سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
درسنامه آموزشی و پاسخ فعالیت های فارسی چهارم درس 13سیزدهم لطف حق
لغات درس لطف حق فارسی چهارم
لطف:مهربانی
باطل:اشتباه
نیل:دور بزرگی که در سرزمین مصر واقع شده است
شیوه:روش
درفکند:انداخت
عدل:انصاف
گفته:سخن
بنده پروری:نوازشگری
رب جلیل:پروردگار با شکوه رهرو:کسی که راه دیگری را دنبال
می کند
حسرت:آه و افسوس
اینک:اکنون
خرد:کوچک
سطح آب:بیرون آب
گر:اگر
گاهوارش:گهواره اش
چون:چگونه دایه:زنی که به جای مادر است
کای:که ای
رهی:رها شوی
طغیان:سرکشی
زین:از این
حکم:دستور
به که:بهتر است که
اهداف درس سیزدهم فارسی چهارم ابتدایی لطف حق
1) آشنایی با شاعر بزرگ ایران
2) افزایش درک متن
3) گسترش واژگان با فرایند واژ ه سازی«تکرار»
4) تقویت درک دیداری و سخنوری
5) آشنایی با نشان ههای ساختار بلاغی متن مانند«بعد، سپس»
6) تثبیت یادگیری بند مقدمه و بندهای بدنه
شعر و معنی آن :
هنگامی که مادر موسی، به فرمان خداوند بزرگ، فرزند خود را در نیل رها کرد.
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت: «کای فرزند خُرد بیگناه
با حسرت، از ساحل او را نگاه میکرد و با خود میگفت: «ای فرزند کوچک بیگناه».
گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بیناخدای؟»
اگر لطف و مهربانی خدا تو را فراموش کند، چگونه از این کشتی بیناخدا، نجات پیدا میکنی؟
وحی آمد: «کاین چه فکر باطل است؟
رهرو ما، اینک اندر منزل است
از جانب خدا ندا آمد که: فکر خطا نکن، موسی که ادامه دهندهٔ راه ماست، الان به جای امنی رسیده است.
ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی؟
ما موسی را که به رود نیل سپردی، نجات دادیم، در حقیقت ما او را محافظت کردیم و تو متوجه نشدی.
در تو تنها، عشق و مهر مادری است
شیوهٔ ما، عدل و بندهپروری است
تو فقط مادر هستی و عشق و مهر تو به همین دلیل است، ولی روش ما عدالت و مهربانی در جهان است.
سطح آب از گاهوارش خوشتر است
دایهاش سیلاب و موجش مادر است
نگران نباش، زیرا آب از گهوارهٔ او راحتتر است و دایه و مادر او امواج و دریا است.
رودها از خود نه طغیان میکنند
آنچه میگوییم ما، آن میکنند
هیچ رودی بدون فرمان ما پر آب نمیشود و بالا نمیآید و تنها گوش به فرمان ماست.
ما، به دریا حکم طوفان میدهیم
ما، به سیل و موج، فرمان میدهیم
تمام اتفاقات و حوادث دنیا تحت فرمان ما به وجود میآید، مثل توفان و سیل و ...
به که برگردی، به ما بسپاریاش
کی تو از ما دوستتر میداریاش
حالا بهتر است که برگردی و او را به ما بسپاری زیرا که ما او را بیشتر از تو دوست داریم.
پروین اعتصامی
درست و نادرست (صفحهٔ 105 کتاب درسی)
۱-مادر موسی وقتی گهوارهٔ او را به رود نیل سپرد، دنبال او رفت. نادرست ۲-مهرِ مادر موسی به فرزندش کمتر از محبّت خدا به موسی بود. درست
درک مطلب(صفحهٔ 105 کتاب درسی)
۱-زمانی که مادر موسی فرزندش را در آب انداخت، چه احساسی داشت؟ از سرنوشت پسرش بیخبر و نگران او بود. ۲-منظور از «کشتی بیناخدا»چیست؟ همان سبد یا گهوارهای که حضرت موسی (ع) داخل آن بود و در کل منظور کسی یا چیزی که سرپرست نداشته باشد. ۳-سه صفت خداوند را که در متن شعر به آن اشاره شده است، بیان کنید. لطف و مهربانی. شکوه و عظمت. دانایی و توانایی ۴-مقصود شاعر در مصراع «دایهاش سیلاب و موجش مادر است»چیست؟ موج و سیلاب هر دو نگهدار کودک هستند.
واژه آموزی(صفحهٔ 105 کتاب درسی)
-مکتب، اتاقی بود بزرگ که همه گرداگرد آن روی زمین مینشستیم. --------> گرداگرد، یعنی دور تا دور -بر اثر بارندگی زیاد، رودخانه لبالب از آب شده بود. -------->لبالب، یعنی پر -سراسر دشت پر از شقایقهای وحشی بود. -------->سراسر، یعنی همه جا -صدای تکبیر دَمادَم از هر سو شنیده میشد. -------->دمادم، یعنی هر لحظه
تصویرخوانی و صندلی صمیمیت
1-نگاه کردن به تصویر: تصویر را با دقّت ببینید و به جزئیات آن توجّه کنید. 2-تفكّر: برای فهمیدن معنی تصویر، فکر کنید و مطالبی را که از تصویر برداشت کردهاید در ذهن خود مرور کنید. 3-گفتار: هر وقت آماده شدید، رويِ صندلی معلّم بنشینید و دربارهٔ برداشت خود از تصویر برای دوستانتان صحبت کنید.
واژه آموزی درس سیزدهم فارسی چهارم ابتدایی لطف حق
یکی از فرایندهای واژه سازی در زبان فارسی “تکرار” است؛
در این فرایند با تکرار یک پایه یا واژه، کلمهٔ جدیدی ساخته می شود.
فرایند تکرار دو نوع دارد:
تکرار تام مانند آرام آرام، پرسان پرسان، دستی دستی
تکرار افزایشی مانند لبالب، گرداگرد، دمادم
کلماتی که در این درس آمده است حاصل فرایند واژه سازی تکرار افزوده است.
لازم به ذکر است این اطّلاعات تنها برای افزایش دانش همکاران محترم است.
املای درس سیزدهم فارسی چهارم ابتدایی لطف حق
املا: املای کلمۀ گمشده
این نوع املا در قالب یک بازی مفرّح است. ابتدا دانش آموزان کلمات مهمّ درس را روی تابلو می نویسند و همه با هم آنها را همخوانی می کنند.
سپس دانش آموزی را از کلاس خارج کرده، معلّم یکی از کلمه ها را پاک می کند.
وقتی دانش آموز به کلاس بازگشت باید کلمهٔ گمشده را پیدا کند و آن را بنویسد؛
البته صحیح نوشتن کلمه بسیار مهم است. این کار با دانش آموزان دیگر ادامه می یابد.
املا دو قسمتی
املا به صورت دو قسمتی مثل دروس قبل برگزار می گردد.
در قسمت املای تقریری می توان کلمات دارای ارزش املایی متن شعر را استخراج نموده و یک متن کوتاه ساخت و املا گفتن از خود شعر نیز بلامانع است.
قسمتی از یک متن معلّم ساخته:
«رودخانهٔ نیل همیشه طغیان، طوفان و موج را به خود دیده است، امّا ربّ جلیل با عشق و بنده پروری مسافران کشتی را به منزل رساند.لطف خدا……..»
گاهی می توان لغات را دراختیار گروه های دانش آموزی گذاشت تا به تولید متناملا بپردازند واز همان متون در زنگ املا بهره برد .
درس سیزدهم نوشتاری چهارم ابتدایی
فعّالیت های نوشتاری 4: درک متن
در این درس در ادامهٔ آشنا کردن دانش آموزان با ابزارهای صوری انسجام
گزاره های متن، علائم و نشانه های ساختار بلاغی شامل روش ها و فهرست ها با تکیه بر زمان مانند: سپس و بعد معرفی می شود.
هوشیار کردن دانش آموزان نسبت به این سرنخ ها در متن باعث افزایش دقت آنها می شود و در تقویت درک متن آنها مؤثر است.
فعّالیت های نوشتاری 5: نگارش
این درس به تثبیت مطالب سه درس پرداخته است. در آنجا بند مقدمه و بندهای بدنه آموزش داده شد.
o درسنامه آموزشی و پاسخ فعالیت های فارسی چهارم درس 12دوازدهم اتّفاق ساده
کلمات درس اتفاق ساده فارسی چهارم
شوق:شور و نشاط
بالین:بستر
سطر:خط
معالجه:درمان
شبنم:ژاله
اندک اندک:کم کم
آرام:آهسته
برخاست:بلند شد
غلامان:خدمتکاران
اتفاق:رویداد
سراسیمه:آشفته و پریشان تورا احظار کرده
اند:ازتوخواسسته اند آن جا حاضرشوی
اهداف درس دوازدهم فارسی چهارم ابتدایی اتّفاق ساده
1) تقویت مهارت خواندن شعر با رعایت لحن
2) بهبود سواد خواندن و درک متن
3) آشنایی با نحوهٔ نقل رویدادهای قصّه
4) تثبیت یادگیری ابزارهای انسجام متن
6) آشنایی با گسترش گروه اسمی در جمله
7) آشنایی با بند مقدّمه
معنی شعر :
آن روز شیشهها را باران و برف میشست
من مشق مینوشتم پروانه ظرف میشست
آن روز باران و برف شیشهها را شست من در حال نوشتن تکالیفم بودم و خواهرم پروانه ظرف میشست.
وقتی که نامهات را مادر برای ما خواند
باران پشت شیشه آرام و بی صدا ماند
وقتی مادر نامهٔ تو را میخواند تا گوش کنیم حتی باران نیز آرام شد تا او هم صدای مادر را بشنود.
در آن نوشته بودی حال تو خوبِ خوب است
گفتی که سنگر ما در جبهه جنوب است
در نامه نوشته بودی که حال تو بسیار خوب است و گفته بودی در جبهههای جنوب هستی.
گفتی که ما همیشه در سایهٔ خداییم
گفتی که ما قرار است این روزها بیاییم
در نامهات گفتی که خدا همیشه مراقب ماست و خبر دادی که به زودی پیش ما خواهی آمد.
از شوق سطر آخر مادر بلند خندید
چشمان مهربانش برقی زد و درخشید
از شنیدن خبر آمدنت مادر بسیار خوشحال شد و برق شادی در چشمانش موج میزد.
یک قطره شبنم از گل بر روی برگ غلتید
یگ قطره روی شیشه مثل تگرگ غلتید
شبنم از گل به روی برگ افتاد و قطرهٔ باران روی شیشهٔ پنجره مثل تگرگ به پایین آمد.
یک قطره از دل من بر روی دفتر افتاد
یک اتفاق ساده در چشم مادر افتاد
من هم از شادی اشک ریختم و اشکم روی دفتر چکید و این را مادرم دید و اشک در چشمان او هم جمع شد.
باران پشت شیشه آمد به خانه ما
آرام دست خود را میزد به شانهٔ ما
صدای باران باز شنیده شد که انگار میخواست ما را دلداری دهد.
قیصر امین پور
درست و نادرست (صفحهٔ 96 کتاب درسی)
1-نامه از جبههٔ جنوب آمده بود. درست 2-مادر از شدّت ناراحتی به گریه افتاد. نادرست
درک مطلب(صفحهٔ 97 کتاب درسی)
1-نویسندهٔ نامه که بود؟ پدر خانواده 2-چه موضوعی در نامه، باعث خوشحالی مادر شد؟ آمدن پدر 3-در بخش زیر منظور از «قطره»چیست؟ اشک «یک قطره از دل من بر روی دفتر افتاد» 4-چرا وقتی مادر نامه میخواند، باران آرام و بی صدا ماند؟زیرا باران هم میخواست اخبار مربوط به پدر را بشنود.
دانش زبانی(صفحهٔ 97 کتاب درسی)
-جملههای زیر را بخوانید. - برادرم آمد.- معلّم رفت. - برادر خوبم آمد . - معلّم مهربان رفت. حالا به نمودار جملهها دقّت کنید. در گروه گفتوگو کنید و به پرسش زیر پاسخ دهید.
-این جملهها چه تفاوتی با هم دارند؟ کلمههای «خوب و مهربان»دربارهٔ اسم قبل از خود توضیح میدهند.
بخوان و بیندیش
دوست بچّههای خوب
او مثل خیلی از پدربزرگها مهربان و صمیمی بود؛ آن قدر که دوست داشتی ساعتها کنارش بنشینی تا برایت قصّه بگوید و تو فقط گوش کنی. وقتی میخندید، چهرهاش مهربان میشد. نگاهت گره میخورد به لبهای پیرمرد و او تو را با خودش میبرد به سالها قبل به کوچه پسکوچههای محلّهٔ «خُرّمشاه»که دوران کودکی خود را آنجا گذرانده بود. سالهایزیادی از آن دوران گذشته است.
اکنون از زبان وی میخوانیم که میگوید: «محلّ تولّد من، آبادی خرّمشاه در حومهٔ شهریزد است. به دلایلی مدرسه نرفتم و مختصر خواندن و نوشتن را از پدرم یاد گرفتم. مادربزرگم نیز قرآن را یادم داد. به خواندن کتاب بسیار علاقه داشتم؛ امّا در خانه، چهار پنج جلد کتاب بیشتر نداشتیم. یادم هست، آن قدر آنها را خوانده بودم که حفظ شده بودم. خانوادهام از نظر مالی، وضع خوبی نداشتند؛ امّا من از کودکی به آن عادت کرده بودم و راضی بودم. با وجود این، یک بار در کودکی به خاطر فقر حسرت خوردم و آن زمانی بود که دیدم پسرخالهٔ پدرم که دوستم بود و هر دو، هشت ساله بودیم، چند جلد کتاب داشت که من هم خیلی دلم میخواست آن کتابها را داشته باشم. آن کتابها گلستان و بوستان سعدی بودند. گلستان را با اشتیاق فراوان ورق زدم. دیدم قصّه دارد و کلّی عکسهای قشنگ، چقدر دلم میخواست آن کتاب مال من بود. ظلمی از این بزرگتر نبود؛ آن بچّه که سواد نداشت، کتاب را داشت و من که سواد داشتم، آن را نداشتم. آن شب رفتم توی زیرزمین و ساعتها گریه کردم.
در نوجوانی برای کار به یزد رفتم و در آنجا به بنّایی مشغول شدم؛ سپس در یک کارگاه جوراببافی کار کردم. در تمام مدّتی که کار میکردم، هیچ وقت کتاب گلستان را فراموش نکردم؛ امّا پول کافی برای خریدن آن نداشتم. هیجده ساله بودم که صاحب جوراببافی، یککتابفروشی باز کرد و من را از بین کارگرهای کارگاه انتخاب کرد و به کتابفروشی برد. وقتی به کتاب فروشی رفتم، گمان میکردم به بهشت رسیدهام؛ چقدر رؤیایی بود! قفسههای پر از کتاب! در آنجا گویی دوباره متولّد شدم و کتاب خواندن من آغاز شد. در کتاب فروشی فهمیدم که چقدر بیسوادم و برای رسیدن به دانایی بیشتر باید تا میتوانم کتاب بخوانم. به همین دلیل، فقط خواندم و خواندم و خواندم ...
سی و پنج ساله بودم که به فکر نوشتن قصّه برای کودکان افتادم. کتابهای زیادی خوانده بودم که داستانهای خوبی داشت؛ امّا زبان آنها کودکانه نبود. من آن داستانها را به زبان سادهترنوشتم و به این ترتیب کتاب «قصّههای خوب برای بچّههای خوب»متولّد شد. حالا خیلیخوشحالم که بچّهها قصّههایم را میخوانند و از آنها لذّت میبرند. همیشه تنها دلخوشیام در زندگی، این بوده است که کتابهای جدیدی را که لازم داشتهام، بخرم و به خانه ببرم. اگر بدانم که یک هفتهٔ دیگر بیشتر زنده نیستم، تنها حسرتم این است که کتابهای نخواندهام، هنوزمانده است».
آیا میدانید نویسندهٔ کتاب «قصّههای خوب برای بچّههای خوب»کیست؟ در اینجا یکیاز داستانهای این کتاب را میخوانیم.
دیدن خوبیها
روزی بود و روزگاری بود. حضرت عیسی (ع) با چند تن از یارانش از راهی میگذشت. به جایی رسیدند که لاشهٔ سگی افتاده بود؛ آن حضرت لحظهایایستاد؛ کمی با خود اندیشید و به همراهانش گفت: «دربارهٔ آنچه میبینید، چهفکر میکنید؟»
همراهان نگاهی به یکدیگر کردند؛ امّا نمیدانستند که منظور ایشان چیست.یکی پاسخ داد: «اینکه فکر کردن نمیخواهد؛ لاشهٔ حیوانی است که مردهاست!»
دیگری گفت: «چه منظرهٔ ناراحت کنندهای!»
شخص دیگر گفت: «چقدر زشت است».
نفر بعد گفت: «به آن نباید دست زد؛ ممکن است بیماریاش به ما سرایت کند».
یکی دیگر گفت:«وقتی هم زنده بود، تنش پاک نبود؛ حالا که مرده است، بدتر!»
آخِری هم گفت: «عجب بدجنس است! هنوز دهانش باز است؛ مثل اینکهمیخواهد کسی را گاز بگیرد».
پس از اینکه هر یک از یاران چیزی گفت، آن حضرت فرمود: «ای دوستان!همهٔ اینها که دیدید و گفتید، درست است؛ امّا چیزهایی هم بود که شما ندیدید. این سگ تا زنده بود برای صاحبش حیوان باوفایی بود؛ خوب پاسبانی میکرد و دوست و دشمن را میشناخت؛ چه دندانهای سفیدی دارد ...؛ آری دوستان خوبم!با هر چه روبهرو میشوید، فقط بدیها و زشتیهایش را نبینید!»
درک و دریافت(صفحهٔ 101 کتاب درسی)
۱-مهمترین ویژگی نویسندهٔ کتاب «قصّههای خوب برای بچّههای خوب»را بیان کنید. علاقه بسیار زیاد او به خواندن و مطالعه و داشتن پشتکار ۲-چرا از نظر شخصیت اصلی متن، کتابفروشی مانند بهشت بود؟ زیرا کتاب برای او با ارزشترین چیز در دنیا بود و هرگز پول کافی برای داشتن کتابهای زیاد نداشت پس کتاب فروشی برای او مانند بهشت بود. ۳-از نظر شما کتاب فروشی مانند چیست؟ مانند سیارهٔ جدید با اطلاعات بسیار زیاد است. ۴-چرا نویسنده کتاب «قصّههای خوب برای بچّههای خوب»به فکر نوشتن این کتاب افتاد؟ زیرا او خواست کتابی وجود داشته باشد که به زبان کودکانه باشد و داستانها را به زبان سادهتر بیان کند تا کودکان آن را به خوبی درک کنند. ۵-کدام قسمتهای متن نشاندهندهٔ علاقهٔ زیاد نویسنده به کتاب خواندن است؟ آن قسمت از متن که پسرخالهٔ نویسنده چند کتاب داشت ولی سواد خواندن نداشت و او دلش میخواست که آن کتابها را داشته باشد ولی نداشت و ساعتها به خاطر این مسئله گریه کرد. ۶-با توجّه به داستان «دیدن خوب»جملهها را به ترتیب رویدادها شماره گذاری کنید: -حضرت عیسی (ع) گفت: «چیزهایی هم بود که شما ندیدید» 4 -هر یک از یاران چیزی گفتند. 3 -آن حضرت فرمود: «با هر چه روبهرو میشوید، فقط بدیها و زشتیها را نبینید» 6 -حضرت عیسی (ع) و یارانش لاشهٔ سگی را دیدند. 1 -این سگ تا زنده بود، حیوان باوفایی بود. 5 -حضرت عیسی (ع) به همراهانش گفت: «دربارهٔ آنچه دیدید، فکر کنید»2
حکایت
نگاه پنهان
شخصی به یکی از دوستانش نامه مینوشت. کسی پهلوی او نشسته بود و از گوشهٔ چشم، نوشتههایش را میخواند.
نویسنده، متوجّه نگاههای پنهان او شد و از این کار ناپسندش،به خشم آمد و در نامهاش نوشت: «اگر پهلوی من، دزدیننشسته بود و نوشتهٔ مرا نمیخواند، همهٔ اسرار خود را برایتمینوشتم!»
وقتی آن شخص این جمله را دید؛ گفت: «من نامهٔ تو را نمیخواندم».
نویسنده گفت: «اگر نمیخواندی،پس از کجا دانستی که یاد تو در نامه هست؟»
عبدالرّحمان جامی، با اندکی تغییر
دانش زبانی درس دوازدهم فارسی چهارم ابتدایی اتّفاق ساده
درس گذشته، جملاتی را آموزش داد که مانند پازلی با دو خانه بودند.
قطعهٔ اصلی پازل فعل بود که تعیین می کرد با اضافه شدن چند قطعهٔ دیگر به این پازل معنی کامل می شود.
مثلاً فعلی مانند(آمد)با گرفتن یک قطعه مثل (بهار)کامل می شد و معنا را انتقال می داد.
درواقع بدون اینکه به فعل لازم و نهاد و عبارات و الفاظ دستوری مانند این اشاره کنیم، تنها منطق قرار گرفتن اجزای جمله را آموزش می دهیم.
در این درس با گسترش گروه اسمی از طریق اضافه کردن صفت، نشان می دهیم
هنوزهم پازل جمله، دو قطعه ای است؛ فقط قطعهٔ پازل بزرگ تر شده است.
دانش آموز باید درک کند که کلمهٔ (معلم) با کلمهٔ (مهربان)متفاوت است؛
لازم نیست به او بگوییم یکی اسم استو دیگری صفت، بلکه به لحاظ معنایی و کاربرد باید متوجّه شود که مهربان به تنهایی استقلال ندارد امّا معلّم مستقل است.
بهترین روش برای آموزش آشنایی دانش آموز با اجزای جمله و خرد کردن آن از راه مقایسه با پازل میسر است.
برای یادگیری بهتر پازل هایی با مقوّا ساخته شود تا دانش آموز به صورت عملی قطعات جمله را در کنار هم بگذارد و از هم جدا کند.
توجّه کنید هدف این درس، آموزش صفت نیست، بلکه این موضوع مهم است
که دانش آموز بتواند تشخیص دهد در جملهٔ (برادر خوبم آمد)برادر خوبم، یک قطعهٔ جمله است؛
درواقع همان چیزی که در دستور به گروه اسمی معروف است، بدون اینکه اشار های به گروه اسمی شود.
املای درس دوازدهم فارسی چهارم ابتدایی اتّفاق ساده
املا: جملۀ گم شده
معلمّ از دانش آموزان می خواهد تا متن شعر را با دقتّ مطالعه کنند.
سپس کتاب را می بندند و معلمّ یک کلمه می گوید و دانش آموزان باید جمله و یا سطری که این کلمه در آن قرار داشت را به یاد آورده و بنویسند. در این نوع املا حفظ شعر به دانش آموزان کمک می کند.
درس دوازدهم نوشتاری چهارم ابتدایی
فعّالیت های نوشتاری 4: درک متن
متنی ارائه شده است که در فضای سکوت کامل صامت خوانی می شود و هر دانش آموز پاسخ پرسش های زیر را می نویسد.
چنان که ملاحظه می کنید در این متن ضمایر و حروف ربط که از ابزارهای انسجام گزاره های متن هستند، برجسته شده اند و سؤالاتی در مورد آنها طرح شده است.
مجدداً تأکید می شود برای بررسی پاسخ سؤال ها کسی به صورت شفاهی پاسخ ندهد؛ دانش آموزان را ملزم کنید پاسخی را که نوشته اند، بخوانند.
فعّالیت های نوشتاری 5: نگارش
چنان که ملاحظه می کنید انشا (موضوعی) داردکه دربارهٔ آن می نویسیم.
پس از آن (بند مقدمه) می آید توجّه داشته باشید که منظور از بند مقدمه، نوشتن جملات کلیشه ای، یکنواخت و تکراری نیست؛
بلکه بند مقدمه که در آغاز نوشته می شود فضای حاکم بر نوشته را نشان می دهد
از آنجایی که در بند مقدمه اندیشهٔ اصلی نوشته بیان می شود، مطالب کلّی است و نیازی به جملهٔ موضوع ندارد.
مثلاً اگر موضوع نوشته (بهار)باشد، بند مقدمه می تواند این گونه باشد:
«بهار یکی از فص لهای سال است. بهار را همهٔ مردم دوست
دارند. بعضی ها بهار را عروس فصل های سال می دانند. شاعران ونویسندگان دربارهٔ فصل بهار چیزهای زیادی نوشته اند. حالا می خواهیم
بدانیم که بهار چگونه فصلی است.»
پس از بند مقدمه، بندهای بدنه می آید که معمولاً دو بند یا بیشتر است؛
در نمودار، سه بند نشان داده شده است اما معنی آن این نیست که حتماً تعداد بندهای بدنه باید سه بند باشد.
چنان که در نگارش این درس، در متن انشا، چهار بند بدنه وجود دارد.
در انتها بند (نتیجه گیری)می آید؛ این بند در حقیقت فرودگاه ذهن نویسنده است؛
درواقع عصارهٔ بندهای دیگر در بند نتیجه گیری می آید.
در نتیجه گیری باید دقّت کنیدکه از نوشتن جملات تکراری پرهیز شود.
در نگارش این درس هدف، آموزش (بند مقدمه)بوده است به همین دلیل،علماً بند نتیجه گیری در انتهای انشا نیامده است.
مطلب مهمّ دیگر اینکه استفاده از متن درس اوّل در این صفحه، هدفمند بوده است.
موضوع درس اوّل به گونه ای است که به راحتی در ذهن طبقه بندی می شود.
ضمنا برای آموزش تفاوت (بند مقدمه)با (بند های بدنه) از متنی استفاده شده است که برای دانش
آموز آشنا باشد و مقایسه به آسانی در ذهنش اتفاق بیفتد و هدف درس آسانتر محقّق گردد.
قرار دادن متن جدید، ذهن دانش آموز را بیشتر به مفاهیم و گزاره های متن، مشغول می کند و سبب اختلال در یادگیری می شود.
تسخیرناپذیر:رام نشدنی متجاوزان:کسانی که به حریم دیگران احترام
نمیگذارند
اشغال:به دست آوردن
تیپ:گروه
دژ:حصار
محور:مرکز
سربلندی:سرافرازی
درنگ:صبر
سقایی:آب دادن به دیگران
مانع:بازدارنده
محتاج:نیازمند
مقابله:روبه رو شدن
نظاره میکرد:نگاه میکرد
گردان:گروه
رگبار گلوله:گلوله دهای مثل رگبار
پیک:خبررسان
اراده:قصد
بالگرد:هلی کوپتر
مهلکه:محل هلاک شدن
ترجیح:بهتردانستن
متن درس
آن روزها دیگر جبههٔ جنگ، خانهٔ اوّل حسین شده بود. اگر دیدار با خانوادهٔ شهدا و دلتنگیهای خانوادهاش نبود، آن چند روز را هم مرخصی نمیرفت. بچّههای کوچک شهدا او را دوست داشتند. حسین آنها را با حرفهای کودکانهاش، میخنداند؛ با خندهٔ آنها، پنهانی اشکش را پاک میکرد.
او همیشه قصههایش را ناتمام میگذاشت تا بچهها منتظر دیدار بعدی و شنیدن بقیهٔ قصه باشند. برای عروسکهایشان لالایی میخواند و تفنگ پلاستیکی پسر بچهها را رو به دشمنان نشانه میرفت. حتی مسئولیت سنگینی که داشت، نمیتوانست مانع بازی کردنش با فرزندان شهدا باشد. حسین دعایی که از لبهای آنان جاری میشد، اعتقاد عجیبی داشت. بچهها دستهای کوچک خود را به آسمان میگرفتند و برای پیروزی رزمندگان اسلام دعا میکردند.
آن روزها حسین احساس میکرد، به دعای این قلبهای پاک به شدت محتاج است. عملیات پیش رو، خیلی مهم و حساس بود. مردم میدانستند خرمشهر، خونین شهر مظلومی است که متجاوزان، آن را به اشغال در آوردهاند. آزادی خرمشهر، آرزوی همهٔ مردم ایران بود. رزمندگان در حال آمادهسازی خود بودند. این بار باید ضربهٔ نهایی از منطقهٔ خرمشهر- شلمچه وارد میشد؛ جایی که دشمن برای نیروهایش دژی تسخیرناپذیر ساخته بود تا برای همیشه خرمشهر را در اشغال داشته باشد. اولین گروه رزمندگان به دشمن حمله کرد. آتشبارهای عراقی یک دم، خاموش نمیشدند. دود و آتش، فضای منطقه را پر کرده بود. بعد از نبردی سخت، رزمندگان در میان بارانی از گلوگه، وارد شدند. حسین میگفت: «مهمترین منطقه، شلمچه است؛ باید همان جا نیروهای دشمن را درهم بکوبیم!»
شور وشوقی وصفناپذیر، وجود حسین را در برگرفته بود. او و هم رزمانش در نقطهای قرار گرفته بودند که مردم ایران هر روز و شب برای آزادی آن دعا میکردند. خرمشهر بوی «جهانآرا» و دوستان شهیدش را میداد. دیگر برای آزاد کردنش جای درنگ نبود. او برای نفوذ به سپاه دشمن، یاران خود را آماده کرد. دشمن، چند گردان تازه نفس خود را برای مقابله، راهی میدان نبرد کرد. فریاد حسین از هر طرف شنیده میشد: «دست خدا با ماست. بجنگید دلاوران».
نیروها، خستگیناپذیر و با شجاعت به جلو میرفتند. حسین بی وقفه، دشمن را زیر رگبار گلوله گرفته بود. دژ دشمن، شکسته شد. فریاد تکبیر نیروهای ایرانی، دشمن را به وحشت انداخت.
نیروهای دشمن، پا به فرار گذاشته بودند. شلمچه این بار برایشان نه گذرگاه، که گورستانی شده بود. وقتی حسین، شهر مظلوم را دید یاد شهدایی افتاد که دوست داشتند آزادی خرمشهر را ببینند؛ به یاد شهید «بهنام محمّدی» افتاد که در سنگرهای خرمشهر سقّایی میکرد.
«برادر خرازی! بچّهها میگویند فرماندهان دشمن، هر سربازی را که بخواهد تسلیم شود با گلوله میزنند!»
حسین، نگاهی به پیکی که خبر آورده بود، انداخت. صورتش خاک آلود و لبهایش خشک بود. به طرفش رفت و او را در آغوش گرفت. نوجوان بسیجی، سرش را به سینهٔ حسین گذاشت. انگار روزهای زیادی انتظار چنین لحظهای را میکشید. اشکهای حسین، موهای خاکآلود او را خیس کرد.
«نگران نباش مؤمن! مطمئن باش. خداوند اراده کرده که خرمشهر آزاد بشود؛ از نشانههایش هم همین است که دشمنان به جان هم افتادهاند».
مقاومتهای پراکندهای در شهر ویران خرمشهر دیده میشد. بالگردهای دشمن در تلاش بودند فرماندهان نظامی را از میدان نبرد، نجات بدهند؛ اما با هدف قرار گرفتن و سثوط یکی از آنها، بقیه فرار را بر قرار ترجیح دادند.
اکنون در مسجد جامع شهر، که روزهای زیادی مرکز مقاومت جوانان بود، رزمندگان نماز شکر میخواندند. ساعتی بعد، حسین ایستاده بود و با نگاهی خیره، دور دست را نظاره میکرد.
درست و نادرست (صفحهٔ 92 کتاب درسی)
1-آزادی خرّمشهر از دست متجاوزان، آرزوی همهٔ مردم ایران بود. درست ۲-بالگردهای دشمن موفّق شدند، فرماندهان نظامی را از میدانِ نبرد نجات بدهند. نادرست ۳-پیکی که برای حسین خبر آورده بود، تشنه بود. درست
درک مطلب(صفحهٔ 92 کتاب درسی)
۱-چرا بچّههای شهدا، حسین را دوست داشتند؟ زیرا رفتار حسین با آنها مانند رفتار پدرشان بود. او بچهها را با مهربانی روی زانوی خود مینشاند و برایشان قصههای زیبا تعریف میکرد و با آنها بازی میکرد. ۲-یکی از نشانههای ارادهٔ خداوند برای آزادی خرّمشهر چه بود؟ دشمنان به جان هم افتاده بودند. ۳-به نظر شما، چرا عنوان درس «فرماندهِ دلها»انتخاب شده است؟ زیرا حسین تنها فرماندهٔ جنگ نبود. او با مهربانی خود فرماندهٔ همهٔ دل ها بود.
واژه آموزی(صفحهٔ 92 کتاب درسی)
-شور و شوقی وصفناپذیر وجود حسین را در برگرفته بود. شوق وصف ناپذیر، یعنی شوقی که به آسانی نمیتوان آن را توصیف کرد. -دشمن برای نیروهایش دژی تسخیرناپذیر ساخته بود. دژ تسخیرناپذیر، یعنی دژی که ........................................................... -نیروهای خستگیناپذیر با شجاعت به جلو میرفتند. نیروهای خستگیناپذیر، یعنی ...........................................................
حالا متن روبهرو را با توجّه به آنچه آموختید، بخوانید و لحن خواندن جملهها را رعایت کنید.
فرشتهٔ یک کودک
کودکی که آمادهٔ تولّد بود به فرشتهاش گفت: «میگویند فردا من به زمین میروم؛ امّا من بهاین کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه میتوانم برای زندگی به آنجا بروم؟»
فرشته پاسخ داد: «از میان بسیاری از فرشتگان، فرشتهای برای تو برگزیده شده است و از تومراقبت خواهد کرد».
امّا کودک هنوز مطمئن نبود که میخواهد برود یا نه. «اینجا من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم. من اینجا شاد هستم».
فرشته لبخند زد و گفت: «فرشتهٔ تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تومحبت او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود».
کودک ادامه داد: «من چطور میتوانم بفهمم مردم چه میگویند، وقتی زبانآنها را نمیدانم؟»
فرشته او را نوازش کرد و گفت: «فرشتهٔ تو، زیباترین و شیرینترین واژههایی راکه ممکن است بشنوی، در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقّت و صبوری به تویاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی».
کودک با نگرانی گفت: «وقتی میخواهم با پروردگارم صحبت کنم، چه کنم؟»
فرشته که برای این سؤال هم پاسخی داشت، گفت: «فرشتهات دستهایت راکنار هم میگذارد و به تو یاد میدهد که چگونه دعا کنی».
در آن هنگام، صدایی از زمین شنیده میشد. کودک میدانستکه باید به زودی سفرش را آغاز کند. او به آرامی، گفت: «اگر باید همین حالا بروم، لطفاً نامش را بهمن بگویید».
فرشته با مهربانی دستی به شانهاش کشید و گفت:«نام فرشتهات اهمّیتی ندارد. به راحتیمیتوانی او را مادر صدا کنی».
تمرین خواندن درس یازدهم فارسی چهارم ابتدایی فرماندهِ دل ها
روان خوانی درست و شمردهٔ دانش آموزان را مثل دروس گذشته، درنظر داشته باشید.
بعد از تمرین های اصولی و مستمر در زمینهٔ خواندن، در این قسمت از سال تحصیلی دانش آموزان باید از یک سطح بالاتر رفته و به خواندن توأم بادرک رسیده باشند.
روخوانی، بیان کلمات از روی نوشته است که در آن ارتباطی بین کلمات و درک و دریافت وجود ندارد. یعنی دانش آموز آنچه را دیده به زبان می آورد.
در حالی که خواندن علاوه بر بیان نوشته ها، باید منجر به درک و فهم شود.
متن این درس یک متن روایی است که انتخاب لحن به تناسب شخصیت ها، تشخیص مکث ها و درنگ ها و رعایت سرعت مناسب خواندن، تأثیرگذاری بیشتری ایجاد می نماید.
فعالیت های درس یازدهم فارسی چهارم ابتدایی فرماندهِ دل ها
واژ ه آموزی درس یازدهم فارسی چهارم ابتدایی فرماندهِ دل ها
متن این درس شامل کلماتی مانند«وصف ناپذیر»است که در ادامهٔ آموزش کلمات مرکب به آنها پرداخته شده است.
اگر به ساختمان این ترکیب، توجّه کنید درمی یابید جزءدوم ترکیب با فرایند وندافزایی تولید شده است (نا پذیر)؛
سپس طی فرایند “ترکیب” در کنار بخش دیگر قرار گرفته، کلمهٔ مرکب ایجاد گردیده است.
همکاران محترم توجّه کنند که از ذکر این مطالب برای دانش آموزان پرهیز کنند.
هدف این است که دانش آموز نسبت به این ترکیب، هوشیار شود و تلاش کند ترکیب هایی با این ساخت در ذهن خود بسازد.
روان خوانی درس یازدهم فارسی چهارم ابتدایی فرماندهِ دل ها
فعّالیت روان خوانی در درس چهارم، تأکید به لحن خواندن واژه داشت؛
در آنجا توضیح دادیم که قرار دادن تکیه بر هجای اوّل و آخر کلمه در انتقال پیام، تفاوت ایجاد می کند.
در این درس تأکید بر لحن خواندن جمله است.
برای آموزش، توجه دانش آموزان را به لحن متفاوت خواندن جمله های خبری، پرسشی، عاطفی و امری جلب می کنیم.
بار اوّل که فایل صوتی را پخش می کنید، توضیحی دربارهٔ لحن انواع جمله ندهید؛
فقط از دانش آموزان بخواهید با دقّت گوش کنند و مانند آن از روی متن بخوانند.
اجازه دهید دانش آموزان خود به لحن متفاوت انواع جمله پی ببرند؛
لازم هم نیست بر زبان بیاورند، همین که در خواندن، لحن جمله را رعایت کنند، کافی است.
پس از اینکه چند نفر از روی متن خواندند و دانش آموزان لحن خواندن آنها را مقایسه کردند، فایل صوتی مجدداً پخش شود.
در این مرحله به کمک خود دانش آموزان موضوع لحن متفاوت انواع جمله آموزش داده شود.
بهترین شیوه در آموزش، خواندن تعدادی از دانش آموزان و مقایسهٔ لحن آنها است.
املای درس یازدهم فارسی چهارم ابتدایی فرماندهِ دل ها
املا: املای همگانی
در این نوع املا همهٔ دانش آموزان در تقریر املا مشارکت دارند.
ابتدا معلّم از دانش آموزان می خواهد که متن درس را به طور کامل و دقیق مطالعه کنند.
سپس، کتاب را بسته و معلّم از دانش آموزان می خواهد به ترتیبی که انتخاب کرده، نامشان را صدا می زند
از هر قسمت از درس که می خواهند، یک جمله بگویندتا بقیهٔ دانش آموزان بنویسند.
بیان جمله از حفظ در اولویت است اما اگر دانش آموزیبرای گفتن جمله، احتیاج به کتاب پیدا کرد، منعی ندارد.
فعّالیت های نوشتاری 4: درک متن
در سه درس گذشته کلمات ربط عطفی، تقابلی و سببی به عنوان ابزارهای انسجام گزاره های متن ارائه شد.
در این درس به منظور تثبیت آموخته ها متنی ارائه شده است که دانش آموز باید کلمهٔ ربط مناسب جاهای خالی را تشخیص دهد.
فعّالیت های نوشتاری 5: نگارش
در درس گذشته آموزش انشانویسی با مرحلهٔ«تشخیص» شروع شد در این درس، دانش آموز به مرحلهٔ« تولید» می رسد.
در درس قبل سه بند ارائه شده بود و دانش آموز برای اوّلین بار در صفحهٔ نگارش از سال سوم تاکنون، بیش از یک بند را دید.
در آنجا دانش آموز سه بند را خواند و موضوع بندها را تشخیص داد، سپس ارتباط بندها را درک و موضوع نوشته را بیان کرد.
در این درس، موضوع نوشته ارائه شده است و دانش آموز باید سه موضوع کوچک و مرتبط به هم برای سه بند بنویسد و متن تولید کند؛
من کودکی کنجکاو و فعال بودم. کتاب میخواندم. شعرهای کودکانه میسرودم به نقاشی عشق میورزیدم. هر کاغذ پارهای که به دستم میرسید. تصویری از گل و درخت یا کوه و جنگل برآن نقاشی میکردم.
شبها وقتی همه میخوابیدند، من بیدار میماندم و در اندیشههای دور و درازی فرو میرفتم. با افکار کودکانهٔ خود به دنبال راههای تازهای برای بهتر زیستن بودم. در یکی از این شبها، اندیشههای خود به صورت شعری در آوردم. برای اینکه درجستوجوی مداد و کاغذ، چراغی روشن نسازم و کسی را بیدار نکنم، قطعه زغالی از کنار منقل کرسی بیرون آوردم و با آن، شعرم را بر دیوار نوشتم.
آن وقتها، هنوز مدرسههای امروزی دایر نشده بود. من مانند کودکان دیگر در مکتب درس میخواندم. مکتب، اتاقی بود بزرگ که همه گرداگرد آن روی زمین مینشستیم و درس میخواندیم.
پس از آنکه دورهٔ مکتب را به پایان رسانیدم. نزد پدرم شاگردی کردم تا حرفهٔ او را بیاموزم. پدرم در ساختن طاق مسجد و گچبری استاد بود؛ اما در همهٔ ماه های سال نمیتونست به کار بنایی بپردازد. در زمستانهای سرد و طولانی قفقاز، کار بنایی تعطیل میشد. آن وقت پدرم به قنادی میپرداخت و از این راه، خانوادهٔ خود را اداره میکرد؛ اما قنادی، رونقی نداشت و زندگی به سختی میگذشت.
نزد پدر، حرفهٔ بنایی و قتادی را یاد گرفتم؛ ولی هیچ یک از این کارها طبع پرشور و ذهن جویای مرا راضی نمیکرد. من که با سختیها بزرگ شده بودم، میخواستم بیشتر بکوشم؛ پیشرفت کنم و به خود و دیگران بیشتر بهره برسانم.
درآن هنگام، چند مدرسهٔ جدید در قفقاز دایر شده بود. من در یکی از این مدرسهها به آموزگاری برگزیده شدم. دراین کار شور و شوق فراوان از خود نشان دادم و دریافتم که آموزگاری شغلی است که با آن بهتر میتوان به اجتماع و مردم خدمت کرد.
پس از مدتی برای اینکه فعالیتهای فرهنگی را در میهن خود ادامه دهم به ایران آمدم. ابتدا در شهر مرند اقامت گزیدم و در مدرسههای این شهر به معلمی پرداختم. سپس به تبریز رفتم. من که در شعلهٔ فروزان خدمت به مردم و میهن میسوختم و میخواستم از هر راه که ممکن است باری از دوش مردم بردارم، دریافتم که کودکان تبریز پیش از رفتن به مدرسه یا در کوچه و بازار سرگردانند یا آتش ذوق و قریحهٔ آنها در کنج خانهها خاموش میشود. به این فکر افتادم که در تبریز کودکستانی دایر کنم و این کار را کردم. این نخستین کودکستانی بود که در ایران دایر شد. کودکستان را «باغچهٔ اطفال» نامیدم.
در همان روزهای نخست، مادری کودک خود را به باغچهٔ اطفال آورد و گفت: «مدرسههای دیگر، فرزندم را نمیپذیرند». او راست میگفت؛ زیر آنها نه تنها نمیتوانستند به کودکش خواندن و نوشتن بیاموزند بلکه از نگهداری او نیز عاجز بودند.
تا آن هنگام در کشور ما کسی به فکر کودکان کم شنوا و نابینا نیفتاده بود؛ به همین دلیل، استعدادشان پرورش نمییافت. آن روز، وقتی پسرک را در باغچهٔ اطفال نگه داشتم، اندیشیدم چگونه میتوان به کودکی که نه میشنود و نه حرف میزند، خواندن و نوشتن آموخت، شنیده بودم در اروپا، کسی الفبایی اختراع کرده است که این گونه کودکان را به کمک آن باسواد میکند. من هم از آن پس، روزها و شبهای بسیاری را در کار ابداع الفبای ویژهٔ ناشنوایان گذراندم تا به مقصد رسیدم. سپس، چند کودک ناشنوای دیگر را هم در باغچهٔ اطفال پذیرفتم.
اولیای این کودکان هرگز باور نمیکردند که فرزندشان، خواندن و نوشتن بیاموزد؛ ولی در پایان سال تحصیلی، آنها هم مانند دیگران امتحان دادند و قبول شدند.
روزی که این کودکان در تبریز امتحان میدادند، حیاط و بام مدرسه لبریز از مردمی بود که به تماشای آنان آمده بودند؛ زیرا برای مردم باورنکردنی بود که کودکان کم شنوا هم بتوانند بخوانند و بنویسند و حرف بزنند.
آنچه خواندید، شرح حال معلمی دلسوز، مهربان و دوست کودکان، جبار باغچهبان است. سرگذشت این انسان نوآور و توانا، سرمشق کسانی است که دست خالی اما با اعتماد به خود و نیروی پشتکار، اراده، صبر و بردباری میخواهند کارهای بزرگی انجام دهند؛ به مردم میهن خود خدمت کنند و خدا را از خویش خشنود سازند.
درست و نادرست (صفحهٔ 84 کتاب درسی)
۱-باغچهبان برای آموزگاری به خارج از ایران رفت. نادرست ۲-باغچهبان در کودکی شعر میسرود. درست ۳-قبل از باغچهبان، کسی به فکر کودکان کم شنوا و نابینا نیفتاده بود. درست ۴-باغچهبان با پشتکار و اراده به رؤیاهای کودکی خود دست یافت. درست
درک مطلب(صفحهٔ 85 کتاب درسی)
۱-چرا باغچهبان به آموزگاری علاقه داشت؟ زیرا او فکر میکرد آموزگاری شغلی است که با آن بهتر میتوان به اجتماع و مردم خدمت کرد. ۲-دو کار مهمّ باغچهبان را نام ببرید که با انجام دادن آنها توانست به مردم و میهن خود خدمت کند. دایر کردن نخستین کودکستان در ایران ـ ابداع الفبای ناشنوایان. ۳-چرا در متن درس، باغچهبان «دوست کودکان»نامیده شده است؟ زیرا باغچبان بیشترین کمک را به کودکان کرد. ۴-کارها و علاقهمندیهای خودتان را با کودکی باغچهبان مقایسه کنید و شباهتها و تفاوتهای آن را بیان کنید. من هم مانند باغچهبان به نقاشی و کتاب خواندن علاقهٔ زیادی دارم. همیشه فکر میکردم که میتوانم در آینده به میهن و مردم کشورم خدمت کنم. اما بر خلاف باغچهبان که در کودکی کارهای مختلفی مثل بنایی و قنادی انجام میداد من فقط درس خواندم و میخوانم.
دانش زبانی(صفحهٔ 85 کتاب درسی)
جملههای زیر را بخوانید. * علی آمد. * مریم رفت. * دانش آموزان دویدند. حالا به نمودار جملهها نگاه کنید. دربارهٔ آنها گفتوگو کنید؛ سپس به پرسش پاسخ دهید.
این جملهها از چند قسمت تشکیل شدهاند؟ کلمههای «آمد، رفت و دویدند»اصلیترین بخش جمله هستند و کلمههای دیگربرای کامل کردن معنای جمله به کار رفتهاند.
قصّه گویی و صندلی صمیمیت
۱-گوش دادن به قصّه:یکی از موضوعهای مهم در قصّه گویی، توجّه به آهنگ و لحن سخن گفتن شخصیتها است. قصّهگو با بالا و پایین آوردن آهنگ صدا، باعث جذّابیت قصّه میشود. ۲-تفكّر: حالا قصّهای را که شنیدید در ذهن خود مرور کنید و آن را به هر شکلی که میخواهید، تغییر دهید. شما میتوانید مکان، فضا، شخصتها و رویدادهای قصّه را عوض کنید. ۳-گفتار: هر وقت آماده شدید، رويِ صندلی معلّم بنشینید و قصّهٔ خود را برای دوستانتان روایت کنید. توجّه کنید رویدادهای داستان را به ترتیب بیان کنید. ۴-شیوهٔ قصّه گویی: با رعایت شیوهٔ قصّه گویی، قصّه را طوری تعریف کنید که برای شنونده جالب باشد و با اشتیاق به آن گوش کند.
بخوان و حفظ کن
همای رحمت
علی ای همای رحمت، تو چه آیتی خدا را
که به ما سوا فکندی همه سایه هما را
ای علی، ای پرندهٔ سعادت و رحمت تو چه نشانهای از خداوند هستی که سعادت را در همهٔ هستی پراکندهای.
دل اگر خدا شناسی، همه در رخ علی بین
به علی شناختم من بخدا قسم، خدا را
اگر کسی میخواهد که خدا را بشناسد باید علی را به خوبی بشناسد همان طور که من خدا را به واسطهٔ علی شناختم.
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
که نگین پادشاهی، دهد از کرم گدا را
ای گدای فقیر، به در منزل حضرت علی برو که حتی انگشتر پادشاهی را نیز برای کمک به دیگران میبخشد.
بجز از علی که گوید به پسر، که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
فقط حضرت علی است که به پسر خود سفارش میکند که با قاتل او به عدالت رفتار کند.
به جز از علی که آرد، پسری ابولعجانب
که علم کند به عالم، شهدای کربلا را
به جز علی (ع) چه کسی میتواند پسری داشته باشد که بسیار شجاع و پدر شگفتیهاست کسی که ماجرای کربلا را به وجود آورد و در جهان شهدای کربلا را معرفی و مشهور میسازد.
محمّدحسین بَهجَت تبریزی (شهریار)
دانش زبانی درس دهم فارسی چهارم ابتدایی باغچۀ اطفال
هدف این است که دانش آموز یاد بگیرد جمله را به اجزای آن خرد کند.
این امر در تقویت درک خوانداری و شنیداری بسیار مؤثر است.
موضوعی که در این درس آموزش داده شده است، برجسته کردن فعل به عنوان محور معنایی جمله است
چنان که مشاهده می کنید، برای نشان دادن اهمیت فعل در شکل گرفتن جمله، فعل در رأس قرار گرفته است؛
به عبارت دیگر ابتدا باید فعلی باشد تا جمله ای شکل گیرد.
توجه: هدف از طرح این قبیل مباحث، آشنایی دانش آموز با اجزای جمله است.
او باید منطق قرارگرفتن اجزای جمله را در کنار هم درک کند.
یادگیری این مطلب در تقویت درک متن دانش آموزان تأثیر عمده ای دارد،
معلّمان گرامی از ارائهٔ این مطالب، با نگاه تدریس دستور زبان، به صورت مجموعه ای از قواعد حفظی جداً پرهیز کنند.
قصه گویی و صندلی صمیمیت درس دهم فارسی چهارم ابتدایی باغچۀ اطفال
به توضیحات ارائه شده در فعّالیت قصّه گویی و صندلی صمیمیت درس سوم مراجعه شود.
در آن درس بیشتر تمرکز بر شروع داستان بود؛
در این درس شیوه ارائهٔ سیر قصّه مورد نظر است. فعّالیت صندلی صمیمیت با گوش دادن به قصّه آغاز می شود. دانش آموزان مدّتی برای انتخاب قصّهٔ مورد علاقهٔ خود فکر می کنند، سپس روی صندلی می نشینند و قصّه را روایت می کنند.
انتظار می رود قصّه گویی به شیوه ای جذّاب اتفاق بیفتد تا مخاطب را جذب کند.
بخوان وحفظ کن درس دهم فارسی چهارم ابتدایی باغچۀ اطفال
شعر زیبا و مشهوری است از “شهریار” که با نشان دادن کتاب اشعار این شاعربلند آوازه، ارائهٔ اطّلاعاتی درخصوص خطّهٔ زیبای آذربایجان با مردمانی غیور و متعهد و پخش اشعاری به زبان ترکی از استاد شهریار به نحو زیبایی قابل تدریس است وهمخوانی آن به نشاط کلاس می افزاید.
متن شعر دربارهٔ بزرگترین نام آور تاریخ بشریتاست که برخی از ویژگی های ایشان در شعر آمده است.
لازم به ذکر است در آموزش بخوان و حفظ کن، لازم نیست روی معنای آن خیلی تأکید شود بلکه حفظ شعر باتوجه به وزن آهنگین آن مورد نظر است.
مطلب دیگر این که معرفی شهریار نیز به عنوان شاعری نامدار در راستای اهداف فصل و نگرش شبکه ای است
.
املای درس دهم فارسی چهارم ابتدایی باغچۀ اطفال
املا: املای تصحیح کردنی
آموزگار از قبل یک متن املای ده سطری تهیه کرده و در آن ١٠ کلمه با املای ناصحیح قرار می دهد.
قبل از شروع فعّالیت املایی دانش آموزان متن درس را مرور می کنند. سپس کتاب ها رامی بندند و برگه های املا بین دانش آموزان توزیع می گردد.
دانش آموزان با دقّت، متن املا رامطالعه کرده، کلمات نادرست را شناسایی می کنند و شکل درست کلمات را بالای آنها می نویسند
درس دهم نوشتاری درس دهم فارسی چهارم ابتدایی باغچۀ اطفال
بسیار مهم است که همکاران محترم دقیقاً طبق مراحل صفحهٔ نگارشمعلّم آموزش دهند.
نکتهٔ بسیار کلیدی و مهم این است که تا حالا دانش آموزان با یک بند سر و کارداشتند ولی چون انشا شامل چند بند است، در این درس، سه بند ارائه شده است.
چنان که ملاحظه می کنید این سه بند از متن درس «کوچ پرستوها »انتخاب شده است؛ دلیل این بوده است که دانش آموزان با آن آشنا هستند و در مرحلهٔ تشخیص به زحمت نمی افتند.
به عبارت دیگر مهم آموزش ساختار انشا است نه به چالش کشیدن ذهن دانش آموز با ارائهٔ متنی که قبلاً ندیده اند.
در این درس دانش آموز باید موضوع کوچک تک تک بندها را با توجه به جملهٔ موضوع و مفهوم بیان شده در هر بند، تشخیص دهد و با جمع بندی مطلب، سه بند موضوع کلی را تشخیص دهد که در واقع همان موضوع انشا است.
در این جلسه فعلاً صحبتی از انشا و موضوع انشا نمی شود و دقیقاً مطابق با مطلب کتاب آموزش انجام شود
.
کلمات هم خانواده فارسی چهارم ابتدایی
درس دهم:باغچه اطفال فارسی چهارم
تفکر استقرایی:
درس دهم با متنی روان و ساده نوشته ای جذاب است.محتوای درس،دارای مفهومی است که دانش اموزان با مطالعه دقیق متن متوجه ان می شوند.به همین دلیل بهتر است با روش تفکر استقرایی ذهن دانش آموزان را فعال نموده،ایشان را از راه تفکر به استنتاج و یادگیری رساند.مراحل انجام کار متناسب با ساختار این درس به شرح ذیل پیشنهاد می گردد.
مرحله ی اول:تکوین مفهوم
فهرستی از انواع رفتارهای فردی و اجتماعی تهیه کنید و آن را در اختیار گروه بگذارید و بعد از آن ها بخواهید تا بر اساس وجوه اختلاف و تشابه انها را دسته بندی نمایند.دانش اموزان برای مطالب طبقه بندی شده،اسم انتخاب می کنند و کم کم مفهوم در ذهن انها شکل می گیرد.
مرحله ی دوم:تفسیر مطالب
نماینده گروهها،طبقه بندی انجام شده در گروه را روی تابلو نصب کند.سپس سوالاتی در خصوص مفاهیم مورد نظر درس مطرح نمایید تا دانش اموزان روابط بین طبقه بندی ها را جستجو کرده و به سوالات پاسخ دهند
.دانش اموز را به کشف روابط برسانید تا به استنباط و نتیجه گیری برسد و مفاهیم) اعتماد به نفس و پشتکار(را استباط کند.
مرحله ی سوم:کاربرد
به دانش اموزان کمک کنید تا با گسترش و وسعت دادن ظرفیت ذهنی خود به بررسی و تفسیر اطلاعات دریافتی
بپردازد و به این نقطه برسند که هر فرد با تلاش و کوشش خود و با امید به خدا،به اهداف خود در زندگی دست می یابد
.
معنی واژه ها به ترتیب سطرها
اطفال:جمع طفل،خردسالان،بچه ها،کودکان
کنجکاو:کاوش کننده،جست و جو کننده
فعال:پرکار،کوشا،جمع فعل،کارها،رفتارها
تصویر:شکل،عکس
افکار:جمع فکر،اندیشه ها
منقل:ظرفی که در آن ذغال یا هیزم می ریزند و آتش روشن می کنند.
اصلی ترین بخش جمله،کلمه ای است که بدون آن معنای کاملی ندارد و به این بخش}فعل{می گویند.
هدف از بخش بیاموز و بگو این است که دانش آموز یاد بگیرد جمله را به اجزای آن خُرد کند.این امر در تقویت درک خوانداری و شنیداری بسیار موثر است.
نکته(کلمه هایی مانند” چون””زیرا”جمله ها را به هم وصل می کنند.
مثال۱(او راست می گفت زیرا آن ها از نگه داری کودک او عاجز بودند.
جمله ی اول مفهومی را بیان میکند و جمله ی دوم دلیل و علت آن را بیان می کند.
مثال۲(روی ماسه های کنار دریا می نوشت چون کاغذی برای نوشتن نداشت.
جمله ی اول مفهومی را بیان میکند و جمله ی دوم دلیل و علت آن را نشان می دهد.
کلماتی مانند چون و زیرا دو جمله ی کامل را به هم وصل می کنند و معمولا جمله ی دوم دلیل و علت جمله ی اول را توضیح می دهد.
توجه:
هدف از طرح این قبیل مباحث،آشنایی دانش آموزان با اجزای جمله است.او باید منطق قرار گرفتن اجزای جمله را در کنار هم درک کند.یادگیری این مطلب در تقویت درک متن دانش اموزان تاثیر عمده ای دارد.معلمان گرامی از ارایه این مطالب با نگاه تدریس دستور زبان به صورت مجموعه ای از قواعد حفظی جدا پرهیز کنید.
لحن خواندن:
لحن متن درس دهم از نوع”عاطفی_خبری”می باشد.خواندن زیبا،دمیدن روح به پیکره ی بی جان متن است.روخوانی آداب خاصی دارد که باید این آداب را به دانش آموزان آموخت.در دوره معاصر متن های نثر ساده،روزمره و همه فهم اند.برای خواندن این درس که دارای جملات عاطفی می باشد خواننده باید خود را با احساسات نویسنده هماهنگ کند و لحنش را شکل دهد.
املا:املای تصیح کردنی
آموزگار از قبل یک متن املای ده سطری تهیه کرده و در آن چندین کلمه با املای ناصحیح قرار می دهد.قبل از شروع فعالیت املایی دانش آموزان متن درس را مرور می کنند.سپس کتاب را می بندند و برگه های املا بین دانش اموزان توزیع می گردد.دانش آموزان با دقت متن املا را مطالعه کرده،کلمات نادرست را شناسایی می کنند و شکل درست کلمات را زیر ان می نویسند.
پیام درس:
این درس اشاره دارد به تلاش و کوشش انسان های بزرگ و نوآوری که به خلق و هم نوع و مردم سرزمین خود کمک می کنند.باغچه بان مردی بود که با تلاش و از خودگذشتگی و بدون هیچ انتظاری به دانش اموزان نابینا و ناشنوای سرزمینش کمک کرد تا خواندن را بیاموزند واز زندگی لذت ببرند.
روحش شاد باد
بخوان و حفظ کن
همای رحمت
معنی بیت های] همای رحمت:[
بیت ۱(ای علی،ای نشانه ی لطف و رحمت،تو چه نشانه ای از خداوند هستی که سایه ی خوشبختی را بر سر همه ی موجودات افکندی.
بیت۲(ای دل)انسان(اگر می خواهی خدا را بشناسی به زندگی علی)ع(توجه کن.به خدا قسم می خورم من خدا را به واسطه ی حضرت علی)ع(شناختم.
بیت۳(ای گدای تهیدست،به خانه ی علی برو از او کمک بخواه که او چنان بخشنده ای است که انگشتری خود را از روی بخشندگی به گدا می بخشد.
بیت۴(به غیر از علی هیچ کسی را نمی توان یافت که به پسرش بگوید:وقتی قاتل من در دست تو اسیر است با او خوش رفتاری کن.
بیت۵(به غیر از علی)ع(کسی نمی تواند پسری شگفتی ساز تربیت کند که شهیدان کربلا را در جهان،سربلند و مشهور بکند.
پیام شعر:
این شعر در وصف جوان مردی و بزرگواری حضرت)ع (سروده شده است.علی) ع (مردی وارسته و بسیار بخشنده بود که به هنگام نماز،انگشتری را از دست خود بیرون اورد و به شخص نیازمند بخشید و فرزندی را تربیت کرد که واقعه ی کربلا را در تاریخ جاودانه ساخت.
معنی واژه ها به ترتیب بیت ها:
هُما:پرنده ای که نشانه ی خوشبختی است.
رحمت:مهربانی،بخشایش
آیت:نشانه،علامت
ماسّوا:موجودات جهان،به غیر از خدا
مسکین:بینوا،بیچاره
نگین:تکه جواهر زیبایی که در وسط انگشتر قرار می گیرد.
کَرَم:بخشش
قاتل:کسی که دیگری را می کُشد.
مُدارا:با مهربانی رفتار کردن
ابوالعجایب:باعث شگفتگی ها،شگفت انگیز
عَلَم کند:معروف کند،مشهور سازد،برپا کند
تاریخ ادبیات:
شعر همای رحمت شعر زیبا و مشهوری است از) شهریار(که با نشان دادن کتاب اشعار این شاعر بلند آوازه ،ارایه اطلاعاتی در خصوص خطه زیبای آذربایجان با مردمانی غیور و متعهد و پخش اشعاری به زبان ترکی از استاد شهریار به نحو زیبایی قابل تدریس است و همخوانی آن به نشاط کلاس می افزاید.متن شعر درباره ی بزرگ ترین نام اور تاریخ بشریت است که برخی از ویژگی های ایشان در شعر آمده است.
در این شعر لازم نیست روی معنای آن خیلی تاکید شود بلکه حفظ شعر با توجه به وزن آهنگین آن مورد نظر است.
مطلب دیگر معرفی شهریار نیز به عنوان شاعری نامدار در راستای اهداف فصل و نگرش شبکه ای است.
تمرینات نوشتاری:
یکی از ابزارهای صوری انسجام گزاره های متن) حروف ربط (هستند.در این درس حرف ربط سببی” چون””زیرا”آموزش داده شده است.کاربرد این حروف در جملات مرکبی است که گزاره یک جمله مفهومی را بیان میکند و علت و سبب ان در گزاره جمله بعد ارایه میشود
درسنامه آموزشی و پاسخ فعالیت های فارسی چهارم درس هفتم مهمان شهر ما
اهداف درس هفتم فارسی چهارم ابتدایی مهمان شهر ما
١ آشنایی با رسم مهمان نوازی ایرانی
٢ آشنایی با مفهوم انتظار
٣ تقویت گرایش عاطفی نسبت به شخصیت مقام معظم رهبری
4 تقویت درک شنیداری
5 گسترش دامنهٔ واژگان با استفاده از فرایند ترکیب
6 تقویت درک متن و سواد خواندن
7 آشنایی با ابزارهای انسجام متن کلمات ربط
8 تشخیص تفاوت دو نوع بند توصیفی و روایتی
متن درس :
از چند روز پیش شنیده بودیم که قرار است مهمان عزیز و بزرگی به استان ما بیاید. همه جا سخن از آمدن ایشان و حضور گرم مردم و آماده شدن برای استقبال بود.
شادی و نشاط در چهرهٔ همهٔ مردم شهر دیده میشد. بچّهها و جوانترها بسیار خوشحال و پرهیجان به نظر میآمدند. هرچه به روز ورود آن مهمان مهربان نزدیک میشدیم، تپش قلبها تندترمیشد.
تمام کوچه ها و خیابان های شهر، پاکیزه و آب و جارو شده بودند. همه جا و همه چیز و همه کس به انتظار رسیدن این مهمان تماشای رخسار ایشان بودند.
سرودهای نشاطانگیز از «صدا و سیما» شنیده میشد.
«آب زنید راه را، همین که نگار میرسد
مژده دهید باغ را، بوی بهار میرسد...»
کم کم به آن روز نزدیک میشدیم. در مدرسه قرار گذاشتند که برای استقبال برویم. بچّهها خوشحال و بیقرار بودند؛ هریک از ما لحظه شماری میکرد که روز استقبال کی میرسد؟!
بالاخره آن روز رسید. شب قبل، آن قدر هیجان زده بودم که نمیدانم چطور خوابیدم؛ فقط به فردا و انبوه جمعیت فکر میکردم.
صبح آن روز، زودتر از همیشه با شنیدن صدای جیک جیک گنجشکان هم آمدن این مهمان عزیز را جشن گرفتهاند. خوشحال و با نشاط به حیاط رفتم. نسیم خنک و ملایم بامدادی، دستی به صورتم کشید، خنکی هوای صبح را با تمام وجود حس کردم. کمی به تماشای جنبش گنجشکها در لابهلای شاخهها، خیره شدم، لحظهای آرام نداشتند. آن چنان گرم غوغای گنجشکان شده بودم که متوجه نشدم چقدر از زمان گذشت تا اینکه صدای گرم و دوست داشتنی مادرم مرا به خود آورد.
شور و نشاط و همهمهٔ گنجشکها را رها کردم و مشتاق و پر توان به سوی مدرسه، پر کشیدم. بچّهها بیصبرانه ساعت ورود را میپرسیدند و مرتّب به مسئولان مدرسه میگفتند: «پس کی به سمت محل دیدار و سخنرانی حرکت میکنیم؟»
اندک اندک، همه آمدند و با پوشش هماهنگ مدرسه در صفهای منظم به طرف محل حضور آقا به راه افتادیم و به جمعیت خروشان و خودجوش، پیوستیم.
کوچه و خیابان پر از جمعیت شده بود. جای سوزن انداختن نبود. اقیانوسی از انسانها پدید آمده بود. موج جمعیت آدمها را به این طرف و آن طرف میبرد.
ناگهان همهٔ سرو صداها خاموش شد وامواج اقیانوس مردم آرام گرفت. مثل این بود که خورشید این جمعیت طلوع کرده است. همه مانند گلهای آفتابگردان به طرف او برگشتند.
آری، «آقا» آمدند و سخنان خود را آغاز کردند. برخی از شوق میگرستند و جمعی مشتاقانه گوش میدادند. هنوز سخنان ایشان را به خاطر دارم که فرمودند: «ما دبستان که رفتیم به ما گلستان درس میدادند. آن وقت که ما گلستان را میخواندیم، معنایش را نمیفهمیدیم. بعدها در طول زمان، معنای آن اشعار و آن جملات را فهمیدیم؛ این خوب است. انسان ممکن است چیزهایی را درست نفهمد امّا این برای فعالیت ذهن، زمینه درست میکند و خوب است، فکر کردن باید محور تلاش باشد».
درست و نادرست (صفحهٔ 65 کتاب درسی)
۱-دانش آموزان همراه خانوادههایشان به استقبال رفته بودند. نادرست ۲-جنبوجوش گنجشکان نشانهٔ انتظار آنها برای ورود مهمان بود. نادرست ۳-گذشت زمان به درک معنی بعضی از مطالب کمک میکند. درست
درک مطلب(صفحهٔ 65 کتاب درسی)
۱-با توجّه به متن درس، منظور از«مهمان شهر ما»چه کسی بود؟ مقام معظم رهبری ۲-در متن درس، انتظار مردم چگونه بیان شده است؟ با پاکیزه کردن شهر خیابانها و کوچهها چهرهٔ هیجان زدهٔ مردم پخش سرودهای نشاط انگیز از صدا و سیما. ۳-چرا تلاشهای ما باید با فکر کردن، همراه باشد؟ زیرا کار و تلاش ما با فکر و اندیشه به نتیجه میرسد.
واژه آموزی
خودباور به کسی میگویند که به تواناییهای خودش آگاهی و باور داشته باشد. خودبین به کسی میگویند که فقط خودش را میبیند و به دیگران و تواناییهای آنها توجّهی ندارد. خوددار به کسی میگویند که مراقب رفتار خود است و از انجام کارهای ناپسند پرهیز میکند.
گوش کن و بگو (صفحهٔ 66 کتاب درسی)
با دقّت به داستان گوش کنید و به پرسشها پاسخ دهید. 1-به نظر شما ماجراهای ابتدای داستان در چه موقعی از سال اتّفاق افتاده است؟ 2-رود چگونه پر آب شد؟ 3-با توجّه به داستان، شخصیت رود و برف را با هم مقایسه کنید. 4-چرا با مردن دانهها و شکوفهها، بهار هم میمیرد؟ ۵-کدامیک از جملههای داستان نشان دهندهٔ غرور برف است؟
بخوان و بیندیش
انتظار
آفتاب، شروع به تابیدن میکند. امروز پوشش سبزم را کنار میزنم و به دنیای اطرافم سلام میکنم: سلام آفتاب! سلام ای ابر سفید! سلام ای نسیم صبح!
من برای اوّلین بار چشم به دنیا میگشایم. دنیای من مثل خودم کوچک است و در باغچهای خلاصه میشود. کمی آن طرفتر در آن سوی باغچه، چند سوسن کوچک با هم زمزمه میکنندو در گوش هم پچپچ میکنند. یکی از آنها میگوید:«بیچاره! عمر این هم مثل بقیهٔ گلهایسرخ کوتاه است. دخترک او را بر شاخه نمیگذارد. او هم به زودی چیده خواهد شد».
وقتی متوجّه نگاههای من میشوند، زود سر از گوش هم دور میکنند و خود را به نسیممیسپارند. با خود میگویم: «نکند منظور آنها من بودم! آیا به راستی مرا از شاخه جدا میکنند؟آنها از چه دختری صحبت میکنند؟»درخت سیب، که پر از شکوفه شده است به آرامی شاخهای رابه سویم دراز میکند:«سلام غنچهی کوچک و زیبا! تولّدت مبارک!»
وقتی متوجّه غم و اندوه من میشود، میگوید:«به حرفهایدیگران توجّه نکن. به زودی میفهمی خیلی از آنها درست نیست» از صحبتهای درخت سیب احساس آرامش میکنم و به بدن لطیف و مخملپوشم نگاهی میاندازم. در برابر خورشید، آغوش میگشایم تا اشعهٔ گرم آن در وجودم بیشتر و بیشتر نفوذ کند.
درخت سیب میگوید: «از این خانه همیشه بوی محبّت به مشاممیرسد. نگاه کن، آن دختر که از پشت پنجره به ما نگاه میکند،نرگس است». چند لحظه بعد در کوچکی رو به حیاط باز میشود.نرگس از اتاق بیرون میدود. دلهره همهٔ وجودم را فرا میگیرد.
کاش میتوانستم پوشش سبزم را روی خود بکشم تا او مرا نبیند! نرگس به من نزدیک میشود. به خود میلرزم. در کنار من مینشیند. «سلام غنچهٔ کوچک من! آخرش به دنیا آمدی! نمیدانی چند روزاست، منتظر هستم باز شوی».با دستهای کوچک و نرمش آرام مرانوازش میکند.
خدایا، این دخترک چه مهربان است! پس این سوسنها چه میگفتند؟ نرگس آب پاش را برمیدارد و پر از آب میکند. بعد به طرف من میآید «حالا باید حمّام کنی! با قطرههای زلال آب، خیلی زیبا میشوی! حیف است که تشنه بمانی.» قطرات آب مثل بارانی لطیف بر سر و رویم مینشیند و به من جانی تازه میبخشد.
نرگس میآید و کنارم می نشیند. نفس عمیقی میکشد و نگاهش مهربانانه روی من میلغزد؛سپس با اندوه میگوید: «کاش همانطور که تو آمدی، محمّدتقی هم به مرخصی بیاید. میدانیغنچه! محمّدتقی برادرم است. او را خیلی دوست دارم. اگر از من بپرسند، میگویم مهربانترین برادر دنیاست. کاش تو هم او را دیده بودی! آن وقت بهتر میفهمیدی که من چه میگویم.خیلی وقت است به مرخصی نیامده».
چشمهایش پر از اشک میشود. لبهایش را به من نزدیک میکند و مرا میبوسد. با تمام وجود عطرم را به درون سینه میکشد. قطرههای اشکش را میبینم. مادرش او را صدا می کند. به سرعت به طرف اتاق میدود. باز هم سردرگم ماندهام.
«آخر برادر او کجا رفته؟ این دختر چرا این همه دلگیر است؟ کاش! میتوانستم برایش کاری بکنم»
گل سوسن با طعنه فریاد میزند: «آهای غنچه! دلت را خیلی خوشنکن. تا حالا هر بار که برادرش آمده است، خواهرها و برادرهای تو را ازشاخه جدا کرده و به او هدیه کرده است».
به حرفهای او اعتنایی نمیکنم. آفتاب بالاتر میآید. حالا گلبرگهای بزرگم که مرا در آغوش خود میفشردند، آرام آرام از فشار خود کم میکنندو به ضخامت یک گلبرگ از هم فاصله میگیرند.درخت سیب به من نگاهی تحسین آمیز میکند: «توداری شکفته میشوی! واقعاً که گلی به زیبایی تو درباغچه نمیبینم».
دوباره نرگس به حیاط میآید. هنوز هم غصّهدار است.باز هم برای من دردِ دل میکند: «گل عزیزم! دلم برایبرادرم خیلی تنگ شده، میدانی؟ محمّدتقی به جبهه رفته است. من او را خیلی کم میبینم. پدرم میگویددر جبهه برای رزمندگان سنگر میسازد تا از تیرهای دشمن در امان باشند. او خیلیخوب است. کاش الان اینجابود!»
امروز سومین روزی است که شکفتهام. گلبرگهایم باز شدهاند؛ دیگر غنچه نیستم؛ یک گل زیبا، خوش رنگ و خوشبو شدهام. وقتی نرگس به حیاط میآید،در صورتش شادی موج میزند. درخت سیب میگوید: «امروز باز هم بوی شادیهمه جا را پر کرده است، حتماً جوان خوش قلب میآید!»
از این خبر خوشحال میشوم. نرگس چادر زیبای گل داری پوشیده و روی پلّهٔ حیاط منتظر نشسته است. در پوست خود نمیگنجد. گاه به آسمان و گاه به در حیاط نگاه میکند؛ ولی نمیدانم چرا اصلاً مرا نمیبیند؛ مثل هر روز به سراغم نمیآید و با من حرف نمیزند؛ دلم میگیرد. سوسنها باز در گوش هم پچپچ میکنند.
ناگهان با صدایی که از بیرون به گوش میرسد، نرگس از جا میپرد. با سرعت تمام شروع به دویدن میکند: «داداش آمد. آخ جان!»
با خود فکر میکنم: «این طوری که نمیشود؛ مثل اینکه کاملاً مرا از یاد بردهاست! باید کاری بکنم. دستم را به طرف چادر نرگس دراز میکنم. فریاد میزنم: «بادمهربان، کمکم کن».باد پیچی میخورد و چادر او را به سمت من پرواز میدهد؛ بهچادر او چنگ میزنم. نرگس یک قدم به عقب برمیگردد. دستش را جلو میآورد تا چادر را از چنگال های تیز من رها کند. نگاهش از روی خارها به طرف من میچرخدو از رویم میگذرد. دلم میلرزد: «آه! مرا ندید»ولی نگاه شتابان او دوباره به سویمن بر میگردد. درحالی که تمام حواسش به در حیاط است، مرا از شاخه جدا میکند.
چند روز میگذرد. حالا دیگر کاملاً خشک شدهام. محمّدتقی به من نزدیک میشود، قرآن را باز میکند و مرا در میان انبوهی از کلمههای آن، که بوی بهشت میدهند، میگذارد.
طیبه دلقندی، با تغییر
درک و دریافت(صفحهٔ 71 کتاب درسی)
۱-منظور درخت سیب از جملهٔ «از این خانه همیشه بوی محبّت بهمشام میرسد» چیست؟ یعنی اهالی این خانه همیشه با محبت با یکدیگر رفتار میکنند. 2-در پایان داستان، چرا گل با اینکه از شاخه جدا شده بود، خوشحال بود؟ زیرا میدانست که اگر از شاخه جدا شده است برای کار مهم و خوبی بوده یعنی قرار بود این گل به کسی داده شود که انسان فداکار و خوبی است. 3- چه فرقی بین رفتار درخت سیب با گلهای سوسن وجود داشت؟درخت بسیار دانا و فهمیده و نکته سنج بود و همه چیز را با نگاه مثبت و درست میدید اما گلهای سوسن بسیار کوته بین و حسود بودند. 4-با توجّه به نمودار زیر دربارهٔ عناصر داستانی که خواندید، گفتوگو کنید.
تبدیل غنچهٔ گل به یک گل سرخ زیبا انتظار نرگس برای باز شدن غنچه صحبتهای درست و نیکوی درخت سیب و صحبتهای نادرست و ناپسند گلهای سوسن آمدن برادر نرگس از جبهه به مرخصی برای دیدار خانواده. هدیهٔ نرگس به برادرش
نتیجه
همیشه سعی کنیم به اطراف خود بدبین نباشیم و درست و نیکو فکر کنیم. همچنین به نزدیکان و دوستانمان بهترینها را هدیه دهیم.
مَثَل (صففحهٔ 72 کتاب درسی)
مفهوم تصویر با کدام یک از مَثَلهای زیر ارتباط دارد؟
- با یک گل بهار نمیشود. - فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه. پاسخ : - جوینده، یابنده است. - کوه به کوه نمیرسد، آدم به آدم میرسد.
واژه آموزی درس هفتم فارسی چهارم ابتدایی مهمان شهر ما
در این درس، ساختِ واژهٔ مرکب«ضمیر خود بن مضارع»تدریس می شود.
جهت تثبیت یادگیری یک بار کلمات را روی تابلو بنویسید و دانش آموزان همه با هم آنها را بخوانند. بدین ترتیب، یکی از راه های واژه سازی (خود کلمه) آموزش داده می شود.
درس هفتم نوشتاری چهارم ابتدایی
فعّالیت های نوشتاری 4: درک متن
چنان که در درس قبل گفته شد یکی از ابزارهای صوری انسجام گزاره های متن،هستند.
هوشیار کردن دانش آموزان نسبت به این حروف و نوع کاربرد آنها درمتن، به افزایش توانایی درک متن آنها کمک می کند.
در این درس حرف ربط تقابلی « امّا» آموزش داده شده است که نشان می دهد مفهوم دو جمله در تقابل با یکدیگر است.
فعّالیت های نوشتاری 5: نگارش
در سه درس گذشته بند توصیفی و روایتی آموزش داده شد.
در این درس دانش آموز با نوشتن همزمان این دو نوع به خوبی به تفاوت های بین آنها احاطه پیدا می کند و مطلب برایش تثبیت می شود.
درسنامه آموزشی و پاسخ فعالیت های درس ششم فارسی چهارم آرش کمانگیر
1 معرفی یکی از نمادهای اسطوره ای فرهنگ ایران
2 تقویت روحیهٔ دفاع از وطن و میهن دوستی
3 آشنایی بیشتر با پهلوانان ایرانی
4 آشنایی با افسانه های ملّی
5 تقویت قدرت درک متن و دریافت پیام اصلی درس
6 تقویت درک و بیان پیام تصاویر
7 آشنایی با ساختار جمله
8 آشنایی با نشانهٔ ربط “عطفی” به عنوان ابزار
انسجام گزاره های متن
9 آشنایی با بند روایتی
معنی لغات درس ششم
نبرد : جنگ
طولانی : بلند
افراسیاب : فرمانده سپاه توران
پاداری : استقامت
پهلوان : دلاور
اندوهگین : غمگین
بردباری : صبوری
آشتی : صلح
خاور : شرق
پولادین : فولادی
دشوار : سخت
بی تابی : تحمل نداشتند
استوار : محکم
نیرومند : قوی
نیرو : توان
گام : قدم
نگریست : نگاه کرد
تیزبال : پر سرعت
بامداد : صبح
نیمروز : ظهر
تناور : نیرومند
هم خانواده آرش کمانگیر فارسی چهارم :
تحقیر : حقارت – حقیر
ماهر : مهارت
مشکل : اشکال
منتظر : انتظار
توانا : توانایی – توان
نقص : ناقص
️مخالف آرش کمانگیر فارسی چهارم
پیروزی : شکست
ناامید : امیدوار
سختی : آسانی
آشتی : قهر
خاور : باختر
محکم : سست
نهانی : آشکار
نازک : ضخیم
دیوانه : عاقل
شیرین : تلخ
تیره : روشن
توانا: ناتوان
️کلمات املایی آرش کمانگیر فارسی چهارم
طولانی – سپاه توران – افراسیاب – جیحون – بی تابی – قامتی رشید – استوار – نقص و عیب – تناور – تیغه ی شمشیر – گهر – چست
و چابک – وزنده – غران – گریزان – گوهر فشانی –
متن درس :
نبرد، طولانی و خسته کننده شده بود و همه، نگران بودند. سپاه توران به فرماندهی افراسیاب از رود جیحون گذشته بود. ایرانیان دربرار تورانیان پایداری میکردند امّا پیروزی بر آنان، بسیار مشکل بود. ایرانیان از پیروزی ناامید و از شکست اندوهگین شده بودند. روزگار به سختی میگذشت و چارهای جز بردباری نبود.
سرانجام، دو سپاه تصمیم گرفتند که آشتی کنند. تورانیان پیشنهاد کردند که پهلوانی ایرانی تیری به سوی خاور پرتاب کند. هرجا که تیر فرود آید، آنجا مرز ایران و توران باشد.
این خبر را هر دهانی، زیر گوشی، بازگو میکرد: آخرین فرمان آخرین تحقیر مرز را پرواز تیری، میدهد سامان گر به نزدیکی فرود آید خانههامان، تنگ آرزومان، کور ور بپّرد دور تاکجا؟ تاچند؟ آه! کو بازوی پولادین و کو سر پنجهٔ ایمان؟
راستی، چه پیشنهاد دشواری! مگر یک تیر چقدر میتواند دور بشود؟ کدام تیراندازی این کار بزرگ را انجام خواهد داد؟
آرش کمانگیر، تیرانداز ماهر ایرانی، خود را برای پرتاب این تیر آماده کرد. همه نگران و منتظر، پای کوه بلند دماوند ایستاده بودند. مادران دعا میکردند؛ پیرمردها، اشک میریختند؛ کودکان با بیتابی، آرش کمانگیر را که با قامتی رشید و استوار پای کوه ایستاده بود، نگاه میکردند.
آرش با قدمهای محکم از کوه بالا رفت؛ روی تخته سنگ بزرگی ایستاد؛ بازوان و تن نیرومند خود را به همه نشان داد و گفت: «خوب ببینید! در بدن من هیچ نقص و عیبی نیست؛ امّا خوب میدانم چون تیر از کمان رها شود، همهٔ نیروی من از تن بیرون خواهد رفت. من جان خود را در تیر خواهم گذاشت و برای سربلندی ایران فدا خواهم کرد».
آرش با گامهای بلند از کوه بالا رفت؛ وقتی به قلّه رسید در آنجا دست به دعا برداشت و با خدای خود زمزمه کرد: «ای خدای آسمانها! ای آفریدگار کوهها و دریاها! ای توانایی که به ما توانایی بخشیدهای! مرا یاری کن تا سرزمین ایران را از دست دشمنان رها کنم».
آن گاه از بالای قلّه به دشتهای سبز و رودهای آبی نگریست. صدای مردم از همه جا به گوش میرسید. آرش نام خدا را بر زبان آورد و باهمهٔ توان، کمان را کشید. تیر همچون پرندهای تیز بال، پرواز کرد؛ از بامداد تا نیم روز در پرواز بود؛ از کوه و درّه و دشت گذشت و در کنار رود جیحون بر تنهٔ درخت گردویی که در جهان از آن تناورتر و بلندتر نبود، نشست و آنجا مرز ایران و توران شد.
مردم از پیر و جوان به سمت قلّه حرکت کردند. آرش، بیجان بر تخته سنگی افتاده بود. آری، آری، جان خود در تیر کرد آرش کار صدها، صدهزاران تیغهٔ شمشیر کرد آرش
درست و نادرست (صفحهٔ 58 کتاب درسی)
۱- آرش برای پرتاب تیر در دشتی سرسبز ایستاد. نادرست ۲-ایرانیان در برابر سپاه توران مقاومت میکردند. درست ۳-تورانیان پیشنهاد کردند که پهلوانی ایرانی تیری به سوی غرب پرتاب کند. نادرست
درک مطلب(صفحهٔ 58 کتاب درسی)
۱-چرا ایرانیان پیشنهاد تورانیان را پذیرفتند؟ زیرا ایرانیان از جنگیدن خسته شده بودند و فکر میکردند با پذیرفتن این تصمیم میتوانند ایران را نجات دهند. ۲-منظور از «مرز را پرواز تیری میدهد سامان»چیست؟ منظور این است که سر نوشت و آیندهٔ کشور با پرتاپ یک تیر باید معلوم شود. ۳-چرا آرش پس از پرتاب تیر جان داد؟ زیرا با تمام وجود این کار را کرد و تمام نیرو و توانش را برای پرتاپ تیر از دست داد. در نتیجه نتوانست این فشار زیاد را تحمل کند و جان سپارد.
دانش زبانی(صفحهٔ 58 کتاب درسی)
جملههای زیر را بخوانید: -مادران، دعا میکردند. - پیرمردان، اشک میریختند. - کودکان، آرش کمانگیر را نگاه میکردند. - آرش از کوه بالا رفت. - آرش، نام خدا را بر زبان آورد.
جمله از یک یا چند کلمه تشکیل میشود و پیام کاملی را به شنونده انتقال میدهد.
تصویرخوانی و صندلی صمیمیت (صفحهٔ 59 کتاب درسی)
۱-نگاه کردن به تصویر: تصویر را با دقّت ببینید و به جزئیات آن توجّه کنید. ۲-تفكّر: برای فهمیدن معنی تصویر، فکر کنید و مطالبی را که از تصویر برداشت کردهاید در ذهن خود مرور کنید. ۳-گفتار: هر وقت آماده شدید، رويِ صندلی معلّم بنشینید و دربارهٔ برداشت خود از تصویر برای دوستانتان صحبت کنید.
بخوان و حفظ کن
باران
باز باران با ترانه با گوهرهای فراوان میخورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگلهای گیلان کودکی ده ساله بودم شاد و خرم نرم و نازک چست و چابک با دو پای کودکانه میدویدم همچو آهو میپریدم از سر جو
دور میگشتم ز خانه میشنیدم از پرنده از لب باد وزنده داستانهای نهانی رازهای زندگانی برق چو شمشیر برّان پاره میکرد ابرها را تندر دیوانه، غُرّان مشت میزد ابرها را جنگل از باد گریزان چرخها میزد چو دریا دانههای گرد باران پهن میگشتند هر جا سبزه در زیر درختان توی این دریای جوشان جنگل وارونه پیدا
بس گوارا بود باران! به! چه زیبا بود باران! میشنیدم اندر این گوهرفشانی رازهای جاودانی پندهای آسمانی بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگانی، خواه تیره، خواه روشن، هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا!
گلچین گیلانی
آموزش لحن درس ششم فارسی چهارم ابتدایی آرش کمانگیر
لحن متن درس ششم از نوع روایی حماسی می باشد.
این متن دارای آهنگی نرم و گاهی کوبنده و حماسی است،
به گونه ای که شنونده یا از آن پند می گیرد و یا تحتتأثیر آن قرار می گیرد.
این متن در بردارندهٔ مفهوم میهن دوستی است که مثل یک قصّه سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر انتقال می یابد.
بنابراین باید از شخصیّت های متن، فضا و سایر عناصر، کمک گرفت تا لحن، شکل درستی به خود بگیرد.
بهتر است علائم نگارشی را رعایت کرد تا تأثیر کلام بیشتر شود؛
سکون ها و سکوت ها نیز این تأثیر را دوچندان می کند.
دانش زبانی درس ششم فارسی چهارم ابتدایی آرش کمانگیر
در ادامهٔ بحث دانش زبانی درس چهارم، در این درس نیز مجدداً دربارهٔ جمله آموزش داده می شود.
در درس چهار ملاک معرفی، بیشتر معنایی و کاربردی بود اما در این درس به لحاظ ساختاری و صوری نیز به دانش آموزان این آگاهی داده می شود که جمله از کنار هم قرار گرفتن کلمات تشکیل می شود.
تذکر: از دادن تمرین های شمارش تعداد جمله به دانش آموزان جداً خودداری کنید.
بخوان و حفظ کن درس ششم فارسی چهارم ابتدایی آرش کمانگیر
شعر باران وزن خوب و مصراع های کوتاه دارد و در کنار تکرارها و به کارگیری قافیه های تقریباً آزاد، شعری مناسب کودکان است
لحن عمومی حاکم بر فضای این شعر، لحن شاد و نشاط انگیز روایی به شیوهٔ بیان خاطره است که سه چهارم آغاز شعر راشامل می شود.
در ادامه از شیوهٔ بیان توصیفی برای توصیف تفریحات کودکانه همراه با لطافت و لذت ناشی از یادآوری آنها بهره می گیرد.
در قسمت توصیفی این شعر، شاعر اوج و فرودی بسیار زیبا را به نمایشگذاشته است؛
ابتدا با توصیف لذت های حضور در جنگل و آغاز باران کار راشروع کرده، سپس با به تصویر کشیدن قدرت رعد و برق و باد مخاطب را به اوج هیجان رسانده است
پس از آن دوباره با وصف قطرات باران و جمع شدن آب درمیان سبزه ها و مشاهدهٔ جنگل در آب، از نقطهٔ اوج به فرود می رسد و در پایاناین تنشرا به آرامش محض بدل می کند تا جایی که سکوتی همراه با لذّت و تخیّل را در پی دارد.
معلّم از یکی از دانش آموزان می خواهد از هر قسمت درس که دوست دارد،به دوست خود املا بگوید،
البته املا نباید از یک بند بیشتر باشد.
دانش آموز دیگرشروع به نوشتن می کند.
وقتی بخش اول املا گفتن به پایان رسید دانش آموزی که املامی نوشت،
حالا گویندهٔ املا شده و دوستش شروع به نوشتن می کند.
پس از پایان یافتن این بخش معلّم از دو دانش آموز دیگر می خواهد که پای تخته آمده و املای دوستان خود را تصحیح کنند.
درس ششم نوشتاری چهارم ابتدایی
درس ششم نوشتاری چهارم ابتدایی
فعّالیت های نوشتاری 2: املا
انجام فعّالیت های کتاب نوشتاری در کلاس مورد تأکید می باشد. باید عملکرد دانش آموزان از جانب معلّم مورد بررسی قرار بگیرد
و حتماً پس از تصحیح مطالب بازخورد کتبی هر چند کوتاه، گوشهٔ صفحات درج شود تا اولیا و دانش آموزان در جریان نقاط قوت و ضعف قرار بگیرند.
فعّالیت های نوشتاری 4: درک متن
یکی از ابزارهای صوری انسجام گزاره های متن«حروف ربط »هستند.
هوشیارکردن دانش آموزان نسبت به این حروف و نوع کاربرد آنها در متن به افزایش درک متن کمک می کند
فعّالیت های نوشتاری 5: نگارش
موضوع آموزش این درس، نوشتن بند روایتیاست.
دانش آموزان ابتدا بند نمونه را می خوانند و تحلیل می کنند.
مقایسه این بند با بند توصیفی درس قبل، روش مناسبی است برای اینکه تفاوت های بند توصیفی و روایتی برای دانش آموزان مشخص شود؛
البته مقایسه و تشخیص تفاوت ها به صورت کار گروهی انجام شود و دانش آموزان خود ویژگی های هر دو نوع بند را در کنار هم قرار داده، تحلیل کنند.
در بندهای روایتی توجّه به چند مطلب اهمیت دارد:
زاویۀ دید که نویسنده، مطلب را به صورت اوّل شخص بیاورد یا سوم شخص؛ معمولاً دانش آموزان در نوشته های خود اوّل شخص را ترجیح می دهند.
نوع لحن نوشته که نویسنده باید آن را انتخاب کند و در کل نوشته رعایت کند.
لحن نوشته می تواند دوستانه باشد یا خیلی رسمی، حتی گفتاری باشد یا نوشتاری.
توالی و ترتیب مطالب که یکی پس از دیگری بیان شود.
زمان افعال که باید در کل نوشته ارتباط منطقی داشته باشند.
روزی بود و روزگاری. در شهری، بازرگان ثروتمندی بود که طوطی زیبا و شیرین زبانی داشت. او هر روز با طوطی، سخن میگفت و از صحبتهایش لذّت میبرد.
بازرگان، روزی تصمیم گرفت به هندوستان سفر کند. اوهر بار که به سفری میرفت برای دوستان و غلامانش هدیهای میآورد.
بازرگان، طوطی خود را بسیار دوست میداشت و در این فکر بود که برای او هم سوغاتی گرانبها بیاورد؛ امّا نمیدانست چه بخرد که طوطی را خوشحال کند؛ پس...
گفت طوطی را «چه خواهی ارمغان
کارمت از خطّهٔ هندونستان؟»
گفت آن طوطی که «آنجا طوطیان
چون ببینی، کن ز حال ما بیان
کان فلان طوطی که مشتاق شماست
از قضای آسمان در حبس ماست!»
طوطی ادامه داد: «ای بازرگان مهربان و ای دوست هم زبان، سلام مرا به طوطیان هندوستان برسان. از آنجا چارهٔ گرفتاری مرا بخواه و بگو؛ چرا یادی از این دوست اسیر و دلتنگ خود نمیکنند».
اوهم قول داد که سلام و پیغامش را به طوطیان هندوستان برساند.
بازرگان، پس از چند شبانه روز به هندوستان رسید. در آنجا چشمش به دستهای از طوطیان افتاد. سلام و پیغام طوطیاش را به آنها داد. طوطیها که پی در پی حرف میزدند و شادی میکردند، باشنیدن حرفهای بازرگان لحظهای ساکت ماندند. بازرگان، چشمش به طوطیها بود که ناگهان دید یکی از آنها به خود لرزید و از بالای درخت افتاد و مرد.
بازرگان از دیدن آن صحنه، شگفت زده شد. دلش برای آن طوطی سوخت و از گفته خود پشیمان شد؛ با خودش گفت:
این، چرا کردم؟ چرا دادم پیام؟
سوختم بیچاره را زین گفت خام!
او وقتی تجارتش را در هندوستان تمام کرد به سوی سرزمین خود به راه افتاد و به خانهٔ خویش بازگشت.
کرد بازرگان تجارت را تمام
باز آمد سوی منزل، شادکام
هر غلامی را بیاورد ارمغان
هر کنیزک را ببخشید او نشان
گفت طوطی:«ارمغان بنده کو؟
آنچه گفتی و آنچه دیدی، بازگو!»
بازرگان، سکوت کرد؛ نمیدانست چگونه، موضوع مردن آن طوطی را به او بگوید». طوطی که او را ساکت دید، پرسید: «ای خواجه، چه شد؟ به من بگو». بازرگان با شرمندگی، سرش را بلند کرد و....
گفت: «گفتم آن شکایتهای تو
با گروهی طوطیان، همتای تو
آن یکی ز دردت بوی برد
زهرهاش بدرید و لرزید و بمرد!»
بازرگان وقتی همه چیز را برای طوطیاش بازگفت، طوطی لحظهای کوتاه، سر به زیر انداخت و به فکر فرو رفت. بازرگان، پیش رفت تا او را دلداری دهد که ناگهان دید طوطیاش، درست مثل همان طوطی هندوستان، شروع به لرزیدن کرد، لحظهای بعد، افتاد و مرد.
بازرگان که دید طوطی شیرین زبان و شکر سخن او از دست رفته است برسر و سینه زنان، شروع به گریستن کرد؛ امّا وقتی دریافت که دیگر گریه و زاری، فایده ندارد، طوطی را از قفس بیرون آورد و از پنجرهٔ خانه به باغ انداخت؛ ولی طوطی بر زمین نیفتاد، بلکه شروع به پرواز کرد و روی درختی نشست.
بازرگان از این کار طوطی، تعجب کرد؛ امّا طوطی که حالا از بند قفس آزاد شده بود با خوشحالی گفت: «ای خواجه، دوست من در هندوستان با آن کار خود، راه رهایی را به من آموخت».
بازنویسی شده از کتاب «مثنوی معنوی» مولوی
معنی شعر رهایی از قفس
معنی گفت طوطی را چه خواهی ارمغان کارمت از خطه ی هندوستان
معنی: به طوطی گفت : سوغاتی چه میخواهی که از سرزمین هندوستان برایت بیاورم
معنی گفت آن طوطی که آن جا طوطیان چون ببینی ، کن زحال ما بیان
معنی: طوطی گفت :زمانی که آن جا طوطی های دیگر را دیدی وضعیت من را برای آن ها بگو
معنی کان فالن طوطی که مشتاق شماست از قضای آسمان در حبس ماست
معنی: بگو که فالن طوطی که آرزوی دیدار شما را دارد از سرنوشت و تقدیر بد در اسارت ما است
معنی این چرا کردم ، چرا دادم پیام سوختم بیچاره را زین گفت خام
معنی: این چه کاری بود کردم ، چرا این پیغام را دادم با این سخن بیهوده و ناپخته باعث مرگ آن بیچاره شدم
معنی کرد بازرگان تجارت را تمام باز آمد سوی منزل شادکام
معنی: بازرگان تجارت را به پایان رساند خوشحال به سوی منزل بازگشت
معنی هر غالمی را بیاورد ارمغان هر کنیزک را ببخشید او نشان
معنی: به هر خدمتکاری و نوکری یک سوغاتی داد به هر خدمتکاری هدیه ای بخشید
معنی گفت طوطی ارمغان بنده کو آنچه گفتی آنچه دیدی باز گو
معنی: طوطی گفت پس سوغاتی من کو هر چی گفتی و دیدی را برایم تعریف کن
معنی گفت گفتم آن شکایت های تو با گروهی طوطیان ، همتای تو
معنی: بازرگان گفت درد دل و شکایت های تو را برای چند تا طوطی مثل خودت گفتم
معنی آن یکی طوطی ، ز دردت بوی برد زهره اش بدرید و لرزید و بمرد
معنی: یکی از طوطی ها دردت را فهمید ترسید و لرزید و مرد
درست و نادرست (صفحهٔ 46 کتاب درسی)
۱-سوغاتی بازرگان برای طوطی، آزادی از قفس بود. درست ۲-طوطیها از شنیدن حرفهای بازرگان شادی کردند. نادرست
درک مطلب(صفحهٔ 47کتاب درسی)
۱-چرا طوطی از بازرگان خواست از احوالش برای دوستانش بگوید؟ تا دوستانش بتوانند راهی برای آزادی او پیدا کنند. ۲-چه رابطهای بین رفتار طوطی در هندوستان و رفتار طوطی بازرگان بود؟ طوطی هندی با رفتارش به طوطی بازرگان نجات یافتن از قفس را آموخت. ۳-مهمترین ویژگی طوطی داستان چیست؟ از متن دو دلیل بیاورید. باهوشی و نکته سنجی طوطی 1- این که از بازرگان خواست تا به طوطیهایی که آزاد بودند پیغام برساند. 2- به خوبی منظور طوطی هندی را درک کرد.
واژه آموزی(صفحهٔ 47 کتاب درسی)
- کارنامه، نوشتهای است که نتیجهٔ کارهای هر فرد در آن میآید. - شناسنامه، نوشتهای است که اطّلاعات شخصی هر فرد در آن میآید. - کتابنامه، نوشتهای است که مشخّصات کتابها در آن میآید. حالا شما بگویید: -روزنامه، ................. -تشویق نامه، ..............
نمایش (صفحهٔ 47 کتاب درسی)
داستان این درس را به صورت نمایش در کلاس اجرا کنید.
بخوان و بیندیش
قدم یازدهم
یکی بود، یکی نبود؛ به جز خدا کسی نبود. زیر گنبد کبود، یک روز صبح زود، یک شیر بزرگ، یک بچّهٔ کوچک به دنیا آورد. کجا؟ توی یک جنگل پر درخت؟ نه! توی یک غار بزرگ؟ نه! او بچّهاش را توی یک قفس در یک باغوحش، توی یک شهر شلوغ به دنیا آورد.
چند روز گذشت. شیر کوچولو کمی بزرگتر شد. او هر روز شیر مادرش را میخورد. با دُم او بازی میکرد؛ از سر و کولش بالا میرفت؛ گاهی هم توی قفس راه میرفت. از اوّل قفس تا آخر آن فقط ده قدم بود. شیر کوچولو وقتی ده قدم جلو میرفت، سرش میخورد به میلههای قفس و دَنگ صدا میکرد و درد میگرفت.
شیر کوچولو خیلی زود یاد گرفت که بعد از قدم دهم دیگر جلو نرود؛ وقتی ده قدم میرفت، مینشست و دست و صورتش را میلیسید.
نگهبان باغوحش هر روز میآمد و درِ قفس را باز میکرد؛ برای مادرِ شیر کوچولو آب و غذا میگذاشت؛ بعد هم در قفس را میبست و میرفت.
یک روز نگهبان باغوحش یادش رفت در قفس را ببندد. در باز ماند و شیر کوچولو از لای در بیرون را تماشا کرد؛ بعد پایش را از قفس بیرون گذاشت و راه افتاد؛ ده قدم رفت؛ رسید به باغچهای که یک بوتهٔ بزرگ گل یاس در آن بود.
شیر کوچولو جلوتر نرفت. او ده قدم برداشته بود؛ خیال میکرد اگر قدم یازدهم را بردارد، سرش میخورد به میلههای قفس و دنگ صدا میکند. زیر بوتهٔ گل یاس نشست. برایش خیلی عجیب بود؛ چون همیشه ده قدم که میرفت، می رسید به میلههای قفس؛ ولی حالا زیر یک بوتهٔ یاس پر از گل نشسته بود؛ جایی که هیچ کس او را نمیدید؛ هر چه فکر کرد، چیزی نفهمید. آن وقت سرش را روی دستهایش گذاشت و خوابید.
از آن طرف، نگهبان باغوحش یک دفعه یادش آمد که درِ قفس شیرها را نبسته است؛ فهمید که چه دسته گلی به آب داده است.
مأمورهای باغوحش همه جا را گشتند، ولی شیر کوچولو را پیدا نکردند؛ فکر کردند حتماً از باغوحش بیرون رفته است. آن وقت گم شدن شیر کوچولو را از رادیو به مردم شهر خبر دادند.
مردم وقتی شنیدند، گفتند:«چه خوب شد! حالا شیر کوچولو میفهمد که دنیا خیلیبزرگتر از قفس کوچک اوست».
مأمورهای باغوحش، پلیس را هم خبر کردند. آنها همه جای شهر را دنبال شیر کوچولو گشتند؛ امّا او را پیدا نکردند.
شیر کوچولو از این ماجراها بیخبر بود؛ چون قدم یازدهمی را بر نداشته بود. او زیر بوتهٔ گل یاس خوابِ خواب بود.
مأمورهای باغوحش و پلیس، همه جای شهر را گشتند؛ امّا شیر کوچولو را پیدا نکردند. آن وقت باز هم از رادیو به مردم شهر خبر دادند که شیر فراری در شهر نیست؛ حتماً به کوه رفته است!
مردم از شنیدن این خبر خوشحال شدند و گفتند: «دیگر از این بهتر نمیشود. حالا شیرکوچولو میفهمد که کوه چیست و آسمان چقدر بلند است و دنیا چقدر بزرگتر و قشنگتر ازقفس ده قدمی اوست».
امّا شیر کوچولو هیچ کدام از اینها را نفهمیده بود؛ چون هنوز قدم یازدهم را برنداشته بود. او زیر بوتهٔ گلِ یاس خوابِ خوابِ خواب بود.
همان موقع، نگهبان باغوحش یادش افتاد که وقت غذا دادن به شیرهاست؛ درِ قفس را باز کرد و غذای شیرها را توی قفس گذاشت. شیر کوچولو بوی غذا را حس کرد؛ از خواب بیدار شد. چشمهای خوابآلودش را مالید؛ بعد، ده قدم دوید و از لای درِ قفس که باز بود، برگشت توی قفس؛ پرید سرِ ظرف غذا و شروع به خوردن کرد.
نگهبان باغوحش تا او را دید از خوشحالی فریاد کشید؛ بالا و پایین پرید و همه را خبر کرد. چند دقیقه بعد از رادیو به مردم خبر دادند که شیر کوچولو به قفس خودش برگشته است. مردم شهر تا این خبر را شنیدند با غصّه گفتند:«چه بد شد! شیر کوچولو نفهمید که دنیا چقدر بزرگ و قشنگ است!»
حالا سالهای سال از این اتّفاق گذشته است. بچّه شیر بزرگ شده است و خودش چند تا بچّه دارد؛ امّا هنوز هم نمیداند اگر آن روز قدم یازدهم را بر میداشت، سرش به میلهٔ قفس نمیخورد. هنوز هم نمیداند اگر قدم دوازدهم و بعد قدمهای دیگر را بر میداشت، میتوانست تا کجا برود و چه چیزها ببیند.
این روزها بچّههای او هم قدمهایشان را میشمارند. قفسشان بیشتر از ده قدم نیست. یکی از آنها همیشه سعی میکند سرش را از لای میلههای قفس بیرون بیاورد. شاید او یک روز از قفس بیرون بیاید و ده قدم، یازده قدم، صد قدم و هزار قدم جلو برود. شاید بچّههایش را توی کوه به دنیا بیاورد.
سوسن طاقدیس
درک و دریافت(صفحهٔ 51 کتاب درسی)
۱-شیر کوچولو برای اینکه سرش به میلههای قفس نخورد، چه میکرد؟ قدمهایش را میشمرد وقتی به ده قدم میرسید میاستاد. ۲-چرا دیدن بوتهٔ یاس برای شیر کوچولو عجیب بود؟ چون او پس از قدم دهم هیچ گاه به بوتهٔ گل یاس نمیرسید برای اولین بار بود که بوتهٔ یاس را میدید. ۳-چرا شیر کوچولو به قفس برگشت؟ زیرا مثل همیشه و طبق عادت شروع به شمردن قدمهایش کرد و از همان مسیری که آمده بود با قدم دهم وارد قفس شد. ۴-آیا شناختن کوه و آسمان با برداشتن قدم یازدهم ارتباطی داشت؟ بله. زیرا اگر شیر کوچولو قدم یازدهم را برمیداشت سرش به میله نمیخورد و به راهش ادامه میداد و با محیطش آشنا میشد. ۵-اگر به جای شیر کوچولو بودید، چه میکردید؟ حتما راهم را ادامه میدادم و قدم یازدهم را نیز بر میداشتم و پیش میرفتم. ۶-مَثَلی را که در متن داستان قدم یازدهم بود، پیدا کنید و در مورد مفهوم آن در گروه گفتوگو کنید. «چه دسته گلی به آب داده است؟» یعنی چه کار اشتباهی انجام داده است؟ یا چیزی را خراب کرده است؟
مَثَل
خواجهای دو خدمتکار داشت که به یک نفر، ماهی پنجاه تومان و به دیگری ماهیصد تومان دستمزد میداد. روزی آن که پنجاه تومان میگرفت از خواجه پرسید: «علّت اینکه به من پنجاه تومان میدهی، امّا به همکارم صد تومان، چیست؟ کار ما که یکی است!»
اتّفاقاً زمانی که خدمتکار از او این سؤال را پرسید، صدای زنگ کاروانی از پشت خانه برخاست. خواجه به او گفت: «اوّل برو و ببین این چه صدایی است؛ وقتی برگشتی دلیل کارمرا به تو میگویم».
خدمتکار رفت و برگشت و گفت: «قافلهای عبور میکند و این زنگ شتران آن است».
خواجه گفت: «بسیار خوب! این پاسخ تو بود؛ حالا همکارت را میفرستم تا ببینم او چهجوابی میآورد».
وقتی خدمتکار دوم برگشت، گفت: «کاروانی با صد نفر شتر و سی و پنج رأس قاطر درحال عبور است که بار آنها پارچه است و از اصفهان به طرف شیراز میروند.»
خواجه، رو به خدمتکار اوّل کرد و گفت: ببین! پاسخ تو با پاسخ او چقدر متفاوت است! به همین سبب، دستمزدتان هم تفاوت دارد. مگر نشنیدهای که میگویند: «هیچ ارزانی بیعلت نیست و هیچ گرانی بیحکمت»
معنی برخی جمله های مهم:چه دسته گل به آب دادن است:کنایه از ،چه اشتباه بزرگی را انجام داده است.
)این مثل ،برای کسانی به کار میرود که اشتباه کرده باشند.( پیام درس:
برای اینکه میل به آزادی داشته باشیم و دنیای زیبایی را تجربه کنیم و به موفقیت بهتری برسیم باید جرات و جسارت بیشتری داشته باشیم و تلاش بیشتری بکنیم تا از دنیا بهره ی بهتری ببریم.آن هایی که به عظمت و بزرگی رسیده اند سختی ها را بیشتر تحمل کرده اند و تلاش و کوشش زیادی انجام داده اند.
تاریخ ادبیات:
سوسن طاقدیس از نویسندگان کتاب کودک است که در سال ۱۳۳۸ در شیراز متولد شد.او قصه گویی را قبل از سن مدرسه برای کودکان هم سال خود آغاز کرد.علاقه به گفتن و نوشتن در او ادامه یافت.کلاس انشا بهترین ساعات زندگی او بود.بهترین اثر او)قدم یازدهم(است که در سال ۱۳۸۴ برنده ی جایزه ی کتاب شد.از دیگر آثار او می توان به) شما یک دماغ زرد ندیدید؟(اشاره کرد که توانست برگزیده ی جایزه ی پروین اعتصامی شود.
مثل:
نوع نثر:ساده و روان
معنی واژه ها:
خدمتکار:آن که در خانه ی کسی کار کند
دستمزد:حقوق علت:دلیل،سبب
قافله:کاروان
نفر:در این درس واحد شمارش شتر است
راس:در این درس واحد شمارش چهارپایان است
قاطر:حیوانی است که از ترکیب اسب و خر به وجود می آید بی علت:بدون دلیل
بی حکمت:بدون دلیل خردمندانه
پیام درس:
ارزش هر کس به توانایی،علم و خرد او است.هر کس که تواناتر و باهوش تر باشد از امکانات بهتر و بیشتری بهره میبرد و برعکس کسی که توانایی کنتری داشته وضعیت نامطلوبی دارد همانطور که گفته اند”:هیچ ارزانی بی علت نیست و هیچ گرانی بی حکمت”
واژه آموزی:
در آغاز به معنی واژه ی”نامه”نگاه کنید:
به مطالبی که برای کسی یا سازمانی بر روی کاغذ و مانند آن نوشته می شود و معمولا داخل پاکت قرار می گیرد و به وسیله ی پست به دست گیرنده می رسد نامه می گویند.
در دستور زبان فارسی گاهی برای ساختن یک واژه ی مرکب)واژه ای که بیش از یک کلمه دارد( از کلمه” نامه”استفاده می شود.
مانند:
شناس نامه)شناس+نامه(نوشته ای که اطلاعات شخصی هر فرد در آن می آید.
سفارش نامه)سفارش+نامه(نوشته ای که در آن از شخصی برای دیگری درخواست انجام کاری می شود
1 آشنایی دانش آموزان با تفکّر خلّق و کاربرد آن در زندگی
2 معرفی مولوی و آثار وی به دانش آموزان
3 گسترش واژگان با استفاده از فرایند ترکیب
4 تقویت مهار تهای زبان آموزی با طرّاحی نمایش
5 آموزش بهره گیری از آرایهٔ تشبیه (به طور غیرمستقیم) در نوشتن بند توصیفی
6 پرورش سواد دیداری و بهره گیری از آن در بند توصیفی
7 تقویت مهارت درک متن
واژه آموزی درس پنجم فارسی چهارم ابتدایی رهایی از قفس
یکی از فرایندهای پر بسامد واژه سازی در زبان فارسی فرایند ترکیب است.
در این درس ترکیب اسم یا بن فعل آمده است.
کلمات مرکب که بر اثر فرایندترکیب حاصل می شوند،
کلماتی هستند که اجزای آنها به تنهایی معنی مستقل دارند
و پساز ساخت ترکیب و شکل گیری واژهٔ جدید، معنای تازه ای می دهند.
مثال
اسم + اسم مانند کتاب نامه
بن +فعل اسم مانند شناسنامه
بازی از جمله فعّالیت هایی است که در برنامهٔ درسی زبان آموزی مورد تأکید است؛
زیرا دانش آموزان در بازی به ارتقای درک شنوایی و رشد و پرورش قوهٔ بیان، دست می یابند و یاد می گیرند که با یکدیگر فکر کنند و به افکار خود سامان بدهند و به حلّ مسائل با مشارکت یکدیگر برآیند.
در پایهٔ چهارم، بازی های زبانی همراه با تحرّک و نشاط موردنظر است.
تدریس کلمات مرکبدر قالب بازی نیز به یادگیری آسان آن می انجامد
تمرین خواندن درس پنجم فارسی چهارم ابتدایی رهایی از قفس
تمرین خواندن مانند دروس گذشته انجام شود.
درست، شمرده، رسا و با لحن مناسب خواندن، مثل همهٔ دروس مورد توجّه و دقّت قرار گیرد.
در این درس«جمله خوانی»پیشنهاد می شود.
دانش آموزان به ترتیبی که نشسته اند، خواندن را آغاز می کنند.
هر دانش آموز یک جمله می خواند و جملهٔ بعدی توسط دانش آموز دیگر خوانده می شود این کار ادامه پیدا می کند تا متن به پایان برسد.
این روش خواندن، مورد علاقه دانش آموزان است.
مراحل خواندن به اختصار، در نمودار زیر بعد نشان داده شده است:
درسنامه آموزشی و پاسخ فعالیت های درس چهارم فارسی چهارم ارزش علم
اهداف درس چهارم فارسی چهارم ابتدایی ارزش علم
1 آشنایی با ارزش علم و کاربردهای آن در زندگی
٢ آشنایی با بند توصیفی
3 آشنایی با نقش جمله در انتقال پیام و ارتباطات بین فردی
4 افزایش قدرت درک متن
5 آشنایی با مفهوم و کاربرد علم و تفکّر در زندگی
6 آشنایی با لحن خواندن واژه در فعّالیت روان خوانی
7 ایجاد نگرش مثبت نسبت به موضوع دانش اندوزی و تفکّر
8 تقویت مهارت خوب دیدن
روش تدریس درس چهارم فارسی چهارم ابتدایی ارزش علم
بارش فکری، بحث گروهی، دریافت مفهوم، سخنرانی
روش سخنرانی: بعضی از روش ها مانند سخنرانی سابقهٔ تاریخی دارند
امّا از آنجایی که هنوز در اغلب نظام های جهانی آموزش و پرورش متداول هستند و با روش های کاملاً جدید در هم آمیخته اند جزو رو ش های نوین به حساب می آیند.
در این روش از بیان شفاهی برای توضیح و تفهیم مطالب استفاده می شود.
نحوهٔ توضیح دادن مطالب، نحوهٔ سخن گفتن، تحرّک و جنب و جوش، طرح سؤال و یادداشت برداری عوامل مؤثر در کاربرد این روش می باشند.
علاوه بر معلّم سخنرانان می توانند دانش آموزانی باشند که به صورت داوطلبانه به ارائهٔ مطلب به روش سخنرانی می پردازند و بقیه دانش آموزان گوش فرا می دهند.
درزمانهای قدیم، حکیمی قصد سفر کرد؛ کنار دریا رفت و سوار کشتی شد. خیلی زود کشتی با بادبانهای برافراشته، حرکت کرد.
کشتی، چند روزی به راه خود ادامه داد. در این مدت، حکیم آرام و شادمان بود و به زندگی و مردمان فکر میکرد.
روزی، کشتی گرفتار توفان شد. موجهای دریا یکی بعد از دیگری از راه میرسیدند و خود را به کشتی میکوبیدند. ناخدا هرچه کرد، نتوانست کشتی را از میان امواج نجات دهد. چیزی نگذشت که کشتی چند نکه شد و مسافران در میان امواج گرفتار شدند. حکیم هم به تخته پارهای چسبید و دل به خدا سپرد تا چه پیش آید. ساعتی در این حال بود که از هوش رفت.
وقتی چشم باز کرد، خود را در ساحلی دور، تنها دید. حکیم فهمید که از بلای توفان نجات یافته است و باید برای زنده ماندن خود چارهای بیندیشد؛ درحالی که هیچ چیز نداشت و آنچه را با خود آورده بود در توفان دریا از دست داده بود.
حکیم، کم کم به خود آمد و چون به خواندن و نوشتن، بسیار علاقه داشت روی ماسههای نرم کنار دریا مینوشت.
مردی ماهیگیر، حکیم را دید و از کار او تعجب کرد؛ وقتی به شهر بازگشت، دربارهٔ حکیم با دیگران صحبت کرد.
خبر، خیلی زود درمیان مردم شهر پخش شد و به گوش امیر رسید. کوچک و بزرگ به دیدن حکیم آمدند. امیر شهر از او پرسید: «تومرد دانایی هستی. اینجا چه میکنی؟ چرا این سخنان را روی زمین مینویسی؟»
حکیم پاسخ داد:«سفر میکردم. کشتی، گرفتار توفان شد و هرچه داشتم، توفان با خود برد».
امیرگفت:«ما به دانش و آگاهی تو نیاز داریم. حاضری به جوانان ما چیزی بیاموزی؟»
حکیم گفت: «اگر جایی برای این کار، آماده کنید، حاضرم».
امیر، فرمان داد تا هرچه مرد دانا میخواهد، برایش آماده کنند.
چند روز بعد، حکیم در آن شهر، سرگرم تعلیم جوانان شد و روز به روز بر شهرت و نیکنامی وی افزوده میشد.
ماهها گذشت. روزی امیر شهر، نزد حکیم رفت و گفت: «ای مرد دانا! هرچه میدانستی به جوانان ما آموختی. اکنون چیزی هم به من بیاموز!»
حکیم، قلمش را تراشید و در جوهر زد و نوشت: «بیاموزید، آنچه را آموختنی است. به دست آورید، آنچه را ماندنی است. سرمایهای با خود داشته باشید که اگر در دریا هم کشتی شما غرق شد و به تخته پارهای چسبیدید یا در شهری دور افتاده گم شدید، آن را از دست ندهید!»
محمّد میرکیانی، با تغییر
درست و نادرست (صفحهٔ 40 کتاب درسی)
۱- حکیم برای اندوختن دانش به سفر رفت. نادرست
۲- کشتی بر اثر برخورد به صخره چند تكّه شد. نادرست
۳- علم و دانش سرمایهای است که هیچ گاه از بین نمیرود. درست
درک مطلب (صفحهٔ 40 کتاب درسی)
۱- اتّفاقهای مهمّی را که در طول سفر برای حکیم پیش آمد به ترتیب بیان کنید. گرفتار توفان شد، در دریا سرگردان بود و بیهوش شد، روی ساحل به هوش آمد، مردی ماهیگیر او را دید، کوچک و بزرگ به دیدنش آمدند، به جوانان درس آموخت.
۲- حکیم برای زنده ماندن خود چه چارهای اندیشید؟ روی ماسهها شروع به نوشتن کرد.
۳- منظور حکیم از اینکه گفت :«به دست آورید، آنچه را ماندنی است» چیست؟ علم و دانش اندوختهای همیشگی است که در ذهن و دل انسان باقی میماند و باهیچ حادثهای از بین نمیرود.
دانش زبانی (صفحهٔ 40 کتاب درسی)
- گفتوگوی زیر را بخوانید:
ریحانه: دیروز، کی به خانه رسیدی؟
فاطمه: ساعت دوازده و نیم رسیدم.
ریحانه: کسی خانه بود؟
فاطمه: بله، خواهرم قبل از من به خانه آمده بود.
* حالا شما دربارهٔ موضوعی با هم صحبت کنید؛ به گفتوگوی خود دقّت کنید. شما برای انتقال هر مطلب، جملهای گفتهاید. چه مطالبی را با آن جملهها به دوستتان گفتهاید؟
هنگامی که افراد صحبت میکنند مطلبی را به شنوندهٔ خود انتقال میدهند. گوینده برای انتقال گفتههایش از جمله استفاده میکند.
روان خوانی
الف) به گفتوگوی «گوسفند مادر و برّهاش» گوش دهید. به لحن خواندن کلمههایی که مشخّص شدهاند، توجّه کنید.
گوسفندان، مشغول چَرا بودند. پسرک چوپان زیر درختی نشست و شروع به نی زدن کرد. در یک لحظه، برّهٔ سفید کوچولو از جلوی چشم مادرش دور شد. ناگهان گوسفند مادر از صدای برّه به خود آمد. برّه کوچولو کنار پرتگاه رفته بود. مادر با عجله پیش او رفت و گفت:
- به تو نگفتم که از من دور نشو؟
- گفتی.
- آفرین! مرحبا! این طوری به حرف مادرت گوش میکنی؟ پایت چه شده؟
- نفهمیدم چی شد که پایم پیچ خورد.
- درد میکند؟
- خیلی!
- عجب برّهٔ بازیگوشی هستی!
- من؟
ب) حالا شما متن را بخوانید و سعی کنید کلمهها را با لحن مناسب بخوانید. بهتر است سه دانش آموز انتخاب شوند: یک نفر بند اوّل را بخواند؛ نفر دیگر جملههای برّه کوچولو را بخواند و نفر آخر جملههای گوسفند مادر را بخواند.
دانش زبانی درس چهارم فارسی چهارم ابتدایی ارزش علم:
جمله، ظرفی است که مظروف آن معنا و پیامی است که گوینده می خواهد به شنونده منتقل کند.
جمله از نظر محتوا شامل خبری، پرسشی، تعجبی،امری می باشد.
همکاران محترم توجه داشته باشند هدف ما از معرفی جمله این نیست که دانش آموزان تعریفی از جمله حفظ کنند و بعد انواع آن را نام ببرند؛
بلکه هدف این است که آنها را نسبت به اجزای گفتار خود هوشیار کنیم.
نگارش درس چهارم چهارم ابتدایی
فعّالیت های نوشتاری2: املا
تمرین پرکردن جای خالی جمله ها با کلمات مناسب یکی از بهترین راه های توسعهٔ مهارت املانویسی برای دانش آموزان می باشد.
اگر دانش آموز از کلمهٔ هم معنای کلمهٔ متن درس استفاده کند و املای آن کلمه را صحیح بنویسد، از منظر ارزشیابی مورد قبول است.
مثال جمله کتاب: روزی، کشتی گرفتار توفان شد.
جملهٔ دانش آموز و تکمیل جای خالی: روزی کشتی گرفتار حادثه شد.
ارزشیابی از فعّالیت های درس می تواند در قالب آزمون های مداد کاغذی یا به صورت شفاهی انجام پذیرد.
آزمون مداد کاغذی انسجام ذهنی دانش آموز را در ارائهٔ مکتوب پاسخ ها و سطح یادگیری محک می زند.
فعّالیت های نوشتاری5: نگارش
در این درس نوشتنِ«بند توصیفی»آموزش داده می شود.وقتی صحبت از بند توصیفی می شود
در تصوّر برخی همکاران، بندی است که به لحاظ ادبی کاملاً غنی باشد و آرایه های ادبی در آن استفاده شده باشد.
این تصور درست نیست، بند توصیفی در سطح نخست آن بیان اجزای ظاهری چیزی است که نویسنده می خواهد توصیف کند.
در بالای صفحه، توصیفی از کتابخانهٔ مسجد ارائه شده است؛
در واقع همان چیزهایی که نویسنده دیده در نوشتهٔ خود به تصویر کشیده است.
شرط اوّل برای نوشتن بند توصیفی، خوب دیدن است که همواره در آموزش دروس مختلف از ابتدای کتاب مورد تأکید بوده است.
در این درس انتظار داریم دانش آموز مهارت خوب دیدن را تمرین کند و اجزای ظاهری چیزی را که می خواهد توصیف کند، در نوشتهٔ خود معرفی کند.
در آموزش جمله به دانش آموزان با نگاه دستوری وارد نشوید و سعی کنید در آنها از طریق کاربرد جمله در کلام«زبان آگاهی»ایجاد کنید
املای درس چهارم فارسی چهارم ابتدایی ارزش علم
املای دقّت و سرعت (رکوردی)
از جلسهٔ قبل به دانش آموزان نوع املا را توضیح داده و از آنها بخواهید برای املا آماده باشند.
تخته سیاه را به دو قسمت تقسیم کنید و از دو دانش آموز بخواهید پای تابلو آمده و هر یک قسمتی از تخته را دراختیار گیرند.
دانش آموزان باید از متن درس کلماتی که دارای ارزش املایی هستند و همچنین کلمات دیگر را با دقت مطالعه کرده و به خاطر بسپارند
تا زمانی که معلمّ آنها را برای نوشتن کلمات پای تابلو صدا می کند، آماده باشند.
با اعلام معلمّ، دو دانش آموز باید شروع به نوشتن کلمات روی تخته کنند و با اعلام پایان وقت توسط معلمّ دست از نوشتن بردارند.
هر دانش آموز که بتواند تعداد کلمات بیشتری را بدون اشتباه بنویسد، رکورد دار می باشد.
خواندن کلمات توسط دانش آموزان کلاس و تصحیح در فضایی از نشاط و هیجان صورت می پذیرد.
مردی یک کیسهٔ گندم بر پشت الاغش گذاشته بود و به آسیاب میبرد؛ در راه به قهوهخانهای رسید؛ الاغ را به درختی بست و به قهوهخانه رفت؛ وقتی بیرون آمد، الاغش نبود؛ درحالی که به دنبال الاغ میگشت، چشمش به پسری افتاد؛ از او پرسید:«الاغ مرا ندیدی؟»
پسر پرسید:«همان که چشم چپش کور بود؛ پای راستش میلنگید و بار گندم میبرد؟»
مرد، خوشحال شد و گفت: «نشانیهایش درست است. آن را کجا دیدی؟»
پسرجواب داد:«من، الاغی ندیدم».
مرد، خشمگین شد و پسررا پیش حاکم برد.
حاکم گفت: «پسرجان! اگر تو الاغ را ندیدهای، چطور نشانیهایش را دادی؟»
پسرگفت: «من فقط خوب نگاه کردم و به آنچه دیدم، کمی اندیشیدم. سرراهم رد پای الاغی را دیدم که جای پای راستش کمتر از جای پای چپش گود افتاده بود. فهمیدم پای راست الاغی که از اینجا گذشته لنگ بوده است. علفهای سمت راست جاده خورده شده بود؛ اما علفهای طرف چپ دست نخورده مانده بود. از اینجا فهمیدم که الاغ علفهای سمت چپ را ندیده است. به همین دلیل حدس زدم، چشم چپش کور بوده است. از دانههای گندمی هم که روی زمین ریخته بود، فهمیدم بارش گندم بوده است».
حاکم به هوش و فهم پسر آفرین گفت و مرد از او معذرت خواست.
درست و نادرست (صفحهٔ 32 کتاب درسی)
۱-مرد کیسهٔ گندم را به آسیاب میبُرد. درست ۲-چشم راست الاغ کور بود و پای چپش میلنگید. نادرست ۳-مرد از شنیدن نشانیهای درست پسر، تعجّب کرد. نادرست
درک مطلب(صفحهٔ 32 کتاب درسی)
۱-چرا مرد فکر کرد که پسر الاغش را دیده است؟ زیرا پسر به درستی نشانیهای الاغ را گفت. ۲-پسر دو ویژگی مهم داشت؛ با توجّه به متن درس، آنها را بگویید. خوب میدید و بسیار باهوش بود. ۳-چرا مرد از پسر عذرخواهی کرد؟ زیرا به اشتباه فکر کرده بود پسر الاغش را دزدیده است. ۴-آیا عنوان «راز نشانهها»برای این درس، مناسب است؟ چرا؟بله زیرا پسر توانست از روی نشانههایی که دیده بود الاغ گمشده را پیدا کند.
واژه آموزی(صفحهٔ 32 کتاب درسی)
جملههای زیر را بخوانید و به کلمههایی که مشخّص شده است، دقّت کنید. -هنگام چیدن گل، خار به دستش رفت. - نباید دیگران را خوار و کوچک بشماریم. - پس از بارندگی مقدار زیادی آب در حیاط جمع شد. - آب، مایهٔحیات است.
بعضی از کلمهها (مثلِ خورد و خُرد، خواست و خاست) مانند هم خوانده میشوند؛ امّا املا و معنی متفاوتی دارند. برای املای این گونه کلمهها، باید به معنی آنها در جمله توجّه کنیم.
قصّه گویی و صندلی صمیمیت
۱-شروع مناسب: قصّه گویی، گامهایی دارد، گام اوّل در قصّه گویی خوب شروع کردنِ قصّه است. ۲-انتخاب قصّه: یکی از قصّههایی را که قبلاً خواندهاید یا شنیدهاید، انتخاب کنید. ۳-تفكّر: قصّه را در ذهن خود مرور کنید. ۴-آغاز قصّه و گفتار: هر وقت آماده شدید، رويِ صندلی معلّم بنشینید و آن را برای دوستانتان تعریف کنید. برای شروع قصّه میتوانید از عبارتهای زیر استفاده کنید: - یکی بود، یکی نبود ........... - روزی بود و روزگاری ......... - بله دوستان خوبم در روزگاران قدیم
بخوان و حفظ کن
روباه و زاغ
زاغکی، قالب پنیری دید به دهان برگرفت و زود پرید بر درختی نشست در راهی که از آن میگذشت روباهی روبه پرفریب و حیلت ساز رفت پای درخت و کرد آواز گفت: به به! چقدر زیبایی! چه سری، چه دمی، عجب پایی! پر و بالت سیاه رنگ و قشنگ نیست بالاتر از سیاهی رنگ گر خوش آواز بودی و خوش خوان نَبُدی بهتراز تو در مرغان زاغ میخواست قار قار کند تاکه آوازش آشکار کند طعمه افتاد چون دهان بگشود روبَهَک جَست و طعمه را برُبود
بازآفرینی از حبیب یغمایی
اهداف درس سوم فارسی چهارم ابتدایی راز نشانه ها
1 ترغیب به بهره گیری از نیروی تفکّر و تعقّل در زندگی
2 تقویت قدرت درک متن در دانش آموزان
3 آشنایی با کلمات هم آوا
4 تقویت مهارت گوش دادن و فن بیان
5 آشنایی با نقش جمله در رساندن پیام
6 تقویت مهارت درک مطلب و نوشتن دانش آموزان
7 آشنایی با چگونگی بیان آغاز قصّه
واژه آموزی (کلمات هم آوا) درس سوم فارسی چهارم ابتدایی راز نشانه ها
سال گذشته دانش آموزان با کلمات«هم نویسه»آشنا شدند؛ کلمات زیر هم نویسه هستند: چای را با شکر شیرین کرد.
شکر نعمت های بی شمار خداوند از عهدهٔ ما خارج است.
همچنین کلمات هم آوا هم نویسه یا چند معنایی را نیز قبلاً فراگرفته اند، کلمات زیر هم آوا هم نویسه هستند:
شیر به معنای نوشیدنی خوراکی، شیر با مفهوم حیوان وحشی، شیر به عنوان یک ابزار در این درس، کلمات هم آوا آموزش داده می شود،
اگرچه این کلمات، تلفّظ مشترک دارند اما به لحاظ معنا و املا متفاوت هستند؛ مثل خوار و خار، خواست وخاست.
آموزش این بخش سبب می شود دانش آموزان به هنگام نوشتن املا، متناسب با بافت متن و معنا، املای صحیح را بنویسند.
قصّه گویی و صندلی صمیمیت درس سوم فارسی چهارم ابتدایی راز نشانه ها
در کتاب فارسی سوم، مهارت سخن گفتن در قالبی هدفمند و فعّالیتی پویا گسترش یافته است.
در هشت درس اوّل کتاب فارسی سوم با هدف تقویت مهارت سخن گفتن طراحی شده بود.
در نگاه کن و بگوبه کمک تصویر، ذهن دانش آموز طبقه بندی می شد و به صورت منسجم سخن می گفت.
بعد از تمرین در این فعّالیت طی هشت درس، انتظار می رفت دانش آموز به سطحی از توانایی برسد که بدون تصویر هم سخن بگوید. لذا از درس نهم فعّالیت گردید.
مراد از صندلی صمیمیت، صندلی معلّم است که هر دانش آموز روی آن می نشیند و برای هم کلاسی هایش سخن می گوید.
نشستن دانش آموزان در جای معلّم، حسّ خوبی در آنها ایجاد می کند و سبب می شود
دانش آموز به لحاظ عاطفی، خود شکوفایی و ارتقای شخصیت، احساس مناسبی داشته باشد. به همین دلیل عنوان فعّالیت نیز بار عاطفی مثبت را القا می کند
صندلی صمیمیتدر فضایی دوستانه، دانش آموزان را به صحبت کردن مفید در برابر جمع وا می دارد و زمینهٔ بسیار مناسبی برای پرورش سخنوری و توانایی فنّ بیان و تقویت اعتماد به نفس بوده است.
صندلی صمیمیت و پرورش فنّ بیان در کتاب فارسی چهارم، در قالب فعّالیت ارائه شد
تا هم تکراری نباشد و تنوّع و جاذبه داشته باشد، هم اینکه صحبتقصه گویی کردن در قالب بیان قصّه تخصصی تر شود
در این درس ابتدا دانش آموزان به داستانی که برایشان پخش می شود،
گوش می کنند؛ این امر خود موجب تقویت تمرکز و درک شنیداری می شود.
در ادامه از آنها می خواهیم از شیوه ای که راوی، قصه را روایت کرد، الگوبرداری کنند. در این درس تأکید بر شروع داستان است
روباه و زاغ
املا درس سوم فارسی چهارم ابتدایی راز نشانه ها
در بخش اوّل، دانش آموزان یک به یک پای تخته آمده، هر کدام یک کلمه از درس را که شما می خوانید روی تخته می نویسند.
پس از آنکه مجموعه ای از کلمات باارزش املایی از متن درس روی تخته گردآوری شد همه با هم کلمات را جمع خوانی نمایند.
در بخش دوم کلمات را از روی تابلو پاک کنید و از بچّه ها بخواهید کلماتی را که به خاطر سپرده اند روی برگهٔ املا خود بنویسند.
پس از جمع آوری برگه ها و تصحیح آنها به رفع اشکالات دانش آموزان بپردازید
این شگرد املایی، چند فایده دارد و اهداف آموزشی زیر را دنبال می کند:
بازخوانی درس
تقویت تأمل و دقّت در نگاه
تشخیص و استخراج واژگان املایی
تقویت حافظهٔ دیداری
پرورش حافظهٔ کوتاه مدّت
رشد و تقویت توانایی درست نویسی املای کلمات
درس سوم نوشتاری چهارم ابتدایی
فعّالیت های نوشتاری4: درک متن
از آنجایی که آشنایی با نوع متن در انتخاب روش خواندن و افزایش درک متن مؤثر است،
در این درس می خواهیم دانش آموزان را با متن های علمی و ادبی آشنا کنیم.
عمدهٔ متن هایی که دانش آموزان با آن سر و کار دارند
یا داستانی است مانند متن های درس و بخوان و بیندیش کتاب فارسی که همان متن های ادبی هستند
یا علمی است مانند متن دروس کتاب علوم و مطالعات اجتماعی که به خواننده اطّلاعات علمی می دهند.
برای تدریس این بخش، همین که دانش آموزان تشخیص دهند یک متن داستانی است اما دیگری داستانی نیست، کافی است.
روزی بهار، تابستان، پاییز و زمستان با هم گفتوگو میکردند. صحبت از این بود که هریک بهتر نقّاشی کرد، بماند و بقیّه از نقّاشی دست بردارند و بروند. آنها تصمیم گرفتند خورشید جهان افروز رابه داوری انتخاب کنند.
خورشید پذیرفت که بین آنان داوری کند. چهار هنرمند، شروع به کار کردند.
اوّل، بهار قلم به دست گرفت؛ نخست دستی به شاخههای درختان هلو، بادام، سیب و درختان دیگر برد و بر آنها گردنبندهایی از گلهای صورتی آویخت؛ در جنگل با رنگ نیلی، گودالهای کوچک و بزرگ، درست کرد و در اطراف این گودالها گلهای نرگس و بنفشه را پراکند؛ حشرات گوناگون، زنبورهای عسل وپروانهها را روی گلها و پرندگان را در دشتها و جنگلها در حال پرواز نشان داد؛ بلبل را روی شاخه، خرگوش را میان جنگل و غوک را در برکه نشانید.
اینجا بود که بهار با خود گفت: «بگذار خورشید به این تصویرهای زیبا نگاه کند و بگوید، منظرهای زیباتر از این، میتوان ساخت؟»
خورشید از پس ابر خاکستری رنگ، نگاهی انداخت و از دیدن منظرهٔ طبیعت بهار، لذّت برد.
دومین نقّاش، یعنی تابستان گرم، دست به کار شد. تابستان با رنگ سبز تیره، سراسر جنگل را رنگ آمیزی کرد؛ کنار جنگل را با بوتههای انبوه تمشک زینت داد؛ بر شاخههای درختان میوه، آن قدر سیب گلگون و گلابی و میوههای دیگر آویخت که شاخهها تاب نیاورند و به سوی زمین، خم شدند؛ دشت را با خوشههای طلایی گندم پوشانید؛ مزارع را به رنگ زرد در آورد؛ رودخانهها و دریاچهها را آبی کرد. نقّاشی تابستان هم بسیار زیبا از کار درآمد.
خورشید جهان افروز از پشت ابرهای سفید، نقاشی تابستان را تماشا کرد؛ بسیار زیبا بود.
نوبت نقّاش سوم بود؛ پاییر برای کارخود، رنگهای آتشین انتخاب کرد و اوّل به سراغ جنگل رفت؛ بغضی از درختان را با رنگ زرد لیمویی پوشاند، برخی را به رنگ ارغوانی و بعضی دیگر را به رنگ قرمز روشن درآورد؛ به رنگ کاجها و سروها و صنوبرها دست نزد؛ با خود گفت:«بگذار اینها همان طور که هستند، باقی بمانند»؛ با ابرهای خاکستری رنگ، آسمان را پوشانید و نشان داد که قطرههای باران، برگ درختان را جلا داده است؛ روی سیمهای برق، دسته دسته، پرستوهای مهاجر نشانید.
خورشید به تصویر نقّاشی پاییز نگاه کرد؛ اما هر چه کرد، نتوانست چشم از آن بردارد.
آن گاه زمستان، قلم به دست گرفت. او با خود گفت:«تا وقتی کارم را تمام نکردهام خورشید نباید نقّاشی مرا ببیند»؛ این بود که اوّل، ابرهای خاکستری رنگی در آسمان پهن کرد و زمین را از نظرخورشید، ناپدید ساخت. او در یک روز، تمام سطح زمین را به رنگ سفید در آورد؛ برتن کوهها و دشتها، لباس سفید پوشانید؛ سطح رودخانهها را با قشر نازکی از یخ، برّاق کرد؛ روی صنوبرها و کاجها پوشش سنگینی از برف پوشانید؛ روی برفها نقش و نگارها و جای پاهای گوناگون، نقّاشی کرد: جای پای خرگوش، کبک و آن دورها جای پای گرگ.
زمستان نیز نقش و نگارهای خود را بسیار زیبا و دل انگیز به پایان رساند.
خورشید ابرها را کنار زد و نگاهی به تصویرهای نقّاشی زمستان انداخت. در زیر نگاه پر مهر او دشتها و جنگلها و درّهها زیباتر خودنمایی میکردند.
هریک از نقاشیها بسیار زیبا بودند. داوری میان آنها دشوار بود.
پس خورشید گفت: «ای نقّاشان چیره دست! آنچه شما نقّاشی کردهاید، بسیار زیباست. به نوبت، نقّاشی کنید و اثر شگفتانگیز خود را به وجود آورید؛ بگذارید مردم نقّاشیهای شما را ببینند و از تماشای آنها لذّت ببرند». «سعدی» میگوید:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
درست و نادرست (صفحهٔ 13 کتاب درسی)
1-بهار، دشت را از خوشههای طلاییگندم پوشاند. نادرست 2-زمستان، جای پای گرگها را نقّاشی کرد. درست 3-داورِ این مسابقه، خورشید بود. درست
درکمطلب(صفحهٔ 14 کتاب درسی)
۱-پاییز برای رنگآمیزی درختان از چه رنگهایی استفاده کرد؟ رنگهای آتشین، مثل: زرد لیمویی، ارغوانی و قرمز روشن. ۲-نقّاشیهای تابستان و زمستان چه تفاوتهایی با هم داشتند؟ در نقاشی تابستان، درختان و مزارع پر از شاخ و برگ و میوه و گندم و جو بودند و آفتاب گرم و سوزان در حال تابیدن بود ولی در نقاشی زمستان همهٔ برگهای درختان ریخته و زمینهای کشاورزی نیز خالی بود و خورشید گرمایی نداشت. ۳-چرا پاییز به رنگ کاجها و سروها دست نزد؟ چون کاج و سرو از درختانی هستند که همیشه سبز میمانند و شاخ و برگ آنها زرد نمیشود. ۴-نقّاشی بهار و پاییز چه شباهتی با هم داشت؟ در دو فصل پاییز و بهار بارش باران و ابرهای خاکستری در آسمان وجود دارند و بارش باران باعث میشود که درختان و شاخ و برگ آنها شسته شود. ۵-شما کدام یک از نقّاشیها را انتخاب میکنید؟ دو دلیل بیاورید. همهٔ نقاشیها زیبا بودند اما به نظر من پاییز زیباتر بود . زیرا 1- در آن رنگهای زیبای فراوانی وجود داشت ۲- بارش باران این رحمت الهی باعث خوشحالی میشود. ۶- چرا عنوان «آفریدگار زیبایی»برای این درس انتخاب شده است؟ شما چه عنوانی را برایاین درس پیشنهاد میکنید؟ زیرا تنها خداوند است که میتواند تمام این زیباییها را خلق کند. عنوان دیگر این درس میتواند «زیباییهای آفرینش» باشد.
واژه آموزی(صفحهٔ 14 کتاب درسی)
به نمودارهای زیر توجّه کنید:
حالا نمودارهای زیر را با توجّه به متن درس، کامل کنید:
تصویرخوانی و صندلی صمیمیت (صفحهٔ 15 کتاب درسی)
۱-نگاه کردن به تصویر: تصویر را با دقّت ببینید و به جزئیات آن توجّه کنید. ۲-تفكّر:برای فهمیدن معنی تصویر، فکر کنید و مطالبی را که از تصویر برداشت کردهاید، در ذهن خود مرور کنید. ۳-گفتار:هر وقت آماده شدید، رویِ صندلی معلّم بنشینید و دربارهٔ تصویر برای دوستانتان صحبت کنید.
بخوان و حفظ کن
خبر داغ
خبرى داشت كلاغ
گفت در گوش درخت
کلاغی خبری داشت و آن را به درخت گفت (بر روی درخت قار قار میکرد)
برگها تک تک ریخت
از سر و دوش درخت
با شنیدن خبر برگهای درخت یکی یکی افتادند.
سار از شاخه پرید
بال زد تا تهِ باغ
ساری که روی شاخه درخت بود از روی شاخه پرید و بال زنان تا ته باغ رفت.
گفت با سبزه و گل
هرچه را گفت كلاغ
خبری را که کلاغ گفته بود را به سبزه و گل گفت.
دل هر غنچه تپید
رنگ گلبرگ پرید
با شنیدنخبرگلبرگها زرد شدند و غنچهها پژمرده شدند.
برگ بیحوصله شد
سبزه خمیازه كشید
برگ درختان بیحوصله شدند و سبزهها خمیده شدند.
شاپرک خواب نبود
پر زد از باغ گذشت
شاپرک از باغ پر زد و عبور کرد.
هرچه را دید و شنید
برد تا پهنهٔ دشت
تمام چیزهای که دیده بود و شنیده بود را با خود به دشت برد.
آهو از دشت گریخت
رمه برگشت به دِه
با شنیدن این خبر آهو از دشت فرار کرد و حیوانات به دِه برگشتند.
عاقبت باز رسید
خبر از دشت به ده
سرانجام خبر از دشت به باغ رسید.
باد هو هو میکرد
ابر هی میبارید
بادها شروع به وزیدن کردند و ابرها شروع به باریدن کردند.
خبر داغ كلاغ
ده به ده میپیچید
شکوه قاسم نیا
خبری که کلاغ با خود آورده بود ده به ده و شهر به شهر پیچید.
اهـــــــــــــــــــــــداف درس اوّل فارسی چهارم ابتدایی آفریدگار زیبایی
1ــ تقویت تأمل ّ و تفکر با معرفی برخی از نمونه های زیبای طبیعت
2ــ تقویت مهارت شکرگزاری و پاسداری از آفریده های خدا
5ــ تقویت مهارتهای زبانی با انجام فعّالیتهای تصویرخوانی خوانداری و نوشتاری
6ــ یادگیری و تمرین زیبا نویسی
7ــ تقویت مهارت درک متن
8 ــ تقویت مهارت سخن گفتن
درک متن درس اوّل فارسی چهارم ابتدایی آفریدگار زیبایی
سؤالات درک متن درس در دو قسمت طرّاحی شده است:
الف بخش اوّل (درست و نادرست) درک اطّلاعات آشکار متن را می سنجد.
نکتهٔ بسیار مهم این است که هر دانش آموز خود به سؤال پاسخ دهد.
برای این کار، پیشنهاد می شود هر دانش آموز علائمی در اختیار داشته باشد
و در موقع طرح سؤال (درست و نادرست) از آنها استفاده کند.
مثال: در زنگ هنر آدمک هایی به رنگ سبز و قرمز با مقوّا بسازند و به نی وصل کنند.
اگر جمله ای که می خوانید درست بود، دانش آموز آدمک سبز را بلند کند و اگر جمله، نادرست بود، از آدمک قرمز استفاده کند.
ب بخش دوم سؤالات درک مطلب است. در بخش درک مطلب، پرسش هایی طرح شد ه اند که کلیهٔ سطوح درک متن را شامل می شوند.
در پاسخ به سؤال های استنباطیلازم است دانش آموزان از فضای متن فراتر رفته و از دانش گذشتهٔ خود استفاده کنند وبه این ترتیب خلأهای متن را پر کنند.
به عبارت دیگر برای پاسخ به سؤال های استنباطی دانش آموزان باید اطّلاعات متن را با دانش پیشین خود دربارهٔ موضوع تلفیق کنند تا بتوانند به استنباط برسند.
در هر درس یک سؤال در درک مطلب خالی گذاشته شده است.
یکی از رو شهای فراشناختی در تقویت درک متن، طرح سؤال از متن است؛
بنابراین پرداختن به این سؤال در افزایش درک متن دانش آموزان بسیار مؤثر است؛
لذا توصیه می شود به طرح یک پرسش اکتفا نشود و سؤال های متعددی بیان گردد.
اهمّیت درک متن و مسئلهٔ ضعف دانش آموزان ایران در درک متن، ایجاب می کند یک سوم از وقت کلاس به آموزش آن اختصاص داده شود.
لازم است توجه شود که تمامی دانش آموزان به سؤال ها پاسخ دهند.
برای این منظور باید ابتدا به آنها زمان دهیم تا فکر کنند و به سؤال ها پاسخ دهند.
واژ ه آموزی درس اوّل فارسی چهارم ابتدایی آفریدگار زیبایی
هدف از واژه آموزی این درس ایجاد نظم ذهنی و طبقه بندی واژگان است
که با استفاده از روابط معنایی واژگان انجام می شود.
در این درس از رابطه شمول معنایی استفاده شده است.
زمانی که مفهومی بتواند یک یا چند مفهوم دیگر را شامل شود بینآنها رابطهٔ شمول معنایی برقرار خواهد بود؛
برای فعّالیت واژه آموزی پیشنهاد می شود، دانش آموزان گروه بندی شوند. بعد از اینکه گروه بندی انجام شد،
حوزه های مختلف واژگانی را برای گروه، تعیین کنید
ممکن است شما دسته های کلمات را به صورت کارت از قبل آماده کرده باشید و بین گرو ه ها توزیع نمایید و یا فقط به کشیدن نمودار از سوی گروه ها روی یک برگه کار (آزمون عملکردی)بسنده کنید.
مهم این است که واژ ه آموزی به بهترین شکل اتفاق بیفتد.
سپس نمایندگان گروه ها، نمودارها و کارت های دسته بندی خود را روی تابلو به بقیهٔ گروه ها نشان می دهند.
در انتها با ارجاع دادن بچّه ها به کتاب درسی، این فعّالیت را می توان در کلاس تکمیل کرد.
درس اول نوشتاری چهارم ابتدایی
فعّالیت های نوشتاری1 درس اول نوشتاری چهارم ابتدایی:
ابتدا دانش آموزان به صورت انفرادی به سه پرسش این صفحه پاسخ دهند؛
سپس در گروه به بررسی و تصحیح پاسخ های خود بپردازند، در پایان بررسی کلی توسط معلّم به عمل آید.
در تمرین دوم اشاره به این نکته ضروری است که املا یکی از جلوه های مکتوب زبان است
و زبان یک مهارت است و مهارت جز از راه تمرین و تکرار به دست نمی آید.
تأکید معلّمان بر کلماتِ دارای ارزش املایی، دانش آموزان را به سمت شناسایی درست کلمات رهنمون می سازد.
فعّالیتهای نوشتاری 2 درس اول نوشتاری چهارم ابتدایی:
دو پرسش این صفحه مربوط به آموزش املا است.
ابتدا پرسش این صفحه به صورت انفرادی توسط دانش آموزان به انجام برسد.
سپس در گروه به تصحیح فعّالیت خود بپردازند، در پایان بررسی کلی توسط معلّم به عمل آید.
فعّالیت های نوشتاری 4درس اول نوشتاری چهارم ابتدایی: درک متن
این صفحه به مهارت درک متن اختصاص یافته است.
تفاوت این بخش با کتاب خوانداری، تولید کتبی بر اساس یافته های ذهنی می باشد.
دانش آموزان پس از خواندن متن به سؤالات پاسخ می دهند و ذهنیات خود را به رشتهٔ تحریر در می آورند.
مطلبی که بسیار اهمّیت دارد این است که در فضای سکوت کامل هر دانش آموز، خود متن را صامت خوانی کند
و پاسخ سؤال ها را بنویسد. برای بررسی پاسخ دانش آموزان پاسخ یک سؤال را پنج تا ده نفر از آنها از روی نوشتهٔ خود بخوانند.
پاسخ شفاهی به هیچ وجه در این بخش پذیرفته نشود؛
آنها باید یاد بگیرند چگونه پاسخ خود را به رشتهٔ تحریر در آورند و با دقّت پاسخ دهند.
خواندن با لحن مناسب
روخوانی سطوحی دارد که یکی از گام های اوّل آن، خواندن درست و روان یک متن است.
گام بعدی روخوانی، رعایت لحن و آهنگ متن با توجّه به شرایط موجود و متناسب با فضای حاکم بر متن است.
در کلاس های درس معمولاً به روخوانی صحیح متن توجّه می شود و چگونگی لحن و آهنگ آن آموزش داده نمی شود؛
لذا آموزش خواندن ناتمام رها می شود.
برای رفع این مشکل از سال گذشته در فارسی سوم بر آموزش لحن خواندنتأکید شد
و در آموزش دروس فارسی چهارم نیز در هر درس، یک جلسه به آموزش خواندن با لحن و آهنگ مناسب اختصاص می یابد.
برای آموزش لحن، ابتدا از چهار دانش آموز که لحن خواندن متفاوتی دارند،
بخواهید بند اوّل درس را به ترتیب بخوانند و دیگران کتاب را ببندند و فقط بادقّت گوش کنند.
به این ترتیب توجّه دانش آموزان به لحن های مختلف به هنگام خواندن و تفاوت آن در اثرگذاری بر شنونده جلب می شود.
در ادامه به دانش آموزان بگویید که هر متن، لحن و آهنگ خاصّی دارد.
استفاده از لوح فشردهٔ صوتی کتاب گویا در آموزش لحن مؤثر است.
خواندن با لحن مناسب مهارتی است که با گوش دادن به الگوی مناسب و تمرین و تکرار حاصل می شود.
متن درس اوّل یک متن توصیفی است.
نکاتی که به طور کلی در خواندن متن با لحن مناسب مهم هستند، عبارتند از:
1 در لحن روایی از تک لحنی خواندن متن پرهیز کنید و به تناسب شخصی تها به تغییرات مناسب آهنگ توجّه کنید.
2 رعایت سرعت مناسب خواندن در تأثیرگذاری، مهم است.
3 با رعایت دقیق فراز و فرودهای آوایی متناسب با جریان داستان، حالت کشش و انتظار در شنونده برانگیخته می شود و با ایجاد گسست های آوایی و وصل و درنگ های مناسب، او را به گو ش دادن ترغیب می کنیم.
4 کلماتی را که می خواهید تأثیرگذار باشند، برجسته کنید. این کار با رعایت « تکیه » محقّق می شود.
5 بهتر است در میانهٔ متن ها، حرفوَبه صورت ُ خوانده شود تا امتداد آوایی کلام حفظ شود،
این مطلب از اهمّیت زیادی برخوردار است که متأسّفانه در کلاسکمتر به آن توجه می شود. رعایت این نکته در خواندن شعر نیز ضروری است.
6 مکث کردن از ابزارهای زیبایی لحن در خواندن است که باید به آن توجّه شود؛ مکثِ به موقع و متناسب با جریان آوایی، بر زیبایی خواندن تأثیر می گذارد.
تصویرخوانی و صندلی صمیمیت درس اوّل فارسی چهارم ابتدایی آفریدگار زیبایی
سال گذشته دانش آموزان، سطوحی از فرایند درک تصاویر و سخن گفتن منسجم و پرهیز از پراکنده گویی را تمرین کرده اند.
در تثبیت اهداف این فعّالیت، که وجه برجستهٔ آن تقویت مهارت سخن گفتن است،
دانش آموزان به خوانش تصویر (تصویرخوانی) می پردازند.
تصاویر انتخاب شده به گونه ای است که دانش آموزان را به تفکّر وامی دارد
تا لایه های عمیق تر پیام تصویر را کشف کنند و همچنین موجب خلّاقیت آنها در بیان مطالب از جنبه های مختلف می شود.
در آموزش این فعّالیت دانش آموزان در گروه به بیان دیدگاه های خود در مورد تصویر می پردازند.
بعد از ایجاد فضای بارش مغزی در خصوص تصویرخوانی، دانش آموز روی صندلی صمیمیت قرار می گیرد و با توجه به مراحل سخن گفتن، مطالب خود را بیان می کند.
از آنجایی که این فعّالیت در تقویت تفکّر و مهارت سخن گفتن دانش آموزان اهمّیت زیادی دارد
یک جلسهٔ کامل آموزشی به آن اختصاص داده شده است.
اختصاص یک جلسه به یک فعّالیت اهمّیت آن را برجسته می کند؛
املا درس اوّل فارسی چهارم ابتدایی آفریدگار زیبایی
املانویسی یک مهارت است که جز از راه تمرین و تکرار به دست نمی آید.
در این درس روش آموزشی املا مبتنی بر حافظهٔ دیداری پیشنهاد می گردد.
املا یک مهارت زبانی است که بر اساس نمادها و نشانه های خط و قواعد دستور زبان، کار انتقال زبان گفتاری را به زبان نوشتاری به عهده دارد.
یادگیری صحیح املا تنها از طریق حفظ طوطی وار کلمات حاصل نمی شود، به همین دلیل آموزش املا حائز اهمّیت است.
پس از اتمام جلسات تدریس هر درس یک املای پایانی شامل دو بخش برگزار نمایید.
مربوط به شمرده خوانی، رعایت صدای متعادل، عدم حرکت اضافی در کلاس و … به بچّه ها دیکته بگویید.
در بخش دوم و پشت همان برگه، به صلاحدید خود و بر اساس توانایی دانش آموزان، چند فعّالیت املایی طراحی کنید
تا بچّه ها به آنها پاسخ دهند. مجموعهٔ این دو بخش یک واحد کار املا را شکل می دهد.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن