سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
تا اواخر جنگ جهاني اول، پيشرفت ناچيزي در حوزه آموزش بزرگسالانهند رخ داده و تنها به مدارس شبانه كلان شهرهاي كشور محدود گرديده بود. در هميناثنا برخي از شاهزادگان روشن فكر هندي متعلق به ايالات Baroda، Travancore و Mysore به افزايش حمايت هاي مالي خود از مدارس شبانه مبادرت نمودند. آن ها همچنين به احداث كتابخانه هاي روستايي طي قرن 19 و حمايت از اين مراكزپرداختند. از سوي ديگر رهبران ملي كه به هدايت و رهبري جنبش آزادي بخش مي پرداختند،به موضوع آموزش همگاني به عنوان بخش مهمي از اصل استقلال كشور توجه نمودند.اين درحالي است كه طي سال 1937 با به قدرت رسيدن مجلسين سنا و نمايندگان رسيدگي بر امورآموزش بزرگسالان به دولت مركزي تفويض گرديد. در همين اثنا سري مبارزات با بي سواديو سوادآموزي همگاني در سطح ايالات مختلف كشور به راه افتاد. اما با اين حال مجلسينسنا و نمايندگان از قدرت افتاده و مبارزات با بي سوادي متوقف گرديد. اين در حاليبود كه طي سال 1939 براي بار ديگر كميته اي با عنوان (CABE) جهت رفع معضل بي سوادي و تدارك امكانات لازم آموزش بزرگسالان در مقياس وسيع و بهعنوان مقدمه اي براي آموزش رايگان و اجباري تشكيل يافت. ريشه كني بي سوادي از جملهاصلي ترين اهداف دولت هند از زمان استقلال كشور طي سال 1947 تاكنون بوده است. درطول نخستين طرح 5 ساله، پروژه آموزش اجتماعي كه مسأله سوادآموزي را نيز شامل گرديدطي سال 1952 به عنوان بخشي از طرح توسعه ملي معرفي گرديد. اجراي پروژه مذكور باتدارك جديد تشكيلاتي و سازماني مشتمل بر نهادهاي سازمان دهنده آموزش اجتماعي مردانو زنان در سطح پايه و نهاد آموزش اجتماعي اصلي در روند اجراي طرح صورت گرفت. حمايتجامع آموزشي با احداث مراكز آموزش رؤساي آموزش اجتماعي با عنوان (SEOTCS) به وقوع پيوست. در همين اثنا كتابخانه هاي روستايي، كالجهاي janata، باشگاه هاي ويژه جوانان و مدارس گروهي (قومي) آغاز به فعاليت نمود. مدارس گروهي (قومي) كه مطابق الگوي پيشرفته دانماركي تحتعنوان Vidyapeeths فعاليت مي نمودند به ارائه و اجراي طرح هايآموزش بزرگسالان به جوانان و افراد بزرگسالان روستايي مناطق Karnataka و Vihars در ايالت بيهار پرداختند. دولت هند نيز به تشكيل شوراي آموزش عالي روستايي در جهت ارتقاء سطح سواد افرادروستايي از طريق اجراي پروژه احداث مؤسسات روستايي مبادرت نمود. اجراي اين طرح هاخود به توسعه روستايي من جمله توسعه برنامه هاي سوادآموزي در روستا هاي كشور منجرگرديد. طي سال 1956 كميته دائمي CABE در حوزه آموزش اجتماعيتشكيل يافت. در همين اثنا مركز ملي آموزش پايه در جهت تدارك امكانات آموزش پيشرفتهو تقبل پژوهش هاي مربوط به آموزش جوانان آغاز به فعاليت نمود. علاوه بر اين تلاشهاي مختلفي در جهت نشر سوادآموزي توسط ايالات مختلف كشور صورت پذيرفت كه از اينميان مي توان به منطقه Gran Shihshan واقع در ايالت Maharashtra اشاره نمود كه طي سال 1959 يكي از ايالات موفق كشور درجهت نيل به اهداف آموزش بزرگسالان به شمار مي آمد. هدف اصلي مسوولين منطقه فوقاجراي سياست سوادآموزي روستا به روستاي ايالت ظرف مدت زمان كمتر از 6 ماه به واسطهبهره گيري از خدمات افتخاري معلمين ابتدايي و متوسطه بود. گفتني است كه عملكرد اينمنطقه از انعكاس موفقي برخوردار بوده اما با عدم اتمام طرح به علت بحران هاي مالينيز مواجه بوده است. علي رغم تمامي تلاش هاي به عمل آمده در حوزه آموزش بزرگسالاناين حوزه آموزشي از پيشرفت رضايت بخش و مطلوبي برخوردار نبوده است. چرا كه طرح هايتوسعه ملي كاهش يافته و به تدريج از ميان رفته اند. تنها در صورتي آموزش بزرگسالانبه صورت خودكار جهاني مي گردد كه آموزش ابتدايي به صورت جهاني و اجباري مطرح گردد. با بررسي نرخ جمعيت باسواد كشور هند درمي يابيم كه اين كشور طي سال 1951 از رشد 37/19 درصدي و طي سال 1961 از رشد 02/24 برخوردار بوده است اين در حالي است كهبعدها طي سال 1966 كميسيون Kothari بر اهميت گسترش سواد وبرنامه هاي سوادآموزي تأكيد نمود كه از جمله اصلي ترين اصول آن مي توان به مواردذيل اشاره نمود:
. گسترش آموزش عمومي 5 ساله براي كودكان رده هاي سني 11-6 سال
· تدارك دوره هاي آموزش نيمه وقت براي آندسته از كودكان رده هايسني 14-11 سال كه يا از تحصيل بازمانده و يا مردود علمي شناخته شده اند
. تدارك آموزش پاره وقت و حرفه اي براي افراد بالغ رده هاي سني 30-15 سال
. بهره گيري از رسانه هاي گروهي به عنوان ابزاري قدرتمند در جهتآماده سازي افراد به برخورداري از نعمت سواد
. احداث كتابخانه ها در سراسر كشور
. تأكيد بر لزوم پي گيري برنامه هاي آموزشي
. نقش بارز و مهم دانشگاه ها و سازمان هاي داوطلب در سطوح ايالتيو منطقه اي
با توسل به معيارهاي فوق، نرخ سوادآموزي در كشور طي سال 1971 بر 60 درصد و طي سال 1976 بر 80 درصد بالغ گرديد. بعدها كميته آموزش هند به اين موضوعپي برد كه اگر چنانچه سواد ارزشمند تلقي گردد مي بايستي به صورت عملي به مورد اجرادرآيد. با اين هدف طي سال 68-1967 پروژه بين سازماني آموزش حرفه اي سوادآموزي بهكشاورزان با هدف تعميم ارائه برنامه هاي آموزش به افراد بزرگسال به مورد اجرادرآمد. گفتني است كه پروژه مذكور 144 منطقه كشور شامل 8640 كلاس درس را تحت پوششقرار داده و به سازماندهي آموزش 6/2 ميليون كشاورز تا سال 1978 منتهي گرديد.
نهاد هاي مركزي آموزش در هندوستان
در ميان كشورهاي جهان اين كشور هندوستان است كه با بزرگترينمشكلات آموزشي روبروست. تقريباً يك سوم افراد بي سواد جهان در كشور هندوستان قرارگرفته اند. با توجه به سرشماري به عمل آمده طي سال 1991 بالغ بر 200 ميليون بزرگسالبي سواد در كشور هندوستان وجود دارد. عدم توجه به آموزش در زمان استعمار كشور بهكاهش برنامه هاي آموزشي به ويژه برنامه هاي ويژه افراد ساكن مناطق محروم كشور منتهيگرديد. بر اين اساس نهاد آموزش ملي با عنوان NLM به طورمأموريتي و در چ ارچوب زم اني مشخص و تحت نظارت سازمان ملل در كشور راه ان دازيگرديد. هدف اصلي NLM ارائه برنامه هاي آموزشي به 100 ميليوننفر از افراد بي سواد رده هاي سني 30-15 سال تا سال 1991 بود
******.
طرح آموزش پيوسته بزرگسالان در هندوستان
طرح آموزش پيوسته بزرگسالان تا زمان دستيابي كامل به هدف باسواديكليه افراد رده هاي سني 35-15 و جلوگيري از افت تحصيلي دانش آموختگان و ارتقاءمهارت هاي آموزشي آنان ادامه خواهد داشت. گفتني است كه اين طرح با همكاري NGOs (سازمان هاي خصوصي)، سازمان هاي جوانان، معلمان و دانش آموزانداوطلب صورت مي گيرد. دو دسته از فعاليت ها در كانون برنامه هاي آموزش بزرگسالانقرار گرفته اند. از يك سو در حالي كه به نياز دانش آموختگان جديد آموزش عالي وپيوسته از طريق تدارك امكانات آموزشي مستقل، ايجاد برابري در سيستم باز آموزشي،آموزش هاي آشنايي با مشاغل و برنامه هاي توسعه مهارت هاي آموزشي افراد اهميت دادهمي شود، از سوي ديگر برنامه هاي آموزش عمومي نيز با انرژي و نيروي حركتي تازه ايتغذيه مي گردند. پرداختن به مورد دوّم جهت جذب افراد بي سواد، ضروري است. منظور ازافراد بي سواد آندسته از افرادي است كه به دليل ترك تحصيل از عمليات آموزشيبازمانده و يا به هر دليلي از برنامه هاي آموزشي مدارس محروم مانده و لاية جديدي رابه اقشار بي سواد جامعه افزوده اند.
طرح عملياتي مبارزه با بي سوادي در هنوستان
طي دهة اخير طرح مبارزه با بي سوادي بالغ بر 90 درصد از روستاها ومناطق كشور هندوستان را تحت پوشش قرار داده است. حوزه هاي ايالتي مركز اجرايي اينبرنامه ها محسوب مي شوند با مشاركت مردم صورت مي گيرد. طي 5 سال اخير، اين عملياتبه طور چشمگيري در من اطق دورافت اده و ايالاتي كه از لحاظ آموزشي عقب افتاده ومحروم مي باشند به مورد اجرا در آمده است. ايالاتي نظير بيهار، مدهيا يرادش، آث اريرادش و راجستان در اي ن دسته ق رار مي گيرند. روح همكاري و تعاون داوطلبان دراجراي اين طرح عملياتي، قابل تحسين بوده است. در مناطق ديگر كشور همانند دامكا[5]و بانسوانا[6] در راجستان كه از زنان باسطح پائين آموزش برخوردار بوده و دسترسي به آن مناطق آسان نمي باشد چندين عملياتبسيج اجتماعي به اجرا درآمده و خيل عظيمي از مردم كشور در آن حضور يافته اند.
نظارت و ارزيابي بر طرح عملياتي در هندوستان
با گسترش برنامه هاي آموزشي نياز به نظارت و ارزيابي به طور كاملاحساس گرديد. لازم به ذكر است كه اين قبيل نظارت ها به صورت ملاق ات از مناطقعملياتي و تدارك گزارشاتي در خصوص ميزان كارايي و عملكرد آنان صورت مي گيرد. جهت ساده و مؤثرتر نمودن هر چه بيشتر نظارت ها، جلسات نظارتي ماهيانه اي در سطح ايالاتتشكيل مي يابد. بحث هايي كه در اين جلسات صورت مي گيرند، تنها بر جمع آوري اطلاعاتمتمركز نگرديده، بلكه جنبه هاي كيف ي آموزشي هم انند مشكلات آتي پيش روي طرح هايعملياتي نيز مورد بحث و گفتگو قرار مي گيرند. ارزي ابي م تقارن و سطحي برنامه هايآموزشي در سرتاسر ايالات به اجرا درآمده و ميزان موفقيت عمليات انجام ي افته را مورد ارزي ابي ق رار مي دهند. ارزي ابي م تقارن زمان ي صورت مي پذيرد كه حداقل 50درصد از كودكان ثبت ن امي به گذراندن م راحل ابتداي ي آموزشي نائل آيند. ارزيابينهايي نيز زماني صورت مي گيرد ك ه 60 درصد از دانش آموزان به تكميل مرحلة سوّمآموزش ابتداي ي نائل آمده و يا در حال تكميل آن ب اشند.
*****
*****************
نتايج يافته هاي ارزيابي هاي ملّي در هندوستان
در خصوص نرخ سواد ملّي مي توان از طريق سرشماري هايي كه 10 سال يكبار در سطح كشور صورت مي گيرد به اطلاعات كافي دست يافت. آخرين سرشماري به سال 1991صورت گرفته است. از آنجايي كه ايجاد اصلاحات در نرخ رشد سوادآموزي منحصرا به تلاشهاي آموزشي مربوط نشده و معرفه هاي ديگري همچون مؤثر و كارآمد بودن برنامه هايآموزشي نيز در آن دخيل مي باشند از اين روي مي بايد به ميزان ارتقاء سطح سوادآموزيبا ديدي كلّي تر نگريسته شود.
نرخ ارتقاء سوادآموزي در كشور هندوستان از سال 1951 به بعديكنواخت بوده است. اين در حالي است كه اين نرخ پس از س ال 1991 با جهش عظيمي همراهبوده است. ميانگين نرخ رشد دورة 10 ساله تنها 31/10 درصد ب وده و اي ن در حاليست كه بين سال ه اي 97-91 (يك دورة 6 ساله) افزايش 10 درصدي در اين ميزان به ثبت رسيدهاست. براساس پيش بيني هاي به عمل آمده، كشور هندوستان با تلاش بيشتر سعي در افزايشاين ميزان تا نرخ 70 درصد تا اواخر قرن حاضر دارد
آمار جمعيتي افراد بي سواد كشور هندوستان (برحسبميليون)
سال
تعداد جمعيت بي سواد(بالاتر از 7 سال)
جمعيت بالاتر از 7سال
جمعيت كل
1961
24940
35685
43893
1971
28303
44565
54816
1981
30531
54104
66529
1997
32888*
77491
95304
2001
25842**
83882
103163
نرخ رشد سواد در مناطق شهري و روستايي برمبنايدرصد
نرخ رشد سواد در ميان زنان و مردان برمبناايدرصد
از سال 1991 ب ه بعد ت غييراتي در اين روند صورت گرفته است. كاهشنرخ افراد بي سواد كشور طي سال هاي 97-1991 كاملاً محسوس بوده كه اين خود نشانگرموفقيت تلاش هاي صورت گرفته در زمينة ارتقاء سطح سواد و آموزش بنيادي كشور مي باشد. مطابق نمودار فوق تفاوت هاي موجود در مناطق شهري و روستايي، سدّي عظيم در مقابلارتقاء سطح سواد افراد بوده است. مطابق اين نمودار شكاف ميان شهر و روستا بتدريج روبه كاهش گذارده است. در اين دوره در مقايسه با دهه هاي پيشين نرخ رشد سواد در مناطقروستايي بيشتر نيز بوده است. اين روند احتمالاً از دو عامل تأثير پذيرفته است. اوّلاينكه پيشرفت عظيمي در آموزش ابتدايي صورت گرفته و دوّم اينكه طي دهة 1990 همكاري ومشاركت مردم در طرح عملياتي مبارزه با بي سوادي به طور ناباورانه اي افزايش يافتهاست. اين عامل خود بوضوح بيانگر كاهش تفاوت هاي آموزشي در مناطق شهري و روستاييكشور مي باشد. با توجه به نمودار مذكور افزايش نرخ زنان باسواد در فاصلة سال هاي 1991 و 1997 نيز مشهود مي باشد. نرخ مذكور در فاصلة زماني مشخص براي زنان با 11درصد و براي مردان با 9 درصد رشد مواجه بوده است. اين در حالي است كه طي دهة قبلنيز زنان از رشد بيشتري نسبت به مردان برخوردار بوده اند. (6/9 درصد در مقابل 8/7درصد) از اين روي رشد سريع نرخ سوادآموزي زنان نه تنها پابرجا مانده بلكه طي دهةاخير به مقدار آن نيز افزوده گرديده است. دليل اين مورد تأكيد NLM بر مشاركت هر چه بيشتر زنان و ثبت نام از دختران در مدارسابتدايي بوده است. از جمله مهم ترين اهداف آموزش بزرگسالان مي توان به موارد ذيلاشاره نمود:
بسيج اجتماعي برجسته ترين ويژگي طرح عمليات آموزشي اين بوده استكه از آموزش تحت عنوان جزء لاينفك زندگي ياد نموده و به هدايت مردم جامعه به سويآموزش و يادگيري مبادرت نموده است. گفتني است كه جهت عملي سازي اين طرح از كليهابزارهاي ممكن من جمله برپايي مراسم فرهنگي و به اجراگذاشتن بازي هاي محلّي، خيمهشب بازي و سرودهاي دسته جمعي و غيره استفاده گرديد.
سياستهاي آموزشي هندوستان
ازجمله مهمترين سياستهاي آموزش بزرگسالان در كشورهند مي توان به موارد ذيل اشارهنمود:
1. افزايش نرخ ثبت نام مدارس
برنامة آموزش بزرگسالان به گونه اي طراحي گرديده است كه به ارتقاءنرخ ثبت نام كودكان در مدارس منجر گردد. يافته هاي مطالعاتي در كشور هندوستان نشانمي دهند كه كودكان خانواده هاي باسواد بيشتر از كودكان خانواده هاي بي سواد درمدارس ابتدايي ثبت نام نموده اند. به عبارت ديگر در خانواده هاي باسواد از هر 3كودك 2 نفر در مدارس ابتدايي ثبت نام مي نمايند. در خصوص دختران اين تفاوت محسوس تراست. نرخ ثبت نام خانواده هاي محروم از آموزش بزرگسالان نيز بر 58 درصد و خانوادههاي سهيم در اين آموزش بر 72 درصد بالغ مي گردد.
2. افزايش ميزان آگاهي مردم جامعه از اهميّت آموزش
طبق تحقيقات به عمل آمده در كشور هندوستان به اثبات رسيده است كهخانواده ها از اهميت آموزش براي خود و فرزندانشان آگاهي كامل دارند. بزرگتريندستاورد آموزش بزرگسالان تأثيرگذاري آن بر حوزه آموزش دختران است. اعتماد به نفسيكه دختران ازطريق انجام تكاليف مدرسه و ايفاي ديگر نقش ها كسب مي كنند حاصل آگاهيوالدين باسواد از اين موضوع است كه دختران بايد آموزش ديده و وارد محيط اجتماعيشوند. از اين روي جهت برقراري شرايط برابر آموزشي براي دختران و پسران بايد بهمقولة آموزش كمي اهميت بيشتري داد.
3. ايجاد برابري جنسي در حوزه آموزش
مشاركت زن ان در حوزه آم وزش از جمله ديگر نقاط قوّت طرح آموزشبزرگسالان محسوب مي گردد. چرا كه بالغ بر 62 درصد از شركت كنندگان طرح مذكور اززنان متشكل مي گردد. طرح آموزش بزرگسالان به آندسته از زناني كه از آموزش محروممانده اند، فرصت ارتقاء موقعيّت اجتماعي از طريق ارتقاء سطح آموزش، معلومات ويادگيري مهارت ها را فراهم آورد. طرح مبارزه با بي سوادي و طرح عملياتي آموزشبزرگسالان هر دو بر از ميان برداشتن اختلافات جنسي و اعطاي قدرت به زنان تمركزداشته اند.
4. ارتقاء جايگاه زن در خانواده
اجراي طرح آموزش بزرگسالان همچنين به ايفاي نقش مهمي در زمينةارتقاء مقام و منزلت زن در خانواده ها منتهي گرديده است. با وجودي كه زنان از اجازةدخالت در تصميم گيري هاي خانواده برخوردار نبودند اما با اجراي طرح مذكور ايناعتماد به زنان داده شد تا از سهمي هر چند ناچيز در امورات داخلي و خارجي خانوادهها برخوردار گردند.
5. ارتقاء سلامتي و بهداشت خانواده و جامعه
اجراي طرح آموزش بزرگسالان همچنين تأثير مسلّمي بر سلامتي وبهداشت خانواده به همراه داشته است. چرا كه با ارتقاء سواد علمي ي ك جامعه نرخ زادو ول د و م رگ و مي ر آن جامعه نيز كاهش مي يابد. اجراي طرح آموزش بزرگسالان همچنينبه گسترش علوم بهداشتي و تغذيه اي منتهي گرديده است. اين امر مادران را قادر ميسازد تا به مراقبت ه اي لازم بهداشت ي از اعضاي خانواده به ويژه كودكان مبادرتنمايند.
اطلاع رساني عمومي، اراده هاي سياسي و صلاحيت ملّي در هندوستان
طي دهة اخير شاهد آن بوديم كه جامعة متمدن در بسيج عقايد عمومي وتشويق برنامه هاي آموزش همگاني دست توانايي داشته است. بسيج همگاني آموزش كه حاصلطرح عملياتي مبارزه با بي سوادي است خود شاهدي بر اين مدّعاست. علاوه بر اين اجراياين طرح عملياتي به آمادگي هر چه بيشتر افراد داوطلب در جهت ارتقاء سطح آموزش منجرگرديده است. علاوه بر اين با بررسي اين طرح عمليات مذكور همچنين مشخص گرديد كهميزان درخواست برنامه هاي آموزش بنيادي در كشور به طور فوق العاده اي بالا مي باشد. مأموريت گسترده اي كه در پيش روي دولت هندوستان قرار دارد، اجراي سياست برقراريتعادل و هماهنگي ميان نرخ درخواست آموزشي بنيادين مناطق حاشيه اي و مناطق محرومكشور مي باشد. سياست مذكور بايد از طريق تلاش هاي نه چندان گسترده اما مؤثر صورتگيرد. دهة 90 شاهد فعاليت هاي موفقي در اين زمينه بوده است. بعلاوه در چندين پروژهآموزش همگاني EFA من جمله لاك جامبيش و مبارزه با بي سوادي،سازمان هاي دولتي و غيردولتي از پتانسيل مشاركتي و همكاري بالايي برخوردار بودهاند. در كل مي توان گفت كه طي چند سال اخير شاهد مشاركت گسترده جامعة مدني درفعاليت هاي آموزش همگاني EFA بوده ايم. گفتني است كه اين امربه طور غيرمستقيم به ارتقاء سطح آگاهي مردم و توجه سياسي به جانب آموزش همگاني EFA منتهي گرديده است. با توجه به سه دسته از فعاليت هاي عمدهاي كه توسط دولت اتخاذ گرديده اند، آرايش مثبت سياسي داخل كشور مشهود مي گردد. دستةاوّل معيارهاي قانون گذاري بودند كه طي سال هاي اخير به عرصة ظهور درآمدند. از جملهاين قوانين مي توان به لزوم تشكيل شوراهايي اشاره نمود كه دولت را ملزم مي نمود تابه تدارك برنامه هاي آموزشي رايگان براي كليه كودكان رده هاي سني 14-5 سال مبادرتنمايد. اين روند هم اكنون در كشور هندوستان به صورت قاعدة كلّي درآمده و در حالاجراست. در برخي ايالات كشور نيز معيارهاي قانون گذاري جديدي ارائه گرديده است. بهعنوان مثال ايالت تاميل نادو به طراحي طرح آموزش مبادرت نمود، كه براساس آن كليهكودكان ملزم به حضور در كلاس هاي ابتدايي بودند. معيار قانون گذار ديگري نيز باعنوان تمركززدايي از آموزش ابتدايي در چندين ايالت كشور به مورد اجرا گذارده شد.
دستة دوّم اين فعاليت ها كه همانند دستة اوّل جهت گيري مثبتي بهرهبري هاي سياسي بخشيد، اختصاص منابع آموزشي بيشتر به حوزه آموزش پايه بود. چرا كهمنابع در دسترس آموزش بنيادي هرگز كافي نبوده است. از اين روي تلاش هاي صورت گرفتهدر جهت اختصاص منابع بيشتر به آموزش همگاني EFA نسبت به بخشهاي ديگر آموزشي، نكتة مهمي است كه بايد بدان توجه داشت. طي سال هاي اخير همچنانتلاش در جهت اختصاص منابع هر چه بيشتر به آموزش همگاني آغاز گرديده كه جهت هر چهمؤثرتر واقع شدن آن، اين روند بايد ادامه يابد. همانگونه كه در بخش هاي قبلي نيزبدان اشاره گرديد، حصول پيشرفتي دائمي در آموزش همگاني تنها از طريق ابتكارات پروژهاي صورت نمي گيرد. بلكه مي بايستي با روند اصلاحات مديريتي همراه شده تا بتواند ازتغييرات حاصله (پيشرفت هاي حاصله) در طول عمليات كوتاه مدت پشتيباني به عمل آورد. روند فوق بعد ديگر اين طرح عملياتي است كه جهت ايجاد اصلاحات در ساختار فعلي و روندمديريتي به آمادگي بالاي نهادهاي سياسي نيازمند است. در اينجا نيز مي شود تأثيراتمثبت اين روند را در دولت هاي ايالتي مشاهده نمود. چرا كه تلاش هاي زيادي در سطحايالات در زمينة تمركززدايي و مقتدرسازي پرسنل مدرسه اي جهت اجراي مديريتي مؤثر وكارآمد صورت گرفته است. با اين حال جهت عملي سازي تلاش ها در زمينة اصلاحات و ايجادتغييرات در مديريت گستردة ايالات، اين امر كافي به نظر نمي رسد. با وجود كليهمشكلات و كنش هايي كه پيش روي اين سيستم قرار دارد، ابتكارات جديد پروژه هاي آموزشهمگاني EFA اثبات مي نمايد كه كشور هندوستان در جهت پيشبرداهداف آموزش همگاني EFA در هر دو زمينة سياست اجرايي مداوم ودر دسترس قرار دادن منابع بشري مورد نياز از آمادگي لازم برخوردار مي باشد.
ارزيابي آموزشي
توسعة فراهم سازي آموزش بنيادي در كشور هندوستان جرياني تدريجيبوده است كه حتي پيش از دهة 90 نيز به مورد اجرا درآمده است. اين در حالي است كه طيسال هاي اخير گام بزرگي در جهت نيل به آموزش ابتدايي در سرتاسر كشور برداشته شدهاست. به گونه اي كه كليه كودكان مي توانند در نزديكترين مكان ممكن به آموزش ابتداييدست يابند. گفتني است سياست مذكور با خلق امكانات جديد و همياري اهالي بخش هايمختلف كشور صورت پذيرفته است. در كنار ارتقاء دسترسي كودكان به امكانات مدرسه اينرخ ثبت نام و حضور كودكان در مدارس نيز رو به افزايش گذارده است. از جمله نكاتقابل توجه در اين خصوص كاهش ناهمگوني هاي دو جنس زن و مرد در نرخ ثبت نام بوده است. چرا كه اكراهي كه از قديم نسبت به آموزش دختران نشان داده مي شد، هم اكنون مغلوبگرديده است. اين امر مي تواند حاصل طرح عملياتي مبارزه با بي سوادي در زمينة ارتقاءمقام و منزلت زنان بوده باشد. در هر حال اين پروژه در ابتداي راه بوده و راه طولانيو دراز مدتي پيش روي دارد. مشكل ديگري كه به نظر مي رسد به طور كامل مهار نگرديدهمشاركت محدود برخي گروه هاي حاشيه اي در برنامه هاي آموزشي مي باشد. اين بدان مفهومنيست كه هيچ تلاشي در اين زمينه صورت نگرفته است. اما با اين حال در جهت مقابله بااين مشكل بايد بررسي هايي دقيق به عمل آمده و پروژه هاي قديمي تجديد و اصلاح گردند. بدون شك بهبود كيفيت آموزشي بخش عظيمي از فعاليت هاي آموزش همگاني EFA را به خود اختصاص داده است. سرمايه گذاري هاي كلاني در زمينهتجديد زيربناهاي آموزشي و تخصيص منابع به مدارس ابتدايي صورت گرفته است. اگر چهبانكداران خارجي در زمره تأمين كنندگان اين طرح بوده اند اما نبايد فراموش كرد كهعمده ترين سرمايه گذاري ها از جانب منابع داخلي صورت گرفته است. علاوه بر افزايشسرمايه گذاري ها، گام هاي بزرگي در جهت بهبود كيفيت آموزش و يادگيري برداشته شدهاست. طي دهة اخير تلاش عمده اي در جهت آموزش معلمان ضمن خدمت صورت گرفته است. اينطرح در كنار پروژة “حداقل سطح يادگيري” به ارتقاء ميزان آگاهي مردم نسبت به بهبودكيفيت آموزش و يادگيري منجر گرديده است. همچنين مراكز محلّي جديدي همانند CRC,BRC,DIET تأسيس گرديدند كه عمده هدف آنها حمايت از معلمين وارائه خدمات مشاوره به آنان بوده است. گفتني است كه در اين خصوص نيز نمي توان ميزاندقيق تأثيرگذاري اين مراكز در بهبود روند آموزش و يادگيري و ميزان دسترسي به آموزشابتدايي را مشخص نمود. كليه اين تلاش ها بايد به مدت طولاني ادامه يابد، تا تأثيردقيق آن مشخص گردد. تملك اجتماعي براي مدت زمان طولاني در حوزه آموزش همگاني مطرحبوده است. اگر چه اين شعار مكرّرا در اسناد و سياست هاي كشور لحاظ گرديده است، اماتلاش هاي محدودي در اين زمينه صورت گرفته و تعداد محدودي از اين شعارها به عرصهظهور درآمده اند. تلاش ها و موفقيت هاي حاصله در سرتاسر كشور يكسان نبوده است. چراكه در اين صورت ابتكارات تكنيكي و اجرايي صورت پذيرفته طي چند سال اخير مي بايد بهمشاركت و واكنش مثبت جامعه منجر مي گرديد. نوساماني سيستم مديريتي فاز ديگر طرحعملياتي مبارزه با بي سوادي محسوب مي گردد كه طي چند سال اخير توجه عموم را مجذوبخود ساخته است. چندين معيار در اين زمينه اتخاذ گرديده اند كه انتظار مي رود تأثيريماندگار بر كارآيي نظام آموزشي داشته باشند. تقريباً در كليه ايالات كشور ساختمانمجزايي ويژه ارائه برنامه هاي آموزش بنيادي اختصاص يافته است. اميد مي رود كه اينامر به اقتدار و تكميل فعاليت هاي آموزش بنيادي منجر گردد. توسعة ديگري كه در اينزمينه صورت گرفت، به عرصه ظهور درآمدن اعضاي ثانويه در اجراي برنامه هاي دولت هايايالتي بود كه به ساده و مؤثر نمودن روند سرمايه گذاري ها و مديريت ابتكارات آموزشهمگاني منتهي گرديد. در حال حاضر كليه اين امور در مفاد برنامه هاي آموزش همگاني EFA گنجاده شده و به عنوان ابزاري بسيار مفيد و مؤثر در بهبودكارايي مديريت ها دخيل مي باشد. فلذا مي بايد در جهت تداوم اين پروژه ها تلاش هايعمده اي صورت گرفته و سرمايه گذاري هاي بيشتري به آن اختصاص مي يابد. سومين و شايدمهم ترين توسعه اي كه در اين زمينه صورت پذيرفته، روند تمركززدايي آموزش است كه درتعاقب اصلاحات قبلي به عرصة ظهور درآمد. دولت هاي ايالتي با اتخاذ معيارهاي جديداصلاحاتي، ساختار مديريتي جديدي را تقديم آموزش همگاني نمودند. انتظار مي رود كهاين امر با رهبري اعضاء دولت هاي ايالتي كه بيش از هر بخش ديگري در تغيير مفادآموزشي و شرايط محلّي توانا مي باشند تغييرات عمده اي را در مقام مديريتي اعمالنمايد. از همان ابتدا كه بحث بسيج منابع مطرح گرديد، روز به روز به اهميت و حياتيبودن آن افزوده گرديد. اجراي سياست آزادي اقتصادي و تعديل و تطبيق ساختارها اهميتآن را به ميزان دو برابر افزايش داده است. طي دهه اخير گام هاي مثبت در اين زمينهبرداشته شده است. در اين دوره مي توان شاهد افزايش نرخ بودجه اختصاص يافته به آموزشبنيادي بود. كه اين خود مي تواند معرف در دسترس بودن سرمايه ها جهت ارتقاء سطحآموزش بنيادي باشد.
جهت گيريهاي آموزشي كشور هندوستان طي قرن بيستم
قانون اساسي هندوستان كه به سال 1950 اقتباس گرديد، ايالات كشوررا بر آن داشت تا ظرف مدت زمان 10 سال به فراهم سازي امكان برخورداري كودكان ردههاي سني 14-5 سال از امكانات آموزشي پايه مبادرت نمايند. گفتني است كه اين عملياتگسترده سريعاً پي گيري شده و ظرف مدت 50 سال اخير فرسنگها راه جهت نيل به اين منظورپيموده شده است. اين عمليات در شرايطي آغاز گرديد كه از 5 نفر شهروند هندي 4 نفر ازنعمت سواد بي بهره بوده و از هر 10 كودك تنها 2 نفر در كلاس هاي درس حضور مييافتند. با اتخاذ و اجراي عمليات مذكور در كشور هندوستان در جهت نيل به هدف آموزشهمگاني مدارس بيشتري در سرتاسر كشور تأسيس گرديد. سيستم عملياتي مذكور از لحاظ وسعتو سطح پوشش از گسترش چشمگيري برخوردار بوده است. به نحوي كه در حال حاضر از هر 5كودك گروه سني 14-6 چهار نفر در مدارس عادي حضور داشته و از هر سه نفر، دو نفر ازنعمت سواد برخوردار مي باشند. با وجودي كه پيشرفت حاصله ناچيز نبوده اما جهت نيل بههدف آموزش همگاني ناچيز شمرده مي شود. در تعقيب هدف تدارك آموزش همگاني، سياست ملّيآموزش و ساير فعاليت هاي اصلاحاتي از اهميت بالايي برخوردار گرديدند. انتشار بيانيهجهاني آموزش همگاني پس از سال 1990، جلوه ويژه اي به جريانات كنوني داخل كشوربخشيد. به نحوي كه طي دهة اخير قرن بيستم شاهد پيشرفت عمده اي در زمينة آموزشبنيادي در كشور هندوستان بوده ايم. اما با اين حال سفر طولاني و دور و درازي در پيشاست. مهم ترين وظيفه حال حاضر دولت، از دست ندادن جنبشي است كه طي دهة اخير خلقگرديده است. استراتژي ها بايد بگونه اي طراحي شوند كه طي قرن آتي دسترسي كامل بهاهداف EFA حاصل گردد. سياست ها و برنامه هاي آتي كشور نيزبايد با توجه به اين ديدگاه جهت گيري گردد. از جمله مهم ترين جبهه گيري هاي EFA طي قرن بيست و يكم مي توان به موارد ذيل اشاره نمود:
1- تدارك آموزش ابتدايي براي كليه كودكان - ادامة مأموريتناتمام
2- درنظر گرفتن ضابطه ها جهت برقراري تعادل
ارتقاء كيفيت آموزشي
دهة 1990 كه از همان ابتدا با طرح “بهره برداري از تخته سياه[7]” جهت تشكيل مدارس ابتدايي با حداقل زيربنا و امكانات آموزشيهمراه شد، شاهد ابتكارات جديدي در زمينة بهبود كيفيت آموزشي بوده است. با اين حالاين رشته از عمليات مرحلة آغازين خود را طي نموده و در جهت نيل به اهداف تعيين شدهمي بايد ادامه يابند. تجارب بدست آمده نشان مي دهند كه ارتقاء كيفيت آموزشي نه تنهابر نرخ ثبت نام و ماندگاري كودكان در مدارس تأثير داشته است، بلكه به افزايش قدرتفن آوري و ميزان مسئوليت پذيري شهروندان هندي منجر گرديده است. از جمله مهم ترينضوابط روند ارتقاء كيفيت آموزشي كشور طي دهه 90 مي توان به موارد ذيل اشارهنمود:
. بهبود كيفي محتويات دروس آموزشي
. مستعدسازي معلمان در حال خدمت و ي ا آمادة به خدمت
. تدارك امكانات زيربنايي و مناسب آموزشي
. تأكيد بر مقتدرسازي مديريت نهادي
. تأسيس نهاد ارزيابي آموزشي
علي رغم اعمال سياست مذكور عملكرد كيفي مدارس كشور رضايت بخشنبوده است. از اين روي تلاش هايي در جهت اقتدار هر چه بيشتر مديريت داخلي مدارس واصلاح روند كيفي آموزش و يادگيري صورت پذيرفته است. علاوه بر اين تلاش هايي در جهتسمت و سو دادن به روند توسعه از طريق اجراي طرح هاي نهادي و نظارتي و اعمال سياستهاي مديريتي ساده و مؤثّر به مورد اجرا گذارده شده است. جهت نيل به اين هدف، در حالحاضر طرحي به اجرا درآمده كه از طريق آن از معلمان و سرمعلّمان منطقه اي حمايت ميگردد.
حسابداری عبارت است از فن ثبت .طبقه بندی.و تلخیس فعالیتهای مالی یک موسسه در قالب اعداد قابل سنجش به پول و تفسیر نتایج حاصله از بررسی این اعداد. حسابداری فن است نه علم:برخی به غلط حسابداری را علم می خوانند. در صورتی که علم عبارت است از دانستنی قابل اثبات به روش عینی و قابل اعتماد مبتنی بر مشاهده و آزمایش. حسابداری دارای چنین خصوصیتی نیست. اصول و موازین و ضوابط حسابداری نظر هاییست که توسط کارشناسان و استادان و یا انجمن های حرفه ای حسابدارانو اظهار می شود و مقبولیت عامه میابد.
مراحل حسابداری
به طوری که از تعریف فن حسابداری بر می آید این فن دارای 4 مرحله میباشد: 1.ثبت فعالیتهای مالی 2.طبقه بندی اقلام ثبت شده 3.تلخیص اقلام 4.تفسیر نتایج حاصله از بررسی اقلام خلاصه شده
حسابداری در ایران
حسابداری در ایران در حوزهٔ نظری تحت تأثیر جریانات پازیتیویسم رشد کمّی زیادی کرده است و پایه گذاری تحصیلات تکمیلی با این نگاه به حسابداری صورت گرفته و توسعه یافته است. با این وصف تعریفی از حسابداری در ایران غالب است که مضمون و محتوای آن صرف نظر از چینش یا تفاوت ظاهری الفاظ آن برای همه دانش آموختگان حسابداری ایران شناخته شده است. بر اساس این تعریف: حسابداری عبارت است از فرآیند شناسایی، جمع آوری، ثبت، طبقه بندی، تلخیص، گزارشگری، و تحلیل رویدادهای مالی یک شخصیت اقتصادی در یک دوره مالی معین بر اساس واحد پول ملی. این تعریف ترجمهٔ کاملی است از تعاریف مختلفی که از حسابداری در عصر پازیتیویسم یعنی دهههای ۴۰ الی ۶۰ سده پیشین در دنیا رواج داشته است.لازم به ذکر است حسابداری شاخههای گوناگون دارد.شادروان" سجادی نژاد"و همچنین شادروان عرفانی و دکتر عزیز نبوی از بنیانگذاران حرفه حسابداری در ایران بشمار میروندکه با تاسیس مدرسه عالی حسابداری شرکت ملی نفت و موسسه عالی خسابداری توانستند بیش از ۶۰۰۰ دانش آموخته رشته های حسابداری - حسابداری دولتی و حسابرسی پرورش دهند.
قابل تذکر است که ازانجایکه حسابداری یک فن است، سیستم و اتخاذ یک زوش خاص حسابداری نیز متعلق به شخص است که آن روش را در پیش میگرد. پس حسابداری را فقط کسی متواند انجام دهد که با حد اقل یک سیستم آن آگاهی داشته باشد
سوابق تاريخي آموزش پيش دبستاني در كشور اسپانيا به نيمه دوم قرن 19ميلادي (زمانيكه يكسري مراكز آموزشي كودكان بر اساس اصول آموزشي فردريك فربول تأسيس گرديد) بازميگردد.در اوايل قرن 20 آموزش پيش دبستاني مورد توجه قرار گرفته ورشد كرد. خصوصاً در منطقه كاتالونيا اين رشد در نتيجه احداث مراكز خصوصي آموزشي كودكان بود. درمراكز اسپانيا احداث گرديد. مفهوم آموزشهاي پيش دبستاني طي سالهاي 1936 تا 1970بيشتر بر كمك ومشاركت در آماده سازي كودكان جهت ورود به مدارس ابتدايي وآموزشاوليه محدود ميگرديد.از اين روي،غفلت در توجه به آموزش پيش دبستاني بعنوان يك سطحآموزشي منجر به غفلت دولت از اجراي برنامههاي رسمي در اين مراكز گرديد.اين درحالي است كه از سال 1970، آموزش پيش دبستاني به عنوان نخستين مرحله رسمي نظامآموزشي كشور مورد توجه قرار گرفت.
از سال 1985 نيز برنامههاي عملي آموزش پيش دبستاني با هدف حذف موانع موجود برسر راه استقرار اين سطح آموزشي به مورد اجرا در آمد.طي سال 1990 قوانين LOGSE دراين سطح آموزشي سازماندهي گرديده و اين مقطع آموزشي با عنوان آموزشي پيش دبستانيمرحله بين ردههاي سني 0 تا 3سالگي واز 3 تا 6 سالگي براي كودكان طراحي گرديد. اگرچه اين سطح آموزشي بعنوان سطح غير اجباري ارائه ميگردد اما به اصلاح فرآيند آموزشكودكان و رشد مهارتهاي دانش آموزان ورودي مقطع آموزش ابتدايي منتهي ميگردد. برنامه LOGSE نيز به ارزيابي اين نوع آموزش ونقش آن درمقايسه با ديگر سطوح آموزشيميپردازد.دولت اسپانيا نيز برفراهم سازي مراكز مناسب آموزشي و مراقبتي ويژه كودكانمعتمد ميباشد.
ساختار آموزشي آموزش پيش دبستاني
تعداد كل مراكز و واحدهاي آموزش پيش دبستاني و نرخ مراكز آموزش دولتي طي سال 2000
تعداد كل 15739
مراكز آموزش پيش دبستاني
نرخ مراكز دولتي 7202
تعداد كل 59199
واحدهاي آموزشي
نرخ مراكز دولتي 6852
نرخ كودكان ثبت نامي مراكز آموزش پيش دبستاني بر مبناي نوع مالكيت مراكزآموزشي طي سال2000
19.7درصد (56/1164نفر)
تعداد كل
19.0درصد
مراكز دولتي
20.9درصد
مراكز خصوصي
نرخ حضور كودكان ردههاي سني مختلف در مراكز آموزش پيش دبستاني طي سال 1999
1.3
كودكان رده سني زير1 سال
5.7
كودكان رده سني 1سال
13.7
كودكان رده سني 2 سال
75.3
كودكان رده سني 3سال
98.0
كودكان رده سني 4 سال
100
كودكان رده سني 5 سال
سال تحصيلي
سال تحصيلي در مراكز آموزش پيش دبستاني معمولاً از هفته اول ماه سپتامبر آغازشده و تا پايان هفته ماه جولاي ادامه مييابد. از جمله تعطيلات طولاني نيزميتوانبه تعطيلات يك هفتهاي كريسمس، تعطيلات يك هفتهاي عيد پاك و تعطيلات ماه آگوستاشاره نمود، گفتني است كه كودكان مراكز پيش دبستاني از مجوز حضور بيش از 9 ساعت دراين مراكز برخوردار نمي باشند.
اصول بنيادين قانونگذاري
آموزش پيش دبستاني
آموزش پيش دبستاني
با اجراي برنامه LODE طي سال 1985 و برنامه LOGSE طي سال 1995 ايجاد مبانيقانوني وپايهاي براي ساختار آموزشي پيش دبستاني در كشور اسپانيا فراهم آمد. علاوهبر اين در خصوص سازماندهي ومديريت مراكز آموزش پيش دبستاني، در قالب برنامههاي LODEو LOGSEسري قوانين ويژه آموزش پيش دبستاني براي جوامع مستقل تدوين گرديد. گفتنياست چنين قوانيني به سازماندهي مراكز پيش دبستاني توسعه قوانين اين مراكزميپردازند. علاوه بر اين مباني مصوب برنامه LOGSE به برآورده سازي حداقل نيارهايمراكز آموزشي من جمله مراكز آموزش پيش دبستاني تاكيد دارد.
اهداف آموزشي
آموزش پيش دبستاني
از جمله مهم ترين اهداف آموزشي مراكز آموزش پيش دبستاني ميتوان به موارد ذيلاشاره نمود:
3- كسب شناخت كافي از درك كودكان و تربيت آنان در جهت ارائه تصوير مثبت و واقعياز خود و دستيابي به احساس خود اعتمادي
4- ارزيابي و شناخت استعدادها و محدوديتهاي رفتاري و شخصيتي كودكان
5- تربيت كودكان در جهت گام برداشتن در حوزه روابط اجتماعي و تاكيد بر آن
6- بهبود طرز تفكر كودكان در جهت احترام گذاري و مشاركت با ساير افراد جامعه
7- تقويت روحيه كودكان در جهت شناسايي جنبههاي مختلف شخصيتي و استعدادي آنان بهويژه در پرداختن به فعاليتهاي هنري و ورزشي
آموزش پيش دبستاني
ساختار آموزشي
آموزش پيش دبستاني
آموزش پيش دبستاني در كشور انگلستان در مهدهاي كودك و مدارسآمادگي به كودكان رده هاي سني 4-2 سال ارائه مي گردد.با وجودي كه آموزش كودكانانگليسي تا سن 5 سالگي اجباري نمي باشد، با اين حال بالغ بر 96 درصد از كودكان ردههاي سني 4 سال و بالاتر در مراكز آموزشي پيش دبستاني ثبت نام مي نمايند.
طبق آمار به دست آمده در سپتامبر سال98، در اسكاتلند 38% ازكودكان رده هاي سني4-3 سال درمراكز آموزش پيش دبستاني ثبت نام نموده اند. تداركامكانات و اتخاذ شرايط ويژه آموزش پيش دبستاني از محل اختيارات و مقامات دپارتمانهاي محلي آموزش و پرورش و هيئت هاي مديره آموزش غير رسمي تامين مي گردد. با وجوديكه در قوانين آموزشي و مفاد اختيارات مقامات محلي دپارتمان هاي آموزشي(LEA )مسؤوليتتدارك امكانات آموزشي مقطع آموزش پيش دبستاني لحاظ نگرديده است اما با اين حالهزينه هاي آموزشي مقطع آموزشي مذكور از محل بودجه دولتي حوزه آموزش، بودجه دوايرمحلي آموزش و پرورش و هيئت مديره مدارس پيش دبستاني تأمين مي گردد. به عبارت ديگردواير محلي آموزش و پرورش (LEA ) عهده دار مسووليت فراهم سازي شرايط مناسب برايكودكان رده هاي سني2 تا 5 سال و شناسايي نيازهاي ويژه مقطع آموزشي پيش دبستاني ميباشند .پذيرش كودكان درمقطع آموزش پيش دبستاني با معيارهاي تعيين شده توسط مدارس وبر اساس خط مشي هاي آموزشي دواير محلي آموزش و پرورش LEA صورت مي پذيرد كه از جملهاين معيارها مي توان به بررسي نيازهاي روانشناختي و آموزشي كودكان اشاره نمود. علاوه بر اين، كليه نهادها و مراكز ارائه دهنده خدمات اجتماعي كشور انگلستان ازمركز آموزشي پيش دبستاني برخوردار مي باشند كه كودكان زير 5 سال را تحت پوشش قرارمي دهند. عمده خدمات آموزش پيش دبستاني در كشور انگلستان از سوي ادارات خدماتاجتماعي با اختيارات محلي ارائه مي گردد.گفتني است كه مراكز مذكور بر پايه درجهنيازمندي كودكان به كمك متخصصين و خانواده هاي انگليسي درجهت ارائه خدمات آموزشي،بهداشتي و روان شناختي كودكان فعاليت مي نمايند. كليه مؤسسات آموزشي پيش دبستانيتحت نظارت ادارات محلي و مركزي آموزش و پرورش از سوبسيدهاي آموزشي برخوردار ميگردند. لازم به ذكر است، آن دسته از مراكز آموزشي پيش دبستاني كه تحت حمايت دوايرمحلي آموزش و پرورش (LEA ) اداره مي گردند، به طور كامل تحت حمايت هاي مالي دولتينيز قرارمي گيرند. علاوه بر اين مراكز آموزش خصوصي پيش دبستاني نيز فعاليت دارند كهتوسط والدين و انجمن هاي آموزش خصوصي سازمان دهي، نظارت و تأمين اعتبار ميگردند.طبق آخرين آمار بدست آمده طي سال1993، 51 درصد از كودكان رده هاي سني4-3سالبريتانيايي در مراكز پيش دبستاني دولتي و4درصد نيز در مدارس پيش دبستاني خصوصي ثبتنام نمودند. طي سال هاي 92/1991 در ولز، 5/68 درصد از كودكان در مدارس پيش دبستانيدولتي و 5/1 درصد در مدارس پيش دبستاني خصوصي ثبت نام نمودند.
به طور كلي مي توان گفت كه بالغ بر90درصد كودكان بريتانيايي ردههاي سني5-2 سال، از شرايط لازم جهت حضور در مراكز آموزش پيش دبستاني برخوردارميگردند.درمورخه نوامبر1994، دولت انگلستان توجه عمده اي بر تأسيس اماكن آموزشي پيشدبستاني ويژه كودكان رده هاس سني 5-2 سال متمركزداشت.از جمله اصلي ترين اهداف مقطعآموزش پيش دبستاني مي توان به توسعة مهارت هاي شناختي، فيزيكي، زبانشناسي، عقلاني،اجتماعي كودكان و شخصيتي كودكان رده هاي سني5-2سال اشاره نمود. از مدارس پيشدبستاني كشور انگلستان تحت عنوان مراكز تضمين كننده سلامت فيزيكي و رواني كودكانياد مي گردد.گفتني است كه دوره هاي آموزشي پيش دبستاني كه توسط دواير محلي آموزش وپرورش LEA ارائه مي گردند، 5 روز در هفته از ساعت9صبح تا 3 بعد از ظهر دايرمي باشد. مراكز پيش دبستاني خصوصي نيز معمولاً از ساعت30/7 تا 6 بعد از ظهر در سراسر سال بهارائه خدمات آموزشي پيش دبستاني مبادرت مي نمايند. دانش آموزان مراكز آموزش پيشدبستاني مطابق سن و با توجه به ابعاد كلاس ها گروه بندي مي گردند. مطابق قانون مصوبسال1989، ويژه آموزش كودكان، حضور حداقل 2 كارمند براي تعداد 26 كودك درمهدهاي كودكو 2 كارمند براي تعداد 20 كودك در كودكستان ها ضرروي است.اين درحالي است كه اينميزان در مهدهاي كودك روزانه، به نسبت1 به8 تقليل مي يابد. خدمات آموزش پيش دبستانيدر كودكستان و مهدهاي كودك كشور ايرلند به شهروندان ايرلندي ارائه مي گردد .طبق خطمشي جديد دولت ايرلند تا سال 2004، تدارك عمده آموزشي به اين مقطع آموزشي تعلقخواهد گرفت. طبق آمار به دست آمده طي سال هاي93 – 1992، تعداد مدارس پيش دبستانيكشور ايرلند بر88مدرسه تمام وقت، تعداد معلمين و مربيان آموزشي پيش دبستانيبر164مربي و تعداد كودكان ثبت نامي بر4500 نفر بالغ مي گردد.
برنامه هاي آموزشي و ارزشيابي تحصيلي
مقررات خاصي در خصوص برنامه ريزي درسي، روش تدريس و يا ارزيابيتحصيلي مراكز آموزش پيش دبستاني كشور انگلستان وضع نگرديده است . از اين روي مديرانو كادر آموزشي مؤسسات به صورت مستقل به تبيين برنامه هاي آموزشي مبادرت مي نمايند.
در سال1989، طبق دستورالعمل تهيه شده توسط هيئت ارشد نظارت آموزشيكشور، كادر آموزشي مراكز آموزش پيش دانشگاهي به گذراندن9ماده آموزشي تحت عناوينهنري، اجتماعي، زبانشناسي، رياضي، اخلاق، فيزيك، علمي، فني و حرفه اي و مذهبي درمدارس آموزش پيش دبستاني موظف گرديدند.
طرح هاي آموزشي آموزش پیش دبستانی
از جمله مهمترين طرحهاي به اجرا در آمده در مراكز آموزش پيشدبستاني انگلستان و ولز ميتوان به موارد ذيل اشاره نمود:
1- طرح توسعه آموزش پيش دبستاني
اجراي طرح توسعه آموزش پيش دبستاني در ايرلند شمالي به احداث بيشاز 900 مركز جديد آموزشي ظرف مدت 4 سال منجر گرديده است. از جمله مهم ترين مشخصهدوره آموزشي پيش دبستاني درايرلند كه وجه تمايز اين كشور با كشور انگلستان نيزمحسوب مي گردد مي توان به اجباري نبودن حضور كودكان درمراكز آموزش پيش دبستانياشاره نمود.لازم به ذكر است كه ارزيابي عمل كرد طرح توسعه آموزش پيش دبستاني درايرلند توسط بنياد كودكان ايرلنديEU و سازمان تأمين اجتماعي ايرلند صورت ميگيرد.بيش از 5 ميليون پوند طي مدّت 5 سال اخير توسط بنياد كودكان ايرلندي EU جهتمراقبت از كودكان ايرلندي و احداث تعداد 100 كلوپ بازي در نواحي مختلف كشور اختصاصيافته است.احداث مراكز تفريحي مذكور امكان فعاليت والدين كودكان رده هاي سني 5-3سال را فراهم آورده است.گفتني است كه با اختصاص بودجه مازاد 10 ميليون پوندي بهبنياد كودكان ايرلندي EU، بالغ بر12000 مركز مراقبتي كودكان در اماكن غيرآموزشي(خارج از مدارس) احداث گرديده است.
2- طرح ملّي مراقبت از كودكان
در مورخه مي 1998، دپارتمان آموزش و استخدام(DFEE)، سازمان تأميناجتماعي(DSS) و دپارتمان زنان با مشاركت يكديگر، به ارائه طرحي با عنوان برآوردهسازي احتياجات كودكان انگليسي مبادرت نمودند. گفتني است كه طرح مذكور به عنوان طرحاستراتژي ملي مراقبت از كودكان مطرح مي باشد.به عبارت ديگر طبق طرح مذكور دولتانگلستان مسؤوليت مراقبت از كودكان رده هاي سني14- 5 سال اعم از مراقبت هاي رسمي ويا غير رسمي را بر عهده دارد.
تا به نيازها و روشهاي لازم در جهت مراقبت مناسب از دانش آموزانبرخوردار از والدين شاغل، بپردازد. هدف از طراحي و اجراي چنين راهبردي، ايجاد مراكزمراقبتي براي6 /1 ميليون كودك انگليسي تا سال 2004 مي باشد.مطابق طرح فوق، بالغبر45 هزار مركز مراقبتي جديد در جوار مراكز مراقبتي روزانه ايجاد خواهد شد. راهبردهاي مشابهي نيز در مناطق ولز و اسكاتلند به مورد اجرا در آمده است. طي سالهاي(2002- 1998) بودجه اي معادل470ميليون پوند جهت حمايت از سياست و استراتژي مليمراقبت از كودكان از محل بودجه دولت انگلستان به اين امر اختصاص يافت. گفتني است كهبالغ بر170ميليون پوند از اين مبلغ توسط مؤسسات حمايتي خصوصي با عنوان(NOF) تأمينمي گردد.مهم ترين هدف مؤسسات مذكور مراقبت از165 هزاركودك مستقر در سراسر كشورانگلستان تا سال 2003مي باشد.استراتژي ملي مراقبت از كودكان بصورت محلي برنامه ريزيشده و از طريق150سازمان حمايتي كودكان انگليسي(EYDCPS) اجرا مي گردد.
گفتني است كه دپارتمان آموزش انگلستان(DFEE) اصلي ترين مجري وسرمايه گذار طرح مراقبتي كودكان انگليسي مي باشد كه با اختصاص بودجه ساليانهمعادل57ميليون پوند در جهت اجراي هر چه جامع تر طرح مذكور تلاش مي نمايد.لازم بهذكر است كه بودجه دولتي فوق جهت اجراي برنامه ها و طرح هاي ذيل هزينه مي گردد:
1. اجراي تعداد 40هزار برنامه مراقبتي با عنوان مراقبت از كودكاندر خارج از محيط هاي آموزشي(DSC)
2. احداث تعداد 10هزار مركز مراقبتي ويژه كودكان پيش دبستاني تارده سني 14 سال
3. احداث تعداد10 هزار مركز جديد مراقبتي خارج از مدرسه توسطشوراي سرمايه گذاري آموزش
لازم به ذكر است كه از بودجه ساليانه 57 ميليون پوندي طرح مذكور،مبلغ 7 ميليون پوند توسط شوراهاي تربيتي(TEC) و بالغ بر6 ميليون پوند نيز توسطمراكز آموزش عالي تأمين اعتبار مي گردد.طي سال 99- 1998 طرح توسعه آموزش پيشدبستاني (مقدماتي) پاره وقت كودكان رده هاي سني4 سال و بالاتر در مشاركت با بخش هايخصوصي به اجرا گذارده شد.لازم به ذكر است كه در طرح مذكور اطلاعاتي در خصوص چگونگيمراقبت از كودكان و چگونگي ارتباط كودكان رده سني 4 سال با آموزش هاي مقدماتي ارائهگرديده است.مسؤوليت قانوني برقراري امنيت در مراكز آموزشي ويژه كودكان رده سني 4سال بر عهده مقامات محلي آموزشي كشور مي باشد.طي سال1999 بالغ بر390ميليون پوند جهتراه اندازي تعداد190 هزار مركز آموزشي مقدماتي ويژه كودكان رده هاي سني 4-3 سالتخصيص يافت.
علاوه بر اين، بالغ بر45ميليون پوند نيز ميان57 مركز آموزشيمحلي(LEA) درجهت اجراي برنامه هاي مراقبت از كودكان رده هاي سني14-3 سال و احداثمراكز آموزشي مقدماتي توزيع گرديد.عمل كرد مراكز آموزشي مقدماتي توسط دايرهاستانداردهاي آموزشي(OFSTED) مورد نظارت و ارزيابي قرار مي گيرد.طبق قوانين نظامآموزشي مصوب 1998، دولت انگلستان متعهد است كه سيستم واحدي از قوانين آموزش مقدماتيو مراقبتهاي روزانه طراحي و ارائه نمايد.از اين روي و در جهت نيل به هدف مذكور،دپارتمان آموزش انگلستان(DFEE)تحت نظارت دولت به مشاوره هاي گسترده اي با سازمانهايبهداشت و مراكز آموزشي در زمينه ارائه آموزش هاي مقدماتي و مراقبت هاي روزانهبهداشتي به كودكان مبادرت نموده است.از جمله مهم ترين مفاد مذاكرات و مشاورات مذكورمي توان به موارد ذيل اشاره نمود:
1.مشاركت با مقامات محلي در جهت جذب پرستاران كودك (ژانويه سال 1999)
2.تشكيل انجمن پرستاران كودك در جهت نظارت بر عمل كرد آنان
3.ارائه خدمات مشاوره به والدين در خصوص استخدام پرستارانكودك
از جمله برنامه هاي ويژه دپارتمان آموزش انگلستان(DFEE) درخصوصبرگزاري دوره هاي آموزشي و مراقبت روزانه از كودكان طي سال2001ميلادي مي توان بهموارد ذيل اشاره نمود:
1.اختصاص30 ميليون پوند بودجه اضافي طي 2 سال جهت تربيت تعداد 300مربي ويژه مراكز آموزش مقدماتي پيش دبستاني
2. ارائه خدمات به تعداد75هزاركودك در60 مؤسسه محلي LEA بر اساسشاخص محروميت دپارتمان آموزشي انگلستان(DFEE)
3. تشكيل دايره محلي استاندارد هاي آموزشي جهت ارائه آموزش هايمقدماتي و مراقبت هاي بهداشتي روزانه به كودكان محلي
4. كسب اطمينان از صلاحيت مربيان آموزشي و بهداشتي ويژه كودكانرده هاي سني8-3 سال
5. اعطاي معافيت هاي مالياتي به طرح هاي آموزشي- بهداشتي مقطعآموزش پيش دبستاني
3- مراكز محلي آموزش مقدماتي كودكان
تعداد 29 مركز محلي آموزش مقدماتي ويژه كودكان در مناطق مختلفكشور انگلستان فعاليت دارند. مراكز مذكور به ارائه خدماتي اعم از خدمات ارائه دورههاي آموزشي مقدماتي، مراقبت از كودكان و حمايت از خانواده هاي برخوردار از فرزندانخردسال مبادرت مي نمايند.دپارتمان آموزش انگلستان(DFEE) در حال ارزيابي و ارائهاستراتژي ملي در خصوص مراقبت از كودكان و ارائه آموزش هاي مقدماتي است تا از اينطريق نهادها و مراكز محلي نيز از اين استراتژي در برنامه ريزي هاي آموزشي و مراقبتيخود در نواحي مختلف كشور بهره برداري نمايند.
طي سال99- 1998، بودجه اي بالغ بر500 هزارپوند در جهت ارتقاءكيفيت برنامه هاي آموزشي و مراقبتي پيش دبستاني و احداث مراكز تفريحي ويژه كودكانهزينه گرديد.
هزينه بودجه اختصاصي فوق به ايجاد فضاهاي آموزشي و مراقبتي مناسبو حمايت از تشكيل مراكز آموزشي- مراقبتي جديد ويژه كودكان سراسر كشور منجرگرديد.
4- طرح مراقبتي خارج از مراكز آموزشي
طرح مراقبتي كودكان در محيط هاي خارج از مدرسه با عنوان(OSCI) ازسال1993، ارزيابي شده و به مورد اجرا گذارده شده است.در جهت تكميل طرح تا اواخرمارس1999، تعداد 122856 مركز مراقبتي جديد تشكيل يافت.از زمان آغاز فعاليت طرحمذكور، مسؤوليت ارائه خدمات و پيشبرد طرح مراقبتي كودكان درخارج از محيط هاي آموزشيبرعهده شوراي تربيتي انگلستان (Tec) بوده است.طي سال هاي99- 1998، دپارتمان آموزشانگلستان(DFEE) نيز در حمايت از طرح مراقبتي كودكان در خارج از محيط هاي آموزشي بهتشكيل40هزار مركز جديد مراقبتي ويژه كودكان مبادرت نمود.مسؤوليت نظارت بر استفادهاز بودجه طرح مراقبتي كودكان در خارج از محيط هاي آموزشي(OSCI) درجهت برآورده نمودننياز هاي مراقبتي كودكان بر عهده سازمان حمايت از كودكان انگليسي مي باشد. گفتنياست كه در حال حاضر، بودجه(OSCI) هم اكنون در جهت حمايت از ارتقاء ساختار كيفي وبرقراري انسجام در ساختار طرح مراقبتي كودكان در خارج از مدارس هزينه مي گردد. لازمبه ذكر است كه سرمايه گذاري ها از طريق مقامات محلي و تحت نظارت سازمان حمايت ازكودكان انگليسي (EYDCPS) به عنوان بخشي از سياست هاي استراتژيك دولت در جهت ارتقاءكيفيت آموزشي و مراقبتي كودكان در مناطق مختلف كشور صورت مي گيرد. شوراي تربيتيانگلستان، نهاد مركزي مسئول مراقبت از كودكان است كه تحت نظارت سازمان حمايت ازكودكان انگليسي((EYDCPS فعاليت مي نمايند.هيئت نظارت بر صلاحيت هاي آموزشي(QCA) بهارائه ساختاري در جهت مشاوره آموزشي طي نوامبر 1998 مبادرت نموده و ساختار اوليهتعيين صلاحيت هاي ملي حوزه آموزشي در اكتبر1999 طراحي گرديد.از افراد واجد صلاحيتخواسته شد تا جهت ارائه استوار نامه خود تا آوريل1999 اقدام نمايند.بدين ترتيبسرمايه گذاران تربيتي از موقعيتي برخوردار گرديدند تا برنامه هاي تربيتي خود را درنهادهاي ملي تربيتي(NTO) به ثبت رسانند.از اين روي دولت انگلستان متعهد به اعطايامكانات خاص به خانواده هاي كارگران گرديد، تا از اين طريق خانواده هاي مذكور بهصرف زمان بيشتري با كودكان خود مبادرت نمايند.
اعطاي مرخصي هاي بدون حقوق و تعطيلات كاري به والدين كودكان، ازجمله اين امكانات محسوب مي گردد.در اسكاتلند، هدف دولت از ارائه آموزش هاي پيشدبستاني فراهم نمودن مراكزي جهت ارائه دوره هاي آموزشي پاره وقت كودكان رده هاي سني 3 سال وبالاتر ميباشد.
در اسكاتلند، نيز مقامات محلي مسئوليت ارائه آموزش هاي پيشدبستاني را بر عهده داشته و بودجه آموزشي پيش دبستاني نيز توسط مقامات محلي تأمينمي گردد.
گفتني است كه بودجه هاي مذكور به واسطه تصويب لايحه آموزشاسكاتلند در سال 1996 و در جهت ارائه دوره هاي آموزشي پيش دبستاني سرمايه گذاري ميگردند. لازم به ذكر است كه ميزان بودجه مذكور طي سال (2000-1999) بر112ميليون پوند،طي سال2001- 2000 بر134ميليون پوند و طي سال 2002-2001 نيز بر 138 ميليون پوند بالغگرديد.
طبق آخرين آمار بدست آمده طي سال1999 تعداد600 هزار كودك در مدارسپيش دبستاني ثبت نام نموده اند. در ماه مي 1998، دولت به طراحي استراتژي مراقبت ازكودكان اسكاتلندي مبادرت نمود. استراتژي مذكور در جهت حمايت از خانواده هاياسكاتلندي از طريق حمايت و مراقبت از كودكان رده هاي سني14- 5 سال طراحي گرديد.هدفديگر دولت، كسب اطمينان از مراقبت با كيفيت بالاي كودكان اسكاتلندي و فراهم آمدنكليه احتياجات كودكان اسكاتلندي مي باشد. در جهت نيل به چنين هدفي تا اواخرسال2001، تعداد5000 مربي جديد در مراكز آموزشي اسكاتلند تعليم يافته و برنامه ريزيهاي آموزشي و متد هاي سرمايه گذاري مورد ارزيابي قرار گرفته و ارتقاءيافتند.بر اساسبرنامه ريزي هاي جديد خانواده هاي كارگر برخوردار از2كودك از هزينه هاي مراقبتي وحمايتهاي بيشتر دولتي برخوردار گرديده و بودجه هاي مربوطه نيز تا 4/8 ميليون پونددر سال افزايش مي يابند.علاوه بر اين بالغ بر 5 ميليون پوند بودجه اضافي طي سال 99-1998 و 25 ميليون پوند طي سال 2003-1999 در جهت توسعه طرح هاي مراقبتي كودكان درخارج از محيط هاي آموزشي هزينه مي گردد.لازم به ذكر است كه عمده مبالغ اضافي بودجهاختصاص يافته در جهت اجراي طرح هاي مراقبتي و آموزشي كودكان اقليت هاي قومي و نژاديمستقر در كشور هزينه مي گردد.علاوه بر اين مراكز تلفني، جهت برقراري ارتباط باوالدين كودكان و ارائه خدمات اطلاع رساني در زمينة طرح هاي مذكور به آنان احداثگرديده است.
در ايرلند شمالي نيز طرح استراتژي ملي مراقبت از كودكان ايرلنديدر مورخه 19 آوريل 1999 در جهت تقويت خدمات مراقبتي كودكان سراسر كشور به اجرا درآمد. در حال حاضر اكثريت مراكز مراقبتي كشور ايرلند توسط مراكز و بخش هاي خصوصياداره مي گردد. تعداد43200 مركز مراقبتي كودكان ايرلندي من جمله مهدهاي كودكروزانه، مراكز تفريحي- ورزشي، انجمن پرستاران كودك، كلوپ هاي تفريحي خارج از محيطمدارس و اردو هاي تفريحي به ارائه خدمات مراقبتي مبادرت مي نمايند.به عبارت ديگرمراكز فوق با ارائه خدمات مراقبتي بيش از13هزاركودك ايرلندي معادل 85 درصد از كلكودكان رده هاي سني 5-3 سال را تحت پوشش قرار داده اند.طي سال هاي2002- 1999، بالغبر61 ميليون پوند بودجه اضافي جهت ارائه خدمات اوليه مراقبتي بيشتر به كودكاناختصاص يافت. علاوه بر اين بالغ بر9ميليون پوند نيز به تربيت مربيان طرح مراقبت ازكودكان ايرلندي اختصاص يافت. لازم به ذكر است كه بالغ بر5 ميليون پوند از بودجه طرحمراقبت از كودكان از محل صندوق بنياد كودكان اتحاديه اروپا تأمين مي گردد.
5- طرح آغاز اطمينان
طرح آغاز اطمينان از جمله پروژه هاي محلي آموزشي است كه ازخانواده هاي برخوردار از كودكان زير رده سني4 سال حمايت مي نمايد. هدف از طراحي واجراي چنين طرحي، به مورد اجرا در آوردن تعداد 500 برنامه محلي تا سال 2004 درانگلستان است. گفتني است كه با اجراي طرح آغاز اطمينان، بالغ بر400 هزار كودكانگليسي تحت پوشش قرار مي گيرند. طبق آمار بدست آمده تا سپتامبر2001، بالغبر437برنامه ارائه گرديده كه192 طرح، به ارائه خدمات مبادرت نموده اند كه از جملهچنين خدماتي مي توان به برپايي جلسات ملاقات با والدين جديد ظرف2ماه اول تولد،حمايت در جهت مراقبت بهتر از كودكان، فراهم سازي امكانات تفريحي و سرگرمي، آموزشهاياوليه و دسترسي كودكان به مراقبتهاي بهداشتي اشاره نمود. علاوه بر اين، توصيه هايينيز درخصوص حمايت پس از تولد،تغذيه سالم و كسب شغل مناسب به والدين كودكان ارائه ميگردد. لازم به ذكر است كه برنامه هاي آغاز اطمينان مشابهي در ساير قسمتهايبريتانياي كبير به مورد اجرا گذارده شده است.
آمار آموزشي
نرخ مراكز و تعداد كودكان ثبت نامي مراكز آموزش پيش دبستاني طيسالهاي93/1992
تعداد كودكان ثبت نامي
كادر آموزشي
مراكز آموزشي پيش دبستاني
انگلستان
200/53
600 /1
561
ولز
(تمام وقت) 029/1 (پاره وقت) 525/2
113
52
نرخ ثبت نامي كودكان رده هاي سني4-3 سال در مراكزآموزش پيشدبستاني
كودكان رده هاي سني4- 3 سال
4
3
2
سال تحصيلي
87%89
%94
%93
%93
%92
%93
%9
5%
38%
39%
36%
44%
45%
47%
49%
50%
5%6
%5
%6
%6
%6
%7
%7
%
90-89
91-90
92-91
94-93
95-94
96- 95
97-96
98- 97
با توجه به جدول فوق مي توان گفت كه نسبت كودكان رده سني 2 سال كهتحت تعليم مراكز آموزش پيش دبستاني من جمله مهدهاي كودك قرار گرفته اند تا سال 98-97 بر 70درصد بالغ گرديده است.نرخ ثبت نامي كودكان رده سني 3 سال نيز از 40% طيسال 90-89 به 50% طي سال 98-97 افزايش يافته است. نرخ ثبت نامي كودكان رده سني 4سال نيز از 90% طي سال 90-89 به 95% طي سال 98- 97 بالغ گرديده است.
آموزش پيش دبستاني
ساختار آموزشي
ازمراكز پيش دبستاني در ايتاليا تحت عنواناسكولادل اينفاتريا يادميشود.كودكستان كه اولين شكل آموزش بچه ها در ايتاليا است ، اجباري نيست، اما درجايگاه اولين سطح تحصيلات قرار ميگيرد.تعداد دانش آموزان شركت كننده در اين مدارسدرحال افزايش است.اكنون درمجموع 96% از كودكان رده هاي سني 3 و 5 سال در اينكودكستانها شركت مي كنند.درطول اين دوره معلمان ، بايد مهارتهاي بچه ها را موردخلاقيت ، طرز برخورد هاي اجتماعي ، استقلال و روش يادگيري بهبود بخشند .
همة كودكان رده سني3سال درشروع سال تحصيلي (اول سپتامبر) يا آنهائيكه سومين روزتولدشان قبل از سي و يك دسامبراست ميتوانند در يك كودكستان پذيرفته شوند.
مطابق قانون شمارة 444 از 1968 ، كودكستانهاي دولتي از سه بخش ، تشكيل مي شوندكه هر بخش كودكان همسن را گروه بندي مي كند.
گاهي اوقات اين امكان وجود دارد كه بخش هايي با كودكان غيرهمسن درحوزه هاي كوچك، تشكيل يابد.هربخش نبايد بيش از25دانش آموزداشته باشد به استثناي بخشهائيكه دانشآموزان عقب ماندة ذهني دارند.از اول سپتامبر سال2000، به علت استقلال،كليه مراكزآموزش پيش دبستاني و مراكز مراقبتي كودكان در ايتاليا از بالاترين سطح قدرتسازماندهي و مديريت آموزشي درپذيرش اهداف كلي سيستم آموزش ملي ، ازادي تدريس و حقانتخاب آموزشي خانواده ها در تعيين برنامة مطالعات ، موضوعات و تعداد ساعاتبرخوردار گرديد.
برنامة آموزش كودكستانها بر اساس ارتباط نزديك بين اهداف آموزشي (همانندي ،استقلال و رقابت) و ابعاد توسعه و سيستم هاي فرهنگي نمادين پايه ريزي شده است.
برنامه هاي آموزشي
از جمله مهمترين برنامه هاي آموزشي كه در مراكز پيش دبستاني ارائه مي گرددميتوان از موارد ذيل نام برد:
. شناخت اعضاي بدن و اعضاي حركتي
. تقويت گفتار و اداي صحيح كلمات
. شناخت اشياء ، زمان و طبيعت
. شناخت پيام ها ، اشكال و وسايل
. برقراري ارتباط با ديگران
آموزش پيش دبستاني در معناي دقيق تر آماده كردن تحصيلي بچه هاي 5 ـ3 سال است كهبوسيلة طرح به اصطلاح Materno Or Scuole per Ilnfanzia فراهم شده است .
توجه و خدمات آموزشي ويژه اي براي بچه هاي كوچك زير 3 سال وجود دارد و بوسيلهبرنامة Asili Nido فراهم شده است . برنامة The Scuole Mateme بخشي از سيستم آموزشياست كه با مسئوليت وزارت آموزش و پرورش مي باشد در حاليكه Asili Nido متعلق بهسيستم آموزشي نيست و تحت مسئوليت وزارت كار است .
برنامة Asili Nido عمدتاً توسط شهرداريها حمايت مالي شده و در ميزان بسيارپاييني شركت هاي خصوصي و غير انتفاعي حمايت ميكنند كه البته فقط نسبت خيلي كمي ازجمعيت را تحت پوشش خود قرار مي دهند يعني در حدود %8 در سطح ملي و بويژه درايتالياي مركزي و شمالي . باضافة موارد اندكي در ايتالياي جنوبي و جزاير آن
اما در طي دهة اخير پيشرفت قابل ملاحظه اي در آمادگي تحصيلي افراد ديده مي شود.
درسال 1992 كمتر از 100000 دانش آموز( %7/5 از ميان بچه هاي زير 3 سال ) تحتبرنامة Asili Nido بودند كه در سال 1998، اين تعداد به 120000 نفر (حدود %8 ) رسيد.برنامة Asili Nido توسط دولت يا گروههاي فردي ديگري حمايت مالي شد ( مناطق وايالت خود مختار ، شهرداريها ) يا يكسري مؤسسات خصوصي ، بويژه مؤسسات مذهبي و غيرانتفاعي بخشي از هزينه اين برنامه را به عهده مي گيرند .
حضور در مدارس پيش دبستاني اجباري نبوده اما تقريباً حالت فراگير گرفته و بيش از %95 بچه ها مورد نظر در نوعي از محيط هاي آموزشي پيش دبستاني حضور يافته اند.
بچه هاي معلول هم به طور كامل در مدارس عمومي ، با ديگر بچه ها تلفيق دادهشده اند كه حدود %98/0 از تعداد كل دانش آموزان را طي سالهاي 99 – 1998 تشكيل ميدادند .
در مورد تفاوت نسبت دانش آموزان دختر و پسر به هم در مقطع پيش دبستاني ، نسبتدانش آموزان دختر به پسر %2/48 بود در مقابل %8/51 ( پسران ) در سال 97 - 1999 واين نسبت بر مي گردد به عوامل جمعيتي به مسائل تبعيضي و . . . .
اخيراً بيش از 50% خدمات آموزشي پيش دبستاني توسط مؤسسات غير دولتي ( شهرداريهاو بويژه مؤسسات مذهبي ) فراهم مي شود طي دهة 90 پيشرفت بيشتر مدارس دولتي باعث Preminenco (؟) اين محيطهاي آموزشي در مقايسه با مؤسسات غير دولتي شد .
و حالا در سال 1999 اين ميزان شامل بيش از 57 % از بچه هايي كه در آموزش پيشدبستاني دولتي شركت كرده اند را در مقابل كمتر از 43% محيطهاي آموزشي غير دولتي ميشود .هدف اصلي سياستگزاران مملكت ، درحال حاضر تحت پوشش قرار دادن كل جمعيت موردنظر و نيز بهبود كيفيت آموزشي در محيطهاي آموزي مي باشد . مدارس پيش دبستاني دولتيمعيارها و الگوهايي را پيروي مي كنند كه توسط حكم وزارتي ( 3 ژوئن و 1991 ) صادرشده است كه اين الگوهاي آموزشي چيزي مثل برنامة آموزشي دورس براي معلمين ميباشد.اين طرحها در حقيقت ، اهداف مقطع پيش دبستاني را طراحي مي كنند كه اين اهدافعبارتند از ك تقويت قابليتهاي فرد با توجه به ويژگيهاي بدني ، عقلاني وسايكوديناميك زد ، كمك به فرد در حصول اعتماد به نفس ، توسعة تواناييهاي فرد بويژهتواناييهاي عقلاني، زباني ، حركتي . اداركي و احساسي اوست .
فعاليتهاي آموزشي به طور منظم كنترل و ارزيابي مي شود كه اين كار توسط بازرسينيكه در وقع در نقش مشاورين عمل مي كنند انجام مي گيرد .
بيشتر مقطع هاي پيش دبستاني غير دولتي هم ( نه به طور رسمي) اين الگوي آموزشيرا پذيرفته و به اين ترتيب ، كيفيت خدمات آموزشي را تضمين مي كند.عوامل احساسي كهانتظار مي رود در بهبود كيفيت خدمات آموزشي دخيل باشند شامل : الگوهاي آموزشي ذكرشده ، باضافة صلاحيت معلمين و نسبت تعداد معلمين به شاگردين است .
منظور از الگوهاي آموزشي ، يك سري از بايدهايي هستند كه مدارس پيش دبستاني بايدبه آن برسند و آن ها را بكار ببندند و فعاليتهاي تحصيلي بچه ها بايد در راستاي اينبايدها باشد .
البته اين « بايدها » صرفاً برنامة آموزشي واقعي يا خلاصة دروس نيست و فهرستي ازاستانداردهاي كسب شده را به ما نمي دهند ، اما مي شود چنين پذيرفت كه در واقع اينمعيارها به منزلة يك كتاب راهنماي آموزشي براي معلمين و نيز براي آن دسته ازافراديكه مهمترين ابعاد پيشرفت و ترقي تحصيلي بچه ها را توضيح داده و تعريف مي كنندو روشها و الگوهايي مناسب را بريا آموزش مؤثر طراحي مي كنند مي تواند مؤثر واقعشود .
بسياري از مدارس غير دولتي هم ، يك سري هماهنگي هايي را در راستاي فعاليتهايآموزشي دنبال مي كنند كه معمولاً همسو و هماهنگ با مدارس دولتي بوده اما تا حدودياز طريق مطابقت با بافت محلي و اجتماعي ، غني شده است .در اين چارچوب ، تجارب مهميبايستي ذكر شود به عنوان مثال Scuole dell Infanzia از Regio Emilia و ميلان و ديگرشهرداريها ، Area Bambini از Pistoia ، مدارس پيش دبستاني Steiner و Montessori
در بسياري از اين موارد هدف از حمايت آموزش پيش دبستاني ، مزيت و ويژگي خاص ايندوره است كه اغلب در سطوح بين المللي هم شناخته شده است .
در مورد معلمان آموزش مقدماتي آنان تا سال 1998 توسط دانشكده هاي ويژه اي درسطح متوسطة سطح بالاتر همه ساله تكميل شده بود ارسال 1998 سيستم اموزشي تغيير يافتهكه شامل آموزش علمي مدرسين در سطح آموزش پيش دبستاني با برنامة ويژة Laurea تا اينكه آنها براي پست تدريس صلاحيت لازم را كسب كنند .تقريباً (100 % در سال 92 ، 6 . 99 % ) در سال 1998 در مقطع پيش دبستاني معلم ها خانم بودند كه تعداد اين معلمينطي اين دهه از 589 . 116 در سال 91 – 1995 تا 312 . 131 در سال 1994 تا 1998 افزايشيافته است.اين افزايش به دليل اصلاحات اساسي است كه در مدارس دولتي در مقايسه بامؤسسات غير دولتي انجام گرفته كه نسبت بالاتري از ميزان معلم به شاگرد را نشان ميدهد .درمقايسه با مدارس پيش دبستاني بسياي از كشورهاي ديگر اين نسبت معلم به شاگردبسيار پايين است كه ميزان آن 1/12 در سال 1994 تا 1998 بود.( 3 . 11 در مدارس دولتي، 5 . 12 در مدارس غير دولتي ) كه اين نسبت پايين با هدف مدارس دولتي اين طور ترفيعداده مي شود و بسياري از مدارس خصوصي و شهرداري با امكان فراهم كردن بهترين خدماتآموزشي به عنوان مثال معرفي زمان آموزشي طولاني تر با همكاري دو يا چند معلم ،تعيين معلمان متخصص براي فعاليت هاي ويژه ، افزايش ساعت آزاد ، بالا بردن كيفيتتجهيزات آموزشي و اضافه كردن خدمات تكميلي سعي در بهبود وضعيت آموزشي مي كنند .
به واسطه تصويب قانون شمارة 179 مصوب 27 مي 1991، مجلس شوراي ايتاليا ، توافقسازمان ملل متحد را درموردحقوق كودكان ( 20 نوامبر 1989 ) تصويب كرد و در حقيقت اينقانون نقطة شروع سياستهاي ايتاليا در حوزه آموزش پيش دبستاني محسوب مي گردد.
با تصويب اين قانون از سال 1989 مدارس پيش دبستاني دولتي به صورت رسمي و جديآغاز به فعاليت نمودند.
با تصويب قانون شمارة 444 مصوب سال 18 مارس ، 1998كه بر برخورداري كليه كودكانبراي حضور درمحيطهاي آموزشي و تربيتي عليرغم زمينة اقتصادي ـ اجتماعي ، اجتماعي ،نژادي ، مذهبي و زباني تاكيد دارد،آموزش پيش دبستاني از اهميت دوچنداني برخوردارگرديد.از سال 1998 ، يعني زماني كه آموزش پيش دبستاني دولتي ، پايه گذاري شد ،آموزش اولية كودكان و توجه به آن ، به ابتكارات شهرداريها . مؤسسات مذهبي ، مجمع وگروههاي خصوصي و فردي اختصاص يافته و فقط نسبت محدودي از كودكان ( كمتر از 50% ) از 6 – 3 ساله ها در آموزش پيش دبستاني و محيط آموزشي حضور پيدا مي كردند. ايندرحاليست كه در مدت 30 سال ، شركت در مدارس پيش دبستاني به بيش از 95% رسيده است كهاين به واسطة افزايش سرمايه گذاري دولت ، احداث مراكز پيش دبستاني در كليه مناطقوارتقاء كيفيت آموزشي مراكز آموزشي بوده است.
دهة كنوني 99 – 1990 ، نشان مي دهد كه در اين بخش هدف مورد نظر حداقل در زمينةميزان حضور در آموزش پيش دبستاني تحقق يافته است.در زمينة كيفيت آمادگي تحصيلي ،مطالعات زيادي اخيراً انجام شده كه نشان مي دهد پيشنهاد معيارهايي براي مدارس پيشدبستاني دولتي در سال 1991باعث ايجاد روش جديدي در آموزش دوران كودكي شد كه برپيشرفت قابليتهاي كودك در ابعاد گوناگون شامل پيشبرد تواناييهاي فيزيكي ، عقلاني وسايكو ديناميك ، كسب تدريجي اعتماد به نفس و پيشرفت تواناييهاي فرد بويژه قابليتهاياحساسي ، ادراكي ، حركتي و زباني و عقلاني فرد متمركز شده بود.
تأثير اين الگوها نه تنها در مدارس پيش دبستاني دولتي بسيار تقويت شده بلكه دراغلب محيط ها توسط شهرداريها ، مؤسسات مذهبي و بخش هاي خصوصي و غير انتفاعي حمايتمالي مي شوند.اين بخش ها مجبور به قبول Orientamenti نيستند اما با اين وجودعاقلانه تر است كه در رقابت با مدارس پيش دبستاني دولتي اين برنامه در نظر گرفتهشود .
مطلب ديگري كه قابل توجه است تلاش در زمينة كسب برتري در سطوح پيش دبستاني دولتيو غير دولتي است كه چنان رقابتي به نظر مي رسد كه از طريق تفاوت هاي موجود بين محيطهاي مختلف آموزشي مورد تشويق قرار مي گيرد.
تاريخچه آموزش پيش دبستاني
تاريخچه آموزش پيش دبستاني در ايران به 80 سال پيش باز مي گردد.
در سال 1298 مسيونر هاي مذهبي و اقليت هاي ديني به احداث كودكستانها و مراكز آموزش پيش دبستاني درتهران مبادرت نمودند .در همان اثنا زنده ياد جبارباغچهبان در سال 1303 به احداث باغچه اطفال در شهرستان تبريز مبادرت نموده و چندسال بعد در سال 1307 كودكستان ديگري در شهرستان شيراز داير نمود. گفتني است كه درآن اثنا تنها از كودكان خانواده هاي مرفه و كارمندان عالي رتبه ادارات در اين مراكزثبت نام به عمل مي آمد . استقبال اين خانواده ها از عملكرد مراكز آموزش پيش دبستاني (كودكستان ها( سبب گرديدكه طي مدت زمان كوتاهي در تهران وچندين شهر بزرگ ديگر كشور،كودكستان هايي توسط بخش خصوصي داير گردد .از جمله مهمترين برنامه هاي اين مراكز ميتوان به بازي هاي مرسوم ، آموزش مقدماتي خواندن و نوشتن ، نقاشي و بازي با عروسك واشكال هندسي اشاره نمود.در سال 1303 شوراي عالي فرهنگ ،به تصويب انحصاري آيين نامهاحداث مراكز آموزش پيش دبستاني در شهرستان تهران و درسال 1304به تصويب اين آييننامه براي ساير شهرهاي كشور مبادرت نمود.نخستين امتياز تاسيس كودكستان توسط وزارتمعارف و اوقاف و صنايع مستظرفه در سال 1310 صادر گرديد.از اين روي سال1310 آغاز فصلجديدي در تاريخ آموزش پيش دبستاني ايران محسوب مي گردد.نخستين آيين نامه ويژهكودكستانها و مراكز آموزش پيش دبستاني درسال 1312 به تصويب شوراي عالي فرهنگ رسيد. در ماده اول اين آيين نامه ، سن كودكان جهت پذيرش در كودكستانها 4 تا 7 سال قيد شدهبود. اين در حاليست كه درسال 1335 ، آيين نامه جديدي جهت اداره كودكستانها به تصويبرسيد كه طي آن سن كودكان ، 3 تا 6 سال تعيين شده بود. در سال1334 ، اداره مستقليجهت رسيدگي و نظارت بر امور كودكستان ها تحت نظارت وزارت فرهنگ تاسيس گرديد. درسال1340 ، اداره امور كودكستانهاي كشور منحل شده و وظايف مربوطه به اداره كلتعليمات ابتدائي محول گرديد. در آن اثنا دولت به تلاش هايي درجهت احداث كودكستانهاي دولتي مبادرت نموده و با احداث كودكستانها در شهرهاي سراسركشور،كودكان خانوادههاي طبقه متوسط را تحت پوشش خود قرار داد. تا سال 1322 در سراسر كشور تنها تعداد 7كودكستان وجود داشت و اين در حاليست كه طي سال1331 به 74 و طي سال 51 13 به 431مركز بالغ گرديد. در همان اثنا تلاش هايي درجهت تربيت مربيان مراكز پيش دبستاني نيزآغاز گرديد. درسال 1336 ، آموزشگاه هاي كودكياري آغاز به فعاليت نمودند . اوليناساسنامه و برنامه درسي اين آموزشگاهها طي سال 1345 به تصويب شوراي عالي فرهنگرسيد. چندسال بعد تدريس رشته كودكياري يا آموزش و پرورش پيش ازدبستان در برخيدانشكده هاي علوم تربيتي من جمله مدرسه عالي شميرانات و دانشگاه ابوريحان آغازگرديد.
درسال1350 ، اداره كل تعليمات ابتدايي به دفتر برنامه ريزي آموزشابتدايي تغيير نام داده و واحد كودكستان هاي اين اداره، عهده دارمسئـوليت طرح وبرنامه ريزي آموزش و پرورش پيش دبستاني گرديد. درسال1354، با توجه به توسعهكودكستانها و تربيت مربيان كودك، دفتر برنامه ريزي آموزش ابتدايي به دفتر آموزشكودكستاني و ابتدايي تغيير نام داده و بالاخره درسال 1359 در اداره كل و سپس دردفتر آموزش عمومي ادغام گرديد . طبق آخرين آيين نامه كودكستانها كه در سال 1349بهتصويب شوراي عالي آموزش و پرورش رسيد، تشكيل كلاسهاي آمادگي ضميمه آموزش ابتداييگرديده و سن كودكان كودكستاني 3 تا 6 سال تعيين گرديد. درسال 1353 ، وزارت آموزش وپرورش طبق انتشار بخشنامه اي به اعمال اصلاحاتي در آيين نامه مذكور مبادرت نمود. مطابق اين تغييرات تنها آندسته از كودكاني كه از سن 5 سال تمام برخوردار بودند ازحق ثبت نام دركلاسهاي آمادگي بهره مند گرديدند.
درگذشته امتياز تاسيس مهدهاي كودك ويژه كودكان رده هاي سني 3 تا 6سال به وزارت آموزش و پرورش و مجوز تاسيس مراكز مراقبتي كودكان زير رده سني3 سال بهاتاق اصناف واگذار گرديد. ازسال1354، سازمانهاي دولتي موظف به تاسيس مهدهاي كودكشده و ضوابط آنها از سوي سازمان زنان تنظيم گرديد. درسال1356، در بودجه كلسازمانهاي دولتي، بودجه لازم جهت احداث مهدهاي كودك ويژه فرزندان زنان كارمند پيشبيني شده و سازمان زنان مسئوليت تشكيل و نظارت بر آنها را عهده دار گرديد. پس ازانقلاب اسلامي ، بر اساس تصميم گيري هيات وزيران، با انحلال سازمان زنان ، سازمانملي رفاه خانواده، سازمان تربيتي شهرداري تهران و انجمن ملي حمايت از كودكان، اجازهتاسيس مهدهاي كودك به وزارت بهداري و بهزيستي و سپس به سازمان بهزيستي محول گرديد. درحال حاضر صدور مجوز و نظارت بركليه مهدهاي كودك دولتي و خصوصي بر عهده سازمانبهزيستي كشور است. ازسال 1372 كليه كلاسهاي آمادگي ضميمه مدارس دولتي به علت كمبودجا منحل گرديد.گفتني است كه اين كلاسها 30 سال پيش درسال1349 و با تصويب شوراي عاليآموزش و پرورش تشكيل شده بود . ازجمله انواع مهدهاي كودك كه درحال حاضر درسراسركشورفعاليت دارند ميتوان به موارد ذيل اشاره نمود:
ــ مهدهاي كودك خصوصي كه توسط بخش خصوصي احداث گرديده اند.
ــ مهدهاي كودك خود محوركه وابسته به موسسات دولتي بوده و با كمكهزينه هاي دولتي و والدين كودكان اداره ميگردند.
ــ مهدهاي كودك كارگري كه متعلق به كارخانجات بوده و تحت پوششوزارت كار فعاليت دارند.
ــ مهدهاي كودك ادارات آموزش و پرورش كه به ثبت نام از فرزندانزنان شاغل درآموزش و پرورش مبادرت مي نمايند.
ــ مهدهاي كودك انجمنهاي حمايتي سازمان بهزيستي كه به ثبت نام ازكودكان تحت پوشش بهزيستي و درصدي از افراد عادي مبادرت مي نمايند.
ــ مهدهاي كودك انجمنهاي روستايي كه به ثبت نام از كودكان روستاييمبادرت مي نمايند.
تاريخچه فوق بيانگر اين واقعيت است كه سهم دولت در تاسيس مهدهايكودك بسيار ناچيز بوده و عمدتا به تنظيم آيين نامه ها و اعطاي مجوزهاي قانوني محدودبوده است به نحويكه پس از تشكيل اولين مهدهاي كودك ، وزارت آموزش و پرورش به تاسيسمهدهاي كودك دولتي پس از 42 سال مبادرت نمود. درحال حاضر براي كودكان زنان غير شاغلمهد كودك دولتي وجود نداشته وكلاسهاي آمادگي ضميمه مدارس دولتي نيز از سال 1372منحل گرديده است. علاوه بر اين تعداد فارغ التحصيلان رشته كودكياري با توجه به نيازمهدهاي كودك ، بسيار اندك بوده و دوره هاي باز آموزي بهزيستي ويژه مربيان و مديران، چه از لحاظ مدت زمان و چه از لحاظ تعداد نفرات تحت پوشش هر دوره آموزشي، جوابگوينياز مهدهاي كودك نمي باشد. . بعنوان مثال از سال 61 13تا 69 13يعني ظرف مدت زمان 8سال تنها 1215 نفر ازمديران و مربيان موفق به گذراندن دوره هاي آموزشي كوتاه مدتبهزيستي شده اند و اين در حاليست كه اين رقم درمقايسه با تعداد مديران ومربيانمهدهاي كودك بسيار ناچيز مي باشد.
علاوه بر اين تعداد مهدهاي كودك نسبت به جمعيت كودكان در ايرانبسيار ناچيز مي باشد.. بعنوان مثال طي سالهاي1360- 1359 تعداد مهدهاي كودك بر2971 ،تعداد كودكان بر 172002، تعداد كلاسها بر6340 و تعداد كاركنان بر9356 نفر بالغ ميگرديد واين درحاليست كه طي سالهاي 68 ـ 67 تعداد مهدهاي كودك بر 2547 ، تعدادكودكان ثبت نامي بر177979، تعداد كلاسها بر5951، تعداد كاركنان بر1983و تعدادكودكان رده هاي سني1 تا 6 سال بر12ميليون نفر بالغ گرديد . ضــمنا تعداد مهدهايكودك خصوصي شهرستان تهران طي سال1370 بر200 مركز، طي سال1371بر174مركز و طيسال1372بر170 مركز بالغ گرديد.
آمارفوق نشانگر افزايش دائمي تعدادكودكاني ثبت نامي مراكز آموزشپيش دبستاني و مهدهاي كودك و كاهش تعداد مهدهاي كودك و كادر ويژه آن مي باشد . آمارسال 68 ـ67 مبين اين واقعيت است كه تنها 5 ر1درصد كودكان رده هاي سني 1 تا 6 سال و 5 ر2درصد كودكان رده هاي سني 3 تا 6 سال ا ز امكانات آموزشي وتفريحي مهدهاي كودكاستفاده نموده اند. درضمن تعداد كودكان هركلاس بر 30 نفر و نسبت كودكان به كادرآموزشي به نسبت 25 به1 بوده است.به عبارت ديگر به ازاي هر 1 پرسنل، 25 كودك وجودداشته است . چنانكه قبلا نيز بدان اشاره گرديد رده هاي سني 1 تا 6 سال در رشد وپرورش شخصيت كودكان ،از نقش اساسي برخوردار بوده و از اين روي آموزش پيش دبستاني بهعنوان بخشي از نظام آموزش عمومي محسوب شده و دولتها به برنامه ريزي و سرمايه گذاريدر اين عرصه مبادرت مي نمايند .در كشور ايران آموزش پيش دبستاني در واقع به بخشخصوصي واگذار گرديده وبدين ترتيب خانواده هاي كم در آمد و متوسط قادر به بهره گيرياز امكانات مهدهاي كودك نمي باشند و اين درحاليست كه كودكان خانواده هاي مواجه بامشكلات اقتصادي و فرهنگي از نياز بيشتري به توجه و آموزش برخوردار مي باشند. به اينترتيب به دليل وجود كمبودها ، نواقصات زياد و برنامه هاي نادرست و عدم برخورداري ازكادر مناسب و عدم اولويت دولت به آموزش كودكان در دوره هاي پيش دبستاني، اكثريتكودكان با مشكلات عديد ه اي در روند آموزشي و رشد شخصيتي خود مواجه مي گردند.
سرمايه گذاري درامور كودكان پيش دبستاني آثار پيش گيرانه بر آسيبهاي دوران نوجواني و جواني وبزرگسالي دارد . بسياري از انحرافات اخلاقي ريشهدركمبودهاي روحي و رواني دوران كودكي دارند. ارتباط اوليه كودك با الگوهاي شخصيتي،آينده او را رقم ميزنند .برخلاف تصورات عمومي مبني بر عدم سود آوري سرمايه گذاري درمهدهاي كودك چنين سرمايه گذاري هايي به معناي تربيت نيروي خلاق ، هدفمند و آگاهآتيه هر ملت و عوامل بازدارنده بسياري از آسيب هاي اجتماعي مطرح مي باشند . در مقطعآموزش پيش دبستاني ،والدين و مربيان كودك به شناسايي توانايي هاي بالقوه كودكان ورشد وتوسعه چنين توانايي هايي مبادرت نموده، شعور و رفتارهاي هاي رواني كودك شكلگرفته و هـدايت صحيـح تجربيات كودك بــه خصوصيات رواني مي انجامد كه شخصيت او راپرورش ميدهند. درجريان حضور درمراكز آموزش پيش دبستاني است كه كودك شناخت نزديك بهواقعيتي از خود بدست آورده و خواسته هاي او به عنوان تبلوري از رشد عاطفي ،عقلي واجتماعي او شكل مي گيرد.
آموزش پيش دبستاني
بر اساس تجربيات و بررسيهاي روان شناختي و تربيتي ، سال هاي اوليهزندگي كودكان نقش اساسي در رشد و پرورش آنان ايفا مي نمايدچراكه 80 درصـد شخصيتكــودك ظرف6 سال اوليه حيات او شكل ميگيرد. براين اساس آموزش و پرورش پيش دبستانياز اهميت ويژهاي برخوردار بوده و تلاش عمده دولت ها بر اين بوده است كه هرروزهتعداد بيشتري از كودكان تحت پوشش آمــوزشهاي اين دوره قرار گرفته و بــا توجه بهويژگي ها ونيــازهاي فردي ،از آموزشهاي مناسب وسازنده برخوردار گردند. اولينارتبـاطات انساني- اجتماعي كودكان دردوران پيش دبستانـي شـكل گرفته و شكوفـائي ورشد اين ارتباط منوط به آموزش عشق ورزيدن ، محبت نمودن ، .... و نشان دادن راه صحيحبرقراري ارتباط توسط والدين و مربيان آنان مي باشد . در واقع پايه هاي اوليه اعتمادبه نفس ، مسئـوليت پذيري و استقلال و خلاقيت كودكان در دوران پيش از دبستان استوارمي گردد. توجه دقيق و مناسب به كودكان به رشد و شكوفائي استعدادهاي آنان كمك مينمايد. مهدهاي كودك و مربيان اين مراكز نقش اساسي وحياتي در تربيت و رشد شخصيتكودكان و نيل به اهداف فوق ايفــا مي نمايند.
برنامه هاي آموزشي
از جمله مهمترين برنامه هاي آموزشيمقطع آموزش پيشدبستانيمي توان به موارد ذيل اشاره نمود:
1- برنامه هاي علمي و عملي آموزشي كه بر مشاهده و بازديد ، آموزشزبان فارسي ، رياضيات مقدماتي ، مفاهيم ابتدايي علوم و اعتقادات مذهبي مشتمل ميگردد.
2- فوق برنامه هاي آموزشي كه بر صنايع دستي ، خمير بازي ، بريدن وچسباندن اشياء ، نقاشي ، بازيهاي فكري ، قصه گويي ، شعرخواني و تمرينات بدني مشتملمي گردد.
برنامه ريزي و مديريت آموزشي
اولين مركز مستقل آموزش پيش دبستاني در سال 1924 در جهتارائه دوره هاي آموزش اختياري (سيستم آموزش غير اجباري در سيستم آموزش رسمي)احداثگرديد در طول دهه 1980 از مراكز فوق تحت عناوين مختلف اعم از مراكز مراقبتروزانه،كودكستانها، مدارس پيش دبستاني ياد مي گرديد.مراكز مذكور عمدتا در محلسازمانها و وزارتخانه هاي دولتي استقرار يافته و به مراقبت از كودكان با والدينشاغل در سازمان يا وزارتخانه مربوطه مبادرت مي نمايند. مراكز مذكور به طور خصوصيوتحت نظارت سازمان بهزيستي وتحت سرپرستي وزارت آموزش و پرورش فعاليت مي نمايند.
هدف عملي مراكزفوق مراقبت و تربيت كودكان برخوردار از والدين شاغلو ارائه تسهيلات به آنان بود. از جمله تقسيم بندي هاي به عمل آمده توسط مراكز پيشدبستاني كشور مي توان به موارد ذيل اشاره نمود:
كودكان رده هاي سني4 تا 18 ماه
كودكان رده هاي سني 18 ماهه تا 3 سال
كودكان رده هاي سني 3 تا 5 سال
كودكان رده هاي سني 5 سال
از مراكز ويژه كودكان رده سني زير 5 سال تحت عنوان(مراكز مراقبتيروزانه) و از مراكز ويژه كودكان رده سني 5 سال تحت عنوان مدارس آمادگي ياد مي گردد.
مسئوليت برنامه ريزي ، آماده سازي و توسعه متدهاي آموزشي وتفريحيمراكز پيش دبستاني برعهده اداره برنامه ريزي و توسعه متون درسي كشور مي باشد.
وظيفه نظارت بر عملكرد مراكز مذكور به دايره آموزش ابتدايي ومسووليت تدارك امكانات و تسهيلات رفاهي به (( مديريت عمومي تعاون و رفاه اجتماعي )) وزارت آموزش و پرورش تفويض گرديده است. معلمين ومربيان مراكز آموزش پيش دبستاني ازميان فارغ التحصيلان رشته هاي تربيتي مراكز تربيت معلم و يا از ميان فارغ التحصيلاندانشگاهي علوم تربيتي در حوزه آموزش پيش دبستاني انتخاب مي گردد.وجود تغييراتاقتصادي، فرهنگي ، اجتماعي و سياسي دو دهه اخير در ايران ، افزايش نسبت زنان شاغل وضرورت مراقبت از كودكان به افزايش نرخ ثبت نام كودكان در مراكز پيش دبستاني منجرگرديده است.برگزاري كنفرانس جامتين و تأكيد كليه كشورهاي شركت كننده بر اهميت ضرورتارائه مقطع آموزش پيش دبستاني به كليه شهروندان باعث اعمال توجه بيشتر به اين جنبهاز آموزش گرديده است. طي دهه پاياني قرن بيستم به اطمينان از برقراري هماهنگي ميانوزارت آموزش و پرورش و سازمان بهزيستي به عنوان دو مجموعه مسئول در جهت رشد وتوسعههر چه بيشتر آموزش پيش دبستاني تأكيد شد. با اين وجود در نتيجه تمركز نامحسوس دربرنامه ريزي ، مديريت و سرپرستي مقطع آموزش پيش دبستاني ، هر يك از سازمانهاي دولتيبه تنظيم استراتژي هاو سياست جاري خود با توجه به نيازها و امكانات كارشناسانمبادرت مي نمايند.
اهداف آموزشي
اهداف مقطع آموزش پيش دبستاني
از جمله مهمتريناهداف مقطع آموزش پيش دبستانيميتوان به موارد ذيل اشاره نمود:
1-رشد جسماني ، ذهني ، عاطفي و اجتماعي كودكان بر پاية اصولاخلاقي و مذهبي
2-افزايش سطح توانائيها و استعدادهاي كودكان
3- آماده سازي و تربيت كودكان جهت درك مفاهيم علمي و ذهني
4- رشد و پويش زبان فارسي همسطح با زبانهاي محلي
5- آماده سازي و تربيت كودكان جهت برقراري همكاريها و معاشرتهاياجتماعي
6- حمايت از خانواده هاي كم درآمد در روند تربيتي و تحصيليفرزندان
از جمله مهمترين اهداف مقطع آموزش پيش دبستاني ميتوان به مواردذيل اشاره نمود:
1. تربيت كودكان درجهت اجراي اصول اسلامي در زندگي شخصي و اجتماعي
2. تقويت احساس همكاري و مشاركت كودكان در فعاليت هاي اجتماعي وحس مسئوليت پذيري آنان
3. افزايش قدرت جسمي و ذهني، برقراري تعادل جسمي و افزايش مهارتهاي پايه كودكان
4. آموزش زبان فارسي درجهت تقويت ارتباطات وابزارهاي آموزشيكودكان اعم از خواندن ، نوشتن ، شنيدن و حرف زدن
از سال 1989 نظر به مشكلات زباني كودكان مناطق دو زبانه كشور حينورود به مقطع آموزش ابتدايي ، نرخ بالاي تجديد كودكان طي سالهاي اوليه آموزشابتدايي ،عدم تسلط كافي دربرقراري ارتباطات به زبان فارسي و در دسترس نبودن تعدادكافي از مراكز پيش دبستاني ، هر ساله كلاس هاي آمادگي يك ماهه قبل از شروع سالتحصيلي در مناطق مذكور تشكيل مي گردد. گفتني است كه وزارت آموزش و پرورش به فراهمنمودن زمينه هايي جهت آمادگي كودكان ساكن مناطق مذكور جهت ورود به مقطع آموزشابتدايياز طريق تعيين برنامه هاي مورد نياز و صدور بخشنامه هاي مربوطه اقدام مينمايد.
استراتژي هاي آموزشي
ازجمله مهمترين راهبردهاي آموزشي مقطع آموزش پيش دبستاني مي توانبه موارد ذيل اشاره نمود:
1. ترغيب اولياي امور وزارت آموزش و پرورش به توجه هر چه بيشتر بهسطح آموزش پيش دبستاني
2. كسب اطمينان از برقراري حداكثر هماهنگي ممكن ميان نهادهاياداره كننده مراكز آموزش پيش دبستاني در وزارت آموزش و پرورش
3. اختصاص بيشتر وجوه غير مستقيم از سوي وزارت آموزش و پرورش بهمراكز آموزش پيش دبستاني
4. آموزش و تربيت نيروي انساني ماهر از طريق تمركز بر آموزشهايدوره پيش دبستاني
5. گسترش فضاهاي مستقل آموزش پيش دبستاني
آموزش پيش دبستاني
ساختار آموزشي
حضور در دورههاي آموزش پيش دبستاني در كشور فرانسه اختياري و رايگان بوده وبه منظور آموزش كودكان رده هاي سني 5-2 سال در نظر گرفته شده است. شايان ذكر است آندسته از كودكاني كه تا روز اول سال تحصيلي مدارس به سن 2 سالگي رسيده باشند، مورد پذيرش واقع ميگردند اقداماتي نيز در خصوص اولويت احداث مدارس مذكور در نواحي محروم اجتماعي كشور صورت گرفته است.
كودكان رده سني 2سال(حدود 40% ) منحصرا در چارچوب مدارس و ظرفيت كلاسهاي آموزشي موجود و كليه كودكان رده سني3سال مورد پذيرش قرار ميگيرند و اين در حاليست كه در سال1960 ميلادي تنها 36% از كودكان فرانسوي مورد پذيرش مراكز آموزش پيش دبستاني قرار گرفتند. هدف غائي وزارت آموزش و پرورش، پژوهش و فنآوري فرانسه از ارائه دورههاي آموزش پيش دبستاني، ارتقاء توانمنديهاي كودكان، در جهت شكل دهي به شخصيت اجتماعي آنان ميباشد. از سال 1995 ميلادي، طرح آموزش واقعي پيش دبستاني با اهداف دقيق و كارآموزان متبحر بهاجرا گذارده شد. درتمام مدت 26 ساعت آموزش در هفته، آموزش زبان از امتياز ويژه اي برخوردار بوده و تسلط شفاهي و آشنايي با نوشتار،تقويت قدرت احساس، تخيل و قدرت خلاقيت دانش آموزان از طريق پرداختن به آموزش هنري توسعه مييابد.گفتني است كه بالغ بر20هزار مركز آموزش پيش دبستاني به ثبت نام از بيش از2ميليون كودك فرانسوي مبادرت مينمايند. در صورت عدم وجود كلاسهاي پيش دبستاني،كودكان رده سني 5 سال به كلاسهاي آمادگي و مدارس ابتدايي پيوسته و به چرخه آموزش ابتدايي ومقدماتي وارد ميگردند.از آنجاييكه كشور فرانسه از تجربه فراواني در ارائه آموزش پيش دبستاني به كودكان برخوردار ميباشد، از اين روي بيش از99% كودكان رده سني3 سال در اين مدارس حضور مييابند. رقم مذكور درخصوص كودكان رده سني2سال بر2/ 35 % بالغ ميگردد.تحصيل در مدارس عموميپيش دبستاني رايگان ميباشد واين در حاليست كه مراكز خصوصي به اخذ شهريه تحصيلي مبادرت مينمايند. مدارس عموميپيش دبستاني نيز توسط شهرداري ها احداث و اداره ميگردند. طبق قانون اصلاحيه آموزشي مصوب15جولاي1989و قانون مصوب 1975كليه كودكان فرانسوي رده سني3 سال از امكان حضور در مهدهاي كودك برخوردار ميباشند.علاوه بر اين قانون مصوب6 سپتامبر 1995 نيز كه در خصوص نمايش ساختار و نحوه عملكرد مهدهاي كودك تصويب گرديده بر تقويت خصيصههاي بالقوه كودكان، به فعل در آوردن آن در جهت شكل گيري شخصيت آنان و فراهم آوردن بهترين امكانات در جهت موفقيت كودكان در مدارس ويادگيري بيشتر تأكيد دارد.
گفتني است درمهدهاي كودك كشور فرانسه از تخصصهاي سرباز معلمان جهت آموزش كودكان استفاده ميگردد چرا كه خدمت سربازي درحال حاضر در كشور فرانسه به حالت تعليق در آمده و با اجراي طرح جامع جذب سرباز معلم JAPD جايگزين گرديده است.از سوي ديگر،جهت جبران به حد نصاب نرسيدن تعداد ثبت نام كنندگان مهدهاي كودك،كه معمولاً در مناطق كم جمعيت وكوهستاني كشور رخ ميدهد، كودكستانهاي بين منطقه اي تأسيس گرديده است كه به ارائه خدمات آموزشي به كودكان نواحي مختلف مبادرت مينمايند.در مناطق كم جمعيت نيز كلاسهاي موقتي پاره وقت تشكيل ميگردد.به طور كلي دانش آموزان به سه رده سني كودكان،رده سني نوجوانان ورده سني جوانان تقسيم ميگردد. گفتني است، تقسيم بندي فوق در جهت مد نظر قرار دادن بلوغ فكري و استعداد يادگيري ردههايسني از انعطاف پذيري برخوردار ميباشد.تيم تدريس، با مشورت والدين به تعيين جايگاه كودكان در ردههاي سني آموزشي مطابق با استعداد ها و نيازهاي آنان مبادرت مينمايند. سه رده سني مذكور با اولين چرخه آموزشي تطابق داشته در حالي كه رده سني جوانان و مقطع آموزش مقدماتي متوسطه با چرخة آموزشي پايه و مقدماتي تطابق دارد. چرخههاي آموزشي چندين ساله نيز با هدف برآورده نمودن نيازهاي كودكان طراحي گرديده است. متوسط آموزش هفتگي26 ساعته به كودكان مقطع پيش دبستاني ارائه ميگردد.
سياستهاي آموزشي
مهمترين سياست آموزشي مقطع پيشدبستاني فرانسه بر اين اصل استوار است كه مراكز پيشدبستاني به عنوان ابزاري جهت برخورداري از برابري فرصت محسوب ميگردند، چرا كه كودكان از طريق به كارگيري زبان و توسعه اين وسيله ارتباطي، به آمادهسازي خود در جهت پرداختن به تمرينات ذهني كه لازمه موفقيت در مقاطع آموزش ابتدايي و كالج است، مبادرت مينمايند.
اهداف آموزشي
از جمله مهمترين اهداف آموزشي مقطع آموزش پيش دبستاني ميتوان به موارد ذيل اشاره نمود:
1- بيداري حواس و رشد عاطفي كودكان به ويژه كودكان متعلق به خانوادههاي كارگران و مهاجرين
2- پيشگيري از افت تحصيلي كودكان طي سنوات آموزش پايه
3- توسعه كليه امكانات بالقوه كودك درجهت شكلپذيري شخصيت و فراهمسازي فرصت كسب موفقيت در تحصيل، اشتغال و زندگي وي
4- رشد هوشي، حسي– حركتي و ذهني كودكان
5- رشد ارتباطات غيركلامي (بيدارسازي حس زيباييشناسي و درك هنري) و كلامي (كيفيت كلام و تمرين زبان)
6- آگاهي نسبت به زمان و مكان
7- مشاركت درتشخيص نارساييهاي حسي- حركتي و ذهني و فراهمسازي امكان درمان به موقع اين قبيل نارساييها
8- آموزش مهارت و تمرينات لازم در جهت مشاركت مثبت كودكان در زندگي اجتماعي
برنامههاي آموزشي و ارزشيابي تحصيلي
اجراي فعاليتهاي مقدماتي آموزشي در مقطع آموزش پيش دبستاني، به رشد اوليه كودكان و آمادگي آنان جهت حضور در مدارس ابتدايي منجر ميگردد.گفتني است كه فعاليت ها ي مذكور بر فعاليتهاي فيزيكي، علميو فني و فعاليتهاي آموزشي ارتقاء دهنده سطح ارتباطات ومهارتهاي شفاهي و نوشتاري كودكان مشتمل ميگردد. در مهدهاي كودك، اجراي بازيهاي مختلف از نقش مهمي برخوردار ميباشند، اما اين امر بدين معني نيست كه درمراكز مذكور تدريس وجود ندارد.هيات نظارت ملي آموزش كه مسئوليت رسيدگي ونظارت بر آموزش نواحي كشور را بر عهده دارد،برفعاليتهاي اداري وآموزشي موسسات نيز نظارت مينمايد.شوراي مدارس نيز به بازديد حداقل يك بار در طول ترم از مدارس كشور مبادرت مينمايند.شوراي مذكور همچنين به ارائه نظراتي درخصوص قوانين داخلي مدارس و تعيين برنامههاي آموزشي هفتگي مدارس كشور مبادرت مينمايد.چرخه آموزشي كشور سبب ميگردد كه تيم تدريس به تطبيق فعاليتهاي تدريس با روند آموزش وپيشرفت كودكان مبادرت نمايند. تيم تدريس همچنين مسئوليت ارزشيابي ميزان پيشرفت تحصيلي كودكان را بر عهده دارد. علاوه بر اين تيم مذكور همچنين تعيين مينمايد كه كودكان ملزم به ثبت نام در مدارس ابتدائي بوده و يا ميبايستي در سيستم آموزشي پيش دبستاني باقي بمانند. از آنجايي كه مدارس پيش دبستاني از نقش پييچيده اي در سيستم آموزشي كشور فرانسه برخوردار ميباشند، از اين روي مدرسين مراكز مذكور،مشابه مدرسين مدارس ابتدايي، دورههاي آموزشي ويژه اي را گذرانده و پس از گذراندن دوره3 ساله آموزشي (پس از اتمام تحصيلات آموزش متوسطه كه به دريافت ديپلم متوسطه منتهي ميگردد) به گذراندن دوره آموزشي2-1ساله تربيت مدرس در موسسات دانشگاهي تربيت معلم مبادرت مينمايند.
پس از اتمام سال دوم آموزش دانشگاهي در مراكز تربيت مدرس، از دانشجويان موفق به عنوان معلمين مدارس دعوت به همكاري مي گردد. معلمين مراكز آموزشي پيش دبستاني، به عنوان مدرسين رسمي نظام آموزش عمومي و يا به عنوان مدرسين قرار دادي مدارس خصوصي، از حقوق،وظايف و مسئوليتهاي مشابه معلمين مدارس ابتدايي برخوردار مي باشند.
آمار وارقام تعداد مراكز و مدرسين مراكز آموزش پيش دبستاني ( طي سال1993/1992)
تعداد دانش آموزان
عمومي
خصوصي
تعداد مهدهاي كودك
1895547
36793
تعداد مدارس آمادگي
336950
280348
تعداد مربيان
279078
-
نسبت تعداد مربيان به دانش آموزان
27.5
27.3
نقاط ضعف و قوت آموزشي
با وجوديكه يك سوم كودكان فرانسوي به آغاز دوران آموزش از رده سني2 سال مبادرت نموده، تمامي كودكان رده سني3 سال رهسپار مراكز آموزش پيش دبستاني شده و مراكز آموزش پيش دبستاني عمومي كه در آن بر آموزش مهارتهاي سواد و زبان تاكيد مي گردد، رايگان و براي همگان قابل استفاده مي باشند، اما با اين حال، افزايش نرخ مواليد دركشور فرانسه به وارد آمدن فشار بر پيكره نظام آموزشي كشور منجر گرديده است.
به نحوي كه افزايش غيرمنتظره نرخ زاد و ولد كودكان از سال2000 به بعد، به انتظار بيش از17 هزار كودك در فهرست ثبت نامي منجر گرديده است. بنابر اعلام وزارت آموزش، طي سال 2002، مراكز آموزش پيش دبستاني با كاهش فضاي آموزشي براي54 هزار كودك مواجه بوده اند كه اين امر خود به ايجاد مباحثاتي درخصوص تغيير امتيازات آموزشي از سنين پيش دبستاني به پايه منجر گرديده است. اين درحالي است كه كشور آلمان، همسايه فرانسه درگير بحث داغي در خصوص اصلاح نظام آموزشي است. در مطالعه بينالمللي جديدي كه بر روي 32 كشور جهان صورت گرفت، دانشآموزان رده سني15 سال آلماني از نظر سواد، رياضيات و مهارتهاي علوم در رده بيست و پنجم قرار گرفتند كه اين امر خود سبب گرديد تا تلنگري به نظام آموزشي آلمان وارد آيد كه همواره به تربيت نيروهاي انساني ماهر مباهات نموده است.كارشناسان معتقدند، علت اصلي نتيجه ضعيف آلمان در اين مطالعه، اين است كه در اين كشور، آموزش رسمي از رده هاي سني7-6 سال آغاز مي گردد. از اين روي مراكز آموزش پيش دبستاني اين كشور، چيزي جز زمين بازي به شمار نمي آيند.كشور فرانسه كه در اين مطالعه به طور متوسط در مكان دوازدهم قرار گرفت، از اين نظر متفاوت است. مراكز آموزش پيش دبستاني اين كشور با زمين بازي تفاوت دارند، چرا كه در اين قبيل مراكز، سواد و مهارتهاي اجتماعي از طريق فعاليتهاي گوناگون ارائه شده و كلاسهاي هفتگي26ساعته برگزار مي گردد. علاوه بر اين، با وجودي كه آموزش از رده سني6 سال اجباري ميگردد، بيش از99درصد كودكان فرانسوي از رده سني3 سال رهسپار مدرسه مي گردند. افزون بر اين، بالغ بر 5/35 درصد از كودكان به حضور در مراكز آموزشي،1 سال زودتر از موعد مقرر، مبادرت مي نمايند.
آموزش پيش دبستاني
ساختار آموزشي
مهدكودك هاي مجزا ديگر در هلند وجود ندارند ار آنجا كه آموزش ابتدايي به پوششدادن دانش آموزان 4 تا 6 ساله توسعه يافته است همچنين براي سنين 4 تا5 سال كه درمدارس ابتدايي حضور نداشتند متداولترين تسهيلات مواظبت از كودكان ،مراكز بازيومراكز مراقبتي روزانه است.برانگيختن توسعه اجتماعي واحساس وشناحتن كودكان از طريقبازي مي باشد . گروه هاي ازي براي بجه هاي 2 تا4 سال مي باشد ومعمولاً هفته اي 3روز براي هفته اي 2.5 روز وروزانه 4 ساعت اين محل بازي مي باشد.هزينه آنها تااندازه اي توسط اولياي محلي ايالت تأمين مي شود اما ممكن است اين هزينه ها خصوصي همباشد.والدين موظف به مشاركت مي باشند اندازه گروه حداكثر به 12 تا 14 كودك محدود ميشود 35% رده هاي 2 تا 3 ساله به گروه هاي بازي مي روند كه 50%آنها سه ساله ميباشند.فقط بعضي گروه هاي بازي كارمندان تخصصي بكار مي گيرد . مراكز مراقبت روزانهبراي كودكان از سن 6 هفتگي تا 4 سالگي مي باشند كودكان ممكن است هفته اي 5 روز وازساعت حدود 7 صبح تا 6 بعد از ظهر به مراكز مراقبت روزانه بروند يا اينكه فقط بخشياز هفته را به آنجا بروند.هزينه براي تسهيلات نگهداري كودك در چنين سيستمهايي ازطريق نماينده هاي محلي وزارت بهداشت ، بهزيستي وورزش تأمين مي گردد.والدين موظف بهپرداخت حق عضويت مي بانشد مراكز مراقبت روزانه همچنين ممك ن است توسط منابع خصوصيتأمين هزينه گردد.در اين مراكز مي بايست دو ناظر تمام وقت يا سه ناظر پاره وقت وجودداشته باشد.هيج منع قانوني در تعداد كودكان در يك گروه وجود ندارد اما معمولاًتعداد كودكان در گروه 8 تا 16 نفر ميباشد.تقريباً 1% كودكان بين سنين صفر تا 4 سالروزانه به اين مراكز تربيتي ميروند.ناظر ها مي بايست حداقل گواهينامه MBO و يا HBO را داشته باشند.درپايان سال 1992، 3766 گروه بازي وجود داشت كه در كل حدود 191 هزاربچه را در برميگرفت. 1155 مركز تمام وقت داراي تسهيلات مراقبت روزانه و153 مركزپاره وقت داراي تسهيلات مراقبت روزانه وجود داشت .
تاريخچه
از سال 1840 دير زماني است كه مراقبت از ودكان به صورت سازمان يافته در سرزمينهلند وجود داشته است زماني كه كودكان مادران كارگر از سن 2.5 سالگي به موسساتي بهنام Bewaarscholenفرستاده مي شدند.اين موسسات توسط خيريه يا كليسا تأمين بودجهواداره مي شوند . تغيير توجهات از مراقبت نمودن كودكان به امر آموزشئآنها سرانجامبه گسترش آموزش كودكستان منجر شد.پس از جنگ جهاني دوم Bewaarscholen به كوكستانمعروف شدند.بين سالهاي 1956، 1985 آموزش 4 تا 6 ساله ها در حيطه مسئوليت قاتنونآموزش كودكستاني بود در طول اين مدت اغلب كودكان ، كودكستان را در ن 4 سالگي آغازكردند گر چه براي آنها اجباري نبود كه تا سن 6 سالگي به مدرسه بروند .
سال 1985 شاهد ايجاد قانون جديد آموزش ابتدايي بود كه اموزش 4 تا 12 ساله راتأمين مي كرد در نتيجه فعاليت كودكستان ها خاتمه يافت در همان زمان سني را كه لازمبود كودكان به مدرسه بروند به 5 سالگي كاهش يافت.اولين گروه بازي پس از جنگ جهانيدوم روم به وجود آمد.در سال 1970 انجمن مراكز مراقبت از كودكان (WKN) باهدف متخصصنمودن مربيات در مهد كودمك ها وگروه هاي بازي با ارائه راهنماي ها ، تشئيقكارمنتدان ومربيان وفراهم نمودن اطلاعات تأسس شد.اين انجمن هم چنين راهنماي هايي رابه مراكز مراقبت از كودكان و دولت محلي ارائه م كند . WKNتا به حال بخش از انستيتوبهداشت وخدمات اجتماعي هلند بوده است.درسال 1977، طرح كمك ودولت به مهد كودكم هاارائه شد كه طبق آن مهد كودكم هايي كه تا قبل ار سال 1975 تأسيس شده بودند ميتوانستند تقاضاي مك ماتلي نمايند.در اواخر دهه هشتاد اين كمك ها هماهنگ با قوانينجديد رفاهي لغو شدند.از سال 1990 با اعطاء كمك دولتي وحذف ماليات كار فرمايانووالدين ، سياست ودولت بر گسترش تعداد مكانهاي مراقبت از كودكان متمركز شده است .
خط مشي قانوني
مراقبت از كودكان تحت اداره قانون رفاه اجتماعي سال 1994 قرار مي گيرد . اينقانون به مسئولان شهرداري مسئليت برنامه ريزي وتأمين بودجه تسهيلات رفاهي را در سطحمحلي مي دهد.حداقل استانداردهاي كه توسط مقامات شهرداري بر تسهيلات مراقبت اركودكان اعمال مي شود در حكم شرايط كيفيت مراكز مراقبت از كودكان مقرر مي شود كهدر 1ژانويه 1996 به اجرا در آمد اين ظرايط در تمام مراكز مراقبت از كودكان اعمالمي شود.در سال 1996 طرح مراقبت از كودكان ومراقبت خارج از مدرسه توسط وزارت اموراجتماعي واشتغال برنامه ريزي شد تا اين والدين قادر سازد تا كار ومسئوليت هايخـانوادگي را با انگيزه مبارزه با فقر پنهان ومحروميت اجتماعي با يكديگر هماهنگنمايند .
طبق اين طرح ، مقامات شهرداري مي توانند كل هزينه مراكز مراقبت از كودكانرابراي والديني كه به تنهايي عهده دار سرپرستي فرزندانشان هستند وكمك هزينه دريافتمي كنند پرداخت نمايد تا آنان بتوانند به محل كار خود بروند.اين طرح در سال 1997دائمي شد در سال 1999 طرح توسعه مراكز مراقبت از مودكان وئمراقبت خارج از مدرسهاجرا شد كه بودجه ايجاد 71000 مكان اضافي ديگر را بين سالهاي 1999 و2000 تأمين ميكند .اين طرح تا پايان سال 2003 بسط داده مي شود .بر خلاف سيستم آموزشي هيچ خطمشيفراگيري در قالب واژه هاي تعريف شده به صورت شفاف وجود ندارد. برخي تسهيلاتاختصاصاً كودك محور ميباشد مانند گروه هاي بازي كودكان نوپا در حالي كه يعضي مانندمهدهاي كودك در طي روز جهت كمك به والدين شاغل در مراقبت از كودكان آنان ايجاد شدهاند.مراقبت از كودك تحت نظر قانون اجتماعي بهزيستي قرار دارد وينابراين تحت مجموعهوزارت بهداست ، بهزيستي قرار دارد .
مسئوليت مراقبت كودك بعهده مقامات شهري گذاشته شده است. در 1990 شماي پيشبرندهمراقبت كودك با هدف افزايش تعداد مراكز مراقبتي كودكان در طيف وسيع معرفي شدند.
اين شما كه توسط مقامات شهري اجرا مي شود برپايه قانون بهزيستي اجتماعي بناشده ودر مورد مراكز مراقبتي كودكان دريافت كننده يارانه قديمي وجديد هر دو اعمال ميگردد.
مدارك خط مشي بهزيستي 1998-1995 به برقراري سيستم بيمه با ويژگي ملي اشاره دارداستانداردهاي حداقلي كه توسط مقامات شهري بر امكانات مراكز مراقبت كودك تحميل ميشود از طريق شورا تعيين مي گردد.اين نيازهاي حداقل در مورد تمام مراكز مزبور بدونتوجه به دريافت يا عدم دريافت سوبسيد اعمال مي گردد.هيچ كنترلي قانوني رسمي براهداف محتوي وطراحي مهذ هاي روزانه ومراكز بازي اعمال نمي گردد. همچنين اجباري برايشركت در آموزش پيش دبستاني يا خارج دبستاني وجود ندارد. حضور در اين مراكز اختياريمي باشد.از اول ژانويه 1996 شماي عملي كلي براي نيازهاي كيفي مراقبت كودك به ثمرنشسته است. اين اعمال تنظيم موسسات مراقبت كودك وپرستار را قادر مي سازد تا مجموعهنيازهاي استاندارد كيفي را فراهم سازند ، اجازه نامه يا گواهي از مقامات محليدريافت دارند وحقيقت برآوردن اين نيازها را اثبات نمايند.پس از اتمام يك دوره 5ساله اين شماي كلي انقضاء مي يابد سپس دولت محلي در مورد موفق بودن يا عدم موفقيتاين اعمال بررسي وتحقيق مي تمايد.سياست گذاري ECEC تا حدودي از اشتياق والدينوپيشرفت اقتصادي ـ اجتماعي وتا حدودي علاقه به تقويت همبستگي اجتماعي كاهش معايبآموزشي وپيشگيري از رفتار بزهكارانه از طريق مداخله زودهنگام منشأ مي گيرد.تداركاتبراي آموزش ومراقبت اوايل كودكي در هلنداهداف ومقاصد مختلفي را تحقق مي بخشد. يكهدف مهم قادر ساختن مادران در مشاركت به عنوان نيروي كار مي باشد.
سياستهاي اخيرآموزشي
در ژوئن 2000 وزارت آموزش ، فرهنگ وعلوم ، وزارت بهداشت ، رفاه وتربيت بدنيووزارت برنامه ريزي شهري وهماهنگي اقليت ها يك سند سياسي را در مورد آموزش خردسالان (VVE) منتشر كردند.اين سند ساست رئوس كلي سياست دولت ا مطرح كرده وتدابير مشخصرافهرست برداري ميكند.آموزش خردسالان به كودكان 2 تا 5 ساله اي ارائه مي شود كه درخطر ضعف آموزشي هستند.هدف تا حدي هماهنگ ساختن اين سياست با سياست برنامه ريزي شهريوسياست شهرداري درباره ضعف آموزشي است.سند سياست درباره مراقبت از كودكان در سال 1999 شامل يك ديد كلي به سياست اخير است كه به منظور افزايش قابل توجهي مكانهاي دردسترس مراقبت از كودكان مخصوصاً براي 4 تا 12 ساله ها هماهنگ مي شود.در سال2001دولت لايحه مقدماتي ايجاد مراكز مراقبت از کودكان را تصويب كرد وبراي اظهار نظر بهشوراي دولتي ارائه شد.احتمالاً اين لايحه در1 ژانويه 2004 اجرا مي شود قانون جديديساختار بخش مراقبت از كودكان يعني تقسيم مسئوليت ، كيفيت ، نظارت وتأمين بودجه راهماهنگ خواهد كرد .
استانداردهاي جديد شفافيت بيشتري ايجاد خواهد كرد.به علاوه گرفتن اجازه ساختوجواز كار را آسانتر خواهد نمود.اساساً مسئوليت مراكز مراقبت از كودكان ميانوالدين ، كار فرمايان ودولت تقسيم شود يا همانطور كه بودجه آن تقسيم مي شود.زمانيكه قانون جديد اجرا مي شود ديگر مراكز مراقبت از كودكان تحت نظارت قانون رفاهاجتماعي سال 1994 نخواهد بود.طي سالهاي 1999-2000 سند سياسي درمورد رفاه بهعنوان«به سوي كيفت» سياست مراقبت از كودكان بخش كاملي از سياست مشاركت وهماهنگيرا شكل ميدهد و بنا براين با گسترش بيشتر سياست محلي جوانان وآموزش هماهنگ مي شود .
نهادهاي مركزي
مقامات شهرداري
سيستم جديد به مقامات واجد صلاحيت شهرداري نقش متفاوتي مي دهد تا سال 2004شهرداري ها هستند كه تصميم مي گيرند كه چطور هزينه ها تقسيم مي شوند آنها همچنينمسئوليت هاي زير را انجام خواهند داد:
. كمك به تأمين بودجه ( از طريق سياست برنامه ريزي وتأسيس )
مقامات شهرداري همچنين مسئول يارانه اي كردن مراكز مراقبت از كودكان به گروه هايخاص از افراد است كه از كار فرما كمكي رابراي هزينه هاي مراقبت از كودكان دريافتنمي كنند.اين گروه ها شامل افرادي كه مساعدت وخدمات اجتماعي دريافت مي كنند افراديكه دوباره وارد بازار كار شده اند مهاجران جديد ، دانش آموزان وافراد با مشكلاتاجتماعي ، پزشكي مي گردد.آنان بودجه جداگانه اي رابه اين منظور دريافت خواهندكرد.
بودجه آموزشي
تأمين بودجه
بالغ بر 20000 كودك از تسهيلات بيش از 300 مركز مراقبت از كودكان كه هزينه آنهاتوسط والدين ، كار فرمايان ويا دولت پرداخت مي شود استفاده مي كنند.افزايش تعدادمراكز مراقبت از كودكان در سالهاي اخير در دستور كار جلسات سياسي بوده است.يك سبكهجامع وگسترده از تسهيلات با كيفيت بالاي مراقبت از كودكان اين كار را براي والدينآسانتر مي كند تا كار ومراقبت را با هم انجام بدهند.از جمله منابع مختلف تامينبودجه مراكز پيش دبستاني ميتوان از موارد ذيل نام برد:
. دريافت اعانات از مقامات شهرداري
. تامين بودجه توسط كارفرمايان
. دريافت شهريه تحصيلي از والدين كودكان
. تامين بودجه از محل اعتبارات وزارت خدمات اجتماعي واشتغال
مراكزمراقبتي كودكان
اكثر موسسات مراقبت از كودكان هيچ شيوه آموزش يا تدريس مشخصي ندارد. اگر چه بعضياز آنها كه بر اساس مفهوم آموزش خاص از قبيل گروه بازي است.پزوژه تضمين كيفيتمراقبت از كودكان در سال 1999 با تأمين بودجه از وزارت بهداشت ، رفاه وتربيت بدنيارائه شد.گواهينامه اي ارائه شد كه توسط يك مجموعه مستقل به سازمانهاي مراقبت ازكودكان كه استانداردهاي ملي رابر آورده نمايند داده مي شد.اين كار چنين موسساتي رابر آن مي داشت تا به طور برنامه ريزي شده بر كيفيت مراكز خود نظارت كرده وآن رابالاتر ببرند.مشاركت به صورت داوطلبانه است اما دريافت يك گواهينامه سبب مي شود كهموسسه اي در نظر مشتريان متمول جذابتر شود. اولين گواهينامه در بهار سال 1999 اعطاشد.
در سالهاي اخير به منظور انسجام كودكان ناتوان در مراكز عادي مراقبت از كودكانمهارت هاي تخصصي بسياري ايجاد شده است.هدف پايان دادن به تفاوت ميان تسهيلات كودكانعادي وكودكان با معلوايت جسمي وذهني است . با مجهز شدن به تخصص هاي لازم ، اطلاعاتوحمايت ، مراكز مراقبت از كودكان مي توانند كمك با ارزشي به رشد كودمكان ناتواننمايند ودرحاليكه همزمان خطر انزوا را نيز كم مي كنند.آنها همچجنين مي توانندوالدين را حمايت كنند اين كار به اين معني نيست كه به امكانات متخصصيت ديگري نيازنيست.موسسات تخصصي متعددي وجود دارند كه حمايت هاي بسياري را به كارمندان مراكزمراقبت از كودكان عادي كه از كودكان ناتوان مراقبت مي كنند ارائه مي دهند.
از جمله مراكز مراقبتي كودكان ميتوان ازموارد ذيل نام برد:
. شيرخوارگاه
شيرخوارگاه ها تسهيلات لازم را براي كودكان 6 هفته تا 3 سال فراهم مي كنند.
اين مكانها در روزهاي كاري با چند مورد استثناء از ساعت 7 تا 18 باز است .
براي هر گروه از كودكان 2 كارمند واحد صلاحيت وجود دارد. شيرخوارگاههاي نيمه وقتامكانات لازم را براي همان گروه سني فراهم مي كنند وحداقل 5 ساعت در روز باز هستند. كاهي اين دو نوع شير خوارگاه با يكديگر تلفيق مي شوند.
. مراكزمراقبتي خارج از مدرسه
اين مراكزبراي كودكان بين 4 تا 12 ساله فراهم است. اين مراكز قبل وبعد از مدرسهعصرها يا روزهاي كه مدرسه باز نيست ودر طول تعطيلات باز هستند.اغلب اين مراكزدرتمام طول سال دايرند. مراقبت پس از مدرسه نوع خاصي از مراقبت خارج از مدرسه استكه پس از ساعت مدرسه فراهم مي شود.برنامه هاي آزمايشي براي نوجوانان زير 16 سالنيزطراحي شده است.اين برنامه ها فعاليت ها وامكانات ووسايل تفريحي رابراي انجامتكاليف پيشنهاد مي كنند.
. مراكز پرستاري كودك
مراكز فوق،آژانس هايي قابل دسترسي هستند كه به منظور دستيابي والدين به اينپرستــاران براي نگهداري ازكودكان تا 4 سال در منازل خود ايجاد شده اند.
. مراكز اداري مراقبتي كودكان
مراكز فوق نيزدر شركت ها براي مراقبت از كودكان كارمندان يا دانشجويان دانشگاههادر حين انجام وظيفه وغيره درنظر گرفته مي شود.اين مراكز شامل مهد كودك هاي ضميمهشده به يك شركت ، مهد كودكهاي شركتهاي سهامي ومراكز رزرو شده درشير خوارگاه هاي بايارانه وبدون يارانه مي باشند. براي اينكه كار فرمايان امكانات مراقبت از كودكان رابراي كارمندان خود فراهم نمايند ماليات كمتري مي پردازند.
. مراكز تفريحي و بازي
مراكز فوق نيزمخصوص كودكان 2 تا 3 ساله است وبراي پرورش مهارتهاي اجتماعيكودكان ايجاد مي شود.معمولاكودكان دو روز يا دو عصر در هفته به مدت 2.5 تا 4 ساعتدر روز به آن مراكز مي روند.به گروه هاي بازي معمولاً توسط شهرداري يارانه داده ميشود همچنين والدين كمك مالي اعطا مي نمايند.كمك هاي والدين در هر شهرستان متفاوتاست وگاهي ثابت شده است وبا ميزان در آمد والدين در ارتباط مي باشد.
. مراكز تغذيه كودك
مراكز فوق تنها به هنگام نهار مدارس باز هستند ومخصوص كودكان 4 تا 12 ساله اياست كه در موقع نهار به خانه نمي روند.
پذيرش تحصيلي
شرايط پذيرش
به طور كلي تمام كودكان بين 2.5 تا 4 ساله مي توانند در كروه هاي بازي ، جاييداشته باشند اگر چه ممكن است اوليت با كودكاني باشد كه به مسكلات اجتماعي ـ پزشكيدارند وكودكاني كه از تأخير در رشد رنج مي برند.ممكن است كودكان تا 4 ساله در شيرخوارگاه هاي روزانه يا نيمه وقت پذيرفته شوند كودكان بين 4 تا 12 ساله واجد شرايطمراقبت خارج از مدرسهع وپس از مدرسه هستند.حد سن كودكمان براي پرستاري متغير استمقامات شهرداري مي توانند در اختصاص يارانه به مراكز مراقبت از كودكان به گروه هايهدف استثنايي مثل كودكان با مشكلات اجتماعيـ پزشكي اولويت بدهند.مي توان با توافقميان كار فرما وكارمند محل هاي مراقبت از كودكان را در محل كار ايجاد نمود.عاملمحدوديت پذيرش در گروه هاي بازي وشيرخوارگاه تعداد آنان است .
گروه بندي كودكان
با توجه به شرايط كيفيت براي مراكز مراقبت از كودكان ، گروه هاي بازيوشيرخوارگاه هاي روزانه محدوديت هاي در تعداد گروه ونسبت كارمندان به كودكان وجوددارد.دستورات شهرداري بر مراكز مراقبت از كودكان اين قوانين را به عنوان استانداردحداقل در نظر مي گيرد :
ـ براي كودكان زير 12 ماه : بيش از 12 كودك در يك گروه نباشد .
ـ براي كودكان زير 13 ماه : بيش از 16 كودك در يك گروه نباشد
ـ براي كودكان 4 تا 12 ساله : بيش از 20 كودك در يك گروه نباشد
حداكثر مجاز تعداد كودكان به بزرگسالان به صورت زير است :
ـ كودكان زير 12 ماه : 4 نفر
ـ كودكان 1 تا 2 ساله : 5 نفر
ـ كودكان 3 تا 4 ساله : 8 نفر
كودكان 4 تا سن پايان مدرسه : 10 نفر
هر گروه بايد توسط حداقل 2 نفر از كارمندان نظارت شود الگوي دستوراتي كه توسطانجمن شرهداري ها در هلند طراحي شد.تعداد كودكان را در هر گروه به 16 نفر كاهش ميدهد.اين قوانين ممكن است به گروه هاي بازي ارائه شود حتي اگراين گروه ها توسط دستورشرايط كيفيت مراكزمراقبت از كودكان تحت پوشش قرار نگرفته باشند وممكن است كه مقاماتشهرداري استانداردهاي جداگانه اي برا گروه هاي بازي طراجي نمايند .
اهداف كلي
امكانات مراقبت از كودكان وكودكان وگروه هاي بازي موقعيت وفضاي رابراي كودكانفراهم مي كند تا بازي كنند ودر جمع كودكان همسن خود رشد كنند هدف تحريك رشد اجتماعي، فكري وعاطفي كودكان است.مراكز مراقبت از كودكان سبب مي شوند كه والدين در فعاليتهاي خارج از مدرسه شركت كنند.دولت مركزي به تأمين مراكز مراقبت از كودكان به عنوانوسيله اي نگريسته مي شود كه به والدين بيشتري به خصو.ص مادران كم سن وسال اين اجازهرا براي رفتن به محل كار مي دهد.هنوز بسياري بر سر راه مردان وزناني كه تقسيم برابركار ومسئوليت هاي خانوادگي را ترجبح مي دهند وجود دارد. سياست دولت به گونه ايطراحي مي شود تا اين مشكلات را به گونه اي با گسترش مكانهاي مراقبت از كودكانوايجاد طرحهاي مرخصي با حقوق ب طرف نمايد .
برنامه هاي آموزشي
برنامه آموزشي به معناي واقعي در مراكز مراقبت از كودكان وجود ندارد. ازسن 4سالگي كودكان به مدارس ابتدايي يا استثنايي ميروند تسهيلات مراقبت خارج از مدرسه بهطو كلي در ساعات خارج از مدرسه براي كودكان 4 تا 12 ساله اي كه والدين آنها خواستارآن هستند موجود است.
مراقبتهاي سالهاي اوليه اوايل كودكي
سيستم آموزش ابتدايي كودكي ومراقبت كودك (ECEC) درهلند شامل انواع مختلف تداركاتمي باشد كه خدمات مختلفي را جهت بر آورده ساختن جامعه از قبيل مشاركت زنان درنيروي كار وافزايش گوناگوني در نژاد، زبان ، فرهنگ ودين در جامعه مسير برنامه ريزيشده ECEC را تحت تأثير قرار داده است.از آنجا كه نتايج اين تغييرات براي انواعمختلف تداركات متفاوت مي باشد ، تنوع قابل ملاحظه اي نيز در ايجاد تداركات وجوددارد اين تنوع با توجه به عقايد مختلف درمورد كودكان ، آموزش اوليل كودكي وچگونگيبر آوردن نيازهاي والدين وكودكان تشديد ميگردد.انتظار ميرود بحث در مورد ECEC درمحدوده سياسي وعلمي ودر جامعه در آينده نزديك در مقياس گسترده ادامه خواهد يافت.
اين امر ممكن است يا همگرايي رهيافت ها ب اساس توافق عمومي منجر كردد ويا روندهاي مختلفي را در بخش هاي متفاوت سيستم ، هر يك در زمينه كاري خود در پيشگيرند.مدارك اداري گوناگوني منتشر شده است كه جهت هاي ممكن براي پيشرفت وتكامل رادر آينده نشان مي دهند.با توجه به زمينه سياسي اي ندارك بر جهات اجتماعي ECEC ياارتباط آن با يادگيري در تمام عمر يا پيشگيري ازجرم ، تأكيد مي ورزند.طي دسامبر 1998لايحه سياست گذاري منتشر گرديد كه برايجاد ارتباط نزديك تر بين مراكز مراقبتاوايل كودكي ، مراكز بهداشت شهري ، تداركات قبل از مدرسه ، مدارس ابتدايي ومدارسمتوسطه به منظور تضمين زنجيره تداركات مورد پيشنهاد قرار گرفته است كه ممكنن استبه رشد مداوم كودكان كمك نمايد.
مراكز مراقبت بهداشتي اوايل كودكي
حدود 2000 مركز از اين دست در كشور وجود دارد. اين مراكز رشد فيزيكي كودكاننوباوه را تحت نظر قرار داده وواكسيناسيون انجام مي دهد. همچنين ممكن است والدين رادر مورد تربيت كودكان راهنمايي نمايد.اين مراكز تحت مسئوليت اداره مستقيم سازمانهايمراقبت در منزل قرار دارند ودر سطح ملي تحت محدوده اداري وزارت بهداشت ، بهزيستيوورزش اداره مي گردند. اين مراكز از طريق قانون عمومي هزينه هاي خاص پزشكي وتوسطكمپاني هاي بيمه سلامتي اعتبار مي شوند.
مهدهاي كودك
اين مراكز از كودكان والدين شاغل مراقبت مي نمايند كودكان ممكن است تمام ياقسمتي از روز را در اين مراكز بسر برند.طبق آمارسال 1996 ، 2300 مركز مراقبتي كودكدر 5600 مركز شهري با ظرفيت كل 75000 حا براي 140000 كودك موجود است.
در نتيجه الكوي مشوق مراقبت كودك ونيز در اثر سرمايه گذاري كمپاني ها ، ظرفيتمراكز مراقبت كودك بسرعت رو به افزايش مي باشد.مهد كودك ويا مراكز مراقبت به مقاماتشهري ويا به بخش هايي كه مهد كودك را تأمين مالي مي كنند جوابگو هستند.
در سطح ملي مهد كودكها به محدوده اداري وزارت بهداشت ، بهزيستي وورزش تعلقدارند.مقامات ايالتي تقرييباً يك سوم هزينه مهدهاي كودك را به عهده مي گيرند. والدين بيش از 40% هزينه ها و كمپاني هاي خصوصي 25% هزينه ها را تامين مي نمايند.كلهزينه اي كه ايالت جهت مراقبت كودكان ومراقبت خارج از مدرسه كودكان در سال 1998پرداخته است 750 ميليون NLG تخمين زده مي شود.
مراكز تفريحي پيش از مدرسه
مراكز تفريحي امكان بازي كودكان 2-4 ساله را با ديگر كودكان همسنشان فراهم ميآورند. مراكز بازي كودكان همجچنين ممكن ست فعاليت هاي خاصي را در جهت رشد ونمودكودكان انجام دهند.هيأت مراقبتي مراكز بازي كودكان تحت مسئوليت مقامات شهري قراردارند.درسطح ملي مراكز بازي به دامنه اداري وزارت بهداشت ، بهزيستي وورزش تعلقدارند.مراكز بازي توسط مقامات شهري تأمين اعتبار مي شوند.والدين مبلغي را بعنوانمشاركت اولياء مي پردازند كه توسط مقامات شهري معين مي گردد.
موتور یک کلمه انگلیسی است و معنای آن «جنباننده» یا «محرک» میباشد. لیکن در حال حاضر از کلمه موتور به عنوان وسیله تولیدانرژیجنبشیاستفاده میشود.
تعریف موتور
تعریف موتور عبارتست از وسیلهای که قدرت تولید میکند و لیبه تنهایی قادر به تولید کار نمیباشد به زبان سادهتر موتور وسیلهای که بااستفاده ازمنابعانرژیبه خصوص انرژی جنبشی تولید میکند. نوع موتور منابع انرژی اولیه متفاوتهستند. مثلا برخی از موتورها ، انرژی موجود درمواد نفتیرا به انرژی جنبشی تبدیل میکنندو برخی دیگرانرژیالکتریکیرا و...).
دید کلی
موتوریکی ازارکان اصلیخودرومیباشد،که وظیفه اصلی حرکت آن بوسیله موتور با انجام یک سری اعمال خاص امکان پذیر میشود. بر این اساس تلاشهای زیادی در زمینه طراحی و ساخت انواع موتور صورت گرفته است که درحال حاضر نیز بیشتر سرمایه گذاریهای کارخانههایخودرو سازیدر این زمینه انجام میشود. تمامموتورهایی که در زندگی بشر مورد استفاده قرار میگیرند انرژی جنبشی را به شکل یکحرکتدورانی (چرخشی) در اختیار مصرف کننده قرار میدهند. موتورها این انرژی را ازطریق تبدیلانرژیهای پتانسیلو یا انرژیهای دیگربوجود میآورند که میتوان بر حسب منبع انرژی اولیه ، موتورها را تقسیم بندی کرد کهدر ادامه به آنها اشاره خواهد شد.
بطور کلی میتوان گفت که در پیرامونما هر وسیله ای که کاری انجام میدهد دارای یک موتور است که حرکت قطعات آن و نیرویمورد نیاز آن وسیله را تامین میکند. مثلالوازم خانگیمثلیخچال،ضبط صوت،پنکههای تصویه و ... همگی دارای یکموتورالکتریکیمیباشند و یا اتومبیلهایی که در خیابانها رفت و آمد میکنند هر کدامیک موتور جهت تامین انرژی جنبشی خود دارند.
تاریخچه
ایده ساخت موتور به زمانهای دور باز میگردد چنانکه قبل از سالهای 1700 میلادی تلاشهایی جهت مسافت موتورها به شکل امروزی انجام پذیرفته بود (هر چندکهموتورهای ساده آبیکه انرژی جنبشی آب را بهحرکت چرخشی تبدیل میکردند از زمانهای بسیار دورتر ساخته شده و مورد استفاده قرارمیگرفتند). لیکن اولین تجربه موفقیت آمیز در این زمینه ، در سال 1769 اتفاق افتاد. در این سال جیمز وات توانست یک موتور بخار اختراع کند که قابلیت استفاده از انرژیمحبوس در سوختهای مختلف نظیر چوب وذغال سنگرا داشت.
سیر تحولی و رشد
مخترعین زیادی سعی کردند که اصول فوق را در موتورها تحققبخشند. ولی «ان.ای.اتو» مخترع آلمانی اولین کسی بود که موفق گردید. او در سال 1876موتور خود را به ثبت رساند و دو سال بعد نمونهای را که کار میکرد به معرض نمایشگذاشت. موتور مزبور همان چرخ چهارزمانه یعنی ،تکثیر،تراکم،توانوتخلیهرا به کار میبست. دانشمندان هم عصراتو عقیده داشتند که وجود تنها یک مرحله توان در دو دور چرخش زمان بزرگی است (یکموتور چهارزمانه در هر دو دور چرخش تنها یک بارسوخترا می سوزاند به اصطلاح دارای یکبارانفجاریا توان است)
بنابراین نظرخود را به موتور دو زمانه (که در هر دو چرخش یک انفجار دارد) معطوف کردند. اینتلاشها تا آنجا ادامه یافت که در سال 1891 «جوزف دی» با کمک گرفتن ازمحفظه میللنگبه عنوان یکسیلندرپمپ کننده هوا توانست ساخت موتورهایروزانه را ساده کند. درموتور دی، مجاری ورودی هوا و خروجی دود دربدنه سیلندر قرار داشت (همان سیستم موتورهای دو زمانه امروزی). در سال 1892 دکتر «رادولف دیزل» یک مهندس آلمانی ، موتوری را به ثبت رساند که در آن سوخت در نتیجهگرمای تولید شده در اثرفشارزیاد ، مشتعل میشد. دیزل در اصل موتور خود را برای کار کردن با پودرذغال سنگطراحی کرده بود. اما به سرعت بهسوختهای مایعروی آورد.
فعالیتهایانجام شده توسط دانشمندان در طراحی و ساخت موتور و پیشرفتهای حاصله را میتوانمختصرا اینگونه بیان کرد.
·ساختموتورهای بنزینی – انژکتوریدر سال 1936
·ساختموتورهای توربینیاتومبیل در سال 1950
·ساختموتور پیستون گردان وانکلدر سال 1957
ساختمان موتور
ساختمان موتورها بسیارگوناگون ولی در عین حال از لحاظ اصول کلی بسیار مشابه است. مثلا همهموتورهای احتراقیدارای یک محفظه برای فشردهکردن سیال میباشند کهسیلندرنام دارد. یا اینکه همگی دارای یکقطعه متحرک رفت و برگشتی میباشند کهپیستوننامدارد و ... لیکن ساختار موتورهای برقی متفاوت است. همگی آنها دارای یکسیم پیچثابت میباشد کهمیدان مغناطیسیایجاد میکند. در میان اینسیم پیچ میدان ، یکآرمیچر (روتور) وجود دارد که با تغییراتمیدان مغناطیسی انرژی الکتریکی را به انرژی جنبشی تبدیل میکند (به شکل چرخش) و ... .
طرز کار موتور
·موتورهای الکتریکی از لحاظ تجهیزات و ساختار نسبتا ساده تر از موتورهای احتراقیهستند. البته طرز کار آنها نیز نسبتا ساده تر است. این موتورها با ایجاد یکمیدان مغناطیسیو تغییرات مکرر این میدانمغناطیسی باعث به چرخش درآمدنروتورمیشوند. و این چرخش توسط میله ای ازمحفظه موتور خارج و مورد استفاده قرار میگیرد. موتورهای احتراقی بصورت نوسانی کارمیکنند یعنی اینکه قطعات متحرک آنها (پیستونها) که قابل انتقال انرژی هستند، حرکت رفت و برگشتی دارند. برای تبدیل این حرکات رفت وبرگشتی به حرکت چرخشی وسیلهای به ناممیل لنگاستفاده میشود. لیکن در نهایت انرژی جنبشی این موتورها هم بصورت چرخش یک میله ازمحفظه موتوربه خارج فرستادهمیشود.
قدم مهم در توسعه موتورهای امروزی (که اغلبموتورهای احتراق داخلیهستند) زمانی برداشتهشد کهبودورثامهندس فرانسوی چهار اصل عمده را کهبرای کار موثر این موتورها الزامی بودند، ارائه کرد. این اصول چهارگانه به قرارزیرند:
·اتاقک احتراقباید کوچکترین نسبت سطح به حجمممکن را داشته باشد.
·فرآیند انبساطمخلوط گاز هوا و سوخت باید تاحد امکان سریع انجام شود.
·تراکم مخلوطدر ابتدای مرحله انبساط باید تاحد امکان زیاد باشد.
·کورس پیستونمی بایست تا حد امکان زیادباشد.
!انواع موتور
موتورها را بر اساس منبع تامین کننده انرژی به دودسته موتورهای برقی و موتورهای احتراقی تقسیم می کنند.
·موتورهای برقی: اختلاف پتانسیل الکتریکیرا به حرکت چرخشی تبدیل می کنند.
·موتورهای احتراقی: با سوزاندن موادسوختی (اغلب سوخت های فسیلی) تولید انرژی می کنند.
·موتورهای جت: با مکش هوا کار می کنند.
·موتورهای برون سوز: در این موتورهااحتراق در بیرون از موتور صورت می گیرد (مانند موتور بخار)
oموتورهای درون سوز: در اینگونه موتورهاماده سوختنی مستقیما در داخل موتور سوزانده می شود.
·موتورهای درون سوز خود به دو گروه تقسیم می شوند:
oموتورهای اشتعال جرقه ای: سوخت به کمکیک جرقه الکتریکی در این موتورها مشتعل می شود.
oموتورهای دیزل: در این موتورها سوختبواسطه حرارت بالای ایجاد شده بوسیله فشار مشتعل می گردد.
کاربردها
·کاربرد موتورها امروزه آن چنان وسیع است که ذکر آنها به یک زمان طولانی نیازمنداست. اکثر لوازم خانگی نظیر یخچال ،چرخ گوشت،آبمیوه گیری،ماشین لباسشویی،جارو برقی،پنکههای تهویهو ... همچنین تمام وسایلنقلیه مورد استفاده نظیراتومبیلها،اتوبوسها،کامیونها،هواپیماها،قطارهاوکشتیهاهمگی از موتورهای مختلف استفادهمیکنند.
·در تمام قسمتهای یک کارخانه صنعتی و سایر وسایل و تجهیزات بکار رفته در بخشصنعتاز موتورها استفاده میشوند. در بخشیکشاورزیجهت تامین منابع انرژی مثلماشین آلات آسیابها،پمپهای آبو غیره ازموتورهایبرقیو احتراقی استفاده میشود و ... .
نقش موتورها در زندگی روزمره
با توجه به کاربردهایی که در بالا برایموتورها ذکر شد به جرات میتوان گفت بدون وجود و استفاده از موتورهاتمدن بشریبه معنای امروزی معنا نخواهدداشت. چنانچه از منابع تولید انرژی (موتورها) صرفنظر کنیم شاید شکل زندگی به حالتقبایل بدوی برگردد. عملا زندگی امروزی ما آنچنان به منابع تولید توان وابسته است کهزندگی بدون این تجهیزات برای انسان قابل تصور نیست.
برونگرايي ودرون گرايي ( نکات مهم آموزشی برای امتحانات کارشناسی ارشد و دکتری )
مقدمه
از ديدگاه يونگ (1913) پديدههاي برونگرايي (Extraversion) و درونگرايي (Introvwersion) دو جنبه مهم از شخصيت انساني را تشكيل ميدهند.
برونگرایی:هنگامي كه توجه به اشيا و امور خارج چنان شديد باشد كه افعال ارادي و ساير اعمال اساسي آدمي نتيجه ارزيابي ذهني نباشد، بلكه معلول مناسبات امور و عوامل خارجي باشد، برونگرايي خوانده ميشود. (سياسي، علياكبر، 1371، ص 82).
افراد درون گرا از لحاظ رواني داراي سرعت فعاليت مغزي بالاتر از حد طبيعي هستند و اين امر سبب ميشود كه افراد درونگرا به قواي محركه (Stimulation)كمتر از حد طبيعي نياز پیدا نمایند. افراد درونگرا داراي ديدگاه دروني و ذهني هستند و آمادگي بيشتري را براي خود داري و تسلط بر نفس خويش از خود نشان ميدهند.
اين افراد اوقات خود را به مطالعه و بيشتر در تنهايي سپري نموده و كمتر مايل به معاشرت با ديگران هستند. (بنزيگو، 1999).
از سوي ديگر افراد برونگرا داراي سرعت فعاليت مغزي پايينتر از حد طبيعي هستند و از اين رو اين افراد براي اداره امور زندگي خويش به قواي محركه بالاتر از حد طبيعي نياز دارند.
افراد برونگرا بيشتر داراي ديدگاه عيني و خارجي بوده و داراي فعاليت عملي عاليتري هستند (سياسي ـ علياكبرـ همان منبع). ولي ميزان تسلط آنها بر نفس خودشان نسبت به افراد درون گرا كمتر است. اين افراد مايلند كه بر محيط افراد خود تأثير گذارده و به رقابت با ديگران پرداخته و در مجامع عمومي بيشتر ظاهر ميشوند. (بنزيگر ـ 1999).
بنابراين اگر درونگرايي و برونگرايي در حد كمال در افراد ظاهر شوند ما را در برابر دو شخصيت نابهنجار قرار ميدهند كه اولي به صورت اختلال اسكيزفرني و دومي به صورت اختلال هيستري تظاهر خواهد نمود. تعداداين افراد البته بسيار كم است و اكثريت مردم ميان اين دو قطب نهايي جاي دارند. عدهاي نزديكتر به قطب نهايي درونگرايي و گروهي نزدیكتر به قطب نهايي برونگرايي هستند. و عده كثيري هم هر دو جنبه برونگرايي و درونگرايي را به صورت متعادل دارا ميباشند كه اصطلاح آمبيوِرت (ambivert) به آنها اطلاق ميشود. (سياسي علياكبر به نقل از يونگ (1913)).
از سوي ديگر اضطراب يك ترس دروني شده است از اينكه مبادا تجارب دردآور تكرار شوند. از ديدگاه فرويد، اضطراب هسته مركزي روان نژندي است و علامت اخطاري است به «خود».
اهميت پژوهش
زماني كه افراد به مدت نسبتاً طولاني در معرض اضطراب مزمن (Chronic anxiety) قرار ميگيرند، سيستمهاي عصبي رتيكلوآندوتليال (Reticlo endothelial system-R.A.S) آنها به گونهاي خود را تنظيم مينمايند كه فرد به طور طبيعي در حالت بيداري، هوشياري بيشتري را نسبت به وقايع اطراف خويش نشان ميدهد. اين امر طبيعتاً سبب ميشود كه نياز به محرك خارجي در آنها كمتر شده و تا زماني كه منبع اضطراب كشف و رفع نگردد به سوي درونگرايي متمایل ميشوند. (بنزيگرـ 1999).
با توجه به موارد فوق مشاهده ميشود كه وجود اضطراب در افراد جامعه تأثير بسزايي در ميزان درونگرايي و برونگرايي آنها دارد. به گونهاي كه ممكن است يك فرد برونگرا در اثر شدت فشارهاي وارده ناشي از اضطراب به تدريج به فردي درونگرا تبديل شود و در صورتيكه اين فشار همچنان ادامه داشته باشد ممكن است در افرادي كه با مشاغل اجتماعي سر و كار دارند و بايد در تعامل دايم با جامعه باشند سبب كاهش شديد كارآيي آنها بشود. اين موضوع در جامعه معلمان بسيار حائز اهميت است.
براساس ديدگاه آيزنگ نظريه يونگ مبني بر اينكه «درونگرايي به عنوان يك حالت روانشناختي طبيعي در شرايط خاص محيطي است» كاملاً صحيح ميباشد و اين امر مبتني بر خواص فيزيولوژيكي بدن است و به عنوان يك واكنش طبيعي در برابر اضطراب تلقي ميشود.
از سوي ديگر افراد درونگرا در مواردي كه جامعهشان افراد برونگرا مورد تقدير و ستايش قرار ميگيرند، دچار خجالت زدگي شده و احساس كم ارزشي ميكنند (آرون ـ 1996).
همچنين بسياري از افرادي كه در معرض اضطرابهاي مداوم قرار ميگيرند ممكن است نسبت به زندگي داراي ديدگاه منفي شوند. ولي بايد اعلام نمود كه اضطراب در زندگي افراد به علت انتخابي است كه آنها برای ادامه زندگي خويش انجام دادهاند و اين انتخاب بنا به هر دليلي ممكن است آنها را با مشكلات مواجه كرده باشد. اما نكته مهم اين است كه تمايل افراد به درونگرايي در زمان رويارويي با اضطرابهاي ممتد اين توانايي را به آنها ميدهد كه با تمركز بيشتري به مشكل خود توجه نموده و نهايتاً درحل آن مشكل كوشش نموده و موفق شوند.
در اين موارد افراد درونگرا با دقت هر چه تمامتر كه به جمعآوري اطلاعات در خصوص علل بروز مشكلات و چگونگي رفع آنها ميپرازند.(Aron, Elaine w. )و آنقدر كوشش ميكنند تا نهايتاً با حل مشكلات مورد نظر به طور طبيعي به ديدگاه مثبت نسبت به زندگي دست مييابند.
دراينجا بايد به نظريه آيزنك اشاره نماييم كه بروز درونگرايي و برونگرايي در افراد هميشه حالت نسبي داشته و در ارتباط با وقايع خارجي زندگي آنها ميباشد به صورتي كه در شرايط مناسب افراد داراي يك حد تعادل در رفتارهاي درونگرا و برونگراي خويش بوده و براساس شرايط زندگي خويش ممكن است بيشتر به سوی درونگرايي و يا برونگرايي متمايل شوند.
به طور مثال فردي كه درحالت عادي برونگرا است ممكن است پس از تماس طولاني مدت با اضطراب مزمن تبديل به يك فرد درونگرا بشود و پس از رفع اضطراب ميتواند دوباره به شخصيت برونگراي خويش برگشت نمايد. (آيزنك Eysenek- 1981).
بنابراين با توجه به روابط پويا و ديناميك ما بين دو بعد رفتاري درونگرايي و برونگرايي و ارتباط آن با اضطراب، اهميت این امر مشاهده ميشود.
Eysenck, Hans J. A Model of Personality, Springer-Verlag, Berlin, 1981.
از پرسشنامة مربوط به 16 فاكتور شخصيتي (16PF) كه توسط كاتل (Cattel) و اِبِر (Eber) و تاتسوكا (Tatsuoka) در 1986 طراحي شده است براي ارزيابي جنبههاي شخصيتي افراداستفاده ميشود. در اين پرسشنامه اختصاصاً سوالات مربوط به چهارگونه شخصيتي شامل برونگرايي، درونگرايي، اضطراب
شديد و اضطراب خفيف استخراج و ارائه ميشوند.
تعريف واژهها
اضطراب: anxiety
تعريف نظري: اضطراب يك ترس دروني شده است از اينكه مبادا تجارت دردآور گذشته تكرار شوند. از ديدگاه فرويد فرويد كششهاي غريزي نامطلوب موجب اضطراب ميشوند. اضطراب با احساس ترس مترادف است با اين تفاوت كه ترس منشاء خارجي دارد ولي اضطراب منشاء دروني دارد. (شفيعآبادي ـ 1378 ص 52).
درون گرايي: Introversion
تعريف نظری: رفتاري است كه با ديدگاه دروني ذهني همراه بوده و فرد درون گرا آمادگي بيشتري براي خود داري و تسلط بر نفس از خود نشان ميدهد. اين افراد كمتر تمايل به حضور در جمع دارند و و بيشتر دقت خود را به مطالعه و فعاليتهاي ذهني انفرادي ميگذرانند. (آيزنگ ـ 1947).
برون گرايي: (Extraversion)
تعريف نظري: رفتاري است كه با ديدگاه عيني و خارجي مشخص شده و با فعاليت عملي بالاتري همراه است، افراد برونگرا (آمادگي كمتري براي تسلط بر نفس خويش برخوردارند. (آيزنگ ـ 1947).
از پرسشنامه(MBTI) (Myers-Briggs) براي ارزيابي ميزان برونگرايي ـ درونگرايي و از پرسشنامه اضطراب (State-Trait) براي ارزيابي ميزان اضطراب استفاده خواهد شد.
در پرسشنامه16PF كه توضيح داده شد هر چهار موضوع درونگرايي ـ برونگرايي، اضطراب خفيف و شديد با هم قابل محاسبه هستند.
يكى ديگر از مبادى علم اخلاق اين است كه آيا اخلاق، قابل تغيير استيا نه؟ فارابى در كتاب شريف «الجمع بين الرايين» در باره يكى از بحثهاى مورد اختلاف دو شخصيتبزرگ علمى يعنى ارسطو و افلاطون در مسئله اخلاق مىفرمايد:
عدهاى بر آنند كه بين اين دو شخصيت عظيم علمى، اختلاف نظر هست; ارسطو بر اين باور است كه اخلاق، جزو عادات تغيير پذير و تحول ياب است; اما افلاطون بر اين عقيده است كه اخلاق بر دو قسم است: قسمى طبيعى و قسمى ديگر كسبى است و بخش طبيعى اخلاق، قابل تغيير نيست (1) .
البته اگر اين دو سخن با همين دو تعبير، از آن دو شخصيتبزرگ فلسفى نقل شده باشد، با هم ناهماهنگ است; زيرا ارسطو مىگويد اخلاق كلا قابل تغيير و تحول است ولى افلاطون مىگويد شاخهاى از اخلاق كه كسبى است، قابل تغيير است; اما بخش ديگر آن كه طبيعى است قابل تغيير نيست.
تبيين نظر ارسطو و افلاطون
فارابى مىگويد:
جناب ارسطو اين مسائل را در كتاب «فيه ما فيه» گفته است و من در آن كتاب به شرح اين مطالب پرداختم و گفتم اولا: اين كتاب در قوانين مدنى است، نه در اخلاق; يعنى، مسائل حقوقى را بازگو مىكند; نه مسائل اخلاقى را و ثانيا: نظر جناب ارسطو در آن كتاب، مسائل كلى و مطلق است نه مسائل جزئى (2) .
يعنى به طور كلى بحث مىكند كه آيا اخلاق همانند «ذاتيات» و يا به تعبير پيشينيان «جنس» و «فصل» و «ماده» و «صورت» است و به عبارت ديگر همان طور كه فصل، ذاتى هر ذى فصل و نوع، ذاتى هر ذى نوع است، آيا خلق، ذاتى هر متخلق و تغيير ناپذير استيا هر خلقى قابل تغيير است؟
جناب ارسطو اصل امكان قبول تغيير را مطرح كرده و سخن او در سهولت و صعوبت آن نيست. اما سخن افلاطون اين است كه اخلاق، دو قسم است; بخشى از آن طبيعى و تغيير آن، دشوار و بخش ديگر كسبى و تغيير آن آسان است و منظور از طبيعى بودن «صورت نوعيه» و ذاتى شدن نيست; بلكه ملكه شدن به منزله صورت شدن است و قهرا تغييرش دشوار است; ولى محال نيست. چرا كه بين «متعذر» و «متعسر» فرق است. «متعسر» چيزى است كه ممكن ولى دشوار است اما «متعذر» چيزى است كه انسان از انجام آن معذور است و قادر بر آن نيست. متعذر در اين گونه موارد كه در مقابل متعسر قرار مىگيرد، به معناى ممتنع است.
بنابراين، نظر افلاطون اين است كه تغيير دادن اخلاقى كه طبيعى شود دشوار است; اگر درختى به صورت كج رشد كند و راه عابران را ببندد، باغبان مشكل مىتواند آن را راست كند، ولى چنين نيست كه به هيچ وجه نتوان آن را مستقيم كرد; البته منحنى بالذات را نمىشود مستقيم كرد; اما مىشود با عواملى اين مانع سر راه را برداشت. منظور افلاطون از اين مثال اين است كه تغيير روش كسى كه به خلقى خاص، ساليان دراز، عادت كرده و به حد كهولت رسيده است، سخت است.
در تعبيرات دينى ما هست كه: «رد المعتاد عن عادته كالمعجز» (3) يعنى، تغيير دادن مسير اعتياد كسى كه به چيزى عادت كرده، مانند معجزه است البته نه خود معجزه و در آثار اديبان بزرگوار ما آمده است:
«تربيت نا اهل را چون گردكان بر گنبد است»
اين خود تشبيهى است و جناب شيخ مصلح الدين سعدى، نمىخواهد بگويد همان طور كه گردو روى گنبد دوار نمىايستد بلكه مىغلطد، تربيتبراى نااهل روا نيست، منظور وى دشوار بودن است نه محال بودن.
بنابراين، جناب فارابى مىفرمايد: افلاطون مثل ارسطو فتوا مىدهد كه ممكن است اخلاق را عوض كرد اگر چه اين تغيير، دشوار است; و سپس مىافزايد: هر صورت جديدى بعد از مدتى كه با ماده خود، قرين مىشود، مجموعا ماده ثانى براى صورت بعدى مىشود و آن صورت بعدى هم كه روى اين مجموعه پديد مىآيد و مدتى با آنها عجين مىشود، مجموعا ماده براى صورت سوم و... مىگردند. آنگاه مثالى ذكر مىكند: مثل اين كه خاك به صورت گياه در مىآيد و گياه وقتى رشد كرد، به صورت الواح، چوبها و تختهها و تختهها به صورت تخت، ميز تحرير و مانند آنها در مىآيد كه به اين ترتيب، هر كدام از اينها زمينه براى پذيرش صورتهاى بعدى است.
البته اين صورت، صورت طبيعى نيست; بلكه صورت صناعى است كه جناب افلاطون آن را در حد مثال براى تقريب به ذهن ذكر كردهاند; يعنى نفس با هر خصوصيتى كه مانوس شود، زمينه براى صفتبعدى را پيدا مىكند و آن صفتبعدى هم كه مدتى در نفس مىماند براى پديد آمدن صورت طبيعى ديگرى، زمينه و طبيعت مىشود. بنابراين، افلاطون نمىگويد تغيير صور و افراد، يكسان است; بلكه مىگويد بعضى از آنها سخت و بعضى، سهل است و جناب ارسطو هم نمىگويد تغيير همه يكسان است; يعنى، تغيير اخلاق براى كسى كه معتاد به خلقى شده با كسى كه عادت نكرده، يكسان است پس در اصل امكان تغيير و نيز در تفاوت بين درجات اخلاقى به صعوبت و سهولت، هر دو موافقند و بين اين دو بزرگوار، اختلاف نظرى نيست.
امكان تغيير انسان و انواع تغييرپذيرى
آنچه كه در جهان يافتشده يا مانند فرشتگانى است كه سخن همه آنها اين است: «وما منا الا له مقام معلوم» (4) و تغيير پذيرى در حيطه آنان راه ندارد، چون موجوداتى مجرد و ثابتند و يا مثل موجودات عالم طبيعت مانند آسمانها، درياها، كوهها، درختان، حيوانات و انسان است كه تغيير پذيرند.
تغيير پذيرى بر سه گونه است: يا به صورت زوال و نابودى است كه پيشينيان از آن به «كون و فساد» تعبير مىكردند و يا به صورت تكامل يا تنازل است كه سه قسم مىشود و هر سه قسم تغيير هم در انسان هست. چون انسان در قلمرو طبيعت است و هر موجودى كه در منطقه طبيعتبه سر مىبرد پذيراى تغيير است.
موجودى كه در مسير حركت قرار مىگيرد، گاهى بر اثر آسيب و گزند حوادث، فاسد مىشود; گاهى راههاى تنزل و گاهى راههاى تعالى و تكامل را طى مىكند. گرچه آنچه كه حركت است، بالاصالة و بالذات، همان است كه در مسير كمال باشد; اما برخى تحولات بالعرض هم هست.
در هر صورت، انسان مىتواند سه گونه تغيير داشته باشد:
1 زوال پذيرى و اين همان مسئله «مرگ» است; مثل ساير موجودات كه فاسد مىشوند: «كل نفس ذائقة الموت» (5) .
2 تغيير پذيرى در جهت تنزل كه: «ان المنافقين فى الدرك الاسفل من النار» (6) كه اينها به جاى «تدرج»، «تدرك» دارند! يعنى به جاى اين كه درجاتى را طى كنند دركاتى را مىپيمايند.
3 تغيير پذيرى در مسير كمال كه انسانها در اين گونه تغيير، «درجات» دارند; به اين معنا كه، در اوايل امر با استناد به آيه «لهم درجات عند ربهم» (7) داراى درجه هستند ولى در اواخر بر اساس آيه «هم درجات عند الله» (8) ، خودشان عين ملكات نفسانى و متن «درجه» كمال مىشوند.
بنابراين، تغيير پذيرى درانسان هست; ولى آنچه كه در محورهاى اخلاقى مطرح است همين دو بخش تغيير يعنى تغيير به طرف نزول و به طرف صعود است و گرنه تغيير موت و زوال و نابودى، امرى طبيعى است و ربطى به اخلاق ندارد، البته موت ارادى، در بحثهاى اخلاقى جايگاهى رفيع دارد وليكن چنين مرگ اختيارى به همان تكامل وجودى برمىگردد كه از انحاى تغيير استطالى است.
از نشانههاى امكان تغيير، ضرورت بعثت انبيا و مختلف بودن انسان در همه ادوار زندگى است.
بعثت انبيا
يكى از بهترين ادله ضرورت بعثت انبيا (عليهم السلام) سامان بخشيدن به نابسامانيهاى اخلاقى است كه انسانهاى بد آموخته را به اخلاق خوب تربيت كنند. اما اگر تغيير اخلاق و دگرگونى اوصاف نفسانى، ممكن و ميسر نمىبود، انبيامبعوث نمىشدند چون بر فرض هم كه بيايند و مردم را عالم كنند، وقتى علمنتواند نهاد آنان را دگرگون كند، بعثت و تعليم چه سودى خواهد داشت؟ در اينصورت، تعليم كتاب و حكمت، بارى بر روى دوش انسانها خواهد بود و انبيا رنجى بر رنجهاى انسانها مىافزايند، رنج فراگيرى و رنج ناهماهنگى بين علم واخلاق.
اما اگر تهذيب نفس ممكن باشد، هر دو رنجبرطرف مىشود وقتى چيزى ياد گرفتند، هم لذت مىبرند كه از درد جهل رهايى يافتند و هم لذت مىبرند كه آن رذايل اخلاقى را در سايه اين علوم و معارف آموخته شده عوض مىكنند و اگر مستكبران دعوت انبيا را نپذيرفتهاند، اما بسيارى از افراد پذيرفتهاند. مستكبران بر اثر اين كه اموال و اولادشان، «فتنه»اى براى آنان بود، توفيق تهذيب روح، نصيبشان نشده است; چنانكه ميگسارى، قمار بازى، بت پرستى، شرك، تجاوز، تعدى، دروغ و معاصى ديگر، جزو اخلاق رايج مردم «حجاز» شده بود و در ميان مردم «مدين» «حجر» سرزمين قوم «عاد» و «ثمود» و... هم رايجبود; ولى انبيا آمدند و تا حدودى، موفق شدند و برخى از آنها را اصلاح كردند; گرچه در بعضى از ادوار تاريخى، توفيق هدايت، كمتر نصيب مردم مىشده و اكثر آنان به طرف فساد مىرفتند.
قرآن در اين زمينه، راجع به قوم لوط مىفرمايد: «فما وجدنا فيها غير بيت من المسلمين» (9) (تنوين تنكير در «بيت» نشانه وحدت است) يعنى، فقط يك خانوار به پيغمبرشان ايمان آورد. در بخشى ديگر مىفرمايد: «ولا تجد اكثرهم شاكرين» (10) كه شيطان اين پيام را داد و يا در جاى ديگر، مىفرمايد: «وما وجدنا لاكثرهم من عهد وان وجدنا اكثرهم لفاسقين» (11) ; يعنى، اكثر آنها متعهد نيستند بلكه فاسقند; اما گروه فراوانى بر اثر تهذيب انبيا، مهذب و مزكى شدند و اگر تغيير خلق ميسر نبود، انبيا هميشه ناكام مىماندند و اصل بعثت نيز، لغو مىشد.
برهان عقلى بر امكان تغيير و شواهد تجربى بر وقوع آن، نشان مىدهد كه اخلاق تغيير پذير است; بدان، خوب و خوبان، بد مىشوند. البته همان گونه كه در علوم، گاهى فراگيرى، سهل و گاهى سخت است، در اخلاق هم چنين است; فراگيرى علوم و اخلاق و تخلق به اخلاق جديد براى سالمندان، سخت است; ولى سختبودن غير از محال بودن است. تعلم و تخلق حكم واحد دارند; زيرا اگر سالمند بخواهد مطلب جديدى را ياد بگيرد، براى او بسيار سخت است; در حالى كه تعليم براى همه در هر سن، ممكن است و به همين جهت هم دستور داده شده تا گور، علم بياموزيد; تغيير اخلاق هم چنين است.
بايد بين سختى و امتناع فرق گذاشت; انبيا (عليهم السلام) هم آمدند و تا حدودى در تغيير اخلاق موفق بودند، هم آن ممكن را به فعليت رساندند و هم آن دشوار را سهل كردند; زيرا وقتى به انسان آگاهى بدهند و انسان، آگاه شود كه رذيلت اخلاقى سم است، از آنجا كه به حيات خود علاقمند است و يقين دارد كه اين سم او را از پا در مىآورد، از آن دستبرمىدارد. انبيا (عليهم السلام) نه تنها از راه علم حصولى بلكه از راه علم حضورى و شهودى، در انسان باور ايجاد مىكردند كه آن باور در تغيير اخلاق، نقش سازندهاى دارد.
تكليف، در همه ادوار زندگى
نشانه ديگر براى تغيير پذيرى خلق آن است كه براى هر كسى تكليف تا لحظه مرگ وجود دارد، در حالى كه اگر تغيير عادت، محال باشد، چنين تكليفى، «تكليف به محال» است و تكليف به محال هم ممكن نيست از حكيم مطلق صادر شود. پس تكليف دائمى در تمام ادوار زندگى، نشانه امكان تغيير اخلاق، است و نبايد گفت اگر كسى با برخى مسائل اخلاقى عادت كرده باشد، تغيير آن محال است.
تغيير خَلق و خُلق
غزالى، تغيير «خلق» را از تغيير «خلق» جدا كرده است; اين مطلب را ديگران هم گفتهاند. بسيارى از خطوط اصلى مطالب را مرحوم فارابى، ابن سينا و ابنمسكويه بيان كردهاند و بعد غزالى كه شارح خوبى است آنها را مشروحا ارائهداده است; ولى او متاسفانه نتوانست امهات معارف عقلى را بيابد. چون، فلسفه را نزد استاد ماهرى فرا نگرفت و خيال كرد فلسفه، علمى است كه با مطالعهقابل فراگيرى است; در حالى كه فلسفه، علمى است كه اگر كسى آن را پيش استاد متظلع نخواند، اگر چه در حد غزالى باشد به عمقش نمىرسد. شاهد اين سخن سخنان اوست كه وقتى مىخواهد در مسائل عميق فلسفى اظهار نظر كند، پياده بودن او محسوس است! خود نيز اعتراف مىكند كه فلسفه را نزد استاد نخوانده است; وى ابتدا «مقاصد الفلاسفه» و سپس «تهافت الفلاسفه» را نوشته است.
غزالى در كتاب شريف «احياء» مىفرمايد:
خَلق قابل تغيير نيست، ولى خُلق قابل تغيير است و انبيا آمدند كه خُلق را عوض كنند (12) .
رنگين پوست و سياهروى، نمىتواند رنگ پوستخود را تغيير بدهد; ولى اگر قلب كسى سياه باشد مىتواند آن را با توبه سفيد كند; چنانكه عدهاى چنين كردند و عدهاى كه قلبشان سفيد و روشن بود، خداى نخواسته به دام ارتداد افتادند و سياه دل شدند:
«ان الذين امنوا ثم كفروا، ثم امنوا ثم كفروا ثم ازدادوا كفرا لم يكن الله ليغفر لهم» (13) .
تغيير، هم در اعتقاد و هم در اخلاق و عمل ممكن است.
نقش معرفت در تغيير اخلاق
معرفت هم در تحصيل اخلاق و هم در تغيير آن، مهمترين نقش را دارد; اما معرفت دو قسم است:معرفتهاى حصولى و معرفتهاى حضورى; ولى همان طور كه در ساير مسائل، نقش معرفتهاى حضورى و شهودى، قويتر از معرفتهاى مفهومى و حصولى است، در اين دو بخش يعنى تحصيل اخلاق و تغيير آن نيز معرفتشهودى، اثر بيشترى دارد; يعنى، اگر انسان، فضيلتيك خلق و رذيلتخلق مقابل آن را مشاهده كند، فورا از رذيلت، دستبر مىدارد; چون نفس گرچه «اعدى عدو» درونى انسان است و تا انسان را از پا در نياورد آرام نمىنشيند و سعى مىكند اسير بگيرد، چنانكه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) مىفرمايد: «كم من عقل اسير تحت هوى امير» (14) ولى شهود فضيلت اخلاقى، در انسان، گرايش ايجاد مىكند و انسان دگرگون مىشود و شهود مسموم بودن رذايل اخلاقى، گريز از رذايل اخلاقى ايجاد مىكند.
لذا در بعضى از تعبيرات دينى آمده است: «بعد نفسك»; «اياكم و...» (15) ، «اياك» يعنى خود را دوربدار; مبادا با سم يا آتش، بازى كنى و يا سم در تو اثر كند.
حضرت على (سلام الله عليه) پس از ذكر ماجراى عقيل مىفرمايد:
شبانگاه شخصى به سراغ من آمد و معجونى به همراه داشت; معجونى منفوركه ازآن منزجر بودم،گويى با قى يا آب دهان مار آميخته شده بود. به اوگفتم كه اگراين معجون، صدقه، صله، زكات و مانند اينهاست كه به ما نمىرسد.گفت:هديه است. گفتم: «امختبط انت؟»: در اين صورت، تو فرد مخبطى خواهى بود; يعنى، اگر رشوه را به عنوان هديه آوردهاى كه به بهانه مشروع بودن، من آن را بگيرم، بايد فردى ديوانه باشى (16) .
براى اينكه اگر «قى كرده» افعى را به صورت خميرى درآورند، هيچ انسان عاقلى آن را نمىخورد. البته اين بيان كه در نهج البلاغه آمده، سخنى شاعرانه نيست تا «احسنه اكذبه» باشد، يعنى هرچه اغراق آميزتر باشد، دلپذيرتر گردد; بلكه حضرت درون رشوه را ديد و فرمود: خوردن رشوه مثل خوردن غذاى قى شده افعى است. افعى از مارهاى معمولى پرسمتر است كه نخست، شكارش را مسموم مىكند و چه بسا تير او همان سمى است كه رها مىكند و وقتى كه آن را از پا در آورد، از آن تغذيه مىكند. مقصود اين است كه تغيير اخلاق با معرفتحضورى سهلتر از تغيير آن با معرفتحصولى و مفهومى است و بقيه راهها مانند موعظه و شعر زيبا جزو معاونان وزارت تغيير و اصلاح و تهذيب و تزكيه اخلاقىاند، وزير اين كار، همان معرفت است.
قرآن و تغيير اخلاق
تغيير اخلاق، به صورت روشن در آيات قرآن كريم مطرح شده و آيات در اين زمينه چند دسته است:
دستهاى از آن، مصداق تغيير اخلاق را بازگو مىكند ولى عنوان «تغيير» در آن نيست.
دستهاى ديگر، گذشته از اين كه مصداق تغيير را گوشزد مىكند، عنوان تغيير اخلاق را هم تذكر مىدهد. اما آيات بخش اول فراوان است و نيازى به شمارش آنها نيست: چون نوع آياتى كه دستور اطاعت، توبه، تقوا و عدل مىدهد، به اين معناست كه شما اخلاقتان را عوض كنيد; مانند:
«اعدلوا هو اقرب للتقوى» (17) ،
«فاتقوا الله ما استطعتم» (18) ،
«يا ايها الذين امنوا اتقوا الله حق تقاته» (19) ;
اينها و صدها دستور العمل اخلاقى ديگر، نشانه آن است كه اگر اين اوصاف معين را نداريد، آنها را فراهم كنيد و اگر داريد نگذاريد تغيير كند و در تداوم آن بكوشيد.
بخش دوم آيات كه گذشته از دستور العمل اخلاقى، عنوان تغيير را هم دارد، در سوره مباركه «انفال» و «رعد» آمده است; در سوره انفال مىفرمايد: «ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمة انعمها على قوم حتى يغيروا ما بانفسهم وان الله سميع عليم» (20) نعمت ذات اقدس اله، تفضل است. ممكن است كسى به جايى نرسد; ولى خدا به او نعمتبرساند.
تفضل نعمت و استحقاق كيفر
نعمتبر اساس استحقاق نيست; بلكه از روى تفضل و لطف است; ولى يقينا كيفر بر اثر استحقاق است; ممكن نيست ذات اقدس خداوند بى گناهى را كيفر كند; ولى ممكن ستخداوند، تفضلا كسى را متنعم سازد; به عبارت ديگر، تغيير نعمت، سبب طلب مىكند; ولى تغيير نقمت، سبب نمىخواهد; سببش همان لطف و رحمت الهى است چون ممكن نيست كارى بدون سبب رخ بدهد.
گاهى سبب، لطف خداست و گاهى هم استحقاق قابل، زمينه قبول را فراهم مىكند. آيه مزبور مىفرمايد: خداوند نعمتى را كه داد هرگز نمىگيرد يا كم نمىكند; اما اگر مردم، اخلاقشان را عوض كنند; مثلا، اگر شاكرند، كفران نعمت كنند و اگر متواضع، سخى و مطعم هستند، متكبر، مستكبر و بخيل شوند و ترك اطعام كنند، در اين صورت ذات اقدس اله هم مسير نعمتخود را برمىگرداند. و خداوند هم شنواست و هم آگاه است. مىداند چه فرد يا جامعهاى، اخلاق و اوصاف نفسانى خود را دگرگون كرده و چه فرد يا جامعهاى اخلاق و اوصاف نفسانى خود را دگرگون نكردهاند و اين به عنوان سنتى الهى ذكر شده، يعنى سنت ذات اقدس اله بر اين است كه نعمتى را كه به فرد يا گروهى داده از آنها نمىگيرد; مگر اين كه آنان در اوصاف نفسانى خود تغييرى ايجاد كنند.
در سوره «رعد» همين مطلب به زبان ديگرى بيان شده است:
«له معقبات من بين يديه و من خلفه يحفظونه من امر الله، ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم و اذا اراد الله بقوم سوءا فلا مرد له و ما لهم من دونه من وال» (21) ;
اگر خداوند بخواهد چيزى را حفظ كند، ماموران الهى، همه اطراف آن شىء را احاطه كردهاند. آنگاه مىفرمايد: اگر خداوند نعمتى را به قومى عطا كند، هرگز آن نعمت را تغيير نمىدهد; مگر اين كه آن قوم، مسير اخلاق خود را دگرگون كنند. به اين ترتيب قرآن براى قوم، ملت و جامعه جايگاه ويژهاى قرار داده است. ممكن است فردى كه در جامعه زندگى مىكند، اخلاقش را عوض كند; ولى مادامى كه جامعه صالح است، ذات اقدس خداوند، نعمت را از آن جامعه نمىگيرد و اين هم لطف مجدد الهى است.
نعمت ابتدايى الهى
نخستشايسته استبدانيم كه اعطاى الهى، ابتدايى است. حتى در مواردى كه انسان كارى كرده و به ظاهر استحقاق دريافت نعمتى را دارد، اين استحقاق هم مسبوق به لطف الهى است; يعنى بر اساس:
«و ما بكم من نعمة فمن الله» (22)
هدايت، جذب و گرايش به اين كار را خدا عطا كرده است و انسان نبايد بگويد:
«انما اوتيته على علم عندى» (23)
كه منطق قارون است. كسى كه سالهاى متمادى با رنج و زحمت، علمى مىآموزد و يا مالى مىاندوزد، نبايد بگويد من خودم زحمت كشيدم عالم يا مالك شدم; بلكه بايد بگويد:
«هذا من فضل ربى ليبلونى ءاشكر ام اكفر» (24) .
بر اين اساس اگر كسى رنج و تلاش و كوششى كرد و استحقاق دريافت نعمت جديد يافت، در آن سير علمى بايد آغاز جريان را ببيند; يعنى، نبايد بگويد من كار كرده و به اينجا رسيدهام; بلكه بايد بگويد لطف حق، مرا وادار كرد و توفيق الهى نصيب شد كه من با اين فيض راه افتادهام و در حقيقت، او مرا راهنمايى كرده است. با توجه به آيه سوره «نحل» بيان امام سجاد (عليه السلام) در «صحيفه سجاديه» روشن مىشود كه مىفرمايد:
«نعمك ابتداء و منتك ابتداء» (25)
يعنى، هرچه را كه تو مرحمت كنى، امرى ابتدايى است نه به عنوان كيفر و پاداش.
در قرآن كريم از عطاى الهى به صورت «جزاء» ياد شده; اما تعبير جزا هم تشويقى است. مثلا اگر كودكى به معلم خود، گوش فرا دهد و سخن معلم در او اثر كند و چيز تازهاى بفهمد، ولى نعمت او به وى جايزه جديد عطا مىكند. در اين جا وقتى كودك، كار خود را مىبيند، كودكانه داورى مىكند و مىگويد من درس خواندم و جايزه گرفتم; ولى وقتى انسان فرزانهاى شود، عاقلانه كار خود را بررسى مىكند و مىگويد ولى نعمت من در همه مراحل ياور من بود. او مرا تشويق، تاييد و راهنمايى كرد وسايلم را فراهم كرد; حتى در آن مراحل نهايى هم مشوق من بود و بعد از فراگيرى علم به من جايزه داد كه تشويقى مجدد است; يعنى همه نعمتها را ابتدايى مىداند; نه پاداشى.
تمام كارهاى ذات اقدس اله، بنابر اين تحليل، ابتدايى استيعنى مسبوق به استحقاق قابل و تحتم افاضه بر فاعل نيست; اما اگر خداوند بر اساس همين فضل، به كسى يا جامعهاى خيرى داده و افراد در اين جامعه از آن خير، متنعم شدهاند، تنها يك فرد يا دو فرد آلوده و پليد گشتند، باز خدا نعمت را از آن جامعه سلب نمىكند; و چنين تهديد و وعيدى در قرآن نيامده است كه اگر ما به جامعه و امتى خيرى داديم ولى بعضى از افراد آن امت و جامعه، تن به تباهى دادند، ما نعمت را از آن جامعه مىگيريم. تنها وعيدى كه هست اين است كه اگر اساس جامعه دگرگون شود، آنگاه مسير نعمت هم بر مىگردد.
اگر قومى مسير اخلاقى خود را عوض كند، مسير نعمت هم عوض مىشود و نقمت، دامنگير آنها خواهد شد و ديگر، هيچ عاملى براى رد كيفر الهى وجود ندارد; زيرا در آيه شريفه، «نفى جنس» شده است: «فلا مرد له» براى اين كه: «وما لهم من دونه من وال» (26) ، والى و سرپرست و قيم و قيومى، غير از خدا نيست و اگر جامعه، والى و قيومى غير از خدا نداشته باشد، نه مىتوان نعمت و نه مىتوان رفع نقمت و عذاب را از غير خدا توقع داشت.
درسوره «زمر» نيز تغيير پذيرى اوصاف نفسانى مطرح شده اما به صراحتسوره انفال و سوره رعد نيست; مىفرمايد: «يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله» (27) : اى بندگانى كه بر جانتان ستم و اسراف كردهايد! از رحمتخدا نااميد نباشيد. البته اولين اسراف هر مسرفى بر جان خود اوست; چنان كه اولين ستم هر ظالمى بر جان خود اوست: «وما ظلمهم الله ولكن انفسهم يظلمون» (28) .
اسراف در نفس
اسراف هم در مورد نعمتهاى بيرونى مطرح است و هم درباره نعمتهاى درونى; مثلا، اولين لحظهاى كه ارتكاب گناه در فكر انسان خطور كند، قبل از ارتكاب، اسراف در نفسش پيدا مىشود; يعنى، او اين پديده فكرى و علمى و نيز اين پديده عملى يعنى عزم و اراده را بيجا مصرف مىكند.
خداوند مىفرمايد: وقتى شما به جان خودتان اسراف كردهايد، نا اميد نباشيد. چون درهاى رحمت، همواره باز است. سپس مىفرمايد:
«و انيبوا الى ربكم و اسلموا له» (29)
و اين انابه و تسليم شدن، تغييرى در صحنه نفس است. پس اول، اسراف بر نفس استبرخى نفس غير مسرف را مسرف و آنگاه نفس مسرف و مترف را منيب، تائب و مطيع مىكنند و اين، تحول دو جانبه در نفس است.
بسيارى از آيات نشانه آن است كه اين تغيير، سخت و يا آسان است; چنان كهطى راه سخت و يا آسان است; يعنى اين دو مطلب با هم ارتباط دارند: يكى اينكه اصل تغيير، گاهى سخت و گاهى آسان است; مطلب ديگر اين كه طى راه،گاهى سخت و گاهى آسان است و منشا اين سختى و يا آسانى، اين است كهاگر وصفى به صورت «ملكه» در دل رسوخ كرده باشد، تغييرش سخت ولى ادامه راه مناسب با آن، سهل است كه به اين ترتيب، هر دو مطلب به رسوخ وصفى نفسانى وابسته است; به اين معنا، كه در اوايل امر، همان طور كه فراگيرى علم، ثابت و آسان است و مىفهمند، فراگيرى مسائل اخلاقى مثل متخلق كردن كودكان هم سهل است. چون مسائل اخلاقى هم با فطرت اينها سازگار است و هم ضد اخلاق و ارزش در جان اينها جايى پيدا نكرده است; ولى اگر اخلاقى نفسانى در دراز مدت به صورت ملكه در آمده باشد طى راه مناسب با آن ملكه، آسان ولى تغيير آن سخت است، اين دو مطلب را قرآن كريم در دو بخش از آيات، روشن كرده است:
عاقبت مؤمن و كافر
در اين مورد مىفرمايد:
«فاما من اعطى و اتقى و صدق بالحسنى فسنيسره لليسرى و اما من بخل و استغنى و كذب بالحسنى فسنيسره للعسرى» (30)
يعنى، عاقبت انسان، «يسر» يا «عسر» يعنى سهل يا سخت است: پايان كار مؤمنين، سهل است. براى آنان مرگ، برزخ، قيامت و حساب سهل و آسان است; يعنى، آنان با حساب يسير و آسان، محاسبه مىشوند;
«فسوف يحاسب حسابا يسيرا» (31) .
ولى براى كسانى كه به بيراهه مىروند، مرگ، برزخ و اصل صحنه قيامت، دشوار است و در جهنم هم دشوارى دارند:
«فذلك يومئذ يوم عسير على الكافرين غير يسير» (32)
البته وصف غير يسير «تاكيدى» است; يعنى، آسان نيست و قهرا براى مؤمنين «يسير غير عسير» يعنى آسان است و سخت نيست.
مىفرمايد: اگر كسى اولا اهل تصديق باشد; معارف، حقايق و عقايد دينى را به خوبى تصديق كند و ثانيا اهل جود و بخشش، اعطا، احسان و ايثار و در همه اين كارها با تقوا و پرهيزكار باشد و از گناه و تمرد در برابر حق، پروا داشته باشد«فسنيسره لليسرى»يعنى، «للعاقبة، للخصلة، للطريقه اليسرى»: ما او را در پيمودن راه آسان موفق مىكنيم و او به آسانى اين راه را مىپيمايد; اما اگر كسى اهل تصديق و باور نباشد، بلكه معارف دين را تكذيب كند و افزون بر آن اهل احسان، ايثار و جود نباشد; بلكه اهل بخل باشد و حقوق مالى خود را تاديه نكند و مستكبرانه و مستغنيانه خود را بى نياز ببيند،«فسنيسره للعسرى»ما راه او را براى انجام رذايل، معاصى و سيئات اخلاقى كه عاقبت كارش تلخ است، آسان و سهل قرار مىدهيم، او به آسانى و بدون هراس و پروا دستبه گناه دراز مىكند، به آسانى دروغ مىگويد و اين كيفر الهى است كه دامنگير او مىشود. پس اگر براى كسى صفتى ملكه شود و به صورت خلق در آيد، كارهاى مناسب با اين خلق را به آسانى انجام مىدهد و اگر بخواهد تغيير بدهد، گرچه ممكن باشد ولى دشوار است.
رابطه ملكه شدن با قساوت قلب
خداى سبحان در سوره «حديد» مىفرمايد:
«ا لم يان للذين امنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله و ما نزل من الحق و لا يكونوا كالذين اوتوا الكتاب من قبل فطال عليهم الامد فقست قلوبهم و كثير منهم فاسقون» (33)
اين آيه شريفه در باره مؤمنين است داستان «فضيل عياض» را هم در همين زمينه نقل مىكنند; يعنى، آيا وقت آن نرسيده تا قلب آنان كه راه ضعيفى از ايمان را پيمودهاند خاشع شود و به نام خدا بتپد و بلرزد؟ اگر آنان در پيشگاه خدا خاضع وخاشع باشند، به استناد:
«هو معكم اين ما كنتم» (34)
هميشه خاضع و خاشعند و چون هميشه خاشع و خاضعند، غير خدا هرچه هست در پيشگاه آنان كوچك است.
ازاين گذشته، آينده انسان، روشن نيست و هميشه گذشته بيش از آينده است، اگر كسى بداند كه چند سال بعد زنده است، حساب ديگرى دارد; اما هيچ كس عمر خود را نمىداند:
«و ما تدرى نفس ماذا تكسب غدا و ما تدرى نفس باى ارض تموت» (35) :
انسان نمىداند در چه سرزمينى مىميرد و نمىداند فردا چه چيز كسب مىكند.
اينكه گفته مىشود: «چو فردا برآيد بلند آفتاب» سخنى است در حد اميد، و گرنه هيچ كس نمىداند كه فردا چكاره است. پس هر كسى وقتى عمر خود را تحليل مىكند، مىبيند گذشتهاش بيش از آينده اوست و مىگويد من الان بيستسال را گذراندهام; اما معلوم نيستبيست دقيقه ديگر هم زنده بمانم و اگر كسى عمر درازى را پشتسر گذاشته باشد، به صورت روشنى مىتواند اين سخن را بگويد.
از اين رو آيه سوره مباركه «حديد» همواره زنده و تازه است. در حالى كه عدهاى همواره به ياد حقند، ذات اقدس اله در مورد عدهاى ديگر مىفرمايد: هنوز وقت آن نرسيده است كه انسان بگويد بس است و برگردد وقلبش در برابر خدا خاضع و خاشع شود؟ يعنى در برابر همه آنچه كه خدا نازل كرده است، اعم از قرآن و حديث قدسى و رواياتى كه به اهل بيت طهارت و عصمت الهام شده و آنچه كه بر انبيا و اولياى سلف (عليهم السلام) نازل شده استخاضع و خاشع باشد. از اين رو مىفرمايد: خاشع شويد و گرنه مثل كسانى خواهيد شد كه اگر وصفى نفسانى براى آنها در دراز مدت به صورت خلق و ملكه نفسانى در آيد قلب اينها قسى مىشود; وقتى قلب، قسى شود تغيير آن سخت است.
احياى زمين و زمينه مرده
تغيير اخلاق حتى براى آنها كه قلبشان قسى است ممكن است:
«اعلموا ان الله يحى الارض بعد موتها» (36)
بدانيد كه خدا زمين و نيز زمينه مرده را زنده مىكند كه يكى از مصاديق بارز اين آيه مباركه، مسئله ظهور ولى عصر (ارواحنا فداه) است كه به عنوان تفسير روايى در ذيل همين آيه آمده است كه جامعه مرده را خداوند به وسيله ظهور كسى كه مظهر قسط و عدل خداوند است زنده مىكند; يعنى، آنها كه بر اثر طولانى شدن اوصاف نفسانى، قلبشان قسى شده نيز نااميد نباشند; زيرا چنان كه خدا زمين مرده را با باران رحمت، دوباره زنده مىكند زمينه مرده را هم، زنده مىكند. و ولى عصر(ارواحنا فداه) هم،
«يملاها قسطا و عدلا كما ملئت ظلما وجورا» (37) .
تغيير و جهاد اكبر
بنابراين، هر تغييرى ممكن است. البته در برخى از موارد، سهل و در برخى ديگر، سخت است; آنجا كه تغيير، سهل است جهاد نيز سهل است اما آن جا كه سخت است، جهاد سنگينى لازم دارد و تا آخرين لحظه، مجاهدت مطرح است و آيه شريفه:
«و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين»
در سوره عنكبوت از همين باب است و اصولا صدر و ذيل سوره مباركه «عنكبوت» در همين محور است. در ابتداى سوره مباركه عنكبوت، مسئله امتحان و مجاهدتهاى نفسانى مطرح شده (38) و در پايان آن نيز، از باب «رد پايان به آغاز» اين آيه آمده است، از اين جهت، مسئله جهاد اكبر در كنار جهاد اصغر، مطرح شده و البته نتيجه جهاد هم بر دو قسم است: گاهى انسان سريعا پيروز مىشود و گاهى بعد از تلفات و شهيد دادن و رنج، فتح و نصرت را در آغوش مىكشد.
فرار از «زحف» در جهاد اكبر
قرآن در زمينه جهاد اصغر مىفرمايد:
«ان يمسسكم قرح فقد مس القوم قرح مثله و تلك الايام نداولها بين الناس» (39)
در جهاد اصغر مجاهدان در راه خدا پس از دادن مجروح، جانباز و آزاده، پيروز مىشوند. در جهاد اكبر نيز همين طور است، گاهى انسان تلفات مىدهد; رنجها و زخمهايى را در درون خود تحمل مىكند و چند صباحى هم عقل وى اسير هوسش مىشود ولى سرانجام پيروز خواهد شد; در صورتى كه در راه جهاد با نفس بايستد و از صحنه جهاد نگريزد و حتى اگر دشمن را فراوان ببيند، از معركه فرار نكند. البته فرار از زحف در فقه حكم خاص و در اخلاق و كلام، حكم مخصوص ديگرى دارد.
در صدر اسلام اگر سربازى در برابر ده سرباز قرار مىگرفت، حق فرار نداشت ولى اگر بيش از ده سرباز به او حمله مىكردند، مجاز بود فرار كند:
«ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا مائتين و ان يكن مائة يغلبوا الفا من الذين كفروا» (40)
اما پس از نزول آيه
«الئن خفف الله عنكم و علم ان فيكم ضعفا» (41)
حكم فقهى به اين صورت در آمد كه در جهاد اصغر اگر يك سرباز در مقابل دو سرباز قرار گرفت، حق فرار ندارد ولى اگر تعداد سرباز بيگانه بيشتر شد مجاز است فرار كند. نيز در جهاد اصغر ممكن است كسى اسير شده و بعد هم آزاد شود و بر فرض هم آزاد نشود، چون تن او را به اسارت گرفتهاند، نه جان او را، احيانا مجاز است تن به اسارت يا فرار بدهد. چون حكم آن فقهى و جهاد هم جهاد اصغر است و لزوم مقاومتحد معينى دارد.
اما در جايى كه جان ولى الله در خطر است، حساب ديگرى دارد:
«ما كان لاهل المدينة و من حولهم من الاعراب ان يتخلفوا عن رسول الله و لا يرغبوا بانفسهم عن نفسه» (42)
مثلا در جنگ احد كه وجود مبارك پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم در معرض آسيب بود به اين بهانه كه سه سرباز به او حمله كردند فرار مجاز نبود; زيرا صيانت و حفظ اصل دين و نظام بر هر چيزى مقدم است. ولى در جهاد اكبر چنين نيست كه اگر دو يا سه وصف رذيله يادو و يا سه جند از جنود جهل عليه او برخاستند، مجاز باشد صحنه جهاد اكبر را ترك كند.
در حديثشريف «سماعة بن مهران» (43) و در احاديث ديگر، هفتاد و پنجسرباز براى عقل و هفتاد و پنجسرباز براى جهل شمرده شده كه هر كدام از اين اوصاف، به جنود و سپاه و ستادهاى فرعى فراوانى تبديل مىشوند. در ميدان جهاد اكبر حتى اگر همه سربازان كفر و نفاق عليه كسى توطئه كنند، او حق فرار ندارد و يكى از اسرار «اكبر» بودن آن هم در همين است كه انسان هيچ راهى براى فرار، تسليم و يا اسير شدن ندارد. از اين جهت جهاد در اين جبهه،بسيار دشوار است و راه آن يا شهادت است و يا پيروزى; يا تمام اين جنود جهل را به اسارت خود درمىآورد، مانند كارى كه اولياى الهى كردند، يا اينكه تا زنده است تن به اين ستاد و سپاه نمىدهد.
در روايات آمده است:
اگر مؤمنى در بستر خواب يا بيماريش بميرد و محب اهل بيت عصمت و طهارت باشد يعنى در اين مسلك و راه بوده و تسليم بيگانه نشود. چنين مؤمنى شهيد در جهاد اكبر است (44)
يعنى تا آخرين لحظه در برابر همه وسوسهها، شبهات، القائات و تلقينات بيگانه درون و بيرون، ايستاده و تسليم آنها نشده است.
نتيجه بحث اين كه:
اخلاق، تغيير پذير است و آمدن وحى و بعثت انبيا و نزول كتابهاى آسمانى بر همين اساس و مبناست.
پىنوشتها:
1. الجمع بين رايي الحكيمين، ص 95.
2. همان، ص 95.
3. بحار، ج 75، ص 374، ح 30.
4. سوره صافات، آيه 164.
5. سوره آل عمران، آيه 185.
6. سوره نساء، آيه 145.
7. سوره انفال، آيه 4.
8. سوره آل عمران، آيه 163.
9. سوره ذاريات، آيه 36.
10. سوره اعراف، آيه 17.
11. سوره اعراف، آيه 102.
12. احياء العلوم، ج 3، ص 55.
13. سوره نساء، آيه 137.
14. نهج البلاغه، حكمت 211.
15. مانند: «اياك والطمع» (بحار، ج 1، ص 156); «اياكم والتفكر في الله» (كافى، ج 1، ص93، ح7).
16. فقلت:... امختبط انت ام ذو جنة ام تهجر؟ (نهج البلاغه، خطبه 224).
17. سوره مائده، آيه 8.
18. سوره تغابن، آيه 16.
19. سوره آل عمران، آيه 102.
20. سوره انفال، آيه 53.
21. سوره رعد، آيه 11.
22. سوره نحل، آيه 53.
23. سوره قصص، آيه 78.
24. سوره نمل، آيه 40.
25. صحيفه سجاديه، از فقرات دعاى دوازدهم و چهل و پنجم.
26. سوره رعد، آيه 11.
27. سوره زمر، آيه 53.
28. سوره آل عمران، آيه 117.
29. سوره زمر، آيه 54.
30. سوره ليل، آيات 5 10.
31. سوره انشقاق، آيه 8.
32. سوره مدثر، آيات 9 10.
33. سوره حديد، آيه 16.
34. همان، آيه 4.
35. سوره لقمان، آيه 34.
36. سوره حديد، آيه 17.
37. بحار، ج 36، ص 246، ح 59.
38. ق1 «الم × احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا امنا وهم لا يفتنون».
39. سوره آل عمران، آيه 140.
40. سوره انفال، آيه 65.
41. همان، آيه 66.
42. سوره توبه، آيه 120.
43. كافى، ج 1، ص 21، كتاب العقل والجهل، حديث 14.
44. قال رسول اللهصلى الله عليه و آله و سلم: «من مات على حب آل محمد مات شهيدا، الا ومن مات على حب آل محمد مات مغفورا له، الا ومن مات على حب آل محمد مات تائبا، الا ومن مات على حب آل محمد مات مؤمنا مستكمل الايمان،... الا ومن مات على حب آل محمد مات على السنة والجماعة، الا و من مات على بغض آل محمد جاء يوم القيامة مكتوب بين عينيه: آيس من رحمة الله، الا ومن مات على بغض آل محمد مات كافرا، الا ومن مات على بغض آل محمد لم يشم رائحة الجنة» (تفسير كشاف، ج 4، ص 220-221).
انسان-وبه تبع او اثر هنري-موجوديت نمي يابد،مگر انكه قالب وروحي داشته باشد0قالب و روح دو وجه منفك ياهمراه و تركيبي نيستند ،بلكه وجوهي محشور و عجيبند كه هيچ كدام بدون ديگري موجوديت و معنا نمي يابد0نه هر فالبي محمل هر روحي است و نه هر روحي تاب نشستن برهر قالبي رادارد0اين دو تنها با يكديگر موجوديت مي يابند و رشد مي كنند و مرتبت وجودي مي يابند0
در هنر معماري ، اثر و روح حاكم بر جايجاي آن از يكديگر منفك نيستند و نمي توانند كه باشند0نمي توان فضايي را تخيل نمود ؛بدون انكه صورت و شمايلي برايش قائل گشت و به همين منوال نمي توان صورت و شمايلي تصور نمود و مصالح ان را در نظر نداشت 0روح فراخ در همنشيني با قالب تنگ ،همچون انيسش خرد وحقير مي گردد يا قالب شكسته بر مي دارد0قالي فراخ نيز ذيل روح خرد شده ، ويران مي شود0 اين دو تنها با رشد متناسب و همپاي يكديگر ،كاراو زيبنده مي گردند0
هر عنصر يا واحد معماري در همان بدو پيدايي ، متحد با مصالح و پيكره ،معرفتي را نيز هويدا و اشكار مي گرداند كه به واسطه اين معرفت است كه آن پيكره ادراك مي شود0هرچند كه مصالح بنايي عامل ايستايي و برپا شدن هر اثر معماري است اما معرفت حاكم بر ان است كه حافظ و نگارنده كليت و گاه حتي جزئيات اثر خواهد بود و گرنه متروك خواهد ماند و ايستايي اش نيز ديري نخواهد پاييد و رو به ويراني خواهد گذاشت0
نقش و رنگ ،نقش پويايي در معماري دارند0 هنرمند در سطوح رنگارنگ كاشي كه به نحوي مانع حضور و قرب به جهت جاذبه خاص است-نمايش عالم ملكوت و مثال را ، كه عاري از خصوصيات زمان و مكان و فضاي طبيعي است، مي بيند0
پيشگفتار:
در هنر و معماري ايراني با دو پديده شكل و محتوا-يا عينيت و ذهنيت-و در يك كلام قالب و روح مواجهيم0اين مقولات در بر گيرنده هر سه جنبه از هنر معماري، يعني جايگاه اثر در شهر يا معماري شهري ، طراحي خود را بنا يا حجم اثر ، و در نهايت هنرهاي وابسته به معماري كه شامل مواردي چون رنگ و نقشي محوري در انچه كه معماري ايراني ناميده مي شود دارد، اما در دوره هاي پسين، اين شيوه يا مهجور گشته يا نقشي حاشيه يي يافته است 0 حال انكه چنين ظرفيتي را دارد كه فضاسازي كند و بدون اينكه تركيب احجام نا متجانس ضرورت يابد، فضاهاي دلخواه را ايجاد نمايد0
نقش و رنگ كه مبنا و اساس كاشي كاري مي باشند؛ چنانكه زاينده دنيايي از رموز و اسرار عميق اند و رنگ كه مبين حالات روحاني و نفساني ادمي در عالم ملكوت است وازصدها سال پيش مزين مساجد و مقابر و 000 بوده و در هر دوره سير تحولي ويژه خود را داشته است؛ در عصر حاضر به انزال و انزوار روي كرده است و توجه شاياني به ان نمي شود و كاشي كاري ، امروزه به صورت ماشيني انجام مي گردد و روح هنر امروز ، تجلي گاه روحيات عالي هنرمند نيست0
رنگ ها ، رنگ باخته اند و نقش ها مانند ستاره هاي درخشان اسمان بر صفحه كاشي كاري نمي درخشند0 باشد كه بدرخشند0
اين روزها بسياري از رنگ ها از دايره كلمات انسان دي حذف شده اند0 كسي حالا اسمشان را زبان نمي اورد0 كودكان اين دوره نمي دانند بيد مشكي چه رنگي است0 زرين ، لعل، مينايي ، ازرق ، گلگون ، و كهربايي هم به گوش نا اشنا هستند0ودر حال انقراض 0
محمدكاظمي ،نويسنده و پژوهشگر مي نويسد: از نظر عرفا مسائل غير مادي يا معنوي نيز رنگين بوده اند 0 ما بر خلاف گذشتگان رنگ هاي مادي را هم از ياد مي بريم0 حال انكه انان معتقدبه رنگ هايي براي معنويات و ناديدني ها هستند0 رنگي براي دوست، رنگي براي صلاح و رنگي براي خدا0
ايه 138سوره بقره مي فرمايد: " اين رنگ خداست و چه رنگي بهتر از رنگ خداست؟ و ما پرستندگان اوييم" 0
فصل اول
رنگ
رنگها هر يك بنا بر مميزات خويش متضمن معنايي سمبوليك هستند0 حالات روحاني و نفساني ادمي و نحوه تحقيق وجود موجودات و اموردر عالم همواره بابيان سمبوليك در ساخت هنر توام بوده است0 در سمبوليسم طبيعي ، رنگها بسيار ساده در كار مي ايند ، چنانكه سبز و سفيدو ابي و بي رنگ مظاهر تازگي ، پاكي ، اسمان و بي تعلقي است0 اما در هنر ديني و اساطيري حد مظهريت رنگها از اين فراتر مي رود0 في المثل در فرهنگ اسلامي سمبوليسم سبز متضمن عاليترين معاني عرفاني است و به اين صورت بالاخص در اطراف نام حضرت خضر(ع)تجلي مي كند .خضرسبز پوش جاويد است.
رنگ سبز سمبوليسم جاودانگي و نيكويي است كه صورتش از عالم طبيعت و محسوس اخذ شده ،اما معنايش از عالم معاني و نامحسوس .
درعين حال خشم و غضب و جنگ و جهاد نيزبا زبان خون ظاهر شده است و شياطين و ديو سيرتان در لباسي قرمزرنگ در نظر امده اند. علي رغم ايت تلقي ثا نوي رنگ سرخ از حيث زيبايي بسيار به هم نزديكند .بديسان نوعي سمبوليسم دوگانه از رنگ سرخ القا شده است كه درمورد رنگ سياه صدق مي كند .
نظام سه رنگه
سه در حد عدد ، و در حد مثلثدر هندسه ، بازتابي از مفهوم بنيادي روح ، نفس ، و جسم است كه تمامي افرينش را مي سازد0 اگر از سوي ديگر در حد سيرهاي سه گانه روح در نظر گرفته شود، ياداور اعمال نزول، وبسيط عرضي است كه به ترتيب نمايشگر صفات انفعالي ، فاعلي ، و خنثي هستند( پيكره 66 )
سفيد غايت يكپارچگي همه رنگها است، پاك و بي الايش 0 در حالت نا مظهر خويش ، رنگ نور محض است پيش از تجزيه و پيش از انكه يكي خود بسيار گردد0 نور ، كه از حالت نمادين سفيد تلقي مي شود ، از خورشيد نازل مي شود و نماد توحيد است 0
همچنانكه رنگ با سپيدي اشكار مي گردد ، با سياهي پوشيده مي ماند ؛ " پوشيده از روشني بسيارش" سياه ، " شبي روشن ميان روز تاريك " است ، چنانكه از خلال اين سياهي تابناك است كه مي توان وجوه پنهان حقتعالي را يافت 0 اين دريافت از طريق سياهي مردمك چشم حاصل مي شود كه ، در حد مركز چشم ، رمزا" حجاب بينش دروني و بيروني ، هردو است0 سياه فناي خويشن است0
نظام چهار رنگه
چهار در حد عدد ، و در حد مربع درهندسه ، بازتابي از نقش بندي تصويري نفس كل است كه به گونه ي صفات فاعلي طبيعت ( گرم ، سرد ، تر ، خشك) و كيفيات انفعالي ماده (اتش ، اب ، هواو خاك) ظاهر گشته است0 ( جدول 2) چهار ربع روز ، تربيعات قمر ، چهار فصل ، و بهره هاي چهارگانه ي زندگاني اين جهاني ادمي بازتاب هاي ثانوي اين نظام اند ( پيكره ي 67)0
رنگ هاي اوليه سرخ ، زرد ، سبز، و ابي به چشم مي ايند 0 اين چهار رنگ با چهار عنصر اصلي ( " اركان اربعه " ) همخواني دارند0 طبيعت ،عامل فاعلي در قبال ماده ، دائر كننده ي خلقت دنيوي ست و نواخت هاي ظاهر و باطن تمامي هستي راتعين مي بخشد 0 ادمي از طريق نظام چهار رنگه همخواني هاي محسوسي با جنبه هاي گونه گون اين نيروي جبلي طبيعت برقرار مي كند كه پيوسته در طلب حالت تعالي متماثل با حالت ازلي انتظام خود است0
سرخ تداعي با اتش دارد ، نمايشگر صفات طبيعي و جفت گرمي و خشكي است 0خود مبين روح حيواني است-فاعلي، انبساطي ، انعقادي 0 از لحاظ زماني ، همان بامداد ، بهار ، و كودكي است0 سبز مكمل سرخ است ، نمايشگر صفات متضاد سردي و رطوبت است 0 سبز نماينده ي اب است و نفس مطمئنه ، با صفاتي انفعالي ، انقباضي ، و انحلالي 0 از لحاظ زماني همان شامگاه ، خزان ، و پختگي ست0 زرد هواست ، گرم و تر 0 صفتي فكورانه ، فاعلي ، انبساطي ، وانحلالي دارد0
ابي نماينده خاك است،سرد و خشك، ابي نشانه ي نفس اماره است ،با صفاتي انفعالي ،انقباضي، و انعقادي، ضمن انكه نمايشگر پايان دوره هاست ،زيرا كه شب است، زمستان است ،و پيري0سيرهاي نزولي و عروجي اين رنگها ،چون در حد حركتي از طريق چهار ربع يك دايره در نظر گرفته شوند، خود دايره ئي تمام و كمال ترسيم مي كنند؛ پايان يك دوره هيچ نيست جز نشانه ي اغاز دور ه ئي
ديگر0
سبز در اسلام برين هر چهار رنگ به شمار مي رود چرا كه متضمن ان سه رنگ ديگر هم هست0زرد وابي رويهم آميزه ئي متعادل از سبز به دست مي دهند كه سرخي ،پسديد آنست0سبز با دو ساحت فطري اش كه گذشته يا ازليت (ابي)و آينده يا ابديت (زرد)باشد،و با ضدش،زمان حال سرخ فام ،نشانه ي اميد ،باروري ،وجاودانگي ست0
هماهنگي رنگهاي همجوار
رنگهاي همساز ،يارنگهائي كه در دايره اي رنگ كنار هم هستند ،معمولا"در طبيعت يافت مي شوند0رنگين كمان مقياسي از سرخ تا به نارنجي و آبي تابه بنفش دارد0رنگهاي پائيزي رنگ سرخ را از خلال نارنجي ،زرد،طلايي،قهوئي ،و ار غواني در جه بندي مي كند0برگهاي در ختان با سبز زرد گونه ،سبز ،سبز ابي گونه درجه بندي مي شود 0بيشتر رنگها از حيث سايه-روشن با رنگهاي همجوار درجه بندي مي شوند0
رنگهاي همساز بر تاثيرات رنگي تاكيد دارد،همچنانكه در تمام موارد رنگ ساده ي اصلي يا فرعي به پيشگرمي دو همسايه ي واسط،كه نمايشگر منش اصلي انند،تشديد مي شود0
هماهمنگي رنگهاي ناهمساز
تضاد همزمان رنگهاي ناهمساز (مخالف)روي دايره ي رنگ در طبيعت نيز به همان فراواني رنگهاي موافق و همساز رخ مي نمايد0اين تضاد يا تخالف به شدت هر رنگ مي افزايدو،به اتكاي پديده هاي پسديد، به هر كدام درخشش ،وضوح ،و باروري مي بخشد0
گلهاي بنفشه كه بيشتر مركز زرد فام دارند؛ بالهاي مرغ نيلي كه با تلا لو هاي مخالفتاب ،نارنجي زرد گونه مي زند؛و صحنه ي يك غروب نارنجي بر اسمان بحري سير هيچ نيستند جز نمو نه ئي چند استفاده عالي طبيعت از تضاد هماهنگ رنگها (پيكره ي 70)
با رنگهاي مكمله يا ناهمساز ،يك رنگ كرم (اغلب به مساحتهاي كوچك)را مي توان بر مساحتهاي بزرگي از رنگهاي سرد نشاند و بدينسان براي در هم شكستن كيفيتي انفعالي كيفيتي مثبت بر انگيخت 0ترتيب ناهمساز ها ،البته ،نه محدود به دايره ي رنگ بلكه شايد به بر جسته ترين نحوي در دو رنگ مكمل سياه و سفيد جلوه گر است 0
هفت رنگ
سنتا" مجمو عه ي هفت رنگ به مفهوم كلي رنگ نافذ است 0سفيد ،سياه ،و سندل فام،در حد گروه سه رنگه ي اول ،مكملسرخ ،زرد،سبز،و آبي اند كه در حد چهار رنگه ي دوم تلقي مي شوند0اينها رويهم ،به تعداد،گروهبندي عالي هفت رنگ را نشان مي دهند0اين مشخصه ي عددي اساس درك نظام سنتي رنگ است0
رنگ سفيد:
سفيدي حتي "در بسياري از اشيا ي طبيعي نيز به نحو صفا بخشي زيبايي را تعالي مي بخشد ،چنان كه در مورد مرمر و مرواريد و گل ياس چنين است-بعضي از ملت هاي مختلف به طريقي در اين رنگ نوعي قداست و تاثير گذاري تشخيص داده اند 0در فلسفه حيات و رمزهاي مردمان ، اين رنگ نشانه بسياري چيز هاي موثر و بزرگ بوده است همچون عصمت نو عروسان وبركت پيري 0يا مثل تقدس آتش سپيد زبانه كشيده نزد زرتشتيان ،ولباس رو حانيان زرتشتي ،كه نشانه اي است از همان احساس احترام و حرمت ،ونيز پاكي دور از دسترسي كه براي روحانيت و مقام آن تصور شده است0در بسياري از نقاط عالم ،سفيدي در پوستي كه بر گردن قضاوت مي افكنند ،حاكي از عظمت نمادين و عدالت در داوري است0هم چنين اين رنگ در بسياري از فر هنگ هاي ملل ،خبر آور نوعي شادي و بشارت نيز شده است0چنان كه در ميان روميان ،سنگ سفيد نشانه روز خوش بود0
البته همه اين معاني و رموز رنگ سفيد و خصايص آييني آن ،كه به حالت خواسته يا نا خواسته در ذهن معماران اثار اسلامي ودر هيئت و جامه دروني و گاه بيروني اين بناها (به خصوص در مناطق كويري)متجلي مي گردد،علي رغم گوناگوني نظرات و تشتت اعتقاداتي كه اين رنگ در فر هنگ هاي قبلي داشته ،در مسجد اسلامي ،شكل واحدي و توحيدي به خود مي گيرد،از اعتقادات و معاني بومي فراتر رفته و در جهت بيان حالات قدسي و ان روح عبادتگر و نيايشگري قرار مي گيرد كه ديده بر نقطه اي واحد و نوري متجلي از منبع فياض وحدانيت دارد0
رنگ سفيد،هم چنان كه "پر معني ترين رمز پديده هاي روحاني است ،عامل تشديد در تمامي چيز هايي نيز هست كه براي بشر از همه چيز پر مهابت تر ،وحشتناك تر و حتي تر ساننده تر هستند0
رنگ سياه:
رنگ سياه در عرف عام با تيرگي و پريشاني روزگار و فلاكت و بدبختي قريت است0اما حضور آن در آداب ور سوم مختلف حكايت از معني دو گانه آن مي كند0لباس برخي روحانيون مسلمان و مسيحي و لباستيره كاهنان بابلي كه قبايي به شكل ماهي سياه بود از معاني مثبت آن حكايت مي كند0در محافل اشرافي قديم رنگ سياه رنگ رسمي لباسها بوده است0خلعت سياه از اين زمره است
سياه پوشي در برخي اقوام معنايي قريب به معتقدات اسلامي در باره سبز پوشي خضر دارد0
در ادبيات و عرفان اسلامي رنگ سياه نشانه تعالي است0چنانكه آب حيات در ظلمات به دست مي ايد و مقام شب قدر نشانه تعالي شب از روز است0
سندل فام خاكي ست، رنگ زمين:"تهي از رنگ" 0
سندل فام ،از جنبه ي نمادين ،همان آدمي ست به اجمال ،زمين است به تفصيل،جسم نزد صنعتگر ،سطح خنثي نز دهندسه دان،و كف از براي مهندس ومعمار0
آميزش بصري رنگها:
رنگها از كيفياتي واجد بعد بر خوردارند0رنگهاي كرم از قبيل سرخ ،نارنجي وزرد فاعلي و پيشتاز ،رنگهاي سرد از قبيل سبز ،آبي و بنفش انفعالي اندو پسنشين0با اين اصل ،سلسله هائي از تراز هاي اوليه ،ثانويه و ثالثه ،وابسته به پس زمينه ،الگوها و روشني ها يا تلالو حاصل مي ايد0
پس زمينه ،سنتا"به رنگي واحد يا به رنگهاي همساز متمركز به رنگ آبي كه همجوار با سبز-آبيها يا آبي-بنفش هايند،گرايش دارند0تراز هاي ثانويه ،در حالي كه سوي ناظر پيش مي آيند و گاهي اوقات مركب از الگوهاي بسيارند،نمايشگر رنگهاي مكمله ي پسزمينه هايشان هستند0تسلط عمده –يرنگ زرد ويژگي اين تراز است،اما الگوهاي ثانويه ي فيروزه ئي هم رايج اند0در مورد اخر،اما،تاكيد اصلي هميشه روي تراز هاي نارنجي زرد گونه است0
روشنه هاي شكو فه هاي سفيد وزرد روشن يا ديگر نقشمايه ها ويژگي بخش تراز ثالثه اند كه به ناظر از همه نزديك تر مي نمايد0اين روشنه ها لاجرم به پسنشين ترين نظامالگو هاي ثانويه تعلق مي گيرند و بدينسان عمق بصري با توازني پديد مي اورند0
رنگها،نمايشگر اندازه ي نسبي آشكاري هستند ،چون رنگهاي روشن مايل به انبساط اندو رنگهاي تيره مايل به انقباض0زرد فراخمايه ترين رنگها مي نمايد ودر پي ان سفيد،سرخ ،سبز،آبي و سرانجام سياه قرار داردكه تنكمايه ترين رنگهاست0گزينش عاقلانه ي شكوفه هاي كوچك سفيد يازرد در تراز هاي ثالثه، كه پيش تر مطرح شد، شاهدي است براي آگاهي هنرمند سنتي از اين ظرايف كاربرد رنگ0
قوانين آميزش بصري رنگ با تضاد هاي همزمان يا متوالي رنگها سرو كار دارد 0اگر رنگها پر تضاد در مساحت هاي كوچك ارائه شده باشند به چشم از هم شناخته نمي شوند و خبط بصر به بار مي اورند0اگر سرخ و سبز در اميزند حاصل كار قهوه اي گلفام است0
رنگ در معماري اسلامي
در معماري اسلامي به خصوص مساجد ،نقوش گچبري ها ،آجر كاريها و كاشي كاريها بر مبناي معناي سمبوليك هر يك از انها و حس پوياي زيبا پسندي مذهبي مردمان انتخاب مي شوند0ختايي ها ،اسليمي ها و ديگر نقوش كاشيكاري كه با رنگ هاي ملايم و تضاد هاي دلنشين كنار هم و در لابلاي هم مي خزند ،چشم را با منحني هاي بيكران به هم بافته شان به مسير هاي بي انتهاي مامني نامعلوم و بهشتي گم شده سوق مي دهند0
بيشترين قسمت سطوح كاشي كاري به رنگ هاي سردي چون زنگاري ها ،فيروزه اي ها و لاجوردي ها تعلق دارد0لاجوردي ها ورنگ هاي آبي خام،عمق دارند كه آدمي را به بي نهايت و به جهاني خيالي و دست نيافتني مي برند0ابي گستردگي و وسعت آسمان صاف را به ياد مي آورد0نشانه صلح است و بهجت و فرحناكي ورنگ بي گناهي 0نور ابي،كساني راكه بي قرارند،ارام مي كند0آبي همواره متوجه درون است و جنبه هاي گوناگون روح آدمي را نشان مي دهد ،در فكر و روح اوداخل مي شود و باروان او پيوند مي خورد0آبي معني ايمان مي دهد واشاره اي است به فضاييلايتناهي وروح0براي مردم مشرق زمين ،آبي سمبل جاودانگي است0وقتي به تاريكي مي گرايد،معني وهم ،بيم،وغم واندوه،يامرگرا به خود مي گيرد0مردمان آيين پرداز باستان،به قداست فيروزه اي معتقد بودند 0به زعم انها،فيروزه سوي چشم را زياد مي كرد0رنگ رويش وتعالي بود،نازايي و بي باري را از بين مي برد،عزت وسلامت نفس مي اورد ،و نقشي داشت در چيرگي نور بر ظلمت0
لاجورد رنگ عالم مثال است،حكمت عاليه عالم علوي است 0تماشاي اين رنگ،تماشاي وسعت درون است،رسيدن به شعور را زناك و شهود متاعلي است0بيانگر بيكرانگي آسمان آرام و تفكر بر انگيز سحرگاهان صاف و صميمي است0
در زمينه كاشيكاري ،اين رنگ به نهايت گويايي مي رسد و همچون سينه فراخ لاجوردين سپهر،تماميت فضاي ميان نقش ها را مي اكند و نقوش زير زرد و نارنجي در ميانه ان بسان ستارگاني در اسمان بيكرانه شب هنگام ، مي درخشند0
در اين عرصه ،هر عاملي كه به كار گرفته مي شود و هر فني كه مايه زايش و افرينش اثري است،نشان از جهان علوي دارد و هر نقش ورنگ ،در تمام نماد وسمبل ،بيانگر چيزي از همان عالم است وهنر مند در اين فرايند ،در مقام انساني است كه به صورت ،ديدار و حقيقت اشيا در وراي عوارض و ظواهر مي پردازد0او صنعتگري است كه هم عابد است وهم زائر،وبراي اين است كه صورت خيالي هنر اسلامي متكفل محالات و ابداع نور جمال ازلي حق تعالي است ؛ نوري كه جهان در آن آشكار مي شود و حسن جمال اورا چون اينه جلوه مي دهد.
نتيجه:
لذت ارتجالي از زيبايي رنگ ونوربي شك با معاني ماوراي طبيعي نور و تصاوير استعاري حاصل از رخشندگي و تابندگي مطلق آن قابل حس است.
رنگ ها هر يك نشانگر موجوديتي خاص هستند ،ويژگي هر رنگ با خصوصيت هر وجودي تطابق دارد ،رنگ ها به آنها شخصيت مي دهند و هر كدام را متمايز از ديگري مي كنند اين موجوديت شامل حالات روحاني ،دوره هاي مختلف زندگي زمان و عناصر چهارگانه و... مي باشد.
فصل دوم : كاشي كاري
سابقه تاريخي
كاشي سازي و كاشيكاري كه بيش از همه در تزيين معماري سرزمين ايران ،وبه طور اخص بناهاي مذهبي به كار گرفته شده ، داراي ويژگي هاي خاصي است0
اين هنر و صنعت از گذشته بسيار دور در نتيجه مهارت ،ذوق و سليقه كاشي ساز در مقام شيئي تركيبي متجلي گرديده ،بدين ترتيب كه هنرمند كاشيكار با كاربرد و تركيب رنگهاي گوناگون و يادر كنار هم قرار دادن قطعات ريزي از سنگهاي رنگي و بر طبق نقشه اي از قبل طرح گرديده ،به اشكال متفاوت وموزون از تزينات بنا دست يافته است0
طرح هاي ساده هندسي ،خط منحني ،نيمدايره،مثلث،و خطوط متوازي كه خط عمودي ديگري بر روي انها رسم شده از تصاويري هستند كه بر يافته هاي دوره هاي قديمي تر جاي دارند،كه به مورور نقش هاي متنوع هندسي ،گل و برگ،گياه و حيوانات كه باالهام و تاثير پذيري از طبيعت شكل گرفتند پديدار مي گردند،و در همه حال مهارت هندمند و صنعت كار ، در نقش دادن به طرحها و هماهنگ ساختن انها ،بارزترين موضوع مورد توجه مي باشد0
اين نكته را بايد ياد اور شد كه مراد كاشيگر و كاشي ساز از خلق چنين اثار هنري هرگز رفع احتياجات عمومي وروزمره نبوده ،بلكه شناخت هنرمند از زيبايي و ارضاي تمايلات عالي انساني و مذهبي مايه اصلي كارش بوده است 0مخصوصا"اگر به ياد اوريم كه هنرهاييي كاربردي بيبشتر جنبه كاربرد مادي دارند ،حال انكه خلق اثار هنري نمايانگر روح تلطيف يافته انسان مي باشد0
هنر كاشي كاري معرق، تركيبي از خصايص تجريدي و انفرادي اشيا و رنگهاست ،كه بيننده را به تحسين ذوق وسليقه واعتبار كار هنرمند در تلفيق و تركيب پديده هاي مختلف وادار مي سازد0
وجه تسميه كاشي
جغرافي نويسان قديم عرب شهر كاشان را قاشان نوشته اند ،ودر شرق زمين ساخت يك نوع اجر معروف به كاشي يا كاشاني به اين شهر نسبت داده شده است0
هنر در عرصه معنا
در تذهيب ها ،گچبري ها ،و معماري و كاشي كاري ،هر تصوير ي، نشان از بهشت مثال روح دارد0
ضمنا" انچه فرش را پيوند و يگانگي مي دهد همانا پود است كه در حواشي ظاهر مي شود0از نظرگاه سمبوليسم هنر ديني تارهاي پود مانند "اسما و صفات خدا "است كه زير بناي همه هستي است اگر ان را از فرش بكشيم سراسر مي پاشد0
باكمي تعمق روشن مي گردد كه هنرمندي كه همه نيروهاي باطني خودرا براي به وجود اوردن اثاري كه ابعاد ان از چند سانتي متر فراتر نمي رود گرد مي اوردو همه پريشانيهاي خاطررا به هنگام طرح دقيق و رنگ اميزي و قلم زني و اتصال ظريف چوب و كاشي وفلز و ايجاد خطوط و نقوش برروي فلزات و شيشه و كاشي و چوب از ياد مي برد و جمعيت خاطر را جايگزين انها مي سازد، در ان حال امادگي براي الهامات و پذيرش صور خيالي ابداعي ،پيدا مي كند استاداني كه با قلم گيري ظريف سروكار دارند مجبورند نفس را در سينه حبس نمايند و مرتبا"لحظاتي چند به اين حالت كار كنند0معلوم است كه در اثار اين گونه هنرمندان چه اندازه رنج و درد و زحمت وجود داشته كه طبيعتا"در نفوس انها اثري تهذيبي و پالايشي دارد، و خود يك نحوه رياضت روحاني است كه در مراحل بعد با ادمي همراه مي شود كه سيرر وسلوك هنرمند را هنگام كار بيان مي كند0
از روحانيت هنر در اسلام است كه بسياري از هنرمندان اهل سير و سلوك بوده و ادابي معنوي را در صنايع اسلامي ايجاد كردند و به همين جهت صوفيه براي انان ادابي معنوي پرداختند كه از معماري گرفته تا چيت سازي را در بر مي گرفت و به اين فنون روحانيتي عميق مي بخشد0علاوه بر اين ،اوضاع خاص حاكم بر هنر هاي مستظرفه خود بر اين حالت مي افزود و ان عبارت از ريزه كاريهاي مندرج در كار صنايع بود 0
كاشي كاري در دوره هاي مختلف ايران
در ايران مراوده فرهنگي ،اجتماعي ، نظامي ،دادو ستد هاي اقتصادي و رابطه صنعتي ، گذشته از ممالك همجوار با ممالك دور دست حتي از دوران تاريخي سابقه داشته است0اين روابط تاثير متقابل فرهنگي را در بسياري از شئون صنعتي و هنري به ويژه هنر كاشي كاري و كاشي سازي به همراه داشته ،كه اولين اثار و مذاهب اين هنر در اواخر هزاره دوم ق0م0 جلوه گر مي شود0در كاوش هاي باستان شناسي چغازنبيل ،شوش وساير نقاط باستاني ايران،علاوه بر لعاب روي سفال ،خشت هاي لعاب دار نيز يافت شده است0فن و صنعت موزاييك سازي يعني تركيب سنگ هاي كوچك و طبق طرح هاي هندسي و با نقوش مختلف زيبا در اين زمان به اوج ترقي و پيشرفت خود رسيده است0
تزينات به جاي مانده از زمان هخامنشيان حكايت از كاربرد اجرهاي لعاب دار رنگين و منقوش و تركيب انها دارد،بدنه ساختمان هاي شوش و تخت جمشيد با چنين تلفيقي ارايش شده اند ،دو نمونه جالب توجه از اين نوع كاشي كاري در شوش بدست امده كه به "شيران وتير اندازان"معروف است علاوه بر موزون بودن و رعايت تناسب كه در تركيب اجزاي طرحها به كار رفته ،نفش اصلي همچنان حكايت از وضعيت و هويت واقعي سربازان دارد0چنانكه چهره ها از سفيد تا تيره و باالاخره سياه رنگ مي باشد، وسايل زينتي مانند گوشواره و دستبندهايي از طلا در بردارند و يا كفش هايي از چرم زرد رنگ به پادارند0از تزينات كاشي همچنين براي ارايش كتيبه ها نيز استفاده شده است 0 رنگ متن اصلي كاشي هاي دوره هخامنشيان اغلب زرد ،سبز و قهوه اي مي باشد و لعاب روي اجر ها از گچ و خاك پخته تشكيل شده است0
در دوره اشكانيان صنعت لعاب دهي پيشرت قابل ملاحظه اي كرد ،و به خصوص استفاده از لعاب يكرنگ براي پوشش جدار داخلي و سطح سفالين معمول گرديد، و همچنين غالبا" قشر ضخيمي از لعاب بر روي تابوت هاي دفن اجساد كشيده شده است0در اين دوره به تدريج استفاده از لعاب هايي به رنگ هاي سبز روشن و ابي و فيروزه اي رونق كرده است0
طرح هاي تزيني اين دوره از نقش هاي گل و گياه ،نخل هاي كوچك، برگ هاي شبيه گل لوتوس و تزينات انساني و حيواني است0
در عصر ساسانيان هنر و صنعت دوره هخامنشيان مانند ساير رشته هاي هنري ادامه پيدا كرد ، و ساخت كاشي هاي زمان هخامنشيان با همان شيوه و با لعاب ضخيم تر رايج گرديده است0نمونه هاي متعددي از اين نوع كاشي ها كه ضخامت لعاب انها به قطر يك سانتي متر مي رسد در كاوش هاي فيروز اباد و نيشابور به دست امده است0در دوره ساسانيان علاوه بر هنر كاشي سازي هنر موزاييك سازي نيز متداول گرديد0 رنگ اميز هاي متناسب ، ايجاد هماهنگي و رعايت تناسب از ويژگي هاي كاشي كاري هاي اين دوره مي باشد 0
پس از گسترش دين اسلام به مرور ،هنر كاشي كاري يكي از مهمترين عوامل تزيين و پوشش براي استحكام بناهاي گوناگون به ويژه بناهاي مذهبي گرديد0يكي از زيباترين انواع كاشي كاري را در مقدس ترين بناي مذهبي يعني قبه الصخره به تاريخ قرن اول هجري مي توان مشاهده كرد0
از اوايل دوره اسلامي كاشيكاران و كاشي سازان ايراني مانند ديگر هنرمندان ايراني پيش قدم بوده و طبق گفته مورخين اسلامي شيوه هاي گوناگون هنر كاشي كاري را با خود تا دورترين نقاط ممالك تسخير شده يعني اسپانيا نيز برده اند0
هنرمندان ايراني از تركيب كاشي هايي با رنگ هاي مختلف به شيوه موزاييك نوع كاشي هاي "معرق"را به وجود اورده اند0و خشت هاي كاشي هاي ساده و يكرنگ دوره قبل از اسلام را به رنگ هاي متنوع اميخته و نوع كاشي "هفت رنگ"را ساختند0 همچنين از تركيب كاشي هاي ساده با تلفيق اجر و گچ نوع كاشي هاي معلقي را پديد اوردند0و به اين ترتيب از قرن پنجم هجري به بعد كمتر بنايي را مي توان مشاهده كرد كه بايكي از روش هاي سه گانه فوق و يا كاشي هاي رنگي تزيين نشده باشد0
انواع كاشي:
1-كاشي يكرنگ 2- كاشي معرق 3-كاشي هفت رنگ 4-كاشي زرين فام 5- كاشي با تلفيق اجر6-كاشي معلقي
سير تحول هنر كاشي سازي از اوايل دوره اسلامي تا عصر حاضر
ارزش و اعتبار معماري ايران تا حدود زياد ي به تزينات ان بستگي دارد 0كاشي كاري از مهم ترين خصوصيات معماري بوده ،و بسياري را عقيده بر اين است كه ايران اولين كشوري بوده كه از كاشي به عنوان عاملي براي تزئين و سپس استحكام بنا از ان بهره گرفته است0قبل از رواج كاشي كاري در معماري تقريبا"از اوايل دوره سلجوقيان اغاز مي شود ،"اجركاري "و "گچ كاري"دو عنصر مهم در تزيينات بودند0شيوه اجركاري در معماري ايران منجر به "كاشي كاري گرديده است 0
از اوايل دوره اسلامي تا قرن چهارم هجري، گچبري ، " نقاشي" و " سنگ كاري " بيشترين تزئينات بناهاي مذهبي و غير مذهبي را در بر گرفته ، به نظر مي رسد بهره گيري از تزئينات اجر تا قبل از حدود سال سيصد هجري چندان متداول بوده است0
در دوره غزنويان نيز اجر كاري از اهميت ويژه اي برخوردار بوده و هنرمندان و معماران اين دوره بسياري از بناها را با اجر تزئين كرده اند0
با اغاز قرن پنجم هجري ،شيوه اجر كاري كه در اغاز از شرق ايران شروع شده بود تقريبا"در تمامي نقاط در تمامي نقاط به خصوص قسمت شمال متداول گرديد،و بناها ي مذهبي و غير مذ هبي با اين شيوه تزيين شدند0
از دوره سلجوقيان هنرمندان به رموز ساخت اجرهاي لعابدار اشنا بوده اند ،هم چنين پاره يي از منابع اوليه و تاريخي حكايت از ان دارد كه در اوايل دوره اسلامي بناها با نوعي كاشي اراسته شده اند0
معماران ايراني در اوايل دوره اسلامي در پوشش اجر با لعاب يكرنگ پيشقدم و مبتكر بودند و در رنگ اميزي كاشي ،رنگ ابي فيروه اي را بر ساير رنگها برتري دانسته و مورد توجه قرار داده ، و همراه با تلفيق اجر كاشي هاي فيرو زه يي رنگ استفاده كرده اند و به نحوه مانند نشانيدن نگين انگشتري ، تكه هاي رنگين كاشي را به اشكال هندسي در اندازه هاي مختلف ميان اجر هاي قالب زده ويا در بين اجر هاي تزئيني به صورت كتيبه هاي كوفي قرار داده اند 0
در دوره كوتاه مدت خوارزمشاهيان هنر اجر كاري و كاشي كاري يكرنگ به شيوه دوره متقدم ادامه يافت0 سردر وروديه بناها مزين به سوره هاي قراني به خط كوفي به رنگ فيروزه يي زيباترين نوع تزيين بنا با كاشي يكرنگ را در بر مي گيرند0
حملات "مغول" زماني فعاليت هاي هنري را دچار وقفه ساخت ولي به تدريج از اواسط قرن هفتم هجري ،با پذيرش دين اسلام توسط حكمرانان ايلخاني ، احداث بناهاي مذهبي و غير مذهبي همراه با تزينات اجر كاري و كاشيكاري اغاز گرديد0از اين زمان به بعد استفاده از رنگهاي ديگري چون زرد ،نيلي ،قهوه يي ،سياه و سفيد رواج يافت0
تزينات كاشيكاري كه تا دوره ايلخاني فقط سطوح خارجي بناها را مزين مي كردند،از اين دوره به بعد براي پوشش سطوح داخلي بناها نيز به كار گرفته مي شدند0
در اواخر دوره ايلخانيان و آغاز عهد تيموريان هنر كاشيكاري با سابقه يي در حدود سه قرن ، به زيباترين شكل خود يعني كاشي "معرق " نمايان گرديد0
هنر كاشي سازي معرق يا كاشي گل وبته به تدريج زينت بخش معماري ايران ،به ويژه بناهاي مذهبي گرديد0اهميت كاشي معرق نسبت به انواع ديگر كاشي ،زيبايي فو ق العاده و درجه استحكام آن است،وبه همين دليل پس از گذشت ساليان سال بر روي بناها بر جاي مي ماند0
هنرمندان دوره تيموريه كاشيكاري معرق رادر شرق ايران توسعه داده و بسياري از بناهاي مذهبي اين ناحيه ،به ويژه در هرات ،سمرقند و بخار اپايتخت هاي تيمورو جانشينان او با كاشي معرق تزيين گرديده است0
در كاشيكاري معرق، رنگ هاي متنوع بكار برده شده كه در اين بين رنگهاي متنوع سفيد وآبي تيره ،فيروزه يي ،سبز و پرتقالي بيشتر به چشم مي خورد0
از اواخر دروره تيموريه و آغاز دوره صفويه استفاده از نوع ديگري از كاشي معروف به كاشي "خشتي"يا"هفت رنگ" در تزيين بناهاي گوناگون متداول شد0
در اواخر دوره هاي تيموري و صفويه به تدريج تزئينات كاشي " هفت رنگ " جايگزين كاشي كاري معرق گرديد 0 تحول و رواج كاشي " هفت رنگ " را تا حدودي مي توان ناشي از دلايل اقتصادي و سياسي دانست 0 با توجه به اهميت معماري و احداث روز افزون بناهاي مذهبي و غير مذهبي در دوره صفويه معماران بر ان شدند كه در تزئين بناهاي گوناگون از شيوه تزئيني كاشي "هفت رنگ " بهره گيرند0
براي ساخت كاشي هفت رنگ ابتدا طرحهاي مورد نظر را روي كاشي ساده اماده ساخته ، و سپس نقش ها و نگاره ها را به رنگهاي مختلف دراورده و سر انجام لعاب داده و به كوره مي برند0 كه هر يك از كاشي هاي مربع ، خود شكل قسمتي از طرح تزئيني را تشكيل مي داده است0
طرح اسليمي از جمله طرحهاي متنوع كاشي هفت رنگ است كه هنرمندان دوره صفويه به ان توجه فراواني داشته اند اين شيوه امكان هماهنگ ساختن با معماري اسلامي را به ميزان زياد فراهم مي اورد ، كه از جمله پوشش گنبد هاي مزين به طرح اسليمي تناسب چشمگيري با اندازه گنبد دارند0
كاربرد كاشي كاري هفت رنگ كه از اواخر دوره تيموري در بناهاي مختلف مامور گرديد ، تا دوره قاجاريه ادامه داشت، ولي متاسفانه در دوره متاخر اين شيوه تزئين از نظر ساخت ، رنگ و لعاب به استثناي چند مورد نادر سير نزولي پيموده است0 رنگ هاي زرد و نارنجي روشن از جمله رنگ هاي متداول دوره قاجاريه هستند0
از ديگر انواع كاشي هاي تزييني دوره اسلامي ، كه به سابقه ساخت و استفاده از ان در تزيين معماري به قرون اوليه اسلامي باز مي گردد، نوع طلايي و زرين فام است 0 كه پس از اندك زماني در قرون اوليه اسلامي نزديك شد0
توسعه تدريجي ساخت كاشي زرين فام و استفاده ان در معماري به ويژه در بناهاي مذهبي از اواخر دوره سلجوقيان اغاز گرديد، و در دوره هاي خوارزمشاهيان و به خصوص ايلخانيان به اوج ترقي رسيد و تحول چشميگري در ان به وجود امد 0
برجسته اري در روي كاشي در زمان مغول رواج داشته و تعداد زيادي از كاشي هاي ستاره اي شكل اين دوره كه در حاشيه با كتيبه و در وسط با نقوش انسان ، حيوان و يا گل و گياه مزين گرديده در كارگاههاي كاشي سازي تخت سليمان ساخته شده است0 از انواع ديگر نقشهاي مختلف ، مخصوصا" نقش اژدها در روي كاشي ها مستطيل شكل بيشتر به شيوه برجسته در كاشي هاي كوكبي شش ضلعي و هشت ضلعي به شكل ساده به چشم مي خورد 0 اغلب نوشته هاي دور كاشي هاي كتيبه دار روي زمينه لاجوردي به رنگ قهوه اي ساده نوشته شده است0
در قرن هفتم هجري قمري كاشي كاران هنرمند با الهام از گرايشهاي مذهبي ، زيبا ترين كاشي هاي محرابي را ساختند0
شيوه كاشي با تلفيق اجر همانند شيوه اجر و كاشي يكرنگ بوده ،با اين تفاوت كه به جاي كاشي يكرنگ از كاشي هاي الوان استفاده شده است0تلفيق اجر و كاشي كه عموما"با حركت زيباي شطرنجي شكل مي گيرد ،ارزش ويژه اي به معماري دوره اسلامي بخشيده است0
استفاده از كاشي و اجر در ارايش بناهاي مذهبي و غير مذهبي از قرن هفتم هجري به بعد از زماني توسعه يافت كه هنرمندان كاشي كار در صنعت كاشي سازي با لعاب الوان به مرحله پيشرفته اي رسيدند، و به رنگهاي مورد نظر مانند لاجوردي، سفيد، آبي و سبز با لعاب هاي گوناگون دست يافتند0
تزينات خط بنايي كه به علت شيوه خاص نگارش آن به خط معلق نيز شهرت يافته زيباترين شكل تركيب اجر و كاشي را به روي نناها نمايش مي دهند ،اين شيوه به خصوص نقش افرين سطوح بناهاي مذهبي متعددي گرديده است0
هنر معلقي را مي توان مكمل كارها وتزيناتي دانست كه در اناوع نماسازيها و پوشش هاي خارجي و داخلي به كار گرفته مي شود0
در قرن چهارم و پنجم هجري براي زيبا سازي و نماسازي ساختمانها،از روش تزينات اجري در رج چيني بناها استفاده مي شد و اتصال و پيوند يك جاي نما به بنا از ويژگي هاي اين روش بود اين ،پيوند را در اسلام معماري "امود"مي نامند0
سنگ كاري ،اجر كاري ،گچبري و كاشيكاري از تزينات چهار گانه معماري دوره اسلامي ايران هستند ،كه در هر دوره اي از تاريخ عوامل مختلف طبيعي ،سياسي و اقتصادي را پشت سر گذاشته وراه خود را طي كرده و نمايشي از زيباييها افريده و به جايي گذاشته ،ولي در يكي دو قرن اخير،وبا اغاز عصر ماشين و توسعه هنر هاي جديد ،هنرهاي سنتي تزيني معماري ايران به دست فراموشي سپرده شده است0
گذشت 14قرن از معماري ايران، و انچه تا كنون از هنر اجر كاري ،گچبري و كاشيكاري در كشور پهناور ايران بر جاي مانده همگي ياد اور ذوق و سليقه و مهارت و ابتكار هنر مندان و استاد كاراني است ، كه هنر خود را با الهام از عقايد مذهبي به كار گرفته و با ايمان به وحدانيت در تزيين معماري ايران به خصوص كاشيكاري ، به زيباترين شكل به ان ارزش جاودانه اي بخشيده اند0
نگارش بر كاشي در تمامي ادوار اسلامي يكي از تزينات مهم و مورد علاقه سفالگران بوده است،كه زماني با الهام از عقايد و گرايش هاي مذهبي ،و زماني تحت تاثير ادبيات شكل گرفته و زيبايي و جلوه يي خاص به اين هنر سنتي ايران بخشيده است0در اوايل دوره اسلامي از قرن دوم الي چهارم هجري قمري كتيبه هاي ظروف سفالين را كلمات قصار ،احاديث، گفته هاي بزرگان ،ضرب المثل هاو همچنين عباراتي در طلب بركت و خوشبختي براي صاحب ظرف و تو كل به خدا در بر مي گيرد ،كه عموما"به شيوه كوفي به ويژه در جدار داخلي و سپس بر كف و يا بر روي آن جاي گرفته است0سفالگران همچنين پندواندر زهاي بزرگان و يا احاديثي منسوب به حضرت محمد (ص ) پيامبر اسلام ،حضرت علي (ع )پيشواي شيعيان جهان ،حضرت امام حسين (ع)و ديگر نام آوران دين اسلام ياد كرده ،و اين گفته ها را بر روي سفالينه ها و كاشي ها به تحرير در اورده اند0
علاوه برشيوه كوفي ساده، شكسته و تزييني از ديگر شيوه هاي نگارش است كه در تحرير كلمات بر روي كاشي به كار گرفته شده است0بسياري از نوشته ها ي روي كاشي از نظر شكل حروف و تحرير با نوع كتابت قران هاي اوايل دوره اسلامي هماهنگي و شباهت دارند0از انواع سفالينه ها كه در قرون اوليه سلامي با نوشته هاي كوفي همراه بوده مي توان از سفالينه با پوشش گلي وزرين فام اوليه ذكر كرد0
در قرون وسطي (از دوره سلجوقي تا پايان دوره تيموري) شيوه نوشته هاي كاشي ها تغيير نموده و به سبك هاي گوناگون روي سفالينه ها و كاشيها آرايش شده است0
از ديگر شيوه هاي نگارش برروي كاشي و سفالينه ،شيوه شكسته نستعليق است0
اواسط دوره ايلخاني به اين سبك آرايش شده است،و تزيينات عموما" جدار داخلي ،كف ظرف و سطح كاشي را در بر مي گيرد0مضمون نوشته ها عموما"رباعي يا غزل است كه از ديوان شعراي بزرگ آن دوره برگزيده شده ،كه اشعار فردوسي ،بابا افضل كاشاني ،ظهير فاريابي ،حافظ، ظغانشاه مجد الدين بغدادي و مولانا بيشترين نو شته ها را شامل مي شود0
از اين دوره به تدريج نام سفالگر و تاريخ ساخت سفالينه ظاهر مي شود كه پي امد ان بسياري از ظروف و كاشي هاي عهد خوارزمشاهي و ايلخاني داراي نام سازنده و تاريخ ساخت مي باشد0
هنر كاشي سازي از اوايل قرن ششم هجري 0قمري وارد مرحله نويني گرديد،و ساخت كاشي هاي گوناگون مانند كاشي هاي مربع ،كوكبي ، ستاره اي و چند ضلعي و محرابي رايج شد0اين گونه كاشي ها كه بر اي تزيين بناها ي مذهبي مانند مساجد ، مقابر يا مدارس و ديگر بناها مورد استفاده قرار گرفته نقوش تزييني و نوشته هاي گوناگون را در بر مي گيرد0
از دوره صفويه ،نوشته هاي تزييني به شيوه هاي نسخ و ثلث تغيير يافت ، و بسياري از بناهاي مذهبي مانند مساجد و مقابر با دارا بودن تزيينات كاشي كاري گو ناگون ساده ،معرق و هفت رنگ شيوه هاي متفاوت نگارش را نمايش مي دهند0
نتيجه
كاشي و كاشي كاري پايه پيشرفت و تو سعه بي نظير تزئينات در معماري اسلامي است0
كاشي كاري اميزه اي از نقش و رنگ مي باشد و هنر كاشي كار كارفن را به خدمت گرفته تاهنر خودرا به صورت الوان ترين تزينات در كنار ترسيمات و تناسبات عرضه دارد تكامل شناخت نقش و رنگ در هر دوره سير تكاملي كاشي كاري را در بر داردو بالعكس0
فصل سوم :مسجد و مدرسه سپهسالار
كتيبه هاي تاريخي بنا: كتيبه هشتي ورودي مدرسه تاريخ 1298را نشان مي دهد وبر ازاره سنگي ايران تاسال 1301خوانده مي شود و كتيبه سردر بنا مورخ به سال 1302است0كتيبه اي در جلو خان مدرسه داراي تاريخ 1311ه0ش0 مي باشد0
باني و سازندگان بنا : باني مدرسه ميرزا حسين خان سپهسالار متوفي به سال 1298بوده كه پس از فوت وي بناي مدرسه توسط برادرش ميرزا يحيي خان مشير الدوله ادامه يافت0از جمله معماران سازنده بنا مي توان به استاد جعفريان معمار باشي كاشاني و حاج ابوالحسن معمار اشاره كرد0
حجاران مدرسه استاد سيد محمد ،استاد عبداله قزويني ،عمر غلامحسين و استاد ابراهيم بوده اند 0و از استادان كاشي كار مهدي ومحمد صادق كاشاني در كتيبه ها نام برده شده اند0خطاطان كتيبه جلو خان ميرزا غلام رضا خوشنويس و ميرزا حسين خان عماد الكتاب سيفي بوده اند0
سير تحول بنا:چنانچه امد سپهسالار در قسمت جنوبي باغ شخصي خود به سال 1296بناي مدرسه را آغاز نمودو پس از وي برادر ش مشير الدوله به امر ناصر الدين شاه قاجار مامور اتمام بنا گرديد، وليكن پيش از اتمام بنا در گذشت و قسمتي از تزيينات ان ناتمام ماندكه در دوره هاي بعد تكميل شد0
در سال 1326طد گلوله باران مجلس شورا توسط سربازان روسي گنبد مدرسه سپهسالار نيز مورد حمله قرار گرفتو اسيب ديد0
كاشي كاري گنبد در سال 1307و1308ه0ش0انجام شده ودرسال1319 ه0ش در مدخل شرقي تهيه و نصب گرديده است0
كتابخانه مدرسه از اثار دوره رضاخان مي باشد و تاسال 1339محل فرهنگستان ايران بوده و سپس كتابخانه مدرسه به انجا منتقل شده است0در سال هاي اخير مرمت هايي در گنبد خانه و ايوان جنوب غربي بنا به عمل امده است0
اغلب مدارس همانند بيشتر فضاي هاي معماري-شهري ايران سبب خصوصيت اقليمي ،اجتماعي ،فاقد نماي بسيار متمايز ي نسبت به محيط پيرامون خود بوده اندو به طور عمدهبه وسيله يك ورودي مرتفع و مزين موقعيت خودرا نسبت به فضاهاي پيرامون متمايز مي كردند،فضاي داخلي مسجد به صور گوناگون و بيشتر به توسط كاشي هايي با نقش هاي هنري ودر برخي مواقع با خطاطي به صورت معرق ،معلقي و يا خشتي ،هفت رنگ و000همچنين با استفاده از كاربندي ،مقرنس تزيين شده است0
مسأله روح، از قديمي ترين زمان ها و شايد از پيدايش انسان، توجه آدمي را به خود مشغول داشته با مطالعاتي كه در آثار اقوام بدوي به عمل آمده از روي تصاويري كه در غارها به جاي گذاشـته اند و از طرز تدفـين امـوات آنها، چنين برمي آيد كه اقوام مختلف ولو آنكه وحشي بوده اند به چيزي پس از مرگ عقيده داشته اند و كم و بيش براي انساني كه مي مرده روح يا چيزي شبيه به آن قائل بوده اند.
به هر نسبت كه انسان پيشرفت كرده، اين عقيده راسخ تر شده و روح و معاد، بيش از پيش مورد توجه قرار گرفته. در آثار ظهور بشر، طبعاً انديشه درباره روح يا چيزي از اين قبيل، در ذهن انسان راه يافته، چون وقتي يك آدم، هم نوعش را مي ديد كه ناگهان بي علت و يا به علتي خشك و سرد به زمين افتاده خواه از خود مي پرسيد چرا اين فرد به اين صورت درآمد؟ او هم اكنون چه فرقي با من دارد؟ و همين فرق –بين زنده و مرده- او را به اين اصل هدايت مي كرده: كه چيزي وجود داشته و اينك از آن مرده گرفته شده و در نتيجه از همان اوايل اين «چيز» به هر نام ناميده شود او را به انديشه هاي دور و درازي فرو برده ... بعدها در اين خصوص جواب هائي به ذهنش رسيده كه هنوز هم مي رسد.
مردم عهد باستان براي اين پديده كه با نبودنش انسان به مرده نبديل مي شود.تعبيرات و تشبيهات و فرضياتي آورده بودند و مثلاً بعضي آن را مثل وزش باد مي دانستند كه وجود دارد، ولي ديده نمي شود و به هر حال مي توان وجودش را حس كرد. و همين طور آن را مثل هوا مي دانستند در قاره اروپا، زبان «سانسكريت» قديمي ترين زبان است و در اين زبان براي روح و هوا يا باد يك كلمه وجود دارد. يعني در مورد اين هر سه كلمه آلمان به كار برده مي شود.
در جاوه در ميان اقوام قديمي غرب استراليا و همين طور در بين سرخپوستان آمريكاي شمالي نيز وضـع به همين منوال است يعني چه بخواهند بگويند روح و چه هوا، يك كلمه را به كار مي برند. بنابراين قديمي ها، روح را عين هوا، يا چيزي شبيه به آن مي دانستند.
در تمدن هاي قديم قاره اروپا هم با چنين وضعي برخورد مي كنيم. مثلاً يوناني ها از يك فعل كه معني تنفس كردن مي دهد كلمه پسيك را مشتق كرده اند. كه به معني روح است. سپس از همين كلمه لفظ پيس كيكوس را گرفته اند كه مني نفس يا روح را مي دهد. و بعدها در زبان هاي اروپايي كلمه مشتق از معني علم النفس يا روانشناسي مي دهد. همچنين در اشتقاق لغات به يك كلمه ديگر لاتيني مي رسيم كه عبارت است از «پنوتو» كه معني (هوا) مي دهد. و به معني (روح) به كار رفته و در فلسفه كلمه اي از آن آمده كه عبارت است از پنوتولوژي به معني «علم روح».
در بيـان اينكه روح با هوا در نظر قديمي ها وجه اشتراكي داشته اند يك لغت ديگر به كمك مي آيد و آن كلمه «دريح» به معني باد است. كه از نظر تلفظ با روح مناسبتي دارد. و اين لغت ريشه عربي دارد. و به عربي وارد شده. خلاصه اين مطلب، آنكه اسنان هاي اوليه با توسل به انديشه و تجربه دريافتند كه جسم انسان يك عنصر مادي است ولي زندگي، يك امر غير مادي و چيزي است به سبك و هوائي مثل باد. (1)
همين انديشه انسان را به ادراك (روح) رهبري كرد و در اين مرحله هم، مثل هر مسأله ديگر كم كم به مدارج ترقي رسيد.
وجود روح از ديدگاه انسان هاي اوليه
1-انسان از همان مراحل بدويت متوجه شد كه گردا شده و نگهدارنده ي بدن چيزي است غير مادي و از همان جا بود كه براي آن تعبيرات و تشبيهاتي آورد.
2-به اين كشف قانع نشد و به هر نسبت كه در فكرش پيشرفت حاصل آمد و فهميده تر و متفكرتر شد به يك مسئله ديگر انديشيد و آن اينكه گرداننده بدن هر اسمي كه داشته باشد و هر مشخصاتي كه دارا باشد، ابدي است و اين فكر به طور خيلي ساده در ذهنش حلول كرد و بيدار شد. اما طول اين مسأله فكر انسان به خاطر خوابها و روياهايي بود كه مي ديد و در بيداري آنها را نمي ديد و اين امر آدمي را به انديشه فرو مي برد كه علت و منشأ چنين امري را دريابد. گاهي به خاطرش مي رسيد كه اين خواب و عوالم آن، مربوط به روح است كه در جسدش دميده و مستقل از بدن است. بر اثر اين طرز فكر، بين جدا شدن روح از جسم در دو حالت مقارنه و پيوستگي مي ديد، ژيكي خواب و ديگري مرگ. به عبارت ديگر بر او ثابت مي شد كه روح بدن مرده را ترك مي كند. همان طور كه از بدن شخص در حالت خواب به بدن بازمي گردد. ولي پس از مرگ بازگشتي نيست. از همين جا انسان ابتدايي با عقل و خردي كه خداوند به او داده بود، كم كم به يك مسأله پي برد و آن عبارت بود از: بقاي روح؛ با پي بردن انسان به بقاي روح متوجه شدند كه بين روح و جسم هر كسي حتي پس از مرگ او رابطه اي است و ارواح در همان حفره اي كه اموات به خاك سپرده شدند در كنار اجساد به سر مي برند و حتي عقيده پيدا كردند كه گاهي روح هر كسي به محل هايي مانند خانه او رفت و آمد مي كند و از اين رو بستگان هر كس بعد از مرگ او وظيفه داشتند در خانه را تا مدتي بعد از مردنش بار بگذارند كه مانع ورود روح به خانه اش نشوند. بدين طريق بود كه انسان هاي اوليه نه تنها برار هر موجود زنده اي روح مي شناختند و كارشان به عبادت روح رسيده بود، بلكه كم كم معتقد شدند كه در دنيا هر چيزي كه حركت مي كند و جنبشي دارد، داراي روح است و نيز عامل حركت اشياء بيجان روح مي باشد. مثلا مي گفتند درخت ها بعد از خشك شدن، باز سبز مي شوند و اين دليل برداشتن روح است. حتي حركاتي كه ب برگها و شاخه ها به هر علتي وارد مي شود. اگرچه از راه باد مي باشد باز علتش روح است. رودخانه ها كه بين صخره ها به حركت مي آيند.
صريح ترين جمله دربارة روح آيه اي است كه متن آن اين است . « يسالونك عن الروح ، قل الروح من امرربي » از ظاهر آيه چنين استنباط مي شود كه روح امري است كه هيچ كس نمي تواند از حقيقت ونوع و چگونگي آن آگاه شود تنها خداست كه ازآن اطلاع دارد. وآن را مي شناسد .
ولي گفته اند : چنين استنباطي آن چنان درست هم نيست چون خداوند مي فرمايد : روح از امور خدايي است يعني مربوط به خداي بزرگ است ولي در پايان يا در متن آيه تصريح نشده كه انسان حق ندارد . ونبايد ويا نمي تواند درباره روح به تحقيق بپردازد وكوشش كند آن را بشناسد ويا اينكه روح براي هميشه درنزد بشر يك امر مرموز ونشناخته وعجيب باقي خواهد ماند . در قرآن مجيد ، همچنين از نفس كه خود در معرفت از روح بحث مفصلي دارد. سخن ها گفته شده .
باز در مورد روح خداوند به هنگامي كه سخن از آدم به ميان مي آورد ، مي گويد : «ونفخت فيه من روحي» پس روحخدايي در ميان آدميان وميده شده وروح خدا است كه موجب زندگي افراد است . وهمچنين پيامبر اسلام ، بارها سخن از عدالتي روحاني وخارج از حدود چشم وگوش انسان به ميان آورده وبه طور مثال فرموده است «لي مع الله لا يحتملها ملك مقرب ولا نبي مرسل » : وبنابراين چنين فهميده مي شود كه پيامبر مي گويد از عوالم مخصوصي كه آدميان از آن بي خبرند ، خبر وارد والبته منظور عالم غيب وشهود : وامثال اينها مسئله معراج يعني صعود پيامبر به آسمان ولقاد ذات خداوند ودريافت عوالم معنوي وغير مادي نيز چيزي است كه باروحانيت وعوالم غيبي ومسائلي كه از ديد و قدرت ودريافت انسان خارج است ، ارتباط دارد.
به هر حال شايد : بيش از هر چيز در قرآن واحاديث پيامبر (ص) وائمه (ع) سخن از روح و نفس وقيامت وعالم ديگر به ميان آمده باشد . در مقام دليل بر اينكه جز آن چه مي بينيم واحساس مي كنيم عوالم وچيز هاي ديگري نيز وجود دارد سراسر قرآن واقوال پيامبر و امامان پراز دلايل متقن است كه نمي توان همه رادر اين جا نقل كرد ، تنها كافي است يك دليل كه خود با سه دليل همراه است از يكي از پيشوايان دين ذكر شود . او مي گويد : به سه دليل عالم ديگر وجود دارد . ودنيا ومخلوقات آن منحصر به همين عناصر حس كردني نيست . يكي از دلايل عالم روحانيت است كه بسيار سابقه دارد به اين معني كه اگر كسي از علائق مادي بگسلد ووارد عوالم روحاني شود . دليل دوم بر وجود عالمي مارا خواب دانستند چنان كه دراين نشاه آدمي به مسير وحركت مي پردازد معاشرتها مي كند چيزهاي مي بيند وبه عواملي وارد ميشود كه در بيداري مشاهده آن محال است .ولي دراين حال از جاي خود حركت نكرده ودر رختخواب بسر مي برد . پس لابر عالمي جز عالم تن وجود دارد كه شد حض مي تواند به آن پا مي نهد و وجود خود راازياد مي برد. وباز به عالم خود باز گردد. دليل سوم دريافت علم ودانش است به اين معني كه دريافتها وانديشه ها ، هيچ يك از امور مادي وزميني مقصود نمي شود.
مثلاً غذا نيستند كه شخص بخورد ويا چيزي لمس كردني وديدني نمي باشد با اين حال ، فردي كه در ده آنها ست به همه مي رسد . و بر معلومات خود مي افزايد . بادي ، اسلام مي گويد: (تن) چيز ديگري است و (روح) چيز ديگر ، اين دو بهم وابسته اند ودر عين حال از هم جدا … روح در بدن جاي دارد وبه هنگام رسيدن اجل محتوم از آن مفارقت مي كند . واذا جاء اجلهم لا يستقدمون ساعه ولا يستاخرون . از نظر اسلام روح را عزرائيل يا ملك الموت به هنگام مردن قبض مي كند يعني اين فرشته ماموراست كه موقع مردن هر فرد ، جانش را بستاند واين سرنوشت از آغاز معين شده ومسافتي طي مي كنندراهنما وبه حركت در آورنده آنها روح است :
همين طور دريا با آن امواج خروشان ومتحرك روح دارد. وخلاصه حركت در اشياء پيا نمي شود مگر اينكه پاي روح در ميان باشد . حتي در اين مورد كار را به افراط كشاندند وبطور مثال اگر سنگي از كوه رها مي شود وبه زمين سقوط مي كرد ، همين حركت آن از بالا به پايين را دليل برداشتن روح مي دانستند ، يك دليل از نظرآنها ، كوه آتش فشان بود كه مي ديدند گاهي طغيان مي كند ، از آن دود به آسمان مي رود واجسام مذاب را به اطراف پراكنده مي سازد وبه هنگام آتش فشاني صداهايي از آن به گوش م يرسد . از نظر آنها اي ، دليل بر آن بود كه كوه روحي دارد.
حتي بيابان ها هم بعقيده آنها روح داشتند ودليلشان ريگ هاي روان بود كه «حركت مي كردند»وصداي باد كه اين ريگها را به حركت در مي آورد ، در واقع صداي ارواح بيابان ها بود.
اسلام وروح :
در اسلام نيز راجع به روح بحث هاي بسياري پيش آمده قرآن كريم بارها كلمه «روح» اگر به ميان كشيده همچنانكه از «نفس »سخن گفته واشارات بسيار به عالم غيب وآخرت وجن ومانند اينها دارد.
كسي را كه در برابر آن چاره اي جز تسليم نيست . پس از مرگ ، درست است كه تن آدمي مي پوسد واز ميان مي رود وجز استخوان چيزي از آن باقي نمي ماند ولي روح او تا ابد زنده است پس روح عنصري است جاويد كه مي توان با گرويدن به خدا وبا پيروي از تعاليم پيشوايان دين وهمچنين با نيكوكاري واجتناب از بن ها موجب صفا وشادي آن شد وپس از مرگ هم ، تا وقتي كه روز رستاخيز مي رسد ارواح مراحل كمال دارند ودر دنيايي جز دنياي مادي به سير وارتقاء مي رسند وبنابراين يك مسلمان حق ندارد پس از مرگ كسي را او بد بگويد : هر چند او در زندگي فرد شايسته اي نبوده باشد.
بيماريهاي روح :
در مقام مقايسه جسم وروح بزرگان گفته اند همان طور كه بدن دچار بيماري مي شود روح نيز بيماريهايي دارد كه عبارتند از صفات بد ، اخلاق رذيله ، بد انديشي وبد كرداري ، حسد ، كينه ، خشم و امور نفساني ديگر كه روح را خسته وفرسوده وفاسد مي سازد . براي اين بيماري ها ، معالجه اي كه در نظر گرفته شده اجتناب از بدن ها وخدمت به خلق واعتقاد راسخ به دين و توسل به خداوند و بي توجهي به امور دنيا است.كه يك فرد مؤمن و مسلمان را رستگار مي كند.
مرگ از دو ديدگاه :
بي شك يكي از واقعيت هاي بزرگ زندگي مرگ است . در طول اعصار وقرون اين پديده توجه بشر را به خود جلب كرده وبه موضع گيري ها ي گوناگون واداشته . به طور كلي مي توان دو ديدگاه عمده اي درباره مرگ تشخيص داد :
1-ديدگاه كساني كه يا مرگ را پايان بخش زندگي انسان مي دانند ، ويا به علت غوطه ور شدن در هوسها همة ارزشهاي انساني را زير پا گذارده ودنيا را معبود و معشوق خود قرار داده اند . اين هر دو دسته مرگ را نا گوار مي دانند و از آن هراس دارند. براي آنها مرگ پايان همه چيز است .
2-ديدگاه ديگر ، ديدگاه الهيون است . از اين ديدگاه ،ئ مرگ پايان بخش دفتر زندگي نيست ، بلكه غروب از يك جهان وطلوع در جهان ديگر است . مرگ نسبت به دنيا مرگ است و نسبت به جهان پساز دنيا تولد در نتيجه ، آدمي مطلق ندارد.
3-پيامبر اسلام (ص) فرمودند :
« براي بقا خلق شده ايد نه براي نابودي وفنا ، وبا مرگ تنها از عالمي به عالم ديگر منتقل مي شويد.»
روح از ديدگاه قر آن :
قرآن براي مرگ وقبض روح انسان تعبير خاصي به كار برده است كه نشان دهندة غير مادي بودن روح است .
قرآن در حدود بيست مورد از مرگ تعبير به «توفي» نموده وفرموده است خداوند يا مأمورين او انسان را هنگام مرگ «توفي»مي كند.
توفي در لغت يعني دريافت چيزي بي آنكه كوچكترين نقصاني در آن روي وهر يا چيزي از آن بر جاي ماند . وقتي گفته مي شود وكسي تمام حق خود را توفي نموده واستيهاي حق ، منظور اين است كه تمام حق خود را بي كم وكاست ، دريافت نمود.
آيه : « وگفتند آنگاه ما كه (با مرگ )در زمين نا پديد شديم آيا دوباره آفريده خواهيم شد ؟ حقيقت اين است كه آنها (ازروي غيا و) ملاقات پروردگار خويش را انكار مي كنند . بگو فرشته مرگ كه بر شما گماشته شوه ، جان شما را هنگام مرگ مي گيرد پس به سوي پروردگار تان باز گردانده مي شويد. »
آيا شما نيز كه مكالمه انسان را در زمين مگ وبعد از آن با مامورين الهي بيان مي كند ونيز آيه بالا مؤيداين مطلب است .
حيات در عالم برزخ :
البته مسلم است كه درك خصوصيات عالم برزخ براي كسي كه در اين جهان مادي زندگي مي كند به طور كامل امكان پذير نيست . انسان از واقعيات اموري مي تواند به طور كامل آگاه گردد كه در محدودة زندگي او قرار گيرد و چون جهان برزخ جنبه مادي نداشته واز جهات بسياري با عالم ماده تفاوتهاي اساسي دارد، انسان ار درك كامل آن ناتوان است .
آنچه مادربترة خصوصيات جهان برزخ با توجه به دلايل عقلي و تعاليم رسيده از پيشوايان اسلام مي دانيم ، اين است كه عالم برزخ جنبه مادي نداردو اگر چه از جهاتي چند شبيه اين عالم است ولي از جهات ديگر به كلي با آن تفاوت دارد و نظامي غير از نظام اين عالم بر آن حاكم است . چون عالم برزخ بسياري از محدودت هاي عالم مان را ندارد از گستردگي و عظمت و صف ناپذيري بر خوردار است . در توصيف وسعت و عظمت عالم برزخ در بعضي از روايات از نظر كمك به فهم مطلب ، گفته شده است كه تمامي زمين و آسمان ها در برابر آن همچون حلقه اي است در بيابان ! همچنين ، عالم برزخ نسبت به عالم ماده تشبيه شده است به عالم خارج نسبت به محيط داخل رحم ، زير از ماني كه چنين در محيط محدود به رحم به سر مي برد. قادر به درك جهان خارج و وسعت و گستردگي آن نيست.
جهان در آستانه قيامت :
آنچه از آيات قرآني در بارة قيامت فهميده مي شود اين است كه مقارن بر پايي قيامت ، انقلاب و دگرگوني بس بزرگي است كه در سرتاسر جهان واقع مي شود وبه فرمان خدا تمام موجودات زندة اين جهان مي ميرند . در اين ميان در سرتاسر آسمان وزمين نيز تحولي عظيم واقع مي شود. با زلزله اي هولناك زمين و كوهها خرد و متلاشي مي شوند و بناي آسمان سست شده ودر هم مي شكافد و واقعه بزرگ به وقوع مي پيوندد. در اين هنگام ، آفتاب در هم پيچيده مي شود و ستارگان فرو مي ريزند . كوهها چون پشم زرد شده متلاشي مي گردند و مانند ذرات گرد در هوا پراكنده مي شوند.
سپس بار ديگر فرمان خدا صادر مي شود و تمامي مردم به قدرت خدا از دل ذرات خاك خارج مي شوند ودر عرصه محشر نظاره گر واقعه اي بس عظيم وپر هيبت مي شوند.
در چنان روزي ، انسان زشتكار مي گويد : كجا مفرو پناهي هست ؟ اما هرگز مفرو پناهي نيست . آن روز جز درگاه خدا هيچ آرامگاهي نيست.
در عرصه محشر ، پاكان و ناپاكان از چهره و سيمايشان شناخته مي شوند . همراه اهل ايمان نوري است كه در نتيجه ايمان و عمل صالح بدست آورده اند و اينك روشني بخش هاشان شده است .
معاد جسماني :
معاد بازگشت هر چيز است با تمام هستي خود به سوي مبرا كه از آنجا گرفته است . بنابراين لازم است در قيامت كبري بدن به روح بپيوندد و آدمي با تمام ابعاد وجودي خود در پيشگاه خداوند متعال حاضر شود. لذا معادله تنها بازگشت روح به سوي خالق خويش است ، بلكه بدن نيز در اين مسير وبازگشت همراه روح است واين ، معناي جسماني بودن معاد است كه اعتقاد به آن از نظر تعاليم اسلامي لازم و ضروري است .
در آيات متعدد قرآني به برخاستن انسانها از قبرها و سخن گفتن اعضاي انسان اشاره شده است كه همگي نشان دهندة جسماني بودن معاد است . از آن جمله در سورة يس آيه 51 مي فرمايد : « ودميده شود در صور و آنگه ايشان از قبرها ي خود به سوي پروردگارشان بشتابند .» ونيز در توصيف نعمت هاي بهشتي به وجود غذا و ازدواج و امثال آن يقرع شده است كه بيانگر وجود لذات مادي همراه لذات روحاني است . همين طور است در مورد عذا بهاي موجود در جهنم .
طبق احاديث بسياري كه نه انكارشان و نه محل ترديد و شك است پيشوايان اسلام فرمودند خداي تعالي ارواح را دو هزار سال قبل از ابدان خلق فرموده و با توجه به اينكه به مدلول آيه ي شريفه ي قرآن به ضميمه ي تفاسيري كه شده است وقتي حضرت آدم خلق شد همه ذريه اش حاضر بودند و خداي تعالي آنها را مورد خطاب قرار داد و فرمود آيا من خداي شما نيستم همه آنها گفتند چرا تو خداي ما هستي منظور از اين ابدان بدن هاي ذره اي كوچك شبيه به همين بدن ها بوده است و بنابراين منظور از خلقت ارواح قبل از بدن ها همان بدن هاي كوچك « عالم ذر » مي باشد . و انسان در همان عالم ارواح يعني در همان مدت دو هزار سال همه ي علوم حقيقي را كه امروز به صورت فطرت و عقل در او جلوه مي كند ياد گرفته و چون اختيار داشته توانسته راه حق و باطل را اختيار نموده و جمعي غير شيعه و منحرف از راه راست بوده اند .
ارواح و اشياء نوراني
«نويسنده : فخر رازي»
يكي از علماء و نويسندگان بزرگ نقل مي كند : شبي خواب از سرم پريده بود و با آنكه بسيار خسته بودم هرچه مي كردم به خواب نمي رفتم لذا از ميان رختخواب بيرون آمدم و به اتاق كتابخانه و مطالعه ام رفتم و اتفاقا” كتابهايي را كه در مسأله روح و تحقيق از حقيقت و آثار و صفات آن داشتم رديف كرده بودم تا در باره ي مسائل روح تحقيق بيشتري بكنم ، ناگهان صدايي شبيه به صداي تعدادي گنجشك كه به جان هم بيفتند در خارج اتاق جلب توجه مرا كرد ، لذا از اتاق بيرون آمدم . هوا بسيار تاريك بود ، اما روي ايوان بزرگ منزل ما حدود چهل يا پنجاه شئي نوراني شبيه به جرقه ي آتش اين طرف و آن طرف مي رفتند و قطعا” صدايي كه به گوشم مي رسيد از اينها بود . من اول فكر كردم خيالاتي شدم و يا خواب مي بينم ، لذا مقداري چشمم را ماليدم و قدري خودم را تكان دادم و يقين كردم نه به خواب رفتم و نه خيالات مي كنم لذا مدتي كنار ايوان نشسته و به اين اشياء نوراني نگاه مي كردم در اين بين همسرم كه ديده بود من مدتي است از اتاق بيرون رفته ام و چون مقداري هم كسالت داشتم در پي من حركت كرده بود و من كه مبهوت آنها شده بودم وقتي ناگهان او را در كنار خود ديدم از جا پريدم و به او گفتم : ببين تو هم آنچه را كه من مي بينم مشاهده مي كني يا نه ؟ او گفت : راستي اين اشياء نوراني چيست كه در اينجا پراكنده اند ؟ در اين بين يكي از آن اشياء نوراني به طرف همسرم آمد و او هم بي اختيار دهانش را باز كرد و آن شئي نوراني را بلعيد و بقية اشياء نوراني هم از چشم ما محو شدند . من به همسرم رو كردم و گفتم : آن را چرا بلعيدي ؟ گفت : من چيزي متوجه نشدم فقط خميازه ام گرفت ، وقتي خميازه كشيدم و چشمم را روي هم گذاشتم و باز كردم احساس كردم كه هواي دهانم معطر و خنك شده ولي آن را طبيعي تصور مي نمودم .
من كه آن شب و شب هاي قبل و بعد از آن مشغول مطالعه ي مسائل روحي بودم و از طرفي چهارماه بود كه همسرم حامله شده بود و مي دانستم كه « جنين » در رحم پس از چهار ماه روح در بدنش وارد مي شود . با خودم گفتم : نكند كه اين شئي نوراني همان روح جنين باشد كه در رحم همسرم بايد اين ايام وارد شده و به جنين ملحق گردد؟
لذا چند روزي اين موضوع فكر مرا كاملا” به خود مشغول كرده بود و با هر يك از دانشمندان « علم الروح » هم كه حرف مي زدم از اين موضوع چيزي نمي فهميدند ولي آنچه من حدس مي زدم آنها هم احتمال مي دادند تا آنكه چهارماه از اين جريان گذشت ، شبي در عالم خواب ديدم باز همان اشياء نوراني روي ايوان منزل ما دور يكديگر جمع اند و سر و صداي عجيبي به راه انداختند ، اما اين دفعه آنها رارا به شكل انسان هاي كوچك نوراني مي بينم و حرف هاي آنها را مي فهمم . آنها به يكديگر مي گفتند : الآن حامد به جمع ما برمي گردد و از اين جهت اظهار خوشحالي مي كردند . ضمنا” به خاطر آنكه من دوستي داشتم به نام حامد كه در يك حادثه رانندگي از دنيا رفته بود . لذا اين جمله مرا تكان داد و از وحشت از خواب پريدم وقتي بيدار شدم متوجه شدم كه همسرم در حال خواب ناله مي كند كه ناگهان به چشم خود ديدم كه همان شئي نوراني از دهان همسرم كه خواب بود بيرون آمد و به طرف ايوان رفت و من وقتي سراسيمه به طرف ايوان دويدم چيزي مشاهده نكردم در اين بين همسرم از خواب بيدار شده بود و احساس درد زايمان مي كرد با آنكه هنوز يك ماه به وضع حملش باقي بود ما او را فورا” به بيمارستان رسانديم و او همان شب با ناراحتي زيادي وضع حمل كرد ولي آن طفل كه پسر هم بود مرده به دنيا آمد . من با آنچه كه در اين دو جريان مشاهده كردم يقين بر عالم قبل از اين عالم براي ارواح نمودم زيرا به هيچ وجه آنچه را كه ديدم برايم قابل توجيه و تأويل بر غير اين تصور كه عرض كردم نمي باشد .
ارواح در گوشه باغ
«نويسنده : شيح حر عاملي»
روزي در باغي يكي از داشمندان و علماء علم الروح و جنبه ي مديومي بسيار قوي بود نشسته بودم و در باره ي روح و كيفيت تجسم حرف مي زديم . ناگهان آن دانشمند گوشه اي از باغ را به من نشان داد و گفت آن جا را ببين . من به آن طرف نگاه كردم اما چيزي نديدم به او گفتم : من در آنجا چيزي نمي بينم . آن دانشمند از جا برخاست و پشت سر من قرار گرفت و از پشت سر دستهايش را روي چشم من گذاشت و به من گفت : وقتي دستهايم را از روي چشمت برداشتم بدون پلك زدن دقيقا” به همان محلي كه به تو نشان دادم نگاه كن تا ببينم مي تواني ارواحي را كه آنجا هستند ببيني يا خير ؟
وقتي او دستهايش را از روي چشم برداشت و من به همان محلي كه او مي گفت نگاه كردم ديدم سه نفر با خصوصياتي كه مي گويم دور يكديگر نشسته اند . آنها صورتشان بسيار زيبا بود ولي معلوم نمي شد كه لباس در بدن دارند يا خير ؟
آنان مثل بخار آب رقيق بودند كه حتي اشيائي كه آن طرف آنها قرار گرفته بود كاملا” ديده مي شدند . آنها مثل انسان هاي ديگر حركاتي داشتند كه كاملا” مشخص بود . آنها با هم حرف مي زدند ولي من صدايشان را نمي شنيدم . اما از حركات دست و سرشان مي فهميدم كه با هم حرف مي زنند لذا به آن دانشمند كه همچنان پشت سر من ايستاده بود گفتم : من اينها را با اين خصوصيات مي بينم آيا ممكن است صداي آنها را هم بشنوم . گفت : همان طور كه نشسته اي پلك نزن و صورتت را برنگردان و چشمت را از آنها برندار تا شايد موفق شوند كه صداي آنها را به گوش تو برسانم . من اطاعت كردم پس از چند لحظه ديدم آنها كم كم مثل ابر سياهي كه ديگر آن طرف آنها ديده نمي شوند شكل گرفتند . و همچنين صداي آنها كه اول آهسته به گوشم مي رسيد بلند و بلندتر شد تا آنكه مثل معمول مي شنيدم كه آنها مطالبي در ارتباط با مسائل علمي فوق العاده عميق با يكديگر رد و بدل مي كنند .
اينجا من شوق زده شدم و از آن دانشمند سئوال كردم حالا مي توانم از آنها عكس هم بگيرم ياخير ؟ او گفت : بله مي تواني ، ولي اگر چشمت را از آنها برداري دوباره معلوم نيست كه من بتوانم آنها را براي تو مجسم كنم . من به او گفتم : مگر آنها را شما مجسم كرده اي ؟ گفت : بله آنها با خواست من اينگونه مجسم شده اند . دوربين را برداشتم و يك عكس رنگي از آنها گرفتم ولي عكس را كه مي گرفتم طبق عادت به دوربين نگاه كردم كه بعد از آنها را نديدم .
عالم عجيب ارواح
«نويسنده : حاج محمود علي محمدي»
جواني به نام محمد شوشتري كه پدر و مادرش در تهران زندگي مي كنند و در يك حادثه اتومبيل راني از دنيا رفته و جريان عجيب زندگي عالم بعد از مرگ خود را براي يكي از دوستانش تعريف مي كند . دوستش كه از مردان معروف علم و دانش است مي گفت : همان روزي كه او تصادف كرده بود و من نمي دانستم كه او مرده ، شبش وي را در خواب ديدم كه با عجله به طرف من مي آيد و با خوشحالي كامل مي گويد من مرده ام .
من مي خواهم جريانات بعد از مرگم را هر شب چند دقيقه براي تو بگويم تو حاضري به آنها گوش بدهي ؟ برات خيلي آموزنده است . من گفتم بسيار خوب شروع كن او گفت اين طور كه نمي شود بيا با هم به ويلائي كه همين امروز تحويل من داده اند برويم و آنجا بنشينيم .
دو نفري به راه افتاديم و در باغ بزرگي رسيديم . درِ باغ از طلا و نقره و جواهرات ساخته شده است او با اشاره و اراده اي بدون آنكه دستش را دراز كند و در را باز كند مثل وقتي كه انسان اراده مي كند دستش را بلند نمايد بلند مي شود . در باغ را باز كرد و ما دو نفري وارد باغ شديم و مستقيما” به طرف قصري كه در وسط باغ بود رفتيم . حالا اين باغ چه خصوصياتي داشت بماند زيرا در ضمن مطالبي كه براي من نقل مي كند ، خصوصيات باغ را هم تا حدي خواهم گفت .
اين قصر اتاق هاي زيادي داشت . ولي در وسط اين اتاق ها تالار بزرگي وجود داشت كه صدها مبل مخملي نرم در اطرافش گذاشته بودند . من و او در گوشه اي از اين تالار پهلوي يكديگر نشستيم . او حس كرده بود كه من مبهوت اين باغ و اين قصر شده ام و ممكن است به سخنانش گوش ندهم . لذا به من گفت : اگر مي تواني ششدانگ حواست را به من بدهي قضيه ام را شروع كنم گفتم : بسيار خوب اين كار را مي كنم . لذا با دقت مطالب او را گوش دادم و به ذهنم سپردم و وقتي بيدار شدم فورا” آنها را نوشتم و اينك تحويل شما مي دهم .
او گفت : اولا” به شما بگويم كه راحت ترين مرگ ها براي كسي كه دلبستگي به دنيا ندارد و تزكيه نفس كرده است مرگ دفعي و ناگهاني است . زيرا من وقتي تصادف كردم اصلا” متوجه نشدم كه مرده ام فقط وقتي چشمم به بدنم افتاد كه فرمان ماشين به سينه ي جسدم فشار آورده و قلب مرا له كرده متوجه شدم كه مرده ام . در اين بين كه نمي دانم همان لحظه اي بود كه تصادف كردم يا بعد از تصادف چون به قدري سريع بود كه اين موضوع را متوجه نشدم . ديدم جوان خوش قيافه اي دست مرا گرفته و به طرفي مي برد به او سلام كردم او با تبسم جواب خوبي به من داد و گفت : نترس من به تو از هركس مهربان ترم زيرا تو دوست دوستان و ارباب من هستي . گفتم : دوستان و ارباب شما چه كساني هستند ؟ گفت : من خدمتگزار خاندان پيامبر اسلام و دوستان من هم همان ها هستند . من آمده ام شما را به خدمت آنها ببرم . آنها به من گفته اند شما مي آييد و من به استقبال شما آمده ام . گفتم : اسم شما چيست ؟ آن جوان گفت : اسم من « ملك الموت » است . من به او گفتم : در دنيا شما را طور ديگري معرفي كرده اند اهل منبر مي گفتند : شما با مردم خيلي با خشونت و سنگدلي رفتار مي كنيد ولي من حالا از شما اين همه مهرباني و محبت مي بينم .
حضرت ملك الموت با چشم هاي بسيار زيبا و درشت و پلك هاي بلند و صورت نوراني و بسيار وجيه نگاه محبت آميزي به من كرد و با حياي عجيبي فرمود : راست مي گويي بعضي از ما گاهي مجبوريم كه با دشمنان شما شيعيان و كساني كه خيلي دنيا پرست اند قدري خشونت كني آنها آن را مي گويند و الا خداي تعالي در من و گروهي كه من در آنها هستم به هيچ وجه غضب بيجا و سبعيت كه از صفات حيواني است قرار نداده بلكه ما هم مثل حضرت جبرئيل افتخار خدمتگزاري اهل بيت عصمت و طهارت را داريم و مطيع آنها هستيم آنها هر صفت خوبي كه داشته باشند ما هم بايد به همان صفت متصف باشيم و آنها داراي خلق عظيم و مهرباني كاملي هستند .
در اينجا از خواب بيدار شدم و مطالب فوق را كه آقاي شوشتري برايم گفته بود همه را يادداشت كردم و چون نمي دانستم كهاو فوت شده متوحش از خانه بيرون آمدم و يكسره به در منزل او رفتم كه متأسفانه تازه خبر فوت او به اهل خانه اش رسيده بود و آنها فوق العاده ناراحت بودند فرداي آن روز آنچه را كه او از مطالب بالا براي من گفته بود با احاديث اسلامي و چند كتاب ديگر مقايسه كردم و ديدم مطالب او كاملا” با آنها تطبيق مي كند ضمنا” چون او به من وعده كرده بود كه تا ده شب اين برنامه را ادامه دهد و بعد متوجه شدم كه رؤيايم هم صادقه بوده زيرا من كه نمي دانستم او فوت شده و بعد ديدم همين طور بوده است .
يعني اعاده روح يك قانون بزرگي تعالي است . كه تمام مخلوفات را به عضويت يا پاداش اعمال خود مي رسند .
تجديد حياط در اين دنيا محدود است و بلاخره ارواح پاك بايد در عوالم عاليزي رفته زندگاني نمايند . ما نمي توانيم از روح مراقبت كنيم مگر آنكه با روش هاي آن آشنا شويم .
رعايت كردن كلمه اي از مراسم عبادت و دين مي آيد . معني آن مواظبت چيزي بودن و همچنين احترام گذاشتن به چيزي است ، اين تعريف از مراقبت از روح تعريف كسياست كه به چيزي اندك خرسند شده است و با مراقبت فروتناند سرو كار دارند نه درمان اعجاز آميز ولي تعريف محتاطانه من اشارات ضمن عملي اي براي طريقي كه با خودمان و با يكديگر برخورد مي كنيم دارد . مراقبت از روح اساسا” روش متفاوتي از تلقي زندگي روزمره و جست و جوي خوشبختي است . تاكيد ممكن است بر مسائل و مشكلات نباشد .
اولين نكته اي كه بايد در مورد مراقبت از روح در نظر داشته باشيم آن است كه اساسا” روش براي حل مسائل نيست هدف آن ساختن يك زندگي بدون مشكلات نيست بلكه من و ارزش بخشيدن است كه به اتفاق با روح بودن مي آيد . از لحاظي بيشتر شبيه به يك دعوت كردن است تا روان درماني چرا كه در ارتباط پروراندن يك زندگي غني و پرمعني در خانه و جامعه است همچنين به اين خاطر دعوت كردن است كه از هريك از ما به كار بردن قوه تخيل را مي طلبد علاقه مند شدن به روح احتياج به مقدار معين فرصت براي تفكر و درك دارد به طور معمول آنقدر با نوسانات روان يكي شده ايم كه نمي توانيم عقب بايستيم و به آن به خوبي بنگريم .
كمي فاصله به ما اجازه مي دهد نيروهاي محرك را در ميان عوامل گوناگوني كه زندگي روح را تشكيل مي دهند ببينيم با علاقه مند شدن به اين پديده ها شروع به ديدن پيچيدگي وجود خود مي كنيد معمولا” ما اين پيچيدگي ها را كه غفلت از دنياي خارج با هزاران مسئله و پريشاني به ما يورش مي آورند احساس مي كنيد .
اگر ما روح را بهتر مي شناسيم ممكن بود براي تضادهاي زندگي آماده تر مي بوديم . اغلب احساس مي كنم وقتي كسي با نگراني در مورد گروهي كه در زندگي خود را گرفتار مي بيند صحبت مي كند و آن معضل را غير قابل حل و دردناك مي يابد و براي گشودن آن به درمانگر حرفه اي مراجعه مي كند دستاورد او فقط پيچيدگي زندگي انسان است كه يكبار ديگر خود را نشان مي دهد اكثر ما زندگي روزمره خود را توأم با نحوه برخورد روانشناسانه ساده مي كنيم با اين توقع كه زندگي و روابط مانساده خواهند بود . عشق به روح از ما درك پيچيدگي هايش را مي طلبد . اغلب مراقبت از روح به معني آن است كه وقتي تضادي در سطحي عميق وجود دارد جانب هيچ طرفي را نگيريم شايد لازم باشد كه قلبمان تا آن حد گشاده باشد كه تضادها و كشمكش ها را در خود جاي بدهد روح خود را به رنگ هاي متنوع نشان مي دهد به تمام رنگها از جمله خاكستري ، آبي ، سياه براي مراقبت از روح ما بايد تمام طيف رنگهاي آن را مشاهده كنيم و در مقابل وسوسه پذيري رنگهاي درخشان سفيد و قرمز و نارنجي مقاومت مي كند نشان دهيم .
ايده درخشان رنگي كردن فيلم هاي سياه و سفيد موافق با طرد رنگ هاي سياه و خاكستري در فرهنگ ماست در جامعه اي كه در مقابل اساس غمباري زندگي مقاومت مي كند و افسردگي هم چون يك دشمن و يك ناخوش غير قابل علاج تلقي مي شود ، با اين حال در چنين جامعه اي كه تنها به نور پايبنده است افسردگي قوي خواهد بود ، به آساني با آن توأم مي شود به دفاع برخيزيم حتي بيشتر از اين شايد لازم باشد ذوقي را براي حالت افسرده بوده در خود پرورش دهيم و يك احترام مثبت براي جايگاه آن در روح ما ممكن احساس كنيم به خاطر شكست پايمال شده ايم ولي شايد اهداف رفيع ما نياز به كمي تباهي داده شده باشد اگر كه قرار است نقش خلاقي در زندگي انساني داشته باشند كمال به دنبال تصور تعلق دارد طبق تعليمات سنتي روح احاطه شده از زندگي و نه روح بلند پرواز است كه انسانيت را تعريف مي كنند .
اگر قلون من از نگراني درد مي كند اين عضو فقط يك قطعه گوشت نيست كه به طور بيولوژيكي فعاليت مي كند بلكه ارتباطي با آگاهي داشته و نوعي بيان به خصوص خود را دارد .
ساندرور فرنزي كه همكار برجسته فروبر بود اعضاي بدن را به عنوان در عضوي كه احساسات عاشقانه خود را دارد بيان كرد .
آنطور كه من از حرفاو برداشت مي كنم منظور او آن است هر عضوي زندگي شخصي خود و حتي مي توان گفت شخصيتي دارد كه از فعاليت خود لذت مي برد قولون من خوشحال نبود و اگر مي توانستم به شكاياتش گوش دهم ممكن بود بفهمم چه چيزي ناراحتش كرده است .
اسطوره ها و علامت ها و نشانه ها به طور تاريخي پشت سر هم قرار دارند . يك ملت را داستان خلقت و رب النوع هايش را مي گويند و سپس شروع به پرستش اين رب النوع كرده و خلقت خود را آئين ها جشن مي گيرد اگرچه اساطير روش براي داستان سرائي در مورد تجربياتي است كه احساس شده اند و واقعي نيستند شعائر اعمالي هستند كه با ذهن و دل سخن مي گويند ولي لزوما” از نظر واقعي نيستند در كليسا مردم نان نمي خورند تا شكمشان سير شود بلكه روح خود را غذا مي دهند .
پيرامون خلاقيت كه در زندگي حرفه اي منبع بالقوه روح است افساني پردازي بسيار شده است معمولا” ما خلاقيت از نقطه نظر در روح جوان مي نگريم و آن را با ايده محاصره مي كنيم . از اين لحاظ اكثر كارها نه تنها خلاق نيستند بلكه عادي تكراري و عمومي نيز هستند .
در معنويت ما در جستجوي آگاهي بيداري و بالاترين ارزش ها هستيم در با روح بودن ما لذت بخش ترين و خسته كننده ترين تجربيان انساني و عواطف تن مي دهيم اين دو جهت گيري اساس نبض زندگي انساني هستند و تا حدي براي يكديگر اهميت دارند ايمان هديه روح است كه اجازه مي دهد روح شكوفا نگه داريم .
وقتي ايمان پر از روح باشد هميشه در خاك حيرت و سئوال مي رويم ايمان نگه داشتن تواضعي و پر از نگراني موضوع انسان ايمان نسبت چرا كه شك بعنوان سايه آن مي تواند به ايماني كه به طور كامل پخته شده است وارد شود اعتماد به خود يا ديگران و يا به زندگي را تصور كنيم كه احتياجي به اثبات و دليل نداشته باشد و بتواند شك را در خود داشته باشد .
مردم گاهي اعتماد به رهبران روحاني پيدا مي كنند و اگر آن شخص نتواند به طور ايده آل زندگي كند حس مي كنند به طور وحشتناكي مورد ضيافت قرار گرفته اند .
در طول تاريخ مكتب هاي معيني از انديشه را مي يابيم . افلاطيون رنسانس و با شاعران رومانتيك كه توجيه شان را روي روح متمركز كرده اند جالب است كه اشاره كنيم اين نويسنده ها كه روح را در نظر داشته باشند بر موضوعات معين مشتركي آلزيم و فيالات باند پروازند كاميابي ها استثنايي تاكيد كرده اند كه رابطه داشتن ويژگي تصورات فناپذيري و لذت بردن از جمله آنها است و البته چيز ديگر است در دنياي كه روح فراموش مي شود در فهرست اولويت ها در آخرين رتبه قرار مي گيرد مثلا” در دوره تحصيلي عقل گرايي مدارس ها درس علوم و رياضيات از مهمترين درسها تلقي مي شوند چرا كه آنها موجب پيشرفت بيشتر تكنولوژي مي شوند اگر ارفاقي در درسها پايه قرار است بشود اول از همه درس هنر است حتي قبل از ورزش استدلال واضح اين است كه خواندن درس هنر ضروري نيست ما بدون تكنولوژي نمي توانيم زندگي كنيم ولي بدون زيبايي مي توانيم .
راستي چند مسئله ديگر در مورد روح بدانيم ، مطالعاتي كه در آثار اقوام به روح به عمل آمدهاز روي تصاويري كه در غارها به جاي گذاشته اند و از طرز تدفين اموات آنان چنين برمي آيد كه اقوام مختلف ولو آنكه وحشي بوده اند به چيزي پس از مرگ عقيده داشته اند 000
و كم و بيش براي انساني كه مي ميرد در روح يا چيزي شبيه به آن قائل بوده اند . بهر نسبت كه انسان پيشرفت كرده ، اين عقيده راسخ تر شده و روح و معاد بيش از پيش مورد توجه قرار گرفته در آغاز ظهور بشر طبعا” انديشه در باره روح يا چيزي از اين قبيل در ذهن انسان راه يافته چون وقتي يك آدم همنوعش را مي ديد ناگهان و يا به علتي خشك و سرد به زمين افتاد خواه ناخواه از خود مي پرسيد چرا اين فرد به اين صورت در مي آيد ؟
او هم اكنون با من چه فرقي دارد . و همين فرق بين زنده و مرده او را به اين اصل هدايت مي كرده كه چيزي وجود داشته و اينكه از آن مرده گرفته شده و در نتيجه از همان اوايل اين چيز به هر نام ناميده شود او را به انديشه هاي دور و درازي فروبرد و بعدها در اين خصوص جواب هايي به ذهنش رسيد كه هنوز هم مي رسد .
مردم عهد باستان براي اين پديده كه با نبودنش انسان به مردن تبديل مي شود تعبيرات و تشبيهات و فرقياتي آورده بودند مثلا” بعضي ها مثل وزش باد را مي توانحس كرد و همين طور آن را مثل هوا مي دانستند .
به داستان آقاي نجفي گوش دهيد كه مسئله هايي از روح است ، آقاي ( ره ) مرده بودند پس ديدند كه ايستاده اند و بيماري بدني كه داشتند ندارند بلكه تندرستند ولي خويشان در اطراف جنازه اش جمع شده و برايش گريه مي كنند در آن هنگام ايشان از گريه آنها اندوهگين شد و به آنها گفتند : من نمرده ام بلكه بيماريم رفع شده است ولي هيچ يك از آنها به حرف او گوش نمي كردند و مثل اينكه اصلا” او را نمي ديدند و گويا صدايش را هم نمي شنيدند پس در آن هنگام داشتند كه آنان از او دورند مع الوصف او به نظر آشنايي و دوستي آنان به آن جنازه مي نگريستم به آن جا بيشتر نگاه مي كردم تا اينكه جنازه را بعد از غسل و ديگر كارها به قبرشان و ايشان هم جزء مشيعين بودند .
مع الوصف در ميان تشييع جنازه كنندگان بعضي از جانورهاي وحشي و درندگان ، از هر قبيل مي ديدند كه آن جانوران همانند حيوانات اهلي به آنان آزار و اذيت نداشتند و گويا با همديگر مأنوس بود نه در هر صورت جنازه را كه ممرازيد نمودند در كنار گور ايستاده و به او تماشا مي كردند ناگاه ترس و وحشت فوق العاده غير قابل توصيف بر من عارض شده روح من در كنار آنها بود ولي زنده بود همو من ديدم نتيجه گيري :
نتيجه مي گيريم كه فقط روح بشر قادر است انديشه كند ، نه جسم و عنصر مادي مغز كه طبيعي مسلكان مي گويند . روحاني در زمان هاي قديم وقتي خداوند جسم آدم را ساخت به روح گفت بيا برو در بدن اين آدم ولي هر كار كه كردند نرفت از آخر با آهنگ ترانه به بدن انسان رفت .
فراگيري عشق به روح
علاقه مند شدن به روح احتياج به مقدار معيني فرصت براي تفكر و درك دارد. به طور معمول آنقدر با نوسانات روان يكي شده ايم كه نمي توانيم عقب بايستيم و به آن به خوبي بنگريم. كمي فاصله به ما اجازه مي دهد نيروهاي محرك را در ميان عوامل گوناگوني كه زندگي روح را تشكيل مي دهند ببينيم. با علاقه مند شدن به اين پديده ها شروع به ديدن پيچيدگي هاي وجود خود مي كنيد. معمولاً ما اين پيچيدگيها را كه غفلتاً از دنياي خارج با هزاران مسئله و پريشاني به ما يورش مي آورند احساس مي كنيد. اگر ما روح را بهتر مي شناختيم ممكن بود براي تضادهاي زندگي آماده تر مي بوديم. اغلب احساس مي كنم، وقتي كسي با نگراني در مورد گرهي كه در زندگي، خود را گرفتار آن مي بيند، صحبت مي كند و آن معضل را غيرقابل حل و دردناك مي يابد و براي گشودن آن به درمانگر حرفه اي مراجعه مي كند، دستاورد او فقط پيچيدگي زندگي انساني است كه يك بار ديگر خود را نشان مي دهد. اكثر ما زندگي روزمره خود را توأم با نوعي برخورد روانشناسانه ساده مي كنيم. با اين توقع كه زندگي و روابطمان ساده خواهند بود. عشق به روح از ما درك پيچيدگيهايش را مي طلبد.
اغلب مراقبت از روح به معني آن است كه وقتي تضادي در سطحي عميق وجود دارد جانب هيچ طرف را نگيريم. شايد لازم باشد كه قلبمان تا آن حد گشاده باشد كه تضادها و كشمكش ها را در خود جاي بدهد.
نتيجه گيري
من توانستم با نوشتن اين تحقيق روح را بهتر بشناسم، هر چند كه قبل از آن خيلي از روح و متافيزيك اطلاعاتي نداشتم ولي هميشه دوست داشتم بدانم.
توانستم با زندگي روح آشنا شوم. من بعد از نوشتن اين تحقيق حتي احضار روح را نيز آموختم و آموختم كه چگونه مي توانم با چنين موجودي برخورد داشته باشم.
و در آخر من از اين تحقيق نتيجه گرفتم كه خداوند چقدر بزرگ و عظيم است كه توانسته ما را چنين بيافريند.
نادرشاه افشار در قلعه دستجرد درگز در خانواده اي از ايل قرقلو از طايفه افشار چشم به جهان گشود و به نام جد خود (نورقلي بيك) موسوم گرديد. وي با شجاعت و شهامتي كه در دوران جواني در مقابله با حملات طوايف مختلف از خود نشان داد. از طرفي به دليل ضعف شاه صفوي بر اثر آخرين شكست از نيروهاي عثماني نادر به پادشاهي ايران برگزيده شد.
در زمان پادشاهي نادر ايران از جنبه هنري و فرهنگي پيشرفت زيادي نكرد. به همين دليل در كتاب هاي هنري و در رشته هاي مختلف هنر جاي مكتب افشاريه خاري است و از مكتب صفوي به سراغ قاچار رفته اند. و اگر اثر هنري يا فرهنگي از نادر به جاي مانده بيشتر جنبه معماري دارد.
و يكي از دلايل اينكه در زمان پادشاهي وي مسائل هنري كمتر بوده است اين است كه دوره افشاريه دروه اي سراسر جنگ بوده و نادر از بچگي مردي جاه طلب و لجوج بود . ور در دوران پادشاهي خود غنايم جنگي را نيز به كساني مي داد كه بيشتر با دشمنان مقابله مي كردند. نادر در زمان جنگ لباس رزم مي پوشيد . تا از ساير سپاهيان شناخته نشود. و در مراسم مذهبي تغيير لباس مي داد. و هنگامي كه بر تخت جلوس مي كرد لباس سلطاني مي پوشيد . كه ابهت خاصي داشت. و درهنگام عصبانيت لياس قرمز مي پوشيد.
نادر از بيست سالگي عمر خود را بر روي اسب و چادر اردوگاهها گذراند. اسناد و شواهد نشان مي دهد كه نادر يك نابعه بزرگنظامي بوده نبوغ نظامي او را همچون نپلئون ، اسكندر و تيمور مي دانند.
البته نادر نيز كارهاي براي هنر ايران كرده است. هر چند محدود ولي در زمان نادر ايوان طلا و ايوان نادري و گنبد طبرسي توسط هنرمندان هندي كه نادر با خودش به ايران آورده است ساخته شده و نيز كارهاي زيادي براي حرم حضرت رضا (ع) انجام داده است و نيز نادر در سال 1151 مناره و تپه ايوان حضرت علي (ع) را تعمير و تذهيب نموده است.
آثار و ابنيه در زمان افشاريه (نادر شاه)
1-بناي آرامگاه و سقاخانه آب انبار در شهر مشهد.
2-مطالعه نمودن ايران طلاي صحت عقيق حضرت رضا (ع)
3-ساختمان مناره شمالي صحن عقيق حضرت رضا (ع) و مطلا نمودن آن
4-اهدا 700 جلد كتاب گرانبهاي خطي به كتابخانه آستان قدس رضوي
5-بناي شهر جديد در نزديكي شمالي داغستان
6-ساختمان محل تولد خود در دستگرد نزديكي درگز به نام مولود خانه و بناي مسجدي متصل به آن
7-ساختمان آرامگان خود در كلات به نام عمارت خورشيد
8-اهدا تنديسهاي گرانبها و تعميرات ديگر در آستان قدس رضوي
9-ساختمان تالاري به صورت ايوان در يكي از باغهاي قزوين كه بنامنادر منسوب است.
10-مطلا نمودن ايوان مرقت علي بن ابيطالب در نجف و هدا نذورات بسيار و تعيمرات حرم و و صحن آن حضرت.
و همچنين ميرزا عبدالرزان نشاء تبريزي كه در عصر نادر مي زيسته است . در سال 1188 هجري قمري 28 سال پس از قتل نادر قصيده اي به زبان تركي سروده و در بالاي ايوان نجف با طلا و شگرف به خط نستعليق بسيار زيبا نوشته شده است.
10- آثار ساختماني زيادي نيز از نادر شاه در قفقاز و باغستان بر جاي مانده است.
عمارت خورشيد در كلات:
نادر شاه براي خود در كلات در سالهاي 1155 و بعد از آنآرامگاهيعظيمي به مباشرت كريم خان زند و بوسيله معماران و حجاران ساخته شده اين بنا كه عمارت خورشيد نام دارد و به 2 دليل اين نام بر او نهاده شده است.
1- به اين دليل كه از طلوع تا غروب خورشيد آفتاب بر اين كاخ مي تابيده است و دوم اينكه چون نام يكي از همسران نادر خورشيد بوده است و چون نزد نادر احترام خاصي داشته به نام او نامذگاري شده است. اين بنا كه اكنون در نهايت استحكام و تقريباٌ 15 متر ارتفاع آن است. نماي خارجي آن تماماً از سنگ هاي بزرگي است كه معروفست و به دستور نادر از مراغه به آنجا حمل گرديده پوشيده شده است. واصل بنا عبارتست از:
محل مقبره كه تقريباً 5*5 متر و داراي چهار ستون سنگي است. به ارتفاع 6 متر و در وسط آن جاي مقبره ساخته شده و چهار ايوان در 4 طرف كه داخل آن گچ بري و نقاشي هاي تصويري رنگي داشته و فعلاً آثاري از آن باقي است.
بقيه بنااطراف آن اطاقهايي دارد كه متصل به مقبره است. در روي بنا برجي قرار گرفته به قطر 2 الي 4 متر و ارتفاع 5 متر كه نماي آن در سنگهاي تراشيده نيم گرد است. و معلوم مي شود كه در صدد انهدام آن بوده اند زيرا مقداري از سر برج را خراب كرده اند.
در اطراف بنا فضاي بسيار بزرگي است كه دور آن را قرار گرفتهولي در شرف انهدام است.
در شمال محوطه فضاي براي (سرباز خانه و اصطبل و پاسدار خانه) بوده و در طرف ديگر ساختماني به نام (ضرابخانه) است و روي سنگهاي اطراف بنا نقش هايي از گل و بته و موز هندي در نهايت زيبايي (حجاري شده) .
اخيراً انجمن آثار ملي و اداره كل باستان شناسي در صدد تغيير آن برآورده اند.
بعضي ترديد دارند كه نادر عمارت خورشيد كلات را براي آرامگاه خود ساخته باشد. اما نگارنده با بررسيهايي كه در اين خصوص به عمل آورده به اين نتيجه رسيده كه بناي مذكور را نادر منحصراً براي آرامگاه خود ساخته است. زيرا اولاً كليه كتب و تواريخ نادري تاييد مي كنند . ثانياً اخيراً پس از خاكبرداري داخل مقبره محل قبري به طول 2 متر و عرض 80 سانتيمتر و عمق قريب به يك متر ساخته و پرداخته شده موجود است. بنابراين جاي هيچگونه شك و ترديد نيست كه عمارت معروف به خورشيد را نادر شاه براي آرامگاهي ابدي خود ساخته است.
كاخ خورشيد كه از مهمترين و بزرگترين آثار باستاني نادر است . ساختمان آن به شكل استوانه است كه به سبك هندسي ساخته شده است. بخشي از ديوارهاي دروني آن (با تذهيب و مينياتور) و گچبري بسيار استادانه آراسته شده است. كه تدريجاً اين آثار محو گشته تا چند سال اخير اندكي از آنها بوده است. قسمتهاي بيروني قصر به خصوص طبقه دوم حجاري هاي زيبا حك كرده اند. و گويا بحالي نيافته تا اين هنرمندان كار خود را تكميل كنند به طوريكه شاخه گل نيمه كاره رها شده است.
قصه خورشيد از سنگ بنا شدهكه حجاريهاي بر روي آنست كه نقش آنها شامل: گلدان شاخ و برگ و گل و بوته و نقش پرندگان و ميوه هاي مختلف و ميوه ها كه عبارتند از : گلابي – انگور – گردو – موز – آناناس وجود دارد.
موز و آناناس كه از مناطق گرم ناحيه هند است معرف تماس با آن سرزمين است. پرندگان كه بين شاخو برگ ديده مي شود تماماً طراحي است.
بررسي ديگر آثار تاريخي كلات نادري
كتيبه نادري: در تنگه دربند در اتفاع 150 متري از سطح زمين بر روي تخته سنگهايي مشاهده مي شود.
اين كتيبه 24 بيت شعر تركي سروده بالاي كتيبه و سمت چپ آن سايباني از سنگ دارد و چنين به نظر مي رسد كه براي تراشيدن آن تخته سنگها كوه را تراشيده بعد از گذاشتن چند سوراخ و نصب چوب بست بكار پرداختند. مي گويند اين كتيبه درب گنج نادري است. حاشيه تزييني كه جانب كتيبه به عرض 5/2 سانتيمتر در بر گرفته داراي نقش هاي اسليمي است. از 12 بيت اشعار 8 بيت تركي و 4 بيت فارسي و به خط نستعليق است حجاري شده است. اين كتيبه فاقد تاريخ و به وسيله تراش آن را مربوط به سالهاي 155 تا 157 هـ ش است. در تنه در بند آثار آجرهايي كه با ساروج به هم پيوند خورده اند كه باقي مانده است از دروازه اي كه به دستور ناد رساخته شده است به چشم مي خورد.
در بالاي تپه هاي شرقي مدخل در بند ساخته شده كه از كف رودخانه 35 متر ارتفاع دارد كه كتيبه نادري ديده مي شودبرج ارغوانشاه ساختمان دندانه وار مخروطي شكل ناقص بوده است كه 8 مترارتفاع دارد.
اين بنا از نظر شكل كلي تزئينات آجري به برجهاي ارگ كريم خاني شباهت دارد. تمايم نماي برج از آجر ساخته شده است ولي پايه اين برج بر روي صخره هاي كوه است . در فواصل مختلف آجر كاري نقش هاي هندسي بكار رفته است.
جايگاه گنجينه هاي نادري
در سمت شمال كلات نادر در پرتگاهي بسيار خطرناك گودالي به چشم مي خورد وقتي زر و جواهرات نادر به قدري زياد بود كه جلب توجه مي كرد در خزانه هاي عادي نگهداري نمي كردند. براي همين در گودالهاي بزرگي نگهداري مي كردند. پس از انجام ماموريت از همان بالاي پرتگاه زرها و طلاها را به پايين مي انداختند و ملح گنچ پنهان مي ماند.
پيش كشهاي محمد شاه پادشاه موقت هند به نادر :
1- تخت طاووس طاق مرصع جواهر نشان ساخته شده از طلا و نقره
2- سكه و شمش هاي طلا و نقره
3- پارچه هاي زربافت
مسجد گنبد كبود:
مسجد گنبد كبود در صد متري شرق كاخ خورشيد وجود دارد. مسجدي با گندي آسماني و كاشيهاي كبود بنا شده است . سر در آن بدون تزيين است داخل دور تا دور كتيبه اي به خط نستعليق نوشته شده است . تعمير اداره اطراف صحن كمكي از سنگ است. تزيينات جزرها و پشت و بغل ايوان هماهنگي با كاشيهاي هفت رنگ دوره قاجار انجام شده است. پوشش بالاي گنبد از كاشيهاي زيباي كبود رنگ است. ساقه استوانه اي شكل ان داراي كاشيهاي فيروزه اي زرد سياه و سفيد رنگ كه طرحهاي هندسي و خط بناي را بوجود آورده است.
مجسمه نادر سوار بر است:
همراه سربازانش يكي از كارهاي زيبا و ماندگار استاد ابولحسن خان صديقي كه از جنس برنز افروخته و به ارتفاع 7 متر در كاخ بروني ساخته شده است.
ساختمان آرامگان نادر بر اساس دو شكل اصلي هندسي مربع و مثلث طراحي شده است. اين بنا از سنگ خاراي كوهسنگي مشهد ساخته شده است و اشاره به عظمت نادر را دارد . تالار آرامگاه به شكل برج از 2 ديواره قرمز رنگ بسته و از دو قسمت ستون بندي تشكيل شده است. و سنگ مزار نادر در گوشه اين مربع و در پناه 2 ديوار قرار گرفته است. اين زاويه و پناه و باز بودن تالار حالت صحنه جنگ را تداعي مي كند و رنگ قرمز ديوار به معناي جنگ است و برجستگي هاي متفاوت سنگي كه از ديوار بيرون آمده نبردهاي مختلف را نشان مي دهد. ستونهاي اطراف نادر به خصوصياتي اجرا شده كه نشانه اي از كلاه نادر است.
شهيد سيد حسنمدرس روحاني بيدارگر و بيدار عليه رضاخان قلدر در حدود سال 1287 قمري ( تاريخ دقيقتولد ايشان معلوم نيست ) در قريه « سرابه كچو » از توابع اردستان متولد شد . پدرش حاج سيد اسماعيل و جدش سيد عبدالباقي از طايفه مير عبادين بودند . شغل پدر و جدش منبر و تبليغ احكام بود . حدود شش سال داشت كه به اتفاق خانواده به « قمشه »در جنوب اصفهان مهاجرت نمودند . حدود 14 سال از عمر شهيد مدرس مي گذشت كه پدربزرگش مرحوم شده و حسب الوصيه آن مرحوم تقريباً در 16 سالگي به جهت تحصيل به اصفهان وارد شد و در 21 سالگي پدر بزرگوارش از دنيا رفت .
آن كودك 6 ساله سرانجام به خواست خدا و نيروي كار و پشتيباني دانش به مقام و منزلتيرسيد كه يكي از اركان سياستو روحانيت كشور ما را تشكيل داد و در آغاز پيدايش حكومت ديكتاتوري با آن چندان مقابله و مقاومت نمود تا آنكه به جرم سابقه فرزانگي و مردانگي پس از يازده سال حبس در روستاهاي خراسان سرانجام در قصبه « ترشيز » يا كاشمر فعلي شب بيست و هفتم رمضان 1357 قمري زهر ستم از دست دژخيم زمانه نوشيد و دست بي باك جور گلوي نازنين او را چنان فشرد كه جان به جان آفرين تسليم نموده و شبانه نعش او را در كناز مزاري پوشيده بخاك سپردند و به كسي رخصت ندادند كه در ماتمش اشكي بيفشاند و يا تربتش حمد و سوره اي بخواند .
تاريخ زندگاني مرحوم مدرس چهار فصل مشخص دارد : يكي اوان كودكي ، ديگري روزگار تحصيل و تدريس ، سوم زمان شركت در امور سياسيو مبارزه و چهارم ايام حبس و تبعيد تا شهادت .
قسمت چهارم را درسال 1320 تا 21 روزنامه هاي تهران و مشهد و ادعانامه مدعي العموم ديوان جزا از پرداه كتمان بيرون آورده و عموم فارسي زبانانجهان كم و بيش از تفضيل جريان آن آگاه شدند .
قسمت سوم را جرايد و اسناد سياسيمربوطه بدوره مشروطيت دوم ايران ثبت كرده . ضبط مجلس شورا نيز مي تواند نكات تاريك و فراموش شده سالهاي آخر آن را درهر آني روشني بخشد .
فصل دوم را خود آن شهيد در مقاله اي كه به درخواست روزنامه اطلاعات در آبانماه 1306 نوشته و در ضمن مصاحبه اي كه درتيرماه 1305 با خبرنگار روزنامه « ايران »نموده از مرحله فراموشي و ابهام بيرون آورده و آشكار ساخته است .
اما فصل اول زندگاني روحاني شهيد مدرس كه مربوط به سالهاي اول عمر او است بندرت كسي ، حتي نزديكان آن مرحوم هم ، از جريان آن اطلاعي داشته و پيران سالخورده مانند سيد حسن سالار ، دائي مدرس و ديگران آگاهي كافي و دقيقي از دوران طفوليت او ندارند.
گفتيم كه مدرس هنگامي كه 6 سال داشت به اتفاق خانواده به قمشه كوچ نمودند . اما چه پيش آمدي براي خانواده او پيش آمده كه به مفارقت پدر و مادر و ترك زاد و بوم فرزند منتهي شده است .
سرابه قريه كوچكي است در جنوب غربي كچويه كه معروف به كچو مثقالاست و از نظر اتصال اراضي و اشتراك قنات با كچويه حكم محله اياز آنجا را دارد ، در آنجا روزي كه نوبت درو گندم به يك تن از سرمايه داران و ملاكينعمدهزواره رسيده خود سرگرم مراقبت كارخويش بوده . برايپراكنده ساختن كودكان با تركه اي كه در دست داشت به سوي آن حمله كرد . از قضا چوباو ببازي نازنين پسر كوچكي اصابت كرد . اشك از چشمان كودكفروريخت و هرچه خواستند او را آسوده كنند ممكن نشد . اين كودك مدرس بودو پدرش در آنجا نبود و همين كه ازواقعه باخبر شد چنان برافروخت گشت و از روي كينه تصميم گرفت او را با مادرش به دادخواهش برد و چون مادر موافقت نكرد براي اينكه خاطره مادر را از لوح ضميرش بزدايد او را به قمشه برد .
اتفاق را در زندگاني مدرس مدرس هميشه مي بينيم ، اتفاقهايي كه دائما به سود او تمام مي شدهاست ، ضربه تركه او را از جايي بهجاييفرستاد و مردي دانشمند بار آورد . ضربه تركه او را از جايي به جايي فرستاد و مردي دانشمند بار آورد . ضربه ديگري كه در مدرسه جده اصفهان به او وارد شد مدرس را با وجود استنكافي كه آغاز كار از دخالت در امور ملكي داشته راضي به مسافرت تهران براي نمايندگي مجلس ساخت ضربه سومي كه مدارس را به مرتبه پيشواي عمومي مردم تهران و بزرگترين رقيب سردار سپه رسانيدبه وسيله يكي از نمايندگان مجلس به صورت رقيب سردار سپه رسانيد به وسيله يكي از نمايندگان مجلس به صورت او اصابت كرد . اين ضربت چنان نكاتي به ارگان سياست ملك داد كه شالوده دستگاه جمهوري را با نخستين آمال سردار سپه از هم فرو ريخت .
ضربت چهارم را جمعي از عمال دستگاه خودسري براي ايجاد وحشت عمومي در پشت مسجد سپه سالار ( مدرسه عاليشهيد مطهري ) به صورت چند گلوله به او وارد آوردند و درپي آن موجبات خروج از عرصه سياست وتحمل رنج تبعيد و حبس و شهادت سيد براي تحصيلسعادت اخروي فراهم آمد .
مدرس پس از وقوع كودتاي 1299 در اين رستاخيز مخوف انگليس و چنين ورطه هولناكي گرفتار شد و در عداد محبوسين سياسي قرار گرفت . ابتدا او را محل قزاقخانه قديم ( باغ ملي فعلي ) براي مدت چند روزي زنداني كردند . ولي بعدا او را به اتفاقشيخ حسن يزدي به وسيله گاري پست به قزوين تبعيد و حبس كردند . مدرس تا آخر عمر كابينه سياه رضاخاني در آنجا محبوس بوده است .
براي اثبات عزت نفس مدرس همين قدركافي است كه مانند ساير محبوسين سياسي از رختخواب زندان استفاده نمي كرد ، بلكه تمام مدت را هنگام خواب عمامه خويش را به زير سر نهاده و در زير عباي خود مي خفته است . پس از يازده سال وي از خواف ( تبعيد گاه بعدي مدرس ) به كاشمر منتقل مي كنند و در آنجا به طوري كه درپرونده متهمين قتل وي در ديوان كيفر منعكس گرديده نخست مسموم و سپس خفه و شهيد مي شود .
از عجايب اين كه شهيد سيد حسن مدرس روز قبل از شهادتش بر اثر صفاي باطن به پاسبانانش مي گويد : « ترا از اينجا عوض مي كنند » پاسبان در جواب مي گويد : « مگر از من ناراضي هستيد ؟ » مدرس پاسخ مي دهد : « خير ، توماموري و به تو دستور مي دهند ولي وقتي مجددا » به اينجا مراجعه كني ديگر مرا زنده نخواهي يافت «اتفاقا » چنين هم مي شود ،صبحهمان روزي كه مدرس به قتل مي رسد آن پاسبان را عوض مي كنند و آن طور كه در پرونده او منعكس است پاسي از شب گذشته همان روز پاسبان مزبور را بر سر جنازه پاكش مي آورند .
در اوايل سدهي نوزدهم ميلادي، شباهت شيميايي و فيزيكي عناصر توجه شميدانها را به خود جلب كرد.در سالهاي 1817 و 1829 يوهان دوبراينر مقالههايي منتشر كرد و در آنها خواص مجموعههاي سهتايي از فلزات را مورد بررسي قرار داد(Ca, Sr, Ba; Li, Na, K; Cl, Br, I; S, Se, Te) . عناصر هر مجموعه داراي شباهتهايي هستند و وزن اتمي عنصر دوم در هر مجموعه تقريبا ميانگين اوزان اتمي دو عنصر ديگر است. در سالهاي بعد بسياري از شيميدانها براي طبقهبندي عناصر به صورت گروهها، بر مبناي شباهت خواص آنها تلاش كردند.طي سالهاي 1863و 1866، جان نيوزلند «قانون اكتاو»هاي خود را پيشنهاد كرد. نيوزلند تاكيد كرد كه وقتي عناصر را بر حسب افزايش وزن اتميشان فهرست ميكند، عنصر هشتم به عنصر اول شباهت دارد،عنصر نهم به عنصر دوم، و همينطور نيوزلند، اين رابطه را با اكتاهاي موسيقي مقايسه كرد. متاسفانه، رابطه واقعي پيچيدهتر از آن است كه نيوزلند تصور ميكرد. زماني كه او قانون قانون اكتاوهاي خود را پيشنهاد كرد، كار او تا حدودي ساختگي به نظر ميرسيد و ساير شيميدانها اعتنايي به آن نكردند.اما، سالها بعد به خاطر اين كار، نشان ديوي به وسيلهي انجمن پادشاهي به نيوزلند داده شد.
دوران جديد طبقهبندي عناصر از كارهاي يوليوس موتار ماير(1896) و به ويژه ديمتري مندليف(1869) ريشه گرفت. مندليف قانون تناوبي را مطرح كرد كه ميگفت: وقتي عناصر را به ترتيب افزايش وزن اتميشان مطالعه ميكنيم، شباهتهايي در خواص آنها به صورت تناوبي،مشاهده ميشود. درجدول مندليف، عناصر به گونهاي تنظيم شده بودند كه عناصر شبيه به هم در ستونهاي عمودي موسوم به گروه ظاهر ميشدند. براي قرار دادن عناصر مشابه در زير يكديگر، مندليف مجبور شد در جدول خود جاهاي خالي براي عناصر كشف نشده منظور كند. او بر اساس سيستم خود توانست خواص سه عنصر كشف نشده را پشبيني كند. كشف اسكانديم، گاليم و ژرمانيم كه خواص هر يك از آنها به خواص پيشبيني شده توسط مندليف شباهت فراواني داشت،اعتبار سيستم تناوبي را نشان داد. وجود گازهاي نجيب (Rn, Xe, Kr, Ar, Ne, He) توسط مندليف پيشبيني نشد. اما، پس از كشف آنها در سال هاي 1892 تا 1898 اين عناصر به خوبي در جدول تناوبي قرار گرفتند.طرح جدول تناوبي چنان بودكه سه عنصر (I, Ni, K) خارج از ترتيب تعيين شده با افزايش وزن اتمي، قرار ميگرفتند. مطالعه بعدي طبقهبندي تناوب، بسياري از شيميدانها را متوجه اين امر ساخت كه خاصيت بنادي ديگري، علاوه بر وزن اتمي، ميتواند عامل خصلت تناوبي مشاهده شده باشد. پيشنهاد شد كه اين خاصيت بنيادي، از جهتي به عدد اتمي كه در آن زمان فقط يك شماره سادهي به دست آمده از سيستم تناوبي بود، بستگي دارد.
قانون تناوبي موزلي:
كار هنري موزلي در سالهاي 1913 و 1914 اين مسئله را حل كرد. وقتي اشعهي كاتدي پر انرژي بر روي يك هدف متمركز ميشود، اشعهي X توليد ميشود. اين تابش X را ميتوان به اجزاي آن با طولموجهاي متفاوت تفكيك كرد و طيف خطي به دست آمده را روي يك صفحه عكاسي به ثبت رساند. وقتي عناصر مختلف به عنوان هدف به كار برده شوند، طيفهاي اشعه X متفاوتي به دست ميآيد؛ هر طيف فقط از چند خط تشكيل شده است. موزلي، طيف اشعهي X 38 عنصر با عدد اتمي بين 13( آلمينيم) و 79( طلا) را مطالعه كرد. او با بررسي خطهاي مشابه در طيف اين عناصر، دريافت كه بين جذر فركانس خط طيفي و عدد اتمي عنصر مربوطه رابطهاي خطي وجود دارد.به بيان ديگر، وقتي كه عناصر به ترتيب افزايش عدد اتميشان مرتب شوند، جذر فركانس خط طيفي از يك از عنصر به عنصر بعدي هميشه به مقدار ثابتي افزايش مييابد.
به اين ترتيب موزلي توانست بر مبناي اشعهي X، عدد اتمي صحيح هر عنصر را تعيين كند. او با اين روش توانست مسئله طبقهبندي عناصري كه وزن اتمي آنها با عناصر همسايهشان همخواني نداشت (I, Ni, K) را حل كند. موزلي، همچنين نشان دادكه از Ce58 تا lu71 بايد 14 عنصر در جدول تناوبي به دنبال لانتانم قرار گيرند. نمودار موزلي نشان داد كه بايد 4 عنصر كشف نشده ( با اعداد اتمي 43، 61، 72، 75) قبل از عنصر شماره 79 (يعني طلا) وجود داشته باشند. قانون تناوبي بر مبناي كار موزلي دوباره تعريف شد: خواص فيزيكي و شيميايي عناصر، توابع تناوبي عدد اتمي هستند. اعداد اتمي موزلي با بارهاي هستهاي محاسبه شده فوسط رادرفورد بر مبناي پراش ذرات آلفا، سازگاري تقريبي داشت. در نتيجه موزلي پيشنهاد كرد كه عدد اتمي، Z، شمارهي واحدهاي بار مثبت در هستهي اتم است. او گفت: «كميتي بنيادي در اتم وجود دارد كه از عنصري به عنصر ديگر، با اندازههاي معين افزايش مييابد. اين كميت فقط ميتواند بار مربوط به هستهي مركزي مثبت باشد.»
برگرفته شده از كتاب شيمي عمومي1 نوشتهي چادرلز مورتيمر ويرايش ششم ترجمهي عيسي ياوري نشر علوم دانشگاهي
تاريخچه بازي بدمينتون، صدها سال است كه در هندوستان، سيام و ژاپن بازي ميشود. نام اين بازي در هندوستان پونا (Poona) بود و افسران انگليسي كه در هندوستان بودند به اين بازي علاقه زيادي داشتند. در سال 1870 ميلادي بعضي از افسران انگليسي و سايل بازي بدمينتون را به انگلستان بردند و در اوقات بيكاري اين بازي را انجام ميدادند در سال 1873 در جشني كه توسط دوك بوفورت (Duke of beaufort) در قصر خانوادگياش برپا بود، اين بازي هم انجام شد. از آنجايي كه اسم اين قصر خانه بدمينتون بود، اسم اين بازي هم كمكم به بازي بدمينتون معروف شد. باشگاه بدمينتون كه در سال 1877 تأسيس شد اولين قوانين مكتوب اين بازي را اعلام نمود. در سال 1893 انجمن بدمينتون انگلستان بعنوان اولين انجمن ملي بدمينتون تأسيس گرديد و نخستين بازيهاي قهرماني انگليس در سال 1899 برگزار گرديد.
تا سال 1914 حدود 467 باشگاه و تا سال 1923، به تعداد 550 باشگاه و تا سال 1943 در حدود 1000 باشگاه در انگلستان بوجود آمد. امروزه در حدود پنج هزار باشگاه بدمينتون در انگلستان وجود دارد.
فدراسيون بينالمللي بدمينتون (IBF) در سال 1943 تأسيس گرديد و قرار گذاشته شد كه اولين مسابقات قهرماني جهان در سال 1939 برگزار شود. اما بخاطر جنگ جهاني دوم اين مسابقات انجام نشد و تا سال 1949 به تعويق افتاد. مؤسسين اوليه فدراسيون بينالمللي بدمينتون 9 كشور بودند كه عبارتند از: كانادا، دانمارك، انگلستان، فرانسه، ايرلند، زلاندنو، اسكاتلند و ولز. ايالات متحده آمريكا چهار سال بعد به فدراسيون بينالمللي بدمينتون، مسابقات كاپ توماس بود كه در سال 1948 برگزار گرديد. مسابقات كاپ توماس كه مسابقه قهرماني تيمي مردان جهان است توسط رئيس فدراسيون بينالمللي بدمينتون، سِر جرج توماس برگزار گرديد.
كاپ اوبر (Uber) نيز مسابقه قهرماني تيمي بانوان جهان ميباشد كه از سال 1965 برگزار ميگردد. بطور كلي هفت مسابقه اصلي در دنياي بدمينتون وجود دارد كه عبارتند از: كاپ توماس، كاپ اوبر، قهرمان جهان، كاپ سادير من (Sudirman) كه بصورت مختلط برگزار ميشود، مسابقات جوانان جهان، مسابقات فينال گراندپري و مسابقات جامجهاني.
مسابقات جامجهاني از سال 1981 آغاز گرديد و تا سال 1997 ادامه داشت. از آن سال به بعد به جاي مسابقات جامجهاني، مسابقات بازيكنان برتر جهان توسط فدراسيون بينالمللي بدمينتون ابداع گرديد. بازي بدمينتون از سال 1992 بطور رسمي وارد بازيهاي المپيك شد و بصورت انفرادي و دو نفره براي مردان و زنان برگزار گرديد. از المپيك سال 1996 بازي دو نفره مختلط هم به موارد فوق اضافه شد.
در سالهاي اخير، بهترين بازكنان جهان از كشورهاي اندونزي، چين، مالزي، كره و كشورهاي اسكانديناوي بخصوص دانمارك و فنلاند بودهاند. از دهه هشتاد ميلادي، زماني كه بازيهاي گراندپري جهاني توسط فدراسيون بينالمللي بدمينتون برگزار گرديد بازي بدمينتون هم يك بازي حرفهاي شد و برندگان اين مسابقات در حدود 350000 دلار جايزه بدست ميآورند.
تجهيزات و اصطلاحات
قبل از اينكه شروع به ياد گرفتن بدمينتون كنيد بهتر است كه با تجهيزات و اصطلاحاتي كه بعدها با آنها مواجه خواهيد شد آشنا شويد.
تجهيزات
از خريدن تجهيزات بسيار ارزان و يا بسيار گران خودداري كنيد. اما تجهيزاتي بخريد كه مناسب باشند. تجهيزات خوب، بازيكن خوب نميسازد اما كمك به خوب بازي كردن ميكند.
راكت
تكنولوژي ساخت راكت هر روزه عوض ميشود. قبل از انتخاب راكت با فروشنده صحبت كنيد و از او كمك بخواهيد تا در خريد آن شما را راهنمايي كند. شما حتماً نبايد راكت گران قيمت بخريد، بلكه ميتوانيد يك راكت مناسب و با پول كمتر تهيه كنيد.
دسته راكت: دسته راكت را بگيريد و امتحان كنيد كه كاملاً راحت در دستتان قرار بگيرد. اندازه دسته راكتها 6/8 تا 2/9 سانتيمتر ميباشند بنابراين راكتي را انتخاب كنيد كه نه كوچك باشد و نه زياد بزرگ چون نگهداشتن آنها در دست دشوار خواهد شد. راكتهاي دسته چرمي از همه بهتر هستند اما از راكتهاي حولهاي نيز استفاده ميشود.
شفت: شفت، دسته راكت را به سر راكت متصل ميكند. بستگي به جنس اين قسمت، قيمت ركتها متفاوت هستند. جنس اين قسمت ميتواند استيل، گرافيت و فايبرگلاس و يا گرافيت و سراميك فايبر باشد. فعلاً نگران نوع شفت نباشيد، نوع استيل يا گرافيت به اندازه كافي بادوام و سبك هستند. راكت 100 گرمي مناسب ميباشد. هر كدام از اين راكتها را كه انتخاب ميكنيد بايد كمي قابل خم شدن باشند. براي تست كردن قابليت ارتجاي راكت، آن را با دو دست از قسمت دسته و سر بگيريد (بطور افقي) و به آرامي آنرا به بالا فشار بدهيد. شفت بايد كمي خم شود.
سر راكت: اين قسمت از راكت هم ميتواند از جنس گرافيت يا آلومينيوم باشد. از خريدن راكتي كه سر آن فقط از استيل درست شده باشد خودداري كنيد چون تعادل خوبي ندارند. سر راكت در محل سوراخهايي كه سيمها از درون آن عبور ميكنند بايد داراي پلاستيك نرم باشد تا در هنگام كشيدهشدن به روي زمين در هنگام بازي دچار پارگي نشود.
قطعه تي T: كه سر و شفت را به يكديگر متصل ميكند، بعضي از راكتها اين قطعه را ندارند و مستقيماً سر وشفت به يكديگر جوش داده شدهاند. اگر از فلز درست شده باشند آنها توسط قطعه T به يكديگر وصل ميشوند. اين قطعه به گلو معروف است.
سيمها: سيمها مهمترين قسمت يك راكت هستند چون محلي است كه با آن به توپ محكم ضربه ميزنند. سيمهايي كه از روده طبيعي درست شدهاند بهتر ميباشند و قابليت انعطافپذيري بهتري نسبت به ديگر سيمها دارند و در نتيجه گرانتر ميباشند. بهترين نوع اين سيمها نازكترين و شفافترين آنها از لحاظ رنگ ميباشند.
قدرت كششي نوع سيمي كه انتخاب ميكنيد اهميت دارد. اگر خيلي سفت باشد كنترل كردن توپ و يا زدن ضربات ظريف به توپ مشكل خواهد بود، اگر هم خيلي شل باشد زدن ضربات محكم با آن مشكل خواهد بود. معمولاً كشش سيمها بايد حدود 9/5 كيلوگرم باشد.
مراقبت از راكت: براي بهتر استفاده كردن از راكتي كه با دقت خريداري كردهايد اين نكات را رعايت كنيد:
هرگز در هنگام عصبانيت آنرا روي زمين پرت نكنيد. از كاور (روپوش مخصوص راكت) براي پوشاندن سر راكت استفاده كنيد تا سيمهاي آن خيس نشود. هرگز راكت را در معرض گرما و يا رطوبت قرار ندهيد. اگر خوب از راكت خود استفاده كنيد براي 2 تا 3 سال احتياج به عوض كردن سيمهاي آن نخواهيد داشت. اگر يكي از سيمها پاره شد از راكت استفاده نكنيد تا خسارت بيشتري به آن وارد نشود. فوري آنرا تعمير كنيد تا قابليت كشش آن باقي بماند.
توپ بدمينتون
توپ بدمينتون ميتواند از مواد مصنوعي (سينتيك) يا طبيعي درست شده باشد. توپهاي مصنوعي از هر جنسي كه باشند بايد مانند توپهاي طبيعي كه داراي چوب پنبه و پرهايي كه با يك قطعه چرم نازك به دور چوب پنبه متصل شدهاند و داراي قابليت پرواز مناسب هستند عمل كنند. توپهاي طبيعي بايد داراي 16 پر در اطراف پايه باشند و تمام پرها هم بايد به يك اندازه بوده و طول آنها هم بين 62 تا 70 ميليمتر باشد. قطر دايره بالاي توپ بين 58 تا 68 ميليمتر ميباشد و پرها هم بايد با سيمي از جنس مناسب به پايه محكم بسته شده باشند.
قطر پايه توپ بايد بين 25 تا 28 ميليمتر باشد و انتهاي آن گرد شده باشد. وزن توپ هم بايد بين 74/4 تا 50/5 گرم باشد. توپهاي مصنوعي هم از لحاظ وزن و اندازه بايد داراي خصوصيات توپ طبيعي باشند فقط به جاي پر از مواد سينتتيك استفاده ميكنند.
بازيكنان، سطح بالا فقط با توپهاي طبيعي بازي ميكنند اما بازيكنان تازه كار در بيشتر باشگاهها از توپهاي مصنوعي استفاده ميكنند و قابل قبول هم ميباشد. توپهاي سينتتيك طلايي براي سالنهاي ورزشي با ديوارهاي روشن مناسب ميباشد.
در گذشته توپهاي طبيعي خيلي گرانتر از توپهاي سينتتيك بودند، اما امروزه بعضي از انواع آنها حتي از توپهاي سينتتيك هم ارزانتر هستند. بهر حال اگر ميخواهيد نوع طبيعي آنرا بخريد مطمئن شويد كه پرهاي آن پر غاز است. انتخاب خود را روي قيمت، دوام و نوعي كه دوستانتان در باشگاه از آن استفاده ميكنند بگذاريد. ما توصيه نميكنيم كه نوع توپهاي خود را عوض كنيد اما در اينجا چند نوع خوب آنرا معرفي ميكنيم: RSL, DSS, YONEX, CARLTON.
هر نوع توپي راكه انتخاب ميكنيد مطمئن شويد كه سرعت مناسب رابراي آن سالن بخصوص دارا ميباشد. معمولاً توپهاي سينتتيك را توسط رنگي كه به آنها زدهاند براي سرعتهاي آهسته، متوسط و سريع درجه بندي كردهاند. توپهاي تهيه شده از پر طبيعي هم با عددهاي بين 73 تا 85 درجه بندي شدهاند. يك توپ درجه 73 طول مسيري را كه ميپيمايد 10 تا 15 سانتيمتر كمتر از توپ درجه 74 ميباشد. توپ درجه 85 سريعترين توپها است.
انتخاب سرعت توپ بستگي به دماي هواي سالن بازي دارد. به عبارت ديگر بستگي به مقاومت هوا دارد. در يك سالن كوچك گرم ميتوانيد توپ درجه 75 را انتخاب كنيد در صورتي كه اگر سالن گرم نبود ميتوانيد از توپ درجه 78 استفاده كنيد. در سالهاي مدرن لازم است كه از توپ درجه 82 استفاده شود. براي انتخاب توپ مناسب، آزمايشهاي زير را انجام دهيد: پشت خط انتهاي زمين با زاويه 45 درجه محكم به توپ به سمت بالا ضربه بزنيد، اگر سرعت توپ صحيح باشد در فاصلهاي بين 53 سانتيمتر تا يك متري خط انتهاي زمين طرف ديگر فرو خواهد آمد.
مراقبت از توپ
مراقبت از توپ بسيار مهم است چون قيمت آنها زياد است و اگر درست به آن ضربه نزنيد عمرشان كوتاه خواهد شد.
1.هرگز در حالت نيم- والي به آنها ضربه نزنيد.
2.هرگز قوطي نگهداري آنها را له نكنيد و بجايي نزنيد.
3.هرگز توپهاي طبيعي را در جاي گرم نگهداري نكنيد.
4.آنها را با انگشت شست و سبابه برداريد.
5.با سرعت مناسب بازي كنيد.
كفش بدمينتون
كفشي كه پايتان ميكنيد اهميتش خيلي بيشتر از بقيه پوشاكي است كه هنگام بازي از آن استفاده ميكنيد. كفشها پايه و اساس سرعت هستند. كفشها بايد سبك، راحت و قابليت ارتجاعي زياد داشته و داراي كوشن مناسب داخل آنها باشند. كف كفشها بايد نرم و شيار دارا باشند تا توقف چرخيدن و شروع به حركت را آسان كنند. جنس روي كفش اغلب از نايلون يا جير است. بندهاي كفش بايد از ناحيه بالاي انگشتان پا شروع شده و به بالا بيايد، و زبانه كفش هم بايد داراي كوشن نازكي باشد. كفشهايي كه داراي محافظ در ناحيه انگشتان هستند از صدمه ديدن آنها در هنگام كشيده شدن روي زمين جلوگيري ميكنند.
اگر ميخواهيد كه سرعت زياد داشته باشيد از پوشيدن كفشهاي سنگين با كف سخت خودداري كنيد. پوشيدن كفش كثيف، بيانظباط بودن را نشان ميدهد بنابراين هميشه كفشهاي خود را تميز نگهداريد.
لباس بدمينتون
پوشيدن لباس بستگي به اولويتهاي خود شخص دارد. تعداد زيادي لباسهاي بدمينتون در دسترس ميباشند. مردها معمولاً شورت و پيراهن ميپوشند، خانمها هم مانند آقايان، اما آنها ميتوانند از دامن هم استفاده كنند. رنگ لباسها بايد سفيد باشد و مد روز. اگر از رنگها بطور مفيد استفاده شود مانعي ندارد. البته جوراب بايد سفيد باشد.
لباسها بايد از موادي درست شده باشند كه به آساني بتوان آنها را شست و هرگز نبايد خيلي تنگ يا گشاد باشند و جلوي حركات شما را بگيرند. داشتن گرمكن و استفاده از آن بعد از يك بازي سخت براي جلوگيري از كشيده شدن عضلات بسيار ضروري است. پوشيدن لباس سفيد براي مدارس و يا مراكز ورزشي اجباري نيست. اما هر لباسي كه ميپوشيد اگر تميز و خوب باشد احساس خوبي به شما دست خواهد داد و خود را يك بازيكن واقعي خواهيد دانست.
ساك ورزشي
داشتن يك ساك ورزشي كه محتوي وسايل لازم باشد براي ليگها و مسابقات لازم است. از آنجائي كه بازيها بايد ادامه پيدا كنند شما بايد لوازم ضروري را در ساك خود داشته باشيد: راكت اضافي با همان وزن و كششي كه معمولاً استفاده ميكنيد، سنجاق قفلي، حوله، نوشيدني، هدبند، يك كپي از قوانين بازي و هر چيز ديگري كه فكر ميكنيد در طول مسابقات ممكن است به آن احتياج پيدا كنيد را در ساك خود قرار دهيد.
زمين بدمينتون
دياگرام زمين بهتر از هر توضيحي ميتواند فاصلهها و نام مناطق مختلف زمين را بيان كند. يك زمين ايدهآل بدمينتون 1/9 متر ارتفاع دارد و خطوط اطراف آن به عرض 8/3 سانتيمتر ميباشد و فاصله آن از ديوارها حداقل 52/1 متر و از زمين مجاور 90 سانتيمتر ميباشد. در هنگام روز هم نور نبايد به شدت به آن بتابد و نور چراغهاي داخل سالن هم درخشنده نباشند تا توپ بخوبي ديده شود. زمين بازي هم بايد صاف باشد ولي ليز نباشد. ديركهاي تور بايد بيرون زمين نصب شوند تا نور كاملاً سفت كشيده شود. ارتفاع تور از زمين در نزديكي ديرك 54/1 متر و در وسط زمين 52/1 متر ميباشد.
متأسفانه كمتر زميني چنين شرايط ايدهآلي را دارد، اما هنوز بدمينتون بازي ميشود و از آن لذت ميبرند. حتي در شرايط خيلي بد كه در آن از نور مناسب يا توپ وتور مناسب استفاده نميشود بازي انجام ميگيرد و به بازيكن نشاط ميبخشد.
كجا ميتوان بازي كرد
مدارس و باشگاهها محلهايي هستند كه زمين بازي خودشان را دارند، اما شما ميتوانيد در مراكز ورزشي خودتان يا در كلاسهاي بدمينتون ثبت نام كنيد و اين ورزش را بطور صحيح دنبال كنيد.
اصطلاحات
سرويس درايو زاويهدار: براي زدن اين سرويس به آخرين نقطه سمت راست زمين سرويس تا جايي كه قانون اجازه ميدهد برويد، سپس به بازيكن مقابل وانمود كنيد كه سرويس پايين خواهيد زد اما آنرا به سرويس درايو تبديل كنيد.
كلير حملهاي (ATTACKING CLEAR): يك ضربه پيشرفته از بالاي سر ميباشد كه توپ را پايين و سريع به عقب زمين حريف ميفرستد.
سرويسهاي بكهند پايين (BACKHAND LOW SERVE): مانند سرويسهاي پايين است، اما با بكهند زده ميشود. سرويسهاي بالا يا خيلي بالا با بكهند زده نميشود، فقط سرويس درايو گاهي اوقات با بكهند زده ميشود.
كلير دفاعي (DEFENSIVE CLEAR): ضربه از بالاي سر در ارتفاع بالا به توپ و فرستادن آن را از خط انتهايي يك طرف زمين به خط انتهايي طرف ديگر زمين را گويند.
سرويس درايو (DRIVE SERVE): در ابتدا به نظر ميرسد كه اين يك سرويس پايين است اما در آخرين لحظه راكت سرعت پيدا كرده و سرويس درايو به قسمتي از زمين مخالف كه حريف در گرفتن توپ در آنجا نقطه ضعف دارد فرستاده ميشود.
سرويس آهسته (FLICK SERVE): اين سرويس به نظر بازيكن حريف سرويس پايين ميآيد ولي در آخرين لحظه مچ دست را ميپيچيد و توپ را كشيده ميزنيد تا توپ به انتهاي زمين حريف برود و او را غافلگير كند.
اسمُش فورهند (FORHAND SMASH): يك ضربه حملهاي ميباشد. منظور از زدن اين ضربه خواباندن توپ در زمين حريف با سرعت زياد ميباشد. اسمُش بكهند هم داريم.
سرويس بلند (HIGH SERVE): سرويس كشيده و بلندي است كه حريف را به عقب زمين ميكشاند و در نتيجه نميتواند روي آن اسمُش بزند در ضمن قسمت جلوي زمين را هم باز ميگذارد.
تكرار بازي (Let): زماني كه بازي دوباره بايد تكرار شود.
لوب (Lob): ضربه فورهند يا بكهند دفاعي است كه از پايين زده ميشود تا توپي را كه به قسمت جلوي زمين پايينتر از تور فرستادهاند را برگرداند.
سرويس پايين (LOW SERVE): يك سرويس ظريف ميباشد كه قبل از رسيدن به تور شروع به پايين رفتن ميكند. اگر اين ضربه به دقت زده شود دفاع آن را براي حريف بسيار مشكل ميكند.
سرويس خيلي بلند (VERY HIGH SERVE): مانند سرويس بلند است اما با تمام قدرت به بالاترين نقطه تا جايي كه سقف سالن اجازه ميدهد زده ميشود. اين كار زمان سنجي حريف را براي زدن آن مشكل ميسازد.
راهنماي بازي
بازي بدمينتون را ميتوان يك نفره يا دو نفره بازي كرد. توپ نبايد با زمين تماس پيدا كند و اگر تماس پيدا كرد سرويس جديد زده ميشود.
قوانين بدمينتون
بيشتر مسابقات شامل سه گيم است و هر تيمي دو گيم را ببرد برنده مسابقه خواهد بود. يك گيم موقعي تمام ميشود كه امتيازات به 15 برسد. (براي خانمها به امتياز 11).
مانند بازي اسكواش، در بدمينتون كسي كه سرويس را ميزند و توپ را در زمين حريف ميخواباند امتياز كسب ميكند. پس براي گرفتن امتياز حتماً سرويس را هم بايد زده باشيد. اگر كسي كه سرويس را نزده توپ را در زمين سرويس زننده بخواباند صاحب سرويس ميشود و شانس گرفتن امتياز را از آن به بعد دارد. در بازيهاي دو نفره هر دو نفر يك تيم بايد سرويس بزنند و بعد سرويس عوض ميشود.
تكنيكهاي زدن توپ
گرفتن راكت
راكت را صحيح در دست بگيريد تا بيشتر ضربات شما درست زده شود. دو راه ساده براي گرفتن راكت بطور صحيح وجود دارد. در روش اول از شخصي بخواهيد كه سر راكت را گرفته و دسته آنرا بطرف شما دراز كند (بطور افقي و از كنار). بعد مانند دست دادن با راكت دست بدهيد، بالاخره راكت بهترين دوست شما خواهد شد، فكر نميكنيد اينطور باشد؟ در روش دوم، راكت را روي زمين قرار دهيد. سپس مانند اينكه تبر را از زمين برميداريد آنرا از پهلو برداريد.
در هر يك از اين موارد به چهار نكته زير توجه كنيد:
1.شكل V تشكيل شده بين شست و انگشت سبابه با شفت در يك خط قرار دارند.
2.انگشتان شما از يكديگر كمي جدا هستند بخصوص انگشت سبابه و انگشت دوم.
3.انتهاي راكت در كف دست قرار ميگيرد تا از حداكثر طول راكت و اهرم كردن آن بتوان استفاده كرد.
4.اگر دست خود را به طرف راست بچرخانيد و كف دست بطرف بالا باشد و سپس آنرا باز كنيد خواهيد ديد كه راكت بجاي اينكه در كف دستان شما باشد در انتهاي انگشتان قرار گرفته است و اين شما را قادر به كنترل كردن راكت ميكند. راكت به اين سبكي بايد مانند چاقوي جراحي در دست شما نگهداشته شود.
اين طرز نگهداشتن اصلي راكت براي تمام ضربات ميباشد. طرز گرفتن راكت براي زدن ضربات بكهند و نزديك به تور در موقع شرح دادن ضربه توضيح داده خواهد شد. در هنگام گرفتن راكت به روش پايه سر راكت به سمت طرفين ميباشد. نگران نباشيد! مچ دست بطور طبيعي در لحظه تماس با توپ راكت را برميگرداند. اين كار حتماً با چرخاندن مچ دست انجام دهيد نه با چرخاندن دسته راكت در داخل دست. به همين دليل اسم اين نوع گرفتن راكت را گرفتن ماهيتابهاي ميگويند. چرخاندن راكت در داخل دست بزرگترين اشتباه در بدمينتون ميباشد.
بطور دايم نگهداشتن راكت در دست را كنترل كنيد تا مرتكب چنين خطايي نشويد. همچنين بخاطر داشته باشيد كه راكت را شُل يا خيلي محكم نگه نداريد.
سرويسها
بدمينتون هم مانند تنيس داراي ضربات متنوع و زيادي در زدن سرويس ميباشد. قوانين سرويس زدن در بدمينتون خيلي محدودكننده ميباشند. اين قوانين موجب آن ميشود كه سرويسكننده با دقت خيلي زياد سرويس خود را بزند. متأسفانه در بدمينتون قوانين بازي طوري است كه تشخيص ضربه خوب و ضربه بد مشكل ميباشد و بازي بر پايه دقت ميليمتري و عادت گذاشته شده است و به دليل مشكل بودن تشخيص ضربه خوب و بد هميشه بازي بار اعتراض بازيكنان همراه است. قوانين بازي بدمينتون در باشگاهها كمي آسانتر است و بعضي از خطاها را چشم پوشي ميكنند. بنابراين سعي كنيد كه از ابتدا صحيح بازي كنيد و قوانين را ياد بگيريد.
سرويس بلند
هدف از زدن سرويس بلند مجبور كردن حريف به رفتن عقب زمين و از بين بردن خطر حمله او ميباشد. به هر حال، مواظب زدن چنين ضرباتي عليه بازيكنان با تجربه و اسمُشزن باشيد. براي زدن اين ضربه در حاليكه شانه چپ و پاهاي شما بطور مورب بطرف زمين حريف باشد به پهلو بايستيد. در بازيهاي دو نفره محل قرارگرفتن شما در نزديك خط مركزي، چند قدم پشت خط سرويس جلو ميباشد. در هنگام آماده شدن توپ را با انگشتان شست و سبابه نگهداشته و دست را كاملاً به جلو در ارتفاع شانه دراز كنيد، به اين ترتيب اگر توپ از دست شما روي پاي عقب قرار گيرد با خم كردن آرنج و كجكردن مچ دست راكت را تقريباً به حالت عمودي در پشت و بالاي پاي راست نگهداريد. منطقه هدف را انتخاب كنيد. انگشتان شست وسبابه را از يكديگر باز كنيد تا توپ بطور مستقيم پايين بيفتد. سپس راكت را مانند حالت جارو كردن به سمت پايين بياوريد تا به توپ برخورد كند در اين موقع دست با كج شدن به توپ جهت ميدهد و بازو كاملا مستقيم ميشود، بدن بطرف تور قرار ميگيرد و زانوها كمي خم ميشوند.
در فاصله 50 سانتيمتري قبل از زدن توپ به بازو و شتاب نهايي را بدهيد و مچ دست را مستقيم كنيد تا در لحضه برخورد راكت به توپ ضربه محكم، بطرف بالا، در يك خط و به سمت جهتي كه هدف شما است برود. در همان مسير حركت راكت را ادامه دهيد تا به بالاي شانه چپ برسد. سپس به وضعيت آماده دفاعي قرار بگيريد. ريلكس و مطمئن باشيد و عصباني و نااميد نشويد. شما توپ را فقط به فاصله 9 متري ميزنيد و لازم نيست كه زياد بخود سخت بگيريد. فقط مطمئن شويد كه در لحظه برخورد راكت به توپ سر راكت كاملا تحت كنترل شما است.
سرويس كوتاه
سرويس كوتاه عليه بازيكنان اسمشزن زده ميشود چون در صورت زدن سرويس بلند حريف ميتواند از آن استفاده كرده و توپ را اسمُش بزند.
منظور از زدن سرويس كوتاه فرستادن توپ با كمترين ارتفاع ممكن به زمين حريف و فرود آمدن آن بلافاصله بعد از عبور از تور ميباشد. زدن چنين ضربههاي ميليمتري چندان آسان نيست و احتياج به سالها تجربه دارد. حريف شما روي انگشتان پا در خط سرويس ميايستد و راكت خود را در فاصله 5/1 متري تور بالا نگه ميدارد و ميتواند با يك جهش به سمت جلو ضربه، شما را خنثي كند. بنابراين ياد بگيريد كه سرويسهاي كوتاه را در حد امكان پايين بزنيد. مانند سرويس زدن در سرويسهاي بلند به پهلو بايستيد طوري كه بطرف دريافتكننده سرويس باشيد. با پاي چپ و شانه به سمت جلو مستقيم بايستيد، وزن بدن خيلي كم به سمت عقب و روي پاي عقب باشد. توپ را از ناحيه بالاي پرها بين دو انگشت شست و سبابه در حاليكه دست از آرنج خم شده باشد نگهداريد تا در هنگام رها شدن درست در سمت راست پاي پيشرونده شما سقوط كند. راكت را با دست راست بگيريد. اطمينان حاصل كنيد كه دست شما در حالت ريلكس راكت را گرفته نه زياد سفت و نه زياد شُل. سر راكت را بطرف پايين به سمت راست و كمي عقبتر از ران راست نگهداريد. هيچ قدرتي براي زدن اين ضربه لازم نيست. آرنج دست را تا جايي بالا ببريد كه راحت باشيد و بتوانيد سر راكت را بطور عمودي تا حد امكان بالا بياوريد. اين كار باعث ميشود كه مسير حركت توپ افقي بشود. مچ دست به عقب خم ميشود. در تمام طول ضربهزدن مچ را به همين حالت نگهداريد. حالا هدف را انتخاب كنيد و ريلكس باشيد و عجله نكنيد.
فقط به توپ نگاه كنيد و در حاليكه آرنج خميده و مچ دست هنوز خم شده توپ را به سمت جلو بزنيد. به آن ضربه نزنيد. تماس راكت و توپ در ارتفاع ناحيه زير باسن انجام ميگيرد. در حاليكه توپ به سمت جلو در حركت است به سمت جلو گام برداريد و راكت را تا ارتفاع تور بالا ببريد. حالا شما آماده هستيد تا در صورت برگشتن توپ از زمين حريف به زمين شما با آن مواجه شويد. فراموش نكنيد كه اين تمرين را به همين صورت انجام دهيد، چون پايه و اساس بازي شماست.
سرويس آهسته
سؤال ميشود كه آيا هميشه بايد سرويس كوتاه بزنم؟ در اينصورت حريف محل سقوط توپ را پيشبيني ميكند. شما كاملاً درست ميگوييد. به همين دليل بايد انواع سرويسهاي ديگر را هم ياد بگيريد تا حريف هيچوقت نتواند نوع ضربه شما را پيشبيني كند. يك از اين ضربات غافلگيركننده سرويس آهسته است. اين نوع سرويس تا يك مرحله به زدن توپ مانند سرويس كوتاه است با اين تفاوت كه توپ را به ارتفاع بالاتري ميزنيد. به اميد اينكه حريف در رفتن به سوي آن پاي خود را نتواند صحيح بردارد در نتيجه امكان زدن اسمُش را از او گرفته و حتي امكان دارد كه توپ روي زمين بيفتد و امتيازي نصيب شما كند.
حركت بايد غافلگيركننده باشد، بنابراين اين ضربه كاملا شبيه سرويس كوتاه ميباشد اما درست يك لحظه قبل از تماس راكت با توپ مچ دست شما كه براي زدن ضربه سرويس كوتاه به سمت عقب خم شده بود به وضعيت مستقيم در ميآيد. توپ به سمت بالا حركت ميكند، اما اين حركت فقط به اندازهاي است كه از بالاي راكت حريف گذشته و نزديك خط انتهايي سرويس دو نفره فرود آيد. سرويس كوتاه با مچدست خم شده به عقب زده ميشود. در صورتيكه سرويس آهسته با مچدست مستقيم زده ميشود.
سرويس درايو
اين نوع سرويس هم نوعي ديگر از سرويس كوتاه ميباشد و براي غافلگيركردن حريف مورد استفاده قرار ميگيرد. هدف اين سرويس زدن سريع توپ با كمترين ارتفاع و حدي كه قانون اجازه ميدهد به منطقه خالي زمين صورت حريف و يا بكهند ضعيف حريف ميباشد. اين بار هم تمام مراحل زدن آن مانند سرويس كوتاه ميباشد بجز يك مرحله قبل از تماس راكت با توپ كه در اين مرحله حرك آهسته دست راست ناگهان سرعت پيدا ميكند. اما براي پايين نگهداشتن ارتفاع توپ در مسير مچ دست مانند سرويس كوتاه عقب نگهداشته ميشود.
سرويس درايو زاويهدار
اين هم يك از انواع سرويسهاي درايو ميباشد. براي زاويه بيشتر به توپدادن محل سرويس خود را از نزديكي ناحيه خط مركزي به خط كناري زمين دو نفره انتقال دهيد. مواظب قراردادن پاها باشيد تا مرتكب خطاي پا نشويد. پاي راست درست تاتجلو پيش ميرود و پاي چپ كمي جلوتر و به فاصله دورتر از خط قرار ميگيرد. شانه شما هم بايد به طور مورب به طرف زمين حريف باشد. در اين وضعيت و تعادل باقيمانده توپ را در حد امكان دورتر و بالاي خطكناري نگهداريد. اين كار باعث ميشود تا زاويه حمله شما بيشتر شود. حالا سعي كنيد توپ را با قدرت به سمت ناحيه بكهند حريف بزنيد.
سرويس خيلي بلند
هدف از زدن چنين سرويسي زدن توپ به بالا تا جايي كه قدرت شما وسقف اجازه ميدهد ميباشد. براي زدن اين سرويس از همان روش زدن سرويس بلند استفاده كنيد كه قبلاً آموختهايد، فقط در اينجا از حركت شديدتر مچ دست استفاده كنيد و محكمتر هم به توپ و به سمت بالا ضربه بزنيد. بخاطر پايين آمدن توپ بطور عمودي، تايمينگ زدن آن مشكلتر خواهد بود.
سرويس كوتاه بكهند
هيچكدام از سرويسهاي بلند و سرويس خيلي بلند با بكهند زده نميشوند فقط سرويس درايو اغلب با بكهند زده ميشود. بنابراين آنها را فراموش كنيد. نقطه سرويس كوتاه بكهند و سرويس آهسته بكهند را ياد بگيريد و آنها را تمرين كنيد. هر دو اين سرويسها را خوب ياد بگيريد چون فقط استفاده از يك از آنها چندان مؤثر نيست.
مانند تمام ضربههاي بكهند، راكت را در دست بگيريد، شست در پشت دسته راكت نوك پا به سمت جلو، نزديك خط سرويس جلو. پاي چپ كمي عقبتر از پاي راست قرار ميگيرد. توپ را در دست بگيريد. دست مستقيم و با زاويه 45 درجه بالاي كمر و درست در جلوي شكم قرار ميگيرد. با خم كردن دست راست و كجكردن مچ دست، سر راكت را بطور عمودي در پشت توپ قرار دهيد. آرنج بايد بالا باشد. در ابتدا اين كار كمي عجيب به نظر ميرسد ولي به آن عادت خواهيد كرد. اكنون ريلكس كرده و طبق معمول هدف خود را انتخاب كنيد. حالا راكت را به اندازهاي كه ميخواهيد عقب ببريد (به سمت بدن) با عقب رفتن راكت به سمت بدن و جلو آمدن در هنگام زدن ضربه، نيروي لازم ايجاد ميشود.
دوباره بطور دقيق اين حركت را توضيح ميدهم. در حاليكه مچ دست كج است ساعد دست خم شده را به حالت مستقيم درآوريد تا در فاصله 50 سانتيمتري جلوي بدن به توپ ضربه بزنيد، درست در ارتفاع پايين باسن، اين حركت را به آرامي به اندازه 30 سانتيمتر ادامه دهيد تا توپ در مسير تور به پرواز درآيد. سپس به سرعت راكت را تا ارتفاع نوار بالايي تور بالا بياوريد و به طرف تور حركت كنيد. زدن اين نوع سرويس چهار مزيت دارد:
1.توپ در فاصله 50 سانتيمتري خط سرويس جلو زده ميشود نه در فاصله 60 سانتيمتري پشت خط سرويس: تقريباً 120 سانتيمتر جلوتر هستيد. (صرفهجويي ميشود) اين فاصله باعث ميشود كه حريف شما 20 درصد زمان كمتري براي حركت كردن داشته باشد.
2.توپ سفيد درست در مقابل پيراهن سفيد شما قرار ميگيرد و تشخيص آن نسبت به زمانيكه توپ در كنار بدن قرار ميگيرد مشكلتر ميباشد.
3.تاب دادن راكت به جلو براي زدن توپ كوتاه ميباشد و درصد خطا را كمتر ميكند.
4.امروزه براي بازيكنان اين ضربه از ضربات هولناك محسوب ميشود.
سرويس آهسته بكهند
اين نوع سرويس براي كساني كه مچ دست قوي ندارند مشكل خواهد بود. مچ ضعيف باعث ميشود كه نتوان توپ را به ارتفاع مناسب فرستاد و در مسير حركت توسط حريف راه توپ سد ميشود.
براي فريب دادن حريف سرويس آهسته بكهند بايد درست مانند سرويس كوتاه بكهند باشد. بخاطر داشته باشيد هرچقدر كه دست را براي زدن سرويس كوتاه بكهند عقب ميبريد به همان اندازه براي سرويس آهسته بكهند نيز عقب ببريد. همچنين بخاطر داشته باشيد، اضافه كردن نيرو مانند زدن فورهند در اين مرحله لازم است و اين نيرو بايد توسط مچ در آخرين لحظه قبل از تماس راكت با توپ بدست آيد و به سادگي نبايد قابل تشخيص از طرف حريف باشد و حركت دست هم نبايد طولانيتر باشد. ادامه حركت دست بايد كوتاه باشد.
ضربه فورهند بالايسر
از آنجائيكه امتياز آوردن فقط با زدن توپ به هوا بدست نميآيد و از آنجائيكه ورزش بدمينتون روي تو به ارتفاع 5/1 متر در مقايسه با ورزش تنيس با تور 90 سانتيمتري و اسكواش تور 48 سانتيمتري انجام ميشودبيشتر ضربات از بالاي سر زده ميشوند. بنابراين لازم است كه در زدن اينگونه ضربات مهارت و قدرت لازم را داشته باشيد. در حركت قبلي، دست خميده به سرعت مستقيم ميشود، ولي در اينجا به حالت خم باقي ميماند و فاقد حركت اضافي راست كردن دست ميباشد.
سه نوع ضربه بالاي سر وجود دارد. حالت دفاع و زدن توپ به انتهاي زمين حريف و حالت حملهاي و فرستادن توپ به عقب زمين حريف و بالاخره اسمُشها. اگرچه فرستادن توپ به عقب زمين حريف بيشتر حالت دفاعي دارد ولي ما بخاطر آسان بودن آن و موفقيت در زدن آنها اين نوع ضربه را اول توضيح ميدهيم. هر ضربهاي شامل اين سه مرحله اصلي هستند.
1.آمادهشدن: مانند تمام ورزشهاي ديگر آمادگي در اين ورزش از همه چيز مهمتر است. اين آمادگي شامل حركت به سمت توپ و بردن راكت به عقب و آماده زدن توپ شدن ميباشد.
2.اجرا: اين مرحله حياتي ضربه ميباشد و شامل آوردن راكت به جلو و ضربهزدن به توپ است.
3.كامل كردن: اگرچه به اندازه مرحله اجرا مهيج نيست، ولي به همان اندازه داراي اهميت ميباشد ادامه حركت راكت، توپ را تحت كنترل قرار ميدهد تا به هدف برسد. به حالت اوليه برگشتن سريع بعد از هر ضربه و آماده حركت بعدي شدن الزامي است.
دفاع و زدن توپ به انتهاي زمين حريف: اين ضربه با ارتفاع زياد و به عمق زمين حريف زده ميشود. دليل بالا زدن توپ آن است كه حريف نتواند به توپ برسد و آنرا برگرداند و در ضمن به شما فرصت آنرا ميدهد كه به پايگاه خود برگرديد، اين ضربه توپ را به عمق زمين حريف ميفرستد تا اثر برگرداندن توپ را كاهش دهد. اين ضربه شما را از مشكلات رها ميكند و فرصت پيدا ميكنيد كه دوباره وضعيت خود را تثبيت كنيد.
برخلاف بازي تنيس، توپ بدمينتون بسرعت شتاب خود را از دست ميدهد. بنابراين توپي كه از انتهاي زمين زده ميشود وقتي كه شما آنرا دريافت ميكنيد سرعتش خيلي آهستهتر از ضربهاي است كه از 60 سانتيمتر جلوتر زده ميشود. برگرداندن اينگونه ضربات هم خيلي آسان است. هنگامي كه در وسط زمين به حالت آماده هستيد و چنين ضربهاي به سمت انتهاي زمين شما زده شد محل پرواز توپ را در نظر بگيريد و با دو يا سه گام خود را از پهلوي در مقابل توپ در حال پايين آمدن قرار دهيد طوري كه اگر توپ بيفتد روي پاي عقب شما سقوط كند. در همين موقع راكت خود را بطور مستقيم بالا برده و از ناحيه شانه راست به پشت خود ببريد. براي انجام اينكار آرنج خم ميشود و مچ دست هم به سمت عقب خم ميشود.
حالا در حاليكه وزن بدنتان روي پاي عقب و زانوهايتان كمي خميده است به پهلو قرار گرفتهايد. زمانيكه توپ شروع به پايين آمدن كرد راكت را بالا ببريد و بدن را همزمان با آن بالا بكشيد تا از وزن خود براي زدن ضربه استفاده كنيد. 50 سانتيمتر قبل از برخورد راكت با توپ مچدست را راست كنيد اما نه كاملاً براي بدست آوردن حداكثر استفاده از طول راكت، سر راكت بايد زاويه 45 درجه داشته باشد. حالا راكت را تا ارتفاع كمر در يك خط به سمت هدف پايين بياوريد. حتي با پايين آمدن راكت به سمت پايين تعادل شما خوب خواهد بود و ميتوانيد به سرعت به پايگاه خود در زمين برگرديد، اميدواريم كه قبل از رسيدن شما به آنجا حريف ضربه برگشت را نزده باشد.
مواظب باشيد و از قرارگرفتن پشت توپ كوتاهي نكنيد چون ضربه شما ارتفاعش زياد ولي طولش كم ميشود. هرگز بجاي بردن راكت به عقب را به تأخير نيندازيد چون در اينصورت توپ را هل خواهيد دارد. فراموش نكنيد كه از وزن خود مانند بازو و مچ دست براي ضربه زدن استفاده كنيد. هرگز خميدگي مچدست را زودتر يا ديرتر از هنگام لازم راست نكنيد. اجازه ندهيد كه سر راكت به صورت موجي حركت كند. چون توپ به سمت هدف نخواهد رفت. هرگز تايستيد كه ضربه خود را تحسين كنيد چون امكان دارد كه در برگشت توپ دچار مشكل شويد.
ضربات فورهند
فورهند درايو: اين ضربهاي است كه از كنار خط كنار زمين به سرعت زده ميشود. هدف از زدن اين ضربه بدن حريف يا فضاي باز زمين حريف ميباشد. اين ضربه در بازيهاي مختلط از وسط زمين توسط بازيكن مرد زده ميشود.
طرز زدن آن مانند انداختن سنگ به روي آب به حالت تماسي ميباشد. به سمت راست بدويد و آخرين قدم خود را طوري كه نوك پا با زاويه به سمت راست بطرف خطكناري زمين باشد بلند برداريد. همزمان با دويدن راكت را با خمكردن مچ دست و آرنج تا سطح شانهها بين تيغههاي كتف و به پشت برده وآماده ضربهزدن بشويد. وزن بدن شما بيشتر روي پاي عقب ميباشد.
با راست كردن آرنج و مچ دست، سر راكت را به سمت توپ به حركت درآوريد، همزمان با آن بدن را بطرف تور برگردانيد و اجازه بدهيد كه وزن بدنتان روي پاي جلو قرار بگيرد تا ضربه با قدرت بيشتري زده شود. اگر توپ بالاي خط نوار بالاي تور است سر راكت را كمي پايين بياوريد و اگر توپ همسطح تور قرار دارد به سر راكت نسبت به زمين زاويه قائمه بدهيد وسپس با دست كاملاً كشيده شده در مقابل بدن ضربه را به توپ بزنيد. اين كار باعث به حداكثر رسيدن نيرو و به حداقل رساندن فاصله شما براي برگشتن به پايگاه است.
فورهندپوش: اين ضربه كاملاً شبيه فورهند درايو ميباشد و از آن براي فريب دادن حريف استفاده ميكنند. اما اين ضربه با نصف نيروي فورهند درايو زده ميشود تا توپ بين بازيكن جلوي زمين و بازيكن عقب زمين پايين بيايد.
دراپشات: همانند درايو ميباشد و تا يك لحظه قبل از تماس راكت با توپ سرعت دست و مچ بطور خيلي محسوسي كاهش مييابد تا توپ را فقط به آنطرف تور بفرستيد. از آنجاييكه سرعت توپ بسيار آهسته خواهد بود بهتر است كمس سر راكت را بطرف بالا برد تا قوه جاذبه زمين توپ را قبل از رسيدن به تور پايين نياورد. بخاطر داشته باشيد به دليل ضعيف و آهسته بودن سرعت پرواز توپ بايد موقعي از اين ضربه استفاده كرد كه هر دو بازيكن حريف در وسط زمين يا دورتر قرار داشته باشند و يا بازيكن نزديك تور خيلي ضعيف باشد يا تعادلش را از دست داده باشد يا خيلي از خط سرويس جلو دود باشد.
كـــامپيـــوتر يا دستگــاهي كه بوسيله آن محـــاسبه عــددي را ميتوان انجــام داد براي دو هـــدف عمــده كاربرد پيـــدا كرده اســـت يـــكي به جهتانجـــام محـــاسبات پيچيــده بــا سهـــولــت و يكـــي جهت دستيابي و ارزيــابــياطـــلاعــات زيــاد و پيچـــيده . چينـــي ها ي قــديم چـــرتكــه را كـــه باحركت دادن دانــه هايي ( Beads ) در خطــوط ( ســـيم هاي ) موازي است درست كردند وبعــدها لغــت محاسبه كردن ( Calculte ) از لـــغت Calculi كـــه در واقـــع همــانلاتيـن لغت دانه ها يا Beads است بدست آمد .
در ســــال 1642 ،پـــاسكال رياضي دان طراحــي ماشينـــي را كـــرد كه بطور اتوماتيك با استفــــادهاز تعـــدادي چرخ كه در مكانهاي ده گانه ( ده مرحله اي ) قرار مي گيرند و موقـــعيتآنها در يك پنجره بعنوان عدد محاسبــه شده و نشان داده مي شد. ديگران بعـــدا" تغييراتـــي درايــن ماشيــن در جهت بكــار بــردن ضــرب و تقـــسيم ايجـاد كردند.
در 1801 ، Jacquard فرانسوي ماشين بافندگــي را طــراحي كــرد كه بـــااستفــاده از يكي ســـري كارد كه سوراخهايي با شكلهاي مختلف روي آن تعبيه شده بودمي توانست شكل و الگوي ( نقشه ) بافندگي را تعيين كند . در 20 سال بعد Charles Babbage انگليســـي از ايده كارت هاي سوراخ دار در ذخيره و ايجاد دستور العمل هايمربوط به ماشـــين حساب و محاسبه جداول كشتيراني استفـــاده كرد و در واقـــع اوبعنـــوان كســـي كه اســـاس كا مپيـــوتر را بـــرنامـــه ريزي كــرد شنـــاختــهمي شـــود.
در 1880 Census ، Herman Hollerith & و Powers امريكائي يكماشين شمارش و كـــا مپيــــوتري كه با كارت هاي ســـوراخ دار ( Punch Card ) كارميكرد را طراحي كردنــــد كـــه توســـط سيستمهاي كه از سوراخ ها عبـــور كـــردهوضـــمن تماس با جيـــوه و سپس ثبت اطلاعات رو ي صفحه نمايـــش را انجـام مي داد . Hollerith سپـس اختراع را ثبت و يك شـركت ( Computer Tabulating Recording Company ) را تشكيـــل داد كه در ســـال 1924 تغييــر نام داد وبـــه IBM مشهـــور شد. در 1944 ، IBM ، Marki ماشيـــن كامپيوتر الكترونيكي ( ENIAC ) كه سرعت بالا داشتساخته شد كــه محـــاسبات 20 ساعتـــي كامپيوتر هاي قـــبلي را كه براي محاسبات درزمان جنگ جهاني II ساختـــه شـــده بود در 30 ثانيه انجــام مي داد در اين راستا ،توليد كنندگان ENIAC كامپيوتر ديگري ساختند ( UNIVAC ) كه توان ذخيره دستور العملهاي خود را نيز داشت .( Universal Automatic Compution ) اين كامپيوترها از 18000تيوب خلاء كه بسيار بزرگ بود ساختـــه شـــده بـــود و در ضمن صرف برق زيــاد ،حـــرارت زيـــادي ايجاد و در نتيجه خيـــلي قــابل استفــاده نبـــود.
مـــشكل توسعــه كامپيوتر با اختراع ترانزيستور ( آمپلي فاير كـوچك نيمههادي Solid- State ) در سال 1974 حـل شد ايــــن اختراع باعــث ســاخت كامپيــوترديجيتال شد كه بطور ديــجيتال اطلاعــات و دستـــورالعمــل را ذخيره و استفـــادهكنـــند و تنهـــا مشكل آن تعداد زيـــاد تــرانزيستـــورها و مــداراتي بــود كهجـــهت ســـاخت كامپيـــوترلازم بود . با ساخت ( IC ) Integrated Circuit ، مشكلاندازه كامپيوترها به تدريج حل شد و ساخت كامـــپيوتر هاي ميني امكـــان پذير شـــدكه با رشد LSI ( 10 هزار تا 20 هزار ترانزيستور ) و VLSI ( Very LargeScale Integrated Circuit ) (تا يك ميليون ترانـــزيستور كــه تمام مدارك وترانزيستــورهاي ضروري در يك چيپ سيليكون كوچك قرار مي گرفت) ، در جهت ســـاخت Microcomputer و PC هاي معمولي بـــا CPU هاي كوچك گسترش يافت و اين در واقــع تااواخـــر دهه 1970 به حد قابل قـــبولي رسيد . تا سال 1970 استفاده كنندگانكامپيـــوتر مي بايست با زبان بــرنامه نـــويسي آشنايي داشته باشند تا از كامپيوتراستفـــاده كنــند و فقط سازمانهاي بزرگ حكـــومتي و بانكها امكان تهيه كامپيوتر راداشـــتند . در حالي كه تا سال 1980 كامپيوترهاي كوچك با قـــدرت بالا كه بسيارراحت قـــابل استفاده و بهره برداري بودند ســـاخته شــد و در واقـــع يك كامپيوترشخصي ( مكرو كامپيوتر ) كه ساخته شد دهها برابر مشخصات بهتـري نسبت به Mainframe هاي سالـــهاي قبـــل از آن داشت . آنچه از آن به بـــعد بدست آمد ، قدرت و سرعت وحافظه بالاتر بود كه با رشد سخت افزار و همچنين توسعه نــرم افـــزارهاي جديد ،كامپيوترهائي طراحي شــد كه امكان محاسبات ، آناليز اطلاعات ، ذخيره اطلاعات وانواع كارهاي گرافـــيكي و طـــراحي و بـــرنامه ريزي را فراهم آورد .بعنوان مقايسهاز اولين سري هايIBM ، (IBM 360) كه كوچكترين مدل آن مــدل 30 بــود حافظه ، غيرقابل توسعه 64k داشت كه با سرعتي برابر 100 هزار دستور العمل در ثانيه ، قيمتي حدود 200000 $ داشت و بــا چنـــد تن وزن تجهيزات اتاق كاملي با تهويه هـــواي خـــاصنياز داشت . در حالي كه فقط در سال 1986 IBM - PC با قيمتي كـــمتر از 1000 $ واندازه يك تلويزيون ، حافظه هاي 128k و قابل توسعه و سرعتـــي برابــر 300000دستـــورالعمل در ثانيه را داشــت و هم اكنــون PC هاي كوچـك با حـــافظه هايي بيشاز 64M مگابايت سرعتي بيشتر از چنـــد ميليـــون دستورالعمل در ثانيه را داراست . با توسعه كامپيوتر ، اين وسيله بطـــورمعجزه آســـا دربسيــــاري از امور زنــــدگيمورد استفـــاده قـــرار مي گيرد بعنــوان مثال در علوم ، كامپيوتر ، اندازه وآناليــز دقيــق پـــديـده ها را از قبيــل موقعيت و ســـرعت و جهت يك سفيـــنهفضايي را بعهده گــرفتــه و مشكلات رياضي پيچيده را حل مي كنــد . در بازرگاني ،ثبت و پردازش اطلاعات مــربــوط به خــريد ، پرداخت و هزينه ، بانك و صـــورتحساب ،و غيـــره را انجـــام مي دهد . در صنعت ، كنترل و نمايش فعاليت كارخانجـــات راانجام مي دهد . در امور حكومتــي ، آمار و آناليز اطلاعات اقتصادي را بعهده دارد ودر پزشكي كنترل و جمع آوري اطلاعــات كلينيكي از بدن بيمار توسط سنسورهاي مخصــوص ونمايش آنهـــا را انجام ميــدهد . در تشخيص پزشكي ، تصميم گيري تشخيص ، تصـــويربــرداري در پزشكــي ، انجـــام و آناليــــز روشهاي آزمايشگاهها ، درمـــان بااشعه و ليزر و پرتوهاي ديگر ، بازيابي و كنترل كاركرد بافتهاي مختلف بخصـــوص درافراد فلـــج و ناقـــص و بالاخره در تشخيـــص اتوماتيك و هوش مصنوعي و ديگــرزمينــه هايي كـــه بحـــث خواهــد شد نيــز بهـــر ه برداري مــي شــود.
كاربــرد كامپيــوتر در پزشكي با هدف اصلي پـــردازش و آناليـــز اطلاعاتپزشكي و ارتبـــاطات بيـــن اين اطلاعات و استفاده كننـــدگان مربوطه است كه ايناطلاعات بر اســـاس دانش و تجربه حاصل از عملكرد سيستم هاي مختلـــف در پــزشكي وبهداشت مي بـــاشد بطــور كلي ارتباط كامپيوتر با پزشكــي را ميتوان در 6 سطح و ياكاربرد مخـــتلف تقــــسيم بنـــدي كـــرد.
1-ثـــبت اطـــلاعات وارتبــاطات مربوط به آن( Communication and Recording ) ايـــن كاربردشامل مواردي مثل گرفتن و نمـــايش علائـــم بيولژيك و حياتي روي مونيتــور يك بخشمراقبتهاي ويژه ، ارتبــاط بين ترمينــالهاي يك شبكه كامپيوتر در بيمـــارستان وانتقــال اطلاعات از مثلا" آزمايشگاه به بخش ويا فرستادن پيام هاي الكترونيكي بين بخشها و مراكز مختلف بيمــارستـــان اســـت .
2-ذخيــره و بازيابياطلاعات در بانك اطلاعاتي( Storage & retrieval of data bases ) شــامل سيستـــم ثبـــت و ذخيــره اطلاعات بيمار و كامپيوتر ، امـــورمـــربـــوط بـــه پـــذيـــرش و تــرخيص و محاسبه مخارج پرونـــده بيمــار و حتيذخيره اطلاعات مربوط به آزمايشـــات راديوبيـولژي ، وضعـــيت بيمـار وگزارشـــات بيـــمار در كا مپيــوتر مي بـاشـد
3-محــــاسبـــه وكنتـــرل اتـــــومــــاتيــــك(Computation & Automation ) در حـــالحـــاضر اكثـــر دستگاههاي پزشكي مثل ECG, EEG, NM, CT بــه كامپيوتر ياميكروپروســـسور وصـــل هستند كه در واقع كنتـــرل و كاركرد آنها را انجام داده وكنترل كيــــفي لازم در جهت بهبـــود كيفيت نتايج حـــاصــل را بطـــور اتوماتيك انجام داده و گـــزارش مـــي نمـــايــد.
ايــن كاربـــرد شـــامـــلمـــدلهـــاي تشخيصــي با استفـــاده از روشهاي مختلف تصميم گــيري تخميــــني وسيستـــم هاي Expert ميبــاشـــد . اين مدلـــها بر اســـاس دانـــش و تجـــربياتمخـــتلف از سيستـــم مورد نظـــر كـــه پيشـــاپيـــش ايـــن اطـــلاعــات بــهكامپيــوتر داده مي شود و مــدل يا سيستـــم مـــورد نظـــر با آن اطلاعات و يـــامــدل قبــلي مقـــايســه و ارزيــابي ميــگرد د و در نتيجــه تفـــاوت و يا تشخيصنــوع تغييــــرات حاصــل در مــدل مورد مطالعـــه را نسبـــت بــه مــدل طبيـــعي نشــان مــي دهـد.
مـــواردي مثل شنـــاسايــــي الگـــوهاي مختـــلف درتصـــاوير پزشكي ، تشخيص اتوماتيـــك بيمــاريـــها از روي سيگنــال ECG ، دستهبندي و شناخت سلول هاي مختلــف خـــونــي توســط كامپيـــوتــر از انــــواع ديگــرايـــن گــروه هستـــند .
5-درمان و كنترل( Therapy & Control )
كنترل ميزان مايعات و مواد خوني در يك بخش مراقبتهاي ويژه كه توسطكامپيوتر بطور اتوماتيك انجام شود اين امكان را فراهم مي سازد تا مواد خوني به طوردائم تست و تزريق مداوم دارو در جهت كنترل سطح لازم آنها صورت گيرد .
6-تحقيقات و مدلسازي( Research & modelling )
دراين راستا ، انواع پديده هاي فيزيولژيك بدن انسان و يا كاركرد بافتهاي مختلف و ياعملكرد دستگاههاي مختلف در رابطه ب بدن انسان و در نتيجه بررسي عوامل مختلف فيزيكيبر آنها بصورت مدلهاي كامپيوتري ( رياضي ، گرافيك ، مكانيكي ) در مي آيد . به عنوانمثال فيزيولژيكي سيستم قلبي وعروقي و عوامل مكانيكي مثل فشار ، جريان خون ، حجم وعوامل الكتريكي مثل سيگنالهاي ECG بصورت يك مدل بازسازي مي شود . در بهداشتنيز مدلهايي جهت بررسي بيماريها و اثرات متقابل عوامل گوناگون و رفتار عواملبيماريزا طراحي مي شود . در راديوتراپي پديده تششعات سرطان كش وبرخورد آن باسلولهاي سرطاني و عوامل مختلف فيزيكي مؤثر در آن نيز بصورت مدلي شبيه سازي مي شودتا اثرات عوامل مختلف را قبل از اعمال روي بيماري بررسي و تست كنند تماماستفاده هاي فوق با كمك روشهاي مختلف كامپيوتر و ارتباطات مربوط به آن شامل گرفتن وثبت اطلاعات ، ذخيره آن ، بازيابي آن ، پردازش و آناليز اطلاعات ، انتقال اطلاعات و در انتها نمايش اطلاعات بدست مي آيد . منبع :
تنيس روي ميز در حال حاضر، يكي از محبوبترين ورزشها در جامعهومدارس كشور است، زيرا اگر ميز آن فراهم باشد تهيهي وسايل مورد نياز ديگر، مثل توپ و راكت به راحتي امكانپذير است. امروزه، اين گونه وسايل در نزديكترين فروشگاه ورزشي در دسترس است و ميتوان آنها را با قيمت مناسبي تهيه نمود.
ديگر اينكه، از سن 7 تا 70 يا 80 سالگي و حتي بيشتر، ميتوان به اين ورزش پرداخت. قابل ذكر است كه براي ورزشكاران اين رشته، از سن 7 سالگي به بعد در گروههاي سني مختلف نونهالان، نوجوانان، جوانان، بزرگسالان و پيشكسوتان مسابقات رسمي در سطح آسيا و جهان برگزار ميشود. حتي در گروه پيشكسوتان براي افراد 80 سال به بالا هم مسابقات جهاني برگزار ميشود.
علاوه بر اين، افراد علاقهمندي كه نقص جسماني دارند، نقصشان مانع از اين نميشود كه نتوانند از اين ورزش استفاده نمايند و نه فقط براي گذراندن اوقات فراغت بلكه مبارزه براي قهرمان شدن و به دست آوردن مقام، ميتواند مد نظر آنها باشد. اين تنها ورزشي است كه ميتواند همهي گروههاي جانباز و معلول را در برگيرد؛ حتي افرادي كه دچار ضايعهي نخاعي گردني هستند ميتوانند به اين ورزش بپردازند. البته براي اين گروه قوانين آسانتري از سوي فدراسيون جهاني معلولين در نظر گرفته شده است.
دختران و زنان هم مثل پسران و مردان ميتوانند به عنوان تفريح و سرگرمي يا به عنوان ورزش قهرماني به اين رشته بپردازند و هيچگونه مشكل و محدوديتي براي آنان نخواهد بود.
براي تنيس روي ميز محدوديت مكاني وجود ندارد. در زيرزمين منازل و پاركينگ آپارتمانها، در يك اطاق كار و يا در باغ و فضاهاي روباز تفريحي و پاركها روي ميزهاي سيماني، حتي در مكانهاي تفريحي كنار ساحل، در سالنهاي ورزشي چند منظوره و خيلي جاهاي ديگر ميتوان به اين ورزش پرداخت.
تنيس روي ميز از ورزشهاي كم خطر است. از اين رو، به هنگام بازي تفريحي و مسابقه، نياز به مربي و يا مراقب ندارد.
يكي ديگر از محاسن اين ورزش بيآسيب بودن آن براي ورزشكاران است. به ندرت پيشآمده است كه ورزشكاري در اين رشته صدمه ديده باشد، آن هم در مسابقات مهم؛ البته در اثر ضعفهاي جسماني و اجراي نادرست فنون ممكن است عارضههايي از قبيل كشيدگي عضلات و پارگي مويرگها و تاندونها در دست، شانه و كمر يا آرنج ورزشكار ايجاد گردد.
با اين حال اگر بدن آمادگيهاي لازم را داشته باشد، اين عوارض هم براي ورزشكار پيش نخواهد آمد. اغلب حوادث معمولاً به علت سر (ليز) بودن كف محل بازي يا مناسب نبودن محل ميز يا بازي بروز ميكند ولي با كمي احتياط ميتوان از وقوع اتفاقات و در نتيجه صدمات وارد به ورزشكاران هنگام بازي جلوگيري كرد.
تنيس روي ميز يكي از پرتحركترين ورزشهاست. سرعت توپ در اين ورزش گاهي به 180 كيلومتر در ساعت ميرسد.
شرط يك بازي خوب، داشتن تحرك، سرعت عمل و عكسالعمل، ديد قوي و بدن آماده است.
تاريخچهي تنيس روي ميز در جهان
تاريخ دقيق پيدايش تنيس روي ميز به درستي معلوم نيست اما با توجه به شواهد ميتوان گفت، اين بازي، ابتدا در سالهاي 1880، مانند تنيس روي چمن، در فضاي باز در انگلستان انجام شده است.
عدهاي از كارشناسان نيز معتقدند كه اين ورزش، در سالهاي 1890 به عنوان سرگرمي در اطاق پذيرايي منازل در انگلستان رواج يافته و پس از مدتي، توسط افسران انگليسي به ساير نقاط جهان منتقل شده است. در آن زمان، بازي تنيس روي ميز اغلب با يك توپ از جنس چوبپنبه و راكتهاي دسته بلندي كه با پوست گوساله روكش شده بود انجام ميشد.
اولين سازمان شناخته شدهي مربوط به اين بازي در سال 1902 در انگلستان به وجود آمد كه به نام « انجمن پينگ پنگ» يا P.P.A معروف شد. اين انجمن در سال 1905 عملاً منحل گرديد و هنگامي كه در سال 1922 يك تجارتخانهي ورزشي (تجارتخانهي برادران پاركز از كشور آمريكا) براي تبليغ علامت كالاي تجارتي خود از نام «پينگ پنگ» استفاده كرد، چنين استنباط شد كه كلمهي پينگ پنگ براي يك ورزش سازمان يافتهي عمومي كلمهي مناسبي نيست. از اين رو جملهي انجمن پينگ پنگ «P.P.A» حذف و به جاي آن جملهي انجمن تنيس روي ميز «T.T.A» برگزيده شد.
اين ورزش قبل از پينگ پنگ، نامهاي از قبيل « گوسيما»، «پيم پام»، « وايف»، «وف» و تنيس داخل سالن داشته است ولي در نهايت با تأسيس فدراسيون بينالمللي براي اين رشته، نام « تنيس روي ميز» براي آن تثبيت شد. بر حسب تقاضاي انگلستان و با كوششهاي آقاي جورج لمان (George Lehmann) آلماني در ژانويهي سال 1926، فدراسيون بينالمللي تنيس روي ميز در برلين تأسيس شد. پس از آن، اولين كنگره، شامل كنفرانس تهيهي قوانين و مقررات خاص مسابقات، با شركت نمايندگان كشورهاي اتريش، چكسلواكي، دانمارك، آلمان، انگلستان، مجارستان، هند، سوئد و ولز در لندن تشكيل شد و آقاي ايور مونتاگو (Ivor Montagu) كه از مسئولان كوشا و احياكنندهي اين ورزش بود به عنوان رئيس فدراسيون انتخاب شد؛ به دنبال آن، اولين دورهي مسابقات جهاني تنيس روي ميز با شركت 7 كشور در ماه دسامبر 1926 در لندن برگزار شد كه همهي عناوين هفتگانهي قهرماني به مجارستان رسيد و فقط يك عنوان، نصيب اتريش گرديد كه آن هم در بازيهاي دو نفره (دوبل)ي زنان بود كه يك اتريشي، يار (همبازي) يك مجارستاني شد.
مسابقات جهاني تنيس روي ميز در قسمتهاي زيربرگزار ميشود:
1ـ مسابقات تيمي آقايان، به نام مسابقات جام سوئيت لينگ
(Swaythling cup)
2ـ مسابقات تيمي بانوان، به نام مسابقات جام كوربيلن (Corbilon Cup)
3ـمسابقات انفرادي آقايان، به نام مسابقات جام پرايدويس (Bride vase cup)
4ـ مسابقات انفرادي بانوان به نام مسابقات گيست پرايز (Geist Prize)
5ـ مسابقات دو نفره ( دوبل) آقايان به نام جام ايران (Iran cup)
6ـ مسابقات دو نفره ( دوبل ) بانوان به نام پوپ تروفي (Pope trophy)
7ـ مسابقات دو نفرهي مختلط ( يك زن و يك مرد) به نام مسابقات هيدوسك پرايز (Heydusek prize)
در حال حاضر فدراسيونهاي تنيس روي ميز بيش از 180 كشور، عضو فدراسيون بينالمللي تنيس روي ميز ( I.T.T.F) هستند. اين فدراسيون بيشترين عضو را در بين ورزشهاي راكتي دارد و وظيفهي اصلي آن، برنامهريزي فني و مسابقاتي و كنترل اين ورزش در جهت منافع بيش از 30 ميليون بازيكني است كه رسماً در تمامي نقاط جهان به رقابت ميپردازند. تنيس روي ميز يكي از ورزشهاي المپيكي است. اين بازي اولين بار در سال 1988 در بازيهاي المپيك سئول، رسماً در قسمتهاي انفرادي و دو نفرهي آقايان و بانوان جزو بازيهاي المپيك قرار گرفته است.
تاريخچهي تنيس روي ميز در ايران
تنيس روي ميز در ايران، نخستينبار از سال 1317 در شهرهاي آبادان، مسجد سليمان، آغاجاري و ديگر شهرهاي جنوب، كه محل اجتماع خارجيان و از جمله افسران انگليسي بود، رواج گرفت و كمكم توسعه يافت تا اينكه در سال 1324 مسابقاتي بين باشگاههاي خصوصي و دستههاي آزاد در همان شهرهاي جنوبي و با حضور خارجيان مقيم ايران و ايرانيان علاقمند، برگزار گرديد. از آنجا كه اين ورزش در سال 1325 به طور جديتر مورد توجه قرار گرفت فدراسيون تنيس و فدراسيون تنيس روي ميز، هر دو، به رياست آقاخان بختيار تشكيل شد و كار خود را با برگزاري مسابقات مختلف بين باشگاهها و دستههاي آزاد، آغاز ودنبال نمود. پس از بختيار تصدي فدراسيون به محمود حاجبي واگذار شد. در سال 1326 (1947 ميلادي) اين فدراسيون به عضويت فدراسيون بينالمللي تنيس روي ميز درآمد و در همان سال از سوي كشورمان، جايزهاي براي مقام نخست مسابقات دو نفرهي آقايان در مسابقات جهاني به نام جام ايران (Iran cup) در نظر گرفته شد كه از آن زمان تا كنون اين جام همچنان در جريان مسابقات جهاني به برندگان مسابقات دو نفره (دوبل) آقايان جهان اهدا ميشود. در سال 1332 براي اولينبار مسابقات قهرماني كشور در تهران برگزار شد. در سال 1346 غفور آلبا به رياست فدراسيون منصوب شد و در اين سال بود كه فدراسيون تنيس از تنيس روي ميز جدا و هر كدام داراي فدراسيون مستقلي شدند. در زمان آلبا، اولين مربي خارجي از مجارستان به نام لاسلو فولدي براي ارتقاي سطح بازيكنان ايراني به كشور دعوت شد و در طول 3 سال اقامت در تهران كمك بسياري به بازكنان ايراني نمود.
در مسابقات خارجي مختلف، بهترين مقامهاي بازيكنان ايران در رقابتهاي آسيايي به دست آمده است. بهترين مقام تيمي ايران در بازيهاي آسيايي 1958 توكيو حاصل شد كه تيم ايران پس از تيمهاي ويتنام و ژاپن در سكوي سوم آسيا ايستاد. در بازيهاي آسيايي 1966 بانكوك (1345 خورشيدي در رقابتهاي انفرادي، هوشنگ بزرگزاده با درخشش بسيار همراه كوجي كيمورا از ژاپن مشتركاً مقام سوم آسيا را بدست آورد. اين پيروزي تا كنون در تاريخ تنيس روي ميز ايران بيسابقه بوده است. ضمناً در جريان چهارمين دورهي مسابقات قهرماني جوانان آسيا، در سال 1989 (1368 خورشيدي) در دهلي نو، در قسمت انفرادي نونهالان « بهنام رحمتپناه» بازيكن خوش تكنيك ايران به همراه يك بازيكن هندي، به مقام سوم آسيا دست يافت.
زمان شروع اجراي تنيس روي ميز
سئوالي كه اغلب مطرح ميشود اين است كه، از چه سني ميتوان بازي تنيس روي ميز را آغاز كرد؟ جواب آن واقعاً ساده است. شما ميتوانيد از سن 7 سالگي ورزش تنيس روي ميز را شروع كنيد و تا 70 يا 80 سالگي و يا بيشتر به اين ورزش بپردازيد. در مدارس كشور ما اين ورزش براي دانشآموزان در دروههاي تحصيلي ابتدايي، راهنمايي و متوسطه در نظر گرفته شده و ادارهي كل تربيت بدني وزارت آموزش و پرورش عهدهدار برگزاري مسابقات سالانهي آن در سطح كشور است. به علاوه، فدراسيون تنيس روي ميز هم مسابقات سراسري اين رشته را در ردههاي مختلف سني نونهالان، نوجوانان، جوانان و بزرگسالان برگزار ميكند. افرادي هم كه بالاي 40 سال سن دارند جزو پيش كسوتان محسوب ميشوند كه مسابقات آنها در ردههاي سني مختلف ( 40 تا 50 سال ـ 50 تا 60 سال ـ 60 تا 70 سال و 70 تا 80 سال و بيشتر) در سطح كشور و يا از سوي فدراسيون آسيايي و فدراسيون بينالمللي تنيس روي ميز در سطح آسيا و جهان برگزار ميگردد.
آشنايي با وسايل و تجهيزات تنيس روي ميز
در بازي تنيس روي ميز اولين تصميم انتخاب راكت مناسب است. راكت، مهمترين وسيلهي مورد نياز اين بازي است. با توجه به اينكه انواع مختلف راكت وجود دارد، تصميمگيري در انتخاب راكت براي مبتديان بسيار مشكل است. توصيه ميشود مبتديان در آغاز با يك راكت معمولي كه گران قيمت نباشد به بازي بپردازند، آنها وقتي بازيشان به سطح بالاتري رسيد ميتوانند راكت بهتري را انتخاب نمايند. راكت مبتديان بهتر است داراي رويهاي صاف و با ضخامت، سرعت و پيچ متوسط باشد و چوب آن نيز نه زياد سبك باشد و نه زياد سنگين. دستهي راكت نيز با توجه به اينكه از نظر شكل انواع مختلف دارد، بايد به گونهاي باشد كه راحت در دست قرار گيرد و به اصطلاح خوشدست باشد.
هنگام راهنمايي افراد براي انتخاب راكت، بايد به دو نكته توجه شود: يكي سطح بازي و ديگري روش بازي. اگر بازيكن مدت كوتاهي است به اين ورزش پرداخته و روش بازي او دفاعي است، لازم است چوب راكت او سبك و ضخامت رويهي آن كم باشد و ابر يا اسفنج آن از نوع نرم (شل) باشد. اما اگر بازيكن با تجربه است و مدت زيادي است در اين رشته فعاليت ميكند و روش بازي او حملهاي است، بهتر است از چوب راكت سنگين و رويهي سفت، كه جهش زياد دارد، استفاده نمايد.
اغلب بازيكنان حرفهاي، رويههاي راكت خود را وقتي كهنه يا خراب شود و يا از كيفيت آن كاسته شود و به اصطلاح « مرده » باشد تعويض ميكنند.
رويهي راكت ميتواند بيهيچ مشكلي، توسط خود بازيكن تعويض و رويهي جديد و نو چسبانده شود. چسبي كه براي اين كار مورد استفاده قرار ميگيرد بايد از نوع تأييده شدهي فدراسيون بينالمللي تنيس روي ميز باشد كه فاقد مواد مضر براي بازيكنان است.
چسبهاي غيررسمي داراي مواد تولوئن و تري كلر اتيلن است كه براي دستگاه تنفس، اعصاب و بينايي زيانآور است و نبايد از آنها براي چسباندن رويهي راكت، مخصوصاً در فضاهاي سرپوشيده و يا داخل سالنها استفاده شود. به طور كلي مطابق قوانين فدراسيون بينالمللي تنيس روي ميز، چسبكاري راكت در داخل سالن بازيها ممنوع است و در صورت مشاهده از طرف مسئولان مسابقات، مجازات محروميت از بازيها را به همراه دارد.
خصوصيات راكت
به طور كلي، راكت تنيس روي ميز از سه قسمت تشكيل ميشود: چوب، ابر (اسفنج) و لاستيك. راكتي كه داراي اين سه قسمت باشد به آن راكت اسفنجي ميگويند. و چنانچه راكتي فاقد لايهي مياني (ابر) باشد، راكت تختهاي ناميده ميشود.
چوب راكت (Blade): چوب راكت، از لايههاي مختلف تشكيل شده كه تعداد آنها معمولاً از 1 تا 7 لايه ميباشد. بهتر است از چوب راكتي كه داراي لايههاي فرد است ( يعني 1، 3، 5، يا 7 لايه) استفاده كنيد. حداقل 85% از ضخامت چوب يا تيغهي راكت بايد از چوب طبيعي باشد.
در برخي از چوبها لايهاي از فيبر كربن يا فيبر شيشه براي ازدياد جهش توپ در داخل تيغه مورد استفاده قرار ميگيرد.
وزن چوب راكت در راكتهاي توليد كشور چين، كه هنوز هم فراوان استفاده ميشود، بين 75 تا 150 گرم است، اما امروزه چوب راكتهاي توليد ساير كشورها وزني بين 75 تا 95 گرم دارند كه به سه نوع چوب سبك، چوب متوسط و چوب سنگين تقسيم ميشوند.
1ـ راكت چوب سبك: راكت چوب سبك بين 75 تا 80 گرم وزن دارد و براي بازيكنان دفاعي مناسب است، زيرا در اثر وارد آمدن ضربه با آن، توپ با سرعت كمي جهش ميكند.
2ـ راكت چوب متوسط: راكت چوب متوسط بين 80 تا 85 گرم وزن دارد و براي بازيكنان كنترلي ( يعني بازيكناني كه هم حمله ميزنند و هم دفاع ميكنند و بازي آنها از سرعت متوسطي برخوردار است) مناسب ميباشد و در اثر وارد آوردن ضربه با آن، توپ جهش متوسط دارد.
3ـ راكت چوب سنگين: راكت چوب سنگين داراي وزني بين 85 تا 95 گرم است و براي بازيكناني كه شيوهي بازي آنها حملهاي است مناسب ميباشد؛ در اثر وارد آوردن ضربه اين راكت، توپ سرعت و جهش زياد خواهد داشت.
نوع دستهي راكتها نيز با يكديگر متفاوت است. بازيكنان با توجه به شيوهي راكتگيري و عادت خود دستهي مناسب انتخاب و استفاده مينمايند. البته شكل و اندازهي راكتهايي كه براي شيوهي راكتگيري قلمي (Penholder) ساخته ميشود با راكتهاي معمولي ( شيوهي دست دادن = Shake hand) متفاوت است.
معمولاً بين وزن و سرعت چوب، رابطهي مستقيمي وجود دارد. هر چه وزن چوب راكت زياد باشد سرعت راكت نيز بيشتر ميشود. چوبهايي كه با لايهاي از فيبر كربن و فيبر شيشه ساخته شدهاند داراي سرعت و ضربهي بيشتري هستند. قوانين مربوط به چوب راكت در كتاب « قوانين و مقررات و جزوات فني فدراسيون بينالمللي تنيس روي ميز» به تفضيل آمده است.
ابر يا اسفنج (Sponge)
ابر راكت كه لايهي مياني است و بين سطح چوب و لاستيك قرار دارد، ميتواند بين 5/0 تا 5/2 ميليمتر ضخامت داشته باشد و از هر رنگي نيز انتخاب شود.
راكتي كه فاقد ابر ( اسفنج ) باشد راكت تختهاي نام دارد و با توجه به اينكه در بازيهاي امروزي پيچ نقش مهمي را دارد و با راكت تخته نميتوان پيچ مناسبي به توپ وارد كرد، از اين رو، راكت تختهاي در بين بازيكنان كمتر كاربرد دارد.
با توجه به اينكه ابرها، از نظر فشردگي، با يكديگر تفاوت دارند آنها را به 3 نوع تقسيم ميكنند:
1ـ ابر نرم ( شل ): ابر نرم، چون داراي منافذ زيادي است، وقتي توپ ره آن برخورد ميكند در آن فرو ميرود و با جهش ( سرعت ) كم برميگردد؛ از اين رو براي بازيكنان مبتدي و دفاعي مناسب است.
2ـ ابر متوسط ( از نظر فشردگي ): اين ابر، منافذ كمتري نسبت به ابر نرم دارد و وقتي توپ به آن برخورد ميكند كمتر در آن فرو ميرود و در نتيجه جهش بيشتري دارد؛ از اين رو براي بازيكناني كه شيوهي بازي آنها كنترلي است بهتر است.
3ـ ابر سفت: اين نوع ابر داراي منافذ اندك است. وقتي توپ به آن برخورد كند در آن كم فرو ميرود و با سرعت زياد برميگردد؛ از اين رو براي بازيكنان حملهاي مناسب است.
امروزه تنها، كارخانههاي توليد راكت در چين نسبت به توليد ابر جداگانه اقدام ميكنند، اما كارخانههاي ساير كشورها رويهي راكت دو لايهي (ابر و لاستيك) توأم را توليد ميكنند و اطلاعات مربوط به رويهي راكت را بر روي بستههاي حاوي رويه درج مينمايند.
لاستيك (Rubber)
قسمت رويي لايهي راكت لاستيك است كه ضخامت آن ميتواند بين 1 تا 2 ميليمتر باشد. لاستيك راكت داراي يك سطح صاف و يك سطح دونهدار است. اگر لاستيك را طوري روي راكت بچسبانيد كه سطح صاف آن رو به طرف خارج قرار گيرد به آن رويهي معمولي يا صاف (Pips in) گويند و به دليلبه دليل صاف بودن سطح راكت پيچ بيشتري ميتوان به توپ داد. اما اگر لاستيك را طوري بچسبانيد كه دونههاي آن به طرف خارج (Pips out) باشد و به اصطلاح سطح راكت دون باشد، به دليل اينكه سطح تماس توپ و لاستيك كم ميشود، به توپ پيچ كمتري ميدهد و براي ضربههاي پيچدار مناسب نيست.
شكل و اندازهي دونهاي لاستيكها ميتواند گوناگون باشد كه در زير به چند نمونهي آن اشاره ميكنيم:
1ـ دون كوتاه و پهن: در اين نوع دون كه ميتواند هم به صورت استوانهاي و هم به شكل مخروط ناقص باشد، به دليل اينكه سطح تماس توپ و لاستيك زياد ميشود، پيچ توپ بيشتر ميشود ( البته نه به اندازهي رويهي صاف). از اين نوع رويه، بازيكنان دفاعي و بعضاً مبتديان نيز ميتوانند استفاده كنند.
2ـ دون بلند و باريك: در اين نوع لاستيك چون ارتفاع هر دون زياد است وقتي توپ به آن برخورد ميكند ضرب و پيچ توپ گرفته ميشود و توپ بدون پيچ به طرف حريف برميگردد؛ از اين رو اين نوع لاستيك يكي از انواع لاستيكهاي ضدپيچ محسوب ميشود.
3ـ دون مخروط واژگون: اين نوع دون كه سطح آن زياد ولي پايههاي آن ضعيف و باريك است كيفيتي مشابه دون بلند و باريك دارد و ضد پيچ محسوب ميشود. با اين تفاوت كه توپها را مواجتر به طرف حريف برميگرداند. در شرايطي كه شما از رويهي راكتهاي توأم ( ابر و لاستيك ) استفاده ميكنيد، مجبوريد هنگام تعويض رويهي راكت ابر آن را هم تعويض نماييد. به طور كلي، ضخامت رويهي راكت ( ابر و لاستيك يك طرف راكت ) و چسب آن نبايد از 4 ميليمتر تجاوز كند و اگر از راكت تختهاي (راكت فاقد ابر) استفاده ميكنيد حداكثر ضخامت لاستيك در يك طرف راكت شما 2 ميليمتر ميتواند باشد.
لاستيك ضدپيچ (Anti Spin Rubber)
برخي از بازيكنان براي اينكه پيچ توپ حريف را خنثي كنند و ضعفهاي تكنيكي، تاكتيكي و جسماني خود را بپوشانند و به اصطلاح با حقه و كلك از حريف امتياز بگيرند از لاستيك ضدپيچ استفاده ميكنند. ما استفاده از اين نوع رويه را، مخصوصاً براي مبتديان و نوجوانان، توصيه نميكنيم زيرا اين امر، مانع از يادگيري و اجراي صحيح تكنيكها و پيشرفت ورزشكاران ميشود.
راكت تركيبي (Combination Racket)
اگر يك طرف راكت داراي رويهي معمولي و طرف ديگر داراي رويهي ضدپيچ باشد به آن « راكت تركيبي » ميگويند.
نگهداري راكت: لاستيك راكت را بايد بعد از هر جلسهي تمريني با يك قطعه اسفنج نمدار تميز كرد؛ زيرا گرد و غبار باعث ميشود كه از كيفيت راكت كاسته شود. در پايان هر تمرين و مسابقه نيز لازم است راكت را در جلد خود قرار دهيم تا از صدمه و گرد و غبار محفوظ بماند. راكت را نبايد به مدت زياد در مقابل تابش مستقيم نور خورشيد قرار داد. در فصل زمستان كه هوا سرد است بهتر است هنگام بازي راكت را گرم نگه داريد تا حالت ارتجاعي آن ثابت بماند و بتوانيد به راحتي به توپ پيچ بدهيد.
در محلها و شهرهايي كه رطوبت زياد است و به اصطلاح هوا شرجي است، لازم است رويهي راكت را دائماً خشك كنيد تا توپ روي راكت سر نخورد و بتوانيد به راحتي ضربهها را پاسخ دهيد و از فنون پيچدار نيز استفاده نماييد.
توپ
توپهاي تنيس روي ميز در مقابل ضربههاي محكمي كه سرعتي قريب به 180 كيلومتر به آن ميدهد به خوبي مقاوماند. به طور كلي وزن هر توپ 7/2 گرم و قطر آن 40 ميليمتر و رنگ آن سفيد يا نارنجي و مات، تصويب شده است. هنگام بازيهاي تفريحي و دوستانه انتخاب رنگ توپ فقط به محل بازي بستگي دارد. در يك اطاق يا محلي كه ديوارهاي سفيد دارد، مسلماً انتخاب توپ نارنجي مناسبتر است اما در سالني كه كف آن زرد يا نارنجي رنگ است، توپ سفيد را بايد ترجيح داد. امروزه از توپ نارنجي بيشتر استفاده ميشود زيرا بهتر قابل تشخيص است و ضمناً در بازيهايي كه فيلم آن از تلويزيون پخش ميشود توپ نارنجي جذابيت بيشتري دارد و تشخيص آن براي بيننده راحتتر است. از نظر كيفيت، توپ انواع مختلفي دارد: توپهاي تمريني، توپهاي يك ستاره، توپهاي دو ستاره و توپهاي سه ستاره با آرم I.T.T.F
ارزانترين توپها، توپهاي تمريني ( بدون ستاره ) است و گرانترين و بهترين آن، توپهاي 3 ستاره با آرم I.T.T.F ميباشد.
از توپهاي تمريني يك ستاره و دو ستاره معمولاً در تمرينات و مسابقات غير رسمي و در مدارس استفاده ميشود ولي در مسابقات رسمي بينالمللي حتماً از توپهاي سه ستاره با آرم I.T.T.F استفاده ميكنند.
انتخاب توپ خوب
صرفنظر از اينكه كداميك از انواع توپ را در اختيار داريد، بهتر است قبل از شروع بازي، توپ را از نظر سالم بودن آزمايش كنيد. براي اين كار لازم است:
الف ـ با انگشتان شست و سبابهي خود، از بالا و پائين دو نيم كره به توپ فشار بياوريد و در اين صورت، دو نيم كره بايد به يك نسبت و خيلي كم فرو رود.
ب ـ توپ را طوري روي سطح ميز قرار دهيد كه دو نيمكرهي آن در طرفين قرار گيرد؛ سپس با انگشت شست يك دست و انگشت وسط دست ديگر به توپ چرخش دهيد. توپ، وقتي دور خود ميچرخد نبايد لنگ بزند يعني كاملاً بايد كروي يا گرد باشد.
ج ـ توپ را روي سطح ميز قرار دهيد و راكت را با كمترين فشار بر روي آن حركت دهيد؛ اگر صداي تق تق شنيديد، توپ شكسته است. برخي از بازيكنان از بو كردن خط محل اتصال نيمكرهي توپ متوجه شكسته بودن آن ميشوند. اگر توپ بوي نامطبوعي بدهد شكسته است. لازم به ذكر است كه چون توپ از جنس مادهاي به نام سلولوئيد ساخته ميشود در صورت شكسته شدن بوي گاز سلولوئيد از آن متصاعد ميگردد.
د ـ آخرين موردي كه دربارهي انتخاب توپ لازم است به آن اشاره شود اين است كه هنگام تهيه يا خريد توپهاي تمريني بهتر است توپهاي بيخط (يكتكه) تهيه كنيد. اين توپها داراي كيفيت بهتري نسبت به توپهاي خطدار (دوتكه) هستند.
ميز
سطح بالايي ميز كه به آن سطح بازي ميگويند بايد 274 سانتيمتر طول و
5/152 سانتيمتر عرض داشته و ارتفاع آن از سطح زمين 76 سانتيمتر عرض داشته و ارتفاع آن از سطح زمين 76 سانتيمتر باشد. سطح بازي از هر جنسي ميتواند باشد به شرطي كه اگر يك توپ استاندارد را از ارتفاع 30 سانتيمتري روي آن رها كنيد، تقريباً 23 سانتيمتر جهش داشته باشد. رنگ سطح ميز ميتواند به رنگ آبي يا سبز تيره و مات باشد. دور تا دور سطح ميز داراي خط سفيدي به پهناي 2 سانتيمتر است كه جزء سطح بازي به حساب ميآيد. در وسط ميز خط سفيد ديگري به پهناي 3 ميليمتر به موازات خطوط كناري ميز كشيده شده است كه فقط در بازيهاي دو نفره (دوبل) كاربرد دارد. تور و گيرهي تور، ميز را از وسط به دو قسمت (زمين) مساوي تقسيم ميكند، ارتفاع تور 25/15 سانتيمتر و طول آن 183 سانتيمتر است.
لباس بازيكنان
مقررات لباس فقط براي مسابقات رسمي تعيين شده است. در موارد ديگر بازيكنان ميتوانند لباس دلخواه خود را بپوشند. از مقررات لباس اين است كه وقتي در بازي از توپ سفيد استفاده ميشود، پيراهن و شلوارك نبايد سفيدرنگ باشد،تا لباس و توپ بازي قابل تفكيك باشند. به همين ترتيب موقعي كه از توپ نارنجي رنگ استفاده ميشود نبايد رنگ لباس نارنجي باشد ولي استفاده از لباس سفيد بلامانع است. پوشيدن كفش ورزشي مناسب در كليهي اوقات، حتي زماني كه به عنوان تفريح و سرگرمي به اين ورزش مشغول شويد توصيه ميشود. زيرا حركتهاي ناگهاني با كفشهاي معمولي هنگام بازي بعضاً موجب پيچخوردگي مچپا و آسيبديدگي آن ميشود.
نكات ايمني
از آنجا كه تنيس روي ميز، به دليل ماهيت و ويژگيهايش، ورزشي نيست كه ورزشكاران آن مثل ورزشهاي ديگر (فوتبال، كشتي، بسكتبال، هندبال و ....) درگيري جسماني رو در رو داشته باشند و ضمناً استفاده از وسايل و امكانات آن نيز مثل برخي از ورزشهاي ديگر (ژيمناستيك، اسكي، شنا و ....) نياز به مربي و مراقب ندارد، مخاطرات و صدمات جسماني در اين ورزش ديده نميشود و اگر هم ديده شود به علت ضعف جسماني ورزشكاران، نرمش نكردن قبل از بازي و در نتيجه گرم نشدن بدن، نامناسب بودن كفش بازي و يا كف سالن است كه توصيه ميشود در اين امر دقت لازم به عمل آيد. اما يك نوع آسيبديدگي به نام تنيس البو (Tennis Elbow) كه بين ورزشكاران رشتهي تنيس هم شايع است، بعضاً در بين ورزشكاران تنيس روي ميز ديده شده است كه به علت اجراي غيرصحيح فنون فورهند بروز ميكند. ورزشكاري كه دچار اين عارضه ميشود درد شديدي در ناحيهي آرنج دست بازي (دستي كه راكت را ميگيرد) حس ميكند كه براي معالجهي آن لازم است به پزشك متخصص مراجعه نمايد.
همچنين از آنجا كه ثابت شده است چسبكاري رويههاي راكت در ميزان سرعت توپ ورزشكاران مؤثر است، ورزشكاران بعد از چند مسابقه، و بعضاً هر مسابقه، رويههاي راكت خود را از روي چوب جدا كرده، آن را چسبكاري ميكنند و دوباره ميچسبانند و به بازي ميپردازند. نظر به اينكه چسبهاي استاندارد و مورد تأييد فدراسيون جهاني تنيس روي ميز در كشور ما كمتر وجود دارد و ضمناً بسيار گران قيمت است. ورزشكاران غالباً از چسبهاي غيراستاندارد استفاده ميكنند كه اين گونه چسبها آثار سويي بر دستگاه تنفس، قوهي بينايي و اعصاب دارد. توصيه ميشود حتيالمقدور از اين گونه چسبها استفاده نشود و در صورت استفاده، حتماً چسبكاري در فضاي آزاد انجام گيرد كه ضرر كمتري براي بازيكنان داشته باشد.
قدرت، سرعت، دقت و چرخش
قدرت: قدرت قابليت به كار بردن نيرو و عامل عمدهاي است كه سرعت و پيچ (چرخش) از آن ناشي ميشود. اگر سرعت حركت زياد باشد قدرت توپ و پيچ آن نيز زياد ميشود. كه اين موضوع به كيفيت قدرت بدني ورزشكار نيز ارتباط دارد. قدرت ضربهي توپ به طور عمده بستگي به 3 عامل دارد:
1ـ فاصلهي دست (راكت) تا توپ.
2ـ سرعت حركت دست بازيكن.
3ـ قدرت بدني.
اگر فاصله زياد باشد و دست با سرعت حركت كند، قدرت توپ زياد ميشود.
چگونه ميتوانيد قدرت توپ را زياد كنيد؟
1ـ فاصلهي راكت با توپ را حفظ كنيد.
2ـ قبل از ضربهزدن، دست را به عقب ببريد، عضلات بازويي (عضله دو سر) را باز ( منبسط ) كنيد تا با انقباض سريع آن توپ با قدرت زده شود.
3ـ در لحظهي تماس توپ و راكت، حركت دست در حداكثر سرعت خود باشد تا تمام نيرو به توپ وارد شود.
4ـ هنگام زدن توپ بايستي از تمام نيروهاي بدن ( پا، كمر و دست) استفاده كنيد و وزن بدن را به جلو منتقل نماييد.
5ـ بايد به تمرينات كمكي بپردازيد و از وسايل ورزشهاي ديگر، مثل بارفيكس، شنا، وزنه و .... جهت بالا بردن كيفيت قدرت بدني خود استفاده كنيد تا قدرت ضربهي شما افزايش يابد.
سرعت: سرعت با ويژگي ورزش تنيس روي ميز ارتباط مستقيم دارد. به عبارت ديگر تنيس روي ميز يك ورزش سرعتي است، از اين جهت توجه به سرعت در اين ورزش در اولويت قرار دارد. سرعت به ورزشكار امكان ميدهد كه زمان به دست بياورد، ابتكار بازي را در دست بگيرد و حريف را تحت فشار قرار دهد. بنابراين كمي و زيادي سرعت با فاصله و زمان ارتباط زيادي دارد. در يك زمان معيني، هر چه فاصلهاي كه يك جسم از نقطهي به نقطهي ديگر طي ميكند زيادتر باشد سرعتش نيز به همان اندازه بايد زيادتر باشد. برعكس، در يك فاصلهي معين، اگر جسمي بخواهد فاصلهي بين دو نقطه را در زمان كوتاهتر طي كند بايد سرعتش ( سرعت حركتش) زيادتر باشد.
تندي و كندي سرعت توپ با قدرت ضربهاي كه به توپ وارد ميشود نسبت مستقيم دارد. يعني هر چه قدرت توپ زيادتر باشد سرعت ناشي از آن نيز زيادتر خواهد بود. پس جهت افزايش سرعت ضربه به توپ بايستي زمان ضربه به توپ را كوتاه كرد و يا قدرت ضربه را بالا برد.
چگونه ميتوانيد سرعت توپ را زياد كنيد؟
1ـ نزديك به ميز بايستيد تا فاصلهي حركت توپ كوتاه شود.
2ـ قوس توپ را كم كنيد تا از اين طريق توپ شما در زمان كمتري به حريف برسد.
3ـ قبل از اينكه توپ به اوج جهش برسد به آن ضربه بزنيد، بدين ترتيب از نيروي توپ حريف براي قويتر زدن استفاده ميكنيد.
4ـ وقتي به توپ ضربه ميزنيد بايستي به طور كامل از نيروي مچ و ساعد خود استفاده كنيد. اگر از تمام دست ( به طور كشيده ) استفاده شود سرعت توپ كم ميشود.
5ـ وسعت حركت دست شما نبايد زياد باشد و در لحظهي تماس توپ و راكت بايستي سرعت دستتان زياد ( در حداكثر) باشد.
6ـ وقتي به توپ ضربه ميزنيد، بايستي ضربه به مركز ثقل توپ يا نزديك به ثقل زده شود تا توپ سرعت خطي بيشتر پيدا كند.
7ـ بايد سرعت عكسالعمل و سرعت حركت پا را زياد كنيد و آن را با سرعت ضربه به توپ، به طور مناسبي هماهنگ سازيد.
دقت: در اجراي فنون و كارهاي سرعتي به دقت زيادي نياز است. بازيكني كه فقط سرعت دارد ولي دقت ندارد، ابتكار بازي را از دست ميدهد؛ زيرا مفيد بودن سرعت حركت او تا اندازهي قابل ملاحظهاي با دقت مورد نظر در آن حركت مربوط ميباشد.
در صورتي كه دقت و هدفگيري در حركت چندان مهم نباشد ميتوان سرعت حركت را زياد كرد، اما اگر دقت و هدفگيري در حركت مطرح باشد سرعت حركت كم ميشود. در تنيس روي ميز كه براي آموزش مهارتهاي آن بايد هم بر روي « سرعت » و هم بر روي « دقت » تأكيد شود بهتر است كه در مراحل اوليهي يادگيري بيشتر بر روي دقت و صحت حركت و مهارت تأكيد به عمل آيد و پس از آن كه مهارت با دقت مورد قبول انجام شد، به تدريج سرعت حركت بالا برده شود.
چرخش ( پيچ ): وقتي به تو ضربه ميزنيم اگر نيرو به مركز ثقل توپ وارد نشود موجب ايجاد چرخش يا پيچ در آن ميگردد. به طور كلي، پيچ از حداكثر سرعت و حداقل تماس راكت با توپ ايجاد ميشود. به محض نزديك شدن توپ به نقطهي تماس، چوب و ابر راكت به توپ قدرت ميدهد. براي پيچ دادن بايد راكت (لاستيك) را طوري به توپ بكشيم كه نيروي چوب به توپ منتقل نشود. كمي و زيادي چرخش توپ بستگي دارد به كمي و زيادي نيرويي كه به توپ وارد ميشود.
چطور ميتوانيد چرخش توپ را زياد كنيد؟
1ـ چنان به توپ ضربه بزنيد كه نيروي وارد بر توپ از مركز ثقل آن دور باشد و بايد به زاويهي راكت توجه شود.
2ـ جهت وارد آمدن نيرو به زاويهي راكت يكي باشد.
3ـ تا حد امكان از بازو و مخصوصاً از ساعد و مچ دست استفاده كنيد و تمرينات خود را بيشتر در زمينهي كات فورهند و بكهند (توي ميز)، و همچنين لوپ، انجام دهيد.
4ـ در لحظهي تماس توپ را راكت تمام نيروي خود را به توپ وارد كنيد.
انواع و نحوهي برگزاري مسابقات
انواع مسابقات
مسابقات تنيس روي ميز به صورت تيمي، دو نفره و انفرادي براي مردان و زنان برگزار ميشود. همچنين مسابقات دو نفرهي مختلط نيز جزء مسابقات جهاني و منطقهاي و ديگر مسابقات رسمي ميباشد. به اين ترتيب مسابقات رسمي شامل 7 نوع مسابقه ميباشد. 3 مسابقه مخصوص مردان، 3 مسابقه مخصوص زنان و يك مسابقه مختلط.
نحوهي برگزاري مسابقات به عواملي همچون، زمان، رسميت مسابقات و نوع مسابقه بستگي دارد. مثلاً در مسابقات رسمي انفرادي از جدول تركيبي (دورهاي، حذفي) استفاده ميشود. اما انتخاب نوع برگزاري مسابقات در بازيهاي داخلي يا دوستانه ميتواند با توافقات مسئولين انجام گيرد. جداولي كه در مسابقات قابل استفاده است به شرح زير ميباشد.
1ـ جدول دورهاي
2ـ جدول يك حذفي
3ـ جدول دو حذفي
4ـ جدول تركيبي
5ـ جدول آسيايي
6ـ جدول MW
1ـ جدول دورهاي: در اين روش كليهي بازيكنان و يا تيمها با يكديگر بازي ميكنند و در نهايت پس از جمع امتيازها مقام هر نفر يا تيم مشخص خواهد شد. اين جدول زماني مورد استفاده قرار ميگيرد كه معمولاً زمان كافي براي انجام مسابقات وجود داشته باشد و از طرفي تعداد تيمها و يا نفرات زياد نباشد. تعداد مسابقات در هر جدول بنابر فرمول زير مشخص ميگردد:
تعداد تيم ها يا نفرات = n
تعداد مسابقات =
مثلاً اگر5 نفر شركتكننده داشته باشيم و بخواهيم به صورت دورهاي مسابقات را برگزار كنيم تعدادمسابقات مساوي يعني 10 مسابقه ميشود.
نحوهي انجام مسابقات دورهاي به اين قرار است كه اگر تعداد زوج باشد نيمي در سمت چپ و نيمي ديگر به ترتيب شماره از پايين به بالا در سمت راست نوشته ميشود و براي انجام مسابقات دورهي دوم، نفر آخر سمت راست از بالا به پايين شماره 1 ميآيد و بقيهي شمارهها يك رديف پايينتر ميروند. به اين ترتيب به غير از عدد يك بقيهي شمارهها تغيير مكان ميدهند. براي دورهي بعد نيز به همين ترتيب عدد مقابل 1 به زير عدد يك آمده و بقيه يك رديف جابجا ميشوند. به همين ترتيب بقيهي دورهها را انجام ميدهيم تا زماني كه عدد 2 مقابل عدد 1 قرار گيرد كه دور آخر مسابقات ميباشد
در صورتي كه تعداد تيم يا نفرات فرد باشد يك عدد اضافه ميكنيم تا تعداد نفرات زوج شود و به آن استراحت (Bye) داده ميشود.
2ـ جدول يك حذفي: از اين جدول معمولاً زماني استفاده ميشود كه تعداد تيمها يا نفرات زياد بوده و زمان كمي براي برگزاري مسابقات در اختيار داريم؛ ضمن اينكه در مسابقات دو نفره معمولاً از اين روش استفاده ميگردد. تعداد بازيها در اين جدول از فرمول 1-n به دست ميآيد. جداول معمولي در اين روش با استفاده از توان 2 تهيه ميگردند. 21، 22، 23، 24 و ..... و يا جداول 2 نفره، 4 نفره، 8 نفره، 16 نفره و .... در اين شيوه هر بازيكن تا زماني كه برنده ميشود ادامه ميدهد و در هر كجا بازنده ميشود از دور مسابقات خارج ميشود. در صورتي كه تعداد نفرات مساوي هر يك از توانها باشد از جدول مربوطه استفاده ميكنيم و در صورتي كه بيشتر و يا كمتر باشد از توان بالاترويا پايينتر استفاده ميشود. هنگامي كه از توان بالاتر استفاده گردد مكانهاي خالي استراحت ميباشد. در جدول يك حذفي مقام سوم مشترك به بازيكنان نيمهنهايي تعلق ميگيرد. لازم به توضيح است كه اگر از توان مناسب استفاده كنيم جاي خالي وجود نداشته و نيازي به گذاشتن استراحت نميباشد.
غيررسمي و در زماني كه وقت كافي براي مسابقات دورهاي نيست اما وقت بيشتري نسبت به يك حذفي در اختيار باشد از اين شيوه استفاده ميشود. تعداد بازيها در اين روش از فرمول 1+(1-n)2 تعيين ميگردد.
در روش دو حذفي آخرين نفري كه از بازندهها بالا ميآيد بايستي با نفري كه از برندهها بالا آمده بازي كند و در صورتي كه دوبار نفر برتر جدول برندهها را ببرد اول است در غير اين صورت دوم ميگردد.
توضيح اين كه در جداول يك حذفي و دو حذفي، به منظور رعايت عدالت، متناسب با تعداد بازيكنان و جدول، نفراتي كه قويتر هستند انتخاب و در نقاط بالا و پايين ( نفرات اول و دوم مسابقه قبل) و در وسط جدول به صورت قرعهكشي به عنوان سرگروه قرار مي دهند. اين نفرات معمولاً كساني هستند كه در مسابقات قبلي مقامهاي مربوطه را كسب كردهاند.
توجه به آداب معلمي از ديرباز در فرهنگ اسلامي و ايراني ما جايگاه خاصي داشته است . ليكن تا آغاز حكومت مشروطه در ايران ، دولت مركزي براي تأسيس مدرسه و تربيت معلم هيچگونه مسئوليتي براي خود قائل نبوده و هر مدرسه متولي مخصوص داشت كه از محل درآمد موقوفات مدرسه ، امور مختلف مدرسه را اداره مينمود . معلمان از ميان طلاب ساعي و با استعداد انتخاب ميشدند . اين طلاب از استادان خود اجازه نامهاي ( كه در پشت صفحه اول يا آخر يكي از كتابها به خط استاد نوشته شده بود دريافت كرده بودند ) كه در واقع « دانشنامه يا گواهينامه » بود و سند معتبري براي معلم جهت تدريس محسوب ميشد . در كنار اين مدارس مكتبخانههايي نيز وجود داشت كه فرزندان عامه مردم در آن به تحصيل ميپرداختند و خود را براي ورود به مدارس آماده ميكردند . مكتبداري يك حرفه خصوصي بود و هر روحاني محلهاي كه حوصله و آمادگي براي تعليم به كودكان را داشت ، بي هيچگونه قيد و شرط و اجازهنامهاي به شغل معلمي و مكتبداري ميپرداخت . هريك از شاگردان ماهانه مختصري براي تحصيل ميپرداختند اين مبلغ براي زندگي بسيار ساده معلمان كافي نبود . ليكن آنها كار معلمي را با علاقه انجام ميدادند . پس از تأسيس « دارالفنون » در سال 1229 هجري شمسي و ايجاد و گسترش مدارس جديد از قبيل مشيريه ، رشديه ، اديب ، سادات ، اسلام ، اقدسيه ، علميه ، كماليه ، مروت ، سلطاني ، شرف ، دانش و … نياز به معلم براي تدريس در مدارس به ويژه معلماني كه با اصول تعليم و تربيت جديد آشنا باشند به خوبي احساس ميشد . اولين اقدام رسمي در زمينه تربيت معلم ، تصويب قانوني در ارديبهشت ماه سال 1290 توسط مجلس شوراي ملي بود . در اين قانون اصول اوليه تربيت اطفال مطرح شده بود . طبق قانون مزبور براي اولين بار مجوز اعزام 30 نفر جهت ادامه تحصيل به خارج از كشور صادر شد كه از اين تعداد 15 نفر يعني نيمي براي معلمي ( رشته تعليم و تربيت ) و 8 نفر براي تحصيل در علوم نظامي ، 7 نفر براي رشته مهندسي انتخاب شدند . در همين سال براي افزايش سطح سواد معلمان موجود در تهران كلاسهاي مخصوصي در مدرسه دارالفنون تشكيل گرديد كه در برنامه درسي آن علاوه بر دروس علوم و ادبيات ، براي اولين بار دروس ديگري تحت عنوان « اصول تعليم » افزوده شده بود تا معلمان از اصول اوليه براي تربيت اطفال مطلع گردند . اقدام مهم ديگري كه در راه تربيت و تأمين معلمان مدارس ابتدايي و متوسطه صورت پذيرفت تصويب قانون تأسيس « درالمعلمين مركزي » ( دارالمعلمين و دارالمعلمات ) در سال 1297 توسط مجلس شوراي ملي بود . از اين تاريخ ايجاد مراكز تربيت معلم زن و مرد صورت قانوني به خود گرفت . دارالمعلمينِ مركزي مدرسهاي دولتي و رايگان بود و تحت نظر وزارت معارف اداره ميشد رئيس آن توسط شخص وزير انتخاب و منصوب ميگرديد . وظيفه آن تأمين معلم براي مدارس ابتدايي و دوره اول متوسطه بود . بنابراين به دو قسمت ابتدايي ( تأمين معلم براي 4 سال اول دوره ابتدايي ) و عالي ( تأمين معلم براي سال پنجم و ششم ابتدايي و دوره اول متوسطه ) تقسيم ميگرديد دوره تحصيل در قسمت ابتدايي سه سال ( 2 سال نظري و يكسال عملي ) و در قسمت عالي چهارسال ( 3 سال نظري و يكسال عملي ) به طول ميانجاميد . شرط ورود به هر دو قسمت داشتن گواهينامه ششساله ابتدايي و سن متقاضيان براي ورود به قسمت ابتدايي بين 17 تا 21 سال و براي ورود به قسمت عالي بين 18 تا 22 سال تعيين شده بود . پس از پايان مدت تحصيل به فارغالتحصيلان « تصديقنامه معلمي » براي تدريس در ابتدايي يا متوسطه اعطاء ميگرديد و موظف بودند پس از فراغت از تحصيل به مدت 10 سال در وزارت معارف تعهد خدمت خود را انجام دهند . نخستين مركز تربيت معلم به نام « دارالمعلمين مركزي » با رياست ابوالحسن فروغي و معاونت اسماعيل مرآت تشكيل شد پس از آن با توجه به احساس نياز به تربيت معلمان زن جهت تدريس در مدارس دخترانه ، اولين مركز تربيت معلم دختران به نام « دارالمعلمات » به نظامت خانم نشاطالسلطنه دختر صفي عليشاه تأسيس شد . در فروردين ماه 1306 اساسنامه « دارالمعلمين شبانه اكابر » به تصويب شوراي عالي معارف رسيد . هدف از تأسيس اين مراكز رفع نقايص تدريس معلمان ابتدايي بود و دوره تحصيل آن يكسال بود و در صورت عدم موفقيت معلمان در امتحانات آن ، از شغل معلمي محروم ميشدند . در مهرماه 1306 اساسنامه دوره تحصيلات فني « دارالمعلمين ابتدايي ولايات و ايالات » به تصويب شوراي عالي معارف رسيد هدف از آن ، تأمين معلمان مدارس ابتدايي استانها و شهرهاي ايران بود . متقاضيان شغل معلمي با مدرك دوره اول متوسطه وارد اين مراكز شده و در صورتي كه دوره يكساله را با موفقيت بگذرانند . به آنان « گواهي فارغالتحصيلي معلمي » اعطاء ميشد . در سال 1307 قانون فرستادن دانشجو به خارج از كشور براي تحصيل در دانشگاههاي معتبر اروپا به تصويب رسيد به موجب اين قانون ، دولت موظف شد تا 6 سال ، هر سال صد نفر از ميان فارغالتحصيلان دبيرستانها انتخاب و به اروپا اعزام نمايد. 35% از اين دانشجويان به موجب قانون بايست در رشته تعليم و تربيت تحصيل كنند و براي معلمي آماده شوند . به منظور گسترش دبيرستانها و تربيت و تأمين دبيران مورد نياز آن در سال 1307 دارالمعلمين مركزي به « دارالمعلمين عالي » تبديل گرديد و برنامه تربيت معلم متوسطه بنيانگذاري شد اساسنامه و برنامه دارالمعلمين عالي در سال 1308 به تصويب شوراي عالي معارف رسيد . دارالمعلمين عالي مشتمل بر دو قسمت علمي و ادبي بود كه قسمت ادبي شامل رشتههاي فلسفي ، ادبيات ، تاريخ و جغرافيا و قسمت علمي شامل رشتههاي فيزيك ، شيمي ، طبيعيات و رياضيات بود . دوره تحصيلات دارالمعلمين عالي 3 سال در نظر گرفته شده بود و دارندگان گواهينامه كامل متوسطه رشته ادبي و علمي ميتوانستند در رشته ادبي يا علمي اين مؤسسه براي تحصيل ثبتنام كنند . طبق اساسنامه ، تدريس دروس علوم تربيتي از مهرماه سال 1311 در دارالمعلمين عالي اجرا گرديد و دانشجويان اين مركز بايد علاوه بر تحصيل در رشته خود مواد علوم تربيتي را نيز فراگرفته و امتحان دهند . مواد علوم تربيتي شامل 6 درس و هركدام به ميزان 2 ساعت در هفته بود . اين دروس عبارت بودند از : 1- معرفت النفس از لحاظ تربيتي 2- فلسفه تربيت 3- علم اجتماع از لحاظ تربيت 4- تاريخ تعليم و تربيت 5- مباني تعليمات متوسطه 6- اصول تعليم و تربيت دانشجويان مختار بودند كه اين دروس را در مدت 3 سال همراه با مواد رشته تحصيلي خود و يا در مدت يكسال به طور مستقيم بگذرانند . براساس « قانون استخدام فارغالتحصيلان دارالمعلمين عالي » اين فارغالتحصيلان با رتبه 4 به استخدام در ميآمدند ، در صورتي كه ساير كاركنان دولت با رتبه 3 استخدام ميشدند . وزارت معارف مكلف بود فارغالتحصيلان دارالمعلمين عالي را در مدارس دولتي به خدمت بگمارد و دولت نميتوانست اين فارغالتحصيلان را تا مو قعي كه وزارت معارف به آنان نيازمند بود در هيچيك از ادارات خود به خدمت بپذيرد. محل دارالمعلمين عالي در باغ نگارستان ( حوالي ميدان بهارستان ) قرار داشت . استادان دارالمعلمين عالي عبارت بودند از : 1- عباس اقبال آشتياني ، معلم جغرافياي انساني و تاريخ ( فارغالتحصيل از دانشگاه پاريس ) 2- ميرزا احمد بهمنيار ، معلم زبان و ادبيات عرب و معلم مدرسه عالي سپهسالار 3- اسداله بيژن ، معلم علوم تربيتي ( فارغالتحصيل از دانشگاه كلمبيا ) 4- محمود حسابي ، معلم فيزيك ( فارغالتحصيل از دانشگاه پاريس ) 5- ابوالقاسم ذوالرياستين ، معلم گياهشناسي و كشاورزي ( فارغالتحصيل از مدرسه كشاورزي پاريس ) 6- رضا زاده شفق ، معلم تاريخ و فلسفه ( فارغالتحصيل از دانشگاه برلن ) 7- عبدالحسين شيباني ، معلم تاريخ و وزير اسبق معارف 8- سيد كاظم عصار ، معلم حكمت قديم 9- بديعالزمان فروزانفر ، معلم ادبيات فارسي 10- مسعود كيهان ، معلم جغرافيا و وزير اسبق جنگ ضمناً 8 نفر از اساتيد اين مركز را معلمان فرانسوي كه فارغالتحصيل دانشسراي عالي پاريس بودند تشكيل ميدادند . از قوانين مهم ديگري كه براي تربيت و تأمين معلمان مدارس ابتدايي و متوسطه وضع شده است « قانون تربيت معلم » ميباشد . اين قانون در اسفندماه 1312 به تصويب رسيد و به موجب آن دولت مكلف شد از اول فروردين ماه 1313 تا مدت 5 سال ، 25 باب دانشسراي مقدماتي و يك باب دانشسراي عالي دختران در تهران و در ولايات تأسيس و دانشسراي عالي پسران را نيز تكميل نمايد . در اين قانون عنوانهاي « آموزگار » براي معلم دوره ابتدايي ، « دبير » براي معلم دوره متوسطه ، « هنرآموز » براي معلم هنرستان و « استاد » براي معلم مدارس عالي دانشگاه وضع گرديد . براساس اين قانون شرط ورود به دانشسراهاي مقدماتي داشتن تحصيلات سه ساله متوسطه و شرط ورود به دانشسراهاي عالي داشتن گواهينامه كامل متوسطه بود . دانشسراهاي مقدماتي براي مدارس ابتدايي آموزگار ، و دانشسراي عالي براي دانشسراهاي مقدماتي و دبيرستانها معلم ، و براي مدارس ، مدير و بازرس و براي وزارت معارف اعضاي فني تربيت ميكند. رؤسا و استادان دانشسراي عالي بايد درجه دكتري و رؤساي دانشسراهاي مقدماتي بايد ليسانس دانشسراي عالي باشند . همچنين در اين قانون مقرر شده بود كه به آموزگاران و دبيران حق تأهل ، حق مسكن و فوقالعاده خارج از مركز نيز پرداخت شود . مفاد اين قانون و اجراي آن موجب گرديد تا افراد بهتر جذب شغل دبيري شوند . حقوق و مزاياي دبيران از همه ادارات بيشتر شود و زمينههاي گسترش مراكز تربيت معلم در تهران و ديگر استانها و شهرها فراهم آيد . برابر مفاد « قانون تربيت معلم » دانشسراها بايد شبانهروزي و رايگان باشند . مدت تحصيل در دانشسراهاي مقدماتي 2 سال و در دانشسراي عالي 3 سال تعيين شده بود . گواهينامه دانشسراي مقدماتي از لحاظ استخدامي معادل ديپلم كامل متوسطه و دانشنامه پايان تحصيلات دانشسراي عالي معادل با ليسانس بوده است . براي هريك از دانشسراها يك دبستان يا يك دبيرستان ضميمه پيشبيني شده بود كه شاگردان سال دوم بايد در آنجا تمرين معلمي را انجام دهند . طبق آئيننامه اجرايي اين قانون ، نخستين دانشسراهاي مقدماتي در شهرهاي تهران ، تبريز ، اصفهان ، شيراز ، كرمان ، مشهد ، رشت ، بيرجند ، اروميه ، بروجرد ، كرمانشاه ، اهواز و يزد تأسيس شد . با تأسيس دانشسراهاي مقدماتي ، دارالمعلمين و دارالمعلمات تعطيل گرديد. برابر « قانون تربيت معلم » در سال 1312 دارالمعلمين عالي به « دانشسراي عالي » تغيير نام يافت كه بعد از تأسيس دانشگاه تهران در سال 1313 بخش ادبي آن به دانشكده ادبيات و بخش علمي آن به دانشكده علوم تبديل شد به عبارت ديگر دانشسراي عالي عملاً استقلال خود را از دست داد و اداره آن تحت نظارت دانشگاه ادامه يافت . در سال 1334 دانشسراي عالي از دانشكده ادبيات و علوم مجزا گرديد و در سال 1338 قانون « استقلال دانشسراي عالي » به تصويب رسيد . به موجب اين قانون دانشسراي عالي براي تربيت دبيران مورد نياز كشور تأسيس شد . برابر اين قانون دانشسراي عالي داراي شخصيت حقوقي بوده و به صورت يك مؤسسه مستقل زير نظر مستقيم وزير فرهنگ اداره ميشد . از وظايف پيشبيني شده در اين قانون ، دانشسراي عالي علاوه بر تربيت دبير مكلف است كه رشتههاي تعليماتي مخصوص براي تربيت مديران و بازرسان مدارس و ديگر كارمندان تعليماتي داير كند. داوطلبان تحصيل در دانشسراي عالي از ميان فارغالتحصيلان دوره كامل متوسطه و يا ليسانسيههاي رشتههاي مورد نياز از طريق مسابقه انتخاب ميشدند دوره تحصيلات براي فارغالتحصيلان متوسطه حداقل 3 سال و براي ليسانسيهها حداقل يكسال بوده است به فارغالتحصيلان دانشسراي عالي « دانشنامه معلمي » اعطا ميگرديد . برابر مفاد همين قانون همه ساله عدهاي از آموزگاران شاغل به خدمت كه داراي گواهينامه كامل متوسطه و 5 سال سابقه آموزشي بودند ، از طريق آزمون انتخاب و به دانشسراي عالي معرفي ميشدند. اين داوطلبان پس از فراغت از تحصيل موظف بودند حداقل 5 سال در همان حوزهاي كه انتخاب شده بودند خدمت نمايند . به موجب « قانون تعليمات اجباري » مصوب سال 1322 دانشسراهاي مقدماتي در مناطق مختلف كشور به تدريج توسعه يافت و براساس اين قانون كلاسهاي كمك آموزگاري نيز براي رفع كمبود آموزگار تشكيل گرديد . اين كلاسها به دو صورت برگزار ميشد دوره 2 ساله كه شرط ورود به آن داشتن گواهينامه تحصيلات ششم ابتدايي بود و دوره يكساله كه براي دارندگان گواهينامه سوم متوسطه تشكيل ميگرديد . ليكن به دليل ضعف دارندگان گواهينامه ششم ابتدايي ، از سال 1324 شرط اصلي ورود به اين كلاسها داشتن گواهينامه سوم متوسطه تعيين شد . در سال 1325 « اساسنامه كلاسهاي تربيت معلم » به تصويب رسيد كه به موجب آن مقرر شد به طور آزمايشي در تهران كلاس تربيت معلم تأسيس شود . شرط ورود به اين كلاسها داشتن گواهينامه پنجم متوسطه و مدت تحصيل يكسال پيشبيني شده بود و فارغالتحصيلان آن گواهينامه ششم متوسطه علوم تربيتي دريافت ميكردند . در سال 1327 به منظور تأمين و تربيت معلمان ورزش براي مدارس كشور ، اساسنامه دانشسراهاي تربيت بدني به تصويب شوراي عالي فرهنگ رسيد و دانشسراهاي تربيت بدني تأسيس شد شرط ورود به اين دانشسراها داشتن گواهينامه سوم متوسطه و دوران تحصيل آن 2 سال تعيين شده بود . در سال 1328 براي تأمين آموزگاران دبستانهاي كشاورزي اساسنامه دانشسراي كشاورزي به تصويب رسيد و پس از تشكيل 7 باب دانشسراي كشاورزي و 6 باب دانشسراي تربيت بدني ، فعاليت اين دانشسراها عملاً از سال 1343 تعطيل گرديد . در سال 1334 اساسنامه دانشسراهاي عشايري به منظور تأمين آموزگاران دبستانهاي عشاير به تصويب رسيد شرط ورود به اين دانشسراها داشتن حداقل مدرك تحصيلي ششم ابتدايي و عشايري بودن تعيين شده بود . كه پس از تشكيل دوره راهنمايي ، فارغالتحصيلان سوم راهنمايي نيز در اين دوره پذيرفته ميشدند مدت تحصيل در اين دانشسراها يكسال بود . در سال 1338 به منظور تأمين آموزگاران مورد نياز دبستانهاي كشور دوره يكساله تربيت معلم تأسيس شد شرط ورود به اين دوره داشتن ديپلم كامل متوسطه بود و به فارغالتحصيلان آن فوق ديپلم داده ميشد با شروع كار سپاهيان دانش پسر در سال 1341 ، كلاسهاي تربيت معلم يكساله پسران تعطيل شد و با ايجاد برنامه سپاهيان دختر در سال 1347 ، دوره يكساله تربيت معلم منحل گرديد . برابر مصوبه سال 1341 اساسنامه دوره تربيت معلم فني و حرفهاي به تصويب شوراي عالي فرهنگ رسيد . هدف از اين دوره تربيت معلمان مورد نياز آموزشگاههاي حرفهاي بود . در سال 1343 طبق اساسنامه مربوط « دانشسراي عالي صنعتي » تأسيس شد . هدف از تأسيس اين دانشسرا تربيت دبيران فني در رشتههاي مختلف جهت تدريس در هنرستانها بود . دانشسراي عالي صنعتي به تدريج تغيير هدف داد و به دانشگاه علم و صنعت تبديل شد . در سال 1343 دانشسراي عالي كه در سال 1312 تأسيس شده بود ، منحل شد و به جاي آن « سازمان تربيت معلم و تحقيقات تربيتي » به وجود آمد . اين سازمان داراي سه مؤسسه : تربيت دبير ، تربيت مدير و راهنماي تعليماتي و مؤسسه تحقيقات و مطالعات تربيتي بود . در سال 1346 مجدداً دانشسراي عالي داير شد و مؤسسه تدريس رياضيات به سه مؤسسه قبلي افزوده شد و اختيارات آموزش و پرورش در مورد دانشسراي عالي به عهده وزارت علوم و آموزش عالي نهاده شد . در سال 1347 اساسنامه مركز تربيت معلم كودكان استثنايي به تصويب شوراي عالي آموزش و پرورش رسيد . دارندگان ديپلم كامل متوسطه با گذراندن يكسال تحصيلي در اين مراكز به تدريس در مدارس ابتدايي كودكان استثنائي ميپرداختند . در سال 1349 دانشسراهاي راهنمايي تحصيلي در تهران و شهرستانهاي رشت ، تبريز ، همدان ، كرمانشاه ، اهواز ، شيراز ، كرمان ، مشهد ، اصفهان و ساري تأسيس شد . تأسيس اين دانشسراها با توجه به تغيير ساختار آموزش و پرورش در سال 1345 و پيشبيني دوره راهنمايي تحصيلي در نظام آموزش و پرورش ايران صورت گرفت . در اين مراكز ابتدا رشتههاي تحصيلي علوم تجربي ، رياضي ، علوم انساني ، حرفه و فن و زبان خارجي داير و مدت تحصيل در اين مراكز 2 سال معين شد . به منظور تأمين مربيان مورد نياز كودكستانها و دوره آمادگي ، مراكزي از سال 1351 در تهران و شهرستانها تأسيس شد . مدت تحصيل در اين مراكز ابتدا 6 ماه و سپس به يكسال ( 1000 ساعت ) افزايش يافت . در اين مراكز فقط بانوان با مدرك ديپلم متوسطه ميتوانستند وارد شوند . در سال 1352 تشكيلات اداري و آموزشي جديد دانشسراي عالي شامل دانشكده تربيت معلم علوم ، دانشكده تربيت معلم ادبيات و علوم انساني و دانشكده علوم تربيتي به تصويب رسيد . در سال 1353 دانشسراي عالي به « دانشگاه تربيت معلم » تغيير نام يافت . هدف دانشگاه تربيت معلم ، تربيت معلمان و دبيران متخصص و متعهد در زمينههاي مختلف علوم و فنون و ادبيات ، تحقيق و مطالعه در علوم تربيتي ، تربيت مديران و كارشناسان امور آموزشي و متخصصين راهنمايي و مشاوره و سنجش اندازهگيري ، در زمينههاي مختلف آموزش به منظور تجهيز نيروي انساني لازم و تأمين قسمتي از نيازهاي آموزش و پرورش ميباشد . در خردادماه سال 1354 قانون الحاق 2 ماده به « قانون اجازه تأسيس دانشسراهاي مقدماتي و عالي » به تصويب رسيد به موجب اين قانون وزارت آموزش و پرورش ميتواند داوطلبان ورود به مراكز آموزشي تربيت معلم از قبيل مراكز تربيت مربي كودك ، دانشسراهاي عشايري ، مقدماتي ، راهنمايي تحصيلي ، عالي يا هر مؤسسه آموزشي كه وزارت آموزش و پرورش براي تربيت معلم معين كند را از تاريخ اشتغال به تحصيل به عنوان كارآموز بپذيرد و به آنان حقوقي برابر پايه يك گروه مربوط به مدرك تحصيلي لازم جهت ورود به رشته شغلي مورد نظر بپردازد . براساس اين قانون مدت تحصيل كارآموزان در صورت استخدام در حكم خدمت آزمايشي محسوب ميشود و فارغالتحصيلان اين مراكز موظفند دوبرابر مدت سالهاي تحصيل خود را در وزارت آموزش و پرورش خدمت كنند . در سال 1355 اساسنامه و برنامههاي دانشسراي مقدماتي مورد تجديد نظر قرار گرفت كه براساس آن دارندگان مدرك دوم متوسطه نظر ي نظام جديد ( دهم ) ميتوانستند به اين دوره وارد شوند و پس از 2 سال تحصيل در دانشسرا به آنان ديپلم كامل در رشته آموزش ابتدايي اعطاء ميگرديد و دارندگان مدرك دوره اول متوسطه نظام قديم ( سيكل اول ) پس از 2 سال تحصيل با مدرك پنجم علمي به استخدام وزارت آموزش و پرورش در ميآمدند . شرايط پذيرش در دانشسراهاي عشايري نيز تغيير كرد و دارندگان مدرك تحصيلي سوم راهنمايي پس از 2 سال و دارندگان مدرك پنجم ابتدايي پس ز 4 سال از دانشسرا فارغالتحصيل شده و منحصراً در مناطق عشايري به تدريس ميپرداختند . گرچه دانشسراهاي مقدماتي و عالي از مهمترين مراكزي بودهاند كه در آنها بيشترين آموزگاران و دبيران از سال 1313 تا سال 1357 ( سال پيروزي انقلاب اسلامي ) تربيت شدهاند ولي بنا به ضرورت مراكز ديگري با روشهاي مختلف نيز براي تربيت و تأمين آموزگاران و دبيران و مربيان نيز به وجود آمدند و برخي از آنان پس از مدت كمي فعاليت منحل شدند . اين مراكز و روشها عبارت بودند از : 1- دانشسراي تربيت بدني 2- دانشسراي كشاورزي 3- دانشسراي عشايري 4- تأمين مربيان هنر و موسيفي مدارس 5- تشكيل كلاسهاي كمك آموزگاري 6- تربيت معلم دوساله روستايي 7- مراكز تربيت معلم يكساله 8- دوره تربيت معلم حرفهاي پسران و دختران 9- تأمين معلمان ابتدايي روستايي از طريق سپاه دانش 10- تأسيس آموزشگاه تربيت معلم روستايي در دزفول 11- مركز تربيت معلم ديني 12- مركز تربيت معلم يشيوا ( مخصوص كليميان ) 13- دانشسراي راهنمايي تحصيلي 14- تربيت معلم كودكان استثنائي 15- انستيتو مربيان هنري 18- مركز تربيت مربي كودك در سال تحصيلي ( 58 – 57 ) يعني سال پيروزي انقلاب اسلامي مراكز تربيت معلم فعال كشور كه تحت پوشش وزارت آموزش و پرورش اداره ميشدند عبارت بودند از : 1- مركز تربيت مربي كودك ( 27 باب ) 2- دانشسراي مقدماتي ( 131 باب ) 3- دانشسراي عشايري ( يك باب ) 4- دانشسراي راهنمايي تحصيلي ( 27 باب ) 5- مركز تربيت معلم روستايي ( 45 باب ) بلافاصله بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در زمينه تغيير نظام آموزشي و تربيت معلم تصميمات مهمي اتخاذ گرديد . در سال 1358 اساسنامه جديد مراكز تربيت معلم تهيه و در غياب شوراي عالي آموزش و پرورش به تأييد شهيد رجايي وزير آموزش و پرورش رسيد با تصويب اين اساسنامه فعاليت كليه مراكز تربيت معلم قديم اعم از دانشسراهاي مقدماتي ، راهنمايي تحصيلي ، مراكز تربيت مربي كودك ، مراكز تربيت معلم روستايي و عشايري عملاً متوقف گرديد . بدين معني كه براي سال اول اين مراكز ، دانشجوي جديد پذيرفته نشد وليكن دانشجويان سال دوم تحصيل خود را به اتمام رساندند . طبق مفاد اين اساسنامه ، مراكز تربيت معلم به منظور تربيت و تأمين معلمان شايسته براي مدارس ابتدايي و راهنمائي تحصيلي در سطح كشور تأسيس ميشود مدت تحصيل در اين مراكز 2 سال و به صورت شبانهروزي ميباشد . داوطلبان ورود به مراكز تربيت معلم بايد داراي گواهينامه كامل متوسطه بوده و سن آنها بين 17 و 22 سال باشد اين داوطلبان از طريق امتحان ورودي و مصاحبه انتخاب ميشوند . رشتههاي مراكز تربيت معلم عبارت بود از : 1- آموزش ابتدايي 2- علوم رياضي 3- علوم تجربي 4- علوم انساني 5- ديني و عربي 6- زبان خارجه 7- تربيت بدني 8- حرفه و فن 9- هنر 10- كودكان استثنايي . به فارغالتحصيلان اين مراكز مدرك فوق ديپلم اعطاء ميگردد . آزمون اولين دوره پذيرش دانشجو براي اين مراكز در سال 58 برگزار شد و حدود 7000 نفر در رشتههاي 10 گانه پذيرفته شده و در مراكز تربيت معلم به تحصيل اشتغال يافتند . به دليل مشكلات موجود در اوايل انقلاب اسلامي پذيرش دانشجو براي مراكز تربيت معلم در سال 1359 متوقف گرديد و در اين سال دفتر تربيت معلم با بررسي وسيع و همه جانبه ، تغييراتي در روند برنامهريزي و اجرايي مراكز به وجود آورد و در قالب طرحي جديد ، در سال 1360 از طريق آزمون سراسري در 52 باب مركز تربيت معلم تعداد 19204 نفر دانشجو پذيرش شد اين دوره را به نام « دوره شهيد رجايي و باهنر » نامگذاري نمودند . اين مراكز در ديماه سال 1360 با پيام حضرت امام خميني ( ره ) بازگشايي گرديد و دانشجويان تحصيلات خود را در آن آغاز نمودند . براساس طرح جديد رشتههاي مراكز تربيت معلم به 12 رشته افزايش يافت كه عبارت بودند از : 1- آموزش ابتدايي 2- ادبيات فارسي 3- علوم اجتماعي 4- رياضي 5- علوم تجربي 6- زبان انگليسي 7- امور پرورشي 8- ديني و عربي 9- هنر 10- تربيت بدني 11- حرفه و فن 12- كودكان استثنايي ( با چهار گرايش نابينا ، ناشنوا ، عقبمانده ذهني ، ناسازگار ) براساس طرح مزبور دوره تحصيل در مراكز از 2 سال به 3 سال افزايش يافت به اين ترتيب كه سال اول تحصيل به صورت نظري در مراكز محل تحصيل و سال دوم به عنوان تدريس عملي ( به صورت تمام وقت حقالتدريسي ) در مدارس مناطق سهميه خود ، سال سوم را مجدداً در مراكز تربيت معلم به تحصيل ادامه دهند كه به علت مشكلات اجرايي و نياز مناطق آموزش و پرورش به معلم ، اجراي تحصيل سال سوم دانشجويان در مراكز عملي نگرديد و بناچار دونيمسال باقيمانده را در دو تابستان طي نمودند و از آن به بعد نيز دوران تحصيل در مراكز تربيت معلم به صورت 2 سال تحصيلي متوالي انجام پذيرفت . در شهريور ماه 1362 اساسنامه مراكز تربيت معلم به تصويب شوراي عالي آموزش و پرورش رسيد . طبق اين اساسنامه هدف از مراكز تربيت معلم ، تأمين و تربيت معلم مورد نياز آموزش و پرورش در دورههاي قبل از دبستان ، دبستان و راهنمايي تحصيلي ميباشد . مراكز شبانه روزي بوده و مدت تحصيل در آن 2 سال تعيين شده است و دارندگان مدرك ديپلم كامل متوسطه به شرط داشتن 17 تا 22 سال سن و موفقيت در آزمون ورودي ميتوانند به اين مراكز وارد شوند و به فارغالتحصيلان آن گواهي فوق ديپلم اعطا ميشود . همچنين در اسفندماه سال 1362 اساسنامه دانشسراهاي تربيت معلم به تصويب شوراي عالي آموزش و پرورش رسيد . هدف از تأسيس اين دانشسراها تأمين و تربيت معلم مورد نياز در دبستانها بالاخص در روستاها و مناطق محروم سراسر كشور ميباشد دارندگان مدرك پايان تحصيلات دوره راهنمايي كه سن آنان بين 14 تا 17 سال بوده و در آزمون ورودي موفق گردند ميتوانند وارد اين دانشسراها شوند . مدت تحصيل در دانشسرا 4 سال بوده و به فارغالتحصيلان آن مدرك ديپلم كامل متوسطه در رشته آموزش و پرورش ابتدايي اعطاء ميشود اين افراد موظفند دوبرابر مدت سنوات تحصيل در منطقه سهميه خدمتي مربوط ايفاي خدمت نمايند . دانشسراهاي مزبور منحصراً در روستاها و يا بخشها داير شدند . با توجه به اينكه امكان تأسيس دانشسرا در بعضي مناطق روستايي طبق اساسنامه مزبور وجود نداشت ، لذا شوراي عالي آموزش و پرورش در ارديبهشت ماه سال 1364 مجوز تأسيس دانشسراهاي تربيت معلم روستايي را در شهرستانهاي استانهاي محروم كشور به تصويب رساند . شوراي عالي آموزش و پرورش طبق مصوبه فروردين ماه سال 1365 با تأسيس دانشسراهاي تربيت معلم 2 ساله در مناطق شهري موافقت نمود . دارندگان مدرك قبولي سال دوم دبيرستانهاي نظري ميتوانستند وارد اين دانشسراها شده و پس از 2 سال تحصيل موفق به اخذ مدرك ديپلم كامل متوسطه در رشته آموزش و پرورش ابتدايي گردند . برابر مصوبه اسفندماه 1364 « شورايعالي انقلاب فرهنگي » به منظور ايجاد هماهنگي در برنامههاي تربيت معلم و تعيين و تدوين خط مشي و ضوابط كلي برنامه و دورههاي تربيت معلم « گروه هماهنگي برنامهريزي تربيت معلم » تشكيل گرديد . رياست اين گروه با وزير آموزش و پرورش و اعضاي آن دو نفر از معاونين آموزش و پرورش ، معاون آموزشي وزارت علوم تحقيقات و فناوري ، صاحبنظراني از دو وزارت منجمله رئيس دانشگاه تربيت معلم و دبير شوراي عالي برنامهريزي ميباشند . قانون « متعهدين خدمت در آموزش و پرورش » در خردادماه سال 1369 به تصويب مجلس شوراي اسلامي رسيد . براساس اين قانون دانشآموزان دانشسراها و دانشجويان مراكز تربيت معلم و دانشگاههاي تربيت معلم و رشتههاي دبيري دانشگاهها مكلفند در آغاز تحصيل خود به وزارت آموزش و پرورش تعهد خدمت بسپارند . افراد متعهد خدمت در حين تحصيل به استخدام آزمايشي در آمده و ميتوانند از حقوق كارآموزي ماهانه معادل حقوق و فوقالعاده شغل مدرك تحصيلي مربوط استفاده نمايند . پس از استخدام رسمي اين افراد در وزارت آموزش و پرورش مدت تحصيل آنان جزء سابقه خدمت آموزشي محاسبه ميشود . متعهدين خدمت موظفند پس از فراغت از تحصيل به ميزان دوبرابر مدت تحصيل كه حداقل آن كمتر از پنجسال نخواهد بود ، در هر محلي كه آموزش و پرورش تعيين نمايد خدمت كنند و هيچيك از وزارتخانهها ، سازمانها ، مؤسسات و شركتهاي دولتي و وابسته به دولت و شهرداريها و … قبل از انجام يا لغو تعهد آنان ، مجاز به استخدام و به كارگيري اين قبيل متعهدين خدمت نميباشند . از سال 1369 آزمون ورودي مراكز تربيت معلم در آزمون ورودي دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالي ادغام گرديد و از همان سال آئيننامه آموزشي مصوب شوراي عالي برنامهريزي وزارت علوم در مراكز اجرا شد. سقف واحدهاي درسي دوره كارداني تربيت معلم 72 واحد تعيين شد كه شامل 15 واحد دروس عمومي ، 19 واحد دروس تربيتي و مابقي اختصاصي رشته مربوط بود . برنامههاي درسي رشتههاي مختلف دوره كارداني مراكز تربيت معلم نيز از سال 72 تا 76 به تدريج به تصويب شوراي عالي برنامهريزي وزارت علوم رسيد . عناوين جديد براي رشتههاي مراكز تربيت معلم بدين شرح تعيين گرديد . 1- آموزش و پرورش ابتدايي 2- آموزش زبان و ادبيات فارسي 3- امور تربيتي 4- تربيت بدني و علوم ورزشي 5- آموزش ديني و عربي 6- آموزش حرفه و فن 7- آموزش زبان انگليسي 8- آموزش مطالعات اجتماعي 9- آموزش علوم تجربي 10- آموزش رياضي 11- آموزش هنرهاي تجسمي 12- آموزش و پرورش كودكان استثنايي ، همچنين مصوب شدن مراكز تربيت معلم توسط شوراي گسترش دانشگاهها كه از سال 1371 به آرامي شروع شده بود طي سالهاي 77 و 78 به بعد سرعت گرفت و تا سال 1382 كليه مراكز تربيت معلم به تصويب شوراي گسترش دانشگاهها رسيد . با توجه به نياز روزافزون به نيروي انساني مورد نياز براي دوره ابتدايي و راهنمايي كشور ، دانشسراهاي 4 ساله و 2 ساله تربيت معلم و مراكز كارداني تربيت معلم هرساله گسترش يافت تا در اوج فعاليت مراكز مزبور در سال تحصيلي ( 72-71 ) تعداد 555 باب مركز و دانشسراي تربيت معلم با حدود يكصد هزار نفر دانشجو و دانشآموز معلم در حال تحصيل ، فعال بودند . از اين سال به بعد به دليل تغييرات در سياستگذاري جذب نيروي انساني و كاهش رشد جمعيت دانشآموزي به تدريج سهميه پذيرش براي تربيت نيرو در تربيت معلم كاهش يافت و نهايتاً در سال 74 اختصاص سهميه براي پذيرش در دانشسراهاي تربيت معلم متوقف شد و اين دانشسراها با پايان يافتن تحصيلات دانشآموز معلمان شاغل به تحصيل در آنها عملاً از سال 1376 تعطيل گرديدند و سهميه پذيرش دانشجو براي مراكز تربيت معلم هم به حدود 5000 نفر در سال تقليل يافت . به منظور تأمين نيروي انساني مورد نياز وزارت آموزش و پرورش از بين دارندگان مدارك تحصيلي ليسانس و بالاتر در رشتههاي غيردبيري ، طبق مصوبه آذرماه سال 1375 شوراي عالي برنامهريزي دوره يكساله « مهارتهاي تعليم و تربيت » ايجاد گرديد تعداد واحدهاي درسي تربيتي اين دوره حداكثر 24 واحد درسي بوده و اين افراد پس از اخذ گواهينامه مبني بر گذراندن موفقيتآميز دوره مزبور حق استخدام و يا اشتغال به تدريس در وزارت آموزش و پرورش را خواهند داشت . به منظور تربيت نيروي انساني مورد نياز دوره ابتدايي و راهنمايي مناطق محروم كشور طبق رأي شوراي عالي آموزش و پرورش در شهريور ماه 1377 با ايجاد دوره كارداني پيوسته دانشسراهاي تربيت معلم موافقت گرديد. اساسنامه دانشسراهاي مزبور در آذرماه همان سال توسط كميته معين شوراي عالي به تصويب رسيد . طبق مفاد اساسنامه دانشسراهاي تربيت معلم كارداني پيوسته ، دارندگان مدرك قبولي سال دوم متوسطه كه سن آنها بين 15 تا 18 سال و بومي مناطق محروم همان استان باشند در صورت موفقيت در آزمون ورودي و 3 سال تحصيل در دانشسرا به اخذ مدرك كارداني پيوسته دانشسراي تربيت معلم نايل ميگردند . اين دانشسراها در سال 78 در استانهاي كرمان ، خوزستان ، سيستان و بلوچستان ، بوشهر ، همدان ، هرمزگان و كردستان داير شد كه با توجه به عدم تخصيص سهميه پذيرش در سالهاي بعد ، فقط دانشسراي هرمزگان به فعاليت خود ادامه داده است . در اسفندماه سال 1381 اساسنامه جديد مراكز تربيت معلم به تصويب وزارت علوم ، تحقيقات و فناوري رسيد و در تيرماه سال 1382 به وزارت آموزش و پرورش ابلاغ گرديد . براساس مفاد اين اساسنامه اهداف مراكز تربيت معلم عبارتند از : تأمين و تربيت بخشي از نيروي مورد نياز وزارت آموزش و پرورش و فراهم كردن امكان ادامه تحصيل فرهنگيان و در وظايف آن به برگزاري دورههاي آموزشي كوتاهمدت فرهنگيان نيز اشاره شده است . اين اساسنامه از 4 ركن تشكيل شده است كه عبارتند از : هيأت امناي مراكز تربيت معلم – شوراي مركزي تربيت معلم – رئيس مركز و شوراي مركز . در تركيب هيأت امناي مراكز تربيت معلم وزير آموزش و پرورش رياست هيأت امنا را بعهده دارد و وزير علوم ، رئيس سازمان مديريت و برنامهريزي كشور ، معاون برنامهريزي و منابع انساني و معاون پشتيباني وزارت آموزش و پرورش و دو تن از اعضاي هيأت علمي دانشگاهها و يك تن از صاحبنظران امور آموزش و پرورش به عنوان ساير اعضا تعيين شدهاند . براساس ماده 4 اساسنامه هريك از مراكز تربيت معلم داراي شخصيت حقوقي و استقلال اداري و مالي ميباشند . توضيح : آنچه در اين گزارش به آن پرداخته شده است عمدتاً در ارتباط با مراكز آموزشي تربيت معلم وابسته به وزارت آموزش و پرورش ميباشد كه صرفاً وظيفه تأمين و تربيت معلمان را عهده دار هستند و علاوه بر آن تأمين بخشي از نيروي انساني مورد نياز آموزش و پرورش از قبيل دبيران متوسطه ، هنرآموزان هنرستانها و … از طريق سفارش به دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالي به ويژه دانشگاههاي تربيت معلم ، دانشگاه تربيت دبير شهيد رجايي و آموزشكدههاي فني و حرفهاي انجام ميپذيرد .
در اوايل سلطنت ناصر الدين شاه (1267 ه . ق ) به دستور امير كبير كه قلعه ارگ سلطنتي را تعمير كرد ضمناً ميدان ارگ را نيز تجديد عمارت كرده آن را ميدان توپخانه ناميدند .
در سال 1281 ه.ق به دستور شاه در مورد اقدام اساسي براي تنظيف و زيبايي برآمده با انتقال دادن توپها و توپچيان به ميدان توپخانه جديد كه در شمال ارگ سلطنتي احداث كرده بودند . در وسط ميدان استخر هشت ضلعي بسيار بزرگي ساخته آب قنات جديد ناصزي و آب ساير قناتها را كه در كاخهاي سلطنتي آفتابي مي شدند از وسط اين استخر بيرون آورده از آنجا به حوض سبزه ميدان و محله هاي قديم تهران كه در جنوب ارگ قرار داشتند جاري ساختند ، سپس در دور استخر دو جاده سنگفرش دوروشكه و كالسكه را ساخته و بقيه ميدان باغچه بندي كرده با درختهاي سرو و كاج و ميوه و گلهاي ايراني و فرنگي بطور جديدي آراستند و سپس دور باغچه ها رانيزبا نصب پايه و ستونهاي سنگي در فواصل معين با؟؟؟؟؟؟؟ چوبي محصور ساخته ميدان خاكي و ناپاكيزه سابق را به صورت محوطه اي سبز و باصفا در آوردند .
خيابان شمس العماره بهترين كوچه در سال 1294 كه اقدامات براي تجهيز و زيباسازي آن انجام گرفت .
طرفين كوچه درختهاي ميوه دار و چنار و غيره كاشتند و اطراف آنرا با ؟؟؟؟؟؟؟ و سيمها محصور كردند . وسط كوچه محل عبور پياده بود . چدني در طرفين نصب كردند كه همه شب و روز روشن بوده و ؟؟؟؟؟؟ محل گردش مردمبوده است .
سابقه تاريخي فلز كاري ، ساخت نرده هاي فلزي در ايران و تأ ثير غرب در شيوه ها و سبكها و تكنيكهاي اجرائي .
اروپا
-متداول شدن عناصر فلزي ( مشبكها – پنجره ها – دروازه ها و بطور كلي ؟؟؟؟؟؟ مشبك . در قرن 11 و 12 ميلادي
-گسترش آن در قرون بعد و استفاده از اين عناصر در جهت تزئينات حتي در فضاهاي داخلي .
-در قرن 19 آميخته شدن كليه تجربه هاي قرون گذشته ، پيشرفت صنعت و رو به انحطاط رفتن هنر آهن كاري .
-خانه 12 ويكتور اورتا استفاده از عناصر فلزي ( آهن كاري ) در داخل فضاها.
-رواج آرايه هاي آهني ريخته اي به طور گسترده و به شيوه نئو كلاسيك (قرن 19 ) كمياب شدن پيچه هاي دست ساز .
ايران
-همزمان باسلطنت ناصر الدين شاه قاجار و تشكيل حكومت مشروطه سلطنتي سفرهاي اروپايي شاه قاجار و الگو گرفتن از نمونه هاي فرنگي ، نخستين نشانه هاي توجه به تمدن جديد و سازو كارهاي ملازم آن پديدار مي شوند.اين توجه را در قلمرو مربوط به شهر و شهر سازي در پديده هاي زير مي توان مشاهده كرد :
-نخستين اقدامات براي سر و صورت دادن به وضعيت شهرها با سنگفرش كردن خيابانهاي ارگ دار انحلافه به دستور امير كبير و خيابانهاي تبريز به دستور نواب و آغاز اولين نقشه تهران به كمك معلم اتريشي دار الفنون و شاگردان او.
-محور اصلي عمليات شهر سازي ، خيابان كشي ها و ميدان سازي هاست . ساخت ابنيه عمومي از قبيل رستوران ، تأتر ،سينما و ... نيز ؟؟؟؟؟ اين اقدامات پيش مي رود .
-تسطيح معابر ، تامين روشنايي و تنظيف آنها .
( جداسازي معابر از سطح سواره رو با ورود اتوموبيل ، بوسيله نرده هاي مشبك كه از نمونه هاي فرنگي ( شيوه نئو كلاسيك ) برداشت شده بود و براي تامين جاني عابران )
-ساخت دروازه خيابان جديد دولت ( كه به ميدان توپخانه باز مي شد ) با ارتفاع و بزرگي زياد و ساخته شده از چدن به صورت يكپارچه ، محصول چرخ نجار . ( اولين حفاظ مشبك چدني ) .
-ساخت استخر هشت ضلعي در وسط ميدان ارگ ، ساخت دو جاده سنگفرش درشكه و كالسكهرو ، باغچه بندي ميــدان و آراستن آن با درخت هاي ميوه و كاج و سرو ، محصور كردن آن بانصب كاري ها ، نرده ها و پايه و ستونهاي سنگي در فواصل معين .
-كاشت درختان ميوه ، چنار و غيره در طرفين خيابان شمس العماره و محصور كردن آن.
-تفكيك محل عبور كالسكه و سواره از محل عبور پياده بوسيله محجرها و سيمها ، نصب چراغهاي چدني در طرفين كه همه شب روشن بوده و صبح و عصر محل گاه عامه بوده است .
-ظاهر شدن تزئينات اروپايي و گسترده بر روي نماهاي ساختمانها ، همچنين مورد استفاده قرار گرفتن مصالح مدرن مانند آهن سفيد وچدن براي اولين بار در اين دوره به صورت محدود .
كتاب باغ ايراني( دكتر لطيف ابولقاسمي )
باغ ايراني محصور است . گرداگرد خود ديواري يا چينه اي دارد استوار، كه تاجگستر درختها از فراز آن سپر حفاظت بر دست، تبسم دعوت بر لب و گشاده روئي مهمان نوازي بر چهره دارد.
حصار از دو سري ورودي، باغ را دور مي زند. عمارت سر در كه در برخي باغها بناي كامل و بزرگ است، ورودي را تأكيد مي كند، اين هر دو مانع ديد مستقيم عابران مي شود تا پيش از ورود به باغ از كم و كيف آن بي خبر باشند. در باغ هاي فاقد عمارت سردر «پرس» حاجب است و وظيفه دار سد نظر. پرس ديواري است مجزا، افراشته در داخل باغ. فرا روي در ورودي كه اگر مشبك باشد پرسين يا پرچين ناميده مي شود كه آن را گياهان رونده، سبزپوش مي كنند.
(كتاب سفيد روي – نگارنده: سيمين لك پور- سازمان ميراث فرهنگي كشور)
آشنايي با فلز در ايران سابقه ديرينه دارد. انواع اين عنصر در طي قرون متمادي به علت ويژگي هاي خاص مورد توحه و استفاده قرار گرفته و از كهن ترين ايام تا زمان حاضر جايگاه خاص خود را در زندگي بشر حفظ كرده است. ايرانيان نيز به سرور و در نتيجه تجربه به آميزه هاي متفاوتي از آن دست يافتند و آلياژهاي گوناگوني از فلز به دست آوردند.
فلز كاري از آغاز تا دوره هخامنشي:
استفاده از فلز در خاورميانه و خاور نزديك به حدود چند هزار سال پيش از ميلاد باز مي گردد. پيش از كشف فلز در دوران نوسنگي، انسان از تركيبات متفاوت فلزات كه با رنگهاي گوناگون در طبيعت موجود بود براي آراستن خود در جشنها، مراسم مذهبي و جنگها يا نقاشي ديوار غارها استفاده مي كرد.
بر اساس مدارك موجود چنين به نظر مي رسد كه مس اولين فلزي بود كه در فلز كاري مورد استفاده قرار مي گرفت. كهن ترين اشياء به دست آمده از مس، اشياء ساده اي هستند كه با روش چكش كاري شكل گرفته اند.
سابقه تاريخي نرده هاي فلزي (آهن كاري) در خارج از كشور
·گنجينه فيليپ مقدوني –پدر اسكندر كبير- آهنينه هاي كوچك و در عين حال دلفريب بسياري را به ديدگان مردم اين دوران هديه كرده است. اين بدان معناست كه هنر آهن كاري به قرن ها پيش باز گشته و با گسترش افق هاي باستان شناسي، قدمت آن به زمان هاي پيش تر نيز خواهد رسيد. ليكن آن دسته از ماندافزاهاي ساختماني كه مورد توجه ماست (از قبيل شباك ها، پنجره ها، دروازه ها، ايوانك ها و به طور كلي تارس هاي مشبك) در قرن يازدهم و دوازدهم بعد از ميلاد متداول گرديد.
·در قرن دوازدهم، شاهد تارس هاي مشبك با پايه فلزي و عناصر منفرد تكرار شونده اي هستيم كه از شمس هاي آتش كاري شده كه تنها روش مناسب براي شكل دهي شمس است و نيز اتصال به وسيله آهن مناسب به دست آمده اند «پيچه يا طوماري» شكل خاصي از اين آرايه در آهن تزئيني است. اين آرايه ها از ميله هاي كوچك پيچيده اي ساخته شده اند كه بين دو ميله S شكل بزرگ ديگر قاب شده اند و همه آنها به وسيله يك حلقه منفرد در جاي خود استقرار مي يابند. نقوش شاخ و برگي به ندرت در آنها يافت مي شود.
·در قرن 13، آرايه هاي سنتي با ظهور بعضي عناصر ريخته اي، غنا و پيراستگي بيشتري يافتند. در اين آرايه هابخش هاي مختلف به وسيله انقباض حاصل از سرد شدن، با دقت هر چه تمام تر به يكديگر متصل مي شدند. پيچه هاي بسيار باز به آرايه هاي گل سرخي مهري ختم مي شدند.
·در قرن 14 همه هنرها غالباً از گوتيك پيروي مي كردند. يك سبك پر توان براي تجلي آهن و صورت هاي مختلف آن تارس هاي مشبك، اغلب با مفصل هاي ساده و فراواني كمتري با كام و زبانه پيچ و پرچ ها اتصال يافته اند.
در آرايه هاي ساخته شده از ميله هاي افقي و عمودي، فضاهاي مربعي حاصل، با ميله هاي خميده به شكل چهار پره و گاه سر پره مي شدند. نقوش شاخ و برگي به عنوان يك نقش مايه هر روز بيشتر و متداول تر مي شدند. در اين زمان برگ ها به شكل كاملاً پهن، گوشه ها رو به بالا و حاشيه به صورت دالبري بود.
·در قرن 15 در ايتاليا ارزش هاي رنسانس رو به پپيشرفت نهاد. در اين دوره همچنين شاهد تركيب بندي شكل هاي چهار برگ با رأس واژگون هستيم. با نزديك تر شدن به پايان سده، نقش گل هاي شعاعي تو در تو به عنوان درون مايه اصلي رخ مي نمايد.
·در قرن 16 علاوه بر شمس هاي متداول به دست آمده از چكش كاري، ورقه هايي كه به وفور مورد استفاده قرار مي كرفتند محصول جك هاي هيدروليكي بودند و از آنها ورقه هاي نازكي به دست مي آمدند كه به راحتي بريده شده و به كار گرفته مي شدند.
پيچه ها در اثر ايجاد فضاي بيشتر براي برگ ها، اغلب بسيار گشاد به نظر مي رسيدند، نقوش نخلي برشي و برجسته اي كه در آهن تزئيني جاي داده شده بودند و اكنون به صورت بازتري به كار مي رفتند.
·از نيمه اول قرن 17، اشاعه فن آوري امكان ساخت ورقه هاي نازك و ميله هاي منقوش را فراهم آورد. نقوش شاخ و برگي آراسته با رگ برگ هاي برجسته و قطور نشان دهنده ساختار ساده و محكمي بودند ولي هيچگاه پرطحطراق ارائه نشدند. رأس مركز برگ ها به شكل قوس هاي استواري بود. تركيب ها نيز اغلب به صورت متقارن در اطراف محور شكل مي گرفتند. در سال 1722 «ريومور» ذوب آهن را تكميل كرد. بدين طريق امكان حصول شمس هاي نواري و پهن، همچنين ورقه هاي نازك فراهم آمد. در شباك ها حلقه هاي اتصالي و گونه هاي بين عناصر گوناگون تا حدود زيادي حذف شده اند، پيچه ها كاهش ضخامت را به صورت حلقه مشخص مي سازند. مانند برگ شكل يافته و به ست بيرون ميله گسترش مي يابند. اين الگو طرح «شاخ قوچي» ناميده مي شود. در برخي نمونه ها پيچه به صورت جفتيو سه تايي از يك روزن منشأ مي گيرد.
·در نيمه دوم قرن 18 يك نوع جديد تزئيني از آن رواج يافت. در اين شيوه ميله هاي باريك به شكل مشبك كاري هاي يوناني درآمدند. نقوش برگ نخلي تشكيل شده در ميله هاي مضاعف كوچك، باريك و ظريف كه با ديگر ميله هاي موج دار كوچك به عنوان تاج تزئين يافته بودند. ويژگي هايي چون خطوط منحني، رنگين، الگوهاي نامتقارن و S يا C شكل بودن، خاص آثار قرن هجدهم مي باشد. با نزديك شدن به اواخر قرن، آهن كاري ويژه تزئين فضاهاي داخلي شد كه تنها با يك عنصر تزئيني به رنگ روشن مناسب غنا مي يافتند. نقوش شاخ و برگي ، بيشتر فرم كلاسيك با نقش مايه هاي انتهايي يا سنتوري هاي پرطحطراق بودند.
در قرن 19 كليه تجربه هاي پيش در هم آميخته شد و در مواردي اين آميزش به طريقي نوميد كننده صورت پذيرفت. در حقيقت مي توان اذعان داشت كه از سال 1840 با پيشرفت صنعت هنر آهن كاري رو به انحطاط رفت.
از آن پس آرايه هاي آهني ريخته اي به طور گسترده و به شيوه نوكلاسيك رواج يافت. در نتيجه پيچه هاي دست ساز كمياب شده، روزن ها بسيار گشاد شدند.
ضوابط و استانداردهاي نرده ها و طبقه بندي آنها (با تأكيد بر نرده ها و جداكننده هاي فضاهاي عمومي شهري).
اهميت جداكننده ها و حفاظ ها:
حفاظ ها و جداكننده ها در شهرها به عنوان بخشي از مبلمان شهري داراي اهميت فراواني هستند. جداسازي فضاهاي سواره از پياده، فضاهاي خصوصي از عمومي، فضاهاي دوچرخه رو از ساير فضاها و ... نمونه اي از مواردي هستند كه بايد به وسيله حفاظ ها و جداكننده ها از يكديگر مجزا شوند. طراحي اين عناصر از يك سو با زيبايي، رنگ، طرح و ابعاد و از سوي ديگر با كاربري ارتباط تنگاتنگي دارد.
جداكننده ها به عنوان گروهي از مبلمان شهري، در زيبايي و آرايش فضايي شهر نقش مهمي دارند، بنابراين بايد كليه اصول زيبايي شناسي در طراحي آنها رعايت شده و بر اين عناصر تنها به عنوان موانع فيزيكي نگريسته نشود.
جداكننده پياده و سواره:
1-تيرك يا بولارد
2-نزده هاي فلزي
تيرك خياباني يا بولارد:
بولارد يا تيرك خياباني، تنديس هاي كوچك مقياس شهر هستند. آنها حركت را در سطح پياده رو و سواره رو كانال بندي و تنظيم مي كنند. هر صحن اجازه ورود وسايل نقليه موتوري را به داخل برخي محدوده ها نمي دهند.
در كل محدودكننده هاي مفيدي در سطح خيابان هستند و جانشين خوبي براي جدول ها به شمار مي آيند. استفاده از يك تيرك بايد در جاي درست و موقعيت مورد نياز باشد. در غير اين صورت باعث سد معبر و ازدحام بي مورد مردم مي شود. برخي تيركهاي كوتاه مي تواند جايي براي نشستن باشد يا با تعبيه چراغ در آن به يك المان روزي هم تبديل شود.
استانداردهاي لازم در طراحي تيركها:
هر گاه جلوگيري از عبور وسال نقليه مورد نظر باشد فواصل بين پايه ها مي بايست حدود 5/1 متر باشد ولي چنانچه براي ممانعت از ورود پياده همراه با زنجير نصب گردد مي تواند فاصله بيشتري داشته باشد. جايي كه نياز به دسترسي اضطراري يا خدمات رساني در پيش است موضوع استفاده از تيرك متحرك مطرح مي شود.
مصالح رايج در ساخت تيركها:
1-قطعات بتني پيش ساخته: به واسطه ماهيت اين ماده، مقدار و نوع جزئيات محدود است. اما به دليل داشتن يك بافت متراكم و برجسته براي هماهنگي بيشتر مي تواند در ادامه كف سازي و سنگفرش سواره رو و پياده رو باشد. اگر در قالب بندي هاي استاندارد به كار رود، بتن تقريباً يك انتخاب ارزان بدون مواقبت هاي زياد خواهد بود.
2-فلز (فولاد): انتخابي ساده است ومي تواند جايگزين چدن باشد. اگرچه به اندازه آن دوام ندارد. اما آماده سازي هاي چدن گالوانيزاسيون يا آب دادن، پيش رنگ هاي مقاوم و پوشش هاي محافظ كه براي اطمينان از خوردگي و فرسايش صورت مي پذيرد در حداطمنيان آن را بالا مي برد.
3-چدن: اين ماده همانند فولاد مي تواند برش يا جوش شود و در برابر خوردگي فوق العاده مقاوم است. بايد از چدن استفاده شود كه خاصيت كششي بيشتري دارد (مانند چدن داكتيل با گرافيك كروي).
4-آلومينيوم: ماده اي سبك كه براي نقاط پر تردد و سنگين توصيه نمي شود.
5-چوب: استفاده از تيرك چوبي به كمي مراقبت نياز دارد . با علم به اينكه به تدريج نيز پوسيده مي شود چوب را مي توان شكل و نقش داد تا به اين وسيله شاخص هاي تزئيني بيشتري پيدا كند.
نرده هاي فلزي:
براي حفاظت از فضاي پياده رو در مقابل اتومبيل ها، استفاده از نرده هاي فلزي با ارتفاع، طرح و رنگ مناسب مي تواند مؤثر باشد.
نرده ها را مي توان با ديوارهاي كوتاه ادغام كرد تا زيربناي مستحكمي را براي آنها به وجود آورد و حصار مناسبي را ايجاد كند، بدون آنكه جلوي ديد را كاملاً مسدود نمايد.
قسمت لوله مانند نرده مي بايست از زاويه هاي تند عاري بوده و به گونه اي باشد كه به راحتي بتوان از آن استفاده كرد. و دست را به طور مداوم در امتداد آن حركت داد. قسمت فوقاني نرده ها جهت تكيه دادن بر آن بايد به اندازه كافي پهن و راحت باشد.
قطر بهينه چنگش براي مردان و زنان mm 38-32 مي باشد و بهترين ارتفاع دست انداز نرده cm 80 مي باشد (براي حركت راحت و مداوم دست روي آن)
مي توان در مكان هايي كه توقف هاي كوتاه اتفاق مي افتد و امكان استقرار نيمكت به دليل محدوديت هاي فضايي وجود ندارد با ايجاد يك پيش آمدگي به وسيله يك لوله قطور ضمن تفكيك پياده و سواره فضايي براي مكث كوتاه مدت ايجاد كرد.
فواصل موجود بين حفاظ ها مي بايست طوري طرح شوند كه خردسالان نتوانند از آنها خارج شوند يا سر خود را بين نرده گير دهند.
اتصالات و مطلقات نرده ها انطباق آنها را با مجموعه كاربردهاي مختلف ممكن مي سازد، اتصال به زمين، سنگفرش يا ديوار درست به اندازه يكپارچه كردن آنها با تيرهاي برق، المان هاي روشنايي و ساير اجزاي مبلمان شهري، كاربرد دارد.
نرده ها را بايد به طول ها كوچك تقسيم كرد تا هم امكان جابجايي و نصب راحتتري داشته باشند و هم در تغييرات تدريجي اختلاف سطح و شيب زمين كارايي داشته باشند.
تارس و حصار (ديوار نرده ها)
تارس در لغت به معناي ديوار مشبك چوبي يا آهني است كه اطراف باغ يا ايوان مي گذاشتند. حصار نيز تقريباً چنين مفهومي دارد. در شهرهاي امروزي تارس و حصار بيشتر موانع فيزيكي هستند كه براي ايجاد امنيت و سد معبري استفاده مي شوند.
نصب تارس و حصار در ارتفاع چشم و سطح ديد (حدود cm 150 تا cm 170) باعث برهم خوردن آرامش بصري و مزاحمت ديد مي شود.
براي ايجاد استحكام، ايمني و مجزا بودن بهتر است قسمت پاييني به صورت ديوار كوتاهي ساخته شود و پايه هاي ستون مانند در بالاي آن قرار گيرند.
زنگ تيره حصار منظره پشت آن را مشخص تر مي سازد در حاليكه رنگ روشن خاصيت پوششي بيشتر دارد و تشخيص مناظر به طور دقيق از پشت آن چنان راحت نيست.
حفاظ پارك و گياهان
جايي كه گلكاري و چمن كاري به محافظت در برابر تردد عابرين نياز دارد حصارهايي كوتاه با ارتفاع حدود mm 300 مي توانند كيفيت رفت و آمد را سامان بخشند. كليه مواد و اتصالاتي كه براي اين منظور استفاده مي شود بايد مانند اكثر عناصر مبلمان شهري در برابر خوردگي محافظت شوند.
براي ايجاد هماهنگي با محيط هاي طبيعي همچون پارك و فضاي سبز چوب يكي از مناسبترين مصالح حفاظ ها محسوب مي شود ولي به دليل به تدريج پوسيده شدن به مراقبت نياز دارد.
(تركيب نرده و گياه نيز جهت هماهنگي بيشتر با محيط هاي طبيعي همچون پارك مي تواند راه حل مناسبي باشد.)
حفاظ تنه درخت:
اين وسيله امكان حفاظت از نهال هاي نوكاشته شده در محيط هاي شلوغ و پرتردد عابران را فراهم مي سازد. حفاظ تنه درخت بايد بين m 6/1-3/1 ارتفاع داشته باشد تا از عهده حفاظت لازم برآيد. در ضمن به شاخه گستراني درخت نيز صدمه وارد نيايد.
انتهاي عناصر عمودي را بايد به سمت خارج درخت برگرداند تا باعث صدمه به تنه آن نشوند.
حفاظ كال و پياده رو:
انگيزه استفاده از نرده، ايمني و حمايت افراد از تغييرات سطوح زمين است. ارتفاع مناسب نرده براي پله cm 90 و نرده هاي ايمن تر معمولاً cm 110 يا بيشتر ارتفاع دارند.
در مكان هايي با تغيير سطوح زياد و خطرناك بايد از خم شدن روي نرده جلوگيري كرد. اين هم با برگرداندن ريل اصلي به سمت مسير رفت و آمد يا تركيب نرده و گياه تا ارتفاع مورد نظر صورت مي پذيرد. راه حل ديگر آن است كه مقطع نهايي نرده توپر ساخته شود و داخل ديوار كوتاهي قرار گيرد. امتداد نرده در طول مسير مورد نظر القاي حس استواري، ايمني و پرايوسي مي كند. در گردش گاه ها، آبشارها، پلهاي عبور پيادگان در پارك و باغ، قسمت و بالايي نرده بايد كاملاً ارگونوميك و راحت طراحي شود تا هنگام خم شدن و تكبه كردن براي تماشاي مناظر مشكلي حس نشود.
پريواسي و امنيت كامل بايد به گونه اي باشد كه نتوان از آن بالا رفت. به اين منظور استفاده از ميله ها و نرده هاي افقي كه مي تواند به عنوان نردبان تلقي شود به طور كامل نفي شده است. اين نرده ها خردسالان را نيز به بالا رفتن ترغيب مي كند.
حفاظ پاركينگ:
در محوطه پاركينگ كه در آن ممكن است اتومبيل ها در حال عقب رفتن با آنها برخورد كنند، حفاظ ها بايد ارتفاع كافي داشته باشند تا به راحتي توسط رانندگان ديده شوند. اين بدان معناست كه مي بايست بين m 9/0 تا m 2/1 ارتفاع داشته باشند. در محل عبور عابرين آنها را مي توان با ارتفاع كمتري نصب كرد. هرگاه كه امكان برخورد اتومبيل ها مطرح است پايه ها بايد به اندازه مورد نياز در زمين قرار گيرند تا باعث پابرجايي بيشتر مي شود.
قابل رؤيت بودن: شياري را مي توان در طرح پايه ها و حفاظ ها در نظر گرفت تا نوار شبرنگي در آن جاي داده شود و به اين ترتيب ديدن پايه ها در شب آسانتر گردد.
جايگاه دوچرخه:
با رشد سريع و چشمگير آگاهي هاي عمومي نسبت به محيط زيست و نيز توجه بسيار به وسايل نقليه غيرآلاينده به ويژه دوچرخه، نياز به طراحي و در نظرگيري محل ويژه اي براي جايگاه دوچرخه در سطح شهر و خيابان مشخص مي شود.
جايگاه هاي دوچرخه از حيث اتصال به دو نوع اصلي تقسيم مي شوند:
در نوع اول بيشتر قسمت تنه با بدنه جايگاه در تماس است و كابل يا زنجير فقل كننده معمولاً تنه را در برمي گيرد. در نوع دوم تنها چرخ جلوي دوچرخه را دربر مي گيرد و چرخ جلو به آن قفل مي شود. در هر دو سيستم، طراحي به گونه اي مدولار و پشت به پشت صورت مي گيرد تا فضاي كمتري را اشغال كند. اين اتصال را مي توان به ديوار، سطح يا در عمق زمين ثابت كرد.
رنگ در محيط:
رنگ پيش از بافت، فرم و مواد مصرفي دريافت مي شود و به همين دليل اثرش بيشتر است ولي در اين ميان آنچه كه ضروري است حركت منسجم تمامي عناصر يك طرح به سوي هماهنگي با محيط است.
قرمز و نارنجي رنگهايي هستند كه پيش از همه جلو مي آيند و به اصطلاح پيش آمدگي دارند و در شخص دوربيني ايجاد مي كنند.
رنگهاي سبز و آبي برعكس چشم را نزديك بين مي كنند. اين دو رنگ به عقب رفتن و عميق شدن تمايل دارند.
براي چيدمان هايي جسورانه و پويا محيط هايي روشن بهترين هستند و رنگهاي اصلي و غني در چنين فضاهاي درخشاني بيشتر رايج اند.
سفيد خيره كننده است و به سادگي كثيف مي شود و براي سطوح نبايد به كار رود. خاكستري با هر رنگي هماهنگي دارد. رنگهايي با رنگمايه كم براي محيط هاي فعال و پر جنب و جوش مناسب ترند. رنگهاي قوي به منظور تأكيد و برانگيختن به كار مي روند.
بسياري از هنرمند، طراحان ويني، همچون موريس و وان دو ولده، در حوزه هاي كاري مختلف به كار پرداختند، گاستاو كلمت، نقاشي كه سفارشات فراواني براي تزئين بناهاي وين جديد داشت، پيشگام حركت دوري گزيني از سبك هاي تاريخي شد. وي جمعي از هنرمندان را متشكل كرد كه بعدا بعنوان «انشعابيون» معروف شدند. طراحي كلمت براي جلد كاتالوگ اولين نمايشگاه انشعاب در سال 1898، همان چارچوب به شدت عمودي برخي از پوسترهاي بردسلي را به خدمت گرفت با همان فضاهاي خالي ديوار مانند با به كار گيري تئاتري، عدم تقارن مفرط و كاربرد يك نوع ضخامت خط همين خط يكنواخت طرح و حروف را به نحوي كه اساسا گرافيكي بود منسجم و يكپارچه مي ساخت: طرح دو بعدي و براي تكثير گرافيكي ترسيم شده بود.
پوسترهاي نمايشگاه هاي انشعابيون نوعي زبان گرافيكي را با تنوعات غني بياني پديد آورد كه در آن تصوير، تزئينات و متن در هم ادغام يم شد، و جلوه چاپنقش هاي ژاپني، طرح هيا بردسلي و مباحث نظري والتر كرين تصويرگر انگليسي به نام «خط و فرم» (چاپ در سال 1902) را با هم تركيب مي كرد. در همان سال پوستر آلفرد رولر براي چهاردهمين نمايشگاه انشعابيون، اين شيوه ويني را به نمايش مي گذارد. تصوير پوستر به طور اغراق آميز فرم پردازي شده است: عناصري چون لباس، بال ها و موها مانند اثار موشا تزئين شده اند. خطوط سينوسي، كه تاكيدي بر خطوط كناره نماي سبك آرت نوو است همگي محو شده و خط با همان چهار رنگ سطوح تخت پوستر چاپ شده و بيشتر يك الگوي تكرار شونده را پديد مي آورد تا اين كه عمق را مشخص سازد. سطح كار با استفاده از كاغذ چاپ نخورده براي روشن ترين بخش هاي مربوط به حروف كه اطلاعات اصلي تر را انتقال مي دهد موكدتر شده بدين ترتيب اندازه يكنواخت حروف و كليت بافت و نقوش مكرر را حفظ مي كند.
در وين، فرم هاي سنتي حروف الفبا، كه در ابداعات تزئيني ناكارآمد بود، ناخوانا بود، به تدريج استليزه و دگر شكلي شد. اين موارد در كتاب حروف تزئيني در خدمت هنر (1899)، اثر معلم حروف نسل قديمي تر، رادلف فون لاريش تبليغ و نقد شد وي حروف با طراحي ضعيف طراحان را، به دليل عدم موفقيت آن در چيدن صحيح حروف در كنار هم و نيز تزئينات افراطي آنها مورد انتقاد قرار داد. در عين حال لاريش حروف اتوواگنر، معمار اصل سب رنسانس ونيزي را كه خود رد سال 1899 به هنرمندان انشعابي پيوست، تاييد كرد. حروفي كه واگنر در ترسيمات پرسپكتيو معماري خود استفاده مي كرد بسيار مورد توجه بودند، اما طرح وي براي نماي پيشين اداره تلگراف Diezeit در سال 1902 شباهت شگفت انگيزي به آثار گرافيكي ويني داشت. جالب آن كه وي طرح مربع كوچك را به عنوان نقشمايه تزئيني به خدمت گرفت. مربع (كه نقشي مهم و ماندگار ر آثار گرافيكي دهه 1920 داشت) تقريبا به دلمشغولي عمده طراحان «كارگاه هاي وين» (Wiener Werkstatte) بدل شد.اين گروه پيشرو در ساخت و بازاريابي آثار هنري دستي بودند در سال 1903 توسط يوزف هوفمان دستيار سابق اتووانگر و كولمان موزر طراح، هر دو از معلمين مدرسه هنر و صنايع دستي وين، با حمايت فريتز وارندورفر صنعتگر و حامي چارلز رئه مكينتاش و كلكسيونر طرح هاي بدسلي تاسيس شد.
مكينتاش علامت اختصاصي شركت را خود پيشنهاد داد، اما هويت بصري كامل توسط هوفمان طراحي شد، هر مقاله با چهار علامت شناسايي معرفي مي شد: نماد گل سرخ كارگاه ها وين ، و علائم تكنگار كارگاه ها، طراح و سازنده، هوفمان سربرگ ها، كارت ها، فاكتورها و كاغذ پيچ ها را طراحي كرد. در تمايم اين آثار، نقشمايه مربع شكل تكرار مي شد. در كاغذ تحريرها نيز به نظر مي رسيد شكل هاي مربعي تابع اصل واگنر است مبني بر «چيزي كه غير كاربرديست نمي تواند زيبا باشد» . از اين مربع ها براي مشخص كردن محل هايي كه بايد كاغذ تا بخويد ستفاده مي شد (دوباره به صورت افقي) به اين ترتيب مربع ها در گوشه هاي هر سطح ورق تا خورده ظاهر مي شد. از علامت اختصاري گل سرخ نيز به عنوان بخشي از برنامهبراي خلق يك محيط كاملا طراحي شده استفاده شده حتي كليد كمدهاي اداره نيز دسته اي به شكل علامت اختصاري رز داشتند.
براي قطع مجله ماهانه گروه انشعاب با نام Ver Sacrum (حلقه قدسي) نيز از مربع استفاده شد. اين مجله كه از سال 1898 منتشر شد و آثار نمايشگاه ها را بررسي مي كرد و مقالات بيشتر را منتشر مي ساخت، در هر شماره اثار تصوير سازي و تزئيني هنرمندان اشعابي را به شيوه تكثير فتومكانيكي مجلات بسيار ارزانتر و غالبا با استفاده از دورن به اقتصادي ترين نحو ممكن و بيشترين جلوه منتشر مي ساخت. مجله Ver scrum در سنت فراگير چاپ خصوصي كتاب (انتشارات خصوصي) بسيار فراتر از يك مجله بود، وقتي پس از شش انتشار متوقف شد، فهرست مقالاتش تنها به شش صد مي رسيد. مجله ديگري كه از نظر تأثير گذاري و نيز از نظر كاربرد روش هاي اقتصادي به همان اندازه حائز اهميت بود، مجله DieFlache بود؛ مجموعه اي از آثار طراحي.
گرايش طراحان ونيزي به فناوري هاي جديد تكثير را به ويژه در طرح كارل اوتوژيسكا براي آتليه چاپ اداره انتشارات دولتي كه در حاشيه اي با طراحي موزر قرار داشت مي توان مشاهده كرد. طراحي حروف آن بر عهده لاريش بود. صفحات اكثر كتاب هاي ويني بر خلاف پوسترهايش، توفيق كمتري در ساخت يك واحد منسجم داشت. آثار آلماني سنتا با نوعي حروف چاپي سياه «گوتيك» معروف به «فراكتور» چاپ مي شدند. اين حروف بتدريج جاي خود را به نسخه هاي حروف چاپي وينيسده پانزدهم داد. يك چنين طراحي تاريخگرايانه را آدولف لوس معمار بنيادگرا براي سر عنوان مجله اش با نام Das Andere (ديگر)، با عنوان فرعي « به سوي معرفي رهنگ غرب به اطريش» به خدمت گرفته شد. وي معتقد بود «حروف چنان مدرن به نظر مي رسند كه گويي همين ديروز ساخته شده اند. بسيار مدرن تر از حروف اتو اكمان [ارت نوو] پريروز»
طراحان اواخر سده نوزدهم و اوايل سده بيستم وين آموزه هاي جنبش هنر و صنايع دستي را جذب كردند و در رويكرد التقاطي و جهان نگرانة خود، در هوا خواهي براي فناوري هاي جديد، منادي جنبش هاي پيشروي طراحي شدند كه بعد از جنگ جهاني اول شكل گرفتند. آثار گرافيكي ايگون شيله و اسكار كوشكا، از جنبه ترسيم و طراحي حروف، از شاهكارهاي اكسپرسيونيسم متقدم محسوب مي شوند؛ قابليت تبديل شكل و زمينه در آموزش حروف لاريش، كه در تزئينات كولمان موزر مشهود است. بعدها به اصلي در آموزش مباني طراحي بدل شد. طراحان ويني عموما سفارش دهندگان شان بودند، اما سفارش دهندگان آنها فراتر از جامعه مدگرا و تا خود حكومت، گسترش مي يافت. در سال 1902، كولمان موزر سفارشاتي براي طراحي اسكناس و براي تمبر پستي دريافت كرد، وي تصوير را با حاشيه هايي به شكل نقوش مكرر خاص خودش قاب بندي مي كرد (طرح هاي وي براي تمبرهاي بوسني هرزگوين در سال 1906 اولين تمبرهايي بود كه در آن از عكس استفاده شده بود). با اين وجود طراحان ويني اساسا نقاش محسوب مي شدند: هنوز سالهاي زيادي باقي مانده بود تا حرفه طراحي گرافيك تثبيت شود.
حركتي به اين سو در آلمان و از طريق آثار پيتر برنس و وان دو ولده به وقوع پيوست. اين دو كه از نقاشي به معماري روي آورده بودند، طراحي را به عنوان بخشي از برنامه اي مي ديدند كه تمامي هنرها را در زندگي روزمره با هم منسجم مي كند كاري كه فتوريست ها در ايتاليا و ساختگرايان در روسيه بعد از جنگ جهاني اول انجام دادند.
وان دو ولده نيز كه تحت تأثير ويليام موريس بود كتاب هاي انتشارات خصوصي را طراحي مي كرد، ولي بيش از آن كه تأثير ماشين را ناديده انگارد، بيشتر تمايل داشت تا بر آن تسلط يابد و صنعت را ترغيب كند تا به هنرمند امكان دهد شكل محصول خود را تعيين كند. وي موفقيت هايي هم حاصل كرد. طرح پوستر وي براي غذاهاي كنسانتره، آثار نمونه وار سبك آرت نوو محسوب مي شوند. اين اثر اگر چه به عنوان يك چاپنقش در مجله هنر و ادبيات برلين به نام Pan منتشر شد، اما كاري كاملا تجاري محسوب مي شد و بخشي از يك مجموعه تبليغاتي و بسته بندي بود.
چنين قيومتي موجب ظهور گرايش به نوعي طراحي شد كه توسط مديران چند شركخت بزرگ آلماني در سال هاي نخست سده بيستم نشان داده شد: بيسكوئيت Kaffe , Bahlsen Hag و جوهر «پليكان» گونتر و آگنر، در تصوير سازي براي شكت ها پيشرو بودند. يكي از فراگيرترين تلاش ها مربوط پيتر برنس بود. آثار گرافيكي اوليه وي مثلا پوستر 1901 وي براي نمايشگاه افتتاحي كلوني هنري در دار مشتات، آشكارا تحت تأثير كادر كشيده پوسترهاي مكتب گلاسكو است، اما طراحي خويشتندار و حروف نگاري تقريبا مكانيكي آن، كاملا قرن بيستمي بود. يكي از مشكل حروف هايي كه عناصر سنتي را در خود جذب كرده بود، حروف چاپي خود برنس به نام "Behrens-Schrift" بود. وي نوشت «براي فرم دقيق حروف اصول روش تحريري گوتيك و ضربه قلم پر را الگو قرار دادم همچنين به جهت دستيابي به نوعي حروف آلماني تر، تناسبات ارتفاع و پهناي حروف و ضخامت خطوط را به تأثير از حروف گوتيك تنظيم كردم». اما فقط در سال 1916 بود كه برنس به فرمي رسيد كه ارجاعات تاريخي را كنار نهاد. اين حروف براي شركت لوازم برقي AEG كه برنس در سال 1907 به عنوان معمار و طراح به استخدام آن درآمد، طراحي شد. آثار و نشريات چاپي وي براي AEG كه ساده و هندسي بود، به عنوان اولين كاربرد طراحي فراگير به عنوان بخشي از سياست كارخانه شناخته شد. اين تلاش كه در آغاز به عنوان «سبك خانگي» (يا داخلي) شناخته شد. و شامل مجموعه اي از قوانين بود كه نحوه يكسان سازي تمامي عناصر درون يك سازمان را ارائه مي داد، بعدا در سال هاي دهه 1930 توسط شركت اوليوتي در ايتاليا و شركت بسته بندي امريكا (CCA) به عنوان «هويت سازماني» بسط يافت. عنصر اصلي اين برنامه، علامت اختصاري بود كه نوعي نشان شاخص محسوب مي شود و گاه به همراه اسم تجاري شركت، هميشه به يك سبك حرف نگاري و گاه بدون آن استفاده مي شد. (در لترپرس، غالبا اين نشان با حروفي كه كنار يكديگر قرار دارند يا به عنوان يك قطعه قالبريزي مي شوند و به عنوان «حرف نشانه» معروف است، چاپ مي شوند.)
اگر حقيقت اصلي تحولات طراحي گرافيك بعد از جنگ جهاني اول، بر جنبش پيشرو (آوانگارد) و الهامات آن استوار بود، تحرك كمتر و تحول اندكي در پوستر تجاري به وقوع پيوست. از دهه 1900، طراحي پوستر نه فقط به عنوان كارت پستي و نشانه هاي مينايي بلكه به صورت برچسب هاي پرفراژ شده مانند تمبر پستي، و به كارگيري ا، در بسته بندي تكثير شد، اين امر ايجاز در طرح و رنگ را موب شد. در دوره آغاز شده بيستم تا جنگ جهاني اول آلمان شاهد طرح هايي بود كه از زبايي شناسي پالوده و قوي بگاراستاف براي تبليغ محصولات مصرف كننده بهره مي برد. در برلين گروهي از طراحان مرتبط با شركت چاپ Hollerbaum and Schmidt عرصه جديدي را پديد آوردند: پوسترهايشان تصوير را به شيئي كه تبليغ مي شد و كلمات نام تجاري شركت محدود ساختند. اين سبك به عنوان پوستر شيئ (پوستر شيئ) معروف شد. استاد اين سبك لويسن برنارد بود. معروف ترين طرح هاي وي براي كبرين Priester (1906) و سيگار Manoli به هيچ نوع شعار تبليغي نياز نداشت. شيء با همان سادگي گرافيكي، بي ابهام كلمات عرضه مي شد.
هانس رودي ارت ويوليوس گيپكينز نيز براي همين چاپكر كار مي كردند، دو استاد ديگر پوستر شيئي محسوب مي شوند. پوستر اردت براي اتومبيل اوپل، با طيف محدودي از رنگ هاي تخت (مشكي، آبي، خاكستري و دو قهوه اي) استثنايي در سنت گرافيكي اين سبك محسوب مي شود: حرف "O" كلمه اوپل يك دايره كامل و مطابق با همان قراردادهاي بصري نظير سر راننده معرف چرخ اتومبيل است. (حرف "O" قاعدتا مي بايست با همان حروف چاپي Pel نوشته مي شد؛ يعني خطوط كناري حرف بايد ضخيم تر از بالا و پايين آن باشد).
چهارمين طراح برجسته آلماني سبك پوستر شيئ، لودويگ هولوين بود كه در مونيخ فعاليت مي كرد. در سبك وي، همچون بگاراستاف، از حروف نگاري ضخيم كه در محدوده هاي چهار گوش شكل گرفته بود و سطوح رنگي بزرگ با حاشيه زمخت، كه شكل مستوي آن با بافت رنگ خيس و دلمه شده گسسته شده و با سايه ها و نور تند عكاسي موكد شده و كل طرح با يك حاشيه قاب بندي شده، استفاده شده بود.
پوستر شيئ همزمان با پوسترهاي تجاري سنتي تر وجود داشت. اين آثار نيز همچون آگهي ها شعارهاي تبليغي را وارد كار كردند، و از كلمات به همان شكلي كه در روزنامه و مجلات به صورت عنوان و شرح تصوير استفاده مي شد، بهره بردند. چنين آثاري اگر چه موثر بودند اما به تاريخ تبليغات تعلق دارند. تبليغات فقط زماني كه يك ايده منسجم بصري را به نمايش گذاشتند، آن گونه كه در دهه 1950 در ايالت متحده رخ داد موقعيت ممتازي در تاريخ طراحي گرافيكي يافتند.
اصول و مفاهيم ارتباطات بصري
شناخت پيدا كردن نسبت به آنچه ارتباط بصري خوانده مي شود مانند يادگيري زبان است زباني كخه تنها از تصوير تشكيل شده است. تصاويري كه براي ملل مختلف با زبانهيا خاص خودشان معنايي يكسان دارند. زبان بصري زباني است محدودتر از زباني كه با آن صحبت مي كنيم ولي مسلما ارتباطي مستقيم تر برقارار مي كند و مثال بارز آن يك فيلم خوب است كه اگر تصاوير بتوانند داستان را خوب بيان كنند ديگر احتياجي به استفاده از واژه ها نخواهد بود.
بنابراين ارتباط بصري وسيله اي براي انتقال از يك فرستنده به يك دريافت كننده است كه هيچ چيز نمي تواند جايگزين آن شود ولي شرط اوليه آن دقيق بودن اطلاعات، عينيت داشتن علامات، وجود سيستم رمزي واحد و عدم وجود سوء تفاهم است و در چنين شرايطي بسيار راحت تر و مستقيم تر مي تواند با مخاطب ارتباط برقرار نمود بدون اينكه مليت، زبان، نژاد و ... او در اين رابطه دخيل مي باشد. پر واضح است كه برخي از پيامهاي بصري كه براي مردمي خاص با فرهنگي خاص طراحي مي شوند فقط براي همان مردم مفهوم خواهند داشت زيرا هر كس آن چيزي را مي بيند كه درباره اش اطلاعاتي دارد با اين حال اصول عمومي و مبادي سواد بصري در همه ي موارد عادي صحيح است.
در دنياي تصاوير تبليغاتي كه به كار ارتباطات و اطلاعات بصري مي آيند قواعدي وجود دارد. اين قواعد حاصل پژوهشها و بازبيني هايي بر پايه اطلاعات آماري است. پس ضرورت پژوهشهايي بصري كه بر پايه ويژگي هاي روانشناختي محصول به منظور يافتن تصاويري كه داراي ارتباط با نتيجه منطقي رنگ و فنون متناسب با آن است به ميان مي آيد و به طور مثال بايد سطح فرهنگ آن دسته از مردمي كه اطلاعاتي خاص دريافت مي كنند در نظر گرفت تا به نتيجه ي قابل قبول رسيد.
حخال اين سوال مطرح مي شود كه مگر هدف فراگيري شيوه هاي پيشرفته تر جهت نسب آمادگي براي رويارويي با آينده نزديك نيست؟ پس چرا در مدارس و دانشگاه هاي هنري به جاي هنر گذشته، روشهاي نوين را آموزش نمي دهند؟ گذشته هرگز قابل بازگشت نيست و ادوار هنري گذشته نيز هيچ گاه تجديد نمي شوند. گذشته مي تواند حاوي بار اطلاعاتي فرهنگي باشد و نبايد آن را از زمان خودش جدا كرد. البته اگر ما عتقد به علم بودن ارتباطات بصري هستيم بايد بپذيريم كخه علم بشر نيز در طي تكامل او، روند تكاملي داشته و همانند همه ي علوم ديگر چون فيزيك، رياضي، ... برخي از برداشته هيا گذشته را در زمان حال فقط در موقعيتي خاص قابل قبول است مانند اصول مكانيكي نيوتن كه فقط نستب ه ناظر ايستا درست است و در شرايط ديگر خير، و همچنين برخي از برداشتهاي علمي گذشته در امروز ديگر قابل قبول نيست مانند نظر به غير قابل تفكيك بودن اتم در زمان دالتون.
به هر حال براي پياده كردن يك برنامه آموزشي در مدارس هنري دو روش وجود دارد، نخست روش ايستا و سپس پويا، روش ايستا بدين گونه است كه شاگردان به اجبار خودشان را با برنامه اي وفق مي دهند كه غالبا به گذشته تعلق دارد يا به هر حال روشي است كه در اكثر موارد از واقعيت علمي روزمره دور است. روش ديگر اين است كه برنامه به تدريج شكل مي گيرد و به طور مداوم با خود اشخاص و مشكلات آنها در ارتباطي تنگاتنگ قرار دارد، مشكلاتي كه با زمانه پيش مي رود. پر واضح است كه در حالت دوم هنرجو با مسايل روز پيش رفته و تداخل بيشتري با جامعه اي خواهد داشت كه آثارش را مي پذيرند و عمق آثارش بيشتر خواهد بود.
برونوموناري (Bruno Monari) طراح را در حوزه وسيعي از فعاليت هاي انساني دخيل مي داند و حوزه هاي متفاوتي از طراحي مثل طراحي تجسمي (Visual Design) ، طراحي صنعتي (Industrial Design)، طراحي گرافيكي (Graphic Design) و طراحي پژوهشي (Desegno Diricerco) را در نظر مي گيرد طبق نظر او وظيفه طراحي تجسمي خلق تصاويري است كه عملكرد آنها برقراري ارتباطهاي بصري و اطلاعات بصري است. وظيفه طراحي صنعتي طرح اشياء مصرفي بر مبناي قواعد اقتصادي، مطالعه وسايل تكنيكي و مواد گوناگون ساخت آنهاست، عملكرد عمده ي طراحي گرافيك در دنياي چاپ، كتاب، پوستر و آگهيهاي تبليغاتي چاپي است و عملكرد طراحي پژوهشي نيز تجربه ساختارهاي تجسمي در دو بعد يا بيشتر است و پژوهشهايي در زمينه تصوير با استفاده از وسايل سينما.
با توجه به اين تقسيم بندي موناري ممكن است در ابتدا طراحي گرافيكي را مختص امور تبليغاتي پنداريم در حاليكه اگر مثالهايي از جوله ي تبليغات را مانند بسته بندي در نظر بگيريم مي بينيم به هر 4 حوزه ي طراحي مربوط مي گردد. به عنوان مثال اگر چه طراحان صنعتي و گرافيك با ديدگاههاي مختلفي به موضوع بسته بندي مي نگرند ولي انطباق كامل اين ديدگاههاست كه تصويري شفاف و روشن از بسته بندي و محتوي آن را در اختيار مشتريان قرار مي دهد. طراحان صنعتي، موضوعاتي نظير انواع حفاظتها (فيزيكي، شيميايي، ...) نوع ارتباط فيزيكي (ارگونوميكي، آنتروپومتري) گروه عوامل انساني با بسته بندي مانند ارتباط كارگران خطوط توليد، عوامل توزيع، فروشندگان و خريداران نهايي، ارتباط تجهيزات حمل با نوع محصول و بسته بندي، نقش بسته بندي در استفاده يا مصرف كالا (مثل نقش بسته بندي در چگونگي مصرف شامپو و ...) هويت هاي سه بعدي و بصري، مواد مصرفي مناسب براي كالا و موضوعاتي را كه به طور كلي به رويكردهاي فيزيكي انسان با بسته مي پردازد، در نظر مي گيرد. و طراح گرافيك به اصول مبادي سواد بصري در برچسب هاي اين بسته توجه دارد اموري چون رنگ مناسب ، مثلا يك صابون با جعبه ي سياه به نظر مي رسد كخه دست را كثيف مي كند، تركيبات نقطه، خط و سطح در كمپوزيسيون مناسب، كادر بندي، طراحي نوشته هاي برچسب و ... و در مجموع حاصل تجمع اين دو حوزه به ظاهر متفاوت است كه برداشتي صحيح يا غلط از محتويات بسته به ما مي دهد و ما را مشتاق به خريد كالا نموده و يا از خريد آن منصرف مي گرداند بايد توجه داشت كه به طور كلي تصاوير فاقد عينيت از امكانات كمتري جهت برقراري ارتباطات بصري برخوردارند، تصاوير قابل ارايه بايد براي همه روشن و قابل فهم باشند در غير اينصورت نمي توان عنوان ارتباط بصري را به آنها اطلاق كرد و در واقع بايد آن را هرج و مرج بصري ناميد، نه ارتباط بصري.
هر فردي انبوهي از تصاوير كه در طول زندگي او شكل گرفته را در ذهن دارد كه در واقع بخشي از دنياي درون او را شكل مي دهند. با اين مجموعه شخصي است كه ارتباط برقرار مي شود. در اين مجموعه از تصاوير فردي است كه بايد تصاوير عيني را جست وجو كرد. تصاويري كه در بسياري از افراد، نقطه اي مشترك دارند. به اين ترتيب است كه خواهيم توانست كدام تصوير، كدام شكل، كدام رنگ مناسب را به كار ببريم تا متناسب با گروه مشخص باشد.
هر طرحي از آثار و علاماتي تشكيل مي شود و بايد گفت كه علايم هستند كخه به طرح حساسيت مي بخشند. حساسيت بخشيدن به يك موضوع در جلب توجه و گسترش امكانات ارتباطي بسيار مهم است مثلا يك ورقه كاغذ سفيد با سطح صاف چندان جلب توجه نمي كند اما اگر سطحش چين خورده باشد مخصوصا اگر چين خوردگي شكلي آشنا داشته باشد، انظار را متوجه خود مي سازد.
در اين راستا مي توانيم پيام را در وهله اول به دو قسمت كنيم: يك قسمت شامل اطلاعاتي مي شود كه به وسيله پيام انتقال پيدا مي كند و قسمت ديگر شامل وسايل انتقال بصري است. وسايل انتقال بصري در بر گيرنده مجموعه عناصري است كه پيام را قابل رويت مي سازند و عبارتند از : بافت شكل، ساختار ابزار، نمونه هاي قابل تكرار و حركت.
در همين راستا پيامهايي كه در موقعيت هاي متفاوت از مقابل ما مي گذرند را مي توان به دو دسته تقسيم كرد. يكي ارتباط اتفاقي و ديگري ارتباط عمدي. ارتباط بصري زماني كه بصورت اتفاقي رخ مي دهد مي تواند به سويله دريافت كننده اش خواه به عنوان پيامي علمي و خواه به عنوان پيام زيبايي شناسي يا هر چيز ديگر، آزادانه تفسير شود. در حالي كه يك ارتباط بصري عمدي بايد بدان گونه اي دريافت شود كخه تمام منظور فرستنده را منعكس كند.
پسبه طور كلي مساله روشن بودن و سادگي موضوع هميشه مطرح است. براي تلخيص يك موضوع كار فراواني لازم است اما براي ارايه اطلاعات دقيق بايد اضافات را از بين برد، نه اينكه با افزودن زوايد اطلاعات را پيچيده تر كرد.
حال به عنوان مثالي موردي از تبليغات ويژگي هاي آگهي را ذكر مي كنيم:
در اين زمينه تبليغاتچي هاي قديمي ، مانند امروزيها، معتقد بودند اعلان بايد مشتي باشد كه بر چشم فرد مي آيد. اگهي خياباني بايد ساير اعلانها را تحت الشعاع قرار دهد همان طور كه آگاهيهاي ديگر هم بايد داراي چنين ويژگي باشند. در مجموعه هر آگهي بايد كاملا از ساير آگهي ها متمايز باشد، چشمگير باشد، با سماجت توجه رهگذران را به سوي خود جلب كند و به سرعت بر آنان تاثير گذارد. تركيب و تقسيم آگهي به سطوح متفاوت بر پايه رنگ موضوع مورد نظر صحيح نيست. آگهي هايي كه به اين شكل تهيه مي شوند بين آگهي هاي ديگر محو مي شوند زيرا هر بخش جدا شده از مجموعه آن با نزديكترين آگهي ارتباط بصري پيدا مي كند به همين دلسل اين ارتباط به تناوب اطلاعات نادرستي را به بيننده انتقال مي دهد و علاوه بر اينكه موجب پريشاني ذهن مي شود رسالت پيام را نيز از بين مي برد. طراح در طرح تصاوير بايد همواره زمينه اي كه تصوير را بر آن نقش خواهد كرد در نظر داشته باشد و نيز بايد بداند كه مي تواند تصويري دلخواه و قابل تفكيك از زمينه ترسيم كند بي آنكه بر مجموعه تصاوير موجود در آن زمينه خدشه اي وارد آورد. كمپوزيسيون مطلوب باعث ساخت اثر مي شود كه خصويت اصلي آن اينست كه فضايي را تنظيم مي كند به ترتيبي كه به شكل موجود در اين فضا يگانگي مي بخشد.
حال اين سوال مطرح است كه چگونه مي توان به يك علامت حساسيت بخشيد؟
قواعد قرينگي كمك خوبي است كه شامل يگانگي، جابجايي، گردش، انعكاس آيينگي و انبساط مي شود و در اصل روش چگونگي پيوستن و اجتماع اشكال را مطالعه مي كند در نتيجه رابطه شكل اصلي كه تكرار شده است يا شكل كلي كه از تجمع شكل به دست مي آيد بررسي شده و بر همين اساس درك تعداد بيشتري از اشكال پيچيده ميسر مي شود.
يكي از قديمي ترينقواعد ارتباطهاي بصري قاعده تضادهاي همزمان است كه بر مبناي آن از نزد هم قرار گرفتن دو شكل با كيفيتي مخالف هم به وجود مي آيد. اين شكل داراي ارزش مي شود و ارتباط بصري خود را تشديد مي كند. كنتراسهانه تنها به عناصر ظاهري يا مادي محدود نيستند بلكه به عنوان تضادهاي معنايي نيز مي تواند مورد استفاده قرار گيرند مانند پهلوي هم قرار دادن دو تصوير كه يك رعد و برق و حلزون را نشان مي دهد. مربع با امكانات ساختاري خود در همه اعصار استخوانبندي هماهنگي را ارايه كرده است. و در تمايم سبكهاي ملل مختلف هم به عنوان عنصر ساختاري و هم به عنوان سطح حامل و تعين كننده در تزيينات همواره حضور داشته است، اگر چنين به نظر مي رسد كه مربع به انسان و به ساخته هاي او (مانند معماري، ساخته هاي هماهنگ، خط و غيره) وابسته است دايره بر كس با انسان رابطه يي آسماني دارد و با در نظر گرفتن اينكه نقطه آغاز و پاياني ندارد هنوز هم تمثيل جاودانگي است. در كنتراست همزماني قرار دادن اين دو عنصر متضاد در كنار هم در يك كادر و يا در تداخل هم حساسيت بالايي به اثر مي بخشد.
حال كه از نظم بخشيدن به آثار سخن گفتيم بد نيست به علت بي نظمي برخي آثار نيز اشارتي كنيم، بي نظمي اغلب در اثر استفاده مدام و همزمان از تمامي امكانات ارتباطي و بصري ايجاد مي شود چه در اثر عجله و چه در اثر ناآگاهي.
نتيجه گيري
نكته مبهمي كه در اين مساله وجود دارد رابطه شاگرداني است كه دوره كامل ارتباطات بصري را گذرانده اند و كارفرماياني كه معمولا از وجود چنين دوره هايي بي اطلاعند و هنگامي كه دانشجو در متن جامعه قرار مي گيرد و با مديران مراكز صنعتي ارتباط برقرار مي كند به ناچار خود را مقابل ديواري غير قابل عبور مي يابد و تازه چون كارفرمايان افراد مهمي هستند هيچ چيز را نمي توان به آنها آموخت! آنها از قبل آنچه را كه مورد نياز شان است مي دانند و در نظرشان بقيه اش زايد است به همين دليل است كه بسياري از علام و ارتباطات بصري به گونه اي نادرست ارايه مي شوند. در اين زمينه نياز به فرهنگ سازي براي عموم در سطح جامعه وجود دارد تا مبادا سواد بصري براي همه ي آشكار گردد و آثار خوب از آثار بد معيارهاي قابل ارزشيابي داشته باشند. البته ما مي توانيم به وسيله ارتباط بصري فهم و درك هنر را آموزش دهيم ولي هنرمند خلق كردن و از آن بالاتر نابغه خلق كردن از توان ما خارج است. هنر پديده اي فكري است و عينيت بخشيدن به آن مي تواند با استفاده از هر نوع ابزار ممكن شود.
بالا بردن سواد عمومي نسبت به تبليغات در جنبه هاي مختلف اين رشته باعث ارتقا محصولات نيز خواهد شد مثلا در زير شاخه اي چون بسته بندي وقتي به موارد مختلف مربوط به آن چون طراحي صنعتي از جنبه هاي ارتباطات فيزيكي با انسان مانند فرمهاي سه بعدي ارگونوميك و عملكردي و با طراحي گرافيك بر چسب ها و مواردي مذكور در برچسب ها، طراحي تجسمي ماركها و اشكال بكار برده شده در رابطه با موضوع خاص و ... محصولات خاموش را گويا و واضح معرفي خواهيم نمود.
به هر حال خلاقيت در تبليغات، موجب پيشي گرفتن از ديگران مي شود. روانشناسان خلاقيت را به عنوان شكلي از حل مشكل تعريف مي كنند كه از خصوصيت آن ارايه راه حلهاي بديع، نو و مفيد براي مشكلات هنري، علمي يا عملي است.
هنري پوآنكاره (1984) رياضيدان بزرگ فرانسوي مي گويد: «خلاقيت منحني، تشخيص، تميز، بصيرت، دريافت، درك و انتخاب» (3) در نتيجه خلاقيت يعني تركيب مجدد عقايدن انديشه ها، افكار تصورات و انگاره هايي كه هر چند فرد قبلا آنها را مي شناخته است، اما اين تركيب را به شيوه اي جديد و متفاوت با قبل انجام مي دهد. پس يك هنرمد به تخيل خلاق احتياج مبرم دارد منظور از تخيل خلاق همان قدرت يا نيرويي است كه شما را به طراحي برنامه ها، يافتن روشهاي بهتر جهت انجام دادن كارها و حل مشكلات بر مي انگيزد.
آرم
شرح تاريخي و قدمت نشانه موضوع اين نوشته نيست. در اين باره مطالب فراواني وجود دارد. آنچه كه مورد بررسي قرار مي گيرد شناخت ابعاد و انواع نشانه و آرام است موضوعي كه شايد تاكنون در جامعه ي ما مطرح نشده است و اميد است اين مطالب كمكي به ايجاد يك رابطه ي درست و منطقي بين سفارش دهندگان و طراحان بكند زيرا طي ساليان كار و تجربه به اين نكته پي بردم كه نبودن اطلاعات درست و روشنگر، در هر دو طرف، ايجاد مشكلاتي در تفهيم خواست ها و نظرياتشان كرده است و نا آشنايي به جوانب موضوع سبب شده است كه اكثر طرحها بدون زيبايي لازم، تكرار و داراي كاربردي ناقص باشند. ابتكارات هنرمندانه ي طراحان محدود و ديدگاه سفارش دهندگان گمراه باشد در اين نوشته كوشش شده است اطلاعات لازم و مفيدي و در اختيار عمومي گذاشته شود تا حدود و مشخصات خواستها دقيق تر و منطقي تر گردد و انتخاب درست طرح امكان پذير شود.
به طور كلي، عمومي مردم كلمه ي آرام را به جاي نشانه مي شناسند. آرم كلمه يي فرانسوي ست و ورودش به جامعه ي ما مربوط به چند دهه ي اخير است. به گمانم دو عامل مي تواند سبب مطرح شدن اين كلمه در زبان فارسي شده باشد، نخست اولين طراحاني كه آرم را به شيوه ي فرنگي به عنوان وسيله ي جديد تبليغاتي و گرافيكي براي دولت و موسسات مطرح كردند. نخستين طراحان فرد در يك تالبرگ سوئدي و موشخ سروري از ارمنيان مهاجر بودند كه طبيعتا همراه كار خود لغات فرنگي آنرا هم ترويج كردند. دوم، دانشكده ي هنرهاي زيبا كه بر اساس يك شيوه ي فرانسوي برنامه ريزي تعليماتي شده بود و جزء دروس آن برنامه هايي به عنوان طراحي آرم مطرح مي شد. علاوه بر اين در دهه ي اخير آن عده از طراحان فارغ التحصيل از مدارس خارج كه به ايران برگشتند لغات Embleme, Trade mark, Signal, Sign نيز بر حسب مد زمانه به خصوص بين دست اندر كاران مصطلح كردند اما قبل از همه اين اسامي كلمه علامت معرف نشانه در بين عموم بود و به گمان من بهتر است كلمه ي نشانه را به دليل فارسي بودن و به دليل رسايي مفهوم، جايگزين همه ي اين لغات كنيم.
نشانه تصوير نام است نامي تصويري ست كه ساده، مختصر، موثر و موجز، موضوع را تجسم مي كند. نشانه كاربرد و عملكرد معيني دارد كه حدود ان در جامعه ي ما مشخص نيست.
الف ) شرح انواع نشانه ها
ب ) مشخصات فني آنها
الف : تقسيم بندي دقيق انواع نشانه ها، شايد كمي مشكل باشد زيار اشكال و انواع مختلف آن مانند رنگهاي قوس قزح و طيف نور، مرزهاي مخلوطي دارند و تعاريف هر يك در ديگري مي آميزد اما به هر حال مي توان نوعي دسته بندي را بين آنها مشخص كرد شكل كلي انواع نشانه ها در دو دسته خلاصه مي شود.
1_ نشانه هاي تصويري
2_ نشانه هاي نوشته يي يا حروفي
طرح نشانه ي هواپيمايي هما نمونه يي از نوع دوم و سوم .
طرح هوشنگ اروميه
طرح هواپيمايي سويس اير نمونه يي از نوع دوم، سوم ، چهارم، طرح از رودلف ببرشر
در دسته نشانه هاي تصويري كه تمام تصوير خلاصه شده يي را از شكلهاي طبيعت انسان و يا حيوان نشان مي دهد به دليل گوناگوني كيفيت پيام و مفهومي سمبوليكي آنها به چهار بخش تقسيم مي شوند:
بخش اول: تصاويري كه مفهوم سمبوليك آن ها با موضوع، رابطه يي مستقيم دارند. مانند نشانه موسسه ي توليد شير و لبنيات كه از تصوير گاو در آن استفاده شده است.
بخش دوم: تصاويري كخه مفهوم سمبوليك آنها را موضوع، رابطه يي غير مستقيم دارند. مانند تصوير خورشيد، شير، عقاب، تصاوير افسانه يي و اساطيري به عنوان نشانه يي از ماهيت موضوع.
بخش سوم: كه در واقع نوعي از بخش دوم است، تصاويري كه با موضوع رابطه يي نه مستقيم و نه غير مستقيم دارند و انتخاب آنها به عنوان نشانه، نمايشي از بستگي موضوع با قدمت سنتي با ملي تصويري است مانند انتخاب نقوش بومي و ملي براي نشانه.
بخش چهارم:تصاوير و نقوش مجرد و انتزاعي كه بدوا حاوي مفهوم و اشهر يي نيستند بلكه پس از انتخاب آنها به عنوان نشانه به تدريج معرف مفاهيم كار براي موضوع مي شوند.
نشانه هاي نوشته يي شنانه هايي هستند كخه به جاي تصاوير صرفا در طراحي آنها از حروف و يا كلمه و جمله استفاده شده است و اين نشانه ها خود به دو بخش تقسيم مي شوند.
نشانه يي به شكل خورشيد، نمونه يي از نوع دوم، طرح از توما كوميهو و جرج نلسون.
نمونه ي يك نشانه از نوع چهارم طرح از: كارل ب . گراف
بخش اول: نشانه هايي كه با حرف اول نام موضوع طراحي مي شوند. اين نشانه ها را به فزنگي Monogramme مي گويند كه خود از جهت طرز تركيب تعداد حروف در گذشته داراي تقسيمات كوچكتري بوده است. امروز كمتر با شيوه هاي گذشته مونوگرام را طراحي مي كنند بلكه مونوگرامهي جديد و مدرن بسيار ساده با تركيب بندي هايي است كه هدف از آن ايجاد يك نقش است تا وضوح و خوانايي حروف.
بخش دوم: نشانه هايي است كه نام كامل موضوع طراحي شده اند. اين نشانه ها بفرنگي Logotype ناميده مي شوند و در طراحي آنها، تركيب خوشنويسي، نقش مهمي دارد. اين نشانه ها گاه صرفا از يك تركيب بندي هنرمندانه خوشنويسي به وجود مي آيند و گاه شيوه ي نوشتن حروف، شكل و تصويري را مجسم مي كند.
در خوشنويسي ما از اين گونه ها فراوان وجود دارد. نمونه هاي شيوه ي طغري، مثني، مهرهاي امضاء خط بنايي و تركيبات تصويري خوشنويسي نمونه هيا درخشان و هنرمندانه يي در اين زمينه هستند كه اكثر خوشنويسان ايران ترك و عرب مقيم كشور عثماني نوشته شده اند.
دسته ي ديگري از نشانه ها هستند كه به فارسي، علائم راهنمايي و بفرنگي Pictogramme ناميده مي شود. كاربرد اين نشانه ها عينا مانند ساير نشانه ها نيست. اما از نقطه نظر طراحي و مشخصات فني همان ويژگي هاي آنها را دارند. تصاوير پيكتوگرام گاه كاملا انتزاعي، گاه تصويري (Figuatif) و گاه از نوشته و حروف تشكيل شده است مانند نشانه هاي راهنمايي و رانندگي، نشانه هيا ورزشي، فرودگاه و غيره.
حيطه ي كاربردي پيكتوگرام بسيار گسترده است لذا به راحتي شامل مام ناشنه هاي علمي، حرفه يي و حتي الفبا نيز مي شود. نشانه هاي رياضي، فيزيك، شيمي، پزشكي ، معماري، جغرافيايي، چاپ و ساير زمينه ها جزء اين دسته نشانه هستند زيرا كه كاربرد آنها صرفا بيان تصويري مختصر و مفيد يك موضوع است كه به شكل يك اشاره ي تصويري تجسم يافته است.
نمونه بسيار زيبايي از يك نشانه ي ايراني اثر حسن زرين خط نمونه ي يك Logotype كه مفهوم نور را با اين كيفيت زيبا در طراحي حروف نشان مي دهد. طرح از كريستين لانگ
ب ) مشخصات فني نشانه ها
مشخصات فني نشانه ها اطلاعاتي است كه بيشتر به كار طراحان مي خورد زيرا اين قسمت عبارت است از نحوه ي اجراي فني و گرافيكي يك فكر كه چگونه بايد تجسم تصويري پيدا كند،چگونه اين تصوير ساده، خلاصه،ؤ مختصر و مفيد شود و چگونه اجرايي دقيق و فني پيدا كند تا مفهوم موضوع در آن متبلتور شود لذا آشنايي دقيق با اين اطلاعات احتياج به تجربه فراوان و ممتد عملي دارد.
طراحي نشانه بايد طوري انجام گيرد كه ابعاد و ظرايف آن در كوچك و بزرگ شدن نشانه، تغييري پيدا نكند و هويت و ماهيت خود را از دست ندهد. در طراحي نشانه جزئيات طرح نقش مهمي در ارائه محتوا و زيبايي هاي هنري آن دارد با كمترين سهل انگاري تناسب ميليمتري اندازه ها به هم مي خورد و همين امر سبب حتي تغيير ماهيت و هويت طرح مي شود. در طراحي فني فاصله زيبايي و زشتي و نقص به مويي بسته است. به همين علت طراح بايد طرح خود را بر اساس ميزانها و معيارهاي دقيق، اندازه گيري و رسم كند. دائم در اين مرحله خطور و فرم ها را با يكديگر مقايسه كند و بسنجد و تركيب بندي تصويري و فني آن را با دقتي موشكافانه سبك و سنگين كند. هر خط و نقطه يي كه رسم مي كند مقرون بدلايل منطقي تجسمي باشد و به كار خود تراشي جواهر گونه بدهد و جزئيات طرح را به خوبي كنترل كند.
نمونه يك مونوگرام قديمي كه حروف I, K را با هم تركيب كرده است.
نمونه يك تركيب بندي بسيار جديد از حروف K كه فضاهاي خالي خود نقش ويژه يي را در تركيب بندي بعهده دارد. طرح از ميكائيل فرايزاگر.
محاسبه ي فواصل و اندازه ها اثر مهمي در حفظ هويت طرح دارد زيرا يك نشانه بايد در حداقل اندازه ي چند ميليمتري خود همان هويت و كيفيت را داشته باشد كه در حداكثر اندازه چند متري خود دارد. اغلب نشانه هاي كه در جامعه ي ما بدون آگاهي فني كافي ساخته مي شود فاقد چنين كيفيتي است، زيرا ضخامت و نازكي فرمها و خطوط و فواصل مثبت و منفي بين آنها، دقيق محاسبه نشده اند لذا در اندازه كوچك نشانه، فرمها و خطوط از بين مي روند و در يكديگر ادغام مي شوند، و در اندازه ي بزرگ فواصل بين فرمها و خطوط به صورت فضاها و حفره هاي بي مصرف و اضافي زشتي در مي آيند.
نشانه بايد فرهنگ خلاصه كردن و ساده كردن اين فرهنگ احتياج به تخصصي ارد كه در پي خود تجربه عملي طولاني داشته باشد. لذا نشانه يي كه انواع توضيحات و اشارات گوناگون از موضوع را دارد نشانه ي درستي نيست بلكه مجموعه ي شلوغي است كه هر يك از جزئيات، تاثير تصويري جزء ديگري را از بين مي برد و در نهايت تصوير واضحي در اذهان باقي نمي گذارد. بنابراين ساده كردن و خلاصه كردن موضوع به تصوير از يك طرف و ساده كردن تو خلاصه كردن تصوير در ابعاد تجسمي خود از طرف ديگر كاري است كه احتياج فراوان به تبحر طراح و تجربه و فرهنگ او دارد و لذا نبايد هميشه از عدم آگاهي فني سفارش دهنده ناليد چرا كه نقش طراح و فرهنگ او نيز بس عظيم است.
به طور كلي طراحي با سخن گفتن شباهت زيادي دارد و همانطور كه افرادي هستند كه قادرند موضوع را ساده و روشن به همه تفهيم كنند و گروهي قادر نيستند در طراحي كه بياني تصويري ست نيز همه ي طراحان در هر زمينه نيم توانند فكري را خلاصه و روشن به تصوير تبديل كنند. بعضي از طراحان هستند كه استمداد درخشاني در طراحي نشانه دارند. هر موضوعي را به راحتي خلاصه و ساده مي بينند و ترسيم مي كنند و بر عكس برخي مي توانند در مصور كردن موضوع با پرداختي زيبا، به مفهوم آن ابعاد متنوع و دل انگيزي را بدهند. لذا كار اين دو گروه كاملا از يكديگر جداست و هر يك تخصصي در زمينه يي خاص دارند.
نمونه هاي مختلف علائم راهنمايي با پيكتوگرام
نمونه تصويري زيبايي از مونوگرام با حروف K طراح از يوكيو كانيسه خوشبختانه در هنرهاي تصويري ايران منبع عظيمي از نقوشي است كه در نهايت استادي و هنرمندي و با بياني موجز و مفيد طراحي شده اند. تمام نقوش قالي ها و كفپوش ها، پارچه ها، گچ بري ها، آجركاريها، حكاكيها، نقاشي ها و مجسمه ها، نمونه هاي بي نظير هنرمندانه يي از خلاصگي و ساده شدن شكلهاي طبيعي هستند كه مي توانند سرمشق هي گرانبهايي براي مطالعه و فراگيري باشند.
ترسيم فني تمام اين نقوش و نوشته ها كاملا با اصول امروزي گرافيك منطبق است زيرا كه اصول فني امروزي بر اساس تجربيات استادان گذشته ترتيب يافته است. به هر يك از نقوش كه توجه كنيم چند نكته را در همه ي آنها ملاحظه مي كنيم.
1_ هماهنگي تكنيكي در طراحي به اين معني كه تمام قسمتهاي طرح با يك شيوه ي يكسان طراحي شده است و چند گانگي شيوه در آن ديده نمي شود.
2_ در طرحهايي كه نقش فقط با خط مطرح شده است، ضخامت خطوط بايد همه جا يكسان و يكدست باشد.
3_ اگر در طراحي نقش تنوع خطوط مطرح است تعداد آنها زياد نيست تا طرح شلوغ و گيج كننده بنمايد.
4_ بين ضخيم ترين عرض خط و نازكترين آن معيار پهني قلم است و كنترل بر اساس مهارت پيچ و خم دادن قلم است.
5_ نسبت فضاهاي سفيد و سياه يا مثبت و منفي بر اساس خلاقيت طراح و نوع معيار و مضربي است كه در طرح مطرح كرده است.
آرزو داشتم هنرمندان ما براي شناساندن موسيقي به اهل ذوق و مطالعه كتاب هائي بنويسند و وظيفهاي را كه در پرورش روح و فكر ما به عهده دارند به تمام و كمال انجام دهند اما كساني كه اطلاعي از موسيقي داشتند در پي موسيقي شناسي نرفتند و زمينه در روزهائي كه ملت به آستانة تحول بزرگي رسيده بود همچنان خالي ماند.
از آنجا كه هيچ پيروزي و پيشرفتي بدون مباني فرهنگي پايدار نيست نقص معلومات هنري شكاف عميقي در سير تحول ما ايجاد كرده بود و در آن ميان دم آشنائي به موسيقي مرا كه از مردم آرزومند اين كشورم نگران كرد زيرا كه معتقدم كه موسيقي از لازمترين عوالم پرورش روحي است و همچنانكه رياضيات در تحكيم استدلال و منطق اثر دارد موسيقي در توسعه فكر و تصور مؤثر است رنج اين آرزو مرا بر آن داشت كه به جاي موسيقي شناسان حرفهاي در رشتههايي كه فقط عنوان دوستدار دارم تحقيق كنم.
پيشگفتار
جاي تأسف است كه ملت ما ساليان دراز از توجه به هنرهاي زيبا غفلت ورزيد. شايد مردمي كه از ترس تكفير، نقاشي و پيكرسازي را بتپرستي و موسيقي را لهو و حرام دانستهاند بيش از اين در دنياي هنر بهره نداشتند اما شگفت است كه روح ايراني در برابر دشمنان زيبائي از پا در نيامد زيرا در همان هنگام كه عمال خليفه براي كشتن ذوق شمشير تيز ميكردند مردان روشنبين و آزادهاي چون مسلم بن محرز-عبدالله بين مفقع- ابونصر فارابي- عمر خيام برخاستند و زماني كه ممكن بود با يك مخالفت علني دم سرد تيغ را پشت گردن احساس كنند پرده سراپا رياي تعصب را دريدند تا زيبائي در زاد و بوم زرتشت معدوم نشود. هر شكست آغاز يك پيروزي است زيرا هيچ حادثهاي چون شكست نقص كار را روشن نميكند و درس پيروزي نميآموزد.
اگر تاريخ شرق و غرب را مقايسه كنيم ناگزير بايد بگوئيم كه غفلت ششصد سالة ايران دوره قرون وسطي و امروز آغاز رنسانس ماست.
كسانيكه در گذشته ما را از سير تمدن و فرهنگ جهاني بيخبر گذاشتند به كشور ما سخت زيان رساندهاند و تيره روزي ملت مستقيماً از جهل و ناداني آنها پيدا شده است.
ميان استادان فن تنها كودكان فقيري كه تار و پود قالي را بهم ميبافند و روستائيان پاكدلي كه در اثناء كارهاي سخت ترانههاي غمزدا ميبودند بوظيفه خود عمل كردهاند و روح ملت به همت پائينترين طبقات كشور زنده ماند.
ما امروز براي بنيان هنر ايران بايد از هنر دنيا آگاه شويم. (ما امروز براي بنيان هنر ايران بايد از هنر دنيا آگاه شويم.)
اما گمان نرود كه با اين مقدمه بهتر است راه خود را رها كنيم و بدنبال كار ديگران بريم زيرا تقليد ناقص و ناشيانه هنر و استعداد ما را به نيستي ميكشاند.
و هيچ افتخاري نصيب ما نميكند. شك نيست كه هر سبك و كار هنري بجاي تقليد ميتواند حس انتقاد و انتقال را برانگيزد و ما از اين طريق بهتر ميتوان در كار ديگران تحقيق كنيم و اصالت هنر ايران را محفوظ بداريم. در ايران هيچگاه يك مكتب هنري بهمت چند استاد بزرگ بوجود نيامد آثار گذشته ما بيش از همه نشانة سبك انفرادي است و كمتر هنرمندي ميتوان يافت كه در پرورش هنرمند ديگري مؤثر بوده باشد.
ناپسندترين صفت هنرمند آنست كه براي حفظ مقام از شناساندن فن خود امتناع كند و بزرگترين افتخار يك استاد آن است كه شاگردش به مقامي عاليتر از نام او برسد.
بخل و حسد در هنر راه ندارد زيرا فقط احساسات عاليه انسان زيبائي را بوجود ميآورد بهمين علت اكثر هنرمندان بزرگ انسانهاي بزرگي هم بودهاند و آثار آنها جلوة عاليترين آرزوهاي انساني شده است و هنر مقدس و هنرمند محترم است.
كسي كه بعالم انسانيت خدمت كند متعلق به يك ملت و يك مذهب نيست به همة كشورهاي جهان تعلق دارد انسانيت و زيبائي از هر چيز گراميتر است و ما در پيشگاه هنر از هر كجا كه تجلي كند سر فرود ميآوريم. (سعدي حسني)
فصل اول
مختصري از كليات موسيقي
موسيقي سنفونيك
اصطلاحات:فرمها:سازهاي آن
اصطلاحات موسيقي:
موزيك: تعليمات روحي است.
نت: الفباي مخصوص موسيقي كه مركب از هفت گام است.
گام – تن – مقام يا تناليته – مدولاسيون – نوايا ملودي – ضرب يا ريتم و 43 اصطلاح ديگر در موسيقي وجود دارد.
فرمهاي موسيقي:
اُپرا: نمايشي است كه با آواز و بهمراهي اركستر اجرا ميشود. اپرا به چند دسته تقسيم ميشود كه عبارتند از:
اپراسريا – اپرا بونا – اپرا كميك – باس – سنفي و 10 اپراي ديگر وجود دارد.
كنسرتو: فرمي است كه براي يك يا دوساز ساخته ميشود و بقيه اركستر آنرا همراهي ميكنند و شامل چهار قسمت است.
دوازده نوع ديگر از فرم موسيقي وجود دارد كه در اينجا به دلايلي از توضيح دربارة آنها سرباز ميزنم.
سازهاي موسيقي
به طور كلي سازهاي اركستر به چهار دسته تقسيم ميشوند:
ويولون – ويولا باآلتو – ويولوسنل يا ويولاداگامبا – هارپ.
2-سازهاي بادي از حيث صدا و ساختمان به دو دسته تقسيم ميشوند:
الف:سازهاي بادي چوبيب:سازهاي بادي مسي
كه بعضي از آنها عبارتند از پيلكو كه از زمان بتهوفن وارد اركستر شد.
فلوت:از اعضاي اصلي اركستر سفنيك است.
ساكسفون:يا سون يا فاگوت از بمتر سازهاي بادي چوبي است.
ترومپت:نوعي شيپور است كه بعدها يونانيان آن را با فلز ساختند.
كونه – كر – توسن – توبا از ديگر سازهاي بادي هستند.
سازهاي ضربي:
اين دسته از سازها براي حفظ ريتم آهنگ بكار ميرود و گاهي اوقات سازهاي ديگري مانند هارپ و پيانو كه سازهاي مستقلي هستند در اين دسته وارد ميشوند.
از انواع طبلها:
تيمپاني:طبل بزرگ كه به فرانسه آن را تمبال مينامند.
تامبون:طبل كوچك يا طبل نظامي.
كاستانيت و يا قاشك خشك كه در رقصهاي اسپانيولي غالباً شنيده ميشود.
سنج يا سمبال – مثلث: كه يك زنگ مخصوص است.
كسيلوفون – گلكن شپيل – سلسنا – كاريون.
سازهاي كلاويه:
سازهاي كلاويه اصلاً جزو اركستر نيستند ولي ساختمان آنها طوري است كه در آن واحد قادر به اجراي چند نوع صدا هستند و باين جهت در همراهي با آواز يا ساز ديگري ميتوانند بجاي اركستر انجام وظيفه كنند.
سازهاي كلاويه شامل دو نوع هستند:
1-سازهاي كلاويه زهي كه در ساز كلاوسن و پيانو تشكيل شده.
2-سازهاي كلاويه بادي كه شامل ارگ است.
سازهايي كه در اركستر سنفي وجود دارند عبارتند از:
سازهاي زهي:شامل ويولونهاست.سازهاي بادي چوبي: كه بعضي از آنها: دوفلوتسهباسون و يك كنترباسون است.سازهاي باد مسي:كه شامل:جهار ترومپت 4 تا 12كر، دوكوته، يك توبا.سازهاي ضربي:شامل:تيمپاني –طبل كوچك و بزرگ، دايره – سنج – مثلث – سلسنا – كسيلوفون.
فصل دوم
شخصيتهاي موسيقي
«آدام»
آدولف آدام در سال 1803 متولد شد. مانند هرولد اهل آلزاس بود. مقدمات موسيقي را نزد پدرش لوئي آدام ياد گرفت كه خود يك پيانيست بزرگ آنزمان و استاد كنسرواتوار بود. سپس نزد بوالدپو تحصيل موسيقي كرد.
او 26 اثر موفق دارد. كارهاي او در موسيقي نظامي و پيانو نيز آثاري بيادگار مانده است آدام بسال 1856 درگذشت.
«استاد علياكبرخان»
استاد علياكبرخان موسيقيدان بزرگ هندي ايالت جودپور و بزرگترين نوازندة سارود در هندوستان به سال 1922 در بنگال بدنيا آمد آموزش موسيقي را در 5سالگي نزد پدرش دكتر علاءالدين فان مشهور كرد. او از تكنيك موسيقيدان بزرگ مغولي قرن سيزدهم تاكسن پيروي ميكند. از آثار او ميتوان «ارگاي صبح و ارگاي شب» را نام برد.
«باخ»
يوهان سباستيان باخ، در 21مارس 1685 در آيزناخ بدنيا آمد.
پدرش يوهان آمبرزيوس از نوادگان درباري و مادرش اليزابت دختر يكي از كارمندان شهرداري «اورفودت» بود.
يوهان سباستيان بيش از ده سال نداشت كه پدر و مادرش فوت كردند. در سال 1708 به سمت سرپرست اركستر درك ساكس رايمار انتخاب شد. در اين زمان بود كه بين او و لوئي مارشال ارگانيست مشهور فرانسوي قرار مسابقه گذارده شد. اما مارشال از ترس شكست روز پيش از مسابقه شهر را ترك كرد.
در سال 1720 پس از وفات زنش بار دوم با خواننده سوپرانو، آناما گدالناولكن ازدواج كرد. و از او 14 فرزند بوجود آورد.
او نيز در سال 1750 فوت كرد.
«بتهوفن»
لودويك وان بتهوفن در سال 1770 در بن متولد شد. اجداد پدري او از هلند به آلمان آمده بودند. پدر بتهوفن در دربار كلن خوانندة تنور بود ولي مردي شرابخوار و لاابالي بود و با زن بيوة يكي از مستخدمين دربار بنام «ماگرالنا» ازدواج كرد. اين زن هفت فرزند آورد كه فقط سه تاي آنها باقي ماندند و لودويك بزرگترين فرزند او بود. پدرش از چهار سالگي او را با پيانو آشنا كرد و تا 9 سالگي كليه قواعدي كه از موسيقي ميدانست به او آموخت و در فن تصنيف آهنگ ذوق او را پرورش داد.
بتهوفن در بهار 1787 به كمك والد شتاين به وين رفت و در آنجا به حضور موستارت رسيد و از او چند درس موسيقي گرفت. در سال 1792 هنگاميكه سپاهيان ناپلئون رود «رن» را تحت اشغال در آوردند، بتهوفن شهر خود را ترك كرد و بار ديگر به وين مراجعت كرد و چون استاد محبوبش موستارت يك سال پيش درگذشته بود نزد هايدن به تحصيل موسيقي پرداخت. ولي چون از تدريس او رضايت نداشت نزد آلبر ختسبوگ اصول كنتراپوان را فرا گرفت و بزودي در محافل اشرافي راه يافت. در سال 1815 بتهوفن بتدريج حس شنوايي خود را از دست داد، او عليرغم كري در سال 1823 بزرگترين آثار خود يعني سياسولمينس و سنفني نهم كورال را تصنيف كرد.
آثار باارزش او:
«سونات مهتاب»، «سونات پاستوال»، «سونات آياسيوناتا»، «سونات پاتيتك»، اورتور «خرابههاي آتن»، بالت «آفريدگان پرمتئوس»، كنسرتوار ويولون و سنفني سوم و پنجم و ششم و نهم ميباشد.
«پاگانيني»
نيكولو پاگانيني در سال 1782 در ژن متولد شد وي فرزند آنتونيو از بازرگانان ژن بود. و چون از كودكي به موسيقي علاقه نشان ميداد پدرش او را به نواختن ويولون آشنا كرد در 9 سالگي در حضور عدهايي ويولون نواخت كه باعث تعجب حضار گرديد. در 16 سالگي بجايي رسيد كه هيچ استادي خود را لايق نميدانست كه به او تعليم دهد و براي دادن كنسرت به شهرهاي مختلف ايتاليا رفت. در سال 1827 به وين رفت و بعد براي اجراي كنسرت به كشورهاي مختلف اروپا در سال 1836 به كشور خود مراجعت كرد ولي حال مزاجي او سخت مختل بود و براي معالجه به مارسي سفر كرد در سال 1840 درگذشت. معروفترين اثر پاگانيني آهنگهاي رقص دائم – رقص شياطين و 12 سونات است.
«چايكوسكي»
پيوتر ايليچ چايكوسكي آهنگساز بزرگ روس در سال 1840 در شهر تكنيسگ متولد شد. در نوامبر 1893 درگذشت. او مختصري از اصول موسيقي را روي يك پيانو قديمي قرار گرفت و در 10 سالگي به مدرسه حقوق رفت و در نوزده سالگي فارغالتحصيل شد و شغل دولتي گرفت و در سال 1865 به كنسرواتور «پترزبورگ» وارد شد و از آنجا فارغالتحصيل شد و زماني كه كنسرواتور مسكو تأسيس شد او را به استادي هارموني پذيرفتند. شهرت چايكوسكي باعث شد كه پيرزن ثروتمندي بنام نادزد افن با كمكهاي مادي خود از او حمايت كرد. در سال 1876 با دختر 28 سالهاي بنام آنتونيت ايوانو ازدواج كرد و پس از يكماه از هم جدا شدند. آخرين اثر وي سنفني پانتيك است و در سال 1893 به مرض وبا درگذشت.
«شوبرت»
فرانتس پيتر شوبرت موسيقيدان اتريشي در سال 1797 در نزديكي وين متولد شد و پدرش معلم فقيري بود و تا پايان عمر زندگي مختصري داشت. او ازدواج نكرد و در سن 31 سالگي يعني در سال 1828 به مرض تيفوس درگذشت.
«متسارت»
ولنگانگ آمارئوس موستارت در ژانويه سال 1756 در سالزبوگ در اتريش بدنيا آمد پدرش آهنگساز و ويولونيست بود و فرزندان خود را از كودكي به موسيقي آشنا كرد موستارت در 5 سالگي شروع به تصنيف آهنگ كرد استعداد خارقالعاده او باعث شد پدرش براي معرفي او به شهرهاي ديگري مسافرت كند. در سن 6 سالگي به وين – مونيخ – دوتنبرگ – فرانكفورت – آخن – بروكسل برد. موستارت ويولون ميزد و خواهرش پيانو مينواخت. در 14 سالگي با پدرش به ايتاليا رفت و در ميلان اپراي معروفش را بنام مهرداد پادشاه پونتو اجرا كرد كه تماشاگران مكرر فرياد ميزدند «زنده باد استاد كوچك». در سال 1782 با كنستاس ازدواج كرد. اپراي معروف او: عروس فيگارو – دون ژوان و سنفني پراگ و كنسرتو پيانوي تاجگذاري. وي در سال 1791 در 35 سالگي درگذشت.
«هايدن»
ژوزف هايدن در سال 1722 در شهر رورائو به دنيا آمد. نخستين آثار اين نابغه بزرگ در سال 1753 بوسيله نوازندگان دوره گردوين اجرا شد. در سال 1758 به رياست اركستر مورتسين منصوب گرديد و در نزد او نخستين سنفني خودش را ساخت. هايدن برخلاف بتهوفن و موستارت و شوبرت آثار خود را در ناز و نعمت ساخت. از دانشگاه آكسفورد درجه دكتراي افتخاري گرفت و نخستين كسي بود كه اركستر سنفني را تشكيل داد و آهنگ خدايا فرانس امپراطور را نگهدار كه اين آهنگ بعدها سرود ملي اتريش و آلمان شد و در سال 1809 درگذشت.
«هولست»
گوستاو هولست سال 1874 از اعقاب سوئدي در انگلستان متولد شد. آثار برجستهاش سويت سيارات – غزل مرگ – حماسه مسيح بود. و در سال 1936 درگذشت.
رهبران اركستر
نوازندگان و خوانندگان موسيقي كلاسيك
«استاكوفسكي»
در آوريل 1887 در لندن از پدري لهستاني و مادري ايرلندي متولد شد. از كودكي نواختن پيانو و ويولون را آموخت و سپس در دانشگاه آكسفورد به آموختن كمپوزسيون پرداخت در 1905 به آمريكا رفت و سپس در آنجا به رهبري اركستر سنفنيك فيلادلفيا برگزيده شده و اركستر سنفنيك فيلادلفيا را به مقام يكي از بزرگترين اركسترهاي آمريكا رسيد. او نيز يكي از كاملترين مجموعههاي آثار يوهان سباستيان باخ را انتشار داد.
«استاين بزرگ»
در سال 1899 در شهر كلن متولد شد. ده ساله بود كه به عنوان ويولونيست خردسال خوب شهرت داشت و در 25 سالگي جايزه هرلز را به چنگ آورد در تمامي دهه دوم و اوائل دهه سوم قرن حاضر بعنوان رهبر اپرا به اپراهاي بزرگ راه پيدا كرد و در دهه سوم قرن حاضر توجه توسكانيني بجانب او گرائيد و استاين بزرگ را به دستياري خويش در رهبر اركستر جديد نيويورك برگزيد و پس از چندي مديريت اركستر فيلارمونيك (برنالو) درآمد و سال 1952 به كوشش چارلزدبني به مقام رهبري اركستر سنفني پيتسبورگ درآمد.
«توسكانيني»
آرتور توسكانيني سال 1868 در پارما بدنيا آمد پدرش خياط بود. در سالهاي 1898 تا 1907 او بكار رهبري اركستر در اپراي مركزي اسكالاي ميلان اشتغال داشت و لئوپولو استاكونسكي او را استاد همه رهبران ناميد در سال 1937 اركستر معروف () را ايجاد كرد. توسكانيني در آوريل 1954 در 87 سالگي پس از 700 سال رهبري پي در پي دست از كار كشيد و در سال 1957 درگذشت.
«والتر»
برونو والتر كه نام حقيقياش شكزينگر ميباشد در 15 اوت 1876 در برلين متولد شد. تحصيلاتش را در كنسرواتور برلين به اتمام رساند و در سال 1894 در سن 18 سالگي در كوبوني اركستري را رهبري ميكرد و در سال 1923 رهبر اپراهاي بزرگ مونيخ شد و سال 1933 رهبر اركستر سنفنيك لاپنيويك بود. والتر متخصص اجراي آثار گوستاومابر است وي يكي از بزرگترين اجرا كنندگان آثار موسيقيدانان رمانتيك بخصوص موستارت ميباشد. مرگ او در سال 1962 بود.
«هايفتز»
ياشا هايفتز ويولونيست معروف امريكايي در سال 1901 در روسيه متولد شد براي اولين بار در 7 سالگي روي سن رفت. و تحصيلات موسيقياش را در كنسرواتور پاريس به پايان رساند. كنسرتهايي كه در روسيه – آلمان – آمريكا – اجرا ميكرد. او يكي از بزرگترين ويولونيستهاي جهان معرفي شد.
وي به عنوان نيابت رياست انجمن مارك تواين و رياست صندوق موسيقيدانان آمريكا بود.
فصل سوم
موسيقي جاز
جاز:موسيقي سياهان امريكائي است كه ابتدا سال 1912 در اورلئان جديد جنوب ايالات متحده امريكا بوجود آمد و بعد از جنگ بينالملل در سراسر امريكا و اروپا بسط يافت. پيدايش لغت جاز بين موسيقيشناسان اختلاف نظر است. بعضي آنرا به معني تحريك كننده ميدانند و عدهاي ريشه آن را در نام چند تن از نوازندگان و خوانندگان سياه ميدانند مانند: جس – جاسبو – چارلز مي جويند. (اينها در سال 1812 در نخستين اركسترهاي جاز شركت كردند.)
انواع جاز:
شامل: بلوز:اين موسيقي با توجه به وضع اجتماعي بوميان آمريكائي بوجود آمده و زائيده افكار و خصوصيات زندگي آنها است.
جاز كلاسيك – سوئينگ – بيوپ – كول جاز – پروگرسيو جاز – وست كاست جاز – ايست كاست جاز و سول از ديگر جازها هستند.
اصطلاحات موسيقي جاز:
بيت: به معني ضربان موسيقي است كه هيجان دارد و هيچگونه رابطهاي با «سنل بيت» ندارد.
باپ، بيباپ: روشي در نوازندگي است كه در حدود 1940 بوجود آمد. اين مكتب نخستين طريقه از شيوههاي مدرن جاز را ارائه داد.
باسانوا: لغتي برزيلي به معني «لذت نوين»، «چرخش جديد» يا «شهوت تازه ميباشد».
كت: موسيقيدانان امريكا اين لغت به معني «شخص» و گاهي به عنوان «موسيقيدان جاز» يا «كسي كه به جاز علاقمند است» بكار ميبرند.
چارتز: الف – ترتيبات – ب: فهرستهاي مختلف صفحات پرفروش.
لوئي آرمسترانگ نوازندة ترومپت و خوانندة جاز آمريكائي سال 1900 در نيوارلئان متولد شد. وي مشهورترين شخصيت موسيقي جاز است در سال 1922 وارد گروه اليور شد. و بعلت تمرينهاي مكرر بزرگترين ترومپيست دنيا شد در سالهاي 30 گروه او شهرت جهاني داشت. او باعث پيدايش مكتب جديد بومي ملي شد.
«پاركر»
چارلي پاركر نوازنده آلتوروتنور ساكسوفون در سال 1920 متولد شد وي بطور قريحي ايدههاي نو در هارموني و بداههنوازي به وجود آورد. او شخصيتي استثنائي بود و براحتي بزرگ در موسيقي جاز است كه بسياري از سنتهاي منسوخ راز زيرگرد فراموشي درآورد و آنها را براي هميشه جاوداني ساخت در سال 1955 درگذشت.
فصل چهارم
موسيقي ايران
قبل از اسلام
از موسيقي ايران در دورة هخامنشي اطلاع صحيحي در دست نيست. ولي از آثاري كه از تمدن ملل قديم بيادگار مانده ميتوان گفت كه ايران در موسيقي از كشور معاصر خود مانند سومر، بابل، مصر و يونان عقبتر بوده است.
شايد علت اصلي آنست، كه در ايران برخلاف كشورهاي ديگر موسيقي در مراسم مذهبي وجود نداشته است.
هرودت مورخ يوناني مينويسد كه: «تشريفات مذهبي در ايران بدون موسيقي صورت ميگرفته.» بعد از حمله اسكندر در زمان سلوكيان و اشكانيان ايران تحت تأثير تمدن يونان واقع شد و در موسيقي ايران تحول عظيمي صورت گرفت.
و در دوره ساسانيان پايه و اساس موسيقي ملي ايران ريخته شد.
معروفترين آهنگسازان دورة خسروپرويز سركش – باربد – نكيسا بود.
اختراع دستگاههاي موسيقي را به باربد نسبت ميدهند.
دستگاههاي موسيقي مركب از هفت خسرواني بوده و اختراع آنها را به نكيسا خوانندة معروف خسروپرويز نسبت ميدهند.
يكي از آوازها (راست) است كه در زمان خسروپرويز ايجاد شد.
از سازهاي دورة ساسانيان بربط، چنگ، ناي و شيپور را بايد نام برد.
بعد از اسلام
عربستان قبل از پيدايش اسلام كشوري عاري از تمدن بود و بجز ادبيات كه در حدود يك قرن پيش از اسلام در آن كشور اهميت يافت، اعراب از هنرهاي زيبا بهرهاي نداشتند. پس از حمله اعراب، به ايران، مصر و سوريه اعراب با دنياي متمدن آشنا شدند و موسيقي تحت تأثير هنر رومي و به ويژه ايراني قرار گرفتند.
با وجود تحريم موسيقي از بدو پيدايش اسلام وارد شد و در وهله اول براي اذان و تلاوت كتاب آسماني بصورت خوش و آواز مطبوع توجه كردند. اولين مؤذن اسلام بلال بن وباح از بردگان سياه صداي جذابي داشت و خوب آواز ميخواند كه بعدها براي سوگواري و مراثي معمول شد.
در دورة بنياميه نيز موسيقي در دربار رواج داشت و آهنگهاي ضربي معمول بود. از موسيقيدانان اين دوره عيسيبن عبدالله معروف به طويس است و ديگري ابوعثمان سعيدبن مسيح است.
از قرن دوم هجري تقريباً كليه موسيقيشناسان و آهنگسازان بزرگ اهل كشور ايران بودند.
همچنين موسيقي شرقي در كشورهاي غربي به نام موسيقي عرب است و در درجه دوم است.
سازهاي موسيقي ايران
در دورة اسلام سازهاي زهي و مضرابي بيش از سازهاي ديگر اهميت يافت. علاوه بر چنگ، بربط كه نوع ساز مضرابي در ايران معمول بود. ابنمسيح از روي بربط عود را اختراع كرد. تنبور، قانون كه به سنتور امروزي شبيه بود كه بعد از روي آن در اروپا بصورت ويولون تكميل شد از سازهاي روستائي ايران: كرنا، سرنا، ناي، فلوت، در جشنهاي روستائي مورد استفاده قرار ميگرفت. از سازهاي ضربي دف، و ديگري سازي به نام بالابال كه نوعي ساز بادي است.
دستگاههاي موسيقي ايران
موسيقي امروز ايران عبارت است از هفت دستگاه: شور، ماهور، همايون، سهگاه، چهارگاه، نوا و راست پنجگاه.
دستگاه – نغمه – گوشه – بيات اصفهان – دستگاه ماهور – همايون – دستگاه سهگاه – دستگاه چهارگاه – نوا – راست پنجگاه – راست ميباشد كه برخي از آنان را نام برديم.
شخصيتهاي موسيقي ايران
«آقا حسينقلي»
آقاي حسينقلي فرزند آقا علياكبر تارزن ناصرالدين شاه، بين سالهاي 1224 تا 1234 خورشيدي متولد شده، برادرش ميرزا عبدالله استاد سهتار و هر دو نوازنده دربار ناصرالدين شاه بودهاند و استاد علياكبر شهبازي از استادان بنام تار ايران است.
«ابنسينا»
ابوعليسينا طبيب و فيلسوف بزرگ ايراني از موسيقي اطلاعات فني نداشت ولي چون در حكمت قديم، موسيقي فلسفه بود، او در كتاب «شفا» بخشي براي موسيقي اختصاص داده است. تحقيقات ابنسينا در اين زمينه بيشتر در بيان قواعدي است كه در كتاب فارابي آمده. بخصوص از آثار اسحق موصلي نيز استفاده كرده است مهمترين قسمت رساله ابنسينا در زيبائيشناسي و همآهنگي است.
«رودكي»
ابوجعفر رودكي شاعر بزرگ ايران آواز خوش داشت و چنگ مينواخت. رودكي قصيدة معروف به مطلع «بوي جوي موليان آيد همي» با چنگ در حضور نصربناحمد ساماني اجرا كرد.
«خالقي»
روحالله خالقي در سال 1285 بدنيا آمد او از شاگردان وزيري بود و از ترانههاي محلي در موسيقي خود استفاده كرده است از كارهاي خالقي: ميناب، آهسحر، است. يكي از شاگردانش حسين تهراني بود كه او نيز در محضر استاد ابوالحسن صبا بوده است. و كتابي بنام «نظري به موسيقي» نوشته كه ارزش بسياري دارد و در سال 1344 درگذشت.
«شهردار»
مشيرهمايون شهردار در سال 1264 متولد شد. او نخستين پيانيست بزرگ ايراني است كه اكردهاي پيانو را در موسيقي ايراني وارد كرد. او نيز چهار مضرابهائي بسبك سنتور تكنيك پيانو ايراني را به وجود آورد. بعلاوه چند پيشدرآمد براي دشتي، شور، اصفهان و همايون تصنيف كرده است.
«صبا»
ابوالحسن صبا، فرزند كمالالسلطنه، به سال 1281 خورشيدي متولد شد. پدرش اولين مشوق وي به فرا گرفتن موسيقي بود. نخستين استاد صبا مرحوم ميرزاعبدالله برادر آقا حسينعلي، بود كه تار را بوي آموخت. اما صبا بعدها نواختن اين ساز را در مكتب درويشخان تكميل كرد. سپس سنتور را از علياكبر شامي، ضرب را از حاجيخان، كمانچه را از حسين اسماعيلزاده ويولون را از حسين هنگ آفرين فرا گرفت و در سال 1302 به مدرسة موسيقي علينقي وزيري رفت و از آن جا فارغالتحصيل شد. صبا تأليفات زيادي در موسيقي دارد، كه مورد استفاده هنرجويان موسيقي قرار ميگيرد. وي در شب 29 آذر سال 1336 در اثر پاره شدن يكي از شريانهاي اصلي قلب درگذشت.
«فارابي»
ابونصر فارابي به سال 259 در خراسان بدنيا آمد. علاوه بر فلسفه در موسيقي نيز تحقيق كرده است. اختراع سنتور را به وي نسبت دادهاند. كتابي بنام «كتابالموسيقيالكبير» نوشت كه بزرگترين رسالهايست كه تاكنون در شرق زمين راجع به موسيقي نوشتهاند.
«معروفي»
جواد معروفي يكي از پيانيستهاي بزرگ ايراني است. او با استفاده از تكنيك موسيقي غربي جلوة تازهاي به موسيقي ايراني داد و از آخرين كارهاي معروفي كنسرتوي پيانو در چهارگاه است.
«نايباسدالله»
نايب اسداله… استاد مسلمني، با اين ساز ساده، تمام اصواتي را كه اراده ميكرد بيرون ميآورد. او گذشته از دستگاهها و نغمات ايراني بعضي آهنگهاي فرنگي را با ني مينواخت. او يكي از استادان بزرگ چون سماع حضور و آقاحسينقلي هم طراز دانستهاند. و در مقاوي همين بس كه گفته بود:
«من ني را از آغل گوسفندان به دربار پادشاهان بردم.»
«وزيري»
بانو قمرالملوك وزيري فرزند موسيخان ميرپنج در 1284 خورشيدي در كاشان متولد شد. بزرگترين و معروفترين خوانندة آوازهاي ايراني در سال 1284 در كاشان بدنيا آمد. در سال 1338 به علت كسالت قلبي كه داشت در 14 مرداد درگذشت.
فصل پنجم
موسيقي كلاسيك در ايران
قبل از انقلاب اسلامي
تأسيس موسيقي نظام در ايران اولين وسيلة آشنائي به موسيقي شرقي بود و اعزام محصل به كشورهاي غربي سبب آشنائي بيشتر با موسيقي غرب شد. رضاشاه كبير در دوران سلطنت خود به آشنائي مردم به موسيقي غربي كمك كرد. بدستور رضاشاه در 1315 بناي بزرگي براي اپراي تهران طرحريزي شد و پيش از آنكه به پايان برسد نقص بزرگي در آن پيدا شد و ساختمان اپرا ناتمام ماند.
تأسيس هنرستان موسيقي و راديو و تلويزيون تهران در ترويج موسيقي كلاسيك نقش بسيار مهمي بازي كرد. هنرستان موسيقي (كنسرواتور) تهران كمك مؤثري به پرورش ذوق هنري كرد. از سال 1918 با استخدام معلمين چكسلواكي پاية موسيقي كلاسيك ايران گذاشته شد ولي متأسفانه بعد از وقايع شهريور 1320 وضع استخدامي آنها منحل شد و ناگزير همه ايران را ترك كردند. با اين حال هنر موسيقي متوقف نشد و موسيقي علمي همچنان سيرتكامل خود را پيمود.
مرتضي حنانه در سال 1301 متولد شد. از محمود كمپوزسيون ياد گرفت. پس از پايان تحصيلات متوسطه در موسيقي ايراني مطالعه كرد و در اين زمينه قطعاتي مانند سرناد براي ويولون و پيانو، منوئه به فرم كلاسيك و «سويت شهرمرجان» را براي اركستر نوشت. از كارهاي حنانه سه آهنگ شليل، دستبند لعل و آهنگ بختياري است كه براي فيلم ايراني تهيه شده. حنانه بعد از مرگ محمود وگريگوريان در سال 1331 به رهبري اركستر سنفنيك تهران انتخاب شد.
«باغچهبان»
ثمين باغچهبان در موسيقي ايراني صاحب مكتبي نواست. او مقدمات موسيقي تهران فرا گرفت و در سال 1321 به كنسرواتور آنكارا رفت و پس از 6 سال به ايران بازگشت باغچهبان قطعاتي مانند «يكي بود يكي نبود» براي پيانو آواز «لالائي صلح»، «كشته شد يك رفيق خوزستاني» رباعي دوبيتيهاي باباطاهر و «سويت مردم» را براي اركستر ساخته است.
«حسين»
امينالله حسين، در سال 1282 متولد شد. موسيقي را نزد مادرش فرا گرفت براي تحصيل طب به آلمان رفت و ذوق موسيقي او را از اين رشته منحرف كرد.
در پاريس در كنسرواتور به تحصيل پرداخت و نخستين ايراني بود كه تحصيلاتش را در آنجا گذراند در سال 1326 حسين يك پوئم سنفنيك بنام «خرابههاي تخت جمشيد» در لندن مورد اجرا گذاشت. از آثار ديگر او «رباعيات حكيم عمرخيام» است. وي در سال 1330 آن را در پاريس به اجرا گذاشت.
فصل ششم
آهنگسازان معاصر
انقلاب، پايان ابتذال، آغاز موسيقي ملي
بعد از پيروزي انقلاب جهت حركت موسيقي به طور كلي تغيير كرد. و تمامي جنبههاي مبتذل و بازاري گذشته از بين رفت و موسيقي آكادميك با توجه به ويژگيهاي فرهنگ ايراني جان گرفت و از هنرمندان اين دوره ميتوان مجيد انتظامي، تورج زاهدي، فريدون ناصري، كامبيز روشن، بابك بيات، فريدون شهبازيان، محمدرضا عليقلي، ناصر چشمآذر، حميد نعمتالله، حسين بتهوفن ميباشند.
حسن بتهوفن: مردي كه در مغازهاي كوچك در خيابان فردوسي به كار تعميرات ساعت ميپرداخت گهگاه در اركستر آذربايجانيها با ته صدائي ميخواند در سال 1349 موسيقي فيلم كوچه مردها را ساخت كه شايد به همين دليل به اين لغت بنام شده (بتهوفن).
حسين واثقي قادر به نواختن يك ساز حتي در حد ضعيف هم نبود اما ذهني سرشار از ملودي داشت آهنگهاي او را برادرش اسماعيل واثقي تنظيم ميكرد كه نوازندة سنتور بود و تحصيلات موسيقي داشت.
فصل هفتم
در خاتمه:
يادي از استاد «بنان»
«استاد بنان»
غلامحسين بنان فرزند ميرزا كريمخان بنانالدوله و از خانوادهاي بود كه شرق موسيقي در آنها عموميت داشت. پدرش صدائي خوب و مادرش ارگ مينواخت. تا بعد از دوره جواني يعني حدود 30 سالگي به بعد و حوادثي كه در اين بوقوع پيوست مثل: واقعه سوم شهريور 1320 و سقوط رضاشاه و ورود سربازان متفقين به ايران گروه دوستداران علينقي وزيري نيز تجديد فعاليتي كردند و شخص وزير از طرف دكتر صديق اعلم به رياست اداره موسيقي كشور برگزيده شد. وزيري با خانوادة بنان آشنايي داشت و خواهر او- خانم مريم وزيري – به همسري بنان در آمده بود. بنان توسط استاد وزيري به روحالله خالقي معرفي شد و بين اين دو علاقه و صميميت به وجود آمد. روحالله خالقي سرود معروف اي ايران را ساخت. و استاد بنان با صداي دلنشين اجرا كرد. دوستي او با ساير هنرمندان بزرگ از قبيل، مرتضي محجوبي، ابوالحسن صبا، حسين ياحقي، نصراله زرينپنجه و حسين تهراني نيز از همين جلسات شروع شد و بازدهي هنري خود را در سلسله برنامههاي گلها در سال 1334 تا 1344 نشان داد.
او مردي تربيت شده و آدابدان و متشخص بود چهره نيكو و اندام استوار و كلامي دلنشين داشت او هرچه از اوضاع موسيقي قبل از انقلاب شكايت داشت ولي به آينده موسيقي ايران اميدوار بود.
از شاگردان او احمد ابراهيمي، كاوه ديلمي، بنان در سال 1336 در حادثه تصادف از يك چشم نابينا شد و مرگ او در 18 اسفند 1364 بود.
يعقوب فرزند إسحاق، كه او را اسرائيل (بنده خدا) ميگويند دوازده فرزند داشت كه چهارمين فرزند او (يهوذا) بود.
يهوذا وبرادرانش با پدر خود يعقوب، در كنعان (فلسطين) سكونت داشتند و پس از واقعه مشهورحضرت يوسف كه يهوذا هم در آن شركت داشت، در سال1740 قبل از ميلاد، كنعان را به عزممصر ترك گفتند.
آن روزها مصر مملكت پر جمعيّت و با ثروتي بود و هركس بر آنحكومت ميكرد، چنان بود كه بر جهان حكومت ميكند.
هنگامي كه برادران يوسفوارد اين سرزمين شدند حضرت يوسف پادشاه آن بود، از اين جهت آنها زندگي بسيار باشكوهي بهم زدند. و كمكم تعدادشان از هزار تجاوز كرده و قبائل متعددي را تشكيلدادند.
اين قبيلهها سالهاي درازي را در أمن و أمان بسر بردند، تا آنكه زمان (فرعون) فرا رسيد و چون ميان او و قبيلههاي بني اسرائيل دشمني هائي از گذشته بود،آنها را ذليل كرده و به گفته قرآن (مردهايشان را كشته و زنانشان را به اسيريبرد
پيش از آنكه حضرت موسي(ع) به پيامبري مبعوث گردد، بني اسرائيلسختترين روزهاي خود را زير شكنجههاي طاقت فرسا و فشارهاي گوناگون فرعون بسر ميبردند. ولي چون موسي(ع) در حوالي سال1213 قبل از ميلاد مبعوث شد، روحهايپژمرده آنها را جوان كرده و به جانهاي دربند شده آزادي بخشيد.
امّا اينپيامبر بزرگ، در برابر اين خدمات از آنها چه ديد و آنها چه پاداشي باودادند؟ براي مثال يكي از آن پاداشهاي ننگين را تاريخ چنين مينويسد: شبانگاهحضرت موسي(ع) باتفاق بني اسرائيل، مصر را مخفيانه ترك گفتند و به رود نيل رسيدند،موسي(ع) با عصاي خود آبها را فرمان داد تا اينكه در ميان رود راهي نمايانشد. موسي(ع) أمر كرد تا همگي آن راه را در پيش گرفته و از نيل عبور كنند وليآنها يك صدا گفتند: ما از دوازده قبيلهايم و هر قبيلهاي عادات و رسوم خاص خود رادارد، بايداين راه به دوازده قسمت تقسيم شود يعني براي هريك از قبائل يك راه و يكمسير خصوصي باشد، تا فرمانت را اجرا كنيم.
موسي(ع) به دريا ندا داد: تادوازده مسير باز كند و به فرمان خداوند چنين شد. ولي آنها يك قدم بجلونرفتند و عذرشان اين بود:
ممكن است كه در ميان راه ما را با يكديگر احتياجيافتد، پس دريا را بگو تا چون پنجرهها سوراخهائي در ميان ديوارهاي آب باز كند، تاهر قبيلهاي بتواند قبائل ديگر را ببيند و با آنها گفتگو كند، و چنينشد.
ولي باز هم برجاي خود ايستاده حركت نكرده و فرياد زدند:
پاهاي مابرهنه است و زمين دريا رطوبت دارد و تا امر نكني زمين خشك شود ما از آنجا عبورنخواهيم كرد.
خداوند امر كرد... زمين خشک شد ولي باز هم برجاي خود ايستادندو اين بار بيادبي و وقاحت را به منتهي درجه رساندند و با يكديگر چنينگفتند:
موسي ما را از شهر آواره كرده و اينك ميخواهد كه در دريا نابودمانكند تا ثروت و اندوختههاي ما را بتصرّف خويش در آورد.
موسي(ع) با يك دنيادهشت، در حاليكه لبخند تلخي بر لبانش نقش بسته بود پا به رود نهاده و پيشاپيش آنهابه راه افتاد.
اين نخستين تجربه و آزمايش تلخي بود كه بني اسرائيل بهموسي(ع) نشان دادند. باز تاريخ مينويسد: چون بني اسرائيل، از رود نيل خارجشده و به صحراي سينا رسيدند، به موسي(ع) گفتند: ما را از آشيانه خود بيرون آورده ودر صحرائي شن زار، سكونت دادي؟ اين چه رفتاري است كه با ما ميكني؟ مگر ما سنگهستيم، مگر ما احتياج به آب و غذا نداريم؟
خدا امر كرد تا از آسمان برايآنها طعام فرستاده و ابري بر آنها سايه افكند و سنگي را امر فرمود تا به آنها آبدهد.
زماني به همين منوال گذشت تا آنكه روزي به موسي(ع) گفتند: ما طعامهايآسماني نميخواهيم به خدايت بگو، همان پياز و عدس را براي ما بفرستد زيرا ما آنهارا بهتر دوست ميداريم.
موسي(ع) گفت: به نزديكترين قريهها كه رسيديد: آنچهميخواهيد، خود بكاريد و خداوند ديگر براي شما طعامي نخواهدفرستاد.
نافرماني آنها آنقدر زياد شد، كه خدا عذابي بر آنها نازل كرد و آناين بود كه مدّت چهل سال در صحراها و بيابانها سرگردان بودند و آنها كه با موسي(ع) از مصر بيرون آمدند، آرزوي شهر را بگور بردند و نوهها و نوادههايشان با يوشع بننون سال1500 قبل از ميلاد وارد شهر كنعان شدند(2).
نخستين دولت يهودي هنگاميتشكيل شد كه (طالوت) يا (شأوول) در بين سالهاي 1095 ـ 1055 قبل از ميلاد پادشاهگشت، و پايتخت را در سال1049 قبل از ميلاد به يبوس (بيتالمقدّس) تغييرداد.
سليمان فرزند داود، كه پس از پدرش به مقام پادشاهي و نبوّت رسيد، ازبزرگترين پادشاهان آنها شناخته شد، در زمان او همه از آرامش و سعادت برخورداربودند، ميگويند كه بناي هيكل سليمان را او ساخت و مدّت هفت سال مهندسين مصر،الجزيره و فينيقيا در آن ساختمان كار ميكردند(3).
پس از مرگ سليمان (بينسال932 قبل از ميلاد) دولت آنها به دو قسمت تقسيم شد، يكي در شمال كه پايتختش سامره (نابلس) بود و ديگري در جنوب كه پايتختش اورشليم (بيتالمقدّس) بودهاست(4).
اين دو دولت مدّت200 سال باهم جنگيدند تا آنكه (سرجون) امپراطورآشوريها 722( قبل از ميلاد) بر آنها پيروز گشت و فرمان داد تا همه يهود را از آنمنطقه خارج سازند(5). پس از آنكه نينوي بدست كلدانيها سقوط كرد (614 قبل ازميلاد) يهود براي بهم زدن ميان آنها و مصريها كه بر كنعان حكومت داشتند سخت مشغولفعاليّت شدند، در اثر آن جنگ دامنهداري ميان آنها واقع شد بالاخره (نبوخذ نصر) پادشاه بابل در سال (562 قبل از ميلاد) پيروز شد و براي انتقام از يهود اورشليم راخراب كرد و هيكلها را نابود نمود و همه را دست بسته به بابل حركت داد (586 قبل ازميلاد).
مدّت زيادي را در اسيري گذراندند، تا آنكه (كورش) پادشاه ايران،آنها را كه به (اُسراي بابل) مشهور بودند، نجات داده و دوباره هيكل را بنا كرد (516قبل از ميلاد)(6). در ايّام (هيلين) يهود مورد حملههاي بسياري قرار گرفتندو آخرين آنها وقتي بود كه رهبر معروف روماني (قيطس) اورشليم را خراب كرده، هرچهيهودي بود اسير كرد و به (رم) فرستاد، اين حادثه در سال70 ميلادي واقع شد.
ودر سال125م (ادريانوس) امپراطور روماني بر آنها حمله كرد اورشليم را خراب نمود وتعداد پانصد هزار يهودي را كشته و پنجاه هزار نفر از آنها را اسيركرد(7).
در عهد (تراجان ـ 106م) تعداد زيادي از يهود مخفيانه وارد اورشليمشده و بناي خرابكاري را گذاردند و چون (ادريانوس) پادشاه روم شد. (117 ـ 138م) اورشليم را به تصرف در آورد و انجام دادن مراسم مذهبي را بر يهود آزادكرد.
يهود به رهبري باركوخيا (135م) شورش كردند، ولي پيروز نشدند، در اينواقعه بيش از580 هزار يهودي بقتل رسيد و آنها كه جان سالم بدر بردند، شهر را ترككرده ادريانوس مجددا اورشليم را خراب كرده و به جاي آن شهر (ايليا) بناكرد(8). پس از اين تاريخ، يهود خرابكاريهاي زيادي كردند و بدنبال آن چندينبار قتل عام شدند كه خود مسبب همه آنها بودند(9).
1 ـ سوره بقره،آيه49.
2 ـ (موقف علماء الاسلام مناليهود)، چاپ كربلا، صفحه10.
3 ـ مجله العربي چاپ كويت7، شماره 109، سال1967.
4 ـ فلسطين والضميرالانساني، صفحه54.
5 ـ مجله العربي شماره109 صفحه54.
6 ـ تاريخالاسرائيلين ـ تأليف شاهين مقاريوس، چاپ المقتطف1904.
7 ـ مجله العربي109،صفحه55.
8 ـ تاريخ القدس، تأليف عارف المعارف، چاپ دارالمعارف1951.
9 ـ براي توضيح بيشتر به كتاب (خطراليهودية العالمية)، تأليف عبدالله التلمراجعه شود.
گوستاولوبون فرانسوي ميگويد: اگر ما بخواهيم صفاتيهود را در چند كلمه خلاصه كنيم، بايد بگوئيم: يهود مانند انسانهائي هستند كه تازهاز جنگل وارد شهر شدهاند و هميشه از صفات انساني بيبهره بودند، چرا كه همچونپستترين مردم روي زمين زندگي ميكنند بني اسرائيل هميشه مردمي وحشي،سفاك و بيغيرت بوده، حتّي در زماني كه خود آنها بر كشورهاي خود حكومت ميكردند،باز هم از سفاكي خود دست بر نداشتهاند، بيپروا وارد جنگ شده و چون از پاي درميآمدند، به يك مشت خيالات غير انساني و بياساس پناه ميبردند. خلاصه آنكه هيچفرقي ميان يهود و حيوانات نميتوان گذاشت(2). برجستهترين صفات يهود، چنانچهقرآن بيان ميكند از قرار ذيل است. 1 ـ قساوت و توحش:
چنانچه خداوندمتعال ميفرمايد: (ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلكْ فَهِيكَالْحِجَارَةِ اَوْ أشَدُّ قَسْوَةً وَ إنَّ مِنَالحِجَارةِ لَما يَتَفَجَّرُمِنْهُ الأنْهارُ وَ اِنَّ مِنْها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَاِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّاتَعْمَلُونَ)(3) پس با اين معجزه بزرگ باز چنان سخت دل شدند كه دلهايشان چون سنگ ياسختتر از آن شد چه آنكه از پاره سنگها نهرها بجوشد و برخي ديگر سنگها بشكافد وباز آبي از آن بيرون آيد و پارهاي از ترس خدا فرود آيند (اي سنگدلان بترسيد كه) خدا از كردار شما غافل نيست. و در جاي ديگر ميفرمايد: (فَبِما نَقْضِهِمْميثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَ جَعَلْنَا قُلُوبَهُم قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَعَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظّا مِمّا ذُكِّرُوا بِهِ وَلا تَزالُ تَطّلِعُ عَليخائِنَةٍ مِنْهُمْ اِلاّ قَليلاً مِنْهُم)(4) پس چون بني اسرائيل پيمان شكستند آنانرا لعنت كرديم ودلهايشان را سخت گردانيديم (كه موعظه در آنها اثر نكرد) كلمات خدارا از جاي خود تغيير ميدادند و از بهره آن كلمات كه به آنها داده شد در (تورات) نصيب بزرگي را از دست دادند و دائم بر خيانتكاري و نادرستي آن قوم مطّلع ميشوي جزقليلي از آنها كه با ايمان و نيكوكارند.
قساوت قلب و سنگدلي آنها را تاريخدر تمام اعصار و قرون خود روشن كرده است. (كاسيوس) در كتاب78 خود در فصل32در حوادث سال117 م، مينويسد:... مطابق همين تاريخ يهود در غرب درياي طرابلس بهرهبري (آندريا) براي كشتن روميها و يونانيها خروج كرده همه را از دم تيغ گذراندند،سپس خونهايشان را آشاميده، گوشتهايشان را خوردند، سرها و استخوانها را قطعه قطعهكرده و به سگها دادند. خيلي از ما را هم مجبور كردند كه يكديگر را مثلحيوانات بكشيم. تعداد آن كساني كه در اين كشتار به قتل رسيدند به220000 نفررسيد.
و همانند اين كشتار را در مصر و قبرس به رهبري (آرتميون) تكرار كردندو در اين كشتار هم240000 نفر به قتل رسيدند.
در (سافيل) واقع در اسپانيا،138مسيحي را به يكي از مقابر دور از شهر برده و آنها را با گلوله مجروح و سپس زنده بهگور كردند، بطوريكه دستهايشان از قبر بيرون مانده و برخي از اجساد بطور كامل زيرخاك پنهان نشده بود.
البته اين قساوت قلب براي يهود، تازگي ندارد و حتّي درهمين جنگ اخير (1967م) مسلمانان و اسرائيل هنگامي كه آنها بر بيتالمقدّس پيروزشدند، به يكي از قريههاي نزديك شهر حمله برده و مردم بيدفاع و بيگناه از ترس بهمسجد پناه بردند. ولي يهود مگر مسجد ميفهمد؟ وقتي همه مردم وارد مسجد شدندهليكوپترها بر فراز مسجد به پرواز در آمده و دهها نفر از مردم بيگناه و بيدفاعرا با مواد منفجره به خون خود آغشته نموده و آتش زدند(5).
و ما به موسي كتاب تورات را عطا كرديم و از پي او پيغمبرانرا فرستاديم و عيسي(ع) پسر مريم را به ادلّه روشن، حجّتها داديم و او را به واسطهروحالقدس اقتدار و توانائي بخشيديم، آيا هر پيامبري كه بر خلاف هواي نفس شمااوامري از جانب خدا آورد از امرش سرپيچي كرده از راه حسد گروهي را تكذيب ميكنيد وگروهي را ميكشيد؟ همچنين ميفرمايد: (وَاِذا قيلَ لَهُم امِنُوا بِماأَنْزَلَ اللَّهُ قالوُا نُؤْمِنُ بِما اُنْزِلَ عَلَيْنا وَ يَكْفُرُونَ بِماوَرآءَهُ وَ هُوَ الحَقُّ مُصَدِّقا لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَاَنْبياءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ)(7). و چون به يهودگفته شد ايمان بياوريد به قرآني كه خدا براي (هدايت بشر) فرستاده، پاسخ دادند كهتنها به تورات، چون به ما نازل شده ايمان ميآوريم و به غير تورات كافر ميشوند درصورتي كه قرآن حقّ است و كتاب آنها را تصديق ميكند، بگو اي پيغمبر اگر شما در دعويايمان به تورات راستگو بوديد به كدام حكم تورات قبل از اين پيغمبران راكشتيد؟ و باز قرآن ميفرمايد: (لَقَدْ اَخَذْنا ميثاقَ بَني اسْرائيلَوَاَرْسَلْنا اِلَيهِمْ رُسُلا كُلَّما جآئَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوياَنْفُسُهُمْ فَريقاً كَذَّبُوا وَ فَريقاً يقتُلوُنَ)(8).
از بني اسرائيلپيمان گرفتيم (كه خدا را اطاعت كنند) و پيامبراني بر آنها فرستاديم (كه احكام خدابياموزند) هر رسولي آمد چون بر خلاف هواي نفس آنها گفت، گروهي را تكذيب كرده وگروهي را كشتند.
عجيب آنكه كشتن پيامبران آنقدر در بين آنها معمول شده بودكه صورت طبيعي به خود گرفته بود، چنانچه در روايات است كه يهود مابين طلوع فجر تاطلوع آفتاب70 پيامبر را سر بريدند و سپس دكانهاي خود را باز ميكردند مثل اينكه هيچكاري نكردهاند(9
از جمله پيامبراني كه بدست آنها به قتل رسيدند، يحيي وزكريّا(عليهماالسلام) بودند كه فقط بخاطر آنكه آنها را از فحشاء و منكرات منعميكردند مستحق قتل شدند.
چنانچه ميخواستند (هارون) جانشين حضرت موسي(ع) رابه قتل برسانند. و براي عيسي(ع) چوبههاي دار نصب كردند.
و از همه بزرگترآنكه پيامبر اسلام(ص) را شهيد كردند چنانچه در تواريخ مينويسند: پس از فتح خيبرهمسر (سلام بن مشكم) يهودي كه ظاهرا اسلام آورده بود طعامي از گوشت ران گوسفندمهيّا كرده، و به خدمت رسول اكرم(ص) فرستاد، پيامبر خدا(ص) كه هيچ وقت عادت نداشتغذا را تنها ميل كند، (بِشر بن براء) را دعوت كرد بِشر هم دست برده و قطعهاي از آنگوشت را خورد و مقداري از آن را جويد، يك مرتبه لقمه را از دهان انداخته، فرياد زد (به خدا قسم كه اين گوشت به من خبر ميدهد كه مسموم است) ولي آن زهر آنقدر قوي بود،كه بِشر را در همان جا به قتل رسانيده و پيامبر اكرم (ص) را پس از چند هفته شهيدكرد(10
3 ـ دروغ، افتراء، تحريف:
قرآن ميفرمايد: (وَدَّتْطائِفَةٌ مِنْ اَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَ ما يُضِلّوُنَ اِلاّاَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرونَ)(11 گروهي از اهل كتاب انتظار و آرزوي آندارند كه شما را گمراه كنند، به آرزو نخواهند رسيد و اين را نميفهمند.
گروهي از يهود كلمات خدا را از جاي خود تغيير داده وميگويند: فرمان خدا را شنيده و از آن سر ميپيچيم و (به زبان جسارت با تو خطابميكنند) ميگويند بشنو كه كاش شنوا باشي و گويند ما را رعايت كن و گفتار شان زبانبازي و تمسخر به دين است و اگر به احترام ميگفتند كه ما فرمان حقّ را شنيده و تورا اطاعت كنيم و تو سخن ما بشنو و به حال ما بنگر، آنان را نيكوتر بود و به صوابنزديكتر. خدا آنها را چون كافر شدند لعنت كرد كه به جز اندكي از آنها (لايق رحمتخدا نيستند) ايمان نميآورند.
و نيز اندوهگين مباش از يهوداني كه جاسوسي كنند،سخنان فتنه خيز به جاي كلمات حق تو به آن قومي كه از كبر نزد تو نيامدند، ميرسانند (مانند يهودان خيبر) (آنها از دشمني و عناد به اسلام كلمات حقّ را بعد از آنكه بهجاي خود مقرّر گشت) به ميل خويش تغيير دهند
4 ـ مكر و خدعه:
اين دوصفت دو عصاي ضخيمي است كه هميشه يهود در كارهاي خود بر آنها تكيه ميكنند. مكر وخدعه در ذات هر يهودي است، در هركجا و در هركاري كه انجام ميدهد با او همراهميباشد.
يهود با خدا مكر كردند، خدا هم در مقابل با آنها مكركرد و از همه كس خدا بهتر مكر تواند كرد. يا اَيُّهاالرَّسُول لايَحْزُنْكَالَّذينَ يُسارِعُونَ فِيالْكُفْرِ مِنَالَّذينَ قالُوا آمَنّا بِاَفْواهِهِمْوَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ...)(16 اي پيغمبر غمگين از آن مباش كه گروهياز آنان كه به زبان اظهار ايمان كنند و به دل ايمان نياورند به راه كفرميشتابند.
5 ـ مال اندوزي و ثروت پرستي:
وقتي كه موسي(ع) براي آوردنالواح به كوه طور رفت و سامري گوسالهاي از طلا و نقره براي آنها ساخت، از آن روزتا به امروز ثروت بزرگترين معبود يهود است.
هر يهودي سعي ميكند مالهاي جهانرا تحت اختيار خود در آورد و ازاين راه اختيار دار مردم باشد.
خداوند متعالميفرمايد: (وَلَقَدْ جائَكُمْ مُوسي بِالبَيِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَمِنْ بَعْدِهِ وَ اَنْتُمْ ظالِمُونَ)(17 و با آن همه آيات و دلايل روشنكه موسي براي شما آشكار نمود باز گوسالهپرستي اختيار كرديد در غياب او، كه مردميسخت ستمكار بوديد.
وَ تَري كَثيرا مِنْهُمْ يُسارِعُونَ فِيالاِثْمِوَالْعُدْوانِ وَ اَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ماكانُوايَعْمَلُونَ)(18 بسياري از آنها را بنگري كه در گناه و ستمكاري و خوردنحرام ميشتابند، بسيار كار بدي را پيشه خود ساختهاند.
6 ـ پيمان شكني و نقضعهد:
اگر امكان داشت تا پيمان شكني را مجسّم كنيم... ميبايستي به يهود نگاهكرد. چه پيمانها و عهدهائي را كه زير پا نهادند و شرافت انسانيّت را لگدمالنمودند؟
هنگامي كه پيامبر اسلام(ص) خندق را حفر كرد و مانع عبور سپاه كفارشد، يهود (بني قريظه) كه هم پيمان رسول الله(ص) بودند يك جلسه اضطراري تشكيل داده وبا خود قرار گذاشتند، كه آنها از پشت بر لشكر اسلام حمله كنند و هم از طرف ديگركفار بر آنها حملهور شوند تا بدين وسيله اسلام را از ريشه نابود سازند، وليسرانجام لشكر أحزاب شكست خورد و اين بار نوبت اين قبيله خائن رسيد.
پيامبراكرم(ص) مدّت25 روز آنها را محاصره كرد، تا بالاخره تسليم شدند.
بعد ازآن700 مرد سلحشور را دربند كرده خدمت پيامبر اسلام(ص) آوردند، پيامبر اكرم فرمود: هركس را كه ميخواهيد انتخاب كنيد تا در باره شما قضاوت كند. آنها (سعد بن معاذ) راكه قبلا از همان قبيله خيانت كار بود انتخاب كردند، سعد كه طبيعت آنها را ميدانستأمر كرد، تا تمام مردها را گردن زده و زنهايشان را اسير كنند. هنگامي كه پيامبرخدا(ص) قضاوت سعد را شنيد، فرمود: بخدا قسم حكم تو مطابق حكم خدا بود(19
7 ـ فساد اخلاق:
فساد اخلاق، يكي از وسائل شرافتمندانه پيشرفت يهود است و بهقول هيتلر هر دُملي را كه انسان بشكافد خواهد ديد كه ميليونها يهودي داخل آن مشغولفسادند(20
كافران بني اسرائيل به زبان داود و عيسي بن مريممورد لعن و نفرين واقع شدند كه نافرماني حكم خدا كرده و از حكم حقّ سركشي كردند،آنها هيچگاه از كار زشت خود (با آن همه پند و اندرز رسولان) دست بر نداشتند و آنچهميكنند چقدر زشت و ناشايسته است. 8 ـ ربا خواري:
پس به جهت ظلمي كهيهود (در باره پيامبران و عيسي(ع) و در حقّ خود) كردند و هم بدين جهت كه بسياري ازمردم را از راه خدا منع نمودند، ما نعمتهاي پاكيزه خود را كه بر آنان حلال بود،حرام كرديم و از اين جهت كه ربا ميگرفتند، در حالي كه از آن نهي شده بودند، نيز ازاين رو كه اموال مردم را به باطل (مانند رشوه و خيانت و سرقت) ميخوردند. و ما برايكافران آنها عذابي دردناك مهيّا ساختيم.
اين شمهاي از صفات رذيله و برجستهيهود است و شايد همين عادات و روشهاي ناپسند بوده كه هميشه آنها را تحت فشار دولتهاقرار ميداد و همين سبب شد كه يهود را از بيشترين كشورهاي جهان اخراجكنند.
در سال1290 ميلادي يهود، مردم (انگلستان) را بستوه در آورد، در نتيجه (ادوارد) فرمان داد كه همه آنها را از كشور انگلستان بيرون كنند و در اعلاميهاي كهاز طرف او منتشر شد آمده بود كه: يهود بايد قبل از عيد قدسين از كشور انگلستان خارجشوند و چنانچه كسي از اين تاريخ خارج نشود او را اعدام كرده و به دار آويزان كنند وجسدش را چهار قسمت بنمايند. در اثر اين فرمان، تعداد16000 يهودي كه ساكنانگلستان بودند آنجا را ترك كرده و تمام اموال آنها مصادره شد.
پس از اينتاريخ مدّت400 سال ورود يهود به انگلستان ممنوع بود، تا آنكه (كرمويل) در سال1657ميلادي تحت شرائطي اجازه داد كه وارد كشور انگلستان شوند(23).
در همين سالبراي نخستين بار به يهود اجازه داده شد كه اوّلين كنيسه خود را در لندن بناكنند.
و فقط در سال1674 به يهود (آمريكا) كه در آن وقت يكي از مستعمراتبريتانيا بود اجازه دادند كه علنا عبادت كنند. و در سال1841 اولين روزنامه يهودي درانگلستان منتشر شد.
در كشور فرانسه (لويس اغسطس) يهود را از آن كشور بيرونكرد و تا مدّت20 سال از ورود آنها جلوگيري نمود. و در عهد (فيليپ زيبا) براي دومينبار آنها را از فرانسه بيرون كرده و تمام دارائيهاي آنها را مصادره نمود. و درسال1341 ميلادي، مردم بر عليه يهود شورش كرده و هزاران يهودي را سر بريدند، اينشورش چندين سال ادامه داشت، بطوريكه در سال1394 يك يهودي در كشور فرانسه وجودنداشت.
در سال1492 به آنها اجازه داده شد كه وارد فرانسه شوند، ولي تا اواسطقرن شانزدهم به آنها اجازه سكونت در شهر را ندادند(24).
يهود چندين بار دركشور (آلمان) طرد شدند كه آخرين مرتبه بدست هيتلر انجام گرفت و مدّت12 سالوحشتناكترين شكنجهها را از طرف نازيها تحمّل كردند.
ما نميدانيم هيتلرروي چه اساسي آنها را نابود كرد، ولي همين قدر ميدانيم كه يهود ملتي پست وبيشرافت است و انسانيّت از دست او زخمهاي زيادي بر تن دارد و آنچه بر سرش آمدهكيفر خونريزيهاي او نخواهد بود.
در كشور (اسپانيا) در تاريخ31 مارس سال 1492 (فرديناند) اعلاميهاي صادر كرده و در آن از يهود خواست كه تا آخر ماه يوليو اينكشور را براي هميشه ترك گويند، در اثر اين فرمان تعداد500000 يهودي از اسپانيا خارجشدند.
همچنين از كشورهاي (شوروي سابق، لهستان، ايتاليا، روم، بلغارستان،سويس و مجارستان) يهود چندين بار طرد و اخراج شدند.
1 ـ (اليهود فيتاريخ الحضارات الاولي)، ترجمه عادل، قاهره1950.
2 ـ همان مدرك، صفحه58.
3 ـ سوره بقره، آيه74.
4 ـ سوره مائده، آيه13.
5 ـ اين خبردر تمام راديوها و روزنامهها و جرائد آن زمان منتشر شد.
6 ـ سوره بقره،آيه87.
7 ـ سوره بقره، آيه91.
8 ـ سوره مائده، آيه70.
9 ـقصص الانبياء.
10 ـ موقف علماءالاسلام مناليهود، صفحه29، مكتب اسلام شماره 3، سال9، صفحه162، معروف اين است كه پيامبر در موقع بيماري خود چنين ميفرمايد: اينبيماري از آثار غذاي مسمومي است كه آن زن يهودي پس از فتح خيبر براي من آورد. زيرااگرچه پيامبر اولين لقمه را بيرون انداخت، ولي آن زهر با آب دهان پيامبر كمي مخلوطشد و روي دستگاههاي بدن آن حضرت اثر خود را گذارد.
11 ـ سوره آل عمران،آيه69.
12 ـ سوره آل عمران، آيه71.
13 ـ سوره نساء، آيه46.
14 ـ سوره مائده، آيه41.
15 ـ سوره آل عمران، آيه54.
16 ـسوره مائده، آيه41.
17 ـ سوره بقره، آيه92.
18 ـ سوره مائده،آيه62.
19 ـ قصص الانبياء.
20 ـ (تاريخ آلمانيا الهتلريه)، جلد1.
21 ـ سوره مائده، آيه78 و79.
22 ـ سوره نساء، آيه160 و161.
23 ـ مجله (الآداب)، 11/1957، صفحه43.
24 ـ اين عقدهها تركيده ميشود
هميشه عقدههاي حقارت واكنشهاي زيانآوري داشتهاست، ولي تاريخ واكنشي بسان واكنشهاي عقده يهود نديده است، واكنشي كه دهها جنگ رابپا كرده است و صدها ميليون انسان را بكشتن داده است.
يهوديها براي جبران آنهمه زجرها، محفلها و حزبهاي گوناگوني تشكيل دادند، تا بوسيله آن بتوانند انتقام آنهمه فشار و سختگيريهاي مردم را از ملّتهاي ضعيف و ناتوان بگيرند.
الف: اولينمحفل آنها كه در قرن هفدهم تأسيس شد، محفل (ماسوني) بود كه پيروزيهاي زيادي رانصيب يهود كرد(1). بطوريكه در اعلاميههاي خود بيان نمودند، سه هدف اساسي را درمحافل خود دنبال ميكنند.
1 ـ محافظت از يهوديسم در كلّ جهان.
2 ـنابود كردن ساير اديان جهان.
3 ـ دميدن روح كُفر و الحاد، درملّتها(2).
سرچشمه محفل از بريتانيا بود و در تمام جهان از آنجا شروع شد وبه سرپرستي آن: اولين محفل آنها در پاريس در سال1732 ميلادي تأسيسگرديد.
و اولين محفل ماسوني در جبل الطارق در سال1727م و در آلمان درسال1733م، در پرتغال در سال1735م، در هلند در سال1745م در سويس در سال1740م، دردانمارك در سال1745م، در ايتاليا در سال1763م، در بلژيك در سال1765م، در شوروي درسال1771م آغاز بكار كرده و تا سال1907م پنجاه محفل علني تشكيل شد(3).
ب: دومين واكنش آنها تأسيس سازمان (بناي برث) در تاريخ 13/10/1842م بود. اين سازمان كهدر شعلهور كردن آتش جنگهاي جهاني اوّل و دوّم سهيم بود(4) از طرف مهاجرين يهودبوجود آمد.
در عهد آيزن هاور رئيس جمهور اسبق آمريكا كه خودش رئيس اينسازمان بود، آقاي (فليپ كلولزنيك) را بعنوان رئيس نمايندگان آمريكا در سازمان مللمتحد تعيين كرد.
در حال حاضر اين سازمان در آمريكا و كشورهاي اروپائي بطورعلني مشغول فعاليّت است(5).
ج: سومين واكنش آنها، جنبش (صهيونيسم) بود.
هدف اين جنبش ارتجاعي و نژادي آن بود كه حكومت موهوم و خيالي بنياسرائيل را باز گرداند و بر خرابههاي مسجدالاقصي (هيكل حضرت سليمان) را بناكند(6).
ابتداي اين حركت را ميتوان سال1816م دانست، گرچه هرتسل (1860 ـ 1904م) براي اولين بار آن را علني كرده و خيليها آن را از ابتكارات هرتسلدانستهاند.
به عقيده صهيونيستها هر يهودي صهيوني است، ولي لازم نيست كه هرصهيوني يهودي باشد، زيرا اسامي اعضاء اين حركت افراد زيادي را نام ميبرد كه هيچ يكآنها يهودي نبوده است، مانند: (چرچيل، ايدن، ترومان، آيزن هاور، كندي وجانسون).
چرچيل در اواخر حيات خود ميگفت: من يك صهيوني واقعي هستم و افتخارميكنم(7
پُرُتُكلهاي(8) حكماي يهود) از آنِ همين حركت است. اين كتابخطرناكترين برنامههاي صهيونيها را براي سيطره بر جهان فاش ميكند(9
د: چهارمين واكنش يهود را جمله (ضدّ سامي)(10) تشكيل ميدهد، كه اين دروغ بزرگ سلاحبُرّنده يهود شده است.
يهوديان چگونه از آن استفادهميكنند؟!
دستهاي خرابكار يهود بر همه جنگها و كشمكشهاي جهان اثر گذاشته،ولي مگر كسي ميتواند آن را فاش كند؟
1 ـ هنگامي كه خاندان سلطنتي (ساسون) در سال 1832( إلي) 1864 تجارت مواد مخدر را بدست گرفتند و مردم در اين عمل اظهارنارضايتي كردند، يهوديان فرياد زدند (ضدّ سامي.
2 ـ هنگامي كه يهود دو جنگجهاني اوّل و دوّم را برپا كردند، مردم خواستند آنها را مفتضح كنند، فرياد زدند: (ضدّ سامي
3 ـ هنگامي كه دكترهاي يهودي در آمريكا ميكروب سرطان را برايآزمايش به چند جوان مسيحي تزريق كردند و مردم خواستند از آن جلوگيري كنند، فريادزدند: (ضدّ سامي)(11).
4 ـ هنگامي كه ميليونر مشهور آقاي (هنري فورد) كتاب (يهود، يگانه مشكله جهان) را انتشار داد، آنقدر يهود با سلاح (ضدّ سامي) با او جنگكردند كه بالاخره مجبور شد نامهاي كه خود يهود نوشته بودند بعنوان معذرت خواهي، اوامضاء كند و از آنها پوزش بطلبد(12). (حاييم وايزمن) ميگويد: ما هر كجا برويم سلاح (ضدّ سامي) را با خود حمل خواهيم كرد(13). و يهود اين سلاح را در آمريكا، انگلستانو فرانسه بكار برده و نتائج بسيار مفيدي را از آن بدست آورده است.
1 ـ براي توضيح بيشتر بهمين كتاب مراجعه شود.
2 ـ (الماسونية منشئة ملكاسرائيل)، تأليف محمّد علي زعبي، بيروت1956 م.
3 ـ به دائرةالمعارف بريتانياماده (فرماسوري) مراجعه شود.
4 ـ (خطراليهودية العالمية عليالاسلاموالمسيحية)، صفحه154.
5 ـ (الخطر المحيط بالاسلام)، صفحه203.
6 ـ (تاريخ الحركة الصهيونية)، تأليف دكتر آلن تايلر.
7 ـ (خطراليهوديةالعالمية)، صفحه172.
8 ـ قراردادها.
9 ـ (خطراليهودية العالمية)،صفحه150.
10 ـ سام يكي از فرزندان حضرت نوح عليهالسلام است واز اقوامي كهبه او منتسب هستند، مانند: اعراب و عبريها را سامي گويند.
11 ـ (خطراليهودية العالمية)، صفحه 174.
12 ـ مقدمه كتاب (خطر اليهودية العالمية)،صفحه12.
13 ـ (خطر اليهودية العالمية)، صفحه 178. (خَطَر اليهوديةالعالمية علي الإسلام آرمانهاي غير انساني
يگانه آرمان يهود كه صراحتا اعلام ميشود آن است كه يكدولت يهودي جهاني بپا كنند، يعني همه دنيا را تحت تصرّف خويش در آورند.
اينحكومت بنا به گفته خود آنها از اسرائيل سرچشمه خواهد گرفت و پس از غلبه بر (نيل تافرات) در راه آن گامهاي بزرگتري خواهند برداشت.
به عقيده آنها، اگر از (نيلتا فرات) را بدست بياورند بقيه مناطق، خواهي نخواهي تسليم خواهند شد، زيرا اينمنطقه كه با منابع سرشار خود ثروتمندترين مناطق جهان را تشكيل ميدهد، گلوي دنيامحسوب ميشود و كسي كه بتواند بر آن حكومت كند چنان است كه بر جهان حكومت داشتهاست.
تورات ميگويد: در آن روز به ابرام (ابراهيم) گفت: اين زمين را به نسلتو خواهم داد، از نهر مصر تا نهر بزرگ فرات(1).
تا آنكه خداوند تو و نسل توباشم... همه زمينهاي غربت تو را به تو و نسل تو بر ميگردانم... زمينهاي كنعان رابه ملك ابدي تو خواهم در آورد(2). يهود پروردگار ما در (حوريب) با ما سخن گفت: بساست آنچه در اين كوه توقف نموديد، برويد بالاي كوه اموريين جنوب و سواحل دريا وزمينهاي كنعان و لبنان تا نهر بزرگ فرات را به تصرّف درآوريد. داخل شويد وزمينهائي را كه خداوند به آنها قسم ياد كرده كه آنها را به ابراهيم و اسحاق و يعقوبو فرزندان آنها بدهد تملّك كنيد(3).
يهود براي تحقّق بخشيدن به اين نويدها ومژدههاي ديگري كه در (تلمود) وارد شده است در مرحله اوّل يك حكومت مخفيانه مركباز300 يهودي را تشكيل داد و يك نفر را (وارث سليمان و داود) بعنوان پادشاه آنانتخاب نمود.
اين حكومت مخفي در حقيقت صاحب مال، نفوذ و همه كاره اروپابود(4).
آقاي (ولترراتنو) يهودي در روزنامه خود در تاريخ 25/12/1909مينويسد: سرنوشت اروپا فقط بدست300 نفر كه هريكي رفقاي ديگر خود را بخوبي ميشناسدتعيين ميگردد. اين300 نفر كه همه يهودي ميباشند، داراي وسائل كافي براي سرنگونساختن رژيمهاي مخالف هستند.
يهود اين حكومت جهاني خود را به يك افعي بسياربزرگي تشبيه ميكنند كه از سال70م، براي نابود كردن جهان در حركت است. دُم اين افعيدر فلسطين باقي خواهد ماند و سر آن به حركت خواهد آمد، تا آنكه تمام دنيا خراب شودو در اين وقت سر او از اين جهانگردي ننگين خود باز گشته و در شهر بيتالمقدّس زيرپرچم يهود آرام خواهد گرفت.
ولي چون اين آرمان كاملاً غير انساني، با وجوداديان و اخلاق، امكانپذير نبوده است، آنها سخت ميكوشند تا از اخلاق و دين مفهوميباقي نماند.
خاخام (ريچران) در يكي از سخنرانيهاي خود كه بر سر قبر (سيمونبن يهوذا) در شهر براغ سال1869م، ايراد كرده و در مجله (كانت مپران) كه در تاريخ 1/7/1880م، چاپ شده است، ميگويد: پدران گذشته ما هر ساله كنفرانسي بر سر اين قبرتشكيل ميدادند و اين وظيفه ما است كه اوّل هر قرن اين كنفرانس را تشكيل داده وبراي سيطره بر جهان طرح و برنامهريزي بنمائيم.
اكنون هيجده قرن از جنگيهوذا تا اين زمان ميگذرد، براي اين كه خداوند وعده داده است ابراهام قدرت پيداميكند بر جهان و در اين مدّت يهود، اهانتها و جسارتهاي زيادي بخود ديده و چندينبار قتل عام شده، ولي آنها تسليم نشده و اگر در دنيا پراكنده ميباشند علّتش ايناست كه دنيا ملك آنها است.
و اضافه ميكند: اينك ملّت ما گامهاي بزرگي رابسوي قله جهان برداشته و هر روز كه ميگذرد بر قوّت و قدرت و نفوذ ما افزودهميشود. ما خداوند اين زمان را كه عبارت از طلا است مالك هستيم، همان خداوندي كههارون آن را بصورت گوسالهاي در آورد و ما آن را پرستش كرديم و اينك بصورت خداوندتمام مردم جهان در آمده است. در آن لحظه كه طلاهاي جهان بدست ما در آيد وعدههايأبراهام (ابراهيم(ع)) را عملي خواهيم كرد و بر جهان سيطره كاملي خواهيميافت.
1 ـ سفر پيدايش اصحاح، صفحه15.
2 ـ همان مدرك،صفحه17.
3 ـ تثنيه اصحاح اوّل.
4 يهود و آمريكا
آيا آمريكا در دست يهود است؟(1) اين سؤال پس ازجنگ اخير 1967ممسلمانان و اسرائيل و پس از آنكه آمريكا جانب يهود را گرفت، زياد بر سر زبانها آمدهاست.
ولي قبل از هر چيز خوب است خلاصهاي از كتاب (يهود يگانه مشكله جهان) را نقل كنيم.
در حدود400 سال است يعني از همان اوائل ورود (كلمبس) كه يهودوارد آمريكا شدهاند و از همان روز تا بحال زحمات زيادي كشيده تا بالاخره توانستنداين كشوري را كه امروز بزرگترين و ثروتمندترين كشورهاي جهان محسوب ميشود تحت نفوذخود درآورند. و با آنكه (سويفيسات) حاكم آن روز به نيويورك كه يكي از مستعمرات هلندبود، اعلاميهاي صادر كرد و در آن از يهود درخواست نمود از نيويورك خارج شوند، وليدر اثر سهامهاي زيادي كه يهود در شركتهاي هلندي داشتند، مديران آنها از (ستويفيسات) خواهش كردند كه از اين امر صرف نظر كند.
آنچه را كه اين حاكمتوانست انجام دهد اين بود كه به آنها اجازه نداد دكانهاي خود را بر سر چهار راهها ومحلهاي عمومي و پرجمعيّت قرار دهند. ولي همان نيويورك، امروز بصورت محلهاي ازمحلّههاي يهود در آمده است. و بطور كلّي نيويورك بزرگترين مركز يهود بشمار ميرود،زيرا همه تجارتخانهها، كارخانهها، صنايع و زمينها، ملك يهود است، هرگز به كسياجازه نخواهند داد تجارت كند و يا ثروتي بهم رساند. بنا براين آمريكائيها نبايدتعجب كنند هنگامي كه خاخامهاي يهودي ادعا ميكنند كه آمريكا همان ميعاد گاهي است كهپيامبران آنها وعده دادهاند و نيويـورك، اورشليم آنها و سلـسله جبـال راكي كوههاي (صهيون) است(2).
در ايّام (جورج واشنگتن) تعداد يهود بيش از چهار هزار نفرنبوده آنها در زمان جنگ استقلال، جانب آمريكا را گرفتند و حتّي به اهالي مستعمرات،كمكهاي زيادي كردند. ولي پنجاه سال از اين تاريخ نميگذشت، كه تعداد آنهااز3300000 نفر بيشتر شده، امّا امروز تعداد آنها براي هيچكس معلوم نيست و اين خوديكي از سياستهاي يهود است زيرا سرشماري آمريكا بدست آنهاست.
شما اگر تعدادفرانسويها، آفريقائيهاي ساكن آمريكا را از دولت بپرسيد، فورا به شما اطلاع خواهندداد، تعداد آسيائيها هم همه معلوم است، ولي آنچه معلوم نيست و همچنان در مخفي بودنآن كوشش بسياري ميشود تعداد يهود است و شايد خود دولت هم آن را نداند زيراپروندههاي راجع به اين موضوع هميشه مفقود و مجهول است(3).
معمولاً سينماها،تآترها، تجارت شكر، تجارت گندم، تنباكو، فولاد و پنجاه درصد از تجارت گوشت و بيش از 60٪ از تجارت كفش و اغلب صنايع، ادوات موسيقي و جواهرات و تمام مشروبات الكلي وصندوقهاي وام جهاني در دست يهود است(4).
بطور قطع ميتوانيم بگوئيم كه ملّتآمريكا راضي نبوده و نخواهد بود كه يهود بازارهاي تجارتي خود را در اين كشور متمركزسازند، زيرا تاريخ چنين نشان داده كه هركشوري كه يهود در آن تمركز داشته باشد عواملفساد در آن زياد شده و در نتيجه كشورهاي ديگر نسبت به آن بدبين خواهند شد، چنانچهاين امر نسبت به اسپانيا، آلمان و بريتانيا اتفاق افتاده است.
بسيارميشنويم كه بريتانيا چنين كرده است و آلمان چنان نموده است، ولي در واقع يهود آنرا انجام داده و هيچ ارتباطي به دولت بريتانيا و آلمان ندارد.
امروز آمريكابهمين درد مبتلاست و هر كاري را كه يهود انجام ميدهند به نام ملّت آمريكا تمامميشود، در صورتي كه ملّت آمريكا از آن مبرّا ميباشد(5).
امروز ملّت آمريكافقط با عينكهائي كه يهود بر چشم آنها نهادهاند به دنيا مينگرد و اين بدبختي ديگرياست كه نصيب ما ميشود.
يهود در هرگوشه و كناري نفوذ كردهاند و حتّيكليساهاي مسيحي در آمريكا تحت نفوذ آنهاست و در حقيقت منبرهاي كليساها وسيلهاي ازوسائل تبليغات يهودي ميباشد.
به عقيده من اگر كشيشها و كاردينالها بهحرفهاي خود رسيدگي كنند، خواهند ديد كه 70٪ از حرفهاي آنها از افكار يهودي سرچشمهگرفته است(6).
برنامههاي اقتصادي آمريكا فقط بدست يهود اجراميشود.
شايد افكار عمومي مردم و سرمقالههاي روزنامههاي آمريكا، از افكارخود يهود، يهوديتر است. اگر در دنيا مكاني وجود داشته باشد كه افكار يهوديرا به مردم تزريق كند، همان كنيسههاي آمريكا است(7).
اگر يهود در اعماقكليساها دست يافتهاند، آيا ممكن است در دانشگاهها دست نداشته باشند؟ تمامدانشگاههاي آمريكا از نفوذ يهود و افكار و عقائد آنها رنج ميبرند(8).
درآمريكا دو سازمان يهودي وجود دارد يكي به نام (كهيلا نيويورك) و ديگري به نام (كابينه يهودي آمريكا).
(كهيلا) امروز به صورت يك حكومت مستقلي در آمده است،تمام قراردادهاي او قانون حساب ميشود و شايد اين سازمان قويترين اتّحاديّههاييهودي را تشكيل ميدهد.
علّت هجرت كردن روزافزون يهود به نيويورك، وجود همينسازمان است. (كهيلا) نسبت به يهود حكم رُم نسبت به نصاري و مكّه نسبت به مسلمانانرا دارد(9).
وجود كهيلا دليل بسيار محكمي است بر عليه كساني كه ميگويند: (يهود يك عنصر منقسم برخود و متنافري را تشكيل ميدهد)، زيرا در اين سازمانامپرياليستها و تودهئيها و خاخامهاي يهودي چون برادر بر سر يك ميز نشسته و زيرپرچم (يهوذا) براي مقاصد خود نقشه ريزي ميكنند(10).
هر فرد يهودي در آمريكادست كم در يك سازمان مخفي اسم نويسي كرده است(11).
كهيلا نام خود را تغييرداده و نام (كنفرانس يهودي جهاني) را براي خود نهاده است و تقريبا تمام آرمانهايخود را به تحقّق رسانده است(12).
هزاران سازمان مخفي تابع كهيلا وجوددارد.
خوب است از اين آقايان يهود كه هميشه سعي كردهاند خود را وطن پرستقلم داد كنند، سؤال كنيم: اين سازمانها براي چيست؟ و بر عليه كيست؟ و آنها چرااينقدر تلاش ميكنند تا نيويورك را از هر عنصر مخالفي جدا سازند؟ و اگر فرض كنيمآنها وطن پرست هستند هيچ احتياجي به سازمان نخواهند داشت(13).
كهيلا درسعبرتي است كه دنيا بايد آن را به خوبي فرا گيرد تا از سرعت نفوذ يهود باخبر بوده وصورت جهاني كه به فرمان يهود حكم ميكند در نظر بياورد(14).
حزب جمهوريآمريكا دامن گرمي براي يهود بوده است و لذا هميشه اين حزب در انتخابات پيروز ميشودو در حقيقت اين حزب را همان سازمان كهيلا ميچرخاند.
تعيين رئيس جمهوريآمريكا جز به دستور يهود، بدستور و فرمان كس ديگري نيست، ولي بيچاره ملّت آمريكاگمان ميكند كه خود آنها رئيس جمهوري را تعيين ميكنند، چنانچه رئيس جمهور پس ازانتخابات با آنها كج رفتاري كند، آنقدر در باره او دزدي كشف خواهد شد! كه بالاخرهيا تسليم ميشود و يا از صحنه بيرون ميرود.
هنوز يهود همان سياست قديمي خودرا در پيش گرفته است مبني بر اين كه نبايد يهودي را جلو انداخت، بلكه بايد بيگانگانرا صورت قرار داده و يهود در پشت صحنه باشند. فايده اين كار اين است كه آنها باسركاربودن بيگانگان بيش از ظاهر بودن يهود ميتوانند اغراض خود را اعمال كنند، زيرااگر يهودي رئيس باشد و علنا به اهداف يهود كمك كند، مردم او را متهم كرده و شايد ازيهود متنفر شوند، در صورتي كه اگر آنها همچنان زير پرده باشند هيچگاه مورد اتهامقرار نخواهند گرفت و در اين صورت هم از انتقاد، سالم ميمانند و هم خواستههاي خودرا جامه عمل ميپوشانند(15).
در آمريكا سازمان ديگري وجود دارد به نام (سازمان تاماني). گرچه اين سازمان در ظاهر از صحنههاي سياسي خارج شده ولي در واقعاگر قويتر و با نفوذتر نشده باشد ضعيفتر نشده است. سرمايه اين سازمان را از تجارتجنس ظريف (زنان و دختران) و مواد مخدر تأمين ميكنند!.
چندي پيش دولت آمريكاتحقيقاتي در اين باره بعمل آورده و مردم بدترين نوع جنايت (يعني تجارت جنس ظريف) رابه چشمهاي خود مشاهده كردند و آنقدر رسوائي اين عمل زشت، بالا بود كه بسياري از اينبازرگانان بشردوست يهودي، مجبور شدند كه نام و فاميلي خود را عوض كنند! و اينكبهترين و معروفترين فاميلهاي يهودي در نيويورك اسمهاي مستعاردارند(16).
تآتر... و سينما
ديرزماني است كه يهود ميكوشد تا هرچهوسائل تبليغاتي است مانند تآتر و سينما را منحصرا تحت تصرف خود در آورد. و معمولاًچون تآتر تأثير شگرفي در مغز و تفكّر افراد جامعه ميگذارد، يهود كاري كرده است كهبرنامه تآتر دست آنها باشد تا هيچ نمايشي بر عليه آنها اجرا نشود(17).
سيطرهيهود، منحصر به تآتر نيست بلكه از يك طرف تمام سينماها از مال يهود است و از طرفديگر صاحب امتياز آنها ميباشند و همچنين است شركتهاي فيلم برداري كه همه يهوديميباشند.
مشكل اينجاست كه هرجا يهودي باشد مشكلات و انحرافات فراوان است،هر يهودي به سهم خود ميكوشد تا اخلاق ملّتها را فاسد كند و از اين راه بر مغز وروح مردم پيروز شود. اين مشكل بصورت رسوائي بزرگي در تآترها و سينماهايآمريكا به وضوحديده ميشود(18). موسيقي... و يهود
مردم از آنكهخانههايشان محل رقص و غنا و موسيقي شده است بستوه آمدهاند ولي آنها نميدانند كهموسيقي و غنا جزو احتكارات يهود است، اين يهود هستند كه جوانهاي ما را يك مشت افرادنادان و كماطلاع به بار آوردهاند.
و همين موسيقي (جاز) كه امروز درهرمحفلي صورت وحشتناك خود را ظاهر ميكند يكي از اختراعات خطرناك يهود است كه آن رابراي فساد اخلاق جوانان ساختهاند(19).
معمولاً اگر كسي در فساد هائيكهجامعه امروز را تهديد ميكند تحقيقي بعمل آورد بدون شك خواهد يافت كه دست يهود درتمام آنها دخالت دارد و حتّي جنگهاي خونيني كه تا به حال هزاران انسان را به كشتنداده است بدست مرموز يهود برپا شده است(20).
شراب... و يهود
جونفوستر فريزر در كتاب (يهودي فاتح) كه در سال1916 چاپ شده است مينويسد: تجارت ويسكيدر آمريكا، منحصر به يهود است. و 80٪ از اعضاي كابينه بازرگانان شراب، يـهودي هستندچنانچه تجارت انـواع سيگار هم منحصر به يهود است(21).
يگانه كسيكه از شرابتبليغ ميكند يهود هستند زيرا شما هيچ نمايش، كتاب قصّه، فيلم و غيره را خالي ازاسم شراب نخواهيد يافت. ميدانيد چرا؟ براي اين كه اين تجارت آنها است و آن همتبليغات آنها(22)! آيا پس از همه اين تبليغات نميتوان گفت كه يهود به قسمتي ازآرمانهاي خود رسيدهاند؟
1 ـ تأليف هنري فورد ميليونر مشهور، در اينكتاب بحثهائي پيرامون تاريخ يهود در آمريكا، گوشههائي از نفوذ يهود، قربانيان ياجبّاران، آيا يهود امّتي را تشكيل ميدهند؟ برنامههاي سياسي يهود، مقدمهاي بركتاب پروتكلها، چگونه يهود از سلطه خود استفاده ميكنند، نفوذ يهود در سياستآمريكا، بُلشفيكها و صهيونيستها، سيطره يهود بر تآتر و سينما، شراب، قمار، فساد،مشكله بزرگ جهان، مد و جزر در سلطان مالي يهود، سيطره بر روزنامهها، دولت جامعه (يهوذا) و غيره ميباشد. يكي از كتابهاي سودمندي است كه اخيرا در كشورهاي عربيانتشار يافته است. و اين كتاب در سال1921 از طرف شركت ماشين سازي مشهور (فورد) منتشر گرديد و بلافاصله يهود نسخههاي آن را جمع كرده و آتش زدند. فورد پس از تأليفاين كتاب آنقدر مورد انتقاد محافل آمريكائي قرار گرفت كه بالاخره مجبور شد معذرتنامهاي را كه روزنامهها از طرف او چاپ كرده بودند امضاء كند، هر نسخهاي از اينكتاب در آمريكا800 دلار بفروش رسيد!
2 ـ (يهود يگانه مشكله جهان)، صفحه19.
3 ـ (يهود يگانه مشكله جهان)، صفحه58.
4 ـ همان مدرك، صفحه22.
5 ـ همان مدرك، صفحه23.
6 ـ همان مدرك، صفحه31.
7 ـ همانمدرك، صفحه33.
8 ـ همان مدرك، صفحه34.
9 ـ (يهود يگانه مشكلهجهان)، صفحه109.
10 ـ همان مدرك، صفحه109.
11 ـ همان مدرك صفحه110.
12 ـ همان مدرك، صفحه113.
13 ـ همان مدرك، صفحه116.
14 ـهمان مدرك، صفحه112.
15 ـ همان مدرك، صفحه132.
16 ـ همان مدرك،صفحه136.
17 ـ همان مدرك، صفحه162.
18 ـ همان مدرك، صفحه163.
19 ـ همان مدرك، صفحه184.
20 ـ همان مدرك، صفحه184.
21 ـهمان مدرك، صفحه199.
22 ـ همان مدرك، صفحه203.
اسرائيل چگونه به وجود آمد؟
در اوائل اين قرن، (بريتانيا) بزرگترين دولتاستعمارگر را تشكيل ميداد، براي جلوگيري از نفوذ روزافزون (آلمان) كه با سرعتي چونبرق سراسر دنيا را فرا ميگرفت سعي كرد تا سدّي از انسانها در برابر آلمان بسازد،در اين زمينه ارتباط هائي با هريك از كشورهاي جهان مانند: هلند، بلژيك، اسپانيا،پرتقال و ايتاليا به عمل آورد و در سال1907 كنفرانسي از بزرگترين سياستمداران اينكشورها تشكيل داد.
در پايان اين كنفرانس كه بيش از يك هفته طول كشيد چنيناعلام شد: بزرگترين خطري كه ممكن است متوجه غرب شود بيرون رفتن سواحل دريايمديترانه از دست بريتانيا ميباشد.
چون اين دريا كه حلقه اتصال بين شرق وغرب را تشكيل ميدهد در دست مسلمانان است و مسلمانان يك ملّت واحدي هستند و دارايزمينهاي وسيع و منابع سرشاري ميباشند و احتمال ميرود كه اين ملّت بزرگ يك بارهبپا خواسته و از قيد اسارت، خويش را آزاد كرده، لذا به كشورهاي بزرگ توصيه ميشودكه اين ملّت واحد را متلاشي كرده و از اتّحاد و بيداري آنها جلوگيري كنند و درمرحله اوّل بايـد آفريـقا را از آسيا جـدا و منفصل كرد و هرگونـه اتحادي را بين ايندو قاره از بين برد(1).
اين نخستين عاملي بود كه دولتهاي استعماري را به فكرايجاد يك دولت كاملاً اختلافي، آن هم در كنار درياي مديترانه انداخت، ولي تنها اينرا نميتوان دليل وجود اسرائيل دانست، زيرا يك عامل ديگري هم در اين امر سهيم بود وآن عامل دين بود.
ريشههاي اين عامل را در سه هزار سال پيش بايد جستجو كرد،يهود سالي كه از فلسطين خارج شدند يعني درست، سه هزار سال پيش بر فراق فلسطين گريهو زاري كردند، (حائط مبكي) يا ديوارِ نُدبه و گريه شاهد زنده براين گفتار است، اينديوار كه در شهر بيتالمقدّس است، ناظر گريه و زاريهاي زيادي بوده، كه آخرين آنها،گريههاي شوقي بود كه از نخست وزير، علما و سران يهود پس از شكست مسلمانان، پاي آنشنيده شد(2).
البته به قول بزرگترين تاريخ دادن عربي آقاي (فليب حتي) درتاريخ نامي از دولت اسرائيل برده نشده است(3).
ولي (بن گوريون)(4) ميگويد: لازم نيست كه نام اسرائيل در تاريخ درج شده باشد، همين قدر كافي است كه ما اين دولترا از هزارها سال پيش در قلبهاي خود بنا كردهايم ما نام اسرائيل را از عصر يسوعابراين شهر نهاديم و در تاريخ هم اسم آن موجود است و آن بلاد (يهوذا) است.
هنگامي كه ما ازاين شهر بسيار كوچك خارج شديم، آن را در اعماققلبهايمان حمل كرديم و تا به حال نام هريك از كوهها، درّهها و شهرهاي آن را درذهن داريم(5).
در سال 117 (باركوخيا) بني اسرائيل را جمع كرد و آنها را برايتأسيس دولتي در فلسطين دعوت كرده ولي شكست خورد و اين آرزو را به گوربرد.
پس از اين، حركات مسلحانه براي تأسيس دولتي در اين منطقه بسيار واقعشده ولي هيچ يك پيروز نگشته، تا آن كه در سال1897 در شهر بال واقع در سوئيسكنفرانسي به رياست (تيو دور هرتسل) تشكيل شده تا اولين گامها را براي ايجاد آن دولتبردارند. هرتسل در سال1895 كتابي به نام (دولت يهود) به رشتهٴ تحرير در آوردو در آن از يهود خواسته بود كه دولتي در فلسطين يا آرژانتين تأسيسكنند(6).
اين كتاب كه سر و صداي زيادي در جهان آن روز بپا كرد، به هرتسلفهماند كه اين پيشنهاد موافقان زيادي دارد و لذا فورا به تركيه مسافرت كرده و ازسلطان عبدالحميد درخواست كرد كه در مقابل دريافت مبالغ زيادي، به يهود اجازه بدهدتا وارد فلسطين شوند(7). ولي چون سلطان عبدالحميد، اين پيشنهاد را رد نمود، هرتسلبه بريتانيا متوسل شد و بالاخره بريتانيا را راضي كرد كه صحراي سينا را بدهد، چندمهندس يهودي با همكاري مهندسين انگليسي براي كاوش به صحراي سينا رهسپار مصر شدندولي چون زمينهاي صحراي سينا شن زار بود از آن صرف نظر كرده و براي استعمار فلسطين،نقشههاي جديدي ريختند.
درست در همين روزها بود كه جنگ جهاني اوّل شروع شد (1914م) و نگراني عجيبي، جهان و به خصوص يهود را فرا گرفته بود.
اين جنگ كهنسبت به بريتانيا بسيار وحشتناك به نظر ميرسيد، يك نويد بسيار درخشندهاي براييهود بود و در همان وقت كه رهبران انگليسي از ترس، خواب نميرفتند، يهود، در كمالآرامش و خوشحالي بسر ميبردند، زيرا بريتانيا سعي ميكرد آمريكا را داخل جنگ كند واز اين راه جبهه خود را تقويت نمايد ولي چون سياست آمريكا بدست يهود بود، احتياجشديدي به آنها پيدا كرد.
يهود كه براي يك چنين روزي دقيقه شماري ميكردند،فرصت را غنيمت شمرده و متعهد شدند كه در مقابل آن كه بريتانيا دولتي براي يهود درفلسطين تشكيل دهد، آمريكا را به هر طوري كه شده داخل جنگ كنند.
(جيرالدكياسميت) ميگويد: بدون شك يگانه كسي كه توانست آمريكا را وارد جنگ كند، صهيونيستبود، نقشه اين دسيسه بزرگ را در يك خانه بسيار كوچك واقع در حومه شهر لندن بدستآقاي (جيمس مالكولم) كشيده شد و سرانجام به پيروزي رسيد(8).
با اين عملبزرگترين پيروزي را در درجه اوّل نصيب يهود و در درجه دوّم نصيب بريتاناكرد. جيمس مالكولم) در خاطرات خود مينويسد: در موضوع وارد شدن آمريكا درجنگ اوّل، من نقش مهمّي را دارا بودم و با سفرهاي متعدد خود به آمريكا، فرانسه وبقيه شهرهاي اروپائي و نشر مقالات مفصلي در مجله تايمز لندن و روزنامههاي آمريكاتوانستم نظر رهبران اين كشورها را به يهود جلب كنم.
و از طرف ديگر مذاكراتبسيار وسيعي با رؤساي يهود در آمريكا و رهبران سياسي آن كشور به عمل آورده وسرانجام در بهار سال1917م آمريكا را وارد جنگ كردم(9)در اين وقت آقاي (حاييموايزمن) رهبر صهيونيستها با آقايان (روتشيلدبر، لويد جورج، وينستون چرچيل و بلفور) فشار آوردند كه فورا تصويب نامهاي براي حكومت يهود در فلسطين، صادر كنند. بريتانياهم كه قبلا يك چنين وعدهاي به آنها داده بود، وزارت جنگ را موظف كرد كه صورت اينعهدنامه را طوري بنويسد كه يهود را راضي كرده و عواطف و احساسات عرب را تحريكنكند.
باز مالكولم مينويسد: قبل از آن كه پيش نويسي نوشته و عهدنامهايمطرح شود من با مارشال (حداد پاشا) نماينده (شريف حسين) امير حجاز ملاقات كرده وموضوع را چنين شرح دادم: ميدانيد كه اگر آمريكا وارد جنگ نشود براي شما و ما بسيارزيانآور تمام خواهد شد و چون رؤساي يهود و صهيونيستها حاضر شدهاند در مقابل آنكهبريتانيا تصويبنامهاي مبني بر آن كه يهود بر جزئي از فلسطين حكومت داشته باشند،آمريكا را به حومه جنگ بكشند....
بنا بر اين از شما خواهش ميشود كه در اينباره از هرگونه تحريك عواطف و احساسات مردم جلوگيري كنيد.
البته من چندينبار هم با (لورنس) ملاقات كردم، او نيز موافقت خود را با اين نقشه اعلام نمود. دراين وقت بريتانيا از دكتر (وايزمن) كه سمت رهبري صهيونيستها را داشت خواهش كرد كهتصويب نامهاي را او بنويسد.
(وايزمن) تصويب نامه را از زبان بلفور وزيرامور خارجه خطاب به روچيلد يهودي چنين نوشت: عزيزم آقايروچيلد:
حكومت بريتانيا به نظر عطف به ايجاد ميهن براي يهود در فلسطينمينگرد و براي تسهيل آن منتهاي كوشش خود را مبذول خواهدداشت ولي نبايد حقوق مدني،سياسي و ديني طوائف غير يهودي مهدور شود، چنانچه حقوق سياسي و پستهاي برجستهاي كهيهود در بقيه بلاد در دست دارند نبايد از دست آنها گرفته شود.
سپس آن را بهقاضي (برانديس) در واشنگتن تلگراف كرده تا موافقت (ويلسن) را بگيرد. و پس از آن كهويلسن بر آن موافقت كرد (آرثر جيمس بلفور) كه وزير خارجه بريتانيا بود، آن را بهامضاء رسانده و بدست روچيلد يهودي ثروتمندترين مرد آن روز جهان داد.
اينعهدنامه در روز2 نوامبر1917 م، يعني درست يكسال پيش از سقوط خلافت اسلامي و احتلالفلسطين از طرف انگليس، به امضاء رسيد. ولي مسلمانان پس از احتلال در سال1918م از آنبا خبر شدند(10).
در سال1920 دولت بريتانيا اعلام كرد از اين به بعد حكومتنظامي فلسطين به حكومت مدني مبدّل خواهد شد.
يهود كه منتظر يك چنين روزيبودند، فورا تصويب نامهاي را به امضاء سران كنفرانس حلفاء (متفقين) كه در (سانريمو) به تاريخ25 نوامبر1920 م، منعقد شده بود در آورده كه در آن چنين آمده بود: بايد فلسطين را در يك موقعيّت اداري و سياسي قرار داد كه يهود براي تأسيس ميهنناسيوناليسم خود تمام آزادي را داشته باشد و حكومت انتداب، هجرت به فلسطين را تقويتبنمايد و براي اين موضوع توصيه ميشود كه كابينهاي براي رسيدگي به امور يهود مهاجرتأسيس شود تا هم ناظر عمليات هجرت باشد و هم مهاجرين را مسكن و كار بدهد و امتيازاتشركتها را اولاً به يهود بدهند تا براي تأسيس چنين ميهني بتوانند به نحو احسن كوششكنند.
اين تصويب نامه را سازمان ملل متحد كه خود دست نشانده يهود بود(11)،در سال1922 تصويبب كرد و فورا بريتانيا آقاي (هربرت صموئيل) يهودي را بعنواننماينده سامي بريتانيا به فلسطين اعزام داشت.
صموئيل كه مدّت پنجاه سال درفلسطين بود تعداد ششصد هزار يهودي مهاجر را در اين منطقه سكونت داد و پستهاي مهم رابه آنها واگذار كرد و هرچه زمين بود، با سرنيزه از عربها خريداري كرده بدست يهودداد و امتياز تجارت خارجي را منحصرا به يهود داد حمل سلاح را بر عربها ممنوع كرد،در صورتي كه تسهيلات فراواني براي خـريداري اسلـحه نسبت به يـهود مبذولداشت(12).
فورد ميگويد: اگر جهان ميدانست، يا به او اجازه ميدادند كهمردم دنيا بدانند چگونه يهوديان زمينهاي فلسطين را از دست عربها بيرون آوردند، چناننفرت و بيزاري نسبت به يهود در دل آنها ايجاد ميشد كه هرگز از ياد نميرفت و بدونشبهه تمام كارها با معرفي (صموئيل) نماينده بريتانيا انجام ميگرفت، ولي مگر ممكنبود كسي از اين واقعهها و دزديها و آدمكشيها صحبتي به زبان آورد؟
حتّي يكيازكارمندان دولت بريتانيا وقتي خواست به دولت خود گزارشي راجع به زمين دزدي يهودبدهد، فورا از وظيفه خود بركنار شد(13).
از شروع جنگ جهاني اوّل همه فهميدندكه چه كاسهاي زير نيمكاسه مخفي است و لذا (شريف حسين) امير مكّه نامهايدر14/ژوئيه/1915 به رهبران بريتانيا نوشته و از آنها درخواست كرد كه مرزهاي كشورهايعربي را تعيين كنند، در اين زمينه نامههائي رد و بدل شده و سرانجام بريتانيا بهشريف حسين اطمينان داد كه فلسطين جزو كشورهاي عربي و مرزهاي آن محفوظ خواهدبود(14).
ولي آيا بريتانيا به وعده خود وفا كرد؟
آقاي عبدالله التلمينويسد: قوانين بريتانيا در زمان انتداب، تمام درها را به روي مهاجرت يهود بهفلسطين گشوده بود، بطوري كه آقايان يهودي پيش از آن كه از شهرهاي خود در آلمان وپولندا و آمريكا خارج شوند به آنها گذرنامه فلسطيني داده ميشد! در صورتي كهعربهائي كه از شرق اردن و سوريه به فلسطين آمده بودند و سالهاي درازي در آنجا سكونتداشتند اجنبي محسوب ميشدند!
و از طرف ديگر تمام قواي بريتانيا براي حمايتاز يهود در تحت اختيار آنها بود! و براي سركوب و جلوگيري از هرگونه شورشي از طرفعربها پايگاه نظامي و قدرتي در شرق اردن به وجود آورد تا آن كه دولت اسرائيل بدونهيچ دغدغه و دردسري تشكيل شود(15
تا اينجا بريتانيا نقش خود را خوب بازيكرد و از اين به بعد ميبايستي آمريكا وارد كار بشود و سرانجام اسرائيل بدست اوتأسيس گرديد و اين افتخار بزرگ نصيب او گشت.
نويسنده معروف انگليسي (دوجلاسريد) مينويسد: در اواخر جنگ جهاني دوّم (ترومان) رئيس جمهوري اسبق آمريكا در خواستكرد كه تعداد100000 يهودي به فلسطين مهاجرت نمايند، فلسطين را بين يهود و مسلمانانتقسيم كنند، با آن كه همين آقاي ترومان در سال1947 در پارلمان آمريكا اعلام كردهبود كه آمريكا هرگز راضي نيست كه سرنوشت ملّتي بدون رضايت آن تعيين گردد. به هر جهتهر آنچه آقاي مارشال وكيل وزارت امور خارجه خواست خطرهاي تقسيم شده را به آقايترومان گوشزد كند و او را از اين كار منصرف سازد فايده نبخشيد و پيش از آن كه قواينظامي بريتانيا از فلسطين خارج شوند يعني در14/ مي/1948 دولت آمريكا به اسرائيلاعتراف كرد.
اين اعتراف حتّي نسبت به نماينده آمريكا در سازمان ملل متحد غيرمنتظره و ناگهاني بود.
در اثر اين اعتراف ناگهاني جنگ خونيني ميان عربهاواسرائيل شروع شده و مارشال استعفا داد.
در همين زمان سازمان ملل متحد تشكيلجلسه داد و براي رفع اختلافات اعراب و اسرائيل و پايان دادن به جنگ در آن منطقه قطعنامهٴ تقسيم را صادر كرد. به موجب اين قطعنامه، مقرّر شد، صحراي (نقب) در اختياريهود و (جليل) دست عربها باشد. سازمان ملل براي اجراي اين قطعنامه، آقاي (كونتبرنادوت) را به فلسطين اعزام كرد و چون عربها حاضر نشدند صحراي نقب را به يهودواگذار كنند برنادوت پيشنهاد كرد، كه اگر عربها راضي نيستند، نقب را به يهود بدهند،بر يهود لازم است كه (جليل) را گرفته و از نقب صرف نظر كنند، در اثر اين پيشنهاديهود آقاي برنادوت را بدون هيچگونه مقدمهاي كشتند و با آن كه برنادوت نمايندهسازمان ملل بود قاتل او آزاد شد و در عوض نيويورك از رئيس عصابهٴ (اشترن) (قاتلبرنادوت) استقبال شاياني بعمل آورد. و عجيب آن كه هركس از شخصيّتهاي آمريكا باقرارداد تقسيم مخالفت ميكرد، فورا كشته ميشد و يا از منصبش بركنار ميشد، مثلاً (جيمس فرستال) كه يكي از مخالفان قرارداد تقسيم بود وكيل وزارت جنگ بود اوّل او رااز منصبش بركنار نمود، در اثر فشارهاي گوناگون يهود خودكشي كرد(16).
اين راهم به تاريخ بايد اضافه كرد كه سران لشكرهاي عربي در آن جنگ خيانت كردند و در عوضآن كه زمينهاي فلسطين را از يهود بگيرند، زمينهاي زيادي را هم به آنها دادند و درنتيجه، جنگ به نفع يهود تمام شد. مثلاً اگر جنگ نميشد يهود فقط بر3/5 ميليون دونمسيطره داشتند و حال آن كه پس از جنگ، زمينهاي اسرائيل به (27.027.023) دونمرسيد(17).
و آوارگان اين جنگ1000000 انسان بودند!
و تمام اموال ودارائي كه از مسلمانان گرفتند بيش از 95.000.000.000 ريال در سال منافع او بودهاست(18
اسرائيل پس از جنگ تعداد202 قريه را تغيير داد و بيش از200 مسجد راخراب كرد و اكثر مقابر را نبش نمود و حتّي سنگهاي روي آنها را دزديده و به يهودفروخت(19
ناگفته نماند كه پس از قيام اسرائيل نخستين كشورهائي كه آن را بهرسميّت شناختند، آمريكا و انگليس، سپس شوروي سابق و رفقاي آن بودند!
و بهگفته علوبه: شوروي سابق و آمريكا در هيچ موضوعي اتفاق نكردند جز در به رسميّتشناختن اسرائيل(20
بنا بر اين اگر سؤال شود: (اسرائيل چگونه به وجودآمد)؟
در جواب بايد گفت: (با نيرنگ آمريكا و بريتانيا و غفلت مسلمانان وتلاش يهود 1 ـ (قضايانا فيالامم المتّحدة)، تأليف خيري حماد،صفحه126.
2 ـ (الأيام الحاسمة قبل معركة المصير)، تأليف محمود شيت خطاب،چاپ بغداد1387 هجري قمري.
3 ـ (تذكرة عودة)، تأليف ناصرالدين نشاشيبي،صفحه15.
4 ـ نخست وزير اسبق اسرائيل.
5 ـ همان مدرك، صفحه16.
6 ـ (تاريخ الحركة الصهيونية)، تأليف دكتر آلن تايلر.
7 ـ همانمدرك.
8 ـ (قضايانا فيالامم المتحدة)، صفحه128.
9 ـ (دراستانفيالفضيلة)، صادره لندن1953.
10 ـ (خطراليهودية العالمية)، صفحه239.
11 ـ براي توضيح بيشتر به كتاب (When Prophets Speak)، تأليف ليتمانروزنتال يهودي مراجعه شود.
12 ـ (خطر اليهودية العالمية)، صفحه242.
13 ـ (اليهودي العالمي)، تأليف هنري فورد، صفحه154.
14 ـ تفاصيلاين نامهها در كتاب (فلسطين والضمير الانساني) صفحه101 درج شده است.
15 ـخطراليهودية العالمية عليالاسلام والمسيحية)، صفحه243.
16 ـ به كتاب (فيجهة ما جنوب السويس)، تأليف دوجلاس ريد مراجعه شود. 17 ـ (خطراليهوديةالعالمية)، صفحه307.
18 ـ تذكرة عودة، صفحه29.
19 ـ اضطهاد العرب،جامعة الدول العربية، چاپ قاهره1955 م.
20 ـ (فلسطين والضمير الانساني) تأليف علوبه. ـ (اليهودية العالمية)،آوارگان
در اين عصر... عصر نور و خورشيد، عصري كه انسان يك پا را در ماه وديگري را در زهره گذاشته و اميد دارد كه خورشيد را هم در بغل بگيرد و عصري كهمشعلهاي آزادي را بر سر چهار راهها و معابر نصب كرده و به قول خود واضع (حقوقانسان) است، شايد اين بزرگترين جنايتي است كه تاريخ در ادوار مختلف به خود ميبيند،كه يك مشت افراد بيهويت و مجهول، يك ملّت با فرهنگ را كه پايههاي تمدّنش در اعماققرون فرو رفته است از خانه و آشيانهاش آواره كند، دنيا هم با دستي مشعل آزادي رابلند نموده و با دست ديگري از جنايات آنها (يهود) دفاع ميكند!
خوب استتاريخ نويسان به اينجا كه ميرسند، چند صفحه را با رنگ سياه و غليظي پر كنند وبگذرند، زيرا اين لكه ننگ و عار هرگز پاك نخواهد شد و اين جنايت، جنايت همه ماانسانهاي اين عصر و زمان است.
و شايد انسانهاي آينده بر ما و افكار ما لبخندبزنند و با يك دنيا دهشت بگويند: چگونه آنها بخود اجازه دادند كه آن عصر را عصر نوربخوانند در صورتي كه ظلمات قلبهايشان را از هر طرف سخت احاطه كردهاست؟
چگونه آن عصر را عصر نور گفتند و حال آن كه يك ميليون انسان را آوارهكردهاند و در يك صحراي بيآب و علف جاي داده و دور آنها را حصار كشيده و نام عصر وزمان خود را هم عصر نور گذاشتهاند! چنين عصري عصر ننگ است نه عصرنور.
بلفور) كه واضع اساس اسرائيل به شمار ميرفت چنين تصريح ميكرد: (نبايد حقوق مدني و سياسي وديني طوائف غير يهودي مهدور شود)، امّا يهود چنينخواستند كه عربها از اين به بعد بايد خيمههاي خود را برچيده و از همان راهي كهآمده بودند به محل خود باز گردند(1). و براي اين خواسته خود بيش از1000000 انسان راآواره كردند، آوارگاني كه تا به امروز سرگردان بيابانها هستند و هزارها نفر آنها دراثر بيغذائي نابود شدهاند. و اين براي نخستين بار در تاريخ بود كه عدهاي بعنوان (آوارگان) به وجود آمدند(2).
هماكنون به آماري كه مؤسسه پناهندگانبينالمللي در سال1960 تهيه نموده نظر خوانندگان عزيز را جلبمينمائيم.
عجيب آن كه در مدّت4 سال يعني از سال1948 تا سال1952 سازمان مللمتحد5 نوبت با تصويب قطعنامهاي بازگشت پناهندگان را تأييد نمود و بازگشت آنها راحقّ شرعي و قانوني دانست، ولي اسرائيل در هر5 نوبت با آن مخالفت كرد و سازمان مللهم عملاً به وعده خود وفا نكرد.
در اين ماجراي اسفانگيز سازمان ملل (نيرويصلح) تشكيل نداد و همپيمانان مسلمان هم كوچكترين كمك اساسي را به اعراب نكردندبلكه دولتهاي بزرگ هم كه داعيه رهبري جهان آزاد را دارند، هيچگونه پشتيباني را ازمردم مظلوم تجاوز شده فلسطين و همچنين تودههاي زجر ديده پناهندهننمودند.
آمار نشان ميدهد كه تعداد 1.120.919 نفر پناهده تا سال1960م، ازمؤسسه پناهندگان بينالمللي چنين بهرهمند ميشدند(3) تغذيه42.1٪.
تعليم 24.8٪ .
امور اجتماعي 2.2٪.
امور بهداشتي 7.5٪.
محلهاياسكان 2.2٪.
اينها آمار پيش از تجاوز (1967م) اسرائيل است فقط: 1.120.919پناهنده و آواره! اي دنيا آيا ميشنوي؟ آيا تأييد ميكني؟
و آيا وقتبيداري هنوز نرسيده است؟!
تعداد اهل منطقه
آنهائيكه اصلاً بهآنها خدمتي نميشود
آنهائيكه فقط به آنها خدمت ميشود
آنهائيكه از همه خدماتبهرهمند ميشوند
تعداد پناهندگانيكه نام نويسي شدهاند
ناممنطقه
108.778
127.786 12.708 230.048 255.542
غزه
1.077.736 37.587 140.229 435.917 613.773 اردن
1.636.800 14.115 17.087 105.359 136.561 لبنان
4.445.957 8.604 11.577 94.501 115.043 سوريه
7.269.721 72.453 181.601 865.836 1.120.919 مجموع 1 ـ از گفتههاي (زينكويل) يكي از رهبران عالي مقام يهود!
2 ـ مكتب اسلام،شماره 9، سال8، صفحه2.
3 استدلالهاي جنگلي
چرا يهود بايد در فلسطين زندگي كنند؟
هركس اين سؤالرا به سليقه و منطق خود جواب ميدهد.
يهود ميگويند: ما ساكنان اصلي اينسرزمين هستيم و اين حقّ طبيعي ماست كه به وطن اصلي خود باز گرديم.
ولي قبلاز هرچيز از آنها بايد سؤال كرد: اگر چنين است پس چرا اين معني را هيچ يك از آباء واجداد شما درك نكردند؟ چرا اين استدلال بچّهگانه و پوچ پس از قيام اسرائيل بر سرزبانها افتاد و حتّي پيش از صدور نامه سازمان ملل متحد، از آن خبري نبود؟ چراهنگامي كه كنفرانس صهيونيستها در سال1903 تشكيل شد، اكثر قبائل يهودي عقيده داشتندكه (اوگاندا) را بايد ميهن خود قرار دهند؟ چرا فيلسوف مشهور يهودي آقاي (ليوپنسكر) در سال1850 گفته است كه يهود بايد به يك شهر عقب مانده هجرت كنند و در آنجا دولتيتشكيل دهند(1)؟
تازه اگر يهود از سال1290 قبل از ميلاد تا سال586 قبل ازميلاد يعني فقط704 سال در آنجا سكونت داشتند آن هم در زماني كه دولت، مفهوم و معنينداشت امّا بيش از دو هزار سال هم از آنجا مطرود بودند و اگر هر شخص عربي كه ازآواره شدن او چهار سال گذشته باشد (چنانچه قانون اسرائيل ميگويد): (بهيچ وجه حقّندارد كه به وطن خود باز گردد)! پس چگونه ممكن است كسي كه بيش از دو هزار سال ازآنجا بيرون بوده، حقّ دارد كه با سرنيزه آنجا را به تصرف خود در آورد، ساكنان وصاحبان اصلي آنجا را آواره كند؟ اين را هم ميدانيم كه بانيان و وارثان اصليبيتالمقدّس پايتخت فلسطين عربها بودند، چنانچه در تمام تواريخ تصريح شده كه حدودسه هزار سال پيش از ميلاد (يابسي) فرعي از قبائل كنعانيهاي عرب هستند، شهربيتالمقدّس را بنا كرده و آن را (يبوس) نام نهادند، كنعانيها آن را (اورسالم) يعني شهر (سالم و آرامش) ناميدند و اين اسم از (ملك صادق) پادشاه كنعانيها كه خودبشر دوست بوده او را (ملك السلام) يعني پادشاه آرامش ميگفتند، گرفته شده ولي يهودبا زبان خاص خود كه (سين) را (شين) بيان ميكنند، آن را (اورشليم) نام نهادند،رومانيها آن را (هيروسليما) گفتند، چنانچه اسم اروپاي آن (چيرو سالم) از آن گرفتهشده است.
و در سال 139 (هدريان) امپراطور روم آن را (ايلياكابيتولينا) نامنهاد و تا زمان عثمانيها به اين اسم مشهور بود. ولي عثمانيها آنرا (قدس شريف) ناميدند(2).
و همچنين ميدانيم چند قبيله پراكنده و بياباني (عبري) درصحراهاي فلسطين آن هم براي مدّت بسيار كمي سكونت داشتند و اين را اضافه ميكنم كهقبائل بسيار بزرگي هم از (كلدانيها، آشوريها، كنعانيها، آراميها، حثيها و ايرانيان) نيز در آنجا ساكن بودند، آيا اين حقّ طبيعي فقط براي قبيله عبري بوده و ديگر قبائلو نژادها از اين حقّ طبيعي محروم ميباشند؟ اگراين طور است پس قانون جنگلبراي آنها مهم است كه هركه قدرت بيشتر دارد او حاكم ميباشد. چرا يهود بايددر فلسطين زندگي كنند؟
نژاد و قبائل غير يهود معتقدند كه دنيا از عقائد وافكار شيطاني و غير انساني يهود بايستي راحت شود. و حتّي هيتلر كه عقيدهداشت:
يهودي در هركجا كه باشد سرانجام آن سرزمين را مبدّل به جهنّم خواهدكرد(3)، سعي ميكرد تا ميهن ناسيوناليسم يهودي برقرار شود(4). و حتّي جورنج و آزولاموزلي كه به عداوت يهود مشهور بودند در اين مسئله با هيتلر هم عقيدهميباشند.
ولي اين جواب هم دست كمي از جواب قبلي ندارد، زيرا پس از قياماسرائيل مشكل يهود با صورتي وحشتناكتر خودنمائي ميكند و دنيا از آنها اگرناراحتتر نشدهاند، راحتي هم براي آنها ايجاد نشده.
اصولاً اين انتشار يهودسياست آنها است و به قول آنها: اين يك نعمتي است كه خداوند به آنها ارزاني داشته تابتوانند از همه انسانهاي آدمنما سواري بگيرند(5)!
تازه اسرائيل با زمينهايكنوني كه گرفته است فقط گنجايش 60٪ يهود دنيا را دارد، مگر آن كه بگويند بايد شرقاوسط را تخليه كرد تا همه يهود بتواند در آن زندگي كنند. ولي كدام عقل چنينحكمي را قضاوت ميكند؟
1 ـ تذكرة عودة، صفحه43.
2 ـ مجلهحضارة الاسلام، شماره 8، سال1387 هجري قمري، صفحه108.
3 ـ كفاحي، تأليفهيتلر، صفحه14.
4 ـ (فلسطين والضمير الانساني)، صفحه164.
5 ـ بهكتاب تلمود مراجعه شود. ـ تذكرة عودة، صفحه32.صفحه135.والمسيحية)، تجاوز اخير اسرائيل
اين ديگر احتياجي به برهان و دليل ندارد كه اسرائيل بقاءخود را بر تجاوز به حقوق ديگران بنا نهاده است و آنقدر پرونده تجاوزات او زياد استكه دولتهاي مجاور تقريبا به آن عادت كردهاند.
براي توضيح، خوب است يكي ازآن پروندهها را بخوانيم:
تجاوزات اسرائيل بر مرزهاي سوريه در ماه ژانويه209مرتبه، در ماه فوريه210 مرتبه، در ماه مارس310 مرتبه، در ماه آوريل325 مرتبه، درماه مي 328 مرتبه، در ماه ژوان 394 مرتبه، در ماه ژوليه 284 مرتبه و بالاخره در ماهآگوست228 مرتبه، يعني اسرائيل از اوّل ژانويه تا آخر آگوست سال1961 جمعا (2188) مرتبه به خاك سوريه تجاوز نموده است.
و اگر تجاوزات بر مرزهاي اردن در همانسال را كه بالغ بر (400) نوبت است به آن اضافه كنيم در يك سال جمعا (2588) تجاوز راميتوان نام برد. يعني در هر ماه اسرائيل بيش از215 مرتبه تجاوز كردهاست(1).
چرا يهود روح تجاوز دارند؟
جواب آن را آقاي (فريدلندر) دكتراسرائيلي چنين ميدهد: (يهوديسم) عنصريست كه اتباع آن هميشه حس ميكنند چونشاخههاي درخت از آن كنده شدهاند و از بقيه عناصر منفصل و متمايزهستند(2).
اين حس دردناك كه هميشه نيش آن به قلبهاي يهود فرو رفته است، يكعقده حقارتي نسبت به تمام بشر در آنها ايجاد نموده كه شايد از بين رفتني نباشد،زيرا اين حس را يهود با شير مادر به اولاد و فرزندان خود تزريق ميكنند، تا بدينوسيله، آنان را بر كار و كوشش وادارند.
البته اين حس مخصوص آب و خاك اسرائيلنيست، بلكه در هر كجا كه يهودي هست، اين عقده بزرگ را هم با خود دارد، ولي چوناسرائيليها ميتوانند به وسيله تجاوزات پي در پي آن را آرامش و تسكين دهند وآنهائي كه در غير اسرائيل زندگي ميكنند از اين فيض محرومند. اين تجاوزات راهميشه از يهود اسرائيل ميبينيم و حتّي يهوديهاي به اصطلاح بيدين هم اين روح راازدين خود به ارث بردهاند و به گفته خود آنها: يهوديسم قوميّت يهود است و حتّي اگريهودي از دين خود خارج شود، باز رابطه ناسيوناليسم او را به روح يهوديسم ارتباطميدهد (3).
لويس. دي. برانديس قاضي دادگاه عالي آمريكا ميگويد: بايداعتراف كرد كه ما يك قوميّتي را تشكيل ميدهيم كه يهودي در هركجا كه هست به آنوابستگي دارد(4).
آقاي (ليون سيمون) يهودي مينويسد: يهوديسم نسبت به يهودناسيوناليسم آنهاست و آن كساني كه معتقدند يهوديان مثل كاتوليك پروتستان يك طايفهديني را تشكيل ميدهند سخت در اشتباه هستند(5).
نظري به تجاوز اخيراسرائيل
شايد وقايع و چگونگي جنگ اخير مسلمانان و اسرائيل هنوز بر خيليهامخفي باشد و يا آنكه حقايق را وارونه شنيده باشند، براي توضيح اين مطلب و بيانعوامل و اسباب شكست مسلمانان چند صفحهاي را با اشكهاي دردناك خود و با قلبي مملواز درد و سوز دستهائي لرزان و چهره خجلت زده بيان ميكنيم تا شايد كمي ازمسئوليّتهاي بزرگ خويش را در اين زمينه كاسته باشيم.
در نيمه ماهميسال1967م، مردم يكباره متوجه شدند كه دولت مصر افراد زيادي از نيروهاي خود را ازكانال سوئز عبور داده و در صحراي سينا متمركز كرده است.
بلافاصله مصر ازسازمان ملل درخواست كرد كه نيروهاي خود را از مرزهاي (مصر، اسرائيل) خارج سازد واعلام كرد: از اين به بعد كشتيهاي اسرائيل اجازه نخواهند داشت كه از خليج عقبهعبور كنند، ولي كشتيهاي ساير كشورها در موقع عبور، بازرسي خواهند شد.
جمالعبدالناصر در سخنراني كه در تاريخ 23/7/1967 ايراد كرد علّت را چنين شرح داد: دولتشوروي به ما خبر داد كه اسرائيل قصد دارد با يك حمله خونين سوريه را تحت تصرّف درآورد براي اين حمله، اسرائيل سيزده هزار سرباز تازهنفس در مرزهاي سوريه مستقرنمود. اين عمل اسرائيل، ما را برآن داشت كه آمادگي خود را براي دفاع از سوريه وتأديب اسرائيل اعلام كنيم(6).
بستن خليج عقبه به روي كشتيهاي اسرائيل از طرفكشور مصر خطر بسيار بزرگي براي آن به وجود آورد، زيرا اقتصاد اسرائيل وابسته بهتجارتهائي از شرق آفريقا و آسيا است و اين يگانه راه ارتباط اسرائيل با كشورهاي اينمنطقه ميباشد.
و بالاتر از همه، اين عمل امنيّت اسرائيل را تهديد ميكردبلكه موجوديّت آن را به خطر ميانداخت و لذا ناظران سياسي گفتند: بدون شك اسرائيلبراي باز كردن خليج عقبه از سلاح استفاده خواهد كرد(7).
و با آن كه اسرائيلشك داشت كه مصر اين اعمال را بطور جدّي انجام ميدهد، ولي او فرصت خوبي يافت تا آنكه بتواند صحراي سينا كه200 ميل، اسرائيل را از مصر دور ميكرد بتصرف در آورد و ازاين راه عبور كشتيهاي خود را از كانال سوئز تأمين كند.
بدون شك اگر مصر درهمان ساعات اوّل به اسرائيل حمله ميكرد، اسرائيل اگر از پاي در نميآمد، هرگز پيش،هم نميآمد، ولي چند هفتهاي اين دست و آن دست كردند تا اسرائيل توانست نيروهاي خودرا با سرعتي بينظير از مرز سوريه به صحراي سينا بياورد. و بالاخره به اوفرصتي بدهد كه به تجاوزات خود ادامه دهد.!
سرانجام اسرائيل در روز 5/6/1967با يك حمله توانست تمام هواپيماهاي جنگي مصر را كه بيش از400 هواپيما بود از پاي درآورد.
چرا چنين شد؟
بعضي از سياسيون معتقدند كه شكست اعراب در اينجنگ از يك نقشه بسيار صحيح و در عين حال دقيق سرچشمه ميگيرد و به گفته (غلوبپاشا): اگر رهبران شوروي در عمر خود يكبار از صميم قلب خنديدند، وقتي بود كه عربهاشكست خوردند، زيرا شوروي ميخواست با شكست ناگهاني آنان، گام فراختري در آفريقا وآسيا گذاشته باشد و هرگز در نظر نداشت اسرائيل شكست بخورد، زيرا در اين صورت عربهاآن قدر قوي ميشدند كه ديگر احتياجي به او نداشتند، در حاليكه پس از اين شكست و پساز آن كه آمريكا و بريتانيا جانب اسرائيل را گرفتند، كشورهاي عربي بيپروا خود رادر دامن او انداختند واين بزرگترين پيروزي بود كه نصيب شوروي ميشد زيرا با ايننقشه شوروي توانست در مدّت120 ساعت120 سال پيش بيايد!
و اضافه ميكند: بهعقيده من اين نقشه شوروي بر دو اساس مبتني بود:
1 ـ آن كه آمريكا جانباسرائيل را بگيرد تا آن كه كشورهاي عربي هرچه بيشتر از آن دور شوند. متأسفانهبريتانيا هم در اينجا از سياست آمريكا پيروي كرد. و اين نعمت بزرگي براي شوروي بودكه هرگز گمان نميكرد.
2 ـ آن كه عربها را گرفتار يك شكست بسيار موحشي كندتا خود را بدون هيچ قيد و شرطي تسليم خويش سازند.
اين نقشه دقيق تا بحالآنطوري كه شوروي ميخواسته است انجام شده ولي تفكّر بريتانيا و آمريكا آنقدر سطحياست كه گمان ميكنند شوروي در اين جنگ دچار اشتباه گرديده است. حتّي اگر فرضكنيم كه شوروي دچاراشتباه شده است يعني شوروي گمان ميكرده كه مصر در اين جنگ پيروزميشود، باز هم كارها به نفع او تمام ميشد، زيرا در اين صورت، آمريكا و بريتانيابيشتر از اسرائيل حمايت ميكردند و در نتيجه جهان عرب و اسلام بيش از پيش از آنهادور ميشد(8).
البته ما نميتوانيم در اين زمينه بطور قطعي حكم كنيم وليآنچه با چشمهاي خود ديدهايم اين بود كه آمريكا، با آن بزرگي و قوّتش، خود را دراختيار اسرائيل گذاشت و براي اطمينان خاطر اسرائيل، ناوگان خود را در سواحل دريايمديترانه گماشت.
اين ناوگان كه بدون ترديد كمكهاي فراواني به اسرائيل كرد چهاز نظر تجسّس و چه از نظر تخريب دستگاههاي مخابراتي مصر، در تمام مدّت جنگ حالتآماده باش بخود گرفته بود تا در صورت شكست اسرائيل او را كمك كند!!
دسيسهايبزرگ
اسباب و عوامل شكست مسلمانان را در اين جنگ ميتوان چنين خلاصهكرد:
1 ـ اسلحه هوائي اسرائيل توانست اولين ضربت خود را بر هواپيماهاي مصريكه در يك خطّ واحد قرار گرفته بودند وارد سازد.
و پس از آن نيروهاي زميني ونظاميان مصر را كه در صحراي سينا متمركز بودند از پاي درآورد. 2 ـ كشورهايعربي نميخواستند آتش جنگ را روشن كنند، يعني آنها حتّي استعداد آن را هم نداشتندچنانچه (شمس بدران) وزير سابق جنگ مصر به دو نفر از افسران عالي رتبه عربي كه برايكشيدن نقشه حمله به اسرائيل رهسپار محل شده بودند گفته بود: شما گمان ميكنيد كه ماميخواهيم جنگ كنيم؟ تمام اين اعمال را از روي سياست انجام ميدهيم، اينها اعمالسياسي است نه جنگي(9).
3 ـ هواپيماهاي مصري آشكار بود و همه آنها در خطّواحدي قرار گرفته بودند و اين وضع كار را بر اسرائيل سهل كرد.
4 ـ مصرانتظار داشت هر عملي كه اسرائيل به آن قيام ميكند از طرف شرق شروع شود زيرااسرائيل طرف شرق مصر قرار گرفته است، در صورتي كه حمله اسرائيل از طرف غرب آغازگشت، به اين معني كه هواپيماهاي جنگي اسرائيل800 كيلومتر راه پيموده بودند به قوليك سخنگوي هندي: هواپيماهاي اسرائيل دراين حمله سه مرتبه بر زمين نشسته و سوختگيريكرده بودند!
اين چهار عاملرا ميتوان سبب زندهٴ شكست مصر دانست، ولي چونيگانه اعتماد سوريه و اردن هاشمي بر ناوگانهاي هوائي مصر بود، زيرا قواي اردن دربرابر اسرائيل كمتر از يك جزء نسبت به دوازده جزء (12.1) به شمار ميرفت(10)و ازطرف ديگر هواپيماهايي كه به اردن و سوريه حمله ميكردند بيش از700 هواپيما بود و بهگفته ملك حسين: اسرائيل چتري از هواپيما روي اردن زده بود بدين جهت ميتوان گفت: كهشكست مصر يگانه عامل شكست سوريه و اردن شد.
البته اسرائيل پيش از جنگ يكنيرنگ بزرگي به عربها زد و آن اين بود كه خود را چنان نشان داد كه هرگز جنگ نخواهدكرد چنانچه:
الف ـ موشه دايان دو روز پيش از شروع جنگ يعني 3/6/1967 بهروزنامه نگاران گفت: فرصت آن كه ما جواب دندان شكني به مصر بدهيم از دست رفت و دولتما پيش از آن كه من عضو آن بشوم، با اعمال ديپلوماسيك مشكلهاي خود را حل ميكرد وما بايد به او فرصت بيشتري بدهيم تا آن كه اين مشكل را هم با اعمال ديپلوماسيك حلكند(11).
ب ـ در روز بعد يعني روز 4/6/1967 روزنامههاي جهان عكسهائي ازهزاران سرباز اسرائيلي در حال شنا چاپ كرده و در زير آنها نوشتند كه سربازاناسرائيلي را در حال مرخصي ميبينيد(12).
بدون ترديد اگر در اسرائيل همجاسوسهائي از طرف اعراب ميبودند هر آينه به دولتهاي خويش چنين گزارش ميدادند كهسربازان اسرائيلي را در حال مرخصي و سرگرم شنا وتفريح مشاهده نمودهايم!
ج ـهنگامي كه كابينه وزراي اسرائيل در روز 4/6/1967 يك روز قبل از جنگ تشكيل جلسه دادهو از طرحها و برنامههاي از قبل تعيين شده براي جنگ (موشه دايان) همه آنها را تصويبنمود و به دولت اسرائيل اعلام كرد كه كابينه وزرا در اين جلسه فقط چند طرح تجارتيرا بررسي نموده و پس از اين ژنرالهاي مصري در قاهره مشغول بازي تنيسشدند(13)! اينها عوامل زنده شكست بودند، ولي عوامل ديگر كه به منزله پايه واساس بشمار ميرود، در اين شكست ديده ميشود:
1 ـ از روزي كه اسرائيل در اينمنطقه از خاورميانه بوجود آمد آرامش جاي خود را به نگراني و گاهي هم به جنگ وخونريزي داد، ولي بيخبري و اختلافات دولتهاي اسلامي همانطور كه در آغاز به تشكيلاين حكومت غاصب و متجاوز كمك نمود وسيلهاي براي توسعه قدرت و جسارت او در سالهايبعد نيز گرديد.
چيزي كه مايه تأسّف است اين كه اسرائيل از آغاز تأسيس تا بهحال مدّت20 سال است مشغول تهيه اسلحه و ايجاد قشون مركزي ميباشد، حتّي در سالهاياوّل دبستان به بچّهها روح تجاوز و اخلال را در وجود آنها ميدميد و به آنهاميگفت كه كشور ما از چهار طرف محاصره ميباشد و وظيفه ما اين است كه به وصيّتاجداد و پدران خود عمل كرده و نگذاريم اين كشور در دست اجنبي و بيگانگان قراربگيرد، وظيفه آنها را باين صورت تعيين مينمايند كه حفظ اين كشور بدست من و توواگذار شده است...
ولي كشورهاي اسلامي به جاي تقويت بنيههاي دفاعي خود دربرابر دشمن، گرفتار كشمكشهاي داخلي و خارجي خود بودند.
نكته ديگري كه هممايه تأسف و هم موجب عبرت است اين است كه آنها در عوض آن كه به كوشند روي پاي خودبايستند روي دوستي و پشتيباني يكي از قدرتهاي بزرگ جهانيبيش از حدّ تكيه كرده (واز قدرت خدا غافل شدهاند)(14).
اين دوري از خدا و نزديكي به مخلوق يكيازعوامل بسيار مهم شكست غير منتظره مسلمانان را تشكيل ميداد.
درست است كهخداوند بدون سبب كاري را انجام نميدهد، ولي در صورت از دست دادن كوچكترين سرباز،تقويت معنويّت لشكر، اگر مهمتر از تقويت ماديّت آن نباشد لااقل كمتر از آن نخواهدبود.
يك گوينده اسرائيلي پس از جنگ گفت: ايمان به خدا بود كه ما را پيروزكرد(15)... البته سرباز يهودي ميدانست براي چه جنگ ميكند ولي بيچاره مسلماناننميدانستند براي كي و براي چه وارد كارزار شدهاند!
2 ـ اختلافات شديدمسلمانان، شايد خيليها هنوز معتقد باشند كه اين جنگ بين اعراب و اسرائيل واينشكست، شكست عرب بود در صورتي كه اگر جنگ، جنگ اعراب! و اسرائيل بوده، بدون ترديداين شكست دامان همه مسلمانان را ننگين كرد.
دليل اين مطلب، گفتار ارتجاعي (موشه دايان) است كه در هنگامي كه داخل (بيتالمقدّس) ميشد فرياد زد: ما امروزانتقام خيبر را از مسلمانان گرفتيم(16).
خيلي از افراد كه از اروپا و آمريكاآمده بودند ميگفتند كه در آن مناطق همه صحبت از مسلمانان واسرائيل بيان ميكردند تااز جنگ اعراب و اسرائيل و تمام جشنها و شاديها به نام شكست اسلام و مسلمانان برگذارميشد نه اعراب(17).
بنا بر اين اگر مسلمانان اختلافات داخلي و خارجي خود راكنار ميگذاشتند و برادرانه دور هم جمع ميشدند و دستهبنديهاي خود را كنارميگذاشتند هم اكنون اين همه بدبختي به بار نميآوردند و هرگز چنين اتفاقات دردناكيرخ نميداد!
3 ـ اعتماد بيش از حدّ بر يكي از دولتهاي استعماري بزرگ، يكي ازشعراي (مغرب) خطاب به بلوك شرق ميگويد: تو تأييد كردي... ولي الفاظ روشن و طنينافكن!
او هم (بلوك غرب) اسرائيل را تأييد كرد... امّا با هواپيماهاي بزرگ وبمب افكن! و چه تفاوت بزرگي بين هواپيماهاي بمب افكن و بين الفاظ طنين افكناست.
هردو ناوگانهاي خود را براي هم پيمان خود به حركت در آوردند وليناوگانهاي آمريكا پيش از جنگ به حركت در آمد و براي اسرائيل منتهاي مساعدت را كرد،در صورتي كه ناوگانهاي شوروي پس از جنگ، آن هم براي پشتيباني خود نمائيميكردند.
اين تجاوز چه اثري باقي گذاشت.
1 ـ نخستين اثر ننگين اينجنگ براي اولين بار در تاريخ اسلام شهر بيتالمقدّس كه حاوي نخستين قبله مسلمانان ومحل معراج پيامبر است اين بود كه بدست مهاجمين تجاوز كار در معرض بياحتراميسربازان يهود قرار گرفت.
دولت غاصب اسرائيل اعلام داشته است كه ادارهبيتالمقدّس را براي هميشه در دست خواهد داشت و براي همين منظور عليرغم اعتراضجهاني، آن را به قسمت غصب شده قبلي ضميمه كرد(18).
و چنانچه بعضي از جرائدنقل كردند، اسرائيل مهندسين برجستهاي را از خارج طلبيده تا مسجدالاقصي را، از جايبرداشته و در جاي ديگري نصب نمايند. و بر خرابههاي آن هيكل سليمان را بناكنند.
2 ـ بيش از15000 اردني، كه در بين آنها تعداد زيادي كودك، زن و غيرنظامي بودند مجروح و يا مقتول شدند! و همين تعداد هم از (مصر) و (سوريه) از بينرفتند.
(غلوب پاشا) مينويسد: اغلب نظاميان اردن به وسيله بمبهاي آتش زا (ناپالم) تبديل به خاكستر شدند.
و اضافه ميكند: اينك در برابر من نامههائياست از دكترهاي دانشگاه آمريكائي كه براي كمك اردنيها در بيمارستانهاي نظامي اردنمشغول فعاليتند. در يكي از آنها چنين نوشته است: تا به حال بين600 الي700 مجروح راكه در بين آنها150 غير نظامي بود معالجه كردم و200 نفر آنها از2 درجه سوختگي شكايتداشتند، ولي هرگز جراحتي كه ناشي از گلوله باشد نديدهام.
و بعضي از سربازاناردني نقل كردند كه: ما در برابر خود چيزي جز آتش نميديديم.
چنانچه بعضي ازپزشكان نقل كردند كه يكي از بيمارستانهاي سيّار كه350 بيمار داشته است به وسيلهبمبهاي آتش زا مبدّل به خاكستر شد(19).
حركتي را كه يهود در اين جنگ دنبالكردند درست ما را به ياد آن نقشههائي كه در قبائل وحشي در دوران جنگل براي تأمينزندگي خود در پيش ميگرفتند، مياندازد با اين تفاوت كه وقتي قبائل وحشي يك باره وبدون اخطار قبلي به قبيلهاي حمله ميكردند از چوب، تير و نيزه استفاده ميكردند واسرائيليها، از هواپيماها، تانكها و توپ براي پيروز شدن بر ديگران و مايملك آنهادريغ نمينمودند و با قانون فوق هيچ گونه فرقي نداشتند.
يكي از آوارگان جنگچنين شرح ميدهد:
ساعات اوّل صبح بود و تازه به كلاس درس در دبيرستان واردشده بودم كه يك باره رئيس دبيرستان اعلام نمود دبيرستان تعطيل و همه به خانههايخود برگرديد، زيرا جنگ شروع ميشود و يا شروع شده است، با وجودي كه شهر ما (رامالله) از صحنه جنگ هم دوربود ناگهان آسمان سياه شده و تعداد700 هواپيماي جنگيبر فراز شهر ظاهر شدند و با گلولههاي خود مردم بي دفاع و غير نظامي را مورد هدفخود قرار دادند، من به چشمان خود ديدم كه بچّهها زنها پير و جوان يكي پس از ديگرياز پاي در آمده و نقش زمين ميشدند! 3 ـ تعداد آوارگان اين جنگ تا9 شباط67يعني پس از گذشت پنج ماه بعد از جنگ به243.500 نفر رسيد(20)... طبق آمار هر روز بيشاز1623 پناهنده از سر مرزهاي اشغال شده، بيرون ميرفتند!
و چنانچه اين آماررا بايستي بر شمار آوارگان جنگ سال1948 اضافه كنيم و ميدانيم كه جمعيّت آنها بالغبر1364419 نفر بوده،... مينويسد: در سال 1948 تقريبا يك ميليون اعراب فلسطين ازشهرهاي خود رانده شدند و با آن كه اسرائيليها ميگويند رؤساي اعراب به آنها دستورداده بودند از شهرهاي خود خارج شوند، ولي نام اين رؤسا هنوز معلوم نشده است و اگرفرض كنيم آنها بنا به دستور زعماي خود و با ميل و رغبت خويش خارج شدند، ولي بدونترديد آنها صاحب خانه و داراي محل و تجارت زمين، املاك، ماشين و غيره بودند، پس چرانميگذاشتند باز گردند.
در سال1940 آلمان، فرانسه را اشغال كرد و هزارانفرانسوي از شهرهاي خود فقط با لباسهائي كه به تن داشتند از كشور خارج شدند، پس ازجنگ كسي به آنها نگفت حقّ برگشت به شهرهاي خود را ندارند، امّا آوارگان فلسطين كهدر سال1948 از شهرهاي خود رانده شدند هنوز به آنها اجازه بازگشت داده نشده و مدّت19سال است كه تعداد بيشماري از ملّت فلسطيندر خيمهها و اردوهاي (آوارگان) بسرميبرند!
در قرن حاضر جنگهاي زيادي بوقوع پيوسته كه در اغلب آنها ملتيميخواسته است قدرت و عظمت خود را از ملّت ديگري گسترش دهد، ولي گمان نكنم كه تا بهحال حتّي در قرنهاي گذشته يك چنين جنگي واقع شده باشد كه هدفش اين بوده كه مردمي رااز خانه و شهر خود بيرون كنند و به جاي آن ملّت ديگري را كه با صاحبان اصلي آنسرزمين هيچ شباهتي نداشته سكونت دهد.
اگر بگفته يهود يك چنين كاري را (هيتلر) نسبت به يهود انجام داده باشد هيچ مجوزي را من نميبينم كه يهود حقّ داشتهباشند بر گروه ديگري بلاي آنرا وارد سازند.
مقاومت جهاني بر ضدّتجاوز
اكنون چه بايد كرد؟
در دنيائي كه هنوز قانون جنگل بر آن حكومتميكند، در دنيائي كه سازش ناجوانمردانهٴ شرق و غرب پنجاه هزار مسلمان بيگناه رابه خاك و خون ميكشد و خانههاي مردم را ويران ميسازد و سرزمينهاي مسلمين را بهاشغال يهود در ميآورد و صدها هزار نفر را از نو آواره ميكند، در دنيائي كه سازمانملل آن تحت نفوذ و سيطره دولتهاي بزرگ، از محكوم كردن متجاوزين خودداري ميكند درچنين دنيائي وظيفه اسلامي مردم مسلمان آن است كه فريب دلسوزيهاي رياكارانه اين وآن يعني شرق و غرب را نخورده و با تمام قوا بر ضد اين تجاوزگران بپا خيزند تا اراضيغصب شده ملّت مسلمان را از دست تبهكاران بينالمللي پس بگيرند(21).
باميد آنروز!
13 محرم الحرام 1388 هـ.ق
محمّد هادي مدرّسي
1 ـ تذكرة عودة، صفحه150.
2 ـ (اليهودي العالمي)، تأليف هنري فورد، صفحه62.
3 ـ (راهنماي صهيونيسم)، صفحه5.
4 ـ صهيونيسم و يهود آمريكا.
5 ـ (درسهائي در ناسيوناليسم يهودي)، صفحه34.
6 ـ روزنامه الاهرام 24/7/1967.
7 ـ از گفتههاي محمّد حسنين هيكل، 26/5/1967.
8 ـ مجلهالجمهور الجديد، چاپ بيروت ـ شباط1968.
9 ـ مجله الحوادث، چاپ بيروت، 15/9/1967 صفحه9.
10 ـ غلوب پاشا در كتاب (ازمه الشرق الاوسط)، صفحه3.
11 ـ جنگ شش روزه مصر و اسرائيل، تأليف اندولف س چرچيل وينستون س چرچيلصفحه73.
12 ـ همان مدرك، صفحه74.
13 ـ همان مدرك، صفحه75.
14 ـ مكتب اسلام، شماره 9، سال8، 1387هجري قمري، صفحه2.
15 ـالايام الحاسمة قبل معركة المصير، تأليف سپهبد محمود شيت خطاب، چاپ بغداد1387 هجريقمري.
16 ـ جرائد و مجلات، راديوهاي آن زمان.
17 ـ ذكرياتالمعصومين الرسول الاعظم (ص)1387 هجري قمري.
18 ـ مجله مكتب اسلام، شماره 9، سال8.
19 ـ مجله الجمهور الجديد، شماره711 ، سال1968، صفحه28.
20 ـ مجله حضارة الاسلام، شماره 10، سال8 ، صفحه95 ، نقل از بيانيه انجمنعالي سازمان پناهندگان بينالمللي.
21 ـ مقاله آقاي خسروشاهي در مكتباسلام، شماره 9، سال8، صفحه71. صفحه114
فرش ايران و بحث در خصوص تاريخ آن همواره يكي از مهمترين مسايل مورد علاقه شرق شناسان اعم از ايراني و غيرايراني بوده است.اما از آنجاييكه اغلب مطالعات انجام شده دراين خصوص فاقد بنياد علمي و به تعبير ديگر از مبناي صحيح برخودار نيست. در اغلب موارد با نتايج سراسر اشتباه و حتي مغرضانه همراه بوده است. علاقه به تحقيق در مورد قالي ايراني و سوابق تاريخي آن بيش از يكصد سال است كه توجه محققان غربي را به خود معطوف داشته، اما از آنجاييكه توجه به هنر ديرينه ي شرق در بسياري موارد با اهداف غير باستانشناختي همراه بوده، كوشيده اند كه در بسياري موارد از جمله تاريخ، تاريخ فرش بافي ايران را سراسر مخدوش ساخته، با برخي تصاوير غلط و استنتاجات شتابزده آنرا به هنر ترك و قبايل آسياي مركزي مرتبط نمايند كه به آن خواهيم پرداخت. به گفته دكتر سيروس پرهام :
‹‹ هنرهايي مانند قاليبافي كه اختصاص به منطقه خاور نزديك و خاورميانه و به ويژه ايران و قفقاز و تركمنستان و آسياي صغير و افغانستان داشت، از همان ابتدا براي هنرشناسان غربي معمايي آزاردهنده بود، چون نه به يونان و رم و تمدن و فرهنگ باختري مي چسبيد، نه به مسيحيت و نه مي توانست دستاورد يا دستآموز مستعمره نشينان باشد. اما ديري نگذشت كه از بركت ‹درايت›! تني چند از باستانشناسان و هنرشناسان امپراتوري پروس، راه حل معما كشف شد و قاليبافي هنر و صنعتي قلمداد شد كه در جوار و در پناه مغرب زمين و مسيحيت رشد كرده و اعتلا يافته است. آسياي صغير كه چه در دوران امپراتوري رم شرقي و چه در جنگهاي صليبي و عصر تمدن بيزانس همراه با اروپا رابطه نزديك داشته و نيز قفقاز كه به اروپا و مسيحيت نزديك بود، عرصه اعتلاي فرشبافي به شمار آمدند. خاصه آنكه در آثار نقاشان اروپاي قرون پانزدهم و شانزدهم مسيحي هر چه فرش بود از آناتولي و قفقاز بود و نمونه هاي بازمانده از فرشبافي سده هاي سيزدهم و چهاردهم مسيحي نيز از قفقاز و آسياي صغير و هيچ نمونه ي ماقبل صفوي كه به تحقيق بافت ايران باشد در دست نبود. در آن زمان هنوز قالي پازيريك نيز كشف نشده بود و تصور مي رفت كه قاليبافي داراي عمري هزار سالهو رواج آن در ايران نيز مرهون شاهان صفوي است. با اوجگرفتن نهضت پان توركيسم در دهه دوم قرن بيستم و گسترده شدن دامنه تحريفات و جعليات تاريخي نظريه پردازان و تاريخ نگاران اين ايدئولوژي، كفه اصالت و تقدم تاريخي فرشبافي تركي سنگين تر شدو پژوهندگان شتابزده اين مكتب چندان بي پروا شدند كه نه همان فرشبافي، كه تمامي فرهنگ و تمدن آسياي ميانه و غربي را دستاورد نژاد ترك دانستند و حتي ساكنان ايراني نژاد آسياي ميانه ي عهد باستان را نيز جزو تركان آوردند. از اين گروه كرزي اوغلو تاريخ نگار ترك است كه ضمن انكار اين كه سكاها از گروه هند و اروپايي، به ويژه ايراني بودند همراه با ديگر مورخان پان تركيست، سكاهاي آسياي ميانه را ترك خواند، و تاكيد ورزيدن كه همه قبايل تحت فرمانروايي دولت اورارتو داراي منشا سكاييبه ديگر سخن تركي هستند. اما پذيرفته شدن قفقاز و آسياي صغير(تركيه كنوني) بعنوان مراكز تمدن فرشبافي لاجرم حداقل يك نتيجه گيري نادرست را در دنباله داشت كه براي كل تاريخ فرشبافي جهان تاسف بار بود و آن اينكه فرشبافي هنر و صناعتي است كه اقوام ترك زبان پس از مهاجرت به خاورميانه و آسياي غربي در سده هاي پنجم و ششم هجري به ارمغان آورده اند».
نخستين مبلغان بزرگ اين مكتب « ژوزف اشترزيگووسكي J.Strzygowski» استاد كرسي تاريخ هنر دانشگاه وين بود كه در سال 1917 كتاب Altai – IRSN und vlkerwanderung را منتشر ساخت و آخرين نظريه پرداز نامدار آن « كورت اردمان Kurt Erdmann» فرش شناس طراز اول آلماني بود كه در دهه 1950 در د انشگاه استانبول تدريس مي كرد. اما در اينجا دو سوال مطرح است اول اينكه اگر فنون بافت قالي پرزدار اختراع تركان نيست پس چرا قديمي ترين قالي جهان يعني قالي پازيرك كه در پي به آن نيز خواهيم پرداخت با گره تركي بافته شده است؟
و سوال دوم را دكتر علي حصوري، در كتاب فرش سيستان هوشمندانه چنين مطرح مي كند :
چرا در همه جا تركان و ترك زبانان گره تركي به كار مي برند؟
وي خود اين سوال را عالمانه پاسخ گفته كه در بحث معرفي انواع گره و سوابق تاريخي آنها به طور كامل به آن مي پردازيم. خوشبختانه از يك سو با حضور معدود كارشناسان و محققان ايراني كه در طي دهه هاي گذشته در مقابل خيل نظريات ناآگاهان قد برافراشته اند و از سوي ديگر به بركت اكتشافات انجام شده در طي نيم قرن گذشته بر بسياري از عقايد مغرضانه محققان غرب كه برخي از آنها در رده مشهورترين فرش شناسان جهان مي باشند خط بطلان كشيده شده است. ما نيزدر اين جستار سعي داريم تا با ارايه آخرين نظريات و دستاوردهاي علمي بر اساس مستندات و شو اهد، تصوير روشني از تاريخ فرش بافي ايران، بلكه جهان را ارايه نمائيم. در اين راستا و با توجه به قديمي ترين شواهد و جديدترين نظريات علمي در دسترس به ترتيب زماني به بررسي تاريخي فرش ايران مي پردازيم.
بدون شك قدمت استفاده از زيرانداز بدانجا مي رسد كه انسان به فكر ساختن سرپناهي جهت تامين آسايش خود افتاد. بافتن انواع زيرانداز نيز همزمان با پرورش دام و استفاده از پشم آن بدين منظور بوده است و انسان پس از بهره وري از پوست حيوانات به اهميت اليافت پشمي پي برده است و به مرور به صورتهاي گوناگون خام و رسيده شده و از طريق بافتن از آن بهره گرفته است.
1- عهد مفرغ (1500 تا 2500 سال پيش از ميلاد مسيح)
اولين اطلاع و يا به عبارتي كشفياتي كه نشانه اي از هنر قاليبافي در عهده مفرغ را با خود به دنبال دارد مربوط به كارد قاليبافي است كه توسط « ا.ن خلوپين I.N Khlopin» راجع به ابزارمخصوص قاليبافي، از جمله كاردك، از گورهاي عصر مفرغ در تركمنستان و شمال ايران كشف شده و اولين بار در شماره دوم از دوره ي پنجم مجله Hali (پاييز 1982) به چاپ رسيد. اما روشنترين تصوير در خصوص قالي بافي عهد مفرغ را دكتر علي حصوري به دست مي دهد. وي براي اولين بار در سال 1354 با دو ابزار از اين نوع مواجه شد كه پس از وقوع يك سيل و پديد آمدن يك گور توسط يك مرد قشقايي در شمال غربي راهجرد و در نزديكي كامفيروز فارس پيدا شده بود. وي در توضيح دلايل تعلق اين ابزار به ابزار قالي بافي با بررسي شكل ظاهر و نوع طراحي و ساخت آنها و ارايه تصوير روشني از مشخصاتشان چنين مي نويسد
« قطعه اي كه سرنيزه و امثال آن به نظر مي آيد داراي زايده كوچك سوراخ داري در انتهاست كه بي شك محل نصب دسته ي چوبي است. امابسيار ظريف به طوري كه با اين ظرافت نمي توانسته است براي ضربه زدن به كار رود، بلكه به طور قطع در كارهاي معمولي و فقط براي بريدن مفيد بوده است. اگر اين وسيله به عنوان جنگ افزار به كار رفته باشد بايد نوك آن صدمه ديده باشد يا ساييدگي پيدا كرده باشد. در حالي كه تنها دو قسمت كنار آن، يعني دقيقاً لبه ي دو تيغه آن بر اثر طول كاربرد و احياناً تيز كردن هاي مكرر فرو رفته و قوس برداشته است. اين نشان مي دهد كه وسيله برش بوده است. بي شك اين، يك كارد برش خامه بوده است. جاي دسته ي كوچك آن هم فقط براي يك كارد معمولي شايستگي دارد و از سوراخ آن ميخي مي گذشته است كه آن را به دسته ي چوبي ثابت مي كرده است. (تصوير يك )
قطعه دومي كه باز ممكن است ابزار جنگي به حساب آيد ميله بلند جوالدوز مانندي است با سري برجسته و دگمه مانند. طول آن 45 سانتيمتر و قطر ته آن در حدود يك سانتيمتر و نوك آن تيز است. در فاصله ده سانتي متر از ته آن سوراخي در بدنه آن ديده مي شود در صورتي كه اين وسيله ابزار جنگي مي بود، مي بايست كه آن هم باريك و سوراخ دار و به هر حال شكلي باشد كه بتوان دسته اي به آن متصل كرد، در حالي كه ته آن قطور و غيرقابل قراردادن در دسته چوبي است. ته آن هم از پارچه رد نمي شود تا سوزن يا جوالدوز باشد. همين كه اين قطعه چنان كارآيي ندارد كه بتواند ابزار جنگي يا وسيله دوخت و دوز باشد. چندان آراسته يا زيبا نيست كه بتواند وسيله تزيين باشد. آنچه زينت آن به حساب مي آيد شيارهايي در ته آن است و نشان مي دهد كه به همين ترتيب و لخت در دست جاي مي گرفته و شيارها مانعي براي لغزيدن در دست است. به نظر مي رسد اين وسيله مي توانسته است دو كاربرد داشته است.(تصوير 2)
نخست اينكه اين ابزار به جاي شانه يا دفتين وسيله كوبيدن فرش بوده است. در عصري كه هنوز دفتين قاليبافي اختراع نشده بود و اگر شده بود وزني براي كوبيدن نداشت تا در قالي از آن استفاده شود. ديگر اينكه همين ابزار امروزه در ميان عده زيادي از قالي بافان غرب ايران از جمله مناطق انگوران، افشار، گروس (بيجار)، و بخشي از كردستان به كار مي رود كه آن را به كردي سنگ (seng) و به تركي خيلال ( خلال ) مي گويند. تنها تفاوت در اين است كه سنگ يا خلال بنابر الزامات صنعت در دوره ما از جنس آهن است. همين سنگ يا خلال را تا پنجاه سال پيش در بخش مهمي از ايران مخصوصا در غرب ايران به كار مي برده اند و به فارسي آن را سك (sok) ناميده اند. اما با پديد آمدن كركيت، نقش و جنس آن در ميان آنان عوض شده است و پس از كوبيدن پود دوم با كركيت يا دفتين و اغلب قبل از آن براي براي نظم بخشيدن به چله ها و يكدست كردن آن استفاده مي شود. به اين معني كه آن را مورب در دست مي گيرند و آهسته روي تارها و در سراسر عرض بافته مي كشند. به اين ترتيب قطعه دوم مفرغي هم به احتمال بسيار زياد وسيله قالي بافي است. دليل مهم ديگري كه در مورد ابزار قالي بافي بودن اين قطعه دوم وجود دارد، وجود سوراخ در فاصله 15 سانتي متري از سر و 10 سانتي متري از ته آن است. به احتمال قوي از آن سوراخ براي كشيدن پود استفاده مي شده يعني اين قطعه همان نقشي را داشته است كه اكنون سيخ پودكشي در مناطقي همچون آذربايجان بر عهده دارد و به آن شيش مي گويند. بدون ترديد قسمتي از پود را از اين سوراخ رد مي كرده اند و سپس خود آن را با پود از فاصله تارها مي گذرانده اند.
محل پيدا شدن اين دو قطعه همان گونه كه گفته شد در گوري نزديكي كامفيروز فارس بوده است. اين محل فاصله چنداني از تپه مليان ندارد كه اكتشافات آن معروف است و تاريخ آن قبل از دوره مفرغ آغاز مي شود. اما اينكه اين دو قطعه از گوري پيدا شد، دليل ديگري است بر اينكه ابزار قالي بافي هستند. احتمالاً ابزارهاي قالي بافي زن بافنده را با او به خاك مي سپرده اند تا در جهان ديگر هم بيكار نماند.
قطعاتي هم كه از آسياي مركزي كشف شده همگي در گور زنان بوده است. بعد از مشاهده دو ابزار مذكور نمونه هاي مفرغي ديگري نيز مشاهده شده كه گاه سه يا چهار سك يا خلال با هم و با حلقه مفرغي ديگري به هم متصل بوده اند. اين مرحله ديگري در پيشرفت به سوي ايجاد شانه قالي بافي است يعني به جاي استفاده از يك سك، سه يا چهار سك را همراه كرده، كارايي آن را چند برابر كرده اند. كهنترين نمونه اي كه از اين ابزار كشف و ضبط شده از تپه يحيي است كه از هزاره سوم قبل از ميلاد مي باشد و اين ابزارها همگي و به احتمال زياد ابزارهاي قالي بافي هستند. سكهاي زيادي نيز از تالش به دست آمده است كه تصاوير آنها را پررزورسكي در كتاب«مروري بر هنر ايران» به دست داده است. (تصاوير 3و4) همچنين بخش مهمي از قطعات مفرغي كه از لرستان به دست آمده و به نام گيره يا سنجاق يا سوزن و امثال آنها ساخته شده، به عنوان دستگيره آن و شبيه قلاب يا جا انگشتي در مضراب سنتور است و به طور مشخص براي قرار گرفتن با انگشتان و كوبيدن قالي است. ( تصوير 5) تعدادي از اين سكها در موزه ايران باستان موجود است. اين قطعات متعلق به هزاره سوم قبل از ميلاد در تپه يحيي و هزار دوم در تالش و هزاره اول در لرستان به دست آمدند و آخرين نمونه ها حتي نشانه اي از تحول كامل چاقوي قالي بافي را دارند. اين وسايل دو نمونه اند به شماره هاي 1396 د.ك./ 1396و 3572 د.ك./ 16511 در موزهايران پيشرفت است هم در صرفه جويي و كاربرد فلز كمتر و هم تضييع وقت كمتر براي گذاشتن و برداشتن ابزارها، اما هنوز كارد را مثل كاردهاي پيشين دو طرفه ساخته اندو حال آنكه مي توانستند مثل كارد و قلاب آذربايجاني يك طرفه بسازند. نمونه بعد كه شباهت آن به كارد يا قلاب آذربايجاني بسيار زياد است و با آن قابل مقايسه است به اين مرحله از پيشرفت رسيده است. از آنجا كه هنوز سر اين قطعه مانند سك است و خميدگي قلاب را ندارد روشن است كه از آن مثل سك استفاده مي شده است. (تصاوير6و7و8) متاسفانه از آنجا كه از قديم دسته ي شانه از چوب ساخته مي شده، برخوردن به شانه قالي بافي در آثار باستان شناسي غيرممكن است. مگر اينكه يك دسته سك يا تيغه با هم كشف شود و بقاياي شانه باشد. امروزه تعداد اين سكها باستان شناسي غيرممكن است. مگر اينكه يك دسته سك يا تيغه با هم كشف شود و بقاياي شانه باشد. امروزه تعداد اين سكها و چاقوها در موزه هاي ايران و جهان نسبتا فراوان است و تنها بايد آنهايي را كه نمي توانسته اند سوزن يا ميله اي زينتي باشند از ابزارهاي قالي بافي جدا كرد. بايد توجه داشت كه انسان عهد مفرغ توانسته است از مفرغ، ميله هايي تا قطر دو ميلي متر ايجاد كند، بنابراين امكان اينكه اين سكها سوزن يا جوالدوز باشند وجود ندارد، خصوصاً كه تعدادي از آنها سوراخ ندارند و ديگر اينكه آنها سوراخ دارند اين سوراخ در سر يا ته آنها نيست و همچنين معمولاً دستگيره آنها اجازه عبور از بافته را نمي دهند.» (تصوير 9)
به اين ترتيب طبق شواهد مذكور و توضيحات و ادله ي علي حصوري با قديمي ترين ابزار قاليبافي كه متعلق به عهد مفرغ است آشنا شديم و اين حركتي است در جهت گسترش تاريخ فرشبافي ايران، بلكه جهان.
2- دوره هخامنشيان (321 ق.م – 559 ق.م)
با اطمينان مي توان گفت آنچه كه در سال 1949 ميلادي كشف شد تنها نادره ي از دوران شكوهمند پادشاهان هخامنشي است كه تا به امروز به عنوان يگانه سند موجود از قاليبافي آن عهد مورد توجه تمام فرش شناسان و محققان شرقي قرار گرفته است. در سال 1949 ميلادي سرگئي رودنكو باستان شناس روس هنگام كاوش در گورهاي اقوام سكايي منطقه ي پازيريك در دامنه هاي جنوبي آلتايي در سيبري به يافتن دستبافته اي كاميالب شد كه تاريخ فرشبافي را به يكباره دگرگون كرد، دره پازيريك كه از نظر باستان شناسي بسيار غني است در دهه 1920 ميلادي كشف شد. و متعاقباً در ادامه كشفيات، 5 تپه در اين دره شناسايي و مورد اكتشاف قرار گرفت. حفاريهاي اولين تپه در سال 1929 صورت گرفت و فعاليتهاي اكتشافي بار ديگر در سال 1947 با حمايت آكادمي علوم روسيه و موزه آرميتاژ آغاز شد و حفاري ها به چهار سرزمين ديگر بسط يافت. مدارك كشف شده از زير تپه ها حاوي برخي يافته هاي اساسي مربوط به سال 430 قبل از ميلاد است و حكايت از زماني مي كند كه در آن اين قبايل از دره پازيريك به عنوان گورستان استفاده مي كرده اند. نوشته اي به دست آمده روي چوب حاكي است كه پنج گورستان طي دوره زماني هشت ساله ساخته شده است. يافته هايي كه در اين پنج گور به دست آمده عبارت از دهها وسيله زندگي، ابزارآلات شكار، لباس و ... مي باشد كه در بازسازي روش زندگي اين جوامع يعني قبايل بيابانگرد سكايي نقش بنيادي دارند. اما محسور كننده ترين يافته ها در گور يا تپه پنجم پازيريك بدست آمده كه عبارتست از فرشي در اندازه تقريبا مربع به ابعاد 23/189 در 200 سانتي متر و از آنجايي كه همراه با اين فرش ابزار و وسايل ديگري همچون يك دستگاه گاري نيز پيدا شده، عده اي نظرات خاصي در مورد كاربرد اين قاليچه داده اند و حتي فرض بر اين است كه از آن براي مفروش كردن روي سطح گاري استفاده مي شده است. اين فرش كاملاً از پشم درست شده و تار آن اندكي كشيده شده و پودهاي آن به طور شل به تعداد سه ( و بعضاً چهار) بار بين هر دو رديف گره پيچيده شده است. رجشمار اين فرش تقريباً برابر با 3600 گره در هر دسيمتر مربع است كه تعداد 39 گره در هر 5/6 سانتي متر و 42 گره در هر 7 سانتي متر براي آن محاسبه شده كه در مقايسه با فرشهاي امروزي در رده فرشهاي خوب و نسبتاً نفيس قرار مي گيرد. نوع گره مورد استفاده در اين فرش از نوع گره ي معروف به فرشهاي امروزي در رده هاي فرشهاي خوب و نسبتاً نفيس قرار مي گيرد. نوع گره مورد استفاده در اين فرش از نوع گره ي معروف به تركي است. ( تصاوير 10و11و12) رنگ اين فرش در طول زمان تغيير يافته و رنگ اصلي به سايه هاي صورتي روشن و سبز كم رنگ تبديل شده و بايد در اصل رنگ بسيار روشني مي داشته. تحقيقات شيميايي وجود نيل را در آن اثبات كرده و حاكي از آن است كه از آن براي رنگ آبي يا متمايل به آن استفاده مي شده است. همچنين در رنگهاي آن اسيد kermes آميخته با اسيد كارمينيك يافت شده كه احتمالاً براي رنگ قرمز (قرمز دانه) مورد استفاده قرار مي گرفته است. تصاوير و نقوش موجود بر روي اين قالي عبارتست از : متن فرش به تعداد 24 عدد مربع كه داخل هر يك ستاره اي هشت پر وجود دارد.
در رديف دوم پس از زمينه تصاوير حيواني افسانه اي شبيه به يك شير بالدار قرار دارد كه در اصطلاح به گريفين شهرت يافته. رديف سوم عبارتست از 24 عدد گوزن شاخ پهن. رديف چهارم يا حاشيه چهارم ستاره اي شبيه به ستاره هاي هشت پر متن فرش به تعداد 62 عدد. و رديف يا حاشيه پنجم 28 تصوير اسب سواراني كه بطور دو نفر در ميان به تناوب بر روي اسبها نشسته يا در كنار آن ايستاده اند. و بالاخره آخرين حاشيه يا رديف ششم مجددا همان تصوير حيوان افسانه اي بالدار يا گريفين قرار دارد. اين فرش در واقع به دليل محلي كه در آن كشف شده پازيريك نام گرفته است. اگر چه زمستانهاي پر از يخ سيبري باعث سالم ماندن اين فرش گرديد ولي تابستان به اندازه كافي گرم بود تا اجازه دفن روساي قبايل و جادوگران در گذشته را به قبايل شان بدهد. هواي گرم تابستان همچنين به باستان شناسان قرن بيستم اجازه داد كه با گروه خود بتوانند به اين منطقه كوچ كرده، تخته سنگ هايي را كه اين گورها را مي پوشانيدند جا به جا نمايند تا با كار تهورآميز خود به كشف اين دفينه ها بپردازند. آنها يخها را به كمك آب جوش آب كردند. پرفسور سرگئي رودنكور اولين كسي نبود كه به سراغ اين قبرها مي رفت. دزدان زمان كوتاهي پس از دفن براي غارت طلاهايي كه همراه مردگان دفن مي شد به اين مقبره ها دستبرد مي زدند. خوشبختانه اين دزدها اعتنايي به ديگر اشياي اين مقبره ها از قبيل نمد و منسوجات نداشته اند. دزدان به طور ناخواسته و به واسطه كار خويش بزرگترين لطف را در حق آيندگان انجام داده و شكافي را كه آنها ايجاد كرده بودند باعث ورود آب به اين مقبره ها گرديد كه در سرماي زمستان اين مقبره را به گورستان هميشگي از يخ تبديل كرد. و همين قطعات يخي اجازه دادند تا دو هزار و پانصد سال بعد از دفن اين اشيا ما بتوانيم آنها را تقريباً سالم كشف كنيم و از مطالعه آنها لذت ببريم. رودنكو پس از مشاهده اين قاليچه ي افسانه اي كه از گور پنجم پازيريك به دست آمد به جهت شباهت بسياري از تصاوير آن با شاهكارهاي هنري هخامنشي بيدرنگ گفت : « تخت جمشيد را به ياد مي آورد» ( تصاوير 13و14و15و16)
فرش پازيريك يافته اي است از هر جهت استثنايي و از اين جهت خلاف توقع نظريه پردازان تاريخ بافندگي بوده است. تا پيش از پيدايش فر ش پازيريك عمده نظرها متوجه تركان به عنوان مبتكران اين صنعت بود و پازيريك در اين مورد دست كم ايجاد شك و ترديد كرد. ديگر اينكه براي مورخان اين زمينه قابل تصور نبود كه بافته اي از حدود چهارصد سال پيش از ميلاد بدست آيد كه تا اين حد كامل و پيشرفته و از نظر فنون بافت و حتي نقشه در رديف بافته هاي امروز باشد. سوم اينكه نمي توانستند تصور كنند كه ممكن است فني چنين پيشرفته در مراكز تمدن كه مورد توقع آنها بود، يعني بين النهرين، يونان يا مصر پيدا نشود و از گور پادشاهاي سكايي كه قومي بيابانگرد را رهبري مي كرد به دست آيد. براي اطلاع از نظرياتي كه در مورد فرش پازيريك بيان شده به چند مورد از اين دست عقايد كه توسط كارشناسان و مورخان مشهور و سرشناس غربي ارايه شده است مي پردازيم. يكي از اين نظريات متعلق به خانم جني هاوسگو jenny Housego است كه در سال 1989 چنين منتشر شد :
«محل بافت اين فرش سخت مورد بحث بوده است. كساني هستند كه مي كوشند آغاز قالي بافي را در سرزمين هاي مغولستان و آسياي مركزي بشناسند و اين كه اين قالي در جايي بافته شده كه آنرا يافته اند زيرا نقش هاي آن شبيه نقش اشياي ديگري است كه از همان منطقه به دست آمده است. دانشمندانديگر بحث مي كنند كه آن را در نقطه اي غربي تر بافته اند زيرا عناصر آشوري و هخامنشي در آن هويداست. به علاوه شباهتي بين تركيب فرش با نقش هاي سنگ در كاخهاي اين شاهنشاهي وجود دارد. پس شايد در شاهنشاهي ايران بافته شده باشد. در فقدان اطلاعات مشخص شايد بهتر باشد آن را چون دستاوردي هنري بنگريم از دوره اي در جهان باستان كه در آن روابط نيرومند فرهنگي در سرزميني وجود داشت كه از يونان تا مغولستان و حتي آن سوتر تا چين گسترده است.»
البته نويسنده در بخش بعد خوشبختانه متذكر اين نكته مي شود كه بافته اي چون پازيريك بايستي بر سنتي پر سابقه متكي باشد. اما به قول دكتر علي حصوري ملاحظه شد كه نويسنده چگونه در فقدان مدارك، پازيريك را از يونان تا چين تقسيم كرد تا نه اروپاييان ناراضي باشند و نه چينيان، نه مغولان نه مردم آسياي مركزي و مردم بين النهرين و ايران و اين هنگامي صورت گرفت كه كهن ترين مدارك مربوط به بافت فرش از گور زنان در نزديكي عشق آباد كنوني به دست آمده بود و بعيد استكه خانم هاوسگو از آن بي خبر بوده باشد. همچنين پس از آن نيز در سالهاي اخير و در طي برگزاري سومين كنفرانس بين المللي فرش ايران علي حصوري ابزارهاي فرشبافي عهد مفرغ را كه از سراسر ايران غربي و جنوبي به دست آمده است معرفي كرد كه در مبحث قبل به طور كامل ملاحظه گرديد. قبل از خانم هاوسگو، اولين بار در سال 1978 يكي از طرفداران پان توركيسم كه تمامي آثار تمدن آسياي مركزي را دستاورد تركان مي دانند، مقاله اي در مجله ي فرش Hali نوشت و با برهاني چند تلاش كرد نشان د هد كه فرش پازيريك كار بيابانگردان ترك نژاد آسياي مركزي بوده است. اين مقاله بازتاب دلخواه نويسنده اند را نداشت. اندك اندك و همراه با جريانهاي سياسي ـ فرهنگي ضد ايران، پژوهندگاني معدود برانگيخته شدند تا آثار هنري ايران باستان را هر چه بيشتر از اين آب وخاك بر كنند و به سرزمينهاي ديگر، تمدنهاي ديگر و اقوام ديگر منسوب دارند. و به گفته ي دكتر سيروس پرهام، گور به گور كردن قالي پازيريك از همين جا آغاز شد. چهار دهه پس از كشف پازيريك و چند سالي پس از چاپ مقاله نويسنده ترك بنياد فورد در سال 1989 وجوهي به پژوهش درباره قالي پازيريك اختصاص داد و چند پژوهنده را بر اين كار گماشت. ماحصل اين پژوهشها همان بود كه اولياي بنياد مي خواستند و اينكه « قالي پازيريك بافت ايران هخامنشي نيست و در همان محل آلتايي بافته شده است.»
مهمترين و به ظاهر محكمترين پشتوانه اين نظريه كاربرد نوع خاصي از قرمز دانه در فرش پازيريك بود كه از حشره اي به دست مي آمد كه در آن منطقه فراوان بوده است. اين قسم خاص قرمز دانه به قرمز دانه لهستاني شهرت يافته كه علاوه بر فرش مورد بحث ما يكي از نمدهاي همان دوران منطقه آلتايي نيز به همان رنگمايه است. گفته اند رنگمايه قرمزي كه در ايران هخامنشي فراوان بوده قرمز دانه ي آرارات است كه در سيبري آسان به دسترس نمي آمده است. البته اثبات اين ادعا كه قرمز دا نه ي لهستان در سرزمين اصلي ايران حتي به قدر اندك، فراهم نبوده تقريباً محال است چون از پارچه ها و فرش هاي ايران هخامنشي چيزي نمانده كه ملاك سنجش باشد. در سال 1990 ميلادي نيز خانم كارن رابينسون K.Rubinson با نوشتن مقاله «فرشهاي پيش از اسلام» در دايره المعارف ايرانيكا پيشتاز بررسي دوباره يا به قولي كالبد شكافي مجدد فرش پازيريك شد. خانم رابينسون در مقاله خود بر اين استدلال ضد و نقيض تكيه كرد كه قالي پازيريك كه به غلط آن را ايراني دريافته اند در همان كه ممكن است طرح و نقش فرشهاي هخامنشي را به خوبي نشان دهد، محتمل است به عصر هخامنشي تعلق نداشته باشد. همين فرضيه با شرح و بسط افزونتر در مقاله ديگر خانم رابينسون در ميانه نهاده شد و همزمان و هماهنگ با آن اين نويسنده مقاله اي ديگر نگاشت با عنوان « منسوجات پازيريك، پژوهشي در نقل و انتقال نقشمايه هاي هنري».
همزمان با خانم رابينسون، باستان شناسان مشهور ديويد استروناخ (D.Stronach)بازنگري در نقش مايه هاي قالي پازيريك را از مسير ديگر و زاويه اي ديگر آغاز كرد، ليكن كم و بيش به همان جايي رسيد كه كارن رابينسون رسيده بود. استروناخ در سخنراني مفصلي كه در ششمين كنفرانس بين المللي فرش آيكوك (سانفرانسيسكو، 1990) ايراد كرد مدارك فراواني نشان داد كه ايراني بودن و هخامنشي بودن تمامي نقش مايه هاي فرش پازيريك را به اثبات مي رساند، منتها نتيجه گرفت كه فرشبافان كوچروآلتاييايي، آن فرش را از روي قالي هاي مشابه ايران بافته اند. فرضيه استروناخ قابل ترديد است، چون با عرف و رسم اقتباس و تقليد و بدل سازي در هنر و صناعت فرشبافي درست نمي آيد و ما نيز در ادامه، جواب اين نظر آقاي استروناخ را به نقل از دكتر سيروس پرهام كه اول بار در مجله آمريكايي Oriental Rug Review در سال 1993 به چاپ رسيد بيان مي نماييم. همچنين نظريه جيمز اوپي (James Opie) فرش شناس مشهور، خصوصا فرش ايلياتي شناس كه در همه نوشته هاي خود بر منشا ايراني و به تصريح لري بخش عمده نقش مايه هاي باستاني فرشبافي تاكيد دارد و نظريه « منشا تركي قاليبافي» را همواره مردود شمرده است قابل توجه است. وي در كتاب مشهود خود Tribal Rugs(1992) پا به پاي ديويد استروناخ رفته و فرش پازيريك را كار عشاير بيابانگرد منطقه آلتايي دانسته، و حتي از كوچروان سكايي فراتر رفته و قبيله ي همسايه دور دست آنان، يعني كوچندگان «ماساگته» را بافنده آن فرش معمايي به شماره آورده است. همچنين كورت اردمان فرش شناس آلماني كه پس از ژوزف اشترزيگوسكي و كتاب مشهورش در سال 1917 پيرو مكتب تركي فرش بافي بود نيز در نهايت ايراني بودن فرش پازيريك را پذيرفت. اما آشكارا به سفسطه و تناقض گويي پرداخت و حتي به جعل و تحريف تمسك جست و بي آنكه فرش را ببيند به اين نتيجه بي بنياد و غريب كه سالهاست دروغين بودن آن آشكار گشته است دست يافت كه قالي پازيريك گره بافته نيست و پيچ بافته است، به همان شيوه قاليهاي چيني كه كلاف پشم را پس از گذراندن از تار بر گرد ميله اي چوبي مي پيچانند و پس از پايان پذيرفتن بافت ميله ها را بر مي دارند. جالبتر آنكه اردمان عنوان « هفتصد سال فرش مشرق زمين» را براي دومين كتاب خود در سال 1966 برگزيده تا قالي پازيريك خود به خود از حوزه بررسي او بيرون افتد. ما در ادامه با استفاده از مطالعات و نظريات دو تن از فرش شناسان و محققان فرش ايران آقايان دكتر سيروس پرهام و دكتر علي حصوري، دلايل قوي و محكم را در بحث ايراني بودن طرحها و بافت فرش پازيريك ارايه داده بررسي مي نماييم.
دكتر علي حصوري با بررسي دقيق نقشه و طرح هاي قالي ايران نتيجه گرفته است كه اساس و بنياد نقشه هاي فرش ايران كه عبارتست از چندين حاشيه در كناره هاي فرش يكي حاشيه پهن و در ميان ديگر حاشيه ها قرار دارد، اساساً منطبق با همان ديوارهاي مكرر آبادي ها و باغهاي فردوس باستاني است كه ايرانيان باستان به آن اعتقاد داشته اند و ما بحث آن را در بخش طبقه بندي طرحهاي و نقشهاي فرش ايران خواهيم داشت. چنان كه مي دانيم قالي پازيريك هم داراي همين نوع حاشيه و در واقع طرح ايراني است و طبيعي است كه توسط قومي ايراني بافته شده باشد. همچنين در خصوص فرضيه بافت عشايري فرش پازيريك توسط كوچروهاي آلتايي و در جواب اين ادعاي ديويد استروناخ و همچنين اثبات نقوش ايراني قالي پازيريك و تفاوت آن با هنر سكايي، دكتر سيروس پرهام به بررسي نقوش فرش پازيريك پرداخته و چنين مي نويسد :
«به گواهي بافته هاي بدلي عشايري ـ روستايي، در همه دورانها و سرزمينها، رسم و قاعده متعارف اين است كه بافنده عشايري هرگاه از يك الگوي كاملاً بيگانه تقليد و باسمه برداري كند اثر و نشانه اي هر چند ناچيز از خود و نگاره هاي متداول سرزمين و فرهنگ يا طايفه خود برجاي مي گذارد. چنان نيست كه بافنده همه چيزرا عينا و مو به مو و گره به گره تقليد كند، حتي نگاره هاي بسيار كوچك را كه هيچ نقشي در برآوردن طرح و نقش اصلي ندارند و بسا كه براي بافنده هم يكسره بيگانه و نامفهوم باشند. ( مانند دو نگاره هشت پر در بخش زيرين حاشيه سمت راست قالي پازيريك و دو گل هشت پر كوچكتر در منتهي اليه حاشيه باريك بيروني همان سمت) . مگر آنكه قصد بافنده تقليد كامل و تمام نما باشد به سفارش يا فرمايش كه تازه آن هم از يك بافنده بيابانگرد خانه به دوش سخت بعيد و نامحتمل است و تنها كارگاههاي متمركز و بسيار پيشرفته فرشبافي از عهده اين مهم بر مي آيند كه وجود چنين كارگاههايي در منطقه آلتايي همانقدر محل ترديد است كه بافته شدن قالي پازيريك در همان جايي كه پيدا شده است. كار هنري دستبافت از چند جهت ماهيت عشايري و ايلياتي پيدا مي كند كه مهمتر از همه وجود عناصر عيني عشايري در نقشمايه ها و شيوه نقش پردازي است. عوامل و عناصر ساختاري و اسلوب بافت و رنگمايه هاي مورد كاربرد نيز در كار سنجش دستبافته هاي قبايل كوچرو بي اثر نيست. نهايت اين كه رنگ مايه ها و رنگيزه ها به ندرت دليل قاطع براي تشخيص هويت عشايري يك فرش دستبافت است. اين به آن دليل است كه مواد رنگي كمتر مورد استفاده انحصاري يك طايفه معين قرار ميگيرد و دست يافتن ديگر گروه هاي بافنده به اين مواد بسيار سريعتر از نقل و انتقال و دادو ستد نقش مايه ها صورت مي پذيرد. چنين است كه در كار سنجش بافته هاي عشايري اغلب ناگزيريم بر عناصر نقش پردازي و ويژگيهاي اسلوب بافت تكيه كنيم. در قالي پازيريك چندين عامل ساختاري هست كه درجه بسيار بالايي از مهارت فني و فرشبافي كمال يافته را نشان مي دهد، به اندازه ي كه ممكن است به راحتي دلالت بر فرش بافي شهري داشته باشد. اهم اين عوامل ساختاري بدين شرح است : استمرار يكنواختي و يكدستي بافت و همساني نزديك به يكساني نقش مايه ها، قرينه سازي كامل نقش مايه ها در چهارچوب يك طرح و نقش كاملاً منسجم و متقارن و متوازن، نگاه داشتن اندازه ها و ابعاد و فاصله ها به دقت و وسواس تمام در بافت آدمهايي همانند، اسبهاي همانند و گوزنهاي همانند كه جملگي در صفهاي منظم و آراسته به يك فاصله سنجيده بي كم و زياد در حركت هستند.ديگر، طراحي دقيق و سنجيده تمامي اجزاي اصلي هر يك از 14 سوار، 14 ستوربان، 28 اسب، 24 گوزن، 24 چهارگوشي كه درون هر يك نگاره اي هشت پر به ظرافت و موزوني تمام نقش بسته است.»
سيروس پرهام در ادامه دلايل خود بر بافت غير عشايري فرش پازيريك مي نويسد : « سخت و دشوار است تصور در وجود آمدن دست بافته اي گره بافته و عشايري كه در هزاره اول پيش از ميلاد مسيح بدين درجه از كمال و سنجيدگي بافت رسيده باشد. اين مطلب مسلماً در مورد فرشهايي ايلياتي مناطق نزديك به مراكز فرشبافي شهري بهتر و آسانتر صدق مي كند تا فرشهايي كه گمان مي رود در آن سرزمين دور دست وحشي يخزده بافته شده باشد. حتي امروز هم نمي توان يافت فرشي عشايري را اصيل و درست كه از روي يك نقشه شطرنجي يا يك الگو و سرمشق و يا يك نمونه دستبافته عينا و جز به جز بافته شده باشد. گذشته از سنجيدگي و ظرافت اعجاب آور بافت، قالي پازيريك آكنده از نقش مايه ها و نگاره هايي است استوار بر طرحي بغايت سنجيده و قانونمند و هدفدار كه چنانكه خواهيم ديد، اين همه با تمدن و فرهنگ مردمان كوچرو و خانه بدوش آلتايي، خواه سكايي، خواه ماساگته، ناسازگار و گاه متضاد است. سكاييان و ماساگتيان بدان مرتبه از ثبات و آرامش اجتماعي نرسيده بودند كه انگيزه و ضامن دست يافتن به اين چنين صورت هنري اصيل و راستين آلتايي خروشان و بي امان و سيلاب وار موج مي زند، كمترين اثري هر چند كمرنگ در قالي پازيريك نيست. هنر آلتايي در هزاره نخست به طور عمده هنر احساس (امپرسيونيسم) و تجريد و انتزاع واقعيتهاي عيني و تلخيص مشهودات بود. اين هنر خاص، گرداگرد سبك ويژه اي از جانورنگاري شيوه يافته تنيده و باليده شده بود كه به گفته يكي از متبحران «تاماراتالبوت رايس» شايد از نابترين نمونه هاي تجريد و انتزاع باشد. وي چگونگي تحول و تكامل اين هنر را در طول ساليان به شيوايي تمام بيان مي دارد كه :«اين بيابانگردان با حساسيتي شگرف و غيرمتعارف در برابر محيط پيرامون خود واكنش نشان مي دادند. هماهن با موج زدن زندگي بر پهن دشتهاي اورآسيايي بيان متعالي امپرسيونيستي و نمادين هنر آنان جان مي گرفت و اين سرزندگي فراگير در سبك خاصي از هنر جانورنگاري خود جوش تجلي مي يافت. چنين بود كه دست و پاي يك جانوراجزاي بدن جانور ديگر مي شد. در هيچ زمان اين هنرخالص تجريدي و آكنده از خيالپردازي و توهم بيابانگردان آلتايي نتوانست حتي به سواد ساحت نگاره سازي طبيعت گراي قالي پازيريك نزديك شود. تا جايي كه مي دانيم از مقابره دره پازيريك يا از گنجينه نقش مايه هاي سرتاسر آن سرزمين پهناور حتي يك شي واحد به زمان ما نرسيده كه اندك مانندگي به سبك جانور نگاري دقيق و راستين قالي پازيريك داشته باشد. بر اسبها و گوزنها بنگريد. استوار و متين و بي دغدغه و طبيعي و واقعي آزاد از هر گونه گرايش تجريدي و آنها را مقايسه كنيد ب همانندهايشان كه در انواع و اقسام اشياي بازيافته آن سرزمين صورت پذيرفته اند. يگانه نمونه مقايسه شدني صف شيراني است كه با طبيعت گرايي تمام بر پارچه اي نقش بسته است كه از گور شماره 5 بدست آمده و اصل آن بي چون و چرا ايراني است. اشياي هنري سكاييان آلتايي و جنوب روسيه عموماً و بازيافته هاي پازيريك خصوصاً سرشار است از انواع و اقسام آهو و قوچ و گوزن شمالي پهن شاخ و گوزن پيچيده شاخ. اما چند تا از اين جانوران در حالتي تجسم يافته اند كه به حالت چراي آسوده خاطر و بي خيال گوزنهاي خرامان قالي پازيريك نزديك باشد. بنگريد كه چگونه تقريباً جملگي آنان پريشان و در تقلا هستند يا به گونه اي زير بار گران اضطراب و تشنج و آشفتگي خميده شده اند. اين جانوران خواه شكارگر باشند خواه طعمه و شكار، پيوسته گوش به زنگ اند و بي قرار و جهنده و در تكاپو، ناآرام و آشفته خاطر و رميده و هراسان سبعانه هجوم مي آورند و يا سرآسيمه در هم مي پيچند وجدل مي كنند. سرزميني كه هنرمندان و صنعتگرانش به ندرت از تجسم جانوري كه آسوده و نارميده باشد به وجد مي آمدند. و اين همه بر خلاف قالي سر به سر يكپارچه و انعطاف ناپذير پازيريك است» (تصاوير 17و18)
همچنين انديشه بنيادي و نيز طرح و نقش زمينه قالي پازيريك از حيث سبك پردازي، در پيوند با فرش سنگي كشف شده در حفاريهاي كاخ سلطنتي نينوا (Nineveh) مي باشد كه تاريخ آن به قرن 6 تا 7 قبل از ميلاد بر مي گردد. اين شهر باستاني در كنار رودخانه دجله مقابل موصل كنوني قرار داشت و پايتخت امپراتوري آشور بود. اما سرانجام به دست مادها افتاد و ويران شد در اين قاليچه ي سنگي طراحي گلهايي شبيه به گلهاي هشت پر قالي پازيريك كه در داخل مربعهايي قرار گرفته اند و جملگي متن فرش را پر كرده اند شباهت فوق العاده با فرش پازيريك را بوجود آورده است. همچنين تصوير قاليچه سنگي ديگري شبيه به قاليچه سنگي نينوا در تخت جمشيد به دست آمده كه اولين بار توسط A.B. Tilia باستان شناس ايتاليايي از روي پيكر كنده اي در تخت جمشيد طراحي شده است. آنچه كه در قاليچه سنگي تخت جمشيد بيش از هر چيز حايز اهميت است بنياد يكسان از لحاظ طراحي و سبك قرار گرفتن نقوش در آن است. در اين قاليچه نيزمتن فرش با مربعهايي كه هر يك ستاره اي شبيه ستاره هشت پر قالي پازيريك را در ميان گرفته اند پر شده است.(تصاوير 19و20) همچنين رديف شيراني كه در حاشيه جاي گوزنها را در قالي پازيريك گرفته اند بسيار مورد توجه است. خاصه آنكه در كشفيات از تپه پنجم پازيريك و همراه با قالي كشف شده تكه پارچه اي پيدا شده كه نقش موجود بر آن همان رديف شيران قاليچه سنگي تخت جمشيد است. شباهت در بازسازي پيكر و لباس خشيارشا كه به كمك خراشيدگي هايروي نگاره حرم سرا در كاخ تخت جمشيد انجام شده نيز يك نقش برجسته از صف شيران مشابه شيران قاليچه سنگي تخت جمشيد و پارچه سكايي ديده مي شود و باز در نقش برجسته حجاري شده در نقوش بالاي تخت شاهنشاه در تالار صد ستون تخت جمشيد نيز اين رديف شيران با همان ويژگيهاي قبلي مشاهده مي شود. مشابهتحاشيه دندانه اره اي در بالا و پائين رديف شيران در پارچه كشف شده ي پازيريك و حاشيه رداي لباس خشيارشا و قاليچه سنگي تخت جمشيد تاكيدي است بيشتر بر منشا واحد هر سه طرح.(تصاوير 21و 22) در ارزش قاليچه سنگي كشف شده در تخت جمشيد با توجه به طراحي و سبك پردازي آن بهترين تفسير آن است كه سيروس پرهام بيان مي كند:
« هر چند ممكن است قاليچه سنگي تخت جمشيد از قاليچه سنگي كاخهاي نينوا اثر پذيرفته باشد، اما تقريباً بايد يقين كرد كه بافنده ي قالي پازيريك از فرشهاي مشابه هخامنشي الهام يافته و لاجرم به سنگفرشهاي آشوري كه در سرزمين دور دست و چه بسا نهفته در خاك بوده نظر نداشته است.»
همچنين طرح سربازاني كه همراه با اسبهاي خود در حاشيه چهارم قالي پازيريك كه همگي به يك فاصله معين از پي يكديگر مي آيند به روشني يادآور رسمهاي هخامنشي و آشوري است و تصوير آن با تصاوير موجود بر تخت جمشيد كه نشان دهنده بار عام تمام ملتها در حضور شاه است مشابهت قريبي دارد. جالبتر آنكه هم در پيكر كنده ها تخت جمشيد و هم در قالي ما، ستوربان در سمت چپ اسب گام مي زنند و دست راست خود را كه بر پشت گردن اسب نهاده اند. در بخش زيرينحاشيه هاي پهن و باريك سمت راست در قالي پازيريك گلهاي جفتي هشت پري قرار گرفته اند كه به همين صورت كم يا بيش بصورت جفت در آثار مفرغي لرستان به تفاوت ديده شده است وشايد هم برخوردار از همان معاني رمزي و نهادي و يا تمغايي باشد.
اما مهمترين نقش پردازي قالي پازيريك ويژگي هاي آشكار و اشتباه ناپذير گوزن زرد و شاخ پهن ايراني است در حاشيه دروني قالي پازيريك كه تا حدودي با گوزن شمالي نيز شباهت دارد. به حكم شباهت شاخهاي پهن گوزنهاي قالي پازيريك به شاخهاي گوزن شمالي اكثريت مورخان هنر و فرش شناس غربي درنگ روا نداشتهو اين گوزنها را مي پنداشته اند هرگز در ايران ديده نشده است از جنس گوزنهاي سرزمين سيبري شناختند و برهان قاطع خواستگاه آلتاييايي قالي پازيريك برشمردند. رودنكو كاشف تپه هاي پازيريك اولين كسي بود كه اين گوزنها را از تيره گوزن زرد خالدار باز شناخت. پس از رودنكو، رمان گيرشمن باستان شناس فرانسوي به مانندگي گوزن زرد ايراني مشهور به گوزن بين النهرين و گوزن پهن شاخ روزگار ساسانيان توجه يافت كه پيكره خالدارش با همان شاخهاي پهن بر چندين ظرف سيمين و نيز چند صحنه در سنگهاي طاق بستان نقش بسته است. وجود اين گوزن كه تصور مي شد هيچگاه در ايران ديده نشده است توسط باستانشناس انگليسي و كاشف نينوا، سراستين هنري لايارد (Sir. A.H.Layard) در شمال خوزستان و قلمرو جنوبي بختياريها در نيمه هاي سده نوزدهم مسيحي گزارش شده است. همچنين در پي شناسايي و ازدياد نسل اين حيوان كمياب كه زيستگاه اصلي آن در كرانه هاي كرخه مي باشد، در سال 1955 يك گروه آلماني به سرپرستي فون اپل، يك نر و يك ماده از اين گوزن را پس از مدتها جستجو و در حالي كه هيچ اميدي به پيدا شدن نمونه اي از آن نبود در جنگلهاي حاشيه رودخانه كرخه در خوزستان پيدا نمودند و براي تكثير نسل به آلمان بردند. اما در سال 1342 نيز هيئتي ايراني به سرپرستي خسرو سريري توانست پس از شش هفته تلاش چهار راس از اين حيوان ( يك نر و سه ماده ) را زنده دستگير و به پارك وحش دشت ناز سازي منتقل كند. در حال حاضر با تكثير اين حيوان تعداد زيادي از آنها در جزيره اشك در درياچه اروميه نگهداري و محافظت مي شوند.جاي ترديدي نيست كه نسل گوزنهاي شاخ پهني كه در شكار گاههاي ساسانيان پراكنده بودند و بر روي آثار آن دوره باقي مانده، پيوسته است كه به نسل گوزنهاي گسترده شاخ روزگار هخامنشي و گوزنهاي قالي پازيريك. جز گستردگي برگ نخلي شاخهاي گوزن زرد ايراني، ويژگيهاي ديگري است كه اهميت آنها از يك جهت بيش از ويژگي شاخها است زيرا پيوند مفروضي ميان گوزنهاي قالي پازيريك و گوزنهاي منطقه سيبري را يكسره و به تمامي مي گسلد و نيازي براي توجيه و استدلال باقي نمي ماند. اين ويژگيهاي نمايان و كارساز پوست خال خالي و خصوصاً نوار خالداري است كه از گردن تا دم گوزن ايراني كشيده شده است. ويژگيهايي كه هيچ يك از انواع آهوان و گوزنهاي آلتايي ندارند. حتي يك اثر از تمدن و فرهنگ سرتاسر آلتايي به چشم و دست ما نرسيده كه كمترين نشانه اي از اين ويژگيها بر آن باشد. اين بار رودنكو اول بار بر اين ويژگيها گوزن پازيريك تكيه كرد. گذشته از اينها گوزن پازيريك برخوردار از نشانه هاي خاص ديگر است كه باز هم او را از گوزنهاي شمالي دورتر مي برد و به گوزنهاي زرد آسيايي ـ اروپايي نزديك تر مي كند. يكي دم به نسبت بلندي است كه خاصه گوزن زرد آسيايي ـ اروپايي است و ديگري شيوه خاص نشان دادن عضلات سردست و ران حيوا ن است كه با سبك هنري منطقه آلتايي فرق دارد. رمان گيرشمن در اين خصوص مي گويد :
« عضلات حيوانها در محل رانها و شانه ها به وسيله مارپيچ هايي شبيه به ويرگول مجسم گرديده اند و در ميان آنها سنگ هاي رنگين به صورت ترصيع نشان داده شده است واين از خصوصيات جواهر سازي هخامنشي است». (تصاوير 24 و 25)
اين ويژگي يعني نشان دادن عضلات حيوان با دايره و ويرگول، بر روي عضلات شيراني كه در قاليچه سنگي تخت جمشيد وجود دارد و حاشيه رداي لباس خشايار و پارچه كشف شده در پازيريك ديده مي شود.
استاد بافته هاي فارس سيروس پرهام در جلد دوم از كتاب دستبافتهاي عشايري فارس به نمونه هايي از جل اسبهاي سوزن دوزي قشقايي معروف به طاووس يا طاووسي اشاره مي كند كه برروي آنها نقشمايه غريب ديگري غير از طاووس ديده مي شود و هويت آنها در بعضي جلها مشخص نيست اما در برخي ديگر شاخهاي پهن و دندانه دار و دهان گشوده جانوري از جنس گوزن واضح است. وي مي نويسد « به بركت پيدا شدن گوزنهاي زردي كه سر هنري لايارد در يك و نيم قرن پيش در جنوب غربي بختياري و نو احي غربي لرهاي كهكيلويه گزارش كرده است، راز گشايهمان نقش مايه غريبي شد كه قرنها است در سوزني هاي ايلات قشقايي و لر فارس پراكنده است. چنانكه از اين نقش مايه ي بغايت ساده شده ي هندسي وشيوه يافته پيدا است، تصور الگوي طبيعي (ياخيالي) ديگري جز گوزن زرد ايراني براي نقش ما يه به ظاهر غريب و نامتعارف ذكر شده ممكن نمي گردد و اينك بايد يقين كرد كه لرهاي كهكيليويه جانوري را كه به چشم ديده اند الگو قرار داده اند. اين بدان معني است كه گوزن شكاخ پهن لري ـ قشقايي به سبك هندسي و تجريدي و گوزن شاخ پهن قالي پازيريك به سبك طبيعي هر دو تبار واحد داشته و از يك سرزمين برخاسته اند.» (تصوير 26)
در بررسي نقوش قالي پازيريك نقش ديگري مورد توجه قرار گرفته است و آن شيوه گره زدن دم اسبها و همچنين كاكل آنها به رسم ايرانيان است كه عينا در حجاريهاي تخت جمشيد مشاهده مي شود. و اين در حالي است كه طبق رسم سكاييان آنان به جاي گره زدن دم اسب آن را به شيوه گيس باف مي بافتند.(تصوير 27)
همچنين حيوان افسانه اي بالدار كه در دو حاشيه مجزا در قالي پازيريك بافته شده است به كرات در نقوش مختلف در ابزار و وسايل بدست آمده در اقصي نقاط ايران ديده شده است. نگارنده اين سطور خود در مقاله اي كه در ششمين كنفرانس بين المللي فرش ايران ارايه نمود نشان داد كه پس از گذشت قرنها همان شيوه نگارگري گوزن زرد خالدار ايراني و حيوان افسانه اي بالدار در يك نمونه منحصر به فرد قاليچه هاي ايراني ديده مي شود كه تا به اين لحظه از نظرها دوره بوده است. و آن قاليچه هاي روستاي سنگان از توابع خواف در مركز خراسان مي باشد. حيوان بالدار اين قاليچه هاي كمياب از نوع شيران بالداري است كه شبيه آن و با كمترين تفاوت در آثار به جاي مانده از روزگار ساسانيان و ادوار بعد از آن ديده مي شود و احتمالاً اين قاليچه ها توسط سيستانيان كه از نژاد سكاها هستند و از روي نقوش ايراني تقليد شده است. سيستانياني كه از سيستان به مراكز شمالي يعني مركز خراسان كوچ كرده اند. اما متاسفانه هيچ قاليچه اي از سيستان قديم و با اين نقش تا به اين لحظه به دست نرسيده و گزارش نشده است. گذشته از نقوش فرش پازيريك نوع گره مورد استفاده در اين قالي نيز توسط چندين پژوهشگر ايراني و غير ايراني مورد توجه قرار گرفته، كه به جهت جلوگيري از طولاني تر شدن مطالب اين بحث، در مبحث آشنايي با گره هاي فرش و انواع آن به بررسي گره در اين نادره ي تاريخ فرشبافي يعني قالي پازيريك مي پردازيم و نقطه نظرات عالمانه علي حصوري در اين مسئله را مطالعه خواهيم كرد و همان گونه كه در ابتداي بخش تاريخ فرشگفته شد دلايل كاربرد گره معروف به تركي در فرش پازيريك و پراكندگي آن توسط اقوام ترك زبان و ساير مطالعات و مسايل اين چنيني را پي گيري خواهيم كرد.
با مشاهده دقيق نقوش موجود بر روي يافته هاي كوهستان آلتايي كه بيانگر هنر اقوام كوچنده سكايي مي باشد و مقايسه با نقوش ايراني بويژه حجاري هاي تخت جمشيد بهتر مي توان به تاثير هنر نگارگري هخامنشي بر هنر سكايي پي برد. و در اين ميان بررسي بيشتر بين نگاره هاي قالي پازيريك و نگاره هاي برگرفته از هنر انتزاعي و تخيلي اقوام آلتايي ما را هر چه بيشتر در ايراني بودن پديد آورندگان اين نادره قرن رهنمون مي گردد.(تصوير 28و29)
3 - اشكانيان (250 ق.م. ـ 226 م)
ساسانيان (224م. ـ 652 م)
دوران حكومت طولاني و مهم پادشاهان اشكاني كه حدود پانصد سال دوام يافت از مبهم ترين روزگاران تاريخ ايران بويژه در ابعاد هنري آن مي باشد و مهمترين دليل آن معدود بودن اسناد لازم در خصوص موقعيت آن روز ايران و در نهايت هنر بافندگي و قاليبافي مي باشد. تنها سندي كه با ترديد مي توان به دوران حكومت اشكانيان نسبت داد، يافته هايي است كه در كاوشهاي سال 1967 در شهر قومس انجام شد. اين كاوشها توسط دو تن از باستانشناسان غير ايراني به نامهاي ديويد استروناخ (Daivd Stronach) كه در صفحات قبل تا حدودي با وي آشنا شديم و جان هانسمان (John Hansman) بين سالهاي 1967 ـ 1970 انجام شد. تا قبل از اين كشفيات عمده نظرات در مورد فرشبافي در زمان اشكانيان و ساسانيان منحصر به نوشته هاي مورخان عرب زبان بود. شهر قومس در صحراي خشك شمالي شرقي ايران نزديك دامغان كنوني قرار داشت. باستانشناسان اعتقاد دارند شهر قومس در كنار شهر صد دروازه كه يونيان فاتح، بعد از اسكندر آن را ساختند بنا شده بود. اين شهر بين اواسط قرن سوم قبل از ميلاد و قرن سوم قبل از ميلاد و قرن سوم بعد از ميلاد در دوران پارتي ها ( اشكانيان) كه يوناني ها و رومي ها تلاش زيادي را براي تصرف ايران به عمل آوردند رو به آباداني گذاشت. منطقه اطراف شهر قومس توسط جاده ابريشم قطع مي شدو تجارت پرسودي كه از اين طريق انجام مي شد ابريشم و ادويه جات شرق را به غرب و شيشه هاي رومي و اسب را به مشرق زمين مي رساند و اين امر منطقه را تبديل به ناحيه اي ثروتمند ساخته بود. منسوجات شهر قومس در اماكن سه طبقه اي كه از خشت ساخته شده بودند كشف گرديد. در اواخر دوران پارتي ها اينگونه بناها به عنوان گورستان مورد استفاده قرار مي گرفتند.دفن مردگان در اين گونه بناها به جاي دفن آنها در گورستانهاي زيرزميني به يك منت زرتشتي باز مي گردد كه باعث آلودگي كمتر زمين مي شد. البته منسوجاتي كه در اين جا مطالعه مي شوند تمام آنهايي نيستند كه در حفاريهاي شهر قومس كشف شده اند بلكه صرفا قطعاتي انتخابي مي باشند كه در موزه متروپوليتن كه حفاريها را سرپرستي مي كرد نگهداري مي شوند و مطالب نيز به نقل از مجله شماره 59 هالي (HALI)مي باشد كه در اكتبر 1991 به چاپ رسيد. باستان شناسان از ميان اين كشفيات قديمي ترين نمونه را به نيمه اول قرن يكم قبل از ميلاد نسبت مي دهند. اين قطعه، نمدي پشمي و قهوه اي رنگ مي باشد كه قسمتي از يك جليقه مي باشد كه داراي آستين است. اندازه اين جليقه نمدي كه با بندي ابريشمي به اندازه دور گردن همراه است آن را متعلق به يك بچه نشان مي دهد و اين قديمي تريزن لباسي مي باشد كه تا به حال در ايران پيدا شده است.همچنين بند ابريشمي اين حلقه قديمي ترين تكه ي ابريشمي ايراني مي باشد رنگ اين بند ابريشمي آبي مايل به سبز مي باشد (تصوير30) تكه هاي ديگر منسوجات از گورستان دومي به دست آمده است كه متعلق به قرن ششم ميلادي مي باشد كه اين تاريخ بر اساس سكه هاي دوره ساساني و مربوط به هرمز چهارم پادشاه ساساني (8-587ميلادي) تخمين زده مي شود اين قطعه ها به واسطه تنوع گوناگوني كه دارند شگفت آور مي باشند يكي از اين تكه هي پشمي داراي رنگ قهوه اي سير همراه با نوار سفيدي مي باشد كه رنگ آن در پشت به رنگ متفاوت ديگري به نظر مي رسد (تصيوير31)
گروه ديگري از اين قطعات پشمي داراي مربعهايي به رنگ ابي به همراه گلهاي شش پرقرمز مي باشند اين قعطعات احتمالا تكه هايي از يك زيلو مي باشند (تصوير32
قبلاز كشف زيلوي شهر قومس قديمي ترين زيلويي كه از حفريا باستانشناسي به دست آمده بود مربوط به قرن هشتم ميلادي بود كه به دو قرن بعد از ظهور اسلام باز مي گشت تكه هاي زيلوي شهر قومس توليد اين گونه زيلوها را حداقل تا قرن ششم ميلادي به اثبات مي رساند
اما برجسته ترين و ناب ترين قطعه اي كه از حفاري هاي شهر قومس به دست آمده قطعه منسوجي است پرزدار به صورت پرزهاي فرفري شكل كه اگر چه به نظر عده اي خيلي بد شكل به نظر مي رسد اما شايد قديمي ترين فرش پرزدار ايراني باشد كه در داخل ايران پيدا شده است البته تكه ي پرزدار و فردار ديگري از حفاريهاي منطقه حسنلوي ايران به دست آمده است كه در موزه دانشگاه پنسيلوانيا از آن نگهداري مي شود كه خيلي قديمي تر و متعلق به 800 سال قبل از ميلاد مسيح است ولي شايد نتوان آن را نوعي فرش قلمداد كرد از لحاظ ساختار و اسلوب بافندگي تكه فرش شهر قومس داراي پرزهايي است كه به طور ساده تارها را در ميان گرفته اند پرز اين تكه فرش از پشم رنگ نشده اي است كه به رنگ كرم مي باشد بر طبق تجزيه و تحليلي كه توسط خانم كالجي تاني (Kajitani)به عمل آمده ست تار از دو رشته Zتاب يك لا تشكيل شده كه در هر سانتيمتر پنج تار وجود دارد پود تشكيل دشه از يك رشته s تاب مي باشد و در هر سانتيمتر سي و سه پود وجود دارد پرز اين قطعه از دو رشته zتاب يك لا با فرهايي به طول چهار تا پنج سانتيمتر تشيكل دشه و در هر سانتي متر دو تا سه فر (حلقه ) وجود دارد قطعه فرش مذكور پس از كشف بلافاصله از گل ولاي زدوده شد و نگهداري و آزمايش هاي مذكور د رموزه متروپوليتن نيويورك بر روي آن آغاز شد اين تكه براي نمايش در كنفرانس بين المللي فرشهاي شرقي (ICOC)در سال 1990به موزه انسان شناسي لووي دانشگاه كاليفرنيا در بركلي قرض داده شد.
منسوجات شهر قومس در طول كنفرانس توسط خانم ترودي كاوامي مشاور هنرهاي باستاني بنيادآرتور ساكلر (ArthorM .sackler) به بحث كشيده شدند عده ي اين تكه فرش پرزدار قومس را در طبقه بندي ادواري متعلق به دوره اشكانيان يا پارتها مي دانند چرا كه اين شهر د ردوران پارتي ها رو به آباداني گذاشت . اما از طرف ديگر با توجه به قدمت تقريبي اين قطعه ي پرزدار عده اي آنرا به دوران ساسانيان منسوب مي نمايند در اين صورت در مقايسه با فرشهاي افسانه اي ساساني مانند فرش بهار بسيار عالي به نظر مي رسد اما بواسطه وجود عيني و ملاحظت تاريخي در باره آن به طور غير قابل انكار يك فرش ساساني و كاملا منصر به فرد مي باشد
در مورد دوران پادشاهي ساسانيان اطلاعات بيشتري از مورخان وتاريخ نگاران باقيمانده است گفته مي شود كه د رتخت طاووس سي قطعه فش وجود داشته كه هر يك براي سي روز سال وده است و نيز چهار گونه فرش كه هر يك گوياي يك فصل سال بوده است كه در خصوص اين طرح در بخش طبقه بندي نقوش فرش صحبت خواهيم كرد اما مهمترين فرش ساساني كه اطلاعات كاملي از آن توسط مورخان بر جاي مانده فرش بهارستان معروف به بهار خسرو است گفته شده كه اين قالي را خسرو انوشيروان براي سراسري كاخ ساساني د رتيسفون سفارش داده بود بر اساس اطلاعات گزارش شده توسط مورخان پس از حمله اعراب و تسخير مداين اين قالي را به دست اعراب قطعه قطعه شد و بعنوان غنيمت بين سپاهيان تقسيم گرديد ابوعلي مسكويه (421-320 ه.ق) در كتاب تجارب الامم در مورد اين فرش ضمن شرح وقايع سال 16 هجري قمري چنين مي نويسد :
(( سعد ، چون از كار بهر كردن دستاوردهاي جنگ و جدا كردن پنج يك اش بپرداخت درباره فش بهارستان و بهاي آن بپرسيد براي ان بهايي نشناختند پس از ياران پرسيد آيا مي پذيريد كه از چهار پنجم آن چشم پوشيم و آن را يكپارچه نزد عمر فرستيم تا با آن هر چه خواهد كند چه در ميان خود بهر نتوانيم اش كرد ياران گفتند : مي پذيريم اگر چنين است هم در راه خدا ببخش چنين شد كه آن را نزد عمر فرستادند شصت گز در شصت گز به گسترده يك گريب بود در نقش آن راهها مي ديدي كه از نگاره هاي گوناگون پديد شده بود و جويباري از گوهرها در بافت آن به كار برده بودند و ديري كه د رميانه به چشم مي خورد بر كناره هاي آن كشتزاري بود سرسبز و پرگياه بر آن نگاره هايي كاشته بودند كه در خور زمستان بود آنگاه كه گلها بروند هر گاه ميگساري مي خواستند بر ان مي نشستند .
و گفتي كه در بوستان به بزم نشسته اند زمينش ، زمينه فرش را مي گويم ، زربفت بود و نقش آن از گوهرها كه بر آن نشانيده بودند . تازيان نام قطف بر آن نهاده بودند فرش را همينكه نزد عمر د رمدينه آوردند عمر مردم را گرد كرده با آنان سخن راند وكار فرش را باز گفت و از ايشان راي خواست تا با آن چه كند رايشان همساز نبود برخي تباه گفتند و آشوب كردند برخي گفتند عمر خود بگيرد و از آن خويش كند برخي به راي عمروا گذاشتند . پس آن فرش را تكه تكه كرد و در ميان ياران بهر كرد ))
محمد جرير طبري ( 224-310 هجري قمري )ماجراي فرش بهارستان را در كتاب خود به زيبايي نقل كرده با توجه به زمان زندگي وي احتمالا نقل او از اين فرش بيشتر حايز اهميت است و احتمالا ديگر مورخان پس از وي كتاب او را ملاك قرار داده اند وي نيز پس از توصيف قالي بهارستان در مورد سرانجام آن چنين مي گويد :
(( پس از تقسيم غنايم توسط عمر وي گفت : درباره اين فرش چه راي مي دهيد؟
جماعت هم سخن شدند و گفتند اين را به راي تو واگذاشته اند راي تو چيست؟
اما علي گفت : اي امير مومنان كار چنان است كه گفتند اما تاملي بايد كه اگر اكنون آن را بپذيري فردا كساني به دستاويز آن به نا حق چيزها بگيرند عمر گفت : راست گفتي و اندرز داري و آن را پاره پاره كرد و به كسان داد ))
در طي دهه هاي گذشته نظرات متفاوتي د رمورد فرش بهارستان موسوم به بهار خسرو بيان شده كه برخي بيانگر تريد در مورد فرش بودن آن مي باشند برخي با توجه به اندازه اين فرش كه وزني بيش از دو تن را باي آن بوجود مي آورد . معتقدند اين فرش از نوع پرزدار نبوده و احتمالا نوعي گليم بوده است زيرا حمل و جابجايي آن غير ممكن مي گرديد عده اي نيز بر اين باورند كه اين همه تزئينات طلا و گوهرهاي گرانقيمت راه رفتن بر روي آن را غير ممكن مي سازد حتي عده اي پا را فراتر نهاده و معتقدند اين چنين فرشي با اين ابعاد بر روي چه نوع دار قالي بافته شده ؟ آيا يك دار قالي با چين ابعادي در آن زمان وجود داشته است ؟ وسئوالاتي از اين قسم كه هر يك اصراري است بر انكار اين فرش بعنوان فرش پرزدار مطابق فرشهاي امروزي در جواب اين افراد بايد گفت كه اصولا تكنيك باف فرش گره دار از قديمي ترين زمان كه مااز آن بي اطلاع هستيم و حداقل بر اساس يك سند تاريخي يعني قالي پازيريك كه عمر آن به بيش از2500سال قبل باز مي گردد هيچ گونه تغييري پيدا نكرده ست در واقع حداقل 2500 سال از اخرين مراحل پيشرفت فنون و ابزار بافت مي گذرد نوع گره ابزار و دار قاليبافي در فرش بافي امروز بي ترديد همان هايي است كه قالي پازيريك وساير قاليهاي قل و بعد از آن با آنها بافته شده اند هيچ تفاوتي بين قالي پازيريك و قاليهاي امروز نمي توان يافت و به همين ترتيب روشهاي بافت همان فرشهاي يكصد متري پانصد و هزار متري كه در دوره ي معاصر شاهد بافت آنها هستمي با گذشسته هاي دور تغييري نيافته و فقط ذهن خلاق بشر امروز تسهيلاتي را در ظاهر و نوع كارايي دارها و ابزار بافت قاليبافي بوجود آورده مگر دار و ابزار قاليهاي هزار متري امروز با ساير قاليهاي كوچك چه تفاوتي دارد و ابزار و دارهاي قاليهاي كوچك با ساير قاليهاي كوچك قرنهاي گذشته كه نمونه هاي فراواني از آنها بدست ما رسيده چه فرقي داشته ودارد ؟ همان ذهن انديشمندي كه امروز با تركيبي ساده از ابزاري همچون آهن وچوب يك دار قالي بزرگ را طراحي مي نمايد در 1400 سال قبل نيز بصورت انديشمند و برتر از ساير ملل قدرت طراحي و ساخت يك دار قالي و ابزار جابه جايي آن را داشته است همان تفكر انديشمندي كه سنگهاي چجند تني تخت جمشيد را از دل كوهها كنده و پس از تراشيدن آن به نحوه دلخواه بر رويهم قررار داده و ارتفاعي بلند را براي ديوارهاي كاخ داريوش بنا نموده است از سوي ديگر وجود نيروي كار فراوان كمك موثري در اجراي طرحهاي ابتكاري ايرانيان در تمامي رشته ها عم از معماري حجاري آهنگري و ساير صنايع دستي همچون فرش بافي بوده ست از طرفي كاربرد ان همه سنگ و گوهرهاي قيمتي در فرش گره دار سئوله عجيبي نبوده است . امروز نيز ما شاهد بافت نمونه هايي از اين گونه فرشها هستيم كه در موزه ها نگهداري مي شوند اما يك سئوال مطرح است و آن اينكه بطور منطقي راه رفتن بر روي فشي كه گوهرها و سنگهاي قيمتي در دل پرزهاي ان محصور شده اند و محافظت مي شوند ( همچون دري گرانبها د ردل انگشتر و يا قاب )ميسر است يا بر روي گليم و زيلويي كه گوهرها بطور برجسته در قسمتهاي مختلف آن قرار دارند و مانع از راه رفتن مي گردند ؟ يكي از بديهي ترين جوابها در اين مورد نقشه اين فرش است . بر طبق جديدترين نظريات ارائه شده نقشه فرش بهارستان كه آن را بصورت باغ و يا گلتسان يبا معرفي مي نمايد بعدها تاثير عميقي بر روي ساير نقوش فرش بر جاي گذارد به نوعي كه نمونه هايي مطابق با آن بعدها در گروهي از نقشه ها با نام قاليهاي گلستان يا باغي ديده شده كه خوشبختانه نمونه هايي از آنها به دست ما رسيده ما نيز در فصل طبقه بندي نقوش فرش ايران به آن خواهيم پرداخت بر اساس نقش اين فرشها استنباط مي گردد كه عقايد ايرانيان باستان به بهشت موعود يا پرديس (Paradise)و تصوير آن در ذهن ايرانيان تاثير مهمي د ربوجود آمدن نقشه هاي معروف به گلستان داشته است بر اين اساس باغهاي ايرانيان باستان نيز مطابق اعتقاد آنان به همين بهشت موعود يا پرديس طارحي شده بود ما امروز تاثير اين عقيده را علاوه بر طراحي باغهاي قديمي ايران در گروه نقشه هايي كه معرفي شد و به نقوش باغي يا گلستان شهرت دارد مي توانيم ببينيم نمونه هاي زيبايي از اين نقشها در فرشهاي خاصي كه اغلب نمونه هاي باقيمانده متعلق به شمال غرب ايران و كردستان است ديده مي شوند. در اين نقوش همچون تصويري كه مورخان از قالي بهارستان به دست مي دهند متن فر به قسمتهاي كوچكتري يا باغچه هاي كوچكي تقسم گرديه نهرهاي آب در ميان آنها جاري است و راههايي نيز براي عبور به تصوير كشديه شده اس شايد در فرش بهارستان نيز ياقوتها و سنگهاي گرانبها نه در تمامي فرش بلكه بر ريو درختان ومحل طراحي و بافت باغچه و درخت قرار داشته و افراد ملزم به راه رفتن از روي آنها نبوده اند هنمانگونه كه در تجسم واقعي آن باغها نيز فقط از كنار باغچه ها و از روي محلهايي كه براي عبور ومرور در نظر گرفته شده مي توان عبور نمود در واقع احتمال مي رود در مورد فرش بهارستان نيز فقط از روي قسمتهايي كه در باغهاي واقعي براي گذر وعبور طراحي شده راه مي رفته اند و راه رفتن بر روي ساير قسمتهاي فرش كه تجسمي از باغ بوده و با سنگهاي قيمتي تزيين شده بود الزامي نداشته است.
به هر تقدير مي توان دلايل زيادي براي فش بهارستان ارايه كرد كه ان را در گروه ستبافتهي پرزدار (گره دار) قرار دهد وذكر همه آنها جز طولاني شدن مطلب نيست از اين دوره اطلاعات ديگري نيز توسط مورخان به دست رسيده كه همگي گوياي وجود هنر پيشرفته ي قاليبافي ساساني است.
4 – قرون اوليه هجري پس از نفوذ اسلام و حكومت خلافاي عرب
منابع تاريخي مختلفي كه از قرون اوليه هجري بر جاي مانده حكايت از آن دارد كه در قورن اوليه اسلامي و در فاصله سالهاي قرن 1 تا 5هجري قمري كه سلسله هاي مختلف ايراني همجچون طاهريان ، سامانيان . آل بويه و. . .در مناطق مختلف ايران و تحت امر خلفاي عرب حكومت م يكردند در بسياري از مناطق ايران قاليبافي وجود داشته است از مهمترين اين منابع كتاب حدودالعالم است كه به سال 372 ه . ق تاليف گرديده مولف اين كتاب در بخشهاي مختلف و متعدد در وصف شهرها به محصولات هر شهر اشاره مي كند از جمله مي نويسد:
(( آمل شهري است عظيم و قصبه طبرستان است از وي جامه كتان و دستار خيش و فرش طبري و حصير طبري خيرد كي به همه جهان جاي ديگر نبود و گليم سه گوش و گليم ديلمي زربافت و دستارچه زربافت ))
(( پارس ناحيتي است كه مشرق وي كرمان است و از وي جامهاي گوناگون خيزد از كتان و پشم و پنبه . . . .بساطها وفشها و زيلوها و گليمهاي با قيمت خيزد )) .
(( و جهرم شهري است خرم و از وي زيلو و مصلاي نماز ، نيكو خيزد ))
نويسنده اين كتاب از ساير شهرها و ولايات ايران ني نام برده كه قاليبافي در آنها رواج داشته است از جمله سيستان ، آذربايجان و فارس . همچنين محمد بن عبدوس الجهشياري در قرن چهارم مي نويسد كه در خراجي كه حاكم طبرستان به خلفاي عرب مي پرداخته ششصد قطعه قالي طبري وجود داشته است مقدسي نيز در اواخر قرن چهارم (397هرجي) در كتاب احسن التقاسيم ، قهستان در خراسان و شوشتر در خوزستان را از مهمترين مناطق فشبافي ايران معرفي مي كند كه فرشهاي آنها به ساير كشورها صادر مي شده اس . وي در كتاب خود سير شهرهاي آن روزگار مانند قرقوب ( كه امروز هيچ اثري از آن باقي نمانده ) در خوزستان ، دارابجرد ، جهرم و فسا در فارس و خوارزم و بخارا از ديگر مراكز قاليبافي ايران معرفي مي كند اصطخري از ديگر مورخان قرون اوليه اسلامي د راوايل قرن چهارم هجري نيز به شهرهايي كه مقدسي به آن اشاره كرد. پرداخته و نام آنها را در ميان مناطق مهم فشبافي ايران بيان مي كند . ابن حوقل در قرن چهارم در سفرنامه خود به برخي ديگر از مناطق فشبافي ايران اشاره مي كند وي علاوه بر ذكر فرشبافي فارس با توجه به مقايسه فرشهاي درابجرد با فرشهاي طبري به كيفيت خوب فرشهاي درابجرد تاكيد مي نمايد و اين خود مويد كيفيت بالاي فرشهاي طبري ( طبرستان ) در قرن چهارم بوده است كه سنت بافندگي آن در حال حاضر مضمحل شده است معسودي مورخ بزرگ اوايل قرن چهارم هجري نيز در ذكر داستاني مربوط به زمان خلافت معتمد خليفه عباسي اشاره مي كند كه شهرت قالي سوسنگردي ايران تا قسطنطنيه نيز رسيده بود و در شرح طرح و نقش يكي از اين فرشها آن را به باغي پرگل و زيباتشبيه مي نميد كه آشكارا ما را به ياد قالي معروف بهارستان و نقوش گلستان مي اندازد كه امروز نير در بسياري از نوقش فرش ايراني به كار مي رود.
همچنين وي در نقل يكي از حوادث سال دويست و چهل و هفت هجري در نقل ماجرايي از دوران خلافت منتصر تصويري زيبا از يك قالي سوسنگردي به دست مي دهد كه داراي نوشته هايي به خط فارسي نيز بوده است مسعودي به نقل از ابولحماس محمد بن سهل مي نويسد :
(( من بدوران خلافت منتصر د رديوان سپاه شكر به دبير عتاب بن عتاب بودم روزي وارد يكي از ايوانها شدم كه با قالي سوسنگرد مفروش بود و مسندي و نمازگاهي با مخده هاي قرمز و كبود آنجا بود حاشيه فرش خانه ها و نقشي بود كه در ان تصوير آدمها و نوشته هاي فارسي بود من خواندن فارسي نيك مي دانستم در طرف راست نمازگاه تصوير پادشهاي بود و تاجي بسر داشت گويي سخني مي كرد نوشته را خواندم چنين بود : ( تصوير شيرويه قاتل پدرش پرويز شاه كه شش ماه پادشاهي كرد )
تصوير پادشاهان دگير نيز ديده مي شد و در طرف چپ نمازگاه تصوير ديگري ديدم كه بالاي آن نوشته بود ( تصوير يزيدبن وليد ابن عبدالملك قاتل پسر عمويش وليدبن يزيدبن عبدالملك كه شش ماه پادشاهي كرد ))
متاسفانه از قرون اوليه هجري ( 1 تا اواخر قرن 5) هيچ دست باف گره داري بدست ما نرسيده كه بتوان از آن چه مورخان توصيف كرده اند نمونه اي بدست داد ليكن تمامي شواهد حكايت ب قالي بافي پررونق در اغلب مناطق ايران دارد .
5 – سلجوقيان (591-429 ه.ق)
در خصوص قاليهاي دوره سلجوقيان بويژه سلاجقه ايارن كمتر مطلبي تا كنون به رشته تحرير درآمده كه با قاطعيت فرش بافي ايران در زمان تسلط سلاجقه را به اثبات رساند اما از آنجايي كه تعداد هشت قطعه قالي از دوران حكومت سلاجقه در آسياي صغير به دست آمده استنباط جهان غرب بويژه دانشمندان ترك بر آن اس كه در اين دوره قاليبافي ايران در اضمحلال كامل به سر مي برده است در اين ارتباط دكتر علي حصوري دلايلي در خصوص وجود نست قاليبافي در اين دوره و حتي ايراني بودن تكه هاي پيدا شده د رتركيه ارايه داده كه در اين جا به نقل ان مي پردازيم علي حصوري معتقد است:
(( در تاريخ قاليخاومرميانه مسئله اي وجود دارد كه چندان مورد بحث قرار نگرفته و همين امر باعث شده است كه مطالب مطر شده واقعي تلقي و پذيرفته شود در آسياي صغير فشهايي متعلق به قرن هشتم هجري از مساجد وبقاع معروف ( بويژه مسجد علاء الدين در قونيه ) به دست آمده است ( تصوير 34و 35 ) از انجايي كه بخشي از اين دوره مقارن با پادشاهي سلجقه روم مي شود فرشهاي اين دوره بانام سلجوقي شهرت يافته ست ضمنا گرايش هاي قوي پژوهشگران تركيه ي امروز و محدديت دانش و بي توجهي محققان غربي باعث شده كه قالي هاي آن عهد كه بافندگانشان ترك نبوده اند و ربطي با تكران نداشته اند (جز داشتن حكحومتي سلجوقي ) قالي ترك قلمداد شود و به سابقه وتاريخ قالي ترك فصل مهمي بيفزايد خوشبختانه ميانياتورها و آثار ديگري كه از آن قرن ها باقي مانده به ما اين امكان را مي دهد كه به بررسي اين قالي ها بپردازيم .
وي در ادامه استدلالهاي خود مبني بر منشا غير ترك بودن قالي سلجوقي به ويژگيهاي فني و صوري 0 نقش ) آن مي پردازد معتقد است مشخصه فني قاليهاي سلجوقي داشتن گره تركي است امروزه ديگر كاملا مشخص شده ست كه اين گره ربطي به تركان ندارد زيرا تركان در سرزمين اصلي خويش گره فراسي به كار مي برند و تنها تركاني گره تركي داند كه يا به غرب ايران مهاجرت كرده باشند . يا قاي بافي را از اهالي غرب ايران ياد گرفته باشند اين خود بدان معني است كه گره تركي از ويژگيهاي فني سنت قاليبافي شمال غربي ايران است به طوري كه در تمام شمال غرب ايران تا ازان در قفقاز در آسياي صغير و غرب ايران (كردها ولرها ) به جز اقليتي در سنه قديم و سنندج كنوني حتي كردهاي مقيم عراق كه بندرت قالي بافته اند گره تركي به كار برده اند و مي برند در واقع گرهتركي گره سكاها ست كه در حيطه زندگي آنان رواج يافته است اگر اين گره از ان تركان باشد بايد در شرق شمال ايران نيز رواج باشد كه نيست ( در اين مورد يعني سوابق كاربرد گره تركي و ساير مسايل مربوط به آن در بخش معرفي انواع گره توضيحات كاملي داده خواهد شد ) از طرف ديگر مي دانيم كه سلجوقيان مخصوصا از زمان خواجه نظام الملك به بعد گرايش بيشتري به زبان فارسي پيدا كردند و حتي آخرين شاهان اين سلسله به فارسي شعر مي گفتند مدارك زيادي مبني بر علاقه سلاجقه به فرهنگ ايراني در دست است از جمله سلاچقه روم نه تنها زبان فارسي را زبان دربار خود كردند بلكه وزراي خويش را از يايرانيان بگزيدند و آنيين كشورداري آنان كاملا ايراني بود سلاجقه روم حتي نام شاهان اساطيري ،و تاريخي ايران پيش از سالام مانند كيخسرو ، كيكاووس ، كيقباد و . . .را بر خودمي نهادند . در دوره سلاجقه روم فرهنگ ايراني – سالامي در آسياي صغير شدت گرفت و پايه اي شد براي حكومت كران عثماني آنان حتي كاخهاي خود را با تصاوير شاهنامه مي آراستند و زبان فارسي تا قرن هشتم هجري مهمترين زبان متداول در آسياي صغير بود و تا قرن هشتم كه موج جديدي از تكران به آساياي صغير رسيد كتابهاي فراواني به فارسي نوشته شد در اين جا اين سئوال مطرح است كه پادشاهاني كه د رتمام جنبه هاي زندگي خود و حتي نام فرزندانش از ايرانيان الگو مي گرفته اند و پشتيبان فرهنگ ايراني بوده اند چگونه ممكن است از قالي تركي استفاده كرده باشند ؟ اگر سلجوقيان نخستين تركاني بودند كه بر آسياي صغير تسلط يافتند قالي بافي را چگونه به آنجا بردند ؟ سلجوقيان اصي كه در ايران حكومت كرده اند چرا قالي سلجوقي نداشتند وحتي در يك نوشته تاريخي نامي از قالي سلجوقي – چه در آسياي اصي كه در ايران حكومت كرده اند چرا قالي سلجوقي نداشتند و حتي در يك نوشته تاريخي نامي از قالي – سلجوقي – چه در آسياي صغير چه در ايران ديدهنمي شود ؟ آنگاه يكي از شاخه هاي اين سلسله به نام سلاجقه روم آن هم دور از خاستگاه خود و دور از ايران كه وطن دوم شان بود قالي سلجوقي داشته اند ؟ واقعيت اين است كه اين قالي ها نه تنها سلجوقي نيست بلكه اصلا ترك نيست در آن روزگاران در تمام ايران و از جمله د رقفقاز و اران قالي ايراني بافته مي شد همچنين نكته اي كه از ان معمولا غفلت مي شود اين است كه بيشتر ساكنان قديم و آسياي صغير در دوره ي سلجوقيان روم ترك نبوده اند بلكه در آن منطقه ارمنيان يونانيان ومليت هاي ديگري قالي مي بافتند.
از طرفي همگي اين قاي هاي به اصطلاح سلجوقي داراي طرحهايي بوده ست كه در قاليهايي كه در اطراف ايران بافته مي شود مثلا در قاليبهاي تركمن، سيستان ، قفقاز و اران بيشتر باقي مانده است تا در قاليهاي مركز اين حوزه ي فرهنگي و شايد يكي از دلايل آن تحولات و بلوغ هنري است كه به علت غناي فرهنگي و شكل گيري مكاتب بزرگ باعث گرديده كه حتي در دورافتاده ترين مناطق روستايي ايران نيز نقوشي همچون اسليمي و لچك و ترنج بافته شود از اين مسايل كه بگذريم علي حصوري به قدمت نقش هاي قاليهاي سلجوقي اشاره مي كند كه نمونه هاي فراوان و مشابه آن ها را مي تواندر ادوار قبل از سلجوقيان مشاهده كرد . اگر چه تا كنون قالي دوره سلجوقي در ايران به دست نيامده است اما نقش قالي آنها را مي توان در ديگر آثار ايراني رديابي كرد در بررسي آثار تاريخي ايران متوجه مي شومي كه اشتراك طرح در بسياري از هنرهاي ايراني وجود داشته مثلا در صد سال گذشته طراحان فرش طراحي كاشي هم مي كرد اند و تعداد زيادي از آنها استادان مينياتوريس با مذهب و حتي استادان تشعير هم بوده اند مانند بهزاد سلطان محمد و. . .بعلاوه حتي پيش از دوره مغول نقشه هاي مشترك پارچه و فرش هم داشته ايم كه نمونه هايي از آنها همچون محرمات وجود دارد كه در نقاشيهاي پيش از دوره مغول نقشه هاي مشترك پارچه و فرش هم داشته ايم كه نمونه هايي از آنها همچون محرمات وجود دارد كه در نقاشيهاي پيش از مغول روي لباسها وپارچه ها فراوان ديده مي شود به همين منظور اگر نقش هايي روي پارچجه ها يا بناها و ديگر آثار و وسايل زندگي ديده شود كه بر روي قاليهاي معروف به سلجوقي هم وجود داشته مي توان به سر منشا مشترك اين نقشها در ميان قومي كه آنها را داشته پي برد .خوشبخاتانه از اين قسم آثار باستانشناسي زيادي در دست است تا حدي كه از دوره آل بويه ( قرن چهارم هجري ) به بعد مي توانيم آثار اين نقشه ها را پيگيري كنيم . در آن زمان هنوز عنصر تركي در ايران مخصوصا در حيطه حكومت آل بويه وجود نداشته ست كه بتواند بر قالي ، پارچه و ديگر وسايل كاربردي اثر بگذارد در مطالب بعدي خواهيم ديد كه همين نقشه ها تا دوره تيموري هم بر روي قالي فراوان به كار مي رفته و از آن دوره به بعد رايج شده است .
6 – ايلخانيان مغول و تيموريان ( 882-617 هـ. ق )
از وضعيت قاليبافي ايران در دوران حكومت ايلخانيان مغول كمتر اطلاعي بدست رسيده و بديهي است با توجه به اوضاع نابسامان سياسي در آن زمان مجالي براي گسترش جغرافياي قاليبافي و يا شكوفايي آن وجود نداشته است اما استنباط مي شود به لحاظ وجود سنت گرايي و وجود ضوابظ مشخص در طراحي فرش وساير صنايع همچون كاشي كاري تمام طرحها و نگاره هاي فرش متاثر از دوران قبل يعني هنر سلجوقي باشد بنابراين شايد بتوان گفت دوران قاليبافي در عصر مغولان يكي از موارد خاصي است كه احتياج به مطالعاتبيشتر دارد اما بدون تريد با توجه به سوابق قاليبافي در عصر مغولان يكي از وارد خاصي است كه احتياج به مطالعات بيشتر دارد اما بدون ترديد با توجه به سوابق قاليبافي در اغلب مناطق ايران كه در مطالب قبل به ان پرداخته شد واز طرفي وجود صنعت نساجي نسبتا پيشرفته به احتمال قريب به يقين قاليبافي ايران در عهد مغولان اگر چه چار ركود گرديد اما هيچ گاه عوامل اضمحلال آن به طور كامل فراهم نگرديد (تصوير 36) در اين زمان زري دوزروي پارچه هاي ايريشمي در كرمان رواج داشته و گيلان و طبرستان از مراكز مهم پرورش ابريشم و بافت پارچه هاي ابريشمي بوده اند همچنين ساير هنرهاي ايران همچون معماري ، فلزكاري ، سفال و . . .در دوران حكومت ايلخانيان مغول همچنان ادامه يافت و ما امروز نمونه هاي خوبي از انواع آنها را شاهد هستيم شايد دوران حكومت تيموريان كه بلافاصله پس از ايلخانان مغول بر ايران مسلط شدند از مهمترين تحولات تاريخ هنري ايران باشد كه در ميان آن فرش بافي تيموري خود جاي بحث و مطالعه فراوان دارد خوشبختانه علاوه بر نقاشي هاي زيباي مينياتور بر جاي مانده از دوران حكومت تيموريان كه در اغلب آنها به جهت ترسيم دقيق فرش مي توان به وجود اين دست آفريده هنرمندان ايران در آن زمان تاكيد داشت به بركت وجود تعداد معدودي از فرشهاي آن زمان كه در موزه ها موجود است مي توان بررسي دقيقي بر روي ويژگيهاي بفت و بالاخص طرحهاي آنها انجام داد . نمونه اي از اين فشها تكه اي است كه در موزه بناكي (Benaki)يونان نگهداري مي شود متخصصان اين قطعه را به آذربايجان و اسياي صغير نسبت داه اند نوع گره اين قطعه از نوع متقارن (تركي) است و همان گونه كه در مبحث معرفي انواع گره خواهيم ديد و د ربخشهاي قبلي نيز تا حدودي اشاره شد وجود گره تركي هيچگاه دليل بر منشا تركي فرش ندارد و فرشبافي آسياي صغير متاثر از سنت فرشبافي شمال غربي ايران است اما مهمترين مسئوله در بررسي اين فرش نقش ان است كه به طور شكسته بوده با طرح فرشهاي امروز آذربايجان و حتي قفقاز وجه اشتراك دارد البته پاره فرشهاي كهنه تري هم در ساير موزه ها و مراكز مطالعاتي باقي مانده است اما وجه اشتراك اغلب اين بافته ها و فرشهايي كه در تابلوهاي مينياتور تيموري باقي مانده طرح ويژه اي است كه امروزه از مباحث خاص هنرهاي تزييني مي باشد (تصوير 37و 38) خطوط شكسته و بعضا منحني با تركيبي خاص كه امروزه اين گونه آرايه ها با نام خطوط كوفي و از گروه هنرهاي تزييني كوفي شناخته مي شوند با بررسي كه در مبحث قالي سلجوقي انجام شد و با بررسي چند قطعه قالي كه از زمان سلجوقيان باقي مانده مي توان پذيرفت كه كاربرد نگاهر هاي كوفي از وجوه مشترك بين قاليهاي سلجوقي و قاليهاي تيموري است و سابقه آن بر اساس شواهد موجود به قرون اوليه هجري باز مي گردد و حتي شواهدي در دست است كه شكل گرفتن آرايه هاي كوفي با كوفي مانند به دوران ساسانيان باز مي گردد و همه اينها حكاي از پيشينه غني در تكامل و شكوفايي هنر در عهد تيموريان دارد هنري كه بدون ترديد در كنار اولين مكتب هنري ايران يعني مكتب هرات درخشيد و در تمامي نقاشيهاي آن زمان بخش مهمي از تزيينات مينايتورها گرديد بسياري از مينياتورهاي بر جاي مانده از اين دوران و حتي پس از آن علاوه بر ارزشهاي ذاتي و هنري بيانگر اوضاع و احوال اجتماعي و هنري زمان خود مي باشند . در بسياري از اين تصاوير انواع قاليها با نقوش متعدد اعم از هندسي و حتي نوقش لچك و ترنج ديده مي شود كه بدون ترديد طراحي آنها حاصل دست نقاشاني چيزه ست همچون بهزد و شاگردان اوبوده است توجه به ريزه كاريها و جزئيات از خصاصيص مهم مينياتورهاي سبك تيموري است اين توجه به جزييات اشياء مانند قالي ، كف اتاق ، لباس و تزيينات معماري ، نقاشي هاي هرات را در ميان بزرگترين مينياتورهاي ايران قرار مي دهد ودر واقع در زمان حكومت تيموريان اهتمام برخي از پادشاهان اين سلسله بويژه شاهرخ و پسرش و همچنين سلطان حسين بايقرا به انواع هنر باعث گرديد تا بسياري از رشته هاي هنري ايران در آن زمان شكوفا گردند حافظ ابرو مورخ قرن نهم هجري نيز در ذكر وقايع سال 830 هجري در هنگام سلطنت شاهرخ پسر تيمور و در ذكر رسيدن ايلچيان ختاي مي نويسد :
(( فرمان همايون به نفالذ انجاميد تا شهر و بازار را اذين بندند سكان و قطان هرات هر صنعت وري هنر خويش ظاهر كند كه آلاتي كه در صنعت او خوبتر و بهتر نبود دكان خود را اراسته كرد و بواقي كوبها و محلات هر كجا راه عامه بود به جامهاي ابريشمين وقاليهاي خوب ونخ ونسيج و طرف و ظرف بياراست))
اين مطلب مويد آن ست قاليبافي در آن زمان جزء صناعات مهم شهر هرات بوده كه تزين شهر در آن لحظه با قلايهاي هراتي جزو وظايف صنعتگران گرديد در واقع هرات كه د ر ان زمان از بزرگترين مراكز هنري ايرانو براي مدتي نيز به پايتختي ايران برگزيده شد از مراكز مهم قاليبافي آن زمان ايران بوده است مدتي قبل از نگارش اين سطور با انتشار كتاب فرش بر مينياتور بخش زيبايي از نقشه هاي فرش دوران تيموري از دل نگاره هاي مينياتورها بيرون آورده شد كه دنياي زيبا از نقوش را نشان مي داد.
به طور كلي تا قبل از دههي هشتاد و شايد هم دههي 70 ميلادي علقه ي زيادي به بررسي منشاء طرحها وجود نداشت و اغلب مطالعات انجام شده سابقه اي بيشتر از صدر اسالم را در بر نمي گيرد و بسياري نيز بر اين عقيده اند كه منشا همه ي طرح ها را بايد از زمان اسلام مورد بررسي قرار داد و عبارت هنر اسلامي را معرفي مي كنند تنها ر طي 20 سال گذشته است كه برخي از فرش شناسان با مطالعات خود به نتايج ديگري دست يافته اند دكتر سيروس پرهام در مقاله اي انتقاد گونه چنين به تجزيه و تحليل عملكرد غريبان پرداخته است.
((جهد شتابزده ي بيشترين فرشناسان باختري در رمزگشايي نقشهاي قالي ايراني و گشودن طلسم تركيب خطوط در هم پيچيده ي اسليمي و ختايي ( كه به ظاهر از هر گونه معنا و مفهوم تهي است و به گفته ي هاكسلي ((زندگي چون طرح ونقش قالي ايراني ست : زيبا ، ولي بي معني )) قصه اي است دراز كه بهچند دليل عمده تا كنون راه به جايي نبرده و جز يكي دو تن همه در اين راه پر پيچ و خم به بيراهه افتاه اند اساسي ترين علت ناكامي بيگانگي اكثريت عظيم فرش شناسان غربي اس از تمدن و فرهنگ ايراني كه نقوش قالي نيز چون ديگر هنرها در طول سده ها وبسا كه هزاره ها از تار و پود پيدا و نهاني همين تمدن و فرهنگ پديد آمده است تلاش در سنجيدن و باز نمودن نقشمايه هاي نگارين نااشنا با ساده انديشي آغاز گشت كه از جهتي زاد ي اعتقاد به برتري تمدن وجهان نگري غرب بود از پس اين پندار كليدهاي رمز قالي شرقي به جاي آنكه در ژرفناي تمدن كهن خاور زمين جستجو گردد در لابه لاي انيدشه هاي نو يافته ي باختري كاويده شد . پژوهش در سير تحولي نماد پردازي مغرب زمين جايگزين كندوكاو در انديشه هاي رمزي و نمادي و اساطيري مشرق زمين گرديد و نمادهاي شرقي به قياس مفاهيم نمادي غربي به سنجش درآمد . چنين بود كه نقشمايه ي بيد مجنون كه در نزد بيشتر مردم غرب (( بيدگريان )) خوانده مي شود نقشمايه اي پنداشته شد مالامال غم و اندوه و قاليهايي را كه اين نقشمايه بر آن بود (( فرش عزا )خواندند حقنه كردند كه براي پوشش قبر و مراسم سوگواري بافته شده است هم در اين مرحله ي اغازي بود كه نگاره هاي سه گوش سر و گردن تجريد يافته ي جانوران ، (( كليد يوناني )) و (( قلاب )نام گرفت و نقشمايه ي چهار بازويي ميانه ي ترنجهاي قاليهاي فارس (( خرچنگ )) و (( رتيل )) پنداشته گشت !
مرحله ي دوم كندوكاو را پژوهنگداني آغاز نهادند كه سرانجام در يافته بودند كه كليد رمز نقشمايه هاي شرق را نمي توان در فضاي فرهنگ غرب جستجو كرد اما به مصداق حكايت ملا نصرالدين كه كليد خانه اش را جاي تاريك كوچه گم مي كند وليكن در گوشه ي روشن دنبال آ“ مي گردد (( چون روشنتر است )) اينان نيز راه نزديكتر واسانتر و روشنتر را پيش گرفتند و آسياي صغير و سپس آسياي ميانه را نه همان خاستگاه قاليبافي كه مهد نقشمايه هاي قاليبافي پيش از روزگار صفويان برشمردند (اصحاب پان توركيسم البته در اين ميان دستي داشتند ) مرله ي سوم هنگامي آغاز گشت كه تني چند پژوهش ژرفتر وگسترده تر در فرهنگ مشرق زمين را واجب دانستند تا به اصل ومنشا اين نقوش معمايي نزديكتر شوند چون سرزمين هند به سابقه ي استعمارگري اروپاييان به غرب نزديكتر بود وآشناتر ابتدا شبه قاره ي هند را در نورديدند و به وجد آمدند ودر سير و سفر سر مستانه چندان دور رفتند كه به چين و ايين بودا هم رسيدند بسياري طرح و نقشها كه هنرمندان و صنعتگران ايراني به روزگار سلاطين مسلمان كشمير در طول سده ي نهم هجري و سپس به همراه همايون پاشگاه گوركاني در نيمه هاي سده ي دهم به هند برده و ترويج كرده بودند مغوليخوانده شد و دست پرورده ي پادشاهان گوركاني – اما مرحله ي چهارم (( طلسم گشايي)) در فضاي پژوهشي خاصي بنيان گرفت كه به واقعيتهاي تاريخي نزديكتر بود چون تكيه بر پژوهشهاي گسترده ي سلامي داشت . از آنجا كه جز قالي پازيريك هخامنشي تمامي نمونه هاي به دسترس افتاده ، پس از اسلام بفته شه بود همگي طرح و نقشهاي قاليبافي در پرتو انديشه هاو تعاليم اسلامي به بوته ي سنجش نهاده شد دستاورد پژوهشي اين مرحله بسيار پربار بود وليكن اين عيب را داشت كه همه چيز را در تاريخ پس از اسلام مي جست . توگفتي كه قاليبافي پس از اسلام پديدار گشته و پيش از آن هيچنبوده است . نويسنده در ادمه اضافه مي نمايد كه در ترتيب اين مراحل چهارگانه بنابر تقدم زماني نيست و گاه دو يا سه مرحله همزمان تحقق يافته و مرحله ي آغازي نيز از اوايل سده ي مسيحي حاضر تا به امروز در محافل ونشريه هايي همچنان بر دوام مانده است )).
در هر صورت عدم نظارت صحيح بر كار بافت فرش و بسياري عوامل ديگر از جمله قيمت هاوچگونگي صادرات طي نيم قرن گذشته رقباي فرش ايران را به ميدان رقابت كشانده و از سوي ديگر سود جريان را به سوء استفاده از غفلت دست اندر كاران و انجام تقلباتي در مراحل مختلف تهيه مواد اوليه وتوليد فرش واداشته و در نتيجه موجبات سقوط كيفيت و كميت و گرمي بازار فرش ايران را فراهم نموده است بمنظور ايجاد پيوستگي ارتقاء سطح كيفي اين دستباف ارزشمند و تداوم تاريخ پر آوازه آن هوشياري وكوشش همه جانبه لازم است كه اميد است عشق وعلاقه عامه مردم باين ميراث اجدادي خود آن را در ضمنير كليه دست ادركاران بيدار سازد .
پارسي يا فارسي زبان مردم پارسا بود كه در سالهاي330 تا 550 قبل از ميلاد در ايران حكومت ميكردند اين زبان به گفتة محققين به گروه زبانهاي هند و ايراني تعلق دارد. زبان فارسي زبان امپراطوري فارس قرار گرفت و به طور گستردهاي در دورههاي باستان از مرزهاي هندوستان در شرق روسيه در شمال، سواحل جنوبي خليج فارس تا مصر و مديترانه در غرب به آن تكلم ميكردند.
در طول قرون، زبان پارسي به شكل امروزي آن تغيير يافت و امروزه زبان فارسي عمدتاً در ايران، افغانستان، تاجيكستان، و بخشهايي از ازبكستان صحبت ميشود.
زبان فارسي زبان دربار بسياري از پادشاهان هندي بود تا زمانيكه بريتانياييها پس از اشغال هند در قرن هيجدهم استفاده از آنرا منع كردند.
پادشاهان مغول هندوستان، فارسي را به عنوان زبان دربار خود درآورده بودند. بر روي ديوارهاي ردفورد (قلعه قرمز) اين جمله حكاكي و با طلا پرشده است «اگر فردوسي در جهان است همين است و همين است و همين است».
اگرچه نام زبان به عنوان فارسي يا پارسي يا به شكل عربي آن فارسي (زيرا در زبان عربي حرف پ ندارند) حفظ گرديده است اين زبان دچار تغييرات بسيار گرديده و ميتوان آنرا به چهار گروه زير طبقهبندي كرد:
1-فارسي قديم 2- فارسي ميانه 3-فارسي كلاسيك
4-فارسي مدون
فارسي قديم آن چيزي است كه قبيله پارساي اوليه در دوران هخامنشي صحبت ميكردند و براي ما نمونههايي حك شده بر روي سنگ به زبان ميخي باقي گذاردهاند.
فارسي ميانه زباني است كه در دوران ساسانيان صحبت ميشد و به آن پهلوي تبري ميگويند. نوشتههاي بسياري از آن دوران به شكل نوشتههاي مذهبي دين زرتشي در اختيار داريم كه عبارتند از «بانداشي، آراويراف نامه، مينوخرد، پندنامه، آدور بك مهر اسفند و غيره)
در فارسي كلاسيك مبدأ اين زبان خيلي روشن نيست ريشه كلمات در زبانهاي مختلفي كه در بخشهاي مختلف كشور مورد تكلم بودند قرار دارند اما ريشة اكثر لغات در فارسي قديم پهلوي و اوستا ميباشد. اين كلمات در نوشتهها و اشعار كلاسيك نشان داده شدهاند فردوسي مدعي است كه به مدت سي سال سختيهاي بسياري تحمل كرده تا اين زبان را كه تحت فشار مهاجمين عرب و در آستانة نابودي بوده حفظ كند.
ذكر اين نكته اهميت دارد كه هر كشوري را كه عربها بر آن غلبه كردهاند تمدن، فرهنگ و زبان خود را از دست داده و زبان و شيوة زندگي عربي را پذيرفته است به طور مثال مصر كه مردمان آن ميتوانستند اهرام را بسازند منجمين خوبي بودند و از هنر موميايي برخوردار بودند فرهنگ و زبان خود را در مقابل اعراب از دست دادند و زندگي همانند آنها را آغاز نمودند. اين تنها ايران بود كه اين روند را بر هم زد و در مقابل اعراب ايستادگي نمود. وفرهنگ و زبان خود را حفظ كرد و حتي با ايجاد شيعه اسلام را به روايت خودپذيرفت.
بعدها زماني كه مغولها به ايران تجاوز كردند ايرانيها آنها را به سفراي زبان و فرهنگ و هنر ايراني تبديل نمودند. مغولها زبان فارسي را زبان دربار خود در هندوستان قرار دارند.
زبان فارسي مدرن يا فارسي (تلفظ عربي پارسي) آن طور كه امروزه تكلم ميگردد داراي لغات بسياري با ريشههاي غير ايراني است برخي اصطلاحات فني جديد از انگليسي، فرانسه و آلماني به طرز قابل محض وارد زبان شدهاند و قابل تشخيص هستند. اما عربي بخش اعظم زبان را با جايگزيني به جاي لغات اصيل پارسي تخريب كرده است. آنچه را كه فردوسي براي حفظ آن به سختي كاركرد در حال از دست رفتن است، لغات اروپايي عموماً به اين دليل مورد استفاده قرار گرفتهاند كه هيچ لغت فارسي براي توضيح وضعيت محصول موجود نبود بجاي ساختن يك واژه جديد لغت خارجي همراه با كالا وارد شد بطور مثال همراه با اتومبيل وارداتي شكل فرانسوي نام آن يعني «اتومبيل» وارد گرديد زمان، كوشش و حمايت بسياري از سوي دولت صرف شد تا واژه جديد «خودرو» ايجاد شد و جايگزين لغت خارجي قرار گرفت. نمونه ديگر كلمة «تلويزيون» است كه جايگزين ناموفقتر «صدا و سيما» را دارد. و همچنين است وضعيت كلمه «راديو»
لغات غير فني نظير «مرسي» تشكر، وجود دارند، كه در زبان فارسي تثبيت شده و بسياري از ايرانيان آنرا يك كلمه خارجي نميدانند و كلمه فارسي «تشكر» به عنوان جايگزين در صحبت مورد استفاده قرار ميگيرد ما در نوشتن معمولاً جايگزين «مرسي» است.
مثال ديگر كلمه «سلام» است كه از عربي اقتباس شده و توسط ايرانيان به عنوان اداي احترام در زمان ملاقات دوردست به جاي اداي احترام پارسي در روزگار نيك و درود مورد استفاده قرار ميگيرد.
در عربي «سلام» به معناي صلح است اما هيچ ايراني از معنا و ريشة آن آگاه نيست اعراب كه به صورت يك قبيله زندگي ميكردند هميشه در حال جنگ با يكديگر بودند و هميشه شمشير آنها در كنارشان آماده بود وقتيكه آنها به قدر كافي به يكديگر نزديك ميشدند مجبور بودند با صداي بلند كلمه «سلام» بگويند به اين معنا كه من با شما در صلح هستم وگرنه فرد به عنوان دشمني كه بايستي كشته ميشد تلقي ميگرديد. عدم پاسخ به يك سلام حتي در ميان ايرانياني كه نميدانند اين كلمه به معناي صلح است نشانه خصومت به حساب ميآيد.
مثالهاي بسياري در باره كلمههاي خيلي معمولي وجود دارند تحريف انجام شده توسط كلمات عربي خسارت بسياري را به زبان فارسي زده است زيرا نه تنها جايگزين كلمات اصيل پارسي شده بلكه آنها را از زبان پارسي نيز خارج نموده تا حدي كه ارائه مجدد اين كلمات اصيل پارسي به نظر بسياري از خوانندگان، بيگانه به نظر ميرسد. خسارت وارده به قدري گسترده بوده است كه كلمات عربي حتي به اخرين چاپ «فردي اوستا» كتاب دعاي زرتشتيان نيز راه يافتهاند كه انتظار ميرود به زبان اوستا ميباشد.
«پارسي تاجيكپارسي دري»
مردم تاجيكستان و افغانستان شكل نسبتاً خالصتري از زبان فارسي را حفظ نمودهاند و آنرا پارسي تاجيك درتاجيكستان و پارسي دري در افغانستان مينامند.
«دري» زبان دري كه توسط زرتشتيان يزد و كرمان تكلم ميشود هيچ وجه اشتراكي با دري افغانستان ندارد در واقع دري زرتشتي توسط افراد فارسي زبان درك نميشود و زباني است كه هيچ دست نويسي ندارد و نوشته نشده است. كودكان آنرا به عنوان زبان مادري فرا ميگيرند و اين زبان قرنها به اين نحو حفظ شده است زرتشتيان كرمان كه پس از دهه 1940 بدنيا آمدهاند زبان دري را صحبت نميكنند زيرا والدين آنها كه فكر ميكردند فرزندان آنها با صحبت كردن به زبان دري لهجه فارسي منحصر به فردي را نسبت به سايرين پيدا ميكنند و در مدرسه به عنوان زرتشتي شناخته ميشوند و در نتيجه مورد آزا واذيت مسلمانان قرار ميگيرند، زبان دري را به آنها نياموختند و خوشبختانه زرتشتيان يزد ارتباط قوي با اين زبان را حفظ نموده و همه بچهها، اين زبان را ياد گرفته و آنرا صحبت ميكنند.
ساير زبانهاي ايراني:
به جز فارسي زبانهاي ايران ديگري وجود دارند كه در ايران بزرگ تكلم ميشوند ازقبيل سغدي، خوارزمي، پشتو، اردو، بلوچي، كردي و دري كه تعدادي از اين زبانها هستند.
اردو:
اردو به معناي اردوگاه است و زبان اردو، زبان اردوگاه بود. زماني كه نادرشاه به هندوستان حمله كرده اردوگاه خود را در پاكستان امروزي برپا نمود. در اينجا هندي زبانان هندوستان و پارسي زبانان ايراني با يكديگر تركيب شدند و زبان سوم اردو بوجود آمد.
اين زبان پلي بين دو شاخة زبانهاي هند و ايراني است امروزه زبان اردو همانند فارسي داراي كلمات عربي بسياري ميباشد.
دست خط:
فرهنگ ايران بر مبناي تعاليم زرتشت بود كه استفاده از عقل را ترويج ميكرد به اين معنا كه عموم مردم به شكل وسيعتري حتي از مردم امروزي از مقر خود استفاده ميكردند به همان دليل آنها نياز به دست نوشته نداشتند آنها از فكر خود استفاده ميكردند « وهومنا» و اطلاعاتي را كه از طريق گوش خود به دست ميآورند حفظ ميكردند و اين روش سادهاي بود. آنها فقط به حافظه خود رجوع ميكردند و نيازي به طومارهاي حجيم نداشتند.
(ما به عقل بدست آمده از طريق گوش احترام ميگذاريم) مأخذ هپتن ياشت، يا با دست نوشتههاي رومي با ترجمة توسط (TR SETHNA)
حتي امروزه مؤبدان زرتشتي در هندوستان تمامي اوستا را از حفظ ميكنند اين كتاب داراي چندين جلد است و آنها آنرا به عنوان بخشي از آموزش خود جهت مؤبد شدن انجام ميدهند وبه عنوان يك نمونه زنده زبان بدون نوشته: زرتشتيان ايران زبان دري را قرنها بدون نوشتن آن تكلم كردن، پس از اينكه پارسيان به قدرت رسيدن و با توسعة امپراطوري و ضميمه نمودن قلمرو خود با فرهنگهاي مختلفي كه از نوشتن براي برقراري ارتباط استفاده مينمودند نياز براي ايجاد ارتباط از طريق نوشتن ظاهر شد. كاتبان ايلام و بابل بكار گرفته شدند و براي اولين بار زبان فارسي به صورت نوشتههاي ميخي نوشته شد اگر آنها دست نوشتههاي خود را داشتند حتماً از طريق سوابق باستانشناسي، گواهي از آنها در دسترس ما ميبود.
با استفاده از فكر خود، استفاده از آن به نحوي مناسب «وهومنا» اصل آنها در زندگي بود اين حقيقت حتي در كتاب مقدس انجيل با ناميدن تعقل فارسي شناخته شده است.
حتي عمل پيشبيني زمان و محل تولد حضرت عيسي مسيح، وحي به حساب نميآيد بلكه كاري عقلاني منسوب ميگردد بنابراين وقتيكه ايرانيان به نوشتن پرداختن از خرد خود استفاده نمودن شروع به اصلاح روشهاي موجود و شكلهاي نوشتن نمودند.
در ابتدا آنها از لوحهاي گلي استفاده نمودند كه در ميان كاتبان متداول بود، نظير لوحهايي كه در شوش پيدا شد و حاوي متن فارسي قديمي منشور تأسيس كاخ داريوش ميباشد. اگرچه كاتبان از نوشتههاي ميخي قرنها استفاده ميكردند. اين مطلب هيچگاه به ذهن آنها خطور نكرده بود. و در زمان ايرانيان بود كه خط ميخي به صورت الفباي داراي صدا گسترش يافت. بنابراين نسل دوم فارسي قديم با 43 علامت يا الفبا نوشته شده و نوشتن، آسان و داراي يكنواختي كمتري شد كاتبان آشوري از نوشتههاي آرامانيك استفاده ميكردند. يك آسوي باسريف آشوري دو كاتب را نشان ميدهد. يكي لوح و يكي سوزن براي نوشتن به خط ميخي را در دست دارد و ديگري يك كاغذ پاپيروس براي نوشتن دراماتيك با جوهر.
متن آرمائيك نوشته شده با جوهر بر روي كاغذ پاپيروس وپوست به تدريج توسط ايرانيان اقتباس گرديد.
هنگامي كه در تمام خراسان در زمان حكومت امويان مردم به رهبري ابومسلم خراساني سردار شجاع ايراني قيام ضد اموي خود را شروع كرده بودند ، سناباد در كنار شهر نوغان ، روستايي بيش نبود . در اوج حكومت عباسيان ، وقتي هارون الرشيد به خراسان آمد تا آتش شورش را خاموش سازد ، در اينجا درگذشت ، و فرزند نيمه ايرانيش به خلافت برگزيده شد . زماني كه حضرت رضا ( ع) در ادامه همان مبارزه ضد خلافت و شيعه خواهي به خراسان آمد ، با وجود شهادت آن حضرت ، برگ زريني در تاريخ اين خطه رقم خورد ، و بدينسان سناباد شهري شد با اهميت كه اقتدار سياسي و رونق اقتصادي را به دنبال داشت .
قريه سناباد درمجاورت شهر نوغان و چهار فرسنگي شهر توس واقع شده و كاخي متعلق به حميد بن قحطبه طايي والي توس در آن بود ، مظهر قنات سناباد در محله كنوني در سراب مشهد بوده و در محل كنوني حرم مطهر و رواق هاي فعلي آن و مسجد گوهرشاد باغي بزرگ و دلگشا بوده است . هنگامي كه حضرت رضا ( ع ) از راه نيشابور به مرو مي رفتند و در بين راه از قدمگاه نيشابور ، قريه الحمرا ( ده سرخ فعلي كه وصل به شريف آباد مشهد است ) و كوه سنگي مشهد عبور كردند و در قريه سناباد و خانه حميد ابن قحطبه و باغ او نزول اجلال كردند . حضرت پيش از سفر مرو ، در بقعه هاروني با دست محلي را خط كشيده ، فرمودند : اينجا محل دفن من است .
در سال 202 يا به روايت ديگري 203 هـ . ق پس از شهادت ، پيكر حضرت رضا ( ع) را در همين بقعه به خاك سپردند . از بقاياي بقعه ، 2 متر از ديوار چينه اي آن به جاي مانده است ، جهانگردان و جغرافيا نويساني چون ابن حوقل، اصطخري ، و مقدسي از اين مكان ياد كرده اند ، در دوره سامانيان عميد الدوله فايق و ابوبكر شهمرد به آباداني و بناي بقعه كوشيده اند . بناي بقعه در آن سال ها شبيه بناي چهار گوش آرامگاه ارسلان جاذب بود ، كه اكنون در سنگ بست مشهد واقع شده است . مرمت گنبد بقعه نيز در زمان سلطان سنجر ( 552-511 هـ .ق) بدست شرف الدين ابوطاهر قمي صورت گرفت .
حرم در سال 548 هـ .ق در حمله غزها آسيب ديد. در همان سال سلطان سنجر و زنش به دست غزها گرفتار شدند و آنان را شهر به شهر دست بسته مي گرداندند و در برابر چشمانش مردم را به خاك و خون مي كشيدند . انوري شاعر مشهور آن دوره از خاقان سمرقند ، خواهرزاده سنجر با اين قصيده تقاضاي كمك مي كند :
بـر سمرقند اگر بگذري اي باد سحـر نامــه اهـل خـــراسـان بــه برخــاقان بــر
خبرت هست كزين زير و بر شوم غزان نيست يك پي ز خراسان كه نشد زير و زبر....
در زمان خوارزمشاهيان درحرم نيز تعميرات و تزييناتي صورت گرفت و كتيبه كاشي چيني به خط ثلث بر ديوار دو طرف در ورودي حاز سمت دارالحفاظ نصب شد .
ابن بطوطه در سال 734 هـ .ق كاشي كاري و ضريح نقره حرم را ستوده است،در قرن هشتم آستان قدس عبارت بود از : حرم ، مسجد بالاسر ، مدرسه و چند بناي كوچك متصل به ضلع شمالي . در دوره تيموري و در زمان شاهرخ و همسرش گوهرشاد حرم باز هم توسعه پيدا كرد . و نخستين مسجدجامع شهر ساخته شد. پس از آن دارالحفاظ ، دارالسياده و تحويل خانه يا خزانه در مشرق دارالحفاظ ساخته شد. سه مدرسه پريزاد ، بالاسر و دودر نيز از يادگاري هاي عهد شاهرخ هستند .
در دوره صفويه مشهد چندين بار طعمه غارتگران و اميران و خان هاي ازبك شد . از جمله : هجوم محمد خان و عبيدالله خان و محمد سلطان و عبدالمؤمن خان ازبك ، عبدالمؤمن كه در حرم هر چه يافت برد . از آن ميان ميل طلاي گنبد و الماسي تخم طاووس كه اهدايي قطب شاه دكني بود ، به غارت رفت . در زمان سلطان حسين بايقرا ( 912 -875 هـ .ق ) امير علي شير نوايي صحن كهنه را توسعه داد و بناي اوليه ايوان طلا را به مجموعه افزود و در زمان شاه تهماسب صفوي مناره گنبد طلا كاري شده و خشت هاي نفيس كاشي روي گنبد به خشت هاي طلا مبدل شد.
شاه عباس در سال 1010 هـ .ق امر به مرمت بناي آستانه داد . امريه او روي كتيبه مينا كاري شده ، به خط هنرمند خوشنويس معاصرش علي رضا عباسي موجود است . پس از آن رواق هايي به وجودآمد و در نهايت به دستور شاه سليمان ، گنبد ساخت . از اين رو در ميان كتيبه هاي موجود در حرم نام شاه سليمان بيش از همه به چشم مي خورد .
در زمان نادر شاه افشار ، ايوان صحن عتيق و مناره مجاور آن تعمير و طلاكاري شد . مناره ايوان شمالي احداث و تذهيب شد . سنگاب مرمر سقاخانه در صحن عتيق هم از يادگاري هاي اين دوره است .
در دروه قاجار ساختمان صحن جديد احداث و طلاكاري شد . ايوان و سر در در شمالي صحن عتيق و توحيد خانه مباركه مرمت شد . عضد الملك توليت رقت در سال 1275 دستور داد كه روي بغضي از كاشي كاري ها و نقاشي هاي نفيس حرم آيينه كاري كنند . ايوان ناصري ( صحن نو ) نيز به دستور ناصرالدين شاه طلاكاري شد .
در دهم ربيع الثاني سال 1330 قمري روس هاي تزاري گنبد و ابنيه آستانه را به توپ بستند و چندين جاي گنبد مورد اصابت واقع شد . سربازان روسي رواق ها را اشغال كردند و گروه كثيري از مردم را به بهانه خواباندن شورش يوسف خان هراتي ، محمد نيشابوري و طالب الحق يزدي به خاك و خون كشيدند . اين حادثه هنوز در ذهن مردم مشهد باقي مانده است . در سال 1331 هـ .ق به دستور حسين ميرزا نيرالدوله والي خراسان اين خرابي ها تعمير گرديد .
در سال 1307 ش فلكه دور حرم و سپس موزه ، كتابخانه و تالار تشريفات بنا شد . در اجراي دستور كشف حجاب نيز مسجد گوهر شاد و رواق هاي آستانه كه محل تحصن مردم بود ، در سال 1314 شمسي مورد اصابت گلوله هاي سربازان دولتي قرار گرفت و متعاقب آن نايب التوليه وقت ، ولي الله اسدي ، تير باران گرديد .
در سال 1350 شمسي قسمت مهمي از بافت تاريخي اطراف حرم مطهر در طرح گسترش مجموعه به فضاي سبز تبديل شد و اينك در اطراف صحن ها اقدامات عمراني فراواني در دست اجرا مي باشد .
مدارس قديمي مشهد
در مجموعه ي آستان قدس رضوي و اطراف حرم مطهر ، شماري از مدارس قديمي شمهد وجود داشته كه بعضا بسيار قديمي بوده و اكنون بازسازي شده اند بعضي هم به همان صورت قديم بافي هستند . چند مدرسه هم از ميان رفته اند . از جمله مدارس قديمي مدرسه پريزاد است كه به همت بانويي از معاصران و معاشران گوهرشاد و به روايتي از ضعيف كنيز گوهرشاد در كنار مسجد گوهرشاد ( غرب آن ) احداث شده و در سال 1091 نيز به امر نجف قلي خان بيگلر بيگي قندهار ، مرمت گرديده است ، ( در دوره شاه سليمان صفوي )
مدرسه نواب به وسيله ميرزا ابوصالح نواب رضوي در زمان شاه سليمان صفوي ( 1086 ) ساخته شده است . اين مدرسه دو طبقه بوده و با آجر ساخته شده ات و داراي تزييناتي با كاشي مي باشد و اكنون بازسازي شده است .
مدرسه بالاسر ظاهرا در زمان سلطنت شاهرخ تيموري در نيمه اول قرن نهم ساخته شده ودر سال 1091 در زمان شاه سليمان ترميم گرديده است . اين مدرسه محل دفن ابوالقاسم بابر نيز هست و اكنون تبديل به دارالولايه شده است .
مدرسه دودر از آثار زمان شاهرخ و باني آن غياث الدين يوسف خواجه بهادر يكي از امراي خراسان است ( 834 هـ . ق) و در سال 1088 به دستور شاه سليمان صفوي مرمت گرديده است . از لحاظ تزيينات و كاشيكاري ها و نقش كاري ها بسيار قابل توجه است . اين مدرسه دو گنبد در دو ضلع جنوبي دارد و ابيات زير بر يكي از آنها ثبت شده است :
هزار نقش برآرد زمانه و نبود يكي چنان كه در آيينه تصوير ماست
به دست ما چو از اين حل و عقد چيزي نيست
به عيش نا خوش و خوش گر رضا دهيم رواست
در ميان همين گنبد سنگ قبري با تاريخ 846 و نام امير يوسف خواجه بهادر موجود است و مورخ گرانمايه مهدي سيدي معتقد است كه در مدرسه دودر و گورهاي آن متعلق به خانواده امير شيخ عي بهادر است .
مدرسه خيرات خان در بست پايين خيابان قرار دارد و در سال 1058 در زمان شاه عباس دوم ، به وسيله خيرات خان نامي بنا شده و در سال هاي اخير هم بازسازي شده است .
مدرسه ميرزا جعفر بزرگترين مدرسه مشهد وداراي كاشي هاي معرق و معماري جالبي است ، باني آن ميرزا جعفر ، جد خاندان سروقدبوده است . اين مدرسه درسال 1084 احداث و در سال 1285 به دستور ظهيرالدوله والي خراسان مرمت شده است .
مدرسه پايين پايا سعدالدين در سال 1078 ساخته شده و باني آن سعدالدين محمد ، وزير خراسان بوده است اين مدرسه بعد تخريب شده است .
مدرسه فاضل خان باني اين مدرسه ملا عبدالله توني معاصر شاه عباس دوم بوده است . باني مدرسه بر روي سنگي شرايط پذيرش طلبه را نوشته و صريحا با ذكر علت ، ورود طلاب عرب ، مازندراني و هندي را ممنوع ساخته است . اين مدرسه در طرح فلكه اطراف حرم از بين رفته است .
مدرسه عباسقلي خان ، اين مدرسه و مسجد ضميمه آن درسال 8-1077 هـ . ق ساخته شده و در پايين خيابان مشهد واقع شده است . باني آن عباسقلي خان ، بيگلر بيگي خراسان در زمان سلطنت شاه عباس دوم و شاه سليمان صفوي بوده است .
مدرسه باقريه در بالا خيابان واقع بود . دركتيبه ي آن كه به خط سلطنت شاه سليمان صفوي و باني آن ملا محمد باقر سبزواري و تاريخ 1082 هـ .ق درج بوده است . اين مدرسه بعدا تخريب شده است .
مدرسه بهزاديه ، معروف به مدرسه حاج حسن خان و در بالاخيابان واقع شده است و مدرسه در سال 90-1085 به دستور ملك بهزاد خان ، معاصر شاه سليمان صفوي عمارت گرديده است . اين مدرسه هم تخريب شده است .
مدرسه ابدال خان نيز در كنار مقبره پير پالاندوز قرار داشته است .
مدرسه سليمان خان داراي تاريخ بناي 1115 هـ .ق است . باني آن سليمان خان اعتضاد الدوله بوده و در زمان آغامحمد خان قاجار ساخته شده است و اين مدرسه هم در سال 1378 تخريب شده است .
دو مدرسه ميرزا جعفر و خيرات خان اكنون با تخريب بخشي از آن ها و بازسازي قسمت هاي ديگر و حفظ قسمت هاي تاريخي به دانشگاه علوم اسلامي رضوي ملحق شده است . سطح زيربناي قسمت قديمي مدرسه ميرزا جعفر و زير بناي دانشگاه جديد الاحداث 22000 هزار متر مربع مي باشد .
آرامگاه ها ، زيارتگاه ها ، تفرجگاه ها ، مكان هاي باستاني و تاريخي
مقبره شيخ بهايي
شيخ بهايي يكي از دانشمندان مشهور دوره صفويه است . او درسال 935 هـ .ق در بعبلك لبنان به دنيا آمد و از سن 6 سالگي نزد پدرش حسين بن عبدالصمد كه از فقها و علماي شيعه و از مريدان شيخ زين الدين ( شهيد ثاني ) بود ، خواندن و نوشتن آموخت . به علت فشارهاي سياسي دولت عثماني پدرش به ايران آمد و بهاء الدين به آيين ايراني پرورش يافت و به زبان فارسي آموخت . بهاء الدين در محضر پدر و علماي ديگر به كسب علوم و معارف پرداخت . شيخ بهايي مسافرت هاي زيادي كرد . از جمله به همراه شاه عباس صفوي به مشهد آمد . شيخ مدتي را در مشهد گذراند. شاگردش سيد حسين عاملي نيز در اين سفر با وي بوده است .
از شيخ بهايي مجموعه اي از قطعات نثر ، مثنويات ، رباعيات و غزليات به جاي مانده است . از كتاب هاي او مشرق الشمس در زمنيه الهيات ، اكسير السعادتين در فقه و حديث ، زبده در اصول فقه ، جامعه عباسي شامل فتواهايش در احكام جبر و مقابله مي توان نام برد . شيخ بهايي اقداماتي نظير تقسيم آب رودخانه زاينده رود بين محلات اصفهان و قراي مجاور رودخانه ، طرح ريزي كاريز نجف آباد ( به قنات زرين كمر معروف است )تعيين سمت قبله مسجد شاه اصفهان ، ساختن گلخن گرمابه اي مرموز در اصفهان ، انجام داده است . در مشهد نيز دستوري در باب ساختن ديوار صحن قديم حضرت رضا ( ع) داده به اين نحو كه در هر فصلي موقع ظهر ، آفتاب به بن ديوار مي رسيده است حجره هاي مدرسه مجاور صحن با نظر شيخ چنان بنا شده بود كه هر حجره محازي ستاره اي واقع مي شد . تمام زندگي اين دانشمند عصر صفويه در تاليف تدريس ، سياست ، قضاوت ، سير و سياحت گذشت . در سفر سال 1008 هـ .ق به مشهد كه با شاه عباس همراه بود در جوار صحن خانه اي خريد و پس از مرگ كه در سال 1030 هـ .ق در اصفهان روي داد ، بر طبق وصيت وي به مشهد آورده شد و در همان خانه دفن گرديد . ملاصدرا از شاگردان وي مي باشد .
بقعه شيخ حر عاملي
شيخ المحدثين ، محمد بن حسن ، معروف به شيخ حر عاملي از معاريف و دانشمندان شيعي و صاحب كتاب مشهور وسايل الشيعه است . وي در سال 1033 هـ .ق در جبل عامل لبنان متولد شد . ورود او به مشهد مقارن سلطنت شاه عباس دوم و پسرش شاه سليمان صفوي بوده است .( 1105 -1052 ) شيخ كه نسب از حر رياحي ، صحاب معروف سيد الشهداء( ع) دارد در تاريخ رمضان 1104 وفات يافت و درمحل فعلي ( حجره پنجم ضلع شمالي صحن انقلاب كه جز مدرسه ميرزا جعفر است ) دفن شد . پسرش شيخ محمد رضا كه متوفي به سال 1110 هـ .ق مي باشد و در فقاهت و فضل نمونه بوده است در جواي وي به خاك سپرده شده است . از آثار او جمع آوري و تدوين اشعار شيخ بهايي مي باشد . ايوان كوچكي در بقعه وي كه ده پله از صحن پايين تر است وجود دارد و قبر در وسط آن با سنگ مرمر سبز رنگ مزين شده است . ضريح نقره نفيسي ايوان مذكور را از حرم جدا مي كند ، ايوان حرم نيز داراي آيينه كاري بسيار زيبايي مي باشد .
آرامگاه شيخ طبرسي
يكي از بناهاي تاريخي و مذهبي مشهد آرامگاه امين الاسلام و شيخ طبرسي است كه در وسط باغ رضوان حد فاصل بين خيابان طبرسي و خيابان شيرازي قرار داشته است . شيخ طبرسي ، از علماي نامدار شيعه در قرن ششم است كه در فقه و تفسير قرآن استاد بوده است و داراي سه تفسير بر قرآن مي بشاد كه مهم ترين آنها مجمع البيان است . شيخ طبرسي از دانشمندان بزرگي چون شيخ طوسي و شيخ عبدالجبار رازي كسب فيض نموده و شاگرداني چون قطب الدين راوندي و ابن شهر آشوب داشته و با جارالله زمخشري هم عصر بوده است وي در سال 548 هـ .ق در سبزوار وفات يافته و جنازه وي به محل فعلي كه قبلا نام مقتل الرضا مشهور بوده و بعدا قبرستان قتلگاه ناميده مي شده انتقال يافته است . در سال 1370 شمسي به خاطر تعريض خيابان و طرح فلكه حضرت ، قبر اين بزرگوار شيعه به وسط باغ رضوان انتقال يافت . اين مكان قبلا به مغسل الرضا نيز مشهور بوده است زيرا به روايتي حضرت الرضا( ع)را در اينجا غسل داده اند . در سال هاي پيش از انقلاب نيز غسالخانه مشهد در اين مكان قرار داشته است .
مقبره خواجه ربيع
در شمال شهر مشهد آرامگاه زيباي مربعي با چهار شاه نشين در چهار جانب با گنبد دو پوشه در ميان باغي بزرگ و باصفا بنا گرديده كه آرامگاه ربيع بن خثيم ( بروزن قريش) از جمله تابعين پيامبر اسلام و زهاد ثمانيه يكي از هشت زاهد نامي تاريخ اسلام مي باشد . وي تربيت يافته و دوست صميمي ابن مسعود ، صحابي بسيار مشهور پيامبر است . خواجه در اوايل خلافت حضرت علي ( ع) امارت را داشته و در جنگ صفين ياور حضرت علي ( ع) بوده است . خواجه ربيع را از پيشگامان تفسير و حديث شمرده اند ، بسياري مانند ترمذي و ابن ماجد از وي نقل حديث كرده اند . شيخ طوسي در تفسير مجمع البيان اقوال وي بازگو كرده و او را شيخ متقدم دانسته است . در مصباح الشريعه كه منسوب به امام صادق ( ع ) است ، از گفته هاي خواجه مكررا استفاده شده است . خواجه مقامي بس بزرگ نزد مردم داشته و (( با اين حال براي منزل خود هيزم مي آورده است : و در قبال تقاضاي انجام اين كار مي گويد: من بدين زحمت كه ثمره اش عايد خودم مي شود ، از ديگران اولي ترم و مكررا بينوايان را به منزل خود آورده و.... ))
خواجه ربيع در هفتاد سالگي در سال 61 يا 63 هجري همزمان با واقعه كربلا وفات يافته است . بناي بقعه وي به درخواست شيخ بهايي و به دستور شاه عباس صفوي ساخته شده است .
نماي خارجي بنا داراي تزييناتي با خطوط معقلي است . كمربند گنبد داراي دو كتيبه به خط بنايي ( معلقي ) و ثلث و ارتفاع گنبد 18 متر است . طرح بنا مربعي با چهار شاه نشين در چهار جانب است و از وسط ديوار و پشت ايوان هاي عليرضا عباسي با تاريخ هاي 1026 هجري و 1031 هجري وجود دارد .
اين بقعه كه از آثار زيباي دوران صفوي است ، چند بار مرمت شده و داخل باغ زيبايي قرار دارد ، خواجه ربيع ضمن اينكه از تفرجگاه هاي مشهد به شمار مي رود ، قرن هاست كه مكاني زيارتي محسوب مي شود ، چنانچه حضرت رضا ( ع ) فرموده اند :
(( سفر به خراسان براي من سودي نداشت ، مگر زيارت ربيع بن خثيم ))
مقام خواجه ربيع در طي سالها در نزد مردم و حكام چنان بوده است كه حتي شبيك خان ازبك هم در سال 915 در راه غارت مشهد به زيارت مقبره پيشين او رفته است .
آرامگاه خواجه اباصلت هروي
اباصلت هروي از دانشمندان و محدثين مشهور عصر خود بوده است . گويند هنگامي كه حضرت رضا ( ع) از راه نيشابور به مرو نزد مامون مي رفتند ، با سابقه انس و الفتي كه به حضرت داشته ، همراه ايشان شده و افتخار خدمتگزاري يافته است .
آرامگاه خواجه اباصلت در 12 كيلومتري جنوب شرقي مشهد واقع شده است چنانچه امروزه معمول است از سالها قبل گروهي براي تقرب به وي ، وصيت مي كرده اند كه در اطراف آرامگاه خواجه دفن شوند .
بناي اصلي بقعه چهارگوش به ابعاد 5/6 متر است و به وسيله چهار درگاه با خارج تماس دارد . ديوارهاي داخلي گنبد آيينه كاري است و در زير سقف دور تا دور رسمي بندي دارد . مزار خواجه اباصلت هر سال زايران فراواني را به خود جلب مي كند ، زيرا وي راوي شهادت حضرت رضا ( ع) و خادم وي بوده است .
خواجه مراد
آرامگاهي است در 15 كيلومتري جنوب شرقي مشهد، اين آرامگاه در كنار كوه و چشمه اي قرار دارد و جاده آن از سمت راست جاده اصلي مشهد ـ فريمان جدا مي شود. داراي گنبد هرمي پنج ضلعي است كه با شيرواني پوشيده شده است . اصل بنا اتاقي 30/4 ×4 متر است و پيرامون آن چندين اتاق براي توقف و استراحت مسافران ساخته شده و محوطه آن يز براي مسافران آماده سازي شده است . مقبره داراي ايوان است و بر فراز ايوان آن تزينات آيينه كاري و دو گلدسته كم ارتفاعي با كاشي كاري مشاهده مي شود.
خواجه مراد لقبي است كه مردم به اين محل داده اند و كتبيه سردر آن به نام هرثمه بن اعين مشهور به خواجه مراد راوي است كه در سال 201 هـ . ق وفات يافته است . مهدي سيدي محقق و نويسنده تاريخ شهر مشهد در شرح سفرنامه ناصرالدين شاه به مشهد مي نويسد (( به سبب توقف اردو در طرق، نويسنده مرات السفر شرحي از رباط آن و تپه نادري در مجاورت رباط مزبور داده است، ا ايوان طرق و مزار خواجه اباصلت هروي در همان حدود هم صحبتي به ميان آمده، اما به سبب آن كه هنوز بناي مشهور به خواجه مراد در آن حوالي خلق نشده بوده، حرفي از آن زده نشده است. )) سفر ناصرالدين شاه به مشهد در روز اول ذي قعده سال 1300 به پايان رسيده است. در بعضي منابع نيز هرثمه را از نزديكان امام رضا (ع) مي دانند .
گنبد خشتي :
اين بنا مدفن سلطان محمد از اعقاب امام موسي بن جعفر (ع) است و در محله نوغان در خيابان طبرسي مشهد قرار دارد. داراي رواقي چهار گوش و چهار شاه نشين مي باشد. به سبب آن كه گنبد آن خشتي است، به اين نام معروف است. سبك ساختمان به بناهاي دوره تيموري شبيه است و ساقه گنبد چندي پيش مزين به كاشي و سوره توحيد شد اما بعداً آجرپوش گرديد.
در مجاورت اين بنا مسجدي وجود دارد كه دو بيت زير بناي آن را به عهد شاه عباس مي رساند:
در زمان سه ستاره چشم شاه عباس فخر دولت و دين
آمد از بهر سال تاريخش بيت معمور از آسمان به زمين
اما خود گنبد خشتي معلوم نيست قطعاً در چه زماني ساخته شده است. چون سلطان محمد در سال 832 قمري در گذشته (بنا بر سنگ قبر وي) و خود بنا هم بايد در عهد شاهرخ تيموري ساخته شده باشد.
مرحوم دكتر شريعتي نوشته است از آنجا كه اين آرامگاه در محله اي قديم قرار دارد. مرجع بسياري از خواسته ها و مشكلات و نذرهاي مردم بوده است .
مقبره پير پالان دوز :
اين بنا مدفن شيخ محمد كارندهي (كاردهي) است و بناي آن در سال 985 هجري در زمان سلطان محمد خدابنده (پدر شاه عباس) ساخته شده است، شيخ محمد كارندهي يا محمد عارف عباسي از عرفاي سلسله ذهبيه و مشهور به پير پالاندوز است كه در خط ثلث استاد بوده و قرآن هفت سوره اي از وي در دست است. او براي امرار معاش به شغل پالان دوزي اشتغال داشته و به لحاظ معنوي بسيار مورد توجه مردم بوده است. اين مقبره در مجاورت حرم حضرت رضا (ع) قرار دارد و بنايي چهار گوش و داراي گنبد است. داخل بقعه داراي شاه نشيني است و در بالاي آن يزدي بندي هايي اجرا شده است.
در زير گنبد ترنج زيبايي با نگاره هاي گياهي نقش شده است. قسمت هايي از بنا نيز داراي نقاشي صفوي را دارا مي باشد. سطح گنبد آن داراي پوشش ساده اي از كاشي فيروزه اي رنگ و داراي كتبيه اي با تاريخ 985 هـ.ق بوده است .
مقبره پير پالاندوز اخيراً بازسازي شده است .
گنبد سبز :
اين آرامگاه كه به علت گنبد سبز رنگ و زيبايش بدين نام خوانده مي شود در خيابان خاكي (شهيد باهنر) مشهد قرار دارد و ظاهراً مدفن محمد مومن عارف استرآبادي از شيوخ شيعه مذهب سلسله ذهبيه است كه ظاهراً در سال 904 وفات يافته و استاد بزرگاني چون مجلسي اول بوده است. در تاريخ ساخت بنا سال هاي 1011 (مربوط به دوره شاه عباس) و 1091 (مربوط به دوره شاه سليمان) روايت شده است. در اين مكان قبلا يكي از قبرستان هاي مشهد به نام قبرستان ميرهوا وجود داشته است. گنبد سبز سابقا داراي باغي بزرگ و محل سكونت عده زيادي از درويشان و برگزاري مراسم و مجالس آنان بوده است. خانيكوف روسي در سال 1274 اين محل را مقبره درويشي مي داند كه در 904 هـ .ق درگذشته است. مرحوم دكتر زرين كوب نيز گنبد سبز را منسوب به شيخ محمدعلي موذن خراساني (1057 تا 1078 هـ .ق) بيست و نهمين قطب سلسله ذهبيه دانسته است .
امام زاده يحيي ـ ميامي :
آرامگاه يحيي بن زيدبن علي ابن الحسين (ع) در نزديك روستاي ميامي در 90 كيلومتري مشهد قرار دارد. آرامگاه در دامنه كوهي ساخته شده است و گنبد آجري آن متعلق به قرن دهم هجري مي باشد .
در اطراف آرامگاه سنگ قبرهاي قديمي زيادي ديده مي شود كه تاريخ هاي 902 و 981 هـ .ق در آن ميان به چشم مي خورد. يكي از سنگ قبرها متعلق به خواجه نعيم الدين نعمت الله بن خواجه نظام الدين احمد ميندي (902) و ديگري مدفن خواجه ظهيرالدين محمد زمان (981) مي باشد.
مصلاي مشهد :
اين بنا كه در زمان سلطنت شاه سليمان صفوي (1105 – 1077 هـ .ق) ساخته شده است در شرق مشهد و در بلوار مصلي واقع شده و داراي يك ايوان بلند و دو رواق در طرفين است. بنا در سال 1087 هـ .ق به سعي ((حاجي مل)) نامي و معماري ((حاجي شجاع، بناي اصفهاني)) و به فرمان ((نواب عالي مقام، ابوصالح)) (باني مدرسه نواب) ساخته شده است و در كتبيه هاي آن اشعاري با ذكر نام افراد فوق وجود دارد. به روايت تاريخ، اعياد مذهبي در اين مكان جشن گرفته مي شد و اطراف آن چنانچه در سفرنامه ركن الدوله (1299 هـ .ق) قيد شده آبادي هايي وجود داشته است. در ايوان و محراب بنا كاشي كاري به شيوه معرق وجود دارد .
مصلاي طرق :
اين بنا قديمي ترين مصلاي شهر مشهد است كه در كنار روستاي طرق قرار دارد اين مصلا در سال 837 قمري ساخته شده است.
طرق در كناره مشهد محل جنگ هاي بسياري بوده كه اغلب براي تصرف مشهد صورت مي گرفته است. مثلاً جنگ سال 913 بين ازبك ها و بازماندگان تيموري، يا پس از بازگشت شاه تهماسب از خراسان، بين سپاهيان ازبك و قزلباش هاي ساكن مشهد، يا سال 971 بين علي سلطان ازبك و مردم مشهد.
حاج سياح محلاتي جهانگرد مشهور نيز كه در سال 1295 به مشهد آمده، از طرق ياد كرده است. اين محل در سفرهاي كارواني، منزلي محسوب مي شده است و به همين دليل داراي چند كاروانسرا و رباط است كه مهم ترين آنها به دستور شاه عباس و شاه سليمان صفوي و اسكندر بيك ساخته شده اند.
در نزديكي طرق، تپه اي به نام تپه نادري با حدود 350 متر ارتفاع وجود دارد كه بقاياي سفال، كوزه شكسه، خاكستر و خشت خام هاي بزرگ در آن ديده مي شود. احتمالاً اين تپه بقاياي قلعه اي بسيار قديمي و به نوشته مطلع الشمس دو هزار ساله است.
آرامگاه امير غياث الدين ملك شاه (مسجد هفتاد و دو تن):
مسجدي كه اكنون با نام هفتاد و دو تن در انتهاي بازار سرشور (بازار بزرگ مشهد) قرار دارد، ظاهراً آرامگاه يكي از امراي محلي خراسان به نام امير غياث الدين شاه ملك يا ملكشاه بوده است. با توجه به تاريخ اتمام تزيين بقعه كه 855 هـ.ق است. بقعه در زمان تسلط ابوالقاسم بابر (861-852) از پسران بايسنقر نوه شاهرخ تيموري بر مشهد ساخته شده است. اين مسجد داراي يك درگاه بلند ورودي و دو مناره در طرفين بنا مي باشد. ارتفاع فعلي مناره شمالي 20 متر و ديگري 40/15 متر است و داراي كتبيه اي با آيات قرآني مي باشد. بالاي اين كتبيه ها اسماء الله و در ترنج ها احاديثي نقش شده است. نام معمار بنا بر اساس كتبيه موجود شمس الدين محمد تبريزي است و مدخل بقعه داراي دري به تاريخ 1155 هجري قمري مي باشد. بر روي كاشي هاي ايوان نام الامير ملكشاه ... خوانده مي شود. نماي مناره ها، غرفه ها و ايوان مسجد داراي كاشي هاي معرق بسيار زيبايي است.
آرامگاه نادر :
نادر شاه افشار در سال 1110 يا 1100 هـ .ق در روستاي كبكان در حوالي درگز به دنيا آمد، نادر به طايفه قوقلي افشار از طوايف قزلباش تعلق داشت و در بدو جواني جنگ با طوايف تركمان و ازبكها را آزمود .
در دوران جواني از سران سپاه بود و به علت رشادت به سرداري سپاه شاه تهماسب صفوي درآمد و همراه وي مشهد را از جنگ ملك محمود سيستاني بيرون آورد. پس از آن اشرف الغان را در مهماندوست دامغان و مورچه خروت اصفهان و زرقان فارس شكست داد و فتنه افغان را پس از هفت سال تمام كرد.
پس از شكست دشمنان داخلي عثمانيان در نوروز سال 1148 در دشت مغان به پادشاهي نشست، پس از فتح هند نادر به سخت گيري و ستم پرداخت و فرزند خود را كور كرد. و سرانجام در سال 1160 توسط سران قزلباش به قتل رسيد. پايتخت نادر مشهد بود و قسمت هاي زيادي از آباداني اين شهر و اطراف آن و حرم مطهر به همت وي صورت گرفته است .
نادر بنايي براي آرامگاه خود در جنب چهار باغ شاهي در مشهد ساخت، اما بناي مقبره اخير وي به مساحت 14400 متر مربع توسط انجمن آثار ملي و با طراحي مهندس هوشنگ سيحون ساخته شده است. مجسمه مفرغي سواره وي به ارتفاع 5/6 متر به وسيله ابوالحسن صديقي طراحي شده و مفرغ ريزي آن در كارخانه بروني ايتاليا صورت گرفته است. بناي جديد آرامگاه شامل اتاق آرامگاه، دو تالار، موزه و ايوان هايي متعدد است.
موزه نادري : اين موزه در سال 1342 در مجاورت سالن آرامگاه ساخته شده است. در سالن اصلي موزه آثاري از دوره نادر و پس از آن به نمايش گذاشته شده است. آلات جنگي شامل تفنگ، تپانچه، كلاه خود، زره و شمشير از جمله اين آثار هستند. تابلويي از صحنه هاي نبرد نادر در جنگ كرنال اثر استاد سيد حسين مير مصور نيز در اين سالن نصب شده است. در سالن ديگر نيز كه در سال 1373 به بهره برداري رسيده است. اشيا باستاني و مردم شناسي به نمايش گذاشته شده است .
آرامگاه كلنل پسيان :
آرامگاه محمد تقي پسيان در مجاورت آرامگاه نادر و در باغچه شمالي باغ آرامگاه قرار دارد و لوحي سنگي بر آن نصب شده است .
محمد تقي خان از ميهن پرستان جوان و پرشور ايارن بود. در سال 1309 هجري در تبريز متولد شد و در سال 1324 به تهران آمد و پس از پنج سال تحصيل در مدرسه نظام به درجه سلطاني رسيد و پس از آن در جنگ معروف به مصلي، روس ها را شكست فاحشي داد و صيت شهرت و ليافت او از مرزهاي ايران گذشت. در سال 1335 هجري به آلمان رفت و در سال 38 پس از بازگشت به فرماندهي ژاندارمري خراسان در دولت مشيرالدوله رسيد.
در ذيحجه سال 1339 آزاديخواهان خراسان به رهبري كلنل قيام كردند ، اين قيام كه براي كسب استقلال ايران بود، توسط روساي عشاير و به تحريك قوام السلطنه و سپاهيان دولتي ايران مورد هجوم قرار گرفت و كلنل پسيان كه او را در شمار مرداني چون جلال الدين خوارزمشاه و لطفعلي خان زند مي دانند در زد و خورد با اكراد بجنورد در جعفرآباد قوچان به خدعه كشته شد. عارف قزويني كه از ياران كلنل پسيان بود در سوگ وي سروده است :
كسم به شهر نبيند شدم بياباني ز غصه كلنل و زغم خياباني
آنچه عارف را به كلنل علاقمند ساخت و آنچه او را نزد مردم آزاده عزيز مي نمايد، انسان دوستي و وطن پرستي كلنل است.
زنده به خون خواهيت هزار سياوش گردد از آن قطره خون كه از تو زند جوش
عشق به ايران به خون كشيدت و اين خون كي كند ايراني كركس است فراموش
حمام شاه :
اين حمام از آثار مهدي قلي بيك اميرآخور باشي شاه عباس اول صفوي است كه در بازار بزرگ مشهد واقع شده و تا همين اواخر مورد استفاده بوده است. حمام داراي سربينه اي با هشت ستون سنگي و سقف گنبدي شكل است و در نزديكي مسجد امام (شاه) ساخته شده است. سازنده حمام، آن را وقف آستان قدس رضوي كرده است و سال تاسيس بنا به روايت كتبيه از ميان رفته آن 1027 است .
ميل اياز، آرامگاه ارسلان جاذب :
آرامگاه ارسلان جاذب و ميل اياز در سنگ بست در 40 كيلومتري جنوب شرقي مشهد واقع شده است. اين بنا كه از قديمي ترين آثار دوران غزنويان در خراسان است، به همت ارسلان جاذب والي و سپهسالار توس در زمان سلطان محمود غزنوي ساخته شده است. پس از مرگ وي كه به سال 419 يا 420 اتفاق افتاد، در اين بناي ساده، زيبا و با عظمت دفن شد. ارسلان جاذب از ممدوحان فردوسي شاعر حماسي ايران و از كساني بوده است كه او را ((متمايل به گرايش هاي ملي و حماسي مردم ايران در توس)) خوانده اند. در زمان حيات وي توس رو به پيشرفت و ترقي فرهنگي و سياسي نهاد و از مراكز چهارگانه و پراهميت خراسان شد.
ميل اياز كه ظاهراً همتايي در طرف ديگر ساختمان داشته است، جزو رباط بزرگي بوده است كه در سال هاي 389 تا 421 هجري (زمان حكومت ارسلان در توس) ساخته شده است. مقبره ارسلان جاذب آجري و داراي نقش هايي با آجر و رنگ روشن و كتبيه اي بر گرداگرد سقف داخلي گنبد مي باشد. بالاي ديوار آن نيز كتيبه اي به خط كوفي و با رنگ آبي در زمينه گل دار وجود دارد. در مناره آجري نيز كتبيه اي با خط كوفي و با آجر اجرا شده و داراي تزيينات مي باشد. بنا داراي گنبدي كوتاه بر روي ساقه اي هشت وجهي است. اين ساقه بر مكعبي با ارتفاع 10 متر استوار شده است. نماي بيروني به سادگي تمام اجرا شده و مناره آن نيز با ارتفاع 40 متر و قطر حدود 5/5 متر در پايه و 5/2 متر در بالا و صد پله به استواري پابرجاست. اين بنا در ميان رباط سنگ بست واقع شده كه اكنون ويرانه است، اما در نزديكي آن رباط ديگري توسط امير عليشير نوايي ساخته شده كه هنوز وجود دارد.
توس :
دشت توس شامل حوضه آبريز كشف رود است و به علت مساعدت آب و هوا و مراتع فراوان در طول تاريخ در ديد كساني بوده است كه يا از فلات ايران مي گذشتند و يا آن كه در كنار زيستگاه هاي طبيعي آن ماوا مي جستند. جاده ابريشم به همين طريق در ميان دشت توس ايجاد شده و در طي زمان مورد استفاده قرار گرفته است. كاوش هاي باستان شناسي، دشت توس را زيستگاه افرادي مي داند كه در قديم ترين دوره پارينه سنگي در كناره هاي كشف رود مي زيسته اند. در روستاي درخت بيد سنگ نگاره هايي از انسان دوران نوسنگي يافت شده كه باز هم مويد سكونت ديرسال آدميان در اين منطقه است. از آن پس اين دشت هميشه محل سكونت بوده و در آغاز اسلام، آثاري از وجود تمدن در مكان كنوني توس و حوالي ارگ آن كشف شده است. آنچه تاكنون باقي مانده با روي ويران شده تابران ، ارگ، و بقعه هارونيه است. بارو 9 دروازه و 156 برج داشته است. باروي توس به طول 7 كيلومتر با ضخامت 6 تا 5/2 متر به گرداگرد توس كشيده شده است. بخشي از اين بارو در نزديكي آرامگاه فردوسي، به صورت حفاظت شده قابل ديدن است . بناي ارگ نيز كه لاي هايي تا سده سوم هجري را در بردارد در شمال غربي محوطه نمايان است . اين ارگ شامل بناهاي حكومتي بوده و به وسيبله خندقي از شهر جدا مي شده است .
بقاياي ديواره هايي از دوره تيموريان در محوطه ارگ نيز ديده مي شود. سطح شهر انباشته از بقاياي آثار معماري تاريخي و فرهنگي است و انواع سفال هاي بي لعاب و ساده توس مربوط به قرن شم تا نهم هجري ، و سفال هاي لعابدار متعلق به دوره هاي سوم تا نهم هجري با اشكال و نقش هاي متنوع در اين منطقه ديده مي شود.
آرامگاه فردوسي :
حكيم ابوالقاسم فردوسي در سال 329 هجري در قريه پاژ در ناحيه توس به دنيا آمد، وي از نجيب زادگان توسي بود و خود املاكي داشت كه از عايدي آن روزگار مي گذرانيد. فردوسي در حدود 40 سالگي به سرودن شاهنامه پرداخت و با مدد گرفتن از تاريخ شاهان قديم ايران و شاهنامه ابومنصوري كه به امر ابومنصور محمد بن عبدالرزاق توسي فراهم آمده است، به سرودن بزرگ ترين منظومه حماسي و ملي ايرانيان دست يازيد .
زماني كه فردوسي پنجاه و هشت ساله بود و پس از برچيده شدن خاندان ادب پرور سامانيان و بعد از آن حكومت سيمجوريان بر خراسان، محمود غزنوي در سال 387 جانشين پدر شد و فرمانروايي پر اقتدار و بزرگي را در شرق و شمال شرق و مركز ايران به وجود آورد. قدر ناشناسي سلطان محمود غزنوي از كار بي همتاي فردوسي ، او را دلشكسته و رنجيده خاطر ساخت و در فقر و تنگدستي در سال 411 يا 416 هجري درگذشت. مشهور است هنگامي كه جنازه فردوسي را از دروازه رزان بيرون مي بردند، كاروان هداياي محمود كه به بزرگي و عظمت كار فردوسي پي برده بود، وارد توس مي شد.
شاهنامه فردوسي نقشي ه سزا در ماندگاري زبان وفرهنگ ايراني دارد و به لحاظ حماسي آثاري ماندگار اززندگي پيشينيان ما را به تصوير كشيده است . براساس دست نويس هايي كه پس از فردوسي از شاهنامه شده است، شاهنامه بين پنجاه تا شصت هزار بيت است و پهنه تاريخ چند هزار ساله قوم ايراني را از كيومرث تا حيات خود با زباني فصيح و پالوده شرح داده است . فردوسي خود در ميان اين ابيات همه جا انسان را به آزاد انديشي ، دادخواهي و پند و عبرت و خرد راهنمون شده و از روي كمال و صفاي ذهن به نقل داستان هايي مي پردازد كه پيش از آن كه تاريخ و جذاب باشند، امروزي و انساني اند . ((نخستين داستان هاي شاهنامه از آغاز تمدن و سپس قيام كاوه روي كارآمدن فريدون، مرگ فريدون و تقسيم جهان بين سه پسر وي و برادر كشي ها و جنگ آنان است . سپس به حماسه جنگ هاي طولاني ايران و توران ، داستان زال و رستم و حوادث بزم ها و رزم هاي سياوش، پادشاهي منوچهر پرداخته و در قسمتي ديگر با اشاراتي بر حوادث دوران اشكانيان و ساسانيان، مندرجات حماسي خود را از زندگاني اردشير تا يزدگرد و انوشيروان پي مي گيرد.
در چهار مقاله عروضي داستان تدفين فردوسي بدين صورت نقل شده است كه به دليل شيعه بودن نگذاشتند جسد وي را در قبرستان مسلمانان دفت كنند ، ناچار جنازه اش را به باغ و ملك شخصي وي بردند و او را در آن باغ دفن كردند ، امروز هم در آنجاست، و من در سنه عشر و خمسمائه (510) آن خاك را زيارت كردم .
در سال 1313 بر مقبره فردوسي آرامگاهي با طرح آتشكده ساختند . در سالهاي 7-1343 نيز دوباره تغييراتي در آن داده شد. ساختمان فعلي آرامگاه كه طراح ان از مهندس سيحون بوده است ، در نماهاي بيروني برگرفته از معماري هخامنشيان است . فضاي داخلي نيز از معماري دوره اشكاني و اسلامي اقتباس شده و شكل كلي ساختمان شبيه بناي مقبره كوروش در پاساگارد است. بنا از چهار سمت داراي پله است و ابعادي در حدود 30 × 30 متر دارد . بدنه بنا با سنگ مرمر و اشعار فردوسي با خط نستعليق و نشان ((فره وهر اهورامزدا )) با نقش برجسته تزيين شده است در قسمت داخلي بنا داستان هايي از فردوسي مانند پيكار رستم و اشكبوس، جنگ ايرانيان و تورانيان ، نبرد رستم و سهراب ، داريوش هخامنشي ، پناه آوردن پادشاه هند به دربار ساساني، رفتن رستم به نزد كيكاوسس ، جنگ رستم با پيلتن مازندران ، به كمد گرفتن رستم رخش زا، جنگ رستم با اژدها و يدو سفيد و ... به صورت حجاري و نقش برجسته سنگي بر ديواره نصب شده است . آرامگاه حكيم ابوالقاسم فردوسي همچون نگيني در دشت توس مي درخشد و هر ساله مشتاقان فراوان از تمام دنيا به زيارت او مي آيند. مهدي اخوان ثالث (م . اميد) شاعر بزرگ خراساني معاصر نيز در محوطه آرامگاه فردوسي و در كنار آن استاد بي نظير زبان فارسي به خاك سپرده شده است .
موزه توس :
موزه توس در سال 47 به همت انجمن آثار ملي و با طراحي مهندس هوشنگ سيحون در اصل براي رستوران ساخته شده است و بعدا (سال 1363) تبديل به موزه شاه داراي اشياي باستاني است كه اغلب از كاوش اي باستان شناسانه توس به دست آمده است .
در اين موزه اشياي مانند سنگ چخماق، گرز، سپر، تيركمان كه قدمت بعضي از آنها به دوران پيش از اسلام مي رسد ظروف سفالي، فلزي و شيشه اي قرون 4 تا 6 هجري كه از نيشابور و ديگر مناطق به دست آمده است وجود دارد .
تابلوهاي رنگ و روغن كه برگرفته از داستان هاي شاهنامه هستند اثر استاد علي رخسار از آثار ديگر اين گنجينه مي باشند .
روستاي پاژ :
روستاي پاژ ، زادگاه شاعر حماسه سراي ايران حكيم ابوالقاسم فردوسي است كه در سه فرسنگي شرق طابران توس و پانزده كيلومتري شمال شهر مشهد در حاشيه جاده مشهد ـ كلات واقع است.روستاي پاژ ، مركز دهستان تبادكان است و جلگه اي در دامنه هاي جنوبي كوه هاي هزار مسجد ، در نزديكي دو كوه اژدر كوه در 6 كيلومتري شرق روستا و سفيد كوه در 4 كيلومتري شمال آن واقع شده است . پاژ در حدود 150 خانوار جمعيت دارد . شغل اصلي ساكنين آن كشاورزي است و هر سال هم تعدادي از ساكنين جذب كارخانه سيمان و يا شهرك صنعتي اطراف پاژ مي شوند ، پاژ در قسمت مركزي خود داراي قلعه اي است كه سابقا هسته ي اصلي روستا را تشكيل مي داده است ، از آنجا كه اين روستا زادگاه يكي از ارجمندترين مفاخر ملي ايران است با دادن امكانات و خدمات مي تواند به عنوان مركزي توريستي ـ تاريخي درآيد و هر سال ميعادگاه عاشقان زبان و شعر فارسي گردد .
در اطراف روستاي پاژ باغ هاي انگور وجود دارد . كرت بندي باغ ها و سرسبزي باغات در اطراف ديدني است . قلعه ديگري كه در پانصد متري روستاي پاژ قرار دارد به قلعه كهنه پاژ مشهور است و سطح آن از شكسته سفال هاي سده هاي چهارم بعد از اسلام تا قرن نهم و دهم هجري پوشيده شده است .
نظامي عروضي در قرن ششم از پاژ بدين گونه ياد مي كند : (( استاد ابوالقاسم فردوسي از دهاقين توس بود ، تاز ديهي كه آن ديه را پاژ خوانند و از ناحيت طيران است .... )) در بسياري از متون ديگري كه از اعصار گذشته به ياد مانده است از فردوسي و پاژ ياد مي شود .
قلعه حاجي تراب
اين قلعه در نزديكي شهر ويران تابران توس و مشرق آن بصورت ويرانه هاي بازمانده دژي است كه به نام شيرخانه توس نيز معروف بوده است و نادر شاه در حمله به مشهد از آن استفاده كرده است .
هارونيه
اين بنا كه در ورودي شهر تابران توس با بلنداي خود جلب توجه مي كند ، به نام هاي مختلفي چون آرامگاه غزالي [1]خانقاه غزالي ، مقبره هارون الرشيد ، نقاره خانه ، زندان هارون الرشيد ، و مسجد جامع توس خوانده شده است صاحب مطلع الشمس آن را از آبادي هاي باقي مانده از شهر توس قديم مي داند كه تقريبا در وسط شهر با گنبد دو پوش ساخته شده است .
هرتسفلد در كتاب ابنيه و آثار تاريخي ايران مي نويسد : احتمال مي رود ، بنا در دوره سلجوقيان و قبل از حمله مغول ساخته شده و شايد به واسطه آن حمله نا تمام مانده باشد . طرح كلي بنا شبيه به مقبره لقمان سرخسي (باز سازي شده در سال 757 ) در سرخس و گنبد سلطانيه ( مقبره سلطان محمد خدابنده الجاتيو) در زنجان ( حدود سال 700 قمري ) و آرامگاه سلطان سنجر در مرو است . نماي ساختمان داراي تزييناتي از آجر است . در داخل نيز با كاربندي هاي گچي و مقرنس ها تزيين شده است . دهانه گنبد داخلي 30/11 متر و ارتفاع گنبد 7/24 متر است . بنا داراي يك مدخل اصلي ، دو مدخل در شرق و غرب ساختمان و بقاياي يك محراب در قسمت بيروني و شمال ساختمان مي باشد . اين بنا داراي ويژگي هاي معماري قرن هشتم هجري است ، خطوط عمودي و موازي سطح نما ، طاق نماها و نورگيرها و فضاهاي پر و خالي ، عمر آن را به بيش از قرن هشتم و هفتم نمي رساند . اين بنا شامل ايواني رفيع و دو لچكي ، چهار ايوان صليبي شكل با پنجره هاي مشبك ، و نغول هاي عمودي و افقي و هشت طاق نما با قوس جناغي و گنبد دو پوششه است . از آنجا كه اين محل به مسجد جامع شهر توس نيز شهرت دارد و ساختمان آن را به سربداران نسبت مي دهند ، و با توجه به معماري جذاب نسبتا سالمي كه دارد از مكان هاي بسيار ديدني شهر توس مي باشد . سنگ يادبود شهر مقبره امام محمد غزالي در روبروي بقعه نصب شده است . حسين خديو جم غرالي شناس معاصر نيز در اين مكان دفن شده است .
[1]- مقبره اصلي غزالي در سال 1374 در عمليات باستان شناسي به سرپرستي آقاي لياف در خارج حصار توس كشف شده و بنايي است شامل دو طبقه كه قسمت فوقاني آن ويران شده و قسمت زيرين داراي محراب كاشي كاري شده و ديوارهاي گچ اندود مي باشد .
هنر رزمی جودوکه بر خاسته ازژاپناست جزء هنر های رزمی مثلکاراته،تکواندووکونگ فومی باشد با این وجود بسیار متفاوتاز سایر هنرهای رزمی می باشد چرا که در آن مشت زدن و لگد زدن ممنوع است . یک جودو کار موفق باید قادر باشد حرکات حریف را از قبل پیش بینیکرده و با عکس العمل خود پاسخ مناسبی به آن بدهد .
جودو اولین هنر رزمی بود که به دلیل شهرت جهانیآن برای اولین بار درالمپیکتوکیودر سال 1964 واردبازیهایالمپیکشد . در حال حاضر در حدود 175 کشور در اینرقابتورزشی حضور دارند و این امر باعث شدهتا این ورزش در بازیهای المپیک تبدیل به دومین ورزش جنجال بر انگیز شود .
تاریخچه جودو
منشا جودو از هنر رزمیجوجیتسومی باشد . لغت جوجیتسو در قرن 16میلادی در ژاپن به وجود آمد . این کلمه به همه هنرهای رزمی که با دست خالی انجام میگرفت اطلاقمی شد . جودو قبل از آنکه در المپیک سال 1964 به عنوان یک رشته ورزشی پذیرفته شود سیستمی ازدفاع شخصیبود که توسطجیگوروکانوبنیانگذاری شده بود . در سال 1882 استادجوانی به نام جیگوروکانو باشگاهی را برایآموزش هنر رزمیخود به وجود آورد . وی ناماینباشگاه ( یامدرسه ) را باشگاهکودوکانو نام هنر رزمی خود را جودو نامید . همانگونه که جوجیتسو به معنایهنر ملایمتاست جودو نیز به معنایروشملایمتمی باشد .
هدف ورزش جودو پرتاب کردن ، گیر انداختن ،خفه کردن و قفلمفصلحریف به منظورتسلیم کردن وی می باشد . حتی زمانی که فرد جودو را به عنواندفاع شخصی فرا می گیرد چگونگی دفع مشت ها ، لگد ها وسلاحها را با پرتاب کردن ، خفه کردن و قفلهای مفاصل می آموزد .
بزرگترین ارزش جودو در تاکید آن روی ملایمت واعتدالبه عنوان یک روش است . مزایای جودو
اولین مزیت جودو ایجادآمادگی جسمانیفوق العاده در فرد است . ازاین طریق فرد می تواند همانعطافپذیریو هم قدرت بدنی خود را بالا ببرد . تمرینفنون مربوط به جودو باعث می شود بدنقوی تر شده و مقاومت دستگاه های قلبی _ عروقی بیشتر گردد . سیستم رده بندی کمربند ها
جودو در دو قسمت سطح کیووسطحدان . کیومعمولا به معنایکلاساست و اشاره بهآموزش مقدماتییا تدارکاتی دارد . افرادی کهدر سطح کیو هستند بهمودانشامعروف هستند یعنی "افراد بدون درجه" . دان بهمعنایدرجهیا رتبه است و درجه های آموزش را نسبتبه آن می سنجند . استاد کانو با توجه به وجود 12 پایه در باشگاه ها 12 درجه را برایکمربند ها به وجود آورد . وی هرگز بالاتر از دان 10 را به کسی اعطاء نکرد . از اینرو درجه دهم بالاترین درجه ای است که در جودو اعطاء می شود . افرادی که در سطح دانهستند بهیودانشامعروف هستند یعنی "افراد دادای درجه" . کمربند مشکینمادی از سخت کوشی وانظباطاست .
اصول جودو در جودو 2 نوع مهارت کلي وجود دارد : -1 فنون تکنيکي : مجموعه حرکات دقيق که براي غلبه برحريف در پي هم مي آيند. -2 فنون تاکتيکي : خلق شرايطي که مي توان تحت آن شرايط، فنون تکنيکي را به خوبي بهکار برد. فنون مذکور بر اساس 3 اصل مهم قرار دارد .
اولين اصل، اصل حرکت:
در جودو مهمترين نکته برهم زدن آرامش فکري حريف و سپس قراردادن خود در بهترين موقعيت براي حمله است و لازمه اين امر حرکت دادن حريف بهروي تاتامي (تشك مخصوص جودو) و ايجاد موقعيت دلخواه خود است.
دومين اصل، اصل انعطاف پذيري و يا تعادل:
به مثابه درختي است که در طبيعت با وزش بادي قوي از ريشه کنده نميشود، بلکه با جريان باد هماهنگ مي شود. سومين اصل، استفاده از قدرت اهرمي :
اين اصل بلافاصله پس از برهم خوردن تعادل حريف با استفاده از نيروي خود او و با بهکاربردن فني که شگرد شماست انجام مي شود زيرا هنگامي که حريف تعادل خود را از دست داد، قادر نخواهد بود از نيروي خود استفاده کند و تحت کنترل قرار مي گيرد.
وسایل مورد نیاز در جودو
ضروری ترینوسیله برای آموزش جودوتشک جودومی باشد . تشکجودو باید به اندازه کافی ضخیم باشد تادر موقع پرت شدن حریف صدمه ای به وی نرسد . همهفنون جودورا می توان روی تشک انجام دادتوجه داشته باشید که هرگز باکفشروی تشک جودو نروید وسیله دیگری که برای آموزش جودو لازم استجودوگییا همانلباس جودواست . انواع مختلفی از این لباس ها مورد استفاده قرار می گیرند لباس جودو باید به اندازهکافی ضخیم باشد تا در موقع کشیده شدن پاره نشود . نامژاکتجودواوواگیو نام شلوار جودوزوبوناست . جودو کار باید طرف چپ لباسرا روی طرف راست آن گذاشته و با کمربند ( ابی ) آن ار محکم کند همان گونه که قبلاگفته شد رنگ کمربند نشان دهنده رتبه جودو کار است . کمربند باید محکم باشد و بهآسانی پاره نشود . همچنین یک ترازوی ماشینی (یا یک باسکول ) در باشگاه جودومدرن لازم است . هر چند در برابر یک حریف ماهر مهارت بالا ضروری است ولی قدرت بدنیبالا و توسعه یافته حرف اول را در برد و باخت می زند .
از همان زماني كه بشر غارنشيني را رها كرد و به زندگي اجتماعي روي آورده بانكداري با زندگي اقتصادي او در آميخت . زندگي اجتماعي مستلزم مراودات و مناسبات اقتصادي و دادو ستد است و دادوستد بدون وجود نوعي بانكداري دشوارتر از آن است كه در مرحله نخست بنظر مي رسد خطرات ناشي از نقل و انتقال پول ، وصول مطالبات از مشتريان دور و نزديك و سپردن وجوه نقد به جايي امن و مطمئن نخستين علل ايجاد بانك و بانكداري در جهان به شمار مي آيند . فقط بانك به قولي از واژه آلماني (بانك ) bank به معناي شركت گرفته شده و به قولي ديگر واژه اي است از ريشته ايتاليايي كه در گذشته به دكه يا محل كسب صرافان در ايتاليايي قديم اطلاق مي شده كه اصطلاحا (بانكو) banco نام داشته است .
در امپراطوري بابل معاملات بانكي به صورتي ابتدائي وجودداشته است در قوانيني كه حمورابي ششمين پادشاه سلسله سلاطين بابل وضع كرد و منسوب به حدود 2000 سال قبل از ميلاد مسيح است مقرراتي براي دادن وام و قبول سپرده هاي تجاري ديده مي شود .
در يونان قديم حدود 4 قرن قبل از ميلاد و در چين از حدود قرن قبل از ميلاد مسيح و در روم نيز اين كار رواج يعني بانكداري مرسوم بوده است.
سابقه بانكداري در ايران
در ايران پيش از دوره هخامنشي صرافي به صورت كاملا ابتدائي وجود داشت ولي در انحصار معابد و شاهزادگان بود . بعد از دوره هخامنشي كه تجارت و كسب و كار رونق بسيار گرفت و پول مسكوك رواج يافت ، بانكداري نيز رو به توسعه گذاشت فعاليت صرافي و بانكي در آن زمان عمدتا از بانكداري و صرافي متداول در پادشاهي بابل تقليد و نسخه برداري شده بود .
در زمان ساسانيان بانكداري در ايران توسعه زيادي پيدا كرد . در اين عصر ارسال پول از نقطه اي به نقطه ديگر توسز برات متداول شد . واژه چك كه امروزه در همه بانكهاي جهان معمول است از زبان پهلوي گرفته شده و در عصر ساسانيان هم معمول بوده است .
با ورود اسلام به ايران و اشاعه احكام اسلامي از جمله حرمت ربا ، فعاليت بانكداري ربوي در ايران موقوف شد ، زيرا عمليات بانكي ربوي يعني دادن و گرفتن رنج پول در شريعت اسلام اكيدا ممنوع بود.
بانكداري در ايران در قرون وسطي تااوايل قرن نوزدهم منحصر بود به فعاليتهاي صرافي كه با توجه به شرايط و اوضاع و احوال اقتصادي گاه رونق داشت و گاه دچار كسادي بود . آرامش سياسي و رونق تجاري دوران صفويه صرافي ايران را كه از اختلافات ناشي از حمله مغول لطمه بسيار ديده بود رونقي دوباره بخشيد و همراه گسترش مراودات تجاري توسعه يافت . برخي از صرافان بزرگ اين دوره با بازكردن حساب ترد بانكهاي بزرگ خارجي و تعيين كارگزار در خارج و اعزام نماينده به مراكز عمده تجارت حوزه فعاليت خودشان را به بازارهاي بين المللي نيز كشانده بودند .
مراكز مهم صرافي در آن ايام عبارت بودند از تبريز ، مشهد ، تهران ، اصفهان ، شيراز و بوشهر كه در هر يك تعدادي از صرافان بنام فعاليت دشتند تبريز رابط بين ايران و اروپا ، مشهد مركز معاملات آسياي خاوري و اصفهان و شيراز و تهران مراكز امور بانكي مربوط به آسياي ميانه بودند .
در اين دوره هيچ موسسه دولتي و هيچ بانك خارجي در ايران فعاليتي نداشت و نقل در انتقال وجوه در داخل يا در خارج بوسيله همين صرافان صورت مي گرفت و كارمزدي كه از اين بابت نصيب صرافان مي شد و نيز بهره اي كه بابت دادن وام گرفته مي شد ، فعاليت صرافي را به صورت يكي از مشاغل پردرآمد درآورده بود . مهمترين موسسات صرافي آن دوره عبارت بودند از :
1 ـ تجارتخانه برادران تومانيانس
تجارخانه تومانياس يكي از مهمترين موسسات تجاري ـ اقتصادي ايران بود . اين تجارتخانه كه از حدود سال 1270 هجري شمسي به امور صرافي و بانكداري پرداخت بوسيله بنام هاراتون تومانيانس در تبريز كه در آن زمان از شهرهاي پررونق كشور بود تاسيس گرديد . آنها با توجه به شتغالي كه در تجارت خارجي داشتند و با تبديل پولهاي بيگانه سرو كار داشتند كم كم باعث ورود آنها به كار صرافي شد و آنها درين كار توفيق يافتند اما طي حدود يك قرن در برابر حوادث گوناگون مقاومت كرد و راه ترقي و توسعه را پيمود پس از جنگ جهاني اول يكباره با بحران شديدي مواجه شد و مردم براي پس گرفتن پولهايشان سرازير شدند و به علت عدم دسترسي به كليه اموال و مشكلاتي كه در كار پرداخت داشت از پاي درآمد و حكم توقف فعاليت آن صادر گرديد
2 ـ تجارتخانه جمشيديان
اين تجارتخانه جمشيديان موسسه اي بود كه در سال 1265 براي انجام امور صرافي و بانكي تاسيس گرديد . ارباب جمشيد موسس اين تجارتخانه ابتدا به كار خريد و فروش منسوجات اشتغال داشت ولي بتدريج به امور صرافي روي آورد و در اندك مدتي پيشرفت زيادي درين زمينه نصيبش شد .
تجارتخانه جمشيديان بعدها با اعطاي وامهاي كوتاه مدت و بلند مدت رونقي بسزا يافت و ظرف مدت فعاليت خود در شهرهاي شيراز ، كرمان و يزد و داراي شعبه در شهرهاي بغداد بمبئي و كلكته و پاريس داراي نمايندگي بود .
بعلت رواج ملك داري در اين موسسه به اين كار گرايش پيدا كرد و مقدار زيادي در اموال غير منقول سرمايه گذاري كرد و براي اين كار دست به استقراض از بانك شاهنشاهي و بانك استقراضي در ايران زد و مبالغ هنگفتي از آنها وام گرفت و در ملك سرمايه گذاري كرد ولي بانكهاي مزبور در تمديد وامها كوتاهي كردند و اين موسسه به زانو درآمد و در سال 1294 متوقف گرديد و دولت تصدي امورتجارتخانه جمشيديان را بعهده گرفت
تجارتخانه جهانيان
در سال 1274 هجري شمسي شخصي به نام خسرو شاه جهان همراه با چهار برادرش شركتي براي كارهاي تجاري و صرافي در يزد تاسيس كرد .
خريد و فروش ارز ، قبول سپرده و نقل و انتقال پول از عمده ترين فعاليتهاي اين موسسه بود اين موسسه علاوه بر شعبه هاييي كه در تعدادي از شهرهاي مهم كشور داشت در شهرهاي بمبئي (هندوستان ) ، لندن (انگليس ) و نيوريوك (امريكا) نيز داراي دفتر بود . از جمله كارهايي كه تجارتخانه جهانيان انجام مي داد صول در ارسانل مالياتهاي دولت به مركز بود كه بابت آن كار مزد مي گرفت فعاليت شركت مزبور توسعه داشت موسسين اين تجارتخانه در جنبش مشروطه فعاليت شديدي داشتند . لذا مخالفان آنها و در واقع مخالفين مشروطيت و آزاديخواهي پيوسته براي اين شرت مشكل ايجاد مي كردند .
اين تجارتخانه مدت پنج سال با مشكلات سياسي و اقتصادي فراواني روبرو بود و بالاخره در سال 1291 ه . ش متوقف گرديد.
شركت اتحاديه
اين شركت در سال 1276 ه . ش در تبريز تاسيس شد و از همان ابتدا به رقابتي خصمانه با بانك تازه تاسيس شاهنشاهي ايران برخاست . طي معامله ناموفق با اين بانك حسن عدم اعتماد مردم برانگيخته شد و ارزش اسكناس كم شد . شركت مزبور حدود 15 سال فعال بود .ولي در سال 1291 ه . ش به سبب شرايط نامساعد اقتصادي و سياسي ايران از فعاليت بازماند و تعطيل شد .
موسسات صرافي مذكور در فوق كه كم و بيش فعاليتهاي بانكي هم انجام مي دادند ولي بانك خوانده نمي شدند
بانكداري در ايران
اولين موسسه مالي واسطه با نام بانك در سال 1266 ه .ش در ايران فعاليت خود را آغاز كرد . نام موسسه ((بانك جديد شرق )) بود . در سالهاي 1307 ه .ش و 1339 ه . ش بانكهاي ملي ايران و مركزي فعاليت خود را آغاز نمودند . در سال 1358 كليه بانكهاي كشور كه غير دولتي بودند ملي شدند و در اختيار دولت قرار گرفتند . در سال 1362 قانون عمليات بانكي بدون ربا (بهره) از تصويب گذشت و از ابتداي سال 1363 اجرا شد و فصل جديدي در بانكداري ايران آغاز گرديد. از اينرو باي مطالعه تحويل بانكداري در ايران مي توان اين تحول را بدوره هاي مشخص زير تفكيك نمود :
1 ـ دوره 1307 ـ 1266
2 ـ دوره 1339 ـ 1307
3 ـ دوره 1358 ـ 1339
4 ـ دوره 1363 ـ 1358
5 ـ دوره 71 ـ 1363
بخش اول ـ دوره اول بانكداري 1307 ـ 1266
آغاز فعاليت بانكي وسيله خارجي ها ، وجود خلاء قانوني در خصوص بانكداري و انجام عمليات بانكداري مركزي توسط يه بانك خارجي از مشخصات عمده اولين دوره بانكداري در ايران مي باشد .
در نيمه قرن نوزدهم اروپائيان براي كسب امتياز بانك در ايران تلاش و كوشش نموده و در نهايت موفق هم شدند . اولين اقدام در اين زمينه در سال 1866 ميلادي توسط بنگاه پاريسي ارلانگه Erlanger بعمل آمد . اما چون دولت ايران مصونيت اندوخته هاي بانكي را تضمين نكرد مذاكرات متوقف شد.
ـ بانك جديد شرق : نخستين بانكي كه در ايران آغاز بكار كرد نام بانك جديد شرق داشت . اين بانك كه مركز آن در لندن بود بدون اينكه از دولت ايران امتيازي كسب كرده باشد در سال 1266 ه . ش ( 1888 ميلادي ) شعبه اي در تهران افتتاح و شروع به فعاليت بانكي كرد . اين بانك شعبي در شهرهاي تبريز ، مشهد ، اصفهان ، شيراز ، رشت و بوشهر داير كرد .
بانك جديد شرق بمنظور جذب نقود مردم به انواع سپرده ها بهره پرداخت مي كرد . به سپرده هاي ديداري 5/2 درصد ، به سپردههاي شش ماهه 4 درصد به سپرده هاي يكساله 6 درصد بهره مي پرداخت . بانك اسكناس منتشر نكرد اما حواله هاي پنج قراني در جريان گذاشت
بانك جديد شرق دو سال در ايران فعاليت بانكي كرد . اين بانك در 31 مارس 1890 ميلادي با بانك شاهنشاهي ايران بتوافق رسيد . طبق توافقنامه بانك جديد شرق كليه تاسيسات و امكانات خود را بمبلغ 20 هزار ليره انگليسي ببانك شاهنشاهي ايران واگذار كند و بفعاليت خود در ايران خاتمه داد .
ـ بانك شاهنشاهي ايران : براساس قراردايكه در 25 ژوئيه 1872 بين ناصرالدين شاه و بارون جوليس رويتر انگليسي منعفد گرديد شاه ايران امتيازات عديده اي كه در تاريخ سابقه نداشت بمدت 70 سال بطرف انگليسي اعطاء كرد . يكي از امتيازات حق تاسيس بانك بود . اما قرارداد اجرا نشد و بانك هم تاسيس نگرديد . رويتر و پسرش مجددا طبق توافقنامه 30 ژانويه 1889 موفق گرديدند تا امتياز تاسيس بانك و استخراج معادن را بعنوان غرامت بدست آورند . رويتر فقط بانك را تاسيس نمود و در زمينه استخراج معادن اقدامي نكرد .
مدت امتياز بانك شصت سال بود . بانك حق چاپ و نشر انحصاري اسكناس تا مبلغ 800 هزار ليره انگليسي را دارا بود . بانك موظف بود معادل صددرصد اسكناس منتشره فلزات گرانبها و ارز بعنوان پشتوانه داشته باشد . اسكناس هاي بانك قابل تبديل به پشتوانه بود . ابتدا سرمايه بانك چهار ميليون ليره انگليسي توافق شده بود اما بموجب اصلاحيه سپتامبر 1889 سرمايه بانك به يك ميليون ليره انگليسي تقليل يافت و دفتر مركزي بانك هم از تهران به لندن تغيير داده شد . بدين ترتيب بانك تابع قوانين بانكي انگليس شد . بانك شاهنشاهي ايران بمنظور تامين سرمايه مورد نياز يكصد هزار سهم ده ليره اي در بورس لندن عرضه نمود كه در همان ساعات اوليه پانزده برابر مبلغ مورد نياز تعهد گرديد .
بانك شاهنشاهي ايران در اواخر سپتامبر 1889 فعاليت خود را در تهران شروع كرد همانطور كه ملاحظه شده اين بانك طبق توافق با پرداخت 20 هزار ليره انگليسي تاسيسات بانك جديد شرق را خريداري كرد . بانك در خاتمه سال اول فعاليت خويش به سهامداران سودي برابر 8 درصد پرداخت نمود.
بموجب قرارداد بانك شاهنشاهي ايران بانكدار دولت ، بانك ناشر اسكناس و يك بانك تجارتي بود .
در زمان تاسيس بانك پول در جريان ايران قران نقره بود . ايران نيز مانند هندوستان داراي سيستم پولي پايه فلزي نقره بود اما چون قيمت نقره در بازار جهاني در نيمه دوم قرن نوزدهم رو بسقوط بود و همين امر مشكلاتي را در بازرگاني خارجي بوجود آورده بود بموجب قرارداد از بانك شاهنشاهي ايران خواسته شده بود تا دولت ايران را در زمينه تغيير پايه پولي از نقره به طلا ياري دهد اما بانك در اين خصوص اقدامي نكرد.
بانك شاهنشاهي ايران كه حق انحصاري چاپ و نشر اسكناس را داشت اسكناس ها 1 ـ 2 ـ 3 ـ 5 ـ 10 ـ 20 ـ 50 ـ 100 ـ 500 و يكهزار توماني منتشر مي كرد . روي اسكناس ها جمله ((فقط در … ادا خواهد شد )) چاپ مي شد . دارنده اسكناس مي توانست با ارائه آن ببانك درخواست نقره نمايد . هر تومان معادل 10 قران نقره بود . هر قران نقره يك مثقال يعني 64/4 گرم با عيار 900 در هزار وزن داشت . در خصوص تبديل اسكناس به قران نقره گاهي بانك از طرف رقبا يعني صرافان ايراني با مشكلات مواجه مي شد . مثلا در سال 1276 ه . ش صرافي شركت اتحاديه در تبريز با همكاري ساير صرافان مبالغ زيادي اسكناس گردآورد و براي وصول نقره اسكناسها را به شعبه تبريز بانك شاهنشاهي ايران عرضه داشت اما بانك از اقدام لازم عاجز ماند . مقامات بانك كه باندازه كافي موجودي نقره نداشتند براي جلب مساعدت شركت اتحاديه مقداري نقره پرداختند و مبالغي نيز برات به نرخ پايين تر از مظنه روز تحويل دادند . بعلاوه شركت را بانك در تجارت نقره سهيم كرد.
براي انتقال وجه از يك منطقه به منطقه ديگر از چك بانكي يا قران نقره كه حمل آن با مشكلاتي همراه بود استفاده مي گرديد.
بانك شاهنشاهي ايران از ابتدا تاسيس فرضيه هاي كلاني با نرخ ساليه 5 تا 9درصد در اختيار دولت ايران مي گذاشت . براي مثال در جريان واقعه رژي بانك ميانجي گري كرد و 500 هزار ليره انگليسي بدولت ايران قرض داد تا بابت غرامت به كمپاني رژي پرداخت شود . بانك بدفعات مختلف بدولت ايران قرض داد و درآمد گمركات جنوب و غرب كشور و درآمد حاصله از امتيازات شيلات بحر خزر را بعنوان تضمين در گرو مي گرفت بديهي است بانك در كليه اين عمليات با دولت ايران منفعت زيادي مي برد .
بانك شاهنشاهي ايران در زمينه بانكداري بين المللي هم فعال بود . نرخ ارز منحصرا توسط اين بانك تعيين و اعلام مي گرديد . نرخ ارز روزانه براساس قيمت نقره در بازار اروپا تعيين مي شد . تجار ايراني در امر صادرات و واردات كالا با اروپا از خدمات بانك استفاده مي كردند .
بانك شاهنشاهي ايران با هدف كسب حداكثر سود براي سهامداران انگليسي اش اسكناس چاپ و منتشر مي كرد، وام بدولت و اشخاص مي پرداخت ، عمليات ارزي انجام مي داد ، سپرده مي پذيرفت ، تجارت نقره مي نمود ، واسطه گري براي خارجيان بمنظور اخذ امتيازات از دولت ايران انجام مي داد و غيره . بطوريكه ملاحظه خواهد شد بانك با دريافت امتيازاتي از جمله اخذ 200 هزار ليره انگليسي امتياز انحصار چاپ و نشر اسكناس را بدولت ايران در سال 1309 ه . ش . واگذار كرد . بانك تا پايان دوره امتياز 60 ساله بعمليات فوق ادامه داد . با پايان تافتن مدت امتياز از بهمن ماه 1327 تا مرداد 1331 بدون مجوزي مانند يك بانك عادي بنام «بانك انگليسي در ايران و خاورميانه» فعاليت مي كرد .
ـ بانك استقراضي ايران : در سال 1890 ميلادي ناصر الدين شاه امتياز تاسيس موسسه استقراضي را بمدت 75 سال به پوليا كف روسي داد . موسسه مذكور در سال 1891 بهنگام گشايش در تهران «بانك رهني » ناميده شد. سرمايه بانك 30 ميليون منات روسي بود . در سال 1278 ه. ش . (1899 ) سهام اين بانك در تملك دولت تزاري روسيه قرار گرفت و ضميمه بانك دولتي پطر زبورگ شد . از اين تاريخ بانك وسيله اجراي مقاصد سياسي دولت روسيه تزاري در ايران شد . بانك رهني در سال 1902 ه . ش . «بانك استقراضي ايران» نام گرفت . اين بانك براساس عهد نامه 1299 ه.ش (1921 ) في مابين دلتين ايران و اتحاد جماهير شوري در سال 1301 ه.ش . به دولت ايران واگذار كه به نام «بانك ايران» تاسال 1312 ه. ش . فعاليت مي كرد و در اين سال منحل شد.
بانك استقراضي ايران از آغاز فعاليت بدفعات قرضه هاي كلان بدولت ايران با بهره ساليانه 5 تا 12 درصد پرداخت كرد . در مواردي بين اين بانك و بانك شاهنشاهي ايران بر سر اعطاي قرضه بدولت ايران رقابت شديدي درمي گرفت . دولت ايران در سال 1902 ميلادي در يك قرضه 10 ميليون روبلي ديگر از بانك گرفت . دولت متعهد شد تا زمانيكه كل قرضه هاي بانك بملغ 5/32 ميليون روبل را تسويه نكرده است قرضه جديدي جز از روسيه دريافت نكند . بانك با پرداخت قرضه بدولت درآمد گمركات شمال ايران با بانك شاهنشاهي ايران بر سر اعطاي قرضه بدولت ايران بتوافق مي رسيدند . در واقع اين دولتين روس و انگليس بودند كه چنين توافقي را مي نمودند . مثلا در سال 1912 با توافق سفارتخانه هاي روس و انگليس بانكهاي مورد اشاره هر يك 100 هزار ليره انگليسي بدولت ايران وام دادند .
بانك استقراضي ايران در امر تجارت بين المللي نيز فعالانه دخالت مي كرد. در اين خصوص هدف اصلي بانك قرار دادن بازار ايران در اختيار امتعه روسي بود . بانك در اين خصوص موفق هم گرديد . زيرا بانك براي تجار ايراني كه كالاي روسي سفارش مي دا دند اعتبار نامحدود ي افتتاح مي كرد.
از ديگر فعاليتهاي مهم بانك استقراضي ايران عمليات اعتبار و روهن بود . بدين نحو كه در قبال برهن گرفتن اموال غير منقول وام مي داد و چون اغلب بدهكاران نمي توانستند ادا دين كنند بانك نسبت به تصرف مرهون اقدام مي كرد. لازم بتذكر است كه طبق قرارداد اوليه بانك شاهنشاهي ايران بدون اجازه مجاز برهن گرفتن اموال غير منقول مردم نبود.
بالاخره بانك براي تامين مالي چندين پروژه اقدام كرد. بدين ترتيب بانك استقراضي ايران امتياز احداث جاده انزلي ـ قزوين يا قزوين ـ تهران يا قزوين ـ همدان را داشت . بعلاوه امتياز لايروبي كانال كشتيراني انزالي و استخراج معادن نفت و ذغال در ناحيه مشخصي را در تصاحب داشت .
همانطور كه بيان شد عمليات بانك مورد اشاره بيشتر جنبه سياسي داشت تا تجاري خواه اين عمليات اعطاي وام بدولت يا بخش خصوصي يا عمليات رهني و غيره باشد.
ـ ساير بانكها: در اولين دوره بانكهاي شاهنشاهي ايران و استقراضي ايران مهمترين بانكهايي هستند كه بعمليات بانكي اشتغال داشتند اما بانكهاي ذيل نيز در دوره مورد اشاره داير شد:
ـ بانك عثماني : اين بانك در سال 1301 ه.ش چندين شعبه در تهران و شهرهاي غربي كشور داير كرد. هدف بانك عثماني تسهيل روابط بانكي و تجارتي بين ايران و تركيه بود . شعب اين بانك تا سال 1334 در ايران داير بودند.
ـ بانك روس و ايران : دولت اتحاد جماهير شوري در سال 1305 ه.ش بانك روس و ايران را در ايران تاسيس كرد . اداره مركزي اين بانك در تهران بود و شعب متعددي نيز در شهرهاي شمالي داير كرد.
بانك روس و ايران قبل از پيروزي انقلاب اسلامي تنها بانكي بود كه صددرصد سهام آن متعلق بخارجيان بود. اين بانك در 25 بهمن 1359 بدولت ايران واگذار و در بانك تجارت ادغام شد.
ـ بانك سپه: بانك مذكور در سال 1304 ه.ش با سرمايه نزديك به چهار ميليون ريال كه از محل وجوه صندوق بازنشستگي ارتشيان تامين شد تاسيس گرديد. در واقع بانك سپه كه نام اوليه آن «بانك پهلوي قشون» بود اولين بانك ايراني است كه صددرصد سرمايه آن از منابع محدود داخلي فراهم شد.
ـ بانك كارگشايي: اين بانك در سال 1305 ه.ش با نام «موسسه رهني ايران» با سرمايه اي از محل وجوه صندوق بازنشستگي كاركنان كشوري تامين شد.تاسيس گرديد . اين موسسه در قبال رهن اموال منقول مردم وامهاي كوچك با نرخ بهره بسيار پاييني اعطا مي كرد . اين موسسه پس از تاسيس و راه اندازي بانك ملي ايران جزو سازمان بانك مذكور شد . در سال 1318 كه بانك رهني تاسيس شد نام موسسه رهني ايران به «بانك كارگشايي»تغيير داده شد . اين بانك در حال حاضر جزو بانك ملي ايران است و مانند گذشته با رهن اموال منقول مردم وام قرض الحسنه كوتاه مدت اعطاء مي نمايد.
بخش دوم ـ دوره 39 ـ 1307 :
در تاريخ بانكداري ايران شروع ايندوره آغاز فعاليت بانك ملي ايران و پايان آن ختم فعاليت بانكداري مركزي اين بانك يا تاسيس بانك مركزي است .
بانك ملي ايران : پيشنهاد تاسيس يك بانك با سرمايه ايراني در سال 1258 ه.ش براي نخستين بار از طرف حاج محمد حسن امين دارالضرب تقديم ناصرالدين شاه شد اما اين پيشنهاد عملي نشد.
در دوره اول مجلس شوراي ملي نمايندگان ضمن مخالفت شديد با استقراض خارجي و رد آن خواستار تاسيس بانك ملي شدند. تاسيس بانك ملي تنها راه حل مشكلات مالي و اقتصادي ايران اعلام گرديد . خبر تشكيل اين بانك با سرمايه 30 كرور تومان و قابل افزايش تا يكصد كرور تومان با استقبال عموم مردم بويژه تجار روبرو شد . در بهمن ماه 1285 ه.ش فرمان فرمان سلطنتي نيز داير بر اعطاي امتيازات گوناگون به بانك ملي بمدت 110 سال صادر شد . اما سرمايه لازم براي تاسيس و راه اندازي بانك از منابع محدود داخلي فراهم نشد و نهضت تاسيس بانك با شكست مواجه گرديد.
مجلس شوراي ملي در 14 ارديبهشت 1306 ه.ش لايحه «قانون اجازه تاسيس بانك ملي ايران » را تصويب كرد. براي اجراي اين قانون يعني دايرنمودن بانك ملي ايران دو چيز يعني بانكدار و سرمايه لازم بود .
لايحه «قانون اجازه استخدام متخصصين بانكي از اتباع سوييس يا آلمان » در تاريخ 16 آبان 1306 ه.ش به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد. دكتر كورت ليندن بلات آلماني كه مدت رييس كل بانك اعتبارات صوفيه بود بعنوان مدير كل بانك ملي ايران استخدام شد.
سرمايه اوليه بانك ملي ايران فقط دو ميليون تومان تعيين شد اما سرمايه پرداخت شده بانك از اين هم كمتر بود هشتصد هزار تومان كه تماما توسط دولت پرداخت گرديد . طبق اساسنامه بانك ملي ايران بصورت شركت سهامي و تابع قانون تجارت بود . بانك مذكور داراي شخصيت حقوقي مستقل از دولت شناخته شد . سرمايه بانك در سال 1314 ه.ش به سيصد ميليون ريال يافت . در سال 1331 سرمايه بانك بدو ميليارد ريال و در حال حاضر سرمايه اين بانك 25 ميليارد ريال است .
تشكيل رسمي بانك ملي ايران در تاريخ 28 مرداد 1307 ه.ش از طرف وزير دارايي و مدير كل بانك باطلاع عموم رسيد . بانك ملي ايران در روز 17 شهريور 1307 ه.ش فعاليت بانكي خود را در تهران آغاز كرد.
در سال 1309 ه.ش دولت ايران با بانك شاهنشاهي ايران در خصوص بازخريد امتياز انحصار نشر اسكناس از بانك مذكور به توافق رسيد . اين توافقنامه در خرداد همان سال به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد . دولت امتيازات ذيل را ببانك شاهنشاهي ايران اعطا و حق نشر اسكناس را بدست آورد:
1 ـ صرفنظر كردن ازحق امتياز 6 درصد از عايدات ساليانه بانك
2 ـ صرفنظر كردن از نظارت بر امور بانك يعني داشتن بازرس و حق تفتيش
3 ـ اعطاء حق اعطاء وام بوثيقه غير منقول ببانك
4 ـ پرداخت 200 هزار ليره انگليسي ببانك
امتياز نشر اسكناس براي مدت ده سال قابل تمديد در 23 اسفند 1310 ه.ش ببانك ملي ايران داده شد. اولين سري از اسكناس هاي بانك ملي ايران از اول فرودين 1311 ه.ش بجريان گذاشته شد. طبق توافقنامه بانك شاهنشاهي ايران متعهد بود تا آخر خرداد 1311 ه.ش كليه اسكناس هاي خود را از جريان پيرو تصويب قانون اصلاح واحد و مقياس پول اسفند 1310 بانك ملي ايران بانك ناشر انحصاري اسكناس شد . اين بانك عمليات بانكي دولت را نيز از شروع فعاليت بانكي انجام ميداد. اما طبق ماده 6 قانون 1306 بانك ملي از دادن قرضه يا مساعده بدولت وزارتخانه يا ادارات و دوائر دولتي و بلدي بدون تصويب مجلس شوراي ملي منع شده بود . ليكن شهردار يها بموجب تبصره ها ماده مذكور مي توانستند تا 30 درصد عوايد خود از بانك وام بگيرند . بعلاوه بموجب اساسنامه قانوني مرداد 1317 بانك فلاحتي و صنعتي ايران و شركتها و بنگاههاي دولتي مي توانستند به تضمين دولت از بانك ملي ايران استقراض نمايند . در ضمن بموجب اساسنامه قانوني اخير الذكر وظايف زير نيز ببانك ملي ايران محول شد:
ـ حفظ ارزش پول و موازنه ارزي
ـ تنظيم اعتبارات كشور
ـ نظارت بر فعاليت ساير بانكها
طبق قانون 1306 بانك ملي ايران بمنظور تشويق و توسعه زراعت و تجارت و صناعت تاسيس شد اما بطوريكه از نظر گذشت بتدريج وظايف بانكداري مركزي نيز باين بانك محول گرديد. در واقع بانك ملي ايران يا بانك جهاني (universal Bank) يعني بانك همه كاره شده بود كه عمليات يك بانك تجارتي ، بانك پس انداز ، بانك توسعه و سرمايه گذاري و بالاخره يك بانك مركزي را انجام مي داد. در واقع همانطور كه قبلا ملاحظه شد اين وضعيت در مورد بانكهاي اروپايي نيز ديده شد . يكي از عللي كه بتدريج بر وظايف اين بانك افزوده مي شد عملكرد خوب آن بود.
بطور كلي عمليات بانك ملي ايران در دوره دوم بانكداري را مي توان بسه قسمت عمده بشرح زير تفكيك نمود:
ـ عمليات بانكداري مركزي بويژه نشر اسكناس
ـ عمليات بانكداري تجارتي
ـ عمليات بانكداري توسعه اي
در خصوص نشر اسكناس ، بانك ملي ايران طبق قانون اسفند 1310 براساس سيستم حد انتشار (پلافون) و درصد(پورسانتاژ) عمل مي كرد. بدين ترتيب كه بانك ملزم بود اولا صددرصد معادل اسكناس منتشره طلاه و نقره و ارز بصورت پشتوانه نگهداري نمايد ثانيا حد انتشار را به 344 ميليون ريال محدود نمايد. البته رعايت دقيق قانون 1310 با نياز اقتصادي جامعه كه در حال توسعه و پيشرفت بود و در نتيجه به اسكناس بيشتري نياز داشت هماهنگ نبود . از اينرو طبق قانون 1313 پشتوانه به 60 درصد تقليل يافت و حد انتشار نيز به 1100 ميليون ريال افزايش يافت . قانون 1318 حد انتشار را به 1500 ميليون ريال افزايش داد و ضمنا ببانك اجازه داده شد كه پشتوانه را از محل اعتبار جواهرات سلطنتي كه طبق قانون 1316 ببانك ملي ايران منتقل و جزو سرمايه بانك شده بود تامين سازد . بموجب قانون آبان 1321 اختيار انتشار اسكناس به هيئت نظارت اندوخته اسكناس واگذار گرديد تا نياز متفقين بريال را تامين نمايد. قانون 1326 اين قانون را لغو و دولت مكلف شد تا ظرف سه ماه ميزان سقف انتشار اسكناس مورد نياز بانك ملي ايران را ضمن تعيين پشتوانه اعلام دارد . ولي مفاد اين قانون در عمل رعايت نشدو تا سال 1339 يعني تاسيس بانك مركزي حد انتشار به 19 ميليارد ريال بالغ شد.
ساير بانكها: در دوره مورد مطالعه مهمترين بانكي كه تاسيس و راه اندازي شد بانك ملي ايران بود اما بانكهاي رهني ايران اصناف ايران (ايرانشهر) اعتبارات ايران، اعتبارات تعاوني و توزيع ، اعتبارات صنعتي ، اقتصادي ايران ، برنامه ، ايران و انگليس ، ايران و خاورميانه ، ايران و غرب ، ايرانيان ، بازرگاني ايران ، برنامه ، بيمه ايران ، بيمه بازرگانان ، بين المللي ايران و ژاپن ، پارس ، تجارت خارجي ايران ، تجارتي ايران و هلند، تعاون كشاورزي ايران ، توسعه صادرات ايران ، توسعه صنعتي و معدني ايران ، تهران ، ساختماني ، صادرات ايران ، عمران ، كارداير شدند.
برخي از بانكهاي فوق مانند بانك بازرگاني كه در سال 1328 تاسيس شد اولين بانكي بود كه صددرصد سهام آن متعلق به ايرانيان ( بخش خصوصي ) بود . بانكهاي اعتبارات ايران ، ايران و انگليس ، ايران و خاورميانه ، ايران و غرب، ايرانيان ، بين المللي ايران و ژاپن ، تجارت خارجي ايران ، تجارت ايران و هلند، تهران ، توسعه صنعتي و معدني ايران كه سرمايه گذاران خارجي هم سهامدار آنها بودند بانكهاي مختلط ناميده مي شد.
بانكهاي برنامه ، اعتبارات صنعتي ، بيمه ايران ، تعاون كشاورزي ايران ، توسعه صادرات ايران ، رهني ايران ، ساختماني و صنعتي و معدني ايران توسط دولت تاسيس و لذا دولتي بودند .
بخش سوم ـ دوره 85 ـ 1339
الف ـ قانون و مقررات : بطور كلي تا تير 1325 نه تنها قانون بلكه مصوبه هيئت دولت نيز در مورد فعاليتهاي بانكي در ايران وجود نداشت و اين رشته كسب و كار تابع قانون تجارت بود . اين وضع تا تير 1334 تداوم داشت.
هيئت دولت نخستين مقررات در مورد فعاليتهاي بانكي را در تير 1325 تصويب كرد اما اين مصوبه اجرا نشد. مقررات ديگري در 5 آذر 1325 از تصويب هيئت دولت گذشت و بمرحله اجرا گذاشته شدذ . بموجب اين مصوبه كليه بانكهاي ايراني و خارجي موظف شدند تا 15 درصد از سپرده هاي ديداري و 6 درصد از سپرده هاي مدت دار خودشان را ببانك ملي ايران تحويل دهند. تاخير در تحول يا تعديل سپرده هاي مورد اشاره موجب پرداخت جريمه اي بميزان 3 درصد بيش از نرخ رسمي تنزيل بانك ملي ايران مي گريد . بعلاوه بموجب مصوبه مذكور بانكها موظف بودند تا ماهي دوبار يعني هر پانزده روز يكبار وضعيت سپرده ها ، وامها ، براتهاي نزولي وخريداري و اسناد خزانه خويش را باطلاع بانك ملي ايران برسانند.
تصويب نامه آذر 1325 نخستين اقدام دولت براي اطلاع از وضع اعتباري كشور و اخذ بخشي از سپردههاي بانكهاي كشور بود اما هنوز بايستي فاصله بعيدي تا تهيه و تصويب يك قانون جامع پولي و بانكي در خصوص فعاليتهاي موسسه هاي مالي واسطه طي شود. بعبارتي تصويب نامه فوق الذكر فاقد مقررات عمومي ناظر بر عمليات بانكداري بود.
دولت در 28 اسفند 1327 مقررات ديگري را تصويب كرد كه از ابتداي سال 1328 بمرحله اجرا گذاشته شد . بموجب اين تصويب نامه فقط بانكهاي ايراني مشمول تصويب نامه 1325 گرديدند و بانكهاي خارجي مشمول تصويب نامه اسفند 1327 شدند . اين بانكها موظف شدند به ترتيب زير عمل نمايند:
ـ 55درصد كل سپرده هاي خويش را ببانك ملي ايران تحويل دهند
ـ چنانچه مجموع سپرده هاي آنها از 225درصد سرمايه و اندوخته تجاوز كند كل مازاد آن را به بانك ملي ايران تحويل دهند
ـ براي ادامه فعاليت شعب داير و تاسيس شعب جديد بايد از هيئت دولت اجازه مخصوص كسب نمايند.
ـ نسبت به تحويل سرمايه و اندوخته خود به ارز معتبر ببانك ملي ايران و اخذ هم ارز ريالي آن اقدام نمايند . متقابلا بانك ملي ايران مكلف شد تا بهنگام انحلال بانكهاي خارجي در ايران با تقليل سرمايه آنها مبالغ ارز دريافتي را عينا مسترد دارد.
بهرحال اولين طرح قانوني بانكداري را بانك ملي ايران در فروردين 1327 تهيه و در اختيار وزارت دارايي قراردارد و پس از تصويب هيئت دولت در اسفند همان سال بمجلس شوراي ملي ارائه شد اما بتصويب مجلس نرسيد و بانكداري همچنان تابع مقررات كلي قانون تجارت باقي ماند.
بطوريكه در بخش دوم فصل هفتم مربوط بوظيفه بانك مركزي بعنوان وام دهنده نهايي از نظر گذشت اين بانك نبايد مانند يك بانك تجاري كه هدفش تحصيل حداكثر سود مي باشد عمل نمايد. بعبارت ديگر وظيفه بانك مركزي كه هدايت و رهبري سيستم پولي و بانكي كشور است با اقدام اين انك مانند يك بانك تجاري منافات دارد .زيرا چطور در يك كشور در حال توسعه يك بانك هم مي تواند با ساير بانكها در بازار پول و سرمايه رقابت نمايد و هم بر عمليات ساير بانكها نظارت كند ؟ از اينرو لازم بود حداقل وظيفه نظارت بانك ملي ايران بر ساير بانكها از اين بانك منفك شود. بعلاوه نكته ديگري كه در همين راستا بايد بدان توجه نمود آنستكه وجود يك قانون بانكداري كه شرايط تاسيس بانك ، سرمايه بانك ، ……و انحلال بانك را معين نمايد احساس مي شد.
باتوجه بشرح فوق دولت در تير 1332 «لايحه قانوني راجع به بانكداري »را به مجلس شوراي ملي ارائه نمود. مجلس در 5 تير 1334 نخستين «قانون بانكداري »را تصويب و براي اجرا به دولت ابلاغ كرد . اين قانون شامل موارد مهم ذيل بود:
ـ فصل اول : تاسيس بانك
ـ فصل دوم : سرمايه و اندوخته بانك
ـ فصل سوم: حدود عمليات بانك
ـ فصل چهارم : هيئت نظارت بر بانكها
ـ فصل پنجم : ساير (تصحيح وضع موجود و انحلال بانكها)
براساس فصل چهارم قانون بانكداري هيئت نظارت بر بانكها با وظايف و اختيارات زير تشكيل گرديد:
ـ مراقبت در اجراي اين قانون و آيين نامه هاي مربوط به آن
ـ تعيين نرخهاي بهره و كارمزد معاملات بانكي در كشور
ـ وضع مقررات اصولي نسبت به نگهداري حسابها و تنظيم ترازنامه هاي بانكها
ـ نظارت در امور بانكها و مراقبت كلي در جريان و طرز اداره بانكها از نظر حفظ منافع عمومي و حقوقي مشتريان آنها
ـ دادن اجازه تاسيس بانك جديد با سرمايه داخلي
ـ دادن اجازه براي تقليل سرمايه بانك يا انتشار اوراق وام
بطور كلي بخشي از وظيفه بانك ملي ايران بعنوان بانك مركزي كشور به هيئت نظارت بر بانكها محول گرديد.
ب ـ تاسيس بانك مركزي : در سال 1337 شوراي عالي اقتصاد كميسيوني متشكل از قائم مقام مدير كل بانك ملي ايران ، معاون بانك ، رييس اداره بررسيهاي اقتصادي و مالي بانك فرانسوا كراكو مشاور بانك را مامور تهيه طرح تاسيس بانك مركزي نمود. كراكوبلژيكي طرح موصوف را تهيه و پس از تاييد كميسيون مورد اشاره طرح بدبيرخانه شوراي عالي اقتصاد ارائه شد. پس از جرح و تعديلات و مباحثات پيرامون تاسيس بانك مركزي سرانجام لايحه «اساسنامه بانكي و پولي ايران » در 10 آذر 1338 به مجلس ملي ارائه گرديد. بالاخره «قانون بانكي و پولي كشور » در 7 خرداد 1339 از تصويب مجلس گذشت و براي اجراي آزمايشي بمدت پنج سال بدولت ابلاغ شد. اين قانون شامل چهار فصل بشرح ذيل بود:
ـ فصل اول : ايجاد شوراي پول و اعتبار
ـ فصل دوم : مسائل قانوني مربوط به پول رايج كشور
ـ فصل سوم: وظايف و اختيارات بانك مركزي ايران
ـ فصل چهارم : مسائل مربوط به بانكداري ايران
قانون پولي و بانكي 1339 از هر جهت از قانون بانكداري 1334 جامع تر و كامل تر بود . زيرا علاوه بر مقررات بانكداري شامل مقررات مربوط به ايجاد شوراي پول و اعتبار ، تاسيس بانك مركزي و مسايل پولي كشور مي گرديد.
بنظر ميرسد چنانچه بانك ملي ايران بانجام .ظايف بانكداري مركزي ادامه ميداد و عمليات بانكي مربوط به مردم و شركتها و موسسه هاي خصوصي را بتدريج بساير بانكها واگذار مي نمود مانند بانك گلستان يا بانك فرانسه نتيجه مطلوب تري حاصل مي شد. زيرا تجربه در بانكداري نقش بسيار مهي دارا مي باشد. بانك ملي ايران در سال 1339 در خصوص عمليات بانكداري مركزي از يك تجربه خوببيست ساله برخوردار بود . بعلاوه ساير بانكهاي تجاري كشور نيز كه باندازه كافي توسعه و گسترش يافته بودند بسهولت مي توانستند خلا بانك ملي ايران را پر نمايند.
بهرحال براساس ماده 28 قانوني پولي و بانكي 1339 بانك مركزي با حق انحصاري نشر اسكناس و مسكوك فلزي تاسيس شد . اين بانك از تاريخ 18 مرداد 1339 رسما عمليات بانكداري مركزي را آغاز كرد.
سرمايه بانك مركزي طبق ماده 30 قانون فوق الذكر سه ميليارد و ششصد ميليون ريال تعيين شد . سه ميليارد ريال از سرمايه بانك مركزي در اختيار بانك ملي ايرانو ششصد ميليون ريال بقيه نيز در اختيار بانك توسعه صنعتي و معدني قرار داده شد تا بمصرف اعتبارات بلند مدت فعاليتهاي توليدي ، صنعتي و معدني واحدهاي اقتصادي كشور برسد . سرمايه بانك مركزي طبق بند «ه»ماده 10 قانون پولي و بانكي سال 1351 پنج ميليارد ريال بود كه در حال حاضر براساس مصوبات مجمع عمومي بانك مركزي به 125 ميليارد ريال افزايش يافته است .
قانون بانكي و پولي كشور 1339 تا 8 شهريور 1351 نافذ بود كه در تاريخ مذكور قانون جديد پولي و بانكي كشور اجرا شد . موادي از قانون 1315 كه مغايرت با قانون عمليات بانكي بدون ربا(بهره) مصوب شهريور 1362 نداشته باشد هنوز قابل اجرا مي باشد .
قانون پولي و بانكي كشور مصوب تير 1351 داراي سه قسمت ذيل مي باشد:
ـ قسمت اول : پول
ـ قسمت دوم: بانك مركزي ايران
ـ قسمت سوم : بانكداري
قسمت مربوط به بانك مركزي ايران شامل فصلهاي ذيل ميباشد :
فصل اول : كليات
فصل دوم : وظايف و اختيارات
فصل سوم :اركان
فصل چهارم: مقررات عمومي
طبق ماده 16 قانون پولي و بانكي 1315 اركان بانك مركزي ايران عبارتند از :
1 ـ مجمع عمومي
2 ـ شوراي پول و اعتبار
3 ـ هيئت عامل
4 ـ هيئت نظارت براندوخته اسكناس
5 ـ هيئت نظار
مجمع عمومي بانك سالي يكبار براي رسيدگي و تصويب ترازنامه ، تقسيم سود ويژه و انتخاب اعضاي هيئت نظار به پيشنهاد وزير امور اقتصادي و دارايي تشكيل مي گردد. هر چند مجمع عمومي بانك هيئت نظار به پيشنهاد وزير امور اقتصادي و دارايي تشكيل مي گردد . هرچند مجمع عمومي بانك مركزي كه رياست آن با وزير امور اقتصادي و دارايي است عالي ترين ركن بانك مي باشد اما شوراي پول و اعتبار مهمترين ركن سيستم پولي و بانكي كشور را تشكيل مي دهد.
طبق بند الف ماده 18 قانون پولي و بانكي 1351 شوراي پول و اعتبار به منظور مطالعه و اتخاذ تصميم درباره سياست كلي بانك مركزي ايران و نظارت بر امور پولي و بانكي كشور عهده دار وظايف زير است :
1 ـ رسيدگي و تصويب سازمان بودجه و مقررات استخدامي و آيين نامه هاي داخلي بانك مركزي ايران
2 ـ رسيدگي و اظهار نظر نسبت به ترازنامه بانك مركزي ايران براي طرح در مجمع عمومي
3 ـ رسيدگي و تصويب آيين نامه هاي مذكور در اين قانون
4 ـ اظهار نظر در مسايل بانكي و پولي و اعتباري كشور و همچنين اظهار نظر نسبت به لوايح مربوط به وام يا تضمين اعتبار و هر موضوع ديگري كه از طرف دولت به شورا ارجاع شود.
5 ـ دادن نظر مشورتي و توصيه به دولت در مسايل بانكي و پولي و اعتباري كشور كه به نظر شورا در وضع اقتصادي و بخصوص در سياست اعتباري كشور موثر خواهد بود.
6 ـ اظهار نظر درباره هر موضوعي كه از طرف رييس كل بانك مركزي ايران در حدود قانون پولي و بانكي به شورا عرضه مي گردد.
رياست شوراي پول و اعتبار با رييس كل بانك مركزي ايران مي باشد در حال حاضر اعضاي شوراي پول و اعتبار از رييس كل بانك ، 8 معاون وزير ، معاون دادستان كل كشور ، رييس اتاق بازرگاني و صنايع و معادن ايران ، دو نفر مطلع در امور مالي و پولي و يك نفر از خبرگان بانكي تشكيل مي گردد.
شوراي پول و اعتبار شورائي است مشورتي كه بانك مركزي ايران سازمان اجرايي مصوبات شورا است .
بخش چهارم ـ دوره 63 ـ 1358
بدنبال افزايش سريع درآمد نفت در سا 1353 بازار پول و سرمايه غني تر شد . شبكه بانكي كشور فوق العاده گسترش يافت . بطوريكه ايران در سال 1357 داراي 36 بانك كه جمعا داراي 8275 واحد بانكي بودند شد . لازم بيادآوري است كه بانكداري در ايران همواره شعبه اي بوده است .
در سال 1357 بموازات گسترش اعتراضات مردم و اعتصابات سازمانها و دستگاههاي دولتي ، بانكها و بازار ، نقش و اهميت اسناد تجارتي بويژه چك در معاملات بشدت كاهش يافت و لذا نياز به اسكناس و مسكوك بسرعت بالا رفت همراه با اين امر كلان سرمايه داران براي اخذ سپرده هاي خود و تبديل به ارزهاي معتبر و خروج سرمايه از كشور ببانكها هجوم بردند . در نتيجه برداشتهاي غير عادي از سپرده هاي بانكي شدت گرفت و حجم اسكناس و مسكوك در دست اشخاص فوق العادهافزايش يافت . بانكها شديدا تحت فشار قرار گرفتند و برخي از آنها در آستانه ورشكستگي و توقف قرار گرفتند.
مانده اسكناس و مسكوك در دست اشخاص از 6/355 ميليارد ريال در پايان شهريور 1357 به بيش از دو برابر يعني 1/768 ميليارد ريال در پايان بهمن 1357 افزايش يافت . اين امر در تاريخ بانكداري ايران بيسابقه بود . بطور كلي بويژه از شهريور 1357 بانكها با هجوم صاحبان سپرده مواجه بودند و منابع در اختيار آنها پاسخگو نبود از اينرو شوراي پول و اعتبار يعني مهمترين ركن سيستم پولي و بانكي كشور در 31 شهريور 1357 تصميماتي بشرح ذيل اتخاذ نمود:
1 ـ نسبت سپرده قانوني به مانده كل سپرده هاي ديداري به 15 درصد تقليل داده شد.
2 ـ نسبت سپرده قانوني به مانده كل سپرده هاي غيرديداري به 10 درصد كاهش يافت.
3 ـ نسبت سپرده قانوني خالص كل بدهيهاي ارزي از 30 درصد به 20 درصد تقليل داده شد.
با اجراي تصميمات فوق الذكر جمعا حدود 120 ميليارد ريال از منابع مسدود بانكهاي تجاري آزاد گرديد . اما اين مبلغ تكافوي نياز بانكهاي تجاري را نميكرد . بعلاوه بانكهاي تجاري در پاسخگويي بمتقاضيان ارز كه اغلب كلان سرمايه داران بودند در فشار قرار گرفتند . لذا بانك مركزي در 23 آبان 1357 را بشرح زير اتخاذ نمود:
1 ـ با رعايت بند 3 ماده 14 قانون پولي و بانكي كشور ، نسبت سپرده قانوني سپرده هاي ديداري بانكها از 15 درصد به 12 درصد رسيد.
2 ـ نرخ تنزيل مجدد از 10 به 9 درصدكاهش يافت.
3 ـ تعيين اوراق قرضه دولتي كه بانكها نزد بانك مركزي ، توديع مي نمايند از لحاظ مدت اوراق قرضه به اختيار بانكها گذارده شد.
4 ـ مقرر شد در صورتيكه بانكها براي مواجهه با كمبود نقدينگي ناشي از استرداد سپرده هاي اشخاص و پرداخت بدهيهاي ارزي سررسيده كه قابل تمديد نمي باشد، تقاضاي دريافت تسهيلات اعتباري از بانك مركزي را بنمايند ، بانك مركزي ، بنا به درخواست بانك متقاضي طبق دستورالعمل موجود، اوراق قرضه را بازخريد و ماحصل آنرا براي تامين كسري نقدينگي در اختيار بانك متقاضي قرار دهد. در مورد تسهيلات اعتباري كه بانكها بوثيقه اوراق قرضه دولتي توديعي از بانك مركزيدريافت نموده اند، قرار شد اوراق قرضه از طرف بانك مركزي ، خريداري و بمصرف واريز بدهيهاي ناشي از تسهيلات اعتبار دريافتي برسد . در هر حال جمع اوراق قرضه سپرده شده به بانك مركزي ، نمي بايستي از 20 درصد جمع سپرده هاي غيرديداري (پس انداز و مدت دار) هر بانك كمتر باشد.
با اجراي تصميمات 31 شهريور و 28 آذر 1357 شوراي پول و اعتبار جمعا حدود 334 ميليارد ريال از منابع توديعي بانكها ببانك مركزي ببانكها عودت داده شد و بانكها با استفاده از اين منابع توانستند برداشت 4/295 ميليارد ريال سپرده گذاران طي پنج ماهه منتهي به بهمن 1357 را تحمل نمايند و از ورشكستگي نجات يابند اما عدم اطمينان سپرده گذ اران به بانكها تداوم يافت.
بهرحال سرمايه داران كلان كه اغلب مديريت بانكهاي خصوصي را نيز در اختيار داشتند به بركت تصميمات شوراي پول و اعتبار توانستند سپردههاي ريالي خويش را به ارز تبديل و موجبات خروج سرمايه از كشور را فراهم آورند. اما در مقابل با اجراي تصميمات شوراي پول و اعتبار ، اعتماد و اطمينان مردم به بانكهاي كشور سست و نابود نگرديد . بهرحال قضاوت در خصوص تصميمات 31 شهريور و 28 آذر 1357 شوراي پول و اعتبار بخوانندگان و آيندگان واگذار مي شود.
عليرغم تصميمات شوراي پول و اعتبار عدم اطمينان سپرده گذاران بهبانكها تداوم يافت . سپرده گذاران به آينده اعتماد نكردند و تمايل به ترجيح نقدينگي بيشتر نشان دادند . زيرا سهم سپرده هاي مدتدار بخش خصوصي در تركيب نقدينگي اين بخش در اقتصاد كشور در سال 1358 نسبت به سال 1356 حدود 50 درصد سقوط كرد. در اين شرايط شوراي انقلاب كه نهاد قانوگذاري كشور بود طي لايحه اي كه در هفدهم خرداد 1358 تصويب كرد بانكهاي غيردولتي را ملي كرد. براساس تصويب لايحه «قانون ملي شدن بانكها » توسط شوراي انقلاب مالكيت 28 بانك و 16 شركت پس انداز و وام مسكن و 2 شركت سرمايه گذاري از بخش خصوصي سلب و بدولت واگذار گرديد. از 28 بانك موصوف 13 بانك مختلط و 15 بانك بقيه ايراني بودند .
«قانون ملي شدن بانكها » مصوب مورخ 17/ 3/ 1358 شوراي انقلاب بشرح ذيل فصل جديدي در بانكداري ايران گشود:
براي حفظ حقوق و سرمايه هاي ملي و بكار انداختن چرخهاي توليدي كشور و تضمين سپرده ها و پس اندازهاي مردم در بانكها ضمن قبول اصل مالكيت مشروع مشروط و با توجه به
ـ نحوه تحصيل درآمد بانكها و انتقال غير مشروع سرمايه ها به خارج
ـ نقش اساسي بانكها در اقتصاد كشور و ارتباط طبيعي اقتصاد كشور با موسسات بانكي
ـ مديون بودن بانكها بدولت و احتياج آنها به سرپرستي دولت
ـ لزوم هماهنگي فعاليت بانكها با ساير سازمانهاي كشور
ـ لزوم سوق دادن فعاليت بانكها در جهت اداري و انتقاعي اسلامي
از تاريخ تصويب اين قانون كليه بانكها ملي اعلام مي گردد و دولت مكلف است بلافاصله نسبت به تعيين مديران بانكها اقدام نمايد.
ماده 2
از اين تاريخ امضاي مديراني كه از طرف دولت براي بانكها معين مي گردند داراي اعتبار قانوني مي باشد .
چنانچه به متن و محتواي قانون ملي شدن بانكها دقت شود اين نتيجه كلي را مي توان استنباط نمود كه شوراي انقلاب بمنظور توقف خروج ارز از كشور كه با همكاري مديران وابسته بانكهاي غيردولتي صورت مي گرفت اقدام به ملي كردن بانكها و تعيين مديران جديد براي آنها نمود.
بانكها ملي شده طي سالهاي 1353 تا تاريخ تصويب لايحه قانون ملي كردن بانكها سالانه حداقل 20 درصد سرمايه پرداخت شده سود ويژه داشته اند . لذا طي يكدوره پنج ساله اصل سرمايه بانكهاي ملي شده داراي نسبت سود متفاوت بوده اند . بانكها مختلط نسبت به بانكهاي ايراني سود ويژه بيشتري نسبت به سرمايه پرداخت شده كسب مي نمودند . مثلا بانك تجارت خارجي ايران طي دوره فوق الذكر 5/45 درصد سرمايه پرداخت شده سود ويژه سالانه داشته است بعبارت ديگر بانك مذكور هر دوسال يكبار معادل اصل سرمايه خود سود برده است . نسبت سود به سرمايه پرداخت شده بانك ايرانيان طي دوره موصوف بطور متوسط سالانه 37 درصد و اين نسبت در مورد بانك ايران و انگليس ، اعتبارات ايران و تجارتي ايران و هلند حدود 25 درصد بوده است .
بعد از ملي شدن بانكها و سلب اختيار از مديران بانكها، تجديد نظر در اركان بانكها مطرح شد. لذا لايحه قانوني 3/7/1358 تحت عنوان لايحه قانوني اداره امور بانكها به تصويب شوراي انقلاب اسلامي رسيد. بموجب ماده 2 قانون مذكور اركان بانكها بشرح ذيل تعيين شد:
ـ مجمع عمومي بانكها
ـ شوراي عالي بانكها
ـ هيئت مديره هر بانك
ـ مدير عامل هر بانك
ـ بازرسان قانوني هر بانك
درحال حاضر مجمع عمومي بانكها كه سالانه حداقل يكبار تشكيل مي گردد شامل 8 وزير و رييس سازمان بودجه مي گردد. رياست جلسه مجمع عمومي بانكها با وزير امور اقتصادي و دارايي مي باشد. همانطور كه در خصوص اركان بانك مركزي بيان شد در خصوص سيستم بانكي نيز مجمع عمومي بانكها عالي ترين ركن سيستم بانكي است اما مهمترين ركن اين سيستم شوراي عالي بانكها است . قسمت دوم لايحه قانوني اداره امور بانكها مصوب 3/7/1358 به شوراي عالي بانكها پرداخته است كه نظر باهميت اين شورا هم آن نقل مي گردد.
شوراي عالي بانكها از رييس كل بانك مركزي ايران ـ مدير كل بانك ملي ايران و نمايندگان وزراي عضو مجمع عمومي بانكها و نماينده رييس سازمان برنامه و بودجه تشكيل مي گردد. رياست شوراي عالي بانكها با رييس كل بانك مركزي ايران خواهد بود
دوره پنجم 71-1363:
پس از وقوع انقلاب اسلامي حدف ربا از سيستم بانكي كشور و انطباق عمليات بانكي با موازين اسلامي مطرح شد. ابتدا نرخ بهره بانكي كاهش داده شد و بجاي واژه بهره كارمزد اطلاق گرديد اما اين كافي نبود . از اينرو پس از ملي شدن و ادغام بانكها زمينه لازم براي حذف ربا از عمليات بانكي مهيا گرديد. مجلس شوراي اسلامي بر اساس تبصره 54 قانون بودجه سال 1360 دولت را موظف نمود تا ظرف شش ماه نسبت به حذف ربا از سيستم بانكي و اصلاح سيستم بانكي مطالعات لازم را انجام داده و لايحه مربوط را به مجلس تقديم نمايد.
دولت لايحه قانوني راجع به «حذف بهره و انطباق عمليات بانكي با موازين اسلامي »را تهيه و تصويب و براي بررسيو تصويب نهايي تقديم مجلس شوراي اسلامي نمود . لايحه مورد اشاره پس از بحث و بررسيهاي كارشناسي در مجلس تحت عنوان «قانون عمليات بانكي بدون ربا (بهره)» در جلسه علني 8/6/ 1362 مجلس از تصويب نهايي گذشت و شوراي نگهبان نيز قانون مذكور را در 10/6/1362 تاييد و براي اجرا بدولت ابلاغ شد.
«قانون عمليات بانكي بدون ربا (بهره) » همراه با آيين نامه هاي مصوب هيئت دولت دستورالعملهاي اجرايي مصوب شوراي پول و اعتبار به كليه بانكهاي كشور براي اجرا ابلاغ شد . بانكها مكلف شدند از آغاز سال 1363 كليه عمليات بانكي خويش را منطبق با قانون و مقررات موصوف انجام دهند . بعلاوه بانكها موظف شدند در طول سال 1363 اقدامات لازم را نسبت به عمليات بانكي گذشته و تبديل و تطبيق آنها با موازين جديد بانكي انجام دهند . لازم به يادآوري است كه با تصويب مقررات جديد ، كليه قوانين و مقررات سابق كه با موازين اسلامي و قانون و مقررات جديد مغايرت ند اشته اند همچنان بقوت خود باقي و نافذ مي باشند .
قانون عمليات بانكي بدون ربا (بهره) شامل پنج فصل ذيل مي باشد:
فصل اول : اهداف ووظايف نظام بانكي در جمهوري اسلامي ايران
فصل دوم : تجهيز منابع پولي
فصل سوم : تسهيلات اعطايي بانكي
فصل چهارم : بانك مركزي ايران و سياست پولي
فصل پنجم : متفرقه
هدف قانون عمليات بانكي بدون ربا (بهره) همانطور كه از عنوان آن برميايد حذف ربا از عمليات بانكي و انطبقاق آن با موازين اسلامي ميباشد. در اسلام اخذ و تاديه ربا مذوم و حرام است اما دريافت و پرداخت سود بلا اشكال است . بدين ترتيب حال اين سوال مطرح ميشود كه ربا چيست ؟ متاسفانه قانون عمليات بانكي بدون ربا (بهره) ربا را تعريف نكرده است . محور و ستون قانون مذكور حذف ربا مي باشد. بعبارتي اين قانون حول حذف ربا از عمليات بانكي مي چرخد . ليكن همانطور كه بيا شد ربا را تعريف و تعيين نكرده است .
«ربا عبارتست از گرفتن مبلغ اضافه روي دين واقعي مشروط بر اينكه از قبل شرط شده باشد» با استفاده از همين تعريف ، عمليات بانكداري طوري پايه گذاري شده است كه تحت هيچ عنواني هيچ نوع مبلغ اضافه از قبل شرط شده را بانكها به سپرده گذاران نپردازند و از دريافت كنندگان تسهيلات هم اخذ ننمايند. از آنجا كه در دين واقعي اخذ مبلغي اضافه بر اصل كه از قبل شرط شده باشد ربا مي باشد بنابراين براي تحقق ربا اجتماع چهار شرط ذيل لازم و كافي خواهد بود:
1 ـ واقعي بودن دين
2 ـ مستقل بودن شخصيت داين از مديون
3 ـ از قبل مشروط نمودن اعطاي وام باخذ مازادي براصل
4 ـ اخذ و تاديه مبلغ اضافه
بطور كلي هرگونه ديني كه چهار شرط فوق در آن جمع باشد شرايط لازم و كافي براي ربوي بودن دين مذكور وجود دارد لكن چنانچه در اعطاي وام بصورتي عمل شود كه يكي از چهار شرط موصوف در آن وجود نداشته باشد استقراض ربوي نخواهد بود . در واقع عمليات بانكداري بدون ربا در ايران بر همين اساس پي ريزي شده است يعني بانكها از ابتداي سال 1363 طبق قوانين و مقررات موضوعه بنحوي عمل مي نمايند كه در عمليات آنها ربا تحقق پيدا ننمايد . بر اين اساس بانكها بهنگام اخذ وام عبارت سود علي الحساب و بهنگام پرداخت وام عبارت نرخ سود مورد انتظار را بكار ميبرند . اينكه اينگونه بانكها بازي با كلمات است و در ماهيت تغييري رخ نداده است بحث ديگري است .
با توجه به شرح فوق ذيلا شروط چهار گانه براي تحقق ربا را بررسي مي نمائيم :
1 ـ واقعي بودن دين : منظور از واقعي بودن آنستكه انتقال مالكيت صورت پذيرد . يعني مال مورد معامله كه در عمليات بانكي قاعدتا پول است از دائن به مديون منتقل شود.
2 ـ مستقل بودن شخصيت داين از مديون : چنانچه در دين شخصيت دائن از شخصيت مديون مستقل نباشد اخذ و تاديه اضافه بر اصل از قبل شرط شده ربا نخواهد بود . بر اين اساس چون در كل كشور دولت شخصيت واحد است اينرو پرداخت مبلغ اضافه بر اصل كه از قبل تعيين شده باشد توسط يكدستگاه بدستگاه ديگر دولتي ربا محسوب نمي گردد . بهمين ترتيب استقراض يك شعبه بانك از شعبه ديگر عمل ربوي نخواهد بود . شركتها و سازمانهاي وابسته بيكنهاد مي توانند بيكديگر وام با بهره از قبل تعيين شده اعطا نمايند بدون اينكه عمل آنها ربوي باشد .
3 ـ از قبل مشروط نمودن اعطاي وام باخذ مازادي بر اصل : چنانچه در اعطاي وام از قبل پرداخت اضافه اي بر اصل وام از طرف مديون به دائن در دين شرط نشده باشد اما مديون اضافه بر اصل به دائن بپردازد عمل ربوي نخواهد بود. ليكن چنانچه در دين واقعي پرداخت مبلغي ، بهر ميزاني ، از طرف مديون بدائن شرط شده باشد عمل ربوي خواهد بود. بديهي است چنانچه در پايان دوره وام ، وام گيرنده با رضايت خود مبلغي اضافه بر اصل به وام دهنده پرداخت نمايد ربا نيست .
4 ـ اخذ مبلغ اضافه : دائن بايد مبلغ شرط شده قبل از اعطاي وامرا از مديون اخذ نمايد تا ربا تحقق پذيرد . بدين ترتيب چنانچه مبلغ اضافه از قبل شرط شده را دائن مثلا به مديون ببخشد و فقط اصل وام را اخذ نمايد عمل ربوي نخواهد بود.
بنابراين تنها از قبل شرط نمودن اعطاي وام باخذ مازادي بر اصل كافي نخواهد بود بلكه اين مبلغ مازاد در طول دوره دوم وام بايد بين دائن و مديون رد و بدل شود تا ربا صورت واقعي بخود بگيرد.
بهرحال در مواردي در اعطاي وام با وجوديكه اخذ مبلغ اضافه بر اصل از قبل شرط شده است اما ربا تحقق نمي يابد بعبارت ديگر عليرغم اينكه چهار شرط لازم و كافي براي تحقق ربا وجود دارد عمل ربوي نيست مانند وام بين پدرو پسر ـ وام بين زوجين ـ وام مسلمان و كافر حربي (گيرند ربا مسلمان باشد) ولي اگر پرداخت كننده اضافه بر اصل مسلمان باشد ربا تحقق مي يابد.
بطور كلي عمليات بانكي بانكهاي كشور (باستثناي بانك مركزي ) را مي توان بسه دسته اصلي بشرح ذيل تقسيم و تفكيك كرد:
1 ـ تجهيز منابع پولي
2 ـ تخصيص منابع پولي
3 ـ ساير خدمات بانكي
1 ـ تجهيز منابع پولي : همانطور كه بيان شد فصل دوم قانون عمليات بانكي بدون ربا (بهره) به تجهيز منابع پولي پرداخته است . اين فصل عينا نقل مي گردد:
ماده 3 ـ
بانكهاي مي توانند، تحت هر يك از عناوين ذيل به قبول سپرده مبادرت نمايند:
الف ـ سپرده هاي قرض الحسنه
1 ـ جاري
2 ـ پس انداز
تبصره ـ سپرده هاي سرمايه گذاري مدت دار كه بانك در بكار گرفتن آنها وكيل مي باشد ، در امور مشاركت ، مضاربه ، اجاره بشرط تمليك ، معاملا ت اقساطي ، مزارعه ، مساقات، سرمايه گذاري مستقيم ، معاملات سلف و جعاله مورد استفاده قرار ميگيرد.
ماده 4 ـ
بانكها مكلف به بازپرداخت اصل سپرده هاي قرض الحسنه (پس انداز و جاري ) مي باشند و مي توانند اصل سپرده هاي سرمايه گذاري مدت دار را تعهد و يا بيمه نمايند.
ماده 5 ـ
منابع حاصل از عمليات مذكور در تبصره ماده 3 اين قانون ، بر اساس قرارداد منعقده ، متناسب با مدت و مبالغ سپرده هاي سرمايه گذاري و رعايت سهم منابع بانك به نسبت مدت و مبلغ در كل وجوه بكار گرفته شده در اين عمليات تقسيم خواهد شد.
ماده 6 ـ
بانكها مي توانند بمنظور جذب و تجهيز سپرده ها ، با اتخاذ روشهاي تشويقي از امتيازات ذيل به سپرده گذاران اعطا نمايند :
الف ـ اعطاي جوائز غير ثابت نقدي يا جنسي براي سپرده هاي قرض الحسنه
ب ـ تخقيف و يا معافيت سپرده گذاران از پرداخت كارمزد و يا حق الوكاله
پ ـ دادن حق تقدم به سپرده گذاران براي استفاده از تسهيلات اعطايي بانكي در موارد مذكور در فصل سوم
بطوريكه ملاحضه ميگردد سپردههاي مردم نزد بانكها بدو بخش اصلي تقسيم مي گردد. سپرده هاي قرض الحسنه و سپردههيا سرمايه گذاري مدت دار، سپرده هاي قرض الحسنه جزو منابع بانك محسوب مي گردند اما بانك در خصوص بكارگيري سپرده هاي سرمايه گذاري مدتدار وكيل سپرده گذاران است تا اين سپردهها را طبق روشها و عقود اسلامي در امور تجارت و توليد بكار انداخته و سود حاصله را با سپرده گذاران قسمت نمايد . بعلاوه بانك كه وكيل سپرده هاي سرمايه گذاري مدت دار است بايستي ابتدا اين سپرده ها را طبق عقود اسلامي خرج نمايد و سپس به تخصيص منابع خود بانك اقدام نمايد.
2 ـ تخصيص منابع پولي : فصل سوم قانون عمليات بانكي بدون ربا (بهره) به تخصيص منابع پولي تحت عنوان تسهيلات اعطايي بانك پرداخته است . تسهيلات اعطايي بانك را از يك نظر مي توان بدو بخش اساسي تسهيلات قرض الحسنه و ساير تسهيلات تقسيم كرد . براساس مفاد ماده 14 قانون فوق الذكربانكها موظفند بخشي از منابع خود را از طريق قرض الحسنه به متقاضيان اختصاص دهند. بدين ترتيب بانكها موظفند فقط از محل منابع خود بانك قرض الحسنه به متقاضيان پرداخت نمايند . بعبارت ديگر بانكها حق ندارند از محل سپرده هاي سرمايه گذاري مدت دار مردم به متقاضيان تسهيلات قرض الحسنه اعطا نمايند .
قانوگذار در قانون عمليات بانكي بدون ربا (بهره) در خصوص تسهيلات قرض الحسنه بانكها را موظف باعطاي اين نوع تسهيلات نموده است در صورتيكه در مورد ساير تسهيلات بانكها مخير باعطا يا عدم اعطاي اين نوع تسهيلات هستند . بايد توجه داشت هر چند در خصوص ساير تسهيلات قانونگذار بانكها را مقيد ننموده اما عملا بانكها بايد منابع را بمصرف برسانند بويژه سپرده هاي سرمايه گذاري مدت دار كه بانكها وكيل سپرده گذاران در اين مورد مي باشند. بعبارتي قانونگذار دست بانكها را در انتخاب عقود اسلامي براي اعطاي تسهيلات در رشته هيا مختلف اقتصادي باز گذاشته است .
1 ـ مضاربه : مضاربه قراردادي است كه بموجب آن يكي از طرفين (مالك) عهده دار تامين سرمايه (نقدي ) مي گردد با قيد اينكه طرف ديگر (عامل ) با آن تجارت كرده و در سود حاصله شريك باشند .
2 ـ سلف : منظور از معامله سلف پيش خريد نقدي محصولات توليدي به قيمت معين مي باشد(با توجه به ضوابط شرعي).
3 ـ مشاركت مدني: مشاركت مدني عبارتست از درآميختن سهم الشركه نقدي و يا غير نقدي اشخاص حقيقي متعدد بنحو مشاع به منظور انتفاع ، طبق قرارداد.
4 ـ مشاركت حقوقي : منظور از مشاركت حقوقي عبارتست از تامين قسمتي از «سرمايه » شركتهاي سهامي جديد قسمتي از سهام شركتهاي سهامي موجود .
5 ـ سرمايه گذاري مستقيم : سرمايه گذاري مستقيم عبارتست از تامين سرمايه لازم جهت اجراي طرحهاي توليدي و طرحهاي عمراني انتفاعي توسط بانكها .
6 ـ فروش اقساطي : منظور از فروش اقساطي عبارتست از واگذاري عين به بهاي معلوم به غير بترتيبي كه تمام يا قسمتي از بهاي مزبور به اقساط مساوي يا غير مساوي در سر رسيد يا سررسيدهاي معين دريافت گردد.
7 ـ اجاره به شرط تمليك : اجاره به شرط تمليك عقد اجاره ايست كه در آن شرط شو مستاجر در پايان مدت اجاره و در صورت عمل به شرايط مندرج در قرارداد عين مستاجره را مالك گردد.
8 ـ جعاله : جعاله عبارتست از التزام شخص «جاعل »يا «كارفرما» به اداي مبلغ يا اجرت معلوم در مقابل انجام عملي معين طبق قرارداد . طرفي كه عمل را انجام ميدهد «عامل »يا «پيمانكار» ناميده مي شود.
9 ـ مزارعه : مزارعه قراردايست كه بموجب آن يكي از طرفين (مزارع) زمين مشخصي را براي مدت معيني به طرف ديگر (عامل ) مي دهد تا در زمين مذكور زراعت كرده و حاصل بين مزارع و عامل تقسيم گردد.
10 ـ مساقات : مساقات معامله ايست كه بين صاحبان درخت و امثال آن با عامل در مقابل حصه مشاع معين از ثمره واقع مي شود . ثمره اعم است از ميوه و برگ و گل و غيره آن .
تعاريف دهگانه فوق از آيين نامه فصل سوم قانون عمليات بانكي بدون ربا (بهره) مصوب مورخ 28/12/1362 هيئت وزيران اخذ شده است در اين آيين نامه كه از آن تحت عنوان آئين نامه تسهيلات اعطايي بانكي ياد مي شود قرض الحسنه اعطايي به ترتيب زير تعريف شده است:
قرض الحسنه : قرض الحسنه عقدي است كه بموجب آن يكي از طرفين (قرضدهنده ) مقدار معيني از مال خود را به طرف ديگر (قرض گيرنده) تمليك مي كند كه قرض گيرنده مثل و يا در صورت عدم امكان قيمت آنرا به قرض دهنده رد نمايد.
به موجب قانون عمليات بانكي بدون ربا عمده نيازهاي مالي متقاضيان از طريق معاملات و قراردادهاي تجاري تامين مي گردد. فقط در يك مورد و با توجه به قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران بانكها مجاز به اعطاي وام به صورت وجه نقد به متقاضيان مي باشند و آن مورد استثنايي هم قرض الحسنه مي باشد. منبع قرض الحسنه اعطايي بانكها را سپرده هاي قرض الحسنه پس انداز مردم تشكيل مي دهد . از اين رو توانايي بانكها در اعطاي قرض الحسنه به ميزان سپرده هاي قرض الحسنه پس انداز مردم نزد بانكها بستگي دارد .
با يك جمع بندي از مطالب فوق بانكها به چهارده صورت تسهيلات اعتباري مي توانند اعطا نمايند . بعبارتي در ستون دارائيهاي ترازنامه بانك عناوين و سرفصلهاي ذيل قابل مشاهده مي باشند:
ـ تسهيلات قرض الحسنه
ـ مضاربه
ـ مشاركت حقوقي
ـ سرمايه گذاري مستقيم
ـمشاركت مدني
ـ جعاله
ـ مزارعه
ـ مساقات
ـ خريد دين
ـ اجاره بشرط تمليك
ـ فروش اقساطي مواد اوليه و ابزار كار
ـ فروش اقساطي ماشين آلات
ـ فروش اقساطي مسكن
ـ معاملات سلف
بايد تاكيد شود كه بانكها مخير هستند تا منابع پولي را تحت سرفصلهاي فوق الذكر بدارايي تبديل نمايند . براي مثال هيچ يك از بانكها از عقود مزارعه و مساقات استفاده نمي نمايند .
ـ روش كلي اعطاي تسهيلات مالي بانكها : بطور معمول سرمايه گذاران براي اجرا و تكميل طرحها و حتي در مواردي براي مطالعه و تهيه طرح فاقد منابع مالي لازم مي باشند لاجرم ببانكها مراجعه دارند تا با مشاركت بانكها تمام يا كمبود منابع مالي را تدارك نمايند . متقاضي تسهيلات مالي ، درخواست خويش را به همراه با طرح توليدي به شعبه بانك تسليم مي نمايد.
شعبه بانك توسط مامور اطلاعاتي شعبه پيرامون شخصيت مالي و اعتباري متقاضي بررسي و چنانچه شعبه متقاعد شود كه مجري طرح از شخصيت مالي و اعتباري و اجتماعي لازم برخوردار مي باشد نسبت به ارزيابي طرح اقدام مي نمايد.
كارشناسان بانك طرح متقاضي را از نظر اقتصادي ، فني و مالي بدقت بررسي و ارزيابي مي نمايند . چنانچه نتيجه ارزيابي طرح مثبت و حالي از سود دهي مناسب باشد بانك آمادگي خويش را براي اعطاي تسهيلات مالي در قالب يكي ازعقود اسلامي باطلاع متقاضي ميرساند . چنانچه بانك و متقاضي بر سر شرايط اعطاي تسهيلات مالي به توافق برسند طرفين نسبت به انعقاد قرارداد در يكي از دفترخانه هاي اسناد رسمي اقدام خواهند نمود.
در حال حاضر براي هر طرحي بانكها مي توانند تا سقف 8 ميليون ريال در خصوص اعطاي تسهيلات راسا اتخاذ تصميم نمايند . طرحهائيكه بطور انفرادي متقاضي تسهيلات مالي بيش از 8 ميليارد ريال از بانكها هستند براي اتخاذ تصميم در خصوص اعطا يا عدم اعطاي تسهيلات ببانك مركزي جمهوري اسلامي ايران ارسال مي گردند . شوراي پول و اعتبار در خصوص تسهيلات مالي مورد نياز طرحها با مبلغي بيش از 12 ميليارد ريال تصميم گيري مي نمايد .
بعلاوه در هر بانكي سرپرستيها و شعب براي هر طرحي تا سقف معيني براساس ضوابط و مقررات راسا مي توانند نسبت به اعطاي تسهيلات مالي تصميم لازم اتخاذنمايند .
روش اعطاي تسهيلات بترتيب فوق طرحهاي توليدي را شامل مي شود اما تجار مي توانند از تسهيلات مالي بانك در قالب عقد مضاربه استفاده نمايند و سود حاصل را بين خود و بانك قسمت نمايند .
بانكداري اسلامي در ايران
تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در بهمن 1357 سخني از بانكداري بدون بهره در ايران در ميان نبود ، اگرچه بانكداري ربوي موجود آن زمان همواره مورد مخالفت اكثريت قريب به اتفاق مراجع ديني و مذهبي بود . صندوقهاي قرض الحسنه اي نيز كه در گوشه وكنار و خاصه در بازار تهران و شهرهاي بزرگ تاسيس شده بودند ، كم اهميت تر از آن بودند كه بتوانند در بازار پول و سرمايه تاثير كنند .
پس از پيروزي انقلاب و برقراري نظام جمهوري اسلامي ، لزوم استقرار نظام اقتصاد اسلامي در شعارها و خواسته هاي مردم منعكس گرديد و مهمترين اقدامي كه در اين زمينه مي توانست صورت بگيرد ، ريشه كن كردن ربا از نظام بانكي كشور بود . به همين منظور بود كه پس از انقلاب مطالعاتي در زمينه اسلامي كردن نظام بانكي صورت گرفت . اين مطالعات كه به شدت تحت تاثير جو سياسي و آرايش نيروهاي اجتماعي آن زمان بود بدوا به كاهش نرخهاي بهره و تغيير نام آن به كارمزدو سود تضمين شده منحصر گرديد . شوراي پول و اعتبار در جلسه مورخ سوم دي ماه 1358 تصميماتي به شرح زير اتخا ذ نمود و به بانكها ابلاغ كرد:
1 ـ حداقل سود تضمين شده براي سپرده ها
به سپرده هاي غير ديداري ( سپرده ثابت و پس انداز) سودي به عنوان حداقل سود تضمين شده با نرخ 5/8 درصد در سال براي سپرده ثابت و براي سپرده هاي پس انداز حداقل سود تضمين شده معادل 7 درصد در سال تعلق مي گيرد. از اول 1358 به اين سپرده ها علاوه بر حداقل سود مزبور در پايان هر سال نيز در صورتي كه بانك سود اضافي داشته باشد به نسبت ميزان سپرده سود اضافي به صاحبان سپردها پرداخت خواهد گرديد.
2 ـ كارمزد اعطاي وامها و ساير تسهيلات اعتباري
از اول سال 1358 احتساب و دريافت بهره از انواع اعتبارات و وامها و ساير تسهيلات اعتباري حذف و براي جبران هزينه هاي آن بانك كارمزد و سهم سود تضمين شده به شرح زير منظور و دريافت خواهد شد:
الف ـ وامهاي مسكن انفرادي اعم از احداث ، خريد ، تكميل و تعمير
به وامهاي اعطائي به منظور فوق 4 درصد در سال كارمزد تعلق خواهد گرفت كه نسبت به مانده وامها به صورت ساده احتساب خواهد شد . در مورد وامهاي اعطائي براي مجتمع هاي مسكوني چند واحدي كه به عنوان سرمايه گذاري پرداخت شده است ، موضوع وام متفاوت بوده و به عنوان يك طرح سرمايه گذاري تلقي و حداقل سودي بايد تضمين گردد كه بانك در چارچوب سياستهاي وزارت مسكن و شهرسازي تضمين و دريافت خواهد كرد .
ب ـ وامهاي كشاورزي
به وامهاي اعطائي به اين بخش 4 درصد در سال كارمزد تعلق مي گيرد . البته با توجه به سياست كشاورزي دولت در مورد بعضي از طرحها قسمتي از هزينه كارمزد توسط دولت پرداخت خواهد شد . ضمنا براي برخي از طرحهاي كشاورزي ، بانك در چارچوب سياست وزارت كشاورزي و عمران روستايي حداقل سود قابل تضمين را محاسبه و به عنوان حق مشاركت در سرمايه گذاري دريافت خواهد كرد.
ج ـ وامهاي توليدي ، صنعتي و معدني
به مانده وامهاي توليدي ، صنعتي و معدني 4 درصد در سال كارمزد تعلق مي گيرد . براي برخي از طرحهاي صنعتي و معدني ، آن بانك در چارچوب سياستهاي وزارت صنايع و معادل ، حداقل سود قابل تضمين را محاسبه و به عنوان حق مشاركت در سرمايه گذاري دريافت خواهد كرد.
د ـ وامهاي تسهيلات اعتباري بازرگاني و ساير خدمات ضروري
نرخ كارمزد كليه وامها و تسهيلات اعطائي براي امور مربوط به بازرگاني و ساير خدمات ضروري 4درصد در سال است . در بخش خدمات چون سود ناشي از عمليات بازرگاني بسيار بالا است و از طرفي تنوع رشته ها در اين مورد زياد مي باشد . لذا تصميم بر اين گرفته شد كه حداقل سود تضمين شده 6 الي 8 درصد به تشخيص بانك باشد .
تصميمات فوق را چنانكه پيداست ، نمي توان حذف بهره از نظام بانكي دانست چراكه تغيير نام بهره دريافتي از وام گيرندگان به كارمزد و تغيير نام بهره پرداختي به سپرده گذاران به سود تضمين شده نمي توانست در ماهيت نظام بانكي تاثيري بگذارد . البته كاهش قابل ملاحظهنرخ بهره در اين دستورالعمل گامي مثبت و قابل ذكر بوده است . اما چون نظام بانكي از عمليات ربوي تزكيه نشده بود ، مورد اعتراض مستمر مراجع مذهبي قرار مي گرفت كه اينك خودشان زمام امور را در دست داشتند سر انجام در سال 1361 پس از مطالغات زياد اولين اقدام براي حذف بهره از عمليات بانكي صورت گرفت و لايحه دولت راجع به حذف بهره و انطباق عمليات بانكي با موازين شرع اسلام تقديم مجلس شوراي اسلامي گرديد و پس از حدود 6 ماه شور و برررسي در كمسيون هاي مختلف مجلس در شهريور 62 تحت عنوان قانون عمليات بدون ربا به تصويب نهاي رسيد.
با هجوم عظيم فرهنگي در دو قرن اخير بر جوامع اسلامي يكي از جنجال برانگيزترين مسائل، موضوع حجاب زنان و بالاخره ترديد در ضرورت آن بود. مصطفي كمال پاشا در تركيه و به تقليد او رضا شاه در ايران، عليه مستوري زنان و حتي اجبار آنان به بيحجابي تا دخالت قواي قهريه و كمك گرفتن از پليس و پاسبان پيش رفتندواز سيل عظيم تبليغاتي كه حجاب را نشانهاي از اسارت زنان ميدانست، بهره جستند.
قبل از انقلاب اسلامي، روشنفكران مسلمان براي مبارزه با فرهنگ مهاجم زمان، بار ديگر داوطلبانه به اين سنت اسلامي روي آوردند. از آنجا كه اين اقبال با ساير آرمانها و اصول آن نهضت هماهنگي داشت، بسرعت در ميان دانشگاهيان و تحصيلكردهگان و ساير قشرهاي شهري ايران توسعه يافت و حتي گاهي بصورت پرچم و نشانهاي عليه فرهنگ حاكم در آمد.
پس از پيروزي انقلاب، ميل و رغبت بسياري از زنان به سردي و گاهي مقاومت در مقابل حجاب مبدل شد. فشارهاي نامناسب و غالباً غير عاقلانه، فاصله عظيم ميان قول و فعل و شكاف ميان عقيده و سازماندهي، بر دلسرديها و مقاومتها افزود. و بالاخره حوادث گوناگون سياسي به مخالفان جرأت داد تا بار ديگر پوشش زنان را به عنوان نشانة اسارت آنان تبليغ كنند.
مخالفان بي عدالت فرهنگ اسلامي به بهانه همين مسائل، دستاويزي براي سوء استفاده خود يافته و با تمام قوا درصدد تخطه مجموعه اصول و كليت احكام اسلامي برآمدند. شايد تلقي مردم از اصرار و پافشاري حاكميت بر او حجاب، بيشتر به عنوان نمايش قدرت و نشانه اقتدار حكومت بوده است تا خير خواهي مشفقانه و ايكاش اين چنين بود.
اينكه غالب مردان بهنگام مراوده با زنان بي پوشش، عنان و اختيار را از كف داده و به جاي سازندگي بسوي تباهي ميروند، يا وظيفه و احساس برادري نسبت به زنان، جاي خود را به كامجوئي و تسلط طلبي خواهد داد، يا حريم مقدس زنان، بسيار محترم تر از آنست كه دائماً هدف نگاههاي حريصانه و خريدارانه قرار گيرد، و اينكه زيباييهاي خدادادي مادران جامعه وسيلهاي براي ثروت اندوزي و فروش كالا نيست، وضع عمومي زنان در غرب، بيثباتي خانوادهها، دربدري كودكان معصوم و ... همگي از ابعاد مهم و جهات مختلف اين مسأله است كه ميتوان مطرح ساخت.
تاريخچه حجاب
قدر مسلم اينست كه قبل از اسلام در ميان بعضي ملل حجاب وجود داشته است.
در ايران باستان و در ميان قوم يهود و احتمالاً در هند حجاب وجود داشته و از آنچه در قانون اسلام آمده سختتر بوده است، اما در جاهليت عرب حجاب وجود نداشته است و بوسيله اسلام در عرب پيدا شده است.
ويل دورانت در صفحه 30، جلد 12 ، تاريخ تمدن (ترجمه فارسي) راجع به قوم يهود و قانون تلمود مينويسد:
« اگر زني به نقض قانون يهود ميپرداخت چنانكه مثلاً بي آنكه چيزي بر سر داشت به ميان مردم ميرفت و يا در شارع عام نخ ميرشت يا با هر سخني از مردان درد دل ميكرد يا صدايش آنقدر بلند بود كه چون در خانهاش تكلم مينمود همسايگانش ميتوانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهريه او را طلاق دهد.»
عليهذا حجابي كه در قوم يهود معمول بوده است از حجاب اسلامي بسي سختتر و مشكلتر بوده است. در ميان مسيحيان نيز عيناً ديده ميشود. هر چند پيروان جديد يا مذاهب اصلاح شده اكنون همه آن فروع را رعايت نميكنند.
همينطور حجاب سخت و شديدي در ايران باستان حكمفرما بوده، حتي پدران و برادران نسبت به زن شوهردار نامحرم شمرده ميشدهاند.
در هند نيز حجاب سخت و شديدي حكمفرما بوده است ولي درست روشن نيست كه قبل از نفوذ اسلام در هند وجود داشته است و يا بعدها پس از نفوذ اسلام در هند رواج يافته است و هندوان غير مسلمان تحت تأثير مسلمانان و مخصوصاً ايراني حجاب زن را پذيرفتهاند. آنچه مسلم است اين است كه حجاب هندي نيز نظير حجاب ايران باستان سخت و شديد بوده است.
اگر تمايل به رياضت و ترك لذت را يكي از علل پديد آمدن حجاب بدانيم بايد قبول كنيم كه هند از قديميترين ايام حجاب را پذيرفته است، زيرا هند از مراكز قديم رياضت و پليد شمردن لذات مادي بوده است.
به هر حال آنچه مسلم است اين است كه قبل از اسلام حجاب در جهان وجود داشته است و اسلام مبتكر آن نيست.
نگاهي تاريخي به حجاب ستيزي_ از رضاخان تا شيراک
رضاخان که محصول سياسي جريان روشنفکري لائيک و اميدوار به غرب در ايران بود، با حمايت سياست خارجي و در چارچوب دخالتهاي مستقيم انگليس در امور داخلي ما و همچنين به توصيه مشتي ازروشنفکران غربگرا، حجاب را به عنوان مهمترين مانع بر سر راه ورود زنان به کاروان تمدن بشري عنوان کرد. پس از آن، با تماميتوان کوشيد تا به هر قيمت شده حجاب را از سر زن ايراني بردارد. وي که تفکر نظاميگري داشت، راهحل فيزيکي را برگزيد و از طريق امنيههاي خود، در تمامي شهرها براي تحقق اين هدف کوشيد و به تمام معنا فاجعه آفريد.
اين اقدام که در برخورد مستقيم با يک سنت شرعي عميق و ريشهدار بود، کينه مردم را نسبت به پهلوي برانگيخت. شايد تودههاي مردم از نفوذ سياست خارجي سر درنميآوردند، اما همه آنان درک ميکردند که رضاخان به دنبال بر باد دادن سنن شرعي آنهاست. قيام گوهرشاد يکي از واكنشهاي اين واقعه بود که تا چندين دهه بعد، به ياد آن در شهرهاي مختلف عزاداري ميشد.
بدون ترديد بايد گفت، اين مسأله يکي از عميقترين ريشههاي مخالفت با حکومت رضاخاني را در عمق جامعه مذهبي ايران پديد آورد. مخالفتي که در نهايت به سرنگوني اين دولت منجر شد.
سالها گذشت و دولت ايران در سال 1322 (ه.ش) اجباري بودن کشف حجاب را لغو کرد. از آن پس کساني که به مرور بيحجابي را پذيرفته بودند، همچنان بيحجاب ماندند. اما بخش عمده مردم مسلمان ايران حجاب خويش را حفظ کردند.
در آستانه انقلاب اسلامي، درست زماني که ميرفت تا خروش مردمي خشمگين، بساط حکومت ظالمانه پهلوي را بر اندازد، ناگهان جمعيت عظيمي از زنان سياهپوش سطح خيابانها را پر کرد. بازگشت تدين در ميان نسل جديد در قالب بازگشت حجاب خود را نشان داد.
انقلاب الامي به گونه اي عنوان انقلاب حجاب به خود گرفت وخوشبختانه در روزهاي پس از انقلاب، حجاب به عنوان يک اصل در فرهنگ ايران اسلامي پذيرفته شد. يکي از مهمترين دلايل آن هم اين بود که حجاب هيچگاه محدوديت به حساب نيامد و جمهوري اسلامي نشان داد که زنان با حجاب هم ميتوانند در تمامي عرصهها فعال باشند.
آنان که با فرهنگ اسلامي در کشورهاي عربي و غيرعربي سر و کار دارند، ميدانند که تقريبا پنج تا ده سال پس از انقلاب اسلامي، به آراميفرهنگ حجاب در سراسر دنياي اسلام قوت گرفت. هر سالي که ميگذشت، حجاب در جهان اسلام نيرومند تر از گذشته ميشد. لبنان، سوريه و مهمتر از همه ترکيه نمونههاي خوبي هستند که ميتوانند روند رو به رشد حجاب را طي بيست سال گذشته اثبات کنند.
اکنون پس از گذشت 25 سال از انقلاب اسلامي، حجاب به صورت يک رمز، سمبل و شعار در تمامي جهان اسلام و نيز ميان مسلماناني که به صورت اقليت در کشورهاي غيراسلامي زندگي ميکنند درآمده است. حجاب تنها به عنوان يک امر شرعي مورد توجه نيست، بلکه به عنوان يک نشان و يک علامت از بازگشت به سنتهاي اسلاميمورد توجه قرار گرفته است.
جنبشهاي لائيک صفت، در تمامي کشورهاي اسلامي، حتي اگر ادعاي مسلماني هم داشته باشند، به طور مداوم به سمت سست کردن پايهها و ارکان حجاب حرکت ميکنند، زيرا حرکت آنها در راستاي هضم شدن در فرهنگ غربي است که به غلط نام فرهنگ جهاني به خود گرفته است. اين در حالي است که سنت گرايان روي حجاب به عنوان يک امر اساسي و يک مسأله حياتي پافشاري دارند. اين برخورد، يک نشان بسيار صريح از نوع و چگونگي حرکتهاي فرهنگي است که در جهان اسلام در جريان است.
طي سالهاي اخير بحث حجاب، يکي از مباحث زنده در کشورهاي غربي بوده است. فرانسه که رسالت خود را در حفظ بنيادهاي اساسي لائيسم ميداند، علمدار کشف حجاب اجباري در اين کشور شده است. در واقع، شيراک خوب ميداند که حجاب يک شعار و يک رمز براي حفظ هويت اسلامي کساني است که در دل فرهنگ غربي زندگي ميکنند. راه بازداشتن آنها از هويت پيشين آنان، آن است که حجاب را به يک سوي گذارند و اين رمز و شعار را از دست بدهند و تنها در آن صورت است که در فرهنگ جديد هضم خواهند شد.
اسلام و حجاب
غالباً چنين تصور مي شود كه آداب و سنن و همچنين شعائر و قوانين اسلامي، مستقلا توسط بنيانگزاران و رهبران صدر اسلام وضع گرديده. بسياري نيز با اينكه اعتقادي به خرافات مذهبي ندارند برخي شعائر و قوانين مذهبي را مفيد بحال جامعه مي شمارند. حجاب يكي از مهمترين اين شعائر است. از ياد نبرده ايم زماني كه مزدوران و اوباشان حزب اللّه شعار "بي حجابي زن از بي غيرتي مرد اوست" را سر مي دادند، چگونه با اين شعار برده دارانه بر اينگونه ادراكات رايج و ارتجاعي خصوصاً در بين مردان اتكاء مي كردند. مشاهده اسناد و شواهد تاريخي نشان ميدهد كه بسياري از اينگونه شعائر و قوانين بطور مستقيم متاثر از شرايط جامعه و ساير اديان بوجود آمده اند، و نه از توهمي بنام چشمه في اض و نوربخش الهي. بعنوان مثال بسياري از آداب و سنن و مناسك اسلامي متاثر از عيسويت، يهوديت، زرتشتيگري و حتي جاهليت اعراب 14 قرن پيش است. مثلا روزه از مذهب يهود و از مجراي عادات اعراب به اسلام آمده. در آن دوران اعراب، پيش از اسلام روز دهم محرم را روزه مي گرفتند. پس از هجرت به مدينه ده روز اول محرم را روزه مي گرفتند. و پس از آنكه مسلمانان خرج خود را از يهوديان جدا كردند ماه رمضان به ماه روزه گرفتن اختصاص يافت. حج تحقيقاً براي تاييد و تثبيت عادات قومي عرب مقرر شده است. عاداتي كه بعلت رونق كسب و كار و تجارت سران قريش و ديگر قبايل عرب رواج يافته بود. چرا كه بعلت وجود بتخانه بزرگ كعبه و هجوم زوار، مكه به يك مركز تجاري بزرگ اعراب تبديل شده بود، و تبليغات عليع بت پرستس از جانب محمد خطر لطمه وارد ساختن به كسب و كار برده داران و تجار بزرگ عرب و در نتيجه عدم برخورداري وي از حمايت آنان را بهمراه داشت. بهمين دليل سنت حج كه پيش از اسلام و در ميان اعراب بت پرست نيز وجود داشت، ابقاء گرديد. تمام مناسك حج، عمره، احرام، لمس حجرالاسود يا سنگ سياه، "سعي" يعني باشتاب راه رفتن ميان دو نقطه صفا و مروه، وقفه در عرفات، رمي جمره يا سنگباران شيطان، همگي در دوره جاهليت متداول بود و در اسلام تنها با برخي تعديلات مواجه شد. حتي بريدن دست راست دزد نيز پيش از اسلام متداول بود. همچنين انواع غسل، و منع ازدواج با برخي نزديكان. شباهت مقام معنوي دختر زرتشت "پوروچيستا" با فاطمه دختر پيغمبر، شباهت اهميت پنج نماز روزانه در اسلام و زرتشتيگري، اعتقاد به روز محشر و پل صراط ـ همان پلي كه بهنگام عبور از آن در آخرت كافران و زيانكاران به قعر جهنم سقوط مي كنند و مومنان به بهشت راه خواهند يافت ـ اعتقاد به ملائك مقرب، و همچنين باور به ظهور مهدي همه از مشتركات اين دو مذهب است. قابل ذكر است كه حتي خود قرآن كه كتابي بزبان عربي فصيح بوده و به نسبت زياد از كلمات غيرعربي بركنار مي باشد، حدود 30 كلمه فارسي در آن وجود دارد.
تاريخچه حجاب نيز از اين قاعده مستثني نيست. ويل دورانت، مورخ سرشناس در كتاب تاريخ تمدن خود مي نويسد: "در زمان زرتشت زنان منزلتي عالي داشتند، در كمال آزادي و با روي گشاده در ميان مردم آمد و شد مي كردند."
اما با گذشت زمان و تحولات حاصله در ايران آن دوره، اوضاع تغيير مييابد. در اوايل حكومت هخامنشيان چهار طبقه اصلي در ايران وجود داشت: بردگان، برزگران، فرمانروايان ولايت (يعني مامورين دولتي) و درباريان. غير از سيل عظيم و روزافزون بردگان كه بدون مزد فقط بيگاري مي كردند، دهقانان نيز ماليات مي پرداختند، بيگاري مي كردند، وبصورت آزاد نيز زندگي مي كردند. با وجود اينكه اين ماليات و بيگاري كمر دهقانان را خرد مي كرد ولي آنها بهرحال جزء دهقانان آزاد محسوب مي شدند. فشار طاقت فرساي كار و توليد، زنان زحمتكش را نيز به پروسه توليد مي كشاند و اين امر خود به آزادي زنان روستا نسبت به زنان شهري و درباري كمك مي كرد. ولي مامورين دولت، دولتي كه هر روز در اثر جهان گشاي قدرتمندتر ميشد و بدين جهت مامورين آن نيز جابرانه تر عمل مي كردند، با چشماني حريص بدنبال زيباترين زنان و دختران جهت ارائه و هديه به شاه، درباريان، حكام و سوءاستفاده شخصي، مي گشتند. به اينجهت مرد كه در اين جامعه صاحب و مالك خانه و مالك زن و فرزندان خود بود، جهت جلوگيري از غارت زنان و دختران خود چاره اي جز پوشاندن و مخفي كردن آنها از نظر مامورين دولتي نداشت. پوشاندن زن و دست و پاگير بودن آن در پروسه توليد و كار خانه، حجابي متناسب با كار را براي زنان كه عبارت از شلوار بلند چين دار، روسرس و شالي در كمر بود، ايجاب مي كرد. بدين ترتيب ميل به عيش و عشرت شاهان، برده داران و فئودالها از يكسو، و حكومت مردان در خانه بتدريج نقش زن در اقتصاد در اقتصاد و سياست و علم و هنر و فرهنگ، و به يك كلام به حاشيه راندن زنان در جامعه را شدت بخشيد.
زنان در شهرها بر خلاف زنان روستاها، اساساً در كار توليد اجتماعي شركت نداشتند. به اينجهت تنها فعاليت مهم آنها انجام كارهاي خانه، خدمتگزاري مردان و زائيدن و بزرگ كردن فرزندان بود. اين تقسيم كار اجتماعي بعنوان زيربنا كه در نهايت مردان را سرور و حاكم، چه در سطح جامعه و جه در عرصه خانواده تعيين مي نمود، رفته رفته موقعيت زن بمثابه موجود درجه دوم و در خدمت مردان را تثبيت كرد.
البته اين تقسيم كار تاريخي بسيار پيشتر از اينها آغاز و تثبيت شده بود، اما آنچه در اينجا بيان مي شود، اسناد تاريخي معتبر مربوط به آن دوره از حيات جامعه ايران است.
هردوت، مورخ معروف يوناني، درباره طبقه اشراف عهد هخامنشي مي نويسد: "هركدام از آنها چند زن عقدي داشتند ولي عده زنان غيرعقدي آنان بيشتر بود. وجود مامورين بسيار در شهرها، بويژه زنان زحمتكش را در خطر ربوده شدن و تجاوز قرار مي داد. به اين جهت در شهرهاي ايران حجاب اهميت بيشتري را نسبت به روستا كسب مي كرده و با شدت بيشتري رعايت مي شد."
پس از حمله اسكندر و گسترش فرهنگ يوناني در قلمرو وسيع او در ايران، قدري از محدوديت زنان در زمينه هاي مختلف بويژه مسئله حجاب كاسته شد. اين امر در مناطقي كه يوناني ها در جوار سكنه بومي زندگي مي كردند و يا با سكنه بومي در نتيجه ازدواج مخلوط شده بودند، بروشني ديده مي شود.
از اسناد و شواهد تاريخي چنين برمي آيد كه در زمان اشكانيان نيز تعدد زوجات معمول بوده. مرد مي توانست فقط يك زن عقدي و تعداد زيادي زنان غيرعقدي داشته باشد. با توجه به اين واقعيت مي بينيم كه با ظهور اسلام و حمله مسلمانان به ايران در زمان عمر، و مشروع بودن داشتن چهار زن عقدي در قرآن، بر ابعاد محروميت و تعدي به حقوق زن در ايران افزوده شد. البته ناگفته نماند كه بسته به اينكه قدرت اقتصادي مردان طبقه اشراف و درباريان و همچنين ميزان نفوذ سياسي آنان در جامعه چقدر بوده، ابعاد تسلط آنان بر شئون اجتماعي نيز متغير بوده. بعنوان مثال، خسرو يكي از شاهان ساساني حرمسرايي مشتمل بر 3000 زن داشت، و هر زمان كه وي ميل تجديد حرم مي كرد، نامه اي به فرمانروايان اطراف مي فرستاد و در آن وصف زنان مورد دلخواه خود را برميشمرد. پيرو چنين نامه هايي مامورين او در هر كجا زني را كه با مشخصات توصيف شده تطابق مي كرد، به دربار مي بردند.
كشورگشائي هاي مكرر در دوره ساسانيان و افزايش تعداد بردگان يكي از دلايل رشد تعديات وحشيانه به حقوق زنان در اين دوره مي باشد. چرا كه در اثر اين كشور گشائي ها و افزايش ثروت طبقات حاكم و عدم برخورداري زنان از استقلال اقتصادي، بر توان مالي و نفوذ مردان در جامعه افزوده گشت. بارتلو مه ي از شرق شناسان معروف در مورد تعدد زوجات در دوره ساسانيان چنين مي نويسد: "تعداد زوجات در امپراتوري ساساني همانند امروزه كشورهاي اسلامي بوده است. در عمل تمايل مرد، مخصوصاً موقعيت مالي او بود كه تعداد زنان را معين مي كرد. يك مرد معمولي بايد به يك زن قناعت كند، در حاليكه مرد ثروتمند و اشرافي مي توانست با تعداد زيادي از زنان ازدواج نمايد. گزارشات يوناني حتي از صدها زن در اين رابطه صحبت مي كنند."
بنابراين مي بينيم كه ايدئولوژي اسلامي اگر حق و حقوق بيشتري در خصوص تعدد زوجات به مردان اعطاء نكرده باشد، حقوق كمتري نسبت به آنچه كه شاهان و اشراف ايراني قبل از اسلام براي مردان قائل بودند، در نظر نگرفته است.
فلسفه پوشش در اسلام
فلسفههايي كه قبلا براي پوشش ذكر كرديم غالبا توجيهاتي بود كه مخالفينپوشش تراشيدهاند و خواستهاند آن را حتي در صورت اسلامياش امري غير منطقي ونامعقول معرفي كنند.روشن است كه اگر انسان مسالهاي را از اول خرافه فرض كند،توجيهي هم كه براي آن ذكر ميكند متناسب با خرافه خواهد بود.اگر بحث كنندگان،مساله را با بيطرفي مورد كاوش قرار ميدادند در مييافتند كه فلسفه پوشش وحجاب اسلامي هيچ يك از سخنان پوچ و بياساس آنها نيست.
ما براي پوشش زن از نظر اسلام فلسفه خاصي قائل هستيم كه نظر عقلي آن راموجه ميسازد و از نظر تحليل ميتوان آن را مبناي حجاب در اسلام دانست.
واژه«حجاب»
پيش از اينكه استنباط خود را در اين باره ذكر كنيم لازم استيك نكته رايادآوري كنيم.آن نكته اين است كه معناي لغوي«حجاب»كه در عصر ما اين كلمهبراي پوشش زن معروف شده است چيست؟كلمه«حجاب»هم به معني پوشيدن استو هم به معني پرده و حاجب.بيشتر، استعمالش به معني پرده است.اين كلمه از آنجهت مفهوم پوشش ميدهد كه پرده وسيله پوشش است،و شايد بتوان گفت كه به حسب اصل لغت هر پوششي حجاب نيست،آن پوشش«حجاب»ناميده ميشود كه ازطريق پشت پرده واقع شدن صورت گيرد.
در قرآن كريم در داستان سليمان غروبخورشيد را اين طور توصيف ميكند: حتي توارت بالحجاب (1) يعني تا آن وقتي كهخورشيد در پشت پرده مخفي شد.پرده حاجز ميان قلب و شكم را«حجاب» مينامند.
در دستوري كه امير المؤمنين عليه السلام به مالك اشتر نوشته است ميفرمايد: «فلا تطولن احتجابك عن رعيتك» (2) يعني در ميان مردم باش،كمتر خود را در اندرونخانه خود از مردم پنهان كن;حاجب و دربان تو را از مردم جدا نكند،بلكه خودت رادر معرض ملاقات و تماس مردم قرار بده تا ضعيفان و بيچارگان بتوانند نيازمنديها وشكايات خود را به گوش تو برسانند و تو نيز از جريان امور بي اطلاع نماني.
ابن خلدون در مقدمه خويش فصلي دارد تحت عنوان«فصل في الحجاب كيف يقع فيالدول و انه يعظم عند الهرم».در اين فصل بيان ميكند كه حكومتها در بدو تشكيل ميانخود و مردم حائل و فاصلهاي قرار نميدهند ولي تدريجا حائل و پرده ميان حاكم ومردم ضخيمتر ميشود تا بالاخره عواقب ناگواري به وجود ميآورد.ابن خلدون كلمه«حجاب»را به معني پرده و حائل(نه پوشش)به كار برده است.
استعمال كلمه«حجاب»در مورد پوشش زن يك اصطلاح نسبتا جديد است.درقديم و مخصوصا در اصطلاح فقها كلمه«ستر»كه به معني پوشش استبه كار رفتهاست.فقها چه در كتاب الصلوة و چه در كتاب النكاح كه متعرض اين مطلب شدهاندكلمه«ستر»را به كار بردهاند نه كلمه«حجاب»را.
بهتر اين بود كه اين كلمه عوض نميشد و ما هميشه همان كلمه«پوشش»را بهكار ميبرديم، زيرا چنانكه گفتيم معني شايع لغت«حجاب»پرده است و اگر در موردپوشش به كار برده ميشود به اعتبار پشت پرده واقع شدن زن است و همين امر موجبشده كه عده زيادي گمان كنند كه اسلام خواسته است زن هميشه پشت پرده و در خانهمحبوس باشد و بيرون نرود.
وظيفه پوشش كه اسلام براي زنان مقرر كرده استبدين معني نيست كه از خانه بيرون نروند.زنداني كردن و حبس زن در اسلام مطرح نيست.در برخي از كشورهايقديم مثل ايران قديم و هند چنين چيزهايي وجود داشته است ولي در اسلام وجودندارد.
پوشش زن در اسلام اين است كه زن در معاشرت خود با مردان بدن خود رابپوشاند و به جلوهگري و خودنمايي نپردازد.آيات مربوطه همين معني را ذكر ميكند وفتواي فقها هم مؤيد همين مطلب است و ما حدود اين پوشش را با استفاده از قرآن ومنابع سنت ذكر خواهيم كرد.در آيات مربوطه لغت«حجاب»به كار نرفته است.آياتيكه در اين باره هست،چه در سوره مباركه نور و چه در سوره مباركه احزاب،حدودپوشش و تماسهاي زن و مرد را ذكر كرده استبدون آنكه كلمه«حجاب»را به كاربرده باشد.آيهاي كه در آن كلمه«حجاب»به كار رفته است مربوط استبه زنانپيغمبر اسلام.
ميدانيم كه در قرآن كريم درباره زنان پيغمبر دستورهاي خاصي وارد شده است. اولين آيه خطاب به زنان پيغمبر با اين جمله آغاز ميشود: يا نساء النبي لستن كاحد منالنساء يعني شما با ساير زنان فرق داريد.اسلام عنايتخاصي داشته است كه زنانپيغمبر،چه در زمان حيات آن حضرت و چه بعد از وفات ايشان،در خانههاي خودبمانند،و در اين جهتبيشتر منظورهاي اجتماعي و سياسي در كار بوده است.قرآنكريم صريحا به زنان پيغمبر ميگويد: و قرن في بيوتكن يعني در خانههاي خودبمانيد.اسلام ميخواسته است«امهات المؤمنين»كه خواه ناخواه احترام زيادي در ميانمسلمانان داشتند از احترام خود سوء استفاده نكنند و احيانا ابزار عناصر خودخواه وماجراجو در مسائل سياسي و اجتماعي واقع نشوند.و چنانكه ميدانيم يكي از امهاتالمؤمنين(عايشه)كه از اين دستور تخلف كرد ماجراهاي سياسي ناگواري براي جهاناسلام به وجود آورد.خود او هميشه اظهار تاسف ميكرد و ميگفت دوست داشتمفرزندان زيادي از پيغمبر ميداشتم و ميمردند اما به چنين ماجرايي دست نميزدم.
سر اينكه زنان پيغمبر ممنوع شدند از اينكه بعد از آن حضرت با شخص ديگريازدواج كنند به نظر من همين است;يعني شوهر بعدي از شهرت و احترام زنشسوء استفاده ميكرد و ماجراها ميآفريد.بنابر اين اگر درباره زنان پيغمبر دستور اكيدترو شديدتري وجود داشته باشد بدين جهت است.
به هر حال آيهاي كه در آن آيه كلمه«حجاب»به كار رفته آيه53 از سوره احزاب است كه ميفرمايد: و اذا سالتموهن متاعا فاسالوهن من وراء حجاب يعني اگر از آنهامتاع و كالاي مورد نيازي مطالبه ميكنيد از پشت پرده از آنها بخواهيد.در اصطلاحتاريخ و حديث اسلامي هر جا نام«آيه حجاب»آمده است مثلا گفته شده قبل از نزولآيه حجاب چنان بود و بعد از نزول آيه حجاب چنين شد،مقصود اين آيه است كهمربوط به زنان پيغمبر است (3) ،نه آيات سوره نور كه ميفرمايد:
قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم-الي آخر-قل للمؤمنات يغضضن منابصارهن .
يا آيه سوره احزاب كه ميفرمايد: يدنين عليهن من جلابيبهن الي آخر.
اما اينكه چطور در عصر اخير به جاي اصطلاح رايج فقها يعني ستر و پوششكلمه حجاب و پرده و پردگي شايع شده استبراي من مجهول است،و شايد از ناحيهاشتباه كردن حجاب اسلامي به حجابهايي كه در ساير ملل مرسوم بوده استباشد.مادر اين باره بعدا توضيح بيشتري خواهيم داد.
سيماي حقيقي مساله حجاب
حقيقت امر اين است كه در مساله پوشش-و به اصطلاح عصر اخير حجابسخن در اين نيست كه آيا زن خوب است پوشيده در اجتماع ظاهر شود يا عريان؟ روح سخن اين است كه آيا زن و تمتعات مرد از زن بايد رايگان باشد؟آيا مرد بايد حقداشته باشد كه از هر زني در هر محفلي حداكثر تمتعات را به استثناي زنا ببرد يا نه؟
اسلام كه به روح مسائل مينگرد جواب ميدهد:خير،مردان فقط در محيطخانوادگي و در كادر قانون ازدواج و همراه با يك سلسله تعهدات سنگين ميتوانند اززنان به عنوان همسران قانوني كامجويي كنند،اما در محيط اجتماع استفاده از زنان بيگانه ممنوع است.و زنان نيز از اينكه مردان را در خارج از كانون خانوادگي كاميابسازند به هر صورت و به هر شكل ممنوع ميباشند.
درست است كه صورت ظاهر مساله اين است كه زن چه بكند؟پوشيده بيرونبيايد يا عريان؟ يعني آن كس كه مساله به نام او عنوان ميشود زن است و احيانا مسالهبا لحن دلسوزانهاي طرح ميشود كه آيا بهتر است زن آزاد باشد يا محكوم و اسير و درحجاب؟اما روح مساله و باطن مطلب چيز ديگر است و آن اينكه آيا مرد بايد دربهرهكشي جنسي از زن،جز از جهت زنا، آزادي مطلق داشته باشد يا نه؟يعني آن كه دراين مساله ذي نفع است مرد است نه زن،و لااقل مرد از زن در اين مساله ذينفعتراست.به قول ويل دورانت:
«دامنهاي كوتاه براي همه جهانيان بجز خياطان نعمتي است.»
پس روح مساله،محدوديت كاميابيها به محيط خانوادگي و همسران مشروع،ياآزاد بودن كاميابيها و كشيده شدن آنها به محيط اجتماع است.اسلام طرفدار فرضيهاول است.
از نظر اسلام محدوديت كاميابيهاي جنسي به محيط خانوادگي و همسرانمشروع،از جنبه رواني به بهداشت رواني اجتماع كمك ميكند،و از جنبه خانوادگيسبب تحكيم روابط افراد خانواده و برقراري صميميت كامل بين زوجين ميگردد،و ازجنبه اجتماعي موجب حفظ و استيفاي نيروي كار و فعاليت اجتماع ميگردد،و از نظروضع زن در برابر مرد،سبب ميگردد كه ارزش زن در برابر مرد بالا رود.
فلسفه پوشش اسلامي به نظر ما چند چيز است.بعضي از آنها جنبه رواني دارد وبعضي جنبه خانه و خانوادگي،و بعضي ديگر جنبه اجتماعي،و بعضي مربوط استبهبالا بردن احترام زن و جلوگيري از ابتذال او.
حجاب در اسلام از يك مساله كليتر و اساسيتري ريشه ميگيرد و آن اين استكه اسلام ميخواهد انواع التذاذهاي جنسي،چه بصري و لمسي و چه نوع ديگر،بهمحيط خانوادگي و در كادر ازدواج قانوني اختصاص يابد،اجتماع منحصرا براي كارو فعاليتباشد.بر خلاف سيستم غربي عصر حاضر كه كار و فعاليت را با لذتجوييهايجنسي به هم ميآميزد اسلام ميخواهد اين دو محيط را كاملا از يكديگر تفكيك كند.
اكنون به شرح چهار قسمت فوق ميپردازيم:
1.آرامش رواني
نبودن حريم ميان زن و مرد و آزادي معاشرتهاي بي بند و بار هيجانها و التهابهايجنسي را فزوني ميبخشد و تقاضاي سكس را به صورت يك عطش روحي و يكخواست اشباع نشدني درميآورد.غريزه جنسي غريزهاي نيرومند،عميق و«درياصفت»است،هر چه بيشتر طاعتشود سركشتر ميگردد،همچون آتش كه هر چه بهآن بيشتر خوراك بدهند شعلهورتر ميشود.براي درك اين مطلب به دو چيز بايدتوجه داشت:
1.تاريخ همان طوري كه از آزمندان ثروت ياد ميكند كه با حرص و آزيحيرتآور در پي گرد آوردن پول و ثروت بودهاند و هر چه بيشتر جمع ميكردهاندحريصتر ميشدهاند،همچنين از آزمنداني در زمينه مسائل جنسي ياد ميكند.اينها نيزبه هيچ وجه از نظر حس تصرف و تملك زيبارويان در يك حدي متوقف نشدهاند. صاحبان حرمسراها و در واقع همه كساني كه قدرت استفاده داشتهاند چنين بودهاند.
كريستن سن نويسنده كتاب ايران در زمان ساسانيان در فصل نهم كتاب خويشمينويسد:
«در نقش شكار طاق بستان فقط چند تن از سه هزار زني كه خسرو(پرويز)در حرمداشت ميبينيم.اين شهريان هيچ گاه از اين ميل سير نميشد.دوشيزگان و بيوگان وزنان صاحب اولاد را در هر جا نشان ميدادند به حرم خود ميآورد.هر زمان كهميل تجديد حرم ميكرد نامهاي چند به فرمانروايان اطراف ميفرستاد و در آنوصف زن كامل عيار را درج ميكرد.پس عمال او هر جا زني را با وصف نامهمناسب ميديدند به خدمت ميبردند.»
از اين گونه جريانها در تاريخ قديم بسيار ميتوان يافت.در جديد اين جريانها بهشكل حرمسرا نيست،به شكل ديگر است،با اين تفاوت كه در جديد لزومي نداردكسي به اندازه خسرو پرويز و هارون الرشيد امكانات داشته باشد.در جديد به بركتتجدد فرنگي،براي مردي كه يك صد هزارم پرويز و هارون امكانات داشته باشد ميسر است كه به اندازه آنها از جنس زن بهرهكشي كند.
2.هيچ فكر كردهايد كه حس«تغزل»در بشر چه حسي است؟قسمتي از ادبياتجهان عشق و غزل است.در اين بخش از ادبيات،مرد،محبوب و معشوق خود راستايش ميكند،به پيشگاه او نياز ميبرد،او را بزرگ و خود را كوچك جلوه ميدهد،خود را نيازمند كوچكترين عنايت او ميداند،مدعي ميشود كه محبوب و معشوق«صد ملك جان به نيم نظر ميتواند بخرد،پس چرا در اين معامله تقصير ميكند»،ازفراق او دردمندانه مينالد.
اين چيست؟چرا بشر در مورد ساير نيازهاي خود چنين نميكند؟آيا تاكنونديدهايد كه يك آدم پول پرستبراي پول،يك آدم جاه پرستبراي جاه و مقامغزلسرايي كند؟!آيا تاكنون كسي براي نان غزلسرايي كرده است؟چرا هر كسي از شعرو غزل ديگري خوشش ميآيد؟چرا همه از ديوان حافظ اينقدر لذت ميبرند؟آيا جزاين است كه همه كس آن را با زبان يك غريزه عميق كه سراپاي وجودش را گرفتهاست منطبق ميبيند؟چقدر اشتباه ميكنند كساني كه ميگويند يگانه عامل اساسيفعاليتهاي بشر عامل اقتصاد است!!
بشر براي عشقهاي جنسي خود موسيقي خاصي دارد،همچنانكه براي معنوياتنيز موسيقي خاص دارد،در صورتي كه براي حاجتهاي صرفا مادي از قبيل آب و نانموسيقي ندارد.
من نميخواهم ادعا كنم كه تمام عشقها جنسي است و هم هرگز نميگويم كهحافظ و سعدي و ساير غزلسرايان صرفا از زبان غريزه جنسي سخن گفتهاند.اينمبحث،مبحث ديگري است كه جداگانه بايد بحثشود.
ولي قدر مسلم اين است كه بسياري از عشقها و غزلها عشق و غزلهايي است كهمرد براي زن داشته است.همين قدر كافي است كه بدانيم توجه مرد به زن از نوع توجهبه نان و آب نيست كه با سير شدن شكم اقناع شود،بلكه يا به صورت حرص و آز وتنوع پرستي درميآيد و يا به صورت عشق و غزل.ما بعدا در اين باره بحثخواهيمكرد كه در چه شرايطي حالتحرص و آز جنسي تقويت ميشود و در چه شرايطيشكل عشق و غزل پيدا ميكند و رنگ معنوي به خود ميگيرد.
به هر حال اسلام به قدرت شگرف اين غريزه آتشين توجه كامل كرده است. روايات زيادي درباره خطرناك بودن«نگاه»،خطرناك بودن خلوت با زن،و بالاخره خطرناك بودن غريزهاي كه مرد و زن را به يكديگر پيوند ميدهد وارد شده است.
اسلام تدابيري براي تعديل و رام كردن اين غريزه انديشيده است و در اين زمينه،هم براي زنان و هم براي مردان تكليف معين كرده است.يك وظيفه مشترك كه برايزن و مرد هر دو مقرر فرموده مربوط به نگاه كردن است:
قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم...قل للمؤمنات يغضضنمن ابصارهن و يحفظن فروجهن .
خلاصه اين دستور اين است كه زن و مرد نبايد به يكديگر خيره شوند،نبايدچشم چراني كنند،نبايد نگاههاي مملو از شهوت به يكديگر بدوزند،نبايد به قصدلذت بردن به يكديگر نگاه كنند.يك وظيفه هم خاص زنان مقرر فرموده است و آن ايناست كه بدن خود را از مردان بيگانه پوشيده دارند و در اجتماع به جلوهگري و دلربايينپردازند،به هيچ وجه و هيچ صورت و با هيچ شكل و رنگ و بهانهاي كاري نكنند كهموجبات تحريك مردان بيگانه را فراهم كنند.
روح بشر فوق العاده تحريك پذير است.اشتباه است كه گمان كنيمتحريك پذيري روح بشر محدود به حد خاصي است و از آن پس آرام ميگيرد.
همان طور كه بشر-اعم از مرد و زن-در ناحيه ثروت و مقام از تصاحب ثروت واز تملك جاه و مقام سير نميشود و اشباع نميگردد،در ناحيه جنسي نيز چنين است.
هيچ مردي از تصاحب زيبارويان و هيچ زني از متوجه كردن مردان و تصاحب قلبآنان و بالاخره هيچ دلي از هوس سير نميشود.
و از طرفي تقاضاي نامحدود خواه ناخواه انجام ناشدني است و هميشه مقروناستبه نوعي احساس محروميت.دست نيافتن به آرزوها به نوبه خود منجر بهاختلالات روحي و بيماريهاي رواني ميگردد.
چرا در دنياي غرب اينهمه بيماري رواني زياد شده است؟علتش آزادي اخلاقيجنسي و تحريكات فراوان سكسي است كه به وسيله جرايد و مجلات و سينماها وتئاترها و محافل و مجالس رسمي و غير رسمي و حتي خيابانها و كوچهها انجامميشود.
اما علت اينكه در اسلام دستور پوشش اختصاص به زنان يافته است اين است كه ميل به خودنمايي و خودآرايي مخصوص زنان است.از نظر تصاحب قلبها و دلها مردشكار است و زن شكارچي،همچنانكه از نظر تصاحب جسم و تن،زن شكار است ومرد شكارچي.ميل زن به خودآرايي از اين نوع حس شكارچيگري او ناشي ميشود. در هيچ جاي دنيا سابقه ندارد كه مردان لباسهاي بدن نما و آرايشهاي تحريك كنندهبه كار برند.اين زن است كه به حكم طبيعتخاص خود ميخواهد دلبري كند و مرد رادلباخته و در دام علاقه به خود اسير سازد. لهذا انحراف تبرج و برهنگي از انحرافهايمخصوص زنان است و دستور پوشش هم براي آنان مقرر گرديده است.
ما درباره طغيان پذيري غريزه جنسي و اينكه بر خلاف ادعاي افرادي مانند راسلغريزه جنسي با آزاد گذاشتن كامل و خصوصا با فراهم كردن وسائل تحريك هرگزسير نميشود و اشباع نميگردد و همچنين درباره انحراف«چشم چراني»در مردان وانحراف«تبرج»در زنان،باز هم بحثخواهيم كرد.
2.استحكام پيوند خانوادگي
شك نيست كه هر چيزي كه موجب تحكيم پيوند خانوادگي و سبب صميميترابطه زوجين گردد براي كانون خانواده مفيد است و در ايجاد آن بايد حداكثر كوششمبذول شود،و بالعكس هر چيزي كه باعثسستي روابط زوجين و دلسردي آنان گرددبه حال زندگي خانوادگي زيانمند است و بايد با آن مبارزه كرد.
اختصاص يافتن استمتاعات و التذاذهاي جنسي به محيط خانوادگي و در كادرازدواج مشروع، پيوند زن و شوهري را محكم ميسازد و موجب اتصال بيشتر زوجينبه يكديگر ميشود.
فلسفه پوشش و منع كاميابي جنسي از غير همسر مشروع،از نظر اجتماعخانوادگي اين است كه همسر قانوني شخص از لحاظ رواني عامل خوشبخت كردن اوبه شمار برود;در حالي كه در سيستم آزادي كاميابي،همسر قانوني از لحاظ روانييك نفر رقيب و مزاحم و زندانبان به شمار ميرود و در نتيجه كانون خانوادگيبر اساس دشمني و نفرت پايهگذاري ميشود.
علت اينكه جوانان امروز از ازدواج گريزانند و هر وقتبه آنان پيشنهاد ميشود،جواب ميدهند كه حالا زود است،ما هنوز بچهايم،و يا به عناوين ديگر از زير بار آنشانه خالي ميكنند همين است;و حال آنكه در قديم يكي از شيرينترين آرزوهاي جوانان ازدواج بود. جوانان پيش از آنكه به بركت دنياي اروپا كالاي زن اينهمه ارزانو فراوان گردد« شب زفاف را كم از تخت پادشاهي» نميدانستند.
ازدواج در قديم پس از يك دوران انتظار و آرزومندي انجام ميگرفت و به هميندليل زوجين يكديگر را عامل نيكبختي و سعادت خود ميدانستند،ولي امروزكامجوييهاي جنسي در غير كادر ازدواج به حد اعلي فراهم است و دليلي براي آناشتياقها وجود ندارد.
معاشرتهاي آزاد و بيبند و بار پسران و دختران ازدواج را به صورت يك وظيفهو تكليف و محدوديت درآورده است كه بايد آن را با توصيههاي اخلاقي و يا احياناچنانكه برخي از جرايد پيشنهاد ميكنند-با اعمال زور بر جوانان تحميل كرد.
تفاوت آن جامعه كه روابط جنسي را محدود ميكند به محيط خانوادگي و كادرازدواج قانوني، با اجتماعي كه روابط آزاد در آن اجازه داده ميشود اين است كهازدواج در اجتماع اول پايان انتظار و محروميت،و در اجتماع دوم آغاز محروميت ومحدوديت است.در سيستم روابط آزاد جنسي پيمان ازدواج به دوران آزادي دختر وپسر خاتمه ميدهد و آنها را ملزم ميسازد كه به يكديگر وفادار باشند و در سيستماسلامي به محروميت و انتظار آنان پايان ميبخشد.
سيستم روابط آزاد اولا موجب ميشود كه پسران تا جايي كه ممكن است ازازدواج و تشكيل خانواده سر باز زنند و فقط هنگامي كه نيروهاي جواني و شور ونشاط آنها رو به ضعف و سستي مينهد اقدام به ازدواج كنند و در اين موقع زن را فقطبراي فرزند زادن و احيانا براي خدمتكاري و كلفتي بخواهند،و ثانيا پيوند ازدواجهايموجود را سست ميكند و سبب ميگردد به جاي اينكه خانواده بر پايه يك عشقخالص و محبت عميق استوار باشد و هر يك از زن و شوهر همسر خود را عاملسعادت خود بداند بر عكس به چشم رقيب و عامل سلب آزادي و محدوديتببيند وچنانكه اصطلاح شده استيكديگر را«زندانبان»بنامند.
وقتي پسر يا دختري ميخواهد بگويد ازدواج كردهام،ميگويد براي خودمزندانبان گرفتهام. اين تعبير براي چيست؟براي اينكه قبل از ازدواج آزاد بود هر كجابخواهد برود،با هر كسي بخواهد برقصد،بلاسد،هيچ كس نبود كه بگويد بالاي چشمتابروست.ولي پس از ازدواج اين آزاديها محدود شده است،اگر يك شب دير به خانهبيايد مورد مؤاخذه همسرش قرار ميگيرد كه كجا بودي؟و اگر در محفلي با التهاب با دختري برقصد همسرش به او اعتراض ميكند. واضح است كه روابط خانواده درچنين سيستمي تا چه اندازه سرد و سست و غير قابل اطمينان است.
بعضيها مانند برتراند راسل پنداشتهاند كه جلوگيري از معاشرتهاي آزاد صرفا بهخاطر اطمينان مرد نسبتبه نسل است;براي حل اشكال،استفاده از وسائلضد آبستني را پيشنهاد كردهاند;در صورتي كه مساله،تنها پاكي نسل نيست;مسالهمهم ديگر ايجاد پاكترين و صميميترين عواطف بين زوجين و برقرار ساختن يگانگيو اتحاد كامل در كانون خانواده است.تامين اين هدف وقتي ممكن است كه زوجين ازهر گونه استمتاع از غير همسر يا همسران قانوني چشم بپوشند،مرد چشم به زن ديگرنداشته باشد و زن نيز در صدد تحريك و جلب توجه كسي جز شوهر خود نباشد واصل ممنوعيت هر نوع كاميابي جنسي در غير كادر خانواده حتي قبل از ازدواج همرعايت گردد.
به علاوه،زني كه تا اينجا پيش رفته است كه به پيروي از امثال راسل و تقليد ازصاحبان مكتب«اخلاق نوين جنسي»با داشتن همسر قانوني عشق خود را در جايديگر جستجو ميكند و با مرد مورد عشق و علاقه خود همبستر ميشود،چه اطمينانيهست كه به خاطر همسر قانوني كه چندان مورد علاقهاش نيست وسائل ضد آبستنيبه كار برد و از مرد مورد عشق و علاقه خود آبستن نشود و فرزند را به ريش همسرقانوني نبندد؟قطعا چنين زني مايل است كه فرزندي كه به دنيا ميآورد از مرد موردعلاقهاش باشد نه از مردي كه فقط به حكم قانون همسر اوست و الزاما به حكم قانوننبايد از غير او آبستن شود.همچنان مرد نيز طبعا علاقهمند است كه از زن مورد عشقو علاقهاش فرزند داشته باشد نه از زني كه با زور قانون به او پيوند كردهاند.دنياياروپا عملا نشان داده است كه با وجود وسائل ضد آبستني آمار فرزندان غير مشروعوحشتآور است.
3.استواري اجتماع
كشانيدن تمتعات جنسي از محيط خانه به اجتماع،نيروي كار و فعاليت اجتماعرا ضعيف ميكند.بر عكس آنچه كه مخالفين حجاب خردهگيري كردهاند و گفتهاند: «حجاب موجب فلج كردن نيروي نيمي از افراد اجتماع است»بيحجابي و ترويجروابط آزاد جنسي موجب فلج كردن نيروي اجتماع است.
آنچه موجب فلج كردن نيروي زن و حبس استعدادهاي اوستحجاب به صورتزنداني كردن زن و محروم ساختن او از فعاليتهاي فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي استو در اسلام چنين چيزي وجود ندارد.اسلام نه ميگويد كه زن از خانه بيرون نرود و نهميگويد حق تحصيل علم و دانش ندارد-بلكه علم و دانش را فريضه مشترك زن ومرد دانسته است-و نه فعاليت اقتصادي خاصي را براي زن تحريم ميكند.اسلام هرگزنميخواهد زن بيكار و بيعار بنشيند و وجودي عاطل و باطل بار آيد.پوشانيدن بدن بهاستثناي وجه و كفين مانع هيچ گونه فعاليت فرهنگي يا اجتماعي يا اقتصادي نيست. آنچه موجب فلج كردن نيروي اجتماع است آلوده كردن محيط كار به لذتجوييهايشهواني است.
آيا اگر پسر و دختري در محيط جداگانهاي تحصيل كنند و فرضا در يك محيطدرس ميخوانند دختران بدن خود را بپوشانند و هيچ گونه آرايشي نداشته باشند بهتردرس ميخوانند و فكر ميكنند و به سخن استاد گوش ميكنند يا وقتي كه كنار هرپسري يك دختر آرايش كرده با دامن كوتاه تا يك وجب بالاي زانو نشسته باشد؟آيااگر مردي در خيابان و بازار و اداره و كارخانه و غيره با قيافههاي محرك و مهيج زنانآرايش كرده دائما مواجه باشد بهتر سرگرم كار و فعاليت ميشود يا در محيطي كه باچنين مناظري روبرو نشود؟اگر باور نداريد،از كساني كه در اين محيطها كار ميكنندبپرسيد.هر مؤسسه يا شركتيا ادارهاي كه سخت مايل است كارها به خوبي جريانيابد از اين نوع آميزشها جلوگيري ميكند.اگر باور نداريد تحقيق كنيد.
حقيقت اين است كه اين وضع بيحجابي رسوا كه در ميان ماست و از اروپا وآمريكا هم داريم جلو ميافتيم از مختصات جامعههاي پليد سرمايهداري غربي استو يكي از نتايجسوء پول پرستيها و شهوترانيهاي سرمايهداران غرب است،بلكه يكياز طرق و وسائلي است كه آنها براي تخدير و بي حس كردن اجتماعات انساني ودرآوردن آنها به صورت مصرف كننده اجباري كالاهاي خودشان به كار ميبرند.
«اطلاعات»5/9/47 گزارشي از اداره كل نظارت بر مواد خوردني،آشاميدني،آرايشي نقل كرده است.درباره لوازم آرايش چنين مينويسد:
«تنها در ظرف يك سال 210 هزار كيلو مواد و لوازم آرايش از قبيل ماتيك،سرخاب،كرم،پودر، سايه چشم براي مصرف خانمها وارد شده است.از اين مقدار 181 هزار كيلوگرم آن انواع كرم بوده است.در اين مدت به 1650 قوطي و 2500دوجين پودر صورت و 4604 عدد روژ لب،2280 عدد صابون لاغري،2280آمپول آرايشي اجازه ورود داده شده است.البته بايد 3100 عدد سايه چشم و2400 خط چشم را نيز به آن اضافه كرد.»
آري بايد زن ايراني به بهانه« تجدد» و« تقدم» و« مقتضيات زمان» هر روز و هرساعتبا وسائلي كه در دنياي سرمايهداري تهيه ميشود خود را در معرض نمايشبگذارد تا بتواند چنين مصرف كننده لايقي براي كارخانههاي اروپايي باشد.اگر زنايراني بخواهد خود را فقط براي همسر قانوني و يا براي حضور در مجالساختصاصي زنان بيارايد،نه مصرف كننده لايقي براي سرمايهداران غربي خواهد بود ونه وظيفه و ماموريت ديگرش را كه عبارت است از انحطاط اخلاق جوانان و ضعفاراده آنان و ايجاد ركود در فعاليت اجتماعي،به نفع استعمار غرب انجام خواهد داد.
در جامعههاي غير سرمايهداري با همه احساسات ضد مذهبي كه در آنجا وجوددارد كمتر شنيده ميشود كه چنين رسواييها به نام آزادي زن وجود داشته باشد.
4.ارزش و احترام زن
قبلا گفتيم كه مرد به طور قطع از نظر جسماني بر زن تفوق دارد.از نظر مغز و فكرنيز تفوق مرد لااقل قابل بحث است.زن در اين دو جبهه در برابر مرد قدرت مقاومتندارد،ولي زن از طريق عاطفي و قلبي هميشه تفوق خود را بر مرد ثابت كرده است. حريم نگه داشتن زن ميان خود و مرد يكي از وسائل مرموزي بوده است كه زن برايحفظ مقام و موقع خود در برابر مرد از آن استفاده كرده است.
اسلام زن را تشويق كرده است كه از اين وسيله استفاده كند.اسلام مخصوصاتاكيد كرده است كه زن هر اندازه متينتر و باوقارتر و عفيفتر حركت كند و خود را درمعرض نمايش براي مرد نگذارد بر احترامش افزوده ميشود.
بعدا در تفسير آيات سوره احزاب خواهيم ديد كه قرآن كريم پس از آنكه توصيهميكند زنان خود را بپوشانند ميفرمايد: ذلك ادني ان يعرفن فلا يؤذين يعني اين كاربراي اينكه به عفاف شناخته شوند و معلوم شود خود را در اختيار مردان قرار نميدهندبهتر است و در نتيجه دورباش و حشمت آنها مانع مزاحمت افراد سبكسر ميگردد.
زن و حجاب
رعايت حجاب تکليفي است از سوي خداوند به زن؛ البته مرد هم در اين مورد هم تکليفي دارد که به اندازه تکليف زن نيست؛ چرا که در برابر حق خدا، براي اين دو جنس، تکليف ايجاد شده است. اکنون به آيه هاي 30 و 31 سوره نورکه در آن حجاب تشريع شده است توجه کنيد:
«(اي پيامبر)به مردان بگو که ديده از نظربازي فرو گذارند و ناموسشان را محفوظ بدارند.اين براي آنان پاکيزه تر است و بي گمان خدا به آنچه که مي کنند آگاه است.و به زنان بگو که ديدگانشان را فرو گذارند و ناموسشان را محفوظ بدارند و زينتشان را جز آنچه از آن آشکار است ،آشکار نکنند. و روسريهايشان را بر گربيانشان باندازند جز بر پدر و مادر و شوهر و.....بگو که چنان پاي نکوبند تا زينتي که پنهان داشته اند آشکار شود و اي مومنان همگي به درگاه خدا توبه کنيد»
در اين آيه ابتدا به مردان مومن دستور داده است که که چشم از نامحرم فرو ببندند و شرمگاه خويش را بپوشانند؛و در اينجا اين گونه رفتار را سبب پاکدامني آنان معرفي کرده است.و به مومنان يا آور شده است که تنها خداست که به آنچه بندگان مي کنند آگاه است لذا در نهان و آشکار حکم او را به اجرا گذارند و از نظر بازي بپرهيزند تا دامنشان به گناه بزرگ آلوده نشود .و سپس همين دستور را براي زنان مومن صادر کرده است و آنان را هم به چشم فروپوشي و حفظ شرمگاه امر کرده و آنگاه لباسي را که براي زنان معين کرده براي بستگانش واجب نکرده است.
خداوند در آيه 59سوره احزاب به پيامبر خطالب مي کند که:«اي پيامبر به همسرانت و دخترانت و زنان مسلمان بگو که روسريهاي خود را بر خود بپوشانند که به اين وسيله متحمل تر است که شناخته شوند و رنجانده نشوند و خداون آمرزگار و مهربان است»
بنابراين هر گونه شتابزدگي و تهديد و اعراب و ارعاب و اجبار و گاهي اعمال ضرب و شتم در معابر و خيابانها و به کار بردن تازيانه عبرت بدون ارشاد و آگاهي صحيح و بهره برداري از يک تربيت اخلاقي همراه باديانت واقعي معکوس و لجاجت خواهد داد و بايد طوري عمل کرد که بانوان با ارشاد صحيح از آن استقبال کنند.بديهي است که که در جو اسلامي امروز و بلکه هميشه، آزادي و بي بندري در لباس پوشيدن تجاوز به حريم اخلاقي جامعه است و برخوردهاي نادرست و ايجاد توطئه و جنجال و سوءاستفاده مغرضين و قشريون بهانه جو خواهد بود.
پس حکم حجاب به اين جهت صادر شده و رعايت آن واجب شده است که که ابتدا دلهاي مردان و سپس دلهاي زنان را پاکيزه نگاه دارد تا در دامن گناه نيافتند و ثانيا زنان را از خطر آزار مردان مصون و محفوظ بمانند.و به نظر بنده حجاب از مواردي است که خداوند به زن لطف و عنايت بسيار کرده است .يکي از شعرهائي که بر ديوار شهر نوشته شده اين است که«حجاب مصونيت است نه محدوديت»آري، حجاب موجب مصونيت زن از آزار مردان بوالهوس است.از اين آيه و آيات ديگر به روشني مي توان فهميد که بعضي از مردان به زنان چشم طمع مي دوزند و با سخنان به ظاهر دلنشين ولي با سوء نيت هم خود را گناه کار مي کنند و هم دامن زنان را آلوده مي کنند.پس با اينها مي توان گفت که وقتي زن ،نرمي گفتارش را در نگاه مرد بنشاند و او را به پرتگاه هوا و هوس خواهد انداخت و اگر زن به هوا و هوس مرد تسليم نشود آزار خواهد ديد و در چنين وضعيتي آيا به صلاح فرد و با جامعه نيست که زن رعايت حجاب و عفت خود را بکند؟؟؟؟آيا براي جلوگيري از وقوع جرايم ناموسي، که مردم جهان همه روزه شاهد آنند نبايد به راههائي که خداوند آنان را هدايت فرموده است بروند؟؟؟؟ چرا به خود نيائيم و با روش آسان پيشگيري از وقوع جرايم، خود و جامعه را از خطر ضرب و جرح و حتي قتل و بي عفتي در امان نگاه نداريم؟؟چــــــــــــرا؟؟
اما چگونگي حجاب
آنچه از موضوع احاديث بر مي آيد اين است که اسلام دستور حجاب صورت و دست و پا را نداده است و نمونه آن در نماز و هنگام اداي فريضه حج است.در قرآن مجيد در چندين آيه به حجاب اشاره شده است ولي در مورد کيفيت آن که به چه شکل و چه رنگي و چه نوعي باشد اشاره نشده و آنچه که امروز به صورت رنگ سياه و سراسر پوشيده و روي هم طبق سليقه خصوصي و نظري است که هر سازمان به ميل خودش فتوا صادر مي کند.
ديانت اسلام فرم حجاب را مشخص نکرده است ولي چون طرفدار حفظ سلامت اخلاق و صيانت ناموس زنان است حجاب را اجمالاً به معني پوشش ضروري مي داند و در هر نوعي مي پذيرد.
از طرفي کساني را که حجاب را که حجاب را وسيله اختفاي عمل ناشايست خود کنند مورد نکوهش و سرزنش قرار مي دهد و در اين صورت مضار اين گونه حجاب را بيش از محسنات آن را مي داند که:
«ما حکم به العقل کم به الشرع» هرآن چه را عقل حکم کند شرع نيز اين گونه حکم مي کند.
اما با خيلي ها گمان مي کنند که اسلام حجاب را فقط براي زنها واجب شمرده است .ولي به عقيده بنده حجاب و عفت هم شامل مرد مي شود و هم زن .عفت زن اين است که خود را در معرض ديد مردان نامحرم قرار ندهد و عفت مرد اين که چشم خود را از نامحرم فروببندد.
اکنون با در نظر گرفتن نکات فوق در باره حجاب مي توان مطلب را چنين خلاصه کرد:
1)اولاً حجاب به معني عفت و پرهيزکاري و تقوا در شرع اسلام براي مرد و زن هر دو واجب و ضروري است.
2)ثانياً حجابي که براي زن دستور داده شده پوشيدن سر ومو و بدن است و دستور حجاب رخساره، کفين(کف دست و پا)براي زنان نيست با ذکر اين که بدون آرايش باشد.
3)ثالثاً اين که حجاب به معني چادر و يا مقنعه به فرم امروزي نيست بلکه به هر نوع و به هر شکلي که زن بتواند بدن بتواند بدن و سر و موي خود را مخفي کند، کافي است.
حجاب زن حق الهي
شبهه اي كه در ذهنيت بعضي افراد هست، اين است كه خيال مي كنن حجاب براي زن محدوديت و حصاري است كه خانواده و وابستگي به شوهر براي او ايجاد نموده است و بنابراين، حجاب نشانه ضعف و محدوديت زن است راه حل اين شبهه و تبيين حجاب در بينش قرآن كريم اين است كه زن بايد كاملاً درك كند كه حجاب او تنها مربوط به خود او نيست تا نگويد من از حق خودم صرف نظر كردم، حجاب زن مربوط به مرد نيست تا مرد بگويد من راضيم، حجاب زن مربوط به خانواده نيست تا اعضاي خانواده رضايت بدهند، حجاب زن، حق الهي است.
لذا مي بينيد در جهان غرب و كشورهايي كه به قانون غربي مبتلا هستند اگر زن همسرداري آلوده شد وهمسرش رضايت داد، قوانين آنها پرونده را مختومه اعلام مي كنند، اما در اسلام اين چنين نيست، حرمت زن نه اختصاص به خود زن دارد نه شوهر نه ويژه برادر و فرزندانش مي باشند، همه اينها اگر رضايت بدهند قرآن راضي نخواهد بود، چونن حرمت زنن وحيثيت زن به عنوان حق الله مطرح است وخداي سبحان زن را با سرمايه عاطفه آفريد كه معلم رقت باشد و پيام عاطفه بياورد.
اگر جامعه اي اين درس رقت وعاطفه را ترك نموده و به دنبال غريزه و شهوت رفتند به همان فساوي مبتلا مي شوند كه در غرب ظهور كرده است. لذا كسي حق ندارد بگويد من به نداشتن حجاب رضايت دارم.
از اين كه قرآن كريم مي گويد هرگروهي اگر راضي هم باشند. شما حد الهي را در برابر آلودگي اجرا كنيد، معلوم مي شود عصمت زن، حق الهي است وبه هيچ كس ارتباط ندارد. قهراً همه اعضاي خانواده و اعضاي جامعه وخصوصاً خود زن امين امانت الهي هستند. زن به عنوان امين حق الله از نظر قرآن مطرح است.
يعني اين مقام را واين حرمت وحيثيت را خداي سبحان كه حق خود اوست، به زن داده و فرموده: اين حق مرا، تو به عنوان امانت حفظ كن، آن گاه جامعه به صورتي در مي آيد كه شما در ايران مي بينيد، جهان در برابر ايران خضوع نموده است، زيرا كه در مسأله جنگ تا آخرين لحظه، صبر نمود وكاري كه بر خلاف عاطفه و رقت ورأفت و رحمت باشد انجام نداد. جامعه اي قرآن در او حاكم است، جامعه عظيم است وسرش اين است كه نيمي از جامعه را معلمان عاطفه به عهده دارند و آن مادرها هستند.
پوشش زن
دنياي غرب و غربزدگان مي گويند زن بايد همانند مرد از نظر لباس و پوشش آزاد باشد و در مكان هاي مختلف به هر شكلي كه دوست دارد و با هر كس كه مورد علاقه اش مي باشد، رفت وآمد نمود وروابط جنسي داشته باشد و بالاتر از همه، بايد اين روابط و عشق ها را نيز محترم و مقدس شمرد.
درمقابل اينان، اسلام مي گويد: برهنگي از زنان در اجتماع و در برابر ديدگان جوانان هوس باز، عامل فساد و از هم پاشيدگي خانواده را ببار مي آورد وخود زنان را نيز در اين آتش مي سوزاند.
هنگامي كه زنان بدون پوشش لازم وبا قيافه اي فريبنده در صحنه اجتماع و مردم ظاهر شوند، قهراً در چنين جامعه اي زنان ومردان به ويژه جوانان اعصابي آرام و قلبي مطمئن نخواهند داشت زيرا از ديدن يكديگر در چنين وضعفي فوق العاده تحريك گرديده و به بيماري هاي اعصاب و روان گرفتار مي شوند و هيجانات روحي با شدت تمام افكار آنان را پريشان خواهد ساخت. علاوه بر اين معاشرت هاي اختلاطي و بي بند و باري زنان با مردان نه تنها راهيان اين راه را اشباع نمي كنند، بلكه عطش و هوس آنان را نيز افزايش مي دهند.
خسرو پرويز پادشاه ساساني، با اين كه سه هزار زن و دوازده هزار كنيز وبازي گر داشت. با وجود آنها اشباع نگرديد و به عمال و كارگزارانش دستور داد هر كجا زناني زيبا و دوشيزگاني مطلوب ديدند آنان را به دربار شاهنشاهي بفرستند!
مهم تر از آن مسأله زنان در اروپاي متمدن و آزاد است، مردم اروپا بدون كوچك ترين مانع قانوني و اخلاقي به امور جنسي و شهوتراني مي پردازند و هيچ گونه انحصار ناموسي در اين سرزمين هاي آزاد و متكامل بچشم نمي خورد ولي با اين وضع مردم اين سرزمينها نه تنها سير نمي شوند بلكه عطش آنان در بي بند وباري روز به روز افزونتر مي گردد.
هنگامي كه در بلژيك، «پارلمان اروپا» تشكيل شد، در رابطه با «تجاوز به عنف» به بانوان، بحثي رامطرح ساختند از جمله مطالبي كه پس از تحقيقات لازم گزارش نمودند اين بود كه دستگاه پليسي وقضايي آمريكا هنگام شكايت زنان از ديگران، خود نيز به زور به آنان تجاوز مي كنند. يك خانم آلماني در اين جلسه گفت: در كشور من هر ساعت 20 تجاوز به عنف، فقط در رابطه با محارم صورت مي گيرد و روز به روز رو به افزايش است.
هم اكنون سه برابر شده است وتازه 26 درصد اين تجاوزها را تجاوز به كودكان خانواده تشكيل مي دهند. سپس گزارش گر ديگر گفت: زنان درمحل كارشان امنيت ندارند مورد تجاوز به زور قرار مي گيرند و در كارهاي خدماتي و اجتماعي نيز وضع به همين گونه است حتي بيماران زن در مطب پزشكان اروپايي امنيت جنسي ندارند.
اين آمار رسمي گوياي وضع مردم سرزمين برهنگان است كه زنان در اين مناطق آزادي مطلق دارند و اما مردمان آنها هرگز سير نمي شوند وعطش آنان روز به روز در حال افزايش است.
آري زماني كه زن در بازار مشترك جوانان متاع مناسب قرار گرفت، آمار طلاق ها بالا مي رود، عشق و صفا از ميان خانوداده رخت مي بندد و شماره بچه هاي نامشروع به ميليون ها تن مي رسد، تا آنجا كه درهر سال بيش از پانصد هزار نوزاد نامشروع فقط در انگلستان متولد مي شوند و سرزمين هاي ديگر غرب نيز مطلوب تر از انگلستان نيستند، بلكه همه آنان گرفتار فحشاء و مرض «ايدز» گرديده اند.
حالا خوب به قضاوت بنشينيد آيا با اين فرهنگ منحط وبا اين فحشاء وبي بند وباري، پيوند خانوادگي استوار مانده و علاقه اي ميان زن و شوهر باقي مي ماند؟ آيا در چنين اجتماعي جوانان رغبت براي ازدواج پيدا مي كنند؟ آيا در ميان مردم اين سرزمين كسي را مي توان پيدا كرد كه صفات مردانگي داشته باشد؟
بنابراين برهنگي وبي حجابي و اختلاط زن ومرد با آن كيفيت، بدون ترديد زيان آور و برخلاف مصالح اجتماع است و مسلمانان و انسان هاي آزاد انديش بايد خود را با فرهنگ غني اسلام كه همان پوشش بدن از نامحرم و بيگانه است تطبيق دهند.
حجاب حق زنان، حدّ مردان
مقدمه
اصولا مکاتب بدون شعائر در جوامع حضور ندارند و شعائر نيز بدون مکاتب نمي توانند موجوديت مستقلي داشته باشند. شعائر، به منزله شاخ و برگي هستند که ريشه در مکاتب دارند و به ميزان بهره مندي مکاتب از حقيقت ،آنها نيزاز حقيقت برخوردارند و پيروانشان در وهله اول « توفيق در اعتقاد » و در وهله دوم « تکليف در اجرا» را مي يابند.
ما در اين فرصت فراهم آمده بنا بر ضرورتهايي که در متن بحث به آن خواهيم پرداخت به يکي از شعائر مکتب اسلام ، از ميان مجموعه شعائري همچون نماز – روزه – حج – حجاب و خمس و .... خواهيم پرداخت ، ابتدا به اين پرسش مي پردازيم که در بين شعائر و رفتارهاي ديني بر شمرده ، کدام شعار است که مي تواند به صورت فوري و فراگير ، نه تنها انتخاب يک فرد را، بلکه سمت و سوي خاص يک نظام فرهنگي – سياسي را در جامعه نشان دهد ؟ تصور کنيد مثلاًٌ جهانگردي ، به کشور ما بيايد ، آيا در بدو ورود اين نماز و روزه و خمس و زکات است که مي تواند نوع نظام فرهنگي – سياسي حاکم را نشان دهد،يا حجاب زنان ؟ پس زنان با نوع حضور و حجابشان هم مَنش حکومت را نشان مي دهند و هم کٌنش اعتقادي و التزامي شهروندان را . در واقع نوع پوشش، وحضور اجتماعي زنان به هر تازه واردي يک شناخت اجمالي مي دهد که البّته اين شناخت اجمالي با ورود به لايه هاي فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي کشور مي تواند تصديق يا تکذيب شود .حال که نوع پوشش زنان به يک مورد جامعه شناختي تبديل شده است لازم مي نمايد که تأمل و دقت بيشتري بر آن داشته باشيم .
پس زمينه انديشه هاي جهاني در مورد حجاب
حجاب از جمله شعائر اسلامي است که در طي سالها، بيشترين حرف و سخن را به دنبال داشته است . با اين حال تأمل درمورد حجاب ، نمي تواند بدون طرح يک " پس زمينه در جهان" و" پيش زمينه در ايران "کاري منصفانه و همه جانبه باشد لذا در پرداختن به اين دو بخش بايد بگوييم که :" پس زمينه جهاني "، ساختن يک فضاي موثر و برنامه ريزي شده براي جدايي انداختن ميان زن و حجاب بوده است .
فضايي که با فريب ، عفاف را يک رياضتِ بي جهت و غير عاقلانه نشان داد و حجاب را يک رعايت با زحمت و غير عادلانه معرفي کرد. فضايي که بي حجابي را نوعي آزادي دروني و بيروني بر شمرد تا از گذر آن مردان از تمتع آزادانه و از قدرت انتخاب بيشتر برخوردارباشند و زنان نيز اسير پاسخگويي به آنان باشند . بنابراين در" پس زمينه جهاني" ، عصري را در برابر خود مي بينيم که وارث يک قرن يورش به نهادها و نمادهاي ديني است.
يک قرن غارت با عصاي آبرومندانه علم ، به منظور فرود آوردن و به زير کشاندن آموزه ها و گزاره هاي ديني نه از اِريکه حقيقت و حقانيت، بلکه از اِريکه هنجارها و ارزشهاي ذهن و تاريخ و جامعه بشري صورت گرفته است .اين موضوع ، يعني توان علم در فرو کشاندن حاکمان ذهني و تاريخي بشر که با بالا بردن استيلاي علمي بر طبيعت همراه بود، به خدمت « انانيت بشر » در آمد، و عصري را پديد آورد که در بخشي، وارث الحاد گذشته بود و در بخش ديگر، مي توانست والد الحاد آينده باشد. لذا قرن بيستم، هم محل ظهور الحادهاي پيشين است و هم خالق الحادهاي پسين . وارث الحاد قرن نوزدهم ، الحاد سرمايه داري است و الحاد قرن هجدهم ، الحاد آکادمي است . در کل قصد بر اين است که :اولاً جهان را بدون خدا تبيين کنند و دوماً بدون خدا در جهان با رفاه و سعادت زندگي کنند . البته قرن بيستم با اِلحاد ديگري که خاص اين قرن است يعني «اِلحاد سياسي» روبروست که در پي حکومت و اداره حيات جمعي انسانها است . اين حجم از تاريکيهاي هولناک است که بشر را از عصر نوگرايي و مدرنيسم به سوي عصر فرانوگرايي و پست مدرنيسم روانه مي کند و عصر ديگري را بوجود مي آورد که به لزوم غفلت از خدا راضي نمي شود و در پي لزوم غيبت خدا است. اين عصر نه با مشخصه سر پيچي از خدا ،که با سرکوبي خدا به پيش مي تازد !!
حاصل اين تهاجم تاريک ، پيدايش انديشه هاي قدرتمنــد در غرب و شرق عالم است . نظامات ملحد اين عصر ، در پي گسترش گستاخانه جدايي ايمان از عقل ، اخلاق از علم ، دين از سياست ، تعالي از هنر ،مسئوليت از آزادي، و در نهايت انسانيت از انسان هستند . در اين دنياي پست که آرمانش « اومانيسم » است ، همانطور که روز به روز بر شکوه بشري افزوده مي گردد شِکوه انساني نيز فزوني مي يابد. در اين عصر هر چقدر دستهاي کار کردن و پاهاي راه رفتن تواناتر مي شود به عوض چشمهاي ديدن ، لوچ تر و احول تر مي گردد ، دائماً « وهم » فربه و « فهم » لاغر مي شود . اين طوفان تباه کننده ، که حامل مرگ ايمانها و ارزشهاي راستين است ، به نيرنگ ، خود را نسيم روحبخش مي نماياند و در درون همه چيز مي خزد و پاي مي گيرد . ورودش به عرصه فرهنگ ، اباحه گري ، به عرصه اقتصاد ، سرمايه داري ، به عرصه اجتماع ، لذت گرايي و به عرصه سياست ، دين زدايي را در پي دارد .
انديشه هاي قدرتمند قرن 20
از پيامد هاي چنين طرز تفکري اين است که در اين چرخه آزاد ، انسان همه چيز را مي تواند در صحنه " فکر و نظر " انتخاب کند ، حتي مذهب را و در صحنه" رفتار و عمل" ، همه چيز را مي تواند انتخاب کند الا مذهب را . اين ستم هنجار شده که علم با همه دانندگي، و اقتصاد با همه دارندگي اش به حمايت از آن برخاسته ، در هر دوره داراي قربانيان بي شماري بوده است و مثل همه نظامهاي باطل که وقتي به زنها مي رسند ، بيشترين ستم را به آنها روا مي دارند در اين ستم مدرن نيز زنان بيشترين آسيب و آفت را مي بينند. وقتي براي رونق اقتصادي کار ارزان و کم توقّع مي خواهند زن را با نام " آزادي" از خانه به خيابانها مي کشانند. براي تأمين ديدگاه هاي هدونيستي ولذت گرا ، زن، همه جاذبه هاي لازم را دارد . پس باز او را با نام « آزادي از پوشش » به کوي و برزن مي کشانند و اين سرنوشت غم انگيز زن امروز در غرب است.
پيش زمينه انديشه ها در ايران
اما پيش زمينه اين تراژدي در ايران ، اگر چه ظهور رگه هاي نخستين اش به دوره قاجار و اولين سفر ناصرالدين شاه بر مي گردد، اما گسترش همه جانبه و جاسازي کردن آن در لايه هاي مختلف فرهنگي – اجتماعي – سياسي به دوره پهلوي مي رسد . به قول مخبرالسلطنه- رئيس الوزراي رضا شاه –غرب، با لابراتورهايش که مظهر سخت کوشي و نظم و پژوهش است، به ايران وارد نمي شود بلکه با بلوارهايش که مظهر برهنگي و خوش باشي و کافه نشيني است وارد مي شود و ماندگارميکردد.اين نکته را نيز جلال آل احمد به درستي در کتاب غرب زدگي اشاره مي کند که :
« از واجبات غرب زدگي يا مستلزمات آن ، آزادي دادن به زنان است . ظاهراً لابد احساس کرده بوديم که به قدرت کار اين پنجاه درصد نيروي انساني مملکت نيازمنديم که گفتيم آب و جارو کنند و راه بندانها را بردارند تا قافله نسوان برسد !!اما چه جور اينکار را کرديم ؟... به زن تنها اجازه تظاهر در اجتماع را داديم فقط تظاهر ، يعني خود نمايي ، يعني زن را که حافظ سنّت خانواده و نسل و خون است را به ولنگاري کشيده ايم ، به کوچه آورده ايم و به خود نمايي و بي بند و باري واداشته ايم سر و رو را صفا بدهد و هر روز ريخت يک مد تازه را به خود ببندد و ول بگردد ... ما در کار آزادي صوري زنان ، سالهاي سال پس از اين هيچ هدفي جز افزودن به خيل مصرف کنندگان پودر و ماتيک – محصول صنايع غرب – نداريم و اين صورت ديگري از غرب زدگي است ... »
اگر چه موضوع زن در دوره ستمشاهي پهلوي يک قطعه از کل پازل فرهنگي ، سياسي و اقتصادي آن نظام را نشان مي دهد که چگونه رژيم نسبت به غرب در بعد فرهنگي مجذوب ، در بعد اقتصادي مرعوب و در بعد سياسي مأمورگرديد، و در هر عرصه نوکري را با نام نوگرايي ، به اتمام رسانيد ، نحوه حضور و پوشش زن سريعتر از هر موضوع ديگر مي توانست اشکال ظاهري را نسبت به جامعه ايده آل غربي نشان دهد. پس مهمترين مخاطبان جامعه زنان بودند و لذا بيشترين سرمايه گذاري را نيز روي زنان انجام دادند. در واقع به زن توجّه کردند ، اما از همان توجهي که صياد در همه فراخناي شکار، نسبت به صيدش دارد !
زنان در آستانه ورود به انقلاب
با اين وصف زنان فهيم جامعه ما ، با ورود آگاهانه خود به عرصه انقلاب و قرار گرفتن در صف مبارزه اي، به وسعت يک ملت ، همه نقشه هاي شيطان را نقش بر آب کردند و سرباز فداکار عرصه هاي جديد « تحّول و تحمّل » شدند . رشد چشمگير زنان که حتي در برابر ديدگان معاندين و مخالفين انقلاب هم قابل انکار نيست ، خود گواه حضورمثبت زنان در مشارکتهاي سياسي و مشاغل اجتماعي و عرصه هاي علمي و به ويژه در سنگرهاي پايداري و ايثار است.
به اين ترتيب همه جا مشحون از حضور سرافرازانه زنان شد، اما نقاط چالش در موضوع حجاب و نحوه حضور به اين نکته بر مي گردد که پس از انقلاب اسلامي ، عده اي با ايمان و بدون آگاهي ، عده اي با آگاهي و بدون ايمان و عده اي نيز با ايمان و آگاهي ، بسته به آنکه در کجاي حلقه هاي تصميم گيري باشند ، شروع به کار نمودند .
1- عده اي آگاه بي دين ، ميدانستند راه را چگونه بروند که نه ردّي از جرم بماند و نه از اهدافشان دور بمانند و چون مي دانستند بد دفاع کردن هزاران بار مؤثرتر از خوب کوبيدن است با تقلب در انديشه و عمل ، دست به کار شدند . ظهور وبروز آن در مدرسه و دانشگاه و خيابان و اداره به رفتارهايي انجاميد که با اسلام مطابقت نداشت پس نتيجه اش هم نمي توانست افزايش مسلماني باشد.
2- عده اي ديگر ايمان بدون آگاهي داشتند ، صادق جاهل بودند ، نسبت به ارزشها صادق بودند و نسبت به روشها جاهل . و چون به گفته امام جعفر صادق (ع) ، يکسان است نتيجه کاري که به جاهل و يا به خائن سپرده مي شود ، لذا هر دو گروه اگر چه انگيزه هاشان متفاوت بود ولي انگيخته هاشان يکي شد !
3- آن عده ي ديگر که با ايمان آگاه بودند از هر دو طرف ، تحت فشار بودند . آنها مي دانستند که قلبها ايمان پذيرند نه فرمان پذير، يعني جسم تابع فرمان مي شود ، قلب تابع ايمان . پس بايد با دادن آگاهي و فرصت به مخاطب و بکارگيري شيوه مناسب براي مفاهمه فکري و مراوده قلبي، در پي تربيت و هدايت بود ، واِلا با فرمان و بخشنامه، فقط مي توان به يک سلسله هم شکلي هاي ظاهري دست يافت بدون آنکه شاکله شخصيتي و فهم قلبي و ايماني در آنها ايجاد شده باشد. در واقع اعمال روشهاي غير منطقي، طرح منطقي ِ آراء اسلام را که قدرت ايجاد انقلاب دروني در انسانها و اصلاح بيروني در اجتماع دارد را مهجور مي کند.
اما حلقه غم انگيز اين ماجرا وقتي رو مي شود که ببينيم همانهايي که مهره ها و مدلهاي اصلي اين رَويه هاي نابخردانه بودند بي آنکه ذره اي از سنگيني آثار عملکرد گذشته را بر دوش داشته باشند ، شاد و چالاک از آن طرف جوي به اينطرف پريدند و به سرعت سراغ تريبونهاي گفتگو رفتند ، براي جوانها سخن سرايي نمودند و براي آزاديهاي بر باد رفته شان دل سوزاندند . آن روز که مدير بودند نردبان معنويت جوانان نشدند بلکه امروز که منتقد شدند، جوانان نردبان موقعيت ايشان شدند . هيچکس هم در اين آشفته بازار نبود که برخيزد و برود منصفانه و محققانه از متن جرايد ها و روزنامه ها ، مصاحبه ها و گزارشها و گفته ها ، شيوه هاي اعمال مديريتي شان را بيرون بکشد که چگونه ديروز ، جوانان را از دينداري جدا کردند و امروز هم با زبان و شيوه اي ديگر دين گريزي را رواج ميدهند.
6 حضوروحجاب زن و نحوه برخورد با آن
در اين چرخه ، ماجراي حضور و حجاب زن و نحوه برخورد با آن از همه غير قابل تحمل تر است ، زيرا نه به کام تشنگان پاسخ چرايي حجاب، سبوي آگاهي و معرفت رساندند و نه به جويندگان پاسخ ِ چگونگي حجاب ،پاسخ دقيقي ارائه دادند. طيفي از پوشش مقبول تا مطلوب را ارائه دادندو در واقع سَرخود، مدرسه ايي را ساختند که هر کس نمره ممتاز را نمي گرفت مردود مي شد ، آنها کمتر از بيست را بر نتابيدند و حالا بايد ما در درياي صفر، مبهوت و مغروق گرديم .
حجاب، يک فريضه عبادي-عرفاني-حماسي
حجاب نماز نبود که در روز چند نوبت اقامه شود و تمام گردد . روزه نبود که در سال يکماه فريضه گردد . خمس نبود که چون تسويه شود ديگر وظيفه ايي به بار نياورد . حجاب، يک فريضه ي" عبادي- عرفاني – حماسي" بوده و هست .
"عبادتي" است در تمام لحظات . زن محجبه در حال عبادت و فرمانبرداري خداوند است و همين مسئله مي تواند براي او کافي باشد.
داشتن حجاب براي زن محجبه حالت "عرفاني" دارد که با عشق در آميخته است و همين امر، اجراي آن را آسان و آثار آن را ماندني مي کند .
از طرف ديگر جنبه" حماسي" دارد ، يعني پرچم حق سالاري و عدالت خواهي است . زن با حجاب خود فرصت مرد سالاري و حاکم شدن تمنيات را نمي دهد . حجاب، لباس مشارکت و حضور اجتماعي است چرا که اگر زن در فضاي خانه خود ، بدون هيچ ارتباطي با محيط اطراف خود زندگي ميکرد و تنها با محارم خود در ارتباط بود ، خود به خود حجاب معني و ضرورت نمي يافت .
ضرورت طرح حجاب از جانب مکتب اسلام
طرح مؤکدانه حجاب از طرف مکتب مترقي اسلام، بيانگر آن است که حضو زن را پذيرفته و براي سلامت حضور ، حجاب را مطرح مي نمايد پس مغز حجاب ، حضور مثبت و سازنده زن است و آنقدر اين حضور ِ شايسته نزد خداي متعال پسنديده است که فريضه بي بدليل نماز را براي زنان ، با لباس حضور اجتماعي قرين و همراه خواسته است . ميتوان گفت: حجاب « حقّ زنان » است و « حدّ مردان ».
زنان با حجاب به حق خود مي رسند و مردان با حجاب حّد خود را مي يابند . حجاب از فطري ترين قوانيني است که کاملاً بر تکوين و طبيعت زن و با تکامل و تعالي او توافق دارد . متأسفانه اين امر ، در چرخه « بد دفاع کردن ِدوستان » و « خوب کوبيدن دشمنان » قرار گرفته است .
اين بي اعتنايي در محيطهاي علمي که بيشترين مسئوليت را در تبيين و تحکيم حجاب دارند ، نشانگر آن است که براي تفهيم علمي و براي تمرين عملي، بخصوص براي دختران دانش آموز در محيط هاي تحصيل،نه تنها اقدامات در خوري انجام نشده است برعکس کارهاي صادره از کج فهمي و بد سليقگي مسئولين،مثل نشان دادن عبور و مرورزنان مجرم و متهم با چادر، و ابلاغ بخشنامه هايي جهت ظاهر شدن زنان با چادر آن هم از روي اجبار نه تربيت آنان ، بويژه در محيطهاي علمي ، همچنان جاري و ساري است .
ميتوان به اين چرخه، اين را هم اضافه کرد که عده اي هوشمندانه تفاوت و يا تضاد آنچه را که اعلام مي کنيم با آنچه را که دنبال مي کنيم مي يابند و زبان به اعتراض مي گشايند که: شما حفظ کرامت زن را که سخن درستي است ، به خوبي دنبال نميکنيد ، زيرا وقتي از حجاب و لزوم آن براي زن سخن ميگوييد، شأن زن را تا عرش بالا مي بريد و حريم و حرمتش را تعريف ميکنيد، اما وقتي همين زن با مشکل جّدي حقوقي و اجتماعي مواجه مي شود و گذرش به قانون مي افتد بايد براي کمترين احقاق حق ، در دالان دادگاه وقانون ، نالان بماند ، زيان ببيند و زبان ببندد .
اما زنان فهيم و والاي ما مي دانندکه به دور از معايب و نواقص در عملکردها ، حجاب براي حفظ و رشد زن، «حق» است و براي حفظ و رشد ديگران « تکليف » ، پس نبايد بگذارد به هيچ ترفندي اين حق از او گرفته و يا با هيچ توطئه اي اين تکليف در اوسست گردد .او بدرستي مي داندکه دستاورد بي حجابي همچنانکه نتايج گسترده آن در غرب مشهود است، چيزي جز آسيب زدن به عفاف و طهارت فردي و اجتماعي نيست .
مدافعان فرهنگ بي حجابي خواهان آن هستند که زن با جنبه زنانه اش در اجتماع حضور يابد و جنبه انساني زن در حضور اجتماعي مغفول و مهجور و بلکه منفور بماند . دستاورد مهم حجاب به تعبير زيباي قرآن « اَن يعرفن فلا يؤذين » است . يعني زن شناخته شود، تا هم فرصت شناخت خود را بيابد و هم جامعه او را با جنبه انساني اش بشناسد و طلب کند .
حجاب براي ناشناختگي و مغفول ماندن نيست ، بلکه زن در مکتب حجاب مي آموزدکه با جنبه انساني اش با جامعه در يک تعامل همه جانبه و سازنده و خردمندانه باشد . او مي آموزد که جنبه زنانگي زن، براي محيط گرم و صميمي خانه و تربيت و توليد نسل سازنده بماند و حاصل اين شناخت وعمل « فلا يؤذين » است يعني اذيت نديدن و به رنج نيفتادن و احساس امنيت کردن .
وضعيت حجاب دردوران فعلي
اما مع الوصف بايد ديد که چرا با همه ضرورت و حرمتي که حجاب دارد و توافق فطري و باطني که با روح زن و جامعه زنان دارد، وضعيت حجاب و عفاف و ميزان وفاداري به آن به وضعيت امروز رسيده است ، وضعيتي که هيچ انسان مسلمان انقلابي مکتب امام را قانع و راضي نمي کند . واقعاً سهم دشمن در وضعيت پيش آمده چقدر است و سهم ما چقدر ؟ دشمن که پيداست، بايد دشمني کند که مي کند . دشمن از روزي که از اشغال مرزها نتيجه نگرفت، به اغفال مغزها طمع نمود ، از ارائه الگوهاي متکثر و پر جاذبه براي نسل جوان گرفته تا توليد انبوه و توزيع سازمان يافته فرآورده هاي ضد فرهنگي . اما سهم ما چقدر است ؟
در وضعيت پيش آمده صحبت از بد حجابي هاي ناآگاهانه و غير معاندانه نيست، بلکه به طرز مرموزي "جنون عصيان" و" ابتذال"است که از حاشيه جامعه به سمت اشغال متن جامعه به پيش مي تازد .امروز، نسل ِ جوان ِ مسئول ِ آگاه ما که به خوبي جوهره ايمان و انقلاب را از پدران و مادرانشان که جوانان ديروز انقلاب اسلامي بودند به ارث برده اند، به طرح اين پرسشهاي اساسي کشيده مي شوند که :
- آيا اين هجوم، صبغه ديانت حکومت را کمرنگ نمي کند ؟
- آيا اراده مسئولان را در تطهير جامعه از تباهي به زير سئوال نمي برد ؟
- آيا انبوه اين تيرگيهاي ناخواسته و تحميلي توهم توافق مسئولين را بر ادامه حيات اين روند ، تشديد نمي کند ؟
- آيا رسانه ها به ويژه راديو و تلويزيون و مطبوعات ، تماميت رسالت و توانايي و خردشان در دفاع فرهنگي ، همين است که به تماشا گذاشته اند ؟
- آيا نيروهاي امنيتي و انتظامي و مردمي که در برابر « جنگ تحميلي » ايستادند، در برابر فســـاد و « ننگ تحميلي » آرام مي نشينند ؟
- آيا دانشگاههاي ما رسالت علمي و ايماني خود را در طرح پرسشهاي عميق و پاسخهاي همه جانبه انجــــــــــام مي دهند ؟
و دهها آيا و چرا و پرسش ديگر که همه را وا مي گذاريم و سراغ امام علي (ع) را در نهج البلاغه مي گيريم که فرمودند :
« ادعاهايتان کوهها و صخره ها را مي شکند اما عملهايتان دشمن را اميدوار مي سازد »
بي ترديد يگانه راه نجات و بقا و بهروزي، راه عزتي است که امام حسين (ع) در اصلاح جامعه نشان داد. بايد آهنگ يک بازگشت عمومي ، « توبوا الي الله جميعاً »، به ارزشها و اصالتها در جامعه طنين انداز شود.
بايد براي نابودي قاطع و قهر آميز فساد و فحشا و اعتياد ، عزم و اراده ملي بکار گرفته شود تا اعتماد و اعتقاد آحاد ملت به خدمت صادقانه مسئولان دوباره باز گردد و زمينه هدايت اسلامي و عدالت اجتماعي محقق گردد .
حدود پوشش
در اينكه پوشانيدن غير وجه و كفيّن بر زن واجب است، از لحاظ فقه اسلام هيچ گونه ترديدي وجود ندارد اين قسمت جزء ضروريات و مسلّمات است. نه از نظر قرآن و حديث و نه از نظر فتاوي در اين باره اختلاف و تشكيكي وجود ندارد آنچه مورد بحث است پوشش چهره و دستها تا مچ است.
به چند دليل ميتوان گفت كه پوشش وجه و كفيّن واجب نيست:
1. آية پوشش كه همان آيه 31سورة نور است و براي بيان اين وظيفه و تعيين حدود آن است پوشانيدن وجه و كفيّن را لازم نشمرده است.
2. در موارد بسياري كه مستقيماً مسأله پوشش يا مسأله جواز و عدم جواز نظر مطرح است ملاحظه ميكنيم كه در جواب و سؤالهايي كه ميان افراد و پيشوايان دين رد و بدل شده فقط مسأله « مو» مطرح است و مسأله « رو» به هيچ وجه مطرح نيست؛ يعني وجه و كفيّن مفروغ عنه و مسلم فرض شده است.
3. رواياتي كه مستقيماً حكم وجه و كفيّن را چه نظر پوشيدن و چه از جنبه نگاه كردن بيان ميكند ولي البته عدم لزوم پوشيدن وجه و كفيّن دليل بر جواز نظر نيست اما جواز نظر دليل بر عدم لزوم پوشيدن وجه و كفيّن هست.
4. رواياتي كه در باب احرام، پوشانيدن چهره را بر زن حرام ميكند.
راههاي مقابله با بيحجابي و بدحجابي
براي مقابله صحيح با بيحجابي و بدحجابي و مظاهر آن، كارهاي مختلفي بايد در جامعه صورت گيرد كه نمونهاي از آنها را در ذيل بيان ميداريم:
1ـ تعبيين صحيح حجاب از ديدگاه قرآن و سنت؛
2ـ تعبيين آثار حجاب و آثار شوم بيحجابي و بدحجابي.
3ـ رشد فكري و فرهنگي و تعبيين شخصيت واقعي زن در اسلام و جامعه اسلامي و يادآوري وضعيت اسف بار فرهنگي و اجتماعي زنان در جوامع ديگر و دوران ننگين ستم شاهي.
4ـ تبليغات غير مستقيم از طريق الگوسازي و ...
5ـ آسان كردن ازدواج
6ـ شناسائي ترفندهاي استعمارگران در اين راستا و مقابله و مبارزه شديد و پيگير با تمامي آنها؛
7ـ تعبيين جايگاه غيرت براي مردان؛
مسئله حجاب اسلامي در كشور آلمان
بعد از رخداد تروريستي يازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ ميلادي، و روشنشدن اين نكته كه بسياري از عاملان آن اعضاي گروه هاي افراط گراي اسلامي و بخصوصشبكه تروريستي القاعده بودند، سختگيري بر مسلمانان جهان كه در كشورهاي غربي زندگيمي كنند، افزايش يافت. يكي از نمونه هاي اين سختگيري ها، مسئله پوشش اسلامي درفرانسه و آلمان است. چندي پيش مخالفت با سر كردن روسري عليه فرشته لودين، يك زنافغاني مربي مهد كودك در آلمان و شكايت او به ديوان عالي كشور، بحث در اين مورد رادوباره داغ كرد.
در آلمان ديگر ديدن زناني با پوشش اسلامي كم نيستند و اين زنان چادري بخشيناگسستني از نماي شهرهاي بزرگ كشورهاي اروپاي غربي شده اند. زنان مسلمان حتي ايناجازه را يافته اند كه با چادر و روسري به محل كار خود در كارخانه ها بروند. امااكنون حضور آنها به عنوان معلم در مدارس با مخالفت هاي شديدي روبرو شده است.
مهد كودكي در شهر كوچك Bergkamen در منطقه اي آرام در ايالت نورد راين وستفالندر آلمان. سِلما گوموس، يكي از معلمان زن اين مهد كودك كوچك و زيباست. اين زن سيساله در آلمان به دنيا آمده و پدر و مادرش ترك هستند. چند هفته اي ست كه چرخ هاياتوموبيل سِلما گوموس را با كارد سوراخ مي كنند و به اتوموبيلش آسيب مي رسانند. چند سال پيش در ابتداي شروع كار، سِلما گوموس مورد علاقه ي بسيار كودكان، همكارانو پدر و مادر ها بود، تا اين كه دو سال پيش با روپوش اسلامي به مهد كودك آمد و ازهمان زمان مخالفت با روسري او آغاز گشت. اختلافات بالا گرفت و به اخراج او منجر شد. رونالد شِفِر، شهردار شهر در اين مورد مي گويد: “ما در ابتدا سعي كرديم به اينخانم بفهمونيم كه اين البته حق اوست كه در مواقع بيكاري ، اگه خواست روسري سرش كنه،اما بايد بدونه كه وقتي به مهد كودك مياد ، بايد روسري رو برداره. در همين راستا دوبار بهش تذكر داديم تا اين كه تابستون سال ۲۰۰۲ حكم اخراجش رو صادر كرديم.”
حكم ديوان عالي كشور آلمان در باره اعتراض فرشته لودينِ افغاني، شامل حال سِلماگوموس هم شد و او اجازه يافت تا به سر كارش بازگردد. قضات ديوان عالي كشور در موردفرشته لودين اعلام كردند كه تنها در صورتي مي توان از ورود زنان مسلمان با روسري بهمدارس جلوگيري كرد كه مجلس هر ايالت آلمان به طور جداگانه لايحه هايي را در اينمورد به تصويب برسانند. سِلما گوموس به سر كارش بازگشت اما از بازگشت خود خوشنودنيست و در اين مورد مي گويد :“شروع مجدد اصلا ساده نيست. از وقتي كارم رو دوبارهتوي مهد كودك آغاز كردم، دو تا نامه ي تهديد آميز عليه من به مهد كودك رسيده. نويسنده نامه ها رو كسي نمي شناسه. چرخ ماشينمو پاره كردن ... اين خيلي بي انصافيه. من فقط برا به دست آوردن حقم مبارزه كردم. من اينجا زندگي مي كنم و براي بچه هامعلم خوبي هستم، اما اينا چنان كارهاي تنفر انگيزي انجام مي دن كه از برگشتن به سركارم پشيمون شده ام.”
ممنوع كردن روسري در آلمان به اين سادگي ها هم نيست. قانون اساسي كشور به همهاتباع، حق آزادانه ي اجراي مراسم مذهبي خود را داده است. اما در جاي ديگرِ همينقانون آمده، افرادي كه در ادارات دولتي كار مي كنند بايد در محل كار خود، بي طرفيكامل را رعايت كرده و براي هيچ مذهب و يا عقيده سياسي تبليغ نكنند. موافقانممنوعيتِ روسري براي معلمان، موافق اين بي طرفي، بخصوص در مدارس هستند، زيرامعلمان الگوي كودكانند و مي توانند بر ديدگاه آينده آنها تاثيراتي عميق برجايگذارند. آنها بر اين نظرند كه روسري نماد تحقير زن و نابرابري او با مرد است، و بههمين جهت بايد بر طبق قانون اساسي، در مدارس ممنوع گردد. رولاند شِفِر، شهردار شهربِرگ كامِن، در اين مورد مي گويد: “روسري نشونه ي اجراي يه عمل مذهبيه وبههمين دليل هم من با روسري مخالفم. اين فقط در مورد زناي مسلمون نيست. من اجازه نصبصليب مسيح رو هم، روي ديوار كلاس هاي مدارس نمي دم و معلماي مسيحي مدارس هم حقندارند، با صليبي به گردن به مدارس بيان.”
مخالفان روسري در آلمان بسيارند. Hans Peter Raddatz يكي از اين افراد است. اوكتاب هاي بسياري در مورد اسلام نوشته و مخالف سرسخت روسريِ معلمان است. او اين حجاباسلامي را نشاني از نابرابري حقوقي ميان زنان و مردان مي داند و دليل مي آورد كه كهفقط مسلمانان افراطي از زنان مي خواهند تا روسري سر كنند. او مي گويد، در ميانمسلمان افراطي نقش زن در اجتماع بسيار ناچيز است و چنين برخوردي به زن با قانوناساسيِ آلمان به هيچ وجه همخواني ندارد:“قوانين اسلامي حق انتخاب پوشش رو اززنها مي گيره. اونا نمي تونن خودشون در مورد پوشيدن و يا نپوشيدن روسري تصميمبگيرن. زندگي زنها در كشورهاي اسلامي، ارتباطي ناگسستني با خانواده، پدر، برادرهاو بعد از ازدواج با شوهر داره. در واقع در مراسم عقد، شوهر با پرداخت مبلغي، حقتملك زن رو براي ارضاع تمايلات جنسي و توليد بچه، به دست مي ياره.”
آقاي Helmut Wiesmann ، مسئول گفتگوي ميان مذاهبِ كليساي كاتوليك آلمان هم،نظري منفي نسبت به روسري دارد. او با اشاره به اين نكته كه در بسياري از كشورهايمسلمان، زنان اين حق را دارند كه روسري سر نكنند، به گروه هاي مسلمان افراط گرايياشاره مي كند، كه برايشان سر كردن روسري براي زنان امري حياتي ست.او در توضيح ايننظر مي گويد:“اين برداشت مسلمون هاي افراطي از روسري تا حديه كه ميگن، زنهاييكه روسري سر نمي كنند، پاك و منزه نيستند. در ميان چنين گروه هايي، زنهايي كه مخالفسركردن روسري هستند، از جمع رونده مي شن. شما مي تونيد در خيلي از بحث هايي كه درآلمان، در مورد روسري انجام ميشه، بينيد كه موافقاي روسري، به زنايي كه حجاباسلامي رو رعايت نمي كنند، بي بندوبار و يا حتي بدكاره مي گن. در چنين شرايطي، بايدزنهايي كه روسري سر نمي كنندرو مورد حمايت قرار داد.”
پرفسور Heinrich Steiger يكي از قضات ديوان عالي كشور آلمان، بحث در مورد مسئلهروسري را تنها بخشي بسيار محدود از مشكلات عميق ترِ مهاجرانِ به آلمان مي داند و ميگويد :“ما در واقع بايد به مباحثي بپردازيم كه براي جامعه حائز اهميتي گرهيهستند، مباحثي در مورد اين كه روند رشد عمومي جامعه در چه جهتي باشه.”
بله، مباحثي چون چگونگي زندگي فرهنگ هاي گوناگون در كنار هم در كشور آلمان ازاين گونه اند. آن چه مسلم است اين است كه در اين كشور، سياست اجرا شده در زمينهمهاجران، در سال هاي گذشته با شكست روبرو گشته. كودكانِ خانواده هاي مهاجر، زبانآلماني نمي دانند، شمار خارجياني كه در جامعه آلمان ادغام شده اند، بسيار كمند وبسياري از آنها آگاهانه از اين كار سرباز مي زنند. در مجموع زندگي بدون درد سرآلماني ها و خارجيان مهاجر بسيار دشوار شده است. و در چنين شرايطي ست كه مسئلهروسري براي بسياري ناقدان، عاملي تشديد كننده است براي جدايي بيشتر مهاجران، ازجامعه آلمان و قبول نكردن آگاهانه هنجارهاي اجتماعي آن. در مقابل، هنوز كم نيستندكساني كه به اين تز خرده مي گيرند و برابر دانستن همه كساني كه روسري سر مي كنندرا با بنيادگرايان خشونت گراي اسلامي، كاملا اشتباه ارزيابي مي كنند.
نتيجه
حتي نگاهي گذرا به عوارض و تبعات خارج كردن زنان از مستوري و پوشيدگي، بسياري از حكمتهاي اين حكم الهي را روشن خواهد كرد. مواهب خداوند به زنان تنها زيبايي ظاهري نيست كه با پايان آن زن به پايان نقش خود در حيات اجتماعي نزديك شود و سپس همين مبلغان كم معرفت بيبندوباري بياعتنا از كنار او بگذرند.
ارزش زنان به كسب كمالات و فضايل اخلاقي و انساني و جلب رضاي خداوند متعال است نه اصرار بيهوده و جلب توجه ديگران. متأسفانه بزرگترين بازنده اين بازي زنان خواهند بود. زنان مستور و پوشيده اگر چه زحمت اجتنابناپذيري را تحمل ميكنند، اما بعدها كليدي مؤثر در زندگاني فردي و اجتماعي در دست دارند كه درهاي بسته بسياري را ميگشايد.
گذشته از آنكه پوشيدگي براي زنان و عفاف براي زنان ومردان، حكم خداوند است واطاعت از حكم پروردگار به خودي خود بزرگترين ارزشهاست.
منابع تحقيق
حجاب نوشتهي متفكر شهيد استاد مرتضي مطهري
سه اصل ضروري رفع حجاب
غالباً مطالبي كه در ضرورت رفع حجاب از سوي شاه و اطرافيان تحت عناوين متعدد از جمله نهضت آزادي زنان مورد تاكيد قرار مي گرفت اين بود كه وجود حجاب اولا « خلاف تمدن » ثانيا « خلاف قانون طبيعت» بوده و ثالثا « سبب عدم حضور زن به عنوان نيمي از مردم جامعه در عرصه كار» مي شود.
مخبر السلطنه هدايت كه خود بيش از شش سال و سه ماه بعنوان رئيس الوزراء در خدمت رضا شاه بود در خاطرات خود سه اصل ياد شده را اين گونه تحليل مي كند : « در اين اوقات (سالهاي بعد از تصويب تغيير لباس به تاريخ 6 دي 1307) روزي به شاه عرض كردم تمدني كه آوازه اش عالمگير است، دو تمدن است : يكي تظاهرات در بولوارها، يكي تمدن ناشي از لابراتوارها. تمدني كه مفيد است و قابل تقليد، تمدن ناشي از لابراتوارها و كتابخانه است. گمان كردم به اين عرض من توجهي فرموده اند. آثاري كه بيشتر ظاهر شد تمدن بولوارها بود كه به كار لاله زار مي خورد و مردم بي بند و بارخواستار بودند.» در جاي ديگر ضمن استهزاء «روز 17 دي 1314» در مورد نقش زن ايراني در اقتصاد كشور مي نويسد :
« 17 دي روز ورود به صحنه تمدن است. مملكت را آوازه تمدن و ترقي فراگرفته است. مسرورم كه مي بينيم خانمها در نتيجه معرفت به وضعيت خود آشنائي يافته اند. نصف قواي مملكت بيكار بود و به حساب نمي آمد، اينك داخل جماعت شده است. آنان كه مشغول خانه داري بودند به عرصه ولنگاري قدم نهادند. در هيچ جاي دنيا زن به قدر ايران كار نمي كرد و نمي كند. در شهرها و قراء زن علاوه بر كارخانه داري بزرگترين كمك را به اقتصاد مملكت مي كند. قالي، گليم، جاجيم، اغلب از زير دست زن بيرون مي آيد يا دخترها».
شاهكار بزرگ تاريخ شاه !!
خبر، انفجار آميز بود، قانون توسط شاه ابلاغ گرديد. بايد به قانون احترام گذاشت. در تهران و شهرستانها، تمام روزنامه ها و مجلات دولتي سرمقاله هاي خود را به موضوع رفع حجاب اختصاص دادند و عمل شاه را يك نقطه عطف در تاريخ زنان دانسته، اقدام شاه را يك شاهكار بزرگ تاريخي ناميدند و خلاصه بحث بيشتر روزنامه هاي آزادي زنان از قيد اسارت بود. با وجوي كه طرح و برنامه ريزي و تبليغات، از سه سال پيش و پس از كنگره زنان شروع شده بود، روزنامه ها و مجلات مرتبا از جشنها و ميهماني هايي كه (البته به زور) تشكيل مي گرديد و در آن زنان بي حجاب به همراه شوهرانشان شركت مي كردند، عكس و تفسير مي نوشتند. از مدارس مختلف و شاگردهاي ممتاز در هر مدرسه، عكس برداري و در روزنامه چاپ مي گرديد. هدف اصلي نشان دادن تصوير زنان بي حجاب و در واقع تشويق و ترغيب ديگران به اين كار بود ... و اسفبارتر از همه، معرفي زنان هنرپيشه خارجي به عنوان سمبل زنان آزاد و بصورتي احترام انگيز و قابل ملاحظه با لباسهايي كه از نظر بيشتر زنان ايران عجيب و غريب مي نمود، بود.
بزرگداشت روز 17 دي توسط روزنامه هاي دولتي
در مجلات و روزنامه هاي دولتي مرتب ميهماني هايي را كه برگزار مي گرديد و در آن زنان و مردان مشتركا حضور داشتند، معرفي و عكسهايي از زنان بي حجاب به چاپ مي رساندند. تيتر روزنامه ها و مقالات اول آن، همه درباره كشف حجاب بود و اينكه در تهران رفع حجاب با سرعت زيادي پيشرفت دارد و يااينكه رفع حجاب عموميت مي يابد. 17دي 1315 سرمقاله هاي روزنامه ها بزرگداشت اين روز و اينكه رفع حجاب در ايران از ضروريات بوده است و سبب پيشرفت و ترقي مردم ايران گرديده، اختصاص داشت. زنان كوشش مي كنند هر چه بيشتر و هرچه زودتر حقوق از دست رفته خود را به دست بياورند و جالب است كه در يكي از روزنامه ها مي خوانيم : فروشگاهها و تجار و صاحبان مغازه ها و بوتيك ها در تهران تصميم گرفته اند كه جنس به زنان با حجاب نفروشند. انجمن هاي زنان و گردهمايي ها براي احقاق حقوق از دست رفته گسترش مي يابد.
برداشتن روسري از سر زنان توسط پليس
امر داده شده بود كه از اول فروردين 1314 مردها كلاه شاپو به سر بگذارند و زنها بدون چادر از خانه خارج گردند ، زنها ابتداي امر ، وقتي از خانه خارج مي شدند ، پيراهن هاي بلندي پوشيده ، روسري بر سر مي نهادند .
... پليس اجازه يافت روسري ها را با زور از سر زنان بردارد و اگر روسري ها داراي ارزشي بود ، به ادارة پليس تحويل داده شود . درگيري ميان زنان و پليس تا مدتها ادامه داشت و نتيجتاً بسياري از بانوان كه نمي خواستند به هيچوجه بدون حجاب خارج شوند تصميم به ماندن در خانه گرفتند تا به تمام درگيريها خاتمه دهند ، براي عده اي ، اين خانه ماندن تا رفتن رضاشاه از ايران ادامه داشت و عده اي رفت و آمد هاي خود را فقط در شب ها انجام مي دادند و چه بسيار خانه هايي كه اجبارا اقدام به ساختن حمام نمودند كه زنان جهت حمام مجبور نشوند از خانه ها خارج گردند .
محمدرضا و كشف حجاب :
اقداماتي كه پدرم براي ترقي و پيشرفت معنوي بانوان بعمل مي آورد ، طبعا با مخالفتهايي مواجه مي گرديد ولي با ان شهامت و دور انديشي فطري كه داشت موانع را از پيش برداشته و راه را هموار مي ساخت . چنانكه مثلا در سال 1307 كه مادرم به زيارت عتبه منورة حضرت معصومه عليها السلام به قم مشرف شه بود ، با وجود انكه خود و همراهانشان در نقاب بودند ولي باز چون چادرشان كمي كوتاه بود از طرف بعضي از متعصبين جاهل مورد طعن و توهين قرار گرفتند . به مجرديكه اين خبر به تهران رسيد ، پدرم با چند كاميون سرباز به ان شهر رفت و عامل آن اهانت را شخصا تنبيه فرمود .
پدرم بدوا به رفع حجاب زنان اقدام كرد و در اثر تشويق و تحريص وي در سال 1309 نخستين بار بعضي از بانوان طبقه اول در خانه هاي خود و مجالس مهماني به لباس زنان اروپائي در آمدند و عدة كمي هم جرأت كرده بدون حجاب در خيابانها ظاهر شوند . در سال 1313 آموزگاران و دختران دانش آموز از داشتن حجاب ممنوع شدند و افسران ارتش با زنانيكه حجاب داشتند راه نمي رفتند . بالاخره روز 17 ده 1314 پدرم با اعلام كشف حجاب قدم نهايي را در اين راه برداشت و از مادر و خواهرانم خواست كه بدون حجاب همراه وي در يكي از جشنهاي مهم رسمي كشور حاضر شوند . جشن مزبور به مناسبت اعطاي دانشنامه به بانوانيكه از دانشسرا فارغ التحصيل شده بودند برگزار مي شد و موقع بسيار مناسبي براي اعلام اين تصميم عمومي بود .
روبه ديوار ايستادن زنان در تمام طول سخنراني رضا شاه
در تمام طول سخنراني شاه بعضي از بانوان چنان از بي حجابي خود ناراحت بودند كه رو به ديوار ايستاده و روي خود را بر نمي گرداندند و از گرية خود نمي توانستند جلوگيري نمايند ( اين هم رفع حجاب اجباري ) . از فرداي آن روز ، بر سر كردن چادر در خيابانهاي تهران ممنوع گرديد .
اهانت و كتك زدن به زنهاي چادري
« در اتوبوس زن با حجاب را راه نمي دادند و در معابر پاسبانها از اهانت و كتك زدن به زنهايي كه چادر داشتند با نهايت بي پروايي و بي رحمي فروگذار نمي كردند ، حتي بعضي از مامورين بخصوص در شهرها و دهات زنهايي كه پارچه روي سر انداخته بودند ، اگر چه چادر معمولي نبود از سر آنها كشيده پاره پاره مي كردند و اگر زن فرار مي كرد او را تا توي خانه اش تعاقب مي كردند و باين هم اكتفا نكرده اتاق زنها و صندوق لباس آنها را تفتيش كرده ، اگر چادر از هر قبيل مي ديدند پاره پاره مي كردند يا به غنيمت مي بردند . من اين حركات وحشيانة مامورين پست فطرت را در ولايات زياد شنيده بودم ولي در محلات كه بهتر از همه جا اطلاع به اوضاع داشتند ، اين قبيل اقدامات از طرف مامورين حاكم و خود حاكم زياد واقع شده بود » .
منابع تحقيق :
حكايت كشف حجاب
( خاطرات و حكايتهاي واقعه كشف حجاب ، حادثة مسجد گوهرشاد ، اسناد و مدارك خوشنت رضاخاني و مقاومت مردمي )
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن