سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
برای تعیین سن سه ضابطه وجود دارد: سن زمانی یا سن تقویمی که سن افراد را از بدو تولد تا زمان حال میسنجند و همان سن شناسنامه است.
برای تعیین سن سه ضابطه وجود دارد: سن زمانی یا سن تقویمی که سن افراد را از بدو تولد تا زمان حال میسنجند و همان سن شناسنامه است.
سن فیزیولژیک بر پایه دگرگونیهای فیزیولژیک و تحولات ناشی از بیماریهای مختلف استوار است. چه بسیار افراد کم سال که از نظر سن فیزیولژیک سالمند هستند یعنی فرسودهتر از سن تقویمی خود هستند و چه بسا افراد مسن که از نیروی جوانی برخوردارند.
سن روانی که براساس حالات عاطفی و هیجانی و نیروی روانی سنجیده میشود و معمولاً با سن فیزیولژیک تطابق دارد.
سازمان جهانی تندرستی دوران مختلف زندگی را پس از گذشتن از سن بلوغ براساس سن تقویمی چنین طبقهبندی کرده است: از ۳۵ سالگی تا ۵۹ سالگی میان سالی، از ۶۰ سالگی تا ۷۴ سالگی مسنی، از ۷۵ سالگی تا ۹۰سالگی پیری و از ۹۰ سالگی به بالا خیلی پیر.
● نظریات توصیفی دوران سالمندی
در تعریف و شرح مشخصات فیزیولژیک دوره سالمندی دانشمندان نظریات گوناگونی ارائه دادهاند:
استرهلر میگوید: سالمندی دگرگونیهای تدریجی در ساخت و ترکیب موجود زنده است و دارای این ویژگی است که تغییرات، گسترده و درونی است و گرایش به پیشرفت دارد و بالاخره به سوی فساد و اضمحلال پیش میرود.
آشوف با مطالعه و کالبد گشایی ۴۰۰مورد افراد بالاتر از ۶۵ سال در سال ۱۹۳۷ میلادی اعلام کرد مرگ طبیعی وجود ندارد و کالبدگشاییها نشان دادهاند که علت مرگ بیماری بوده است و نه پیری.
برخلاف آشوف، وارتین میگوید: مرگ و میر افراد مسن به علت کهولت است. اخیراً نظریات مختلف دیگری نیز مطرح شدهاند از جمله تغییرات رشتههای کلاژن بافت همبند، نظریه تغییرات مولکولی در ساختمان سلولها و بالاخره نظریه وراثت که میگوید یکی از مهمترین علل تاخیر یا تسریع علایم پیری، وراثت است.
● نشانههای پیری
با این که در ۷۰درصد افراد مسن تصلب شرائین آترواسکلروز یا فشار خون وجود دارد امروزه ثابت شده است که آترواسکلروز تنها در اثر بالا رفتن سن به وجود نمیآید و عوامل دیگری از قبیل بهداشت محیط و مسائل بوم شناختی (اکولوژیک)، کمی تحرک و ترس و وحشت و هیجانات و مصرف برخی مواد غذایی مانند چربیها و قهوه در به وجود آمدن آن از اهمیت خاصی برخوردارند. بیماریهای دوران پیری از سن ۶۰ و ۶۵ سالگی رفته رفته خودنمایی میکنند. عوارض عروقی و قلبی در سنین بالای زندگی شایعتر هستند و سکته مغزی و قلبی به علت گرفتگی عروق انتهایی در قلب و مغز گرچه در جوانان نیز دیده میشود ولی در سالمندان بیشتر است. بیماریهای استخوانی و مفصلی بخصوص پوکی استخوان (اوستئوپوروز) به علت کم شدن قدرت جذب کلسیم و ویتامین D پیش میآید و در کنار آن بیماریهای مفصلی نظیر آرتریت روماتوئید، نرم استخوانی و تغییرات استخوانی مهرههای گردن که به علت فشار بر شبکه عصب بازویی ایجاد دردهای مبهم در دستها میکند زیاد دیده میشود.
در ۹۰درصد سالمندان بیماریهای دستگاه تنفسی بخصوص پارگی حبابچههای ششی (آمفیزم) و برونشیت مزمن دیده میشود. این عوارض از یکسو به علت تقلیل جذب اکسیژن موجب تنگی نفس میشود و از سوی دیگر خود موجب کاهش جذب اکسیژن میشود و نارساییهای قلبی را شدت میبخشد. همچنین کلیهها، کبد و لوله گوارش در سالمندان دستخوش تغییراتی میشوند که مراقبتهای خاصی ایجاب میکنند. از میان بیماریهای غدههای مترشح داخلی، بیماری قند دیابت به خصوص نزد سالمندان پرخور و الکلیهای مسن به میزان در حدود ۱۵ درصد شیوع دارد.
علت این بیماری خرابی جزایر لانگرهانس لوزالمعده است. بیماریهای بدخیم و سرطانها در دوران سالمندی بیش از سایر دورانهای زندگی دیده میشوند.
● پیری زودرس
اگر علایم و عوارض دوران سالمندی قبل از سن ۶۰سالگی ظاهر شود آن را پیری زودرس مینامند. عوامل مختلفی در سرعت روند پیری دخالت دارند مانند فشارهای اقتصادی، مشکلات زندگی، قحطی، قتل، غارت، جنگ، خشونت، اختلافات طبقاتی و نژادی، وجود بیعدالتی در اجتماع و بالاخره نبودن تامین آینده.
● راههای پیشگیری از پیری زودرس
برای جلوگیری از بروز پیری زودرس، دانشمندان پیشنهادهای متعددی ارائه کردهاند. برخی پیشنهادها اگر از دوران کودکی و به صورت پیوسته عمل شود میتواند اثرات مطلوبی در دوران سالمندی داشته باشد.
به گفته پزشکان مصرف مقدار مناسب کالری برای تولید انرژی لازم با مراعات کم خوری و در عین حال جلوگیری از گرسنگی و بخصوص جلوگیری از تشنگی، عدم مصرف فرآوردههای الکلی، خودداری از مصرف دخانیات حتی قلیان، خودداری از مصرف موادمخدر، خواب آورها و محرکها، خودداری از مصرف قهوه و کاکائو (این مواد موجب بالارفتن چربیهای خون میشود)، مصرف کمتر چربی بخصوص چربیهای جامد، مصرف متعادل چربیهای مایع (روغن زیتون و سایر روغنهای گیاهی)، امساک در مصرف مواد قندی بخصوص قند سفید (ساکاروز)، ۸ ساعت خواب در شبانهروز، رعایت تعادل بین کار جسمی و فعالیت روانی، استفاده از ویتامینها از ابتدای تولد، در دوران رشد، میانسالی و سالمندی، استفاده از املاح منیزیم (منیزیم در تولید بعضی از آنزیمهای حیاتی که در دوران پیری دچار کاهش میشوند و در سوخت و ساز و تولید انرژی اهمیت به سزایی دارند، بسیار موثر است) و نهایتاً داشتن آرامش روانی میتواند روند سالمندی را کند و از پیری زودرس جلوگیری کند.
میان وعدههایی برای جلوگیری از پیری زودرس
بعضی ازمیان وعدهها اثر بدی بر سلامتی دارند اما اگرنسبت به آنچه كه میخورید آگاهی كافی داشته باشید میتوانید سلامتی خود را حفظ كرده و عمر طولانی داشته باشید. اما چگونه؟
چرا میان وعده؟
اكثر ما آدمها به هر حال روزانه سه وعده غذا میخوریم اما بهتر است كه به جای سه وعده، پنج وعده غذا بخوریم اما به مقدار كم. اینگونه غذا خوردن جریان یكنواختی در تغذیه و قند خون و انرژی بدن ایجاد میكند و در عین حال فشار كمتری به سیستم گوارش و متابولیسمی بدن وارد میشود.
زمانی كه در طول روز از غذاهای سبك استفاده میكنید از افراط ورزیدن در وعدههای بعدی پرهیز كرده و در طول روز كالری كمتری دریافت میكنید.
در طول روز از مواد غذایی سالم استفاده كنید و از خوردن اسنكهای پر كالری بپرهیزید. در زیر چند وعده از این غذاهای سالم برای شما آورده ا یم:
1.خشكبار و میوه های دانهدار و جوانی
خشكبار و میوه های اشتها آور بهترین میان وعده ها هستند. مصرف روزانه به اندازه یك مشت از این مواد خوراكی میتواند به گردش خون و كشیدگی طبیعی عضلات ماهیچه بدن كمك كند.
خشكبار و دانه ها سرشار از اسید امینه آرژنین و آمینو اسید هستند كه با بیماریهای قلبی و ضعف و ناتوانی و فشار خون بالا مبارزه میكنند. همچنین به آسان شدن جریان درمان كمك میكنند. آرژنین میتواند باعث تحریك غده هیپوفیز كه در قسمت تحتانی مغز قرار دارد بشود.
هیپوفیز باعث تحریك هورمون رشد میشود كه از سن 35 سالگی به بعد كاهش مییابد. و این بدان معنی است كه بعد از 35 سالگی هورمونهای شما شروع به فرورفتگی میكنند و شما نشانههایی از پیری را مشاهده میكنید. پوست حالت كشسانی خود را از دست میدهد ماهیچه ها حجم و قدرت خود را از دست میدهند و بافت ناتوان قدرت باروری و قدرت جنسی در مرد را كاهش میدهد و دیگر نشانههای پیری كم كم نمایان میشوند.
تعدادی از خشكبار و دانه ها منابع ویتامین Eهستند. اسیدهای پر چرب امگا 3 شما را در برابر بیماریهای قلبی مصون داشته و از روند پیر شدن میكاهد.
بادام، دانهصنوبر، كاج، كنجد، گردو، كدو تنبل، دانه آفتابگردان، تخم كتان،بادام زمینی و پسته : آنها را مخلوط كرده و مصرف كنید و توجه كنید كه مصرف خام این مواد بیشتر از بو داده آنها خاصیت دارد. همیشه از خشكبار تازه استفاده كنید.
2.سیب و سلامت قلب
دلایل متعددی وجود دارد كه خوردن روزانه یك، دو و یا سهسیب را در روز ضروری میداند. مطالعه نشان داده است كه كسانی كه در طول هفته پنج بار یا بیشتر سیب میخورند ریه هایشان بهتر از كسانی كه اصلا سیب نمیخورند كار میكند.
دانشمندان بر این باورند كه سیب قلب را سالم نگه میدارد . این میوه حاوی پلاسماست و خوردن دو یا سه عدد سیب در روز باعث كاهشكلسترول خون میشود .همچنین از سرطان روده كه بزرگترین عامل مرگ و میر در افراد بالای 60 سال است جلوگیری میكند.
3.خانواده توتها(berries)
توت سرشار از آنتی اكسیدان است. پوست قرمز، آبی و بنفش توت حاوی آنتی اكسیدانهای مركبی است كه از خطرات رادیكالهای آزاد بر رگهای خونی جلوگیری میكند. در واقع باعث حفظ و نگهداری حالت طبیعی رگهای خونی میشود.
این فالونوئیدها (خاصیت ضد خونریزی) آنتی اكسیدانهایی بسیار قویتر از ویتامین C وE هستند كه به كاهش التهاب كمك میكنند واز آسپرین نیز قوی ترند.
•توتها به عنوان بهترین گزینه شما هستند. نه تنها میزان زیادی آنتی اكسیدان دارند بلكه دارای خاصیت حفاظت كنندگی پوشش سلولی مغز از ضربه نیز میباشند. روند پیری را كاهش میدهند و از آلزایمر و كهولت جلوگیری میكنند.
•توتها همچنین دارای رنگدانه های مفید هستند كه غده پانكراس را تحریك میكند تا انسولین تولید كند. در حقیقت یافته های چینیها نشان میدهد كه توت باعث بهبودی بیماران دیابتی میشود. این رنگدانه ها از سرطان و ورم مفاصل جلوگیری میكنند و به دلیل كاهش كلسترول خون از بیماری های قلبی نیز جلوگیری میكند.
4.آووكادو سرشار از مواد مغذی
در بین آنتی اكسیدانها گلوتاتیون (ناقل اكسیژن) به عنوان آنتی اكسیدان قوی شناخته شده است. این ماده درآووكادو یافت میشود( همچنین در آسپاراگوس و گردو و ماهی) كه از سه اسید امینه گلیسین، گلوتامیک و سیستئین ساخته شده است. گلوتاتیون سلولهای ایمنی را منظم و قوی میكند و ازسرطان جلوگیری میكند.
كاهش میزان گلوتاتیون باعث بروز دیابت، بیماریهای كبدی، بیماریهای قلبی، کم شدن تعداداسپرم و پیری زودرس میشود. آووكادو منبع ال- سیستئین است كه از تاثیرات آلودگی هوا، مواد شیمیایی، تشعشعات، الكل و سیگار بر بدن جلوگیری میكند. همچنین باعث افزایش قدرت ایمنی شده از بیماریهای قلبی جلوگیری كرده و به ساخت عضله كمك میكند. از بروز التهاب جلوگیری كرده و باعث رشد ناخنها و سلامت موها میگردد.
5.زرد آلو مانع پیری
یكی از میوه های ثابت یك انسان صد ساله در روستای هانزا در هیمالیا زرد آلو بوده است. تحقیقات نشان داده است كه زردآلو نسبت به دیگر مواد غذایی ازمیزان شبه كاروتن بالایی برخوردار است.
شبه كاروتنها آنتی اكسیدانهایی هستند كه از بیماریهای قلبی جلوگیری میكنند زیرا میزان كلسترول بد خون را كاهش میدهند و در برابر سرطان از بدن محافظت میكنند.
اثرات سرب از نظر مسموميت زايي ، روي سيستمهاي مخلتف بدن مي باشد و از اثرات بيوشيميائي جزئي (شاخص هاي تماس بدون عوارض جانبي) تا اثرات باليني و آشكار مانند مسموميت با سرب را شامل مي شود. تغييرات بيوشيميايي جزيي ممكن است در سطوح پائين تر از مواجهه با سرب اتفاق بيفتد ولي اهميت اين تغييرات شناخته نشده است . اگرچه اين اثرات بيوشيميايي در حال حاضر مضر شناخته نشده اند، (غير مشابه با كم خوني ، كه ممكن است ، سطح خوني سرب mg /dl 80 نيز اتفاق بيفتد) ولي به عنوان شاخص هاي قرار گرفتن در معرض سرب شناخته مي شوند. مثلاً ، سطح خوني سرب زماني كه به mg/dl 10 مي رسد سطوح آنزيمهاي خون تغيير مي كند يا در واسطه هاي ساخته شدن هِم (heme) (اجزاء گلبولهاي قرمز خون) تغييراتي رخ مي دهد؛ ولي اين تغييرات ممكن است شاخص يا تطابق ساده اي در مواجهه با سرب محسوب شوند و اثرات مسموميت زا نداشته باشند.
مسموميت عصبي و مسموميّت مزمن كليوي ، موارد اصلي تماس شغلي با سرب در بالغين را شامل مي شوند. هدايت عصبي در اعصاب محيطي ، هنگامي كه سطح خوني سرب به mg/dl 30 مي رسد كند مي شود. اثرات آشكار روي سيستم عصبي ، مانند افتادگي مچ (ضعف مچ و راست كننده هاي انگشتان به علـّت تحت فشار قرار گرفتن عصب) ، نياز به سطح خوني سرب mg/dl 60 و بالاتر دارد. اثرات زيان آور مسموميّت حاّد با سرب روي كليه (براي مثال ، تغييرات عملكرد و ساختاري در سلولهاي پوششي توبولهاي پروگزيمال كليه) به خوبي ثابت شده است . اين تغييرات ممكن است به نفروپاتي منتشر (بيماري منتشر كليوي) منجر شود كه با كاهش تعداد و بزرگتر شدن ساختمانهاي توبولي ناشي از اختلال عملكرد كليه همراه است . تخمين زده مي شود كه مواجهه طولاني با مقدار زياد سرب ممكن است به بيماري كليوي در مرحله انتهايي منجر شود.
البته ذكر اين نكته مهم است كه اثرات مزمن كليوي نياز به مواجهه طولاني با مقدار زياد سرب دارد. محققين دريافتند كه سطح خوني سرب بين mg/dl 40-80 با تغييرات بيولوژيك در كليه كه عمدتاً قابل بازگشت هستند ارتباط دارند. نتايج مطالعات شغلي نشان داد نگه داشتن سطح خوني سرب زير mg/dl 60 از تغييرات بيولوژيك كليه در اكثريت كارگران در معرض سرب جلوگيري مي كند.
اگرچه تغييرات خفيف در شاخص هاي حياتي كليه ، زير اين مقدار مشاهده شده ، ولي دليلي بر اختلال عملكرد كليه در اين سطوح خوني سرب وجود ندارد.
استخوان يكي از محل هاي عمدة تجمع سرب است و سرب موجود در آن به عنوان معياري براي اندازه گيري تماس زياد با سرب بكار مي رود. سرب روي عملكرد استخوان با تأثير در رشد و ايجاد اختلال در متابوليسم ويتامين Dدر غلظتهاي BLL ( سطح سرب خون ) بين 12 تا mg/dl 120 را گزارش نموده اند. آستانه خاصي براي اين اثر به صورت قطعي يافت نشده است . اين فرضيه مطرح شده است كه سرب در سطح مواجهه پائين ممكن است متابوليسم ويتامين Dرا بوسيله اثرات زيان آور روي مغز استخوان كودكان مختل كند. اگرچه ساير مطالعات نشان داده اند كه اثر خاصي روي متابوليسم ويتامين D، هموستاز كلسيم و فسفر يا محتواي معدني استخوان در كودكاني كه وضعيت تغذيه اي آنها مناسب است و مواجهه خفيف تا متوسطي با سرب داشته اند ندارد.
اثر سطوح مسموميت زاي مواجهه با سرب روي سلامت باروري شناخته شده است .
مسموميت شديد با سرب با نازايي ، سقط ، مرده زايي و مرگ و مير جنيني در اثر تماس داخل رحمي همراه است اگرچه شواهد تماس با مقادير كم سرب كمتر ثابت شده است .
تحقيق كنوني روي اثرات قبل از تولد سرب در سطوح پائين تماس متمركز شده است . اين مطالعه نشان مي دهد كه مواجهه قبل از تولد با سرب ميتواند در تكامل مغزي در برخي حيوانات آزمايشگاهي اثر بگذارد ولي اثبات آن در نوزادان و كودكان مشكل است . شواهد محدودي هست كه تماس با مقادير زياد در دوران جنيني (كه سطح خوني سرب مادر بيشتر از 15 باشد) با كاهش وزن هنگام تولّد و افزايش خطر زايمان زودرس همراه است . بيشتر اطلاعات اين نتايج قابل بحث است و يا اثر خاصي را نشان نداده است . سقط خود بخودي در مقادير سرب خوني كمتر از mg/dl 30 بالا نيست و اثر سرب در ناهنجاريهاي مادرزادي اثبات نشده است.
عليرغم مطالعات متعددي كه در مورد عملكرد باروري مرداني كه از نظر شغلي با سرب سروكار دارند، نظر قطعي نميتوان در مورد اثرات آن داد. اطلاعات موجود نشان مي دهد كه تماس بسيار زياد با سرب ميتواند اثرات زيان آوري روي كيفيت مايع مني داشته باشد. شکل غير عادي اسپرم ، كاهش ميزان اسپرم و كاهش تراكم اسپرم در افرادي كه تماس شديد داشته اند نشان داده شده است . اگرچه ، نميتوان سطح دقيقي را نشان داد كه در اثر تماس با آن مقدار، اثرات ظاهر مي شود. سطح خوني سرب كمتر از mg/dl 50 چه در كارگران و چه در افراد عادي اثرات اندكي روي شاخص هاي اسپرم دارد. به رغم برخي شواهد در مطالعات اولّيه ، اطلاعات كنوني نشان مي دهد كه اثرات بر روي كيفيت مني زماني كه BLLبه صورت مدام بالاي 60 ـ 50 است ظاهر مي شوند. از آنجائيكه مكانيسم دقيق ايجاد اختلال در ساخت اسپرم توسط سرب مشخص نشده است ، بيشتر تحقيقاتي كه تماس مردان با سرب را ارزيابي مي كنند دليلي بر تداخل آن با باروري نيافته اند.
سرطان
سرطاني كه در اثر تماس با سرب بوجود مي آيد از نظر سم شناسي نقطه شایان توجه نيست . سرطانزايي سرب بخاطر يك باور عمومي مبني بر اينكه اطلاعات اپيدميولوژيك انسان ، در بهترين حالت ، غير قطعي است و ساير اثرات تماس زياد بر روي سلامت بخوبي مشخص شده است ، چندان جلب نظر نمي كند.
تحقيقات روي جانوران آزمايشگاهي مثل موش و خوكچه هندي اثر بالقوه سرطان زايي تركيبات مختلف سرب را پس از مواجهه طولاني با دوزهاي بسيار بالا نشان داده است . در بيشتر تحقيقات ، كليه خوكچه نر بيشترين احتمال سرطان را نشان داده است.
مطالعات سرطان شناسي روي افرادي كه در معرض تماس با سرب بوده اند ارتباط ضعيفي بين مواجهه شغلي و ايجاد سرطان متعاقب آن پيدا كرده اند. برخي تحقيقات نتيجه قطعي ندارند چون مواجهه همزمان با مواد ديگر (مانندكروم و آرسنيك) وجود داشته و كنترل ناكافي در مورد دود انجام گرفته است . برخي محققين ارتباطي احتمالي بين سرب و سرطان كليه يافته اند. در حاليكه ساير مطالعات نتوانستند چنين ارتباطي رااثبات نمايند يا حتي از كاهش ميزان سرطان كليه خبر دادند. در مجموع شواهد دلالت دارد كه ارتباطي بين هيچ كدام از انواع سرطان و تماس به ميزان كم با سرب در انسان وجود ندارد.
طي دو دهه گذشته ارتباط بين سرب و فشار خون هم در تحقيقات شغلي و تجربي و هم تحقيقات روي عموم مردم بررسي شده است .
ارتباط ضعيفي بين سرب و افزايش فشار خون در تحقيقات انجام شده در BLLبالاي mg/dl 45 وجود دارد. اين ارتباط در تحقيق هاي مختلف متناقض است چون اشتباهات احتمالي و ناتواني دريافتن يك ارتباط واضح بين دوز با پاسخ وجود دارند . براي ارزيابي ارتباط بين تماس با مقادير اندك سرب و فشار خون ، تحقيقي روي جمعيت انتخاب شده اي به صورت تصادفي در بلژيك از سال 1985 تا 1989 انجام گرفت. متغيرهاي ناقص تحت كنترل قرار گرفت . محققين دريافتند كه BLLحدود mg/dl 30 ارتباط ثابت شده اي با افزايش فشار خون يا افزايش خطر فشار خون در جمعيت عادي ندارد.
اگرچه مكانيسم هايي براي اثرات سرب روي فشار خون بر پايه تحقيقات روي حيوانات در نظر گرفته شده ، ولي دشوار است بتوان اطلاعات حيوانات را روي انسان تعميم داد.
برنامه بين المللي شيميايي (IPCS) اعلام كرده است عليرغم كوشش هاي فراوان براي يافتن ارتباط ميزان سرب بدن و فشار خون يا ساير اثرات آن بر سيستم قلبي عروقي ، هيچ رابطه منطقي در انسان نشان داده نشده است و مكانيسم ها ناشناخته باقي مانده اند.
آنفولانزای خوكی با نام های Swine flu،Hog flu و pig flu شناخته می شود.گزارشاتی از سابقه ابتلا انسان به آنفولانزای خوكی در سالهای 1918، 1976 و غیره نیز وجود دارد.خوك ممكن است به ویروس آنفولانزای انسانی و سایر حیوانات و حتی پرندگان مبتلا شود و در بدن آن شیفت آنتی ژنیك و یا دگرگونی ژنتیك در جهت ایجاد ویروس جدید رخ دهد.ویروس آنفولانزای خوكی سال 2009 با زیرگروه H1N1 نوع A آنفولانزا شناخته شده است.
* طریقه انتقال ویروس:
انتقال در حیوان:
طریقه انتقال بین خوكها از طریق راه های هوایی شامل دستگاه تنفسی ( مانند تماس دهان،بینی و...) صورت می گیرد.
انتقال از حیوان به انسان:
افرادی كه در معرض تماس با پرندگان و حیواناتی از قبیل خوك می باشند خصوصاً افرادی كه در مراكز نگهداری این حیوانات كار می كنند،در معرض خطر بالای انواع ویروس آنفولانزای اندمیك در این نوع حیوانات می باشند.بنابراین این جمعیت از انسان ها به عنوان میزبان این ویروس می توانند در نظر گرفته شوند.سایر افراد در معرض خطر شامل دامپزشكان و كارگران در مراكز تهیه گوشت می باشند.هرچند خطر ابتلا برای این دو گروه كمتر از افرادی كه در مزارع پرورش خوك و پرندگان كار می كنند،می باشد.
* نكته:
ویروس H1N12009 از خوك جدا نشده است و از آن به انسان منتقل نمی شود بلكه از طریق انسان به انسان شیوع می یابد.
* علایم و نشانه ها:
علایم در انسان:
مطابق با مركز كنترل و پیشگیری بیماریها (CDC) علایم آنفولانزای خوكی سال 2009 با ویروس H1N1، در كل شباهت با علایم سایر سویه های آنفولانزا و شبه آنفولانزا دارد.علایم شامل تب،سرفه، گلو درد،بدن درد،سردرد،خستگی و لرز می باشد.درصد زیادی از مبتلایان به این نوع ویروس جدید علایم اسهال و تهوع را نیز داشته اند.با توجه به اینكه علایم ذكر شده تنها منحصر به آنفولانزای خوكی نمی باشد،گرفتن شرح حال كامل از بیمار ضروری می باشد.همچنین تشخیص قطعی این نوع از آنفولانزا نیاز به تست های آزمایشگاهی مربوط به نمونه های تنفسی از قبیل نمونه های تهیه شده از بینی و گلو دارد.علایم بیماری در خوك شامل تب،عطسه،سرفه،مشكلات در تنفس و كاهش اشتها می باشد و در تعدادی از موارد منجر به سقط جنین در حیوان نیز شده است. مرگ و میر ناشی از آنفولانزای خوكی در خوك پایین و حدود 1-4% می باشد.این ویروس سبب كاهش وزن و رشد حیوان و بنابراین ضرر اقتصادی به دامدار می شود .
پیشگیری:
شامل سه مرحله می باشد:پیشگیری در حیوان،انتقال از حیوان به انسان و انسان به انسان.
پیشگیری در خوك:
شامل واكسیناسیون در دامداری ها،قرنطینه كردن حیوانات و ضد عفونی كردن دامداری ها و غیره میباشد.
پیشگیری از انتقال به انسان:
استفاده از ماسك صورت به دامپزشكان و دامداران هنگام برخورد با حیوان توصیه می شود.
نكته:نپوشیدن دستكش و كشیدن سیگار هنگام برخورد با حیوان از جمله ریسك فاكتورها محسوب می شوند.
پیشگیری از انتقال انسان به انسان:
راه های انتقال در بین انسانها شامل عطسه كردن،سرفه كردن،تماس با اشیا آلوده به ویروس می باشد. * شستن متناوب دست ها با آب و صابون،ژل ها ،فوم ها و شستشودهنده ها با پایه های الكلی،خصوصاً بعد از حضور در مراكز عمومی و ضد عفونی كردن سطوح می تواند سبب كاهش انتقال شود.متخصصین معتقد اند شستشوی دست ها در پیشگیری از عفونتهای ویروسی (شامل آنفولانزای معمولی و خوكی) به خوبی موثر می باشد.حتی قطره های بسیار ریز از ترشحات بینی و حلق ممكن است سبب آلودگی میز كار،تلفن و یا سایر سطوح و بدین ترتیب انتقال از انگشت به دهان،بینی و یا چشم شود.
* هر شخص با علایم شبه آنفولانزا شامل تب ناگهانی،سرفه و یا دردهای عضلانی بهتر است از محیط های كار و مراكز عمومی دور بماند و با پزشك تماس بگیرد.
* فاصله گرفتن از اجتماعات عمومی در محیط هایی كه احتمال می رود ویروس در آنجا شایع باشد نیز توصیه می شود.این اقدام با توجه به درصد و میزان شیوع این بیماری در شهر و كشور مربوطه می باشد.
* واکسن آنفولانزا نیز می تواند در پیشگیری این بیماری موثر باشد،هرچند واكسن های آنفولانزای كنونی،علیه ویروسH1N12009 ایمنی حاصل نمی كنند.البته تهیه واكسن جدید از این نوع ویروس به زودی امكان پذیر خواهد بود.
نكته:بیماری آنفولانزای خوکی از طریق خوردن گوشت خوک به انسان منتقل نمیشود. ویروس این بیماری در دمای پخت بالای 70 درجه سانتی گراد از بین می رود و شدت بیماری در انسان به حدت ویروس،وجود سابقه ایمنی در افراد،واکسیناسیون یا سابقه ابتلا به آنفولانزای فصلی و شرایط سلامتی میزبان بستگی دارد.
درمان:
ویروس آنفولانزای خوكی به ندرت در خوكها كشنده می باشد.بنابراین درمان در آنها به صورت درمان علامتی حمایتی می باشد.استفاده از آنتی بیوتیك ها هر چند تاثیری علیه این ویروس ندارد ولی به پیش گیری از پنومونی باكتریایی و سایر عفونت های ثانویه کمک می كند.
داروهای آنتی وایرال در انسان مبتلا به تخفیف بیماری و بهبود سریع تر آن كمك می كند.درمان بهتر است طی دو روز از شروع علایم انجام شود.در كنار داروهای ضد ویروس،درمان علامتی- حمایتی در منزل و یا در بیمارستان شامل جایگزین كردن مایعات از دست رفته و كنترل تب، انجام می شود.
مركز كنترل و پیش گیری بیماریها در آمریكا، داروی Oseltamivir(Tamiflu) و Zanamivir(Relenza) را برای درمان و یا پیش گیری علیه این ویروس توصیه می كند.البته گروه كثیری از افرادی كه از این بیماری بهبودی كامل یافته اند نیازی به داروهای ضد ویروس نداشته اند.
ویروس آنفولانزای خوكی 2009 ،مقاوم به آمانتادین و یا ریمانتادین گزارش داده شده است.
به طور کلی میزان مرگ و میر ناشی از این بیماری كمتر از یك درصد بوده و در افرادی كه بیماری زمینه ای مانند ناراحتی قلبی،كلیوی و مزمن ریوی داشته اند،مرگ و میر شایع تر است.همان طور که قبلا نیز ذکر شد درمان های حمایتی مانند کنترل آب و الکترولیت ها کمک به بهبود بیماری می کند.
نام معمول گوگرد در زمانهای گذشته brimstone بوده است که به معنی سنگی است که میسوزد . آقای بیکان روش ساخت باروت سیاه با استفاده از گوگرد را کشف کرد. با این وجود، چینیها و عربها در سالهای قبل توانسته بودند ترکیبات آتشزا را با استفاده از گوگرد بسازند. آنتوان لاوازیه اثبات کرد که گوگرد، یک عنصر پایه است. گوگرد در سال 1809، رسماً به عنوان یک عنصر پذیرفته شد .
خصوصیات شیمیایی:
گوگرد میتواند به یونهای فلزی چسبیده و تولید سولفیدهای معدنی متعددی گوگرد براحتی به اکسیژن چسبیده و تولید یون سولفات (SO4-2) مینماید.
خصوصیات فیزیکی:
گوگرد عنصری غیر فلزی دارای رنگ زرد لیمویی روشن بوده و مادهای بسیار نرم است. سختی گوگرد برابر 2 در مقیاس موهس میباشد. هدایت گرمایی گوگرد بسیار پایین میباشد.گوگرد در دمای 108 درجه سانتیگراد شروع به ذوب شدن میکند و براحتی و با شعله آبی میسوزد.
خصوصیات مکانیکی:
محققین برای تثبیت و پایدار نمودن خاک از تثبیت کنندههای مختلف استفاده میکردند یکی از این مواد که میتوان برای بهبود خواص فیزیکی و مقاومتی خاک استفاده کرد گوگرد میباشد . گوگرد در حالت مذاب به مایع چسبنده ای تبدیل میشود سیمان گوگردی به ترکیبی از گوگرد مذاب و ماده افزودنی گفته میشود .
سایر خصوصیات:
ظاهر این نافلز به رنگ زرد کمرنگ میباشد که بسیار سبک و نرم است. این عنصر به هنگام ترکیب با هیدروژن بوی مشخصی دارد که مشابه بوی تخم مرغ فاسد شده میباشد. گوگرد با شعله آبی رنگ میسوزد و بوی عجیبی از خود ساتع میکند. گوگرد در آب حل شدنی نیست ولی در دی سولفید کربن حل میشود. حالتهای معمول اکسیداسیون این عنصر -2و+2و+4 و +6 میباشد. گوگرد در تمام حالتهای مایع جامد و گاز شکلهای چند گانه دارد که ارتباط بین آنها هنوز کاملا درک نشده است. گوگرد کریستالی به صورت حلقه گوگردی S8 نشان داده میشود.
کاربردها:
کاربرد آن برای ساخت ترکیبات شیمیایی و فرآوردههای میانی در چرخه صنعت است. بیشترین مصرف گوگرد در سالهای پیشین در صنایع کشاورزی و تهیه کودهای فسفاتیک بودهاست .گوگرد یکی از اجزای باروت میباشد.
جنگ نرم،نوعی تلاش برای تصویر سازی ذهنی و مهندسی افکار عمومی است . بی توجهی به جنگ نرم به معنای بی توجهی به تلاش دشمن برای بی دین ساختن جامعه است .مفهوم جنگ نرم که در مقابل جنگ سخت مورد استفاده قرار می گیرد دارای تعریفی واحد که مورد پذیرش همگان باشد نیست و تا حدی تلقی و برداشت افراد ، جریان ها و دولت های گوناگون از آن متفاوت است . هم اکنون کشورهای استکباری به این نتیجه رسیده اند که همانگونه که استعمار به شیوه های قدیم ، دیگر جواب گوی نیازها و اقتضائات امروزه نیست و باید در قالب استعمار نو وارد کشورها شد ، از طریق جنگ سخت نیز چندان نمی توان موفقیت های مورد نظررا کسب کرد . بنابراین سعی می کنند با تمرکز بر مسائل فکری، ، ایدئولوژی و فرهنگی و در واقع با گشودن جبهه جنگ نرم ، به اهداف خود برسند . بنابراین جنگ نرم ،امروزه موثرترین ، کارآمد ترین و کم هزینه ترین و در عین حال خطرناک ترین و پیچیده ترین نوع جنگ علیه امنیت ملی و پایدار یک کشور است . به نظر برخی جمهوری اسلامی ایران به دلیل برخورداری از فرهنگ و تمدن کهن ایرانی- اسلامی ، اصالت نژادی ، وسعت سرزمینی ، کمیّت و کیفیت جمعیت ، اقتدار سیاسی و نفوذ منطقه ای و بین المللی ،التزام به نظریه ولایت فقیه الگویی مترقی و متعالی برای کشورهای اسلامی و عاملی مهم در بیداری و خیزش ملت های اسلامی منطقه است . بنابراین غرب و در رأس آنها امریکا کانون حملات نرم و براندازانه خود را متوجه آن کرده اند و در کنار تحمیل هشت سال جنگ ، کودتاهای گوناگون ، حمایت از گروه های ضد انقلابی و اغتشاش در کشور ، از انواع روش ها و ابزار جنگ نرم در حوزه های گوناگون از جمله سینما ، تئاتر ،رمان و ادبیات داستانی ، شعر ، رسانه های دیجیتالی و عرفان های دروغین بهره برده اند . با توجه به اهمیت بحث این مقاله ابتدا به بررسی مفهوم جنگ نرم،چیستی و چرایی آن، ضرورت و اهمیت مقابله با آن می پردازد ، آنگاه به بررسی اهداف جنگ نرم،ابعاد و مؤلفه های جنگ نرم و تاکتیک های آن می پردازیم . سپس به بیان راهبرد های مقابله با جنگ نرم پرداخته خواهد شد .
مقدمه
جنگ نرم یا قدرت نرم (به انگلیسی: Soft Power) توانایی تأثیرگذاری بر دیگران برای کسب نتایج مطلوب از طریق جذابیت به جای اجبار یا تطمیع است.
ایده جذب به عنوان نوعی از قدرت به فیلسوفان چین باستان ازجمله لائوتسه در قرن هفتم قبل ازمیلاد بر می گردد.
قدرت نرم با دو بعد از نظریه ابعاد سه گانه قدرت (۱-برجسته سازی و ۲-قدرت بنیادین) که استیون لوکس در کتاب «قدرت: بینش افراطی» ارائه کرده است قابل مقایسه است.
این مفهوم را اولین بار جوزف نای از دانشگاه هاروارد در سال ۱۹۹۰ درکتابی، با نام «تغییر ماهیت قدرت امریکایی» مطرح کرد. وی در سال ۲۰۰۴ مفهوم قدرت نرم را درکتاب «قدرت نرم: راه موفقیت در سیاستهای جهانی» بسط داد.
در مقابل قدرت نرم واژه تهدید نرم معرفی میشود که مفهوم ان را تحولاتی میدانند که موجب دگرگونی در هویت فرهنگی و الگوی رفتاری مورد قبول یک نظام سیاسی می شود.
هم اکنون این واژه درسطح بینالمللی به طور گسترده مورد استفاده تحلیل گران قرار گرفته است. به عنوان مثال هو جینتائو، رئیس جمهور چین در هفدهمین مجمع حزب کمونیست در سال ۲۰۰۷ گفت: چین نیازمند افزایش قدرت نرم خود است. رابرت گیتس وزیر دفاع ایالات متحده آمریکا درمورد نیاز به توسعه قدرت نرم امریکا صحبت کرد. در سال ۲۰۱۰، معاون سابق رئیس جمهور تایوان به کره جنوبی سفرکرد و استفاده تایوان از قدرت نرم به عنوان الگویی برای حل درگیریهای بینالمللی را حمایت نمود.
جنگ نرم چیست؟
امروزه جنگ ها شکل های مختلفی به خود گرفته اند از جمله جنگ نرم که شامل اقدامات روانی و تبلیغاتی می شود که هدف آن جامعه یا گروه خاصی است و عمده تفاوت آن با جنگ سخت عدم استفاده از سلاح های نظامی می باشد زیرا در جنگ نرم از سلاح های تبلیغاتی استفاده می شود. به تعبیر دیگر جنگ نرم استفاده دقیق و طراحی شده از تبلیغات و ابزارهای مربوط به آن است، به منظور تاثیر گذاری بر عقاید، فرهنگ، سیاست، احساسات، تمایلات، رفتار و مختصات فکری دشمن با توسل به شیوه هایی که موجب پیشرفت مقاصد امنیت ملی می شود است.
جنگ ها تا سال ۱۹۴۵ میلادی غالبا جنگ سخت بود. بعد از آن با توجه به دو قطبی شدن جهان به بلوک شرق و بلوک غرب، دوره ای جدید از رقابت ها میان آمریکا و شوروی سابق آغاز شد که به جنگ سرد مشهور شد. جنگ سرد ترکیبی از جنگ سخت و جنگ نرم بود که طی آن دو ابر قدرت در عین تهدیدهای سخت از رویارویی مستقیم با یکدیگر پرهیز میکردند.
با فروپاشی شوروی سابق در سال ۱۹۹۱ میلادی و پایان یافتن جنگ سرد کارشناسان جنگ در ایالات متحده با استفاده از تجارب دو جنگ جهانی و دوران جنگ سرد دریافتند که می شود با هزینه کمتر و بدون دخالت مستقیم در سایر کشورها به اهداف سیاسی، اقتصادی و… دست یافت که در ادبیات سیاسی جهان به جنگ نرم شهرت یافت.
در واقع جنگ های نرم مسئله ی تازه ای نبوده و از سابقه ی تاریخی برخوردار است. به این صورت که در ابتدا چهره ی ساده ای داشته مثلا شایعه پراکنی و دروغ پردازی اما با گذشت زمان و تحولات و پیچیدگی های روز افزون اجتماعی، این رویکرد نیز پیشرفت نموده و از پیچیدگی های بیشتری برخوردار شده است.
تعریف جنگ نرم
تعریف جنگ نرم Soft Warfareدر جبهه مقابل جنگ سخت Warfare Hardاست و تعریف یکسانی که مورد پذیرش همگان باشد ندارد.
جان کالینز تئوریسین دانشگاه ملی جنگ آمریکا جنگ نرم اینگونه تعریف کرده است : استفاده طراحی شده از تبلیغات و ابزارهای مربوط به آن، برای نفوذ در مختصات فکری دشمن با توسل به شیوه هایی که موجب پیشرفت مقاصد امنیت ملی مجری می شود.
تعریف جنگ نرم در آیین رزمی ارتش ایالات متحده آمریکا: جنگ نرم، استفاده دقیق و طراحی شده از تبلیغات و دیگر اعمالی است که منظور اصلی آن تاثیرگذاری بر عقاید، احساسات، تمایلات و رفتار دشمن، گروه بی طرف و یا گروههای دوست است به نحوی که برای برآوردن مقاصد و اهداف ملی پشتیبان باشد.
بنابراین جنگ نرم را می توان اینگونه تعریف کرد که اقدامات نرم روانی و تبلیغاتی رسانه ها که جامعه هدف را بدون درگیری و استفاده از زور به شکست وا می دارد
به عبارت دیگر جنگ نرم مترادف اصطلاحات بسیاری در علوم سیاسی و نظامی می باشد. در علوم نظامی از واژه هایی مانند جنگ روانی یا عملیات روانی استفاده می شود و در علوم سیاسی می توان به واژه هایی چون براندازی نرم، تهدید نرم، انقلاب مخملین و اخیراً به واژه انقلاب رنگین اشاره کرد.در تمامی اصطلاحات بالا هدف مشترک تحمیل اراده گروهی بر گروه دیگر با استفاده از راه های غیر نظامی است.
ویژگیهای جنگ نرم
جنگ نرم به دلیل پیچیدگی و اتکا به قدرت نرم از ویژگیهای بسیار زیاد و متنوعی برخوردار است که مهمترین آنها عبارتند از:
1. جنگ نرم در پی تغییر قالبهای ماهوی جامعه و ساختار سیاسی است. در این جنگ، اعتقادات، باورها و ارزشهای اساسی یک جامعه مورد هجوم برای تغییر قرار میگیرد. با تغییر باورهای اساسی جامعه، قالبهای تفکر و اندیشه دگرگون شده و مدلهای رفتاری جدیدی شکل میگیرد. مدلهای رفتاری جدید به گونهای است که به جای رفتارهای حمایتی از ساختار سیاسی، رفتارهای چالشی جایگزین شده و این رفتارها به سمت ساختارشکنی جهت مییابد.
2. جنگ نرم آرام، تدریجی و زیرسطحی است. جنگ نرم دفعی، شتابان و پرتحرک در یک مقطع نیست. این جنگ به صورت آرام شروع شده و به صورت تدریجی به سمت جلو حرکت میکند. آرام و تدریجی بودن این جنگ به گونهای است که بسیاری آن را تشخیص نمیدهند. جنگ نرم زیرسطحی، غیرآشکار و به همین دلیل نامحسوس است.
3. جنگ نرم نمادساز است. نمادسازی با بهرهگیری از نمادهای تاریخی و گذشته برای ارائه و نمایش تصویری مطلوب از خود یک ویژگی برجسته از جنگ نرم است. در این جنگ تلاش میشود تصویری شکست خورده، ناامید و مأیوس از حریف ارائه شود و در مقابل مهاجم با نمادسازی و تصویرسازی خود را پیروز و موفق نشان میدهد. در این ویژگی عملیات روانی در حد اعلی انجام میشود.
4. جنگ نرم پایدار و بادوام است. نتایج جنگ نرم در صورت موفق بودن، پایدار و بادوام خواهد بود. هدف اصلی در جنگ نرم تغییر باورها و اعتقادات است. چنانچه این تغییر حاصل شود، به راحتی تغییر مجدد و بازگشت به حالت اولیه میسر نیست. در جنگ گرم و نظامی، یک سرزمین تصرف شده را ظرف چند ساعت، میتوان باز پس گرفت. اما در جنگ نرم، اگر دشمنان موفق به تصرف افکار و دلهای جامعة هدف شوند، به راحتی نمیتوان آن را باز پس گرفت و تغییر مجدد زمانبر است.
5. جنگ نرم پرتحرک و جاذبهدار است. جنگ نرم که به صورت تدریجی و آرام شروع میشود، در نقطهای به دلیل ایجاد جاذبههای کاذب، خود جامعة هدف را برای تحقق اهداف به کار گرفته و از این طریق بر دامنة تحرکات آن افزوده میشود. در واقع با گذشت زمان، بسیاری از بازیگران و حتی بازیگردانان جنگ نرم به صورت خواسته یا ناخواسته از درون جامعة هدف به استخدام کارگزاران اصلی جنگ نرم در میآیند.
6. جنگ نرم هیجانساز است. با نمادسازیها، اسطورهسازیها و خلق ارزشهای جدید، در جنگ نرم از احساسات جامعة هدف نهایت استفاده صورت میگیرد. مدیریت احساسات یک رکن در مهندسی جنگ نرم به حساب میآید.
در مدیریت احساسات، تلاش میشود از احساسات و عواطف جامعة هدف به عنوان پلی برای نفوذ در افکار و اندیشهها برای ایجاد تغییر و دگرگونی در باورها استفاده شود. احساسات و عواطف به دلیل تحریکپذیری، زمینههای پیدایش بحران را فراهم میسازد.
7. جنگ نرم آسیبمحور است. آسیبهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی، میدان مانور جنگ نرم است. دشمنان در جنگ نرم با شناسایی نقاط آسیب جامعة هدف در حوزههای ذکر شده، فعالیتهای خود را سامان داده و با ایجاد آسیبهای جدید، بر دامنة تحرکات خود میافزایند.
8. جنگ نرم چند وجهی است. پردامنه بودن و برخورداری از وجوه مختلف، از دیگر ویژگیهای جنگ نرم است. در این جنگ، از تمامی علوم، فنون، شیوهها و روشهای شناخته شده و ارزشهای موجود استفاده میشود.
9. جنگ نرم تضادآفرین است. جنگ نرم از محیطهای آسیبدار در جامعة هدف شروع میشود و با ایجاد گسلهای متعدد در بخشهای گوناگون جامعه و از طریق متفاوت کردن باورها، ارزشها و شکلدهی به رفتارهای جدید، اعضای یک جامعه در برابر هم قرار میدهد. تضادهای به وجود آمده از طریق جنگ نرم، همبستگی اجتماعی و وحدت ملی را برهم میزند و زمینههای بروز بحران و درگیریهای داخلی را فراهم میسازد. بنابراین تخریب وحدت ملی یکی از پیامدها و ویژگیهای جنگ نرم است.
10. جنگ نرم تردیدآفرین است. در جنگ نرم، ایجاد تردید و بدبینی نسبت به بسیاری از مسائل یک اصل و قاعده است. حرکت در این جنگ با خلق تردید و ایجاد ناامیدی و یأس شروع میشود. برای توفیق در این جنگ، با تکیه بر سنتها و لکن با نوپردازی به صورت ظریف و آرام، در باورها و اعتقادات اساسی تردید ایجاد میشود و به مرور بر دامنة این تردیدها افزوده شده تا در نهایت به ایجاد تغییرات اساسی در باورها و ارزشها دست یابد.
11. جنگ نرم از ابزار روز استفاده میکند. در جنگ نرم از پیشرفتهترین تکنیکهای روز استفاده میشود. فضای مجازی و سایبری محیط اصلی جنگ نرم در شرایط کنونی به حساب میآید. این فضا، امکان اغواگری با ایجاد جاذبههای گوناگون و خلق بسترهای لازم برای سوار شدن به امواج احساسات را به خوبی فراهم میسازد.
دلیل های استفاده از جنگ نرم چیست ؟
جوزف نای نظریه پرداز مشهور آمریکایی مقاله ای تحت عنوان قدرت نرم power Softدر فصلنامه آمریکایی foreign policyدر سال ۱۹۹۰ انتشار داده که دیدگاه جدیدی را به مخاطبان ارائه کرد که براساس آن ایالات متحده به جای آن که از طریق بکارگیری آنچه که قدرت سخت می نامند به انجام کودتای نظامی در کشورهای رقیب اقدام کند تلاش خود را بر ایجاد تغییرات در کشورهای هدف از طریق تأثیرگذاری بر نخبگان جامعه متمرکز می کند.
در این مقاله نویسنده دیدگاه خود را درباره ایجاد تغییرات از طریق به کارگیری دیپلماسی عمومی در کنار بکارگیری قدرت نرم در میان نخبگان جامعه هدف مطرح کرده. بعدها نظرات او تکمیل تر شد و به عنوان دستورالعمل سیاست خارجی آمریکا تحت عنوان بکارگیری قدرت هوشمند Smart powerبه مورد اجرا گذارده شد.
جنگ نرم امروزه یکی از کارآمدترین و کم هزینه ترین و درعین حال خطرناک ترین انواع جنگ علیه امنیت ملی یک کشور است چون می توان با کمترین هزینه به اهداف مورد نظر دست پیدا کرد.
بعضی از اهداف استفاده از جنگ نرم :
– تسلط بر مناطق ژئوپلتیکی و ژئواستراستژیکی
– کنترل شریان انتقال انرژی و جلوگیری از تسلیحاتی شدن آن
– حذف و یا مهار نظام های مخالف در برابر نظام تحمیل کننده جنگ نرم
– ممانعت از ایجاد اتحادیه های نظامی و امنیتی در جامعه هدف
– همسو کردن کشورهای هدف با سیاست های کشور تحمیل کننده جنگ نرم
– فرصت سازی اقتصادی برای کشور تحمیل کننده جنگ نرم
– مهار بیداری فکری جامعه هدف
مهم ترین اهداف جنگ نرم
۱- تضعیف فرهنگی یک جامعه در جهت تأثیرگذاری شدید بر افکار عمومی مورد هدف با ابزار خبر و اطلاع رسانی هدفمند و کنترل شده.
۲- تضعیف سیاسی کشور مورد نظر به منظور ناکارآمد جلوه دادن نظام مورد هدف و تخریب و سیاه نمایی ارکان آن نظام.
۳- ایجاد رعب و وحشت در مواردی همچون فقر جنگ یا قدرت خارجی سرکوبگر.
۴- اختلاف افکنی در میان مردم و برانگیختن اختلاف میان مقام های نظامی و سیاسی کشور.
۵- ارائه روحیه یاس و ناامیدی در اجتماع به جای نشاط اجتماعی و احساس بالندگی از پیشرفت های کشور.
۶- بی تفاوت کردن نسل جوان به مسائل مهم کشور.
۷- کاهش روحیه و کارآیی در میان نظامیان و ایجاد اختلاف میان شاخه های مختلف نظامی و امنیتی.
۸- ایجاد اختلاف در سامانه های کنترلی و ارتباطی کشور هدف.
۹- تبلیغات سیاه به وسیله شایعه پراکنی و جوسازی از راه پخش شب نامه ها و…
۱۰- تقویت نارضایتی های ملت به دلیل مسائل مذهبی، قومی، سیاسی و اجتماعی.
۱۱- تلاش برای بحرانی و حاد نشان دادن اوضاع کشور از راه ارائه اخبار نادرست و نیز تحلیل های نادرست و اغراق آمیز.
مقابله با جنگ نرم
در این میان چه کار کنیم تا بتوانیم با بهره گیری از ساز و کارهای مختلف از اعمال تهدیدات نرم پیشگیری کنیم ؟
مقابله با جنگ نرم، نخست نیاز داریم تا ویژگیهای این نوع جنگ را آنالیز کرده و خوب بشناسیم و بدانیم که جنگ نرم با جنگ سخت، چه تفاوتهایی دارد. آنچه در جنگ سخت مورد هدف قرار میگیرد، جان انسانها، تجهیزات، امکانات است که معمولا در این مواقع با استفاده از همین مسائلی که مورد هدف قرار گرفته است، افکار عمومی علیه دشمن فعال میشود، در حالی که در جنگ نرم آن چه هدف قرار میگیرد، افکار عمومی است.
هر ملتی و کشوری دارای منابع قدرت نرم است که شناسایی و تقویت و سازماندهی آن ها می تواند براساس یک طرح جامع تبدیل به یک فرصت و هجوم به دشمنان طراح جنگ نرم شود. به عنوان مثال، منابع قدرت نرم در ایران را می توانیم ایدئولوژی اسلامی، قدرت نفوذ رهبری، حماسه آفرینیها و درجه بالای وفاداری ملت به حکومت برشمریم.
سیاستگذاری جبهة انقلاب اسلامی در مواجهه با جنگ نرم
گزارههای سیاستی مقابله با جنگ نرم، پس از مسئلهشناسی و تعمیق در مواضع جبهة معارض انقلاب اسلامی استخراج میشود. گزارههای سیاستی به دو دستة سیاستهای کلی نظام و سیاستهای رسانهای تقسیم میشود که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت.
الف. سیاستهای کلان مقابله با جنگ نرم
سیاستهای کلان مقابله به دو دسته سیاستهای سلبی و ایجابی تقسیم میشود. سیاستهای سلبی به آن دسته از سیاستها گفته میشود که نقش تحدیدکننده دارد و سیاستهای ایجابی به سیاستهای تثبیتکننده و تقویتکننده گفته میشود.
1. ولایتپذیری عملی و تئوریپردازی نظری ساختار مردمسالاری دینی: بحث ولایتپذیری و دفاع از حریم ولایت از دو منظر قابل تأمل است. اول آنکه تحلیل مجموعه اقدامات انجام گرفته برای براندازی نرمـ جنگ نرمـ در ایران نشان میدهد که طراحان جنگ نرم علیه ایران به علت جایگاه ولایت فقیه در اعتقادات جامعة ایران و میزان تاثیرگذاریاش و همچنین به عنوان مهمترین عامل در پیشگیری از براندازی نرم نظام جمهوری اسلامی آن هم با وجود گذشت قریب به سه دهه از عمر انقلاب ایران، بیشترین طراحی را برای مشروعیتزدایی و مخصوصاً اعتبارزدایی از جایگاه ولایت فقیه در دستور کار خود قرار دادهاند. دوم آنکه ولایتفقیه به عنوان یک فقیه عالم و با تقوا و عادلترین و آگاهترین فرد به مسائل سیاسی و حکومتی قطعاً شایستهترین فرد برای اطاعتپذیری نیز خواهد بود. در چند ماه اخیر در حوادث بعد از انتخابات یکبار دیگر نقش رهبری و جایگاه آن برای حفظ نظام به خوبی برای دوست و دشمن آشکار شد، آن هم در شرایطی که شاید بسیاری از اهداف برای تحقق انقلاب مخملین در ایران اتفاق افتاده بود و یا شرایطش مهیا شده بود. رهبری به عنوان فصلالخطاب و همچنین به عنوان مهمترین رکن جامعة ایران برای حفظ و انسجام ملی و اسلامی سبب شد که کشور از فتنة بزرگ به سلامت عبور کند. وجود ولایت فقیه به عنوان بزرگترین عامل در جلوگیری از به وجود آمدن انقلاب مخملی در ایران نشان داد که تفاوت ایران با گرجستان، اوکراین و حتی کشور قدرتمندی همچون شوروی سابق در وجود جایگاه ولایت فقیه در ساختار حکومتی و سیاسی و مذهبی است. لذا ولایتپذیری عملی و تئوریپردازی نظری از ولایت فقیه و ساختار مردمسالاری دینی از اهم سیاستهای کلان مواجهه با جنگ نرم است.
2. حفظ هویت با تمرکز بر سبک زندگی ایرانیـ اسلامی: اساس جنگ نرم برای تحتتأثیر قرار دادن باورهای فرهنگی و اعتقادی جامعة هدف است. لذا ضروریست برای مقابله با جنگ نرم، حفظ و عمقبخشی به هویت ایرانی و اسلامی جزو اولین و شاخصترین برنامهها در مقابله با جنگ نرم باشد. آنان به دنبال این هستند که با ترویج فرهنگ سکولار، هویت اسلامی را تحتتأثیر قرار داده و آن را از درون به لحاظ محتوایی متلاشی کنند و اسلامی باقی بماند که در ادبیات سیاسی کشورمان به «اسلام آمریکایی» معروف شده است. استکبار جهانی بهویژه آمریکاییها به وسیلة رسانههای وابستهشان در تلاش بودهاند الگویهای شخصیتی جدیدی در بافت سبک زندگی جدید به جوانان ایران معرفی کنند. آنان در این میان سعی دارند بسیاری از ارزشهای فرهنگ آمریکایی را به ایرانیان القا کنند. بنابراین بهترین راه برای مقابله با این جریانات، حفظ و عمقبخشي هرچه بیشتر و توجه به هویت ایرانی ـ اسلامی و تدوین و ترویج سبک زندگی ایرانی و اسلامی است.
3. مقابلة رسانهای با اولویتدادن به سواد رسانهای: مهارتهای مقابله با جنگ رسانهای4 به بالا بردن ظرفیت تحلیل مخاطب در مواجهه با رسانه گفته میشود. اگر مردم از سواد رسانهای کافی برخوردار نباشند، قطعاً نخواهند توانست در فضای سنگین رسانهای این روزها، مسائل و وقایع را به درستی تحلیل کنند.
4.امیدآفرینی هوشمندانه و منطقی: از مهمترین اهداف جنگ نرم در کشورهای هدف، ایجاد روحیه رخوت، ناامیدی و بینشاطی در آن جامعه است. نگاه امیدوارانه و خوشبینانه به آینده باعث تقویت جبهة انقلاب اسلامی در مقابل جنگ نرم دشمنان خواهد شد. پیشرفتطلبی در سایة روحیة امیدواری به آینده ایجاد میشود. لذا توجه دادن سطوح مختلف اجتماعی به آینده انقلاب اسلامی یکی از سیاست های ایجابی در مواجهه با جنگ نرم است.
5. اثبات کارآمدی نظام اسلامی و اطلاعرسانی مناسب دربارة خدمات انجام شده: مقابله با مجموع اقدامات مغرضانه برای نشان دادن عدم کارآمدی و مشروعیت دولت منتخب، یکی دیگر از مواردی است که در طراحیها برای انقلاب مخملی در ایران در نظر گرفته شده است. اقدامات تخریبی برای نشان دادن عدم کارآمدی و مشروعیت و اعتبار دولت خواهد بود و باید چنین گفت مشروعیتزدایی و نشان دادن ناکارآمدی دو محور عمدة پیشروی طراحان جنگ نرم در ایران است. لذا اطلاعرسانی پیرامون خدمات عمومی به عنوان اقدام پیشگیرانه و نشانگر اثبات کارآمدی و همچنین جلوگیری از بسترهای زمینهساز باید در اولویتهای سیاستهای ایجابی و اثباتی باشد.
6. مقابله با شکافهای قومی و مذهبی: تشدید اختلافات قومی و مذهبی از راهکارهای اصلی برای جنگ نرم است. بهطوری که در تحقق جنگ نرم بحث تشدید اختلافات قومی و مذهبی همیشه در رئوس اجرای برنامهها بوده است. در همین زمینه تقویت فرقههای ضاله نیز مورد توجه خاص طراحان جنگ روانی بوده است. تقویت وهابیون و همچنین حمایتهای جدی از بهاییان در ایران از جمله این برنامهها است. حتی ساختن مراجع قلابی و علمایی التقاطی از دیگر روشهاست. رسانههاباید محوریت گفتمان ملی و دینی را در تمامی تولیدات فرهنگی و هنری مد نظر قرار دهند. توسعة مناطق محروم و حاشیهای، در ابعاد مختلف از بین بردن ظرفیتهای واگرایی و زمینههای اعتراض اجتماعی مانند فقر، ناامنی، تورم، بیکاری، ترافیک و... را موجب خواهد شد.
7. برخورد منطقی با سازمانهای مردم نهاد (سمن): پرهیز از تهدیدانگاری بیش از حد در فعالیت نهادهای غیردولتی و گسترش آزادیهای مدنی در چارچوب قانون اساسی همراه با هوشیاری لازم جهت اجتناب از تهدیدات احتمالی این نهادها در حوزههای امنیتی، سیاسی و اجتماعی. البته نظارت بر سازمانهای مردم نهاد (سمن) و موضوع فعالیت آنان و به ویژه درآمدها و کمکهای مالی به آنان باید به دقت مورد توجه باشد.
8. همسان کردن ظرفیتها و ساختارهای سازمانهای امنیتی کشور با ماهیت تهدیدات نرم: یکی از عمدهترین شکاف میان نهادهای امنیتی و سیاسی اجرایی کشور را میتوان در نداشتن چشمانداز و نیز ظرفیتهای اجرایی و فکری در خصوص مقابله با جنگ نرم دانست که نیازمند تعریف فعالیت جدید و هوشمندی محیطی بالاست.
9. تشکیل اتاقهای فکر و جذب نخبگان: فراهم آوردن زمینة عضویت نخبگان در نهادهای دولتی و سیاسی با هدف جلوگیری از جذب آنان در جبهة مخالف و معارض جمهوری اسلامی از جمله مهمترین نکات است. همچنینارزیابی تهدیدات و راهکارهای مقابله با جنگ نرم در حوزههای مختلف باید مورد تأکیدقرار گیرد.
10. ایجاد شبکههای قوی اجتماعی بومی: ایجاد شبکههای قوی اجتماعی حول محورهای فرهنگی، هنری، اجتماعی و... با محوریت مساجد، امامزادهها، کانونهای فرهنگی ـ هنری، مساجد، فرهنگسراها و... . برای مثال با ایجاد حلقههای مطالعه و تشکیل گروههای مطالعة کتاب بهخصوص در حوزة کتب تاریخی ایران و جهان، میتوان نسل جدید را با روندهای سیاست در ابعاد ملی و بینالمللی در دوران گذشته آشنا ساخته و بین نسلهای مختلف انقلاب اسلامی پیوند برقرار کند.
11. حمایت تقنینى، نظارتى و اجرایى از توسعة زیرساختهاى جنگ رایانهاى: یکى از تهدیدات راهبردى نرمافزارگرایانه، نفوذ هکرهاى مهاجم براى آسیبرسانى به شبکههای وب نهادهاى استراتژیک نظام با هدف جاسوسى اینترنتى (cyber espionage)و یا رخنة اطلاعات گمراهکننده با هدف تخریب شبکة اطلاعات ملى است که عمق و دامنة کاربرى آن در سطوح منطقهاى و جهانى روز به روز در حال افزایش است. براى آگاهى متولیان امر نسبت به اهمیت روزافزون جنگهاى رایانهاى، شایسته است به عنوان مثال اشاره شود کشورى مانند چین با هدف توازن راهبردى قدرت نرم، سرمایهگذارى هنگفتى را براى توسعة جنگهاى رایانهاى مدنظر قرار داده است؛ بهطورى که موفق شده است به سیستمهاى کامپیوترى نهادهاى نظامى امنیتى ایالات متحده نفوذ کند. این کشور در سال 2007 نزدیک به ده شرکت دفاعى آمریکا مانند بوئینگ، نورتروپ گرومن، مارتین لاکهید، ریتون، سیستم نرمافزارى برنامهریزى جنگندههاى نیروى هوایى، سیستم برنامهریزى مأموریت بالگردهاى ارتش، و فایلهاى فضانوردان ناسا را مورد دستبرد اینترنتى قرار داد (Matthews, 2008) و در بودجة دفاعى سالانة خود، ردیفهایى را براى تقویت هر چه بیشترقابلیتهاى جنگ رایانهاى (Cyber Warfare Capabillties) اختصاص داده است. در این راستا شایسته است وزارتخانههاى دفاع و اطلاعات و ستاد کل نیروهاى مسلح با تبیین آموزشهاى راهبردى، بستر مقابلة هدفمند با آسیبهاى جنگ رایانهاى و تقویت عمق استراتژیک نظام در محیط سایبر را فراهم کنند.
12. قانونمند کردن مقابله با جرایم سایبر و تلفن همراه: یکى از حوزههایى که عمق و دامنة تهدیدات نرم را گسترش مىدهد، رشد فزاینده جرایمى است که در محیطهاى مجازى و سایبر به وقوع مىپیوندد و به صورت مستقیم امنیت اجتماعى را تهدید مىکند.شایسته است ظرفیتهاى تقنینى، نظارتى و اجرایى بازدارنده و مناسبى براى مهارآنهادر دستور کار متولیان امر قرار گیرد. برخى مصادیق جرایم سایبر که در زیرمجموعة هدیدات نرمافزارى قرار مىگیرد، عبارتند از : افزایش نشر بلوتوثهاى شخصى و خانوادگى بهویژه افراد مشهور در حوزههاى ورزشى و هنرى، افزایش انتشار بلوتوثهاى مستهجن و غیراخلاقى، گسترش شایعات براندازانه و یا تبلیغ علیه نظام توسط پیامهاى کوتاه تلفن همراه، گسترش وبلاگهاى براندازانه، وبلاگهاى ساختارشکن و برانداز که معمولاً به سادگى ایجاد شده و نیاز به تخصص بالاى بلاگرها ندارد. به راحتى در محیطهاى مجازى به یک هویت مستقل تبدیل و بدون اینکه شناسایى شوند به ترویج عقاید براندازانه اقدام مىکنند. در این راستا افزایش تعامل و هماندیشى میان کارشناسان وزارتخانههاى اطلاعات، فناورى ارتباطات، قوة قضائیه، قوة مقننه و پلیس امنیت اجتماعى و اخلاقى ناجا و یا معاونت فرهنگى اجتماعى ناجا میتوان د در ارتقاء اثربخشى راهکارهاى بازدارنده و یا اقدامهاى تنبیهى مفید واقع شود. حمایت تقنینى و مالى از تعمیق قدرت نرم نظام در محیطهاى مجازى یکى از شاخصههاى جنگ اندیشه در محیطهاى مجازى است و کشورى موفق خواهد بود که بتواند زمینههاى حداکثر بهرهورى از محیطهاى وب با جدیدترین شیوههاى دانش دیپلماسى عمومى را فراهم کند. زیرا دانشافزایى و هوشمندسازى آنلاین جامعه در برابر تهدیدات نرم، آستانة مقاومت ملى و کارآمدى نظام در محیطهاى مجازى را ارتقا مىدهد.
13. طراحی و تدوین نظام جامع دیپلماسى فرهنگى جمهورى اسلامى ایران: یکى از راهکارهاى تکلیفگرایى کارگزاران نظام به رهنمودهاى رهبری انقلاب پیرامون هوشیارى مسئولان در برابر تهاجم نرم افزارى ناتوى فرهنگى؛ قانونمند کردن نظام جامع دیپلماسى فرهنگى با هماندیشى وزارت امور خارجه، مجلس شوراى اسلامى و متولیان فرهنگى است که در صورت تحقق میتواند حداکثر بهرهورى بهینه از ظرفیتها و بالتبع عمق استراتژیک نرمافزارى نظام را توسعه دهد که برخى مصادیق آن عبارتند از: نظاممند شدن کار ویژة یپلمات فرهنگى از رویکرد امنیت ملى وابستههاى فرهنگى سفارتخانهها و دفاتر فرهنگى ایران در کشورهاى خارجى؛ نقش مهمى را در عمق بخشى به اقتدار برون سیستمى و مهار تهدیدات نرم ایفا مىکنند.هوشیارسازى متولیان فرهنگى نظام نسبت به ابزارها و شیوههاى تهاجم نرمافزارى غرب. انعکاس جنایات گروههاى تروریستى بهویژه سازمان منافقین در قالب عکس، تصویر، توزیع سىدی بروشور و یا کتاب که در صورت سازماندهى مناسب میتواند در تقویت تعامل میان گروههاى دوستى پارلمانى ج.ا.ایران و کشورهاى میزبان براى افزایش فشار بر گروههاى تروریستى مؤثر باشد. تدوین سازوکارهاى تقنینى و اجرایى مناسب براى افزایش تعامل میان نهادهاى داخلى و شوراى ایرانیان خارج از کشور. آشنا کردن ایرانیان و اتباع کشور میزبان با نقش مثبت و تأثیرگذار دولت و مجلس شوراى اسلامى در حوزة سازندگى و جنبش نرمفزارى تولید علم که در صورت بهرهگیرى از شیوههاى تبلیغاتى مناسب میتواند تصاویر مناسبى را از اقتدار و رابطة سازنده دولت و مجلس در افکار اتباع کشور میزبان تداعى کند و بخشى از سناریوى جنگ روانى رسانهای غرب براى ترسیم فضاى اختلاف در داخل را خنثى سازد. توسعة صنعت توریسم و ترویج فرهنگ ایرانىـ اسلامى که در پرتو رایزنىهاى فرهنگى و آشنا کردن اتباع خارجى با اماکن سیاحتى و زیارتى در قالب نمایش عکس، فیلم و یا توزیع بروشور، نقش مهمى را در علاقهمندى جهانگردان براى سفر به جمهورى اسلامى ایران برعهده دارند به این ترتیب که با مشاهدة توسعة اقتصادى و سیاسى بهرغم تحریمهاى آمریکا، میتوانند به صورت ناخودآگاه نقش سفیر جمهورى اسلامى ایران را در کشورشان بازى کرده و بالتبع بهصورت غیرمستقیم بر تقویت قدرت نرم نظام در خارج از کشور کمک کنند.
14. تقویت قدرت نرم نیروهاى مسلح: حمایتهاى تقنینى و اجرایى از توسعة قدرت نرم سازمان مقاومت بسیج، تأکید بر آیندهپژوهى، مدیریت دانش دفاعى و افزایش تعامل میان مخازن تولید فکر با متولیان نظامى، انتظامى، امنیتى و اطلاعاتى با هدف تقویت جنبش نرمافزارى تولید علم، ایجاد و تقویت سازمان آیندهپژوهى و فناورىهاى نوین در ساختار نیروهاى مسلح، دانشافزایى و توسعة فنى و حرفهاى نخبگان نیروهاى مسلح در چارچوب اصل تحقیق و توسعة، تحکیم بنیان هاى فرهنگى، عقیدتى و سیاسى نیروى انسانى.
15. آیندهنگاری ماهوی تهدیدهاى فراروى نظام جمهورى اسلامى ایران: امنیت به معناى فقدان تهدید در عمق استراتژیک داخلى و خارجى است و متولیان نهادهاى نظامى، انتظامى، امنیتى و اطلاعاتى شایسته است در گام اول نسبت به شاخصگذارى، توصیف و طبقهبندى تهدیدهاى فراروى نظام اقدام کنند تا حداکثر بهرهورى از پتانسیلهاى بالقوه و بالفعل منابع قدرت حاصل شود.
ب. سیاستهای رسانهای خُرد در مواجهه با جنگ نرم
برخی از سیاستها که باید در تمامی رسانههااعم از رسانههایمکتوب، دیداری و شنیداری و همچنین رسانههای دیجیتال مدنظر برنامهریزان و طراحان قرار گیرد در ادامه میآید:
1. اطلاعرسانی مناسب و درست در برنامههای رسانهای؛
2. تبیین ماهیت منابع و شبکههای خبری گوناگون جبهة معارض انقلاب اسلامی برای مخاطب؛
3. ایجاد خلاقیت و نوآوری در تولید برنامههای رسانهای متنوع و جذاب؛
4. تلاش برای اعتمادسازی عمومی با استفاده از انواع رسانهها؛
5. بهرهگیری از همه ظرفیتهای هنری برای رساندن پیام؛
6. پرهیز از جبههگیری مشخص و آشکار دربارة موضوعات و ارائة غیرمستقیم پیام برای اثرگذاری بیشتر؛
7. توجه به نظریات گوناگون، به ویژه منتقدان در برنامهها در راستای افزایش اعتماد عمومی و غنای محتوایی برنامهها؛
8. استفاده از برنامهسازان هوشمند، فکور و آگاه به سیاستهای جبهة انقلاب اسلامی و در عینحال متخصص در امور برنامهسازی؛
9. تلاش برای ایجاد مصونیت روانی در جامعه (افکار عمومی)؛
10. تلاش برای آموزش و ارتقای سطح توانایی هنرمندان و تولیدکنندگان آثار هنری در رسانه؛
11. بررسی و تلاش برای شناخت دقیق مخاطب و نیازهای او؛
12. پرهیز از تکبُعدینگری و رصد مداوم رسانههای غربی در راستای شناخت تاکتیکهای جاری برای مقابله با آن؛
13. تغییر و بازنگری در ساختارهای تولیدات رسانهای متناسب با نیاز روز؛
14. تعریف دوبارة خط قرمزهای رسانهای و حذف خطوط پیچیدة نامدونی که بر پایة سلایق ترسیم شده است نه مصلحتها، با هدف بالا بردن حس اعتماد عمومی نسبت به رسانه؛
15. بازنگری و کاهش بروکراسی و سلسله مراتب طولانی تصمیمگیری در راستای انتشار سریع اخبار با هدف کنترل افکار عمومی؛ و
16. تبیین دقیق استراتژی مقابله با جنگ نرم و مهندسی پیام با بهرهگیری از نقطه نظرات کارشناسان، متخصصان و اندیشمندان آگاه به مبانی هنری.
نتیجه گیری :
پیروزی انقلاب اسلامی منافع سلطهگران را با چالش جدی مواجه ساخت. نظام سلطه در مقابل جنگ نرم انقلاب اسلامی سه طیف تهدیدات را طی سه دهه علیه انقلاب اسلامی تدارک دید و در طراحی به فاز اجرا گذاشت. رویکرد نظام سلطه بر جنگ نرم بعد از پیروزی نئوکانها در آمریکا شدت گرفت و با برنامهریزی ویژه از جنگ سخت به جنگ نرم گذر نمود. جنگ نرم، جنگی پیچیده، فراگیر، گسترده و عظیم در همه عرصههاست که با قدرت نرم و عملیات روانی تفاوت دارد. برای مقابله با چنین جنگی باید آنرا بدرستی شناخت ومؤلفهها، شاخصها، شیوهها و در کل برتاکتیک، عملیات واستراتژی مدافعان آن مشرف شد و برای شناخت محیط جنگ نرم و مخاطبین آن باید فضا سازی نمود و ارتباطگیری هوشمندانه و هدفمند را مدنظر قرار داد و در جهت تقویت ارتباط با مخاطبین در جهت تأثیرگذاری اعتقادی، معنوی و سیاسی برنامه ریزی ویژهبه عمل آورد و برای نهادینه کردن باورها و اعتقادات، تقویت ایمان و ایجاد بصیرت برای مقابله و خنثیسازی دست به برنامهریزی و ساماندهی اقدامات صالح تحت عنوان عمل صالح همت گمارد. در جهت پربار شدن اعمال و نهادینه شدن آن عمل صالح را در فازهای مختلف توسعه داد و سپس برای استمرار عملیات مورد نیاز، نهادها، مؤسسات، کانونهای مردمی و غیر مردمی را فعال و تقویت و بعضاً ایجاد نمود. برای تدوین نظام مقابله با جنگ نرم، نیازهای اساسی آن را حول محورهای محیط شناسی تهدیدات، تبیین و ارایه نظریه، آینده پژوهی، تدوین راهبردهای ابداعی فرهنگی و مفهومشناسی جنگ نرم پیشبینی نمود.
دکترین نظام مقابله با جنگ نرم شامل تاثیرگذاری هدفمند و مصونسازی، ارتباطگیری هنرمندانه ویژگیهای نهادها و سازمانهای خلاق، اقتصاد مرتبط با پدیده جنگ نرم، ارایه الگو وشناخت توانمندیها وتکامل و همگرایی و آموزش و انتخاب راهبردها و شاخص ها را تعيين نمود و راهبردهای محوری نظام مقابله و سیاستهای حاکم براي تربيت این نظام را مشخص نمود و نهایتا ً اصول حاکم بر فرماندهان، افسران و سربازان میدان نبرد نرم را عینیت بخشید.
منابع:
1- دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت الله العظمي خامنه ايhttp://www.khamenei.ir/
رابطه زبان و تفکر دکتر محمدرضا باطنی و مسائل نوین زبان شناسی
درس :
روش تدریس فارسی
مقدمه
بحث درباره رابطه زبان و تفكر و تأثير اين دو بر يكديگر بحث تازهاى نيست. افلاطون معتقد بود كه هنگام تفكّر، روح انسان با خودش حرف مىزند. واتسون، از پيشروان مكتب رفتارگرايى در روانشناسى، در اوايل قرن بيستم همين مطلب را به زبان ديگرى بيان كرده است. او معتقد است كه تفكر چيزى نيست مگر سخن گفتن كه به صورت حركات خفيف در اندامهاى صوتى درآمده است. به عبارت ديگر، تفكّر همان سخن گفتن است كه وازده شده و به صورت حركات يا انقباضهاى خفيف در اندامهاى صوتى ظاهر مىشود.
ولى امروز پژوهشگران با ارائه شواهد كافى نشان دادهاند كه طرح مسأله به هيچ يك از دو صورت بالا درست نيست، اما خود نيز هنوز نتوانستهاند جواب قانعكنندهاى كه قبول عام داشته باشد براى اين سؤال ارائه كنند. گره كار عمدتاً در اينجاست كه بر سر تعريف تفكر اتفاق نظر وجود ندارد. براستى تفكر چيست؟ به چه فرايند يا فرايندهاى ذهنى تفكر گفته مىشود؟ ماروين مينسكى، كه از طرفداران دوآتشه هوش مصنوعى و سيستمهاى هوشمند است و معتقد است هر كارى كه مغز انسان بتواند انجام دهد كامپيوتر نيز روزى از عهده آن برخواهد آمد، در پاسخ اين سؤال كه آيا كامپيوتر مىتواند فكر كند، جواب مىدهد: «بله، به شرط اينكه شما براى من تعريف كنيد تفكر چيست.» مينسكى خوب مىداند كه با اين جواب چه سنگ بزرگى پيش پاى مخالفان خود مىاندازد.
ولى عدم توافق بر سر تفكّر مانع بحث ما نمىشود. پژوهشگران درباره چگونگى تفكر تقريباً به همان نتيجهاى رسيدهاند كه درباره چگونگى هوش به آن دست يافته اند. قبلاً تصوّر مىشد كه هوش يك توانايى ذهنى واحد است كه بعضى بيشتر و بعضى كمتر از آن برخوردارند. ولى امروز پى بردهاند كه هوش مجموعه اى از مؤلّفههاست كه نحوه توزيع يا پراكندگى آن در افراد مختلف متفاوت است. مفهوم اين سخن اين است كه برچسبهاى «باهوش»، «كمهوش» يا «بىهوش» به طور مطلق چندان معتبر نيستند، و به زبان علمىتر بايد گفت: «باهوش يا كمهوش از چه لحاظ». اين نگرش تازه نسبت به هوش، محتوا و تركيب آزمونهاى هوش را متحول ساخته است. در مورد تفكر نيز نتيجهاى مشابه به دست آمده است. پژوهشگران به اين نتيجه رسيدهاند كه تفكر يك فعاليت ذهنى واحد نيست، بلكه از مؤلفههايى تشكيل شده است و هر بار كه ما فكر مىكنيم يكى از اين مؤلفهها يا آميزهاى از آنها را به كار مىگيريم. ما بعداً به بعضى از مؤلفههاى تفكر اشاره خواهيم كرد، ولى يك مؤلفه مهم تفكر كه همه درباره آن توافق دارند، حل مسأله (problem solving) است. گفتنى است كه بسيارى از پژوهشگران، تفكر را فقط حل مسأله مىدانند و ديگر مؤلفههاى تفكر را در حل مسأله مستتر مىدانند.
اما مسأله و حل مسأله يعنى چه؟ فرض كنيد شما در وضعيتى هستيد كه ما آن را وضعيت (الف) مىناميم و مىخواهيد به وضعيت ديگرى برسيد كه اسم آن را وضعيت (ب) مىگذاريم. در اين موقع مشاهده مىكنيد كه براى گذر از وضعيت (الف) و رسيدن به وضعيت (ب) راهى به نظرتان نمىرسد يا راههايى كه به نظر مىرسد، مناسب نيست. در اين صورت شما با يك مسأله مواجهيد. پس از اين مرحله، شما به يك رشته تلاشهاى ذهنى دست مىزنيد – كه ما در اينجا به چند و چون آن وارد نمىشويم – و سرانجام راه مناسبى پيدا مىكنيد كه شما را به وضعيت (ب) مىرساند. در اين صورت شما مسألهاى را كه با آن مواجه بوديد حل كردهايد؛ به بيان ديگر، موفق به حل يك مسأله شدهايد.
گروهى از پژوهشگران، زبان را نهتنها شرط كافى براى تفكر نمىدانند بلكه آن را شرط لازم نيز به حساب نمىآورند، و اتفاقاً يكى از استدلالهاى ايشان همين حل مسأله است. آنها مىگويند اگر ماهيت تفكر از نوع حل مسأله باشد، در اين صورت بسيارى از حيوانات ديگر نيز كه فاقد زبان – به معنى انسانى آن – هستند فكر مىكنند، چون مسأله حل مىكنند. كالين بليكمور در كتاب “Mechanics of the Mind” كه با عنوان ساخت و كار ذهن[1]به فارسى ترجمه شده است به دو مورد از حل مسأله توسط ميمونها اشاره مىكند.
گروهى از دانشمندان ژاپنى كه در جزيره كوشيما به مطالعه رفتار ميمونها سرگرم بودند، ابتكارى از يك ميمون به نام ايمو مشاهده كردند كه بسيار جالب توجه بود. دانشمندان ژاپنى براى خوراك ميمونها نوعى سيبزمينى روى ساحل مىريختند. از آنجا كه ساحل جزيره شنى بود، سيبزمينيها به شن آلوده مىشد و خوردن سيبزمينى پر از شن براى ميمونها نامطبوع بود. روزى دانشمندان ژاپنى مشاهده كردند كه ايمو سيبزمينيها را به كنار جويبارى كه در ساحل جريان داشت مىبَرَد، هر سيبزمينى را با يك دست در آب فرو مىكند و با دست ديگر شنها را از آن پاك مىكند و مىخورد. آن چه براى ژاپنيها جالبتر بود اين بود كه اين روش شستن سيبزمينى، به زودى در ميان گروه ميمونها رايج شد و جزو تجربه مشترك آن جمع گرديد. پس از اين تجربه، دانشمندان ژاپنى به جاى سيبزمينى، گندم روى ساحل پاشيدند. اما دانه دانه برداشتن گندم از روى شنها كارى پرزحمت و خستهكننده بود. اين بار نيز ايمو راهحلى براى مسأله پيدا كرد. او مشت مشت شنهاى گندمدار را در آب مىريخت، شنها تهنشين مىشدند و گندمها روى آب مىايستادند و او آنها را از سطح آب مىگرفت و مىخورد. باز هم مشاهده شد كه ميمونهاى ديگر اين كار نسبتاً مشكل را به زودى ياد گرفتند و در آن استاد شدند.
كسانى كه زبان را شرط لازم و كافى براى تفكر نمىدانند، به مشاهداتى از اين نوع اشاره مىكنند و مىپرسند: آيا اين ابتكارها به اين معنى نيست كه ميمونها، به عنوان مثال، داراى مفاهيم ذهنى هستند و اين مفاهيم را به كار مىگيرند تا براى مشكلى كه با آن مواجه شدهاند راه حلى پيدا كنند؟ به بيان ديگر: آيا اين ابتكارها حل مسأله تفكر انسان با حيوانات ديگر اساساً يك مسأله كمّى است و نه يك مسأله كيفى. به عبارت ديگر هر چه موجود، مغز رشد يافتهترى داشته باشد، تفكر او نيز پيچيدهتر خواهد بود.
دليل ديگر كه نشان مىدهد مفاهيم مىتوانند در غياب زبان نيز شكل بگيرند، مورد كر و لالهاست. مىدانيم كسانى كه كر مادرزاد باشند، لال نيز خواهند بود. از آنجا كه آنان زبان اطرافيان خود را نمىشنوند، زبان نيز در آنها شكل نمىگيرد. با اين همه، ما مىبينيم كه كر و لالها، حتى اگر به مدارس خاص هم نرفته باشند و حتى اگر زبان اشاره استاندارد شدهاى را نيز ياد نگرفته باشند، باز داراى مفاهيم ذهنى هستند و آنها را به كمك اشاراتى كه گاه فقط براى اطرافيان نزديك آنها قابل فهم است بيان مىكنند. به بيان ديگر، كر و لالها با آن كه فاقد زبان هستند باز مىتوانند فكر كنند.
گواه ديگر در تأييد اين ادعا كه تفكر الزاماً وابسته به زبان نيست از مطالعه بيماران زبانپريش به دست آمده است. به عنوان مثال، شرح حال بيمارى گزارش شده كه در اثر آسيب مغزى زبان او آنچنان نابسامان شده بود كه تقريباً هر نوع ارتباط زبانى با او ناممكن شده بود. با اين همه، اين بيمار مىتوانست با موفقيت شطرنج بازى كند. شرح حال بيمار زبانپريش ديگرى گزارش شده كه از فهم جملههاى بسيار سادهاى كه به صورت نوشته به او ارائه مىشد عاجز بود، ولى مىتوانست معادلههاى رياضى را كه به صورت نوشته در اختيار او گذاشته مىشد، حل كند. عكس اين وضعيت نيز مشاهده شده است. شرح حال بيمارانى گزارش شده كه در اثر آسيب مغزى، قدرت تجريد، تعميم و برخى ديگر از تواناييهاى عالى ذهن را از دست داده بودند، در حالى كه دستگاه زبان در آنان دست نخورده و بىعيب باقى مانده بود. اين بيماران جملههاى امرى، استفهامى و خبرى را مىفهميدند و واكنش مناسب از خود نشان مىدادند. مىتوانستند درباره وقايع ساده و عينى صحبت كنند ولى نمىتوانستند درباره مسائل مجرد بينديشند. به عنوان مثال، وقتى از يكى از اين بيماران خواسته شد كه بگويد «برف سياه است» نتوانست و هر بار جواب مىداد «نه برف سفيد است». دادن يك حكم غلط عمدى، يا به عبارت سادهتر، دروغ گفتن، مستلزم تجريد و بريدن پيوند انديشه از واقعيات است. انسانهاى سالم اين كار را به آسانى انجام مىدهند، ولى اين بيمار نمىتوانست چنين حكم غلطى بدهد زيرا نيروى تجريد يا انتزاع در او از بين رفته بود. وقتى از بيمار ديگرى خواسته مىشود كه بگويد چه ساعتى است، به ساعت نگاه مىكرد و جواب درست مىداد، ولى اگر به او گفته مىشد ساعت را روى، مثلاً، هشت و سى دقيقه تنظيم كند، نمىتوانست، زيرا اين كار نيز مستلزم فعاليت تجريدى يا انتزاعى مغز است. يكى ديگر از اين بيماران مىتوانست به مسائل بسيار ساده حساب به كمك انگشتان خود جواب درست بدهد، ولى اگر از او مىپرسيدند، مثلاً، هفت از چهار بزرگتر است يا كوچكتر نمىتوانست جواب بدهد. و اين همه ناتوانى عقلانى حيرتانگيز در حالى است كه دستگاه زبان در اين بيماران سالم بوده است. با توجه به نمونههايى كه ذكر شد مىتوان نتيجه گرفت كه از يك طرف اختلالات شديد زبانى الزاماً منجر به اختلالات قرينهاى در تفكر و تعقل شخص نمىشوند و از طرف ديگر اختلالات شناختى، الزاماً همراه با اختلالات زبانى نيستند.
كسانى كه به وجود تفكر بدون زبان اعتقاد دارند، گاهى اين ادعاى انشتين را كه گفته است در تفكرات علمى خود از كلمات استفاده نكرده است، يا به بيان ديگر، زبان در تفكرات پيچيده او نقشى نداشته است، به عنوان سند ذكر مىكنند. جالب اين است كه بسيارى از دانشمندان و متفكران ديگر نيز نظر انشتين را درباره تفكرات خود تأييد كردهاند. نظريات چامسكى نيز به نحوى در جهت پذيرش جدايى زبان از تفكر است. او معتقد است مكانيسم يادگيرى زبان امرى ژنتيكى است و مداربندى آن از قبل در مغز نوزاد انسان وجود دارد. اگر چنين نبود كودك انسان نمىتوانست نظام پيچيده زبان را با اين سهولت و در زمانى چنين كوتاه ياد بگيرد. چامسكى در تأييد حرف خود از كودكان عقبمانده ذهنى ياد مىكند كه به رغم ناتوانى شناختى از نظر فراگيرى زبان نسبت به سن خود با مشكلى مواجه نيستند. اين ادعاى چامسكى را عصبشناسان برجستهاى مانند آنتونيو داماسيو نيز تأييد كردهاند. داماسيو در مقالهاى تحت عنوان «مغز و زبان» مىگويد: «پختگى فرايندهاى زبانى هميشه بستگى به پختگى فرايندهاى مفهومى ندارد، زيرا بعضى از كودكانى كه ذهنشان از نظر مفهومسازى مختل مانده است، دستور زبان را ياد مىگيرند. و چنين به نظر مىرسد كه آن مكانيسم نورونى كه براى عمليات نحوى لازم است مىتواند مستقل از مفهومسازى رشد كند.»[2]
آنچه تا اينجا گفتيم بيانگر نظريات كسانى بود كه معتقدند تفكّر بدون زبان صورت مىگيرد و يا لااقل معتقدند زبان، شرط لازم براى تفكر نيست. ما در دنباله اين گفتار مىخواهيم به طرف ديگر سكه نگاه كنيم و تا حد امكان دو نكته را روشن كنيم: اول اينكه چه تفكر بدون زبان امكانپذير باشد و چه نباشد تنها از راه زبان است كه ما مىتوانيم انديشههاى خود را به ديگران منتقل كنيم و از انديشههاى ديگران باخبر شويم. دوم اينكه، به رغم شواهدى كه ارائه شد، مىتوان نشان داد كه اگر انسان، زبان نمىداشت، تفكر او شكل ديگرى به خود مىگرفت. اجازه بدهيد اين دو نكته را با همين ترتيب اندكى بيشتر بشكافيم.
نكته اول چندان بحثانگيز نيست؛ كمتر كسى است كه در اين حقيقت ترديد كند كه مغز هر انسان، راز سر به مهرى است كه كليد آن فقط، زبان صاحبِ مغز است. تا زمانى كه شخص به سخن نيايد نمىتوان گفت در مغز او چه مىگذرد. در شكنجهگاهها از زندانى فقط يك چيز مىخواهند و آن اين است كه حرف بزند و چه بسيار كسانى كه در طول تاريخ زير شكنجه جان دادهاند ولى زبان خويش را همچنان در نيام نگاه داشتهاند و اسرار مغز خود را با خود به گور بردهاند. حتى جراحان مغز نيز كه مغز عريان بيمار را در جلو چشم دارند به افكار و احساسات بيمار دسترسى ندارند. آنها فقط بافتهاى مغز را مىبينند. نه تحريك الكتريكى مغز، نه عكسبردارى با شيوههاى بسيار جديد مانندPETو نه هيچ تكنيك شناخته شده ديگرى، نمىتواند پرده از روى افكار و احساسات شخص بردارد. اين شيوهها فقط مىتوانند درباره فعاليت ياختههاى عصبى، اطلاعاتى در دسترس بگذارند. اين اطلاعات اگرچه براى درمان بيمار يا شناخت فعاليتهاى مغز بسيار مفيدند، ولى بيانكننده افكار و احساسات بيمار نيستند. فعاليت نورونها، فقط براى صاحب مغز به صورت افكار يا احساسات يا حالات روحى گوناگون قابل درك و تفسير است و وسيلهاى كه صاحب مغز براى بيان آنها در اختيار دارد فقط و فقط زبان است. زبان در حكم دريچهاى است كه شخص مىگشايد و به ديگران اجازه مىدهد از آن دريچه به دنياى درون او نگاه كنند. به قول استاد سخن سعدى:
زبان در دهان اين خردمند چيست
كليد در گنج صاحب هنر
چو در بسته باشد چه داند كسى
كه گوهر فروش است يا پيلهور
اكنون مىخواهيم نكته دوّم را اندكى بشكافيم، يعنى مىخواهيم نشان بدهيم به رغم شواهدى كه در تأييد ادعاى تفكر بدون نياز به زبان ارائه شد، اگر انسان زبان نمىداشت، تفكر او شكل ديگرى به خود مىگرفت. براى اجتناب از پيچيدگى بحث اجازه بدهيد سادهانگارانه بپذيريم كه تفكر همان حل مسأله است. در حل مسأله از هر نوع كه باشد، ضرورىترين ابزار حافظه است، زيرا حافظه است كه اطلاعات مربوط به تجارب گذشته را در خود ذخيره كرده است و فقط با توسل به حافظه است كه مىتوان از اطلاعات موجود در آن سود جست و راهحلى براى مسأله مورد نظر پيدا كرد. اكنون ببينيم اطلاعاتى را كه ما در حافظه ذخيره مىكنيم از چه راهى به دست مىآوريم. (در اينجا من ناچارم براى روشن كردن پارهاى از مفاهيم اندكى از موضوع اصلى بحث دور شوم ولى پس از اين حاشيهروى، دوباره به بحث اصلى باز خواهم گشت.)
ترديدى نيست كه دريچههاى مغز ما به جهان خارج فقط حواس ما هستند، يعنى از راه حواس است كه معرفت يا شناخت ما از جهان خارج حاصل مىشود. نكته بسيار مهمّى كه در اينجا بايد به آن توجّه داشته باشيم اين است كه حواسّ ما تصوير درستى از واقعيت جهان خارج به ما نمىدهند. تصويرى كه ما از جهان به دست مىآوريم تصويرى است كه از صافىهاى حواس گذشته و چيزى است كاملاً متفاوت از آنچه در عالم خارج وجود دارد. بد نيست مثالى بزنيم. هماكنون كه من صحبت مىكنم شما صداى مرا مىشنويد و اكثر شما نيز اين را يك امر واقعى مىدانيد. ولى واقعيت اين نيست. اندامهاى گويايى من صدا توليد نمىكنند، بلكه ذرات هوا را طبق الگوهاى خاصى به هم مىزنند، يا به بيان دقيقتر، در آنها ايجاد ارتعاش مىكنند. اين ارتعاشها، محرِك صوت هستند نه خود صوت. ادراك صوت، ويژگى دستگاه شنوايى شما و من است، بدين معنى كه دستگاه شنوايى ما آنچنان ساخته شده و سازمان يافته است كه اين ارتعاشها را به صورت صوت ادراك مىكند، وگرنه در جهان فيزيكى بيرون، صوت يا صدا وجود ندارد. آنچه وجود دارد تمَوّجِ انرژى در ذرات هواست. نظير اين تحريف واقعيت فيزيكى را در ادراك بو، مزه، سردى و گرمى و حتى رنگ نيز مشاهده مىكنيم. شايد بىمناسبت نباشد كه درباره ادراك رنگ نيز توضيحى بدهيم. در عالم خارج رنگ وجود ندارد. آنچه وجود دارد طيف وسيع امواج الكترومغناطيسى است كه فقط بخشى از آن قابل رؤيت است. طول موجهاى مختلف اين بخش هر يك به صورت رنگى متفاوت ادراك مىشوند.
اگر نور خورشيد را از منشورى عبور دهيد، تجزيه مىشود و يك طيف نورى به وجود مىآورد. قسمتى از اين طيف كه قابل رؤيت است از نظر طول موج بين 760 تا 385 ميلى ميكرون واقع مىشود. اين طول موجهاى مختلف در روى چشم ما تأثيرات مختلف مىگذارد و مغز ما آنها را به رنگهاى مختلف تعبير مىكند: ناحيه 760 ميلى ميكرون به صورت قرمز و ناحيه 385 ميلى ميكرون به صورت بنفش ادراك مىشود. ولى بالاتر از 760 و پايينتر از 385 نيز طول موجهايى هست كه عصب چشم ما را متأثر نمىكنند و در نتيجه ديده نمىشوند. طول موجهاى زير قرمز، يعنى بزرگتر از 760 ميلى ميكرون، به صورت حرارت احساس مىشوند و طول موجهاى فرابنفش، يعنى ريزتر از 385 ميلى ميكرون، پوست بدن را مىسوزانند و رنگ آن را قهوهاى يا برنزه مىكنند. وقتى مىگوييم اين پارچه، مثلاً، قرمز است، بدان معنا است كه اين پارچه خاصيتى دارد كه هيچ يك از طول موجهاى طيف نور را جز طول موج قرمز منعكس نمىكند.
از آنچه گذشت ظاهراً بايد چنين نتيجه گرفت كه معرفت ما از جهان خارج واقعى نيست، جهانى كه ما درك مىكنيم ساخته و پرداخته دستگاه عصبى ماست، ما در محدوده دادههاى حسّى خود محبوس هستيم و شايد هيچ وقت نتوانيم به واقعيّتِ واقعيت پى ببريم. اين، تصويرى بسيار تيره از شناخت جهان در برابر چشمان ما ترسيم مىكند. اما خوشبختانه اين تصوير، آنقدرها هم تيره نيست. مغز انسان داراى خصوصيّتى است كه آن را «علّتيابى» مىناميم. اين ويژگى مغز، ما را مجبور مىكند كه گاهى خود را به آب و آتش بزنيم تا علت يا چرايى پديدههاى پيرامون خود را كشف كنيم و درست همين خصيصه مغز است كه خاستگاه كشفيّات شگرف، نظريههاى علمى و بالاخره سرمنشأ همه دانشهايى است كه دستاورد انسان، يا به بيان دقيقتر، دستاورد انسان انديشهورز است. كوتاه سخن آن كه خصوصيّتِ علّتيابى مغز اجازه نداده و نمىدهد كه انسان در زندان دريافتهاى حسّى خود محبوس بماند.
اجازه بدهيد مثالى بزنيم. همه ما با جدول تناوبى عناصر شيميايى كه به جدول مندليف معروف است آشنا هستيم. «مندليف در سال 1869 از روى معلومات تجربى خود، به اين نتيجه رسيد كه خواص عناصر، توابع تناولى اوزان اتمى آنهاست و به همين جهت عناصر را در يك دستگاه تناولى تنظيم كرد… هنگامى كه مندليف جدول خود را مرتب كرد، بعضى از خانههاى جدول با هيچ يك از عناصر شناخته شده آن روز جور در نمىآمد و پر نمىشد. مندليف معتقد بود كه اين خانههاى خالى، مخصوص عناصرى است كه بر حسب اتفاق هنوز كشف نشدهاند و يقيناً روزى كشف خواهند شد. مندليف خواص و اوزان اتمى اين گونه عناصر را با دقت كامل پيشگويى كرد»[3]. جالب اين كه در زمان حيات مندليف عدهاى از آن عناصر كشف و خانههاى خالى آنها پر شد. و امروز همه عناصر مفقود در جدول مندليف به كمك خود جدول كشف شدهاند. اگر مغز ما طورى ساخته نشده بود كه در پى علّتيابى باشد، مندليف به فهرست كردن همان تعداد عناصرى كه تا آن زمان كشف شده بودند بسنده مىكرد و كار شناخت عناصر به اينجا نمىكشيد.
اكنون اجازه بدهيد نكاتى را كه بطور جداگانه بحث كرديم كنار هم بگذاريم و ببينيم چه تصويرى ظاهر مىشود. انسان موجودى است كه در محدوده دريافتهاى حسّى خود باقى نمىماند و در جستجوى شناخت از كران تا كران عالم هستى را درمىنوردد. از سوى ديگر اين انسان، مجهز به ابزار زبان است و مىتواند دريافتهاى خود را به ديگران منتقل كند، بطورى كه آنچه ارزش دانستن داشته باشد، بزودى در اختيار همگان قرار مىگيرد و جزو گنجينه دانش بشرى مىشود. اكنون كه من با شما صحبت مىكنم شما صداى مرا مىشنويد. ترديدى نيست كه صداى من از راه حسّ شنوايى به مغز شما منتقل مىشود، درست از همان مجرايى كه صداى بوق اتومبيل يا زنگ تلفن يا صداهاى ديگر به مغز شما راه پيدا مىكنند. اما بين اين صداها و صداى گفتار، تفاوت ماهيتى وجود دارد. صداهاى معمولى، محركهاى شنيدارى سادهاى هستند كه در نهايت هر يك به چيزى دلالت مىكنند. اما زبان كه از راه گفتار به ما عرضه مىشود محرك صوتى محض نيست، بلكه وسيلهاى است براى انتقال اصلاعات كدگذارى شده، يا به بيان ديگر، وسيلهاى است براى انتقال مفاهيم.
اكنون به موضوع حل مسأله باز مىگرديم. من براى حل مسأله به حافظه نياز دارم، شمپانزهها نيز براى حل مسأله به حافظه نياز دارند. اما بين حافظه شمپانزه و حافظه من تفاوت ماهيتى وجود دارد: حافظه شمپانزه محدود به اطلاعات حسى او است و مفهومسازى او هم در محدوده همان اطلاعات حسى صورت مىگيرد. اما حافظه من، گذشته از اطلاعات حسى، انباشته از مفاهيمى است كه از راه زبان به من منتقل شده است. صِرف وجود زبان، به حافظه هر يك از ما انسانها غنايى بخشيده است كه بدون زبان محال بود از آن برخوردار باشيم. بنابراين، به اعتبار نوع متفاوت حافظهاى كه در شمپانزه و انسان وجود دارد بايد نتيجه گرفت نوع مسائلى كه شمپانزه مىتواند حل كند با نوع مسائلى كه انسان مىتواند حل كند اختلاف كيفى دارند و اگر تشابهى بين آنها مشاهده مىشود، صرفاً يك تشابه ظاهرى است. اگر اين استدلال درست باشد بايد پذيرفت كه زبان در تفكّر ما نقشى كليدى دارد، گو اين كه اين بدان معنا نيست كه همه انواع تفكّر الزاماً صورت كلامى داشته باشند.
در عبارات پيشين واژههاى «مفهوم» و «مفهوم سازى» را به كار برديم بدون اين كه آنها را تعريف كرده باشيم. اكنون مىخواهيم در اين باره توضيح بيشترى بدهيم. يكى ديگر از ويژگيهاى مغز ما مفهومسازى (concept formation) است. اين ويژگى را مىتوان انتزاع (obstraction) نيز ناميد. مفهومسازى فرايندى است كه به پيدايش مفاهيم ذهنى مىانجامد. هر مفهوم يك مجموعه يا يك مقوله معنايى است كه افراد آن مجموعه به اعتبار وجه يا وجوه اشتراك خود در آن راه يافتهاند. مفاهيم، ابداعات ذهن ما هستند و در دنياى بيرون وجود خارجى ندارند. مثلاً «انسان» يك مفهوم است كه بكلى ساخته ذهن است. در جهان خارج انسان وجود ندارد، آنچه وجود دارد افراد هستند با نامهاى متفاوت، با چهرههاى متفاوت، با خلق و خوى متفاوت، همانطور كه در اين تالار مىبينيم. اما به رغم اين تفاوتها، اين افراد ويژگيهاى مشتركى نيز دارند كه به ذهن ما اجازه مىدهد، به اعتبار آن مشتركات، آنها را در يك مجموعه يا مقوله يا طبقه قرار دهد. همين استدلال نيز درباره درخت، ميز، سيب و غيره صادق است.
قدرت مفهومسازى مغز ما حدّ و مرزى ندارد. ما اغلب از مفاهيمى كه خود انتزاعى هستند مفهومهاى انتزاعىترى مىسازيم. مثلاً از انسان، انسانيت و از انسانيت، انسانيت دوستى را مىسازيم. (human humanity humanitarianism) از سوى ديگر مفاهيمى مىسازيم مانند آزادى، قدرت، عشق، نفرت كه تعريف آنها نهتنها بس دشوار است، بلكه افراد مختلف از آنها تعبيرهاى متفاوت و گاه متضادى دارند. كار مفهومسازى ممكن است در حدى از انتزاع صورت گيرد كه ما خود تصديق كنيم وجود چنين چيزى در عالم واقع محال است. بسيارى از مفاهيم رياضى از اين گونهاند. تعريف «نقطه» به چيزى كه نه طول دارد و نه عرض و نه ارتفاع، و تعريف «مجموعه تهى» به مجموعهاى كه هيچ عضوى ندارد، مفاهيمى از اين دست هستند. اينجا جايى است كه زبان با تفكر سخت گره مىخورد. مغز اين مفاهيم را مىسازد و زبان روى آنها نام مىگذارد و ما به تدريج عادت مىكنيم در هنگام تفكر به جاى اين كه خودِ مفاهيم را به كار گيريم، از كلمات كه «برچسبهاى» آن مفاهيم هستند، استفاده كنيم. اين جانشينى كم كم آنقدر عادى مىشود كه كلمات براى ما موجوديت يا واقعيت پيدا مىكنند، نه مفاهيم. اغلبِ مردم كلماتى را به كار مىبرند كه اگر شما آنها را متوقف كنيد و مفهوم آن كلمات را از آنها بپرسيد، از پاسخگويى عاجز مىمانند. اين كار، بىشباهت به استفاده از پول در معاملات نيست. اگر پول در كار نبود، ما مجبور بوديم كالاهاى خود را با خود حمل و معاوضه كنيم، ولى با وجود پول، مجبور به چنين كار پر زحمتى نيستيم. بر همين قياس، استفاده از كلمات به جاى مفاهيم از بار حافظه مىكاهد و تفكر را براى ما نهتنها آسان بلكه امكانپذير مىكند. كلمات گاه چنان نيروى سحرانگيزى پيدا مىكنند كه ما را مىفريبند تا تصوّر كنيم كه هر چه در زبان نامى دارد در دنياى خارج نيز وجود مستقلى دارد، و حال آنكه چنين نيست. مثلاً آيا تاكنون فكر كردهايد كه واژه «زمان» كه ما اين همه آن را به كار مىبريم ممكن است به چيزى دلالت كند كه اصلاً وجود نداشته باشد؟ آيا فكر كردهايد كه مفهوم زمان ممكن است بكلى موهوم باشد؟
ما تا اينجا كوشيديم شواهدى ارائه كنيم كه نشان مىدهند زبان در تفكر مؤثر است و گاهى نقش كليدى دارد، اما نگفتيم كه تفكر ما هميشه جنبه كلامى دارد و هميشه در قالب كلمات و جملات صورت مىگيرد. ما اغلب هنگام تفكر، تصويرپردازى نيز مىكنيم و تفكر ما حالت تصويرى – كلامى به خود مىگيرد. گاهى نيز تفكر ما كلاً جنبه تصويرى دارد. بعضى از محققان معتقدند كه افراد از نظر استفاده از زبان يا تصوير در هنگام تفكر با هم تفاوت بسيار دارند. شما حتماً افرادى را ديدهايد كه هنگام تفكر عملاً با خود حرف مىزنند و حتى ژستهايى را كه با تفكّر آنها ملازمه دارد از خود بروز مىدهند. ولى همه اين طور نيستند. بعضى از محققان روى جنبه تصويرى تفكر بسيار تأكيد مىكنند. مغز ما چنان ساخته شده كه لحظهاى نمىتواند بدون فعاليت بماند. وقتى محركهاى محيط به اندازه كافى جالب نباشند و نتوانند توجه ما را به خود جلب كنند، مغز شروع به پرسهزدن مىكند و در اين پرسهزنى بعضى از خصوصيات رؤيا را پيدا مىكند. از ويژگيهاى رؤيا اين است كه مقيد به زمان و مكان نيست، حتى مقيد به محدوديتهاى جهان فيزيكى هم نيست. اگر مطالب اين سخنرانى براى شما جالب نباشد، بىاختيار مغز شما شروع به پرسهزدن مىكند و از اينجا به آنجا و از اكنون به گذشته و از گذشته به آينده و از آينده به آيندههاى دورتر مىرود و باز مىگردد. گفته شده است كه تفكرات بعضى از مردم خالى از اين پرسهزنىهاى ذهنى نيست، و اتفاقاً گاهى در همين پرسهزنىهاست كه آنها به راهحلى براى مشكل خود دست مىيابند. آنچه مىخواهيم نتيجه بگيريم اين است كه تفكر صرفاً در قالب كلمات و جملات صورت نمىگيرد و با نوعى تصويرگرى همراه است كه شدت و ضعف آن در افراد مختلف متفاوت است.
اكنون مىخواهيم ببينيم اين ادعاى انشتين كه گفته است در تفكرات علمى خود از كلمات استفاده نكرده است چه مبنايى مىتواند داشته باشد. چنانكه گفتيم، بعضى از متفكران ديگر نيز نظر انشتين را تأييد كردهاند. توجيه اين امر مىتواند يكى از دو علت زير يا آميزهاى از هر دو علت باشد: يكى استفاده از قوه تخيّل است. تخيّل از ابزارهاى شناختى ذهن است. تخيل يعنى توانايى تجسم چيزى كه تاكنون وجود نداشته يا مشاهده نشده است. اساساً خلاقيت، ثمره تخيل زايا و در عين حال روشمند است. در ميان انواع تخيل، قدرت تجسم فضايى جايگاه ويژهاى دارد. تجسم فضايى يكى از مؤلفههاى هوش است. تجسم فضايى يعنى مجسم كردن يا ديدن اشياء بالقوه در يك فضاى سه بُعدى. همه ما به درجات مختلف از نيروى تجسم فضايى برخورداريم ولى معدودند كسانى كه نيروى تجسم فضايى آنها به درجه خلاقيت برسد و به طور مسلم انشتين از كسانى بوده كه از اين موهبت سخت بهرهمند بوده است.
توجيه ديگرى كه مىتوان براى گفته انشتين تصوّر كرد استفاده او از رياضيات به جاى زبان بوده است. رياضيات، نابترين و انتزاعىترين صورت استدلال است. در واقع رياضيات محض و فيزيك نظرى گواه اين واقعيت هستند كه قدرت انتزاعى مغز انسان حد و مرزى ندارد. وقتى از «برتراند راسل» خواستند كه رياضيات را تعريف كند. او جواب داد: «رياضيات علمى است كه هنگام بحث از آن، ما نه مىدانيم راجع به چه چيز صحبت مىكنيم و نه مىدانيم آنچه مىگوييم درست است يا نه.» اگر چه اين پاسخ به شوخى مىماند، ولى عين واقعيت است. اجازه بدهيد مثال سادهاى بزنيم. وقتى مىگوييم 6 = 2 + 4 هيچكس نيست كه در درستى اين رابطه ترديد كند. ولى توجّه داشته باشيد كه در عالم واقع 4 و 2 و 6 وجود ندارد. آنچه وجود دارد 4 تا و 2 تا و 6 تا از يك چيز يا چيز ديگر است. به بيان ديگر، در عالم واقع عدد بدون معدود وجود ندارد. در اين رابطه، 4 انتزاعى است از تمام گروههاى چهارتايى و 2 نيز انتزاعى است از تمام گروههاى دوتايى و 6 نيز انتزاعى از تمام گروههاى شش تايى. بنابراين، بخش اول حرف راسل درست است: ضمن اين كه رابطه 6 = 2 + 4 صادق است، ما نمىدانيم مصداق 4 و 2 و 6 چيست، يا به بيان ديگر، نمىدانيم راجع به چه چيز صحبت مىكنيم. اما بخش دوم حرفِ راسل كه «در رياضيات نمىدانيم آنچه مىگوييم درست است يا غلط»: اگر بگوييم 4 هندوانه بعلاوه 2 هندوانه مىشود 6 هندوانه حرف ما درست است، اما اگر بگوييم 4 هندوانه بعلاوه 2 خيار مىشود 6 هندوانه حرف ما غلط است. با اين همه، اين رابطه كماكان صادق است زيرا آنچه اين رابطه مىگويد اين است كه چهار چيز بعلاوه 2 چيز مىشود 6 چيز، حالا اين چيزها هرچه مىخواهند باشند. در يك جمله اين كه رياضيات با واقعيات كارى ندارد، بلكه با روابط منطقى بين واقعيات سروكار دارد.
آنچه مىخواهيم نتيجه بگيريم اين است كه استدلال در چهارچوب رياضيات نيازى به زبان ندارد و چون تفكرات انشتين و افراد نظير او بسيار انتزاعى است و با استفاده از مفاهيم و علائم رياضى انجام مىشود، مىتواند بدون استفاده از زبان صورت گيرد.
در پايان مقال، لازم است به فرضيه «وورف»، محقق و زبانشناس آمريكايى، نيز اشارهاى كرده باشيم. وورف ادعا مىكند كه ساختار زبان آن قدر مهم است كه ساختار و ماهيت انديشه را تحتالشعاع خود قرار مىدهد. او تا آنجا پيش مىرود كه مىگويد ادراك سخنگويان يك زبان از جهان خارج، يا به بيان ديگر، جهانبينى آنها، از مقولات زبان آنها متأثر است. مثلاً سخنگويان زبانى كه مقولات دستورى آن بين زمان حال و زمان آينده فرقى نمىگذارد، از زمان تصور متفاوتى دارند تا سخنگويان زبانى كه در آن اين تمايز وجود دارد. آزمايشهاى زيادى طراحى شده تا نظريه وورف را به محك بزند. اين فرضيه، اگرچه هنوز فراموش نشده، اما از اين آزمايشها پيروز بيرون نيامده است. تجربه روزمره ما نيز آن را تأييد نمىكند. مثلاً زبان عربى بين مذكر و مؤنث فرق مىگذارد؛ در زبان فرانسه نيز تمايز مذكر و مؤنث وجود دارد. ولى آيا فرانسويان و اعراب، به اعتبار اين تمايز مشترك زبانى، نسبت به زن نگرش مشابهى دارند؟ تا آنجا كه من مىفهمم جواب اين سؤال منفى است. نگرش نسبت به زن، يك امر فرهنگى است و نه يك مسأله زبانى. به همين دليل، نگرش فرانسويها نسبت به زن به نگرش انگليسيها بسيار نزديكتر است تا به اعراب، و اين در حالى است كه در زبان انگليسى، تمايز مذكر و مؤنث وجود ندارد، ولى در عربى اين تمايز وجود دارد. به عنوان مثال ديگر، مىبينيم كه در زبان انگليسى، فارسى و بسيارى از زبانهاى هند و اروپايى هفت واژه براى ناميدن رنگهاى اصلى وجود دارد، ولى در زبان ناواهو، زبان يكى از قبايل سرخپوست آمريكا، براى ناميدن رنگهاى اصلى فقط سه واژه وجود دارد، در نتيجه آنها براى سبز و آبى فقط يك واژه دارند. با اين همه، ادراك سخنگويان ناواهو از رنگ با ادراك انگليسىزبانها از رنگ فرقى ندارد. آنها، با آنكه براى سبز و آبى يك واژه بيشتر ندارند، درك مىكنند كه اينها دو رنگ متفاوت هستند، و آنها را همانگونه از هم جدا مىكنند كه ما انواع مختلف رنگ آبى را از هم جدا مىكنيم و مىگوييم، مثلاً، آبى سير، آبى فيروزهاى، آبى روشن و غيره.
ناگفته نماند كه فرضيه وورف، به رغم شواهدى كه در رد آن ارائه شده، هنوز طرفداران سينهچاكى دارد كه همچنان معتقدند زبان ساختار انديشه ما را تعيين مىكند.
[1] . كالين بليكمور، ساخت و كار ذهن، ترجمه محمدرضا باطنى، انتشارات فرهنگ معاصر، 1366
[2]اين مقاله را آقاى دكتر خسرو احسنى قهرمان با عنوان «مغز و زبان» ترجمه كردهاند. نقل قولى كه در متن ذكر شده از ترجمه منتشر نشده ايشان است
[3]. دايرةالمعارف فارسى، به سرپرستى غلامحسين مصاحب، جلد اول
ورزش از جمله روش های مهم تکامل جسمانی ، روانی و اجتماعی محسوب می شود زیرا شرکت درفعالیت های ورزشی افراد را به هم نزدیک می کند راه ها و فرصت های بسیاری را برای ماهر شدن در اجتماع فراهم می آورد و به طور کلی یک فرآیند آموزشی در ابعاد مختلف فرهنگی و اجتماعی برای فرد ایجاد می کند .
ورزش در سلامت و آمادگی جسمانی ، تعادل و ثبات هیجانی ، جلب توجه ، رقابت ، رشد اعتماد به نفس ، تصویر مثبت بدنی و اجتماعی و تامین نیازهای دوستی ، احساس امنیت و تقویت گروهی ، تاثیر فراوانی دارد سلامت روانی از موضوعاتی است که در اثر شرکت در فعالیت های ورزشی می تواند حاصل شود چنین فعالیت هایی بهترین موقعیت را برای رشد معیارهای سلامت روانی فراهم می کند اگر سلامت روانی را به معنای احساس راحتی نسبت به خود و دیگران تعریف کنیم معیارهای آن موفقیت ، تعادل هیجانی ، سازگاری با محیط ، واقع بینی ، احساس ارزشمندی و اجتماعی بودن خواهد بود بنابراین ورزش با فعال سازی چنین معیارهایی نه تنها به بهداشت جسم بلکه به بهداشت روانی هم کمک می کند و همچنین اضطراب افراد با پرداختن به ورزش به میزان بسیار زیادی کاهش می یابد .
ورزش نوعی فعالیت رقابتی بین افراد است که بر اساس مهارت جسمی استوار بوده و در بردارنده پاداش درونی و بیرونی است. یا به عبارت دیگر پرورش بدن دراثر حرکات و فعالیت های ریتمیک و پرنیرو و نیز تحرک جسمی و روحی .
ورزش و بازي از تفريحات سالم و سودمند نشاط انگيز است و در تامين سلامتي و بهداشت جان و تن بسيار موثر است .ورزش كمك شاياني به ايجاد و تقويت سلامت جسمي و رواني مي كند و باعث رشد و نمو بهتر بدن مي شود زيرا اكسيژن بيشتري در طي ورزش كردن به تمام نسوج مي رسد.
با ورزش كردن بر فعاليت نمود داخلي افزوده شده و بنا بر عقيده اي در عضلاتي كه فعاليت مي كنند موادي ايجاد مي شود كه به رشد و نمو كمك مي نمايد.ورزش بدن را سالم و نيرومند مي سازد و سلامتي جسمي به سلامتي روحي كمك مي كند،اسلام حفظ بدن و تامين سلامتي ان را از وظائف اوليه هر مسلماني مي داند و براي سلامتي بدن آنقدر ارزش قائل است كه آن را در رديف شناخت دين قرار داده است.
پيامبر (ص) مي فرمايد:
علم بر دو نوع است:دين شناسي و بدن شناسي
اين نكته قابل ذكر است كه اسلام تنها به يك بعد از وجود انسان نمي پردازد،بلكه به همه ابعاد وجودي انسان توجه دارد.اگر انسان بخواهد در سايه ورزش به كمال برسد،بايد ورزش را در مسير خدا انتخاب كند و هدف از ورزش را رسيدن به قرب الهي بداند .ورزش نقش زيادي در تامين سلامتي انسان دارد چنانكه انبيا عظام ورزش را وسيله اي براي رسيدن به سلامتي مي دانستند.در حقيقت سرمايه گذاري در ورزش و صرف زمان كمي،مي تواند مدتهاي زيادي از عمر را به انسان فرصت دهد كه به سلامتي زندگي كند و سلامتي در پايه ورزش به دست مي آيد.
ورزش اگر بر مبناي درست و متعادل انجام گيرد،فوائدي براي ورزشكاران در پي دارد.گذري كوتاه بر فوائد ورزش،نشانگر اهميت آن و تاثيرات فراوان ورزش بر انسان مي باشد.ورزش از بسياري از بيماريها جلوگيري مي كند.
يكي از فوائد ورزش آن است كه انسان را از تنبلي و ناتواني رها مي كند.تنبلي و ناتواني انسان را از رسيدن به سعادت باز مي دارد و عامل ركود انسان مي باشد.با ورزش كردن كسالت و تنبلي از بين مي رود و انسان شاداب،سرحال و با نشاط مي شود.
ورزش متعادل جسم انسان را قوي مي سازد.اثراتي كه ورزش بر جسم انسان دارد ،عبارتند از:
1-قدرت انقباضو نظم ضربان قلب پس از مدتي ورزش كردن بهتر مي شود.
2-گنجايش ريه ها بيشتر مي شود و در نتيجه اكسيژن بيشتري به بدن مي رسد.
3-ورزش موجب نظم و ثبات حركات تنفسي انسان مي شود و تنفس عميق تر ولي شمارش آن كمتر مي شود.
4-قدرت جذب و دفع انسان زياد مي شود.
5-رشد انسان متعادل مي شود.در اثر ورزش فعاليت غدد داخلي افزوده مي شود و غذا بهتر جذب بدن مي شود،در نتيجه ورزش به رشد انسان كمك مي كند.
6-وقتي انسان ورزش مي كند،بدن انسان به فعاليت عادت مي كند و مقاوم مي شود.
7-ورزش عمر انسان را زياد مي كند،فيزيولوژي ناشي از ورزش بيانگر آنست كه بين طول عمر و ورزش ارتباط مستقيم وجود دارد.
8-ورزش فشار خون را كاهش مي دهد،ماهيچه هاي قلب را تقويت مي كند و باعث مي گردد تا قلب،خون را به آساني به ساير نقاط بدن برساند و در نتيجه فشار خون كاهش مي يابد.
9-ورزش افراد چاق را لاغر مي كند.يكي از فوائد ورزش براي افراد چاق آن است كه افراد چاق از طريق ورزش كردن وزنشان كم مي شود و ميزان چربي خوندر آنها كاهش مي يابد.اسلام نيز چاقي را مطرود مي شمارد.امام صادق (ع) مي فرمايند:از چاق شدن همانند خوكهائي كه براي ذبح نگه داري مي شوند بپرهيزيد.
10-ورزش از پيري زودرس جلوگيري مي كند.افراد جوان و پر طراوت سلامت خود را مديون ورزش و فعاليتهاي جسماني هستند كه مستقيما در سلامتي آنان نقش دارد.
11-ورزش موجب حفظ سلامتي،توازن و تناسب اعضاي بدن انسان مي شود.
12-توانائيهاي جسمي انسان از مرحله استعداد و قوه به شكوفائي و فعليت مي رسند.از نظر اسلام سلامتي و توانمندي جسماني بسيار اهميت دارد و پيامبر پيرامون حق بدن بر انسان مي فرمايد:
پروردگارت بر تو حقي دارد و بدنت بر تو حقي دارد و خانواده ات نيز بر تو حقي دارد.
اهميت سلامت جسماني آنقدر زياد است كه در كنار حق خانواده مطرح مي شود،زيرا انسان اگر از بدني سالم و نيرومند برخوردار باشد،حق پروردگار و خانواده خويش را بهتر ادا مي كند.
يكي از اثرات ورزش تقويت اعصاب است. ورزش متعادل سيستم عصبي انسان را تقويت مي سازد. يكي از دستاوردهاي زندگي ماشيني هيجان و اضطراب و استرس است، ورزش وسيله اي براي كنترل اين هيجانات مي باشد. دكتر هانس سلي مي گويد: ورزش اعصاب را در برابر هيجان و استرس مقاوم مي كند و بي خوابي فيزيكي كه جزء ناراحتيهاي عصبي محسوب مي شود بوسيله ورزش مرتفع مي شود.
ورزش متعادل و مناسب، بي خوابي را برطرف مي كند، خستگي اندك ناشي از تمرينهاي ورزشي، عامل خوبي جهت جلوگيري از بي خوابي است، استعدادهاي فكري انسان با ورزش شكوفا مي شود و قوه خلاقيت انسان تقويت مي گردد.
يكي از اثرات مفيد و متعدد ورزش پيشگيري از بيماريها است .افرادي كه هر روز به ميزان لازم ورزش مي كنند،كمتر دچار بيماري مي شوند.مشاهدات علمي نشان مي دهد افرادي كه شغل انها با فعاليت جسمي روزانه همراه است كمتر به بيماري قلبي و يا سكته قلبي دچار مي شوند.
ورزشهاي گوناگونبه ويژه ورزشهائي كه ملايم واز روي برنامه منظم باشد،از بروز بسياري از بيماريها جلوگيري كرده و نقش پيشگيري را بر عهده دارند.آنها همچنين قادرند در بسياري از بيماريها مؤثر واقع شده و يك نقش درماني را از نظر علم پزشكي بر عهده بگيرند.
از ديگر فوائد ورزش مي توان به موارد زير اشاره كرد:
6-درمان درد مفاصل
7-درمان فشار خون بالا
8-درمان ازدياد چربي
9-درمان سكته قلبي
10-درمان ديابت
11-پيشگيري از ابتلا به پوكي استخوان
12-ايجاد انگيزه و شادابي روح و روان
همان طور كه گفته شد ورزش كردن براي بدن فوائد بسياري در بر دارد،اما اين نكته را هم نبايد فراموش كرد كه زياده روي و افراط در هر كاري ،حتي ورزش كردن نتايج زيانباري را به دنبال دارد.
ورزش نقش مهمی در پیشگیری و درمان بسیاری از بیماریها، همچون بیماریهای کلیوی، ریوی، ارتوپدی، عفونی، عصبی، دردها و سکتههای قلبی، سکته مغزی، چربی خون، ضعفهای عضلانی، کمردرد و آرتریت(التهاب مفاصل) دارد.
ورزش، سیستم قلبی ـ عروقی فرد را تقویت کرده و قلب و ریهها را وامیدارد که به طور مؤثر و کارآمد عمل کنند, در نتیجه ابتلا به بیماری قلبی ـ عروقی کاهش مییابد. مشاهدات علمی نشان دهنده این واقعیتاست که افرادی که شغل آنها با فعالیت جسمی روزانه همراه است، کمتر به سکتة قلبی دچار میشوند. شرکت همیشگی در فعالیتهای ورزشی باعث بهبود سطح تناسب فیزیکی بدن میشود؛ تناسب فیزیکی میتواند بیماری و معلولیت ناشی از بیماری قلبی ـ عروقی ، دیابت، چاقی، و یا فشار خون را به تأخیر اندازد، کاهش دهد و یا از آن جلوگیری کند. به طور کلی ورزش منظم در افزایش کیفیت زندگی نقش مهمی دارد.
ورزش حتی در پیشگیری و درمان سرطان نقش مهمی بازی میکند.این آثار و فواید پیشگیرانه و درمانی ورزش، در نتیجه اثرات فیزیولوژیکی آن بر جسم انسان است. مهمترین اثری که ورزش بر بدن انسان گذاشته و موجب تغییراتی در آن میشود، تغییرات قلبی ـ تنفسی است؛ که ورزش نقش حیاتی در این زمینه دارد.
از دیگر اثرات و فواید ورزش بر بهداشت جسم میتوان به موارد زیر اشاره کرد
1. تقویت سیستم ایمنی بدن
2. تقویت سیستم هورمونی و رشد و نمو بهتر
3. دفع سموم از بدن و آمادگی بیشتر اندامها برای پذیرش غذا
4. افزایش میزان سوخت و ساز و کمک به ساختن عضله
5. کمک به دستگاه گوارشی و تنظیم اشتها
6. تقویت استخوانها و جلوگیری از پوکی استخوان
7. تقویت رباطها، تاندونها و تارهای عضلانی و جلوگیری از پارگی و کشیدگی آنها
8. افزایش ضخامت غضروفی در مفاصل
9. از بین بردن انقباض ماهیچهها؛
10. کمک به هماهنگی عصب و عضله در بعضی از انواع فلجها
12. کمک به کاهش و کنترل وزن؛
13. تناسب و توازن حالت بدن و زیبایی اندام؛
14. نیرومندی و مقاوم شدن و عادت کردن به فعالیت،و تسکین برخی دردها؛
15. تقویت اعصاب و ایجاد هماهنگی بین اعصاب و مراکز عصبی، و تسکین اسپاسمهای عصبی
اگر چه مغز انسان بالغ فقط دو درصد از وزن بدن او را تشکیل میدهد، ولی به تنهایی 25درصد از انرژی جسمانی را مصرف میکند. انرژی مصرفی مغز از طریق خون پراکسیژن تدارک میشود، اکسیژن مصرفی مورد نیاز از طریق ششها تأمین میگردد ، ورزش تنها منبع اصلی تامین اکسیژن مازاد شش ها ست
متأسفانه اغلب آنها که به پرورش نیروی بدنی خود همت گماشتهاند از پرداختن به قدرت فکری خویش غافلند و بیشتر افراد مستعد و پرتلاش نیز که مدام به مطالعه و کار فکری مشغولند از نظر بدنی در حد بسیار ضعیفی قرار دارند که این خود نیمی از تلاش شبانهروزی آنها را هدر میدهد. غذا خوردن بدون تحرک جسمی لازم، حتی اگر با استراحت کافی هم همراه باشد نمیتواند تأثیر کاملی در رساندن ماده و انرژی مورد نیاز بدن داشته باشد. در صورت نبودن برنامهریزی صحیح برای انجام حرکات ورزشی روزانه، مغز انرژی کافی در اختیار ندارد زیرا تلاشی برای به جریان انداختن و تنظیم و گستردن انرژی به تناسب نیاز هر قسمت از بدن- خصوصاً مغز- صورت نگرفته است.
علاوه بر این کمتحرکی و رخوت جسمی از آن، تأثیر مستقیم بر روی روح و روان و اعصاب دارد و ذهن را نیز به سمت خستگی و ناتوانی هدایت میکند که نتیجه همه اینها بالقوه ماندن بسیاری از قابلیتهای ذهنی و استعدادهای محصلان در یادگیری است.
اغلب اوقات دانشآموزان خمود و بیحوصله و با اکراه به سوی انبوه کتابهایشان میروند و سعی میکنند خلل همیشگی ناشی از عدم تحرک بدنی را با فشار آوردن بیمورد به ذهن و انواع و اقسام روشهای یادگیری جبران کنند در حالی که راه بسیار سادهتر و سالمتری مانند ورزش میتوانند علاوهبر سلامت، نشاط و افزایش فعالیت ذهنی، شور و اشتیاق آنان را نسبت به درس خواندن تضمین کند. برای اینکه مغز به خوبی از عهده یادگیری و حفظ مطالب درسی برآید، علاوهبر رساندن مواد غذایی و انرژی کافی باید از خونی پاک و غنی از اکسیژن تغذیه شود.
بدین منظور باید ششها کاملاً از هوا پر و خالی شوند بنابراین افراد باید ریههای خود را نیز نیرومند کنند و این کار نیز به وسیله ورزش میسر است. هر حرکت ورزشی خواص و نتایج خاص خود را دارد و اینگونه نیست که ورزش فقط ماهیچهها را قوی کند
ورزش نخستین پرونده احساسات و ادراکات آدمی است. دانش و زیبایی در تندرستی است و تندرستی حقیقی به وسیله ورزش و گردش و غذای سالم، مقوی و منظم حاصل میشود. ورزش خون را به نسبت به تمام اعضای بدن به عضلات دست و پا و گردن و کمر به خصوص اعصاب میرساند و در تمام بدن خون را به جریان درمیآورد.
برای رشد کارکردهای مغزی، فعالیت جسمانی بسیار حائز اهمیت است. فعالیتهایی چون دویدن، پریدن، جهیدن، شنا کردن سبب تقویت عقدههای پایه، مخچه و جسم پینهای میشود. ورزش و تمرین بدنی، اکسیژن زیادی را به مغز میرساند و بر میزان ارتباط بین نرونی میافزاید. یادگیری از طریق پیادهروی، حرکات کششی و سایر فعالیتهای جسمانی ارتقاء یافته و تقویت میگردد.
یافتههای یک پژوهش علوم تربیتی حاکی از آن است که ورزش عملکرد تحصیلی دانشآموزان را افزایش میدهد. با توجه دقیقتر به نتایج تحقیق میتوان نتیجه گرفت که صرف وقت بیشتر برای ورزش نه تنها هیچگونه اثر سویی بر عملکرد تحصیلی و هوش نداشته است، بلکه در بیشتر موارد باعث عملکرد تحصیلی بهتر دانشآموزان نیز شده است.
در ادامه ی مطالب قبلی در مورد تاثیر ورزش در کنترل وزن و سلامت جسم، در این مطلب درباره ی چگونگی اثر ورزش در پیشگیری از افسردگی و سایر اختلالات روحی و انحرافات اجتماعی برای شما صحبت می کنیم.
در حین انجام فعالیت بدنی، تولید یک ماده ی شیمیایی از بدن به نام "سروتونین" بیشتر می شود.
کاهش سرتونین در بدن با افسردگیمرتبط می باشد و داروهای ضد افسردگینیز در جهت افزایش این ماده در بدن عمل می کنند. بنابراین در میان افرادی که به طور مرتب ورزش می کنند، به ندرت می توان شخص افسردهای یافت.
از طرفی با ورزش کردن، تولید "اندورفین" و "اپی نفرین" و "سیتوکینها" نیز افزایش می یابد و این مواد به طور طبیعی باعث بالا بردن سطح هوشیاری و روحیه ی عمومی فرد شده و احساس انرژی و شادابی بیشتری برای انجام کارهای روزمره ی زندگی به شخص ورزشکار اعطا می کنند.
در حین انجام فعالیت بدنی، تولید یک ماده ی شیمیایی از بدن به نام سروتونین بیشتر می شود.کاهش سرتونین در بدن با افسردگی مرتبط می باشد و داروهای ضد افسردگی نیز در جهت افزایش این ماده در بدن عمل می کنند.
مسلماً یک شخص ورزشکار با تنبلی و کسالت بیگانه است و علاوه بر داشتن هیکلی متناسب و خوش فرم از روحیه ی بالا و شادابی نیز برخوردار است و این موفقیت، ارتباطات وی را در زندگی روزمره، چه در خانواده و چه در اجتماع یا محیط کار تضمین می کند.
مسلماً کارفرمایان در استخدام افراد، این معیارهای مهم را در نظر خواهند گرفت. بنابراین یک شخص سالم و تندرست، از موقعیت و پیشرفت شغلی بهتری نسبت به افراد چاقو کم تحرک برخوردار خواهد بود.
یک فرد سالم و ورزشکار قطعاً به طور ناخودآگاه از سیگار دوری می کند، چون در می یابد با ورزش به اکسیژن بیشتری نیاز دارد، ولی سیگار یا مواد مخدر به وضوح انرژی وی را کم کرده و او را ضعیف تر می کند. بنابراین خود به خود برای پیشرفت در امور ورزشی خویش و برای انجام تمرینات، از این مواد دوری می جوید.
از طرفی، در یک محیط ورزشی سالم، از این گونه افراد و آلودگی ها کمتر می توان اثری یافت و احتمال ابتلای چنین افرادی به آلودگی های اجتماعی بسیار پایین بوده و به دلیل روحیه ی ورزشی از بسیاری ناهنجاری های دیگر اجتماعی، که با خلق و خوی جوانمردی و ورزشکاری همخوانی ندارد، پرهیز می کنند.
ورزشهای امروزی تنها یک فعالیت جسمی ساده نیستند، بلکه قابلیتهای پیچیده ی مغز را در امور مختلف از جمله هماهنگی، چالاکی و سریع بودن، درست عمل کردن و درست تصمیم گرفتن را تقویت می کنند.
تعریف ورزش تنها در افزایش فعالیت جسمانی خلاصه نمی شود.
بسیاری از ورزشهای امروزی نظیر پینگ پنگ، اسکیت، اسکی، بسکتبال، شنا و... حرفه ای هستند و نیاز به یاد گیری و حتی مربیان مجرب دارند و کار فکری زیادی را نیز می طلبند.
بنابراین ورزشهای امروزی تنها یک فعالیت جسمی ساده نیستند، بلکه قابلیتهای پیچیده ی مغز را در امور مختلف از جمله هماهنگی، چالاکی و سریع بودن، درست عمل کردن و درست تصمیم گرفتن را تقویت می کنند. به گونه ای که در یک شخص غیر ورزشکار این قابلیت های مغز، خاموش می ماند و به تدریج ذهن تنبل و سست می شود و این گونه افراد، بیشتر تمایل دارند در یک گوشه بنشینند و در فکر فرو روند!
به طور کلی می توان گفت ورزش در کلیه ی اجزای جسم و ذهن بدن و در کلیه ی مراحل زندگی انسان تأثیر غیرقابل انکار و به سزایی دارد.
ناراحتیهای جسمانی، اختلالات روانی را به همراه داشته و برعکس. نکته برجسته در تقویت قوای جسمانی، حفظ روان سالم میباشد .افرادی که از نظر قوای جسمانی ضعیف میباشند علاوهبر ضعف جسمانی دارای مشکلات روانی مانند احساس حقارت و عدم توانایی تطبیق خود با دیگران میباشند. دانشآموزان ورزشکار دارای صفات ممتاز رفتاری چون رهبری، تحرکهای اجتماعی حس ارزشهای فردی و اجتماعی، عدم شک و تردید در خود عدم بهانهجویی و نتیجتاً رشد اجتماعی بیشتر میباشد.
تحقیقات بسیاری نشان داده است که ورزش علاوه بر اینکه ابزار ارزشمندی برای حفظ سلامت جسمانی است رابطه نزدیکی با سلامت روانی و به ویژه پیشگیری از بروز ناهنجاریهای روانی دارد. ورزش از اضطراب و افسردگی میکاهد و اعتماد به نفس را افزایش میدهد. ورزش به ویژه در سنین کودکی و نوجوانی مفر سالمی برای آزاد کردن انرژیهای اندوخته شده است و این خود بسیار لذتبخش و آرامشدهنده است.
اثرات مثبت ورزش در بهداشت جسم و روان و سلامت اجتماعی فرد
الف) طراوت و شادابی را به ارمغان آورده و افسردگی را از بین میبرد.
ب) موجب احساس اعتماد به نفس ، احساس قدرت و تقویت اراده میشود.
ج) باعث تقویت تمرکز فکر و افزایش دقت عمل میگردد.
و) احساس آرامش و راحتی روح را افزایش داده و انسان را در مقابل فشارهای روانی و اضطراب مقاوم میکند.
ی) موجب تقویت قوای ذهنی و حافظه میشود.
با توجه به محاسن فوقالذکر افرادی که ورزش متعادلی دارند ، همیشه سالم هستند و در مقابل بیماریهای مختلف، مقاومند ؛ در نتیجه غالباً در فعالیتهای اجتماعی ، افرادی موفق هستند.
همان اندورفین ها که باعث می شوند احساس بهتری داشته باشید به شما کمک می کنند تا در انجام کارهایی که انجام می دهید تمرکز کنید و از نظر فکری نیز احساس تیزهوشی داشته باشید. ورزش همچنین رشد سلول های جدید مغز را تحریک می کند و در جلوگیری از افت عملکرد مغزیِ وابسته به سن کمک کننده است.
2.عزت نفس بالاتر
فعالیت منظم یک سرمایه گذاری در ذهن، بدن و روح شما است. هنگامی که تبدیل به یک عادت بشود، می تواند حس ارزشمند بودن را در شما تقویت کند و باعث شود احساس قدرت و نیرومندی کنید. نسبت به ظاهر خود احساس بهتری خواهید داشت و حتی با دستیابی به اهداف کوچکی در ورزش نیز احساس پیشرفت خواهید کرد.
3.خواب بهتر
حتی فعالیت های کوتاه مدت ورزشی در صبح یا بعد از ظهر می تواند به تنظیم الگوهای خواب شما کمک کند. اگر ترجیح می دهید در شب ورزش کنید، ورزش های آرامش بخش مانند یوگا یا کشش ملایم می تواند به تقویت خواب کمک کند.
انرژی بیشتر. افزایش ضربان قلب چندین بار در هفته به شما سرعت و انرژی بیشتری می دهد. فقط با چند دقیقه ورزش در روز شروع کنید و هر زمان انرژی بیشتری پیدا کردید، میزان تمرین خود را افزایش دهید.
4.قدرت انعطاف بیشتر
وقتی در زندگی با چالش های فکری یا روحی روبرو هستید، به جای روی آوردن به الکل، مواد مخدر یا سایر رفتارهای منفی که در نهایت فقط باعث تشدید علائم شما می شوند، ورزش می تواند به شما کمک کند تا به روشی سالم با مشکلات خود مقابله کنید. ورزش منظم همچنین می تواند به تقویت سیستم ایمنی بدن و کاهش اثرات استرس کمک کند.
افراط در ورزش موجب مي شود كه حافظه انسان قدرت يادگيري خود را از دست بدهد.دكتر گوناربورك مي گويد:ورزشهاي سنگين اگر در فاصله كوتاهي بعد از شنيدن،خواندن و ديدن مطلب علمي باشد،در يادگيري اثر معكوس مي گذارد.
2-توقف رشد
افراطيون ورزشكار انسانهاي سالمي نيستند.دكتر الكسيس كارل عقيده دارد:زياده روي در تغذيه و ورزش از رشد رواني بدن جلوگيري مي كند و با حذف تلاشهاي عضلاني در زندگي روزانه بدون اينكه خود متوجه باشيم،سيستمهاي عصبي اعشائي را از تمرينهائي كه براي حفظ تعادل محيط داخلي لازم است محروم ساخته ايم.
3-بيماريهاي جسمي
اگر ورزش و حركات بدني از حد خود تجاوز نمايد،موجب مي شود كه مواد زائد بدن زير پوست جمع گردد و سپس اين مواد موجب ترك خوردگي پوست مي شوند.
4-اختلال در كليه فعاليتها
تمركز روي كليه مسائل كم شده و همه مهارتهاي جسماني ضعيف مي شود و ناهماهنگي عصبي در ارتباط با تمام سيستمهاي بدن به وجود مي آيد.
اعتدال در ورزش
اصولا نقش ورزش حفظ سلامت ورزشكار است و هر چه مغاير با سلامت و نشاط اوست مطرود مي باشد(افراط در ورزش).ميانه روي در هر كاري شايسته و پسنديده است.كسيكه فعاليت و ورزش مداوم را بخواهد،در پي آن پيدايش بيماري است و آنكه به استراحت و تقويت هميشگي چشم دوخته است،به دنبالش رنج و درد خواهد بود.در نتيجه براي اينكه رشد مناسب و مطلوب و بالاخره سلامتي حاصل شود،بايد ميان فعاليت و استراحت تعادل بر قرار نمود.
ورزش میتواند تأثیر بسزایی در شادابی و نشاط افراد داشته باشد. کسانی که از لحاظ روحی و روانی در شرایط مطلوبتر قرار داشته باشند بدون شک میتوانند بهتر، سریعتر و با آرامش بیشتر مطالب را فرا بگیرند این افراد با روحیه در مراحل دیگر زندگی نیز موفقترند.این افراد ورزشکار از میادین ورزشی از مربیان خود خصلتهایی فرا میگیرند که شاید در رفتار و کردار دیگر ان کمتر مشاهده شود جوانمردی، گذشت، وقتشناسی، ادب، احساس مسئولیت و احترام بیشتر به بزرگتران به خصوص پدر و مادر، اساتید و معلمان.
این قبیل افراد با شرایط مکانهای دیگر و با روحیات مختلف آشنا میشوند. اگر از قابلیتهای فنی رشتههای روزشی و نیز شرایط بدنی خوبی برخوردار باشند میتوانند علاوه بر مراحل تحصیلی در مراحل و میادین بالای ورزشی نیز حضور پیدا کنند. این میادین باعث بالا رفتن شخصیت آنان میشود.
تمامی این پیشرفتها در صورتی میتواند به سرانجام مقصود برسد که منظم و براساس برنامهریزی صحیح باشد از طرفی نباید فراموش کرد که ورزش بیرویه و بدون مربی و سازمان نیافته بیش از آن که مفید و مؤثر باشد میتواند مخرب و زیانآور باشد چه برای بدن انسان چه برای تحصیل دانشآموزان.
به طور کلی میتوان گفت ورزش نقشی انکارناپذیر در تمامی مراحل زندگی دارد بنا بر این ورزش را باید یک علم دانسته و به آن اهمیت بیشتری داده شود.
1- بسم الله گفتن؛ پیامبرخدا (صلیالله علیه واله وسلم): هر دعایی که با «بسمالله الرحمنالرحیم» آغاز گردد رد نمیشود.
2- تمجید خداوند؛ پیامبر خدا (صلیالله علیه واله وسلم): هر دعایی که با تمجید (خدا) آغاز نشود بینتیجه میماند.
3- صلوات فرستادن بر محمد و خاندانش؛ امام صادق علیهالسلام: دعا پیوسته در حجاب است. تا آنگاه بر محمد و خاندان محمد صلوات فرستاده شود .
4- شفیع قرار دادن صالحان؛ امام کاظم (علیهالسلام): هر گاه خواستی از خداوند حاجتی طلب کنی، بگو خدایا! به حق محمد و علی از تو کمک میخواهم؛ زیرا که آن دو نزد تو ارزشمند هستند.
5- اعتراف به گناه؛ امام صادق علیهالسلام: (در دعا) ابتدا باید خدا را ستود، سپس به گناه خود اعتراف نمود و آن گاه حاجت را خواست.
6- درخواست با عجز؛ امام حسین علیهالسلام: رسول خدا (صلیالله علیه واله وسلم) در هنگام درخواست و دعا مانند بینوایی که غذا میطلبد دستانش را بالا میبرد.
7- پافشاری؛ امام باقر علیهالسلام : به خدا سوگند هیچ بندهی مومنی در حاجت خود به درگاه خداوند عزّ و جل اقرار نورزد، مگر آنکه حاجتش را برآورد.
8- زیاد شمردن خواسته، پیامبر خدا (صلیالله علیه واله وسلم): از خداوند بخواهید؛ و زیاد بخواهید، زیرا هیچ چیز برای او زیاد و بزرگ نیست.
9- بلند همتی در خواهش؛ امام علی (علیهالسلام)، در وصیت خود به فرزندش حسن (علیهالسلام): باید برای خود آن چیزی را (از خدا) بخواهی که جمال و نیکی آن برایت بماند و آزارش از تو دور ماند مال و ثروت برای تو نمیماند و تو نیز برای آن نخواهی ماند.
10- دعا کردن برای همه؛ پیامبر خدا (صلیالله علیه واله وسلم) هر گاه شخصی دعا میکند، برای همه دعا کند، زیرا این دعا زودتر قبول میشود.
11- دعای پنهانی؛ پیامبر خدا (صلیالله علیه واله وسلم): یک دعایی پنهانی برابر است با هفتاد دعای آشکار.
12- دعای گروهی؛ امام صادق علیهالسلام هر گاه چهار نفر گرد هم جمع شوند و برای مطلبی به درگاه خدا دعا کنند دعای آنها حتماً اجابت میشود.
13- خوشبین بودن به اجابت دعا؛ امام صادق (علیهالسلام): چون دعا کنی خیال کن که حاجت برآورده شده.
14- انتخاب زمان مناسب؛ پیامبر (صلیالله علیهو اله وسلم): بهترین زمان برای این که خداوند عزّ و جل را بخوانید سحرگاهان است.
فعاليت معماري رفع نياز انسان رابرروي اين کره خاکي ميسر ميسازد.اين نياز مي تواند هم به صورت مادي باشد وهم نيازهاي روحي ومعنوي .همانند خانه که عليرغم انکه رفع نياز انسان است جهت سرپناه يا خواب واستراحت محيطي است جهت آرامش وبازسازي روحي افراد.
مي خواهيم بدانيم که چراوقتي مکان عبادتي مي سازيم فرم رادرقالب الگوهايي ازقبل شکل گرفته محدود مي کنيم .درادامه به ذکراين نياز مي پردازيم .واينکه چه ويژگي هايي دراين بناها آن ها را ازسايربناها جدامي کند.
چکيده
کاشيکاري درطول تاريخ معماري ايراني به عنوان سازوکاري درايجاد فضاي قدسي مطرح بوده است. از جمله نمونه هاي برجسته در اين خصوص مي توان به کاشيکاري مسجد گوهرشاد اشاره کرد. اين کاشيکاري دربردارنده چهار ويژگي معماري ايراني است(برگرفته از يکي از اذکار نماز:"سبحان الله والحمدلله ولااله الا الله و الله اکبر"):
1) تسبيح2) تحميد3) تهليل4) تکبير
کاشيکاري مانند ساير شئون و تدابير تزئيني حوزه معماري ايراني همواره ميان حوزه هاي بصري و بصيرتي وجود مخاطب ارتباط دروني برقرار ساخته و توانسته مفاد ارزشي دين اسلام را به بهترين وجه ممکن برتابد.
مطالعه کاشيکاري مسجد گوهرشاد اين امکان موثر رافراهم خواهد ساخت تا مخاطب بتواند به يکي از با ارزشترين تمهيدات هنرمندان و معماران اين ديار در راستاي اثر بخشي انديشه هاي ديني خود پي ببرد.
کاشيکاري اين مسجد که دربردارنده دو عنصر طراوت و تلالو است برموازين الگوهاي ازلي و خاطره هاي قدسي هنرمند ايجاد شده است .
اين تحقيق که به شيوه اسنادي و با نيم نگاهي به مطالعات پيمايشي در هنگامه تجزيه و تحليل داده ها فراهم شده، افزون براينکه مي کوشد تا پژوهشگران معرفت ديني و هنرمندان دين باور را با يکي از شاخص ترين تحرکات ذوقي معماري ايراني يعني کاشيکاري آشنا سازد، محورپژوهشي خودرابراساس سازوکارهاي خاص کاشيکاري مسجد گوهرشاد به عنوان عصاره تکنيکهاي کاشيکاري مکاتب گذشته قرارداده است.
ارسطو فضا را در بر گيرنده چيزهاي گوناگون تعريف مي کند ، گويي فضا مجموعه اي از غلافهاي جهان شمول است که از آنچه در زير گنبد آسمان مي گنجد تاريز ترين چيزها را در بر مي گيرد فضا الزاما از برون ، محدود و خالي و از درون انباشته است . فضاي خالي وجود ندارد ، هر چيز جاي خود ، مکان خود و وضع خود را داراست . در واقع براي معمار ، فضا يا فاصله بين زمين ، ديوارها و سقف ، هيچ و پوچ نيست بلکه بر عکس کار اصلي ايجاد فضاي خالي است تا چيزي را در بر گيرد . معمار به فضا شکل قطعي مي دهد تا آسايش و آزادي براي حرکت نسبي مورد نياز مردم حاصل شود .
معماري ، هنر ساختن فضاهاي درون تهي است و از درون و برون تعريف مي شود . ديوار ها دو سوي دارند . ما نه تنها با ذهن ، بلکه با جسم خويش به آثار معماري نفوذ مي کنيم . هر نوشتار انتقادي يا تاريخ معماري بايد به اين وجه دو گانه پر و خالي در ساختمان توجه داشته باشد و اثر معماري که تنها از بعد خارجي طراحي شده باشد ديگر اثر معماري نيست بلکه صحنه نمايش است .
انواع فضا : گروتر ويژگي هاي دو گانه فضا را به نام فضاي رياضي و فضاي ادراکي معرفي مي نمايد . مي توان دريافت که مقصود از فضاي رياضي او ، فضايي است که در عالم ذهن و به صورت مجرد وجود دارد و البته هم داراي ويژگي هاي کمي و هم کيفي است و فضاي ادراکي فضايي است که در ارتباط با ادراک انسان از آن فضاي رياضي پديدار مي شود و بدون ارتباط با انسان ، معناي خود را از دست مي دهد . بنابراين فضاي معماري بدون کالبد آن يعني بدون عناصر مادي که آن را به گونه اي شکل داده باشد و به قول مشهور فضا را تعريف کرده باشد و بدون در نظر گرفتن تاثير آن بر حضور انسان ، بي معنا است .
فضاي معماري
1 – سير تاريخي تحول فضا در معماري : بحث براي فضا تنها در آغاز قرن 19 و با کتاب فلسفه هنر اثر فيلسوف آلماني شيلنگ آغاز شد .
در اواخر قرن 19 مورخاني چون ريگل ، ولفلين و اشمارسو ، اين بحث را پروردند . اشمارسو در کتاب خود با عنوان باروک و روکوکو بر اولويت فضا در معماري تاکيد مي ورزد :
" آدمي در وهله اول فضاي پيرامون خود را تصور مي کند و نه اشياي مادي را که به تعبير هاي نمادين کمک مي کنند . تمامي ترفند هاي ايستايي و مکانيکي به سان تبلور مادي غلاف فضايي ، تنها وسيله اي براي تحقق يک انديشه اند ، که در خلق اثر معماري به طور گنگ احساس يا آشکار را تصور مي شود وقتي که طراحي فضا آشکارا بر طراحي شيء اولويت مي يابد معماري به هنر تبديل مي شود .
روح و جان خلق آثار معماري مقاصد فضايي معمار است.
ديدگاه برونوزوي درباره فضاي معماري : معماري خوب معماري است که داراي فضاي خالي باشد و انسان را جذب کند او را تربيت کند و به لحاظ معنوي رام کند . معماري بد معماري است که فضاي داخلي اش انسان را ناراحت کند و او را گريزان سازد اما مسئله مهمتر اين است که آنچه فضا ندارد ، معماري نيست .
مکان فضاي انساني هايدگر : هايدگر فضا را با توجه به مفهوم هويت انسان به صورت مکان تعريف مي کند . به گفته او فضا در اصل آن چيزي است که مکان براي ا وساخته شده است و به محدوده خود راه يافته است . فضاها بودن خود را از مکان مي گيرند و نه از خود ... هنگاميکه از انسان سخن مي گوييم گويي انسان در يک سو قرار دارد و فضا در سوي ديگر ، ولي فضا چيزي نيست که در مقابل انسان قرار بگيرد . نه متعين است و نه تجربه دروني ... رابطه انسان با مکان و به تبع آن با فضا ويژگي ذات سکني گزيدن اوست . ارتباط ميان انسان و فضا چيزي جز سکني گزيدن به معناي دقيق آن در گفتار و انديشه نيست ...
فضا و مکان : معماري هنر به نظم در آوردن فضاست ، به گفته لويي کان ، ذات فضا چيزي را بازمي نماياند که فضا مي خواهد باشد . مکان ساختاري ، يعني بيش از حد اشغال مقيد شده ، مکان ضعيفي است و فضا هر چه انعطاف پذير باشد امکان پيدايش مکان هاي غني تري را فراهم مي آورد . کميت فضا به مجموعه عملکردها ، کيفيت فضا به اراده و نيت انسانها مصرف کننده ، و تلقي آنها از جهان هستي و از خود وابسته مي باشد .(1)
هنر قدسي : براي درک هنر قدسي بايد معناي ( امر قدسي ) و نيز معناي ( هنر ) را درک کرد و همان هنري که امروز از زندگي بشر جدا شده و به انزواي موزه ها گرديده است . البته منشاء صدور امر قدسي ، عالم روحاني است که فوق عالم نفس است و نبايد با آن اشتباه شود . (2)
هر هنري که از يک پديده مقدس در بيايد مي تواند هنر قدسي تلقي شود . بعنوان مثال در ايران به کليه معماري هاي ديني هنر قدسي گفته مي شود ( مساجد و ... ) که مسجد گوهر شاد خود يکي از بهترين مصاديق هنر قدسي و جزء شاهکارهاي هنر اسلام است .
فضاي قدسي
مقدس از منظر لغوي و اصلاحي
کلماتي نظير مقدس ، قدسي ، تقدس از کلمات و اصلاحات کليه در اديان و در مباحث مربوط به دين پژوهي است . معادل کلمه مقدس يا قدسي از زبان انگليسي دو کلمه( SACRED ) و ( HOLY ) است . کلمه ( SACRED ) از لحاظ لغوي به معناي مقدس ، روحاني ، خاص ، موقوف و دنيوي است و متضاد آن ( SECULAT ) است به معني دنيوي ، گيتيانه ، عرفي ، غير روحاني و غير ديني است . اصطلاح قدسي و مقدس معمولا در تعريف دين به معناي جوهر و درون مايه اصلي دين آورده مي شوند . کلمه ( HOLY ) به معناي قدسي و مقدس از نظر ريشه شناسي و زبان شناسي به معناي کامليت ، کمال ، درستي و خوشي است و نقطه مقابل آن ( UNHOLY ) يعني شکسته بسته و ناقص و نا خوش است .(3)
معناي قدسي :
دليل آنکه فضاي معمولي به فضاي قدسي تبديل مي شود اين است که در آن فضاي قدسي به ظهور مي رسد . تجلي قداست در فضايي معمولي ، از لحاظ کسي که اين تجلي قداست را حقيقتا باور دارد ، به معناي حضور ( واقعيتي متعال) در آن معناست .
"قدسي چيزي است که با گيتيانه ( غير مقدس ) کاملا متفاوت است و بنا براين به جهان عرفي مان تعلق ندارد ، بلکه از جايي ديگر آمده است و برتر از جهان خاکي ماست . به همين جهت ، قدسي به طريق اولي واقعي است . تجلي قداست همواره نوعي تجلي وجود دارد" (4) .
ميرچاالياده(1907-1986م)يکي از محققان علوم ديني در رمزپردازي ديني است که معتقد است امر قدسي براي نشان دادن خود بايد در چيزي تجلي پيدا کند . اين تجلي مي تواند از مقدماتي ترين حالت مانند تجلي در اشياي معمولي مانند يک سنگ يا درخت تا عاليترين مرتبه خود مانند تجلي در انسان باشد البته بايد توجه داشت که احترام به اشياء مقدس به دليل نفس مقدس بودن اين اشياء نيست بلکه آن تجلي است که در پرستش قرار مي گيرد .
بنابراين فضاي قدسي ، جايي است که در ارتباط ميان جان و جهان ديگر ، عام فوقاني و عالم تحتاني ، جهان خدايان و جهان مردگان ممکن مي شود و فقط در فضاي قدسي عبادتگاه ، گذار از مرتبه اي به مرتبه ديگر و خاصه گذر از مرتبه اي به مرتبه اي ديگر و خاصه گذر از حال و وضعي گيتيانه به حال و وضعي قدسي ، يا از زندگي به مرگ امکان پذير است .
عناصري که برقداست فضا مي افزايند
رنگ
دريک فضاي قدسي معمولا ازرنگهايي استفاده مي شودکه داراي سادگي وخلوص بوده وبه تقدس فضا کمک بيشتري مي کند.به گونه اي که دراکثرعبادتگاهها ازتعدادرنگهاي محدود استفاده شده .ورنگها معمولا داراي هماهنگي بوده وبه ندرت ازرنگهاي متضادي استفاده شده که جلب توجه زيادي درفضا ميکنند.
مساجدايراني دوره صفويه را مي توان ازرنگي ترين نمونه هاي عبادتها دانست که خودشاهکارها يي هستند درکاربردرنگ وتزئينات به گونه اي که انسان را اززمين جدا مي کندوبه آسمان مي برد.وخوداشاره ايست ازکثرت به وحدت رسيدن.گويي همه چيز به يک واحد ختم مي شود.اينجا جايي است که بايد يکي شد.بايدازخودگذشت وبه اورسيد.کاربرد وسيع رنگ فيروزه اي دراين بناها نمونه ديگري است درجهت پيوندآسمان وزمين.
هندسه فضايي
معمولا درساخت عبادتگاهها ازنمونه هاي اوليه تا امروزازفرم هاي مربع ،دايره،صليب ومندل استفاده مي شده.
آنچه دراينجا مورد تاکيدقرارگرفته استفاده ازفرمهاي منظم درپلان نما وحجم ؛همچنن سادگي وخلوص فرم هاست که به تقدس فضا کمک بيشتري مي کند.
وسعت فضاها
عظمت ووسعت فضا ازموارديست که درهرمکان قدسي انتظار مي رود زيرا انسان دراين فضا خودرا درگستره اي اززمين احساس مي کند که مي خواهد به بالاترين نقطه در آسمانها وصل شود.ميخواهد اززمين جدا شودوتا آنجا که امکان پذير است با آسمان ونيروي آسماني پيوند برقرارکند؛واين مستلزم وسيع بودن فضا وداشتن ارتفاع زياد است .
آب
عنصري است که زندگي را تطهيرمي کند وبه فطرت ازلي اش بازمي گرداند.نمادي ازنزول وحي است،نمادي ازيکپارچگي با فطرت.آبها احيا کننده ودمنده زندگي تازه اند.به اين ترتيب دراکثرمکانهاي مقدس به چشم مي خورد.تاانساني که دراين راه گام مي نهدابتدا بايد روح وفطرت خودرا تطهير کند.سنگابها وحوضهاي درون مساجدخود نمونه هايي ازحضورآب هستند درمکاني مقدس انعکاس تصاويردرون اب نيز خودايجادکننده دنيايي مجازيست که تصويريست ازآن جهان وعالم مثال.
فضاي آفاقي وانفسي :
نگاه به نياز هاي انسان را مي توان بر اساس مباحث انسان شناسي ديدگاه اسلامي ، به دو نگاه آفاقي وانفسي تقسيم نمود . در نگاه آفاقي ، فضا پاسخگوي نيازهاي متکثر و تنوع طلبانه و زندگي جمعي و پر تحرک انسان است در مقابل چنين فضايي در نگاه انفسي ، انسان نياز به فضاي آرامش ، خلوت و تفکر نيز دارد . به عبارت بهتر ، فضايي که در آن خود را بازيابد .
مهمترين ساحت هاي فضايي را مي توان با استمداد از آيه پنجاه و سوم سوره مبارکه فصلت ، در دو بخش زير تقسيم کرد :
الف – فضاي آفاقي : اين فضا با الهام از فضاي طبيعت ، وجه طبيعت گرايانه ، مادي ، متکثر و تنوع طلب انسان را ارضا مي کند و عموما در ساحت عمومي و بيروني نمود دارد .
ب – فضاي انفسي : اين فضا زمينه ايجاد خلوت و عضو دروني آدمي است که حالت خوديابي و خودآگاهي را براي انسان فراهم مي کند و عمدتا در فضاهاي دروني مورد توجه بوده است .
مکان مقدس :
نياز شکل گيري به مکان مقدس :
خدا انسان را از گل آفريد سپس از روح خود در وي دميد و به صورت خويش ساخت و سپس امانت را بر زمين و آسمانها عرضه کرد که از برداشتنش سر باز زدند و انسان آن را برداشت و سپس فرشتگان را همه فرود تا در پيشگاه او به خاک افتند .(5)
ني جان آدمي با جدا شدن و به دور افتادن از نيستان اصل خويش ، اسير دنياي خاکي شده و مدام در آرزوي رسيدن به اصل خويش است . انسان در آن نيستان جهاني پر از صفا و روحانيت و و حدت گذرانيده اند لذا در اين جهان طبيعت تمام تفکرها و تکاپو ها در نيايش هاي او فريادهايي است در جست و جوي آن جايگاه اولي مکان هايي که صرفا نيازهاي معنوي افراد را بر طرف کنند که اين مکان ها برگرفته از همين نياز آدمي است . از زمان هاي گذشته انسان تمايل به زيستن در مکان هاي مقدس يا همجوار با اشياء مقدس داشته زيرا وجود تقدس همواره با مفاهيمي مانند قدرت و واقعيت همراه بوده بنابراين انسان مذهبي تمايل داشته تا در عالمي مذهبي باقي بماند و به همين دليل به تقدس بخشيدن به مکانها دست زده .
رمز پردازي در مسجد
با اينکه وجود تعابيري چون عرش و کرسي و درخت زندگي در قرآن کريم حاکي از مفاهيم رمز پردازانه ديني و زمينه هاي آن در اسلام است ، اما منابع مکتوب در زمينه نمادهاي ديني در معماري اسلامي اندک است . مهم ترين نماد در مورد مسجد وجود رحمت آفرين پيامبر اسلام (ص) و خانه او يعني همان مسجد است . او قلب مسلمانان است و مسجد قلب جامعه اسلامي . در دين شناسي هرچه که مرکزيت ميابد ، مقدس مي گردد . مکان مقدس داراي جرياني از تقدس و تبرک است که آنچه را به آن منسوب يا متصل است مقدس مي گرداند . اين روح تقدس به همراه انگيزه هاي زيبا شناسانه مهد رمز پردازي مسجد است . مسجد به نمادي ترين عمل ، يعني همان گذر از دنيا به عالم روحاني دست مي زند . دروازه مسجد که در دو طرفشان مناره هايي است اشاره به دروازه بهشت و در رحمت الهي دارد ، گاه درگاه با حالتي تو رفته که نمازگزاران را به داخل فرا مي خواند و به استقبال آنها مي آيد . (6)
با ورود به حياط مسجد که فضايي خالي است بيننده متوقف مي شود و اين نمادي از ذکر است از طرفي وسعت حياط مسجد ، عمومي بودن آن و تعلق نداشتن به قشر و گروه خاصي را به نمايش مي گذارد .(7)
بخش قابل توجهي از مفاهيم و فرآيند در کتيبه ها ، خطوط ، نقش و اشکال قابل بررسي اند . کتيبه ها با شکل ويژه خود مانند کتابها درهايي براي ورود به شهر علم هستند . همان طور که در برخي از کتيبه ها به اين حديث که حضرت علي ( ع ) باب علم است ، اشاره شده ، نيز وجود نوشته ها مي تواند اشاره به خود قرآن و آيه ن والقلم و کتيبه ها ياد آور قلم متعالي و لوح محفوظ باشد و علاوه بر مطالب ديني حاوي اطلاعات تاريخي و تاريخچه همان مکان نيز هستند . در واقع کتيبه ها و خطوط و نوشته ها ، صريح ترين بخش نمادهاي موجود در مسجد هستند .رنگ نيز با توجه به همان اشاراتي که در رابطه با قداست فضا و ديگر نيز همانگونه که در آرايش بنا نقش زيبا شناختي دارد ، در رمز آميز و عرفاني نمودن مسجد ها بسيار ماهرانه به کار گرفته شده اند . گاه علت استفاده نکردن از رنگ ها براي تجديدي نمودن بنا بوده است . بطوري که در ايران تا بيش از قرن ششم ، در بيرون بناهاي مذهبي اثري از رنگ نيست . ولي به تدريج همان اهداف تجريدي با استفاده از کاشي هاي رنگي و نيز رنگهاي مختلف طرح شد . کاشي کاري هاي آبي رنگ که در کشورهاي شرقي اسلامي بکار مي رود با مفهوم بهشت و نيکبختي قرين است . (8)
نورپردازي نيز فضاي ديني مسجد را عارفانه خواهد ساخت . نوراني ساختن و استفاده از سايه روشن فضا را دگرگون مي کند و نور که تجلي وحدت الهي و ذات اقدس اوست ، در اين حالت به تجلي مي آيد . استفاده از نورگيرها بويژه در راس گنبدها تداعي همين معني است .(9)
اعداد مقدس در بناهاي ديني حاوي نکات مقدس هستند . همانطور که شکل مربع در مسجد تقدس يافته ، چهار نيز شباهت به مربع دارد . مسجد مدينه چهار برج داشت ،براي اينکه اذان در چهار طرف انتشار پيدا کند .
ارتباط هنر و معنويت اسلامي :
هنر اسلامي مبتني بر معرفتي است که خود سرشت روحاني دارد . معرفتي که استادان سنتي هنر اسلامي آن را ( حکمت ) نام نهاده اند . چون در سنت اسلامي ، با صبغه عرفاني روحانيت آن ، خردمندي و روحانيت از هم جدايي ناپذيرند و وجوه مختلف يک حقيقت به حساب مي آيند ، حکمتي که هنر اسلمي بر آن استوار است چيزي جز جنبه خردمندانه خود روحانيت اسلامي نيست . اين قول مشهور توماس قديس که هنر بدون حکمت هيچ نيست (arts sine nihi sciental) بي ترديد به عيان ترين وجهي در مورد هنراسلامي صدق مي کند . هنر اسلامي مقلد اشکال اسلامي ظاهري طبيعت نيست بلکه اصول اساسي آنها را متجلي مي کند . اين هنر بر پايه علمي استوار است که نه ثمره استدلال و نه نتيجه گرايي است ، بلکه مبتني بر ( علم قدسي )است که حصول آن صرفا به واسطه ابزاري که سنت در اختيار مي نهد ميسر مي گردد . پس تصادفي نيست که هر وقت و هر کجا هنر اسلامي به اوج خلاقيت و کمال دست يافته ، جريان فکري _ يا معنوي _ سنت اسلامي با قدرت و سرزندگي خاصي حضور داشته است .
براي آنکه رابطه مستقيم ميان فرد معنويت اسلامي روشنتر شود مي توانيم به هنر هاي نمايشي توجه کنيم . به دليل سرشت خاص دين اسلام که بر تنش دراماتيک در ميان زمين و آسمان ، يا راه و رسم فداکاري و درستکاري قهرمانانه از طريق ميانجيگري الهي مبتني نيست ، و نيز واسطه خصلت غير اسطوره اي آن ، هرگز تئاتري مقدس و مذهبي ، به گونه اي که در يونان باستان ، هند يا حتي اروپاي مسيحي در قرون وسطا وجود دارد در اسلام ظهور و توسعه نيافت .
ارتباط معنويت اسلامي با هنر اسلامي را همچنين بايد در نحوه شکل گيري ذهن و روح مسلمانان ، از جمله هنر مندان يا صنعتگران ، توسط مناسک و شعائر مذهبي اسلامي پيدا کرد . نماز که اوقات روز و شب را تقسيم مي کند و به طور منظم مانع از سلطه خفقان آور خيالپروري بر روح مي شود . قرابت با طبيعت بکر که نمونه ازلي مسجد است و مساجد موجود در شهر هاي کوچک و بزرگ صرفا آنرا تقليد مي کنند ، ارجاع مکرر قرآن به حقايق مربوط به آخرت ، معاد و ناپايداري جهان ، تکرار مستمر آيات قرآني که روح مسلمانان را در قالب مجموعه اي منظم از ديدگاه هاي روحاني دوباره شکل مي دهد ، تاکيد بر جلال و عظمت پروردگار که مانع از آن مي شود تا هر نوع اومانيسم پرومته وار در آن مجال بروز بيابد و عوامل متعدد ديگري که با نبوغ خاص اسلام مرتبط مي شوند و ذهن و روح مسلمانان را تشکيل داده و مي دهند ، از آن جمله اند . معنويت اسلامي با تعليم و تربيت انسان در قالب ( انسان مسلمان ) که در آن واحد بنده خدا و جانشين اوست( عبدا... ) وخليفه ا... به تعبير قرآن ) از طريق تلقين برخي ديدگاهها و حذف برخي ديگر در ذهن و روح مردان و زنان مسلماني که اين هنر ها را آفريده اند به طور مستقيم بر هنر اسلامي اثر نهاده است . اگر مسلمان سنتي مجسمه هاي قول پيکر ميکل آنژ را خرد کننده و کليساهاي به سبک روکوکو را خفقان آور ميابد به واسطه همين تسليم در برابر پروردگار و ترس از تعظيم نفس در مقابل حضور الهي است که معنويت اسلامي و روح و ذهن او برانگيخته است مسئله اين نيست که هنر مند مسلمان نمي تواند آثار هنري عظيمي يا پرومته وار خلق کنند کما اينکه در سالهاي اخير چنين کرده اند و توانايي خود را به خوبي به نمايش گذاشته اند بلکه اين است که هيچ مسلماني مادام که نقش و اثر معنويت بر روح او قوي باشد دست به چنين کاري نمي زند . فقط آنچه از ( احد ) اشرف صدور مي يابد مي تواند به سوي آن هدايت کند اگر طبيعت بکر محمل ياد خدا يا ذکر است از آن روست که خالق آن صانع الهي بوده است چنانچه يکي از اسما پروردگار همانا ( صانع ) به معناي سازنده يا صنعتگر است به همين ترتيب اگر هنر اسلامي مي تواند محمل ذکر احد قرار گيرد به اين دليل است که گر چه خالق انسان است اما از نوعي الهام فرافردي و ( حکمت ) ناشي مي شود که به او باز مي گردد .اگر خوش قريحه ترين مسلمانان با شنيدن شعر فارسي يا عربي يا گوش فرا دادن به نواي تلاوت قرآن يا مشاهده يک قطعه خوش نويسي عربي مي تواند جذبه اي معنوي پيدا کند و به وجد آيند بدان سبب است که بين اين هنرهاي مختلف و معنويت اسلامي پيوندي دروني وجود دارد. (2)
کاشيکاري و کاشي سازي
کاشيکاري يکي از روشهاي دلپذير تزئين معماري در تمامسرزمينهاي اسلامي است. تحول و توسعه کاشي ها ازعناصر خارجي کوچک رنگي در نماهاي آجري آغاز و بهپوشش کامل بنا در آثار تاريخي قرون هشتم و نهم هجريانجاميد. در سرزمينهاي غرب جهان اسلام که بناها اساسا سنگي بود، کاشي هاي درخشان رنگارنگ بر رويديوارهاي سنگي خاکستري ساختمانهاي قرن دهم و يازدهم ترکيه، تأثيري کاملا متفاوت اما همگون و پر احساس ايجاد مي کردند.جز مهم کاشي، لعاب است. لعاب سطحي شيشه مانند است که دو عملکرد دارد: تزييني و کاربردي. کاشي هاي لعاب دار نه تنها باعث غناي سطح معماري مزين به کاشي ميشوند بلکه به عنوان عايق ديوارهاي ساختمان در برابررطوبت و آب، عمل مي کنند. تا دو قرن پس از ظهور اسلام در منطقه بين النهرين شاهدي بر رواج صنعت کاشيکاري نداريم و تنها در اين زمان يعني اواسط قرن سوم هجري، هنر کاشيکاري احيا شده و رونقي مجدد يافت. در حفاري هاي شهر سامرا،
پايتخت عباسيان، بين سالهاي ۸۳۶ تا ۸۸۳ ميلادي بخشياز يک کاشي چهارگوش چندرنگ لعابدار که طرحي از يک پرنده را در بر داشته به دست آمده است. از جمله کاشي هايي که توسط سفالگران شهر سامرا توليد و به کشور تونس صادر مي شد، مي توان به تعداد صد و پنجاه کاشيچهارگوش چند رنگ و لعابدار اشاره کرد که هنوز در اطراف بالاترين قسمت محراب مسجد جامع قيروان قابل شاهده اند. احتمالا بغداد، بصره و کوفه مراکز توليد محصولات سفالي در دوران عباسي بوده اند. صنعتسفالگري عراق در دهه پاياني قرن سوم هجري رو به افول گذاشت و تقليد از توليدات وابسته به پايتخت در بخش هاي زيادي از امپراتوري اسلامي مانند راقه در سوريه شمالي و نيشابور در شرق ايران ادامه يافت. در همين دوران، يک مرکز مهم ساخت کاشي هاي لعابي در زمان خلفاي فاطمي در فسطاط مصر تأسيس گرديد. نخستين نشانه هاي کاشيکاري بر سطوح معماري، به حدود سال ۴۵۰ ه.ق باز مي گردد که نمونه اي از آن بر منارهمسجد جامع دمشق به چشم مي خورد. سطح اين مناره با
تزئينات هندسي و استفاده از تکنيک آجرکاري پوشش يافته، ولي محدوده کتيبه اي آن با استفاده از کاشيهاي فيروزه اي لعابدار تزئين گرديده است.شبستان گنبد دار مسجد جامع قزوين( ۵۰۹ ه.ق) شامل حاشيه اي تزئيني از کاشيهاي فيروزه اي رنگ کوچک مي باشد و از نخستين موارد شناخته شده اي است که استفاده از کاشي در تزئينات داخلي بنا را در ايران اسلامي به نمايش مي گذارد. در قرن ششم هجري، کاشيهايي يا لعابهاي فيروزه اي و لاجوردي با محبوبيتي روزافزون رو به رو گرديده و به صورت گسترده در کنار آجرهاي بدون لعاب به کار گرفته شدند. تا اوايل قرن هفتم هجري، ماده مورد استفاده براي ساخت کاشي ها گل بود اما در قرن ششم هجري، يک ماده دست ساز که به عنوان خمير سنگ يا خمير چيني مشهور است، معمول گرديد و در مصر و سوريه و ايران مورداستفاده قرار گرفت. در دوره حکومت سلجوقيان و در دوره اي پيش از آغاز قرن هفتم هجري، توليد کاشي توسعه خيره کننده اي يافت. مرکز اصلي توليد، شهر کاشان بود. تعداد بسيار زيادي از گونه هاي مختلف کاشي چه از نظر فرم و چه ازنظر تکنيک ساخت، در اين شهر توليد مي شد. اشکالي همچون ستاره هاي هشت گوش و شش گوش، چليپا وشش ضلعي براي شکيل نمودن ازاره هاي درون ساختمانها با يکديگرترکيب مي شدند. از کاشيهاي لوحه مانند در فرمهايمربع يا مستطيل شکل و به صورت حاشيه و کتيبه در قسمتبالايي قاب ازاره ها استفاده مي شد. قالبريزي برخياز کاشي ها به صورت برجسته انجام مي شد در حالي کهبرخي ديگر مسطح بوده و تنها با رنگ تزئين مي شدند. در اين دوران از سه تکنيک لعاب تک رنگ، رنگ آميزي مينائي بر روي لعاب و رنگ آميزي زرين فام بر روي لعاب استفاده مي شد. تکنيک استفاده از لعاب تک رنگ، ادامه کاربرد سنتهايپيشين بود اما در دوران حکومت سلجوقيان، بر گسترهلعابهاي رنگ شده، رنگهاي کرم، آبي فيروزه اي و آبيلاجوردي-کبالتي- نيز افزوده گشت.
ابوالقاسم عبد الله بن محمد بن علي بن ابي طاهر،مورخ دربار ايلخانيان و يکي از نوادگان خانوادهمشهور سفالگر اهل کاشان به نام ابوطاهر، توضيحاتي رادر خصوص برخي روشهاي توليد کاشي، نگاشته است. ويواژه هفت رنگ را به تکنيک رنگ آميزي با مينا بر رويلعاب اطلاق کرد. اين تکنيک در دوره بسيار کوتاهي بيناواسط قرن ششم تا اوايل قرن هفتم هجري از رواجيبسيار چسمگير برخوردار بود. لعاب زرين فام که ابوالقاسم آن را دو آتشه مي خواند،رايج ترين و معروف ترين تکنيک در تزئينات کاشي بود. اين تکنيک ابتدا در قرن دوم هجري در مصر براي تزيينشيشه مورد استفاده قرار مي گرفت. مراحل کار به اينشرح بوده که پس از به کار گيري لعاب سفيد بر رويبدنه کاشي و پخت آن، کاشي با رنگدانه هاي حاوي مس و نقره رنگ آميزي مي شده و مجددا در کوره حرارت ميديده و در نهايت به صورت شيء درخشان فلزگونه اي در مي آمده است. با توجه به مطالعات پيکره شناسي که برروي نخستين کاشيهاي معروف به زرين فام انجام گرفته و
نيز از آنجايي که در اين نوع از کاشي ها بيشتر طرح هاي پيکره اي استفاده مي شده تا الگوهاي گياهي، مي توان گفت اين نوع از کاشي ها به ساختمانهاي غيرمذهبي تعلق داشته اند. ويراني حاصل از تهاجم اقوام مغول در اواسط قرن هفتم هجري، تنها مدت کوتاهي بر روند توليد کاشي تأثيرگذاشت و در واقع هيچ نوع کاشي از حدود سالهاي۶۴۲-۶۵۴ ه.ق بر جاي نمانده است. پس از اين سال ها، حکام ايلخاني اقدام به ايجاد بناهاي يادبود کرده و به مرمت نمونه هاي پيشين پرداختند. نتيجه چنيناقداماتي، احياي صنعت کاشي سازي بود. در اين دوران، تکنيک مينايي از بين رفت و گونه ديگري از تزئين سفالکه بعدها عنوان لاجوردينه را به خود گرفت، جانشين آنشد. در اين تکنيک، قطعات قالب ريزي شده با رنگهاي سفيد، لاجوردي و در موارد نادري فيروزه اي، لعاب داده مي شدند و پس از اضافه شدن رنگهاي قرمز، سياهيا قهوه اي بر روي لعاب، براي بار دوم در کوره قرارداده مي شدند.
در اوايل دوره ايلخاني، تکنيک زرين فام بر روي لعاب بدون هيچ رنگ افزوده اي به کار برده مي شد، لکن در ربع پاياني قرن هفتم، رنگهاي لاجوردي و فيروزه اي بهميزان اندکي مورد استفاده قرار گرفتند.با نزديک شدن به قرن هشتم هجري، آبي لاجوردي از رواجو محبوبيت بيشتري برخوردار شد و سرانجام تکنيک نقاشيزير لعاب با استفاده از رنگهاي آبي لاجوردي و اندک مايه اي از رنگهاي قرمز و سياه، جايگزين نقاشي زرينفام شد که کاشي هاي توليد شده با چنين تکنيکي معمولا با نام کاشي هاي سلطان آباد شناخته مي شوند. اين تکنيک تا اواسط قرن هشتم مورد استفاده قرار مي گرفتو پس از آن منسوخ شد.
با رو به زوال نهادن حاکميت ايلخانيان در اواسط قرن هشتم، عصر طلايي توليد کاشي پايان يافت. کاشي هاي معرق-موزائيکي- تک رنگ و نه چندان نفيس در رنگهاييمتفاوت جانشين قابهاي عظيم زرين فام و کتيبه ها شدند. اين تکنيک براي نخستين بار در آغاز قرن هفتم هجري در
آناتولي اقتباس شده و يک قرن بعد در ايران و آسيايمرکزي پديدار شده است. اين نوع از کاشي ها برايايجاد طرحي پيچيده در کنار يکديگر چيده مي شده و از آنها براي تزئين محراب ها استفاده مي شد. شيوه کار به اين صورت بوده است که سفالهاي لعاب داده شده را بر مبناي طرح اصلي مي بريدند و سپس با در کنار همقرار دادن آنها، طرح اصلي را مي ساختند. در دورهايلخانيان براي نخستين بار اين تکنيک مورد استفادهقرار گرفت؛ مانند آنچه که در مقبره امام زاده جعفراصفهان (۷۲۶ ه.ق) به چشم مي خورد؛ اما کاربرد وسيعآن در دوره مياني قرن نهم هجري رواج پيدا کرد. طيف وسيع و پيشرفته اي از کاشي هاي معرق بر روي تعدادي از بناهاي مهم يادبود اين دوران ديده مي شوند که به
عنوان نمونه مي توان به مسجد گوهرشاد در مشهد، مدرسهآلغ بيک در سمرقند و مدرسه خرگرد اشاره کرد. با توجه به وقت گير بودن نصب کاشي هاي معرق، در اواخر قرن نهم هجري تکنيک ارزان تر و سريع تري با نام هفت رنگ، جايگزين آن شد. اين تکنيک، ترکيبرنگهاي مختلف و متعددي را بر روي کاشي ممکن ساخته بود. همچنين در چنين شيوه اي، رنگ ها مجزا بوده ودرون مرزهاي يکديگر نفوذ نمي کردند؛ زيرا توسط خطوط رنگيني مرکب از منگنز و روغن دنبه از يکديگر جدا ميشدند. در بسياري از بنا هاي تيموريان شاهر رواج مجدد
کاشي کاري به شيوه هفت رنگ هستيم که به عنوان نمونه، مي توان از مدرسه غياثيه خردگرد که در سال ۸۴۶ ه.ق تکميل شده ياد کرد.
مساجد و مدارس صفويه به طور کلي با پوششي از کاشي هادر درون و بيرون بنا تزيين شده اند. در حاليکه کاربرد کاشي هاي معرق تداوم مي يافت، شاه عباس که براي ديدن بناهاي مذهبي کامل نشده اش بي تاب بود، استفاده بيشتر از تکنيک سريع کاشي هفت رنگ را تقويت کرد.
در عصر صفويه، کاشي هفت رنگ در قصرهاي اصفهان به نحوي گسترده مورد استفاده قرار گرفت و نصب کاشي هاي چهارگوش درون قابهاي بزرگ، منظره هايي بديع همراه با عناصر پيکره اي و شخصيتهاي مختلف، به وجود آورد.در قرن دوازدهم هجري، با روي کار آمدن زنديه عمارت سازي در اندازه هاي جاه طلبانه به ويژه در شيراز، پايتخت زنديان، از سر گرفته شد و به همين دليل، جنبش جديدي در صنعت کاشي سازي پديد آمد. در اين عصر، تصاوير کاشي ها با نوعي رنگ جديد صورتي که در دوران حکمراني قاجار نيز استفاده مي شده، نقاشي مي شوند. صنعت کاشي سازي اسلامي در دوره هايي از پورسلين-ظرف چيني وارداتي از دوران تانگ و سونگ- تأثير پذيرفته است. حاصل اين تأثيرات، ساخت کاشي هايي با لعاب سفيد و طرح هاي آبي است. اقتباس هنرمندان اسلامي از چيني هاي آبي-سفيد قابل ملاحظه است. در اواسط قرن نهم هجري، نقشمايه هاي چيني کاملا در نقشمايه هاي دوران اسلامي جذب شده و حاصل آن، پديدار شدن يک سبکاسلامي-چيني دو رگه دلپذير و قابل قبول بود. هنر کاشي کاري ترکيه تا حد زيادي تحت تأثير سنتهاي ايراني قرار داشت. در قرن نهم هجري (تا سال ۸۷۵ ه.ق)
هنرمندان تبريزي با انگيزه اشتغال به فعاليت در ترکيه مي پرداختند. در قرن دهم هجري، ايزنيک مرکز توليد ظروف سفالي و کاشي در ترکيه محسوب مي شد. يک رنگ قرمز درخشان جديدو يک دوغاب غني شده از آهن به صورت ضخيم غير قابلنفوذ به زير لعاب، به کار گرفته مي شده که از ويژگي هاي کاشي ايزنيک به شمار مي آمد. يک سبک برگدار زيبا با طراحي هاي واقعي از گل هاي لاله، سنبل و ميخک نيز
بر روي کاشي ها، منسوجات، جلدسازي و ساير هنرهاي ترکيه قرن دهم مورد استفاده قرار گرفتند اما پس از قرن يازدهم هجري، کيفيت کاشي ايزنيکي رو به افول گذاشت و از اين دوران به بعد، ساخت کاشي در شهرکوتاهايا در مرز فلات آناتولي ادامه يافت. ساخت کاشي در سوريه نيز صورت مي گرفته است. سفالگران دمشقي در قرن نهم هجري کاشي هاي سفيد-آبي توليد مي کردند اما يک قرن بعد طرح کاشي هاي سوريه اي بازتاب کاشي هاي ايزنيک بود. کاشي هاي سوريه در رنگ هاي سبز روشن، فيروزه اي و ارغواني تيره خاصي در زير لعاب نقاشي شده اند. بهترين دوره براي کاشي سازان دمشق، قرن دهم هجري است. پس از آن، گرچه توليد کاشي تا قرن سيزدهم ادامه يافت اما کيفيت آن کاهش يافت و طرح هاي کاشي هاي سوريه يک دست شد.
نمونه اي از ترسيم هنر اسلامي در تمدن هاي غير اسلامي راه يافتن کاشي کاري آبي سفيد به اروپاست : از جهان اسلام به آسياي جنوب شرقي و از آنجا به چين و سپس بعد از بازگشت به خاور ميانه به اروپا معماران مسلمان حتي استفاده از کاشي فيروزه اي درميان طرح هاي پيچيده آجر کاري را آزموده اند اين تزئين در آنها به کار رفته است در اين حوزه کاشي کاري هنر مندانه مسجد کبود تبريز نيز در خور تعمل است اين مسجد را به سال 870 ق در زمان حکومت جهانشاه آق قو يو نلو بنا و در آن از کاشي هاي معرق استفاده کرده اند معماران ايراني در دوره شاه عباس اول صفوي تزئينات معماري بسيار ابداع کردند در آن دوره کاشي کاران از کاشي معرق و هفت رنگ بهره گرفته اند در اين دوره بر تنوع خطوط کتيبه هاي بنا هانيز افزوده شد
روح هنر اسلامي سير از ظاهر به باطن اشياء و امور در آثار هنري است يعني هنر مندان اسلامي در نقش و نگاري که بر صورتهاي خيالي خويش از عالم کثوت مي بيند در نظر او هر کدام جلوه حسن و جمال و جلال الهي را مي نمايند بدين معني هنر مند همه موجودات را چون مظهري از اسماء ا... مي بيند و بر اين اساس اثر هنري او به مسابح محاکات و ابداع تجليات و صورتها و عکسهاي متجلي اسماءا... است .
در نظر هنر مند مسلمان به قول غزالي علم علوي حسن و جمال است و اصل حسن و جمال تناسب و هرچه تناسب است نمودگاريست از جمال آن عالم هر چه جمال و حسن و تناسب که در اين عالم محسوس است همه اثرات جمال و حسن آن عالم است پس آوار خوش حوريو صورت زيباي متناسب هم شباهتي دارد از عجايب آن عالم .
به هر تقدير جلوه گاه حقيقت در هنر همچون تفکر اسلامي عالم غيب است به عبارت ديگر حقيقت از عالم غيب براي هنر مند متجلي است و به همين جهت هنر اسلامي را آري از خاصيت مادي طبيعت مي کند . او در نقوش قالي ، کاشي ، تذهيب و حتي نقاشي که به نحوي به جهت جاذبه خاص خود مانند حضور و غرب است نمايش عالم ملکوت و مثال را که آري از خصوصيات زمان و مکان و فضاي طبيعي است مي بيند در اين نمايش کوششي براي تجسم بعد سوم و پرسپکتيو ديد انساني نيست تکرار مضامين و صورتها همان کوشش دائمي براي رفتن به اصل و مبدا است هنرمند در اين مزامين الگويي ازلي نه از سور محسوس بهره مي جويد به نحوي که گويا سور خيالي او به سور مثالي عالم ملکوت مي پيوندد .
توحيد در طرح هاي هنري
نکته اساسي در هنر اسلامي که بايد بدان توجه کرد عبارت است از طرح هاي هندسي که به نحو بارزي وحدت در کثرت و کثرت در وحدت را نمايش مي دهد همراه با نقوش اسليمي که نقش ظاهري گياهي دارد آنقدر از طبيعت دور مي شود که ثبات را در تغيير نشان مي دهد و فضاي معنوي خاصي را ابداع مي نمايد که رجوع به عالم توحيد دارد .
معماري اسلامي چون ديگر معماري هاي ديني به تضاد ميان فضاي داخل و خارج و حفظ مراتب توجه مي کند . هنگامي که انسان وارد ساختماني مي شود ميان درون و بيرون تفاوتي آشکار مشاهده مي کند اين حالت در مساجد به کمال خويش مي رسد به اين معني که آدمي با گشت ميان داخل و خارج سير ميان وحدت و کثرت و خلوت و جلوت مي کند. هر فضاي داخلي خدمتگاه و محل توجه به باطن و هر فضاي خارجي جلوتگاه و مکان توجه به ظاهر مي شود بنابراين نمايش معماري در عالم اسلام نمي تواند همه امور را در صرف ظاهر به تماميت رسانيده و از سير و سلوک در باطن تخلف کند به همين اعتبار هنر و هنر مندي به معني عام در تمدن اسلامي عبادت و بندگي و سير و سلوک از ظاهر به باطن است.(10)
منابع و ماخذ:
1-فن مايس-پي ير(1384)عناصرمعماري ازصورت تا مکان
4-ستاري(3811)اسطوره و رمز درانديشه ميرچاالياده.
5- شريعتي(3741).تاريخ و شناخت اديان.
10-مقاله درمجله فرهنگ وانديشه،درباب ظهوروافول هنر اسلامي
کنش پژوهی درواقع یکی از رویکردهای بسیار مهمی است که در این سالها توجه بسیاری از معلمان و دانشجویان را برانگیخته است. دانشجویان دانشگاه فرهنگیان و معلمان در رابطه اجحاف دارند.آنهابا این مقوله کارورزی سه خود را ثبت می کنند.در چرخه بهبود وضعیت کارآموزی که بر چشم انداز، مشاهده و اصلاح طراحی آموزشی متمرکز است درگیر می نمایند. معلمان و دانشجو معلمان به تدریس می پردازند.آنها فرصت کمی برای چنین مقوله ای دارند. طراحی آموزشی بر اساس معماری نوین تدریس بخشی از کنش پژوهی و کارورزی سه است .در آن معلمان و دانشجویان بیشتر متوجه یادگیری دانش آموزان می شوند .
تعریف کنش پژوهی
در رابطه با تعریف کنش پژوهی نظر بانک فایل پژوهشی معلمان این است که کنش پژوهی یکی از موثرترین فرایندهای اثربخشی فعالیت دانشجویان است. و برای یاری رساندن به خود و دانش آموزان برای کارورزی و غلبه بر ترس از تغییرمی باشد. همچنین ترویج خلاقیت و تفکر انتقادی را به ارمغان دارد. وآزمایش درآوردن طراحی آموزشی و الگوهای برتر تدریس است. ازاین رو، می توان گفت که کنش پژوهی در افزایش سطح دانش معلمان و یادگیری دانش آموزان نقشی بی بدیل دارد.
فرصتهای یادگیری و نگرش به کاربرد کارورزی سه و استفاده از الگوهای برتر تدریس در معلمان کنش پژوه بیشتر از معلمان عادی است.
کنش پژوهی یعنی چه
آیا در پی آنید که کنش پژوهی یعنی چه ؟.باید گفت که کنش پژوهی، به اجرا درآوردن آموخته های طراحی آموزشی در کارورزی سه و اجرای آن در مدرسه و کلاس درس است. این مدل پژوهش دانشجو معلمان تلاش می کند که آنان را در فرایند طرح سؤال بیاورد.همچنین برنامه ریزی، عمل، مشاهده فعال، بازخورد و بازاندیشی و یادگیری گرد هم آورد . به تبادل نظر، تجربه، و یادگیری از یکدیگر ترغیب سازد. این گونه موارد در کل کارورزی سه نامیده می شود.
کنش پژوهی به عنوان یک روش جدید
کنش پژوهی یکی از روش های جدید برای توسعه فکری دانشجویان است. و به بهبود فرایند تدریس در کلاس های درس می پردازد. این برنامه در کشور ما، برای اولین بار در آموزش و پرورش اجرا شد . موارد و فاکتورهای موثر از اجرای برنامه کنش پژوهی شامل ایجاد فرصت های یادگیری، آگاهی از نظریههای آموزشی است. همچنین استفاده از وسایل آموزشی و کمک درسی، افزایش دانش و مهارتهای معلمی، ترغیب دانشآموزان به کار گروهی در کلاس بوده است.
کنش پژوهی
حال اجرای یک نمونه کنش پژوهی می تواند مجدداً این سنّت مورد غفلت قرار گرفته در کار معلمی را احیا کند.تجربیات برتر سنجش و ارزشیابی از آموخته های دانش آموزان به عنوان یکی از مهارت های ضروری در حرفه ی معلمی است و عدم آشنایی با این مقوله موجب قضاوت و داوری نادرست از آموخته های فراگیران می شود .در تربیت معلم و رشته های دبیری درسی تحت عنوان «تجربیات برتر سنجش و ارزشیابی » تدریس می شود.در این درس معلمان با شیوه طراحی سؤال های امتحانی ،اجرای امتحان و تحلیل امتحانات اجرا شده آشنا می شوند اما این آموخته ها نیز مثل الگوی تدریس پس از مدتی به فراموشی سپرده می شوند که اجرای کنش پژوهی می تواند مجدداً موجب باز یادآوری مباحث تجربیات برتر سنجش و ارزشیابی و یا مراجعه مجدد معلمان به کتاب های مربوطه شود و زمینه لازم را برای افزایش مهارت های ضروری معلمی در آنان فراهم آورد.
دوستان بیشتر موارد را گفتند. بنده چون حدود یک سال در مرکز پشتیبانی ADSLکار کردم، تجربیاتی در این زمینه دارم و پاسخ های دوستان را جمع بندی می کنم.
چشمک زدن چراغ ADSLتنها به دلیل نویز روی خط تلفن است. حال پیدا کردن مشکل روال خاصی دارد.
1. اتصالات مودم. بهترین حالت این است که مودم مستقیم با یک سیم کوتاه بدون دوشاخه، مستقیما با سوکت به پریز وصل شود. مودم نیازی به اسپلیتر ندارد. اسپلیتر باید سر راه هر دستگاه دیگری که از خط تلفن استفاده می کند(غیر از مودم) قرار گیرد.
2. بعضی از دو شاخه ها ضد برق هستند. یعنی مداری درون دوشاخه است که هنگامی که دوشاخه اشتباها به برق زده می شود از سوختن گوشی یا مودم جلوگیری می کند. این نوع دو شاخه ها منبع نویز زیادی هستند و حتما باید حذف شوند. دقت کنید که روی هیچ پریزی در منزل نباید از این نوع دو شاخه استفاده شود.
3. گوشی باید از پریز دیگر (غیر از پریز مودم) و حتما با اسپلیتر وصل شوند. اتصالات اسپلیتر بسیار مهم است. گوشی های بی سیم نویز بیشتری نسبت به گوشی های ساده ایجاد می کند. گوشی های خیلی قدیمی ( از این گوشی های زیر خاکی که شماره گیر چرخشی داشت) نیز نویز زیادی ایجاد می کنند.
4. دستگاه های جانبی مثل فکس، کالر آیدی، صفربند، سانترال، دزدگیر، مودم دیال پو کلا هر دستگاه دیگر باید حتما با اسپلیتر وصل شوند یا کلا حذف شوند.
5. اگر از سانترال استفاده می کنید باید مودم قبل از سانترال وصل شود و ورودی سانترال از اسپلیتر گرفته شود.
6. صفر بند نیز مثل سانترال است. حتما مودم باید مستقیم به لاین ورودی وصل شود. و صفربند از خروجی اسپلیتر وصل شود.
7. وقتی نویز دارید باید تمامی دستگاه های جانبی و گوشی های تلفن را حذف کنید و میزان نویز را از تمامی پریزهای درون منزل بخصوص نزدیک ترین پریز به ورودی منزل چک کنید.
8. سیم های بلند، سیم کشی قدیمی و زنگ زده تماما عامل نویز است. استفاده از سیم نو و کوتاه بسیار موثر است.
9. تعویض اسپلیتر و برخی موارد خاص تعویض مودم نیز می تواند تاثیر داشته باشد.
10. هیچ صدای خش خشی نباید روی خط شما باشد.اگر با مودم روشن خش خش دارید و اتصالات اسپلیتر درست است، اسپلیتر می تواند مشکل داشته باشد و باید عوض شود.
11. وسایل برقی پر مصرف مثل یخچال، تلویزیون، اسپیکر، کیس منبع نویز مغناطیسی روی خط تلفن هستند. سیم کشی تلفن کلا باید از سیم کشی برق و مصرف کننده های برقی دور باشد. عبور سیم تلفن و برق از کنار هم اشتباه رایجی است که همه جه رخ می دهد. خود مودم هم نباید نزدیک وسایل برقی باشد. عبور سیم تلفن از درون کنتور برق فاجعه است و به شدت نویز روی خط تلفن ایجاد می کند. حتی دیده شده که مشترک اضافی سیم تلفن را دور استوانه کنتور برق پیچیده، این دیگه شاهکار هست.
12. اگر تمام موارد بالا را چک کردید و مشکل حل نشد باید مودم را اصطلاحا سر خط نصب کنید. یعنی مودم را می برید توی حیاط یا ورودی منزل، جایی که خط مخابرات وارد منزل شده، حتما سیم کشی منزل را از سیم مخابرات جدا می کنید. سیم مخابرات را مستقیما با کوتاه ترین اتصال به مودم وصل می کنید و نویز را چک می کنید. اگر نویز سر خط مناسب باشد. یعنی مشکل از سیم کشی منزل یا اتصالات یا دستگاه های جانبی می باشد.
13. اگر نویز سر خط نیز خوب نبود، باید از مخابرات بررسی شود. گاها با تعویض فیوز یا اسپلیتر روی خط در مرکز MDFمخابرات مشکل برطرف می شود.
14. اگر از سر خط تلفن مستقیم وصل کردید (بدون مودم) و خش خش داشتید باید ابتدا از طریق تماس با خرابی تلفن (117 یا 20117) مشکل خش خش را برطرف کنید.
15. فاصله از مرکز مخابراتی دشمن ADSLاست. بهترین فاصله زیر 2.5 کیلومتر از مرکز مخابراتی است. هر چه فاصله بیشتر شود نویز نیز بیشتر می شود و در این موارد هیچ کاری از دست شما و مرکز مخابراتی بر نمی آید و یا باید به هیم نویز و سرعت بسنده کنید و یا قید ADSLرا بزنید.
کمیت نویز در مودم با SNR MARGINنمایش داده می شود. در واقع SNR = SIGNAL to NOISE RATIOنسبت سیگنال به نویز است و هر چه بالاتر باشد بهتر است. این عدد از صفر شروع می شود و تا حدود 30 یا کمی بالاتر می رسد. هر چه بالاتر از 10 باشد بهتر است. زیر 10 تا 7 قطع و وصلی و افت سرعت دارید و زیر 7 دردسر شروع می شود. در مودم نویز در قسمت SYSTEM INFOقابل مشاهده است و با دو عدد SNR MARGIN UPو SNR MARGIN DOWNنشان داده می شود.
16. هر چه سرعت خط شما در مخابرات بیشتر ست شود، نویز پذیری خط نیز بیشتر می شود. به خاطر بحث رقابت بین مراکز مخابراتی، همیشه سرعتی که به شما فروخته می شود الزاما برابر سرعتی که روی خط شما ست می شود نیست و اکثر مواقع بیشتر است. به عنوان مثال شما سرعت 1MBSرا خریداری کردید و مخابرات برای شما سرعت 4 مگ ست کرده. در مواقعی که فاصله شما کم و نویزتان خوب است سرعت بالا نوش جونتون، ولی وقتی فاصلی زیاد و نویز بد است باید درخواست دید سرعت شما را کم کنند و روی همان 1 مگ یا حتی کمتر ست کنند تا حداقل از یک اینترنت پایدار و بدون قطع و وصل برخوردار شوید. سرعت خط شما در مودم در SYSTEM INFOبا عبارت Data Rate Upstreamو Data Rate Downstreamنشان داده میشه. البته این سرعتی است که مودم شما با توجه به نویز گرفته. ممکنه سرعت شما 2 مگ شده باشه ، ولی نویز زیر 7 سرعت شما را تا 512 کیلو پایین بکشه.
با این اطلاعات شما می تونید در حد یک کارشناس ADSLخط خودتون را کارشناسی کنید.
روسازيها معمولاً تحت تأثير عوامل زيادي قرار دارند و از اين نظر طرح آنها در مقايسه با طرح پلها و ساختمانها و ساير ابنيه فني از پيچيدگي بيشتري برخوردار است. يكي از اشكالات مهم در طرح روسازيها متغير بودن عواملي است كه در طرح روسازي مؤثرند. به علت طول زياد يك راه يا محوطه يك فرودگاه و با توجه به اين امر كه شرايط جوي، خصوصيات خاك زمين طبيعي و نوع و تعداد وسائل نقليه در طول راه متغير است، مهندس طراح با عواملي كه به شدت در طول راه تغيير مي كند، روبرو است. پيچيدگي اين مسئله با توجه به اينكه هر يك از اين عوامل در هر نقطه مقدار ثابتي نبوده و در مواقع مختلف سال نيز متفاوت است، بيشتر مي شود. بالاخره با توجه به اينكه حجم مصالح مصرفي در راهسازي قابل توجه است و معمولاً از نقطه نظر اقتصادي حمل اين مصالح در مسافت هاي زيادي مقرون به صرفه نمي باشد، سبب مي شود كه مهندس طرح راه را در اغلب موارد اختيار چنداني نيز در انتخاب نوع مصالح نداشته و اين امر نيز به نوبه خود به محدوديت ها و پيچيدگي هاي طرح روسازي مي افزايد.
عوامل مؤثر در طرح روسازيها را مي توان به 6 گروه تقسيم كرد كه عبارت اند از:
روش طرح روسازي معمولاً به اين نحو است كه ابتدا با بررسي هاي ژئوتكنيكي خاك بستر روسازي، منابع مصالح، شرايط اقليمي و جوي منطقه و آمد و شد احتمالي وسائل نقليه چندين طرح كه از نقطه نظر فني قابل قبول هستند انتخاب مي شود. سپس با بررسي اين طرحها، طرحي كه از نقطه نظر اقتصادي بهترين است به عنوان طرح نهائي انتخاب مي شود.
انواع روسازي ها
روسازيها داراي انواع مختلف هستند كه از نقطه نظر نحوه گسترش تنش در آنها و نحوه تحمل بارهاي وارد آنها را مي توان به دو دسته كلي روسازيهاي انعطاف پذير و روسازيهاي سخت تقسيم كرد. روسازيهاي انعطاف پذير كه شامل انواع روسازيهاي آسفالتي و شني مي باشند روسازيهايي هستند كه در آنها از لايه هاي با سختي (ضريب ارتجاعي) كم استفاده مي شود. اين نوع روسازيها بارهاي خارجي را بدون گسترش زياد و در يك سطح نسبتاً كوچك به خاك بستر روسازي منتقل مي كنند. در مورد روسازيهاي قابل انعطاف، خاك بستر نقش فوق العاده مهمي را در طرح روسازي بازي مي كند و از اين نظر بررسي و مطالعه خاك بستر روسازي بايد با دقت بيشتري انجام شود.
روسازيهاي سخت كه شامل روسازيهاي بتني هستند، روسازيهائي مي باشند كه در آنها از يك يا چند لايه با سختي زياد استفاده مي شود. اين نوع روسازيها بارهاي خارجي را بدون تغيير شكل زياد صفحه بتني در يك سطح نسبتاً وسيع به خاك بستر روسازي منتقل مي نمايند. روسازيهاي بتني خود انواع مختلفي به شرح زير دارد كه در فصول مربوط مفصلاً شرح آن آمده است:
1- روسازيهاي بتني با دال ساده ( دال غيرمسلح)
2- روسازيهاي بتني با دال مسلح
3- روسازيهاي بتني با دال (فولاد) يكسره
4- روسازيهاي بتني پيش تنيده
5- روسازيهاي بتني با رشته هاي فولادي.
حداقل مقاومت مصالح سنگي معمولاً بر حسب CBRتعيين مي شود. حداقل مقاومت مصالح سنگي بستگي به موقعيت لايه مورد نظر در سيستم روسازي، نوع بارگذاري ها ( راه- فرودگاه) و نظر طراح دارد.
هر اندازه لايه مورد نظر در عمق بيشتري قرار داشته و يا ميزان بارهاي وارد كمتر باشد حداقل مقاومت را مي توان كمتر اختيار نمود.
به موجب آيين نامه سازمان برنامه، انستيتوآسفالت و FAA حداقل مقاومت مصالح سنگي زير اساس و اساس به ترتيب به 20 و 80 درصد محدود شده است. حداقل مقاومت مصالح رويه هاي شني طبق آيين نامه سازمان برنامه 80 درصد مقرر شده است. كليه اين مقادير براي نمونه هاي اشباع شده مي باشد.
اجراي لايه هاي زير اساس و اساس و رويه شني
مقاومت و قدرت باربري لايه هاي زير اساس، اساس و رويه شني تابعي از تراكم آنهاست. اين لايه بايد در ضخامت هاي كم ( 15 سانتيمتر) پخش و در درصد رطوبت بهينه كوبيده شوند. پخش مصالح هر لايه بايد پس از اتمام عمليات پخش و كوبيدن لايه زير آن انجام شود. پخش مصالح ممكن است به وسيله پخش كن مكانيكي يا كاميون هاي پخش كن و يا تيغه گريدر انجام شود. ساده ترين روش پخش مصالح سنگي ابتدا ريسه كردن و يا كپه كردن مصالح سنگي در طول و بر روي سطح آماده شده راه، و سپس پخش آن با تيغه گريدر است. پخش مصالح به وسيله پخش كن مكانيكي از دقت بيشتري برخوردار است و كيفيت لايه به دست آمده از نظر يكنواختي ضخامت آن بهتر است.
مقدار آب لازم جهت آب پاشي لايه هاي زير اساس، اساس و رويه شني بايد به انجام آزمايش تراكم ( اشتو استاندارد يا اشتو اصلاح شده) و تعيين درصد رطوبت بهينه به دست آيد. متراكم كردن لايه هاي زير اساس و اساس و رويه شني با استفاده از غلتك انجام مي شود. غلتك هاي مناسب براي كوبيدن و متراكم كردن لايه هاي مصالح شني غلتك هاي چرخ فولادي، غلتك هاي چرخ لاستيكي و غلتك هاي لرزنده است. غلتك زدن بايد به موازات محور طولي راه و از لبه هاي كناري شده و به محور طولي راه ادامه يابد. در قوسهايي كه راه داراي شيب عرضي است، غلتك زدن بايد از لبه داخلي قوس شروع شده و به طرف لبه خارجي كه داراي ارتفاع بيشتري از لبه داخلي است ادامه يابد. غلتك زدن بايد به صورت يكنواخت و با سرعت كم ( حدود 5 كيلومتر در ساعت براي غلتك هاي چرخ فولادي و حدود 8 كيلومتر در ساعت براي غلتك هاي چرخ لاستيكي) انجام شود. از تغيير جهت دادن هاي ناگهاني غلتك بايد اجتناب شود.
پس از غلتك زدن بايد از مصالح كوبيده شده نمونه برداري شده و ميزان تراكم آن تعيين شود تا اطمينان حاصل شود كه لايه كوبيده شده داراي تراكم كافي است.
سطح لايه هاي زير اساس، اساس و رويه شني بايد بايد صاف و هموار بوده و رقوم نقاط مختلف آن برابر رقوم داده شده در نقشه ها باشد. همواري سطح لايه هاي زير اساس، اساس و رويه شني را مي توان با قرار دادن يك شمشه فلزي به طول 4 متر بر روي سطح لايه واندازه گيري فاصله بين سطح زير شمشه و سطح لايه تعيين كرد. كنترل تراز سطح هر لايه در محل نيم رخهاي عرضي راه با اندازه گيري رقوم محور و لبه هاي كناري راه انجام مي شود. اختلاف ارتفاع اندازه گيري شده در هر مورد نبايد بيش از مقدار مجاز با رقوم مندرج در نقشه ها تفاوت داشته باشد.
ضخامت لايه هاي زير اساس، اساس و رويه شني بايد مطابق با ضخامت هاي مندرج در نقشه ها باشد. چون حداكثر ضخامت قابل كوبيدن و متراكم كردن لايه هاي مصالح سنگي بستگي به عوامل مختلفي از قبيل نوع و وزن غلتك داشته و معمولاً در حدود 15 سانتيمتر است لذا لايه هاي ضخيم تر بايد در دو يا چند لايه پخش و كوبيده شوند. تقسيم ضخامت كل يك لايه به چند لايه قابل كوبيدن بايد طوري انجام شود كه ضخامت هر لايه كمتر از حدود 8 سانتيمتر نباشد.
ضخامت لايه هاي زير اساس، اساس و رويه شني نبايد بيش از مقادير مجاز با ضخامت هاي داده شده در نقشه ها تفاوت داشته باشد. پس از اجراي هر لايه بايد ضخامت آن در نقاط مختلف اندازه گيري شود تا اطمينان حاصل گردد كه ضخامت لايه اجرا شده مطابق با ضخامت هاي مندرج در نقشه ها است. تعداد نقاطي كه براي اندازه گيري ضخامت انتخاب مي شوند بايد كافي باشند تا اندازه گيري ضخامت لايه با دقت كافي انجام شود. هرگاه ملاحظه شود كه ضخامت لايه اجرا شده خارج از حدود تغييرات مجاز است بايد براي اثبات آن سطح لايه خراش داده شده و مجدداً آب پاشي و كوبيده شود.
این نوشتار به بحث از یکى از روش هاى پژوهش در قلمرو تعلیم و تربیت ـ یعنى اقدام پژوهى ـ مى پردازد. (البته این روش در گستره جهانى نسبتاً نوظهور و در مجامع علمى ایران تا حد زیادى ناشناخته است.) در این زمینه، ابتدا پیشینه این روش، سپس تعریف و تبیین جایگاه آن در میان سایر روش هاى پژوهش و در ادامه، مراحل، اهداف، گستره، ویژگى هاى اصلى، اهمیت و ضرورت بهره گیرى از این روش و برترى استفاده از این روش نسبت به سایر روش هاى پژوهشى در قلمرو تعلیم و تربیت به بحث گذاشته مى شود.
کلیدواژه ها:اقدام پژوهى، روش هاى پژوهش، پژوهش کیفى، پژوهش در عمل، معلم پژوهنده.
مقدّمه
با توجه به اینکه روش تحقیق «اقدام پژوهى»1در سطح جهان و به ویژه در محافل علمى ایران، شیوه اى جدید است، لازم به نظر مى رسد که این شیوه پژوهشى از لحاظ پیشینه، تعریف، مراحل، اهداف و سایر جنبه ها مورد بررسى قرار گیرد تا پژوهشگران در موارد مقتضى از این روش تحقیق به نحو مناسب استفاده کنند.
1. پیشینه روش اقدام پژوهى
لوین (Kurt, Lewin;1947) اولین کسى بود که با بیان این عقیده که اگر تحقیق نتواند فایده عملى داشته باشد تحقیق ناکافى است، زمینه لازم را براى تحقیق عمل نگر یا اقدام پژوهى
فراهم ساخت. به نظر او، هدف اصلى تحقیق تنها درک و تفسیر رویدادها نیست، بلکه تغییر آنها نیز هست.2تحقیق عمل نگر ابزار نیرومندى براى تغییر و بهبود رویدادها در سطح محلى است.
یکى از محققان در معرفى این روش مى نویسد:
متخصصان پژوهشى، روش هاى پژوهشى را به دو دسته بزرگ کمّى و کیفى تقسیم کرده اند. یافته هاى پژوهش هاى کمّى حاصل مطالعات نظام دار و قانونمندى است که به شیوه کل از جزء به دست مى آیند. اما یافته هاى پژوهش هاى کیفى، حاصل مطالعات و بررسى هاى فارغ از قانون هاى تغییرناپذیرى است که به شیوه جزء به کل به دست مى آیند. انجام دادن پژوهش کیفى نوعى چالش است که نتایج آن به صورت مجموعه اى به هم پیوسته و ناشى از خلّاقیت و سخت کوشى پژوهشگر به دست مى آید.3
در زمینه تاریخچه کاربرد این روش پژوهش نیز چنین آمده است:
توجه به پژوهش هاى کیفى، در برابر پژوهش هاى کمّى، روز به روز فزونى گرفته است. این توجه، جان تازه اى به روش تحقیق در عمل دمیده و از دهه 70 میلادى به بعد جاى ویژه خود را به دست آورده است.4
پس از مقدّمه مزبور که به اجمال روش اقدام پژوهى معرفى شد، هم اکنون به تعریف، مراحل انجام، و سایر مباحث آن مى پردازیم. پیش از پرداختن به تعریف روش «اقدام پژوهى» لازم است به این نکته اشاره شود که متخصصان فن در برابر نهاد فارسى اصطلاح «action research» از واژه هاى «اقدام پژوهى»، «تحقیق در عمل»، «تحقیق توأم با عمل» و «تحقیق عمل نگر» استفاده نموده اند; اما به دلیل کثرت استفاده از واژه «اقدام پژوهى» در منابع نسبت به دیگر برابرنهادهاى آن، در این تحقیق کاربرد واژه «اقدام پژوهى» ترجیح داده شده است.
2. تعریف اقدام پژوهى و تبیین جایگاه آن در میان سایر روش هاى پژوهش
تعاریف گوناگونى از «اقدام پژوهى»، از سوى متخصصان فن ارائه شده است که در اینجا به اختصار به برخى از آنها اشاره مى شود:
کمیزومک تگارت(Kemmis&Mc Taggart;1982) در تعریف اقدام پژوهى گفته اند:
با پیوند دو اصطلاح «اقدام» و «پژوهش» چهره اصلى این روش نمایان مى شود. آزمون نظر در حین عمل، به عنوان وسیله اى است براى بهبود کار، و ابزارى براى ارتقاى سطح دانش.5
در تعریفى دیگر آمده است:
اقدام پژوهى فرایند جستوجوى منظم مشارکتى براى «مشخص کردن یک موقعیت نامعین» و کوشش جهت کاهش یا رفع آن است.6
اقدام پژوهى نوعى تحقیق است که توسط خود افراد درگیر در یک مسئله و براى حل یا کاهش آن انجام مى گیرد.7عمل، محور اساسى در این نوع تحقیق است.
در تبیین جایگاه روش اقدام پژوهى در میان دیگر روش هاى پژوهش باید گفت:
چنانچه نوع داده هاى مورد نیاز تحقیق را ملاک دسته بندى روش هاى تحقیق قرار دهیم، مى توان روش هاى یادشده را به سه دسته تقسیم کرد: تحقیق توصیفى، تحقیق آزمایشى و تحقیق تاریخى.8
داده هاى لازم براى تحقیق تاریخى که مربوط به رویدادها و وقایع گذشته است، از قبل وجود دارد. در این مورد پژوهشگر باید به جستوجو بپردازد تا داده هاى مورد نیاز را بیابد; در حالى که براى تحقیق آزمایشى، پژوهشگر باید با کنترل متغیرهاى ناخواسته به دست کارى متغیرها پرداخته و از این طریق داده هاى لازم را تولید کند. در تحقیق توصیفى، پژوهشگر قادر به کنترل متغیرهاى ناخواسته نبوده، ولى سعى دارد «موقعیت نامعین» را شناسایى کند. در تحقیق توصیفى، پژوهشگر متغیرها را بدون کنترل مورد بررسى قرار مى دهد تا وضعیت موجود را شناسایى کند. تحقیق توصیفى را مى توان به پنج دسته تقسیم کرد: 1. پیمایشى;92. همبستگى:103. پس رویدادى (علّى ـ مقایسه اى);114. بررسى موردى (موردپژوهى);125. اقدام پژوهى.13
نتیجه آنکه اقدام پژوهى در زمره روش هاى تحقیق توصیفى است. هدف این دسته از پژوهش هاى آموزشى، توصیف شرایط یا پدیده هاى مربوط به نظام آموزشى مى باشد. با استفاده از اقدام پژوهى مى توان موقعیت هاى مربوط به اقدام ها و عملیات آموزشى را مشخص کرد و در بهبود آن کوشید.
3. مراحل اقدام پژوهى
از نظر متخصصان فن14اقدام پژوهى به هر شکلى که صورت بگیرد، مستلزم طى هفت گام به این شرح است:
1. انتخاب موضوع اقدام پژوهى;
2. مشخص کردن مبانى نظرى اقدام پژوهى که شامل تعیین ارزش ها، باورها و دیدگاه هاى نظرى پژوهشگر درباره موضوع انتخابى است;
3. تعیین سؤال ها یا مسائل اقدام پژوهى که پژوهش را رهنمون مى سازند;
4. گردآورى داده ها و اطلاعات;
5. تحلیل داده ها که در اقدام پژوهى از تحلیل هاى ساده تر و عملى تر استفاده مى شود;
6. گزارش نتایج و یافته هاى اقدام پژوهى در جلسات، سمینارها، کنفرانس ها و نشریات (بدین سان، پژوهشگر مى تواند دامنه ارتباط خود را براى حل کردن مسائل موردنظر گسترش دهد);
7. برنامه ریزى عملى و مبتنى بر نتایج پژوهش; مانند استفاده از نتایج اقدام پژوهى در تهیه طرح درس و برنامه آموزشى که سبب مى شود معلم نقاط ضعف کار خود و نیز دانش آموزان را به درستى و بدون آزمایش و خطا برطرف کند تا اشتباهات گذشته تکرار نگردد.
4. اهداف اقدام پژوهى در گستره تعلیم و تربیت
در اقدام پژوهى، هدف پى بردن به روابط پدیده ها و یا ـ به اصطلاح ـ متغیرها نیست، بلکه بررسى موضوعاتى است که فرد در محیط کار و در حیطه شغلش با آنها درگیر است و مى خواهد پاسخشان را به صورت علمى و از راه پژوهش بیابد. پس ایجاد تغییر، تعدیل یا اصلاح در وضعیت موجود هدف عمده در این پژوهش است.15
سه هدف عمده را مى توان براى اقدام پژوهى یادآور شد:
ایزاک(Stephen Isaac) در خصوص هدف از روش تحقیق اقدام پژوهى مى نویسد:
گسترش مهارت ها یا رویکردهاى جدید و حل مسائل با استفاده از کاربرد مستقیم روش ها و مهارت ها در مراکز آموزشى و یا محیط هاى واقعى و شغلى، و به دست آوردن اطلاعات براى استفاده در کلاس هاى درس محلى و دادن آموزش ضمن خدمت به معلمانى که درگیر تدریس هستند.17
همچنین در زمینه هدف از روش اقدام پژوهى مى توان گفت:
پژوهش در اینجا به معناى آنچه در دانشگاه ها و مراکز عالى انجام مى پذیرد و داراى مراحل ویژه و پیچیده مى باشد نیست، بلکه منظور بررسى راه هاى گوناگون ممکن براى تغییر وضعیت نامطلوب موجود توسط خود افراد درگیر در آن مسئله در محیط کلاس و آموزشگاه با در نظر گرفتن مراحل ساده مى باشد.18
5. گستره اقدام پژوهى
«اقدام پژوهى» مى تواند در همه عرصه هاى زندگى حرفه اى، یعنى هر جا که تربیت و آموزشى جریان دارد، کاربرد داشته باشد. بنابراین، متخصصان شاغل در خدمات بهداشتى، امور رفاهى، آموزش و پرورش، و حتى خدمات پلیسى و نظامى و نیز متخصصان شاغل در سایر سازمان هاى مذهبى، فرهنگى، و اجتماعى مى توانند از اقدام پژوهى بهره بگیرند.
درباره گستره اقدام پژوهى باید گفت:
تحقیق عمل نگر ممکن است تقریباً در تمام موقعیت هایى که مسئله اى براى افراد پیش مى آورد، مانند: یک کلاس، بیمارستان، صنعت، زندان و از این قبیل به کار گرفته شود تا مسئله پیش آمده را حل کند. این روش ممکن است توسط یک معلم، گروهى از معلمان یک مدرسه، تعدادى از معلمان و پژوهشگران، و همکارى معلمان و تعدادى از استادان دانشگاه انجام شود. تحقیق عمل نگر (اقدام پژوهى) در حوزه هاى زیر بیشتر مورد استفاده قرار مى گیرد:
1. روش هاى تدریس: براى مثال، جایگزین کردن روش سنتى با روش اکتشافى; 2. راهبردهاى تدریس: براى مثال، اتخاذ یک روش یکپارچه براى یادگیرى; 3. روش هاى ارزشیابى; 4. نگرش ها و ارزش ها; 5. رشد حرفه اى و مداوم معلمان: براى مثال، بهبود مهارت هاى تدریس، توسعه روش هاى جدید یادگیرى، افزایش قدرت تحلیل و بالابردن خودآگاهى معلمان.19
6. ویژگى هاى اصلى اقدام پژوهى در تعلیم و تربیت
1. در اقدام پژوهى، معمولا معلم خود پژوهشگر است و نقش اصلى پژوهشى به عهده او مى باشد; چه به این وسیله معلم به عنوان مجرى اصلى تحقیق اقدام پژوهى، مى تواند مسئله ملموسى را که با آن روبه روست حل کند یا بهبودى امور را میسّر سازد; مثلا مشکلات فرایند تدریس را به طور گام به گام در طول یک مدت معین و با استفاده از سازوکارهاى گوناگون پژوهشى (پرسشنامه، مصاحبه و مانند آن) مورد کندوکاو قرار دهد.20
2. در این روش پژوهشى از روش هاى تجزیه و تحلیل ساده استفاده مى شود و تأکید بر معناداربودن عملى است تا معنادار بودن آمارى.21
3. تحقیق عمل نگر (اقدام پژوهى) فاقد سخت گیرى و روش عملى است، بلکه پژوهشى است که در مقایسه با سایر روش هاى علمى از انعطاف پذیرى و قابلیت انطباق بالایى برخوردار است.22
4. اقدام پژوهى موجب مى شود که افراد درباره موقعیت هایى که در آن کار مى کند (کلاس درس، مدرسه، نظام ها) به تحلیل هاى انتقادى دست بزنند و همچنین پژوهشگر نسبت به حرفه خود نگرش عینى به دست مى آورد و ویژگى هاى آن را مى شناسد.23
5. در حقیقت، اقدام پژوهى پاسخى است به انتقادهایى که از کاربردى نبودن اغلب پژوهش هاى مرسوم به عمل مى آید.24
6. تحقیق عمل نگر فاقد سخت گیرى و روش علمى است، بلکه پژوهشى است که در مقایسه با سایر روش هاى علمى از انعطاف پذیرى و قابلیت انطباق بالایى برخوردار است.25
7. تحقیق در عمل (اقدام پژوهى) معلمان را درگیر مسئله مى کند. معلمان در عمل مهار تمام مراحل پژوهش را در دست مى گیرند و به دوباره سازى مهارت هاى حرفه اى خود مى پردازند.26
8. در اقدام پژوهى لازم نیست که همه داده ها و شواهد متکى بر اعداد یا به عبارتى، کمّى باشند. اظهارنظر همکاران، والدین، دانش آموزان، متخصصان فن و دیگران تأییدى بر اصلاح و تغییر است.27
7. اهمیت و ضرورت استفاده از روش اقدام پژوهى در تعلیم و تربیت
به باور برخى صاحب نظران، تا خود معلمان وارد میدان پژوهش نشوند نمى توانند فقط به اتکاى یافته هاى پژوهشى پژوهشگران دانشگاهى و مرسوم تحول چشمگیرى در آموزش و یادگیرى به وجود آورند. براى نمونه،پرینگ(Pring)، آورده است که در کشور آمریکا براى پژوهش هاى آموزشى سالانه بیش از یک میلیارد دلار از وجوه فدرال و دولتى هزینه مى شود. از سوى دیگر، بسیارى بر این باورند که این پول ها خوب هزینه نشده و در گزارش ها آمده است که این پژوهش ها پاسخگوى پرسش هایى دولت ها در زمینه هاى آموزشى نبوده و نتوانسته است در مورد مسائل آموزشى ویژه و خُرد، مثل روش هاى تدریس و گروه بندى دانش آموزان مفید واقع شود.28
نکته دیگر اینکه تخصصى بودن پژوهش هاى دانشگاهى نیاز به تحقیق به روش اقدام پژوهى را دوچندان نموده است; زیرا پژوهش هاى دانشگاهى مبتنى بر اصول و نظامى است که هر گام آن مستلزم داشتن دانش و مهارت و تخصص ویژه است; مثل نمونه گیرى هاى آمارى، تجزیه و تحلیل آمارى، تهیه پرسش نامه هاى روا و مانند آن. یافته هاى این نوع از پژوهش ها نیز متأسفانه به گونه اى گزارش مى شوند که بیشتر معلمان قادر به فهم آن نیستند و در نتیجه، این پژوهش ها از نظر معلمان چندان مفید ارزیابى نمى شوند.29
در خصوص نیاز جامعه آموزش و پروش به روش اقدام پژوهى باید گفت:
از آنجا که پژوهشگران کمّى واقعیت هاى تدریس در کلاس درس را تجربه نکرده اند یا نمى کنند، باید به روش هاى دیگرى دست یازید تا شکاف میان پژوهش هاى کمّى و کیفى پرشود.30
با مرورى اجمالى بر تاریخ اقدام پژوهى، به دست مى آید که معلمان به دلیل احساس جدایى بین عمل و نظر همواره نگران ناهمخوانى پژوهش هاى کلاسیک با دنیاى واقعى یاددهى ـ یادگیرى مى باشند و از این رو، از تحقیق به روش اقدام پژوهى حمایت مى کنند. در این خصوص، مى توان به این موارد اشاره کرد:
1. معلمان اغلب با تردید به پژوهش هاى آموزشى مى نگرند.
2. معلمان ترجیح مى دهند از تجربه هاى شخصى یا همکاران خود سود ببرند.
3. حتى معلمانى که براى استفاده از یافته هاى پژوهشى انگیزه کافى دارند، از اجراى الگوهاى پژوهش عاجز شده اند.31
همچنین در مورد نیاز آموزش و پرورش به تحقیق به روش اقدام پژوهى باید گفت:
این خطر وجود دارد که تدریس معلمان رفته رفته به نوعى تفکرزدایى تبدیل شود; زیرا معلمان نباید همانند فنورزان (تکنسین ها)، هویت حرفه اى خود را مرهون به کارگیرى قالبى یا مکانیکى یافته هاى پژوهشى علمى بدانند و تصور کنند که از تفکر بى نیازند. در غیر این صورت، روح آموزش و پرورش و یاددهى یادگیرى، با تمام ظرافت ها و راز و رمزهاى شگفت انگیزى که دارد، در معرض ورشکستگى قرار خواهد گرفت.32
یکى از محققان در مورد ضرورت استفاده از روش اقدام پژوهى درتعیلم و تربیت به این نکات اشاره نموده است:
1. با درگیرشدن معلم در عمل پژوهش، موضوع جدایى بین نظر و عمل از بین مى رود.
2. اگر معلم خود پژوهنده باشد، نسبت به یافته هاى پژوهش هاى دیگران نیز واکنش نشان مى دهد.
3. معلمان موجّه ترین افراد در تشخیص مسائل و نیازهاى دانش آموزان و در سطحى بزرگ تر، مشکلات آموزشى و پرورشى، هستند; چه بهتر که این مسائل به دست خود آنان حل شود.
4. یافته هاى پژوهش هاى آموزشى را در نهایت معلم به کار خواهد برد و از این رو، بهتر است خود وى از خانواده پژوهشگران باشد.
5. معلم بیش از دیگران در معرض پرسش قرار مى گیرد. والدین علاقه مند همواره پرسش هاى خود را با معلمان در میان مى گذارند. بهتر است خود معلم درگیر پژوهش و حل مسائل مربوط به خود باشد.
6. معلم، ضمن پژوهش رشد مى کند و به بالندگى مى رسد، چاره یاب مى شود و از طریق فعالیت هاى پژوهش گرایانه او نوجویى و نوخواهى اشاعه مى یابد.
7. پژوهش به وسیله معلم پژوهشگر، رنگ و بوى بومى و محلى به خود مى گیرد; چیزى که جامعه بسیار پراکنده و متنوع آموزش و پرورش به آن نیاز بسیار دارد.33
8. برترى روش اقدام پژوهى نسبت به سایر روش هاى پژوهشى
این روش همچون سایر روش هاى معتبر علمى داراى محدودیت هایى است. درباره محدویت داده هاى پژوهش هاى دانشگاهى باید گفت:
داده هاى پژوهش هاى تربیتى دانشگاهى، اغلب کمّى و مبتنى بر پرسشنامه است. این داده ها نه تنها در اکثر موارد قابل درک و تحلیل توسط معلمان نیستند، بلکه براى پاسخ گویى به مسائل مطرح شده در کلاس درس از کفایت لازم برخوردار نمى باشند; چراکه معلمان در کلاس هاى درس، علاوه بر عدد و رقم، با احساس ها و عواطف و نگرش ها و جنبه هاى کیفى دانش آموزان سر و کار دارند که داده هاى کمّى مرسوم توانایى تجزیه و تحلیل آن ها را ندارد. گفتنى است در کشور ما، استادان و پژوهشگران دانشگاهى بر استفاده از آمار و پژوهش هاى کمّى چنان اهمیت و ارزش داده اند که پژوهش هاى کیفى و غیرآمارى را یا جزو پژوهش به شمار نمى آورند یا آن را از دانشجویان فوق لیسانس و دکترى قبول نمى کنند. اینان آگاهانه یا ناآگاهانه دنباله رو رویکرد پوزیتیویستى یا اثبات گرایى اند که به غلط معتقدند هر چیزى را که نتوان به صورت کمّى سنجید و تجربه کرد باید در موجودیت آن شک کرد.34
کِمیسوکرر(Kemis&Carer) در زمینه نقص پژوهش هاى مرسوم مى گویند:
پژوهش هاى آموزشى مرسوم فاقد روش تحقیق ویژه است; زیرا روش تحقیقى که در پژوهش هاى مرسوم دانشگاهى به کار گرفته مى شود، برگرفته از روش تحقیق علوم اجتماعى و روان شناسى است، نه برآمده از محیط هاى آموزشى و جریان آموزش و یادگیرى. خودِ روش هاى تحقیق در علوم اجتماعى و روان شناسى نیز در اکثر موارد تقلیدى است از روش هاى تحقیق علوم طبیعى که همیشه قابل تعمیم و تسرّى به علوم انسانى به ویژه کلاس هاى درس نیستند.35
مک نیفو همکاران او در مورد برترى هاى اقدام پژوهى در قلمرو آموزش و پرورش این گونه مى گویند:
طرف داران پژوهش در عمل، از جمله پژوهش در عمل آموزشى، بر این باورند که پژوهش باید از انحصار نخبگان درآید و به صورت مشارکتى ـ یا فردى ـ جزو وظایف همه دست اندرکاران آموزش و پرورش، به ویژه معلمان، قرار گیرد.36
9. پیامدهاى مثبت اقدام پژوهى
نوفکوزیچنر(Noffke&Zeichner) معتقدند که تحقیق عمل نگر براى معلمان داراى این پیامدهاى مثبت است:
1. در تعریف و برداشت معلمان از مهارت هاى حرفه اى و نقششان تغییراتى ایجاد مى کند.
2. احساسات خودارزشى و اطمینان آنها را افزایش مى دهد.
3. آگاهى آنهارا ازموضوع هاى کلاسى افزایش مى دهد.
4. آمادگى آنها را براى تفکر و تعمق بهبود مى بخشد.
5. ارزش ها و باورهایشان را تغییر مى دهد.
6. همخوانى بین نظریه هاى کاربردى و شیوه هاى عملى را بهبود مى بخشد.37
البته به برخى دیگر از فواید استفاده از این روش نیز مى توان اشاره نمود; از جمله:
1. دلنشین ترین فایده پژوهش در عمل ـ اقدام پژوهى ـ معلم این است که نتایج پژوهش از بالا، یا بیرون کلاس و مدرسه، صادر نمى شود، بلکه به همت خود معلم و همکاران او به دست مى آید.
2. حاصل پژوهش هاى معلمان کاملا جنبه کاربردى پیدا مى کند; چون معلم فقط براى حل مشکلات کلاس یا مدرسه خود دست به پژوهش مى زند و در نتیجه، یافته هاى پژوهش هاى آموزشى را در نهایت معلم به کار خواهد برد.
3. معلم، ضمن پژوهش رشد مى کند و به بالندگى مى رسد، چاره یاب مى شود و از طریق فعالیت هاى پژوهش گرایانه او نوجویى و نوخواهى اشاعه مى یابد.
4. وقتى معلم دست به پژوهش مى زند و مشکل یا مسئله خودش را حل مى کند، نسبت به یافته هاى خود احساس تعلّق حرفه اى پیدا مى کند.
5. پژوهش هاى معلم پژوهنده، در مقایسه با هزینه هاى هنگفت در زمینه هاى گوناگون که اغلب ناموفق هم هستند بسیار مناسب و منطقى تر است.
6. مشارکت معلمان در پژوهش سبب مى شود اعتماد به نفس و خودباورى آنان تقویت شود.
7. چون داورى در مورد درستى یا نادرستى پژوهش به وسیله خود معلم انجام مى گیرد، زودتر به توانمندى حرفه اى دست مى یابد.38
جمع بندى
با تبیین روش اقدام پژوهى از جهات گوناگون روشن گردید که قلمرو پژوهش اختصاص به متخصصان و پژوهشگران دانشگاهى ندارد; بلکه کارگزاران عملى آموزشى و پرورشى، یعنى معلمان که از نزدیک با مسائل و مشکلات فراگیران در ارتباط هستند هم مى توانند در نقش پژوهشگر ظاهر شده و به صورت علمى و روشمند به حل مسائل حرفه اى خود که به طور ملموس و عینى با آنها سرو کار دارند اقدام نمایند.
با توجه به آنچه گفته شد، در صورتى که دست اندرکاران تعلیم و تربیت زمینه هاى لازم را فراهم کنند، معلمان مى توانند همزمان با عمل تدریس با انجام تحقیق به روش اقدام پژوهى که نوعى وارسى در کار حرفه اى با هدف بهبود آن است، در جهت کارایى هرچه بیشتر فرایند تعلیم و تربیت نقش مهمى را ایفا کنند و علاوه بر آن، به رشد و ترقّى حرفه اى نایل آیند.
2ـ رمضان حسن زاده،روش هاى تحقیق در علوم رفتارى، تهران، ساوالان، 1382، ص 166.
3و4ـ على رؤوف، «چرا علاقه به پژوهش در عمل احیا شده است؟»، مجلهرشد تکنولوژى آموزشى، دوره نوزدهم، ش 152 (آذر 1383)، تهران، دفتر انتشارات کمک آموزشى، ص 47.
31و32ـ محمود مهرمحمّدى، «نگاهى تازه به رابطه میان پژوهش و عمل تربیتى»، مجلهپژوهش در مسائل تعلیم و تربیت، ش 7 و 8 (زمستان، 1376 و بهار 1377)، تهران، به نقل از: على رؤوف، پیشین، ص 47/ ص 44.
1- تهيه و تدوين بودجه ساليانه و پيشنهاد آن به رئيس واحد
2- اظهار نظر در مورد سازمان و تشکيلات واحد و بر آورد نيروي انساني مورد نياز واحد
3- اجراي عمليات مالي واحد و مراقبت در رعايت مقررات مالي
4- تهيه و اجراي طرحهاي رفاهي کارکنان با توجه به امکانات واحد
5- تهيه و تدارک نيازمنديهاي واحد برابر ضوابط مربوط
6- نظارت دقيق بر کميسيون معاملات واحد
7- انجام کليه امورحقوقي واحد و استفاده از نظرات متخصصين و دفتر حقوقي سازمان مرکزي در مواقع لزوم
8- همکاري با رئيس واحد براي اجراي هر چه بهتر وظائف مربوط به بخشهاي ستاد واحد
مديريت اداري
مديريت اداري پشتيباني کننده واحد در زمينه هاي اداري خدمات و تدارکات است که در زمينه هاي زير فعاليت دارد
1-کارگزيني کارکنان :
اين بخش کليه اقدامات مديريت منابع انساني شامل تامين و سازماندهي و انتصاب نيروي انساني , آموزش و پرورش نيروي انساني , ترفيعات , جابجاييها, مرخصي , ماموريت , برکناري از خدمات , بازنشستگي , برقراري حقوق و مزاياي کارکنان غير هيئت علمي , بايگاني اسناد و مدارک را انجام ميدهد.
2-تدارکات واحد : کليه اقدامات مربوط به تهيه نيازمنديها اعم از کالا و خدمات نگهداري و مديريت انبارها و واگذري اجناس مورد نياز به بخش هاي مختلف دانشگاه را زير نظر مدير اداري و با هماهنگي مدير مالي به انجام ميرساند
3-بخش خدمات : اين بخش کليه کارهاي خدماتي واحد از قبيل انتظامات , نگهداري فضاي سبز , ترابري افراد/اشياء , نظارت محوطه و ساختمانها را زير نظر مدير اداري به انجام مي رساند.
مديريت امور اداري
اهم وظايف اين مديريت عبارتند از: استخدام كاركنان، توزيع مناسب نيروي انساني،نظارت بر اجراي صحيح مقررات وضوابط اداري، اقدام لازم براي عقد قراردادهاي پشتيبانيو خدماتي و نظارت بر اجراي اين قراردادها، خريد تجهيزات و لوازم مورد نياز و نظارتدر خريد. ضمناً اين مديريت پيرو مصوبات مراجع ذيصلاح موفق به واگذارزي كليه امورخدماتي و پشتيباني خود به بخش خصوصي شده است
بسياري از كارشناسان، بخش عمدهاي از مشكلات كشور را ناشي از ناكارآمدي نظام اداريميدانند. برخي نيز برضعف مديريت پاي ميفشارند. هر چه هست در پي هر تغيير وانتصابي، مديران جديد ساماندهي تشكل يا نهاد تحت امر خود را در اولويت قرارميدهند. با اين همه، اين فرآيند همچنان تكرار ميشود. چرا؟ پيش از پرداختن به اينمقوله ضروري است هر چند مختصر به پيشينه بوروكراسي در ايران اشاره شود. ماكسوبر- جامعهشناس آلماني- كه تحقيقات گستردهاي درباره نظامهاي ديوانسالاري انجامداده، در نتيجهگيري خود ميگويد: «نظام ديوانسالاري ايران، گستردهترين و در عينحال مشكلدارترين و پيچيدهترين نظام ديوانسالاري در طول تاريخ بشريت است.» نظاميكه طي ۲ الي ۳ هزار سال تحت سلطه حكومتهاي شاهنشاهي و مطلقالعنان شكل گرفته و دراين دوره طولاني، مجرياني فاقد كارآمدي و قانونمندي اداره امور را برعهده داشتهاندو در نتيجه، هرگز اجازه ندادهاند تا جامعه نظاممند وعلممند شود. افزون براين، از ۲۵۰ سال پيش پرتغاليها و انگليسيها پا به منطقه آسيا گذاشتند بر اينبيماري دامن زدند و با استقرار نظامهاي فاسد بوروكراسي در كشورهاي منطقه و حمايتاز حاكمان دست نشانده خود كوشيدند تا اهداف استعماري و نو استعماري خود را محققسازند؛ بوروكراسي دوره رضا خان پهلوي نمونهاي از اين نظامهاي فاسد و دستنشاندهاست كه به رغم ظاهر پرزرق و برق آن از درون خالي و پوچ بود. اما پيروزي انقلاب، خطبطلاني بر سيطره حكومتهاي خودكامه كشيد و ملت ايران توانست با پشت سر گذاشتن اين پسكوچههاي تاريخ، افق جديدي در تاريخ كشور بگشايد. اينك قريب به ۲۷ سال از انقلابميگذرد با اين همه هنوز مشكلات بسياري در نظام اداري بر جاي مانده كه نيازمنددگرگوني و تحول است. در گزارشي كه از نظرتان ميگذرد تلاش شده علل ناكارآمدي نظاماداري و چگونگي بهينه سازي آن از ديدگاه صاحبنظران بررسي و تبيينشود. دكتر محمود ساعتچي، مدرس دانشگاه در باره علل ناكارآمدينظام اداري ميگويد: «ماديسون مورخ بزرگ آمريكايي گفته است من تمدنهاي كهن كشورهايپيشرفته كنوني را مورد مطالعه قرار دادم تا به اين پرسش پاسخ دهم كه چگونه دولتهاظهور ميكنند و چه عاملي باعث سقوط آنها ميشود.» ماديسون پس از بررسيهاي متعدددرمييابد كه ظهور و سقوط دولتها با يك عامل يعني بهرهوري ملي رابطه مستقيمدارد. بحران مديريت اين استاد دانشگاه كه سالها در مركز مديريت صنعتي آموزشمديران را برعهده داشته است، با اشاره به اين كه بهرهوري ملي زماني افزايش مييابدكه سازمانهاي فعال در كشور بهرهوري بالا داشته باشند، ميافزايد: «واقعيت اين استكه سالهاي متعددي است كه ما در كشور گرفتار بحران مديريت هستيم و تقريباً تماممشكلاتي كه امروز در بخشهاي مختلف با آن مواجهيم ناشي از همين بحران است، چرا كهامروز، كمتر سازماني در كشور وجود دارد كه به تجزيه و تحليل شغل كاركنان خود بهشيوه علمي پرداخته باشد. به عبارت ديگر، هنوز وظايف مديران در سازمانها و نهادها بهدرستي مشخص نشده و تعريف دقيقي از حقوق، دستمزد و مشوقهاي مالي مديران ارائهنگرديده است. انتخاب مديران نيز نه براساس شيوههاي علمي كه غالباً براساس رابطهصورت گرفته است. از سوي ديگر، اين مديران اغلب دورههاي آموزشي اثر بخش را طي نكردهو اگر هم آموزشي ديدهاند نتوانستهاند به درستي از اين آموزشها بهره بگيرند. دراينجا چرخهاي را ميبينيم كه از يك سو، مديران دوره آموزشي اثر بخش نديدهاند يابدرستي اين دورهها برگزار نشده و از سوي ديگر، ارزيابي عملكرد شغلي آنها هم بهشيوه علمي صورت نگرفته، از همين رو ما گرفتار بحران مديريت هستيم.» به زعم وي «در حال حاضر، بهرهوري ملي كه محصول و نتيجه بهرهوري سازمانهاي كشور است به ميزانتأسفباري پايين است. اين نكتهاي است كه متأسفانه مديران ارشد كشور به ندرت به طورجدي و عملياتي به آن نگاه ميكنند. شاهد اين ادعا، ميزان اعتبارات و بودجهاي استكه سازمانها براي تجزيه و تحليل شغل مديران خود و انتخاب علمي و آموزش اثر بخش وارزيابي صحيح عملكرد شغلي آنها صرف ميكنند.» وي با تأكيد بر اين نكته كهاساسيترين مسأله كشور بحران مديريت است، خاطرنشان ميسازد: «بايد زمينه لازم برايانتقال تجارب استادان مجرب و آموزش مديران فراهم آيد تا مديران در اداره امورتوانمند شوند. ما پس از انقلاب ۲۶سال فرصت داشتيم تا نظام اداري را متحول كنيم. اماآيا نظام اداري در كشور متحول شده است؟ اين در حالي است كه تمام سازمانها، متأثر ازنظام اداري هستند. حال پرسش اين است كه واقعاً چقدر توانستيم بهينهسازي كنيم. دراين مدت از چه متخصصاني براي بهينهسازي نظام اداري استفاده كرديم. چقدر آن را جديگرفتيم. پاسخ به اين پرسشها نشان ميدهد كه ما نتوانستهايم نظام اداري اثر بخش،بومي و نظاممندي براي كشور و سازمانها ايجاد كنيم.» دكتر محسن ايماني استاد دانشگاه تربيت مدرس درباره مشكلات نظام اداري ميگويد: «پساز پيروزي انقلاب اسلامي، به دليل مشكلات پس از انقلاب و تغييرات گسترده در مديريتبخشهاي مختلف كشور و جايگزين كردن نيروهاي انقلابي، ما با كمبود افراد توانمندبراي احراز پستهاي مديريتي مواجه شديم و تنها در دستگاههاي حساس، افراد كارآمد بهكار گمارده شدند. اما در گستره عظيمي كه بايد مديران در ردههاي مختلف مشغول فعاليتشوند نيروي متخصص و كارآمد به اندازه كافي وجود نداشت. در آن زمان، بحث تعهد وتخصص مطرح شد و اولويت با مديران متعهد متخصص بود. اما در مواردي كه فرد صرفاًتخصص داشت و وابسته به گذشته بود فرد متعهد هر چند كه از تخصص كافي برخوردار نبودبه كار گمارده ميشد اما تلاش ميگرديد با آموزشهايي، اين فرد توانمنديهاي لازم رادر پست مورد نظر كسب كند. با اين همه، برخي اوقات با روي كار آمدن يك جريان فكري،مديران لايق كه وابسته به جريان فكري ديگر بودند كنار گذاشته ميشوند و اين فرآيندبه طور وسيع دامنگير تمام سازمانها ميشد. در حالي كه اين مديران برنامههاييداشتند كه با اين تغيير مديريتها، ابتر ميماند و اين مسأله معضلاتي را براي كشوربه بار ميآورد. بدين ترتيب بر اثر جابهجايي جريانات سياسي، گاهي مديران اثرگذاربه خاطر روي كار آمدن طيف ديگر از كار بركنار ميشدند.» ايماني معتقد است برايجلوگيري از چنين روندي «بايد ضوابط اداري و قانوني آن قدر قوي و منسجم باشد كهدامنه اختيارات يك مدير كاملاً مشخص باشد تا مدير در همان جايگاه تعريف شده عملكند. از سوي ديگر، پستهاي اجرايي نظير مديريت كارخانهها نبايد با روي كار آمدنيك طيف فكري تغيير كند ولو آن كه تفكر سياسي متفاوتي با طيف جديد داشته باشند، زيرااين تغيير سبب ناتمام ماندن طرحهاي قبلي ميشود.» تغييرات اجتنابناپذير امااين مدرس دانشگاه در پارهاي موارد تغيير مديريتها را اجتنابناپذير ميداند: «براي نمونه، آموزش و پرورش نياز به مديري كارآمد و تحولگرا دارد. مديري كه بتوانديك جريان قطعي فكري را تقويت كند يا با تغييرات و نوآوريها بتواند تحولي عظيم درآموزش و پرورش ايجاد كند. آموزش و پرورش در كشورهاي پيشرفته آن قدر مهم است كه يكچهارم بودجه كشور را صرف اين نهاد ميكنند و افراد بسيار كارآ و توانمند را در رأسآن به كار ميگمارند با اين نگرش كه توانمندي آموزش و پرورش زمينهساز پيشرفت وتحول در كل كشور است.» وي با اشاره به جايگاه ويژه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلاميميافزايد: «ضروري است مديراني سكاندار اين وزارتخانه شوند كه بتوانند حساسيتهايلازم در امور فرهنگي و اعتقادي را دريافت نمايند و با توجه به آسيبپذيريهايي كهبه لحاظ تهاجم فرهنگي و گسترش ماهوارهها و شبكه اينترنت در سطح كشور وجود داردبتوانند تحولي در ابعاد فرهنگي جامعه ايجاد كنند. مديراني كه از يك سو، ازحساسيتهاي لازم براي حفظ عناصر فرهنگي و هويت ايراني- اسلامي برخوردار باشند و ازسوي ديگر، بتوانند اين عناصر را حفظ و خودباوريها را در ابعاد فرهنگي تقويتكنند.» به گفته ايماني «معمولاً هر جريان تازهاي كه روي كار ميآيد در پيتغيير و تحول است كه اين خود آسيبي براي مديريت كشور است، در صورتي كه چنينتغييراتي در موارد اجتنابناپذير بايد با دقت و ظرافت و پس از ارزيابي وارزشيابيهاي علمي صورت پذيرد. البته پيش از اين بحث ارزيابي مديران در نهادها وسازمانها مطرح شد با اين ديدگاه كه در هر نهاد و تشكيلات اداري، هستهاي متشكل ازافراد متخصص ايجاد شود تا اگر كسي ميخواهد مدير شود آن جمع او را ارزيابي كنند وبراساس مهارتها و نه به صرف ابلاغ مدير بالادست، پست مورد نظر را احرازنمايد.» ايماني با اشاره به تئوريهاي مديريتي ميگويد: «در حال حاضر، بحثي درمديريت مطرح است كه آيا مديران بايد ذاتاً مدير باشند يا مديريت يك امر اكتسابياست. برخي نيز مديريت را تركيبي از اين دو ميدانند. به هر روي، اگر ما ميخواهيممدير تربيت كنيم بايد دورههاي مرتبط با آن را برگزار كنيم تا فرد مورد نظر حداقلبا مديريت و ديدگاههاي صاحبنظران اين علم و نيز مديريت روابط انساني آشنا شود؛انواع مديريت را بشناسد، مثلاً اطلاعات جامعي درباره مديريت ژاپن كسب كند تا براساساين يافتهها و انتخاب يك شيوه مديريت و بومي كردن آن، اداره امور را برعهده بگيرد. نه اين كه با اعمال سليقه در مجموعه تحت مديریتش تنش ایجادکند
چند سالي است كه اصطلاح مديريت دانش پاي از عرصه مباحث نظري فراتر نهاده و توجهبسياري از مديران و كارشناسان سازمان هاي كشور را به خود جلب نموده است. خوشبختانهشمار قابل توجهي از اين علاقه مندان نيز كم و بيش به مفهوم و اهميت اين رويكرد پيبرده اند اما پرسش اساسي آنان و بسياري ديگر از مديران نوجو و علاقه مند آن است كهچگونه مي توان دست كم مباني مديريت دانش سازماني را در سازمان خود پياده كرد؟
در واقع آنها مي پرسند اگر در جهان دانش محور امروز احياء و رشد سازمان در گرومديريت موثر دانش سازماني است، چگونه مي توان به راهكارهايي عملي در اين مسيرانديشيد يا حداقل، دانش موجود سازمان را به شيوههايي موثرتر مديريت نمود؛ آن هم باتوجه به نوظهور بودن مفاهيم مديريت دانش، پيچيدگي آميخته در اين مباحث و فراتر ازهمه دشواري هاي كنوني مديريت در ايران؟
مرحله اول: باورهاي بنيادين خود را متحول كنيد و خود را در جايگاه رهبر بيابيد
فراموش نكنيد كه تنها رهبران مي توانند بر ديگران نفوذ كنند و تغيير ايجاد كنند (اعم از اينكه عنوان مدير داشته باشند يا نه) بنابر اين براي آغاز اين مسير نخستبايد بار ديگر تفاوت هاي اساسي مديريت و رهبري را در ذهن مرور كنيد تا بتوانيد بيشاز گذشته خود را در جايگاه رهبر بيابيد. واقعيت آن است كه سهل الوسول بودن ابزارهايمديريت و دشوار بودن رهبري، مهمترين عامل انحراف ما از مسير رهبري و روي آوردن بهمديريت است.
به قول جان ماكسول، رهبري هنري است پيچيده كه جنبه هاي مختلف دارد: احترام، تجربه،توانايي عاطفي، هنر آميزش با مردم، نظم، آرمان، پويايي، وقت شناسي و … . وقتيقوانين و مقررات رسمي سازمان به عنوان ابزار كنترل و تغيير جهت كاركنان در اختيارماست و ما نيز در طول زمان مهارت هاي رهبري خود (بويژه جنبه هاي ياد شده) را تقويتنكرده ايم، بديهي است كه به همين ابزار كهنه روي مي آوريم. وقتي مي توانيم با حربهحذف اضافه كار، اخطار كتبي و فراتر از آن تمديد نكردن قرارداد در پايان سال،كاركنان را به پذيرش خواسته هاي خود وادار كنيم، بديهي است كه به ضعف هاي رهبريخويش كمتر پي خواهيم برد. از اين طريق نيز كارها پيش خواهد رفت اما به همان شيوههاي پيشين و البته بدون رهبري، تغييري در كار نخواهد بود. اكنون به راهكارهاي زيربينديشيد:
. پيش از هر اقدام بايد اطمينان يابيد كه با تمام وجود به نقش، ضرورت و اهميتمديريت دانش در سازمان خود پي برده ايد
. باور داشته باشيد كه شخصيت و هويت شما در انديشه و عملتان نهفته است. به اينترتيب هرگز تصور از دست دادن سمت فعلي برايتان دشوار و نگران كننده نخواهد بود.
اطمينان داشته باشيد كه تغيير سازمان به سوي مديريت دانش سازماني با وجود همهتهديدهاي محيط داخلي و خارجي و با وجود همه محدوديت ها و نقاط ضعف موجود در جامعه،نظام اداري و سازمان؛ دستاوردي ممكن و ميسر است چرا كه بسياري از مديران كشور درهمين فضاي دشوار به تغيير و كاميابي نايل شده اند.
پيش از هر چيز تلاش كنيد زيردستان و همكارانتان پذيراي شما در اين سمت باشند و شمارا شايسته اين مسئوليت بدانند. اگر چنين است، بكوشيد اعتبار اجتماعي خويش را تقويتنماييد و اگر چنين نيست به خود مهلت دهيد تا با اجراي دقيق گام هاي بعدي به جايگاهواقعي خود نزديك تر شويد. پس از اين مهلت، درباره ادامه حضور خود در سمت فعلي ياواگذاري آن به فردي شايسته تر تصميم بگيريد. شايد اين تصميمِ دشوار براي آينده شمابهتر باشد
به اين گفته جان پي كاتر، استاد دانشگاه هاروارد باور داشته باشيد كه ميگويد: رهبريِ تغيير اغلب با يك يا دو نفر در سازمان آغاز ميشود اما حتي در كوچكترينسازمانها نيز با گذشت زمان، بر تعداد آن افزوده خواهد شد. بنابراين بكوشيد شماربيشتري از اعضاي سازمان را به تلاش در مسير تغيير و مديريت اثربخش دانش برانگيزيد.
تجربه گرايش به رهبران تحول ساز نشان داده است كه حسن سابقه، تعهد، فداكاري و ازخود گذشتگي و بويژه سماجت و تلاش بسيار در مسير هدف، ويژگيهايي اساسي براي جلباعتماد بدنه سازمان و پذيرش رهبري تغيير از سوي سطوح مختلف كاركنان است
از طرح مشكلات، كمبودها و نقصانهاي موجود در سازمان نهراسيد و به جاي حذف صورتمساله در پي ريشه يابي مشكلات و اجراي راه حل هاي بنيادين باشيد
اينك به تشكيل خانواده، تربيت فرزندان، امتيازات فردي و استفاده از آن براي تبليغ آرمانهاي اهل بيت(ع) ميپردازيم. خانواده و فرزندان فضه بعد از شهادت حضرت زهرا(س)، فشارهاي سياسي قدرت حاكم براي از بين بردن نفوذ و مقاومت اهل بيت و اقليت طرفدار آنان فزوني يافت. هر دو ستون برپادارنده خميه اسلام (پيامبر(ص) و فاطمه(س)) فرو ريختند و اميرمؤمنان يكه و تنها با ياراني انگشتشمار در معرض خباثتها و دشمنيها واقع شد اما فضه، همچنان نزد اميرمؤمنان علي(ع) ماند و از كودكان فاطمه(س) سرپرستي كرد. بر اساس روايتي از امام صادق(ع) در همين دوران اميرمؤمنان، فضه را تشويق به ازدواج كرد. در اين خبر كه در عوالم العلوم از عمروبن داود نقل شده، آمده است: «فضه با نظر اميرمؤمنان(ع) به عقد ابوثعلبه كه مردي از اهالي حبشه بود، درآمد و از وي صاحب فرزندي شد و بعد از وفات ابوثعلبه، با سليك غطفان ازدواج كرد. در اين حين يگانه فرزندش از ابوثعلبه وفات يافت.1 نصيرالدين امير صادق در كتاب (فاطمه) بر خلاف ديگر متون ازدواج اول فضه را در زمان حيات حضرت فاطمه ميداند و مينويسد: «ابوثعلبه از دنيا رفت، فاطمه از فضه دلجويي نمود و او را با خود مأنوس كرد تا خود از دار جهان رحلت فرمود. فضه بعد از وفات فاطمه با مردي به نام سليك ازدواج كرد».2 اين ادعاي اميرصادق ظاهرا بدون دليل است و هيچ مداركي دال بر اينكه ازدواج وي قبل از شهادت حضرت زهرا باشد، يافت نشد. در اغلب كتب تاريخي نامي از فرزندان سليك به ميان نيامده است از اين رو برخي احتمال دادهاند فرزندان از شخصي ديگر باشند، چه در موارد فراواني نام دختر، نوه و پسراني از فضه نقل شده كه مسلّم مينماياند فضه شوهري غير اين دو نيز داشته است. و يا فرزندانش از سليك، مورد اشاره منابع تاريخ قرار نگرفتهاند.3 علامه مجلسي در خبري از «مسكه» دختر فضه و «شهره» نوهاش نام ميبرد و ذبيحالله محلاتي در رياحين الشريعة بعد از نقل روايتي كه نام فرزندان پسر (داود، محمد، يحيي و موسي) فضه را ثبت كرده است، مينويسد: مرحوم مجلسي مدرك اين خبر را در بحارالانوار از دو نفر مشيخه اهل سلوك و عرفان حكايت مينمايد كه بهتر از روات كثير الرواية غير ضابط است.4 فضه با وجود تمام درگيريهاي سياسي هرگز شانه از مسؤوليت پرورش فرزندان فرزانه خالي نكرد او چنان به تربيت فرزندان همت گمارد كه نسل بعد از نسل حافظ قرآن بوده و از عفاف و تقوا و تقرب نزد خداي متعال در حد كمال برخوردار گشتند تا به آنجا كه در طول تاريخ روايات مربوط به پاكيزگي روحي آنان بارها مورد اشاره و تأكيد نويسندگان و محققان قرار گرفته است و به عنوان بانوان نمونه از آنها ياد شده است. ابنشهر آشوب در مناقب به نقل از مالك دينار مينويسد: «هنگام حج بانويي را ديدم كه بر حيواني ضعيف سوار شده است و زماني كه حاجيان برميگشتند، در حال رفتن به حج است. وسط بيابان او را ديدم كه خسته و رنجور همچنان به زحمت و آرامي راه ميپيمايد. اندكي جلوتر رفتم و خود را به او رساندم و ملامتش كردم. گفتم: چرا با اين مركب لاغر حركت كردهاي كه چنين در راه بماني؟ سر به سوي آسمان بالا برد و گفت: «لا في بيتي تركتني و لا الي بيتك حملتني فوعزتك و جلالك لو فعل بي هذا غيرك لما شكوته الا اليك». نه مرا به خانهام واگذاري و نه به خانه خودت رساندي. قسم به عزت و جلالت اگر جز تو چنين ميكرد، نزد تو شكايت ميآوردم. همان دم شخصي خود را به او رساند و زمام ناقهاش را در دست گرفت و از او خواست سوار شود. آنگاه ناقه با سرعتي شگفت به پيش تاخت. در جايگاه طواف دوباره همان زن را ديدم حس كنجكاوي راحتم نگذاشت، جلوتر رفتم و پرسيدم تو كيستي؟ گفت: من «شهره» دختر مسكه دختر فضه خادمه فاطمه زهرا(س) هستم.5 اعتراض به حاكميت فضه هوش سرشار و قدرت يادگيري بسياري داشت. قابليت پذيرش در حد وسيع، وجودش را براي كسب فضايل از اهل بيت(ع) آماده ساخت. از اينرو در مدتي اندك به مقامهاي والايي در پيروي و همراهي عترت(ع) رسيد. آنچه فضه را از ديگران متمايز ميكند و از وي بانويي شاخص براي آيندگان ميسازد اين است كه وي ظرفيت وجوديش اعم از، قدرت، يادگيري، پذيرش حق، خستگيناپذيري، حافظه قوي، خطابه و قدرت انتقال همه و همه را در راه دفاع از اهل بيت(ع) به كار برد و از هر امتياز به عنوان ابزاري براي نبرد با ظالمان غاصب سود برد حتي بعد از شهادت حضرت زهرا و تشكيل خانواده (روايات تاريخي به پرجمعيت بودن خانواده وي تأكيد دارد) در جريان مبارزهاش وقفهاي ايجاد نكرد. وي با تسلط ويژهاي كه به احكام فقهي داشت، به انتقاد علمي از حكام وقت ميپرداخت و بر ناروا بودن جايگاهي كه در اختيار گرفتهاند، اشاره ميكرد. امام صادق(ع) ميفرمايد: بعد از وفات شوهر اول فضه (ابوثعلبه) روزي سليك (شوهر دوم) نزد عمر آمد و از فضه شكايت كرد و گفت: فضه اجازه نزديكي به من نميدهد. «فاشتكاها الي عمرو ذالك في ايامه. فقال لها عمر: ما يشتكي منك ابومالك يا فضه؟ فقالت: انت تحكم في ذالك و ما يخفي عليك. قال عمر: ما اجدلك رخصة قالت: يا ابااحفض ذهبت بك المذاهب ان ابني من غره مات فاردت ان استبري ... عمر به او گفت: اي فضه ابومالك چه شكايتي از تو دارد؟ ـ تو حكم ميكني در بارهاش؛ پس بر تو مخفي نيست. ـ من كه دليلي بر اين كار تو نميبينم. ـ اي اباحفض مذاهب تو را منحرف نكنند. پسرم از (ابوثعلبه) وفات يافته است؛ در اين مدت از حيض استبراء ميكردم كه اگر حاملهام جنين من بچه ثعلبه است و اگر حيض شدم معلوم شود بچه از ثعلبه نيست. عمر كه در مقابل پاسخ متين فضه درمانده شد، به شگرد هميشگي خود پناه برد و به موضع انفعالي فرو رفت. وي هر گاه كه در بين مردم از حل مسايل عاجز ميماند و علي گره را ميگشود، با عبارت «لولا علي لهلك عمر» اگر علي نبود خليفه از بين ميرفت، خود را از سرزنش فكري و زباني مردم ميرهانيد. اين بار نيز گفت: «شعرة من آل ابيطالب افقه من عُدّي» يك تار مو از خانواده ابيطالب از قبيله عدي فقيهتر است.6 عظمت اين گفتار آنگاه روشن ميشود كه بدانيم قبيله عدي در فقاهت سرآمد روزگار خويش و ضربالمثل فقاهت بودند. فرياد با سكوت نقطه آغازين مهجوريت اهل بيت را بيگمان بايد در آخرين روز مريضي پيامبر اكرم جستجو كرد «هنگامي كه پيامبر فرمود براي من استخوان شانه و دوات و يا كاغذ و دواتي بياوريد تا چيزي بنويسم كه بعدها گمراه نشويد ...»7 خليفه دوم در مقابل درخواست پيامبر گفت: بيماري بر پيامبر غلبه كرده و قرآن پيش شماست. كتاب آسماني ما را كافي است. ابنعباس دانشمند معروف اسلام كه با يادآوري آن روز دانههاي اشك بسان مرواريد بر روي گونهاش ميغلطتيد ميگويد: بزرگترين مصيبت براي اسلام اين بود كه اختلاف گروهي از صحابه مانع شد كه پيامبر نامهاش را بنويسد؟8 همين تفكر كه براي جلوگيري از نفوذ اميرمؤمنان و اهل بيت در رهبري جامعه بعد از پيامبر به ذهن برخي صحابه خطور كرد، زمينههاي مهجوريت اهل بيت، و احاديث و حقايق ديني را كه آنان بيان ميكردند، به وجود آورد. به اين ترتيب بعد از وفات پيامبر اكرم عموم مردم از منبع جوشان اهل بيت به طور گستردهاي محروم شدند و جامعهاي به وجود آمد كه قرآن ظاهري پايه فكريش و حاكمان تنها مفسرينش شدند در اين دوره مفسران مستقل به طور شديدي از سوي خلافت تحت فشار بودند تا از حريم ظاهر قرآن تجاوز نكنند و به سيره و سخن و رأي علي(ع) اشاره نكنند. فضه تدبيري انديشيد وي ديگر سخن نگفت و تنها به تلاوت و پاسخگويي با آيات الهي پرداخت و با اين كار آرمانهاي اهل بيت و آراء آنان را به مردم بازگو كرد. يكي از نويسندگان آنگاه كه به معرفي فضه و كمالات وي ميپردازد، مينويسد: «وقتي ديد مردم روايات وارده در باب سفارش اهل بيت و ساير حقايق دين پشت سر انداختهاند، فضه تصميم گرفت جز به آيات قرآن استشهاد نكند». به اين ترتيب با استشهاد به قرآن جلوي هر گونه اعتراض حاكمان و عوامل آنان را گرفت و آزادانه به نشر فرهنگ اهل بيت(ع) همت گمارد. حفظ قرآن و استفاده به جا از آن از ديدگاه ديگر مبين آگاهي فضه به معارف قرآن و طبيعتا آراء و افكار اهل بيت و خصوصا اميرمؤمنان مراجع به تفسير و تأويل آيات قرآني نيز هست چه وي پرورشيافته در خاندان پاكان بود و تمام اعمالش حكايت از تأثيرپذيري علمي و عملي از آنان داشت. ابوالقاسم قشيري خبري مربوط به حفظ قرآن و تسلط وي به معارف قرآني از فضه نقل ميكند. اين مطلب كه در منابع گوناگون شيعي و سني از جمله «الدرالمنثور» و «بحارالانوار» مورد اشاره و استفاده قرار گرفته به اين صورت است. در راه مكه از قافله بازمانده بودم زني را ديدم كه تنها و سرگردان ميرود. پرسيدم كيستي؟ اين آيه را خواند «قل سلام فسوف تعلمون» سلام كردم و سؤال خود را تكرار نمودم خواند «من يهدي اللّه فلا مضل له» ـ آنكه را خدا هدايت كند گمراهكنندهاي نخواهد داشت. ـ از كجا ميآيي؟ ـ «ينادوم من مكان بعيد» ـ از مكان دوري ندا ميشوند. ـ قصد كجا داري؟ ـ «وللّه علي الناس حج البيت» ـ چند روز است سرگرداني؟ ـ «و لقد خلقنا السموات و الارض في ستة ايام» آيا گرسنه هستي؟ ـ «و ما جعلناهم جسدا لايأكلون الطعام» به او طعام دادم و به راه افتاديم و چون آهسته ميآمد تقاضا كردم كه شتاب كند زودتر برسيم. ـ «لا يكلف اللّه نفسا الا وسعها». دانستم قدرت شتاب ندارد. درخواست كردم بر تك مركب من سوار شود. گفت: «لو كان فيهما آلهة الا اللّه لفسدتا» پياده شدم و او را سوار كردم. گفت: «سبحان الذي سخر لنا هذا» شكر خدايي را كه اين مركب را مسخر ما كرد. به قافله رسيديم ـ آيا ميان اين كاروان كسي را داري؟ ـ يا داود انا جعلناك خليفة في الارض ـ يا يحيي خذا الكتاب بقوه ـ يا موسي اني «انا اللّه ـ و ما محمد الا رسول». ـ اينها چه نسبتي با تو دارند؟ «المال و البنون زينة الحيوة الدنيا» اين چهار نفر را صدا زدم چهار تن رسيدند از من اظهار تشكر كردند. اين آيه را خواند «يا ابت استأجره ان خير من استأجرت القوي الامين» به من احسان كردند. و اللّه يضاعف لمن يشاء. عطا را زيادتر كردند. ـ اين زن كيست؟ ـ فضه خادمه دختر پيغمبر است كه امسال بيستمين سال است او لب به سخني جز به آيات قرآن باز نكرده است.9 البته منظور آنان تداوم در ارائه جوابهاي قرآني در طي 20 سال بوده است. و به طور قطع وي در جايگاههاي خاص نيز بودن قرآن به پاسخگويي ميپرداخت آنگونه كه در نقل اخبار مربوط به شهادت حضرت زهرا(س) ثبت شده است كه وي طي حديثي طولاني وقايع آن روز را شرح ميدهد. هر چند در اين حكايت خاص هيچ نوع اشارهاي كه موضعگيري فضه در قبال اهل بيت و مسايل سياسي و حكومتي عصر خويش را نشان دهد، به چشم نميخورد. اما نقل آن از جهاتي سودمند است از جمله اينكه گروهي بر اساس نقل ديگري از روايت سعي كردهاند فضه را از اين افتخار بينصيب كنند روايت دوم كه از عبداللّه بنمبارك نقل شده و همين مطالب را با افزايش و كاهش از زني گمنام نقل ميكند. تبليغ ولايت در ايام حج هر چند اطلاعي قطعي در باره زمان مسافرت فضه به مكه مكرمه در دست نيست اما به دلايل و قرايني كه در متن اخبار نقل شده وجود دارد به طور قطعي بعد از شهادت حضرت زهرا(س) و قبل از شهادت اميرمؤمنان و به احتمال قوي در دوران خلفاء سه گانه بوده است يعني دقيقا بحرانيترين زمان سياسي براي اهل بيت(ع). در اين دوره غاصبان ولايت وارونه جلوه دادن حقايق را سرمايه تداوم حكومت قرار دادند و با زر و زور و تزوير مخالفين را سركوب كردند. در اين فضاي حزنآلود فضه، پرورشيافته فاطمه، كه داغ شهادت حضرت زهرا(س) آرامش را از او گرفته بود به دنبال فرصتي ميگشت تا حقايق را بازگويد و مظلوميت اميرمومنان را به تصوير بكشد. ايام حج بهترين فرصت ممكن براي اين هدف بود از تمام ملل مسلمان نمايندگاني در مكه حاضر ميشدند و بدون فشارهاي و ايجاد آزادي نسبي به تبادل اطلاعات مربوط به كشورها و ممالك اسلامي ميپرداختند. از اين كنگره عظيم پيامبر اكرم(ص) نيز براي معرفي اميرمؤمنان(ع) استفاده كرده بود اين بار فضه فرصت به دست آمده را غنيمت شمرد. او محل حج را به صحنه با شكوه اعلام حمايت از ولايت اميرمؤمنان(ع) تبديل كرد و به بازگويي و افشاي جنايات عليه اهل بيت پرداخت. بر اساس آنچه مورخان نقل كردهاند فضه از نبوغ سرشار خود در بلاغت به نحو كامل سود برد به نحوي كه شيوايي گفتار و تسلط به خطابه توجه حاجيان را به خود جلب كرد. ورقة بنعبداللّه اعلام حمايت از ولايت اميرمؤمنان را اينگونه به تصوير كشيده است: براي حج و به اميد ثواب الهي راهي بيتاللّه الحرام شدم. در حالي كه طواف ميكردم متوجه بانويي گندمگون نمكين و خوشكلام شدم كه با فصاحت گفتار فرياد كرد: «رب البيت الحرام و الحفظة الكرام و زمزم و المقام و المشاعر العظام و رب محمد خير الانام صلي اللّه عليه و آله البررة الكرام ان تحشرني مع ساداتي الطاهرين و ابنائهم الغر المحجلين الميامين ألا فاشهدوا يا جماعة الحجاج و المعتمرين انّ موالي خيرة الاخيار و صفوة الابرار الذين علاقدرهم علي الاقدار و ارتفع ذكرهم في سائر الامصار ...» اي خداي بيتالحرام و حافظان گرامي و پروردگار زمزم و مقام و مشاعر و بزرگ و پروردگار محمد بهترين آفريدهها(ص). ... مرا با سروران پاك و فرزندان ... محشور نماي. اي جماعت حاجيان آگاه باشيد كه سروران من بهترين برگزيدهها و نيكوكارانند. كساني كه عظمتشان از همه والاتر است ... تعاريفي كه فضه از سروران خود بيان ميكرد به گونهاي بود كه تنها با مشخصات اهل بيت(ع) مطابق ميشد از اينروي ورقة بنعبداللّه نيز مانند حاجيان ديگر متوجه شد وي از طرفداران اهل بيت و ولايت اميرمؤمنان(ع) است پس جلوتر رفت و گفت: گمان ميكنم از دوستداران اهل بيت(ع) هستي. فضه پاسخ داد: آري. پرسيد: خود را معرفي كن و فضه گفت: من خدمتگذار فاطمه زهرا(س) دختر محمد مصطفي(ص) هستم. كه خداوند بر پدر و شوهر و فرزندانش درود فرستد. آنگاه ورقة بنعبداللّه تقاضاي فرصتي كرد تا سؤالاتش را از وي بپرسد. آنچه كه اينك از اين گفتگوي افشاگرانه و دردآلود در كتب تاريخي ضبط شده است، بازگوكننده دوران سخت رحلت پيامبر تا شهادت حضرت زهرا(س) است. فضه تمام لحظات را به خاطر سپرده بود از اينروي بعيد به نظر نميرسد كه تمام اخبار وي حتي اشعاري كه از فاطمه زهرا(س) هنگام رحلت پدر بر زبان جاري ميكرد، نقل مستقيم باشد. بخشي از آنچه در اين گفتگو گذشته، اينچنين است: علي(ع) وقتي فاطمه(س) را در قبر گذاشت و سنگ لحد را چيد اينچنين سرود: اري علل الدنيا عليَّ كثيرة و صاحبها حتّي الممات عليل لكل اجتماع من خليلين فرقة و انّ بقايي عندكم لقليل و ان افتقادي فاطما بعد احمد دليل علي ان لا يدوم خليل علامه مجلسي وقتي اين روايت را از ورقة بنعبداللّه نقل ميكند مينويسد: (اقول وجدت من بعض الكتب خبرا في وفاتها(ع) فاحببت ايراده و ان لم آخذه من اصل يعوّل عليه).10 ميگويم در برخي از كتابها خبري در باره وفات حضرت زهرا يافتم كه دوست داشتم نقل كنم. هر چند مدرك اصلي كه به آن ارجاع دادهاند را نيافتم. با اين حال اين حديث طولاني مورد توجه محققان اخير نيز قرار گرفته است و آنان خبر علامه مجلسي از ورقة بنعبداللّه ازدي را نقل كردهاند از جمله آنها ميتوان به اعلام النساء11، رياحين الشريعة12 و نهجالحياة13 اشاره كرد. دليل عمدهاي كه ميتوان مبني بر اينكه سفر حج فضه قبل از شهادت اميرمؤمنان بوده، ارائه كرد اين است كه عبداللّه ازدي تنها از شهادت حضرت فاطمه(س) سؤال كرده است.
پاورقيها:
12 ـ رياحين الشريعة، ج 2، ص 316.
1 ـ بحارالانوار، ج 43، ص 87؛ رياحين الشريعة، ج 2، ص 317؛ مناقب آل ابيطالب، ج 1، ص 403 نام شوهر دوم را سليك ميداند.
10 ـ بحارالانوار، ج 43، ص 174 تا 180 باب ماوقع عليها من الظلم في تاريخ سيدة النساء فاطمة الزهرا(س).
11 ـ اعلام النساء مؤمنات، ص 594.
13 ـ اين كتاب به كرار اشعار مربوط به اين روايت مفصل را نقل كرده است. نويسنده با دقت تمام به مدارك ذيل دست يافته است. كتاب عوالم، ج 11، ص 490 و 455 و 597 و 240 و 286؛ رياحينالشريعة، ج 2، ص 73 و ج 1، ص 246؛ سيره نبوي ذيني دحلان، ج 3، ص 364؛ عيون الاثر، ج 2، ص 340؛ مودة القربي، ص 103؛ نورالابصار، ص 53؛ احقاق الحق، ج 10، ص 434 و 483؛ اعلام النساء، ج 4، ص 113؛ عيوم الاخبار، ج 2، ص 340؛ السيرة النبويه، ج 3، ص 364؛ بردالاكبار عند فقه الاولاد، ص 44؛ بحارالانوار، ج 43، ص 176؛ كوكب الدري، جزء اول، ص 240.
2 ـ فاطمه، ص 172.
3 ـ رياحينالشريعة، ج 2، ص 318 (وي فرزنداني را كه در خبر ابوالقاسم قشري آمده به عنوان فرزندان فضه از غير سليك ميداند.)
4 ـ بحارالانوار، ج 43، ص 87.
5 ـ همان، ص 46 نقل از مناقب ابنشهرآشوب از مالك دينار.
6 ـ رياحين الشريعة، ج 2، ص 317 نقل از عوالم العلوم و مناقب از جاحظ.
7 ـ مسند احمد، ج 1، ص 355؛ فروغ ابديت، ج 2، ص 496.
8 ـ بخاري كتاب علم، ج 1، ص 22 و ج 2، ص 14؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 14؛ مسند احمد، ج 1، ص 325؛ طبقات كبري، ج 2، ص 244.
9 ـ زينبالكبري، ص 65 نقل از شام سرزمين خاطرهها، ص 114؛ الدرالمنثور في طبقات ربات الخدور، ص 439؛ تراجم اعلام النساء، ج 2، ص 363؛ فاطمه ام ابيها، ص 94؛ الارض و تربت الحسين؛ كاشف الغطاء نقل از زبان پيامبر، حسين عمادزاده، ص 435.
در شماره نخست از مقاله حاضر به نحوه حضور فضه نوبيه در مدينه و آشنايي وي با فضايل اهل بيت و تأثرات روحي برگرفته از آنان پرداختيم، در اين شماره به حضور جدّي فضه در كنار اهل بيت(ع) در سختترين شرايط اجتماعي سياسي پرداخته، لحظه لحظه او را با خاندان نور، بويژه حضرت فاطمه(س)، به نظاره خواهيم نشست. مقام نيكان اندك زماني از آشنايي فضه با خاندان طهارت ميگذشت. در اين مدّت او با درياي زهد و عدل پيوندي مستحكم يافت. انس و الفت وي با خاندان پيامبر(ص) تا آنجا پيش رفت كه چشمه جوشان معارف را فرا رويش گشود و كام جانش را با عاليترين معارف الهي و انساني آشنا ساخت. «استجابت دعا» از مراتبي است كه نصيبش شد.1 اين كمال روحي، كه نشان از موقعيت ممتاز روحي دارد، بارها در زمان رسول اكرم(ص) ظاهر گشت. در مصابيح القلوب ميخوانيم «امير مؤمنان، فاطمه، حسن و حسين(ع) هر يك شبي از ماه رمضان رسول الله را براي افطار دعوت كردند، فضه با اينكه خانهاي جداگانه نداشت، براي شب پنجم پيامبر را دعوت كرد. هنگام افطار نگاههاي ناباورانه فضه به ديدار چهره رسول اكرم(ص) روشن شد. اهل خانه كه غافلگير شده بودند، گفتند: ما را در جريان ميگذاشتي تا تداركي ببينيم. فضه كه آرزوي ميزباني رسول خدا را داشت، از درگاه الهي طعام خواست و آنگاه كه غذا حاضر شد، سفره افطار را گسترد».2 علاوه بر اين نشانههاي زيادي از مستجاب الدعوة بودن فضه در اين دوران به چشم ميخورد كه همه حكايت از يك واقعيت دارند. آري، فضه در خانه ولايت پرورش يافته بود، و اين امر باعث شد به مرور زمان به والاترين مقام انساني دست يابد. اوج همراهي و دلبستگي او به اهل بيت را در ماجراي اطعام مييابيم كه به واسطه آن فضه به مقام «ابرار» دست يافت. قرآن كريم اينگونه از اطعام فقير و اسير و يتيم ياد ميكند: «همانا نيكان از جامهايي مينوشند كه آميخته به كافور است. چشمهاي كه بندگان خدا از آن مينوشند و آن را به هر جاي كه خواهند روان ميسازند. به نذر وفا ميكنند و از روزي كه شر آن فراگير است، ميترسند. و طعام را در حالي كه خود دوست دارند، به مسكين و يتيم و اسير ميخورانند و در دل چنين ميگويند. جز اين نيست كه شما را براي خدا اطعام ميكنيم و از شما نه پاداشي ميخواهيم و نه سپاسي. ما از پروردگار خود ميترسيم در روزي كه آن روز سخت و هولناك است. خداوند آنان را از شر آن روز نگاه داشت».3 * او با درياي زهد و عدل پيوندي مستحكم يافت. * فضه در خانه ولايت پرورش يافته بود. در كتب روايي و تفسيري شأن نزول اين آيات را چنين بيان ميكنند. حسن و حسين(ع) فرزندان اميرمؤمنان(ع) مريض شدند. پيامبر به همراه اصحاب به ملاقات آنان آمد. وقتي حالشان را نگران كننده ديد، يكي از آنان پيشنهاد كرد كه اي علي اگر نذر كني براي سلامتي كودكانت اميد است خدا شفايشان دهد.4 علي(ع) فرمود: اگر خدا شفايشان داد، سه روز روزه ميگيرم. دختر رسول الله(ص) و خادمش فضه نيز چنين نذر كردند. بعد از مدتي آن دو سلامت خود را بازيافتند. اينك وقت وفا به نذر رسيده بود. اميرمؤمنان به نزد شمعون خيبري رفت5 و مقداري پشم براي ريسيدن و سه پيمانه جو به عنوان اجرت گرفت و به منزل بازگشت. حضرت فاطمه(س) يك سوم از جو را آرد كرد و نان پخت. هنگام افطار فقيري آمد و گفت: السلام عليكم يا اهل بيت محمد(ص) فقيري از مسلمانان هستم غذايي به من دهيد؛ خدا غذايي از بهشت به شما دهد. همه سهم افطارشان را يكجا جمع كرده به او دادند. روز دوم يتيم و روز سوم اسيري آمد و آنان نيز تمام غذايشان را با رضايت قلبي تقديم كردند.6 سه روز بود كه علي، فاطمه، حسن، حسين و فضه بي هيچ غذايي روزه گرفته بودند. صبح روز چهارم پيامبر به خانه فاطمه آمد. حسن و حسين از شدت ضعف بر خود ميلرزيدند. حال رسول اكرم دگرگون شد و از اميرمؤمنان علت را سؤال كرد و گفت دخترم را به من نشان بده. علي(ع) رسول خدا را به طرف فاطمه راهنمايي كرد. او در محرابش نماز ميخواند در حالي كه آثار گرسنگي از سيمايش پيدا بود. ضعف به جسم فاطمه غالب شده و رنگ رخسارش به زردي گراييده بود. پيامبر تا اين منظره را ديد فرمود: «و اغوثاة بالله! انتم هذا ثلاث فيما اري؟» پناه بر خدا، شما سه روز به اين حال بوديد. جبرئيل نازل شد و گفت: «خذ يا محمد هناك الله في اهل بيتك» بگير اي محمد! خدا گواراي اهل بيت تو كند. پيامبر فرمود: چه را بگيرم. جبرئيل سوره «هل اتي» تا «ان هذا كان لكم جزاء و كان سعيكم مشكورا» را خواند.7 حسن بن مهران معتقد است آنگاه كه پيامبر داخل خانه شد و آنها را ديد گريان شد و ... جبرئيل اين آيات را فرود آورد: «ان الابرار يشربون من كأس كان مزاجها كافورا ـ عينا يشرب بها عبادالله يفجرونها تفجيرا».8 علامه طباطبايي در ذيل اين آيات تفسيري از امام صادق(ع) آورده، مينويسد: «يوفون بالنذر» يعني علي، فاطمه، حسن، حسين و خادم آنها فضه9 در اين ميان علامه مجلسي بعد از نقل 15 روايت مختلف از شأن نزول اين آيات مينويسد: «بعد از آنكه بر اجماع مفسرين و محدثين بر اينكه اين سوره در حق اصحاب كساء نازل شد، پي بردي هيچ كس شبهه نيندازد زيرا؛ اينگونه ايثار از غير ائمه برنميآيد و نزول اين سوره به همراه غذا براي آنها دليل بر جلال و رفعت و كرامت آنها نزد خداست و اختصاص آنها به اين نيكو داشت به همراه مكارم ديگر باعث ميشود كه نسبت دادن اين فضل به غير آنها كه هيچ مكارمي ندارند، قبيح باشد». * سي آيه در حق اميرمؤمنان بدون استثناي فضه وارد شده است. اين تعريض علامه مجلسي در حقيقت پاسخي به گروههاي ناصبي و منحرفين است كه غير اهل بيت را مستحق چنين پاداشي دانستهاند و اساسا مدني بودن اين سوره را زير سؤال بردهاند10 و گرنه تعريض وي به عدم سهيم بودن فضه در اين پاداش عظيم نميتواند صحيح باشد. استاد ذبيح الله محلاتي در رياحين الشريعه مينويسد: «سي آيه در حق اميرمؤمنان بدون استثناي فضه وارد شده است كه از فوائد و علائم متابعت خلوص مودت اوست. و آن بر حسب ظاهر صبر و شكيبايي بر گرسنگي در مدت سه روز است كه در اطعام قرص نان به مسكين و يتيم و اسير با موالي خود همراهي ميكرد. فضه گرسنه بود زماني كه اهل بيت گرسنه بودند و تشنه بود وقتي تشنه بودند. نميخوابيد وقتي نميخوابيدند روزه ميگرفت وقتي روزه بودند...»11 آنچه براي بانوان ما ميتواند راهكاري در عصر حاضر براي دستيابي به قلههاي معرفت و شرافت معنوي باشد پي بردن به سرّ مقاماتي است كه بانواني شايسته چون فضه به آن دست يافتهاند. و اين راز چيزي جز همراهي با اهل بيت و محو شدن در خواسته آنان نيست. چهار اصل مقدمات همراهي فضه با اهل بيت را فراهم ساخت. اين اصول عبارتند از: 1 ـ وفاي به نذر: بشر به هنگام گرفتاري در دام رنج و سختي روي به خدا ميآورد، اما به محض خلاصي، خدا از يادش ميرود. نذر انسان را به پروردگار توجه ميدهد تا گرفتاريش برطرف شود. وفاي به عهد و نذر انجام عملي است كه خداي تعالي به آن دستورداده و عدم وفا به فراموشي سپردن خداست و به اين صورت بين دستيابي به شرافت معنوي و وفاء به نذر رابطهاي عميق وجود دارد. 2 ـ ترس از روز حساب: مشخصه دوم ابرار به فكر حساب و روز جزاء بودن است چه انسانهاي نيكوكار نيز نميتوانند به طوري كه شايسته خداست او را عبادت كنند از اين روي همواره نقص و كاستي در اعمال انسان وجود دارد و فضه با آگاهي از اين نقيصه و ترس از حساب بود كه توانست با ميل خود به ياري مستمندان بپردازد. 3 و 4 ـ اطعام به نيازمندان و رضايت الهي: سركوب خودخواهي و برتريجويي در سايه اطعام به ديگران خصوصا نيازمندان تحقق مييابد. اطعام به اين معني است كه شخص تنها غم خود را نميبيند بلكه ديگران را نيز مستحق ياري ميداند و به آنان نيز عشق ميورزد. رضايت الهي نيز اساس اعمال است تا آنجا كه هيچ درخواستي از فقير و اسير و يتيم ندارند و در هنگام گفتگو نيز با خدا سخن ميگويند و از او پاداش ميخواهند. از اين روي امام صادق(ع) فرمود: «و يقولون اذا اطعموهم «انما نطعمكم لوجه الله لانريد منكم جزاءً و لا شكورا» قال والله ماقالوا هذا لهم و لكنهم اضمروه في انفسهم فاخبر الله باضمارهم يقولون: لا نُريد جزاءً تكافوننا به شكورا تثنون علينا به ولكنا انما اطعمناكم لوجه الله و طلب ثوابه».12 «به خاطر خدا غذا ميدهيم و از شما جزا و شكري نميخواهيم» امام صادق(ع) فرمود: به خدا قسم اين را نگفتند بلكه با خود چنين گفتند و خدا از باطن آنها خبر داد... * چهار اصل مقدمات همراهي فضه با اهل بيت را فراهم ساخت. رحلت پيامبر فضه ضمن كسب فضايل والاي انساني، ياوري دلسوز و مهربان براي فاطمه(س) و فرزندانش بود13 او در خدمت رسول اكرم سالهايي را سپري كرد تا اينكه سال دهم هجري با تمام حزن و اندوهش فرا رسيد. در اين سال حال رسول اكرم پس از حجة الوداع رو به وخامت گذاشت و سرانجام در غروب روز دوشنبه 28 صفر سال 10 هجرت به ديدار حق شتافت.14 فضه از آن روز تلخ اينگونه ياد ميكند: وقتي پيامبر وفات يافت كوچك و بزرگ سوگوار شدند و گريه بر او زياد شد و دلداريدهنده نبود و مصيبت وي بر نزديكان، اصحاب، اولياء، دوستان، و بيگانگان و خويشان گران بود و كسي را نديدم از زن و مرد مگر آنكه گريان بود و فرياد ميزد.15 دوران بعد از رحلت محور و تكيهگاههاي اصلي انقلابي كه پيامبر اكرم(ص) بنيانگذاري كرد، از سوي عوامل خارجي مانند روم و تهديدهايي داخلي همچون منافقان و اقليتهاي ديني ناراضي كه در قالب مسلمانان وارد جامعه اسلامي شده بودند، شديدا در معرض مخاطره بود. آنچه باعث شد فضه راه حق را برگزيند و در مقابل سيل تحريف واقعيتها و غصب حقوق مسلم مقاومت كند، معرفت عميقي بود كه در سايه اهل بيت(ع) به دست آورد. بنابراين او نميتوانست باور كند بانويي كه در تقسيم كار خانه با خادمي تنها و بيسرپرست، عدالت را تا آخرين حد رعايت ميكند در ادعايش درغگو باشد. و يا اميرمؤمنان به حكومت ذرهاي دلبستگي داشته باشد. همه اين عوامل موجب شد در ميان كشمكشهاي سياسي او راه صحيح را برگزيند و مانند تعداد انگشتشماري از جامعه زنان (اسماء بنت عميس، ام ايمن و ...) در راه مستقيم ثابت قدم بماند. اين گروه از زنان هر چند اندك بودند، اما توانستند به طور شگفتانگيزي از سيطره فكري و تبليغي جريان حاكم خارج شوند و اين در حالي بود كه بعضي نزديكان پيامبر همچون برخي همسران وي به وضع موجود و حكومت ايجاد شده رضايت دادند. ارزش رويكرد فضه در اين فضاي بحراني آنگاه آشكار ميشود كه به كنيزان هم گروه و هموطن وي نظري بيفكنيم كه هر يك در خانهاي از خانههاي مدينه به خدمتكاري مشغول بودند و هرگز در كشمكشهاي سياسي وارد نميشدند. از اين روي آنگاه كه از كنيز عايشه ميپرسند از عايشه چه ديدي تنها با اين كلام (از او جز خير نديدم) خود را خلاص ميكند اما سكوت در مكتب فضّه جاي نداشت. فضه بعد از رحلت رسول اكرم(ص) به گروه اقليتي از زنان پيوست كه با مظلوميت تمام از افشاي حقيقت اباء نكردند و در صف طرفداران اميرمؤمنان، فاطمه زهرا(س) قرار گرفتند. روزي كه لاله پرپر شد او به دليل قرابت با فاطمه(س) از همان لحظات وفات پيامبر(ص) به دقت تمام قضاياي پشت پرده براي غصب مقام ولايت را مشاهده ميكرد و در كنار آن مظلوميت اهل بيت را به نظاره مينشست. در حالي كه برخي از اصحاب به شدت در پي كسب مقام حكومت بودند او فاطمه را ميديد كه با چشماني گريان و كمري خميده از فراق پدر ميناليد و با نالههاي جانسوز خدو از مظلوميتش شكوه ميكند. ابنابيالحديد مينويسد: «ابوبكر به همراه ابنخطاب و ابوعبيده و گروهي از اصحاب سقيفه ميآمدند در حالي كه به هيچ كس برخورد نميكردند مگر اين كه او را كتك ميزدند و جلو ميآوردند و دستش را ميگرفتند و روي دست ابوبكر ميگذاشتند و خواه نا خواه از او بيعت ميگرفتند.»16 فضه در همين زمان از وضعيت زهرا(س) خبر ميدهد و ميگويد: * در سختترين شرايط نيز از همراهي اهل بيت دست برنداشت. از اهل زمين، اصحاب و نزديكان و دوستان كسي به اندازه مولايم فاطمه غمگين و شديدا گريان نبود. اندوهش تجديد و زياد ميشد و گريهاش افزونتر ميشد. و ميفرمود: پدر قوتم رفته و خويشتنداريم را از دست دادهام و دشمنم سرزنش كنندهام شده و حزن و اندوه دروني مرا ميكشد. پدر، يكه و تنها باقي مانده و در كار خود حيران و سرگردانم، صدايم خفته و پشتم شكسته و زندگيم درهم ريخته و روزگارم تيره شده است. پدر پس از تو براي وحشتم انيسي نمييابم و مانعي براي گريهام و ياوري براي ضعفم پيدا نميكنم. * آنچه باعث شد فضه راه حق را برگزيند و در مقابل سيل تحريف واقعيتها و غصب حقوق مسلم مقاومت كند، معرفت عميقي بود كه در سايه اهل بيت(ع) به دست آورد. و ميفرمود: اي پدر مردم از ما روي برگرداندهاند حال آنكه نزد مردم به بركت تو محترم بوديم و ضعيف شده نبوديم پس كدامين اشك در فراقت سرازير نشود و ...17 فضّه كه خود شاهد تمام اين مظلوميتها بود و بارها از زبان گوياي فاطمه(س) كلماتي چون سرزنش دشمنان، تنهايي، نداشتن ياور، روي گرداندن مردم، استضعاف تحميل شده و ... ميشنيد چنان ارادهاي يافت كه بتواند در كنار فاطمه بماند و به دفاع از حريم رسول الهي اقدام كند هر چند خادمهاي بيش نيست و به راحتي عوامل حكومتي ميتوانند وي را تا مرز نابودي پيش برند. او راه خود را انتخاب كرد و در مقابل صدماتش را نيز به جان خريد. او در سختترين شرايط نيز از همراهي اهل بيت دست برنداشت و با غير اميرمؤمنان بيعت نكرد. خليفه دوم طي نامهاي كه به معاويه نوشته است از جرأت و جسارت فضه سخن ميگويد و مينويسد: اي پسر ابوسفيان بدان كه با خالد بنوليد، قنفذ و عدهاي از خواص اصحابم به در خانه فاطمه آمديم و در را به شدت كوبيديم. در خانه علي، فاطمه، حسن، حسين، زينب، ام كلثوم و فضه بودند. پس فضّه درآمد و گفت: چه ميخواهي، گفتم: علي را بگو بيرون بيايد و با جانشين رسول خدا بيعت كند. آنگاه فضه شروع به احتجاج با من كرد. گفتم برو و به علي بگو بيرون بيايد. و الا وارد خانه ميشوم و او را بيرون ميكشم. فاطمه وقتي اين را شنيد خود پشت در آمد و گفت: اي گمراهان تكذيبكننده چه ميگوييد و چه ميخواهيد؟ از خدا نميترسي و داخل خانه ميشوي يا با گروه شيطاني خود مرا ميترساني حال آنكه گروه شيطان ضعيف است واي بر تو و بر جرئتي كه نسبت به خدا و رسول او كردي. ميخواهي نسل پيامبر را از دين قطع كني و نورش را خاموش سازي؟ و ...18 * اين گروه از زنان هر چند اندك بودند، اما توانستند به طور شگفتانگيزي از سيطره فكري و تبليغي جريان حاكم خارج شوند. آخرين فرياد فضه چهره فاطمه(س) را آنگاه كه بين در و ديوار ماند، در خاطر نگاه داشت. لحظهاي كه فاطمه تنها او را صدا كرده و به كمك طلبيد. خليفه دوم ميگويد: هيزم جمع كرده در را آتش زدم. فاطمه پشت در مانع از ورودم شد... وقتي كشتههاي بدر و احد را كه به دست علي هلاك شده بودند به ياد آوردم برافروختم و لگدي بر در زدم فاطمه در پشت در بود چنان در خانه را فشار دادم كه كودكش (محسن) سقط شد. فاطمه چنان ناليد كه گويا مدينه زير و رو شد و داد زد: آه اي فضه به سويم بيا و مرا درياب به خدا قسم كودكم كشته شد.19 * فضه چهره فاطمه(س) را آنگاه كه بين در و ديوار ماند، در خاطر نگاه داشت. * سكوت در مكتب فضّه جاي نداشت. محرم كوثر همراهي فضه با حضرت فاطمه(س) در آن شرايط بحراني تا به آنجا رسيد كه جزء معدود محرمان حرم وي شد او باب حضرت فاطمه(س) بود20 و ارتباط زنان ديگر با حضرت توسط وي صورت ميگرفت از اين روي فضه از درونيترين اسرار اهلبيت ميتوانست مطلع شود و به اين ترتيب استوارتر از ديگران در راه حقيقت گام بنهد تا به آنجا مقام محرميت وي پيش رفت كه امام صادق(ع) فرمود: اميرمؤمنان فرمود: وقتي از مرقد پيامبر برگشتيم به من ناله كرد. به سويش رفتم و گفتم: چرا شكوه ميكني؟ او از خوابي كه ديده بود مرا مطلع كرد و به خدا و رسول خدا از من عهد گرفت كه وقتي وفات كرد غير از ام سلمه (همسر رسولالله) ام ايمن، فضه و از مردان غير از دو پسرش، عبدالله بنعباس، سلمان فارسي، عمار ياسر، مقداد، ابوذر و حذيفه كسي از آن مطلع نباشد.21 عشق او به فاطمه تا حدي بود كه وقتي نامش را ميشنيد اشك از چشمانش بياختيار سرازير ميشد. به اين جهت وقتي ورقة بنعبدالله نام فاطمه را برد سيلاب اشك بر گونههاي فضه جاري شد و گفت اي ورقة بن عبدالله حزن ساكن مرا به هيجان آوردي و مصيبت و دردهاي دلم را كه در قلبم پوشيده بود، آشكار كردي.22 هميشه ميل قلبي و رضايت خاطر اين بزرگوار را بقدر امكان بر ميل و رضاي خود ترجيح ميداد.23 شهادت حضرت فاطمه فضه كه خبر وقايع آن روز را با تلاش بسيار براي آيندگان زنده نگاه داشت ميگويد: بزرگان مدينه جمع شدند و به سوي حضرت اميرمؤمنان علي آمدند و گفتند: به فاطمه بگو يا شب گريه كند يا روز حضرت سخن آنان را براي فاطمه بازگفت: فاطمه فرمود: اي اباالحسن! توقف من در بين آنها كوتاه و مرگم نزديك است. به خدا شب و روز ساكت نخواهم شد تا اينكه به پدرم رسول خدا ملحق شوم.24 * او باب حضرت فاطمه(س) بود و ارتباط زنان ديگر با حضرت توسط وي صورت ميگرفت. علي(ع) خانهاي در بقيع براي او ساخت كه حسن و حسين و مادرشان به آنجا رفته ميگريستند و اميرمؤمنان فاطمه را در بين دستهايش به خانه برميگرداند.25 فضه در مراسم غسل حضرت نيز شركت داشت. او كه لحظه لحظه زندگي حضرت فاطمه را از لحظه وفات پيامبر تا شهادت حضرت فاطمه بيان كرده است لحظه غسل تا دفن را از زبان علي(ع) اينگونه شرح ميدهد: «فقال علي والله لقد اخذت في امرها و غسلتها في قميصها و لم اكشفه عنها فوالله لقد كانت ميمونة طاهرة مطهرة ثم حنطتها من فضله حنوط رسول الله و كفنتها و ادرجتها في اكفانها فلما هممت ان اعقد الردا ناديت يا ام كلثوم يا زينب يا سكينة يا فضه يا حسن يا حسين هلموا تزودوا من امّكم فهذا الفراق و اللقا في الجنة»26 علي(ع) فرمود: «به خدا قسم كارش را به عهده گرفتم و در لباسش غسل دادم و لباسش را جدا نكردم، به خدا او مبارك طاهر و مطهره بود. آنگاه با باقيمانده حنوط پيامبر حنوط كشيده كفنش كردم و در كفن پيچيدم. وقتي خواستم رداء را ببندم اي امكلثوم اي زينب اي فضه اي حسن اي حسين بشتابيد و از مادرتان بهره بگيريد كه اين جدايي است و ديدار در بهشت است.» محمد بنهارون بنموسي تلعكبري از پدرش از محمد بنهاشم فخل ميگويد: وقتي فاطمه وفات يافت اميرمؤمنان غسلش داد و كسي جز حسن، حسين، زينب، امكلثوم، فضه و اسماء بنت عميس و ... حاضر نبود.
تقسیم خراسان و نظام سلسله مراتب جدید شهری در منطقه
عنوان واحد
اصول و مبنای برنامه ریزی منطقه ای
مقدمه :
در چند دهه اخیر شهرها با سرعت بیشتری گسترش یافته و به شهرهای بزرگ تبدیل شده اند ، این گسترش در کشورهای در حال توسعه حادتر است . در این میان رشد سریع شهرنشینی در دنیا در هه جا بطور متعادل صورت نگرفته است و بلکه عمدتاً شامل شهرهای بزرگ و پایتختها بوده است . تمرکز جمعیت در شهرهای بزرگ گویای این واقعیت است و حتی در بعضی از کشورها ، جمعیت پایتخت 30% جمعیت کشور را شامل می شود . همواره در سطح جهان تحولات اقتصادی و دخالتهای سیاسی موجب پیدایش قطبهای بزرگ صنعتی و شبکه ای از شهرهای بززرگ و مگالاپلیس ها شده و به این ترتیب نظم فضایی خاصی را در سطوح ناحیه ای ، منطقه ای و ملی بوجود آورده است که نهایتاً منجر به عدم تعادلهای ملی ، منطقه ای و ناحیه ای شده است ، کشور ما نیز در نیم قرن اخیر بخصوص در چند دهه اخیر از این قاعده مستثنی نبوده است و رشد شهرنشینی و افزایش شهرها و جمعیت شهری آن سرعت بیشتری یافته است . افزایش جمعیت شهری و توسعه شهرنشینی تنها ناشی از افزایش طبیعی جمعیت ایران نیست بلکه علی رغم انجام اصطلاحات ارضی که می بایست به پیوند جغرافیایی روستاییان با روستاها منتهی می شد به دلایل متعدد موجب کاهش اهمیت بخش کشاورزی از یک سو و رشد سریع شهرها از سوی دیگر و نتیجه آن ایجاد روند مهاجرتی از روستا به طرف شهرها شد . این امر علاوه بر افزایش جمعیت شهری موجبات ناموزونی در شبکه شهری ایران ، گسیختگی پیوند فضایی شهر و روستا و عدم تعادل در توزیع فضایی جمعیت را فراهم آورد (1)
به طور کلی پیدایش یک شبکه شهری و چگونگی شکل گیری الگوی فضایی آن در یک منطقه یا یک کشور که در طول تاریخ صورت می گیرد با شرایط متعدد اقتصادی ، اجتماعی ، اقلیمی و جغرافیایی مرتبط است در ایران نیز پیدایی شبکه شهری تابع این قاعده بکلی بوده است . شبکه شهری ایران تا چند دهه قبل از همگونی نسبی برخوردار بوده است ، یعنی بدون وجود یک کلانشهر یا متروپل اصلی که همه فعالیت ها را به خود جذب کند و بر شبکه تاثیر خاصی بگذارد ، ارتباط ارگانیکی بین شهرهای کوچک و بزرگ هذ منطقه از یک سو و شهرها و مراکز روستایی آنها از سوی دیگر برقرار بوده است . (2)
بررسی شبکه شهری ایران نشان می دهد که از یک عملکرد سلسله مراتبی برخوردار نبوده و شمار کانونهای زیستی توزیع فضایی و حجم جمعیتی آنها از یک نظام کارکردی سلسله مراتبی تبعیت نمی کند و شبکه شهری همچنان در جهت تمرکزگرایی در حال تحول است . چنین حالتی با شدت و ضعف ولی بطور غالب در ببیشتر مناطق ایران دیده می شود . در مجموع ده شهر بزرگ و متروپل منطقه ای با گرفتن فاصله از شهرهای پایین دست خود و بریدن از پایتخت در نظام شهری ایران گسستگی حاصل کرده اند . (3)
طرح مسأله :
امروزه شهرنشینی به عنوان یکی از نقاط عطف تکامل جوامع بشری و علی رغم دستاوردهای متعدد آن ، متأسفانه مشکلات گوناگون زیست محیطی ، اجتماعی ، فرهنگی و کالبدی را نیز به ارمغان آورده است و از بارزترین ویژگیهای شهرنشینی در کشورهای در حال توسعه باید به توزیع نامناسب نظام سکونتگاههای شهری استفاده نمود که در اکثر مناطق منجر به شکل گیری مجموعه های نامتعادل در فضای جغرافیایی شده است که خود تبعات خدمات رسانی نامطلوبی را به دنبال دارد و همین عدم تعادلها با تمرکز فعالیتهای اقتصادی و خدماتی در برخی شهرها به عنوان عامل بازدارنده ای در فرا راه توسعه مناطق عمل می نماید . افزایش تعداد شهرهای بزرگ به ضرر شهرهای متوسط بخصوص کوچک و روستا شهرها عمل می کند . اختلاف ناحیه ای و سیاست اداری به این مسائل دامن زده و سیاست اقتصادی نیز عامل مهمی در توزیع نامتعادل سلسله مراتب شهری می باشد ، به همین علت نظام توسعه شهری کشور با مشکلات و تنگناهای اساسی روبرو است . (4)
اهمیت شبکه شهری در جغرافیای سیاسی و اقتصادی و بطور کلی پوشش شهرنشینی یک منطقه به حدی است که نیاز به تأکیدی خاص در این زمینه نیست . از آنجا که شبکه شهری هم به مفهوم فضایی آن یعنی نحوه استقرار و توزیع شهرها ، بر اساس عملکردهای پایه ای آنها هم حاصل و هم علت بسیاری از مسائل و پدیده های شهرنشینی معاصر است لذا شناخت چگونگی این شبکه و تغییرات آن در یک منطقه می تواند روشنگر لااقل بخشی از این مسائل گردد . (5)
شبکه شهری در کشورهای پیشرفته صنعتی به علت وجود عملکردها و فعالیت های سلسله مراتبی در شهرهای مختلف و یکنواختی و همگونی نسبی امکانات اقتصادی ـ اجتماعی و فضایی به صورت کهکشانی است . یعنی روستاهای اطراف یک شهر کوچک خدمات اولیه خود را از این شهر تأمین می کنند . این گونه شهرها با یک شهر متوسط در ارتباطند و در نهایت شهرهای متوسط با شهر بزرگ منطقه در ارتباط متقابل و مستقیم قرار می گیرند . از اینرو پایتخت ها و یا بعضی از متروپل های این کشورها نیز به علت وجود مراکز تصمیم گیری از موقعیت ویژه ای برخوردارند . (6)
کشورهای جهان سوم از جمله کشور ما نیز در دوره پیش سرمایه داری از شبکه شهری همگونتری برخوردار بوده است . یعنی هر منطقه شهر اصلی و میانی خود را داشته است . اما در قرن اخیر با ظهور تحولات ناشی از سرمایه داری پیرامونی که نیاز به فوق تمرکز جزء ذاتی آن بود ( یعنی نیاز به زیر ساخت های گران قیمت و وسیع مانند شبکه های وسیع ارتباطات و تأسیسات و غیره و مراکز تصمیم گیری و مدیریت و وجود متخصصان ) وضعیت این شبکه به هم ریخت و با ایجاد یک یا دو کلانشهر نظام کهکشانی در شبکه شهری مبدل به یک رابطه زنجیره ای شد ، یعنی هر سکونتگاه (خواه روستا یا شهر کوچک و متوسط ) اغلب مستقیم با متروپل منطقه یا کشور در ارتباط قرار می گرفت ، این امر نیز موجب تمرکز بیشتر کلانشهر و از بین رفتن ارتباطات میانی (بین شهرهای کوچک و میانی ) شد . (7)
در ایران نیز به دلیل شرایط و سیاستهای حاکم بر توسعه ملی در طی قرن اخیر ، شاهد رشد سریع و نامتوازن جمعیت شهرنشین کشور بوده ایم و نظام سلسله مراتب نامتعادل با الگوی نخست شهری پایتخت ، مشخصه بارز آن است و عمده این جمعیت شهرنشین در چند ما در شهر منطقه ای و بزرگ متمرکز شده اند . (8)
این شرایط نامطلوب شبکه شهری در مناطق مختلف کشور به وضوح نمایان است . بطوریکه مثلاً در استان خراسانشهر مشهد به یک متروپل تبدیل شده و سیطره کامل سیاسی و اقتصادی بر دیگر شهرهای استان دارد و عملاَ حتی کوچکترین شهرهای استان در بسیاری موارد به طور مستقیم با این متروپل منطقه ای در ارتباط قرار می گیرند . نکته حائز اهمیت در مورد این استان که لزوم پرداختن به شبکه شهری آن را مهمتر جلوه می دهد . تقسیم استان خراسان به سه استان کوچکتر است چه بسا که برنامه ریزی صحیح در شبکه شهری این استانهای جدیدالتأسیس در ابتدای کار می تواند در زمینه ایجاد نظام سلسله مراتبی متعادل در این استانها بسیار مؤثر باشد و یقیناً در گام اول نیاز مبرم به بررسی شرایط فعلی استانها و شرایط پیش از استان خراسان احساس می شود تا شاید بتوان از تجربه ناموفق دیگر استانهای کشور در این زمینه پیشگیری کرد .
محدوده و ویژگیهای طبیعی منطقه مورد مطالعه :
خراسان متشکل از سه استان جدید خراسان رضوی ، شمالی و جنوبی با وسعت 3/247618 کیلومتر مربع و 4531053نفر جمعیت در سال 1385 در شرق و شمال شرقی ایران قرارا دارد . گستردگی آن بین 30 درجه و 31 دقیقه تا 38 درجه و 17 دقیقه عرض جغرافیایی و 55 درجه و 22 دقیقه تا 61 درجه و 17 دقیقه طول جغرافیایی است . طول متوسط استان به خط مستقیم در جهت شمالی ـ جنوبی Km750 و عرض متوسط آن به خط مستقیم از شرق به غرب km420 است . این استان از شمال و شمال شرقی با جمهوری ترکمنستان و از شرق با افغانستان مرز مشترک دارد از جنوب با استانهای سیستان و بلوچستان ، یزد ، کرمان ، از مغرب با استانهای یزد ، اصفهان ، سمنان و گلستان همجوار می باشد . (9)
وسعت زیاد استان و عواملی مانند رشته کوههای مرتفع و مناطق پست کویری و جلگه ای ، دوری از دریا و همچنین وزش بادهای 120 روزه در شرق استان ، تنوع آب و هوائی و سرزمینی را به وجود آورده است ، به نحوی که معمولاً دامنه تغییرات درجه حرارت از شمال به جنوب استان افزایش یافته و میزان ریزشهای جوی سالانه در طول دوره بارندگی از شمال به جنوب کاسته می شود . ارتفاع متوسط در این استان حدود 1000 متر از سطح دریا می باشد . دامنه تغییرات ارتفاع استان 2931متر محاسبه شده است . رودهای مهم استان خراسان در نیمه شمالی جاری هستند و نیمه جنوبی توسط چندین رود که جریان فصلی دارند مشروب می شود و در نهایت به کویر می ریزند.(10)
یکی دیگر از ویژگی های خراسان , مرزهای طولانی و تقریباً خالی از سکنه بخصوص در نواحی شرق و شمال شرقی است شرایط طبیعی نا مساعد باعث شده است که در قسمت آبادیهای معدودی در حاشیه مرزها وجود داشته باشد.(11)
ویژگیهای طبیعی و فرهنگی استان خراسان باعث شده است که از حدود سال 1880 میلادی یعنی زمان تثبیت مرز با روسیه یک نوع تقسیم بندی سه گانه خراسان شمالی , مرکزی و جنوبی بوجود آید.(12)
شمال خراسان:
محدوده شمال خراسان ,از شمال مرز ایران با ترکمنستان و از جنوب خط الراس کوههای بینالود و آلاداغ است. در حقیقت این قسمت از دو حوضه اترک که به دریای مازندران می ریزد و حوضه ریگزارهای قره قوم تشکیل شده است . غرب آن به استان گلستان و شرق آن به ترکمنستان و افغانستان محدود می شود. طولانی ترین و بلند ترین سلسله جبال خراسان در این قسمت قرار دارد.(13)
شمال خراسان واحه ای است با اقلیمی متفاوت از میلیون ها کیلومتر مربع از مناطق همجوار خود . شرایط اقلیمی و توپوگرافی این منطقه به نحوی است که دشتها و دره های حاصلخیز با رودها و جویبارهای کوچک ولی فراوان را بوجود آورده است . سلسله کوههای ممتد شمال خراسان با جهت شمال غربی – جنوب شرقی در این مسیر طولانی باعث می شود که توده های مدیترانه ای بهتر به طرف شرق نفوذ کنند.(14)
نتیجه آن که شمال خراسان نسبت به دو بخش دیگر خراسان دارای رطوبت و آب بیشتر, خاک حاصلخیز تر و پوشش گیاهی غنی تر است و این عوامل باعث تراکم بیشتر جمعیت و سکونت گاههای دایمی پر شمارتر و بزرگتر از بخش های دیگر شده است. از ویژگی های این قسمت بخصوص منطقه ای که از شرق مشهد تا بجنورد ادامه دارد , ممتد بودن زمینهای کشاورزی و پیوستگی زمینهای هر آبادی به آبادی دیگر و عدم وجود کویر و بیابانهای بی آب و علف است. این منطقه از نظر وسعت در کل شرق ایران کاملاًاستثنایی است.(15)
خراسان مرکزی:
حد شمالی خراسان مرکزی خط الراس کوههای بینالود – آلاداغ در شمال است اما حد جنوبی آن را نمی توان نه از نظر علمی و نه از نظر مردمی مشخص کرد. خراسان مرکزی از نظر طبیعی تفاوت های زیر را با شمال خراسان دارد.
ارتفاعات کوتاهتر است و امتداد آنها هر چند که اکثراً غربی – شرقی است اما برخی کوههای پراکنده با جهات مختلف در آن وجود دارد. وجود ارتفاعات کوتاهتر و پراکنده تر از بخش قبلی و دوری از دریا موجب دریافت رطوبت کمتری در مقایسه با شمال خراسان می گردد. ریزش کمتر ,خاکهای نامرغوبتر , شوره زارها و وجوددشت های بی آب و علف باعث می گردد که در این بخشخراسان مانند قسمت شمال کشتزارها و باغها ممتد نباشد و سکونت گاهها بیشتر بصورت واحدهای آباد باشد.(16)
جنوب خراسان:
در جنوب خراسان عوامل موثردر پراکندگی جمعیت و کشتزارها شدید تر از خراسان مرکزی عمل می کنند . در این منطقه کوهها پراکنده اند و به صورت توده های مجزا از هم قرار دارند البته همین توده های پراکنده دلیل عمدهایجاد آبادیها و شهر ها هستند .منتهی در این قسمت بیابانها ,کویرها , شوره زارها وریگستانها وسیعتر و منابع آب سطحی و سفره های آب زیر زمینی کمتر از خراسان مرکزی و شمال خراسان است.(17)
تحولات جمعیت شهری:
کل جمعیت استان خراسان از 2023612 نفر در سال 1335 به تعداد 6047661 نفر در سال 1375 افزایش یافته است که از این تعداد 3421937 نفر در سال 1375 در مناطق شهری استان ساکن بوده اند.
جمعیت استان طی 40 سال از 2 میلیون نفر به حدود6 میلیون نفر افزایش یافته است که رشدی برابر 33 در هزار را نشان می دهد. رشد جمعیت خراسان پنچ سر شماری انجام شده به شرح زیر بوده است .
در دهه 45-35 جمعیت استان از 2023612 نفر به 2518526 نفر رسیده است که رشد سالانه جمعیت در این دهه 22 در هزار محاسبه شده است. در دهه55-45 جمعیت از 2518526 نفر به 3264398 نفر رسیده است که بیانگر رشدی برابر 26 در هزار است. در دهه 65-55 جمعیت از 3664398 نفر به 5280605 نفر رسیده است که رشدی برابر 49 در هزار است . در دهه 75-65 جمعیت از 5280605 به 6047661 نفر رسیده است با رشد 25 در هزار(18) .
جمعیت استان خراسان به تفکیک شهری و روستایی سالهای 1335 تا 1375
(در نمودار ذیل بیان شده است )
جمعیت استان
1335
1345
1355
1365
1375
شهری
424958
957039
1245258
2548999
3421937
روستائی
1598654
1561487
2019140
2724858
2622134
کل
2023612
2518526
3264398
5280605
6047661
((منبع : خراسان ، ژئوپلتیک و توسعه ، ص 91))
رشد شهرنشینی در سه دهه در سطح استان خراسان تا سال 1365 سریعتر از کل کشور بوده است در این بین رشد جمعیت شهر مشهد در افزایش جمعیت شهری استان خراسان دارای اهمیت بسزایی است . در سال 1335 استان دارای 21 نقطه شهری بوده است که مشهد با جمعیت کمتر از 250 هزار نفر بزرگترین شهر استان بوده است که این تعداد در سال1356 به 47 نقطه افزایش یافته است ، در طول این مدت از نظر جمعیتی تغییرات شدیدی در شهرهای استان به وجود آمده است . در سال 1370 مشهد با 1872765 نفر بزرگترین شهر استان است که تبدیل به یک منطقه شهری شده و به تنهایی 3/29%جمعیت استان را شامل شده است . (19)
در سال 1383 استان خراسان به سه استان خراسان شمالی ، جنوبی و رضوی تقسیم گردید که بر اساس نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال 1385 استان خراسان شمالی با 15 نقطه شهری دارای جمعیت شهری معادل 392458 نفر ، خراسان رضوی با 66 شهر دارای جمعیت شهری 3811900 نفر و خراسان جنوبی با 20 نقطه شهری دارای جمعیت شهری 326695 نفر بوده است .
مکان گزینی و توزیع فضایی ـ جغرافیایی شهرها :
توزیع جمعیت در مناطق و نواحی مختلف کشور نشان از عدم تعادلی دارد که بخش عمده ای از این شکل توزیع جمعیت در ارتباط با وضعیت طبیعی و اقلیمی مناطق کشور است اما همچنیت بخش قابل توجهی از آن در ارتباط با عدم بهره برداری مناسب از امکانات طبیعی موجود است . از سوی دیگر ساختار وابسته سیاسی ، اقتصادی کشور که توسط پهلوی پی ریزی شده با تفکر ایجاد قطب های جمعیتی و با اعمال سیاست های ناموفق به ویژه در زمینه کشاورزی روند مهاجرت گسترده روستائیان و تخلیه روستاهاو تراکم جمعیت در شهرها را به دنبال داشته است . (20)
در استان خراسان نیز توزیع شهرها مانند کل کشور از طرفی تابع شرایط اقلیمی و طبیعی و از طرفی در ارتباط با سیاست های دولتی قرار دارد و تأثیر عوامل مساعد طبیعی به ویژه وجود آب شیرین ، زمینهای حاصل خیز ، اعتدال شرایط اقلیمی و عوامل سیاسی ـ اقتصادی از یک سو و وجود کویرها ، کمی ارندگی ، گرمای زیاد
و شوری خاک از سوی دیگر به گونه ای است که مناطق شمالی استان بیشترین جمعیت را در خود جای
داده اند .(21)
در شمال خراسان فاصله هر شهر تا شهر بعدی حدود km60 است ولی در خراسان مرکزی فاصله ها حدود دو برابر است . البته این فاصله ها قائده کلی نیست اما تفاوت کلی ممتد بودن و پیوسته بود زمینهای کشاورزی در شمال خراسان به خصوص از شرق مشهد تا بجنورد و پیوسته بودن حریم و روستاها و آبادیها در همین محدوده و برعکس عدم پیوستگی مزارع و حریم روستاها و وجود فضاهای خالی در خراسان میانی است . زیرساختهای ضعیف تر طبیعی در خراسان مرکزی موجب پراکندگی بیشتر سکونت گاهها و جمعیت نسبت به شمال است در جنوب خراسان پراکندگی آبادیها بیشتر به اندازه جمعیتی آنها کمتر از خراسان مرکزی و خیلی کمتر از شمال خراسان است . (22)
تعاریف و مفاهیم :
در این مقاله برای بررسی موضوع مورد مطالعه از اصطلاحات ، قوانین و شاخصهایی استفاده شده است که در اینجا به اختصار به تعریف و توضیح آنها پرداخته می شود :
1-شبکه شهری : اصطلاح شبکه شهری در مفهوم فضایی آن به نحوه استقرار و توزیع شهرهای مختلف از نظر اندازه ، جمعیت و . . . اطلاق می گردد و در مفهوم اقتصادی آن یعنی نظام مبادله و دادوستد بین شهرها بر اسا عملکردهای پایه ای آنها . (23)
پیدایش یک شبکه شهری و چگونگی شکل گیری الگو فضایی آن در یک منطقه که در طول تاریخ صورت می گیرد با شرایط متعدد اقتصادی ، اجتماعی و اقلیمی و جغرافیایی مرتبط است . (24)
2-نظام سلسله مراتب شهری:
نظام سلسله مراتب شهری را که منتحج از نظریه های مکانهای مرکزی است می توان در ساده ترین حالت خود با استفاده از ابزارهای ریاضی نشان داد و از آنجایی که طبقه هر شهر با تعداد و تنوع فعالیتهایی که عرضه می کند تعیین می شود و معمولاً رابطه مستقیم بین تعداد و تنوع فعالیت ها و جمعیت شهر وجود دارند. بنا براین می توان گفت شهر هایی که در طبقات بالاتر قرار دارند جمعیت بیشتری هم دارند , در این صورت شهری که در طبقات پایین قرار گرفته , کوچکترین اندازه شهر در نظام سلسله مراتب شهری است و شهری که در طبقات بالا قرار گرفته , دارای بزرگترین اندازه شهر در نظام سلسله مراتب شهری است. (25)
3-در این بررسی جهت شناخت نظام سلسله مراتب شهرهای استان و عدم تعادلها و خلاء ها در آن از روش قانون مرتبه – اندازه استفاده شده است. توزیع مرتبه – اندازه که توسط جورج زینپ ارائه شده است , نشان می دهد که به دلیل تمرکز جمعیت در شهر اول در صورت توزیع متناسب جمعیت طبق این قانون و بر اساس فرمول ---؟ دومین شهر باید دارای 2/1 جمعیت شهر نخست , شهر ردیف سوم دارای 3/1 جمعیت شهر نخست و شهر nام باید دارای جمعیتی معادل n/1 جمعیت شهر نخست باشد. در فرمول مذکور prجمعیت شهر ( در هر ردیف ) , p1 جمعیت بزرگترین شهر و R مرتبه شهر در مجموعه شهرهاست.
4-یکی از مهمترین شاخصه هایی که برای سنجش چگونگی توزیع فضایی جمعیت در یک شبکه شهری مورد استفاده قرار می گیرد نسبت یا شاخص (( نخست شهری )) می باشد. نحوه محاسبه شاخص نخست شهری در میان سلسله مراتب شهرهای یک منطقه با تقسیم نمودن جمعیت نخست شهر به جمعیت دومین شهر آن منطقه بدست می آید. با رعایت الگوی مرتبه – اندازه در سلسله مراتب شهری , قاعدتاً باید شاخص نخست شهری معادل 2 باشد بنا براین وجود شاخص های نسبت بالاتر از 2 نماینده عدم وجود الگوی شهری مرتبه – اندازه بوده وروند الگوی نخست شهری را در آن منطقه نشان می دهد. ( 26 )
5-از دیگر شاخصهایی که در این تحقیق برای بیان روشنتر شدن وضعیت شبکه شهری استانها از آن بهره گرفته می شود (( شاخص مرکزیت )) است. شاخص مرکزیت بیان کننده میانگین فاصله مراکز شهرستان های یک استان از مرکز استان می باشد. در واقع این شاخص نشان دهنده نحوه پراکنش شهرها در سطح استان است.
بررسی نظام سلسله مراتب شهری خراسان قبل از تقسیم :
جهت بررسی و شناخت نظام سلسله مراتب شهری در استان خراسان ( قبل از تقسیم ) , جمعیت 83 نقطه شهری استان خراسان منطبق بر نتایج سر شماری سال 1375 بر اساس قانون رتبه – اندازه مورد بررسی قرار می گیرد . ( جدول شماره 1 )
بر اساس جدول شماره 1 , تعداد 824/493/3 نفر جمعیت شهری استان خراسان در 83 نقطه شهری در ستون اول و بر حسب میزان جمعیت مرکب شده است.
شهر مشهد با جمعیت حدود 405/887/1 بعنوان بزرگترین شهر در صدر قرار گرفته است و بر اساس قانون رتبه – اندازه جمعیت شهر مشهد مبنای اندازه گیری جمعیت سایر شهرها قرار می گیرد. در ستون دوم عمودی برای داشتن یک توزیع مناسب جمعیتی , جمعیت هر شهر , بر اساس قانون رتبه- اندازه محاسبه شده است. برای مثال دومین شهر ( ( سبزوار )) باید دارای جمعیتی معادل 703/943 نفر باشد
بنا براین سبزوار دارای کسری جمعیت به میزان 965/772 نفر می باشد.
بر اساس نتایج مندرج در ستون دوم , استان خراسان باید دارای جمعیتی به میزان 929/440/9 نفر باشد.
از تفاضل ستون اول و دوم , ارقام ستون سوم حاصل آمده است که میزان اضافه یا کمی جمعیت واقعی هر شهر را نسبت به جمعیتی که شهر بر اساس قانون رتبه – اندازه باید دارا باشد نشان می دهد. بر این اساس استان خراسان با کمبود جمعیت معادل 105/947/5 نفر در سال1375 مواجه بوده است.
طبق ارقام این ستون تمامی شهرها دارای کمبود جمعیت بوده اند و این کمبود جمعیت و عدم تعادل کاملاً مشهود است. بطوریکه حداقل تفاوت جمعیت با جمعیت پیشنهادی فرمول معادل 130/22 نفر در مورد شهر حصار گرمخان است که خود رقمی قابل توجه می باشد.
شاخص نخست شهری در مورد این استان رقمی حدود 05/11 می باشد که نشان دهنده عدم تعادل شدید در شبکه شهری استان است. نمودار شماره 1 به خوبی گویای این عدم تعادل و تفاضل جمعیتی ستون اول ودوم می باشد. علت این عدم تعادل شدید را میتوان ناشی از رشد شدید شهر مشهد دانست به نحوی که به تنهایی 1/54 درصد از جمعیت شهری استان را در خود جای داده است و بقیه جمعیت استان در 82 شهر دیگر توزیع شده اند.
شاخص مرکزیت در این استان km230 است . با توجه به این شاخص میانگین فواصل شهرهای مختلف تا شهر مشهد در خراسان پیش از تقسیم km230 می باشد که این رقم نشان دهنده فاصله بسیار زیاد بسیاری از شهرهای استان در دسترسی به مرکز استان بعنوان مرکز ارائه دهنده خدمات برتر و فوق تخصصی می باشد و این فاصله عملاً می تواند مشکلات و تنگناهای عدیده ای را از طرفی برای دریافت خدمات و از طرف دیگر برای سیستم مدیریتی استان ایجاد نماید.
برای درک بهتر عدم تعادل در نظام سلسله مراتب شهری شهرهای استان در طبقات جمعیتی دسته بندی شده اند.( جدول شماره 2 )
طبق این جدول در ردیف اول شهر مشهد با جمعیت 405/887/1 نفر در سال 1375 قرار داشته که به یک متروپل منطقه ای تبدیل شده است و به تنهایی 02/54 در صد از جمعیت استان را در خود جای داده است. و بقیه جمعیت در 82 شهر دیگر پخش شده اند. در طبقه بعد 4 شهر قرار دارند با 9/16% جمعیت استان و به همین ترتیب با بالا رفتن طبقات , سهم جمعیتی شهرها بسیار کمتر شده بطوریکه ردیف شهرهای کمتر از 5 هزار نفر علی رغم وجود 41شهر فقط (5/3%) از جمعیت استان را دارا می باشند. در نمودار شماره 2 به خوبی وجود پدیده نخست شهری در استان خراسان قبل از تقسبم مشهود می باشد و لزوم توجه به شهرهای میانی وکوچک برای ایجاد شرایط توسعه و گسترش این شهر ها جهت برقراری تعادل در شبکه شهری محسوس بوده است.
بررسی نظام سلسله مراتب شهری پس از تقسیم خراسان:
در سال 1383 استان خراسان به سه استان خراسان شمالی با 15 شهر – خراسان رضوی با 66 شهر و خراسان جنوبی با 20 شهر تقسیم گردید.
در این بررسی وضعیت نظام سلسله مراتب شهری استان پیش از تقسیم خراسان و پس از تقسیم آن در قالب سه استان جدیدالتاسیس خراسان شمالی, رضوی وجنوبی با استفاده از قانون رتبه-اندازه --؟ موردتحلیل قرار گرفته است.
سپس به مقایسه وضعیت این سه استان جدید پرداخته شده است و در نهایت شرایط فعلی این استانها از لحاظ تعادل شبکه شهری آنها با استان خراسان پیش از تقسیم مقایسه شده است.
خراسان شمالی:
بر اساس نتایج سر شماری سال1385 استان خراسان شمالی دارای 15 شهر می باشد و جمعیت شهری استان معادل 458/392 نفر است.
در جدول شماره 3 جمعیت شهری این استان بر اساس قانون رتبه-اندازه مورد بررسی قرار گرفته است.
در ستون اول عمودی جمعیت شهرها به ترتیب --؟ آنها مرتب شده اند. بزرگترین شهر استان ,شهر بجنورد با جمعیت 726/176 نفر می باشد که جمعیت سایر شهرها بر اساس قانون رتبه-اندازه تابعی از جمعیت این شهر می باشند. در ستون دوم جمعیت هر شهر بر اساس قانون رتبه-اندازه محاسبه شده است. و در ستون سوم تفاضل جمعیت واقعی و پیشنهادی هر شهر تعیین شده است.
بر اساس ارقام ونتایج این جدول تمامی شهرهای استان دارای کمبود جمعیت می باشند و استان در کل کمبود جمعیتی به میزان 959/193 نفر دارد. در نمودار شماره 3 وضعیت شبکه شهری استان نمایش داده شده است. شاخص نخست شهری این استان حدود09/2 می باشد که بسیار نزدیک به عدد 2 بوده وبیانگر این نکته میباشد که شبکه شهر در سطوح بالا تا حد زیادی منطبق بر الگوی رتبه –اندازه بوده و فاصله جمعیتی شهر اول و دوم استان در وضعیت متعادلی قرار گرفته است.
جدول شماره 4 شهر های استان در طبقات جمعیتی دسته بندی شده اند. با بررسی طبقات جمعیتی بهتر می توان وضعیت توزیع شهر های استان را درک کرد. شهر بجنورد با جمعیت بالای 100 هزار نفر به تنهایی در ردیف نخست قرارگرفته است. و 45% جمعیت استان را در خود جای داده است. در ردیف بعدی 2 شهر قرار گرفته است با 35% جمعیت استان. تنها چهار شهر در ردیف های سوم و چهارم و پنجم قرار دارند با جمعیتی حدود 59884 نفر و در ردیف شهر های کمتر از 5 هزار نفر 8 شهر قرار دارند که این 8 شهر فقط 7/4% از جمعیت استان را در خود جای داده اند. با بررسی این جدول مشخص می شود که عدم تعادل سیستم شهری در شهرهای کوچک نمود بیشتری دارد. نمودار شماره 4 وضعیت طبقات جمعیتی شهرهای استان را بهتر نمایش می دهد. این نمودار بخوبی لزوم توجه بیشتر به شهر های میانی و کوچکتر استان را مشخص می نماید.
شاخص مرکزیت در استان خراسان شمالی km70 می باشد. یعنی شهرهای استان برای دسترسی به مرکز باید میانگین حدود km70 را بپیمایند. این عدد حاکی از پراکنش نسبتاً مطلوب با شهر ها در سطح استان می باشد.
خراسان رضوی :
در استان خراسان رضوی 66 نقطه شهری وجود دارد که برای شناخت سلسله مراتب شهری آن , جمعیت این مرکز بر اساس نتایج آخرین سر شماری عمومی نفوس و مسکن ( سال 1385 ) و بر مبنای قانون رتبه-اندازه مورد بررسی قرار گرفته است. ( جدول شماره 5 )
در این مطالعه ابتدا جمعیت 66 نقطه شهری به ترتیب --؟ جمعیت در ستون اول جدول شماره 5 مرتب شده اند سپس در ستون دوم جمعیت هر شهر بر اساس قانون رتبه-اندازه و بر مبنای جمعیت شهر اول محاسبه شده است. و در انتها در ستون سوم تفاضل جمعیتی برای هر شهر بین مقادیر جمعبت واقعی و جمعیت پیشنهادی بدست آمده است. بر این اساس شهر اول استان شهر مشهد با جمعیت 316/427/2 نفر می باشد. پس از آن شهر سبزوار با جمعیت 582/214 نفر در رتبه دوم استان قرار دارد که جمعیت آن در مقایسه باشهر اول بسیار کمتر بوده بطوریکه بر اساس قانون رتبه-اندازه این شهر با کمبود جمعیتی معادل 999076 نفر مواجه می باشدو و این مساله قویاً وجود --؟ نخست شهری در این استان را تایید می نماید.
بر اساس نتایج این جدول تمامی شهرهای استان با کمبود جمعیت مواجه اند و در صورت مبنا قرارگرفتن جمعیت شهر مشهد برای ایجاد تعادل در شبکه شهری استان , جمعیت استان باید به عدد 043/589/11 نفر برسد یعنی کل استان کمبود جمعیتی معادل 143/777/7 نفر را داراست.
شاخص نخست شهری استان 3/11 می باشد که این شاخص هم تایید کننده عدم تعادل شدید در نظام سلسله مراتبی استان می باشد . وضوح تسلط همه جانبه شهر مشهد را بر شبکه شهری منطقه مشخص
می نماید.
نمودار شماره 5 به شکل گویاتر وضعیت شبکه شهرهای استان را نمایش می دهد.
شاخص مرکزیت در این استانkm165 است. به عبارتی بطور میانگین km165 جهت رسیدن به مرکز استان و دریافت خدمات سطح بالاتر باید پیموده شود. این عدد نشان دهنده وضعیت نه چندان مطلوب دسترسی به مرکز استان می باشد.
در جدول شماره6 شهرهای استان در طبقه بندی جمعیتی شهر ها جایگزین شده اند. شهر مشهد به تنهایی 7/63% از جمعیت استان را دارا می باشد یعنی بیشتر از نیمی از جمعیت در یک شهر استان ساکن شده اند. نکات مهم دیگر کمی تعداد و کوچک بودن شهرهای 50تا 100 هزارنفری و شهرهای 10 تا 25 هزارنفری است و کمی جمعیت شهرهای کوچک کمتر از 5 هزار نفری است به شکلی 4/36% شهرهای استان فقط 2% جمعیت را در خود جای داده اند.
( در نمودار شماره 6 وضعیت نا متعادل توزیع جمعیت شهری به خوبی نمایان است.)
خراسان جنوبی:
بر اساس آمارهای سال 1385 در خراسان جنوبی 20 نقطه شهری وجود دارد با جمعیت 326695 نفر . مانند موارد قبل برای یررسی وضعیت این استان نیز پس از تقسیم خراسان از قانون رتبه-اندازه --؟ استفاده شده است . نتایج این محاسبات در جدول شماره 7 بیان شده است. در استان خراسان جنوبی شهر بیرجند با 166138 نفر بزرگترین شهر استان است . شهر قائن با 34465 نفر جمعیت در ردیف دوم قرار گرفته است. که این شهر بر مبنای جمعیت شهر بیرجند باید جمعیتی معادل 83069 نفر داشته باشد یا به عبارتی با 48604 نفر کمبود جمعیت روبرو است . بر اساس این محاسبات باید جمعیت 271026 نفر به جمعیت استان اضافه گردد تا بتوان جمعیت استان را بر اساس قانون --؟ توزیع کرد.
شاخص نخست شهری استان 8/4 می باشد که بیانگر وجود عدم تعادل در نظام سلسله مراتب شهری و بزرگ بودن شهر نخست در مقایسه به سایر شهرهای استانمی باشد.
در نمودار شماره 7 وضعیت شبکه شهری استان نشان داده شده است.
شاخص مرکزیت استان km95 است. و از هر شهر بطور میانگین km95 برای رسیدن به مرکز استان پیموده شود.
جهت روشنتر شدن وضعیت شبکه شهری استان 20 نقطه شهری به لحاظ جمعیتی در جدول شماره 8 طبقه بندی شده اند. در این استان در طبقه شهر های بالاتر از 100 هزار نفر یک شهر قرار داشته با9/50% جمعیت استان و این در حالی است که هیچ شهری از استان در ردیف(( 50 تا 100 )) هزار نفری قرار نمی گیرد. و در رده شهرهای 25 تا 50 هزار نفر فقط یک شهر جای دارد و همچنین 90% شهر های استان ( شهرهای 25 هزار نفری و کمتر ) فقط 38% جمعیت را دارا می باشند . این وضعیت به شکل گویا تر در نمودار شماره 8 ارائه شده است.
یافته ها و ارائه پیشنهادات:
براساس آنچه گذشت دریافتیم که نظام سلسله مراتب شهرهای استان های خراسان شمالی,جنوبی و رضوی مثال حاضر و استان خراسان بزرگ قبل از تقسیم سال 1383 بر ایفای نقش و عملکرد وسلسله مراتب کانون ها و فضاهای شهری متعادل مبتنی نمی باشد و شمار کانون های شهری و حجم جمعیتی آنها از یک نظام مطلوب بر اساس قانون رتبه-اندازه تبعیت نمی کند و کارکرد و عملکرد شهری در مقایسهای متفاوت, نظم فضایی پراکنش جمعیت را در سطح منطقه بر هم زده است. در این میان در خراسان بزرگ , قبل از تقسیم و خراسان رضوی در حال حاضر عدم تعادل شدید در شبکه شهری با تبدیل شدن شهر مشهد به قطب توسعه شرق و بعنوان دومین شهر کشور به خوبی مشهود است در حالیکه این شرایط در استان خراسان جنوبی مقداری تعدیل شده ودر خراسان شمالی به حد مطلوب بیشتر نزدیک شده است. با توجه به اینکه در هر سه استان پدیده نخست شهریدیده می شود و در هر سه استان کانون های شهری از نظام مطلوب بر مبنای قانون رتبه-اندازه تبعیت نمی کنند. واز طرفی دیگر هنوز شهر مشهد تسلط کار کردی خود را از بسیاری جهات بر کل استان خراسان حفظ نموده است.
به نظر می رسد یکی از مهمترین مسائل در این استان ها پرداختن بیشتر به توسعه و گسترش شهر های کوچک و میانی در برابر شهر اول استان است . بخصوص در مورد استان خراسان رضوی این مورد اهمیت بیشتری
می یابد در حالیکه در خراسان شمالی وضعیت موجود به شرایط مطلوب بسیار نزدیک می باشد.
با توجه به آنچه گفته شد می توانپیشنهاداتی را به این شکل ارائه داد:
1-بررسی و شناخت مناطق شهری در نظام برنامه ریزی کشور و نه شهرها بصورت مجزاء.
2-بررسی و شناخت امکانات توسعه شهرهای مختلف بخصوص شهرهای میانی که بتواند به حد نصاب جمعیتی برسند تا سرمایه گذاری در راه اندازی فعالیت ها در آن با صرفه گردد.
3-شناخت سلسله مراتب عملکردها در سطح منطقه و کشور وجایگزینی معقول آنها در شبکه شهری کشور یاهر منطقه یعنی عملکردهایی که نیاز به مقیاس کوچک تری از جمعیت داشته بتوانند در شهر های کوچک تر و میانی قرار گیرند.
4-مطالعه وبررسی شبکه های حمل و نقل منطقه ای و تقویت و اصلاح ذگهای اصلی این شبکه جهت جابجایی جمعیت درون منطقه برای رسیدن به خدمات تخصصی به جای توزیع این خدمات.
5-توجه به مناطق شهری در حال شکل گیری
6-شناسایی نقاط شهری قابل توسعه جهت ترسیم شبکه شهری
در نهایت باید گفت سازماندهی فضایی نظام سلسله مراتب شهری در این استانها میسر نخواهد بود مگر با حمایت از شهرهای کوچک و متوسط.
1-پاپلی یزدی ، محمد حسین و وثوقی ، فاطمه ، خراسان ، ژئوپلتیک و توسعه ، انتشارات پاپلی ، چاپ اول ، 1382
2-مطیعی لنگرودی ، سید حسن ، جغرافیایی اقتصادی خراسان ، انتشارات آستان قدس رضوی ، چاپ اول ، 1373
3-حسامیان ، فرخ و اعتماد ، گیتی و هائری ، محمدرضا ، شهرنشینی در ایران انتشارات آگاه چاپ دوم ، 1375
4-نظریان ، اصغر ، جایگاه شهرهای کوچک در سازماندهی فضایی و توسعه ملی ، فصلنامه تحقیقات جغرافیایی ، شماره 42 ، انتشارات : موسسه پژوهش و مطالعات عاشورا ، 1375
5-احمدی ، حسن و چهاردولی ، حبیب اله ، سلسله مراتب شهری ، انتشارات ، وزارت کشور ، مرکز مطالعات برنامه ریزی شهری ، چاپ سوم ، 1376
6-بهفروز ، فاطمه ، تحلیلی نظری ، تجربی برای متعادل سازی توزیع فضایی جمعیت در سیستم شهرهای ایران ، مجله پژوهش های جغرافیایی ، انتشارات جغرافیایی ، شماره 28 ، 1371
7-آمار مأخوذه از سازمان مدیریت و برنامه ریزی استان خراسان شمالی
8-مرکز آمار ایران ، نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن سالهای 1385 ، 1375
هر روز كه زباله ريخته مي شود در همان روز روي زباله ها را با خاك مي پوشانيم
به ارتفاع حدود 1 متر زباله مي ريزيم پس از آنكه لايهي اول تمام و كل زمين پر شدروي آن غلطك عبور مي دهيم تا مسطح شود و سپس لايه هاي بعدي زباله را روي سطح اوليه مي ريزيم و سپس روي سطح بالايي خاك زراعي مي ريزند و پس از دو سال كه زباله تبديل به كود شد روي سطح آن درخت مي كارند
هر بار كه كار تخليه تمام مي شود ، روي آن خاكريزي مي كنند
كنترل گازهاي متصاعده :
كنترل به معني حذف نيست
توليد كاري مي كنيم گاز بيشتري توليد شود
راه خروج آن مسيري خواهد بود كه ما تعيين مي كنيم
شكلها
1)استفاده از موانع
شكل
بازيافت گاز
شكل
راه هاي استفاده از شيرآبه
استفاده از شير آبه جهت توليد گاز بيشتر
پمپي در چاه قرار مي دهيم و شير متصل به آن را به شير گاز متصل مي كنيم و براي توليد گاز بيشتر شير گاز خروجي براي منازل را مي بنديم .
و با روشن كردن پمپ شير آبه را از طريق همين لوله ها به داخل خاك تزريق مي كنيم در اين حالت خاك مرطوب مي شود و گاز بيشتري توليد مي كند .
2)استفاده از خاك رس
وقتي شير آبه توليد مي شود خاك رس ريزي را مرطوب و خيس مي كند و خاك رس موقعي كه خيس شد غير قابل نفوذ مي شود و مانع از نفوذ شيرآبه به داخل زمين مي شود .
شكل
3)استفاده از يك لايهي غشايي
ميزان ظرفيت
يك عروس و داماد حداقل خانهاي 40 متري نياز دارند ولي يك خانه 300 متري مي خرند و مي گويند ما مشكل مالي نداريم و در ضمن آينده را هم در نظر مي گيريم كه بچه ها و نوه ها مي خواهند بروند خانهآنها
براي طراحي ايستگاه چقدر مساحت نياز است ؟ هم حال و هم آينده را بايد در نظر گرفت
گرفتن پول انتظار ç هرگاه زمين كوچك انتخاب شود چون تمام ماشين ها نمي توانند بروند داخل زمين مجبور است پول كارگر اضافي – استهلاك ماشين و ... بدهد جهت تأخير در تخليه
ظرفيت ايستگاه بايد تجزيه و تحليل شود
3)ظرفيت بر اساس تجهيزات
تجهيزات بر اساس ظرفيت
4) نيازهاي زيست محيطي
عواملي كه به ضرر محيط زيست است بايد جلوگيري شود مانند : بو،حشره ،ترافيك
عواملي كه براي محيط زيست خوب است مانند : بهداشت و منظره
بزرگترين مشكلي كه ما داريم اين است كه براي زباله ارزش قائل نيستيم
تعيين ايستگاه حمل و نقل :
2)عوامل موثر
1-در نزديكترين فاصله ممكن به مراكز توليد زباله باشد
2-به سهولت قابل دسترسي به بزرگراه اصلي باشد
3-مكاني كه جمعيت كم داشته باشد
4-محلي كه از نظر اقتصادي ساختمان و انجام عمليات مقرون به صرفه باشد .
دفن تلنباري
روش دفن زباله
دفن بهداشتي
عوامل موثر در انجام دفن بهداشتي
1)انتخاب محل مناسب
2)روش ها و عمليات دفن زباله
3)حركت و كنترل گازها
4)حركت .و كنترل شيرآبه ها
انتخاب محل مناسب ç بهترين نقطه براي دفع زباله پشت خلدبرين در يزد انتخاب شده است
عوامل كه باعث انتخاب شده
2-جاده دسترسي داشته است
3-ساخت حمل زباله اثر مهمي بر هزينه عمليات دارد
4-وضعيت خاك و توپوگرافي محل
در مسيل نباشد
5-هيدرولوژي آبهاي سطحي
كنار رودخانه نباشد
6-وضعيت هيدرولوژي آبهاي زير زميني
7-وضعيت آب و هوايي
8-وضعي زيست محيطي ç صدا ، بو ، گرد و غبار - زيبا شناختي
9-استفاده نهايي از محل
روش ها و عمليات دفن زباله
1-روش سطحي
2-روش ايجاد خاكريز
3-روش هزگودال
روش دفن زباله
1- روش حفر گودال
گودال هايي با عمق 30 تا 40 متر
1-حفاري عميق امكان پذير باشد ( حفره هاي عميق موجود باشد )
2-زمين خيلي خيلي گران و كمياب باشد
زباله خيلي خيلي زياد باشد .
2)روش خاكريز
چرا
چگونهگود برداري مي كنند
روي سطح زمين
وقتي يك گود پر شد روي آن را توسط خاك مي پوشانند و گود ديگري ايجاد مي كنند .
از اين روش وقتي استفاده مي كنيم كه:
2)زمين بسيار زيادي در دسترس باشد و
3)قابل حفاري باشد زمين سنگي نباشد
4)مقدار زباله خيلي نباشد براي شهرهاي كوچك و متوسط
3)روش سطحي
1)زمين قابل حفاري نباشد
2)زمين خيلي ارزان باشد
3)خاك در اطراف موجود باشد
4)شكل
5) مواد خام چندين كارخانهي بزرگ صنعتي كه در صورت عدم مديريت مي تواند مشكل ساز باشد .
«آناهیتا» به معنای پاك و دور از آلودگی در اعتقاد ایرانیان باستان الهه آب، فرشته نگهبان چشمه ها و باران و همچنین نماد باروری، عشق و دوستی بوده است. این اعتقاد از دوران پیش از زرتشت در ایران وجود داشته و در دوران های بعدی هم مورد توجه قرار گرفته است.
«آناهیتا» به معنای پاك و دور از آلودگی در اعتقاد ایرانیان باستان الهه آب، فرشته نگهبان چشمه ها و باران و همچنین نماد باروری، عشق و دوستی بوده است. این اعتقاد از دوران پیش از زرتشت در ایران وجود داشته و در دوران های بعدی هم مورد توجه قرار گرفته است. توجه به آناهیتا از دوره اردشیر دوم هخامنشی در ایران مرسوم شده و در دوره های تاریخی بعدی یعنی اشكانی و ساسانیان هم ادامه داشته است.
در كتیبه های به جا مانده از این دوره های تاریخی اشاره ها و تصاویری از آناهیتا در كنار نام اهورا مزدا به چشم می خورد. «در نقش برجسته تاق بستان، خسرو پرویز پادشاه ساسانی در میان اهورامزدا و آناهیتا ایستاده است. در این نقش برجسته، آناهیتا كه در سمت راست شاه ایستاده، تاجی همانند اهورا برسر و در یك دستش حلقه فر ایزدی را نگه داشته و در دست دیگرش كوزه ای است كه از آن آب می ریزد.» به احترام این الهه ایرانی معابد و تندیس های فراوانی در دوره های تاریخی پیش از اسلام در سرزمین ایران ساخته شده است.
از آناهیتا یادواره هایی (شامل معابد و كتیبه ها) در همدان، شوش، كازرون و آذربایجان، كرمانشاه و كنگاور به جای مانده است. معبد آناهیتا در كنگاور مشهورترین معبد منسوب به آناهیتا در ایران است. در تقویم ایرانی روز دهم ماه آبان باستانی برابر با چهارم آبان فعلی به عنوان جشن آبانگان مشخص شده است. آبانگان جشن آناهیتا (آناهید) ، الهه آب است. در جشن آبانگان، ایرانیان به ویژه زنان در كنار دریا یا رودخانه ها، الهه آب را نیایش می كردند.بنای معبد آناهیتا در شهر كنگاور از شهرستان های استان كرمانشاه قرار دارد. این بنا بر روی تپه ای با ارتفاع ۳۲متر و در ابعاد ۲۰۹متر در ۲۲۴مترساخته شده است. ارتفاع ستونهای این بنا نسبت به قطر آنها سه به یك است و این باعث شده در میان تمام معابد دنیا بی نظیر و منحصر به فرد باشد. معبد آناهیتا دومین بنای سنگی ایران پس از تخت جمشید است.
هرچند در مورد ماهیت این بنا اختلاف نظر وجود دارد و برخی آن را كاخ ناتمام خسرو پرویز دانسته اند ولی نظریه معروف تر بنا را معبدی برای الهه آناهیتا می داند.
نخستین حفاری های باستان شناسانه سال ۱۳۴۷انجام شد و طبق تحقیقات اولیه، بنا را مكانی برای پرستش الهه آناهیتا در دوره اشكانی دانستند. در سال ۱۳۵۴كاوش های بعدی و پیدا شدن سنگ كنگره ای مشابه تاق گرا در سرپل ذهاب این نظریه را مطرح كرد كه ممكن است این بنا باقی مانده یكی از كاخهای خسرو پرویز در دوره ساسانی باشد كه البته وجود شواهد دیگر به نظریه اول قوت بیشتری می بخشد.این معبد از دوران اشكانی قابل احترام بوده و تیریدات ها (تیردادها - تعدادی از پادشاهان اشكانی) در معبد آناهیتا تاج گذاری می كرده اند.
معبد آناهیتا در دوره ساسانیان هم مورد استفاده بوده و بازسازی شده است. كاوش ها نشان داده این معبد در دوران سلجوقی، ایلخانی، صفویه و قاجار به منظورهای دیگر مورد استفاده قرار می گرفته و از هر كدام از این دوران های تاریخی اثری در معبد به جا مانده است. در قرن یكم بعد از میلاد مسیح ایسیدور شاراكس جغرافیدان یونانی اولین كسی كه در كتاب خود به معبد آناهیتا اشاره كرده و آن را معبد آرتمیس نامیده است.
از قرن نهم تا چهاردهم مورخان اسلامی از این منطقه دیدن نموده و مشاهدات خود را در گزارش هایشان ثبت كرده اند. ابن فقیه در كتاب مشهور البلدان نوشته است: «هیچ ستونی شگفت انگیز تر از ستونهای معبد آناهیتا كنگاور نیست.» معبد آناهیتا به تدریج در طول سالیان دراز تخریب شده است.
آثار معماری متشكل از گچ و آهك را مردم محلی برای تهیه گچ و آهك تازه استفاده می كردند. در طول هزاران سال مردم كنگاور با ذوب گچ و آهك موجود در محوطه تاریخی، بقایای ساختمانی معبد آناهیتا را نابود كرده اند. معبد پس از زلزله كنگاور در سال ۱۳۳۶و ساخت و سازهای مردم تقریبا به یك خرابه تبدیل شده بود. بدون شك معبد آناهیتا به لحاظ ارزش تاریخی از جمله برجسته ترین آثار و میراث های فرهنگی سرزمین ایران است.
همچنین ویژگی های منحصر به فرد این محوطه تاریخی می تواند در جذب گردشگر داخلی و خارجی و رونق اقتصادی منطقه هم تأثیر گذار باشد. در حالی كه این اثر سال هاست در انتظار ثبت در فهرست جهانی یونسكو قرار دارد هنوز اراده لازم برای آماده شدن بنا به منظور ثبت جهانی وجود ندارد.
یكی از موانع ثبت این اثر در فهرست جهانی یونسكو كامل نشدن پژوهش در مورد سابقه بنا و قطعی نشدن نظریه های مربوط به سابقه تاریخی آن است. البته نه تنها سالهاست فعالیت پژوهشی در این منطقه متوقف شده، بلكه اقدامات لازم برای حفظ و نگهداری آثار بدست آمده و آماده سازی محوطه تاریخی معبد هم انجام نمی شود.
معبد آناهیتا در سال های اخیر با انواع و اقسام مشكلات مواجه بوده است. محاصره شدن در حصار كانتینرهای میوه و تره بار، مشكل بوی فاضلاب كه محوطه تاریخی را فرا می گرفته، تبدیل شدن به محلی برای جمع شدن اراذل و اوباش و معتادان، تبدیل شدن به محلی برای چسباندن پوسترهای تبلیغاتی ایام انتخابات تنها بخشی از مشكلات چند سال اخیر این محوطه تاریخی هستند. نگاهی به این لیست مشكلات ابتدایی نشان دهنده بی توجهی مسئولان به حفظ این بنای تاریخی است.
در دو-سه سال اخیر هرچند اوضاع كمی بهتر شده اما هنوز تا تبدیل شدن معبد آناهیتا به یك محل مناسب گردشگری راه زیادی مانده است. پاكسازی محوطه كامل نشده و مسیر مناسب برای گردشگران در نظر گرفته نشده است، بقایای شعارهای تبلیغاتی، انقلابی و انتخاباتی و یادگاری های شخصی بر روی آثار تاریخی به چشم می خورد، محوطه تاریخی گاهی روزها محل بازی كودكان محلی و شب ها محل گردهم آمدن افراد دیگری است و از وجود امكانات اولیه رفاهی برای گردشگران در منطقه هنوز خبری نیست.
درباره آناهیتا: شاید آن گونه که محققان و پژوهشگران درباره میترا mitra]میثرَ، مهر] ایزد روشنایی و پیمان، جنگ و پیروزی که دارنده دشت های فراخ و نگاهبان سرزمین های آریایی است ـ مطالعه کرده اند، به «اَرِدوی سورا اَناهیتا» Aredvi sura Anahitaاُوردوی سورا آناهیتا یا ردوی سورا آناهیتا» ـ که آب و برکت را نصیب دشتهای پهناور و گسترده پارس نموده ـ نپرداخته اند. پرستش و ستایش آناهیتا (اَناهید) یک جریان دینی بسیار کهن می باشد، که سال ها بعد در اندیشه دینی شاهان هخامنشی و سپس ساسانی نیز بخوبی خود را نمایان می سازد.
«نیبرگ» معنای آناهیتا را «آبدار زورمند نیالوده» می داند. «آبان یشت» اوستا در ستایش فرشته آب، ناهید است و هم «آبان نیایش» در ستایش این فرشته است. واژه «اردویسورآناهیتا» که نام کامل ناهید است مرکب از جزء «ارد» به معنی بر آمدن و فزودن و بالیدن است. سور به معنی قوی و قادر ـ و در سانسکریت به معنی نام آور و دلیر است. آناهیتا مرکب از جزء «ا» (حرف نفی) و «آهیت» (چرکین و پلید) و روی هم به معنای پاک و بدون عیب و دور از پلیدی است. زیرا اَناهید، ایزد موکل و سرپرست آب ها و سرچشمه مینوی آب هاست. آبان نیایش که از آن سخن گفتیم، نیایشی است ویژه آب که در اوستا با نام های «آبزور نیایش» و «آبزور بُن» نیز خوانده شده است. روز دهم هر ماه که آبان نام دارد، «آبان نیایش» خوانده می شود. این نیایش در روز و معمولاً در کنار رودها و جویبارها و آب های روان خوانده می شود: می ستایم آب را که آفریده اهورامزداست. ستایش می کنم تو را، ای اَرِدویسور اَناهیتا، می ستایم تو را که نمایا نگاه همه ی آبهای پاک و درخشانی و نمازت می گزارم برای خشنودی اهورامزدا که آفریده اش هستی ... بپرستیم اهورامزدای فرهمند و روان اراده را، و بستاییم همه ی آب های پاک را که داده ی اهوراست و آن ایزد بزرگ را که آب های مزدا داده را زیر گام دارد و سرپرست است ... آناهیتا ایزد نگاهبان آب و فرشته انوثت و زیبایی ـ که یونانیان او را «آرتمیس آنائیتیس» خوانده و لقب الهه عصمت و عفت یونانی را بدو داده بودند ـ را می توان با «ایشتَر» ربه النوع سومری، آفرودیت Aphroditeالهه یونانی [دیانا در روم] و الهه «کریرشه» در ایلام مقایسه و تطبیق نمود.
در کتیبه های هخامنشی از زمان اردشیر دوم 404) ـ 358 ق . م .) به بعد آناهیتا اهمیت خاصی یافته و ستایش او را در این کتیبه ها می بینیم. «نیایش آناهیتا و میترا که او در معابد رسم کرد و نام آنها را در کتیبه ها در ردیف اهورامزدا قرار داد، از علاقه شخصی او به این دو ایزد حاکی بود. آناهیتا در معبد خویش در پاسارگاد جان او را از سوء قصد برادرش کوروش حفظ کرده بود و میترا این برادر را به خاطر پیمان شکنی سزا داده بود.» [روزگاران، دکتر عبدالحسین زرین کوب، ص 119].اما روشن است که چنین آیین و عقیده ای نمی توانست به یکباره از سوی اردشیر دوم هخامنشی انتشار داده شود، مگر آنکه پیش از او زمینه رواج و انتشار این آیین (ستایش آناهیتا) فراهم آمده باشد. از همین روست که ما ستایش آناهیتا را یک جریان دینی بسیار کُهن می دانیم که گوشه هایی از آن در اوستا کُهن ترین نامه مقدّس ایران باستان بازتاب یافته است.
اردشیر دوم در کتیبه گنج نامه همدان می گوید: «این اپدانه Apadanaرا به خواست اهورامزدا، آناهیتا [ناهید] و مثره mithra(مهر) ما ساختیم. همچنین در کتیبه شوش می گوید: «به خواست اهورامزدا، (آناهیتا) و مثره من این اپدانه را ساختم» . «اهورامزدا، آناهیتا و مثره مرا نگاهدارند».
ستایش و پرستش «اَناهید» در زمان ساسانیان نیز اهمیت خاصی داشت. در آیین خانوادگی خاندان ساسانی که خود زمان های بس دراز دارای مناصب عالی دینی بودند ـ نیایش آناهیتا یک سنت و ركن اساسی بود. این اهمیت آنجا آشکار می گردد که بدانیم خاندان ساسانی و بانی این سلسله، خود از موبدان و خادمان معبد ایزد آناهیتا بوده اند. 5ـ دکتر سید جعفر حمیدی در کتاب استان زیبای بوشهر (صص 188 ـ 189) می نویسد: گوردختر یا گبر دختر یا دختر زردشتی یا به لهجه محلی گوردختر محلی است در روستای «پشت پر» یا «بزپر» در بیست و چهار کیلومتری «تنگ ارم» در پشتکوه دشتستان. کوشک اردشیر، تنگ خزانه و بسیاری مناطق باستانی در محدوده دشتستان قرار دارند. ساختمان گور دختر از سیزده تخته سنگ بزرگ ودر مجموع با سقف از بیست تخته سنگ عظیم درست شده که بر سطح یک پلکان چهار ردیف که یک ردیف آن به زیر خاک رفته قرار گرفته است.
برای شناسایی این بنا حدس هایی زده شده ازجمله این که این محل گور «ماندانا» مادر کوروش، «آتش سا» دختر کوروش یا چیش پش (675 ـ 640 ق . م) پدر کوروش است.همه این نظرات خارج از حدس و گمان نیست. اما از این که این بنا یک بنای هخامنشی است هیچ شکی نیست.
پرفسور واندنبرگ، باستان شناس بلژیکی در سال 1339 خورشیدی این بنا را در دشت «بسپر» یا «بزپر» شناسایی کرده و حدس زده است که آرامگاه اجداد کوروش می باشد. ممکن است این بنا یک معبد از جمله معبد آناهیتا بوده که طبق رسوم معمول یکی از بزرگان هخامنشی را در این معبد دفن کرده اند، زیرا دفن در معبد یا کنار آن، ـ چنان که امروز هم مسلمانان مردگان خود را در صورت امکان در صحن یا کنار مقبره امامان، امامزاده ها و زیارتگاه ها دفن می کنند ـ مرسوم بوده است .6ـ اما فضل تقدم در بیان این نظریه با استاد باستانی پاریزی می باشد. وي در کتاب کوروش کبیر )ذوالقرنین) می نویسد: دو تا گور در فارس داریم که به هم شبیه هستند و از روی هم ساخته شده اند. یکی موسوم است به گوردختر که در جنوب حسن آباد جره فارس است [پیشتر خطای ایشان آشکار گشت، چه اینکه محل گوردختر در منطقه «پشت پر» استان بوشهر قرار دارد]. این محل را اول بار واندنبرگ کشف کرد. قبر دوم معروف است به قبر مادر سلیمان و همان جایی است که مجسمه ذوالقرنین بالدار کوروش در آنجا بوده و همه آنجا را قبر کوروش می دانند.
اعتقاد من این است که این جا، خود یکی دیگر از معابد ناهید بوده، به دلیل اینکه آن را مشهد ام النبی نیز گفته اند و «مادام دیولافوا» می نویسد: مردها نبایستی به احترام مادر سلیمان در مقبره داخل شوند، مثل مقبره بی بی شهربانو. عقیده من این است که چون کوروش به آناهیتا احترام زیاد داشته و شاید هم اصلاً ناهید پرست بوده، وصیت کرده که جسد او را به پارس بیاورند و در معبد آناهیتا به خاک بسپارند و داریوش این مأموریت را سال ها بعد از قتل کوروش انجام داده است. (رک به کوروش کبیر (ذالقرنین)، صص 116 ـ 120). 7ـ دکتر باستانی پاریزی در کتاب خاتون هفت قلعه نیز با ذکر شواهد بسیار و اشباه و شواهد گوناگون و فراوان بر این نظریه پای می فشرد و می نویسد: همه این نقاط مقدس و معبد ناهید بوده است و هم «هوخشتر» و هم «چیش پیش» و هم «کوروش کبیر» از جهت اعتقادی که به این الهه داشته اند، شاید به وصیت خود آنان، قبر آنها در این دو محل سپرده شده باشد. خصوصاً که می بینیم شاهان بعد از کوروش اصولاً برای خود قبرستان دیگری داشته اند و حساب قبر خود را از کوروش جدا کرده اند.
به عبارت دیگر باید معبد دو کوروش را نیز مثل گوردختر، محل یک معبد ناهید دانست که دو پادشاه و حاکم مقتدر از جهت زيارت در آنجا به خاک سپرده شده اند. (خاتون هفت قلعه، صص 190 ـ 191) نویسنده در ادامه از اینکه این دو بنا به نام مادر، زن و دختر خوانده شده اند به عنوان تأییدی بر نظریه خود کمک می گیرند.
از مجموع آنچه گفته آمد، روشن شد که بنای تاریخی معروف به گور دختر بی تردید مربوط به دوران هخامنشی و اجداد و نیاکان شاهان هخامنشی می باشد. اما دیگر مطالب و گفتارها بیشتر مبتنی بر حدس و گمان بود، که برای اثبات قطعی آن باید در انتظار کشف شواهد بیشتر باستان شناسی نشست.
پیشینه تاریخی معبد آناهیتا
بنای معبد آناهیتا در شهر کنگاور از شهرستانهای استان کرمانشاه قرار دارد. این بنا بر روی تپهای با ارتفاع ۳۲متر و در ابعاد ۲۰۹متر در ۲۲۴مترساخته شده است. ارتفاع ستونهای این بنا نسبت به قطر آنها سه به یک است و این باعث شده در میان تمام معابد دنیا بی نظیر و منحصر به فرد باشد. معبد آناهیتا دومین بنای سنگی ایران پس از تخت جمشید است. هرچند در مورد ماهیت این بنا اختلاف نظر وجود دارد و برخی آنرا کاخ ناتمام خسرو پرویز دانستهاند ولی نظریه معروفتر بنا را معبدی برای الهه آناهیتا میداند.
نخستین حفاریهای باستانشناسانه سال 1347 انجام شد و طبق تحقیقات اولیه، بنا را مکانی برای پرستش الهه آناهیتا در دوره اشکانی دانستند. در سال 1354 کاوشهای بعدی و پیدا شدن سنگکنگرهای مشابه تاق گرا در سرپل ذهاب این نظریه را مطرح کرد که ممکن است این بنا باقیمانده یکی از کاخهای خسرو پرویز در دوره ساسانی باشد که البته وجود شواهد دیگر به نظریه اول قوت بیشتری میبخشد.
این معبد از دوران اشکانی قابل احترام بوده و تیریداتها (تیردادها - تعدادی از پادشاهان اشکانی) در معبد آناهیتا تاج گذاری میکردهاند. معبد آناهیتا در دوره ساسانیان هم مورد استفاده بوده و بازسازی شده است. کاوشها نشان داده این معبد در دوران سلجوقی، ايلخانی، صفویه و قاجار به منظورهای دیگر مورد استفاده قرار میگرفته و از هر کدام از این دورانهای تاریخی اثری در معبد بهجا مانده است.
در قرن یکم بعد از میلاد مسیح ایسیدور شاراکس جغرافیدان یونانی اولین کسی که در کتاب خود به معبد آناهیتا اشاره کرده و آن را معبد آرتمیس نامیده است. از قرن نهم تا چهاردهم مورخان اسلامی از این منطقه دیدن نموده و مشاهدات خود را در گزارشهایشان ثبت کردهاند. ابن فقیه در کتاب مشهور البلدان نوشته است: «هیچ ستونی شگفت انگیز تر از ستونهای معبد آناهیتا کنگاور نیست.»
معبد آناهیتا به تدریج در طول سالیان دراز تخریب شده است. آثار معمارى متشكل از گچ و آهک را مردم محلى براى تهيه گچ و آهک تازه استفاده مىكردند. در طول هزاران سال مردم كنگاور با ذوب گچ و آهک موجود در محوطه تاريخى، بقاياى ساختمانى معبد آناهيتا را نابود كردهاند. معبد پس از زلزله کنگاور در سال 1336 و ساخت و سازهای مردم تقریبا به یک خرابه تبدیل شده بود.
وضعیت فعلی معبد آناهیتا
بدون شک معبد آناهیتا به لحاظ ارزش تاریخی از جمله برجستهترین آثار و میراثهای فرهنگی سرزمین ایران است. همچنین ویژگیهای منحصر به فرد این محوطه تاریخی میتواند در جذب گردشگر داخلی و خارجی و رونق اقتصادی منطقه هم تاثیر گذار باشد. در حالی که این اثر سالهاست در انتظار ثبت در فهرست جهانی یونسکو قرار دارد هنوز اراده لازم برای آماده شدن بنا به منظور ثبت جهانی وجود ندارد.
یکی از موانع ثبت این اثر در فهرست جهانی یونسکو کامل نشدن پژوهش در مورد سابقه بنا و قطعی نشدن نظریههای مربوط به سابقه تاریخی آن است. البته نه تنها سالهاست فعالیت پژوهشی در این منطقه متوقف شده، بلکه اقدامات لازم برای حفظ و نگهداری آثار بدست آمده و آمادهسازی محوطه تاریخی معبد هم انجام نمیشود.
معبد آناهیا در سالهای اخیر با انوع و اقسام مشکلات مواجه بوده است. محاصره شدن در حصار كانتينرهای ميوه و تره بار، مشکل بوی فاضلاب که محوطه تاریخی را فرا میگرفته، تبدیل شدن به محلی برای جمع شدن اراذل و اوباش و معتادان، تبدیل شدن به محلی برای چسباندن پوسترهای تبلیغاتی ایام انتخابات تنها بخشی از مشکلات چند سال اخیر این محوطه تاریخی هستند. نگاهی به این لیست مشکلات ابتدایی نشان دهنده بیتوجهی مسئولان به حفظ این بنای تاریخی است.
در دو-سه سال اخیر هرچند اوضاع کمی بهتر شده اما هنوز تا تبدیل شدن معبد آناهیتا به یک محل مناسب گردشگری راه زیادی مانده است. پاکسازی محوطه کامل نشده و مسیر مناسب برای گردشگران در نظر گرفته نشده است، بقایای شعارهای تبلیغاتی، انقلابی و انتخاباتی و یادگاریهای شخصی بر روی آثار تاریخی به چشم میخورد، محوطه تاریخی گاهی روزها محل بازی کودکان محلی و شبها محل گردهمآمدن افراد دیگری است و از وجود امکانات اولیه رفاهی برای گردشگران در منطقه هنوز خبری نیست. تصاویر زیر که تابستان سال ۱۳۸۶گرفته شدهاند آخرین وضعیت معبد آناهیتا را نشان میدهند.
منابع :
- معبد آناهیتا در شهر تاریخی کنگاور
- آتشکدههای ایران، پایگاه تاریخ و فرهنگ ایران
- گفتگوی ایسنا با مدیر پایگاه میراث فرهنگی معبد آناهیتا
- سایت اطلاعرسانی زرتشتیان، یتااهو
- اخبار مربوط به معبد آناهیتا در خبرگزاری میراث فرهنگی
- صفحه معبد آناهیتا در ویکیپدیا
- آشنایی با منطقه تاریخی و توریستی معبد آناهیتا
- آناهیتا ایزدبانوی نگهبان آبها و باورها و عشق و باروری، رادیو زمانه
مقاله "اسلام و لیبرال دموکراسی" برنارد لوئیس، اگر چه سالها پیش نوشته شده است، اما حاوی نکاتی قابل تأمل در رابطه با این مسأله مورد مناقشه است.ممکن است بسیاری با نقطه نظرات وی موافقت چندانی نداشته باشند، اما باید اعتراف نمود که برنارد لوئیس بر نقاط حساسی در فرهنگ سیاسی مسلمانان انگشت نهاده است (همچون آزدی و عدالت، شهر و شهروندی و غیره).
اسلام و لیبرال- دموکراسی ، مروری تاریخی
برنارد لوئیس،
مجله دموکراسی، شماره 7. 2 (1996)
در یک گفتگوی مختصر درباره مسائلی مهم، به راحتی می شود بوسیله کاربرد و یا تفسیر غلط کلمات کسی گمراه شد.بنابراین ابتدا باید بگویم که منظورم از "اسلام" و "دموکراسی لیبرال" چیست.
این روزها دموکراسی کلمه ای است که بسیار مورد استفاده و یا سوء استفاده قرار می گیرد.این کلمه معانی بسیاری دارد و در مکانهای عجیبی ظهور کرده است- اسپانیای جنرال فرانکو، یونان کلونلها، پاکستان جنرالها، اروپای شرقی کمیسرها- معمولاً همراه با پیشوندی کیفی از قبیل "هدایت شده"، "بنیادی"، "سازمانی"، "مردمی" و ازآن قبیل که معنای کلمه را رقیق، گمراه و حتی وارونه می سازد.
تعریفی دیگر از دموکراسی توسط کسانی پشتیبانی می شود که مدعی اند اسلام خودتنها دموکراسی واقعی است.این ادعا کاملاً مطابق با واقع است اگر کسی معنای دموکراسی را مطابق فرض طرفداران این تعریف بپذیرید.بدلیل آن که این تعریف مطابق با تعریفی که من از دموکراسی در این مبحث مبنا قرار داده ام نیست، آن را به جهت بی ارتباط بودن با هدف حاضر کنار می گذارم.
نوع دموکراسی که من از آن سخن می گویم هیچ یک از اینها نیست.عجالتاً منظورم از دموکراسی لیبرال روش معمول انتخاب یا برکناری دولتها است که در انگلیس تکامل یافت و سپس میان ملتهای انگلیسی زبان و دیگران گسترش یافت.
در سال 1945، فاتحان جنگ جهانی دوم، دموکراسی پارلمانی را بر سه قدرت مهم محور تحمیل کردند.این دموکراسی در تمام آنها- شاید در یکی از آنها کج دار و مریز- دوام یافت. هنوز در هیچ کدام از آنها این دموکراسی به بحران واقعاً عمده ای برنخورده است.در میان متحدان، بریتانیا و فرانسه مدل دموکراسی مختص خویش را، با موفقیت متفاوت در زمان عقب نشینی از امپراطوریپس از جنگ به مستعمره های پیشین خویش انتقال دادند.
شاید بهترین روش تجربی برای تشخیص وجود آن نوع دموکراسی ای که منظور من است تقریر هانتینگتون باشد که زمانی می توانید کشوری را دموکراتیک بنامید که در آن، دولت در دو دوره متوالی به صورت صلح آمیز از طریق انتخابات آزاد تغییر کرده باشد. با انحصار به دو انتخابات، هانتینتون رژیم هایی که مطابق نظر آگاهان از روش "یک فرد، یک رأی، یک بار" پیروی می کنند را از رده خارج می کند. بنابراین من دموکراسی را به این معنا می دانم که حاکمان کشوری از طریق انتخابات تغییر کنند؛ در مقابل کشوری که انتخابات به وسیله حاکمان تغییر کند.
آمریکایی ها مایلند دموکراسی و پادشاهی را دو کلمه متقابل بدانند. اما در اروپا اتفاقاً دموکراسی در پادشاهی های مشروطه بهتر از جمهوری ها است. بسیار سودمند است که فهرستی از آن دسته کشورهای اروپایی تهیه شود که در آنها دموکرسی پیوسته و بی وقفه در دوره ای دراز مدت رشد یافته است و از هر منظری می توان گفت که در آینده قابل پیش بینی نیز ادامه خواهد یافت. فهرست این کشورها کوتاه است و تمام آنها به جز یکی پادشاهی است. سوئد، تنها استثنا مانند ایالات متحده است از این جهت که موردی ویژه به دلایل شرایطی ویژه است. در جمهوری فرانسه که از طریق انقلاب بیش از دو قرن پیش شکل گرفت حرکت دموکراسی با وقفه ها، عقبگردها و انحرافاتی همراه بوده است. این رکورد در اکثر جمهوری های دیگر اروپا و به همان علت در باقی دنیا به صورت غیر قابل مقایسه ای بدتر است.
در تمام اینها، ممکن است درسهایی برای خاورمیانه باشد که هنوز در آن اصول حکومت موروثی به شدت قدرتمند است. عربستان سعودی به عنوان خالص ترین عرب و مسلمان کشورهای خاورمیانه نام و هویت خویش را از سلسله بنیانگزار و حاکم خویش دارد. امپراطوری عثمانی به عنوان موخرترین و طولانی ترین امپراطوری اسلامی نیز چنین بود. حتی رهبران انقلابی تندروی مانند حافظ اسد در سوریه و صدام حسین در عراق تلاش می کنند جانشینی فرزندان خویش را بیمه نمایند. در یک فرهنگ سیاسی ای که رشته مشروعیت سلسله ای قدرت بسیار دارد، احتمالاً دموکراسی در آنجا که با آن فرهنگ همراه است سهل الوصول تر باشد تا آنجا که مقابل آن است.
در رابطه با واژه دیگرمان"اسلام" چطور؟ این واژه نیز دارای معانی فراوانی است. اسلام در یک معنا حاکی از یک دین (نظامی از اندیشه، عبادات، عقاید، ارزشها و ایده ها) است که به خانواده ادیان یکتاپرستی و اهل الکتاب تعلق دارد که شامل یهودیت و مسیحیت نیز می شود. به معنای دیگر، اسلام یعنی تمام تمدنی که تحت حمایت آن دین رشد یافته است: چیزی شبیه آنچه از واژه مشترک پیشین "مسیحیت" (Christianity) مستفاد می شود.
در غرب هرگاه ما از هنر مسیحی صحبت می کنیم منظورمان هنر متعهد و دینی است. اما هرگاه از هنر اسلامی سخن می گوییم منظور هر هنری است که توسط مسلمانان یا حتی غیر مسلمانان در داخل تمدن مسلمانان تولید شده است. به واقع هنوز می توان از نجوم اسلامی و شیمی اسلامی و ریاضیات اسلامی سخن گفت، به معنی نجوم، شیمی و ریاضیاتی که تحت حمایت تمدن اسلامی رشد یافت. هیچ معادلی برای نجوم یا شیمی و یا ریاضیات مسیحی وجود ندارد. هرکدام از این واژه ها، اسلام به معنای یک مذهب و اسلام به معنای یک تمدن خود موضوع تفاسیر بیشمار است. اگر از اسلام به عنوان یک پدیده تاریخی سخن بگوییم، از جامعه ای سخن به میان می آوریم که اکنون بیش از یک ملیارد جمعیت دارد که اکثر آنان در طول منحنی وسیعی به وسعت ده هزار مایل از مراکش تا میندانائو گسترده اند و صاحب چهارده قرن تاریخ است و شاخص تعریف بیش از پنجاه و سه کشور است که در حال حاضر عضو سازمان کنفرانس اسلامی(OIP) می باشند. به دلايل روشن، بسیار دشوار است (گر چه غیر ممکن نیست) که حکمی عام و قابل قبول درباره واقعیتی به این عمر، حجم و پیچیدگی صادر نمود.
حتی اگر خود را به اسلام به عنوان دین محدود کنیم باید شاخص های مهمی را لحاظ نماییم. ابتدا آن چیزی است که مسلمانان خود آن را اسلام اصلی و ناب قرآن و حدیث (گفتار و کردار پیامبر) می خوانند، پیش از آلوده شدن به انحرافات نسل های بعدی. دوم اسلام فقهاست که حاصل ساختار پیشرفته عقلانی فقه و کلام اسلام کلاسیک است. در دوران اخیر، اسلامی نو وجود دارد که متعلق به اصولگرایانی است که افکار آنها با قرآن و حدیث و عقاید کلاسیک این مذهب سنخیتی ندارد.
مشخصاً این آخرین قرائت از اسلام با دموکراسی لیبرال ناسازگار است، چه بسا که اصولگرایان خود اولین کسانی خواهند بود که بگویند آنها لیبرال دموکراسی را به عنوان شکلی فاسد و فساد انگیز از حکومت خوار می شمارند. این عده در بهترین حالت حاضرند آن را چون جاده ای برای قدرت ببینند، اما جاده ای یک طرفه.
تاریخ و سنت
حال درباره آن دوی دیگر – اسلام تاریخی و اسلام به عنوان نظامی از اعتقادات، اعمال و سنتهای فرهنگی - چه طور؟ نگاه ابتدایی به سابقه تاریخی چندان خوشحال کننده نیست. غالباً در مناطق مسلمان دموکراسی های کارآمدی را سراغ نداریم. در واقع از میان پنجاه و سه کشور عضو سازمان کنفرانس اسلامی تنها ترکیه می تواند از آزمون هانتینگتون بگذرد، و آن هم از بسیاری جهات دموکراسی مشکل داری است. در میان دیگر اعضاء، می توان حرکت های دموکراتیکی را یافت، و در بعضی موارد حتی پیشرفت های دموکراتیک امیدوارکننده ای وجود دارد، اما واقعاً نمی توان گفت دموکراسی آنها حتی به حد و اندازه دموکراسی جمهوری ترکیه در حال حاضر است.
در طول تاریخ، غالباً معمول ترین شکل حکومت در جهان اسلام تک سالاری (Autocracy)– که نباید با ستمگری اشتباه شود - بوده است. سنت سیاسی غالب از نوع فرمان و فرمانبری بوده است، و نه تنها دوران جدید آن را ضعیف نکرد بلکه عملاً شاهد شدت گرفتن آن بوده است. با کاهش محدودیت های سنتی بر سر راه تک سالاری و با استفاده از ابزارها، روشها و تکنولوژی های جدید وارسی و کنترل، و کسب ثروت برای حاکمان، آنها خود را کمتر از قبل وابسته به نظر مثبت مردم می دانند. این مسأله مشخصاً درباره حاکمانی صدق می کند که از درآمدهای نفتی ثروت اندوزی میکنند. با وجود عدم نیاز به مالیات، هیچ فشاری برای ارائه کار نیست.
حقیقت فرهنگی و تاریخی قابل توجه دیگر غیبت مفهوم شهروندی (Citizenship) است. هیچ کلمه ای در عربی، فارسی و ترکی برای شهروند “citizen” وجود ندارد. کلمه مشابه مورد استفاده در این زبانها به معنای هم میهن یا هم ولایتی است. این کلمات هیچ یک ملایمات کلمه انگلیسی سیتیزن"citizen" که از کلمه لاتین سیویس "civis" گرفته شده است و حامل معنای پولیتس یونانی - به معنای کسی که در امور شهر مشارکت می کند- است را ندارد. این کلمه در عربی و دیگر زبانها غایب است به این دلیل که مفهوم شهروند به عنوان مشارکت کننده، و شهروندی به عنوان مشارکت کردن در آنها وجود ندارد.
اما در عین حال عناصری را در قوانین وسنت اسلامی می توان یافت که می تواند به توسعه شکلی از دموکراسی کمک نماید. اسلام دارای ادبیات سیاسی غنی ای است. از نخستین ایام، متخصصین شریعت، فلاسفه، فقها و دیگران درباره طبیعت قدرت سیاسی، راههایی که باید قدرت سیاسی بدست آید و استفاده شود و یا احتمالاً سلب شود، و وظایف و مسوولیتها به اضافه حقوق و مضایای دارندگان آن به دقت اندیشیده اند.
سنت اسلامی به شدت مخالف حکومت خودکامانه است. خلافت به عنوان نهاد مرکزی حاکمیت در جهان اسلام سنتی مطابق تعریف فقهای سنی دارای جنبه های قراردادی و اجماعی است که خلیفه را از مستبد ممتاز می سازد. اعمال قدرت سیاسی بر اساس یک قرارداد فهمیده و ارائه می شود که مستلزم وجود وظایف دوگانه میان حاکم و مردم می باشد. شهروندان موظف به اطاعت و فرمانبری از حاکم اند، اما حاکم نیز دارای وظایفی مشابه آنچه در اکثر فرهنگها موجود است در مقابل شهروندان می باشد.
این قرارداد می تواند فسخ شود اگر حاکم از انجام وظایف خویش بازماند و یا سرباز زند. اگر چه به ندرت، اما مواردی وجود داشته است که چنین فسخی صورت پذیرفته است. بنابراین عنصری از رضایت نیز در نظریه حکومت سنتی اسلامی وجود دارد.
احادیث بسیاری فرمانبرداری شهروندان را به عنوان یک فریضه توصیه می کنند، اما بعضی استثنائات را نیز نشان می دهند. به عنوان مثال یکی از آنها می گوید: "مخلوقی را که مخالف خالق خویش است اطاعت نکنید"، به بیان دیگر فرمان انسانی را که مخالف قانون الهی است اطاعت نکنید. همین طور حدیثی دیگر می گوید:" هیچ وظیفه فرمانبرداری در گناه وجود ندارد". یعنی اگر حاکم به گناهی فرمان دهد وظیفه اطاعت ساقط می شود. نکته قابل ذکر این است که گفته های پیامبر مانند این موارد، نه تنها به حق نافرمانی اشاره دارد (در تفکر سیاسی مغرب زمین این مسأله ناآشنا نیست)، بلکه موید وظیفه نافرمانی بر اساس حکم الهی است.
زمانی که از مرحله اصول به قلمرو آنچه جامه عمل پوشیده است می رسیم داستان البته عوض می شود. هنوز نکته اصلی باقی است: عناصری در فرهنگ اسلامی وجود دارد که می تواند به رشد نهادهای دموکراتیک کمک کند.
یکی از احادیثی که معمولاً به پیامبر نسبت داده می شود این گفته است که "اختلاف آراء در میان امت من رحمت است". به بیان دیگر، تکثر چیزی است که باید پذیرفته شود، نه اینکه سرکوب شود. نمود این دیدگاه را حتی امروز می توان در پذیرش چهار مکتب فقهی اسلامی توسط مسلمانان اهل سنت یافت. مسلمانان معتقدند که در عین حالی که قانون شریعت از طرف خدا نازل شده است، چهار مکتب فکری بسیار متفاوت در رابطه با این قانون وجود دارد. این دیدگاه که می توان مسلمان راستین بود و حتی متفاوت بود اصلی از پذیرش تکثر و تحمل اختلاف آراء را به وجود می آورد که مطمئناً برای حکومت پارلمانی بد نخواهد بود.
نکته آخر که ذکر آن در این لیست خالی از فایده نیست تأکید اسلام بر کیفییت های دوگانه حرمت و تواضع است. رعایا حتی فرودست ترین آنها از دیدگاه قانون اسلام سنتی دارای حرمت فردی هستند، و حاکمان باید از غرور و تبختر بپرهیزند. مطابق سنت عثمانیها، در مواقعی که سلطان روساء و صاحب منصبان کشور را در عیدها به حضور می پذیرفت، او به نشانه احترام به قانون ایستاده آنها را می پذیرفت. زمانی که سلطانی جدید بر مسند نشانده می شد، او با فریادهای "سلطان، مغرور مباش! خداوند از تو بزرگ تر است" تهنیت گفته می شد.
تأثیر غرب
در طول هزاره اول تاریخ اسلام، رابطه تمدن اسلامی و مسیحی رابطه غالب و مغلوب بود. از دست رفتن اسپانیا و پرتغال در دورترین انتهای مرزهای غربی تأثیری ناچیز بر سرزمین های مرکزی اسلام داشت، و پیشروی به قلب قاره اروپا چیزی فراتر از جبران آن بود. در سال 1683، یک سپاه عثمانی درست مقابل دروازه وین اردو زد. پیش تر از آن در قرن هفدهم، کشتی های دریایی شمال آفریقا به جزایر بریتانیا در شمالی ترین نقطه ها یورش می بردند. اما همزمان با قرن نوزدهم، قدرت اسلامی آشکارا در مقابل قدرت رو به پیش رفت اروپا عقب می نشست. با مشاهده خویش به عنوان اهداف تسخیر و استعمار، مسلمانان طبیعتاً به این اندیشه فرو رفتند که مشکل کار کجاست. اسلام همیشه در امور دنیوی به طور کل موفق بوده است. بر خلاف بنیان گذار مسیحیت که به صلیب کشیده شد و پیروانش قرنها پس از زندگی به عنوان اقلیتی رنج کشیده شاهد رسمیت یافتن مذهب شان در امپراطوری رم بودند، محمد (ص) در طول حیات خویش حکومتی بنیان نهاد و به عنوان حاکم به جمع آوری مالیات پرداخت، قضاوت نمود، قانون وضع کرد، به سپاه قرمان راند ومُبدأ جنگ و صلح بود.
مسلمانان تحصیل کرده که به خاطر قدرت نویافته رقبای اروپایی خود احساس سرافکندگی می کردند می پرسیدند: آنها چه کار درستی می کنند و ما چه کار اشتباهی می کنیم و یا به طور کل ما هیچ کار نمی کنیم؟ حکومت وکالتی مشروطه در صدر لیست بود. قرن نوزدهم شاهد ظهور مجالس انتخابی در شماری از کشورهای غربی بود و دموکراسی در معنی فعلی آن در شکل گیری بود. بسیاری از مسلمانان گمان می کردند راز قدرت و ثروت غرب در این اعمال و سنتهای عجیب و غریب غربی گنجیده است، و امیدوار بودند که با به کارگیری قانون اساسی و ساخت مجالس قانون گزاری در جهان اسلام توازن تمدنی برقرار خواهد شد.
عادت کردن به این دیدگاه ساده نبود؛ اولین بازدیدکنندگانِ مسلمانِ غرب، به بسیاری از آنچه را که دیدند علاقه ای نشان ندادند. اولین توصیف دقیق از انگلیس توسط یک مسلمان، گزارش جالب میرزا ابوطالب خان، ایرانی ترک ساکن لکهنو است که بین سالهای 1798 و 1803 در انگلیس بوده است. او کار مجلس عوام را از نزدیک مشاهده کرد و اظهار نظرهای او بسیار روشنگر هستند. دولت و نمایندگان مخالف که مقابل همدیگر روی نیمکت هایشان در طول سالن نشسته بودند او را به یاد درختانی انداخت که پر از طوطی اند و به روی یکدیگر پرخاش می کنند، منظره ای معمول از وطنش در هند. هنگامی که او دریافت هدف این محفل پرخاشگر قانون گذاری است بسیار شگفت زده شد. او به خوانندگانش توضیح می دهد که انگلیسی ها قانونی الهی را نپذیرفته اند و بنابراین مصلحتاً به این بسنده نمودند که بر مبنای تجارب قضات شان و مقتضیات زمان قانون گزاری نمایند.
گزارشات متأخرتر مثبت تر بود. اولین گروه دانشجویی مصری در سال 1826 به فرانسه رفت. قاضی عسکر آنها که شیخی از الازهر بود چیزهای بسیاری فراگرفت (شاید بیشتر از دانشجویان تحت قیمومیتش) و کتاب جالب توجهی دریاره پاریس نوشت. او در این کتاب در لابلای مطالبش از مجلس ملی و آزادی مطبوعات سخن می راند، و به عنوان یک مشاهده دقیق درمی یابد که زمانی که فرانسویان از آزادی سخن می گویند، منظورشان تقریباً آن چیزی است که مسلمانان از عدالت درمی یابند. او با این دریافت درست به قلب تفاوت کلیدی میان فرهنگ سیاسی اروپایی و همتای اسلامی آن می رسد.
کاربرد "آزادی" به عنوان یک واژه سیاسی برای مسلمانان یک تحفه وارداتی بود که تاریخ استفاده از آن تنها به زمان انقلاب فرانسه و ورود ناپلئون بناپارت به مصر در سال 1798 بازمی گشت. قبل از آن این کلمه تنها دارای مفادی قانونی و اجتماعی بود و به بیان ساده تر تنها به معنی شرایط برده نبودن بود. برای متفکران مسلمان همانطور که آن شیخ الازهر بیان نمود، عدالت آن کمال مطلوب و سنگ نشانی است که می توان با آن حاکمان خوب را از حاکمان بد تشخیص داد.
در اواخر قرن نوزدهم، حاکمان مسلمان به این اندیشه رسیدند که قانون اساسی چیزی است که فقدان آن برای ملتهای خوش پوش به صلاح نیست. درست مانند جنتلمن ها که لباس هاس سنتی را به نفع کتهای فراک، کراوات و شلوار به سبک غربی کنار گذاشتند، حکومت نیز خود را مزین به قانون اساسی و مجلس قانون گذاری به عنوان تجهیزات اساسی نمود.
اما تا آن زمان نظریه آزادی به عنوان توانایی مشارکت در تشکیل، مدیریت و حتی برکناری قانونی و جایگرین کردن حکومت ناشناخته ماند. این مفهوم که در منطق نهان مشروطه و پارلمانتریزم نهفته است آشکارا یک درد سر برای خودکامگان سلسله های موروثی است که به سختی می توانند آن را بپذیرند و آنچه هستند باقی بمانند. سپس پرسش واقعی این بود که آیا قوانین اساسی، انتخابات و پارلمانها – مظاهر سازمانی دموکراسی – تنهاهمان است یا در واقع وسیله ای است که شهروندان بتوانند درباره حکومت شان اظهار نظر کنند.
اولین انتخابات جدی در جهان اسلام انتخاب پارلمان پیش بینی شده در قانون اساسی امپراطوری عثمانی در سال 1876 بود. بدون شک این پارلمان در حکم نهاد رامی بود که به صورت تشریفاتی به اوامر سلطان صحه می نهاد. اما به زودی مجلس نمایندگان به دیدگاهی مخصوص به خود رسید. در 13 فوریه 1878 نمایندگان تا آنجا پیش رفتند که از سه وزیری که اتهامات خاصی علیه آنان اقامه شده بود خواستند در مجلس حاضر شوند و از خود دفاع کنند. در پاسخ روز بعد، سلطان مجلس را منحل کرد و اعضایش را به خانه فرستاد. مجلس دوباره تا یک سال بعد از انقلاب 1908 ترکهای جوان منعقد نشد. این مرحله نیز بسیار کوتاه بود و با یک کودتای نظامی دوره طوفانی حکومت پارلمانی خاتمه یافت.
از آن زمان به بعد، پارلمانتریسم در جهان اسلامی خیلی خوب به اجرا در نیامده است. تمام انتخابات اغلب بیشتر آداب و سمبلهایی هستند که برای اعلام رسمی انتخابی که از قبل انجام گرفته – چیزی شبیه مراسم افتتاح ریاست جمهوری در آمریکا یا تاج گذاری در بریتانیا- برگزار می شود تا راهی برای انتخاب یک دولت. این همیشه بر این منوال نیست؛ وقفه ها و مواردی وجود دارد که انتخابات دارای محتوا هستند، و اگر چه (یا شاید به دلیل آنکه) شماری از حرکت های ناگهانی به طرف مقابل وجود دارند هر چه از قرن نوزدهم به قرن بیستم نزدیک می شویم شمار آنها بیشتر می شود.
طبقه بندی ابتدایی رژیمها
پیچیدگی دیگر در مورد واژه "آزادی" میراث امپریالیسم است. زمانی که بیگانگان اکثر (اگر نه تمام) جهان اسلام را تحت حاکمیت خویش داشتند، استقلال قومی یا ملی معنای دیگر و یا ابتدایی آزادی گردید، بدون هیچ اشاره ای به جایگاه فرد در نظام سیاسی.
اکثر کشورهای جهان اسلام امروز از استعلای خارجی آزاد هستند، اما در داخل آزاد نیستند؛ حاکمیت دارند اما فاقد دموکراسی اند. این فقدان مشترک نشانه عدم وجود اختلاف های بسیار فراوان در میان آنها نیست. جوامع مسلمان به طور کل (ترکیه با توجه به آنچه پیشتر دیدیم یک استثناست) بوسیله نمونه های متفاوتی از رژیمهایی سلطه گر، خودکامه، مستبد، ستمگر و تمامیت خواه اداره می شود. یک طبقه بندی ابتدایی شامل پنج دسته می شود.
1. فردسالاری های سنتی. اینها کشورهایی هستند مانند عربستان سعودی و شیخ نشین های خلیج فارس که رژیم های موروثی در آنها بر ستون های عرف، عادت و تاریخ می چرخند. این رژیم ها به شدت بر خصیصه خودکامگی استوارند، اما همان سنت هایی که از آنها در رنج اند باعث قوام آنها هستند: مشروعیت آنها به شدت وابسته به مقبولیت است، و تنگنای بیش از حد، آن را شکننده می کند. اما ستون های [مقوم] آنها به دلیل تضعیف شدن به وسیله آرا و نیروهای جدید کاملاً همانهایی نیست که پیش از این بوده. حاکمان از ابزار مدرن برای کمک به حفظ خویش استفاده می کنند، اما همان ابزار – مخصوصاً ارتباطات الکترونیکی و رسانه ها - اکنون در اختیار کسانی است که نظام موجود را ممکن است براندازند.
انقلاب ایران که شاه را در سال 1979 برانداخت، اولین انقلاب الکترونیکی در تاریخ بود. [اما] آخرین نخواهد بود. خمینی تا زمانی که در ایران بود هیچ و در عراق همسایه جز اندکی از او ساخته نبود. اما زمانی که به پاریس رفت و شروع به ضبط نوار صوتی نمود و از طریق سیستم تلفن مستقیمی که شاه آن را راه انداخته بود با ایران تماس برقرار کرد، به مخاطبانی بی شمار و نتایجی که همه به خوبی از آن آگاهیم دست یافت. ماهواره، تلوزیون، فاکس و ایمیل قادرند پیام براندازی را از راههای غیر قابل کنترل مخابره کنند. روشهایی که انقلابی های مسلمان از آن علیه شاه استفاده کردند اکنون به شکل پیشرفته تری به وسیله کسانی که در پی براندازی جمهوری اسلامی اند مورد استفاده قرار می گیرد. دیگر گروههای اپوزیسیون قومی، مذهبی و ایدئولوژکی، همان روشها را علیه رژیمهای حاکم در کشورشان استفاده می کنند.
2. خودکامگی های طرفدار مدرنیزه: این ها رژیمهایی مانند اردن، مصر و به طور مشخص مراکش هستند که ریشه در خودکامگی های سنتی دارند اما قدم های مهمی به طرف مدرنیزه و مردمسالار شدن برمی دارند. هیچ کدام واقعاً در وصف دموکراسی لیبرال آن چنان که در بالا آمد نمی گنجند، اما هیچ کدام در خودکامگی مطلق نیز نمی گنجند. هر سه به سمت آزادی بیشتر در حرکت اند. مشکلات، عقب نشینی ها و موانع ممکن است فراوان باشند، اما جهت اصلی تغییر روشن است.
3. دیکتاتوری های به سبک فاشیسم: این رژیم ها، به ویژه حکومت های تک حزبی بعثی در سوریه حافظ اسد و عراق صدام حسین مشابه فاشیسم اروپایی هستند. این ها در امور عرف و قاعده، عمل و سبک بیش از اندازه مدیون امثال بنیتو موسولینی و - با درجه ای خفیف تر- هیتلر هستند.
4. رژیم های اسلامی رادیکال: تا به حال دو نمونه این نوع وجود دارد، ایران و سودان. ممکن است دیگرانی باشند که در پی آنها بیایند، شاید در افغانستان و الجزایر، گرچه در مورد اخیر احتمال آن در حال فرونشستن است تا رشد کردن. مصر استعداد جنبش اسلام رادیکال را داراست، اما سیاست مداران مصری نیز مهارت عجیبی در نگهداری قدرت خویش دارند. به علاوه، خطر پان اسلامیسم رادیکال برای حکومت ها بیش از حد اغراق آمیز است. خمینی می گفت در اسلام مرز وجود ندارد، اما او همچنین در قانون اساسی مشخص ساخت که رئیس جمهور جمهوری اسلامی ایران باید ایرانی نژاد باشد. جدا از جانشینانش، در رفتار خود خمینی ایرانی بودن مهمترین عنصر بود. در جاهای دیگر به همین شکل یک نوع عدم تمایل در میان حتی متعصب ترین گروه های اسلامی برای فروتر نشاندن همبستگی ملی یا قومی شان در مقابل یک کلیت بزرگتر وجود دارد.
5. جمهوری های آسیای میانه: دسته ی پایانی کشورها که بیشتر بر اساس تاریخ و جغرافیا قابل دسته بندی هستند تا شکل رژیم، شش جمهوری پیشین شوروی هستند که دارای جمعیتی اکثراً مسلمان اند و بعضاً این روزها از آنها به نام پنج "اِستان" ( به اضافه آذربایجان) یاد می شود. من جرأت نمی کنم رژیم های این کشورها را در دسته بندی ای بگنجانم، اما به نظرم می رسد که آنها برای خلاص شدن از شر ارباب امپریالیست پیشین خویش دارای همان مشکلاتی هستند که کشورهای مصر، آفریقای شمالی، سوریه و عراق در اوابل این سده مقابل اربابان پیشین شان داشتند. بعد از اعلام رسمی استقلال، عارضه های پساامپریالی از راه می رسد؛ دوره ی مداخله، قراردادهای یک طرفه، امتیازدهی، موافقت نامه های خفت بار و غیره. تفاوت عمده البته این بار آن است که ملت های مستعمره پیشین با لندن یا پاریس درگیر نیستند، بلکه با شوروی درگیرند. این ممکن است به نتایج متفاوتی ختم شود.
مسلمانان خارج از خاور میانه
صدها میلیون مسلمان نیز درآسیای جنوبی و جنوب شرقی وجود دارد، اما مجال اندک و ناآگاهی نسبی بنده نسبت به این سرزمین ها مرا وادار می کند که مختصری نه چندان مکفی درباره آنچه در این سرزمین ها می گذرد بیاورم. کشورهای پاکستان، بنگلادش، مالزی و اندونزی همگی به نظر می رسند بیشتر شرایطی نظیر مصر و مراکش دارند تا سوریه یا عراق که قابل تحسین است. به دلیل خاصی می گویم که کشورهای آسیای جنوبی به کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا (و نه بر عکس) شباهت دارند. تقریباً به اندازه تعداد تمام مسلمانان جهان عرب، در اندونزی به عنوان مثال مسلمان وجود دارد، اما این جهان عرب است که بر این کشورها تأثیر گذار است. سرزمین های اسلامی که از دیدگاه تاریخی دارای شأن مرکزیت اند تا به حال از چنان تأثیری در جهان اسلام برخوردار بوده اند که مناطق دورتر به دشواری قادراند به آن موقعیت دست یابند. با توجه به جمعیت بی شمار کشورهای مسلمان آسیای جنوبی و جنوب شرقی و اهمیت روزافزون جوامع مسلمان برای غرب، این مسأله ممکن است تغییر کند.
گروه نسبتاً کوچک دیگری از مسلمانان که ممکن است سزاوار توجه فراوان باشد، آن دسته از مسلمانانی هستند که به کشورهای غیر مسلمان اروپای غربی و شمال آمریکا مهاجرت کرده اند. این گروه ها بسیار حائز اهمیت اند، نه به دلیل آنچه در کشورهایی که در آن زندگی می کنند می گذرد، بلکه به دلیل تأثیری که آنها بر کشورهای اصلی خویش دارند. البته باید گفت اقلیت های مسلمان بسیار اندک هستند. اقلیت مسلمانان هند (برابر با یازده درصد کل جمعیت کشور) بزرگترین تمرکز مسلمانان در یک کشور غیر اسلامی به حساب می آیند. در حقیقت تنها دو کشور دیگر (اندونزی و بنگلادش) تعداد مسلمانان بیشتری در مرزهای خویش جای داده اند. در خاورمیانه، اقلیت مسلمان اندکی در اسرائیل وجود دارد. اتیوپی، کشوری مسیحی که سابقه نهاد کلیسایش به دوره ی آپوسبولیک می رسد، دارای اقلیت مسلمان قابل توجهی است، و بسیاری از کشورهای دیگر آفریقای مرکزی دارای اکثریت قابل توجه و یا اقلیت بزرگ مسلمان می باشند.
همچنین اقلیت های کهن مسلمانی در اروپا وجود دارند، در کشورهای بالکان، و در خود فدراسیون روسیه که احتمالاً پانزده درصد جمعیت مسلمان وجود دارد.
همچون خمینی که از جامعه ایرانیان در تبعید در دهه 1970 سود جست، برخی از گروه های سیاسی برای مبارزه با حاکمان در قدرت وطن خویش، در تلاش اند تا از میان جوامع جدید مسلمان در اروپا و آمریکای شمالی جلب حمایت نمایند. به عنوان نمونه، جنبش جدایی طلب کرد ترکیه، در میان جمعیت کرد ساکن آلمان بسیار فعال است. جنبش بنیادگرای اسلامی شمال آفریقا در فرانسه به جمع آوری پول، خرید اسلحه و سازماندهی مشغول است، و جنبش های متعددی از آمریکا به همین شیوه استفاده می کنند.
باید گفت که اکثر مسلمانان مهاجر در اروپا و شمال آمریکا هیچ علاقه ای به جنبش های انقلابی و رادیکال ندارند. بر عکس، این مهاجران به شکل روزافزونی در فرایندهای دموکراتیک (گاهی به عنوان شهروند) این جوامع شرکت می کنند، و در عین حال با کشورهای اصلی خویش در ارتباط اند. آرایی که آنها در نتیجه تجربه دموکراسی خود به آن می رسند، احتمالاً یکی از فاکتورهای مهمی باشد که آینده سیاسی دنیای اسلام را شکل می دهند.
دین و دولت
در اسلام، همانطور که در فوق اشاره شد، از همان ابتدا یک تمازج و تداخل و تا حدودی یک نوع همگونی میان آئین و قدرت یا دین و دولت وجود دارد: محمد (ص) نه تنها پیامبر بود، بلکه حاکم نیز بود. از این نظر اسلام شبیه یهود عهد عتیق است و کاملا متفاوت با مسیحیت به نظر می رسد. آغاز مسیحیت، آن چنان که گفته شد با شکنجه تعقیب همراه بود و قرنها تحت این شرایط زیست. حتی بعد از اینکه در قرن چهارم مذهب رسمی حکومت رم تحت رهبری امپراطور کنستانتین گردید، تفاوتی میان قدرت روحانی و دنیاوی برقرار بود. از آن زمان تا به حال، تمام حکومت های مسیحی، بدون استثنا تفاوتی میان مسند و منبر، کلیسا و دولت قائل شده اند. این دو قدرت ممکن است بسیار به یکدیگر نزدیک بوده باشند، مانند نمونه سزار-پاپی امپراطوری بیزانس، یا ممکن است جدا، هماهنگ یا مقابل با یکدیگر بوده اند؛ ممکن است گاه یکی بر دیگری غلبه پیدا کند و یا آن را بر کنار کند؛ اما این دوگانگی باقی است، مشابه آن تمایزی که در رم مسیحی میان "امپریوم" یا قدرت سلطانی و "ساسردوتیوم" یا قدرت روحانی وجود داشت.
اسلام در شکل کلاسیک و سنتی خویش هیچ همتای سازمانی ای ندارد. اسلام در مقایسه با مسیحیت فاقد روحانیت، سلسله مراتب روحانی و سازمان کلیسا است. مسجد تنها یک بنا ست و نه همچون کلیسا یک نهاد. لااقل تا همین زمان نسبتاً اخیر این چنین بود، زیرا خمینی در طول حکومت خویش به یک نوع "مسیحی سازی" نهادهای اسلامی ایران با قرار نهادن خویش به عنوان پاپی برخوردار از عصمت، و سلسله مراتب برابر با معاون آرک بیشاپ، اسقف و کشیس مؤثر بوده است. تمام اینها کاملاً با سنت اسلامی بیگانه بوده، و بر این مبنا "انقلاب اسلامی ای" کاملاً متفاوت با آنچه که معمولاً به عنوان میراث خمینی از آن یاد می شود بنیان نهاده شده است.
تمدن اسلامی خالق ادبیاتی غنی در الهیات، فلسفه و فقه تقریباً در تمام وجوه حکومت، قوه ها و کارکردهای آن بوده است. آنچه که به آن بسیار نپرداخته شده است تفاوت میان قدرت مذهبی و قدرت دنیوی (سیاسی) است. کلمات برابر برای "سکولار" و "سکولاریزم" در زبان های مدرن اسلامی یا عاریتی هستند و یا نو ساخته. هنوز هیچ واژه هم معنی ای برای کلمات "لیمن" (مکلا) و "لیتی" (رعیت) وجود ندارد. فقها و دیگر نویسندگان سیاسی مسلمان مدتها پیش تفاوت میان دولت و دین، و امور این جهانی و آن جهانی را به رسمیت شناخته اند. اما این به هیچ وجه تمایز مطلق میان دو واژه غربی"اسپریچوال" (روحانی) و "تمپورال" (دنیوی)، یا "لی" (آدم معمولی یا رعیت) و "اکلسیستیکال" (روحانی وابسته به کلیسا) را نمی رساند. در نتیجه، این دوگانگی و تمایز شکل نگرفت. اکنون این دوگانگی بروز یافته، و ممکن است مسلمانان با ابتلای به بیماری مسیحییان، به درمانی مسیحی روی آورند که به معنای جدایی دین از دولت است.
البته من به خوبی آگاهم که اصلاحات و رفرم یک مرحله از تکامل مسیحیت، و عصر روشنگری یا "انلاتنمنت" دوره ای از تاریخ اروپا بود، و پیشنهاد من این نیست که گذشته غرب به نحوی به آینده اسلام پیوند زده شود. به هیچ وجه دلیلی نمی بینم که انتظار داشته باشیم مسلمانان دقیقاً همان طرح را با همان شیوه دنبال کنند. اگر آنها این چالش را در پیش گیرند، باید به شیوه خویش به این چالش بپردازند. متأسفانه تاکنون نشانه اندکی از این اراده وجود دارد که به این چالش پرداخته شود، اما می توان امیدوار بود.
تنها ترکیه تفکیک دین و دولت را به رسمیت شناخته است. قانون اساسی آن، کشور را جمهوری ای سکولار معرفی می کند. اسلام در عمل در بسیاری جهات، به عنوان فاکتوری مهم و به واقع در حال رشد، در کشور ترکیه و در درک ترکها از هویت شان باقی می ماند.
به عنوان یک اصل، تغییر تدریجی و بدون استفاده از زور بهتر از تغییر ناگهانی و اجباری است. دموکراسی نمی تواند مانند آفرودیت از کف دریا متولد شود. دموکراسی مولود مراحلی تدریجی است، و به این دلیل، به نظر می رسد در جاهایی مانند مصر و اردن که تکاملی به سمت و سویی متوسعانه دموکراتیک در جریان است، چشم اندازهای بهتری وجود دارد. بعید است که برکناری دیکتاتورهای فعلی در عراق و سوریه به استقرار سریع یک دموکراسی کارآمد بیانجامد. تغییر رژیم دیگری در این کشورها احتمالاً به ایجاد دیکتاتوری هایی با درجه بی رحمی کمتری خواهد انجامید، که سپس ممکن است به صورت خودکامه های اصلاح طلب مصر و اردن ظهور کنند. این امر دموکراسی نخواهد بود، اما گامی بزرگ به جلو خواهد بود. جاهایی که چشم اندازی برای دموکراسی به دست می دهد مکان هایی است که تغییری تدریجی به سوی نهادهای آزادتر وجود دارد. دموکراسی همراه با حرکت به سوی آزادی تکامل می یابد. لیبرال دموکراسی های غرب دفعتاً بروز نیافته اند. می توانیم تنها به تاریخ برده داری در ایالات متحده و یا عدم حق رأی برای زنان در بیشتر جهان غرب بیاندیشیم تا ببینیم حتی در شرایط بهتر، پیشرفت دموکراسی مستلزم زمان و کوشش است و چه بسا به سختی به نتیجه برسد.
قدرت های امپریالیستی، بیشتر جهان اسلام را از حاکمیت محروم ساختند، بنابراین نخستین ضرورت استقلال بود. حاکمیت بیگانه برابر با استبداد بود، و می بایست به هر طریق ممکنی به آن پایان داده می شد. اما استبداد نزد مردم مختلف، معانی مختلف دارد. در نظام سنتی اسلام، مقابل استبداد، عدالت است؛ در تفکر سیاسی مغرب زمین، مقابل استبداد آزادی است. در حال حاضر، اکثر کشورهای اسلامی درمی یابند که در عین اینکه به استقلال دست یافته اند، نه از عدالت و نه از آزادی برخوردارند. برخی و به زودی شاید بسیاری وجود خواهند داشت که دموکراسی را مطمئن ترین راه برای دست یابی به هر دو بیابند.
نگاه خصمانه و توهین آمیز غرب نسبت به اسلام
د- نگاه غرب به مسلمانان
بسیاری از دانشمندان غربی چون استفاده از زور وخشونت را یکی از آموزه های اصلی اسلام شمرده اند؛ لذا مسیحیان چه در قرون وسطی و چه بعد از آن،همواره مسلمانان راعموماًو پیروان نخستین پیامبر راخصوصاً افرادی خشن و بی منطق معرفی کرده اند، به گونه ای که دیگران را به زوربه سمت اسلام می کشاندند. آنان فکرمی کنند که تاراج،اسیر گرفتن و قتل دشمنان اسلام و پیامبروآزارکردن و ازمیان بردن آنان به هرطریق ممکن از احکام اسلام است.!
مونتمگری وات در این زمینه می گوید: به مرور که قبایل با محمد متحد شدند و او پی برد که بهتر است به متحدانش اجازه ندهد تا با یکدیگرخصومت ورزند،لازم دید تا منفذی برای تخلیه انرژی شان که پیشتردرحمله به یکدیگربرای کسب غنیمت به هدرمی رفت پیدا کند. بدین ترتیب در سال های پایانی حیاتش چیزی را سامان داد که می توان آن را حملات منظم برای کسب غنائم در طول راه های سوریه و عراق نامید. استمراراین سیاست در زمان عمر، به جنگ های منظم میان مسلمانان و ارتش بیزانس و ساسانی انجامید که مسلمانان تقریباً همیشه پیروز می شدند. همین نویسنده در پایان اضافه می کند: به نظر روشن است که لشکرکشی های نظامی که به گسترش اراضی مسلمانان انجامید،اساساً شکل تهاجم برای کسب غنائم را داشته است.
2. نگاه قرآن،پیامبر و دانشمندان مسلمان به غرب
الف- عقیده اسلام و قرآن در مورد مسیحیت
دین اسلام همواره از ادیان آسمانی گذشته چون دین یهود و دین مسیح با تکریم و احترام یاد کرده است و پیوسته از اصل ادیان یاد شده تجلیل و تمجید نموده است زیرا به عقیده اسلام تمامی ادیان گذشته آسمانی بوده و برای هدایت و راهنمایی بشر به سوی وحدانیت و یکتا پرستی آمده است. قرآن کریم در سوره عنکبوت اشاره به همین نگاه مثبت اسلام نسبت به ادیان گذشته نموده می فرماید:ولاتجادلوا اهل الکتاب الا بالتی هی احسن...
یعنی با اهل کتاب جز بابهترین شیوه مجادله نکنید. و بعد در بیان علت این نوع رفتار مسلمانان با غیر مسلمانان می فرماید: ما به آنچه که خداوند به سوی شما نازل کرده است ایمان داریم و همانا خدای ما و خدای شما یکی است. (7)
ب- رفتار پیامبر (ص) با یهودیان و مسیحیان:
پیامبر بزرگوار اسلام از همان ابتدای رسالت خود با مخاطبان مسیحی خود چه آنان که در برخورد مستقیم با ایشان مواجه می شد و چه آنان که در نامه های حضرت، مورد خطاب قرار می گرفت بسیار باعاطفه و ملاطفت رفتار می کرد و با این نگاه که تعالیم حضرت مسیح، در دعوت به محبت و بردباری به پیروان واقعی این دین مهر تائید گذاشته است، می نگریست. این رفتار پیامبر(ص) با مسیحیان حتی در داستان مهاجرت مسلمانان به حبشه و مسیحیان نجران تبلور پیدا نمود. رفتار پیامبر(ص) با یهود نیز همواره با احترام و رعایت عدالت و انصاف در حق آنان ومراعات حقوق آنها بوده است. در نظر گرفتن حقوق یهودیان از سوی پیامبر(ص) در اولین پیمان عمومی مسلمانان در مدینه و پیمان دیگری که آن حضرت با سه طایفه معروف یهود، بنی نظیر، بنی قریضه و بنی قینقاع به امضاء رسانید که هم توانست موجب حفظ اسلام و مسلمانان گرددوهم به یهودیان به عنوان عضوی از آن جامعه نگریسته شد!
نگاه دانشمندان مسلمان به غرب
اندیشمندان بزرگ اسلامی در مواجهه با مسیحیت و یهودهمواره بادید تقدس نگریسته اند. هیچ کجای تاریخ نمی تواند گواهی دهد که مسیحیت و ادیان دیگر مورد تهاجم و یورش و اتهام بی مورد،دانشمندان اسلام واقع شده باشند. نمونه های زیادی در این مورد می تواند قابل ذکر باشد که نوع نگاه متفکران اسلامی را در مورد ادیان دیگر بیان می کند که به جهت حجیم شدن مقاله متذکر نمی شویم. البته آنچه گفتیم در مورد اصل این ادیان آسمانی است؛ اما در مورد پیروان دین مسیح و یهود واربابان کلیسا ها، نگاه دانشمندان اسلامی ، نگاه انتقادی و اصلاحی بوده که آن هم نمی تواند خارج از انصاف و مروت باشد.
نتیجه گیری:
بر اساس آنچه که در مورد تاریخ دشمنی مسیحیت و یهودیت با اسلام و قرآن گفته شد و شواهد دیگری چون ایجاد کرسی های اسلام شناسی در مراکز علمی غرب با هدف لطمه زدن به اسلام، گسیل داشتن دانشمندان به عنوان شرق شناس، تدوین دائرة المعارف اسلامی و قرآنی به انگیزه وارونه جلوه دادن مبانی اسلام و قرآن و تضعیف معارف و احکام نورانی اسلام، تبلیغات کینه توزانه ی دانشمندان آنان در کلیساها علیه اسلام و ساحت پیامبرگرامی اسلام،همه وهمه نشان از دشمنی بی چون و چرای غرب مسیحی و یهودی با اسلام دارد که انگیزه های زیاد و قوی می تواند وراء آن نهفته باشد. از جمله:
الف- حضور ابرقدرتها در کشورهای اسلامی و خواست و اراده ی آنها در رویارویی با اسلام و مبانی آن یکی از آن انگیزه های قوی به شمار می رود.
ب- پس از رویدادتاریخی یازده سپتامبر توجه به اسلام در دنیای غرب روبه افزایش است و هرروز بیشترو بیشترمی شود،پیرو این مساله بعضی از سران غرب می کوشند با اعلام نظرهای کینه توزانه،به تنش میان دنیای اسلام و غرب دامن بزنند، تا بتوانند از آنچه که در جهان غرب در حال وقوع است، یعنی موج اسلام خواهی، جلوگیری کنند.
فهرست منابع:
1. برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان،ص 140،139
2. منبع پیشین،ص 147،148
3. ویلیام مونتگمری وات، محمد پیامبرو سیاستمدار،ص 290،297
4. هفته نامه اشپیگل به تاریخ 2/6/2001 مقاله ی محمد کیست؟
5. برخورد آرامی مسلمانان و مسیحیان، ص141
6. منبع پیشین، ص 143
7. سورۀ عنکبوت: آیه 46
8. سیره ی ابن هشام ، ج 1،ص 516؛ انساب الاشراف،ج 1، ص 340
سنگان دهستانی است بزرگ در دامنه کوهآتشفشان تفتان با روستاهای متعدد از جمله روستای سنگان گزک دروک سنگان سفلی و .. این دهستان در شمال شهر خاش واقع شده است و از جنوب به خاش و پشتکوه وگزو از شمال به میرجاوه از مغرب به کوه تفتان و از شرق به ریگ ملک و پاکستان منتهی می شود. آبادی های دهستان سنگان دارای آب و هوایی خوش بوده و در اغلب فصول سال هوای آن معتدل می باشد. حوزه آبریز سنگان یکی از وسیع ترین حوزه های آیریز کوه تفتان به شمار می آید و رودخانه دایمی آن همواره دارای آب است. روستای سنگان که بر سر راه میرجاوه به خاش قرار دارد دره ای است که از چهار طرف به کوه منتهی میشود. یکی از بلندترین کوههای اطراف این روستای زیبا ودیدنی پاسکوه نامیده می شود. این کوه بلندترین کوه اطراف روستاست و برای مردم منطقه کوهی است زیبا و قابل توجه. قبرستان سنگان نیز در دامنه این کوه قرار گرفته است و در آن آثار قبرهای قدیمی به چشم می خورد. گرچه در این دهستان قبرستانهای قدیمی ومتعدد زیاد دیگری نیز وجود دارند. از آثار قدیمی موجود در روستا می توان به مسجد جامع قدیم آن اشاره نمود. این مسجد در پای درخت سرو بلندی موسوم به میر عمر بنا شده است. میر عمر درختی است بسیار کهن سال که هنوز سن واقعی آن توسط کار شناسان مشخص نگردیده است. اما مردم منطقه اعتقاد دارند که سن ان بیش از 1500 سال باشد. آسیاب روستا نیز که در گذشته از آن برای آرد کردن گندم استفاده می شده در نوع خود اثری است زیبا و شگفت آور. این آسیاب که بر اثر طغیان رودخانه سنگان تا حدود زیادی تخریب شده است جزو آثار ملی منطقه و کشور به ثبت رسیده است. گذشته از تمام اینها نمای زیبای تفتان از روستای سنگان است این ابر کوه ایران گویی در سنگان به طنازی و خود آرایی مشغول است. مسیر رودخانه سنگان نیز تماشایی است. روستایی که حدودا 60 کیلومتر تا گرمای سوزان کویر فاصله ندارد و هم مرز با شن های روان ریگ ملک است. گویی قطعه ای از بهشت است تا شاهدی بر قدرت پروردگار باشد. رودخانه سنگان با آبشارهای بلند و کوتاه فراوان آبگیرهای کوچک و بزرگ و سرسبزی و طراوت اطراف آن نمایی بسیار دل انگیز دارد. مردم منطقه به این آبشارها قارقاروک می گویند که شاید نشان از صدای بلند ولی دلنواز ریزش آب آن دارد. هر چه از زیبایی و دلنوازی این آبشارها و سبزی اطراف آن بگوییم کم است چه در بلوچستان خشک کمتر منطقه ای به این طراوت دیده ام. وقتی بر فراز کوه پاسکوه می روی ترکیب باغها و کشتزارها به همراه کوههای کوچکتر و درخت سرو با صدای آبشار ذوق لطیف آدمی را به وجد می آورد. اگر به ترکیب کوههای منطقه بنگریم این کوهها پر از آثار بجای مانده از فوران تفتان در سالهای بسیار دور گذشته اند. بسیاری از مردم خانه های خود را از سنگ می سازند . گرچه در تمامی مناطق کوهستانی ایران چنین خانه هایی رایج هستند. ولی تشابه معماری این روستا با روستاهای کرد نشین مناطق غرب شگفت انگیز است و جالبتر اینکه مردم منطقه خود را کرد می دانند. نوعی سنگ آتشفشانی موسوم به کورک در این روستا استفاده می شود که شبیه به سنگ توف است. خانه ها بر روی دو قطعه سنگ بزرگ بنام کال ساخته شده اند . و بسیاری از خانه های قدیمی ویران شده نیز در مسیر رودخانه دیده می شوند. نکته جالب توجه در این روستا آن است که هیچ قلعه ای در آن دیده نمی شود. می گویند در گذشته یکی از بزرگترین قلعه های خاش در این منطقه بنا شده بود( اگر به کتب قدیمی رجوع شود این امر مورد تایید است زیرا در کتب قدیمی از سنگان به عنوان یکی از شهرهای آباد منطقه سرحد یاد شده است.) اما مردم منطقه بعلت کمبود زمین پس از پایان دوره حکومت ملوک الطوایفی طایفه کرد و مخروبه شدن قلعه خاک آن را به زمینهای کشاورزی برده و قلعه را نابود کردند. روستای سنگان گرچه آب فراوانی دارد زمین آن بسیار کم است و اصولا برای کشاورزی کلان قابل سرمایه گذاری نیست اما باغات آن که اغلب انار است سود سرشاری عاید مردم می کنند. باغات انار سنگان در مقیاسی کوچک محصول زیادی می دهند . در این باغات انواع انار یافت می شود . انار میخوش با اندازه بزرگ و وزن بسیار بالا انار شیرین که ظاهرا کیفیت خوب آن مثال زدنی است و اناری موسوم به انار بی هسته که خوردنش واقعا لذت بخش است. به غیر از انار که محصول اصلی روستاست میوه هایی چون انجیر توت شاه توت امرود(گلابی) انگور هلو البالو زرد الو و بسیاری از میوه های مناطق سردسیر در آن بعمل می آید بادام و پسته و گردو نیز در آن قابل است. از درختان خودروی مثمر می توان به انجیرهای کوهی که دارای انجیر کوچکتر از انجیر معمولی هستند اشاره کرد این انجیر ها با قد بلند محصولی بسیار می دهند. بنه وارچن گز و .. نیز دارد. بادام کوهی که در مناطق کوهستانی می روید در کوههای اطراف آن زیادند. از درختان و مرکبات که بگذریم صیفی جات منطقه نیز قابل ذکر هستند. گندم وجو از محصولات کشاورزی عمده منطقه به شمار می روند که برای خود روستا کفایت می کنند. کوههای اطراف منابعی غنی و سر شار از گیاهان طبی هستند. در گذشته و حال طب سنتی با استفاده از این گیاهان مرسوم بوده و مردم استفاده سرشاری از منابع طبیعی می برند. درمنه کلپوره اسپنتان( اسفند دانه) مور و.. برای بسیاری از بیماریها تجویز می شوند.گاهی از صمغ درخت موسوم به گونجک برای مسایل دندانپزشکی استفاده شده است و از ریشه یا ساقه برخی بوته ها نیز بعنوان مسواک سنتی استفاده می شود . بادهای منطقه نیز اسامی جالبی یافته اند. باد باران آور جنوب و جنوب غربی بنام محلی گرو شناخته می شود. این باد باران فراوانی به همراه خود دارد. بادی که از شمال به جنوب می وزد و معمولا سرماو سوز زیادی دارد گوریچ نامیده می شود. پیر گوات نیز بادی است که از شرق می وزد و گوش بادی است که از غرب می آید. در مجموع روستای سنگان بهشتی است در بلوچستان و دری است بر دامن تفتان. اگر مسیر رودخانه آن را تعقیب کنیم روستاهای دهستان یکی پس از دیگری در مسیر آن قرار دارند. سنگان سفلی پپسیلی و.. کمبود راه دسترسی در منطقه به روستاهایی چون دورودی گرز تاج نان و .. زیبایی های بسیاری را از چشم مردم این استان وکشور دور کرده است
"اليه مرجعكم جميعا وعد الله حقا"در اين جمله معاد را خاطر نشان مىسازد، همچنانكه جمله قبلى مبدا را تذكر مىداد، وجمله"وعد الله حقا"از باب قائم شدن مفعول مطلق مقام فعلش مىباشد، و معناى جمله: "وعده الله وعدا حقا"است، يعنى خداى تعالى وعده داده وعدهاى حق.
كلمه"حق"عبارت است از چيزى كه اصل و واقعيت داشته باشد و خبر، مطابق آنواقعيتباشد.بنا بر اين، خبر و يا به عبارتى وعدهاى كه خداى تعالى مىدهد به اينكه معادى درپيش استحق بودنش به اين معنا است كه خلقت الهى به نحوى صورت گرفته كه جز بابرگشتن موجودات به سوى او تام و كامل نمىشود، و از جمله موجودات يكى هم نوع بشر استكه بايد به سوى خداى تعالى برگردد.و اين مانند سنگى است كه از آسمان به طرف زمينحركت مىكند كه با حركتخود وعده سقوط بر زمين را مىدهد، چون حركتش سنخهاى استكه جز با نزديك شدن تدريجى به زمين و جز ساقط شدن و آرام گرفتن در روى زمين تمامنمىشود، اشياء عالم نيز چنيناند، حركتشان نهايتى دارد و آن برگشتبه خداى تعالى است، به همان مبدئى كه از آنجا حركت را آغاز كردند، آيه زير همين معنا را خاطر نشان ساختهمىفرمايد: " يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه" (1) دقت فرمائيد.
"انه يبدؤا الخلق ثم يعيده ليجزى الذين آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط..."اين جمله، جمله"اليه مرجعكم جميعا"را تاكيد، و معناى اجمالى رجوع و معاد را كهاين جمله متضمن آن است تفصيل و شرح مىدهد.
ممكن هم هست تعليل آن جمله متقدم باشد، و بخواهد به دو حجت و برهانى كه قرآنهمواره به آن دو حجتبر اثبات معاد استدلال مىكند اشاره نمايد.حجت اول را جمله: "انهيبدؤا الخلق ثم يعيده"متضمن است، به اين بيان كه يكى از سنتهاى جارى خداى سبحاناين است كه هستى را به هر چيزى كه مىآفريند افاضه مىكند، و اين افاضه خود را به رحمتشآنقدر ادامه مىدهد تا آن موجود خلقتش به حد كمال و تماميتبرسد، در اين مدت آن موجود بهرحمتى از خداى تعالى موجود شده و زندگى مىكند و از آن رحمتبرخوردار مىگردد، و اينبرخوردارى همچنان ادامه دارد تا مدت معين.
بعد از آنكه آن مدت بسر آمد و موجود نامبرده به نقطه انتهاى اجل معين خود رسيد اينرسيدن به نقطه نهائى فناء و هيچ شدن آن موجود نيست، زيرا معناى فانى شدنش باطل شدنرحمت الهىايست كه باعث وجود و بقاء و آثار وجود يعنى حيات، قدرت، علم و ساير آثاروجودى او بود، و معلوم است كه رحمت الهى بطلان نمىپذيرد.پس، رسيدن به نقطه نهائىاجل به معناى گرفتن و قبض كردن رحمتى است كه بسط كرده بود.آرى، آنچه خداى تعالىافاضه مىكند وجه خدا و جلوه او است، و وجه خدا فنا پذير نيست.
پس، اينكه مىبينيم فلان موجود از بين مىرود و اجلش بسر مىآيد، اين سرآمدن اجلآنطور كه ما مىپنداريم فنا و بطلان آن موجود نيست، بلكه برگشتن آن به سوى خداى تعالىاست، به همان جائى كه از آنجا نازل شده بود، و چون آنچه نزد خدا استباقى است، پس اينموجود نيز باقى است، و آنچه كه به نظر ما، هست و نيستشدن مىباشد در واقع بسط رحمتخداى تعالى و قبض آن است، و اين همان معاد موعود است.
و حجت دوم را جمله"ليجزى الذين آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط..."متضمناست، به اين بيان كه عدل و قسط الهى - كه يكى از صفات فعل او است - اجازه نمىدهد كهدر درگاه او دوغ و دوشاب يكسان باشد، با آن كسى كه با ايمان آوردن در برابرش خضوعنموده، و اعمال صالح كرده و با آن كسى كه بر حضرتش استكبار و به خود و به آياتش كفرورزيده يك جور معامله كند.اين دو طايفه در دنيا كه بطور يكسان در تحتسيطره اسباب و عللطبيعى قرار داشتند، اسبابى كه به اذن خدا يا سود مىرسانيد، و يا ضرر اگر قرار باشد در آخرتهم بطور يكسان با آنان معامله شود ظلم خواهد بود.
پس، جز اين باقى نمىماند كه خداى تعالى بين اين دو طايفه در زمانى كه به سوى اوبر مىگردند فرق بگذارد، به اين معنا كه مؤمنين نيكوكار را جزاى خير، و كفار بد كار را سزاىبد دهد، تا ببينى آنان از چه چيز لذت مىبرند، و اينان از چه چيز متالم و ناراحت مىشوند.
بنابر اين، تكيه اين حجتبر دو چيز است، يكى بر تفاوت اين دو طائفه به خاطر ايمانو عمل صالح، و كفر و عمل ناصالح، و ديگرى بر كلمه"بالقسط"، اين نكته را از نظر دور مدار.وجمله"ليجزى"بنابر آنچه از ظاهر بيان استفاده مىشود متعلق استبه جمله"اليه مرجعكمجميعا".
البته اين احتمال هم هست كه جمله: "ليجزى..."متعلق باشد به جمله"ثم يعيده"، كه در اين صورت، كلام آن جنبه را كه گفتيم يعنى جنبه فرقگذارى بين دو طائفه و بيان عدلالهى را ندارد، بلكه جنبه تعليل دارد، و به يك حجت كه همان حجت دومى است اشاره خواهدداشت.و از جهت لفظ آيه، احتمال دوم به ذهن نزديكتر است.
"هو الذى جعل الشمس ضياء و القمر نورا..."كلمه"ضياء"بطورى كه گفته شده - مصدر استبراى"ضاء، يضوء، ضوء و ضياء"
همانطور كه كلمه"عياذ"مصدر استبراى"عاذ، يعوذ، عوذا و عواذا".و اى بسا كه جمع باشدبراى كلمه"ضوء"، همانطور كه كلمه"سياط"جمع استبراى"سوط"و اين عبارت چيزىدر تقدير دارد كه مضاف كلمه"ضياء"است، و تقدير آن"جعل الشمس ذات ضياء و القمرذا نور"است، يعنى خداى تعالى خورشيد را داراى ضياء و ماه را داراى نور كرد.
و همچنين كلمه"منازل"در جمله"و قدره منازل"مضافى در تقدير دارد، و تقديركلام: "و قدره ذا منازل"است، يعنى خداى تعالى قمر را داراى منزلها كرد تا در مسير حركتشدر هر شب به منزلى از آن منازل برسد، غير آن منزلى كه شب قبلش در آنجا قرار داشت.نتيجهاين تقدير الهى اين شد كه قرص قمر دائما در حال دور شدن از خورشيد حركت كند، تا از طرفديگر باز به خورشيد برسد، و يك دور تمام اين حركت قمر، يك ماه قمرى را و دوازده ماه يكسال را تشكيل دهد، و خلق خدا در شمردن عدد سالها و رسيدگى به حسابها از اين تقدير الهىبهرهمند شوند.نكته ديگرى كه آيه مورد بحث آن را افاده مىكند اين است كه خداى تعالى آنچه را كهدر بكار اندازى اين تقدير و اين نظام آفريده، و نتايج و اهدافى كه بر خلقت آنها مترتب ساخته، همه بحق بوده، زيرا نتايج مزبور اهدافى حقيقىاند، كه بطور منظم بر مخلوقات او مترتبمىشوند.پس، در سراسر جهان خلقت نه لغوى در كار است، و نه غرض باطل و بيهودهاى، و نهتصادف و اتفاقى.
پس، خداى تعالى اگر اين موجودات را خلق كرده و بر اين ترتيب مرتب ساخته براىاين بوده كه شؤون حيات شما را تدبير، و امور معاش و معاد شما را اصلاح كند.پس او بهميندليل رب شما و مالك امر و مدبر شان شما است و جز او ربى نيست.
"يفصل الايات لقوم يعلمون" - احتمال دارد كه منظور از"تفصيل آيات"تفصيل بهحسب تكوين خارجى باشد، و احتمال هم دارد منظور تفصيل به حسب بيان لفظى باشد، و بعيدنيست كه بگوئيم اولى به سياق آيه نزديكتر است.
"ان فى اختلاف الليل و النهار و ما خلق الله فى السموات و الارض لايات لقوميتقون"در مجمع البيان فرموده: اختلاف بين دو چيز به اين معنا است كه هر يك به طرفىمخالف طرف ديگرى برود، مثلا يكى در جهت نور حركت كند و ديگرى در جهت ظلمت (2) وظاهرا اين كلمه از ماده"الخلف"گرفته شده كه به معناى پشتسر است، و اختلاف بين دوچيز در اصل به اين معنا بوده كه يكى از آن دو، پشت آن ديگرى قرار گيرد.و آنگاه استعمالشرا توسعه دادهاند به حدى كه در مغايرتى كه بين دو چيز باشد استعمال كردهاند، در نتيجه همبر حسب اصل لغت مىگويند"اختلفه"يعنى فلان چيز را پشتسر خود قرار داد، و هم بر حسبتوسعه مذكور مىگويند: "اختلف الناس فى كذا - مردم در اين باره اختلاف كردند"كه اينعبارت، ضد عبارت: "اتفق الناس فى كذا - مردم در اين امر اتفاق كردند"مىباشد.و اماتعبير"اختلف الناس اليه"معنايش اين است كه مردم پيرامون فلانى آمد و شد و تردد كردند، جمعى وارد بر او شدند و جمعى از نزد او خارج گشتند، كه در اين تعبير هم معناى اصلى كلمهمحفوظ است، زيرا آن عده كه وارد مىشوند آن عدهاى را كه خارجاند پشتسر قرار مىدهند.
و منظور از"اختلاف ليل و نهار"يا اين است كه شب و روز يكى پس از ديگرى وارد بر زمينمىشوند، و هفتهها، ماهها و سالها را ترسيم مىكنند.و يا اختلاف ساعتشب و روز در اغلببقاع مسكون زمين است، چون شب و روز تنها در اعتدال بهارى برابرند.از روز اول بهار به بعددر نقاط شمالى روزها رو به زيادت مىگذارد، يعنى روز طولانىتر از شب مىشود، در نتيجههر روز از روز قبلش طولانىتر مىگردد، تا در اول تابستان به منتها درجه طول مىرسد، از آنروز به بعد روزها شروع به كوتاه شدن مىكند، تا در نقطه اعتدال پاييزى يعنى در روز اول پاييزدوباره برابر شب مىشود.
از شب اول پاييز به بعد شب رو به زيادت نهاده، تا به اول زمستان كه نقطه نهائى طولشبها استبرسد، دوباره از آن شب تا شب اول بهار رو به كوتاه شدن و در نهايتبرابر روز شدنمىرود، و اين جريان در مناطق جنوبى به عكس است، در نتيجه هر زمانى كه در مناطق شمالى روزهارو به بلندى باشد، در مناطق جنوبى رو به كوتاهى است، و در عوض شبهاى آنجا به هماننسبت رو به زيادت مىگذارد.
اختلاف اول يعنى پشتسر هم در آمدن شب و روز همان عاملى است كه امر ساكنينزمين را از نظر حرارت تدبير مىكند، در روز حرارت اشعه را بر روى زمين مىگستراند، و در شبسرماى ظلمت را، و اين اختلاف حرارت و برودت بادها را به دنبال مىآورد، و نيز در روز مردمرا براى حركت و تلاش در امر معاش برمىانگيزد، و در شب همه را براى استراحت و آرامشجمع مىكند، همچنانكه قرآن كريم در اين باره مىفرمايد: "و جعلنا نومكم سباتا و جعلناالليل لباسا و جعلنا النهار معاشا" (3) .
و اختلاف دوم عاملى است كه فصول چهارگانه سال را ترسيم و امر آذوقه و ارزاق راتدبير مىكند همچنانكه قرآن كريم مىفرمايد: "و قدر فيها اقواتها فى اربعة ايام سواءللسائلين" (4) .
دو كلمه"نهار"و"يوم"مترادفند، اما - بطورى كه گفته شده - بين آن دو فرقىهست و آن اين است كه كلمه"نهار"علاوه بر معناى روز دلالتبر گسترش نور نيز دارد، وشايد به همين جهتبوده كه تنها اين كلمه در مقابل كلمه"ليل"استعمال مىشود بلكه كلمهيوم را در جائى استعمال مىكنند كه عنايتى به افاده گسترش نور نداشته باشند، مثل مواردى كهسخن از شمردن ايام باشد، كه در چنين مقامى مىگويند: "عشرة ايام - ده روز"و"عشرينيوما - بيست روز"و...، ولى گفته نمىشود"عشرة نهارات"و"عشرين نهارا"و...
آيه شريفه مشتمل استبر حجت تمام عيارى بر يگانه بودن خداى تعالى در ربوبيت، براى اينكه ليل و نهار و آنچه در آسمانها و زمين آفريده حامل نظامى واحد و عمومى و متفقند، نظامى كه امر موجودات زمينى و آسمانى و مخصوصا عالم انسانى را تدبير مىكند، تدبير واحدكه اجزاء آن به يكديگر متصلند، اتصالى كه بهتر از آن تصور ندارد.
اين احتمال نيز در بين هست كه آيه شريفه، در مقام احتجاج بر مساله توحيد نباشد، بلكه در صدد تعليل جمله"يفصل الايات لقوم يعلمون"در آيه قبلى باشد، چون كلمه"ان"كهخاصيت تعليل را دارد بر سر آن آمده.و بنا بر اين احتمال، مناسبتر آن است كه منظور ازاختلاف ليل و نهار احتمال اول باشد، نه معناى دوم، براى اينكه همين معناى اختلاف از جمله"جعل الشمس ضياء و القمر نورا و قدره منازل"به ذهن مىرسد، (در نتيجه معناى آيه چنينمىشود: او همان خدائى است كه خورشيد را روشن و قمر را نورانى كرد، و براى قمر منزلهائىمقدر فرمود، تا عدد سالها و حساب را بدانيد...براى اينكه در اين اختلاف شب و روز كهباعث پديد آمدن فصول است، و در موجودات زمين و آسمان كه حامل اين نظام عالمى هستندآياتى استبراى مردمى كه تقوا داشته باشند)و مناسبتر بودن اين معناى"اختلاف"با مطلبآيه قبل نسبتبه معناى ديگر آن روشن است.
"ان الذين لا يرجون لقاءنا و رضوا بالحيوة الدنيا الاخلاق برهان كرم الاعراق; اخلاق پاك و نيك، دليل وراثتهاى پسنديده انسان (از پدر و مادر) است». (5)
به همين دليل در خانوادههاى پاك و با فضيلت غالبا فرزندانى با فضيلت پرورش مىيابند و بعكس افراد شرور غالبا در خانوادههاى شرور و آلودهاند.
2- در حديث ديگرى از همان حضرت مىخوانيم: «عليكم فى طلب الحوائجبشراف النفوس و ذوى الاصول الطيبة فانها عندهم اقضى وهى لديهم ازكى; در طلب حوائجبه سراغ مردم شريفالنفس كه در خانوادههاى پاك و اصيل پرورش يافتهاند برويد، چرا كه نيازمنديها نزد آنها بهتر انجام مىشود و پاكيزهتر صورت مىگيرد!» (6)
3- در عهد نامه مالك اشتر در توصيهاى كه على عليه السلام به مالك درباره انتخاب افسران لايق براى ارتش اسلام مىكند، چنين مىخوانيم: «ثم الصق بذوى المروءات والاحساب و اهل البيوتات الصالحة والسوابق الحسنة ثم اهل النجدة و الشجاعة والسخاء و السماحة فانهم جماع من الكرم و شعب من العرف; سپس پيوند خود را با شخصيتهاى اصيل و خانوادههاى صالح و خوش سابقه برقرار ساز و پس از آن با مردمان شجاع و سخاوتمند و بزرگوار، چرا كه آنها كانون فضيلت و مركز نيكى هستند.» (7)
4- تاثير پدر و يا مادر آلوده در شخصيت اخلاقى فرزندان تا آن اندازه است كه در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام آمده است: «ايما امراة اطاعت زوجها و هو شارب الخمر، كان لها من الخطايا بعدد نجوم السماء، و كل مولود يلد منه فهو نجس; هر زنى اطاعت از همسرش كند در حالى كه او شراب نوشيده (و با او همبستر شود) به عدد ستارگان آسمان مرتكب گناه شده است و فرزندى كه از او متولد مىشود آلوده خواهد بود!» (8)
در روايات متعدد ديگرى نيز از قبول خواستگارى مرد شراب خوار و بد اخلاق و آلوده نهى شده است. (9)
5- تاثير تربيت پدر و مادر در فرزندان تا آن پايه است كه در حديث مشهور نبوى آمده است:
كل مولود يولد على الفطرة حتى يكون ابواه هما اللذان يهودانه و ينصرانه; هر نوزادى بر فطرت پاك توحيد (و اسلام) متولد مىشود مگر اين كه پدر و مادر او را به آئين يهود و نصرانيت وارد كنند» (10)
جائى كه تربيتخانوادگى، ايمان و عقيده را دگرگون سازد چگونه ممكن است در اخلاق اثر نگذارد؟
6- همين امر سبب شده است كه مساله تربيت فرزندان به عنوان يكى از اساسىترين حقوق آنها بر پدر و مادر شمرده شود; در حديث نبوى صلى الله عليه و آله مىخوانيم:
«حق الولد على الوالد ان يحسن اسمه و يحسن ادبه; حق فرزند بر پدر اين است كه نام نيكى بر او بگذارد و او را بخوبى تربيت كند» (11)
روشن است نامها آثار تلقينى بسيار مؤثرى در روحيه فرزندان دارد; نام شخصيتهاى بزرگ و پيشگامان تقوا و فضيلت، انسان را به آنها نزديك مىكند، و نام سردمداران فجور و رذيلت، انسان را به سوى آنها مىكشاند; در اسلام حتى از اين مساله ظريف روانى غفلت نشده و فصل مبسوطى درباره نامهاى خوب و نامهاى بد در كتب حديث آمده است. (12)
7- در حديث ديگرى از همان حضرت مىخوانيم: «ما نحل والد ولده افضل من ادب حسن; بهترين بخششى يا ميراثى كه پدر براى فرزندش مىگذارد، همان ادب و تربيت نيك است.» (13)
8- امام سجاد على بن الحسين عليه السلام در همين زمينه تعبير رسائى فرموده است مىفرمايد: «وانك مسؤول عما وليته به من حسن الادب و الدلالة على ربه عزوجل و المعونة له على طاعته; تو در برابر آنچه ولايتش برعهده تو گذارده شده است (از خانواده و فرزندان) مسؤول هستى نسبتبه تربيت نيكوى آنها و هدايتبه سوى پروردگار و اعانت او بر اطاعتش.» (14)
9- اميرمؤمنان على عليه السلام در يكى از كلمات خود تعبيرى دارد كه نشان مىدهد كه خلق و خوى پدران ميراثى است كه به فرزندان مىرسد; مىفرمايد: «خير ما ورث الآباء الابناء الادب; بهترين چيزى كه پدران براى فرزندان خود به ارث مىنهند ادب و تربيت صحيح و فضائل اخلاقى است.» (15)
10- اين بحث را با سخن ديگرى از على عليه السلام در نهجالبلاغه پايان مىدهيم:
امام عليه السلام به هنگام شرح شخصيت و بيان موقعيتخود براى ناآگاهانى كه او را با ديگران مقايسه مىكردند مىفرمايد: «و قد علمتم موضعى من رسول الله بالقرابة القريبة و المنزلة الخصيصة وضعنى فى حجره و انا وليد يضمنى الى صدره ... يرفع لى كل يوم علما من اخلاقه و يامرنى بالاقتداء;شما قرابت و نزديكى مرا با پيامبر صلى الله عليه و آله و منزلتخاصم را نزد آن حضرت بخوبى مىدانيد; كودك خردسالى بودم پيامبر مرا در دامان خود مىنشاند و به سينهاش مىچسباند... او هر روز براى من پرچمى از فضائل اخلاقى خود مىافراشت و مرا امر مىكرد كه به او اقتدا كنم (و اين خلق و خوى من زائيده آن تربيت است.)
جالب اين كه امام در لابهلاى همين سخن هنگامى كه از خلق و خوى پيغمبر اكرم بحث مىكند، چنين مىفرمايد: «و لقد قرن الله به صلى الله عليه و آله من لدن ان كان فطيما اعظم ملك من ملائكته يسلك به طريق المكارم و محاسن اخلاق العالم ليله و نهاره; از همان زمان كه رسولخدا صلى الله عليه و آله از شير باز گرفته شد، خداوند بزرگترين فرشته از فرشتگان خويش را مامور ساخت تا شب و روز وى را به راههاى مكارم اخلاق و صفات نيك جهان سوق دهد.» (16) بنابراين پيامبر صلى الله عليه و آله خود نيز از تربيتيافتگان فرشتگان بود.
درست است كه اخلاق و صفات روحى انسان اعم از خوب و بد، از درون او بر مىخيزد و با اراده او شكل مىگيرد ولى انكار نمىتوان كرد كه زمينههاى متعددى براى شكلگيرى اخلاق خوب و بد وجود دارد كه يكى از آنها وراثت از پدر و مادر و همچنين تربيتخانوادگى است; و اين مساله قطع نظر از تحليلهاى علمى و منطقى، شواهد عينى و تجربى فراوان دارد كه قابل انكار نيست.
به همين دليل براى ساختن فرد يا جامعه آراسته به زيورهاى اخلاقى بايد به مساله وراثتخانوادگى و تربيتهائى كه از نونهالان در دامن مادر و آغوش مادر مىبينند توجه داشت و اهميت ايندوران در ساختار شخصيت انسانها را هرگز فراموش نكرد.
4- تاثير علم و آگاهى در تربيت
ديگر از زمينههاى پرورش اخلاق بالا بردن سطح علم و معرفت افراد است، چرا كه هم با دليل منطقى و هم با تجربههاى فراوان به ثبوت رسيده است كه هر قدر سطح معرفت و دانش الهى نسان بالاتر برود فضائل اخلاقى در او شكوفاتر مىشود; و بعكس، جهل و فقدان معارف الهى ضربه شديد بر پايه ملكات فضيله وارد مىسازد و سطح اخلاق را تنزل مىدهد.
در آغاز اين كتاب در بحث رابطه «علم» و «اخلاق» بحث فشردهاى درباره پيوند اين دو داشتيم، و گفتيم بعضى از دانشمندان و فلاسفه آنقدر در اين باره مبالغه كردهاند كه گفتهاند «علم مساوى استبا اخلاق».
و به تعبير ديگر، علم و حكمتسرچشمه اخلاق است (آن گونه كه از سقراط نقل شده) و رذائل اخلاقى معلول جهل و نادانى است.
مثلا، انسانهاى متكبر و حسود به اين دليل گرفتار دو رذيله شدهاند كه از آثار شوم و زيانهاى حسد و تكبر بىخبرند; آنها مىگويند هيچ كس آگاهانه به دنبال بديها و زشتيها نمىرود.
بنابراين اگر سطح معرفت جامعه بالا رود كمك به ساختار سالم اخلاقى آنها مىكند.
هرچند اين سخن مبالغه آميز است، و تنها از يك زاويه به مسائل اخلاقى در آن نگاه شده است، ولى اين واقعيت را نمىتوان انكار كرد كه علم، يكى از عوامل زمينهساز اخلاق است و به همين دليل افرادى كه گرفتار جهل و جاهليت هستند آلودگى بيشتر دارند و عالمان آگاه كه داراى معارف الهى هستند آلودگى كمترى دارند هر چند هر يك از اين دو نيز استثناهائى دارند!
به همين دليل، در قرآن مجيد در مورد دعوت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مىخوانيم كه او مبعوث شد تا «آيات خداوند را بر مردم بخواند و از آلودگيهاى اخلاقى و گناهان پاكسازى كند. (هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين) (سوره جمعه، آيه2)
و به اين ترتيب، نجات از ضلال مبين و گمراهى آشكار و همچنين پاكسازى از رذائل اخلاقى و گناهان به دنبال تلاوت آيات قرآن مجيد و تعليم كتاب و حكمت فراهم است كه بىشك نشانه روشنى بر وجود ارتباط در ميان اين دو است.
در جلد اول از دوره اول پيام قرآن، به هنگام بحث پيرامون مسائل مربوط به معرفت و شناخت، شواهد زنده فراوانى از آيات قرآن مجيد بر ارتباط علم و معرفتبا فضائل اخلاقى و رابطه جهل و عدم شناختبا رذائل اخلاقى بيان گرديده كه در اينجا به ده نمونه از آن به صورت فشرده اشاره مىكنيم:
1- جهل سرچشمه فساد و انحراف است! در آيه55 سوره نمل مىخوانيم كه لوط پيامبر برگ خدا به قوم منحرفش فرمود: «انكم لتاتون الرجال شهوة من دون النساء بلانتم قوم تجهلون; آيا شما به جاى زنان از روى شهوت به سراغ مردان مىرويد؟! شما قومى نادانيد!»
در اينجا، جهل و نادانى قرين با انحراف جنسى و فساد اخلاقى شمرده شده.
2- جهل سبب بىبندوبارى جنسى است! در آيه33 سوره «يوسف» مىخوانيم كه آن حضرت در كلام خودش بىبندوبارى جنسى را همراه با جهل مىشمارد: «قال رب السجن احب الى مما يدعوننى اليه والا تصرف عنى كيدهن اصب اليهن و اكن من الجاهلين; او (يوسف) گفت: پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اين زنان مرا به سوى آن مىخوانند! و اگر مكر و نيرنگ آنها را از من باز نگردانى، به آنها متمايل مىشوم و از جاهلان خواهم بود!»
3- جهل يكى از عوامل حسادت است! در آيه89 سوره يوسف مىخوانيم: (در آن زمان كه او عزيز مصر شد و بر تخت قدرت نشست و بطور ناشناس در برابر برادرانش كه براى تحويل گرفتن گندم از كنعان به مصر آمده بودند، ظاهر شد;) چنين گفت: «قال هل علمتم ما فعلتم بيوسف و اخيه اذانتم جاهلون; آيا دانستيد با يوسف و برادرش (بنيامين) چه كرديد، آن گاه كه جاهل بوديد!»
يعنى جهل شما سبب آن حسادت شديد و آن حسادت سبب شد كز پروردگارشان به خود مشغول نمىكند.
و اين منزه بودن دلهايشان همان تنزيهى است كه آنان نسبتبه خداى تعالى دارند.
آرى، اولياء خدا، پروردگار خود را از هر چيزى كه لايق به ساحت قدس او نيست منزهمىدارند، چه شريك در اسم و چه شريك در معنا، و چه نقص، و چه عدم.و نيز تسبيح آناندر باره پروردگارشان تنها تسبيح به زبان و صرف گفتن"سبحان الله"نيست، بلكه تسبيحشانهم به زبان، هم به عمل و هم به قلب مىباشد، چون تسبيح اگر كمتر از اين و در مرحلهاىپايينتر از اين باشد تسبيحى آميخته با شرك است، همچنانكه خداى تعالى فرموده: "و ما يؤمناكثرهم بالله الا و هم مشركون" (17)
و اين اولياء خدا كه خداى تعالى دلهايشان را از پليدى محبت غير خود - كه دل رامشغول از ذكر خدا مىسازد - پاك ساخته و از محبتخويشتن پر نموده است، اراده نمىكنندمگر خود خدا را، چون خداى تعالى خيرى است كه شرى با آن نيست، آرى"و الله خير" (18)
و نيز اولياى خدا با دلهاى مالامال از خير و سلام خود با احدى روبرو نمىشوند مگربخير و سلام.بله، مگر آنكه طرف مقابل كسى باشد كه خير و سلام را مبدل به شر و ضرر سازد، كه در اين صورت اولياى خدا نيز با شر، با آنان برخورد مىكنند.همانطورى كه قرآن كريم، شفاءقلوب استبراى كسانى كه خواهان شفاء از آن باشند و ليكن براى ظالمين ثمرهاى جز بيشترشدن گمراهى ندارد.
و نيز اولياى خدا و دارندگان چنين قلبى طاهر به هيچ چيز و هيچ حادثهاى بر نمىخورندمگر آنكه آن را نعمتى از نعمتهاى خدا يافته، با ديد نعمتبه آن مىنگرند، نعمتى كه ازصفات جمال خدا و معانى كمال او حكايت دارد و عظمت و جلال او را بيان مىكند، در نتيجهاگر چيزى را توصيف مىكنند - بدان جهت است كه آن را يكى از نعمتهاى خدا مىبينند، وجمال خدا - در اسماء و صفاتش - را در آن چيز مشاهده مىكنند، و در هيچ چيز از پروردگار خودغافل و دستخوش فراموشى نمىشوند - قهرا اين توصيفشان از آن چيز توصيف پروردگارشاناست، به افعال و صفات جميل و در نتيجه ثنائى است از آنان بر خدا و حمدى است از ايشانبراى خدا، چون حمد چيزى جز ثناء به فعل اختيارى جميل نمىباشد.
اين است وضع اولياى خداى تعالى مادام كه در دنيايند، يعنى در دار عمل قرار دارند، ودر امروزشان براى فردايشان جد و جهد دارند، و اما بعد از آنكه از اين خانه خارج شده، به لقاءپروردگارشان رسيدند و خداى تعالى وعدههائى كه به آنان داده بود بطور كامل به آنان داده، ودر رحمت و در دار كرامتخود جايشان داد، و در آن هنگام نورشان را تمام مىكند همان نورىرا كه در دنيا فقط به آنان داده بود، و قرآن كريم وضع آن روز آنان را چنين حكايت مىكند: "نورهم يسعى بين ايديهم و بايمانهم يقولون ربنا اتمم لنا نورنا" (19) .
در اين جا است كه خداى تعالى شرابى طهور به آنان مىچشاند و با آن، سريره وباطنشان را از هر شرك آشكار و پنهانى پاك مىكند، و در نور علم و يقين غرقشان مىسازد، و ازاقيانوس دلشان چشمههاى حكمتبر زبانهايشان جارى مىكند، در نتيجه نخستخداى تعالىرا تسبيح و تنزيه نموده، سپس به رفقايشان كه همان انبياء و صديقين و شهداء و صالحيناندسلام مىكنند، آنگاه خدا را با رساترين وجه و به بهترين بيان حمد و تسبيح و ثنا مىگويند.
اين آن مطالبى است كه دو آيه شريفه مورد بحث قابل انطباق بر آنها هست - و خداداناتر است - اينك اين دو آيه را جمله جمله معنا مىكنيم: كسانى كه ايمان آورده و اعمالصالح مىكنند"تجرى من تحتهم الانهار فى جنات النعيم"، در جنات نعيم نهرها از زيركاخشان روان است.گفتيم كه در اين جمله سخن از بهشت ولايت و تطهير دلها است، "دعويهم فيها سبحانك اللهم"، دعوايشان در آن بهشتها همه اين است كه بارالها تو راتسبيح مىگوئيم.و گفتيم كه در اين جمله خدا را از هر نقص و حاجت و شريكى منزه مىدارند، و اين گفتارشان بر وجه حضور است، يعنى خدا را حاضر مىبينند و تسبيحش مىگويند، چوناولياى خدا از پروردگار خود محجوب نيستند، "و تحيتهم فيها سلام"و در آنجا درودشان بهيكديگر سلام است، كه اين ملاقات را به نشانه امنيت مطلق نامگذارى كردن است، گو اينكهدر دنيا نيز يكديگر را به كلمه سلام تحيت مىگويند، و ليكن سلام در دنيا علامت امنيت نسبى وامنيتى اندك است، اما در بهشت علامت امنيت مطلق است، "و آخر دعويهم ان الحمد للهرب العالمين"آخرين مرحله كمال علم اهل بهشتبدينجا منتهى مىشود كه خدا را بعد ازتسبيح و تنزيه ثنا گويند.
در سابق در تفسير آيه شريفه: "الحمد لله رب العالمين" (20) نيز گفتيم كه هر چندهر كسى مىتواند به زبان بگويد"الحمد لله"و ليكن از آنجا كه حمد، توصيف و ستودن خداىتعالى است، هر كسى نمىتواند خداى را توصيف كند، اين كار تنها از بندگان مخلص خداىتعالى بر مىآيد، افراد انگشتشمارى كه خداى تعالى آنان را براى خود خالص نموده، و به كرامت قرب خود اختصاص داده و هيچ واسطهاى بين آنان و بين خداى تعالى نيست.به آيه زيرتوجه بفرمائيد كه چگونه خداى تعالى را از توصيف خلق منزه دانسته و تنها توصيف بندگانمخلص را امضاء مىكند: "سبحان الله عما يصفون الا عباد الله المخلصين" (21) .
و به همين جهت است كه مىبينيم خداى عز و جل حمد كسى را در كلام مجيدش نقلنكرده الا حمد افراد انگشتشمارى از انبياى گرامش را، مانند نوح، ابراهيم، محمد، داوودو سليمان(عليهم صلوات الله).در گفتگويش با جناب نوح(ع)فرموده: "فقل الحمدلله الذى نجينا من القوم الظالمين" (22) و از جناب ابراهيم(ع)حكايت كرده كهگفت: "الحمد لله الذى وهب لى على الكبر اسمعيل و اسحق" (23) ، و در چند جا كهدستوراتى به رسول اسلام(ص)مىدهد مىفرمايد: "قل الحمد لله" (24) ، و از داوود و سليمان(ع)حكايت كرده كه: "و قالاالحمد لله" (25) .
همچنانكه در چند جاى كلام مجيدش حمد اهل بهشت را حكايت كرده است، مانند: "و قالوا الحمد لله الذى هدينا لهذا" (26) " و قالوا الحمد لله الذى اذهب عنا الحزن" (27) ، "و قالواالحمد لله الذى صدقنا وعده" (28) "و آخر دعويهم ان الحمد لله رب العالمين".
از آيه مورد بحث استفاده مىشود كه خداى سبحان، مؤمنين از اهل بهشت را سرانجامبه بندگان مخلص خود ملحق مىسازد، پس اين آيه دلالت دارد بر وعدهاى جميل و بشارتىعظيم به مؤمنين.
پىنوشتها:
(1)هان اى انسان!تو دائما در حال تلاش و حركتبه سوى پروردگارت هستى، تلاشى كه تو را بهديدار او مىكشاند."سوره انشقاق، آيه 6"
(2)مجمع البيان، ط.اسلاميه، ج 5، ص 91.
(3)ما خواب شما را مايه راحتى شما و شب را پوشش و روز را براى معاش شما قرار داديم."سورهنبا، آيات 9 - 11".
(4)"سوره حمد، آيه 7".
(5)"سوره نساء، آيه 69".
(6)محققا ابرار از جامى خواهند نوشيد كه مزاج كافور دارد، از چشمهاى كه بندگان خدا از آنمىنوشند، چشمهاى كه خود آنان آنرا به نوعى ناگفتنى بجوشش در مىآورند."سوره انسان، آيات 5 و 6".
(7)محققا ابرار در نعيم خواهند بود...و از شرابى سر به مهر خواهند نوشيد...، چشمهاى كه تنهامقربين از آن - و يا به آن مىنوشند - "سوره مطففين، آيات 22 - 28"
(8)بيشتر مردم به خدا ايمان نمىآورند، مگر آنكه در عين حال مشركند."سوره يوسف، آية 106"
(9)"سوره طه، آيه 73".
(10)نورشان در پيشاپيش آنان و در سمت راستشان در حركت است، مىگويند: پروردگارا نور ما رابراى ما به حد كمال و تمام برسان."سوره تحريم، آيه 8"
(11)"نورشان در پيشاپيش آنان و در سمت راستشان در حركت است، مىگويند: پروردگارا نور ما را براى ما به حد كمال و تمام برسان «سوره تحريم، آيه 8»
(12)"سوره حمد، آيه 2".
(13)منزه استخداى تعالى از آنچه خلق در توصيفش مىگويند، مگر توصيف بندگان مخلص او."سوره صافات، آيات 159 و 160".
(14)بگو سپاس خداى را كه ما را از شر قوم ستمكار نجات بخشيد."سوره مؤمنون، آيه 28".
(15)حمد خداى را كه در پيرى اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد."سوره ابراهيم، آيه 39".
(16)بگو حمد از آن خدا است."سوره نمل، آيه 93"
(17)گفتند: الحمد لله"سوره نمل، آيه 15".
(18)و گفتند حمد خدائى را سزا است كه ما را براى رسيدن به چنين سرانجامى هدايت فرمود."سوره اعراف، آيه 43"
(19)و گفتند حمد آن خدائى را كه اندوه و دلواپسى را از ما ببرد."سوره فاطر، آيه 34"
(20)و گفتند حمد آن خدائى را سزا است كه به وعدهاى كه به ما داده بود وفا كرد."سوره زمر، آيه 74".
قرآن شناسان تاكنون قرآن را از زاویههای مختلف نگاه كردهاند. همچنین افكار و اندیشههای امام خمینی (ره) به عنوان یك قرآن شناس برجسته و تأثیرگذار بر مسلمانان از جهات گوناگون بررسی و تحقیق شده است. نویسنده مقاله حاضر كوشیده است تا قرآنشناسی امام را از نظر راه و رسم برخورداری از قرآن طرح و شرح كند. ما امیدواریم كه این مقاله از یك سو فتح بابی باشد برای قرآنشناسی دیگران و از سی دیگر، گامی هرچند كوچك در فراخوانی از همه آنان كه مایلند در ویژهنامه قرآنشناسی امام خمینی ما را یاری رسانند.
این كتاب بزرگ الهی كه از عالم غیب الهی و قرب ربوبی نازل شده... از بزرگترین مظاهر رحمت مُطلقه الهیه است. این مطلبی است كه امام خمینی در كتاب آداب الصلواة عنوان كردهاند.
قرآن شریف به قدری جامع لطایف و حقایق و سرایر و دقایق توحید است كه عقول اهل معرفت در آن حیران میماند. این، اعجاز بزرگ این صحیفه نورانیه آسمانی است، نه فقط حسن تركیب و لطف بیان و غایت فصاحت و نهایت بلاغت و كیفیت دعوت و اخبار از مغیبات و اِحكام اَحكام و اتقان تنظیم عایله و امثال آن، كه هر یك مستقلاً اعجازی فوق طاقت و خارق عادت است. بلكه میتوان گفت این كه قرآن شریف معروف به فصاحت شد و این اعجاز در بین سایر معجزات مشهور آفاق شد، برای این بود كه در صدر اول اعراب را این تخصص بود و فقط این جهت از اعجاز را درك میكردند و جهات مهمتری كه در آن موجود بود و جهت اعجازش بالاتر و پایه ادراكش عالیتر بود اعراب آن زمان درك نكردند. الآن نیز آنهایی كه هم افق آنها هستند، جز تركیبات لفظیه و محسنات بدیعیه و بیانیه چیزی از این لطیفه الهیه ادراك نكنند.1
قرآن یك سفره گستردهای است كه همه از آن استفاده میكنند، منتها هر كس به وضعی استفاده میكند.2 آن برای رشد جهانیان و نقطه جمع همه مسلمانان بلكه عایله بشری از مقام شامخ احدیت به كشف تام محمدی (ص) تنزل كرد كه بشریت را به آنچه باید برسند، برساند. این صحیفه الهیه، كتاب احیای قلوب به حیات ابدی علم و معارف الهیه است. این كتاب خداست و به شؤون الهیه جل و علا دعوت میكند.4
اهداف و مقاصد نزول قرآن
ما باید مقصود از تنزیل این كتاب را قطع نظر از جهات برهانی، كه خود به ما مقصد را میفهماند، از خود كتاب خدا اخذ كنیم. صاحب كتاب مقصد خود را بهتر میداند. اكنون به فرمودههای این مصنف راجع به شؤون قرآن نظر میكنیم، میبینیم خود میفرماید: "ذالك الكتاب لاریب فیه هدی" للمتقین". این كتاب را كتاب هدایت خوانده است. میبینیم در یك سوره كوچك چندین مرتبه میفرماید: "ولقد یسرنا القرآن للذكر فهل من مذكر" میبینیم میفرماید "وانزلنا الیك الذكر تبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفكرون". میفرماید: "كتاب انزلناه مبارك لیدبروا آیاته و لیتذكر اولوالالباب". (سوره ص آیه29)
بدان كه این كتاب شریف، چنانچه خود بدان تصریح فرموده، كتاب هدایت و راهنمای سلوك انسانیت و مربی نفوس و شفای امراض قلبیه و نوربخش سیر الی الله است. بالجمله، خدای تبارك و تعالی به واسطه سعه رحمت بر بندگان، این كتاب شریف را از مقام قرب و قدسی خود نازل فرموده و بر حسب تناسب عوالم تنزل داده تا به این عالم ظلمانی و سجن طبیعت رسیده و به كسوه الفاظ و صورت حروف درآمده، برای استخلاص مسجونین در این زندان تاریك دنیا رهایی مغلولین در زنجیرهای آمال و امانی و رساندن آنها از حضیض نقص و ضعف و حیوانیت به اوج كمال و قوت و انسانیت.5،
مقصد قرآن، چنانچه خود آن صحیفه نورانیه میفرماید: هدایت به سبل سلامت است و اخراج از همه مراتب ظلمات است به عالم نور و هدایت به طریق مستقیم است. باید انسان به تفكر در آیات شریفه مراتب سلامت را از مرتبه دانیه آن، كه راجع به قوای ملكیه است تا منتهی النهایه آن كه حقیقت قلب سلیم است... بهدست آورد. و سلامت قوای ملكیه و ملكوتیه گم شده قاری قرآن باشد، كه در این كتاب آسمانی این گم شده موجود است و باید با تفكر آنرا استخراج كند.6 هیچ جا بهتر از قرآن نیست. هیچ مكتبی بالاتر از قرآن نیست. این قرآن است كه ما را هدایت می كند به مقاصد عالیه كه در باطن ذاتمان توجه به او هست و خودمان نمیدانیم. 7
اتصال معنویت به مادیات و انعكاس معنویت در همه جهات مادیت از خصوصیات قرآن است كه افاضه فرموده است. قرآن در عین حالی كه یك كتاب معنوی، عرفانی و آنطوری است كه به دست ماها، به خیال ماها، به خیال جبرییل امین هم نمیرسد، در عین حال یك كتابی است كه تهذیب اخلاق میكند، استدلال هم میكند، حكومت هم میكند، و وحدت را هم سفارش میكند و قتال را هم سفارش میكند
[ آرمان اصلی وحی این بوده است كه برای بشر معرفت ایجاد كند، معرفت به حق تعالی در راس همه امور این معناست. اگر تزكیه گفته شده و دنبالش تعلیم گفته شده است، برای این است كه نفوس تا تزكیه نشوند نمیتوانند برسند.9] از مقاصد و مطالب آن، دعوت به تهذیب نفوس و تطهیر بواطن از ارجاس طبیعت و تحصیل سعادت و بالجمله، كیفیت سیر و سلوك الی الله است10
قرآن و كتابهای حدیث، كه منابع احكام و دستورات اسلام است با رسالههای عملیه كه توسط مجتهدین عصر و مراجع نوشته میشود، از لحاظ جامعیت و اثری كه در زندگی اجتماعی میتواند داشته باشد به كلی تفاوت دارد نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادی آن، از نسبت صد به یك هم بیشتر است.11 كتابی است كه آدمی باید از اینجا تا آخر دنیا و تا آخر مراتب حركت بكند، یك همچو كتابی است كه هم معنویات انسان را درست میكند و هم حكومت را درست میكند، همه چیز توی قرآن هست.12 قرآن كتاب تعمیر مادیات نیست. همه چیز است. انسان را به تمام ابعاد تربیت میكند، مادیات را در پناه معنویات قبول دارد ، و مادیات را تبع معنویات قرار میدهد.13 ما یك همچو كتابی داریم كه مصالح شخصی، مصالح اجتماعی، مصالح سیاسی، كشورداری و همه چیزها در آن هست. قرآن مشتمل بر تمام معارف است و تمام مایحتاج بشر است.15
انگیزة بعثت بسط این سفره در بین بشر از زمان نزول تا آخر است این یكی از انگیزههای كتاب است و انگیزه بعثت است. "بعث الیكم" رسولی را كه تلاوت میكند بر شما قرآن را، آیات الهی را، ویزكیهم و یعلمهم الكتاب الحكمه" این شاید غاین این تلاوت باشد، تلاوت میكند برای تزكیه و برای تعلیم و برای تعلیم همگانی، تعلیم همین كتاب و تعلیم حكمت كه آن هم از همین كتاب است. پس انگیزه بعثت نزول قرآن است و انگیزه تلاوت قرآن بر بشر این است كه تزكیه پیدا كنند و نفوس مصفا بشوند از این ظلماتی كه در آنها موجود است تا اینكه بعد از اینكه نفوس مصفا شدند، ارواح و اذهان آنها قابل این بشود كه كتاب و حكمت را بفهمند.16 انگیزه نزول این كتاب مقدس این است كه این كتاب در دسترس همه قرار بگیرد و همه از او به اندازة سعه وجودی و فكری خودشان استفاده كنند. 17
مهجوریت قرآن و راههای رهایی از آن
اكنون ببیینم چه گذشته است بر كتاب خدا، این ودیعه الهی و ماترك پیامبر اسلام - صلی الله علیه و آله و سلم. مسایل اسف انگیزی كه باید برای آنها خون گریه كرد، پس از شهادت حضرت علی شروع شده است. خودخواهان و طاغوتیان، قرآن كریم را وسیلهای كردند برای حكومتهای ضد قرآنی و مفسران حقیقی قرآن و آشنایان به حقایق را با بهانههای مختلف و توطیههای از پیش تهیه شده آنان را عقب زده و با قرآن در حقیقت، قرآن را، كه برای بشر تا ورود به حوض، بزرگترین دستور زندگانی مادی و معنوی بوده و هست از صحنه خارج كردند و هر چه این بنیان كج به جلو آمد، كجیها و انحرافها افزون شد. تا آنجا كه قرآن كریم را كه برای رشد جهانیان و نقطه جمع همه مسلمانان، بلكه عایله بشری، از مقام شامخ احدیت به كشف تام محمدی تنزل كرد، كه بشریت را به آنچه باید برسند، برساند و این ولیده "علم الاسماء" را از شر شیاطین و طاغوتها رها سازد، و جهان را به قسط و عدل برساند و حكومت را به دست اولیاء الله معصومین، علیهم صلوات الاولین و الاخرین بسپارد تا آنان به هر كه صلاح بشریت است بسپارند، چنان از صحنه خارج نمودند كه گویی نقشی برای هدایت ندارد... و معالاسف به دست دشمنان توطیهگر و دوستان جاهل، قرآن، این كتاب سرنوشت ساز، نقشی جز در گورستانها و مجالس مردگان نداشت و ندارد و آن كه باید وسیله جمع مسلمانان و بشریت و كتاب زندگی آنان باشد، وسیله تفرقه و اختلاف گردید و یا به كلی از صحنه خارج شد.18
ای قرآن، ای تحفه آسمانی و ای هدیه رحمانی! تو را خدای جهان برای زنده كردن دلهای ما و باز كردن گوش و چشم توده مردم فرستاد، تو نور هدایت و رهنمای سعادت ما هستی تو ما را از منزل حیوانی میخواهی به اوج انسانی وجود رحمانی برسانی، فسوسا كه آدمیزادگان قدر تو را ندانسته و پیروی تو را فرض خود نشمردند، اسفا كه قانون های تو در جهان عمل نشد تا همین ظلمتخانه و جایگاه مشتی وحشیان و درندگان كه خود رامتمدنین جهان میدانند، رشك بهشت برین شود و عروس سعادت در همین جهان در آغوش همه درآید. 19
اسلام همه چیز برای مسلمین آورده است، همه چیز، قرآن در آن همه چیز است لكن معالاسف ما استفاده از آن نكردهایم و مسلمین مهجورش كردند یعنی استفادهای كه باید از آن بكنند نكردند. 20
قرآن و اسلام مهجور و مظلوماند، برای اینكه مهجوریت قرآن و مهجوریت اسلام به این است كه مسایل مهم قرآنی و مسایل مهم اسلامی یا به كلی مهجور است یا برخلاف آنها بسیاری از دولتهای اسلامی قیام كردهاند. 21
بر قرآن آموز و آنكه از قرآن بهره می بردلازم است كه یكی دیگر از آداب مهمه را به كار بندد تا استفاده حاصل شود و آن رفع موانع است كه ما از آنها تعبیر میكنیم به حجب بین مستفید قرآن. این حجابها بسیار است كه ما به بعض از آنها اشاره مینماییم.
از حجابهای بزرگ، حجاب خودبینی است كه شخص متعلم، خود را به واسطه این حجاب مستغنی بیند و نیازمند استفاده نداند. و این از شاهكارهای مهم شیطان است كه همیشه كمالات مرهومه را بر انسان جلوه دهد و انسان را به آنچه كه دارد راضی و قانع كند و ماورای آنچه پیش اوست، هر چیز را از چشم او ساقط كند. مثلاً اهل تجوید را به همان علم جزیی قانع كند و آن را در نظر آنها جلوههای فراوان دهد و دیگر علوم را از نظر آنها بیفكند و حَمَله قرآن را پیش آنها به خود آنها تطبیق دهد و آنها را از فهم كتاب نورانی الهی و استفاده از آن محروم كند و اصحاب ادبیت را به همان صورت بیمغز راضی كند و تمام شؤون قرآن را در همان كه پیش آنهاست نمایش دهد. و اهل تفاسیر به طور معمول را سرگرم كند به وجوه قرایات و آرای مختلف از باب لغت و وقت نزول و شأن نزول و مدنی و مكی بودن و تعداد آیات و حروف و امثال این امور... شخص مستفید باید تمام این حجب را خرق كند و از ماورای این حجب به قرآن نظر كند و در هیچیك از این حجابها توقف نكند كه از قافله سالكان الی الله باز ماند و از دعوتهای شیرین الهی محروم شود.22
یكی دیگر از حجابهایی كه مانع از استفاده از این صحیفه نورانیه است، اعتقاد به آن است كه جز آن كه مفسرین نوشته یا فهمیدهاند، كسی را حق استفاده از قرآن شریف نیست. و تفكر و تدبر را به تفسیر به رای كه ممنوع است، اشتباه نمودند و به واسطه این رأی فاسد و عقیدة باطله، قرآن شریف را از جمیع فنون استفاده عاری و قرآن را به كلی مهجور نمودهاند در صورتی كه استفادات اخلاقی و ایمانی و عرفانی به هیچ وجه مربوط به تفسیر نیست تا تفسیر به رأی باشد. 23
یكی دیگر از حجب كه مانع از فهم قرآن شریف و استفاده از معارف و مواعظ این كتاب آسمانی است، حجاب معاصی و كدورات حاصله از طغیان و سركشی نسبت به ساحت پروردگار عالمیان است كه قلب را حاجب شود از ادراك حقایق. 24
از حجب غلیظه، كه پرده ضخیم است بین ما و معارف و مواعظ قرآن، حجاب حب دنیاست كه به واسطه آن قلب تمام هم خود را صرف آن كند و وجهه قلب یكسره دنیوی شود و قلب به واسطه این محبت از ذكر خدا غافل شود و از ذكر و مذكور اعراض كند. و هرچه علاقهمندی به دنیا و اوضاع آن زیادت شود، پرده و حجاب قلب ضخیمتر گردد. 25
مادامی كه انسان در حجاب خود هست نمیتواند این قرآن را كه نور است و به حسب فرمایش خود قرآن، نور است، نور را كسانی كه در حجاب هستند پشت حجابهای زیاد هستند، نمیتوانند ادراك كنند. گمان میكنند كه میتوانند اما نمیتوانند. تا انسان از حجابهای بسیار ظلمانی خود خارج نشود، تا گرفتار هواهای نفسانی است، تا گرفتار خودبینیهاست، تا گرفتار چیزهایی است كه در باطن خود ایجاد كرده است از ظلماتی كه بعضیها فوق بعض است، لیاقت پیدا نمیكند انسان كه این نور الهی در قلب او منعكس شود. 26
راههای ترویج قرآن (اصول ترویج قرآن)
یكی از وصایای رسول اكرم (ص) وصیت به تلاوت قرآن است. و فضل تلاوت و حفظ و حمل و تمسك و تعلم و مداومت و مزاولت و تدبر در معانی و اسرار آن بیش از آن است كه به فهم قاصر ما درست آید و آنچه از اهل بیت عصمت -علیهم السلام - درخصوص آن وارد شده است در این اوراق نگنجد؛ و ما به بعض آن قناعت میكنیم فرموده: قرآن عهد خداوند است به سوی بندگان؛ همانا سزاوار است كه هر فرد مسلمانی در هر روز به آن عهد نظر كند و از آن پنجاه آیه قرائت كند. فرمود حضرت سجاد علیه السلام- كه آیات قرآن خزانههایی است، پس هر وقت گشوده شد خزینهای، سزاوار است كه نظر كنی در آن. و در اخبار رجوع به آن و تدبر در معانی آن بسیار وارد است. و در حدیث است كه: مؤمنی كه قرائت قرآن كند در حال جوانی، داخل شود قرآن به گوشت و خون او، و او را خداوند با سفرای كرام نیكوكار قرار دهد، و قرآن پناه اوست در قیامت و در محضر حق گوید: خداوندا هر عاملی اجر عملش را گرفت غیر از عامل به من، پس بهترین عطایای خود را به او برسان. پس خدای تعالی به او بپوشاند دو حله از حلههای بهشتی و بر سر او تاج كرامت نهد. پس خطاب شود: آیا راضی شدی؟ قرآن عرض كند: من امید بیشتر داشتم پس امن و امان را به دست راست او دهند و حذر را به چپ. پس داخل بهشت شود و به او گفته شود قرائت كند و بالا بیا درجهای پس به قرآن خطاب شود: آیا او را به مقامات رساندم و تو راضی شدی؟ عرض كند آری فرمود حضرت صادق ـ علیهالسلام ـ كه كسی كه قرآن را بسیار قرائت كند و با او عهد تازه كند به مشقت كشیدن در حفظ آن، دو اجر به او عطا فرمایند و از این حدیث شریف معلوم میشود كه مطلوب در تلاوت قرآن شریف آن است كه در اعماق قلب انسان تأثیر كند. 27
و از آداب لازمه قرائت قرآن، كه در تأثیر در قلوب سمت رُكنیت دارد و بدون آن هیج عملی را قیمتی نیست، بلكه ضایع و باطل و موجب سخط الهی است، اخلاص است كه سرمایه مقامات اخرویه و رأس المال تجارت آخرت است. در این باب نیز در اخبار اهل بیت (ع) سفارش بلیغ شده است از آن جمله آن است كه جناب كلینی، حدیث كند: قاریان قرآن سه گروهاند: یكی آنان كه قرائت قرآن را سرمایه معیشت اتخاذ نمودند و به واسطه آن از ملوك حقوق و شهریه گیرند و بر مردم تقدم جویند و دیگر، آنانكه حفظ حروف و صورت قرآن كنند و تضییع حدود آن نمایند و او را پشت سر اندازند چنانچه سوار قدح خود را به پشت آویزد، خداوند زیاد نكند این قسم حَمَله قرآن را، و طایفه دیگر آنان هستند كه قرآن را تلاوت كنند و با دوای قرآن دردهای قلب خود را علاج كنند. 28
از آداب قرائت، كه موجب تأثیر در نفس نیز هست و سزاوار است كه شخص قاری مواظبت آن كند، ترتیل در قرائت است و آن، به طوری كه در حدیث است، عبارت است از حد توسط بین سرعت و تعجیل در آن و تأنی و فتور مفرط كه كلمات از هم متفرق و منتشر گردد گوید پرسیدم از حضرت صادق سلام الله علیه از قول خدای تعالی كه میفرماید: "و رتّل القرآن ترتیلاً" فرمود یعنی اظهار كن آنرا اظهار كاملی و سرعت مكن در آن چنانچه در شعر سرعت میكنی و متفرق مكن اجزای آنرا چون ریگهای متفرق كه اجزایش با هم ملتیم نشود، لیكن قرائت كنید كه تأثیر در قلوب كند و دلهای سخت شما را به فزع آورد و هّم شما آخر سوره نباشد یعنی مقصود شما آن نباشد كه قرآن را در چند روز ختم كنید و یا این سوره را به زودی ختم نموده و به آخر برسانید پس انسان كه میخواهد كلام خدا را قرائت كند و به آیات الهیه قلب قاسی خود را مداوا كند و با كلام جامع الهی شفای امراض قلبیه خود را بگیرد و با نور هدایت این مصباح منیر غیبی و این نور را دریابد، باید اسباب ظاهریه و باطنیه آن را فراهم كند و آداب صوریه و معنویه آن را فراهم كند، نه مثل آن كه اگر گاهگاهی هم تلاوت قرآن كنیم، علاوه بر آن كه از معانی و مقاصد آن و اوامر و نواهی و وعظ و زجر آن به كلی غافلیم، و گویی آیاتی كه در آن ذكر اوصاف جهنم و عذاب الیم آن یا بهشت و كیفیات نعیم آن گردیده به ما ربطی ندارد و نعوذ بالله در خواندن كتاب قصه حضور قلب ما بیشتر و حواس ما جمعتر است از كتاب كریم خدایی - از آداب ظاهر آن نیز غفلت كنیم. 29
مطلوب در قرائت قرآن كریم آن است كه درقلب صورت آن نقش بندد و اوامر و نواهی آن تأثیر كند، و دعوت آن جایگزین شود و این مطلوب حاصل نشود مگر آن كه آداب قرائت ملحوظ شود مقصود از آداب آن نیست كه پیش بعضی قراء متداول شده است كه تمام همّ و همت منصرف به مخارج الفاظ و تادیه حروف شود بلكه مقصود آدابی است كه در شریعت مطهره منظور شده است كه اعظم و عمدة آنها تفكر و تدبر و اعتبار به آیات آن است. 30
یكی از آداب مهمه قرائت قرآن، كه عارف و عامی در آن شركت دارند، و از آن نتایج حسنه حاصل شود و موجب نورانیت قلب و حیات باطنی شود، "تعظیم" است/ و آن موقوف به فهم عظمت و بزرگی و جلالت و كبریای آن است. 31
ما همه قرآن شریف را میدانیم كه از معدن وحی الهی برای تكمیل بشر و تخلیص انسان از محبس ظلمانی طبیعت و دنیا نازل شده است و وعده و وعید آن همه حق صراح و حقیقت ثابته است و در تمام مندرجات آن شایبه خلاف واقع نیست، با این وصف این كتاب بزرگ الهی در دل سخت ما به اندازة یك كتاب قصه تأثیر ندارد نه دلبستگی به وعدههای آن داریم تا دل را از این دنیای دنی و نشئه فانیه برگیریم و به آن نشیه باقیه بربندیم و نه خوفی از وعید آن به قلب ما حاصل آید تا از معاصی الهیه و مخالفت با ولی نعمت احتراز كنیم، این نیست جز آنكه حقیقت و حقیقت قرآن به قلب ما نرسیده و دل ما به آن نگرویده. 32
از حضرت رسول، صلی الله علیه و آله، روایت شده كه هر كه فاتحه الكتاب را قرائت كند، ثواب قرائت قرآن به او میدهند. و در روایت دیگر است كه مثل آن است كه تمام قرآن را قرائت نموده... از حذیفه بن یمان رضی الله عنه منقول است كه حضرت رسول خدا (ص) فرمود، "خدای تعالی میفرستد عذاب حتم مقضی را برای قومی، پس قرائت كند بچهای از بچههای آنها در كتاب: "الحمدلله رب العالمین" چون خدای تعالی میشنود چهل سال عذاب را از آنها مرتفع كند. و از ابن عباس منقول است كه در حالی كه ما نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم، ناگاه فرشتهای آمد و گفت بشارت باد ترا دو نوری كه به تو داده شده و به انبیای قبل از تو داده نشده آن دو نور فاتحهالكتاب و خواتیم سورة بقره است. [كسی ] قرائت نكند هرگز حرفی از آن را مگر آنكه حاجت او میدهم. 33
آثار انس با قرآن
تلاوت قرآن در واقع زمانی مطلوب است كه در اعماق قلب انسان تأثیر كند و باطن انسان صورت كلام الهی گردد و از مرتبه ملكه به مرتبه تحقق رسد و اشاره به این فرموده آنجا كه میفرماید، جوان مؤمن اگر قرائت كند، قرآن در گوشت و خون او وارد شود. و این كنایه از آن است كه صورت قرآن در قلب مستقر و جایگزین گردد به طوری كه خود باطن انسان كلام الله مجید و قرآن حمید گردد به اندازه لیاقت و استعدادش. 34
كسی كه خود را عادت داد به قرائت آیات و اسمای الهیه از كتاب تكوین و تدوین الهی، كمكم قلب او صورت ذكری و آیهای به خود گیرد و باطن ذات محقق به ذكر الله و اسم الله و آیت الله شود. 35
فرزندم! با قرآن این بزرگ كتاب معرفت آشنا شو، حتی اگر شده با قرائت آن. و راهی از آن به سوی محبوب باز كن و تصور نكنی كه قرائت بدون معرفت اثری ندارد كه این وسوسه شیطان است. آخر، این كتاب از طرف محبوب است برای تو و برای همه كس و نامه محبوب محبوب است اگرچه عاشق و محب مفاد آنرا نداند و با این انگیزه حب محبوب كه كمال مطلوب است به سراغت آید و شاید دستت گیرد. 36
جناب عارف بزرگوار و شیخ عالی مقدار ما میفرمودند كه مواظبت بر آیات شریفه آخر سورة "حشر" از آیه شریفه "یا ایها الذین امنو اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد" تا آخر سورة مباركه با تدبر در معنی آنها در تعقیب نمازها خصوصاً در اواخر شب كه قلب فارغ البال است، خیلی مؤثر است در اصلاح نفس. 37
كسی كه تفكر و تدبر در معانی قرآن كرد، در قلب آن اثر كند و كم كم به مقام متقین رسد و اگر توفیق الهی شامل حالش شود، از آن مقام نیز بگذرد و هر یك از اعضاء و جوارح و قوای آن، آیهای از آیات الهیه شود/ و شاید جزوات و جذبات خطابات الهیه او را از خود بیخود كند و حقیقت "اقرا و اصعد" را در همین عالم دریابد تا آن كه كلام را بیواسطه از متكلمش بشنود و آنچه در وهم من و تو ناید آن شود. 39
پاورقیها:
1- آداب الصلوة، ص 264-263
13- همان، ج 5، ص 16
11- ولایت فقیه، ص50
11- ولایت فقیه، ص50
14- همان، ج 18، ص 275
12- صحیفه نور، ج 2، ص 34
17- همان ، ج 14، ص 252
19- كشف الاسرار، ص 220
15- همان، ج 20، ص 82
18- همان، ج 21، ص 169
10- آداب الصلوه، ص 186
16- همان، ج 14، ص 252
22- آداب الصلوه، ص 197-195
27 - چهل حدیث، ص 499-497
29 - همان، ص 505-504
2- صحیفه نور، ج 19، ص 84
23- همان. ص 199
26 - صحیفه نور، ج 12، ص 253
21- همان، ج 15، ص 184
24-همان، ص 201
20- صحیفه نور، ج 1، ص 88
25- همان، ص 202
28 - همان، ص 3 و 5-500
35 - آداب الصلوه، ص 217-216
34 - چهل حدیث، ص 499
32 - شرح حدیث عقل و جهل، ص 61
33 - آداب الصلوه، ص 301-299
30 - همان، ص 500-499
38 - همان، ص 500
37 - چهل حدیث، ص 208
31 - آداب الصلوه، ص 181-180
3- همان، ج 21، ص170
36 - جلوههای رحمانی، ص 26
4- آداب الصلوه، ص 194-193
5 - همان، ص 185-184
6- همان، ص 203
7- صحیفه نور، ج 12، ص 225
8- همان، ج 17، ص 252
9- همان، ج 19، ص 143
منابع:
1.امام خمینی، آداب الصلوه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1370ش.
2.امام خمینی، جلوههای رحمانی، معاونت فرهنگی بنیاد شهید انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1371 ش.
3.امام خمینی، ولایت فقیه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1373 ش.
4.امام خمینی، شرح حدیث عقل و جهل، نسخه خطی موجود در مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
5.امام خمینی، كشف الاسرار، انتشارات مصطفوی، قم.
6.امام خمینی، چهل حدیث، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1371 ش.
7.امام خمینی، صحیفه نور، (مجموعه 22 جلدی) وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن