد گذاشت و تناژ فعال در بازار را افزایش می دهد. با در نظر گرفتن خسارت وارده به بازار حمل ونقل کالای فله به دلیل بروز رکود اقتصادی تبدیل کشتی های نفتکش به فله بر نیز معقول به نظر نمی رسید و در این رابطه به دست آوردن تعادل بین عرضه و تقاضا برای کشتی های نفتکش یک چالش باقی خواهد ماند.
سال ۲۰۰۹میلادی برای بخش کشتی های حامل فرآورده های نفتی از نظر مقدار کالای حمل شده، ساختار و محدوده جغرافیائی توزیع فرآورده های نفتی سال ضعیفی تلقی شده است. تقاضا برای بنزین و گازوئیل مورد استفاده خودروها کاهش یافت در حالی که تقاضا برای سایر محصولات تقطیر شده و فرآورده ها برای مصارف صنعتی بدون تغییر باقی ماند. کاهش تقاضا برای فرآورده های نفتی میزان موجودی ذخیره شده در کشتی های تانکر در اقصی نقاط دنیا را در اندازه های قابل توجه افزایش داد. این موضوع در جریان کاهش بارگیری و حمل فرآورده های نفتی تا ۴/۲درصد جمعا ۶/۹۲۴میلیون تن طی سال ۲۰۰۹میلادی منعکس شد. کشورهای توسعه یافته ۴/۳۸درصد از بارگیری و ۳/۵۵درصد از تخلیه فرآورده های نفتی در جهان و کشورهای در حال توسعه ۱/۵۷درصد از بارگیری و ۴/۴۴درصد از تخلیه از این محموله ها را در سال ۲۰۰۹میلادی به خود اختصاص دادند. چشم انداز تجارت فرآورده های نفتی طی سال ۲۰۱۰میلادی با بهبود اندک شرایط اقتصادی جهان و مشاهده افزایش تقاضا از سوی کشورهای خارج از محدوده سازمان همکاری های اقتصادی و توسعه۴روند رو به رشد به خود گرفت. با این حال همانند موضوع نفت خام و بخش کشتی های نفتکش غول پیکر بهبود در بخش تجارت فرآورده های نفتی در مقابل بسط قابل توجه ظرفیت کشتی های حامل فرآورده در سال ۲۰۱۰به وقوع پیوست.
بر اساس آمار ارائه شده از سوی شرکت بریتیش پترولیوم تجارت گاز طبیعی مایع از طریق دریا ۲.۷درصد در سال ۲۰۰۹میلادی تا سقف حجم گاز طبیعی بارگیری شده یعنی ۸/۲۴۲میلیارد متر مکعب افزایش داشته است. این آمار با مصرف رو به کاهش و پائین آمدن سطح استخراج گاز طبیعی و همچنین نزول حجم انتقال گاز طبیعی از طریق خط لوله مغایرت دارد. به دلیل بروز سرمای شدید، قیمت ارزان تر که گاز را در مقایسه با ذغال سنگ برای تولید انرژی مناسب جلوه می داد، واردات گاز طبیعی مایع به ایالات متحده تا ۲۸درصد طی سال ۲۰۰۹میلادی افزایش را تجربه کرد. این موضوع نقطه عطفی در کاهش قبلی تولید است و یادآور سئوالی در مورد صحت نیاز ایالات متحده به واردات گاز طبیعی در این حجم عظیم است. طی سال ۲۰۱۰واردات گاز طبیعی به اروپا به صورت آهسته افزایش یافت و این در حالی است که انگلستان با وارد کردن ۲/۱۰میلیارد متر مکعب گاز طبیعی به یک وارد کننده تمام عیار در سال ۲۰۰۹میلادی تبدیل شد. وارد کنندگان عمده گاز طبیعی در آسیا مانند ژاپن، کره جنوبی و تایوان کاهش در حجم واردات گاز طبیعی را رقم زدند. انتظار می رود این میزان کاهش به دلیل بهبود یافتن وضع اقتصادی و افزایش در تقاضای صنعت برای گاز طبیعی روندی معکوس و رو به افزایش به خود بگیرد. کشور چین طی سال ۲۰۱۰در مقایسه با ژاپن و کره جنوبی کم تر گاز طبیعی وارد کرد. با مسیر نعیین شده برای توسعه چین، این کشور به زودی به عنوان یکی از بزرگ ترین وارد کنندگان گاز طبیعی به بازارهای جهانی باز خواهد گشت. عقد تفاهم نامه خرید دراز مدت گاز توسط چین از کشور قطر مبین این واقعیت است. در بخش تولید گاز طبیعی اصلی ترین صادرکنندگان گاز طبیعی در مناطق در حال توسعه قرار داشتند و به ترتیب میزان صادرات، قطر به عنوان بزرگ ترین صادرکننده و سپس مالزی، اندونزی، الجزایر و نیجریه قرار داشتند. اثرات رکود اقتصادی در سال ۲۰۰۹منتج به تاخیر در راه اندازی برخی پروژه های گاز طبیعی مایع و تاخیر در آغاز ساخت بسیاری دیگر از این پروژه ها به دلیل بروز مشکلات در تامین تسهیلات مالی شد. اگر چه مشکلات تامین تسهیلات مالی قبل از بروز رکود اقتصادی نیز وجود داشتند، اما رکود اقتصادی شرایط تامین تسهیلات مالی را وخیم تر کرد. با این وجود تولید گاز طبیعی مایع طی سال ۲۰۱۰افزایش داشت و تمام این افزایش متوجه فعالیت های قطر بود. افزایش تجارت گاز طبیعی مایع بیش تر وابسته به پروژه های در دست اجرا برای تبدیل گاز طبیعی به مایع است که انتظار می رود بین سال های ۲۰۱۰الی ۲۰۱۶به بهره برداری برسند. در حالی که چشم انداز برای حمل ونقل دریائی گاز طبیعی مایع ممکن است مثبت باشد، اما لازم است در کوتاه مدت تعادل در بازار کشتی های حامل گاز طبیعی مایع برقرار شود. طبق گزارش های در دست، بخش حمل ونقل دریائی گاز طبیعی مایع همانند سایر بخش های حمل ونقل دریائی با تانکر، با وجود تعداد زیادی کشتی های حمل گاز بدون بار برای حمل، طی سال ۲۰۱۰دچارتناژ مازاد نیز بود.
طی سال ۲۰۰۹کالای خشک شامل کالای فله خشک، کالای کانتینری و سایر محموله های خشک اولین افت در میزان کالای بارگیری شده از سال ۱۹۸۳را با ۲/۵درصد کاهش ثبت و به حدود ۲/۵میلیارد تن رسید. سهم کالای خشک از مجموع کالای بارگیری شده طی سال ها در حال رشد بوده و حصه بزرگی از مجموع کالای بارگیری شده یعنی ۲/۶۶درصد را به خود اختصاص داده است.
کالای فله اصلی : سنگ آهن، ذغال سنگ، غلات، بوکسیت / آلومینا و سنگ فسفات
تجارت جهانی پنج کالای فله اصلی طی سال ۲۰۰۹میلادی ۶/۱درصد افزایش داشت و به ۱/۲میلیارد تن رسید. عامل اصطکاک برای افزایش رشد تجارت پنج کالای فله اصلی در نتیجه کاهش شدید حجم تجارت بوکسیت / آلومینا معادل ۲/۲۳درصد و سنگ فسفات معادل ۷/۳۸درصد تشخیص داده شده است. این کاهش توسط حجم رو به افزایش بارگیری سنگ آهن و ذغال سنگ به نحو مناسب جبران شده است. طی سال ۲۰۰۹به طور اخص به دلیل ارائه بسته محرک اقتصادی ۵۸۶میلیارد دلاری از سوی چین و مخارج عظیم زیربنائی این کشور در جهت حمایت از تقاضای داخلی، تجارت جهانی کالای فله خشک با قدرت به کار خود ادامه داد.
در خلال سه ماه چهارم سال ۲۰۰۸چشم انداز برای بخش کالای فله خشک وقتی شاخص کالای خشک بالتیک۵سقوط کرد بسیار اسف ناک به نظر می رسید. به دنبال سقوط شاخص بالتیک در اواخر سال ۲۰۰۸، تولید فولاد موثرترین محرک کالای فله خشک نیز در سال ۲۰۰۹به شدت کاهش یافت و این کاهش هشت درصدی مجموع تولید فولاد جهان را تا ۷/۱۲۱۹میلیون تن پائین آورد. در همین حین تقاضا برای فولاد طی سال ۲۰۰۹معادل۷/۶کاهش یافت. در کمال تعجب بازار کالای فله خشک تحت تاثیر تقاضای کشور چین تا آن حد که انتظار می رفت عملکرد بدی نداشتند.
بارگیری سنگ آهن به همراه ذغال کک سنگ آهن اصلی ترین ماده خام برای تولید فولاد است. تولید کنندگان مهم سنگ آهن شامل کشورهای استرالیا، برزیل، کانادا، چین، هندوستان، روسیه، آفریقای جنوبی، سوئد و ایالات متحده هستند. بارگیری سنگ آهن ۹۰۷میلیون تن در سال ۲۰۰۹تخمین زده می شود که نسبت به میزان بارگیری طی سال ۲۰۰۸معادل ۶/۸درصد افزایش نشان می دهد. در مجموع استرالیا و برزیل صادرات ۷۰درصد از سنگ آهن جهان را طی سال ۲۰۰۹در اختیار داشتند و بزرگ ترین صادر کننده سنگ آهن جهان در سال ۲۰۰۹یعنی استرالیا با ۴/۳۶۲میلیون تن و برزیل با ۲۶۶میلیون تن صادرات سنگ آهن به ترتیب هفده درصد افزایش و ۶/۵درصد کاهش را در مقایسه با سال قبل تجربه کردند.
واردات و تخلیه سنگ آهن در بنادر آسیا بیش از کاهش تخلیه در بنادر سایر کشورهای جهان به افزایش این فعالیت در سال ۲۰۰۹کمک کرد. موتور اصلی این افزایش چین بود که واردات سنگ آهن این کشور ۱/۴۰درصد نسبت به سال ۲۰۰۸افزایش داشت و تولید فولاد این کشور با افزایشی معادل ۵/۱۳درصد به ۵۶۸میلیون تن در سال ۲۰۰۹رسید و این کشور را در رتبه اول تولید فولاد در جهان نگه داشت. سایر کشورهای تولید کننده فولاد مانند ژاپن ۸/۲۴درصد، اروپای غربی ۲/۳۸درصد و کره جنوبی ۶/۱۴درصد کاهش تولید طی سال ۲۰۰۹را در مقایسه با سال قبل تجربه کردند. به جز مصر، هندوستان، جمهوری اسلامی ایران و قطر سایر وارد کنندگان کوچک مانند تایوان و پاکستان واردات سنگ آهن خود را کاهش دادند. لازم به ذکر است که طی سال ۲۰۱۰تجارت جهانی سنگ آهن ۹/۷درصد نسبت به سال ۲۰۰۹افزایش داشت. اگر چه انتظار نمی رفت که عملکرد استثنائی چین در زمینه واردات سنگ آهن و تولید فولاد در سال ۲۰۰۹مجددا در سال ۲۰۱۰تکرار شود اما این کشور با قدرت در زمینه افزایش تجارت سنگ آهن از طریق دریا طی سال ۲۰۱۰نقش مهمی را ایفا کرد. همان طوری که چین سرمایه گذاری فعالانه ای را در کشورهای ماوراء بحار مانند استرالیا، آفریقا و آمریکای جنوبی برای تهیه مواد اولیه مورد نیاز اقتصاد رو به رشد خود انجام می دهد، احتمالا تقاضا برای کشتی های فله و الگوی تجارت سنگ آهن تحت تاثیر قرار خواهد گرفت.
طی سال ۲۰۰۹میلادی بارگیری ذغال سنگ اعم از ذغال برای سوزاندن و ذغال کک مجموعا به ۸۰۵میلیون تن رسید مقداری تقریبا برابر با بارگیری ۷۹۹میلیون تن ذغال سنگ در سال ۲۰۰۸میلادی. استرلیا و اندونزی در کنار هم ۲/۶۲درصد بارگیری ذغال برای سوزاندن در جهان را در بنادر خود انجام دادند. اندونزی به عنوان صادر کننده پیش تاز ذغال سنگ دنیا با ۸/۱۶درصد افزایش ۵/۲۳۳میلیون تن بارگیری و صادرات ذغال سنگ را در سال ۲۰۰۹انجام داد. در عین حال طی چند سال اخیر صادر کنندگان ذغال سنگ به صورت فزاینده در بازار آسیا تمرکز کرده اند. برای مثال کشور کلمبیا حمل ذغال سنگ به محدوده اقیانوس آرام را آغاز کرده است. آفریقای جنوبی نیز در صدد تقویت صادرات ذغال سنگ خود به محدوده قاره آسیا است. افزایش صادرات ذغال سنگ به چین، تایوان و هندوستان با کاهش صادرات آفریقا به اروپا و ایالات متحده مطابقت داشت و این کاهش را جبران کرد. با ناامن تشخیص داده شدن تعدادی از معادن چین و بسته شدن آن ها طی سال ۲۰۰۹، با توجه به مقرون به صرفه بودن قیمت ها در بازار جهانی واردات ذغال کک این کشور ده برابر و واردات ذغال سنگ برای مصارف حرارتی چهار برابر شد. موج واردات ذغال سنگ به چین باعث بروز ازدحام کشتی ها در بنادر چین و متعاقبا دلیل اصلی افزایش کرایه حمل ذغال سنگ به چین شد.
این گونه روندهای واردات در حجم های بسیار بزرگ تاثیر مستقیم بر مسیر اصلی حمل و مقیاس موجود در بازارحمل ونقل دریائی ذغال سنگ داشت و محتملا شکل دهنده تقاضا برای کشتی های فله بر خواهد بود. حمل ونقل ذغال سنگ طی سال ۲۰۱۰میلادی در بخش ذغال حرارتی با سرعت کم تری نسبت به ذغال کک افزایش داشت. موضوع مهم در سال ۲۰۱۰میلادی در مورد ذغال سنگ نظارت بر قیمت ها بود که گرایش سریع رو به رشد داشت و ازاین رو روش قیمت گذاری با ضریب متغیر در بازار تجارت ذغال سنگ رواج یافت و افزایش سهم در فروش به صورت فصلی به جای سالانه نرخ گذاری شد
1-4کانتینر از دیدگاه مسئولیتهای متصدی حمل و بیمه گر
همانطور که گفته شد، کانتینر پدیده جدیدی است در سیستم حمل و نقل جهانی پدیدار شده و در واقعکانتینر به تدریج جایگزین لیفت ون"Lift Van" شده است.مناسب و اقتصادی بودن برای شیوه حمل و نقل دریایی و زمینی باعث گردیده که پاسخگویی نیازهای فعلی سیستم حمل و نقل جهانی باشد.در ابتدای پیدایش، کانتینر ها دارای اندازه های متفاوتی بودند و در واقع هر تولید کننده حسب سلیقه و میل شخصی و یا درخواست مشتریان خود اقدام به تولید کانتینرها می نمود که همین امر باعث بروز پاره ای مشکلات در جابجایی گردید که نتیجه آن یکنواخت کردن تولید کانتینرها با استانداردهای جهانی گردید و به همین جهت«مؤسسه استاندارد بین المللی» (International standards Organization ) کانتینرهای یکنواختی را توصیه نمود که اندازه های آن 8×8 فوت و بطول 10 ،20 ،30 و یا 40 فوت بودند. مؤسسه استاندارد آمریکا هم همین استانداردها را توصیه نمود.
قوانین و مقررات متفاوت و گوناگونی در رابطه با حمل و نقل کانتینر پدید آمد قوانین مصوبه در انگلستان حداکثر ظرفیت حمل و نقل زمینی را 32 تن تعیین نمود که این شامل وزن کانتینر و کالای آن می گردید. قوانین مصوب در سال 1968 در انگلستان طول وسیله نقلیه را به 13 متر محدود نمود که بعدا به 15 متر که معادل 40 فوت است افزایش یافت و حمل و نقل کانتینر هم مشروط به رعایت قوانین مشروحه بالا گردید.
قبل از استفاده از کانتینر ، بسته(pakage ) در سیستم حمل و نقل دارای مفهوم خاصی مانند
برای ادعای خسارات برعلیه اشخاص ثالث مرتبط با حمل و نقل کانتینر باید موارد زیر رعایت گردد.
̶ اثبات اینکه کالا در زمان وقوع خسارت و حادثه در ید اختیار متصدی حمل و یا تحویل گیرنده کالا (Bailee ) قرار داشته است.
̶ در زمان تحویل کالا توسط متصدی حمل و یا تحویل گیرنده کالا (bailee ) بسته مفقود شده و یا خسارت دیده وجود نداشته است.
̶ متصدی حمل و تحویل گیرنده کالا (bailee ) در زمان تحویل کالا آنها را با خسارات مشهود تحویل داده و یا اصلا تحویل نداده اند.
معمولا اسناد و مدارک متعارف برای اثبات خسارت اطلاعات مشروحه بالا را در خود دارد.در عمل، کسی که کالا را در اختیار دارد، مسئول است که کالا را صحیح و سالم به نفر بعدی تحویل دهد، به همین دلیل بعد از اینکه کالا از دست فروشنده/فرستنده خارج گردید در اختیار تعداد زیادی تحویل گیرنده کالا(bailee ) قرار می گیرد تا در نهایت به دست خریدار/دریافت کننده کالا برسد. بعضی از کالاها قبل از شروع حمل برای بسته بندی به مؤسسات حرفه ایی بسته بندی سپرده می شود و از محل بسته بندی در اختیار متصدی حمل و نقل زمینی قرار می گیرد. فورواردر در این مرحله ممکن است نقش داشته باشد.انبار دار و مقامات بندری هر کدام نقشی در بارگیری و تخلیه دارند.مقامات گمرکی ممکن است کالا را قبل از بارگیری در کشتی بازرسی نمایند.در بعضی از موارد«دوبه کاران»(Stevedores )مسئول بارگیری یا تخلیه کالا از طریق دوبه کاری می باشند که در نهایت مسئول حمل و نقل و جابجایی صحیح کالا تلقی می شوند.Lighteragee کالا از کشتی ممکن است باعث پیدایش مسئولیت افرادی شودکه«کار سبک سازی»(Lighterman's Liability ) را انجام می دهند و آخرین فرد از این زنجیره افراد درگیر در کار تخلیه و بارگیری کالا،«ترخیص کار کالا»(clearing agent) در بندر تخلیه مندرج در مقصد بیمه نامه می باشد.
هر کدام از افراد مشروحه بالادارای مسئولیت در زمانی هستند که کالا در یداختیار شان قرار دارد و به همین دلیل بیمه گر در زمان پرداخت خسارت باید بتواند به منظور دریافت خسارت خود مسئولیت یکی از افراد مشروحه بالا را که درگیر کار بارگیری،تخلیه و جابجایی کالا بوده اند اثبات نماید.
زمانی که کالا بوسیله کانتینر حمل و نقل می گردد، هیچ یک از افراد مشروحه بالا امکان بازدید و کنترل کالا را ندارند. کانتینر معمولا بعنوان یک «واحد» پذیرفته می شود و لذا مسئولیت صرفا محدود به تحویل کانتینر می گردد و به همین دلیل واژه«محتویات طبق اظهار»(Said to Contain) غالبا در بارنامه های صادره برای حمل و نقل کانتینر مشاهده می شود.بارنامه ممکن است در زمانی صادر شده باشد که کالا به انبار شرکت کانتینر قبل از بارگیری تحویل شده باشد، که باعث مشکلتر شدن مسئله شده و اثبات مسئولیت را تا حدود زیادی مشکلتر می نماید.
***اصولا در عرف حمل و نقل با کانتینر کار چیدن کالا در کانتینر راStuffing و کار تخلیه کالا را از کانتینرStripping می گویند.
بعلت طولانی بودن این مطلب من این بخش رو در 2 پست بروز می کنم.
ساخت کشتی های مخصوص حمل کانتینر در مقایسه با سایر کشتی هاحمل ونقل بسیار گران تر است، اما با توجه به اقتصادی بودن استفاده و بهره برداری از این نوع کشتی ها توجه سرما یه گذاران به اینکار جلب شده است، زیرا این کشتی ها در مقایسه با سایر کشتی ها ی حمل و نقل هزینه های بندری کمتری خواهند داشت که چنانچه عامل حداقل نیروی انسانی را هم در نظر بگیریم، متوجه می شویم که این کار دارای مزایای فراوانی است. کشتی های حمل کانتینر تحولات ساختاری فراوانی را در طول نیم قرن گذشته پشت سر گذاشته اند،بطوریکه امروزه بیمه گران و متصد یان حمل و نقل دریایی در واقع بانسل سوم این گونه شناورهامواجه هستند که ضمن دارا بودن کلیه امکانات از انعطاف پذیری فوق العاده زیادی برخوردار هستند. با توسعه و گسترش حمل و نقل کانتینر ، استفاده و کاربرد این نوع کشتی ها فزونی خواهد گرفت. این کشتی ها به نحوی ساخته می شوندکه قادرند ضمن پذیرش انواع کانتینر با ابعاد و اوزان مختلف ، تریلر، خودرو و سایر ابزار و ادوات را درخود جای دهند.طول این کشتی ها ۲۵۰متر و عرض آنها۳۲متر و ارتفاع آنها ۲۸متر و دارای(Draught) آبخور۱۲متری هستند. این کشتی ها دارای ویژگی مخصوص برای حمل کانتینر می باشند که بدنه، ماشین آلات و کالای آنها سرمایه های عظیمی را تشکیل می دهند و در واقع نوعی از تجمع خطر بشمار می آیند، زیرا ارزش کالا ، کشتی و ماشین آلات ، به انضمام ارزش کانتینر ها ارقام بسیار سنگینی را در صورت بروز خسارات کلی تشکیل می دهد.
این کشتی ها درای سرعتی حدود۱۸گره دریایی () می باشند که وزنDead weight «مرده آنها»۳۶۵۰۰تن می باشد و قادرند تا ۱۰۰۰کانتینر را روی عرشه حمل نمایند.معمولا این گونه کشتی ها حدوداً دارای ۴۲۰سلول هستند که قادرند در حدود ۲۱۶۰۰کانتینر را در خود جای دهند.
حمل و جابجایی مواد غذایی با کانتینر ها ی یخچالی اهمیت بسیار زیادی پیدا کرده و استفاده ازاینشیوه و روش روز افزون است. کشتی های مخصوص حمل کانتینر قادرند هر بار بین ۲۰۰۰تا ۳۰۰۰هزار واحد کانتینر یخچال دار را حمل نمایند.این کانتینر در ابتدای پیدایش خود از دستگاههای برقی و یا دیزلی مستقل تغذیه می شدند،در حالی که پیدایش کشتی های نسل سوم این امکان را فراهم آورده که واحد تغذیه بصورت مشترک برای کلیه کانتینر های بارگیری شده عمل نماید و این سیستم باعث صرفه جویی در استفاده از فضای کشتی شده است. درسیستم حمل و نقل دریایی این روش بنام"Port Hole" نامیده می شود .در این شیوه هوای خنک و سرد به داخل هر کانتینر رانده شده و پس از اتصال به سیستم (Pneumo-Mechanical) خنک می شود. اگر بخواهیم کالاهایی که با استفاده از کانتینر حمل می شودند را طبقه بندی نماییم، طبقه بندی کالا باید تحت شرایط خاص بیمه ای ازقبیل«شرایط حمل گوشت منجمد» (Frozen meat clauses) و«یا غذاهای منجمد»(Frozen food cluses) حمل شود به شرح زیر است:
۱-۴-۱کالاهایی که باید در حالت یخ زده ، یعنی در دمای کمتر از ۱۰درجه فارنهایت حمل شوند مانند انواع گوشت ، ماهی ،کره.
۲-۴-۱کالاهایی که باید در حالت خنک ، یعنی درجه حرارت بین ۲۲تا ۳۲درجه فارنهایت حمل شوند مانند انواع گوشت تازه، پنیر ، تخم مرغ و انواع سبزیجات.
۳-۴-۱میو ه جات که در زمان حمل احتیاج به درجه حرارت بین ۲۸تا ۳۲درجه فارنهایت دارند.
در حمل و نقل دريائى بارنامه اهميت به سزائى دارد و همانطورى که در مقررات کنوانسيون ملل که به مقررات هامبورک آلمان مشهور است چنين تعريف گرديده است.
بارنامه سندى است که دلالت بر حمل و نقل دريائى و تحويل کالا يا بارگيرى آن توسّط حملکننده آن دارد و حامل آن متعهّد مىگردد که کالا را در برابر سند مزبور تحويل دهد و همانطورى که در فروش سي.اَند.اِف هم اشاره گرديده است اين سند از لحاظ حقوقى داراى چند خصوصيّت است.
۱. سندى است که دلالت بر وجود قرارداد حمل و نقل مىنمايد.
۲. دليلى است بر اينکه کالا تحويل گرديده و روى کشتى قرار دارد. در حقيقت نوعى رسيد کالا و محموله هم به حساب مىآيد.
۳. سندى است که دلالت بر مالکيت کالا دارد يعنى هر کس آن را در دست داشته باشد مالک کالا يا نماينده مالک مىباشد.
۴. قابليت نقل و انتقال دارد يعنى بهوسيله بارنامه مانند قبض انبار مىتوان محموله را به ديگرى منتقل نمود.
که در حقيقت سند و مدرک از سال جنس است به مقصد معيّن و با کشتى مشخّص و به درخواست فرستندهٔ کالا، و با وجود اين مدرک ارسالکننده خرسند و مطمئن مىباشد که جنس را به خريدار يا نماينده او تحويل داده و رسيد آن را در دست دارد که در آن ذکر نکات زير ضرورى است.
در مواردى ممکن است که کالا براى حمل به بندر مبداء رسيده باشد ولى وسيلهاى که آن را بايد حمل نمايد هنوز به بندر محل تحويل کالا نرسيده و يا اينکه در بندر لنگر انداخته اما به جهاتى آمادگى بارگيرى ندارد در چنين صورتى ممکن است بارنامهاى تحت عنوان اخذ کالا صادر شود مبنى بر اينکه ارسالکننده کالا در حقيقت جنس را به متصدى حمل و نقل تحويل داده است ولى بارگيرى بهعمل نيامده اما هر وقت کشتى آماده شد کالا تحويل خواهد شد تا حمل گردد.
اين بارنامه زمانى صادر مىشود که از بندر مبداء تا مقصد دو يا چند کشتى کالا را حمل مىنمايند و معمولاً در مسيرهاى طولانى و برون قارّهاى مورد استفاده قرار مىگيرد به اين معنى که در بارنامه تصريح مىشود از فلان نقطه تا فلان بندر کشتى A آن را حمل مىنمايد و از بندر ديگر که ميان راهى يا بين راهى هم ناميده مىشود کشتى B مسؤول حمل آن است. در هر حال چه کالا با يک کشتى حمل شود يا با چند کشتى متصديان حمل و نقل مسوؤليت تام و تمام دارند که جنس را سالم به مقصد تحويل نمايند.
ماده ۶۲قانون دريائى ايران تعداد نسخههاى بارنامه را حداقل چهار نسخه تعيين نموده است که نسخه اصلى متعلق به ارسالکننده کالا مىباشد و نسخه دوم براى گيرنده کالا با مرسلاليه و يا کسى که بارنامه به نام و براى او صادر مىگردد و نسخه سوم به کاپيتان کشتى تسليم مىگردد و نسخه چهارم براى صاحب کشتى يا به کسى که نمايندگى قانونى او را بر عهده دارد ارسال مىشود.
لازم به ذکر است که تمام نسخههاى بارنامه به منزله يک نسخه مىباشند که براى حمل محموله بهخصوص اعتبار دارد و به اين جهت داراى تاريخ معينى مىباشد يعنى تاريخ و شماره تمام نسخههاى بارنامه يکى است و شرايط مربوط به حمل و نقل کالا در همه نسخهها يکسان بوده و با هم تفاوتى ندارد.
معمولا شکل قرارداد حمل همان است که به شکل بلیط از طرف موسسه کشتیرانی صادر می گردد. به موجب عرف بازرگانینکات ذیل در بلیط درج می شود :
1-نام طرفین قرارداد که منظور، شخص و نام موسسه کشتیرانی است که تعهد حمل مسافر را می نماید؛
2-نام کشتی؛
3-تاریخ و نام بندر مبدا و در صورت ضرورت نام بنادری که ممکن است کشتی در آنجا توقف نماید؛
4-نام بندر مقصد؛
5-قیمت بلیط، شماره کابین و درجه مسافرت( درجه لوکس، درجه یک، درجه دو).
قانون دریایی ایران اشاره ای به شکل تنظیم قرارداد حمل مسافر ننموده است. به نظر می رسد شرکت های کشتیرانی که به امر حمل و نقل مسافر مشغول هستند می توانند به هر نحو ی که مقتضی بدانند مندرجات بلیط مسافرت با کشتی را تهیه و تنظیم نمایند.
وظایف و مسئولیت های متصدی حمل مسافر
قانون دریایی ایران در ماده 112 به وظایف متصدی اشاره نموده است بر اساس ماده مزبور:
«1- در صورتی که متصدی حمل خود مالک کشتی باشد موظف است سعی و اهتمام کافی معمول دارد و مسئولیت اعمال ماموران مجاز خود را حین انجام وظیفه از ابتدا سفر و در تمام مدت حمل در مورد آماده کردن کشتی برای دریانوردی ،تهیه کارکنان و تدارک خواربار و تجهیز کشتی و تامین جانی مسافرین را از هر حیث به عهده بگیرد.
2- در صورتی که متصدی حمل مالک کشتی نباشد بر حسب مورد مسئول اعمال مالک کشتی یا تجهیز کننده و ماموران مجازآنها حین انجام وظیفه خواهد بود تا نامبردگان در انجام وظائف محوله مذکور در بند 1 این ماده سعی و اهتمام کافی معمولدارند.»
ماده مزبور ترجمه ماده سوم کنوانسیون بین المللی یکنواخت کردن برخی از مقررات حمل مسافر از طریق دریا مصوب آوریل 1961 می باشد. ماده مزبور چنین مقرر می دارد:
دقت و امعان نظر در متن ماده فوق و همچنین بررسی بند اول ماده 54 قانون دریایی ایران در خصوص وظایف متصدی باربری در خصوص حمل کالا نشان از این واقعیت دارد که ماده 112 قانون دریایی به طور ناقص تصویب گردیده است. همانطوری که ملاحظه می شود بر اساس ماده 3 کنوانسیون مزبوروظایف متصدی حمل و نقل به شرح ذیل است:
الف) در صورتیکه متصدی حمل مسافر، خود مالک کشتی باشد موظف است که :
1-در ابتدای سفر مراقبت های لازم را بعمل آورد تا کشتی قابلیت دریانوردی داشته باشد.
2-در ابتدای سفر کارکنان و تجهیزات و تدارکات کشتی را به نحو شایسته فراهم کند.
3-در تمام مدت حمل در تامین جان مسافران و مراقبت های لازم را بعمل آورد.
4-متصدی حمل مسافر نه تنها مکلف است که خود به وظایف فوق عمل کند بلکه با توجه به اینکه امروزه متصدی حمل موسسات بزرگ کشتیرانی هستند باید سعی و دقت کافی کند که کارکنان آنها نیز وظایف فوق را به خوبی انجام دهند.
ب) در صورتی که متصدی حمل مسافر خود مالک کشتی نباشد باید تدابیر لازم را اتخاذ کند که مالک و یا اداره کننده کشتی نیز مراقبت های مذکور در بند الف را انجام دهد. فی الواقع به شخصی که مالک کشتی نیست اما متصدی حمل باشد را متصدی حمل عملی[2] گویند این شخص نیز همانند متصدی حمل واقعی در قبال مسافر مسئول جبران خسارت است.(Nikolai Lagoni, 2007, p.268).اگر چه قانون دریایی ایران در صورت تاخیر در زمان حرکت و ورود خسارت به مسافر و اموالش ساکت است ولی در سایر نظام های حقوقی مانند کامن لا و همچنین در ماده 17 معاهده ورشو، متصدی حمل مسئول جبران خسارت وارده بابت تاخیر می باشد.(Simon Baughen, 2009, p.271) البته ذکر این نکته ضروری است که جبران خسارت مسافر توسط متصدی حمل عملی، جنبه قراردادی نداشته و از موارد ضمان قهری یا مسئولیت مدنی غیر قراردادی می باشد و این دو (متصدی حمل و نقل اصلی و عملی) در قبال مسافر مسئولیت تضامنی داشته و فی مابین خود مسئولیت مشترک دارند.(واحدزاده، 1381، ص150). نمونه این مورد را می توان در قانون تجارت ایران در ماده 388 جستجو نمود. طبق این ماده، متصدی حمل و شخص دیگری که از طرف او مامور حمل کالا می شوند، متضامناً در قبال مال التجاره مسئولیت دارند. بنابراین متصدی حمل مسافر نه تنها باید کشتی را از جهات مختلف آماده و قابل دریانوردی سازد بلکه در طول سفر و در جریان حمل نیز باید کلیه تدابیر لازم را به منظور حفظ و ایمنی جان مسافران به عمل آورد و گرنه مسئول خسارات وارده به مسافر خواهد بود. لازم به ذکر است منظور از «مدت حمل» مدت زمانی است که مسافر در حال سوار شدن و یا پیاده شدن از کشتی است ولی مدت زمانی که مسافر در ایستگاههای دریایی و یا روی اسکله و یا تاسیسات دیگر بندر توقف نماید جز مدت حمل محسوب نشده و متصدی حمل از بابت خسارات در این فاصله زمانی مسئولیتی نخواهد داشت. همچنین اگر این رابطه بین متصدی حمل عملی و مالک کشتی ایی که دولت باشد نیز باقی (مسئولیتتضامنی) می ماند. در این رابطه می توان مورد مشابهی را نام برد که دارای چنین خصیصه ای می باشد. چه اینکه مطابق با ماده 17 مقررات معاهده ورشو که در زمینه حمل و نقل هوایی وضع شده است، خساراتی به مسافران قابل پرداخت است که در داخل هواپیما و یا حین عملیات پیاده یا سوار شدن رخ داده باشد(جباری، 1381، ص101) .
ماده 125 قانون دریایی ایران در قسمت دوم فصل هشتم تحت عنوان « حقوق مسافرین » چنین مقرر می دارد: «مسافر نسبت به توشه ای که همراه خود در کشتی دارد فرستنده بار تلقی می شود چنانچه به توشه ای که مسافر نزد خود نگاهداری می کند خساراتی وارد شود مسئولیت متوجه فرمانده نخواهد بود مگر اینکه خسارت در نتیجه عمل فرمانده یا کارکنان کشتی باشد». بنابراین در مورد اثاثی که با مسافر در کشتی حمل می شود و معمولا متصدی در موقع تحویل رسیدی برای آن صادر می کند مسئولیت متصدی حمل برای نگهداری و حمل آن همان مسئولیت های متصدی حمل کالا از طریق دریا می باشد. اما در خصوص اثاث و لوازم شخصی که مسافر در کابین خود حمل می کند و معمولا برای آن رسیدی صادر نمی شود، متصدی حمل مسئولیتی نخواهد داشت مگر آنکه مسافر بتواند ثابت کند که از بین رفتن لوازم شخصی و یا خسارت وارده ناشی از تقصیر و یا کارکنان وی بوده است.
بند الف ماده 115 قانون دریایی ایران اشعار می دارد: «مسئولیت متصدی حمل در مورد فوت یا صدمات بدنی وارد به مسافر در هیچ مورد از دو هزار پهلوی طلا[3] و یا معادل آن به ارز خارجی تجاوز نخواهد نمود». بنابراین حداکثر خسارت قابل مطالبه از متصدی حمل معادل مبلغ فوق خواهد بود به عبارت دیگر این مبلغ حداکثر خسارتی است که طبق قانون می توان از متصدی حمل وصول نمود. از این رو دادگاه، مجوزی برای صدور حکم به پرداخت خسارات بیش از آن نخواهد داشت. چنانچه جبران خسارت به صورت مستمری و یا به اقساط صورت گیرد، کل مبلغ مستمری یا جمع اقساط برای هر مسافر نیز نباید از این مبلغ تجاوز کند.(بند 2 ماده 115 قانون دریایی ایران). با وجود این بر اساس بند 3 ماده 115 قانون دریایی ایران متصدی حمل و مسافر می توانند بر طبق قرارداد خصوصی مسئولیت های بیشتری را تعیین نماید. نکته قابل ذکر در این خصوص آن است که بر اساسبند 4 ماده 29 قانون دریایی خسارات ناشی از صدمات بدنی وارد شده به مسافرین از جمله حقوق ممتازه محسوب می شود. این در حالی است که این مبلغ می بایست افزایش یابد چه اینکه افزایش میزان مسئولیت های متصدی حمل موجبات کاهش ضرر زیان های احتمالی را در پی خواهد داشت. چه اینکه در کنوانسیون های بین المللی نظیر کنوانسیون 1974 آتن، میزان مسئولیت در حد بالایی در نظر گرفته شده است و همه کشور های عضو این کنوانسیون حقوق دریایی خود را در باب جبران خسارت تا حدود زیادی به مبلغ مندرج در این کنوانسیون رسانیده اند و از این نرخ تحت عنوان «SDR» به معنای «حق برداشت ویژه»[4] یاد می شود. به عنوان مثال درحقوق دریایی چین رقم جبران خسارت، به نرخ جهانی بسیار نزدیک استK X Li, 2002, p.40)). به تعبیر دیگر وقتی که قانون دریایی چین میزان مسئولیت متصدی حمل در قبال مسافر را نزدیک به میزان(نرخ) مشابه جهانی نمود تعداد مسافرین زیاندیده به شدت کاهش یافت. این مورد به طور حتم می تواند از موارد اصلاح قانون دریایی ایران باشد.
حمل و نقل دریایی بیش از 92 درصد از سهم جابه جایی کالا در تجارت جهانی را به خود اختصاص داده است. بنابراین می توان تقريبا میزان خسارات و اختلافات دریایی را نسبت به روشهای دیگر حمل و نقل کالا از نظر کیفی و کمی در سهم جابه جایی کالا تخمین زد. اختلافات و دعاوی دریایی در اکثر کشورهای جهان و جوامع بین المللی، با اتکاء به حقوق و کنوانسیونهای مرتبط دریایی پیگیری و حل و فصل می شود.
باید اذعان داشت که سازمانهای بین المللی دریایی بسیار فعالانه و متخصصانه با مشارکت جهانی از طریق صدورکنوانسیونها و مقررات بین المللی دریایی توانسته اند نقش بسیار موثر و کلیدی در راستای رشد حقوق دریایی داخلی و بین المللی کشورهای جهان داشته باشند و در همسو کردن روشهای حل اختلاف دعاوی دریایی نسبتا موفق عمل کنند.
کشورهایی که به گونهایي با حمل و نقل دریایی ارتباط دارند و سرمایه گذاریهای کلان یا معقول در این زمینه کرده اند، باید جهت ایجاد توازن و ارتقاء سیستم حقوق دریایی خود با سطح بین الملل از بهترین امکانها و روشهای حل اختلاف دریایی با بکارگیری متخصصان امر در وکالت، قضاوت و اجرای عدالت استفاده کنند. در اين روشهای همچون دعاوی دیگر از عمده سیستمهای مشابه مانند مذاکره رودررو، میانجیگری (mediation)، داوری (Arbitration ) و ارجاع دعوی به دادگاه صالحه استفاده می شود.
ارزانترین و سریعترین راه حل اختلافات دریایی مذاکرات رو درروی طرفین اختلاف یا نمایندگان آنهاست. اگر نمایندگان یا طرفین مستقیم از توانایی و اطلاعات تخصصی خوبی از موضوع اختلاف برخودار باشند طبیعتاً کمک بسیار زیادی به حصول نتیجه مطلوب و عادلانه خواهند داشت. بسیاری از قراردادهای دریایی صراحتاً به این روش به عنوان اولین حرکت اشاره مستقیم دارد.
در واقع بهتر است مکان این گونه مذاکرات در جایی بیطرف دور از مرکز اداری طرفین با حسن نیت و با اتکاء به واقعیتها انجام گیرد. این روش معمولاً کم هزینه ترین و کوتاهترین روش برای حل اختلاف طرفین دعاوی است.
انتخاب بعدی،استفاده از روش سازش (Conciliation) یا میانجیگری ( mediation ) است. در این روش با استفاده از فرد یا افراد متخصص در زمینه موضوع اختلاف به عنوان مرضی الطرفین ،که از اعتماد هر دو طرف قرارداد برخوردار است موضوع دعاوی دور از فضای قضایی مورد بررسی و قضاوت قرار می گیرد.
معمولا شکل قرارداد حمل همان است که به شکل بلیط از طرف موسسه کشتیرانی صادر می گردد. به موجب عرف بازرگانینکات ذیل در بلیط درج می شود :
1-نام طرفین قرارداد که منظور، شخص و نام موسسه کشتیرانی است که تعهد حمل مسافر را می نماید؛
2-نام کشتی؛
3-تاریخ و نام بندر مبدا و در صورت ضرورت نام بنادری که ممکن است کشتی در آنجا توقف نماید؛
4-نام بندر مقصد؛
5-قیمت بلیط، شماره کابین و درجه مسافرت( درجه لوکس، درجه یک، درجه دو).
قانون دریایی ایران اشاره ای به شکل تنظیم قرارداد حمل مسافر ننموده است. به نظر می رسد شرکت های کشتیرانی که به امر حمل و نقل مسافر مشغول هستند می توانند به هر نحو ی که مقتضی بدانند مندرجات بلیط مسافرت با کشتی را تهیه و تنظیم نمایند.
تحقیق درباره حرکات اصلاحی افتادگی شانه - فایل بصورت ورد - رایگان
در خیلی از مواقع ما در وضعیت های غلط از نشستن ایستادن خوابیدن و راه رفتن های طولانی قرار داریم که در طولانی مدت بدن ما رو در وضعیت غیر نرمالی شکل می دهد همچنین فعالیت بیش از حد با یک طرف از بدن ( در انواع ورزش ها مثلا" بدمینتون یا در حمل یک طرفه وسایل ) بدن ما را به سمت افتادگی شانه سوق می دهد.
بلند کردن اجسام سنگین یا پرکردن بیش از اندازه کیف به خصوص کیف هایی که تنها روی یک شانه حمل می شوند منجر به افتادگی شانه و دردهای شایع شانه ای می شود.این دردها در دانش آموزان و کسانی که کیف های سنگین خود را تنها بر روی یک شانه حمل می کنند نیز دیده می شود که بروز آن ها در جوانی معمولا" به صورت گذرا و کم و بیش است و با افزایش سن و عدم توجه کافی به آن باعث تبدیل آن به دردهای دائمی می شود.
همین طور ضعف عضلات یک سمت بدن که به علت کشیدگی بیش از حد رخ میدهد در به وجود آمدن این عارضه همکاری می کند. معمولا" کسانی که دچار کج گردنی یا کج پشتی هستند نیز افتادگی شانه هم وجود داره شما با انجام تمرینات ورزشی (ساده)زیر می توانید در درمان ناهنجاری و جلوگیری از پیشرفت آن کمک شایانی به خود بکنید .
برای دانلود فایل ورد و رایگان روی لینک زیر کلیک نمائید :
یکی از تغییر شکل های زانو است که در آن، زانوها به یکدیگر نزدیک می شوند و قوزک های داخلی از همدیگر فاصله می گیرند.به همین علت است که این تغییر شکل را به نام زانو ضربدری گفته اند. در این تغییر شکل ، زانوها به خط وسط نزدیک می شوند. فرد مبتلا به تدریج روی لبۀ داخلی پا فشار بشتری وارد می کند و چنانچه کفش این افراد مورد بررسی قرار گیرد، ساییدگی بیشتر در بخش داخلی کفه کفش است.
به طور معمولی زانو بچه ها در حالت پرانتزی است اما به رشد بچه ها به تدریج یک تغییر شکل طبیعی از زانو پرانتزی به ضربدری به وجود می آید(تصویر).
در سن ۴-۳ سالگی زانوی ضربدری حداکثر شیوع را دارد.این وضعیت خود به خود بین سنین ۱۰-۴ بهبود می یابد.
برای دریافت فایل ورد و رایگان این تحقیق لینک زیر را کلیک کنید :
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن