پروژه و تحقیق رایگان - 301

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره ایل و عشایر

بازديد: 4969

 ایل

در گذشته، میان دو اصطلاح ایل و عشایر تمایزی قائل نبودند و این دو را مترداف با یکدیگر و برای معرفی گروهی از مردم کوچندة شبانکارة چادرنشین به کار می‌بردند؛ اما امروزه در مردم شناسی و جامعه شناسی، ایل و عشایر، دو مفهوم متفاوت به کار می‌روند. در برخی از متنهای تاریخی ایران، ایل به مفهوم جامعه اسکان نیافته و چادرنشین، شناسانده شده است فسایی دو اصطلاح ایل و طایفه را از یکدیگر متمایز می‌کند و ایل را به مردمی که در تمام سال در بیابانها، در چادرهای سیاه زندگانی می‌کنند و از گرمسیرات به سردسیرات جابه جا می‌شوند، اطلاق می‌کند. و طایفه را برای مردمی که کوچ نمی‌کنند، و از تیره‌های ایلات نیستند و در سیاه چادر یا در دهات زندگی می‌کنند، به کار می‌برد؛ اما همو در جایی دیگر برعکس، برخی از گروههای کوچنده مانند «بهاءالدینی» در ناحیه صیصکان، و «سادات میرسالار» درناحیه بهمئی کهکیلویه را که کوچ و ییلاق و قشلاق می‌کنند، طایفه می‌نامد. گفتنی است که تاریخ نگاران ایرانی از دوره صفوی به این سو، گه گاه طایفه را به جای ایل، برای معرفی جماعت کوچنده به کار برده‌‌اند. برخی از مردم شناسان ایران برای تمایز میان جامعه ایلی و جامعه‌های دیگر، ملاکها و ضابطه‌هایی را پیشنهاد کرده‌اند. از آن جمله‌اند: وجود ساختار ایلی، یعنی رده بندی تیره و طایفه و جز آن در ایل؛ باور اعضای ایل به تعلقشان به یکی از رده‌های این ساختار؛ و داشتن سرزمین مشترک با محدوده معین. دیگر مردم شناس فرانسوی، این ضابطه‌ها را ملاک تشخیص جامعه ایلی دانسته است: 1. نظام خویشاوندی منسجم و نیرومندی که مسائل و معضلات ایل بر اساس قوانین برآمده از آن نظام، در درون ایل حل و فصل می‌شود؛ 2. سازمان اجتماعی و اداری هرمی شکل شاخه‌ای مبتنی بر نظام خویشاوندی؛ 3. شیوه معیشتی ویژه‌ای که بیشتر بر نگاهداری و پرورش دام استوار است (زراعت در جامعه ایلی در درجه دوم اهمیت قرار دارد و تولید صنایع دستی از نوع ریندگی و بافندگی اشتغال جنبی مردم ایل است)؛ 4. شیوه زیست خاصی که به شکل کوچندگی و نیمه کوچندگی آشکار می‌گردد. برخی هم کوچندگی فصلی و تحرک از منزلی به منزل دیگر در قلمروی معین، و معاش مبتنی بر دامپروری را از شاخصه‌های مهم در شناخت جامعه ایلی می‌دانند و برای آن دسته از ایلها که زمانی کوچنده بودند و سپس یکجانشین شدند، و ضمن وحدت ایلی خود، از دامداری به کشاورزی روی آوردند، اصطلاح ایل به کار می‌برند. ایل را واحدی سیاسی- اجتماعی، مرکب از شماری طایفه متشکل از چند واحد پدر تبار نیز گفته‌اند. برخی هم ایل را که مبانی آن در زندگی عشایری و سازمان اجتماعی قبیله نهفته است، پدید آورنده ساخت ویژه‌ای از قدرت دانسته، بعد سیاسی جامعه عشایری، و تحقیق اتحادیه‌های سیاسی قبایل و طوایف عشایری را در سازمانی خاص به نام سازمان ایلی یاد کرده‌اند. ایل را به مفهوم یک واحد مستقل اجتماعی- فرهنگی نیز تعریف کرده‌اند که سازمان اجتماعی آن قبیله‌ای، روش زیست آن کوچ نشینی (کامل یا نیمه)، و شیوه معیشت آن بیشتر دامداری است. ساختار اجتماعی ایل به منزله قبیله را، نظام عشیره‌ای مبتنی بر اتحاد چند عشیره شکل می‌دهد. هر عشیره از جماعتی ترکیب شده است که افراد آن بر اساس پیوندهای خونی متحد شده و یک واحد مستقل هم بسته را به وجود آورده‌اند. با توجه به آنچه گذشت، می‌توان گفت که ساختار اجتماعی و سیاسی، مهم‌ترین عامل هویت دهنده به جامعه ایلی است. ایل ممکن است جامعه‌ای عشایری، یا جامعه‌ای ده نشین و کشاورز باشد که در صورت اخیر، گله‌هایش را چوپانان به چرا ببرند. از این رو ،جامعه‌های کوچ نشین شبان و جامعه‌های یکجانشین کشاورز تا زمانی که سازمان اجتماعی- سیاسی خود را حفظ کرده باشند، ایل به شمار می‌روند.

طبقه بندی ایلها

 

جامعه‌های ایلی ایران از قومهای گوناگون، با فرهنگها و زبان‌های متفاوت برآمده، و در سازمانهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی منسجمی سامان یافته‌اند. هر یک از جامعه‌های ایلی دارای ویژگیهای قومی و فرهنگی و زبانی مخصوص به خود است. در اسناد تاریخی و رسمی، و در برخی از نوشته‌های تحقیقی و قوم‌نگاریهای اخیر، گروههای ایلی- عشایری ایران بر مبنای خاستگاه قومی- زبانی طبقه بندی شده‌اند. مستوفی قدیم‌ترین طبقه‌بندی از ایلات را در دوره صفوی در فهرستی از آمار مالی و نظامی ایران در 1128ق/1716م به دست داده است. بنابراین طبقه بندی، ایلات به دو گروه بزرگ ایرانی و غیر ایرانی تقسیم شده، و فهرست ایلات و طایفه‌های وابسته به هر یک از این دو گروه، بنابر توزیع جغرافیایی آنها، نام برده شده است. وی گروه «ایرانی الاصل» راکه با طایفه‌های دیگر نیامیخته بودند، در 6 فرقه یا طایفه «صحرانشین» طبقه بندی کرده، و نوشته است که این گروه در کوهها، و بزرگانشان گاه در شهرها زندگی می‌کنند، این 6 فرقه اینهاست: 1. لرها که 1118 جماعتند و در 4 طایفه بزرگ فیلی، لک وزند، بختیاری و ممیسنی (ممسنی) با یکدیگر در آمیخته‌اند؛ 2. گروس، کلهر و مکری؛ 3. کردهای خراسان که طوایف بزرگ زعفرانلو، سعدانلو، کوانلو (ظاهرا قوانلو) و دوانلو رادر برمی‌گیرد؛ 4. جلایر خراسان؛ 5. قرائی؛ 6. جلایی، همو گروه «ایلات بیرونی» یا غیر ایرانی را که از سرزمینهای دیگر به ایران آمده بودند، به دو فرقه عرب و ترک تقسیم کرده است: ترکها را 6 طایفه نوشته است: 1. افشار(شاملو، قرخلو و سروانلو)، بیات و دنبلی؛ 2. قاجار و قجر؛ 3. شقاقی؛ 4. زنگنه؛ .5. قراگوزلو؛ 6. شاه شیون (شاه سون). فرقه عرب را هم به 6 طایفه چعب (کعب)، عرب حویضه (حوزه، هویزه)، عرب فارس، عرب میش مست خراسان، عرب زنگویی و عرب عمری تقسیم کرده است. ماری شیل ایلهای ایران را به 3 گروه نژادی ترک، لک و عرب جای می‌دهد. ایلهای ترک را از بازماندگان مهاجمان قبایل ترک ترکستان، لکها را از گروههای هم تبار ایرانی اصیل، و عربهای کرانه‌های خلیج فارس را از نسل اعراب ساکن در سواحل مقابل خلیج، و ایلهای عرب پراکنده در ایران را منشعب از مهاجمان و فاتحان عرب دانسته‌اند. وی لرها و بختیاریها را از لکها، و کردها را هم از اعضای خانواده ایرانی، و وابسته به لکها، و هر دو را از نژاد فرس قدیم می‌داند. همو فهرستی از ایلات و عشایر ایران بر حسب پراکندگی جغرافیایی آنها باذکر خاستگاههای قومی و زبانی، و شمار چادر یا خانوار آنها به دست می‌دهد. لمتن ایلهای کوچنده و نیمه کوچنده ایران در دوره اسلامی را در 3 گروه بزرگ عرب، ترکمن و ترک، و ایلهایی که عرب و ترک نیستند، رده‌بندی کرده، و ایلهای وابسته به قوهای کرد، لر، بلوچ و جیل (گیل) را که پیش از حمله اعراب در ایران می‌زیسته‌اند، از گروه سوم دانسته است. طبقه بندی دیگری نیز از ایلات بر حسب اقوام و بر اساس وضع کنونی آنها صورت گرفته، و از خاستگاه تاریخی آنها که محل طبقه بندی مرود نظر بوده، صرف نظر شده است. ایلات را همچنین بر مبنای زبان رایج میان آنها به 6 گره قومی ترکمنها، ترکها، کردها و لرها، عربها و بلوچها تقسیم کرده‌اند و ایلات و عشایر وابسته به هر یک از این گروههای قومی- زبانی را در حوزه‌های جغرافیایی مختلف سرزمین ایران نام برده‌اند؛ نیز ایلات را بر پایه پیشینه تاریخی و پاره‌ای ویژگیهای قومی- زبانی و فرهنگی- اجتماعی را در 5 گروه بزرگ آورده‌اند: 1. ایلات کرد و لر که سایقه تاریخی آنها همزمان با مهاجرت آریاییها به ایران است؛ 2. ایلات ترک، با پیشینه تاریخی کهن، مانند ایلات قشقایی، شاهسون و افشار؛ 3. ایلات و طوایف بلوچ و سیستانی؛ 4. ترکمنها؛ 5. عشایر عرب زبان و چند گروه فارسی یا ترک زبان پراکنده در کرمان، خراسان و ایران مرکزی. کمیسیون ملی یونسکو در ایران، صورت پراکندی جغرافیایی ایلها و طایفه‌های ایران را برحسب استان در جدولهایی در کتاب ایرانشهر آورده است. در این جدولها در برابر نام هر ایل، نام طایفه‌های آن، کیفیت زندگی، محل ییلاق و قشلاق، وضع گله‌داری، صنایع، و اعتقادات مردم آنها آمده است. مرکز آمار ایران نیز صورتی از ایلهای کوچنده (عشایر) و طایفه‌های مستقل کوچنده ایران در 1377 ش را بر حسب توزیع جغرافیایی آنها در استانهای مختلف کشور با ذکر نام هر ایل و طایفه و محل ییلاق و قشلاق و شمار خانوار و جمعیت آنها به دست داده است. طبقه بندی ایلات و عشایر بر بنیاد ویژگی‌های قومی و زبانی را نمی‌توان یک طبقه‌بندی دقیق علمی در مطالعات مردم شناسی دانست، زیرا ایلها و طایفه‌هایی هستند که هر یک از گروهها و دودمانهای قومی - زبانی گوناگون آنها باهم آمیخته، و یک ایل یا طایفه را، با سازمان اجتماعی و سیاسی واحدی تشکیل داده‌اند. نمونه بارز این دسته از ایلها، ایل بزرگ قشقایی است. اگرچه منشاء قومی گروههای اصلی تشکیل دهنده این ایل، به اقوام ترک زبان مهاجر به ایران باز می‌گردد، اما در ایران (در منطقه فارس) با گروههای دیگری از اقوام غیر ترک زبان درآمیختند و سازمان ایلی قشقایی را پدید آوردند. وجه دیگر طبقه‌بندی که شیوه‌ای تازه در طبقه‌بندی جامعه‌های ایلی و عشایری در پژوهشهای قوم‌نگاری است. طبقه بندی بر اساس همبستگی یا ساختار اجتماعی- سیاسی ایلات است. بنابراین طبقه بندی، یک دسته اتحادهای ایلی و یا بزرگ ایلهایی بودند که ساختاری متمرکز و پرقدرت داشتند و دودمانهای متعلق به سران، آنها را رهبری می‌کردند. قدیم‌ترین این دسته ایلها، آق‌قویونلو و قره‌قویونلو در سده 9ق، سپس قزلباش و نیز ایلهای بزرگ دیگری بودند که از سده 10 تا 12ق دودمانهای را بنیان نهادند که با حکمرانان وقت مبارزه می‌کردند. اتحادهای ایلی بختیاری و قشقایی نمونه‌های دیگری از این دسته گروههای ایلی در سده‌های 13و14ق بودند. سران این ایلها، صاحب قدرت و ثروت از جمله دام، زمین کشاورزی و خانه‌هایی در شهرهای مهم تجاری بودند. افزون بر آن، از محل جمع‌آوری مالیات و کمک‌های از محل جمع آوری مالیات و کمک‌های دولت و دیگران، و برخی از آنها، مانند سران بختیاری، از راه حق امتیاز نفت در آغاز سده 20 م، درآمدهایی داشتند. دسته دوم ایلهایی بودند که ساختار سیامی متمرکز محلی با رهبری که قدرت تر داشتند، مانند شاهبونها و قره داغهای آذربایجان، کردهای غرب ایران و خراسان، بویراحمد، ممسنی و لرهای زاگرس مرکزی، ایلات خمسه فارسی و گروههای ایلی بلوچ در جنوب شرقی ایران این دسته ایلهها معمولاً با دولت‌ها، فقط در سطح منطقه تماس داشتند و گه گاه به لحاظ سیاسی در کنار اتحادهای ایلی قرار می‌گرفتند و بر آنهای تهدیدی بزرگ به شمار می‌رفتند. دسته سوم ،‌ایلیهایی که ساختار سیاسی متمرکز نداشتند و به صورت پراکنده و بدون رهبری برجسته و مشخص، سازمان یافته بودند. معروف‌ترین ایلها از این گروه، ترکمنهای یموت گرگان بودند که از چند طایفه نیرومند تشکیل می‌شدند. این گروههای ایلی به سبب پراکنده بودن و داشتن سازمان سیاسی غیر متمرکز بیش از ایلهای دیگر می‌توانستند در برابر حکومتها ایستادگی کنند. گروههای ایلی کوچک‌تر و ضعیف‌تری نیز بودند که معمولا از برابر دید حکومتهای مرکزی و تاریخ نگاران، دور مانده بودند. سنگسریهای کوهستانی البرز، کماچیها و طایفه‌های دیگر کرمان نمونه‌ای از این دسته ایلها به شمار می‌رفتند(2). سیاست وعشایر نویسنده :علیرضا گودرزی بیشتر سلسله‌های قبل از پهلوی همانند: هخامنشیان، ساسانیان، غزنویان، سلجوقیان،خوارزمشاهیان و غیره بنا برساخت قبیله‌ای که داشتند,در تمام عرصه‌های مختلف از سیاستی پیروی می کردندکه در جهت تقویت ایلات وعشایر وافزایش نقش آنها در کارکردهای اجتماعی,سیاسی و اقتصادی جامعه بود.زیبا کلام می نویسد: «نگاهی دقیق تر به تاریخ ایران نشان دهنده این واقعیت است که بخش عمده‌ای از آن عبارت است از آمدن و رفتن صحرا نشینان در قالب حکومتها ی مختلف.»[1] ایلات وعشایر در طول تاریخ پر فراز ونشیب ایران قوای دفاعی کشور را در برابر دشمن تأمین کرده,وقدرت جنگندگی ورزمندگی خویش را در اختیار شاهان وحکمرانان قرار میدادند.آنها علاوه بر اهمیت سیاسی و نظامی از جنبه‌های اقتصادی نیز دارای کارکردهای ویژه‌ای بودند. از آنجا که اقصاد جامعه ایران,اقتصادی برپایه دامپروری وکشاورزی بود,عشایر از این رهگذر نقش اساسی ومهمی را دارا بودند. حکومتهای قبل ازپهلوی ,به مانند یک ایل بزرگ بودند که از ایلات وطوایف مختلفی تشکیل یک حکومت ایلیاتی داده بودند با این تفاوت که تنها یک دیوان سالاری نه چندان گسترده به اداره امورات سیاسی ،اجتماعی و اقتصادی کشور می پرداخت.در واقع شاه مملکت همان ایلخان ایل مسلط برسایر ایلات کشور بود .شاه با استفاده از اختیاراتی که یا به دست آورده یا به تفویض شده بود,خواسته یا ناخواسته از توانمندی‌های سایر ایلات استفاده‌های لازم را می برد.در این روزگار,قشون منظم ودایمی در کشور موجود نبوده و هرگاه جنگی پیش می آمد هر ایل وطایفه‌ای باید سهمیه قوایی که برای آنها در نظر گرفته ملآشد، به مرکز می فرستادند. این مسئله گاه باعث مشکلاتی در سطح کشورمی شد .زیرا برخی از ایلات درفرستادن قشون سهل انگاری می کردندویا اینکه نیروبه مرکز نمی فرستادندکه این خود مشکل بزرگی محسوب می گردید. از قرن نوزدهم به بعد ,سیاست‌های استعماری دول بیگانه‌ای همانند انگلیس وروسیه,با قدرت هر چه تمام تر در ایران به اجرا در می آمد.متأسفانه همزمان با نفوذ گسترده عــمال بیگانه به داخل کشور سلسله‌ای در ایران حکومت می کرد که بنا به گفته اکثر مورخین یکی از بی لیاقت ترین سلسله‌های حکومت گر در ایران بوده است .سلسله قاجاریه,دارای شاهانی بی کفایت ونا لایق بود که با سیاست‌های غلط خود، ایران را به نابودی کشانده ودست بیگانگان را در امورات کشور بازتر کردند. روسهابه پیروی از سیاست گسترش ارضی و دسترسی به آبهای گرم «پطر کبیر» طی جنگ‌های متعددی که با قاجارها در دوره فتحعلیشاه انجام دادند ,توانستند به دلیل توان نظامی برتر , قسمتهای مهمی از خاک کشور را در شمال ضمیمه خاک خود کنند .آنها در نظر داشتند سراسر ایران را تصرف کنند ولی سیاست رقابت بین آنها ودول قدرتمند دیگر برسر ایران مانع از آن شد که به این هدف خویش جامه عمل بپوشند. از طرفی انگلیس یا همان بریتانیای کبیر ,از اوایل قرن نوزدهم به اهمیت استراتژیکی ایران در حفظ مستعمرات غنی آنها درهندوستان پی برده بودند.نفوذ این کشور استعماری آهسته اما گسترده بود آنهاکه از هر بهانه‌ای برای رسیدن به خواسته‌های خویش استفاده می کردند ,ایلات وطوایف را گزیــنه خوبی تشخیص دادند واز آنها به عنوان اهرم فشاری علیه شاهـــان نالایق قاجــار ســـود می بردند.عُمال انگلیس باسیاست پخش کردن اسلحه در بین ایلات ,وبه شورش وادار کردن آنها به شاهان قاجاری می فهماندند که حکومت کردن در ایران بدون کمک آنها میسر نیست .شاهان قاجاری نیز که اتکایی در میان مردم نداشتند برای حفظ تاج وتخت ایران آنچه را که بیگانگان می خواستند از امتیازات گسترده گرفته تا قراردادهای ننگین دریغ نمی کردند .باید یادآور شویم که برخی ایلات نیز برای رسیدن به نان ونوایی در جهت خواسته‌های بیگانگان گام بر می داشتند, که این جای تأسف دارد .این سیاست دولت انگلیس همچنان ادامه یافت تا اینکه در سال 1917م انقلاب کمونیستی در روسیه به حکومت تزارها پایان داد وخطر نفوذ کمونیسم برای کشورهای جهان سوم, خصوصاً ایران که در همسایگی دیوار به دیوار آن واقع بود جدی تلقی گردید.این تحولات سیاسی در روسیه بریتانیای استعمار گر را به تغییر سیاست‌های همیشگی خود در ارتباط با کشورهایی که احتمال نفوذ کمونیسم در آنها بیشتر محسوس بود, وادارنمود.آنها پیش از این می خواستند در ایران دولتی ضعیف وجود داشته باشد تا بتوانند به اهداف خود دست یازند اما اکنون ,نیازمند دولتی مقتدر بودند که بتواند در برابر نفوذ کمونیسم مقاومت از خویش نشان داده واز منافع آنها در منطقه حمایت نمایند.این سیاست بعدها در ایران به «تمرکز قدرت»[2] موسوم گردید. با اجرای این سیاست ,ایرانی که تقریباً 10الی 15 سال تجربه حکومت قانونی ومشروطه را پشت سرگذارده بود دوباره در کام دیکتاتوری مستبدی به نام رضا خان فرو رفت.او که خودکامه‌ای بود با دست انگلیسی‌ها بر سر کار آمد وتا هنگامی که در شهریور 1320ه.ش به وسیله آنان از ایران اخراج گردید آلت دستی بیش نبود.[3]هر چند گاه گاهی در برابر خواسته‌های آنها مقاومتی از خویش نشان داد،اما زودگذر و احساسی بود. رضا خان در طول بیست سال تکیه بر مسند قدرت چه به عنوان وزیر جنگ ,چه نخست وزیر وچه پادشاهی ایران «با 7,000قزاق و12,000 ژاندارم، ارتش 40,000 نفری جدیدی مرکب از پنج لشکر تشکیل داد»[4] که ایلات وعشایر را با آن به نابودی کشاند. آبراهامیان می نویسد: «وی با این ارتش جدید یک رشته عملیات موفقیت آمیز علیه قبایل وطوایف شورشی انجام داد.در سال1301علیه کُردهای آذربایجان غربی,شاهسون‌های آذر بایجان شرقی و کهکیلویه‌های فـــــارس,در سال 1302علیه کُردهای سنجابی کرمانشاه,در سال 1303علیه بلوچ‌های جنوب شرقی و لُرهای جنوب غربی ودر سال 1304علیه ترکمنهای مازندرانی ,کُردهای خراسانی و اعراب طرفدار شیخ خزعل در محمره.»[5] رضاخان این سیاست رانیز در ایل کلهر به اجرا درآورد. هنگامی که رضاخان شروع به قدرت گیری نمود سلیمان خان امیر اعظم پسر داودخان سردار مظفر که در جنگ با قوای دولتی به سرکردگی عبدالحسین میرزا فرمانفرما کشته شده بود به جای پدر از طرف فرمانفرما به ریاســـت ایل برگزیده شد. به گفته معمرین در یکی از ســـفرهای احمد شاه که ملآخواست از طریق کرمانشاه (حوزه ایل کلهر)به عتبات واز آنجا به اروپا برود رضاخان نیز جزء همراهان او بود ,سلیمان خان که از نیات پلید رضاخان آگاهی داشت[6] درهنگام دیدار با احمد شاه از او خواست تا اجازه دهد که سردار سپه را دستگیر نماید ولی احمد شاه موافقت نکرد[7].این قضیه تا بــرگشت رضاخان بعداز بدرقه احمد شاه مسکوت ماند.سلیمان خان تصمیم گرفت رضاخان را در برگشت توقیف نماید.به همین خاطر،گروهی از سواران کلهر را در گردنه پاطاق در کمین او گذاشت . اما دیری نگذشت که این جریان توسط علی آقا خان اعظمی از مشاورین سلیمان خان,به اطلاع رضاخان رسید .او نیز از را ه فرعی خود را به همدان رساند[8]واز آنجا سلیمان خان کلهر را تلگرافی تهدید نمود.از همین زمان رضاخان در فکر ضربه زدن به ایل کلهر بود اما این فرصت تا سال 1304که او به پادشاهی ایران انتخاب شد دست نداد.ولی در این زمان سه سال از مرگ سلیمان خان که به دست برادرزاده خود ,پاشاه خان بر سر اخـــتلافات درون ایلی به قتــل رسیده بود, ملآگذشت .و عباس خان قبادیان برادر پاشاه خان ریاست ایل کلهر را بر عهده داشت. رضا شاه, عباس خان قبادیان را به تهران فرا خواندکه تا سال 1320ه.ش در تهران تحت الحفظ بود سایر بازماندگان داودخان نیز به سرخس ,مشهد,شیراز وبجنورد تبعید شدند ونام «ایل کلهر»را نیز به «باوند پور»تغییر داد.اوعلی آقا خان اعظمی را به پاس خدمتی که به او کرده بود رئیس العشایر ایلات غرب نمود .اعظمی از این سال تا سال 1321ه.ش که به دست باجناق خود حاجی علی اکبر خان معرف به «هژبر»در منطقه حسن آباد حد فاصل کرمانشاه واسلام آباد به قتل رسید، ریاست ایل باوندپور (کلهر) را بر عهده داشت و ارتباط او ورضاشاه در نهایت اعتماد ودوستی برقرار بود .این اعتماد باعث شد که مأموران دولتی کمتر در منطقه نفوذ ایل کلهر قدرتی داشته باشند وبه همین خاطر شیرازه ایل از هم نپاشید.پس از خروج رضاشاه از ایران وکشته شدن علی آقا خان اعظمی که همزمان با جنگ بین الملل دوم بود,عباس خان قبادیان به میان ایل برگشت و ریاست ایل را مجدداً در دست گرفت.[9] بدین ترتیب عشایر وایلات که بزرگترین مانع تمرکز قدرت حکومت بودند،باضربات پی در پی شخصی که هیچ گونه پایگاه ایلی وعشایری نداشت ازپای در آمدند.او با سیاستهای تخته قاپو,خلع سلاح وقلع وقمع سران عشایر آخرین ضربات را برپیکره این قشر اجتماعی مُولد وارد ساخت که تا هنوز هم نتوانسته قد علم نماید. ----------------------------------------------- [1] صادق ,زیبا کلام. ما چگونه ما شدیم (ریشه یابی علل عقب ماندگی در ایران) .تهران:انتشارات روزنه,1374,ص86. [2] مسعود ,بهنود،دولتهای ایران از اسفند 1299تا1357 (از سید ضیاء تابختیار)،تهران:جاویدان,1370,ص87. همچنین .ن.ک به :حسین ,مکی ،تاریخ بیست ساله ایران،ج5،تهران :نشر ناشر,1362,ص435. [3] یحیی , دولت آبادی،حیات یحیی،تهران:انتشارات عطار وانتشارات فردوس,1371,ص249به بعد. [4] یرواند ,آبراهامیان،ایران بین دو انقلاب،ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی،تهران: نشر نی ,1378,ص149. [5] همان,ص149. [6] البته سلیمان خان این را نیز می دانست که رضاخان در جنگ سال 1330ه.ق با شصت تیر خود چه بلاهایی را بر سر ایل کلهر آورده بود(ن .ک.به: بهار , ملک الشعرا.تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران«انقراض قاجاریه».ج1.تهران:امیر کبیر,1371,ص72. [7] در مراجعت آخری شاه از اروپا ,که از بوشهر برگشته بود رؤسای قبایل جنوب نیز چنین پیشنهادی را به او داده بودند اما احمد شاه با پیشنهاد آنها موافقت نکرده بود.همچنین .ن.ک .به:حسین, مکی .زندگانی سیاسی سلطان احمد شاه .تهران :امیر کبیر ,1370,ص212. [8] برخی می‌گویند که او لباس کارگری پوشیده به صورت ناشناس از منطقه ایل کلهر عبور کرده است. [9] عباس خان قبادیان سردار اقبال ,پسر جوانمیر خان ضرغام لشکر ,نوه داودخان کلهر از رجال سیاسی ایل کلهر بود , او در جنگ بین الملل اول با سواران ایل کلهر در کنگاور به قوای روسی حمله آورد وآنها را وادار به عقب نشینی کرد. ن.ک.به: یحیی ,دولت آبادی .حیات یحیی .ج3.تهران:انتشارات عطار و انتشارات فردوس,1371,ص319. بعدهادر رقابت نمایندگی مجلس شورای ملی توانست بر دکتر سنجابی پیروز شود و برای سه دوره متوالی یعنی دوره‌های 14و15و16 نمایندگی کرمانشاهان را به دست آورد.عاقبت عباس خان قبادیان آخرین رئیس العشایر ایل کلهر در یک تصادف ساختگی در تاریخ 6تیرماه 1334در خیابان شانزه لیزه فرانسه کشته شد .ن.ک.به: روزنامه کیهان,شماره3614,تاریخ شنبه 7 تیرماه 1334. ازاین سال به بعد دیگر کسی ریاست ایل را بر عهده نداشت وامورات ایل را کلانتــران وکدخداهای طوایف وتــیره‌ها تا اوایل انقلاب اســــلامی 1357به انجام می رساندند.

نقش معلم ها در جامعه عشایری

 

معلمان عشایری انسانهای فداکار و ایثارگری هستند که نوعاً به شغل و وظیفه خود ((عشق)) می‌ورزند و آنرا یک وظیفه دینی و اخلاقی و ملی می‌دانند آنان خود را در سرنوشت دانش آموزان سهیم می‌دانند موفقیت دانش آموزان برایشان افتخار و عدم توفیق دانش آموزان برایشان مایه دلتنگی و سر شکستگی می‌باشد. از جمله انگیزه‌های این احساس و این گونه فداکاری ، رابطه خویشی و قومی معلمان با دانش آموزان است که به اقوام ، خویشان و بستگان خود خدمت می‌کنند. لذا در انجام وظیفه کوتاهی نمی‌کنند.اگر معلمی در غیر طایفه خود خدمت کند، احساس می‌کند که به جامعه خود ، جامعه‌ای که یک نوع وابستگی و دلبستگی بدان دارد خدمت می‌کند، معلم عشایری حود را مسئول تمام سرنوشت دانش آموزان می‌داند و خود را تنها ناجی دانش آموزان از چنگال جهل و بی‌سوادی می‌داند زیرا پدر و مادر دانش آموزان عموماً بی‌سواد هستند و دائماً در حال مبارزه با زندگی و مرارتهای آن هستند تا بتوانند لقمه نانی برای فرزندانشان تهیه نمایند و چه بسا مایل هستند که فرزندانشان آنها را در مصاف با طبیعت خشن یاری داده و به دنبال گوسفند روانه شوند.همه این احساسها به علاوه دید مقدسی که معلم نسبت به شغل خود دارد از او در جامعه عشایری انسانی مسئول ، فداکار و انسان دوست که در مقابل همه محرومیت و سختیها ایستادگی می‌کند و چون شمع می‌سوزد تا مایه روشنی زندگی انسانهای دیگر شود حتی اگر کسی جز خدا ناظر بر اعمال او نباشد

تاریخ ایل قاراپاپاق

مردم قره پاپاق در مناطق مياندوآب، ملك كندي (ملكان)، صائين دژ، بناب، عجب شير، مراغه، و هشترود پراكنده مي‌شوند. مردم مناطق مذكور ابتداء آنان را به «خيل لار» ملقب كرده بودند، يعني «خيل ها». خيلي از انسان‌هاي در به در.

كليه مزرعه ها، «خانه باغ»ها، ويرانه‌ها همه پر از مردم آواره شده بود، آنانكه پيشه اي، از قبيل نجاري، بنائي، نعل بندي و... داشتند در پناه آن‌ها جاي گرفتند، كومه‌اي نيمه خرابه به ايشان مي‌دادند و آنها نيز ساكن مي‌شدند. اما مردم بي حرفه و بي پناه راهي و چاره‌اي نداشتند. كم كم موسم محصول فرا مي‌رسيد و مي‌بايست كلبه‌هاي دشت و باغات راتخليه كنند، ولي به كجا بروند؟ چه كنند؟

 

يك بار دولت اعانه‌اي داد، اما بيش از هزينه يك هفته كفاف نبود، با اينكه مردم قره پاپاق در آن در به دري رضايت چنداني از مردم مناطق مذكور ندارند، بايد گفت مردمان بومي نيز كمكهاي فراواني به آنان كرده‌اند، عيبي كه مردمان بومي داشتند اين بود كه هرگز فكر نمي‌كردند اين «خيل لار» تا ديروز مردمان ثروتمند و آقا بوده‌اند، رفتارشان تحقيرآميز بوده است.

جرج كرزن «در ايران و قضيه ايران» قره پاپاق را در آن زمان، 3000 خانوار نوشته است مطابق رسم آن روز كه نبيره با جد در يك خانواده زندگي مي‌كرد، دست كم هر خانواده 10 نفر مي‌شد كه جمعاً به 30000 نفر بالغ مي‌گردد، اينهمه مردم آن هم به صورت «خانواده» نه به صورت فرد و تك، تك، بار سنگيني براي مناطق مذكور بوده است و اين در صورتي است كه يقيناً مي‌دانيم همه منابع غربي و استعماري، هميشه جمعيت عشاير كرد را افزون و جمعيت قره پاپاق را كمتر نوشته‌اند.

يكي از خان‌هاي سلدوز وضع را وخيم و حال بيچارگان ايل خويش را وخيم مي‌بيند در يكي از مناطق مذكور، مركزي تشكيل داده و مصيبت زدگان را به دور خود جمع مي‌كند، مي‌گويد ما نبايد از گرسنگي بميريم و دزدي هم نخواهيم كرد، اما روز روشن بميزان لازم از مزارع و باغات ثروتمندان اين ناحيه خواهيم خورد.

هر كسي از مقررات فوق تخطي مي‌كرد، مثلاً چيزي از مزرعه شخصي فقير بر مي‌داشت مجازات مي‌شد. جايز ندانستم نام خان مزبور را ببرم، او توانسته بود از مال ثروتمندان بزرگ آن منطقه جان ده‌ها كودك را حفظ كند.

مقر خان يكي از باغات بزرگ «ناصر خان مقدم» ملقب به «سردار فاتح» بوده است، سردار مامور مي‌فرستد و خان را به مراغه احضار مي‌نمايد. خان در وسط راه به درون خرابه‌اي مي‌رود و به مامور مي‌گويد: بيا تو، تا پدرت را در بياورم و آن سردار... را بگو خود بيايد تا با لشگر بيچارگان به حسابش برسم، تا اينجا با تو آمدم كه جدي تر سخنم را به او برساني.

بالاخره سردار توسط علماي مراغه از «حاج شيخ» مي‌خواهد خان را نصيحت كند كه اگر باغ چند هكتاري را تخليه نمي‌كند لاقل باغبان را اجازه دهد تا به باغ رسيدگي كند تا از بين نرود.

 

حاج شيخ همراه يكي از علماي مراغه به باغ مي‌رود، خان مي‌گويد: بايد مي‌گذاشتيد خود سردار مي‌آمد حالا كه شما آمديد تا چهار روز باغ را تخليه مي‌كنم، حاج شيخ مي‌گويد: حرف من اين است تنها باغبان را اجازه رسيدگي به باغ بدهيد، موضوع تخليه در ميان نيست، خان مي‌گويد نه، براي اينكه اينان بدانند ما «خيل لار» نيستيم به احترام شما باغ را تخليه مي‌كنم و سپس يواشكي ادامه مي‌دهد: البته به آن باغ ديگر سردار.

محل زندگي بعضي از سران قاراپاپاق را به شرح زير مي‌دانيم:

خسرو خان امير تومان (نياي خسروي ها) در تبريز، رشيد السلطنه و افخم السلطنه نياي بوزچلوها و انتصاري‌ها در محال «كورانلو» در روستاهاي «صريح ـ يا ـ سريك» و «پييك»، ايلخاني خان نياي امير فلاح‌ها در «باري ـ بارو» حوالي بناب گوسفند داشته و دامداري مي‌كرده، حسين آغا چاخرلو ـ پدر تيمور آغا (جد حسين آغاي كنوني) در زنجان كنار جهان شاه خان ذوالفقاري زندگي مي‌كرده پس از مدتي به كمك او مي‌تواند به «خانيه» حوالي بناب برگردد و در نزديكي ايل و تبار خود زندگي كند.

حاج شيخ: حاج شيخ عباسقلي رضوي نياي خاندان رضوي ـ ابتدا مدتي در «زواره» در خانه اهدائي «حاج ميرزا آغا» از سادات معروف آنجا مي‌ماند، سپس در مراغه در محله معروف موسويان در خانه اهدائي حاج ميرآغا موسوي، زندگي مي‌كند، و امرار معاش وي از تدريس و سند نويسي بوده است.

مرحوم آقا شيخ محمد ولي رضوي ـ برادر حاج شيخ ـ در «قره‌ورن» مياندوآب ساكن مي‌شود كه به امور مربوط به روحانيت مي‌پردازد، ابتدا اوضاع خوبي نداشته تا هنگامي كه «يمين لشگر» يك مجتهد را همراه خود از تهران مي‌آورد تا يك مسئله بغرنج ارثي را كه مورد اختلاف سران «چاردولي» بوده و علماي مراغه و آن حوالي، بعضي بدليل ترس مداخله نمي‌كردند و بعضي ديگر متهم به طرفداري يكي از طرفين دعوا مي‌شدند.

شيخ محمد ولي نيز در مجلس حاضر مي‌شود، هنگام بررسي مسئله مجتهد تهراني فتوايش را مي‌دهد، موقع نوشتن متن فتوا، شيخ محمد ولي اعتراض مي‌كند و با استدلال ثابت مي‌كند كه نظر فقيه تهراني نادرست است، هر چندي كه نظر او باعث مي‌شود طرفي كه مورد توجه يمين لشكر بوده متضرر شود، يمين لشكر تصريح مي‌كند چون شما به عنوان يك روحاني محلي، روحاني تهراني را محكوم كردي افتخار مي‌كنم. از آن پس شيخ بعنوان روحاني بزرگ به حل مراجعات مردم مي‌پردازد.

از قافله ماندگان تعدادي از مردان قره پاپاق بطور جسته، گريخته در سلدوز مانده بودند، حال به چه علتي، ما نمي‌دانيم از جمله آنان حاج براتعلي همراه يك نفر در حسنلو و مرحوم «وهاب آغا» فرزند مرحوم شيخ الاسلام. روحاني بزرگواري كه همراه قره پاپاق از ايروان آمده بود و از نژاد آنان بود ـ و حدود هفت، هشت نفري در روستاهاي ديگر (البته بيماران و پيران ناتوان همه مانده و آماج گلوله اكراد شده بودند، افراد بالا توانائي لازم را داشته‌اند) اكراد از همه آنها به عنوان باركش استفاده كرده بودند و اموال غارتي را بر آنان بار مي‌كرده‌اند.

اشغال سولدوز توسط عثمانيان

قره پاپاق از جهت امور خارج از محدوده ايلي خود آسوده بود، امور داخلي نيز بوسيله حكومت سختگيرانه و گاه دهشتناك حيدر خان كه مقر او قريه راهدهنه بود اداره مي‌گشت.

 

طبق گزارشات «دوست اوغلي ميرزا علي» راهدهنه هم مقر حاكم و هم مقر «شيخ الاسلام»[16] بود، حيدر خان همه قضاوتهاي شيخ را بي چون و چرا اجرا مي‌كرد ولي گاهي با روحيه خاني قضاوت را نيز خودش مي‌كرد، رويهمرفته مرد عدالتخواه و در مقايسه با ساير مجريان كه در ولايات ديگر بودند منصفانه تر بوده است.

 

در زمان او كه معروف به «خان حاكم» بود راهدهنه به محل امن كامل تبديل شده بود و پس از مرگ او براي مدتي فاسدترين روستاي سلدوز بوده است كه «شيخ احد آقا» پسر شيخ الاسلام ناچار مي‌شود از آنجا فرار كرده و به عراق برود به طوري كه تا آخر عمرش به سلدوز مراجعت نكرده است.

 

عثماني‌ها در زمان نجفقلي خان و حيدر خان، سلدوز را اشغال مي‌كنند. از اين پس منابع سخن، افرادي هستند كه يا در هنگام تهيه يادداشتهاي اوليه اين كتاب (از سال 43 تا 57) در قيد حيات بودند و يا همين امروزه به زندگي مشغولند، البته آنچه از اين اشخاص ياد داشت كرده ايم كلاً محدود به حوادث سلدوز مي‌گردد و آنان از جريانات بين المللي كه موجبات اين حوادث شده‌اند در مواقع تحليل دور دست، بي اطلاع بوده‌اند.

 

در خلال فصول گذشته مكرراً سخن از «ادعاي عثمانلو» بر منطقه «چهريق» در نواحي مرزي سلماس به ميان آمد. در مقام تحليل روشن است كه ادعاي مذكور در صورت تحقق، عثمانيان را عملاً از جنوب سلماس به ساحل درياچه مي‌رسانيد نظر به وضعيت عشايري منطقه معناي اين مسئله عبارت بود از اينكه از طرف سويوخ بلاغ (مهاباد)، نيز مرز عثماني به درياچه برسد، آنان در حقيقت علاوه بر سلدوز، اروميه را نيز مدعي بودند و ساكن بودن عشاير [سني] كرد در اطراف درياچه آنان را در اين مرام دلگرم مي‌كرد تا روزي كه عراق بخشي از خاك عثماني بود وضعيت جغرافي انساني و جغرافي طبيعي منطقه اين جاذبه را براي عثماني‌ها داشت، موقعيت استراتژيكي سلدوز به دليل اين كه مانند دالاني ميان ارتفاعات مرزي و درياچه است (و نقطه اتصال خاك اصلي عثمانلو و خاك فرعي آنها ـ عراق ـ بود و همين امروز نيز نقطه اتصال مرز سه كشور است) در طول تاريخ در نظر ارباب سياست اهميت آن را سخت بالا برده است. هنگامي كه «بيگم خاتون»[17] همسر شاه اسماعيل از اسارت عثماني‌ها فرار مي‌كند و چون مناطق خوي، گوني «شبستر و تسوج» و تبريز در اشغال سلطان سليم بود، او از كنار باتلاقهاي سلدوز گذشته و هنگامي كه سلطان سليم در شمال سهند جشن پيروزي گرفته بود خاتون بيگم جنوب سهند را در زير پنجه‌هاي اسبش در نورديد و در نزديك همدان (درگزين) خودش را به اردوي شاه رسانيد.

 

هنگامي كه روسها مرند، صوفيان و تبريز را گرفتند عباس ميرزا در خوي بود و براي حضور در ميعادگاه دهخوارگان (آذر شهر)، از كناره‌هاي جنوبي نيزارهاي سلدوز عبور كرده و به آنجا رفت تا با سران روس مذاكره نمايد.

 

در جنگ جهاني اول روس و عثماني براي اشغال جنوب غربي درياچه از هم پيشي مي‌گرفتند و همينطور در جنگ جهاني دوم آلمان سخت به سلدوز چشم دوخته بود كه روسها مجال ندادند.

 

فرماندهان نظامي ايران هنگام تعقيب ملا مصطفي بارزاني و اخراج او از ايران پس از جنگ جهاني دوم لقب «دهليز جنگي» به سلدوز دادند، آمريكائيها در طول نفوذ خود در ايران به اهميت استراتژيك جنوب درياچه پي بردند و سه پادگان بزرگ (جلديان، پسوه و پيرانشهر) را در پشت كوه‌هاي جنوبي سلدوز ساختند، وظيفه اين سه پادگان همان بود كه زمان درازي مردم قراپاپاق عهده دار آن بودند.

 

موارد فوق و صدها مورد ريز و درشت ديگر در عينيت تاريخ اهميت سلدوز را نشان مي‌دهد و به اين دليل است كه شاهان قاجار به ايل قراپاپاق آن اندازه اهميت مي‌دادند و عثماني‌ها به محل سكونت آنان.

 

در سال 1321 هجري قمري عثمانيها مجدداً طمع به منطقه جنوب درياچه دوختند و براي نيل به اهداف خود ميان ايل مامش و ايل پيران درگيري ايجاد كردند، در اين زمان امور مرزي به نجفقلي خان رئيس ايل قره پاپاق سپرده شده بود، ايل مامش نيز موظف بود زير نظر او باشد، وي سعي كرد اختلاف ميان دو ايل مذكور را اصلاح كند ليكن نظر به اينكه دولت عثماني ايل پيران را تحريك مي‌كرد، موضوع صلح به جائي نرسيد.

 

قبلاً مشاهده كرديم كه به هنگام آمدن قره پاپاق به سلدوز پيران ها، مامش را قتل و عام و غارت كرده بودند از آن روز به بعد مامشها با حمايت قراپاپاق رشد نموده اينك با گذشت 85 سال قوي شده بودند، در مقابل پيران كوتاه نمي‌آمدند. «قرني آقا» پسر محمد آقا مامش قريه مركزي پيرانها را كه به «شين آباد»[18] موسوم بود اشغال كرد.

 

پيرانها به صورت ايل فراري و آواره در آمدند، جاسوسان عثماني آنان را هدايت كردند كه به دولت عثماني شكايت برند، آنان نيز شكايت نامه‌اي كتبي و تظلم نامه‌اي تنظيم كرده و به «ساخلوي مرزي» عثماني دادند، عثمانيها يك گروه هفت نفري عسكر به سرپرستي يك «چاوش» با پرچم و طبل و شيپور به قريه شين آباد نزد قرني آقا مي‌فرستند كه برخيز و قريه را تحويل بده. قرني دستور مي‌دهد داخل شيپور عثمانيها را با سرگين اسب پر مي‌كنند. اين كار بهانه خوبي براي درباريان استانبول بود، به بهانه تنبيه قرني آقا مناطق پيران، مامش، سلدوز و اشنويه را اشغال مي‌كنند (1323 ه. ق. 1284 ه. ش.)

 

نجفقلي خان امير تومان قره پاپاق، قبل از رسيدن آرتش عثماني جريان را بوسيله قايق رانان از طريق درياچه به اطلاع تبريز مي‌رساند. دولت مركزي در آن روزها سخت درگير مسايل داخلي و مشروطه بود، لذا تبريز چندان اهميتي به مسئله نمي‌دهد.

 

در پاسخ فعاليتهاي نجفقلي خان و تماسهاي او با مركز، سند تاريخي در دست است كه حاوي متن تلگراف محمد علي ميرزا وليعهد مي‌باشد، صورت سند به شرح زير است:

 

آرم شير و خورشيد ـ از تهران[19] به ساوجبلاغ[20] اداره تلگراف دولت عليه ايران ـ اطلاعات ـ سنه 1323.

 

متن تلگراف: حاجي نجفقلي خان امير تومان انشاء الله احوال شما خوب است. تلگرافي به امير العشاير نمودم كه در ورود من در ميانج حاضر باشد، شما هم همراه او عاجلاً حركت نمائيد من هم انشاء الله بفضل خدا پس فردا كه سه شنبه هفدهم است به چاپاري از طهران حركت مي‌نمايم ـ وليعهد.

 

توضيح: مراد از امير العشاير «قرني آقا» و منظور از «ميانج» شهر ميانه است. گويا يورش عثماني مجال حركت به حاجي نجفقلي خان نمي‌دهد و او در سلدوز مي‌ماند.

 

مير آلا «امير آلا» ـ آلان: گيرنده، فتح كننده: عنوان يك لشكر از آرتش عثماني، امير آلان: فرمانده يك آلان ـ پسوه را مقر خويش قرار مي‌دهد و شخصي به نام «يوسف ضياء» را به عنوان حاكم سلدوز انتخاب مي‌نمايد

قاراپاپاق در جنگ هرات

نقي خان نتوانسته در خارج از منطقه جنوب غربي درياچه اروميه در جنگ‌ها شركت كند او موظف به حفظ مرز با همكاري مامش بوده است اما پسرش مهدي خان علاوه بر مرزداري ـ كه قلعه‌اي بنام «مهدي آباد» در مرز بنا كرده بود و دائماً دويست سرباز مسلح قره پاپاق در آنجا حضور داشته‌اند و علاوه بر نگهباني مرز به مسائل حقوقي ييلاق و قشلاق عشاير نيز رسيدگي مي‌كرد[9] قلعه مذكور در غائله شيخ عبيد ويران شد ـ در جنگ‌هاي دور دست نيز شركت مي‌جسته.

 

در جنگ هرات: اهميت حضور مهدي خان با چهارصد سوار خود در آن جنگ از بيان لسان الملك مشخص مي‌شود، وي در وقايع سال 1255 مي‌نويسد:

 

«مستر مكنيل» ـ سفير انگلستان كه در محاصره هرات حاضر بود ـ چون اين بدانست آشفته خاطر شده شتاب زده به درگاه پادشاه آمد و از در ضراعت معروض داشت كه سه روزه اين لشكر را از جنگ باز داريد تا من به درون شهر رفته كامران ميرزا و يار محمد خان را بدين حضرت آرم، شاهنشاه حشمت دولت انگليس را نگاه داشته مسئول او را به اجابت مقرون كرد و خطي به شاهزاده محمد رضا ميرزا، نگاشت كه مستر مكنيل را و مهدي خان قراپاپاغ (قراپاپاق) را با چهار سوار رخصت كن تا از دروازه «خنگ» به شهر هرات در روند.

 

چون مكنيل به درون شهر رفت كار ديگر گونه كرد و نخستين كامران ميرزا و يار محمد خان را برانگيخت كه اين چند روز كه طريق مبارزات مسدود است هر رخنه و ثلمه كه در ديوار قلعه باديد شده تعمير كنيد و از خويشتن معادل ده هزار تومان زر مسكوك بديشان داد و ايشان را به مرمت برج و باره برگماشت و گفت دو ماه ديگر خويشتن داري كنيد تا كشتي‌هاي جنگي ما از كنار عمان ديدار شود، آنگاه عزم ايرانيان از شما بگردد و جنگ و جوش از جانب فارس برخيزد.

 

چون از اين كار بپرداخت از هرات بيرون شده طريق لشگراه گرفت و مهدي خان قراپاپاق اين قصه به عرض رسانيد، شاهنشاه غازي در خشم شده فرمان كرد تا مكنيل از لشگرگاه بيرون شود و او نيز حديث حادثه... طريق لندن برداشت».

 

بديهي است در ميان آنهمه سپاه ايران كه از سراسر كشور گرد آمده و هرات را محاصره كرده بودند انتخاب مهدي خان به عنوان امين و فرد مورد اعتماد براي نظارت بر افعال سفير انگليس در آن كار بس مهم، موضوعي است سخت قابل توجه، و زيركي و كارداني و آگاهي در سطح بالاي او را بيان مي‌دارد.

 

هر محققي مي‌داند كه واگذاري چنين نقش و مسئوليت ديپلماتيك به عهده يك فرد، شايستگي و آگاهي و درايت آن فرد را مشخص مي‌كند.

 

سفير انگليس قبل از آن، اقداماتي كرده و نظر سوء وي براي محمد شاه كاملاً روشن بود، بنابراين هوشيارترين فرد را مي‌بايست در اين كار برمي گزيد.

 

لسان الملك باز مي‌گويد:

 

«هم در اين وقت معروض درگاه افتاد كه شاهزاده طهماسب ميرزاي مويد الدوله با بعضي از منال ديواني و ديگر اشياء تا تربت شيخ جام قطع مسافت كرده و محمد علي خان ماكوئي و فوج دوم تبريز ملازم ركاب اوست و از مردم شكيبان اين خبر به افغانان برده‌اند و ششصد سوار از آن جماعت به جانب او رهسپار شده تا اگر بتوانند و كميني بگشايند و ازو چيزي بربايند. شاهنشاه غازي چون اين بشنيد حبيب الله خان امير توپخانه و محمد تقي خان سرتيپ بيات و مهدي خان قراپاپاغ و جهانگير خان سركرده نظام پسر قاسم خان قوللر آقاسي را با پانصد سوار و دو عراده توپ بيرون فرستاد، در حدود شكيبان با افغانان درگير شدند و...».[10]

 

اين صميميت و نزديكي به دربار باعث گرديد كه اسكندر خان برادر مهدي خان به سمت نايب اول آجودان باشي شاه انتخاب شده و تقريباً براي هميشه مقيم تهران شود.

 

حسن خان:

همانطور كه قبلاً اشاره رفت در زمان مهدي خان، برادرش حسن خان فرماندهي چهارصد سوار قره پاپاق را بعهده داشت، او نياي خاندان‌هاي «حسنخاني» و «مظلومي» و «حميدي» كه امروزه هستند، مي‌باشد وي يادداشتهائي بنام «حرب الحسن» نوشته بوده كه در حال حاضر در دست نيست (يا بدست ما نرسيده)، بي ترديد مطالب مهمي راجع به تاريخ قره پاپاق در آن بوده است، چرا كه نوشته‌اي تحت عنوان «حرب» لابد دستكم جريان يكي، دو جنگ در آن بوده كه امروز ما از همه آنها بي خبريم.

 

آنچه از متون و منابع تاريخي در مورد او در دست مي‌باشد، تنها مطالبي است كه در چند جا از «سفر نامه ناصر الدين شاه» آمده است، در صفحه 13 اين كتاب كه انشاء آن به قلم شاه است و شرح مسافرت خود به عتبات (1287 هجري قمري) را در آن نگاشته است، مي‌گويد: روز شنبه غره رجب، صبح پيش از آفتاب به حمام رفته رخت نو پوشيده سوار شدم امروز بايد به رحيم آباد زرند[11] ملكي محمد خان سرتيپ زرندي برويم خيلي از راه سواره رفتم با وزير خارجه حسام السلطنه، امين الملك، ظهير الدوله، ميرزا عبدالوهاب مستوفي گيلان، صحبت كرديم مجد الدوله هم رسيد قدري با ميرزا عبدالوهاب در باب مطالبات خودش گفتگو كرد رحمت الله خان ساري اصلان، كلب حسين خان امين نظام، حبيب الله خان ساعد الدوله، حسن خان سرتيپ قراپاپاق ديده شدند تازه آمده‌اند.

 

و در صفحه 115 مي‌نويسد: روز پنجشنبه... شعبان به قصد مداين و زيارت حضرت سلمان بكشتي بخار نشستيم حسام السلطنه، عباس ميرزا، وزير امور خارجه، مجد الدوله، امين الملك، معتمد الملك، مدحت پاشا، كمال پاشا، عضد الملك، كشيكچي باشي، دبير الملك، منشي حضور، امين السلطان، امين حضور، محمد علي خان، علي باشي، ساري اصلان، امين نظام، محقق، مظفر الدوله، عبدالقادر خان، ميرزا محمد خان، محمد نقي خان، قهوه چي باشي، دهباشي، سقا باشي، آقا محمد تقي آبدار، آقا حسن نايب قهوه چي باشي، حسن خان سرتيپ قراپاپاق، آقا وحيد و...

 

و در صفحه 118 مي‌گويد: بعد از زيارت سلمان فوراً معاودت به كشتي نمودم وقتي نزديك كشتي شدم ديدم ساري اصلان، تيمور ميرزا، امين نظام، عبدالقادر خان سرتيپ، آقا يوسف سقا باشي، حسن خان سرتيپ قراپاپاق، جمعي ديگر مي‌روند شب در سلمان مانده فردا از راه خشكي مراجعه خواهند كرد.

 

مطابق رسم آن زمان وقتي كه شاه از پايتخت خارج مي‌شد همه سران عشاير، سري به اردوگاه شاه زده و باصطلاح پس از اظهار ادب و اطاعت و ارادت، به منطقه خود باز مي‌گشتند مگر آنانكه مامور به حضور در اردو بودند و يا اعزام به مناطق ديگر مي‌شدند، در اين سفر كه يك سفر زيارتي بود سران عشاير كه در طول راه و منزلهاي مختلف از راه مي‌رسيدند پس از انجام وظيفه، بعضي‌ها در همان روز و بعضي ديگر پس از همراهي يكي، دو روز با اردو، به محل خود مراجعت مي‌كردند و تنها باصطلاح مقرب الخاقانها مي‌توانستند مورد الطاف عاليه قرار گيرند و در زمره همراهان شاه تا پايان سفر باشند، كه حسن خان از جلمه آنان بوده است.

 

نجف قلي خان اول:

سندي به تاريخ ربيع الاول سال 1265 نشان مي‌دهد كه مهدي خان مريض مي‌شود (يا به بهانه تمارض) از دربار وليعهد، مي‌خواهد كه پسرش نجفقلي خان جانشين وي گردد خواسته او تصويب مي‌شود و فرمان بنام نجفقلي صادر مي‌گردد. پس از آن نامي از مهدي خان در ميان نيست.

 

سند ديگر در 1269 (حاكي از اينكه يك توپ ترمه به عنوان عيدي ـ عيد نوروز ـ به نجفقلي خان ارسال شده است) صدور يافته. باز فرمان ديگر در 1271 مبني بر اعطاي يك طاقه شال ترمه و تقدير از او صادر شده است.

 

فرماني مبني بر ارتقاء نجف قلي خان به سرتيپي به دليل فداكاري‌هايي كه او و سوارانش در گرگان نشان داده‌اند و به اصطلاح «سر و اسير زياد از طايفه ضالّه آورده‌اند» از دربار تهران صادر شده است.

 

بيوك خان:

تاريخ وفات نجف قلي خان معلوم نيست، اما مي‌دانيم كه وي در سال 1297 كه غائله شيخ رخ مي‌دهد حضور نداشته و بيوك خان رئيس ايل بوده است. مطابق نقل‌ها تنها فرزند نجفقلي خان در حين وفاتش پسري 15 ساله بنام اسد الله بوده كه بعدها به نام نجفقلي خان دوم (حاج امير تومان) معروف مي‌شود. و به همين دليل بيوك خان پسر اسنكدر خان برادر زاده مهدي خان به رياست ايل مي‌رسد.

 

رسم و سنت توارثي حكومت، از شاه گرفته تا رؤساي ايلات، ايجاب مي‌كرده كه رياست از خاندان مهدي خان خارج نشود. كوچكي و كمي سن اسد الله موجب مي‌گردد كه زمينه براي ديگران باز گردد. بي ترديد بويوك خان در اين موضوع رقيب هائي داشته ليكن نظر به اينكه پدر او نايب آجودان باشي شاه بود قرعه شانس به نام او در مي‌آيد و حوادث عصر او نشان مي‌دهد كه عرضه اين كار و سمت را نيز داشته است. ماجراي بزرگ «شيخ» در زمان تصدي او اتفاق افتاده است.

 

پایان

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت: 8:14 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(6)

تحقیق درباره زندگی نامه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

بازديد: 31197

زندگی نامه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

زندگینامه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

فاطمه زهرا(س) تولد و لقبهای او   

 فاطمه (س) دختر حضرت  محمد (ص)، رسول خدا، پیغمبر اسلام، و مادر او خدیجه دختر خویلد است. با همه كوششی كه بكار رفته است متاسفانه دربارة سال تولد دختر پیغمبر (ص) اطلاع درست و دقیقی نمی توان داد. زهرا، صدیقه، طاهره، راضیه، مرضیه، مباركه، بتول‌ و لقب های دیگر، از جمله القابی هستند كه محدثان اسلامی، برای دختر پیغمبر نوشته اند. از این جمله لقب زهرا از شهرت بیشتری برخوردار است، و گاه با او همراه می آید (فاطمه زهرا) و یا بصورت تركیب عربی (فاطمهُ الزَّهراء) .زهرا كه در تداول بیشتر بجای نام او بكار می رود در لغت(به معنی) درخشنده، روشن و مرادف هایی از این گونه(است). و این لقب از هر جهت برازندة این بانوست.او چهره درخشان زن مسلمان، فروغ تابناك (تابان) معرفت و نمونه روشن پرهیزگاری و خداپرستی است.

نامگذاری فاطمه(س)                      

ـ در كتابهای شیعه و سنی روایتی می بینیم كه پیغمبر فرمود او را فاطمه نامیدند، چون خود و شیعیان او از آتش دوزخ بریده اند. قتال نیشابوری ضمن حدیثی از امام صادق آورده است كه چون از بدی ها بریده شد او را فاطمه نامیده اند.

 

دوران كودكی:  

ـ پرورش زهرا در كنار پدرش رسول خدا و در خانه نبوت بود، ‌آنجا كه فرود آمدنگا ه فرشتگان،‌ و مركز  نزول وحی و آیه های قرآن است. او در خانه تنها بود و دوران خردسالی را به تنهایی می گذراند. دو خواهر او رقیه و ام كلثوم سالیانی چند از او بزرگتر بودند. در این خانه بود كه تكبیر گفتن، روی به خداایستادن، و هر شبانه روز، در اوقاتی خاص، پروردگار  یكتا را ،به بزرگی یاد نمودن، آغاز شد. او كه مستقیم با(پیامبر) گیرنده دستورات {خداوند} مربوط بود، جداگانه می آموخت. هر روز برایش آزمایشی و هر شب ریاضتی بود، كه پیوسته دشوارتر و دردناك تر می شد. تهدید، خشونت، آزار، گرسنگی و سختی زندگانی...

 

{قضای الهی ، در همان سالهای تبعید ومحاصره اقتصادی در شعب، مادر وابوطالب را در یك سال از او جدا كرد ، رحلت مادر وابوطالب مسولیت فاطمه  رادر قبال پدر ،بیشتر كرد وپیامبراو را (امّ ابیها ) مام پدر نامید. او برای پدرش هم دختر و هم مادر بود}

 

همگامى با پدر

  فاطمه (س) از همان دوران كودكى كه در كشمكش‏هاى پدر با مشركان با او همراه همگام بود
او در جریان نقشه ترور پیامبر قرار گرفته و پدر را مضطربانه از این واقعه هشدار داد
دشمن شكمبه شتر یا گوسفند بر سر پدر مى‏ریزد و او با دستهاى كوچك خود آنها را از سر و روى پدر پاك مى‏كند.پدرش را كتك مى‏زنند و او از شدت تاثر مى‏گرید و پدر را نوازش مى‏كند
بر بدن پدرش جراحات وارد مى‏كنند او هم چون پرستارى مهربان بر آن جراحات مرهم مى‏گذارد
والحق كه این دختر را چه تحملى در رنجها و نامردى‏ها بود و چه آثارى از خدمات ارزنده.


السلام على البتول الطاهرة ؛ الصدیقة المعصومة، المغصوبة حقها و الممنوعة ارثها
السلام على بضعة لحمه و صمیم قلبه و رحمة اله و بركاته

  

هجرت به مدینه  

ـ مكه همه كوششهای خود را برای خاموش ساختن این فروغ خدایی بكار برد، اما از این كوشش سودی نبرد. طرح محاصره اقتصادی ـ آخرین مبارزه قریش ـ با شكست روبرو گردید. تا آنجا كه تصمیم به قتل پیامبر گرفتند كه آنهم با هجرت پیامبر به مدینه كه چند سال بعد، مبدا تاریخ مسلمانان گردید و تا امروز هم بنام «تاریخ هجری» متداول است، خنثی شد. چون اندك اندك كارها سر و سامانی یافت و مسجدی آماده گردید، و مهاجران در خانه های تازه جای گرفتند، پدرش دستور هجرت وی را داد.

 

همسر و همسفر علی (ع):  

دو سال یا اندكی بیشتر از اقامت مهاجران در مدینه گذشت، در این سال دگرگونی چشمگیری در وضع سیاسی و اجتماعی مسلمانان پدید گردید. نیزبعضی سریه ها (دسته اعزامی به جنگ كه پیامبر شخصا در آن دسته شركت نداشت) با پیروزی برگشتند. مهمتر از همه پیروزی در غزوه بدر بود كه قدرت افسانه ایمكه را درهم ریخت، و حشمت خیره كنندة سران قریش را از میان برد.

ـ در زندگانی داخلی رسول خدا (ص) نیز تغییریرخ داد. سوده دختر زمعه بن قیس و عایشه دختر ابوبكر، در خانه او بسر میبردند. حال اگر فاطمه (س) به خانة شوی برود،‌ درخانه پدرش كسانی هستند كهنگاهبان حال او باشند. لذا پدرش از میان همه, پسر عموی خود علی بن ابیطالبرا برای شوهری او برگزید 

 

( (ازدواج حضرت  فاطمه (س) و حضرت علی (ع)

 

تولد امام حسن (ع) و جنگ احد:  

ـ رمضان سال سوم هجرت می رسد، ولادت فرزندش حسن (ع) خاطرة شیرین پیروزیهای جنگ بدر را كه در رمضان سال پیش رخ داد شیرین تر می سازد. اما روزهایی چند پس از این ولادت فرخنده، گرد اندوه شهر را می پوشاند. مكه و مدینه بار دیگر مقابل هم (می ایستند) حمزه عموی پیغمبر (ص) سردار دلیر مسلمانان و هفتاد و چهار تننو مسلمان در این جنگ به شهادت می رسند. فاطمه (س) هر دو یا سه روز خود را به احد می رساند و بر مزار شهیدان می گریست و آنانرا دعا می كرد.

 

ـ اندك اندك خاطرة تلخ جنگ احد فراموش می شود. خانه های درهم ریخته از نو سر و سامان می گیرد و زنان بی سرپرست به خانة شوی می روند. حمله های تعرضی بر فرصت جویان آغاز می گردد. دسته های اعزامی به خارج مدینه، به پیروزی می رسند. در شعبان سال چهارم، ولادت حسین (ع) گرمی تازه ای به خانة علی (ع) می دهد و پس از این دو، زینب، ام كلثوم و محسن.

  

مقام و منزلت فاطمه (س)

 بیان ما از شأن و جلال فاطمه (س) و عظمت و فضائل او در حد فهم و ادراك محدود ماست و آن هم بدان امید است كه باشداز آسمان ولایت او روزنه‏اى در اندیشه و روان پدید آید، دل مان به نور وجودش روشن گردد و درس آموزى از او ما را در برابر حوادث روزگار مقاوم سازد

فأمّا انبنتى فاطمه فانها سیدة نساء العالمین من الاولین و الاخرین

او برترین بانوى اسلام و سیده زنان عالم است. گوهرى تابناك در منظومه و رشته نسل پیامبر است و فرشته‏اى است از ملكوت اعلى. او همسر شهید است و امام شهیدان، تربیت كننده نسل شهید است و خود زن شهیده، واجد كمالات انسانى است و نمونه تربیت محمد صلی الله علیه و آله
او تنها زنى است كه از همان آغاز حیات و تشكّل، براساس اصول متعالى اسلام و ارزشهاى اسلامى رشد و پرورش یافته و به درجه‏اى رسیده است كه او را در عالم زنان همتائى و در عالم مردان كفى جز على (ع) نبوده است. سرمایه‏گذارى‏هاى تربیتى پیامبر (ص) درباره او ثمر داد و كوشش‏هاى خود او نیز عاملى مهم در رشد او بحساب مى‏آمده است

فاطمه (س) انسان است ولى تعبیرات رسول خدا (ص) درباره او تعبیر فرشته‏اى است در صورت انسان. رسول خدا (ص) فرمود :

"فاطمة خلقت حوریة فى صورة انسیة

یا فاطمه، ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساء العالمین "

اى فاطمه (س) خداى ترا برگزید و مطهرت گردانید و ترا بر زنان جهان برترى داده و گزینش و انتخاب كرده است.

 

و براساس پاره‏اى از دیگر روایات او فوق فرشته است و حتى فرشتگان در خدمت او بودند، و از انفاس قدسیه‏اش بهره مى‏گرفتند.
كدام فرشته است كه خداى را چون فاطمه (س) با تمام وجود پرستیده باشد؟ و با آن همه علم و ایمان و اخلاص در پیشگاه او به خضوع و خشوع بایستد؟ و كدام فرشته است كه پیك الهى در ورود به آستانش از او اجازه بطلبد؟ روایات و اسناد ما نشان مى‏دهند كه از حتى از فرشتگان مقرّب خداى هم برتر است و حتى فرشته مرگ در زمان رحلت رسول خدا (ص) باید از او اجازه ورود بطلبد.

  

به نص بسیارى از احادیث و روایات فاطمه (س) از بسیارى از انبیاى گذشته افضل بود، و حتى روایات ما در این زمینه استثنائى قائل نشده‏اند. پاره‏اى از روایات گویند كه پیامبران حتى همشأن و همتاى فاطمه (س) در ازدواج نبودند و اگر على نبود براى فاطمه (س) كفوى نبود

یا فاطمة منا خیر الانبیاء و هو ابوك و منا خیر الاوصیاء و هو بعلك و منا خیر الشهداء و هو حمزة عم ابیك و منها من له جناحان یطیر بهما فى الجنة حیث شاء و هو جعفر ابن عم ابیك و منا سبطا هذه الامة و سید شباب اهل الجنة الحسن و الحسین و هما ابناك و اللذى نفسى بیده منا مهدى هذه الامه و هو من ولدك

اى فاطمه (س) بهترین پیامبران از ماست و آن پدر تست و بهترین اوصیاء از ماست و آن شوهر تست و بهترین شهیدان از ماست كه آن حمزه سیدالشهداء عموى پدر تست و از ما شهیدى است كه او را در بهشت دو بال است كه به وسیله آن در بهشت بهر كجاى كه بخواهد پرواز مى‏كند و آن جعفر پسر عموى پیامبر تست و از ما دو سبط پیامبر این امتند كه سید جوانان اهل بهشتند و آن حسن و حسین دو پسر تو هستند و قسم به آنكس كه جانم در دست اوست مهدى این امت از ماست و او از فرزند تست

ان الله یرضى لرضاء فاطمة و یغضب لغضبها

خدا به رضاى فاطمه (س) خرسند و به غضب فاطمه (س) غضبناك مى‏شود.

 

 

جایگاهش نزد پیامبر(ص)

فاطمه (س) را نزد پیامبر احترامى عظیم بود بسى فراتر از احترام پدرى به دخترش و این بگونه‏اى بود كه حیرت دیگران را بر مى‏انگیخت او با آن همه شأن و عظمت دست دخترش را مى‏بوسید و به گفته عایشه هرگاه كه فاطمه (س) بر پیامبر وارد مى‏شد رسول خدا به احترامش از جاى بر مى‏خاست و پیشانى او را مى‏بوسید. و یا در حین ورود از او جداً استقبال مى‏كرد و یا در حین خروج از محضرش مشایعتش مى‏فرمود.
در شأن وصف فاطمه (س) و در انتساب او بخودش پیامبر كلمات والا و عجیب بكار مى‏برد. گاهى مى‏فرمود فاطمه (س) یك شاخه گل است (ریحانه)؛ زمانى مى‏فرمود فاطمه (س) پاره تن من است (بضعة مِنّى)، و گاهى مى‏فرمود فاطمه (س) عزیزترین مردم به نزد من است
یا مى‏فرمود هر كه فاطمه (س) راشادان كند مرا شادان كرده است، و هر كه فاطمه (س) را بیازارد مرا آزرده است، با این اضافه كه شادى و غضب من، یا محبت و آزارم ،همانند محبت و آزار خداوند است، حتى در پاسخ به سؤال فاطمه (س) و على از پیامبر كه كدام محبوبتر و عزیزترند فرمود فاطمة احبُّ الىَّ منك و انت یا علىُّ اعزّ علىّ منها فاطمه (س) از تو نزد من محبوبتر است و تو اى على از فاطمه (س) نزد من عزیزتر هستی .

 

 

فاطمه (س) مصداق آیات

براساس اسنادى كه در دست و مورد قبول و اتفاق فریقین است فاطمه (س) مصداق آیات متعدد قرآن است كه ما را توان آن نیست همه آنها را احصاء كرده و به شرحش بپردازیم

مصداق آیه قدر

انا انزلنا فى لیلة القدر

امام صادق (ع) در تفسیر و معنى آیه انا انزلنا فى لیلة القدر، فاطمه (س) را معنى آن دانسته و مصداق كسى مى‏داند كه در شب قدر نازل شده .

مصداق خیر كثیر، سوره کوثر

انا اعطیناك الكوثر

خداى در قرآن او را كوثر یا خیر كثیر نامیدو اساس نزول آن كوتاه كردن شر سخن مشركان از سر پیامبر بود. او مصداق آیه انا اعطیناك الكوثر است و شماتت كنندگان پیامبر مصداق ابترند، فاطمه خیر كثیر است و مجسمه خیر، استوانه بركت است و اسطوره بالندگى .

مصداق آیه نسائنا، مباهله

در داستان مباهله كه بین پیامبر (ص) و مسیحیان نجران پدید آمد، سرانجام قرار شد طرفین ادعا، خود با زنان و فرزندان خویش براى نفرین متقابل حاضر گردند تا ناحق در معرض خشم و لعن خدا قرار گیرد. در آن روزگار زنان گرانقدرى در دنیاى اسلام حضور داشتند مثل صفیه عمه پیامبر، اسماء همسر ابوبكر، ام هانى و دیگران، ولى هیچكدام مصداق نسائنا قرار نگرفتند.
رسول خدا (ص) فاطمه (س) را بعنوان الگوى زن و مصداق و نماینده كلى زنان اسلام و بر این اساس نام او را در قرآن در قالب نسائنا ثبت داد .

مصداق آیه تطهیر

 

انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیراً

او مصداق آیه انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیراً در قرآن است در كتاب صواعق المحرقه، تفسیر طبرى، و كتب دیگر از رسول خدا نقل شد كه این آیه درباره من و على (ع) و حسن و حسین و فاطمه (س) نازل شده است و طبرى در تفسیر خود 15 روایت به سندهاى مختلف در این باره ذكر مى‏كند .

 

 

مصداق آیه ایثار و اطعام

یطعمون الطعام على حبه مسكیناً و یتیماً و اسیراً

او مصداق آیه شریفه قرآن است كه: و یؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة و مصداق آیه و یطعمون الطعام على حبه مسكیناً و یتیماً و اسیراً اوست كه به همراه على و فرزندان خود و فضه افطارى خود را در راه خدا داد و با آب روزه را افطار كرد و این عمل تا سه روز پى در پى ادامه یافت

مصداق ذى القربى

 

قل لا اسالكم علیه اجراً الا المودة فى القربى

او از نظر خویشاوندى دختر پیامبر و نزدیكترین خویشاوند اوست. پس مصداق همان ذى القربائى است كه در قرآن مودت او درخواست شده قل لا اسالكم علیه اجراً الا المودة فى القربى جز فاطمه (س) چه كسى است كه خون پیامبر را در رگهاى خود داشته باشد و بضعه رسول و پاره تن او باشد؟ از او خویشاوندتر كیست؟

 

مقام عصمت او

فاطمه (س) داراى مقام عصمت است بدین معنى كه معصومه است، یعنى محصوره از گناه، یعنى ممنوع و محفوظ از لغزش و انحراف و از این دید مى‏تواند الگو باشد. عصمت یك سبب شعورى است كه به هیچ وجه مغلوب نمى‏شود و از انواع شعور و ادراكى نیست كه ما با آن آشنائیم و از سنخ علوم و ادراكات متعارضى نیست كه قابل اكتساب و تعلم باشد.
پس در راه و روش فاطمه (س) اشتباه و لغزشى نیست. آیه تطهیر هم او را از رجس و خطا دور معرفى مى‏كند و حدیث معروف ان الله اصطفاك و طهرك...نیز آن را تأیید مى‏نماید. البته مقام بصیرتش و ادراكش از جهان و ماسواى آن خود عامل دیگرى براى دورى او از لغزش است
عصمت موجد صورت علمى ریشه‏دارى است كه پدید آورند. آثارى از اخلاق چون شجاعت، عفت و سخاوت است و مانع پدید آمدن جبن، خمود و شره، بخل، تبذیر، تدبر و براین اساس فاطمه (س) داراى فضایل اخلاقى است به صورت كامل و مطلق و به دور از رذایل اخلاقى است آن هم در صورت كلى آن، او نه تنها تن به گناه نمى‏دهد، بلكه حتى ترك اولائى از او سر نمى‏زند. هرگز قول و فعلى را مرتكب نمى‏شود كه در آن شائبه ترك اولى و یا گناه باشد. بدین سان او در خورتر از هر كس در داشتن جنبه الگوئى است

 

شخصیت عبادی:  

ـ دختر پیغمبر همچنانكه در زندگی زناشویی نمونه بود، در اطاعت پروردگار نیز نمونه بود. امام صادق (ع) از پدران خویش از حسن بن علی روایت كند: مادرم شبهای جمعه را تا بامداد در محراب عبادت می ایستاد و چون دست به دعا برمی داشت مردان و زنان با ایمان را دعا می كرد، اما دربارة خود چیزی نمی گفت. روزی بدو گفتم: مادر! چرا برای خود نیز مانند دیگران دعای خیر نمی كنی؟ گفت: فرزندم همسایه مقدم است. تسبیح هایی كه بنام تسبیحات فاطمه (س) شهرت یافته و در كتابهای معتبر شیعه و سنی و دیگر اسناد روایت شده نزد همه معروف است. و آنانكه خود را ملزم به سنت می دانند، این تسبیح ها را پس از هر نماز می خوانند.....همچنین دعاهای از او نقل شده است كه در مورد پاره ای گرفتاریها خوانده می شود.

 

جریان فدك:  

ـ سال هفتم در تاریخ نظامی اسلام، سال سرنوشت ساز است. اثر پیروزی مسلمانان در نبرد خیبر، بدیده آنان كه مسلمان نبودند از خود پیروزی مهمتر می نمود.در نزدیكی خیبر دهكده های آبادان بود كه «فدك» نام داشت. مردم این دهكده همین كه پایان كار قلعه های خیبر را دیدند، با پیغمبر آشتی كردند  كه نیمی از این دهكده از آن او باشد، و آنان در مزرعه های خود باقی بمانند.

 

مصالحه بدین صورت انجام گرفت و چون سربازان مسلمان در فتح این دهكده شركت نداشتند بحكم قرآن (سوره حشر/ آیه 59) فدك خاص پیغمبر گردید. رسول خدا (ص) درآمد این زمین را به مستمندان بنی هاشم می داد سپس آنرا ،به دختر خود ،فاطمه (ع) بخشید.

 

رحلت پدر:  

ـ سال دهم هجرت فرا می رسد. پیغمبر (ص) با انبوهی از مسلمانان كه شمار آنان را بین نود تا یكصد و بیست هزار نوشته اند روانه مكه شد. در این زیارت آداب حج را به مردم آموخت. پس از مراجعت از سفر، دیری نمی گذرد،‌ كه خبری ناگوار به دخترش می دهد:

ـ دخترم! جبرئیل هر سال یك بار قرآن را بر من می خواند و امسال آنرا دوباره بر من خواند.

ـ پدر! معنی این سخن چیست؟

 

ـ پندارم امسال آخرین سال زندگانی من است.زهرا تكانی سخت می خورد، افسرده می شود، اشك در چشمانش حلقه می بندد و پدرش گفتار خود را با این جمله تمام می كند: وتو دخترم! نخستین كس از خاندان من هستی كه به پدرت خواهی پیوست. و لبخندی بر لبان زهرا نقش می بندد. حاضران سبب آن اشك و لبخند را می پرسند ولی زهرا چندی پس از آن روز پاسخ آنرا می دهد.

 

ضبط اموال شخصی او:  

ـ علی (ع)، فاطمه، عباس، زبیر، فرزندان فاطمه (حسن و حسین و دختران او زینب و ام كلثوم) اشك می ریزند. علی به همكاری اسماء بنت عمیس مشغول شست و شوی پیغمبر است. در آن لحظه های دردناك بر آن جمع كوچك چه گذشته است؟ خدا می داند. كار شتشوی بدن پیغمبر تمام شده یا نشده، گروهی به رهبری عمر، مردم را به بیعت با خلیفه مسلمین (ابوبكر) فراخواندند. و به تعبیر طبری در تاریخ خود «پس از رحلت دختر پیغمبر چون علی (ع) دید مردم از او روی گرداندند، با ابوبكر بیعت كرد» .

 

ـ روزی چند از این ماجرا نگذشته بود كه حادثه دیگری رخ داد: حاكم مسلمانان به مقتضای رای و اجتهاد خود نظر می دهد: آنچه بعنوان (فی ء) در تصرف پیغمبر بود، ‌جزء بیت المال مسلمانان است و اكنون باید در دست خلیفه باشد. بدین جهت عاملان فاطمه (س) را از دهكده فدك بیرون رانده اند.

 

 

حیات سیاسى فاطمه (س)

اگر سیاسیت را به معنى نوع برخورد و روابط متقابل بین مردم و هیئت زمامدار بحساب آوریم همه انسانها باید افرادى سیاستمدار باشند و در این رابطه جنسیت مطرح نیست. فاطمه (س) دختر پیامبر سزاوارترین افراد براى مشاركت سیاسى و حضور در صحنه سیاست است .
او با اینكه بدنى خسته ناشى از كار روزانه و رسیدگى به امور خانه و سرپرستى چند كودك خردسال دارد، و با اینكه اشتغالات اجتماعى متعددى او را به خود مشغول مى‏دارند خود را از سیاست دور نمى‏دارد و هم چون سیاستمدارى قهرمان در صحنه زندگى و حتى مبارزه حاضر مى‏شود و سعى دارد گره كورى را باز نماید.
او زندگى سیاسى و آشنائى با الفباى آن را از همان دوران خردسالى و از سنین - 5- 6 سالگى آغاز كرد. زیرا او همه گاه بهمراه پدر و حاضر و شریك در درگیرى‏هاى پدر با مردم نابكار بود و دوران سخت قبل از هجرت را با همه دشوارى‏ها و مصائب آن گذراند.
آن روز كه ازدواج كرد و زندگى مشترك خود را آغاز نمود بازهم در جریان زندگى اجتماعى همگام با على (ع) به پیش مى‏رفت و سنگر به سنگر با او همراهى مى‏كرد. و پس از وفات پیامبر فصلى جدید از زندگى را آغاز كرد كه در آن براى تحكیم پایه‏هاى انقلاب حتى دست به احقاق حق و مبارزه گشود و در جریان سیاسى عظیمى حضور یافت كه در آن براساس توطئه‏اى على، آن رادمرد جهان بشریت را از صحنه سیاست بیرون رانده بودند.
فاطمه (س) كارى به این نداشت كه پدرش رسول خدا (ص) سرگرم انجام مهمترین وظایف و مسؤولیت‏هاى خویش است و یا شوهرش پیشواى راستین امت و مردى مجاهد و جنگجوست خود را زنى مسلمان مى‏دانست كه باید به وظایف خویش آشنا بوده و تكلیف و وظیفه شرعیش را شخصاً عمل كند. بدین خاطر در روزهاى آتش و خون و شكنجه پس از وفات پیامبر، و در روزهائى كه سیاست روز آتش زدن به در خانه و بیعت خواهى از روى زور و اعمال قدرت بود، قد علم كرد تا تكلیف دینى و سیاسى خود را نیكو به انجام رساند

  

در مشى سیاسى او

مشى سیاسى فاطمه (س) مشى اعتراض، بى اعتنائى، عدم تأیید دستگاه رهبرى، مشى به محاكمه و استیضاح كشاندن رهبر و خلیفه موجود امت، مشى مظلومیت و سرانجام كه فریاد به جائى نرسد گریستن است، آن هم نه براى عقده دل خالى كردن بلكه براى بیدار كردن و هشیار ساختن اذهان به سوئى كه در آنجا حقى را زنده دفن كرده‏اند.
مشى سیاسى فاطمه (س) مشیى آگاهانه، توأم با بینش و بصیرت، اندیشیده و حساب شده، انتخابى و گزینش شده و مبتنى برایمان و عقیده است، هدف آن سعادت انسانها و نجات از بردگى‏ها و ذلت‏ها، و تضمین و فراهم آوردن مبادى ارزش‏هاى معقول در جامعه است. او مى‏خواهد جامعه‏اى بسازد كه در آن انسانها زندگى كنند نه چند بره تسلیم و بى رأى و بى محتوا.
و آنچه در این راه از شأن و سیاست او بدور است حیله‏گرى، فریبكارى، وعده‏هاى تو خالى در دل، تحمیق در استحمار مردم، گندم نماى جو فروش بودن است. این سره و خالص بودن بدان خاطر است كه سیاست فاطمه (س) از اسلام مایه مى‏گیرد و در اسلام حیله و نیرنگ نیست، بر سر مردم كلاه گذاردن نیست، با خلق خدا حُقه بازى كردن وجود ندارد، باید راست و مستقیم به پیش رفت چه مردم بپذیرند و چه نپذیرند. سیاست نان را به نرخ روز خوردن سیاست نامردمى است و شأن اسلام ازآن پاك و مطهر است
او در این سیاست كه الهى است راست و با استقامت به پیش مى‏رود و در آن باكى از كتك خوردن، بدن خود را به رنج افكندن ندارد. او درس جرأت وشهامت را از پدر خود گرفته و در مكتب و خانه على (ع) و در سایه همگامى با او آن را تقویت نموده است. براى او هدف الهى مهم است و در دفاع از هدف باید ایستاد. ما در تاریخ اسلام و حتى بشریت زنى را سراغ نداریم كه در راه هدف الهى و اندیشیده وآینده‏نگر خود تا بدین میزان به پیش رفته باشد و مصداق آیه فاستقم كما مرت كه درباره پیامبر نازل شده است، باشد.

 

دادخواهی و سخنان تاریخی او :  

ـ در عصر پیغمبر (ص) و صدر اسلام، مسجد تنها مركز دادخواهی بود. هر كس از صاحب قدرتی شكایتی داشت، هر كس حقی را از دست داده بود،‌هر كس از حاكم یا زمام دار، رفتاری دور از سنت پیغمبر می دید، شكوة خود را بر مسلمانان عرضه می كرد، و آنان مكلف بودند تا آنجا كه می توانند او را یاری كنند و حق او را بستانند. از دختر پیغمبر حقی را گرفته و با گرفتن این حق سنتی را شكسته بودند.

 

این بود كه خود را برای طرح شكایت در مجمع عمومی آماده ساخت. در حالی كه جمعی از زنان خویشاوندنش گرد وی را گرفته بودند، روانة مسجد شده، نوشته اند: چون به مسجد می رفت، راه رفتن او  براه رفتن پدرش پیغمبر می ماند. ابوبكر با گروهی از مهاجران و انصار در مسجد نشسته بود. میان فاطمه (س) و حاضران چادری آویختند. دختر پیغمبر نخست ناله ای كرد كه مجلس را لرزاند و حاضران به گریه افتادند، سپس لختی خاموش ماند تا مردم آرام گرفتند و خروش ها خوابید آنگاه سخنان خود را آغاز كرد:

ستایش خدای را بر آنچه ارزانی داشت و سپاس او را بر اندیشه نیکو که در دل نگاشت. سپاس بر نعمتهای فراگیر که از چشمه لطفش جوشید. عطاهای فراوان که بخشید و نثار احسان که پیاپی پاشید، نعمتهایی که از شمار افزون است و پاداش آن از توان بیرون و درک نهایتش نه در حد اندیشه ناموزون.

سپاس را مایة فزونی نعمت نمود، و ستایش را سبب فراوانی پاداش فرمود،و به درخواست پیاپی بر عطای خویش بیفزود. گواهی میدهم که خدای جهان یکی است و جز او خدایی نیست. ترجمان این گواهی دوستی بی آلایش است و پایندان این اعتقاد دلهای با بینش. و راهنمای رسیدن بدان چراغ بی دانش، خدایی که دیدگان او را دیدن نتوانند، و گمانها چونی و چگونگی او را ندانند. همه چیز را از هیچ پدید آورد، و بی نمونه ای انشا کرد. نه به آفرینش آنها نیازی داشت و نه از آن خلقت سودی برداشت، جز آنکه خواست قدرتش را آشکار سازد و آفریدگان را بنده وار بنوازد و بانگ دعوتش را در جهان اندازد. تا بندگان را از عقوبت برهاند و به بهشت اندازد.

گواهی میدهم که پدرم محمد(ص) بنده او و فرستاده اوست. پیش از آنکه او را بیافریند برگزید و پیش از پیمبری تشریف انتخاب بخشید و به نامیش نامید که میسزید.

و این هنگامی بود که آفریدگان از دیده نهان بودند و در پس پردة بیم نگران و در پهنه بیابان عدم سرگردان و پروردگار بزرگ پایان همه کارها را دانا بود و بر دگرگونیهای محیط بینا و به سرنوشت هرچیز آشنا. محمد (ص) را برانگیخت تا کار خود را به اتمام و آنچه را که مقدر ساخته بانجام رساند. پیغمبر که درود خدا بر او باد دید: فرقه ای دینی گزیده و هر گروه در روشنایی شعله ای خزیده، و هر دسته ای به بتی نماز برده، و همگان یاد خدائی که میشناسند را از خاطر سترده اند.

پس خدای بزرگ تاریکی ها را به نور محمد روشن ساخت. و دلها را از تیرگی کفر بپرداخت و پرده هایی که بر دیده ها افتاده بود بیکسو انداخت، سپس از روی مهربانی و گزینش جوار خویش را بدو ارزانی داشت و رنج این جهان که خوش نمیداشت از دل او برداشت و او را در جوار فرشتگان مقرب گماشت و چتر دولتش را در همسایگی خود افراشت و طغرای مغفرت و رضوان را بنام او نگاشت.

درود خدا و برکات او بر محمد(ص) پیمبر رحمت، امین وحی و رسالت گزیده از آفریدگان امّت باد. سپس به مجلسیان نگریست و چنین فرمود:

شما بندگان خدا! نگهبانان حلال و حرام و حاملان دین و احکام و امانت داران حق و رسانندگان آن به خلقید.

حقّی را از خدا عهده دارید و عهدی را که با او بسته اید پذرفتار. ما خاندان را در میان شما به خلافت گماشت و تأویل کتاب الله را بعهدة ما گذاشت، حجت های آن آشکار است و آنچه که در باره ماست پدیدار و برهان آن روشن و از تاریکی گمان به کنار و آوای آن در گوش مایة آرام و قرار و پیرویش راه گشای روضة رحمت پروردگار و شنوندة آن در دو جهان رستگار.

دلیل های روشن الهی را در پرتو آیتهای آن توان دید و تفسیر احکام واجب او را از مضمون آن باید شنید. حرامهای خدا را بیان دارنده است و حلالهای او را رخصت دهنده و مستجابات را نماینده و شریعت را راه گشاینده و اینهمه را با رساترین تعبیر گوینده و با روشن ترین بیان رساننده سپس ایمان را واجب فرمود و بدان زنگ شرک را از دلها زدود.

و با نماز خود پرستی را از شما دور نمود. روزه را نشان دهنده دوستی در آمیغ ساخت و زکات را مایة افزایش بی دریغ و حج را آزماینده درجت دین و عدالت را نمودار مرتبه یقین و پیروی ما را مایه وفاق و امامت ما را مایه افتراق و دوستی ما را عزت مسلمانی و بازداشتن نفس را موجب نجات و قصاص را موجب بقاء زندگی، وفا به نذر را موجب آمرزش کرد و پرداختن تمام پیمانه و وزن را مانع کم فروشی و کاهش. فرمود میخوارگی نکنند تا تن و جان از پلیدی پاک سازند و زنان پارسا را تهمت نزنند، تا خویش تن را سزاوار لعنت نسازند. دزدی را منع کرد تا راه عفت پویند و شرک را حرام فرمود تا باخلاص طریق یکتا پرستی جویند. «پس چنانکه باید ترس از خدا را پیشه گیرید و جز مسلمانان ممیرید!» آنچه فرموده است به جای آرید و خود را از آنچه نهی کرده باز دارید که «تنها دانایان از خدا میترسند».سپس گفت:

مردم، چنانکه در آغاز سخن گفتم : من فاطمه ام و پدرم محمد (ص) است «همانا پیمبری از شما به سوی شما آمد که رنج شما بر او دشوار بود و به گرویدنتان امیدوار بود، و بر مومنان مهربان و غمخوار». اگر او را بشناسید میبینید او پدر من است نه پدر زنان شما و برادر پسر عموی من است نه مردان شما. او رساالت خود را به گوش مردم رساند و آنان را از عذاب الهی ترساند. فرق و پشت مشرکان را به تازیانه توحید خست و شوکت بت پرستان را در هم شکست.

تا جمع کافران از هم گسیخت صبح ایمان دمید و نقاب از چهره حقیقت فرو کشید. زبان پیشوای دین در مقال شد و شیطان سخنور لال. در آن هنگام شما مردم بر کنار و در دیده همگان بیمقدار. لقمه هر خورنده و شکار هر درنده و لگد کوب هر رونده. نوشیدنیتان آب گندیده و ناگوار، خوردنیتان پوست جانور و مردار. پست و ناچیز و ترسان از هجوم همسایه و همجوار، تا اینکه خداوند با فرستادن پیغمبر خود شما را از خاک مذلت برداشت و سرتان را به اوج رفعت افراشت.پس از آنهمه رنجها که دیدید و سختیها که کشیدید، رزم آوران ماجرا جو و سرکشان درنده خو و جهودان دین به دنیا فروش و ترسایان حقیقت نانیوش، از هر سو بر وی تاختند و با او نرد مخالفت باختند.

هر گاه آتش کینه افروختند آن را خاموش ساخت و گاهی که گمراهی سر برداشت یا مشرکی دهان به ژاژ افراشت برادرش علی را در کام آنان انداخت. علی (ع) باز نایستاد تا بر سر و مغز مخالفان نواخت و کار آنان با دم شمشیر بساخت.

او این رنج را برای خدا میکشید و در آن خوشنودی پروردگار و رضای پیغمبر را میدید و مهتری اولیای حق را میخرید، اما در آن روزها شما در زندگی راحت و آسوده و در بستر امن و آسایش غنوده بودید.

چون خدا تعالی همسایگی پیامبران را برای رسول خویش گزید دوروئی آشکار شدو کالای دین بی خریدار. هر گمراهی دعویدار و هر گمنامی سالار و هر یاوه گویی در کوی و برزن در پی گرمی بازار. شیطان از کمینگاه خود سر برآورد و شما را به سوی خود دعوت کرد و دید چه زود سخنش را شنیدید و سبک در پی او دویدید و در دام فریبش خزیدید و به آواز او رقصیدید.

هنوز دو روزی از مرگ پیغمبرتان نگذشته و سوز سینه ما خاموش نگشته، ْآنچه نبایست کردید و آنچه از آنتان نبود بردید و بدعتی بزرگ پدید آوردید.

به گمان خود خواستید فتنه بر نخیزد و خونی نریزد، اما در آتش فتنه فتادید و آنچه کشتید به باد دادید، که دوزخ جای کافران است و منزل گاه بد کاران. شما کجا ؟ و فتنه خواباندن کجا؟ دروغ میگویید! و راهی جز راه حق میپویید! و گرنه این کتاب خداست میان شما! نشانه هایش بی کم و کاست هویدا و امرو نهی آن روشن و آشکارا. آیا داوری جز قرآن میگیرید؟ یا ستمکارانه گفته شیطان را میپذیرید؟ «کسی که جز دین اسلام پذیرد روی رضای پروردگار نبیند و در آن جهان با زیانکاران نشیند»

چندید درنگ نکردید که این ستور سرکش رام و کار و نخستین تمام گردد. نوائی دیگر ساز و سخنی جز آنچه در دل دارید آغاز کردید! میپندارید ما میراثی نداریم. در تحمل این ستم نیز بردباریم و بر سختی این جراحت پایداریم.

مگر به روش جهالت میگرایید؟ و راه گمراهی میپیمایید؟ «برای مردم با ایمان چه داوری بهتر از خدای جهان؟»

ای مهاجران این حکم خداست که میراث مرا بربایندو حرمتم را نپایند؟ پسر ابو قحافه! خدا گفته تو از پدر ارث بری و میراث مرا از من ببری؟ این چه بدعتی است در دین میگذارید! مگر از داور روز رستخیز خبر ندارید.

اکنون تا دیدار آن جهان این ستور آماده و زین بر نهاده ترا ارزانی!

وعده گاه روز رستاخیز خواهان محمد(ص) و داور خدای عزیز!آنروز ستمکار رسوا و زیانکار و حق ستمدیده بر قرار خواهد شد! بزودی خواهید دید که هر خبری را جایگاهی است و هر مظلومی را پناهی. پس به روزه پدی نگریست و گفت:

رفتی و پس از تو فتنه بر پا شد

کین های نهفته آشکارا شد

این باغ خزان گرفت و بی بر برگشت

وین جمع به هم فتاده و تنها شد

ای گروه مومنین! ای یاوران دین! ای پشتیبانان اسلام! چرا حق مرا نمیگیرید؟ چرا دیده به هم نهاده و ستمی که به من میرود می پذیرید؟ مگر نه پدرم فرمود احترام فرزند حرمت پدر است؟ چه زود رنگ پذیرفتید و بیدرنگ در غفلت خفتید. پیش خود میگویید محمد(ص) مرد ، آری مرد و جان به خدا سپرد مصیبتی است بزرگ و اندوهی است سترگ، شکافی است که هر دم گشاید و هرگز به هم نیاید، فقدان او زمین را لباس ظلمت پوشاند و گزیدگان خدا را به سوگ نشاند، شاخ امید بی بر و کوهها زیر و زبر شد، حرمتها تباه و حریمها بی پناه ماند، اما نچنانست که شما این تقدیر الهی را ندانیدو از آن بی خبر مانید. قرآن در دسترس شماست، شب و روز میخوانید، چرا و چگونه معنی آنرا نمیدانید؟ که پیمبران پیش از او نیز مردند و جان به خدا سپردند.

محمد جز پیغمبری نبود. پیغمبرانی پیش از او آمدند و رفتند، اگر او کشته شود یا بمیرد شما به گذشته خود باز میگردید کسیکه چنین کند خدا را زیانی نمیرساندو خدا سپاسگذاران را پاداش خواهد داد.

آوه! پسران قیله پیش چشم شما میراث پدرم ببرند! و حرمتم ننگرند! و شما همچون بیهوشان سخن مرا نانیوشان؟ حالیکه سربازان دارید با ساز و برگ فراوان با اثاث و خانه های آبادان.

امروز شما گزیدگان خدا، پشتیبان دین، یاوران پیغمبر و مومنین و حامیان اهل بیت طاهرینید!شمائید که با بت پرستان عرب در افتادید! و برابر لشکرهای گران ایستادید! چند که از فرمان بردار و در راه حق پایدار بودید، نام اسلام را بلند و مسلمانان را ارجمند و مشرکان را تار و مار و نظم را بر قرار و آتش جنگ را خاموش و کافران را حلقه بندگی در گوش کردید. اکنون پس از آنهمه زبان آوری دم فرو بستید و پس از پیش روی واپس نشستید آنهم برابر مردمی که پیمان خود را گسستند و حکم خدا را کار نبستند. «از اینان بیم مدارید، تا هستید. از خدا بترسید اگر حق پرستید!» اما جز این نیست که به تن آسانی خو کرده اید و به سایه امن و خوشی رخت برده اید، از دین خسته اید و از جهاد در راه خدا نشسته و آنچه را شنیده کار نبسته، بدانید که :

 

گر جمله کاینات کافر گردند                               بر دامن کبریاش ننشیند گرد

من آنچه شرط بلاغ است با شما گفتم، اما میدانم خوارید و در چنگال زبونی گرفتار. چکنم که دلم خون است و باز داشتن زبان شکایت، از طاقت برون! و نیز میگویم برای اتمام حجت با شما مردم دون! بگیرید! این لقمه گلوگیر به شما ارزانی، و ننگ و حق شکنی و حقیقت پوشی بر شما جاودانی باد. اما شما را آسوده نگزارد تا به آتش افروخته خدا بیازارد! آتشی که هر دم فروزد و دل و جان را بسوزد. آنچه میکنید خدا می بیند و ستم کار به زودی داند که در کجا نشیند. من پایان کار را نگرانم و چون پدرم شما را از عذاب کار میترسانم، به انتظار بنشینید تا میوه درختی را که کشتید بچینید و کیفر کاری که کردید ببینید.

 

بیماری و رحلت صدیقه كبری (س) :  

ـ مرگ پدر، مظلوم شدن شوهر، از دست رفتن حق، و بالاتر از همه دگرگونی هایی كه پس از رسول خدا (ص) ـ به فاصله ای اندك ـ در سنت مسلمانی پدید گردید، روح و سپس جسم دختر پیغمبر را سخت آزرده ساخت. در مدت بیماری او، از آن مردان جان بر كف، از آن مسلمانان آماده در صف، از آنان كه هر چه داشتند از بركت پدر او بود، چند تن او را دلداری دادند و یا بدیدنش رفتند؟

هیچكس ! جز یك دو تن از محرومان و ستمدیدگان چون بلال و سلمان.

 

ـ دختر پیغمبر چند روز را در بستر بیماری بسر برده؟ درست نمی دانیم، چند ماه پس از رحلت پدر زندگانی را بدرود گفتند؟ روشن نیست، كمترین مدت را چهل شب و بیشترین مدت را هشت ماه نوشته اند و میان این دو مدت روایت های مختلف از دو ماه تا هفتادو پنج روز، سه ماه و شش ماه است.

ـ در آخرین روز زندگانی آبی خواست. بدن خود را نیكو شست و شو داد. جامه های نو پوشید و به

 {اتاق }خود رفت. خادمة خویش را گفت تا بستر او را در وسط غرفه بگستراند. سپس روی به قبله دراز كشید دست ها را بر گونه ها نهاد و گفت من همین ساعت خواهم مرد. به نقل علمای شیعه، شوهرش علی (ع) او را شستشو  داد. چون فاطمه درگذشت،امیرالمومنین او را ،پنهان بخاك سپرد و آثار قبر او را از میان برد. سپس رو به مزار پیغمبر كرد و گفت:

 

كلام علی (ع) در رثای فاطمه (س) :  

ـ «ای پیغمبر خدا از من و از دخترت كه به دیدن تو آمده و در كنار تو زیر خاك خفته است، بر تو درود باد!

خدا چنین خواست كه او زودتر از دیگران به تو بپیوندد . پس از او شكیبایی من بپایان رسیده و خویشتن داری من از دست رفته.

ـ اما آنچنان كه در جدایی تو صبر را پیشه كردم، در مرگ دخترت نیز جز صبر چاره ندارم كه شكیبایی بر مصیبت سنت است.

ای پیغمبر خدا ! تو بر روی سینة من جان دادی ! ترا بدست خود و در دل خاك سپردم ! قرآن خبر داده است كه پایان زندگی همه بازگشت به خداست. اكنون امانت به صاحبانش رسید، زهرا از دست من رفت و نزد تو آرمید.

ـ ای پیغمبر خدا پس از او آسمان و زمین زشت می نماید، و هیچگاه اندوه دلم نمی گشاید. چشمانم
بی خواب، و دل از سوز غم{ گداخته} است،‌ تا خدا مرا در جوار تو ساكن گرداند.

ـ مرگ زهرا ضربتی بود كه دل را خسته و غصه ام را پیوسته گردانید. و چه زود جمع ما را به پریشانی كشانید. شكایت خود را به خدا می برم و دخترت را به تو می سپارم! خواهد گفت كه امتت پس از تو باوی چه ستمها كردند. آنچه خواهی از او بجو و هر چه خواهی بدو بگو! تا سرّ دل بر تو گشاید، و خونیكه خورده است بیرون آید و خدا كه بهترین داور است میان او و ستمكاران داوری نماید.

 

ـ سلامی كه به تو می دهم بدرود است نه از ملالت، و از روی شوق است، نه كسالت. اگر می روم نه ملول و خسته جانم و اگر می مانم نه به وعدة خدا بدگمانم. و چون شكیبایان را وعده داده است در انتظار پاداش او می مانم كه هر چه هست از اوست و شكیبایی نیكوست. اگر بیم چیرگی ستمكاران نبود برای همیشه در كنار قبرت می ماندم  و در این مصیبت بزرگ، چون فرزند مرده ،جوی اشك از دیدگانم می راندم.

ـ خدا گواه هست كه دخترت پنهانی بخاك می رود. هنوز روزی چند از مرگ تو نگذشته، و نام تو از زبانها نرفته، حق او را بردند و میراث او را خوردند. درد دل را با تو در میان می گذرام و دل را به یاد تو خوش می دارم كه درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه. »

خلاصه شده از: زندگانی فاطمه زهرا (س)/ دكتر سید جعفر شهیدی/ دفتر نشر فرهنگ اسلامی/ چاپ 34 1378

برگرفته  از کتاب در مكتب فاطمه
اثر دكتر على قائمى

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت: 8:08 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(1)

معرفی سلسله خوارزمشاهيان

بازديد: 439

خوارزمشاهيان :

جد بزرگ خوارزمشاهيان، غلامي ترك نژاد به نام نوشتكين بود. او نه فرزند داشت و پسر ارشد او قطب الدين محمد نام داشت. در سال 491 قطب الدين محمد از طرف سلطان سنجر سلجوقي، حاكم خوارزم شد و لقب خوارزمشاه گرفت و مدت سي سال به همين منوال گذشت تا اينكه وفات كرد و بعد از او پسرش اتسز جانشين وي شد.

اين واقعه در سال 521 هجري قمري رخ داد. او در كنار سلطان سنجر در جنگ ها شركت ميكرد و حتي او را يكبار از مرگ نجات داده بود، قدر و ممنزلتش در نظر وي فزوني يافت. در اين ميا بزرگان و امراء كشور چون توجه سلطان را به استز مي ديدند، منتظر بودند كه او را از بين ببرند و همين امر باعث شد كه از سلطان اجازه بگيرد تا به خوارزم بازگردد. سلطان با رفتن او موافقت كرد و هنگامي كه اتسز پايتخت را ترك مي كرد، سلطان سنجر در حضور نزديكان گفت ((پشتي است كه باز روي آن نتوان ديد)) وقتي جماعت از امير پرسيدند با اين حال چرا با رفتن او موافقت كردي، در جواب گفت : او بر گردن ما حق زيادي دارد. در اين اوضاع، اتسز به خوارزم برگشت و دشمني و تمرد خود از سلطان سلجوقي را اعلام كرد به گونه اي كه سلطان صف‌آرايي كرد اما چون ديد كه نمي تواند مقاومت كند،‌از جنگ روي گردان شد و گريخت. ولي پسرش آتليغ به دست سنجر دستگير شده و به قتل رسيد. با فرار اتسز سلطان سنجر برادرزادة خود رسليمان ب محمد را به عنوان حاكم خوارزم تعيين كرد و خود را به خراسان مراجعت نمود. پس از مراجعت سنجر، مجدداً اتسز به خوارزم آمده، عامل سنجررا اخراج نمود و چون سلطان سنجر در سال 536 از قراختائيان شكست خورد، ياغي گري را اتسز بيشتر شد و شرايطي پديد آورد كه سلطا قصد سركوبي او را نمود. بار ديگر اتسز با هدايا و تملق گويي به خدمت رسيد و مورد عفو قرارگرفت،‌ولي همچنان به حيله ها و خودسري خود ادامه مي داد و دست از اعمال سابق خود برنمي داشت و حتي اديب صابر شاعر معروف و نمايندة سلطان سنجر كه در نزد اتسز بود متوجه شد كه او قصد دارد به وسيلة دو نفر از فدائيان اسماعيلي،‌سلطان سنجر را به قتل برساند لذا طي پيامي، مطالب را براي سلطان فرستاد و سلطان آن دو نفر را دستگير كرده و اعلام نمود. وقتي اتسز، جريان را مطلع شد، دستور داد صابر را در آب جيحون غرق كردند.

سنجر در سال 546 به طرف خوارزم حركت كرد و قلعة هزار اسب را گرفت و پس از 2 ماه كه آنجا را محاصره كرد، خوارزم را نيز گرفت. اتسز با تقديم هداياي خود و اظهار ندامت و پيشماني از سلطان عفو خواست و سلطان هم پذيرفت.

درسال 547 سلطان سنجر به دست غزه ها اسير شد و اسارتش به طول انجاميد. اتسز به بهانة كمك به سلطان سنجر و در اصل جهت تسخير خراسان با سپاهيانش حركت نمود. او قصد داشت قلعة آمويه را تصرف كند اما با مقاومت قلعه دار /انجا مواجه شد. لذا كسي را نزد سلطان سنجر فرستاد و تقاضا كرد آن ناحيه را به او واگذار نمايد. سلطان پيام داد در صورتي كه ايل ارسلان را جهت كمك به او روانه كند،‌با آن خواسته موافقت خواهد نمود.

اتسز با خواهر زادة سلطان سنجر موسوم به ركن الدين محموود هم دست شد، زيرا دسيسه هايي در سر داشت. ولي سنجر از اسارت خلاص شد و نقشة آنها برملا شد و سرانجام در سال 551 اتسز در حدود نساء درگذشت.

ايل ارسلان در زمان پدرش به پايتخت رسيد، متوجه شد برادرش سليمان شاه قصد دارد عليه او عصيان نمايد. لذا او را زندانيكرد و در سوم رجب 551 رسماً بر تخت سلطانت نشست.

در اين زمان عده اي از بزرگان قرلق به نزد ايل ارسلان آمده و از ترس جلال الدين علي بن حسين مشهور به كوك ساغر خان تقاضاي كمك نمودند. از اين رو در جمادي الاخر سال 551 به قصد سركوبي كوك ساغر خان عازم ماوراالنهر شد.

كوك ساغر خان، قراختائيان و ايلك تركمان را به كمك خود طلبيد و طرفين در مقابل هم آرايش جنگي دادند. اما عده اي از بزرگان و علما نزد خوارزمشاه آمده و تقاضاي صلح تركان قرلق دوباره به قلمرو خود بازگشتند.

در سال 560 ختائيان در ماوراالنهر عليه او شوريدند و لذا خوارزمشاه درصدد مقابله با آنها برآمد و در ابتداي امر، عده اي را به عنوان سپاه پيشقراول، روانة منطقة جنگ نمود. بي تدبيري سردار آنها عيار مكل، باعث درگيري ميان سپاه ناچيز او و ختائيان شد كه شكست سختي را به دنبال داشت. ايل ارسلان كه به قصد جبران اين واقعه به راه افتاد، در بين راه دچار بيماري شد و از همان بيماري نيز در سال 565 هـ . ق درگذشت.

پس از ايل ارسلان،‌پسر كوچك او سلطان شاه به ياري مادرش به جاي پدر نشست و بردار بزرگتر او ((تكش)) در آن اوقات درجند به سر مي برد. چون بين اين دو برادر بر سر جانشيني پدر اختلاف به وجود آمد، تكش با همكاري قراختائيان قصد خوارزم را كرد.

سلطان شاه به هماره مادرش،‌ نزد مؤيد آي ابه به خراسان رفت و تكش بدون درگيري در روز دوشنبه 22 ربيع الاول وارد خوارزم شد و به تخت نشست. بعد از مدتي شاه سلطان و مادرش به اتفاق مؤيد آي ابه قوايي را جهت جنگ با تكش تهيه كردند اما تكش توانست بر آنها غلبه كند. در اين جنگ مادر سلطان شاه در دهستان به دست تكش افتاده و كشته شد. در اين زمان، اختلافي بين تكش و قراختائيان به وجود آمد و سلطان شاه از فرصت استفاده كرد و با آن طايفه هم دست شد و تصميم گرفت كه خوارزم را محاصره و تسخير كند. تكش آب جيحون را در معبر آنان انداخت و راه بر آنها بست و رئيس قراختائيان كه ديد مردم خوارزم از سلطان شاه حمايت نمي كنند، برگشت و يك گروه از لشكريان خود را تحت امر او قرار داد.

جنگ و درگيري بين اين دو برادر ادامه داشت تا اينكه در سال 583، تكش ((شادياخ)) را گرفت و سال بعد به طوس آمد و بين دو برادر صلح برقرار شد. در سال 585 مجدداً جنگ بين دو برادرآغاز شد و تكش ((سرخس)) را تصرف و خراب كرد ولي در نهايت، كار به صلح انجاميد. سپس به دليل شكايت قتلغ اينانج از طغرل امير سلجوقي، تكش به طرف عرق عزيمت كرده و قلعة طبرك را در ري گرفت و در همان حال متوجه شد كه سلطان شاه، خوارزم را محاصره كرده است. لذا در سال 589 به طرف خراسان حركت كرد و قلعه دار قلعة سرخس كليدهاي قلعه و خزاين آن شهر را به تكش داد و دست سلطان شاه را از آن كوتاه نمود. اين خبر به قدري در سلطان شاه اثر كرد كه پس از چند روز، از كثرت اندوه از دنيا رفت و تكش، سلطان مستقلي شد.

در خلال اين مدت،‌طغرل سلجوقي قلعة طبرك را در ري گرفت كه اقدام او منجر به جنگ ميان تكش و طغرل شد. در ميانة جنگ، طغرل به دست قتلغ اينانج كشته شد و تكش سر طغرل را به نزد تكش روانه شد. اما او مغرورانه براي تكش پيام فرستاد كه بايد پياده به استقبال او بيايد. اين امر باعث شد تكش از ري به همدان آمده و لشكر خليفه ((ناصرالدين الله عباسي)) را مغلوب و امور عراق را به اميران خود بسپارد.

در سال 591 يونس خان پسر تكش، سپاه بغداد را شكست دادو با وجود اين كه تكش در سقناق (نزديك جند) شكست خورد ولي در همان سال باز هم لشكر خليفه را مغلوب كرد و نام تكش در عراقين بلند گرديد. تكش در آخرعمر ((بوقوخان)) را در ((سقناق)) شكست داد و حتي تصميم گرفت اسماعيليان را سركوب نمايد. قطب‌الدين محمد را به محاصرة ترشيز مأمور كرد و در همان سال 596 از دنيا رفت.

 

سلطان محمد خوارزمشاه :

محمد خوارزمشاه از پادشاهان بزرگ ولي بدبخت اين سلسله است. با آن كه او ممالك وسيعي را فتح نمود و لياقت ها به خرج داد اما در آخر عمر مصادف با حملة مغول گرديد تا جايي كه در كمال بدبختي و بيچارگي در جزيرة آبسكون دعوت حق را لبيك گفت.

علاء الدين محمد پسر تكش است. در ايام پدر، امور خراسان به او محول شده بود. او به هنگام محاصرة ترشيز و سركوبي اسماعيليان،‌خبر فوت پدر را شنيد و ابتدا خبر مرگ پدر خود را پنهان كرد ت بتواند آرامش را حفظ كند. سپس به بهانة بيماري با گرفتن هدايا و مبلغ يكصد هزار دينار به طرف خوارزم حركت كرد و در سال 596 بر تخت سلطنت نشست. چون شهاب الدين و غياث الدين غوري خبر وفات تكش را شنيدند، به طرف مرو لشكر كشيدند و در طول راه، قتل و غارت به راه انداختند و در سال 597 به شادياخ آمدند و حتي تا گرگان و بسطام سپاهي فرستادند. لشكريان سلطان محمد خوارزمشاه در همان سال ((شادياخ)) را از غوريان گكرفتند و به سرخس آمدند و آنجا را هم تصرف كردند. پس از خوارزم،‌به مرو و هرات رفته و آنجا را نيز به تصرف خود درآوردند.

از طرف ديگر غوريان راحت ننشستند و با لشكري، آراسته،‌ عزم طوس كردند. ولي در اين موقع غياث الدين از دنيا رفت،‌اما بزرگان غور،‌هرات و مرو را دوباره تسخير كردند.

شهاب الدين غوري در مرو با لشكر خوارزم شاه جنگ كرد و شكست خورد و دوباره آن شهر به دست خوارزمشاهيان افتاد و در سال 600 هـ . ق هرات هم فتح شد. شهاب الدين غوري، غيبت محمد خوارزمشاه را از خوارزم مغتنم شمرد و عازم آن محدوده شد ولي كاري از پيش نبرد. چرا كه سلطان، خود را به خوارزم رسانيد و غوريان را شكست داد و در آخر، كار به صلح انجاميد. بدين صورت كه سلطان محمد خوارزمشاه متعرض كشور غوريان نشود و آنان هم در متصرفات خوارزمشاه طمع ننمايند.

وقتي كه شهاب الدين غوري كشته شد،‌گرفتن متصرفات آنها براي خوارزمشاه آسان شد، چه از يك طرف هر قطعه از كشور آنها به دست اميري افتاد و از طرف ديگر اهالي و بعضي از متنفذين و تحريص مي نمودند. بنابراين طولي نكشيد كه وي، مالك آن حدود شد. در همان اوقات در مازندران اميري به نام شاه غازي كه خود را از نسل يزدگرد مي دانست، حكومت مي كرد. او داماد خود را در امورات مملكتي بسيار دخيل مي نمود و اين امر موجب شد او بعد از مدتي شاه غازي را در شكارگاه به قتل برساند و مازندران را در تصرف خود درآورد. يكي از اميران سلطان كه ماجراي شاه غازي را شنيد، طمع در مازندران كرد و اين امر باعث شد خواهر شاه غازي پيامي براي سلطان محمد بفرستدذ و از او تقضاي ازدواج نمايد و مازندران را بهعنوان جهيزيه تقديم كند. لذا به امر سلطان،‌او با يكي از اميران سلطان محمد ازدواج كرد و مازندران نيز بدون درگيري به قلمرو سلطان محمد افزوده شد.

در سال 606،‌سلطان محمد خوارزمشاه به دليل درخواست مردم و به دليل گستاخي گورخان در گرفتن تعهدي ك هپدر به آنها داده بود، عزم تصرف ماوراءالنهر را كرد. بخارا و سمرقند را تصرف و از رود جيحون عبور كرد و لشكر گورخان، پادشاه قراختائيان را شكست داد و از آنجا به طرف ((اترار)) رفت و حكمران آنجا گرچه در اول مخالفت نمود ولي در آخر چاره اي جز تسليم شدن نداشت. شكست قراختائيان و آزاد شدن ماوراءالنهر باعث شد كه به سلطان لقب اسكندر ثاني بدهند.

فتح كشور قراختائيان، ‌ايران را همساية مغولان كرد و ديوار بين اين دو برداشته شد. اگر چه گورخان راحت ننشست و باز هم بين قراختائيان و خوارزمشاه جنگ درگرفت و شكست بر لشكر خوارزم آمد. بعدها در زماني كه هرات جزء متصرفات سلطان محمد شد، حكومت فيروزكوه را به سلطان محمود خواهرزادة سلطان سنجر سپرد و سلطان محمود به نام سلطان محمد خوارزمشاه خطبه خواند و دستور ضرب سكه داد. اما بعد از چند وقت سلطان محمود توسط افرادي كشته شد و تاج الدين عليشاه بردار سلطان محمد كه مدت ها قبل از او رنجيده و به نزد سلطان محمود آمده بود، جانشين او شد. سلطان محمد يكي از اميان خود را با هديه و خلعت به سمت عليشاه روانه كرد و هنگامي كه او مشغول پوشيدن خلعتي بود،‌ناگهان با شمشير به او حمله كرده و او را كشت و از آن به بعد، فيروزكوه هم جزء قلمرو خوارزمشاهيان شد.

در سال 611 خوارزمشاه غزنين را به تصرف خود درآورد و اتفاقاً در خزائن آن شهر، نامه هايي از خليفة‌ بغداد به دست آورد كه دليلي بر تحريك غوريان و مخالفت با خوارزمشاه بود. يكي ديگر از علتهايي كه خوارزمشاه به سوي خليفة بغداد لشكركشي نمود اين بود كه جلال الدين حسن از آئين اسماعيلي روي گردان شده و مذهب سنت را پذيرفته بود و به نو مسلمان مشهور شد. خليفه از او تقاضاي چند فدائي نمود و او چند نفر از فدائيان اسماعيلي را براي خليفه فرستاد و خليفه نيز عده اي از آنها را براي كارد زدن والي مكه فرستاد به اشتباه برادر حاكم را ترور كردند. او همچنين چند نفر ديگر از فدائيان را براي ترور اغلتمش، اميرخوارزمشاه روانه كرد. سلطان اظهار اين مطالب را جايز ندانست ولي كينه اي در دل گرفت تا آن كه سرزمين هاي آن اطراف را تا حدود هندوستان جزء املاك خود نموده و پسر لايق خود جلال الدين را امير آن قسمت كرد. سپس براي انتقام گرفتن از ناصرالدين الله عباسي، خليفة بغداد، از علما فتوي گرفت كه سادات حسني مستحق خلافت هستند و بر هر كس كه از عهده برآيد واجب است كه او را خليفه سازد. آنگاه علاء الملك را كه بزرگ سادات بود، نامزد خلافت كرد و قصد تصرف بغداد را نمود.

اين بود خلاصه اي از تاريخ خوارزمشاهيان از بدو تشكيل اين سلسله تا سلطان محمد خوارزمشاه كه مابقي وقايع تاريخي اين سلسله را بر اساس كتاب سيره جلال الدين منكبرني ادامه مي دهيم.

مغولان و نحوة به قدرت رسيدن :

چين كشوري بسيار بزرگ است كه اطراف آن را كوه فرا گرفته است. در زمان قديم اين سرزمين را به شش قسمت تقسيم كرده بودند و هر قسمت آن را يك خان به نمايندگي از طرف خان بزرگ اداره مي كرد. در زمان سلطان علاء الدين، خان بزرگ ايشان التون خان بود. شغل آنها دامداري بود و بدين منظور در مناطق و حوالي كشمير، ييلاق و قشلاق مي كردند. خان يكي از اين شش مناطق، شخصي به نام توشي خان بود كه عمة چنگيز را از قبيلة بسيار شرور و فتنه جوي دمرجي به همسري انتخاب كرده بود. با مرگ توشي خان چنگيز به عزاي شوهر عمه اش در مراسم حاضر شده بود. عمة چنگيز براي كشلوخان و چنگيزخان كه هم مرز ولايت توشي خان بودند، طي نامه اي مرگ همسرش را اطلاع داد و چون توشي خان پسري به عنوان جانشين نداشت، از آنان خواست تا چنگيز برادر زاده اش را به عنوان جانشين او بپذيرند. اين پيشنهاد مورد موافقت چنگيرخان و كشلوخان را مطرح نمايند. بدين ترتيب بود كه چنگيز جاي توشي خان به تخت نشست و با به تخت نشستن او جمعي از اشرار و فتنه جويان قبيله به او پيوستند.

پس از مراجعت التون خان به مركز ولايت، كارگزاران وقايع را براي او بازگو و هداياي چنگيز ـ جانشين توشي خان ـ را تقديم كردند. او از جانشيني چنگيز (توچين) به جاي توشي خان ناراحت شد و دستور داد كه دم اسبان پيشكشي چنگيز را بريده و بدين ترتيب مخالفت خود را با جانشيني او اعلام كرد. چون خبر واقعه به گوش چنگيزخان و كشلو خان رسيد، احساس خطر كرده و مخالفت خود را به التون خان اعلام نمودند.

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت: 8:07 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(1)

اندرو گرو ، بنيانگذار Intel

بازديد: 357

اندرو گرو ، بنيانگذار Intel

تهيه كننده : مصطفي جعفري

استاد :جناب آقاي عبدا.. آبادي

نام درس: كارآفريني و پروژه

«اندروگرو» (ANDREW GROVE) رهبر شركت اينتل در مجارستان متولد شده است. در سال 1956 تنها با داشتن 20 دلار باتوجه به نابساماني اوضاع كشورش آنجا را به سمت نيويورك ترك كرد. سه سال بعد با درآمدي كه از راه كارگري در رستورانها به دست آورده بود در رشته شيمي فارغ التحصيل شد. با تلاش و پشتكار كم نظير سه سال بعد، از دانشگاه بركلي دكتري خود را دريافت كرد. پايان نامه دكتري او در زمينه نيمه هاديها هنوز جزء بهترين كتابهاي فني در اين زمينه است. اين درحالي است كه به هنگام مهاجرت به آمريكا هيچ زبان انگليسي نمي دانست اما اشتياق فراوان به يادگيري و علاقه به خلق كالاهاي باارزش پايدار در وجود او نهفته بود. پس از آن دانشگاه بركلي را رها كرد و براي همكاري با موسسان شركت اينتل يعني «گوردن مور» و «روبرت نويس» به آن شركت پيوست و به عنوان رئيس بخش تحقيق و توسعه مشغول به كار شد. سپس به عنوان مديرعامل مسئوليت و رهبري شركت را پذيرفت.

اندي گرو تاكنون چند كتاب مديريتي نوشته است و در آن تجربيات كاري و افكار خود را مطرح كرده است. كتاب «مديريت كارا» (HIGH OUTPUT MANAGEMENT) محصول آموزشهاي او در دانشگاه استانفورد است. كتاب «تنها بي پروايان پايدارند» (ONLY THE PARANOID SURVIVE) كه در سال 1996 عرضه شد به سرعت جزء پرفروش ترين كتابها قرار گرفت. عنوان اين كتاب بيانگر تئوري «نقطه چرخش راهبردي» و اهميت آن در فرايند مديريت كسب و كار سازمانهاست كه او به تفصيل آن را تشريح كرده است. او به عنوان رهبر ديرين اينتل خود را شاگرد نقطه هاي چرخش راهبردي مي داند. چرخش حياتي شـــــركت اينتل از توليد حافظه به توليد تراشه هاي ريزپردازنده و سرآمد شدن شركت در توليد ريزپردازنده از 64 بيت در آغاز تاسيس شركت در 1968 تا توليد تراشه هاي پنتيوم كنوني و برنامه توليد تراشه با 11 ميليارد ترانزيستور در سال 2011، همگي به رهبري او انجام شده است.

درآمد سالانه 2/6 ميليارد دلاري شركت در آغاز رهبري او، در سال گذشته ميلادي به 26/5 ميليارد دلار بالغ شده است. همكاران همواره او را فردي منضبط، دقيق و جزئي نگر يافته اند. او به راستي يكي از معماران عصر ديجيتال و اطلاعات است با شخصيتي برجسته و داراي جنبه هاي مختلف. او يك دانشمند است كه چند موضوع انحصاري (PATENT) را در طرحهاي نيمه هادي به نام خود ثبت كرده است. يك مدرس است كه در دانشگاه و شركت به امر آموزش اهتمام مي ورزد. يك مدير توليد است كه در فتح بازارهاي جديد پيشقدم است. يك برنامه ريز و آينده نگر در كسب و كار است كه به عمل راهبردي اهميت مي دهد. او با آنكه بناي اينتل را مستحكم كرده و 30 سال براي شركت مردي براي تمام فصول به حساب آمده است، با تــــواضع، خود را مديون كاركنـان شركت مي داند. آناني كه وقتي مديريت تصميم اصلي را مي گيرد در پياده كردن انديشه، بكارگيري منابع و اصلاح برنامه ها صميمانه مي كوشند و كارها را پيروزمندانه پيش مي برند. او فرهنگ ارتباط صادقانه و باز را در اينتل تقويت و محيط باز دفاتر را سمبل قدرت اينتل كرد.

يك ويژگي شركت اينتل اين است كه حتي افرادي با 20 سال تجربه را براي آموختن زمينه هاي نو و بي سابقه به مركز آموزش بفرستد.ما در اينتل توانسته ايم ديوار ميان دارندگان قدرت سازماني و دارندگان دانش و خبرگي را فرو بريزيم.در عصر ديجيتال حرفه هركس تنها به خودش مربوط است و او بايد از آن نگهداري كند.

پيروزي در كار بذر نابودسازي خود را نيز به همــراه دارد، زيرا رقبا بيشتر برانگيخته مي شوند.همه بايد خود را در مسير بادهاي دگرگوني قرار دهيم. من هرگز به خود به عنوان مؤسس نگاه نمي كنم. مؤسسين اينتل گوردن مور و روبرت نويس بوده اند. من به عنوان يك محقق، مدير تحقيق و توسعه اين شركت بودم و بعد طي 20 سال كه مسئوليت شركت را پذيرفتم آن را به راه جديد هدايت كردم كه البته بسيار سخت تر از تاسيس يك شركت جديد است.- من يك نفر مهندس و مدير هستم ولي همواره بر اين نكته اصرار دارم كه به كار آموزشي نيز بپردازم. آنچه را خود دريافته ام با ديگران درميان بگذاريم و همين كوشش را در زمينه يادگيري از ديگران نيز به كار مي برم. شركت اينتل از اين ويژگي برخوردار است كه حتي افرادي با بيست سال تجربه را براي آموختن زمينه هاي نو و بي سابقه به مركز آموزش بفرستد. ما در اينتل توانسته ايم ديوار ميان دارندگان قدرت سازماني و دارندگان دانش و خبرگي را فرو بريزيم.

- چون دوست دارم. من هميشه تدريس را دوست داشته ام. من آنچه را كه بعداً به صورت كتاب «مديريت كارا» منتشر شده در اينتل و دانشگاه درس داده ام. به علاوه، آماده سازي درسها و كلاس رفتن، كمك بسياري به فهم و يادگيري موضوع براي خود شخص مي كند.

- من زمان بسياري روي صنعت ارتباطات فكر مي كنم. نوشته هاي زيادي را مي خوانم حتي اگر مستقيم به اينتل مربوط نباشد. آخر هفته نيز 3 تا 5 ساعت كار مي كنم. من واقعاً آن كاري را كه بايد، انجام مي دهم و زياد به كارهاي اداري نمي پردازم. من اكنون بيش از 60 سال دارم و ديگر بايد بازنشسته شوم.

- البته من يك اتاق كنفرانس براي ملاقاتهاي شخصي نياز دارم اما اغلب اوقات من مي توانم مطالعه كنم، با رايانه كار كنم يا گفتگوي تلفني در اتاقم داشته باشم حتي اگر اتاق بغلي بشنود

-                    250 تا 300 پيام. من روزانه دو ساعت وقت خــود را صرف خواندن پيامهاي الكترونيكي مي كنم كه از سراسر جهان برايم فرستاده شده است. مـــن ده سـال پيش وقتي به تعطيلات مي رفتم و برمي گشتم بايد ده ساعت كارتاپل را مي ديدم، اما الان از كارهاي كاغذي تقريباً چيزي وجود ندارد. پيامهاي الكترونيكي من بسيار مختصر و يك خطي و حداكثر يك فرازي است.

-                    بله، ديگر كسي مسئول اشتغال شما نيست. حرفه هركس تنها به خودش مربوط است و او بايد از آن نگهداري كند. امروز هركس كـــارفـرماي خويش است. افراد نيز مثل كسب و كار با ميليونها رقيب در جهان روبرو هستند. هركس بايد مالكيت حرفه و مهارت شغلي خود را بپذيرد و براي بهره برداري از آن برنامه ريزي كند. افراد مسئول اين دارايي ارزشمند خود هستند. بايد با آن به گونه اي رفتار كنند كه از دگرگونيهاي محيطي بهره مثبت ببرند. چنين كاري از هيچكس جز خودتان ساخته نيست.

- برنامه ريزي راهبردي مثل سخنراني سياسي است، بيـــــانيه اي است درخصوص آنچه مي خواهيد انجام دهيد. خشك و مجرد است و فقط براي مديران ارشد قابل فهم است. درحالي كه عمل راهبردي برداشتن گامهاي قابل ديدن و قــابل شمارش است، گامهايي كه الان برداشته ايم و درحال برداشتن هستيم. عمل راهبردي براي همگان قابل فهم است. اصولاً برنامه ريزي بايد مثل كار واحدهاي آتش نشاني باشد كه محل آتش سوزي آينده را نمي دانند اما گروهــي را آن چنان كارآمد و توانمند آماده مي سازند كه مي توانند به پيشباز هر حادثه دشوار و پيش بيني نشده بروند.

-                    پيروزي در كار بذر نابودسازي خود را نيز به همراه دارد، زيرا رقبا بيشتر برانگيخته مي شوند. ابتـدا تكه اي از نان تو را مي خواهند، سپس تكه اي ديگــــــــر و... بـــــه تعبيــر مايكل تاشمن، پيـــروزي يك دام است(TYRRANY A SUCCESS) . شــايد شگفت انگيز به نظر برسد ولي به گمان من پيروزيهاي چشمگير شركت ما در سالهاي بعد از سالهاي تلخ 1985 و 1986، پيامد ناكاميهايي است كه در آن دو سال رخ داد.

-                    نقطه چرخش راهبردي در زندگي هر بنگاه زماني است كه بنيانهاي آن در معرض دگرگوني قرار مي گيرند. اين دگرگوني ممكن است از بيرون تحميل شود و يا خود ما آغازگر آن باشيم. نقطه چرخش راهبردي هنگامي است كه تعادل نيروها از ساختار كهن، روشهاي كنوني انجام كار و راههاي جاري رقابت به روندي تازه روي مي آورد. اين دگرگوني ممكن است فرصت بالارفتن از نردبان به نقطه اي بلندتر يا آغاز سرنگوني باشد. بنابراين، نقطه چرخش راهبردي به مفهوم تغيير بنيادين در هرگونه كسب و كار فني وغيرفني است. تاثير اين انتقال در كسب و كار بسيار ژرف است. در رياضي نقطه چرخش وقتي است كه علامت نرخ تغيير شيب منحني (مشتق دوم) عوض مي شود، مثلاً از مثبت به منفي. پس از اين نقطه با توسعه كسب و كار يا سقوط كسب و كار مواجه خواهيم بود.

-                    هيچ كس با به صدا درآوردن زنگ به ما هشدار نمي دهد كه به دوره جديد آمده ايم. فرايند تدريجي است. دوران انتقال آهسته و آشفته است. تشخيص اينكه چه موقع به نقطه چــرخش راهبردي رسيده ايم - حتي پس از آن - دشوار است. اما طي آن نخست احساس ناراحتي پديد مي آيد كه گويا چيزي دگرگون شده است. درست مثل گم شدن گروهي در جنگل كه يك بار احساس مي كنيد گم شده ايد اما مجدداً پيش مي رويد تا بالاخره در يك نقطه، راهنما مي ايستد و مي گويد گم شده ايم. اين همان نقطه چرخش است. بنابراين، نقطه چرخش راهبردي تنها يك نقطه نيست، كوششي درازمدت و طاقت فرساست. پيدايش ناهنجاريهاي راهبردي نشان از رسيدن به نقطه چرخش راهبردي است. پرسش كاركنان مبني بر اينكه چرا چنين مي گوييم ولي چنان عمل مي كنيم اخطار فرارسيدن يك نقطه چرخش راهبردي است.

-                    مدير ارشد سازمان مسئول رهبري سازمان و خارج كردن آن از نقطه خطر و همخوان كردن آن با نظم نوين است. تصميم گيري در نقطه چرخش راهبردي وظيفه مدير ارشد و هيئت مديره است. انتقال مخاطره آميز از وضع موجود به وضع جديد را من «دره مرگ» (VALLEY OF DEATH) مي نامم. مدير مي فهمد كه اوضاع واقعاً تغيير كرده و چيزي ديگر شده است. اگر در نقطه چرخش نتواند كشتي شركت را به ساحل امن برساند به صخره ها برخورد كرده و واژگون خواهدشد. چه بسا دگرگوني براي مديران عادي و بي معني شده باشد اما نقطه چرخش راهبردي يك دگرگوني ساده نيست، زيرا ممكن است شما همه كارهايتان را به درستي انجام دهيد، به كيفيت سخت پايبند باشيد، در كار خود پيشتاز و چابك باشيد اما ناگهان وضع دگرگون شود. مثل تغيير جهت باد در دريا درحالي كه شما در قايق هستيد و همه چيز بخوبي پيش مي رود، ناگهان قايق به گل مي نشيند. در آوردن و راه اندازي مجدد قايق و پيگيري مسير درست، كار دشواري است. درچنين وضعيتي، دانش، از خودگذشتگي و كوشش فراوان نياز است.

-                    در بسياري از سازمانها، رهبران آخرين افرادي هستند كه از بروز دگرگونيهاي چشمگير آگاه مي شوند. بسياري از مديران ارشد در برج عاج خود راحت، تشسته اند و اخبار - بويژه از گونه ناگوار آن - بايد به سختي از لايه هاي گوناگون بگذرد تا به گوش آنها برسد. آنان با آرميدن در اتاقهاي گرم و نرم خود اسير باورهايي هستند كـــــه پيروزيهاي گذشته را به وجود آورده است. درس مهم اين است كه همه بايد خود را در مسير بادهاي دگرگوني قرار دهيم. بايد دردسترس مشتريان و كاركنان رده هاي پايين باشيم كه يافته هايي دارند كه از چشم كارشناسان گاه دور مي ماند. بايد ميز خود را ترك كنيم و با ديدار از رسانه ها و خبرگان و كاركنان پرسشهايي با آنان مطرح كنيم. ستاره پيروزيهاي دوران گذشته، اغلب آخرين نفري است كه تن به دگرگوني و سازگار شدن با منطق نقطه چرخش راهبردي مي دهـــد. هم اوست كه بيشترين زيان و سخت ترين سقوط را بايد تحمل كند. البته مديران مياني و بويژه مديران فروش و بازاريابي و برنامه ريزي توليد و مالي، يعني كساني كه در خط مقدم جبهه كسب و كار هستند، دگرگونيها را سريعتر مي بينند و بهتر و بيشتر درمي يابند، زيرا آنها نسيم دنياي واقعي بهتر به صورتشان مي خورد و احساس آسيب پذيري مي كنند. آنها پيشگويان سازماني هستند. برفهاي كوه در فصل بهار ابتدا از حاشيه آب مي شوند چون بيشتر در معرض آفتاب هستند.

-                    ممكن است نشانه هايي كه پيشگويان سازماني مي دهند بجاي راهنمايي گمراه كننده باشد. بايد دقت كرد. البته هميشه بايد رادار روشن باشد و به دگرگونيهايي كه در محيط پيرامون رخ مي دهد همانند يك نشانه هشداردهنده در صفحه رادار نگريست. خطر در جايي نهفته است كه من آن را دام «نخستين برداشت» (FIRSTVERSION) ناميده ام. با برداشت نخست نمي توان درباره برجستگي و اهميت يك نقطه چرخش راهبردي درست داوري كرد. بايد به تجربه پرداخت. با سيستم عامل DOS و WINDOWS نيز در ابتدا با سردي برخورد مي شد اما بعداً معلوم شد كه آنها نيروي دگرگون ساز بوده اند.  

- انتقال منابع لازم از كسب و كار و روش قديم به كسب و كار جديد مانند دو امدادي است كه بايد دادن چوب به نفر بعدي به موقع صورت گيرد. به تعبير پيتر دراكر، كارآفرينان كساني هستنـــــد كه منابع ارزشمند را از بخشهاي كم بازده به بخشهايي كه بهره وري بيشتري دارد جابجا مي كنند. بنابراين، بايد از موجهاي آرام در كسب و كار استفاده كرد و تا وقت سپري نشده و توفان و موجهاي غول پيكر فرا نرسيده، كاري كرد. بايد بهنگام و حتي پيشتر واكنش نشان داد. تمايل به اقدامات كوچك و ديرهنگام را كنار گذاشت. من به «مارك تواين» عقيده دارم كه گفت همه تخم مرغها را در يك سبد بگذاريد و آن را خوب بپائيد.

- وقتي نيروي دگرگون ساز 10 برابر بيايد به نقطه چرخش راهبردي رسيده ايم. الگوي تجزيه وتحليل رقابتي پورتر اين مسئله را توضيح مي دهد. او از نيروهاي 5گانه - و جديداً 6گانه - نام مي برد كه ميزان و درجه توان:

الف - رقابتي سازمان را آشكار مي كند؛
ب - نيروي رقيبان كنوني شركت؛
ج - نيروي رقيبان پنهان (بالقوه)؛
د - نيروي تامين كنندگان؛
ه - نيروي مشتريان؛
و - جاشين سازي خدمت يا كالا.

-                    جانشين سازي تكميل كنندگان خدمت يا كالا، مثل توليدكنندگان نرم افزار در صنعت رايانه يا بنزين در خودرو. اينان همسفر و همراه هستند اما ممكن است رهيافتها، روشها يا فناوريهاي تازه آنها را جدا سازد.

-                    ايجاد دگرگونيهاي بسيار بزرگ در يكي از اين 6 نيرو را من نيروي دگرگون ساز 10 برابر ناميده ام كه 10 برابر بيشتر شده و سازمان تاب تحمل آن را ندارد و در آنجا باد به توفان و باران به سيل و رقابت به ابر رقابت تبديل مي شود. بنابراين رقابت، فناوري، كسب و كار و حتي مقررات مي تواند دگرگوني بيافريند. سررسيدن يك رقيب برتر خود به معناي زمان دگرگوني است. در اين حال ادامه فعاليتها به روش پيشين ديگر كارساز نيست. من خصوصي سازي را مادر همه دگرگونيها در مقررات مي دانم. اين يكي از بزرگترين نقطه هاي چرخش راهبردي و از همه مهمتر است. اگر اين دگرگونيها به طور گسترده و همزمان حتي بر اقتصاد كشوري وارد شود، توفان ايجاد مي كند مثل انهدام

-                    شوروي و ادامه مهاريافته آن در چين.

 اينتل در سال 1968 با هـــــدف فناوري نيمه رساناها آغاز به كار كرد و با ارائه حافظه 64 بيتي و سال بعد 256 بيتي به عرضه صنعت رايانه وارد شد. در آغاز دهه 80 ژاپني ها دست به كار شدند و روي تراشه هاي 16 كيلوبايتي و 256 كيلوبايتي و حتي ميليون كيلوبايتي با كيفيت بالا كار كردند. با اين عمل، اينتل تحت فشار قرار گرفت. ما خطر را احساس كرديم. اما دست كم يك دهه طول كشيد تا از ژاپني ها پيش بيفتيم.

-                    ما نوميدانه مي كوشيديم يك امتياز ويژه در فرآورده هاي خود پديد آوريم. ما بر توليد حافظه متكي بوديم وگرچه ريزپردازنده را هم داشتيم اما بر گسترش فناوري آن زياد تكيه نكرده بوديم. ما چرخيديم و در اواسط 1980 بزرگترين هدف و دليل وجودي شركت يعني توليد حافظه راكنار گذاشتيم و در اثناي دره مرگ و نقطه چرخش راهبردي به ريزپردازنده روي آورديم. با توليد ريزپردازنده 386، تا 1992 حتي از ژاپني ها هم پيش افتاديم.

-                    ساخت ريزپردازنده در مدت 5 سال قيمت رايانه را 90 درصد كاهش داد. اين يك نيروي تهاجمي 10 برابر در ساخت رايانه هاي شخصي بود كه در دهه 80 عمر نظام عمودي صنعت رايـــــانه را - كه در آن همه چيز از نرم افزار و سخت افزار در دست يك شركت بود - از بين برد. در روش افقي جديد هيچ شركتي مالك همه چيز نبود. به تدريج با پيش آمدن وضع جديد، IBM كه سرآمد روش عمودي و وارد در آن كار بود كنار رفت و شركتهاي COMPAK و DELL پديد آمدند. امروزه اينتل و موتورولا و... تراشه مي سازند و مي فروشند. كمپك و دل و HP و IBM و... رايانه مي سازند. مايكروسافت، مكينتاش و يونيكس سيستم عامل توليد مي كنند، شركتهاي مختلف نرم افزارهاي كاربردي عرضه مي كنند و بالاخره فروشگاهها آنها را مي فروشند.

-                    در سال 1994 اينتل بزرگترين شركت سازنده ريزپردازنده رايانه تحت عنوان پنتيوم بود و درآمدش به 10 ميليارد دلار بالغ مي شد. ما در آن سال براي عرضه پنتيوم بسيار سرمايه گذاري و تبليغ كرديم و آن را اولويت و فعاليت نخست كاركنان قرار داديم. در آن هنگام يكي از كاركنان شركت در اينترنت پيامي مي بيند كه از يك استاد رياضي در واحد نماد علمي پنتيوم كاستيهايي وجود دارد و در محاسبات گسترده گاه اشتباه روي مي دهد. البته اين اشتباه عبارت بود از اشتباه در روند كردن حاصل تقسيم در هر 9 ميليــارد بار محاسبه يكبار اين مسئله را ما مي دانستيم اما ضريب احتمال آن را 27000 سال يكبار - در كارهاي معمولي - مي ديديم. درعين حال بلافاصله مجله ها و رسانه ها به اين امر دامن زدند. اولين كاري كه كرديم تعويض تراشه براي كاربران با عمليات رياضي گسترده و توجيه و ارائه گزارش فني به بقيه افراد بود. اين مسئله موثر افتاد. اما مجدداً شركت IBM اين تراشه را پس زد و مشكل حاد آغاز شد. ديگر پاسخهاي عادي راهگشا نبود. بايد به يك دگرگوني بزرگ و بي سابقه تن مي داديم.

-                    به نظر من دو عامل نيرومند بر اينتل اثر گذاشت تا اين وضع به گونه اي پيش رود كه يك عيب كوچك در ريزپردازنده قارچ گونه رشد و در كمتر از 6 هفته زيان نيم ميليارد دلاري به ما تحميل كند. اول اينكه ما كوشيده بوديم با تبليغ و ارائه نام تجاري، نگاه مردم را به فرآورده هايمان دگرگون كنيم و بفهمانيم كه بخش عمده رايانه، تراشه ريزپردازنده است. لذا به محض آنكه كاستي در اين فرآورده پيدا شد انگشت اتهام و انتقاد هم به سوي ما نشانه رفت. دشوارترين موضوع سنگين براي ما به وجود آمدن تصور منفي در ميان مردم بود.

-                    دوم اينكه رشد شتابان ما در نيمه هاديها بود كه از همه شركتهاي ژاپني و آمريكايي پيش افتاده بوديم و مثل فرزندي شديم كه در جواني از پــدر رشيدتر مي شود و از فراز شانه به او مي نگرد. در اين موقعيت، نام و اندازه بزرگ نه تنها كمكــــي به ما نكرد بلكه ما را هيولايي مي ديدند. ما در 26 سال قبل از آن همواره از پيشتازان بوديم. اما پيشامدي بزرگ، ناگهاني و بي سابقه رخ داده بود. در سايه تغيير وضع، قانونهاي پيشين كسب و كار عوض شده بود.

-                    تصميم گــــــــرفتيم تراشه همه درخواست كنندگان را، چه دانشمند تحليلگر و چه مشتري عادي را تعويض كنيم. همه كاركنان را به پاسخگويي تلفني بسيج كرديم و خود مستقيم با كاربران تماس گرفتيم. تجربه اي كه چندان نداشتيم. طراحان، كارشناسان، بازاريابان، مهندسان نرم افزار، همه كارهاي اصلي را رها و پشت ميزهاي موقتي جا گرفتند تا پاسخگوي مشتريان باشند. تعطيلات را لغو و توليد فرآورده هاي ديگر را متوقف كرديم.

-                    از مصاديق نيروهاي دگرگون ساز 10 برابر و نقطه چرخش راهبردي در شركتهاي ديگر و موارد ديگر مي توانيد مثال بزنيد؟

- الف: شركت نوول رايانه مي ساخت اما در آغاز دهه 80 با رسيدن به نقطه چرخش راهبردي آن را كنار گذاشت و به توليد نرم افزار براي شبكه پرداخت و اكنون درآمدهاي ميلياردي دارد.ب: فروشگاههاي زنجيره اي وال مارت با تحويل به موقع و ارتباطات ماهواره اي و خريد انبوه و آموزش نظام يافته همه چيز را تغيير داده و وقتي به شهر كوچكي وارد مي شود فـــــروشگاههاي محلي را سخت دگرگون مي كند. ج: استيوجابز بعد از رايانه اپل مكينتاش، شركت NEXT را به وجود آورد و پس ازآنكه با قبضه شدن بازار توسط مايكروسافت و سيستم عاملش به نقطه بحراني رسيد از آن دست برداشت و به دنياي عرضه فيلمهاي پويانمايي (ANIMATION) وارد شد.   د: اثرات حمل و نقل هوايي بر راه آهن و حمل و نقل با كانتينر در بنادر نيز از نقطه هاي چرخش راهبردي در صنايع حمل و نقل است.    ه: آمدن صدا به سينماي صامت نيز باعث ايجاد تحول شد. شخصي مثل چاپلين هم ابتدا با اين تحول مخالف بود اما سرانجام در سال 1940 با ساخت فيلم «ديكتاتور بزرگ» تسليم اين تحول شد.

و: امروزه عرضه فناوري ديجيتالي مثل ساخت اولين فيلم سينمايي بلند «داستان اسباب بازي»  نيز تحولي جدي ايجاد كرده است.

باسپاس فراوان

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت: 8:05 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

زندگی نامه کامل ابوعلی سینا

بازديد: 1155

ابوعلی‌حسین بن عبدالله بن سینا ابن سینا

جنسیت: مرد

تولد و وفات: (۳۷۰ -۴۲۸/۴۲۷) قمری

محل تولد: افشنهٔ بخارا

شهرت علمی و فرهنگی: پزشک ، فیلسوف ، منطقی و دانشمند

مشهور به ابن‌سینا یا ابوعلی‌سینا. در مغرب زمین آویسن یا آویسنا و ملقب به حجهٔ‌الحق ، شیخ‌الرئیس ، شرف‌الملک ، امام‌الحکما. ابن‌سینا در افشنهٔ بخارا ، زادگاه مادرش ، متولد شد. پدر وی از دیوانیان دستگاه سامانیان بود و در تربیت فرزندان خود کوشا. پدر ابن‌سینا ، عبدالله ، شیفتهٔ تعلیمات اسماعیلیان بود. ابن سینا ، علی‌رغم اشراف به‌نظر و عقاید این گروه گرایشی به این فرقه نداشت. در چهارده‌سالگی در علم بر استاد خود ابوعبدالله ناتلی پیشی گرفت ، چندان‌که مشکلات منطق را بر استاد خود می‌گشود. در شانزده‌سالگی جمعی از پزشکان فاضل زیردست او کار می‌کردند. ابوعلی با مداوای بیماری نوح‌بن منصور سامانی امیر خراسان اجازه گرفت که از کتابخانهٔ عالی امیر استفاده کند. در هجده‌سالگی جامع‌العلوم شد و از این پس ترقیات وی نتیجهٔ اجتهاد شخصی خود وی بود. در بیست‌‌ویک سالگی نخستین اثر فلسفی وی تحت عنوان "العروضیه" به درخواست ابوالخیر عروضی نوشت. پس از درگذشت پدر ، به خدمات دیوانی روی آورد. به‌زودی فکر و تدبیر او مورد قدردانی واقع شد. امیران علاوه بر نصایح پزشکی او در سیاست نیز خواستار رأی او شدند. چندین بار به وزارت رسید ، و در معرض رشک دیگران قرار گرفت. چندین‌بار فرار کرد و مدتی زندانی شد. ولی از زندان گریخت. چهارده سال در آرامش در دربار علاء‌الدوله دیلمی در اصفهان می‌زیست. بر اثر مسافرت‌ها و شب‌زنده‌داری‌ها و بی‌توجهی به خود به قولنج مبتلا شد و در ضمن لشگرکشی علاء‌الدوله در همدان درگذشت و در همین‌ شهر به خاک سپرده شد. در جشن یادبود هزارهٔ او بر مزارش بنائی ساختند شهرت ابن‌سینا چندان است که از مرزهای سرزمین‌های اسلامی گذشته و به سراسر جهان رسیده است. آثار او به زبان‌های مختلفی ترجمه و منتشر شده‌اند.

ابن‌سینا ، علاوه بر پزشکی و فلسفه ، در نجوم ، فیزیک ، علوم‌ طبیعی نیز آثاری دارد از آن جمله در اواخر عمر ، به‌ دستور علاء‌الدوله آلتی شبیه ورنیهٔ کنونی برای به‌دست‌ آوردن نتایج دقیق در رصد اختراع کرد. از هوش و حافظهٔ وی سخن‌ها گفته‌اند و او را سرآمد فلاسفهٔ اسلامی دانسته‌اند. وی با ابوریحان بیرونی و ابوسهل مسیحی ، معاشرت و مباحثه داشت و از معاصرینش می‌توان ابن‌خمٌار و ابوالفرج بن طیٌب را نام برد و از جمله شاگردانش ابوالحسن بهمنیار‌ بن مرزبان ، ابن‌زیله ، ابوعبدالله معصومی ، ابوعبید جوزجانی را با ابوسعید ابوالخیر نیز مباحثه‌ای داشت که بسیار مشهور بود. ابن‌سینا در زمینهٔ ادبیات نیز کتاب‌هائی نوشت و اشعاری نیز به وی منسوب است. از آثار او: "النجاهٔ"؛ "الاشارات و التنبیهات" ، در منطق و حکمت؛ "الشفاء" در حکمت علمی نظری؛ "دانشنامهٔ علائی" ، به فارسی؛ "اسرار‌الصلاهٔ"؛ "مبدأ و معاد" ، "قانون" ، در طب. این کتاب با وجود ناقص بودن ، سبب اشتهار ابن‌سینا در اروپا شد. "اسباب‌ حدوث‌الحروف و مخارج‌ها" ، در زبان‌شناسی ، "الموجز‌الکبیر"؛ "الموجز‌الصغیر" ، هر دو در منطق؛ "رساله حی‌بن یقظان"؛ "المدخل الی‌صناعهٔ الموسیقی" ، در موسیقی که از آثار فارابی کامل‌تر و جامع‌تر است؛ "مقالهٔ فی‌آلهٔ رصدیهٔ". در کل ۲۷۶ عنوان کتاب به او نسبت می‌دهند که ۱۳۱ اثر را با انتساب صحیح و مابقی را با انتساب مشکوک از او دانسته‌اند.

زندگی

ابن سینا بلخی یا پورسینا حسین پسر عبدالله زاده در سال ۳۷۰ هجری قمری و در گذشته در سال ۴۲۸ هجری قمری، دانشمند و پزشک و فیلسوف بود. نام او را به تفاریق ابن سینا، ابوعلی سینا، و پور سینا گفته‌اند. در برخی منابع نام کامل او با ذکر القاب چنین آمده: حجة‌الحق شرف‌الملک شیخ الرئیس ابو علی حسین بن عبدالله بن حسن ابن علی بن سینا البخاری. وی صاحب تألیفات بسیاری است و مهم‌ترین کتاب‌های او عبارت‌اند از شفا در فلسفه و منطق و قانون در پزشکی.

«بوعلی سینا را باید جانشین بزرگ فارابی و شاید بزرگ‌ترین نماینده حکمت در تمدن اسلامی بر شمرد. اهمیت وی در تاریخ فلسفه اسلامی بسیار است زیرا تا عهد او هیچ‌یک از حکمای مسلمین نتوانسته بودند تمامی اجزای فلسفه را که در آن روزگار حکم دانشنامه‌ای از همه علوم معقول داشت در کتب متعدد و با سبکی روشن مورد بحث و تحقیق قرار دهند و او نخستین و بزرگ‌ترین کسی است که از عهده این کار برآمد.»(اموزش و دانش در ایران، ص۱۲۵)

«وی شاگردان دانشمند و کارآمدی به مانند ابوعبید جوزجانی، ابوالحسن بهمنیار، ابو منصور طاهر اصفهانی و ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی را که هر یک از ناموران روزگار گشتند تربیت نمود.»(خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۴۹۳)

بخشی از زندگینامه او به گفته خودش به نقل از شاگردش ابو عبید جوزجانی بدین شرح است:

پدرم عبدالله از مردم بلخ بود در روزگار نوح پسر منصور سامانی به بخارا درآمد. بخارا در آن عهد از شهرهای بزرگ بود. پدرم کار دیوانی پیشه کرد و در روستای خرمیثن به کار گماشته شد. به نزدیکی آن روستا، روستای افشنه بود. در آنجا پدر من، مادرم را به همسری برگزید و وی را به عقد خویش درآورد. نام مادرم ستاره بود من در ماه صفر سال ۳۷۰ از مادر زاده شدم .نام مرا حسین گذاشتند چندی بعد پدرم به بخارا نقل مکان کرد در آنجا بود که مرا به آموزگاران سپرد تا قرآن و ادب بیاموزم. دهمین سال عمر خود را به پایان می‌بردم که در قرآن و ادب تبحر پیدا کردم آنچنان‌که آموزگارانم از دانسته‌های من شگفتی می‌نمودند.

در آن هنگام مردی به نام ابو عبدالله به بخارا آمد او از دانش‌های روزگار خود چیزهایی می‌دانست پدرم او را به خانه آورد تا شاید بتوانم از وی دانش بیشتری بیاموزم وقتی که ناتل به خانه ما آمد من نزد آموزگاری به نام اسماعیل زاهد فقه می‌آموختم و بهترین شاگرد او بودم و در بحث و جدل که شیوه دانشمندان آن زمان بود تخصصی داشتم.

ناتلی به من منطق و هندسه آموخت و چون مرا در دانش اندوزی بسیار توانا دید به پدرم سفارش کرد که مبادا مرا جز به کسب علم به کاری دیگر وادار سازد و به من نیز تاکید کرد جز دانش آموزی شغل دیگر برنگزینم. من اندیشه خود را بدانچه ناتلی می‌گفت می‌گماشتم و در ذهنم به بررسی آن می‌پرداختم و آن را روشن‌تر و بهتر از آنچه استادم بود فرامی‌گرفتم تا اینکه منطق را نزد او به پایان رسانیدم و در این فن بر استاد خود برتری یافتم.

چون ناتلی از بخارا رفت من به تحقیق و مطالعه در علم الهی و طبیعی پرداختم اندکی بعد رغبتی در فراگرفتن علم طب در من پدیدار گشت. آنچه را پزشکان قدیم نوشته بودند همه را به دقت خواندم چون علم طب از علوم مشکل به شمار نمی‌رفت در کوتاه‌ترین زمان در این رشته موفقیت‌های بزرگ بدست آوردم تا آنجا که دانشمندان بزرگ علم طب به من روی آوردند و در نزد من به تحصیل اشتغال ورزیدند. من بیماران را درمان می‌کردم و در همان حال از علوم دیگر نیز غافل نبودم. منطق و فلسفه را دوباره به مطالعه گرفتم و به فلسفه بیشتر پرداختم و یک سال و نیم در این کار وقت صرف کردم. در این مدت کمتر شبی سپری شد که به بیداری نگذرانده باشم و کمتر روزی گذشت که جز به مطالعه به کار دیگری دست زده باشم.

 بعد از آن به الهیات رو آوردم و به مطالعه کتاب ما بعد الطبیعه ارسطو اشتغال ورزیدم ولی چیزی از آن نمی‌فهمیدم و غرض مؤلف را از آن سخنان درنمی‌یافتم از این رو دوباره از سر خواندم و چهل بار تکرار کردم چنان‌که مطالب آن را حفظ کرده بودم اما به حقیقت آن پی نبرده‌بودم. چهره مقصود در حجاب ابهام بود و من از خویشتن ناامید می‌شدم و می‌گفتم مرا در این دانش راهی نیست... یک روز عصر از بازار کتابفروشان می‌گذشتم کتابفروش دوره گردی کتابی را در دست داشت و به دنبال خریدار می‌گشت به من الحاح کرد که آن را بخرم من آن را خریدم، اغراض مابعدالطبیعه نوشته ابو نصر فارابی، هنگامی که به در خانه رسیدم بی‌درنگ به خواندن آن پرداختم و به حقیقت مابعدالطبیعه که همه آن را از بر داشتم پی بردم و دشواری‌های آن بر من آسان گشت. از توفیق بزرگی که نصیبم شده بود بسیار شادمان شدم. فردای آن روز برای سپاس خداوند که در حل این مشکل مرا یاری فرمود. صدقه فراوان به درماندگان دادم. در این موقع سال ۳۸۷ بود و تازه ۱۷ سالگی را پشت سر نهاده بودم.

وقتی من وارد سال ۱۸ زندگی خود می‌شدم نوح پسر منصور سخت بیمار شد، اطباء از درمان وی درماندند و چون من در پزشکی آوازه و نام یافته بودم مرا به درگاه بردند و از نوح خواستند تا مرا به بالین خود فرا خواند. من نوح را درمان کردم و اجازه یافتم تا در کتابخانه او به مطالعه پردازم. کتابهای بسیاری در آنجا دیدم که اغلب مردم حتی نام آنها را نمی‌دانستند و من هم تا آن روز ندیده بودم. از مطالعه آنها بسیار سود جستم.

 چندی پس از این ایام پدرم در گذشت و روزگار احوال مرا دگرگون ساخت من از بخارا به گرگانج خوارزم رفتم. چندی در آن دیار به عزت روزگار گذراندم نزد فرمانروای آنجا قربت پیدا کردم و به تالیف چند کتاب در آن شهر توفیق یافتم پیش از آن در بخارا نیز کتاب‌هایی نوشته بودم. در این هنگام اوضاع جهان دگرگون شده بود ناچار من از گرگانج بیرون آمدم مدتی همچون آواره‌ای در شهرها می‌گشتم تا به گرگان رسیدم و از آنجا به دهستان رفتم و دوباره به گرگان بازگشتم و مدتی در آن شهر ماندم و کتابهایی تصنیف کردم. ابو عبید جوزجانی در گرگان به نزدم آمد.

 ابو عبید جوزجانی گوید: این بود آنچه استادم از سرگذشت خود برایم حکایت کرد. چون من به خدمت او پیوستم تا پایان حیات با او بودم. بسیار چیزها از او فرا گرفتم و بسیاری از کتابهای او را تحریر کردم استادم پس از مدتی به ری رفت و به خدمت مجدالدوله از فرمانروایان دیلمی درآمد و وی را به بیماری سودا دچار شده بود درمان کرد و در آنجا به قزوین و از قزوین به همدان رفت و مدتی دراز در این شهر ماند و در همین شهر بود که استادم به وزارت شمس‌الدوله دیلمی فرمانروای همدان رسید. در همین اوقات استادم کتاب قانون را نوشت و تالیف کتاب عظیم شفا را به خواهش من آغاز کرد. چون شمس الدوله از جهان رفت و پسرش جانشین وی گردید استاد وزارت او را نپذیرفت و چندی بعد به او اتهام بستند که با فرمانروای اصفهان مکاتبه دارد و به همین دلیل به زندان گرفتار آمد ۴ ماه در زندان بسر برد و در زندان ۳ کتاب به رشته تحریر درآورد. پس از رهایی از زندان مدتی در همدان بود تا با جامه درویشان پنهانی از همدان بیرون رفت و به سوی اصفهان رهسپار گردید. من و برادرش و دو تن دیگر با وی همراه بودیم. پس از آنکه سختیهای بسیار کشیدیم به اصفهان در آمدیم. علاءالدوله فرمانروای اصفهان استادم را به گرمی پذیرفت و مقدم او را بسیار گرامی داشت و در سفر و حضر و به هنگام جنگ و صلح استاد را همراه و همنشین خود ساخت. استاد در این شهر کتاب شفاء را تکمیل کرد و به سال ۴۲۸ در سفری که به همراهی علاءالدوله به همدان می‌رفت، بیمار شد و در آن شهر در گذشت و هم در آن شهر به خاک سپرده شد.


ابن سینا و اخلاق

          ابن سینا همان طور که در باره معاد می‏گوید: معاد روحانی را عقل می‏فهمد; ولی معاد جسمانی را شریعت‏خاتم انبیا صلی الله علیه و آله و سلم آورده و ما را بی نیاز کرده است. 

جناب ابن سینا در علم اخلاق کتابهایی نگاشت. او بسیار مؤدب و بزرگوار بود و آثار عظمت و ادب در نوع نوشتارهای او کاملا به چشم می‏خورد. از همین رو عارف نامدار «ابو سعید ابوالخیر» از او می‏خواهد تا رساله‏ای در زمینه تهذیب و تزکیه نفس، برای وی بنگارد. مرحوم بوعلی نیز رساله سودمند کوتاهی برای جناب ابوسعید ابوالخیر می‏نگارد.

مرحوم شیخ رئیس رساله‏های فراوانی در بحث اخلاق دارد چنانکه رساله‏های متعددی در مسئله «عهد» دارد و اخلاق نویسی غیر از تعهد اخلاقی است. تعهد اخلاقی هم ابتدا، از عهد با خدا شروع می‏شود. قرآن کریم هم به ما آیین عهد با خدا را می‏آموزد:

«لقد کانوا عاهدوا الله من قبل‏»

که

«لا یولون الادبار» (۱)

و خدا هم با ما تعهد می‏کند که:

«ا لم اعهد الیکم یا بنی ادم ان لا تعبدوا الشیطان‏» (۲) .

این عهد عبد و مولا را قرآن و عترت امضا کرده‏اند; یعنی خدا آن قدر به ما نزدیک است که ما می‏توانیم با او عهد ببندیم:

«هو معکم این ما کنتم‏» (۳) .

کسانی که سعی می‏کنند به آنچه فراگرفته‏اند عمل کنند و علم را برای گفتن، شنیدن، نوشتن و تدریس نپندارند و اولین بهره‏ای که از نوشته‏ها و خوانده‏های خود می‏برند تعهد دینی و تخلق اخلاقی باشد، در حقیقت‏با خدا عهد می‏بندند، قرار داد خاصی بین خود و مولا امضا می‏کنند و مرحوم شیخ رئیس از کسانی بود که رساله‏هایی در عهد نوشته است.

عهد عملی مرحوم بوعلی

رساله «عهد» شیخ رئیس گرچه در زمینه عهد است ولی بخش مهمی از آن، بحثهای اخلاقی یعنی ارائه راههای اخلاقی و فنی است. رساله عهد دیگری نیز از شیخ‏رئیس در حاشیه «شرح الهدایهٔ الاثیریه‏» صدرالمتالهین (۴) آمده است که عهد عملی است. اولین ماده این رساله دوم که در حقیقت، رساله عملیه است این است: «عهد کردم که عالمی از عوالم عقلی بشوم‏». چون حکیمان در تعریف حکمت گفته‏اند: «صیرورهٔ النفس عالما عقلیا مضاهیا للعالم العینی» (۵) بوعلی نیزمی‏گوید عهد کردم که در تحقیق معارف، سخنی را بدون برهان نپذیرم; چون انسان تا حکیم نباشد، تخلقی هم ندارد; زیرا هر گونه گرایشی مسبوق به بینش و معرفت است.

بوعلی سپس می‏گوید. برای این که نفسم بر بدنم مسلط باشد، باید این گونه فضایل را انجام بدهم تا نوبت‏به جزئیات زندگیم برسد. کسانی که راه اخلاق را طی کرده‏اند، از اولین دستور العملهای آنها کم خوردن، کم خوابیدن، کم حرف زدن، تنها بودن، ذکر دائم داشتن است:

صمت و جوع و سهر و خلوت و ذکری به دوام

ناتمامان جهان را کند این پنج تمام

مواظبت‏بر این امور، خامهای جهان را پخته می‏کند. عصاره این مطالب پنج‏گانه در مواد عهد نامه بوعلی آمده است. او در رساله خود می‏گوید: «عهد بر این است که انسان متعهد لب به مشروب نزند»: «لا تلهیا ولا تشفیا و لا تقویا» (۶) نه برای میگساری، نه برای تقویت و نه برای شفا یابی. این جمله ناظر به آن است که:

«لیس فی حرام شفاء» (۷) .

معجزه برخاسته از حوزه

ابن سینا طبیب معروفی بود. روزی که در اروپا سخنی از پزشکی نبود، بوعلی از حوزه‏های علمی برخاست و طبیبانه کتابهای مهم طب را نوشت. بهمنیار، که از شاگردان ابن سیناست در کتاب خود «تحصیل‏» از هیچ کس حتی از بوعلی نام نمی‏برد; ولی می‏گوید صاحب این رشته (بوعلی) در زمانی زندگی می‏کرد که در آن، حوزه علمیه، کتابخانه رسمی نبود و اساتید فن نبودند و اگر صاحب این صناعت در حوزه علمیه‏ای رشد می‏کرد که اساتید و معلمینی او راتربیت می‏کردند و کتابخانه‏های فراوانی در اختیار می‏داشت که از مطالعه آنها طرفی می‏بست، باز وجودش معجزه بود; ولی او بدون استاد و حوزه و کتابخانه به این اوج عظیم علمی و فنی، بار یافته است. البته در هر هزار سال یا بیشتر چنین انسانهایی ظهور می‏کنند (۸) .

شاگرد نماز

مرحوم بوعلی در زندگینامه خود می‏گوید: من شاگرد نمازم; زیرا هر وقت مشکل عملی برای من پیش می‏آمد وضو می‏گرفتم و به جامع شهر (مسجد جامع) می‏رفتم و در آن‏جا دو رکعت نماز می‏خواندم و حل مشکلم را از خدا می‏خواستم و حل می‏شد! (۹) .

از بهمنیار نیز نقل شده است که گفت: روزی ابن سینا برای تدریس آمد. در همان ابتدا برای وی معلوم شد که ما درس دیروز را نفهمیده‏ایم. استاد ماهر از چهره و نگاه شاگرد، می‏فهمد که او مطلب قبلی را فهمیده یا نفهمیده است. و چون برایش معلوم شد که ما شب گذشته را به مجلس انس گذرانده‏ایم و مطالعه‏ای نکرده‏ایم. متاثر شده اشک از چشمان شریفش جاری شد و به عنوان نصیحت، به ما گفت: طناب‏بازهای شهر می‏کوشند تا در رشته خود، متخصص شوند; چرا شما در علوم الهی این شوق را ندارید؟ پس از پایان درس، موقع نماز فرا رسید و شاگردان نماز جماعت را به امامت‏شیخ رئیس خواندند. واظبت‏بر نماز جماعت، نماز اول وقت و اینکه اگر انسان مشکلی داشت، نماز را به عنوان حلال مشکل خود تلقی کند، انسان را به کمال می‏رساند و اگر به مقام شیخ رئیس نرسد، از سالکان این کوی می‏گرداند.

مرحوم شیخ رئیس در رساله عهد خود می‏افزاید: «و المسموعات...» در مورد آهنگ و موسیقی و شنیدنیها، تعهد می‏سپارم که از آنچه در پرورش روح، مؤثر است استفاده کنم (۱۰) ; ابن سینا در مبحث «مقامات عارفین‏» در «نمط نهم‏» کتاب «اشارات‏» به «نغمه رخیمه‏» (۱۱) اشاره کرده‏اند که سالک، احتیاج به حسن صوت دارد (۱۲) ; اما اگر نامحرمی صدای نامحرم دیگر را بشنود، انسان را از اوج ماورای طبیعت‏به حضیض طبیعت، تنزل می‏دهد، و آهنگی که انسان را فرشته منش نکند، از تعهدات افرادی مانند بوعلی، دور است. حسن صوتی که خواندن قرآن با آن توصیه شده، یا نغمه رخیمه‏ای که گفته‏اند سالک، به آن نیازمند است، صوتی است که نه در آن از نظر محتوا لهو و لعب باشد و نه آهنگش جنبه طبیعی را تقویت کند; بلکه نغمه‏ای است که جنبه ماورای طبیعی داشته باشد.

این مطلب را حکمای دیگر مانند شیخ اشراق نیز در نوشته‏هایشان دارند. این حکیمان و عالمان اخلاق، در باره مشروبات و مسموعات برای خود برنامه‏ای ذکر کرده‏اند. اینها کسانی بودند که سعی کردند آن «دفائن عقول‏» را در سایه تعلیم کتاب و عترت، شکوفا کنند و از این رو از مرز حلال نگذشته‏اند.

ابن سینا همان طور که در باره معاد می‏گوید: معاد روحانی را عقل می‏فهمد; ولی معاد جسمانی را شریعت‏خاتم انبیا صلی الله علیه و آله و سلم آورده و ما را بی نیاز کرده است. در رساله عهد، در باره جزییات مسائل می‏گوید: این جزییات را باید ریعت‏بگوید و عقل، پیرو محض است. نتیجه این که خطوط کلی را هم شرع می‏گوید و هم عقل می‏فهمد; ولی هیچ راهی برای تشخیص مسائل جزیی جز شرع وجود ندارد; مسائلی مانند جزییات نماز، روز، زکات و حج، هرگز در عقل راه ندارد. البته عقل می‏فهمد که بسیاری از احکام را نمی‏فهمد و سیره شرع را امضا می‏کند و در پیشگاه آن خاضع است و از این‏جا روشن می‏شود که عقل در برابر نقل است نه در برابر شرع; زیرا خود عقل نیز در محدوده منابع غنی و قوی شرع است و هرگز مقابل آن نیست.

آثار ابن سینا

به دلیل آنکه در آن عصر، عربی زبان رایج آثار علمی بود، ابن سینا و سایر دانشمندان ایرانی که در آن روزگار می‌زیستند کتابهای خود را به زبان عربی نوشتند. بعدها بعضی از این آثار به زبانهای دیگر از جمله فارسی ترجمه شد.

فلسفه

ü    شفا

ü    نجات

ü    الاشارات والتنبیهات

ریاضیات

ü    زاویه

ü    اقلیدس

ü    الارتماطیقی

ü    علم هیئت

ü    المجسطی

ü    جامع البدایع

طبیعی

ü    ابطال احکام النجوم

ü    الاجرام العلویة واسباب البرق والرعد

ü    فضا

ü    النبات والحیوان

پزشکی

ü    قانون

ü    الادویة القلبیه

ü    دفع المضار الکلیه عن الابدان الانسانیه

ü    قولنج

ü    سیاسة البدن وفضائل الشراب

ü    تشریح الاعضا

ü    الفصد

ü    الاغذیه والادویه

 

موسیقی

ü    جوامع علم موسیقی

ü    موسیقی وکاربرد در طب

الشفاء یا به پارسی شفا: این کتاب مهم‌ترین و جامع‌ترین اثر مولف در فلسفه مشاء و مبین آرای شخصی اوست. کتاب دانشنامه گونه‌ای است در زمینه منطق،ریاضیات، طبیعیات و الهیات که در سال ۴۱۰ قمری نوشته شده‌است. درابتدای کتاب، سخن ابو عبید عبد الرحمن محمد جوزجانی که بیانگر هدف و میزان تبعیت مولف از آرای ارسطوست،ذکر شده‌است. بخش منطق در نه فن و هر فن شامل چند مقاله‌است. عناوین آن عبارت‌اند از مدخل،مقولات،باری آرمنیاس،قیاس،برهان،مغالطه و شعر است.این بخش ۴ جلد از مجموعه را تشکیل می‌دهد.

کتب فارسى ابن‌سينا

          از ابوعلى سينا فيلسوف بزرگ چند کتاب به زبان پارسى باقى مانده است که بهتر دانسته‌ايم همه را ذيل يک عنوان مذکور داريم. انتساب بعضى از اين کتاب‌ها به ابن‌سينا محقق و نسبت برخى ديگر مورد تأمل است چنانکه مى‌توان آنها را ترجمه‌هائى از آثار شيخ دانست و غالب آنها داراى اختصاصات نثر قرن ششم و يا بعد از آن است. از ميان کتب شيخ نسبت دانشنامهٔ علائى و کتاب نبض به او مسلم است. دانشنامهٔ علائى يا دانشنامهٔ علائيه يا حکمت علائى يا حکمت علائيه را شيخ به خواهش علاءالدولهٔ کاکويه نوشته و بنابر آنچه در آغاز آن آورده آن را به قصد تحقيق در منطق و طبيعيات و هيئت و موسيقى و مابعدالطبيعه تصنيف کرد ليکن جز به تحرير قسمت منطق و الهيات و طبيعيات توفيق نيافت و تأليف باقى کتاب (هيئت، هندسه، حساب، موسيقي) را بعد از او شاگردش ابوعبيد جوزجانى با ترجمه از کتب مختلف شيخ برعهده گرفت و از آن‌جمله موسيقى را از قسمت موسيقى کتاب‌الشفا ترجمه کرد. از اين کتاب نسخ متعدد در دست است و سه بار به طبع رسيده و اهميت آن نخست در آن است که شامل يک دورهٔ کامل از حکمت مشاء است که اولين بار به زبان فارسى نگارش يافته و دوم آنکه شامل بسيارى از اصطلاحات منطقى و فلسفى به فارسى است. و اما رسالهٔ نبض شامل بحث در کيفيت آفرينش عناصر و امزجه و طبايع و تحقيق در دوران دم و نبض و انواع و چگونگى شناخت آن است. اين کتاب از جملهٔ نخستين کتبى است که در فن طب نگاشته شده و حاوى اصطلاحات علمى متعدد به پارسى است. باقى رسالات فارسى منسوب به ابن‌سينا معمولاً ترجمه‌هائى است که از رسالات او که به عربى نوشته بود و همهٔ آنها بعد از روزگار او به زبان فارسى درآمده.

متافیزیك ابن سینا

          متافیزیك آن طور كه ابن سینا در كتابش با عنوان "شفا" در نظر گرفته، توضیح عقلانی همه هستی ست. ابن سینا "مشتق شدن همه چیز از هستی لازم"، ابدیت هستی و نیز نفی شناخت آنچه مجزا از منبع هستی ست را در این كتاب توضیح داده است.     

متافیزیك آن طور كه ابن سینا در كتابش با عنوان "شفا" در نظر گرفته، توضیح عقلانی همه هستی ست. ابن سینا "مشتق شدن همه چیز از هستی لازم"، ابدیت هستی و نیز نفی شناخت آنچه مجزا از منبع هستی ست را در این كتاب توضیح داده است.

ابن سینا برای هر علمی موضوعی در نظر گرفته و علوم را به دوشاخه نظری و عملی تقسیم كرده است. از نظر او، علم نظری دانشی ست كه موضوعش مستقل از ماست درحالی كه علم عملی برای ما كاربرد دارد. او سه نوع علم عملی در نظر می گیرد: دانش كشورداری، اقتصاد و حكومت بر خود. او همچنین سه علم نظری را ممكن می داند: فیزیك، ریاضی و دانش ماوراء الطبیعه.

ابن سینا اولین كسی ست كه كانی شناسی را ابداع كرده و در شیمی به شیوه قدیم هم كار كرده است. ابن سینا در نجوم نیز تحقیقاتی دارد و با ابوریحان بیرونی تبادل فكر داشته است. یرداختن به حوزه های مختلفی كه ابن سینا در آنها كار كرده از بحث این مقاله خارج است.

ابن سینا دانش ماوراء الطبیعه را دانشی الوهی می داند و موضوعش را طبق دیدگاه ارسطویی چیزی می داند كه موجودیت داشته باشد. او به دو دلیل مربوط بودن خدا به دانشهای دیگر را نفی می كند:

۱. دانش های دیگر یا دانش عملی هستند یا فیزیك یا ریاضی و نمی توانند درباره خدا باشند.

۲. اگر خدا در متافیزیك بررسی نشود در هیچ علم دیگری قابل بررسی نخواهد بود. حتی اگر محوریت موضوع خدا در این علم لازم باشد نمی توان جز این یذیرفت كه خدا موضوع خود را تشكیل می دهد.

ابن سینا این مورد را مطرح می كند كه موضوع متافیزیك به علت اولیه مربوط است. اگرچه به نظر ابن سینا، علت اولیه موضوع منحصر به متافیزیك نیست. چرا كه وجود این علت باید در این علم نشان داده شود. ابن سینا با استفاده از متافیزیك ارسطو این راه حل را ییشنهاد می كند كه موضوع متافیزیك هستی آن گونه كه هست می باشد كه با هر آن چه وجود دارد اشتراك دارد. در تاریخ متافیزیك ابن سینا نخستین كسی ست كه این راه حل را ییشنهاد كرده است.

ابن سینا موضوع متافیزیك را با موضوع دیگر علوم نظری مقایسه كرده است. او فیزیك را دانش اجسام آن گونه كه هستند نمی داند بلكه آن گونه كه حركت می كنند یا ساكنند. ریاضیات از نظر او، دانش مربوط به اندازه گیری و اعداد است و بنابراین به هستی كه حادث شدنش ریاضی ست ارتباط دارد. در هر دوی این دانشها هستی به طور محدود بررسی می شود چرا كه به ماده، اندازه یا تعداد بستگی دارد. در این دو دانش،‌ هستی ییش فرض شده است بدون آن كه برای خودش مطالعه شود. هستی موضوع دانش متافیزیك است و در این دانش بدون هیچ محدودیتی بررسی می شود. متافیزیك همه مقوله های مربوط به هستی از جمله: ذات، كمیت و كیفیت را شامل می شود ولی مقوله عمومی تر خود هستی ست كه بقیه مقوله ها را دربر می گیرد.

موضوع متافیزیك، هستی همانطور كه هست و مشترك با هر آن چه هست می باشد. ابن سینا می گوید كه هستی نخستین موضوعی ست كه به فكر در می آید. این نظر ابن سینا بعدها توسط فیلسوفانی نظیر آكویناس و هایدگر استفاده شده است. تعبیر هستی از این جمله ابن سینا، درك روح ما از موجودیت داشتن چیزهاست. هستی، همه چیز را نه آن طور كه این گونه یا آن گونه است بلكه آن طور كه موجودیت دارد دربر می گیرد.

ابن سینا علاوه بر ارسطو، از نظر فارابی نیز بهره برده است. فارابی متافیزیك ارسطو را به این صورت در نظر گرفته بود كه ١٠علت برای هستی وجود دارد كه ٩ علت ثانوی هستند. از نهمین علت، علت دهم كه علت فعال است به وجود می آید. دو علت اول، اولین كره آسمانی و هفت علت كرات مربوط به سیارات را یدید اورده اند. فارابی روح این كرات را به خلقت جوهر جسمانی توسط خدا مربوط می دانست كه ماده اولیه همراه با حركت را تشكیل داده است كه اجزایش با وجود تفاوتهای شكلی به هارمونی و هماهنگی رسیده اند، نیزعناصر چهارگانه طبیعی یعنی گرما، سرما، خشكی و رطوبت از آنها تشكیل شده است. در ادامه چرخه تكاملی، اشكال كامل تر یعنی گیاهان، جانوران و انسان یدیدآمده اند. فارابی همچنین به علم منطق، توانایی زبان و فكر یرداخته است. او تكامل ذهن را به سه مرحله ذهن بالقوه، ذهن بالقعل و ذهن به دست آمده تقسیم كرده است. از نظر او، نوع سوم ذهن با به كار بردن تصاویر و تصورات ذهنی حاصل شده است.

ابن سینا نخستین كسی ست كه بین ذات* و موجودیت، فرق قائل شده است. از نظر او، موجودیت همان حادث شده از ذات است. به عبارت دیگر، موجودیت همان چیزی ست كه به ذات می رسد وقتی كه وجود می یابد.

 

ابن سینا مفهوم لازم را در نظر می گیرد. از نظر او، لازم تاییدی بر موجودیت است. ارسطو نیز لزوم را در متافیزیك خود به عنوان مفهومی اساسی مطرح كرده بود. ابن سینا لزوم خدا را به عنوان دلیلی بر موجودیت خدا به كار می برد.

یكی دیگر از مشخصه های متافیزیك ابن سینا، تفاوتی ست كه بین لازم و ممكن مطرح كرده است. از نظر او، لازم به علت احتیاجی ندارد در حالی كه ممكن به علت محتاج است. توجه به تفاوت بین ذات و موجودیت در اینجا ضروری ست: هستی لازم، اصل موجودیتش را در خود دارد اما هستی ممكن این طور نیست و اصل موجودیتش را در خود ندارد. برای هستی ممكن، موجودیت یك حادثه است كه به ذات اضافه می شود. هستی ممكن به چیزی احتیاج دارد تا واقع شود كه همان هستی لازم است. به عبارت دیگر، هستی لازم همان علت هستی ممكن است كه موجودیت آن را سبب شده است. این هستی لازم به نوبه خود، یا لازم است یا ممكن و اگر ممكن باشد برای موجودیت یافتنش به علت لازم دیگری احتیاج دارد. بنابراین هستی لازم به طور الزامی باید وجود داشته باشد تا همه چیز هستی خود را از آن بگیرد. ابن سینا تایید كرده است كه در هستی لازم، هستی و ذات یكی هستند.

طبق استدلال ابن سینا، وجود ابدیت هستی الزامی ست. چرا كه در یك تداوم زمانی، هر چیز توسط علتی به وجود آمده كه خودش علتی ممكن است. بنابراین همیشه می توان به یك علت درونی و سیس یه علت آن علت رسید و تا بی نهایت ادامه داد. طبق نظر ابن سینا، اگر بخواهیم برای چیزی علتی در نظر بگیریم، باید آن علت به طور هم زمان با آن چه سبب شده وجود داشته باشد بنابراین علت لازم آن خواهد بود. خلقت از نظر ابن سینا، به این معنی نیست كه موجودیت از یك "تصمیم" درونی در زمان مشتق می شود (تصمیم الوهی كه مشكل چندگانگی را ایجاد می كند) بلكه به این معنی ست كه یك شیء، موجودیتش را از یك علت لازم گرفته است. بنابراین خلقت یك وابستگی در هستی ست نه تداوم زمانی.

الزام ابدیت هستی در دیدگاه ابن سینا یعنی اثبات ابدیت هستی توسط ابن سینا. به عبارت ساده تر اثبات ابدیت هستی یعنی اثبات وجودی ابدیت هستی. یس احتمال و امكان در آن راه ندارد. ابن سینا هستی را ابدی می دانست.

ابن سینا دو دلیل برای نادرست بودن نظریه تدوام درونی-زمانی اصل اولیه نسبت به موجودیت جهان ارائه داده است:

۱. اگر در نظر بگیریم كه خدا قدرت خلق كردن را قبل از خلقت داشته، این اشكال وجود خواهد داشت كه زمانی معین قبل از خلقت جهان وجود داشته كه شامل خدا هم شده است و این غیر ممكن است،

۲. اگر در نظر بگیریم كه خدا خلقت را در زمانی غیر از زمانی كه جهان را خلق كرده است می توانست آغاز كرده باشد،‌ این اشكال وجود دارد كه خالق در زمان معنی از ناتوانی به توانایی رسیده و این لزوم خلقت بوده كه به او چنین امكانی داده است و این مورد، اشكال دوم این نظریه است.

ابن سینا در كتابش نتیجه گرفته كه تداوم درونی-زمانی برای خلقت غیر ممكن است و خلقت را باید به صورت یك اشتقاق موجودات از فكر خدا در نظر گرفت چراكه خدا فكری خالص است كه به فكر می آید و فكرش به صورت كار است كه همان ذات همه موجودات است.

ابن سینا با این نظریه، چندگانگی را از اصل اولیه رد كرده است: "او همه چیز را در آن واحد به تفكر در می آورد كه به چندگانگی در ماده شكل می گیرد یا در حقیقت ذاتش به فرمهایشان درمی آورد اما این فرمها از فكر او مشتق می شود." ذات اجسام به دلیل آن كه فكر شده اند، وجود دارد. جهان از این فكر كه همان اصل اولیه لازم است یدید آمده است.

برای این كه این اصل دارای یگانگی باشد، ابن سینا از اصل نئو افلوتینی بهره گرفته و در كتابش نوشته است كه اشتقاق اول از واحد است كه فكر دیگر را مشتق می كند و این اشتقاق ادامه می یابد و تحت هر فكر، یك كره آسمانی وجود دارد (ابن سینا در مجموع ۱۰ فكر مجزا در نظر گرفته است). طبق این نظریه نئو افلوتینی، جهان از یك اشتقاق اولیه از فكر الوهی سرچشمه گرفته است.

نظریه متافیزیك ابن سینا چند مشخصه مهم دارد:

۱. ابن سینا یایداری موضوع متافیزیك یعنی هستی همان طور كه هست را مطرح كرده است.

۲. هستی، نخستین موضوعی ست كه به فكر ما می رسد.

۳. ابن سینا ذات و موجودیت (یا هستی) را از هم متفاوت در نظر گرفته است. این مورد در متافیزیك یونانی بررسی نشده بود.

۴. خدا هستی لازم است كه هستی و ذاتش لزوما در او مرتبط هستند.

۵. جهان (ذات ها) از خدا مشتق شده كه خودش فكر می شود.

لازم است اشاره كنم كه دور شدن ابن سینا از فلسفه ارسطو را یكی از مزیات فلسفه سینایی می دانند. هرچند كه بهتر است وجوه متفاوت هر دو را در نظر گرفت.

* اگر كلمه ذات یا essence را درباه خدا به كار بریم، ذات همان جوهر یا substance است. ارسطو نیز برای جوهر یا substance چهار معنا در نظر گرفته بود: ١. ذات یا ti esti ٢. فراگیر یا universal ٣. گونه ٤. سوبسترا.

فلسفه سیاسی ابن سینا

          ابن سینا در مابعد الطبیبه , منطق و پزشکی در میان حکیمان مسلمان شخصیتی کم نظیر است ,تا آنجا که تا قرون متمادی بزرگترین حکیم شرق به حساب می آمد و آثارش محور تعلیم و تعلم حکمت مشاء بود.   

ابن سینا در مابعد الطبیبه , منطق و پزشکی در میان حکیمان مسلمان شخصیتی کم نظیر است ,تا آنجا که تا قرون متمادی بزرگترین حکیم شرق به حساب می آمد و آثارش محور تعلیم و تعلم حکمت مشاء بود. با اومتافیزیک در میان مسلمانان به اوج خود رسید.اما در حکمت عملی بویژه سیاست مدن یا فلسفه سیاسی ابن سینا نه تنها از آن عظمت افسانه ای برخوردار نیست بلکه بجای آنکه ادامه منطقی یا حداقل تکرار حکیمان پیش ازخود بویژه فارابی باشد , نوعی عقب گرد در فلسفه سیاسی حکیمان مسلمان محسوب می شود.

ابن سینا درمقایسه با آثار گرانسنگی که در شاخه های مختلف فلسفه تدوین کرده است , کمترین سهم را به حکمت عملی بالاخص سیاست مدن داده است. او در این زمینه هیچ کتاب یا رساله ی مستقلی ننوشته است. رساله غلط انداز فی السیاسه - اگر در انتسابش به وی تردید روا نداریم - آکنده از سیاست نفس و منزل است نه سیاست مدن.مجموع قطعات سیاسی پراکنده درآثار پرارزش او به اندازه ی یکی از رسائل سیاسی فارابی هم نیست. ابن سینا از همه حکیمان قبل از خود از قبیل کندی , فارابی , ابوالحسن عامری , ابوعلی مسکویه و اخوان الصفا کمتر به حکمت عملی و فلسفه سیاسی رغبت نشان داده است. با این همه نمی توان ابن سینا را درحکمت نظری منحصر دانست و از او به عنوان حکیم نظری یاد کرد, چراکه در میان همه حکیمان مسلمان او در عمل سیاسی تر بوده است. او از نردبان مهارت پزشکی به وزارت رسید. وزارت چند امیررا تجربه کرد ؛ به اتهام سیاسی چند صباحی به زندان افتاد. در این تجربه سیاسی تنها خواجه نصیر طوسی با او مشابهت دارد. تجربه ی چند ساله ی سیاستمداری این انتظار را به حق پدید می آورد که شاهد دستاوردی گسترده تر و ژرفتر در سیاست نویسی وی باشیم. انتظاری که هرگز برآورده نشده است. چرا ابن سینا اینگونه به حکمت عملی و فلسفه سیاسی کم اعتماد و بی رغبت است ؟ سوالی که فراتراز احتمال و تخمین و گمان امیدواریم به آن پاسخ دهیم.

در این مجال تنها به گزارش اجمالی سه بخش از مقاله اکتفا می کنیم.


بخش اول : ابتکار ابن سینا در تقسیم حکمت عملی

یکی از غلط های مشهور انتساب تقسیم اولی حکمت به نظری و عملی به ارسطو است. دیگر غلط مشهور آن است که می پندارند تقسیم ثانوی حکمت عملی به تهذیب اخلاق , تدبیر منزل وسیاست مدن کار ارسطو است. اگر چه در برخی از نوشته های ارسطو دو اصطلاح نظری و عملی بکار رفته است , اما تقسیم فلسفه به نظری و عملی آنگونه که در میان فلاسفه مسلمان پس ازابن سینا رایج است با روح فلسفه ی ارسطویی سازگار نیست. این آندرو نیکوس رودسی بود که با ترتیبی که به رساله های ارسطو داد زمینه را برای چنین تغییری فراهم آورد و دیو جانس لائرتیوس در قرن سوم میلادی برای نخستین بار متذکر شده"این مجموعه را می توان به دو گونه فلسفه تقسیم کرد, فلسفه عملی و فلسفه نظری , فلسفه عملی شامل اخلاق و سیاست است ودر آن از امور مربوط به شهرها و منزل بحث می شود."اگر چه فارابی در یکی از آثارش (التنبیه علی سبیل السعاده) از تقسیم حکمت به نظری و عملی یاد کرده است اما در اثر مشهورش احصاء العلوم ونیزکتاب تحصیل السعاده از این الگو پیروی نکرده است. رواج تقسیم حکمت به نظری و عملی وامدارابن سینا است.

از آن مهمتر تقسیم سه گانه حکمت عملی بی شک با ابن سینا آغاز می شود. فارابی از علوم عملی به عنوان علم مدنی یاد کرده است , اصطلاحی که جز عامری از او نپذیرفت. ابن سینا به حق براین نکته پافشاری می کند که نهایت حکمت نظری معرفت حق است و در حکمت عملی معرفت خیر. به این ترتیب"خیر"مفهوم کانونی حکمت عملی معرفی می شود. ابن سینا به زیبایی محور دو علم تدبیرمنزل و سیاست مدن را"مشارکت انسان" معرفی می کند. مشارکت انسانی عمومی وکلی در سیاست مدن تنظیم می شود و مشارکت انسانی خاص و جزئی در تدبیر منزل. به نظر وی فایده حکمت مدنیه علم به کیفیت مشارکت است که بین آحاد مردم برقرار می شود تا در تحقق دو مصلحت با هم تعاون کنند یکی مصالح بدنها و دیگری مصالح بقاء نوع انسان. واضح است که هردو غایت دنیوی واین جهانی است. ابن سینا در مشروح ترین تعریف خود از سیاست مدن در رساله ارزشمند اقسام العلوم العقلیه این نکات را به توضیحات پیشین خود می افزاید : قسم سوم از حکمت عملی شرکت بحسب اجتماع مدنی با شناخت اقسام سیاستها, ریاستها و اجتماعها چه مدنیه فاضله و چه مدنیه غیر فاضله وجه استیفای هر یک از اینها و علت زوالشان و جهت انتقالشان محقق می شود.

در لابلای این تقسیم بدیع ابن سینا خود را درگیر پرسشی ستبر می کند و آن نسبت حکمت و شریعت است و به زبان دقیق تر نسبت سیاست مدن و شریعت که از آن امروز به نسبت دین و سیاست تعبیر می شود. در کتاب پر ارزش حکمت المشرقیین که سوگوارانه تنها مقدمه و بخش منطق آن بجامانده متذکر می شود :"هر مشارکتی دو رکن دارد : یکی قانون مشروع و دیگری متولی عامل و حافظ آن قانون". او تمایز تدبیرمنزل از سیاست مدن را تنها از حیث متولی مجاز می داند , اما از حیث مقنن تصریح می کند که ضوابطی که انسان در مورد خود(یعنی اخلاق) و در مشارکت صغری (یعنی تدبیر منزل) ودر مشارکت کبری (یعنی سیاست مدن) می باید رعایت کند بهتراست شخص واحدی باشد و این مشخص کسی جز پیامبر نیست. تنها در این کتاب است که ابن سینا بجای تقسیم سه گانه ؛ با افزودن علمی بنام"صناعت شارعه" یا"علم شریعت"حکمت عملی را به چهار علم تقسیم می کند. با توجه به اینکه به نظر وی مقنن در سه علم اخلاق و تدبیر منزل و سیاست مدن بهتر است پیامبر باشد , مشخص نیست چرا علم شریعت در عرض این سه علم آورده می شود , چراکه با این تفسیر سه علم در حاق خود شرعی شده است زیرا که مبتنی بر قانون شارع است. چه بسا پاسخ به این سوال در تعبیر"ان یحسن"بهتر است باشد , به این معنا که ابن سینا اخذ این سه علم را از پیامبر ضروری ندانست , ارجح و احسن دانست , لذا اگر آن سه علم از پیامبر اخذ نشود صناعت شارعه علم چهارم خواهد بود.

در دانشنامه علایی ابن سینا از زاویه ی دیگر به حل مشکل می پردازد :"علم تدبیر عام مردم تا آن انبازی که ایشان را بدو نیاز است بر نظام بود ؛ واین بر دو گونه است : یکی علم چگونگی شرایع , و دومی چگونگی سیاسات و نخستین اصل است و دوم شاخه و خلیفه" ظاهرا مراد از گونه اول علم فقه است که علمی نقلی باشد و مراد از گونه دوم سیاست عقلی. به نظر وی چگونگی سیاسات فرع بر چگونگی شرایع است. ابن سینا ابتناء سیاست برشریعت را درکتاب عیون الحکمه اینگونه تشریح می کند : "مبدا هر سه شاخه حکمت عملی مستفاد از جهت شریعت الهی است و کمالات حدود آنها با شریعت الهی تبیین می شود. بعد ازآن قوه نظری بشری به استخراج قوانین عملی از آنها می پردازد و آن قوانین را در جزئیات تطبیق می کند" بنابر این حکمت عملی در دو ناحیه وامدار شریعت است : یکی مبدا و دیگری تبیین حدود و کار عقل نیز در دو ناحیه است : استخراج قوانین و تطبیق بر جزئیات. بنابر این واضح است که درحکمت عملی شریعت اصل است و حکمت فرع. در مقایسه با حکمت نظری درمی یابیم که مبادی آنهانیز مستفاد از ارباب ملت الهی است اما بر سبیل تنبیه وکمال آن نیز از طریق حجت عقلی بدست می آید. بنابراین حکمت نظری مستقل از دیانت است اما حکمت عملی متفرع بر دیانت.

در"رساله اقسام العلوم العقلیه" ابن سینا از زاویه دیگری به این مهم می پردازد , او از دو بخش سیاست مدن به امور متعلق به ملک و امور متعلق به نبوت و شریعت یاد می کند. بخش اول را از کتاب افلاطون و ارسطو در سیاست بدست می آورد , با این توضیح که اگر چه در قرن اولیه اسلام اگرچه جمهور افلاطون شناخته شده بود , سیاست ارسطو ناشناس بود بخش دوم را نیز در دوکتاب نوامیس همان دونفرمی جوید ,مراد از کتاب ناموس افلاطون همان قوانین وی است. و از ناموس ارسطو یکی ازمنحولات وی اراده شده است ابن سینا تصریح می کند که ناموس درنزد فلاسفه سنت و مثال قائم و نزول وحی است و عرب به فرشته نازل کننده وحی نیز ناموس می گوید. به نظر ابن سینا با این نحو از حکمت عملیه (یعنی سیاست مدن) نبوت , و نیاز نوع انسان در وجود و بقاء وبازگشت به شریعت دانسته می شود. این تعبیر کنایه از اهمیت زائد الوصف سیاست مدن در دیدگاه ابن سینا دارد.

مقایسه دیدگاه ابن سینا با فارابی نشان می دهد که فارابی فقه و کلام را از اجزا علم مدنی می داند نه بر عکس ؛ بعلاوه آنچنانکه در کتاب المله تصریح کرده است : "همه شرایع فاضله تحت فلسفه عملیه اند" همچنانکه جزء نظری ملت و دین ذیل کلیات فلسفه نظری قرار می گیرد. یعنی بین دین و فلسفه از یک سو و دین و سیاست از سوی دیگر رابطه جزئی و کلی برقرار است , دین جزئی و فلسفه نظری و عملی و نیز سیاست کلی است. و اینها درست برعکس نسبت اصل و فرع (شریعت اصل و سیاست فرع) از دید گاه ابن سینا است.

در اینجا دو سوال قابل طرح است : سوال اول : با توجه به اهمیت وافر حکمت عملی و سیاست مدن چرا ابن سینا اینگونه به اختصار و اجمال به آنها پرداخته است ؟ به نظر می رسد بحث تفصیلی فقیهان و شریعتمداران او را از بحث تفصیلی در این زمینه ها بی نیاز کرده است. اگر قرار است سیاست فرع شریعت باشد و حدود حکمت عملی در شریعت مشخص باشد علم فقه خود عهده دار این امور مهم است و نیازی به حکمت جهت ورود استقلالی به این حوزه نیست , آنچنانکه از فصول پایانی الهیات شفا برمی آید ابن سینا درحوزه ی سیاست حرفی ورای سخن فقها ندارد و از نظر وی شریعت تکلیف گزاره های سیاسی را به دقت تعیین کرده است , تنها باید مقتضیات زمان و مکان را در نظرگرفت و از صدور احکام جزئی به مشابه ثوابت در شرایط متغیر پرهیز کرد. در واقع راز عدم عنایت ابن سینا به حکمت عملی چنین است.

و اما سوال دوم : چرا ابن سینا به عنوان مبتکر ومبدع حکمت و اقسام آن خود تقسیم خویش را رعایت نکرده و آنچنانکه خود در مقدمه شفا گفته است فشرده ای از علم اخلاق و سیاست رادر انتهای علم مابعد الطبیبه که از اقسام حکمت نظری است آورده است ؟ مگر نه اینکه احترام امامزاده را باید متولی حفظ کند ؟ اگر سیاست حکمت عملی است جایش در الهیات شفا نیست و اگرجایش در الهیات شفا است دیگر تقسیم حکمت عملی و نظری به چه معنا است ؟ به نظر می رسد این تناقض بلاجواب است.


نظر برخی از بزرگان درباره ابن سینا

آیت الله خمینی در شرح حدیثی از امام محمد باقر، از ابوعلی سینا به عنوان رئیس فلاسفة اسلام یاد می‌کنند. و نیز در کتاب «چهل حدیث» خود در شرح حدیثی ار امام جعفر صادق که ایشان هم از امیر مومنان علی (ع) نقل کرده‌اند، از ابوعلی سینا به عنوان امام فن و فیلسوف بزرگ اسلام نام برده‌اند. نظر آیت الله شهید مرتضی مطهری دریاره ابن سینا: استاد مطهری در کتاب «ولادها و ولایت‌ها» از شیخ الرئیس ابو علی سینا به عنوان اعجوبه دهر نام می‌برد. و در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» می‌نویسد: «ابو علی حسین ابن عبدالله ابن سینا، اعجوبه دهر و نادره روزگار، شناختنش یک عمر و شناساندنش کتابی بسیار قطور می‌خواهد.» از عمر خیام نیشابوری پرسیدند: «درباره اعتراض ابوالبرکات به سخنان شیخ بوعلی چه می گویی؟» گفت: «ابوالبرکات قدرت فهم سخنان شیخ را ندارد. پس چه اعتراضی می‌تواند به شیخ بکند و به نتایج افکار او چه ایرادی می‌توند بگیرد.» پس از قرن پنجم هر کس می‌خواست فلسفه بخواند، مجبور بود کتاب‌های فارابی و ابن رشد و مخصوصا بوعلی سینا را بخواند.

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت: 8:03 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,
نظرات(4)

زندگی نامه کامل ابوریحان بیرونی

بازديد: 405

ابوریحان بیرونی

ابوریحان محمد بن احمد بیرونی، دانشمند بزرگ و ریاضیدان، ستاره‌شناس و تاریخنگار سده چهارم و پنجم هجری ایران است و بعضی از پژوهندگان او را از بزرگ‌ترین فیلسوفان مشرق‌زمین می‌دانند. او در ۳۶۲ هچری قمری در خوارزم که در قلمرو سامانیان بود به دنیا آمده بود و زادگاه او که در آن زمان روستای کوچکی بود بعدا به «بیرونی» تجدید نام داده شده است. مرگش در غزنه در اوان انقلاب سلجوقیان و پادشاهی مسعود بن محمود غزنوی بوده است و برخی درگذشت او را در ۴۴۰ هجری قمری می‌دانند. تألیفات بیرونی به زبان عربی، یعنی زبان علمی و همه‌کس‌فهم عالم اسلام و ایران بوده است، مگر ترجمهٔ «التفهیم» که خود , آن را از عربی به فارسی برگردانیده است (یا احتمالاً برعکس).

بیرونی دقت و اصابت نظر خویش را مدیون مطالعات فلسفی بود، لیکن او در فلسفه پیرو روش متعارف عهد خویش یعنی آن روش که به وسیله کندی و فارابی و نظایر آنان تحکیم و تدوین شده بود نبود بلکه به عقاید ویژه و روش جداگانه و ایرادات خود بر ارسطو ممتاز است، وی همچنین از آثار فلسفی هندوان کتبی چون «شامل» را به عربی ترجمه نمود.

دانشنامه علوم چاپ مسکو ابوریحان را دانشمند همه قرون و اعصار خوانده است. در بسیاری از کشورها نام بیرونی را بر دانشگاهها، دانشکده‌ها و تالار کتابخانه‌ها نهاده و لقب «استاد جاوید» به او داده اند. بیرونی گردش خورشید، گردش محوری زمین و جهات شمال و جنوب را دقیقا محاسبه و تعریف کرده است. خورشید گرفتگی هشتم آوریل سال ۱۰۱۹ میلادی را در کوههای لغمان (افغانستان کنونی) رصد و بررسی کرد و ماه گرفتگی سپتامبر همین سال را در در غزنه به زیر مطالعه برد.

 

در زمان بیرونی، سامانیان بر شمالشرقی ایران شامل خراسان بزرگ‌تر و خوارزم به پایتختی بخارا، زیاریان بر گرگان و مازندران و مناطق اطراف، بوئیان بر سایر مناطق ایران تا بغداد، بازماندگان صفاریان بر سیستان و غزنویان بر جنوب ایران خاوری (مناطق مرکزی و جنوبی افغانستان امروز) حکومت می‌کردند و همه آنان مشوق دانش و ادبیات فارسی بودند و سامانیان بیش از دیکران در این راه اهتمام داشتند. بیرونی که در جرجانیه خوارزم نزد ابونصر منصور تحصیل علم کرده بود مدتی نیز در گرگان تحت حمایت مادی و معنوی زیاریان که مرداویج سر دودمان آنها بود به تحقیق پرداخته بود و پس از آن تا پایان عمر در ایران خاوری آن زمان به پژوهش‌های علمی خود ادامه داد. با این که محمود غزنوی میانه بسیار خوبی با بیرونی نداشت و وسائل کافی برای تحقیق در اختیار او نبود ولی این دانشمند لحظه‌ای از تلاش برای تکمیل تحقیقات علمی خود دست نکشید. بیرونی که بر زبانهای یونانی، هندی و عربی هم تسلط داشت کتب و رسالات متعدد که شمار آنها را زائد بر ۱۴۶ گزارش کرده‌اند نوشت که جمع سطور انها بالغ بر ۱۳ هزار است. مهم‌ترین آثار او التفهیم در ریاضیات و نجوم، آثار الباقیه در تاریخ و جغرافیا، قانون مسعودی که نوعی دانشنامه است و کتاب تحقیق ماللهند درباره اوضاع این سرزمین از تاریخ و جغرافیا تا عادات و رسوم و طبقات اجتماعی آن. بیرونی کتاب دانشنامه خود را به نام سلطان مسعود غزنوی حاکم وقت کرد، ولی هدیه او را که سه بار شتر سکه نقره بود نپذیرفت و به او نوشت که که کتاب را به خاطر خدمت به دانش و گسترش آن نوشته است، نه پول. بیرونی معاصر بوعلی سینا بود که در اصفهان می‌نشست و باهم مکاتبه و تبادل نظر فکری داشتند. بیرونی در جریان لشکرکشی‌های محمود غزنوی به هند (پاکستان امروز قسمتی از آن است) امکان یافت که به این سرزمین برود، زبان هندی فراگیرد و در باره اوضاع هند تحقیق کند که محصول این تحقیق، کتاب «هندشناسی» اوست. از ديگر آثار وی می‌توان به كتاب الصیدنه فی الطب اشاره كرد كه كتابی است در باره گیاهان دارویی و توسط استاد عباس زریاب خویی خویی تصحيح گرديده است.

زندگی نامه ابوریحان

 

 

            هنگامی که تقریباً ۱۸ ساله بود ، به رصد می‌پرداخت . وی همچنان با دیگر دانشمندان هم عصرش مراودات و مکاتبات علمی داشت و مکاتبات علمی بیرونی و ابن سینا با یکدیگر بسیار مهم و معروف است .     

 

                       

 

 

 

 

                                   

                                   

 

           

           

           

           

           

 

ابوریحان محمد بن احمد بیرونی ، نابغهٔ نامدار ، نمونهٔ مثالی زدنی متفکران هوشیار و معتقد ایرانی و بی‌شک یکی از بزرگترین دانشمندان جهان در تمامی اعصار است .

این محقق جسور در سوم ذی حجهٔ سال ۳۶۲ هجری قمری در «بیرون» خوارزم (ناحیهٔ مصب آمودریا در ساحل جنوبی دریاچهٔ آرال) در خانواده‌ای خوارزمی تبار ، گمنام و شیعه مذهب (احتمالاً شیعه زیدیه) به دنیا آمد . وی سالهای آغازین عمر را در زادگاهش سپری کرد و به خوارزمشاهیان معروف به آل عراق که در «کاث» فرمانروا بودند ، پیوست . ابونصر منصور بن علی عراق که از خاندان شاهیهٔ خوارزم و از ریاضیدانان و منجمان بزرگ ایرانی بود ، تعلیم و تربیت بیرونی را بر عهده گرفت و بعدها رساله‌های مختلف ریاضی خویش را به نام و برای شاگرد دانشورش نوشت .

ابوریجان از همان آغاز جوانی مشغول تحققیق و تألیف شد . خود نوشته است . که در حدود سال ۳۸۰ هجری قمری

زندگینامهٔ ابوریحان بیرونی

، یعنی هنگامی که تقریباً ۱۸ ساله بود ، به رصد می‌پرداخت . وی همچنان با دیگر دانشمندان هم عصرش مراودات و مکاتبات علمی داشت و مکاتبات علمی بیرونی و ابن سینا با یکدیگر بسیار مهم و معروف است .

ابوریجان تا حدود ۲۳ سالگی در خوارزم و ظاهراً در رصد خانه‌ای مشغول تحقیق بود و حدوداً در سال ۳۸۵ هجری قمری ، پس از انقراض خاندان آل عراق به دست مأمون بن محمد ، والی جرجانیه (گرگانج) ، و قتل ابو عبدالله محمد بن احمد ، آخرین حکمران آل عراق ، به ناچار زادگاهش را ترک کرد و تا چند سال از شهری به شهر دیگر رفت . در خلال همین سفرها به ری رفت و چنان که خود در مقدمهٔ کتاب مقالید علم الهیئه نوشته است ، در انجا با ابو محمود خجندی و کوشیار بن لبان گیلی ملاقات کرد .

بیرونی در ری دچار تنگدستی و پریشانحالی بود و خود در این باره حکایت جالبی را در آثار الباقیه نقل کرده است که ما نیز به خلاصه‌ای از آن اشاره می‌کنیم .

روزی بیرونی در ری با یکی از منجممان آن شهر رو به روه شد و دریافت که وی در پاره‌ای از محاسبات نجومی خود اشتباه می‌کند . بیرونی خطای منجم را تذکر داد و منجم ، که اطلاعات علمیش بسیار کمتر از بیرونی بود و خود نیز احتمالاً این مسئله را می‌دانست ، به جای پذیرش نقص کار ، با تکبر فراوان ابوریحان را تحقیر و گفتهٔ او را تکذیب کرد . بیرونی متوجه شد که دلیل رفتار غیر منطقی آن منجم ، توانگر بودن خود او و فقر بیرونی است . جالب‌تر این که بعدها ، وقتی بیرونی از تنگدستی رهایی یافت ، منجم نظر او را تصدیق کرد .

ابوریجان از ری به طبرستان و نزد مرزبان بن رستم از امیرزادگان آل باوند و صاحب کتاب مرزبان نامه رفت و کتاب مقالید علم الهیئه را به نام او نوشت . همچنین مدتی نزد منصور دوم پسر نوح سامانی روزگار گذراند و از حمایت او برخوردار شد .

در سال ۳۸۷ هجری قمری ظاهراً به خوارزم برگشت و با ابوالوفا محمد بن محمد بوزجانی ، که در آن هنگام در بغداد بود ، مکاتبه کرد و آن دو با یکدیگر قرار گذاشتند که همزمان در بغداد و خوارزم ، ماه گرفتگی را رصد کنند .

ابوریحان در سال ۳۸۸ هجری قمری به گرگان رفت و در دربار شمس المعالی قابوس بن وشمگیر ، امیر آل زیار ، از او به گرمی استقبال شد .قابوس مردی با فرهنگی و ادیبی فاضل بود و به عربی و فارسی شعر می‌سرود و در دربارش دانشمندان جایگاهی رفیع داشتند . بیرونی کتاب آثار الباقیه را که نخستین کتاب مشهور و عظیم او به عربی و دربارهٔ گاهشماری است ، به نام شمس المعالی تألیف کرد . دانشمند ما حدود سال ۳۹۹ هجری قمری به زادگاه خود بازگشت و در جرجانیه یا گرگانج (در شمال غربی خوارزم) به دربار ابوالعباس مأمون بن مأمون خوارزمشاه پیوست و در آنجا مقامی بلند یافت .

سلطان محمود در مراجعت به غزنه در سجستان (افغانستان) در بهار سال ۴۰۸ هجری قمری بیرونی و جمعی از فضلا و اهل عمل گرگانج را همراه خود به غزنه برد . ابوریحان از آن پس و به اجبار ،‌ شهر غزنه را مرکز فعالیتهای خویش قرارداد و شاید به صورت رسمی منجمی دربار محمود را به عهده داشت .

در دوران سلطنت مردود بن مسعود ملقب به شهاب الدوله (پسر مسعود که پس از قتل وی در سال ۴۳۲ هجری قمری به قدرت رسید) نیز بیرونی مورد عنایت و احترام دربار بود و کتاب المجاهر فی معرفه الجواهر ، در شناخت گوهرها و کانیها ، از تألیفات این دورهٔ اوست . آخرین اثر ابوریجان کتاب الصیدنه فی الطب و دربارهٔ داروشناسی است . به گفتهٔ خودش در زمان تألیف این کتاب ، بیش از هشتاد سال داشت و این مایه پویایی فکری و عزم علمی در چنین سنی بسیار شگفت انگیز است . تاریخ فوت ابوریجان را سال ۴۴۰ هجری قمری و محل فوتش را غزنه دانسته‌اند ولی منطقی به نظر می‌رسد که وی کمی بعد از سال ۴۴۲ هجری قمری فوت شده باشد ؛ زیرا همانطور که در بالا گفتیم ، خود او تصریح کرده است که در زمان نوشتن صیدنه ، بیش از هشتاد سال داشت و اگر تاریخ تولد بیرونی حقیقتاً سال ۳۶۲ هجری باشد ، نمی‌توان مرگش را در سال ۴۴۰ هجری قمری دانست ؛ مگر اینکه میلاد وی پیش از سال ۳۶۲ هجری قمری باشد .

ابوریحان شخصیتی اعجاب انگیز و منشور گونه داشت و بسیار پیشروتر از زمان خود به نظر می‌رسید . وسعت مشرب ، انصاف علمی ، ، دقت نظر ، دوری جستن از تعصبات و اشتیاق غیر قابل وصف او برای درک ، تحصیل و تحلیل فرهنگها ، افکار و علوم جدید ، هویتی نسبتاً متفاوت با فرهنگ غالب آن روزگار به این محقق شهیر بخشیده بود .

بیرونی ریاضیدان ، ستاره شناس ، جغرافیدان ، مورخ ، مردم شناس ، دین شناس و فیزیکدانی بزرگ بود و تقریباً در همهٔ علوم زمان خویش به جز کیمیا (شیمی) محققی نکته سنج به حساب می‌آمد و همواره با خرافات به مبارزه می‌پرداخت . بسیاری از دانشمندان غرب و شرق از وی به عظمت یاد کرده‌اند و شخصیت پیشرو و منتقدش را با عباراتی به یاد ماندنی ستوده‌اند .

این حکیم نامدار ،‌ روحی وارسته و طبعی بلند داشت . روایت کرده‌اند که وقتی تألیف کتاب قانون مسعودی به پایان رسید ، سلطان مسعود غزنوی یک بارِ فیل نقره برای بیرونی هدیه فرستاد ولی وی آن را به خزانهٔ حکومت بازگرداند و گفت : «مرا به این مال نیازی نیست ، زیرا عمری به قناعت زندگی کرده‌ام و خوش ندارم پس از این روشی دیگر در پیش گیرم» .

بیرونی تا آخرین لحظهٔ عمر در پی آموختن بود و شاید نقل آن حکایت بسیار معروف و آشنا ، همچنان خالی از لطف نباشد .

در آخرین ساعت حیات این متفکر بزرگ ، وقتی نفسهایش به شماره افتاده بود ، دوست فاضلی بر بالین وی حاضر شد . ابوریحان با ضعفی که تمام وجودش را فرا گرفته بود ، از دوستش مسئله‌ای پرسید . آن مرد اندوهگین و شگفت زده گفت : «اکنون چه جای چنین پرسشی است ؟» و ابوریجان زمزمه کرد : «بدانم و بمیرم بهتر است ندانم و بمیرم ؟» آن دوست پاسخ مسئله را توضیح داد و آنجا را ترک کرد ولی هنوز چند قدمی بیشتر نرفته بود که شیون از خانهٔ بیرونی برخاست .

ابوریحان در تمام ایام سال به جز نوروز و مهرگان و روزهایی که به ضرورتی کار خویش را تعطیل می‌کرد ،‌مشغول محقیق وتفحص بود . از ویژگیهای چهره و ظاهر بیرونی نیز مانند بیشتر بزرگان این کشور ، اطلاعات زیادی در دست نیست و تنها همین قدر می‌دانیم که او چهره‌ای گندمگون ، شکمی بزرگ و ریشی انبوه داشت .

میراث علمی و فرهنگی ابوریجان بیرونی

در سال ۴۲۷ هجری قمری ، ابوریجان بنابر خواهش شخصی ، فهرستی از آثار محمد بن زکریای رازی ، پزشک ، شیمیدان و فیلسول و الا مقام سده‌های سوم و چهارم هجری قمری ، فراهم کرد و به دنبال آن فهرست عناوین ۱۱۳ جلد از کتاب و رسالاتی که خود تا به آن هنگام نوشته بود نو همچنین اسامی ۲۵ جلد کتاب یا رساله‌ای که دیگران به نام وی نوشته بودند ، آورد .

بنابر این . مشخص است که ۱۱۳ اثر یاد شده ، شامل همهٔ آثار این محقق بزرگ نیست ؛ زیرا وی سالها بعد از این تاریخ زنده بود و تا آخرین روزهای زندگی می‌نوشت .

بر اساس تحقیقات گستردهٔ پژوهشگرانی که در صد سالهٔ اخیر آثار بیرونی را گردآوری ، ترجمه و بررسی کرده‌اند (و به عنوان یک ایرانی با شرمندگی باید اضافه کنم که دربارهٔ این دانشمند نیز مانند دیگر دانشمندان ما تقریباً دقیق‌ترین و اصولی‌ترین پژوهشها از آنِ غربیها است) نوشته‌های وی در می‌توان در حدود ۱۴۸ تا ۱۵۳ عنوان تخمین زد و ظاهراً تنها ۳۵ جلد از این آثار از دستبرد حوادث محفوظ مانده است .

تنوع موضوعی این کتب و رسالات از وسعت معلومات ابوریحان حکایت می‌کند . این آثار در زمینهٔ حساب ، هندسه ، مثلثات ، ستاره شناسی ، نقشه‌کشی ، فیزیک ، مکانیک ، جغرافیا ، تاریخ ، گاهشماری ، دین شناسی ، اسطوره شناسی ، پزشکی ، کانی شناسی ، زبان شناسی ، ادبیات ، فلسفه و تألیف یا ترجه شده‌اند . ابوبیجان کتاب التفهیم لا وائل صناعه التنجیم را به هر دو زبان فارسی و عربی نوشت و در نوشتن متن فارسی آن نهایت ذوق ادبی را به کار برد . این کتاب به همراه دانشنامهٔ علایی ابن سینا و تعدادی دیگر از آثار فارسی سده‌های چهارم و پنجم هجری قمری زمینه‌ای فراهم آوردند تا به مرور زمان زبان فارسی بتواند به عنوان دومین زبان علمی و فلسفی جهان اسلام مطرح شود . التفهیم شامل پنج باب است و بابها به ترتیب ، موضوعات زیر را در بر می‌گیرند :

هندسه ، حساب و جبر و مقابله ، هیئت و جغرافیا و بوم شناسی ، اسطرلاب ، احکام نجوم . بیرونی در هر یک از این پنج باب ، اصطلاحات مربوط به علم یا فن مورد بحث را به شکل سئوال و جواب شرح داده است . به این ترتیب ، التفهیم گنجینهٔ گرانبهایی از اصطلاحات علمی را شامل می‌شود که با کمال دقت و مهارت و با عباراتی کوتاه تعریف شده‌اند .

کتاب مقالید علم الهیئه (یعنی کلیدهای دانش ستاره شناسی) نخستین کتابی است که دربارهٔ مثلثات کروی و مستقل از علم نجوم نوشته شده است . نام این اثر نشان می‌دهد که بیرونی ، مثلثات کروی را کلید فهم ستاره شناسی می‌دانست .

کتاب راشیکات الهند بیرونی کتابی است کوچک که دربارهٔ نسبت و تناسبت نوشته شده و در تاریخ ریاضی بسیار اهمیت دارد . بیرونی در این کتاب ، آنچه را که دربارهٔ نسبت و تناسب در ریاضیات هندی می‌دانست ، با آنچه در این باره از ریاضیات یونانی به دست او رسیده بود ، تلفیق کرد و چنین کاری تا پیش از آن سابقه نداشت .

بیرونی چند روش برای تصویر نقاط متعلق به سطح کره بر یک صفحه اختراع کرده است . محاسبهٔ تقریبی وتر یک درجه و مقایسهٔ نتیجه محاسبات خود با محاسبات بطلمیوس در این مورد از دیگر تلاشهای ارزشمند ابوریجان محسوب می‌شود .

مقدار تقریبی نسبت قطر دایره به محیط آن (n/۱ ) را دانشمند ما با روشی جدید به دست آورد و اندازهٔ تقریبی ضلع نُه ضلعی منتظم محاطی را به وسیلهٔ حل معادله ۳x = x۳ + محاسبه کرد . بیرونی نه تنها ریاضیات نظری و کاربردی یونانی و هندی را به خوبی می‌دانست ، بلکه مباحث مطرح شده در این زمینه را تحلیل و نقد می‌کرد . او تعدادی از آثار ریاضی و نجوم هندیان را به عربی برگرداند و بعضی از آثار مهم ریاضی یونان را به سانسکریت ترجمه کرد .

بیرونی به طالع بینی و پیشگویی بر اساس وضعیت ستارگان و صور فلکی ، که به آن علم احکام نجوم می‌گفتند ، هیچ اعتقادی نداشت ؛ هر چند که این فن را به کمال می‌دانست و در دربار محمود غزنوی نیز از این راه روزگار می‌گذراند .

بیرونی در کتاب تحقیق مالهنه که اثری است فوق العاده نفیس و بی‌مانند در عصر خویش (و دقیق‌ترین و جامع‌ترین متنی محسوب می‌شود که تا آن روز دربارهٔ فرهنگ ، علم ، فلسفه ، اسطوره ، خرافه ، مردم شناسی ، جامعه شناسی ، دین شناسی تطبیقی ، آداب و رسوم ، ویژگیهای جغرافیایی ، تاریخ و کشور هندوستان نوشته شده) نظریهٔ بسیار پیشرفته‌ای دربارهٔ علل پیدایش سرزمین هند از دیدگاه زمین شناسی ارائه می‌دهد .

این محقق بزرگ در کتاب المجاهر فی معرفه الجواهر که دربارهٔ شناخت گوهرها (سنگهای قیمتی) و فلزات نوشته شده است ، علاوه بر معرفی حدود ۳۰۰ نوع کانی و سنگ و بیان آراء حکمای ایرانی ، یونانی و در این باب ، آزمایشهای خود را دربارهٔ خواص الماس ، زمرد و شرح می‌دهد .

 

کتاب الصیدنه فی الطب ابوریحان که فرهنگنامهٔ بسیار ارزشمندی در باب داروشناسی است ، فهرستی از داروهای گیاهی ، جانوری ، و کانی آن روزگار را شامل می‌شود و از معتبرترین کتب مرجع طب سنتی ما به شمار می‌آید . این شاهکار کم نظیر ، ما را به سنت قدیمی داروشناسی ایرانی آشنا می‌کند . بیرونی در تنظیم این اثر ، علاوه بر بررسی کلیهٔ کتب داروشناسی ایرانی ، از منابع بابلی ، یونانی ، سریانی ، هندی و عربی نیز استفاده کرده است . در اینجا باید یادآوری کرد که ابوریحان علاوه بر زبان فارسی که زبان مادری او بود ، زبان عربی سانسکریت و سریانی را به کمال می‌دانست و با زبان یونانی و عبری نیز آشنایی داشت . کتاب عظیم و بی‌ بدیل آثار الباقیه عن القرون الخالیه را بیرونی در باب گاهشماری نوشت و در این اثر ، تقدیم اقوام و پیرامون ادیان و مسلک گوناگون را بررسی و با یکدیگر مقایسه کرد و مبدأ تواریخ مختلف ، روشهای تبدیل تواریخ به یکدیگر و ایام و شیوه‌های روزه‌ داری ، جشن و سوگواری معتقدان به ادیان و آیینهای متنوع را توضیح داد . در این کتاب ، اسامی پیامبران از آدم تا خاتم ،‌ فهرستی از وقایع زندگی پیامبر اسلام (ص) به ترتیب زمان ، نامهای پادشاهان ، دودمانهای شاهی ایران ، مصر ، بابل و روم و تواریخ مربوط به هر یک و و به شکل جداول بسیار دقیق تنظیم شده است .

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت: 8:01 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(1)

زندگی نامه امام خمینى از ولادت تا رحلت

بازديد: 677
امام خمینى از ولادت تا رحلت 

در روز بیستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهریـور 1281 هجرى شمسى ( 21سپتامپر 1902 میلادى) در شهرستان خمین   از توابع استان مركزى ایران در خانواده اىاهل علـم و هجرت و جهاد و در خـانـدانـى از سلاله زهـراى اطـهـر سلام الله علیها،روح الـلـه المـوسـوى الخمینـى پـاى بـر خـاكدان طبیعت نهاد

او وارث سجایاىآباء و اجدادى بـود كه نسل در نسل در كار هـدایـت  مردم وكسب مـعارف الهى كـوشیـدهانـد. پـدر بزرگـوار امام خمینـى  مرحوم آیه الـله سید مصطفى مـوسـوى از معاصریـنمرحـوم آیه الـلـه  العظمـى میرزاى شیـرازى (رض)، پـس از آنكه سالیانـى چنـد درنجف  اشـرف علـوم و معارف اسلامـى را فـرا گرفته و به درجه اجتهـاد نایل  آمـدهبـود بـه ایـران بازگشت و در خمیـن ملجاء مردم و هادى آنان  در امـور دینـى بـود. در حـالیكه بیـش از 5 مـاه ولادت روح الـلـه  نمى گذشت، طاغوتیان و خوانین تحتحمایت عمال حكومت وقت نداى حق طلبـى پـدر را كه در برابر زورگـوئیهایشان بـه مقاومتبـر خاسته بـود، با گلـوله پاسـخ گفـتـنـد و در مـسیر خمیـن به اراك وى را بـهشهادت رسانـدنـد. بستگان شهیـد بـراى اجراى حكـم الهى قصاص به  .تهران (دارالحكـومه وقت) رهـسـپار شـدند و بر اجراى عـدالت اصـرار ورزیدند تا قاتل قصاصگردید بدیـن ترتبیب امام خـمیـنى از اوان كـودكى با رنج یـتیـمىآشـنا و با مفهومشهادت روبرو گردید. وى دوران كـودكـى و نـوجـوانى را تحت  سرپرستى مادر مـومـنـه اش(بانـو هاجر) كه خـود از خاندان علـم و تقـوا و از نـوادگان مـرحـوم آیـه الـلـهخـوانسـارى ( صاحب زبـده  التصانیف ) بوده است. همچنیـن نزد عمه مـكـرمه اش(صاحبـه خانم ) كه بانـویى شجاع و حقجـو بـود سپرى كرد اما در سـن 15 سالگى از  نعمتوجـود آن دو عزیز نیز محـروم گـردید.

هجرت به قـم، تحصیل دروس تكمیلى وتدریس علوم اسلامى

اندكـى پـس از هجرت آیه الله العظمـى حاج شیخ عبدالكریـم حایرى یزدى ـ رحـمه الله علیه ـ  ( نـوروز 1300 هـجـرى شمسـى، مـطابق بـارجب المـرجب 1340 هجـرى قمـرى ) امام خمینى نیز رهـسپار حـوزه  علمیه قـم گردید وبه سرعت مراحل تحصیلات تكمیلى علوم حـوزوى را نزد اسـاتید حـوزه قـم طـى كرد. كهمـى تـوان از فرا گرفتـن تـتـمـه  مباحث كـتاب مطـول ( در علـم معانى و بیان ) نزدمرحوم آقا میـرزا محمـد علـى ادیب تهرانـى و تكمیل دروس سطح نزد مرحـوم آیه الـله  سید محمد تقـى خـوانسارى، و بیشتر نزد مرحـوم آیه الـله سیـد عـلى  یثربى كاشانى ودروس فـقـه و اصـول نزد زعیـم حـوزه قـم آیـه الـله  العظمى حاج شیخ عبدالكریـمحایرى یزدى ـ رضـوان الـلـه علیهـم نام  برد .
پـس از رحلت آیه الله العظمـىحـایـرى یزدى تلاش امـام خمینـى به همراه جمعى دیگر از مجتهدیـن حـوزه علمیه قـم بهنـتیچـه رسیـد و آیه الله العظمـى(رض) به عنـوان زعیـم حـوزه عـلمیـه عازم قـــم  گـردیـد. در این زمان، امام خمینـى به عـنـوان یـكـى از مـدرسیـن و مجتهدیـن صـاحبراءى در فـقـه و اصـول و فلسفه و عرفــان و اخلاق  شناخته مى شد . حضرت امام طىسالهاى طولانى در حوزه علمیه قـم به  تدریـس چندیـن دوره فقه، اصـول، فلسفه و عرفانو اخـلاق اسـلامى در فیضیه، مسجـد اعظم، مسجـد  محمـدیه، مـدرسه حـاج ملاصـادق،مسجد سلماسى، و ... همت گماشت و در حـوزه علمیه نجف نیز قریب 14 سال  در مسجـد شیخاعطـم انصــــارى (ره) معارف اهل بیت و فـقـه را در عالیترین سطـوح تدریـس نمود ودر نجف بـود كه بـراى نخـستیـن بار .مبانـى نظرى حكـومت اسلامـى را در سلسله درسهاىولایت فـقیه بازگـو نمود.


امـام خمینـى در سنگـر مبـارزه و قیــام

روحیه مبارزه و جهاد در راه خـدا ریـشـه در بینـش اعـتـقـادى وتربیت و محیط خانـوادگى و شرایط سیـاسى و اجـتماعى طـول دوران زندگى آن حضرتداشـتـه است. مـبارزات ایـشان از آغاز نـوجـوانـى آغـاز و سیـر تكاملى آن بهمـوازات تكـامـل ابـعاد روحى و عـلمى ایـشان از یكـسـو و اوضاع و احـوال سیاسـى واجتماعى ایـران و جـوامع اسـلامـى از سـوى دیگـر در اشكـال مخـتـلف ادامـه یـافـتهاست و در ســـال 1340 و 41 ماجراى انجمـنهاى ایالـتى و ولایـتى فرصـتـى پـدیـد آوردتا ایـشان در رهبـریت قیام و روحـانیـت ایـفاى نقـش كنـد و بـدیـن تـرتیـب قیـامسراسرى روحانیت و ملت ایـران در 15 خـرداد سال 1342 با دو ویـژگـى برجستـه یعنىرهـبرى واحد امام خمیـنى و اسلامـى بـودن انگیـزه ها، و شعارها و هدفهـاى قیام،سرآغـازى شـد بر فـصـل نـویـن مـبارزات مـلـت ایران كه بـعد ها تحت نام انقلاباسلامى در جهان شناخـتـه و معرفـى شـد امام خمیـنـى خاطـره خـویـش از جنـگ بیـنالمـلل اول را در حالیكه نـوجـوانى 12 ساله بـوده چنین یاد مـى كند : مـن هـر دوجـنـگ بیـن المللـى را یادم هست ... مـن كـوچـك بـودم لكـن مـدرسـه مى رفـتـم وسربازهاى شـوروى را در هـمان مركزى كه ما داشـتیـم در خـمیـن، مـن آنجا آنهـا را مىدیـدم و ما مـورد تاخت و تاز واقع مى شـدیـم در جـنـگ بیـن المـلـل اول. حضـرت امامدر جایى دیگر با یاد آورى اسامى بـرخى از خوانیـن واشـرار سـتمگر كه در پناه حكـومتمـركـزى بـه غـارت اموال و نوامیـس مردم مى پرداختند مى فـرماید : مـن از بچگى درجـنـگ بـودم ... ما مـورد زلقـى هـا بـودیـم، مـورد هـجـوم رجـبعلیـهـا بــودیـم وخـودمان تفنگ داشتیـم و مـن در عیـن حالى كه تـقـریـبا شـایـد اوایـل بلوغم بود،بـچـه بودم، دور ایـن سنگـرهایى كه بـسـتـه بـود نـد در مـحل ما و اینها مىخـواسـتند هجـوم كـنند و غـارت كـنند، آنجا مى رفـتیــم سنگرها را سركشـى مى كردیـمكـودتاى رضا خان در سـوم اسفـند 1299 شمسـى كه بنابر گـواهـى اسـناد و مداركتاریخـى و غیر قابـل خـدشـه بـوسیله انگلیـسها حـمایت و سازمانـدهـى شـده بـود هـرچـنـد كـه بـه سلطنت قاجاریه پایان بخشید و تا حـدودى حكـومت مـلوك الطـوایـفـىخـوانیـن و اشـرار پـاركنـده را محمـدود سـاخت اما درعـوض آنچـنـان دیكتاتـورى پدیدآورد كه در سایـه آن هـزار فامیـل بر سرنـوشـت مـلـت مظلـوم ایـران حاكـم شدندودودمان پهـلـوى به تنهایى عهـده دار نقـش سابق خوانین و اشرار گردید .
درچنینـى شرایطـى روحانیت ایران كه پـس از وقایع نهـضـت مشروطیت در تنگناى هجـوم بىوقـفـه دولتهـاى وقت و عـمال انگلیسى از یكـسو و دشمـنیهاى غرب باختگان روشنفـكرمـآب از سـوى دیگر قـرار داشت براى دفاع از اسـلام و حـفـظ موجـودیت خـویـش بـهتكاپـو افـتاد. آیه الـلـه العظمى حاج شیخ عـبدالـكریـم حایرى بـه دعـوت علماى وقتقـم از اراك به ایـن شهـر هجرت كرد واندكـى پـس از آن امـام خـمیـنى كه با بـهـرهگیرى از استعداد فـوق العاده خـویـش دروس مقـدماتى و سطـوح حـوزه علمیه را درخـمیـن و ارا ك با سـرعـت طى كرده بود به قـم هجرت كـرد و عملا در تـحكیـم موقعیتحـوزه نـو تاسیـس قـم مـشاركـتى فعال داشت.

زمان چندانـى نگذشت كه آن حضرت دراعداد فضلاى برجـسته این حـوزه در عرفـان و فلسفه و فقه و اصـول شنـاختهشـد.

پـس از رحلت آیـه اللـه العظمى حایرى ( 10 بهمـن 1315 ه-ش ) حـوزه علمیهقـم را خطر انحلال تهـدید مى كرد. عـلماى مـتـعهـد به چاره جویى برخاستند. مدت هشتسال سرپرستى حـوزه علمیـه قـم را آیات عـظـام :
سید محمد حجت، سید صدر الدیـنصدر و سیـد محـمـد تقـى خـوانسارى -رضوان الـلـه علیهـم ـ بر عهده گرفتند. در ایـنفاصله و بـخصـوص پـس از سقوط رضاخان، شرایط براى تحقق مرجعیت عظمى فراهـم گردید. آیه الله العظمى بروجردى شخصیت علمى برجسته اى بـود كـه مـى تـوانست جانشین مناسبـىبراى مـرحوم حایرى و حفـظ كیان حـوزه بـاشـد. ایـن پیشنهاد از سـوى شاگردان آیـهالـلـه حایرى و از جمله امام خـمیـنـى به سرعت تعقیب شـد. شخص امام در دعـوت ازآیـه الـلـه بـروجردى براى هجرت به قـم و پذیرش مسئولیت خطیر زعامت حـوزه مجدانهتلاش كرد.

امام خمینـى كه با دقـت شـرایط سیاسـى جامعه و وضعیـت حـوزه ها را زیرنظر داشت و اطـلاعات خـویش را از طریق مطالـعه مـستمر كتب تاریخ معاصـر و مجلات وروزنـامـه هاى وقـت و رفـت و آمـد بـه تهـران و درك محضر بزرگانى همچون آیـه الـلـهمـدرس تكـمیل مى كرد دریافـته بـود كه تـنها نقـطـه امیـد بـه رهـایـى و نجات ازشـرایط ذلت بارى كه پـس از شكست مشروطیت و بخصـوص پـس از روى كار آوردن رضا خانپدید آمده است، بیدارى حوزه هاىعـلمیـه و پیش از آن تضـمیـن حیات حوزه ها وارتبـاط معنـوى مـردم بـا روحـانیت مـى بـاشـد.

امام خمینى در تعقیب هدفهاىارزشمند خویش در سال 1328 طرح اصلاح اساس ساختار حـوزه علمیه را با هـمـكارى آیـهالـلـه مـرتضـى حایـرى تهیـه كرد و بـه آیـه الـلـه بـروجردى ( ره) پیشـنهاد داد. ایـن طرح از سوى شاگردان امام و طلاب روشـن ضمیر حـوزه مـورد اسـتقبال و حمایت قرارگرفت .
اما رژیـم در محاسباتـش اشـتـبـاه كرده بـود. لایحه انجـمـنـهاى ایالتى وولایتى كـه به مـوجـب آن شـرط مسـلمان بودن، سوگـند به قرآن كریـم و مرد بـودنانـتخاب كـنـنـدگان و كاندیـداها تغییر مـى یافت در 16 مهـر 1341 ه - ش به تصـویبكـابیـنـه امیـر اسـد الـلـه علـم رسیـد. آزادى انتخابات زنان پـوششـى براى مخفىنگـه داشـتـن هـدفـهاى دیگر بـود.

حذف و تغییر دو شـرط نخـست دقیـقا بـه منظورقانـونـى كـردن حضـور عناصر بهایـى در مصـادر كـشـور انتخاب شـده بـود. چـنانكهقـبـلا نیـز اشاره شد پـشتیـبـانى شـاه از رژیـم صهیـونیـستـى در تـوسعه مناسباتایران و اسرائیل شرط حمایـتهاى آمـریـكـا از شـاه بـود. نـفـوذ پیـروان مـسـلكاستعـمـارى بهـائیت در قـواى سه گانه ایران ایـن شرط را تحقق مـى بخشید. امامخمیـنـى به هـمراه عـلماى بزرگ قـم و تهـران به محض انتشار خبر تصویب لایحه مـزبورپـس از تبادل نـظـر دسـت به اعـتـراضات همه جانبه زدند .
نقـش حضرت امام درروشـن ساختـن اهداف واقعى رژیـم شـاه و گوشـزد كـردن رسالت خطیر علما و حـوزه هاىعلمیـه در ایـن شـرایـط بـسیـار مـوثـر وكارساز بـود. تلگرافـهـا و نامـه هـاسرگـشـاده اعـتـراض آمیز علما به شاه و اسـد الـلـه علـم مـوجى از حـمایـت را دراقـشار مخـتلف مردم برانگیخت. لحـن تلگرافـهـاى امام خمیـنـى به شاه و نخست وزیرتند و هشـدار دهنده بود. در یكـى از ایـن تلگرافها آمده بـود :

اینجانب مجددا بهشما نصیحت مى كنـم كه بـه اطاعت خـداوند مـتعـال و قانـون اساسـى گردن نهید وازعواقب وخیـمـه تخلف از قـرآن و احـكام علماى ملت و زعماى مسلمیـن و تخـلف از قانـوناساس بـترسید وعـمـدا و بـدون مـوجب مـمـلكت را به خطـر نیـنـدازید و الا علماىاسلام درباره شمـا از اظهار عقیـده خـوددارى نخـواهنـد كـرد .

بدیـن ترتیـبماجراى انجـمنهاى ایـالـتى و ولایـتـى تجربـه اى پیروز و گرانقدر براى ملت ایرانبـویژه از آنجهـت بـود كـه طى آن ویـژگیـهـاى شخصیتـى را شناخـتـنـد كه از هر جهـتبراى رهـبـرى امت اسلام شایسته بـود. باو جـود شكست شـاه در ماجـراى انجـمـنها،فـشـار آمریكـا بـراى انجـام اصلاحـات مـورد نظر ادامـه یافت. شـاه در دیـماه 1341هجـرى شمسى اصـول ششگانه اصلاحات خویـش را بر شمرد و خـواستار رفـراندوم شد . امامخمینى بار دیگـر مراجع و عـلمـاى قـم را بـه نـشـست و چاره جویى دوباره فراخواند .
با پیشنهاد امام خمینى عیـد باسـتانـى نـوروز سـال 1342 در اعـتراض به اقداماترژیم تحریـم شد. در اعلامیه حضـرت امام از انـقـلاب سـفیـد شاه بـه انقـلاب سیـاهتعـبیـر و هـمـسـویـى شـاه بـا اهـداف آمریكا و اسرائیل افـشا شده بود . از سـوىدیگـر، شـاه در مـورد آمادگى جامـعـه ایـران بـراى انجام اصلاحات آمـریكا بهمـقامات واشـنگـتـن اطـمیـنان داده بـود و نام اصـلاحات را انقـلاب سـفیـد نهادهبـود. مخالـفت عـلما براى وى بسیار گران  میآمد .

امام خمیـنى در اجـتماع مردم،بى پروا از شخـص شـاه به عنـوان عـامل اصلـى جنایات و هـمـپیـمان بـا اسـرائیـل یادمـى كـرد و مـردم را بـه قیام فرا مـى خـوانـد. او در سـخـنـرانى خـود در روزدوازده فـروردیـن 1342 شدیـدا از سـكـوت عـلماى قـم و نجف و دیگر بلاد اسلامى درمقابل جنایات تازه رژیـم انـتـقـاد كرد و فـرمـود : امـروز سكـوت هـمـراهى بـادستگـاه جبـار است حضـرت امـام روز بعد ( 13 فروردیـن 42 ) اعلامیـه معروف خـود راتحت عنـوان شاه دوستى یعنى غارتگرى منـتـشر ساخت .
راز تاءثیر شگـفت پیـام امامو كـلام امـام در روان مخاطـبیـنـش كه تا مرز جانـبازى پیـش مـى رفت را بایـد درهـمیـن اصـالت انـدیشه، صلابت راى و صـداقت بـى شـائبه اش بـا مـردم جستجـو كـرد .
سال 1342 با تحریـم مراسـم عیـد نوروز آغـاز و با خـون مظـلـومیـن فیضیهخـونرنگ شد. شـاه بر انجام اصـلاحات مـورد نظـر آمـریكـا اصـرار مـى ورزیـد و امامخـمیـنى بر آگاه كردن مردم و قیـام آنـان در بـرابـر دخـالتهاى آمـریكـا وخیـانـتهاى شاه پـافـشـارى داشـت. در چهـارده فروردیـن 1342 آیـه الله العظمـىحكیـم از نجف طـى تلگـرافـهـایى بـه علما و مراجع ایران خـواستار آن شد كـه همگـىبه طـور دسـتـه جمـعى به نجف هجرت كنند. این پیشنهاد براى حفـظ جان عـلما و كیانحـوزه ها مطرح شده بود .
حضرت امام بـدون اعـتـنا بـه ایـن تهـدیـدها، پاسختلگـراف آیـه الـلـه العـظـمى حكیـم را ارسال نمـوده و در آن تاكیـد كرده بـود كـههـجـرت دسـتـه جمـعى علما و خالـى كـردن حـوزه علمیه قـم به مصلحت نیست.
امامخمیـنـى در پیامـى( بـه تایخ 12 / 2 / 1342 ) بـمناسـبـت چهـلـم فاجعـه فیـضیـه بـرهمـراهـى عـلما و مـلت ایران در رویارویـى سـران ممـالك اسلامـى و دول عربـى بـااسـرائیل غاصب تـاكید ورزید وپیمانهاى شـاه و اسـرائیل را محكـوم كرد .

قیام 15 خرداد

ماه محرم 1342 كه مـصادف با خرداد بـود فـرا رسید. امام خمینى از ایـن فـرصت نهـایت اسـتفاده را در تحـریك مردم بـه قیام عـلیـه رژیـم مستبد شاه بعمل آورد .

امام خمینى در عـصـر عاشـوراى سال 1383 هجرى قمـى( 13 خرداد 1342شمسى ) در مـدرسه فیضیـه نطق تاریخـى خـویـش را كه آغازى بر قیام 15 خرداد بود ایراد كرد .

در همیـن سخنرانى بـود كه امام خمیـنى بـا صداى بلند خطاب به شاه فرمـود : آقا مـن به شما نصیحت مـى كنـم، اى آقاى شـاه ! اى جنـاب شاه! مـن به تو نیصحت مى كـنم دسـت بـردار از این كارها، آقا اغـفـال مى كنند تو را. مـن میل ندارم كـه یـك روز اگر بـخـواهـند تـو بـروى، همه شكر كـنند ... اگر دیكـته مى دهند دسـتت و مى گـویند بخـوان، در اطـرافـش فكـر كـن .... نصیحت مرا بـشـنـو ... ربط ما بیـن شـاه و اسرائیل چیست كه سازمان امنیت مـى گـوید از اسرائیـل حرف نزنیـد ... مگر شاه اسـرائیلـى است ؟ شاه فـرمان خامـوش كـردن قیـام را صادر كـرد. نخست جمع زیادى از یاران امام خمینـى در شـامگاه 14 خرداد دستگیـر و ساعت سه نیمه شب ( سحـرگاه پانزده خـرداد 42 ) صـدها كماندوى اعـزامـى از مركز، منزل حضرت امـام را محاصره كردند و ایشان را در حالیكه مشغول نماز شب بـود دستگیـر و سـراسیـمـه بـه تهـران بـرده و در بازداشــتگاه باشگاه افـسـران زنـدانـى كـردنـد و غروب آنروز به زندان قـصر مـنتقل نمـودنـد . صـبحگاه پـانـزده خـرداد خبـر دستگیرى رهـبـر انقلاب بـه تهـران، مـشهـد، شیـراز ودیگـر شهرها رسیـد و وضعیتـى مشـابه قـم پـدید آورد .

نزدیكترین ندیم همیشگى شاه، تیمـسار حسیـن فردوست در خاطراتش از بكارگیرى تجربیات و همكارى زبـده ترین ماموریـن سیاسى و امـنیـتى آمریكا براى سركـوب قیام و هـمچنیـن از سراسیمگـى شاه و دربـار وامراى ارتـش وساواك در ایـن ساعـات پرده بـرداشـتـه و تـوضیح داده است كه چگـونه شـاه و ژنـرالهـایـش دیـوانه وار فرمان سركـوب صادر مى كردند .

امام خمینـى، پـس از 19 روز حبـس در زنـدان قـصـر بـه زنـدانـى در پـادگـان نظامـى عشـرت آبـاد منتقل شـد .
با دستگیرى رهبـر نهـضـت و كـشتار وحشیانه مـردم در روز 15 خـرداد 42، قیام ظاهرا سركوب شد. امـام خمینى در حبـس از پاسخ گفتـن بـه سئوالات بازجـویان، با شهـامت و اعلام ایـنكه هیـئـت حاكمه در ایـران و قـوه قضائیه آنرا غیر قـانـونـى وفـاقـد صلاحیت مـى داند، اجتـناب ورزیـد. در شامگاه 18 فـروردیـن سال 1343 بـدون اطلاع قـبـلى، امام خمینى آزاد و به قـم منتقل مـى شـود. بـه محض اطلاع مردم، شـادمـانى سراسر شهر را فرا مـى گیرد وجشنهاى باشكـوهى در مـدرسه فیـضیـه و شهـر بـه مـدت چـنـد روز بـر پا مـى شـود . اولیـن سالگـرد قیام 15خـرداد در سال 1343 با صـدور بیانیه مـشتـرك امام خمیـنـى و دیگر مراجع تقلید و بیانیه هاى جداگانه حـوزه هاى علمیه گرامـى داشـتـه شـد و به عنـوان روز عزاى عمـومـى معرفـى شـد.

امـام خمینـى در هـمیـن روز ( 4 آبـان 1343 ) بیانیـه اى انقلابـى صادر كرد و درآن نـوشـت : دنیا بـدانـد كه هر گرفـتارى اى كـه ملـت ایـران و مـلـل مسلمیـن دارنـد از اجـانب اسـت، از آمـریكاست، ملـل اسلام از اجـانب عمـومـا و از آمـریكـا خصـوصـا متنفــر است ... آمـریكـاست كه از اسـرائیل و هـواداران آن پشتیبـانـى مـى كنـد. آمریكاست كه به اسرائیل قـدرت مـى دهـد كه اعراب مسلـم را آواره كند. افشاگرى امام علیه تصـویب لایحه كاپیتـولاسیون، ایران را در آبان سـال 43 در آستـانه قیـامـى دوبـاره قرار داد .
سحرگاه 13 آبان 1343 دوباره كماندوهاى مـسلح اعـزامى از تـهـران، مـنزل امام خمیـنى در قـم را محاصره كـردنـد. شگـفـت آنـكه وقـت باز داشت، هـمـاننـد سال قـبـل مصادف با نیایـش شبـانه امام خمینـى بـود .حضرت امام بازداشت و بـه هـمراه نیروهاى امـنیـتى مـستقیما بـه فرودگاه مهرآباد تهران اعـزام و بـا یك فـرونـد هـواپیـماى نظامى كـه از قبل آماده شـده بـود، تحت الحـفـظ مامـوریـن امـنیـتى و نظامى بـه آنكارا پـرواز كـرد. عـصـر آنـروز سـاواك خـبـر تـبـعیـد امـام را بـه اتهام اقـدام علیه امنیت كشـور ! در روزنـامه ها مـنتـشـر سـاخت.

علیرغم فضاى خفقان موجى از اعتراضها بـه صـورت تـظـاهـرات در بـازار تهران، تعطیلى طولانى مدت دروس حوزه ها و ارسال طومارها و نامـه ها به سازمانهاى بیـن المللـى و مـراجع تقلیـد جلـوه گـر شد.
اقامت امام در تركیه یازده ماه به درازا كشید در این مدت رژیم شاه با شدت عمل بـى سابقه اى بقایاى مقاومت را در ایران در هـم شكـست و در غیاب امام خمینى به سرعت دست به اصلاحات آمریكا پـسند زد. اقـامت اجبارىدر تـركیـه فـرصتـى مغـتـنـم بـراى امـام بـود تا تـدویـن كتـاب بزرگ تحـریـر الـوسیله را آغاز كند.

تبعیـد امـام خمینـى از تـركیه به عراق

روز 13 مهرماه 1343 حضرت امام به هـمـراه فرزنـدشان آیه الله حاجآقا مصطفـى از تركیه به تبعیدگاه دوم، كشـور عراق اعزام شدند . امام خمینى پس ازورود بـه بـغداد بـراى زیارت مرقـد ائـمه اطهار(ع) به شهــرهــاى كاظمیـن، سامـرا وكـربلا شتـافت ویك هـفـته بعد بـه محل اصلـى اقـامت خـود یعنـى نجف عزیمتكرد.
دوران اقامت طـولانـى و 13 ساله امام خمینى در نجف در شرایطى آغاز شد كه هرچند در ظاهر فشارها و محدودیـتهاى مستقیـم در حـد ایـران و تـركیه وجـود نـداشت امامخالفـتها و كارشكـنیها و زخـم زبانهـا نـه از جـبـهـه دشمـن رویارو بـلكه از ناحیهروحانى نمایان و دنیا خـواهان مخفى شده در لباس دیـن آنچنان گـسترده و آزاردهندهبود كه امام با هـمـه صـبر و بـردبارى معروفـش بارها از سخـتى شرایط مبارزه در ایـنسالها بـه تلخى تمام یاد كرده است. ولى هیچیـك از ایـن مصـائب و دشـواریهانـتـوانـست او را از مـسیــرى كه آگـاهانه انتخاب كرده بود باز دارد .

امامخمینى سلسله درسهاى خارج فـقه خـویـش را با همه مخالفتها و كارشكنیهاى عناصر مغرضدر آبان 1344 در مسجد شیخ انصارى (ره) نجف آغاز كرد كه تا زمان هجـرت از عراق بهپاریـس ادامه داشت . حوزه درسى ایشان به عنـوان یكى از برجسته تریـن حوزه هاى درسىنجف از لحـاظ كیفیت و كمیت شـاگـردان شنـاخته شـد .

امام خمینـى از بدو ورود بـهنجف بـا ارسال نامـه ها و پیكـهایى بـه ایران، ارتباط خویـش را بـا مـبارزیـن حـفـظنـموده و آنان را در هـر منـاسبـتـى بـه پـایـدارى در پیگیـرى اهـداف قیام 15خـرداد فـرا مى خواند .
امام خمینى در تمام دوران پـس از تـبـعید، علیرغـمدشواریهاى پدید آمـده، هیچگاه دست از مبارزه نـكـشیـد، وبـا سخنـرانیها و پیامهـاىخـویـش امیـد به پیـروزى را در دلها زنـده نگـاه مى داشت .
امام خمینى درگفتگـویى با نمانیده سازمان الفـتـح فـلسطیـن در 19 مهر 1347 دیـدگاههاى خویش رادرباره مسائل جهان اسلام و جهاد ملت فلسطین تشریح كرد و در همین مصاحبه بر وجوباختصاص بخشى از وجـوه شـرعى زكات بـه مجـاهـدان فلسطینـى فتـوا داد .

اوایل سال 1348 اختلافات بیـن رژیـم شاه و حزب بـعث عراق بـر سر مرز آبـى دو كشـور شدت گرفت. رژیـم عراق جمع زیادى از ایـرانیان مقیـم این كشـور را در بـدتریـن شرایط اخراجكرد. حزب بـعث بـسیار كوشید تا از دشمـنى امام خمیـنى با رژیـم ایـران در آن شرایطبـهـره گیرد .
چهار سال تـدریس، تلاش و روشنگرى امام خمیـنـى تـوانسته بـود تاحـدودى فضاى حـوزه نجف را دگرگـون سازد. اینـك در سال 1348 علاوه بر مبارزینبیـشمار داخل كشور مخاطبین زیادى در عراق، لبـنان و دیگر بـلاد اسلامـى بـودنـد كهنهـضت امام خمینى را الگـوى خویـش مى دانستند .

امـام خمینـى و استمـرار مبـارزه ( 1350 ـ 1356 )

نیمه دوم سال 1350 اختلافات رژیـم بعثـى عراق و شاه بالاگـرفت و به اخراج و آواره شـدن بسیارى از ایرانیان مقیـم عراق انجامید. امام خمینىطـى تلگرافى به رئیـس جمهور عراق شدیدا اقدامات ایـن رژیـم را محكـوم نمود. حضرتامام در اعتراض به شرایط پیـش آمـده تصمیـم به خـروج از عراق گـرفت اما حكـامبـغداد بـا آگـاهـى از پیـامـدهـاى هجـرت امـام در آن شـرایط اجـازه خـروج ندادندسال 1354 در سالگرد قیام 15 خـرداد، مـدرسه فیضیه قـم بار دیگر شاهـد قیام طلابانقلابـى بـود. فریادهاى درود بر خمینـى ومـرگ بر سلسله پهلـوى به مـدت دو روزادامه داشت پیـش از ایـن سازمانهـاى چـریكـى متلاشـى شـده وشخصیتهاى مذهى و سیاسىمبارز گرفـتار زندانهاى رژیم بودند .
شاه در ادامه سیاستهاى مذهـب ستیز خود دراسفنـد 1354 وقیحـانه تاریخ رسمـى كشـور را از مـبداء هجرت پیامـبـر اسلام بـهمبداء سلطنت شاهان هخامنشى تغییر داد. امام خمینى در واكنیشى سخت، فـتوا به حرمتاستفاده از تاریخ بـى پایـه شاهنشاهـى داد. تحریـم اسـتفـاده از ایـن مبداء موهـومتاریخى هـمانند تحریـم حزب رستاخیز از سـوى مردم ایران اسـتقبال شـد و هر دو مـوردافـتـضاحـى براى رژیـم شاه شـده و رژیـم در سـال 1357 ناگزیـر از عقـب نشینـى و لغوتـاریخ شاهنشاهى شد .

اوجگیرى انقلاب اسلامى در سال 1356 و قیام مـردم

امام خمینـى كه بـه دقت تحـولات جارى جهان و ایـران رازیـر نظر داشت از فـرصت به دست آمـده نهـایت بـهـره بـردارى را كـرد. او در مرداد 1356 طـى پیامى اعلام كرد : اكنون به واسطـه اوضاع داخلى و خارجى و انعـكاس جنایاترژیـم در مجامع و مطـبـوعات خارجى فرصتى است كه باید مجامع علمى و فـرهـنگى و رجالوطـنـخـواه و دانشجویان خارج و داخل و انجمـنهاى اسلامى در هر جایـى درنگ از آناستفاده كنند و بى پرده بپا خیزند.

شهادت آیه الله حاج آقا مصطفى خمینى در اولآبان 1356 و مراسم پر شكـوهـى كه در ایران برگزار شـد نقـطـه آغازى بـر خیزش دوبارهحـوزه هاى علمیه و قیام جامعه مذهـبى ایران بـود. امام خمینى در همان زمان به گـونهاى شگفت ایـن واقعه را از الطـاف خفیـه الهى نامیده بـود. رژیـم شاه با درج مقالهاى تـوهیـن آمیـز عـلیـه امام در روزنامه اطلاعات انتقام گرفت. اعتراض بـه ایـنمـقـاله، بـه قیام 19 دى مـاه قـم در سـال 56 منجـر شد كـه طى آن جمعى از طلابانقلابـى به خـاك و خـون كشیـده شـدند . شاه علیـرغم دست زدن به كشتارهاى جمعىنتـوانست شعله هاى افروخته شده را خاموش كند .
او بسیج نطـامـى و جهاد مسلحـانهعمـومـى را بـعنــــوان تنها راه باقیمانـده در شرایط دست زدن آمریكا بـه كـودتاىنظامـى ارزیـابـى مى كرد .

هجرت امام خمینى از عراق به پاریس

در دیدار وزراى خارجه ایران و عراق در نیـویـورك تصـمیـم به اخراجامام خمینـى از عراق گرفته شـد. روز دوم مـهـر 1357 مـنزل امـام در نجف بـوسیلهقـواى بعثـى محاصره گردیـدانعكاس ایـن خبـر با خشـم گستـرده مسلمانان در ایران،عراق و دیگـر كشـورها مـواجه شـد .

روز 12 مهر ،امام خمینى نجف را به قصد مرزكـویت ترك گـفـت. دولت كویـت با اشاره رژیـم ایـران از ورود امـام بـه ایـن كـشـورجلوگیـرى كـرد. قـبـلا صحـبـت از هجـرت امام بـه لبـنـان و یا سـوریه بـود امـاایشان پـس از مشـورت با فـرزنـدشان ( حجه الاسلام حاج سیـد احمـد خمینـى ) تصمیـمبـه هجـرت به پاریـس گرفت. در روز 14 مهـر ایشان وارد پاریس شدند .

و دو روز بعددر منزل یكى از ایرانیـان در نوفـل لـوشـاتــو ( حـومـه پاریـس ) مستقـر شـدنـد. ماءمـوریـن كاخ الیزه نظر رئیـس جـمهـور فـرانسه را مبنـى بـر اجتناب از هرگـونهفـعـالیـت سیاسـى بـه امام ابلاغ كـردنـد. ایـشـان نیز در واكـنـشــى تنـد تصـریحكـرده بـود كه ایـنگونـه محدودیتها خلاف ادعاى دمكراسى است و اگر او ناگزیر شـود تااز ایـن فرودگـاه بـه آن فـرودگـاه و از ایـن كـشـور بـه آن كـشـور بـرود بـاز دستاز هـدفهایـش نخـواهـد كشیـد .

امام خمیـنى در دیـماه 57 شـوراى انقلاب را تكشیلداد. شاه نیز پـس از تشكیل شـوراى سلطـنـت و اخـذ راى اعـتـماد بـراى كـابینهبختیار در روز 26 دیـماه از كشـور فـرار كـرد. خـبـر در شـهـر تهران و سپـس ایرانپیجید و مردم در خیابانها به جشـن و پایكـوبى پرداختند

بازگشت امام خمینى به ایران پس از 14 سال تبعیـد

اوایل بهمـن 57 خبر تصمیم امام در بازگشت بـه كـشورمنتشر شد. هر كس كه مى شنید اشك شوق فرو مى ریخت. مردم 14 سال انتظار كشیدهبـودنـد. اما در عیـن حال مردم و دوستان امام نگـران جان ایشان بـودند چرا كه هنوزدولت دست نشانده شاه سر پا و حكومت نظامى بر قرار بود. اما امام خمینى تصمیـم خویـشرا گرفته و طى پیامـهـایى به مردم ایران گـفـته بـود مى خـواهد در ایـن روزهاسرنـوشـت سـاز و خطیر در كنار مردمـش باشد. دولت بخـتیار با هماهنگى ژنرال هایزرفـرودگـاههاى كشـور را به روى پـروازهـاى خـارجى بست.

دولت بختیار پـس از چنـدروز تـاب مقـاومـت نیـاورد و ناگزیـر از پذیرفتـن خـواست ملت شـد. سرانجام امامخمینـى بامداد 12 بهمـن 1357 پـس از 14 سال دورى از وطـن وارد كشـور شـد . استقبالبـى سـابـقـه مـردم ایـران چنـان عـظیـم و غیـر قـابل انكـار بــود كه خبرگزاریهاىغربـى نیز ناگزیر از اعـتـراف شـده و مستـقـبـلیـن را 4 تا 6 میلیون نفر برآوردكردند .

رحلت امام خمینى وصال یار، فراق یاران

امام خمینى هـدفها و آرمانها و هـر آنچه را كه مـى بایــست ابـلاغكنـد ، گفته بـود و در عمـل نیز تـمام هستیـش را بـراى تحقق هـمان هـدفها بـكارگرفته بـود . اینك در آستـانه نیمه خـرداد سـال 1368 خـود را در آماده ملاقات عزیزىمى كرد كه تمام عمرش را براى جلب رضاى او صرف كرده بـود و قامتش جز در بـرابـر او ،در مـقابل هیچ قدرتى خـم نشده ، و چشـمانش جز براى او گریه نكرده بـود . سروده هاىعارفانه اش همه حاكى از درد فـراق و بیان عطـش لحظه وصال محبوب بـود . و اینك ایـنلحظه شكـوهمنـد بـراى او ، و جانــكاه و تحمل ناپذیر بـراى پیروانـش ، فـرا مـىرسید . او خـود در وصیتنامه اش نـوشـته است : با دلى آرام و قلبـى مطمئن و روحى شادو ضمیرى امیدوار به فضل خدا از خدمت خـواهران و برادران مرخص و به سـوى جایگاهابــدى سفر مى كنـم و به دعاى خیر شما احتیاج مبرم دارم و از خداى رحمن و رحیـم مىخـواهـم كه عذرم را در كوتاهى خدمت و قصـور و تقصیر بپذیـرد و از مـلت امیدوارم كهعذرم را در كـوتاهى ها و قصـور و تقصیـرها بـپذیـرنـد و بـا قــدرت و تصمیـم واراده بــه پیش بروند .

شگفت آنكه امام خمینـى در یكـى از غزلیاتـش كه چنـد سالقبل از رحلت سروده است :
انتظار فرج از نیمه خرداد كشم . سالها مى گذردحادثه ها مى آید.

 ساعت 20 / 22 بعداز ظهر روز شنبه سیزدهـم خـرداد ماه سـال 1368 لحظه وصال بـود . قــلبـى از كار ایستـاد كه میلیـونها قلــب را بـه نور خدا ومعنـویت احیاء كرده بـود . بــه وسیله دوربین مخفـى اى كه تـوسط دوستان امــام دربیمارستان نصب شده بـود روزهاى بیمارى و جریان عمل و لحظه لقاى حق ضبط شده است. وقتى كه گوشه هایـى از حالات معنوى و آرامـش امام در ایـن ایـام از تلویزیون پخـششـد غوغایى در دلها بر افكند كه وصف آن جــز با بودن در آن فضا ممكـن نیست . لبهادائمـا به ذكـر خـدا در حـركت بود.

در آخرین شب زندگى و در حالى كه چند عملجراحى سخت و طولانى درسن 87 سالگى تحمل كرده بود و در حالیكه چندیـن سرم به دستهاىمباركـش وصل بـود نافله شب مى خـواند و قـرآن تلاوت مـى كرد . در ساعات آخر ،طمانینه و آرامشى ملكـوتـى داشـت و مـرتبا شـهادت بـه وحـدانیت خـدا و رسالتپیـامبـر اكرم (ص) را زمـزمه مـى كـرد و بـا چنیـن حــالتى بـود كه روحـش به ملكـوتاعلى پرواز كرد . وقتى كه خبر رحلت امــام منتشر شـد ، گـویـى زلزله اى عظیـم رخداده است ، بغضها تـركیـد و سرتاسر ایران و همـه كانـونهایـى كـه در جـهان بـا نامو پیام امام خمینـى آشـنا بـودنـد یــكپارچه گـریستند و بـر سر و سینه زدنـد . هیچقلـم و بیـانـى قـادر نیست ابعاد حـادثه را و امواج احساسات غیر قابل كنترل مردم رادر آن روزها تـوصیف كند.

مـردم ایـران و مسلمانان انقلابى ، حق داشتـنداینـچنیـن ضجه كـنند و صحنه هایى پدید آورند كه در تاریخ نمونه اى بـدیـن حجم وعظـمت براى آن سراغ نداریـم. آنان كسـى را از دست داده بـودند كـه عـزت پـایمالشـده شان را بـاز گـردانده بود ، دست شاهان ستمگر ودستهاى غارتگران آمریكایى وغربـى را از سرزمینشان كـوتاه كرده بود ، اسلام را احیاء كـرده بــود ، مسلمیـن راعــزت بـخـشیـده بـــود ، جمهـورى اسلامـى را بـر پـا كـرده بـود ، رو در روى همـهقـدرتهاى جهـنمـى و شیـطانـى دنیا ایستاده بـود و ده سال در بـرابـر صـدها تـوطئهبرانـدازى و طـرح كـودتا و آشـوب و فتنه داخلـى و خارجـى مقاومت كرده بود و 8 سـالدفـاعى را فـرمانـدهـى كرده بـود كه در جبهه مقابلـش دشمنـى قـرار داشت كه آشكارااز سـوى هر دو قـدرت بزرگ شرق و غرب حمایت همه جانبه مـى شـد . مردم ،رهبر محبـوب ومرجع دینـى خـود و منادى اسلام راستیـن را از دست داده بـودند .

شایـد كسانـى كهقـادر به درك و هضـم ایـن مفاهیـم نیستنـد ، اگـر حالات مردم را در فیـلمهاىمـراسـم تودیع و تشییع و خاكسپارى پیكر مطهر امام خمینـى مشاهده كنـنـد و خـبر مرگدهها تـن كه در مقابل سنگینـى ایـن حادثه تاب تحمـل نیـاورده و قـلبـشان از كارایستـاده بـود را بشنـوند و پیكرهایى كه یكـى پـس از دیـگرى از شـدت تـاثـر بیهوششـده ، بر روى دسـتها در امـواج جمعیت به سـوى درمانگاهها روانه مى شـدند را درفیلمها و عكسها ببیننـد ، در تفسیر ایـن واقعیتها درمانده شوند .
امـا آنـانكهعشـق را مـى شنـاسنـد و تجـربـه كـرده انـد ، مشكلـى نـخواهند داشت . حقیقـتا مردمایران عاشق امام خمینى بـودند و چـه شعار زیبا و گـویایى در سالگرد رحلتـش انتخابكرده بـودند كه :
عشق به خمینـى عشق به همه خوبیهاست .

روز چهاردهم 1368 ،مجلس خبرگان رهـبـر تشكیل گردیـد و پـس از قرائت وصیتنامه امـام خمینى تـوسـط حضرتآیـه الله خامنه اى كه دو ساعت و نیـم طـول كشید ، بحث و تبـادل نظر براى تعییـنجانشینـى امام خمینـى و رهبر انقلاب اسلامـى آغاز شد و پـس از چندیـن ساعت سـرانجامحضرت آیـه الله خامنه اى ( رئیـس جمهور وقت ) كه خود از شـاگـردان امـام خمینـى ـسلام الله علیه ـ و از چهره هاى درخشـان انقلاب اسلامـى و از یـاوران قیـام 15خـرداد بـود و در تـمـام دوران نهضت امـام در همـه فـراز و نشیبها در جـمع دیگـریــاوران انـقلاب جـانبـازى كرده بود ، به اتفاق آرا براى ایـن رسالـت خطیربـرگـزیده شد . سالها بـود كه غـربیـها و عوامل تحت حمایتشان در داخل كشـور كه ازشكست دادن امـام ماءیـوس شـده بـودند وعده زمان مرگ امـام را مى دادند .

اماهـوشمندى ملت ایران و انتخاب سریع و شایسته خـبرگان و حمایـت فـرزنـدان و پیـروانامـام همه امیدهاى ضـد انقلاب را بـر بـاد دادنـد و نه تنها رحلت امـام پایان راهاو نبـود بلكه در واقع عصر امام خمینـى در پهـنه اى وسیعـتر از گـذشـته آغاز شدهبـود . مگر اندیشه و خـوبى و معنویت و حقیقت مى میرد ؟ روز و شـب پانزدهـم خرداد 67میلونها نفر از مردن تهران و سـوگوارانى كه از شهرها و روستاها آمـده بـودند ، درمحل مصلاى بـزرگ تهـران اجتماع كردنـد تـا بـراى آخـریـن بـار با پیكر مطهر مـردىكه بـا قیـامش قـامت خمیـده ارزشها و كرامتها را در عصر سیاه ستـم استـوار كرده ودر دنیا نهـضتـى از خـدا خواهى و باز گشت به فطرت انسانى آغاز كرده بود ، وداعكنند.

هیچ اثرى از تشریـفات بـى روح مـرسـوم در مراسـم رسمى نبـود . همه چیز،بسیجى و مردمى وعاشقانه بـود. پیـكر پاك و سبز پوش امـام بـر بـالاى بـلنـدى و درحلـقه میلیـونها نفـر از جمعیت مـاتـم زده چـون نگینى مى درخشید . هر كس به زبانخویـش با امامـش زمـزمه مى كرد و اشك مـى ریخت . سـرتاسـر اتـوبان و راههاى منتهىبه مصلـى مملـو از جمیعت سیاهپوش بود .

پـرچمهاى عزا بـر در و دیـورا شهر آویختهو آواى قرآن از تمام مساجد و مراكـز و ادارات و مـنازل بگـوش مـى رسیـد . شـب كـهفـرا رسیـد هزاران شمع بیاد مشعلـى كه امـام افـروخـته است ، در بیابـان مصلـى وتپه هـاى اطـراف آن روشـن شـد . خـانـواده هـاى داغدار گرداگرد شمعـها نشسته وچشمانشان بر بلنداى نـورانـى دوخته شـده بود .

فریاد یا حسیـن بسیجیان كه احساسیتیمى مـى كـردنـد و بــر سـر و سینه مـى زدنـد فـضا را عـاشـورایـى كرده بـود . بـاور اینـكـه دیـگر صداى دلنشیـن امام خمینـى را در حسینیه جماران نخـواهند شنید ،طاقتـها را بـرده بـود . مـردم شـب را در كـنار پیـكـر امـام بـه صبـح رسانیدند . در نخستنى ساعت بامداد شانزده خــرداد ، میـلـونهـا تـن به امامت آیت الله العظمـىگلپایگانى(ره) با چشمانى اشكبار برپیكر امام نماز گذاردند .
انبـوهى جمعیت وشكوه حماسه حضـور مـردم در روز ورود امام خمینى به كشـور در 12 بهمـن 1357 وتـكـرار گسـتـرده تـر ایـن حماسـه در مـراسـم تشییع پیكر امام ، از شگفـتیهاىتـاریخ اسـت . خـبرگـزاریهاى رسمـى جهـانـى جمعیت استقبال كننده را در سال 1357 تا 6 میلیـون نفر و جمعیت حاضـر در مــراسـم تشییـع را تا 9 میلیـون نفر تخمیـن زدند وایـن در حالى بـود كه طى دوران 11 سـاله حكومت امام خمینى بـواسطه اتحـاد كشـورهاغربـى و شرقى در دشمنى با انـقلاب و تحمیل جنگ 8 ساله و صـدهـا تـوطـئه دیـگـرآنـان ، مردم ایـران سخـتیها و مشكلات فـراوانـى را تحـمـل كرده و عزیزان بى شمارىرا در ایـن راه از دست داده بـودند و طـبعا مـى بـایـست بـتدرج خسته و دلسرد شـدهباشنـد امـا هرگز اینچنیـن نشـد . نسل پرورش یـافـته در مكتب الـهى امام خمینى بهایـن فرمـوده امام ایـمان كامـل داشـت كه :در جهـان حجـم تحمل زحمـتها و رنجها وفداكاریها و جان نثـاریها ومحرومیتها مناسب حجـم بـزرگى مقصـود و ارزشمندى وعلـورتـبـه آن است پـس از آنـكه مراسـم تـدفیـن به علت شـدت احسـاسات عـزاداران امـكانادامـه نیافت ، طـى اطلاعیه هاى مـكرر از رادیـو اعلام شـد كـه مـردم بـه خانههایشان بازگردند ، مراسـم به بعد مـوكـول شــده و زمــان آن بعـدا اعلام شد . براىمسئولیـن تـردیـدى نـبـود كه هر چه زمان بگذرد صـدها هزار تـن از علاقه مندان دیگرامـام كـه از شهـرهاى دور راهـى تهران شده اند نیز بر جمعیت تشییع كننـده افـزودهخـواهـد شـد ، ناگزیر در بعدازظهر همان روز مراسم تـدفین بـا همان احساسات و بـهدشـوارى انـجـام شـد كـه گـوشـه هـایـى از این مـراسـم بـوسیـله خبرنگـاران بـهجهان مخابره شـد و بدین سان رحلت امام خمینـى نیز همچـون حیاتـش منـشاء بیـدارى ونهضتـى دوباره شـد و راه و یادش جاودانه گردید چرا كـه او حقیـقت بـود و حقیقتهمیشه زنـده است و فناناپذیر .

 


 

زندگى امام به روایت امام

متن زیر فرازهائى از زندگى حضرت امام خمینى - سلام الله علیه - است كه پس ازتوضیحات معظم له، فرزند گرامى ایشان حضرت حجت ‏الاسلام والمسلمین حاج سید احمدخمینى نوشته و سپس حضرت امام آن را اصلاح نموده است:

بسمه تعالى

به حسب شناسنامه شماره : 2744  تولد: 1279 شمسى در خمین، اما در واقع 20جمادى‏الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق اول مهر 1281 شمسى است. (18 جمادى‏الثانى 1320مطابق 30 شهریور 1281 صحیح است)

نام خانوادگى: مصطفوى; پدر: آقا مصطفى; مادر: خانم هاجر (دختر مرحوم آقامیرزااحمد مجتهد خوانسارى الاصل و خمینى المسكن)

صدور در گلپایگان به وسیله صفرى‏نژاد رئیس اداره آمار ثبت گلپایگان در خمین درمكتبخانه مرحوم ملا ابوالقاسم تحصیل شروع و نزد مرحوم آقاشیخ جعفر و مرحوم میرزامحمود (افتخار العلماء) درسهاى ابتدایى سپس در خلال آن نزد مرحوم حاج میرزا محمدمهدى (دایى) مقدمات شروع و نزد مرحوم آقاى نجفى خمینى منطق شروع و نزد حضرت‏عالى (×) ظاهرا (سیوطى و شرح باب حادى عشر و) منطق و مسلما در مطول مقدارى. در ادراك كهسنه 1339 قمرى براى تحصیل رفتم نزد مرحوم آقا شیخ محمد على بروجردى مطول و نزدمرحوم آقا شیخ محمد گلپایگانى منطق و نزد مرحوم آقا عباس اراكى شرح لمعه پس از هجرتبه قم به دنبال هجرت مرحوم آیت ‏الله حاج شیخ عبدالكریم - رحمة الله علیه - (ظاهراهجرت ایشان رجب 1340 قمرى بود) هجرت آیت‏الله حائرى به قم رجب 1340 و نوروز 1300شمسى است) تتمه مطول را نزد مرحوم ادیب تهرانى موسوم به آقا میرزا محمد على و سطوحرا نزد مرحوم آقاى حاج سید محمد تقى خوانسارى مقدارى و بیشتر نزد مرحوم آقا میرزاسید على یثربى كاشانى تا آخر سطوح و با ایشان به درس خارج مرحوم آیت ‏الله حائرى(حاج شیخ عبدالكریم) مى‏رفتیم و عمده تحصیلات خارج نزد ایشان بوده است. و فلسفه رامرحوم حاج سید ابوالحسن قزوینى و ریاضیات (هیئت، حساب) نزد ایشان و مرحوم آقامیرزاعلى اكبر یزدى. و عمده استفاده در علوم معنوى و عرفانى نزد مرحوم آقاى آقامیرزامحمد على شاه‏آبادى بوده است پس از فوت مرحوم آقاى حائرى با عده ‏اى از رفقا بحثداشتیم تا آنكه مر حوم آقاى بروجردى - رحمة‏الله - به قم آمدند براى ترویج ایشان بهدرس ایشان رفتم و استفاده هم نمودم و از مدتها قبل از آمدن آقاى بروجردى عمدهاشتغال به تدریس معقول و عرفان و سطوح عالیه اصول و فقه بود پس از آمدن ایشان بهتقاضاى آقایان; مثل مرحوم آقاى مطهرى به تدریس خارج فقه مشغول شدم و از علوم عقلیهبازماندم و این اشتغال در طول اقامت قم و مدت اقامت نجف مستدام بود و پس از انتقالبه پاریس از همه محروم و به امور دیگر اشتغال داشتم كه تاكنون ادامه دارد. نام عیالاینجانب خدیجه ثقفى معروف به قدس ایران، متولد 1292 شمسى، صبیه حضرت آقاى  حاجمیرزا محمد ثقفى طهرانى.

تاریخ ازدواج: 1308; فرزند اول: مصطفى، متولد: 1309 شمسى; 3 دختر در قید حیات بایك پسر، احمد متولد: 1324; دختران به ترتیب سن: صدیقه، فریده، فهیمه، سعیده و بعداز احمد، لطیفه; آخرین فرزند در حیات احمد.


پی ‏نوشت:

× منظور آیت الله پسندیده مى‏باشند.

 روز شمار برخی مبارزات و تبعیدهای حضرت امام خمینى (ره)

16 مهرماه سال 1341

 جلسه مهم حضرت امام خمینى (ره) با مراجع قم در رابطه باانجمنهاى ایالتى و ولایتى

11 آذر ماه سال 1341

 لغو تصویبنامه ساختگى انجمنهاى ایالتى و ولایتى بهدنبال مبارزات پیگیر حضرت امام خمینى (ره) و صدور پیام حضرت امام خمینى (ره) درمورد ختم این غائله

2 بهمن سال 1341

تحریم رفراندوم غیر قانونى و قلابى شاه از سوى حضرت امامخمینى (ره)

2 فروردین ماه سال 1342

فاجعه خونین مدرسه فیضیه به دست عمال رژیم شاه

15 خرداد سال 1342

دستگیرى شبانه حضرت امام خمینى (ره) . قیام تاریخى ملتایران در اعتراض به دستگیرى حضرت امام (ره)

4 تیرماه سال 1342

انتقال حضرت امام خمینى (ره) از پادگان قصر به سلولى درعشرت آباد.

21 فرودین سال 1343

سخنرانى تاریخى حضرت امام خمینى (ره) در مسجد اعظم قم پساز آزادى از حبس و حصر.

4 آبان 1343

سخنرانى كوبنده حضرت امام خمینى (ره) به مناسبت طرح اسارتباركاپیتولاسیون.

13 آبان 1343

بازداشت و تبعید حضرت امام خمینى (ره) به تركیه

21 آبان سال 1343

انتقال حضرت امام خمینى (ره) از آنكارا به بورساى تركیه

13 مهرماه سال 1344

انتقال حضرت امام خمینى (ره) از تركیه به بغداد

16 مهرماه 1344

حركت امام خمینى (ره) از سامرا به كربلا بعد از تبعید بهعراق

23 مهرماه 1344

ورود و استقرار حضرت امام خمینى در نجف بعد از تبعید به عراق

23 آبان 1344

شروع درسهاى حوزه‏اى حضرت امام خمینى در نجف پس از تبعید بهعراق

12 اردیبهشت 1356

پیام حضرت امام خمینى (ره) به مناسبت چهلم شهداى قم

2 مهرماه 1357

محاصره منزل حضرت امام خمینى (ره) توسط نیروهاى بعثى عراق

10 مهرماه 1357

هجرت حضرت امام خمینى (ره) از عراق به سوى كویت

13 مهرماه 1357

هجرت حضرت امام خمینى (ره) از عراق به فرانسه

12 بهمن 1357

بازگشت امام خمینى (ره) به میهن اسلامى پس از 15 سال تبعید.

 

 

http://www.aviny.com/imamkhomeini/zendeginameh/z_mobarezeh.aspx

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت: 7:57 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره آندرس سرانو

بازديد: 633


آندرس سرانو در سال 1950در شهرنيويورك متولد شد. پدرش اهل آمريكاي مركزی - هوندوراس- و مادرش افريقايي - كوبايي بود. او در خانواده اي به شدت مذهبي (كاتوليك) بزرگ شد درحالي كه پدر خانواده را ترك كرده و مادر حتي انگليسي صحبت نمي كرد. وي در17 سالگي در مدرسه موزه بروكلين
Brooklyn به تحصيل نقاشي پرداخت.اگرچه او در آن زمان به عكاسي علاقه پيدا كرد،اما بعد از دو سال به سبب اعتياد به موادمخدر تحصيل را رها كرد.

سرانو اواخر دهه70 اعتياد را ترك و به عكاسي روي آورد. بعداز 5 سال عكاسي ازپرتره هاي خياباني و مناظر،اولين مجموعه خاص خودش را كه با تركيبي از گرايش به مذهب كاتوليك وعلاقه به هنر مكاتب دادائيسم و سوررئاليسم بود، پديد آورد.
درسال 1985آندرس سرانو مجموعه که آميخته اي ازمايعات بدن است، آغازكرد. در سال1987وي
PissChrist را كه تا امروز به عنوان امضاء آثارش به حساب مي آيد، عکاسی كرد. در سال 1990او روي مجموعه تصاويري از زنان و مردان بي خانه مان، تعدادي شمايل از «كوكلاكس كلان ها» و روحانيون كاتوليك را آغازكرد.
آخرين مجموعه آندرس سيرانو مجموعه آثاري باعنوان «
History Of Sexuality» است.
آندرس سرانو نمايشگاه هاي متعددي درشهرها وكشورهاي مختلف دنيا،از جمله نيويورك،لندن، بلژيك،ايتاليا، رم،يونان،اسكاتلند،اسپانيابرگزاركرده است.

عكسهاي زيراز كتاب آمريكا« America»چاپ سال2004 است.

       
   
 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پل استرند( Paul Starnd )،(تولد 1890- وفات 1976)، عكاسی را در دهه 1910 در نيويورك آغاز كرد. اوائل دهه 20 او در عكاسی و همچنين نقاشی به شهرت رسيد. در سال 1926 از نيومكزيكو ديدن كرد و سه تابستان متوالی كه اولين آنها سال 1930 بود به آنجا بازگشت و از دوستان و آشنايان هنرمندش پرتره گرفت. ميان هنرمندان و نويسندگان نيومکزيکو بود كه اعتقاد استرند به ارزش انسان گرايانه چهره نگاری شكل گرفت.

841103-1.jpg

عکس استرند که توسط استيگليتز گرفته شده است

پس از آن استرند به مكزيك سفر كرد، جائی كه مناظر، معماری، هنر محلی و مردم موضوع عكاسی وی شدند. او در سال 1934 برای دولت مكزيك فيلمی درباره ی ماهيگيرها ساخت. 13 سال قبل از آن هم با چارلز شيلر در ساخت فيلمی به نام مانهاتا ( Manhatta ) كه تحقيقی بود درمورد آسمانخراشهای شهری همكاری داشت. با بازگشت به نيويورك در اواخر سال 1934 استرند زندگی خود را وقف تاتر و فيلم سازی كرد.

841103-3.jpg

841103-2.jpgدر سال 1943 او عكاسی را از سر گرفت و كار خود را روی مردم و محيط نيوانگلند (در شمال شرقی امريكا) متمركز كرد. در اوايل دهه 1950 استرند به اروپا نقل مكان كرد. شش هفته را در كانون كشاورزی لازارا (Luzzara) در شمال ايتاليا سپری كرد و از آنجا به جزاير شمال غربی اسكاتلند رفت. در دهه 60 او به شمال و غرب افريقا سفر كرده و در آنجا نيز به عكاسی پرداخت.

 

 

 

 

 


030627~6.JPG


چارلز ماكسول در حقيقت فيلمبردار زيرآب است. او بيش از 35 سال تجربه عكاسي دريايي دارد و در كنار تهيه فيلم و عكس هاي مستند، به تهيه فيلم هايي براي استفاده در جلوه هاي ويژه فيلم هاي سينمايي نيز مي پردازد.

شبكه BBC ،Discovery و مجله National Geographic از جمله مشتريان فيلم ها و تصاوير او از دنياي زير آب هستند.

چارلز در سال 2002 تعدادي از جوايز Emmy را براي يكي از فيلم ها و مجموعه تصاوير مستندش از زندگي ماهيهاي ساردين كوا زولا دريافت كرد.

به علت سفر چارلزماكسول نتوانستيم سوال هاي مان را از طريق اينترنت با او در ميان بگذاريم و با پيغامي مواجه شديم كه خبر از سفر اندكي طولاني او مي داد ، ماکسول در پاسخ اي ميل اين مصاحبه را که توسط ديويد براون از بخش خبري NationalGeographic با او انجام شده براي مان فرستاد.

وب سايت چارلز ماكسول كه حاوي اطلاعات ، تصاوير و ويديو كليپ هايي از كار هاي اوست در آدرس http://www.underwatervideo.co.za قرار دارد.

چطور وارد عرصه تصوير برداري زير آب شديد؟

من از سال 1968 غواصي مي كردم و رفته رفته به تصوير برداري از مناظر زير آب علاقمند شدم در آن زمان تجهيزات و امكانات زيادي براي انجام اين كار وجود نداشت و ما حتي با هر بار بيرون آمدن از زير آب مجبور به تعويض و بازسازي وسايلمان از جمله فلاش ها بوديم. از سال 1987 به شدت به كشف غارها علاقمند شدم و از من به عنوان سرپرست يك تيم غواصي براي بررسي غار ” نفس اژدها” دعوت شد. ظاهرا اين بزرگترين درياچه زير زميني دنيا است كه در شمال ناميبيا در آفريقا قرار دارد.
در خلال انجام اين پروژه من با جرالد فاور فيلمساز سويسي آشنا شدم ، او از فعاليت هاي ما در كشف و بررسي غار يك فيلم مستند تلويزيوني مي ساخت. دوستان خوبي براي هم شديم و من به عنوان همكار، او را در حل مشكلات مربوط به نور در محيط كم نور غار كمك كردم.

به محض بازگشت ما به كيپ تاون من يك دوربين فيلمبرداري 8 ميلي متري خريدم كه در آن روزگار كيفيتي فوق العاده داشت. ساخت اولين فيلم زير آبي من هيجان زيادي برايم به همراه داشت، آن فيلم براي تلويزيون آفريقاي جنوبي ساخته شد و در مورد آسيب هاي زيست محيطي فاضلاب هايي بود كه به دريا سرازير مي شدند.
بنا بر اين اولين تجربه خام من فيلمبرداري از فاضلاب بود!


030627~9.JPG

چه تحصيلات رسمي براي اين حرفه داشتيد؟

من يك غواص حرفه اي هستم . عكاسي و فيلم برداري زير آب بعدا و به عنوان يك سرگرمي براي من شروع شد. مهمترين منبع آموزشي من غواصان حرفه اي ديگري بودند كه در آن زمان به تصوير برداري از زير آب مي پرداختند.البته نبايد فراموش كرد كه هيچ جايگزيني براي تجربه و فعاليت هاي خود آدم وجود ندارد.
شما به طور ويژه به تصويربرداري از چه نوع حيات دريايي مي پردازيد؟
آنچه كه من تصوير برداري مي كنم ارتباط بسيار زيادي با فروش آن محصولات دارد.خوشبختانه در مورد كار من آنچه كه فروش مي كند مورد عشق و علاقه من نيز هست، كوسه ها ، نهنگ ها ،سيل ها و دلفين ها از جمله اين موارد هستند. وقتي كه من براي اولين بار اين كار را شروع كردم توليدات سالانه من مربوط به حدود 15 كوسه سفيد مي شد ، فكر مي كردم اين كار خيلي زود اشباع و تمام خواهد شد ، اما در اشتباه بودم؛ هميشه زوايا و تكنيك هاي جديد و داستانهايي در باره اين حيوانات با شكوه وجود دارد كه باعث پايان اين كار خلاقانه نمي شود.

من همچنين به فيلم برداري از موضوعاتي مانند سفر و زاد و ولد سالانه ساردين هاي KwaZulu ، كوسه هاي ببري، كوسه هاي شني و نهنگها مي پردازم و بسيار خوشبختم كه كوسه هاي سفيد، وال ها، و پنگوئن هاي آفريقايي در يك فدمي و دسترس من هستند.

03062~16.JPG

هنگام تهيه مستندي از زندگي كوسه ها براي شبكه بي بي سي ،چارلز ماكسول اين تصوير نزديك را از مواجهه و روبرويي با يك كوسه خشمگين تهيه كرد.اين كوسه بي خبر! به سكوي شيرجه او حمله مي كند. ماكسول مي گويد : چشمان كوسه در حالت حمله بسيار رعب آور بودند و خوشبختانه هيچ عكسي كه چشمان و وضعيت مرا در اين لحظات نشان دهد وجود ندارد!

ازچه نوع ابزار ي براي عكاسي و فيلمبرداري زير آب استفاده مي كنيد؟
در حال حاضر از بيشتر دوربين هاي ديجيتال
DV Cam با توجه به رزولوشن بالا و قابل قبول اين دوربين ها و جمع و جور بودن و ارزاني شان استفاده مي كنم. با دوربين هاي 16 و 35 ميليمتري هم كار كرده ام اما در حال حاضر راحتي ديجيتال و ويديو را ترجيح مي دهم.قدم بعدي براي من استفاده از فرمت جديد HD است كه قرار است به زودي در دوربين هاي كوچك و فشرده قابل استفاده باشد. من هميشه خودم را به روز نگه مي دارم و از آخرين دستاورد هاي تكنولوژيك براي كارم استفاده مي كنم البته اين فقط محدود به دوربين نمي شود ، لباس، نور ودستگاه هاي مخابراتي زير آب نيز از ديگر ابزاري هستند كه من هميشه از پيشرفته ترين و بهترين آنها استفاده مي كنم.
من شانس آشنايي با يك تكنيسين دريا را نيز دارم كه مرا در ساخت و توليد لوازم مورد نيازم كمك مي كند، مثلا براي تهيه تصاويري از كوسه ها براي مجله
National Geographic او برايم محفظه و محل خاصي براي دوربين ساخت تا به كمك آنها بتوانم به زندگي كوسه ها در زير آب وارد شوم.

HELI_S~1.JPG


يكي از تصاوير شما كه در ساخت يك تصوير ساختگي و جعلي از حمله يك كوسه به هليكوپتر و يكي از نيروهاي ارتش آمريكا مورد استفاده قرار گرفته توسط اي ميل و از طريق اينترنت در سراسر دنيا پخش و دست به دست شده است شما چه واكنشي به اين كار نشان داديد ؟ آيا كسي كه اين كار را انجام داده با شما تماسي داشته و او را مي شناسيد؟

من هرگز به كسي اجازه چنين استفاده اي از آن عكس را ندادم . اين عكس از گالري وب سايت من كپي و برداشته شده و پس از ايجاد تغييرات ديجيتالي دست به دست چرخيده است.

من سه اي ميل مختلف از سه منبع مختلف دريافت كردم كه هر يك ادعاي ساخت اين تصوير را داشتند به هر حال اين عكس يك تصوير ساختگي است و حقيقي نيست.
ديدن چنين صحنه نادري در طبيعت چقدر امكان دارد؟

030627~8.JPGاگر شما به جزيره سيل برويد هنگام طلوع آفتاب در يك صبح زمستاني شاهد حمله و بيرون پريدن كوسه ها براي شكار پرندگان شناور بر روي سطح آب خواهيد بود.

 



 

تجربيات شما چه نكاتي را به شما آموخته است؟

تجارب من در غواصي و تصوير برداري ارزش كار گروهي را به من نشان داده و اثبات كرده است . مشورت و مشاوره با ديگران از ديگر نكاتي است كه من به ارزش آنها پي برده ام.اين مشورت ها به من ايده هاي جديدي در تصوير برداري از دنياي زير آب داده است. همه كساني كه در تهيه يك پروژه فيلم و عكس برداري زبر آب حضور دازند از تصوير بردار گرفته تا افرادي كه كارهاي فني را انجام مي دهند در شكل گيري و كيفيت محصول نهايي نقش دارند.

براي ورود به اين عرصه شما بايد واقعا عاشق دريا باشيد ، براي ساعت ها انتظار و فعاليت در محيط دريا آماده باشيد ، ذهن فني داشته بايد و در عين حال چشمان و ديد خوبي براي كار با دوربين داشته باشيد، البته هميشه عنصري به نام شانس نيز وجود دارد كه نمي توان نقش آن را در اين كار ناديده گرفت.

من در سال 2000 سفر و زاد و ولد سالانه ماهي هاي ساردين KwaZulu را با بودجه وزماني اندك انجام دادم كه تبديل به يكي از بهترين فيلم هاي زير دريايي من تا امروز شد.اين تصاوير در كانال هاي ماهواره اي بي بي سي و Discovery با عنوان
portrait.jpgسياره آبي :درياهاي زندگي

 

 

رالف هورن در سال 1971 در خليج Walnut ايالت کاليفرنيا به دنيا آمد. دلبستگي او به فن عکاسي، معطوف به دوران کودکيش است که در گردش هاي خارج از شهر و براي ثبت خاطرات، با استفاده از دوربين پدرش، از سلسله کوهها و تپه هاي East Bay و مناظر اطراف درياچه Tahoe عکاسي مي کرد. ولي اين علاقه مندي، زماني در وي شکوفا شد که طي دوره دبيرستان، در اولين کلاس عکاسي ثبت نام نمود. او در مدت 2 ماه توانست در کارگاه پدرش تاريکخانه اي مهيا کند که بيشترين اوقات فراغتش را در آن سپري مي کرد. وي به دليل علاقه شديدي كه به عکاسي داشت، موفق به دريافت چندين جايزه مقام نخست براي عکسهائي از دره Yosemite و دشت Mt.Diablo شد. از افتخارات دوران تحصيل در دبيرستان، کسب رتبه عالي عکاسي بود. وي همچنين توانست در سال 1993، عنوان Associate of Arts را از کالج Diablo Valley دريافت کند. رالف در طي سالهائي که دانشجو بود، به عنوان دستيار براي Don Corning، عکاس تجاري، کار کرد و تجربيات زيادي در ارتباط با روش هاي چاپ و راههاي عکاسي از مناطق مختلف کسب كرد.در سال 1993 و قبل از ورود به موسسه عکاسي Brooks درسانتاباربارا از ايالت کاليفرنيا، عکاسي از مناظر را به همراه Mark Citre، همکار انسل آدامز، مطالعه و تجربه كرد. سپس در زمان تحصيلش در موسسه Brooks، از کمک هاي Nick Dekker در جهت مطالعاتش استفاده برد. Dekker روش هاي ديگري به او معرفي نمود و براي ايجاد تصاوير قوي و بانفوذ، مشوق وي بود. همچنين رالف براي تصاوير سياه و سفيدش از مناظر کاليفرنيا، چندين جايزه دريافت کرد و به عنوان پيشگام فعال و موثر در عکاسي ديجيتال شناخته شده و مورد تقدير قرار گرفت.

هورن در سال 1996، موفق به دريافت درجه کارشناسي هنر از موسسه Brooks شد، و برای فعاليتش در عکاسی از مناظر و عکاسی ديجيتال قدردانی شده بود، به عنوان فارغ التحصيل ممتاز در دوره خود نيز شناخته شد. رالف پس از فراغت از تحصيل، بين سالهاي 1998 تا 2002، با عکاس مشهوری به نام Michael Kenna همکاری كرد. در طي اين مدت، به عکاسي ادامه داد و در جستجوی گالری جديدی برای نمايش آثارش برآمد.هنگامي که وي از کمک و همکاري با عکاسان معروف کناره گيري کرد، پروژه هاي بزرگي طبق روش خود انجام داد. در چند سال گذشته، عکسهاي او در کتابها و آلبوم هاي موسيقي و مجلات زيادي به چاپ رسيد. همچنين از سال 1989، آثار وي در نمايشگاههاي زيادي معرفي شد و در بسياري از مجموعه هاي خصوصي و عمومي، از جمله موزه هنر سانتاباربارا و موزه هنر Houston نگهداري مي شوند.
او در زمينه کارهايش مي گويد: " اغلب افراد از من درباره تکنيکي که در کارهايم به کار مي گيرم، مي پرسند. در طي سالها کسب تجربه در زمينه عکاسي، به اين نتيجه رسيده ام که تکنيک امر بسيار مهمي است. درست است که هنر عکاسي از قلب آدمي نشات مي گيرد، ولي تکنيک صحيح بر ارزش دريافت هاي قلبي فرد مي افزايد.من اعتقاد دارم زماني که سطح تجربيات شخص به يک حد معيني ارتقاء مي يابد، در اين زمان استفاده از تکنيک همانند يک بازتاب غير ارادي و تقريبا به صورت يک واکنش نسبت به دريافت هاي بصري و احساسي عمل مي کند.

حال به عنوان اولين مرحله از شما مي پرسم که به نظر شما چه چيزي باعث درخشش يک عکس مي شود؟ چرا يک عکس در گالري جلوه خوبي دارد ولي همين تصوير در منزل اين زيبائي را ندارد؟ آيا عکس داراي سايه روشن هاي مناسب است يا فقط داراي يک چاپ خوب سياه و سفيد است؟ به خاطر داشته باشيد که توناليته در عکس بسيار مسئله مهمي است.سئوالات زيادي است که هم ديگران از من مي پرسند و هم باعث تعجب و سئوال خود من است.چگونه امکان دارد كه يک تصوير خوب هم در گالري و هم در خانه، برجسته و درخشان به نظر آيد؟ آيا اين با رعايت توناليته امکان پذير است؟ يا اينکه اين عمل بستگي به محل و چگونگي اجرا دارد؟ اين سايه روشن ها چگونه به هم ربط داده مي شوند؟

duskmi.jpgدر ايجاد سايه روشن، يک رديف معيني از پرده ها وجود دارد، سايه ها و توازن بين سايه و روشن ها.يک عکس نياز به اين ندارد که سفيد خالص باشد و يا سياه خالص. يک عکس بايد تقريبا بافتي از کيفيت و عمق را توام داشته باشد. هر تصوير خصوصيتي واحد در ارتباط با توناليته دارد که با يک چاپ دقيق به دست مي آيد. در تصاوير زير که به عنوان نمونه براي سه نوع چاپ آنها را نشان داده ام، هر سه داراي يک کنتراست ولي زمان نوردهي متفاوت هستند.

در اساطير يونان، ديدالوس به همراه پسرش ايکاروس از روي دريا در حال پرواز بود و هنگامي که خيلي به خورشيد نزديک شد، بالهايش ذوب شده و ايکاروس در اثر سقوط کشته شد. من اين تصوير را خيال پردازي کردم و دوست داشتم که روشني معيني داشته باشد و اثر شور و هيجان حادثه را در خود حفظ نمايد چون من به شدت روي اثر چاپ و تاثير گذاري آن تاکيد دارم. تصوير سمت چپ احساس آرام بخشي را القاء مي کند، يک فضاي ساکت و آرام و بدون آشوب. اين تصوير شور و هيجاني را که من انتظار دارم را القاء نمي کند. عکس وسط داراي چاپ بسيار پر شور و هيجاني است، خيلي گرفته و عبوس.اين تصوير نسبت به حالتي که من انتظار دارم، احساس غلوشده تري را منتقل مي کند. رنگ سياه در مقابل نور خورشيد و جسم در حال پرواز، بسيار غليظ است. ولي تصوير سمت راست، شور و هيجاني ملايم را که من مجسم مي کردم را به نمايش مي گذارد. ابرها تاريکند ولي نه خيلي زياد. تنها چيزي که کاملا سياه است، خود وسيله پرواز مي باشد که با نور خورشيد از ميان آسمان ابري، تضاد ملايمي دارد. سايه روشن ها به خوبي در تعادل هستند. آسمان بدون اينکه زياد درخشان باشد، روشني معيني دارد و ابرها بدون داشتن سياهي زياد، تيره مي باشند.
نکته بعدي که بايد به آن اهميت دهيد اين است که بدانيد، نگاتيو صرفا اطلاعاتي است که شما ضبط کرده ايد. نگاتيو کامل و بي نقص وجود ندارد، بلکه براي تهيه چنين نگاتيوي بايد دست به کار شد. به قول انسل آدامز که مي گفت: "نگاتيو منبع اطلاعات است و چاپ، مرحله اجرا و نمايش است" پس از ارزيابي نمونه عکس يا کار چاپ شده، تصميم بگيريد که چاپ نهائي چگونه بايد باشد. من ترجيح مي دهم که يک کنتراست و زمان نوردهي معيني را به عنوان پايه و اساس به دست آورم. سپس با تغييرات نور و عمل سوزاندن و بعضي اوقات با استفاده از فيلترهاي گوناگون کنتراست، نگاتيو را چاپ کنم. احساس مي کنم که درهنگام چاپ، هركاري مي توان انجام داد.
شما براي مقايسه نوع چاپ مستقيم، چاپ غير دستي و در نهايت چاپي که عکاس تجسم خود را در آن اعمال نموده است،سه تصوير زير را ملاحظه نمائيد. توجه داشته باشيد که اين تصاويرحرکتي بنيادي است از آنچه که بر روي نگاتيو ضبط شده بود.

road.t.jpgtreestmp.t.jpgrapid.t.jpg

از نگاتيوهاي من تعداد کمي اين چنين دستکاري شده اند. در نهايت بحث و در قسمت پرداخت تصوير، بايد بدانيد کسي که مي تواند يک چشم انداز سطحي و متوسط (نه خوب و نه بد) را به اثري ويژه و استثنائي تبديل نمايد، مسلما در اثر خود، براي خيال و انديشه هم جائي گذاشته است.همان گونه که Ruth Bernhard به من گفت: "اگر نگاتيو را دستکاري و اصلاح نکني، عکاس نيستي". مراحل زيادي براي واقعيت بخشيدن به يک عکس پرداخت شده وجود دارد، چه در تاريکخانه و چه زماني که نگاتيو، آماده و خشک است. همان طور که انسل آدامزاشاره کرد، چاپ، مرحله عمل است. پس آنچه حائز اهميت است دستکاري و رتوش نگاتيو براي پرداخت و تکميل مي باشد. عمل رتوش و دستکاري نگاتيو، از آن جهت حساس و مهم است که مي بايد خيال و تصور شخص را پياده نمايد و اين کار از عهده يک چشم تيزبين، براي تنظيم تصوير بوسيله حذف موارد غيرقابل قبول برمي آيد."

vb1.t.jpgwang.t.jpg10.t.jpglowtide.t.jpgredwds8.t.jpgserpent.t.jpg

 



 

فليپ لوركا ديكورشيا Philip Lorca DiCorcia

وی در سال 1953در هارتفورد متولد شد. در اوايل دهه 70 وارد دانشگاه هارتفورد شد و در آنجا به عكاسي علاقمند شد، خيلي زود به مدرسه موزه هنرهاي زيباي بوستون رفت و بيشتر به عكاسي پرداخت. در همان دانشگاه مدرك ليسانس و فوق ليسانس خود را به ترتيب در سالهاي 1975 و 1976 دريافت كرد.در سال 1979 نيز موفق به دريافت ليسانس عكاسي از دانشگاه هنرهاي زيباي ييل گرديد.
فليپ لوركا ديكورشيا در حال حاضر در نيويورك اقامت دارد. و از سال 1984 به عنوان عكاس افتخاري براي مجلات كار مي كند.ديكورشيا برنده بورسيه اي از مؤسسه گوگنهايم و نيز جايزه ملي براي نمايش آثارش در گالري ها و موزه هاي سراسر دنيا گرديد.اولين نمايشگاه انفرادي وي در سال 1993 تحت عنوان بيگانگان (
strangers) در موزه هنرهاي مدرن نيويورك برگزار شد.نمايشگاه اخير وي تحت عنوان سرها (Heads) در گالري گگوژن در لندن و پيس مك گريل در نيويورك برگزار شد.
فليپ لوركا ديكورشيا، سالهاي متمادي به عكاسي از عابران پياده در خيابانهاي نيويورك، توكيو، كلكته و مكزيكوسيتي پرداخته است. او در عكسهايش سعي ميكند با نور پردازي خاصي كه بر روي يكي از عابران انجام مي دهد او را از ديگر عابران متمايز سازد، گوئي هاله مقدسي را به او مي بخشد.وي همچون عكاسان سنتي خياباني در طي روز جريان زندگي شهري را نمايش مي دهد و از افراد به صورت لحظه اي و پيش بيني نشده عكس مي گيرد، با اين تفاوت كه از نور مصنوعي نيز در عكسهايش استفاده مي كند.
مجموعه سرها شاتهايي از نيم تنه (سر و شانه ها) ي افراد است كه با استفاده از يك نور پنهان شده در پياده رو نور پردازي شده اند.

اين نور پردازي خاص روي افراد و همچنين عمق ميدان كم در عكسها باعث مي شود محيط اطراف سوژه در تاريكي فرو رفته و از وضوح كمي برخوردار باشد و همين امر به خاص تر شدن چهره سوژه كمك مي كند.در اين مجموعه، چهره سوژه ها گوئي تصويري است از يادمانهاي افراد مشهور و يا عكسهاي تبليغاتي ستارگان سينما و شايد هم چهره نقاشي شده يك شاهزاده در عصر باروك كه در عين حال نمايانگر عده اي از افراد عادي، رؤسا، توريستها، جوانان، خريداران، شهروندان عادي، صنعتگران و حتي رابي ها نيز هستند.و هر يك بيانگر حالت رواني خاصي است: مضطرب، محافظه كار، افسرده، پرخاشگر، بااراده، خيال پرداز و ...چيزي كه بين همه عكسها مشترك است، تلاش عكاس براي درون گرائي و حفظ حالات روانشاسانه تك تك افراد در ازدحام جمعيت است. او در اين مجموعه با شيوه اي كه خاص اوست دنياي دروني افراد را از دنياي بيروني شان متمايز مي كند.

lorca1.jpglorca2.jpg

 

 

lorca3.jpglorca4.jpg

lorca6.jpg

lorca5.jpg



 

 

 

 

 

tarver.jpg


"ران تارور" را در سال 1982 هنگاميكه در
PhiladelphiaInquirer كار مي كرد ديدم. او بسيار سختكوش ، با شخصيت و با استعداد است و به طور مداوم جدا از كار هاي معمولش براي روزنامه ها ، هنر و تكنيك خود را با انجام پروژه هاي ديگري ارتقا مي دهد.من از ديدن اولين تصوير مجموعه كار هاي او از" كابوي آفريقايي آمريكايي" تحت تاثير قرار گرفتم .تارور در اين عكس ها تصويري نزديك و صميمي از مردمان آفريقايي آمريكايي ، كه در رسانه ها به آن ها پرداخته نمي شود ، ارائه داده است.
تارور خود از يك خانواده مزرعه دار است و در كارهايش به خوبي از پس نشان دادن روح و تاريخ زندگي اين خانواده ها كه راهي غرب شده اند بر آمده است. من خوشحالم كه عكس هاي او در رسانه ها و نمايشگاه هايي در سراسر آمريكا به نمايش در آمده اند ، تصاوير او بخش مهم و با ارزشي از ميراث آمريكا محسوب می شوند

"تام كندی" دبير عكس مجله نشنال جئوگرافيك در سال هاي 1987-1997

RT11_B.JPG



 

 

ران تارور در سال 1957 در Fort Gibson اكلاهما سيتي متولد شد.مدرك ليسانس خود را در روزنامه نگاري و هنرهاي گرافيك از دانشگاه ايالتي شمال شرقي اكلاهما دريافت كرد . طي 14 سال به عنوان فوتوژورناليست در PhiladelphiaInquirer كار كرد و در اين دوره جوايز بورسيه هاي تحصيلي و تحقيقاتي زيادي نصيب او شد. انجمن ملي روزنامه نگاران حرفه اي ، POY Picture of the year،انجمن ملي عكاسان خبري و World Press Photo جوايزي را به او اهدا و از وي تقدير كرده اند.در سال های گذشته مجله " هفت هنر " نام او را در فهرست انتخابي خود تحت عنوان " 50 ستاره مترقي" منتشر كرد.فرصت مطالعاتي كه از سوي انجمن هنرهاي پنسيلوانيا و بورسيه اي كه از جانب انجمن نشنال جئوگرافيك به وي اعطا شد امكان مطالعه و عكاسي عميق او را از زندگي كابوي هاي آفريقا-آمريكايي مدرن فراهم كرد.نمايشگاه تارور تحت عنوان " The long Ride Home” كه در مورد كابوي هاي آفريقا آمريكايي است ، به شكل وسيعي در نقاط مختلف برپا شده است. تارور به همراه همسر ،دختر و پسر كوچكش در فيلادلفيا ي پنسيلوانيا زندگي مي كند. چندي پيش مجله نشنال جئوگرافيك با ران تارور مصاحبه اي کرده است.

RT9_B.JPG

عكاسي را چطور شروع كرديد؟

پدرم يك عكاس آماتور بود. او از يك دوربين brownie و يك دوربين Zeis-Icon كه برادرم هنگام سكونتش در آلمان براي پدرم خريده بود استفاده مي كرد. پدرم طي سي سال، هزاران عكس با آن دوربين ها گرفته اما هيچ وقت نگاتيو هايش را فايل و فهرست نكرده و ترجيح داده بود نگاتيو هايش را به ديوار تاريكخانه اش آويزان كند.هر سال من و پدرم نگاتيوها را پايين مي آوريم آنها را شستشو مي دهيم و دوباره آنها را به ديوار آويزان مي كنيم.در پنجاهمين سالگرد ازدواج پدر و مادرم ، تمام نگاتيو ها ي پدر را بريدم ، آنها را مرتب و فهرست بندي كردم و از آنها كنتاكت شيت و راهنما تهيه كردم.وقتي كه پدرم هديه مرا دريافت كرد عميقا تحت تاثير قرار گرفت و منهم همينطور.موقعي كه نگاتيو ها را مي بريدم داستان تصويري پدرم از خانواده و مردم شهر را پيش رو داشتم در نتيجه به طور جدي به فوتوژورناليسم و به ويژه عكاسي مستند به عنوان يك حرفه فكر مي كردم

man_boy%20_shoulders_psd.jpg



ماموريت عكاسي مورد علاقه تان كدام كار شما بوده است؟
براي مطبوعات زيادي از جمله
Philadelphia Inquirer ماموريت هاي عكاسي زيادي انجام داده ام كه براي من خاطره انگيز و جالب هستند. اين ماموريت ها مرا به سراسر جهان بردند. با اينحال ماموريت مورد علاقه خودم پروژه اي بود كه خودم شخصا انجام دادم : " كابوي هاي آفريقا آمريكايي". پروژه " سرزمين فيلادلفيا" كه مشغول كار بر روي آن هستم پروژه ديگريست كه به ويژه مورد علاقه ام است. اين پروژه براي من يك مبارزه و مواجهه واقعي است. در اين پروژه مدت زيادي را صرف عكاسي از 14 پل تاريخي كردم كه با توجه به محدوديت فضاهاي شهري و استفاده از يك دوربين 4 در 5 اينچ ( 10 در 30 سانتيمتر) Large-format كار سختي است. همه اين عكس ها را به صورت سياه و سفيد گرفته ام . از دوربين 35 ميليمتري كه 9 فريم را در ثانيه مي گيرد ، به سراغ دوربين Large-format رفتن، مثل تعويض ماشين فراري با يك تانك شرمن است!

RT12_B.JPG


اين دوربين مي طلبيد كه من سرعت عكاسي ام را پايين بياورم و توجه و دقت خودم را بر روي كمپزيسيون و زمانبندي متمركز كنم.وقتي هم كه به تاريكخانه مي روم به نيت 20 دقيقه مي روم اما بعد از 5 ساعت بيرون مي آيم. البته بيرون آوردن تصوير از آن نگاتيو هاي بزرگ واقعا خشنود كننده و هنري است . من دائما در حال تجربه و يادگيري هستم.
چه چيزي مجموعه عكس هاي مربوط به كابوي هاي آفريقا
،آمريكايي را براي شما متمايز كرده است؟


هميشه متوجه نقشي كه آفريقا آمريكايي ها در رام كردن غرب وحشي داشته اند، بودم. پدر بزرگم يك كابوي بود كه بر روي مزرعه بزرگي در اكلاهما كار مي كرد. او يك سوار كار با استعداد و ماهر هم بود. هميشه از اينكه بسياري از مردم نمي دانند كه آفريقا آمريكايي ها چه سهم و نقش بزرگي در غرب داشته اند متعجب مي شوم. در حقيقت طي يك قرن بيش از يك سوم تمام كابوي هايي كه گله هاي بزرگ را در غرب جمع آوري و نگهداري مي كردند آفريقا آمريكايي بوده اند. مطمئن نيستم كه دست از عكاسي آنها بكشم اما ظرف 5 سالي كه بر روي اين پروژه وقت صرف كردم بخشي از بهترين و شگفت ترين مردم روي زمين را ملاقات كرده ام. فكر مي كنم عكاسي از آنها ، براي من تبديل به يك ماموريت شده است.

و توصيه اي براي علاقمندان فوتوژورناليسم؟

فروش عكس هاي خبري و مستند به مجلات و روزنامه ها سخت تر شده است. با مرگ پرنسس دايانا به نظر مي رسد فوتو ژورناليست ها مورد سرزنش و نكوهش قرار مي گيرند. من معتقدم بسياري از فوتو ژورناليست ها عكاسي اجتماعي را به تعقيب افراد مشهور ترجيح مي دهند.

واقعيت اينست:

استقبال عمومي به سمت عكاسي از افراد مشهور است. من فكر مي كنم جوانتر ها بايد قالب هاي قراردادي و آنچه كه از آن انتظار مي رود را در هم بشكنند و عرصه تازه اي براي ارائه كارهايشان بيابند. جوان ها بايد مردم را نسبت به ارزش فوتو ژورناليسم آگاه كنند. اينترنت در اين راه ابزار بزرگ و مهمي است. جوان ها بايد براي نمايش آثارشان در گالري ها تلاش كنند ، هر چند كه بازتاب و مخاطب نمايشگاه ها نسبت به روزنامه و مجلات كمتر است اما عكاسان ، منتقدان و بازديد كنندگان حرفه اي نقد هاي كارساز خود را در اين محل ها ارائه مي دهند.

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت: 7:55 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگی و آثار دکتر علی شریعتی

بازديد: 2491

زندگی و آثار دکتر علی شریعتی

شریعتی از تولد تا شهادت:

دکتر علی شریعتی در دوم آذر ماه سال هزار و سیصد و دوازده در روستای کاهک از توابع سبزوار به دنیا آمد . پدرش محمد تقی شریعتی از محققان و نویسندگان دینی معاصر و مادرش زهرا امینی است . دوران دبستان را در مزینان گذراند و برای ادامه تحصیل در مقطع دبیرستان وارد دبیرستان فردوسی مشهد شد و در سال 1329 وارد دانشسرای مقدماتی مشهد شد. در سال 1331 دانشسرای مقدماتی را به پایان رساند و اقدام به تاسیس انجمن اسلامی دانش آموزان نمود.

در سال 1332 به عضویت نهضت مقاومت ملی در آمد و در سال 1333 موفق به اخذ دیپلم کامل ادبی شد و در همان سال اولین کتاب خود را که ترجمه ای از یک کتاب بود به چاپ رساند.

دکتر علی شریعتی در سال 1334 وارد دانشکده ادبیات مشهد شد و در همان سال اقدام به انتشار یکی از انقلابی ترین کتابهای خود یعنی ابوذر غفاری نمود .

در سال 1336 به همراه عده ای از اعضای نهضت مقاومت ملی در مشهد دستگیر شد و در سال 1337 از دانشکده ادبیات با رتبه اول فارق التحصیل شد و با یکی از همکلاسیان خود به نام پوران شریعت رضوی ازدواج کرد .

دکتر علی شریعتی در سال 1338 با بورسیه دولتی برای ادامه تحصیلات عازم فرانسه شد و در آنجا هم دست از مبارزه بر نداشت و به سازمان آزادیبخش الجزایر پیوست و به همین دلیل مدتی را در زندان فرانسه به سر برد و در همانجا بود که با افکار نوین افرادی چون سارتر و فانون و ... آشنا شد .

در سال 1341 بود که به همکاری با جبهه ملی و نهضت آزادی و نشریه ایران آزاد پرداخت و به همین دلیل پس از پایان تحصیلات و اخذ مدرک دکتری در رشته تاریخ و مراجعت به ایران در مرز دستگیر شد ولی پس از مدتی آزاد شد و به همکاری با اداره فرهنگ پرداخت و پس از آن به عنوان کارشناس بررسی کتب درسی منسوب شد .

اوج فعالیتهای دکتر در سال 1345 هنگامی که به عنوان استادیار رشته تاریخ دانشکده مشهد برگزیده شد ، شروع شد و در سال 47 بود که به سخنرانیهای آتشین خود در حسینیه ارشاد پرداخت و به همین علت در سال 52 به مدت 18 ماه در زندان انفرادی شهربانی بود. که پس از آن از سخنرانی منع و خانه نشین شد و مجبور به ترک ایران شد که متاسفانه این سفر دیگر بازگشتی نداشت .

 

دکتر علی شریعتی در سحرگاه 29 خرداد 1356 در سوت همپتون انگلیس جان به جان آفرین تسلیم می کند و دوستان و آشنایان با افکارش را در غمی بزرگ فرو می برد.

آثارابوذر

اسلام شناسی

امت وامامت

انسان

انسان بی‌خود

اومانیسم اسلامی

با مخاطب‌های آشنا

بازگشت به خویش، بازگشت به کدام خویش

تحلیلی از مناسک حج

تشیع علوی و تشیع صفوی

توتم پرستی

جهاد و شهادت

جهان‌بینی و ایدئولوژی

جهت‌گیری‌های طبقاتی در اسلام

چه باید کرد؟

حج

حسین وارث آدم

خودسازی انقلابی

روش شناخت اسلام

زن

علی

فاطمه فاطمه‌است

فلسفه تاریخ در اسلام

کویر (مجموعه مقالات)

گفت‌وگوهای تنهایی

ما و اقبال

مذهب علیه مذهب

مسئولیت شیعه بودن

میعاد با ابراهیم

نامه‌ها

نیازهای انسان امروز

نیایش

هجرت وتمدن

هنر

ویژگی‌های قرون جدید

هبوط

استحمار

نوروز از زبان دكتر شریعتی

            آری هر ساله حتی همان سالی که اسکندر چهره این خاک را به خون ملت ما رنگین کرده بود، در کنار شعله های مهیبی که از تخت جمشید زبانه می کشید همانجا همان وقت، مردم مصیبت زده ما نوروز را جدی تر و با ایمان سرخ رنگ، خیمه بر افراشته بودند...    

در اسفند سال ۴۶ دانشجویان تاریخ به عنوان سفر علمی به عراق رفتند و من نیز ابتدا عازم بودم اما در آخرین لحظات ناگهان قسمت نشد. چون نوروز را در سفر بودند و آنجا جشن می گرفتند این نوشته را به در خواست همکارات گرامی بر سر راه نوشتم تا در آن اجتماع بخوانند. و اینک به یاد آن حادثه سخن تازه از نوروز گفتن دشوار است.

نوروز یک جشن ملی است، جشن ملی را همه می شناسند که چیست نوروز هر ساله برپا می شود و هر ساله از آن سخن می رود. بسیار گفته اند و بسیار شنیده اید پس به تکرار نیازی نیست؟ چرا هست. مگر نوروز را خود مکرر نمی کنید؟ پس سخن از نوروز را نیز مکرر بشنوید. در علم و و ادب تکرار ملال آور است و بیهوده «عقل» تکرار را نمی پسندد: اما «احساس» تکرار را دوست دارد، طبیعت تکرار را دوست دارد، جامعه به تکرار نیازمند است و طبیعت را از تکرار ساخته اند: جامعه با تکرار نیرومند می شود، احساس با تکرار جان می گیرد و نوروز داستان زیبایی است که در آن طبیعت، احساس، و جامعه هر سه دست اندرکارند. نوروز که قرن های دراز است بر همه جشن های جهان فخر می فروشد، از آن رو هست که این قرارداد مصنوعی اجتماعی و یا بک جشن تحمیلی سیاسی نیست.

جشن جهان است و روز شادمانی زمین و آسمان و آفتاب و جشن شکفتن ها و شور زادن ها و سرشار از هیجان هر «آغاز». جشن های دیگران غالباً انسان را از کارگاه ها، مزرعه ها، دشت و صحرا، کوچه و بازار، باغها و کشتزارها، در میان اتاق ها و زیر سقف ها و پشت درهای بسته جمع می کند: کافه ها، کاباره ها، زیر زمین ها، سالن ها، خانه ها ... در فضایی گرم از نفت، روشن از چراغ، لرزان از دود، زیبا از رنگ و آراسته از گل های کاغذی، مقوایی، مومی، بوی کندر و عطر و ... اما نوروز دست مردم را می گیرد و از زیر سقف ها و درهای بسته فضاهای خفه لای دیوارهای بلند و نزدیک شهرها و خانه ها، به دامن آزاد و بیکرانه طبیعت می کشاند: گرم از بهار، روشن از آفتاب لرزان از هیجان آفرینش و آفریدن، زیبا از هنرمندی باد و باران، آراسته با شکوفه، جوانه، سبزه و معطر از بوی باران، بوی پونه، بوی خاک، شاخه های شسته، باران خورده پاک و ... نوروز تجدید خاطره بزرگی است: خاطره خویشاوندی انسان با طبیعت. هر سال آن فرزند فراموشکار که، سرگرم کارهای مصنوعی و ساخته های پیچیده خود، مادر خویش را از یاد می برد، با یادآوری وسوسه آمیز نوروز به دامن وی باز می گردد و با او، این بازگشت و تجدید دیدار را جشن می گیرد.

فرزند در دامن مادر، خود را باز می یابد و مادر، در کنار فرزند و چهره اش از شادی می شکفد اشک شوق می بارد فریادهای شادی می کشد، جوان می شود، حیات دوباره می گیرد. با دیدار یوسفش بینا و بیدار می شود. تمدن مصنوعی ما هر چه پیچیده تر و سنگین تر می گردد، نیاز به بازگشت و باز شناخت طبیعت را در انسان حیاتی تر می کند و بدین گونه است که نوروز بر خلاف سنت ها که پیر می شوند فرسوده و گاه بیهوده رو به توانایی می رود و در هر حال آینده ای جوان تر و درخشان تر دارد، چه نوروز را ه سومی است که جنگ دیرینه ای را که از روزگار لائوتسه و کنفوسیوس تا زمان روسو و ولتر درگیر است به آشتی می کشاند. نوروز تنها فرصتی برای آسایش، تفریح و خوشگذرانی نیست: نیاز ضروری جامعه، خوراک حیاتی یک ملت نیز هست.

دنیایی که بر تغییر، تحول، گسیختن، زایل شدن، در هم ریختن و از دست رفتن بنا شده است، جایی که در آن آنچه ثابت است و همواره لایتغیر و همیشه پایدار، تنها تغییر است و ناپایداری، چه چیز می تواند ملتی را، جامعه ای را، در برابر ارابه بی رحم زمان که بر همه چیز می گذرد و له می کند و می رود هر پایه ای را می شکند و هر شیرازه ای را می گسلد از زوال مصون دارد؟ هیچ ملتی یا یک نسل و دو نسل شکل نمی گیرد: ملت، مجموعه پیوسته نسل های متوالی بسیار است، اما زمان این تیع بیرحم، پیوند نسل ها را قطع می کند، میان ما و گذشتگانمان، آنها که روح جامعه ما و ملت ما را ساخته اند، دره هولناک تاریخ حفر شده است قرن های تهی ما را از آنان جدا ساخته اند : تنها سنت ها هستند که پنهان از چشم جلاد زمان، ما را از این دره هولناک گذر می دهند و با گذشتگانمان و با گذشته هایمان آشنا می سازند. در چهره مقدس این سنت هاست که ما حضور آنان را در زمان خویش، کنارخویش و در «خود خویش» احساس می کنیم حضور خود را در میان آنان می بینیم و جشن نوروز یکی از استوارترین و زیباترین سنت هاست. در آن هنگام که مراسم نوروز را به پا می داریم، گویی خود را در همه نورزهایی که هر ساله در این سرزمین بر پا می کرده اند، حاضر می یابیم و در این حال صحنه های تاریک و روشن و صفحات سیاه و سفید تاریخ ملت کهن ما در برابر دیدگانمان ورق می خورد، رژه می رود. ایمان به اینکه نوروز را ملت ما هر ساله در این سرزمین بر پا می داشته است، این اندیشه های پر هیجان را در مغز مان بیدار می کند که: آری هر ساله حتی همان سالی که اسکندر چهره این خاک را به خون ملت ما رنگین کرده بود، در کنار شعله های مهیبی که از تخت جمشید زبانه می کشید همانجا همان وقت، مردم مصیبت زده ما نوروز را جدی تر و با ایمان سرخ رنگ، خیمه بر افراشته بودند و مهلب خراسان را پیاپی قتل عام می کرد، در آرامش غمگین شهرهای مجروح و در کنار آتشکده های سرد و خاموش نوروز را گرم و پر شور جشن می گرفتند.

تاریخ از مردی در سیستان خبر می دهد که در آن هنگام که عرب سراسر این سرزمین را در زیر شمشیر خلیفه جاهلی آرام کرده بود از قتل عام شهرها و ویرانی خانه ها و آوارگی سپاهیان می گفت و مردم را می گریاند و سپس چنگ خویش را بر می گرفت و می گفت: " اباتیمار : اندکی شادی باید " نوروز در این سال ها و در همه سال های همانندش شادی یی این چنین بوده است عیاشی و «بی خودی» نبوده است. اعلام ماندن و ادامه داشتن و بودن این ملت بوده و نشانه پیوند با گذشته ای که زمان و حوادث ویران کننده زمان همواره در گسستن آن می کوشیده است. نوروز همه وقت عزیز بوده است؛ در چشم مغان در چشم موبدان، در چشم مسلمانان و در چشم شیعیان مسلمان. همه نوروز را عزیز شمرده اند و با زبان خویش از آن سخن گفته اند. حتی فیلسوفان و دانشمندان که گفته اند "نوروز روز نخستین آفرینش است که اورمزد دست به خلقت جهان زد و شش روز در این کار بود و ششمین روز ، خلقت جهان پایان گرفت و از این روست که نخستین روز فروردین را اهورمزد نام داده اند و ششمین روز را مقدس شمرده اند. چه افسانه زیبایی زیباتر از واقعیت راستی مگر هر کسی احساس نمی کند که نخستین روز بهار، گویی نخستین روز آفرینش است. اگر روزی خدا جهان را آغاز کرده است. مسلماً آن روز، این نوروز بوده است. مسلماً بهار نخستین فصل و فروردین نخستین ماه و نوروز نخستین روز آفرینش است.

هرگز خدا جهان را و طبیعت را با پاییز یا زمستان یا تابستان آغاز نکرده است. مسلماً اولین روز بهار، سبزه ها روییدن آغاز کرده اند و رودها رفتن و شکوفه ها سر زدن و جوانه ها شکفتن، یعنی نوروز بی شک، روح در این فصل زاده است و عشق در این روز سر زده است و نخستین بار، آفتاب در نخستین روز طلوع کرده است و زمان با وی آغاز شده است. اسلام که همه رنگ های قومیت را زدود و سنت ها را دگرگون کرد، نوروز را جلال بیشتر داد، شیرازه بست و آن را با پشتوانه ای استوار از خطر زوال در دوران مسلمانی ایرانیان، مصون داشت. انتخاب علی به خلاف و نیز انتخاب علی به وصایت، در غدیر خم هر دو در این هنگام بوده است و چه تصادف شگفتی آن همه خلوص و ایمان و عشقی که ایرانیان در اسلام به علی و حکومت علی داشتند پشتوانه نوروز شد. نوروز که با جان ملیت زنده بود، روح مذهب نیز گرفت: سنت ملی و نژادی، با ایمان مذهبی و عشق نیرومند تازه ای که در دل های مردم این سرزمین بر پا شده بود پیوند خورد و محکم گشت، مقدس شد و در دوران صفویه، رسماً یک شعار شیعی گردید، مملو از اخلاص و ایمان و همراه با دعاها و اوراد ویژه خویش، آنچنان که یک سال نوروز و عاشورا در یک روز افتاد و پادشاه صفوی آن روز را عاشورا گرفت و روز بعد را نوروز. این پیری که غبار قرن های بسیار بر چهره اش نشسته است، در طول تاریخ کهن خویش، روزگاری در کنار مغان، اوراد مهر پرستان را خطاب به خویش می شنیده است پس از آن در کنار آتشکده های زردشتی، سرود مقدس موبدان و زمزمه اوستا و سروش اهورامزدا را به گوشش می خوانده اند از آن پس با آیات قرآن و زبان الله از او تجلیل می کرده اند و اکنون علاوه بر آن با نماز و دعای تشیع و عشق به حقیقت علی و حکومت علی او را جان می بخشند و در همه این چهره های گوناگونش این پیر روزگار آلود، که در همه قرن ها و با همه نسل ها و همه اجداد ما، از اکنون تا روزگار افسانه ای جمشید باستانی، زیسته است و با همه مان بوده است ، رسالت بزرگ خویش را همه وقت با قدرت و عشق و وفاداری و صمیمیت انجام داده است و آن، زدودن رنگ پژمردگی و اندوه از سیمای این ملت نومید و مجروح است و در آمیختن روح مردم این سرزمین بلاخیز با روح شاد و جانبخش طبیعت و عظیم تر از همه پیوند دادن نسل های متوالی این قوم که بر سر چهار راه حوادث تاریخ نشسته و همواره تیغ جلادان و غارتگران و سازندگان کله منارها بند بندش را از هم می گسسته است و نیز پیمان یگانگی بستن میان همه دل های خویشاوندی که دیوار عبوس و بیگانه دوران ها در میانه شان حایل می گشته و دره عمیق فراموشی میانشان جدایی می افکنده است.

و ما در این لحظه در این نخستین لحظات آغاز آفرینش نخستین روز خلقت، روز اورمزد، آتش اهورایی نوروز را باز بر می افروزیم و درعمق وجدان خویش، به پایمردی خیال، از صحراهای سیاه و مرگ زده قرون تهی می گذریم و در همه نوروزهایی که در زیر آسمان پاک و آفتاب روشن سرزمین ما بر پا می شده است با همه زنان و مردانی که خون آنان در رگ هایمان می دود و روح آنان در دل هایمان می زند شرکت می کنیم و بدین گونه، بودن خویش، را به عنوان یک ملت در تند باد ریشه برانداز زمان ها و آشوب گسیختن ها و دگرگون شدن ها خلود می بخشیم و در هجوم این قرن دشمنکامی که ما را با خود بیگانه ساخته و خالی از خوی برده رام و طعمه زدوده از شخصیت این غرب غارتگر کرده است، در این میعاد گاهی که همه نسل های تاریخ و اساطیر ملت ما حضور دارند با آنان پیمان وفا می بندیم امانت عشق را از آنان به ودیعه می گیریم که هرگز نمیریم و دوام راستین خویش را به نام ملتی که در این صحرای عظیم بشری ریشه، در عمق فرهنگی سرشار از غنی و قداست و جلال دارد و بر پایه اصالت خویش در رهگذر تاریخ ایستاده است بر صحیفه عالم ثبت کنیم .

منابع :

1-   سایت اطلاع رسانی دانشنامه رشد :

www.daneshnameh.roshd,ir

2-   سایت اطلاع رسانی آفتاب :

www.aftab.ir

3-   سایت ویکیپدیا :

 

www.wikipedia.com

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت: 7:54 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

زندگی نامه دکتر محمد معین

بازديد: 577

دکتر محمد معین

نهم ارديبهشت ماه 1297 هجري شمسي درخانواده اي از علماي روحاني رشت، پسربچه اي پا به دنيا گذاشت. اوكه اولين فرزند خانواده بود توسط جد پدريش شيخ محمد تقي معين العلما (محمد) نام گذاري شد. خانه آن دريكي ازمحلات اصلي رشت قرارداشت وهمراه با جد پدري وعمويش (حسن) دراين خانواده زندگي مي كردند.

محمد پدرش را خيلي كم مي ديد چون (شيخ ابوالقاسم) طلبه علوم ديني بودوسخت مشغول آموختن علوم قديمه وديني نزد پدرش وديگر مدرسان مشهور شهر رشت بود. تنها چيزي كه از پدر درخاطرمحمد نقش بسته بود عادت بعد از نماز پدرش بودكه سر انگشت هاي دو دست را باهم تماس مي داد ودرحالي كه به آن خيره مي شد وزيرلب جملاتي را زمزمه مي كرد. محمد ازاين كار چيزي سر درنمي آورد اما سعي مي كرد مثل او چهارزانو بنشيند وكارهايش را تقليد كند وبعدها فهميد كه پدرش درتعقيبات نماز آيه الكرسي را مي خواند. مدتي بودكه وضعيت گيلان آشفته بود وخانواده معين هم نيز به هم خورده بودند وبعد ازكسالتي كه مادر محمد عارض شده بود پدر او نيز به شدت مريض شد واو را به خانه نزديكان بردند وشب 13 شعبان بود كه محمد را به نزد پدرش بردند ودراين شب كنار پدر ماند وفردا يعني درروز14 شعبان كه ناگهان خبر ناگواري از منزلشان رسيد وهمه چيز را برهم زد. مادرش بطور ناگهاني فوت كرده بودولي محمد به درستي نمي دانست چه اتفاقي افتاده است. واما مي ديد كه با این خبر حال پدر بدتر شد. ودرست 5 روز ديگر محمد از صداي ناگهاني گريه وزاري اقوامش متحير شد. وصدا از اتاقي درآمد كه پدرش درآن خوابيده بود ووقتي كه به داخل اتاق دويد ديد كه روي پدرش را با پارچه سفيد پوشانده وپدرش آرام خوابيده بود.واز همهمه وگريه وزاري مردم توانست كسي را ببيند كه او را صدا مي زند. محمد محمد ويك دفعه كسي او را  بغل گرفت وبوسيد وگفت: محمد جان چه زود يتيم شدي.

وبعد از مرگ پدرومادر مراقبت او را برادر كوچكش علي كه جد پدريش (شيخ محمد تقي معين العلما) برعهده گرفت ومحمد پسربچه اي كنجكاو وبا استعدادي بود وچيزهاي زيادي درزير سايه پدربزرگ ياد گرفت. ووقت مدرسه گرفتن محمد شد كه درآن ايام مدرسه امروزي نبود واين پدربزرگ بودكه او را به مكتب فرستاد وسخت گيري استادها دل خوشي براي معين نبود. از اينكه هم مكتبي هاي او را به فلك مي بستند بسيار ناراحت مي شد. البته اوضاع رشت به دليل قيام جنگليها وسنگر بندي انگليسي ها دراطراف شهر آنچان به هم ريخته بود كه مكتب ها تعطيل شد.

وبعداز سركوبي قيام جنگلي ها وشهادت ميرزا كوچك خان شعله انقلاب گيلان رو به خاموشي گذاشت و از سوي سپاهان دولت به ظاهر امنيت برقرار شده و زندگي شهرها روال عادي خود را پيدا كرد. و محمد دوباره به مكتب رفت و اما بيشتر از كتابخانه پدربزرگش چيزي مي آموخت تا از مكتب. در همين دوران بودكه صرف و نحو عربي وقسمتي از علوم قديمي را نزد پدربزرگش و مرحوم سيد مهدي رشت آبادي قرار گرفت. و بعد از تعطيل شدن مكتب به مدارس  امروزي مجدد در كلاس سوم ابتدايي پذيرفتند و او تا كلاس ششم در همان مدرسه (دبيرستان اسلامي امروزه) درس خواندو در سال 1304 هـ .ش موفق به اخذ تصديق نامه نهايي دوره ابتدايي شد.

و در سال 1305 در ميان مردم شوروشوقي ايجاد شد و اداره جديدي افتتاح شد به نام اداره احصائيه كه به مردم شناسنامه يا سجل مي داد و به خاطر لقب پدر بزرگ او معين العلما بود محمد به اسم معين لقب گرفت محمد را كلاس اول متوسط را نيز در همان مدرسه خواند و بعد به مدرسه متوسطه نمره دولتي رشت منتقل شد. پس ز دو سال توانست شهادت نامه اول متوسطه را دريافت كرد و اداره معارف گيلان هر سال دو سه نفر از شاگردان ممتاز را انتخاب مي كرد و براي تهران با هزينه دو تومان مي فرستاد. و محمد بخاطر این كه سال چهارم را با معدل ممتاز نماز كرد. بود جزء همين گروه شد. و او به تهران رفت و در مدرسه عالي دارلمعلمين تهران نام نويسي كرد و مدت این دوره 3 سال بود و او دانشجويي صبور و پر استعداد و در كارخود خيلي دقيق بود و به طوري كه در سال سوم به زبان فرانسوي مسلط شد و در حضور استاد فرانسوي درباره (لردبايرون) شاعر مشهور انگليسي قرن نوزدهم سخراني كرد و در خردادماه 1313 با ارائه رساله اي به زبان فرانسه در موصوع شعر (لونكت دوليل و مكتب پاراناس) موفق به اخذ درجه ليسانس در اديبان و فلسفه با نمره ممتاز شد. و بعد از اخذ ليسانس   در سال 1314 به مدت 6 ماه به سربازي رفت و در دانشكده افسري احتياط در درجه افسر وظيفه بود و در مهرماه به دبيرستان شاهپور اهواز به استان خوزستان فرستاده شد. و بعد از سه ماه در كارداني ولياقت در آن سن و سال كم به رياست دانشسراي شبانه روزي منصوب شد. و بعد از چندي به صورت مكاتبه اي در رشته روانشناسي انيستيتو روانشناسي بروكسل (بلژيك) نام نويسي كرد و در فنون مختلفي مثل: خط شناسي            قيافه شناسي و مغز شناسي قرار گرفت و موفق به مدرك فارغ التحصيلان شد.

محمد معين توانست رساله (حافظ شيرين سخن) روانشناسي تربيتي نوشته علي الجارم و مصطفي امين را از عربي و (ايران از آغاز تا اسلام) و همچنين نوشته پروفسور گريشمن مي كردند آشنا كند. و محمد معين در سال 1318 از اهواز به تهران انتقال يافت ادبيات موفق شد شركت كند وبعد از مدتي در يك جلسه از استادان درباره ادبيات ايران باستان و غيره مورد سؤال قرار رگرفت و به تمام آنها جواب قانع كننده اي داد و همچنين از طرف استاد راهنمايي او يعني ملك الشعراي بهار پرسش هايي شد. و بعد از چند دققيه براي نتيجه جلسه تعطيل شد. و بعد از چند دقيقه جلسه برگزار شد و رئيس هيئت  نظارت نتيجه رأي را چنين اعلام كرد. ‹‹رساله آقاي محمد معين از هر حيث قابل تمجيد و تحسين تشخيص داده شده و آقاي معين در زبان فارسي  و ادبيات آن دكتر شناخته شده و به آن تبريك مي گوييم.

و پس از گرفتن دكترا ابتدا به عنوان دانشيار و سپس استاد كرسي دانشكده ادبيات و دانشسراي عالي برگزيده شد و درحالي كه مشغول كارهاي پژوهشي خود بود تدريس در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران را نيز برعهده گرفت.

دكتر معين از سال 1317 در اهواز كار تصحيح برهان قاطع را شروع كردو بعد از پشتكارهاي طاقت فرسا توانست بعد از 12 سال تمام كندو بعد از انتشار برهان قاطع سيل نام هاي تشكرآميزي از سوي ايران شناسان و دانشگاه هاي خارجي كه از او براي سخنراني و يا تدريس دعوت كردند. و يك بار به دعوت دانشگاه هاروار براي بازديد از مؤسسات فرهنگي و علمي به آمريكا رفت و بعد از مدتي به كتابخانه هاي لندن و پاريس رفت.

در سال 1342 چاپ فرهنگ فارسي شروع شد و همزمان با چاپ فرهنگ از دكتر معين براي تدريس و سخنراني در نيمه دوم سال تحصيلي دانشگاه پرينستون آمريكا دعوت شد. بعد از مدتي دكتر معين خبر رسيد كه در تركيه كنفرانسي تحت عنوان ميراث مشترك فرهنگي از طرف سازمان عمران منطقه تركيه برگزار خواهد شد. و دكتر معين از سوي دولت مأموريت يافت و به تركيه رفت و به منظور شناساندن ايران به شركت كنندگان كنفرانس هايي ترتيب بدهد.

دكتر معين همراه با استاد مجتبي مينوي و دكتر نصر به تركيه رفت و طي10 روز سخنراني متعددي در موضوع مختلف به زبان انگليسي براي شركت كنندگان ايراد كرد.

و بعد از انجام كنفرانس دكتر معين در هشتم آذر ماه به تهران برگشت ودكتر معين با این كه به دليل فعاليت هاي متعددي در كنفرانس بسيار خسته بود بدون هيچ استراحتي در جلسه مدافعه يكي از دانشجويان به دانشگاه تهران رفت.

و هنوز بانگ الله اكبر از منازه اي مسجد دانشگاه تهران برنخواسته بود كه حادثه اي در اتاق مديران گروه ادبيات فارسي همه را شوكه داد و دكتر معين درحالي كه مي خواست موافقت خود را با پذيرفتن يافتن پايان نامه تحصيلي يكي از دانشجويان دوره دكتراي اعلام كند و يكباره به كف اتاق افتاد و بي هوش شد.

و بلافاصله او را به بيمارستان آريا رساندند و بستري كردند و پزشكان بعد از بررسي و عكسبرداري ضايعه اي كه در مغز دكتر به وجود آمده بود و تصميم اما متأسفانه هنگام تزريق ماده رنگي و دكتر معين به حالت اغما رفت و عدم خروج دكتر معين از حالت اغما باعث شد تا در 14 مرداد 1346همراه همسرش به بيمارستان (توتردام فرترال) از مهمترين بيمارستان هاي كانادا اعزام شود طي 3 ماه بستري شدن در بيمارستان سه عمل جراحي بر روي مغز وي صورت گرفت ولي هيچ نتيجه اي بدست نياوردند.

وبعد از چهارونيم سال گذشت. و بي آنكه دكتر براي لحظه اي بتواند كسي را بشناسد و يا          كلمه اي بر زبان آورد و سرانجام در خاموشي و تنهايي، بزرگ مرد لغت و سخن در نيم روز گرم سيزدهم تيرماه 1350چشم از جهان فاني فروبست.

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت: 7:52 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

زندگی نامه آقا محمد خان قاجار

بازديد: 903

آقا محمد خان قاجار

آقا محمد خان قاجار بسيار سنگدل و بيرحم و كينه‌توز و انتقامجو     بود  و براي رسيدن به مقام سلطنت از هيچ عمل پست و شرم ‌آ  وري استنكاف نكرد                                                                                                                                                                       از جمله رفتار ظالمانه و شنيع وي با لطف‌علي‌خان زند و قتل و يا كور كردن برادرانش كه به قساوت و سنگدلي اين خواجه قاجاري صحّه مي‌گذارد.

 آقا محمد خان پس از وفات وكيل‌الرعايا كه در دربار وي بين شاهزادگان و فرمانروايان زندي آشوب و اغتشاش ايجاد شده بود فرصت را مغتنم شمرد واز شيراز فرار كرد و به استراباد رفت و به اميد جمع‌آوري لشكر بين قاجارهاي آشاق باش و متحدانش (تركمنها) رفت. هدف خواجه قاجار متحد كردن دو ايل آشاق باش و يوقاري باش قاجار و نيز تركمنهاي يموت و گوگلان بود كه در اختلاف دائمي به سر مي‌بردند و با ايجاد اتحاد بين آنها زمينه قيام و شورش بر عليه زنديان ايجاد كرد تا در آينده با كمك لشكريان قاجاري و تركمنهاي گوگلان و يموت زمام امور ايران را در دست گرفت. ايران در آن زمان به علت اختلاف بين شاهزادگان زندي و ديگر حكام ولايات دستخوش آشوب و هرج و مرج شده بود و اين آشوب تماميت ارضي ايران را به خطر مي‌انداخت زيرا باز هم مثل دوران اواخر صفوي ايران از طرف همسايگان شمالي و شرقي و غربي در امنيت كامل نبود و در معرض تهديد دشمنان قرار گرفته و در همين ايام بود كه آقا محمد خان قاجار كه مردي مستعد و لايق جهت حفظ ايران از تعرضات همسايگان بود با اقتدار كامل به كمك نيروي قاجار و تركمنهاي يموت و گوگلان ظهور كرد. و اگر بيرحمي و سنگدلي خواجه قاجار را در نظر نگيريم او را مردي خواهيم يافت كه با اقتدار كامل و با درايت و تفكر شگفت‌انگيز توانست در مقابل تهديدات همسايگان ايران. تماميت ارضي كشور را حفظ نمايد و شايد اگر آقا محمد‌خان و لشكريان تركمنش نبودند امروز ايراني باقي نمي‌ماند و در بين عثماني و روس و افغانها تقسيم مي‌شد و در نهايت بدست روس و انگليس مي‌افتاد.
در حفظ تماميت ارضي ايران و پيروزيهاي آقا محمد خان تركمنها نقش عمده‌اي ايفا نمودند و خواجه قاجار توانست به كمك نيروهاي تركمن بر بسياري از دشمنان فائق آيد. اما بعد از رسيدن به سلطنت ازنيروهاي تركمن كاسته شد. زيرا آقا محمد خان در صدد قلع و قمع آنها برآمد و از اينرو قلمرو شمالي حكومت قاجار در نواحي گرگان (گنبد كاووس فعلي) به حالت تزلزل افتاد و بعد از وي جانشينان آقا محمد خان نيز سياست خصمانه‌اي با تركمنها در پيش گرفتند و شايد اين بزرگترين اشتباه قاجارها بود كه لشكريان لايق تركمن را از خود دور ساختند و بدينوسيله حكومت خود را ضعيف نمودند و حتي نتوانستند رد مقابل تعرضات روس و عثماني دوام بياورند و در آخر‌الامر بر اثر حملات پي‌در پي روس و تهديدات انگليس قسمت‌هاي مختلف ايران را تجزيه نمودند. آنها اگر مانند گذشته از لشكريان تركمن استفاده مي‌نمودند و در صدد جلب آنها برمي‌آمدند مي‌توانستند در بسياري از مواقع بر دشمنان فائق آيند. چنانچه در دورة ناصرالدينشاه تركمنها به تنهايي توانستند نيروهاي روسي را در آشوراده تارو مار نمايند . در حاليكه حكومت قاجار از عهدة آن نمي‌توانست برآيد.

ولي براستي كه آقا محمد خان بسياري از پيروزيهاي خود را با تكيه بر نيروهاي تركمن كسب نمود. چنانكه مي‌دانيم اقا محمد خان بعد از فرار از شيراز يكراست به طرف استراباد و تركمنها آمد و از آنها نيروي قدرتمندي را تشكيل داد. گلي مي‌نويسد: «آقا محمد خان پسر محمد حسن خان كه در دربار كريم خان به عنوان گروگان زندگي مي‌كرد همين كه كريم خان درگذشت به بهانه شكار از قلعه خارج شد و به استراباد آمد. اولين اقدام او متحد كردن دو قبيله «يوخاري باش» و «اشاق باش» و سپس متحد شدن با ايل تركمن و آوردن آنها به قشون خود بود. در اين ايام لطف‌علي خان زند آخرين بازمانده زند آنچنان درگير مسائل داخلي بود كه بناگاه با قدرت محمد خان روبرو مي‌شود» . در نبرد بين خواجه قاجار با لطف‌علي خان زند نيز تركمنهاي بسياري شركت داشتند و نيروهاي عمدة خان قاجار را تشكيل مي‌دادند. گلي به نقل از وامبري مي‌نويسد: «در محاصره بم و فرمانشير كه توسط قدرت آقا محمد خان انجام گرفت لطف علي خان زند مقاومت عجيبي كرد ولي مردم از ترس آقا محمد خان كه كرمان را به شهر كوران بدل ساخته بو قلعه را گشودند و تركمن‌ها مانند مور و ملخ به داخل شهر ريختند و همين تركمنها بودند كه شاهزاده دلير زند را دستگير كرده تاج سلطنت به آقا محمد‌خان سپردند» .

بدين ترتيب تركمن‌ها با دستگيري لطف‌علي خان زند و پيروز كردن آقا محمد خان صفحه‌اي جديد بر سرنوشت ايران باز نمودند كه به نفع خاندان قاجار رقم مي‌زد و اگر اين نيروها نبود براستي كه آقامحمدخان نمي‌توانست به چنين پيروزيهايي دست يابد. 

بر اين اساس آقا محمد خان قاجار پس از پيروزي، اراضي حاصلخيز دشت گرگان را در اختيار تركمنها گذاشت تا در آنجا به امر زراعت بپردازند واين بخشش به پاس زحمات آنها در جهت رسيدن خواجه قاجاري به حكومت ايران بود. «و تركمنها در اوائل سلطنت وي نقش عمده‌اي در امور حكومتي از قبيل داروغه‌گي استراباد ]ايفا نمودند[ و حتي براي سران ايل تركمن مستمري تعيين مي‌شد. ولي در ادوار بعدي حكام محلي رابطه بين تركمنها و جكومت مركزي را بهم مي‌زنند و از آنها ماليات زياد طلب مي‌كنند و تركمنها به آنها باج نداده و بر فرمانهاي آنها عمل نمي‌كنند» . و اين دشمني را حكام محلي با رساندن اخبار دروغ به حكومت قاجار - مبني بر اغتشاش و ناامني در منطقه و شورش تركمنها - ايجاد مي‌نمودند. و آقا محمد خان نيز بعد از تثبيت قدرت بوسيلة تركمن‌ها، آنها را تنها گذاشت و ناجوانمردانه به قلع و قمع تركمنها پرداخت و سلاطين بعدي نيز با روش خصمانه با آنها رفتار كردند. بطوري كه تركمنها از قاجاريان بيزار شدند و تا آخر حكومت قاجار حتي اگر كوچكترين قيام برعليه آن حكومت شكل مي‌گرفت تركمنها در آن شركت مي‌جستند و بطور كلي وضعيت تركمنها باز هم در دوران حكومت آقا محمد خان و اوايل حكومت فتحعليشاه نسبت به دوره‌هاي بعدي بهتر بوده است. وامبري مي‌نويسد «اگر شمشير تركمنها نبود آغا محمد خان هرگز موفق نمي‌شد. ]حكومت[ خاندان خود را برقرار كند. چادرنشينان ]تركمن[ اين مطلب را بخوبي مي‌دانند و غالباً از بي‌وفايي قاجاريه كه از زمان فتحعليشاه بكلي آنها را رها نموده و حتي مستمري قانوني ساليانة بعضي ار رؤساي آنها را قطع كرده‌اند شكايت دارند» .

البته اگر صفحات تاريخ را ورق زنيم درمي‌يابيم كه سنت حاكمان و قدرت طلبان ستمگر اين است كه براي رسيدن به مقاصد خود گروهي را مي‌فريبند و براي دستيابي به قدرت نهايت استفاده را از آنها مي‌نمايند. اما پس از كسب مقام و مرتبه ياران ديروز خويش را فراموش مي‌كنندو يا حتي بخاطر ترس از قدرت آنها به قلع و قمعشان مي‌پردازند و يا با ظلم و زور تحت استيلاي خويش درمي‌آورند.

آقا محمد خان قاجار كه يكي از بي‌رحم‌ترين گردنكشان تاريخ است پس از رسيدن به قدرت براي تثبيت قدرت خويش تمام موانع سر راه خود را با بي‌رحمي منحصر به فرد از ميان برداشت. وي كه مي‌دانست اگر تركمنها در اتحاد دائمي به سر ببرند در آينده حكومت او را دچار اشكال خواهند ساخت به اختلاف ميان آنها دامن زد و با كوچكترين بهانه به طرف آنها حمله نمود و البته باز تا آخر عمر در لشكر خود از نيروي جنگي تركمن بهره برد و با اختلاف ميان تركمنها و با مشاهده ضعف آنها كه تركمنها پراكنده شده بودند يكباره حملة بي‌رحمانه‌اي را به ظهور رسانيد كه زمينه دشمني قاجارها و تركمنها را تا پايان عصر قاجار ايجاد نمود كه عاقبت حكومت قاجار با دشمني تركمنها دچار مشكلات فراواني شدند كه در جاي خود ذكر مي‌كنيم.

خواجه قاجار در اين حمله نهايت سنگدلي و بي‌رحمي را به نمايش گذاشت و بر جان و مال و ناموس تركمنها رحم نكرد و در دروازة استراباد با سر تركمنها كله مناره‌اي ساخت و اموال و اثقال آنها را به يغما برد.

و اينك شرح ماجرا:

آقا محمد خان قاجار پس از فراغت از مهمات عراق، فارس و كرمان و آذربايجان و ساير ولايات محروسه تصميم به تاديب تركمنهاي يموت ساين خاني گرفت و بدين منظور در نهم ربيع‌الثاني سال 1207 از تهران از طريق فيروزكوه به مازنداران حركت كرد. موكب خواجه قاجار از ساري به طرف اشرف (بهشهر كنوني) به حركت درآمد و در قاراتپه شهرستان اشرف اتراق نمود در آنجا روساي گوگلان با جمعي از اشخاص برجسته ديگر تركمن به ديدار خان قاجار رفتند و مشمول خلعت و التفات وي گشتند. خان قاجار از قرا تپه حركت كرد و بعد از سه روز آنها را مرخص كرد و مهر عليخان قاجار را براي استمالت طايفه تركمن به همراه ايشان روانه كرد و پس از رسيدن به استرآباد با سران طايفة يموت اتمام حجت كرد كه يا مانند بعضي از طايفة گوگلان گروگان و سواران جنگي به ملازمت ركاب در اختيار خان قاجار قرار دهند و يا آمادة جنگ و جدال گردند.

بزرگان يموت اظهار اطاعت كرده و مطيع بودن خود را نسبت به شاه قاجار اعلام كردند ولي اظهار داشتند كه مانند گذشته نمي‌توانند سواران جنگي در اختيار خان قرار دهند. آقامحمدخان اظهار آنها را قبول نكرده و براي گرفتن گروگان و سوار جنگي به جنگ با آنها پرداخت. اما تركمن‌ها كه با اسبان خوب و شمشير برنده‌اي كه داشتند و بسيار جنگجو و ماهر بودند از تهديدات خان قاجار نهراسيدند و از محل و مأواي خود دور نشدند و با بنه و اموال و احشام خود همچنان در آنجا ساكن بودند. خان قاجار سپاهي را به سرپرستي مصطفي‌خان دولّو بر سر تركمنها فرستاد كه محمد وليخان، محمد حسينخان، حسينعليخان قوانلو، محمدقلي خان دولو و محمد حسين بيگ قاجار اين سپاه را همراهي مي‌كردند و فوجي ديگر به سركردگي بعضي از سرداران قاجاري كه عدد آنها به ده‌هزار نفر مي‌رسيد به طرف طايفه تركمن فرستاده شد و بدين ترتيب تركمنها با يك جنگ گريز ناپذير مواجه شدند . در ناسخ التواريخ آمده است: «آقا محمد شاه، جان محمد خان برادر مصطفي خان دولو را به عدم قلعة شيراز مامور نمود تا برفت و آن بنا را با خاك پست كرد. آنگاه مراجعت به طهران فرمود و از آنجا سفر استراباد كرد. از بهر آنكه جماعت يموت ساينخاني كه در اطراف صحراي اترك و دشت قبچاق جاي داشتند، و در اُسر و نهب مردم استراباد طريق طغيان مي‌سپردند. لاجرم شهريار بعد از ورود به استراباد بزرگان يموت را مكتوبي كرد كه ابطال رجال خويش را روانة درگاه و ملتزم ركاب سازيد و زن و فرزند خود را به گروگان بسپاريد واگرنه ساخته جنگ شويد. ايشان از سپردن زنان خود به گروگان مضايقت نمودند، پس محمد ولي خان قوانلو و مصطفي خان دولو را با 10000 كس از لشكريان بر سر ايشان تاختن فرمود، مصطفي‌خان تا تپه خيت‌ كه ربع فرسنگ به منازل آن جماعت مسافت داشت لشكر براند و سنگري راست كرد. يك دو روز تركان بر سر ايشان تاخته و از دور و نزديك جلادتي مي‌نمودند، روز سيم نيران جنگ بالا گرفت و از دو سوي صف بسته، جنگ پيوسته شد، بعد از كشش و كوشش فراوان تركان شكسته شدند، 300 مرد دلير عرصة شمشير گشت و 1000 زن و فرزند از آن جماعت طريق عدم سپردند و 800 كس از نسوان و كودكان دستگير گشت» .

خان قاجار در اين جنگ نهايت ناجوانمردي و اخلاق دور از انسانيت را ظهور رسانيد. او هيچگونه رحم و مروتي بر جان تركمن‌هاي بيچاره نمي‌نمود و از سرهاي بريدة آنها كله مناره‌اي در دروازة سبز مشهد شهر استراباد درست كرد. بسياري از تركمنها به خاطر اينكه زنانشان به دست دشمن نيفتد از روي ناموس و غيرتي كه هر تركمني آن خصوصيت را به ميزان منحصر به فردي دارا مي‌باشد زنان خود را به دست خود مي‌كشتند و برخي از زنان نيز بخاطر اينكه به دست دشمن نيفتند خود را به هلاكت مي‌رساندند. در تاريخ محمدي آمده است: «بعضي از افراد ازواج خود را به دست خويش به قتل مي‌رسانيدند و برخي از نسوان ايشان از شيرزني خود، خود را هلاك مي‌ساختند؛ چنانچه يكي از تركمانيه عورت جمليه را كه عروس بود رديف خود سوار كرده فرار مي‌نمود، سوار قزلباشي به قصد آن ترك سياه چشم يغمايي چشم سياه نموده، مركب شوق از عقب برانگيخت، تركمان كيوان زهره بهرام شور آن زوجه جبين ماه مشتري پرور را از مركب در انداخته با تيغش مانند جوزا دو پيكر ساخت و از خونش درآن گل زمين عروس در پرده برومانيد، و زني كه دهانش سرچشمة آب حيوان و قامتش سرو روان بود از دست يكي از لشكريان خود را به آب رود اترك غرق گردانيد و عورت ديگر كه با مردي از سپاهيان مظفّر سوار بود با اين كه از خنجر مردم كش مژگان و شمشير ابروي خويش هزار كشته پيش داشت كارد از كمر لشكري خسروي كشيده چنان بر خود زد كه آن شيرين شمايل از گلگون حيات يكباره درافتاد».

مقاومت مردان و زنان تركمن جهت حفظ نواميس خود در مقابل دشمن بسيار ستودني و حيرت انگيز است. حتي مردي از تركمنان در اين جنگ براي طلب زنش و زنهاي ديگر كه به اسارت دشمن درآمده بود به سر دروازة استرآباد مي‌آيد با وجود اينكه مي‌داند كشته خواهد شد ولي آن تركمن كشته شدن در راه حفظ ناموس خود را بر زندگي كه خود آنرا ننگ مي‌دانست- ترجيح مي‌داد و سرانجام وي را دستگير مي‌كنند و در آب خفه مي‌نمايند و آن تركمن در نهايت سرافرازي در راه نجات ناموس خود به درجة رفيع شهادت نائل مي‌آيد. در جلد دوّم زينت‌التواريخ آمده است: «نجف علي نام اونيكخا كه از اعاظم يموت شمرده مي‌شد بجهه استرداد اسراي خويش كه زنش بصره نام از من جمله آنها بود ]به نزد خان قاجار آمد[ بعد از خرابي بصره بآستان شاهي امر بحكم خاقان مغفور سر آن خان‌سار بادپيما را باب درياچه فرو برد. چندانش سرنگون در آب داشتند كه بانش حجيم پيوست» . سپهر دربارة نتيجه آن جنگ گفته است: «در آن سفر از زر و سيم، اسب و شتر و گاوميش و گاو و گوسفند غنيمت فراوان بهرة لشگريان گشت و اسيران بسيار با خود آوردند. با اينهمه جنگ و جوش از لشكر پادشاه زياده از20تن تباه نگشت، بالجمله آقا محمد شاه اسيران را از لشكريان بخريد و در شهر ساري نشيمن فرمود» . پس از آن مهر‌عليخان داشلو كه با سركرده‌هاي گوگلان به جهت تأديب تركمنها رفته بودند با چهل تن گروگان كه پسران بزرگ آن طايفه (گوگلان) بودند به ركاب خان قاجار برگشتند و تركمنهاي يموت نيز چون ملتزم آوردن گروگان شده بودند گروهاي خود را به ساري بردند و تقديم خان قاجار نمودند . در ناسخ التواريخ سپهر آمده است: «از آن سوي چون تركمانان كار بدين گونه ديدند از بهر پيشكش اسبهاي گزيده اختيار كردند و 40 تن از پسران صناديد يموت را از براي گروگان عرض دادند و 500 سوار نيز از ميان قبايل خود انتخاب كردند كه در حضرت پادشاه ملازم ركاب باشند؛ اين جمله را مهر‌علي آقاي داشلو برداشته در ساري حاضر درگاه شد و نيز برگردن نهاد كه از زنان اعيان گروگان فرستد و هرگز جز از در صدق و عقيدت قدم نزند» .

هجوم آقا محمد خان به تركمنهاي گوگلان:

آقا محمد خان قاجار نبرد ديگري را نيز در سال 1210 هجري قمري با تركمنهاي گوگلان انجام مي‌دهد و علت ان اينست كه: در سال 1210 هجري قمري پس از تاجگذاري خواجه قاجار ازبكها به خراسان حمله كردند و مرو و برخي ديگر از شهرهاي خراسان را ويران كرده و به قتل و غارت پرداختند و خواجه تاجدار قاجاري عزم خود را براي سركوبي ازبكان جزم نمود. 

شميم مي‌نويسد: «آقا محمد شاه در سال 1210 از راه فيروزكوه و ساري عازم گرگان شد و تركمانان گوگلان را سخت تنبيه كرد و خانمان ايشان را آتش زد و از راه چمن كالپوش و جاجرم و اسفراين عازم سبزوار گرديد» . 

آقا محمد خان كه به منظور سركوبي ازبكان به خراسان آمده بود ناچار شد با تركمنها نبرد كند. چرا كه براي سركوبي ازبكها بايد از ميان سرزمين تركمنها عبور مي‌نمود. ولي تركمنها چنين اجازه‌اي را نمي‌دادند و نمي‌گذاشتند كه هيچ دشمني براحتي در سرزمين آنها نفوذ كند. بدين ترتيب تركمنها از دو طرف در فشار رودند. هر گاه ازبكها مي‌خواستند به خراسان حمله كنند از ميان تركمنها مي‌گذشتند و سرزمين آنها را له و لورده مي‌نمودند. زيرا كه تركمنها به ازبكان نيز به سختي اجازه عبور از سرزمين خود را مي‌دادند و ازبكان ختي برخي اوقات تركمنها را تحريك نموده در حمله خود شريك مي‌كردند و تركمنها از آن طرف از سوي ايرانيها نيز در معرض تهديد قرار مي‌گرفتند. زيرا ايرانيها كه نمي‌توانستند به ازبكان دسترسي يابند نهايتاً شركاي آنها يعني تركمنها را مورد تعرض قرار مي‌دادند و يا اگر مي‌خواستند به سرزمين ازبكها حمله كنند ناچاراً بايد تركمنها را از سر راه برمي‌داشتند. تا براحتي بتوانند از آن سرزمين عبور نمايند و اين كار هميشه امكان پذير نبود و نتيجتاً تركمنها چوب گناه ازبكان را تحمل مي‌كردند. و در نبرد آقا محمد خان قاجار براي تنبيه ازبكان با تركمنهاي گوگلان روبرو شد و با‌ آنها به جنگ پرداخت و بسياري از آنها را كشته و يا اسير نمود. مولف تاريخ محمدي مي‌نويسد: «خديو بي‌همال از استراباد به طرف دشت قبچاق الويه فتوحات اثر را نهضت دادند و در واقعة آن ديار از تيغ زهر آبگون دمار از روزگار مردان كلان گوگلان برآورده و تمامت غله و زراعت ايشان را آتش زده سوختند» . اما نتوانست به بلاد ازبك آسيبي برساند و شاهمرادخان ازبك كه سركردة طايفه ازبكي بود با مشاهدة حمله آقا محمد خان قاجار سوار الاغي شد و به سمت بخارا شتافت و از خطر حملة خواجه قاجار در مصون ماند و آنچه كه بلا و سختي و دشواري بود بر سر تركمنها آمد و ازبكان هيچ ضرري نبردند.
بدين ترتيب خصومت سلسله جديد التاسيس قاجارها كه در پايان قرن هجدهم در ايران به قدرت رسيدند كمتر از نادر شاه نبود و آنها ادعاي حاكميت بر سرزمين تركمنها را داشتند . اين خصومت كه سياسيت قتل و نهب و گروگان گيري ادامه يافت باعث شد كه تركمنها خشمگين شوند و دشمن ديرينه بين ايرانيها و تركمنها دوباره با شدت بيشتري از سر گرفته شود كه تا پايان دورة قاجاريه (1304 شمسي) ادامه يافت كه سرانجام نامطلوبي در پي داشت و اين خصومتها فرصت خوبي براي روسيه داد كه منجر شد به حلمه دهشتناك سربازان وحشي تزار و تصرف قسمت پهناوري از سرزمين تركمنها و خارج شدن كامل آن سرزمين از دخالت ايرانيان. روسيه بعد از تصرف قفقاز و سرزمين تركمنها توانست نفوذ خود را در ايران گسترش دهد و در سياست داخلي ايران دخالت نمايد و در كل ضعف و زبوني قاجارها و سوء تدبير آنها در ادارة امور مملكت باعث شد كه كشورهاي قدرتمند انگليس و روسيه زمام امور كشور را در دست گرفته و تا پايان سلسله قاجار ماية دردسر حكومت و سرنوشت ملت گردند.آقا محمدخان قاجار سر سلسله قاجاريه از زمان كودكي در جنگ و گريزها و فتح و شكست هاي پدرش محمد حسن خان همراه او بوده، در نتيجه با شدايد و سختي هاي اين قبيل مسائل كاملاً آشنا بود. دشمنان ايلي و خانوادگي‌اش خواه »عادل‌شاه افشار« يا »كريم خان زند« به خاطر اينكه پسر بزرگتر خان قاجار بود با سنگ دلي در عنفوان جواني مقطوع النسلش كردند و با اين كار وحشت انگيز خود، تخم بدبيني و سوءظن و قساوت و بيرحمي و مردم آزاري را تا آخرين لحظه زندگي در دل و جان او كاشتند. چنانكه از ظلمي كه در اوايل دوران زندگي بي هيچ گناهي بر او رفته بود، از آزار و اذيت ديگران ناخودآگاه لذت مي برد. گذشته از اين كشته شدن پدر و برادرش در ستيز با خاندان زند و اسارت بيش از15 ساله اش در نزد دشمن خانوادگي آنهم با فقر و تنگدستي عمدي توسط خان زند، كينه و نفرت عميقي را نسبت به آن خانواده در او به وجود آورده بود. اكثر نويسندگان به خاطر اينكه از كريم خان چهرة مهرباني ترسيم كنند چون به نظر آنها او ايراني اصيل است و آقا محمدخان قاجار توراني! يادآوري مي كنند كه كريمخان با او با ملاطفت رفتار مي كرد، او را بر سر سفره خود مي نشاند و در كارهاي مهم مملكتي با او مشورت مي
كرد! ولي در مقابل با توجه به وقايع تاريخي مجبورند بنويسند كه: »... آقا محمدخان در زماني كه در شيراز بود چيزي نداشت و كريمخان عمداً براي اينكه مردم را با خود همدست نكند و انديشه سركشي نداشته باشد نمي گذاشت چيزي داشته باشد بهمين جهت هنگام مرگ كريمخان تنگ دست بود... آقا محمدخان به اندازه اي تنگ دست بود كه به پول آن زمان بيش از دو »پول« يعني كمترين واحد پول در آن روزگار كه معادل دو دينار امروز است با خود نداشت. و چون به نخستين منزل پس از شيراز رسيدند و خود و جلودارش بسيار گرسنه بودند حيله اي كرد...« [تاريخ اجتماعي: سعيد نفيسي،ج1،ص42] در صورتيكه كريمخان تمام مخارج و هزينه هاي سالانه گروگانها را علاوه بر ماليات معمول از سران ايلات و نزديكان آنها اخذ مي كرد. آقا محمدخان بعد از اطمينان از خبر فوت كريمخان توسط عمه و به قولي خواهرش كه در واقع همسر اجباري خان زند بود از حوالي شيراز بطور مستقيم و در اسرع وقت به اصفهان رفت، در آنجا چند تن از نزديكانش را كه در شهر بودند ملاقات كرد و از آنها ياري گرفت و به سرعت به ورامين آمد و طوايف قاجار را كه در آنجا بودند با خود يار كرد. لازم به ذكر است كه تنگدستي و ناكامي پيش از سلطنت اقا محمدخان تأثير شگرفي در لئامت و خست و پول دوستي افراطي او در ايام سلطنت تا پايان عمر او داشت. آقا محمدخان16 سال در نواحي مختلف ايران به تاخت و تاز مشغول بود، تا اينكه توانست در سال1209 هـ .ق در تهران تاجگذاري نمايد. از وقايع مهم قبل از پادشاهي اقا محمد خان جنگ او با لطفعلي خان زند و قتل عام و كور كردن مردم كرمان است. لطفعلي خان كه نوادة صادق خان برادر كريمخان بود، خود را وارث تاج و تخت ايران مي دانست بعد از قتل پدر [جعفر خان زند] به كمك حاج ابراهيم مشهور به كلانتر كه وزير پدرش بود به سلطنت و با مخالفت‌هاي برادران و همچنين بزرگان ايل يوخاري باشي روبرو شد. ولي با زرنگي خاصي بعد از چند زود و خورد موفق به متحد كردن ايل قاجار گرديد و پس از به زير فرمان در آوردن شمال و غرب ايران متوجه مركز و شيراز گرديد. قبل از يكسره كردن كار خاندان زند در سال1194 هـ ق يعني يكسال بعد از فوت كريمخان زمانيكه صادق خان در شيراز زمام امور را در دست داشت و علي مراد خان ديگر مدعي سلطنت از خانواده زند شهر اصفهان را در اختيار داشت و صادق خان براي بدست آوردن پول جهت مخارج جنگ با ديگر خوانين زند، مردم فارس بخصوص شيراز را تحت شديدترين شكنجهها از قبيل دست و پا بريدن قرار داده بود، آقا محمد خان تازه به قسمتي از ايالات شمالي مسلط شده بود. در اين زمان »كاترين دوم« كه تا اندازه اي از امور مربوط به عثماني فراغت حاصل كرده بود، در جهت اجراي وصيتنامه منسوب به »پطر كبير« اقدامات استعماري خود را نسبت به ايران شروع نمود. »جرج فورستر« كارمند كمپاني هند شرقي انگليس در اين مورد مي نويسد: »روسيان تجاوز خود را به ايران بگاه پادشاهي كاترين دوم باز از نو گرفتند. آنان به سال1194 هـ/1780 ميلادي وسيله يك فروند ناو روسي در كرانه ايران پياده شده ساختماني استوار در اشرف (بهشهر كنوني) پي افكندند. آقا محمدخان كه در آن هنگام در آن خطه بر سر قدرت بود گروهي از افسران روسي را دستگير ساخت و از مقامهاي روسي خواست كه ساختمان خود را خراب كرده به روس باز گردند«. [نخستين روياروئي، دكتر حائري ص240] »سعيد نفيسي« در كتاب تاريخ اجتماعي جلد اول ص66 در اين مورد مي نويسد: »روسيه با چند كشتي جنگي به »اشرف« آمد و اجازه خواست در آنجا تجارت خانه اي داير كند. اما چون در داد و ستد بسيار ارزان مي فروختند و گران مي خريدند و پيدا بود كه انديشه سوداگري ندارند، آقا محمد خان بدگمان شد و دستور داد آنها را گرفتار كردند. پس ايشان را دعوت كرد و شراب بسيار داد...« آقا محمدخان بعد از دستگيري نيروهاي روسي و خراب كردن تجارت‌خانه چشم‌هاي آنها را بسته و با تحقير به روسيه مي فرستد. فرمانده كشتي كه جوان و كم تجربه و در مجلس مهماني حضور نداشت بعد از رسيدن به كشور از مقام خود معزول و مورد بازخواست قرار مي گيرد. »دربار روسيه يادداشت تهديد آميزي به اقا محمدخان قاجار فرستاده، خواستار پوزش خواهي وي شدند و بدان وسيله بيم در دلهاي مردم پديد آوردند ولي به گفته فورستر »تنها كسي كه از اين توپ و تشر آنان نمي هراسيد آقا محمدخان بود« [از كتاب پيشين] آقا محمدخان با اين عمل جسورانه خود نشان داد، كه برخلاف خاندان زند از همان اوايل كار تا چه ميزان در حفظ تماميت ارضي كشور حساسيت دارد.

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت: 7:50 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

زندگی نامه دکتر محمد نمازی استاد تمام حسابداری دانشگاه شیراز

بازديد: 745

 دکتر محمد نمازی استاد تمام حسابداری دانشگاه شیراز

خلاصه وضعيت علمي و پژوهشي و اجرائي

دكتر محمد نمازي

استاد حسابداري (Professor of Accounting)

دانشگاه شيراز

          دكتر محمد نمازي در شيراز متولد گرديده و پس از اخذ ديپلم رياضي در شيراز و ليسانس (B.A) بانكداري از تهران موفق به كسب مدرك فوق‌ليسانس (M.B.A) در رشته مديريت بازرگاني (با گرايش حسابداري و اقتصاد) از كاليفرنياي جنوبي و دكترا (PH.D) در رشته حسابداري از دانشگاه لينكن نبراسكا در آمريكا گرديده است.

          وي در دانشگاه لينكلن نبراسكا به عنوان دستيار تحقيق، دستيار تدريس و مربي حسابداري عهده‌دار تدريس درس اصول حسابداري بازرگاني، اصول حسابداري مديريت و اصول حسابداري مياني بوده است. همچنين به مدت سه سال به عنوان استاديار حسابداري در دانشگاه ايالتي پنسيلوانيا در شهر استيت كالج عهده‌دار تدريس حسابداري صنعتي و حسابداري مديريت پيشرفته بوده است. وي داراي تأليفات متعددي است از جمله كتاب: Responsibility Accounting از انتشارات انجمن حسابداران صنعتي آمريكا (NAA)، كتاب: A Comprehensive Review of the Multi-Objective Techniques از انتشارات كمپاني ونس، كتاب: "تحقيقات تجربي در حسابداري: يك ديدگاه روش شناختي" از انتشارات دانشگاه شيراز، و كتاب "بررسي عملكرد اقتصادي بازار بورس اوراق بهادار در ايران" از انتشارات وزارت امور اقتصادي و دارايي "حسابداري صنعتي (2) بودجه‌بندي و كنترل سيستم‌هاي استاندارد"، و "كاربرد رايانه در حسابداري" از انتشارات سازمان سمت را مي‌توان نام برد.

 

          وي تاكنون بيش از 60 مقاله در مجلات مختلف معتبر داخلي و خارجي انتشار داده است از جمله آنها:

1-     Neberska Academy of Science

2-     Management Accounting

3-     TIMS/ORSA

4-     Akron Economici & Business Review

5-     Journal of Accounting Literature

6-      Journal of Information & Optimization Science

مجله علوم اجتماعي و انساني دانشگاه شيراز، دانش مديريت، مجله اقتصاد و مديريت، مجله حسابدار، بررسي‌هاي حسابداري و حسابرسي، مجله تحقيقات مالي، مجله مدرس، مجله برنامه و بودجه، مجله علوم انساني دانشگاه سيستان و بلوچستان، فصلنامه پژوهش‌ها و سياست‌هاي اقتصادي و پژوهشنامه علوم انساني و اجتماعي دانشگاه مازندران، مديريت و توسعه، فصلنامه دانش و پژوهش حسابداري، مطالعات حسابداري مي‌باشد.

          ايشان سرپرستي پروژه‌ها و پايان‌نامه‌هاي زيادي در سطح كارشناسي، كارشناسي ارشد و دكترا در دانشگاه شيراز، تربيت مدرس و دانشگاه تهران را نيز به عهده داشته و داوري كتب و مقالات داخلي و خارجي زيادي را نيز انجام داده است. همچنين وي مقالات متعددي را در گردهمايي و سمينارهاي داخلي و خارجي از جمله سمينارهاي مربوط به انجمن حسابداران آمريكا (AAA) و (NAA) در شهرهاي بالتيمر، بستن، نيويورك و لوس‌آنجلس، سانفرانسيسكو و يونيورسيتي پارك ارائه داده است و در سمينارهاي حسابداران ايران نيز سخنراني ايراد نموده و مقالاتش نيز انتشار يافته است. وي همچنين، سخنراني‌هاي متعددي براي سازمان‌ها و جوامع مختلف از جمله انجمن حسابداران خبره ايران، سازمان مطالعه كتب علوم انساني دانشگاه‌ها (سازمان سمت)، وزارت صنايع، وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامي آذربايجان، سازمان مديريت صنعتي، صنايع الكترونيك ايران، شركت‌هاي صنعتي، دانشگاه شيراز و دانشگاه تربيت مدرس، سمينار بهره‌وري استان فارس، كارخانه مخابرات راه دور، شركت‌هاي صنعتي فارس، شهرداري شيراز، وزارت نيرو، دانشگاه آزاد اسلامي ياسوج و دانشگاه فردوسي مشهد، دانشگاه امام رضا (ع) مشهد و گردهمايي بورس و بازار سرمايه و اوراق بهادار شيراز نموده است. تحقيقات ايشان در زمينه "بررسي وضعيت حسابداري صنعتي و حسابداران مديريت صنايع استان فارس" "تجزيه و تحليل صورت‌هاي مالي با استفاده از نظر شانون" "ديدگاه‌هاي مديران واحدهاي صنعتي فارس نسبت به حسابداري صنعتي" در دانشگاه شيراز انجام گرديده و تحقيقي پيرامون "بررسي كارايي بورس اوراق بهادار ايران" نيز براي وزارت اقتصاد و دارائي نيز انجام داده‌اند.

          وي دو دفعه به سمت معاونت اداري و مالي دانشگاه شيراز منصوب گرديده و به عنوان رئيس دانشكده ادبيات و علوم انساني دو دفعه و رئيس دايره حقوقي دانشگاه شيراز نيز انجام وظيفه نموده است. در حال حاضر استاد و رئيس بخش حسابداري دانشگاه شيراز مي‌باشد و به تدريس دوره دكتراي حسابداري در دانشگاه تربيت مدرس و دانشگاه تهران اشتغال دارد. وي همچنين سرپرستي دوره دكتراي حسابداري دانشگاه تربيت مدرس و رياست كميته حسابداري سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاه‌ها (سمت) را نيز به عهده داشته است. ايشان سردبير تحريريه مجله علوم اجتماعي و انساني دانشگاه شيراز بوده و عضو هيأت تحريريه مجله بررسي‌هاي حسابداري و حسابرسي دانشگاه تهران، مجله تحقيقات مالي دانشگاه تهران، مجله علوم اجتماعي و انساني دانشگاه مازندران، و عضو هسته مطالعات پژوهشي بازرگاني استان فارس نيز مي‌باشد. وي در كميته‌هاي مختلفي از جمله هيأت مميزه دانشگاه شيراز، شوراي دانشگاه شيراز، هيأت تخصصي مميزه دانشكده ادبيات و علوم انساني، به عنوان عضو، كميته رفاه دانشگاه، مسكن دانشگاه، طبقه‌بندي مشاغل دانشگاه و قرض‌الحسنه در دانشگاه شيراز به عنوان رئيس انجام وظيفه نموده است.

          دكتر نمازي تجارب عميقي نيز در زمينة طراحي سيستم‌هاي مالي و صنعتي دارا مي‌باشد و به عنوان مشاور مالي و اداري در كارخانجات و صنايع متعددي انجام وظيفه نموده است و طرح‌هاي زيادي را در زمينه‌هاي حسابداري مالي و صنعتي ارائه نموده است.

          وي داراي مدرك عضويت در انجمن حسابداران صنعتي و مديريت آمريكا (NAA) بوده و به عنوان يكي از هفت نفر عضو انجمن تحقيقاتي حسابداران صنعتي در آمريكا و رئيس تحقيقات حسابداري صنعتي در قسمت پنسيلوانيا- شهر استيت كالج نيز فعاليت نموده است. ايشان عضو انجمن حسابداران آمريكا (AAA) نيز بوده است. همچنين وي به عضويت "انجمن حسابداران خبره ايران" و "انجمن حسابداران رسمي" و "جامعه حسابداران ايران" نيز در آمده‌اند.

فعاليت‌هاي علمي و پژوهشي و اجرائي

دكتر محمد نمازي

استاد حسابداري (Professor of Accounting)

دانشگاه شيراز

سوابق اجرائي:

1-    نماينده دانشكده علوم اداري و مديريت بازرگاني دانشگاه ايالتي پنسيلوانيا در كتابخانه دانشگاه.

2-    عضو كميته تدوين دروس مختلف دوره كارشناسي و كارشناسي ارشد و دكتراي حسابداري در دانشگاه ايالتي پنسيلوانيا

3-    رئيس تحقيقات و مطالعات حسابداري صنعتي جامعه حسابداران صنعتي آمريكا- بخش مركزي پنسيلوانيا

4-    معاونت اداري و مالي دانشگاه شيراز (دو نوبت)

5-    رئيس دايره حقوقي دانشگاه شيراز

6-     رئيس گروه پژوهشي حسابداري سازمان مطالعه كتب علوم انساني دانشگاه‌ها (سازمان سمت)

7-    رئيس گروه دوره دكتراي حسابداري دانشگاه تربيت مدرس

8-    رئيس دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه شيراز (3 نوبت)

9-    سردبير مجله علوم اجتماعي و انساني دانشگاه شيراز

10-            رئيس بخش حسابداري دانشكده اقتصاد، مديريت و علوم اجتماعي دانشگاه شيراز

راهنمائي و سرپرستي پايان‌نامه‌ها:

1-    دوره دكتراي حسابداري (استاد راهنما)                            3 پايان‌نامه

2-    دوره دكترا (استاد مشاور)                                            1 پايان‌نامه

3-    دوره كارشناسي ارشد (استاد راهنما)                      25 پايان‌نامه

4-    دوره كارشناسي ارشد (استاد مشاور)                     10 پايان‌نامه

ساير خدمات حسابداري و مالي:

1-    مشاور مالي كارخانجات و صنايع مختلف

2-    طراحي سيستم‌هاي صنعتي كارخانجات متعدد

3-    مشاوره مالي ارگان‌ها و دواير دولتي و خصوصي

4-    داوري كتب و مقالات متعدد

عضويت در مجامع حرفه‌اي:

1-    يكي از 8 نفر عضو كميته تحقيقات حسابداري صنعتي وابسته به انجمن حسابداران صنعتي آمريكا.

2-    عضو كميته انجمن حسابداران آمريكا

3-    عضو انجمن حسابداران صنعتي (مديريت) آمريكا

4-    عضو انجمن حسابداري "بتا آلفاساي" آمريكا

5-    عضو انجمن حسابداران خبره ايران

6-     عضو انجمن حسابداران رسمي ايران

7-    عضو جامعه حسابداران ايران

8-    سردبير و عضو هيأت تحريريه مجله علوم اجتماعي و انساني دانشگاه شيراز

9-    عضو هيأت تحريريه مجله بررسي‌هاي حسابداري و حسابرسي

10-   عضو هيأت تحريريه مجله تحقيقات مالي

11-   عضو هيأت تحريريه مجله علوم اجتماعي و انساني دانشگاه مازندران

12-   عضو هسته مطالعات پژوهشي بازرگاني استان فارس

عضويت در كميته‌ها:

1-    عضو هيأت رئيسه دانشگاه شيراز

2-    عضو شوراي دانشگاه شيراز

3-    عضو مركز جمعيت شناسي دانشگاه شيراز

4-    عضو هيأت تحريريه مجله علوم اجتماعي و انساني دانشگاه شيراز

5-    رئيس كميته طبقه‌بندي مشاغل دانشگاه شيراز

6-     رئيس هيأت مديره صندوق قرض‌الحسنه دانشگاه شيراز

7-    عضو كميته ترفيع اساتيد دانشگاه شيراز

8-    عضو كميته تحصيلات تكميلي بخش مديريت و حسابداري دانشگاه شيراز

 

9-    عضو كميته برنامه‌ريزي دانشگاه شيراز

10-   عضو كميته انفورماتيك دانشگاه شيراز

11-   عضو كميته همكاري‌هاي علمي و مشاوره‌اي دانشگاه شيراز با صنعت

12-   نايب رئيس كميته رفاه دانشگاه شيراز

13-   رئيس كميته مسكن دانشگاه شيراز

14-    عضو هيأت تخصصي مميزه دانشكده ادبيات و علوم انساني

15-    عضو هيأت مميزه دانشگاه شيراز

16- عضو كميته حل اختلافات مالياتي- وزارت اقتصاد و دارايي

17-    عضو هسته مطالعاتي و پژوهشي- وزارت بازرگاني

سوابق آموزشي:

1-    مربي حسابداري در دانشگاه نبراسكا- لينكلن آمريكا

2-    استاديار حسابداري در دانشگاه ايالتي پنسيلوانيا- استيت كالج پنسيلوانيا

3 -   در حال حاضر استاد حسابداري دانشگاه شيراز

4-    تدريس دوره دكتراي حسابداري در دانشگاه تربيت مدرس

5-    تدريس دوره كارشناسي ارشد وزارت صنايع

6-     راهنماي پايان‌نامه دوره دكتراي حسابداري- دانشگاه تهران

 دروس تدريس شده:

1-    اصول حسابداري مالي- دانشگاه نبراسكا لينكلن آمريكا

2-    اصول حسابداري مديريت- دانشگاه نبراسكا لينكلن آمريكا

3-    حسابداري ميانه- دانشگاه نبراسكا لينكلن آمريكا

4-    حسابداري مديريت پيشرفته- كارشناسي و كارشناسي ارشد دانشگاه ايالتي پنسيلوانيا

5-    حسابداري مديريت پيشرفته- دوره دكتراي حسابداري دانشگاه تربيت مدرس

6-     سمينار در حسابداري صنعتي در صنايع- دوره دكتراي حسابداري دانشگاه تربيت مدرس

7-    پروژه‌هاي حسابداري صنعتي در صنايع- دوره دكتراي حسابداري دانشگاه تربيت مدرس

8-    تحقيقات تجربي در حسابداري- دكتراي حسابداري دانشگاه تربيت مدرس

9-    حسابداري مديريت و كنترل بودجه- دكتراي حسابداري دانشگاه تهران

10-    بررسي مسايل جاري در حسابداري- دكتراي حسابداري دانشگاه تهران

11-   روش تحقيق پيشرفته- كارشناسي ارشد مديريت صنعتي در دانشگاه شيراز

12-   حسابداري مديريت- دوره كارشناسي ارشد مديريت صنعتي دانشگاه شيراز

13-   مديريت مالي و تصميم‌گيري در مسائل مالي- دوره كارشناسي ارشد مديريت صنعتي دانشگاه شيراز

14-    حسابداري صنعتي 1 و 2 و 3- دوره كارشناسي مديريت صنعتي و رشته حسابداري دانشگاه شيراز

15-    بررسي موارد خاص در حسابداري- دوره كارشناسي رشته حسابداري دانشگاه شيراز

16-  زبان انگليسي تخصصي حسابداري- دوره كارشناسي رشته حسابداري دانشگاه شيراز

17-   حسابرسي 1 و 2- دوره كارشناسي رشته حسابداري دانشگاه شيراز

18-    مديريت كارخانه، پژوهش عملياتي 1 و2، كنترل كيفيت، كارسنجي و روش‌سنجي رشته مديريت صنعتي دانشگاه شيراز

سخنراني‌ها و شركت در سمينارها:

1-    "نقش اعداد حسابداري در برقراري روابط كارگري"، دانشگاه نبراسكا- لينكلن آمريكا

2-    "تئوري نمايندگي در حسابداري مديريت"، دانشگاه ايالتي پنسيلوانيا- آمريكا

3-    "محدوديت‌هاي مدل نمايندگي"، انجمن حسابداران آمريكا- دانشگاه سيراكيوس نيويورك

4-    "كاربرد تكنيك معادلات خطي چند جانبه در حسابداري مديريت"، انجمن حسابداران آمريكا- قسمت شمال شرقي- نيويورك

5-    "بررسي متون تئوري نمايندگي در حسابداري"، دانشگاه ايالتي كاليفرنيا- لس‌ آنجلس آمريكا.

6-     "نقش رياضيات در حسابداري مديريت"، دانشگاه ايالتي كاليفرنيا- سانفرانسيسكو

7-  "كاربرد تكنيك برنامه‌ريزي خطي چند هدفي در حسابداري"، گردهمائي انجمن مديران صنايع و انجمن پژوهش‌هاي عملياتي آمريكا- بستن آمريكا

8-    "نقش مدل‌هاي رياضي در برنامه‌ريزي نيروي انساني حسابداري"، دانشگاه شيراز.

9-    "موقعيت حسابداري صنعتي در ايران"، اولين سمينار حسابداري ايران، دانشگاه شهيد چمران

10-    "استانداردهاي حسابداري در ايران"، دومين سمينار حسابداري ايران، دانشگاه آزاد اسلامي زنجان

11-    "روند حسابداري مديريت"، اولين سمينار سازمان مطالعه كتب علوم انساني دانشگاه‌ها (سازمان سمت)، تهران

12-   "حسابداري صنعتي پيشرفته و كنترل پروژه‌هاي مالي"، وزارت صنايع، شيراز

13-   برگزاري دو سمينار معاونين اداري و مالي دانشكده‌هاي دانشگاه شيراز

14-   برگزاري سمينار معاونين اداري و مالي دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزش عالي و مؤسسات تحقيقاتي سراسر كشور در دانشگاه شيراز

15-    "پيشرفت‌هاي اخير حسابداري مديريت"، دانشگاه شيراز

16- "نقش علوم انساني در پيشرفت‌هاي حسابداري"، دانشگاه شيراز

17-   "بررسي سيستم هزينه‌يابي ABC و موارد استفاده آن در حسابداري مديريت"، انجمن حسابداران خبره ايران، تهران، مؤسسه علوم بانكداري، آبان 1376

18-    "حسابداري مديريت و نقش آن در صنايع"، وزارت نيرو- شيراز، 1382

19-    "جايگاه حسابداري مديريت"، دانشگاه آزاد اسلامي- واحد ياسوج، 1382

20-    "تكنيك‌هاي اخير حسابداري مديريت"، دانشگاه فردوسي مشهد، فروردين 1382

21-   "نقش اطلاعات حسابداري در شفاف‌سازي بازار سرمايه"، افتتاحيه بورس اوراق بهادار شيراز و همايش بازار سرمايه، ارديبهشت 1382.

22-     ارزيابي متوازن در حسابداري مديريت، دانشگاه امام رضا (ع) مشهد- تابستان 1385.

تأليفات و تحقيقات

كتب:

1)   Namazi, M. and R.P. Crum, (1984). "A Comprehensive Compilation of Multi-Objective Techniques and Applications in publicy Policy Decision Making", public Adminsitration Series, (Nov.).

2)   Crum, R.P., Hoshower, L.B. and M. Namazi,. (1985). Responsibility Accounting, (National Accounting Association).

3)     نمازي، محمد "تحقيقات تجربي در حسابداري: يك ديدگاه روش‌شناختي" (ترجمه) دانشگاه شيراز.

4)     نمازي، محمد (1382). "بررسي عملكرد اقتصادي بازار بورس اوراق بهادار در ايران"، وزارت اقتصاد و دارايي، تابستان.

5)     نمازي، محمد، (1384)، حسابداري صنعتي (2): بودجه‌بندي و كنترل سيستم‌هاي استاندارد، سازمان سمت، تهران.

6)      نمازي، محمد و امير افسر (1385)، كاربرد رايانه در حسابداري، سازمان سمت، تهران.

7)  نمازي، محمد (1385)، نحوه استفاده بهينه از منابع مالي پروژه‌هاي عمراني، سازمان مديريت و برنامه‌ريزي استان فارس، معاونت آموزش و پژوهش.

مقالات انگليسي:

1)      Namazi, M. "The Usefulness of Information Theory in Decision Making Under Uncertainty", Presented at the Nebraska Academy of Science (April, 1981).

2)      Namazi, M. "Quantitative Techniques are the Future", Management Accounting (May 1984), pp. 84 and 87.

3)      Namazi, M. "theoretical Developments of Proincipal- Agent Employment Contract in Accounting: the State of the Art", Journal of Accounting Literature (Spring 1985), pp. 113-163.

4)      Namazi, M. and L.B. Hoshower, "Limitations of the Basic Agency Model", Presented at the American Accounting Association, Northeast Regional Meeting, Syracuse University, New York, (April 20, 1985).

5)      Crum, R.P. and Namazi, "The Dominance of Multi-Objective Linear Programming Techniques in Accounting Applications", Presented at the American Accounting Association Northeast Regional Meeting (April 19, 1985).

6)       Namazi, M. and K.H. Chen, "Usefulness of a Multi-Objective Technique in Manpower Planning From a Prinicipal- Agnet Perspective", Presented to TIMS/ORSA meeting in Boston (April 29, 1985).

7)      Namazi, M., "A Critical Review of the Efficient Market Hypothesis", Akron Business and Economic Review (Winter, 1985), pp. 27-35.

8)      Crum, R.P., and M. Namazi, "Multi- Objective Linear Programming Techniques in Manpower Staff Assignment", Akron Busines and Economic Review (Spring 1987), pp. 95-109.

9)      Namazi, M., "The Application of The Agency Theory In Planning and staff Assignment of CPA Firms", Iranian Accounting Review, vol. 10., Winter-Spring 1995.

10)  Faghih, N. and M. Namazi, "Applying Shannon's Information Theory to the Measurement and Analysis of Financial Statements", Journal of Dis Crete Mathematical Sciences & Cryptography, Vol. 19, April. 1998, pp. 49-72.

مقالات فارسي:

1.      محمد نمازي، (1368) «كارسنجي و روش‌سنجي»، دانشگاه شيراز، 101 صفحه.

2.   محمد نمازي، (1368)، «نقش مدل‌هاي رياضي چند هدفي در حسابداري»، مجموعه مقالات اولين سمينار حسابداري ايران. انتشارات دانشكده اقتصاد و علوم اجتماعي، دانشگاه شهيد چمران اهواز، صفحات 172-154.

3.   محمد نمازي، (1360)،‌«نگاهي به سيستم سنجش مسئوليت حسابداري از ديد علوم رفتاري»، دانش مديريت، دانشكده علوم اداري و مديريت بازرگاني دانشگاه تهران، سال سوم، شماره يازدهم، زمستان، صفحات 44-31.

4.   محمد نمازي، (1370 و 1371)، «تجزيه و تحليل متدهاي هزينه‌يابي جذبي و متغير»، مجله علوم اجتماعي و انساني دانشگاه شيراز، دوره هفتم، پائيز 70 و بهار 71، صفحات 74-47.

5.   محمد نمازي، (1371)، «استانداردهاي ملي حسابداري: دشواري‌ها، محدوديت‌ها و پيشنهادها»، مجله حسابدار، مرداد، صفحات 110-104.

6.   محمد نمازي، (1371)، «سه سخنراني و سه كميسيون در اولين سمينار محدود حسابداري سازمان سمت»، مجله حسابدار، اسفند، صفحات 108-104.

7.   محمد نمازي، (1372)،‌ «عوامل مؤثر در تدوين استانداردهاي پذيرفته شده حسابداري»، مجله علوم اجتماعي و انساني دانشگاه شيراز، پائيز، صفحات 32-1.

8.   محمد نمازي، (1369)، «سيستم تدوين استانداردهاي حسابداري»، مجموعه مقالات دومين سمينار حسابداري ايران، دانشگاه آزاد اسلامي- زنجان، شهريور، صفحات 85-57.

9.   محمد نمازي، (1372)، «مشكلات اصول پذيرفته شده حسابداري و نحوة تدوين استانداردهاي مطلوب»، مجله علمي و پژوهشي اقتصاد و مديريت، دانشگاه آزاد اسلامي بهار، صفحات 22-5.

10. محمد نمازي، (1373)، «هزينه‌يابي جذبي و متغير در سيستم‌هاي استاندارد»، مجله علوم اجتماعي و انساني دانشگاه شيراز، زمستان، صفحات 26-1.

11. محمد نمازي، (1374)، «انضباط مالي»، اولين سمينار وجدان كاري و انضباط اقتصادي و مالي، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، اروميه، 16 و 17 ارديبهشت.

12. محمد نمازي و زكيه شوشتريان، (1374)، «بررسي كارايي بازار بورس اوراق بهادار»، فصلنامه تحقيقات مالي، شماره 7 و 8، تابستان و پائيز، صفحات 82-104.

13. محمد نمازي، (1374 و 1375))، «خصوصيات سيستم‌هاي حسابداري صنعتي صنايع استان  فارس»، بررسي‌هاي حسابداري، شماره 14 و 15 زمستان 1374 و بهار 1375، صفحات 69-50.

14. محمد نمازي، (1375)، «سرمايه‌گذاري در مناطق جنگزده»، سومين كنفرانس بين‌المللي بازسازي مناطق جنگ زده»، 2 الي 8 اسفند، صفحه 93. تهران و مناطق جنگزده.

15. محمد نمازي و زكيه شوشتريان، (1375)، «مروري بر آزمون‌هاي كارايي بورس اوراق بهادار در سطح ضعيف»، تحقيقات مالي، تابستان و پائيز، صفحات 83-47.

16. محمد نمازي، (1376) «نقش حسابداران مديريت در صنايع استان فارس»، مجله علوم اجتماعي و انساني دانشگاه شيراز، بهار، صفحات 76-41.

17. محمد نمازي، (1376)، «هزينه‌يابي برمبناي فعاليت»، انجمن حسابداري خبره ايران، سمينار حسابداري مديريت، 20 و 21 آبان، تهران، مؤسسه بانكداري ايران، صفحه 4.

18. احمد احمدپور و محمد نمازي، (1377)، «تأثير اهرم عملياتي، مالي و اندازه شركت روي ريسك سيستماتيك (شركت‌هاي پذيرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران)»، مجله مدرس، بهار، صفحات 74-101.

19. محمد نمازي و زكيه شوشتريان، (1377)، «نظريه‌ها، الگوها و روش‌هاي آزمون كارايي بازار سرمايه»، مجله علوم اجتماعي و انساني دانشگاه شيراز، پائيز، صفحات 22-1.

20. محمد نمازي، (1377 و 1378) «بررسي سيستم هزينه‌يابي بر مبناي فعاليت در حسابداري مديريت و ملاحظات ساختاري آن»، مجله بررسي‌هاي حسابداري و حسابرسي، دانشگاه تهران، زمستان 1377 و بهار 1378، صفحات 106-71.

21.  محمد نمازي، (1378)، «الگوي سرمايه‌گذاري و شيوه تأمين منابع مالي در مناطق جنگزده»، مجله برنامه و بودجه.

22. محمد نمازي، (1378)، «آينده حسابداري مديريت»، مجله بررسي‌هاي حسابداري و حسابرسي، دانشگاه تهران، پائيز، صفحات 34-3.

23. محمد نمازي و زكيه شوشتريان، (1380)، «بررسي عملكرد اقتصادي بورس اوراق بهادار ايران»، فصلنامه پژوهش‌ها و سياست‌هاي اقتصادي، زمستان.

24.  محمد نمازي، (1381)، «نقش ماتريس در حسابداري مديريت»، حسابدار، تيرماه، صفحات 9-8 و 87-86.

25. محمد نمازي و كامليا كمالي، (1381)، «بررسي نحوه تخصيص اعتبارات بودجه با استفاده از مدل برنامه‌ريزي آرماني، مطالعات موردي: استان فارس»، مجله بررسي‌هاي حسابداري و حسابرسي، زمستان، صفحات 29-57.

26. محمد نمازي، (1382)، «نقش پژوهش‌هاي كيفي در علوم انساني»، مجله علوم انساني دانشگاه سيستان و بلوچستان، بهار و تابستان، صفحات 87-63.

27.  محمد نمازي، (1382)، «نقش تئوري نمايندگي در حسابداري»، مجله حسابدار.

28. محمد نمازي و اميررضا رمضاني، (1382)، «ارزيابي متوازن در حسابداري مديريت»، مجله علوم اجتماعي و انساني دانشگاه شيراز، بهار، صفحات 20-2.

29. محمد نمازي، (1382)، «بررسي نگرش مديران واحدهاي صنعتي استان فارس نسبت به حسابداري صنعتي»، مجله بررسي‌هاي حسابداري و حسابرسي، تابستان، صفحات 81-63.

30.  محمد نمازي، «تكامل ارزيابي متوازن»، پژوهشنامه علوم انساني و اجتماعي دانشگاه مازندران».

31. محمد نمازي و ناهيد زاهداني، (1382)، «بررسي تجربي ديدگاه‌هاي مديران نسبت به نقش حسابرسي داخلي در اعمال نظارت بهينه»، مجله اقتصاد و مديريت، دانشگاه سيستان و بلوچستان.

32.  نمازي، محمد و محمد سيراني، (1383) «بررسي تجربي سازه‌هاي مهم در تعيين قراردادها، ...»، فصلنامه مطالعات مديريت.

33. نمازي، محمد و بهروز زارع، (1383)، «كاربرد تئوري اطلاعات در تعيين ريسك سيستماتيك، مطالعه موردي: شركت‌هاي پذيرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران»، بررسي‌هاي حسابداري و حسابرسي، بهار، صفحات 100-79.

34. نمازي، محمد و شكراله خواجوي، (1383)، «سودمندي متغيرهاي حسابداري در پيش‌بيني ريسك سيستماتيك شركت‌هاي پذيرفته شده در بورس اوراق بهادار»، مجله بررسي‌هاي حسابداري و حسابرسي، زمستان، صفحات 119-93.

35. نمازي، محمد و محمد سيراني، (1383) «بررسي تجربي سازه‌هاي مهم در تعيين قراردادها، شاخص‌ها و پارامترهاي پاداش مديران عامل شركت‌ها در ايران»، بررسي‌هاي حسابداري و حسابرسي، 36، 94-65.

36. نمازي، محمد و علي آغولي، (1384)، «بررسي و تعيين قيمت تمام شده قرارداد توسعه و احداث در شركت توزيع نيروي برق شيراز»، مديريت و توسعه، شماره 26، پائيز، صفحات 80-69.

37. نمازي، محمد، (1384)، «بررسي كاربردهاي تئوري نمايندگي در حسابداري مديريت»، مجله علوم اجتماعي و انساني دانشگاه شيراز، دوره 22، تابستان،‌صفحات 164-147.

38.  نمازي، محمد (1384)، «تكنيك‌هاي ارزيابي عمليات مالي مديران» مجله بهينه، شماره 9، بهار، صفحات 10-3.

39. نمازي، محمد و امين ناظمي، (1384)، «بررسي تحليلي تحقيقات انجام شده در بورس اوراق بهادار تهران»، تحقيقات مالي، شماره 19، بهار و تابستان، 166-135.

40. نمازي، محمد و جلال شيرزاده (1384)، «بررسي رابطه ساختار سرمايه با سودآوري شركت‌هاي پذيرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران (با تأكيد بر نوع صنعت)»، مجله بررسي‌هاي حسابداري و حسابرسي، شماره 42، زمستان، صفحات 95-75.

41.  نمازي، محمد، (1385)، «هزينه‌يابي در بنگاه‌هاي خدماتي» انجمن حسابداران خبره ايران، تهران، خرداد، صفحه 18.

42. نمازي، محمد و نورالدين رستمي، «بررسي رابطه بين نسبت‌هاي مالي و نرخ بازده سهام شركت‌هاي پذيرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران»، مجله بررسي‌هاي حسابداري و حسابرسي، شماره 44، تابستان 1385، صفحات 127-105.

43. نمازي، محمد و      ابراهيم منصوري، «بررسي تجربي دوره گردش وجه نقد و تجزيه و تحليل نقدينگي شركت‌هاي بورس اوراق بهادار تهران»، فصلنامه دانش و پژوهش حسابداري، شماره 7، زمستان 1385، صفحات 23-16 و 60-53.

44. نمازي، محمد و جواد مرادي، «بررسي تجربي سازه‌هاي مؤثر در تعيين پاداش هيأت مديره شركت‌هاي پذيرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران»، فصلنامه مطالعات حسابداري، شماره 10 و 11، تابستان و پائيز 84، صفحات 101-73.

45. نمازي، محمد و كاظم شمس‌الديني، «بررسي ارتباط فرهنگ با نظريه نمايندگي». ماهنامه انجمن حسابداران خبره ايران مجله حسابدار، شماره 183، خرداد 1386، صفحات 19-7.

طرح‌هاي پژوهشي لاتين

1.      The Usefulness of Accounting Information in Multi-Objective Setting, Pennsylvania State University.

2.      The Efficient Market Hypothesis, Pennsylvania State University.

 طرح‌هاي پژوهشي فارسي

1.   «بررسي سيستم‌هاي حسابداري صنعتي و وضعيت موجود حسابداران مديريت صنايع استان فارس»، گزارش منتشر شده طرح پژوهشي شماره 91، دانشگاه شيراز.

2.      «تجزيه و تحليل صورت‌هاي مالي با استفاده از نظريه اطلاعاتي شانون»، دانشگاه شيراز، 1376. (با همكاري آقاي دكتر فقيه)

3.      « بررسي كاربرد سيستم هزينه يابي بر منباي فعاليت (ABC) در افزايش بهره وري» وزارت صنايع، 1378.

4.   « طراحي سيستم ABC و IOC جهت استفاده بهينه از منابع سازماني با بكارگيري برنامه‌ريزي خطي» وزارت صنايع، سال 1381.

5.      «بررسي ديدگاه‌هاي مديران صنعتي نسبت به سيستم‌هاي حسابداري صنعتي» دانشگاه شيراز، 1381.

6.       بررسي كارآئي بازار بورس اوراق بهادار ايران، وزارت اقتصاد و دارائي، 1381، انتشار كتاب مربوطه، 1382.

7.   مطالعه اثرات اهرم‌هاي مالي و عملياتي شركت‌ها بر قيمت سهام بورس اوراق بهادار ايران- دانشگاه شيراز، انتشار يافته به صورت مقاله.

8.      «طراحي سيستم بودجه‌بندي بر مبناي فعاليت در دانشگاه شيراز»، تكميل گرديد (1384).

9.   «نحوه استفاده بهينه از منابع مالي پروژه‌هاي عمراني در فارس»، سازمان برنامه و بودجه استان فارس، 1383، انتشار كتاب در اين زمينه، 1385.

10. «بررسي عوامل مؤثر بر نقدينگي در دو بخش طرح و جاري در سال‌هاي 84-80 در شركت برق منطقه‌اي فارس» وزارت نيرو، شيراز، در جريان.

جوايز و افتخارات

1-    مدرس برجسته آموزشي بخش حسابداري و مديريت سال 1378

2-    پژوهشگر نمونه بخش حسابداري و مديريت سال 1384

3-    پژوهشگر نمونه دانشكده اقتصاد، مديريت و علوم اجتماعي سال 1385

4-    مدرس نمونه آموزشي بخش حسابداري سال 1385

5-    برنده لوح و جايزه بهترين كتاب سال حسابداري (حسابداري صنعتي 2) در جشنواره پژوهش دانشگاه تهران سال 1385

6-     دريافت جايزه و لوح تقدير كتاب "حسابداري صنعتي (2)" و "كاربرد رايانه در حسابداري" در دانشگاه شيراز

به نقل از http://shsjournal.umz.ac.ir

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت: 7:48 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

زندگی نامه کامل اسحاق نیوتن

بازديد: 995

اسحاق نیوتن

جنسیت: مرد

تولد و وفات: ( ... )س دوازدهم قمری

محل تولد: مشخص نیست.

شهرت علمی و فرهنگی: خطاط

از خوشنویسان گمنام بود. به خط وی قطعه‌ای به قلم نستعلیق چهاردانگ و سه دانگ خوش ، با رقم: "حرره اسحق" ، در کتابخانهٔ ملی پاریس موجود است.

          ایزاک نیوتن که در روز ۲۵ دسامبر ۱۶۴۲یعنی سال مرگ گالیله متولد شد از خانواده ای است که افراد ان کشاورز مستقل و متوسط الحال بودند .  

ایزاک نیوتن که در روز ۲۵ دسامبر ۱۶۴۲یعنی سال مرگ گالیله متولد شد از خانواده ای است که افراد ان کشاورز مستقل و متوسط الحال بودند و مجاور دریا در قریه وولستورپ می زیستند نیوتن قبل از موعد متولد شد و زودرس به دنیا آمد و چنان ضعیف بود که مادر گمان برد او حتی روز اول زندگی را نتواند به پایان برد پدرش نیز در عین حال اسحق نام داشت و در ۳۰ سالگی و قبل از تولد فرزندش در گذشت.

پدرش مردی بوده است ضعیف، با رفتار غیر عادی زودرنج و عصبی مزاج مادرش هانا آیسکاف زنی بود مقتصد، خانه داری بود صاحب کفایت و صنعتگری با لیاقت آیزاک دوره کودکی شادی نداشت او سه ساله بود که مادرش با بارناباس المیت کشیش مرفه با سنی دو برابر سن خود ازدواج کرد جدایی از مادر ظاهراٌ سخت بر شخصیت او اثر گذاشت و تقریباٌ مسلم است که رفتار بعدی وی نسبت به زنان را نیز شکل داد نیوتن هیچگاه ازدواج نکرد اما یکبار(شاید هم دو بار) نامزد کرد به نظر می آمد که تمرکز او منحصراٌ روی کارش بود نه سالی که نیوتن در وولستورپ جدا از مادر گذرانید برای وی سالهای دردناکی بود داستانهایی بر سر زبان است که نیوتن جوان از قبه کلیسا بالا می رفت تا نورث ویتام ده مجاور را که مادرش اینک در آن زندگی می کرد، از دور ببیند.

آموزش ابتدایی رسمی نیوتن در دو مدرسه کوچک دهکده های اسکلینگتن و راچفورد صورت گرفته بود که هر دو برای رفت و آمد روزانه به خانه او نزدیک بودند چنین به نظر می رسد که اول بار دایی اوکه کشیشی به نام ویلیام آیسکاف بوده است متوجه شد که در نیوتن استعدادی مافوق کودکان عادی وجود دارد.

بدین ترتیب ویلیام آیسکاف مادر را مجاب کرد که کودک را به دانشگاه کمبریج(که خودش نیز از شاگردان قدیمی این دانشگاه بود) بفرستد زیا مادر نیوتن قصد داشت وی را در خانه نگهدارد تا در کارهای مزرعه به او کمک کند در این هنگام نیوتن ۱۵ ساله بود کمبریج در آن زمان دیگر آکسفورد را از مقام اولی که داشت خلع کرده به قلب پیوریتانیسم انگلیس و کانون زندگی روشنفکری آن کشور بدل شده بود. نیوتن در آنجا مانند هزاران دانشجوی دیگر دوره کارشناسی، خود را غرق مطالعه آثار ارسطو و افلاطون می کرد نیوتن در یکی از روزهای سال ۱۶۶۳یا ۱۶۶۴ شعار زیر را در کتابچه یادداشت خود وارد کرد.

افلاطون دوست من و ارسطو هم دوست من است، اما بهترین دوست من حقیقت است او از کارهای دکارت در هندسه تحلیلی شردوع کرده سریعاٌ تا مبحث روشهای جبری پیش آمده بود در آوریل ۱۶۶۵ که نیوتن درجه کارشناسی خود را گرفت، دوره آموزشی او که می توانست چشمگیرترین دوره در کل تاریخ دانشگاه باشد بدون هیچگونه شناسایی رسمی به اتمام رسید.

تئوری نور قانون جاذبه عمومی

در حدود سال ۱۶۶۵ مرض طاعون شیوع یافت و دانشگاه دانشجویان خود را مرخص کرد نیوتن به زادگاه خود مراجعت کرد همین موقع بود که هوش و استعداد نابغه بزرگ آشکار گشت زیرا تمام کتابها و جزوه های خود را در دانشگاه جا گذاشته بود فکر خود رذا آزاد گذاشت که به تنهایی از منابع خاص خود استفاده نماید در این هنگام نیوتن بیش از ۲۲ سال نداشت ولی بیش از ارشمیدس و دکارت در باره معرفت ساختمان جهان دقیق شده بود نیوتن ضمن دو سالی که در وولستورپ بود حساب عناصر بی نهایت کوچک قانون جاذبه عمومی را کشف کرد و تئوری نور را بنیان گذاشت این داستان که سقوط سیبی از درخت نیوتن را به فکر کشف جاذبه عمومی انداخته است به نظر درست می آید او از آن لحظه این پرسشها را برای خود مطرح کرد: چرا سیب به پایین و نه بالا سقوط می کند؟ و چرا ماه بر زمین نمی افتد؟ این اندیشه ها بعدها او را به کشف قانون نیروی گرانش رهنمون شدند هنگامی که نیوتن چندین سال بعد پاسخ این پرسش را توانست بیابد در واقع یکی از قانونهای فیزیک راکشف کرده بود که بر تمام عالم حکمفرماست.

قانون نیروی گرانش او پس از شیوع طاعون و بازگشت به ملک مزروعی مادرش، طی ۱۸ ماه به آگاهیها و کشفهایی بیش از آنچه که دانشمندان دیگر در طول عمر خود دست می یابند، دست یافت او در این مدت ساخت و ساز قانون نیروی گرانش را آغاز کرد او در باره نور و رنگهای آن پژوهش کرد دلیل جزر و مد را کشف کرد قوانین و حرکات بخصوصی را به درستی تشخیص دادو معادله هایی برای آن نوشت که بعدها اساس و بنیان دانش مکانیک شد در مورد نیروی گرانش نیوتن معتقد بود که نه تنها زمین چنین نیروی گرانشی دارد بلکه تمام اجسام و اجرام چنین خصوصیتی دارند.

روزی که او منشوری را در دست گرفت واجازه داد تا پرتو نور خورشید از میان آن بتابد او با این کار کشف کرد که نور سفید به هنگام ورود به منشور شیشه ای منحرف می شود و به ۷ پرتو نور اصلی با رنگهای گوناگون تجزیه می شود آنها رنگهای رنگین کمان هستند که طیف یا بیناب نامیده می شوند و عبارتند از: سرخ، نارنجی، زرد، سبز، آبی، نیلی و بنفش او تمام این کشفیات را در یک دوره زمانی ۱۸ ماهه به انجام رسانید بالاخره طاعون ریشه کن شد و او به لندن برگشت تا تحصیلات خود را به پایان برساند.

او ۳ سال پس از آن را صرف کاوش و پژوهش در ماهیت و طبیعت نور کرد او همچنین نخستین دوربین نجومی آیینه ای را ساخت تلسکوپ آیینه ای رصد خانه مونت پالومار در کالیفرنیا نیز، که آیینه آن ۵ متر قطر دارد بر اساس اصول و قواعد نیوتن بنا شده است.

نیوتن در اثر مطالعات فراوان مبتلا به ناراحتی عصبی شد از دو ناراحتی عصبی مه نیوتن پیدا کرد اولی ظاهراٌ در سال ۱۶۷۸ و دومی در سال بعد از فوت مادر او بود در این دره وی مدت ۶ سال از هر گونه مکاتبه مربوط به تلاشهای ذهنی دست کشید به هر صورت عالم کیهانی بود. دوران مابین ۱۶۸۴ و ۱۶۸۶ از نظر تاریخ فکری بشر مقام ارجمندی دارد در این دوران هالی توانست با تدبیر بسیار نیوتن را وادارد که اکتشافات خویش را در نجوم و علم حرکات به منظور انتشار تدوین کند و نیوتن نیز به این کار رضایت داد در سال ۱۶۸۷ در ۴۵ سالگی قانون جاذبه زمین و سه قانون در باره حرکت را در کتابش مه به زبان لاتین نوشته شده بود با خرج هالی منتشر کرد نیوتن به مطالعات عظیم دیگری پرداخت که حتی امروزه نیز کامل نشده است و آن اینکه با به کار بردن قوانین علم الحرکات و قانون جاذبه عمومی فرورفتگی زمین را در دوقطب آن که نتیجه دوران روزانه زمین به دور محورش می باشد محاسبه کرد و به کمک این محاسبه درصدد برآمد سیر تکامل تدریجی سیاره را مورد مطالعه قرار دهد.

نیوتن تغییرات وزن اجسام را برحسب تغییر عرض جغرافیایی مکان به دست آورد و نیز ثابت کرد که هر جسم تو خالی که به سطوح مروی متحدالمرکز و متجانس محدود شده باشد نمی تواند هیچگونه نیرویی بر اجسام با ابعاد کوچک که در نقطه غیر مشخصی در داخل آن قرار داشته باشند اعمال کند نیوتن در پاییز سال ۱۶۹۲ هنگامیکه به ۵۰ سالگی رسید نزدیک می شد به سختی مریض و بستری شد به طوریکه از هر گونه قوت و غذایی بیزار شد و دجار بی خوابی مفرط گردید که به تدریج به بی خوابی کامل تبدیل شد خبر کسالت شدید نیوتن در قاره اروپا انتشار یافت.

لیکن بعد از آنکه خبر بهبودی او را دادند دوستانش شادمان گردیدند.

حکمت بریتانیا به منظور قدردانی از خدمات این دانشمند برگ یک منصب بسیار بالای دولتی به وی اعطاء کرد و او در سال ۱۷۰۰ میلادی به عنوان خزانه دار کل سلطنتی منصوب شد منصبی که تا آخر عمرش آن را حفظ کرد در همان سال به عضویت آکادمی علمی فرانسه نیز اتنخاب شد در سال ۱۷۰۵ علیا حضرت ملکه آن(ملکه انگلستان) به وی عنوان سر اعطاء کرد و به احتمال قوی اعطای این افتخار بیشتر به مناسبت خدمات او در ضرب مسکوکات بوده است تا به علت تقدم فضل او در معبد عقل و کمال.

وی چندی پیش از وفاتش با نگاهی به زندگی علمی طولانی گذشته اش از آن این خلاصه را بدست داد: من نمی دانم به چشم مردم دنیا چگونه می آیم اما در چشم خود به کودکی می مانم که در کنار دریا بازی می کند و توجه خود را هر زمان به یافتن ریگی صافتر یا صدفی زیباتر منعطف می کند در حالیکه اقیانوس بزرگ حقیقت همچنان نامکشوف مانده در جلوی او گسترده است آخرین روزهای زندگی وی تاثر برانگیز و از جنبه انسانی قوی و عمیق بوده است اگر چه نیوتن نیز مانند سایر افراد بشر از رنج فراوان بی بهره نماند لیکن بردباری بسیاری که در مقابل درد و شکنجه دائمی دو سه سال اخیر زندگانی خویش نشان داد شکوفه های دیگری بر تاج گلی که بر فرق او قرار دارد می افزاید.

در آخرین روزهای زندگی از ردر جانگداز اسوده بود در نهایت آرامش در ۲۰ مارس ۱۷۲۷ در ۸۴ سالگی در لندن در گذشت و با عزت و شرف بسیار در وستمینستر آبی به خاک سپرده شد برای قدردانی از این دانشمند بزرگ واحد نیرو را نیوتن نامیده اند بدون تردید می توان گفت در تاریخ بشریت نامی از مافوق نیوتن وجود نداشته و هیچ اثری از لحاظ عظمت و بزرگی مانند کتاب(اصول) او نخواهد بود لاپلاس بزرگترین ادامه دهنده اکتشافات او در باره اش چنین می گوید: کتاب اصول بنای معظمی است که تا ابد عمق دانش نابغه بزرگی را که کاشف مهمترین قوانین طبیعت بوده است به جهانیان ملل خوهد داشت.

لاگرانژ در باره او چنین می گوید: نیوتن خوشبخت بود که توانست دستگاه جهان را توصیف کند افسوس که در عالم بیش از یک اسمان وجود ندارد ولتر مشهورترین ستایندگان او چنین نوشته است: ای رازدار آسمانها و ای جوهر ابدی راست بگو تو نسبت به نیوتن حسادت نمی ورزی؟

فلسفه نیوتن

آیزاک نیوتن در ۱۶۴۲، سالی که گالیله چشم از جهان فرو بست، در ناحیه لینکن شایرانگلستان متولد شد. او بیشتر عمر خود را صرف مطالعات در کالج ترینیت(تثلیث) واقع در دانشگاه کمبریج کرد. مدتی را نیز در لندن سپری کرد. چند دوره نماینده ساکت پارلمان بود. مدتی نیز مدیر ضرابخانهسلطنتی شد. او به مشاغل دولتی به عنوان تفریحی در زندگیش می نگریست. اولین کتابش را تحت عنوان "اوپتیکس"و یا علم نور شناسی، در زبان منطق ریاضیات به چاپ رساند. چند سالی را صرف مطالعات دینی کرد که نتیجه آن چاپ "مطالعات کتاب شریعت" می باشد. در ۱۶۶۶جبر در ریاضیات را ابداع کرد اما بخاطر نگرشی که بر شرایط زمانی داشت از چاپ کتابی در اینباره منصرف شد. اگرچه سالها بعد از چنین روشی در مطالعات نجوم شناسی خود بهره برد و بشریت را با این روش آشنا کرد. در سال ۱۶۸۷ کتاب معروف "اصول ریاضیات در فلسفه طبیعی" را که به اختصار به "اصول"شهرت یافت را به چاپ سپرد. در ابتدا کتاب او مورد تمسخر دانشجویان فلسفه کمبریج قرار گرفت، اما طولی نکشید که روش و نگرش او نه تنها بر روشهای تدریس و آینده تاریخ فلسفه بلکه بر تاریخ علم نیز اثرات بیشماری بر جای نهاد. در سال ۱۷۰۵ مفتخر به دریافت نشان شهسواری از ملکه آن گردید. او در سن هشتاد و پنج سالگی در لندن دیده از جهان فرو بست و نخستین دانشمندی بود که پیکرش در کلیسای وستمینستر به خاک سپرده شد.

اصول ریاضیات در فلسفه طبیعی

در این مجال برآنم تا بخشهای غیر ریاضی این شاهکار نیوتن را مورد بازخوانی قرار دهم.


الف) قوانین استدلال در فلسفه

در این بخش نیوتن به ارایه قوانینی مبادرت می ورزد که بگفته او اساس تحقیقات طبیعی را شامل می شوند. قوانین چهارگانه ای که در قرن هجدهم به قوانین پایه مطرح بودند. ممکن است برای خواننده امروزی این اصول بدیهی و حتی پیش پا افتاده بنظر آیند. شاید بتوان چنین نظر داد که در طول سه قرن گذشته قریب اکثریت یافته های علمی بشری بر پایه این مقدمات به فعلیت رسیدند و از طرف دیگر مخاطب امروزی با تسلطی که بر علوم جدید یافته ناخودآگاه الفبای تحلیل شخصی از شرایط طبیعی را بر پایه این اصول حلاجی میکند. به هر تدبیر روا نیست که درک امروزیمان را با سیصد سال گذشته یکسان بگیریم. همانگونه که تاریخ فلسفه علم نیز شاهد بوده است، اصولی که توسط نیوتن ارایه گردید، حداقل تا به ظهور آینشتاین، نه تنها تحولی شگرف در زیربنای علمی بشری پدید آورد بلکه انقلابی را در نحوه بینش، ادراک و بیان آدمی موجب شد. بدین مقدمه به سراغ اصول نیوتن می رویم.

۱) قانون اول:

«ما نمی بایست بیشتر از آن دلایل صحیحی که برای پیدایش و یا عملکرد اشیاء طبیعی کفایت می کنند، ادله مشابه دیگری را پذیرا باشیم.»

فلاسفه این بیان را بر بیهوده نبودن عملکرد طبیعت بصورت عام تفسیر نموده اند. میزان کارایی طبیعت نسبت معکوسی با درصد بیهودگی آن دارد. بدین معنی که هر کجا کارایی موثرتری را در میان اجزای طبیعت شاهد باشیم به همان میزان نیز فایدهمند بودن آن فرآیند مشهود خواهد بود. دیالکتیک طبیعت منطقی ساده دارد و اثرات بر جای مانده معلول دلایلی غیر طبیعی و غیر ضروری نمی باشند.

۲) قانون دوم:

«بنابراین ما می بایست برای تمامی معلولهای یکسان طبیعی، تا جایی که ممکن است، ادله یکسان را مورد بررسی قرار بدهیم.»

عمل تنفس در آدمی و تنفس در حیوانات؛ سنگها در آمریکا و سنگها در اروپا؛ نور آتش و نور خورشید از جمله مثالهایی است که با این ادعا می بایست چرایی و چگونگی هر دو پدیده را تا بدآنجا که یکسان هستند، بطور مشابه مورد بررسی قرار دهیم.

۳) قانون سوم:

«با مطالعه انواع بی شماری از ساختارهای طبیعی که در دسترسمان می باشند، که توانایی بیش از حد افزایش و کاهش در شدتها را ندارند، بدین نتیجه می رسیم که؛ می بایست ارزشگزاری جهانی صورت پذیرد و هر آنچه را که مشابه است و در دسترس ما نمی باشد نیز شامل شود.»

توسط آزمایش است که ما بر طبیعت اشیاء و گونه ها آگاهی می یابیم. هر آنچه را که بصورت جهانی مورد تایید آزمایشات ما قرار گرفت می بایست جهانی نیز بدانیم. نتایج یکسانی که در آزمایشات بدست می آیند برای مشابه شان که دور از دسترس می باشند نیز یکسان است. البته این به مفهوم رها کردن مقایسه پی در پی جهان و اعمال دلخواه نظرات نمی باشد. نیوتن معتقد است تمامیت طبیعت در عملکرد به سمت سادگی و هماهنگی در رفتار تمایل دارد. از طرفی هیچ راهی جز بکارگیری هوش و حواس پنجگانه برای تخمین بسط و توسعه اشیاء نمی شناسیم و از طرف دیگر با کمک از منطق ریاضیات در میابیم که قرار نیست اشیاء تا بینهایت امتداد داشته باشند. بنابراین آدمی با محدوده ها و محدودیتها سر کار دارد. در یک فضای محدود، به میزانی که از خصوصیات حجمی از آن فضا آگاهی یافتیم می توان فرض را بر یکسان بودن یا اصل را بر تشابه خصوصیات حجم نادیده گرفت. از این روست که می توان جهانی بودن ارزشهای عملی را تصور کرد. در آزمایشات به خصوصیت نفوذناپذیری و سختی اشیاء برخورد میکنیم. چنین نتیجه میگیریم که نفوذناپذیری و سختی اشیاء جهانی است. تمامی اشیاء حرکت پذیر هستند. حرکت به اشیاء قدرت می بخشد. این قدرت یا در ادامه جنبش آنان هزینه می شود و یا در آنان باقی می ماند. خصوصیاتی مانند گسترش، سختی، نفوذناپذیری و جنبش اشیاء برآمده از مطالعه کلیت آنهاست. مطالعه تعدادی از ذرات تشکیل دهنده آنها نیز ما را به چنین نتیجه ای می رساند. از این رو نتیجه ای که میگیریم: این خصوصیات برای مابقی ذرات تشکیل دهنده آزمایش نشده آن اشیاء و برای مابقی اشیاء نادیده جهان صادق است. نیوتن معتقد است که دسترسی به این نتایج بر اساس حواس بشری صورت می پذیرد و نه بر پایه استدلال.

تمامی اشیاء اطراف زمین تحت جاذبه آن گرانش به سمت زمین دارند. مقدار جاذبه به ضریب جرم آنان بستگی دارد. چگالی اجسام نشاندهنده میزان نیروی گرانشی است که در خود ذخیره دارند. اجسام با چگالی بیشتر، جاذبه بیشتری از خود نشان میدهند. با همین اصل بود که نیوتن حرکت ماه به دور زمین و زمین به دور خورشید را توجیه کرد. این را با تجربه آزمود و از آنجایی که در مورد تمامی اجسام مورد آزمایش به یک نتیجه رسیده بود، یافته خود را بنا بر نظرات استدلالیش، قانون جهانی گرانشنامید.

۴) قانون چهارم:

«ما در فلسفه تجربی، گزاره هایمان را بر اساس یافته هایی بنیان میگذاریم که توسط روش استقراء عام از پدیده هایی با دقت بالا گرد آمده باشد. حتی می توان نظریات مخالفی را هم تصور نمود. نظریاتی که شاید در آینده بتوانند پدیده های نوظهور دقیق تر و یا حتی استثنایی را نمایندگی کنند. به هر روی، گزاره یابی در زمان حال باید بر اساس دریافتهای تجربی و مشهود صورت پذیرد.»

فلاسفه در تحلیلهای خود هر کدام از روشی سود جسته اند. برخی از بررسی بطنی و دفعی اجزاء به قیاس کل دست یافته اند و برخی دیگر از پی بردن به کل، به شناخت اجزاء راه یافته اند. برخی دیگر نیز از هر دو روش متداوماً سود جسته اند. پیرو توضیحات قانون سوم نیز مشخص بود که روش تحلیل نیوتن همان قیاس کل از جزء می باشد که در قانون چهارم نیز مستقیماً بدان اشاره میکند. او بر این نکته تاکید میکند دلایلی که بر اساس استقراء شکل میگیرد، نمی بایست توسط نظریه پردازیها نفی شود. هر نظریه ای می بایست بر ادله ای استناد داشته باشد و آن ادله نیز می بایست توسط آزمون و تجربه اثبات پذیر باشد.

ب) شرح و تفسیر

در این بخش از کتاب، نیوتن نظرش را در مورد مساله بحث برانگیز مطلق و نسبی بودن فضا و زمان بیان میکند. در اینباره نیز هم در زمان حیاتش و هم پس از او فلاسفه بسیاری به اظهار نظر در این مورد پرداخته اند. همانطور که در ابتدا نیز بدان اشاره شد، در این نوشته رسم بر این است که حتی الامکان کمتر به مواردی که برای بشر امروزی واضح است پرداخته شود و بیشتر موارد اصولی تر مورد بازخوانی قرار گیرد. نیوتن در ابتدا به ارایه تعارفی در مورد عناصر زمان، مکان، فضا و حرکت مبادرت می ورزد و سپس مطلق و نسبی بودن آنان را بررسی میکند.

۱) زمان مطلق، واقعی و دقیق؛ مقدم به ذات و فقط وابسته و فرمانبردار طبیعت خویش است. منحصر به فرد است. همواره با توجه به طبیعت خود عمل میکند و هیچگونه تماسی با خارج از نهاد خود ندارد. عاری از حرکت است و ضرورتاً تغییرناپذیر. گذشت دقیق زمان مطلق، در بازه مطلقی رخ میدهد که هیچ تغییری بر موجودیت اجرام و اجسام صورت نمی پذیرد.[vii] بنابراین سنجش آن فقط با توجه به نهاد خودش ممکن است. در نقطه مقابل زمان نسبی، آشکار و متعارف قرار دارد که نسبت به موارد خارج از طبیعت خود حساس می باشد. منحصر بفرد نیست و با ابزار اطرافش سنجیده می شود.

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت: 7:44 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(2)

تحقیق کامل درمورد شهر بلقیس

بازديد: 1873

شهر بلقیس

شهر بلقیس یکی از بزرگترین بناهای خشتی و گلی ایران است که در ۳ کیلومتری جنوب غرب شهر کنونی اسفراین قرار گرفته است که بالغ بر ۱۸۰ هکتار وسعت می‌باشد که از یک مجموعه آثار شامل بقایای ارگ و خندق پیرامون آن، شارستان شاملبرج و بارو، مقبره شیخ آذری، ویرانه‌های معروف به منار تپه (مسجد جامع)، کوره سفالگری، آب انبار، بازار، کاروانسرا، بنای معروف به یخدانها و یک گورستان وسیع در نزدیک دروازه شرقی تشکیل شده است.

 

سالم­ترین و همچنین برجسته­ترین اثری که بر بقایای شهر بلقیس برجای مانده است ارگی است که دارای ۲۹ برج به ارتفاع حدود ۱۱ متر است و جزو بزرگ­ترین قلعه­های باستانی ایران می باشد که دارای سازه بزرگ خشتی و چينه اي است و دارای وسعتي حدود ۵۱ هزار مترمربع است و همچنین در اطراف ارگ يک خندق وسيع وجود دارد كه نفوذ ناپذيري قلعه را دشوارتر میساخته است[۱] از لحاظ قدمت استناد به متون تاریخی در قبل از اسلام‌آباد و شکوفا بوده و در سال ۳۱ هجری توسط مسلمانان فتح می‌شود و طبق یافته‌های باستان شناختی قدیمی ترین استقرار در این شهر تاریخی که تاکنون شناسایی شده مربوط به اواخردوره ساسانی – صدر اسلام است و زندگی در آن تا پایان دوره صفوی به طور مداوم جریان داشته است و بالاخره این شهردر اواخر دوران طهماسب دوم و ابتدای حکومت نادر یعنی در سال ۱۱۳۱ هـ. ق توسط افاغنه کاملاًویران و در هم کوبیده شد. به نحوی که جایگاه پیشین خود را از دست داد از این زمان کم‌کم اسم افسانه‌ای بلقیس بر روی خرابه‌های شهر قدیمی اسفراین گذاشته شد. به علت اهمیت ویژه باستان­شناسی، شهر کهن و تاریخی بلقیس در سال ۱۳۸۸ به عنوان پایگاه میراث فرهنگی مورد تصویب قرار گرفت و با شماره ثبت ۴۴۹۷ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید.[۱] [۲] ارگ بلقیس اسفراین را دومین بنای گلی ایران پس از ارگ بم میدانند که بر اساس اصول معماری ساسانی ساخته شده است و خشت و گل مهم ترین مصالح به کار رفته در آن میباشد.[۳]

 

موقعیت جغرافیایی

این اثر در ۳ کیلومتری جنوب غربی شهر جدید اسفراین، حاشیه شرقی روستای جوشقان- حوزه فرهنگی شمال شرق- کد GPS منطقه: َ۵۳ °۵۷ تا ۰۷َ °۵۸ طول جغرافیایی و ۳۱َ °۳۶ تا ۱۷َ °۳۷ عرض جغرافیاییارتفاع از سطح دریا ۱۲۰۲متر قرار دارد.

 

وجه تسمیه شهر بلقیس

مورخان و جغرافی دانان اسلامی از اسفندیار پسر گشتاسب به عنوان بنیان گذار این شهر نام برده‌اند. الحاکم مؤلف تاریخ نیشابور از تعلق خاطر قباد (کواذ) ساسانی به آن یاد کرده و نوشته که قباد اسفراین را «مهرجان» خطاب می کرده استبیهقی نیز نام اسفراین را «اسپرآئین» خوانده و آن را مرکب از «اسپر» به معنای سپر و «آئین» به معنای راه و روش دانسته است. نام این شهر به صورت‌های سبراین (حدود العالم)، سفراین (تاریخ سیستان)، اسپراین (بیهقی)، اسپرایین (برهان قاطع)، و اسفرائین (ثعالبی، یتیمة الدهر، یاقوت و قزوینی) نیز آمده است. اما گویاترین و موثق ترین سند، که هیچگونه دخل و تصرفی در آن صورت نگرفته و زیر نظر حکومت مرکزی بوده و نام این شهر کهن را به مدت ۷۰۰ سال یعنی از زمان مغولان تا اواخر حکومت صفوی زنده داشته، سکه است.[۴][۵]

                     http://bits.wikimedia.org/static-1.24wmf2/skins/common/images/magnify-clip-rtl.png

این سکه مربوط به زمان فرمانروای قاان العادل از حاکمان ایلخانی است که در شهر اسفراین ضرب گردیده است.

در مورد وجه تسمیه بلقیس و اسفراین بری اولین بار کلنل ییت در سفرنامه خود ازشهر بلقیس یاد کرده و می‌نویسد:‹‹... اینکه چطور نام شهر بلقیس که شنیدم به آن شهر سبا هم می¬گفتند به این محوطه اطلاق شده را نمی‌دانم. من هرگز نشنیده‌ام که بگویند ملکه سبا از خراسان آمده باشد. باوجود این، در بین ملت¬هایی که می¬شناسم ایرانیان زنده¬ترین تخیلات را دارند و حتی ممکن است این هم از خیالپردازی‌های آنها باشد[۶] پی ام. سایکس یکی از افسران انگلیس در سال ۱۸۹۳ از منطقه اسفراین دیدن کرده، او اولین شخصی است که از شهربلقیس نقشه برداری کرده است او نیز در مورد نامگذاری شهر بلقیس چنین می‌نویسد: «شهر بلقیس نسبتاً نام جدیدی است که همواره به شهر اسفراین داده شده است و از آن در سفرنامه‌های اعراب هیچ یاد نشده است. این مکان با یافته‌های از سفالهای قرون میانه و تعدادی سکه تولید شده شناخته شده است».[۷]اما دلیل دیگرنسبت دادن بلقیس به قلعه اسفراین که تا حدودی منطقی تر به نظر می‌رسد این است که این نام را جویندگان و قاچاقچیان عتیقه و اشیا تاریخی به دلیل گنجینه‌ها و دفینه‌های فراوانی که از این محل به دست آمده به آن داده‌اند.[۸] به نظر می‌رسد این اسم گذاری‌ها در دوره قاجار در سراسر ایران رواج داشته و نام‌هایی مانند تخت کیکاووس، تخت سلیمان ، شهر دقیانوس، نقش رستم و... نمونه‌ای از این نام گذاری‌ها می‌باشد.

تاریخچه

در قرون سوم هم زمان با حکومت سامانیان با استناد به کتاب حدودالعالم من المشرق الی المغرب اسفراین یک شهری آباد و با نعمت بوده است[۹]و مقدسی در کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم دراواخر قرن سوم عامل اصلی رونق وشکوفایی اسفراین را وجود بازارهای تجارتی و رجال مذهبی سیاسی ذکرکرده است[۱۰]در سالهای پایانی حکومت سامانیان با هرج مرج‌های داخلی و درگیری‌های بین مدعیان جانشینی صورت می‌گرفت. اسفراین در این روزگار دست به دست و غارت می‌شد درسال ۳۸۵ . ق ابوعلی سیمجور براسفراین چنگ انداخت ودر سال ۳۸۷ . ق لشکریان بکتوزون این شهر را غارت کرد.[۱۱]

·         شرف الدین یزدی حملات تیمورلنگ به منطقه اسفراین را در کتاب ظفرنامه چنین گزارش داده است: «.... و صاحب قران (تیمورلنگ) ازآنجا{نیشابور} به سعات اقبال سوار شده و به جانب اسفراین که گماشتگان امیر ولی داشتند روان شد و مقارن وصول که مردم هنوز به تعیین یورت و مقام و اندیشه نزول و ضرب خیام مشغول بودند، حکم جهان مطاع پنفاذ پیوست کار شهر بسازد عساکر نصرت به شعار بی توقف چپرها و سپرها گرفته روی به حصار نهادند و رسیدند و فتح کردن یکی بود حصار را رخنه‌ها کرده در امدند و بسیاری به قتل آوردند عمارات مطلقاً از حصار و خانه و مسکن و کاشانه با زمین هموار گشت.

چون قهر سپاهش در آمد دست همه خلق شد کشته شهر پست حصار و بیوت و مساکن نماند و جزنامی از اسفراین نماند»

پیشینه مطالعات باستان شناسی و مرمتی

فعالیت‌های پژوهشی و باستانشناختی در مناطق مختلف می‌تواند به کشف حقایق و روند تاریخی و فرایندهای فرهنگی کمک شایانی نماید، حال این فعالیت‌ها اگر هدفمند و با برنامه و مدیریت صحیح و توانمندی همراه گردد می‌تواند نتایج بسیار ارزنده‌ای داشته باشد. کاوش باستانشناسانه به مثابه آزمایش‌هایی بر روی بدن انسان می‌ماند که برای شناخت بیمار نیاز به این آزمایش‌ها داشته و این عمل می‌تواند به شناخت از بیمار و در نهایت به نجات جان او ختم گردد. کاوش باستانشناختی نیز می‌تواند نتایج مثبت و ارزنده‌ای داشته باشد، اگر این فعالیت همراه با ایده‌های و توانمندی‌های نو ارائه نگردد می‌تواند بسیار خطرناک و مضر باشد و به نابودی لایه‌های باستانی منجر گردد. اشمیت اولین باستانشناسی است که مستقیماً این شهر را دیده و عکس‌هایی هوایی خوبی را نیز در ۱۱می سال ۱۹۳۷م تهیه کرده است. وی در مورد این سفر می‌نویسد: «بعد از عبور از سبزوار و بخش‌های تابعه سر را به طرف شمال به سوی دشت‌های میان سلسله کوه‌های البرز و شهر بلقیس که در ویرانه‌های روی نقشه "سیری در هند" معلوم است برگرداندیم. در مسیر چرخش، از گذرگاه‌های روی انتهای شرقی کوه‌های جغتای و دره‌های جوین و صفی آباد گذشتیم، علی‌رغم مارپیچی رفتن ما فقط کمی بیش از نیم ساعت فاصله بین سبزوار تا شهر بلقیس (شهر ملکه سبا) طول کشید. پژوهندگان تاریخ معتقدند که شهر بلقیس در دشت اسفراین بقایای شهر قرون وسطاییاسفراین (که سابقاً مهرجان خوانده می شده) می‌باشد که بسیار پرجمعیت و دارای بازارهای پررونق است. به هرحال گرچه با پرسپکتیو «دید پرنده» به وضوح خطوط مرئی خانه‌های بی شمار آن و دیوارهای برج دار شهر را می دیدیم، در حال حاضر شهر مرده‌ای است و قدمتش به هفتصد سال می‌رسد. گر چه آسمان ابری و روز نیز به پایان رسیده بود، دوربین عالی زایس ما مرتباً عکس‌های عمودی و مایل از شهر ملکه سبا را ثبت می‌کرد. دیوار تدافعی مستطیل نامنظم و ناهموار آن چندین بنای غیرمعمول را به اضافه بقایای محله‌های شخصی را که کمتر جلوه دارد در میان دارد، یک قلعه چهارگوش ناهموار با برج‌های متعدد به شهر پیوسته است»[۱۳]اما کاوش در این شهر دوران اسلامی برای نخستین بار در سال ۱۳۵۲ هـ. ش و در پی اخبار وفور حفریات غیر مجاز باستان¬شناختی در محلی به نام شهر خرابه بلقیس اسفراین گروهی از باستان شناسان به سرپرستی مشیری، ازسوی دفتر فنی سازمان ملی حفاظت آثار باستانی خراسان مأمور گمانه¬زنی در این محوطه باستانی شدند که گزارش مختصری از آن در بایگانی مرکز اسناد سازمان میراث فرهنگی کشور در دست است.[۱۴] در این محوطه شروع به گمانه¬زنی برای تعیین حریم این شهر و همچنین مشخص کردن مسیر عبور لوله های آبرسانی اراضی کرد و حریم این شهر باستانی را مشخص و علامت گذاری نمود[۱۵]. پس از این به تدریج با ارائه گزارش گمانه¬زنی و چاپ مقالاتی در باره تاریخ باستان¬شناسانۀ این شهر کهن، توجهات به سوی این مجموعه جلب شد و در سال ۱۳۸۸ مجموعه شهر بلقیس به عنوان پایگاه میراث فرهنگی مصوب شد و فصل دوم کاوش و گمانه¬زنی¬های باستانی نیز در همین سال با دست یافتن به این نتیجه که سازه بزرگ خشتی شهر کهن اسفراین یا ارگ متعلق به پیش از حمله مغول و شاید قرون ششم و هفتم هـ.ق باشد و طی دوره¬های سربداران و صفویه چندین بار مرمت شده و علاوه بر آن به این نتیجه دست یافت[۱۶]فصل سوم اين كاوش¬ها در تابستان سال ۱۳۸۹ با هدف شناخت فضاها و كاركرد بناها در محدوده تپه منار و بخش¬هايي كه فعاليت¬هاي ژئومغناطيس صورت گرفته بود، به انجام رسيد. اين فصل از كاوش ها در سه بخش پي كاوي و آواربرداري، لايه نگاري و همچنين كاوش افقي انجام شد كه شناسايي فضاهاي مهم¬ترين دوره استقراري شهر تاريخي بلقيس - ايلخاني- يكي از اين اهداف بود. علاوه بر اين، در اين فصل از كاوش¬ها به شناسايي بخش هاي صنعتي شهر بلقيس در شمال ارگ و همچنين شناخت فضاهاي معماري قرون چهارم و پنجم هجري قمري در قسمت هاي جنوبي تپه منار شد[۱۷]. فصل چهارم اين كاوش¬ها در تابستان سال ۱۳۹۰و به همت پايگاه ميراث فرهنگي شهر تاريخي بلقيس اسفراين با دو هدف عمده پی کاوی دیوار شارستان و شناخت فضاها در محدوده ارگ بلقیس و شارستان با تاکید بر تپه منار صورت گرفت [۱۸]فصل پنجم کاوش شهر تاریخی بلقیس اسفراین در بهار و تابستان سال ۱۳۹۱و به همت پايگاه ميراث فرهنگي شهر تاريخي بلقيس اسفراين به سرپرستی احمد نیک گفتار با هدف شناخت ساختارشهر در بخش شارستان به انجام رسید[۱۹] [۲۰].

مجموعه بناهای شهر بلقیس

ارگ تاریخی بلقیس

ارگ بلقیس که برجسته ترین اثر این محوطه است که مساحتی بالغ بر ۵/۵۱۷۱۲ متر مربع را در بر گرفته و ۳۰ برج در اندازه های مختلف در گرداگرد آن تعبیه شده و از هر سو با خندق احاطه شده است. مصالح اصلی به کار رفته در ساخت قلعه گل/چینه است که در بخش‌های مختلف از خشت، آجر و چوب برای استحکام بیشتر استفاده شده استدروازه ورودی اصلی آن درضلع شمالی با یک پیشامدگی به داخل شارستان مشخص است که که امروزه بیشتر بخش‌های آن تخریب و به صورت تلی از خاک در آمده است. فضای داخلی قلعه با حفاری¬های قاچاق به کلی مضطرب شده و فقط از این ارگ بزرگ که زمانی دارای سه طبقه فضای معماری بوده تنها یک پوسته گلی باقی‌مانده است. با توجه به شواهد ارگ بلقیس برخلاف برخی قلعه‌ها بر روی سطح هموار دشت ایجاد شده و در اطراف آن خندقی را ایجاد کرده‌اند. اولین دوره استقرار در ارگ طبق اشارات متون تاریخی و یافته‌های باستان شناسی به دوره سلجوقیان برمی گردد[۲۱] و بعد از این زمان چندبار در ارگ فعالیت‌های مرمتی و ساخت و ساز در پیکره آن دیده می‌شود. ارگ آخرین بار توسط افغان‌ها به تصرف درآمد و به طور کامل تخریب شد اما با این وجود خانواده‌هایی به طور مستقل تا اواخر قاجار نیز در این مکان زندگی می کرده‌اند.[۲۲]

مجموعه آثار شارستان (محدوده عمومی شهر[

این بخش شامل محلات مختلف شهر می‌شود که با یک دیوار خشت و گلی/چینه‌ای بزرگ احاطه شده است. در محدوده شارستان بخش‌های مختلفی قرار گرفته که عبارتند از تپه منار (مسجد و درالحکومه؟)، بازار، محدوده صنعتی و کارگاهی، قبرستان و.... با توجه به شواهد و کاوش‌های باستانشناختی صورت گرفته در بخش شارستان، قدیم ترین بقایای سکونت طبق سکه مکشوفه که مستندترین داده باستان شناسی است به سال ۱۹۱ ه. ق تعلق دارد. امااشاره متون تاریخی قدمت آن را به دوره ساسانی نسبت می‌دهد.[۲۳]

تپه منار (مسجد )

تپه منار مهم ترین قسمت شارستان شهر بلقیس به حساب می‌آید که کتب جغرافیایی و سفرنامه‌ها به وجود مسجد و مناره در این محل صحه گذارده‌اند.[۲۴]

کوره سفالگری

یکی از مهمترین نتایج سومین فصل کاوش در شارستان شهر بلقیس کشف یک کوره سفالگری متعلق به نیمه دوم قرن ششم هـ. ق است که دارای بخش‌های مختلفی چون، آتشدان در بخش تحتانی، تاقچه‌ها به منظور گذاشتن سفال، سکوی پخت به منظور آماده‌سازی و چیدن سفال برای پخت و گنبد که بر روی تمامی این سازه‌های ایجاد می گردیده است. این کوره سفالگری اولین کوره سفالپزی به دست آمده از شهر تاریخی بلقیس و محدوده خراسان شمالی است که از آن به منظور پخت سفال‌های لعاب دار با لعاب فیروزه‌ای مورد استفاده قرار می گرفته است.[۲۵]

 

آب انبار

هنگام پیگردی جهت روشن کردن وضعیت پی و مصالح به کار رفته درساختار دیوار شارستان شهر بلقیس برای مرمت اضطرای در سال ۱۳۹۰ در ضلع جنوبی شارستان شهر بخش کوچکی از یک سازه آجری شامل سردر ورودی و تعدادی پله کشف گردید که احتمال می¬رفت این سازه بقایای یک آب انبار است طی کاوش فصل پنجم شهر تاریخی بلقیس جهت روشن شدن وضعیت این ساختار یک ترانشه در ادامه سازه¬های قبل ایجاد گردید که مدتی پس از کاوش منجر به نمایان شدن بخش عظیمی از مخزن گردید، این قسمت از بنا به شکل یک دایره به قطر ۲۵/۴ و عمق ۵ متر در دل زمین با شفته اهک و آجر ایجاد گردیده است و قسمت داخلی آن بدون اندود بوده و تنها درنزدیک کف سازه حدود ۱ متر دارای یک اندود نازک آهک است.[۲۶][۲۷] و[۲۸]

مقبره شیخ آذری

شیخ‌فخرالدین حَمزه (فرزند علی ملک) طوسی اسفراینی بیهقی متخلّص به ”آذری“ از مشایخ و شعرای مشهور قرن هشتم هجری است که بخشی از روزگار خود را در هند و بیشتر را در ایران سپری کرد. پدرش علی ملک (و در بعضی مآخذ: علی‌مالک، عبدالملک) از اعیان اسفراین و از رجال سربداران بیهق بود و چون به سال ۷۸۴ در اسفراین ولادت یافت و چندگاهی در طوس اقامت گزیده بود و به طوسی و اسفراینی اشتهار یافت و بدان سبب که در ماه آذر زاده شده بود خود را آذری نامید. آذری بعد از طی مراحل سلوک و پس از دومین زیارت کعبه و اقامت در مکّه و بازگشتش از آن دیار، به هندوستان رفت و ملازم سطان‌احمدشاه بهمنی گردید و عنوان ملک‌الشعرائی او را یافت و وی را مدح گفت و به دستور آن شهریار نظم بهمن‌نامه را آغاز کرد و هنگام تقدیم نسخهٔ ناتمام آن به احمدشاه اجازه بازگشت به وطن خود را خواست امّا مقبول نیفتاد تا آنکه بعد از چندی به وساطت شاهزاده علاءالدین پسر احمد شاه اجازه مراجعت یافت به شرط آنکه نظم بهمن‌نامه را در خراسان دنبل کند و البته آذری وعدهٔ خود را به انجام رسانید. وفاتش در هشتاد و دو سالگی به سال ۸۶۶ در اسفراین اتفاق افتاد و در همانجا به خاک سپرده شد و آرامگاهش هنوز زیارتگاه مردم است.

توصیف بقعه شیخ آذری:

بقعه حمزةبن علی ملک آذری از بناهایی است که در محدوده شهر تاریخی بلقیس اسفراین قرار گرفته و با شماره ۴۴۹۷ به عنوان بخشی از مجموعه شهر تاریخی بلقیس اسفراین در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است. این بنا از دو فضای معماری در ابعاد متفاوت تشکیل شده که بخش جنوبی بنا به عنوان نمازخانه مطرح است و بخش شمالی آن مدفن و آرامگاه شیخ شناخته می‌شود. این بنا باتوجه به تخریب‌های که صورت گرفته در سال ۱۳۹۰ از سوی پایگاه شهر بلقیس مورد مرمت و بازسازی قرار گرفت .

 

 

منابع :

«شهر تاریخی بلقیس، ایرانگردی تیشینه».

«اداره کل میراث فرهنگی خراسان شمالی، شهرستان اسفراين».

«آشنایی با شهر تاریخی بلقیس اسفراین، خبرگزاری مهر».

نیک گفتار، احمد، بررسی باستان شناختی پهنه فرهنگی شهر تاریخی اسفراین،۱۳۸۷، ص ۳۵۶

نیک گفتار، احمد، محمد حسن بهنامفر، معرفی و شناسایی سکه‌های ضرب شده در شهر اسفراین، انتشارات راهیان سبز ،۱۳۸۷.

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 ساعت: 16:37 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره ارزش و استراتژی

بازديد: 311

چكيده
آنچه مديران برجسته را متمايز مي‌سازد، دانش آنان در مورد نظريه‌هاي علمي و يا مهارت در به كار گيري ابزار و متدولوژي‌هاي روزآمد مديريتي نيست.
اغلب مديران پيشتاز،‌ با "نگرش" ساده و در عين حال عميق خود، در صنعت تحول آفريده‌اند. اين نگرشها در عبارت و مفهوم با هم متفاوت هستند، ولي همه آنها به گونه اي چگونگي خلق "ارزش" براي مشتريان را بيان مي‌كنند.
"ارزش" در ادبيات مديريتي امروز جايگاه ويژه‌اي يافته است؛ در مباحث استراتژي اين مفهوم كاركرد اصلي استراتژي در مقابل مشتري به شمار مي‌آيد، در الگوهاي بازاريابي و مديريت بازار، مفهوم "ارزش" جايگاه كليدي دارد و در مهندسي ارزش، اين مفهوم براي ارتقاي بهره‌وري عملياتي سازمانها به كار گرفته مي‌شود. توجه به شرايط عمومي "محيط رقابتي" كاربرد اين مفهوم را فراتر از محيط كسب و كار،‌ به حوزه‌هاي سياسي و ميدانهاي ورزشي توسعه مي‌دهد.
اين مقاله به تشريح مفهوم ارزش در رابطه با موفقيتهاي استراتژيك مي‌پردازد و طي آن تلاش مي‌كند تا با توصيف چگونگي شكل‌گيري مزيت رقابتي حاصل از ارزش، نگرش مؤثرتري براي اداره بنگاه‌ها فراهم كند.

معرفي موضوع
همه شما شركت بي‌ام‌و (BMW) را مي‌شناسيد. اغلب شما با شركت معتبر رولكس (Rolex) نيز آشنايي داريد. آيا فكر مي‌كنيد كه شركت بي‌ام‌و براي مشتريان خود، خودرو و رولكس ساعت توليد مي‌كند؟ آيا تصور شما اين است كه مشتريان اين دو شركت براي خودرو و ساعت پول خود را به آنها مي‌پردازند؟ آيا به نظر شما اصولاً آنچه اين دو شركت براي مشتريان خود توليد مي‌كنند متفاوت است؟ اگر پاسخ شما به اين سه سؤال مثبت است زمان آن رسيده تا نگرش تازه‌اي را تجربه كنيد؛ همه توليدكنندگان كالا و خدمات تنها چيزي كه براي مشتريان خود توليد مي‌كنند، "ارزش" است و كالا و خدمات تنها وسيله‌اي براي رساندن اين ارزش به مشتري است. در مقابل، آنچه توليدكنندگان از مشتريان خود دريافت مي‌كنند، رضايت و وفاداري است و مقدار پول دريافتي تنها نشانه‌اي از ميزان رضايت آنان به شمار مي‌آيد. در اين نگرش آنچه در كسب و كار به صورت تبادل پول با كالا و خدمات انجام مي‌شود، تنها نمادي از موضوع است و مفهوم جوهري كسب و كار مبادله ارزش در مقابل رضايت مشتري است. (شكل 1)
اين شيوه نگرش چند مفهوم اساسي به دنبال خود دارد كه هر يك پنجره‌اي جديد پيش روي ما مي‌گشايد:

وحدت هدف
در نگرش سنتي، اهداف سازمانها متناسب با ماهيت و ماموريت آنها با هم متفاوت است. بدين ترتيب موفقيت در بنگاهها با شاخصهاي اقتصادي، در سازمانهاي غيرانتفاعي با معيارهاي اجتماعي و فرهنگي و در سازمانهاي سياسي با شمارش آراي ذي‌نفعان سنجيده مي شود. نگرش ارزش محور به ما نشان مي‌دهد كه در همه اين موارد كافي است كه براي مشتري ارزش بيشتري (نسبت به رقيب) خلق شود و دستيابي به اين هدف واحد (خلق ارزش بيشتر از رقيب براي مشتري) به صورت طبيعي لايه نمادين اهداف سازمانها (اهداف اقتصادي، اجتماعي و سياسي) را محقق مي‌سازد. با اين نگرش همه سازمانها محصول مشابهي توليد مي كنند (ارزش) و همه در انجام ماموريت خود هدف واحدي (خلق ارزش بيشتر براي مشتري) را دنبال مي‌كنند. نگرش جديد كمك مي‌كند تا الگوي فعاليت سازمانهاي مختلف، به الگوي يكپارچه، بامعناتر و عميقتري ارتقا يابد.
جك ولش
مدير عامل سابق جنرال الکتريک: بالاترين مزيت رقابتي؛ قابليت يادگيري از محيط و تبديل سريع آن به عمل است.

بازار رقابتي ارزش
همه مديران با مفهوم و كاركرد بازارهاي كالا، سرمايه و پول آشنا هستند. آنچه اين نگرش به اين حوزه‌ها اضافه مي‌كند، بازار رقابتي ارزش است. در بازار ارزش، توليدكنندگان كالا و خدمات، سرمايه و پول، همه تلاش مي‌كنند تا با خلق ارزش بيشتر براي مردم سهم بالاتري در سبد منابع آنان به خود اختصاص ‌دهند. منطق بازار ارزش اين است كه انسانها منابع خود را صرف چيزي مي‌كنند كه ارزش بيشتري براي آنان به همراه دارد. اين منطق به روشني توضيح مي‌دهد كه چرا تعداد افرادي كه منابع اوليه خود را صرف خريد خانه مسكوني مي‌كنند. به مراتب بيش از كساني است كه در اولين گزينه خريد ويلاي تفريحي را ترجيح مي‌دهند (با اينكه قدرت خريد لازم براي تملك اين دو در يك محدوده است) و چرا منابع مازاد خانوارها در ميان گزينه‌هاي پس‌انداز بانكي، بازار سهام، خريد و فروش طلا و سيم كارت تلفن همراه جابه‌جا مي‌شود. نگرش جديد نشان مي‌دهد كه فرصتهاي اصلي كسب و كار در مناطق پرارزش (براي انسانها) نهفته است و فعاليتي در سبد منابع خانوار سهم بيشتري را به خود اختصاص مي‌دهد كه ارزش بيشتري براي آنان بيافريند.
استراتژي و ارزش
استراتژي رويكردي است كه سازمان را به منظور بهترين پاسخگويي ممكن به عوامل محيطي (فرصتها و تهديدها) هدايت مي‌كند. حاصل اين رويكرد، خلق مزيت رقابتي براي سازمان است. مزيت رقابتي عاملي است كه سبب ترجيح سازمان بر رقيب توسط مشتري مي‌شود و اين امر صرفاً از طريق خلق ارزش (بيشتر از رقيب) براي مشتري قابل تحقق است. اين مفهوم، حلقه اتصال ارزش با مزيت رقابتي و استراتژي را برقرار مي‌سازد؛ بنگاهها چنانچه به دنبال سهم بازار بيشتر، بازده سرمايه بالاتر و سودآوري بيشتر از رقيب هستند، بايد براي خود مزيت رقابتي ايجاد كنند و مزيت رقابتي، تنها از طريق خلق ارزش بيشتر براي مشتري ايجاد مي‌شود.

ارزش چيست؟
ارزش از ديدگاه مشتري عبارت است از مجموعه فايده‌هايي كه از يك محصول (كالا يا خدمات) نصيب او مي‌شود، منهاي كليه هزينه‌هايي كه از اين بابت متوجه او مي‌شود. واژه هزينه در اين تعريف مفهوم گسترده تري از معناي اوليه آن دارد؛ قيمت اوليه، هزينه بهره‌برداري،‌ هزينه نگهداري، هزينه‌هاي روحي، هزينه‌هاي اجتماعي، هزينه زماني و هزينه انتظار برخي از مصاديق هزينه در اين تعريف هستند. در مفهوم كلي هر آنچه براي مشتري نامطلوب باشد و به منظور دستيابي به كالا يا خدمات مورد پذيرش او قرار گيرد، هزينه محسوب مي‌شود. در نقطه مقابل، فايده از ديد مشتري مطلوبيت‌‌هايي است كه از دسترسي به محصول (كالا و خدمات) نصيب او مي شود. در اين تعبير، فايده نيز محدوده گسترده‌اي را شامل مي‌شود؛ خصوصيات و ويژگيهاي محصول، تطابق آن با نياز واقعي مشتري، كيفيت محصول، خدمات جانبي، و تشخص حاصل از تصاحب محصول، مثالهايي از فايده هاي ارزش آفرين يك محصول هستند. ارزش براي مشتري از مقايسه مطلوبيتها (فايده) و نامطلوبها (هزينه) ايجاد مي‌شود. (شكل 2)

چند خصوصيت، اين مفهوم ساده را در عمل با پيچيدگي توام مي‌كند. اولين خصوصيت، ماهيت پويا و متغير
ارزش است. ارزش از ديد مشتري در بازارهاي مختلف متفاوت است. عواملي كه براي يك بازار با سطح درآمد، الگوي مصرف و فرهنگ اجتماعي خاصي مطلوب به شمار مي‌آيد، ممكن است براي بازاري با خصوصيات متفاوت نامطلوب باشد. براي رفع اين مشكل بخش‌بندي بازار راهكاري مؤثر است.
پيچيدگي دوم تغييرات ارزش در طول زمان است. مصاديق مطلوبيت (و نامطلوب بودن) در طول زمان تغيير مي‌كند. پايبندي به عوامل موفقيت گذشته الزاماً براي امروز موفقيت ساز نخواهد بود. اين واقعيت وجود ساز و كارهاي مستمر مطالعه و شناخت بازار را امري الزامي مي‌سازد. هر چه تحولات محيطي سريعتر و عميقتر باشد، اين پيچيدگي بيشتر و ساز و كارهاي مؤثرتري مورد نياز خواهد بود.

آكيو موريتا
بنيانگذار شرکت سوني:
کار من فراهم کردن شرايطي است که انسانها با درک عميق از مفهوم کار گروهي گردهم آيند و کشش دروني و ظرفيتهاي فني خود را تجربه کنند.

پيچيدگي ديگر،‌ شناخت مطلوبيتهاي مشتري است. در بسياري از موارد روشهاي ساده مطالعه بازار از جمله نظرسنجي، مصاحبه و پرسشنامه قادر نيستند تا از لايه سطحي ادراكات مشتري عبوركنند و به عمق نياز و مطلوبيتهاي او دست يابند. برخي از نيازها پنهان هستند و حتي خود مشتري نيز آنها را نمي‌شناسد. كشف نيازهاي پنهان چنانچه بدرستي انجام گيرد، دنيايي از فرصت را پيش روي سازمان مي‌گشايد.
درك عميق مفهوم ارزش و رابطه آن با استراتژي نگرش جديدي را براي مديران ايجاد مي كند. حال، يك سؤال اساسي پيش روي مديران اين است كه چگونه از اين مفاهيم در عمل (براي دستيابي به مزيت رقابتي و موفقيت استراتژيك) استفاده كنند. يك ابزار مؤثر در اين رابطه "تحليل بازده ارزش" است.

تحليل بازده ارزش
تحليل بازده ارزش كمك مي‌كند تا فعاليتهاي سازمان در راستاي خلق ارزش بيشتر براي مشتري (و مزيت رقابتي براي سازمان) مديريت شوند. براي اين تحليل ابتدا يك معيار معرفي مي‌شود؛ بازده ارزش به صورت ميزان ارزش ايجاد شده براي مشتري به ازاي يك واحد هزينه براي سازمان تعريف مي‌شود. (شكل 3)

مايكل دل
بنيانگذار شرکت کامپيوتري دل:
ما امپراطوري خود را از طريق کشف فرصتهاي نوآوري ساخته‌ايم. هميشه فرصتهايي براي متمايز بودن وجود دارد.

در عمل براي تعيين ارزش از ديدگاه مشتري "ميزان پولي كه مشتري آماده است براي يك ويژگي به سازمان بپردازد" سنجيده مي‌شود (ارزش تبادلي). بر اساس اين معيار، ويژگيهاي يك محصول (كالا يا خدمات) برحسب بازده ارزش به دو گروه پربازده و كم‌بازده تقسيم مي‌شود. ويژگيهاي پربازده آنهايي هستند كه ارزش تبادلي آن براي مشتري به نسبت هزينه انجام شده براي ايجاد آن توسط سازمان بالاتر از دو باشد و در نقطه مقابل ويژگيهاي کم بازده فعاليتهايي هستند که ارزش تبادلي آن نتواند هزينه‌ ايجاد آن را بخوبي پوشش دهد. (شکل 3) لازمه اين کار شناخت مطلوبيتهاي مشتري است. بدون اين شناخت هيچ موفقيتي در کار نخواهد بود.
تحليل بازده ارزش، مديران را در راستاي شناخت عميقتر و مؤثرتر نيازهاي واقعي مشتري و همچنين قابليتها و پيش‌رانه‌هاي هزينه اي سازمان هدايت مي‌کند و نشان مي‌دهد چه فرايندها و فعاليتهايي در ارتباط با ويژگيهاي پربازده (و يا کم‌بازده) قرار دارند.

توانمندسازي استراتژيک سازمان
بعد از مرحله شناخت، حرکت بر مبناي شناخت، کاري منطقي و قابل توصيه است. منطق عمومي اين حرکت، انتقال منابع سازمان از حوزه کم‌بازده به حوزه پربازده است. اين اقدام چنانچه به نحو صحيحي انجام گيرد، سبب مي‌شود تا سازمان منابع خود را بر فعاليتهاي ارزش آفرين براي بازار متمرکز کند و توانمندي استراتژيک خود را (در خلق ارزش براي مشتري و مزيت رقابتي براي سازمان) افزايش دهد. اين امر کليه منابع مادي (تجهيزات، امکانات، نقدينگي،‌ فناوري) و غير مادي (منابع انساني، هيجانات روحي سازمان، راستاي توجه مديران ارشد) را در بر مي‌گيرد. (شکل 4)
خارج کردن منابع از حوزه کم‌بازده (جايي که براي سازمان هزينه زياد و براي مشتري ارزش کمي به همراه دارد) سبب کاهش هزينه‌ها و قيمت محصول و تمرکز آن بر حوزه پربازده (جاييکه ارزش ايجاد شده براي مشتري بمراتب بيش از هزينه ايجاد شده براي سازمان است)، و افزايش مطلوبيت و فايده محصول از منظر مشتري مي‌شود. اين دو حركت به افزايش ارزش محصول (از ديد مشتري) مي‌انجامد. بدين ترتيب فعاليتها و محصولات سازمان در راستاي خلق ارزش بيشتر براي مشتري و ايجاد مــزيت رقابتي براي سازمان مديريت مي شود.

جمع‌بندي
سازمانها چنانچه به دنبال مزيت رقابتي و موفقيتهاي استراتژيک هستند بايد (بيش از رقيب) براي مشتري ارزش بيافرينند. آنان در مقابل اين خلق ارزش، رضايت و وفاداري مشتريان را تصاحب خواهند کرد. توسعه سهم بازار و افزايش بازده سرمايه تبعات طبيعي اين حركت خواهد بود.
سازمانها براي خلق ارزش (بيش از رقيب) بايد منابع خود را از فعاليتهاي "کم‌بازده" به فعاليتهاي "پربازده" انتقال دهند. اين امر مستلزم شناخت عميق مطلوبيتهاي مشتري و سنجش بازده ارزش ويژگيهاي محصول در صنعت است. محصولي براي سازمان موفقيت استراتژيک به همراه دارد که تمامي و يا اغلب مشخصه‌هاي آن از حوزه پربازده باشد. چنين محصولي منشأ تبادل ميزان قابل توجهي از ارزش در مقابل رضايت و وفاداري مشتري خواهد بود.

سازمانها براي خلق ارزش بايد منابع خود را از فعاليتهاي كم بازده به فعاليتهاي پربازده انتقال دهند.
با اين نگرش سه توصيه اساسي براي مديران وجود دارد:
توصيه اول: از طريق مطالعه بازار و تعامل موثر با مشتري، مطلوبيتها و عوامل ارزش آفرين از ديد مشتري را شناسايي کنيد. بدون اين شناخت حرکتهاي سازمان کور و در اغلب موارد کم‌اثر خواهد بود. شناخت نياز واقعي مشتري، تشخيص صحيح نياز پنهان بازار و‌ درک عميق مطلوبيتهاي يک محصول از ديد مشتري، ابعاد مهم اين شناخت را تشكيل مي‌دهند.
توصيه دوم: با توجه به مطلوبيتهاي مشتري، براي ويژگيهاي اصلي محصول خود در مقابل رقباي اصلي، شاخص بازده ارزش را محاسبه و آن را به صورت مقايسه‌اي تحليل كنيد.
توصيه سوم: منابع سازمان (مادي و غيرمادي) را از حوزه کم‌بازده به حوزه پربازده منتقل کنيد. اين امر سبب مي‌شود تا منابع و فعاليتهاي سازمان صرفاً براي ايجاد مشخصه‌هايي در محصول صرف شود که ارزش (تبادلي) آن براي مشتري بمراتب بيش از هزينه آن براي سازمان است و اين مفهوم زيربناي خلق ارزش (بيشتر از رقيب) براي مشتري و ايجاد مزيت رقابتي براي سازمان است.
مباحث ارزش محور بيش از آنکه عملياتي باشند، نگرشي هستند. چنانچه نگرش مديران بر اساس مفاهيم ارزشي شكل گيرد، مبناي اثر بخش‌تري براي تصميم‌گيري آنان فراهم و سازمان به نحو موفقيت‌آميزتري اداره خواهد شد.

پایان

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 ساعت: 12:38 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره خصوصی سازی

بازديد: 531

خصوصی سازی، فرايندي اجرايي، مالي و حقوقي است كه دولت‌هاي بسياري از كشورهاي جهان، از آن براي انجام اصلاحات اقتصادي و نظام اداري كشور، استفاده مي‌كنند. واژه خصوصي‌سازي، حاكي از تغيير در تعادل بين حكومت و
بازار به نفع بازار است. خصوصي‌سازي، شيوه‌اي براي افزايش كارايي (مالي و اجتماعي) عمليات يك مؤسسه اقتصادي است زيرا به نظر مي‌رسد كه مكانيسم عرضه و تقاضا و بازار در شرايط رقابتي، باعث به‌كارگيري بيشتر عوامل توليد، افزايش كارايي عوامل و توليد بيشتر و متنوع‌تر كالاها و خدمات و نيز كاهش قيمت‌ها خواهد شد. اين پيش‌بيني‌ها، به دليل مباني تئوريك و علمي در سطح اقتصاد خرد و نيز تجربه ديگر كشورها، امري پذيرفته شده و چرايي آن قابل پاسخ و اثبات است. نكته غامض و پيچيده در خصوصي‌سازي، چگونگي انجام آن بويژه با توجه به مسئله انتقال مالكيت و نيز چگونگي شكل‌گيري بخش خصوصي در جامعه است. براي تحقق هر چه بهتر خصوصي‌سازي اقدامات زير بايد به‌طور «همزمان» صورت پذيرند:
الف- تقويت حقوق مالكيت خصوصي، تغيير ساختار شركت‌ها، آزادسازي و مقررات‌زدايي، اصلاح مقررات، اصلاح ساختار مالي (بويژه بازار سرمايه) و بازار نيروي كار
ب- تشويق و هدايت عمومي در زمينه توسعه بخش خصوصي، به منظور تحريك رقابت و ورود توليدكنندگان به بازار
پ- واگذاري مؤسسات عمومي دولتي به بخش خصوصي (تغيير مالكيت)

نيازمندي‌هاي «محيطي»
خصوصي‌سازي در سطح ملي، بايد با اتكا بر اهداف استراتژيك خاص آغاز شود چرا كه بسياري از طرح‌ها به علت نبود اهداف استراتژيك مشخص، قابل پيگيري و قابل ارزيابي، از حركت باز مانده و يا از مسير اصلي خود خارج مي‌شوند. اهداف تبيين شده، مي‌بايستي بدون تعارض و تداخل منفي و در قالب كوششي هماهنگ و اولويت‌بندي شده تعريف شوند. اهداف استراتژيك خصوصي‌سازي مي‌توانند توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي منطقه و كشور، حذف انحصار و گسترش رقابت، اشتغال‌زايي، توسعه فعاليت، كاهش هزينه‌هاي جاري شركت‌ها، كوچك شدن اندازه دولت و... باشند. پس از تبيين اهداف، بايد به دو اصل مهم افزايش سودآوري و تقويت مالكيت خصوصي توجه شود. مطالعه تاريخي فرايند خصوصي‌سازي در كشورهايي نظير: آلمان، انگليس، فرانسه، روسيه، كره‌جنوبي، لهستان، جمهوري چك، اسلواكي و... كه به لحاظ ساختار اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و رفتاري، داراي تفاوت‌هايي اساسي هستند، نشان مي‌دهد كه در مرحله گذر از اقتصاد دولتي به اقتصاد بازار و شكل‌گيري نظام بازار، به اين دو اصل توجه شده است. آنها به فراخور زمان، مكان و شرايط، زمينه‌هاي زير را فراهم كرده‌اند:
1. اقدامات «دروني» بنگاه براي افزايش بهره‌وري و سودآوري- توسط مديران بنگاه- نمونه اقدامات مرتبط با اين زمينه عبارتند از: تقويت فرهنگ عمومي كاركنان و مديران بنگاه، توسعه منابع انساني، مديريت سرمايه و افزايش بهره‌وري سرمايه، تجديد ساختار و مهندسي مجدد به منظور كاهش سطوح مديريتي و سلسله مراتب اداري و نيز ادغام فعاليت‌هاي متجانس و حذف فعاليت‌هاي موازي، توسعه امور بين‌الملل با هدف جذب سرمايه و فناوري، بازنگري در قراردادها به منظور شفاف‌سازي و همچنين تعريف و ارائه استانداردها و شرايط خصوصي پيمان و... .
2. ايجاد شرايط و بستر «محيطي» به عنوان «موتور» خصوصي‌سازي- توسط دولت- ما به عنوان حلقه و زيرمجموعه‌اي فراموش شده در خصوصي‌سازي كشور، بر اين موارد تأكيد داريم. بررسي قوانين و برنامه‌هاي توسعه و اقدامات خصوصي‌سازي و مكمل آن در كشور، مؤيد آن است كه دولت فاقد مجموعه‌اي جامع، هماهنگ و مكمل و جهت‌دار (بويژه مابين نهادها و سازمان‌ها) با اهداف و استراتژي‌هاي كلان خصوصي‌سازي كشور است. به طور خلاصه، ارائه دو بستر زير با هدف بهبود شرايط و زمينه‌هاي تخصصي «محيطي» خصوصي‌سازي، حتي قبل از شروع اقدامات اجرايي در مركز حكومت، ضروري به نظر مي‌رسد:

الف- ارائه بستر مناسب قانون‌گذاري: نهادهاي قانون‌گذار (تصميم‌ساز و تصميم‌گير) با تعيين اولويت‌ها بايد قوانين و مقررات لازم را براي ايجاد اقتصادي كارامد و مبتني‌بر بازار و كوچك شدن اندازه دولت، تدوين كنند.
بازنگري قوانين و ارزيابي اثربخشي آنها در اجرا و نيز تدوين و پيشنهاد قوانين جديد، از جمله وظايف نهادهاي دولتي خواهد بود. در اين مرحله، مهمترين بحث رايج، چگونگي تغيير مالكيت و گذر از بنگاه‌ها و شركت‌هاي دولتي به شركت‌هايي با مالكيت مشترك و يا خصوصي و نيز تقويت حقوق مالكيت خصوصي است. در اين زمينه، به تدوين قوانين ذيل نياز است:
- گسترش رقابت (قانون ضد انحصار)
- قوانين روابط بين‌الملل و داخلي
- نحوه بازگرداندن سود و چگونگي خارج كردن آن از كشور
- مالكيت خارجي سرمايه و زمين
- محدوديت‌هاي تبديل ارز
- محدوديت‌هاي استخدام و اخراج كارگران
قانون‌گذاران، از سوي ديگر بايد قوانين و مقررات لازم را به منظور نظارت بر فعاليت بنگاه خصوصي- و نه بازار- با هدف امنيت و سلامت اقتصاد و جلوگيري از ايجاد شكاف طبقاتي، رانت‌جويي و رانت‌طلبي تدوين كنند. قوانين و مقررات مرتبط با اين زمينه‌ها، عبارتند از:
- محيط‌زيست
- حمايت از حقوق شاغلان و كارگران
- نظارت بر شرايط ايمني كارگاه‌هاي توليدي
- نظارت بر آزادي‌هاي فردي و سازماني
- آزادي ورود و خروج از بازار
- قوانين و مقررات كار و بيكاري (با تأكيد بر جلوگيري از انهدام اجتماعي كاركناني كه به واسطه كوچك‌سازي اندازه دولت، بيكار مي‌شوند)
- قراردادها و نحوه حل و فصل دعاوي (با نگاه اقتصادي و حقوقي)

ب - ارائه بستر مناسب حمايتي: تشكيل و يا اصلاح نهادها، سنديكاها، انجمن‌ها، مراكز و... كه بتوانند طبق «برنامه» مساعدت‌هايي مالي و غيرمالي را به بخش خصوصي ارائه كنند. اين حمايت‌ها به دو صورت زير طبقه‌بندي مي‌شوند:
الف- حمايت‌هاي مادي «هدفمند و موقت» كه مي‌توانند به صورت بلاعوض، معافيت مالياتي يا تخفيف مالياتي، وام‌هاي كم بهره و... باشند. در اين زمينه، با توجه به ساخت مالي كشور كه مبتني‌بر سيستم بانكي است، همراه ساختن اين سيستم با استراتژي خصوصي‌سازي و حمايت از افراد «كارآفرين» و بنگاه‌هاي خصوصي «كارامد» امري بسيار ضروري است. نكته مهم در اين وضعيت، ارائه برنامه تجاري و توسعه از سوي بخش خصوصي و نظارت و كنترل بر حمايت‌ها، طبق برنامه است.
ب- حمايت‌هاي غيرمادي كه با تشكيل و يا اصلاح و تقويت نهادها و مراكزي در ابعاد و زمينه‌هاي زير امكان‌پذير مي‌شوند:
- اطلاع‌رساني (داخلي و بين‌المللي)‌
- تأمين اجتماعي و بيمه بيكاري
- آموزش حرفه‌اي و تخصصي
- مشاوره و راهنمايي

منابع:
1 . رضا پاكدامن، جنبه‌هاي كاربردي خصوصي‌سازي به انضمام قوانين و مقررات ايران، مجمع علمي و فرهنگي مجد، ارديبهشت 74
2 . ماهنامه تدبير، شماره 136، مرداد 82، تجربه ايتاليا در بنگاه‌هاي كوچك و متوسط، صص 66-58
3 . ماهنامه تدبير، شماره 137، مهر 82، جايگاه صنايع كوچك و هسته‌هاي صنعتي خوداشتغالي در اندونزي، صص 71-67
4 . ماهنامه تدبير، شماره 138، آبان 82، تجربه مالزي در بنگاه‌هاي كوچك و متوسط، صص 78-74

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 ساعت: 12:36 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

سازمان های غیر دولتی چیست

بازديد: 641

سازمان های غیر دولتی

موضوع سازمانهاي غيردولتي چندي است به يكي از موضوعات بحث انگيز و نگران كننده در محافل دولتي و غير دولتي تبديل شده است. از سازمان ملل و بنيادهاي بينالمللي گرفته تا نهادهاي دولتي، غيردولتي و نخبگان بر اهميت توجه به اين موضوع، يا به دليل ظرفيتها و آثار منحصر به فرد آنها و يا به دليل مخاطراتي كه براي امنيت ملي كشورها و موقعيت فرهنگي، اجتماعي و سياسي آنان ايجاد ميكند پا ميفشارند. در كشور ما در ماده 158 برنامه سوم و چهارم توسعه به حمايت از اين سازمانها توجه شده است. هر ساله ميلياردها تومان بطور مستقيم و غيرمستقيم صرف تشكيل و تقويت اين سازمانها ميشود و افزون بر آن بخش ديگري از حمايتها از رديفهاي ديگري چون حمايت از IT و حمايت از طرحهاي پژوهشي نصيب سازمانهاي غيردولتي ميشود هماكنون بيش از 37 هزار سازمان غيردولتي ثبت شدهاند كه 17 هزار مورد در نيروي انتظامي، 2 هزار مورد در سازمان ملي جوانان، 1700 مورد در وزارت علوم و صدها مورد در مركز امور مشاركت زنان به ثبت رسيدهاند. بسياري از اين سازمانها نيز مجوز ندارند و آينده را مرحله تحكيم و نهادينهسازي اين سازمانها دانستهاند. اين نوشتار در صدد است با توجه به ظرفيتاين نهادها بطور اجمالي به معرفي، پيشينه و اهداف تشكيل اين سازمانها بپردازد.
تعريف و مزايا:

سازمانهاي غيردولتي (N.G.O1109) به گروههايي كه با اهداف مشخص و آشكار در زمينههاي فرهنگي، علمي، اجتماعي، خيريه و ... بهطور غير انتفاعي و بدون وابستگي تشكيلاتي به دولتها فعاليت ميكنند اطلاق ميشود. سياسي بودن نيز از شاخصههاي مهم اين سازمانهاست. برخي ويژگيهاي سازمانهاي غيردولتي كه آنها را براي انجام فعاليتهاي مورد نظر ممتاز ميسازد عبارتند از:

1 ـ به علت آنكه به فعاليتهاي سياسي بطور مستقيم نميپردازند حكومتها به آنها حساسيت چنداني ندارند و ميتوانند آزادانه به فعاليت خود ادامه دهند.

2 ـ به علت عدم وابستگي به دولتها تحولات ناشي از تغييرات دولتها و مسئوليتها، برنامههاي آنها را تحتالشعاع قرار نميدهد و ميتوانند براي خود سياست و برنامههاي درازمدت تدوين كنند. به علت محدوديت بودجه و امكانات، تورم تشكيلاتي پيدا نميكنند و ميتوانند افراد كارآمدتر را جذب كنند.

3 ـ سازمانهاي دولتي معمولاً ملاحظاتي در عملكرد داخلي و بينالمللي دارند اما اينگونه ملاحظهكاريها را در تشكلهاي غير دولتي كمتر ميتوان ديد.

4 ـ به علت كوچك بون، امكان تكثيرپذيري بيشتري دارد. مثلاً با پنج نفر ميتوان (N.G.O1109) را تأسيس نمود. پس از جذب تعداد بيشتري از افراد، ميتوان از دل اين تشكيلات چند (N.G.O1109) هماهنگ تأسيس كرد.

5 ـ اين سازمانها به علت خودجوش بودن ميتوانند افراد همسليقه را دور هم جمع كنند. بنابراين انسجام تشكيلاتي در اين مجموعهها بيشتر و توان عملكرد آنها بالاتر از مجموعههاي دولتي است.

6 ـ در صورتي كه شبكه ارتباطي بين سازمانها تشكيل شود به مثابه يك گروه عظيم و قدرتمندتر است از احزاب سياسي در معادلات فرهنگي، سياسي و اجتماعي وارد ميشوند؛ با اين تفاوت كه آسيبپذيري آنها در قبال عكسالعمل مخالفان ـ به دليل كمي تعدد آنها ـ كمتر است.
پيشينه و اهداف تأسيس:

در دهه 1980 نظام سرمايهداري با ترميم نقاط آسيبپذير خود به طرحي نو در جهان گرداني سرمايه دست يافت. در انديشه نو ليبراليسم بر افزايش سازمانهاي غيردولتي تأكيد ميشد و سازمان ملل تحت نفوذ قدرتهاي برتر، همين روش را در پيش گرفت. دفتر عمران سازمان ملل در سال 1993 ابزارهاي پنجگانه براي رسيدن به توسعه انساني را دموكراسي، اقتصاد بازار آزاد، خصوصي سازي، اطلاع رساني و سازمانهاي غيردولتي اعلام كرد. حمايتهاي معنوي و مادي بنيادهاي بينالمللي و سازمان ملل از سازمانهاي غيردولتي به اندازهاي است كه قرن بيست و يكم را قرن سازمانهاي غيردولتي خواندهاند و كارآمدي اين سازمانها سبب شده است كه نظام سرمايهداري، اهداف زير را در توسعه آنها مدنظر قرار دهد:

الف: تعديل دولتها با استفاده از ابزارهاي گوناگون از جمله سازمانهاي غيردولتي به عنوان اهرم فشار و ايجاد اصلاحات در كشورها. با توجه به اين اصل تعداد (N.G.O1109) در كشورهاي اسلامي بسيار افزايش يافته است. از جمله در كشور مصر 1500، در كشور تركيه 8000 و در اردن 4000 سازمان غيردولتي فعاليت ميكنند.

ب: اجراي پروژههاي دولتي در كشورهايي چون ايران كه نهادهاي دولتي در پيگيري منويات خود ملاحظات قانوني دارند و ميتوانند اين برنامهها را به كمك سازمانهاي غيردولتي اجرا كنند.

سازمانهاي غيردولتي در كشورهاي توسعهيافته و در حال توسعه:

مقايسه ميان سازمان هاي غيردولتي در كشورهاي توسعه يافته و در حال توسعه نشان ميدهد كه در كشورهاي پيشرفته، سازمانهاي غيردولتي خيريه (مددكاري اجتماعي) بيشتر رشد كردهاند. اما در كشورهاي در حال توسعه مانند كشور ما برنامهريزي بيشتر در مسير توسعه سازمانهاي فرهنگي و اجتماعي است كه متأسفانه كمترين زمينة فعاليت آنها مذهبي است. البته بسياري از اين سازمانها را گروههاي علمي، مذهبي، خيريه و گروههاي عامالمنفعه تشكيل ميدهند كه با اهداف اسلامي و انساني تشكيل شدهاند و نظام اسلامي موظف به حمايت از آنهاست. اگر اين سازمانها با اهداف درست تأسيس شوند كارآيي بسياري در رابطه با حكومت اسلامي خواهند داشت كه از آن جمله ميتوان به موارد زير اشاره نمود:
1 ـ تبيين و تبليغ مفاهيم ديني.
2 ـ ارائه مشاوره به نهادهاي حكومتي (سياستگزاران، طراحان و مجريان) در سطوح مختلف.
3 ـ به عنوان بازوي نظارتي نظام اسلامي عمل كردن و نظارت بر عملكرد نهادهاي دولتي.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 ساعت: 12:33 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره جهانگردی

بازديد: 863

جهانگردی چیست

جهانگردى واژه‌اى است فارسى به مفهوم ”جهان‌گردنده و آنکه در اقطار عالم بسيار سفر کند“. جهانگردى ظاهراً معادل سياحت (عربي) و توريسم (فرانسه) است. ”سياحت“ در عربى به معناى زياد سفر کردن است و سياح يا معادل فارسى آن، جهانگرد، کسى است که زياد سفر مى‌کند. اما در زبان رايج فارسي، از نظر کمّي، تفاوتى ميان جهانگردى و مسافرت يا سفر وجود دارد. يعنى اغلب فارسى‌زبانان جهانگردى را مترادف با زياد سفر کردن مى‌دانند، در حالى که واژه‌هاى ”سفر و مسافرت“ به سفرهاى کوتاه‌مدت دور يا نزديک نيز مربوط مى‌شود. هم‌اکنون، با وجود اينکه در زبان فارسى گفتارى و نوشتارى استفاده از واژه‌هاى ”جهانگردى و جهانگرد“ به جاى سفر و مسافرت و مسافر مرسوم است، به کار بردن واژه‌هاى مزبور در گفتگوى ميان مردم چندان نيست و بيشتر مردم ترجيح مى‌دهند واژه‌هاى مسافرت، سفر و مسافر را به کار برند.
هرچند واژه‌هاى سفر، مسافرت و مسافر ريشهٔ عربى دارند، اما نسبت به واژهٔ جهانگردى رايج‌تر هستند و بار معنائى بيشترى دارند. مفاهيم سفر عبارت هستند از:

”بقيهٔ سپيدى روز بعد از فرو شدن آفتاب و سپيدى صبح، صلح کردن ميان دو قوم و ميانجى‌گري“ و ”بيرون شدن از شهر خود و به محلى ديگر رفتن؛ قطع مسافرت؛ راهى که بپيمايند از محلى به محل دور؛ توجه دل به سوى حق تعالي“.

شايد دليل اينکه سفر به معناى سپيدى صبح آمده است اين باشد که سپيدى به مفهوم روشنى و درخشانى است و در طى سفر است که بسيارى از ناشناخته‌هاى ذهن آدمى (تارکى‌ها، مجهولات) دربارهٔ نواحي، سرزمين‌ها، طبيعت، مردم و ... شناخته مى‌شود (روشنى‌ها، معلومات). وانگهي، سفر، نيکى‌ها و بدى‌هاى نهاد آدمى را روشن مى‌سازد.

در مقابل واژهٔ عربى تفرّج، در لغت‌نامهٔ دهخدا معانى زير آمده است: گشايش يافتن و از تنگى و دشوارى بيرون آمدن و خوشحالي. همچنين به نظر استاد دهخدا اين واژه به معناى زير آمده است: ”در استعمال فارسي، مجازاً به معناى سير و تماشا و خوشحالى و گشادگى خاطر تنگدلان، سير و گردش نمودن جهت گشايش خاطر، تماشا کردن“. ولى امروزه اين لفظ به گردش‌هاى کوتاه به منظور هواخورى اطلاق مى‌شود.

مدتى است که به کار بردن واژهٔ ”گردشگري“ در گفته‌ها و نوشته‌ها متداول شده است، هر چند چنين واژه‌اى در فرهنگ‌هاى دهخدا، معين و ... نيامده است.

توريسم که واژه‌اى است فرانسوي، از ريشهٔ ”تور“ گرفته شده است. تور در زبان فرانسه به معانى زير آمده است: حرکت دورانى (چرخش)، عمل پيمودن، طى کردن پيرامون، سير کردن، گردش نمودن.

به نظر پيرلاوس، توريسم عمل مسافرت به منظور تفنن و لذت است و توريست کسى است که براى خشنودى خود و لذت بردن مسافرت مى‌کند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 ساعت: 12:29 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

مفاهیم و منابع حقوق اداری

بازديد: 767

 

مفاهیم و منابع حقوق اداری

مقدمه

حقوق اداری همانند سایر رشته­‌های حقوق، دارای منابع و خاستگاه حقوقی است که هریکی از آنها به عنوان منبع و سرچشمه، در رشد، توسعه و بالندگی اين حقوق، نقش مؤثری دارد.

شناخت دقیق حقوق اداری، هم نیاز به معرفت مفهوم اداره از نظر صوری و ماهوی دارد و هم ضرورت مبرم به شناخت منابع گوناگون حقوق اداری دارد.

همانسان که تعریف‌های متفاوت برای مفهوم اداره، حقوق و حقوق اداری ارايه شده است، برای منابع حقوق اداری، نیز منابع گوناگونی شمرده شده است، که این منابع از حیث درجه و اهمیت، نیز تفاوت دارد.

در پاره‌ای از کشورها، رویه‌ي قضایی، قوانین غیر مدون و عرفی، منابع اصلی حقوق اداری را تشکیل می‌دهد و در بعض دیگر، قوانین مدون اعم از قانون اساسی و قوانین عرفی، مهمترین منابع حقوق اداری به حساب می‌رود که به وسیله‌ي مقامات صلاحیتدار وضع و اجرا می‌گردد.

سوال اصلی در این مقاله این است که مفهوم حقوق اداری چیست؟ و چه چیز مهمترین منابع آن را در نظام حقوقی افغانستان تشکیل می‌دهد؟

مقاله سعی کرده است تا در ضمن دو گفتار، با تحلیل و بررسی این دو مساله، به پاسخ آن برسد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مفاهیم و ویژگی‌های حقوق اداری

فهم دقیق واژگان مفاهیم و ویژگی‌های هر مساله حقوقی، گام اصلی آشنایی با مساله است. شناخت ویژگی‌ها و مفاهیم حقوق اداری نیز چنین نقشی را در مسايل حقوق اداری دارد. از این رو در این گفتار سعی شده است با تعریف واژگان مساله، گام‌هایی در جهت درک مفاهیم حقوق اداری برداشته شود. هرچند که یک تعریف جامع و مورد اتفاق حقوقدانان برای حقوق اداری ممکن است وجود نداشته باشد؛ به دلیل که هم تعریف اداره و هم تعریف حقوق، و به تبع آن تعریف حقوق اداری، دشوار خاصی خود را دارد، چنانکه نویسندگان علوم اداری برای واژه‌ي اداره بیش از ده تعریف ذکر کرده‌اند و در مورد حقوق نیز، به گفته رنه دواید، حقوقدان برجسته فرانسوی تعریف پذیرفته شده مورد اتفاق همه وجود ندارد.1

 

الف ) اداره

اداره به معنای گرداندن به گردش آوردن کار است و در معانی مختلف از جمله در موارد ذیل به کار رفته است:

1 اداره و رهبری امور عمومی و خصوصی، اموال و دارایی ویا اداره‌ي اجتماع، نظیر سپردن اداره‌ي یک ولایت به والی و ادراه‌ي یک شرکت تجاری، به هیات مدیره آن شرکت؛

2 وظایف و امور مربوط به اجرای قوانین و نحوه‌ي رسیدگی به تکالیف و اعمال اداره‌هاي تحت مدیریت حکومت؛

3 مجموعه‌ي دستگاه‌های اداریي که مقامات، مستخدمین و مأمورین دولت در آن به انجام وظیفه و اداره امور اشتغال دارند و قوانین کشور، سیاست‌ها و خط مشی‌های کلی و عمومی دولت را به اجرا می‌گذارند؛

4 رژیم حقوقی که به موجب آن اموال صغیر تحت قیمومیت و سرپرستی است، نظیر اداره‌ي قانونی اموال صغیر، مجانین، و اشخاص غایب؛

5 انجام کار خاصی، نظیر اداره‌ي یک تست، یعنی انجام یک تست روانی؛

6 به معنای رهبری و اداره‌ي گروهی، نظیر اداره و رهبری یک دولت، یک حزب، یک سازمان بین المللی و یک شرکت تجارت جهانی.

اداره در اصطلاح حقوقی، مجموعه سازمان یافته‌ای است که تکالیف و وظایف تامین نیاز‌های عمومی را به عهده دارد. و این تعریف شامل مجموعه‌ي دولت به عنوان یک نهاد واحد سیاسی و اداری می‌شود. و هم شامل واحد‌های اداری در درون دولت، نظیر اداره‌ي محلی در یک ولایت و یک ولسوالی و مانند آن.

مفهوم اداره از نظر واژه شناسی فرانسوی و آمریکایی

برداشت فرانسوی از مفهوم اداره

واژه‌ي Administration مشتق از واژه‌ي لاتینی Administrati در قرن 14 میلادی است و به معنای اداره و رهبری امور عمومی و امور خصوصی اموال و دارایی است و یا اداره کردن یک اجتماع، نظیرسپردن اداره‌ي یک ولایت به والی و یا اداره‌ي یک شرکت به هیات مدیره. واژه‌ي مزبور در آخر قرن 18 میلادی در معانی زیر کاربرد داشت:

1 کار‌های مربوط به اجرای قوانین و نحوه‌ي ادارات عمومی تحت زعامت مقامات حکومتی؛

2 مجموعه‌ي ادارات و مامورینی که به وظیفه‌ي اداره اشتغال دارند نظیر اداره‌ي کشور به وسیله‌ي دولت. اداره‌ي ولایت به وسیله‌ي والی، ماموران و دستگاه اداری ولایت؛

3 رژیم حقوقی که به موجب آن اموال صغیر تحت سرپرستی است نظیر اداره‌ي اموال صغیر در غیاب ولی.2

برداشت آمریکای شمالی از مفهوم اداره

برداشت آمریکای شمالی دیکسیونروبستر قرن 20، جدید مفاهیم زیر را برای واژه‌ي Administration ذکر کرده است:

1 اداره و مدیریت کردن؛

2 اداره‌ي موسسات دولتی؛

3 گروه مقامات اجرایی یک سازمان دولتی و طرز اداره‌ي آنها؛

4 اجرای قوانین و مقررات و غیره؛

5 - وصیت و نظارت اجرایی در مورد شخصی که بر مال خود به علت عدم توانایی عقلی نمی‌تواند حاکم باشد.3

به نظر می‌رسد که اداره با در نظر گرفتن معنای لغوی آن که گرداندن و اداره کردن باشد، یک مفهوم بیشتر ندارد، و آن چیزی جز مدیریت و چرخاندن امور نیست. این مدیریت مصداق‌های زیادی دارد، از اداره‌ي واحد سیاسی دولت با تمام واحد‌های اداری تابعه آن گرفته تا اداره‌ي اصناف و نهاد‌های غیر دولتی، نظیر اداره‌ي شرکت‌ها، اتحادیه‌ها، انجمن‌ها، گروه‌ها و سازمان‌های غیر دولتی.

اما استعمال اداره به محلی که در آنجا خدمات عمومی و امور اداری انجام می‌گیرد از قبیل به کار رفتن ظرف به جای مظروف است، زیرا اداره محل و جایگاه برای چرخاندن و مدیریت اعمال اداری است.

 

ب) حقوق

حقوق واژه‌ي عربی و جمع حق است. در لغت به معنای راست، بهره و نصیب، و الزام به امری به کار رفته است. در اصطلاح حقوقدانان به معانی مختلفی استعمال شده است بنابرين دريافت یک تعریف واحد و جامعي كه مورد قبول همه‌ي حقوقدانان باشد، دشوار است. دلیل عمده‌ي آن وجود عقاید مختلف و نظام‌های گوناگون سیاسی برخاسته از ایديولوژی‌های متفاوت با مبانی و منابع متعدد است که هرکدام آنها به نحوی در تعریف حقوق دخالت دارد.4

به طور کلی حقوق به معانی مختلفی از جمله موارد ذیل به کار رفته است:

1 مجموعه‌ي قواعد و مقررات حاکم بر اشخاص، از این حیث که بشر موجود اجتماعی است. بقا و ادامه‌ي حیات با آشفتگی و زور امکان ندارد، و از این رو باید قواعدی که به آن حقوق می‌گویند، بر روابط انسان حاکم باشد؛

2 امتیاز، بهره و توان خاصی که حقوق برای هرکسی در اجتماع می‌بخشد، نظیر حق زندگی، حق مالکیت و شغل، حق انتخاب و آزادی؛

3 معاش و اجرتی که کسی در برابر انجام عملی دریافت می‌کند، نظیر حقوق کارمندان یک اداره؛

4 دانشی که به تحلیل و بررسی قواعد حقوقی می‌پردازد، نظیر حقوق اداری، حقوق جزا، و مانند آن.

ج ) حقوق اداری

حقوق اداری از دو واژه: حقوق و اداره، ترکیب یافته به دو شیوه قابل تعریف است: یکی به لحاظ صوری یعنی به لحاظ ارتباط منطقی میان سازمان‌ها عمومی. و دیگری به لحاظ ماهوی، یعنی به لحاظ قواعد و احکامی حاکم بر آن:

1 - حقوق اداری از نظر صوری، شاخه‌‌های از حقوق داخلی به شمار می‌رود و موضوع آن مطالعه اداره و وظایف و فعالیت‌های مجموعه‌ي دستگاه سازمان‌ها و ادارات دولتی، مقامات و مامورانی است که زیر نظر هیات حاکمه و مقامات سیاسی، به حفظ نظم عمومی و تامین نیازها و خدمات عمومی در جامعه می پردازند.

این تعریف هم موضوع حقوق اداری را روشن می‌سازد و همچنین ارتباط آن را با حقوقی اساسی بیان می‌دارد. زیرا دستگاه اداری، تابع سازمان سیاسی و هیات حاکمه در هر کشور می‌باشد. و مطالعه دستگاه اداری دولتی، و وظایف و صلاحیت‌های آنها از موضوعات حقوق اساسی است.

2 - حقوق اداری از نظر ماهوی، قواعد و مقررات حاکم بر دستگاه اداره‌ي دولتی است که وظایف و تکالیف سازمان‌های اداری دولت به خصوص سازمان‌های اجرایی و روابط آنها را با مردم تعیین می‌کند.

بنابرین حقوق اداری برخلاف حقوق خصوصی که روابط افراد را با یک دیگر تنظیم می‌کند، به تنظیم روابط افراد و دولت مربوط می‌شود.

حقوق اداری نظام به خصوصي از دانش حقوق است که در آن دولت آزادی عمل بیشتری دارد به گونه‌ای که به غیر از دولت هیچ کسی قادر نیست که روابط آن را با ماموران و مستخدامان اداره تعیین و تنظیم کند. و دولت هر وقت که اراده کند می‌تواند در وضعیت کارکنان و ماموران خود به صورت یک جانبه تصمیم بگیرد و تغییرات به وجود بیاورد و یا به استخدام آنها خاتمه بدهد. و همچنین در قرارداد‌های اداری که دولت منعقد می‌کند، بدون اینکه شرطی شده باشد، در صورت لزوم می‌تواند به طور یکجانبه تعهدات اضافی به پیمانکار خود تحمیل کند و یا به لحاظ منافع عمومی، آنها را فسخ و لغو نماید.

حقوق اداری از اصول و قواعد بنیادین برخوردار است که حتا در صورت سکوت قانونگزار، نیز در روابط افراد و دولت قابل اجرا است و همین ویژگی سبب شده که حقوقدانان از استقلال حقوق اداری سخن بگویند و از آن به عنوان نظام مستقل در بین رشته‌های علم حقوق یاد کنند5.

تعریف حقوق اداری از نگاه حقوقدانان غربی

آندره دلوبادر یکی از حقوقدانان معاصر فرانسوی دو تعریف از حقوق اداری دارد:

1- حقوق اداری رشته‌ای از حقوق عمومی است که مشتمل بر سازمان و فعالیت آن است که در عرف به آن اداره گویند.

2- حقوق اداری آن دسته از قواعد حقوقی ویژه، متمایز از حقوق خصوصی است که به وسیله‌ي مقامات و دادگاه‌هاي اداری به موقع اجرا گذاشته می‌شود.

ژرژودل حقوقدان دیگر فرانسوی معتقد است که حقوق اداری، حقوق مشترک و عام قدرت عمومی است.

از نظر او حقوق اداری مجموعه‌ي فعالیت دولت و اشخاص عمومی است که از قدرت عمومی بر خوردار است.

ژان دیورو یکی دیگر از صاحب نظران حقوق اداری مشابه همین تعریف را در باره حقوق اداری ارايه کرده و گفته است: حقوق اداری مجموعه‌ي قواعد حقوقی ترجیحی، حقوق عمومی حاکم بر فعالیت‌های اداری اشخاص اداری است.

از نگاه او نیز حقوق اداری مجموعه‌ي قواعدی است که از ویژگی ترجیحی، تحمیلی و آمرانه برخور دار است6.

د) ویژگی‌ها و خصوصیات حقوق اداری

حقوق اداری، دارای خصوصیات و ویژگی‌هایی است که شناخت آنها به درک و شناخت ماهوی و شکلی حقوق اداری مفید و موثر است. و به پاره‌ای از آنها به اختصار اشاره می‌گردد:

1 - حقوق اداری، در کشور ما به دلیل گسترده و متنوع بودن مشاغل و اعمال اداری غیر مدون است و تا هنوز مثل سایر قوانین (قانون اساسی، قانون مدنی، قانون اجراآت جزایی، قانون انتخابات، قانون شورا‌های ولایتی، قانون پولیس، قانون مبارزه علیه‌ي تمویل تروریزم، قانون مبارزه علیه‌ي تطهیر پول و عواید ناشی از جرايم، قانون رسانه‌ها، و...) در یکجا گردآوری نشده است.

حقوق اداری در کشورما، همانند بسیاری از کشور‌های دیگر، به صورت، قوانین، فرمان‌های تقنینی، مقررات و مصوبه‌‌های شورای وزیران، آيین نامه‌ها و ابلاغیه‌ها، و نیز بعضا به صورت عرف و رویه‌ي اداری است، که به دلیل تحولات و تغییرات زیادی در قوانین و سیستم اداره‌ي کشور، در سه دهه اخیر، همراه با پراکندگی و تناقضات موجود در آنها، باعث دشواری‌های در سیستم اداری کشور گردیده است و البته قانون واحد مدون اداری در تسهیل امور و اعمال اداری نقش به سزایی دارد، ولی تنوع دوایر و کثرت مسايل و اعمال اداری به خصوص با تغییرات و تحولاتی که هر روز دامنگیر کشور بوده، چنین فرصت و مجالی را تا هنوز نداده است. هرچند امید است که در آینده تدبیری اتخاذ گردد که منجر به تدوین اصول و قواعد کلی به نام «حقوق و قانون اداری» گردد.

2 حقوق اداری، شاخه‌ای از حقوق عمومی است. و رابطه‌ي نزدیک با حقوق اساسی دارد. حقوق اساسی در میان رشته‌های حقوق عمومی، از اهمیت خاصی برخوردار است، وحتا حقوقدانان، حقوق اساسی را اساس و پایه‌ي حقوق عمومی دانسته­اند، زیرا در آن ساختار حقوقی دولت، و رابطه‌ي سازمان‌ها مطرح می‌شود، و ساختار قوای سازنده‌ي حکومت (مقننه، مجریه و قضايیه) و شیوه‌ي مشارکت افراد در قوای سه گانه و حقوق و آزادی‌های آن در برابر دولت مورد بحث قرار می‌گیرد7.

3 هدف حقوق اداری، تامین منافع و نیازمندی‌های عمومی وتحقق بخشیدن به روح و ارزش‌های قوانین است و فلسفه‌ي تشکیل واحد‌های اداری، نیز به همین منظور است چنانکه ماده 142 قانون اساسی مقرر داشته است: «دولت به مقصد تعمیل احکام و تامین ارزش‌های مندرج این قانون اساسی، ادارات لازم را تشکیل می‌دهد.»

4 موضوع حقوق اداری، مطالعه سازمان رسمی و قانونی دستگاه‌های اداری دولت و صلاحیت و اختیارات و تکالیف آنها است که به موجب قانون مقرر گردیده است8. و همچنین تنظیم روابط بین مردم و واحد‌های اداری دولتی، از موضوع حقوق اداری می‌باشد. و از این رو حقوق اداری، در رشته‌ي جداگانه‌اي به نام حقوق اداری از مجموعه‌ي قواعد و مقرراتی پیروی می‌کند و تنظیم روابط مردم با واحد‌های اداری، و نیز حقوق و وظایف سازمان‌های اداری را بر عهده دارد.

به طور کلی حقوق اداری ناظر بر فعالیت‌های سازمان‌های اداری دولتی است و آن عبارت است از اعمال اداری و اجراي موضوع آن و به کار بستن تصمیمات و دستورالعمل‌های مقامات عالیه‌ي کشور (قوه‌ی مقننه، قوه‌ی مجریه و قوه‌ي قضاييه) است. ولی اعمال سیاسی، قضایی، اعمال قانونگزاری، مشمول قواعد حقوق اداری نمی‌گردد، هرچند تعیین مرز میان اعمال اداری و اعمال سیاسی و قضایی کار دشوار است.

به دیگر تعبیر، موضوع حقوق اداری، اشخاص حقوق اداری، ساختار و تکالیف وزارتخانه ها، و دوایر دولتی، تقسیمات کشور و شهرداری‌ها، و شوراها و روابط این سازمان‌ها با مردم و تنظیم روابط آنها می‌باشد. و از مسايل مهم آن بررسی شیوه‌ي رسیدگی عدالت اداری و مبارزه با فساد اداری است.

5 قواعد حقوق اداری، امری و اقتداری است و برخوردار از ابزار‌های قهری و حمایتی می‌باشد که روابط اداره کنندگان و اداره شوندگان را تحت اداره‌ي عالی ترین مقام اداری کشور در جهت تامین منافع عامه تنظیم می‌کند.

6 قواعد حقوق اداری، تنها قانون و مقررات موضوعه نیست بلکه رویه قضايی و اصول کلی حقوقی و دیگر منابع حقوق اداری را نیز دربر می‌گیرد، و ماموران اداری وظایف اجراي قواعد حقوقی را به عهده دارند، و نمی‌توانند وضع قواعد حقوقی بکنند9، زیرا چنین کاری تجاوز به حریم قوه‌ي قانونگزاری است، مگر در مواردی که قانون به آنها اجازه داده باشند، هرچند که ماموران و مجریان قوانین و مقررات اداری بر اساس برداشت و تفسیری که از قوانین و حقوق اداری دارد، عمل می‌کنند. و چه بسا که در مواردی نیز از آن تخطی کنند.

7 حقوق اداری در کشور ما پدیده‌ي جدید وجوان است که همراه با تحولات در عرصه‌ي حقوق و اندیشه، طرز تلقی از نوع حکومت، و ارزش دهی به اراده و حاکمیت مردم، رعایت حقوق شهروندان، قانونمند شدن روابط بین اداره کنندگان و اداره شوندگان، اندیشه محدود شدن واحد‌های اداری به قانون، تقویت گردیده است و در سیستم اداری کشور، تاحدودی نمایان شده است و چنین انتظاراتی مردم نیز اميدوار كرده است.

نتیجه

بنابر آنچه گذشت، حقوق اداری هم از نظر واژگان شناسی، و نیز از نظر صوری و ماهوی، و تعریف‌هایی که از منظر‌های مختلفی برای آن بیان شده، و همچنین از نظر ویژگی‌ها، و اهداف، روشن شد. و حقوق اداری شاخه‌اي از حقوق عمومی است که تنظیم روابط افراد و دولت را به عهده دارد و دولت در آن از آزادی عمل برخوردار است و حقوق اداری، دارای اصول و قواعد بنیادین است که حتا در صورت سکوت قانونگزار، نیز در روابط افراد و دولت قابل اجرا است. و در گفتار بعدی اصول بنیادین و منابع حقوق اداری توضیح داده می‌شود.

منابع و اصول بنیادین حقوق اداری

منابع جمع منبع، به معنای سرچشمه و خاستگاه اصلی به کار می‌رود، مثلا منابع حقوق، یعنی خاستگاه حقوق و نیرو‌های سازنده‌ي قواعد حقوقی، نظیر شریعت و اراده‌ي خداوند، عرف و اراده‌ي مردم، و یا هر مقام و قدرتی که قواعد الزامی وضع می‌کند.

بنابرین، منظور از منابع حقوق اداری، خاستگاه اصلی و نیرو‌های سازنده‌ي قواعد و حقوق اداری است. و آنها مجموعه‌ي قواعد و مقررات حاکم بر دستگاه‌های اداری است که در مقام عمل و اجرا می‌بایست نصب العین قرار داده شود. نظیر قانون اساسی، قوانین عادی، آيین نامه، تصویب نامه‌ها، بخش نامه‌ها، اصول کلی حقوقی، معاهدات بین المللی و احکام محاکم قضایی و نظاير آنها 10 که در ذیل به پاره‌ای از آنها اشاره می‌گردد:

الف ) قانون اساسی

قانون اساسی به مثابه‌ي عالی ترین قوانین کشور که در راس قرار دارد، از مهمترین منابع حقوق اداری به شمار می‌رود که می‌بایست نصب العین دستگاه‌های اداری قرار داده شود زیرا قانون اساسی تعیین کننده‌ي چهار چوب اصلی و اهداف کلی اداره‌ي دولت و سازمان‌های اداری تحت نظر قوه‌ي مجریه است. و از باب نمونه به مهمترین آنها اشاره می‌شود:

1 ایجاد جامعه‌ي عادلانه و عاری از تبعیض و استبداد مبتنی بر قانون و عدالت اجتماعی و تامین زندگی سالم.

در مقدمه‌ي قانون اساسی ایجاد جامعه‌ي متکی بر اراده‌ي مردم، و عاری از ستم و تبعیض از مهمترین اهداف قانون اساسی ذکر شده و در آن آمده است: «به منظور تاسیس نظام متکی بر اراده‌ي مردم، دموکراسی، خشونت و مبتنی بر قانونمندی عدالت اجتماعی، حفظ کرامت، و حقوق انسانی و تامین زندگی مرفه و محیط زیست سالم برای همه ساکنان این سرزمین.» و همچنین بر اساس ماده 22 قانون اساسی «هر نوع تبعیض و امتیاز بین اتباع افغانستان ممنوع است.» و تکیه بر چنین نظامی عاری از تبعیض، ایجاب می‌کند که دستگاه‌های دولتی برای تحقق آن و تامین نیازها و زندگی سالم عاری از تبعیض و ستم، برنامه ریزی و در راستای تحقق آن مشی نماید.

2 احترام به اسلام و اراده‌ي مردم

بر اساس ماده سوم و چهارم قانون اساسی، قوانین اسلام و اراده‌ي مردم، نقش اصلی در اداره­‌ها و سازمان‌های دولتی دارد، زیرا طبق ماده دوم، هیچ قانون و دستور العملی در دستگاه‌های اداری که مخالف اسلام باشد، ارزش قانونی و اجرایی ندارد. و طبق ماده 4 و 83 ، 84 و 90، 138، 141 قانون اساسی، نقش تعیین کننده‌ي اراده‌ي مردم، از طریق انتخاب نمایندگان خود، در شورا‌های ملی، ولایتی و ولسوالی، و نقش آن در ایجاد، تعدیل و لغو واحدها و دستگاه‌هاي اداری نمایان است.

3 رعایت تفکیک قوا

طبق ماده 71 «حکومت متشکل است از وزرا که تحت ریاست ريیس جمهوری اجرای وظیفه می‌نماید... وظايف شان توسط قانون تنظیم می‌گردد.»، و ماده 81 «شواری ملی دولت جمهوری اسلامی افغانستان به حیث عالی ترین ارگان تقنینی مظهر اراده‌ي مردم آن است.» و طبق ماده 116 «قوه‌ي قضاييه رکن مستقل دولت جمهوری اسلامی افغانستان می­باشد.» و ماده 122 «هیچ قانون نمی‌تواند در هیچ حالت قضیه یا ساحه‌‌های را از دایره صلاحیت قوه قضايیه به نحوی که در این فصل تحدید شده خارج بسازد و به مقام دیگر تفویض نماید.» تفکیک و استقلال قوا در دولت و اداره جمهوری اسلامی افغانستان رعایت شده است. و این اصل به مثابه‌ي قانون حاکم و برتر، برای اداره‌ي کلی دولت در نظر گرفته شده است.

4 اجرای صلاحیت‌های ريیس اداره‌ي دولت، بر اساس قانون

طبق ماده 60 قانون اساسی «ريیس جمهور در راس دولت جمهوری اسلامی افغانستان قرار داشته صلاحیت­‌های خود را در عرصه­‌های اجرايیه، تقنینیه و قضايیه­، مطابق به احکام این قانون اساسی اعمال می­کند­. ريیس جمهور دارای دو معاون­، اول و دوم­، می­باشد­. کاندیداي ریاست جمهوری نام هر دو معاون را همزمان با کاندیدا شدن خود به ملت اعلام می‌دارد­. معاون اول ريیس جمهور در حالت غیاب­، استعفا و یا وفات ريیس جمهور مطابق به احکام مندرج این قانون اساسی عمل می‌کند. در غیاب معاون اول ريیس جمهور معاون دوم مطابق به احکام مندرج قانون اساسی عمل می‌کند.» ريیس جمهوری به عنوان عالی ترین مقام ريیس اداره دولت، مکلف است که صلاحیت‌های خویش را در تمام عرصه‌های اجرايی، تقنینی، و قضايی، مطابق با احکام قانون اساسی اعمال کند. و این ماده، اداره‌ي ريیس دولت را، در اداره‌ي کشور، تنها در محور قانون اساسی، قانونی می‌داند.

5 - وضع و تطبیق نصاب تعلیمی بر مبنای اسلام و فرهنگ ملی

طبق ماده 44: «دولت نصاب واحد تعلیمی‌را بر مبنای احکام دین مقدس اسلام و فرهنگ ملی و مطابق با اصول علمی وضع و تطبیق می‌کند و نصاب مضامین دینی مکاتب را بر مبنای مذاهب اسلامی موجود در افغانستان تدوین می‌نماید.» اداره‌ي دولت موظف به تدوین تطبیق نصاب واحد تعلیمی بر اصول کلی یاد شده و تدوین مضامین دینی در کتاب‌های درسی مکاتب، بر مبنای مذاهب اسلامی می‌باشد. و بر اساس این ماده، اداره‌ي دولتی در بخش تعلیم و تربیه نمی­تواند، نصاب واحد تعلیمی ‌را بر خلاف آن وضع و تطبیق کند.

6 جبران خسارت شخص متضرر از واحد‌های اداری

طبق ماده 51: «هر شخص که از اداره بدون موجب متضرر شود مستحق جبران خساره می‌باشد و می‌تواند برای حصول آن در محکمه دعوا اقامه کند. به استثنای حالاتی که در قانون تصریح گردیده است، دولت نمی‌تواند بدون حکم محکمه با صلاحیت به تحصیل حقوق خود اقدام کند.» هر شخصی اعم از اینکه کارمند اداره باشد، یا غیرآن، بدون دلیل خسارت و زیان از طرف اداره ببیند، حق تقاضای جبران خسارت را از اداره از طریق اقامه‌ي دعوا در محکمه را دارد. و به موجب این ماده‌ي قانونی، واحد اداری‌اي‌که بدون موجب باعث خسارت به کارمندان، و ماموران، و یا به پیمانکاران طرف قرار داد اداره بشود، و یا سبب ضرر و وارد شدن خسارت بر هرکسی گردد، ملزم به جبران خسارت شخص متضرر بر اساس حکم محکمه می‌باشد.

7 ایجاد اداره سالم و بدون تبعیض

طبق ماده 50 قانون اساسی: «دولت مکلف است به منظور ایجاد اداره سالم و تحقق اصلاحات در سیستم اداری کشور بعد از تصویب شورای ملی تدابیر لازم اتخاذ نماید.

اداره اجراآت خود را با بی‌طرفی کامل و مطابق به احکام قانون عملی می‌سازد

اتباع افغانستان حق دسترسی به اطلاعات از ادارات دولتی را در حدود احکام قانون دارا می‌باشند. این حق جز صدمه به حقوق دیگران و امنیت عامه حدودی ندارد.

اتباع افغانستان بر اساس اهلیت و بدون هیچ‌گونه تبعیض و به موجب احکام قانون به خدمت دولت پذیرفته می‌شود.»

بر اساس این ماده، دولت موظف به ایجاد اداره‌ي سالم است. و همچنین دولت مکلف به اصلاحات سیستم اداری کشور است. و دولت برای اصلاحات و مبارزه با فساد اداری از اختیارات لازم برخوردار است و می‌تواند هر تدابیری را که برای اصلاحات اداری لازم و مفید بداند، اتخاذ کند.

و نیز بر اساس این ماده، دولت مکلف شده است که در تمام واحد‌های اداری اجراآت و اعمال اداری را بدون تبعیض و با رعایت بی طرفی کامل عملی کند و به خصوص در استخدام ماموران اداری در هر نوع اداره‌ا­ی که باشد، اهلیت، شایستگی و کاردانی را برای اتباع کشور در نظر بگیرد، و فاکتور‌های تبعیض، نظیر تعلقات قومی، تنظیمی، منطقه‌اي، زبانی، مذهبی و هرگونه معیاری به دور از اهلیت و شایستگی را در استخدام کارمندان اداری، در نظر نداشته باشد، اگر چنانچه کارمندی در اداره‌ای بدون رعایت اهلیت، با لحاظ فاکتور‌های تبعیض، استخدام شود، عمل غیر قانونی تلقی می‌گردد.           

ماده 50 قانون اساسی کشور، روی علت اصلی فساد اداری انگشت گذاشته و آن را برجسته ساخته است. همان چیزی که در گذشته علت اصلی فساد در سیستم اداری کشور به حساب می‌رفت؛ سیستم واحد‌های اداری، اجراآت و اعمال اداری، استخدام کارمندان و ماموران در واحد‌های اداری، بر محور تبعیض و نادیده گرفتن اهلیت و شایستگی دور می‌زد، به گونه‌ای که آثار و بقایای چنین روندی، تا کنون سیستم اداری کشور را فرسوده و بیمار ساخته است، و اصلاحات آن تلاش‌های زیادی را از سوی مقامات بلند رتبه اداری می‌طلبد.

آنچه که یاد شد نمونه‌ای از ده‌ها مواردی است که قانون اساسی به عنوان اصلی ترین منبع حقوق اداری، اصول و قواعد کلی را بر واحد‌های اداری کشور حاکم و ملزم کرده است.

ب) قوانین عادی

بعد از قانون اساسی، قوانین عادی مهمترین منبع برای حقوق اداری به شمار می‌رود، مراجع و مقامات اجرایی کشور موظف به رعایت قوانین عادی مصوب در شورای ملی است.

طبق ماده 94 قانون اساسی: «قانون عبارت است از مصوبه هردو مجلس شورای ملی که به توشیح ريیس جمهور رسیده باشد، مگر اینکه در این قانون اساسی طور دیگر تصریح گردیده باشد.»، قوانین عادی، به مجموعه قواعدی اطلاق می‌گردد که به تصویب دو مجلس شورای ملی رسیده باشد، و ريیس جمهور آن را توشیح کرده باشد.

وضع قوانین عادی طبق ماده 81 قانون اساسی از اختیارات مجلس شورای ملی است که به عنوان عالی ترین ارگان تقنینی کشور و مظهر اراده‌ي مردم شناخته شده است، که می‌بایست در موقع اظهار رای مصالح عمومی و منافع علیای مردم افغانستان را در نظر بگیرد. و بر اساس ماده 3 قانون اساسی: «در افغانستان هیچ قانون نمی‌تواند مخالف معتقدات و احکام دین مقدس اسلام باشد.» قوانین عادی نمی‌تواند مخالف احکام اسلام باشد. و از اینکه برای تشخیص مخالفت، و عدم تشخیص آن مقام صلاحیت دار در قانون تعیین نشده است، طبق ارتکاز وجدانی قانونگزار و رای دهندگان به این قانون، چنین مقام صلاحیتدار، حتما کسانی است که بصیرت و تخصص، در احکام دینی دارند، با قید وثاقت و اطمینان، تا بتوانند تشخیص بدهند، و سخنانشان قابل اعتماد باشد.

بنابراین قوانین عادی‌اي که در اداره‌ي کشور، و واحد‌های اداری کوچک و بزرگ، معیار عمل و رفتار اداری قرار می‌گیرد، قوانینی است با سه ویژگی مهم؛ یکی اینکه به تصویب مجلس قانونگزاری برسد، و دوم به وسیله ريیس دولت به حیث عالیترین مقام اداری کشور، توشیح شده باشد، و سوم اینکه با احکام اسلام در مغایرت نباشد، و هر قانون عادی فاقد یکی از ویژگی‌های فوق، نمی‌تواند معیار عمل اداری قرار بگیرد.

حکومت برای قانونمندی رفتار و اعمال اداری، و برنامه‌های انکشافی دولت، بر اساس ماده 98 و ماده 95: «پیشنهاد طرح قانون از طرف حکومت یا اعضای شورا و در ساحه تنظیم امور قضايی از طرف استره محکمه توسط حکومت صورت می‌گیرد.» و ماده :97 «پیشنهاد طرح قانون از طرف حکومت نخست به ولسی جرگه تقدیم می‌گردد.» پیشنهاد طرح قوانین عادی را به مجلس می‌دهد و با طی تشریفات خاصی که در قانون اساسی آمده، به وسیله قوه‌ي مجریه در واحد‌های اداری، قضايی، سیاسی، نظامی و سایر شعبات حکومتی به مرحله‌ي اجرا گذاشته می‌شود.

ج) مقررات و آيین نامه‌های دولتی

با اینکه قانونگزار طبق ماده 81 و ماده 90 قانون اساسی، قانونگزاری را از وظایف و صلاحیت قوه‌ي مقننه قرار داده است و طبق ماده 94 ، قانون را عبارت از مصوبه هردو مجلس شورای ملی که به توشیح رييس جمهور رسیده باشد، دانسته است، ولی در مواردی، حق قانونگزاری را به قوه‌ي مجریه تفویض کرده است که قوه‌ي مجریه می‌تواند مقررات و آيین نامه‌های را وضع و به مرحله‌ي اجرا بگذارد با این شرط که مقررات دولتی که در قالب آيین نامه، تصویب نامه، یا بخش نامه شکل می‌گیرد، مناقض نص و روح قانون نباشد. در این باره مادة 76 قانون اساسی مقرر می‌دارد: «حکومت برای تطبیق خطوط اساسی سیاست کشور و تنظیم وظایف خود مقررات وضع و تصویب می‌کند. این مقررات نباید مناقض نص یا روح قوانین باشد.»

به موجب این ماده، قانونگزار، حدود و اختیاراتی را برای قوه‌ي مجریه تفویض کرده تا برای خطوط اساسی سیاست دولت، و همچنین برای منظم نمودن وظایف و تکالیف، مقررات و دستورالعمل‌هایی را وضع و به مرحله‌ي اجرا بگذارد. و همچنین بر اساس ماده 43 و 44، 47 قانون اساسی، قانونگزار برای دولت اختیار وضع و اجرای برنامه‌های موثر و مفید را برای توسعه و پیشرفت علم، فرهنگ و ادب و حمایت از مولفان و مخترعان و همچنین برای امحای بی‌سوادی وتامین تعلیمات رایگان، داده است.

دادن چنین اختیاراتی به قوه‌ي مجریه، دلایل مختلفی دارد که از جمله‌ي آنها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

1 برای اینکه قوه‌ی مجریه ابزار لازم حقوقی را برای توسعه، و اجرای تکالیف اجتماعی، فرهنگی داشته باشد، و بتواند نیازمندی‌های عمومی‌کشور را تامین و از بی نظمی جلویگری نماید، نیازمند به وضع مقررات و اجرای آن به شکل قانونی است تا از این رهگذر برای تحقق سیاست‌ها و برنامه‌هایش ابزار لازم حقوقی و پشتوانه‌ي قانونی را داشته باشد.

2 قوه‌ي مقننه به خاطر کثرت مقررات و لوایح دولتی، فرصت کافی برای وضع تمامی مقررات، آيین­نامه‌ها و تصویب نامه‌های دولتی را به یقین ندارد، از این رو پاره‌ای از اختیارات را برای دولت در وضع مقررات، آيین نامه وتصویب نامه‌های دولتی برای به اجرا در آمدن و عملیاتی شدن قوانین داده است.

3 ممکن است پاره‌ای از مقررات، تصویب نامه‌ها و آيین­نامه‌های دولتی چندان اهمیتی نداشته باشد، و از این رو مجلس قانونگزاری برای تصویب مسايل و موضوعات کم اهمیت اقدامی نمی‌کند.

4 قوه‌ي اجرایی و اداری به دلیل اینکه از نزدیک با مسايل مختلف اجرایی و اداری درگیر می‌باشد، و می‌تواند از کارشناسان خبره و متعدد کمک بگیرد، از این رو می‌تواند تدابیر و تصامیم دقیق‌تر و راهگشاتری را در وضع مقررات، آيین نامه در امور مختلف اداری اتخاذ کند.

5 در قوانین عادی، بیشتر مقررات کلی و ملی وضع می‌گردد، نیاز‌های محلی نظیر حمل و نقل، و نظافت امور شهری و محلی ممکن است چندان مورد توجه واقع نشود، و از این رو قانونگزار، به مقامات محلی با حفظ اصل مرکزیت به منظور تسریع و بهبود امور اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و سهم گیری هرچه بیشتر مردم در انکشاف و توسعه حیات ملی صلاحيت‌های لازم را مطابق با احکام قانون، به اداره‌ي محلی بر اساس ماده 137 قانون اساسی تفویض کرده است. و بر اساس ماده 139 و 140 مشارکت شورا‌های ولایتی و محلی را با همکاری اداره‌ي ولایت و محلی، در اداره‌ي ولایت و محل در نظر گرفته است.

 نتیجه

آنچه بیان شد، نظیر حقوق اساسی، قوانین عادی، مقررات دولتی اعم از آيین نامه‌ها، تصویب نامه‌ها و ابلاغیه‌ها، منابع معتبر اسلامی و نظاير آن، به عنوان منابع حقوق اداری، دولت را مکلف می‌دارد، که وظایف و تکالیف اداری و حکومتی را بر طبق آنها، اجرا و عملی سازد، و به اهداف قوانین جامه‌ي عمل بپوشاند. چنانکه فلسفه‌ي تشکیل ادارات دولتی، به موجب ماده 142 قانون اساسی، تعمیل احکام و تامین ارزش‌های مندرج قانون اساسی شناخته شده است. ولی منابع حقوق اداری منحصر به آنچه که ذکر شد نیست، عرف و عادت و رویه‌ي قضایی و قواعد و اصول کلی حقیقی که رعایت آنها مورد احترام و توجه قضات، حقوقدانان و مجریان حقوقی قرار گرفته، نظیر اصل عدم ضرر، اصل تساوی افراد در برابر قانون ، تساوی در استخدام، اصل نفی تبعیض، قاعده‌ي لاضرر، و نظاير آن را نیز می‌توان از منابع حقوق اداری به حساب آورد.

 

 

 

 

 

 

منابع :

1ولی الله انصاری، کلیات حقوق اداری، تهران، نشرمیزان، چ چهارم، 1381، ص 59.

2 .Le Novvcau larosse univcrsel T.I.P, 17, petit dictionnair Robert, P.22.

 به نقل از ولی الله انصاری، کلیات حقوق اداری، پیشین، ص 38 .

 Webster,s new tewntien eentieth centurury3  Dictionary unabridgcd second editlon world U.S.A 1968 New York . به نقل ازولی الله انصاری، کلیات حقوق اداری، پیشین، ص 39

4  : رنه داوید نظامهای بزرگ حقوقی معاصر، ترجمه سید حسین صفایی، محمد آشوری، عزت الله عراقی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1364، ولی الله انصاری، کلیات حقوق اداری، پیشین، ص  17- 18.

5 . منوچهر طباطبايی، حقوق اداری، تهران، سمت، چ هشتم، 1381، ص4 7.

6 .ولی الله انصاری، کلیات حقوق اداری، پیشین، ص 60 61، رضا موسا زاده حقوق اداری 1-2، تهران، نشر میزان، چ پنجم، 1382. ص 30.

7  . دکترناصر کاتوزیان، مقدمه‌ي علم حقوق،  تهران، شرکت سهامی انتشار،  چ 36، 1382، ص 93،

8 . منوچهر طباطايی، حقوق اداری ، پیشین،  ص 11.

9 ولی الله انصاری، کلیات حقوق اداری، پیشین، ص  69

10 . رضا موسا زاده، حقوق اداری، پیشین، ص 147 -  157. ولی الله انصاری، کلیات وق اداری، پیشین، ص

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 ساعت: 11:59 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

خلاصه تاریخچه فوتبال

بازديد: 505

 

خلاصه تاریخچه فوتبال

تاريخچه فوتبال در جهان تحقیقات نشان می دهد که ملل مختلف هزاران سال قبل از میلاد بازیهای  شبیه فوتبال داشته اند. کشیشی به نام اشپانوت از اهالی آلمان، پژوهشهایی درباره فوتبال به عمل آورده است. او می گوید:‹‹ طبق نوشته های هومر -نویسنده و شاعر یونانی- در قاره گمشده آتلانتیس، ورزشگاه عظیمی بوده که تماشاگران زیادی جهت تماشای توپ گرد در آن جمع می شدند.›› تحقیقات باستان شناسان نشان می دهد که بین سالهای 200 تا 220 قبل از میلاد، هوانگ تین، امپراتور چین مبتکر بازی «تی-سو-چو» (T-So-Cho) بوده است. تی-سو در زبان چینی همان لگد زدن و با پا زدن است و چو، به معنی توپ می باشد. وی، تی-سو-چو را به این منظور ابداع کرد که سربازانش با هم مبارزه کنند و به رقابت بپردازند در سال 587 میلادی، فوتبال از چین به ژاپن راه یافت و این حرکت با تحولات جدید و تکامل نسبی همراه بود. «کوماری» واژه ای است که ژاپنی ها به فوتبال اطلاق می کردند. در کتیبه های بدست آمده از آن دوران، فوتبال، عملی مذهبی و جزو آداب دینی شمرده می شده است. رومی ها نوعی بازی به نام "Harp Stum" (هارپ استوم) داشتند که در آن، دو گروه در دو سوی زمین قرار می گرفتند و زمین هر تیمی با خط کشی معین شده بود. برای بازی، از نوعی توپ استفاده می شد که رویه ای چرمی داشت. میان دو زمین، فاصله ای وجود داشت که با دوخط دیگر تعیین شده بود و بازی در میان این فاصله انجام می شد و هر تیم باید توپ را از خط مرزی عبور داده و به زمین حریف برده و تا به انتهای آن می رساند. این بازی خشن که گاهی با مرگ بازیکنان هم همراه بود، توسط بریتانیایی ها شامل قوانین و مقرراتی گردید. در حقیقت، منشاء فوتبال امروزی، مناطقی از بریتانیا بوده است که برای این بازی قوانینی وضع نمودند و تلاش کردند ضمن کاستن خشونت از آن، جاذبه های آن را افزایش دهند. درسال 1862، باشگاه فاتس کانتی در شهر ناتینگهام تأسیس شد که به عنوان قدیمی ترین باشگاه فوتبال در لیگ باشگاههای انگلیس، هنوز هم حضور دارد و امروزه با نام «ناتینگهام فارست» شناخته می شود. جام انگلیس (FACup)، قدیمی ترین مسابقات فوتبال جهان است که در سال 1871 پایه ریزی شده استنخستین مسابقه بین المللی فوتبال، در روز شنبه 30 نوامبر 1872 بین دو تیم انگلیس و اسکاتلند در گلاسکو برگزار شد که با نتیجه بدون گل به پایان رسید. تاريخچه فوتبال در آسيا در سال 1938 تيم هند هلند شرقي –يا همان اندونزي- اولين تيم آسيايي در جام جهاني شركت كرد. و در سال 1954پايه ريزي فوتبال آسيا به شکل امروز در 8 مي در مانيل صورت گرفت. در اين روز کنفدراسيون فوتبال آسيا رسما در حاشيه دومين دوره مسابقات آسيايي تأسيس شد. دوازده فدراسيون ملي پيشرو (افغانستان، برمه، جمهوئري خلق چين، کره جنوبي، ژاپن، هند، هنگ کنگ، پاکستان، فيليپين، سنگاپور، ويتنام، سرمان کام لو (هنگ کنگ) را به عنوان اولين رئيس کنفدراسيون انتخاب کردند. لي وان تونگ از هنگ کنگ نيز به عنوان دبيرکل فدراسيون انتخاب شد. با دعوت فيفا از نمايندگان AFC بر سر حضور در کميته اجرايي فيفا در 21 ژوئن 1954 در برن، اين سازمان در جهان شناخته شد.بعد از شناخته شدن AFC  در جهان کره جنوبي اولي تيم آسيايي به نيابت از AFC بود که در جام جهاني سوييس شرکت کرد. اين تيم اولين بازي را 9 به صفر در زوريخ به مجارستان باخت و پس از آن در ژنو 7 بر صفر مغلوب ترکيه شد. دو سال بعد، اولين دوره مسابقات جام ملت‌هاي آسيا با شركت هفت تيم از ‪ ۱۲فدراسيون موسس اي.اف.سي براي كسب عنوان بهترين تيم فوتبال آسيا در هنگ كنگ برگزار شدپس از حكمراني كره‌جنوبي بر فوتبال آسيا در سال‌هاي نخست، اين ايرانيان بودند كه با كسب قهرماني در سه دوره پياپي از سال ‪ ۱۹۶۸تا ‪ ،۱۹۷۶به عنوان قدرت مطلق آسيا شناخته شدند. هرماني ژاپن در مسابقات ‪ ۲۰۰۰ ،۱۹۹۲و ‪ ۲۰۰۴نشان‌دهنده بازگشت قدرت فوتبال به آسياي شرقي بود گرچه آخرين دوره اين رقابت‌ها در چين به خوبي نشان مي‌دهد كه همه تيم‌هاي آسيايي با قدرت به دنبال كسب عنوان بهترين تيم اين قاره هستند. تاريخچه فوتبال در ايران تاريخ فوتبال در ايران به زمان هاي طولاني بر ميگردد بدليل اينكه انگليسي ها مبدا فوتبال بودن و د ايران نيز حكومت مي كردند فوتبال خيلي زود به ايران آمد ولي هيچ بازيكن ايراني در آن بازي نمي كرد و وقتي كه بازيكن كم مي آوردند از ايراني هايي كه براي تماشا آمده بودند استفاده مي كردند.سالها بعد با تاسيس مجمع فوتبال در سال 1320تيم ملي ايران اولين سفر خارجي خود را انجام داد بعد در سال 1325 مجمع فوتبال به فدراسيون فوتبال ايران تغيير نام داد و در اوايل سال 1326 تقاضاي خود را براي عضويت در كنفدراسيون آسيا ارائه داد.كه اين درخواست در 30 دي 1326مورد موافقت قرار گرفت. در مجموع اما آمارنويسان فوتبال ايران، سال 1349 را آغاز فوتبال باشگاهي ايران مي دانند، مسابقاتي که در زمان رياست مصطفي مکري براي اولين بار جنبه رقابت هاي باشگاهي به خود گرفت زيرا تمام تيم هاي حاضر در آن باشگاهي بودند. در سال 1352 شمسي اولين دوره مسابقا باشگاه هاي ايران با عنوان تخت جمشيد برگزار شد و تيم پرسپوليس با پيروزي برابر تيم تاج(استقلال فعلي)عنوان قهرماني را به دست آورد. ششمين دوره اين مسابقات با پيروزي انقلاب اسلامي ناتمام ماند تا فوتبال باشگاهي ايران مدت ها به صورت غيررسمي برگزار شود. وقوع انقلاب اسلامي در ايران و همچنين جنگ تحميلي با عراق باعث شد ليگ فوتبال ايران با يک دهه وقفه مواجه شود. در اين سال ها مسابقات فوتبال در داخل کشور با حضور تيم هايي با نام استان ها يا مسابقات باشگاهي با تعداد محدود در داخل استان ها برگزار مي شد. البته در سال 1364 مسابقاتي با عنوان جام قدس برگزار شد که تيم تهران الف موفق شد بالاتر از تيم هاي تهران ب و مازندران قرار گرفته و عنوان قهرماني را به دست آورد. هفتمين دوره ليگ برتر فوتبال با اضافه شدن دو تيم ديگر با 18 تيم و بدون رئيس فدراسيون آغاز شده است. تيم هاي پرسپوليس، استقلا ل، سپاهان، سايپا و استقلا ل اهواز جزو مدعيان فتح جام هفتم هستند اما در اين ميان نبايداز تيم هايي مانند پيکان، صبا باتري و ذوب آهن هم غافل شد. تا يار که را خواهد و ميلش به که باشد.         مروري اجمالي بر قوانين فوتبال يك مسابقه بوسيله دو دسته، كه هر دسته نبايد بيشتر از 11 نفر باشد و يكى از آنها دروازه بان است، انجام ميشود. اگر تعداد بازيكنان هر يك از دسته ها كمتر از 7 نفر باشد، مسابقه آغاز نمی شود. در مسابقاتى كه تحت سرپرستى فيفا و كنفدراسيونها و يا فدراسيونهاى/اتحاديه هاى ملى برگزار می شود، حداكثر از 3 بازيكن جانشين (تعویضی) می توان استفاده كرد. اگر بازين جانشين (ذخيره) بدون اجازه داور وارد زمين شود: ▪ بازى متوقف می شود. ▪ به بازيكن جانشين با كارت زرد اخطار داده می شود، و از وى خواسته می شود كه زمين را ترك كند. ▪ بازى با رها كردن توپ از محل توقف، مجددا آغاز می شود. ▪ بازى ادامه می یابد. ▪ بعد از اينكه توپ از بازى خارج شد، بازيكنان مربوطه اخطار (كارت زرد) خواهند گرفت. تجهیزات بازیکن و دروازه بان ایمن بودن - خطرناك نبودن وسايل بازيكن نبايد از وسايلى استفاده كند يا چيزى بپوشد كه براى خودش و ساير بازيكنان خطرناك باشد. (به انضمام هرگونه زيور آلات( وسايل اساسى و اجبارى بازيكنان عبارت است از: ▪ پيراهن ▪ شورت - اگر زير شورتى استفاده می شود، رنگ آن بايد به رنگ اصلى شورت باشد. ▪ جوراب ساق بلند ▪ محافظ ساق ▪ كفش محافظ ساق ▪ كلا" بوسيله جوراب پوشيده شود ▪ از جنسهاى مناسب مانند: لاستيك، پلاستيك يا نظير آنها ساخته شود ▪ محافظت معقولانه اى را فراهم كند دروازه بانها :هر دروازه بان بايد از رنگهايى استفاده كند كه با رنگ لباس ساير بازيكنان، داور و كمك داوران مغاير باشد. مشخصات زمين بازي: اندازه ها ▪ زمين بازى بايد به شكل مستطيل و درازاى طول بايد بزرگتر از دارازى خط دروازه باشد. ▪ طول حداقل 90 متر و حداكثر 110 متر. ▪ عرض حداقل 45 متر و حداكثر 90 متر.     محوطه دروازه(گل) محوطه دروازه در انتهاى هر نيمه زمين به صورت زير معين می شود: دو خط به فاصله 5.5 متر از داخل تيرهاى عمودى بر روى خط دروازه به طرف گوشه ها رسم می شود. اين خطها به فاصله 5.5 متر به طرف داخل زمين بازى كشيده و بوسيله خطى موازى با خط دروازه، متصل می شود. محوطه محدود شده بوسيله اين خطوط و خط دروازه را، محوطه دروازه يا همان گل می نامند. محوطه جريمه (پنالتى) محوطه جريمه در انتهاى هر نيمه زمين به صورت زير معين می شود: دو خط به فاصله 16.5 متر از داخل تيرهاى دروازه در روى خط دروازه به طرف گوشه ها رسم می شود. اين خطها به فاصله 16.5 متر به طرف زمين بازى كشيده و به وسيله خطى موازى با خط دروازه، متصل می شود. محوطه محدود شده بوسيله اين خطوط و خط دروازه را، محوطه جريمه يا پنالتى می نامند. يله هاى پرچم ميله پرچمى كه ارتفاع آن كمتر از 1.5 متر نیست و نوك تيزى ندارد در گوشه هاى زمين بازى نصب می شود. چنين پرچمى را مى توان در دو طرف خط مركزى و به فاصله حداقل 1 متر در خارج از خط طولى قرار داد. قوس كرنر يك ربع دايره به شعاع 1 متر از ميله پرچم گوشه زمين، در داخل زمين بازى رسم می شود. دروازه ها دروازه ها در وسط هر خط عرضى قرار دارند و شامل دو تير عمودى اند كه به يك اندازه از ميله هاى گوشه فاصله داشته و در بالا بوسيله يك تير افقى بهم متصل می شوند. فاصله بين دو تير عمودى، 7.32 متر و فاصله لبه پايين تير افقى تا زمين 2.42 متر است. تيرهاى عمودى و افقى بايد در عرض و عمق يكسان بوده و نبايد بيشتر از 12 سانتى متر باشند. تور مى تواند به تيرهاى عمودى و افقى و زمين پشت دروازه متصل شود و براى دروازه بانها مجال حركت در فضاى وسيعى را بوجود آورد. رنگ تيرهاى عمودى و افقى دروازه بايد سفيد باشند. 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 ساعت: 11:09 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره هنر قلم کاری

بازديد: 1515

هنر قلم کاری

 

هنر قلمکاری یکی از هنرهای اصیل در صنایع دستی این مرز و بوم به شمار می رود که قلمکاری قدمتی چند ساله در سرزمین ایران دارد.

اصفهان یکی از مهمترین مراکز این هنر است که هنرمندانش از دیر باز با این هنر آشنا بوده اند.

سازمان علمی فرهنگی ملل متحد (یونسکو) به تازگی به منظور ارج نهادن به این هنر ایرانی و تقدیر از تعالی آن در نزد هنرمندان، مهر اصالت آن را در اصفهان به یکی از هنرمندان این فن اعطا کرد.

تاریخچه قلمکار

قلمکارسازی از پیشه‌های کهن و قدیمی ایران است که قرنها در اوج شهرت بوده است.

این هنر به همراه نقاشی روی پارچه از دوره مغولها در ایران مرسوم شد و به همین دلیل است که در دوره فوق به علت حمایت و پشتیبانی خوانین مغولی پارچه‌های منقوش و چینی در بازارهای ایران فروش فوق‌العاده‌ای پیدا کرده بود.

ایرانیان نیز برای رقابت با چینی‌ها دست به ابتکاراتی زدند که از آن جمله ابداع نقاشی به روی پارچه یا به اصطلاح پارچه‌های قلمکار است.

در دوره صفویه این هنر گسترش یافت. در حقیقت می‌توان گفت دوره پررونق این صنعت از زمان صفویه شروع و به اواسط عصر قاجاریه ختم گردید.

در زمان صفویه بیشتر لباسهای مردانه و زنانه از پارچه‌های قلمکار تهیه می گردید و این پارچه‌ها در آن زمان شهرت فراوان داشت.

یک نوع قلمکار با طرح و نقش خاص خود به نام دلگه جهت لباس مردانه و زنانه تهیه می‌شد.

از دیگر انواع قدیمی قلمکار می‌توان خمرها ی زریا اکلیلی، جیگرنات قرمز و جیگرنات بنفش را نام برد.

تلاش پیگیر صنعتگران قلمکارساز و استقبالی که از آن می‌شد موجب ازدیاد تقاضا برای این‌گونه پارچه‌های نقش دار شد و چون عرضه محدود بود، صنعتگران را به چاره اندیشی و پیدا کردن راه حل جهت عرضه بیشتر با همان کیفیت هنری واداشت.

در این مورد تنها راه چاره را ایجاد نقوش مورد نظر بر روی قالب و انتقال قالب‌های مذکور روی پارچه دانستند.

هنرمندان در آغاز تنها از یک یا چند قالب استفاده می‌کردند و بقیه را با دست می‌کشیدند ولی پس از چندی با طراحی روی کاغذ و انتقال این طرحها بر روی قالب و حکاکی و قالب تراشی، استادکاران فن توانستند به طور کلی محصولات قلمکار را به وسیله قالب زنی تولید کنند.

* مراکز تولید

شهر اصفهان که در زمان صفویه مرکز و پایتخت ایران بود، یکی از مراکز عمده تجمع هنرآفرینان و صنعتگران گردید و هنرمندان از گوشه و کنار ایران به این شهر روی آوردند وسعی در تولید و عرضه محصولات مختلف از جمله قلمکار با عالی‌ترین کیفیت هنری نمودند.

در حال حاضر شهر اصفهان مرکز تولید قلمکار ایران است و در شهرهای دامغان و سمنان هم نوعی قلمکار خاص منطقه تهیه می‌گردد.

محصولاتی که امروزه از پارچه قلمکار تهیه می‌شود عبارتند از: لباس، سجاده، سفره، رولحافی، پرده، مجمعه پوش، بقچه، سوزنی، حمام،قطیفه، کتیبه، کلاه، قبا، شلیته، روکش‌صندلی، رومیزی، روتختی، دستمال، زیر لباسی، سربخاری ، کیف ، دامن، کفش زنانه و برای مصارف دکوراسیون.

* قالب‌ها و قالب تراشان

قالب تراشی یکی از هنرهای ظریف و بسیار مهم و قدیمی اصفهان است که از استادان این فن فعلا به جز عده معدودی باقی نمانده اند.

استاد کاران قدیمی بهترین چوب را برای تراش قالب چوب‌های گلابی و زالزالک تشخیص داده‌اند که معمولا چوب زالزالک را برای قالب‌های ریز استفاده می‌کردند که ازن روش تا اکنون نیز هم چنان ادامه دارد.

هر چه نقش‌ها در یک قالب درشت‌تر باشند کار تراش آسانتر و هر چه نقوش ریزتر باشند به همان نسبت کار تراش مشکلتر می‌شود.

برای اینکه یک قالب کامل شود از ابتدا یعنی جور کردن چوب تا زمانی که قالب آماده نقش‌زنی می‌شود چندین مرحله طی می‌شود که به طور مختصر عبارتست از :

- جور کردن چوب قالب – پیه دادن که به سه دلیل صورت می‌گیرد. دوام چوب را زیادتر می‌کند، چوب را برای‌تراش نرم می‌کند و مانع نفوذ و ایجاد تغییرات و شکستگی در آن می‌شود – لیسه یا پولیش کردن چوب – طرح ریزی که در آن پوسته سائیده شده انار یا ما زوج را با لعاب کتیرا مخلوط کرده مایع‌حاصله را روی سطح صاف چوب مالند. این عمل برای آن صورت می‌گیرد که طرح آماده شده از رو ی کاغذ بر روی چوب منتقل شود.

- مرحله آخر پیه دادن قالب قلمگیری است که برای‌استحکام و غیر قابل نفوذ کردن قالب صورت می‌گیرد.

* رنگ‌های مصرفی قلمکار

رنگ در هنر قلمکاری نقش اصلی را باز می‌کند و اگر در این مرحله کار درست انجام نشود، هنر تولید شده نیز ارزشی نخواهد داشت.

در ساختن قلمکار بیشتر از دو رنگ مشکی و قرمز استفاده می‌شود که برای ساختن رنگ مشکی از موادی مانند: کتیرا، اکسید، آهن، زاج سیاه و روغن کرچک و برای ساختن رنگ قرمز از موادی مانند گل سرخ، روغن کنجد، زاج سفید و کتیرا استفاده می‌شود.

گاهی هم برحسب مورد رنگهای ترکیبی مانند آبی یا نیلی، سبز زرد و قهوه‌ای به کار می‌برند.

* چگونگی تولید

مواد مصرفی قلمکار سازان بسیار متنوع است ولی آنچه که قابل توجه است عبارتست از: پارچه‌های متقال، کدری و چلوار، کتیرا، پوست انار، رنگ گیاهی زاج سفید، نیل، روغن‌گلیسیرین و آلیزارین.

مراحل تولید قلمکار به اختصار عبارتست از: آبخور کردن پارچه، دندانه کردن پارچه انجام عمل قالب زنی که با دو رنگ قرمز و مشکی آغاز و بعد از اتمام کار و تثبیت رنگها،در مرحله‌سفیدگری، زمینه برخی از پارچه‌های تولیدی سفید می‌شود و چنانچه نیازی به استفاده از رنگهای دیگر باشد مجددا پارچه به کارگاه برگردانده شده و نقوش لازم بر روی آن انتقال می‌یابد.

قلم‌کارسازى

صنعت قلم کاری از دوره صفویه در اصفهان توسعه و رواج داشته است و تا امروز زنده است.

قلم کارى روى پارچه

          چاپ قلم‌کار یکى از چاپ‌هاى سنتى ایران است و امروز در اصفهان رونق خاصى دارد. در این صنعت قدیمى ایرانی، نقش به‌وسیلهٔ مهر چوبى بر روى پارچه منتقل مى‌شود. کلیشه یا مهرى که نقش روى آن زده مى‌شود را قالب گویند. جنس این قالب‌ها معمولاً از چوب گلابى است که مقاوم و سخت است و تغییر فرم نمى‌دهد.

          این صنعت تا قرون ۱۰ و ۱۱ هجرى کاملاً در ایران معمول بود. و در گذشته رشت و اصفهان و کاشان از مراکز عمدهٔ آن بشمار مى‌رفته است. در دورهٔ صفوی، قلمکار زر ساخته مى‌شد. در این نوع چاپ، معمولاً پارچه‌هاى پنبه‌اى و دستباف یا انواع دیگر نظیر پوپلین، چلوارد، … بکار مى‌رود و براى لباس، سفره، دستمال، سجاده، پرده، رومیزی، روتختى و … مورد استفاده واقع مى‌شود. در قلم‌کارسازى معمولاً از پنج رنگ سیاه، قرمز، آبی، سبز و زرد بعنوان رنگ‌هاى اصلى و از قهوه‌اى و سایر رنگ‌هایى که از ترکیب این رنگ‌ها به‌‌دست مى‌آید، به‌عنوان رنگ‌هاى فرعى استفاده مى‌شود.

ابتدا پارچه‌ها را یک شبانه‌روز در آب رودخانه مى‌گذارند تا آبخورد شود و بعد آنها را در ظرفى محتوى پودر خمیر شده، پوست انار مى‌خوابانند تا رنگ آن به کرم تبدیل شود. پس از آن آنرا به کارگا برده و به‌وسیلهٔ قالب‌ها و رنگ‌ها، نقوشى را روى پارچه نقش مى‌کنند. ابتدا قالب‌ها را با رنگ مشکى روى پارچه مى‌زنند تا طرح اصلى مشخص شود. سپس قالب‌هاى دیگر را که هر یک داراى یک رنگ است، روى پارچه مى‌زنند. و بعد پارچه را بخار مى‌دهند. و دوباره در آب مى‌گذارند و بعد در ظرفى محتوى آبجوش و پوست انار و آلیزارین انداخته و هم مى‌نند و بعد آویزان مى‌کنند تا خشک شود و رنگ به این ترتیب تثبیت مى‌شود.

پارچه قلم کار

پارچه قلم کار هنر قدیمی ایرانی است که از چاپ روی پارچه توسط قالب بدست می آید . پارچه های قلم کار از صادرات عمده اصفهان هستند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 27 اردیبهشت 1393 ساعت: 17:52 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(1)

تحقیق درباره پیل سوختی

بازديد: 1255

تاريخچه پیل سوختی

 

پیل سوختی اساساً وسیله ایست که سوخت (مانند هیدروژن، متانول، گاز طبیعی، بنزین و...) و اکسیدان (مانند هوا و اکسیژن) را به برق، آب و حرارت تبدیل می‌کند. به عبارت دیگر پیل سوختی شبیه یک باطری بوده ولی بر خلاف باطری نیاز به انبارش (شارژ) ندارد. تا زمانی که سوخت و هوای مورد نیاز پیل تأمین شود، سیستم کار خواهد کرد. پیل‌های سوختی میتوانند سوخت‌های حاوی هیدروژن مانند متانول( Methanol ) ، اتانول ( Ethanol) ، گاز طبیعی ( Natural Gas ) و حتی بنزین و گازوئیل را مورد استفاده قرار دهند. بطورکلی در سوخت‌های هیدروکربوری، هیدروژن توسط یک دستگاه اصلاحگر سوخت ( Fuel Reformer )، از آنها جدا شده و بکار گرفته می‌شود. پیل‌های سوختی در کاهش آلودگی محیط زیست نقش بسزائی داشته و بخاطر عدم بکارگیری قطعات مکانیکی زیاد، ایجاد آلودگی صوتی نیز نمی‌نماید. علاوه بر آن سیستم پیل سوختی از کارائی نسبتاً بالائی نسبت به موتورهای احتراق درونسوز برخوردار است. بحران انرژی در سالهای ۱۹۷۳ و ۱۹۹۱ و آلودگی فزاینده محیط زیست، کشورهای صنعتی را بر آن داشت تا جهت استفاده از سیستم‌هایی با راندمان بالا و سازگار با محیط زیست سرمایه گذاری کلانی نمایند. سیستم‌های پیل سوختی از جمله تکنولوژیهای پیشرفته ایست که مصارف غیر نظامی آن با توانهای میلی وات تا مگا وات موضوع تحقیق شرکتهای تولید نیرو، خودرو سازی و نیز شرکتهای نفتی قرار گرفته‌است. پیل سوختی مجموعه‌ای از الکترولیت ، الکترودها و صفحات دو قطبی است. در پیل سوختی(به‌عنوان مثال نوع الکترولیت پلیمر جامد)، هیدروژن از آند و اکسیژن از کاتد وارد می‌شوند. هیدروژن الکترون خودرا در آند از دست داده و بصورت پروتن از طریق الکترولیت به سمت کاتد حرکت می‌کند. الکترون نیز از طریق مدار خارجی به سوی کاتد هدایت می‌شود. اکسیژن با دریافت الکترون و پروتون به آب تبدیل می‌شود. حرکت الکترون از آند به کاتد جریان برق را به وجود می‌آورد که قابل استفاده در وسایل برقی است .آب حاصل در کاتد میتواند مورد استفاده مجدد قرار گیرد

اگر چه پيل‌سوختي به تازگي به عنوان يكي از راهكارهاي توليد انرژي الكتريكي مطرح شده است ولي تاريخچه آن به قرن نوزدهم و كار دانشمند انگلیسی سرویلیام گرو بر مي‌گردد. او اولين پيل‌سوختي را در سال 1839 با سرمشق گرفتن از واکنش الکترولیز آب، طی واکنش معکوس و در حضور کاتالیست پلاتین ساخت.

واژه "پيل‌سوختي" در سال 1889 توسط لودويک مند و چارلز لنجر به كار گرفته شد. آنها نوعي پيل‌سوختي که هوا و سوخت ذغال‌سنگ را مصرف مي‌کرد، ساختند. تلاش‌هاي متعددي در اوايل قرن بيستم در جهت توسعه پيل‌سوختي انجام شد که به دليل عدم درک علمي مسئله هيچ يک موفقيت آميز نبود. علاقه به استفاده از پیل سوختی با کشف سوخت‌های فسیلی ارزان و رواج موتورهای بخار کمرنگ گردید.

فصلي ديگر از تاريخچه تحقيقات پيل‌سوختي توسط فرانسيس بيكن از دانشگاه كمبريج انجام شد. او در سال 1932 بر روي ماشين ساخته شده توسط مند و لنجر اصلاحات بسياري انجام داد. اين اصلاحات شامل جايگزيني كاتاليست گرانقيمت پلاتين با نيكل و همچنين استفاده از هيدروكسيدپتاسيم قليايي به جاي اسيد سولفوريك به دليل مزيت عدم خورندگي آن مي‌باشد. اين اختراع كه اولين پيل‌سوختي قليايي بود، “BaconCell” ناميده شد. او 27 سال تحقيقات خود را ادامه داد تا توانست يك پيل‌سوختي كامل وكارا ارائه نمايد. بيكون در سال 1959 پيل‌سوختي با توان 5 كيلووات را توليد نمود كه مي‌توانست نيروي محركه يك دستگاه جوشكاري را تامين نمايد.

تحقيقات جديد در اين عرصه از اوايل دهه 60 میلادی با اوج گيري فعالیت‌های مربوط به تسخیر فضا توسط انسان آغاز شد. مركز تحقيقات ناسا در پي تامين نيرو جهت پروازهاي فضايي با سرنشين بود. ناسا پس از رد گزينه‌هاي موجود نظير باتري (به علت سنگيني)، انرژي خورشيدي(به علت گران بودن) و انرژي هسته‌اي (به علت ريسك بالا) پيل‌سوختي را انتخاب نمود.

تحقيقات در اين زمينه به ساخت پيل‌سوختي پليمري توسط شركت جنرال الكتريك منجر شد. ایالات متحده فن‌آوری پیل سوختی را در برنامه فضايي Gemini استفاده نمود كه اولين كاربرد تجاري پيل‌سوختي بود.

پرت و ويتني دو سازنده موتور هواپیما پيل‌سوختي قليايي بيكن را به منظور كاهش وزن و افزايش طول عمر اصلاح نموده و آن را در برنامه فضايي آپولو به كار بردند. در هر دو پروژه پيل‌سوختي بعنوان منبع انرژي الكتريكي براي فضاپيما استفاده شدند. اما در پروژه آپولو پيل‌هاي سوختي براي فضانوردان آب آشاميدني نيز توليد مي‌كرد. پس از کاربرد پيل‌هاي سوختي در اين پروژه‌ها، دولت‌ها و شركت‌ها به اين فن‌آوري جديد به عنوان منبع مناسبي براي تولید انرژي پاك در آينده توجه روزافزوني نشان دادند.

از سال 1970 فنآوري پيل‌سوختي براي سيستم‌هاي زميني توسعه يافت. تحريم نفتي از سال1973-1979 موجب تشديد تلاش دولتمردان امريكا و محققين در توسعه اين فن‌آوري به جهت قطع وابستگي به واردات نفتي گشت.

در طول دهه 80 تلاش محققين بر تهيه مواد مورد نياز، انتخاب سوخت مناسب و كاهش هزينه استوار بود. همچنين اولين محصول تجاري جهت تامين نيرو محركه خودرو در سال1993 توسط شركت بلارد ارائه شد
كاربردهاي پيل سوختي نيروگاهي
بازار مولدهای نیروگاهی پیل‌سوختی بسیار گسترده است و کاربردهای دولتی، نظامی و صنعتی را شامل می‌شود. همچنین به عنوان نیروی پشتیبان در مواقع اضطراری در مخابرات، صنایع پزشکی، ادارات، بیمارستان‌ها، هتل‌های بزرگ و سیستم‌های کامپیوتری به کار می‌رود.

پیل‌های سوختی نسبتاً آرام و بی‌صدا هستند لذا جهت تولید برق محلی مناسبند. علاوه بر کاهش نیاز به گسترش شبکه توزیع برق، از گرمای تولیدی از این نیروگاه‌ها می‌توان جهت گرمایش و تولید بخار آب استفاده نمود.

این نیروگاه‌ها در مصارف کوچک بازدهی الکتریکی بالایی دارند و همچنین در ترکیب با نیروگاه‌های گاز طبیعی بازدهی الکتریکی آنها به 70-80% می‌رسد.

مزیت دیگر این نیروگاه‌ها عدم آلودگی محیط زیست است. خروجی نیروگاه‌های پیل‌سوختی بخار‌آب می باشد.

نیروگاه‌های پیل سوختی قابلیت استفاده از سوخت‌های مختلف مانند متانول، اتانول، هیدروژن، گاز طبیعی، پروپان و بنزین را دارند و مانند سایر نیروگاه‌ها محدود به استفاده از یک منبع انرژی خاص نیست.

از زمانیکه اولین پیل‌سوختی نیروگاهی در دهه 60 تولید گشت، تا کنون در مجموع 650 سیستم کامل با توان بیش از 10 کیلووات (میانگین آن 200 کیلووات است) ساخته شد. تقریباً 90 درصد از این واحدها با گاز طبیعی تغذیه می شود. البته استفاده از سوخت‌های جایگزین نظیر بیوگاز و گاز ذغال نیز پیشرفت قابل ملاحظه‌ای داشته است.

در این بخش نیروگاه انواع متنوع پیل‌سوختی به کار رفته است. در ابتدا از پیل‌سوختی اسید فسفریک آغاز گردید و سپس پیل‌سوختی پلیمری و پیل‌سوختی کربنات مذاب جایگزین آن گشتند. در حالیکه پیل‌سوختی اکسید جامد در آینده بازار را به قبضه در خواهد آورد.

در بخش پیل‌های سوختی نیروگاهی کوچک (زیر 10 کیلووات) نیز رشد قابل ملاحظه‌ای را شاهد بودیم. تعداد این واحدها اکنون به 1900 رسیده است. این سیستم جهت مصارف خانگی و بازارهایی از قبیل UPS ونیروی پشتیبان در اماکن دوردست کاربری دارد. نیمی از محصولات در آمریکای شمالی توسعه یافته است.

در بخش سیستم‌های نیروگاهی کوچک 20 درصد سهم بازار را پیل‌سوختی اکسیدجامد و مابقی را پیل‌سوختی پلیمری تشکیل مي‌‌دهد. بازار پیل‌سوختی کوچک در ژاپن که به مصارف خانگی اختصاص دارد، منحصراً با پیل‌سوختی پلیمری است و امید است تا انتهای سال 2005 محصولات به بازار عرضه گردند.

فروش تعدادی از واحدهای نیروگاهی کوچک آغاز شده است که از جمله آنها سیستم GenCore شرکت PlugPower می باشد(توان 5 کیلووات، 15000 دلار)

دولت ژاپن حمایت خود از توسعه پیل‌های سوختی نیروگاهی در ابعاد بزرگ را از سال 1980 آغاز نموده است و شرکت های ژاپنی گاز توکیو و Osaca از بزرگترین شرکت های توسعه دهنده این فن‌آوری می‌باشند.

اساس کار پیلهای سوخت
پیلهای سوختی از یک واکنش الکتروشیميایی ساده که درآن از ترکیب اکسیژن و هیدروژن آب تشکیل میشود تولید انرژی الکتریکی می‌کنند انواع مختلف و متعدد پیل سوختی وجود دارد اما همه آنها بر اساس یک طراحی اصلی تشکیل شده از دو الکترود یک آند منفی و یک کاتد مثبت بنا نهاده شده‌اند. این دو الکترود بوسیله یک الکترولیت جامد و یا مایع که ذرات باردار الکتریکی را جابجا می‌کند از هم جدا شده‌اند. معمولاً از یک کاتالیزور مانند پلاتین جهت افزایش سرعت واکنش الکترونها استفاده می‌شود. پیلهای سوختی بر اساس طبیعت الکترولیت مورد استفاده در آنها تقسیم بندی می‌شوند .هر یک از آنها مواد و سوخت خاص مناسب با کاربردهای مختلف نیاز دارند.

انواع پیل سوختی

پيلهای سوختی در انواع زير موجود می‎باشند: پیل‎های سوختی براساس نوع الکترولیت استفاده شده در آن‎ها به پنج نوع اصلی طبقه بندی می‎شوند

پیل سوختی الکترولیت پلیمر یا غشاء مبادله کننده پروتونPEFC)

پیل سوختی اسید فسفریک PAFC

پیل سوختی کربنات مذاب MCFC)

پیل سوختی اکسید جامد (SOFC)

لازم به ذکر است که پیل سوختی متانول مستقیم (DMFC) از خانوادة پیل سوختی PEFC است. پیل‎های سوختی بر اساس دمای عملکرد ، دارای دامنة دمایی از ۸۰ برای (PEFC‎) تا ۱۰۰۰ برای (SOFC) می‎باشند. پیل‎های سوختی دمای پایین (PEFC ،PAFC ،AFC) دارای حامل‎های یونیH+ ویا OH- هستند که انتقال یون از میان الکترولیت وانتقال الکترون‎ها از طریق مدار خارجی را به عهده دارند ، و در پیل‎های سوختی دمای بالا مانند الکترولیت کربنات مذاب (MCFC) و الکترولیت اکسید جامد (SOFC) ، جریان الکتریکی به ترتیب از طریق یون‎هایCO۳۲- و O۲- انتقال می‎یابد. در پیل‎های سوختی اکسید جامد (SOFC) یا سرامیکی رسانش ‎یون در الکترولیت معمولاً در دمای بین ۶۰۰ تا ۱۰۰۰ درجه سانتیگراد انجام می‎شود.
مزایای پیل‎های سوختی بطور کلی عبارت‌اند از:
بازده بالا
سازگاری با محیط زیست
سادگی سیستم از نظر تعمیر ونگهداری
تنوع در سوخت مصرفی
عدم آلودگی صوتی به سبب نداشتن قسمت‌های متحرک
طراحی و ساخت توان‎های کوچک (میلی وات ) تا بزرگ (مگاوات
امكان استفاده از سوختهاي فسيلی و پاك، مدولار بودن
قابليت توليد هم‌زمان حرارت و الكتريسيته و استفاده در كاربردهای توليد غيرمتمركز انرژی
معایب :
به مواد بیشتر و فرآیندهای سریعتری نسبت به دیگر پیل‎ها نیاز دارد
ممکن است در مدت طولانی کار ، گرما مشکلاتی چون ناسازگاری عناصر و افت انرژی را موجب شود.
در صورت استفاده از سوخت ناخالص ، کار و گرمای بیش از حد موجب رسوب کربن و در ‎‎‎‎نهایت مسمومیت پیل می‎گرد

مزایای پیل سوختی اکسید جامد

به علت عملکرد دمایی بالا دارای بیشترین راندمان نسبت به سایر پیل‎های سوختی می‎باشد.

از گرمای تولید شده می‎توان برای افزایش بازدهی مجدد استفاده نمود.

امکان بازسازی درونی سوخت به خاطر عملکرد دمایی بالا وجود دارد.

نیازی به کاتالیستهای گران قیمت ندارد.

برای استفاده از سوختهای مختلف نیازی به مبدل‎های سوخت نیست.

از آنجاییکه پیل سوختی اکسید جامد دارای الکترولیت جامد است مشکل خوردگی مواد کم می‎باشد .

برای ساخت اجزای پیل می‎توان از فن‎آوری لایه نازک استفاده نمود. ولی در پیل‎های سوختی با الکترولیت مایع چنین امری دست نیافتنی است.

پیلهای سوختی با غشاء تبادل پروتون:Proton Exchange Membrane Fuel Cells )PEMFC)

این تکنولوژی در دهه 1950 بوسیله شرکت جنرال الکتریک ابداع شد و بوسیله سازمان ناسا جهت تولید انرژی برای پروژه فضائی Gemini استفاده شد. در حال حاضر این نوع پیل سوختی است که اکثراً در شرکتهای اتومبیل سازی بعنوان جایگزین در موتورهای درونسوز بکار برده می‌شود.پیلهای سوختی با غشاء تبادل پروتون بنام غشاء الکترولیت پلیمری، الکترولیت پلیمری جامد، پیلهای سوختی الکترولیت پلیمری نیز شناخته شده‌اند.

در پیل سوختی PEM الکترولیت از یک غشاء نازک پلیمری (مانند پلی پرفلور و سولفوریک اسید) نافیون (Nafim TM ) که نفوذپذیر در پروتونهاست، اما هادی الکتریسیته نمی‌باشد و الکترودها از کاربن درست شده‌اند .هیدروژن در درون پیل سوختی به روی آند جاری شده و به پروتونها و الکترونها تقسیم می‌شود. یونهای هیدروژن از طریق الکترولیت به کاتود نفوذ می‌کنند، درحالیکه الکترونها از طریق یک مدار خارجی جریان کرده و تولید انرژی می‌نمایند. اکسیژن به صورت هوا به کاتد ارسال شده و با الکترونها و یونهای هیدروژن ترکیب گردیده و

تولید آب می‌کند.این واکنشهای روی الکترودها مطابق زیر می‌باشند.
2H2 ===> 4H + 4e: آند
O2+4H ===> 2H2O :کاتد

انرژي 2H2 +O2 ===> 2H2O +: نتیجه

پیلهای PEM در دمای حدود 80 سانتیگراد کار می‌کنند. در این دمای پایین واکنشهای الکتروشیمیائی معمولاً خیلی کند صورت می‌گیرد بنابراین از یک لایه نازک پلاتین روی هر یک از الکترودها بعنوان کاتالیزور استفاده می‌شود.

این دستگاه الکترولیت/ الکترود بنام مجموعه الکترود غشاء (MEA ) خوانده شده و بین دو صفحه ي جریان، میدان ساندویج گردیده تا یک پیل سوختی را بوجود آورد. این دو صفحه شامل شیارهايی جهت کانال هدایت سوخت به الکترودها و همچنین هدایت الکترونها به خارج از مجموعه MEA می‌باشد. هر پیل حدود 7/0ولت برق تولید مي کند.براي تولید ولتاژ های بالاتر تعدادی از این پیلها بطور سری بهم وصل گردیده و تشکیل ساختاری بنام مجموعه‌ پیل سوختی می دهند.پیلهای سوختی PEM دارای یک سری مزایا هستندکه باعث شده از آنها در اتومبیل و کاربردهای کوچک خانگی مانند جایگزین باطریهای قابل شارژ استفاده شود. پیلها در دمای نسبتاً پایین کار می کنند و لذا باعث استارت سریع از حالت سرد بوده و به دلیل داشتن دانسیته بالای انرژی داراي قابلیت ساخت با حجم کم و فشرده می باشند .بعلاوه پیلهای PEM با راندمان بالا حدود (40-50) درصد حداکثر ولتاژ تعریف شده در تئوری کار می‌کنند و میتوانند خروجی خود را بسرعت تغییر داده تا با تغییر در انرژی مورد نیاز سازگاری داشته باشند.

در حال حاضر دستگاههايی با نمایش قدرت تولید 50 کیلو وات مورد بهره‌برداری و عملیات قراردارد و دستگاههایی با قدرت تا 250 کیلو وات درحال توسعه است. بهرحال هنوز یک سری محدودیتها وجود دارد که باید قبل از اینکه این تکنولوژی گسترده تر شود بر انها غلبه کرد. مشکل اصلی قیمت بالا، مثل گرانی جنس غشاء وکاتالیزورمی باشد. اما نتیجه پژوهشها و طرحهای توسعه‌ای دردست اقدام بتدریج از قیمتکاسته و همچنین به هنگام تولید اندوده درمقیاس بالا جهشی بزرگ در کاهش قیمت و اقتصادی شدن آن خواهد نمود. مانع دیگر بر سر راه پیلهای PEM نیاز آنها به هیدروژن خاص جهت کارکردن میباشد. زیرا آنها خیلی حساس به مسمومیت با منواکسید‌کربن وناخالص های دیگر هستند و این عمدتا بدلیل دمای پایین عملیاتی پيل ضرورت استفاده ازکاتالیزورحساس در پیل را موجب میشود.بهر‌حال کارهايی در دست اقدام است تا یک سیستم کاتالیزور توام با غشاء با قدرت مانور بهتر تولید گردد که قادر به کارکرد با دمای عملیاتی بالاتر باشد.

پیلهای سوختی بازی :Alkaline Fuel Cell)AFC)

پیلهای سوختی بازی یکی از توسعه یافته ترین تکنولوژیها هستند و برای تهیه انرژی وآب آشامیدنی در ماموریت ها ی فضائی از جمله سفینه فضائی شاتل ایلات متحده آمریکا بکار برده شده اند. واکنش الکترو‌شیمیائی در آن قدری متفاوت است، بدین صورت که یونهای هیدرواکسیل (OH ) از کاتدبه طرف آند حرکت میکنند؛ تا در اثر واکنش با هیدروژن تشکیل آب و الکترون بدهند.این الکترونها جهت اعمال انرژی به مدار خارجی بکار ميروند، سپس دوباره به کاتد برگشته و در واکنش با اکسیژن و آب تولید مقادیر بیشتری از یونهای هیدرواکسیل (OH) مینمایند.
2H2 + 4OH ===> 4H2O + 4e: آند

O2 + 2H2O + 4e ===> 4OH :کاتد

پیلهای بازی در همان دمای عملیاتی مشابه پیلهای PEM ( حدود 80 سانتیگراد )کار می‌کنندو لذا سریع استارت هستند. اما دانسیته انرژی آنها حدود ده برابر کمتر PEM میباشد و بنابراین برای استفاده درموتور اتومبیل بسیار پرحجم اند.آنها بهر حال ارزان ترین نوع پیل سوختی هستند و بدین جهت میتوانند برای دستگاههای تولید برق کوچک و ثابت بکار برده شوند. پیلهای بازی مشابه پیلهای PEM شدیداً به منواکسیدکربن و ناخالصیهای دیگرکه موجب مسمومیت کاتالیزور میشوند حساس هستند.بعلاوه منابع تغذیه آنها باید عاری از دی اکسید کربن باشند، زیرا واکنش دی اکسیدکربن با الکترولیت هیدروکسید پتاسیم تشکیل کربنات پتاسیم میدهدکه باعث محدودیت در راندمان پیل می‌گردد.

پیل سوختی اسید فسفریک Phosphoric Acid Fuel Cell)PAFC)

پیل سوختی اسید فسفریک در حال حاضر پیشرفته‌ترین پیل سوختی تجاری است همانگونه که از نام آن استنباط می‌گردد در این پیلها از اسید فسفریک مایع بعنوان الکترولیت استفاده می‌شود معمولاً در یک قالب سیلیکون کارباید جا داده میشود. پیلهای سوختی اسید فسفریک در دمای کمی بالاتر از پیلهای PEM و بازی کار می‌کنند.(حدود 150 الی 200 درجه سلسیوس). با وجود این جهت ارتقاء واکنش ، نیاز به کاتالیزور پلاتین روی الکترودها دارند. واکنش آند وکاتد مشابه PEMمیباشد.ولی به علت دمای عملیاتی بالاتر، سرعت واکنش آن بيشتر است . اين افزايش دما موجب انعطاف پذيري بيشتر در مقابل ناخالصي ها مي گردد. پيلهاي اسيد فسفريک با يکي دو درصد منواکسيدکربن و مقدار کمي (چند جزء در مليون ppm) گوگرد موجود در جريان واکنش هنوز عملکرد درستی دارند. راندمان پیلهای اسید فسفریک کمتر از سیستمهای دیگر است. حدود چهل درصد و همچنین زمان بیشتری جهت گرم شدن نسبت به پیلهای PEM صرف می کنند علیرغم آن موانع و کاستيها یک سری مزایا در این تکنولوژی از قبیل سادگی ساخت، ثبات و تبخیر پذیری کمتر الکترولیت وجود دارد. پیلهای اسید فسفریک برای تامین انرژی الکتریکی در اتوبوسها بکار برده شده‌اند و تعدادی از آنها در سرویس عملیاتی میباشند، اما اینکه زمانی در اتومبیلهای شخصی بکار روند غیر متحمل است. پژوهش قابل ملاحظه‌ای در طول 20 سال نتیجه داده است که پیلهای اسید فسفریک کاربرد موفقیت آمیزی در دستگاههای غیر سیار داشته‌اند. در حال حاضر تعداد زیادی از این دستگاهها با قدرت خروجی بین 2/0 تا 20 مگا وات در سراسر دنیا جهت تهیه انرژی برق در بیمارستانها، مدارس و نیروگاههای کوچک نصب شده‌اند و در سرویس عملیاتی قراردارند

پیلهای سوختی کربنات ذوب شده :(Molten Carbonate Fuel Cells(MCFC

نحوه کار پیلهای سوختی کربنات ذوب شده نسبت به پیلهای دیگر تا کنون بحث شده کاملاً متفاوت است. در این پیلها از نمک کربنات لیتیوم پتاسیم ذوب شده و یا لیتیوم سدیم ذوب شده بعنوان الکترولیت استفاده میگردد. وقتی که نمک تا دمای 650 درجه سانتیگراد گرم شود، نمک ذوب شده و یونهای کربنات تولید می‌کند که از کاتد به آند جریان کرده و در آنجا با هیدروژن ترکیب شده و تولید آب و دی اکسیدکربن و الکترون می‌نماید. الکترونها از طریق یک مدار خارجی دوباره به کاتد برگشته و در سر راه خود تولید انرژی می کنند.
CO3 + H2 ===> H2O +CO2 + 2e: آند

CO2 +1/2 O2 + 2e ===> CO3 :کاتد

دمای بالائی که این پیلها در آن کار می کنند به این معناست که آنها قادرند بطور داخلی تشکیل هیدروکر مانند گاز طبیعی و نفت جهت تولید هیدروژن در درون ساختار پیل بدهند. در چنین دمای بالائی هیچگونه مشکل مسمومیت منواکسید وجود ندارد، گرچه مشکل گوگرد سر جای خود باقی است و بجای کاتالیزور پلاتین گران قیمت میتوان از نوع نیکل ارزانتر استفاده نمود. حرارت اضافی ایجاد شده میتواند در سیکل ترکیبی نیروگاها بکار رود. راندمان این نوع پیلها تا حدود 60 درصد است و در صورتی از گرمای تلف شده استفاده گردد میتواند تا 80 درصد افزایش یابد. دمای بالای کارکرد، بهر حال پاره‌ ای مشکلات را بوجود مي آورد. زمان قابل ملاحظه‌ای طول می‌کشد تا پیل به دمای عملیاتی برسد و این باعث میشود که پیل برای کاربردهای حمل و نقل نامناسب باشد و دمای بالا و طبیعت خورنده الکترولیت احتمالاً به این معناست که پیل برای تولید برق خانگی غیر ایمن است .راندمان بالای تولید انرژی پیل باعث جذابیت آن در استفاده در فرآیندهای صنعتی در مقیاس بالا و در توربین های تولید برق باشد. در حال حاظر پیل سوختی کربنات ذوب شده با ظرفیتهای تا 2 مگا وات به نمایش گذارده شده ولی ظرفیتهای 50 الی 100 مگا وات در دست طراحی است

پیلهای سوختی اکسید جامد

(Solid oxide Fuel cells (SOFC

پیلهای سوختی اکسید جامد در دمای حتی بالاتر از پیلهای کربنات ذوب شده کار می کنند. آنها از الکترولیت سرامیک بخار مانند اکسید زیر کونیوم تثبیت شده در اکسید yttrium بجای الکترولیت مایع استفاده مینمایند و در دمای بین 800 الی 1000 سانتگراد کار می کنند. در این پیلها انرژی از مهاجرت آنیونهای اکسیژن از طرف کاتد به آند جهت اکسیداسیون گاز سوخت، که بطور نمونه مخلوطی از هیدروژن و منواکسید‌کربن میباشد تولید می‌گردد. الکترونهای ایجاد شده در آند بوسیله یک مدار خارجی دوباره به کاتد در جائی که اکسیژن ورودی را کاهش می دهد برگشته و بنابراین سیکل واکنش را تکیمل می کند.
H2 + O ===> H2O + 2e: آند

O2 +4e ===> 2O :کاتد

CO + O ===> CO2 +2e

همانند پیلهای سوختی ذوب شده در این پیلها نیز دمای عملیاتی بالا به معنای مقاومت در برابر مسمومیت منواکسیدکربن میباشد زیرا همانگونه که در بالا مشاهده میشود منواکسیدکربن سریعاً به دی اکسید کربن تبدیل میگردد. این خود باعث عدم نیاز به استفاده از رفرمینگ خارجی جهت استخراج هیدروژن از ماده سوختی میباشد و این نوع پیلها میتوانند دوباره از نفت و یا گاز طبیعی استفاده کنند.پیلهای سوختی اکسید جامد همچنین بالاترین انعطاف را در برابر آلودگی با گوگرد نسبت به سایر تکنولوژیهای بحث شده و تا کنون از خود نشان میدهند. این پیلها بعلت استفاده از الکترولیت جامد نسبت به پیلهای سوختی کربنات ذوب شده پایدارترند اما مواد ساختمانی آنها به جهت نیاز به مقاومت در برابر دمای عملیاتی بالا گرانتر است.این پیلها میتوانند به راندمان حدود 60 درصد برسند و انتظار میرود که برای تولید برق و حرارت در صنعت و برای تهیه نیروی کمکی در اتومبیل بکار برده شوند.

پیلهای سوختی متانول مستقیم
(Direct Methanol Fuel Cells(DMFC

پیلهای سوختی متانول مستقیم تبدیلی از پیل سوختی با غشاء پروتون است که به طور مستقیم و بدون استفاده از رفرمینگ قبلی از متانول استفاده می‌کند. متانول به اکسیدکربن و هیدروژن در آند تبدیل میشود. پس از آن مشابه پیل سوختی PEM استاندارد هیدورژن جهت واکنش با اکسیژن بکار میرود.
CO2 + 6H + 6e CH3OH+H2O ===>: واکنش آند

3/2 O2 + 6H +6e ===>3 H2O: واکنش کاتد

CH3OH +3/2 O2 ===> CO2 + 2H2O : واکنش پیل

انتظار میرود که این پیلها در دمای حدود 120 درجه سانتیگراد قدری بالاتر از دمای عملیاتی پیل استاندارد PEM کار کنند و راندمان حدود چهل درصد داشته باشند. یکی از عیوب پیل متانول مستقیم دمای عملیاتی پایین و در نتیجه تبدیل متانول به هیدورژن و دی اکسید کربن است که نیاز به استفاده از مقادیر بیشتر کاتالیزور پلاتین نسبت به پیل استاندارد PEM دارد. بهر‌حال این افزایش هزینه نسبت به استفاده راحت از پیل سوختی مایع و عدم استفاده از کاتالیزور می چربد. تکنولوژی در پیش روی پیل سوختی متانول مستقیم هنوز در مراحل اولیه توسعه خود میباشد؛ ولی بهرحال کاربرد آن دز گوشیهای تلفن همراه و رایانه‌های کیفی (LABTOP ) با موفقیت نشان داده شده و توانائی و کارآئی و هدف نهائی استفاده از آن در سالهای آتی بروز داده خواهد شد.

پیلهای سوختی اصلاح شده : Regenerative Fuel Cells

این پیل سوختی اصلاح شده نسبتاً تازه است؛ اما توسط گروههایی در نقاط مختلف دنیا در دست مطالعه و پژوهش میباشد. تکنولوژی آن بر پایه همان پیلهای سوختی متفاوت است که در آن هیدروژن و اکسیژن جهت تولید انرژی، برق، گرما و آب بکار برده میشود.تفاوت در این است که پیل سوختی اصلاح شده واکنش معکوس را نیز انجام می‌دهد؛ یعنی الکترولیز می‌کند. آب تولید شده در پیل سوختی به الکترولیز کننده‌ای که با باطری خورشیدی کار می‌کند تقریباً و در آنجا به اجزاء تشکیل دهنده آن یعنی هیدروژن و اکسیژن تفکیک و سپس مجدّداً به پیل سوختی تغذیه می‌گردد. به این طریق یک سیستم بسته تشکیل شده که نیاز به تولید هیدروژن خارجی ندارد، توسعه یک سیستم تجاری آن بعید به نظر میرسد و مواردی مانند هزینه تمام شده آن که بیش از متعارف است و همچنین راههای مطمئن آماده سازی و استفاده از نیروی برق خورشیدی باید مورد بررسی دقیقتر قرار گیرد

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 27 اردیبهشت 1393 ساعت: 17:52 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق کامل مدیریت پروژه

بازديد: 309

پروژه چيست ؟‌ مديريت و كنترل پروژه به چه معناست ؟

در زبانهاي گوناگون و حتي در سازمانهاي مختلف هر كشور در مورد واژه‌هاي برنامه ، طرح يا پروژه ، اختلافات لغوي ، معنايي و قانوني وجود دارد ؛ از اين رو چهارچوب آنان روشن و آشكار نيست و گاه به جاي يكديگر نيز استفاده مي‌شوند .

آرمانها و اهداف تعيين‌شده حكومت در سطح برنامه‌ريزي بلندمدت يا استراتژيك ، برنامه  (Plan)ناميده مي‌شود كه اين برنامه‌ها داراي اهداف كيفي مي‌باشند . مانند برنامه توسعه صنايع شيميايي ، برنامه توسعه شبكه راه‌هاي كشوري ؛ دستيابي به اين اهداف و آرمانها در يك فاصله زماني بلندمدت كه معمولا بين ده تا بيست‌وپنج سال است ، امكانپذير مي‌باشد .

پس از اينكه برنامه‌ها در سطح برنامه‌ريزي بلندمدت مشخص گرديدند ، هر برنامه در سطح برنامه‌ريزي ميان‌مدت يا تاكتيكي توسط مديريت طراز اول يا سيستم اجرايي كشور به مجموعه‌اي از طرحها (Program) يا برنامه‌هاي اجرايي تفكيك مي‌شود كه شامل مجموعه‌اي از تصميمات مقطعي يا اجرايي هستند كه ظرف پنج تا ده سال آينده بايد اجرا و به نتايج موردنظر برسند .

هر طرح در سطح برنامه‌ريزي كوتاه‌مدت يا اجرايي توسط واحدهاي ستادي يا سطوح مديريت مياني نظام اجرايي كشور به مجموعه كارها و عملياتي كه آن را پروژه (Project) مي‌نامند ، تبديل و تقسيم مي‌شود .

بر اين اساس پروژه را اينگونه تعريف مي‌نماييم :

يك پروژه مجموعه‌اي از فعاليتهاست كه براي دستيابي به منظور يا هدف خاصي انجام مي‌گيرد . پروژه‌ها شامل فعاليتهايي هستند كه بايد در تاريخهاي معين ، با هزينه‌هايي معين و كيفيت تعيين‌شده‌اي به انجام رسند ؛ لازمه موفقيت هر پروژه ، دستيابي توام به هر سه عامل زمان ، هزينه و كيفيت معين است و خارج شدن هر يك از سه عامل مذكور از حدود تعيين شده ، مي‌تواند به انجام پروژه‌اي ناموفق و غيراقتصادي منجر شود .

تعريف مديريت پروژه:

مديريت‌پروژه برنامه‌ريزي و هدايت پروژه در چهارچوب زمان ، هزينه و كيفيت مشخص به‌سوي ايجاد نتايج مشخص‌ آن است . مديريت‌پروژه فعاليت‌هاي برنامه‌ريزي ، سازماندهي ، نظارت بر اجرا و هدايت اجرا را در بر مي‌گيرد و سعي ‌دارد تا با استفاده‌ درست از منابع ، نتايج مشخص و موردانتظار را با هزينه‌ توافق‌شده‌ قبلي در موعد درست خود تحويل ‌دهد . به بيان ديگر :

مديريت پروژه بكارگيري دانش ، مهارتها ، ابزار و تكنيكهاي لازم در اداره جريان اجراي فعاليتها ، به منظور رفع نيازها و انتظارات متوليان از اجراي پروژه است . مديريت پروژه در اجراي اين مهم از دو بازوي قدرتمند برنامه‌ريزي و كنترل پروژه بهره مي‌گيرد .

تعريف برنامه‌ريزي:

فرآيند برنامه‌ريزي ، تعيين توالي و توازي فعاليتهاي لازم براي اجراي يك پروژه با در نظر گرفتن زمان مورد نياز براي اجراي هر فعاليت و كيفيت تعيين شده براي آن فعاليت است .
تعريف كنترل پروژه:

كنترل پروژه فرايندي است در جهت حفظ مسير پروژه براي دستيابي به يك تعادل اقتصادي موجه بين سه عامل هزينه ، زمان و كيفيت در حين اجراي پروژه ، كه از ابزار و تكنيك‌هاي خاص خود در انجام اين مهم كمك مي‌گيرد . در واقع كنترل ، اجراي دقيق و كامل برنامه تدوين‌شده براي پروژه است ، بگونه‌اي كه هنگام خروج از برنامه بتوان با تشخيص علل و طرح اقتصادي‌ترين فعاليتها ، پروژه را به نزديك‌ترين حالت ممكن در مسير اوليه و اصلي خود بازگرداند . كنترل پروژه در اين راه از سه عامل زير بهره ميگيرد :

1- تعيين وضعيت واقعي پروژه .

2- مقايسه وضعيت واقعي با برنامه .

3- در نظر گرفت اقدام اصلاحي .

در گام آتي از تاريخچه مديريت پروژه خواهيم گفت ...

 

تاريخچه مديريت پروژه به چه زماني باز مي‌گردد ؟

تاريخچه مديريت پروژه در جهان را معمولا به مديريت پروژه‌هاي عظيمي همچون ساخت اهرام مصر ، ديوار چين و يا بنا نهادن تخت جمشيد به دستور داريوش مربوط مي‏دانند ؛
هريك از اين پروژه‌ها از جمله پروژه‌هاي بزرگ و پيچيده تاريخ بشريتند كه با كيفيت استاندارد بالا و بكارگيري نيروي عظيم انساني ساخته شده‏اند .

يك مدير پروژه وقتي به شهر اسرارآميز هخامنشيان سري مي‏زند و در هر گوشه‏اي از آن به نقوش هنرمندانه برجسته باستاني برخورد مي‌كند بدون شك دچار حيرت مي‏گردد كه چگونه چنين پروژه عظيمي قريب دو هزار و پانصد سال پيش با چنين كيفيت منحصر به‏ فردي ساخته شده كه علي‌رغم ويراني و به آتش كشيده شدن پياپي توسط اسكندر و تسخير كنندگان پس از او همچنان به عنوان نماد حيرت‌انگيز پروژه ايراني از آن ياد مي‏شود . هرچند به دستور كوروش ، مهندسان و سازندگان پاسارگاد موظف بودند شرح كار خود و همچنين برنامه كاري روز بعد خود را در لوحه‌هايي كه به نام كارنامك مشهور بود ‏, بنگارند اما امروزه جز با تكيه بر حدسيات نمي‌توان اظهارنظر قاطعي پيرامون نحوه دقيق مديريت پروژه‌هاي عظيم عهد باستان ابراز داشت ، چرا كه متاسفانه تاكنون هيچ مدرك و نشانه‌اي دال بر چگونگي بكار بستن روشها و تكنيكهاي مديريت پروژه در اين طرحها يافت نشده است .

اما تاريخچه مديريت پروژه در دنياي جديد به سالهاي ابتدايي دهه 1900 ميلادي باز مي‏گردد ؛ جايي كه هنري گانت با توسعه نمودار ميله‏اي ابداعي خود آغازگر حركت پرشتاب بعدي طي سالهاي دهه 1950 و 1960 ميلادي در پروژه‌هاي نظامي و هوافضاي آمريكا و سپس انگلستان گرديد . هرچند نام پرآوازه هنري گانت به عنوان پدر تكنيك‏هاي برنامه‌ريزي و كنترل پروژه در تاريخ ثبت گرديده است ليكن سالهاي دهه 1950 و 1960 به عنوان سالهاي آغازين رشد و توسعه مديريت پروژه در دنياي معاصر شناخته مي‌شود . اين سالها سرآغاز تكوين و توسعه بسياري از روشها و دانشهاي مربوط با مديريتهاي نه‌گانه پروژه است كه سالها بعد توسط نرم‌افزارهاي مختلف عملياتي و در پروژه‌ها بكار گرفته شدند .

تغييرات سريع تكنولوژيك ، بازارهاي شديد رقابتي و رايزني فشرده و قدرتمندانه شركتها ، همه‌وهمه سازمانها و بنگاههاي متولي پروژه را تشويق به تغيير سيستم مديريتي خود نمود . در هنگامه نبرد انتخاب بين غرق شدن يا شنا كردن و يا تطبيق و سازگاري يا مرگ و نابودي ، مديريت پروژه و پروژه‌مداري درمديريت تنها انتخاب و راه نجات فراروي پيمانكاران و سازمانها بود . حال به تارنماي مديريت پروژه در دنياي معاصر تا شكل‌گيري استاندارد جهاني مديريت پروژه كه سبب قوام يافتن دانش مديريت پروژه گرديد ، مي‌پردازيم :

گانت چارت در اوائل دهه 1900 ميلادي :

تاريخچه تكوين بارچارت به دوران جنگ جهاني اول ميرسد ؛ جائيكه يك آمريكايي به نام هنري گانت براي نخستين بار  بارچارت را براي برنامه‌ريزي و كنترل پروژه‌هاي موسسه كشتي‌سازي‌اش بكار برد . به پاسداشت اين اقدام نام گانت قبل از عنوان بارچارت تداعي كننده اين اقدام ارزشمند است . كتاب مرجع مهندسان صنايع اشاره مي‌دارد كه هنري گانت به كمك ابزار ابداعي خود در خلال جنگ جهاني اول توانست زمان ساخت كشتيهاي ترابري خود را به ميزان چشم‌گيري كوتاه نمايد . امروزه گانت چارت بدليل ساده و قابل فهم بودن آن , به عنوان روشي جالب و پرطرفدار به شكل وسيعي در دنيا جهت مديريت زمان پروژه‌ها به كار برده مي‌شود . يافته‌هاي يك پژوهش در ميان كاربران نرم افزار برنامه‌ريزي و كنترل پروژه Micro Soft Project نشان داد كه هشتاد درصد مديران پروژه‌ها در دنيا ترجيح مي‌دهند‏ براي برنامه‌ريزي و كنترل پروژه‌هايشان از گانت چارت استفاده نمايند .

مديريت پروژه در دهه 1950 و 1960 ميلادي :

تقريبا غالب تكنيك‏ها و روشهاي مديريت پروژه كه ما امروزه از آنها استفاده مي‏كنيم‏ توسط وزارت دفاع ‏, صنايع نظامي و سازمان هوافضاي ايالات متحده در خلال سالهاي دهه 1950 و 1960 ميلادي ابداع و توسعه يافته‏اند كه روشهايي همچون روش Pert , ارزش بدست آمده , مهندسي ارزش و ساختار شكست كار از آن جمله‏اند . صنعت ساختمان نيز در تكوين و توسعه روشهايي همچون روش مسير بحراني , روش نمودار پيش‏نيازي , استفاده از نمودار شبكه‏اي و تسطيح منابع ياري رسانده است . در جريان اين تحولات , پروژه‌هاي بسيار بزرگي همچون پروژه فضايي آپولو و يا ساخت نيروگاههاي اتمي در اين دوران اجرايي گرديدند .

يكي از نخستين كاربردهاي علمي و مدرن مديريت پروژه در ساخت اولين زيردريايي هسته‌اي در دهه 1950 در آمريكا صورت گرفت ؛ درياسالاري به نام ) ( Adm. Hyman Rickover مدير پروژه اين طرح ، براي اولين بار جهت هماهنگ كردن صدها پيمانكار ، هزاران منبع و اطمينان از اجراي به موقع پروژه ، روشي جديد كه امروزه با نام Pert شناخته مي‌شود ، ابداع نمود . هرچند بدون وجود كامپيوتر عمليات دستي محاسبه مسيربحراني بسيار دشوار بود اما كمك بسيار زياد اين روش و اجراي موفقيت‌آميز پروژه مذكور موجب شد تا همگان به اهميت علم جديد پي برند . ساليان پس از آن ، اين تكنيك در پروژه‌هاي ساخت فضاپيماها و ديگر پروژه‌هاي نظامي و غير آن ، بارها و بارها استفاده شد .

پيشرفت مهم ديگر بدست آمده در اين سالها , تعريف و تكوين مفهوم مسئوليت واحد براي پروژه‌هاي چندبخشي بود ؛ اين مفهوم هنگامي به كار مي‏رود كه يك فرد در پروژه مسئوليت كاري را در پروژه از ابتدا تا تكميل پروژه برعهده مي‏گيرد . عملي ساختن اين مفهوم , تيم پروژه را در به اشتراك نهادن منابع و ياري رساندن به يكديگر در ماتريس ساختار سازماني پروژه كمك مي‌كند .

1960 :

پژوهشهاي عملي Nasa پيرامون مفهوم ماتريس ساختار سازماني پروژه‌ها .

1962 :

Nasa سيستم Pert را معرفي نمود . در اين تكنيك تاكيد ويژه‏اي بر مفاهيم ساختار شكست كار و كنترل هزينه شده بود .

1963 :

معرفي مفهوم ارزش بدست آمده در پروژه‌ها توسط نيروي هوايي آمريكا .

1963 :

مفهوم چرخه حيات پروژه توسط نيروي هوايي ايالات متحده تكوين يافت .

1963 :

براي اولين بار در پروژه پولاريس در انگلستان , رسما در قرارداد از پيمانكاران خواسته شد تا سيستم مديريت پروژه را در مديريت فعاليتهايشان به كار گيرند .

1964 :

براي نخستين بار سيستم مديريت پيكربندي پروژه توسط Nasa به عنوان مجموعه رويه‌هاي اداري براي تعريف , مستندسازي و خصوصا كنترل فيزيكي سيستم يك پروژه و همچنين بازنگري و مستندسازي تغييرات پيشنهادي در اين سيستم طراحي گرديد .

1965 :

وزارت دفاع و Nasa در امريكا , سيستم قراردادهاي خود را از قراردادهاي هزينه به‌علاوه درصدي از سود , به سيستم قراردادهاي هزينه به‌علاوه جايزه يا قراردادهاي قيمت ثابت تغيير دادند .

1965 :

در اواسط دهه 1960 ميلادي دنيا شاهد رشد شگرف استفاده از تكنيك‏هاي مديريت پروژه نوين در صنعت ساختمان بود .

1965 :

شكست پروژه ساخت بمب‏افكن TSR-2 , عملا مشكلات و دردسرهاي همزماني توليد و توسعه ، پيش از تكميل طراحي در پروژه‌ها را به اثبات رسانيد . فقدان مديريت صحيح بر افزايش دستور كار پروژه , هزينه‏ها و تاخير‏هاي پروژه را بسيار بالا برد و در نهايت موجب شكست پروژه گرديد .

1966 :

يافته‌هاي يك پژوهش منتشره در اين سال نشان داد كه اغلب ، زمان كافي براي مراحل تعريف و آماده‌سازي پروژه در چرخه حيات پروژه‌ها در نظر گرفته نشده و دقيقا به همين دليل مغايرتهاي فراواني در كنترل استاندارد زمان و هزينه پروژه‏ها و همچنين كنترل ناكافي تغييرات طراحي بوجود مي‏آيد .

1969 :

موسسه بين‏المللي مديريت پروژه به عنوان اولين موسسه رسمي مديران پروژه تاسيس گرديد . يكي از مهمترين دستاوردهاي تاسيس اين موسسه , تدوين استاندارد جهاني دانش مديريت پروژه بوده است ؛ ازين پس بود كه دگرگونيها و پيشرفتهاي حوزه مديريت پروژه ، صورتي منسجم و مدون به خود گرفت .

در گام آتي از كاركردهاي مديريت پروژه خواهيم گفت ...

 

كاركرد مديريت پروژه در چيست ؟

همان‌گونه كه در گامهاي پيشين بيان‌ كرديم ،‌ مديريت‌پروژه مجموعه ابزارهايي براي برنامه‌ريزي و هدايت پروژه به سوي اهداف موردنظر است ؛ اين اهداف بر پايه‌ رضايت‌مندي مشتري و توجه به سه ‌عامل زمان ، كيفيت و هزينه استوارند .

در نگاه اول ممكن ‌است ابزارها و روش‌هاي مورد استفاده در مديريت پروژه زايد ،‌ زمان‌بر و هزينه‌زا باشند ،‌ اما بايد توجه ‌داشت كه مديريت‌ پروژه تنها راهي است كه مي‌تواند شما را از انجام به‌موقع پروژه مطمئن‌ سازد . مديريت ‌پروژه راهيست براي استفاده‌ مناسب از انسان ، ماشين و پول در راستاي اجراي درست و به‌هنگام يك كار نو ،‌ كاري كه بايد در همان اولين اجرا درست انجام‌ شود .

مديريت ‌پروژه يا مديريت بر مبناي پروژه ، روش كارايي در مديريت ، براي برخورد با كارهاي نو و ايجاد توازن در توجه به محدوده‌ پروژه ، هزينه و كيفيت در قالب زمان و در محيطي مملوء از ريسك است . هدف از آموزش مديران پروژه توانمندسازي آنان در برابر مشكلات پروژه و آماده‌سازي آنها براي ورود به فضاي جديد و ناشناخته پروژه است . فنون مديريت ‌پروژه سوالات زير را پاسخ‌ مي‌گويند :

Ø     چگونه مي‌توان كارهاي لازم براي اتمام موفقيت‌آميز پروژه را تعريف ‌كرد ؟

Ø     مدت ‌زمان اجراي پروژه چقدر خواهد بود و چه هزينه‌اي در بر خواهد داشت ؟

Ø     چگونه مي‌توان گروه مناسب ‌كاري براي اجراي پروژه ايجاد نمود ؟

Ø     چه مقدار كار و وظايف را بر عهده‌ يك‌ نفر مي‌توان‌ گذاشت و چگونه مي‌توان از اجراي آن اطمينان‌ يافت ؟

Ø     چگونه مي‌توان انگيزه‌ كاري را در بين افراد يك‌ گروه زنده ‌نگه‌ داشت ؟

Ø     چگونه بايد با افزايش‌ هزينه‌ها برخورد كرد ؟

Ø     آيا بودجه و هزينه تحت‌ كنترل است ؟

Ø     در چه ‌مواقعي و كجا ، پروژه در معرض شكست قرار مي‌گيرد ؟

Ø     براي اطمينان از انجام به‌موقع كارها چه‌ بايد نمود ؟

Ø     آيا مي‌توان تشخيص‌ داد كه پروژه واقعا بر روي برنامه حركت ‌مي‌كند يا خير ؟

در گام آتي از استانداردهاي مديريت پروژه خواهيم گفت ...

 

استانداردهاي مديريت پروژه كدامند ؟

با گسترش حوزه‌ تجاري شركت‌ها و جهاني‌شدن پروژه‌ها ، امروزه استفاده از استانداردها براي همزباني افراد درگير در پروژه و اطمينان از اجراي درست كار ضروري است . استانداردها ، علاوه ‌بر تبيين كار و تعيين چگونگي اجراي ‌صحيح عمليات ، به ‌عنوان مرجعي براي افراد گروه پروژه در اختلافات مطرح ‌است . قوت استانداردها در جامع ‌بودن آنها ، سادگي ، مقبوليت عام استفاده‌كنندگان و تضمينش براي اجراي درست كار است . با توجه به جهاني‌ شدن شركت‌هاي ساخت و توليد و گسترش بازارهاي كار ، مديران پروژه بهتر است با استانداردهاي مديريت‌پروژه آشنا شوند ؛ بهره‌گيري از آنها مي‌تواند آنها را در اجراي برنامه‌هاي پروژه ياري ‌‌نمايد .

موسسات و كشورهاي گوناگوني اقدام به تدوين استانداردهاي مخصوص خود در زمينه‌ مديريت‌پروژه كرده‌اند ؛ اما در اين ‌ميان چهار استاندارد داراي اهميت و مقبوليت بيشتري هستند :

1- PMBOK (Project Management Body Of Knowledge) :

اين همان نام آشنا و معروف است كه در انجمن مديريت ‌پروژه‌ آمريكا (PMI) تدوين‌شده و استفاده از آن بسيار متداول است . پس ‌از تدوين PMBOK ، موسسه‌ ملي استاندارد آمريكا نيز آن ‌را تاييد و به‌ عنوان استاندارد ملي آمريكا در زمينه‌ مديريت‌ پروژه ثبت ‌كرده ‌است . در اين استاندارد دانش مديريت پروژه در نه ‌بخش بيان ‌شده ‌است . در اين ميان تفاوت‌هاي اندكي بين دونسخه‌ي موسسه‌ي PMI و موسسه‌ي استاندارد وجوددارد ؛ PMBOK‌ نگاهي نظري و ANSI 99-001-2000 نگاهي اجرايي‌تر دارد . PMBOK‌ همانند ساير استانداردها ، هرساله توسط هيات منتخبي از PMI‌ بازبيني ‌مي‌شود و در صورت نياز به تغيير ، ويرايش جديدي از آن به ‌اطلاع اعضاء PMI مي‌رسد .

2- APM (Association For Project Management) :

اين استاندارد توسط مركز مطالعات مديريت پروژه انگلستان (UMIST) و زير نظر پروفسور موريس تهيه و تدوين شده است . اين استاندارد شامل هفت قسمت است كه در اين هفت قسمت چهل مفهوم كليدي در زمينه مديريت پروژه تشريح شده اند .

3-  (British Standard) BS6079 :

اين استاندارد توسط شركت British Standard تهيه و تدوين شده است . اين استاندارد موردقبول دولت و صنعت انگلستان مي‌باشد ؛ در اين استاندارد مديريت پروژه به چهار قسمت تقسيم شده است .

4- JPMF  Management Forum) (japanese Project :

اين استاندارد توسط انجمن پيشرفت مهندسي ژاپن (ENAA) تهيه شده است . ديدگاه اين استاندارد بر خلاف استانداردهاي فوق بر اين اساس است كه چگونه مديريت پروژه مي‌تواند محرك خلاقيت و ايجاد ارزش تجاري گردد ؟ اين استاندارد نيز مديريت پروژه را به چهار قسمت تقسيم كرده است .

استانداردهاي ديگري نيز چون استاندارد ISO 1006 تدوين‌شده‌اند كه نه‌ عموميت استانداردهاي بالا را دارند و نه مقبوليت عام آنها را . در انتخاب استاندارد موردنظر لازم است نوع پروژه ، محيط اجرا و نظر مشتريان و حاميان پروژه را درنظر گرفت و با مديراني كه پيش ‌از اين پروژه‌اي مشابه را مديريت ‌كرده‌اند ، مشورت‌ نمود .

در گام آتي حوزه‌هاي دانش مديريت پروژه را بيان خواهيم نمود ...

 

حوزه‌هاي دانش مديريت پروژه كدامند ؟

براساس استاندارد PMBOK ، مديريت نه‌گانه حاكم بر پروژه‌ها عبارتند از :

1- مديريت يكپارچگي پروژه : توصيف كننده فرايندهاي موردنياز جهت حصول اطمينان از هماهنگي مناسب عناصر مختلف پروژه و شامل آغاز پروژه ، اجراي برنامه و اختتام پروژه مي‌باشد .

2- مديريت محدوده پروژه : توصيف‌گر فرايندهاي لازم براي حصول اطمينان از اين امر كه پروژه در برگيرنده تمامي فعاليتهاي موردنياز بوده و كار اضافي در آن انجام نمي‌شود ، مي‌باشد و شامل تصور توسعه پروژه ،محدوده توسعه وكنترل ، تعريف فعاليتها و كنترل آن مي‌گردد .

3- مديريت زمان پروژه : توصيف‌گر فرايندهاي لازم براي حصول اطمينان از خاتمه به‌موقع پروژه مي‌باشد و شامل تعريف ارتباط فعاليتها ، برآورد مدت زمان فعاليتها ، تهيه برنامه زماني و كنترل زمانبندي آنهاست.

4- مديريت هزينه پروژه‌ها : توصيف‌گر فرايندهاي لازم براي حصول اطمينان از اينكه پروژه در چارچوب بودجه مصوب به اتمام خواهد رسيد ، مي‌باشد و شامل برآورد هزينه ، بودجه‌بندي و كنترل هزينه مي‌گردد .

5- مديريت كيفيت پروژه:  توصيف‌گر فرايندهاي لازم براي حصول اطمينان از تامين ضرورتهاي موثر در اجراي پروژه بوده و شامل برنامه‌ريزي ، تضمين و كنترل كيفيت مي‌باشد .

6- مديريت تداركات پروژه : توصيف‌گر فرايندهاي موردنياز براي فراهم كردن كالا و خدمات  لازم‌الوجود در پروژه مي‌باشد و شامل برنامه‌ريزي و كنترل تداركات ، مديريت مدارك تجهيزات ، برنامه‌ريزي تقاضا و درخواست ، انتخاب منبع ، مديريت و ارزيابي طرفهاي قرارداد دست دوم(Subcontractors) آنهاست .

7- مديريت منابع انساني پروژه : توصيف‌گر فرايندي است كه بهترين شكل بكارگيري افراد در پروژه را تضمين مي‌نمايد و شامل تعريف ساختار سازماني نيروي انساني پروژه ، شيوه‌هاي جذب نيرو ، روش تخصيص نيروها (در ساختار ماتريسي) ، تشكيل ، سازماندهي و توسعه تيم پروژه مي‌باشد .

8- مديريت ارتباطات پروژه : توصيف‌گر فرايندهاي لازم براي حصول اطمينان از توليد ، جمع‌آوري ، انتشار و توزيع مناسب و به‌موقع اطلاعات پروژه بوده و شامل برنامه‌ريزي ارتباطات ، مديريت اطلاعات ، كنترل اطلاعات ، گزارش كارايي و اختتام رسمي پروژه مي‌باشد .

9- مديريت ريسك پروژه : توصيف‌گر فرايندي است كه با تعيين و تجزيه‌وتحليل واكنش مناسب در مقابل درجه ريسك پروژه سروكار دارد و شامل تعريف ريسك در پروژه ، برآورد ريسك ، كمي(مقداري) كردن ريسك ، اتخاذ واكنش در برابر ريسك و كنترل واكنش در قبال ريسك و پاسخگويي در قبال ريسك مي‌باشد .

در گام آتي با قوانين طلايي مديريت پروژه همراه خواهيم شد ...

 

قوانين طلايي مديريت پروژه كدامند ؟

اين قوانين طلايي برمبناي تجربه‌ ساليان مديران مختلف پروژه‌هاي بزرگ و كوچك ، تهيه ‌شده و صيقل‌ خورده ‌است ؛ اصول مديريت ‌پروژه بر مبناي همين دوازده ‌قانون بنا نهاده‌ شده‌اند . توجه به اين قوانين ، از مرحله‌ آغازين پروژه تا انتهاي آن ، نتايج بهتري را به بار خواهد نشاند .

قانون اول : بايد به اجماعي بر روي اهداف و نتايج پروژه برسي !

اگر ندانيد كه قرار است چه‌ چيز را به ‌اتمام برسانيد ، اگر ندانيد چه‌ چيزي بايد تحويل‌ شود ، بعيد است كه خروجي ارزشمندي ارائه ‌دهيد . پروژه‌اي كه نتايج آن شفاف نيست محكوم به شكست است . اولين قدم در راه موفقيت پروژه ، تعريف و تعيين دقيق اهداف پروژه ‌است ؛ اهدافي كه همه‌ افراد مهم‌ درگير در پروژه روي آن اتفاق‌نظر داشته‌ باشند . اين تنها كافي ‌نيست كه شما بدانيد چه ‌كاري مي‌خواهيد انجام ‌دهيد ؛ افراد كليدي ، حاميان پروژه و اعضاي پروژه نيز بايد به آنچه مي‌خواهند انجام دهند ، معتقد باشند و آن ‌را پذيرفته‌ باشند .

قانون دوم : بايد بهترين تيم ‌پروژه‌اي را كه مي‌تواني ، بسازي !

گروهي از افراد ماهر ، شايسته و خوب سازماندهي‌شده ، لازمه‌ موفقيت پروژه است . تشكيل تيم‌ خوب پروژه با انتخاب افرادي توسط مدير پروژه آغاز مي‌شود ؛ در انتخاب افراد ، به ‌خصوص در مورد پروژه‌هاي بديع بايد به هوش و قدرت و سرعت يادگيري آنان بيش ‌از تجربه بها داد . افراد بايد توان كار كردن در تيم را داشته ‌باشند و به جايگاهي مناسب در تيم دست ‌يابند . آنان بايد حين ‌كار تنها متوجه كار باشند و نه درگيريهاي شخصي . گاهي لازم ‌است افراد براي انجام درست كارشان آموزش‌ ببينند . افراد بايد بتوانند درطول مدت‌ زمان اجراي ‌پروژه ‌با علاقه كار را دنبال ‌كنند ؛ از اين‌روست كه مدير پروژه بايد راهكارهاي لازم براي افزايش انگيزه‌ اعضاي تيم پروژه‌اش را بداند .

قانون سوم : برنامه‌اي فراگير و مناسب رشد و ترقي تهيه و آن ‌را بروز نگاه ‌دار !

يك برنامه‌ كامل مركز موفقيت پروژه است . اين سند ، محل ارتباط و فرماندهي كل نيروها ، منابع و زمان‌هاي پروژه است . بدون برنامه نمي‌توان يك تيم را براي دستيابي به اهداف راهبري ‌كرد . بي‌شك ساخت يك برنامه به‌ تنهايي كافي نيست ، چرا كه مدير نمي‌تواند آينده را پيش‌بيني ‌كند ، از اين‌روست كه برنامه‌ پروژه ، ممكن است بارها و بارها تغيير يابد . دلايل اين تغييرات ، كشف حقايق جديد نسبت به واقعيات پروژه ، به‌ مرور زمان و تغيير ذهن و نيازهاي افراد مهم ‌درگير است . گاهي تغيير محدوده‌ پروژه يا تغييرطرح نيز سبب نياز به اين اصلاحات مي‌شوند .

قانون چهارم : ميزان منابع موردنياز ، انسان و تجهيرات را محاسبه‌ كن !

بدون نفرات ، تجهيزات ، ابزار و سرمايه‌ كافي ، هيچ‌ راهي براي انجام تعهدات در موعد مقرر وجود ندارد . مدير بايد توانايي تامين منابع ‌انساني موردنياز پروژه‌ خود را داشته ‌باشد ، در غير اين ‌صورت بايد اثرات ناشي از كمبود منابع را بررسي ‌كرده، آنها را به ‌اطلاع افراد كليدي پروژه برساند . تامين منابع ‌كافي براي يك پروژه ، يكي از سخت‌ترين وظايف مديران‌ پروژه‌ها در ايران است .

قانون پنجم : زمان‌بندي واقع‌بينانه‌اي تهيه‌ كن !

بدون زمان‌بندي مناسب ، قبل ‌از آنكه كاري انجام ‌شده ‌باشد ، به موعد تحويل مي‌رسيد ! مدير مي‌تواند با صرف هزينه‌ بيشتر ، منابع ، انسان و ابزار بيشتري تامين ‌كند ؛ اما زمان را نمي‌تواند به ‌هيچ ‌شكلي تهيه ‌كند ! تقريبا اغلب مديران ناموفق پروژه ، اعتبار خود را به‌ دليل رعايت ‌نكردن زمان و تحويل ندادن به‌ موقع نتايج از دست ‌داده‌اند .

قانون ششم : سعي‌ نكن بيش از آنچه قرار است انجام‌ شود ، انجام ‌دهي !

البته اين به‌ معناي آن نيست كه مدير كمتر از آنچه انتظار مي‌رود ، تحويل‌ دهد ؛ بلكه بايد دقيقا چهارچوب‌هاي محدوده‌ پروژه را در زمان ، كيفيت و هزينه رعايت‌ كند . مدير در ابتدا به تعريف‌ دقيق محدوده‌ پروژه پرداخته و آن ‌را به تاييد افراد كليدي مي‌رساند . پيش‌ از آغاز هر پروژه‌اي ، اهداف و نتايج پاياني بايد به تاييد همگان برسد ؛ كليه‌ افراد درگير در پروژه بايد نسبت به آنچه انجام‌ مي‌دهند اطلاعات كافي داشته ‌باشند تا بتوانند به ‌درستي وظايفشان را به‌ انجام رسانند . طراحي شيوه و روشي براي گردش مناسب اطلاعات در پروژه بين كليه‌ افراد درگير ، يكي ‌از وظايف مهم مدير پروژه است .

قانون هفتم : نقش افراد را به‌خاطر بسپار !

برخي مديران ‌پروژه در طول اجراي پروژه فراموش ‌مي‌كنند كه اساسا پروژه براي مردم انجام ‌مي‌شود و نتايج آن قرار است در خدمت مردم باشد . موفقيت پروژه بستگي به نظر مردم دارد ؛ براي آنكه مدير پروژه‌ موفقي باشيد بايد خود را مطابق نظر مردم و با اولويتهاي آنان هماهنگ سازيد . فراموش ‌نكنيد كه مردم پروژه را مديريت ‌مي‌كنند ، آنها قسمت ‌اعظم كار را انجام مي‌دهند و مردم هستند كه از نتايج پاياني خوشحال يا ناراحت مي‌شوند .‌

اغلب پروژه‌ها براي مردم ، چه ‌آنها كه مستقيما در تيم ‌ساخت پروژه درگيرند چه سايرين ، فشارهاي عصبي ايجادمي‌كند ؛ چرا كه گروهي از كارهاي نو است كه تاثير نتايج آن بر زندگيشان هنوز مشخص‌ نيست . بد نيست بدانيد اگر نتايج پاياني پروژه به‌ ضرر مردم باشد ‌اغلب با شكست مواجه ‌مي‌شود !

قانون هشتم : حمايت مداوم مديريت ‌سازمان و افراد كليدي را به ‌دست ‌آور !

لازم ‌است مدير پيش ‌از آغاز كار حمايت افراد مهم‌ درگير پروژه را به‌ دست ‌آورد . مهارت كلامي و قدرت چانه‌زني بالا اينجاست كه خودنمايي مي‌كند . اين ‌قانون مشابه قانون اول ،‌ اما فراتر از آن است ؛ مدير در اينجا نه‌ تنها نظر مثبت ايشان را جلب‌مي‌كند كه آنها را راضي‌ مي‌كند گاهي از نفوذ يا قدرت خود براي پيشبرد كارهاي پروژه استفاده‌ نمايند .

قانون نهم : منتظر و مترصد تغييرات باش !

اين قانون دركنار قانون سوم معنا دارد . پروژه همواره درمعرض تغييرات گوناگون است ؛‌ تغييرات محيطي ، تغيير نيازها ،‌ تغيير روش و انبوه تغييرات ديگري كه ممكن‌ است براي پروژه رخ ‌دهد . مدير نبايد منتظر تغييرات بماند و پس ‌از رخ‌دادن نسبت به ‌آنها واكنش نشان‌دهد ؛ بهتر است مديران بياموزند كه نسبت به تغييرات پيش‌دستي ‌كنند ؛ مديران‌ موفق خود عامل ايجاد تغييرند .

تغيير يك اصل در دنياي پرشتاب امروز است . مقابله با تغييرات و اقدامات مناسب در قبال آنان هنر مدير و برنامه‌ريزان پروژه را مشخص ‌مي‌نمايد . چگونگي عمل آنها در قبال تغييرات و انعطاف‌پذيري برنامه ، پروژه را به‌سوي موفقيت يا شكست راهبري ‌مي‌كند . به ‌ياد داشته ‌باشيد كه جهت‌دهي تغيير ، مطابق امكانات تيم ‌پروژه مي‌تواند نجات‌دهنده‌ مدير و پروژه‌اش باشد ؛ اگر منتظر تغيير بمانيد و آنگاه عكس‌العمل نشان دهيد ،‌ زمان زيادي را از دست ‌خواهيد داد . چشمان خود را براي مشاهده‌ تغييرات بيش ‌از پيش باز بگذاريد !

قانون دهم : افراد را ازآنچه تاكنون انجام‌ داده‌اي مطلع‌ كن !

مدير بايد كليه‌ افراد مهم‌ درگير در پروژه را از پيشرفت ، مشكلات و تغييرات پروژه آگاه‌ سازد . او بايد از اين قانون ساده پيروي ‌كند : آگاه‌سازي افراد از همه‌ چيز ! مهم‌ترين قانون در دنياي كار ،‌ راست‌گويي و صداقت است . بهتر است در مواجه با مشكلات حقيقت را با افراد كليدي در ميان گذاريد و از آنان در حل‌ مشكلات راهنمايي و حمايت بخواهيد .

قانون يازدهم : مبدع كارهاي نو و روشهاي نو باش !

پروژه يعني كار نو ! ازآنجا كه تقريبا تمام پروژه‌ها در نتايج ، تيم ‌پروژه ، اهداف ، انتظارات و زمان متفاوتند بايد مترصد استفاده از روشهاي نو ، ابزار نو ،‌ نرم‌افزارهاي جديد ، افراد و متخصصين ‌جديد بود . روشهايي كه در گذشته موجب رشد و پيشرفت شده‌اند ممكن است نتوانند راه‌گشاي مشكلات حال شما باشند .

قانون دوازدهم : رهبر پروژه باش .

راهبري پروژه ، كار سختي است . رهبري افراد درميان مسيري نو و ناآشنا به‌سوي اهداف نو بسيار مشكل است . رهبري هنري است كه به ‌شكل ذاتي در برخي وجود دارد ؛ تنها مطالعه‌ كتب مديريت كافي نيست . مديريت تنها خواندن گزارش‌هاي نظارتي ، تاييد يا رد پيشنهادات يا صدور فرمانهاي لازم در قبال تغييرات ، نيست ؛ مديريت ، فراتر از اينها ، در همراه بودن با تيم ‌پروژه و ايجاد انگيزه در آنها نهفته است .

مدير بايد بتواند افراد مختلف با سليقه و افكار مختلف را ،‌ براي دستيابي به يك هدف واحد گردهم آورد و تا پايان پروژه در كنار يكديگر نگاه ‌دارد ؛ شايد تشكيل تيم آسان باشد ،‌ اما مهم نگاهداري تيم تا پايان پروژه است .

درنگاه ‌اول عمل به اين قوانين مشكل به ‌نظر مي‌رسد ، اما موفقيت يا شكست پروژه در عمل به اين موارد نهفته است . اساس دانش مديريت پروژه بر مبناي همين دوازده‌ قانون ‌طلايي ، پي‌ريزي ‌شده ‌است .  توجه به اين قوانين نشان ‌مي‌دهد كه مديريت پروژه ، همان مديريت است كه اين‌بار بر مبناي پروژه ظهور كرده ‌است . در نهايت كليه‌ تكنيك‌هاي مديريت ، از يك ‌سري اصول پيروي ‌مي‌كنند و با شناخت آنها و اضافه کردن ويژگي‌هاي خاص پروژه‌هاست که مي‌توان پروژه را به‌ خوبي مديريت ‌نمود .

در گام آتي از توانمنديهاي مدير پروژه خواهيم گفت ...

 

يك مدير پروژه بايد داراي چه توانمندي هايي باشد ؟

دامنه‌ عملياتي پروژه‌ها و اعمال مديريت بر آنها ، بازه‌اي وسيع‌تر از محدوده‌ خود پروژه را دربردارد . سازمان اجراي پروژه معمولا به ‌عنوان بخشي از سازمان‌ها ، شركت‌ها و موسسات دولتي و خصوصي مطرح ‌است . ساختار سازمان ‌اجرايي پروژها ، اغلب متاثر از اقتضا و محدوديت‌هاي استفاده از منابع ‌كاري در آنها هستند . در هرشكلي از سازمان ‌اجرايي پروژه ، اين مدير پروژه است كه به ‌عنوان مسئول آن و تحويل‌دهنده‌ كار مطرح ‌است . در سازمانهاي پروژه‌مدار ، مدير پروژه كليه‌ اختيارات و استقلال يك مدير را دارا بوده ، كليه‌ بخش‌ها را شخصا مديريت‌ مي‌كنند . اين وضع در سازمانهاي وظيفه‌اي كه بر مبناي پروژه‌ها طراحي نشده‌اند متفاوت است و مدير در آنها بيشتر يك هماهنگ‌كننده يا پيگيري‌كننده است .

مديريت ‌عمومي دربرگيرنده‌ طيف ‌گسترده‌اي از جنبه‌هاي مختلف سرپرستي فعاليتهاي مستمر است . مهارت‌هاي مديريت‌ عمومي ، پايه و مبناي اصلي مهارت‌هاي مديريت‌ پروژه هستند و آگاهي كامل از آنها اغلب براي مديران‌ پروژه ضروريست . تواناييهاي يك مدير پروژه از ديدگاه PMBOK به‌شرح ذيل است :

1 - رهبري

رهبري (Leadership) و مديريت  (Management)، از يكديگر متمايزند ولي نياز توامان به آنها در پروژه احساس ‌مي‌شود . مديريت توجه ‌خاص به سازگاري بين نتايج اصلي حاصله و انتظارات متوليان و مجريان است درحاليكه رهبري شامل موضوعات زير است :

Ø     تعيين اهداف ‌سازماني : مشخص ‌نمودن اهداف و تبيين استراتژي دستيابي به آنها .

Ø  همسوسازي متوليان و مجريان : ايجاد ارتباط و همسوسازي اهداف ‌فردي و ايجاد انگيزه‌ همكاري‌ مشترك بين دست‌اندركاران براي حصول به اهداف سازماني .

Ø  ايجادانگيزش : كمك به متوليان و مجريان در ايجاد انگيزه در آنها براي غلبه ‌بر مشكلات محيطي ، قوانين اداري و ساير محدوديت‌هاي فردي .

انتظار مي‌رود در پروژه‌ها ، به‌خصوص پروژه‌هاي بزرگ ، مدير پروژه ، رهبر نيز باشد . اين رهبري نه ‌تنها در امور پروژه ، كه در همه‌ بخش‌هاي ارتباطي اعضاي تيم ‌پروژه جريان‌ مي‌يابد .

2- ارتباطات

موضوع‌اصلي ارتباط (Communicating) تبادل اطلاعات است . طراحي و پياده‌سازي جريان درست داده‌هاي دقيق و پردازش مناسب آنها به‌ منظور دستيابي به اطلاعات درست ، از مهارتهاي مهم مديريت‌ عمومي است . انواع روش‌هاي ارتباطي در پروژه گسترده است و طيف وسيعي شامل ارتباطات شفاهي ، نوشتاري ، شنيداري و گفتاري ، رسمي و غيررسمي ، داخلي و خارجي ، عمودي و افقي را دربردارد .

مدير پروژه بايد روش ‌درست انتقال اطلاعات و چگونگي برقراري ارتباط در هر بخش را به‌ دقت طراحي كند تا از گردش مطلوب اطلاعات در سازمان پروژه‌اش اطمينان ‌يابد . داشتن اطلاعات درست ، دقيق و به‌هنگام ، از پيش‌شرط‌هاي لازم براي تصميم‌سازي است . اهميت اين مساله در پروژه‌ها به‌حدي است كه PMBOK ، فصل‌دهم خود را به مساله‌ ارتباطات در پروژه اختصاص داده ‌است .

3- مذاكره

مذاكره (Negotiation) مشاوره و رايزني با ديگران براي كسب نتيجه و دستيابي به توافقي ‌مشخص است . بسياري از توافقات با حضور طرفين يا نمايندگانشان و با گفتگو حاصل ‌مي‌گردد . ميانجي‌گري ، حكميت و داوري ، برخي اشكال گوناگون مذاكره هستند . مذاكرات در پروژه‌ها، به‌دفعات و در زمان‌هاي مختلفي صورت‌ مي‌پذيرد .

4- حل‌وفصل اختلافات

حل مشكلات پروژه (Problem Solving) ، تلفيق توام بيان ‌مسايل ‌روزمره و اخذ تصميم است . حل ‌مشكلات نياز به ريشه‌يابي آنها و يافتن علت‌ومعلول‌هاست . حل‌وفصل مشكلات ، شامل تجزيه و تحليل مساله و تعيين راه‌حل‌هاي مناسب و سپس انتخاب يكي از آنان ، از فعاليتهاي مهم مديريت است . تصميمات بايد به‌موقع اتخاذ شوند و اجراي آنها به‌دقت پيگيري‌ شود .

5- تاثير بر سازمان

توانايي ‌سازمان ، قابليت انجام به‌موقع امور است . براي ايجاد اين قابليت بايد هماهنگي مناسب بين اجزاي سازمان برقرار گردد و تصميمات اتخاذشده‌ مدير به‌درستي توسط افراد اجراشود ؛ اين‌جاست كه مديران نياز به هنر اقتدار و علم سياست دارند تا از طريق نفوذ بر افراد ، توانايي‌هاي سازمان در اجراي به‌موقع تصميمات را افزايش ‌دهند .

در گام آتي مراحل برنامه‌ريزي و كنترل پروژه را بيان خواهيم نمود ...

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 27 اردیبهشت 1393 ساعت: 17:42 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

عواملی که باعث طلاق می شوند

بازديد: 599

عوامل مؤثر در بروز طلاق

 

بدون تردید در هیچ آیینی به اندازه اسلام بر ا ستحكام نظام خانواده تاكید و پافشاری نشده است. اسلام برای لحظه لحظه زندگی زناشویی دستور العمل هایی ارائه نموده است تا با عمل كردن به آن ها خطرات و تهدیدها بر طرف شود.
محبوبترین بناها در اسلام پیمان مقدس ازدواج است و منفورترین چیز نزد پروردگار، خانه ای است كه با طلاق و جدایی از هم فرو پاشد.
رسول اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: «ما بنی فی الاسلام بناء احب الی الله عزوجل واعز من التزویج (1) ؛ در اسلام بنایی ساخته نشد كه نزد خدای عزوجل محبوبتر و ارجمندتر از ازدواج باشد.»
و نیز آن حضرت فرمود: «ما من شی ء ابغض الی الله عزوجل من بیت یخرب فی الاسلام بالفرقة (2) ؛ هیچ چیز نزد خدای عزوجل مبغوض تر از خانه ای كه در اسلام با جدایی ویران شود نیست.»
پس از ازدواج و شروع زندگی، ممكن است عواملی بوجود آید و این بنای محبوب پروردگار را به منفورترین امور تبدیل كند. شناخت این عوامل و جلوگیری از به وجود آمدن آن ها می تواند نوید بخش خانواده ای سالم و ارزشمند باشد. در اینجا تنها به برخی از این عوامل به صورت گذرا اشاره می شود.

1 - توقعات نامحدود و حاكم شدن روح تجمل پرستی و اسراف
یكی از عوامل مهمی كه از آغاز زندگی مشترك می تواند بنیان خانواده را بر هم بزند، توقعات نامحدود و حاكم شدن روح تجمل پرستی و اسراف است. تنها عامل بازدارنده در این مورد، ایجاد و تقویت روحیه قناعت و پرهیزكاری است. از امام علی علیه السلام نقل شده است كه فرمود: «انعم الناس عیشا من منحه الله سبحانه القناعة واصلح له زوجه (3) ؛ خوشترین زندگی را كسی دارد، كه خداوند سبحان قناعت را ارزانیش دارد و همسرش را برای او شایسته گرداند.»

2 - دخالت های بی جا و غیر مسؤولانه دیگران
از دیگر عوامل مهمی كه بنیان خانواده را همواره تهدید می كند، دخالت های غیر مسؤولانه دیگران در زندگی یك زوج تازه ازدواج كرده است.
البته این به معنای دور داشتن خیر اندیشان از اختلافات نور چشمان خود نیست كه این خود نعمتی خدادادی برای رفع اختلافات است.

3 - بی توجهی به خواست های یكدیگر
زن و شوهر، دارای خواست ها و نیازهایی هستند كه خداوند رفع بعضی از آن ها را در طرف مقابل قرار داده و بی توجهی هر كدام از زوجین نسبت به این نیازها می تواند زمینه را برای اختلافات بزرگ فراهم سازد.
در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم: «لا ینبغی للمرءة ان تعطل نفسها (4) ؛ سزاوار نیست كه زن خود را [برای شوهر] بی زیور و بی پیرایه كند.»
و از طرف دیگر به مرد دستور داده شده تا نیازهای عاطفی همسر خود را با نشستن نزد او بر آورده نماید.
پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: «جلوس المرء عند عیاله احب الی الله تعالی من اعتكاف فی مسجدی هذا (5) ؛ نشستن مرد نزد زن و فرزندش، نزد خدای متعال از اعتكاف در مسجد من محبوت تر است.»
همچنین در دستورات اسلامی به مردها نیز سفارش شده كه خود را برای زنان خود آراسته كنند.
حسن بن جهم می گوید: «رایت ابا الحسن علیه السلام اختضب، فقلت: جعلت فداك اختضبت؟ فقال: نعم، ان التهیئة مما یزید فی عفة النساء ولقد ترك النساء العفة بترك ازواجهن التهیئة، ثم قال: ایسرك ان تراها علی ما تراك علیه اذا كنت علی غیر تهیئة؟ قلت: لا. قال: فهی ذاك (6) ؛ ابوالحسن علیه السلام را دیدم كه خضاب كرده است، عرض كردم: فدایت شوم، خضاب كرده ای؟ فرمود: آری، آراستگی مردان بر عفت زنان می افزاید، زنان ترك عفت كرده اند، چون شوهرانشان آراستگی را ترك نموده اند.
سپس فرمود: اگر آراسته نباشی آیا خوش داری كه همسرت را نیز مانند خود ببینی؟ عرض كردم نه. فرمود: او نیز چنین است.»

4 - بد اخلاقی نسبت به یكدیگر
یكی از آثار شگفت انگیز ازدواج سكون و آرامش است. خداوند متعال در این باره می فرماید:
«هو الذی خلقكم من نفس واحدة وجعل منها زوجها لیسكن الیها» (7) ؛ «او خدایی است كه شما را از یك نفس آفرید، و همسر او را از جنس او قرار داد تا در كنارش آرام گیرد.»
به راستی همسرانی كه مایه آرامش یكدیگرند، از مواهب بزرگ الهی به حساب می آیند. این آرامش از اینجا ناشی می شود كه هر یك از این دو مكمل دیگری و مایه شكوفایی و نشاط و پرورش او است، به طوری كه هر یك بدون دیگری ناقص است.
این مهم همواره در پرتو حسن خلق امكان پذیر است و كج خلق بودن و بد اخلاقی آفتی بسیار بزرگ برای این گونه زندگی به حساب می آید.
در حدیثی بسیار ارزشمند از امیر مؤمنان علی علیه السلام چنین می خوانیم:
«من ساء خلقه مله اهله (8) ؛ آن كه بد اخلاق باشد، خانواده اش از او دلتنگ و بیزار می شوند.»
بسیار طبیعی است كه بسیاری از بیزاری ها و دلتنگی ها در نهایت به طلاق و جدایی منجر خواهد شد، مگر اینكه به بهترین وجه جبران گردد.
بد اخلاقی در خانه علاوه بر آثار سوئی كه بر زندگی مشترك می گذارد، مجازات های الهی را نیز به دنبال خواهد داشت.
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله بعد از دفن یكی از اصحاب خود به نام سعد بن معاذ فرمود: فشاری [از طرف قبر] بر ا و وارد آمد. علت را جویا شدند، آن حضرت فرمود: چون با خانواده اش كمی كج خلق بود (9) .

5 - هوسرانی و توجه نامشروع به خواهش های نفسانی
هر چه انسان بیشتر در كام شهوات گرفتار شود، بیشتر در معرض تباهی و نابودی قرار می گیرد و به تدریج به جایی می رسد كه به هیچ وجه به هشدارهای پی در پی عقل توجه نمی كند و بسیاری از جدایی ها ناشی از بی توجهی به هشدارهای عقل است.
علامه شهید مرتضی مطهری رحمه الله سخن بسیار ارزشمندی در این زمینه گفته است كه به قسمتی از آن اشاره می شود:
«از نظر اسلام محدودیت كامیابی های جنسی به محیط خانوادگی و همسران مشروع، از جنبه روانی به بهداشت روانی اجتماع كمك می كند و از جنبه های خانوادگی سبب تحكیم روابط افراد خانواده و بر قراری صمیمیت كامل بین زوجین می گردد...
اسلام تدابیری برای رام كردن و تعدیل این غریزه اندیشیده است و در این زمینه هم برای زنان و هم برای مردان تكلیف معین كرده است. یك وظیفه مشترك كه برای زن و مرد هر دو مقرر فرموده مربوط به نگاه كردن است. خلاصه این دستور این است كه زن و مرد [نامحرم] نباید به یكدیگر خیره شوند، نباید چشم چرانی كنند، نباید نگاه های مملو از شهوت به یكدیگر بدوزند، نباید به قصد لذب بردن به یكدیگر نگاه كنند. یك وظیفه هم خاص زنان مقرر فرموده است و آن این است كه بدن خود را از مردان بیگانه پوشیده دارند و در اجتماع به جلوه گری و دل ربایی نپردازند و موجبات تحریك مردان بیگانه را فراهم نسازند.
شك نیست كه هر چیزی كه موجب تحكیم پیوند خانوادگی و سبب صمیمیت رابطه زوجین گردد، برای كانون خانواده مفید است و در ایجاد آن باید حداكثر كوشش مبذول شود، بالعكس هر چیزی كه باعث سستی روابط زوجین و دلسردی آنان گردد، به حال زندگی خانوادگی زیانمند است و باید با آن مبارزه كرد.

اختصاص یافتن استمتاعات و التذاذهای جنسی به محیط خانوادگی و در كادر ازدواج مشروع، پیوند زن و شوهری را محكم می سازد و موجب اتصال بیشتر زوجین به یكدیگر می شود. (10)»
گناهان و هوس ران ی ها عواقب بدی در پی خواهند داشت. به عنوان نمونه امام صادق علیه السلام فرمودند: «كم من نظرة ورثت حسرة طویلة (11) ؛ ای بسا نگاهی [از روی هوی و هوس] كه حسرتی طولانی را به بار آورده است.»
در جایی كه حجاب [و شرایط دیگر اسلامی] رعایت شود تعلق خاطر زن و شوهر نسبت به یكدیگر بسیار بیشتر است تا جامعه ای كه در آن بی بند و باری شیوع دارد.
این نكته نیز قابل تامل است كه هوسرانی چه از طرف زن و چه از طرف مرد دارای برخی آثار وضعی و قهری است.
امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید: «عفوا عن نساء الناس یعف عن نسائكم (12) ؛ نسبت به زنان مردم عفیف باشید تا سبت به زنان شما عفت ورزند.»

6 - حكایتی تكان دهنده
نقل شده است كه در روزگار حضرت داوودعلیه السلام زنی بود كه مردی نزد او می رفت و به زور از وی كام می گرفت. خدای عزوجل در دل آن زن چنین افكند كه به آن مرد بگوید: هر بار كه تو نزد من می آیی مردی هم به سراغ زن تو می رود. آن مرد نزد زن خود رفت، دید مردی پیش اوست، او را نزد حضرت داوودعلیه السلام آورد و گفت: ای پیامبر خدا! بلایی سرم آمده كه بر سر احدی نیامده است! داوودعلیه السلام فرمود: آن بلا چیست؟ مرد گفت: این مرد را پیش زنم یافتم. پس خدای تعالی به داوودعلیه السلام وحی فرمود كه به او بگو: از هر دست كه بدهی از همان دست پس می گیری. (13)

7 - مال حرام
مال حرام نیز می تواند بر شكل گیری طلاق مؤثر افتد. امام باقرعلیه السلام فرمود: «ان الرجل اذا اصاب مالا من حرام لم یقبل منه حج ولاعمرة ولاصلة رحم حتی انه یفسد فیه الفرج (14) ؛ هرگاه انسانی از حرام مالی به دست آورد، نه حجی از او پذیرفته می شود، نه عمره ای و نه صله رحمی و حتی در ازدواج و زناشویی او تاثیر سوء می گذارد.»

پی نوشت:

1) بحار الانوار، ج 103، ص 222.
2) كافی، ج 5، ص 328.
3) میزان الحكمة، محمد محمدی ری شهری، ح 17173.
4) مكارم الاخلاق، ص 107.
5) میزان الحكمة، حدیث 7884.
6) كافی، ج 5، ص 567، ح 50.
7) اعراف/189.
8) میزان الحكمة، محمدی ری شهری، ح 5103.
9) امالی صدوق، ص 315، ح 2.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 27 اردیبهشت 1393 ساعت: 17:41 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

عوامل جلوگیری از طلاق

بازديد: 609

عوامل بازدارنده زوجین از طلاق


اگر به هر دلیلی دامنه اختلافات بین زن و شوهر بالا گرفت، خداوند تعالی برای پیشگیری از فروریزی بنای محبوب خانواده راه كارهایی را ارائه نموده است كه به برخی از آن ها اشاره می شود:
1) دادگاه خانوادگی
آنجا كه بیم انحلال و از هم پاشیدگی كانون خانوادگی در میان باشد، اسلام تشكیل دادگاه خانوادگی را لازم دانسته است. به این ترتیب كه یك نفر داور به نمایندگی از طرف مرد و یك نفر به نمایندگی از طرف زن برای رسیدگی به مشكلات و اصلاح بین آن دو معین شوند. داوران منتهای كوشش خود را درباره اصلاح آن ها به عمل آورند و اختلافات آن ها را حل كنند و اگر چاره ای جز جدایی نبود، آن ها را به بهترین نحو ممكن از یكدیگر جدا كنند.
جای بسی تاسف است كه امروزه اغلب جوان ها با فاصله گرفتن از بزرگترها، خود را از تجربه های مفید آنان محروم ساخته و گاهی گره ای را كه به سادگی می توان با كمك آن ها باز كرد، محكمتر كرده و گشودن آن را مشكل تر می كنند.
خداوند متعال می فرماید: «وان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حكما من اهله وحكما من اهلها ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما ان الله كان علیما خبیرا» (1) ؛ «و اگر از جدایی میان آن دو (زن و شوهر) بیم داشتید، پس داوری از خانواده شوهر، و داوری از خانواده زن برگزینید [تا به كار و اختلاف آن دو رسیدگی كنند.] اگر این دو داور بنای اصلاح داشته باشند، خداوند میان آن دو وفاق ایجاد كند، زیرا خداوند [از نیات همه] آگاه و باخبر است.»
این آیه به زیبایی تمام، یك دادگاه خانوادگی را با ابتكار و امتیازات زیر مطرح می كند:
- داور، از میان فامیل زن و شوهرند، تا سوز و تعهد و خیر خواهی بیشتری داشته باشند.
- این دادگاه نیاز به بودجه ندارد.
- رسیدگی به اختلاف در این دادگاه، سریع و بدون تراكم پرونده و مشكلات كار اداری است.
- اسرار این دادگاه به بیگانگان نمی رسد و مسائل اختلافی در میان خودشان می ماند.
- چون داوران از خود فامیلند، مورد اعتماد طرفین می باشند (2)
بنابراین آیه، جامعه - و مخصوصا خویشاوندان - در برابر اختلافات خانوادگی مسؤولند و می بایست قبل از هر اتفاق نگران كننده ای تلاش خود را برای پیشگیری از آن به كار گیرند.

2) توجه به آینده فرزندان
بدون تردید پدر و مادر در یك خانواده پناهگاه فرزندان هستند، آنان در سایه الطاف الهی با فراهم آوردن امكانات رفاهی و حمایت های جسمانی و روانی، در رشد، شكوفایی و بالندگی فرزندان نقش اساسی را ایفا می كنند.
اختلاف، نزاع، سرزنش، ناسازگاری و... زن و شوهر بر رفتار كودكان و شكل گیری شخصیت آن ها آثار زیانبار و نامطلوبی به جای خواهد گذاشت و این آثار هنگام طلاق به اوج خود می رسد. با توجه به آنكه همین فرزندان آینده جامعه را رقم خواهند زد، كمترین تقصیر و قصوری در رشد و تربیت آن ها گناهی نابخشودنی خواهد بود.
توجه به عواقب سوء اختلافات و جدایی زن و شوهر و تفكر درباره آثار زیان بار آن، موجب كاهش اختلافات و ایجاد تفاهم و درك بیشتر یكدیگر خواهد بود.

3) توصیه به ترك طلاق
اسلام مجریان صیغه طلاق و شهود و دیگران را توصیه كرده كه با كوشش های خود مرد و زن را از طلاق منصرف كنند، همچنین طلاق را جز با حضور دو شاهد عادل (3) صحیح نمی داند. این دو نفر به خاطر داشتن عدالت و تقوی، نهایت كوشش خود را برای ایجاد صلح و صفا میان زن و مرد به كار می برند.
بدیهی است این همه مانع تراشی در راه طلاق به منظور این است كه در این مدت ناراحتی ها و عصبانیت هایی كه موجب تصمیم طلاق شده است از میان برود و زن و مرد به زندگی عادی خود بازگردند.

4) قرار دادن عده
در مواردی كه طلاق از طرف مرد و به صورت رجعی باشد، مرد می تواند در مدت «عده» رجوع كند. بسیاری از بی خبران، این حكم اسلامی را به هنگام طلاق رعایت نمی كنند، و به محض جاری شدن صیغه طلاق، هم مرد به خود اجازه می دهد كه زن را بیرون كند و هم زن خود را آزاد می پندارد كه از خانه شوهر خارج شود. ولی این حكم اسلامی علاوه بر حفظ احترام زن، غالبا زمینه رابرای بازگشت شوهر از طلاق و تحكیم پیوند زناشویی فراهم می سازد.
چه اینكه با گذشت زمان، طوفان خشم و غضب، كه غالبا موجب تصمیم های ناگهانی در امر طلاق و جدایی می شود، فرو می نشیند و حضور دائمی زن در خانه در كنار مرد در مدت عده و یاد آوری شومی طلاق - كه متاسفانه اغلب كسانی كه دست به طلاق می زنند به آن توجهی ندارند - مخصوصا در آن جا كه پای فرزندانی در كار است، و اظهار محبت هر یك نسبت به دیگری، زمینه ساز رجوع می گردد و ابرهای تیره و تار دشمنی و كدورت از آسمان زندگی كنار رفته، مجددا خورشید محبت و عاطفه گرما بخش خانه خواهد شد.
جالب اینكه در حدیثی از امام باقرعلیه السلام می خوانیم: «المطلقة تكتحل وتختضب، وتطیب؛ زن مطلقه [در دوران عده اش می تواند آرایش كند؛] سرمه در چشم نماید، و موهای خود را رنگین، و خود را معطر كند.»

پی نوشت:

1) نساء/35.
2) محسن قرائتی، تفسیر نور، ج 2، ص 327.
3) ترجمه تحریر الوسیله، امام خمینی رحمه الله، ج 3، ص 589، مساله 9.

منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 32.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 27 اردیبهشت 1393 ساعت: 17:40 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 311

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس