نیما یوشیج

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق کامل در مورد تاریخ ادبیات معاصر ایران

بازديد: 25
تحقیق کامل در مورد  تاریخ ادبیات معاصر ایران

تحقیق رایگان سایت علمی و پژوهشی آسمان , تحقیقات دانش آموزی ، فرهنگیان و دانشجویان اقدام پژوهی گزارش تخصصی

 

 

جريان شناسي ادبيات معاصر و سبك ادبيات انقلاب اسلامي

 

مقدمه

قواعدي كه به عنوان اصول وضع شده نقد ادبي و هنر مطرح مي‏شوند، بسيارند. جريان شناسي ادبي و شناخت آفتها و آسيبگاههاي ادبيات به طور عام، و ادبيات معاصر و انقلاب اسلامي به طور خاص، بخشي از آن اصول و قواعد قابل تاكيد است. البته اگر بخواهيم رسالت ادبيات را به كالبد شكافي صرف عبارت؛ يعني سخن‏سازي و سخن‏آرايي منحصر كنيم، سخن گفتن از نقد ادبي بسيار آسان خواهد بود؛ ولي آنگاه كه پاي اشارت، تعهد مضموني و هدايتگري يا حكمت‏آميز بودن پيام به ميان مي‏آيد؛ نقد ادبي از محدوده لفظ و عبارت خارج مي‏شود و يكي از علوم و فنون پيچيده و عميق و داراي ابعاد مختلف محسوب مي‏گردد. هر چند متفكري؛ چون ابن خلدون، رسالت ادبيات را پي بردن به زبان عبارت مي‏داند، آنجا كه مي‏گويد: "بايد دانست كه صناعت سخن، خواه نظم يا نثر فقط به وسيله الفاظ انجام مي‏گيرد نه از راه معاني، بلكه معاني تابع الفاظ است و فقط الفاظ اساس اين صنعت را تشكيل مي‏دهد؛ بنابراين، جوينده سخن كه مي‏كوشد ملكه سخن را در نظم و نثر به دست آورد، تمام همّ خود را متوجه الفاظ مي‏كند و به حفظ كردن نمونه‏هاي آنها از سخنان قديم عرب، مي‏پردازد و آنها را بسيار به كار مي‏برد و بر زبان خود جاري مي‏سازد تا ملكه زبان مضر در وي ايجاد شود و لهجه غير عربي فصيح را ـ كه بر آن تربيت شده است ـ ترك گويد."1 ولي بر اهل تامل پوشيده نيست كه نمي‏توان عبارت را از ساختار پيام و معني آن جدا كرد؛ زيرا فقط با توجه به بعد صوري سخن، مي‏توان آن را به هنرمندانه يا فاقد هنر تقسيم كرد، چنانكه با لحاظ كردن محتوا و پيام آن مي‏توان از هنر و ادبيات حركت آفرين و تعالي بخش، به هنر و ادبيات هدايتگر، و از هنر و ادبيات فاقد روح تعالي‏بخش و سعادت آفريني، به هنر و ادبيات گمراه كننده يا ادبيات بي‏روح و مرده تعبير نمود.

 خفتگاني سيل غفلت بردگان زنده؛ اما مرده‏تر از مردگان

زنده؛ اما مرده‏تر از مردگان زنده؛ اما مرده‏تر از مردگان

اين مقاله درآمدي است بر جريان‏شناسي در عرصه ادبيات معاصر و رهيافتي بر ويژگيها و ساختارهاي هنري و معنوي ادبيات انقلاب اسلامي يا ادبيات احياگرانه كه خود محصول جريان‏شناسي در قلمرو دين‏شناسي و دنياي معرفت‏شناسي جريانهاي فكري معاصر است؛ يعني همان‏گونه كه در جهان معاصر، در حوزه فلسفه دين و دين‏شناسي، جريانهاي مختلفي؛ چون: جريانهاي بي‏درد، جريانهاي روشنفكري (ديني و غير ديني) و جريانهاي احياگرانه مطرح است؛ و در قلمرو علم و دانش، دانش عاري از درد و جدا از روح ديني و علم يا دانش متعهد مطرح است؛ در عرصه هنر و ادبيات نيز جريانهاي مختلفي وجود دارد كه شناخت آنها براي نسل انقلاب اسلامي ـ بخصوص قشر اهل ادب و هنر ـ ضروري است.

جريان‏شناسي ادبيات معاصر با دو بحث بنيادين ديگر گره خورده است: آفت‏شناسي ادبيات و خصايص ادبيات ديني يا ادبيات انقلاب اسلامي؛ زيرا هدف از جريان‏شناسي ادبي، آفت‏شناسي ادبي است و آفت‏شناسي نيز شالوده دست‏يابي به ادبيات تعالي بخش و آرماني است. از همين روي، اين تحليل مختصر در سه مرحله مرتبط به هم به انجام مي‏رسد: آفت‏شناسي ادبيات، جريان‏شناسي ادبي و سبك ادبيات انقلاب اسلامي .

1.آفت‏شناسي ادبيات معاصر

يكي از ويژگيهاي موجود زنده، آسيب‏پذيري است؛ از همين روي در پزشكي، آسيب‏شناسي* يكي از پر رونقترين رشته‏هاي تجربي است. انديشه و فرهنگ ديني نيز آفت‏پذير است؛ به همين سبب آسيب‏شناسي ديني** يكي از شاخه‏هاي دين‏شناسي محسوب مي‏شود. يكي از رسالتهاي احياگران تفكر ديني، آفت‏زدايي از انديشه ديني است. امروزه از جمله عوارض تاثيرپذيري ادبيات (در قلمرو صورت و معنا يا هنر و انديشه) از عامل خصيصه‏هاي شخصيتي اديبان، عارفان، عالمان و ارتباط و تبادل با ديگر فرهنگها، آسيب‏پذيري و آفت‏زدگي است. پس اگر از اين جنبه از دانشهاي ادبي به آسيب‏شناسي يا آفت‏شناسي ادبي تعبير كنيم، گزاف نگفته‏ايم. اهل تامل و مرزبانان هوشيار عرصه ادبيات بر اين باورند كه ادبيات معاصر ايران به شدت آفت زده است. اينك آن آفتها و آسيبها كدامند؟

آسيبهاي كلان ادبيات معاصر ما را بايد در دو خاستگاه مهم جستجو كرد:

شخصيت يا عوامل درون شخصيتي پاسداران ادبيات يا فرهنگ، كه خود به دو عامل، قابل تقسيم است: يكي، فقدان تخيّل و انديشه خلاق و ديگر، عدم توازن در نگرش و عنايت به هنر و انديشه (بخصوص در عرصه حوزه و دانشگاه)؛ يعني آنگاه كه انديشمندان و اهل ادب يك قوم، فاقد تخيّل و انديشه آفرينشگر باشند و يا ميان هنر و انديشه آنان توازن وجود نداشته باشد، فرهنگ و ادبيات چنين جامعه‏اي دچار آفت مي‏شود. هنر و انديشه دو بال پر قدرت ادبيات يك ملت و كشورند؛ بديهي است كه با اين ساختار و پيوند، چاقي يكي به لاغري ديگري خواهد انجاميد تا آنجا كه به مرگ و احتضار ادبيات منتهي خواهد شد.

خاستگاه كلان ديگر آسيب و آفت، روابط و تبادل فرهنگي يك زبان و نظام ادبي با ديگر فرهنگهاست كه خود عبارت از سه رابطه سلبي است؛ يعني سه نوع بريدگي و قطع تغذيه و پيوند با سه سرچشمه رشد و تغذيه فرهنگي. بر اين اساس، سه منبع آفت‏شناسايي مي‏شود: گذشته‏گرايي، زمان‏زدگي و اسلام‏گريزي. گذشته‏گرايي، ادبيات و هنر را با آفت با آسيب كهنگي و عدم سازگاري با فرهنگ و نياز زمان مبتلا مي‏كند. در نتيجه اثر ادبي بزودي با كهنگي و پيري زودرس مواجه مي‏گردد و به بايگاني تاريخ سپرده مي‏شود؛ چنانكه زمان‏زدگي و تجدد طلبي افراطي، ادبيات را از بعد ديگري دچار كم‏خوني و آفت مي‏سازد و آن آفت، بريدگي از فرهنگ پيشين و عدم تغذيه از دسترنج فرهنگ و ادبيات پيشينيان است. تجربه نشان داده است يكي از ويژگيهاي بارز شاهكارهاي بزرگ ادبي جهان؛ چون: مثنوي مولوي، گلستان سعدي، غزليات حافظ و...؛ تغذيه خوب و بجا از فرهنگ و ادبيّات پيشين بوده است. پس ادبيات بريده از گذشته، ادبيات لاغر و كم خوني خواهد بود؛ هر چند لاف تجدد و نوآوري و طراوت بزند، سكه‏اش نزد زرشناسان بهايي نخواهد داشت. پس، هيچ شاهكاري در غار متولد نشده است.

آفت ديگر، اسلام‏گريزي يا بريدگي از فرهنگ و ادبيات اسلامي است. يك عده در بعد هنر و انديشه، از اسلام مي‏گريزند و برگريز خويش هم افتخار مي‏كنند. اين گونه از گريز، ادبيات را از احساس و انديشه متعالي جدا مي‏كند و آن را به يك فرهنگ بيجان و منعكس كننده عواطف و انديشه‏هاي سطحي مبدل مي‏سازد. فرهنگ و بويژه ادّبيات معاصر ما، در دام اسارت اين سه بريدگي است؛ يعني گروهي از اهل ادب و هنر را اژدهاي زمان زدگي و غرب‏زدگي بلعيده است؛ چنانكه گروه بسياري در گرداب گذشته‏گرايي و جمود، بر هنر و انديشه پيشين در غلتيده‏اند و حتي گامي فراتر نمي‏نهند و منجلاب ديگر كه اسلام‏گريزي است عده بسيار ديگري را به كام خود كشيده است. گروهي از قافله سالاران ادبيات و فرهنگ اصيل معاصر، به اين درد جانكاه پي برده و دلسوزانه در مورد آن هشدار داده‏اند. شايد نخستين فرياد، از آنِ مرحوم جلال آل احمد در كتاب غربزدگي باشد، آنجا كه مي‏گويد: "اما دانشكده‏هاي ادبيات چنين كه بر مي‏آيد، در اين دانشكده‏ها نه تنها سخني از ادبيات به معني واقعي و دنيايي‏اش نيست، بلكه حتي ادبيات معاصر در آنجا نديده مي‏ماند و نشناخته... و نتيجه چنين برخوردي با ادبيات، اينكه فقط نبش قبركن مي‏پروريم... اين است كه مثلاً دانشكده‏هاي ادبيات با همه فاضلي استادانش، تمام هم و غم خود را مصروف نبش قبر مي‏كند و غور در گذشته‏ها و به تحقيق در عن‏الفلان و الفلان. در اين نوع دانشكده‏ها از طرفي عكس‏العمل مستقيم غربزدگي را در اين گريز به متنهاي كهن و مردان كهن و افتخارات مرده ادبي و رها كردن روز حي و حاضر، مي‏توان ديد و از طرف ديگر بزرگترين نشانه زشت غربزدگي را در استنادي كه استادانش به اقوال شرق شناسان مي‏كنند كه ذكر خيرشان گذشت. "

مرحوم سعيد نفيسي طي مقاله‏اي ضمن اينكه از حاكميت تحجر و گذشته‏گرايي در دانشكده‏هاي ادبيات اظهار انزجار مي‏كند و نوميدي خويش را نيز از اصلاح وضع كتمان نمي‏كند، مي‏نويسد: "در كتابهاي دبستاني و دبيرستاني ما سخن از فارسي امروز نيست؛ در دانشكده ادبيات، يگانه كالاي معرفت، مرده‏پرستي است؛ من خود دكتري در ادبيات فارسي مي‏شناسم كه تا سه ماه پيش جز از من، نام انوار سهيلي را نشنيده بود، چه برسد به اينكه از كتابهايي كه پس از آن نوشته‏اند، خبر داشته باشد... چند تن از نويسندگان و سرايندگان ديروز و امروز ايران هستند كه زبده آثارشان به زبانهايي چند هم ترجمه شده است. اما درباره ايشان در جايي كه بايد موشكافي كنند... مطلقاً نامي از ايشان نيست، بالاتر آنكه هر كس دم از ادبيات معاصر بزند، اين گروه ريش جنبانان او را استهزا مي‏كنند. كسي صريحاً به من مي‏گفت: شان شما بالاتر از اين است كه كتاب "شاهكارهاي نثر معاصر" چاپ كنيد؛ حيف نيست وقت خود را صرف اين كارها مي‏كنيد" ؟

مرحوم دكتر شريعتي با صدايي رساتر از ديگر دردمندان، به آفت كهنه‏گرايي و زمان‏زدگي در عرصه ادبيات معاصر و خالي بودن جاي اساتيد دو فرهنگه اشاره كرده است؛ وي مي‏گويد: "صاحبنظران ما (صاحبنظران ادبيات فارسي) در اين راه (نقد ادبي) نيز دو گروه متمايزند: يا كساني هستند كه به فنون و متون ادب پارسي كاملاً واقفند و به قولي "از قدماي معاصران!" به شمار مي‏آيند كه با همه پرمايگي و اهميّت، از صدها انديشه و آفرينشي كه در ادب اروپايي مطرح است، بيگانه‏اند و از جريانات بسيار حساس و مهمي كه از مسائل كلي هنر و ادب و زيبايي‏شناسي و روان‏شناسي ادبي و غيره هست، بي‏خبر، و ناچار كميت انديشه‏شان در همان جولانگاه تنگ گذشته محدود است و منزلي تازه و راهي نو و سخني بديع ندارند و نمي‏توانند داشته باشند؛ و يا در مقابل، ايرانياني نظير هوشنگ هناويدي هستند (يكي از شخصيتهاي كتاب "تسخير تمدن فرهنگي" به قلم مرحوم دكتر شادمان) هستند كه يكسره از سرچشمه ادب پارسي به دورند و بيگانه، و هر چه دارند از اروپا دارند و در نتيجه، ترجمه فكر مي‏كنند، ترجمه حرف مي‏زنند، ترجمه تاليف مي‏كنند، ترجمه قضاوت مي‏كنند و اظهار نظر، ترجمه تجزيه و تحليل مي‏كنند و حتي ترجمه ديندارند و ترجمه بي‏دين؛ و خلاصه حرف خودشان نيست و ناچار آنچه مي‏گويند درست يا نادرست غالباً (به معني حقيقي كلمه) "بيجا" است و گنگ و ناهماهنگ و بسيار كم اثر، و در اينجاست كه ارزش نويسندگان و متفكران و دانشمندان "دو فرهنگه" كاملاً آشكار مي‏گردد، در هر زمينه و نيز در زمينه مسائل ادبي و از جمله نقد. "

استاد مطهري نيز معتقد است كه ادبياتچيهاي اهل عبارت ـ چه زمان زده، چه گذشته‏گرا و يا اسلام گريز ـ نمي‏توانند معرف حافظ و مفسّر ادبيات عرفاني فارسي باشند ـ كه حاصل يك عمر سير و سلوك فكري، عمل معنوي، هنري و دين‏شناسي آنهاست ـ آنان هر چه در اين عرصه بر قلم جاري سازند جز انعكاس دنياي محدود و تنگ يا حوضچه‏هاي ذهني و شخصيتي آنان نخواهد بود كه "از كوزه همان برون تراود كه در اوست"؛ وي مي‏نويسد: "اين ديباچه مثنوي، انصافاً شاهكاري است، البته اگر انسان رموز عرفاني را عملاً بداند و به كتب عرفا، آن هم نه به كتابهاي فارسي كه كار ادبياتيهاست، آشنا باشد؛ ادبياتيهاي ما مي‏روند چهار تا از ديوانهاي شعرا را مي‏خوانند، خيال مي‏كنند كه با رموز عرفاني آشنا هستند؛ ليكن تا كتب علمي عرفاني، چه آنها كه در سير و سلوك نوشته شده، و چه آنها كه در عرفان نظري و فلسفي نوشته شده؛ مثل كتابهاي محي‏الدين و امثال آن، تا كسي اين كتابها را درست نخواند و عملا هم وارد سلوك نباشد، نمي‏تواند مثنوي را بفهمد يا حافظ را بفهمد؛ ممكن نيست اصلاً درك اينها كار اديب و ادبياتي به اين شكل نيست. "

اينك به پرسش ديرينه و شايع ذيل ـ كه هنوز هم بي‏جواب مانده است ـ پاسخ داده مي‏شود و آن اينكه: چرا در قرون و روزگاران ما ديگر نظامي گنجوي، حافظ و مولوي به ظهور نمي‏رسد؟ و اصولاً شاعران و ادباي ما، يا يك بعدي‏اند و يا در دام تقليد از همان بزرگان، گرفتار مانده‏اند؟

پاسخ پرسش؛ اين است كه اين گونه از شخصيتهاي بزرگ از دامن حوزه‏هاي علميه بر مي‏خاستند و اكنون دانشگاهها نيز در عداد مراكز فرهنگي و علمي درآمده‏اند؛ بايد "حافظ" ها و "مولوي" ها در اين دو مركز پرورش يابند، ولي در سده‏هاي بعد از حافظ و مولانا ـ بويژه در دويست سال اخير ـ هنر و ادبيات ديني در حوزه‏هاي علميه ـ بجز ادبيات در حد صرف و نحو و بلاغت، كه به قصد احاطه به ترجمه ساده و غير فني تدريس مي‏شده است ـ كمرنگ و متروك شده است؛ يعني آنچه كه ملاك عالم بودن و فضل و فرزانگي محسوب مي‏گردد، فقط معلومات بسيار و انديشه است، و ابعاد هنري و ادبي قرآن و روايات ـ كه در اوجند ـ به فراموشي سپرده شده است. و دانشگاه در جناح مقابل حوزه قرار دارد؛ يعني در آنجا انديشه و حكمت اسلامي كمرنگ و در حاشيه است. به عبارت ديگر، تلاش دانشكده‏هاي ادبيات به راهيابي به دنياي عبارات منحصر مي‏شود نه عالم اشارات. اينان حافظ را در آيينه صور خيال و واژه‏ها و تركيبهاي بديع جستجو مي‏كنند و مولوي‏شناسي آنان نيز از توضيح واژه‏ها و تركيبها و تمثيلهاي مثنوي فراتر نمي‏رود. با توجه به اين نكات؛ ادبياتي، در اسارت سه نوع بريدگي است: بريدگي از فرهنگ و انديشه معاصر، بريدگي از گنجينه‏هاي فرهنگ گذشته، و بريدگي از هنر و انديشه اسلامي. اينك با وجود اين وضعيت در عرصه حوزه و دانشگاه آيا مي‏توان انتظار داشت، كسي حتي با نيمي از تواناييهاي سخنوري حافظ ظهور كند؟ در جوي كه:

 نه حافظ را حضور درس خلوت نه دانشمند را علم اليقيني!

نه دانشمند را علم اليقيني! نه دانشمند را علم اليقيني!

 

 

پس حوزه دچار مشكل يك بعدي نگري به دين و پديده‏هاي فرهنگي است و دانشگاه دچار مشكل گسستگي از زمان، گذشته غني و فرهنگ اسلامي در قلمرو هنر و انديشه. و اين بزرگترين آفتي است كه انقلاب ادبي اسلام و نهضت فرهنگي ـ هنري امام خميني(س) را با آسيب جدي مواجه مي‏سازد. قدم دوم پس از آفت‏شناسي، جريان‏شناسي در عرصه ادبيات است تا آنكه جايگاه ادبيات انقلاب اسلامي معين شود.

2.جريان‏شناسي ادبيات معاصر

2-1 ابعاد و اركان نقد ادبي

نقد ادبي به لحاظ ويژگيها و اصول متعدد با نقد علمي همسويي دارد، از بعدي پيچيده‏تر و مهمتر برخوردار است؛ زيرا نقد علمي صرفاً جنبه‏هاي محتوايي را در بر مي‏گيرد، در حالي كه نقد ادبي علاوه بر نقد انديشه و پيام، عرصه هنر و لفظ را نيز در بر مي‏گيرد كه در جاي خود دريايي ناپيدا كرانه است. نقد ادبي، جنبه‏هاي مختلفي دارد كه به لحاظ آن، شاخه‏هايي؛ چون: نقد عاميانه، نقد فني، نقد از منظر وزن و قافيه، نقد از بعد پيام، نقد از روزنه سبك‏شناسي و... را شامل مي‏شود؛ ولي يكي از جنبه‏هاي مهم و سرنوشت‏ساز نقد "نقد محتوايي" يا نقد بر مبناي جريان شناسي ادبي است.

ممكن است گفته شود نقد از بعد اعتقادي و نگرش شاعر يا اديب، در واقع نقد شعر نيست، بلكه نقد شاعر است؛ اين، نوعي مغالطه است؛ زيرا بر اين اساس، نقد هنري نيز بايد نقد شاعر باشد؛ چون ارزش هنري اثر نيز از شخصيت شاعر سرچشمه مي‏گيرد. از سوي ديگر نمي‏توان در آثار هنري و ادبي، شكل را از محتوا و ظاهر را از باطن جدا كرد؛ زيرا لفظ و معني هر دو، نخست در شخصيت شاعر تركيب مي‏شوند و به عنوان يك مركب حقيقي به صورت اثر ادبي و هنري آشكار مي‏گردند. بنابراين، در يك آفرينه ادبي لفظ و معنا با يكديگر و هر دو با شخصيت شاعر و اديب به شدت گره خورده‏اند، به گونه‏اي كه ارزيابي يكي از آن دو بدون ديگري ناتمام است. از همين روي، براي دستيابي و شناخت عميق به يك شخصيت ادبي يا آفرينه او بايد به محيط اجتماعي آفرينشگر، نبوغ و خلاقيت يا عناصر درون شخصيتي او، نگرش هنرمند به انسان و جهان و سرانجام به آثار كتبي و شفاهي وي، شناخت كافي پيدا كنيم؛ چنانكه علي(ع) نقش شناسايي اثر براي راهيابي به شخصيت صاحب اثر را مورد تاكيد قرار داده است؛ چون "المرءُ مخبوءٌ تحت لسانه"؛ مرد در زير زبانش پنهان است. و "رسولك ترجمان عقلك و كتابك ابلغ ماينطق عنك6"؛ فرستاده تو بيانگر خرد تو است و نوشته‏ات گوياترين چيزي كه از تو سخن مي‏گويد. همان طور كه با راهيابي به جهان‏بيني و نظام ارزشي شاعر و هنرمند، بيشتر مي‏توان به عمق مفاهيم آفرينه او دست يافت. پس، نمي‏توان شخصيت‏شناسي صاحب اثر را به دليل نقد شاعر به جاي شعر و... ناديده گرفت، بلكه شخصيت‏شناسي، يكي از كليدهاي راهيابي به دنياي آفرينه‏هاست؛ همان‏گونه كه شعر و اثر هنرمند، كليد راهيابي به آفاق شخصيت اوست.

بحث از جريان‏شناسي ادبيات در واقع، بحث از تيپ‏شناسي فكري و نوع نگرش هنرمند به انسان و جهان و نظام ارزشي اوست. به عبارت ديگر، جريان‏شناسي در ادبيات، شخصيت‏شناسي اهل ادب است كه منشا پيدايش و تولد آفرينه‏هاي ادبي است.

2. جريان‏شناسي در عرصه ادبيات

نقد محتوايي ادبيات شالوده طرح شخصيت، نگرشها و ارزشهاي هنرمندان را فراهم مي‏آورد؛ همان‏گونه كه طرح نگرشها و ارزشهاي شاعر و هنرمند پاي "جريان‏شناسي" در قلمرو نقد ادبي را به ميان كشيده است. البته چنانكه نقد ادبي در حدوث و بقاي خويش همواره مديون فلسفه و بررسيهاي كلامي بوده است، پديده جريان‏شناسي نيز در حوزه نقد ادبي، در پيدايش و كمال خود از آن منبع سرشار بخصوص "فلسفه دين" تغذيه نمي‏كند. در حوزه فلسفه دين، جريانهاي مرتبط با مقوله دين‏شناسي به پنج بخش ذيل، تقسيم مي‏شود: تيپ ياجريان بي‏تفاوت و بي‏درد نسبت به مقوله دين و دين‏شناسي، جريان يا جريانهاي روشنفكري غير ديني، جريانهاي روشنفكري ديني، تيپ يا چهره‏هاي خدمتگزار تفكر ديني، و جريان دين‏شناسي احياگرانه.

مي‏دانيم كه هر يك از اين تيپ‏ها يا جريانها ـ البته بجز بي‏دردان ـ ويژگيهاي مختص به خود دارند و در عرصه دين‏شناسي از جايگاه خاصي برخوردارند. روشنفكران غير ديني به دليل دردمندي و برخورداري از ذهن و انديشه خلاق مي‏توانند با طرح پرسش و ايجاد سوال در فرا روي دين مداران موجب توسعه و تعميق معرفت ديني بشوند؛ چنانكه روشنفكران ديني در عرصه دين‏شناسي نقش عمده‏اي ايفا مي‏كنند و خدمتگزاران تفكر ديني نيز در تهيه مواد خام زمينه‏ساز دين پژوهي عميق محسوب مي‏گردند؛ ولي احياگران تفكر ديني ـ كه عالمان رباني هستند ـ نقش قافله سالاري و مرجع فكري، اجتماعي و معنوي جامعه ديني را ايفا مي‏كنند.

اين نوع عملكرد در قلمرو ادبيات و هنر نيز قابل تطبيق و اجراست؛ يعني بر اساس الگوي ياد شده مي‏توان جريانها يا تيپهاي ادبي معاصر و غير معاصر (پس از ناديده گرفتن جريان ادبي و هنري التذاذي) را به پنج جريان و تيپ تقسيم كرد و مختصات هر كدام از آنها را مورد مطالعه قرار داد؛ يعني ادبيات بي‏درد و بي‏تعهد، جريان ادبي روشنفكري غير ديني (سكولار)، ادبيات روشنفكري ديني، ادبيات خدمتگزارانه و ادبيات احياگرانه. جريان ادبي بي‏درد، ادبيات اشرافيت و تيپ مرفهان است آنان به ادبيات به ديده تفنن يا سرگرمي مفيد مي‏نگرند؛ نظير قصيده‏هاي "اسب" ايرج ميرزا و عارفنامه‏هاي وي؛ امّا ادبيّات روشنفكري غير ديني با نوعي دردمندي و آرمان‏گرايي انساني آميخته است؛ هر چند ممكن است در گزينش ايدئولوژي و پايگاه فكري خاص به خطا رفته باشد و گمراهي را رواج دهد؛ مانند ادبيات ماركسيست ـ لنينيستي در كشورهاي وفادار به سوسياليسم ماركسيستي و پيروان آنها و يا جريانهاي ادبي آزادي طلب و استبداد ستيز غربگرا و ناسيوناليستها و ادبيات آزاديبخش در نهضتهاي غير ديني؛ چنانكه مرحوم نيما، اخوان ثالث، فروغ فرخزاد و شاملو را مي‏توان از نمونه‏هاي جريان ادبي روشنفكران غير ديني شمرد.

ولي ادبيّات روشنفكري ديني (شيعي يا غير شيعي) زاييده ارزشها و انديشه ديني است؛ او مي‏خواهد با هنر و ادب خويش، جامعه را به ارزشها و نگرشهاي الهي فراخواند و با ارزشهاي ضد ديني مبارزه كند هر چند نتواند همچون احياگران عرصه ادبيات، شاهكاري جاودانه بيافريند. خدمتگزاران عرصه ادبيات، در يك يا چند فن ادبي متخصصند، يا ديوانها و شاهكارهاي كهن را تصحيح مي‏كنند و يا متخصص تفسير و تبيين ادبياتند؛ اما گروه ديگر، شاهكار آفرينان قلمرو عرفان و ادبياتند. اينان از دو ويژگي كلان برخوردارند: به لحاظ انديشه يا نگرش و نظام ارزشي به مقام عالم رباني يا ولي اللهي رسيده‏اند، و به لحاظ هنري و سخن آرايي نيز در اوج هستند كه حاصل تركيب آن دو، شاهكار و اثر جاودانه خواهد بود كه مصداق كامل آن: قرآن، نهج‏البلاغه و خطبه‏ها و نيايشهاي اهل بيت(ع) و بخشهاي عمده‏اي از آثار شاهكار آفريناني است كه از آبشخور ثقلين سيراب گشته و از شلعه‏هاي هنري و معرفت آن قبسي برگرفته‏اند؛ آنجاست كه :

 

گر شود دريا قلم بيشه مديد مثنوي را نيست پاياني پديد

مثنوي را نيست پاياني پديد مثنوي را نيست پاياني پديد

و يا

كس چو حافظ نگشود از رخ انديشه نقاب تا سر زلف عروسان سخن شانه زدند

تا سر زلف عروسان سخن شانه زدند تا سر زلف عروسان سخن شانه زدند


حضرت علي(ع) در شاهكار جاودانه خويش؛ يعني نهج‏البلاغه، همه را به صف احياگران دين و دردمندان ديندار فرا مي‏خواند و از فرو غلتيدن به منجلاب بي‏دردي و وادي خاموشان و دين‏گريزان بر حذر مي‏دارد: "الناس ثلاته: فعالم رباني و متعلم علي سبيل نجاة و همج رعاع، اتباع كل ناعق يميلون مع كل ريج لم يستضيئوا بنور العلم و لم يلجاوا الي ركن وثيق.8"؛ مردم سه دسته‏اند: عالمان رباني، و آموزنده‏اي كه در راه سعادت كوشاست و فرومايگاني رونده به چپ و راست كه پي هر بانگي مي‏روند و با هر بادي خم مي‏شوند نه از نور دانش فروغي يافته‏اند و نه به تكيه‏گاه استواري پناه برده‏اند.

اينك رسالت نسل انقلاب بويژه اهل هنر و انديشه چيست؟

بي‏هيچ ترديدي، رسالت ما آن است كه جامعه را از بند زنجير ادبيات و هنر بي‏درد نجات دهيم و ادبيات و هنر دردمند روشنفكري غير ديني را به دشت سرسبز هنر و ادب ديني فرا خوانيم و ادبيات ديني روشنفكري را به اوج ادبيات احياگرانه عروج دهيم.

پس، ادبيات و هنر ديني، آن هنر و ادبياتي است كه با دردمندي روشنفكري جوانه مي‏زند و در عرصه روشنفكري ديني رشد مي‏يابد و در قله احياگري يا مقام شخصيت رباني به بلوغ نهايي مي‏رسد و جاودانه مي‏شود:

 اي خدا بنماي جان را آن مقام كه در او بي حرف مي‏رويد كلام

كه در او بي حرف مي‏رويد كلام كه در او بي حرف مي‏رويد كلام

 

 

آري نقد جريان شناسانه شعر و ادب در حقيقت تازيانه سلوك، نردبان عروج و دعوت به پيمان ازلي است و اگر اين اصل بنيادين به عرصه نقد هنر و ادب پاي نگذارد، ادب و هنر دچار آفت و رخوت بي‏دردي و نكبت بت‏سازي و بت‏پرستي مي‏گردد و آنگاه راه آسمان بسته مي‏شود و فصل بي‏برگي و بيداد زمستان فرا مي‏رسد؛ اما بايد ديد ساختار و اركان ادبيات ديني و احياگرانه چيست؟ و اصولاً ويژگيهاي بارز آن كدام است؟

پاسخ اين پرسشها در گرو بررسي فشرده‏اي در قلمرو زير ساختها و اصول ادبيات انقلاب اسلامي است.

 

3. سبك ادبيات انقلاب اسلامي

ادبيات انقلاب اسلامي تداوم انقلاب ادبي قرآن و اهل بيت(ع) است كه در هزار و چهارصد سال پيش در مكه به منصه ظهور رسيد و در اندك زماني در جهان طنين افكند و وارد عرصه ادبيات فارسي شد و پس از ايجاد انقلاب تكاملي عظيم در پيام و هنر؛ بر اثر حاكميت ناصالحان، قرنها در عرصه فرهنگ ما ـ بخصوص در صد ساله اخير ـ كم‏رنگ يا وارونه مطرح شد و اينك با نهضت جهاني امام خميني(س) حياتي دوباره يافته و دنياي اسلام و ملتها را به انقلاب بنيادين ادبي و هنري فرا خوانده است:

 زلف آشوبي رب در شب هو پيچيده است در جهان و اعتصموا واعتصموا پيچيده است

در جهان و اعتصموا واعتصموا پيچيده است در جهان و اعتصموا واعتصموا پيچيده است

 

 

در نگاهي جريان شناسانه مي‏توان گفت: ادبياتي است كه از دردمندي انساني آغاز مي‏شود و در اوج خدا گونگي يا ادبيات احياگر به كمال نهايي مي‏رسد و اگر بخواهيم در عبارت كوتاهي تعريفي از آن ارائه دهيم، مي‏گوييم: ادبياتي است كه به لحاظ هنري از هنر و ادبيات قرآن و سنت تغذيه مي‏كند و به لحاظ پيام، آيينه انديشه عرفان متعالي است؛ ويژگيها يا زير ساختهاي بنيادين آن بدين قرار است:

1. پيوستگي با گذشته، زمان حاضر و اسلام: از ويژگيهاي بارز ادبيات انقلاب اسلامي پيوند با زمان، فرهنگ و انديشه گذشته و فرهنگ اسلامي است. قرآن كه بزرگترين شاهكار دنياست خود را مهيمن؛ يعني محيط بر اديان پيشين معرفي مي‏كند، با آنكه پيامش با همه زمانها و عصرها منطبق است. اين ويژگي را نهج‏البلاغه و روايات اهل بيت(ع) نيز واجدند. پس، ادبيات انقلاب اسلامي امكان ندارد از اين خصيصه قرآني بي بهره باشد. ادبيات انقلاب فرزند زمان خويش است؛ در عين اينكه سرمايه‏هاي گذشتگان را نيز بر دارايي خويش افزوده است و از سوي ديگر، به لحاظ لفظ و معنا ثقلين محور است و بيشترين ميزان تغذيه و تاثر از گذشتگان را به خود اختصاص داده است. اين ويژگي در غزليات حافظ و ديوان شمس و مثنوي مولوي بروشني پيداست. پس مي‏توان گفت كه ادبيات انقلاب اسلامي هم فرزند زمان خويش است و هم فرزند ميراث فرهنگي كهن و هم فرزند راستين اسلام.

2. آميختگي با درد و درد دين: ادبيات انقلاب، ادبيات ستيز با ارزشهاي غير الهي و حتي بت ساختن ارزشهاي عقلاني و علمي است. گدازه آتشيني است كه بر وادي بي‏دردي و بي‏تفاوتي و زرمداري و زورمداري فرو مي‏ريزد؛ يعني تازيانه حركت و سلوك از من زيستي به من عقلاني، و از من عقلاني به شخصيت رباني است به عبارت ديگر، ادبياتي است كه خود مظهري از اسما و صفات الهي است و ديگران را نيز رنگ الهي مي‏دهد و خدا گونه مي‏كند؛ پس با سرگرميهاي اشراف منشانه و انگل وارگي و حتي با تفننهاي علمي و عقلاني سرسازگاري ندارد به گفته مولوي:

 زين همرهان سست عناصر دلم گرفت شير خدا و رستم دستانم آرزوست

شير خدا و رستم دستانم آرزوست شير خدا و رستم دستانم آرزوست

 

 

كوتاه سخن آنكه دردمندي شاعر و هنرمند به رنگ جامعيت و تعالي شخصيت و يا به ميزان پيامبر گونگي و علي وارگي اوست. انقلاب اسلامي، شاعران و هنرمندان را علي‏گونه كرد در نتيجه، روح بلند ادبيات و هنر علوي را بر كالبد ادبيات و هنر اين مرز و بوم دميد، آنگاه شاهين احساس و تخيّل نيز اوج گرفت. امام خميني(س)، احياگر و بنيانگذار اين فرهنگ مي‏فرمايد: "هنري زيبا و پاك است كه كوبنده سرمايه‏داران مدرن و كمونيسم خون آشام و نابود كننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومايگي، اسلام مرفهين بي‏درد و در يك كلمه اسلام آمريكايي باشد. "

3. عرفان متعالي در عرصه انديشه و پيام: ادبيات پيشين ما ـ گذشته از ادبيات و هنر وادي عشق مجازي و غفلت زدگي ـ يا آيينه حماسه بود، يا تجلي عشق الهي و اولياي او، يا مظهر خرد و انديشه و يا ادبياتي بود سياسي و اجتماعي محض. از مصداقهاي ادبيات نوع اوّل، شاهكار جهاني و جاوداني حكيم فردوسي؛ و مصداق نوع دوّم، غزليات خواجه حافظ بود. ادبيات از نوع سوّم نيز در بخشهايي از سروده‏هاي حكيم سنايي و مثنوي مولوي؛ و نوع چهارم در دوره بازگشت (در عصر قاجاريه) برجستگي يافت.

عرفان ثقلين كه در عرفان ناب و متعالي امام(ره) تبلور يافت، ادبيات ما را به اوج قله جامعيت برد و آن را عاشقانه، عقلاني، حماسي و اجتماعي كرد. اين جامعيت يا به تعبيري وحدت در عين كثرت، جوهره عرفان متعالي است كه انديشه و پيام هنر و ادبيات انقلاب را از جريانها و سبكهاي ادبي ديگر متمايز مي‏سازد؛ چنانكه در عرصه فرقه‏ها و مسلكهاي عرفاني، در قلمرو دين‏شناسي معاصر، فلسفه انقلابها و عرصه فلسفه و فقه و كلام، راه جديدي فرا روي بشر معاصر مي‏گشايد.

عرفان متعالي عبارت از: نگرشي بر مبناي ثقلين محوري و همه جانبه به انسان، جهان و جامعه كه در آثار و انديشه‏هاي امام خميني(س) تبلور يافته است و بر اساس آن؛ دين، دنيا، سياست، علم و هنر و ادبيات و... هويت اسمأ اللهي، و انسان ماهيت خداگونگي پيدا مي‏كند. در اين نگرش، قرآن آيينه اسما و صفات الهي است و تجلي آن در آيينه انسان، شخصيتي است كه از مراحل شخصيت زيستي وعقلاني گذشته و جامع خرد برتر، عشق آتشين به حضرت حق و اولياي كامل، قدرت و توانايي برتر، حماسه عرفاني و تلازم با كثرت در عين وحدت است.

بنابراين، فصل حقيقي يا اساسي‏ترين وجه مميز هنر و ادبيات انقلاب اسلامي، همسويي با عرفان متعالي است وگرنه در تاريخ انقلاب قابل طرح نيست. يادآوري اين نكته لازم است كه صرف مذهبي‏بودن اثر ادبي ويژگي مشخص ادبيات انقلاب بودن نيست؛ چنانكه صرف حماسي بودن يا عقلاني بودن نمي‏تواند وجه مميز باشد و اين راهي است كه امام خميني(س) گشوده است     :

 

خرقه پوشان به وجود تو مباهات كنند پارسايان سفر كرده در آفاق شهود پي به يك غمزه اشراقي حشمت نبرند بعد از اين شرط نخستين سلوك اين باشد كه خط سير نگاه تو مراعات كنند

ذكر خير تو در آن سوي سماوات كنند با نسيم صلوات تو مناجات كنند گرچه صد مرحله تحصيل اشارات كنند كه خط سير نگاه تو مراعات كنن كه خط سير نگاه تو مراعات كنند

 

 

4. ثقلين محوري در عرصه هنر و سخن‏آرايي: ويژگي ساختاري ديگر در ادبيات انقلاب، ثقلين محوري در سخن آرايي و سبك ادبي است؛ همان‏گونه كه در قلمرو انديشه و پيام، گرايش به عرفان متعالي برجسته‏ترين ويژگي مضموني آن بود. البته، اثر پذيري ادبيات ما در عرصه سخن‏آرايي و حتي ساختار و قالب، از ادبيات قرآن و سنت به ادبيات انقلاب منحصر نمي‏شود، بلكه اين اثر پذيري در طول تاريخ ادبيات پرمايه فارسي، بويژه در سبك عراقي بسيار چشمگير بوده است. اين ويژگي ـ چنانكه در جاي خود به تفصيل از آن سخن گفته‏ايم ـ تنها به عرصه واژه‏ها و تركيبها منحصر نمي‏شود كه عرصه صور خيال، موسيقي و آهنگ سخن (قلمرو وزن و قافيه)، صناعت تضمين، بديع، ارتباط يا عدم لزوم ارتباط منطقي عمودي ميان بيتها و اصول و شيوه‏هاي خاص در نقد ادبي را نيز در بر مي‏گيرد.

بنابراين، يكي از اصول سبك‏شناسي ادبيات انقلاب اسلامي، عنايت به اصل ثقلين محوري در بعد سخن سازي و سخن آرايي است.

بايد توجه داشت كه اين ويژگيها در حد شاهكار معاصر و در مرحله طرح آرماني و عالم ثبوت مطرحند؛ ولي در عرصه مصداق و مرحله اثبات، هنوز با شاهكار عيني مطلوب فاصله بسياري وجود دارد و آن ـ چنانكه مطرح گرديد ـ به اين علت است كه حوزه‏هاي علميه دچار آفت ضعف هنر و ادبيات، و دانشگاهها دچار ضعف انديشه ديني هستند. پس، مي‏توان گفت كه شاهكار ادبي عصر انقلاب اسلامي هنوز متولد نشده است يا آنكه هنوز در دوران كودكي و دستكم در دوران خامي و نوجواني است. ادبيات دانشگاهي ما نيز يا دچار پيري است و يا در دوران پيري ياد كودكي كرده و ناخود را به جاي خود برگزيده است؛ ولي نمي‏توان از نظر دور كرد كه شاعران عصر انقلاب ـ در حد روشنفكري ديني نه شاهكار ـ در انعكاس احساس و انديشه عرفان متعالي يا عرفان ظلم ستيز و داراي تعهد الهي موفق بوده‏اند، هر چند در قلمرو سخن‏آرايي و حضور هنر و اصول سخن آرايي قرآني و مشرب اهل بيت(ع) بسيار ضعيف عمل كرده‏اند. به همين سبب، ادبيات انقلاب اسلامي از بعد اثر پذيري هنري از قرآن و سنت دچار كم خوني است و راه آن، توجه ويژه دانشگاه و حوزه به معارف و ادبيات و فنون ادبي قرآني و اهل بيت(ع) است. بديهي است كه ادبيات انقلاب اسلامي زاييده انقلاب ادبي اسلام است؛ ولي همه شاهديم كه در نظام ادبيات دانشگاهي ما انقلابي صورت نگرفته است. اينك آيا در وضعيت فعلي هنر در حوزه‏ها و وضعيت موجود انديشه و معارف دانشگاهي ـ بخصوص دانشكده‏هاي ادبيات ـ مي‏توان انتظار داشت كسي چون حافظ يا شاهكاري از سنخ مثنوي مولانا ظهور كند؟

در پايان، يك نكته را براي تكميل سخن مطرح مي‏كنم و آن پاسخ اين پرسش است كه: چه كسي مي‏تواند شاهكارهاي ادبي ـ عرفاني و جريانهاي ادبي، بويژه ادبيات انقلاب اسلامي را نقد و تحليل كند؟

جايگاه همزباني و همگونگي

در پاسخ اين پرسش به اختصار مي‏توان گفت كه نقاد ادبي بايد با اثر ادبي مورد نقد ـ نقد همه جانبه يا از بعدي محدود ـ سنخيت و همگونگي داشته باشد. براي مثال، نقد همه جانبه يك شاهكار ادبي؛ نظير ديوان حافظ يا مثنوي مولوي، مستلزم همگونگي و سنخيت در سه ركن بنيادين است: همگونگي در انديشه و نگرش، همگونگي در احساس، و همگونگي هنري. همگونگي در انديشه و نگرش به مفهوم اين است كه ناقد بايد از جنبه معرفت و شناخت جهان، انسان، دين و عرفان با مولانا كفو و مشابه باشد تا بتواند به دنياي انديشه عميق و ناپيدا كرانه وي راه يابد و با او همسخن شود و مولوي نيز با او وارد گفتگو گردد؛ چنانكه همگونگي در احساس ـ كه به مفهوم همدردي قلبي و دروني با مولاناست ـ مستلزم رسيدن به مقام شخصيت رباني و داشتن احساس و ذائقه عرفاني است وگرنه به گفته حافظ:

 

شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين هائل كجا دانند حال ما سبكباران ساحلها

كجا دانند حال ما سبكباران ساحلها كجا دانند حال ما سبكباران ساحلها

و يا:

مدعي خواست كه آيد به تماشاگه راز دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد

دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد

 

 

و به گفته مرحوم فخرالدين عراقي:

 دلستاني، دل ز من ناگه ربودي كاشكي آشنايي، قصه دردم شنودي كاشكي

آشنايي، قصه دردم شنودي كاشكي آشنايي، قصه دردم شنودي كاشكي

 

 

و مرحوم اوستا چه زيبا از همزباني با بي‏دردان بيزاري جسته است:

 از درد سخن گفتن و از درد شنيدن با مردم بي‏درد نداني كه چه دردي است

با مردم بي‏درد نداني كه چه دردي است با مردم بي‏درد نداني كه چه دردي است


مولانا نيز خوش سروده است:

 دومجرد شو مجرد را ببين عقل گردي، عقل را داني كمال عشق گردي، عشق را بيني جمال

ديدن هر چيز را شرط است اين عشق گردي، عشق را بيني جمال عشق گردي، عشق را بيني جمال

 

پس نقد شاهكار از بعد انديشه و پيام در گرو همفكري يا همزباني در انديشه و نگرش، و نقد از بعد شور و احساس در گرو همدلي يا همزباني در احساس و آتش دروني است؛ از همين روي، بزرگترين آفت ادبيات دنياي اسلام، تفكيك ميان تخصص در ادبيات و آشنايي عميق با الهيات و سپردن كرسي تدريس ادبيات حكمي و عرفاني دنياي اسلام به اهل عبارت است.

پايه ديگر ورود به دنياي شاهكارهاي عرفاني، همزباني در زيبايي‏شناسي ادبي و همگونگي هنري با شاهكارآفرينان است.

 عقل گردي، عقل را داني كمال عشق گردي، عشق را بيني جمال

عشق گردي، عشق را بيني جمال عشق گردي، عشق را بيني جمال

 

و يا:

مي نداند حال پخته هيچ خام پس سخن كوتاه بايد والسلام

پس سخن كوتاه بايد والسلام پس سخن كوتاه بايد والسلام

 

 

پس آنانكه ـ در حوزه و دانشگاه ـ مي‏خواهند خرقه تعليم يا نقد ادبيات حكمي و عرفاني و جريان‏شناسي در ادبيات را بر تن كنند بايد در سه زمينه به سير و سلوك جدي و بي‏وقفه بپردازند: سير و سلوك در قلمرو معرفت و شناخت اعم از فلسفي، كلامي، عرفان نظري و عملي و بويژه دين‏شناسي عميق؛ سير و سلوك معنوي براي قطع تعلقات و خانه‏تكاني دل از طريق روي‏آوري به تهجد، نيايش، سحرخيزي، عبادات و عمل صالح، كه:

 هر گنج سعادت كه خداداد به حافظ از يمن دعاي شب و ورد سحري بود

از يمن دعاي شب و ورد سحري بود از يمن دعاي شب و ورد سحري بود

و يا:

مي صبوح و شكر خواب صبحدم تا چند به عذر نيم‏شبي كوش و گريه سحري

به عذر نيم‏شبي كوش و گريه سحري به عذر نيم‏شبي كوش و گريه سحري

 

و سير و سلوك هنري؛ يعني كوشش براي فراگيري فنون و كسب تجربه‏ها در عرصه فنون سخن‏سازي و سخن‏آرايي است كه:

 نازپرورده تنعم نبرد راه به دوست عاشقي شيوه رندان بلاكش باشد

عاشقي شيوه رندان بلاكش باشد عاشقي شيوه رندان بلاكش باشد

و استاد شهريار نيز گفته است:

 

سالها دخمه خود ظلمت زندان كردم تا به ويرانه خود گنج قناعت جستم من هم از خود نرسيدم به ديار سيمرغ اگرم مرد سخن نام كني خود داني هنري نيست كه همسايه حرمانش نيست من هم اين كسب هنر از در حرمان كردم

تا دري رخنه به ميخانه رندان كردم قصر آمال و اماني همه ويران كردم طي اين باديه با رستم دستان كردم سالها خدمت مردان سخندان كردم من هم اين كسب هنر از در حرمان كردم من هم اين كسب هنر از در حرمان كردم

چكيده سخن

آسيبها و آفتهاي ادبيات در دو عرصه قابل بررسي است: آسيبهاي درون شخصيتي چون: عدم تخيل خلاق، يك بعدي‏نگري به آفرينه‏ها و عدم سنخيت ميان عالم و معلوم وعرصه روابط معلومات اهل هنر و ادب با زمان، گذشته و اسلام، كه بريدگي هر يك از اين روابط بر پيكره ادبيات آسيب جدي وارد مي‏سازد. از سوي ديگر، چون آفت‏شناسي و رشد ادبيات در گرو جريان‏شناسي ادبي است، بحث جريان‏شناسي مطرح گرديد و خاطرنشان شد كه بر اساس جريان‏شناسي در قلمرو دين‏شناسي و حوزه فلسفه دين، پنج جريان ادبي قابل شناسايي است: ادبيات بي‏تفاوت يابي درد، ادبيات روشنفكري غيرديني، ادبيات روشنفكري ديني، جريان ادبي خدمتگزار و جريان ادبي احياگرانه؛ و چون ادبيات ديني ـ كه عبارت از ادبيات روشنفكري ديني و احياگرانه يا شاهكار ادبي ديني بود ـ با تمام ويژگيهايش در چهره ادبيات انقلاب اسلامي تجلي كرده است؛ ويژگيهاي ادبيات انقلاب مطرح شد و اين نتيجه به دست آمد كه ادبيات انقلاب اسلامي يا ادبيات احياگرانه داراي چهار ويژگي اساسي است:

اول، پيوستگي با زمان، گنجينه‏هاي كهن و معارف ديني؛

دوّم، عرفان متعالي به لحاظ انديشه و پيام؛

سوّم، دردمندي ديندارانه

چهارم، ثقلين محوري در عرصه هنر و سخن‏آرايي.

اين ويژگيها، ادبيات انقلاب اسلامي و ديني ما را از سبكها و جريانهاي ادبي ديگر متمايز مي‏سازد و فصل سبز تازه‏اي به روي اهل ادب و هنر مي‏گشايد. در خاتمه به اين نكته اشاره شد كه آموزگار و نقاد ادبيات احياگرانه يا شاهكارهاي ادبي ـ عرفاني دنياي اسلام بايد با شاهكارآفرينان در سه زمينه همزباني و همگونگي داشته باشد: همزباني و همگونگي در انديشه و نگرش، همگونگي يا همدلي در احساس، و همزباني يا همگونگي در هنر و فنون سخن‏سازي و سخن‏آرايي. اين اصل اساسي در عرصه نقد، پاسداران امروز و آينده مرزهاي ادب و هنر را در سه قلمرو به سير و سلوك بي‏وقفه و جدي فرامي‏خواند: سير و سلوك علمي در حوزه انديشه و نگرش، سير و سلوك معنوي در حوزه خانه تكاني دل از تعلقات، و سير و سلوك هنري در عرصه آفرينه‏هاي ادبي .

برای حمایت از سایت ما بر روی صفحات زیر کلیک نمائید تا ما نیز با رغبت زیاد برای شما تحقیق بگذاریم :

 

 

لیست و فهرست کلیه اقدام پژوهی ها

 

 لیست گزارش تخصصی ها

 

لیست پروژه های آماری دبیرستان

 

به کانال ما در تلگرام بپوندید :

 

 

به کانال تلگرام سایت ما بپیوندید
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 13 اردیبهشت 1397 ساعت: 13:15 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
نظرات(0)

زندگی نامه نیمایوشیج

بازديد: 623

 

 

تولد ، زادگاه ، خانواده

نام نیما ، لادبن

 

علی اسفندیاری مشهور به نیما یوشیج در 15 جمادی الاول سال 1315 هجری قمری برابربا 11 نوامبر سال 1897 میلادی در دهکده یوش به دنیا آمده است این تاریخ برابر است با 21 آبان ماه سال 1276 شمسی .

یوش زادگاه نیما دهکده ای است ییلاقی از دهستان اوز رود بخش نور شهرستان آمل .  در حال حاضر با ماشین از دوراه می شود به  آنجا رفت: از راه چالوس ، ازجاده منشعب از پل زنگوله ، بالاتر از تونل کندوان ، که تا یوش 45 کیلومتر فاصله دارد و دیگری از جاده هراز ، از جاده ای منشعب از دو آب آمل ، 42 کیلومتر مانده به آمل . از دوآب تا یوش 69 کیلومتر فاصله است .

دهکده یوش در دره ای تقریباً میانه جاده چالوس و هراز واقع شده است . امروزه می توان با ماشین به یوش رفت اما در زمان نیما پیشتر از پل زنگوله را با قاطر می رفتند که تقریباً یکروز طول می کشید و از آبادیهای ایلکا ، نسن ، پل و اوز می گذشت .

نیما خود در یاداشتی نسبش را چنین نوشته است :

((علی بن ابراهیم – معروف به اعظام السلطنه – ابن علی معروف به ناظم الایاله – ابن محمد رضا – معروف به بابان خان بیک – ابن محمد هاشم بن محمدرضا))

از پیشینیان مشهور این دودمان است : کیا جمال الدین ( منسوب به دودمانی که در تمام دوره های اسلامی برحوالی نور و لاریجان حکومت داشتند ) که مزار او برفراز تپه ای در یوش باقی است و دارای چهار پسر بود به نامهای اسفندیار – کریم – جمشید  وداود که می گویند جد تمام اهالی یوش بود و از اینجا است نام خانوادگی اسفندیاری ها – کریمی ها –جمشیدیها و

داودیهای یوش و پیشتر از او گیلانشاه که زمان زندگیش مقارن با ایام یزدگر ساسانی بود و موسس سلسله بادوسپانان طبرستان .

اما پدرش ابراهیم خان اعظام السلطنه مردی محتشم بود که به کار کشاورزی و گله داری می پرداخت و از ((حامیان شجاع نهضت مشروطه به شمار می رفت و به همراه امیر موید سواد کوهی انجمن طبرستان را تاسیس کرده بود ))

مردی درشت اندام بود که ازسالهای 1288 به بعد در تهران اقامت داشت و یک خرداد سال 1305 در تهران درگذشت .

مادرش ، طوبی مفتاح بود نوه حکیم نوری منتقد و شاعر و فیلسوف زمان قاجار . آشنا و علاقه مند به شعر بود و نیما نوشته است که ((در کودکی حکایتهای حکیم نظامی را برای او تعریف می کرد ))

نیما در خردسالی علی خوانده می شد و پسر بزرگ خانواده بود .

برادرچهارسال کوچکتر از او رضا ((بعدها لادبن)) نام داشت  وخواهرانش مهراقدس ، ناکتا و ثریا بودند .

درجوانی ، حدود سالهای تحصیل در مدرسه سن لوئی نام خود را نیما نهاده بود در روی جلد کتاب ((قصه رنگ پریده ، خونسرد)) که آنرا در حمل 1300 به هزینه خود در مطبعه سعادت تهرا ن چاپ کرده ، تنها نام نیما به فارسی و لاتین آمده است در خرداد ماه 1304 شمسی با مراجعه به اداره سجل احوال نام و نام خانوادگی خود را رسماً نیما یوشیج خواند و شناسنامه دریافت کرد .

در هر حال هیچگاه نام او رسماً علی اسفندیاری نیامده است و دانسته نیست این اشتباه بزرگ که نام او علی اسفندیاری و تخلصش نیما یوشیج است از کجا منشا گرفته است .

نیما خود در یاداشتی در باره معنی ((نیما )) می نویسد :

نیماور اسم دو سه نفر از اسپهبدان غربی مازندران بوده است . مورخین نیماور را ((نام آور)) می نویسند که غلط است . نیماور مرکب است از نیما = قوس . برج نهم از بروج در زبان طبری = کمان + ور یعنی کماندار برگزیده ، شناخته شده مثل کمانداری عالی .

این کلمه از ترکیبات اوستایی است که با صورت مخفف ، یعنی حذف ی ، در زبان طبری مانده است .

در زبان طبری ، لغات اوستائی و سانسکریت زیاد است . فخر الدوله نیماور دوم ، پدر شراگیم در 640 فوت کرده است . نما رستاق محل سکونت نیماور فخرالدوله بوده است .

نیماور مثل شهریور = نگهدار شهر ، نگهدار کمان است .

جادارد از لادبن به دلیل شخصیت برجسته اش و هم به این دلیل که در دوران جوانی بیشترین تاثیر را بر نیما یوشیج داشته است ، بیشتر بنویسیم :

از نامه های نیما چنین دانسته می شود که لادبن چهار سال از نیما کوچکتر بود و به این ترتیب تاریخ تولد او سال 1280 شمسی است در یوش بدنیاآمد و در خردسالی رضا نامیده شد و در جوانی نام خود را به لادبن تغییر داد که بنا به نوشته نیما نام کوهی است .

از نیما 24 نامه به لادبن در دست است (برخی از این نامه ها را در بخش پیوستهای این تحقیق می خوانید)

که بهترین منبع برای شناسائی احوالات و افکار او در دوران جوانی و همچنین یکی از گسترده ترین منابع در مورد لادبن است .

او همراه نیما به تهران فرستاده شد .

به دبستان حیات جاوید رفت و سپس دوره مدرسه سن لوئی را همراه نیما به پایان رساند . (( در 15  وئن 1917 برابر سرطان 1335 قمری) و مدتی نیز همراه نیما نزد مرحوم آقا شیخ هادی یوشی در مدرسه خان مروی درس عربی خواند .

ابتدا به استخدام یکی از ادارات دولتی درآمد اما کارش دیری نپایید و نتوانست محیط کار دولتی را تاب بیاورد و استعفاء داد در حوالی سالهای 1297-1298 به تشکیلات حزب عدالت پیوست که در شمال ایران فعال بود و عده ای از روشنفکران و مردم طبقه متوسط  ایران را به خود جلب کرده بود هنگامی که عده ای از اعضای حزب عدالت حزب کمونیست ایران را تشکیل دادند لادبن هم به آنها پیوست و نقش موثری در جناح چپ جنبش جنگل و تشکیل جمهوری سوسیالیستی گیلان داشت .

سردبیری روزنامه مارکسیستی ایران سرخ را به عهده گرفت که ارگان تبلیغاتی کمیسیاریای دولت انقلابی جمهوری گیلان بود .

لادبن ضمن سردبیری و انتشار روزنامه ایران سرخ بادیگر روزنامه های کمونیستی که در آن زمان در گیلان و باکو منتشر می شد ، از جمله سرباز سرخ ، بیرق عدالت و انقلاب سرخ همکاری داشت .

از اشاره کوتاه نیما در نامه ای به تاریخ چهار مرداد 1300 شمسی به مادرش ، گمان برده می شود که لادبن علاوه برکارهای ادبی در جنبش به عنوان سرباز نیز تفنگ بردوش می گرفت و با دشمنان انقلاب جنگل می جنگید :

((مادرعزیزم ! گریه مکن از سرنوشتت ، پیش همسایه شکایت نداشته باش . پسرت باید فردا در میدان جنگ اصالت خود را به خرج دهد .

با خون پدران دلاورم به جبین من دو کلمه نوشته شده است : خون و انتقام . اگر مرا دوست داری دوست دار چیزی می شود که من آن را دوست دارم . مرگ و گرسنگی را در مقابل این همه گرسنگان و شهدای مقدس دوست داشته باش تا زنده و سیر بمانی . برادرم به ولایت نزدیک شده است . لشگر گرسنه ها در حوالی کلاردشت هستند . شیطان با فرشته ها می جنگد .))

اما پیش روی قوای انقلابی جنگلی ها چندان طول نکشید و دولت انقلابی جمهوری گیلان متلاشی شد و لادبن در اواخر اسفند سال 1300 همراه با جمعی از اعضای حزب کمونیست به شوروی گریخت . ابتدا در قفقاز و سپس در داغستان ساکن شد و به نوشتن پرداخت .

لادبن پس از مدتی اقامت در قفقاز و داغستان به مسکو رفت و در دانشگاه شرق شناسی مسکو به تحصیل پرداخت .

نیما که از اختناق محیط رضا شاهی به ستوه آمده بود اندیشه ی رفتن به شوروی و پیوستن به لادبن را داشت اما دولت که از رواج افکار مارکسیستی در هراس بود اجازه این کار رانمی داد .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بخش دوم

زندگی شاعر و زمینه فکری

نخستین شعرها

1310- 1299

 

 

 

 

 

 

هنگام تولد نیما دو سال از سلطنت مظفرالدین شاه می گذشت که هشت سال بعد از این شاه در گذشت . دریازده سالگی نیما که به دنبال نهضت مشروطه ، دلاوران تبریز  و رشت و بختیاری به یاری علمای تهران علیه حکومت استبدادی محمد علی شاه قیام می کنند و قشون مشروطه خواهان وارد تهران می شود . محمد علی شاه خلع ، مشروطه اعلان و احمد شاه قاجار به سلطنت برگزیده می شود.

نیما در دهکده یوش خواندن و نوشتن را نزدملای ده آموخت در دوازده سالگی برای تحصیل به تهران فرستاده شد در تهران ابتدا به دبستان حیات جاوید و سپس به مدرسه متوسطه کاتولیک سن لوئی رفت در این مدرسه بود که زبان فرانسه را آموخت . معلم ادبیات فارسی اش (نظام وفا) بود مدتی هم در مدرسه خان مروی نزد آقا شیخ هادی یوشی زبان عربی را آموخت .

نخستین کار اداری اش بدست آوردن شغلی کم اهمیت در وزارت مالیه بود در سال 1298 که هشت سال به تناوب با مرارت تمام در این کار دوام  آورد با حقوقی ماهی 22 تومان در یادداشتی بدون تاریخ در این باره می نویسد :

((در مالیه از زیر دامن کارد بستــــــــه ، عبا به دوش انداخته ، چکمه می پوشیدم با کلاه پوستی . من یک آدم خطرناک شناخته شده بودم . هرنوع کار می کردم که هیچ کس نمی کرد برای این که من در کوهستان و زندگی وحشی آن طور دیگر تربیت شده بودم پدرم خودش مرا دور از مردم و خشت بار آورده بود .

در اسفند ماه سال 1299 نخستین شعر بلند خود مثنوی ((قصه رنگ پریده ، خون سرد)) را می سازد و بلافاصلــــه آن را به هزینه خود به چاپ می رساند در مطبعه ی سعادت با 32 صفحه و قیمت یک قران . درروی جلد نام سراینده فقط نیما با حروف فارسی و لاتین آمده است و در پایان شعر نوشته شده است نیما نوری ((یوشی))

در دی ماه سال 1301 شعر مهم افسانه را می سازد و قسمتهای آغازین آن را در هفته نامه ((قرن بیستم )) میرزاده عشقی به چاپ می رساند .

انزوا را دوست دارد و این که همیشه در آغوش طبیعت باشد و زندگیش سراسر فکر است و خیال در نامه ای به مادرش می نویسد :

((همه وجود من فکر شده است با وجود این یک فکر شایسته راجع به زندگانی خود ندارم ، اگر یک فکر هوشیارانه می کنم این است که کی یک شکار بزنم متاسفانه آن هم با باروت خراب انسان نمی داند این درد را به که بگوید اقلاً مثل یک شکارچی درست و حسابی هم یک شب به این کلبه خرابه نباید برگشت اما صرفه جویی را خوب بلد شده ام به عکس صرفه جویی در فکر و خیال))

گرچه دیگر شاعر شده و مشهور است و نام و آثارش در ((منتخبات آثار، از نویسندگان و شعرای معاصرین )) می آید و حتی محمد ضیاء هشترودی در این کتاب شر او را چنین ستوده است (( از این نکته هم نباید غافل گردید از معنی گذشته ادبیات فارسی شکل جدید مهمی به خود نمی بیند تنها طرز تغزل جدید نیما می تواند از مدعای فوق  مستثنا گردد)) اما او با روشن بینی و آینده نگری که نشانه شناخت او از موقعیت سیاسی و اجتماعی ایران است اوضاع و احوال سیاسی روزگار خود را دنبال می کند .

در تاریخ 6 اردیبهشت ماه سال 1305 نیما یوشیج در 29 سالگی با خانم عالیه جهانگیر فرزند میرزا اسماعیل شیرازی و خواهرزاده روزنامه نویس انقلابی میرزا جهانگیر صوراسرافیل ازدواج کرد این پیوند با وجود فراز و نشیب فراوان تا پایان زندگی هردو ادامه یافت .

زنده یاد عالیه جهانگیر همسر نیما در دفتر خاطراتش که در سال 1341 به خواهش و اصرار سیروس طاهباز گردآوری کرد ولیکن به پایان نرساند آشنائیش با نیما را چنین نوشته است :

((وقتی که من زن نیما شدم 21 سال داشتم معلم هم بودم معلم کلاس چهارم ابتدائی بودم و ماهی پانزده تومان می گرفتم ))

همه مرا دوست می داشتند حتی شاگردها برای من روی تخته سیاه شعر می نوشتند موسیقی را دوست می داشتم ، مادرم وقتی فهمید عشق به موسیقی دارم برایم تاری خرید و معلمی آورد در مدت کمی خیلی خوب دوره ابتدائی موسیقی را فرا گرفتم .

مادرم خیلی فکرش باز بود دم از آزادی می زد برادرش میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل را در دوره مشروطیت کشته بودند پسر ارشدش در جنگ بین دولت و ملت کشته شد خیلی نطاق بود سواد قدیمی داشت حافظ سعدی و مثنوی را از حفظ می خواند پدرم هم در طفولیت کشته شد .

سیکل دوم را هم تمــــام کردم و در این موقع برای من خواستگارهایی می آمد اما من قبول نمی کردم روزی شوهر همشیره بزرگترم از اداره آمد و به من گفت برای شما خواستگاری پیدا شده گفتم خیال شوهر کردن ندارم و به همشیره ام گفت آن شخص از من قول گرفته به منزل ما بیاید من نمیتوانم او را رد کنم باید بیاید شاید اورا پسندیدید .

فردای آن روز غروب شخصی به منزل ما آمد و کارتی را که این جملات رویش نوشته بود به نوکر ما داد و رفت : (( تو ساز کوک شده ی آسمانی ، قابلیت و هنر تو نواخته شدن و لرزانیدن است . قلبت را جلوی طبیعت باز کن تا نغمه های عشق و جوانی را با ارتعاش اشک و تبسم از تارهای آن بیرون بکشی ))

وقتی کارت به دست همشیره من رسید تعجب کرد که این چه نوع کارتی است و این عبارات چه مفهومی دارد نوکر راخواستند پرسیدند این را چه کسی داده ؟ گفت یک جوان متوسط القامه سرخ رویی به من داد و گفت این را بده به آقا .

شوهرش کارت را که دید گفت این همان شخصی است که گفتم .

همشیره ام گفت اصرار نداشته باشید باید اوراضی باشد .

گفت عیبی ندارد او به دیدن من می آید شما از خلال در ببینید شاید بپسندید .

نیما اتفاقاً باز فردا شب آمد با  یک جلد کتاب ((قصه رنگ پریده )) که از آثار خود او بود همشیره ام مرا به اصرار برد از پشت در او را به من نشان داد از من پرسیدند چطور است ؟ قلبم طبید و نفرتی درمن ایجاد شد بعد از کمی سکوت گفتم بگذارید برودبچرخد از جواب من پی بردند که میل ندارم بعد از چند روز پدرش که برعکس پسرش مردی قوی هیکل بود آمد باز هم جوابی نشنیدند بعد از چند روز دو تن از خواهرهایش آمدند و مرا به اصرار داخل اتاق بردند مادرم از امتناع من مشکوک شد پیش خودش فکر می کرد شاید به شخص دیگری دلبستگی دارم .

بالاخره باز فردای آن روز مادرش آمد و بازهم جوابی به دست نیاوردند پس از چند روز مادر و خواهرش آمدند و پی در پی خودش می آمد .

بالاخره با زبان چرب و نرم مادرم را راضی کرد که این امر خیر سر بگیرد با یک خرج کمی عقد کنان را راه انداختند .

من قلباً راضی نبودم اما از یک طرف دیگر افکار وعبارات و تشبیهات و طبیعت شناسی او در آن کتاب که به عنوان ارمغان و در واقع عوض تشریفات عقد آورده بود مرا مفتون کرد و خواهی نخواهی صیغه عقد مرا جاری کردند من در تشویش بودم که او به غیر حقوق ناچیزش عایدی دیگر ندارد ما چطور زندگی کنیم ای کاش که فقر جانشین صفات بد او بود .

در خرداد همان سال یعنی یک ماه بعد از عقد پدرش فوت کرد او بدون عروسی گرفتن به منزل ما آمد .

یک روز اوایل تابستان شروع کرد به جمع آوری کتابهایش جلو رفتم پرسیدم کجا می روی ؟ گفت می خواهم بروم یوش پیش مادر و خواهرم تو هم باید بیائی .

من از رفتن ابا کردم و شروع کردم به گریه کردن .

گفت بی خود گریه نکن اگر نیایی همه تان را می کشم و در جنگل متواری می شوم .

در آن وقتها در وزارت دارائی کار می کرد اغلب روزها به هوای اداره بیرون می رفت اما به اداره نمی رفت در خیابان ناصریه اورا می دیدند که ایستاده پشت شیشه کتابفروشیها کتابها را وارسی می کند .

مثل معمول ظهر می آمد منزل و کم کم شروع کرده بود از غــذا ایراد می گرفت  وغرغر می کرد گاهی هم قهر می کرد و ناهــــــار یا شام نمی خورد گاهی زمزمه می کرد که چندی بعد مجسمه ی مرا می ریزند و ما را به شهرها دعوت می کنند و مردم به استقبال ما می آیند و گل نثار ما می کنند برای این که من شاعرم و تو زن شاعری .

من هم خواستم گفته های اورا باور کنم ولی مثل این که کسی در خفا به من و به او می خندید . بالاخره فهمیدم این مقدمه برای این است که آقا رفته به مستشار وزارت دارائی گفته من شاعرم کار من شعر گفتن است نه بایگانی من نمی توانم این کارها را بکنم او رابه میل خودش منتظر خدمت کردندبا ماهی 9 تومان من ماهی 15 تومان بیشتر نداشتم روزها برای این که مادر و یا برادرم نفهمند که او اداره نمی رود صبح زود از خانه بیرون می رفت و در خیابانها می گشت و ظهر به خانه می آمد و گاهی شب دیر وقت .

نیما در سال 1307 همراه عالیه خانم که به بار فروش (بابل) منتقل شده بود به آن شهر می رود عالیه خانم در ((مدرسه دوشیزگان سعدی)) تدریس می کند اما نیما کار ثابتی ندارد ، گه گاه تدریس می کند در همین شهر است که محضر آیه الله محمد صالح علامه حائری رادرک می کند و بین آنها دوستی عمیقی برقرار می شود نیما اغلب صبحها به منزل علامه حائری می رفت و در جلسات تدریس حکمت ، فقه و اصول ایشان شرکت می کرد مکاتباتی هم بین آنان بوده است و نیما شعر بلندی هم برای علامه حائری سروده است .

اقامت نیما در بارفروش تا خرداد ماه سال 1308 است در این شهر خاموش و نزدیک به ساحل و در زیر ابرهای تیره و دائمی آن ، نیما همچنان می نویسد او از این شهر 19 نامه به دوستان و نزدیکانش نوشته است از این نامه ها می توان گذشته از شعر به آثار دیگری که در این شهر نوشته است پی برد : تاریخ ادبیات ولایتی ، رمان آیدین ، حکایت دزد و شاعر نمایشنامه کوتاه کفش حضرت غلمان و سفرنامه بارفروش .

این سفرنامه یکی از نوشته های باارزش او در این شهر است که حاصل دقت و تجسس در روح آدمها ست و در واقع باید آن رانخستین کوشش نیما در نوشتن دفتر یادداشتهای روزانه اش نامید اگرچه متاسفانه ناتمام مانده است .

در مهرماه سال 1308 به اتفاق عالیه خانم به آمل و از آنجا به لنگـرود می روند و در آبان ماه همین سال در رشت ساکن می شوند .

سرگرمی نیما در رشت مطالعه درروحیات مردم و مقایسه آن با روحیات مردم مازندران ، نوشتن تتبع در آراء بعضی از فلاسفه قدیم شرقی ، رفتن به کانون ایران و کتابخانه فرهنگ ، گردش با عالیه خانم در محله های شهر ، بخصوص محله آنجرا که لادبن بربالکون خانه ای در آن محله مقالات روزنامه اش را می نوشت و نشستن در داروخانه دوستش یحیی آرین پور بود .

در همین شهر سفرنامه رشت را تنظیم نمود .

با وجود این نمی گذارند نیما و عالیه خانم بیش از چند ماه در رشت بمانند از دی ماه سال 1308 این دو در لاهیجان هستند و تا پایان سال تحصیلی خردادماه 1309 در آنجا می مانند خود در این باره می گوید (( در این شهر کوچک زندگی خود را مثل یک تبیعد شده ادامه می دهم لاهیجان برای من مدرسه است من در آن برخلاف معاصرین خود که مستعنی از این در سند ، درس می خوانم ))

زندگی در میان مردم ساده و شوخ طبع لاهیجان و محیط آرام آن نیما را سروجد می آورد و چند اثر ممتاز و متفاوت با سایر آثار او محصول این سال است : داستان طنز آمیز مرقد آقا و شعرهایی برای کودکان .

شعرهایی که نیما در این تاریخ برای بچه ها سروده است نشانه توجه او به نسل آینده است و با توجه به تاریخ سروده شدن آنها می توان نیما را از نخستین کسانی دانست که در ایران آثاری خاص کودکان آفریده اند .

از نیما یوشیج 5 شعر برای کودکان و یک لالایی که مال سالهای بعدتر است به جای مانده است .

مجموعه اشعار او برای کودکان شامل :

1-     بهار که دراسفند ماه سال 1308 در لاهیجان سروده شده است .

2-     آواز قفس .

3-     بچه خوب .

4-     زنبور عسل که در فروردین ماه سال 1309 در لاهیجان سروده است.

5-     کودکان شاد .

قسمتهایی از شعر بهار به شرح زیر است :

بچه ها بهار

گل ها واشدند .

برف ها پا شدند .

از روسبزه ها

                          از روکوهسار

                          بچه ها بهار

از مهر ماه سال 1309 نیما و عالیه خانم در آستارا هستند عالیه خانم مدیر مدرسه نسوان است و نیما هم معلم مدرسه پسرانه حکیم نظامی .

هفته ای 25 ساعت تدریس با حقوق ماهیانه 46 تومان که تازه دریافت آن هم ماهها به تعویق می افتد و سرانجام با کسر فراوان به دستش می رسد.

اقامت نیما و همسرش در هریک از شهرهای بار فروش ، آمل ، رشت ، لنگرود ، لاهیجان و آستارا بین یک ماه تا حداکثر دو سال بیشتر نیست .

گمان می رود دلیل این کوتاهی اقامت را باید در شرایط غیر فرهنگی و استبداد حاکم برآن زمان جست و جو کرد که فعالیتها ، گفته ها و رفتارهای او در سرکلاس و بیرون از مدرسه معاشرتها و مکاتباتش از چشم ماموران حکومتی پنهان نمی ماند و استقرار او را بیش از یکی دو سال در هر شهر ((صلاح)) تشخیص نمی دهند .

اقامت نیما و عالیه خانم در آستارا از مهر ماه سال 1309 تا دی ماه سال 1311 است .

شرحی بر آثار نیما یوشیج :

نخستین شعر موجود نیما مثنوی ((قصه رنگ پریده ، خون سرد)) است که در تاریخ حوت 1299 مصادف با مارس 1921 در 243 بیت سروده است این شعر از نظر وزن و زبان شبیه مثنوی مولوی است و در آن نیما از خود سخن می گوید و آنچه بر او گذشته است و آنچه در پی آن است .

در این شعر شاعر که خود را عاشق حق می نامد از این که مردم خود پرستند نه حق پرست از آنان دوری می جوید و به عزلت می گراید .

مردم شهرنشین و خودبین را دون می نامد و از این که او پردرد کوهستان است و از آنان نیست اظهار شعف می کند به این ترتیب آن طور که خود اشاره می کند ((برضد جهان سخن می گوید)) :

راست گویند این که من دیوانه ام

در پی اوهام یاافسانه ام

زانکه برضد جهان گویم سخن

یا جهان دیوانه باشد یا که من

شعر قصه رنگ پریده به دو دلیل حائز اهمیت است : نخست آن که نخستین شعر موجود نیما یوشیج است و دوم اینکه آن را می توان سرمشق و نمونه ابتدایی شعر مهم افسانه خواند .

نیما این شعر را به سرمایه خود در سال 1299 در مطبعه سعادت چاپ کرده است به بهای یک جلد قران و در 32 صفحه .

در دی ماه سال 1301 شعر افسانه را که منظومه است در 127 بند که منظور از بند هر پنج سطر از شعراست را سرود . این در حالی است که نیما در این تاریخ 25 سال سن دارد .

شعر افسانه بروزن فاعلن فاعلن فاعلاتن سروده شده است در قالبی نامرسوم اما زیبا سروده شده که چهار سطر هربند آن به صورت چهار پاره است که غالب آنها مانند چهار پاره های معمول در خط دوم و چهارم قافیه دارند و به دنبال این چهار سطر سطر پنجمی می آید که از نظر قافیه با چهار سطر قبلی ارتباطی ندارد .

قسمت اعظم شعر مکالمه است میان عاشق – شاعر و موجودی خیالی درونی به نام افسانه در واقع افسانه همان همراه همیشگی شاعر –عشق – است که در قصه رنگ پریده ، خون سرد با وضوح بیشتری نمایانده شده است به این ترتیب افسانه را نمی توان موجودی انسانی و یامعشوق تصور کرد بلکه این شخصیت نماینده مفهوم انتزاعی و دگرگون شونده عشق است که در شرایط و مراحل مختلف به شکلهــــای گوناگون رخ می نمایاند .

تازگی دیگر این شعر چگونگی گفت و گو میان دو شخصیت این شعر است که به آن همچنان که نیما خود در مقدمه آن نوشته است حالتی نمایش گونه بخشیده است و طرز مکالمه طبیعی و آزاد را نشان می دهــــــــد می توان گفت نیما به طبیعت نگاه نمی کند بلکه در طبیعت زندگی می کند و این معنی در ادبیات ما بی سابقه است .

قسمتهای آغازین افسانه در همان زمان سروده شدنش در هفته نامه ((قرن بیستم )) میرزاده عشقی چاپ شده است .

علاوه براین محمد ضیاء هشترودی در کتاب ((منخبات آثار)) از نویسندگان و شعرای معاصر ، به تاریخ 1342 قمری ((1303 شمسی)) در صفحات 72 الی 82 پنجاه و هشت بند از آن راچاپ کرده است .

متن کامل افسانه نخستین بار در سال 1329 توسط احمد شاملو به چاپ رسید .

بند 91 شعر افسانه این چنین است :

آنچه دیدم همه خواب بوده

یاکه چنین رخ آب بوده

عشق هذیان بیماری بود

یا خمار می ناب بوده

 همرها این چه هنگامه ها بود

ذکر این نکته حائز اهمیت است که ظاهراٌ قبل از شعر افسانه شعر ((ای شب)) سروده شده است :

هان ای شب شوم وحشت انگیز

تا چند زنی به جانم آتش

یاچشم مرا زجای برکن

یا پرده زروی خود فروکش

یا باز گذار تا بمیرم

کزدیدن روزگار سیرم .

این گونه نگاه به طبیعت و نماد پردازی را که در شعرهای بعدی او دقیق تر بیان می شود نباید با کاربرد موازین مکتب سمبولیسم فرانسه و شعر شاعرانی چون مالارمه و بودلر یکی دانست بلکه باید آن را درونی کردن شعر و ویژگی خاص شعر نیما شمرد .

به هر حال چنین نگاهی به شب درشعر شاعران ایران پیش از نیما بی سابقه است و تازگی دارد و بنا به پژوهش دکتر عطاء الله مهاجرانی تنها فردوسی است که درداستان ((بیژن و منیژه )) تصویری متفاوت از شب عادی بیان کرده است :

شبی چون شبه روی شسته به قیر          نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر

شعر بعدی ((شیر)) به تاریخ 1301 زبانی فاخر و حال و هوایی ستیزه گرانه دارد که نماد خود شاعر و سرآغاز شعرهای بعدی اوست که در آنها جانورانی واقعی یا خیالی با شاعر هویتی یگانه می یابند و شاعر با بیان حالات آنان در واقع خود را بیان می کند :

بخوابید این دم که آلام شیر

نه دارو پذیرد زمشتی اسیر

فکندن هر آن را که در بندگی ست

مرا مایه ی ننگ و شرمندگی ست

شعرهای دیگر این سالها یا در قالب مثنوی است : چشمه کوچک ، گل نازدار ، مفسده گل ، جامه نو ، پسر ، انگاسی 2 ، کچبی ، عمو رجب ، خریت ، انگاسی 4 و 5، کبک، درجوار سخت سر و گنبد ، یا قطعه : انگاسی 1 ، انگاسی 3 ، عبدالله طاهر و کنیزک ، خروس ساده ، کرم ابریشم ، اسب دوانی ، صدای خرچنگ، خروس و بوقلمون ، عقوبت ، پرنده منزوی ، آتش جهنم ، میرداماد ، دیهقانا ، خوشی من ، هیئت در پشت پرده ، خاطره مبهم ، فضای بیچون .

علاوه بر شعرهای سنتی فوق شعرهای نیمه سنتی در قالب چهار پاره : وطنم ، قو و شعرهایی که پس از هر چهار پاره یک یا دو مصرع با قافیه هایی متفاوت از قافیه های چهار پاره آمده است و انواعی از مسمط و مستزاد و ترکیب بند به وجود می آورد : ای شب ، محبس و خارکن .

شعر مهم اجتماعی دیگر نیما در این سالها شعر بلند سرباز فولادین است که آن را در ستایش سرهنگ احمد خان پولادین رئیس کمیته سری و سرپرست گارد رضا شاه ساخته است که در سال 1306 برای سرنگونی رژیم پهلوی اقدام کرد اما به او خیانت شد و دستگیرش کردند و به اعدام محکوم شد .

نیما ، شاعری است آرمانی و مردم گرا با افکاری نشات گرفته از اندیشه های مترقی زمان خود گذشته از این شعرها که کاملاً اجتماعی اند در هر حکایت و تمثیلی که می آورد نکته ای فلسفی یا پندآموز و انتقادی را مطرح می کند .

 

 

 

 

 

 

 

بخش سوم

زندگی شاعر و زمینه فکری شعرهای او

1315-1311

 

 

 

 

 

 

یما یوشیج در آستارا به تعبیر خودش زندگی را ((مثل جغد)) و ((صوفی های قرون گذشته )) می گذراند . اما همچنان سرگرم کار خلاقه ی خود است و درعین حال از تعقیب و اظهار نظر در باره اوضاع فرهنگی مرکز غافل نیست به دکتر تقی ارانی نامه می نویسد و کتاب ((معرفه الروح)) اورا نقد می کند ((رفیق من ! قبل از این که اسم مرا بدانید این کاغذ معرف من است . منتقل می شوید که این صدا صدایی آشناست)) به پرویز ناتل خانلری درس نویسندگی و شاعری می دهد و می نویسد ((عنصری و امثال او شدن و عامل و آلت طبقات ظالم بودن آسان است))

در این سالها زندگی را در کمال سختی می گذراند درآمد او مختصر پولی است که آن را از فروش زمین متعلق به پدرش به دست آورده است در سال 1315 دوندگیهای او باعث می شود که به شغل معلمی بازگردد در این سال او به استخدام وزارت پیشه و هنر در می آید و با حقوق ماهانه چهارصد و بیست ریال به تدریس ادبیات در مدرسه صنعتی ایران و آلمان می پردازد روش تدریس و رفتارش در کلاس راچنین توصیف کرده اند :

((اصلاً به برنامه درس و کتاب کاری ندارد در کلاس مانند یک دوست پهلوی شاگردان می نشیند و با آنها به گپ زدن و درد دل می پردازد گاهی هم داستانها یا شعرهایی از خود و شعرای دیگر می خواند))

این سالها سالهای در به دری ، بیکاری و پریشانی و کم کاری نیما بود در سالهای 1311 و 1312 شعری از او در دست نیست در 16 اردیبهشت سال 1313 شعر ((دود)) را داریم که به صورت قطعه است و یادآور شعر پیشین ((خاطره مبهم )) می باشد .

سالهای 1311 تا 1316 سالهای ادامه سلطه سردودمان خاندان پهلوی است در فاصله سالهای 1310 تا 1313 شعر مهمی از نیما در دست نیست .

قصیده پنجاه و چهار بیتی و بی تاریخ در وصف بهار و منقبت مولای متقیان علی (ع) که آن را با وزنی شعری از قاآنی ساخته است یک قصیده باشکوه و استوار است با همان برائت استهلال و ورود به مطلب و مقصود با اشاراتی به زمان حال . این قصیده همچنین یک قطعه و چند رباعی که نیما در این مضمون سنتی دارد نشانه ای از خلوص نیت و صفا و نوعی ایمان مذهبی اوست باز آمد نوروز مه دلبر و ساغر

زان گشته همه باغ پراز ساغر و دلبر

بس گل شکفیده است زهر جانب بستان

پس غنچه دمیده است به هر گوشه به ره بر

آن ماند زلفینش به آن شوخ دلارا

در فاصله سالهای 1311 الی 1315 گرچه شعرها و نامه های زیادی از نیما در دست نیست تا به روشنی افکار او را بیان کند و از این گذشته از آوارگی و بیکاری و تهیدستی رنج می برد با این همه نامید نیست

در سال 1315 کتابهای صادق هدایت را که توسط بزرگ علوی برای او فرستاده شده است در نامه ای به تفصیل نقد می کند که نخستین نقد جدی از نوشته های صادق هدایت در آن تاریخ است .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بخش چهارم

زندگینامه نیما یوشیج

 

 

 

 

 

 

 

 

یوش یک آبادی است با قدمتی نسبتاً طولانی و کوهستانی و ییلاقی . ناصرالدین شاه قاجار هم چند بار در آنجا اطراق کرده و نام آن را در سفرنامه مازندران خود آورده است در این سفرها کمال الملک هم همراه او بوده است .

یوش را ((فرهنگ جغرافیایی ایران)) چنین معرفی می کند :

 ((یوش ده از دهستان اوز رود بخش نور شهرستان آمل 7 کیلومتر باختر بلده ، 42 کیلومتر خاور شوسه چالوس (حدود کندوان) کوهستانی ، سردسیر ، سکنه 1100 ، فعلاً 600 نفر ، شیعه ، مازندرانی و فارسی آب از رودخانه اوز رود و چسمه سارهای متعدد محصولات : غله ، لبنیات ، حبوبات ، میوه جات . شغل : زراعت و گله داری .زمستان اکثر سکنه جهت تامین معاش به کارگری حدود قشلاقی نور و به تهران می روند بناهای مهمی داشته که رو به ویرانی است مسجد و تکیه آن قدیمی است))

خانه ای که نیما در آن زاده شده است خانه ای تاریخی است که توسط علی معروف به ناظم الایاله ، جد نیما متجاوز از دویست سال پیش از این ساخته شده است و گذشته از معماری بسیار زیبا دارای گچکاریها و درها و پنجره های بسیار زیبایی بوده است که می گفتند برای ساختن آن معمار و گچکار از اصفهان آورده بودند .

این خانه دارای ((بیرونی )) است و برای ورود به آن از در اصلی و دالانی باید گذشت و سپس به حیاطی رسید که حوض کوچکی در وسط دارد ضلع شمالی آن یا به اصطلاح ((تالار)) و ((شاه نشین)) در اختیار نیما بوده است که پنجره چوبی و بزرگ و بسیار زیبا دارد و اطاقهای ضلع شرقی و غربی در اختیار خواهران او . ضلع جنوبی ((سردر)) جای خدمه و سرایدار بود .

خانه تاریخی و زیبا امروز رو به ویرانی کامل است گرچه سازمان میراث فرهنگی کشور بنا دارد آن را تعمیر و به صورت یک مرکز فرهنگی درآورد اما هنوز به این وعده وفا نشده است .

در تابستان سال 1372 این بنا جزو میراث فرهنگی کشور به ثبت رسید و در 26 شهریور همان سال کالبد نیما یوشیج پس از 34 سال که به صورت امانی در امامزاده عبدالله تهران قرارداشت با همت اهالی یوش به آنجا انتقال یافت و در وسط حیاط همین خانه به خاک سپرده شد در سال 1375 یونسکو به مناسبت کنگره بزرگداشت صدمین سال تولد نیما یوشیج تعمیراتی در بنا انجام داد و از آن پس هرزگاهی سازمان میراث فرهنگی تعمیرات اندکی در بنا انجام داد در 28 اسفند ماه 1377 کالبد سیروس طاهباز به عنوان گردآورنده کلیه آثار نیما یوشیج در کنار او به خاک سپرده شد و امروزه خیل عظیم مشتاقانی که برای زیارت این دو عازم یوش می شوند به طرف این شهر روان است .

از تمام دوره بچگی خود بجز زد و خوردهای وحشیانه و چیزهای مربوط به زندگی کوچ نشینی و تفریحات ساده آنها در آرامش یکنواخت و کور و بی خبر از همه جا چیزی به خاطر ندارد .

در همان دهکده که متولد شد خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده یاد گرفت

خانواده نیما همواره هوش و زیرکی او را مورد تشویق قرار می دادند .

زمانی که نیما در مدرسه سن لوئی در تهران که یک مدرسه کاتولیک بود تحصیل می کرد جنگهای بین المللی ادامه داشت و او اخبار جنگ را به زبان فرانسه می توانست بخواند .

شعرهای نیما در آن دوره اکثراً سبک خراسانی بود .

نیما علاوه برتحصیل در مدرسه سن لوئی مدتی نیز به آموختن زبان عربی  وتحصیلات طلبگی در مدرسه مروی تهران نزد مرحوم آقا شیخ هادی یوشی پرداخته است .

دو سال پس از فراغت از تحصیل با حقوقی ناچیز به استخدام وزارت مالیه مشغول شد .

آثار نیما تا سن 27 سالگی در کتاب منتخبات آثار در کنار اسامی شعرای معاصر همچون ادیب الممالک ، پروین اعتصامی ، دشتی ، دهخدا ، عشقی ، ملک الشعراء بهار ، آمده است .

نیما در 29 سالگی در تاریخ 16 اردیبهشت ماه سال 1305 با خانم عالیه جهانگیر فرزند میرزا اسماعیل شیرازی ، خواهرزاده انقلابی شهید و نویسنده مشهور میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل ازدواج کرد .

عالیه در زمان ازدواج 25 سال سن داشت و در یکی از مدرسه های دخترانه درس می داد .

درخرداد ماه همین سال نیما پدرش ابراهیم نوری را که سخت به او دلبسته بود از دست می دهد .

نیما مردی بود که حقایقی از مسائل اجتماعی در مدارسی که تحصیل می کرد به زبا می آورد برای همین در هر شهری معمولاً مدت طولانی توقف نکرده بود .

نیما مردی پاک و درستکار و جدی بود به همین جهت هم مورد بی مهری رئیس معارف و برخی از معلمین قرار گرفت بطوریکه دستور داده بودند بخاری کلاسی را که نیما در آن تدریس می کرد روشن نکنند .

محصلین مدرسه متوسطه عموماً دوستدار و طرفدار نیما بودند .

از فروردین سال 1312 نیما در تهران به سر می برد .

پس از یکی دو سال خانه نشینی در سال 1316 به تدریس ادبیات در دوره دوم دبیرستان صنعتی می پردازد و از سال 1317 به همراه دوست دیرینش محمد ضیاء هشترودی و صادق هدایت و عبدالحسین نوشین به عضویت هیات تحریریه مجله موسیقی انتخاب می شود که جدی ترین و مناسب ترین شغل اداری نیما یوشیج در تمام طول زندگیش می باشد .

پس از تعطیل شدن مجله موسیقی که گویا در پی مرگ مدیر مسئول آن سرگرد غلامحسین مین باشیان پیش آمد نیما یوشیج مدتی بیکار بود هسمرش عالیه جهانگیر خود را از وزارت فرهنگ به بانک ملی منتقل کرده بود و عملاً هزینه زندگی به عهده او بود نخستین و تنها فرزندشان شراگیم ((به معنای شیرمانند)) در 13 اردیبهشت سال 1324 بدنیا آمد .

نیما یوشیج تا سال 1326 شغل ثابتی ندارد و از این سال است که با حقوقی ناچیز به خدمت در اداره نگارش وزارت فرهنگ مشغول میشود و تا پایان زندگیش این شغل اداری اوست و آخرین حقوقش سیصد تومان در ماه و این سندی است از نحوه برخورد روسا با این بزرگترین شاعر زمانه ما .

نیما در این سالها با نشریات ((مردم برای روشنفکران )) و سپس ((نامه مردم ماهانه)) که سردبیر آن احسان طبری و مدیرداخلی اش جلال آل احمد بود همکاری داشت .

در تیرماه 1325 نخستین کنگره نویسندگان ایران ((برحسب ابتکار هیات مدیره انجمن روابط فرهنگی ایران و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و به همت کمیسیون ادبی انجمن )) در خانه وکس تشکیل شد از نیما یوشیج هم برای شرکت در این کنگره دعوت به عمل آمد ظاهراً این نخستین دعوت از او برای شعر خوانی در یک مجمع رسمی بود .

نیما با خوشحالی این دعوت را پذیرفت .

در این کنگره که از 4 تا 12 تیر ماه از ساعت 6 عصر تا 10 شب ادامه داشت 78 نفر از شاعران و نویسندگان ایران دعوت شده بودند از جمله آنها : ( ملک الشعرای بهار ، جلال آل احمد ، دکتر خانلری ، علی اکبردهخدا ،دکتر محمد معین ، رهی معیری ، صادق هدایت ، حبیب یغمائی ))

در همین کنگره حبیب یغمائی در خصوص نیما می گوید :

((نیما دارای تنی لاغر ، سری بزرگ ، چهره ای بیضی ، پیشانی بلند ، مویی سفید و آشفته و چشمی درخشنده است کلاه برسر نمی گذاشت لباس ساده می پوشید ملایم و آهسته حرف می زد سربه زیر افکنده و مودب و متواضع بود))

البته پس از پایان کنگره نیما زیاد از شرکت در آن راضی نبود .

نیما یوشیج در پی این سالها کمتر شعر می گوید و جز با همسایه شان جلال آل احمد و سیمین دانشور و هم محله ایشان براهیم ناعم با کسی محشور نیست .

در فاصله 28 مرداد سال 1332 روز آغاز یاس مجدد نیما و ملت او تا 13 دی ماه سال 1338 روز خاموشی جسم او نیما یوشیج گرچه شعرهای فراوانی نساخته است در خلوت خود تاملاتی دارد .

نیما یوشیج سنت شکن نوآور شبانگاه دوشنبه 28 خرداد ماه سال 1335 همچون سنی ترین مسلمانان قرون و اعصار یکی از آخرین شعرهای خود یعنی وصیت نامه اش را می نویسد .

و بالاخره این مرد بزرگ در شبانگاه چهارشنبه 13 دی ماه سال 1338 به دنبال سفری ناخواسته به یوش همراه پسرش از مرض ذات الریه از دنیا رحلت می کند .

او نیز چون حافظ ، مولوی ، خیام ، فردوسی و رودکی در شعر زمانه خود تاثیر گذار بود .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پیوست 1 :

درباره شعر نیما و دیگران

·        ویژگیهای شعر و زندگی نیما یوشیج

·        آب که سربالا می رود

·        نگاهی به مجموعه شعرهای نو ، غزل ، قصیده و قطعه های نیما یوشیج و پاسخی به شراگیم یوشیج

 

 

 

 

 

 

 

دو سال بعد از مرگ نیما یوشیج سیروس طاهباز و جلال آل احمد به خانه نیما رفت.

ویژگی های شعرنیما : رسالت بخشیدن به شعر وهنر ایرانیان

2-جنبه ضد استبدادی شعر او

3-روحیه مبارز نیما

4-مردمی و متعهد بودن شعر او

خودش در این مورد می نویسد مایه اصلی شعر من رنج من است من برای رنج خود شعر می گویم .

5- نیما یوشیج آغازکنند ه وپیش آهنگ است .

6- ارجگذاری به سنت می گوید آنکه قدیم را درست نفهمد قادر به فهم جدید نیست به نظامی علاقه فراوان دارد و حافظ را اعجوبه ی خلقت انسانی می داند شعر بی وزن را مثل اندام برهنه می داند . اصولاً شعر او ادامه طبیعی سنت شعر فارسی است با حذف قید و بندهای آن از جمله تساوی طولی مصرعها و قافیه اجباری و غیره .

7- نیما نظریه پرداز و تئوریسین است . به کتابهای ارزش احساسات در زندگی هنر پیشگان و حرفهای همسایه و نامه به شین پرتو و تعریف و تبصره مراجعه کنید .

8- نیما آثار گوناگون دارد خودش می گوید (( می توانم بگویم من به رودخانه شبیه هستم که از هرکجای آن لازم باشد بدو سرو صدا می توان آب برداشت علاوه بر شعرهای به شیوه خاص خودش در اکثر قالبهای شعری از تغزل نو ((افسانه)) تا قصیده و قطعه و مخصوصاً رباعی آثار فراوان دارد .

9- نیما وارسته و اهل قناعت است . همین قدر می گوییم که در دوره معلمیش در سالهای 1307 تا 1312 ماهی شصت تومان حقوق می گرفت و در دوره ترقیات بعدی یعنی سالهای سی ماهیانه سیصدو هشتاد تومان مادرش خانم طوبی مفتاح ماهی صدتومان به او کمک مالی می کرد .

10- زندگی و هنر نیما جنبه ضد شهری و ضد زندگی مصرفی است اگر حمل برسوء تفاهم نشود عرض می کنم همسایگی و معاشرت طولانی زنده یاد جلال آل احمد با نیما در آل احمد تاثیر فراوان گذاشته است .

11- زندگی و هنر نیما ایمان اوست . هم ایمان به کار و هنر خودش هم نوعی ایمان مذهبی .

12- نیما شاعر بزرگی است و سازنده نمونه های فراوان درخشان شعر فارسی .

آب که سربالا می رود :

استاد شهریار در پاسخ به پرسش ((نظرتان راجع به نیما چیست)) فرموده اند : نیما شاعر بسیار خوبی بود شاگر ملک الشعراء بود سبکش یک سبک ترکستانی بود قصائد خوب داشت و قطعات خوبی داشت افسانه اش یک شاهکار است من خیلی تحت تاثیرش واقع شدم  .

کار اساسی نیما این نبود که وزن را شکست و سخن را از قید مکرر قافیه رها کرد این بود که روح شعر و جهت نگاه و احساس شاعر را دگرگون ساخت و این زبان خدایی را از قید حصارهای بلند به کوچه آورد و چنان نیرومند و موفق گویی اساساً در قالب شعر نیمایی نمی توان مدیحه سرود

به عبارت دیگر ارزش کار نیما در این است که طرز تلقی مردم را از شعر دگرگون کرد به قول زنده یاد جلال ال احمد شعر را پولیتیزه کرد دوران عنصری را تمام شده اعلام کرد و ناصر خسرو وار بانگ برآورد

من آنم که در پای خوکان نریزم                 مراین قیمتی در لفظ دری را

نیما یوشیج شاعری چالاک و جامع الاطراف اما مظلوم بود به دلیل سرخم نکردن در برابر صاحبان زر وزور عاملان دستگاه حاکم زمانش بااو سر عناد داشتند کار ثابت و در خور شان نداشت و بنابر نوشته خودش حقوقش از حقوق یک پیشخدمت کمتر بود .

در سال 1362 شراگیم یوشیج به اتفاق همسرشان به خارج از کشور رفتند و تمام دست نوشته های نیما را به سیروس طاهباز با دریافت مبل یکصد تومان سپردند و پیشنهاد کردند که از این پس پانزده درصد حق التالیف کتابهایی که به همان ترتیب آماده می شود به ایشان و پنج درصد به طاهباز تعلق گیرد .

کتاب مجموعه شعرهای نو ، غزل ، قصیده ، قطعه نیما یوشیج توسط فرزند ایشان آقای شراگیم تهیه و توسط نشر اشاره به چاپ رسید .

   آبآبا


زنـدگی و شـعر

Description: INISHT~1

 

 

 

نیما یوشیج

کماندار بزرگ کوهساران

استاد ارجمند :

سرکار خانم معصومه ابرکار

گردآورنده :

نرگس ایزانلو

 

بهار88


فهرست مندرجات

 

عنوان                                                     صفحه

 

بخش اول                                                                      1

بخش دوم                                                           7

بخش سوم                                                          20

بخش چهارم                                                         23

پیوست یک                                                                   29

نامه ها

عکسها


 

مقدمه :

 

 استاد گرامی سرکارخانم ابرکار:

 

  تحقیق حاضر که هم اکنون در دسترس جنابعالی می باشد در خصوص زندگینامه نیما یوشیج پدر شعر معاصر ایران می باشد که در عین مظلومیت در جامعه آن روز ایران زیست ، زندگی کرد و شاید ارزش نوشته های او در خصوص شعر نو و کیلاسیک پس از مرگش شناخته شد . در هر صورت اینجانب به گونه ای که درخور مقام ادبی نیما است سعی کردم گوشه ای هرچند کوتاه از زندگانی او به تصویر بکشم روحش شاد .           

 

 

             با تقــــــــدیم احترام                 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 30 خرداد 1393 ساعت: 23:03 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس