مقاله حقوق - 6

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

نقش داوری در دعاوی خانوادگی

بازديد: 191

و اِنْ خِفْتُم شَقاق بَینهِما فَاْبعَثوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ و حَكَماً من أَهْلِها اِنْ یریدا إصلاحاً یوَفّقِ اللهُ بَینَهُما اِن اللهَ كان علیماً خبیراً.         «نساء- آیه 35»

و اگر از ناسازگاری میان زن و مرد بیم دارید، داوری از طرف مرد و داوری از طرف زن تعیین كنید، اگر آنها سرسازگاری داشته باشند، خدا میانشان آشتی خواهد داد. بی‌شك خداوند دانا و آگاه است. 
قرآن کریم برای صلح و سازش و رفع ناسازگاری بین زوجین ، تشکیل محکمه صلح خانوادگی را توصیه نموده است . 
آیه فوق به شکل زیبایی برای تقویت و تحکیم روابط زوجین راه حل ارائه می دهد و نهاد ویژه ای را برای ایجاد صلح و سازش در محیط خانواده معرفی می نماید و آن نهاد حکمیت و داوری است . 

با دقت در آیة شریف نكات زیر قابل استنباط است:
با بروز نشانه های شکاف و جدایی ، محکمه خانوادگی شکل می گیرد . تعبیر ( خفتم شقاق) اشاره به همین نکته است .
زن و شوهر، یك روح در دو پیكرند زیرا كلمه «شقاق» در جایی به كار می‌رود كه یك حقیقت به دو قسمت تقسیم شود. 
اقدام برای اصلاح میان زن و شوهر باید سریع باشد حرف «فاء» در جمله «فابعثوا» برای تسریع است. 
جامعه در برابر اختلافات خانواده‌ها، مسئولیت دارد«وان خفتُم ... فابعثوا» 
بستگان، در رفع اختلاف خانواده ها، مسئولیت بیشتری دارند. «من اِهِلِه»
زن و مرد در انتخاب داور، حق یكسان دارند «و حكماً من اهلها»
از آشتی دادن، ناامید و مایوس نبوده و نسبت به آن بی تفاوت نباشیم. 
اسلام به مسایل شورایی و كدخدامنشی، توجه دارد. 
همه مسائل را به قاضی و دادگاه نكشانید، خودتان درون فامیل حل كنید.(اشاره قضازدایی) 
باید زن و شوهر، داوری داوران انتخاب شده را بپذیرند. (لازمه انتخاب داور، اطاعت از حكم اوست)
در انتخاب داور باید به آگاهی، رازداری و اصلاح طلبی آنان توجه كرد. 
دلها به دست خداست.«یوفق‌ا... بینهما» و طرح قرآن برای اصلاح خانواده، بر خاسته از علم و حكمت الهی است «علماً خبیرا»
با توجه به مراتب فوق و به لحاظ اهمیت استحكام خانواده‌ها و كاهش طلاق، قانون‌گذار به تبع شرع مقدس، نهاد داوری را در قانون با شرایطی ویژه پیش‌بینی نموده است. 
بر این اساس، داوری باید در زمان اختلاف زن و شوهر اجرا گردد و خانواده‌ها در برابر اختلاف زن و شوهر جوان احساس مسئولیت كنند تا بدین ترتیب از مشغله ی دادگاه‌های خانواده كاسته شده و دادگاه‌ها با فراغ بال و حوصله بیشتری به اختلافات پیچیده تر خانوادگی رسیدگی نمایند. زوجین و خانواده‌های آنان نیز باید دارای سعه صدر باشند و آستانه تحمل خود را بالا ببرند و به هر بهانه‌ای به دادگاه خانواده مراجعه نكنند. اگر داوری‌ها همراه با احساس مسئولیت و به قصد صلاح باشد بسیاری از مشكلات حل و اختلافات رفع شده و آرامش و آسایش به خانواده‌ها بازمی‌گردد .
در مقررات و قوانین كشور ما در قبل و پس از انقلاب، ارجاع اختلاف زوجین به داوری، از اهمیت بالایی برخوردار بوده است .
ماده 5 قانون حمایت خانواده مصوب 15/11/1353 مقرر می داشت «دادگاه در صورت تقاضای هر یك از طرفین مكلف است موضوع دعوا را به استثنای رسیدگی به اصل نكاح و طلاق به یك تا سه داور ارجاع نماید. همچنین دادگاه در صورتی كه مقتضی بداند راساً نیز دعوی را به داوری ارجاع خواهد كرد.

همچنین پس از تصویب قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق در تاریخ 21/12/70 و تبصره 16 آن در 28 آبان 71 در مجمع تشخیص مصلحت نظام ، ضمن ارائه گواهی عدم امکان سازش در طلاق های توافقی ، زوجین را ملزم به رجوع به دادگاه کرد.  و ماده واحده قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق تصریح        می دارد : «از تاریخ تصویب این قانون زوجهایی كه قصد طلاق و جدایی از یكدیگر را دارند بایستی جهت رسیدگی به اختلاف خود به دادگاه مدنی خاص مراجعه و اقامه دعوی نمایند . چنانچه اختلاف فیمابین از طریق دادگاه و حكمین، از دو طرف كه برگزیده دادگاهند (آن طور كه قرآن كریم فرموده است) حل و فصل نگردید دادگاه با صدور گواهی عدم امكان سازش آنان را به دفاتر رسمی طلاق خواهد فرستاد و...» 
همچنین طبق تبصره یک ماده واحده نحوه دعوت از حکمین و بررسی صلاحیت آنها به عهده دادگاه مدنی خاص می باشد . که شرایط داوران منتخب در ماده 4 آیین نامه به شرح ذیل است :
مسلمان بودن ، آشنایی نسبی به مسائل خانوادگی و اجتماعی ، دارا بودن سن 40 سال تمام ، تأهل، معتمد بودن و عدم اشتهار به فسق و فساد .  
لذا دادگاه پس از معرفی و انتخاب داوران بلافاصله در وقت فوق العاده جلسه توجیهی تشکیل داده و برای اعلام نظر مهلت معقولی به داوران می دهد و این مهلت بنا به تقاضای داوران قابل تمدید است (ماده6) داوران باید حداقل 2 جلسه با حضور طرفین تشکیل داده و سعی در رفع اختلاف بنمایند چنانچه رفع اختلاف به عمل نیامد و یا یکی از زوجین از حضور در جلسات خودداری کرد ، با تشکیل جلسات دیگر با حضور طرفین یا یکی از آنها و یا بدون حضور ، موارد اختلاف را بررسی نموده و نظر خود را به دادگاه اعلام نماید همچنانکه ملاحظه شد فلسفه رجوع به داوری آن است که داوران با مشارکت یکدیگر نسبت به رفع اختلاف و حصول سازش و اصلاح بین زوجین اقدام نمایند و چنانچه در این امر موفق نشوند قاضی با ورود به ماهیت دعوی اتخاذ تصمیم می نماید .

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت: 9:19 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

بازخوانى حقوق خانواده در پرتو سنت نبوى‏- قسمت دوم

بازديد: 151

بررسى حقوق خانواده در عصر پیغمبر
اسلام چون جهان‏بینى و ایدئولوژى نوى به بشر ارائه نمود، تمام نهادهاى موجود از جمله نهاد خانواده را معطوف به تعالیم و ارزش‏هاى متعالى خود قرار داد.
عدالت اجتماعى، ارج نهادن به حقوق ذاتى بشر، احترام به كرامت انسانى زن، حمایت از نظم و نظام پایدار اجتماعى، حمایت از نهاد خانواده ... در یك كلمه هدایت انسان به سوى زندگى سالم و حیات طیبه از ارزش‏هاى متعالى اسلام بود.
حضرت محمد(ص) با تمام توان كوشید ارزش‏هاى والاى اسلام را در لایه‏هاى مختلف ارائه دهد و اهداف كلى و نظام مطلوب را به صورت برنامه‏هاى جزئى و كاربردى به جامعه عرضه نماید:


أ) آزادى زن در انتخاب همسر:
آزادى زن در انتخاب شریك زندگى (كه در حقوق و فقه از آن به قصد و رضاى زن در عقد تعبیر مى‏شود) از مهم‏ترین اصلاحات صورت گرفته در زمینه حقوق و هویت زنان است كه اسلام بر آن تأكید فراوان دارد؛ زیرا دین براى زن شایستگى كامل قایل است كه به موجب آن مى‏تواند طرف عقد قرار گیرد.
قصد و رضا (كه از آن به اراده طرفین تعبیر مى‏شود) از اركان هر عقد از جمله نكاح است. در زمان جاهلیت و در بعضى جوامع سنتى رضایت و قصد زنان براى بستن پیمان ازدواج لحاظ نمى‏شود. پدر و برادر و سایر افراد در مورد ازدواج زنان تصمیم مى‏گرفتند و به خواست و اراده زنان هیچ توجه نمى‏شد.
شهید مطهرى حدیثى از حضرت محمد(ص) را در ضمن گفتگو آورده‏اند كه نقل مى‏كنیم:
«دخترك نگران و هراسان آمد نزد رسول اكرم:
- یا رسول اللَّه، از دست این پدر ...
- ... مگر پدرت با تو چه كرده است؟
- برادرزاده‏اى دارد و بدون آنكه قبلاً نظر مرا بخواهد مرا به عقد او در آورده است.
- حالا كه او كرده است، تو هم مخالفت نكن، صحه بگذار و زن پسر عمویت باش!
- یا رسول اللَّه، من پسر عمویم را دوست ندارم. چگونه زن كسى بشوم كه دوستش ندارم؟
- اگر او را دوست ندارى، هیچ. اختیار با خودت، برو هر كس را كه خودت دوست دارى به شوهرى انتخاب كن!
- اتفاقاً او را خیلى دوست دارم و جز او كس دیگرى را دوست ندارم و زن كسى غیر از او نخواهم شد. اما چون پدرم بدون آنكه نظر مرا بخواهد این كار را كرده است، عمداً آمدم با شما سؤال و جواب كنم تا از شما این جمله را بشنوم و به همه زنان اعلام كنم از این پس پدران حق ندارند سر خود هر تصمیمى كه مى‏خواهند بگیرند و دختران را به هر كس كه دل خودشان مى‏خواهد شوهر دهند.»(50)
روایت فوق كه از ابن‏عباس نقل شده و در منابع اهل سنت وارد شده،(51) مورد توجه و استناد فقیهان شیعه نیز قرار گرفته است.(52)
وقتى خنساء دختر خذام ابن‏خالد انصارى پیش پیغمبر مى‏آید و از اینكه پدرش در امر ازدواج وى با او مشورت نكرده و وى را به عقد كسى كه او را دوست ندارد در آورده است، حضرت فرمود: «أمركِ بیدك؛ اختیارت با خودت هست.»(53)
نظیر این روایت در منابع حدیثى مكرر آمده است. حضرت محمد(ص) به صورت مطلق فرمود:
«لا تنكحوا النساء حتى تستأمروهنّ فإذا سكتن فهو اذنهن؛(54) زنان را پیش از اینكه با خودشان رایزنى كنید شوهر ندهید. هر گاه از آنان در مورد خواستگاران‏شان نظر خواستید و سكوت كردند، سكوت علامت رضایت است.»
سیره عملى پیامبر بر این استوار بود كه رضایت دختر شرط صحت عقد است. در تاریخ بر این نكته تصریح شده است كه قبل از حضرت على(ع) چند تن از بزرگان صحابه به خواستگارى حضرت فاطمه(س) رفتند ولى هر بار كه پیامبر نظر حضرت زهرا را جویا شد، وى نپذیرفت. اما وقتى حضرت على به خواستگارى آمد حضرت محمد فرمود: على، پیش از تو كسانى به خواستگارى او آمده بودند اما دخترم نپذیرفت. بگذار ببینم وى چه مى‏گوید.
سپس به خانه رفت و به دخترش گفت: على تو را از من خواستگارى كرده است. تو پیوند او را با ما و پیشینه او را در اسلام مى‏دانى و از فضیلت او آگاهى.
زهرا(س) بى‏آنكه چهره خود را برگرداند خاموش ماند. پیغمبر چون آثار خشنودى را دید گفت: اللَّه اكبر، خاموشى او علامت رضاست.(55)
به این ترتیب رضایت زن براى ازدواج و ابراز آن از مسلّمات سیره نبوى است. هر چند اظهار و اعلام رضایت با سكوت نیز پذیرفته است. لحاظ رضایت زن هم براى اعراب جاهلى (كه زنان را به ارث مى‏بردند و گاهى نیز مى‏ربودند)، كار ساده‏اى نبود، همچنان كه اكنون در برخى جوامع اسلامى (كه اسیر سنت‏هاى قبیله‏اى هستند) به رضایت دختر چندان اهمیت نمى‏دهند. متأسفانه برخى افراد ناآگاه و مغرض این رسوم غلط مسلمانان را به اسلام و پیغمبر روشن‏اندیش منتسب مى‏نمایند!
ب) داشتن حق مالكیت‏
زن از دید اسلام داراى استقلال مالى است. در صورتى كه پیش از قرن بیستم در حقوق اروپا زن در برابر شوهر استقلال مالى نداشت.
مهر و نفقه از آثار نكاح است و اساساً عقد نكاح یك عقد معوّض نیست تا مبادله و معاوضه‏اى در كار باشد. به این معنا كه اسلام در تنظیم روابط زن و شوهر در نهاد خانواده در برابر تكالیفى كه بر عهده زن نهاد حقوقى نیز براى وى قایل شد. به این معنا كه بار اقتصادى خانواده و تأمین هزینه‏هاى خانواده را بر عهده شوهر گذاشت.
پدیده‏هایى پیرامون پیوند زناشویى‏
1- مهر:
كلمه مهر در قرآن كریم نیامده، اما كلماتى نظیر «صداق»(56)، «نحله»(57)، «فریضه»(58) و «اجر»(59) استعمال شده است. مهر از نظر كمى و زیادى محدودیتى ندارد هر چند مستحب است كه مقدار آن از «مهر السنة» - مهرى كه پیامبر كابین زنان خود قرار داد و پانصد درهم (پنجاه دینار) - افزون نباشد.(60)
مهر فقط جنبه مادى ندارد بلكه جنبه اخلاقى و معنوى نیز دارد. قرآن كریم از آن به «صداق» كه نشانه صداقت مرد مى‏باشد و «نحله» كه به معناى تحفه و هدیه‏اى است از جانب مرد به زن، یاد كرده است. از تعبیرات قرآن كریم فهمیده مى‏شود مهر جهت تعظیم و تكریم زن قرار داده شده است. اگر زن از حقش مى‏تواند بگذرد، بدان معنا نیست مهر بهایى است كه مرد در مقابل انتفاعى كه از زن مى‏برد، مى‏پردازد. این تصور غلط را برخى فمینیست‏ها مطرح كرده‏اند. آنان مهریه را بقایاى عصر تیول‏دارى و برده‏دارى مى‏دانند كه به زن به دیده كالا نگریسته‏اند.
غرب‏گرایانى كه برداشت مادى از پدیده‏هاى اجتماعى، اساس و جوهر اندیشه و نواندیشى‏شان است میان «مهریه» با «كالا بودن زن» كه اسلام با آن مخالف است، آمیخته‏اند. اسلام مهریه را در نظام معنوى خویش جنبه اخلاقى داده است. تأكید بر جنبه معنوى مهر در اسلام و بخصوص در سنت نبوى فراوان است. حضرت محمد(ص) فرمود:
«خیر الصداق أیسرُه؛(61) بهترین مهرها آنست كه سبك‏تر باشد.» نیز فرموده‏اند: «از خوش‏یمنى زن آن است كه خواستگارى‏اش بى‏تكلف و مهرش كمتر باشد.» در زمان حضرت و به توصیه وى برخى اصحاب، آموزش سوره‏اى از قرآن را توسط شوهر كابین زن قرار داده‏اند.(62)
نكته مهمى شهید مطهرى در باب مهر گفته‏اند: مهر زنان در زمان ما با مهر در زمان پیغمبر، جداى از كم و زیادى‏اش تفاوت عمده‏اى پیدا كرده است. در زمان ما مهریه‏اى كه در عقد نكاح قرار مى‏گیرد به صورت دین بر ذمه شوهر مى‏ماند. زن معمولاً آن را مطالبه نمى‏كند مگر مشاجره و اختلافى پیش آید. به تعبیر ایشان مهر در این فرض جنبه وثیقه به خود مى‏گیرد: در صدر اسلام معمول بود كه مرد هر چه به عنوان مهر متعهد مى‏شد، نقد مى‏پرداخت. على‏هذا به هیچ وجه نمى‏توان گفت كه نظر اسلام از مهر این بوده كه وثیقه‏اى در اختیار زن قرار دهد.
بنابراین مهر نه بهاى زن است و نه وثیقه.
مهر هدیه و پیشكشى است از سوى مرد كه خریدار محبت و عشق زن است و این دقیقاً مطابق با خصوصیات روحى و روانى زن و مرد و خلقت آنهاست.
2- نفقه‏
یكى از آثار مالى عقد نكاح قرار گرفتن نفقه بر عهده زوج است. منشأ این حكم آیات و روایات است.(63) نفقه عبارت از مسكن، لباس، غذا و لوازم منزل است كه با توجه به عرف محل زندگى و وضع همسر تعیین مى‏گردد و باید به اندازه‏اى باشد كه احتیاج زن مرتفع گردد.
نفقه زوجه بر نفقه سایر افراد واجب النفقه مثل پدر و مادر و اولاد مقدّم است.(64)
روایات وارده از نبى اكرم(ص) تأكید بسیارى بر اداى این حق دارد و از پرداخت نكردن نفقه به بزرگ‏ترین گناهان در نظر خداوند تعبیر فرموده.(65) و گفته‏اند:
نخستین چیزى كه در ترازوى بنده مى‏گذارند خرجى است كه براى كسان خود كرده است.(66)
در روایت دیگر دینارى را كه خرج اهل و عیال مى‏شود، بالاتر از دینارى مى‏داند كه در راه خدا و آزادى بنده و دادن به مسكین خرج مى‏گردد.(67) پیامبر فرمود:
هر كس خدا بدو گشایش دهد و باز بر عیال خود سخت گیرد از ما نیست.(68) خرجى كه مرد براى كسان خود كند صدقه است.(69)
چنانچه ملاحظه مى‏شود حضرت رسول اكرم(ص) نفقه را كه مسئله حقوقى و از آثار نكاح است، به چه زیبایى با اخلاق مى‏آمیزد و یك قاعده خشك حقوقى را چگونه لطیف مى‏فرماید.
همچنان كه در مقدمه این مقاله اشاره كردیم این شیوه از خصوصیات و ابتكارات نظام حقوقى اسلام است كه قواعد و احكام آن صرفاً جنبه حقوقى ندارند بلكه با اخلاق و معنویت آمیخته‏اند. بسیارى از حقوقدانان این خصوصیت را از امتیازات و مزیت‏هاى نظام حقوقى اسلام دانسته‏اند،(70) چه اینكه قواعد اخلاقى داراى ضمانت اجراى درونى است بر عكس قواعد حقوقى كه با الزام بیرونى تضمین مى‏گردد. فشارى كه در قواعد حقوقى، شخص احساس مى‏كند و همواره به گریز از آن مى‏اندیشد، در قواعد اخلاقى چنین فشارى شخص بر خود احساس نمى‏كند بلكه با جان و دل آن را مى‏پذیرد. در فلسفه تشریح نفقه بحث‏هاى بسیار صورت گرفته است كه نیاز به تكرار نیست.(71) نفقه نه تنها از منزلت زن نكاهیده، بلكه منزلت و حقوق زن را بیشتر تأمین و تضمین نموده است.
با توجه به اینكه جوهره آموزه‏هاى اسلام را عدالت اجتماعى تشكیل مى‏دهد سعادت جامعه و خانواده در گرو اجراى عدالت است و عدالت این است: زنى كه نه ماه حمل را تحمل مى‏كند و مدت طولانى از فرزند خود پرستارى و نگهدارى مى‏كند باید مسئولیتى در قبال مخارج خود و فرزندش نداشته باشد و مرد باید مخارج زندگى خانواده‏اش را تأمین كند.
بر اساس سنت نبوى این وظیفه نه تنها یك قاعده حقوقى است و در صورت خوددارى شوهر، زن مى‏تواند به حاكم مراجعه و الزام او را بخواهد بلكه قاعده دینى و اخلاقى است كه اگر مرد از دادن نفقه سر باز زند گرفتارى وجدان و عذاب اخروى را به جان خریده است.
د) طلاق:
طلاق یا رها شدن از الزامات نكاح از مباحث مهم حقوق خانواده است. در طلاق چون مسئله انحلال نكاح و به پیروى آن حقوق طرفین و كودكان مطرح مى‏گردد بسیار مورد عنایت شریعت و فقه اسلامى قرار گرفته است.
در متون دینى و روایى بر پرهیز از طلاق و ادامه زندگى بسیار تأكید شده و از آن به عنوان مبغوض‏ترین حلال یاد شده ولى در نهایت به عنوان آخرین راه حل پایان یافتن اختلاف میان زوجین پذیرفته شده است.
اسلام كوشش كرده است طلاق در فضاى غیر احساسى و دور از هیجان صورت گیرد، تا مشخص شود كه واقعاً تفاهم در زندگى مشترك وجود ندارد. اسلام براى طلاق یك نهاد خانوادگى داورى را تأسیس كرده است كه در صورت اختلاف و تصمیم بر جدایى، هر یك از زن و شوهر، از كسان خیرخواه خود، فردى را تعیین نمایند تا به مشكل رسیدگى نمایند.(72) قبل از آنكه مسئله به محكمه قضایى بكشد و اسرار خانوادگى فاش شود، هیئت خانوادگى مى‏كوشد سازش و آشتى را به خانواده بازگرداند.
گذشته از آن حضور دو شاهد عادل در طلاق شرط دانسته شده است.(73) فلسفه تشریح این قانون، حمایت از نهاد خانواده و جلوگیرى از فروپاشى آن است، چه این شرط اوّلاً از طلاق‏هاى احساسی و هیجانى جلوگیرى مى‏كند، ثانیاً با حضور و اطلاع دو مرد عادل و خیرخواه، پیامدهاى منفى در جلسه طلاق بار دیگر بررسى و به طرفین گوشزد مى‏گردد. به این وسیله ممكن است طرفین دست از اختلاف بكشند و به صفا و صمیمیت بازگردند و از طلاق پشیمان گردند. اینكه امروز معمول شده است كه حضور دو شاهد عادل و اجراى طلاق به صورت تشریفاتى در آمده، چه بسا شاهدان و مجرى طلاق اصلاً زن و شوهر را نشناسند، خلاف حكمت تشریع حضور دو شاهد است.(74)
طلاق در روزهاى عادت ماهیانه زن واقع نمى‏گردد، همچنین طلاق در طهر مواقعه واقع نمى‏گردد و سه طلاق در یك مجلس، یك طلاق به حساب مى‏آید.
دقت رسول گرامى(ص) بر رعایت مسائل طلاق به حدى بود كه طلاق عبداللَّه بن‏عمر را به این دلیل كه زنش را در عادت ماهیانه طلاق داده بود باطل اعلام فرمود و به او دستور داد كه دوباره با همسرش ارتباط برقرار كند.(75)
ه) ارث:
در عرب جاهلى، نسب از اسباب ارث بود و تنها كسانى ارث مى‏بردند كه مى‏توانستند اسب‏سوارى كنند و شمشیر و اسلحه حمل نمایند. به این ترتیب زنان و كودكان از ارث محروم بودند و زن متوفا نیز از تركه به حساب مى‏آمد!(76) اقرباى مرد متوفا كه به آنها «عصبه» مى‏گفتند بر اساس درجه قرابت‏شان از متوفا ارث مى‏بردند.
در شأن نزول آیه ارث آمده است:(77) مردى از انصار مُرد و چهار دختر و زنش از او بر جاى ماند. پسرعمویش تمام اموالش را تصاحب نمود. زن متوفا نزد پیامبر آمد و از تنگدستى و رفتار پسر عموى شوهرش شكوه نمود، وحى نازل شد كه: «براى مردان از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان [آنان‏] بر جاى گذاشته‏اند سهمى است و براى زنان [نیز] از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان [آنان‏] بر جاى گذاشته‏اند سهمى خواهد بود. خواه آن كم باشد یا زیاد، نصیب هر كس مفروض شده است.»(78)
به دنبال این آیه، آیه میراث نازل شد: «خداوند به شما در باره فرزندان‏تان سفارش مى‏كند: سهم پسر چون سهم دو دختر است ...»(79)
وقتى آیه فرایض نازل شد كه به زن ارث دهید و كودك همانند بزرگسالان ارث مى‏برد، اعراب برآشفتند و گفتند: این سخن را بازگو نكنید! شاید رسول خدا(ص) را فراموشى عارض شده و اگر چنین مطلبى صحیح باشد به او مى‏گوییم آن را تغییر دهد.
برخى از ایشان آمدند و به پیامبر اعتراض نمودند كه: آیا ما، به كنیزكى، نصف ارث پدرش را بدهیم در حالى كه نمى‏تواند بر مركب نشیند و با دشمن بجنگد!؟ آیا به كودك میراث دهیم كه هیچ كارى از وى برنمى‏آید؟!(80)
پس مقرر نمودن ارث براى زنان از ابتكارات اسلام است كه دگرگونى بزرگى در حقوق زن و خانواده به وجود آورد و استقلال اقتصادى زن در خانواده را بنیان نهاد. این حكم شریعت (كه با وحى الهى تشریح شد) با پایمردى و زحمت‏هاى طاقت‏فرساى حضرت محمد(ص) اجرا و نهادینه شد.
نویسنده:عبداللَّه شفایى‏

پى‏نوشتها: -
1) شوك آینده، الوین تافلر، 139 به نقل فاطمه فكور، كتاب نقد، ش‏12، پاییز1378، ص‏40.
2) حقوق مدنى خانواده، ناصر كاتوزیان، شركت سهامى انتشار، تهران، چاپ سوم، 1371، ج‏1، صفحه ب.
3) اجماع مستند به كتاب و سنت است و اصطلاحاً اجماع مدركى است و بسیارى از فقیهان اعتبار آن را وابسته به اعتبار مدرك آن دانسته‏اند. برخى فقیهان آن را به عنوان دلیل مستقل ذكر نموده‏اند. نیز آیات صریحى از قرآن كریم مؤمنان را به نكاح تشویق مى‏كند (سوره نور، آیه 32، سوره نساء، آیه 3).
براى تفصیل مطلب، ر. ك: كتاب النكاح، شبیرى زنجانى، مؤسسه پژوهشى رأى‏پرداز، 1378- 1377، (تقریرات درس خارج فقه)؛ العروة الوثقى، سیدمحمد كاظم‏طباطبایى یزدى، تهران، دارالكتب الاسلامیه، ص 622.
4) وسایل الشیعه، 14/3؛ من لایحضره الفقیه، محمد بن‏على بابویه قمى، دارصعب، بیروت 1401/ 1981، 3/17، سنن، محمد بن‏یزید القزوینى ابن‏ماجه، دار احیاء التراث العربى، 1395/1975، 1/592.
5) وسایل الشیعه، 14/3.
6) همان، 5.
7) همان، 3.
8) همان.
9) همان.
10) همان، 4.
11) همان، 6.
12) من لایحضره الفقیه، 3/242.
13) احیاء علوم‏الدین، محمد الغزالى، دارالمعرفة، بیروت، 1402/1982، 2/24 -31؛ المحجة البیضاء، مولى‏محسن الكاشانى، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 3/51؛ معراج السعادة، ملااحمد نراقى، سازمان و انتشارات جاویدان، 225.
14) سوره اعراف(7)، آیه 189.
15) نهج‏الفصاحه، ترجمه و گردآورنده: ابوالقاسم پاینده، سازمان انتشارات جاویدان، 1361، ص‏283، ش‏1343.
16) من لایحضره الفقیه، 3/246.
17) همان، ص‏248.
18) همان، ص‏245.
19) كنزالعمال، علاءالدین على المتقى الهندى، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1399/1979، 16/290.
20) ص‏371.
21) عوالى اللئالى، محمد بن‏على الاحسائى (ابن‏ابى‏جمهور)، مطبعة سیدالشهدا، 1404/1984، 3/292.
22) وسائل الشیعه، 14/9.
23) بحارالانوار 100/228.
24) وسائل الشیعه، 14/121.
25) المحجة البیضاء، 3/71.
26) بحارالانوار، 73/334.
27) همان، 8/119.
28) المحجة البیضاء، 3/73، در المستدرك حاكم نیشابورى به جاى «من یعول» «من یقوت» آمده است. ر.ك: المستدرك على الصحیحین، حاكم النیشابورى، دارالفكر، بیروت، 1398/1978، 1/415.
29) احیاء علوم الدین، 2/43.
30) المحجة البیضاء، 3/97.
31) الفروع من الكافى، محمد بن‏یعقوب الكلینى رازى، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1401، 5/65.
32) كنزالعمال، 15/834.
33) وسایل الشیعه، 2/147.
34) همان، ص‏83.
35) البته فرهنگ هر زمان و مكانى را باید در نظر داشت.
36) مجموعه آثار، مرتضى مطهرى، صدرا، تهران 1381، ج‏2، ص‏254.
37) صحیح مسلم، ج‏7، ص‏76.
38) راه محمد، عباس‏محمود العقاد، ترجمه اسداللَّه مبشرى، انتشارات امیركبیر، تهران، 1358، 124.
39) وسائل‏الشیعه، ج‏14، ص‏125؛ الفروع من‏الكافى، ج‏5، ص‏507.
40) وسائل الشیعه، ج‏14، ص‏113؛ الفروع من الكافى، ج‏5، ص‏514.
41) احیاء علوم‏الدین، ج‏2، ص‏42.
42) سوره نساء(4)، آیه‏19.
43) المحجةالبیضاء، ج‏3، ص‏97. در كتاب مكارم‏الاخلاق «آسیه بنت‏مزاحم» آمده است. رضى‏الدین ابى‏نصرالحسن الطبرسى، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت، 1392 / 1972، ص‏214.
44) مكارم‏الاخلاق، ص‏216.
45) نهج الفصاحه، ص‏3، ش‏16.
46) همان، ص‏229، ش‏1146.
47) همان، ص‏230، ش‏1147.
48) نظام حقوق زن در اسلام، ص‏313/ 314.
49) الفروع من الكافى، ج‏6، ص‏54.
50) نظام حقوق زن در اسلام، ص‏87 و 88.
51) سنن ابن‏ماجه، 1 / 603، ش‏1875.
52) جواهرالكلام، محمدحسن نجفى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1981، 29 / 177.
53) الاصابه فى تمییز الصحابه، احمد بن‏على بن‏حجر بن‏العسقلانى، دار الكتب العلمیه، بیروت، 1415 / 1995، 108.
54) المستدرك، 2 / 167.
55) زندگانى فاطمه زهرا(س)، سیدجعفر شهیدى، دفتر نشر و فرهنگ اسلامى، 1362، 56؛ بحارالانوار، 43 / 93.
56) سوره نساء (4)، آیه 4.
57) همان.
58) سوره بقره (2)، آیه 237.
59) سوره نساء، آیه 24.
60) روضة البهیه، زین‏الدین العاملى (شهید ثانى)، 5 / 344.
61) نهج الفصاحه، ش‏1489، ص‏313.
62) - روایت در منابع شیعه و سنى آمده است: زنى خدمت پیغمبر اكرم آمد و در حضور جمع گفت: یا رسول اللَّه، مرا به همسرى خود بپذیر. رسول اكرم در مقابل تقاضاى زن سكوت كرد و چیزى نگفت. زن سر جایش نشست. مردى از اصحاب برخاست و گفت: یا رسول اللَّه، اگر شما مایل نیستید من حاضرم. پیغمبر اكرم پرسید: مهر چى مى‏دهى؟ مرد گفت: هیچ در بساط ندارم. فرمود: این طور نمى‏شود. برو خانه‏ات و چیزى پیدا كن و مهر زن قرار ده! مرد به خانه‏اش رفت و برگشت و گفت: چیزى پیدا نكردم. پیغمبر فرمود: برگرد و بگرد یك انگشتر آهنى هم بیاورى كافى است! دوباره برگشت و اظهار كرد: انگشتر هم نیافتم. اما حاضرم همین جامه‏اى را كه بر تن دارم، نصف آن را مهر زن قرار دهم.
یكى از اصحاب اظهارات وى را تأیید كرد. پیغمبر فرمود: این طور نمى‏شود. جامه را هر یك بپوشد دیگرى برهنه مى‏ماند ... بعد او را صدا زد فرمود: قرآن بلدى، گفت: آرى یا رسول اللَّه، فلان سوره و ... فرمود: مى‏توانى از حفظ قرائت كنى. گفت: بلى مى‏توانم. فرمود: بسیار خوب. پس این زن را به عقد تو در آوردم و مهر او این باشد كه تو به او قرآن تعلیم بدهى. ر.ك: وسایل الشیعه، محمد بن‏الحسن الحر العاملى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 15 / 3 و 4.
63) سوره بقره (2)، آیه 232؛ سوره طلاق (65)، آیه 7؛ وسایل الشیعه، 15 / 223.
64) الروضة البهیة فى شرح اللمعة الدمشقیه، 5 / 470.
65) نهج الفصاحه، ش‏604، ص‏121.
66) همان، ش‏983، ص‏197.
67) همان، ش‏1580، ص‏330.
68) همان، ش‏2417، ص‏510.
69) همان، ش‏3137، ص‏633.
70) تاریخ حقوق ایران، محمدجعفر جعفرى لنگرودى، ش‏342 و ص‏246.
71) نظام حقوق زن در اسلام، ص‏252 - 274؛ حقوق زن در كشاكش سنت و تجدد، ص‏243 - 246.
72) سوره نساء، آیه 35.
73) سوره طلاق، آیه 2.
74) نظام حقوق زن در اسلام، ص‏330.
75) وسایل الشیعه، ج‏15، ص‏276.
76) المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، 5 / 563.
77) المحبّر، 324.
78) سوره نساء، آیه 7.
79) همان، آیه 11.
80) جامع البیان فى تفسیر القرآن، محمد بن‏جریر الطبرى، دار المعرفه، بیروت، 1403 / 1983، 4 / 185.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت: 9:18 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

بازخوانى حقوق خانواده در پرتو سنت نبوى- قسمت اول

بازديد: 141

مقدمه: 
امروز خانواده یكى از محورى‏ترین نهادهاى اجتماع بشرى است كه تاكنون جانشینى براى آن یافت نشده است. نقش كلیدى خانواده در برآوردن نیازهاى عاطفى، فرهنگى، اقتصادى و غیر آن، این نهاد را به عنوان یك نهاد طبیعى بى‏بدیل كه از آغاز خلقت همراه بشر بوده، تبدیل نموده است.
از سوى دیگر آسیب‏ها و آفت‏هایى كه موجب سست شدن بنیاد خانواده شده، توجه محققان را به مطالعه كاركردها و ابعاد گوناگون این نهاد جلب نموده است. اگر قرن حاضر را قرن فروپاشى خانواده در غرب بنامیم گزافه نگفته‏ایم، این سیل بنیان كن به مرزهاى كشورهاى غربى محدود نمانده و از طریق وسایل ارتباطى، مهاجرت و ... كشورهاى اسلامى و جهان سوم را نیز درنوردیده است. آمار رو به افزایش طلاق در كشورهاى اسلامى مایه نگرانى بسیارى از متفكران و دینداران گردیده است.
تأسف‏انگیزتر اینكه در فرایند صنعتى شدن كشورهاى جهان سوم و ورود ماشین و صنعت از كشورهاى غربى، «جنبش‏هاى آزادى زنان» از نوع غربى آن هم وارد این كشورها شده است. ماهیت این جنبش‏ها با فرهنگ و تمدن اسلامى ناهمگون است، چرا که در این ایده‏ها خدا جایگاهى ندارد. در جامعه و فرهنگى كه خدا حضور نداشته باشد، ایثار و فداكارى و مهر و عاطفه و سایر دستورهاى اخلاقى و دینى بى‏معناست. دستورهاى اخلاقى چون گذشت و مهرورزى اساس و بنیاد خانواده را تشكیل مى‏دهد. سست شدن بنیاد خانواده نیز دورنماى آینده بشر و ارزش‏هاى انسانى را تار و مبهم مى‏سازد. بر اساس این واقعیت است كه گفته‏اند: «سست شدن بنیان خانواده در قرن حاضر تهدیدى براى آینده بشریت و ارزش‏هاى انسانى است.»(1)
این در حالى است كه متفكران مسلمان با تكیه بر تعالیم انسان‏ساز اسلام تنها راه گریز از آثار سوء و خانمان‏برانداز فرهنگ غرب را پناه بردن به معنویت و اخلاق مى‏دانند.
آمیختن حقوق و اخلاق از امتیازات نظام حقوقى اسلام است كه در بحث حقوق خانواده جا گرفته است. آمیختگى فقه خانواده و اخلاق خانواده در اسلام از روى حكمت و تدبیر صورت گرفته است. طبیعت خانواده اقتضاى چنین تركیبى را دارد. بلكه مى‏توان گفت:نقش اخلاق در خانواده كه كانون مهر، ایثار و گذشت است بیش از حقوق مى‏باشد.(2) با این وصف توجه به حقوق خانواده و ارتقاء جایگاه زن در خانواده از موضوعات مهم مورد توجه محققان، حقوقدانان و فقیهان در كشورهاى اسلامى بوده است تا شاید بتوان از این طریق جلوى سیل مخرب فرهنگ غربى كه موجودیت خانواده را در كشورهاى اسلامى تهدید مى‏كند، سد نمود.
از میان روش‏هاى گوناگون انجام اصلاحات در حوزه حقوق خانواده بى‏شك، اصلاح معطوف به كتاب و سنت و به اصطلاح «درون دینى» مطمئن‏ترین و بى‏نقص‏ترین روش‏هاى اصلاح است كه ضرورت آن غیر قابل انكار مى‏باشد.
این تحقیق در پى آن است كه حقوق خانواده و تحوّلات آن را مطالعه كند و این حقیقت را باز نماید كه اوّلاً: تحول و تطبیق جریانات و نهادهاى اجتماعى با زمان یك ضرورت انكارناپذیر است.
ثانیاً: این وظیفه اندیشوران و محققان مسلمان است كه بهترین و سالم‏ترین نوع اصلاح و تحول را در نهادهاى اجتماعى از جمله نهاد خانواده به كار بندند. به تعبیر دیگر در كشاكش میان سنت و تجدد، ناگزیر از اصلاح و ایجاد هماهنگی میان آن دو هستیم. این اصلاح باید در سایه سنت نبوى باید صورت گیرد، چرا كه در سنت نبوى نه تنها اصلاحات تاریخى در حوزه حقوق خانواده و زن انجام شد كه بنیادها و روش‏هاى صحیح اصلاح نیز نمایان گردیده است.
خانواده از دیدگاه پیغمبر اكرم(ص)
وحى و سنت نبوى اساساً جدایى‏ناپذیرند؛ آنچه در كتاب خدا بر پیغمبر نازل شده است با تبلیغ در جامعه گسترش مى‏یابد و هر چه پیغمبر اكرم(ص) براى مردم مى‏گوید، به حكم «ما ینطق عن‏الهوى ان هو الا وحى یوحى» مورد تأیید و حمایت خداوند جهانیان است.
پس ناگزیریم هر گاه سخن از دیدگاه حضرت محمد(ص) به میان آید به قرآن كریم مراجعه كنیم.
أ) سفارش به ازدواج:
در اینكه نكاح نهادى است مورد توصیه و سفارش اسلام هیچ تردیدى وجود ندارد.
فقیهان بر استحباب نكاح در اسلام سه دلیل اقامه كرده‏اند: اجماع، كتاب و سنت.(3)
بر اساس سنت قطعیه تمام مذاهب اسلامى، ازدواج نهاد مقدسى است كه سیره رسول خدا(ص) بر آن تأكید بسیار دارد. روایات زیادى از پیامبر در مجامع و منابع روایى شیعه و اهل سنت وارد شده است(4) كه به تعدادى از آنها اشاره مى‏كنیم. پیامبر(ص) فرمود: «ما بنى فى الاسلام احب الى اللَّه عزّ و جل من التزویج؛(5) هیچ نهادى محبوب‏تر از ازدواج نزد خداوند بزرگ نیست.»
نیز فرموده‏اند كه هر كس ازدواج كند نصف دینش را حفظ نموده،(6) ازدواج كنید كه در روز قیامت به شما مباهات مى‏كنم(7) و تأهل گزینید كه روزى‏رسان‏تر است.(8)
از على(ع) روایت شده است: ازدواج كنید كه سنت رسول خداست و هم او فرمود: هر كس خواهد از سنت من پیروى كند ازدواج كند و فرزند بخواهد.(9)
امام صادق(ع) در پاسخ سؤالى كه از رفتار شخصى پرسیده بودند كه عبادت مى‏كند و غذا و زن و بوى خوش را كنار گذاشته مرقوم فرمود: زن داشتن سنت رسول خدا بود و همواره گوشت و عسل میل مى‏فرمود.(10)
همچنین فرمود: هر كس دوست دارد كه خدا را پاك و پاكیزه ملاقات كند، باید زن بگیرد.(11) دو ركعت نماز متأهل برابر با هفتاد ركعت نماز فرد بى‏همسر است.(12)
ب) فواید و آثار نكاح:
امام محمد غزالى، فیض كاشانى و ملااحمد نراقى ضمن اشاره به روایات و سنت رسول خدا(ص) فواید بسیارى براى نكاح برمى‏شمارند كه به طور خلاصه به آنها اشاره مى‏كنیم.(13)
1. پیدایش فرزند و بقاى نسل منظور اصلى از تشریح نكاح است.
حضرت محمد(ص) فرمود: به زیادى امتم مباهات مى‏كنم و دعاى فرزند صالح تبرك دارد و به واسطه كودكى كه بمیرد، طلب شفاعت مى‏شود.
2. محفوظ ماندن از شیطان و دفع طوفان شهوت و چشم پوشیدن از حرام.
3. راحتى نفس و انس آن به همنشینى با همسر و فرزند كه موجب آسودگى خاطر و تقویت آن بر بندگى خداوند است.
4. فراغت دل از امور منزل و خانه‏دارى.
5. جهاد با نفس و ریاضت آن در قیام به حقوق اهل و عیال و صبر بر اخلاق آنها و احتمال اذیت آن ها و كوشش در اصلاح و ارشاد آنها.
آنچه در كلام بزرگان در باره اهداف ازدواج بیان شد، نشانگر آن است كه اسلام براى ازدواج جنبه عبادى قائل شده، طبیعى است كه اهداف معنوى ازدواج بر اهداف مادى آن برترى دارد.
جالب این است كه از میان اهداف فوق، قرآن كریم ابتدا به آرامش دهندگى ازدواج تصریح مى‏فرماید: «هو الذى خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها لیسكُن الیها ...؛(14) اوست كه همه شما را از یك تن بیافرید و از آن یك تن، زنش را نیز بیافرید تا به او آرامش یابد ...»
پس از آن مى‏فرماید:
«فلما تغشیها حملت حملاً خفیفاً فمَرّتْ به فلما اثقلت دعو اللَّه ربهما لئن آتیتنا صالحاً لنكونن من الشاكرین؛ چون با او در آمیخت، به بارى سبك بارور شد و مدتى با آن سر كرد و چون بار سنگین گردید، آن دو، پروردگار خویش را بخواندند كه اگر ما را فرزندى صالح دهى از سپاسگزاران خواهیم بود.»
به این ترتیب مى‏توان گفت ازدواج پیوند عاطفى و حقوقى است كه به موجب آن كامجویى جنسى میان زن و مرد مشروع مى‏گردد. بنابراین دستیابى به آرامش و آسودگى، اولین فایده و ثمره ازدواج است. چنان كه از روایت منقول از پیامبر فهمیده مى‏شود:
«حبّبت الى مِن دنیاكم النساء و الطیب و جعلت قرة عینى فى الصلاة؛(15) از دنیاى شما نزد من، اینها دوست‏داشتنى است: بوى خوش ، زن و نور چشمم در نماز است.» ویژگى مشترك این سه چیز جداى از اثر معنوى، آرامش‏بخشى آنها است.
سخن و سیره رسول معظم(ص) علاوه بر توصیه به تشكیل نهاد خانواده، بر استحكام آن نیز تأكید دارد. سفارش‏هاى حضرت بر رعایت نكاتى در باره گزینش همسر و بیان ملاك‏هاى آن همه حكایت از این مهم دارد. انتخاب شایسته همسر و از روى حساب، پیش از ازدواج قطعاً از مشكلات و اختلافات خانوادگى پس از ازدواج مى‏كاهد.
ابوحمزه ثمالى از جابر بن‏عبداللَّه انصارى روایت مى‏كند: روزى همنشین رسول‏اللَّه(ص) بودیم. حضرت فرمود: مى‏خواهید شما را از بهترین زنان آگاه سازم؟ جمع گفتند: بلى یا رسول اللَّه. فرمود: بهترین زنانتان آنى است كه فرزندآورتر و محبوب‏تر، پوشیده‏تر و پاكدامن و عزیز در خانواده، فروتن و جلوه‏گر براى شوهر و متین در پیش دیگران باشد.(16) همچنین سفارش شده است كه با فرد همشأن خود در دین و ایمان ازدواج نمایید.(17) سیره شخصى حضرت رسول(ص) این بود كه هر گاه اراده ازدواج با زنى مى‏نمود، ابتدا كسى را نزد او مى‏فرستاد تا به او نیك بنگرد و گریبانش را ببوید.(18) حضرت فرمود:
«اذا القى اللَّه فى قلب امرئ‏خطبة امرأة فلا بأس ان ینظر الیها؛(19) زمانى كه خداوند خواستگارى از زنى را در دل مردى اندازد، نگاه نمودن به زن براى وى حلال است.» طبیعى است دیدن زنى كه مرد مى‏خواهد از وى خواستگارى كند و تحقیق از اخلاق و خصوصیات ظاهرى و باطنى وى بر پایدارى نهاد خانواده مؤثر است.
ج) سلامت و نشاط خانواده:
پیامبر بر سلامت روانى و نشاط در خانواده نیز تأكید كرده‏اند. این مهم در نهاد خانواده وقتى تحقق مى‏یابد كه اوّلاً شخصیت و احترام متقابل میان زن و مرد در خانواده حفظ گردد. ثانیاً: نیازهاى گوناگون هر یك از آن دو در این نهاد مقدس برآورده شود. در صورت تحقق این دو، خانواده تبدیل به كانون مهرورزى و محل آرامش و سكون زوجین و فرزندان خواهد شد. در غیر این صورت هر یك از زوجین نیازهاى خویش را در خارج از خانه خواهند جست و خانه به محلى براى كشمكش و نزاع میان آنها تبدیل خواهد شد كه سلامت روانى و نشاط هر یك از اعضاى خانواده بخصوص فرزندان به خطر خواهد افتاد.
پیامبر(ص) فرمود:
«خیركم خیركم لأهله و أنا خیركم لأهلى ما أكرم النساء إلا كریم و ما أهانهن إلا لئیم؛(20) بهترین شما بهترین فرد براى اهل و عیالش است و من بهترین شما براى خانواده‏ام مى‏باشم. جز بزرگوار زن را گرامى و جز فرومایه وى را خوار نمى‏دارد.»
اسلام به روابط صمیمى میان زن و شوهر اهمیت مى‏دهد و پاداش اخروى براى وى مقرر مى‏دارد.(21) و بر دوست داشتن و اظهار آن تأكید شده است(22) و گفته‏اند هر چه بر ایمان بنده افزوده شود، بر محبت او به همسر افزوده مى‏شود.(23) براى انسان مستحب است كه از اشتباهات همسرش چشم‏پوشى كند،(24) و هر كس كه بداخلاقى همسرش را تحمل كند به او اجر معنوى عظیمى تعلق مى‏گیرد.(25)
مردى كه زنش را بیازارد پروردگار نه انفاقش را مى‏پذیرد و نه نماز مستحبى و نه نیكى‏اش را ...(26) زنى كه شوهر اولش مرده و مجدداً ازدواج كند روز قیامت با خوش اخلاق‏ترین آنها زندگى مى‏كند.(27)
نیز حضرت فرمود:
«كفى بالمرأ اثماً ان یضیع من یعول؛(28) بر گناهكارى مرد همان بس كه حقوق اهل و عیالش را ضایع نماید.» حضرت در آخرین لحظه‏هاى عمر شریفش فرمود:
«... اللَّه اللَّه فى النساء فانهن عوان عندكم و فى ایدیكم اخذتموهن بعهداللَّه...؛(29) خدا را خدا را! در حق زنانتان (ستم روا ندارید)، آنها همسران شما و در دست شمایند بر اساس پیمان الهى با آنها رفتار كنید.»
غزالى حكایتى از منابع اهل سنت مى‏آورد كه: میان حضرت و عایشه اختلافى به وجود آمد. ابوبكر به عنوان داور (حَكَم) و شاهد تعیین گردید. رسول خدا رو به عایشه نمود و فرمود: سخن مى‏گویى یا من بگویم؟ عایشه گفت: شما سخن گویید ولى جز حق نگویید. ابوبكر ناگهان سیلى به صورت عایشه زد! سپس گفت: اى دشمن (خدا) تو یا رسول اللَّه ناحق مى‏گوید؟! عایشه به رسول خدا(ص) پناه برد و پشت سر حضرت نشست. پیغمبر به ابوبكر گفت: تو را براى این كار نخواندیم و این رفتار را از تو نخواستیم.(30) بهترین مردان امت من آنهایى هستند كه با خانواده با تكبر رفتار نمى‏كنند و با ترحم و مهربانى سلوك مى‏كنند و به آنها ظلم نمى‏نمایند.»
همچنین برآوردن نیازهاى مادى و معیشتى خانواده بر دوش مرد گذاشته شده، مرد مسئول رفاه و آسایش خانواده و همسرش است. روایات بسیارى براى بیان اجر و پاداش كسى كه براى رفاه و تأمین خانواده‏اش تلاش مى‏كند وارد شده است.(31) تأمین نیازهاى معیشتى همسر و فرزندان از تكالیف مرد است و وى به خاطر انجام تكلیف حق ندارد بر اهل و عیالش منت بگذارد.(32)
یكى دیگر از اسباب نشاط آرایش و ایجاد جاذبه در زن و مرد است كه پیامبر به نكات مهمى در این باب اشاره مى‏فرماید: استعمال بوى خوش خضاب كردن (حنا گذاشتن)، مستحب است. امام صادق(ع) فرمود كه پیامبر فرموده‏اند: براى زنان بوى خوش مناسب است كه بوى خوش آب و رنگ داشته باشد و رایحه‏اش پنهان باشد اما بر عكس براى مردان بوى خوش مناسب است كه رایحه داشته باشد و آب و رنگش پنهان.(33)
امام باقر(ع) فرمود: رسول خدا حنا مى‏بست و موى مباركش نزد ما موجود است.(34)
همچنین سرمه كشیدن در روایات براى زن و مرد مستحب دانسته شده است.(35)
بنابراین استحكام نهاد خانواده و برآوردن نیازهاى عاطفى و معیشتى در این نهاد از مواردى است كه اسلام بخصوص رسول اكرم(ص) بر آن تأكید فراوان دارد.
حضرت نه تنها مؤمنان را به حسن معاشرت و مهربانى با همسران‏شان دعوت مى‏فرمود كه خود نیز مهربان بود. شهید مطهرى در این مورد مى‏گوید:
در خانواده مهربان بود. نسبت به همسران خود هیچ گونه خشونتى نمى‏كرد و این بر خلاف خُلق و خوى مكیان بود. بدزبانى برخى از همسران خویش را تحمل مى‏كرد تا آنجا كه دیگران از این همه تحمل رنج مى‏بردند. او به حسن معاشرت با زنان توصیه و تأكید مى‏كرد و مى‏گفت: همه مردم داراى خصلت‏هاى نیك و بد هستند. مرد نباید تنها جنبه‏هاى ناپسند همسر خویش را در نظر بگیرد و همسر خود را ترك كند. چه هر گاه از یك خصلت او ناراحت شود خصلت دیگرش مایه خشنودى اوست و این دو را با هم به حساب آورد.(36)
از انس نقل شده است كه رسول خدا(ص) مهربان‏ترین مردم نسبت به زنان و كودكان بود.(37)
از عایشه همسر رسول خدا نقل شده است كه حضرت رسول خدا هیبت نبوت را بین خود و همسرانش سد و مانع قرار نمى‏داد، بلكه با انس و ملایمت بسیار رفتار مى‏كرد. چندان نرم‏رفتار و گرم‏خوى بود كه گاهى بعضى از همسرانش به او با درشتى سخن مى‏گفتند. در كارهاى خانه دستیار زنان بود و خدمت به زن را نوعى صدقه و كار نیك مى‏دانست.(38)
پیامبر اكرم(ص) همچنان كه خود مهربان بود و بر مهربانى مردان مؤمن با زنان تأكید مى‏ورزید، همچنان زنان مؤمن را به خوش‏رفتارى و خوش‏خویى با همسران‏شان فرامى خواندند و زنان را موظف مى‏ساختند كه به خواسته‏هاى مشروع شوهران‏شان گردن نهند و بر كمبودها و ندارى آنها صبور باشند.(39) نیز خویشتن را براى شوهران‏شان بیارایند و با شوهران‏شان حسن سلوك داشته باشند.(40)
د) حفاظت از نهاد خانواده:
همچنان كه پیش از این گفتیم پیامبر اكرم(ص) هم در ایجاد نهاد نكاح كوشیده‏اند و هم در پایدارى و مانایى آن. انحلال نكاح از دید رسول اكرم(ص) به عنوان مبغوض‏ترین حلال یاد شده، تمام احكام، شرایط و وظایف در نظام خانواده به گونه‏اى تنظیم شده است كه نظم عادلانه‏اى بر این نهاد اجتماعى حاكم گردد.
مسئولیت عمده اداره این نظام دیرپاى انسانى بر عهده مرد نهاده شده، این مسئولیت‏ها در كتب فقهى و اخلاقى به تفصیل بیان شده است.(41)
خداوند بزرگ نیز جهت حفظ حقوق زن در خانواده مى‏فرماید: «و عاشروهنّ بالمعروف»(42) و به خاطر عظیم داشتن حق آنها مى‏فرماید: «و اخذن منكم میثاقاً غلیظاً»(43)
چنانچه ملاحظه مى‏شود خداوند در قرآن كریم از نهاد ازدواج به «میثاق غلیظ» (پیمان استوار) تعبیر مى‏كند. طبیعى است چنین پیمانى نباید به آسانى بگسلد.
حُسن خُلقى كه در اسلام بر آن تأكید شده است، نقش اساسى در تحمل ناملایمات زندگى و در نتیجه پایدارى و استحكام خانواده دارد.
حضرت فرمود:
«مَن صبر على سوء خُلق امرأته اعطاه اللَّه مِن الْأجر مثل ما أعطى ایوب على بلائه و مَن صبرتْ على سوء خلق زوجها أعطاها اللَّه مثل ثواب آسیة امرأة فرعون؛ هر مردى كه بر بداخلاقى همسرش صبر كند، خداوند پاداشى برابر با اجر حضرت ایوب بر بلایش به او مى‏دهد و هر زنى كه بر بداخلاقى همسرش بردبارى پیشه كند خداوند ثوابى همانند اجر آسیه همسر فرعون به او مى‏دهد.»
همچنین پیامبر اكرم(ص) فرمود: جبرئیل آن قدر در باره زن به من سفارش نمود كه گمان بردم طلاق دادن او جز در موردى كه كار بسیار بدى از او سر زند جایز نیست.(44)
و نیز حضرت در مورد طلاق فرمود:
«أبغض الحلال الى اللَّه الطلاق؛(45) مبغوض‏ترین حلال‏ها نزد خداوند طلاق است.» و فرمود: زن بگیرید و طلاق مدهید زیرا خداوند مردانى را كه مكرر زن گیرند (و طلاق دهند) و زنانى را كه مكرر شوهر كنند (و طلاق بگیرند) دوست ندارد.(46) ازدواج كنید. طلاق ندهید كه عرش خدا با طلاق به لرزه مى‏افتد.(47)
ابتكارات دین مبین اسلام براى پایدارى خانواده و نجات این نهاد مقدس از فروپاشى، جالب و منحصر به فرد است. امروز در جوامع مختلف، طلاق و فروپاشى خانواده به یكى از معضلات اجتماعى تبدیل شده است. قانون‏گذاران، حقوق‏دانان، روان‏شناسان، جامعه‏شناسان و ... هر كدام با روش خود سعى مى‏كنند بنیان ازدواج‏ها را استوارتر و پایدارتر و خلل‏ناپذیرتر سازند. اما آمارها نشان مى‏دهد كه سال به سال آمار طلاق رشد فزاینده‏اى را نشان مى‏دهد.
اسلام نه تنها با طلاق و جدایى زن و شوهر مبارزه كرده است و آن را مبغوض خداوند مى‏داند بلكه با علت‏هاى طلاق و آنچه كه زمینه پیدایش آن مى‏باشد، مبارزه نموده است. هر چند از سوى دیگر طلاق را تجویز نموده و آن را راهى براى نجات زن یا مرد از ازدواج‏هاى ناموفق قرار داده است.
اگر به هر دلیلى ازدواج میان زن و مرد ناموفق بود و كانون گرم خانواده به سردى گرایید، اسلام خانه را براى زن و مرد زندان ابد قرار نداده، بلكه اگر با همه سفارش و توصیه براى شكیبایى و تحمل زندگى، براى زن و مرد زیر یك سقف زندگى كردن تلخ شد اسلام راه گریز و چاره‏اى براى این مشكل مقرر كرده است.
شهید مطهرى با اشاره به اینكه از نظر طبیعى انجام طلاق تابع قانون خاصى است كه طبیعت به وجود آورده است تصریح مى‏كند:
«وقتى طبیعت پایه ازدواج را بر محبت و وحدت و همدلى قرار داده نه بر همكارى و رفاقت ... پیمانى كه اساسش محبت و یگانگى است نه بر همكارى و رفاقت قابل اجبار و الزام . با زور و اجبار قانونى مى‏توان دو نفر را ملزم ساخت كه با یكدیگر همكارى كنند و پیمان همكارى خود را بر اساس عدالت محترم بشمارند و سالیان دراز به همكارى خود ادامه دهند اما ممكن نیست با زور و اجبار قانونى دو نفر را وادار كرد كه یكدیگر را دوست داشته باشند؛ نسبت به هم صمیمیت داشته باشند؛ براى یكدیگر فداكارى كنند، هر كدام از آنها سعادت دیگرى را سعادت خود بداند.»(48)
اسلام به رغم به رسمیت شناختن طلاق در مواقع ضرورى، موانع و تشریفاتى در اجراى طلاق در نظر گرفته است كه براى كاهش طلاق و احیا و استحكام نهاد خانواده مؤثرتر است. در عمل چه بسا شرایط و مقررات موجب انصراف از طلاق مى‏شود. شرایط و تشریفات را در محل خود بررسى مى‏كنیم.
آخر این بحث را به روایتى در باره سیره پیامبر عظیم‏الشأن كه در فروع كافى آمده است، خاتمه مى‏دهیم:
رسول خدا به مردى رسید و از او پرسید: با زنت چه كردى؟ گفت: طلاق دادم. فرمود: آیا كار بدى از او دیدى؟ گفت: نه، از او كار بدى ندیدم. مدتى گذشت و آن مرد بار دیگر ازدواج نمود. پیامبر(ص) از او پرسید: زن دیگر گرفتى؟ گفت: بلى. پس از مدتى باز از او پرسید: با این زن چه كردى؟ گفت: طلاق دادم. فرمود كار بدى از او دیدى؟ گفت: نه كار بدى ندیدم.
این قضیه گذشت و آن مرد بار سوم ازدواج كرد. پیغمبر اكرم از او پرسید: باز زن گرفتى؟ گفت: بلى یا رسول اللَّه. مدتى گذشت و پیغمبر باز از او پرسید: با این زن چه كردى؟ گفت: او را هم طلاق دادم. فرمود: بدى از او دیدى؟ گفت: نه. رسول اكرم فرمود: خداوند دشمن مى‏دارد و لعنت مى‏كند مردى را كه دلش مى‏خواهد مرتب زن عوض كند و زنى را كه دلش مى‏خواهد مرتب شوهر عوض كند.(49)

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت: 9:17 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

نفقه والدین در فقه امامیه و قوانین موضوعه

بازديد: 141

عذرا خلیلی
مدرس حوزه و دانشگاه آزاد اسلامی

تأمین هزینه زندگی اقارب نسبی معسر[1] در خط صعودی و نزولی به شرط تمکن منفق ، از واجبات دینی و مسلمات فقه و حقوق اسلامی است ؛ مساعدت به دیگر اقارب نیازمند، هم از مستحبات شرعی به شمار می رود. لیکن بسیاری از خانوده ها از وظایف خود در قبال والدین تنگدست یعنی بارزترین مصداق های اقارب و الزامات قانونی ترک انفاق ایشان ، اطلاع کافی ندارند و در برابر این وظیفه الهی ، تنها براساس عرف و عادت  یا تمایلات درونی خویش رفتار می نمایند.
قوانین مدون ، قوانین در مورد والدین را ملحوظ نموده ، برای آن ضمانت اجرایی حقوقی و کیفری در نظر گرفته و ترک انفاق را جرم تلقی کرده است. لیکن به نظر می رسد به همه ابعاد روح لطیف اسلام در وضع قوانین مزبور نپرداخته است ونه تنها در رفع نیازهای مادی ،معنوی و عاطفی والدین همه جانبه گری لازم را نداشته و تمام حیطه های زندگی ایشان را مدنظر قرار نداده است.بلکه اصولاً درخصوص برخی هزینه های ضروری ایشان نیز ساکت مانده است . لذا تعارض ها و ابهام های برخی مواد قانونی دراین زمینه حقوق والدین را تحت شعاع قرارداده است.
از نظر علمای اسلامی آیات کریمه برضرورت پیوند محکم نسل نو با نسل گذشته در سایه تقوای الهی دلالت می نماید ، و اطلاق خطابهای مذکور بیانگر این مطلب است که دروجوب موارد فوق شرط مقابله مطرح نمی باشد(قرائتی ،1385،ج7،ص40). از سوی دیگر حقوق اسلامی که مبتنی بر کرامت انسانی و عدالت اجتماعی است، مسلمین را ملزم به پرداخت نفقه اقربای مستمند نموده است و به صله رحم نیز سفارش نموده است.
پرداخت نفقه والدین به عنوان تکلیف اولاد ، در حقوق اسلامی از نظر بعد اجتماعی نیز قابل تأمل است .


مروری بر قوانین مربوط به نفقه اقارب 
نفقه در لغت به معنی هزینه زندگی ، خرجی، هزینه عیال و اولاد ، روزی و ما یحتاج آمده است(سیاح ،1365، ج2، ص1707) . در تعریف حقوقی نفقه عبارت است از چیزی که برای گذراندن زندگی مورد نیاز است و در دو بخش مدنظر قرار می گیرد: نفقه زوجه و نفقه اقارب .
مستحق نفقه کسی است که اولاًـ مالی برای گذران زندگی و رفع احتیاجات نداشته باشد؛ ثانیاً ـ نتواند به وسیله اشتغال وسایل معیشت خود را فراهم سازد ؛ لذا فقر و عجز از تکسب تنها شرطی است که در فقه امامیه و در قانون مدنی در مورد مستحق نفقه مقرر شده است، صاحب جواهر در مورد شرط عجز از اکتساب می فرماید: من مخالفتی در اینجا نیافته ام، زیرا نفقه اقارب کمک برای رفع نیاز است و کسی که قادر به کسب باشد مانند غنی است (نجفی ،1376، ج31، ص171) . واجب النفقه کسی است که به حکم قانون حق دارد خرج معاش خود را از دیگری که جزو اقارب وی محسوب می گردد ، بستاند (جعفری لنگرودی ،1371،ج 5 ص 3714) . 
افراد واجب النفقه عبارتند از: زوجه دائم ، پدر ، مادر، اولاد ، نوه ها واجداد.
مصادیق نفقه اقارب طبق ماده 1204 ق . م شامل مسکن ، البسه ،غذا واثاث البیت به قدر رفع حاجت و با در نظرگرفتن استطاعت منفق می باشد ؛لذا در نفقه اقارب ، وضعیت اجتماعی فرد واجب النفقه ، مطمح نظر قانونگذار نبوده ، بلکه تنها رفع حاجت از اقارب مورد نظر قرار گرفته است. 
طبق ماده 1206 ق.م زوجه در هر حال می تواند برای نفقه زمان گذشته خود اقامه دعوی نماید وطلب او از بابت نفقه ، طلب ممتاز بوده و در صورت افلاس یا ورشکستگی شوهر زن مقدم بر غربا خواهد بود. ولی اقارب فقط در مورد آتیه می توانند نفقه مطالبه نمایند. و بنا بر ماده 1196 قانون مدنی در روابط بین اقارب فقط اقارب نسبی در خط عمودی اعم از صعودی یا نزولی ملزم به انفاق یکدیگرند ؛ و به تصریح ماده 1200 قانون مدنی ، نفقه ابوین با رعایت الاقرب فا الاقرب به عهده اولاد و اولادِ اولاد است. 
براساس مواد 1203ـ1201 قانون مدنی در صورت تعدد مستحق نفقه ، نفقه خودشخص بر دیگر افراد واجب النفقه مقدم می باشد،همچنین نفقه همسر بر اقارب و نفقه اقارب نزولی (فرزندان) بر اقارب صعودی (والدین )مقدم می شود. وتقدم براساس قرابت در یک خط صورت می گیرد. همچنین نفقه اقارب بر دیون وتعهدات تا حدی که جزء مستثنیات دین محسوب می شود، مقدم می گردد.

ضمانت اجرای حقوقی نفقه
فقهای امامیه برای نفقه، ضمانت اجرایی حقوقی و کیفری در نظر گرفته اند؛ بر این اساس ، از نظر حقوقی مستحق نفقه می تواند برای نفقه آینده به دادگاه مراجعه و از این طریق شخصی را که قانوناً باید به او نفقه دهد ، مجبور به پرداخت نفقه کند ، طبق ماده 1205 اصلاحی قانون مدنی ، برمبنای فقه امامیه ،درصورتی که الزام به پرداخت نفقه ممکن نباشد ، دادگاه می تواند به مقدار نفقه از اموال منفق در اختیار واجب النفقه یا متکفل مخارج او قرار دهد :در صورت غیبت یا استنکاف از پرداخت کسی که نفقه بر عهده اوست و عدم امکان الزام وی به پرداخت نفقه ، دادگاه با مطالبه افراد واجب النفقه می تواند از اموال او به مقدار نفقه در اختیار آنها یا متکفلان مخارج قرار دهد ... و در صورتی که اموالی از منفق در اختیار نباشد ، به شخص دیگری اجازه پرداخت نفقه را داده و این قرض را از مستنکف مطالبه نماید. فایده عملی این قسمت از ماده 1205 در مورد نفقه اقارب آشکار می گردد. زیرا نفقه زوجه که مربوط به زمان گذشته است ، به صورت دین بر ذمه زوج قرار می گیرد ، اما با توجه به این که نفقه معوقه اقارب ، جنبه دین پیدا نمی کند ، با صدور مجوز استقراض از ناحیه دادگاه صالح ، ملزم به انفاق ، مکلف به پرداخت نفقه معوقه اقارب نیز می گردد.
ضمانت اجرای کیفری نفقه 
در قوانین موضوعه که مبتنی بر فقه امامیه است ، ضمانت اجرای کیفری نفقه ، مجازاتی است که در قانون مجازات اسلامی برای ترک انفاق مقرر شده است . تاقبل از تصویب قانون جزای عمومی  در سال 1313 به علت عدم وجود ماده قانونی در زمینه ترک انفاق ، چنین جرمی موضوعیت نداشت و پس از تصویب این قانون ، ماده 14 و بعد از آن ماده 22 قانون حمایت از خانواده مصوب 1353 ، اصل قانونی بودن این جرم را تأمین می کرد.
ماده 105 قانون تعزیرات مصوب 1362 به جای حبس ، برای ترک انفاق مجازات شلاق تا 74 ضربه مقرر داشت ؛ لیکن این ماده به موجب ماده 642 قانون مجازات اسلامی مصوب 1375 نسخ گردید و برای ترک انفاق مجازات حبس از سه ماه و یک روز تا پنج ماه مقرر گردید.
همانطور که بیان شد ، الزام به انفاق ، تعهدی است قانونی که خویشان نزدیک به هم دارند و به موجب آن هر توانگر وظیفه دارد معاش خویشاوند مستمند خود را تأمین کند ؛ این مسأله تنها جنبه اخلاقی ندارد ؛ بلکه جنبه قانونی هم دارد و هدف از در نظر گرفتن ضمانت اجرای حقوقی و کیفری برای آن این است که حقوق ، همبستگی اعضای خانواده را تضمین کند؛ لذا برخی عقیده دارند ضمانت اجراهای کیفری سنگین تر در خصوص جرم ترک انفاق شاید بتواند موجب کاهش این جرم گردد.
نتیجه آنکه : در نفقه زوجه ، هم امر مادی (جنسی) و هم امور معنوی لحاظ شده است ؛ لذا گاه مصلحت اندیشی های جنسی ، دیگر مصالح را تحت الشعاع قرار می دهد ؛ لیکن در خصوص اقارب این ملاک قابل طرح نیست ، بلکه نفقه ایشان تنها برپایه مودت و رأفت اسلامی جعل شده است ، و شارع مقدس ابعاد معنوی را مدنظر قرار داده است .قوانین مدون ، آنچنانکه باید در تأمین حقوق والدین و دیگر اقارب همه جانبه نگری نداشته و جامعه را دراین زمینه با چالش مواجه ساخته است ؛ لذا ضروری است که حقوقدانان با مطالعه منابع اصیل اسلامی و در نظر گرفتن عرف و سنت های خانوادگی ، قانونگذار را در اصلاح قوانین مربوط به خانواده و اقارب عموماًو والدین خصوصاً ، یاری نمایند . قانونگذار باید در وضع و اجرای قوانین ، از چارچوب مادیات فراتر رفته ، امور معنوی و نیازهای عاطفی والدین را بیش از پیش مدنظر قرار دهد تا هم خود را از معرض انتقاد دور ساخته باشد هم به وجدان عمومی و اقتضای قواعد اخلاقی پاسخ گفته ، مصلحت اندیشی درباره ی آینده جامعه را نیز در نظر گرفته باشد.به نظر می رسددر این زمینه فرهنگ سازی صحیح متناسب با آموزه های اسلامی مؤثرتر از اعمال قانون و ضمانت های اجرایی حقوقی و کیفری آن جلوه می نماید ؛ لذا بایسته است در سیاست گذاری های فرهنگی به ترویج حفظ روابط خویشاوندی ، و رسیدگی همه جانبه به اقارب خصوصاً والدین اهتمام گردد ، و افکارعمومی بیش از پیش متوجه این امر مهم و ضرورت همبستگی خانوادگی و حفظ سنت های اخلاقی مربوط به آن شود.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت: 9:16 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

حمایت های مالی از زنان در نظام حقوق خانواده از دیدگاه اسلام

بازديد: 169

زهره کاظمی

در نظام حقوق مالی اسلام به دلیل اهمیت نقش خانواده در تحقق اهداف و مصالح فردی و اجتماعی وجایگاه محوری زن در آن ،حمایت از حقوق زنان به شکلی است که تمام ابعاد زندگی ایشان رادر بعد طبیعی انسانی و معنوی شامل می شود .بدین منظور حقوق مالی زوجه در زمان برقراری علقه زوجیت و حتی پس از انحلال نکاح گستره وسیعی از آیات و روایات را به خود اختصاص می دهد ونوعی مصونیت قانونی زنان را درمسائل مالی و اقتصادی به ارمغان می آورد تا ایشان در سایه برخورداری از کرامتی خاص درخانواده وجامعه بتوانند در مسیر تامین اهداف اساسی و کلان شریعت یعنی عبودیت ،حفظ دین ،حفظ نفس و حفظ نسل حرکت کنند.
حقوق مالی زن دراسلام شامل سه نوع مالکیت است:
1ـ اصلی و بالذات ؛ 2ـ تبعی؛ 3ـ حمایتی . منظور از مالکیت های اصلی و بالذات ،مالکیتی است که زنان همانند مردان ،به تبع اشتغال و کار مفید اقتصادی از آن برخوردار می گردندو تحت عنوان حق اکتساب ، صراحتاً از آن یاد می شود.
مالکیت های تبعی به واسطه نسب و سبب به زنان تعلق می گیرد و اموری مانند ارث و دیه را در بر می گیرد که در پی آن حقوق مالی به عنوان وارث یا اولیای دم به زنان تعلق می گیرد. در این بخش ، در نفس مالکیت بین زن و مرد تفاوتی وجود ندارد ، اما در میزان آنها در بعضی موارد تفاوت هایی در سهام زن و مرد دیده می شود که علت آن ،مسئولیت های مالی سنگینی است که بر مردان واجب است ؛درحالی که زنان در ازای حقوق مالی دریافتی ،هزینه کردی که وجوب شرعی داشته باشد را برعهده ندارد.
مالکیت حمایتی برای زنان، از سوی قانونگذار اسلامی جعل شده است ؛ چنان که از سویی برای آنان مسئولیت مالی در قبال همسر و فرزندان قرار نداده و از سوی دیگر حق دریافت مهریه و صداق، نفقه و مایحتاج زندگی ،حق سکنی ، اجرت المثل و شیربها ، متاع به هنگام طلاق ، نفقه در دوران عده ، و نیز حمایت های حکومت اسلامی را از زنان در موارد خاصجهت جلوگیری از فقر و تنگدستی آنان پیش بینی نموده است . تفاوت اصلی میان نظام حقوقی اسلام با سایر نظام های حقوقی در به رسمیت شناختن این حق مالکیت برای زنان است.به موجب به رسمیت شناختن مالکیت های حمایتی ، زنان به ازدواج و تشکیل خانواده بیشتر ترغیب می گردند. زیرا منافع مالی زن در درون کانون خانواده به عنوان مادر و همسر بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.
مصادیق مالکیت های مذکور در این مقاله از قرار زیر است: 
1ـ مالکیت اصلی و بالذات 
الف ـ استقلال در تصرفات مالی : "قاعده تسلیط" در فقه بیان می دارد که هر انسانی بر اموال متعلق به خود تسلط دارد و به هر صورتی که بخواهد می تواند در آنها تصرف کند و اشخاص دیگر نمی توانند مانع این کار شوند مگر در مواردی که وی شرعاً از تصرف در مال خود منع شده باشد. از این قاعده است که اصل «استقلال در تصرفات مالی » را برداشت نموده اند . مستند این اصل نیز آیه 29سوره نساء[1] می باشد. و عنوان می دارد که همه مردم در تصرفات مالی خود از استقلال برخوردارند و از این حیث فرقی بین زن و مرد وجود ندارد.
ب ـ سیستم استقلال مالی زوجین : در قرآن کریم آیه 32 سوره نساء[2] آمده است که مردان را از آنچه کسب می کنند و نیز زنان را از آنچه به دست می آورند بهره است . در اینجا از کلمه اکتساب استفاده شده که به معنای به دست آوردن است. و طبق نظر الراغب اضفهانی اکتساب به دست آوردن فایده ای است که انسان خود از آن استفاده می کند. و در این آیه زن و مرد را از آنچه که به صورت اختیاری مانند کسب درآمد و به صورت غیر اختیاری مانند ارث به دست می آورند از یکدیگر جدا نساخته است  حتی از این آیه برداشت وسیع تری هم می توان داشت چنانچه یکی از مفسران از این آیه برداشت کرده اند که زنان هم می توانند به تجارت مشغول شوند و به نسبت سعی و کوشش خود از نعم الهی بهره مند شوند. (العلوی الحسینی الموسوی)
بنابراین در منظر دین مبین اسلام بر خلاف حقارت زن در برخی ادوار تمدنی ، زن از استقلال کامل اقتصادی برخوردار است. و بدین ترتیب اسلام با به رسمیت شناختن استقلال اقتصادی زن به محرومیت های دیرین وی در این خصوص پایان داد. 
2ـ مالکیت های تبعی 
الف ـ ارث : یکی دیگر از منابع کسب مال ارث است. ارث از نظر تاریخی ریشه در آداب ، رسوم و اعتقادات قوی دارد که از زمان شکل گیری خانواده موجود بوده و به تدریج گسترش یافته است. در زمان جاهلیت رسومی بود که عملاً موجب محرومیت زنان از حقوق مالی می شد . یکی از این رسوم به ارث رسیدن زن به عنوان همسر به وارث متوفی بود. که به دنبال نزول آیه 19[3] از سوره نساء رسم مذکور درباره ارث زوجیت منسوخ گردید. از آنجایی که انسان ها در مواردی مثل تشخیص قوانین ارث از علم و حکمت کافی برخوردار نیستند ، خداوند در پایان آیه 11 سوره نساء که عهده دار بیان برخی از ارث های متفاوت است می فرماید: «انّ الله َ علیماً حکیماَ» تلویحاً یعنی شما از علم و حکمت کافی برخودار نیستید تا راز تفاوت را که در هسته مرکزی عدل نهفته است، جسجو کنید لیکن خداوند آگاه و حکیم است و همه علل تساوی و عوامل تفاوت را جمع بندی نموده ، بر مدار حکمت به صورت معتدل حقوقی روانه می فرماید .
ب ـ دیه : در مورد دیه در فقه امامیه آمده است که دیه زن و مرد  تا یک سوم دیه کامل، برابر است . بعد ازیک سوم است که دیه زن نصف دیه مرد می شود.چنانچه امام خمینی (ره) در این باره می فرماید: «زن و مرد در دیه اعضاء و جراحات با هم مساویند البته تا زمانی که دیه عضو یا جراحت به یک سوم نرسیده باشد . زیرا زمانی که جراحت به این حد رسید ،زن در دیه و قصاص نصف مرد است و در اعضاء و جراحات مرد به نفع زن و زن به نفع مرد قصاص می شود. بدون آنکه لازم باشد چیزی برگردانده شود تا زمانی که به یک سوم نرسد. (موسوی الخمینی 1404 هـ ج ، ص502 )  . نمونه دیگری که از دخالت مصالح اقتصادی در برخی از احکام شرعی حکایت می کند ، تفاوت دیه موی سر مرد و زن است : اگر کسی از روی قصد یا به خاطر سهل انگاری یا هر دلیل دیگر ، کاری کند که موی سر مردی کنده شود یا بریزد ، چنان که دیگر نروید ، به نظر مشهور فقها ، باید دیه کامل بپردازد ، و اگر دوباره بروید باید جریمه بپردازد(النجفی ، بی تا ، ج43 ، ص 172_169) ولی به نظر برخی از فقها و نیز به نظر صاحب جواهر ، این نظر مورد تردید است (همو ص 170) .و به گفته شیخ مفید و جمعی دیگر از فقها اگر موی او هرگز نروید، دیه آن صد دینار طلا است (همو ص173) . این در حالی است که اگر موی سر زنی به همان دلایل کنده شود یا بریزد ، اگر پس از مدتی بروید، دیه آن به اندازه مهریه زنان همتای اوست ، و اگر هرگز نروید دیه آن کامل است ؛ یعنی هزار مثقال طلا (همو ص 174) .این مطلب از آن جهت می باشد که اهمیت موی سر در زنان بسیار بالاتر از موی سر در مردان است و قانونگذار اسلامی این مطلب را مد نظر قرار داده است.
3ـ مالکیت های حمایتی : 
الف ـ مهریه یا صداق : روایات متعددی در خصوص اهمیت و جایگاه مهریه ، ضرورت تعیین آن در عقد  نکاح ، الزام مؤکد حقوقی و اخلاقی به پرداخت آن ، آثار دنیایی و آخرتی ناشی از تسامح و  بی مبالاتی در ادای آن ، بر حذر داشتن مردان از بی توجهی و تضییع مهریه و در مواردی با سفارش به بخشش رضامندانه آن از سوی زن با هدف ارتقای علایق مشترک ، تعمیق عشق و محبت و تحکیم و تثبیت کانون خانواده وارد شده است به طور مثال حضرت علی (علیه السلام ) فرمود: «سزاوارترین شرطی که وفای به آن لازم است ، پرداخت چیزی است که به واسطه آن زنان را بر خود حلال کرده اید»(مهریه) (الحرالعاملی ، 1413 هـ ج25 ،ص 267 ) . 
ب ـ نفقه : معانی و تعاریفی که در اصطلاح فقه برای نفقه ارائه شده ، اغلب همراه با ذکر مصادیق می باشد به همین دلیل هم اکثر اختلاف ها به مصادیق برمی گردد. به طور مثال صاحب جواهر نفقه را چنین تعریف نموده است : «مایحتاج زن از جمله غذا ،البسه ، مسکن ، خادم و وسایل آشپزی که به طور متعارف با وضعیت زن در آن شهر متناسب باشد » (النجفی، بی تا، ج31 ،ص230) . از عبارت «مایحتاج زن» می توان برداشت های زیادی نمود اما آنچه معلوم است اینکه باید در حد رفع نیازهای زن باشد.مثلاً اگر تعدد خادم در یک زمان  جزء نیازهای متعارف زوجه محسوب گردد، تأمین آن از سوی زوج واجب می باشد.و بر اساس عبارت «همه نیازهای متعارف » اگر تأمین هزینه درمان بیماری امری متعارف شود ، جزء نفقه قرار خواهد گرفت.البته اختلاف نظرهایی راجع به الزام مرد به تأمین نفقه در صورت تمکن یا عدم تمکن زن وجود دارد.مثلاً شهید مطهری معتقد است به دلیل زحمت و فرسایش تولید نسل و مسایل و بیماری های مربوط به آن که بر زنان است ، توانایی کسب و کار در آنان کاهش می یابد. ، لازم و واجب است که زنان از این جهت مورد حمایت مالی قانون قرارگیرند. (مطهری ،1382، 208و209) 
ذکر این نکته لازم است که اولاًـ در پرداخت نفقه شأن و منزلت خانوادگی و اجتماعی زن ملاک و مبنای عمل است.  ثانیاً ـ الزام به پرداخت آن ،نسبت به تمکن و عدم تمکن مالی زن مطلق می باشد.
ج ـ حق سکنی و تأمین منزل :از آنجایی که در کنار یکدیگر بودن زوجین یکی از ارکان اساسی تشکیل خانواده است، برمرد واجب است که برای همسر خود سکنای مناسب تدارک ببیند و بر زن نیز واجب است در خانه ای که از سوی زوج تهیه می شود سکونت نماید.پس تعیین محل سکونت زن ، با توجه به رعایت حال و شئون زن و قدرت مرد در تدارک منزل ، با مرد است . که این وظیفه ،به دوران عده در طلاق رجعی نیز تسری می یابد.
دـ حق دریافت شیربها: حمایت قانونگذار در اینجا به گونه ای است که حتی درباره ی یک سرمایه طبیعی چون شیر ،برای مادر حقوق مالی قرار داده می فرماید: «اگر حاضر شدند نوزاد خود را شیر دهند، برشماست که اجرت شیردادنشان را بدهید ، چون اجرت رضاعت در حقیقت نفقه فرزند است، که بر گردن پدر است» . (طلاق ،6) [4].
هـ حق دریافت اجرت المثل : اجرت المثل اجرت متعارفی است که بدون تعیین از جانب طرفین عقد نسبت به عمل ، بعد از انجام کار پرداخت می شود.در غالب معاملات که استفاده از کار یا منفعت غیر معمول است، زمینه طرح اجرت المثل وجود دارد . البته در مورد اجرت کار زن در منزل بحث مستقلی در فقه وجود ندارد ، بلکه مطابق موضوعات مندرج در بخش معاملات شباهتهایی وجود دارد ، که قابل استناد می باشد.
وـ مواردحمایت مالی از سوی حاکم و بیت المال :  که این موارد را شامل می گردد : رها ساختن زنان مسلمان از تعهد زندگی با مردان کافر ، پرداخت نفقه به زنی که شوهرش غایب مفقودالاثر است وطلاق قضایی . نکته قابل توجه در مورد متعه طلاق اینکه: پرداخت عطیه به زن در هنگام طلاق که در بند«ب» تبصره 6 قانون اصلاح مقررات طلاق آمده است ؛ از آیات قرآنی نشأت گرفته ولی با عنوان متاع از آن یاد شده است  . راجع به متاع در قرآن کریم است: «برای زنان مطلقه ،هدیه مناسبی لازم است .این حقی است بر مردان پرهیزگار »(بقره 241) . [5] 
در این مقاله فلسفه متعه طلاق را را در سه مورد آورده است: 
1.      حمایت مالی از زنان مطلقه
2.      حمایت معنوی از مطلقه
3.      تنبیه زوج طلاق دهنده
از مباحث ذکر شده نتیجه می گیریم که در نظام حقوق مالی خانواده ، حمایت از حقوق زنان به شکلی است که رعایت دقیق حقوق معنوی صورت گرفته و تمام اصول حاکم برنظام خانواده و نظام جمعی لحاظ گردیده است . به منظور تأمین اهداف مذکور و در راستای حمایت از زنان در قانونگذاری شرعی مالکیت های ویژه ، سیاست های خاص حمایتی و روش های پیشگیری از توسعه فقر تعبیه شده که مصونیت قانونی زنان را در مسائل مالی و اقتصادی به ارمغان می آورد تا برخورداری او از کرامتی خاص در خانواده و جامعه تأمین شود و وی بتواند در مسیر تأمین اهداف اساسی و کلان شریعت حرکت کند.
زنان از حقوق اقتصادی برخوردارند ولی مسئولیت و تکلیف اقتصادی ندارند ؛ یعنی در جایگاه همسری ، مادری و دختری حقوق مالی خاصی به آنها تعلق می گیرد، اما درازای دریافت این حقوق ، مأمور به ادای تکالیف اقتصادی در قبال خویشان و اقارب نسبی وسببی نیستند . به علاوه نظام قانونگذاری اسلام به گونه ای است که موارد دریافت مالی زنان بیش از موارد دریافتی مردان است . پس این نظام حقوقی با نگرشی کلان ، همه اجزای سیستم را در ارتباط متقابل و ارگانیک لحاظ نموده ، به کارکرد سیستم درراستای وصول به اهداف اساسی شریعت توجه کرده است.
در سیستم قانونگذاری شرعی همانند نظام طبیعی و تکوینی خلقت همه اجزای قانون در واقع حلقه هایی از زنجیر به هم پیوسته نظام قانونی هستند که پویایی و کارآمدی آن درگرو عملکردهمه اجزای پیکر نظام قانونی است. بدین ترتیب عظمت شیوه قانونگذاری اسلام در حمایت های اقتصادی از زنان به خوبی مشهود می گردد.

منبع : 
برگرفته از دوفصلنامه تخصصی

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت: 9:16 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

آمار تكان دهنده تعرض جنسى در جهان

بازديد: 101

سایت مرکز امور زنان و خانواده - بنابر آمارى كه سازمان بهداشت جهانى (WHO) ارائه داده سوءاستفاده جنسى از كودكان در كنار كار اجبارى و خشونت فيزيكى عليه كودكان‏افزايش چشمگيرى داشته و به يكى از اصلى‏ترين نگرانى‏هاى سلامت جهانى تبديل شده است. به گزارش آريا، كشور آفريقاى جنوبى در ميان كشورهايى كه نرخ بسيار بالاى سوءاستفاده جنسى از كودكان در آن‏ها ثبت شده در رده‏هاى بالا قرار دارد و اين‏موضوع به يكى از اصلى‏ترين بحران‏هاى اين كشور تبديل شده است. بنابر تحقيقى كه سازمان بهداشت جهانى انجام داده سالانه حدود 20هزار گزارش سوءاستفاده جنسى به پليس آفريقاى جنوبى مخابره مى‏شود كه يك پنجم آن مربوط به كودكان زير 18 سال است. اين آمار طى10 سال گذشته افزايش چشمگيرى داشته و البته جداى از اين آمار، تعداد بسيار زيادى سوءاستفاده جنسى از كودكان در اين كشور صورت‏مى‏گيرد كه هيچ گزارش و اطلاعاتى از آن به پليس اين كشور ارائه نمى‏شود. شبكه تلويزيونى BBC آمار نگران‏كننده‏ترى از اين بحران ارائه مى‏دهد، سوءاستفاده جنسى از كودكان طى دهه گذشته 400 درصد افزايش‏داشته است.

براساس تحقيقى كه صورت گرفته، دخترى كه در آفريقاى جنوبى به دنيا مى‏آيد بيشتر از آن‏كه احتمال به مدرسه رفتنش وجودداشته باشد احتمال دارد كه مورد سوءاستفاده جنسى قرار گيرد. معمولاً اين كودكان هم از طبقه فقير جامعه هستند. در سال 1994 سالانه بيش از 18 هزار سوءاستفاده جنسى از كودكان به پليس آفريقاى جنوبى گزارش مى‏شد كه اين آمار در سال 2005 به 30هزار مورد افزايش يافته است.

گزارش ديگرى هم نشان مى‏دهد كه سالانه 60 هزار مورد تجاوز جنسى در اين كشور آفريقايى صورت مى‏گيرد كه 40 درصد آن افراد زير 18سال هستند. از سوى ديگر دانشگاه آفريقاى جنوبى هم اعلام كرده كه سالانه يك ميليون زن و كودك در اين كشور مورد تجاوز قرار مى‏گيرند. سال گذشته نوزادى نه ماهه مورد تعرض شش مرد قرار گرفت كه سن‏شان بين 24 تا 66 سال بود. مادر اين نوزاد پس از تولدش او را در خيابان‏رها كرده بود. دختر چهار ساله‏اى پس از آن‏كه توسط پدرش مورد تعرض قرار گرفت، جان داد. نوزادى 14 ماهه پس از آن‏كه توسط دو عموى خود مورد سوءاستفاده جنسى قرار گرفت، جان داد. نوزادى هشت ماهه توسط چهار مرد مورد تعرض قرار گرفت كه يكى از آن‏ها بعدها در دادگاه به حبس ابد محكوم شد.

اين تنها چهار نمونه از سوءاستفاده‏هاى جنسى وحشتناكى است كه روزانه نسبت به كودكان آفريقاى جنوبى صورت مى‏گيرد. اين آمار زمانى بيشتر نگران‏كننده مى‏شود كه توجه داشته باشيم 70 درصد بزرگسالان و 80 درصد كودكان مبتلا به ويروس HIV دنيا درآفريقاى جنوبى زندگى مى‏كنند. يكى از عواملى كه باعث افزايش سوءاستفاده جنسى از كودكان در آفريقاى جنوبى شده اين ديدگاه است كه تجاوز به كودكان باعث جلوگيرى ازايدز يا درمان آن خواهد شد. اين ديدگاه نه تنها در آفريقاى جنوبى بلكه در ديگر كشورهاى آفريقايى از جمله ليبريا هم وجود دارد. اين كشور هم‏يكى از بالاترين آمارهاى سوءاستفاده جنسى را در ميان كشورهاى جهان دارا است. همين چند هفته پيش بود كه در ليبريا كشيشى 64 ساله‏پسرى هشت ساله را مورد آزار جنسى قرار داده بود.

اين اتفاق رسوايى بزرگى در كليساى اين كشور برپا كرد. اين پديده تنها شامل كشورهاى فقير و آفريقايى نمى‏شود بلكه در آمريكا كه ثروتمندترين كشور دنيا است هم آمار نگران كننده‏اى در اين موردوجود دارد. دانشگاه كلرادو چندى پيش آمارى از سوءاستفاده جنسى به‏خصوص در ميان كودكان اين كشور منتشر كرد. در هر دو دقيقه يك كودك در آمريكا مورد سوءاستفاده جنسى قرار مى‏گيرد. يك زن از هر شش زن آمريكايى در كودكى مورد سوءاستفاده جنسى قرار گرفته است و يك مرد از هر 33 مرد. در سال 2005 بيش از 200 هزار كودك و نوجوان در آمريكا مورد آزارجنسى قرار گرفتند كه 44 درصد آن‏ها نوجوانان بين سنين 12 تا 18 سال‏هستند. در آمريكا تنها 41 درصد موارد سوءاستفاده جنسى از كودكان به پليس گزارش مى‏شود و 59 درصد اين تجاوز به پليس گزارش نمى‏شود. تنها در ايالت كلرادو سالانه بيش از 50 كودك در اثر سوءاستفاده جنسى جان خود را از دست مى‏دهند كه 75 درصد آن‏ها را كودكان زير 4 سال‏تشكيل مى‏دهند. سالانه حدود دو هزار كودك در ايالت كلرادو پس از سوءاستفاده جنسى به بخش مراقبت‏هاى ويژه مراكز درمانى منتقل مى‏شوند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت: 9:14 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

اجرت‌المثل چگونه كارشناسی می شود ؟

بازديد: 201

در قوانین مربوط به روابط میان همسران، تنها حقی كه به شكلی انحصاری و ویژه برای مردان در نظر گرفته شده حق طلاق و حق ریاست بر خانواده است. این دو موضوع بارها سبب اعتراض زنانی می‌شود كه با استناد به این دو حق، دین اسلام را دینی معرفی می‌كنند كه توجه چندانی به حق و حقوق زنان ندارد؛ اما كافی است به جزییات دیگر قوانین و شرع مراجعه كنیم تا دریابیم در دین اسلام تا چه اندازه توجه ویژه‌ای به حقوق زنان شده است.

یكی از حقوق ویژه اسلام برای زنان این است كه هیچ مردی نمی‌تواند تا وقتی تمامی حق و حقوق همسرش را پرداخت نكرده او را طلاق دهد. نكته جالب توجه این است كه هرچه تعداد سال های زندگی مشترك بیشتر باشد این حقوق نیز افزایش می‌یابد و به همین دلیل بسیاری از مردانی كه از روی هوی و هوس و بی‌هیچ دلیل منطقی قصد طلاق دادن همسر خود را دارند، از این مساله منصرف می‌شوند.

اجرت‌المثل نیز یكی از همان حقوق ویژه ای است كه شرع و قانون برای زنان در نظر گرفته است. پیمان حسن‌پور، كارشناس رسمی قوه قضاییه در تعریف ساده این موضوع می‌گوید: اجرت‌المثل یك بحث شرعی است. در شرع مقدس اسلام زن وظایف خاصی در زندگی زناشویی دارد كه توسط قانون و شرع برشمرده شده است. این وظایف شامل تمكین عام و تمكین خاص است. مطابق قانون به محض ازدواج، میان زوجین وظایف و تكالیفی برقرار می‌شود كه آنها باید نسبت به یكدیگر آن را انجام دهند. تمكین عام به معنی حضور زن در زندگی مشترك و عمل به وظایفی است كه شرع و قانون تعیین كرده است. مثلا زن شرعا نمی‌تواند بدون اجازه همسرش از خانه خارج شود. ادامه تحصیل و كار كردن زن در خارج از منزل نیز باید با اجازه شوهر باشد، هرچند در حال حاضر بسیاری از زنان این حقوق را در عقدنامه دریافت می‌كنند. تمكین خاص نیز به معنی عمل كردن زن به وظایف زناشویی است. حال اگر زن در طول زندگی مشترك و در خانه همسر خود كاری بجز این موارد را به دستور شوهر انجام دهد، مستحق پاداشی است كه به آن اجرت‌المثل گفته می‌شود.

حسن‌پور در توضیح كامل‌تری كه از این موضوع ارائه می‌كند بر مساله انجام دادن امور منزل به دستور شوهر تاكید می‌كند و در توضیح آن می‌گوید: زمانی كه زن و شوهری صاحب فرزند می‌شوند، اگر بخواهند برای نگهداری از فرزند خود پرستاری را به كار بگیرند این مساله مشمول هزینه است و باید دستمزدی به پرستار خود بدهند. در حال حاضر در شهری مانند تهران حداقل دستمزدی كه می‌تواند به صورت ماهانه برای نگهداری از كودك به پرستار پرداخت كرد، ماهانه 200 هزار تومان است. اگر همین زن و شوهر بخواهند برای انجام امور عادی منزل از قبیل آشپزی، نظافت و... فردی را استخدام كنند این مساله نیز مشمول هزینه است. چنین مواردی جزو وظایفی نیست كه به عهده زن باشد، اما ممكن است همسر او از وی تقاضا كند انجام چنین اموری را در منزل به عهده بگیرد. در چنین شرایطی اگر زمانی زن اجرت‌المثل خود را مطالبه كند، این موضوع كارشناسی و دستمزد این موارد محاسبه می‌شود. باید به این نكته نیز توجه داشت كه در كارشناسی هیچ گاه دستمزد یك پرستار یا یك خدمتكار خانه به شكل كامل برای زنان محاسبه نمی‌شود، زیرا فرض بر این است كه زن در قبال انجام كارها و حضور در خانه همسرش، از مزایایی مانند رفتن به مسافرت، دریافت هدیه و... نیز بهره برده و به همین دلیل نمی‌توان مانند یك خدمتكار عادی كه فقط حقوق گرفته و از مزایای دیگری محروم بوده، برخورد كرد؛ اما اگر زنی ثابت كند هنگام حضور در منزل همسرش هیچ گاه به مسافرت نرفته، همسرش برای او هیچ گاه هدیه‌ای نخریده و نفقه‌ای كه دریافت كرده نیز در حداقل ممكن بوده، چنین مساله‌ای نیز در بحث اجرت‌المثل او تاثیر دارد و سبب افزایش این مبلغ می‌شود.

با تصویب قانونی اجرت‌المثل تبدیل به دینی شد كه دیگر در هر زمانی قابل مطالبه است و حتی زن می‌تواند در زمان زندگی مشترك آن را طلب كندپرستاری از همسر در زمان بیماری نیز از دیگر مواردی است كه سبب می‌شود به زن اجرت‌المثل تعلق گیرد. ممكن است مردی پس از عمل جراحی برای طی كردن دوره درمان به منزل منتقل شود. در چنین شرایطی اگر او از همسرش تقاضا كند كه از او مراقبت كند، این مساله برای زن ایجاد حق می‌كند. شیر دادن به فرزند، بزرگ كردن كودكان، بردن كودكان به مدرسه، حضور در جلسه اولیا و مربیان، واكسن زدن كودكان، نگهداری از مادر شوهر به دستور شوهر، رسیدگی به وضعیت تحصیلی فرزندان و چند مورد دیگر از مواردی است كه به گفته حسن‌پور سبب ایجاد این حق می‌شود. باید به این نكته مهم توجه داشت كه قانون تنها زمانی این حق را برای زن محترم می‌شمارد كه او به دستور شوهر و بدون انتظار برای دریافت حق یا امتیازی این فعالیت‌ها را انجام داده باشد. به همین دلیل در دادگاه قضات همواره این را از زن می‌پرسند كه آیا از انجام این امور قصد دریافت دستمزد داشتید؟ آیا این كار را به میل و رضایت خود انجام دادید؟ اگر پاسخ زن به اینها مثبت باشد دیگر اجرت‌المثلی به او تعلق نخواهد گرفت، اما اگر زن بگوید این كارها را به دستور شوهرش انجام داده و از ابتدا قصد دریافت دستمزد نداشته این حق برای او ایجاد می‌شود.

چگونه دادخواست مطرح می‌شود؟

دادخواست الزام شوهر به پرداخت اجرت‌المثل ایام زندگی مشترك دادخواستی است كه به گفته پیمان حسن‌پور در دادگاه خانواده مطرح می‌شود؛ مانند تمامی دادخواست‌های حقوقی و شكایت‌های كیفری. در این مورد نیز فرد مدعی باید ادعای خود را ثابت كند. شهود در این نوع دادخواست نیز یكی از دلایل قوی اثبات دعوی هستند. علم قاضی نیز دلیلی دیگر بر اثبات این ادعاست.

نكته مهم قابل ذكر از نظر این كارشناس قوه قضاییه این است كه تا حدود 3 سال پیش اجرت‌المثل زمانی مطرح می‌شد كه مردی قصد داشت همسرش را طلاق بدهد. در چنین زمانی، مرد علاوه بر پرداخت مهریه، نفقه گذشته، نفقه ایام عده تا نیمی از دارایی كسب شده در زمان زندگی مشترك و دیگر حقوق واجب زن باید اجرت‌المثل او را نیز پرداخت می‌كرد، اما با تصویب قانونی، اجرت‌المثل تبدیل به دینی مانند مهریه شد كه دیگر در هر زمانی قابل مطالبه است و حتی زن می‌تواند در زمان زندگی مشترك با همسرش آن را طلب كند. حتی اگر زنی خود قصد طلاق داشته باشد و بتواند یكی از دلایلی كه منجر به طلاق می‌شود را اثبات كند باز هم مستحق اجرت‌المثل است. نكته دیگر این كه زن می‌تواند اجرت‌المثل تمام یا بخشی از ایام زندگی مشترك را مطالبه كند، مثلا اگر 20 سال زندگی مشترك با همسرش داشته می‌تواند در دادخواست خود بنویسد: «اجرت‌المثل ایام زندگی مشترك از ابتدای فروردین 1368 تا فروردین 1388 یا این كه از این مدت اجرت‌المثل 10 سال از زندگی مشترك را مطالبه كند.

با احضار مرد به دادگاه و تشكیل اولین جلسه، زن مدعی می‌شود در طول ایام زندگی مشترك كارهای زیادی در خانه همسرش انجام داده و چون این كارها به دستور همسرش بوده حالا او وجه معادل این فعالیت‌ها را می‌خواهد.

اگر در جلسه دادگاه مرد منكر این مساله شود، زن باید ادعای خود را ثابت كند. اگر مرد بپذیرد كه چنین فعالیت‌هایی از سوی همسرش و به دستور او انجام شده و حالا نیز قصد پرداخت دستمزد همسرش را دارد، برای تعیین مبلغ قابل پرداخت برای این فعالیت‌ها كه به شكل ماهانه محاسبه می‌شود، پرونده به كارشناس ارجاع داده می‌شود.

مطابق روال پرونده‌های نفقه گذشته، در این مورد نیز باید مبلغی به حساب كارشناس واریز شود. آن گونه كه پیمان حسن‌پور اشاره می‌كند، این مبلغ 50 هزار تومان است كه توسط قاضی تعیین و به حساب كارشناس واریز می‌شود. گاهی این مبلغ كمتر و گاهی نیز بیشتر از 50 هزار تومان است؛ البته تعیین مبلغ كارشناسی نیز مطابق یك جدول مشخص باید صورت گیرد، اما برخی قضات بدون توجه به این موضوع، حتی مبالغ كمتری حدود 25 هزار تومان را هم برای كارشناسی تعیین می‌كنند و با توجه به مشكلاتی كه برای كارشناسان در حین، قبل و بعد از رسیدگی به چنین پرونده‌هایی پیش می‌آید رقم بسیار ناچیزی است. حسن‌پور در این باره می‌گوید: كارشناسی اجرت‌المثل یكی از سخت‌ترین كارهایی است كه یك كارشناس قوه قضاییه انجام می‌دهد. در پرونده‌های این چنینی معمولا بعد از ابلاغ كارشناسی، مطالعه پرونده صورت می‌گیرد و طی یك هفته الی 10 روز كارشناس طی گفتگو با طرفین پرونده نظر نهایی خود را اعلام می‌كند. كارشناس در واقع به عنوان بازوی قاضی در چنین مواردی عمل می‌كند و با تحقیقات فراوان تلاش می‌كند به حقیقت دست پیدا كند. در چنین مواردی ممكن است قاضی وقت و حوصله گوش دادن به حرف‌های طولانی دو طرف و نیز تحقیق در خصوص این موضوع را نداشته باشد. به هرحال زنان تلاش می‌كنند در این باره به بیشترین پول دست پیدا كنند و مردان نیز تلاش می‌كنند كمترین میزان پول را بپردازند. گاهی متوجه می‌شویم میان حرف‌های دو طرف تناقض‌های زیادی وجود دارد و از این مرحله شكل تحقیقات جدی‌تر می‌شود و از راه‌های دیگری استفاده می‌كنیم تا به یقین برسیم. این راه‌ها تعداد محدودی است كه حكم «اسرار حرفه‌ای» را دارد و به همین دلیل قابل بیان نیست اما مثلا درخصوص یك پرونده، زنی مدعی بود كه سال‌هاست در خانه همسرش كار می‌كند و همیشه منزل او تمیز و پاكیزه است.

مرد كه مخالف چنین ادعایی بود، برای اثبات ادعای خود روزی از من دعوت كرد به شكل سرزده به خانه آنها برویم. چند دقیقه مانده به حضور در خانه، مرد با همسرش تماس گرفت و گفت با كارشناس قوه قضاییه پشت در خانه است. زمانی كه وارد خانه شدیم زن فرصت جمع و جور كردن منزل را نداشت و من با خانه‌ای

بشدت به هم ریخته و كثیف مواجه شدم. البته ممكن بود این وضعیت تنها مربوط به آن روز باشد و مثلا زن در سال‌های پیش زندگی مرتب و تمیزی داشته اما این مساله و نكات این چنینی برخی از شگردهای رسیدن به حقیقت درخصوص این نوع پرونده‌هاست كه در كارشناسی نهایی نیز موثر واقع می‌شود.

به گفته حسن‌پور پس از اعلام نظریه كارشناسی نیز اتفاق‌های مختلفی در انتظار كارشناس است. اتفاق‌هایی مانند تماس‌های تلفنی تشكرآمیز، تهدیدهای تلفنی، آه و ناله و نفرین و گاهی هم تشكر. قانون پیش‌بینی كرده پس از كارشناسی، ما به التفاوت هزینه كارشناسی اولیه با رقم واریز شده به حساب، به كارشناس پرداخت شود، اما این موضوعی است كه به گفته حسن‌پور گاهی با درخواست شفاهی كارشناسان قضات به آن توجه نمی‌كنند و به همین دلیل كارشناس از خیر مطالبه آن می‌گذرد و گاهی نیز قاضی با پذیرش این درخواست، دستور پرداخت هزینه واقعی كارشناسی را به طرفین پرونده می‌دهد.

ممكن است نظریه كارشناسی با اعتراض یكی از طرفین پرونده مواجه شود. در چنین موردی پرونده به هیات سه نفره ارجاع داده می‌شود. اگر نظریه این هیات نیز مورد قبول یكی از طرفین پرونده واقع نشود، پرونده قابلیت ارجاع به هیات پنج نفره و هیات هفت نفره را دارد. اما به گفته حسن‌پور، قاضی پرونده می‌تواند اگر در یكی از این مراحل احساس كند طرفین قصد طولانی كردن زمان دادرسی و تلف كردن وقت را دارند، كارشناسی را پس از نظریه هیات 5 نفره یا هیات 3 نفره متوقف كند و با بیان این‌كه شخصا به قناعت وجدانی رسیده، نظریه خود را صادر كند.

بد نیست بدانید این دین نیز مانند مهریه است و اگر مردی با طی مراحل قانونی محكوم به پرداخت اجرت‌المثل همسرش شود و آن را نپردازد، مطابق قانون زن می‌تواند تقاضای اعمال ماده دوی قانون محكومیت‌های مالی را بنماید و همسر خود را به عنوان مدیون به زندان بیندازد و مرد نیز تا زمانی كه این دین را نپردازد میهمان زندان خواهد بود. البته برای این مورد نیز مانند تمام محكومیت‌های مالی امكان طرح دادخواست اعسار و تقسیط وجود دارد كه این دادخواست نیز همان مسیری را طی می‌كند كه دادخواست مهریه طی خواهد كرد. البته بعد از صدور حكم اعسار نیز اگر زمانی مالی از مرد كشف شود، با معرفی زن مال مذكور توقیف می‌شود و با حكم دادگاه از محل آن مال شامل زمین، اتومبیل، خانه، وجه نقد و... بدهی مرد به همسرش پرداخت می‌شود.

چه زنانی اجرت‌المثل كمتری می‌گیرند؟

كارشناسی پرونده‌های اجرت‌المثل نیز مانند تمام امور حقوقی شامل فوت و فن‌های خاصی است كه كارشناسان با دقت به آن رسیدگی و آن را رعایت می‌كنند. مثلا برای زنان شاغل خارج از منزل همیشه اجرت‌المثل كمتری تعلق می‌گیرد. در قانون و شرع زن مالك دارایی و پولی است كه به دست می‌آورد و حال اگر با توافق شوهر او در خارج از منزل كار می‌كند، الزامی ندارد كه حتی یك ریال از درآمد خود را به همسرش بپردازد یا این‌كه در منزل خرج كند.

در بحث اجرت‌المثل نیز طبق گفته حسن‌پور وقتی زن بیرون از خانه شاغل باشد، طبیعتا وقت كمتری برای كارهای منزل می‌گذارد، هرچند ممكن است استثنا‌هایی وجود داشته باشد و زنی در عین اشتغال در خارج از منزل همه وظایف خود را انجام دهد؛ اما این فرض چندان منطقی نیست زیرا كار در منزل بر اساس وقت تنظیم می‌شود و زنی كه در ساعت 5 بعد از ظهر به خانه می‌رسد، نمی‌تواند مانند زنی كه از صبح در خانه است كار و فعالیت داشته باشد.

تحصیلات زن نیز مساله دیگری است كه در بحث اجرت‌المثل او موثر است. استدلال این نظریه نیز این است كه دستمزد یك پرستار با تحصیلات لیسانس بسیار بیش از دستمزد پرستاری با تحصیلات دیپلم است.

پایگاه اجتماعی، شوون زن، شغل پدر، محل زندگی در زمان مجردی و تحصیلات در زمان تجرد و بعد از ازدواج هم در افزایش میزان اجرت‌المثل تاثیر قابل‌توجهی دارد. نكته جالب این‌كه زنانی كه فقط خانه‌دار هستند در زمان كارشناسی اجرت‌المثل رقم‌های بهتری دریافت می‌كنند. تعداد فرزندان نیز از موارد موثر در كارشناسی اجرت‌المثل است. اگر فرزندان مادری دختر باشند، اجرت‌المثل كمتری به او تعلق می‌گیرد چون فرض بر این است كه در خانه دختر همیشه كمك حال مادر است حال آن كه در خصوص پسرها چنین مساله‌ای همیشگی نیست. اگر مادری فرزند خود را از شیر خود تغذیه كرده باشد نیز مشمول دریافت اجرت‌المثل بیشتری است. این‌كه زنی هنگام ازدواج، فرزند یا فرزندان قبلی همسرش از زن سابقش را نیز بزرگ كند، باز هم سبب افزایش میزان اجرت‌المثل زن می‌شود. ممكن است مردی بخشی از ایام زندگی خود را در ماموریت كاری خارج از كشور یا مثلا زندان گذرانده باشد. این مساله نیز در كاهش یا افزایش اجرت‌المثل موثر است. معمولا برای ایام عقد و زمانی كه زن در خانه پدرش است و با همسرش دچار مشكل می‌شود اجرت‌المثلی تعلق نمی‌گیرد. حسن‌پور می‌گوید تا به حال چنین پرونده‌ای به او ارجاع نشده كه علت احتمالی آن می‌تواند این باشد كه زندگی مشترك هنوز شكل نگرفته كه شوهر دستوری به همسرش بدهد. اجرت‌المثل مساله‌ای است كه سقف یا كف مشخصی ندارد و آن‌گونه كه پیمان حسن‌پور می‌گوید، آنچه او تاكنون كارشناسی كرده در كمترین میزان برای یك پرونده ماهانه 300 هزار تومان و در بیشترین رقم نیز ماهانه 800 هزار تومان بوده است. هرچند این ارقام ممكن است به دلیل مسائلی كه به آن اشاره شد بسیار بیشتر یا كمتر از این ارقام باشد.

شروط ضمن عقد و اجرت‌المثل

همسران می‌توانند در زمان عقد هر شرطی كه خلاف مقتضای عقد نباشد را در عقدنامه بگنجانند. یكی از موارد پیشنهادی می‌تواند مشخص كردن تكلیف اجرت‌المثل باشد. آنها می‌توانند شرط كنند كه مثلا زن برای انجام امور منزل به درخواست مرد ماهانه 100 هزار تومان دریافت كند. یا این كه شرط كنند اساسا چنین مبلغی هیچ گاه به زن پرداخت نمی‌شود و زن هم حق مطالبه ندارد.

در خارج از شكل قضایی زن و مرد می‌توانند برای دریافت و پرداخت این مبلغ با هم توافق داشته باشند. البته از لحاظ قضایی شرط پرداخت این مبلغ مطالبه زن است اما مرد می‌تواند با رضایت همسرش مثلا بابت اجرت‌المثل 30 سال زندگی مشترك بخشی از خانه‌اش را به نام همسرش كند. در چنین مواردی دریافت یك رسید كتبی از همسر می‌تواند از لحاظ حقوقی از بروز مشكلات بعدی و درخواست مجدد زوجه جلوگیری كند، اما اگر مردی با اجبار، تهدید یا تطمیع همسرش را وادار به امضای برگه‌ای كند و مثلا در قبال مبلغی مشخص او را وادار به صرف نظر كردن از اجرت‌المثل كند، این برگه از لحاظ حقوقی ارزشی ندارد.

نقل از جام جم آنلاین

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت: 9:13 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

سن ازدواج ، شرایط نکاح ، اقسام نکاح

بازديد: 249

سن ازدواج اولین مسأله ای است که در ازدواج مطرح می شود و می توان گفت که بهترین شرط ازدواج نیز می باشد. طبق قانون، سن ازدواج قبل از اصلاحیه اخیر 9 سال بوده، زیرا سن بلوغ، سن ازدواج تلقی شده است. اما به دلایلی که پیش از این ذکر شد ، قانونگذار، سن ازدواج را اصلاح کرده است .این اصلاحیه به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید و سن ازدواج به سیزده سالگی ارتقا یافت و اگر دختری که به سیزده سالگی نرسیده است قصد ازدواج داشته باشد ،حتماً باید از دادگاه اجازه بگیرد . البته شورای نگهبان این امر را غیر شرعی می دانست و به همین دلیل این اصلاحیه به مجمع تشخیص مصلحت فرستاده شد. لذا مجمع، سن ازدواج را 13 سالگی تعیین کرد. ازدواج در سنین پایین عواقب خاصی دارد. ضرب المثلی است که می گوید بسیاری از افراد برای به دست آوردن یک زندگی آسوده ازدواج می کنند و بسیاری به همین دلیل از همدیگر جدا می شوند بنابراین برای اینکه قسمت دوم ضرب المثل پدید نیاید، سن ازدواج بالا رفته است .
دخترانی که در سن پایین ازدواج می کنند ،زایمان هایشان به صورت پری ناتال است، یعنی با مراقبت های ویژه انجام می گیرد و طبق آمار بهداشت جهانی با فشارهای زایمانی توأم می شود. نفس مادر شدن که می تواند موجب آرامش در یک دختر باشد ،با ازدواج در سنین پایین و مرده زایی یا عقب ماندگی ذهنی فرزندان، متناقض است. این دختران از بسیاری از موقعیت های اجتماعی نیز عقب می مانند. 

نقش کفائت در استحکام زندگی 
زندگی مشترک پیش از آن که به مسائل مادی متکی باشد ،به مسائل احساسی و عاطفی وابسته است. امنیت عاطفی در زندگی باید از سوی زن و شوهر نسبت به یکدیگر تأمین بشود. قرآن کریم می فرماید: "با اکفاء خودتان ازدواج کنید." کفائت می تواند از نظر سنی ، شغلی، اقتصادی ، فرهنگی ، دینی و مذهبی باشد.  


جلسه ششم 
اصول حاکم بر عقد نکاح 
هر کاری نیازمند اصولی است .هنگامی که یک اصل پذیرفته شد، حالت بنیادی پیدا می کند. اصول پذیرفته شده حالت عامه دارند و نمی توان آنها را نادیده گرفت؛ این امر حتی در مباحث اجتماعی و سیاسی نیز صدق می کند . یکی از اصول حاکم بر ازدواج، مسأله قصد و رضای طرفین است. کلیه قراردادهای حقوق خصوصی دارای اصولی است. مهم ترین اصل حاکم بر قراردادهای خصوصی اصل آزادی اراده است. ازدواج هم یک قرارداد خصوصی است که از قصد و رضای طرفین تبعیت می کند. در ازدواج، فرد نه تنها باید قاصد باشد بلکه باید راضی هم باشد. نه تنها قصد ظاهری که قصد باطنی نیز لازم است ، اگر دختری در باطن راضی نباشد، یعنی قصد باطنی نداشته باشد ،این ازدواج درست نیست. نه تنها اراده باید باشد، بلکه باید اعلام هم شود. اعلام اراده با الفاظ مخصوصی که به آنها صیغه های ایجاب و قبول گفته می شود، صورت می گیرد. اصولاً ایجاب از طرف زن و قبول از طرف مرد است. زن و مرد می توانند به یک شخص ثالث وکالت بدهند که صیغه ایجاب و قبول را برای آنها جاری کند. دومین اصل، اهلیت طرفین است. در صورت عدم اهلیت هر یک از دو طرف امر ازدواج صحیح نیست. در اهلیت طرفین سن بلوغ مطرح است. در ازدواج دختر باکره اذن پدر شرط است در غیر این صورت این ازدواج مشکل ساز است و باید به دادگاه مراجعه کنند. در یک صورت اگر دختری به درجه ای از رشد رسیده باشد و مرد هم کفو خودش را پیدا کرده باشد اگر پدر مخالفت بکند دختر می تواند با مراجعه به دادگاه خانواده تقاضای ثبت ازدواج از دادگاه کند، دادگاه ظرف 15 روز پدر و ولی دختر را دعوت می کند و با جستجوی دلیل مخالفت ،چنانچه دلایل پدر بیهوده باشد و یا در صورت عدم مراجعه پدر، دادگاه اجازه ازدواج را به دختر می دهد و دفاتر ازدواج نیز موظفند که ازدواج را طبق دستور دادگاه به ثبت برسانند. اما اگر دلایل پدر از دید دادگاه درست و منطقی باشد، اجازه ازدواج به دفتر خانه داده نخواهد شد . نکته دیگر در امر ازدواج مشروع بودن جهت نکاح است. اگر مردی با زنی ازدواج کرده و قصد سوء استفاده از او را داشته باشد جهت نکاح ، مشروع نیست و ازدواج باطل است.  

کسب اجازه ولی در زمان ازدواج 
در فصل ازدواج مبحثی با عنوان "ولایت پدر" مطرح است که ازدواج دختر باکره باید با اجازه ولی او باشد (پدر یا پدر بزرگش که ولی قهری نام دارند) .پدر و پدر بزرگ هر دو در عرض هم هستند، اگر پدر اجازه نداد و پدر بزرگ اجازه داد، اجازه ازدواج حاصل می شود حتی اگر دختر به سن رشد که 13 سال است هم برسد ،باز اجازه پدر لازم است.  


جلسه هفتم 
شرایط نکاح 
مسأله دیگری که در نکاح مطرح است، ثبت نکاح می باشد. ثبت نکاح، شرط صحت نکاح است. قرارداد نکاح یک قرارداد رضایی است. لذا تنظیم سند رسمی جزو تشریفات است تا چنانچه در آینده در مورد حضانت، نفقه و امور دیگر مسأله ای پیش آید، قانون بتواند به طور مستند پاسخگوی آن باشد.  

علت الزامی بودن ثبت نکاح 
"و یستحب الولیمه عند الزفاف یوماً او یومین،" در زمان های قدیم به علت عدم وجود دفاتر ثبت ازدواج، مراسم ولیمه عروسی، جنبه اعلامی و ثبتی داشت. پس ثبت نکاح جزو شرایط صحت نکاح است.  

ماده یک قانون ازدواج می گوید: 
در جایی که دفاتر اسناد ازدواج وجود دارد ، ازدواج باید ثبت شود و در جایی که این دفاتر وجود ندارند باید ظرف مدت بیست روز این کار انجام پذیرد.
ماده 645 می گوید: کسی که واقعه ازدواج و رجوع و طلاق را ثبت نکند به مجازات تا یک سال حبس محکوم می شود.  

ثبت واقعه رجوع 
ماهیت طلاق رجعی با سایر طلاق ها فرق دارد. در طلاق رجعی زن می تواند خود را بر مرد عرضه کند، آرایش بکند و کلیه وظایف مربوط به زندگی زناشویی را که با ماهیت طلاق منافات نداشته باشد ، انجام دهد.
اما اگر مردی به زن رجوع کرد باید بلافاصله به دفتر خانه مراجعه و واقعه رجوع را ثبت کند و گرنه برابر ماده 645 قانون مجازات اسلامی متحمل یک سال حبس تعزیری خواهد شد .  

طلاق بائن چگونه تبدیل به طلاق رجعی می شود ؟ 
طلاق بائن رجوع ندارد ، و رابطه زوجین در طلاق بائن قطع می شود (برخلاف طلاق رجعی که این رابطه وجود دارد).
در طلاق بائن زن مهریه اش را به مرد می بخشد و در عوض طلاق می گیرد. اما اگر در ایام عده به مهریه اش رجوع کند طلاق بائن تبدیل به طلاق رجعی می شود و برای مرد هم حق رجوع حاصل می شود.  


جلسه هشتم اقسام نکاح 
نکاح دو قسم است: دایم و منقطع. در انجام وظایف زناشویی بین این دو گونه نکاح هیچ تفاوتی وجود ندارد ،اما هر یک از آنها آثاری دارند. نکاح دایم اصلاً قید زمانی ندارد و تا آخر عمر است اما در نکاح منقطع حتماً باید قید زمان را مطرح کنند.  

نکاح موقت دو رکن دارد: 
1) زمان معین 
2) اجرت معین. عدم وجود این دو رکن نکاح را باطل می کند. 
اگر در نکاح دایم مهریه تعیین نشود بعدها می توانند به صورت مهر المثل، مهریه را تعیین بکنند.( مهریه ای که در زمان عقد تعیین می شود به مهر المسمی معروف است)  

آثار نکاح موقت 
نکاح موقت دارای مهریه است اما در نکاح موقت زن مستحق نفقه نمی باشد مگر اینکه در حین عقد شرط کرده باشد.
نکته دیگر ارث است. اگر زوج بمیرد،زوجه از او ارث نمی برد اما فرزندان به دنیا آمده از ازدواج موقت ،ارث می برند.در ازدواج دایم مرد می تواند زن خود را از اشتغال محروم کند و تعیین محل سکونت از حقوق مرد است که این دو مورد در ازدواج موقت صادق نیست.  

آثار نکاح دایم 
اگر در نکاح دایم مهریه تعیین نشود بعداً می توانند با توافق یکدیگر یا با نظر دادگاه، مهریه را تعیین کنند که به آن مهر المثل یا مهر المتعه می گویند اما در ازدواج موقت بدون تعیین مهریه عقد باطل است .
زن در نکاح دایم بر خلاف نکاح موقت ، به محض وقوع عقد مستحق نفقه است. 
از نظر ارث، در نکاح دایم زوجین در صورت مرگ از همدیگر ارث می برند . 
در نکاح دایم، حق مسکن با مرد است ،زیرا مسائل اقتصادی را مرد تأمین می کند مگر اینکه در زمان عقد، زن شرط کند که حق مسکن با او باشد. 
در نکاح دایم مرد می تواند زن را از اشتغال منع کند. در این مسأله هم زن می تواند با شرط ضمن عقد، این حق را از همسرش بگیرد.  

نفقه 
مسأله نفقه از مسائل بنیادی خانواده است. منظور از نفقه تأمین مایحتاج زندگی یک زن بر اساس عرف جامعه، شئون یک زن و استطاعت مالی مرد می باشد .نفقه شامل: خوراک، پوشاک، دارو، درمان، مسکن و سایر موارد می شود.
در پرداخت نفقه به افراد واجب النفقه اولویت وجود دارد .مثلاً نفقه همسر بر نفقه سایر اقربای واجب النفقه، مقدم است.  

زن زمانی می تواند در منزل انتخاب شده توسط مرد سکونت ننماید که : 
1 ) در حین عقد از شرط استفاده کرده باشد. 
2) زن بیم آن را داشته باشدکه از لحاظ جسمی و روحی، حیثیتی و یا مالی به او آسیبی وارد آید . 
زن باید این مسائل را برای دادگاه بیان کند و دادگاه پس از بررسی مرد را مکلف می کند تا تعیین تکلیف نهایی، مسکن مستقلی را برای او انتخاب کند.

تعیین تکلیف مسکن فرزندان بعد از طلاق: 
مسکن جزئی از نفقه محسوب می شود. از آن جایی که نفقه فرزندان پس از طلاق به عهده پدر است ، به طریق اولی تعیین مسکن نیز با پدر می باشد .

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت: 9:12 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

امتیازات حقوق زن در قانون مدنی

بازديد: 129

امتیازات حقوق زن در قانون مدنی عبارتند از: 
1) حق زن در تعریف دارایی خود : 
طبق ماده 1118 زن دارای استقلال اقتصادی است و می تواند به هرگونه دارایی خود را تصرف کند و این دارایی با اخذ نفقه منافاتی ندارد.  

2) حق زن در استفاده و اعمال شروط ضمن عقد: 
برابر ماده 1119 قانون مدنی ، زن به هنگام عقد می تواند هر شرطی را که مخالف مقتضای ذات عقد نباشد بر مرد اعمال کند.  

3) حق فسخ نکاح در صورت جنون مرد ( ماده 1121 ): 
جنون به سه دسته جنون آنی، ادواری و مستمر، تقسیم می شود . قانونگذار می گوید تفاوتی بین جنون مستمر یا ادواری نیست.  

4) حق زن در طلاق رجعی: 
در طلاق رجعی زن و شوهر باید به مدت سه ماه در یک منزل سکونت داشته باشند و مرد به زن نفقه بدهد؛ در این شرایط، در صورت فوت مرد، زن ارث می برد. چنانچه در این ایام مرد بخواهد زن دیگری اختیار کند حتماً باید با اجازه همسر اول یا دادگاه باشد. در ایام عدّه، مرد نمی تواند با خواهر زن ازدواج بکند و زنا در این دوره، زنای محسنه محسوب می شود. زن می تواند تمام وظایف زوجیت را که منافاتی با ماهیت طلاق ندارد انجام بدهد. فلسفه این امر در قرآن این است که خداوند می فرماید :شما نمی دانید شاید خداوند خیری دیگر پدید آورد.  

5) حقوق دیگر : 
اگر زنی فوت کند و اولادی نداشته باشد به همسرش 2/1 ارث می رسد و اگر اولاد داشته باشد 4/1 ارث می برد. اگر مردی فوت کند و اولاد نداشته باشد به زن 4/1 ارث می رسد و اگر اولاد داشته باشد 8/1 ارث می رسد.
اگر مردی فوت کند و چند تا زن داشته باشد 8/1 به همه آنها به طور مساوی ارث می رسد و اگر اولاد نداشته باشد 4/1 به آنها ارث می رسد.
اگر صفت خاصی در یکی از طرفین شرط شده باشد اما پس از عقد، فقدان وصف منظور شود ،طرف مقابل حق فسخ خواهد داشت؛ مثلاً صفت پزشک برای مردی که پزشک نیست . البته زن می تواند از حق فسخ خود بگذرد اما مطالبه خسارت به قوت خود باقی است.
خانواده ها می توانند اوصاف ذکر شده را ثبت کرده تا در صورت وقوع مشکل پس از ازدواج از حق فسخ استفاده کنند.  


جلسه چهاردهم 
امتیازات حقوق زن در قانون مدنی 
قانون مدنی ، برای زنان امتیازاتی قایل شده است که عبارتند از : 

1) استحقاق نیمی از مهریه قبل از عروسی در صورت وقوع طلاق . 
2) حق زن در مهریه ازدواج موقت : 
در ازدواج موقت اگر مهریه تعیین نشود عقد باطل است.  

3) حق زن در مسأله فسخ نکاح : 
طلاق در دست مرد است، ولی در فسخ، این طور نیست و حق مشترک است ،به محض اینکه شرایط فسخ ایجاد شد حق نیز ایجاد می شود.  

4) حق زن در مسأله نفقه: 
این حق به محض عقد محقق می شود.  

5) حق زن در انتخاب محل سکونت: 
با شرط ضمن عقد زن می تواند حق سکونت را از آن خود کند .  

6) حق زن در ترک منزل شوهر در صورت خوف از ضرر جسمی، مالی یا شرافتی : 
زن بدون اجازه شوهر نمی تواند خانه شوهر را ترک کند.اما براساس ماده 1115 قانون مدنی گاهی اوقات حق دارد که بدون اجازه شوهر منزل را ترک کند. مثلاً هر چند خروج از کشور نیاز به اجازه مرد دارد اما زنی که مستطیع شده است و می خواهد به حج تمتع برود ، می تواند بدون اجازه شوهر، خانه را ترک نماید.  

7) حق زن در استفاده از حق حبس : 
تا زمانی که مرد مهریه زن را پرداخت نکرده است زن می تواند برابر ماده 1085 قانون مدنی از انجام وظایف زناشویی خودداری کند.حتی در این صورت نیز مرد باید نفقه را پرداخت کند.
عیوب چند قسم است: یا مختص مرد است یا مختص زن و یا عیوب مشترک می باشد. عیوب مشترک، مثل جنون در زن و یا مرد ،البته جنون باید قبل از عقد باشد و در این صورت به هر دو طرف حق فسخ نکاح داده شده است.  

ماده 1128 قانون مدنی می گوید: 
اگر مرد یا زنی خود را واجد صفاتی معرفی کنند که پس از عقد، فقدان آن مشخص شود این امر تدلیس نام دارد و از موجبات فسخ نکاح است. در مورد ناتوانی جنسی مرد ،زن می تواند مانند سایر موارد فسخ نکاح، بلافاصله با جنبه اعلامی، قضیه را بیان کند و پس از یک سال مراجعه به دادگاه و پزشکی قانونی در صورت عدم درمان مرد، دادگاه فسخ نکاح را اعلام می کند. اگر زنی قبل از عقد و یا مدتی پس از زندگی با شوهر از این عیب مطلع شده باشد نمی تواند از حق فسخ استفاده کند و حتماً باید به دادگاه مراجعه کند و تقاضای طلاق بدهد .

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت: 9:12 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

قانون منع حجاب و تعارض آن با اصول دموكراسی

بازديد: 107

برگرفته از مقاله دكتر فائزه عظیم زاده اردبیلی
منبع: فصلنامه تخصصی بانوان شیعه

بسیاری از کشورهای اروپایی در قالب اتحادیه اروپا، کشورهای آسیایی را ناقض حقوق بشر معرفی می کنند. این در حالی است که موارد فراوانی از نقض حقوق بشر در آمریکا و اروپا دیده می شود. 

نقش حقوق بشر در فرانسه – کشوری که تاریخ اروپا از آن به عنوان مهد آزادی و دموکراسی یاد می کند – به دلایلی همچون نفوذ لابی های صهیونیستی در حاکمیت و اصرار دولت بر حفظ ماهیت سکولار خود و سیطره نظام سرمایه داری بر جامعه، به امری طبیعی در آمده است. اقلیت های دینی مانند مسلمانان و قومیت هایی مانند عرب تبارها و سیاه پوستان نه تنها از کرسی پارلمان و دیگر نهادهای تصمیم گیری محرومند. بلکه هدف خشونت های نژاد پرستانه و افراطی قرار گرفته اند. روژه گارودی ، نویسنده و محقق مسلمان فرانسوی، به دلیل نوشتن کتابی تاریخی وطرح اتهاماتی علیه صهیونیسم بین المللی، محاکمه می شود. با به اجرا گذاشتن قانوت منع حجاب ، از تحصیل دختران محجبه در مدارس و دانشگاه ها ممانعت به عمل می آید و مقامات دولتی اعتراضات مردمی را نادیده گرفته و آن را تحقیر نمودند. 

تصویب قانون منع استفاده از علایم مذهبی در اماکن عمومی در کشور فرانسه که در عمل منجر به منع استفاده از حجاب شد ، با دموکراسی و آزادی های فردی – که روح قانون اساسی نوشته شده غربی است،مغایرت دارد و نتیجه این اقدام دولت فرانسه اشاعۀ اسلام ستیزی می باشد. 

منع حجاب در کشور فرانسه محدود به مدارس نشد. ژاکوس مارتین ، یکی از شهروندان پاریس، اعلام کرد: «زنان مسلمان برای حضور در شهرداری ، برای ازدواج ، نباید حجاب داشته باشند.»نیکلای سارکوزی، وزیر کشور وقت فرانسه در آوریل 2003 اعلام کرد: «زنان مسلمان برای صدور پاسپورت باید عکس بدون حجاب داشته باشند.»

دومینیک پرین، وزیر دادگستری فرانسه، در 25 نوامبر 2003 گفت که شخصاً یکی از اعضای هیأت منصفۀ دادگاه را به علت داشتن حجاب اخراج کرده است. 

حتی در مسابقات بین المللی ورزشی در کشورفرانسه ، یک دختر مسلمان به خاطر حضور با روسری از دور مسابقات اخراج شد. (ر.ک : www.ommatnews.com)

اگر دموکراسی و آزادی وجود داشت، هر فردی متعلق به هر گروه یا مذهبی باید می توانست در چارچوب اعتقادات خود انتخاب کند و در جامعه حضور و فعالیت داشته باشد، در حالی که زن مسلمان در فرانسه با محدودیت ،تحقیر و کنترل شدید رو به رو شده و از ورود او به مدرسه، دانشگاه و محل کار جلوگیری می شود. 

جوانان مسلمان اروپایی که در میان فقر معنوی و سرگردانی مردم اطراف خود، اسلام را مطلوب نهایی خود یافته اند، اصرار دارند که به تمام فرایض آن از جمله حجاب پای بند باشند. این در حالی است که نظام سرمایه داری و لیبرالیسم که سعی دارد از زن به عنوان ابزاری در جهت تحقق منافع خود استفاده کند از حجاب اسلامی که نتیجه آن حضور فعال و سالم زن مسلمان در جامعه است، می هراسد زیرا فقط دو شکل از زن را می پسندد: یکی زنانی كه به دلیل پای بندی به ارزش های سنتی خانه نشین شده اند و از حضور در اجتماع محرومند این دسته گروهی بی اثر و بی خطرند. دیگری، زنانی که دست از ارزش های دینی شسته اند و – به اصطلاح – آزادانه در جامعه حضور دارند؛ از این گروه به نام سکولاریسم حمایت می شود. 

رسانه ها در کشور فرانسه حجاب دختران و زنان مسلمان را ناشی از اجبار پدران و همسران آنها معرفی می کردند . تظاهرات علیه قانون منع حجاب در پاریس خلاف این ادعا را ثابت کرد. در اعتراض هایی که در مقابل تصویب قانون منع حجاب در فرانسه صورت گرفت ، شعارهایی که بر روی پارچه نوشته ها به چشم می خورد از این قرار بود: «حجاب آزادی است، نه ظلم» ، «حجاب حق من، انتخاب من، زندگی من» ، «به من نگو چه باید بپوشیم» و «سکولاریسم جهان را ویران کرده است.» (همان) این شعارها فریادهایی رسا هستند که بیان می دارند حجاب انتخاب آزادانه و آگاهانه زن مسلمان اروپایی است. 
در کشوری که داعیه دار دموکراسی و آزادی خواهی است. از 577 کرسی مجلس حتی یک کرسی به مسلمانان اختصاص ندارد. در حالیک ه11 درصد جمعیت فرانسه را مسلمانان تشکیل می دهند. از 36000 شهردار در سراسر فرانسه حتی یک مسلمان نیز در بین آنها وجود ندارد. به همین دلیل ، در جریان تصویب قانون منع حجاب در مجلس فرانسه ، از 577 نماینده فقط 36 نفر به قانون رأی مخالف دادند. (همان) 

تصویب این قانون که حتی با اصول قانون اساسی فرانسه نیز مغایرت دارد به معنای پای بند نبودن به قانون اساسی است. بنابراین قانون گرایی به عنوان یکی از اصول دموکراسی نادیده گرفته شده است. همچنین با تصویب این قانون،فرانسه به تعهدات خود در مقابل اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقین پای بند نبوده، به حقوق بشر نیز به عنوان اصل دیگری از اصول دموکراسی بی توجهی شده است. 

در نظر نگرفتن برابری مدنی ، خودمختاری افراد، برابری در حقوق شهروندی و حقوق اقلیت ها، یعنی اهمیت ندادن به اصول دموکارسی که منجر به فروپاشی دموکراسی در کشوری می شود که خود را پرچمدار زادی و دموکراسی می داند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت: 9:11 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

نگاهی به موضوع ديه زن و مرد در اسلام

بازديد: 215

مقدمه :

مساله" برابری یا نابرابری دیه زن و مرد مسلمان" یکی از مسایل بحث برانگیزی است که امروزه درجوامع بشری مورد توجه قرار گرفته است . بر اساس فتوای مشهور فقهاء دیه زن نصف دیه مرد است ودیه غیرمسلمان را نیز کمتر از دیه مسلمان می دانند . (گرچه در مقدار آن میان فقهای شیعه و اهل سنت اختلاف است) ودر جراحات بر این باورند که زن و مرد تا یک سوم دیه برابرند و بیش از آن دیه زن نصف می شود .

قانون مجازات اسلامی ایران نیز براساس فقه امامیه نظریه فوق را تایید می نماید . (ماده 300 قانون.مجازات.اسلامی )

معنی لغوی و اصطلاحی دیه : 

دیه مفرد دیات است ، دیه از ریشهء « ودی» به معنای راندن و رد كردن است ، دیه مصدر است و در اصل « ودی» بوده كه واو آنرا حذف كرده ودرعوض « ه» به آخرآن افزوده اند. درمبانی تكمله المنهاج آمده است : دیه مالی است كه درصورت وقوع جنایت برنفس و یا اعضای بدن ویا ایراد جرح باید ادا شود . آقای دكترگرجی دركتاب ارزشمند دیات خود ( كه طرح پژوهشی اجراشده بوسیله او و همكارانش بوده است ) می نویسد دیه مالی است كه پرداخت آن به سبب قتل و یا جنایت بر نفس ویا عضو برعهدهء جانی و یا قائم مقام اومی باشد و باید آنرا به مجنی علیه ویاولی او ادا كند .

ماده ۱۵ قانون مجازات اسلامی درتعریف دیه می گوید : دیه مالی است كه از طرف شارع برای جنایت تعیین شده است . ماده ۲۹۴ همین قانون درتكمیل این تعریف گفته است : دیه مالی است كـه بـه سبب جنایت بر نفس یا عضو به مجنی علیه یا به ولی یا اولیای دم داده می شود . 


در ذیل به بخشی ازنظرات مقام معظم رهبری پیرامون دیه می پردازیم :

"اسلام هیچ فرقی بین زن و مرد نمی بیند.جنسیت زن و مرد،كوچكترین تأثیری ندارد،... نه در جوهر انسانیت آنها تفاوت و اختلافی وجود دارد، نه در حقوق اساسی آنها هیچ گونه اختلاف و تفاوتی هست ،او هم آزاد است ،این هم آزاد است، او هم حق انتخاب دارد،این هم حق انتخاب دارد،او هم تكلیف دارد،این هم تكلیف دارد،او هم می تواند درجات عالی انسانی را طی كند،این هم می تواند طی كند، او هم حق فرا گرفتن علم را دارد، این هم حق فراگرفتن علم را دارد، تكالیف الهی كه فرصت های عروج انسانند و به وسیله این تكالیف است كه انسان می تواند عروج پیدا كند، هم بر او، هم براین واجب است، همه این ها بدون هیچ گونه تفاوتی، در مقابل زن و مرد یكسان گشوده است، لذا شما ملاحظه می كنید كه قرآن در موارد زیاد، زن و مرد را با هم می آورد : 

( ان المسلمین والمسلمات والمؤمنین والمؤمنات والقانتین والقانتات والصادقین والصادقات والصابرین والصابرات والخاشعین والخاشعات والمتصدقین والمتصدقات والصائمین والصائمات والمحافظین فروجهم والحافظات والذاكرین الله كثیراً والذاكرات اعدالله لهم مغفره و اجرا عظیماٌ ) 

همانا خداوند برای مردان و زنان مسلمان ،مردان و زنان مؤمن، مردان و زنان مطیع امر الهی، مردان و زنان راستگو، مردان و زنان شكیبا، مردان و زنان متواضع، مردان و زنان انفاقگر، مردان و زنان روزه دار، مردان و زنان مسلط بر امیال جنسی و مردان و زنانی كه پیوسته مشغول به اذكار الهی هستند، برای همه ی اینها آمرزش و پاداشی والا و ارزشمند آماده فرموده است .

اینجا مردها نمی توانند بگویند كه ما این امتیاز یا این ترجیح را داریم، یا زن بگوید كه چرا به مرد این ترجیح داده شده است،نخیر. در همه اینها زن و مرد یكسان مورد ملاحظه ی الهی قرار میگیرند 

یا حتی در مواردی شما می بیند خدای متعال برای این كه نمادی در مقابل چشم بشر قرار بدهد، یك زن را انتخاب می كند، این معنا دارد. در مقابل آن مردم جاهلی كه خیال می كردند بین زن و مرد فرقی هست، قرآن می گوید : ( و ضرب الله مثلا للذین امنوا امراه فرعون ) زن فرعون را به عنوان نمونه مؤمنان مثال می زند .

می توانست حضرت موسی را مثال بزند، اما زن فرعون را مثال می زند ( اذا قالت رب ابن لی عندك بیتا فی الجنه ) هنگامی كه گفت : پروردگارا نزد خود در بهشت خانه ای بنا كن . در طرف بدی هم همین طور است : ( و ضرب الله مثلا للذین كفروا امراه لوط ) زن نوح و زن لوط را به عنوان نمونه های بدی مثال می زند ، یعنی در میدان های انسانی و تكامل و تعالی از طرف عروج و سقوط از طرف تكالیف و حقوق هیچ تفاوتی بین زن و مرد نیست اینها دو موجود انسانی هستند .

منظر دوم نگاه به دو جنس از دیدگاه واقعیت های دو جنس است. برای این دو جنس واقعیت هایی وجود دارد، مثلا شیر دادن به بچه یك تكلیف بر دوش زن است، یا فرض بفرمایید حضانت كودك یك تكلیف و یك حق است، هم تكلیف است هم به یك معنا حق است- كه مربوط به زن است . یا مثلا نان آوری خانواده یك تكلیف بر دوش مرد است،زن اگر همه ثروت دنیا را هم داشته باشد، وظیفه ندارد كه مخارج خانه و هزینه های زندگی را از جیب خودش بدهد، مرد باید این كار را بكند.

این ها ناشی از واقعیت های دو جنس است، یعنی خدای متعال این دو جنس را برای مصالحشان، برای بقای نسل برای آبادانی این عالم، برای اداره صحیح عالم طبیعت به دو گونه مختلف جسمانی و احساسی آفریده است .یكی از چیزهایی كه عامل تفاوت زن و مرد است، مسئله ی مال و اقتصاد است كه در جاهایی این تاثیر می گذارد اما در مسئله قصاص دو چیز وجود دارد :اول جان در مقابل جان است. 

در این جا بین این دو جنس هیچ تفاوتی وجود ندارد زن مرد را بكشد باید قصاص بشوند، هرگز گفته نمی شود كه اگر مرد زن را كشت، حكمش چنین است، اگر زن مرد را كشت حكمش چنان است، نخیر هر دو حكمشان قصاص است و باید قصاص بشوند، یعنی از دیدگاه اهمیت نفس ( من قتل نفسا...فكانما قتل الناس جمیعا ) كسی كه فردی را به قتل برساند، پس مانند آن است كه همه مردم را كشته است. 

هیچ فرقی بین زن و مرد نیست. ( اما از جنبه مالی بین زن و مرد اختلاف وجود دارد، چون برای مرد یك امتیاز مالی قرار داده شده است، این امتیاز مالی كه برای مرد قرار داده شده، در مقابل تكلیف مالی ای است كه بر دوش مرد وجود دارد، نه در امر خانواده بلكه چون تولید مال و ثروت عمدتاً به وسیله مرد انجام می گیرد، این ربطی به ارزش انسانی ندارد. آدم ها متناسب با كار انتخاب می شوند. مرد برای ورود در میدان های اقتصادی و مالی است، نه این كه زن حق ندارد، چرا ولی زن گرفتاری دارد، زن زایمان دارد، شیر دادن دارد، ظرافت جسمانی دارد، ظرافت احساسی دارد، این ها در ناحیه ی مالی و اقتصادی و فعالیتهای مربوط به این ها، برای زن محدودیت هایی را ایجاد می كند، اما مرد این محدودیت ها را ندارد، اصلاً برای این است كه بار مسائل اقتصادی را بر دوش بكشد.

بنابراین در امر دیه، بین دیه مرد و زن تفاوت وجود دارد، اما نه به خاطر این كه قیمت مرد بیشتر از زن است، نه، قصاص در مورد همه هست – نفس در مقابل نفس – اما چون در میدان مسائل مالی، مرد عمدتاً فعال و منشا مال و ثروت تولید است، دیه او با زن متفاوت است.البته همه اینها مبنی بر غلبه است، والا ممكن است زنی هم خلاف این قاعده پیدا بشود. در زمان ما و درگذشته هم بوده، اما این ها موارد غالبی نیست. احكام عمومی بر اساس موارد نادر وضع نمیشود بر اساس غلبه و موارد غالب وضع می شود. بنابراین از لحاظ جنبه انسانی قضیه- كه ارزش نفس است- زن و مرد یكسانند، اما از جهت مالی و مادی- كه به نقش عمومی مرد در زمینه تولید ثروت مربوط می شود- این ها با هم متفاوتند ."

*************************************************

باتوجه به موارد فوق می توان گفت بطور كلی اسلام نسبت به زن و مرد و همه خلایق یك دید واقع بینانه و متكی بر فطرت و طبیعت و نیازهای حقیقی دارد و از آیات قرآن استفاده می شود كه سخنان و احكام خداوند حق و عادلانه است و نسبت به بندگان در تكوین و تشریع ظلم نكرده است : ( و ما ربك بظلام للعبید ) و پروردگارت هرگز به بندگان ستم نمی كند .

اساسا مقررات قصاص و دیه زن و مرد در نظام حقوق اسلامی با دیگر مقررات موجود در این نظام ارتباط نزدیك دارد و مانند تكه های یك پازل یكدیگر را كامل می كنند و تغییر برخی از این مقررات موجب ناهماهنگی در این نظام حقوقی می شود. زیرا در نظام حقوقی اسلام مسؤلیت اقتصادی خانواده به عهده مرد است و مشروط نمودن قصاص در برابر زن به پرداخت نصف دیه مرد یا تعیین دیه زن به میزان نصف دیه مرد در ارتباط كامل با این مسئله است .

از این رو تاثیر زمان و مكان در این حكم و تغییر آن ، مستلزم تغییر و تحول در سایر حقوق و وظایف زن و مرد است ، از جمله این كه زن نیز بسان مرد موظف به كار كردن برای تامین هزینه زندگی مشترك باشد ، زن در هنگام ازدواج مهریه نگیرد و ... این تغییر و تحول را اكثریت قریب به اتفاق زنان مسلمان نمی پسندند و شارع مقدس نیز آن را نمی پذیرد. زیرا تكالیف سنگینی بر زن تحمیل میشود و این با دیدگاه اسلام نسبت به خانواده و جامعه ناسازگار است. اسلام منع نمی كند كه اگر زنی توان و تمایل داشت در فعالیت اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی شركت كند، یا در تامین هزینه زندگی مشترك به همسرش یاری رساند، لیكن این بر او واجب نمی نماید تا مبادا به نظام خانوادگی و اجتماعی خللی وارد شود . بر این بنیاد حكم قصاص و دیه زن و مرد در اثر تغییر دیدگاه ها ، حضور پررنگ زنان در عرصه های مختلف اجتماعی و مشاركت داوطلبانه آنان در تامین هزینه زندگی مشترك تغییر نمی پذیرد .

نویسنده: مهتاب نواب نیكو

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت: 9:07 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

بررسى تحقق جرم، از انديشه تا عمل

بازديد: 125

حسن فراهانى

مقدمه

كسى كه قصد ارتكاب جرمى را دارد، از لحظه انديشه ارتكاب جرم در ذهن تا تحقق فعل مجرمانه در خارج، مراحلى را طى مى كند كه از نظر حقوق دانان پيشين، اصطلاحاً «راه جرم» و از ديدگاه علماى كنونى حقوق جزا، مراحل مختلف عمل مجرمانه ناميده مى شود. اين مراحل را برخى از حقوق دانان، چهار مرحله ذكر كرده اند:

1. انديشه مجرمانه يا قصد ارتكاب جرم;

2. انجام عمليات مقدماتى;

3. شروع به اجرا;

4. انجام كامل جرم.

امروزه حقوق جزاى بيش تر كشورهاى دنيا بر خلاف گذشته، صرفاً در قبال ارتكاب و تحقق عمل مجرمانه عكس العمل نشان نمى دهد، بلكه نسبت به شروع ارتكاب جرم يا اقدامات مجرمانه بى نتيجه (جرم عقيم و جرم محال) به علت اين كه اعمال مذكور، برخلاف نظم عمومى جامعه و يا بيانگر حالت ارتكاب جرم است، درصدد مجازات متناسب برآمده است.

انديشه مجرمانه

بررسى تاريخى و تحولات حقوقى جزا در جوامع اروپايى مؤيّد آن است كه در حقوق جزايى قديم، تعداد جرايم نسبت به امروز، بسيار محدود و اغلب كلى و گسترده بود. تا قرن دوازدهم اصولاً به عنصر روانى (معنوى) در ارتكاب جرم توجهى نمى شد. بعدها با گسترش اجتماعات و توسعه روابط انسانى و متحول شدن حقوق جزا، تدريجاً جرايمى كه به عنوان جرم تلقى مى شد، گسترش يافت. در اواخر قرن دوازدهم، در اين مهم كه نتيجه آن عمدتاً توجه به عنصر مادى و نتايج عمل بود، تحول چشم گيرى رخ داد و از اين پس، انسان به عنوان عامل اخلاقى مسؤول به حساب آمد.1

بنابراين، در بررسى و قضاوت نسبت به يك عمل مجرمانه، انسان نه فقط به دليل نتايج عمل مادى خويش، بلكه با توجه به حالت ذهنى در مرحله ارتكاب عمل مجرمانه مورد توجه قرار گرفت. با پيدايش مكاتب نوين و تشريح و تبيين نظريات جديد در حقوق جزا، امروزه برخلاف گذشته، تنها تحقق عمل مجرمانه نيست كه مورد توجه قرار مى گيرد، بلكه حقوق جزا با توجه به برخى از اهداف خود مانند حفظ نظم عمومى و پيش گيرى از وقوع جرم، خود را موظف به عكس العمل نسبت به اقدامات مجرمانه ناقص و حتى بى نتيجه مى داند. در اين جاست كه وجود يا فقدان انديشه مجرمانه، در تحليل و بررسى هر يك از مراحل مختلف جرم داراى نقشى برجسته است. حقوق جزايى اسلام، اصل قانونى مجرم و مجازات و شخصى بودن كيفرها را تبيين و مسؤوليت جزايى را ويژه انسان مكلّف (= بالغ، عاقل و مختار) قرار داده و كودك و ديوانه و هر انسان مسلوب الاختيار و فاقد قصد و اختيار را عارى از مسؤوليت جزايى شناخته است.2

مفهوم قصد مجرمانه

براى تحقق جرم، عنصر روانى لازم است. به اين عنصر روانى در جرايم عمدى، «قصد مجرمانه» اطلاق مى شود كه به نظر برخى حقوق دانان، مترادف با «سوء نيّت» است. بين تصوير جرم در ذهن و قصد ارتكاب آن، بايد تفاوت قايل شد; از آن جايى كه انسان قادر نيست بر ادراكات و تصويرهايى كه در آيينه فكر و انديشه او نقش مى بندد تسلّط داشته باشد، تصور و قصد جرم بذاته قابل سرزنش و ملامت نيست.3

قصد مجرمانه يا سوء نيت در قانون تعريف نشده است و مقنّن در متون قانونى با استفاده از عباراتى همچون: قصد سرقت، قصد اضرار، قصد استفاده نامشروع، عالماً، عامداً و امثال آن داشتن قصد مجرمانه را در ارتكاب جرم عمدى مورد تأكيد قرار داده است. براى تبيين مفهوم قصد مجرمانه در ابتدا لازم است مفهوم اراده روشن شود. اراده، يعنى خواستن; اراده ارتكاب عمل مجرمانه، يعنى خواستن انجام آن عمل. وجود اين اراده در تحقق تمام جرايم، اعم از عمدى و غيرعمدى، ضرورت دارد. بنابراين، عنصر روانى در واقع عبارت است از:

1. اراده ارتكاب، به علاوه قصد مجرمانه جرايم عمدى;

2. اراده ارتكاب، به علاوه خطا در جرايم غيرعمدى.4

در اين جا، منظور از قصد مجرمانه در ارتكاب جرايم، قصدى است كه توأم با اراده و ارتكاب عمل مجرمانه باشد. حقوق دانان در تعريف قصد مجرمانه يا سوءنيّت، نظرات متفاوتى بيان كرده اند; برخى سوء نيّت را شناخت نامشروع بودن عمل ارتكابى توسط فاعل جرم دانسته اند.5 برخى ديگر، با تأكيد بر اين كه جهل به قانون رافع مسؤوليت نيست، ضمن انتقاد از اين تعريف، سوء نيّت يا قصد مجرمانه را به عنوان خواستن و ميل مرتكب در انجام يك عمل مجرمانه و تحقق نتيجه آن تعريف كرده اند و سرانجام، برخى قصد مجرمانه را كشش و تمايل به انجام عملى كه قانون آن را نهى كرده دانسته اند.6

مفهوم شروع به جرم و شرايط تحقق آن

در ارتكاب عمل مجرمانه عمدى، مجرم از لحظه تصميم بر ارتكاب جرم تا زمان تحقق عمل مجرمانه، مراحل ذيل را بايد طى كند: قصد مجرمانه; انجام عمليات مقدماتى; شروع به عمليات اجرايى جرم. عمل مجرمانه و جرم با تحقق هر سه شرط محقق مى شود. نظام هاى كيفرى مختلف، با توجه به قوانين موضوعه در حمايت از ارزش هاى جامعه خود، مرتكب جرم را مشمول مجازات مى دانند. در عين حال، ممكن است مجرم بعد از قصد ارتكاب جرم و انجام عمليات مقدماتى و شروع به اجرا، به علت وجود عوامل خارجىِ غيرارادى موفق به انجام جرم نشود. اين جاست كه حقوق جزا درصدد مجازات متناسب با اين گونه اعمال شبه مجرمانه برمى آيد. بنابراين، شروع به جرم به اعمالى گفته مى شود كه وجود قصد مجرمانه در تعقيب و تكميل جرم به ترتيبى باشد كه اگر در اثناى كار، عامل خارجى دخالت نكند و مانع تحقق جرم نگردد، جرم به صورت كامل انجام گيرد.7 به عبارت ديگر، انجام قصد مجرمانه و عمليات مقدماتى و ورود به مرحله اجراى جرم را شروع به جرم گويند، مشروط بر آن كه عمل به طور كامل محقق نشود و زير عنوان جرم تام قرار نگيرد.8 با توجه به اين تعريف، شرايط تحقق شروع به جرم عبارت است از: قصد مجرمانه; انجام عمليات مقدماتى; آغاز عمليات اجرايى; عدم انصراف ارادى مرتكب.

شروع به جرم در حقوق جزاى اسلام

در حقوق جزاى اسلام، اصطلاح شروع به جرم وجود ندارد، ولى در برخى جرايم خاص از سوى علما، نظرياتى بيان گرديده كه بيان گر مجازات اعمالى است كه در قلمرو شروع به جرم اصطلاحى قرار مى گيرد. صاحب جواهر در كتاب حدود، باب سرقت مى نويسد: «اگر كسى به قصد سرقت، هتك حرمت نمايد (در يا ديوار محل اشياى محفوظ كسى را بشكافد) و لكن مالى از آن برندارد ولى شخص ديگر محتويات آن را بردارد، دست هيچ كدام به كيفر سرقت قطع نخواهد شد. بديهى است بر عمل شخص اول، سرقت صادق نيست و شخص دوم نيز از حرز محل محفوظ چيزى برنداشته است. بر شخص اول واجب مى شود آن چه را خراب كرده درست كند و بر دومى نيز واجب است مال مسروقه را به صاحبش برگرداند. حال اگر اين دو نفر، براى مثال، درمورد شكافتن ديوار يا شكستن صندوق با يكديگر همكارى كنند ولى فقط يكى از آن دو نفر محتواى آن را بردارد، تنها او سرقت كرده است; چون او مال را پس از هتك حرز، از مرز بيرون آورده است. اما نفر دوم به كيفر سرقت مجازات نمى شود; زيرا اگرچه به گناه آغاز كرده ولى گناه را انجام نداده است.9

برخى از حقوق دانان باتجزيه و تحليل شروع به جرم اصطلاحى، و تطبيق آن با قواعد حقوق جزاى اسلامى تأكيد كرده اند شروع به جرم از ديدگاه حقوق دانان اسلامى، خود جرم مستقلى بوده و مشمول كيفرهاى نامعين اسلامى تعزيرات قرار مى گيرد. از اين منظر، هر عملى كه در شروع به جرم، صورت گرفته و گناه باشد از باب تعزير قابل مجازات است از همين منظر،شروع به جرم اصطلاحى، در حقوق جزاى عرفى، چيزى جز نام گذارى به بخشى از كيفرهاى مستوجب تعزيراسلامى نيست.10

جرم عقيم

حقوق دانان عموماً، مفاهيم جرم عقيم و جرم محال را در مبحث شروع به جرم مورد بحث و بررسى قرار مى دهند. اين امر يا به دليل تشابه اين مفاهيم با مفهوم شروع به جرم اصطلاحى و يا به دليل قابل مجازات دانستن چنين اقدام بى نتيجه اى، در قالب شروع به جرم قرار مى گيرد. ولى واقعيت اين است كه هر كدام از اين اقدامات بى نتيجه، داراى مفهوم مستقل و مجزا از مفهوم شروع به جرم مى باشد:

جرم عقيم با شروع به جرم از اين جهت مشابهت دارد كه در هر دو مرتكب به مقصود خود نمى رسد. وجه افتراق آن دو اين است كه در شروع به جرم، فرد مرتكب عمليات اجرايى را آغاز كرده، ولى به علت مانع خارجى غير ارادى عمليات او متوقف و به نتيجه نرسيده است، در حالى كه، در جرم عقيم، فاعل تمام عمليات اجرايى جرم موردنظر را انجام داده و علت عدم موفقيت او در رسيدن به هدف، معلول مقتضياتى خارج از اراده او و مانند عدم مهارت و... مى باشد. به عبارت ديگر، شروع به جرم، در مراحل ارتكاب جرم، يك جرم ناقص محسوب مى شود و در آن فقط يك عمل اجرايى آغاز شده است، در حالى كه جرم عقيم از اين لحاظ همانند يك جرم انجام يافته است. در حقوق جزاى فرانسه جرم عقيم همانند شروع به جرم قابل مجازات است. در حقوق جزايى ايران، صراحتاً مقرراتى براى مجازات جرم عقيم پيش بينى نشده است. بعضى ها آن را مشمول ماده 20 قانون جزايى 1304 مى دانند.11 ماده 20 قانون مجازات عمومى اصلاحى سال 1352 و ماده 15 قانون راجع به قانون مجازات اسلامى 1361 به امكان مجازات عقيم صراحت ندارد. با تصويب ماده 41 قانون مجازات اسلامى و دگرگونى در ماهيت و مفهوم شروع به جرم، برخى از حقوق دانان امكان مجازات مرتكبين جرايم عقيم و محال را در قالب شروع به جرم و مفاد مقرّرات قانون مذكور مطرح كرده اند.12

جرم محال

در جرم محال نيز مرتكب مسير مجرمانه را طى كرده، ولى به نتيجه مجرمانه نايل نيامده است. در بيان مفهوم محال گفته شده «اين جرم نيز همانند جرم عقيم است زيرا در هر دو اين جرايم، مرتكب داراى قصد مجرمانه بوده و عمليات اجرايى هم صورت گرفته ولى به علت وجود شرايطى در وسايل مورد استفاده و يا هدف جرم، ارتكاب جرم، عملاً ناممكن مى گردد.»13 جرم محال با جرم عقيم تفاوت دارد: در جرم عقيم، علت عدم وقوع جرم، عوامل شخصى از قبيل عدم مهارت و عدم دقت مرتكب است و به هر حال، امكان ارتكاب جرم از نظر مادى وجود دارد. در حالى كه در جرم محال به علت حالت و خصوصيات موجود در موضوع جرم و يا وسايل به كار رفته، وقوع جرم عملاً غيرممكن است.

جرم محال در قوانين و رويه هاى قضايى

در قانون مجازات عمومى سال 1304 ايران در مورد مفهوم جرم محال و مجازات آن، مقرراتى پيش بينى نشده است، اما در سال 1352 به دنبال اصلاحات قانون مجازات عمومى به موجب تبصره 5 ماده 20 قانون مزبور، جرم محال در حكم شروع به جرم بوده و قابل مجازات شناخته شد. اين تبصره مقرر مى دارد: «در صورتى كه اعمال انجام يافته، ارتباط مستقيم با ارتكاب جرم داشته ولى به جهات مادى كه مرتكب از آن بى اطلاع بوده، وقوع جرم غيرممكن شده، عمل در حكم شروع به جرم محسوب مى شود.» اگرچه برخى از حقوق دانان عقيده دارند كه قانون گذار در تنظيم تبصره مزبور از نظريه عدم امكان حكمى و عدم امكان موضوعى تبعيّت نموده و لذا جرم محال حكمى، مشمول تبصره مذكور نمى باشد. ولى اين نظريه مورد پذيرش اكثر حقوق دانان واقع نشده و به عقيده آنان با وجود تبصره مزبور، مجازات جرم محال، اعم از حكمى يا موضوعى، بلااشكال است.14 با تصويب قانون مجازات اسلامى سال 1361 و حذف تبصره مزبور، مقرراتى درباره مجازات جرم محال در اين قانون پيش بينى نشده است. هرچند برخى از حقوق دانان در مباحث خود امكان مجازات جرم محال و جرم عقيم را در قالب مقررات ماده 41 قانون مجازات اسلامى مطرح كرده اند، ولى اين نظريات قابل انتقاد است، بلكه با توجه به دگرگونى در مفهوم و ماهيت شروع به جرم، مجازات معدود مصاديق قبلى آن در قوانين جزايى (از قبيل شروع به سرقت، كلاهبردارى و...) نيز خالى از اشكال نيست. با توجه به عدم صراحت قوانين جزايى ايران درباره مجازات جرم محال، رويه قضايى نيز در اين مورد ساكت است.

نخستين قانون جزايى ايران، در سال 1340 شمسى به تصويب رسيد. مواد 20 الى 23 اين قانون به بحث شروع به جرم و مقررات آن اختصاص داشت كه در واقع اقتباس از قانون جزايى فرانسه بود.15 اين مقررات، شروع به جرم را با توجه به انواع جرايم و مجازات ها، صرفاً در جنايت و جنحه هاى مصرّحه پيش بينى كرده بود.16 لكن در مورد اقدامات مجرمانه بى نتيجه همچون جرم عقيم و محال، صراحتاً مطلبى را بيان نمى كرد. در سال 1352 به دنبال تغيير در كلّيات قانون مجازات عمومى، مقنّن با توجه به طبقه بندى جرايم به جنايى، جنحه و خلاف، شروع به جرم را در جرايم جنايى به طور مطلق، و در جرايم جنحه به شرط تصريح در قانون، قابل مجازات مى دانست و مجازات قانونى شروع به جرايم جنايى حسب مورد با تخفيف در مجازات مقرره براى جرم تام معين شده بود.17 از ويژگى هاى قانون مذكور اين بود كه اولاً، شروع به جرم با تعريف و مفهوم پذيرفته شده در قوانين خارجى انطباق داشت و ثانياً، در كليه جرايم جنايى مصداق پيدا مى كرد. ثالثاً، تبصره ذيل ماده 20 قانون مزبور مفهوم جرم محال را نيز مورد توجه قرار داده و عمل مرتكب آن را در حكم شروع به جرم در خور مجازات مى دانست.

پس از انقلاب اسلامى و تصويب قوانين حدود و قصاص، ديات و تعزيرات، مقررات مربوط به شروع به جرم نيز به موجب مواد 15 الى 18 قانون راجع به مجازات اسلامى مصوّب 1361 دست خوش تغييراتى گرديد. ماده هفت قانون مجازات اسلامى جرايم و مجازات ها را به چهار دسته حدود، قصاص، ديات و تعزيرات تقسيم كرده و شروع به جرم را به موجب ماده 18 همين قانون، فقط به شرط تصريح در قانون، قابل مجازات مى داند.

قانون مزبور علاوه بر تحديد موارد شروع به جرم به چند مصداق مصرحه در قانون (مانند شروع به سرقت، شروع به كلاهبردارى و...) در ماده 15 خود، اقدامات اجرايى را در صورت انطباق با يكى از دو جزء مذكور در ماده «جرم مستقل و شروع به جرم» قابل كيفر شناخته است كه خود بحث انگيز و در خور اشكال و انتقاد است.18

درعين حال، اين دگرگونى در تعريف شروع به جرم، زمينه بحث حقوق دانان درباره امكان يا عدم امكان مجازات مرتكبين جرم عقيم و جرم محال در مقررات موضوعه فعلى را فراهم آورده است.

در اين جا، بررسى شرايط تحقق شروع به جرم در قانون مجازات اسلامى مصوب 1370 و وجوه افتراق آن با قانون مجازات اسلامى مصوب 1361 ضرورى است.

شرايط تحقق شروع به جرم در قانون مجازات اسلامى

براى تحقق شروع به جرم، شرايطى لازم است كه اين شرايط را با توجه به آنچه كه در ماده 41 قانون مجازات اسلامى آمده مورد بررسى قرار مى دهيم. ماده مزبور مقرّر مى دارد: «هر كس قصد ارتكاب جرمى كند و شروع به اجراى آن نمايد، لكن جرم منظور واقع نشود، چنان چه اقدامات انجام گرفته جرم باشد، محكوم به مجازات همان جرم مى شود.»

بنابراين، شرايط تحقق شروع به جرم، به موجب اين ماده عبارتند از: قصد ارتكاب جرم; شروع به اجرا; عدم وقوع جرم موردنظر; جرم بودن اقدامات انجام گرفته.

الف. قصد ارتكاب جرم

قصد مجرمانه يا قصد ارتكاب جرم، به عنوان يكى از شرايط تحقق شروع به جرم پيش از اين توضيح داده شد. اين شرط در هر دو قانون مصوب سال هاى 1361 و 1370 مورد تأييد قرار گرفته و لذا شروع به جرم در جرايم غيرعمدى قابل تصور نيست.

ب. شروع به اجرا

براى تحقق شروع به جرم، علاوه بر وجود قصد مجرمانه، شروع به عمليات اجرايى جرم موردنظر نيز لازم است. ولى در عين حال، «عمليات و اقداماتى كه فقط مقدمه جرم بوده و ارتباط با وقوع جرم نداشته باشد، شروع به جرم نبوده و از اين حيث قابل مجازات نيست.»19 بديهى است چنان چه عمليات مقدماتى متضمن عنوان جزايى مستقلى باشد، در مجازات آن اعمال ترديد وجود ندارد.

تبصره يك ماده 41 قانون مجازات اسلامى، بازنويس متن ماده 16 قانون راجع به مجازات اسلامى است.

ج. عدم وقوع جرم موردنظر

مهم ترين وجه افتراق قانون سال 1370 با قانون سابق و در واقع با مقررات قبلى شروع به جرم در حقوق جزاى ايران، اين است كه در ماده 41 قانون جديد، مقنّن پس از ذكر شرط شروع به عمليات اجرايى، قيد مدخليّت (غير ارادى) موانع خارجى را در عدم وقوع جرم موردنظر حذف و صرفاً به ذكر عبارت "لكن جرم منظور واقع نشود" اكتفا نموده است و همين امر موجب دگرگونى در اركان متشكّله شروع به جرم و بروز اختلاف نظرها در اين خصوص گرديده است، به نحوى كه برخى از حقوق دانان با اين تعريف كلى، جرايم عقيم و محال را نيز براساس مقررات ماده 41 قابل مجازات دانسته اند. لازم به يادآورى است كه ماده 15 قانون راجع به مجازات اسلامى سال 1361، به تبع مقررات قبلى و قوانين خارجى مقرر مى داشت: «هر كس قصد ارتكاب جرمى كرده و شروع به اجراى آن نمايد ولى به واسطه موانع خارجى، كه اراده فاعل در آن مدخليّت نداشته باشد، قصدش معلق بماند و جرم منظور واقع نشود، چنانچه عمليات و اقداماتى كه شروع به اجراى آن كرده، جرم باشد محكوم به مجازات همان جرم مى شود و الا تأديب خواهد شد.» و در تبصره ماده مزبور آمده بود: «مراد از تأديب مجازاتى است از نوع تعزيرى كه دادگاه با توجه به احوال مجرم متناسب بداند.»; يعنى در قانون سابق پس از شروع به اجرا، عدم انصراف ارادى مرتكب، نقش اساسى در تحقق شروع به جرم ايفا مى كرد، ولى ماده 41 قانون جديد با حذف عبارت «... به واسطه موانع خارجى كه...» و اطلاق قيد مزبور به «لكن جرم منظور واقع نشود...» اين سؤال را مطرح ساخته كه آيا ماهيت شروع به جرم از حيث دامنه شمول، به مورد انصراف ارادى نيز گسترش يافته است؟ آيا با توجه به تبصره 2 ماده 41 قانون جديد، كه على رغم مفاد ماده 17 قانون سابق مبنى بر غيرقابل مجازات بودن مورد انصراف ارادى شروع به جرم مقرر مى داشت: «كسى كه شروع به جرمى كرده است و به ميل خود آن را ترك كند و اقدام انجام شده جرم باشد، از موجبات تخفيف مجازات برخوردار خواهد شد»، مى توان به اين سؤال پاسخ مثبت داد؟ سؤال ديگر اين كه آيا با توجه به مفهوم كلى عبارت "لكن جرم منظور واقع نشود" و مفاهيم جرايم عقيم و محال، مى توان نظر برخى از حقوق دانان را درباره قابل مجازات دانستن مرتكبين جرايم مذكور پذيرفت؟

براى پاسخ به اين سؤال ها، لازم است قيد ديگر ماده 41 يعنى جرم بودن اقدامات انجام گرفته و مفهوم آن مورد بررسى قرار گيرد. ولى پيش از آن، بايد دقت شود كه عبارت "جرم منظور واقع نشود" مى تواند مشتمل بر چه فروضى باشد؟ عبارت مذكور به دو صورت متصور است:

1. انصراف ارادى مرتكب:

مراد از انصراف ارادى اين است كه مرتكب تنها به ميل و اراده خود و بدون دخالت مانع خارجى، پس از شروع به عمليات اجرايى، از انجام كامل عمل مجرمانه خوددارى نمايد. دليل انصراف ارادى ممكن است در اثر تأثير عوامل درونى همچون پشيمانى و ترس از مجازات و... باشد. گفته شد كه در شروع به جرم اصطلاحى، عدم انصراف ارادى مرتكب، شرط اساسى تحقق شروع به جرم است و در اكثر نظام هاى كيفرى، ماهيّت قضايى شروع به جرم، با در نظر گرفتن شرط مزبور، تعريف و تعيين گرديده است و همين شرط نيز در قوانين سابق و از جمله ماده 17 قانون راجع به مجازات اسلامى مورد تأييد قرار گرفته است. ماده مزبور مقرّر مى داشت: «هرگاه كسى شروع به جنايتى كرده و به ميل خود آن را ترك كند، از جهت جرم منظور مجازات نخواهد شد.» و با توجه به صراحت ماده يادشده و مقررات ماده 15 آن قانون، كه به موضوع مدخليت مانع خارجى غيرارادى در عدم وقوع جرم منظور تأكيد مى كرد، انصراف ارادى مرتكب پس از شروع به اجرا به طور كلى، موجب عدم تحقق شروع به جرم مى شد، مگر اين كه عمل ارتكابى، متضمن جرم تام و مستقل ديگر بود كه در اين صورت، مجازات مرتكب از جهت ارتكاب اين جرم مستقل و نه جرم منظور، بدون اشكال بود. لكن مقنّن با حدف قيد "دخالت مانع خارجى غير ارادى" از اركان متشكلّه شروع به جرم و اطلاق عبارت "عدم وقوع جرم منظور" به هر علت و عنوان، هر چند ترك ارادى جرم منظور، ظاهراً انصراف ارادى را نيز مانعى براى عدم تحقق شروع به جرم ندانسته است. تبصره 2 ماده 41 قانون جديد مقرر مى دارد: «كسى كه شروع به جرمى كرده است و به ميل خود آن را ترك كند و اقدام انجام شده جرم باشد، از موجبات تخفيف مجازات برخوردار خواهد شد.» بنابراين، تكليف دادگاه در اعمال تخفيف مجازات نسبت به مورد ترك ارادى شروع به جرم الزامى است.

2. انصراف غيرارادى مرتكب:

فرض ديگر در اطلاق عبارت "لكن جرم منظور واقع نشود" انصراف غيرارادى مرتكب است. منظور از انصراف غيرارادى، اين است كه جرم منظور به علت موانع و عواملى خارج از اراده و اختيار مرتكب، واقع نشود كه اين خود مى تواند مشتمل بر صور مختلفى باشد: فرض اول اين كه، جرم منظور اساساً قابليت وقوع داشته ولى به علت مانع خارجى، كه مقاومت در برابر آن غيرممكن بوده، شخص با اجبار از ادامه عمل بازداشته شده و جرم منظور واقع نشده است، همچون دستگيرى سارق در حال جمع آورى اموالى كه قصد سرقت آن را داشته است. بى ترديد اين از مصاديق شروع به جرم اصطلاحى است. فرض دوم اين است كه، جرم منظور با وجود امكان قابليت وقوع، به علت عوامل شخصى از قبيل اشتباه، عدم دقت، عدم مهارت مرتكب و ... واقع نگردد. مانند اين كه كسى با هدف قتل به سوى ديگرى تيراندازى نمايد، لكن به دليل عدم مهارت گلوله به شخص موردنظر اصابت نكند. اين مورد، مفهوم اصطلاحى «جرم عقيم» است. فرض آخر، صورتى است كه، جرم از ابتدا قابليت وقوع نداشته و به عبارت ديگر، مقصود عامل، قابل تحقق نبوده است. به اين مورد «جرم محال» اطلاق مى شود، مثل تيراندازى به شخص مرده. صورت ديگر اين حالت، خصوصيت ابزار به كار رفته در جرم است، كه وقوع آن را غيرممكن مى سازد. مانند خوراندن ماده غير سمى، به تصور سمّى بودن آن، به شخص به قصد قتل او. حال با توجه به مقررات ماده 41 قانون جديد و حذف قيد سابق "موانع خارجى كه اراده فاعل در آن مدخليت نداشته..." در واقع نشدن جرم منظور و اطلاق عبارت "لكن جرم منظور واقع نشود" و نظر به مفاهيم جرم عقيم و جرم محال، آيا مى توان مصاديق آن را تحت تعريف كلى ماده مزبور در قالب شروع به جرم قابل مجازات دانست؟

شايد ظاهر امر و تغيير ماده و اطلاق عبارت "عدم وقوع جرم منظور" به تنهايى چنين برداشتى را توجيه نمايد، به نحوى كه برخى از مؤلفين حقوق جزا نيز با استفاده از مفهوم اين عبارت، امكان مجازات مرتكبين جرم عقيم و جرم محال را در قانون جديد مطرح كرده اند،20 ولى با بررسى و ملاحظه قيد ديگر ماده 41 قانون مزبور; يعنى "جرم بودن اقدامات انجام گرفته" بديهى است كه اين برداشت ها خالى از اشكال و ايراد نيست.

د. جرم بودن اقدامات انجام گرفته

براساس ماده 41 قانون جديد، پس از احراز قصد ارتكاب جرم، شروع به عمليات اجرايى و عدم وقوع جرم منظور، اقدامات انجام گرفته به وسيله مرتكب به شرط "جرم بودن" قابل مجازات است. و چنانچه اقدامات مزبور جرم نباشد، مرتكب مجازات نخواهد شد، تبصره 2 ماده مذكور راجع به ترك ارادى شروع به جرم نيز مؤيّد همين مطلب است. ماده 15 قانون راجع به مجازات اسلامى سابق نيز همين نكته را مورد تأكيد قرار مى داد: «هر كس قصد ارتكاب جرمى كرده و شروع به اجراى آن نمايد ولى به واسطه موانع خارجى، كه اراده فاعل در آن مدخليّت نداشته، قصدش معلق بماند و جرم منظور واقع نشود چنانچه عمليات و اقداماتى كه شروع به اجراى آن كرده باشد جرم باشد، محكوم به مجازات همان جرم مى شود و الاّ تأديب خواهد شد.»

تبصره: «مراد از تأديب مجازاتى است از نوع تعزيرى كه دادگاه با توجه به احوال مجرم متناسب بداند.» در اين ماده، پس از شروع به عمليات اجرايى و عدم توفيق مرتكب در ارتكاب جرم منظور به علت مدخليت عامل غيرارادى خارجى، عمل او از دو جهت مورد دقت است: اين عمل يا جرم مستقلى است كه به تصريح ماده مذكور، مرتكب از حيث ارتكاب همان جرم قابل مجازات است و يا اگر اين اقدامات متضمن جرم مستقلى نباشد، مرتكب قابل تعزير (تأديب) خواهد بود.

ماده 18 قانون يادشده كه مقرّر مى داشت: «شروع به ارتكاب جرم در صورتى قابل مجازات است كه در قانون تصريح شده باشد»، عملاً موارد مجازات شروع به جرم را به مصاديق معدود در قوانين جزايى از قبيل شروع به سرقت، شروع به كلاهبردارى، شروع به اختلاس و... محدود مى كرد و چون با وجود ماده 18 قانون سابق، شروع به جرم در عمده جرايم مهم مانند قتل عمدى، جعل و تزوير، آدم ربايى، تخريب اموال و اسناد دولتى و امثال آن، به علت عدم تصريح در قوانين قابل مجازات نبود، بعضى از حقوق دانان براى رفع اين نقيصه، پيشنهاد حذف ماده 18 را مطرح كردند.

با توجه به اشكالات قانون سابق و تغيير در قانون جديد، كه علاوه بر تغيير تعريف شروع به جرم، شامل حذف جزء دوم ماده 15 در مورد تأديب و نيز حذف ماده 18 در مورد لزوم تصريح شروع به جرم در قانون مى باشد، اكنون بايد ديد منظور از "جرم بودن اقدامات انجام گرفته" در قانون فعلى چيست؟ براى پاسخ به اين سؤال، احتمالات زير قابل بررسى است:

1. اقدامات انجام گرفته فى نفسه جرم مستقلى باشد: در اين صورت به تصريح ماده 41 قانون جديد، مرتكب به مجازات همان جرم محكوم خواهد شد. در مثال شروع به قتل عمدى با اسلحه جنگى غيرمجاز، فقط موضوع تهيه و نگه دارى اسلحه جنگى غيرمجاز قابل مجازات است و ساير عمليات اجرايى جرم منظور، به علت فقدان نص قانونى، بدون مجازات خواهد بود. بدون وجود اين ماده قانونى نيز عمل ارتكابى "تهيه و نگه دارى اسلحه غيرمجاز" مطابق قانون قابل مجازات است. بنابراين، در چنين فرضى، مقنّن نه تنها عمليات اجرايى جرم منظور را در مفهوم شروع به جرم مجازات نمى كند، بلكه به موجب تبصره 2 ماده 41 قانون جديد، در صورت ترك ارادى عمل، دادگاه را مكلّف به اعمال تخفيف نسبت به مجازات جرم غيرمنظور و مستقل مرتكب (تهيه و نگه دارى اسلحه غيرمجاز) مى كند و در صورت جرم نبودن اقدامات انجام گرفته (در مثال شروع به قتل عمدى با چاقو) مرتكب به علت اين كه نه عمل وى متضمن جرم مستقلى است و نه در مفهوم شروع به جرم قابل مجازات است، به طور كلى مجازات نخواهد شد. چون دراين فرض، مقنّن با توجه به نص ماده 41 فقط جرم مستقل را مجازات مى كند و شروع به جرم در مفهوم اصطلاحى خود از بين رفته است. زيرا ماده 15 قانون سابق تصريح مى كرد: «چنانچه عمليات و اقداماتى كه شروع به اجراى آن كرده جرم باشد، محكوم به مجازات همان جرم مى شود و الا تأديب خواهد شد.» يعنى ماده مذكور علاوه بر اشكال ماده 18 آن قانون كه موارد "والاّ تأديب خواهد شد" را محدود به مصاديق تصريحى مى كرد، در واقع داراى دو جزء بود: جرم مستقل و شروع به جرم. ولى مقنن در قانون جديد، با حذف عبارت "والّا تأديب خواهد شد" مفهوم شروع به جرم را از بين برده و از طرفى، جرم مستقل نيز بدون وجود ماده 41 قانون جديد قابل مجازات است. براساس اين تحليل، بعضى از حقوق دانان جزا معتقدند براى اين كه شروع به جرم قابل مجازات باشد، بايد در كليات قانون، مفهوم آن مورد قبول قانون گذار باشد تا مفهوم بر مصداق بار شود و چون مقنّن در سال 1370 مفهوم شروع به جرم را از بين برده و وجود مصداق بدون مفهوم نيز امكان پذير نيست، لذا مصاديق شروع به جرم در قوانين متفرقه نيز قابل مجازات نمى باشد.21 با توجه به نص ماده 41، اين نظر دقيق تر به نظر مى رسد و قبول چنين برداشتى داراى نتايج زير خواهد بود:

اولاً، معدود مصاديق قبلى شروع به جرم از قبيل شروع به سرقت، شروع به كلاهبردارى، ارتشاء و اختلاس و... اگر اقدامات اجرايى آن متضمن جرم مستقلى نباشد، از تاريخ اجراى قانون جديد (26/10/1370) قابل مجازات نيست. مثلاً در شروع به جيب برى، چون اقدام انجام گرفته سرقت نبوده و متضمن جرم ديگرى نيز نمى باشد، غيرقابل مجازات است. ولى در شروع به سرقت از منزل غير، كه مستلزم ورود به عنف و بدون اجازه صاحب خانه بوده قابل مجازات است. ثانياً، بر اين اساس مفهوم شروع به جرم اصطلاحى وجود ندارد و فقط جرم مستقل است كه قابل مجازات است، موارد جرم عقيم و جرم محال نيز نه تحت مفاهيم خود و نه در قالب مفهوم اصطلاحى شروع به جرم قابل مجازات نخواهد بود. زيرا در اين گونه موارد، به علت اين كه اقدامات مجرمانه بى نتيجه بوده، اقدام بى نتيجه نيز در جرايم مقيد مانند قتل عمد، سقط جنين و غيره به لحاظ عدم حصول نتيجه مجرمانه در قوانين جزايى ايران قابل مجازات نمى باشد. ثالثاً، در چنين برداشتى، اعمال تبصره 2 ماده 41 قانون جديد مبنى بر تخفيف مجازات مرتكب شروع به جرم در صورت انصراف ارادى از تكميل جرم منظور، همان طور كه اشاره شد، نسبت به جرم غيرمنظور و مستقل وى مصداق پيدا مى كند. مثلاً در تيراندازى به قصد قتل با اسلحه جنگى غيرمجاز، جرم تهيه و نگه دارى اسلحه غيرمجاز مشمول تخفيف مجازات قرار مى گيرد.

2. اقدامات انجام گرفته متضمن مصاديق شروع به جرم باشد: بعضى از حقوق دانان براين باورند كه ماده 41 قانون جديد اين است كه ماده مزبور نه فقط شامل مواردى است كه عمل ارتكابى فى نفسه جرم مستقلى باشد، بلكه مصاديقى از شروع به جرم در قوانين متفرقه نيز همچنان به استناد ماده مزبور و ساير مواد جزئى قابل مجازات است; چون قانون گذار در آن موارد نفس عمل انجام شده را جرم مستقلى به شمار آورده است. بنابراين، در شروع به سرقت و يا شروع به كلاهبردارى و امثال آن عمل ارتكابى هرچند در مفهوم، شروع به جرم بوده ولى به علت مجرمانه بودن نفس عمل، موضوع قابل مجازات است.

پذيرش اين نظريه كه بيش تر مبتنى بر مصالح اجتماعى است، داراى پيامدهاى زير است:

الف. با حذف قيد "مدخليّت مانع خارجى غيرارادى در عدم وقوع جرم منظور" به نحو مذكور در ماده 15 قانون سابق و اطلاق عبارت "لكن جرم منظور واقع نشود" در ماده 41 قانون جديد به موارد ارادى و غيرارادى، مورد انصراف شروع به جرم در مصاديق قانونى آن قابل مجازات است. به عنوان مثال، اگر سارق پس از ورود به منزل غير و جمع آورى اثاثيه به علت پشيمانى و يا هر علت ديگر از ارتكاب جرم منصرف و خود را در اختيار پليس قرار دهد، برخلاف ماده 17 قانون سابق كه مقرّر مى داشت هرگاه كسى شروع به جنايتى كرده و به ميل خود آن را ترك كند، از جهت جرم منظور، مجازات نخواهد شد، ولى براساس، تبصره 2 ماده 41 قانون جديد با برخوردارى از تخفيف مجازات، به عنوان شروع به جرم سرقت، درقانون جديدقابل مجازات است.بنابراين، مفاد قانون جديد از اين جهت با قانون سابق تفاوت دارد.

ب. موارد جرم عقيم و جرم محال، با توجه به مفاهيم آن و اطلاق عبارت "لكن جرم منظور واقع نشود" مشمول مفهوم كلى عبارت مزبور رار گرفته و از جهت قابل مجازات بودن، صرفاً در مصاديق مصرّحه شروع به جرم اصطلاحى در قوانين جزايى در قالب اين تعريف كلى قابل مجازات خواهد بود. به عبارت ديگر، مطابق اين نظر، چون مفهوم مطلق "لكن جرم منظور واقع نشود" اعم است از ترك ارادى و غير ارادى جرم منظور و در ترك غيرارادى نيز اين مفهوم شامل مواردى است كه يا در وقوع جرم غيرممكن بوده (= جرم محال) و يا وقوع آن ممكن ولى به علت عوامل شخصى مانند عدم مهارت مرتكب، جرم واقع نشده (= جرم عقيم)، لذا مرتكبين جرايم محال و عقيم با توجه به تعريف كلّى و تغيير در اركان متشكله شروع به جرم اصطلاحى در قانون جديد فقط در مصاديق مصرّحه شروع به جرم در قوانين جزايى، قابل مجازات خواهند بود. به عنوان مثال، براساس اين برداشت، شروع به سرقت موضوع ماده 109 قانون تعزيرات شامل مجازات كليه مواردى است كه شخص به قصد سرقت شروع به عمليات اجرايى نمايد، اما جرم موردنظر واقع نشود. عدم وقوع جرم، هم شامل مواردى است كه جرم منظور با توجه به مفهوم شروع به جرم اصطلاحى، يعنى به واسطه دخالت مانع خارجى غيرارادى همچون پليس، واقع نمى شود و هم شامل مواردى است كه وقوع جرم غيرممكن و محال بوده مانند سرقت از جيب خالى. هرچند ممكن است اين نظريه از جهت حفظ مصالح اجتماعى قابل توجيه باشد و بتوان گفت مقنّن خواسته است در قانون جديد موارد ترك ارادى شروع به جرم و جرايم عقيم و محال را نيز قابل مجازات بداند و برخى از حقوق دانان جزا نيز با توجه به مصالح جامعه و ضرورت دفاع در مقابل خطرات مرتكبين جرم عقيم و محال، لزوم مجازات مرتكبين آن را با توجه به مقرّرات ماده 41 قانون جديد مورد تأكيد قرار داده اند22، اما اين برداشت ها بنا به دلايل زير مردود است:

اولاً، علاوه بر اين كه شروع به جرم در ماده 41 قانون جديد، مفهوم اصطلاحى خود را از دست داده است، ماده تصريح مى كند كه چنانچه اقدامات انجام گرفته جرم باشد، مرتكب محكوم به مجازات همان جرم مى شود و در صورتى كه اقدامات مزبور جرم نباشد، مرتكب مجازاتى نخواهد داشت. در عين حال، بايد خاطرنشان كرد كه منظور از جرم عبارت است از جرم مستقل و تام كه صورت پذيرفته باشد و منظور از شروع به جرم، در مرحله اى قبل از خود جرم، يعنى جرم ناقص قرار دارد. بنابراين، اصطلاح و مفهوم "شروع به جرم" منطقاً منصرف از خود جرم تام است و اصولاً واژه جرم در عبارت «... اقدامات انجام گرفته جرم باشد»، نبايد مفهوم شروع به جرم را در بر گيرد.

ثانياً، تنها با تفسير ماده به نفع مصالح اجتماعى، نمى توان نقص و نارسايى آن را برطرف كرد، به خصوص كه اين تفسير مخالف نص صريح ماده و اصل تفسير مضيق قوانين جزايى و به ضرر مرتكب است و از سوى ديگر، چنين برداشتى موجب مى شود كه با تفسير موسع و قابل مجازات دانستن شروع به جرم در مصاديق مصرّحه تحت عنوان "جرم بودن اقدامات انجام گرفته" دامنه شمول مفهوم آن را به مورد انصراف ارادى شروع به جرم و نيز اقداماتى كه متضمّن مفاهيم جرم عقيم و جرم محال بوده توسعه دهيم.

ثالثاً، اين دو اقدام مجرمانه بى نتيجه، يعنى جرم عقيم و جرم محال، از نظر مفهومى، على رغم شباهت با شروع به جرم، با آن فرق دارد: در شروع به جرم، اقدامات فاعل در مسير انجام جرم كامل متوقف مى شود، در حالى كه در جرم محال و جرم عقيم، فاعل مسير را طى كرده با اين تفاوت كه در جرم محال، مقصود فاعل اساساً قابل تحقق نبوده و در جرم عقيم به دليل عدم مهارت وى و يا عوامل ديگر رخ نداده است.

نتيجه گيرى

در قوانين موضوعه فعلى ايران، نه تنها شروع به جرم غير از چند مصداق مصرّحه در عمده جرايم عليه امنيّت و آسايش عمومى، قابل مجازات شناخته نشده، بلكه مجازات مرتكبين جرم محال و جرم عقيم نيز در جرايم مهمى مثل قتل عمد و... با وجود طى مسير مجرمانه از سوى مرتكب، به لحاظ اين كه نتيجه مجرمانه تحقق نمى يابد اساساً غيرممكن است. از نظر عدالت اجرايى نيز چگونه قابل توجيه است كه با توجه به غيرقابل مجازات بودن چنين موارد مهمى با وجود نيّت پليد و حالت خطرناك مرتكب آن و امكان تجرّى وى و تضرّر مسلم جامعه، صرفاً با برداشت و تفسير نادرست از ماده 41 قانون جديد، مجازات معدود مصاديق شروع به جرم را به موارد جرم محال و جرم عقيم آن مصاديق نيز تسرّى داده و مثلاً با قابل مجازات دانستن شروع به سرقت از جيب خالى، اين خلأ عمده قانونى را در مقررات فعلى ناديده بگيريم. به هر حال، به نظر مى رسد ماده 41 دست كم در برخى از جرايم مانند قتل عمد، سرقت و... نيازمند اصلاح باشد. بنابراين از بررسى كليات مربوط به شروع به جرم، جرم عقيم و جرم محال و مقررات موضوعه در قانون مجازات اسلامى برمى آيد كه ماده 41 قانون مزبور نه تنها نقص و ايرادات مواد 15 الى 18 قانون مجازات اسلامى مصوب سال 1361 درباره بدون مجازات بودن شروع به جرم در بسيارى از جرايم بر عليه مصالح جامعه و نظم عمومى را مرتفع نكرده بلكه با حذف موضوع عدم مدخليت اراده فاعل، در واقع نشدن جرم منظور ـ به عنوان شرط اساسى و پيشين شروع به جرم اصطلاحى ـ و نيز حذف عبارت ـ والاّ تأديب خواهد شد ـ ماده 15 قانون سابق و تأكيد صرف به امكان مجازات مرتكب شروع به جرم در صورت ـ جرم بودن اقدامات انجام گرفته ـ ماهيت شروع به جرم و اركان متشكله آن را با وجود سال ها سابقه موضوعيت در قوانين داخلى و رويه هاى قضايى ناديده گرفته است، به طورى كه با تعريف نادرست از شروع به جرم و از بين بردن مفهوم آن، مجازات چند مصداق موجود آن را نيز دچار اشكال ساخته است. اگرچه در رويه فعلى محاكم عملاً فارغ از مقررات ماده 41 قانون جديد، شروع به جرم را فقط در چند مصداق قانونى مانند شروع به سرقت، شروع به كلاهبردارى و... با ملحوظ دانستن تعريف و مفهوم سابق آن، قابل مجازات مى دانند، ولى واقعيت امر اين است كه مجازات چند مصداق نيز با توجه به دگرگونى اركان متشكله شروع به جرم و تعريف ناصحيح از نظر قانونى و موازين اصولى قابل توجيه نيست.

نقص و خلأ قانون جديد در مورد مقررات شروع به جرم و بدون مجازات ماندن اقدامات مجرمانه خطرناك مهم در مفهوم شروع به جرم اصطلاحى و جرايم عقيم و محال، مانند شروع به قتل عمدى، آدم ربايى، جعل و تزوير و امثال آن، زمانى كاملاً مشهود است كه مقنّن با وجود تعيين مجازات براى مواردى كه در قانون سابق مسكوت بودند، مانند معاونت در قتل عمدى و يا مجازات مرتكب قتل عمد، على رغم گذشت شاكى به علت اخلال در نظم جامعه و يا بيم تجرّى موضوع مواد 207 و 208 قانون23 مجازات اسلامى 1370، و يا موارد مشابه، از اين موضوع مهم حقوق جزا غفلت كرده است. به طورى كه مى توان گفت: با از بين رفتن مفهوم اصطلاحى شروع به جرم و تأكيد بر مجازات مرتكب آن به شرط "جرم بودن" اقدامات وى كه بدون نياز به وجود ماده 41 قانون جديد نيز، جرم خود قابل مجازات است، از «شروع به جرم» فقط عنوان در سه فصل قانون باقى مانده است.

1. Clarkson, C. M. V. Undrestanding Criminal law (London: Fatanapress) P. 15

2ـ طلاق: 8 و اسراء: 15

3ـ عبدالحسين على آبادى، حقوق جنايى، ج اول، چاپخانه بانك ملى ايران، 1347، ص 12

4ـ پرويز صانعى، حقوق جزاى عمومى، ج اول، چاپ گنج و دانش، 1373، ص 305 ـ 304

5ـ عبدالحسين على آبادى، پيشين، ص 62

6ـ7ـ رضا نوربها، زمينه حقوق جزاى عمومى، چاپ كانون وكلاى مركز، 1369، ص 161/ ص 277

8ـ رضا نوربها، پيشين، ص 191

9ـ محمدحسن نجفى، جواهرالكلام، كتاب حدود، باب سرقت، «المسؤوليت الجزائية فى الفقه الجعفرى ولو هتك الحرز بقصد السرقه... و ان شرع فى الجريمة لكنه لم يأت بها»

10ـ ابوالقاسم گرجى، پيشين، ص 311

11ـ عبدالحسين على آبادى، پيشين، ص 122

12ـ ايرج گلدوزيان، حقوق جزاى عمومى، ج 2، انتشارات جهاد دانشگاهى، 1372، ص 93 / محمدصالح وليدى، حقوق جزاى عمومى، ج 2، مركز نشر داد، 1372، ص 247

13ـ پرويز صانعى، حقوق جزاى عمومى، چ چهارم، كتابخانه گنج دانش، 1371، ج 1، ص 254

14ـ رضا نوربها، پيشين، ص 206

15ـ ماده 20 قانون مجازات عمومى 1340: هرگاه كسى قصد جنايتى كرده و شروع به اجراى آن بنمايد ولى به واسطه موانع خارجى كه اراده فاعل در آن ها مدخليت نداشته قصدش معلق يا بى اثر بماند و جنايت منظور واقع نشود، مرتكب به حداقل مجازاتى كه به نفس جنايت مقرر است، محكوم خواهد شد و اگر مجازات جنايت اعدام باشد، مرتكب به جبس غير دايم با مشقت محكوم مى شود.

ماده 21: مجرد قصد ارتكاب جنايت يا تهيه بعضى مقدمات جزئيه آن مشروع محسوب نمى شود.

ماده 22: هرگاه كسى كه شروع به جنايتى كرده و به ميل خود آن عمل را ترك كند از جهت جنايت منظوره مجازات نخواهد شد ليكن اگر همان مقدار عملى كه به جا آورده است جرم باشد، جزاى مخصوص به آن جرم در حق او جارى مى شود.

ماده 23: شروع به ارتكاب جنحه فقط در صورتى مستلزم مجازات است كه در قانون تصريح به آن شده باشد.

16ـ ماده 7 قانون مجازات عمومى 1304: جرم از حيث شدت و ضعف مجازات ها به چهار نوع تقسيم مى شود:

1. جنايت 2. جنحه مهم 3. جنحه كوچك (تقصير) 4. خلاف. براى اطلاع از انواع و ميزان مجازات ها، ر. ك. به: مواد 9 الى 16 همان قانون.

17ـ ماده 20 قانون مجازات عمومى 1352: هرگاه كسى قصد جنايتى كرده و شروع به اجراى آن بنمايد ولى به واسطه موانع خارجى كه اراده فاعل در آن ها مدخليت نداشته قصدش معلق يا بى اثر بماند و جنايت منظور واقع نشود مرتكب به ترتيب زير محكوم خواهد شد:

1. اگر مجازات اصل جرم، اعدام باشد به حبس جنايى درجه يك كه از ده سال كم تر نباشد.

2. اگر مجازات اصل جرم، حبس دايم باشد، به حبس جنايى درجه يك كه از پنج سال كم تر نباشد.

3. اگر مجازات اصل جرم، حبس جنايى درجه يك باشد، به حبس جنايى درجه دو كه كم تر از سه سال نباشد.

4. اگر مجازات اصل جرم، حبس جنايى درجه دو باشد، به حبس جنحه اى كه از دو سال كم تر نباشد و در صورت وجود موجبات تخفيف، دادگاه نمى تواند مجازات را به كم تر از شش ماه تخفيف دهد. مجازات شروع به جرمى كه حداكثر مجازات براى مرتكب مقرر گرديده يا بدون حداقل و اكثر باشد، نصف مجازات آن جرم خواهد بود.

تبصره: در صورتى كه اعمال انجام يافته، ارتباط مستقيم با ارتكاب جرم داشته باشد ولى به جهات مادى كه مرتكب از آن ها بى اطلاع بوده وقوع جرم غيرممكن باشد عمل، در حكم شروع به جرم محسوب مى شود.

ماده 21: مجرد قصد ارتكاب جنايت و عمليات و اقداماتى كه فقط مقدمه جرم بوده و ارتباطى مستقيم با جرم نداشته باشد، شروع به جرم نبوده و از اين حيث قابل مجازات نيست.

ماده 22: هرگاه كسى كه شروع به جنايتى كرده به ميل خود آن را ترك كند از جهت جنايت منظور مجازات نخواهد شد، ليكن اگر همان مقدار عملى را كه به جا آورده است، جرم باشد به مجازات آن محكوم مى گردد.

18ـ وجوه افتراق ماده 41 قانون مجازات اسلامى 1370 با مقررات ماده 15 قانون راجع به مجازات اسلامى در ادامه توضيح داده خواهد شد.

19ـ تبصره يك ماده 41 ـ قانون مجازات اسلامى

20ـ محمدصالحوليدى،پيشين،ج2، چ مركزنشرداد،1372،ص247

21ـ على آزمايش، تقريرات درس حقوق كيفرى اختصاصى، سال 72 ـ73

22ـ محمدصالح وليدى، پيشين، ص 247

23ـ ماده 207 قانون مجازات اسلامى: «هرگاه مسلمانى كشته شود قاتل قصاص مى شود و معاون در قتل، در قتل عمد به سه تا 15 سال حبس محكوم مى گردد.» ماده 208 قانون مجازات اسلامى: «هر كس مرتكب قتل عمد شود و شاكى نداشته يا شاكى داشته ولى از قصاص گذشت كرده باشد و اقدام وى موجب اخلال در نظم جامعه يا خوف و يا بيم تجرى مرتكب يا ديگران گردد، موجب حبس تعزيرى از سه تا 10 سال خواهد بود.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت: 9:06 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

در تقابل فرهنگ و معنویت با جرم در جامعه

بازديد: 229

از نظر علم جرم شناسی , جرم پدیده ای است كه دارای ابعاد مختلفی از نظر شكل گیری آن است كه نابسامانیهای اجتماعی از عمده دلایل وقوع آن تلقی می شود. 
جرم مفهومی نسبی است و بر اساس ساختارهای گوناگون اجتماعی به اشكال مختلفی مشاهده می شود و توصیف اعمال مجرمانه بسته به نوع ساختار مربوطه صورت می گیرد. بنابراین مقدمات فرهنگ جامعه از دو حیث بر پدیده مجرمانه موثر است: اول از این جهت كه اعمال مجرمانه چگونه توصیف می شوند یا به عبارت ساده تركدام اعمال برخلاف حركت كلی و هدفمند اجتماعی تصور شده و به این دلیل قابل مجازات شمرده می شوند. دوم آنكه میزان رشد فرهنگی جامعه در ابعاد مختلف تا چه حدودی در پدیده وقوع جرم تاثیرات كمی یا كیفی از خود بجا می گذارد. التزام به معنویت نیز مقوله دیگری است كه كاملاً در جلوگیری از شكل گیری پدیده مجرمانه موثر است , میزان پای بندی افراد هر جامعه به اعتقادات و معنویات یكی از شاخص های رشد فرهنگی آن جامعه است البته تنها در صورتیكه این پای بندی و التزام از قالب شعار صرف خارج شده و در قسمت های مختلف جامعه به منصه ظهور برسد، آثار آن آشكار خواهد شد. از طرف دیگر اگر جرم را یك حركت خلاف جهت قواعد اجتماعی فرض نماییم در یك جامعه مذهبی كه ساختار قواعد آن بر مبنای آموزه های دینی شكل گرفته است اعمال مجرمانه در حقیقت نوعی معصیت نیز تلقی می شود.طبیعی است در یك جامعه مذهبی میزان گرایش به معنویت و وقوع جرم با فراوانی ثواب و معصیت در آن جامعه در ارتباط خواهد بود.حال در صورتیكه معاندینی قصد داشته باشند اسباب فروپاشی یك جامعه را مهیا كند، مناسبترین روش حمله به ریشه های شكل گیری یك فرهنگ صحیح و معیوب ساختن اركان آن است, در عین حال بهترین روش مبارزه با چنین تهاجمی نیز بسط معنویت و تقویت فرهنگی یك جامعه است و بهره گیری از رسانه ها در انواع مختلف به عنوان یكی از موثرترین ابزار برای چنین اقدامی است كه می تواند جایگزین ابزار سنتی و قدیمی شود . 
هر چه زمان به جلو می رود امكانات رسانه ای مجهزتر می شوند از طرف دیگر انسان دارای ویژگیهای پیچیده روانی است كه جنبه های مثبت و منفی نهفته در وجود وی قابلیت برانگیختگی دارند. 
در این راستا رسانه هامی توانند با برجسته كردن ابعاد معنوی ذات بشر بوسیله تقویت زمینه های مثبت رفتاری و چشاندن لذت برخورداری از معنویت به آحاد جامعه آنها را از كسب هر گونه لذت دیگری بی نیاز كنند.چشاندن لذت برخورداری از معنویت به آحاد مختلف جامعه علی الخصوص نسل جوان كه تصویر آینده جامعه در رفتار آنان آشكار می گردد گرایش به هوی و هوس و جنبه های مادی دنیوی را كه ممكن است در جای خود لذت بخش نیز به نظر آیند تضعیف خواهد كرد.نكته ای مهم در این مقوله نهفته است و آن اینكه كسانی می توانند این وظیفه اساسی را به درستی انجام دهند كه خود طعم چنین لذتی را چشیده باشند كه در این راستا بهره گیری ازآموزه های اخلاقی و الگوهای رفتاری ائمه اطهار و انعكاس آنها در رفتارهای اجتماعی قطعاً تاثیر به سزایی در توسعه فرهنگی خواهد داشت. آنچه لازم است بر آن تاكید شود این است كه غنای فرهنگی تنها از طریق نصیحت كردن و موعظه صرف بدون آشكار شدن عملی و تجلی عینی رفتارهای اجتماعی در كلیه اقشار آن حاصل نخواهد شد و چند گانگی سیاستهای فرهنگی در جامعه و ناهماهنگی در فعالیت نهادهای متعدد فرهنگی از آفات كنونی فرهنگی جامعه محسوب می شود كه بایستی برطرف گرد . نوشته : بابك رزمساز , معاون دادستان و سرپرست ناحیه 16دادسرای عمومی و انقلاب تهران 
به نقل از http://e-pezhvak.com/ 
© کپی رایت توسط .:مقاله نت.: بزرگترین بانك مقالات دانشجویی کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت و گردآورندگان و نویسندگان مقالات است.)

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت: 9:06 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

روش های برخورد تربيتی بهينه با مجرم

بازديد: 145

علي مقدّسي پور

هنگامي كه با مجرمي روبه رو مي شويد، چه احساسي به شما دست مي دهد؟ آيا مجرم را فردي منفي و بي ارزش مي دانيد؟ آيا مي توانيم به خود اجازه دهيم كه در برخورد با يك رفتار منفي سرزده از يك مجرم، با همه رفتارها، ويژگي ها، و به طور كلي، با كل شخصيت او منفي و پيش داورانه برخورد كنيم؟ به بيان ديگر، آيا مي توان كسي را كه مرتكب جرمي شده و يا اشتباه و خطايي از او سر زده است، جرم و خطاي او را معرّف تمام شخصيت او انگاشت؟ آيا آدم ها با خطا و اشتباه، از مسير انسانيّت خارج مي شوند و ما اجازه بي حرمتي و برچسب زدن به آنان را داريم؟

روشن است كه نمي توان به چنين پرسش هايي شتاب زده پاسخ داد; زيرا در دين اسلام، همه افراد داراي حرمت و ارزش انساني مي باشند و نمي توان آنان را بي دليل مورد اهانت قرار داد. با افراد مجرم و زنداني نيز در وراي مجازات اسلامي، بايد به گونه اي برخورد نمود كه آنان به شخصيت واقعي خويش پي ببرند و دگر بار اعمال و رفتار ناپسند و ناشايست را انجام ندهند.

علاوه بر اين، جرم و بزه مشكل ديرپاي جوامع بشري است; زماني بر بشر نيامده كه در محيط پاك و پيراسته از انحراف و جنايت تنفّس كند و مسير سعادت و كمال را در آرامشي عميق سپري نمايد. با تأسف فراوان، بايد گفت: هر قدر بر دوران زندگي بشر گذشته است، نه تنها از دامنه جرم و جنايات او كاسته نشده، بلكه آمارها نشان دهنده روند رو به افزايش بزه كاري هستند.

انديشمندان و مصلحان جامعه هماره در پي بررسي عوامل جرمزا و راه كارهاي جلوگيري و مبارزه با آن بوده اند و در اين زمينه، هر گروهي از زاويه ديد و مسئوليت خود، مسئله را پي گيري نموده است. در اين ميان، رسالت و مسئوليت مبلّغان دين و مربيان تعليم و تربيت از همه بيشتر و سنگين تر بوده است; چرا كه بزرگ ترين مسئوليت آنان هدايت و تربيت انسان هاست; اين رسالت پيامبران بزرگ الهي است كه آنان بر دوش مي كشند.

بخش ديگر مربوط به آسيب شناسي تربيت است; با انسان هايي كه به هر دليل مرتكب جرم و خطايي شده اند ـ كه با تأسف فراوان تعداد آنان در جامعه اسلامي كم نمي باشد ـ چگونه و با استفاده از كدام روش هاي تربيتي برخورد نماييم كه موجب اصلاح و نوسازي شخصيت آنان شود، به گونه اي كه مجدّداً اعمال و رفتارهاي ناپسند و ناشايست را انجام ندهند؟

مفهوم شناسي «جرم»

دانشمندان هر يك با توجه به رشته تخصصي خود و مكتب فكري كه از آن الهام گرفته اند، توصيف هاي گوناگوني از «جرم» نموده اند. «جرم» از نگاه جامعه شناختي، انحراف و عملي خلاف موازين جامعه و مخالف با هنجارهاي اجتماعي است كه «ناهنجاري» خوانده مي شود. برخي ديگر «جرم» را عملي نابهنجار، و «مجرم» را كسي كه، نظم اجتماعي را بر هم بزند تلقّي كرده اند. 1

جرم از نگاه حقوق، عملي است خلاف قانون و مقرّرات كه قانونگذار براي آن مجازات در نظر گرفته است. برخي از حقوقدانان هر فعل و ترك فعلي را كه نظم، صلح و آرامش اجتماعي را مختل سازد و قانون نيز براي آن مجازاتي تعيين كرده باشد، «جرم» مي دانند. 2

اما «جرم» از نگاه روان شناسان عبارت است از: خارج شدن از حالت تعادل رواني و رفتاري; به عبارت ديگر، فقدان همسازي وحدت بين اجزاي شخصيت و داشتن رفتار منحرفانه، يا رفتاري كه صورت عادي و نرمال نداشته باشد. 3 از نگاه دين و آموزه هاي ديني، جرم تخطّي از جنبه هاي اعتقادي و تعاليم مذهبي و طغيان و سركشي در برابر امر و نهي هاي پروردگار متعال است. 4

دين و روش هاي برخورد سازنده با مجرمان

1. تكريم شخصيت و تكيه بر داشته هاي الهي آدميان

فطرت انسان داراي گرايش خوددوستي است و بر اساس اين كشش فطري، براي خويش احترام و ارزش ويژه اي قايل است و در جهت حفظ حرمت خود كوشش مي كند و هنگام برخورد با ديگران، با اين معيار خود ارزيابي مي كند كه ببيند افراد چه جايگاه و حرمتي براي او در نظر دارند. نويسنده كتاب روان شناسي شخصيت سالم در اين باره مي نويسد: «همه افراد جامعه نيازمندند كه خويشتن را ارزشمند بيابند و اين ارزشمندي بر پايه محكم و استواري بنا شده است... ميل به توانايي، موفقيت، كارداني، مهارت و شايستگي، رويارويي با دنيا، استقلال و آزادي و نيز به اعتبار و مقام ـ عزّت و احترامي كه ديگران براي انسان در نظر مي گيرند ـ قدر و منزلت، افتخار، آوازه، نفوذ، اهميت و بزرگي، همه از همين نياز سرچشمه مي گيرد.» 5

از اين رو، يكي از روش هاي مهم در تربيت افراد مجرم و بزه كار، توجه دادن آنان به شرافت و كرامت ذاتي خويش است. كسي كه احساس كند نزد ديگران داراي شخصيت است، به راحتي مرتكب خلافي نمي شود، بلكه سعي مي كند براي حفظ شخصيت و مقام خويش نزد ديگران، از انجام بسياري از كارهاي زشت اجتناب كند.

بنابراين، تمام افراد جامعه و همه كساني كه به گونه اي با افراد مجرم و بزه كار سرو كار دارند، بايد سعي كنند تا جايي كه ممكن است شخصيت آنان را حفظ كنند; زيرا انسان ها هرچند مجرم باشند، علاقه مند محبت و تشنه احترامند و با نرمي و مهرباني و تكريم شخصيت آنان است كه به سمت ارزش ها راغب مي شوند. تجربه نشان مي دهد كه با اكراه و اهانت و تهديد و مجازات، نمي توان كسي را هدايت كرد. البته اين بدان معنا نيست كه مجرمان اجتماعي و حقوقي، متناسب با جرم مورد ارتكاب، مجازات نشوند; زيرا در غير اين صورت امكان تكرار جرم و يا الگوپذيري و جرأت ديگران در جرم به طور جدي وجود خواهد داشت. در فرايند آغازين تربيت، تنبيه و تهديد و مجازات نه تنها تأثيري در اصلاح و تربيت افراد ندارند، كه گاهي نيز مجازات هاي شديد حس انتقام جويي را تشديد مي كنند و به تكرار جرم و بزه كاري منجر مي شوند; چنان كه خداوند كريم خطاب به رسول گرامي مي فرمايد: (أفَأنتَ تُكرِهُ النَّاسَ حَتَّي يَكُونوا مُؤمِنينَ)(يونس: 99); آيا مي تواني همه را به جبر و اكراه مؤمن گرداني؟ و در دعاي نيمه شعبان مي خوانيم: «اَدَّبتَ عِبادِكَ بِالتَّكريمْ وَ اَنتَ اَكرَمُ الاَكرَمينْ»; بندگانت را با كرامت و تكريم، ادب مي كني و تويي كريم ترين كريمان.

بر اين اساس، مربّي يا مبلّغ ديني و تمامي افرادي كه به گونه اي با انسان هاي مجرم و بزه كار برخورد دارند، بايد به شخصيت آنان احترام بگذارند، تا آنان بدينوسيله، به شخصيت واقعي و ذاتي خويش پي ببرند و از عقيده باطل و رفتار ناپسند خود دست بكشند و اصلاح شوند. اميرالمؤمنين، علي(عليه السلام)، در كلامي مي فرمايند: «مَنْ كَرُمَتْ عَلَيهِ نَفْسُهُ لَمْ يُهِنْها بالمَعْصِيَةِ»; 6 اگر كسي از كرامت نفس برخوردار باشد، هرگز خود را به گناه، پست و بي ارزش نمي كند. و نيز مي فرمايد: «مَن كَرُمَت عَلَيهِ نَفسُهُ هانَت عَلَيهِ شَهَواتُهُ»; 7 كسي كه از احتراموكرامت نفس برخوردارباشد، شهوت نزداوبي ارزش است.

در مقابل، كسي كه شرافت شگرف خويش را باور نداشته باشد، و احساس زبوني و فرومايگي كند، از ارتكاب هرگونه رفتار ناپسند اخلاقي باكي ندارد; چنان كه امام هادي(عليه السلام) در اين باره مي فرمايد: «مَن هانَت عَلَيه نَفسُهُ فَلا تَأمَن شَرَّهُ»; 8 از شر كسي كه خودش را بي مقدار مي داند، در امان نباش.

برخي از روان شناسان نيز عامل اصلي احساس زبوني و حقارت را در طرد شدن مستمر و مداوم فرد از سوي والدين و اطرافيان و ديگر افراد جامعه دانسته، معتقدند: احساس بي ارزشي عميق، ريشه بسياري از نابهنجاري هاي رواني است كه در انسان ها ديده مي شود. 9

همچنين روان شناسان بسياري از رفتارهاي منفي و ضدارزشي را ناشي از كمبود شخصيت در انسان دانسته، بر اين باورند كه اين گونه رفتارها معمولا از كساني صادر مي شوند كه عزّت نفس پاييني دارند. ميرس ( Myers ) در كتاب روان شناسي اجتماعي مي نويسد: «طبق تحقيقي كه بروكنر و هولتن در سال 1978 در مورد افرادي كه داراي عزّت نفس زياد و عزّت پاييني بوده اند، انجام داده اند، اين نتيجه به دست آمد كه افرادي كه داراي عزّت نفس بالايي اند، نه تنها كمتر از افرادي كه عزّت نفس كمي دارند دچار افسردگي مي شوند، بلكه كمتر از آنان گرفتار ناراحتي هاي عصبي و بي خوابي شده، كمتر از آنان به طرف اعتياد و الكليسم كشيده مي شوند.» 10

2. مهرورزي و جلب اعتماد افراد

محبت نياز هماره و هميشه انسان از كودكي تا كهن سالي است. مهرورزي انسان را زير و رو مي كند. محبت ورزيدن نيروآفرين است و انسان ها را به درستي و درست رفتاري مي كشاند. مهرورزي به هر كس موجب نفوذ در قلب او مي شود. در صورتي كه مربّي بخواهد نقش بيشتري در اصلاح و تربيت مجرمان و بزه كاران داشته باشد، نبايد از مهرورزي نسبت به آنان غفلت بورزد.

محبت و ملاطفت، سنّت و شيوه همه پيامبران الهي بوده و رمز موفقيت آنان در تربيت و هدايت انسان ها نيز همين نكته است. در پيام برگرفته از اين كريمه قرآني دقت كنيد: (فَبَِما رَحْمَة مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ) (آل عمران: 159); پس به بركت رحمت الهي با آنان نرم خو و پرمهر شدي، و اگر تندخو و سخت دل بودي، از اطراف تو پراكنده مي شدند. پس، از آنان درگذر و براي ايشان آمرزش بخواه.

حضرت علي(عليه السلام) نيز در جايي مي فرمايد: «قُلوبُ الرِّجالِ وَحْشِيَةٌ، فَمَن تَألَّفَها اَقبَلَت عَلَيها»; 11 دل هاي انسان ها بيگانه و نامأنوسند. هركس از راه محبت وارد شود، با او الفت مي گيرند.

امام صادق(عليه السلام) نيز مي فرمايد: «اَلمَرءُ مَعَ مَنْ اَحَبَّ»; 12 انسان با كسي خواهد بود كه او را دوست دارد.

بر اين اساس است كه مولوي چنين سروده است:


*

از محبت تلخ ها شيرين شود از محبت خارها گل مي شود از محبت نار نوري مي شود از محبت سقم صحّت مي شود وز محبت قهر رحمت مي شود. 13
*

از محبت مس ها زرين شود وز محبت سركه ها مُل مي شود وز محبت ديو حوري مي شود وز محبت قهر رحمت مي شود. 13 وز محبت قهر رحمت مي شود. 13

سعدي نيز چنين مي‌سرايد:


*

بنده حلقه به گوش ار ننوازي برود لطف كن لطف كه بيگانه شود حلقه به گوش. 14
*

لطف كن لطف كه بيگانه شود حلقه به گوش. 14 لطف كن لطف كه بيگانه شود حلقه به گوش. 14

بنابراين، مربّي مي تواند با مهرورزي و احسان به فراگير، ابتدا دل و روان او را تسخير كند و به اختيار خود درآورد، آن گاه بي هيچ مشكلي، به اصلاح و تربيت او مبادرت ورزد; چرا كه يكي از روش هاي مهم در اصلاح و تربيت ديني، جلب اعتماد مخاطبان است. تا مخاطبان به مربّي اعتماد نداشته باشند، سخن او در آنان مؤثر نخواهد بود. مخاطبان عموماً زماني به اعتماد مي رسند كه نشانه هاي صداقت گفتاري و رفتاري را در چهره و رفتار مربّي بخوانند.

پس اگر مربيّان و تمامي افرادي كه به گونه اي با افراد مجرم و بزه كار سر و كار دارند، گرمي و مهر لازم را به افراد مجرم داشته باشند، مجرم و خطاكار به آنان اعتماد مي كند و به سخنان آنان گوش فرا مي دهد و از اين راه زمينه هاي تربيت فراهم خواهد شد. اصولا استفاده از روش مهرورزي در امر اصلاح و تربيت افراد مجرم، از جمله روش هايي است كه در سيره عملي پيامبر(صلي الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام)فراوان مورد استفاده قرار گرفته است; زيرا آنان مظهر صفات الهي بوده اند. اساس هدايت و تربيت آنان انسان دوستي است. به همين دليل، آنان در برخورد با ديگران اصل را بر محبت قرار داده و از خشونت و تندي تنها در هنگامه هاي استثنايي بهره مي گرفته اند.

براي نمونه، آن گاه كه ياران پيامبر گرامي در برابر رفتار نادرست يك عرب باديه نشين، با او به گونه اي خشونت آميز برخورد كردند، پيامبر آنان را از اين كار برحذر داشت، با دادن عطاي بيشتري به عرب باديه نشين او را راضي كرد و خطاب به اصحاب خويش فرمود: «مَثل من و اين عرب باديه نشين، مانند كسي است كه شترش فرار كرده و افرادي براي كمك به او، شتر را دنبال مي كردند تا مهارش كنند، ولي اين كار آنان باعث مي شد كه شتر رم كرده، بيشتر فرار كند. از اين رو، صاحب شتر فرياد زد: آن را رها كنيد، من خود با او بهتر راه خواهم آمد. سپس دسته علفي را به دست گرفت و جلوي شتر رفت و آن را مهار زد. سپس پيامبر افزود: اگر من شما را رها مي كردم، او را مي كشتيد و او به آتش وارد مي شد.» 15

3. تكيه بر نقاط مثبت افراد زنداني و مجرم

آدمي پرورش يافته تلقين هاي مثبت است. روان شناسان بر اين باورند كه تا وقتي فرد به چيزي احساس نياز نكند و بدان رغبت حاصل ننمايد، هيچ گاه براي به دست آوردن آن دست به تلاش نخواهد زد. 16

آدم ها همگي در درون خويش نياز مبرمي به اين دارند كه مورد پذيرش ديگران باشند، و احساس كنند كه مفيدند. در غير اين صورت، افراد دچار شك و ترديد مي شوند و از داشتن احساس مثبت دروني دل سرد و نااميد مي شوند. از اين رو، يكي از روش هاي مؤثر و سودمند در اصلاح و تربيت افراد زنداني و مجرم توجه كردن و توجه دادن به نقاط قوّت و مثبت آنان و تشويق آنان به كارهاي خوب است; زيرا اگر انسان بدون توجه به نقاط مثبت فرد خطاكار، وي را مورد سرزنش قرار دهد، آن فرد را به واكنش و دفاع از خويشتن وامي دارد و موجب برافروخته شدن آتش لجاجت مخاطب مي گردد و نه تنها در او اثر مثبتي نمي گذارد، بلكه چه بسا او را در پيمودن راه خلافي كه در پيش گرفته، جسورتر مي سازد.

حضرت علي(عليه السلام) در وصيت خود به فرزند بزرگوارش امام حسن(عليه السلام) مي فرمايد: «وَ الاِفراطُ في المَلامَةِ يَشُبُّ نيران اللِّجاجَة»; 17 زياده روي در سرزنش، آتش لجاجت را برمي افروزد.

و نيز مي فرمايد: «وَ لا تَطلُبَنَّ لِكُلِّ زَلَّة عتاباً وَ لِكُلِّ ذَنب عِقاباً»; 18 درصدد نباش كه براي هر لغزشي عتاب كني و براي هر گناهي كيفر دهي.

مربّي بايد با تكيه بر نقاط مثبت رفتار متربّي، از لغزش ها و رفتارهاي ناشايست او چشم پوشي كند و راه بازگشت را بر وي نبندد. چنان كه حضرت علي(عليه السلام) به مالك اشتر مي فرمايد: يادآوري زياد نقاط مثبت و رفتارها و كارهاي ارزشمند افراد، موجب تحرّك بيشتر افراد شجاع و برانگيختن افراد ترسو و مسامحه كار به سوي رفتار مثبت خواهد شد: «فَاِنَّ كَثْرَةَ الذِّكرِ لِحُسنِ اَفعالِهِمْ تَهُزُّ الشُّجاعَ وَ تُحَرِّصُ النّاكِلَ.» 19

راه ديگر برخورد سازنده با مجرمان، گوشزد كردن غيرمستقيم لغزش به آنان است. در سيره تربيتي پيامبر گرامي نيز آمده است كه آن حضرت هرگز از انساني خرده نمي گرفت، بلكه وقتي از كسي خطايي مي ديد، بر منبر مي رفت و مي فرمود: «عده اي را چه شده است كه اين گونه عمل مي كنند و اين چنين مي گويند؟...» 20 ايشان نه از خطاكار، بلكه از خطا، و نه از تبه كار، بلكه از تباهي انتقاد مي كرد. او تبه كار را به اصلاح تشويق مي نمود و به انجام كارهاي خوب سوق مي داد. بنابراين، بهترين روش در اصلاح و تربيت افراد مجرم و خطاكار، تكيه بر خوبي ها و نقاط مثبت آنان و انتقاد از خود خطاست، آن هم به گونه اي كه به آبروي خطاكار لطمه اي وارد نشود و شخصيت او را جريحه دار نكند.

در سرگذشت حضرت مسيح(عليه السلام) آورده اند كه آن حضرت با ياران از جايي مي گذشتند كه ناگاه سگ مرده اي در گوشه اي ديدند. بوي گندي از آن بلند شده بود. ياران آن بزرگوار اظهار داشتند: «چه بوي بدي از آن حيوان برمي خيزد؟! آن حضرت فرمودند: ولي چه دندان هاي سفيد و زيبايي دارد!» 21 آن حضرت از اين راه، منفي نگري آنان را به مثبت نگري كشاندند و با اين روش تربيتي، به انسان ها آموختند كه تنها نبايد چشم به عيوب مردم دوخت، بلكه بايد رفتار و اعمال نيك و مثبت آنان را نيز مورد توجه خويش قرار داد. به عبارت ديگر، از روش هاي مؤثر در اصلاح و تربيت انسان ها، احترام به آنان و توجه بدون قيد و شرط به خوبي هاي آنان است; بدين معنا كه اگر تصميم گرفتيم با فردي كه خطايي از او سرزده است برخورد كنيم، بايد بكوشيم همچنان وي را يك انسان ارزشمند و قابل احترام بدانيم و اين احساس را به او منتقل كنيم، به گونه اي كه فرد خطاكار بفهمد وي را دوست دارند و مخالفت در واقع، با عمل و رفتار ناپسند اوست، نه با خود او. 22

قرآن از زبان حضرت لوط(عليه السلام)، خطاب به قومش مي فرمايد: (قَالَ إِنّي لِعَمَلِكُم مِّنَ القَالينَ) (شعراء: 168); گفت: من دشمن كردار شمايم. امام علي(عليه السلام) نيز فرموده اند: «إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْعَبدَ وَ يُبْغِضُ عَمَلَه»; 23 خداوند چه بسا كسي را دوست مي دارد، ولي عملش را مبغوض مي شمارد.

4. پرهيز از برچسب زدن

امروزه نظريه «برچسب زني» يكي از رايج ترين نظريه هاي جامعه شناختي درباره انحراف و تحليل اجتماعي آن است. طرفداران نظريه «برچسب زني» بر اين عقيده اند كه بزه كاري در شكل نخستين آن، ممكن است از هر كسي سر زند، اما تداوم آن به صورت يك بزهكاري حرفه اي، هنگامي اتفاق مي افتد كه افراد جامعه برچسب بزه كاري به فردي بزنند و وي را به اين باور برسانند كه واقعاً او مجرم و بزه كار است. از اين رو، اگر به طور رسمي و از نگاه مردم، فردي به عنوان مجرم و بزه كار شناسايي شود، هويت و خودپنداره او تغيير مي كند و او درباره خود همان گونه فكر مي كند كه در برچسب ها مطرح شده است. اين تصور ذهني رفتار افراد را تحت تأثير قرار مي دهد و از آن پس، به سهولت مرتكب رفتار خلاف و بزه كارانه مي شود.

براي توضيح اين مطلب به مثالي توجه كنيد: پسر بچه گرسنه اي اقدام به دزدي مي كند. اگر اين فرد دستگير شود، چه بسا ممكن است او را دزد يا منحرف بنامند و اين امر منجر به طرد او از سوي همسالان، همسايگان و اعضاي خانواده اش گردد. پس از اين نيز ممكن است محاكمه و پس از محكوميت به زندان ويژه جوانان فرستاده شود. از اين رو، پس از رهايي از زندان نيز ممكن است به سبب اين برچسب رسمي انحراف يا مجرميت، ديگر در مدرسه خويش جايي نداشته باشد. در نتيجه، او دوباره و در موقعيت هاي مشابه، به دزدي روي مي آورد و اين بار از نوع شديدتر آن; مانند سرقت مسلحانه يا دزدي از منازل مسكوني، و در نهايت نيز ممكن است اين فرد در گروه دزدان حرفه اي وارد شود. بنابراين، با برچسب زدن به مردم، آنان را «بيگانه» مي ناميم و از اين پس، يك فراگرد بدنام كردن، به جريان مي افتد. اين واقعيت ـ كه انسان برچسب خورده، بيگانه نام مي گيرد و طبق اين تلقّي با او رفتار مي شود ـ از روند عمومي زندان ها، بيمارستان هاي رواني و مراكز اصلاح و بازپروري پيداست. 24

گرچه نظريه «برچسب» نظريه اي جامع براي تحليل جرم و بزه كاري شمرده نمي شود (زيرا برچسب ها به تنهايي نمي توانند شرط كافي براي مجرم و بزه كار حرفه اي شدن باشند، و ديگر اينكه همه بزه كاران و مجرمان نسبت به برچسب حسّاسيت يكساني ندارند) اما بايد به خاطر داشت كه نظريه برچسب زني در تبيين رفتار انحرافي تا حدي از نكات مثبت و قابل قبولي برخوردار است و نيز آثار و پيامدهاي برچسب زدن را نمي توان بكلي انكار كرد.

همان گونه كه گذشت، در نظام تربيتي اسلام، حفظ حرمت و كرامت ذاتي انسان يكي از اهداف مهم و اساسي به شمار مي رود. به همين دليل، وقتي انحراف يا خلافي از كسي سر مي زند و يا احتمال بروز كار نادرستي را از كسي مي دهيم، نه تنها بايد از برچسب انحراف و بزه كاري پرهيز نماييم، بلكه براي اصلاح، تربيت و حفظ حرمت و كرامت او، بايد از مراحل ذيل استفاده كرد:

الف. خوش بيني و توجيه رفتار متربّي: هيچ انساني از لغزش و انحراف مصون نيست و هيچ كس نمي تواند ادعا كند كه هيچ گاه مرتكب خطا و اشتباهي نمي شود. تنها معصومان(عليهم السلام)از هر لغزش و گناهي پيراسته اند.

بنابراين، همان گونه كه صفات و رفتار نيك و پسنديده در انسان ها وجود دارند، احتمال خطا و انحراف نيز در آنان هست; ولي مربّي ديني، كه درصدد اصلاح و تربيت مي باشد، نبايد خطاي متربّي را پي گيري كرده، با تجسّس خود، موجب كشف فساد و هتك حرمت او گردد، بلكه بايد با خوش بيني با او برخورد كند و تا جايي كه ممكن است، رفتار او را به نيكوترين وجه، توجيه و تعبير نمايد.

اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) در اين باره مي فرمايند: «ضَعْ اَمْرَ اَخيكَ عَلي اَحْسَنِهِ حَتّي يَأتيكَ ما يَغْلِبُكَ وَ لا تَظُنَّنَّ بِكَلَمَة خَرَجَتْ مِن اَخيكَ سُوءً وَ اَنتَ تَجِدُ لَها في الخَيرِ مَحمِلا»; 25 كار برادرت را به بهترين وجه آن تفسير و تعبير كن، مگر اينكه كاري كند كه راه توجيه را بر تو ببندد، و نسبت به سخنان او نيز مادامي كه راهي براي تفسير نيكو دارد، گمان بد مبر.

روايات ديگري نيز بر اين امر تأكيد دارند كه انسان ها نبايد به فردي برچسب بزنند و او را فاسق، گناه كار و متخلّف بشمارند. البته سپردن مسئوليت هاي مهم و اجتماعي به افرادي از اين دست حكمي جداگانه دارد.

آيت اللّه مصباح ، در اين باره مي فرمايد: حمل به صحّت يا تفسير و توجيه رفتار برادر مسلمان و يا داشتن خوش بيني قلبي و ذهني، كه در روايات اسلامي به آن سفارش شده، غير از خوش بيني و اعتمادي است كه هنگام سپردن مسئوليت ها بايد احراز گردد. بنابراين، سفارش به خوش بيني و اعتماد قلبي نسبت به ديگران مجوّز سپردن مسئوليت به ديگران بدون بررسي نمي شود، بلكه هنگام سپردن مسئوليت، بايد صلاحيت علمي، اخلاقي، اجتماعي، فردي و كارآمدي افراد احراز و اثبات گردد. 26

ب. تغافل و پوشاندن خطاي افراد: «تغافل» يعني خود را به غفلت زدن و ناديده انگاري. 27

امام علي(عليه السلام) مي فرمايد: «مِنْ أشرَفَ أعمالِ الكَريمِ غفلَتُهُ عَمّا يَعلَمْ»; 28 از جمله شريف ترين كارهاي شخص بزرگوار، آن است كه از آنچه مي داند تغافل ميورزد.

چنان كه گذشت، انسان موجودي است كه هميشه در معرض خطا و اشتباه است. به ويژه در برخي از دوره هاي زندگي، احتمال خطا و اشتباه بيشتر است. اگر براي نخستين بار خطا و گناهي از كسي سر زد كه با ارزش هاي اسلامي سازگار نيست، ولي انجام دهنده گناه سعي در مخفي نگه داشتن آن دارد و يا در صورت آشكار شدن گناهش، به توجيه آن مي پردازد، مربّي ديني بايد خطاي او را ناديده گرفته، چنان وانمود كند كه از خطاي او آگاهي ندارد تا بدين وسيله، به شخصيت افراد آسيبي نرسد و تا آنجا كه ممكن است، به او فرصت بازگشت و بازيابي داده شود; زيرا ممكن است فردي كه مرتكب جرم يا خطايي شده، از عمل خويش پشيمان گردد و ديگر قصد تكرار آن را نداشته باشد.

بنابراين، در امر اصلاح و تربيت ديني، تا آنجا كه ممكن است، بايد از لغزش و اشتباه افراد مجرم و خطاكار تغافل كرد و از برچسب زدن و متهم نمودن آنان پرهيز نمود; چنان كه در روايات اسلامي و سيره معصومان(عليهم السلام) بر تغافل و چشم پوشي از لغزش هاي افراد بسيار سفارش شده است. امام باقر(عليه السلام) در اين باره مي فرمايد: «اصلاح وضع زندگي و معاشرت با پيمانه اي انجام مي شود كه دو سوم آن، زيركي و يك سوم آن، تغافل و چشم پوشي از لغزش هاي ديگران است.» 29

و در روايت ديگري مي فرمايد: «يَجِبُ للمُومِنَ عَلي المُؤمِنِ اَنْ يَستُرَ عَلَيهِ سَبعينَ كبيرة»; 30 هر مؤمني وظيفه دارد هفتاد گناه كبيره را بر برادر مؤمن خود بپوشاند.

تغافل و پوشاندن لغزش افراد در نظام تربيتي اسلام، آن قدر ارزش و اهميت دارد كه امام علي(عليه السلام) بدترين مردم را كسي مي داند كه از لغزش ديگران درنمي گذرد و از خطاي آنان چشم پوشي نمي كند. 31

اما نكته اي كه بايد به آن اشاره كرد، اين است كه تغافل و پوشاندن خطاي ديگران تا جايي رواست كه افراد خطاكار از آشكار شدن رفتارهاي ناشايست خود احساس نگراني كنند و در صورت آشكار شدن، به توجيه خطاي خويش اقدام نمايند. پس اگر افراد بر پوشاندن خطا و لغزش خود اصرار ندارند و يا در صورت بيرون افتادن لغزش، دست به توجيه نمي زنند، يعني چنان گستاخ شده اند كه به صورت آشكار و بدون هيچ هراسي از رسوايي در بين مردم به انجام كارهاي ناشايست روي مي آورند، استفاده از تغافل ناروا خواهد بود; زيرا به كارگيري تغافل براي پيش گيري از رسيدن فرد به مرحله طغيان و مرزشكني است. 32

ج. چشم پوشي (عفو و صفح): عفو و چشم پوشي از خطا از جمله روش هاي ضروري و مهم مربّي است، البته اگر مربّي احتمال دهد كه با عفو و چشم پوشي از خطاي متربّي، موجب اصلاح رفتار او خواهد شد. هر كس ممكن است در زندگي خويش، مرتكب خلاف يا خطايي شود. همين كه خطايي از كسي سر زد، نبايد فوراً او را طرد و محكوم نماييم; زيرا با طرد كردن و راندن ديگران هرگز مشكلي حل نمي شود. از اين رو، در آيات نوراني قرآن كريم، عفو و چشم پوشي از خطاي ديگران بسيار سفارش شده است.

قرآن كريم در خطاب به پيامبر مي فرمايد: (خُذِالْعَفْوَ وَأمُرْ بالْعُرْفِ وَأعْرِضْ عَنِ الْجاهِلينَ) (اعراف: 99); عفو و بخشش پيشه كن و به نيكي ها دعوت نما و از جاهلان روي بگردان.

در آيه ديگر مي فرمايد: (فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُ الُْمحسِنينَ)(مائده: 13); از آنان درگذر و چشم پوشي كن، كه خداوند نيكوكاران را دوست دارد.

در روايات اسلامي و سيره تربيتي معصومان(عليهم السلام) نيز عفو و گذشت از ارزش و جايگاه برجسته اي برخوردار است; چنان كه پيامبر مي فرمايد: «عَلَيْكُم بِالعَفوَ; فَإِنَّ العَفوَ لايَزيدُ العَبدَ الاّ عِزاً»; 33 بر شما باد به عفو و بخشش; زيرا گذشت بر عزّت بندگان خدا مي افزايد.

حضرت علي(عليه السلام) در نامه خود به مالك اشتر، وي را به چشم پوشي از خطا و لغزش هاي افراد سفارش نموده، مي فرمايد: «وَ أشعِر قَلبَكَ الرَّحمةَ للرَّعيَّة،... يَفرُطُ مِنهُمُ الزَّللَ، و تَعرِضُ لَهُمُ العِلَلُ، وَ يُؤتَي علي أيديهِم في الْعَمدِ وَالخَطأ، فأعطِهِم مِن عَفوِكَ وَ صَفحِكَ مِثلَ الّذي تُحِبُّ وَ تَرضي أن يُعطيكَ اللّهُ مِن عَفوِهِ وَ صَفحِه»; 34 دل خويش را نسبت به مردم مملو از رحمت و محبت و لطف كن... اگر لغزش و خطايي از آنان سر مي زند، ناراحتي هايي بر آنان عارض مي گردد يا خواسته و ناخواسته اشتباهي مرتكب مي گردند، از عفو و گذشت خود آن مقدار به آنان عطا كن كه دوست داري خداوند از چشم پوشي و عفوش به تو عنايت كند.

بنابراين، گام اول در برخورد با افراد مجرم و خطاكار چشم پوشي است، نه تنبيه و مجازات; چرا كه آثار و پيامدهاي فردي، اجتماعي و تربيتي چشم پوشي به مراتب بيش از كيفر و مجازات است.

پژوهش هاي انجام شده نيز نشان مي دهند كه عفو و گذشت در كاهش اضطراب، افسردگي، عصبانيت، پرخاشگري، اختلالات عاطفي، رفتاري و افزايش اعتماد به نفس مؤثر است. علاوه بر اين، عفو و چشم پوشي در كاهش بزه كاري و استفاده از مواد مخدّر و داروهاي آرامبخش، اثر قابل ملاحظه اي داشته است و فوايد آن در كاستن رفتارهاي ضد اجتماعي، بدبيني، لجباري مورد تأييد پژوهشگران قرار گرفته است. 35

مقصود از «عفو و چشم پوشي» مربّي ديني آن است كه او نسبت به فردي كه مرتكب جرم و خلافي شده، در ظاهر به روي خود نياورد و به گونه اي برخورد نمايد كه گويي جرم و خطايي مرتكب نشده است و در اقدامات تربيتي خويش، به گذشته او توجه ننموده و جهت گيري او منحصر به آينده و به منظور اصلاح و تربيت و پيش گيري از تكرار لغزش و خطا باشد.

1 ـ هدايت اللّه ستوده، مقدّمه اى بر آسيب شناسى اجتماعى، تهران، آواى نور، 1376، ص 64.

2 ـ دانش تاج زمان، مجرم كيست؟ جرم شناسى چيست؟، تهران،كيهان،1381،ص54.

3 و 4 ـ على قائمى، آسيب ها و عوارض اجتماعى، تهران، انتشارات اميرى، 1366، ص 30 / ص 32.

5 ـ ابراهام مزلو، روان شناسى شخصيت سالم، ترجمه شيوا رويگردان، تهران، هدف، 1367، ص 154ـ155.

6 ـ حاجى نورى، مستدرك الوسائل، ج 11، باب 41، ص 339.

7 ـ نهج البلاغه، كلمات قصار 449.

8 ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 75، باب 74، روايت 11، ص 300.

9 ـ سعيد شاملو، بهداشت روانى، چ چهارم، تهران، رشد، 1380، ص 91.

10 ـ مرتضى منطقى، روان شناسى تربيتى، تهران، جهاد دانشگاهى دانشگاه تربيت معلم، 1380، ص 91.

11 ـ نهج البلاغه، حكمت 50.

12 ـ محمد محمّدى رى شهرى، منتخب ميزان الحكمه، قم، دارالحديث، 1422 ق، ص 120، حديث 1360.

13 ـ محمدتقى جعفرى، تفسير و نقد و تحليل مثنوى، تهران، انتشارات اسلامى، 1373، ج 4، ص 146.

14 ـ مصلح الدين سعدى شيرازى، گلستان سعدى، شركت سهامى چاپ و انتشار، ص 24.

15 ـ سيدعلى حسينى زاده، سيره تربيتى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت(عليهم السلام)، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1380، ج 1، ص 85ـ 86.

16 ـ حسين خنيفر، «درآمدى بر اصول پيش گيرى از آسيب مندى تربيت دينى»، تربيت اسلامى، ش 6، ص 200.

17 ـ محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 77، باب 8، روايت 1، ص 214.

18 ـ حاجى نورى، پيشين، ج 9، باب 131، روايت 10388، ص 113.

19 ـ نهج البلاغه، نامه 53.

20 ـ سيدهادى مدرّسى، دوستى و دوستان، مشهد، آستان قدس رضوى، 1376، ص 318ـ 319.

21 ـ محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 14، باب 21، روايت 47، ص 327.

22 ـ براى توضيح بيشتر ر.ك: نيما قربانى، مهندسى رفتار ارتباطى، تهران، سينه سرخ، 1380، ص 95 / مسعود آذربايجانى و ديلمى، اخلاق اسلامى، ص 281ـ 282.

23 ـ نهج البلاغه، حكمت 154.

24 ـ براى توضيح بيشتر ر.ك: آپولو رو مايز، «كمك نظريه برچسب به درك تعدى، تعارض و خشونت در آفريقاى جنوبى»، ترجمه محمدباقر طالبى، مجله بصيرت، سال نهم، ش 25 و 26 (1380)، ص 145ـ 160 / حبيب احمدى، «رهيافت هاى نظرى تركيبى در تبيين انحرافات اجتماعى»، فصلنامه علمى پژوهشى علوم انسانى، سال نهم، ش 32 (1378)، ص 1ـ 16.

25 ـ محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 2، روايت 3، ص 362.

26 ـ محمدتقى مصباح، پند جاويد، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره)، 1380، ج 2، ص 56.

27 ـ مصطفى حسينى دشتى، معارف و معاريف، تهران، مؤسسه فرهنگى آرايه، 1379، ج 3، ص 160.

28 ـ محمد محمدى رى شهرى، ميزان الحكمه، قم، دارالحديث، 1375، ج 3، ح 15219، ص 2287.

29 ـ همان، ح 15222، ص 2288.

30 ـ محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 74، باب 20، روايت 37، ص 301.

31 ـ محمد محمدى رى شهرى، پيشين، ح 13195، ص 2013.

32 ـ على بهرام طجرى، چشم اندازى بر جايگاه و نقش تغافل در فرايند تربيت با نگرشى اسلامى، پايان نامه كارشناسى ارشد رشته علوم تربيتى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره)، 1381، ص 98.

33 ـ محمد محمدى رى شهرى، پيشين، ح 13181، ص 2013.

34 ـ محمدباقرمجلسى،پيشين،ج33،روايت744،باب30،ص600.

35 ـ باقر غبارى بناب، «رابطه عفو و گذشت با ميزان اضطراب در والدين كودكان استثنايى و عادى»، مجله حوزه و دانشگاه، ش 31 (تابستان 81)، ص 59.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت: 9:05 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

ماهيت جرم در فقه و قانون جزا

بازديد: 145

محمدمهدى كرباسى

1. تعريف جرم و ذنب (گناه )

جرم: اصل الجرم قطع الثمره عن الشجر... و استعير ذلك لكل اكتساب مكروه. جرم در اصل معناى لغوى به معناى جدا كردن ميوه از درخت است و اين واژه براى اكتساب هر كار ناپسند استعاره گرفته شده است.1اثم: الاثم و الاثام اسم للافعال المبطئة عن الثواب و جمعه آثام و لتضمنه لمعنى البُطء و قوله تعالى: فيهما اثم كبير. (بقره: 219) اى فى تناولهما ابطاء عن الخيرات. إثم و أثام اسم براى كارهايى است كه دوركننده از ثواب مى باشد و جمع آن آثام است كه متضمن معناى بُطء (كندى و دورساختن) است و كلام خداوند كه مى فرمايد: «شراب و قمار إثم بزرگ است» بدين معناست كه استفاده از آن دو موجب دورى از نيكى ها مى گردد.2

خطا: الخطا العدول عن الجهة. الخطيئة و السيئة يتقاربان لكن الخطيئة اكثر ما تقال فيما لايكون مقصوداً اليه فى نفسه... كمن رمى صيداً فاصاب انساناً، او شرب مسكراً فجنى جناية فى سكره. خطا به معناى دورى از مسير مستقيم است. خطا و سيئه در معنا به يكديگر نزديك است و خطا بيش تر در جايى به كار برده مى شود كه فى نفسه مقصود نمى باشد مانند كسى كه تير به صيدى رها مى سازد ولى به يك انسان برخورد مى كند; يا فردى كه چيز مست كننده مى نوشد پس در حالت مستى جنايتى را مرتكب مى شود.3

ذنب: ذنب الدّابة و غيرها معروف و يعبّر به عن المتأخّر و الرّذل، يقال: هم اذ ناب القوم. دم حيوان و غيرحيوان معروف است و واژه ذنب براى هرچيز دنباله و پست استعاره گرفته شده است; وقتى گفته مى شود: اذ ناب قوم، يعنى مردم پست.4

با توجه آنچه از معناى لغوى گذشت، معلوم مى شود كه جرم و ذنب در اصل واژه لغوى معناى ناپسندى نداشته است، ولى بعدها به عنوان استعاره در كارهاى ناپسند به كار رفته است.

2. مفهوم اخلاقى جرم

به نظر علماى اخلاق، قواعد اخلاقى چيزى است كه از نداى درونى انسان سرچشمه مى گيرد; اين قواعد بى آن كه به دخالت دولت نيازمند باشد، معيار و ميزانى براى تشخيص نيكى و بدى، ظلم و عدالت است.

به مفهوم اخلاقى جرم، انتقاداتى شده است:

1. هدف حقوق، تنها حفظ نظم اخلاقى نيست.

2. تشخيص نيك و بد رفتار به آسانى براى قاضى ممكن نيست; چون قواعد اخلاقى در هر جامعه، مخصوص همان جامعه است و جنبه همگانى ندارد. به واقع، اين قواعد امور نسبى هستند.

بى ترديد، از نقش اخلاق در جامعه و تكامل آن نبايد غافل بود; زيرا در جامعه اى كه مردم پاى بند به اصول اخلاقى باشند ايجاد نظم به مراتب آسان تر و رعايت هنجارهاى اجتماعى امكان پذيرتر است. از اين رو، هيچ قانون گذارى از نفوذ اخلاق محيط خود مصون نيست و بايد تا حد امكان در تدوين قوانين، اعم از جزايى و مدنى، قواعد اخلاقى را رعايت نمايد.

3. مفهوم اجتماعى جرم

عدّه اى مى گويند: جرم يك پديده اجتماعى است; يعنى عوامل فرهنگى، اجتماعى و محيطى در بروز رفتار مجرمانه مؤثر است. بنابراين، بايد در شناخت و تبيين جرم، از روش جامعه شناختى سود جست و از مشاهده وقايع، ملاحظات آمارى، شرايط زندگى، رابطه بين جرم و ساير عوامل غفلت نكرد.

اين گروه، جرم را چنين تعريف كرده اند: جرم عبارت است از نقض نظام اجتماعى و رفتارى كه با ضوابط فرهنگىواجتماعى حاكم برجامعه مغايرت دارد و احساسات عمومى را جريحه دار مى سازد.

چنان كه اميل دوركيم جامعه شناس معروف فرانسوى معتقد است جرم يك پديده طبيعى و اجتماعى است كه از شرايط فرهنگى و تمدن هر جامعه ناشى مى شود و شامل هر عملى است كه وجدان عمومى را جريحه دار مى كند.5

4. مفهوم دينى جرم

جرم در زبان قرآن كريم، عبارت از انجام دادن فعل يا گفتن قولى است كه شارع آن را منع كرده و براى آن كيفر قرار داده است. به عبارت ديگر، جرم يا گناه عبارت است از مخالفت با اوامر و نواهى شارع مقدس.

براى درك معناى جرم در قرآن كريم، بايد به الفاظى مانند جرم، اثم، سيئه، خطيئه و ذنب و مشتقات آن كه به معنى كار زشت و ناپسند است، مراجعه كرد و نيز به آياتى كه در باب انواع جرائم مشمول قصاص نفس، قصاص عضو، ديه، حد زنا، حد قذف، حد سرقت، محاربه و بغى است استشهاد نمود.

در يكى از آيات قرآن، جرم در مورد افترا به خدا و انكار آيات الهى به كار رفته است: «چه كسى ظالم تر است، همچون كسى كه از روى كذب بر خداوند افترا مى بندد، يا آياتش را انكار مى نمايد،همانا خداوند،مجرمين رارستگارنمى نمايد.» (يونس:17)

اثم نيز از جمله واژه هايى است كه به معنى ستم و ظلم آمده است، مى فرمايد: «تا اين كه عده اى اموال مردم را به ستم بخورند، در حالى كه شما بدان اطلاع داريد.» (بقره: 188)

خطيئه و سيئه نيز از جمله واژگانى است كه در قرآن به معنى بدى و زشتى آمده است: «بلى من كسب سيئة و احاطت به خطيئته فاولئك اصحاب النار هم فيها خالدون.»(بقره: 81); آرى، كسى كه بدى را به دست آورد و زشتى او را احاطه كرده باشد، پس آنان اهل آتشند در حالى كه در آن جاويدان هستند.

ذنب نيز از ديگر واژگانى است كه مرادف با جرم آمده است: «وكفى بربك بذنوب عباده خبيراً بصيراً» (اسرا: 17); و همين براى پروردگار تو كافى است كه به گناهان بندگانش آگاه و بيناست.

در قرآن كريم براى برخى از مصاديق جرم مجازات مشخصى مقرر شده است. قتل عمدى و سهوى، زنا، قذف و نسبت ناروا به زنان مؤمنه، سرقت، محاربه با خدا و رسول(صلى الله عليه وآله)، بغى و خروج بر امام(عليه السلام) از آن جمله است.

قصاص نفس

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، درباره كشتگان، بر شما ]حقّ [قصاص مقرر شده: آزاد عوض آزاد و بنده عوض بنده و زن عوض زن. هر كس كه از جانب برادر ]دينى[اش ]يعنى ولىّ مقتول[، چيزى ]از حقّ قصاص[ به او گذشت شود، ]بايد از گذشت ولىّ مقتول [به طور پسنديده پيروى كند، و با ]رعايت [احسان، ]خون بها را [به او بپردازد....» (بقره: 178)

قصاص عضو

«ما بر يهود در تورات واجب كرديم كه جان در برابر جان (در قتل هاى عمدى) و چشم در برابر چشم و بينى در برابر بينى و گوش در برابر گوش...» (مائده: 45)

ديه

«پس هر كس از روى خطا، مؤمنى را بكشد، پس آزاد كردن بنده به عنوان كفاره و پرداخت ديه قتل بر عهده اوست.» (بقره: 92)

حد زنا

«بر هر يك از زن و مرد زناكار صد تازيانه بزنيد...» (نور:2)

حد قذف

«كسانى كه به زنان عفيف نسبت زنا مى دهند و سپس چهار گواه نياورند، ايشان را هشتاد تازيانه بزنيد و هرگز شهادت آنان را نپذيريد و آن ها از فاسقانند.» (نور: 5)

حد سرقت

«دست هاى مرد و زن دزد را به كيفرِ سرقت ببُريد و اين مجازاتى از ناحيه خداوند عزيز و داناست.» (مائده: 38)

حد محاربه

«همانا كيفر كسانى كه با خدا و رسول او محاربه مى كنند و در زمين فساد مى كنند اين است كه كشته شوند و يا به دار آويخته شوند و يا دست ها و پاهايشان برخلاف هم بريده شود يا تبعيد شوند، اين مجازات آن ها در دنيا است و در آخرت براى آن ها عذابى عظيم خواهد بود.» (مائده: 33)

حدّ بغى

«اگر دو نفر از مؤمنين با يكديگر پيكار كنند، آن ها را آشتى دهيد پس هرگاه يكى از آن دو بر ديگرى بغى و ستم كند با كسى كه بغى كند پيكار كنيد تا به امر و اطاعت خداى تعالى برگردد...» (حجرات:9)

برخى مصاديق جرم از نظر سنّت

براى درك بيش تر جرم يا گناه لازم است برخى از مصاديق جرم مشمول قصاص، حدود، ديه، تعزير و ضمان را از نظر روايات بررسى كنيم:

الف. جرايم مشمول قصاص يا حدّ

از جمله جرايمى كه از نظر روايات مستوجب قصاص و حدّ است، مى توان موارد زير را نام برد: قتل عمد، زنا، لواط، قوّادى و سرقت. در اين جا به بعضى از روايات اشاره مى شود:

1. قصاص نفس، زنا، ارتداد

رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «لا يحل دم امرء مسلم يشهد ان لا اله الاّ اللّه و انّى رسول اللّه إلاّ باحدى ثلاث: بالنفس، و الثيب الزانى، و المارق من الدّين التارك للجماعة»; كشتن هيچ مسلمانى جايز نيست مگر به يكى از سه دليل: 1. كسى عمداً انسان ديگرى را بدون مجوز بكُشد; 2. مرد يا زن محصن كه مرتكب زنا شود; 3. كفر بعد از ايمان (ارتداد).6

2. لواط

على(عليه السلام) مى فرمايد: اگر سزاوار بود كسى دو بار سنگسار شود، مرتكب جرم لواط دو بار مجازات مىشد.

3. مساحقه

على(عليه السلام) مى فرمايد: مساحقه عبارت است از همجنس بازى زنان، چون لواط در ميان مردان، ولى در مساحقه چون دخول وجود ندارد، كيفر آن يكصد تازيانه است.7

4. قوّادى

يعنى كسى كه بين زن و مرد واسطه شده و آن ها را به حرام سازش دهد.

قال الصادق(عليه السلام): يضرب ثلاثه ارباع حدالزنى خمسة و سبعين سوطاً.8

امام صادق در اين زمينه مى فرمايند: به شخص قواد به اندازه سه چهارم حد زنا يعنى هفتاد و پنج ضربه تازيانه مى زنند.

5. سرقت

پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) در زمينه سرقت مى فرمايند: دست دزد قطع نمى شود مگر در سرقت چهار دينار يا بيش تر.9

6. ارتداد

در مورد كفر بعد از ايمان، از امام باقر(عليه السلام) روايت شده كه: «كسى كه از اسلام اعراض كند و به آنچه كه خداوند متعال بر محمّد(صلى الله عليه وآله)نازل كرده است، پس از مسلمانى كافر شود، توبه او پذيرفته نيست و كشتن او واجب است; زن او از وى جدا مى شود و تركه او ميان فرزندانش تقسيم مى شود.10

در نظام كيفرى اسلام، شرايط جرايمى كه موجب حدّ است، دقيقاً بيان شده است كه با فقدان حتى يك شرط، حدّ جارى نمى گردد، يا تبديل به تعزير مى شود.

ب. جرايم مشمول تعزير

تعزير در لسان فقها به معناى تأديب به كار رفته است كه مقدار آن از مقدار حدّ پايين تر است. چنان كه در تحريرالوسيله مى فرمايند: «تعزير از حدّ پايين تر است و اندازه آن با حاكم است و احوط در آن در مواردى كه اندازه آن معين نشده است، و دليلى بر آن در دست نيست اين است كه از كم ترين اندازه حد تجاوز نكند.»11

بنابراين، تعزير مجازاتى است بازدارنده و متناسب با جرايمى است كه مستوجب حدود، قصاص يا ديات نباشد و هدف از آن اصلاح و تربيت مجرم است.

2. انواع تعزير

1. مجازات زندان

حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) در مورد كسى كه مرتكب سرقت گوشواره اى از گوش دخترى شده بود فرمودند كه اين جرم آشكارى است (و موجب قطع دست نيست; زيرا در سرقت مشمول حدّ، يكى از شرايط اصلى اين است كه پنهانى باشد)، او را تعزير و سپس زندانى كرد.12

2. مجازات مالى

حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) در مورد دزد ميوه فرمودند: «فيعزر و يغرم قيمته مرتين» يعنى علاوه بر تأديب بدنى، در برابر قيمت ميوه اى كه دزديده، بايد جزاى نقدى بپردازد.13

3. موعظه به همراه تعزير

درباره كسى كه به ديگرى توهين و دشنام كرده آمده: در توهين حدّ وجود ندارد، ولى در مورد آن تعزير و موعظه است.14

انواع جرايم و جنايات و انواع كيفرها

جناياتى كه معمولاً در اجتماع رخ مى دهد، جزو يكى از هفت نوع تجاوزى است كه اسلام در برابر آن ها كيفر مقرر كرده است:

1. تجاوز به عقيده و مكتب، مانند ارتداد و توهين به مقدسات;

2. تجاوز به مال افراد مانند دزدى;

3. تجاوز به جان افراد (نفس)، مانند قتل و ضرب و جرح;

4. تجاوز به ناموس افراد، مانند زنا و لواط;

5. تجاوز به آبرو و حيثيت افراد مانند افترا و تهمت;

6. تجاوز به امنيت جامعه، مانند ايجاد وحشت يا حمله مسلحانه (محارب);

7. تجاوز به حقوق جامعه مانند اشاعه فحشا و گناه در جامعه.15

انواع كيفرها

1. در برابر اعمال خلاف عفت و اخلاق و تجاوز به مال و شرف مردم و ساير حقوق عمومى، مجازات حدّ تعيين شده است.

2. در برابر مجازات هايى كه تعيين مقدار و خصوصيت آن بستگى به اهميّت جرم دارد، مجازات تعزير مقرر شده است.

3. در برابر صدمات جانى و بدنى كه افراد بر ديگرى وارد مى كنند، مجازات قصاص تعيين شده است.

4. خون بها، كه مجرمان در برابر جرايم خود بايد آن را بپردازند (مجازات ديه)

اجراى قوانين كيفرى مايه حيات جامعه است; چه قرآن مى فرمايد: «و فى القصاص حياة يا اولى الالباب.» (بقره: 179)

پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) فرمودند: اگر خودم هم مرتكب اشتباهى شدم، تن به قصاص خواهم داد و به همين ترتيب، در برابر شخصى كه مدّعى شده بود عصاى پيامبر(صلى الله عليه وآله)در حين حركت به شانه اش اصابت كرده، حاضر شد كه آن شخص وى را قصاص نمايد.16

بررسى نظر دانشمندان حقوق در مورد جرم

دانشمندان حقوق جزاى عرفى، جرم را به فعل يا تركى اطلاق مى كنند كه از شخص مسؤولى سرزده و قانونگذار براى آن، مجازاتى را در نظر گرفته است. از اين رو، اولاً، مقصود از جرم تنها فعل يا تركى است كه به جان، مال، ناموس و حيثيت ديگران لطمه اى وارد مى آورد. ثانياً، شامل همه جرايم حتى جنايات عمدى و خطايى نيز مى گردد.

بنابراين، جرم به اين معنى، با معصيت يا گناه كه موضوع حدود و تعزيرات است، تفاوت دارد، به عبارت ديگر، رابطه آن دو، عام و خاص من وجه است. از اين رو، گناه كه موضوع حدود و تعزير اسلامى است، شامل هر گناهى مى شود، هرچند جنبه شخصى داشته باشد; يعنى مفسده آن متوجه خصوص مرتكب گناه گردد. مانند: شرب خمر، كذب، ترك واجبات و... در حالى كه، موضوع حقوق جزاى عرفى شامل اين گونه گناهان نمى شود: مجازات دنيوى اين گونه گناهان غالباً تعزيرات است كه مقدار آن از حدّ كم تر است.

از سوى ديگر، جرم كه موضوع حقوق جزاى عرفى است، شامل جنايات عمدى و خطايى نيز مى گردد، در حالى كه، گناه كه موضوع حدود و تعزيرات شرعى است، شامل اين گونه گناهان نمى شود.

بنابراين، موضوع حقوق جزاى اسلامى، كه اعمّ از گناه و جنايات است، با موضوع حقوق جزاى عرفى، به اصطلاح اهل منطق، عموم و خصوص مطلق است; يعنى موضوع حقوق جزاى شرعى اعمّ از موضوع حقوق جزاى عرفى است; زيرا علاوه بر اين كه شامل گناهان داراى مفسده اجتماعى و نيز جنايات عمدى و خطايى مى شود، گناهانى را كه داراى مفسده شخصى نيز هستند شامل مى شود; برخلاف موضوع حقوق جزاى عرفى، كه شامل نوع اخير نمى شود.17

اقوال فقها در مورد جرم و گناه

جرم در اصطلاح فقها داراى دو اصطلاح است:

1. اصطلاح عام

كه عبارت است از ارتكاب هر فعل حرام يا ترك واجبى كه شارع آن را ممنوع كرده است و مرتكب آن را مستحق كيفر دنيوى ازجمله حدود يا قصاص يا تعزير يا پرداخت ديه مى داند.

2. اصطلاح خاص

كه از آن به جنايت به نفس يا عضو تعبير شده است و آن عبارت است از هر نوع صدمه و تجاوز ناحق نسبت به جسم و جان ديگرى يا تعرض نسبت به مرده كه مجازات آن قصاص نفس يا قصاص عضو يا پرداخت ديه است. اما كلام فقها در خصوص جرم و گناه; در اين جا از باب نمونه به چند مورد اشاره مى شود:

1. ابوالحسن ماوردى

«جرم عبارت است از امور ممنوع شرعى كه خداوند به وسيله اجراى حدّ يا تعزير، مردم را از ارتكاب آن باز مى دارد.»18 اين تعريف از آنجايى كه اشاره به قصاص و ديه نكرده است، ناقص است.

2. فاضل مقداد

«جرم مترادف با جنايت است و آن عبارت است از كليه جرايم و تعدياتى كه به نفس و اعضا صورت پذيرد.»19 اين تعريف هم كامل نيست; چون جرم را مترادف با جنايت دانسته و در واقع، به معناى خاص جرم اشاره نموده است.

3. اسماعيل صدر

«جرم عبارت است از هر فعل يا ترك فعلى كه شارع مقدس به حرمت آن تصريح كرده يا مجازاتى براى آن تعيين نموده باشد.»20 اين تعريف كامل تر از ساير تعريف ها است.

4. امام خمينى(قدس سره) (به دو كلام ايشان از كتاب تحريرالوسيله اشاره مى شود)

الف. كسى كه چيزى از محرمات، كه مسلمين بر حرام بودنش اجماع دارند، حلال شمارد، مانند: گوشت ميته، خون، خوك و ربا، چنانچه انكار او به تكذيب پيامبر(صلى الله عليه وآله) يا انكار شريعت بازگردد و بر فطرت اسلام متولد شده باشد (يعنى يكى از پدر يا مادرش در حال انعقاد نطفه اش مسلمان بوده و بعد از نبوغ، اظهار اسلام كرده است)، اعدام مى شود و الاّ تنها تعزير مى شود.21

ب. هركس واجبى را ترك نمايد، يا حرامى را مرتكب شود، پس براى امام(عليه السلام) و نايب امام اين حق وجود دارد كه او را تعزير نمايد، به شرط اين كه عمل شخص (در ترك واجب يا ارتكاب حرام) گناه كبيره باشد.22

همان طور كه پيداست، بين اين دو عبارت، يعنى موضوع تعزير و اين كه جواز تعزير شامل هر گناه كبيره و صغيره مى شود يا شرط آن كبيره بودن است، ظاهراً تعارض وجود دارد. در مورد نظر قطعى امام خمينى چه بايد گفت؟

جواب

از آنجايى كه اولاً، احكام مسكرات و لواحق آن پس از احكام قذف بيان شده است و ثانياً، فاصله چندانى بين اين دو مبحث وجود ندارد، بنابراين، مطلب دوّم، با توجه به بحث قبلى نوشته شده است. در نتيجه، نظر ايشان در مورد تعزير، اعم از كبائر و صغائر است. بر اين مطلب يك مؤيد نيز وجود دارد و آن اين كه امام خمينى(قدس سره)در بحث تعدد قتل توسط يك قاتل، مى فرمايند: اگر يك نفر از روى عمد دو يا چند نفر ديگر را، به صورت دسته جمعى يا يكى پس از ديگرى، به قتل برساند، قاتل به واسطه قتل ايشان به قتل مى رسد... وجيه ترين قول اين است كه يكى از اولياى خون نمى تواند بدون اجازه ساير اولياى دم، اقدام به كشتن قاتل نمايد، بلكه لازم است از جميع اولياى دم اذن طلب نمايد; ولى، اگر قاتل را كشت ـ بدون اجازه سايرين ـ مرتكب گناه شده است و حاكم شرع مى تواند او را تعزير نمايد.23

چنانچه مراد از «اثم» گناه صغيره باشد، حاكم شرع حق تعزير او را خواهد داشت، پس نظر ايشان در مورد تعزير اعم از كبائر و صغائر است.

5. آية اللّه گلپايگانى(قدس سره): تعزير در معاصى كبيره اى است كه حدّ معينى بر آن ها ذكر نشده است.24

مفهوم جرم از نظر قانون

طبق ماده 2 قانون مجازات عموى مصوب سال 1352 جرايم به سه دسته تقسيم مى شدند:

1. جنايت

2. جنحه

3. خلاف.

و طبق ماده 8، مجازات هاى جنايى اصلى عبارت بودند:

1. اعدام

2. حبس دايم

3. حبس جنايى درجه يك از سه تا 15 سال و حبس جنايى درجه دو از دو تا ده سال.

در حالى كه مجازات اسلامى طبق قانون مجازات اسلامى عبارتند از: حدود، قصاص، ديات، تعزيرات و مجازات هاى بازدارنده.

تعريف جرم در قانون مجازات اسلامى

قانون مجازات اسلامى، در ماده 2، جرم را چنين تعريف مى كند: «هر فعل يا ترك فعل كه در قانون براى آن مجازات تعيين شده باشد، جرم محسوب مى شود.»

در ارتباط با اين تعريف نكاتى قابل توجه است:

1. چنانچه نص قانونى وجود نداشته باشد، نمى توان هيچ عملى را جرم محسوب نمود.

2. جرم تنها شامل افعال خلاف نيست، بلكه ترك فعلى كه به موجب قانون ممنوع باشد، نيز جرم تلقى مى شود.

3. در تعريف ديگرى كه قانونگذار از جرم نموده چنين گفته است: «هر فعل يا ترك فعلى كه مطابق قانون قابل مجازات يا مستلزم اقدامات تأمينى و تربيتى باشد، جرم محسوب است.»25

از مقايسه اين تعريف با تعريف جديد قانونگذار از جرم، معلوم مى شود كه قانونگذار جمله «يا مستلزم اقدامات تأمينى و تربيتى باشد» زايد دانسته، از اين رو، در تعريف جديد آن را حذف كرد و به همين دليل، لازم مى آيد كه مجازاتى كه بر اقدامات تأمينى و تربيتى مترتب است، فاقد اثر قانونى باشد. ولى بايد گفت اين برداشت به چند دليل صحيح نيست:

اوّل اين كه، قانونگذار در ماده اول از قانون مجازات اسلامى مى گويد: «قانون مجازات اسلامى راجع است به تعيين انواع جرايم و مجازات و اقدامات تأمينى و تربيتى كه عليه مجرم، اعمال مى شود.» بنابراين، قانونگذار «اقدامات تأمينى و تربيتى» را به عنوان يكى از واكنش هاى قانونى عليه جرم قرار داده است.

دوم اين كه، در ماده 11 قانون مجازات اسلامى آمده است: «مقررات و نظامات دولتى، مجازات و اقدامات تأمينى و تربيتى بايد به موجب قانونى باشد كه قبل از وقوع جرم مقرر شده است...» و نيز با توجه به بند 3 از همين ماده، معلوم مى شود كه حذف عبارتِ «اقدامات تأمينى و تربيتى» از تعريف جرم، مؤثر در مقام نيست. به عبارت ديگر، كليه اقدامات تأمينى و تربيتى به عنوان واكنش عليه جرم، قانونى محسوب مى شود.

سوم اين كه، براساس فصل يازدهم قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران، كه به بيان وظايف قوه قضاييه مى پردازد، يكى از راه هاى پيش گيرى از وقوع جرم و اصلاح مجرمان را انجام «اقدامات مناسب» ذكر كرده است. «اقدامات مناسب» مى تواند از قبيل: نگاهدارى مجرمان در كارگاه هاى كشاورزى و صنعتى، نگاهدارى مجانين در تيمارستان ها و نگاهدارى كودكان بزهكار در كانون اصلاح و تربيت باشد و همين خود «اقدامات تأمينى و تربيتى» است كه قاضى براى پيش گيرى از وقوع جرم اعمال مى كند.

عناصر تعريف قانونى جرم

الف. قانونى بودن جرم

مراد از قانونى بودن جرم آن است كه مادامى كه قانونگذار عمل يا ترك عملى را امر يا نهى نكرده باشد، جرم محسوب نمى شود و قابل مجازات نيست. اين معنى با قاعده «اصالة الصحة» كه در فقه جايگاه ويژه اى دارد، سازگار و منطبق است. همين معنى در ماده 8 اعلاميه جهانى حقوق بشر، بدان تصريح شده است: «قانون منحصراً مجازاتى را پيش بينى مى كند كه وضوحاً و يقيناً ضرورت دارد و كسى نبايد مجازات شود مگر به موجب مقرراتى كه قبل ار ارتكاب آن تصويب و منتشر شده باشد...» و اين در حالى است كه اسلام، چهارده قرن پيش از اعلاميه جهانى حقوق بشر به اين نكته توجه داده است، آنجا كه مى فرمايد: «ما هيچ كس را مجازت نمى كنيم مگر اين كه پيامبرى را بفرستيم.» (اسرا: 15)

سابقه «قانونى بودن جرم» در ايران به طور رسمى در قانون مجازات عمومى مصوب 1304 و اصلاحيه آن در سال 1352 آمده كه برگرفته از قانون جزايى كشورهاى اروپايى است كه پس از انقلاب به آن توجه شده است.

نكته اى كه در ارتباط با قانونى بودن جرم مطرح است، اين است كه تشريع جرم منحصراً حق و وظيفه قوّه مقنّنه است و قانونگذار به هنگام تشريع قانون جزا بايستى جرم را با قيد مجازات به طور صريح و روشن تعريف كند.26

از اصل قانونى بودن جرم، نتايج زير به دست مى آيد:

1. قاعده عطف به ماسبق نشدن

2. قاعده تفسير محدود.27

1. عطف به ماسبق نشدن قوانين جزايى

بدين معنا كه قاضى تنها در محدوده قوانينى كه در زمان ارتكاب جرم وضع و اعلام شده باشد مى تواند متهم را تحت تعقيب جزايى قرار دهد. و اين بدين معنا است كه نمى توان قوانين جزايى جديدالتصويب را نسبت به اعمالى كه افراد در زمان حاكميت قوانين جزايى سابق مرتكب شده اند اجرا كرد. بنابراين، قاضى جزايى نمى تواند عملى را كه سابقاً جرم نبوده، ولى به موجب قوانين لاحق جرم شناخته شده است، جرم تلقى نموده و مرتكب را تحت تعقيب جزايى قرار دهد يا عملى را كه در زمان حكومت قانون خفيف (قانونى كه از نظر مجازات خفيف باشد) واقع شده است، طبق قانون جديد شديد، مجازات نمايد، نظير ممنوعيت آنتن هاى ماهواره اى كه قبلاً ممنوع نبود، ولى اكنون ممنوع مى باشد.28

2. قاعده تفسير محدود (مضيق)

عبارت از اين است كه مفسّر نبايد از منطوق صريح قانون خارج شود و بايد تفسير خود را در چارچوب الفاظ متن قانون منحصر كند و از قياس به موارد مشابه و تسرّى مفاد قانون بپرهيزد. و اين بدين معناست كه در هر موردى كه قانون صريح نباشد نبايد حكمى عليه شخص صادر شود; زيرا به تعبير منتسكيو قاضى بلندگوى قانون است و از قلم او جز صداى قانون نبايد شنيده شود.

تذكر: بعضى مواد اصل قانونى بودم جرم درقانون ايران عبارتند از:

1) ماده 2 قانون مجازات اسلامى;

2) ماده 29 قانون تشكيل دادگاه ها;

3) ماده 289 قانون اصلاح آيين دادرسى كيفرى.

ب. عنصر مادّى جرم

عبارت است از ترك يا فعلى كه به صورت عمل يا قول از مرتكب سربزند و از نظر قانون ممنوع باشد. مانند ايراد ضرب و جرح به ديگرى يا خوددارى از پرداخت نفقه زوجه يا اهانت به ديگرى.

ج. عنصر روحى يا روانى جرم

و اين همان قصد مجرمانه و سوء نيت است. قصد مجرمانه عبارت است از تمايل به انجام عملى كه قانون آن را نهى كرده است و براى تحقق عمل مجرمانه (جرم)، قصد و علم و اختيار به عنوان عنصر روانى، شرط اصلى است.

مشخصات تعريف قانونى جرم

1. ضمانت اجراى كيفرى جرم

يكى از مشخصات قواعد حقوقى، اعم از حقوق جزا و حقوق مدنى، ضمانت اجراى آن است، يعنى تضمين اجراى قاعده اى از قواعد حقوقى به وسيله دولت. به عبارت ديگر، دولت در قبال نقض قواعد حقوقى توسط بعضى از افراد جامعه و براى اعاده نظم و جبران حقوق تضييع شده، از خود عكس العمل نشان مى دهد. به عكس العمل دولت در مقابل مجرم، «ضمانت اجرا» اطلاق مى شود. همان گونه كه قواعد حقوقى متفاوت است، ضمانت اجراى آن هم گوناگون است، مانند: مثل ضمانت اجراى كيفرى، ضمانت اجراى مدنى، ضمانت اجراى ادارى. هر يك از اين ضمانت هاى اجرايى، مجازات خاص خود را دارد:

ضمانت اجراى كيفرى عبارتند از: حبس، قصاص، پرداخت جزاى نقدى يا مصادره اموال، محروميت از حقوق اجتماعى (تبعيد) و...

ضمانت اجراى مدنى عبارتند از: بطلان، عدم نفوذ، جبران ضرر و زيان، اسقاط حق و اجراى تعهد و...

ضمانت اجراى ادارى نيز عبارتند از: توبيخ كتبى، توبيخ شفاهى، كسر حقوق ماهيانه، تنزل رتبه و... .

سؤالى كه در اين جا مطرح مى شود اين است كه چرا ضمانت اجرا را از مشخصات تعريف قانونى جرم به شمار آورده اند؟ در پاسخ بايد گفت: اگر نظام كيفرى جامعه، فاقد پشتوانه و ضمانت اجرا باشد به هدف خود، كه همان حفظ نظم عمومى و استقرار عدالت است، نخواهد رسيد.

2. جرم، رفتارى مغاير با نظم و ارزش هاى جامعه

هدف قانونگذار از تعريف جامع و مانع براى جرم، برقرارى نظم در جامعه و جلوگيرى از رفتار مجرمانه است. به همين دليل، لازم است قانونگذار در تعريف جرم، تمام شرايط فرهنگى، اخلاقى، مذهبى و ارزش هاى مورد قبول مردم را مدنظر قرار دهد. بنابراين، جرم عبارت از انجام دادن يا خوددارى از اعمالى است كه مخالف با نظم عمومى و مغاير با ارزش ها و ضوابط حاكم بر جامعه باشد. گاهى از «قانونى بودن جرم» هم به عنوان يكى از مشخصات تعريف قانونى جرم، و هم به عنوان يكى از عناصر متشكله آن ياد مى كنند كه ما آن را در زمره عناصر متشكله جرم مطرح ساختيم.

فرق بين جرم كيفرى (جزايى) با جرم مدنى

دو عنوان فوق از چند جهت با يكديگر تمايز دارند:

1. از لحاظ تعريف

جرم جزايى شامل هر فعل يا ترك فعلى است كه قانون صريحاً و منحصراً آن را تعريف مى كند، حال كه «جرم مدنى» عبارت از هر عمل عمدى يا سهوى است كه موجب ضرر و زيان به ديگر باشد. به عبارت ديگر، شرط تحقق جرم مدنى، اين است كه به ديگرى ضرر و زيان برسد.

2. از نظر هدف

يكى از حقوق كيفرى، مجازات مجرم به دليل ارتكاب جرم است و كيفر نتيجه مستقيم جرم جزايى است كه نوع آن برحسب جرم متفاوت است. مثل حبس، جزاى نقدى، شلاق، قصاص نفس و... كه معمولاً براى حفظ نظم و منافع عمومى اجرا مى شود. در حالى كه، هدف از تعقيب جرم مدنى جبران زيان هاى وارده به شخص است كه، عمداً يا سهواً به ديگرى ضرر وارد شده است.

3. از نظر نوع رفتار مرتكب جرم

در تحقق جرم جزايى، بايد در مورد رفتار مجرمانه و شخصيت مرتكب جرم برررسى صورت پذيرد و تا زمانى كه قابليت انتساب جرم به شخص ثابت نگردد وى به عنوان مجرم تلقى نمى شود. بنابراين، كسانى كه شرايط لازم براى قابليت انتساب جرم ندارند مانند: اطفال، مجانين و افراد غير مميز از نظر كيفرى، مسؤول نيستند. در حالى كه در مورد جرم مدنى، هر كس كه به ديگرى ضرر و زيانى وارد كند ضامن است و اين مسؤوليت مدنى شامل كليه افراد حتى اطفال و مجانين نيز مى گردد.

تفاوت تعريف قانونى جرم و تعريف فقهى آن

1. از لحاظ موضوع

از نظر موضوع بين تعريف قانونى جرم و تعريف فقهى آن تفاوت وجود دارد: در تعريف جرم از نظر قانون، دو ويژگى ملاحظه شده است: يكى، ويژگى خصوصى جرم، از آن جهت كه وقوع جرم موجب ضرر و زيان شخص يا اشخاص معينى مى شود. ديگرى، ويژگى عمومى جرم از آن جهت كه ارتكاب جرم مخل نظم و تجاوز به حقوق عمومى است. در حالى كه جرم در اصطلاح فقهى به معنى گناه و معصيت است و آن عبارت است از سرپيچى و مخالفت با اوامر و نواهى شارع مقدس كه شامل هر فعل يا ترك فعلى مى شود كه داراى ضرر اجتماعى است و يا موجب ضرر و زيان و تباهى شخص مرتكب مى شود. بنابراين، در تعريف فقهى جرم دو ويژگى مدّنظر است:
1. تجاوز به حق اللّه

يعنى جرايمى كه مُخل نظم و حقوق عمومى و اخلاق حسنه و امثال آن است.
2. تجاوز به حق الناس

يعنى جرايمى كه جنبه خصوصى و شخصى دارد و ضرر و زيان متوجه فرد يا افراد معينى مى شود.

از اين رو، روشن شد كه جرم فقهى (گناه) نه تنها شامل كليه جرايم عليه اشخاص، اموال يا امنيت و آسايش عمومى، كه داراى مفاسد و ضرر و زيان خصوصى يا عمومى هستند مى شود، بلكه شامل ساير اعمال حرامى است كه تنها داراى مفاسد شخصى و موجب تباهى شخصى مرتكب مى شود. مانند: نوشيدن مشروبات الكلى، ارتداد، ترك بعضى از واجبات و... در حالى كه، تعريف قانونى جرم، گناهانى را كه ضرر و زيان آن ها تنها شامل مرتكب گناه مى شود، شامل نمى شود.

2. از لحاظ مبنا

مبناى گناه و معصيت، كتاب و سنت است كه مبتنى بر وحى و احكام الهى است و در همه زمان ها و مكان ها داراى مفهوم ثابت و تغييرناپذيرى است و هيچ كس نمى تواند آن را تغيير دهد در حالى كه مفهوم قانونى جرم، قراردادى و اعتبارى است و متناسب با شرايط و عوامل مختلف در هر عصر و زمانى متغيّر است.

ناگفته نماند كه توصيف قواعد و مقررات مربوط به اعمال مجرمانه، به عنوان قوانين ثانويه و غير ثابت، نبايد با نصوص كتاب و سنت مغايرت داشته باشد كه براساس قانون اساسى جمهورى اسلامى تشخيص آن با شوراى نگهبان است. در همين زمينه در اصل چهارم قانون اساسى آمده است: «كليه قوانين و مقررات مدنى، جزايى، مالى ،اقتصادى، ادارى، فرهنگى، نظامى، سياسى و غير اين ها بايد بر اساس موازين اسلامى باشد; اين اصل بر اطلاق يا عموم همه اصول قانون اساسى و قوانين و مقررات ديگر حاكم است و تشخيص اين امر برعهده فقهاى شوراى نگهبان است.»

3. از لحاظ تقسيم بندى جرم

براساس ماده 2 قانون مجازات عمومى مصوب 1352، جرايم به سه دسته تقسيم مى شوند: جنايت، جنحه، خلاف. اين تقسيم بندى در كشورهاى لائيك مرسوم است و تدوين كنندگان قانون مجازات عمومى، تحت تأثير قوانين اين كشورها آن را تصويب كرده اند، در حالى كه، تدوين كنندگان قانون مجازات اسلامى به تبعيت از فقه اسلامى، جرايم را از نظر مورد تعدى و تجاوز و نيز نوع و ميزان مجازات، به پنج قسم تقسيم نموده اند: 1. حدود 2. قصاص 3. ديات 4. تعزيرات اسلامى 5. مجازات هاى بازدارنده.29

فرق بين جرم جزايى و تخلف انتظامى

تخلف صنفى عبارت است از نقض تكاليف مربوط به مشاغل اجتماعى يا خدمات عمومى كه از ناحيه يكى از اعضا ضمن انجام وظايف محوله صورت مى گيرد. در عين حال، ميان جرم جزايى و تخلف انتظامى از چند جهت مى توان تمايز قايل شد:

1. از لحاظ منبع

منبع جرم جزايى قانون است و جنبه عام و كلى دارد، در حالى كه تخلف انتظامى، قراردادى و مختص اعضاى صنف يا گروهى است كه از قبل توافق مى كنند كه مقررات صنفى را رعايت كنند، مثل: عدم آراستگى، پوشيدن لباس نامرتب، برخورد نامناسب با ارباب رجوع، افشاى اسرار حرفه اى، عدم رعايت اسرار مراجعان و امورى كه موجب كسر شأن حرفه اى خاص مى گردد.

2. از لحاظ هدف

هدف از اجراى مجازات هاى انتظامى، حفظ اعتبار و حيثيّت شغلى و صنفى است. در حالى كه، هدف از اجراى مجازات هاى جزايى، حفظ نظم و اصلاح مجرم و دفاع اجتماعى است.

3. از لحاظ ضمانت اجرا

مجازات جرايم بر حسب مورد ممكن است شلاق، حبس، قصاص، جزاى نقدى يا اعدام باشد. در حالى كه، مجازات هاى صنفى به صورت اخطار شفاهى يا كتبى، توبيخ، تغيير محل خدمت، انفصال موقت يا دايم از شغل يا ممنوعيت از اشتغال به شغل معينى مى باشد.

4. از لحاظ قلمرو

تخلفات صنفى يا انتظامى امورى هستند كه صرفاً در خصوص مشاغل و وظايف افراد و در محدوده نظامات خاص صنفى يا ادارى يا انتظامى مطرح مى باشد. هر يك از رشته هاى مشاغل اجتماعى، داراى نظامات مخصوص به خود هستند و به محض اين كه عملى بر خلاف اين ضوابط تشخيص داده شد، مرتكب آن به مجازات انتظامى محكوم خواهد گرديد و براى تحقق اين تخلف لازم نيست مانند جرم براى هر يك از اين تخلفات، نص قانونى خاص وجود داشته باشد، بلكه براى آن عناوينى كلى مثل قصور اهمال در انجام وظيفه درنظر گرفته مى شود.

البته، گاهى اوقات رسيدگى جزايى و انتظامى با هم، بى ارتباط نيستند. مانند: ارتكاب جرم جعل از ناحيه سردفتر اسناد رسمى يا كارمندان سازمان قضايى كه در عين محاكمه در تعيين مجازات از سوى محكمه جزايى، از لحاظ انتظامى نيز متخلف قابل تعقيب به مجازات ادارى است.30

طبقه بندى جرايم

تقسيم بندى هايى نيز براساس عناصر جرم صورت گرفته، كه بدان اشاره مى شود:

الف. طبقه بندى بر حسب عنصر قانونى

1. از لحاظ شدت و ضعف: جنايت، جنحه و خلاف در قانون مجازات قديم;

2. طبقه بندى به جرايم عمومى و نظامى;

3. طبقه بندى به جرايم عمومى و جرايم (شبه) خصوصى. جرايم عمومى و جرايمى است كه جنبه عمومى دارد، هرچند غالباً افراد متضرر هستند، ولى شكايت آن ها، تنها موجب تعقيب از طرف مقامات جزايى مى شود و گذشت شاكى خصوصى، تأثيرى در كار رسيدگى دادگاه و اجراى حكم محكوميت ندارد. جرايم (شبه) خصوصى، جرايمى است كه تا مدعى خصوصى شكايت نكند، دادگسترى آن را دنبال نمى كند و گذشت شاكى در توقف مجازات مؤثر است.

ب. طبقه بندى جرايم از لحاظ عنصر مادى

1. جرم آنى و جرم مستمر;

2. جرم ساده و اعتيادى;

3. جرايم ساده و جرايم مركب;

4. جرايم مطلق و جرايم مقيد;

5. جرايم مشهود و غيرمشهود;

6. جرايم عمومى و جرايم سياسى;

7. جرايم عمدى و غيرعمدى;

8. جرايم مرتبط.

طبقه بندى جرايم در حقوق اسلامى

در حقوق اسلامى، غالباً تقسيمات مذكور وجود ندارد، ولى براى بسيارى از اقسام يادشده مى توان در كتب فقها، مثال هايى به دست آورد:

1. جرايم موجب حدّ، تعزير، قصاص، ديات;

2. جرايم عمدى و غيرعمدى (شامل خطا و شبه عمد);

3. جرايم مهم شامل: دماء، اعراض، اموال.

اثر مهم اين تقسيم اين است كه در جرايم مهم يعنى دماء، اعراض و اموال، برخلاف ديگر موارد كه در شبهات بدويّه آن ها اصل برائت جارى مى شود، در اين گونه موارد، حتى در شبهات بدويّه بايد احتياط كرد و نمى توان اصل برائت جارى كرد. مثلاً اگر نمى داند كه فلان عمل واجب است يا نه، يا فلان كار حرام است يا خير، اصل برائت مى گويد، الزامى در بين نيست. ولى اگر نمى داند فلان شخص جايزالقتل است يا نه؟ يا فلان مال از آن اوست يا نه، به يقين نمى تواند او را جايزالقتل يا مال را از آن خود بداند، بلكه بر عكس بايد احتياط كند.

4. تقسيم حقوق به حق اللهِ محض مثل تكاليف عبادى و حق الناسِ محض مثل نفقه زن و فرزند و حقوقى كه هر دو جنبه را داراست مثل حرمت سرقت.

5. تقسيم حقوق كيفرى به حقوق مربوط به حفظ دين مثل كيفر ارتداد، حفظ عقل، مثل كيفر شرب خمر، حفظ نسل مثل كيفر زنا، حفظ نفس مثل كيفر قتل و حفظ مال مثل كيفر سرقت. هرچند دو تقسيم فوق، به طور مستقيم به جرايم مربوط نيست، ولى ارتباط غيرمستقيم آن ها به گناهان بر كسى پوشيده نيست. 31

1راغب اصفهانى، معجم الفاظ القرآن، قم، اسماعيليان، بى تا، ص 89، واژه جرم

2راغب اصفهانى، همان، ص 5، واژه إثم

3راغب اصفهانى، همان، ص 151ـ 152، واژه خطا

4راغب اصفهانى، همان، ص 184، واژه ذنب

5محمدصالح وليدى، حقوق جزاى عمومى، تهران، داد، 1373، چاپ دوم، ج 2، ص 9ـ10

6محمدصالح وليدى، همان، از لمعه، باب حدود

7شيخ حرّالعاملى،وسائل الشيعه،ج 18،ص429،باب5 ازابواب حدسحق

8ـ همان

9وسائل الشيعه، ج 18، ص 544، باب اول از ابواب حد مرتد، حديث 2

10امام خمينى، تحريرالوسيله، ج 2، ص 477

11وسائل الشيعه، ج 18، ص 503، باب 12 از ابواب حد سرقت، حديث 4

12همان، ج 18، ص 517، باب 23 از ابواب حد سرقت، حديث 2

13همان، ج 18، ص 452، باب 19 از ابواب حد سرقت، حديث 2

14 عبدالكريم بى آزار شيرازى، رساله نوين، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1371، چاپ چهارم، ج 4، ص 316

15همان، ص 317، از خاتم پيامبران، ج 2، ص 395

16ابوالقاسم گرجى، مقالات حقوقى، ج 1، ص 286

17محمدصالح وليدى، پيشين، ج 2، ص 24، از ابوالحسن ماوردى، الاحكام السلطانيه، ص 211

18همان، جمال الدين فاضل مقداد، كنزالعرفان، ج 2، ص 353

19همان، از اسماعيل صدر، التشريع الجنايى الاسلامى، ص 86

20تحريرالوسيله، تهران، پيام، 1407، چاپ ششم، ج 2، ص 433، بحث لواحق مسكرات، مسأله 4

21همان، تحريرالوسيله، ج 2، ص 430، بحث فروغ احكام قذف

22همان، تحريرالوسيله، ج2، ص482، القول فى كيفية الاستيفاء، مسأله 21

23آية اللّه محمدرضا گلپايگانى، مجمع المسائل، جلد سوم

24ماده 2، قانون مجازات عمومى مصوب سال 1352

25حقوق جزاى عمومى، دكتر وليدى، ج 2، ص 24، به نقل از: الاحكام السلطانيه، ص 211، نوشته ابوالحسن الماوردى

26همان،به نقل از كنزالعرفان،نوشته جمال الدين فاضل مقداد، ج 2، ص 353

27همان، به نقل از التشريع الجنايى الاسلامى،نوشته اسماعيل صدر، ص 86

28ر. ك. به: قانون مجازات اسلامى، ماده 12

29ر. ك. به: ماده 27 قانون تعزيرات

30ر. ك. به: ابوالقاسم گرجى، ج 1، ص 286 به بعد

31ر. ك. به: ابوالقاسم گرجى، ج 1، ص 286 به بعد

فصلنامه معرفت- شماره 58

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت: 9:04 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ارتباط متقابل افسردگی و اعتياد

بازديد: 163

تعريف افسردگي

افسردگي احساس وحشتناک و آزاردهنده‌اي است. پزشکان افسردگي را چنين تعريف مي‌کنند: «احساس دلتنگي و ناخوشي که حداقل براي دو هفته ادامه داشته باشد.» اين البته با احساس فشار رواني يا غمگين بودن درباره يک چيز يا يک موضوع متفاوت است. افسردگي معمولاً به نظر مي‌رسد که بدون دليل موجهي بروز مي‌کند. شخص احساس غمگيني مي‌کند بدون آن دقيقاً علت آن را بداند. فعاليت‌هايي که در حالت عادي براي او خوشايند بودند ديگر او را خوشحال نمي‌کنند. حتي بيرون آمدن از رختخواب نيز مي‌تواند مشکل گردد.

نشانه‌هاي افسردگي شامل موارد زير هستند:

احساس افسردگي در اغلب اوقات شبانه‌ روز، و تقريباً هر روز. اين نشانه در کودکان و نوجوانان مي‌تواند به صورت تندخويي و تحريک‌پذيري باشد.

از دست دادن علاقه نسبت به فعاليت‌هايي که قبلاً خوشايند و دلپذير بودند.

افزايش يا کاهش زياد وزن.

مشکل در خوابيدن يا خوابيدن بيش از حدّ.

احساس خستگي، تقريباً هر روز.

احساس بي‌ارزش بودن يا احساس گناه بدون دليل موجّه.

مشکل در تمرکز و فکر کردن.

صحبت کردن يا حرکت کردن کندتر از حدّ معمول.

به فکر خودکشي يا مرگ افتادن.

تشخيص دوگانه

هنگامي که فردي هم اعتياد و هم علاوه بر آن، يک بيماري رواني مثل افسردگي داشته باشد، پزشکان مي‌گويند که «تشخيص دوگانه» دارد. اين عبارت به پزشکان، پرستاران و ساير کادر درماني يادآوري مي‌کند که اين بيمار در مسير بهبود خود با چالش‌ها و موانع اضافي روبروست.

افسردگي و ساير بيماري‌هاي رواني، خطر ابتلاء به اعتياد را افزايش مي‌دهند. در بين تمام افرادي که يک نوع بيماري رواني براي آن‌ها تشخيص داده شده است، 29?داراي سوء مصرف الکل يا دارو مي‌باشند. بيش از 37? کساني که سوء مصرف الکل دارند و 53? افرادي که سوء مصرف دارو دارند، حداقل داراي يک نوع بيماري رواني جدّي مي‌باشند. افسردگي در بين کساني که داراي سوء مصرف الکل يا دارو هستند بيشتر از مردم عادي شايع است.

چرا افسردگي مي‌تواند به اعتياد بيانجامد؟

برخي از مردم براي رفع عوارض و نشانه‌هاي افسردگي به استفاده از الکل و داروهاي غيرمجاز روي مي‌آورند. پزشکان به اين پديده «خود درمانگري» مي‌گويند. اثرات الکل يا دارو مي‌تواند موقتاً احساس غمگيني، گناه يا بي‌ارزش بودن را کاهش دهد. امّا هنگامي که اثر آن‌ها از بين رفت، احساسات بد دوباره باز خواهند گشت. اين چرخه مي‌تواند به استفاده مداوم و نهايتاً معتاد شدن بيانجامد.

پيامدهاي افسردگي نيز مي‌تواند شخص را به سوي اعتياد سوق دهد. افراد افسرده معمولاً از ارتباطات اجتماعي کناره مي‌گيرند و حتي ممکن است در حفظ شغل خود نيز مشکل پيدا کنند. آن‌ها در بيشتر اوقات گوشه‌گير و تنها هستند و بدون داشتن يک شبکه اجتماعي پشتيبان، براي آسايش و راحتي به الکل يا دارو متوسل مي‌شوند. براي اين گونه افراد، وقت گذراني با کساني که آن‌ها نيز سوء مصرف الکل يا دارو دارند راحتتر و آسان‌تر است زيرا انتظارات اجتماعي از آن‌ها کمتر است.

حتي براي کساني که از الکل يا دارو براي خود درمانگري استفاده نمي‌کنند و ارتباطات اجتماعي‌شان را از دست نداده‌اند، افسردگي احتمال خطر ابتلاء به اعتياد را افزايش مي‌دهد. بسياري از پزشکان فکر مي‌کنند که همان چيزهايي که فرد را در مقابل افسردگي آسيب‌پذير ساخته است، آن‌ها را بيشتر در معرض سوء مصرف الکل يا دارو قرار مي‌دهد. کساني که افسردگي ندارند مي‌توانند داروي غيرمجاز مصرف کنند يا به طور مرتب مشروبات الکلي بنوشند بدون آن که با مشکلات بلند مدتي روبرو گردند امّا انجام همين کارها براي کساني که افسردگي دارند به احتمال زياد به اعتياد آن‌ها منجر مي‌شود.

چه موقع اعتياد به افسردگي مي‌انجامد؟

نشانه‌هاي اعتياد و افسردگي ممکن است بسيار شبيه هم باشند. هنگامي که افسردگي به طور مستقيم به سوء مصرف الکل يا دارو ارتباط داشته باشد و به طور مستقل وجود نداشته باشد، «تشخيص دوگانه» در نظر گرفته نمي‌شود بلکه به عنوان پيامد اعتياد محسوب مي‌گردد.

براي مثال، چند مشکل رواني مستقيماً به کوکائين ارتباط دارند. سوء مصرف کوکائين مي‌تواند به توهّم، اضطراب، مشکل خواب، مشکل در روابط جنسي و يک نوع اختلال در خلق و خو که شامل افسردگي است منجر گردد. امّا پس از آن که فرد مصرف کوکائين را قطع کند، مشکلات رواني عموماً بهتر مي‌شوند. آمفتامين‌ها و داروهاي تنفسي، همگي داراي اثرات مشابهي با کوکائين هستند.

درمان

هنگامي که فرد هم اعتياد و هم افسردگي داشته باشد، يکي از نخستين گام‌هاي درمان، دريافتن اين نکته است که کداميک از آن‌ها اوّل به وجود آمده‌اند. اين اطلاع مي‌تواند از پرونده بيمار و تاريخچه مشکلات او به دست آيد. بيمار شايد بتواند احساس افسردگي که پيش از معتاد شدن داشته است را تشريح کند. و يا ممکن است به توصيف خوددرمانگري با دارو يا الکل بپردازد. گاهي اوقات لازم است که ابتدا به فرد کمک شود تا مصرف الکل يا دارو را کنار بگذارد و سپس براي افسردگي مورد ارزيابي قرار گيرد.

اگر معلوم باشد که افسردگي، پيامد اعتياد بوده است، درمان اعتياد معمولاً تنها کاري است که بايد انجام شود. اگر افسردگي به عنوان يک مسأله جداگانه هم مطرح باشد البته بايد به آن نيز پرداخت. در اين حالت درمان از طريق مشاوره‌هاي تخصصي و داروهاي ضدافسردگي صورت مي‌گيرد.

ترکيب اعتياد و افسردگي، درمان و بهبود را دشوارتر مي‌سازد. هنگامي که فردي احساس نوميدي، غمگيني يا درماندگي مي‌کند، مقابله با اعتياد او کار بسيار دشواري است. امّا با دانستن ارتباط بين اعتياد و افسردگي، آگاهي از احتمال تشخيص دوگانه، و اتخاذ درمان‌هايي که هر دو جنبه را پوشش دهد مي‌توان راه بهبودي را هموار نمود.

ترجمه: کلينيک الکترونيکي روان‌يار

منبع

“Addiction and Depression”

http://web4health.info

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت: 9:03 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

مبانی عدالت جزايی

بازديد: 85

محمدرضا ظفري

مقدمه

انسان از بدو تشكيل جامعه، با پديده «جرم‏» رو به رو بوده و از بررسي وقايع تاريخي به دست مي‏آيد كه انسان اين رويداد را نوعي گسل و اختلال در تعادل زندگي اجتماعي مي‏انگاشته است و به همين دليل، هميشه، عكس‏العملهايي در برابر جرم از خود نشان مي‏داده است.

عمده‏ترين واكنشها در برابر «بزهكاري‏» در قالب «كيفرها» انجام مي‏گرفته، كه در زمانهاي پيشين با عادات اجتماعي، اخلاقي و ديني آميخته بود، و مسؤوليت اعمال آنها را نيز خود مجني عليه يا خويشان وي بر عهده داشتند.

اما با ظهور نيازهاي جديد، تحول اجتماعات بشري و برقراري نظم سياسي، نه تنها جرايم شكل پيچيده‏تري نسبت‏به گذشته يافته‏اند، بلكه شيوه رويارويي و مبارزه‏ها با جرايم نيز به طور دقيق‏تري دنبال مي‏شوند، همچنان كه مسؤوليت اعمال كيفرها هم به عهده دولتها نهاده شده است.

بي‏گمان هدف از اعمال كيفر، حفظ حقوق انسان و جلوگيري از تعدي و تجاوز به آنها، به منظور تحقق آرمان «عدالت‏» است. چنين عدالتي كه «عدالت جزايي‏» ( Criminal Justice ) نام مي‏گيرد، با اين پرسشهاي اساسي رو به روست:

چرا از ميان انواع واكنشهايي كه در برابر جرم ممكن است اتخاذ شود، كيفرها انتخاب شده‏اند؟ اگر جامعه‏اي، ارتكاب عملي را چنان از نظر اخلاقي، زشت و ناپسند تلقي كند كه فاعل آن را نه تنها مستوجب ذم و تقبيح بداند، بلكه دقيقا همان رفتاري را كه وي انجام داده است، به صورت كيفر بر وي اعمال كند، آيا مثل «مجرم‏» عمل نكرده است؟ اساسا چرا جرايم را قبيح و مرتكبان آنها را مستحق كيفر مي‏دانيم، ولي كيفرها را در جهت تحقق عدالت و، از اين رو، مشروع و مجاز مي‏شماريم؟

واقعيت اين است كه دانشوران اخلاق و حقوق، طبق مفاهيم ارزشي، پاره‏اي از رفتارها را خوب و عادلانه و برخي ديگر را زشت و ظالمانه دانسته و مرتكب اينها را مستوجب كيفر مي‏دانند، در حالي كه مفاهيم ارزشي همچون خوب و بد و عدالت و...، نوعي تعبير و تفسير اخلاقي و حقوقي از رفتارها محسوب شده و به همين دليل، فاقد ثبات و كليتند. زيرا چند درجه جابه‏جايي در طول و عرض جغرافيايي، آنها را زير و رو مي‏كند و تحول زمان آنها را درهم مي‏ريزد. (1)

اين پرسشها و ايرادها كه متوجه كيفرهايند، در واقع، مستلزم نگرشي فيلسوفانه به آنها خواهد بود; در اين مرحله، فكر و انديشه، فراتر از قانون سير مي‏كند و به ريشه‏هاي عدالت كيفري توجه مي‏نمايد و طبعا مسائل دقيقي در باب آن مطرح مي‏شود، از قبيل اين كه منشا حسن و مشروعيت كيفرها چيست؟ آيا هر قانوني كه قانون‏گذار، طبق اصول پذيرفته شده در يك سيستم عدالت كيفري، وضع مي‏كند، مشروعيت داشته و انقياد نسبت‏به آن الزامي است؟

در حقوق اسلامي نيز با اين كه اراده خداوند منشا و مبناي عدالت كيفري است، اما اين مطلب به هيچ وجه به معناي حرمت تامل و انديشه در باب مجازاتهاي حدود، قصاص، تعزيرات و ديات نيست و چنانچه بعدا خواهيم آورد، اسلام، دينداران را به تعمق و تامل در باب فلسفه و حكمت كيفرهاي شرعي تشويق نموده است.

به نظر نگارنده، مهمترين نتيجه بحث فلسفي از كيفرها اين است كه معلوم خواهد شد نظام عدالت كيفري در هر جامعه‏اي، بر پايه‏هايي قرار دارد كه نه تنها بايد در فهم و بررسي نظريه‏هاي كيفري، آن پايه‏ها را به دست آورد و آنها را فهميد، بلكه انتظار هر نوع تحول و اصلاح نظام عدالت كيفري با دگرگوني آن پايه‏ها و ريشه‏ها امكان‏پذير است; همچنان كه طبق همين پايه‏هاست كه مي‏توان به داوري هر نظامي پرداخت و آن را نو يا كهنه، پيشرفته يا عقب‏افتاده، زشت‏يا زيبا، خوب يا بد، عادلانه يا ظالمانه توصيف كرد.

هدف از اين نوشتار، تبيين و بررسي عدالت كيفري، با تامل در همين پايه‏ها و بنيادهاست و بواقع بر اين پيش‏فرض قرار دارد كه همه نظام‏ها از اهداف و فلسفه‏هاي خاصي تبعيت مي‏كنند و از اين رو، مي‏توان با نگاهي فيلسوفانه به نقد و بررسي آنها پرداخت.

عنوان اين نوشتار، «مباني عدالت جزايي‏» است كه در سه بخش فراهم آمده است:

بخش اول: مفاهيم; بخش دوم: مهم‏ترين نظريه‏ها درباره مباني عدالت جزايي; و بخش سوم: مباني عدالت جزايي در انديشه اسلامي.

1. مفاهيم

1-1. مباني

واژه مباني در آثار نويسندگان، بويژه حقوق‏دانان بسيار استعمال مي‏شود و در فلسفه حقوق به معناي «رگها و ريشه‏هاي پنهان و نامرئي حقوق و كيفرها» معرفي مي‏گردد. (2) ولي در عنوان «مباني عدالت جزايي‏» سه معناي متفاوت از واژه مباني به ذهن مي‏رسد:

الف) منشا مشروعيت مجازات;

ب) ملاك تعيين نوع و ميزان مجازات;

ج) پيش‏فرضهاي مشروعيت و تعيين نوع و ميزان مجازات.

حال، به طور مختصر، به توضيح هريك از معاني بالا مي‏پردازيم:

1-1-1. منشا مشروعيت مجازات

قوانين مختلف مدني، جزايي و...، برطبق نيازهاي جامعه وضع مي‏شوند. چنانچه اين نيازها بطور دقيق شناخته نشوند و بدون توجه به مصالح و مضار واقعي انسان، مكانيزم رفع آنها در قانون معين نشود، تصور تحقق نظام قانوني عادلانه، صحت و واقعيتي نخواهد داشت. با وصف اين، قوانين با اين پرسش بسيار اساسي رو به رويند كه چرا انقياد و متابعت از آنها الزامي است و به چه دليل مشروعيت‏يافته‏اند؟

در اين پرسش، از بيرون به قوانين نگريسته شده و نگاه فلسفي به ريشه و منشا قوانين معطوف شده است و طبيعتا براي اثبات مشروعيت و الزام‏آوري قوانين و نظامهاي مبتني بر آنها، نمي‏توان به خود قوانين استناد كرد، زيرا اين خود، تحصيل حاصل است.

بايد دانست كه مشروعيت و الزام‏آوري قوانين، از جمله قوانين جزايي، بر نظريه‏ها و ديدگاههاي مورد قبول هر جامعه استوار است، كه معمولا در همه جوامع يكسان نيست و طبق همين ديدگاههاست كه منشا و سرچشمه حق اعمال كيفر معلوم مي‏شود و مشخص مي‏گردد كه حقوق و كيفرها، به چه اعتقادات و نظرياتي وابستگي مي‏يابند كه ما در اينجا، از آنها به «منشا مشروعيت‏» تعبير نموده‏ايم.

2-1-1. ملاك تعيين مجازات

معناي ديگر واژه مبنا، ملاك تعيين مجازات، از حيث نوع و ميزان آن در برابر هر جرم خاص است. قانون‏گذاران، براساس اهداف و مقاصدي كه در نظر دارند، كيفرهاي قانوني‏اي را در قبال «مرتكبان جرم‏» معين مي‏سازند، كه گمان مي‏برند به عدالت و مصلحت اجتماعي و فردي نزديكتر است.

لازم به گفتن است كه معمولا، معيارهاي تعيين مجازاتها در قوانين جزايي، بيان نمي‏شوند، بلكه همچون ستون‏هاي پنهان براي آنها عمل مي‏كنند. اين اهداف در تئوريهاي كيفري مشخصي از قبيل نظريه جبران، ارعاب، اصلاح و... ارائه و مطرح مي‏شود.

3-1-1. پيش‏فرضهاي مشروعيت و تعيين مجازات

نظام عدالت كيفري، امري عيني و قابل تحقق در خارج است و از اين رو، پيوسته و وابسته به يك سلسله مقدمات و پايه‏هايي است و براساس اينها، تاسيس يك نظام كيفري عادلانه و پاسخگويي به نيازهاي واقعي انسان، طي روند خاصي ممكن خواهد بود. نحوه تفسير و تعبير بنيانگذاران آن از جهان، جامعه و انسان و جهان‏بيني علمي و فلسفي آنان، پايه‏هاي اوليه نظام عدالت كيفري را تشكيل مي‏دهد. درواقع اينها پيش‏فرضهايي هستند كه قانون‏گذاران با تكيه بر آنها، به تقنين روي آورده و بدين وسيله به دنبال تحقق آرمانها و اهداف خود مي‏روند. البته پاره‏اي از پيش‏فرضها، زير تاثير اوضاع اجتماعي، تاريخي، سياسي، جغرافيايي، عرف، نيازها و مقتضيات زمان قرار دارند و از اين طريق، عرصه‏هاي تقنين و اجرا را مي‏نمايانند و تحول و دگرگوني همين پيش‏فرضهاست كه موجب تغيير و دگرگوني قوانين مي‏شود. به همين دليل، نهادهايي كه در قوانين جزايي پيش‏بيني مي‏شوند، براساس معرفتهاي انساني و تجربيات جديد وي فراهم آمده‏اند، زيرا مصلحت و منفعت آنها در گذشته شناخته شده نبود.

4-1-1. رابطه مباني

از عنوان «مباني عدالت جزايي‏» سه معناي متفاوت براي مباني به دست آمد، ولي مي‏توان ارتباط آنها را با يكديگر به اين شكل نشان داد:

مبنا به معناي اول، مقدمه صحت مبنا به معناي دوم است، چنانكه هر دو، پس از مبنا به معناي سوم قابل توجيه خواهند بود; به عبارت ديگر، قبل از اعمال مجازات خاص و معيني، بايد اصل مشروعيت مجازات اثبات شود، و پس از توجيه مشروعيت كيفر، وبت‏به اين مي‏رسد كه چه نوع مجازاتي را برابر جرم خاصي معين نماييم و چه مقداري از آن را اعمال كنيم.

اما نكته مهم اين است كه چه در مرحله توجيه مشروعيت مجازات، و چه در مرحله تعيين مقدار نوع خاص، حقوق‏دانان يا فقيهان، بر پيش‏فرضهاي خود تكيه مي‏كنند و با توجه به ذهنيتهاي قبلي خود، با مشروعيت كيفرها و معيار تعيين آنها رو به رو مي‏شوند. پس از اين مرحله است كه اولا درمي‏يابند چه فعلي مستوجب كيفر است، و ثانيا چه نوع و چه مقدار بايد كيفر تعيين كنند.

2-1. مفهوم عدالت جزايي

عدالت جزايي از دو كلمه عدالت و جزا تركيب شده است. عدالت در معاني قسط، دادگستري، مساوات و انصاف (3) و جزا به معناي كيفر، تنبيه، پاداش و تلافي استعمال مي‏شود. (4)

در قرآن، جزا هم به معناي كيفر بدكاران (5) و هم به معناي پاداش نيكوكاران به كار رفته است. (6) اما معناي تركيبي عدالت جزايي، تا اندازه‏اي قابل تامل است. زيرا نمي‏توان مفهوم اين تركيب را بدون تعمق و مداقه، بيان كرد.

به نظر نگارنده، دو معنا براي اين اصطلاح قابل ذكر است: كيفر، و عدالتي كه با كيفر محقق مي‏شود.

1-2-1. عدالت جزايي به معناي كيفر

مفهوم عدالت جزايي، چيزي جز اعمال كيفر و مجازات نيست و تركيب كيفر با عدالت، تنها به اين خاطر است كه كيفر با مفهوم ارزشي عدالت تركيب شود و نشانگر اين باشد كه اجراي قوانين كيفري، همان اجراي عدالت است.

بسيار ديده شده كه وقتي قاتل عمدي به كيفر اعدام محكوم مي‏شود، هنگام اجراي كيفر، شاهدان مجازات، معمولا به جرم انجام يافته او توجهي نمي‏كنند و در نظر نمي‏گيرند كه اين قاتل كه هم اكنون در حال تحمل كيفر است، مدتي قبل، چه بسا، وحشيانه‏ترين رفتارها را درباره مجني عليه به كار برده است و از اين رو، چه بسا، اعمال كيفر را غير انساني توصيف كنند.

اما در منطق بسياري از طرفداران مجازات، كيفر هرچند ظاهري خشونت‏بار دارد، ولي وسيله اجراي عدالت‏بوده و در واقع چنانچه مجازات بر مرتكب جرم اعمال نگردد، ارزش عدالت مخدوش و فاقد حفاظ خواهد شد. به نظر اينان، با وجود امكان هر لحظه وقوع تعدي و تجاوز به حقوق افراد، عادلانه نخواهد بود كه مشروعيت كيفرها را نفي، و ضرورت آنها را ناديده بگيريم.

2-2-1. عدالت جزايي به معناي تحقق عدالت‏با كيفر

مهم‏ترين تاثير وضع و اجراي دقيق قوانين جزايي، تحقق عدالت است. چنين عدالتي كه با مجازاتها به دست آمده است، عدالت جز ايي نام مي‏گيرد. از اين رو، اگر انتظار تحقق عدالت را، از طريق اجراي مجازاتها داريم، بايد كيفرها نيز در مواجهه با جرايم ارتكابي، از وصف عدالت‏بي‏بهره نباشند، چه اين كه طبق اصل سنخيت علت و معلول، با كيفر ناعادلانه نمي‏توان وضعيت عادلانه‏اي را در جامعه برقرار ساخت.

در اينجا تذكر اين نكته لازم است كه مفاهيم ارزشي‏اي همچون عدالت، براساس نيازهايي كه انسان جهت نيل به سعادت و كمال خويش دارد، وضع شده و از اين جهت مفاهيمي اعتباري و نسبي نيز تلقي مي‏شوند; اما با اين حال، مفاد اصلي آنها همان بيان رابطه عليت است و از اين رو، بي‏ارتباط با حقايق عيني و خارجي نخواهد بود.

مثلا وقتي در قانون جزا، گفته مي‏شود كه «كيفر سرقت‏حدي، قطع دست‏سارق است‏»، هرچند مستقيما نامي از رابطه عليت‏بين فعل يعني كيفر، و هدف يعني ارعاب يا تلافي به ميان نمي‏آيد، ولي قضيه، مبين رابطه عليت‏بين آن دو است. (7)

2. مهم‏ترين نظريه‏ها درباره مباني عدالت جزايي

گفته شد كه تشكيل نظام عدالت جزايي، در يك جامعه، بر پايه‏ها و ريشه‏هاي نامريي استوار است، كه نه تنها حقوق و تكاليف شهروندان و حكمرانان براساس همين پايه‏هاي پنهان نمودار مي‏شود، بلكه مشروعيت مجازات و عدالت جزايي نيز طبق همين پايه‏ها توجيه مي‏گردد. اما پس از مشروعيت‏يافتن، هدف و غايت از اعمال مجازاتها نيز بايد معين شود، چه اين كه با تعيين هدف، قانون‏گذار خواهد توانست نوع و ميزان مجازاتها را در قوانين پيش‏بيني كند تا به اين ترتيب، غايت مورد نظر حاصل آيد.

اما چنانكه گفته شد، هم توجيه مشروعيت و هم توجيه مجازاتهاي معين، طبق ذهنيتهاي تشكيل‏دهندگان نظام عدالت كيفري ممكن خواهد بود; طبق اين ذهنيتهاست كه نظريه خاصي در باب مباني عدالت جزايي پذيرفته مي‏شود.

در ادامه بحث، مهم‏ترين نظريه‏هايي كه در باب منشا عدالت جزايي و معيار تعيين كيفر ابراز شده‏اند، بررسي خواهند شد:

1-2. منشا مشروعيت كيفرها

1-1-2. نظريه حقوق الهي در اديان ابراهيمي

سرچشمه عدالت كيفري در دين يهود، مسيحيت و اسلام، خداوند است; در عهد عتيق (تورات. و عهد جديد (انجيل) (9) ، هم قانون و هم كيفر، ريشه و مبناي خود را از خداوند مي‏گيرند. هيچ كس حق حاكميت‏بر ديگري ندارد و تنها خداوند قادر و حاكم مطلق و منشا حق اعمال كيفر است.

از ديدگاه اسلام نيز، منشا عدالت و حقوق از جمله حقوق كيفري، وحي و اراده الهي است، اما اين گونه نيست كه بدون ضابطه عقلي و معيار عدالت و مصلحت، تشريع شده باشند.

حقوق اسلامي، حقوق الهي و ديني است و چنين مي‏نمايد كه حقوقي ثابت و انعطاف‏ناپذير باشد. اما چنانكه بسياري از اسلام‏شناسان مسلمان و غير مسلمان، اظهار داشته‏اند، وجود قواعدي مانند «مصلحت‏» و شيوه‏اي به نام «اجتهاد»، عملا انطباق‏پذيري حقوق اسلامي را با نيازها و مقتضيات جديد نشان مي‏دهد. (10)

2-1-2. نظريه حقوق طبيعي

خاستگاه اين نظريه، يونان است. طبق اين نظريه، عدالت كيفري، ريشه در قوانين طبيعت دارد. فيلسوفان اين ديار، همچون سقراط، افلاطون و ارسطو، سخت معتقد به خداوند بودند، اما جاي تعجب است كه با مفهوم حقوق بيروني يعني حقوق الهي آشنا نبودند، بلكه اين انديشه را براي نخستين بار، رواقيان مطرح ساختند و آن را با حقوق دروني يعني فطري درآميختند. (11) حال به طور مختصر، انديشه يوناني و رواقي را در اين باره، مطرح خواهيم كرد.

الف) نظريه حقوقي افلاطون ( plato ) و ارسطو ( Aristotle )

كتابهاي «جمهور» و «قوانين‏» افلاطون (348-429ق.م)، حاوي آراء حقوقي و كيفري اوست. او در كتاب جمهور به تشريح انواع عدالت پرداخته و مفهوم آن را اين دانسته است كه هركس به كار خويش بپردازد. (12)

او منشا عدالت را، دانش و حكمت مي‏دانست، به اين معنا كه با آگاهي مي‏توان سره را از ناسره، خوبي را از بدي و حسن را از قبح تشخيص داده و به همين دليل، دست‏يابي به خير و سعادت و حفظ فضايل و تحقق عدالت در «نيك شهر»، با دانش حاصل مي‏آيد، چنانكه منشا عمل به رذايل و ارتكاب قبايح و جرايم از جهل و ناداني برمي‏خيزد كه به معناي خروج از عدالت است. زيرا، زندگي خوب، همچون حقايق رياضي و فلسفي، از قواعد ثابت و يكساني برخوردار است و چون زندگي خوب، با رفتارهاي خوب آدميان فراهم مي‏شود، پس رفتارهاي آدميان نيز داراي احكام ثابت و كلي و مستقل از تمايلات و اذهان آدمي است و مي‏توان آنها را كشف و بدانها عمل كرد.

به نظر افلاطون، هرگاه جرمي (آديكيا) واقع شود، مجرم بايد به مجازات محكوم شود تا باعث پيشگيري و ارعاب ديگران شده و مانع از خروج آنان از محدوده عدالت، در آينده، گردد. (13) به همين دليل در نگاه افلاطون، عطف به گذشته نشدن مجازات، از جايگاه ويژه‏اي برخوردار است. زيرا مجازات ناظر به آينده است و از اين رو، بر آيندگان تاثير مي‏گذارد نه بر گذشتگان. (14)

اما ارسطو (323-384ق.م) كه نظريات خويش را در باب اخلاق و حقوق، در كتابهاي «سياست‏» و «اخلاق نيكو ماخوس‏» مطرح كرده است، همچون استادش افلاطون مي‏پذيرد كه خوبي يا بدي رفتارها از ضوابط منطقي تبعيت مي‏كند، به اين معنا كه طبيعت زندگي خوب و عادلانه را مي‏توان با دانش و حكمت‏به دست آورد، ولي بخوبي نشان مي‏دهد كه تنها علم و معرفت، انسان را به خير و سعادت راهنمايي نمي‏كند، زيرا بسيارند كساني كه به رغم دانستن زشتي عملي، باز بدان مبادرت مي‏ورزند.

به نظر ارسطو، تنها طبق «نظريه اعتدال‏» مي‏توان معيارهاي خوب و بد اخلاقي و حقوقي را عينيت‏بخشيد. براساس نظريه اعتدال، هر عملي بايد ميانه افراط و تفريط واقع شود; مثلا غذا خوردن خوب است، اما بايد در حد وسط پرخوري و كم‏خوري واقع شود; البته بايد توجه داشت كه حد وسط در مورد هر شخصي متفاوت است و مقدار معتدل هر چيزي سبت‏به هر فرد تفاوت مي‏يابد.

در صحنه اجتماع، اگر رفتارهاي متقابل در حد اعتدال انجام نگيرند، به حقوق ديگران تجاوز شده و با وقوع جرم و به هم خوردن تعادل جامعه، تنها چاره اين است كه با مجازات دقيق، حالت‏سابق اعاده شود. (15)

ب) انديشه زنون ( Zenon ) و سيسرون ( Ciceron )

زنون (260-350ق.م) پايه‏گذار مكتب رواقي است. از ديدگاه اين مكتب، همه انسانها برابر اقتضاي عدل الهي، هيچ امتيازي بر ديگري نداشته و همه از عقل و خرد يكساني برخوردارند.

زنون معتقد بود كه منشا نظم جهان، عقل كلي الهي است كه بر طبيعت و بشر حاكم است، بنابراين، قوانين رفتاري انسانها منطبق بر قوانين طبيعت است. (16)

انديشه رواقي زنون، چنان تاثيري بر سيسرون (43-106ق.م) گذارد كه وي به اتحاد قوانين موضوعه و طبيعي قايل شد. اعتقاد وي اين بود كه همه انسانها، طبيعتا خردمندند، پس هر قانوني كه وضع كنند، با فطرت و طبيعت همگان منطبق است، ولي حال و هواي مادي و معنوي هر جامعه نيز در آن مؤثر است و تا حدي باعث اختلاف قوانين جامعه‏هاي مختلف مي‏شود. ولي اين اختلافات، نبايد موجب ناهمگوني قوانين بشري، با قوانين طبيعي شود. لذا وقوع جرم را امري غير طبيعي، و اعمال كيفر را امري طبيعي مي‏انگاشت و قوانين كيفري را حافظ و نگهدار قوانين طبيعي مي‏دانست. (17)

3-1-2. نظريه اخلاقي

الف) كانت ( Kant )

در اين نظريه، هدف از وضع و اعمال قانون جزا، حفظ حقوق طبيعي و جلوگيري از تعدي به آن نيست، بلكه در نظريه اخلاقي، كيفر و مجازات خود غايت و غرض اصلي است.

به اعتقاد ايمانوئل كانت (1804-1742م.) كه پايه‏گذار اين نظريه است، هدف از اعمال كيفر، نه دفاع از جامعه در قبال بزهكار و نه پيشگيري و ارعاب ديگران از ارتكاب جرم است، بلكه اعمال مجازات، خود حسن ذاتي دارد. (18)

از نظر كانت، منشا معلومات انسان، يا حس تجربه است‏يا فطرت و عقل. (19) صحت و درستي معلومات حسي، كه معرفتي غير مستقيمند، قابل ترديد است. زيرا آنها در قالب يك سلسله معلومات فطري، مثل زمان و مكان، كه پيش از حس و تجربه در عقل موجودند، ادراك مي‏شوند و چون اشخاص، از لحاظ نسبت‏با زمان و مكان متفاوتند، بنابراين، ادراك و فهم آنان به اشياء، كه وي آن را عقل فطري مي‏خواند، به نسبت اشخاص، متفاوت مي‏شود و تطابق ذهن با عين قابل ترديد خواهد بود. اما در معلومات فطري، كه انسان به حكم اخلاق و وجدان، واقع را درك مي‏كند، ادراك به نحو مستقيم بوده و ترديدي در صحت احكام عقل عملي وجود نداشته و اعم از اين كه مفيد باشد يا نباشد، انسان موظف به پيروي از آن است. (20)

ب) هگل ( Hegel )

فلسفه هگل (1831-1770م.) در برابر سخن قدما و حتي كانت قرار دارد. در منطق ارسطويي، علم، حصول صورت شي‏ء در ذهن تعريف شده است و به خاطر تطابق بين معلوم ذهني و شي‏ء خارجي، مي‏توان گفت علوم ذهني ،جز از نظر ترتب آثار خارجي ،نشان‏دهنده خارج است. (21)

كانت‏با درهم ريختن اين منطق، تنها ادراكات عقل عملي را قابل اعتنا دانست و عقيده داشت كه در احكام عقل نظري، واقعيات خارجي به همان شكلي كه هست، ادراك نمي‏شود و از اين رو، معلومات حاصل از عقل نظري، نسبي و اضافي است.

بدين ترتيب، هم طبق منطق ارسطو و هم منطق كانت، واقعيتي مستقل از ذهن وجود دارد كه عالم با به دست آوردن علم، آن واقعيت را خواهد ديد، اما از نظر كانت، ابزار حصول اين علم در اختيار انسان وجود ندارد.

اما نظريه هگل، چيزي بالاتر از سخن كانت و ارسطو است، زيرا او معتقد بود معلوم ذهني ممكن نيست‏خلاف معلوم خارجي باشد. اين سخن او معروف است كه آنچه واقع است، نمي‏شود خلاف عقل باشد و آنچه عقل بر ان حكم كند، ممكن نيست واقع نباشد. (22)

تفسير تئوري كيفري هگل اين است كه هرچه نزد عقل صحيح باشد، حق است و چون همه به يكسان از عقل برخوردارند، پس نزد همگان نيز حق خواهد بود. بنابراين حق عبارت است از تجسم عيني خواست همگان. (23)

از اين رو، اگر حق مقتضاي اراده كلي و خواست همگان است، پس نفي حق، خلاف چنين خواستي است، در نتيجه، جرم كه نفي حق است، نفي نفي يعني اعمال كيفر، حق و مقتضاي خواست همگان است. و از آنجا كه بزهكار فردي خردمند است، كليت در ذات او نيز قرار دارد، پس او نيز با خواست همگان موافق بوده و از پيش اعلام مي‏دارد من آماده تحمل كيفرم. (24)

طبق منطق ديالتيك هگل، كيفر از درون بزه برمي‏خيزد، چون بزه امر نامعقولي است، ولي كيفر، امري معقول. لذا، امر معقول كه منطبق با خواست و عقل همگاني است، عين واقع هم هست. از اين رو، كيفر، از نواميس كائنات است. (25)

4-1-2. نظريه قرارداد اجتماعي

توماس هابز، جان لاك و ژان ژاك روسو، كه از پيشگامان نظريه قرارداد اجتماعي تلقي مي‏شوند، معتقدند جامعه قبل از انعقاد قرارداد، واقعيتي نداشته و پس از انعقاد آن و تشكيل جامعه، همه حقوق افراد به اجتماع منتقل مي‏شود; از جمله حق اعمال كيفر كه در جامعه طبيعي در اختيار افراد بود، در جامعه سياسي در اختيار جامعه قرار مي‏گيرد. زيرا اگر در جامعه اخير هم افراد، اختيار اعمال مجازات داشته باشند، دو مشكل ايجاد مي‏شود: اول اين‏كه بين جرم و مجازات، تناسب رعايت نمي‏شود، دوم اين‏كه هميشه قدرت و نيروي لازم براي اعمال كيفر، در اختيار افراد وجود ندارد. بنابراين، مطلوب اين است كه نظام كيفري‏اي تاسيس شود تا اين دو وظيفه را به نحو مطلوب انجام دهد، به گونه‏اي كه مقبول همگان نيز باشد; طبق اين نظريه، كيفر، تنها منشا مشروعيت‏خود را از قرارداد اجتماعي اخذ مي‏كند. (26)

5-1-2. نظريه تحققي يا اصالت تجربه

تا حال آنچه در باب منشا مشروعيت كيفرها گفته شد، ناظر به اين مطلب بود كه اصول و قواعدي برتر از قوانين موضوعه جزايي وجود دارد كه بايد قانون‏گذاران، آنها را به دست آورده و در قانون، متبلور سازند.

اين تفكر كه تا نيمه سده نوزدهم ادامه داشت، با بروز گرايشهاي تحققي در اكثر رشته‏هاي علوم طبيعي و انساني پايان يافت و از آن زمان تا به امروز، دانش حقوق، خصوصا حقوق كيفري، بر مبناي نظريه تحققي قرار گرفت و تمامي مكاتب دفاع اجتماعي در حقوق جزا به نحوي تابع اين مكتب قرار گرفتند. (27)

پيشگامان مهم اين نظريه در اروپا جرمي بنتام و اگوست كنت، و در امريكا ويليام جيمز بودند كه اعتقاد مشترك آنان روي آوردن به معيارهاي عيني و استفاده از شيوه تجربي است.

در شيوه تحقق‏گرايي، از امور مطلق سخني به ميان نمي‏آيد و بر هيچ امري به طور مطلق حكم نمي‏شود; تنها حكم مطلق اين است كه به هيچ امر مطلقي نمي‏توان حكم كرد. (28)

اين انديشه عميقا در تمام رشته‏ها، از قبيل اقتصاد، روان‏شناسي، سياست و حقوق راه يافت و در نتيجه، دانش حقوق كيفري نيز بر اين مبنا قرار گرفت كه بايد قوانين كيفري را با تجزيه و تحليلهاي علمي، از واقعيات اجتماعي به دست آورد، زيرا در وراي حقوق موضوعه قواعدي برتر و والاتر همچون حقوق طبيعي، اراده الهي و... وجود ندارد. (29)

2-2. ملاك تعيين مجازات

1-2-2. نظريه جبران

ارسطو اولين كسي است كه ملاك تعيين كيفرها را جبران ( retibution ) دانسته و بر اين اعتقاد بود كه مجرم بايد به تناسب جرم ارتكابي كيفر ببيند. (30)

نظريه جبران، پس از ارسطو، با تحول انديشه انسان، دگرگون شد. اگر ارسطو، مبناي نظريه جبران را عدالت طبيعي مي‏دانست و نقش كيفر را جبران آسيبهاي وارد شده مي‏انگاشت، (31) در انديشه رواقي، عدالت طبيعي به معناي زيستن بر وفق قوانين الهي و تبعيت آگاهانه از مشيت‏خداوند بود و كيفر نوعي انتقام الهي دانسته مي‏شد. (32)

سپس انديشمندان مسيحي، عدالت كيفري را به شيوه ارسطويي و رويكرد رواقي، بر تعاليم مسيحيت منطبق ساختند و مفهوم گناه، كيفر و خداوند را به يكديگر نزديك است و مجازات را در حقيقت، كفاره گناه تلقي مي‏كردند. (33)

با اين توضيح، مي‏توان اعتقاد اساسي طرفداران نظريه جبران را اين دانست كه كيفر به نحوي تاوان جرم تلقي شده و همين كه مجرم متناسب با جرمش مجازات ببيند، بهاي جرمش را پرداخته است. (34)

2-2-2. نظريه ارعاب ( deterence )

براساس اين نظريه، هدف اصلي از كيفر، منع ارتكاب جرم يا حداقل كاهش آن است، و بايد با اعمال كيفر و ايجاد هراس و بيم در دل مردم، مانع آنان از ارتكاب جرم در آينده شد.

در توجيه اين نظريه گفته مي‏شود: مردم به لحاظ ارتكاب بزه، سه گروهند: يك دسته بزهكاراني هستند كه از خطر مجازات هيچ ترسي به خود راه نداده و دانستن اين‏كه ممكن است مشمول كيفر قرار بگيرند، تاثيري در جلوگيري آنان از ارتكاب جرم ندارد، اعم از اين‏كه مجرم ابتدايي باشد يا حرفه‏اي. دسته دوم افراد معمولي هستند كه اكثريت افراد جامعه را تشكيل داده و عادت كرده‏اند بدون چون و چرا از قانون پيروي كنند; و دسته سوم كساني هستند كه امكان گرايش به ارتكاب جرم در آنها وجود دارد و چنانچه كيفرهاي قانوني وجود نمي‏داشت، احتمالا انديشه ارتكاب جرم در ذهن آنان رسوخ مي‏يافت. البته تعداد اين افراد نسبت‏به هر جرمي متفاوت است، مثلا اگر براي قتل، قاچاق مواد مخدر و فرار از پرداخت ماليات، هيچ كيفري تعيين نمي‏شد، واضح است كه تعداد مرتكبان احتمالي اين گونه جرايم به يك ميزان نبود.

به هر حال، منطقي مي‏نمايد كه هر جرمي را وسوسه‏انگيز بدانيم و با وضع قوانين كيفري وسوسه ارتكاب جرم را از مخيله مرتكبان احتمالي بزداييم.

بنابراين، تعيين كيفر، براي گروه نخست و دوم، نقش مؤثري نخواهد داشت، تنها در مورد گروه سوم است كه كيفر مي‏تواند مؤثر باشد. از اين رو، مي‏توان با تعيين كيفرهاي دقيق، طبق نظريه ارعاب، باعث پيشگيري و كاهش وقوع جرم شده، به گونه‏اي كه حتي كساني كه پاي‏بند اصول اخلاقي هستند، هواي ارتكاب جرم را در سر نپرورانند. (35)

3-2-2. نظريه اصلاح ( reform )

طبق اين نظريه، هدف از تشكيل نظام عدالت كيفري، اين است كه با اعمال مجازات ضربه روحي‏اي بر مجرم وارد شود، تا وي دريابد عمل زشتي كه مرتكب شده است، صحيح نبوده و نبايد آن را تكرار كند.

در اين نظريه، از بين كيفرها، بر كيفر زندان، بيشتر تاكيد مي‏شود و حداقل اين است كه كيفر اعدام، به‏طور كلي از نظام كيفري حذف گردد، زيرا هدف از كيفر، تغيير روح و انديشه شخص بزهكار، و تحول بينش او است و اين منظور، بيشتر در زندان و با اعمال مجازاتهاي جايگزين اعدام قابل دستيابي است.

از اين رو، پاره‏اي از جرم‏شناسان، اتخاذ تدابير و سياست جنايي خاصي را پيشنهاد مي‏كنند. مثلا مرتكبان جرم رانندگي در حال مستي، بايد ملزم شوند در بخش تصادفات بيمارستانها، مشغول به كار شوند يا كسي كه به كودكي تجاوز كرده و موجب آسيب جسمي و رواني وي شده است، تحت‏شرايط كنترل شده با قرباني جرم رو به رو شود و از اين طريق، رنجي را كه خود باعث آن شده، شاهد باشد، و از آن درس بياموزد. (36)

ناگفته پيداست كه تعيين كيفر، طبق اين نظريه، مطمئنا از لحاظ اجرا آسان‏تر و از نظر هزينه كم‏خرج‏تر است و در برابر برخي جرايم و مجرمان مي‏تواند نقش مؤثري داشته باشد. به همين جهت، امروزه ما شاهد مجازاتهاي تكميلي در برخي كشورها هستيم. مثلا در قانون يازده ژوئيه 1975 فرانسه، مجازاتهاي تبعي و تكميلي جايگزين كيفر زندان شده است (37) و در قانون مجازات اسلامي مصوب 1370، قانون‏گذار ايراني در ماده 22 تخفيف مجازات و تبديل آن را پيش‏بيني كرده و در ماده 19 همين قانون، مجازاتهاي اصلاحي و جايگزين زندان را و در ماده 25، مجازاتهاي معلق را مقرر كرده است.

در برخي از موارد، مي‏توان پس از تخفيف مجازاتهاي حبس، به اقدامات اصلاحي مبادرت ورزيده و مجرم نيز طبق پيش‏بينيهاي قانوني كه براي اصلاح وي منظور شده است، به طور اختياري اقدام خواهد كرد.

4-2-2. نظريه درمان ( cure )

پاره‏اي از جرم‏شناسان برآنند كه مجازاتها اساسا بايد حذف شوند، زيرا مجرم شر يا پليد نيست، بلكه او بيمار است. (38) وقوع جرم، نشانه نوعي مشكل شخصيتي يا ديگر اختلالات رواني فاعل آن است، چنين كسي را نمي‏توان با مجازات اصلاح كرد يا وي را ترسانيد. از اين رو، اعمال كيفر، مبتني بر هيچ فلسفه‏اي نمي‏تواند باشد؟

اصولا چه انتظاري از كيفر داريم؟ آيا كيفر به خاطر سودي نيست كه براي نظم اجتماعي به بار مي‏آورد؟ امروزه، ما شاهد پيش‏بيني انواع مجازات‏هاي دقيق در قوانين جزايي هستيم كه اعمال آنها تنها باعث وخيم‏تر شدن اوضاع اجتماعي شده و هچ ضرورتي براي تشكيل نظام عدالت كيفري تصور نمي‏رود، بلكه حتي باعث تكرار جرم و چه بسا، سنگدلي مجرمان شود. بنابراين، آيابهتر نيست‏به جاي شيوه اعمال كيفر، از داده‏هاي علوم پزشكي، روان‏شناسي و... استفاده برده و ااز طريق اقدامات منظم درماني با بزه و بزهكاري رو به رو شويم؟ (39)

5-2-2. نظريه ارضا ( satisfaction )

براساس اين نظريه، در ارتكاب جرم، به حق مجني‏عليه تعدي و تجاوز شده است، احساسات او برانگيخته شده است و طبيعتا ميل به ارضاي خشم و كينه در او ظاهر مي‏شود و چنانچه اين نياز به شكلي ارضا نگردد، انتقام، شكل خصوصي يافته و جامعه دچار اختلال خواهد شد. بنابراين مجرم بايد به مكافات زشتي عمل خود برسد، و در درجه اول، اين مجني‏عليه است كه بايد ارضا شود. بنابراين، نمي‏توان نظام كيفري يك جامعه را عادلانه دانست، مگر اين‏كه مصوبات قانوني را در جهت ارضاي تمايلات انساني مجني عليه و فرونشاندن احساسات او دانست.

چنانكه پيداست، اين نظريه بيشتر بر ملاحظات روان‏شناسي مبتني است تا بر تحقيقات تاريخي يا علمي. (40)

3. مباني عدالت جزايي در انديشه اسلامي

اسلام دين قانون است، چنانكه در صدر اسلام دولت اسلامي براساس يك سلسله قوانين، از جمله جزايي، تاسيس شد تا از امنيت روحي و جسمي فردي و اجتماعي حراست كرده و از وقوع بزهكاري و گسترش فساد جلوگيري نمايد.

در اسلام هم، همانند ديگر اديان ابراهيمي، منشا اين قوانين، وحي و اراده الهي است. در درستي اين مطلب از لحاظ اعتقادي، براي پيروان اسلام، جاي هيچ گونه ترديدي نيست. براي آنان همين اندازه كافي است كه از رفتارهاي نامشروع، اطلاع يابند تا در پي ارتكاب آنها نباشند. اما خارج از محدوده تعبد، آيا اسلام به پيروان خود اجازه بررسي و داوري عقلي درباره مباني كيفرهاي شرعي را مي‏دهد؟ اصولا آيا مي‏توان ديدگاه اسلام را درباره فلسفه مجازاتها جويا شد و آن را از متون شرعي به دست آورد؟

آيات قرآن، روايات معصومان(ع) و نيز اقوال متكلمان و فقيهان، چنين مي‏نمايانند كه مي‏توان طبق ادله عقلي، پاره‏اي از علل مشروعيت‏يافتن مجازاتها و ملاكهاي تعيين آنها را به دست آورد. ما در دو قسمت، به بررسي اين علل مي‏پردازيم:

1-3. ملاك تشريع كيفرها

1-1-3. ملاكهاي عقلي

الف) حسن و قبح (عدالت و ظلم)

سقراط اولين كسي بود كه مساله حسن و قبح را مطرح ساخت. وي هنگام گفتگو با «اتيفرون‏» در باب دينداري، از او مي‏پرسد: آيا نيك و بد اعمال را خدايان به ما مي‏آموزند؟ آيا پس از امر و نهي خدايان مي‏فهميم امري خوب يا بد است؟ آيا ضابطه‏اي بر افعال حاكم است تا ما هم اعمال نيك و بد را بفهميم؟

پس از اين پرسشها و جوابهاي اتيفرون، سقراط بر خلاف عقيده و نظر خويش، او را مجاب مي‏كند كه زشتي و زيبايي، خوبي و بدي، و عدل و ظلم، اوصافي هستند كه بايد همچون متاثر و مؤثر تلقي شوند. يك شئ بدان علت متاثر است كه اثري بر او واقع مي‏شود و درست نيست كه بگوييم چون متاثر است اثري بر او واقع مي‏شود. در نتيجه، يك شي به اين علت صفتهاي مذكور را مي‏پذيرد كه نزد كسي متصف به اين صفات شود، نه اين كه اينها چون اوصافي خارجي و واقعي هستند، كسي آنها را خوب و بد، زشت و زيبا يا عدل و ظلم بداند. (41)

پس از سقراط، شاگردان وي افلاطون و ارسطو، بحث از حسن و قبح و عدل و ظلم را گسترش دادند و اين از نكات جالب توجهي بود كه فيلسوفان آن ديار، بدان تفطن يافته بودند و بعدها اين ميراث اخلاقي، حقوقي و فلسفي يونانيان به مسلمانان رسيد.

مساله حسن و قبح افعال، در بسياري از آيات قرآن و روايات آمده است. في‏المثل خداوند پس از اين‏كه عمل به يازده حكم شرعي را امر نموده و از چهارده رفتار، نهي مي‏كند، مي‏فرمايد: كل ذلك كان سيئة عند ربك مكروها; (42) آن دسته از احكامي كه ممنوع اعلام شدند، نزد پروردگارت زشتند.

اين آيه به خوبي نشان مي‏دهد كه علت منع و نهي از چهارده فعل زشت مثل قتل، زنا، خوردن مال يتيم و...، بد بودن آنها نزد خداوند است. اما شايد به ذهن برسد كه زشتي يك عمل به اين است كه نزد خداوند زشت‏باشد، زيرا عقل نمي‏تواند زشتي اعمال را مستقلا درك كند. ولي وقتي آن را در برابر اين آيه قرار بدهيم كه مي‏فرمايد: «وقالوا لو كنا نسمع او نعقل ما كنا في اصحاب السعير; (43) اگر ما به سخنان پيامبر گوش مي‏كرديم يا طبق عقل خود رفتار مي‏كرديم، امروز دچار دوزخ نمي‏شديم‏»، درمي‏يابيم كه عقل نيز مستقلا مي‏تواند خوب و بد اعمال را تشخيص دهد.

علي(ع) در اين باره مي‏فرمايد: فبعث فيهم رسله و واتر عليهم انبيائه ليستادوهم ميثاق فطرته ويذكروهم منسي نعمته ويحتجوا عليهم بالتبليغ ويثيروا لهم دفائن العقول; (44) پس خداي متعال رسولان خود را برانگيخت و پي در پي پيامبران خود را مي‏فرستاد تا عهد و پيمان خداوند را كه در فطرتشان بود، بطلبند و به آن نعمت فراموش شده، تذكرشان بدهند و از راه تبليغ با آنان گفتگو نمايند و عقلهاي پنهان شده را بيرون كشند. همچنين ايشان هنگام نصيحت‏به فرزندشان امام مجتبي(ع) مي‏فرمايند: يا بني فان الله لم‏يامرك الا بحسن ولم‏ينهك الا عن قبيح; (45) اي فرزندم، خداوند تو را جز به خوبي امر نمي‏كند و جز از قبيح باز نمي‏دارد.

اين سخن متكلمانه، نشان مي‏دهد كه خداوند ملاك امر و نهي شرعي را حسن و قبح قرار داده است و چنين مي‏نماياند كه خداوند به آنچه خوب است امر مي‏كند و از آنچه زشت است نهي مي‏نمايد. در واقع، كلام امام(ع) پاسخي است‏به نزاع دامنه‏دار و وسيعي كه بعدها در ذهن متكلمان و فيلسوفان اسلامي، راجع به حسن و قبح روييد.

ب) مصلحت و مفسده

دانشمندان اسلامي، (46) بر اين باورند كه مبناي احكام اسلامي مصالح و مفاسد واقعي است و خداوند، طبق آنها احكام شرعي را مقرر فرموده است. چه اين كه هدف شريعت، سعادت انسان و رسيدن او به كمال واقعي است و اين هدف با انجام افعال و رفتارهايي به دست مي‏آيد كه مصلحت واقعي انسان را حاصل آورد.

منشا اين اعتقاد، قرآن كريم است. در بسياري از آيات قرآن، مصلحت انسان، علت صدور احكام اسلامي اعلام شده است. مثلا خداوند درباره كيفر قصاص مي‏فرمايد: ولكم في القصاص حياة يا اولي الالباب; (47) اي عاقلان، براي شما در [اعمال] كيفر قصاص، زندگي و حيات است. چنانكه پيداست، روي سخن اين آيه با خردمندان است. گويا اگر عقل در عمق مشروعيت كيفر قصاص تامل كند، درمي‏يابد كه حفظ امنيت جسماني و رواني افراد جامعه، مصلحت لازم‏الاستيفايي است كه تامين آن نيازمند پيشگيري از وقوع قتل، ضرب و جرح و...، با پيش‏بيني كيفرهاي عادلانه، در قوانين جزايي است.

همچنين در قرآن كريم، تشريع مجازات براي قتل، زنا، خوردن مال يتيم و...، براساس حكمت الهي معرفي شده است: ذلك مما اوحي اليك ربك من الحكمة ولاتجعل مع الله الها آخر فتلقي في جهنم ملوما مدحورا; (48) اينها حكمتي است كه خداوند بر تو وحي كرده است. با خداي يكتا، خداي ديگري مپندار كه در اين صورت ملامت‏شده و در حال مطرود شدن، وارد جهنم مي‏شوي.

به گفته مفسران، اين حكمت، چيزي جز مصالح واقعي انسانها نيست، (49) همان گونه كه در آيات ديگري نيز، انزال كتاب و جعل احكام شرعي، براي حق، ميزان، نفي فحشا و منكر اعلام گرديده است. (50)

اخبار و رواياتي كه از معصومان(ع) به ما رسيده است، نيز مشحون از ذكر علل و حكمتهاي صدور احكام شرعي و اوامر و نواهي الهي است; مثلا شيخ صدوق، حكمت و فلسفه احكام را در كتاب علل الشرايع، (51) و علامه مجلسي روايات مربوط به فلسفه احكام شرعي را در كتاب بحارالانوار تحت عنوان «باب علل الشرايع والاحكام‏»، (52) ذكر نموده‏اند.

2-1-3. رابطه عدالت و مصلحت در تشريع كيفرها

چنانكه سابقا گفتيم، بيان تئوريهاي اوليه كيفري، عدالت‏بوده است و اين نظريه به روزگارفيلسوفان يونان برمي‏گردد و تا زمان حاضر نيز، مجازاتها براساس تئوري عدالت توجيه مي‏شوند، هرچند تفسيري كه امروزه از عدالت ارائه مي‏شود، با مفهوم قديمي آن تفاوت بسيار دارد. (53)

پس از گذشت دويست‏سال از ظهور اسلام، با ترجمه آثار افلاطون و ارسطو به عربي، مسلمانان دريافتند كه پايگاه سياست، حقوق، اخلاق و فلسفه نزد يونانيان هم، دالت‏بوده است. بدين ترتيب، بحثهاي كلامي درباره حسن و قبح، عدالت، اختيار و مسؤوليت انسان، جزا و پاداش و...، همگي رنگ فلسفي هم پيدا كرده و برخي از عالمان، مستقلا امور فوق را از ديدگاه فلسفه توجيه نموده و كوشيدند جامعه اسلامي را در نظامي عقلاني، با تلفيق فلسفه يونان و عقايد اسلامي به تصوير بكشند. (54)

با اين همه، منشا اصلي و زمينه‏ساز اولي بحث از حسن و قبح و عدل و ظلم، قرآن كريم و روايات معصومان(ع) است. (55) اما قبل از اين‏كه به بررسي و تفسير مصلحت و عدالت، و رابطه آنها با يكديگر در تشريع كيفرهاي اسلامي بپردازيم، بجاست كه به تقسيمات معارف بشري نظري افكنده و نحوه شناخت مفاهيم فلسفي خوب و بد، عدالت و ظلم، مصلحت و مفسده، منفعت و مضرت، و... را تبيين كنيم.

الف) شناختهاي حقيقي و اعتباري

شناختهاي ما بر دو گونه‏اند: يك دسته شناختهايي كه آينه تمام‏نماي واقعيات خارجي هستند كه با تغيير و جايگزيني فاعل شناساي آنها، تغيير نخواهند كرد، مثل علم فيزيك، شيمي و پزشكي; دسته‏اي ديگر كه گزارشگر وقايع خارج از روان و انديشه ما نيستند، بلكه از عواطف، تاثرات رواني و مقدار اثري كه در رفع نيازمنديهاي ما دارند، حكايت مي‏كنند: همچون ادبيات، اخلاق، حقوق و زيباشناسي.

مثلا آبي بودن و زيبا بودن دريا را در نظر بگيريد; در مورد اول كه حاكي از خارج است، همه ادراك‏كنندگان، يكسانند، كه اين معرفتي حقيقي است، برخلاف مورد دوم كه حاكي از روان و عواطف ادراك‏كنندگان است و زشتي و زيبايي آن، با تعدد آنان متفاوت مي‏شود; اين معرفتي پنداري است. (56)

سخن از مصلحت و مفسده، منفعت و مضرت و عدالت و ظلم نيز اين گونه است. يك رفتار از نظر انساني عادلانه است و نزد انسان ديگر ظالمانه، يك قانون از نظر عده‏اي مصلحت‏آميز است و از نظر جامعه‏اي ديگر مفسده‏آميز.

بدين ترتيب، واضح مي‏شود، عدالت و مصلحت، دو مفهوم نسبي و اضافي‏اند و اتصاف اشياء به آنها، خبر دادن از اشياء خارجي نيست، بلكه در حقيقت‏خبر دادن از خود است، به اين معنا كه آن شي‏ء را براي زندگي و معيشت‏خود عادلانه و مصلحت‏آميز پنداشته‏ايم و از نظر روحي و رواني زير تاثير آن قرار گرفته‏ايم. از اين نظر، نمي‏توان يك مفهوم ثابت، دايمي و كلي براي عدالت و مصلحت قايل شد، بلكه با تغيير فاعل شناساي آنها، عنوان عدالت و مصلحت نيز متغير مي‏شود.

اما پرسش اساسي در اينجا، اين است كه اگر نتوان مفهوم ثابت و كلي‏اي از عدالت و مصلحت را تصور كرد، چگونه مي‏توان به اوامر و نواهي شرعي ماندگار معتقد شد؟ آيا مي‏توان كيفرهاي ثابتي را براي همه زمانها و مكانها و جوامع مختلف، طبق قوانين اسلامي پيش‏بيني كرد؟

ب. تبيين مجازاتهاي اسلامي براساس مصلحت و عدالت

دانستيم كه مفهوم عدالت و مصلحت، تابع وضع زندگي و نيازها بوده و با تغيير فاعل شناسا، متغير مي‏شوند. در نتيجه، مفهوم عدالت و مصلحت، در قلمرو شناختهاي پنداري و اعتباري ما قرار داشته و با توجه به اقتضاهاي زمان و مكان، نيازها، آداب و سنن و... هر جامعه‏اي، متفاوت خواهد بود.

اما اين اعتباري بودن، به معناي گزاف بودن و وهمي بودن آنها نيست. نسبيت و اعتباري بودن، به معناي تفاوت حكم با تفاوت و تعدد فاعل شناساست و شخص مدرك به هيچ وجه، به گزاف و بي‏علت‏حكم نمي‏كند.

علت تفاوت حكم اين است كه هريك از اشياء خارجي، داراي آثار متفاوتي هستند و بر دستگاه ادراكي ما، تاثيرات متفاوتي مي‏گذارند. از سوي ديگر، شي‏ء واحد، كه داراي اثر واحدي است، در همه افراد، تاثير واحدي نمي‏گذارد، زيرا هر فردي از روان و دستگاه ادراكي متفاوتي با ديگران برخوردار است. از اين رو، ممكن است پيش‏فرضها، ذهنيتها، مقبولات و... متفاوتي از ديگران داشته باشد و در قالب اينها، به تفسير يك رفتار، يك پديده و... پرداخته و حكمي متفاوت با ديگران ارائه نمايد. بنابراين احتمال دارد، فعلي را كه يك شخص عادلانه يا مصلحت‏آميز مي‏خواند، فردي ديگر برخلاف آن معتقد باشد.

حال اگر منشا اين اختلاف نظرها (يعني ذهنيتها و پيش‏فرضها) كه همان حدوسط بين يك رفتار و تفسير آن هستند، يكي شود، زاويه نگاه به رفتارها نيز يكسان شده و شيوه تفسير پديده‏هاي انساني هم ثابت و كلي خواهد شد. به همين دليل، تعليم و تربيت، يكي از ابزارهاي حصول ذهنيتهاي يكسان بوده و باعث مي‏شود كه نگاه‏هاي مختلف، به يكديگر نزديك شوند. در اين صورت است كه همه از يك رفتار خاص، تفسير واحدي ارائه مي‏دهند. از اين رو، هيچ بعيد نيست كه بتوان نظامي اخلاقي، حقوقي، جزايي، سياسي و... واحد و يكساني را براي همه جوامع انساني، در مجموعه قوانين هر كشوري، پيش‏بيني كرد.

در بينش اسلامي ما، پيش‏فرض تشكيل نظام عدالت كيفري، همان ضوابطي است كه براي مصالح واقعي انسان مقرر شده است. با استفاده از آيات، روايات و گفته‏هاي عالمان اسلامي، مصالح واقعي يك رفتار، طبق معيارها و ضوابط زير تعيين مي‏شود:

«مصالح دنيوي و اخروي، مصالح مادي و معنوي، مصالح فردي و اجتماعي و مصالح موقت و مستمر».

در همين جاست كه رابطه عدالت‏با مصلحت نمودار مي‏شود; چنانچه طبق معيارهاي هشت‏گانه، رفتاري مصلحت‏آميز خوانده شود، آن رفتار وصف عادلانه بودن خواهد يافت و به اين ترتيب، چون در تشريع كيفرهاي شرعي به تمام نيازها و چگونگي رفع آنها، توجه شده است، وصف عدالتي ماندگار و ثابت‏براي كيفرهاي اسلامي، كاملا شايسته است.

2-3. ملاك تعيين كيفرهاي اسلامي

1-2-3. كيفرهاي اسلامي و حفظ ارزشها

الف) تحليل قضاياي ارزشي

سعادت، هدفي است كه آدميان را به تلاش و كوشش واداشته تا جهت‏برآورده شدن نيازهايي همچون سلامت، امنيت، رفاه و...، از نيروي فكري و جسماني خويش كمك بگيرند. از اين‏رو، اموري كه باعث رفع نيازمنديهاي انسان مي‏شود، «ارزشهاي انساني‏» خوانده مي‏شوند. بنابراين، ارزشها، وقايعي هستند كه احتياجها و اشتياقهاي گوناگون آدمي را برآورده مي‏سازند، كه البته ميزان تامين نيازها و رفع آنها از نظر هر انساني به يك اندازه نيست، همچنان كه مصاديق نيازها از نگاه همگان يكسان نيست. (57)

چنانكه قبلا گفتيم، پاره‏اي از انديشه‏ها، به گونه‏اي به نيازهاي ما وابسته است كه با تطور و تغير آنها، آن انديشه‏ها ثابت نمي‏مانند; اين نوع قضايا كه ما آنها را پنداري خوانديم و در اين جا به سبب متضمن بودن ارزشهاي انساني، آنها را «قضاياي ارزشي‏» مي‏ناميم، در واقع وسيله‏اي هستند كه ما، اميال و نيازهاي خود را از طريق آنها بيان مي‏كنيم.

اين‏كه رفتاري را خوب يا بد توصيف مي‏كنيم و از لحاظ حقوق جزايي، مستوجب پاداش يا كيفر مي‏دانيم، درواقع مي‏خواهيم رابطه آن رفتار را با هدف مورد نظر خود نشان بدهيم; خوب بودن يك رفتار يعني منطبق بودن آن با هدف ما و بد بودن آن، به معني عدم مطابقت‏با هدف مورد نظر ماست. بدين ترتيب، چنين قضاوتي، چون از احساسات، عواطف نيازهاي ما برخاسته است، نمي‏تواند قابل صدق يا كذب باشد.

مثلا قضيه «سرقت‏بد است‏» يك قضيه ارزشي است، اما قضيه «زيد سارق است‏» يك قضيه حقيقي است; به اين معنا كه مي‏توان صحت و سقم حمل سارق بر زيد را با برهان عقلي اثبات كرد. اما در قضيه اول، مفاد قضيه نه درست است و نه نادرست; زيرا بد بودن سرقت، منطبق با شي‏ء خارجي نيست، از اين رو، نمي‏توان اين قضيه را صحيح يا خطا دانست و براي اثبات يك طرف، به برهان عقلي تمسك كرد. (58)

اما قضاياي ارزشي، براساس علت و دليلي حاصل مي‏آيند; وقتي مي‏گوييم: «سرقت‏بد است‏» به اين معناست كه سرقت را عامل سلب آرامش جامعه مي‏دانيم و بين سرقت و امنيت مالي و آرامش جامعه، رابطه عليت را كشف كرده‏ايم. همچنين وقتي مي‏گويم: «كيفر سرقت، قطع دست‏سارق است‏» به اين معناست كه اين مقدار كيفر را عامل ارعاب، پيشگيري يا تشفي خاطر افراد جامعه مي‏پنداريم. به همين دليل، سرقت امري نامطبوع و ناخوشايند است، چون مغاير با هدف آرامش جامعه و امنيت مالي افراد است، ولي كيفر آن مطبوع، خوش‏آيند و به نفع جامعه تلقي مي‏شود.

طبق اين تحليل، قضاياي ارزشي داراي دو حيثيتند; نخست اين‏كه مفاد اين قضايا، حاكي از عواطف، تمايلات و نيازهاي ماست; چنانچه رفتاري در جهت هدف مورد نظر ما باشد، مطلوبيت داشته و آن را خوب دانسته و اگر منطبق نباشد، آن را نامطلوب و بد تلقي مي‏كنيم.

حيثيت دوم اين است كه قضاياي ارزشي، از جهت‏بيان رابطه عليت‏بين رفتار و هدف، ديگر تابع اميال و نيازهاي ما نيستند، بلكه مانند ساير روابط علي و معلولي، حاكي از واقعيات نفس‏الامري‏اند. هرچند، ممكن است در تشخيص هدف، خطايي صورت بگيرد، اما اين اشتباهات، ضرري به واقعي بودن رابطه عليت‏بين افعال اختياري و نتايج مترتب بر آنها نخواهد زد، و آنها را از مباحث عقلي و قابل استدلال برهاني خارج نخواهد ساخت. (59)

ب) معيار تعيين ارزشها

گفتيم كه ريشه خوب و بد يا مطلوبيت و نامطلوبيت، آن است كه چيزي را براي زندگي و معيشت‏خود نافع و مصلحت‏آميز، و يا مضر و مفسده‏آميز بدانيم; و قضاياي ارزشي يا پنداري ما بر همين اساس وضع مي‏شوند. اين سخن كه در حكمت اسلامي، از ابتكارات علامه طباطبايي و در فلسفه غرب، از سوي پاره‏اي از فيلسوفان همچون ديويد هيوم، جرج ادوارد مور و برتراند راسل (60) مطرح شده است، در برابر نظريه حقوق فطري و تحققي قرار دارد.

بي‏گمان سعادت انسان به اين است كه نيازها و احتياجات وي بخوبي رفع شود. انسان با علم و تجربه مي‏آموزد كه چه احتياجاتي دارد و چگونه بايد آنها را رفع كند. اما واسطه‏اي در بين است كه رفتارهاي او را تنظيم مي‏كند و باعث انتخاب او از يافته‏ها مي‏شود; آنچه واسطه عمل و استفاده از شناختهاي علمي ما قرار مي‏گيرد، اصول اعتقادي و بينشهاي انسان است. زيرا معرفت‏به اشياء خارجي، مبين اقدامات و افعال ما نيست. اين مغالطه آشكاري است كه وقتي نيازي از نيازهاي انسان را با علم و تجربه دريافتيم، حكم كنيم كه پس بايد طبق آن عمل كنيم. از اين رو، همچنان كه اين فيلسوفان به ما ياد داده‏اند، واقعيت و هستي از اين نظر كه مكشوف مايند، مستلزم هيچ قضيه ارزشي نخواهند بود.

در عين حال، اخلاق و حقوق مبتني بر واقعيت و علم، از زمان افلاطون و ارسطو، تا انديشه تحقق‏گرايي عصر ما، براساس اين مغالطه بديهي قرار دارد كه قضاياي ارزشي را مي‏توان از قضاياي حقيقي به دست آورد. متاسفانه بسياري از قضايا، از اخلاق جنسي در غرب گرفته تا حقوق كيفري، امروزه بر اين مغالطه بنا شده است و ادعا مي‏شود كه نظام ارزشها، با نيازهاي طبيعي و داده‏هاي علمي و تجربي پيش مي‏رود.

ما با حقوق فطري يا داده‏هاي علمي و تجربي مخالف نيستيم، سخن ما اين است كه اينها به ما از وقايع خارجي خبر مي‏دهند، نه اينكه چگونه بايد عمل كنيم يا نكنيم. زيرا در برابر وقايع خارجي دو گونه مي‏توان تصميم گرفت: رد يا قبول; هيچ گاه وقايع خارجي به ما نمي‏گويند كدام‏طرف را انتخاب كنيد، بلكه ما طبق ذهنيتهاي قبلي، دست‏به گزينش يافته‏هاي خويش مي‏زنيم. (61)

در اين باره، نظريه ديگري وجود دارد كه معيار بايدها و نبايد را «خوش‏آيندي‏» و «بدآيندي‏» دانسته است. پاره‏اي از فيلسوفان معتقدند كه قضاياي ارزشي فقط به پسند و ناپسند اشخاص وابسته بوده و بيانگر حالات رواني انسانند. قضيه «سرقت‏بد است‏» به اين معناست كه من سرقت را دوست ندارم.

مهمترين سستي نظريه فوق اين است كه براي اخلاق و حقوق، معيار و ضابطه‏اي كلي قايل نيست و وانمود مي‏كند كه تابع سليقه‏هاي شخصي افراد است. اين نظريه به «تئوري عاطفي‏» شهرت دارد. (62)

از نظر ما، نه طبيعت و فطرت، و نه عواطف و احساسات، و نه علم و تجربه، هيچ كدام معيار ارزش نيست. آنچه مي‏تواند معيار باشد، تنها پيش‏فرضهاي ماست; با اينهاست كه به سراغ علم و فطرت و... مي‏رويم و از آنها آنچه را كه با هدف ما متناسب است، گزينش مي‏كنيم. از همين رو، همان گونه كه علت و منشا تفاوت بايدها و نبايدها در تمام زمينه‏هاي ارزشي، ذهنيتهاي قبلي است، علت‏يكسان شدن آنها را نيز بايد در همانها جستجو كنيم. لذا مي‏توان ارزشهاي ثابت و ماندگاري را تعيين كرد و با تاسيس نظام عدالت كيفري به حفظ و حمايت از آنها پرداخت.

2-3. تعيين مجازاتهاي اسلامي براساس ارزشها

الف) تبيين مجازاهاي اسلامي براساس ارزشها

انسان موجودي هدفمند است و بالتبع، اعمال خود را طبق اهداف خويش تنظيم مي‏كند; كيفرها نيز نوعي رفتارند و طبعا، قبل از اعمال آنها، هدف و مقصودي مورد نظر است. بويژه، از آغاز تبدل جامعه طبيعي به جامعه سياسي، اعمال مجازات، از حالت‏خصوصي به شكل اجتماعي درآمد و به موجب قانون در اختيار حكمرانان قرار گرفت.

پس هر قانون كيفري، تابع هدف و مقصود قانون‏گذاران است كه براساس زمينه‏هاي فكري، بينشها و پيش‏فرضهاي خود و تفسيري كه از نيازها و ارزشهاي اجتماعي و فردي دارند، آن را در نظر گرفته و قوانين كيفري را در جهت دست‏يابي به آن اهداف تنظيم مي‏كنند.

اما از نگاه برخي از فيلسوفان، هر هدفي كه براي اعمال كيفرها و تعيين نوع و ميزان آنها مورد نظر باشد، منطق و مبناي صحيحي براي توجيه كيفرها نخواهد بود. (63)

توجيه اين نظريه شايد اين باشد كه دست‏كم سه هدف عمده براي كيفر قابل تصور است: الف)تشفي خاطر مجني عليه; ب)ارعاب; ج)اصلاح. طبق نظريه اول، بايد كيفر از نوع همان جرم ارتكابي و از لحاظ كمي و كيفي با آن متناسب باشد. اشكال اين مبنا اين است كه بايد يك دستگاه عريض و طويل، مركب از قضات، پليس و... را با هزينه‏هاي كلان آماده كنيم تا كسي با آن، خشم خود را فرونشانيده و خاطرش تشفي يابد. اشكال ديگر اين است كه قضيه به اين سادگي نيست كه تصور رود پس از تشفي خاطر مجني عليه، قضيه تمام شده است. بلكه ممكن است اين امر، باعث‏خشم مجرم شود و حس انتقام‏جويي او را شعله‏ور سازد و او را وادار به اقدامات تلافي‏جويانه نمايد.

بديهي است كه اين جريان تشفي خاطرها، همچنان ادامه خواهد يافت و نظام كيفري بر مبناي اين هدف، فاقد ثبات و نظم خواهد شد.

نظريه ارعاب نيز همچنان كه گفتيم بر اين تصور استوار است كه مجرم بايد به كيفر برسد تا باعث رعب و هراس ديگران شده و احتمال ارتكاب جرم را از بين برده يا، حداقل، آن را كاهش دهد. اشكال اين هدف اين است كه با احساس عدالت انساني منطبق نيست، چگونه طبق اين مبنا، كيفر وصف عدالت‏بگيرد، در حالي كه تبهكار متحمل كيفر شود، تا ديگران به دنبال رفتاري همانند او نروند؟ پس او براي اين‏كه ديگران قصد ارتكاب جرم را در سر نپرورانند بايد كيفر ببيند؟! مگر مجرم وسيله و ابزاري براي ترسانيدن ديگران است؟ آيا قانون‏گذار مجاز است انجام عملي را در اجتماع بر فردي تجويز كند تا ديگران عبرت گرفته و به دنبال آن نروند؟!

درباره نظريه اصلاح نيز مي‏توان گفت اگر تحمل كيفرهايي مثل شلاق، به دار آويختن، حبس، قطع دست و... براي اصلاح مجرم باشد، پس مجازات اعدام بايد ممنوع گردد. زيرا اين هدف با اين كيفرها حاصل نخواهد شد. علاوه بر اين، تجربه نشان داده است كه با مجازاتهاي بدني شديد، نه تنها اصلاحي صورت نخواهد گرفت، بلكه باعث جرات بيشتر مجرم شده و موجب مي‏شود كه وي در ارتكاب جرايم بعدي با دقت‏بيشتري عمل كند.

ولي بايد توجه داشت كه در نظام عدالت كيفري، اجتماع با يك سلسله رفتارهاي متفاوت با يكديگر رو به روست كه تنها نقطه اشتراك آنها عنوان «جرم‏» است. اين جرايم نه تنها از نظر حالات و اجزاء يكسان نيستند و از عناصر متفاوتي تشكيل شده‏اند، بلكه تبهكاران نيز حالات يكساني ندارند; (64) ارتكاب جرم در پاره‏اي از آنان، به دليل بيماري و امراض دماغي و رواني است، برخي به تحريك و تشويق ديگران جرمي را مرتكب مي‏شوند و برخي ديگر، با قصد و اراده قبلي به ارتكاب جرم روي مي‏آورند. از نظر تجاوز و تعدي به حقوق افراد نيز، هميشه اين گونه نبوده است كه قربانيان جرم يك حالت داشته باشند. قرباني جرم، گاهي جامعه است و گاهي فرد; و افراد نيز يكسان نيستند.

اينها همه نكاتي است كه نشان مي‏دهد كه طبق يك نظريه نمي‏توان درباره هر فاعل جرمي، يا فعل مجرمانه‏اي به طور عادلانه تمشي نمود و نتايج مطلوبي حاصل كرد. از اين رو، نمي‏توان نظريه اصلاح را فقط معيار كيفرها قرارداد يا تنها از زاويه تشفي خاطر و تلافي، به جرم و مجازات نظر افكند. بلكه بايد در هر مورد قايل به نظريه‏اي شد كه متناسب با مجرم، نوع جرم و مجني عليه بوده و عادلانه هم پنداشته شود. (65)

البته قابل ذكر است كه فيلسوفان غربي مخالف مجازات، در جامعه و فضاي فرهنگي آنان، هر نوع هدف و منطقي براي اعمال كيفر به بن‏بست مي‏رسد. به قول «نيچه‏» از يك سو، انسان امروز، همه چيز را از دريچه منافع خود مي‏بيند و بدون پاي‏بندي به ارزشهاي اخلاقي، مي‏خواهد زودتر به مقصود خويش كه منافع اوست، برسد; از سوي ديگر، كيفرهايي كه اعمال مي‏شوند، نتايج مورد نظر را حاصل نمي‏آورند، زيرا مجرم، كيفر را تحمل مي‏كند، ولي در همان حال، نقشه ارتكاب جرم بعدي را در سر دارد. در گذشته، كيفر حالت اصلاح‏گرانه داشت; مجرم با رغبت، متحمل كيفر مي‏شد و معتقد بود كه كيفر او را از خبائث پاك مي‏كند، اما انسان امروز، علاوه بر اين كه با صرف وقت و هزينه‏هاي بسيار، بايد وي را تحت تعقيب و محاكمه قرار داد، بايد منتظر تكرار جرايم بعدي وي شد. (66)

ولي در حوزه انديشه اسلامي، مقصود اصلي از حيات انسان، نزديكي به خداوند، با اجراي فرامين الهي است و شخصيت انسان تنها با تقرب به خدا به دست مي‏آيد; از اين رو، متناسب با اين هدف، ابزارهاي دقيقي معين شده است تا مانع از انحراف او از مسير و مقصد اصلي شود. در حالي كه اين نكته، در اغلب نظامهاي كيفري دنياگرا، مورد اهتمام نيست.

اسلام دو مرحله برخورد را با افراد منحرف و ناسازگار با اجتماع، معين ساخته است: اول، تعليم و تربيت و استفاده از روشهاي اخلاقي; و ديگري، چنانچه انحراف و ناسازگاري وي در حدي باشد كه مستوجب كيفر و عقوبت دنيوي گردد، اعمال كيفر.

از ديدگاه اسلام، حفظ ارزشهاي ثابت انساني، (67) توجيه‏گر روشهاي اخلاقي و جزايي است و نمي‏توان با لزوم يكي ، ديگري را طرد كرد. نقش كيفرهاي اسلامي، در جهت جلوگيري از تعدي و تجاوز به ارزشها، در مرحله پاياني قرار دارد.

در تئوري كيفري اسلامي ، وقوع جرم به معناي تجاوز به ارزشهاي ثابت مادي، معنوي، فردي، اجتماعي، دنيوي، اخروي و... است. از مصاديق اين ارزشها، امنيت‏بدني، مالي، ناموسي، فكري و رواني و... است و قوام حيات فردي و اجتماعي، به حفظ اين ارزشها بستگي دارد. از اين رو، نقش كيفرها، در اين است كه امنيت اين ارزشها را حفظ كرده و مانع از وقوع قتل، ضرب و جرح، سرقت، كلاهبرداري، زنا، لواط و... شود و دست‏كم، ميزان ارتكاب آنها را كاهش داده، موانعي براي ارتكاب مجدد آنها به وجود آورد.

بنابراين، نقش مجازاتهاي اسلامي، حفظ اعتدال فرد و جامعه، از طريق حفظ ارزشهاي ثابت است، قانون‏گذاران جامعه اسلامي، اهداف مجازاتها را با توجه به همين ارزشها و سنجش ميزان اهميت آنها تعيين مي‏كنند و بر مبناي اهداف به دست آمده، نوع و مقدار كيفرها را در قوانين جزايي پيش‏بيني مي‏نمايند.

ب) اهداف مجازاتهاي اسلامي

اهدافي كه براي كيفرهاي اسلامي گفته شده است، عبارتند از: اصلاح، ارعاب، تلافي و ارضاي مجني‏عليه. (68)

1. نظريه اصلاح

اصلاح مجرمان، از تئوريهاي شخصي است كه با ظهور مكاتب تحققي و رشد و توسعه علوم جنايي و جرم‏شناسي، جايگاه ويژه‏اي نزد حقوق‏دانان يافته است. نقطه مشترك طرفداران نظريه اصلاح، بازپروري و درمان، تاكيد زياد بر كيفر زندان و نفي كيفرهاي بدني است، بويژه كه در نظريه درمان، اصولا نظام كيفري حذف شده و مجرم بيمار تلقي مي‏شود. (69)

چنانكه قبلا هم گفته شد، مجازات، شرط لازم و كافي براي حصول اهداف مورد نظر نيست;چه بسا افرادي بدون لزوم تحمل مجازات، با پند و اندرز، از فعل قبيح خود نادم شده و تصميم بگيرند كه به هيچ وجه به دنبال ارتكاب جرم نروند. حالات و شخصيت افراد يكسان نيست; عده‏اي حتي از بيم علني شدن جرمشان، از ارتكاب جرم ست‏برمي‏دارند و عده‏اي حتي با تحمل سخت‏ترين كيفرها، بازهم به ارتكاب جرم روي مي‏آورند. از اين رو، نظريه اصلاح، تنها در مورد مجرماني كه روحيه اصلاح‏پذير دارند، خصوصا مجرمان ابتدايي قابل اجراست نه در مورد هر جرمي.

در اسلام، هم به شخصيت مجرم توجه خاصي شده و هم تحول رواني او بسيار مورد اهتمام قرار گرفته است; به گونه‏اي كه حتي ارتكاب پاره‏اي از جرايم، در شرايط ويژه‏اي، مستوجب كيفرهاي حدي يا تعزيري نمي‏شود. (70)

در اين موارد، مفهوم‏«توبه‏» قابل توجه است. پذيرش توبه، مبين بي‏اهميتي نقش و كيفر است. زيرا اعمال آن، براي تحصيل اهداف مورد نظر بوده و چنانچه، بدون كيفر، مقاصد مورد نظر حاصل آيد، نيازي به به كارگيري آن نخواهد بود. از اين رو، «توبه‏» به معناي قبول «نظريه اصلاح‏» در مورد برخي جرايم است.

در مورد مجازاتهاي تعزيري، اين نظريه روشن‏تر ديده مي‏شود، زيرا تعيين مقدار و نوع مجازات تعزيري، بستگي به نظر قاضي دارد و بديهي است كه او با توجه به علوم و معارف زمان خود، مقتضيات زمان، مصالح فردي و اجتماعي، مي‏تواند از بهترين ابزار موجود، براي تحقق اهداف مورد نظر اسلام، استفاده برد. (71)

در قانون مجازات اسلامي مصوب 1370، پذيرش نظريه اصلاح، بازپروري و حتي درمان، درباره مجازاتهاي تعزيري كاملا آشكار است. قانون‏گذار، با پذيرش نهادهاي تعليق، آزادي مشروط، تخفيف مجازات، تشديد مجازات، تعدد و تكرار (72) و...، در واقع نظريه عيني بودن مجازاتها را در اين نوع كيفرها رد كرده و با رويكردي ذهني‏گرايانه به جرايم نگريسته است. از ديدگاه قانون‏گذاران نظام اسلامي، اعمال كيفر، در برخي از موارد، هيچ مطلوبيتي في نفسه ندارد و برخلاف گفته كانت و هگل، جزء نواميس خلقت و كائنات به شمار نمي‏رود; مطلوبيت كيفر به خاطر حصول اهداف و مقاصدي است كه بعضا با اصلاح مجرم و بازگرداندن وي به آغوش جامعه حاصل مي‏آيد.

درباره برخي جرايم حدي نيز، قانون‏گذار پذيرفته است كه پاره‏اي از جرايم با توبه مجرم ساقط مي‏شود، مشروط بر اين‏كه قبل از اقامه بينه و حكم قاضي نباشد و در صورت اثبات جرم، براساس اقرار و صدور حكم قاضي، سقوط مجازات، منوط به نظر ولي امر مسلمين است. (73)

2. نظريه ارعاب و تلافي

طبق اين نظريه، اعمال مجازات براي آن است كه مجرم و ديگران در آينده، مرتكب جرم نشوند. در حقوق جزاي اسلامي، براي عبرت‏آموزي مجرم و ديگران مجازاتهايي مقرر شده است تا به اين وسيله، احتمال وقوع جرم از بين رفته يا به حداقل برسد. معروف‏ترين مجازاتهاي اسلامي، كه نمونه‏اي از مجازاتهاي سخت و خشن را نمايش مي‏دهند، مجازات رجم و قطع اعضا است.

در اين قبيل جرايم، كه مصلحت اجتماعي بيش از مصلحت فردي اهميت دارد، چنانچه پس از ارتكاب جرم، اصلاحي در شخصيت مجرم پديد نيايد، و از لحاظ رواني و رفتاري، تحولي در وي ديده نشود، از قبيل توبه، ظهور رفتارهاي نيكو و...، در اين صورت، امنيت اجتماعي، شرافت و عفت عمومي اقتضا مي‏كند كه با فساد و بي‏عفتي و تعدي به امنيت اجتماعي مبارزه شود. (74)

قرآن درباره مجازات سرقت مي‏فرمايد: والسارق والسارقه فاقطعوا ايديهما جزائا بما كسبا نكالا من الله والله عزيز حكيم، (75) دست مرد و زن سارق را قطع كنيد به اين خاطر كه مجازات چيزي است كه كسب كرده‏اند تا از خداوند عبرت بياموزند و خداوند عزيز و حكيم است.

طبق اين آيه، مجازات سرقت‏بر دو هدف استوار است; اول، مكافات عمل، و دوم، عبرت‏آموزي. (76) مكافات عمل، براساس نظريه تلافي، براي اين است كه او مال را به طور مشروع كسب نكرده است و از راه ميان‏بر و با تعدي و تجاوز به حقوق مالي ديگران و بي‏ارزش انگاشتن زحمات و تلاش آنان، بعضا به اموال هنگفتي رسيده است.

پس اگر در برابر اين جرم، هيچ گونه عكس‏العملي نشان ندهيم، و بطور كلي مجازات را از نظام اجتماعي حذف كنيم، درواقع به سوي نابودي و اضمحلال حيات اجتماعي گام برداشته‏ايم. بديهي است كه در اين صورت، تحقق عدالت، آرماني بدون پشتوانه و در حقيقت، آرزويي دست‏نيافتني خواهد بود; و مصلحت ديگر مجازات سرقت، ارعاب و عبرت‏آموزي است تا ديگران را از ارتكاب جرايم سرقت در آينده در هراس افكند. البته همان طور كه برخي از دانشمندان بيان كرده‏اند، مصلحت اصلي در خود وضع و جعل اين احكام است، نه اعمال آنها. (77)

3. نظريه ارضاي مجني عليه

در حقوق جزاي اسلامي، نظريه ارضا از اهميت ويژه‏اي برخوردار است. دانشمندان اسلامي معتقدند كه مجازات براي تحقق عدالت است و در جرايم مربوط به حقوق الناس مثل قتل، ضرب و جرح و...، تحقق عدالت، منوط به اين است كه مجني عليه به حقوق از دست رفته خويش برسد و اعمال كيفر در اين موارد، مبين انتقام فردي است. در جرايمي مثل زنا و سرقت و... كه به حقوق الهي تجاوز مي‏شود، تحميل كيفرهاي شرعي، مبين مكافات عمل است.

برخي از فيلسوفان برآنند كه مبناي اين نظريه، خشم و هوس خودخواهانه مجني عليه يا جامعه است، در حالي كه اين سخن درستي نيست; اگر در جستجوي عدالتيم، بايد اقدامي مناسب و پاسخي شايسته به تعدي و تجاوز فاعل جرم بدهيم، چه اين‏كه ارزشهاي انساني، بايد از حريم متناسبي بهره‏مند باشند و گرنه اجازه داده‏ايم كه كار و تلاش انسان و حقوق و اموالي كه حاصل تلاش اوست، عفت و پاكدامني و از همه مهم‏تر، عقل و جسم اشخاص به هيچ انگاشته شود و امنيت آنها دستخوش تعدي و تجاوز قرار بگيرد.

از اين رو، رضايت مجني عليه و خويشان وي، و نيز تشفي خاطر آنان و جامعه‏اي كه از ارتكاب جرم آزرده شده است‏با اعمال مجازات حاصل مي‏شود و اين نقش مهمي در روند كنترل اجتماعي دارد. به همين خاطر، در حقوق جزاي اسلامي، هدف ضروري پاره‏اي از جرايم، اعم از حدود، قصاص و تعزيرات، ارضاي فرد يا جامعه است، هرچند باعث اصلاح مجرم، ارعاب او و ديگران و جبران ضرر و زيان مجني عليه هم خواهد شد.

شايان ذكر است كه شخصيت مجني عليه و ميزان بهره‏مندي وي از تعاليم حيات‏بخش اسلام، در انتخاب عفو و بخشش بسيار مؤثر خواهد افتاد; اسلام با اين كه حق قصاص را مقرر فرموده است، بر عفو يا اخذ ديه هم بسيار تاكيد كرده است و حتي آنها را ارجح از اعمال حق قصاص اعلام مي‏دارد. (78)

1. ژان ميشل بست، جامعه‏شناسي جنايت، ترجمه دكتر فريدون وحيدا، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوي، 1372، ص‏16.

2. دكتر موسي جوان، مباني حقوق، تهران، چاپ رنگين، 1326، ج‏1، ص‏7; ناصر كاتوزيان، فلسفه حقوق، تهران، انتشارات بهمنشير، چاپ دوم، 1359، ج‏1، ص‏21.

3. خلبل جر، فرهنگ لاروس، ترجمه سيد حمييد طبيبيان، تهران، مؤسسه انتشارات اميركبير، 1372، ج‏2، ص‏1430.

4. احمد سياح، فرهنگ دانشگاهي عربي به فارسي، تهران، انتشارات اسلامي، 1372، ص‏339.

5. مائده، آيه 33.

6. مائده، آيه 85.

7. محمد تقي مصباح يزدي، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1364، ج‏1، ص‏81-21 و 228-235.

8. ر.ك: ويل دورانت، تاريخ تمدن، ترجمه احمد آرام و ديگران، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چاپ سوم، 1370، ص‏367-373.

9. جان ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چاپ پنجم، 1372، ص‏586 و 597 به بعد.

10.

11. ار. جي، هالينگ ديل، مباني و تاريخ فلسفه غرب، ترجمه عبدالحسين آذرنگ، تهران، سازمان انتشارات كيهان، 1364، ص‏104.

12. افلاطون، جمهوري، ترجمه فؤاد روحاني، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1348، ص‏236.

13. فردريك كاپلستون، تاريخ فلسفه يونان و روم، ترجمه سيد جلال‏الدين مجتبوي، تهران، انتشارات سروش، 1368، ج‏1، ص‏273.

14. افلاطون، قوانين، دوره آثار، ترجمه محمد حسن لطفي، تهران، چاپخانه گلشن، چاپ دوم، 1367، ج‏4، ص‏2406.

15. ارسطاطاليس، اخلاق نيكوماخوس، ترجمه سيد ابوالقاسم پور حسيني، تهران، دانشگاه تهران، 1356، ص‏140.

16. ژان برن، فلسفه رواقي، ترجمه دكتر سيد ابوالقاسم پورحسيني، تهران، كتابخانه سيمرغ، چاپ دوم، 1362، ص‏158.

17. محمد حسين ساكت، نگرشي تاريخي به فلسفه حقوق، تهران، انتشارات جهان معاصر، 1370، ص‏58.

18. ضياء الدين نقابت، مطالعات نظري و عملي در حقوق جزا، تهران، انتشارات ابن‏سينا، ج‏1، ص‏82.

19. محمد علي فروغي، سير حكمت در اروپا، تهران، انتشارات زوار، چاپ دوم، 1367، ج‏2، ص‏225.

20. فردريك كاپلستون، كانت، ترجمه منوچهر بزرگمهر و اسماعيل سعادت، ج‏6، ص‏318 به بعد.

21. صدرالدين قوامي شيرازي (ملاصدرا)، منطق نوين، ترجمه و شرح عبدالمحسن مشكوة‏الديني، تهران، مؤسسه انتشارات آگاه، 1360، ص‏244.

22. محمد علي فروغي، همان، ج‏3، ص‏40 به بعد.

23. و. ت. استيس، فلسفه هگل، ترجمه دكتر حميد عنايت، تهران، شركت‏سهامي كتابهاي جيبي، چاپ ششم، 1370، ج‏2، ص‏540.

24. همان، ص‏543-542.

25. محمد علي فروغي، همان، ص‏64.

26. فردريك كاپلستون، فيلسوفان انگليسي، ترجمه امير جلال‏الدين اعلم، تهران، انتشارات سروش، چاپ دوم، 1370، ج‏5، ص‏62، 148; ناصر كاتوزيان، فلسفه حقوق، ص‏52.

27. پرويز صانعي، حقوق جزاي عمومي، تهران، كتابخانه گنج و دانش، چاپ چهارم، 1371 ، ج‏1، ص‏77.

28. محمد علي فروغي، همان، ج‏3، ص‏117-115.

29. محمد حسين ساكت، همان، ص‏112-110.

30. ژان پرادل، تاريخ انديشه‏هاي كيفري، ترجمه علي حسين نجفي ابرندآبادي، تهران، انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي، 1373، ص‏17.

31. ارسطاطاليس، اخلاق نيكوماخوس، ص‏118.

32. فردريك كاپلستون، تاريخ فلسفه يونان و روم، ص‏453455.

33. ژان پرادل، همان، ص‏2325.

34.

35. Ibid, P,774 .

36. مارك آنسل، دفاع اجتماعي، ترجمه محمد آشوري و علي حسين نجفي ابرندآبادي، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1370، ص‏105.

37. همان، ص‏106.

38. رضا مظلومان، جرم‏شناسي، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1353، ص‏133.

39. B. Wootton, Crime and the criminal law,(stevens,London,1963 ).

40. ر.ك: عبدالحسين علي‏آبادي، حقوق جنايي، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، بي‏تا، ج‏1، ص‏9.

41. افلاطون، رساله اتيفرون، دوره آثار، ترجمه محمد حسن لطفي و رضا كاوياني، تهران، انتشارات خوارزمي، چاپ دوم، 1366، ج‏1، ص‏250-243.

42. اسراء، آيه‏35.

43. ملك، آيه‏10.

44. فيض الاسلام، نهج‏البلاغه، بي‏تا، بي‏نا، خطبه اول، ص‏33.

45. همان، نامه‏31، ص‏919.

46. ر.ك: علامه حلي (حسن بن يوسف بن علي بن مطهر)، شرح تجريد، مشهد، كتابفروشي جعفري، بي‏تا، ص‏185 به بعد; ابوحامد محمد غزالي، المستصفي من علم الاصول، مصر، بولاق، المطبعة الاميرية، 1324ق.، ص‏261-260; ابواسحاق شاطبي، الموافقات، بيروت، دارالترجمه، بي‏تا، ج‏2، ص‏76.

47. بقره، آيه 179.

48. اسراء، آيه 39.

49. علامه محمد حسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1973، ج‏13، ص‏97.

50. ر.ك: مائده، آيه 16; اعراف، آيه‏28; شوري، آيه‏17 و رحمن، آيات 78.

51. شيخ صدوق، علل الشرايع، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1408ق.، ج‏2، ص‏253، 262، 263، 266.

52. محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفا، 1403ق.، ج‏6، ص‏93106.

53. در اين باره بنگريد به: نامه فرهنگ، 1372، شماره 10و11، ميزگرد «عدالت و آزادي‏».

54. در اين باره، تلاشهاي فيلسوفاني همچون ابو اسحاق كندي (250-185ق.) معروف به فيلسوف عرب، ابو نصر فارابي (339-259ق.) معروف به معلم ثاني، ابوعلي سينا (428-370ق.) و ابن رشد اندلسي (595-520ق.)، جالب توجه است. در اين ميان، معلم ثاني بيشتر از همه سهم دارد; وي با تلخيص كتابهاي افلاطون و ارسطو، مجال انديشه‏گري را براي فيلسوفان پس از خود فراهم آورد، در عين اينكه با نظريه‏پردازي راجع به «نيك شهر اسلامي‏» آن را بر پايه عدالت كه به نظر او بالاترين فضايل است، قرار داد. اما برخلاف افلاطون و ارسطو، حكمران نيك شهر اسلامي، را فيلسوف نمي‏داند بلكه پيامبر يا امام عادل را در راس حاكميت‏سياسي جاي مي‏دهد. ر.ك: رضا داوري، فلسفه فارابي، تهران، مركز مطالعات هماهنگي فرهنگي، 1354، ص‏112 به بعد;....

55. استاد مرتضي مطهري، عدل الهي، مجموعه آثار، ج‏1، ص‏59.

56. علامه محمد حسين طباطبايي، فيلسوف و مفسر شيعي، نخستين كسي است كه در فلسفه اسلامي به تفكيك بين حقايق و اعتباريات پي برد و تمايز علوم حقيقي و پنداري از ابتكارات ايشان است. علامه در مقاله ششم كتاب «اصول فلسفه و روش رئاليسم‏» بخوبي بين آنچه «هست‏» و آنچه «بايد» باشد، تمايز مي‏نهد. و اشتباهاتي را كه با خلط اين دو معرفت‏براي گذشتگان حاصل آمده، آشكار مي‏سازد. ر.ك: مرتضي مطهري، اصول فلسفه و روش رئاليسم، مجموعه آثار، ج‏2، ص‏368; در بين فلاسفه غرب، ديويد هيوم نخستين كسي است كه به اين تفكيك رسيده است. ر.ك: آر. اف. اتكينسون، درآمدي به فلسفه اخلاق، ترجمه سهراب علوي‏نيا، تهران، مركز ترجمه و نشر كتاب، 1370، ص‏107.

57. پرويز صانعي، حقوق و اجتماع، تهران، كتابخانه گنج دانش، چاپ چهارم، 1371، ص‏335.

58. ديويد هيوم ( D. Hume ) با انتشار رساله‏اي بين سالهاي 1740-1739 تحت عنوان «جستاري درباره طبيعت‏بشر» در بخش اول از فصل اول اين كتاب، توضيح مي‏دهد كه چرا از عقل و منطق نمي‏توان انتظار داشت كه قضيه‏اي ارزشي را به اثبات برساند يا ابطال كند. از نظر او، استنتاج انديشه‏هاي پنداري از انديشه‏هاي حقيقي ممكن نست; در اين باره، جي. اي. مور ( G.E. Moor ) با او هم‏عقيده است; او در كتاب مباني اخلاق كه در سال 1903 منتشر ساخت، به تحليل مفهوم خوب و بد مي‏پردازد.

59. محمد تقي مصباح، همان، ص‏232.

60. براتراند راسل، در كتاب philosophical Essays در مقاله اول بر پايه نوشته «مور»، به بحث از خوب و بد و تفكيك آن دو از شناختهاي حقيقي مي‏پردازد: ر.ك: برتراند راسل، جستارهاي فلسفي، ترجمه مير شمس‏الدين اديب سلطاني، تهران، انتشارات اميركبير، 1363، ص‏54.

61. ر.ك: مرتضي مطهري، نقدي بر ماركسيزم، مجموعه آثار، ج‏13، ص‏725 به بعد.

62. ار. اف، اتكينسون، همان، ص‏143.

63. برتراند راسل، همان، ص‏65.

64. سعيد حكمت، روان‏پزشكي كيفري، تهران، انتشارات گوتنبرگ، 1370، ص‏113115.

65. John, Cottingham, philosophy of punishment,P.778 f .

66. ر.ك: عبدالحسين علي‏آبادي، حقوق جنايي، ص‏4.

67. درباره ارزشهاي ثابت و ارتباط آنها با نيازهاي دايمي انسان، بنگريد به: پرويز صانعي، حقوق و اجتماع، ص‏325 به بعد.

68.

69. رضا مظلومان، جرم‏شناسي، ص‏133.

70. امام خميني، تحرير الوسيله، قم، انتشارات اسماعيليان، بي‏تا، ج‏2، مساله‏16، ص‏417; مساله‏3، ص‏432; مساله‏4، ص‏440; مساله‏7، ص‏444.

71. در اين باره بنگريد: محمد مجتهد شبستري، «رابطه دين و عقل‏»، كيهان فرهنگي، آبان 1366.

72. ر.ك: مواد 22 الي 24، 25 الي 37، 38 الي 44 ق.م.ا.

73. مثلا درباره زنا به مواد 72 الي 81، لواط به مواد 125 و 126، در ساحقه به مواد 132 و 133، در شرب الخمر به مواد 181 و 182 و در مورد سرقت‏به بند 5 ماده 200 ق. م.ا. رجوع كنيد.

74. Lippman, Metthew,Ibid, P.84 .

75. مائده، آيه‏37.

76. ابوالحسن شعراني، نشر طوبي، ج‏2، ص‏501.

77. آخوند خراساني، كفاية‏الاصول، ص‏309.

78. بقره، آيه 178.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت: 9:03 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

علل و پيامدهاى اجتماعى اعتياد

بازديد: 191

ابراهيم قاسمى روشن

اهميت و ضرورت بررسى معضل اعتياد

اعتياد به مواد مخدّر يكى از شايع‏ترين آسيب‏هاى اجتماعى جهان معاصر و از جمله ايران است، به گونه‏اى كه اگر ادعا شود اعتياد به مواد مخدّر يكى از بحران‏هاى اصلى دنياى كنونى است و به صورت يك معضل جهانى روز درآمده، اغراقى صورت نگرفته است.

مسأله به قدرى واضح است كه همه مسؤولان و متخصصان مبارزه با اعتياد بر اين ادعا توافق دارند. دكتر كلمن، پزشك و نويسنده انگليسى، در اين‏باره مى‏نويسد: «نسل حاضر بيش از هر نسل ديگر در تاريخ بشريت، زندگى خود را زهرآگين و مسموم نموده است.» (1)

وسعت مصرف اين مواد سمّى در عصر اخير، به اندازه‏اى است كه يكى از سم‏شناسان معروف دنيا به نام لودوينگ معتقد است: «اگر غذا را مستثنا كنيم، هيچ ماده‏اى در روى زمين نيست كه به اندازه مواد مخدّر اين چنين آسان وارد زندگى ملت‏ها شده باشد.»(2)

مصرف مواد مخدّر با توجه به آمار و ارقام موجود، به ويژه از سوى نسل جوان، به حدّى است كه شنيدن آن براى هر انسان منصف و با وجدانى دردناك و آزاردهنده است. بى‏اعتنا بودن نسبت به اين معضل اجتماعى به يقين آسيب‏هاى جبران‏ناپذير و پيامدهاى ويران‏گرى براى خانواده‏ها، كشورها و جامعه جهانى به دنبال خواهد داشت.بنابراين، هر يك از ما به عنوان عضوى از اين جامعه، وظيفه داريم در راه مقابله با اين مشكل اجتماعى و بيمارى قرن، به طور جدّى وارد ميدان شويم و در حدّ توان خود گامى برداريم.

دكتر ويليام بولين، مدير آموزشكده جلوگيرى از سوء مصرف مواد مخدّر در امريكا مى‏گويد: «بيش از يك چهارم مرگ‏وميرها در امريكا زودرس و ناشى از اعتياد به يكى از مواد مخدّر مى‏باشد؛ چنان‏كه مصرف اين مواد سالانه جان يك ميليون امريكايى را مى‏گيرد.» (3)

آمارها نشان مى‏دهند كه امروزه 218 ميليون نفر معتاد در سطح دنيا وجود دارند (4) و در ايران، بيش از دو ميليون نفر بدان مبتلا شده‏اند. با اندكى تأمّل، در آمار معتادان در ايران، به خوبى روشن مى‏شود كه تعداد افراد درگير با اين مشكل به مراتب، از اين بيش‏ترند؛ زيرا اگر هر يك از اين معتادان داراى 5 نفر از بستگان درجه اول باشند كه شامل پدر، مادر، برادر، همسر و فرزند است، در نتيجه قريب 12 ميليون نفر از اين آسيب اجتماعى رنج مى‏برند. اين افراد درگير با مسأله اعتياد كسانى هستند كه يا در صدد معرفى معتاد به مراكز بازپرورى و يا جلب رضايت طلب‏كارى و شاكيانى هستند كه اموالشان توسط اين افراد مورد سرقت قرار گرفته است يا در حال سركشى به زندان‏ها يا مراجعه به مراكز قضايى براى طلاق و متاركه‏اند.

هزينه اقتصادى، كه از سوى دولت براى مقابله با اين معضل اجتماعى پرداخت مى‏گردد، ميزان قابل توجهى است. دبير ستاد مبارزه با مواد مخدّر بودجه اختصاص داده شده به اين ستاد را در سال جارى 600 ميليارد ريال اعلام كرده كه نسبت به سال گذشته سه برابر شده است. (5)

طبق براوردهاى صورت گرفته، خسارت‏هاى اقتصادى ناشى از سوء مصرف و قاچاق مواد مخدّر در ايران، براساس محاسبه‏اى كه در سال 1373 صورت گرفته، بالغ بر 480 ميليارد تومان است كه اين ميزان در هر سال رو به افزايش است. اين رقم در حال حاضر، بيش از 700 ميليارد تومان در سال تخمين زده مى‏شود. اين مقدار تنها شامل هزينه‏هاى قابل محاسبه از قبيل دستگيرى‏ها، رزمايش‏ها، محاكمه‏ها، نگه‏دارى و هزينه‏هاى بازپرورى معتادان، هزينه‏هاى انسداد مرزها و مانند آن مى‏باشد.(6)

در حالى‏كه اگر بخواهيم همه هزينه‏هاى جانبى آن را حساب كنيم و بر مقدار قبلى بيفزاييم، ميزان هزينه به مراتب بيش‏تر مى‏شود؛ چنان‏كه رئيس سازمان بهزيستى كشور مى‏گويد: «معتادان سالانه 2700 تا 3300 ميليارد تومان به اقتصاد كشور لطمه مى‏زنند.»(7)

همچنين هزينه مصرف مواد مخدّر توسط معتادان در ايران، مقدار قابل توجهى است؛ زيرا اگر هزينه آن را براى هر معتاد تا 300 تومان تخمين بزنيم و آن را در تعداد معتادان ـ يعنى دو ميليون نفر ـ ضرب كنيم، رقم بسيار بالايى به دست مى‏آيد و اين به معناى دود كردن و به هدر دادن بخش عظيمى از سرمايه مادى و قدرت اقتصادى اين مملكت است، در صورتى‏كه با اين مقدار سرمايه، سالانه مى‏توان كارهاى زيادى در زمينه احداث مدرسه، دانشگاه، بيمارستان و همچنين ايجاد اشتغال و آبادانى اين مرز و بوم انجام داد.

قابل توجه است كه اين مقدار هزينه فقط مربوط به بخش هزينه مادى مسأله اعتياد است، در حالى‏كه بخش مهم‏تر آن از دست دادن سرمايه‏هاى انسانى است؛ افرادى كه مى‏توانند نيرو و توان خويش را در جهت عمران و پيشرفت كشور به كار گيرند و در سازندگى آن سهم بسزايى داشته باشند. از ميان نيروهاى مخلص و فداكار مبارزه با مواد مخدّر، تاكنون 3300 نفر به شهادت رسيده‏اند. (8) (در تاريخ 11/4/77 ـ قريب سه سال قبل ـ يادبود قريب 2500 شهيد امر مبارزه با قاچاق به همراه امحاء 5 تن انواع مواد مخدّر برگزار گرديد.) به علاوه، چند برابر اين ميزان، زخمى و معلول داشته‏ايم. امروزه بخش معظم زندانيان كشور ما را مجرمان مواد مخدّر تشكيل مى‏دهد. آمارها نشان مى‏دهند كه قريب 60% از فضاى زندان‏هاى كشور ما را معتادان و مجرمان مرتبط با مواد مخدّر اشغال كرده‏اند. در نتيجه، فضاى كافى براى ساير مجرمان از قبيل قاتلان، سارقان، افرار شرور و ساير هنجارشكنان وجود ندارد. اين مسأله مى‏تواند سبب ناامنى و ايجاد رعب و وحشت در جامعه شود. (9) براساس اظهارنظر دبير كل ستاد مبارزه با مواد مخدّر، تنها در سال 1379، 300 هزار نفر در ارتباط با مواد مخدّر دست‏گير شده‏اند كه اين رقم در سال گذشته به 390 هزار نفر رسيده است. (10) مطابق آمارى كه توسط مسؤولين مربوطه نسبت به سطح كل ايران يا نسبت به بعضى از شهرهاى ايران بيان شده، از بين تمام جرايم اعلام شده، اعتياد در صدر قرار دارد. يكى از مسؤولان سازمان زندان‏ها در اين‏باره مى‏گويد: «از 162 هزار زندانى موجود در زندان‏هاى كشور، 92500 نفر مربوط به جرايم اعتياد و مواد مخدّر است.» (11)

همچنين فرمانده نيروى انتظامى همدان تعداد دست‏گيرشدگان مرتبط با مواد مخدّر را در سال 1380، 11871 نفر اعلام كرده است.(12)

يكى از شاخص‏هايى كه مى‏توان براى شناخت فراوانى يك جرم در يك جامعه از آن استفاده كرد، آمار مربوط به زندانيان در ارتباط با آن جرم است. همان‏گونه كه از آمار قبلى استفاده مى‏شود، بيش از نيمى از جرايم در سطح كشور ما مربوط به مواد مخدّر مى‏باشد. اگر طبق آمار موجود از بعضى شهرها، سرقت را از بين جرايم ديگر از جهت فراوانى در رتبه دوم قرار دهيم، اختلاف فاحشى بين فروانى جرم مواد مخدّر و سرقت مشاهده مى‏كنيم.

جدول‏هاى يك تا چهار به خوبى اين ادعا را ثابت مى‏كنند:

اطلاعات به دست آمده از جرايم 5 ساله (72، 73، 74، 75، 76) در زندان‏هاى استان بوشهر، نشان مى‏دهند على‏رغم وجود نوسان و تغييراتى در ميزان جرايم، همه آن‏ها به طور نسبى، طى سال‏هاى 72 تا 76 افزايش يافته‏اند، اما در مورد جرايم مواد مخدّر، اين افزايش چشم‏گير بوده و بدون تغيير، سال به سال زيادتر شده‏اند. محاسبات نشان مى‏دهند كه 5/23 درصد از آمار جرايم 5 ساله استان، مربوط به جرم مواد مخدّر است؛ يعنى تقريبا از هر 4 نفر زندانى، جرم يكى از آن‏ها مواد مخدّر است و با بررسى اطلاعات به دست آمده درباره دامنه سنّى زندانيان، معلوم مى‏شود به طور نسبى، متوسط 85 درصد مجرمان، زير 45 سال سن دارند و فقط 15 درصد آن‏ها داراى بالاى 45 سال سن مى‏باشند. (13) اين نسبت در جدول شماره 4 قابل مشاهده است.

همچنين براساس آمار ارائه شده توسط معاونت طرح و برنامه و بودجه نيروى انتظامى جمهورى اسلامى ايران، مجموع انواع مواد مخدّر كشف شده توسط نيروى انتظامى جمهورى اسلامى ايران در استان‏هاى كشور در سال 1370 (39762 كيلوگرم) و در سال 1371 (65942 كيلوگرم) و در سال 1372 (90103 كيلوگرم) بوده است كه در نمودار زير به تصوير كشيده شده است.

همان‏گونه كه مشاهده مى‏شود، نسبت ميزان كشف برخى از اين مواد از سال 1370 تا سال 1372 تقريبا دو برابر شده است كه اين امر نيز مى‏تواند افزايش چشم‏گير استعمال و خريد و فروش اين مواد را در جامعه ايران نشان دهد. (14)

نكته قابل تأمّل اين كه جرم مواد مخدّر با جرايم ديگر مثل سرقت، قتل و شرارت تفاوت اساسى دارد و همين تفاوت موجب مى‏شود كه به درستى نتوان ميزان واقعى فراوانى اعتياد را همانند فراوانى جرايم ديگر در آمار و ارقام منعكس نمود. از اين‏رو، هميشه آمار اعلام شده كم‏تر از آمار واقعى و موجود در جامعه است. تفاوت در اين است كه قربانيان اعتياد مانند خود معتاد، همسر، فرزندان و حتى بستگان نزديك وى كم‏تر راضى مى‏شوند كه معتاد به نيروى انتظامى معرفى شود، در حالى‏كه قربانيان جرايم ديگر با تمام توان، تلاش مى‏كنند تا مجرم را شناسايى كرده، او را به نيروى انتظامى معرفى كنند تا بتوانند ضرر و زيان حاصل از آن جرم را از مجرم دريافت نمايند و همين امر دلالت مى‏كند كه فراوانى جرم مواد مخدّر در سطح جامعه در واقع امر، به مراتب بيش‏تر از فراوانى ساير جرم‏هاست.

از سوى ديگر، مصرف نادرست مواد مخدّر توسط معتادان و عدم رعايت مسائل بهداشتى توسط آن‏ها و استفاده از سرنگ‏هاى مشترك و آلوده منشأ بروز انواع بيمارى‏هاى مسرى از قبيل ايدز، سل، هيپاتيت و مانند آن در بين آنان و اعضاى خانواده‏شان و بلكه در كل جامعه گرديده و موجب به خطر انداختن سلامت همه افراد شده است.

بنابراين، روشن مى‏شود كه اعتياد به مواد مخدّر يك آسيب اجتماعى است كه افراد زيادى از جامعه ما را آلوده كرده و با شتاب چشم‏گيرى در حال پيش‏روى است و در اين پيش‏روى، هر يك از مرزهاى سن، جنس و شغل و طبقه را در هم شكسته، افرادشان را قربانى خويش كرده است.

تعريف «اعتياد»

واژه «اعتياد»، كه در لغت به معناى عادت كردن يا خوى كردن به چيزى آمده (15) ، تعاريف زيادى از سوى دانشمندان يا سازمان‏ها در مورد آن ذكر شده است. يكى از كامل‏ترين آن‏ها تعريفى است كه كارشناسان تشخيص داروهاى اعتيادآور سازمان ملل متحد در سال 1950 بر آن توافق كرده‏اند و آن عبارت است از: مسموميت حاد يا مزمنى كه به حال شخص يا اجتماع زيان‏بخش بوده، از طريق استعمال داروى طبيعى يا صنعتى ايجاد مى‏شود و داراى ويژگى‏هاى ذيل است:

1. وجود يك تمايل و نياز شديد به ادامه استعمال دارو و به دست آوردن آن از هر طريقى كه ممكن باشد؛

2. وجود يك علاقه شديد به ازدياد مداوم ميزان مصرف دارو؛

3. وجود وابستگى روانى و جسمانى به آثار دارو، به طورى‏كه در اثر عدم دست‏رسى به آن، علايم وابستگى روانى و جسمانى در فرد معتاد هويدا مى‏شود. (16)

براساس اين تعريف، «معتاد» به كسى گفته مى‏شود كه در اثر استعمال مداوم دارو، بدنش مقاومت پيدا كرده و در نتيجه، اگر مصرف‏كننده بخواهد همان اثرات قبلى مصرف دارو را داشته باشد، بايد مقدار بيش‏ترى از آن ماده را مصرف كند و در صورت محروميت از آن، اختلالات روانى و فيزيكى در او ايجاد مى‏شود.

تاريخچه استعمال مواد مخدّر

آشنايى انسان با خشخاش قدمت ديرينه‏اى دارد؛ و به سال‏هاى نخستين تاريخ تشكيل حيات اجتماعى برمى‏گردد كه آن را استعمال مى‏كرده است. لوحه‏هاى گلى به جاى مانده از سومريان، كه حدود 5 هزار سال قبل از ميلاد در بين‏النهرين زندگى مى‏كردند، نشان‏دهنده شناخت آن‏ها از كشت خشخاش و نحوه جمع‏آورى شيره ترياك مى‏باشد. آن‏ها بودند كه براى اولين بار، نام «گياه شادى‏بخش» بر روى آن گذاشتند كه امروزه هم به همين نام يعنى Plant of joy معروف است.

هندوستان در آسيا و مجارستان در اروپا، جزو اولين كشورهايى هستند كه به خواص خشخاش پى برده، به كشت آن دست زده، آن را مصرف مى‏نمودند. مصرف اين مواد در گذشته، جنبه دارويى داشته و براى علاج بيمارى‏ها از آن استفاده مى‏شده است؛ مثلاً، بقراط براى پيش‏گيرى و درمان اسهال و براى تسكين و آرامش آلام، از آن استفاده مى‏كرد.

در ايران، پزشكانى مانند محمد زكرياى رازى و ابن سينا به خواص دارويى ترياك پى برده، آن را براى مداواى بيماران و تسكين درد آن‏ها تجويز مى‏نمودند. بنابراين، مصرف اوليه اين مواد جنبه دارويى و درمانى داشته، از اين‏رو، مردم و جامعه با مشكلى به نام اعتياد مواجه نبودند. ولى بعدها به تدريج، مصرف آن شكل ديگرى به خود گرفت و از حالت دارويى بيرون آمد و مصرف آن در بين مردم عادى اشاعه يافت و به صورت يك آسيب اجتماعى درآمد، تا اين‏كه امروز به سر حد يك بحران رسيده است. صرف‏نظر از تاريخ و چگونگى ورود ترياك به كشور ايران، آنچه مسلّم است در عصر صفويه، مصرف ترياك در بين مردم تا حدى جنبه عادى و عمدى به خود گرفت و حتى اماكنى براى مصرف آن ايجاد گرديد كه بيش‏ترين مقدار آن توسط بزرگان و درباريان و رجال عالى‏مقام براى تعديل اضطراب و تفريح و خوش‏گذرانى استعمال مى‏شد.

افزايش مصرف ترياك و استعمال گسترده آن، از زمان ناصرالدين شاه آغاز گرديد كه نقش استعمارگران خارجى در ترويج آن مشهود است. «در اين دوره، عده‏اى از كارگزاران استعمار در پوشش درويش هندى و ره‏نمايان طريقت در خراسان و كرمان پراكنده شدند و به آموزش مصرف آن به مردم همّت گماشتند و حتى در ماهان كرمان، كشت ترياك را براى خود فراهم ديدند و از مجالس افيون، سخن‏ها آوردند و بين مردم پخش كردند. در اين دوره، همچنين پزشكان انگليسى در جنوب ايران به تبليغ ترياك به عنوان دارو پرداخته، به بهاى نسبتا ارزان، آن را در اختيار مردم قرار مى‏دادند و سپس سوخته ترياك را به قيمت گران‏ترى از مردم خريدارى مى‏كردند. بر اثر چنين سياستى، پس از مدتى كوتاه، تعداد قابل ملاحظه‏اى از توده‏هاى مردم در نواحى مختلف ايران، به ويژه جنوب و شرق ايران به ترياك معتاد شدند.» (17)

با شروع به كشت خشخاش، به تدريج مردم كشت آن را جاى‏گزين كشت گندم نمودند و به دنبال آن، ترياك ايران با توجه به مرغوبيت آن، يكى از مهم‏ترين كالاهاى صادراتى ايران گرديد و به سبب در دست‏رس قرار داشتن ترياك براى كشاورزان و دست‏اندركاران، موجب استعمال آن و اعتياد آنان شد. در همين سال‏ها بود كه ناصرالدين شاه امتياز توتون و تنباكو را به انگليسى‏ها واگذار كرد كه بر اثر مخالفت جدّى مردم به رهبرى ميرزاى شيرازى، مجبور به لغو اين امتياز گرديد.

اولين قانون منع كشت خشخاش و جلوگيرى از مصرف غيرطبى ترياك در سال 1334 از تصويب مجلس گذشت و وزارت بهدارى را متصّدى امور معتادان كرد. به دنبال آن، در سال 1348 دولت قانون منع كشت خشخاش را لغو و به جاى آن قانون كشت محدود خشخاش و سهميه كوپن ترياك را وضع نمود. پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، در سال 1359 قانونى تصويب شد كه بر اساس آن، كشت خشخاش در سراسر ايران ممنوع و مصرف مواد مخدّر جرم و معتاد مجرم شناخته شد و مسؤوليت رسيدگى امور معتادان به دادسراى مواد مخدّر واگذار گرديد.

اعتياد به مواد مخدر از ديدگاه جرم‏شناسى

از آن‏جا كه اعتياد به مواد مخدّر موجب ضرر و زيان و آسيب‏هاى فردى و اجتماعى فراوانى مى‏شود و زمينه را براى بسيارى از كج‏روى‏ها فراهم مى‏كند، از اين‏رو، در ايران و در بسيارى از كشورها، اعتياد جرم دانسته شده است. يكى از كارشناسان در اين زمينه مى‏نويسد: «اعتياد هرچه باشد، شخص معتاد داراى شخصيت متعادلى نبوده و نمى‏تواند وظايف روزمرّه را در حد توانايى و استعدادى كه دارد انجام دهد. معتاد همواره در جست‏وجوى لذت است و لذت به اعتياد، جاى هرگونه لذايذ را مى‏گيرد و هرگاه 4 الى 12 ساعت مواد مخدّر را مصرف نكند، حالت پريشانى و اضطراب داشته و در اثر تلاطم روانى، نمى‏تواند توقّعات خود را به تعويق اندازد. در نتيجه، حالت تهاجمى، عصبى و سركشى براى رسيدن به آمال، ظاهرگشته، اراده و عاطفه از بين مى‏رود، معتاد نسبت به قوانين اجتماعى، قيود داخلى و احكام مذهبى بى‏اعتنا و در معرض ارتكاب جرايم مختلف قرار مى‏گيرد.» (18)

نظريه‏هاى جامعه‏شناختى اعتياد

گرچه مسأله اعتياد را مى‏توان، هم از زاويه روان‏شناختى و هم جامعه‏شناختى مورد بررسى و مطالعه قرار داد، ولى در اين مجال، به بررسى جنبه‏هاى اجتماعى آن توجه مى‏شود. از اين‏رو، ابتدا نظريه‏هاى جامعه‏شناختى مطرح مى‏گردند و سپس علل و عوامل اجتماعى آن بررسى مى‏شوند:

جامعه‏شناس، برخلاف روان‏شناس كه درصدد يافتن پاسخ اين مسأله است كه چرا اشخاص خاص منحرف مى‏شوند و دست به اعمال انحرافى مى‏زنند و هنجارهاى اجتماعى را نقض مى‏كنند و از چه ويژگى‏هاى روحى و روانى برخوردارند، تلاش مى‏كند تا بفهمد كه چرا انحراف بروز مى‏كند و چرا از الگوى معيّنى پى‏روى مى‏كند و راه جلوگيرى آن كدام است. بدين‏روى، تاكنون چند نظريه عمده جامعه‏شناختى در مورد «انحراف» بيان شده و شايد بتوان گفت كه امروز ادعا بر اين است كه به دليل پيچيدگى پديده‏هاى اجتماعى هيچ‏يك از اين نظريه‏ها به تنهايى قدرت تحليل و بررسى انحرافات را ندارند، بلكه در صورتى كه مجموع اين‏ها در كنار هم قرار گيرند، مى‏توانند انحرافات را به دقت مورد بررسى و شناسايى قرار دهند. اين نظريه‏هاعبارتند از:

الف. نظريه «انتقال فرهنگى كج‏روى»

ساترلند درباره چگونگى انتقال فرهنگى كج‏روى معتقد است كه رفتار انحرافى همانند ساير رفتارهاى اجتماعى، از طريق معاشرت با ديگران ـ يعنى منحرفان ـ آموخته مى‏شود. براساس اين ديدگاه، رفتار انحرافى نه منشأ ارثى دارد و نه روان شناختى، بلكه شخص كاملاً آن را از ديگران فرا مى‏گيرد؛ همان‏گونه كه همنوايان از طريق همين ارتباط با افراد سازگار، هنجارها و ارزش‏هاى فرهنگى آن گروه و جامعه را پذيرفته، خود را با آن انطباق مى‏دهند. بنابراين، نه تنها دوستان و گروه‏هاى مرجع، بر همنوا شدن يا هنجارشكن شدن افراد تأثير مى‏گذارند، بلكه حتى در نوع رفتارهاى انحرافى و جرايم ارتكابى افراد نيز نقش تعيين‏كننده‏اى دارند.

اين ديدگاه توجه دارد كه فرد منحرف تنها با هنجارشكنان و فرد همنوا تنها با افراد سازگار ارتباط ندارد، بلكه هر انسانى با هر دو دسته اين افراد سر و كار دارد. اما اين‏كه كدام يك از آن دو گروه فرهنگ خود را منتقل مى‏كنند و تأثير مى‏گذارند، معتقد است كه به عوامل ديگرى نيز بستگى دارد كه اين عوامل عبارتند از:

1. شدت تماس با ديگران: احتمال انحراف فرد در اثر تماس با دوستان يا اعضاى خانواده منحرف خود، به مراتب بيش‏تر است تا در اثر تماس با آشنايان يا همكاران منحرف خود.

2. سن زمان تماس: تأثيرپذيرى فرد از ديگران در كودكى و جوانى بيش‏تر از زمان‏هاى بعدى است.

3. نسبت تماس با منحرفان در مقايسه با تماس همنوايان: هرچه ارتباط و معاشرت با كج‏رفتاران نسبت به همنوايان بيش‏تر باشد، به همان ميزان احتمال انحراف فرد بيش‏تر خواهد بود. (19)

ب. نظريه «بى‏هنجارى» مرتن

مرتن هرگونه تبيين فردگرايانه و روان‏شناختى را در مورد مسأله انحراف مردود مى‏شمارد و آن را متأثر از ساخت جامعه مى‏داند و شرايط ساختى را عامل اصلى انحرافات به شمار مى‏آورد. وى يكى از عناصر اصلى ساخت جامعه را فراهم نمودن شيوه‏هاى استاندارد شده كنش ـ يعنى همان ابزارها و هنجارها ـ براى نيل به اهداف مى‏داند و عنصر اصلى ديگر را اهداف و ارزش‏هاى مورد قبول و پذيرفته شده جامعه مى‏داند. او در صورتى يك نظام اجتماعى را «متعادل» مى‏داند كه بين اين دو عنصر اصلى، تناسبى وجود داشته باشد؛ يعنى افراد جامعه بتوانند از طريق ابزارها و وسايل و راه‏هاى مشروع جامعه، به اهداف پذيرفته شده آن جامعه دست يازند كه اين شيوه را «همنوايى» گويند. اما در صورتى كه چنين تناسبى بين اهداف و وسايل دست‏يابى به آن وجود نداشته باشد و عده‏اى از افراد جامعه نتوانند از طريق آن ابزارهاى مورد قبول جامعه، به هدف‏هاى پذيرفته شده جامعه برسند، احساس عدم رضايت مى‏كنند و از اين‏رو، تلاش مى‏نمايند تا راه‏هاى نامشروع و غيرقابل قبول جامعه ـ يعنى همان شيوه‏هاى انحرافى مانند روى آوردن به قاچاق يا اعتياد ـ را دنبال كنند.

مرتن بر اين اساس، ادعا مى‏كند كه مردم در برخورد با اين دو عنصر ـ يعنى اهداف و روش‏هاى نيل به آن ـ يكى از اين شيوه‏هاى پنج‏گانه را انتخاب مى‏كنند:

1. همنوايى: هنگامى‏كه مردم، هم اهداف و هم شيوه‏هاى رسيدن به آن اهداف را مى‏پذيرند؛

2. نوآورى: زمانى است كه اهداف توسط فرد پذيرفته شده است، اما وسايل پذيرفته شده جامعه را قبول ندارند؛ مانند كسب درامد توسط قاچاقچيان از طريق فروش مواد مخدّر؛

3. مناسك‏گرايى: وسايل و ابزار رسيدن به هدف را پذيرفته است، ولى هدف را ناديده مى‏گيرد؛

4. انزواطلبى: فرد هيچ‏يك از اهداف و وسايل مورد قبول جامعه را نمى‏پذيرد؛ مانند معتادان به مواد مخدّر؛

5. طغيان‏گرى: هنگامى به وقوع مى‏پيوندد كه افراد اهداف و راه‏هاى رسيدن به آن‏ها را مردود دانسته و اهداف و وسايل جديدى ايجاد كنند. (20)

ج. نظريه «كنترل»

اين نظريه به جاى توجه به علت همنوايى افراد، بيش‏تر به دنبال علل ناهمنوايى افراد بوده و معتقد است كه ناهمنوايى و هنجارشكنى و كج‏روى افراد ريشه در عدم مهار صحيح و كارا دارد. اين ديدگاه از سويى، زندگى را پر از وسوسه و نيرنگ و فريب مى‏داند و از سوى ديگر، برخى از عوامل انحرافى را مفيد و سودمند مى‏شمارد. بنابراين، زمينه و شرايط را براى رفتارهاى نابهنجار فراهم مى‏داند و مدعى است كه همنوايى مردم بدين سبب است كه اعمال و رفتار آنان توسط جامعه مهار مى‏شود، به طورى‏كه هرقدر ميزان اين مهار بيش‏تر باشد و نظارت‏هاى گوناگون از قبيل رسمى و غيررسمى، بيرونى و درونى، مستقيم و غيرمستقيم وجود داشته باشند و حساسيت مردم و مسؤولان افزايش يابد، ميزان همنوايى مردم بيش‏تر خواهد بود. و اگر مهارى از سوى جامعه وجود نداشت، همنوايى اندكى به وجود مى‏آيد.

اين ديدگاه تا حد زيادى متأثّر از نظريه دوركيم در مورد «انحراف» است كه معتقد است: هرقدر ميزان همبستگى افراد جامعه بيش‏تر باشد، به همان ميزان رفتارهاى نابهنجار آن‏ها كم‏تر است و مردم از ارزش‏ها و هنجارهاى اجتماعى بيش‏تر پى‏روى مى‏كنند، ولى هرقدر ميزان همبستگى بين اعضاى جامعه كم‏تر باشد و افراد از جامعه بريده باشند، به همان نسبت، احتمال انحراف آن‏ها بيش‏تر است. (21)

علل و عوامل اعتياد

علل و عوامل اعتياد را مى‏توان به دو دسته عمده تقسيم نمود: فردى؛ اجتماعى.

الف. فردى

در حوزه عوامل فردى، مى‏توان به موارد ذيل اشاره نمود:

1. خوش‏گذرانى و كسب لذت بيش‏تر؛

2. كنجكاوى هدايت نشده؛

3. فراموشى مشكلات و دشوارى‏هاى زندگى؛

4. بى‏بندوبارى و لاابالى‏گرى؛

5. بى‏هويتى و بى‏هدفى در زندگى.

ب. اجتماعى

در اين حوزه، بيش‏تر جامعه‏شناسان آسيب‏هاى اجتماعى و انحرافات را فقط به عنوان يك پديده اجتماعى به حساب مى‏آورند. از اين‏رو، تنها به بررسى علل اجتماعى آن مى‏پردازند و به علل فردى و روانى توجّه نمى‏كنند. در عين اين‏كه ويژگى‏هاى شخصيتى و روانى افراد نيز در اين امر مؤثر است و در زمينه رفتارها جايگاه ويژه‏اى دارند، اما در اين مقام، علل اجتماعى انحرافات مورد بحث و بررسى قرار مى‏گيرند و از بين آن‏ها، به عواملى كه نقش مهم‏ترى در اين زمينه ايفا مى‏كنند توجه مى‏شود:

1. خانواده: يكى از مهم‏ترين عواملى كه نقش بسزايى در همنوايى يا ناهمنوايى فرد با ارزش‏ها و هنجارهاى اجتماعى دارد، خانواده است. تأثير خانواده بر شكل‏گيرى شخصيت و منش افراد و نهادينه شدن هنجارهاى اجتماعى در آن‏ها و در نتيجه، در رفتارهاى آتى آن‏ها، مورد توجه بيش‏تر صاحب‏نظران بوده است. اين‏كه خانواده داراى چه ويژگى‏هاى اخلاقى باشد و چه ميزان به ارزش‏ها و دستورات اخلاقى اهميت دهد و آن‏ها را در فرايند زندگى حاكم كند، روابط بين اعضاى خانواده چگونه باشد و چه مقدار والدين به نقش خويش در تربيت فرزندان واقف باشند و آن را به درستى اِعمال كنند، مى‏تواند اعضاى خانواده را در برابر انواع انحرافات از جمله «اعتياد» بيمه كرده يا زمينه را براى حركت در مسير انحراف فراهم نمايد.

چنان‏كه دوگرف، جرم‏شناس مشهور، معتقد است: «منش و رفتارهاى بزه‏كار در جامعه تا حد زيادى با توجه به ويژگى‏هاى محيط خانوادگى او رقم زده شده است.» (22) بنابراين، همبستگى بين رفتار فرد با روابط افراد در زندگى خانوادگى، مورد توجه بيش‏تر صاحب‏نظران قرار گرفته است. دامنه تأثير خانواده به حدّى است كه حتى روان‏شناسان از شير گرفتن نابهنگام كودك يا شيوه تغذيه او را در انحرافش مؤثر مى‏دانند. (23)

به سبب اين نقش اولى و اصلى خانواده در زمينه تعليم و تربيت افراد، دين اسلام براى اعضاى خانواده نقش‏هاى مهمى قايل شده است و سلامت اعضاى خانواده و رشد و ارتقاى آن‏ها را در گرو رعايت اين نقش‏ها و مسؤوليت‏ها مى‏داند. دين اسلام براى نهاد خانواده در تربيت فرزندان، تا آن‏جا اهميت قايل است كه يكى از ملاك‏هاى گزينش را درامر ازدواج يا مسؤوليت‏ها برخوردارى از خانواده اصيل مى‏داند.

حضرت على عليه‏السلام در نامه‏اى به مالك اشتر مى‏فرمايد: «توخَّ منهم أهل التّجربةِ من أهل البيوتات الصّالحة و القدم فى الاسلام»؛ (24) از ميان مردم، كسانى را براى كارگزارى انتخاب كن كه تجربه و حيا دارند، از خانواده‏هاى صالح و صاحب قدم‏هاى مفيد در اسلام و داراى سوابق شايسته‏اند.

بر اين اساس، دين اسلام حقوق متقابلى براى فرزندان و والدين برشمرده و آن‏ها را به رعايت آن حقوق سفارش نموده است. حضرت در اين زمينه مى‏فرمايد: «انّ للولد على الوالد حقّا و انّ للوالد على الولد حقّا، فحق الوالد على الولد أن يطيعه فى كل شى‏ء الاّ فى معصية اللّه؛ و حق الولد على الوالد أن يحسّن اسمه و يحسّن أدبه و يعلّمه القرآن.» (25) ؛ براى فرزند بر پدر حقى است و براى پدر بر فرزند حقى. حق پدر بر فرزند اين است كه او را در همه چيز اطاعت كند، مگر در معصيت خداوند سبحان. و حق فرزند بر پدر آن است كه اسم زيبا بر او بگذارد و فرهنگ سازنده او را نيكو كند و قرآن را به او تعليم نمايد.

2. گروه همسالان و دوستان: گروه همسالان و دوستان الگوهاى مورد قبول يك فرد در شيوه گفتار، رفتار و انديشيدن هستند. فرد براى اين‏كه مقبول جمع دوستان و همسالانش باشد و با آن‏ها ارتباط و معاشرت داشته باشد، ناگزير است هنجارها و ارزش‏هاى آن‏ها را بپذيرد. در غير اين صورت، از آن جمع مطرود مى‏شود. از اين‏رو، به شدت متأثر از آن گروه مى‏گردد، تا حدّى كه اگر بنا باشد در رفتار فرد تغييرى ايجاد شود يا بايد هنجارها و ارزش‏هاى آن جمع را تغيير داد يا ارتباط فرد را با آن گروه قطع كرد. تأثير گروه همسالان، همفكران و همكاران و دوستان در رشد شخصيت افراد كم‏تر از تأثير خانواده نيست؛ چرا كه در مرحله بعد از محيط خانواده، منحصرا زير نفوذ اين گروه قرار مى‏گيرد. بدين روى، اگر فردى با گروهى از معتادان رابطه برقرار كند و با آن‏ها دوست شود، به تدريج تحت تأثير رفتار آن‏ها قرار مى‏گيرد و معتاد مى‏شود، چون از سويى، ملاك پذيرش و قبول فرد توسط يك گروه و جمع، پذيرفتن فرهنگ آن‏هاست و از سوى ديگر، معتادان هم علاقه‏مندند كه مواد مخدّر را به طور دسته‏جمعى استعمال كنند كه هم در موقع استعمال مصاحبى داشته باشند و هم از شدت فشار سرزنش اجتماع بر خود بكاهند. از اين‏رو، معتادان علاقه‏مندند كه دوستان و همسالان خود را به جرگه اعتيادشان بكشند. در اين صورت، اگر نوجوانى از تعليم و تربيت مقدّماتى و صحيح خانوادگى محروم باشد و خانواده‏اش او را از مضرّات اعتياد مطلع نكرده باشند و در محيط اعتياد زندگى كند و با دوستان معتاد نيز سر و كار داشته باشد، احتمال اين‏كه معتاد شود زياد است. (26)

گرچه بعضى از افراد از چنان اراده‏اى قوى برخوردارند كه تحت تأثير دوستان ناباب قرار نمى‏گيرند، بلكه بر آنان اثر مى‏گذارند، اما اين‏ها تعدادشان بسيار اندك است و اكثريت افراد به سبب سستى اراده و ضعف ايمان، با هر گروهى كه ارتباط پيدا مى‏كنند از آن‏ها متأثر مى‏شوند. در اين‏باره، در سخنان پيامبرگرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آمده است: «المرءُ على دين اخيه»؛(27) هر انسانى بر شيوه و طريقه دوست و رفيق خود زندگى مى‏كند.

از اين‏رو، رهبران دينى ما را از ارتباط و معاشرت با افراد منحرف و بزه‏كار باز مى‏دارند. حضرت على عليه‏السلام در نهج‏البلاغه مى‏فرمايند: «مجالسةَ اهل الهوى منساةُ للايمان و محضرة للشيطان.»؛ (28) همنشينى با هواپرستان ايمان را به دست فراموشى مى‏سپارد و شيطان را حاضر مى‏كند.

همچنين امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد: «لا تصحبوا اهل البدع و لاتجالسوهم فتصيروا عند النّاس كواحدٍ منهم» (29) ؛ با افراد منحرف همنشينى و معاشرت نداشته باشيد، زيرا همنشينى با آن‏ها موجب مى‏شود كه مردم شما را يكى از آن‏ها به شمار آورند.

3. عدم شناخت و تصور صحيح: از عوامل ديگرى كه مى‏توان براى اعتياد ذكر كرد، پايين بودن سطح فرهنگ و شناخت افراد جامعه در ارتباط با مشخصات مواد مخدّر و آثار و تبعات منفى آن است. امروزه بسيارى از كارشناسان معتقدند كه لازم است در مقاطعى از كتاب‏هاى درسى دانش‏آموزان يا دانش‏جويان، براى آشنايى با اعتياد و آثار تخريبى آن بر جسم و روان انسانى، مشخصات مواد مخدّر و ضررهاى فردى و اجتماعى آن مطرح شود؛ چرا كه بسيارى از كسانى كه معتاد شده‏اند از پيامدهاى واقعى اعتياد اطلاعى نداشته‏اند.

4. بى‏كارى و عدم اشتغال: از ديدگاه جامعه‏شناسان و روان‏شناسان بى‏كارى يكى از ريشه‏هاى مهم بزه‏كارى و كج‏روى افراد يك جامعه است. بى‏كارى موجب مى‏شود كه افراد بى‏كار جذب قهوه‏خانه‏ها و مراكز تجمع افراد بزه‏كار و معتادشده، به تدريج، به دامان اعتياد كشيده شوند. به علاوه، بى‏كارى موجب مى‏شود كه افراد پس از طى مراحل درمان و بازپرورى، دوباره به اعتياد روى آورده، معتاد شوند.

5. در دست‏رس بودن مواد مخدّر: اگر مواد مخدّر فراوان باشند و به راحتى در دست‏رس افراد قرار گيرند و نظارت بر مصرف آن‏ها كم يا ضعيف باشد، مى‏توانند يكى از مهم‏ترين عوامل در اشاعه اعتياد باشند. به تحقيق، ثابت شده است كه در محل‏هاى كشت و ساخت مواد مخدّر، اعتياد شايع‏تر است. فراوانى و ارزانى و در دست‏رس بودن اين مواد نه تنها عامل مهمى در اشاعه اعتياد است، بلكه مانع بزرگى براى ترك اعتياد به حساب مى‏آيد و چه بسا معتادانى كه براى دفعات مكرّر ترك كرده‏اند، ولى دوباره به دليل در دست‏رس بودن مواد مخدّر، به مصرف آن‏ها مبادرت ورزيده‏اند. (30)

6. عدم برخوردارى از محيط‏هاى تفريحى سالم: انسان‏ها در عصر صنعت و فناورى به سبب تسلّط يافتن بر ابزار كار و صنعتى شدن كارها و امكان توليد انبوه با كم‏ترين نيروى كار، از فراغت بيش‏ترى برخوردارند. از اين‏رو، بخشى از اوقات خود را براى استراحت و رفع خستگى و بازيابى مجدّد توان و قدرت كار، به تفريح اختصاص مى‏دهند.

اگر مكان‏هاى تفريحى سالم و مطابق با ارزش‏ها و آداب و رسوم و فرهنگ و معتقدات مذهبى وجود نداشته باشند، افراد به ساير اماكن عمومى از قبيل قهوه‏خانه‏ها، غذاخورى‏ها، كوچه‏ها و خيابان‏ها پناه مى‏برند. در اين شرايط، افراد بزه‏كار و منحرف در بين آن‏ها نفوذ كرده، آن‏ها را به كارهاى خلاف از جمله اعتياد مى‏كشانند تا بر اثر پيدا كردن همدست در رفتارهاى نابهنجار، به آرامش نسبى برسند و بدين صورت، زمينه انحراف افراد جوياى تفريح سالم، فراهم مى‏شود و اين افراد، بخصوص اقشار جوان، جذب گروه‏هاى منحرف مى‏شوند. (31)

7. ناكارامدى نظام تربيتى: در آغاز قرن نوزدهم، صاحب‏نظران معتقد بودند، براى پيش‏گيرى از جرايم در يك جامعه، بايد كارى كرد كه آموزش و پرورش در آن جامعه همگانى شود و تلاش نمودند تا آموزش و پرورش را اجبارى سازند. ويكتور هوگو در اين‏باره، جمله مشهورى دارد: «يك مدرسه باز كنيد تا درِ يك زندان بسته شود.»

اما بعدها متوجه شدند كه صرف با سواد شدن افراد جامعه تأثيرى در كاهش ميزان جرايم ندارد، بلكه نوع و كيفيت جرايم متفاوت مى‏شود؛ يعنى مجرمان با مكر و حيله و نيرنگ و به شكل‏هاى پيچيده‏ترى دست به جرايم مى‏زنند. افراد با فراگيرى رعايت نظم و انضباط در محيط مدرسه و ارزش‏ها و دستورات اخلاقى، براى رعايت قوانين و مقرّرات اجتماعى آماده مى‏شوند، در حالى‏كه با صنعتى شدن كشورها، مدرسه‏ها به جاى پرداختن به دو وظيفه اصلى‏شان، كه تعليم و تربيت باشد، «تربيت» را ناديده گرفته، تنها افراد را براى رسيدن به شغلى خاص در جامعه هدايت مى‏كند. از سوى ديگر، وجود تعداد زياد دانش‏آموزان در كلاس‏هاى درس و عدم امكان توجه و بررسى كافى مربيان و معلمان به ابعاد اخلاقى و عقيدتى كودكان و دانش‏آموزان، در كنار عوامل ديگر، بسترى براى انحراف كودكان و از جمله اعتياد فراهم مى‏كند. (32)

8. وضعيت بد اقتصادى: تأثير وضعيت اقتصادى بر رفتار و اخلاق آدمى از گذشته‏هاى دور، مورد توجه دانشمندان بوده است. از افلاطون نقل شده است: «تقواى واقعى و ثروت فراوان مانعة الجمع هستند.»

جرم‏شناسان در اين زمينه به دو گروه تقسيم مى‏شوند: گروهى كه گرايش به مكتب كمونيستى دارند، معتقدند كه رفتار انحرافى افراد شديدا متأثر از وضعيت بد اقتصادى آن‏هاست. در نتيجه، شرايط نابرابر توزيع ثروت و ناعادلانه بودن آن را عامل انحراف مى‏دانند و اين را كه بيش‏تر منحرفان و مجرمان و بزه‏كاران و معتادان به مواد مخدّر از اقشار پايين جامعه بوده، در محلات فقيرنشين و شلوغ و كثيف زندگى مى‏كنند، تأييدى براى ادعاى خود مى‏دانند.

در مقابل اين ديدگاه، دسته‏اى ديگر از جرم‏شناسان رشد اقتصادى و بالا رفتن سطح زندگى را عامل انحراف مى‏دانند.

در منابع دينى ما نيز به اين مسأله توجه شده است. اسلام هيچ‏يك از دو نظر را به عنوان عامل انحصارى نمى‏پذيرد؛ يعنى از سويى، فقر و تنگ‏دستى را عامل بى‏توجهى به مسائل معنوى و ارزش‏ها و هنجارها مى‏داند و روايت مشهور «من لا معاش له لامعاد له» اشاره به اين مطلب دارد. دليل اين مسأله هم روشن است؛ زيرا اگر افراد از لحاظ اقتصادى، در شرايطى قرار بگيرند كه نتوانند مايحتاج اوليه و ضرورى زندگى خود را فراهم كنند، در اين صورت چنين افرادى زيربار ارزش‏هاى اخلاقى و هنجارهاى صحيح نمى‏روند، بلكه همه توان خود را در راه رفع مشكلات معيشتى به كار مى‏گيرند.

روايتى كه از پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در اين زمينه وجود دارد، به روشنى دلالت بر اين مدعا دارد: «الّلهّم بارك لنا فى الخبز و لا تفرّق بيننا و بينه فلولا الخبزما صمنا و لا صلّينا و لا ادينا فرائض ربّنا» (33) ؛ يعنى اگر فقر در جامعه به قدرى زياد شود كه گروه‏هايى در جامعه گرسنه باشند و در تأمين معيشت خود دچار مشكل شوند، به يقين ارزش‏ها و دستورات و هنجارها و قوانين را ناديده مى‏گيرند و در اين صورت، انحرافات اجتماعى در جامعه اشاعه مى‏يابد.

از سوى ديگر، اسلام مال اندوزى و ثروت انباشتن را نيز عامل طغيان و انحراف انسان‏ها به حساب آورده است؛ چون بسيارى از انسان‏ها اگر خود را در زمينه‏هاى مادى كاملاً مستغنى و بى‏نياز احساس كنند، به تدريج اين بى‏نيازى در زمينه‏هاى اقتصادى، موجب مى‏شود كه فرد خود را در زمينه‏هاى ديگر نيز از خدا بى‏نياز بداند و در اين صورت، دستورات و فرامين او را زير پا گذارد و به سوى طغيان و ناهنجارى روى آورد. اين معنا از آيه ششم و هفتم سوره «علق» قابل استنباط است كه مى‏فرمايد: «انّ الانسان ليطغى ان رآه استغنى»؛ به درستى كه اگر انسان خود را از خدا بى‏نياز بداند، طغيان مى‏كند.

اسلام و عوامل اعتياد

براساس مبانى دينى ما، انسان يك موجود با اختيار و اراده آزاد است و خداوند انسان را تكوينا مختار آفريده است؛ چنان‏كه قرآن مى‏فرمايد: «انّا هديناه السبيل امّا شاكرا و امّا كفوراا» (انسان: 3)؛ ما را ه را به او نشان داده‏ايم؛ يا سپاس‏گزار باشد يا ناسپاس. از اين‏رو، او را يك موجود مسؤول و پاسخ‏گو در مقابل اعمال و رفتار خود در جهان آخرت مى‏داند و مى‏فرمايد: «لا يسأل عما يفعل و هم يسألون»(انبياء: 23)؛ خداوند در برابر هيچ‏يك از كارهايى كه مى‏كند، بازخواست نمى‏شود، ولى مردم مورد سؤال واقع مى‏شوند.

اختيار و اراده آزاد انسان است كه پايه و مايه همه مكاتب اخلاقى و حقوقى را تشكيل مى‏دهد، در حالى‏كه اگر افعال و اعمال او را تنها معلول عوامل جبرى و غيرارادى از قبيل وراثت، محيط و عواملى از اين قبيل بدانيم، در اين صورت، انسان نيز همانند ساير موجودات از قبيل جمادات، نباتات و ساير حيوانات خواهد بود كه نه تكليفى دارند و نه مسؤوليتى، نه تشويق و نه تنبيهى، و نه پاداشى و نه كيفرى. در صورتى‏كه بر اساس انسان‏شناسى دينى، انسان يك موجود مختار و مسؤولى است كه خود، به تنهايى بار گناه خويش را مى‏كشد و نمى‏تواند مسؤوليت اعمال خود را بر ديگران بار كند. خداوند مى‏فرمايد: «ولا تكسب كلّ نفس الاّ عليها ولاتزر وازرةُ وزر اخرى» (انعام: 164)؛ هر كس تنها كيفر كار خودش را مى‏بيند و كسى بار گناه ديگرى را بر دوش نمى‏كشد.

بر اين اساس، گرچه ما هم عواملى را كه روان‏شناسان و جامعه‏شناسان در ارتكاب جرايم و از جمله استعمال مواد مخدّر و اعتياد برشمرده‏اند، مى‏پذيريم و براى آن‏ها نقش و تأثير بسزايى قايليم و از اين‏رو، لازم مى‏دانيم كه هم از طرف اعضاى جامعه و هم مسؤولان، عوامل مولّد جرم در جامعه مورد شناسايى قرار گيرند و اقدامات اجتماعى لازم براى پيش‏گيرى جرم و انحرافات صورت گيرد، ولى معتقديم كه هيچ‏يك از اين عوامل يا مجموع اين‏ها نمى‏توانند عامل تعيين‏كننده‏اى براى رفتار انحرافى و كج‏روى افراد به حساب آيند، به طورى كه توجيه‏كننده رفتار انحرافى او باشند.

پس بايد افراد باور داشته باشند كه با وجود همه اين عوامل و شرايط مناسب براى گرايش به اعتياد و مصرف مواد مخدّر، مى‏توانند با به كارگيرى اين نيروى تكوينى الهى، در برابر همه عوامل انحراف ايستادگى نمايند و دامان خود را از آلوده شدن به آن دور دارند.

1ـ ورنان كلمن، اعتياد چيست؟ معتاد كيست؟ ترجمه عليرضا فخرايى، نشر اوحدى، 1378، ص 19

2ـ جميله اورنگ، پژوهشى درباره اعتياد، وزارت فرهنگ‏وارشاداسلامى،1367،ص‏الف

3ـ ورنان كلمن، پيشين، ص الف

4ـ اداره كل مطالعات و پژوهش‏هاى ستادمبارزه‏باموادمخدررياست‏جمهورى، اعتياد، يكى از چهار بحران، ص 2

5ـ روزنامه جمهورى اسلامى، 31 فروردين 1381

6ـ انتشارات امور فرهنگى روابط عمومى ستاد مبارزه با مواد مخدّر، همت كنيم، طوفان اعتياد فردارا ويران مى‏كند، ص 8

7ـ روزنامه اطلاعات، 20 اسفند 1377

8ـ روزنامه جمهورى اسلامى، 31 فروردين 1381

9ـ همّت كنيم طوفان اعتياد فردا را ويران مى‏كند، ص 7

10ـ مجله اصلاح و تربيت، ش 47، سال چهارم، ص 3

11الى13ـ روزنامه جمهورى اسلامى، 31 فروردين 1381 / ص 26

14ـ مركز آمار ايران، سالنامه آمارى كشور 1374، تاريخ انتشار 1375، ص 408

15ـ على‏اكبر دهخدا، فرهنگ دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1338، ج 7، 2949

16ـ محمدحسن شهيدى، مواد مخدر امنيت اجتماعى و راه سوم، ص 15

17ـ حبيب آقابخشى، اعتياد و آسيب‏شناسى خانواده، انتشارات سازمان بهزيستى كشور، 1378، ص 11ـ12

18ـ دانش تاج زمان، مجرم كيست؟ جرم‏شناسى چيست؟ مؤسسه كيهان، 1364، ص 226

19ـ رابرتسون يان، درآمدى بر جامعه، ترجمه حسين بهروان، مشهد، آستان قدس رضوى، 1372، ص 171ـ170

20ـ ويليام اسكيدمور، تفكر نظرى در جامعه‏شناسى، ترجمه على‏محمد حاضرى و ديگران، انتشارات سعيد، 1372، ص 159ـ162

21ـ رابرتسون يان، پيشين، ص 175

22ـ على نجفى توانا، جرم‏شناسى،خيام، 1377، ص 142ـ143

23ـ على قائمى، آسيب‏ها و عوارض اجتماعى، تهران، اميرى، 1366، ص 142

24و25ـ نهج‏البلاغه، ترجمه سيدجعفر شهيدى، نامه 53 / حكمت 399

26ـ دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، جامعه‏شناسى روش‏هاى درمان گروهى، ص 5

27ـ محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، كتاب «الايمان و الكفر مجالسة اهل المعاضى»، ذيل حديث 3

28ـ نهج‏البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خ 86، ص 11

29و30ـ محمدبن يعقوب كلينى، پيشين، باب مجالسة اهل المعاصى، حديث 3 / ص 6

31و32ـ دانش تاج زمان، پيشين، ص 254 / ص 261

33ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 62، روايت 7، ص 27

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت: 9:02 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,
نظرات(0)

اعتياد به ايميل

بازديد: 65

کنترل وسواسي صندوق پست الکترونيکي، آدم را ديوانه مي کند! يکي ازهنرمندان مشهور گفته است: «من به نامه الکترونيکي ( e-mail ) معتادم. وقتي نامه اي دريافت مي کنم، سطح اندورفين مغزم افزايش مي يابد و وقتي صندوق پستي ام را باز مي کنم و هيچ نامه اي در آن نيست، احساس تنهايي و نوميدي بر من غلبه مي کند.»

امروزه اظهاراتي از اين قبيل، کاملاً متداول است و زياد به گوش مي رسد. بر طبق نظرسنجي انجام شده از سوي آمريکا آنلاين، 41 بزرگسالان در اين کشور، صبح ها که از خواب بر مي خيزند، قبل از مسواک زدن، صندوق پست الکترونيکي شان را وارسي مي کنند. به علاوه، يک چهارم مردم اعتقاد دارند که رفتن به جايي که دو يا حداکثر سه روز امکان وصل شدن به شبکه و وارسي نامه هاي الکترونيکي نباشد، «غير قابل تصوّر» است. در واقع، وابستگي به ايميل يکي از مشکلات بسياري از انسان ها شده است.

مقايسه اعتياد به ايميل و اعيتاد به داروها و مواد مخدّر، خيلي دور از ذهن نيست. به گفته دکتر جان ريتي، روان پزشک و دانشيار دانشگاه هاروارد، اتصال به شبکه، در واقع شبيه سازي همان مسيري است که داروها و مواد مخدّر در مغز انسان طي مي کنند. به عبارت ديگر، تمام نشانه هاي اعتياد در اين ها نيز وجود دارد: «زنگ» دريافت يک نامه الکترونيکي جديد، سطح دوپامين مغز را افزايش مي دهد و آثار کلافگي ناشي از ترک ايميل در تعطيلات و مسافرت هاي خانوادگي کاملاً در بعضي اشخاص مشهود است.

اين علائم اعتياد، تنها نشانه هايي نيستند که ما به خاطر نيازمان به وصل بودن به اينترنت، از آن ها رنج مي بريم. بلکه علاوه بر آن ها، دامنه تمرکز و توجه مان نيز کاهش مي يابد. همه ما چندکار مختلف را به طور همزمان انجام مي دهيم تا ميزان کارآيي خود را بالا ببريم. امّا در ميان اين تلاش ها، يک چيز مهم قرباني مي شود و آن هم چيزي نيست جز همان ميزان کارآيي!

مطالعات دکتر ديويد مه ير، استاد روان شناسي دانشگاه ميشيگان، نشان مي دهد که کساني که توجهشان را بين دو فعاليت مختلف (مثلاً نوشتن يک نامه الکترونيکي و خواندن يک گزارش) مي گردانند، 50 وقت بيشتر به نسبت حالتي که آن دو کار را يک به يک به نوبت انجام دهند، صرف مي کنند. نتيجه گيري آن که اگر مي خواهيد ميزان کارآيي خود را افزايش دهيد، تمايل خود در مورد انجام چند کار به طور همزمان را کنار بگذاريد.

در زير چند توصيه براي کاهش وابستگي به نامه هاي الکترونيکي آورده شده است:

سرويس پست الکترونيکي را در خدمت خود قرار دهيد نه خود را در خدمت آن. بعضي برنامه ها مثل Outlook به شما اجازه مي دهند که نامه هاي الکترونيکي خود را فقط هر نيم ساعت يا هر يک ساعت يکبار وارسي کنيد.

«زنگ» دريافت نامه الکترونيکي جديد را خاموش کنيد.

برخي پيام ها، مثل کارت تبريک و تشکر را فقط با پست معمولي (کاغذي) بفرستيد.

براي خواندن و ارسال نامه هاي الکترونيکي خود، بازه زماني خاصي را قرار دهيد و به خودتان بگوئيد که قبل يا بعد از آن بازه زماني، کارکردن با سرويس پست الکترونيکي مجاز نيست.

هرگز کار کردن با پست الکترونيکي، اولين کاري که صبح انجام مي دهيد يا آخرين کاري که قبل از به رختخواب رفتن در شب انجام مي دهيد نباشد.

اگر همه اين تلاش ها با شکست روبرو شد، سعي کنيد مغازه پست الکترونيکي را براي چند روز به طور کامل تعطيل کنيد. در اين صورت خواهيد فهميد که دنيا بدون اينترنت هم وجود دارد!

ترجمه : کلينيک الکترونيکي روان يار

منبع

Addicted to E-mail Obsessively , Katie Gilbert, 7 March 2007.

www.psychologytoday.com

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت: 9:01 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

اعتياد و نوجوانان

بازديد: 233

تهيه و تنظيم : سيد ولي حسيني زاهدي

در تمام جوامع مختلف دنيا نوجوانان آسيب پذيرترين قشر در برابر پديده مهلك اعتياد مي باشند- بطور كلي دوران نوجواني دوراني پر كشمكش و اغلب دشوار در زندگي هر فردي مي باشد . چرا كه نوجواني قبل از هر چيز دوران تغييرات در رشد جسماني ،جنسي ، رواني و شناختي و همچنين تغييرات در الزامات اجتماعي است عدم وجود شرايط مناسب بهداشتي و تربيتي و فرهنگي و اجتماعي براي گذر از چنين مرحله حساسي باعث بوجود آمدن آسيب و بزه اجتماعي نظير اعتياد مي شود .

نوجوانان به خاطر خصوصيات نوجواني آسيب پذيري زيادي دارند . نوجوانان پويا و جستجوگر به هر جا سر مي كشند -اگر در مسيرشان راههايي گشوده شود كه لذت و بي خبري در آن راهها وجود داشته باشد نوجوانان به سرعت جذب آن راهها مي شوند - حتي نوجواناني كه پاك و صالح هستند از روي كنجكاوي ممكن است كه به راههاي انحرافي سري بزنند . بنابراين به تعبيري مي شود گفت كه زمينه هاي انحراف و بزه هاي اجتماعي بشكل بالقوه در نوجوانان وجود دارد و اگر چنانچه محيط براي نوجوانان مساعد نباشد به انحراف كشيده مي شوند و در دام آسيب هاي اجتماعي نظير اعتياد گرفتار مي شوند .

علل و زمينه هاي اعتياد:

عوامل اجتماعي

خانواده

خانواده اصلي ترين نقش را در تربيت فرزندان دارد . بطور كلي خانواده پايه اساسي و سازنده مهمترين بخش اجتماع است و وجود ديگر نظامات اجتماعي بستگي به مشاركت در نظام خانوادگي دارد و بطور كلي رفتار ناشي از نقشي كه در خانواده آموخته مي شود سر مشق و نمونه رفتار در ساير قسمت جامعه قرار مي گيرد .

به طور كلي دوران نوجواني و بلوغ دشوارتر از حتي دوران كودكي است اين دوران داراي جنبه هاي گوناگون جسمي ، رواني و اجتماعي است . خانواده ها بايد اطلاعات كافي در اين مورد داشته و بدانند اين دوران از نظر روحي و رواني دوران بي قراري ها و گرايش هاي متضاد مثل افسردگيهاي بي دليل در لحظات شادي ( غرور در عين خود كم بيني) ( خودخواهي در عين نوعدوستي) (كنجكاوي در عين بي تفاوتي) ( عشق ورزيدن به دنيا و پوچ انگاري آن ) و بسياري ديگر از فشارها و طوفانهاي روحي است كه البته هيچكدام از اين رفتارها بدون دليل نمي باشد . مثلاً فرار از مقررات اجتماعي در نوجوانان طبق گزارش تحقيقات ناشي از حس استقلال طلبي آنان مي باشد و يا مثلاً برتري جويي و حس كنجكاوي از تمايلات طبيعي دوران نوجواني است كه اگر از علل اين حالات خانواده ها اطلاعات كافي داشته باشند راهنمائي نوجوانان براي يك زندگي خوب و سالم دشوار نخواهد بود .

بطور كلي در زمينه علل اعتياد در بين خانواده ، وجود اختلاف بين پدر و مادر ، سستي و ضعف در تربيت خانوادگي، عدم سرپرستي نوجوانان به شكل متعارف ، رفتار والدين با فرزندان بدون توجه ، بدون محبت ، خشونت آميز و طلاق و از هم پاشيدگي خانواده از جمله علل سوق دادن نوجوانان به اعتياد مي باشد . از جمله علل ديگر خانواده در گرايش نوجوانان به اعتياد مي توان به كثرت و شلوغي بيش از اندازه خانواده ، اعتياد پدر و مادر و يا يكي از بستگان نزديك و همچنين بي سوادي و كم سوادي والدين اشاره نمود .

مدرسه

يك عامل مهم و دومين عامل مهم اجتماعي كه در گرايش نوجوانان به اعتياد مي تواند نقش مهمي داشت باشد مدرسه مي باشد . بطور كلي مدرسه مي تواند نقش مهمي را در سازندگي شخصيت كودكان و نوجوانان داشته باشد . بويژه هنگامي كه والدين در برخورد با فرزندان با شكست مواجهه شده باشند مدارس مسئوليت سنگين تري را بعهده دارند .

بطور كلي معلمان مسئوليت بزرگي را بر عهده دارند چرا كه در تماس دائمي با شاگردان مي باشند . بطور كلي مربيان و معلمان خودشان بايد از نظر عاطفي و شخصيتي آنقدر رشد كرده باشند تا بتوانند در تربيت عاطفي كودكان و نوجوانان مؤثر باشند . در حقيقت معلم و مربي در مقامي است كه مي تواند شخصيت كودك را بسازد يا خرد كند . بنابراين مي بينيم كه شخصيت معلم و مربي چگونه مي تواند در رشد و شكوفايي شخصيت كودكان و نوجوانان و در نتيجه رشد و بالا رفتن فرهنگ يك جامعه اثرات خوب يابد داشته باشد .

از ديگر مسائلي كه بايد در آموزش و پرورش كودكان و نوجوانان مورد نظر باشد همكاري مربيان و والدين است - اگر در مدارس مديريت و سازماندهي ماهرانه اي وجود داشته باشد مي توان بسياري از مشكلات را به كمك والدين و يا بالعكس به كمك مربيان و معلمان حل نمود بطور كلي يكي از شرايط معلم خوب آن است كه خود را بشناسد و در اين صورت مي تواند نظري عيني ولي توام با احساس همدردي نسبت به شاگردان خود و مسائل آنها داشته باشد . البته علاوه بر شناخت خود بايد شاگردان خود را نيز بشناسد و بتوان اولين نشانه هاي اختلال عاطفي و خطا كاري را كه از نوجوانان سر مي زند تشخيص دهد تا بتواند به آنها كمك كند و مانع از اين شود كه اين مشكلات آنها رشد بيشتري پيدا بكند .

دوستان و معاشران و گروه همسالان

يك عامل مهم اجتماعي ديگر در گرايش نوجوانان به اعتياد معاشرت با دوستان همسن و معتاد مي باشد . بدون شك يك دوست معتاد به خوبي قادر است كه رفيق خود را اغفال نمايد بويژه اينكه افراد در دوران نوجواني بيش از هر زمان ديگر تحت تأثير گروه همسالان قرار مي گيرند . زيرا در اين دوره است كه نوجوان از اتكاي خود به خانواده مي كاهد و به ناگزير در صدد يافتن تكيه گاهي ديگري كه مهمترين آنها گروه همسالان مي باشد بر مي آيند . در همين دوستي ها و معاشرت هاي نادرست با دوستان ناباب است كه نوجوان براي اولين بار به خواهش دوست منحرف خود كه : با يكبار هيچ اتفاقي نمي افتد جواب مثبت مي دهد و با آزمايش مواد مخدر نادانسته زندگي خود را متلاشي مي كند .

وسايل ارتباط جمعي

يكي ديگر از عوامل اجتماعي گرايش نوجوانان به اعتياد و وسايل ارتباط جمعي مي باشد كه به ابزاري گفته مي شود كه در جوامع مختلف براي ابلاغ پيامها ، بيان افكار و انتقال مفاهيم به ديگران از آنها استفاده مي شود . امروزه گسترش و توسعه وسايل ارتباط جمعي به حدي است كه دوران حاضر را عصر ارتباطات ناميده اند و دنيا را به مفهوم دهكده اي جهاني مي شناسند .

بطور كلي آنچه كه در زمينه وسايل ارتباط جمعي در جامعه ها در حال حاضر در گرايش نوجوانان به آسيب هاي اجتماعي و بالاخص اعتياد مؤثر مي باشد ، استفاده ناسالم و نادرست از برنامه هايي با اهداف شوم و استعمارگرانه از طريق شبكه هاي ماهواره اي و فيلم هاي ويدئويي است -چراكه نوجوانان اغلب اذهانشان ساده و فاقد شبكه بهم پيوسته اي از انديشه ها و باورهاست . و بدين جهت وقتي كه نوجوانان بدون هيچ حفاظي در برابر وسايل ارتباط جمعي نظير ماهواره ها و يا صفحات حوادث مطبوعات و امان هاي پليسي و جنايي قرار مي گيرند سخت تأثير پذير و ناچاراً آسيب پذيرند .

اوقات فراغت

يكي ديگر از عوامل اجتماعي گرايش نوجوانان به اعتياد چگونگي گذراندن اوقات فراغت است . امروزه تأثير روز افزون چگونگي گذراندن اوقات فراغت را در ساخت اجتماعي جوامع و فرهنگ آنها نمي توان ناديده گرفت . نوجوان كنجكاو و پر انرژي اگر برخوردار از تفريحات سالم نباشد و امكان اين را نداشته باشد كه با ثمر بخش ساختن وقت آزاد خود روحيه كنجكاو و خلاق خود را ارضاء نمايد مسلماً به سوي فعاليتها و تفريحات ناسالم كشيده خواهد شد و جامعه شناسان عقيده دارند در ايجاد تفريحات براي مردم و بويژه نوجوانان بايد ذوق و عادات آنها را در نظر گرفت ولي در ضمن بايد به آنها فهماند كه اوقات فراغت را نبايد بيهوده بگذرانند مقصود از اوقات فراغت فقط تفريح نيست وقتي كه يك فرد اوقات فراغت زيادي داشت لااقل بايد قسمتي از آن را براي يادگيري چيزي بكار برد، چيزي كه در شكوفايي خلاقيتش مؤثر بوده و همچنين از تنهائيش در اوقات فراغت جلوگيري نموده و از پرداخت به تفريحات نا مناسب كه خود مي تواند به انحراف و كجرويها از جمله پناه بردن به مواد مخدر كشيده شود جلوگيري نمايد .

در دسترس بودن مواد مخدر

يكي از بارزترين و در عين حال ساده ترين نشانه ها و علل وجود اعتياد در جوامع مختلف در دسترس بودن مواد مخدر مي باشد . بطور كلي در ايجاد شرايط گرايش به مواد مخدر در دسترس بودن آن مهمترين شرط محسوب مي گردد .

عوامل اقتصادي گرايش به مواد مخدر

يكي از مهمترين و شايد مهمترين عامل اقتصادي گرايش به مواد مخدر در بين نوجوانان فقر اقتصادي حاكم بر خانواده هاي آنان مي باشد . بطور كلي در اكثريت قريب به اتفاق جوامع دنيا فقر و نابساماني هاي اقتصادي مهمترين علت در شيوع جرايم و انحرافات اجتماعي نظير اعتياد مي باشد . گفتار پيامبر (ص) و امام علي (ع) و حضرت ابوذر تائيد كننده چنين ديدگاهي است به نحوي كه پيامبر (ص) مي فرمايند: فقر ديوار به ديوار كفر است و علي (ع) در نهج البلاغه خطاب به فرزندش محمد حنفيه مي فرمايند پسرم از فقر به خدا پناه جوي كه فقر ناقص كننده دين است و دهشتزاي عقل و عامل نفرت و بغض و ابوذر مي فرمايند ( وقتي كه فقر از در وارد خانه مي شود دين از پنجره بيرون مي رود .

علتهايي كه فقر مي تواند داشته باشد يكي محروميتهاي ناشي از فقر است كه تنها راه فرار از اين ناراحتيها را مصرف مواد مخدر مي دانند . عامل ديگر اينكه توليد كنندگان سعي مي كنند عوامل توزيع را از اينگونه افراد انتخاب كنند چون به علت فقر خانواده نيازهايشان تأمين نمي شود و عوامل توليد سعي مي كنند اول آنان را به علت نا آگاهي و مشكلات خاص نوجواني معتاد كنند و بعد از آنان براي فروش مواد مخدر استفاده نمايند .

مهاجرت

يك عامل مهم اقتصادي اجتماعي در گرايش نوجوانان به مواد مخدر عامل مهاجرت مي باشد كه از جهات مختلف فرهنگي سازگاري فرد با محيط جديد دير شكل مي گيرد . و نهايتاً يك سري ناهماهنگي با فرهنگ جامعه ميزبان دارد . از طرف ديگر اكثر مواقع مهاجرت با فقر توام مي گردد و به سكونت فرد مهاجر در مناطق فقير مي انجامد و اغلب نوجوان مهاجر خيره و مجذوب در برابر زندگي پر زرق و برق شهري بهترين طعمه براي دامهاي چيده شده توسط توزيع كنندگان عمده مواد مخدر مي باشند .

عوامل فرهنگي

يكدسته ديگر از عوامل گرايش نوجوانان به اعتياد عوامل فرهنگي است . بيسوادي و يا كم سوادي والدين يك عامل مهم در اين زمينه مي باشد و تأثير بسزايي در انحراف نوجوانان دارد . تحقيقات مختلفي كه در زمينه بيسوادي صور گرفته مويد اين نكته است كه افراد بيسواد هر چقدر هم كه بخواهند روش تربيتي درستي براي فرزندان خود داشته باشند به علت بيسوادي آن طوري كه بايد و شايد موفق نيستند كه اين به نوبه خود زمينه را براي انحرافات اجتماعي نوجوانان و بويژه گرايش به اعتياد مستعد مي كند يك عامل مهم فرهنگي ديگر در گرايش نوجوانان به اعتياد ، عدم آگاهي نوجوانان نسبت به مسائل اجتماعي از جمله به مضرات مواد مخدر و فقدان احساس مسئوليت در قبال خانواده و جامعه مي باشد .

عوامل روانشناسي

يك دسته ديگر از عوامل گرايش به مواد مخدر در نونهالان عوامل روانشناختي كه مي توان به اين موارد اشاره نمود .

ناپايداري عاطفي و احساسي ، اضطراب و بي قراري ، عدم اعتماد به محيط و آينده ، احساس عدم توانايي ، عقده حقارت و عدم رشد شخصيت .

راههاي پيشگيري از اعتياد نوجوانان

يک) راههاي زير بنايي

* مبارزه وسيع و گسترده و همه جانبه بر عليه قاچاق مواد مخدر .

* از بين بردن فقر ، كاهش دادن فاصله هاي طبقاتي و نا برابريهاي اجتماعي و اقتصادي .

* توزيع عادلانه ثروت در جامعه ، رفع مشكل بيكاري والدين ، مهار تورم .

* جلوگيري از تراكم جمعيت در محله هاي فقير نشين و كم درآمد .

* ريشه كن نمودن بيسوادي والدين .

* ايجاد مراكز مشاوره و راهنمائي نوجوانان در سطح گسترده .

دو) اقدامات در زمينه خانواده ها

* لزوم وجود مشاوران خانواده به خانواده ها براي رفع مشكلات فرزندان و آموزش جهت جلوگيري از نزاعهاي خانوادگي و جلوگيري از پديده شوم طلاق در خانواده ها .

* آموزش روابط احترام آميز بين والدين و فرزندان .

* آموزش ارزشهاي معنوي و اجتماعي به خانواده ها .

* آموزش به خانواده ها جهت رسيدگي به شرايط روحي و اخلاقي فرزندان با توجه به ويژگيهاي خاص تربيتي هر دوره از رشد روان جسمي فرزندان .

* آموزش اجتماعي و تربيتي به خانواده ها جهت بالا بردن سطح فرهنگ خانواده ها و ايجاد حس مسئوليت والدين در قبال فرزندان .

* آموزش ايجاد روابط صميمي در خانواده و مدرسه تا نوجوانان جهت ارائه مشكلات خود به دوستان ناباب پناه نبرند .

* همكاري نزديك بين خانواده ها، مدارس و مراكز مبارزه با انحرافات اجتماعي و ساير مراكز پرورشي و تربيتي .

* آموزش سجاياي نيك اخلاقي به نوجوانان توسط والدين .

* علاقمند سازي نوجوانان به مطالعه توسط والدين .

* ايجاد اعتماد به نفس در فرزندان توسط والدين و مربيان و معلمان .

سه) اقدامات در زمينه آموزش و پرورش

* آموزش همراه با پرورش تا كودكان و نوجوانان منافع اجتماع را بر منافع خود ترجيح دهند .

* همكاري و همدلي با نوجوانان دانش آموز و اهميت دادن و شخصيت دادن به آنها جهت ايجاد حس مسئوليت در قبال خانواده و جامعه .

* لزوم وجود مشاوره روانشناسي و مددكار اجتماعي در مدارس جهت رفع مشكلات عاطفي اخلاقي و خانوادگي دانش آموزان .

* آموزش دانش آموزان از زيانهاي مصرف مواد مخدر در مدارس .

* تدوين محتوي كتب درسي در جهت كمك به از بين بردن انحرافات اجتماعي و بالاخص اعتياد و همچنين در جهت رشد و شكوفايي استعداد انساني نوجوانان .

* رسيدگي به مشكلات معلمان تا علاقمند و اميدوار به حرفه خود ادامه داده و در امر آموزش نهايت تلاش خود را بكار برند .

چهار) در زمينه رسانه هاي گروهي

* ارائه برنامه هاي متنوع راديو تلويزيوني در رابطه با مضرات مصرف مواد مخدر بويژه در نوجوانان .

* ارائه برنامه هاي راديو و تلويزيوني و انتشار مقالات ارزنده و جالب در روزنامه ها و مجلات جهت آموزش به والدين در جهت رفع نقص كمبود تربيتي نوجوانان .

* آموزش استفاده سودمند از اوقات فراغت توسط رسانه هاي همگاني .

* آموزش ارزشهاي اجتماعي و اخلاقي از طريق رسانه هاي همگاني .

* انتشار كتب و مجلات متناسب با گروه سني مخاطبان ، بويژه زندگينامه شخصيتهاي بزرگ و راز موفقيت آنها .

* آموزش همگاني درست توسط رسانه هاي گروهي در جهت عدم طرد و پذيرش افرادي كه اعتياد را ترك نموده و يا درصدد ترك اعتياد مي باشند .

* تهيه گزارش از قربانيان اعتياد به مواد مخدر جهت عبرت ساير افراد جامعه بويژه نوجوانان .

پنج) در زمينه اوقات فراغت

* آشنا نمودن نوجوانان با مفهوم ايام فراغت و چگونگي استفاده بهتر از آن .

* برگزاري اردوها و پيك نيك هاي يك روزه و همچنين گردشهاي توريستي جهت آشنايي دانش آموزان با فرهنگ ، تمدن و مليت و مذهب جامعه خود .

* اجراي فوق برنامه هايي نظير تئاتر ، نمايشنامه و مسابقات در زمينه هاي فرهنگي ، شعر و مقاله نويسي .

* ايجاد مراكز فني و حرفه اي و گسترش طرحهايي نظير طرح كاد در سطح بسيار وسيع در جامعه .

* ايجاد مراكز ورزشي ، پارك و كتابخانه جهت استفاده در ايام فراغت .

شش) در زمينه مبارزه با مواد مخدر

يكي از علل مهم اعتياد در بين اقشار مختلف و بويژه نوجوانان در دسترس بودن مواد مخدر مي باشد بنابراين كنترل و در دسترس نبودن مواد مخدر يكي از راههاي پيشگيري از اعتياد شناخته شده و در اين رابطه موارد زير پيشنهاد مي گردد:

* كنترل شديد مرزهاي زميني ، دريايي ، هوايي .

* پرورش مامورين خبره در مبارزه با مواد مخدر .

* وضع قوانين انضباطي و مجازاتهاي سنگين براي تهيه كنندگان ، قاچاقچيان مواد مخدر .

* استفاده از وسايل فني جديد و پيشرفته براي كشف مواد مخدر .

* زير نظر گرفتن و كنترل شديد عوامل قاچاق به مواد مخدر پس از آزادي از زندان .

* كنترل شديد و پيگير مراكز و اماكني كه امكان توليد و پخش مواد مخدر در آنها بيشتر است .

منبع : ستاد مبارزه با مواد مخدر .

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت: 9:00 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

اعتياد و روش های درمان و پيشگيری از آن

بازديد: 213

مقدمه

يکي از معضلات عمده جهاني در حال حاضر مسئله اعتياد است.

اعتياد عامل بروز بسياري از آسيب هاي اجتماعي و نابساماني هاي خانوادگي و فردي است.

تحليلي پيرامون پديده اعتياد يکي از معضلات عمده جهاني در حال حاضر مسئله اعتياد است.

اعتياد عامل بروز بسياري از آسيبهاي اجتماعي و نابساماني هاي خانوادگي و فردي است.

سازمان بهداشت جهاني ( 1999) مساله مواد مخدر را اعم از توليد، انتقال، توزيع ومصرف را در کنار سه مساله جهاني ديگر يعني توليد و انباشت سلاحهاي کشتار جمعي، آلودگي محيط زيست، فقر وشکاف طبقاتي، از جمله مسائل اساسي شمرده است که حيات بشري را در ابعاد اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي در عرصه جهاني مورد تهديد و چالش جدي قرار مي دهد آمار رو به افزايش مصرف مواد مخدر در دنيا به حدي است که يکي از سم شناسان معروف دنيا به نام لودوينگ مي گويد: اگر غذا را مستثني کنيم، هيچ ماده اي در روي زمين نيست که به اندازه مواد مخدر اين چنين آسان وارد زندگي ملت ها شده باشد.

در حال حاضر نيز در کشور ما مصرف مواد مخدر افزايش داشته و زمينه هاي بروز آسيبهاي اجتماعي متعددي را فراهم نموده که درادامه به آنها اشاره مي کنيم.

تعريف اعتياد واژه اعتياد از نظر لغوي، اسم مصدر عربي از ريشه عاد است که در فرهنگ لغت معين، به مفهوم عادت کردن و خوگرفتن مي باشد.

در فرهنگ نامه دهخدا، اعتياد به مفهوم پياپي خواستن چيزي آمده است.

سازمان ملل متحد (1950) اعتياد را اين گونه تعريف کرده است: اعتياد، مسموميت حاد يا مزمني است که براي شخص يا اجتماع زيان بخش مي باشد و از طريق استعمال داروي طبيعي يا صنعتي ايجاد مي شود.

به طور کلي چند ويژگي در خصوص اعتياد به مصرف مواد مخدر ذکر شده است: - احساس نياز شديد به ادامه استعمال دارو و تهيه آن از هر طريق ممکن.

- وجود علاقه شديد به افزايش مداوم ميزان مصرف دارو.

- وجود وابستگي رواني و جسماني به آثار دارو، به طوري که دراثر عدم دسترسي به آن، علائم وابستگي رواني و جسماني در فرد معتاد هويدا مي شود.

بر اساس تعاريف فوق، معتاد کسي است که از راههاي گوناگون نظير خوردن، دود کردن يا استنشاق، يک يا چند ماده مخدر را باهم وبه صورت مداوم مصرف مي کند و درصورت قطع آن، با مسائل جسماني، رفتاري يا هردوي آنها مواجه مي شود.

علل و عوامل گرايش به اعتياد اعتياد معضلي است چندوجهي که علل و عوامل متعددي در بروز و شيوع آن موثر مي باشند.

در اين ميان از عوامل فردي و خانوادگي در سطح خرد و عوامل اجتماعي، اقتصادي و سياسي در سطح کلان مي توان نام برد.

براي تبيين اعتياد در سطح کلان به عوامل ساختاري ونارسائي بخشهاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي وسياسي جامعه از جمله مسئله شکاف طبقاتي، نابرابري واحساس محروميت نسبي در حوزه اقتصادي، شکاف ميان دولت وملت، ناکارآمدي مديران، آشفتگي اجتماعي و بحران هويت در حوزه اجتماعي و فاصله ارزشها وهنجارها با عدم انطباق ميان اهداف و امکانات، تعارض ارزشها در حوزه فرهنگي و غيره ... توجه مي شود. در سطحي پايينتر که بيشتر مورد نظر روانشناسان اجتماعي است، بر محيط نزديک و بلافصل افراد، روابط افراد، روابط فرد درارتباط با گروههاي اجتماعي مانند خانواده، مدرسه ، همسالان و ... و نقش آنها در در فراهم کردن زمينه گرايش مستقيم وغير مستقيم فرد به سوي اعتياد اشاره مي شود.

در اين زمينه کارسون معتقد است عملکرد خانواده و روابط حاکم برآن، بستري براي گرايش افراد خانواده به اعتياد است.

هنچنين اعتياد يکي از اعضاي خانواده، عامل فشارآور بالقوه اي است که مي تواند اثرات نامطلوبي ايجاد کند.

زماني که والدين، مبادرت به انجام رفتار مخاطره آميز کنند به عنوان الگو، تاثير مستقيمي بر فرزندان خواهند داشت.

دوستان و همسالان نيز تاثير زيادي برروي همديگر دارند، لذا زماني که فرزندان عضو گروههايي مي شوند که انجام رفتارهاي مخاطره آميز و از جمله اعتياد را تشويق کرده و شجاعت بدانند، اين رفتارها در افراد افزايش خواهد يافت.

در سطح فردي نيز بر شخصيت و ويژگيهاي فردي، عوامل انگيزشي، گذشته فرد، انواع مشکلات جسماني، رواني و رفتاري فرد، ضعف ايمان و اراده، ترس و اضطراب، تنهايي و افسردگي، کنجکاوي و کسب تجربه، غرائز جنسي و باورهاي نادرست نسبت به اثرات مثبت مواد مخدر نظير انرژي زائي، کاهش درد و غيره ... توجه مي شود. در تحقيقات متعدد ميان اعتياد با زمينه هاي شخصيتي افراد همبستگي وجود دارد و هرچقدر افراد از عزم و اراده قوي برخوردار باشند، به همان نسبت در برابر رفتارهاي انحرافي ديگران از قبيل بستگان، دوستان و آشنايان مقاومت مي نمايند و از ارتکاب آن دوري مي کنند.

در حالي که افراد سست راي، سريع تحت تاثير افراد معتاد قرارگرفته و ارزشها، هنجارها و اسلوب رفتاري آنان را مي پذيرند.

در مجموع به نظر مي رسد افرادي با روحيات ضعيف، کم طاقت در برابر مشکلات، سرخورده، فاقد اعتماد به نفس، هيجاني و . .. بيشتر در معرض خطر ابتلا به اعتياد قرار دارند.

سطح تحمل پذيري افراد در برابر سختي ها و ناملايمات تاثير بسزايي در ميزان گرايش آنها به اعتياد دارد.

تحمل پذيري و بردباري افراد در برابر سختي ها و ناملايمات نيز به خلق و خو، ساختار فيزيولوژيکي و قدرت اراده آنها بستگي دارد.

هر چه سطح تحمل افراد کمتر باشد، بيشتر به دنبال لذت جويي هاي آني و راحت طلبي مي روند و کمتر اهداف متعالي و بزرگي را دنبال مي کنند.

امروزه متاسفانه جوانان درصدند به جاي رسيدن به لذت هاي پايدار، از ابزارهاي نامشروع و راههاي ميان بر براي رسيدن به لذت ها و خوشي هاي آني و گذرا استفاده نمايند.

شخصيت هاي ضد اجتماعي معمولا رفتاري را مرتکب مي شوند که مورد قبول افراد جامعه نيست، ولي خود، آن رفتار را ناپسند و زيان بخش نمي دانند.

آنان با اتخاذ شيوه هاي نامناسب از قبيل دروغ گويي، مکر و فريب، دزدي و ... براي رسيدن به مقاصد نامشروع، حقوق ديگران را پايمال مي کنند.

از نشانه هاي شخصيت هاي ضد اجتماعي خودمحوري، فقدان احساس گناه و پشيماني، جلب اعتماد ديگران، بي توجهي نسبت به مهرباني و اعتماد ديگران و داشتن ظاهري فريبنده و آرام است.

همچنين بارزترين ويژگيهاي آنها، لذت طلبي، فرار از درد و مشکلات و رهايي از مسئوليتهاي زندگي است.

آنها به منظور تامين اين اهداف به اعتياد روي مي آورند، لذا بسياري از معتادان، شخصيت ضد اجتماعي دارند.

برخي از افراد به دليل رهايي از دردهاي جسماني و تسکين آنها، از مواد مخدر و مشتقات آن استفاده مي کنند.

اين تسکين موقتي براي فرد مصرف کننده، به منزله پاداش تلقي مي شود.

لذا استعمال مواد را ادامه داده و در نتيجه معتاد مي شود.

تحقيقات برروي 2105 معتاد نشان مي دهد که 312 نفر از آنها به علت بيماري جسمي، معتاد شده اند.

يکي از عوامل عمده ارتکاب رفتارهاي انحرافي نظير اعتياد، احساس تنهايي است، به طوري که بعضي رونشناسان اعتياد را بيماري تنهايي مي دانند.

افرادي که ارتباط مستحکمي با ديگران از قبيل خانواده، دوستان، بستگان ندارند و هميشه احساس تنهايي مي کنند و تنهايي آنان نتيجه ناکامي و شکست در عشق و دوستي مي باشد، سعي مي کنند براي فراموشي شکست و ناکامي خود در عشق و رهايي از غمها و غصه ها، به مواد تخديرکننده روي آورند و بدون درنظر گرفتن عواقب منفي وناگوار آن، لذت هاي آني را جايگزين آن نمايند.

خانواده اولين محيطي است که فرزندان را با باورها، رزش ها و هنجارهاي جامعه آشنا مي کند و به تدريج شخصيت فرزندان براساس اين عناصر شکل مي دهد.

فرزندان با الگوبرداري از والدين، اغلب رفتارهاي آنان، حتي رفتارهايي را که والدين توجهي به آن ندارند، نظير شيوه و لهجه صحبت کردن، پرخاشگري، به کار بردن الفاظ ناپسند، فحاشي، کارهاي خلاف و ... تقليد مي کنند. اعتياد والدين سيگار با مواد مخدر، موجب مي شود تا فرزندان، رفتار آسيب زاي آنها را الگو قرار داده و معتاد شوند.

از سوي ديگر تحمل فرزندان، به جهت زندگي در خانه اي که آلوده به مواد مخدر است و اغلب اعضاي خانواده نشئه و بيکار و ... مي باشند، کاهش مي يابد و به سوي اعتياد کشيده مي شوند.

درگيري و نزاع بين والدين در محيط خانواده موجب سلب آرامش و آسايش فرزندان در خانه مي شود، لذا آنها ترجيح مي دهند که بيشتر اوقات خود را در خارج از منزل سپري نمايند و به جهت کمبود محبت از سوي والدين، جذب محبت هاي ظاهري گروههاي منحرف شوند و با تحريک آنها براي رهايي از سختي هاي و مشکلات زندگي، به مصرف مواد مخدر روي آورند.

براساس، نتايج يک پژوهش، حدود 82 درصد از معتادان، ستيزه هاي خانوادگي را عامل فرار خود از منزل و روبه آوردن به اعتياد مي دانند.

بنابراين هرچقدر اختلافات خانوادگي بيشتر باشد، احتمال گرايش فرزندان به سوي اعتياد بيشتر است.

طلاق و جدايي به عنوان آسيبي اجتماعي، آثار رواني نامطلوبي بروري زوجين و فرزندان آنها مي گذارد.

پژوهش ها نشان مي دهد که تعداد قابل توجهي از زنان بعد از طلاق نسبت به آينده نااميد بوده و احساس اضظراب، دلتنگي و اندوه مي نمايد.

دراغلب خانواده هاي طلاق، فرزندان به ويژه دختران، از منزل و مدرسه فرار مي کنند و جذب باندهاي انحراف شده و به ارتکاب جرائم مختلف از جمله اعتياد تن مي دهند.

طلاق و جدايي از همسر همچنين اثرات سوء و ناگواري را بر زوجين به ويژه زن برجاي مي گذارد، به حدي که زن مطلقه براي رفع مشکلات روحي ناشي از طلاق به اعتياد گرايش پيدا مي کند.

پيامدها اعتياد از جمله آسيبهاي اجتماعي است که تاثيرات نامطلوب فراواني بر خود فرد، خانواده و جامعه مي گذارد.

آثار زيانبار اعتياد طيف وسيعي از عوارض جسمي، رواني، اختلالات رفتاري و عاطفي، از هم گسيختگي خانواده ها، طلاق و دهها مورد ديگر را دربر مي گيرد.

معتاد دائمي به عوارض جسمي چون ناراحتي هاي عصبي، اضطراب و بي قراري، عطسه، ريزش آب از بيني و چشم ها، استفراغ مکرر، سوءهاضمه، سوء تغذيه، اختلالات گوارشي، اختلالات قلبي و عروقي، اختلالات مغزي، تنفسي و ريوي، عفونت هاي خطرناک ، تاثير بر هورمون ها و تغيير آنها، خارش بدن، تيره شدن رنگ چهره و لب ها و ... مي شود. موارد اشاره شده بخشي از تاثيرات زيانبار مصرف مواد مخدر بر جسم انسانهاست.

آسيبهاي جسمي ناشي از مصرف مواد مخدر و سيگار در صورت استعمال در خانه، مي تواند به اطرافيان از قبيل زن و فرزندان نيز منتقل شود و آنها جزء قربانيان پنهان اين ماجرا و معتادان دست دوم خوانده شوند.

وابستگي رواني معتاد به مواد مخدر، يکي از پيامدهاي فردي اعتياد، محسوب مي شود که در استمرار اعتياد فرد، نقش عمده اي دارد و موجب کشش فرد به مصرف مداوم و مجدد مواد مخدر مي شود.

شخص معتاد، تعادل رواني خود را تا رسيدن به دارو از دست مي دهد و در نهايت دچار کاهش هوشياري و تيزبيني، تنبلي، بي تفاوتي، افسردگي، اضطراب، غم و نااميدي و ... مي شود. اختلالات رفتاري که يک فرد معتاد دچار آن مي شود، دگرگوني هاي خلقي و شخصيتي به صورت بروز رفتارهايي نظير دروغگويي، پرخاشگري، شب نشيني هاي مکرر، حرکات مشکوک، پنهان کاري در منزل و محل کار،گوشه گيري و انزوا، خروج از منزل خصوصا بعد اظهرها، دوستي با افراد مشکوک، سرقت، عدم تمايل به مسافرتهاي دور، قرض گرفتن پول، و ... مي باشد. افراد معتاد غالبا دچار کمبود اعتماد به نفس، افسردگي، اضطراب، بي خوابي و پرخاشگري هستند، آنها به دليل ناتواني در برقراري روابط عاطفي، قادر به برقراري روابط سالم اجتماعي نيستند و دچار احساس بي کفايتي مي باشند و از مواجه شدن با مشکلات روزمره زندگي.

از خود ناتواني نشان مي دهند.

مصرف کنندگان مواد مخدر در پناه نشئگي حاصل از مصرف مواد، براي خود کاخي پوشالي از روياها و تصورات بنا مي کنند ودر آن کاخ دروغين و تصوري، خود را درامان احساس مي کنند.

غافل از آنکه شخصيت آنان با مصرف مواد مخدر تباه مي شود.

استعمال اين مواد نه تنها آنان را از جامعه و انسانيت بيزار و دور مي کند، بلکه سعادت و سلامت فردي آنان را به خطر مي اندازد.

مصرف مواد مخدر موجب عزلت و فرار آنان از اجتماع و پيدايش حاشيه نشيني اجتماعي مي شود که خود از عوامل رفتارهاي ضد اجتماعي است.

آثار اعتياد بر خانواده ها بسيار زيانبار بوده و يکي از عوامل اصلي در نابساماني و فروپاشي خانواده ها محسوب مي شود.

شواهد آماري حاکي از آن است که 34 درصد از طلاق هاي کشور ناشي از اعتياد و مسائل مرتبط با مواد مخدر مي باشد و 60 درصد علل درخواست طلاق از سوي زنان، اعتياد همسر و عدم دريافت نفقه مي باشد.

بنابراين تعداد بسياري از خانواده ها تحت تاثير مستقيم وغير مستقيم پديده شوم اعتياد هستند و طلاق يکي از پيامد هاي عمده اعتياد است که به نوبه خود مي تواند دليلي بر شيوع وگسترش اعتياد نيز باشد.

اعتياد شوهر غالبا منجر به برهم خوردن نقش ها و وظايف خانوادگي مي گردد.

به گونه اي که بار مسئوليت زنان خانه دار را مي افزايد و آنها را تحت فشار قرار مي دهد.

مطابق پژوهش افارل، همسر مردان معتاد، درمورد خود، وضعيت زندگي و آينده خانواده خود در رنج و عذاب هستند.

همينطور اعتياد زنان نيز تاثير منفي بسياري بر خانواده خواهد گذاشت.

زن معتاد نسبت به اعضاي خانواده خود احساس مسئوليت نمي کند و هميشه نيازهاي خود را برخواسته هاي آنها مقدم مي دارد.

ارتباط عاطفي او با اعضاي خانواده بسيار سطحي و زودگذر است و در آلام آنها همدردي نمي نمايند، هيچ يک از وظايف و نقش هاي خود را انجام نمي دهد.

چنين رويه اي در نهايت منجر به درخواست طلاق از سوي مرد مي شود.

تحقيقات نشان مي دهد تاثير اعتياد مادر در فروپاشي خانواده و قرباني شدن کودکان حتي از اعتياد پدر بيشتر است.

زيرا اعتياد مادر به عنوان رکن اصلي خانواده، نظم و انضباط خانواده برهم مي خورد و در صورت زنداني شدن زن معتاد، معمولا همسر وي ازدواج مجدد مي نمايد واصولا زندگي خانوادگي نابسامان مي گردد.

همچنين مادر معتاد در دوران بارداري، فرزندش را معتاد و ناقص مي کند و با دست خود، از داشتن فرزند سالم محروم مي شود و فرزنداني معتاد و بيمار تحويل جامعه مي دهد.

يافته هاي تحقيقاتي حاکي از آن است که به احتمال زياد، نوزاد زنان معتاد از نظر فيزيکي غيرعادي بوده و دچار محروميت مي باشند.

والدين معتاد ضمن ارايه الگوي رفتاري نادرست و غلط به فرزندان، کنترل و نظارت کافي بر رفتار اعضاي خانواده را نيز از دست مي دهند.

والدين معتاد، به جاي اينکه افکار، اخلاق ورفتار فرزندان را کنترل کنند، اعمال و روابط آنها توسط ساير اعضاي خانواده کنترل مي شود و حتي از سوي فرزندان کنترل مي شوند.

در اين شرايط فرزندان از آزادي بيشتري برخوردار بوده و در مقابل رفتارهاي مختلف خود پاسخگو نيستند.

در اغلب موارد پسران و اخيرا دختران شب ها را با گروه دوستان خود سپري مي کنند و بدون اجازه و رضايت والدين به هر شهري که بخواهند مسافرت مي کنند و هر گروهي را براي دوستي خود برمي گزينند و از هر راهي که بخواهند درآمد کسب کرده و هرطور بخواهند خرج مي کنند.

از اين رو زمينه انحراف فرزندان داراي والدين معتاد به مراتب بيشتر است.

در اين خانواده ها معمولا فرزندان ترک تحصيل نموده ويا دچار افت تحصيلي مي شوند.

فرزندان خانواده هاي پدر معتاد با معضلات ذيل مواجهند: ارزشهاي اجتماعي را به درستي پذيرا نمي شوند، باهمسالان عادي خود، سازگاري ندارند، به نظافت و لباس پوشيدن خود توجه کافي ندارند، معمولا ترک تحصيل با افت تحصيلي دارند، اوقات خود را بيهوده هدر مي دهند و معمولا جذب همسالان بزهکار مي شوند.

عمده ترين آسيب خانوادگي اعتياد به مواد مخدر بر روابط عاطفي، جسمي و رواني زن و شوهر در خانواده مي باشد.

اعتياد شوهر به انزوا و دوري از همسر و عدم تعلق عاطفي، جرو بحث و درگيري و نزاع بين زن و شوهر منتهي مي شود.

اين وضعيت تاثيرات نامطلوبي بر شخصيت فرزندان مي گذارد.

عموما شوهر معتاد، مواد مخدر را دراختيار همسرش مي گذارد و اورا در دوراهي اعتماد و عدم اعتماد به شريک زندگي قرار مي دهد، او سعي مي کند که به دلائلي همچون سوء استفاده از همسر جهت تهيه مواد مخدر، پوشاندن خصوصيات غير قابل قبول خود و انتقام جويي و تلاقي ازهمسر، جلوگيري از متارکه و جدايي همسر، جلوگيري از نزاع و سرزنش هاي همسر، داشتن شريک و همدم براي مواقع استعمال و حالات نشئگي و غيره... همسر خود را معتاد نمايد.

از جمله تاثيرات زيانبار اعتياد، انتقال بيماريهاي گوناگون و خطرناک از جمله بيماري مهلک ايدز مي باشد.

براساس برآوردها، حدود 64 درصد علل ابتلاي افراد آلوده به ايدز، تزريق مواد مخدر و استفاده از سرنگ هاي آلوده بوده است.

مطابق آمار، مردان معتاد اکثريت مبتلايان به ايدز را تشکيل مي دهند، لذا احتمال انتقال ايدز از سوي مردان به همسر و فرزندان آنها وجود دارد.

اغلب مردان معتاد به دليل داشتن رابطه جنسي با روسپيان و افراد همجنس، به بيماريهاي جنسي و ايدز مبتلا مي باشند.

اعتياد در ايران ايران به دليل موقعيت جغرافيايي خاص خود و همجواري و داشتن 1923 کيلومتر مرز مشترک با بزرگترين کشورهاي توليد کننده مواد مخدر دنيا، يعني افغانستان و پاکستان در معرض ورود سيل آساي مواد افيوني قرار دارد.

براساس گزارشهاي ارايه شده از سوي سازمان ملل ، ايران در زمينه کشف مواد افيوني، رتبه اول جهان را دارد، به طوري که در سال 1380 بيش از 54 درصد از کشفيات مواد مخدر جهان در ايران بوده است.

طبق برآورد نيروي انتظامي و ستاد مبارزه با مواد مخدر، تعداد معتادان کشور، دو ميليون نفر شامل يک ميليون و 200 هزار نفر معتاد دائمي و 800 هزار معتاد تفنني است که اين تعداد معتاد در هر سال حدود 747 تن مواد مخدر مصرف مي کنند.

از لحاظ جنسيت، آمار کلي معتادان، شامل 95 درصد مرد و 5 درصد، زن مي باشند.

73 درصد از مردان و زنان معتاد، متاهل و اکثرا بي سواد و کم سواد هستند.

راهکارها براي از بين بردن معضل اعتياد در جامعه مي بايست با تعرضه کنندگن مواد مخدر برخورد قاطع و سختي صورت گيرد.

در اين ميان، تشکيل پليس ويژه مبارزه با مواد مخدر و آموزش و تجهيز آنها مي تواند تا حد زيادي در برخورد با عرضه مواد مخدر نتيجه بخش باشد.

در اين زمينه همچنين مي بايست با جلب حمايت سازمان هاي بين المللي کنترل مواد مخدر، براي از بين بردن لابراتوارهاي تبديل تريال کب هروئين و مرفين در کشورهاي پاکستان و افعانستان تاسيس کارخانه هاي صنعتي و مولد اقدام کرد.

تمرکز بر شناسايي و مجازات سريع و سنگين قاچاقچيان و اشرار دانه درشت، به جاي دستگيريهاي بي رويه افراد خرده پا سزايي در کاهش عرضه مواد مخدر در کشور خواهد داشت.

از آنجا که اکثر افرادي که در شرق کشور به امر قاچاق مواد مخدر به کشور مشغولند، لذا مي توان با ايجاد و فراهم کردن زمينه هاي اشتغال و تاسيس کارخانه هايمولد در مرزهاي شرقي کشور موجبات اشتغال اين افراد به کارهاي مثبت و مولد تشويق کرد در خصوص پيشگيري از اعتياد برنامه هاي وسيع و منسجمي مي بايست اتخاذ گردد.

لذا تهيه و ارائه برنامه هاي پيشگيري از اعتياد در سطح مدارس و آشنايي دانش آموزان با مضرات اين پديده ضروري است.

از سوي ديگر رسانه هاي ارتباط جمعي نقش مهمي در آگاهسازي و فرهنگ سازي در بين جامعه و خانواده ها دارند.

اين وسايل ارتباطي با تهيه و پخش برنامه هاي آموزنده نقش مهمي در افزايش سطح آگاهيهاي افراد در خصوص مضرات اعتياد ايفا مي نمايند.

علل و عوامل مؤثر بر اعتياد

اعتياد يك بيماري زيست شناختي، روانشناختي و اجتماعي است.

عوامل متعددي در سبب شناسي سوء مصرف و اعتياد مؤثر هستند كه در تعامل با يكديگر منجر به شروع مصرف و سپس اعتياد مي شوند.

عوامل مؤثر بر فرد، محيط فرد و عوامل اجتماعي، عوامل در هم بافته اي هستند كه بر يكديگر تأثير مي گذارند.

آشنايي با عوامل زمينه ساز مستعد كننده بروز اعتياد و نيز عوامل محافظت كننده در مقابل آن از دو جهت ضرورت دارد: 1- شناسايي افراد در معرض خطر اعتياد و اقدامهاي پيشگيرانه لازم براي آنان؛ 2- انتخاب نوع درمان و اقدامهاي خدماتي، حمايتي و مشاوره اي لازم براي معتادان.

عوامل مخاطره آميز عوامل مخاطره آميز مصرف مواد شامل عوامل فردي، عوامل بين فردي و محيطي و عوامل اجتماعي است.

1- از عوامل مخاطره آميز فردي مي توان به دوره نوجواني، استعداد ارثي، صفات شخصيتي، اختلالات رواني، نگرش مثبت به مواد و موقعيتهاي پر خطر اشاره نمود.

2- از بين عوامل مخاطره آميز بين فردي و محيطي نيز مي توان عوامل مربوط به خانواده، دوستان، مدرسه و حل سكونت را نام برد.

3- از ميان عوامل مخاطره آميز اجتماعي نيز به عواملي چون فقدان قوانين و مقررات جدي ضد مواد مخدر، بازار مواد، مصرف مواد به عنوان هنجار اجتماعي، كمبود فعاليتهاي جايگزين، كمبود امكانات حمايتي، مشاوره اي و درماني، توسعه صنعتي، محروميت اجتماعي ـ اقتصادي اشاره نمود.

درمان اعتياد

1- مرحله سم زدايي (detoxification) نخستين گام براي بيماراني است كه وارد برنامه هاي درمان و توانبخشي ترك مواد مخدر مي شوند.

ساده ترين راه براي سم زدايي درمان علامتي بيماران به صورت سرپايي با داروهاي مسكن، آرام بخش و خواب آور مي باشد.

2- مداخله هاي غير دارويي با توجه به اينكه اعتياد به مواد مخدر يك بيماري مزمن و عود كننده است و عوامل و شرايط زيستي و رواني ـ اجتماعي منجر به گرايش مجدد به مصرف مواد مخدر پس از تكميل دوره درماني مي شود ضروري است كه مراكز درمان اعتيادپس از تكميل دوره سم زدايي براي مدتي كه احتمال عود اعتياد زياد است ارتباط مراجعان با مراكز درماني را حفظ نمايند.

مطالعات مختلف نشان داده است كه ميزان عود در معتادان به الكل و مواد مخدر بسيار بالا است و سه چهارم افرادي كه دوره درمان را كامل نموده اند در فاصله يكسال پس از تكميل درمان عود مجدد داشته اند.

درمانهاي غير دارويي با هدف مداخله هايي مانند تغيير نگرشهاي نادرست فرد معتاد، آموزش مهارتهاي لازم براي مقابله با عوارض جسمي و رواني ترك و تحمل بهتر آنها و مداخله در محيط بيمار با درگير نمودن خانواده در راستاي درمان بيمار و ايجاد يك شبكه اجتماعي حمايت از وي و در نهايت كمك در جهت يادگيري مهارتهاي شناختي و حرفه اي لازم در پيدا كردن شغل مناسب و قابل قبول وي و يا انجام بهتر وظايف شغلي خود مي باشد.

سرانجام بازگشت به جامعه به عنوان يك فرد عادي و بهره گيري از يك زندگي معمول با لذات واقعي آن است.

بيمار و خانواده به خاطر داشته باشند كه قادر نيستند به تنهايي اين همه كار انجام دهند.

روانپزشك، پزشكان عمومي آموزش ديده، روانشناسان باليني، مشاوران، مددكاران و پرستاران متخصص در اين رشته لازم است حتماً در كار درمان همراه نظارت داشته باشند.

درمان معتاد يك فرآيند است و از زماني شروع مي شود كه فرد مصرف كننده مواد مخدر به مراكز درماني مراجعه مي كند و فرد معتاد تحت يك برنامه درماني خاص قرار مي گيرد اين برنامه ممكن است تا زماني كه فرد به بالاترين سطح بهداشتي و احساس خوب بودن برسد ادامه يابد.

براي موفقيت دردرمان بايستي سازمان ها و ارگانهاي مختلف مثل سازمانهاي بهداشتي آموزشي حقوقي رفاه اجتماعي و آموزش شغلي نيز در گير شوند و واضح است كه درمان معتادان بدون توجه به مسائل رواني فرهنگي اجتماعي و خانوادگي آنان نمي تواند موفق باشد .

نكته مهم در درمان اين است كه به فرد معتاد به عنوان يك اسان و يك عضو جامعه كه درحال حاضر نيازمند كمك است نگريسته شود نه مثل يك فرد خاطي مجرم و گناه كار كه مستوجب كيفرو يا دلسوزي است .

از نكات مهم ديگر كه لازم است در درمان اعتياد به آن توجه كرد اينست كه از يك طرف معتاد نسبت به درمان يك نگرش دو گانه اي دارد به ا ين صورت كه علي رغم ميل دائمي براي ترك و تصميم هاي مكرر جهت ترك از مراجعه به مراكز درماني به علت اينكه مصرف مواد مخدر خلاف عرف و ارزش هاي جامعه است اكراه دارد و از طرف ديگر معتاد ممكن است با اصرار والدين همسر خواهر يا برادر دوستان معلمان و يا روساي محل كار براي ترك مراجعه كرده باشد .

در اين حالت بايد دقت شود كه احتمال عدم همكاري بيمار يا بروز حالت هاي دفاعي وخصمانه وجود دار بنابرراين مي بينيم كه اولين برخورد و نحوه ارتباط با فرد معتاد و جلب اعتماد او نقشي مهم در روند درمان ايفا مي كند بعد از پيدايش اين ارتباط واعتماد لازم است كه براي درمان وي نيز تشويق صورت گيرد .

اما چرا بايد يك معتاد رابراي درمان تشويق كرد؟

1- چون مصرف مواد مخدر ايجاد وابستگي جسمي و رواني مي كند و علي رغم ميل دائمي براي ترك تصميم به ترك مشكل است

2- اعتياد باعث از دست دادن حمايتهاي خانوادگي و اجتماعي شده و فردتنها ميشود بنابر اين معتاد نيازمند كمك است

3- معاشرت با دوستان و افراد معتاد فرد را به ادامه مصرف مواد تشويق مي كند

4- معتاد معمولا از احتمال بهبودي نااميد و نسبت به درمان بد بين است

5- برخي از معتادان از خطرها و عواقب مصرف مواد اطلاعي ندارند و يا مشكلاتي ناشي از آن را انكار مي كنند بنابراين لازم است به خاطر داشته باشيم كه يكي از وظايف مهم افراد جامعه تشويق معتادان به درمان است چگونه مي توان معتادان را به درمان تشويق كرد؟

1- با تشريح خطرات وعواقب مصرف مواد

2- به معتاد اطمينان دهيم كه با مراجعه به مراكز درماني به او كمك مي شود تا با كمترين درد و ناراحتي اعتياد را كنار بگذارد

3- به بيمار اطمينان دهيم در صورت تصميم قطعي موفق به ترك خواهد شد ومثالهايي از افرادي كه موفق به ترك شده اند براي او بياورند در مواردي كه فرد مبتلا تلاش كرده مصرف مواد را ترك كند ولي موفق نشده است و احساس نااميدي مي كند به او تذكر دهيد كه بسياري از افراد قبل از موفقيت كامل در درمان بارها و بارها كوشش كرده و نهايتا موفق گرديده اند

4- به معتاد اطمينان دهيم در صورت ترك اعتياد دوستان جديدي پيدا خواهد كرد و خانواده و اطرافيان او را در جمع خود خواهند پذيرفت.

نقش مدارس در كاهش ناهنجاريها وجرايم دانش آموزان هميشه از دير باز تاكنون خانواده به عنوان نخستين نهاد اجتماعي و مبناي تشكيل تمام جوامع بشر از بدوي تا پيشرفته مطرح بوده است.

كه هر يك از اعضاي آن بر ديگري تأثير گذار و داراي وابستگي ها و روابط عاطفي متقابلي كه نوع و چگونگي آن، تأثير بسيار مهم و قابل توجهي در شخصيت و آينده تك تك افراد آن بخصوص كودكان و نوجوانان دارد.

در گذشته خانه و خانواده در عين حال كه به عنوان كوچكترين واحد اجتماعي محسوب مي شد ولي در جاي خود به عنوان پايه و اساس اجتماعات بزرگ نيز مطرح بود تا جايي كه به غير از مسائل تربيتي كودكان حتي امر آموزش آنان نيز از طريق خانواده امكان پذير بود.

اما رفته رفته با گذشت زمان و توسعه و گسترش شهرها، تأسيس مؤسسات و كارخانه ها و سازمانهاي مختلف، عواملي مثل خانواده كه در گذشته بار سنگين تعهدات تربيتي را بر گردن داشت ديگر خاصيت و نفوذ خد را در زمينه آموزش و پرورش تا اندازه زيادي از دست داده است.

زيرا به دليل كثرت و تنوع مهارت ها و دانسته ها اين نهاد كوچك اجتماعي ديگران كشش و قدرت را ندارد كه بتواند همه دانسته ها و معلومات را به روز به شكل جديد به نسل نو پا منتقل كند.

از اين رو مدرسه و نهاد آموزش و پرورش، به عنوان محيطي خاص شناخته شده كه همه افراد به دليل آنكه از مزاياي زندگي اجتماعي بهره مند شوند ملزم به گذراندن مراحل مختلف آموزش و پرورش مدرسه يي هستند.

زيرا نظام مدرسه سهم عمده اي در انتخاب و تخصيص افراد براي ايفاي نقشهاي اجتماعي دارد كه نحوه عملكرد فرد در مدرسه، طول مدت تحصيل و رشته تحصيلي در تعيين شغل و منزلت اجتماعي آينده افراد نقش بسزايي ايفا مي كند.

اما در اين ميان نبايد مسائل تربيتي و نيازهاي فردي و اجتماعي دانش آموزان را ناديده گرفت.

زيرا هدف از آموزش صرفا نمره گرفتن و يادگيري يكسري مطالب و موضوعات درسي كه بعد از مدتي به دست فراموشي سپرده مي شود نيست.

بلكه سازگاري فرد با محيط و شناخت صحيح محيط خواهد بود.

چرا كه امروزه در تمام كشورهاي دنيا آموزش و پرورش به عنوان يك پديده فراگير اجتماعي مطرح است و با وجود تفاوت در ميان نظامهاي مختلف آموزشي و پرورشي، القاي الگوهاي فرهنگي مناسب، حفظ ارزشهاي اجتماعي، گسترش و ترويج دانش، مهارت و فنون، انتقال و حفظ ميراث فرهنگي و آداب و رسوم، براي هر جامعه اي از اهميت خاصي برخوردار است.

اما با توجه به اهداف و وظايفي كه در نظام آموزشي و پرورشي تمان جوامع دنبال مي شد اين سؤال مطرح است كه آيا آموزش و پرورش در كشور ما به عنوان يك نهاد رسمي و فرهنگي تاكنون توانسته است به اهداف مورد نظر دست يابد؟ تاكنون اين نهادها تا چه حدي در جلوگيري و كاهش ناهنجاريها و يا به تعبيري رفتارهايي كه سبب ساز جرايم دانش آموزي مي شود نقش داشته و يا اينكه چقدر در بهداشت رواني افراد در مقاطع مختلف مؤثر بوده است؟ در حالي كه روزانه شاهد اتفقاتي هستيم كه دور از انتظار است كه به عنوان مثال: مصرف و خريد و فروش قرص هاي توهم زا، انرژي زا و شادي آفرين در بين دانش آموزان مدرسه يي و رد و بدل كردن آنها در راه مدرسه.

مصرف و خريد و فروش مواد مخدر بالاخص حشيش در بين دانش آموزان دبيرستاني.

بروز رفتارهاي پرخاشگرانه و بيماريهاي عصبي در بين دانش آموزان دختر.

اينها نمونه هايي از رفتارها و اتفاقاتي است كه گروهي از دانش آموزان با آن مواجه اند.

دكتر زيبا هاشمي، روان شناس تربيتي در اين باره مي گويد: بطور كلي براي هر كودك و دانش آموزي كه به مدرسه مي رود بايد دو هدف اساسي را در نظر داشت و به كار گرفت.

نخست آموزش كه با استفاده ، از كتاب و كلاس و ديگر امكانات آموزشي انجام مي شود.

و دوم پرورش و هدايت كودكان كه همواره در كنار آموزش و نيز مقدم بر آن است.

به شكلي كه حتي تغيير و ايجاد دگرگوني بنيادي در مدارس براي تآمين بيشتر و بهتر نيازهاي تربيتي و پرورشي ضروري به نظر مي رسد.

چون در مدارس كشور ما هم نيز همانند تمامي نقاط دنيا دانش آموزاني وجود دارند كه اگر به موقع به آنان رسيدگي نشود و به حال خود رها شوند، رفتارهاي ضد اجتماعي و عدم علاقه به درس و آموزش، آنان را از مسير طبيعي زندگي خارج خواهد كرد.

در حال حاضر از مهمترين مسائلي كه عده اي از دانش آموزان با آن مواجه اند اختلالات رفتاري، خلقي و حتي جنسي و نيز اشكالات آموزشي است كه به شكل عقب ماندگي درسي و ناتواني در تمركز حواس، بي دقتي، بي اعتنايي و بي توجهي به اطراف بروز مي كند و به شكل سرپيچي و نافرماني، قانون شكني، گستاخي و نيز دروغگويي، فرار، سرگرداني و دير به خانه آمدن نمايان مي شود.

دكتر هاشمي در ادامه مي گويد: مدرسه به عنوان يك محيط آموزشي اگر نتواند وظايف تربيتي خود را به نحو احسن انجام دهد و بدون توجه به وظايف علمي و اجتماعي خود و بي علاقگي نسبت به درك نيازهاي روحي نوجوان، فقط به آموزش كليشه اي صرف بپردازد قطعا به پايگاهي براي كج روي و انحراف دانش آموزان تبديل خواهد شد.

از اين رو مسؤولان آموزشي بايستي در تشخيص علل نابساماني ها فعاليت لازم را داشته باشند و به نوجوان آموزش دهند كه چگونه با واقعيت ها روبرو شود و به شكل منطقي مسائل را حل كنند.

امروزه معلمان و اولياي مدارس به جاي توجه به رفتار و عكس العمل هاي عاطفي و رواني دانش آموزان، فقط به نمره ومعدل آنان نظر دارند در صورتي كه توجه به رشد رواني كودكان و نوجوانان از نظر مربيان بايد در درجه اول اهميت قرار گيرد و در مقابل در بسياري از مواقع با شدت عمل و سخت گيريهاي بي مورد باعث عكس العمل هاي پرخاشگرانه از سوي دانش آموزان مي شوند.

در حالي كه همه مؤسسات آموزشي از كودكستانها گرفته تا دبستانها و دبيرستانها نقش مؤثري در بهداشت رواني و فراهم آوردن محيطي سالم در جهت رشد فكري و شكوفايي انديشه ها دارند كه براي ايفاي چنين نقشي بايد معلمان و مسؤولان مدارس خود از سلامت رواني كافي برخوردار باشند چرا كه حفظ اصول بهداشت رواني و توجه به چنين اصولي در حقيقت مي تواند دنباله رشد شخصيت در محيط خانوادگي دانش آموزان باشد.

امروزه در جامعه كنوني ما به دليل دگرگونيهاي اجتماعي كه با رشد و توسعه شهرنشيني همراه بوده است پيشرفتهاي قابل توجهي در صنعت، اقتصاد و نيز علوم مختلف به وجود آمده است.

به همين دليل قرار گرفتن در دنياي كنوني كه با پيشرفت فناوري و تكنولوژيكي همراه است انواع تازه آموزش و پرورش را طلب مي كند.

زيرا آموزش و پرورش و كاركرد مدرسه نيز همانند هر پديده ديگري دستخوش تغير و دگرگوني شده است و حتي انتقال شيوه هاي زندگي در جامعه از نسلي به نسل ديگر نيز تغيير شكل پيدا كرده است اما آنچه در اين ميان مشكلاتي را به وجود آورده نابرابري فرصت هاي تربيتي در نظام آموزشي است.

زيرا در حال حاضر شاهد تفاوتهاي موجود در ميان طبقات مختلف اجتماعي در نظام آموزش و پرورش هستيم.

هم اكنون وضع اقتصادي و اجتماعي خانواده ها تعيين كننده انتخاب مدارس است و اين در حالي است كه تعدادي از مدارس از امكانات و تجهيزات آموزشي خوبي برخوردارند و دسته اي ديگر نيز در شرايطي كاملاً نامساعد بسر مي برند و مي توان گفت كه دقيقاً همان مدارسي كه از امكانات اندكي برخوردارند در مناطقي وجود دارند كه دانش آموزانشان بيشتر در جريان ناهنجاري ها و كجروي هاي اجتماعي قرار مي گيرند.

يعني به تعبيري زندگي در مناطق جرم خيز امكان دستيابي به يك آموزش همه جانبه، دقيق و دراز مدت را به حداقل مي رساند.

نرگس موسوي مدير يكي از مدارس دخترانه در اين زمينه مي گويد: هميشه خانواده جامعه و نوع فرهنگ نيز در جهت دادن به كوشش هاي تربيتي نقش بسيار مهمي را ايفا مي كنند و عوامل مختلف اجتماعي و خانوادگي هر دو در به وجود آوردن شرايط مختلف تربيتي دخيل است اما به دليل آنكه مدرسه به موازات خانواده كانون اصلي پرورش است پس رسالت مهمي را در اين زمينه به عهده دارد.

البته نظام آموزشي با تشخيص عوامل مختلف مي تواند برنامه هاي متعددي را براي آموزش و فراگيري گروههاي محروم تدوين كند و هرگونه اختلاف و تبعيض را با يكپارچه ساختن تمامي مدارس برطرف كند زيرا اثرات منفي تبعيض و ناهماهنگي در نظام آموزشي مي تواند يكي از مهمترين عوامل خارج ساختن دانش آموزان از نظام آموزشي دراز مدت و همه جانبه و به عضويت در آمدن نوجوانان در گروههاي جرم زا شود.

البته براساس آمار و ارقام موجود و گزارش هاي به دست آمده بيشتر كودكان و نوجواناني كه ناسازگار و در جريان انحرافات اجتماعي قرار مي گيرند بيشتر متعلق به خانواده هايي هستند كه خود داراي چنين مشكلاتي هستند اما نبايد نقش مثبت مسؤولان و مشاوران تربيتي را در مهار جرايم و ا نحرافات اجتماعي ناديده گرفت.

هر چند كه شايد تاكنون به دليل برخي موانع و مشكلات موجود، اين حركت با كندي صورت گرفته باشد اما مي توان با كمك و به كارگيري شيوه هاي استفاده از تسهيلات و امكانات مناسب محلي و اجتماعي، كوشش و اهتمام انجمن هاي اوليا و مربيان در جهت رفع دشواري هاي عاطفي، آموزشي و تربيتي، تشكيل جلسات و سمينارها و نيز از طريق رسانه هاي جمعي مثل راديو و تلويزيون، روزنامه ها و نشريات، محيطي سالمتر را براي دانش آموزان فراهم كرد، نرگس موسوي با اشاره به مشكلات موجود مي گويد: در حال حاضر مشكلاتي نظير ساختمانهاي نامناسب، كلاسهاي پر جمعيت، نبود فضاي مناسب ورزشي، عدم وجود آموزش هاي مشاوره اي و تربيتي كافي با توجه به مشكلات و ناهنجاري هايي كه روزانه اتفاق مي افتد مشكلاتي را به وجود آورده است كه نياز به پشتيباني و حمايت هاي اساسي دارد و تا زماني كه به اينگونه مشكلات به شكل جدي پرداخته نشود اصلاح و سازندگي به حداقل خواهد رسيد.

مگر آنكه با كمك اوليا و بهره گرفتن از نيروهاي مختصص و اختصاص امكانات لازم و ايجاد برنامه هاي مناسب و متنوع علمي، ورزشي، فرهنگي و ... براي كليه دانش آموزان، امكانان گرايش آنان به انواع انحرافات اجتماعي و عضويت در گروههاي نامناسب و غير اخلاقي را به حداقل ممكن برسانيم.

روانشناسان معتقدند كه محيط زندگي افراد (خانوادگي، آموزشي، محلي) اشخاصي كه در اطراف او هستند، طرز رفتار بزرگترها اعم از والدين و معلمان و مربيان، وضع اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، سياسي و مذهبي هر يك به نوبه خود اثراتي را در روحيه كودكان و نوجوانان بر جاي مي گذارد.

به همين دليل تمام كساني كه به نوعي با آنان در ارتباطند موظفند كه به نقش خود در كشف علل به وجود آورنده اختلالات رفتاري و رفع اين علل و بطور كلي سالم سازي محيط واقف باشند چرا كه عدم علاقه و توجه نسبت به كودكان و نوجوانان بي اعتنايي با احتياجات خاص آنان، عدم راهنمايي واقعي و صحيح، رفتار تحقير آميز، تنبيه، تمجيد و تحسين بيش از حد تبعيض و بدقولي، سرزنش و ملامت و اعمالي نظاير آن باعث وحشت، احساس ناراحتي، بي اعتمادي، پناه بردن به افراد ناشناس و كسب محبت از اين افراد، تزلزل روحي، تشويش و اضطراب دايمي را در كودكان و نوجوانان تشديد مي كند و پايه و اساس بسياري از حالات، رفتارها و تمايلات عصبي را تشكيل مي دهد.

به همين دليل بايد از همكاري و همفكري اولياي كودكان، خود بچه ها و مسؤولان مدارس مشتركا استفاده شود و در هر واحد آموزشي يك شورا و يا انجمن براي بررسي و برنامه ريزي مسائل تربيتي و فكري دانش آموزان آن مدرسه تشكيل شود تا بموقع و بجا پيشگيري هاي لازم به عمل آيد.

البته بر كسي پوشيده نيست كه در دنياي پيچيده امروز بدون راهنمايي دقيق و آموزش و پرورش آگاهانه و سنجيده، ديگر انسان قادر نيست صرفاً و فقط به تبعيت از خواست ها و اميال خويش با محيط زندگي خود سازگاري هاي لازم را پيدا كند.

به همين دليل مدرسه و آموزش رسمي گذشته از انتقال دانش و مهارت، در جاي خود مي تواند تأثيرات شگرفي بر رفتار و اجتماعي كردن افراد و همسازي با اخلاق اجتماعي از طريق انتقال ارزش ها، هنجارها و نگرش هاي اجتماعي مطلوب و مناسب داشته باشد اما اگر غير از اين عمل شود قطعاً با هدر رفتن سرمايه ها و منابع مالي و انساني قابل توجهي روبرو خواهيم شد.

مرضيه ميلاني مشاور تربيتي در اين رابطه بر اين اعتقاد است كه «مدارس در مقاطع مختلف و در چارچوب نظام آموزش و پرورش به منظور آماده سازي كودكان و نوجوانان و پرورش قوه درك و آگاهي دانش آموزان ايفاي نقش مي كنند اما هر تلاشي كه در مدارس صورت مي گيرد بايد با هماهنگي و مساعدت والدين باشد ولي متأسفانه خيلي از افراد بر اين عقيده اند كه قسمتي از جرايم و رفتارهاي نابهنجار دانش آموزان به سيستم آموزشي مدارس بر مي گردد اما كوتاهي والدين را در نظر ندارند.

ولي با اين وجود آموزش و پرورش به عنوان يك سازمان فرهنگي مستقل و مدارس نيز به عنوان زير مجموعه هايي از اين سازمان بايد در شرايطي كه جامعه در حال تغيير و تحول است به لحاظ سازگار كردن و آگاه كردن دانش آموزان با فرهنگ و جامعه رو به رشد، خود را در جهت مثبت متحول سازند و با ارايه برنامه ها و فعاليت هاي مناسب توانايي ايجاد رابطه صحيح با ديگران، برقراري مناسبات با افراد و چگونگي اين روابط را در تمام دوره ها براي برخورد با مسائل و حتي مشكلاتي كه در پيش رو خواهند داشت در كودكان و نوجوانان به وجود آورند و با برخورد مسؤولانه خود روحيه خلاقيت را در آنان ايجاد كنند و دانش آموزاني را كه نشانه هايي از ضعف، عدم سازگاري و رفتارهاي ضد اجتماعي در آنان ديده مي شود مورد حمايت خود قرار دهند.

چون اگر هيچ كوششي در اين زمينه صورت نگيرد نشان از آن دارد كه تاكنون آنطور كه بايد به تعهدات و مسؤوليت خطير تربيتي اهميتي داده نشده است.

البته ناگفته نماند كه پياده كردن اصول و موازين اخلاقي، مذهبي و ديني را براي انجام اين مهم نبايد ناديده گرفت.

به هر حال بايد بپذيريم كه آموزش و پرورش به عنوان اصلي ترين نهاد اجتاماعي بيشترين تأثير تربيتي را بر روي تك تك افراد جامعه خواهد داشت در صورتي كه بموقع و بجا، بتواند كاركرد جامعه پذيري را بدون هيچ وقفه و خللي به شكلي مطلوب و مناسب به انجام رساند زيرا بقا و استمرار هر جامعه اي مستلزم آن است كه مجموعه باورها، ارشها، رفتارها و گرايش هاي آن به وسيله آموزش و پرورش به نسل جديد منتقل شود و دستاوردهاي جديد تعليم و تربيت نيز با بهره مندي از روشهاي تربيتي صحيح به كار گرفته شود.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت: 8:58 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

تحليلی پيرامون پديده اعتياد

بازديد: 125

يکي از معضلات عمده جهاني در حال حاضر مسئله اعتياد است. اعتياد عامل بروز بسياري از آسيبهاي اجتماعي و نابسامانيهاي خانوادگي و فردي است.

تحليلي پيرامون پديده اعتياد يکي از معضلات عمده جهاني در حال حاضر مسئله اعتياد است. اعتياد عامل بروز بسياري از آسيبهاي اجتماعي و نابسامانيهاي خانوادگي و فردي است. سازمان بهداشت جهاني ( 1999) مساله مواد مخدر را اعم از توليد، انتقال، توزيع ومصرف را در کنار سه مساله جهاني ديگر يعني توليد و انباشت سلاحهاي کشتار جمعي، آلودگي محيط زيست، فقر وشکاف طبقاتي، از جمله مسائل اساسي شمرده است که حيات بشري را در ابعاد اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي در عرصه جهاني مورد تهديد و چالش جدي قرار مي دهد آمار رو به افزايش مصرف مواد مخدر در دنيا به حدي است که يکي از سم شناسان معروف دنيا به نام لودوينگ مي گويد: اگر غذا را مستثني کنيم، هيچ ماده اي در روي زمين نيست که به اندازه مواد مخدر اين چنين آسان وارد زندگي ملت ها شده باشد.

ال حاضر نيز در کشور ما مصرف مواد مخدر افزايش داشته و زمينه هاي بروز آسيبهاي اجتماعي متعددي را فراهم نموده که درادامه به آنها اشاره مي کنيم. تعريف اعتياد واژه اعتياد از نظر لغوي، اسم مصدر عربي از ريشه عاد است که در فرهنگ لغت معين، به مفهوم عادت کردن و خوگرفتن مي باشد. در فرهنگ نامه دهخدا، اعتياد به مفهوم پياپي خواستن چيزي آمده است. سازمان ملل متحد (1950) اعتياد را اين گونه تعريف کرده است: اعتياد، مسموميت حاد يا مزمني است که براي شخص يا اجتماع زيان بخش مي باشد و از طريق استعمال داروي طبيعي يا صنعتي ايجاد مي شود. به طور کلي چند ويژگي در خصوص اعتياد به مصرف مواد مخدر ذکر شده است:

- احساس نياز شديد به ادامه استعمال دارو و تهيه آن از هر طريق ممکن.

- وجود علاقه شديد به افزايش مداوم ميزان مصرف دارو.

- وجود وابستگي رواني و جسماني به آثار دارو، به طوري که دراثر عدم دسترسي به آن، علائم وابستگي رواني و جسماني در فرد معتاد هويدا مي شود. بر اساس تعاريف فوق، معتاد کسي است که از راههاي گوناگون نظير خوردن، دود کردن يا استنشاق، يک يا چند ماده مخدر را باهم وبه صورت مداوم مصرف مي کند و درصورت قطع آن، با مسائل جسماني، رفتاري يا هردوي آنها مواجه مي شود. علل و عوامل گرايش به اعتياد اعتياد معضلي است چندوجهي که علل و عوامل متعددي در بروز و شيوع آن موثر مي باشند. در اين ميان از عوامل فردي و خانوادگي در سطح خرد و عوامل اجتماعي، اقتصادي و سياسي در سطح کلان مي توان نام برد. براي تبيين اعتياد در سطح کلان به عوامل ساختاري ونارسائي بخشهاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي وسياسي جامعه از جمله مسئله شکاف طبقاتي، نابرابري واحساس محروميت نسبي در حوزه اقتصادي، شکاف ميان دولت وملت، ناکارآمدي مديران، آشفتگي اجتماعي و بحران هويت در حوزه اجتماعي و فاصله ارزشها وهنجارها با عدم انطباق ميان اهداف و امکانات، تعارض ارزشها در حوزه فرهنگي و غيره ... توجه مي شود.

در سطحي پايينتر که بيشتر مورد نظر روانشناسان اجتماعي است، بر محيط نزديک و بلافصل افراد، روابط افراد، روابط فرد درارتباط با گروههاي اجتماعي مانند خانواده، مدرسه ، همسالان و ... و نقش آنها در در فراهم کردن زمينه گرايش مستقيم وغير مستقيم فرد به سوي اعتياد اشاره مي شود. در اين زمينه کارسون معتقد است عملکرد خانواده و روابط حاکم برآن، بستري براي گرايش افراد خانواده به اعتياد است. هنچنين اعتياد يکي از اعضاي خانواده، عامل فشارآور بالقوه اي است که مي تواند اثرات نامطلوبي ايجاد کند. زماني که والدين، مبادرت به انجام رفتار مخاطره آميز کنند به عنوان الگو، تاثير مستقيمي بر فرزندان خواهند داشت.

دوستان و همسالان نيز تاثير زيادي برروي همديگر دارند، لذا زماني که فرزندان عضو گروههايي مي شوند که انجام رفتارهاي مخاطره آميز و از جمله اعتياد را تشويق کرده و شجاعت بدانند، اين رفتارها در افراد افزايش خواهد يافت. در سطح فردي نيز بر شخصيت و ويژگيهاي فردي، عوامل انگيزشي، گذشته فرد، انواع مشکلات جسماني، رواني و رفتاري فرد، ضعف ايمان و اراده، ترس و اضطراب، تنهايي و افسردگي، کنجکاوي و کسب تجربه، غرائز جنسي و باورهاي نادرست نسبت به اثرات مثبت مواد مخدر نظير انرژي زائي، کاهش درد و غيره ... توجه مي شود. در تحقيقات متعدد ميان اعتياد با زمينه هاي شخصيتي افراد همبستگي وجود دارد و هرچقدر افراد از عزم و اراده قوي برخوردار باشند، به همان نسبت در برابر رفتارهاي انحرافي ديگران از قبيل بستگان، دوستان و آشنايان مقاومت مي نمايند و از ارتکاب آن دوري مي کنند.

در حالي که افراد سست راي، سريع تحت تاثير افراد معتاد قرارگرفته و ارزشها، هنجارها و اسلوب رفتاري آنان را مي پذيرند. در مجموع به نظر مي رسد افرادي با روحيات ضعيف، کم طاقت در برابر مشکلات، سرخورده، فاقد اعتماد به نفس، هيجاني و ... بيشتر در معرض خطر ابتلا به اعتياد قرار دارند. سطح تحمل پذيري افراد در برابر سختي ها و ناملايمات تاثير بسزايي در ميزان گرايش آنها به اعتياد دارد. تحمل پذيري و بردباري افراد در برابر سختي ها و ناملايمات نيز به خلق و خو، ساختار فيزيولوژيکي و قدرت اراده آنها بستگي دارد. هر چه سطح تحمل افراد کمتر باشد، بيشتر به دنبال لذت جويي هاي آني و راحت طلبي مي روند و کمتر اهداف متعالي و بزرگي را دنبال مي کنند. امروزه متاسفانه جوانان درصدند به جاي رسيدن به لذت هاي پايدار، از ابزارهاي نامشروع و راههاي ميان بر براي رسيدن به لذت ها و خوشي هاي آني و گذرا استفاده نمايند.

شخصيت هاي ضد اجتماعي معمولا رفتاري را مرتکب مي شوند که مورد قبول افراد جامعه نيست، ولي خود، آن رفتار را ناپسند و زيان بخش نمي دانند. آنان با اتخاذ شيوه هاي نامناسب از قبيل دروغ گويي، مکر و فريب، دزدي و ... براي رسيدن به مقاصد نامشروع، حقوق ديگران را پايمال مي کنند. از نشانه هاي شخصيت هاي ضد اجتماعي خودمحوري، فقدان احساس گناه و پشيماني، جلب اعتماد ديگران، بي توجهي نسبت به مهرباني و اعتماد ديگران و داشتن ظاهري فريبنده و آرام است. همچنين بارزترين ويژگيهاي آنها، لذت طلبي، فرار از درد و مشکلات و رهايي از مسئوليتهاي زندگي است. آنها به منظور تامين اين اهداف به اعتياد روي مي آورند، لذا بسياري از معتادان، شخصيت ضد اجتماعي دارند. برخي از افراد به دليل رهايي از دردهاي جسماني و تسکين آنها، از مواد مخدر و مشتقات آن استفاده مي کنند.

اين تسکين موقتي براي فرد مصرف کننده، به منزله پاداش تلقي مي شود. لذا استعمال مواد را ادامه داده و در نتيجه معتاد مي شود. تحقيقات برروي 2105 معتاد نشان مي دهد که 312 نفر از آنها به علت بيماري جسمي، معتاد شده اند. يکي از عوامل عمده ارتکاب رفتارهاي انحرافي نظير اعتياد، احساس تنهايي است، به طوري که بعضي رونشناسان اعتياد را بيماري تنهايي مي دانند. افرادي که ارتباط مستحکمي با ديگران از قبيل خانواده، دوستان، بستگان ندارند و هميشه احساس تنهايي مي کنند و تنهايي آنان نتيجه ناکامي و شکست در عشق و دوستي مي باشد، سعي مي کنند براي فراموشي شکست و ناکامي خود در عشق و رهايي از غمها و غصه ها، به مواد تخديرکننده روي آورند و بدون درنظر گرفتن عواقب منفي وناگوار آن، لذت هاي آني را جايگزين آن نمايند.

خانواده اولين محيطي است که فرزندان را با باورها، رزش ها و هنجارهاي جامعه آشنا مي کند و به تدريج شخصيت فرزندان براساس اين عناصر شکل مي دهد. فرزندان با الگوبرداري از والدين، اغلب رفتارهاي آنان، حتي رفتارهايي را که والدين توجهي به آن ندارند، نظير شيوه و لهجه صحبت کردن، پرخاشگري، به کار بردن الفاظ ناپسند، فحاشي، کارهاي خلاف و ... تقليد مي کنند. اعتياد والدين سيگار با مواد مخدر، موجب مي شود تا فرزندان، رفتار آسيب زاي آنها را الگو قرار داده و معتاد شوند. از سوي ديگر تحمل فرزندان، به جهت زندگي در خانه اي که آلوده به مواد مخدر است و اغلب اعضاي خانواده نشئه و بيکار و ... مي باشند، کاهش مي يابد و به سوي اعتياد کشيده مي شوند. درگيري و نزاع بين والدين در محيط خانواده موجب سلب آرامش و آسايش فرزندان در خانه مي شود، لذا آنها ترجيح مي دهند که بيشتر اوقات خود را در خارج از منزل سپري نمايند و به جهت کمبود محبت از سوي والدين، جذب محبت هاي ظاهري گروههاي منحرف شوند و با تحريک آنها براي رهايي از سختي هاي و مشکلات زندگي، به مصرف مواد مخدر روي آورند. براساس، نتايج يک پژوهش، حدود 82 درصد از معتادان، ستيزه هاي خانوادگي را عامل فرار خود از منزل و روبه آوردن به اعتياد مي دانند. بنابراين هرچقدر اختلافات خانوادگي بيشتر باشد، احتمال گرايش فرزندان به سوي اعتياد بيشتر است. طلاق و جدايي به عنوان آسيبي اجتماعي، آثار رواني نامطلوبي بروري زوجين و فرزندان آنها مي گذارد.

پژوهش ها نشان مي دهد که تعداد قابل توجهي از زنان بعد از طلاق نسبت به آينده نااميد بوده و احساس اضظراب، دلتنگي و اندوه مي نمايد. دراغلب خانواده هاي طلاق، فرزندان به ويژه دختران، از منزل و مدرسه فرار مي کنند و جذب باندهاي انحراف شده و به ارتکاب جرائم مختلف از جمله اعتياد تن مي دهند. طلاق و جدايي از همسر همچنين اثرات سوء و ناگواري را بر زوجين به ويژه زن برجاي مي گذارد، به حدي که زن مطلقه براي رفع مشکلات روحي ناشي از طلاق به اعتياد گرايش پيدا مي کند. پيامدها اعتياد از جمله آسيبهاي اجتماعي است که تاثيرات نامطلوب فراواني بر خود فرد، خانواده و جامعه مي گذارد. آثار زيانبار اعتياد طيف وسيعي از عوارض جسمي، رواني، اختلالات رفتاري و عاطفي، از هم گسيختگي خانواده ها، طلاق و دهها مورد ديگر را دربر مي گيرد.

معتاد دائمي به عوارض جسمي چون ناراحتي هاي عصبي، اضطراب و بي قراري، عطسه، ريزش آب از بيني و چشم ها، استفراغ مکرر، سوءهاضمه، سوء تغذيه، اختلالات گوارشي، اختلالات قلبي و عروقي، اختلالات مغزي، تنفسي و ريوي، عفونت هاي خطرناک ، تاثير بر هورمون ها و تغيير آنها، خارش بدن، تيره شدن رنگ چهره و لب ها و ... مي شود. موارد اشاره شده بخشي از تاثيرات زيانبار مصرف مواد مخدر بر جسم انسانهاست. آسيبهاي جسمي ناشي از مصرف مواد مخدر و سيگار در صورت استعمال در خانه، مي تواند به اطرافيان از قبيل زن و فرزندان نيز منتقل شود و آنها جزء قربانيان پنهان اين ماجرا و معتادان دست دوم خوانده شوند. وابستگي رواني معتاد به مواد مخدر، يکي از پيامدهاي فردي اعتياد، محسوب مي شود که در استمرار اعتياد فرد، نقش عمده اي دارد و موجب کشش فرد به مصرف مداوم و مجدد مواد مخدر مي شود. شخص معتاد، تعادل رواني خود را تا رسيدن به دارو از دست مي دهد و در نهايت دچار کاهش هوشياري و تيزبيني، تنبلي، بي تفاوتي، افسردگي، اضطراب، غم و نااميدي و ... مي شود.

اختلالات رفتاري که يک فرد معتاد دچار آن مي شود، دگرگوني هاي خلقي و شخصيتي به صورت بروز رفتارهايي نظير دروغگويي، پرخاشگري، شب نشيني هاي مکرر، حرکات مشکوک، پنهان کاري در منزل و محل کار،گوشه گيري و انزوا، خروج از منزل خصوصا بعد اظهرها، دوستي با افراد مشکوک، سرقت، عدم تمايل به مسافرتهاي دور، قرض گرفتن پول، و ... مي باشد. افراد معتاد غالبا دچار کمبود اعتماد به نفس، افسردگي، اضطراب، بي خوابي و پرخاشگري هستند، آنها به دليل ناتواني در برقراري روابط عاطفي، قادر به برقراري روابط سالم اجتماعي نيستند و دچار احساس بي کفايتي مي باشند و از مواجه شدن با مشکلات روزمره زندگي. از خود ناتواني نشان مي دهند. مصرف کنندگان مواد مخدر در پناه نشئگي حاصل از مصرف مواد، براي خود کاخي پوشالي از روياها و تصورات بنا مي کنند ودر آن کاخ دروغين و تصوري، خود را درامان احساس مي کنند. غافل از آنکه شخصيت آنان با مصرف مواد مخدر تباه مي شود. استعمال اين مواد نه تنها آنان را از جامعه و انسانيت بيزار و دور مي کند، بلکه سعادت و سلامت فردي آنان را به خطر مي اندازد. مصرف مواد مخدر موجب عزلت و فرار آنان از اجتماع و پيدايش حاشيه نشيني اجتماعي مي شود که خود از عوامل رفتارهاي ضد اجتماعي است.

آثار اعتياد بر خانواده ها بسيار زيانبار بوده و يکي از عوامل اصلي در نابساماني و فروپاشي خانواده ها محسوب مي شود. شواهد آماري حاکي از آن است که 34 درصد از طلاق هاي کشور ناشي از اعتياد و مسائل مرتبط با مواد مخدر مي باشد و 60 درصد علل درخواست طلاق از سوي زنان، اعتياد همسر و عدم دريافت نفقه مي باشد. بنابراين تعداد بسياري از خانواده ها تحت تاثير مستقيم وغير مستقيم پديده شوم اعتياد هستند و طلاق يکي از پيامد هاي عمده اعتياد است که به نوبه خود مي تواند دليلي بر شيوع وگسترش اعتياد نيز باشد. اعتياد شوهر غالبا منجر به برهم خوردن نقش ها و وظايف خانوادگي مي گردد.

به گونه اي که بار مسئوليت زنان خانه دار را مي افزايد و آنها را تحت فشار قرار مي دهد. مطابق پژوهش افارل، همسر مردان معتاد، درمورد خود، وضعيت زندگي و آينده خانواده خود در رنج و عذاب هستند. همينطور اعتياد زنان نيز تاثير منفي بسياري بر خانواده خواهد گذاشت. زن معتاد نسبت به اعضاي خانواده خود احساس مسئوليت نمي کند و هميشه نيازهاي خود را برخواسته هاي آنها مقدم مي دارد. ارتباط عاطفي او با اعضاي خانواده بسيار سطحي و زودگذر است و در آلام آنها همدردي نمي نمايند، هيچ يک از وظايف و نقش هاي خود را انجام نمي دهد. چنين رويه اي در نهايت منجر به درخواست طلاق از سوي مرد مي شود. تحقيقات نشان مي دهد تاثير اعتياد مادر در فروپاشي خانواده و قرباني شدن کودکان حتي از اعتياد پدر بيشتر است.

زيرا اعتياد مادر به عنوان رکن اصلي خانواده، نظم و انضباط خانواده برهم مي خورد و در صورت زنداني شدن زن معتاد، معمولا همسر وي ازدواج مجدد مي نمايد واصولا زندگي خانوادگي نابسامان مي گردد. همچنين مادر معتاد در دوران بارداري، فرزندش را معتاد و ناقص مي کند و با دست خود، از داشتن فرزند سالم محروم مي شود و فرزنداني معتاد و بيمار تحويل جامعه مي دهد. يافته هاي تحقيقاتي حاکي از آن است که به احتمال زياد، نوزاد زنان معتاد از نظر فيزيکي غيرعادي بوده و دچار محروميت مي باشند. والدين معتاد ضمن ارايه الگوي رفتاري نادرست و غلط به فرزندان، کنترل و نظارت کافي بر رفتار اعضاي خانواده را نيز از دست مي دهند. والدين معتاد، به جاي اينکه افکار، اخلاق ورفتار فرزندان را کنترل کنند، اعمال و روابط آنها توسط ساير اعضاي خانواده کنترل مي شود و حتي از سوي فرزندان کنترل مي شوند. در اين شرايط فرزندان از آزادي بيشتري برخوردار بوده و در مقابل رفتارهاي مختلف خود پاسخگو نيستند.

در اغلب موارد پسران و اخيرا دختران شب ها را با گروه دوستان خود سپري مي کنند و بدون اجازه و رضايت والدين به هر شهري که بخواهند مسافرت مي کنند و هر گروهي را براي دوستي خود برمي گزينند و از هر راهي که بخواهند درآمد کسب کرده و هرطور بخواهند خرج مي کنند. از اين رو زمينه انحراف فرزندان داراي والدين معتاد به مراتب بيشتر است. در اين خانواده ها معمولا فرزندان ترک تحصيل نموده ويا دچار افت تحصيلي مي شوند. فرزندان خانواده هاي پدر معتاد با معضلات ذيل مواجهند: ارزشهاي اجتماعي را به درستي پذيرا نمي شوند، باهمسالان عادي خود، سازگاري ندارند، به نظافت و لباس پوشيدن خود توجه کافي ندارند، معمولا ترک تحصيل با افت تحصيلي دارند، اوقات خود را بيهوده هدر مي دهند و معمولا جذب همسالان بزهکار مي شوند.

عمده ترين آسيب خانوادگي اعتياد به مواد مخدر بر روابط عاطفي، جسمي و رواني زن و شوهر در خانواده مي باشد. اعتياد شوهر به انزوا و دوري از همسر و عدم تعلق عاطفي، جرو بحث و درگيري و نزاع بين زن و شوهر منتهي مي شود. اين وضعيت تاثيرات نامطلوبي بر شخصيت فرزندان مي گذارد. عموما شوهر معتاد، مواد مخدر را دراختيار همسرش مي گذارد و اورا در دوراهي اعتماد و عدم اعتماد به شريک زندگي قرار مي دهد، او سعي مي کند که به دلائلي همچون سوء استفاده از همسر جهت تهيه مواد مخدر، پوشاندن خصوصيات غير قابل قبول خود و انتقام جويي و تلاقي ازهمسر، جلوگيري از متارکه و جدايي همسر، جلوگيري از نزاع و سرزنش هاي همسر، داشتن شريک و همدم براي مواقع استعمال و حالات نشئگي و غيره... همسر خود را معتاد نمايد.

از جمله تاثيرات زيانبار اعتياد، انتقال بيماريهاي گوناگون و خطرناک از جمله بيماري مهلک ايدز مي باشد. براساس برآوردها، حدود 64 درصد علل ابتلاي افراد آلوده به ايدز، تزريق مواد مخدر و استفاده از سرنگ هاي آلوده بوده است. مطابق آمار، مردان معتاد اکثريت مبتلايان به ايدز را تشکيل مي دهند، لذا احتمال انتقال ايدز از سوي مردان به همسر و فرزندان آنها وجود دارد. اغلب مردان معتاد به دليل داشتن رابطه جنسي با روسپيان و افراد همجنس، به بيماريهاي جنسي و ايدز مبتلا مي باشند. اعتياد در ايران ايران به دليل موقعيت جغرافيايي خاص خود و همجواري و داشتن 1923 کيلومتر مرز مشترک با بزرگترين کشورهاي توليد کننده مواد مخدر دنيا، يعني افغانستان و پاکستان در معرض ورود سيل آساي مواد افيوني قرار دارد. براساس گزارشهاي ارايه شده از سوي سازمان ملل ، ايران در زمينه کشف مواد افيوني، رتبه اول جهان را دارد، به طوري که در سال 1380 بيش از 54 درصد از کشفيات مواد مخدر جهان در ايران بوده است. طبق برآورد نيروي انتظامي و ستاد مبارزه با مواد مخدر، تعداد معتادان کشور، دو ميليون نفر شامل يک ميليون و 200 هزار نفر معتاد دائمي و 800 هزار معتاد تفنني است که اين تعداد معتاد در هر سال حدود 747 تن مواد مخدر مصرف مي کنند. از لحاظ جنسيت، آمار کلي معتادان، شامل 95 درصد مرد و 5 درصد، زن مي باشند.

73 درصد از مردان و زنان معتاد، متاهل و اکثرا بي سواد و کم سواد هستند. راهکارها براي از بين بردن معضل اعتياد در جامعه مي بايست با تعرضه کنندگن مواد مخدر برخورد قاطع و سختي صورت گيرد. در اين ميان، تشکيل پليس ويژه مبارزه با مواد مخدر و آموزش و تجهيز آنها مي تواند تا حد زيادي در برخورد با عرضه مواد مخدر نتيجه بخش باشد. در اين زمينه همچنين مي بايست با جلب حمايت سازمان هاي بين المللي کنترل مواد مخدر، براي از بين بردن لابراتوارهاي تبديل تريال کب هروئين و مرفين در کشورهاي پاکستان و افعانستان تاسيس کارخانه هاي صنعتي و مولد اقدام کرد. تمرکز بر شناسايي و مجازات سريع و سنگين قاچاقچيان و اشرار دانه درشت، به جاي دستگيريهاي بي رويه افراد خرده پا سزايي در کاهش عرضه مواد مخدر در کشور خواهد داشت. از آنجا که اکثر افرادي که در شرق کشور به امر قاچاق مواد مخدر به کشور مشغولند، لذا مي توان با ايجاد و فراهم کردن زمينه هاي اشتغال و تاسيس کارخانه هايمولد در مرزهاي شرقي کشور موجبات اشتغال اين افراد به کارهاي مثبت و مولد تشويق کرد در خصوص پيشگيري از اعتياد برنامه هاي وسيع و منسجمي مي بايست اتخاذ گردد. لذا تهيه و ارائه برنامه هاي پيشگيري از اعتياد در سطح مدارس و آشنايي دانش آموزان با مضرات اين پديده ضروري است. از سوي ديگر رسانه هاي ارتباط جمعي نقش مهمي در آگاهسازي و فرهنگ سازي در بين جامعه و خانواده ها دارند. اين وسايل ارتباطي با تهيه و پخش برنامه هاي آموزنده نقش مهمي در افزايش سطح آگاهيهاي افراد در خصوص مضرات اعتياد ايفا مي نمايند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت: 8:57 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

فرياد از درون

بازديد: 93

اشاره

به نظر مي‌رسد تا شناخت ظاهر و باطن دنياي غرب، هنوز فاصلة بسياري براي ما باقي مانده است. بررسي نظرات و نقدهاي متفكران و انديشمندان غربي و در كنار هم گذاردن اين افكار، مي‌تواند تصوير روشني از لايه‌هاي پنهان و دروني جوامع غربي را به نمايش گذارد. آنچه در پي مي‌آيد، مروري است بر آراء و انديشه‌هاي متفكران غربي كه خود به عنوان يكي از شهروندان آن جامعه، به نقد و بررسي فرهنگ و اجتماع خويش دست يازيده‌اند.

زهرا روزبهاني

مصرف بيشتر؛ مصرف‌گرايي بيشتر

طبق آمار و گزارش‌هاي منتشر شده از سوي «مؤسسه ورد واچ»، كالاها و خدمات مصرف شده در غرب، پس از سال 1950، در مقايسه با كل تاريخ حيات بشر، بيشتر است. علي‌رغم اينها، غربي‌ها هنوز هم به رضايت كافي دست نيافته‌اند و رشد ابتلا به بيماري افسردگي، تمايل به خودكشي، بي‌خوابي، استرس و تخريب محيط زيست، در كشورهاي غربي به اصطلاح خوشحال، روز به روز در حال افزايش است.1

جورج مونبيوت، نويسنده و روزنامه‌نگار انگليسي،2 در اين باره مي‌نويسد:

«من مي‌خواهم اين سؤال را مطرح كنم كه آيا مرگ سياره زمين، بهايي است كه در برابر به دست آوردن خوشحالي كنوني [ما] ارزش پرداخت دارد؟! در چنين روزهايي از سال [ايام كريسمس] نرخ مصرف با رشدي فزاينده همراه است. مقامات مسئول منطقه‌اي كه من در آن زندگي مي‌كنم، اعلام كرده‌اند كه مقدار زباله توليد شده شهروندان در ماه‌هاي دسامبر و ژانويه با 12 درصد رشد رو به رو مي‌شود و عجيب اين‌كه به گونه‌اي قابل توجه، نرخ ابتلاي مردم به افسردگي در حال افزايش است. تعداد تماس‌هاي صورت گرفته با مراكز مشاوره و درمان افراد نااميد و متمايل به خودكشي هم در روزهاي آغازين سال و ماه ژانويه با 8 درصد رشد روبه‌رو مي‌شود... در اين دوره از سال [از سال 1950 به بعد] يك جوان 25 ساله انگليسي با احتمال 10 درصد دچار افسردگي مي‌شود. بين 40 تا 60 درصد شهروندان آمريكايي از بيماري‌هاي عصبي و رواني مختلف در طول يك سال رنج مي‌برند. سازمان جهاني بهداشت (WHO) پيش‌بيني كرده است كه در سال 2010 ميلادي، «افسردگي» به دومين بيماري رايج در كشورهاي توسعه يافته تبديل شود... يك جامعه مصرف كننده بيش از هر جامعه‌اي زندگي فقرا را تحت تأثير قرار مي‌دهد، چرا كه در آن مي‌توانيم زشتي زندگي كنوني خود و ... را مشاهده نماييم.»3

پايتخت زندان‌هاي دنيا!

آمريكا كشوري است با بالاترين ميزان جرم و جنايت در ميان تمام ملل غربي، از اين رو برخي نويسندگان آمريكايي كه از وجود چنين شرايطي رنج مي‌برند، به نقد و بررسي اين مشكل بزرگ پرداخته‌اند و خواهان ساماندهي به اين بحران هستند. 4

استفان لندمن كه به مدت شش سال بازارياب چندين شركت بزرگ ايالات متحده بوده و در حال حاضر در حوزه‌هاي مختلفي چون جنگ و صلح، مسائل اجتماعي، اقتصادي و سياسي قلم مي‌زند،5 در نقد اين شرايط مي‌نويسد:

«شما كشوري را كه جنگ و خشونت را صلح و آرامش مي‌خواند، چه مي‌ناميد؟... خشونت‌هاي خانگي عامل اصلي جراحت‌هاي فيزيكي و دومين عامل مرگ زنان در اين كشور است! طبق آمار، حضور يك مرد در خانه، خطرناك‌ترين مكان را براي زنان به وجود مي‌آورد. مضاف بر همه اين مشكلات، جامعه نسبت به زنان احساس مسئوليت نمي‌كند... يك نوجوان آمريكايي پيش از سن 18 سالگي، 200 هزار رفتار خشونت‌آميز در تلويزيون مي‌بيند. خشونت در فرهنگ ما نهادينه شده و اين امر آمريكا را به پايتخت زندان‌هاي دنيا تبديل كرده است. امروز بيش از 2/2 ميليون زنداني در زندان‌هاي كشورمان حبس هستند. اين تعداد بيش از شمار زندانيان چين كه چهار برابر كشور ما جمعيت دارد، است. با در نظر گرفتن 500 سال سابقه تجاوز و تهاجم، جاي تعجب نيست كه در اين كشور، خشونت مسئله‌اي خارج از كنترل باشد. از زماني كه به اين قاره آمديم و آن را از ميليون‌ها انساني كه هزاران سال پيش از ما آنجا ساكن بودند گرفتيم، شيوه زندگي ما چنين بوده است.»6

رشد انفجاري اعتياد!

طبق آمار و گزارش‌هاي مستند، كشور انگلستان هم‌اينك از نظر مصرف انواع مواد مخدر و الكل، در وضعيتي بحراني قرار گرفته است. در انگلستان، آمار مربوط به فروپاشي خانواده‌ها و نتايج سوء‌آن بر كودكان، در مقايسه با ساير كشورهاي اتحاديه اروپا، در وضعيتي وخيم‌تر قرار دارد. نويسندگانِ گزارشِ ملي سالانه بررسي وضعيت مصرف مواد مخدر و الكل در اين كشور، علاوه بر آمار مربوط به تعداد معتادان و رشد مصرف اين مواد، خواستار تمركز مسئولان دولتي براي درمان اين مشكل و اتخاذ بهترين راه‌كارها و بررسي‌هاي بيشتر بوده‌اند.7در ادامه به بخشي از اين گزارش اشاره مي‌شود:

«در 50 سال گذشته، مصرف الكل [در انگلستان] دو برابر شده و تنها در پنج سال اخير، مصرف آن با 15 درصد رشد همراه بوده است. در سال گذشته براي 361 هزار و 831 كودك 3 تا 6 ساله، داروي ضدِ افسردگي و آرامش‌بخش اينالين نسخه شده است... 60 درصد كودكان 11 ساله هم سابقه مصرف الكل دارند. به اين ترتيب، در سايه نابودي خانواده‌ها و به وجود آمدن آسيب‌هاي ميان‌نسلي، جامعه ما در دايره فساد و تباهي گرفتار آمده است... با توجه به ناكارآمدي روش‌هاي كنوني، بايد در مورد تعيين بهترين روش‌هاي درماني ممكن [در مورد مصرف الكل و مواد مخدر] اقدامات مناسبي انجام شود.»8

زوال دوران كودكي

در رابطه با زوال دوران كودكي در كشورهاي توسعه يافته، «نيل پستمن» جامعه‌شناس سرشناس و مشهور آمريكايي مي‌نويسد:

«در اين زمان كه اين سطور را مي‌نگارم، گران‌ترين مانكن‌ها و چهره‌هاي تبليغاتي، دختران دوازده يا سيزده ساله آمريكايي هستند و همچنين در شرايطي اين سطور را مي‌نگارم كه در شهرهاي بزرگ و كوچك آمريكا، تفاوت‌هاي اعمال جنايي و جرم و مجازات‌هاي حقوقي ميان خردسالان و بزرگسالان روز به روز كمتر مي‌شود و شباهت‌هاي اعمال و رفتار آنان رو به افزون است.»9

با توجه به شرايط و اوضاع گفته شده، انتظار مي‌رود كه جامعه آمريكايي به نوعي توجيه دست يافته است كه روند فعلي زوال كودكي را موجه و طبيعي قلمداد مي‌كند. شايد هم در زندگي اجتماعي مردم آمريكا، اصلي وجود دارد كه بر مبناي آن تلاش مي‌شود، انسان‌ها وادار شوند به توجيه و استدلال آن چه اتفاق مي‌افتد!»10

فرياد جهان غرب از سياست‌هاي جنگ‌طلبانه آمريكا

در سايه جنگي كه آمريكا با حمايت برخي از دولت‌هاي غربي با هدف اعطاي آزادي و دموكراسي به مردم عراق آغاز كرد، نمي‌توان اين واقعيت را كه صاحب‌نظران غربي نيز بر آن تأكيد دارند ناديده گرفت و اين واقعيت چيزي جز تحميل مشكلات فراوان اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و ... بر مردم عراق نبود.

«سزار چيلالا» مشاور بين‌المللي سلامت عمومي و برنده جايزه ويژه مطبوعاتي در كلوپ مطبوعات خارجي ايالت متحده،11 در مقاله خود آورده است: «در آگوست سال 2002 ميلادي، «برنت اسكوكرافت» مشاور امنيت ملي دو رئيس‌جمهور پيشين، جرالد فورد و بوش پدر، با نگارش مقاله‌اي در روزنامه «وال استريت ژورنال»، نسبت به عواقب فاجعه‌آميز اشغال عراق، هشدار داده بودند.»12

«دو مؤسسه مهم نظرسنجي در فرانسه و آلمان منتشر كردند: در ژانويه 2003 رسانه‌ها گزارش داده‌اند كه تنها 9 درصد از مردم آلمان و 24 درصد مردم فرانسه، به جنگ عراق پاسخ مثبت داده‌اند.»13

سزار چيلالا در مقاله‌اش مي‌گويد:

«چه صحبتي مي‌توان با سؤالات اصلي نابودي اذهان و آرزوهاي كودكان عراقي داشت؟ براساس اعلام مقامات سازمان ملل متحد، همه روزه دو هزار عراقي از خانه‌هايشان آواره مي‌شوند و هم‌اينك دو ميليون عراقي در كشورشان به عنوان بي‌خانمان شناخته مي‌شوند. بايد بدانيد كه 70 درصد عراقي‌ها به آب سالم دسترسي ندارند. البته اين جنگ تنها بر زندگي عراقي‌ها تأثير نگذاشته است. گزارش اخير سازمان بودجه ايالت متحده، نشانگر اين امر است كه جنگ عراق هزينه‌اي معادل 500 ميليارد دلار براي دولت آمريكا به بار خواهد آورد. نياز فوري عراق امروز، يك پاسخ مناسب به اين شرايط اسفبار و فاجعه‌آميز است. البته بوش از يك پيروزي نهايي در عراق صحبت به ميان آورده است، اما تداوم شرايط كنوني را تنها مي‌توان يك شكست بزرگ براي انسانيت دانست.»14

1. ماهنامه سياحت غرب، مركز پژوهش‌هاي اسلامي صدا و سيما، سال پنجم، شماره 58، اسفند 1386، صص16و17.

2. همان، شماره 57، فروردين 1387، ص 41.

3. همان، شماره 56، اسفند 1386، صص 17و19.

4. همان، شماره 55، بهمن 1386، ص 5.

5. همان.

6. همان، صص 5 و 6 و 8 و 16 و 17.

7. همان، صص 29 و 30 و 34.

8. همان، صص 30 و 32 و 34.

9. نيل پستمن، شبيخون فرهنگي، ابزارها و ميدان‌ها (4) نقش رسانه‌هاي تصويري در زوال دوران كودكي، مترجم: دكتر صادق طباطبايي، 1378 - صص 23 و 24.

10. همان، ص 275.

11. ماهنامه سياحت غرب، شماره 55، بهمن 1386، ص 67.

12. همان.

13. فصل‌نامه عمليات رواني، شماره 12، كلاسن الوي.

14. ماهنامه سياحت غرب، شماره 55، بهمن 1386، صص 68 و 69 و 70.

سوتيترها

طبق آمار و گزارش‌هاي منتشر شده از سوي «مؤسسه ورد واچ» كالاها و خدمات مصرف شده در غرب، پس از سال 1950، در مقايسه با كل تاريخ حيات بشر بيشتر است. در 50 سال گذشته، مصرف الكل [در انگلستان] دو برابر شده و تنها در پنج سال اخير، مصرف آن با 15 درصد رشد همراه بوده است.

آمريكا كشوري است با بالاترين ميزان جرم و جنايت در ميان تمام ملل غربي، از اين رو برخي نويسندگان آمريكايي كه از وجود چنين شرايطي رنج مي‌برند، به نقد و بررسي اين مشكل بزرگ پرداخته‌اند و خواهان ساماندهي به اين بحران هستند.

طبق آمار و گزارش‌هاي مستند، كشور انگلستان هم‌اينك از نظر مصرف انواع مواد مخدر و الكل، در وضعيتي بحراني قرار گرفته است. در انگلستان، آمار مربوط به فروپاشي خانواده‌ها و نتايج سوء‌آن بر كودكان، در مقايسه با ساير كشورهاي اتحاديه اروپا، در وضعيتي وخيم‌تر قرار دارد.

«در اين زمان كه اين سطور را مي‌نگارم، گران‌ترين مانكن‌ها و چهره‌هاي تبليغاتي، دختران دوازده يا سيزده ساله آمريكايي هستند و همچنين در شرايطي اين سطور را مي‌نگارم كه در شهرهاي بزرگ و كوچك آمريكا، تفاوت‌هاي اعمال جنايي و جرم و مجازات‌هاي حقوقي ميان خردسالان و بزرگسالان روز به روز كمتر مي‌شود و شباهت‌هاي اعمال و رفتار آنان رو به افزون است.»

«دو مؤسسه مهم نظرسنجي در فرانسه و آلمان منتشر كردند: در ژانويه 2003 رسانه‌ها گزارش داده‌اند كه تنها 9 درصد از مردم آلمان و 24 درصد مردم فرانسه، به جنگ عراق پاسخ مثبت داده‌اند.»

«در 50 سال گذشته، مصرف الكل [در انگلستان] دو برابر شده و تنها در پنج سال اخير، مصرف آن با 15 درصد رشد همراه بوده است.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت: 8:56 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

علل و عوامل پيدايش آسيب‏هاى اجتماعى و راه‏هاى پيشگيرى از آن

بازديد: 109

محمد فولادى

پيش گفتار

مطالعه انحرافات و كجروى‏هاى اجتماعى و به اصطلاح، آسيب‏شناسى اجتماعى ( Social Pathology ) عبارت است از مطالعه و شناخت ريشه بى‏نظمى‏هاى اجتماعى. در واقع، آسيب‏شناسى اجتماعى مطالعه و ريشه‏يابى بى‏نظمى‏ها، ناهنجارى‏ها و آسيب‏هايى نظير بيكارى، اعتياد، فقر، خودكشى، طلاق و...، همراه با علل و شيوه‏هاى پيش‏گيرى و درمان آن‏ها و نيز مطالعه شرايط بيمارگونه و نابسامانى اجتماعى است. (1) به عبارت ديگر، مطالعه خاستگاه اختلال‏ها، بى‏نظمى‏ها و نابسامانى‏هاى اجتماعى، آسيب‏شناسى اجتماعى است؛ زيرا اگر در جامعه‏اى هنجارها مراعات نشود، كجروى پديد مى‏آيد و رفتارها آسيب مى‏بيند. يعنى، آسيب زمانى پديد مى‏آيد كه از هنجارهاى مقبول اجتماعى تخلفى صورت پذيرد. عدم پاى‏بندى به هنجارهاى‏اجتماعى موجب پيدايش آسيب اجتماعى است.

از سوى ديگر، اگر رفتارى با انتظارات مشترك اعضاى جامعه و يا يك گروه يا سازمان اجتماعى سازگار نباشد و بيشتر افراد آن را ناپسند و يا نادرست قلمداد كنند، كجروى اجتماعى تلقّى مى‏شود. سازمان يا هر جامعه‏اى از اعضاى خود انتظار دارد كه از ارزش‏ها و هنجارهاى خود تبعيت كنند. اما طبيعى است كه همواره افرادى در جامعه يافت مى‏شوند كه از پاره‏اى از اين هنجارها و ارزش‏ها تبعيت نمى‏كنند. افرادى كه همساز و هماهنگ با ارزش‏ها و هنجارهاى جامعه و يا سازمانى باشند، «همنوا» و يا «سازگار» و اشخاصى كه برخلاف هنجارهاى اجتماعى رفتار كنند و بدان‏ها پاى‏بند نباشند، افرادى «ناهمنوا» و «ناسازگار» مى‏باشند. در واقع، كسانى كه رفتار انحرافى و نابهنجارى آنان دائمى باشد و زودگذر و گذرا نباشد، كجرو يا منحرف ناميده مى‏شوند. اين‏گونه رفتارها را انحراف اجتماعى يا ( Social Devianced ) و يا كجروى اجتماعى گويند. (2)

حال سؤال اين است كه چگونه تشخيص دهيم رفتارى از حالت عادى و ـ به اصطلاح ـ نرمال خارج شده و به حالتى غيرنرمال و نابهنجار تبديل شده است؟ ملاك‏ها و معيارهايى وجود دارد. با اين معيارها و ملاك‏ها مى‏توان تشخيص داد كه رفتارى در يك سازمان، نهاد و يا جامعه‏اى عادى و مقبول و نرمال است، يا غير عادى، غيرنرمال و نابهنجار. عمدتا چهار معيار براى اين امر وجود دارد:

1. ملاك آمارى: از جمله ملاك‏هاى تشخيص رفتار نابهنجار، روش توزيع فراوانى خصوصيات متوسط است كه انحراف از آن، غير عادى بودن را نشان مى‏دهد. كسانى كه بيرون از حد وسط قرار دارند، افراد نابهنجار تلقّى مى‏شوند و رفتار آنان رفتارى غيرنرمال و انحرافى تلقى مى‏شود. براى مثال، از نظر آمارى وقتى گفته مى‏شود كه لباسى مُد شده، يعنى بيشتر افراد جامعه آن را مى‏پوشند. بنابراين، صفتى كه بيشتر افراد جامعه نپذيرند، خارج از هنجار تلقّى شده و غير طبيعى و نابهنجار تلقّى مى‏شود.

2. ملاك اجتماعى: انسان موجودى اجتماعى است كه بايد در قالب الگوهاى فرهنگى و اجتماعى زندگى كند. اينكه تا چه حد رفتار فرد با هنجارها، سنّت‏ها و انتظارات جامعه و يا نهاد و سازمان خاصى مغايرت دارد و جامعه چگونه درباره آن قضاوت مى‏كند، معيار ديگرى براى تشخيص رفتار نابهنجار و بهنجار است. يعنى رفتارى كه مورد قبول افراد نباشد و مثلاً با پوشيدن لباس خاصى از سوى افراد جامعه با عكس‏العمل آنان مواجه شويم، اين‏گونه رفتارها نابهنجار تلقّى مى‏شود. البته، اين معيار هم در همه جوامع امرى نسبى است.

3. ملاك فردى: از جمله ملاك‏هاى تشخيص رفتار نابهنجار، ميزان و شدت ناراحتى است كه فرد احساس مى‏كند. يعنى اگر اين رفتار خاص، با ارزش‏ها و هنجارهاى اجتماعى سازمان خاصى مثلاً فرهنگيان و يا كل افراد جامعه ناسازگار باشد، يعنى به سازگارى فرد لطمه بزند و با عكس‏العمل افراد آن جامعه يا آن نهاد مواجه گردد، چنين رفتارى نابهنجار تلقّى مى‏شود. (3)

4. ملاك دينى: علاوه بر اين، در يك جامعه دينى و اسلامى، معيار و ملاك ديگرى براى تشخيص رفتارهاى بهنجار از نابهنجار وجود دارد؛ چرا كه معيارهاى مزبور، معيارهايى است كه توسط افراد يك جامعه با قطع‏نظر از نوع اعتقادات، مورد پذيرش واقع مى‏شود؛ يعنى افراد جامعه در خصوص ارزش يا هنجارى بودن موضوع خاص توافق نموده، در عمل به آن پاى‏بندند و متخلفان را بسته به نوع و اهميت هنجار، تنبيه مى‏كنند. امّا در يك جامعه دينى و اسلامى معيارهاى فوق براى ارزش‏هاى اجتماعى است و در آنجا كارايى دارد. معيار تشخيص ارزش‏ها و هنجارهاى دينى به وسيله آموزه‏هاى دينى تعيين مى‏شود. ممكن است رفتارى خاص در همان اجتماع هنجار تلقّى نشود و مرتكبان را كسى توبيخ و يا سرزنش نكند ولى در شرايطى خاص ارتكاب چنين عملى در يك جامعه دينى هنجارشكنى تلقّى شود. براى مثال، خوردن و آشاميدن در روزهاى عادى و حتى در يك جامعه دينى هنجار شكنى تلقّى نمى‏شود. ولى اگر همين عمل در جامعه مذكور و در ماه مبارك رمضان و در ملأ عام صورت گيرد، تخطى از هنجارهاى دينى تلقّى شده، مجازات سختى هم از نظر دينى و شرعى و هم از نظر اجتماعى در انتظار مرتكب چنين عمل ناپسندى مى‏باشد.

بنابراين، معيار ديگر تشخيص رفتارهاى نابهنجار و بهنجار در جامعه دينى، تطبيق و سازگارى و يا عدم تطبيق و ناسازگارى با آموزه‏ها و هنجارهاى دينى است. اگر عمل و رفتارى با هنجارها و آموزه‏هاى دينى سازگار باشد، عملى بهنجار و اگر ناسازگار باشد، عملى نابهنجار تلقّى مى‏شود.

حال سؤال اين است كه آسيب‏ها و انحرافات اجتماعى چگونه پديد مى‏آيند و عوامل پيدايش آسيب‏ها و انحرافات اجتماعى كدامند؟ بررسى و ريشه‏يابى انحرافات اجتماعى از اهميّت زيادى برخوردار است. انحرافات و مسائل اجتماعى امنيت اجتماعى را سلب و مانعى براى رشد و توسعه جامعه محسوب مى‏شود. به‏طور كلى، هر رفتارى كه از آدمى سر مى‏زند، متأثر از مجموعه‏اى از عوامل است كه به طور معمول در طول زندگى سر راه وى قرار دارد و وى را به انجام عملى خاص وادار مى‏كند.

هر چند بررسى عميق انحرافات اجتماعى مجال ديگرى مى‏طلبد، اما به اجمال، به چند عامل مهم پيدايش انحرافات اجتماعى اشاره مى‏گردد.

عوامل به وجودآورنده انحراف و كجروى در جوامع مختلف يكسان نيست و مناطق از نظر نوع جرم، شدت و ضعف، تعداد، و نيز از نظر عوامل متفاوتند. اين تفاوت‏ها را مى‏توان در شهرها، روستاها و حتى در مناطق مختلف و محله‏هاى يك شهر مشاهده كرد. در هر جامعه و محيطى سلسله عواملى همچون شرايط جغرافيايى، اقليمى، وضعيت اجتماعى، اقتصادى، موقعيت خانوادگى، تربيتى، شغلى و طرز فكر و نگرش خاصى حاكم است كه هر يك از اين‏ها در حسن رفتار و يا بدرفتارى افراد مؤثر است.

شهرنشينى لجام‏گسيخته، گسترش حاشيه‏نشينى و فقر، اتلاف منابع و انرژى را به دنبال دارد. حاشيه‏نشينى در شهرها، با جرم رابطه مستقيم دارد. تنوع و تجمل، اختلاف فاحش طبقات اجتماعى ساكن شهرهاى بزرگ، تورّم و گرانى هزينه‏هاى زندگى، موجب مى‏شود تا افراد غير كارآمد كه درآمدشان زندگى ايشان را كفاف نمى‏دهد، براى تأمين نيازهاى خود، دست به هر كارى هر چند غير قانونى بزنند. از ديگر عوامل محيطى جرم، مى‏توان فقر، بيكارى، تورّم و شرايط بد اقتصادى نام برد كه بر همه آحاد جامعه، اقشار، گروه‏ها و نهادها تأثير گذاشته و آنان را تحت تأثير قرار مى‏دهد. (4)

در پيدايش انحرافات اجتماعى و رفتارهاى نابهنجار و آسيب‏زا عوامل متعددى به عنوان عوامل پيدايش و زمينه‏ساز مى‏تواند مؤثر باشد:

عوامل فردى: جنس، سن، وضعيت ظاهرى و قيافه، ضعف و قدرت، بيمارى، عامل ژنتيك و....

عوامل روانى: حساسيت، نفرت، ترس و وحشت، اضطراب، كم‏هوشى، خيال‏پردازى، قدرت‏طلبى، كم‏رويى، پرخاشگرى، حسادت، بيمارى‏هاى روانى و...

عوامل محيطى: اوضاع و شرايط اقليمى، شهر و روستا، كوچه و خيابان، گرما و سرما و....

عوامل اجتماعى: خانواده، طلاق، فقر، فرهنگ، اقتصاد، بى‏كارى، شغل، رسانه‏ها، مهاجرت، جمعيت و... .

از آنجا كه ممكن است در پيدايش هر رفتارى، عوامل فوق و يا حتى عوامل ديگرى نيز مؤثر باشد، از اين‏رو، نمى‏توان به يك‏باره فرد بزهكار را به عنوان علت‏العلل در جامعه مقصر شناخت و ساير عوامل را ناديده گرفت.

اگر فرد، هر چند براى سرگرمى و تنوع و تفرّج دست به بزهكارى بزند، اين كار وى كم‏كم زمينه‏اى خواهد بود تا به سمت و سوى بزهكارى سوق يابد. دليل عمده اين كار، چگونگى شروع به انجام عمل بزهكارانه و كشيده شدن فرد به اين راه است. افراد بزهكار افرادى هستند كه همه زمينه‏ها و شرايط لازم براى انحراف در آنان وجود دارد. مهم‏ترين عامل در انحراف افراد و ارتكاب عمل نابهنجار، فردى است كه موجب سوق يافتن وى به سمت بزهكارى مى‏شود؛ چرا كه فردى كه مى‏خواهد اولين بار دست به بزهكارى بزند، نيازمند فردى است كه او را راهنمايى كرده و به اين سمت هدايت نمايد.

دومين عامل، امكانات و شرايطى است كه فرد در اختيار دارد و زمينه ارتكاب وى را براى اعمال خلاف اجتماع فراهم مى‏آورد.

فقر در خانواده، عدم تأمين نيازهاى اساسى خانواده، دوستان ناباب، محيط آلوده و...نيز از عوامل روى‏آورى فرد به بزهكارى است.

در عين حال، به طور مشخص مى‏توان عوامل عمده زير را به عنوان بسترها و زمينه‏هاى پيدايش انحرافات اجتماعى و يا هر رفتار نابهنجار نام برد؛ عواملى كه نقش بسيار تعيين‏كننده‏اى در پيدايى هر رفتارى، اعم از بهنجار و يا نابهنجار، ايفا مى‏كنند. در عين حال، مهم‏ترين عامل يعنى خود فرد نيز نقشى تعيين‏كننده‏اى در اين زمينه بازى مى‏كنند.

اجمالاً، علل و عوامل پيدايش آسيب‏هاى اجتماعى، به ويژه در ميان نوجوانان و جوانان را مى‏توان به سه دسته عمده تقسيم نمود: 1. عوامل معطوف به شخصيت؛ 2. عوامل فردى؛ 3. عوامل اجتماعى.

الف. عوامل شخصيتى

اين دسته از عوامل معطوف به عدم تعادل روانى، شخصيتى و اختلال در سلوك و رفتار است كه به برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود:

ويژگى‏هاى شخصيتى افراد بزهكار و كجرو

معمولاً ويژگى‏هاى شخصيتى افراد بزهكار، بى‏قاعدگى رابطه و ارتباط ميان فرد و جامعه و ارتكاب رفتارهاى نابهنجار و خلاف مقررات اجتماعى است، ولى معمولاً از نظر مرتكب و عامل آن در اصل و يا در مواقعى خاص، اين‏گونه رفتارها ناپسند شمرده نمى‏شود. افراد روان‏رنجور و روان‏پريش نسبت به‏ارزش‏ها، هنجارها و مقررات اجتماعى بى‏تفاوت بوده و كمتر آن‏ها را رعايت مى‏كنند. اعمال و شيوه‏هاى رفتارى اين‏گونه افراد نظام اجتماعى را متزلزل و گاهى نيز مختل مى‏كند و موجب مى‏شود كه رعايت ارزش‏هاى اخلاقى و هنجارها در جامعه و نزد ساير افراد زيرسؤال رفته و آن را به پايين‏ترين سطح عمل تنزل دهد.

برخى از مشخصه‏هاى بارز و برجسته شخصيتى اين‏گونه افراد، خودمحورى، پرخاشگرى، هنجارشكنى، فريبندگى ظاهرى و عدم احساس مسئوليت مى‏باشد. اين‏گونه افراد به پيامد عمل خود نمى‏انديشند، در كارهاى خود بى‏پروا و بى‏ملاحظه هستند و در پند گرفتن از تجربيات، بسيار ضعيف بوده و در قضاوت‏هاى خود يك‏سويه مى‏باشند. اين نوع شخصيت‏ها عمدتا از محيط اجتماع، خانه و مدرسه فرار كرده، پاى‏بند قواعد، مقررات و هنجارهاى اجتماعى نيستند و به دنبال هر چيزى مى‏روند كه جلب توجه كند. حتى در پوشش و سبك و شكل ظاهرى خويش، به ويژه در شيوه لباس پوشيدن، آرايش مو و صورت به گونه‏اى كه خلاف قاعده و خلاف سبك مرسوم ساير افراد اجتماع باشد، عمل مى‏كنند تا جلب توجه نمايند.

گروهى از افراد بزهكار و كجرو نيز ويژگى‏هاى شخصيتى ديگرى دارند؛ خودمحور و پيوسته به تمجيد و توجه ديگران نيازمندند و در روابط خود با مردم به نيازها و احساسات آنان توجه نمى‏كنند. اين افراد اغلب با رؤياهايى در مورد موفقيت نامحدود و درخشان، قدرت، زيبايى و روابط عاشقانه آرمانى سرگرم‏اند. اغلب اين افراد والدينى داشته‏اند كه از نظر عاطفى نسبت به آنان بى‏توجه‏اند يا سرد و طردكننده بوده و يا بيش از حدّ به آنان محبت كرده و ارج مى‏نهند.

آنان به علت سركوب خواسته‏ها و فقدان ارضاى تمايلات درونى، از كانون خانواده بيزار شده و به رفتارهاى نابهنجار نظير فرار از خانه، ترك تحصيل، سرقت و اعتياد گرايش پيدا مى‏كنند.

گروهى نيز افرادى برون‏گرا و به دنبال لذت‏جويى آنى هستند، دَم را غنيمت مى‏شمارند، دوست دارد در انواع ميهمانى‏ها و جشن‏ها شركت كنند، تشنه هيجان و ماجراجويى‏اند، به همين دليل براى لذت‏جويى دست به اعمال خلاف و بزهكارانه مى‏زنند.

سرانجام گروهى از افراد بزهكار نيز مشخصه بارزشان، پرجوش و خروشى و بيان اغراق‏آميز، هيجانى، روابط طوفانى بين فردى، نگرش خودمدارانه و تأثيرپذيرى از ديگران است. اين‏گونه شخصيت‏ها براى آنكه «خود»ى نشان دهند، هر تجربه‏اى را حتى اگر براى آنان گران تمام شود، انجام مى‏دهند. هيجان‏طلبى، ماجراجويى، تنوع‏طلبى، كنجكاوى، استقلال‏طلبى افراطى، خودباختگى احساسى و غلبه كنش‏هاى احساسى بر كنش‏هاى عقلانى از جمله مشكلات رفتارى است كه فرد را به سوى موقعيت‏هاى خطرزا و ارتكاب اعمال بزهكارانه رهنمون مى‏كند.

از ديگر مشكلات روحى ـ روانى كه منجر به رفتارهاى ضداجتماعى مى‏شود، مى‏توان به ضعف عزّت نفس، احساس كهترى، فقدان اعتماد به نفس، احساس عدم جذابيت، افسردگى شديد، شيدايى و اختلال خلقى اشاره نمود. چنين افرادى معمولاً مستعد انجام رفتارهاى نسنجيده و انحرافى هستند.

ب. عوامل فردى

در حوزه عوامل فردى، مى‏توان به موارد ذيل اشاره نمود:

1. آرزوهاى بلند؛

2. خوش‏گذرانى و لذت‏طلبى؛

3. قدرت، استقلال و عافيت‏طلبى؛

4. زياده‏خواهى؛

5. بى‏بندوبارى و لاابالى‏گرى؛

6. بى‏هويتى و بى‏هدفى در زندگى.

افراد گاهى اوقات براى رسيدن به آمال و آرزوهاى بلند و دست‏نيافتنى و مدينه فاضله‏اى كه رسانه‏هاى ملى و يا ماهواره‏ها تبليغ مى‏كنند، مرتكب جرايم مى‏شوند. گاهى اوقات هم ارتكاب جرايم را فقط يك كار تفنّنى و به عنوان گذران اوقات فراغت مى‏دانند با اينكه ممكن است در خانه و محيط اطراف خود مشكل حادى هم نداشته باشند كه آنان را مجبور به ارتكاب رفتار نابهنجار نمايد، ولى فقط به خاطر اينكه در چند روز زندگى خوش باشند، دست به ارتكاب اعمال خلاف عرف و اجتماع مى‏زنند.

گاهى نيز افراد از نعمت خانواده و والدين عاطفى برخوردارند، اما به خاطر شكست در تحصيلات و ناتوانى در ادامه تحصيل، تحقير معلمان و فشارهاى بى‏مورد والدين مجبور مى‏شوند خود را به گونه‏اى ديگر نشان دهند و ـ به اصطلاح ـ «خودى» نشان دهند. و اين حكايت از ميل به استقلال‏طلبى، قدرت‏طلبى و يا عافيت‏طلبى در نوجوانان و جوانان دارد كه به دليل عدم ارضاى صحيح آن دست به ارتكاب اعمال ناشايست مى‏زنند. (5)

عده‏اى از نوجوانان نيز به دليل روحيه تنوع‏طلبى و زياده‏خواهى و عدم تربيت صحيح و عدم هدايت درست اين غريزه طبيعى، دست به اعمال خلاف مى‏زنند.

گاهى هم عده‏اى ممكن است داراى زندگى مرفهى باشند و هيچ‏گونه كمبود مالى و عاطفى نداشته باشند، ولى به دليل اين‏كه روحيه فاسدى دارند و ـ به اصطلاح ـ بى‏بند و بار و بى‏هويت‏اند و يا هدفى در زندگى ندارند، ميل به بزهكارى پيدا مى‏كنند.

ج. عوامل اجتماعى

در بررسى آسيب‏ها و انحرافات اجتماعى، به عنوان يك پديده اجتماعى، به علل اجتماعى انحرافات مى‏پردازيم. به هر حال، عوامل متعددى در اين زمينه نقش دارند كه در اينجا به برخى از آن‏ها اشاره مى‏گردد:

1. عدم پاى‏بندى خانواده‏ها به آموزه‏هاى دينى

مطالعات و تحقيقات نشان مى‏دهد تا زمانى كه اعضاى جامعه پاى‏بند به اعتقادات مذهبى خود باشند، خود و فرزندانشان به فساد و بزهكارى روى نمى‏آورند. در پژوهشى كه توسط مركز ملى تحقيقات اجتماعى كشور مصر در سال 1959 صورت گرفته است، 72 درصد نوجوانان بزهكار، كه به دليل سرقت و دزدى توقيف و يا زندانى شده بودند، نماز نمى‏گزاردند و 53 درصد آنان در ماه رمضان روزه نمى‏گرفتند. (6) به هر حال، اين انديشه كه كاهش ايمان مذهبى يكى از علل عمده افزايش نرخ جرم در جوامع پيشرفته و غربى است، نظرى عمومى است. تحقيقات صورت گرفته در كشور نيز مؤيد همين نظريه است.

بنابراين، افزايش انحرافات اجتماعى مى‏تواند ناشى از عدم پاى‏بندى خانواده‏ها به آموزه‏هاى دينى باشد.

2. آشفتگى كانون خانواده

از ديگر مؤلفه‏هاى مهم در سوق يافتن نوجوانان و جوانان به سمت و سوى بزهكارى و انحرافات اجتماعى، گسسته شدن پيوندهاى عاطفى و روحى ميان اعضاى خانواده است. هر چند در بسيارى از خانواده‏ها، پدر و مادر داراى حضور فيزيكى هستند، اما متأسفانه حضور وجودى و معنوى آنان براى فرزندان محسوس نيست. در چنين وضعيتى، فرزندان به حال خود رها شده، ارتباط آنان با افراد مختلف بدون هيچ نظارت، ضابطه و قانون خاصى در خانوده صورت مى‏گيرد. روشن است كه چنين وضعيتى زمينه را براى خلأ عاطفى فرزندان فراهم مى‏كند.

در برخى از خانواده‏ها پدر، مادر و يا هر دو، بنا به دلايلى همچون طلاق و جدايى، مرگ والدين و... نه حضور فيزيكى دارند و نه حضور معنوى. در اين‏گونه خانواده‏ها كه با معضل طلاق و جدايى مواجه هستند، فرزندان پناهگاه اصلى خود را از دست داده، هيچ هدايت‏كننده‏اى در جريان زندگى نداشته، در پاره‏اى از موارد به دليل نيافتن پناهگاه جديد، در درياى موّاج اجتماع، گرفتار ناملايمات مى‏شوند. (7)

علاوه بر طلاق، مرگ پدر و يا مادر نيز بسان آوارى سهمگين بر كانون و پيكره خانواده سايه افكنده، و در برخى موارد به دليل بى‏توجهى يا كم‏توجهى به فرزندان و جايگزين شدن عنصر نامناسب به جاى فرد از دست رفته، ضعيف شدن فرايند نظارتى خانواده، افزايش بيمارگونه بحران‏هاى روحى و روانى فرزندان و... موجب روى‏آورى فرد به ناهنجارى‏ها و انحرافات اجتماعى مى‏شود.

بر اساس نتايج يك پژوهش، 47 نفر از جامعه آمارى به نحوى از انحا از جمله عوامل كليدى و مهم بزهكارى خويش را والدين، خانواده، بى‏توجهى، بى‏موالاتى و عدم نظارت آنان دانسته‏اند؛ به عبارت ديگر، از نظر آنان والدين ايشان در بزهكارى‏شان نقش داشته‏اند. (8)

بر اساس نظريه «كنترل» دوركيم كه معتقد است ناهمنوايى و هنجارشكنى و كجروى افراد ريشه در عدم كنترل صحيح و كاراى آنان دارد، به طورى‏كه هرچه ميزان كنترل اجتماعى بيشتر باشد و نظارت‏هاى گوناگون از راه‏هاى رسمى و غيررسمى، بيرونى و درونى، مستقيم و غيرمستقيم توسط والدين و جامعه وجود داشته باشند و حساسيت مردم و مسئولان افزايش يابد، ميزان همنوايى مردم بيشتر خواهد بود، نيز بيانگر همين مسئله است كه آشفتگى كانون خانواده يكى از عوامل مهم سوق يافتن فرزندان به سوى انحرافات اجتماعى است.

همچنين با توجه به پژوهش‏هاى صورت گرفته در اين زمينه، سارقان عمده عوامل سارق شدن خويش را «بد رفتارى، بداخلاقى، بى‏تفاوتى، بدزبانى و عدم برآورده شدن انتظارات از سوى همسر، خانواده و والدين» دانسته‏اند. (9)

در يك پژوهش، حدود 68 درصد سارقان معتقدند كه والدينشان در گرايش آنان به سرقت نقش داشته‏اند.

با توجه به همين پژوهش، عدم رضايت از رفتار والدين، تربيت ناصحيح، عدم كنترل و نظارت بر فرزندان، مشكلات عاطفى ناشى از فوت يكى از والدين، بى‏تفاوتى والدين، بى‏سوادى آنان و... جملگى حكايت از عدم امكان و يا عدم كنترل و نظارت فرزندان توسط والدين داشته و از آن‏رو كه ارتباط صميمانه والدين با فرزندان در اين پژوهش به ميزان قابل توجهى كم‏بوده و والدين نسبت به فرزندان خويش بى‏توجه بوده‏اند، اين‏گونه رفتارها موجب سرخوردگى فرزندان شده، زمينه‏ساز بروز مشكلات رفتارى براى آنان شده است. روى‏آورى به سرقت يكى از راه‏هاى برون‏رفت از نظر جوانان در اين پژوهش تلقّى شده است. (10)

3. طرد اجتماعى

چگونگى برخورد دوستان، افراد فاميل و همسايگان با فرد بزهكار، در نوع نگاه متقابل وى با ديگران تأثير بسزايى دارد. در مجموع، اگر اين برخوردها قهرآميز و به صورت طرد فرد از محيط اجتماعى باشد، جدايى وى از جامعه سرعت بيشترى مى‏يابد. اين نوع برخورد، همواره به عنوان هزينه ارتكاب هر جرمى مدّنظر است. علاوه بر اين، افرادى كه داراى منزلت و پايگاه اجتماعى پايينى هستند و يا از نقص عضو، بيمارى جسمى، روحى، و مشاغل پايين خود يا والدين‏شان رنج مى‏برند، نيز از سوى افراد جامعه مورد بى‏مهرى قرار گرفته و ناخواسته طرد مى‏شوند. اين‏گونه افراد براى جبران اين نوع كمبودها، و شايد هم براى رهايى از اين‏گونه بى‏مهرى‏ها و معضلات، دست به ارتكاب جرايم و انواع انحرافات اجتماعى مى‏زنند. (11)

4. نوع شغل

از ديگر متغيرهايى كه در مطالعات و تحقيقات صورت گرفته در زمينه ارتكاب بزهكارى و انحرافات اجتماعى نقش بسزايى دارد، و مورد تأكيد قرار گرفته است، ارتباط نوع شغل افراد با انحراف و بزهكارى است. همواره رابطه‏اى بين وضع فعاليت و شغل فرد با نوع رفتارهاى وى وجود دارد. گرچه بين بى‏كارى و سابقه جرم و زندانى و دفعات ارتكاب جرم، رابطه معنادارى مشاهده مى‏شود، ولى اين امر بدين معنا نيست كه لزوما بيكارى علت تكرار جرم باشد؛ زيرا ممكن است اين رابطه به صورت معكوس باشد؛ يعنى كسانى كه بيشتر مرتكب جرم مى‏شوند، بيشتر شغل خود را از دست داده و بيكار مى‏شوند. در يك مطالعه، 79 نفر، كه بر اثر زندان شغل خود را از دست داده بودند، داراى دلايل متفاوتى بودند. از جمله، بى‏اعتماد شدن مديريت، (38 نفر)، مقررات مربوط به كاركنان دولت (19 نفر)، غيبت طولانى از محيط كار (12 نفر) و از دست دادن سرمايه (10 نفر). (12)

از جمله نكات مهم در نوع شغل، حساس بودن و اهميت شغل است. هر چه شغل فرد مهم‏تر و از حساسيت بيشترى برخوردار باشد، هزينه ارتكاب جرم نيز افزايش مى‏يابد. اين مهم در خصوص مشاغل دولتى حايز اهميت است. در حالى كه، بيشتر مشاغل مستقل چنين حساسيتى ندارند و مجازات زندان موجب از دست دادن شغل مذكور نمى‏شود. بر اساس نتايج يك تحقيق، با افزايش مدت زندان و حبس، دفعات از دست دادن شغل افراد نيز افزايش مى‏يابد. (13)

علاوه بر اين، مشاغل داراى اعتبار و منزلت اجتماعى پايين و كم‏درآمد نيز موجب مى‏شود كه فرد صاحب چنين شغلى براى جبران هزينه‏هاى زندگى و افزايش اعتبار و يا منزلت خويش به شغل‏هاى دوم و سوم روى آورده، و ناخواسته از خانه، كاشانه، زن و فرزندان و تربيت آنان غافل شده، موجبات گسست، تلاشى خانواده و انحرافات آنان را فراهم آورد. در يك پژوهش از ميان سارقان، بالاترين تراكم مشاغل افراد سارق، مربوط به مشاغل كارگرى، رانندگى و دامدارى بوده است. عموما مشاغل افراد سارق، از نوع مشاغل سطح متوسط به پايين جامعه است. اين نوع مشاغل عموما پرزحمت و كم درآمد مى‏باشد. (14)

5. بى‏كارى و عدم اشتغال

از ديدگاه جامعه‏شناسان و روان‏شناسان بى‏كارى يكى از ريشه‏هاى مهم بزهكارى و كجروى افراد يك جامعه است. بى‏كارى موجب مى‏شود كه افراد بيكار جذب قهوه‏خانه‏ها و مراكز تجمع افراد بزهكار شده، به تدريج، به دامان انواع كجروى‏هاى اجتماعى كشيده شوند.

علاوه براين، چون بى‏كارى زمينه‏ساز بسيارى از انحرافات اجتماعى است، افراد با زمينه قبلى و براى كسب درآمد بيشتر دست به سرقت مى‏زنند؛ چرا كه فرد به دليل نداشتن شغل و درآمد ثابت براى تأمين مخارج زندگى مجبور است به هر طريق ممكن زندگى خود را تأمين نمايد. از نظر چنين فردى، بزهكارى به ظاهر معقول‏ترين و بهترين اين راه‏هاست. حاصل تحقيقات صورت گرفته نيز حكايت از تأثير قاطع بى‏كارى و فقر بر افزايش بزهكارى دارد. (15)

6. فقر و مشكلات معيشتى

در ميان علل و عوامل پيدايش بزهكارى و ارتكاب انحرافات اجتماعى، عامل فقر و مشكلات معيشتى و اقتصادى از جايگاه ويژه‏اى برخوردار است. عدم بضاعت مالى مكفى خانواده‏ها و ناتوانى در پاسخگويى به نيازهاى طبيعى و ضرورى مانند فراهم ساختن امكان ادامه تحصيل حتى در مقطع متوسطه، تأمين پوشاك مناسب، متنوع و متناسب با سليقه و روحيه آنان و... زمينه‏ساز بروز دل‏زدگى، سرخوردگى، ناراحتى‏هاى روحى، دل‏مشغولى، افسردگى و انزواطلبى را در فرزندان فراهم مى‏سازد.

اين امر موجب مى‏شود تا اين افراد براى التيام ناراحتى‏هاى ناشى از مشكلات خود از طريق مستقيم و يا غيرمستقيم، به اقداماتى دست بزنند و خود درصدد حل مشكل خويش برآيند. در نتيجه، بسيارى از اين افراد براى رهايى از بند گرفتارى‏ها، دست به ارتكاب اعمال ناشايست مى‏زنند.

از سوى ديگر، امروزه فشارها و مشكلات اقتصادى، احتمال دو شغله بودن يا اشتغال نان‏آوران خانواده در مشاغل كاذب يا غير مجاز را افزايش داده است. همين مسئله منجر به كم توجهى آنان نسبت به نيازهاى جوانان، رفع مشكلات روحى و روانى و تربيت صحيح و شايسته آن‏ها گرديده است. در اين زمينه، انعكاس شرايط افسانه‏اى برخى زندگى‏ها و نمايش فاصله‏هاى طبقاتى توسط رسانه‏ها نقش مؤثرى در ازدياد اين مشكل دارند. (16)

در يك پژوهش صورت گرفته در استان قم در ارتباط با علل و عوامل سرقت در ميان جوانان قمى، سارقان مورد مطالعه چنين پاسخ داده‏اند: (17)

«اگر شغل مناسبى داشتم»؛ «اگر از نظر مالى بى‏نياز بودم» و «اگر مسكن مناسبى داشتم» دست به سرقت نمى‏زدم.

از سوى ديگر، بر اساس يافته‏هاى همين پژوهش، حدود 47 درصد افراد يا بى‏كارند و يا فاقد درآمد و حدود 69 درصد افراد سارق و خانواده‏هاى ايشان در اين پژوهش، زير خط فقر قرار دارند! در حالى كه، به گزارش بانك جهانى ميانگين شهروندان ايرانى كه زير خط فقر زندگى مى‏كنند از 47 درصد در سال 1357 (1978) به 16 درصد در سال 1378 (1999) كاهش يافته است. (18)

علاوه بر اين، پژوهش‏هاى نظرى نيز مؤيد اين ديدگاه است كه فقر زمينه‏ساز بسيارى از معضلات اجتماعى است. براى نمونه، از نظر مرتون هنگامى كه افراد نتوانند وسايل لازم را براى رسيدن به هدف‏هاى موردنظر در اختيار داشته باشند (و يا جامعه در اختيار ايشان قرار ندهد)، و هدف اصلى فراموش شود، افراد اهداف و آرمان‏هاى موردنظر جامعه را نمى‏توانند با پيروى از راه‏هاى مجاز و نهادى شده تعقيب كنند، از اين‏رو، دزدى، فريب‏كارى، فساد، رشوه، و ارتكاب انواع جرايم در جامعه افزايش مى‏يابد. (19)

7. دوستان ناباب

گروه همسالان و دوستان الگوهاى مورد قبول يك فرد در شيوه گفتار، كردار، رفتار و مَنِش هستند. فرد براى اينكه مقبول جمع دوستان و همسالان افتد و با آنان ارتباط و معاشرت داشته باشد، ناگزير از پذيرش هنجارها و ارزش‏هاى آنان است. در غير اين صورت، از آن جمع طرد مى‏شود. از اين‏رو، به شدت متأثر از آن گروه مى‏گردد، تا حدّى كه اگر بنا باشد در رفتار فرد تغييرى ايجاد شود يا بايد هنجارها و ارزش‏هاى آن جمع را تغيير داد يا ارتباط فرد را با آن گروه قطع كرد. تأثير گروه همسالان، همفكران، همكاران و دوستان در رشد شخصيت افراد كمتر از تأثير خانواده نيست؛ چرا كه فرد پس از خانواده، منحصرا زير نفوذ گروه قرار مى‏گيرد. بدين‏روى، اگر فردى با گروهى از معتادان رابطه برقرار كند و با آنان دوست شود، به تدريج تحت تأثير رفتار آنان قرار مى‏گيرد و معتاد مى‏شود؛ چون از سويى، ملاك پذيرش و قبول فرد توسط يك گروه و جمع، پذيرفتن فرهنگ آن‏هاست و از سوى ديگر، معتادان هم علاقه‏مندند كه مواد مخدّر را به طور دسته‏جمعى استعمال كنند كه هم در موقع استعمال مصاحبى داشته باشند و هم از شدت فشار سرزنش اجتماع بر خود بكاهند. از اين‏رو، معتادان علاقه‏مندند كه دوستان و همسالان خود را به جرگه اعتيادشان بكشانند. در اين صورت، اگر نوجوانى از تعليم و تربيت مقدّماتى و صحيح خانوادگى محروم باشد و خانواده‏اش او را از مضرّات اعتياد مطلع نكرده باشند و در محيط اعتياد زندگى كند و با دوستان معتاد نيز سر و كار داشته باشد، احتمال اينكه معتاد شود زياد است. (20) همين فرايندِ تأثير گروه بر فرد در ساير انواع بزهكارى به غير از اعتياد نيز صادق است.

ساترلند در نظريه «انتقال فرهنگى كجروى» خود بر اين نكته مهم تأكيد مى‏كند كه رفتار انحرافى همانند ساير رفتارهاى اجتماعى، از طريق معاشرت با ديگران ـ يعنى منحرفان و دوستان ناباب ـ آموخته مى‏شود و همان‏گونه كه همنوايان از طريق همين ارتباط با افراد سازگار، هنجارها و ارزش‏هاى فرهنگى آن گروه و جامعه را پذيرفته، خود را با آن انطباق مى‏دهند، افراد در ارتباط با دوستان ناباب و هنجارشكن، به سمت و سوى ناهمنوايى سوق داده مى‏شوند. (21)

اين نظريه تأكيد مى‏كند كه فرد منحرف تنها با هنجارشكنان، و فرد همنوا تنها با افراد سازگار ارتباط ندارد، بلكه هر انسانى با هر دو دسته اين افراد سر و كار دارد. اما اينكه كدام يك از آن دو گروه، فرهنگ خود را منتقل مى‏كنند و تأثير مى‏گذارند، معتقد است كه به عوامل ديگرى نيز بستگى دارد كه اين عوامل عبارتند از:

1. شدت تماس با ديگران: احتمال انحراف فرد در اثر تماس با دوستان يا اعضاى خانواده منحرف خود، به مراتب بيشتر است تا در اثر تماس با آشنايان يا همكاران منحرف خود؛

2. سن زمان تماس: تأثيرپذيرى فرد از ديگران در سنين كودكى و جوانى بيش از زمان‏هاى ديگر و ساير مقاطع سنى است؛

3. ميزان تماس با منحرفان در مقايسه با تماس با همنوايان: هرچه ارتباط و معاشرت با كج‏رفتاران نسبت به همنوايان بيشتر باشد، به همان ميزان احتمال انحراف فرد بيشتر خواهد بود. (22)

علاوه بر اين، پژوهش‏هاى ميدانى نيز مؤيد همين سخن است. در يك پژوهش، 50 درصد بزهكاران و سارقان اظهار كرده‏اند كه دوستان ايشان توسط پليس دستگير شده‏اند و نيز حدود 47 درصد از آنان، تيپ دوستانشان نوعا افراد خلافكار بوده‏اند! 5/87 درصد از آنان نيز اظهار كرده‏اند كه دوستان ناباب نقش زيادى در سارق شدن افراد دارند. و 53 درصد از همين افراد اظهار كرده‏اند كه به خاطر جلب توجه دوستانشان دست به سرقت زده‏اند. (23)

در اين خصوص سخنان رهبران دينى نيز شنيدنى است. در سخنان پيامبرگرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آمده است: «المرءُ على دين اخيه»؛ (24) هر انسانى بر شيوه و طريقه دوست و رفيق خود زندگى مى‏كند.

از اين‏رو، رهبران دينى ما را از ارتباط و معاشرت با افراد منحرف و بزهكار و دوستان ناباب باز مى‏دارند. حضرت على عليه‏السلام در نهج‏البلاغه مى‏فرمايند: «مُجالسةُ اهل الهوى منساةُ للايمان و محضرة للشيطان.»؛ (25) همنشينى با هواپرستان ايمان را به دست فراموشى مى‏سپارد و شيطان را حاضر مى‏كند.

همچنين امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايند: «لاتصحبوا اهل البدع و لاتجالسوهم فتصيروا عند النّاس كواحدٍ منهم»؛ (26) با افراد منحرف همنشينى و معاشرت نداشته باشيد؛ زيرا همنشينى با آنان موجب مى‏شود كه مردم شما را يكى از آنان به شمار آورند.

8. محيط

محيط نيز از جمله عوامل تأثيرگذار در پيدايش رفتارهاى شايسته و يا ناشايست است. اگر در منزل و خانه، كوچه، خيابان و مدرسه، و محيط پيرامون زمينه و شرايط مساعدى براى بزهكارى وجود داشته باشد، فردى را كه آمادگى انحراف در او وجود دارد، به سوى جرم و ارتكاب رفتار بزهكارانه سوق مى‏دهد.

در پيدايش هر جرمى، با تحليل دقيق، به اين نتيجه مى‏رسيم كه محيط اجتماعى بستر كاملاً مناسبى براى فرد بزهكار فراهم آورده و عامل مهمى براى پيدايش رفتار مجرمانه توسط وى بوده است. اگر فساد و تباهى و بى‏بند و بارى بر جامعه حاكم باشد، افراد مستعد در گرداب تباهى‏هاى آن اسير مى‏شوند و اگر نظام اجتماعى بر معيارها و الگوهاى ارزشى استوار باشد و برنامه‏هاى هدف‏دار و مشخصى طرح‏ريزى گردد، امكان انحراف اجتماعى در جامعه و در ميان افراد بسيار ضعيف خواهد بود. به گفته يكى از محققان، محيط در شكل‏گيرى شخصيت و منش انسان نقش بسيار تعيين‏كننده و مؤثرى ايفا مى‏كند و رفتار انسان كه نشانه‏اى از شخصيت و منش اوست، تا حد زيادى، ناشى از تربيت اكتسابى از محيط است. (27) بنابراين، محيط آلوده، افراد را آلوده و محيط سالم و با نشاط، زمينه‏ساز رشد و شكوفايى و شادابى و نشاط افراد است.

9. فقر فرهنگى و تربيت نادرست

از ديگر عواملى كه موجب سوق يافتن جوانان به سوى انحرافات اجتماعى است، فقر فرهنگى و محدوديت‏ها و تبعيض‏هاى ناشى از فقر فرهنگى مى‏باشد. از عوامل مهم پيدايش بزهكارى، سطح و طبقه اجتماعى و فرهنگى خانواده‏هاست. چنان‏كه سطح تحصيلات (بى‏سوادى و يا كم‏سوادى اعضاى خانواده)، سطح پايين و نازل منزلت اجتماعى خانواده، ناآگاهى اعضاى خانواده به ويژه والدين از مسائل تربيتى، اخلاقى و آموزه‏هاى مذهبى، عدم همنوايى خانواده با هنجارهاى رسمى و حتى غيررسمى جامعه، هنجارشكنى اعضاى خانواده و اشتهار به اين مسئله و مسائل ديگرى از اين دست مؤلفه‏هايى هستند كه در قالب فقر فرهنگى خانواده در ايجاد شوك‏هاى روانى و روحى بر فرزندان نوجوان و جوان مؤثر است و انگيزه ارتكاب انواع جرايم آنان را دوچندان مى‏كند.

تبعيض جنسيتى و يا تبعيض بين فرزندان نيز از جمله عوامل مهم فقر خانوادگى است. بسيارى از والدين آگاهانه يا ناآگاهانه با تبعيض بين فرزندان، موجب اختلاف بين آنان و دلسردى آنان از زندگى مى‏شوند. تبعيض در برخورد با خطاها و اشتباهات فرزندان دختر و پسر و عدم اتخاذ رويه منطقى براى برخورد با خطاهاى فرزندان و تنبيه تبعيض‏آميز بر اساس برترى پسر بر دختر يا به عكس، موجب سلب اعتماد به نفس و بدبينى فرزندان نسبت به والدين مى‏شود.

تبعيض در خانه با روحيه حساس و عزّت نفس فرزندان منافات دارد و خسارات جبران‏ناپذيرى را بر روح و روان آنان وارد مى‏كند و با ايجاد بحران‏هاى روحى و سرخوردگى، آنان را به سوى عكس‏العمل‏هاى منفى نظير سرقت، اعتياد و فرار از خانه سوق مى‏دهد. (28)

همان‏گونه كه عدم توجه به نيازهاى عاطفى فرزندان مى‏تواند عامل بروز ناهنجارى‏هاى رفتارى در فرزندان شود، توجه بيش از حدّ متعارف و در اختيار قرار دادن امكانات رفاهى زياد هم‏مى‏تواند زمينه‏بروز ناهنجارى‏هاى رفتارى در آنان شود.

در شيوه فرزندسالارى، اغلب تمايالات و خواسته‏هاى فرزندان محقق مى‏شود، از اين‏رو، به محض ايجاد مشكلات و بحران‏ها و فشارهاى زندگى، كه در آن امكان تحقق برخى از نيازها سلب مى‏شود و يا در شرايطى كه خواسته‏هاى فرزند به افراط مى‏گرايد و والدين با آن مخالفت مى‏نمايند، فرزند به دليل تربيت شديد عاطفى، روحيه عدم درك منطقى شرايط، نازپرورى و بى‏تحملى در برابر مخالفت والدين، عصيان و طغيان نموده و همين امر موجب دورى او از والدين و اعضاى خانواده مى‏گردد و سرانجام مى‏تواند زمينه ارتكاب انواع جرايم را فراهم سازد. (29)

10. رسانه‏ها و وسايل ارتباط جمعى

رسانه‏هاى ديدارى، شنيدارى و مكتوب مى‏توانند از جمله مؤلفه‏هاى در خور توجه در ايجاد انگيزه روى‏آورى جوانان به سمت و سوى بزهكارى و رفتارهاى انحرافى باشند. بررسى‏ها نشان داده‏اند در ظرف چند سال اخير و در پى ورود برخى مطبوعات زرد (= مبتذل، عامه‏پسند و جنجالى) به عرصه رسانه‏هاى كشور و استفاده اين نشريات از عناوين جنجالى و هيجانى و همچنين بهره‏گيرى از شخصيت‏هاى سينمايى و هنرى و درج اخبار بى‏محتوا و توأم با بزرگ نمايى، انعكاس بيش از حدّ اخبار مربوط به بازيگران سينما و توجه مفرط به اخبار و حوادث، توجه تعداد قابل توجهى از نوجوانان و جوانان به مطالب مندرج در آن‏ها جلب شده است. اين مسئله موجبات فراهم آوردن زمينه‏هاى آسيب‏هاى اجتماعى مختلف شده است.

از سوى ديگر، پخش شمار قابل توجهى از سريال‏هاى تلويزيونى، از طريق صدا و سيما و يا شبكه‏هاى ماهواره‏اى خارجى، با مضامين زندگى‏هاى مجردگونه غربى توأم با جذابيت، نشاط، رفاه، موفقيت و به طور كلى با تصويرسازى مثبت از اين نوع زندگى‏هاى از هم گسيخته، نقش مؤثرى در تقويت انگيزه گريز از قيد و بندهاى خانوادگى و هنجارها، و ارتكاب جرايم اجتماعى ايفا كرده است. (30)

نقش رسانه‏هاى جمعى، به ويژه ماهواره و اينترنت در رواج بى‏بند و بارى اخلاقى، مقابله با هنجارهاى اجتماعى، عدم پاى‏بندى مذهبى و بلوغ زودرس نوجوانان در مسائل جنسى حايز اهميت است. (31)

نتيجه‏گيرى

نوجوانى و جوانى يكى از مهم‏ترين مراحل زندگى آدمى محسوب مى‏شود و آخرين مرحله تحوّل شناختى و گذار از مرحله «پيرو ديگران بودن» به دوره «مستقل بودن» است؛ دوره‏اى كه نوجوان به هويّت واقعى خويش دست مى‏يابد. نوجوان با خود مى‏گويد: «اكنون من ديگر كودك نيستم، يك بزرگ‏سالم.» در اين مرحله، ديگر والدين نمى‏توانند به او كمك چندانى بكنند؛ چه اينكه وى الگوهاى خود را در جاى ديگرى جست‏وجو مى‏كند. ميل به اظهار وجود و اثبات خود يكى از طبيعى‏ترين حالات روانى دوره نوجوانى و جوانى است.

نوجوان و جوانى كه دوره كودكى را پشت سر گذارده، بايد خود را براى زندگى مستقل اجتماعى آماده نمايد. تحقق اين موضوع، پيش از هر چيز، مستلزم يافتن هويّت خويشتن است. اينك او خود را يافته است. اگر بزرگ‏سالان ويژگى‏هاى اين دوره زندگى او را بشناسند و با آنان برخوردى مناسب داشته باشند، هم نوجوانان به هويّت خويش دست مى‏يابند و هم بزرگ‏سالان كمتر احساس نگرانى مى‏كنند. از اين‏رو، مى‏توان گفت: بيشتر انحرافات نوجوانان و جوانان ريشه در ناكامى‏هاى اوليه زندگى دارد.

امام صادق عليه‏السلام با بيان حكيمانه‏اى به اين دوره از زندگى نوجوان اشاره مى‏كنند و مى‏فرمايند: «اَلْوَلَدُ سَيِّدٌ سَبْعَ سنين وَ عَبْدٌ سَبْعَ سنين وَ وَزيرٌ سَبْعَ سنين.» كودك هفت سال اول، سيّد و فرمان‏رواست. او را آزاد بگذاريد تا استقلال در عمل پيدا كند. در هفت سال دوم، آمادگى خاصى براى الگوپذيرى دارد؛ چه اينكه هنوز در مرحله ديگر پيروى قرار دارد و الگوپذير است. از اين‏رو، سعى كنيد در اين دوره، الگوهاى مناسبى در اختيارش قرار دهيد و محيط تعليم و تربيت او را هرچه بيشتر غنى و اصلاح كنيد تا از طريق مشاهده الگوهاى مفيد و جذّاب، رشد كند. اما در مورد دوره نوجوانى مى‏فرمايد: «وزيرٌ سبع سنين»؛ يعنى دوره «پيروى ديگران بودن» او سپرى شده و با آغاز نوجوانى، دوره دست‏يابى به هويّت خويشتن آغاز شده است. او را آزاد بگذاريد تا خود انتخاب كند و حتى در مورد مسائل گوناگون زندگى با او مشورت كنيد و از او نظرخواه باشيد.

اگر با نوجوان اين‏گونه برخورد شود و به او شخصيت و هويت و اعتبار اعطا شود، طبيعى است كه هم اعتماد به نفس او تقويت مى‏شود و هم احساس امنيت و آرامش مى‏كند. اين اساسى‏ترين راه براى تربيت نوجوان است.

بنابراين، هر رفتارى كه از آدمى سر مى‏زند، نشئت گرفته و متأثر از مجموعه‏اى از عوامل است كه هرگز نمى‏توان نوجوان و يا جوان را يكسره مقصر و مجرم اصلى دانست و ديگران را بى‏گناه. با نگاه فوق، اساسا زمينه پيدايش جرم از بين مى‏رود. از اين‏رو، در پيدايش بزهكارى و رفتارهاى نابهنجار و آسيب‏زا عوامل متعددى به عنوان عوامل پيدايش و زمينه‏ساز مؤثر هستند كه فرد مرتكب شونده، تنها بخشى از قضيه مى‏باشد.

در واقع، بايد با اين نگاه به مجرم نگريست كه مجرم يك بيمار است. به تعبير پريودو داريل: «بزهكار يا مريض است و يا نادان. بايد به درمان و آموزش او پرداخت، نه اينكه او را خفه كرد.» (32)

اصولاً اسلام به پيش‏گيرى جرم بيش از اصلاح مجرم اهتمام دارد. به همين دليل پيش از هر چيز به عوامل به وجود آورنده و زمينه‏هاى گناه و جرم توجه ويژه دارد و براى مقابله با آن چاره‏سازى كرده است. اسلام، آگاهى، علم و تفكر را مايه اساسى هر نوع پيشرفت و سعادت دانسته، آن را بسيار مى‏ستايد و از جهل و نادانى كه مايه بدبختى و گناه است، نهى مى‏كند. به امر رعايت بهداشت و نظافت عنايت ويژه داشته و براى سلامت روح و روان، نيز به اقامه نماز و دعا امر فرموده و گذشت، مهربانى و صبورى. حق‏شناسى، سپاسگزارى، رعايت حرمت ديگران، عدل و احسان، توصيه نموده و از نفاق، ريا، دروغ، افترا و تحقير به شدت بيزارى جسته است. همه افراد را در برابر اعمال خويش مسئول دانسته و مى‏فرمايد: هر كار ريز و درشتى در اعمال افراد ثبت و عمل هيچ كس ضايع نخواهد شد.

علاوه بر اين، به امر به معروف و نهى از منكر به عنوان وظيفه همگانى توجه كرده و انجام عبادات روزانه فردى و جمعى را به عنوان عوامل پيش‏گيرانه مطرح كرده است. البته، در جاى خود پس از وقوع جرم و على‏رغم آن همه التفات و توجه به امر پيش‏گيرى و اصلاح و بازپرورى، اسلام براى مجازات نيز ـ به عنوان اهرمى براى جلوگيرى از تكرار وقوع جرم ـ تأكيد فراوان دارد. در واقع، مجازات‏ها در اسلام نيز براى امر پيش‏گيرى است.

پيشنهادات

الف. اقدامات پيشگيرانه

در اينجا براى پيشگيرى از ارتكاب عمل بزهكارانه توسط افراد به ويژه نوجوانان يا جوانان پيشنهاداتى ارائه مى‏شود:

1. هماهنگ كردن بخش‏هاى عمومى و خصوصى كه در زمينه پيش‏گيرى از وقوع جرم فعاليت دارند؛ مانند نيروى انتظامى، كار و امور اجتماعى، آموزش و پرورش، شهردارى‏ها، شوراها، امور جوانان، بهزيستى و... به منظور اجراى برنامه عملى پيش‏گيرانه و هماهنگى بيش‏تر؛

2. آگاهى دادن به خانواده‏ها براى نظارت و كنترل بيشتر آنان بر فرزندان و گوشزد كردن ميزان مجازات جرايم در صورت ارتكاب جرم توسط آنان؛

3. اتخاذ تدابير امنيتى بيش‏تر توسط دولت در محل‏هاى جرم‏خيز و اقداماتى به منظور كمك به خانواده‏ها، بخصوص نوجوانان و جوانانى كه در معرض آسيب قرار دارند؛

4. اطلاع‏رسانى شفاف رسانه‏هاى جمعى براى تشويق جوانان درباره تسهيلات و فرصت‏هايى كه جامعه براى آنان قرار داده است؛

5. تجهيز پليس براى مقابله جدّى با باندهاى مخوف انواع گوناگون بزهكارى اجتماعى در جامعه؛

6. اقدامات امنيتى براى مراكز حساس تجارى، بانكى و... .

ب. راهكارهاى شناسايى مشكلات نوجوان و جوانان

علاوه بر اقدامات پيش‏گيرانه، شناسايى راهكارهايى براى شناخت مشكلات نوجوانان و جوانان امرى لازم و ضرورى است. مواردى چند در اين زمينه مطرح است:

1. شناخت نيازهاى روانى و كيفيت ارضاى اين نيازها در شادابى و نشاط فرد بسيار مؤثر است و ارضا نشدن آن و يا ارضاى ناقص آن، اثرات نامطلوب بر جاى گذاشته و زندگى را به كام فرد تلخ مى‏كند و فرد را به انحراف مى‏كشاند.

2. توجه به مشكلات جسمانى فرد، مشكلاتى همچون اختلال در گويايى، بينايى، شنوايى، جسمانى و عقب ماندگى ذهنى.

3. توجه به مشكلات آموزشى، مانند ناتوانى در يادگيرى، ترك تحصيل، افت تحصيلى، بى‏توجهى به تكاليف درسى و تقلب در درس.

4. توجه به مشكلات عاطفى، روانى، همچون افسردگى، خيال‏بافى، بدبينى، خودكم‏بينى، خودبزرگ بينى، زود رنجى، خودنمايى، ترس، اضطراب، پرخاشگرى، حسادت، كم حرفى و وسواس.

5. توجه به مشكلات اخلاقى، رفتارى همچون تماس تلفنى و نامه‏نگارى با جنس مخالف، معاشرت با جنس مخالف، شركت در مجالس، خود ارضايى، چشم‏چرانى، فرار از منزل، غيبت از مدرسه، اقدام به خودكشى، سرقت، دروغگويى، اعتياد، ولگردى و...

ج. وظايف خانواده

خانواده‏ها نيز وظايفى در مقابل پيش‏گيرى از جرم و بزهكارى فرزندان دارند كه به برخى از آن‏ها اشاره مى‏گردد:

1. دوستى با فرزند و حذف فاصله والدين با فرزندان، به گونه‏اى كه آنان به راحتى مشكلات و نيازهاى خود را به والدين بگويند؛

2. تقويت اعتقادات فرزند، به ويژه در كودكى و نوجوانى، در كنار پاى‏بندى عملى والدين به آموزه‏هاى دينى؛

3. ايجاد سازگارى در محيط خانه؛

4. ايجاد بستر مناسب براى احساس امنيت، آرامش، صفا و صميميت و درك متقابل والدين و فرزندان؛

5. تلاش در جهت تأمين نيازهاى مادى و معنوى فرزندان توسط والدين؛

6. توجه به نيازهاى روحى و عاطفى اطفال و نوجوانان و ايجاد فضاى مطلوب و آرام در خانواده؛

7. مراقبت والدين نسبت به اعمال و رفتار فرزندان خود؛

8. برنامه‏ريزى مناسب براى تنظيم اوقات فراغت نوجوانان و جوانان؛

9. نظارت جدّى والدين نسبت به دوست‏يابى فرزندان.

د. وظايف ساير نهادها

علاوه بر خانواده، ساير نهادها از جمله مجموعه حاكميت، آموزش و پرورش، نهاد قضايى، بهزيستى و... نيز در اين زمينه وظايفى دارند كه به برخى از آن‏ها اشاره مى‏گردد:

1. تقويت ارتباط ميان والدين دانش‏آموزان با مربيان و عدم واگذارى مسئوليت تربيت فرزندان به مدرسه يا خانواده به تنهايى؛

2. تقويت مراكز مشاوره‏اى مفيد و كارامد در مدارس؛

3. بها دادن به مسئله ترك تحصيل و يا اخراج دانش‏آموزان از مدرسه و ضرورت ارتباط با خانواده‏هاى آنان؛

4. ضرورت آشنايى نيروهاى نظامى و انتظامى با انحرافات اجتماعى و نحوه برخورد با آنان؛

5. اعمال مجازت‏هاى سنگين، علنى و جدى (در ملأ عام) براى باندهاى فساد، اغفال و...؛

6. تقويت نظارت‏هاى اجتماعى رسمى و دولتى و نيز نظارت‏هاى مردمى و محلى از جمله امر به معروف و نهى از منكر براى پاكسازى فضاى جامعه و تعديل آزادى‏هاى اجتماعى؛

8. برنامه‏ريزى اصولى و صحيح براى اشتغال در جامعه، رفع بى‏عدالتى، و پى‏گيرى منطقى نيازهاى جوانان، تأمين امنيت و نياز شهروندان؛

9. جلوگيرى از مهاجرت‏هاى بى‏رويه به شهرهاى بزرگ و جلوگيرى از پرداختن جوانان به اشتغال‏هاى كاذب مثل كوپن‏فروشى، سيگار فروشى، نوارفروشى و...؛

10. ايجاد مراكز آموزشى، ورزشى، تفريحى، مشاوره‏اى براى گذران اوقات فراغت نوجوانان و جوانان؛

11. ايجاد تسهيلات لازم براى جوانان و نوجوانان از قبيل وام ازدواج، وام مسكن، وام اشتغال، و...؛

12. ايجاد بستر مناسب براى ايجاد بيمه همگانى، بيمه بى‏كارى، و برخوردارى نوجوانان و جوانان از تسهيلات اجتماعى و...؛

13. فراهم كردن موقعيت‏ها و بسترهاى لازم در جامعه تا زندانيان پس از آزادى از زندان مورد پذيرش جامعه واقع شوند و شغل آبرومندانه‏اى به دست آورند؛ در غير اين صورت، مجددا دست به اقدامات بزهكارانه خواهند زد؛

14. از آن‏رو كه از جمله عوامل مؤثر در ارتكاب جرم، بى‏كارى و فقر مى‏باشد، مى‏بايست با برنامه‏ريزى دقيق، كه نياز به عزم ملى دارد، نسبت به اشتغال در جامعه و ريشه‏كنى فقر و بى‏كارى اقدام لازم و بايسته صورت گيرد.

1ـ هدايت‏الله ستوده، آسيب‏شناسى اجتماعى، (تهران: نشر آواى نور، 1379)، ص 14و15.

2ـ همان.

3ـ همان، ص 50.

4ـ همان، ص 75 ـ 80

5ـ مجله ايران جوان، ش 149، ص 4.

6ـ محمدرضا طالبان، ديندارى و بزهكارى، تهران، فجر اسلام، 1380، ص 38.

7ـ مجله زن روز، ش 1773، ص 14.

8ـ على‏اصغر قربان‏حسينى، جرم‏شناسى و جرم‏يابى سرقت، تهران، جهاد دانشگاهى، 1371، ص 31.

9ـ همان.

10ـ محمد فولادى، بررسى ميزان و عوامل اقتصادى ـ اجتماعى مرتبط با سرقت در ميان جوانان شهر قم، قم، سازمان مديريت و برنامه‏ريزى، 1382، ص 167.

11ـ عباس عبدى، آسيب‏شناسى‏اجتماعى، قم، سپهر، 1371، ص 455.

12ـ همان.

13ـ همان.

14ـ محمد فولادى، پيشين، ص 174.

15ـ على‏حسين نجفى ابرندآبادى، «بزهكارى و شرايط اقتصادى»، مجله تحقيقات حقوقى، ش 9، سال 1370.

16ـ مجله كتاب زنان، ش 15، ص 67.

17ـ محمد فولادى، پيشين، ص 174.

18ـ هفته‏نامه خبرى علمى برنامه، ش 35، 5/7/1382، ص 4.

19ـ آنتونى گيدنز، جامعه‏شناسى، ترجمه منوچهر صبورى، تهران، نشر نى، 1373، ص 140.

20ـ دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، جامعه‏شناسى روش‏هاى درمان گروهى، ص 5.

21ـ ر.ك: جعفر سخاوت، جامعه‏شناس انحرافات اجتماعى، چ چهارم، تهران، دانشگاه پيام نور، 1376.

22ـ رابرتسون يان، درآمدى بر جامعه، ترجمه حسين بهروان، مشهد، آستان قدس رضوى، 1372، ص 170.

23ـ محمد فولادى، پيشين، ص 163.

24ـ محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، كتاب «الايمان و الكفر مجالسة اهل المعاضى»، ذيل حديث 3.

25ـ نهج‏البلاغه، خ 86، ص 11.

26ـ محمدبن يعقوب كلينى، پيشين، حديث 3.

27ـ المينگرت رونالوس، كودك و مدرسه، ترجمه شكوه نوابى‏نژاد، تهران، رشد، 1368، ص 69.

28ـ مجله كتاب زنان، ش 15، ص 65.

29ـ همان.

30ـ مجله ايران دخت، ش 17، ص 13.

31ـ مجله كتاب زنان، ش 15، ص 66.

32ـ ر.ك به: هانرى لوى برول و ديگران، حقوق و جامعه‏شناسى، ترجمه مصطفى رحيمى و ديگران، تهران، سروش، 1371.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت: 8:56 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,
نظرات(0)

مبانی پزشکی استرس، افسردگی، اضطراب، بی‌خوابی و اعتياد

بازديد: 179

نوشته دکتر استيون برنز

 

(Steven L. Burns, M.D.)

 

ترجمه ابراهيم نقيب‌زاده مشايخ

 

فهرست

 

 

 

 

قسمت اول - تشخيص استرس

اکثر مردم در معرض استرس‌هايي بسيار بيشتر از آنچه خودشان فکر مي‌کنند قرار دارند.

 

قسمت دوم مقياس استرس

آزموني که به کمک آن مي‌توانيد مقدار استرسي را که به طور واقعي با آن مواجهيد، تعيين کنيد.

 

قسمت سوم پيام‌آوران شيميايي مغز

سلّولهاي مغز به کمک پيام‌آوران شيميايي «با يکديگر حرف مي‌زنند.» هنگامي که فردي در معرض استرس زياد قرار گيرد، ارتباطات شيميايي در مغز دچار اختلال مي‌شود. در اين صورت، شخص با مشکل در خوابيدن، انواع دردها، افسردگي و اضطراب مواجه مي‌شود. اين وضعيت، استرس بيش از حد نام دارد.

 

قسمت چهارم سه پيام‌آور شادي

سه پيام‌آور در مغز، کنترل خواب، سطح انرژي و احساس درد و خوشي شما را بر عهده دارند.

 

قسمت پنجم نيرو‌بخش‌ها ‌( Pick-Me-Ups )

مواد شيميايي موجود در قفسه شيريني‌فروشيها و نيز مواد مخدّر مي‌توانند به طور موقت فعاليت پيام‌آوران مغز شما را به حالت عادي بازگردانند، ولي نه به طور کامل و نه براي مدتي طولاني. استفاده از نيرو‌بخش‌ها، راه اشتباهي براي مقابله با استرس بيش از حد است.

 

قسمت ششم تحمّل استرس: الگوهاي وراثتي

مطالعات نشان مي‌دهد که حد تحمل استرس در يک شخص، توسط عوامل وراثتي وي تعيين مي‌گردد.

 

قسمت هفتم نيرو‌بخش‌ها کارساز نيستند

استفاده از نيرو‌بخش‌ها شما را سوار الاکلنگي مي‌کند که گاهي احساس خوبي و راحتي و بيشتر اوقات احساس ناراحتي و بيماري مي‌کنيد.

 

قسمت هشتم آرام‌بخش‌ها ( Put-Me -Downs )

مردم براي بهتر شدن حالشان به هر چيزي روي مي‌آورند، از جمله آرام‌بخش‌ها که يا توسط پزشک تجويز شده يا خودشان به طور غيرقانوني به دست آورده‌اند.

 

قسمت نهم درمان استرس بيش از حد

ده توصيه ساده که مي‌توانيد به راحتي انجام دهيد تا از شرّ استرس بيش از حد خلاصي يابيد. در صورت نياز به کمک بيشتر، به کجا مراجعه کنيد.

 

قسمت دهم سه قانون براي غلبه هميشگي بر استرس بيش از حد

آشنايي با علامتهاي بدن، جابجا کردن استرس‌ها و استفاده از راههاي درمان استرس

 

قسمت يازدهم کلام آخر

ميزان استرس در جوامع ما در حال افزايش است. براي تک تک ما، يادگيري چگونگي برخورد با آنها ضرورت دارد.

قسمت اول

تشخيص استرس



کداميک از موارد زير باعث ايجاد استرس در شما مي شود؟

در محيط کار با تشويق روبرو مي‌شويد.

لاستيک ماشين‌تان پنچر است.

به يک ميهماني مي‌رويد که تا ساعت 2 بامداد به طول مي‌کشد.

گربه يا سگ‌تان مريض است.

تختخواب جديدي که سفارش داده بوديد به منزلتان حمل شده است.

بهترين دوستتان و همسرش براي يک هفته اقامت به منزل شما مي‌آيند.

آنفلوانزا گرفته‌ايد و تب شديدي داريد.

همه اينها استرس هستند

اگر فکر مي‌کنيد که استرس چيزي است که باعث نگراني شما مي‌شود، در اين صورت بايد گفت برداشت اشتباهي از استرس داريد. استرس انواع مختلفي از چيزهاست: چيزهاي خوش، چيزهاي غمناک، چيزهاي آلرژيک (داراي حساسيت) و چيزهاي جسمي. ميزان استرس در بسياري از مردم آنقدر زياد است که حتي تصورّش را هم نمي‌کنند!

استرس چيست؟

همه ما با واژه «استرس» يا فشار رواني آشنا هستيم. استرس هنگامي وجود دارد که شما نگران از دست دادن کارتان هستيد، يا نگران تهيه پول براي پرداخت بدهي‌هايتان هستيد، يا نگران مادرتان هستيد وقتي دکتر به او گفته که به عمل جراحي نياز دارد. در واقع، براي اغلب ما، واژه استرس مترادف نگراني است.

امّا بدن ما تعريف گسترده‌تري براي استرس دارد. براي بدن ما استرس مترادف تغيير است. هر چيز که باعث تغيير در زندگي عادي شما بشود، استرس زاست. فرقي نمي‌کند که تغيير «خوب» باشد يا تغيير «بد». هر دو استرس هستند. وقتي که شما منزل ايده‌آلتان را پيدا کرده‌ايد و آماده نقل مکان به آنجا هستيد، اين استرس است. اگر پايتان شکسته است، اين هم استرس است. خوب يا بد، اگر تغييري در زندگي شماست، تا جايي که به بدن شما مربوط مي‌شود اين يک استرس است.

حتي تغييرات تخيلي نيز استرس هستند. (تغييرات تخيلي يعني تغييراتي که ما در تصوراتمان به آن فکر مي‌کنيم و همان چيزي است که ما آن را «نگراني» مي‌ناميم.) اگر مي‌ترسيد که نتوانيد پول کافي براي پرداخت‌ بدهي‌تان تهيه کنيد، اين استرس است. اگر نگرانيد که کارتان را از دست بدهيد، اين استرس است. اگر فکر مي‌کنيد که ممکن است در کارتان ترفيع بگيريد، اين هم استرس است (هر چند که اين يک تغيير خوب است). تغييرات تخيلي در زندگي شما، صرفنظر از اين که رويدادي خوب يا بد باشد، استرس‌زاست.

هر چيز که باعث تغيير در روال عادي زندگي روزمره شما گردد، استرس‌زاست.

هر چيز که باعث تغيير در سلامت بدن شما گردد، استرس‌زاست.

تغييرات تخيلي نيز همانند تغييرات واقعي استرس‌زا هستند.

بيائيد با هم نگاهي به برخي از انواع استرس بياندازيم... آنهايي که آنقدر شايعند که شما ممکن است حتي تصوّر استرس‌زا بودن آنها را هم نداشته باشيد.

استرس هيجاني

هنگامي که مشاجره، مخالفت و برخورد باعث تغييرات در زندگي شخص شما مي‌شود، اين استرس است.

بيماري

سرماخوردگي، شکستگي دست، عفونت پوست، کمر درد، همگي اينها تغييراتي در شرايط بدني شما هستند.

کار کشيدن زياد از خود

يک منشاء عمده استرس، کار کشيدن زياد از خود است. اگر شما 16 ساعت در شبانه‌روز کار مي‌کنيد (يا به ميهماني مي‌رويد)، در واقع ساعت استراحت خود را کوتاه‌تر کرده‌ايد و دير يا زود، انرژي شما تحليل رفته و باعث مي‌شود که بدن شما نتواند وظيفه ترميمي خود را به خوبي انجام دهد. به عبارت ديگر، براي بدن شما زمان يا انرژي کافي جهت ترميم و اصلاح سلولهاي شکسته، وجود نخواهد داشت. کار کردن زياد، باعث ايجاد تغييرات در محيط داخلي بدن شما مي‌گردد و در صورتي که به آن ادامه دهيد، آسيبها و خسارتهاي دائمي به بار خواهد آورد. تلاش بدن براي سالم ماندن در مقابل انرژي زيادي که شما مصرف مي‌کنيد، يک استرس عمده و مهم است.

عوامل محيطي

آب و هواي خيلي سرد يا خيلي گرم مي‌تواند استرس‌زا باشد. زندگي در ارتفاع زياد از سطح دريا مي‌تواند استرس‌زا باشد. هواي آلوده مي‌تواند استرس‌زا باشد. همه اين عوامل، تهديدي براي ايجاد تغيير در محيط داخلي بدن شما هستند.

استعمال دخانيات

توتون يک سمّ قوي است. سيگار کشيدن، سلولهايي را که ناي، نايژه و ريه‌هاي شما را تصفيه و تميز مي‌کنند از بين مي‌برد. منواکسيدکربن ناشي از کشيدن سيگار باعث مسموميت مزمن اين مادّه مي گردد. تنباکو به رگهاي بدن لطمه مي‌زند و باعث مي‌شود که خون کافي به مغز، قلب و اندامهاي حياتي بدن نرسد. کشيدن سيگار، خطر ابتلاء به سرطان را 50 برابر مي‌کند.

مسموم کردن بدن با منواکسيدکربن، و بيماريهاي جسمي نظير آمفيزم (اتّساع مجاري ريه در اثر تراکم هوا)، برونشيت مزمن، سرطان و خراب شدن رگها، همه و همه منبع قدرتمندي براي افزايش استرس به زندگي فرد هستند.

عوامل هورموني

بلوغ. تغييرات گسترده هورموني در دوران بلوغ از عوامل مهم استرس هستند. بدن فرد، تغيير شکل پيدا مي‌کند، اندامهاي جنسي شروع به فعاليت مي‌کنند و هورمونهاي جديد به مقدار زياد آزاد مي‌شود. بلوغ، همان گونه که همه مي‌دانيم، بسيار استرس‌زاست.

تنش پيش از قاعدگي. پس از آن که خانمها به دوران بلوغ مي‌رسند، بدن آنها طوري طراحي شده است که با وجود هورمونهاي زنانه به بهترين نحو عمل مي‌کند. امّا براي خانمهايي که دوران بلوغ را پشت سر گذاشته‌اند، کمبود اين هورمونها باعث استرس عمده‌اي مي شود. ماهي يکبار، درست قبل از قاعدگي، سطح هورمون زنان به شدّت کاهش مي‌يابد. در بسياري از خانمها، اين کاهش سريع سطح هورموني، استرس‌زاست.

پس از بارداري. سطح هورموني پس از بارداري به شدّت تغيير مي‌يابد. پس از زايمان طبيعي يا سقط جنين، به دليل از دست دادن هورمونهاي بارداري، بسيار از خانمها دچار استرس بيش از حد مي‌شوند.

يائسگي. نوبت ديگري در زندگي زنان وجود دارد که سطح هورموني کاهش مي‌يابد. اين دوران يائسگي است. کاهش هورمونها در دوران يائسگي، آهسته و ثابت است. با وجود اين، باعث استرس در بسياري از خانمها مي‌گردد.

مسئوليت اعمال کس ديگري را پذيرفتن

هنگامي که مسئوليت اعمال کس ديگري را قبول مي‌کنيد، تغييراتي در زندگي شما روي مي‌دهد که روي آنها يا کنترل کمي داريد و يا اصلاً کنترلي نداريد. پذيرفتن مسئوليت اعمال يک فرد ديگر از عوامل مهم ايجاد استرس است.

استرس آلرژيک

واکنشهاي آلرژيک يکي از سازوکارهاي طبيعي دفاع بدن هستند. هنگامي که بدن شما دچار مسموميت مي‌شود، تلاش خواهد کرد که از شرّ آن خلاص شود، به آن حمله کند، يا به نوعي آن را خنثي سازد. اگر چيزي باشد که در بيني شما جاي گرفته باشد، ممکن است واکنش بدن شما به صورت عطسه يا آب‌ريزش بيني جلوه‌گر شود. اگر روي پوست شما جاي گرفته باشد، ممکن است تاول بزنيد. اگر آن را استشمام کرده باشيد ممکن است در هنگام تنفس دچار خس‌خس شويد. و اگر آن را خورده باشيد احتمال دارد تمام بدن شما کهير بزند. حساسيت، قطعا استرس زاست زيرا مستلزم تغييرات عمده در مصرف انرژي در بخشي از سيستم دفاعي بدن شما مي گردد تا با آن چيزي که بدن به عنوان يک حمله خطرناک توسط سم خارجي در نظر گرفته، مقابله شود.



قسمت دوم

مقياس استرس



مقياس استرس براي بزرگسالان

در جدول زير، تغييراتي که در زندگي شما پيش مي‌آيد و ميزان استرسي که هر کدام به زندگي شما مي‌افزايد آورده شده است. به رويدادهايي که ظرف 12 ماه گذشته برايتان پيش آمده توجه کنيد. سپس، نمره آنها را جمع کنيد تا نمره خود را به دست آوريد.

استرس

مقدار

مرگ همسر

100

طلاق

60

يائسگي

60

جدا شدن از دوست صميمي

60

زنداني شدن

60

مرگ يکي از افراد نزديک خانواده بجز همسر

60

بيماري يا زخمي شدن شديد

45

ازدواج

45

اخراج شدن از محل کار

45

آشتي کردن با همسر يا دوست صميمي

40

بازنشستگي

40

تغيير در وضعيت سلامتي افراد درجه يک فاميل

40

بيشتر از 40 ساعت کار در هفته

35

باردار شدن يا باردار کردن

35

مشکلات جنسي

35

به دست آوردن يک عضو جديد در خانواده

35

تغيير در سمت کاري يا تغيير شغل

35

تغيير وضعيت مالي

35

مرگ يکي از دوستان نزديک (بجز افراد خانواده)

30

جرّ و بحث با همسر يا شريک زندگي

30

وام گرفتن براي يک منظور مهم

25

خواب کمتر از 8 ساعت در شب

25

تغيير مسئوليتها در کار

25

مشکل با فرزندان يا فرزندخواندگان

25

دستاورد مهم شخصي

25

شروع يا توقف کار همسر

20

شروع يا خاتمه تحصيل

20

تغيير در شرايط زندگي (ميهمان در خانه، تغيير هم اتاقي، تغيير دکورخانه)

20

تغيير در عادتهاي شخصي (رژيم غذايي، ورزش، کشيدن سيگار و غيره)

20

حساسيت مزمن

20

مشکل با رئيس

20

تغيير ساعت کاري

15

نقل مکان به منزل جديد

15

دوران پيش از قاعدگي

15

تغيير محل تحصيل

15

تغيير در فعاليتهاي مذهبي

15

تغيير در فعاليتهاي اجتماعي (کمتر يا بيشتر از سابق)

15

وام کم اهميت

10

تغيير در بسامد گردهمائيهاي خانوادگي

10

تعطيلات

10

نقض جزئي قانون

5

مقياس استرس براي جوانان

استرس

مقدار

مرگ همسر، پدر يا مادر، نامزد

100

طلاق (براي خودتان يا پدر و مادرتان)

65

بلوغ

65

باردار شدن يا باردار کردن

65

جدا شدن از نامزد

60

زنداني شدن

60

مرگ يکي از افراد خانواده (بجز همسر، پدر و مادر)

60

شکسته شدن رابطه عاطفي

55

برقراري رابطه عاطفي

50

بيماري يا زخمي شدن شديد

45

ازدواج

45

ورود به دبيرستان يا دانشگاه

45

تغيير در استقلال شخصي يا مسئوليتها

45

هر نوع استفاده از مواد مخدّر يا الکل

45

اخراج از کار يا مدرسه

45

آشتي کردن با دوست يا افراد خانواده

40

مشکل در مدرسه

40

مشکل جدّي سلامتي براي اعضاي خانواده

40

کار در کنار تحصيل

35

بيش از 40 ساعت کار در هفته

35

تغيير رشته تحصيلي

35

تغيير در بسامد قرار ملاقات

35

مشکلات تنظيم روابط جنسي

35

به دست آوردن يک عضو جديد در خانواده

35

تغيير در مسئوليتهاي کاري

35

تغيير در وضعيت مالي

30

مرگ دوستان نزديک (بجز افراد خانواده)

30

تغيير در نوع کار

30

جرّ و بحث با هم اتاقي، پدر و مادر يا دوستان

30

خواب کمتر از 8 ساعت در شب

25

مشکل با افراد فاميل يا خانواده نامزد

25

دستاورد مهم شخصي (جايزه، نمره ... )

25

شروع يا توقف کار پدر و مادر يا نامزد

20

شروع يا خاتمه تحصيل

20

تغيير در شرايط زندگي (ميهمان در خانه، تغيير دکورخانه، تغيير هم اتاقي)

20

تغيير در عادتهاي شخصي (شروع يا توقف رژيم غذايي، سيگار کشيدن، ...)

20

حساسيت مزمن

20

مشکل با رئيس

20

تغيير در ساعت کاري

15

تغيير محل زندگي

15

تغيير محل تحصيل (بجز فارغ‌التحصيلي)

15

تغيير در فعاليتهاي ديني

15

بدهکار شدن (خود يا خانواده)

10

تغيير در بسامد گردهمائيهاي خانوادگي

10

تعطيلات

10

نقض جزئي قانون

5

از شما خواستيم که 12 ماه اخير زندگي خود را در نظر بگيريد و نمره رويدادهايي که برايتان پيش آمده را جمع کنيد. آن چه به دست مي‌آيد احتمالاً شما را متعجب خواهد ساخت. البته درک اين نکته بسيار مهم است که تاثيرات تغييرات عمده در زندگي، براي مدتي طولاني باقي خواهد ماند.

اگر مجموع نمره‌هاي شما ظرف 12 ماه گذشته 250 يا بيشتر بود، بدين معني است که استرس بيش از حد به شما وارد شده است. البته اين ميزان براي افرادي است که از نظر حد تحمل استرس در سطح طبيعي و نرمالي به سر مي‌برند وگرنه اين ميزان براي کساني که حد تحمل پائيني دارند، در حدود 150 است.

استرس بيش از حد شما را مريض مي‌کند. تحمّل فشار بيش از حد استرس، مانند اين است که توستر برقي را براي مدت طولاني در حالت روشن نگاه داريد و يا يک نيروگاه اتمي از حداکثر توان مجازش بگذرد. دير يا زود، چيزي مي‌سوزد يا منفجر مي‌شود.

اين که براي شما چه اتفاقي مي افتد به اين بستگي دارد که « پيوندهاي ضعيف » بدن شما در کجا قرار دارند و اين عمدتا يک ويژگي وراثتي است.

در زير، متداولترين پيوندهاي ضعيف در بدن افراد و عوارض استرس بيش از حد بر آنها آورده شده است:

مغز: خستگي، سردرد، افسردگي، حملات اضطراب، اختلال در خواب.

معده: زخم، اسهال، کُليت.

غدد درون‌ريز : اختلال در عملکرد غدّه تيروئيد.

قلب: فشار خون بالا، حمله قلبي، نامنظمي ضربان قلب، سکته.

پوست: خارش، کهير.

سيستم ايمني: کاهش مقاومت در برابر عفونت

تاثيرات استرس بيش از حد بر روي معده، غدد درون‌ريز، قلب و پوست از مدتها قبل شناخته شده بود. امّا تاثيرات آن بر روي مغز به تازگي کشف شده است. در واقع، يکي از جالبترين دستاوردهاي پزشکي در اين دهه، کشف تاثيرات فيزيکي استرس بيش از حد بر روي مغز بوده است. اکنون مشخص شده است که خستگي، سردرد، افسردگي، اضطراب و اختلال در خواب به دليل سوء عملکرد شيميايي مغز در اثر استرس بيش از حد است.



قسمت سوم

پيام‌آوران شيميايي مغز





اکتشافات جالب از بهار سال 1977 آغاز شد. در آن سال ابزارهايي کشف شد که دانشمندان را قادر مي‌ساخت تا به بخشهاي داخلي سلولهاي عصبي در مغز نفوذ کنند. تقريباً هر روز کشفيات تازه‌اي درباره کارکرد داخلي مغز منتشر مي‌شد. ما اکنون مي‌دانيم که مواد شيميايي، پيامها را بين سلولهاي مغز رد و بدل مي‌کنند. در واقع، به نوعي مي‌توان گفت که به سلولهاي مغز، امکان «صحبت کردن» با يکديگر را مي‌دهند.

در فعاليت روزانه مغز، ميلياردها پيام ارسال و دريافت مي‌شود. پيامهاي اميدوارکننده و نويد بخش را «پيام‌آوران شادي» و پيامهاي نوميد کننده را «پيام‌آوران غم» مي رسانند. اغلب مراکز عصبي از هر دو نوع پيام‌آور، ورودي دريافت مي‌کنند. تا وقتي که حجم اين دو نوع ورودي متعادل باشد، همه چيز به طور عادي پيش مي‌رود.

وجود استرس در انسان، مشکلاتي را براي پيام‌آوران شادي در مغز به وجود مي‌آورد. هنگامي که زندگي به آرامي پيش مي‌رود، پيامهاي شاد متناسب با سطح تقاضا دريافت مي‌شود. اما هنگامي که استرس در مغز انسان جاي گرفته باشد، پيام‌آوران شادي کم کم از برنامه حملشان عقب مي‌افتند. و با ادامه استرس، پيامهاي شاد رفته رفته ديگر به مقصد نمي‌رسند. در نتيجه، مراکز مهم عصبي عمدتاً پيامهاي غمگين دريافت مي‌کنند و کلّ مغز تحت تاثير اين فرايند قرار مي‌گيرد. در اين حالت، شخص در شرايطي از نظر عدم تعادل مواد شيميايي مغز قرار مي‌گيرد که به آن استرس بيش از حد گفته مي‌شود.

استرس بيش از حد، احساس بسيار بدي را در انسان به وجود مي‌آورد. با غلبه پيامهاي غمگين بر پيامهاي شاد، شخص احساس «درماندگي» و «از پا افتادن» مي‌کند. عوارض آن عبارتند از: احساس خستگي، بيخوابي يا خواب بدون رفع خستگي، کمبود انرژي، انواع دردها و بالاخره لذت نبردن از زندگي. در اين شرايط است که فرد دچار افسردگي، اضطراب و عدم توانايي براي تطبيق با شرايط زندگي مي‌شود.

عوامل وراثتي

همه افراد توانايي ايجاد و به کارگرفتن پيام‌آوران شادي در مغز را به ارث مي‌برند. تا وقتي که شخص بتواند متناسب با استرسهاي زندگيش به قدر کافي پيام‌آوران شادي را به وجود آورد، در اين صورت استرس براي او هيجان‌انگيز، شادي‌بخش و سرگرم کننده مي‌شود و در واقع، بدون آن احساس کسالت و ملال مي‌کند.

ولي از سوي ديگر، چنانچه ميزان استرس در زندگي فرد آنقدر زياد باشد که پيام‌آوران شادي را تحت تاثير خود قرار دهد، رويدادهاي بد به سراغ شخص مي‌آيد: اختلال در خواب، انواع دردها، لذت نبردن از زندگي و حتي ترس و وحشت.

ميزان استرسي که فرد مي‌تواند تحمّل کند قبل از آن که پيام‌آوران شادي در مغزش دچار سوء عمل و اختلال شوند، «حد تحمّل استرس» ناميده مي‌شود. اين حد تحمل توسط آنچه که فرد از نظر ژنتيکي به ارث برده است تعيين مي‌گردد. اغلب ما به قدر کافي اين حد تحمل را به ارث برده‌ايم که بتوانيم با استرسهاي روزانه در زندگي کنار بيائيم. با وجود اين، همه ما در زندگي خود، دوران کوتاهي از عدم تعادل مواد شيميايي در مغزمان را تجربه کرده‌ايم. بيخوابي در شب امتحان، ناراحتي و گريه در غم از دست دادن يک دوست يا عضو خانواده، سردرد يا حتي درد قفسه سينه، همه نمونه‌هايي از اين حالت هستند. امّا 10? از مردم هميشه چنين احساسي دارند.

همان گونه که گفته شد، از هر ده نفر يک نفر حد تحمل استرس پائيني را به ارث برده است. اين بدان معني است که پيام‌آوران شادي او در سطح استرسي که از نظر بقيه مردم «عادي» است، دچار اختلال مي‌شوند. نتيجه به ارث بردن چنين حد تحمل استرس پائيني مي‌تواند فاجعه‌آميز باشد. چنين فردي با استرس بيش از حد در طول زندگيش روبرو خواهد بود و ممکن است مشکلاتي از قبيل افسردگي، اضطراب، خستگي، اختلال در خواب و حتي اعتياد در تمام طول عمر همراهش باشد.

توجه داشته باشيد که در مورد 10? از کلّ مردم صحبت مي‌کنيم و اين اصلاً عدد کوچکي نيست. ده درصد از دوستان، آشنايان، کارمندان، همکاران و همه کساني که دور و بر شما هستند، قادر به تطبيق دادن خود با استرسهاي زندگي روزمره نيستند.

براي درک بهتر اين که چگونه استرس براي بسياري از مردم موجب اين وضعيت خطرناک و فاجعه‌آميز مي‌شود، بيائيد با هم پيام‌آوران شادي در مغز را مورد بررسي قرار دهيم.





قسمت چهارم

سه پيام‌آور شادي



سه پيام‌آور شادي عبارتند از: سروتونين ( Serotonin )، نورآدرنالين ( Noradrenalin ) و دوپامين ( Dopamin )

در زير به طور خلاصه به عملکرد اين سه ماده شيميايي مغز اشاره مي‌کنيم.

سروتونين



خواب راحت

براي آن که شما بتوانيد خواب راحتي بکنيد، سروتونين بايد عملکرد مناسبي داشته باشد. در واقع، سروتونين مسئول اطمينان يافتن از اين مسأله است که فيزيولوژي بدن شما براي خواب تنظيم شده باشد. اگر سروتونين کارش را به خوبي انجام ندهد، شما هر چقدر هم که تلاش کنيد نخواهيد توانست خواب آسوده و راحتي بکنيد.

تنظيم ساعت بدن

درون مغز همه ما «ساعت» دقيقي قرار دارد. اين ساعت مانند رهبر ارکستر عمل مي‌کند. همان‌گونه که رهبر ارکستر باعث مي‌شود تا تمام سازها با ريتم يکنواختي بنوازند، ساعت بدن نيز تمام کارهاي مختلف بدن شما را هماهنگ کرده و آنها را با ريتم يکساني به حرکت در مي‌آورد. ساعت بدن در اعماق مرکز مغز و در ميان گروه کوچکي از سلولها که به نام غدّه صنوبري ( Pineal Gland ) معروفند، قرار دارد. درون غدّه صنوبري، منزلگاه پيام‌‌آور سروتونين است که محرّک اصلي ساعت بدن مي‌باشد. هر روز، سروتونين از نظر شيميايي به ترکيب ديگري به نام مِلاتونين ( Melatonin ) تبديل مي‌شود و سپس ملاتونين دوباره به سرتونين تبديل مي‌گردد. اين چرخه، دقيقاً 25 ساعت طول مي‌کشد و اين ساعت بدن شما را تشکيل مي‌دهد. بيست و پنج ساعت؟ بله. اگر شرايط محيطي تغيير نکند اين چرخه 25 ساعت به طول مي‌انجامد. امّا اگر شخص در يک محيط طبيعي با تغييرات روشنايي روز و تاريکي شب قرار داشته باشد، غدّه صنوبري به طور خودکار، خود را با 24 ساعت شبانه‌روز تنظيم مي‌کند. يعني غدّه صنوبري به طور خودکار چرخه‌اش را با طول يک شبانه‌روز در کره زمين تطبيق مي‌دهد. کلّ فرايند تنظيم ساعت بدن با ساعت کره زمين در حدود سه هفته طول مي‌کشد.

چرخه 24 ساعته بدن از اهميت زيادي برخوردار است و خواب و بيداري شما را تنظيم مي‌کند. هر شامگاه، ساعت بدن، فيزيولوژي شما را براي خواب تنظيم مي‌کند و پس از مدتي، ساعت بدن، فيزيولوژي شما را براي بيدار شدن تنظيم مي‌نمايد. آنگاه شما از خواب بيدار شده و احساس تازگي و سرحالي مي‌کنيد. همان گونه که پيش از اين گفتيم، ساعت بدن، هماهنگ کننده ارکستر فيزيولوژيک شماست. سه نوازنده اصلي اين ارکستر عبارتند از: دماي بدن، هورمون استرس ستيز و چرخه‌هاي خواب شما. هر يک از اين سه عامل بايد توسط ساعت بدن به نحو مناسبي هماهنگ گردند تا شما بتوانيد خواب راحتي کنيد و سرحال از خواب بيدار شويد.

ساعت بدن و دماي بدن شما

هر 24 ساعت، دماي بدن شما در يک چرخه از بالا به پائين و بالعکس، در حدود يک درجه تغيير مي‌کند. هنگامي که زمان بيدارشدن و فعّال شدن است، دماي بدن شما کمي افزايش مي‌يابد و هنگامي که موقع خوابيدن است، دماي بدن کمي کاهش مي‌يابد. به همين دليل است که براي اغلب افراد، خوابيدن در شبهاي بسيار گرم، خيلي سخت است. براي آن که شخص بهترين خواب را داشته باشد، ترموستات بدن بايد درجه حرارت را در شب، کمي پائين بياورد. اين زمانبندي توسط ساعت بدن شما تنظيم مي‌گردد.

ساعت بدن و هورمون استرس ستيز شما

در بدن ما هورموني به نام کورتيزول ( Cortisol ) وجود دارد که وظيفه‌اش مقابله با استرس است. هنگامي که ترشح کورتيزول زياد است، بدن در «وضعيت جنگي» قرار مي‌گيرد و براي مقابله با شرايط استرس‌زا آماده مي‌شود. به طور معمول، شبها که فرد براي آسودن و خوابيدن آماده مي‌شود، سطح کورتيزول به نحو قابل ملاحظه‌اي کاهش مي‌يابد. همانند دماي بدن، بالا و پائين رفتن سطح هورمون استرس ستيز شما نيز بايد در طول 24 ساعت به نحو مناسبي تنظيم شود تا شما بتوانيد خواب راحتي بکنيد و سرحال از خواب بيدار شويد.

ساعت بدن و چرخه‌هاي خواب شما

پس از خوابيدن، خواب فرد عميقتر و عميقتر مي‌شود تا سرانجام به مرحله خواب کاملاً عميق مي‌رسد. سپس خواب او سبکتر و سبکتر مي‌شود تا فرد به مرحله خواب ديدن مي‌رسد. آنگاه کل اين چرخه دوباره تکرار مي‌شود. زمان اين چرخه حدوداً 90 دقيقه به طول مي‌انجامد. در اوايل شب، مدّت زمان بيشتري از اين چرخه در مرحله خواب کاملاً عميق مي‌گذرد و به تدريج، هر چه به صبح نزديکتر مي‌شويم، زمان صرف شده در اين مرحله کاهش مي‌يابد و زمان بيشتري در مرحله خواب ديدن صرف مي‌شود. براي آن که فرد خواب راحتي داشته باشد، اين الگوي خواب بايد به نحو مناسبي برقرار گردد. و البته اين چرخه توسط ساعت بدن شما تنظيم مي‌گردد.

استرس خواب شما را از بين مي‌برد.

ساعت بدن براي تنظيم‌ هارموني مناسب دماي بدن، هورمون استرس‌ستيز و چرخه‌هاي خواب شما نقش اساسي دارد. به عبارت ديگر، براي آن که خواب راحتي داشته باشيد و سرحال از خواب بيدار شويد، ساعت بدن شما بايد به خوبي عمل کند. سروتونين، که يکي از پيام‌آوران شادي است، محرّک اصلي ساعت بدن شماست. اگر استرس باعث کاهش سروتونين گردد، حرکت ساعت بدن شما متوقف مي‌شود يا با اختلال روبرو مي‌گردد. بنابراين، نعمت خواب راحت را از دست خواهيد داد.

از آنجا که معمولاً سروتونين نخستين پيام‌آور شادي است که تحت استرس از کار مي‌افتد، نخستين علامت استرس بيش از حد، معمولاً عدم توانايي در داشتن خواب راحت است.

نورآدرنالين: انرژي بخش

به احتمال زياد، همه شما نام «آدرنالين» را شنيده‌ايد. هنگامي که مي‌ترسيد، آدرنالين از غدد آدرنال به جريان خون شما سرازير مي‌شود. ضربان قلب شما تندتر مي‌شود، جريان خون از پوست و روده‌ها به سمت عضلات منحرف مي‌گردد و عرق بر روي پيشاني و کف دستتان ظاهر مي‌شود. به عبارت ديگر، بدن شما براي «مقابله» آماده مي‌شود. نورآدرنالين که از خانواده آدرنالين است، يکي از پيام‌آوران شادي است و وظايف بسيار مهمي در سيستم اعصاب دارد. يکي از اين وظايف که در اينجا بيشتر مورد نظر ماست، نقش نورآدرنالين در تنظيم سطح انرژي است. عملکرد مناسب نورآدرنالين در مغز براي احساس انرژي داشتن ضرورت دارد.

افرادي که فاقد نورآدرنالين کافي باشند، رفته رفته خموده و کسل مي‌شوند و انگار انرژي براي انجام هيچ کاري ندارند. فعاليت مغز با نورآدرنالين کم، همانند حرکت ماشين با باتري خراب است. دير يا زود، ماشين روشن نخواهد شد.

دوپامين: شادي و درد شما

همان گونه که احتمالاً مي‌دانيد، مرفين و هروئين، قويترين مواد شناخته شده براي رهايي از درد و ايجاد سرخوشي هستند. مدتها اعتقاد بر اين بود که آنها رفتاري مشابه به يک مادّه شيميايي ناشناخته ولي طبيعي بدن دارند. اما پيشرفتهاي تکنولوژيکي اخير به کشف مولکولهاي طبيعي «شبه مرفين» انجاميده است که در مغز همه ما توليد مي‌شود. آنها که اندورفين( Endorphins ) ناميده مي‌شوند، مسئول تنظيم لحظه به لحظه آگاهي ما نسبت به درد هستند.

به نظر مي‌رسد که با کشف اندورفين، سازوکار طبيعي بدن براي تنظيم درد مشخص شده باشد. به احتمال زياد، ميزان مشخصي از اندورفين همواره در بدن ترشح مي‌شود. اين ميزان ترشح، تحت شرايط خاصي افزايش مي‌يابد و باعث مي‌شود که فرد حساسيت کمتري نسبت به درد داشته باشد. و بر عکس، تحت شرايطي کاهش مي‌يابد و شخص را بيشتر از معمول نسبت به درد حساس مي‌سازد.

سطح مختلف اندورفين در افراد بيانگر اين واقعيت است که چرا آنها در برابر محرکهاي مشابه درد، عکس‌العملهاي متفاوتي نشان مي‌دهند. در تجربيات پزشکي بسيار ديده شده است که يکنفر با يک آسيب‌ديدگي خاص، ناراحتي اندکي داشته در حالي که فرد ديگري با همان آسيب‌ديدگي، بسيار بيقراري و ابراز ناراحتي مي‌کرده است.

حال به سومين پيام‌آور شادي، يعني دوپامين برگرديم. به نظر مي‌رسد که تمرکز دوپامين بر آن ناحيه‌اي از مغز است که درست همجوار محلي است که سازوکار آزادسازي اندورفين قرار دارد. هنگامي که عملکرد دوپامين دچار اختلال گردد، عملکرد اندورفين هم مختل مي‌شود. بنابراين، هنگامي که استرس زياد باعث اختلال در عملکرد دوپامين شود، مقاومت طبيعي بدن در برابر درد نيز از دست خواهد رفت.

دوپامين همچنين «مرکز خوشي» در بدن شما را اداره مي‌کند. اين ناحيه‌اي از مغز شماست که به شما اجازه مي‌دهد تا از زندگي لذت ببريد. هنگامي که استرس، کار دوپامين را مختل کند، مرکز شادي غيرفعال مي‌گردد و فعاليتهاي شادي بخش ديگر خاصيت‌شان را از دست مي‌دهند. با سوء عمل جدّي دوپامين / اندورفين، زندگي دردناک و خالي از هرگونه شادي خواهد شد.

پيامدهاي استرس بيش از حد

هنگامي که سطح استرس به اندازه‌اي برسد که پيام‌آوران شادي را دچار اختلال سازد، چه اتفاقي مي‌افتد؟ و چه احساسي در شما به وجود مي‌آيد؟

نخست آن که ساعت بدن شما از کار مي‌افتد. در نتيجه، خوابيدنتان با اشکال روبرو مي‌شود و در طول شب چندبار از خواب بيدار مي‌شويد و صبح که از خواب برمي‌خيزيد بهيچوجه احساس نمي‌کنيد که خستگي از تن‌تان در رفته است.

ديگر آن که در خود احساس کمبود انرژي مي‌کنيد. کمبود تمايل به بيرون رفتن و انجام دادن کاري و کمبود علاقه به دنياي خارج.

سوم آن که احساس درد و ناراحتي مي‌کنيد. شايعترين دردها در اين حالت عبارتند از درد قفسه سينه، شانه‌ها، پشت و گردن. به همراه افزايش حساسيت نسبت به درد، حس لذت بردن از زندگي نيز کاهش خواهد يافت. چيزهايي که پيش از اين، سرگرم کننده و شادي‌بخش بودند ديگر اين چنين نخواهند بود.

هنگامي که همه اين عوارض با هم به سراغ شما آيد، ديگر زندگي به نظر شما لذت بخش نخواهد بود. در اين حالت است که ممکن است خيلي زود و بابت هرچيز گريه کنيد و احساس «افسردگي» نمائيد.

پس از اين تغييرات عجيب در سيستم بدن شما، احساس اضطراب نيز کاملاً عادي است. چرا خوابم نمي‌برد؟ چرا هميشه درد دارم؟ آيا مشکل قلبي دارم؟ چه بلايي دارد سرم مي‌آيد؟ در خلال اين دوران است که حس مي‌کنيد نفستان خوب بالا نمي‌آيد و دچار درد در ماهيچه‌ها و عضلات قفسه سينه مي‌شويد. حتي ممکن است دچار سرگيجه، درد معده و اسهال هم بشويد. استرس باعث مي‌شود که بدن شما به نحو عجيب و پيچيده‌اي رفتار کند. تحت اين شرايط، اضطراب اصلاً غيرعادي نيست.

همان گونه که قبلاً گفته شد، ده درصد جمعيت جهان دچار استرس بيش از حد هستند. در گذشته، علّت اين امر ناشناخته بود و غالباً گفته مي‌شد که اين افراد داراي «بيماري رواني» هستند. امّا دنياي پزشکي اکنون تشخيص داده است که اين عوارض ناشي از اختلال در عملکرد پيام‌آوران شادي است. و اين اختلال به نوبه خود در اثر استرس بيش از حد است.



قسمت پنجم

نيروبخش‌ها





هنگامي که احساس ناراحتي مي‌کنيد، به طور طبيعي سعي مي‌کنيد کاري کنيد که حالتان بهتر شود. معمولاً پيرامون ما انسانها چيزهايي وجود دارد که با خوردن، آشاميدن، بو کردن و يا تزريق کردن آنها حالمان موقتاً بهتر مي‌شود. تمام اين چيزها که ما آنها را «نيروبخش» مي‌ناميم به طور شيميايي سطح يکي يا چند تا از پيام‌آوران شادي را بالا مي‌برند و کمک مي‌کنند تا به طور موقت تعادل به مغز شما باز گردد.

هشدار: استفاده از نيروبخش‌ها براي مقابله با استرس بيش از حد، کار نادرستي است!! آنها دوام چنداني ندارند و مشکل آفرين هستند.

حال ببينيم اين نيروبخش‌ها چه هستند:

قند

ما به طور خلاصه گلولز، لاکتوز، فروکتوز و ساکاروز را قند مي‌ناميم. همه آنها ملکولهاي ريزي هستند که به سادگي جذب بدن مي‌شوند و قند خون را بالا مي‌برند.افزايش ناگهاني قندخون، به بالا رفتن فوري سطح پيام‌آوران شادي منجر مي‌شود. قند يا شکر، متداولترين نيروبخش است.

کافئين

کافئين، داروي محرّک مغز است که از سيستم گردش خون شما جدا شده وارد مغز مي‌گردد و سطح پيام‌آوران شادي را بالا مي‌برد. ما همگي از خاصيت انرژي بخش کافئين آگاهيم و به همين دليل کافئين دومين نيروبخش از نظر گستردگي استفاده است. تذکر اين نکته مهم است که کافئين نه تنها در قهوه بلکه در شکلات، آب معدني گازدار و انواع چاي يافت مي‌شود.

الکل

نوشيدن الکل، تقويت کننده قوي پيام‌آوران شادي در مغز است. به عملکرد ساعت بدن کمک مي‌کند و در نتيجه فرايند خواب رفتن را تسهيل مي‌کند. به مردم کمک مي‌کند که احساس انرژي داشتن بيشتري بکنند، حس درد را کاهش و سرخوشي را افزايش مي‌دهد. الکل از نظر گستردگي استفاده سومين نيرو‌بخش‌ است.

جالب است بدانيد که انواع مختلف حلال‌ها هم مي‌توانند اثر مشابهي با الکل داشته باشند. بخار اين حلال‌ها وقتي که استنشاق شود وارد خون مي‌گردد و مستقيماً بر روي مغز اثر مي‌گذارد. سطح پيام‌آوران شادي را بالا مي‌برد و درست مثل ساير نيرو‌بخش‌ها عمل مي‌کند. بسياري از حلال‌ها مثل: چسب، مايع پاک‌کننده، رنگهاي روغني و ... چنين اثري دارند. اين مطلب را از آن جهت گفتيم که بسياري از افرادي که در محل کارشان با اين حلال‌ها سروکار دارند نمي‌دانند که آنها مستقيماً بر روي مغزشان اثر مي‌گذارند.

توتون، کوکائين و هروئين

اين مواد شيميايي مستقيماً سطح پيام‌آوران شادي را بالا مي‌برند. آنها به طور گسترده‌اي استفاده مي‌شوند و فوق‌العاده خطرناک و آسيب‌رسان هستند.

آدرنالين بدن خودتان

همان گونه که قبلاً گفتيم، هنگامي که بدن آماده دفاع از خود مي‌شود يا هنگام فعاليت و دويدن، هورموني به نام آدرنالين از غدد آدرنال آزاد مي‌گردد که عملکرد نورآدرناليني مغز را تقويت مي‌کند.

بسياي از مردم از آزاد شدن آدرنالين خود به عنوان نيروبخشي که براي احساس سلامتي به آن نياز دارند استفاده مي‌کنند. يک نمونه بارز، کساني هستند که به کار کردن اعتياد دارند. اين افراد دچار استرس بيش از حد هستند و به جاي آن که سعي کنند بار استرس خود را کاهش دهند، روزي 16 تا 20 ساعت کار مي‌کنند و ميزان آزادشدن آدرنالين در بدن خود را به حداکثر مي‌رسانند.

نمونه ديگر را مي‌توان در بين کساني ديد که به طور افراطي به ورزش يا قمار روي مي‌آورند. اکثر آنها دچار استرس بيش از حد هستند و به جاي کاهش سطح استرس خود، از آدرنالين خود براي بالا بردن سطح پيام‌آوران شادي در مغزشان استفاده مي‌کنند.

نحوه استفاده از نيروبخش‌ها

کساني که به استرس بيش از حد دچار هستند، معمولاً به دو شيوه از نيروبخش‌ها استفاده مي‌کنند: به طور مداوم و يا يکباره و افراطي. بعضي‌ها به طور مرتب و ثابت از نيروبخش‌ها استفاده مي‌کنند. به طور مثال، صبحها با يک فنجان قهوه از خواب بيدار مي‌شوند، در طول شبانه‌روز نوشابه و انواع شيريني‌ها و قهوه با شير مي‌خورند، و همراه با شام نيز الکل مصرف مي‌کنند. اما برخي ديگر، ممکن است هفته‌ها از مواد نيروبخش‌ استفاده نکنند اما ناگهان يکروز يک بسته شکلات يا چند شيريني خامه‌اي بزرگ و يا مقدار زيادي مشروبات الکلي بخورند و آنگاه پس از صرف همه اينها، دوباره براي مدتي طولاني حالشان خوب باشد.

هر دو شيوه استفاده از نيروبخش‌ها قابل درک است. در حالت اول، عوامل استرس‌زا باعث مي‌شوند که شخص احساس ناراحتي کند و از مواد نيروبخش به عنوان «دارو» به طور مرتب استفاده کند. اما حالت دوم کمي عجيب است و دليل اين رفتار به مجموعه‌اي از سلولها در اعماق مغز برمي‌گردد که به نام «مرکز خوشي» شناخته مي‌شوند.

در دهه 1950 دانشمندان به مطالعه تاثيرات عبور دادن جريان الکتريسيته به مدت يک دقيقه از بخشهاي خاصي از مغز حيوانات پرداختند. در سال 1954 کشف شد که تحريک مستقيم ناحيه‌هاي خاصي از مغز مي‌تواند براي يک حيوان بسيار ارضاء کننده و خوشايند باشد. الکترودهايي در مغز يک خرگوش کار گذاشته شد و به اهرمي اتصال داده شد. اين اهرم درون قفس حيوان قرار داشت و او مي‌توانست با فشار دادن آن، يک جريان خفيف الکتريکي به مغزش ارسال کند. دانشمندان با کمال تعجّب مشاهده کردند که حيوان براي رساندن خود به اهرم و فشار دادن آن، حاضر به انجام هر کاري است.

در سال 1965 يک ناحيه خاص از مغز کشف گرديد. تحريک اين ناحيه به قدري ارضاء کننده بود که خرگوشهاي گرسنه، بين غذا خوردن و فشار دادن اهرم، دومي را انتخاب مي‌کردند تا وقتي که واقعاً از گرسنگي به حال مرگ مي‌افتادند. در اواخر دهه 1960، مشاهدات کاملتر شد و مشخص گرديد که ناحيه‌هايي در مغز حيوان وجود دارد که در اثر تحريک، حس ارضاء کنندگي فوق‌العاده‌اي به وجود مي‌آورند. به مجموعه اين ناحيه‌ها «مرکز خوشي» گفته مي‌شود.

وجود «مرکز خوشي» در انسان نيز از طريق اعمال جراحي اعصاب به اثبات رسيد. شايد بدانيد که خود مغز، فاقد رشته‌ها يا فيبرهاي درد است. بنابراين، عمل جراحي اعصاب مي‌تواند در حالي که بيمار هوشيار و بيدار است صورت گيرد. در خلال بعضي از عملهاي جراحي، مرکز خوشي تحريک مي‌شود و احساس خوشايندي به بيمار دست مي‌دهد. خصوصاً اين تحريک در بيماراني که دچار افسردگي بوده‌اند (يعني پيام‌آوران شادي آنها عملکرد مناسبي نداشته‌اند) «بسيار ارضاء کننده» گزارش شده است. در يک آزمايش، دکمه‌اي در اختيار چنين بيماري گذاشته شد تا هرگاه که خواست با فشاردادن آن، به تحريک مرکز خوشي‌اش بپردازد و او در طول يکساعت عمل جراحي، بيش از 400 بار دکمه را فشار داد.

کشف مرکز خوشي در انسان اهميت زيادي در درک چگونگي عملکرد نيروبخش‌ها دارد. در واقع، نيروبخش‌ها قادرند مرکز خوشي را مستقيماً تحريک کنند. مرکز خوشي طوري طراحي شده است که براي تحريک شدن به پيام‌آوران شادي مغز اتکاء دارد. در نتيجه، استفاده از نيروبخش‌ها سطح پيام‌آوران شادي را بالا مي‌برد و مستقيماً مرکز خوشي را تحريک مي‌کند.

اگر شخصي داراي منابع کافي براي پيام‌آوران شادي خود باشد، تحريک اضافي خوشايند است اما واقعاً ضروري نيست. ولي چنانچه استرس بيش از حد باعث عملکرد ضعيف پيام‌آوران شادي شده باشد، در اين حالت تاثير نيرو‌بخش‌ها فوق‌العاده است. درست همانند آن که الکترودهايي که در مغز حيوان کار گذاشته شد و اهرمي که درون قفس قرار داده شد به «خودتحريکي» غيرقابل کنترل حيوان انجاميد، و درست همانند آن که دکمه‌اي که در اختيار بيمار قرار داده شد به «خود تحريکي» بسيار زياد او در طول عمل جراحي منجر شد، استفاده از نيروبخش‌ها هم مي‌تواند به صورت کاملاً غيرقابل کنترلي درآيد.

اين امر بيانگر اين است که چرا يکنفر در اثر مصرف يکي از نيروبخش‌ها، مثلاً مشروبات الکلي، لذت کمي مي‌برد ولي فرد ديگري که دچار استرس بيش از حد است با خوردن همان ميزان مشروبات الکلي، آنچنان دچار سرخوشي مي‌شود که به صورت غيرقابل کنترلي به خوردن بيشتر مي‌پردازد.

واکنش‌هاي نشانه‌اي

يکي از مهمترين ويژگيهاي مصرف نيروبخش‌ها، چيزي است که به آن «واکنش نشانه‌اي» مي‌گويند. اگر شما با کساني که خيلي شکلات مي‌خورند يا خيلي مشروب مي‌نوشند يا خيلي شيريني مي‌خورند صحبت کنيد، معمولاً به شما مي‌گويند که واقعاً تمايلي به خوردن نداشته‌اند. اما مثلاً از کنار آشپزخانه رد شده‌اند و يک بسته شکلات آنجا ديده‌اند و چيز بعدي که به يادشان مي‌آيد اين است که نصف آن را خورده‌اند!

بوي پختن شيريني، يا رفتن به خانه مادر و يا حتي ديدن يک تبليغ تلويزيوني، مي‌تواند محرک اصلي شيريني خوردن باشد. به عبارت ديگر، واکنش نشانه‌اي، نوعي واکنش شرطي است. هر بار که در وضعيتي از يک نيروبخش‌ استفاده کرده باشيد، در مغز خود، پيوندي بين آن وضعيت و آن نيروبخش به وجود مي‌آوريد. آنگاه هنگامي که در وضعيت مشابهي قرار گيريد، بدن شما به طور خودکار سراغ آن نيرو‌بخش‌ را مي‌گيرد. به يک نمونه جالب توجه کنيد. شرکتهاي آبجوسازي ميلياردها دلار صرف تبليغ به منظور ارتباط دادن آبجو با ورزشهاي حرفه‌اي کرده‌اند. به طوري که تقريباً غيرممکن است يک مسابقه ورزشي از تلويزيون پخش شود ولي در آن تبليغ آبجو وجود نداشته باشد.

هنگامي که يک مسابقه فوتبال از تلويزيون پخش مي‌شود، تبليغات آبجو، واکنش‌هاي نشانه‌اي را فعّال مي‌سازد. بينندگان تلويزيون براي برداشتن آبجو به طرف يخچال مي‌روند. اين واکنش‌ها خودکار و اتوماتيک است و معمولاً شخص نسبت به هرگونه ارتباطي بين «نشانه» و «واکنش» ناآگاه است. شما مشغول تماشاي تلويزيون و صحبت کردن و شوخي کردن هستيد که ناگهان يک قوطي آبجو در دستتان ظاهر مي‌شود.

تصميم‌گيري واقعي براي خوردن آبجو در يک ناحيه عميق و ابتدايي مغز به عمل آمده است. تفکر در لايه‌هاي بيروني مغز ما که «کورتکس» خوانده مي‌شود صورت مي‌گيرد. در حالي که هماهنگ‌سازي عمليات خودکار بدن، مسئوليت لايه‌هاي دروني است. مثلاً هنگامي که راه مي‌رويد، همان لايه‌هاي دروني مغز شما، دستان شما را براي ايجاد تعادل به حرکت در مي‌آورد، جريان خون به عضلات شما را تنظيم مي‌کند و دماي بدن و تنفس شما را تنظيم مي‌کند. تمام اين کارها به صورت خودکار انجام مي‌شود و شما هيچگاه به آن فکر نمي‌کنيد.

پاولوف نشان داد که چگونه به سادگي مي‌توان لايه‌هاي دروني مغز را تحت شرايطي فعال ساخت. او چند سگ را به نحوي تربيت کرد که با شنيدن صداي زنگ، بزاق دهانشان را ترشح کنند. صداي زنگ، غذا نبود ولي سگها تربيت شده بودند که با شنيدن صداي زنگ، بزاق دهانشان را ترشح کنند. به همين ترتيب، کارخانه‌هاي آبجوسازي نيز اکثر مردم را به نحوي آموزش داده‌اند که وقتي صداي فوتبال را مي‌شنوند، يک بطري آبجو به دست بگيرند. فوتبال به آبجو هيچ ربطي ندارد ولي مردم به نحوي آموزش ديده‌اند که بين آن دو ارتباط برقرار مي‌کنند. و اين ارتباط در لايه‌هاي عميق مغز به وقوع مي‌پيوندد که از بخش آگاهي مغز متفاوت است.

تلويزيون را روشن مي‌کنيم، فوتبال پخش مي‌کند و ما آبجو مي‌خوريم. هيچ تفکري در اين ميانه نيست و همه چيز به صورت خودکار انجام مي‌شود. اگر چنين تاثيري وجود نداشت، شرکتهاي آبجوسازي سالانه ميلياردها دلار صرف آموزش بينندگان نمي‌کردند.

حال به بحث خود درباره مصرف نيروبخش‌ها بازگرديم. کساني که به طور مداوم از نيروبخش‌ها استفاده مي‌کنند، مجموعه‌اي از واکنش‌هاي نشانه‌اي بسيار قوي ايجاد کرده‌اند. براي مثال، يک فنجان قهوه پس از صبحانه، سپس باز هم قهوه در هنگام استراحت بين کار، يک ليوان نوشابه به همراه ناهار، ... و به همين ترتيب تا موقع خواب. چون موقعيت و شرايط استفاده از نيروبخش‌ها در سطح لايه‌هاي زيرين مغز ريشه دوانده و جاگير شده است، اين عمل به صورت خودکار و غيرارادي، درست مثل نفس کشيدن يا تکان دادن دستها به هنگام راه‌ رفتن، انجام مي‌گيرد. در واقع، مصرف نيروبخش‌ها براي مصرف‌کنندگان مداوم آنها، آنچنان به طور خودکار و غيرارادي صورت مي‌گيرد که آنها از اين که مصرف اين حجم قند، قهوه و الکل «عادي» نيست و براي سلامتي‌شان ضرر دارد، به کلي ناآگاهند.

از سوي ديگر، مصرف کنندگان يکباره و افراطي نيروبخش‌ها کساني هستند که وقتي استرس بيش از حد، باعث عدم تعادل جدي پيام‌آوران در مغز آنها مي‌شود، شرايط براي واکنش نشانه‌اي نسبت به مصرف حجم زيادي از نيروبخش‌ها در آنها مهيا مي‌گردد.

اشکالات استفاده از نيروبخش‌ها

همان‌گونه که پيش از اين گفتيم، ده درصد از کل مردم دنيا دچار استرس بيش از حد هستند. از سوي ديگر، نيروبخش‌هاي معمولي نظير قند، کافئين، تنباکو و الکل همه جا در پيرامون ما در دسترسند و بسياري از مردم از آنها استفاده مي‌کنند. تنها در آمريکا حداقل 20 ميليون نفر به طور مرتب از آنها براي خوب خوابيدن، انرژي پيدا کردن، لذت بردن از زندگي و غلبه بر اضطراب و افسردگي استفاده مي‌کنند. ولي متاسفانه نيروبخش‌ها فايده چنداني ندارند.

مهمترين اشکال نيروبخش‌ها اين واقعيت است که: شما نمي‌توانيد با استفاده از نيروبخش‌ها، به طور دقيق فعاليت پيام‌آوران مغزتان را دوباره متعادل سازيد. اين کاري است که بدن شما بايد خودش انجام دهد. اگر باور نمي‌کنيد خودتان امتحان کنيد. شما هرگز قادر نخواهيد بود با استفاده از نيروبخش‌ها براي خودتان احساس آرامش و راحتي فراهم کنيد.

کساني که از نيروبخش‌ها استفاده مي‌کنند سعي مي‌کنند تا بين منابع استرس‌زا از يک سو و انواع مختلف نيروبخش‌ها از سوي ديگر، تعادل برقرار سازند. اما متعادل کردن دقيق فعل و انفعالات شيميايي مغز به اين روش، غيرممکن است. به همين خاطر، شخص گاهي احساس «راحتي» ولي بيشتر اوقات به دليل عملکرد نامناسب پيام‌آوران شادي، احساس ناراحتي مي‌کند. اين افراد به طور ثابت در الاّکلنگ احساس خوب و بد، پائين و بالا مي‌روند.



قسمت ششم

تحمّل استرس: الگوهاي وراثتي



اغلب مردم با استرس‌هاي زندگي امروز کنار مي‌آيند. در واقع استرس در جوامع امروزي ما «عادي» تلقي مي‌شود و مشکل خاصي به بار نمي‌آورد. اما ده درصد مردم نمي‌توانند خود را با آنها تطبيق دهند. دليل اين امر آن است که آنها سطح پائيني از تحمل استرس را به ارث برده‌اند. اين افراد معمولاً نشانه‌هاي استرس بيش از حد را هنگامي که به نوجواني و بلوغ مي‌رسند نشان مي‌دهند. همه مي‌دانيم که اين دوران، يکي از پراسترس‌ترين دوران زندگي هر کس است. بچه‌اي که سطح پائيني از تحمل استرس را به ارث برده باشد، هنگامي که به دوران بلوغ مي‌رسد با خستگي، مشکلات خواب، افسردگي و اضطراب روبرو مي‌شود.

در اين هنگام نوجوان به نيروبخش‌ها به عنوان «دارو» روي مي‌آورد تا حال خود را بهتر کند. از همين موقع، الگوي استفاده از نيروبخش‌ها(به طور مداوم يا يکباره و افراطي) شکل مي‌گيرد و شخص تا پايان عمر گرفتار آن خواهد بود.

ممکن است بپرسيد از کجا معلوم شده است که اين يک مشکل ارثي است؟ آيا نمي‌توان اين گونه استدلال کرد که اگر پدري الکلي داراي فرزندي الکلي است اين بدان علت است که پسر، مصرف الکل را از پدر «يادگرفته» نه اين که به ارث برده است؟

براي پاسخ به اين سوالات، توجه شما را به نتايج مطالعه‌اي که در سال 1980 برروي هزاران نوزاد که به فرزندخواندگي پذيرفته شده بودند به عمل آمد، جلب مي‌کنم. اين نوزادان بلافاصله پس از تولد به منزلهاي جديد برده شده بودند و هيچ اطلاعي از والدين واقعي خود نداشتند. موضوع اين مطالعه، بررسي الگوي مصرف يکي از نيروبخش‌ها، يعني الکل بود.

اين مطالعه، يافته‌هاي بسيار تعجب‌آوري داشت. نخست اين که درصد بسيار بالايي از فرزنداني که والدين واقعي‌شان الکلي نبودند، الکلي نشده بودند. حتي اگر پدرخوانده و مادرخوانده‌شان الکلي بودند. در نتيجه، مشخص شد که بزرگ‌ شدن در کنار افراد الکلي، دليلي براي الکلي شدن فرزندان نيست.

از سوي ديگر، نشان داده شد که پسراني که پدر واقعي‌‌شان الکلي بوده، 9 برابر بيشتر از ديگران احتمال الکلي شدن دارند. اين نسبت براي دختراني که مادر واقعي‌شان الکلي بوده، سه برابر است. توجه کنيد که اين در شرايطي است که بچه‌ها هيچ چيز از والدين واقعي‌‌شان نمي‌دانستند!

اين مطالعه بدين گونه تفسير شد که «الکليسم» يک بيماري ارثي است. ولي آنچه که در واقع نشان داده شده اين بود که «سطح پائين تحمل استرس» ارثي است. الکليسم يک بيماري نيست، بلکه استفاده افراطي از يک نيروبخش‌ توسط کسي است که سعي دارد خود را «درمان» کند.

در سالهاي گذشته مشخص نشده بود که انواع مختلف نيروبخش‌ها به گونه مشابهي عمل مي‌کنند. در واقع، همه آنها به طور موقت عملکرد پيام‌آوران شادي در مغز را تقويت مي‌کنند. چون اين واقعيت هنوز هم براي همه روشن نشده است، از اين روست که مي‌شنويم مردم درباره استفاده از يک نيروبخش‌ خاص به عنوان «بيماري» ياد مي‌کنند. براي مثال، مردم درباره «الکليسم»، «اعتياد به کار»، «قمار بازي وسواسي»، «خوردن وسواسي» و «اعتياد به کوکائين» به عنوان بيماريهاي مختلف صحبت مي‌کنند.در حالي که اغلب اين افراد، مشکل مشابهي دارند: استرس بيش از حد که باعث مي‌شود احساس ناراحتي کنند و به منظور درمان خود، به استفاده از انواع نيروبخش‌ها روي آورند.



قسمت هفتم

نيروبخش‌ها کارساز نيستند.





پيش از اين گفتيم که هيچکس نمي‌تواند با استفاده از نيروبخش‌ها، فعل و انفعالات شيميايي مغز خود را دوباره به حالت تعادل برگرداند. اکنون مي‌دانيم که حداقل ده درصد مردم، يعني آنهايي که سطح پائين تحمل استرس را به ارث برده‌اند بيشترعمر خود را صرف همين کار مي‌کنند. سه دليل وجود دارد که اين کار بي‌ثمر است:

عدم دقت

همان‌گونه که قبلاً گفتيم، تغييرات جزئي و ظريف در سطح فعل و انفعالات شيميايي مغز، کاري نيست که بتوان به صورت «دستي» انجام داد. اين درست مثل اين است که بخواهيد سطح خاک يک گلدان کوچک را به کمک يک بولدوزر صاف کنيد. آنچه در انتها برايتان باقي مي‌ماند، يک گلدان شکسته است!

بازگشت به وضع اول

دومين واقعيت اين است که تمام نيروبخش‌ها دوره اثر موقتي دارند و وضع شما پس از خاتمه دوره اثر آنها دوباره به حالت اول برمي‌گردد. و معمولاً هر چه اثر بخشي آنها سريعتر باشد، بازگشت به وضعيت اوليه نيز به همان سرعت خواهد بود. بنابراين، کساني که از نيروبخش‌ها استفاده مي‌کنند در يک حالت الاکلنگي بين خوب و بد بسر مي‌برند. يکروز شاد و سرحال و پرانرژي هستند و روز ديگر افسرده و مضطرب و خسته.

کاري که آنها بايد بکنند اين است که بايد تلاش کنند سطح استرس‌شان را پائين بياورند. اگر بتوانند با انجام اين کار، استرس بيش از حد را از خود دور کنند، خود بدن تعادلش را برقرار خواهد ساخت.

اما اغلب کساني که دچار استرس بيش از حد هستند هرگز به پائين آوردن سطح استرس‌شان فکر نمي‌کنند. اکثر آنها حتي باور ندارند که از استرس بيش از حد رنج مي‌برند و فکر مي‌کنند که ديگران نيز احساسي مشابه آنها دارند. بنابراين به بهترين کاري که مي‌توانند براي خودشان بکنند روي مي‌آورند و آن، چيزي نيست جز درمان خود به کمک نيروبخش‌ها و به حرکت درآوردن دوباره الاکلنگ با سرعت بيشتر.

عادت کردن

سومين مشکل استفاده از نيروبخش‌ها اين است که بدن با سرعت به بسياري از آنها عادت مي‌کند. اين بدان معني است که فرد بايد مقدار بيشتري از آنها را استفاده کند تا به تاثير مورد نظرش برسد و در اين حالت است که اثرات جانبي کافئين، الکل، تنباکو و مواد مخدّر بسيار جدّي و خطرناک مي‌شود.

کسي که مقدار زيادي الکل مصرف مي‌کند در معرض خطر مرگ در اثر تصادفات رانندگي، نارسايي کبد يا خونريزيهاي داخلي قرار مي‌گيرد و به ديگران نيز ممکن است آسيب برساند. مصرف زياد تنباکو به ريه‌ها و عروق بدن آسيب جدي مي‌رساند و باعث سرطان مي‌گردد. کافئين زياد، ضربان قلب را نامنظم مي‌کند و مصرف زياد مواد مخدّر به سادگي به تشنج و مرگ مي‌انجامد. تمام اين اثرات جانبي، استرس بيشتري به بدن وارد مي‌کنند که به نوبه خود، وضعيت را بدتر مي‌کند.



قسمت هشتم

آرام‌بخش‌ها





همان گونه که پيش از اين گفتيم، کساني که دچار استرس بيش از حد هستند، با استفاده از نيروبخش‌ها گاهي احساس راحتي و خوبي مي‌کنند ولي بيشتر اوقات اعصابشان بهم ريخته و خراب است.

چنين افرادي معمولاً هنگامي که ناراحتي‌شان تشديد مي‌شود به پزشک مراجعه مي‌کنند و به او مي‌گويند: «تحمل اين وضع ديگر بسيار سخت است. لطفاً به من چيزي بدهيد که اعصابم را آرام کند و بتوانم شبها خواب راحتي بکنم.» پزشک هم به احتمال زياد در برابر اين درخواست، قرصهاي آرام‌بخش تجويز خواهد کرد. آرام‌بخش‌ها داروهايي هستند که موقتاً بدن را به حالت خواب يا رخوت مي‌برند.

معروفترين اين نوع داروها «واليوم» است. قرصهاي مشابه ديگري نيز از خانواده واليوم ولي با نامهاي مختلف وجود دارند که همگي داراي اثر مشابهي هستند. از آن جمله مي‌توان به ترانکسين، سراکس، زاناکس، اتيوان، سنتراکس، پاکزيپام و ليبريوم اشاره کرد. تمام داروهايي که در خانواده واليوم قرار دارند به نام «بنزوديازپين» شناخته مي‌شوند. خانواده ديگري از آرام‌بخش‌ها «باربيتورات‌ها» هستند. داروهايي مانند فنورباربيتال، بوتالبيتول و سکونال.

آرام‌بخش‌ها کاري به پيام‌آوران شادي مغز ندارند و بر ناحيه‌هاي ديگري از مغز اثر مي‌گذارند. متاسفانه‌ آرام‌بخش‌ها تنها براي يک تا سه ماه اثر بخش هستند و پس از آن، گيرنده‌هاي مغز به وجود آنها عادت مي‌کنند. در اين هنگام است که درد و خستگي دوباره به سراغ فرد مي‌آيد و متاسفانه براي بسياري از مردم کنار گذاشتن آرام‌بخش‌ها غيرممکن مي‌شود.خصوصاً کنار گذاشتن داروهاي خانواده واليوم داراي چنان عوارض جدي است که کساني که براي يک دوره طولاني از آنها استفاده کنند به راحتي نمي‌توانند آنها را ترک کنند، حتي اگر آن آرام‌بخش ديگر خاصيتي هم نداشته باشد!

ما مي‌دانيم که هيچکس نمي‌تواند با استفاده از نيروبخش‌ها فعل و انفعالات شيميايي مغز خود را متعادل سازد. با افزودن آرام‌بخش‌ها، آميزه‌اي به وجود مي‌آيد که وضع را به مراتب بدتر و نوميد کننده‌تر مي‌سازد.



قسمت نهم

درمان استرس بيش از حد





افسردگي، اضطراب، الکليسم، خودبيمارانگاري ( hypochondriasis )، بي‌خوابي و ... همه نامهاي مختلفي هستند که به عوارض استرس بيش از حد داده شده است. در گذشته، هر يک از اينها، يک بيماري جداگانه در نظر گرفته مي‌شد ولي اکنون ما مي‌دانيم که همه آنها پيامدهاي درست کار نکردن پيام‌آوران شادي در مغز و تلاش ناکام انسان براي رفع آنها از طريق استفاده از نيروبخش‌ها و آرام‌بخش‌ها هستند. يکي از دستاوردهاي مهم دهه 1990، درک ما از چگونگي کارکرد همه اينهاست. ما اکنون ابزارهايي در اختيار داريم که مي‌تواند به فرد کمک کند تا از دست استرس بيش از حد رهايي يابد و سلامتي خود را بازيابد.

بزرگترين اشتباهي که براي مقابله با استرس خود مي‌توانيد مرتکب شويد، استفاده از نيروبخش‌ها براي تقويت پيام‌آوران شادي مغزتان است. با اين کار، خود را سوار الاّکلنگي مي‌کنيد که دائم بالا و پائين مي‌رود و هيچگاه به تعادل نمي‌رسد. گاهي احساس راحتي و خوبي و بيشتر وقتها احساس مريضي و ناراحتي.

کاري که بايد انجام دهيد، متوقف ساختن استفاده از نيروبخش‌ها، پائين آوردن سطح استرس خود و فرصت دادن به بدنتان براي متعادل ساختن دوباره خود است.

پس راه درمان استرس بيش از حد، کاهش فشار و بار استرس خود است. در زير 10 روش ساده براي اين کار ارائه شده است:

1- به زندگي خود نظم و ترتيب بدهيد

کساني که از استرس بيش از حد رنج مي‌برند، «ساعت بدن‌شان» دچار اختلال شده است. تنظيم مجدد ساعت بدن براي خواب آرام، سرحال بيدار شدن و احساس راحتي و خوبي داشتن ضرورت دارد. زمان مشخصي براي خوابيدن و بيدار شدن خود تعيين کنيد. 2 تا 3 هفته طول مي‌کشد تا ساعت بدن شما خود را با آن تنظيم کند. برنامه زمانبندي خود را دقيقاً رعايت کنيد. تا وقتي ساعت بدن شما دوباره به کار نيافتد، مشکل خواب شما حل نخواهد شد. اگر 45 دقيقه پس از آن که به بستر رفتيد هنوز خوابتان نبرده بود، بلند شويد و کتاب بخوانيد يا کارهاي خانه را انجام دهيد. دير يا زود خوابتان خواهد گرفت. هر شب در ساعت مقرّر به رختخواب برويد. با کاهش سطح استرس، ساعت بدن شما کارش را آغاز خواهد کرد و به تدريج خود را با زمانبندي خواب شما تطبيق خواهد داد. صبور باشيد و فراموش نکنيد که اين فرايند چند هفته‌اي طول خواهد کشيد.

2- به خودتان فرصت استراحت بدهيد

شما بايد زمان کافي در اختيار بدنتان براي بازسازي خود و توليد مجدّد پيام‌آوران شادي قرار دهيد. اگر از عوارض استرس بيش از حد مانند خستگي، درد، اضطراب، مشکل خواب، افسردگي و ... رنج مي‌بريد به بدنتان فرصت التيام و بهبودي بدهيد.

هر روز صبح ليست کارهايي که مي‌خواهيد در آن روز انجام دهيد را تهيه کنيد....

سپس نصفه پائين آن ليست را پاره کنيد و دور بريزيد!

3- از فشار فعاليتها و درگيريهاي اجتماعي خود بکاهيد

بگذاريد کس ديگري ناهار خانواده در تعطيلات آخر هفته را درست کند. اين هفته فقط يکروز از خانه بيرون برويد. به ميهمانان شهرستاني خود که هميشه انتظار دارند در منزل شما اقامت کنند بگوئيد که «بعد از اين که در هتل اتاق گرفتند به شما تلفن کنند.»

بيشتر از گذشته به درخواستهايي که از سوي ديگران براي گرفتن وقت شما به عمل مي‌آيد «نه» بگوئيد.

4- هر تغييري در محيط زندگي خود را به تعويق بياندازيد

يادتان نرود که تغيير، استرس است. بنابراين آرام بگيريد و هر نوع تغيير بزرگي را به تعويق بياندازيد. مثلاً تغيير دکوراسيون خانه يا اسباب‌کشي به يک خانه جديد. تغيير در محيط زندگي، حتي اگر آن تغيير برايتان خوشايند باشد، يک استرس عمده است و حداقل 25 نمره به مقدار استرس شما مي‌افزايد و چنانچه دشواريهاي مالي هم به همراه داشته باشد مي‌تواند تا 65 نمره افزايش يابد.

وقتي در نظر بگيريد که مي‌خواهيد سطح استرس خود را به 150 يا پائين‌تر از آن برسانيد، آنگاه خواهيد ديد که چقدر به تعويق انداختن يک تغيير در محيط زندگي براي دستيابي به اين هدف مفيد است.

5- ساعت حضور خود در محيط کار يا تحصيل را کاهش دهيد

کار يا تحصيل بيش از 40 ساعت در هفته، 40 نمره به مقداراسترس شما مي‌افزايد، به خودتان مرخصي بدهيد.

6- رژيم استرس بيش از حد

•  مقدار قند خون خود را ثابت نگه داريد.

کساني که دچار استرس بيش از حد هستند تقريباً هميشه به استفاده از قند به عنوان يک نيروبخش روي مي‌آورند. در نتيجه، قند خون آنها بالا و پائين مي‌شود. بنابراين، مهمترين نکته رژيمي، ثابت نگه‌داشتن مقدار قند خون و جلوگيري از نوسان آن است. قند مورد نياز بدن خود را از ترکيبات کربوهيدرات مثل برنج، پاستا، نان، سيب‌زميني و غلات تامين کنيد. اين‌گونه مواد غذايي به کندي توسط بدن شکسته مي‌شوند و قند موجود در آنها در مدّت زماني طولاني آزاد مي‌شود. خوردن وعده‌هاي بيشتر غذاي کم به جاي يکي دو وعده غذاي زياد نيز به ثابت‌ نگه‌داشتن ميزان قند خون کمک مي‌کند.

•  سبزيجات بيشتري بخوريد.

توليد سروتونين (يکي از پيام‌آوران شادي) توسط مغز شما، به رژيم غذايي‌تان وابسته است. خوردن سبزيجات بيشتر، توليد سروتونين توسط مغز شما را مي‌تواند افزايش دهد. اين افزايش به دليل جذب بهتر آمينواسيد «اِل تريپتوفان» است. سبزيجات داراي اين مادّه به صورت طبيعي هستند. گوشت هم شامل «ال تريپتوفان» هست ولي هنگامي که شما گوشت مي‌خوريد، اين آمينواسيد بايد با بسياري آمينواسيدهاي ديگر براي جذب شدن به رقابت بپردازد که غالباً در اين رقابت بازنده مي‌شود. در نتيجه، با خوردن سبزيجات، جذب بهتر و مطمئن‌تري از «ال تريپتوفان» خواهيد داشت. به عبارت ساده‌تر، ناهار سالاد بخوريد!

•  ويتامين و مواد معدني به قدر کافي به بدنتان برسانيد.

مي‌توانيد از جدول زير استفاده کنيد. قرصهايي با اين ترکيبات در همه داروخانه‌ها در دسترس است. بهتر است روزي يک قرص مصرف کنيد.

ويتامين A

5000 واحد

ويتامين B12

9 ميکروگرم

منگنز

5 ميلي‌گرم

ويتامين E

30 واحد

ويتامين D

400 واحد

پتاسيم

30 ميلي‌گرم

ويتامين C

تا 250 ميلي‌گرم

بيوتين

45 ميکروگرم

کلريد

2/27 ميلي‌گرم

اسيدفوليک

400 ميکروگرم

کلسيم

162 ميلي‌گرم

کروميم

25 ميکروگرم

ويتامين B1

25/2 ميلي‌گرم

فسفر

125 ميلي‌گرم

سِلنيم

25 ميکروگرم

ويتامين B2

6/2 ميلي‌گرم

آهن

27 ميلي‌گرم

موليبدن

25 ميکروگرم

نياسيناميد

20 ميلي‌گرم

يد

150 ميکروگرم

روي

15 ميلي‌گرم

ويتامين B6

3 ميلي‌گرم

منيزيم

100 ميلي‌گرم





ويتامين K

125 ميکروگرم

مس

2 ميلي‌گرم





7- استفاده از نيروبخش‌ها را کاهش دهيد

نگران واکنش‌هاي نشانه‌اي باشيد. توصيه مي‌کنيم نيروبخش‌ها را از خانه‌تان و هر محل ديگري که به سادگي در دسترس باشند خارج سازيد. توجه داشته باشيد که حتي موقعي که واقعاً تصميم گرفته‌ايد مصرف نيروبخش‌ها را کاهش دهيد، ديدن يک شيريني مي‌تواند به خوردن آن منجر شود، پيش از آن که بتوانيد جلوي خود را بگيريد!

8- جلوي حساسيت‌تان را بگيريد

حساسيت (آلرژي) يک منبع عمده استرس براي بسياري از افراد است. اگر چيزهايي هست که در شما توليد حساسيت مي‌کند از آنها دوري کنيد.

9- به يک ورزش مفرّح بپردازيد - به مغز خود استراحت بدهيد

يک ورزش مفرّح، ترجيحاً ورزشي که شما را در ارتباط با آدمهاي ديگر قرار دهد را شروع کنيد. ارزش اين ورزش، سه بار در هفته از 20 دقيقه تا 2 ساعت، زايدالوصف است. اين کار، پيام‌آوران شادي در مغز شما را به نحو آرام و مداومي تقويت خواهد کرد. و شما به سرعت بهتر شدن حالتان را حس خواهيد کرد. ورزش خاصيت ديگري هم دارد. اغلب مردم به هنگام ورزش کردن، عصباني نمي‌شوند. بنابراين، سلولهاي عصبي مربوطه در مغز استراحت خواهند کرد و زمان لازم براي تجديد ذخيره‌سازي پيام‌آوران شادي را خواهند يافت. راههاي ديگري نيز براي «استراحت دادن به مغز» وجود دارد. گوش کردن به موسيقي، رقصيدن، کتاب خواندن، کار بر روي صنايع دستي، نواختن يک ساز، مديتيشن و يوگا نيز استرس را تسکين مي‌دهند. به طور کلي، هر فعاليتي که تمرکز حواس شما را به موضوعي بجز مشکلات زندگي معطوف دارد، در اين راه مفيد است. با اين کارها، بخش «حل مسأله» در مغزتان استراحت مي‌کند و فرصت مي‌يابد تا به توليد مجدد پيام‌آوران شادي و بازسازي خود بپردازد.

10- آرام‌بخش‌ها را کنار بگذاريد

آرام‌بخش‌ها بدن شما را از بازسازي پيام‌آوران شادي باز مي‌دارند. برخلاف نيروبخش‌ها که مي‌توان مقدار کمي از آنها را بدون آن که مشکل خاصي پيش آيد مصرف کرد، آرام‌بخش‌ها را بايد کلاً کنار گذاشت. با انجام 9 توصيه قبلي قاعدتاً نبايد ديگر به آرام‌بخش نياز داشته باشيد. البته قبل از آن که مصرف هر داروي تجويز شده‌اي را قطع کنيد، پزشکتان را در جريان بگذاريد. مصرف بسياري از آرام‌بخش‌ها بايد به تدريج قطع شود، نه يکباره. حتماً با پزشکتان مشورت کنيد. اگر کسي به شما آرام‌بخش، خصوصاً از خانواده واليوم، داده است تا به خوابتان کمک شود، با قطع آن ممکن است دچار مشکل جدّي بشويد. مصرف آنها را بايد به تدريج و تحت نظر پزشک قطع کرد. حتي در اين حالت هم عوارض کنار گذاشتن آنها بسيار ناخوشايند است. مهمترين عارضه، بي‌خوابي و خوابهاي آشفته و آزاردهنده ديدن است. اگر سرخود مصرف آنها را قطع کنيد ممکن است به بيخوابي، بدتر از هميشه، دچار شويد! و به اشتباه نتيجه‌گيري کنيد که به آرام‌بخش‌ بيشتري نياز داريد! افتادن به دام آرام‌بخش‌ها بسيار ساده است.

اگر اين 10 توصيه کافي نبود

اگر تمام کارهايي که گفته شد را انجام داديد و هنوز عوارض استرس بيش از حد، يعني

•  خستگي

•  درد

•  اضطراب

•  افسردگي

•  مشکل خواب

•  لذت نبردن از زندگي

پابرجاست، در اين صورت زمان آن فرا رسيده است که از کمک ديگران استفاده کنيد...

به پزشک مراجعه کنيد

استرس بيش از حدي که خودتان نتوانيد آن را از بين ببريد ممکن است علائم اوليه بيماريهايي از قبيل مشکل تيروئيد، نامتعادل بودن کلسيم (زياد بودن يا کم بودن)، کم خوني، مرض قند، شيدايي-افسردگي (اختلال دوقطبي)، مشکلات کبدي، اختلال ريوي، کمبود ويتامين و کمبود هورموني باشد. اينها نمونه‌هايي از بيماريهاي جسمي هستند که ممکن است شما از وجودشان آگاه نباشيد اما آنقدر استرس در بدن شما به وجود آورند که شما را به استرس بيش از حد دچار سازند.

پزشک شما با در اختيار داشتن سابقه بيماريهاي شما و انجام آزمايشهاي کامل خون و ادرار مي‌تواند وجود اين بيماريها را تشخيص دهد.

پزشک همچنين مي‌تواند با قطع کليه نيروبخش‌ها، داروهاي جايگزين براي شما تجويز کند.

به متخصص تغذيه مراجعه کنيد

پيش از اين گفتيم که بايد از خوردن غذاهايي که در شما حساسيت ايجاد مي‌کند خودداري کنيد. هر نوع واکنش حساسيتي، استرس‌زاست و مي‌تواند به استرس بيش از حد شما کمک کند.

اما نوع ديگري از غذاها هم هستند که بايد از خوردن آنها خودداري کرد. غذاهايي که خيلي دوستشان داريد و يا به قول عاميانه دلتان برايشان لک مي‌زند، غذاهايي هستند که مستقيماً بر مغز شما تاثير مي‌گذارند. در اغلب موارد، اين گونه غذاها حاوي نيروبخش‌ها، مثل قند يا کافئين هستند. ولي گاهي اوقات نيز ذرت، شير يا مخمرها اين نقش را بازي مي‌کنند. پروتئين موجود در آنها مستقيماً بر عملکرد پيام‌آوران مغز تاثير مي‌گذارد. متخصص تغذيه مي‌تواند رژيمهاي غذايي بدون ذرت، بدون شير و يا بدون مخمّر به شما پيشنهاد کند.

به روان‌شناس مراجعه کنيد

يک روان‌شناس با تجربه مي‌تواند کمک زيادي به شما بکند. او مي‌تواند منابع استرس‌زايي را که شما ناديده گرفته‌ايد کشف کند و به شما کمک کند تا با مشکلات عمومي زندگي به نحوي کنار آئيد که استرس کمتري در شما به وجود آورد. در اين رابطه، تکنيکهايي مثل مديتيشن و يوگا براي «استراحت دادن به ذهن» بسيار موثرند.

به روان‌پزشک مراجعه کنيد

اگر همه اقدامات قبلي را انجام داده‌ايد و هنوز نتوانسته‌ايد سطح استرس خود را کاهش داده و احساس راحتي کنيد، به روان‌پزشک مراجعه کنيد. روان‌پزشک مي‌تواند با تجويز داروهاي خاصي به «متعادل ساختن دوباره فعل و انفعالات شيميايي مغز» شما کمک کند. اين داروها در دو دسته عمومي قرار دارند. يکي تري سيکليک‌ها که ميزان سروتونين، دوپامين و نورآدرنالين را افزايش مي‌دهند و ديگري SSRT ها که مانع جذب سروتونين شده و عمدتاً عملکرد سروتونين را تقويت مي‌کنند.

هر دوي اين گروه از داروها موثرند ولي داراي عوارض جانبي متفاوتي مي‌باشند. اين که روان‌پزشک کداميک از آنها را تجويز کند به عوارض استرس بيش از حد در شما، بستگي دارد.





قسمت دهم

سه قانون براي غلبه هميشگي بر استرس بيش از حد





قانون 1: با علامتهاي بدن خود آشنا شويد

به طور مرتب بدن خود را از نظر وجود علامتهاي استرس بيش از حد بررسي کنيد. مواظب نشانه‌هاي اختلال در الگوي خواب خود باشيد، زيرا اين معمولاً نخستين علامت استرس بيش از حد است.

همان‌گونه که بيماران قندي با علامتهاي بدن خود آشنا هستند و مي‌دانند که تشنگي مداوم، خستگي و افزايش ادرار، نشانه بالا رفتن ميزان قند خون و لرزش، تحريک‌‌پذيري و عرق کردن نشانه پائين آمدن ميزان قند خون است، شما نيز چنانچه در معرض استرس بيش از حد قرار داريد بايد ياد بگيريد که علامتهاي هشدار دهنده اوليه آن را بشناسيد. به محض آن که الگوي خواب شما تغيير کند، يا احساس خستگي، لذت نبردن از زندگي، اضطراب يا دردهاي مختلف کنيد، بايد به سراغ راههاي درمان استرس بيش از حد برويد.

قانون 2: استرس‌هاي خود را جابجا کنيد

با «جابجايي استرس»، سطح استرس خود را زير حد مجاز نگاه داريد. اگر استرس جديدي به زندگي شما وارد شد، با حذف يا به تعويق انداختن استرس‌هاي ديگر، جا براي آن باز کنيد. و بدين ترتيب، کلّ استرس‌هاي خود را پائين نگاه داريد.

مشکل از آنجايي شروع مي‌شود که افراد، استرس‌هاي خود را روي هم انبار مي‌کنند. در اين حالت است که استرس بيش از حد به تدريج سروکلّه‌اش پيدا مي‌شود.

براي سلامت ماندن، ياد بگيريد که استرس‌هاي خود را جابجا کنيد.

قانون 3: از جعبه ابزارتان استفاده کنيد

شما اکنون جعبه‌ابزاري پر از روشهاي مختلف مقابله با استرس بيش از حد داريد. هرگاه بدن شما علامتهاي استرس بيش از حد را آشکار ساخت، مي‌توانيد از ابزارهايي که در اين مقاله براي کمک به شما در برگشت به مسير سلامتي ارائه شده استفاده کنيد.

فراموش نکنيد که مشکلات خواب، خستگي، دردها، اضطراب، افسردگي، لذت نبردن از زندگي، همه و همه به دليل تغييرات فعل و انفعالات شيميايي مغز شماست. اکنون راههاي درمان موثر در اختيار شماست.

از همين امروز شروع کنيد!





قسمت يازدهم

کلام آخر





يک بيماري همه‌گير ديگر

در طول تاريخ، بشر با بيماريهاي همه‌گيري روبرو شده که بخش قابل توجهي از جمعيت را از بين برده‌اند. طاعون در قرون وسطي اروپا را فرا گرفت و ميليونها نفر را نابود کرد. در سالهاي 1500 ميلادي، سيفيليس يک چهارم جمعيت اروپا را به کام مرگ فرستاد. در سالهاي 1700 ميلادي سرخک تقريباً نيمي از جمعيت‌ هاوايي را از بين برد.

امروزه يک دهم جمعيت جهان به استرس بيش از حد دچار هستند. کساني که سعي مي‌کنند با مصرف دارو به مقابله با آن بپردازند در مسير اشتباهي گام برمي‌دارند.

تاثيرات استرس بيش از حد، سالانه حداقل 60 ميليارد دلار براي جوامع ما هزينه دربردارد. اين هزينه حاصل از دست دادن کارايي، هزينه‌هاي درماني، حوادث کاري و مرگ و ميرهاي ناشي از حوادث رانندگي است.

چرا يک دهم جمعيت جهان کنوني ما نمي‌توانند از نظر جسمي خود را با سطح استرس موجود در زندگي امروزي تطبيق دهند؟ پاسخ اين سوال در سرعت تغييرات در جوامع امروزي نهفته است.

از گاري تا موشک

ما اکنون در جامعه‌اي زندگي مي‌کنيم که وجه مشخصه آن، تغييرات سريع است. تعريف وسيعتر ما از استرس به ما مي‌گويد که اين تغييرات سريع به معني سطح بالايي از استرس است. اغلب تجربيات بشري، درگير چنين سرعت تغييراتي نبوده و ما را براي برخورد با نيازهاي زندگي در قرن بيستم و بيست و يکم آماده نکرده است.

بيائيد براي اين که اين واقعيت را بهتر لمس کنيم، پا را از زمان حاضر بيرون بگذاريم. اکتشافات باستان‌شناسي نشان مي‌دهد که چهارصد نسل از آدميان اساساً داراي يک سبک زندگي بوده‌اند و از ابزارهاي تقريباً مشابهي استفاده کرده‌اند. نسل بعد از نسل با شرايط زندگي مشابهي روبرو بوده و از سالي به سال ديگر، تغييرات بسيار جزئي و اندکي به وجود آورده‌اند.

راه حل هر يک از مشکلات زندگي در ضمير افراد مسن دهکده انباشته مي‌شد و اين دانش از نسلي به نسل ديگر منتقل مي‌شد. تغييرات نيز همان‌گونه که گفتيم در طول صدها و بلکه هزاران سال اتفاق مي‌افتاد. به نمونه‌هاي زير توجه کنيد:

مردمي که با نيزه به شکار مي‌پرداختند ياد گرفتند که از نيزه پرتاب کن براي افزايش دقت‌شان استفاده کنند.

زمان صرف شده: در حدود 5000 سال

تير و کمان به نحو قابل ملاحظه‌اي بر دقت و سهولت شکار کردن افزود.

زمان صرف شده: بيش از 4000 سال

پيدايش کشاورزي. پرورش ذرت به عنوان يک محصول.

زمان صرف شده: 2000 سال

حال، به زمان حاضر بازگرديم. شخصي که در سال 1900 ميلادي زاده شده باشد، در طول حياتش اختراع راديو، تلويزيون، کامپيوتر، ماشين سواري، موتورسيکلت، هواپيماهاي ملخي، هواپيماي جت، سفينه‌هاي فضا پيما و ... را تجربه کرده است. همچنين پياده شدن انسان بر کره ماه، تولّد بچه‌هاي آزمايشگاهي، دو جنگ جهاني که تقريباً تمام کره زمين را در بر گرفت، توليد انرژي هسته‌اي و سلاحهاي اتمي را شاهد بوده است.

در چنين محيطي ديگر نسل قديمي لزوماً پاسخهاي درست براي هر مشکلي را در اختيار ندارند. زندگي در فضاي حتي يک نسل نيز به سرعت در حال تغيير است. جوامع امروزي از جوامعي که در آن پيرترها تسلّط داشتند و راه حل مشکلات زندگي را ارائه مي‌کردند، به جوامع «جوان محور» که در آن انعطاف‌پذيري و قابليت تطبيق با تغييرات ضرورتي حياتي دارد، تغيير يافته است.

تمام دوران گذشته حيات بشر، ما را از نظر فيزيکي و جسمي براي پذيرش چنين سرعت تغييراتي آماده نکرده است. در حال حاضر، از هر ده نفر، يکنفر قادر به تطبيق خود با اين شرايط نبوده و کنار افتاده است و اين در حالي است که شتاب تغييرات همچنان رو به افزايش است. انسان قرن بيست و يکم بايد بتواند تعادل و توازن فيزيولوژيک خود را در اين درياي استرس‌زاي تغييرات فرهنگي و تکنولوژيکي حفظ کند.

بيوگرافي نويسنده

دکتر استيو برنز، فارغ‌التحصيل دانشکده پزشکي دانشگاه کاليفرنيا درلس آنجلس ( UCLA ) است و از سال 1974 تا کنون به حرفه پزشکي اشتغال دارد. او ابتدا در زمينه پزشکي اورژانس فعاليت مي‌کرد ولي از 25 سال پيش بر روي پزشکي محيط کار تمرکز داشته است. دکتر برنز به بيش از 800 شرکت در ناحيه کاليفرنياي جنوبي، مشاوره پزشکي داده و آنها را در پرداختن به جنبه‌هاي سلامت و امنيت کارمندان و کارگران کمک کرده است. در طول اين مدّت، دکتر برنز بيش از 125000 نفر که بيماريهاي شخصي يا مربوط به محيط کار داشتند را درمان نموده است.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت: 8:55 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 18

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس