سایت علمی و پژوهشی آسمان - مطالب ارسال شده توسط nevisandeh

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره عصر ظهور

بازديد: 263

مردم و نقش آنان در دوران ظهور حضرت مهدی ( ع )

از جمله ی مردم آن زمان می توان به ایرانیان اشاره کرد .

قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، کشور ایران در تصور غربیها پایگاهی حیاتی ، آنهم در مرز شوروی و در قلب جهان اسلام بحساب می آمد و از دیدگاه مسلمانها کشوری اسلامی و اصیل بشمار می رفت که « شاه » سرسپرده غرب و هم پیمان اسرائیل بر آن حکومت می کرد و برای خوش خدمتی به اربابانش ، کشورش را در بست در اختیار و خدمت آنان قرار داده بود .

علاوه بر آنچه که در تصور دیگران بود ، در ذهن یک فرد شیعه کشوری بود که در آن مرقد مطهر امام رضا ( ع ) و حوزه علمیه قم وجود داشت و کشوری دارای تاریخی اصیل  وریشه دار در تشیع و با علما و اندیشمندان شیعه و تالیفات گرانبها ، زمانیکه به روایات وارده در خصوص مدح و ستایش ایرانیان برمی خوریم و آنها را بررسی می کنیم . بیکدیگر می گوئیم : این روایات مانند روایتهایی است که مدح و ستایش و یا مذمت اهل یمن ، و یا بنی خزاعه را می نماید . از این رو هر روایتی که مدح و ستایش و یا مذمت گروهها و قبیله ها و بعضی کشورها را در بر دارد ، نمی تواند بدون اشکال باشد . گرچه این روایات صحیح و درست می باشند ، اما مربوط به تاریخ گذشته و احوال مختلف ملتهای صدر اسلام و قرنهای اولیه آن است .

این طرز فکر رائج بین ما بود که ، امت اسلامی در حالتی جاهلانه و فرمانبردار سلطه کفر جهانی و نوکران اوست ، در بین ملتها هیچیک بردیگری برتری ندارد و چه بسا همین ایرانیان مورد بحث ، بدتر از سایر ملتها بوده اند ، بدلیل اینکه آنان طرفداران تمدنی کفرآمیز برتری جوئی های ملی و نژادی بوده اند که سرسپردگانی چون شاه و اربابان غربی اش برای ایجاد چنین تز و طرز فکری و تربیت مردم ایران ، بر همین روش پافشاری می کردند .

... تا اینکه پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ، مسلمانان را در سطح جهان غافلگیر کرد و قلبهای غمگین آنان را چنان از خوشحالی و شادی سرشار نمود که در قرن های گذشته بی سابقه بود ، بلکه بالاتر ، آنان تصور چنین پیروزی را نداشتند . این سرور و خوشحالی همه کشورها و ملتهای مسلمان را در بر گرفت ، از جمله مظاهر خوشحالی مردم ، این بود که همه جا صحبت از فضل و برتری ایرانیان و طرفداران سلمان فارسی بود ، بطور مثال ، یکی از صدها عنوانی که در غرب و شرق جهان اسلام منتشر و پخش شد ، عنوان و تیتر مجله تونسی ( شناخت ) بود که در آن آمده بود : « پیامبر ( ص ) ایرانیان را جهت رهبری امت اسلامی برمی گزیند » این نوشته ها ، خاطرات ما را درباره ایرانیان تجدید کرد و دریافتیم روایاتی که از پیامبر ( ص ) درباره آنان وارد شده است تنها مربوط به تاریخ گذشته آنها نبوده ، بلکه ارتباط به آینده نیز دارد ...

ما با مراجعه به منابع حدیث و تفسیر و بررسی روایات مربوط به ایرانیان ، به این نتیجه رسیدیم که این روایات و اخبار بیش از آنکه مربوط به گذشته باشد ، مربوط به آینده است و جالب اینکه روایات در منابع حدیث اهل سنت بیشتر از شیعه وجود دارد .

چه می توان کرد ، زمانیکه در روایات مربوط به حضرت مهدی ( ع ) و زمینه سازی حکومت آن بزرگوار ، ایرانیان ویمنی ها دارای سهم بسزائی بوده و کسانی هستند که به مقام ایجاد زمینه مناسب برای ظهور آن حضرت و شرکت در نهضت وی نائل می شوند ... و همچنین افراد شایسته ای از مصر و مومنانی حقیقی از شام و گروههایی از عراق .. نیز از این فیض بهره مند می شوند  همینطور سایر دوستداران آن حضرت که در گوشه و کنار جهان اسلام پراکنده هستند ، از این موهبت برخوردار می شوند ، بلکه آنان از یاران ویژه و وزراء و مشاورین آن حضرت ارواح نافداه می باشند .

ما اینک ، روایاتی را که پیرامون ایرانیان بطور عمده وارد شده است مورد بررسی قرار داده و سپس به نقش آنان در زمان ظهور می پردازیم .

آیات و اخبار در ستایش ایرانیان

روایاتی که درباره ایرانیان و پیرامون آیاتی که تفسیر به ایرانیان شده وارد شده است ، تحت این نه عنوان آمده است : « الف – طرفداران سلمان فارسی . ب – اهل مشرق زمین . ج – اهل خراسان .د- یاران درفش های سیاه . ه – فارسیان . و- سرخ رویان . ز – فرزندان سرخ رویان . ح- اهل قلم .ط- اهل طالقان » البته خواهید دید که غالبا مراد از این عناوین یکی است ، اخبار دیگری نیز وجود دارد که با عبارت های دیگری از آنان یاد کرده است .

در تفسیر قول خدای سبحان : و ان تتولوا یستبدل قوما غیرکم

خدای عزوجل فرمود :

« اینک شما کسانی هستید که فراخوانده می شوید تا در راه خدا انفاق کنید ، برخی از شما در انفاق بخل می ورزد و کسی که بخل کند به خویش بخل می کند و خداوند بی نیاز است و شما نیازمندید و اگر روگردان شوید خداوند گروهی را غیر از شما جایگزینتان می نماید و آنان مثل شما نیستند . »

صاحب کشاف نقل کرده که از پیامبر ( ص ) درباره کلمه ( قوم ) که در آیه شریفه آمده است سئوال شد . سلمان فارسی نزدیک پیامبر ( ص ) نشسته بود آن حضرت با دست مبارک خود به ران پای سلمان زد و فرمود :

« بخدایی که جان من در دست قدرت اوست ، اگر ایمان به کهکشانها بستگی داشته باشد مردانی از فارس به آن دست می یابند »

به نقل صاحب مجمع البیان از امام باقر ( ع ) روایت شده که فرمود :

« ای اعراب ، اگر روی برگردانید ، خداوند گروه دیگری را جایگزین شما می گرداند ، یعنی ایرانیان »

و صاحب المیزان آورده که درالمنثور ، روایتی را عبدالرزاق و عبدبن حمید و ترمذی و ابن جریر و ابن ابی حاتم و طبرانی در کتاب اوسط و بیهقی در کتاب دلائل .. از ابوهریره نقل کرده است که وی گفت : پیامبر ( ص ) این آیه را « و ان تتولوا یستبدل قوما غیرکم ، ثم لایکونوا مثالکم » قرائت فرمود ، عرض کردند : یا رسول الله ! اینها چه کسانی هستند که اگر ما روی گردان شویم جایگزین ما می شوند ؟ پیامبر اسلام ( ص ) با دست مبارک به شانه سلمان فارسی زد و سپس فرمود :

« او و طرفداران او ، بخدایی که جانم در دست قدرت اوست اگر ایمان بستگی به کهکشانها داشته باشد مردانی از فارس ( ایرانیان ) به آن دست می یابند »

مانند این روایت بطرق دیگری از ابوهریره و همچنین از ابن مردویه از جابربن عبدالله نقل شده است .

در این روایت دو معنا که همه بر آن اتفاق دارند ، وجود دارد که عبارتند از : اینکه ایرانیان ( فرنس ) خط و جناح دومی بعد از اعراب ، برای بدوش کشیدن پرچم اسلام می باشند . بدلیل اینکه ، آنان به ایمان دست یابند هر چند از آنان دور دسترسی به آنان دشوار باشد .

 چنانکه در همین روایت سه مطلب قابل بحث است :

اولا : اینکه خداوند متعال اعراب را تهدید به جایگزینی  ( فرس ) ایرانیان نموده است ، آیا مخصوص زمان نزول آیه در زمان پیامبر ( ع ) است و یا اینکه مربوط به همه نسلهاست ، بگونه ای که دارای این معنی باشد ، اگر شما ( اعراب ) روی گردان از اسلام شوید در هر نسلی که باشد ( فرس ) را جایگزین شما می گرداند ؟

ظاهر معنی این است که بحکم قاعده ( مورد ، مخصص نمی باشد ) این نکته در همه نسلهای بعدی نیز استمرار دارد و آیات مبارکه قرآن در هر طبقه و نسلی ، نقش خورشید و ماه را دارند ( یعنی در نورافشانی یکسان اند ) چه اینکه این مطلب در روایات آمده و مفسران نیز بر آن اتفاق نظر دارند .

ثانیا : خدیث شریف می گوید مردانی از فارس به ایمان دست خواهند یافت نه همه آنان ، بدیهی است که این خود ، ستایشی است نسبت به افراد نابغه ای از بین آنها نه جمیع آنها ..

اما ظاهر آیه شریف و روایت این است که هر دو ، بطور عام ستایش از فرس می نمایند ، چون در میان آنان کسانی هستند که به درجه دست یابی به ایمان و یا علم می رسند . بویژه با ملاحظه اینکه صحبت از گروهی است که بعد از اعراب حامل آئین اسلام هستند ، بنابراین مدح و ستایشی که برای آنان بشمار آمده بدین جهت است که آنها زمینه مناسبی برای بوجود آمدن نوابغ خود می باشند و از آنان اطاعت و پیروی می کنند .

ثالثا : آیا تا کنون روی گردانی اعراب از اسلام و جایگزین شدن ( فرس ) بجای آنان صورت گرفته است یا خیر ؟

جواب : بر اهل دانش و علم ، پوشیده نیست که مسلمانان امروز ، اعم از عرب و غیرعرب از اسلام واقعی اعراض نموده و روی گردان شده اند . بدین ترتیب متاسفانه فعل شرط ، در آیه شریفه ( ان تتولوا ) ( اگر روی گردان شوید ) تحقق یافته و تنها جواب شرط ، یعنی جایگزین شدن فرس بجای آنان باقی مانده است ، در این زمینه هم با دقتی منصفانه می توان گفت که وعده الهی ، در آستانه تحقق است .

بلکه ، روایت بعدی که در تفسیر نورالثقلین آمده است دلالت دارد که این جایگزینی ، در زمان بنی امیه حاصل شده است ، چون زمانی که عربها متوجه مرکز و مناصب و مال اندوزی شدند ، فرس ( ایرانیان ) به کسب علوم اسلامی روی آورده و از آنان سبقت گرفتند از امام صادق ( ع ) منقول است که فرمود : « قد و الله ابدل خیرا منهم ، الموالی » « سوگند بخدا که بهتر از آنها را جایگزین فرمود ، یعنی عجم را » گرچه تعبیر به موالی در آن روز شامل غیر فرس ( ایرانیان ) یعنی ترکان و رومی ها که اسلام آورده بودند نیز می شده است اما آنچه مسلم است ( فرس ) بعنوان مرکز ثقل ، اکثریت آنان را تشکیل می داده اند . بویژه با توجه به شناخت امام صادق ( ع ) نسبت به تفسیری که پیامبر ( ص ) از آیه شریفه درباره ( فرس ) فرموده است .

در تفسیر گفته خدای سبحان : و آخرین منهم لما یلحقوابهم

خدای عزوجل فرمود :

« اوست آنکه برانگیخت در بین درس نخوانده ها رسولی را از خودشان که آیات خدا را بر آنان می خواند و آنان را پاک می سازد و کتاب و حکمت شان می آموزد اگر چه قبلا در گمراهی آشکاری بودند و افراد دیگری از ایشان که به آنان نپیوسته اند و اوست خدای عزیز و حکیم »

مسلم ، در صحیح خود از ابوهریره روایت کرده که گفت : « ما حضور پیامبر ( ص ) بودیم که سوره مبارکه جمعه نازل شد و حضرت آن را تلاوت فرمود تا رسید به آیه « و آخرین منهم لما یلحقوا بهم » مردی از او سوال کرد ، یا رسول الله : اینان چه کسانی هستند که هنوز بما نپیوسته اند ؟ حضرت پاسخ نفرمود : ابوهریره گفت : سلمان فارسی نیز در بین ما بود پیامبر ( ص ) دست مبارکشان را بر سلمان نهاد و فرمود : بخدایی که جانم در دست قدرت اوست اگر ایمان بستگی به کهکشانها داشته باشد مردانی از این ها ( طرفداران سلمان ) به آن دست خواهند یافت »

در تفسیر علی بن ابراهیم ، ذیل آیه «  و آخرین منهم لما یلحقوا بهم » آمده است که : « و افراد دیگری که به آنها نپیوسته اند » یعنی کسانی که بعد از آنان اسلام آورده اند و صاحب مجمع البیان آورده « آنان همه افراد بعد از اصحاب هستند تا روز قیامت ، سپس گفته است که آنان عجم ها و کسانی که به لغت عربی حرف نمی زنند می باشند چون پیامبر ( ص ) به سوی هر کسی که وی را مشاهده کرده و کسانی که بعدا می آیند ، اعم از عرب و عجم برانگیخته و مبعوث شده است بنقل از سعیدبن جبیر و نیز از امام باقر ( ع ) .

مطلق بودن کلمه « و آخرین منهم » اقتضا دارد که شامل همه طبقات و نسلهای بعدی از زمان پیامبر ( ص ) از عرب و غیرعرب می شود ، اما با مقایسه کلمه ( امیین ) و ( آخرین ) بهتر است که بگوییم مراد از ( امیین ) اعراب و از ( آخرین ) افرادی از غیر عرب که اسلام می آورند باشد ، چنانکه بعضی روایات اهل بیت ( ع ) گویای این مطلب است و صاحب کشاف نیز همین مبنا را پذیرفته است .

بنابراین ، پیامبر ( ص ) که آیه شریفه را به ( فرس ) تفسیر نموده است ، در حقیقت منطبق بر مصداق مهمی برای کلمه ( آخرین ) و یا مهم ترین مصداق ، از بین مصادیق آن می باشد ، گرچه صرف تطبیق ، باعث فضل و برتری بیشتر نمی گردد ، اما چون پیامبر ( ص ) آنان را ستوده به اینکه آنان به ایمان و علم و یا اسلام هر چند دور و مشکل باشند نائل خواهند شد و از طرفی رسول خدا ( ص ) در تفسیر هر دو آیه عمدا ، عین گفته خود را تکرار می کنند و زدن آن حضرت بر شانه سلمان فارسی ، دلیل روشنی بر این مدعی است .

در تفسیر کلام خدای بزرگ : بعثنا علیکم عبادا لنا اولی باس شدید

« به بنی اسرائیل اعلام نمودیم در کتاب ، « تورات » که دو بار در زمین فساد و سرکشی بزرگی خواهید کرد ، پس چون وعده یکی از آنها ( فساد ) برسد . بندگانی از خود را که دارای قوت و نیرومندی شگرفی هستند بطرف شما می فرستیم تا در همه جا جستجو کنند و این وعده ای انجام شده است ، سپس پیروزی را مجددا برای شما برگردانیدیم و شما را با امول و فرزندان یاری کردیم و شما را از آنان ( دشمنانتان ) بیشتر و قوی تر گردانیدیم . اگر نیکی نمودید ، برای خودتان و اگر بدی نمودید گریبانگیر خودتان می شود و زمانیکه دیگر وعده آن ( فساد ) آید رویهای شما را بد جلوه دهند تا اینکه داخل مسجد شوند همانگونه که نخستین مرتبه وارد شدند و تا اینکه نابود و تباه کنند آنچه را که بر آن غلبه یافتند تباه کردنی »

در تفسیر نورالثقلین از زوضه کافی پیرامون تفسیر آیه شریفه « بعثنا علیکم عبادالنا اولی یاس شدید » از امام صادق ( ع ) نقل شده است که فرمود :

« آنان کسانی هستند که خداوند تبارک وتعالی قبل از ظهور قائم ( ع ) آنها را بر می انگیزد و آنان دشمنی از آل پیامبر ( ص ) را فرا نمی خوانند مگر اینکه او را بقتل می رسانند »

و عیاشی در تفسیر خود از امام باقر ( ع ) روایت کرده که حضرت آیه شریفه « بعثنا علیکم عبادا اولی باس شدید » را قرائت می کردند ، سپس فرمودند :

« او قائم ( ع ) و یاران اویند که دارای قوت و نیروی زیاد می باشند .»

و در بحارالنوار از امام صادق ( ع ) منقول است که : « حضرت آیه شریفه فوق را قرائت کردند ... عرض کردیم فدایت شویم اینها چه کسانی هستند ؟ سپس حضرت 3 مرتبه فرمودند : بخدا سوگند آنان اهل قم هستند ، بخدا سوگند آنان اهل قم هستند ، بخدا قسم آنان اهل قم هستند .»

اما روایاتی که از طریق شیعه و سنی در ستایش ایرانیان و نقش آنان در بدوش کشیدن درفش هدایت اسلام وارد شده ، بسیار است ، از آن جمله :

روایت مربوط به مبارزه با اعراب ، برای بازگشت به اسلام

ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه نقل کرده است که :

« روزی اشعث بن قیس نزد امیرالمومنان ( ع ) آمد و از میان صفوف جماعت گذشت تا خود را به نزدیکی حضرت رساند ، بعد رو به آن بزرگوار کرده و گفت : ای امیر المومنان این سرخ رویان ( ایرانیان ) که اطراف شما را گرفته و نزدیک شما نشسته اند برما چیره شده اند . در این لحظه که حضرت کاملا سکوت فرموده و سرش را بزیر افکنده و با پای خود آرام به منبر می کوبید ( یعنی اشعث چه گفتی ) ناگهان صعصعه بن صوحان که یکی از یاران باوفای حضرت بود گفت : ما را با اشعث چکار ! امروز امیرمومنان ( ع ) درباره اعراب مطلبی را می فرماید که همیشه بر سر زبانها خواهند ماند و فراموش نمی گردد ، سپس حضرت پس از درنگی اندک ، سر را بالا گرفته و فرمود : کدامیک از این شکم پرستان بی شخصیت مرا معذور می دارد و حکم به انصاف می کند ، که برخی از آنها مانند الاغ در رختخواب خود می غلطد و دیگران را از پند آموختن محروم می سازد ! آیا مرا امر می کنی آنان ( ایرانیان ) را طرد کنم ، هرگز طرد نخواهم کرد . چون دراین صورت از زمره جاهلان خواهم بود اما سوگند به خدایی که دانه را شکافت و بندگانش را آفرید حتما شما را برای برگشت مجدد به آئین تان سرکوب می کنند همانگونه که شما آنان ( ایرانیان ) را در آغاز ، برای پذیرش این آئین سرکوب نمودید »

روایت : شیران بی فرار

این روایت را احمد بن حنبل از پیامبر ( ص ) نقل کرده که آن حضرت فرمود : « نزدیک است که خداوند متعال ، اطراف شما را از عجم پرنماید ، آنان چون شیرانی هستند که اهل فرار نیستند طرفهای درگیر و دشمنان شما را می کشند و از غنیمت های شما استفاده نمی کنند »

این روایت را ابونعیم در کتاب خودش به چند طریق از حذیفه و سمره بن جندب و عبدالله بن عمر نقل کرده است ، الا اینکه او بجای عبارت ( از غنائم شما استفاده نمی کنند ) ( استفاده می کنند ) آورده است .

روایت : گوسفندان سیاه و سفید

این روایت را نیز حافظ ابونعیم در کتاب خود به چند طریق از ابوهریره و از مردی از صحابه و از نعمان بن بشیرو معطم بن جبیرو ابوبکر و ابویعلی و حذیفه یمانی از پیامبر ( ص ) نقل کرده است که عبارت حدیث ، از حذیفه می باشد :

« پیامبر ( ص ) فرمود : امشب خواب دیدم گوسفندانی سیاه پشت سرم در حرکتند ، سپس گوسفندان سفیدی به آنها پیوستند ، بطوری که دیگر گوسفندان سیاه را ندیدم ، ابوبکر گفت : این گوسفندان سیاه اعراب هستند که از شما پیروی می کنند و گوسفندان سفید عجم هستند که از شما پیروی می کنند و آنقدر تعداد آنان زیاد می شود که عربها در بین آنها دیده نشده و بشمار نمی آیند ، پیامبر ( ص ) فرمود : درست است که فرشته وحی هم چنین تعبیر کرده است »

در روایات ابونعیم عبارات گوناگونی است که تعبیر ابوبکر در آن ها نیست و در برخی از آن روایات آمده است که پیامبر ( ص ) در خواب دید که گوسفندان سیاهی را آب می دهد که گوسفندان سفید بسیاری نیز بطرف ایشان روی آوردند ... تا آخر .

روایت : ایرانیان ، طرفداران اهلبیت

حافظ ابونعیم این روایت را در کتاب یاد شده از ابن عباس نقل کرده و گفته است : « نزد پیامبر ( ص ) صحبت از فارس به میان آمد ، حضرت فرمود : فارس ( ایرانیان ) طرفداران و دوستداران ما اهل بیت هستند »

روایت : عجم ، مورد اعتماد پیامبر

این روایت را نیز ابونعیم در کتاب خویش از ابوهریره روایت کرده که گفت : « نزد پیامبر ( ص ) سخن از موالی و عجم ها بمیان آمد ، حضرت فرمود : سوگند بخدا من بیش از شما ( و یا بیشتر از بعضی از شما ) به آنها اعتماد دارم »

قریب به همین مضمون را ترمذی در کتاب خود آورده ، البته لفظ عجم ها در اینجا اعم از عجم ( ایرانی ) است و شامل غیر عرب از عجم مانند ترکان و غیر آنها نیز می شود .

روایت : آیا مردم ، کسانی جز فارسیان و رومیان اند ؟

ابونعیم در کتاب خود ، این روایت را از ابوهریره نقل کرده که پیامبر ( ص ) فرمود : « امت من آنچه را که امتهای گذشته و نسل های قبل از آنان گرفته اند وجب به وجب و متر به متر خواهند گرفت . گفته شد : یا رسول الله همانگونه که فارس و روم انجام دادند ؟

حضرت فرمود : مردم کدامند غیر از فارس ها و رومیان »

این روایت ، به حقیقتی از تاریخ تمدن اشاره دارد و آن اینکه فرس ( عجم ) و رومیان یعنی غربی ها مرکز ثقل تمدن بشریت را در تاریخ تشکیل می دهند و ما در زمان خود ، شاهدیم که هیچ ملتی مانند فرس ( ایرانیان ) برسر تمدن ، طرف درگیر ، با غربیها نیست .

ایرانیان و آغاز زمینه سازی برای ظهور حضرت مهدی ( ع )

کلیه منابع روایی شیعه و سنی ، پیرامون حضرت مهدی ( ع ) اتفاق نظر دارند که آن بزرگوار بعد از نهضتی مقدماتی که برایش بوجود می آید ، ظهور می کند ... و یاران درفش های سیاه ، ایرانی اند که زمینه ساز حکومت آن حضرت و آماده کننده مقدمات فرمانروایی وی می باشند . در این روایات ، اتفاق است که دو شخصیت وعده داده شده ، سید خراسانی و یا هاشمی خراسانی و یاور او شعیب بن صالح هر دو ایرانی هستند ... تا پایان روایاتی که مربوط به آنان در منابع شیعه و سنی آمده است .

اما منابع حدیث شیعه علاوه بر ایرانیان ، افراد دیگری را بعنوان زمنه سازان ظهور حضرت مهدی ( ع ) بنام یمنی ها ذکر نموده است چنانکه روایات بیشماری در منابع شیعه وجود دارد که بطور عموم دلالت دارد که قبل از ظهور آن حضرت ، حکومت و یا نیرو و یا نهضتی مبارز و انتقام گیرنده برپا خواهد شد .. مانند این روایتی که می گوید : « او می آید و برای خداوند ، شمشیری است از نیام کشیده شده » البته اگر چنین روایتی وجود داشته باشد .چه اینکه صاحب کتاب « یوم الخلاص » آن را با ذکر پنج منبع نقل کرده است که من این روایت را در منابع نیافتم ، همچنین موارد متعدد دیگری که برای آنها هم منابعی را ذکر نموده است ! خداوند به ما دقت و امانت در نقل روایات را عنایت فرماید ... و مانند روایت ابان بن تغلب از امام صادق ( ع ) که گفت شنیدم ، حضرت می فرمود :

« هنگامیکه درفش حق برافراشته می گردد شرقی ها و غربی ها آن را لعن و نفرین می کنند ! آیا می دانی برای چه ؟ عرض کردم خیر . حضرت فرمود : برای آنچه را که مردم با آن روبرو می شوند از اهل بیت و فرزندان آن حضرت پیش از ظهور وی »

این روایات دلالت دارد که اهل بیت آن حضرت ، از بنی هاشم اند و پیروان وی ، غرب و شرق را خشمگین و ناراحت کرده اند ، آنها ( دشمنان ) زمانیکه با نهضت ظهور حضرت مهدی ( ع ) روبرو می شوند برای آنان مصیبتی بس بزرگ است که در اثر آن اعصابشان را از دست می دهند و روایتی که قبلا از روضه کافی در تفسیر آیه شریفه « بعثنا علیکم عبادا لنا اولی باس شدید » از امام صادق ( ع ) نقل شد حضرت فرمود :

« گروهی را که خداوند پیش از ظهور قائم برمی انگیزد ، هیچ دشمنی را از آل پیامبر ( ص ) فرا نمی خوانند مگر اینکه او را بقتل می رسانند »

و سایر روایاتی که دلالت دارد ، مهیا شدن مقدمه و زمینه برای ظهور آن حضرت ، با نیروی نظامی و تبلیغاتی جهانی است و چنانکه در برخی روایات آمده است بگونه ای است که « نام او برسر زبانهاست »

بنابراین ، مربوط به مقدمات ظهور ، به سه دسته تقسیم می شود :

الف – روایات مربوط به روی کارآمدن یاران درفش های سیاه که شیعه و سنی برآن اتفاق دارند .

ب – روایات مربوط به حکومت یمنی که فقط در منابع شیعه وارد شده است ، البته شبیه این روایات ، احادیثی در برخی از منابع سنت است مبنی بر ظاهر شدن یمنی پس از ظهور حضرت مهدی ( ع ) .

ج – روایاتی که حاکی از ظاهر شدن و روی کارآمدن زمینه سازان ظهور آن بزرگوار است ، بی آنکه آنها را مشخص نماید ... اما بزودی متوجه خواهید شد که این روایات بطور عموم دلالت بر یاران ایرانی و یمنی آن حضرت دارد که زمینه ساز حکومت وی هستند .

اما روایات ، زمان روی کارآمدن حکومت یمنی ها را مشخص نموده است که در همان سال ظهور حضرت و همزمان با خروج سفیانی از سرزمین شام و یا نزدیک خروج سفیانی که دشمن و مخالف حضرت است ، چنانکه خواهید دانست .

اما حکومت زمینه سازان ایرانی ، به دو مرحله مشخص تقسیم میشود :

مرحله اول ، آغاز نهضت آنان بوسیله مردی از قم ، کسی که حرکتش سرآغاز امر ظهور حضرت مهدی ( ع ) است ، چه اینکه روایات گویای این است که « آغاز نهضت آن حضرت از ناحیه مشرق زمین است »

مرحله دوم ، ظاهر شدن دو شخصیت مورد نظر ، در بین آنان به نام سید خراسانی و فرمانده نیروهای آن حضرت و جوان گندمگونی که نام وی در روایات ، شعیب بن صالح ضبط شده است .

چنانکه می توان ، نقش ایرانیان زمینه ساز را با توجه به پیشامدها و حوادثی که ذکر آنها در اخبار آمده است نیز ، به چهار مرحله تقسیم نمود :

مرحله اول : از آغاز نهضت آن توسط مردی از قم تا ورودشان در جنگ .

مرحله دوم : داخل شدن در جنگی طولانی ، تا اینکه خواسته های خویش را بر دشمن تحمیل می کنند .

مرحله سوم : رد کردن خواسته های نخستین خود که اعلام کرده بودند و بپاشدن قیام همه جانبه آنان .

مرحله چهارم : سپردن پرچم اسلام بدست توانای حضرت مهدی ( ع ) و شرکت جستن آنها در نهضت مقدس آن حضرت .

در برخی از روایات ، آمده است که ظاهر شدن خراسانی و شعیب در اثنای جنگ ایرانیان بوقوع می پیوندد ، بگونه ای که آنها با توجه به طولانی شدن نبرشان با دشمن ، خودشان سید خراسانی را بعنوان سرپرستی امور اجتماعی و سیاسی خود برمی گزینند گرچه وی از پذیرفتن این منصب خرسند نیست ، اما آنها او را سرپرست خود قرار می دهند ، سپس سید خراسانی ، شعیب بن صالح را بفرماندهی نیروهای مسلح خویش برمی گزیند .

در تعدادی از روایات ، زمان آخرین مرحله زمینه سازی آنان که متصل به ظهور حضرت مهدی ( ع ) است مشخص گردیده که شش سال خواهد بود . این برهه ، مرحله شعیب خراسانی است ، از محمدبن حنیفه نقل شده است که فرمود :

« درفش های سیاهی از بنی عباس و پس از آن درفش های سیاه دیگری از خراسان خراسان خروج می کنند که حاملان آنها کلاه سیاه و لباس سفید برتن دارند ، پیشاپیش آنان مردی است که وی را صالح بن شعیب بن صالح می نامند او از قبیله بنی یمنم است آنان نیروهای سفیانی را شکست داده و در بیت المقدس فرود می آیند تا مقدمه حکومت حضرت مهدی ( ع ) را فراهم آورند ، تعداد سیصد تن دیگر از شام به او می پیوندند ، فاصله خروج او تا تقدیم زمام امور را به حضرت مهدی ( ع ) هفتادو دو ماه می باشد »

در مقابل این احادیث ، روایات دیگری است که می گوید ، ظاهر شدن خراسانی و شعیب ، مقارن و همزمان ، ظاهر شدن یمنی و سفیانی است از امام صادق ( ع ) روایت شده است که فرمود :

« خروج خراسانی و سفیانی و یمنی در یک سال و یک ماه و یک روز واقع می شود ، درفش یمنی در بین این پرچمها از همه هدایت گر است ، زیرا وی مردم را به حق دعوت می کند »

و از امام باقر ( ع ) منقول است که فرمود :

« خروج سفیانی و یمنی و خراسانی در یک سال ویک ماه و یک روز است مانند نظم و ترتیب دانه های تسبیح که یکی بعد از دیگری است جنگ از هر طرف روی می آورد . وای بر کسانی که در مقابل آنان بایستند در میان آن درفش ها ، پرچم یمنی هدایت گرتر است ، آن درفش حق است و شما را بسوی صاحبتان ( مهدی ( ع ) ) دعوت می کند . »

ظاهرا ، مراد از خروج این سه نفر به ترتیب ، مانند دانه های تسبیح ، با اینکه در یک روز واقع می شود این است که انگیزه های خروج آنها با یکدیگر ارتباط سیاسی دارد . البته آغاز خروج آنان در یک روز است ، اما ترتیب جنبش آنان و استحکام امورشان مانند بهره های تسبیح ، یکی پس از دیگری واقع می شود .

بعلاوه روایت هفتاد و دوماه اگرچه قابل قبول است . چون به طرق زیادی از محمد بن حنیفه نقل شده است و روایات ، گویای این است که وی دارای نوشته ای از پدر بزرگوارش حضرت علی ( ع ) بوده که حضرت آن را از گفتار پیامبر ( ص ) نوشته بوده و در آن حوادث و پیش آمدهای آینده بوده ، بلکه بنا به گفته برخی از روایات ، در آن نوشته ، نام تمام فرمانروایان حاکم بر مسلمانانها ، تا روز قیامت ذکر شده بوده و آن را فرزندش ابوهاشم از وی به ارث برده و نام کسانی را که از عباسیان حکومت خواهند کرد به اطلاع آنان رسانده است ..

اما با این همه ، آنچه که در مساله خرسانی و شعیب بهتر بنظر می رسد ، رویاتی است که می گوید خروج خرسانی و شعیب همزمان خروج سفیانی و یمنی است ، چون این روایات ، منتسب به امامان ( ع ) می باشد و سندش محکم تر است ، بلکه در این روایات احادیث صحیح السندی نیز مانند روایت ابوبصیر از امام باقر ( ع ) وجود دارد .

در هر صورت ، این مرحله از حکومت زمینه سازان دولت حضرت ، چنانچه ما هم ترجیح دادیم ، سال قبل از ظهور وی و یا احتمال اینکه شش سال باشد و در هر حال آخرین مرحله حکومت آنهاست ، اما آنچه مشکل بنظر می رسد ، شناخت مرحل دیگر دولت آنها قبل از آخرین مرحله آن است و اینکه فاصله بین آغاز حکومت آنان بواسطه مردی از قم و بین خروج سید خراسانی و شعیب چقدر است ؟ ... این در حقیقت بخشی مفقود از سلسله روایات مربوط به ایرانیان است که من در روایات ندیدم چه اندازه بوده است . آری در برخی از روایات ، اشاره هایی در این زمینه وجود دارد که بعد از بیان مهم ترین روایات مربوط به حکومت آنان ، خواهد آمد .

روایت : آغاز حکومت مهدی ( ع ) از ایران

از جمله آن روایات ، حدیثی است که صراحت دارد ، آغاز نهضت حضرت مهدی ( ع ) از ناحیه مشرق خواهد بود از امیر مومنان ( ع ) نقل شده است که فرمود :

« آغاز ظهور او از مشرق است ، زمانیکه این امر پیش آمد ، سفیانی خروج می کند »

و از طرفی آنچه که علماء بر آن اتفاق دارند و در روایات به نحو تواتر وارد شده این است که ظهور آن حضرت از مکه است ، بنابراین باید مراد از گفته امیرمومنان ( ع ) که فرمود : « آغاز نهضت او از ناحیه مشرق است » یعنی آغاز و شروع نهضت وی از مشرق ، یعنی ایران است . و همچنین دلالت دارد که آغاز نهضت آن حضرت ، قبل از خروج سفیانی بوده و فاصله بین آغاز امر او و خروج سفیانی ، مدتی نه کوتاه و نه طولانی است . زیرا در روایت ، نهضت حضرت بر خروج سفیانی ، با «واو » عطف شده است نه « فاء » و « ثم » که دلالت بر فاصله داشته باشد ، بلکه می توان گفت این روایت ، اشاره به نوعی ارتباط سببی بین آغاز امر زمینه سازی برای دولت حضرت مهدی ( ع ) از سرزمین ایران و بین خروج سفیانی دارد ، توجه داشتید که جنبش سفیانی صرفا واکنشی است جهت رویارویی با موج فزاینده نهضت اسلامی که زمینه ساز مقدمه قیام آن حضرت می باشد .

روایت : امت محمد ( ص ) ، و حکومت مردی از اهلبیت

روایتی را که ابوبصیر از امام صادق ( ع ) نقل کرده نیز از جمله روایات در این زمینه است ، حضرت فرمود :

« ای ابوبصیر امت پیامبر ( ص ) تا زمانیکه خاندان فلان برمسند حکم هستند هیچگاه به گشایشی نخواهند رسید تا آنکه فرمانروایی آنان منقرض شود ، با تمام شدن آن ، خداوند آن را به مردی از اهل بیت ارزانی می دارد که روش او براساس تقوی و عمل وی هدایت گر مردم است . در مقام قضاوت و حکم بر مردم ، اهل رشوه نیست . بخدا سوگند من او و نام او و پدرش را می دانم آنگاه ، آن مرد تنومند و کوتاه اندام که دارای علامت خال بر صورت و دو نشانه دیگر بر پوست بدن دارد می آید ، او پیشوایی عادل است که حافظ و نگاهبان آنچه که نزد او ودیعه گذاشته شده است می باشد ، دنیا را پر از عدل و داد می نمایند آنگونه که بدکاران آن را پر از ظلم و جور کرده اند »

این روایت قابل توجهی است ولی متاسفانه بخش پایانی آن ناقص است ، این روایت را صاحب بحار از کتاب « اقبال » سیدبن طاووس نقل کرده است که صاحب اقبال در کتابش ص 599 بیان داشته است که این روایت را در سال 362 در کتاب « ملاحم » بطائنی دیده است و از آن کتاب این روایت را نقل کرده اما ناتمام ، و در پایان گفتارش گفته است « سپس تمام روایت را نقل کرده است » حال آنکه کامل نقل نکرده است ، بطائنی از یاران امام صادق ( ع ) بوده و نسخه کتاب وی نایاب است البته ممکن است در کتابهای خطی ناشناخته در اطراف و اکناف کشورهای اسلامی ما در کتابخانه ها وجود داشته باشد .

روایت دلالت دارد که سید بزرگواری از ذریه اهل بیت ( ع ) پیش از ظهور حضرت قائم  ( ع ) حکومت می کند و مقدمات دولت آن حضرت را فراهم می نماید ، مردم را متوجه تقوا و پرهیزکاری می نماید و طبق احکام اسلام عمل می کند ، وی اهل سازش و رشوه گیری نیست ، این سید که ذکر آن در روایت آمده احتمال دارد مراد از او امام خمینی باشد .

اما جمله خاندان فلان که امام فرمود : « تا زمانیکه خاندان فلان برسر کار باشند »

ملازمه ندارد که مراد از آنها بنی عباس باشند آنگونه که سید بن طاووس فهمیده است ، همینطور در سایر روایاتی که امامان ( ع ) در آنها تعبیر به فلان و آل فلان نموده اند ، البته گاهی منظور امامان ( ع ) از این تعبیر ، بنی عباس و گاهی خاندانهایی است که قبل از ظهور حضرت مهدی ( ع ) فرمانروائی می کنند ، مثلا روایات متعددی که بازگو کننده اختلاف بین خاندان فلان و آل فلان ، از حکام حجاز است وجود دارد که آنان بر شخص فرمانروایی از خودشان اتفاق نظر پیدا نمی کنند و بین قبیله ها ایجاد اختلاف می شود ، آنگاه حضرت مهدی ( ع ) ظهور می کند و مانند روایتی که از امیرمومنان علی ( ع ) روایت شده است که حضرت فرمود :

« آیا خبر ندهم شما را به پایان سلطنت خاندان فلان ؟ عرض کردیم آری ای امیرمومنان ، فرمود : کشته شدن بیگناهی در سرزمین حرم از قبیله قریش ، سوگند به خدایی که دانه را شکافت و موجودات را هستی بخشید بعد از پانزده شب دیگر ، سلطنتی برایشان نخواهد بود »

و غیر از این روایت ، روایات متعدد دیگری که اختلاف بین بنی فلان و یا بهلاکت رسیدن فرمانروای ظالمی از آنان را بیان کرده است و اینکه پس از آن سفیانی خروج خواهد کرد و یا ظهور حضرت مهدی ( ع ) بوقوع می پیوندد و یا اینکه بیانگر برخی از نشانه ها و پیشامدهای نزدیک ظهور آن حضرت است ... بنابراین باید این روایت را به غیر بنی عباس تفسیر نمود زیرا صدها سال پیش ، حکومت و فرمانروایی آنها سپری شده است .

بلکه روایاتی که به صراحت از بنی عباس نام برده است ، حتما باید مورد بررسی و دقت قرار گیرد . چه اینکه این روایات از امامان ( ع ) با عبارت « فرزندان فلان » و « خاندان فلان » وارد شده است و شخص راوی آن را بلفظ بنی عباس روایت کرده به این اعتقاد که مراد از گفته امام ( ع ) از « فرزندان فلان » ، بنی عباس می باشد .

گاهی در روایات ظهور ، تفسیر به بنی عباس صحیح است زیرا مراد از ذکر نام آنها ، روش آنان است که در نقطه مقابل امامان ( ع ) بوده است ، نه اینکه مراد شخص آنها و فرزندان و یا ذریه آنان باشد ... البته به ندرت نیاز به چنین تفسیری پیدا می کنیم زیرا در اغلب روایات تعبیر به فرزندان و خاندان فلان شده است .

به هر حال ، منظور از خاندان فلان در روایت مورد بحث که فرمود : « تا زمانیکه خاندان فلان برمسند حکم باشند ، تا اینکه فرمانروایی آنان منقرض شود ، با تمام شدن آن خداوند آن را برمردی از اهل بیت قرار می دهد » حکام ظالم  وستم پیشه ، غیر از بنی عباس است که سید موعود ، بعد از آنان ظاهر می شود و قبل از ظهور حضرت مهدی ( ع ) با عدالت حکمرانی می کند .

اما لفظ « آنگاه ، آن مرد تنومند کوتاه اندام که دارای علامات خال بر صورت و دو نشانه دیگر بر پوست بدن دارد ، پیشوایی است عادل » حکایت از این دارد ف بعد از آن سید کسی خواهد آمد که مفهوم آن این است که آن شخص حضرت مهدی ( ع ) است و هم اوست که دارای این نشانه هاست ، چنانکه در اوصاف حضرت آمده است . اما صفت « مرد تنومند کوتاه قد » بر آن حضرت تطبیق نمی کند . زیرا در مجموعه رویات ، آن حضرت بلندقامت و موزون یاد شده است ، بعید نیست که یک بخش و یا بیشتر از این روایت ، در اثر نقل سید بن طاوس و یا دیگری از راویان ، افتاده باشد . و این مرد تنومند و کوتاه اندام ، بعد از سید مورد نظر می آید و برخی از صفات دیگرش از روایت افتاده است ، بدین سان نمی توانیم ، اتصال زمان این سید مورد نظر به زمان ظهور حضرت مهدی ( ع ) ، از این روایت استفاده کنیم .

روایات مربوط به قم ، و مرد موعود این شهر

از زمره روایات ظهور ، بپاخاستن مردی از قم و یاران وی می باشد ، از امام کاظم ( ع ) روایت شده است که فرمود :

« مردی از قم ، مردم را به سوی خدا دعوت می کند ، افرادی گرد او جمع می شوند که قلب هایشان همچون پاره های آهن ستبر است که بادهای تند حوادث ، آنان را نمی لغزاند ، از جنگ خسته نشده و نمی ترسند اعتماد آنان برخداست و سرانجام کار از آن پرهیزکاران است » و همچنین مطالب بعد از آن مربوط به قم است .

نکته قابل توجه این است که ، امام ( ع ) در روایت ، تعبیر به « مردی از قم » نموده و نفرموده است از اهل قم ، می توان این جمله را برامام خمینی تطبیق داد . چه اینکه اهل خمین و ساکن قم می باشند و به اینکه بادهای تند کینه توزی دشمنان و یا جنگ و درگیریها که برای وی و طرفدارانش پیش می آید ، همچنان مقاوم می ایستند و مبارزه می کنند و هیچ تزلزلی به خود راه نمی دهند .

روایت ، زمان وجود این مرد را که به آن بشارت داده شده است مشخص نکرده است اما در تاریخ قم و ایران چنین شخصیت و یارانی دارای این صفات برجسته ، قبل از امام خمینی و طرفدارانش بی سابقه بوده است ... البته احتمال اینکه این روایت ناقص باشد وجود دارد و یا اینکه بمناسبتی ، امام آن را فرموده اند ، همین روایت را صاحب بحارالنوار ، از کتاب تاریخ قم نوشته حسن بن محمد بن الحسن قمی که هزار سال پیش آن را تالیف نموده است نقل کرده که متاسفانه نسخه آن کتاب یافت نمی شود .

گاه گفته می شود : درست است که در تاریخ قم و ایران ظاهر شدن چنین مرد وعده داده شده ای را با یارانی دارای این صفات برجسته ، کسی سراغ نداشته است ... اما دلیلی هم نداریم که این روایت ، منطبق بر امام خمینی و طرفداران وی می باشد شاید منظور مرد دیگر و یاران دیگری باشد که در عصر و زمان ما ظاهر خواهند شد و یا اینکه بعد از مدتی طولانی و یا کوتاه خواهند آمد ..

پاسخ : آری درست است که در روایت ، آنگونه که بیان کردیم زمان این پیشامد مشخص و روشن نشده است اما مجموعه صفاتی که در روایت آمده ، بعلاوه آنچه که در روایات متعدد دیگر ، امام خمینی و یاران وی می باشند ... بنابراین اگر پیامبر ( ص ) و امامان ( ع ) به حادثه و پیشامدی خبر دادند که منطبق بر وضع موجود باشد ، معقول نیست که از آن چشم پوشی نموده و آن را برقضیه و حادثه ای مشابه آن و یا واضح تر ، که وعده پیامبر ( ص ) و اهل بیت او بر آن منطبق شود ، حمل نمائیم .

صاحب بحارالا نوار دو روایت را از امام صادق ( ع ) که بیان کننده آینده شهر قم و نقش مکتبی آن پیش از ظهور حضرت مهدی ( ع ) می باشد آورده است .

روایت اول بیان می دارد :

« خداوند بوسیله شهر کوفه بر سایر شهرها استدلال می کند ،  همچنین به مومنان آن شهر بر سایر مومنین و به شهر قم بر سایر شهرها و بواسطه اهل قم بر جهانیان اعم از جن و انسان ، خداوند متعال اهل قم را مستضعف فکری قرار نداده بلکه همواره آنان را موفق و تایید کرده است و سپس فرمود : دینداران در این شهر در مضیقه زندگی می باشند اگر غیر این باشد مردم به سرعت به آنجا روی می آورند و آنجا خراب می گردد و اهل آن تباه می شوند  و آنگونه که باید نمی تواند بر سایر سرزمین ها حجت باشد ، زمانیکه موقعیت قم بدینجا برسد آسمان و زمین آرامش ندارد و ساکنان آنها لحظه ای باقی نمی مانند و بلا و گرفتاری از قم و اهل آن دفع گردیده است ، بزودی زمانی خواهد رسید که قم و اهل آن حجت برمردم خواهند بود و این در زمان غیبت قائم ما و ظهور وی می باشد . اگر چنین نباشد زمین اهل خودش را فرو می برد ، فرشته های الهی مامور دور نمودن بلاها از این شهر و اهل آن می باشند هر ستمگری که درباره آنان اراده بد داشته باشد ، خداوند درهم کوبنده ستم پیشگان ، او را درهم می شکند و یا به گرفتاری و مصیبت و یا دشمنی ، مبتلا می گرداند ، خداوند متعال نام قم و اهلش را در زمان فرمانروایی ستمگران از یاد آنان می برد آنگونه که آنها یاد خدا را فراموش کردند » .

و روایت دوم می گوید :

« بزودی شهر کوفه از مومنان خالی می گردد و بگونه ایکه مار در جایگاه خود فرو می رود علم نیز این چنین از کوفه رخت برمی بندد و از شهری بنام قم آشکار می شود و آن سامان معدن فضل و دانش می گردد بنحویکه در زمین کسی در استضعاف فکری بسر نمی برد حتی نوعروسان در حجله گاه خویش . و این قضایا نزدیک ظهور قائم ما بوقوع می پیوندد ، خداوند سبحان ، قم و اهلش را برای رساندن پیام اسلام ، قائم مقام حضرت حجت می گرداند اگر چنین نشود زمین اهل خودش را فرو نمی برد و در زمین حجتی باقی نمی ماند ، دانش از این شهر به شرق و غرب منتشر می گردد ، بدین سان بر مردم اتمام حجت می شود و یکی باقی نمی ماند که دین و دانش به وی نرسیده باشد آنگاه قائم ( ع ) ظهور می کند و ظهور وی باعث خشم و غضب خداوند بر بندگان می شود : زیرا خداوند از بندگانش انتقام نمی گیرد مگر بعد از آنکه آنان وجود مقدس حضرت حجت را انکار نمایند »

از این دو روایت ، چند امر روشن می شود :

الف – اینکه این دو روایت نقل به معنی شده اند ، بعلاوه در آنها اندکی تقدیم و تاخیر است اما آنچه که مهم است معنایی است که این دو روایت در بردارند .

ب – از این روایتها استفاده می شود ، که نقش مذهبی شهر کوفه در دانش و پیروی از اهل بیت ( ع ) نقشی مهم و بزرگ بوده ، اما در آستانه ظهور حضرت مهدی ( ع ) مضمحل شده و از بین می رود ، البته کوفه شامل نجف نیز می شود زیرا نام اصلی آن نجف بوده است بلکه گاهی مراد از کوفه عراق عنوان شده است چنانکه ما در جای خودش بیان کردیم ، اما نقش مذهبی شهر قم همچنان ادامه دارد . و نزدیک ظهور حضرت از عظمت بیشتری برخوردار می گردد ،چنانکه دوفقره از روایت به این معنی اشاره دارد : « و این همه ، در زمان غیبت قائم ما و ظهور وی می باشد » و « و این قضایا نزدیک ظهور قائم ما خواهد بود »

ج – نقش برجسته اعتقادی و ایدئولوژیکی شهر مقدس قم ، در آن زمان مخصوص ایران و یا شیعیان تنها نیست . بلکه نقشی است جهانی که حتی غیر مسلمانان را نیز در برمیگیرد « و بزودی زمانی خواهد رسید که قم و اهلش حجت بر مردم خواهند بود » « ویکی باقی نمی ماند که دین و دانش به وی نرسیده باشد » این بدان معنا نیست که دانش و مذهب ، از این شهر به فرد فرد مردم جهان می رسد ، بلکه بدین معناست که ندای اسلام و مطرح شدن آن ، طوری به جهانیان می رسد که اگر کسی سعی در دست یابی به مقررات و دستورات اسلام داشته باشد ، برای وی امکان پذیر خواهد بود .

البته چنین نقش تبلیغاتی مهمی برای شهر قم ، بستگی به برپائی حکومتی دارای دستگاههای تبلیغاتی داشته ، بلکه متوقف بر مبارزات با سرکشان جهان استکبار دارد که این خود باعث رسیدن صدای اسلام از قم به جهانیان می شود .

د – این نقش بزرگ فرهنگی برای شهر قم ، سبب کینه توزی و دشمنی استکبار جهانی نسبت به این شهر می گردد ، یعنی نسبت به مطرح شدن اسلام از این شهر ، این دشمنی با اسلام علت انتقام گرفتن خداوند از مستکبران ، بدست توانای حضرت مهدی ( ع ) می شود ، چرا که با دشمنی حجت بر مردم تمام شده است و ایجاد گرفتاری توسط دشمنان ، از جنبه جهل آنان نسبت به اسلام نیست ، بلکه دشمنی و خصومت آنان ، صرفا کینه توزی و مخالفت با اسلام می باشد .

قابل توجه است آنچه که در این دو روایت گفته شده در کوفه و عراق محقق شده است و در قم و ایران ، در آستانه تحقق است و در حقیقت قم و ایران برملتهای مسلمان وسایر ملل جها حجت هستند . حتی اگر قائل شویم که ایجاد چنین آگاهی که در این دو روایت آمده است در بین ملتهای جهان ، ده ها سال بطول انجامد ، بازهم شکستی نیست که برخی از آن مقدمات آغاز شده است . اما عبارت حدیث که « نزدیک ظهور قائم ما » است ، دلیل بر ای است که بین تحقق چنین موقعیت جهانی برای شهر قم و بین ظهور حضرت مهدی ( ع ) فاصله چندانی نیست .

روایت : اهل مشرق و پرچمهای سیاه

این حدیث در منابع شیعه وسنی وارد شده است و بعنوان روایت درفش های سیاه و روایت اهل مشرق و روایت آنچه را که اهل بیت پیامبر ( ص ) بعد از وی با آن روبرو می شوند ، شناخته شده است از طرفی آن را منابع گوناگون از عده ای از صحابه با اندکی تفاوت ، در بین الفاظ و فقرات آن نقل کرده اند . برخی دیگر از روایات بخش هایی از آن را روایت کرده  و تعدادی از آن منابع تصریح نموده اند که راویان این خبر همه ، ثقه هستند .

قدیمی ترین منابع حدیث اهل سنت که این روایت و یا بخشی از آن را نقل کرده اند ، عبارتند از :

ابن ماجه در سنن خود ج 2 ص 518 و 269 و حاکم در مستدرک ج 4 ص 464 و 553 و ابن حماد در نسخه خطی خود « فتن » ص 84 و 85 و ابن ابی شیبه در مصنف خود ج 15 ص 235 و دارمی در سنن خود ص 93  متاخرین آنها این روایت را از آنان نقل کرده اند . و شاید روایتی را که عده ای از صاحبان صحاح ، مانند ابن ماجه و احمد بن حنبل و دیگران نقل کرده اند که « گروهی از مشرق زمین خروج می کنند و مقدمات حکومت حضرت مهدی را فراهم می نمایند » بخشی از همین روایت باشد .

اینک عین عبارت حدیث به نقل از مستدرک حاکم :

از عبدالله بن مسعود نقل شده است که گفت : حضور پیامبر ( ص ) رسیدیم ، حضرت با رویی گشاده و غرق از سرور و شادی با ما روبرو شد ، آنچه را که از حضرت سئوال کردیم پاسخ دادند ، اگر ما ساکت می شدیم آن حضرت شروع به سخن می نمود تا اینکه گروهی از جوانان بنی هاشم گذارشان از آنجا افتاد و امام حسن و امام حسین ( ع ) در بین آنان بودند ، تا چشم حضرت به آنها افتاد ، در پی آنان افتاد و دو چشمان آن حضرت پر از اشک گردید . عرض کردیم : ای رسول خدا ، همواره چیزی در چهره ات می بینیم که ما را ناراحت می سازد ، حضرت فرمود : « ما خانواده ای هستیم که خدای سبحان آخرت را بر دنیا ، برای ما اختیار فرموده است ، بزودی بعد از من ، اهل بیتم در شهرها و سرزمین ها پرکنده و آواره خواهند شد ، تا اینکه درفش هائی سیاه از مشرق زمین به اهتزاز درآید که حق را می طلبند ، اما حقوقشان را اداء نمی کنند ، آنان دست از حق برنمی دارند ، اما اجابت نمی شود دیگر بار درخواست می کنند ، به آنان اعتناء نمی شود ، در این صورت ، دست به مبارزه زده و به پیروزی دست می یابند ، هرگاه کسی از شما و یا ذریه شما آن زمان را درک کرد باید به پیشوای از اهل بیت من بپیوندد اگر چه با دشواری ، بر روی برف سینه خیز برود ، آنها درفش های هدایتند که آنها را بدست مردی از اهل بیت من می سپارند ، که نام وی مانند نام من و نام پدرش نام پدرم می باشد ، او مالک زمین می گردد و آن را پر از عدل وداد می کند آنگونه که از جور و ستم پر شده است »

اما در منابع روایتی ما ، این حدیث را سیدبن طاوس در کتاب ملاحم و فتن ص 30 و 117 و مجلسی در بحار ج 51 ص 83 از اربعین حافظ ابونعیم ، روایت بیست و هفتم ، مربوط به آمدن حضرت مهدی ( ع ) از ناحیه مشرق و مشابه این را در بحار ج 52 ص 243 از امام باقر ( ع ) روایت کرده است که فرمود :

« گوئیا می بینم گروهی از مشرق زمین خروج می نمایند و طالب حق اند اما حق اند اما آنها را اجابت نمی کنند ، مجددا برخواسته هاشان تاکید دارند ، اما مخالفان نمی پذیرند وقتی چنین وضعی را مشاهده می کنند شمشیرها را بدوش کشیده در مقابل دشمن می ایستند اینجاست که پاسخ مثبت می گیرند اما این بار ، خودشان نمی پذیرند تا اینکه همگی قیام می کنند .. و درفش هدایت را جز به دست توانای صاحب شما ( حضرت مهدی ( ع ) ) به کسی دیگر نمی سپرند ، کشته های آنان شهید محسوب می شوند اما اگر من آن زمان را درک می کردم ، خویشتن را برای یاری صاحب این امر نگه می داشتم »

از این روایت ، با تعبیرات مختلف آن چند امر استفاده می شود :

اول : اینکه این روایت متواتر اجمالی است ، آنچه در این روایت مضمون عمده آن را تشکیل می دهد ، خبردادن پیامبر اسلام ( ص ) به مظلومیت اهل بیتش بعد از خودشان است و تنها امتی که حق آنان را استیفاء می کنند کسانی هستند که از مشرق بپا خاسته و مقدمه حکومت جهانی پیشوای خود حضرت مهدی ( ع ) را مهیا می نماید ، در پی به قدرت رسیدن همین افراد است که امام ( ع ) ظهور می کند و آنان درفش خود را تسلیم آن حضرت می نمایند ، خداوند بوسیله وجود مقدس وی ، اسلام را به جهانیان معرفی می کند ، او زمین را پر از عدل و داد می کند .

دوم : مراد از اینکه گروهی از مشرق خروج می کند و دارای درفش های سیاه اند . ایرانیان می باشند ، این مسئله مورد اتفاق همه صحابه که این روایت وغیر آن را نقل کرده اند و نزد تابعین که روایت را از صحابه دریافت نموده اند می باشد و همچنین مورد اتفاق نظر کلیه مولفان بعد از آنان در خلال قرون گذشته بوده است ، بگونه ای که ماجرای خروج و آمدن این افراد ، در آن زمان امری کاملا روشن و ثابت بوده است َ، از این رو یک نفر هم از آنان اشاره نکرده به اینکه ، مراد از این گروه مثلا اهل ترکیه و یا هند و یا جاهای دیگری غیر از ایران باشد .. بلکه عده ای از راویان و مولفان تصریح کرده اند که آنان ایرانیان هستند حتی نام خراسانیها در تعدادی از فقرات و عبارت هایی که از حدیث ، نقل شده وارد شده است ، چنانکه در روایت مربوط به درفش های خراسان خواهد آمد .

سوم : نهضت و قیام آنان که با دشمنی جهانیان و نبردی که در آن پیروز می شوند ، روبرو خواهد شد و بعد از آن حضرت مهدی ( ع ) ظهور می کند .

چهارم : برهر فرد مسلمان و نسل معاصر آنان واجب است که به یاری آنان برخیزند هرچند که در شرائط دشواری بسربرند حتی اگر قرار باشد که برای یاری آنان روی یخ و برف راه رفته و حرکت نماید .

پنجم : اینکه درفش آنان پرچم هدایت است یعنی : حکومت و دولت آنان ماهیتی دینی و صحیح دارد ، عملکرد واهدافی که دنبال می کنند با احکام اسلام و اهداف مقدس آن هماهنگ است بگونه ای که اگر مسلمانی با آن همکاری کند به وظیفه شرعی خود عمل نموده و تکلیف از او ساقط است .

ششم : این روایت از آینده و غیب خبر می دهد و یکی از معجزه های دال بر نبوت نبی اکرم ( ص ) می باشد . به این دلیل که آنچه را آن بزرگوار راجع به مظلومیت اهل بیتش ( ع ) و آوارگی و پراکندگی آنان در چهار گوشه جهان اطلاع داده است در طول قرون گذشته محقق شده است تا جایی که ما خاندانی را در طول تاریخ و در سطح جهان سراغ نداریم که مانند اهل بیت پیامبر ( ص ) و فرزندان حضرت علی ( ع ) و فاطمه ( ص ) با تبعید و آوارگی مواجه شده باشند .

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 02 اسفند 1393 ساعت: 17:13 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره ظهور حضرت مهدی

بازديد: 211

مقدمه

براساس اخبار وتعاليم پيشوايان معصوم دين و دلالت و بعضي از آيات قرآن قيامت بوقوع نمي‌پيوندد مگر اينكه دو مرحله پيش از آن طي شود يكي ظهور حضرت مهدي (عج) و ديگري رجعت هر يك از اين دو مرحله شباهت و سنخيتي باقيامت دارند و بعبارت ديگر مراحل نازله آن هستند.

جهان آفرينش به سمت كمال مطلوب خود پيوسته در حركت مي باشد و آخرت آخرين منزلگه آن است كه در آن به اوج تكامل خود مي‌رسد بنابراين مراتب پيش از قيامت يعني مسئوله ظهور و پيدايش حكومت جهاني آسماني و مسئله رجعت در مسير تكامل بشريت قرار دارند در هر يك از اين دو مرتبه بشريت مراحلي از شكوفايي استعدادهاي عاليه  و الهي خود را در مي‌يابد و بيشتر به راز خلقت و حكمت آفرينش آشنا مي شود و آيات الهي را در آفاق وانفس بهتر از بيش درك مي كند تا سرانجام به قيامت و آخرت مي‌رسد و در آنجا حقيقت اشياء و جهان آفرينش را در عالي‌ترين درجه بروز و تجلي خود درك مي‌كند وحق وحقيقت بطور كامل ظاهر شده و با ظهورش باطل را يكسره نابود مي‌كند بنابراين عالم بشريت در مسير تكاملي خود سه مرحله متوالي را طي خواهد كرد.

1-     ظهور حضرت مهدي (عج) كه در آن بشريت راه سريعي را به سوي كمالات طي مي نمايد .

2-     رجعت كه در آن با پيدايش آيات الهي و رجوع و برگشت برخي از انسانها به دنيا مرايتي از قيامت بوقوع پيوسته و استعدادهاي عاليه انساني كه در زمان‌هاي پيشين به مرحلة كامل فعليت نرسيده بود شكوفا مي‌شود.

3-     قيامت كه موجب تكامل دو مرحلة قبلي است و در آن همه آيات الهي در منتهاي درجة قوت و كمال ظاهر شده و سلسله روابط اعتباري كلي از بين رفته و همه چيز در ارتباط با خالق جلوه ملكوتي خود نمايان مي‌شود.

 

آيات و روايات در زمينه ظهور حضرت مهدي (عج)

آيه 55 سوره نور «وعدالله الذين امنومنكم و عملوالصالحات لسيتخلفنهم في الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدونني لايشركون بي شيئا و من كفر بعد ذلك فاؤلئك هم الفاسقون »

خداوند به كساني كه از شما ايمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند وعده مي دهد كه آنها را قطعا خليفه روي زمين خواهد كرد همانگونه كه پيشيان را خلافت روي زمين بخشيد و دين و آييني را كه براي آنها پسنديده پابرجا و ريشه دار خواهد ساخت و خوف و ترس آنها را به امنيت و آرامش مبدل مي‌كند آنچنان كه تنها مرا مي‌پرستند و چيزي را براي من شريك نخواهد ساخت و كساني كه بعد  از آن كافر شدند فاسقند.

در مورد شان نزول آيه بيان شده است هنگاميكه پيامبر و مسلمانان به مدينه هجرت كردند وانصار با آغوش باز آنها را پذيرا گشتند تمامي عرب برضد آنها قيام كردند آن چنان كه آنان ناچار بودند اسلحه را از خود دور نكنند شب را با سلاح بخوابند و صبح با سلاح برخيزند ادامه اين حالت براي مسلمانان سخت بود از پيامبر پرسيدند اين حالت تاكي ادامه خواهد يافت آيا زماني فراخواهد رسيد كه ما با خيال آسوده شب را استراحت كنيم و اطمينان و آرامش بر ما حكم فرما گردد و جز از خداوند از كسي نترسيم كه اين آيه نازل شد.

از مجموع اين آيه اين مطالب فهميده مي شود كه خداوند به مؤمناني كه داراي دو صفت ايمان و عمل صالح باشند سه نويد داده است:

1-     جانشيني و حكومت روي زمين

2-     نشر آيين حق به طور اساسي و ريشه دار

3-     از ميان رفتن تمام اساب خوف و ترس

امام سجاد (ع) در تفسير اين آيه فرموده اند آنها به خدا سوگند شيعيان ما هستند خداوند كار را براي آنها به دست مردي از ما انجام مي دهد كه مهدي اين امت است و زمين را از عدل و داد مي‌كند انگونه كه از ظلم و جور پر شده است.

امام باقر (ع) مي فرمايند: هنگام ظهور حضرت مهدي هيچ كس در روي زمين نخواهد بود مگر حقانيت محمد (ص) راكند از نظر اينكه وعده الهي از آن كيست مفصران نظرات گوناگون بيان كرده اند بعضي ان را مخصوص صحابه پيامبر دانسته‌اند و بعضي ديگر اشاره به حكومت خلفاي چهار گانه نخستين و بعضي مفهوم آن را چنان وسيع دانسته اند كه اين وعده را شامل تمام مسلماني كه داراي اين صفتند مي دانند و گروهي آن را اشاره به حكومت حضرت مهدي عج مي دانند بدون شك ايه شامل مسلمانان نخستين و شامل حكومت مهدي (عج) كه طبق عقيده عموم مسلمانان ازجمله شيعه و اهل تسنن سراسر روي زمين را پر از عدل و داد مي‌كند بعد از آنكه ظلم و جور همه جا را گرفته باشد.

همان طور كه مي‌دانيم محصول تمام زحمات پيامبران و تبليغات مستمر و پي گير آنها و نمونه كامل حاكميت توحيد و امنيت كامل وعبادت خالي از شركت زماني تحقق مي يابد كه مهدي آن صلاحه انبيا و فرزند پيامبر اسلام ظاهر شود همان كسي كه همه مسلمانان اين حديث را درباره او از پيامبر نقل كرده اند.

اگر از عمر دنيا جز يك روز باقي بماند خداوند آن يك روز را آنقدر طولاني مي كند تا مردي از دودمان من كه نامش نام من است حاكم بر زمين شود و صفحه زمين را پر از عدل و داد كند آن گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد. در روايات ديگري آمده است كه پيامبر نگاهي به امام حسين (ع) كردند و فرمودند اين فرزند من سيد است و از سلاله اش مردي خواهد آمد كه هم نام من است در سيرت با او شباهت و در صورت با او اختلاف دارد و زمين را پر از عدل و داد مي كند.

سوره قصص

و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين.

اراده ما بر اين قرار گرفته است كه به مستضعفين نعمت بخشيم و آنها را پيشوايان و وارثين روي زمين قرار دهيم حضرت علي (ع) در تفسير اين آيه مي فرمايند اين گروه آل محمد هستند خداوند مهدي آنها را بعد از زحمت و فشاري كه بر آنان وارد مي شود بر مي انگيزد و به آنها عزت مي دهد و دشمنانشان را ذليل وخوار مي‌كنند.

آيه پانزده انبياء و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون ان في هذا البلاغا لقوم عابدين

مادر زبور بعد از ذكر (تورات) نوشتيم كه بندگان صالح من وارث زمين خواهند شد در اين ابلاغ روشني است براي جمعيت عبادت كنندگان

در اين آيه يكي از پاداش هاي دنيوي كه به آن اشاره شده است حكومت روي زمين است كه سرانجام بندگان صالح من وارث زمين خواهند شد و سراسر زمين را شامل مي شود درمورد تفسير اين آيه از امام باقر (ع) در مجمع البيان آمده است بندگان صالحي را كه خداوند در اين ايه وارثان زمين ياد مي كنند ياران مهدي در آخر الزمان هستند.

ايه 81 سوره اسراء

و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا

بگو حق فرا رسيد و باطل نابود شد براستي كه باطل نابود شدني است.

در بسياري از روايات اين آيه به قيام حضرت مهدي عج تفسير شده است امام باقر (ع) فرمود مفهوم اين سخن الهي اين است كه هنگامي كه امام قائم قيام كند دولت باطل برچيده مي شود يا در روايات ديگري مي‌خوانيم مهدي به هنگام تولد بر بازويش اين آيه نقش بسته بوده است دانشمندان عالم اسلامي رساله‌اي را در زمينه ظهور حضرت مهدي بيان كرده اند در اين رساله پس از ذكر نام حضرت مهدي و محل ظهور او يعني مكه مي‌خوانيم به هنگام ظهور فساد در جهان وانتشار كفر و ستم خداوند بوسيله مهدي عج جهان را پر از عدل و داد مي كند همانگونه كه از ظلم و ستم پر شده است او آخرين خلفاي راشدين دوازده گانه است كه پيامبر خبر از آنها در كتب صحاح داده است احاديث مربوط به ظهور حضرت مهدي را بسياري از صحابه پيامبر من جمله عثمان بن عفان علي بن ابيطالب طلحه بن عبيدا عبدالرحمن بن عوف عبدالله بن حارث ابوهريره عبدالله بن عمر وام سلمه نقل كرده اند از مجموع احاديثي كه تاكنون روايت شده چنين برمي‌آيد كه سه نداي آسماني در مورد حضرت شنيده مي شود نداي اول در ماه رجب: نمايان شدن بدني كاملا واضح در قرص خورشيد دستي كه از آسمان اشاره مي‌كند خارج شدن سرو سينه مردي در قرص خورشيد امام باقر (ع)‌مي‌فرمايند ثابت ماندن خورشيد از ظهر تا وقت عصر وخارج شدن سينه و صورت مردك در قرص خورشيد كه نسبش براي مردم شناخته شده است دستي كه در آسمان ظاهر شود واشاره مي كند هذا حق اين حق است نداهاي سه گانه همه در ماه رجب مي‌شنوند بدانيد لعنت خدا شامل حال جمعيت ظالم ستمكار مي شود نداي دوم: اي گروه مومنان ظهور نزديك شده است نداي سوم: بدن آشكار ونماياني ندا مي دهد بدانيد كه خداوند مهدي آل مهدي را براي اجراي قضاي خود برستمكاران برانگيخت .

نداي دوم در ماه رمضانشب 23 رمضان كه صيحه آسماني ظهور حضرت مهدي را بشارت مي‌دهد نداي سوم در ماه محرم: صبح شنبه اي كه مصادف با عاشورا است حضرت پس از طلوع افتاب پشت مقام حضرت ابراهيم دو ركعت نماز به جا مي‌آورند ميان ركن و مقام ايستاده و اولين سخنراني خويش را به گوش جهانيان مي رسانند و پس از معرفي خويش مردم را به بيعت دعوت مي‌كنند و جبرئيل در آن زمان به شكل پرنده اي سفيد رنگ است و اولين كسي است كه با او بيعت مي كنند و بعد از آن 313 تن ازمؤمنان و صالحان كه به مكه آمده اند با ايشان بيعت مي كنند و همگي آماده جهاد و شهادتند هر مومني كه بر سطح زمين هستند نور درون خانه اش مي تابد و نفوس مومنان از آن نور شادمان مي گردند هر چند كه نمي دانندحضرت مهدي ظهور كرده است.

 

علايم ظهور حضرت مهدي عج

علايم ظهور به علايم  مشروطه و حتميه تقسيم مي‌شود علايم مشروط اشاره شده كه بواسطه توسل و استغفار مؤمنان و مسلمانان ممكناست در نزول آن تاخير رخ دهد يا اصلا چنين يلايي به جهت عظمت عمل صالح ايشان نازل نشود.

علايم ظهور حتمي

پيامبر فرمودند ده چيز حتما بيش از قيامت خواهد آمد

1-     حروج سفياني: جنبش يماني را به عنوان پرچم هدايت معرفي مي‌كنند كه همزمان با شورش سفياني در شام او هم در يمن قيام كرده و مردم را به حق و حقيقت دعوت مي‌كند واجابت دعوتش واجب است پس از حركت به سمت عراق و شام و ملاقاتش با سيد خراساني در جنگ با سفياني او را ياري مي‌رساند يماني از فرزندان زيدبن علي بن الحسين (ع) است.

2-     قيام سيد خراساني پرچمدار خراساني كه در اين لشكر جمعي از ياران حضرت مهدي تحت فرماندهي سيد خراساني وجود دارد امام باقر (ع) مي‌فرمايند سفياني لشكر را به سوي كوفه مي‌فرستد كه هفتاد هزار نفرند در انها در آنجا به قتل و كشتار و اسارت مردم مي‌پردازند در چنين شرايطي پرچم‌هايي ازسوي خراساني به رهبري سيد خراساني نمايان مي‌شوند كه منزلگاه‌ها را با سرعت  چشمگيري طي كرده و پشت سر مي‌گذارند و در ميان آنها عده‌اي از اصحاب حضرت مهدي هستند.

3-     دجال 4 دود جنبده- طلوع خورشيد از معرب فرود  آمدن عيسي فرو رفتن زمين در مشرق فرو رفتن درجزيره العرب آتشي كه از اعماق زمين خارج مي شود و مردم را به سوي محشر سوق مي‌دهد.

 


نقش زنان در نهضت حضرت مهدي (عج)

حضور 50 زن در بين ياران امام و اولين گروه از زناني كه به محضر امام زمان مي‌شتابند آنها نيز كه در آن ايام مي‌زيسته‌اند و همانند ديگر ياران امام به هنگام ظهور در حرم امن الهي به خدمت امام (ع) مي‌رسند در اين باره دو روايت وجود دارد.

روايت اول ازام سلمه نقل شده است كه فرموده است در هنگامي كه پناهنده‌اي به حرم امن الهي پناه مي‌آورد و مردم همانند كبوتراني از چهار سمت به يك سو هجوم مي‌برند و به سوي او جمع مي‌شوند تا اينكه در نزد آن حضرت 314 نفر گرد مي‌آيند كه برخي از آنان زن مي‌باشند و برهر جبار و جبار زاده اي پيروز مي‌شوند. جابربن نخعي روايت كرده به خدا سوگند كه 313 نفر مي‌آيند كه پنجاه نفر آنها زن هستند كه بدون هيچ قرار قبلي در مكه در كنار هم جمع مي‌شوند و خداوند بر هر كاري تواناست.

آيات و رواياتي كه درباره مسئله رجعت آمده است:

الم تر الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذرالموت فقال لهم الله موتواثم احياهم ان الله لذوفضل علي الناس و كلي اكثر الناس لايشكرون سوره بقره آيه 243

آيا نديدي جمعيتي را كه از ترس مرگ از خانه‌هاي خود فرار كردند و آنان هزار ها نفر بودند خداوند به آنها گفت بميريد سپس خداوند آنها را زنده كرد و ماجراي زندگي آنها را درس عبرتي براي آيندگان قرار داد خداوند نسبت به بندگان خود احسان مي‌كنند ولي بيشتر مردم شكر او را به جا نمي آورند پس از اين آيه مسئله امكان رجعت فهميده مي‌شود در تاريخ گذشتگان مواردي را مي‌يابيم كه افرادي بعد از مرگ به اين جهان بازگشتند مانند ماجراي جمعي از بني اسرائيل كه همراه موسي (ع) به طور رفتند كه در آيه 55-56 سوره بقره آمده است.

داستان عزيز يا ارميا كه در آيه 259 سوره بقره آمده است بنابراين مانعي ندارد كه از اين قبيل مسائل در آينده تكرار شود مرحوم شيخ صدوق همين آيه براي امكان مسئله رجعت استدلال كرده و مي‌گويد يكي از عقايد ما اعتقاد بر رجعت است كه گروهي از انسانهاي پيشين ديگر در همين دنيا به زندگي باز مي گردند آيه 83 سوره نمل

«يوم تحشر من كل امه فوجا ممن يكذب باياتنا فهم يوزعون

به خاطر بياور روزي را كه ما از هر امتي گروهي را از كساني كه آيات ما را تكذيب مي‌كردند محشور مي‌كنيم و آنها را نگه مي‌داريم تا به يكديگر ملحق شوند.

مسئله كه از آيات 85-82 سورة نمل فهميده مي‌شود همين مسئله رجعت است كه در تفسيرش آمده است از عقايد معروف شيعه است و تفسيرش در يك عبارت كوتاه چنين است بعد از ظهور حضرت مهدي در آستانه رستاخيز گروهي ازمؤمنان خالص و كفار و طاغيان بسيار شرور به اين جهان باز مي‌گردند گروه اول مدارجي از كمال را طي مي كنند و گروه دوم كيفرهاي شديدي مي‌بينند.

مرحوم سيد مرتضي از بزرگان شيعه است چنين مي‌گويد خداوند متعال بعد از ظهور حضرت مهدي گروهي از كساني كه قبلا از دنيا رفته اند به اين جهان باز مي‌گرداند تا در ثواب و افتخارات ياري او و مشاهده حكومت حق بر سراسر جهان شركت جويند و نيز گروهي از دشمنان سرسخت را باز مي گرداند تا از آنها انتقام گيرد پس در قرآن مجيد وقوع رجعت اجمالا در پنج مورد از امتهاي پيشين آمده است.

داستان عزيز آيه 259 آيه 243 سوره بقره آيه 56-56 سوره بقره درباره بني اسرائيل كه گروهي از انها بعد از تقاضاي مشاهده خداوند گرفتار صاعقه مرگباري مي شدند ومردند سپس خداوند آنها را به زندگي بازگرداند تا شكر نعمت او را به جا آورند آيه 110 سوره مائده ضمن بر شمردن معجزات عيسي مي‌خوانيم تو مردگان را به فرمان من زنده مي كردي اين تعبير نشان مي دهد كه مسيح از اين معجزه خود استفاده كرد بلكه به تعبير به فعل مضارع دليل بر تكرار آن است و اين خود يك نوع رجعت براي بعضي محسوب مي‌شود.

در آيه 73 سوره بقره در مورد كشته اي كه بني اسرائيل براي پيدا كردن قاتلش نزاع و جدال برخاسته بود قرآن مي‌گويد دستور داده شد گاوي را با ويژگي‌هايي سر ببرند و بخشي از آن را بر بدن مرده زنند تا زنده گردد وقاتل خود را معرفي كند و غير از اينها داستان اصحاب كهف، داستان مرغان چهار گانه ابراهيم كه بعد از ذبح به زندگي بازگشتند.

در احاديث و روايات آمده است كه خداوند به بركت ظهور امام زمان آنها را زنده خواهد كرد و بار ديگر به دنيا رجعت خواهند نمود اين گروه دو دسته‌اند برخي از نام ونشان از زنده شدنشان خبر داده شده و برخي ديگر فقط از امدنشان سخن به ميان آمده است كه 13 زن ياد مي‌شود كه به هنگام ظهور قائم زنده خواهند شد و به مداواي مجروحان جنگي و سرپرستي يتيمان خواهند پرداخت.

 

معاد جسماني و روحاني است:

معاد از كلمه عود به معني بازگشت اشياء با تمام وجودشان به خيري است كه از آن وجود يافته‌اند به همين علت انسان كه با تمام موجوديت ومراتب هستي خود به عالم كثرت نزول پيدا كرده است بايد همه مراقب وجودي خود دوباره راه صعود و تكامل را طي كرده و به آستان قدس الهي رجوع نمايد وگرنه معاد او به تمام معني تحقق نپذيرفته است از اين رو ملحق شدن بدن به نفس در معاد امري حتمي وترديد ناپذير است البته در قيامت نشئه دنيوي به نشئه ديگري كه آخرين مرحله كمال وحيات در آن است تبديل شده و بدن انسان همچون نفسي زنده نوراني و زنده مي‌گردد از سوي ديگر ترديدي نيست كه ادراك كننده حقيقي لذات و آلام روح انساني است ولي مادام كه روح انساني همراه با پيكر ظاهري و محسوس است علاوه بر درك لذات وآلام روحي و معنوي از قرينه مادي ومحسوس انها تير متاثر است يعني پيكر ظاهري يا بعد جسماني انسان نيز وسيله اي براي انتقال لذت والم به روح اوست از اين رو اگر لذت يا الم از هر دو مجرا بعد جسماني و روحي به انسان روي آورند.

قطعا شدت مراتب تاثر پذيري روح انسان بيشتر از حالتي است كه تنها از طريق روحي متاثر شود حال با توجه به اينكه در قيامت و آخرت لذت و اسم و سعادت وشقاوت به حدكمال و نهايت خود مي‌رسند طبعا ضروري است كه وسايل انتقال ومجاري تاثر پذيري آنها نيز كامل باشد بنابراين الحاق نفس و روح به بدن براي درك كامل وهمه جانبه لذت و سهر و يا عذاب والم لازم و ضروري است .

 

آيات قراني كه اين مطالب را تاييد مي‌كنند

در يك دسته از آيات كه مشركين زنده كردن استخوانهاي پوسيده را مطرح مي‌كنند و آن را امر غير ممكن مي‌دانند خداوند خلقت اوليه آنها را از نطفه يادآوري كرده و اشاره به قدرت لايزال ونامحدود خود مي‌كند لذا بعد جسماني معاد را نه تنها نفي نمي كند بلكه بطور ضمني آن را تاييد كرده و اعاده آنرا در يد قدرت خود معرفي مي كند سورة يس آيه 77-76

اولم يرالانسان انا خلقناه من نطفه فاذا هو خصيم مبين و ضرب لنا مثلا و نسي خلقه قال من يحي العظام و هي رميم قل يحييها الذي انشاها اول مره و هو بكل خلق عليم

«آيا انسان نديده است كه ما او را از نطفه‌اي آفريديم پس اكنون دشمن آشكار شده است و براي ما نمونه‌اي آورده و آفريده شده خود را فراموش كرد و گفت آن كيست كه استخوانهاي پوسيده را دوباره زنده مي كند بگو كسي آن را زنده مي‌كند كه نخستين بار او را ايجاد كرده است و خداوند به هر آفرينشي داناست.

سورة قيامت آيه 4-3 ايحسب الانسان الن نجمع عطامه بلي قادرين علي ان نسوي نمانه

آيا انسان مي‌پندارد كه استخوانهاي او را جمع نخواهم كرد آري ما قادريم كه حتي خطوط سرانگشتان او را موزون و مرتب كنيم.

آيه 10 سوره سجده «و قالواء اذا ظلت في الارض ءانا لفي خلق جديد كل هم بلقاء ربهم كافرون

گفتند چگونه ما وقتي خاك شديم و خاكهاي ما در زمين گم شد دوباره لياس حيات در تن كنيم.

در دسته ديگر آيات شواهدي متعددي براي زنده شدن مردگان ارائه مي دهد كه در همه آشكارا بعد جسماني معاد ملاحظه مي‌شود.

ماجراي يكي از انبياء كه بر قريه ويراني عبور كرده بود هنگامي كه چشمش به استخوانهاي متلاشي شده اهل قريه افتاد به آنها اشاره كرد واين سوال را از خود پرسيد كه چگونه خداوند اينها را بعد از مرگشان زنده مي‌كند خداوند يكصد سال او را ميراند و سپس او را زنده كرد و به او گفت چقدر درنگ كردي گفت يك روز يا قسمتي از يك روز خداوند فرمود نه تو يكصد سال درنگ كردي «حديثي از امام صادق بيان شده كه اين پيامبر عزيز بوده است» .

اكنون به غذا و آشاميدني خود نگاه كن و ببين كه آنها در طول اين مدت تغيير نكرده است و براي اينكه بداني يكصد سال از مرگ تو گذشته است نگاهي به مركب سواري خود كن و ببين متلاشي و پراكنده شده است و خداوند اجزايي پراكنده او را جمع آوري كرد و او را زنده كرد و او هنگامي كه اين منظره را ديد گفت مي دانم خداوند بر هر چيزي تواناست.

جريان زنده كردن پرندگان توسط حضرت ابراهيم فقيه گاو بني اسرائيل معجزه حضرت عيسي داستان اصحاب كهف يا حضرت ايوب تمام فرزندانش را در يك آزمايش الهي از دست داده بود خداوند در مقابل صبر عظيم او و موفقيت در آزمايش به عنوان           از نزد خود اهلش را زنده و دوباره به او بازگرداند.

يا در آيه 84-83 سورة انبياء الم ترالي الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف خذر الموت فقال لهم الله موتو اثم احياهم ان الله لذوفضل علي الناس و لكن اكثر الناس لايشكرون

آيا نديدي آنان را كه از ترس مرگ ازديارشان بيرون رفتند در حالي كه هزاران نفر بودند سپس خداوند به آنان فرمود آنان بميرند سپس آنان را زنده كرد به حقيقت خداوند صاحب فضل بر مردمان است وليكن بيشتر مردم سپاس نمي‌گذارند .

آيا نديدي آنان را كه از ترس مرگ ازديارشان بيرون رفتند در حالي كه هزاران نفر بودند سپس خداوند به انان فرمود آنان بميرند سپس انان را زنده كرد به حقيقت خداوند صاحب فضل بر مردمان است و ليكن بيشتر مردم سپاس نمي‌گذارند.

در تعداد آيات ديگر درباره كيفيت احياء مردگان را با بعد جسماني و روحاني بيان شده است.

سورة انفطار آيه 4 واذا القبور بعثرت زماني كه قبرها زير و رو شود و مردگان از آن بيرون آيند.

سوره عاديات آيه 9 افلا يعلم اذا بعتر ما في القبور ايا انسان نمي داند كه روزي از قبرها برانگيخته مي شود

آيه 7 سوره حج و ال الساعه اتيه لاريب فيها و ان الله يبعث من في القبور

قيامت آمدني است و هيچ گونه شكي در آن نيست و اينكه خداوند آنان را كه در قبرها هستند بر مي‌انگيزد

آيه 51 سوره يس و نفخ في الصور فاذا هم من اجداث الي ربهم نيسلون

بار ديگر در صور دميده مي‌شود ناگهان آنها از قبرهايشان به سوي «دادگاه» پروردگارشان مي‌روند.

آيه 53 سوره يس: ان كانعت صيحه واحده فاذاهم جميع لدنيا محضرون

صحيه واحدي بيش نيست (فريادي بر مي‌خيزد) ناگهان همگي نزد ما حاضر مي‌شوند.

در دسته ديگر از آيات در مورد مواهب مادي ومعنوي بهشت سخن به ميان آمده است كه همه نشان مي‌دهد كه معاد هم در مرحله جسم و هم در مرحلة روح تحقق مي‌پذيرد و گرنه قصور و حور انواع غذاهاي بهشتي و لذايذ مادي در كنار مواهب معنوي معني ندارد.

اعتقاد به معاد جسماني پاره‌اي از سوالات و اشكالات بر مي‌انگيزد مانند شبه آكل و مأكول كه محققان اسلامي اين چنين در ذيل آيه 260 سوره بقره پاسخ داده‌اند.

در رستاخيز خدا انسان را با همين بدن مادي بازمي‌گرداند و به اصطلاح هم جسم انسان و هم روح انسان بر مي‌گردد حال اين سوال پيش مي‌ايد اگر بدن انسان خاك شد و به وسيله ريشة درختان جزء گياه و ميوه‌اي گرديد و انسان ديگري آن را خورده و جزء بدن او شد يا في المثل اگر در سالهاي قحطي انساني از گوشت بدن انسان ديگري تغذيه كند به هنگام رستاخيز اجزاي خورده شده جزء كدام يك از دو بدن خواهد گرديد اگر جزء بدن اول گردد بدن دوم ناقص مي‌شودو اگر به عكس جزء بدن دوم باقي بماند اولي ناقص و يا نابود خواهد شد 

پاسخ به اين سوال نياز به چند مقدمه به شرح زير دارد:

1-     مي‌دانيم كه اجزاء بدن انسان بارها از زمان كودكي تا هنگام مرگ عوض مي شود حتي سلولهاي مغزي با اينكه از نظر تعداد كم و زياد نمي شود با از نظر اجزاء عوض مي‌گردند زيرا از يك طرف تغذيه مي‌كنند و از سوي ديگر تحليل مي‌روند و اين خود باعث تبديل كامل آنها با گذشت زمان است خلاصه اينكه در مدتي كمتر از ده سال تقريبا هيچ يك از ذرات پيشين بدن انسان باقي نمي‌ماند ولي بايد توجه داشت كه ذرات قبلي به هنگامي كه در آستانه مرگ قرار مي‌گيرند همه خواص وآثار خود را به سلولهاي نو و تازه مي‌سپارند به همين دليل خصوصيات جسمي انسان از زنگ و شكل و قيام گرفته تا بقيه كيفيات جسماني با گذشت زمان ثابت هستند و اين نيست مگر به خاطر انتقال صفات به سلولهاي تازه بنابراين آخرين اجزاي بدن هر انساني كه پس از مرگ تبديل به خاك مي‌شود داراي مجموعه صفاتي است كه در طول عمر كسب كراه و تاريخ گويايي است از سرگذشت جسم انسان در تمام عمر .

2-     درست است كه اساس شخصيت انسان را روح انسان تشكيل مي‌دهد ولي بايد توجه داشت كه روح همراه جسم پرورش و تكامل مي‌يابد و هر دو در يكديگر تاثير متقابل دارند و لذا همانطور كه دو جسم از تمام جهت به هم شبيه نيستند دو روح نيز از تمام جهات با هم شباهت نخواهند داشت به همين دليل هيچ روحي بدون جسمي كه با آن پرورش و تكامل پيدا كرده و نمي تواند فعاليت كامل و وسيع داشته  باشد و لذا در رستاخيز بايد همان جسم سابق باز گردد تا روح با پيوستن به آن فعاليت خود را در يك مرحله عالي تر از سرگيرد و از نتايج اعمالي كه انجام داده بهره مند شود.

3-     هر يك از ذرات بدن انسان تمام مشخصات جسمي او را در بر مي گيرد يعني اگر راستي هر يك از سلولهاي بدن را بتوانيم پرورش دهيم تا به صورت يك انسان كامل درآيد آن انسان تمام صفات شخصي را كه اين جزء از او گرفته شده درا خواهد بود دقت كنيد مگر روز نخست يك سلول بيشتر بود همان يك سلول نطفه تمام صفات او را در برداشت و تدريجا از راه تقسيم به دو سلول تبديل شد و دو سلول به چهار سلول و به همين ترتيب تمام سلولهاي بدن انسان بوجود آمدند بنابراين هر يك از سلولهاي بدن انسان شعبه اي از سلول نخستين مي باشد كه اگرهمانند او پرورش بيابد انساني شبيه به او از هر نظر خواهد ساخت كه عين صفات او را دارا باشد.

اكنون با نظر گرفتن مقدمات سه گانه به پاسخ اصل ايراد مي پردازيم.

آيا قرآن صريحا مي گويد آخرين ذراتي كه در بدن انسان در هنگام مرگ وجود دارد زور قيامت به همان بدن باز مي گردد.

بنابراين اگر انسان ديگر از او تغذيه كرده اين اجزاء از بدن او خارج شده و به بدن صاحب اصلي بر مي‌گردد تلف چيزي كه در اينجا خواهد بود اين است كه لابد بدن دوم ناقص مي‌شود ولي بايد گفت در حقيقت ناقص نمي‌شود بلكه كوچك مي‌شود زيرا اجزاي بدن او در تمام بدن دوم لاغر و كوچك تر مي‌شود مثلا يك انسان 60 كيلويي 40 كيلو از وزن بدن خود را كه مال ديگري بوده از دست خواهد داد و تنها بدن كوچكي به اندازه كودكي از او باقي مي‌ماند .

حال اين سوال مطرح مي‌شود آيا اين موضوع ميتواند مشكلي ايجاد كند پاسخ اين است كه مسلما نه زيرا اين بدن كوچك تمام صفات شخص دوم را بدون كم و كاست در بردارد و به هنگام رستاخيز همچون فرزندي كه كوچك است و سپس بزرگ مي‌شود پرورش مي‌يابد و به صورت انسان كاملي محشور مي‌گردد اين نوع تكامل و پرورش به هنگام رستاخيز هيچ اشكال عقلي ونقلي ندارد.

آيا اين پرورش هنگام رستاخيز فوري است يا تدريجي پاسخ اين است كه بر ما روشن نيست ما اينقدر مي‌دانيم هر كدام باشد هيچ اشكالي توليد نمي كند و در هر دو صورت مسئله حل شده است.

تنها در اين جا يك سوال باقي مي‌ماند و آن اين است كه تمام بدن انساني از اجزاء ديگري تشكيل شده باشد در آن صورت تكليف چيست.

پاسخ اين است كه چنين چيزي اصولا محال است زيرا مسئله آكل وماكول مرغ بر اين است كه بدني اول موجود باشد و از بدن ديگر تغذيه كند و پرورش يابد و با توجه به اين موضوع ممكن است تمام ذرات بدن اول از بدن دوم تشكيل گردد بايد بدني قبلا فرض كنيم تا از بدن ديگري بخورد بنابراين بدن ديگر حتما جزء او خواهد شد نه كل او

 

اثبات عقلي بعد روحاني و تجرد روح انسان

در اين زمينه دلايل گوناگون بيان شده است از قبيل برهان ثبات شخصيت وخواب و رؤيا كه در كتاب درسي بينش اسلامي 3 به طور كامل توضيح داده شده است از دلايل ديگري كه در اين زمينه بيان شده است.

1-     عدم انطباق بزرگ بر كوچك: وقتي شيء در برابر چشمان ما قرار مي‌گيرد در نتيجه عبور امواج نوري از قرينه و عدسي شبكيه تصويري از آن در لكة زرد تشكيل مي گردد و سپس خبر آن به مركز بينايي در مغز انتقال مي‌يابد و واضح است تصوير تشكيل يافته از يك ساختمان بزرگ يا از يك درخت 20 متري در لكة زرد بسيار ريز و كوچك است اما تصويري كه ما از شيء خارجي در ذهن خود داريم بسيار بزرگ و به اندازه جسم خارجي است حال اين سوال مطرح مي شود كه اين تصوير با آن ابعاد بزرگ خود در كجا قرار دارد؟

در اينكه چنان تصويري در ذهن ما وجود دارد ترديدي نيست و نمي توان قبل از تشكيل اين تصوير را با بعد از آن يكي دانست اما اين تصوير كه گاهي ابعاد آن ممكن است هزاران متر طول وعرض داشته باشد آيا مي تواند در مغز انسان وجود داشته باشد طبيعي است كه چنين چيزي امكان پذير نيست زيرا كه ابعاد مغز از چند سانتي متر مربع تجاوز نكرده و يك تصوير چندين متري در سلولهاي مغز جاي نمي‌گيرد همچنانكه يك دريا در يك ليوان و يك اتومبيل بزرگ در حفرة چند سانتي متري جاي نمي گيرد ممكن است گفته شود كه مغز با توجه به معيارهايي كه بنا به فرض در اختيار دارد تصوير بسيار كوچك موجود در لكة زرد را بزرگ كرده وتصويري با ابعاد جسم خارجي مي‌سازد اما سخن در اين نيست كه چه چيز اين تصوير را مي‌سازد يا چگونه مي‌سازد بلكه سخن در اين است كه اين تصوير در كجا قرار دارد.

آنچه مسلم است اين است كه اين تصوير با همان ابعاد جسم خارجي در ذهن ادراك مي شود و اگر اين ادراك وجود نمي‌داشت ما از وجود جسم خارجي با آن ابعاد با خبر نمي‌شديم زيرا چيزي كه سبب اطلاع ما از جسم خارجي مي شود تنها همان تصويري است كه در ذهن خود داريم و باز مسلم است كه اين تصوير بعلت بزرگي خود نمي تواند در گوشه اي از مغز جاي گيرد بناچار بايد يك وجود غير مادي در انسان را بپذيريم كه اين تصويرهاي بزرگ در آنجا نقش بسته است.

 

ابزار ادراك

ستاره شناسي كه مي خواهد ستارگان آسمان را رصد كند از دستگاهي به نام تلسكوپ استفاده مي‌كند و بدون استفاده از اين دستگاه قادر به رصد كردن ستارگان نيست آيا مي توان گفت كه در اين ميان بينندة واقعي تلسكوپ است زيرا بدون استفاده از آن ستاره شناس قادر به رصد كردن نيست قهريست كه تلسكوپ در اين ميان تنها يك وسيله است و بيننده واقعي شخص ستاره شناس است در پديدة رؤيت نيز اگر چه وجود مغز و دستگاه بينايي لازم بوده و بدونآنها رؤيت صورت نمي‌پذيرد ولي براساس دليلي كه ذكر شد مي توان دريافت دراين امر پاي يك عامل ديگري غير از مغز و دستگاه بينايي در ميان است بنابراين مي توان گفت كه وجود جسم در امر رؤيت بعنوان يك وسيله شرط لازم است اما شرط كافي نيست.

 

آيا پيكر انسان در معاد عين پيكر دنيوي اوست يا مثل آن:

اگر بعد جسماني انسان در معاد مثل پيكر اين جهاني او باشد در اين صورت خود مردگان احيائ و مبعوث نشده اند بلكه امثال و مانند هاي آنها برانگيخته شده و لذ معاد كه بازگشت خود اشياء است تحق نيافته است وموضوعات متفرع از آن مانند مسئله عدالت در پاداش و جزا كه در اين صورت گناه دوزخيان چيست زير آنان خود انسانهاي گناهكار دنيوي نيستند بلكه مانندهاي آنها مي باشند وهمين طور اهل بهشت نيز انسان هاي صالح و نيكوكار دنيوي نيستند بلكه امثال آنان مي‌باشند.

ظاهرا براي هر يك از دو جنبه عينيت و مثليت شواهدي از قرآن وجود دارد در آيه 33 سوره احقاف آمده است اولم يروا ان الله الذي خلق السموات و الارض و لم يعي بخلقهن بقادر علي ان يحيي الموتي بلي انه و علي كل شي قدير » آيا هنوز نمي دانند كه خداوند كه آسمانها و زمين رابيافريد و از آفرينش آنها ناتوان و خسته نشد قادر است كه مردگان را زنده كند آري او قادر است زيرا او بر هر چيزي تواناست.

در آيه فوق صحبت از زنده كردن خود مردگان است نه امثال آنان

سوره يس آيه 81 (اوليس الذي خلق السموات والارض بقادر علي آن يخلق مثلهم بلي و هوالخلاق العليم » آيا آنكه آسمانها و زمين را پديد آورد قادر نيست كه مثل و مانند ايشان را بيافريند آري او تواناست و او آفريننده دانا مي باشد.

اما اندك تاملي در ايات قرآن نشان مي دهد كه اشكال فوق از ديد و نگرشي سطحي و ناقص برمي خيزد و تناقضي در بين آيات وجود ندارد چه مشخصه وجودي هر كس با شخصيت حقيقي انسان مربوط به بعد روحي او است كه قيام ساير مراتب وجود او نيز به همان بعد است و جسم يا پيكر ظاهري ومحسوس انسان اصولا داخل در حقيقت وي نيست بعد جسمي انسان حداكثر مركب يا وسيله اي است براي سير كمالي و بعد متعالي او است و بس و نقش آن نيز در تكامل شخصيت انسان در حد نقش و اثر يك وسيله است با توجه ه اين حقيقت است كه قرآن ايراد منكرين معاد مبني بر گم و خاك شدن اجزا وجودشان را پس از مرگ رد كرده و مي‌فرمايد كه در لحظه مرگ شما توسط فرشتة مرگ تمام وكمال دريافت مي‌شويد و گم شدني در كار نيست يعني ان بعد جسماني يعني آن بعد جسماني شما كه پس از مرگ متلاشي مي‌شود داخل در حريم هويت شما نيست بنابراين مجموعه استعدادها، مكتسبات و ملكات نفساني هر كسي كه منشا صدور اعمال ، رفتار وگفتار وهمة تظاهرات وجوديش مي‌باشد و شخصيت حقيقي او را تشكيل مي‌دهد مربوط به بعد ماوراء طبيعي وي است كه از بقاء و ابديت برخوردار مي‌باشد لذا در آخرت انسان با عين شخصيت قبلي خود بر انگيخته مي‌شود و همان روح دوباره به پيكر جسماني تعلق گرفته و ملحق مي شود اما پيكر اخروي انسان در مقايسه با پيكر دنيوي است نه عين آن و خداوند هم فرموده است افعينا بالخلق الاول بل هم في ليس من خلق جديد » آيا ما از خلقت نخستين عاجز وناتوان شديم بلكه آنان از آفرينش جديد در شك و اشتباه هستند زيرا اگر قرار باشد كه پيكر اخروي انسان نيز عين همين پيكر دنيوي باشد يعني داراي همين نحوة وجودي و اجزاء مربوطه در اين صورت نظام اخروي همان نظام دنيوي خواهد بود و معاد يا عود و بازگشت اشياء به سوي خداوند مفهوم خود را از دست خواهد داد.

علاوه بر ان مگر درحيات دنيوي پيكر انسان در تمام طول عمر از ثبات و عينيت برخوردار است كه در آخرت چنان باشد؟ پر واضح است كه در طول عمر هر كس پيكر او بارها و بارها اجزاء و مواد سازنده آن تبديل و تعويض شده است تا آنجا كه حتي در هر دقيقه متحملا حدود يك ميليارد سلول جديد در بدن انسان بوجود مي‌آيد و طبعا در همين حدود هم از بين رفته تا جانشيني صورت گيرد اما بعلت ثبات بعد متعالي انسان هر كس همواره خود را واحد و ثابت در طول زندگي خود مي يابد .

بدين ترتيب حتي در دو زندگي دنيوي نيز پيكر انسان در سنين مختلف مثل پيكر سالهاي قبل است و نه عين آن تا چه رسيد به قيامت و حيات اخروي كه همة اشياء مراحل سير تكاملي خود را طي كرده و از نحوه وجودي جديد وكامل برخوردارند تا آنجا كه مادة كور و ظلماني كنوني تبديل به شي اي نوراني وزنده مي‌شود.

بنابراين همچنان كه قرآن در آيات گروه سوم به نظام موت و حيات اشاره مي كند با فرا رسيدن فصل بهار و باران هاي آن زمين واجزاء مردة آن از طريق تغذيه جذب دانه و ريشه و گياهان شدن جز پيكره گياهان درآمده و لباس حيات مي پوشد در فصل جديد عالم و با اران نشور بفرمان الهي اجزاء مردة زمين دوباره به نفس و روح يا ريشة وجودي انسان الحاق پيدا كرده و تبديل به پيكري زنده مي‌شود كه مشابه پيكر نبوي اوست اما روح او كه در حقيقت انسان اوست غيبت خود را حفظ كرده و مجموعه مكتبات خود را در نظام اخروي دريافت مي‌كند و چون هم فاعل حقيقي افعال وامور هم ادراك كنندة لذات و آلام روح نفس انساين است به احدي ظلم نشده و عدل تحقق خواهد يافت.

 

آيا بهشت و دوزخ الان موجودند

اكثر دانشمندان اسلامي معتقدند كه ايندو هم اكنون وجود خارجي دارند و ظواهر آيات قرآن نيز اين نظر را تاييد مي كنند (آيه 133 سوره آل عمران)

و سارعوا الي مغفره من ربكم و جنه عرضها السموات و الارض اعدت للمتقين

شتاب كنيد براي رسيدن به آمرزش پروردگارتان و بهشتي كه وسعت آن ها آسمان ها و زمين است و براي پرهيزگاران آماده شده است.

در آيات مربوط به معراج در آيه 13 تا 15 سوره النجم مي‌خوانيم و لقد راه نزله اخري عبد سدره المنتهي عندها حبه الماوي بار ديگر پيامبر جبرئيل را نزد سوره المنتهي درآنجا كه بهشت جاويدان قرار داشت مشاهده كرد و اين تعبير گواه ديگري بر وجود فعلي بهشت است.

در سوره تكاثر آيه 5 و 6 و 7 مي‌فرمايد وكلالو تعلمون علم اليقين لترون لجحيم ثم لترونها عين اليقين اگر علم اليقين داشتند دوزخ را مشاهده مي‌كرديد سپس به عين اليقين آن را مي ديديد ايه 24 سوره بقره فان لم تفعلوا و لن تقعلوا فاتقوالنار التي و قودها الناس والحجاره اوعدت يكافرين  اگر اين كار نكرديد وهرگز نخواهيد كرد از آتشي بترسيد كه هيرم هاي آن بدن مردم گناهكار و سنگها است كه راي كافران مهيا شده است.

ايه 89 سوره توبه اعدالله لهم جنات تجري من تحتها الانهر خالدين فيها ذلك الفوز العظيم خداوند براي آنها باغهايي از بهشت فراهم ساخته كه نهرها از زير درختانش جاري است جاودانه در آن خواهند بود و اين رستگاري و پيروزي بزرگي است.

آيه 21 سوره حديده سايقوا الي مغفره من ربكم و حبه عرضها لعرض السماء و الارض اعدت للذين امنوا بالله و رسله ذلك فضل الله يوتيه من يشاء و الله ذوالفضل العظيم .

بر يكديگر سخت گيريد براي رسيدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتي كه بهينه ان مانند بهينه آسمان و زمين است و آماده شده براي كساني كه به خدا و رسولانش ايمان آورده اند اين فضل الهي است به هر كس بخواهد مي دهد و خداوند صاحب فضل عظيم است.

 

بهشت و دوزخ در كجا هستند:

به دنبال بحث فوق اين بحث پيش مي‌آيد كه اگر اين دو هم اكنون موجودند در كجا هستند؟

پاسخ اين سوال را از دو راه مي توان داد

1-     بهشت و دوزخ در باطن و روان اين جهانند ما اين آسمان و زمين و كرات مختلف را با چشم خود مي بينم اما عوالمي كه در درون اين جها نقرار دارند نمي‌بنيم و اگر ديد و درك ديگري داشتيم هم اكنون مي‌توانيم آنها را ببينيم در اين عالم موجودات بسياري هستند كه امواج آنها با چشم ما قابل درك نيستند آيه كلالو تعلمون علم اليقين ولترون گواه اين حقيقت است.

2-     عالم آخرت و بهشت و دوزخ محيط بر اين عالم است و به اصطلاح اين جهان در شكم و درون اين جهان قرار گرفته است درست همانند عالم چنين كه در درون عالم دنيا است زيرا مي‌دانيم عالم جنين براي خود عالم مستقلي است اما جداي از اين عالمي كه در آن هستيم نيست بلكه در درون آن واقع شده است عالم دنيا نيز نيست به عالمآخرت همين حال را دارد يعني در درون آن قرار گرفته است و اگر مي‌بنيم قرآن مي‌گويد وسعت بهشت به اندازه وسعت آسمانها و زمين است به خاطر آن است كه انسان وسيع تر از آسمان و زمين نمي‌شناسد و قرآن براي درك عظمت و بزرگي آن را به بهينه آسمانها وزمين تشبيه كرده است.

 

اعراف گذرگاه مهمي به سوي بهشت

آيه 46سوره اعراف، و بينهما حجاب علي الاعراف رجال يعرفون كلا بسيماهم و نادوا اصحاب الجنه ان سلام عليكم لم يدخلوها و هم يطمعون » در ميان بهشتيان و دوزخيان حجامي قرار دارد و در اعراف مرداني هستند كه هر يك از اندو را از سيمايشان مي‌شناسند و به بهشتيان صدا مي زنند كه درود بر شما اد اما داخل بهشت نمي شوند درحالي كه اميد آن را دارند در اين آيه تا آيه 49 همين سوره درباره اعراف كه منطقه اي است حدفاصل ميان بهشت و دوزخ با ويژگي‌هايي كه دارد سخن مي گويد نخست به حجامي كه در ميان بهشتيان و دوزخيان كيده شده است اشاره كرد و مي گويد ميان اين دو گروه حجابي قرار دارد وحجاب مزبور همان اعراف است كه مكان مرتفعي است كه در ميان اين دو گروه كه مانع از مشاهده يكديگر مي‌شود ولي وجود چنين حجامي مانع از آن نيست كه آواز و صداي يكديگر را بشنوند .

 

اصحاب اعراف چه كساني هستند

در بعضي از آيات افرادي كه براعراف قرار دارند چنين معرفي شده‌اند كه آرزو دارند وارد بهشت شوند ولي موانعي از ورود انها جلوگيري كرده است هنگامي كه به بهشتيان نگاهي مي كنند بر آنها درود مي‌فرستند و مي‌خواهند با آنها باشند اما هنوز نمي‌توانند به هنگامي كه نظر به دوزخيان مي‌افكنند از سرنوشت آنها وحشت نموده و ه خدا پناه مي برند.

در بعضي ديگر از آيات آنها افرادي با نفوذ و صاحب قدرتند دوزخيان را مؤاخذه و سرزنش مي كنند به واماندگان در عراف كمك مي‌نمايند كه از آن بگذرند و به سر منزل سعادت برسند.

در بعضي روايات مي‌خوانيم آنها گرامي ترين مردم در پشتگاه خدايند يا آنها گواهان بر مردمند و پيامبران گواهان آنها هستند.

دسته ديگري از روايات مي‌گويد آنها واماندگاني هستند كه بديها و نيكي هايشان مساوي بوده است طبق حديثي از امام صادق (ع) كه فرمودند آنها گروهي هستند كه نكي ها و گناهانشان مساوي است اگر خداوند آنها را به دوزخ بفرستد به خاطر گناهانشان است واگر به بهشت بفرستد به بركت رحمت اوست.

بنابراين در اعراف دو گروه وجود دارند ضعيفان و آلودگاني كه در رحتمند و پيشوايان بزرگي كه در همه حال يار و ياور ضعيفانند بنابراين قسمت اول آيات اشاره به گروه نخستين بعضي ضعفاست و قسمت دوم اشاره به بزرگان و انبياء و امامان است.

 

نعمت هاي بهشتي ها

ايه 25 سوره بقره «و بشر الذين ءامنوا و عملوالصاحبات ان لهم جنات تجري من تحتها الانهار كلما رزقوا منها من ثمره رزقا قالوا هذا الذي رزقنا من قبل واتوا به متشابها و لهم فيها ازواج مطهره و هم فيها خالدون»

بشارت بده به كساني كه ايمان اورده اند و عمل صالح دارد به باغهاي از بهشت براي آنها كه نرها از زير درختانش جاري است هر زمان ميوه اي از ان به انها داده شود مي‌گويند اين همان است كه قبلا به ما روزي شده ولي مهمتر و عالي تر است وميوه هايي كه براي آنها مي آورند همه از نظر خوبي و زيبايي يكسانند و براي آنها همسراني پاك و پاكيزه است.

در قسمت اول بشارت به باغ‌هاي از بهشت مي دهد كه زير درختانش نهرهايي جاري است و همانطور كه مي‌دانيم طراوت و شادابي از آن باغي است كه هميشه آب در اختيار دارد آب هايي كه متعلق به خود آنست و هرگز قطع نمي‌شود و خشكسالي و كمبود آب آن را تهديد نمي كند.

در قسمت بعد به ميوه هاي بهشتي اشاره شده است بعضي از مفسرين گفته اند منظور اين است كه اين نعمت ها به خاطر اعمالي است كه ما قبلا در دنيا انجام داديم و زمينه ان را از قبل فراهم كرده ايم و بعضي ديگر گفته اند هنگامي كه ميوه‌هاي بهشتي را براي دومين بار براي آنها مي‌آورند مي‌گويند اين همان ميوه‌اي است كه قبلا خورديم ولي هنگامي كه آن را مي‌خوردند مي‌بينند طعم جديد و لذت تازه‌اي دارد و بعضي ديگر گفته‌اند منظور اين است كه انها هنگامي كه ميوه هاي بهشتي را مي بينند آن را شبيه ميوه‌هاي دنيا مي‌يابند اما به هنگامي كه مي‌خورند طعم كاملا تازه و عالي در آن احساس مي‌كنند.

اخرين نعمت بهشتي كه در اين آيه به آن اشاره شده همسران پاك و پاكيزه است مي‌فرمايد براي انها در بهشت همسران مطهر و پاكي است پاك از همه آلودگي‌هايي كه در اين جهان ممكن است داشته باشد پاك از نظر روح و قلب و پاك از نظر جسم و تن

تنها وصفي كه براي همسران بهشتي در اين آيه بيان شده وصف پاك و پاكيزه است و اين اشاره‌اي است به اينكه اولين و مهمترين شرط هر پاكي و پاكيزگي است و غير از آن همه تحت الشعاع آن قرار دارد حديث معروفي از پيامبر نقل شده است كه فرمودند از گياهان سرسبزي كه بر مز         مي‌رويد بپرهيزد عرض كردند اي  پيامبر منظور شما از اين گياهان چيست فرمودند زن زيبايي كه در خانواده اي آلوده پرورش يافته است.

ايات 45-54 سوره حجر در اين آيات سخن از بهشت و بهشتيان و نعمت  هاي مادي و معنوي جسمي و روحاني به ميان آمده است. آيه 45 ان المتقين في جنات و عيون در باغهاي سرسبز بهشت و در كنار چشمه‌هاي زلال پرهيزكاران خواهند بود كه در آغاز به يك نعمت مهم جسماني اشاره شده است.

آيه 46 ادخلوا بسلم وامنين اين آيه به دو نعمت مهم معنوي كه سلامت و امنيت است اشاره كرده سلامت از هر گونه رنج و ناراحتي و امنيت از هر گونه خطر مي‌گويند فرشتگان الهي به انها خوش آمد مي‌گويند و مي‌گويند كه داخل اين باغها شويد با سلامت وامنيت كامل آيه 47 و نزعنا ما في صدور هم من غل اخوانا علي سرر متقابلين

ما هر گونه حد و       و عدوات و خيانت را از سينه هاي انها را مي‌شويم در حالي كه همه برادرند و نزديكترين پيوندهاي محبت در ميان آنها حكمفرماست در حالي كه برسريرها روبه روي يكديگر قرار گرفته اند آيه 48 لايمسهم فيها نصب و ماهم منها بمخرجين

هرگز خستگي و تعب به آنها نمي‌رسد و همانند زندگي اين دنيا كه رسيدن به يك روز آسايش وخستگي‌هاي فراواني قبل و بعد از آن دارد كه فكر آن آرامش انسان را بر هم مي‌زند نيست و همچنين فكر نابودي پايان گرفتن نعمت آنان را آزار نمي‌دهد چرا كه آنها هرگز از اين باغ هاي پرنعمت و سرور اخراج نمي شوند.

اكنون كه نعمت هاي فراوان و دل انگيز بهشتي به طرز موثري بيان گرديد و دربست در اختيار پرهيزكاران و متقين قرار داده شده ممكن است افراد گناهكار و الوده در هاله اي از غم و اندوه فرو روند كه اي كاش ما هم مي توانيم به گوشه‌اي از اين همه موهبت دست يابيم در اينجا خداوند رحمان و رحيم درهاي بهشت را به روي انها نيز مي‌گشايد اما به صورت مشروط خداوند مي‌فرمايند پيامبر بندگانم را آگاه كن كه من غفور و رحيم هستم گناه را مي بخشم و پر محبتم اما از آنجا كه قرآن هميشه جلو سوء استفاده از مظاهر رحمت الهي را با جمله هاي تكان دهنده‌اي كه حاكي از خشم و غضب اوست مي گيرد تا تعادل ميان خوف و اميد كه رمز تكامل وتربيت است برقرار گردد و بلافاصله اضافه مي كنند كه به بندگانم نيز بگو كه عذاب و كيفر من همان عذاب دردناك است.

به گفته بعضي از مفسران پاداش و ثواب در صورتي كامل مي شود كه چهار شرط در ان جمع گردد.

1-     منفعت قابل ملاحظه‌اي داشته باشد ان المتين في جنات وعيون

2-     بااحترام مقرون باشد عبارت ادخلوا سلام آمنين

3-     از هرگونه ناراحتي خالي باشد و نزعنا ما في صدور هم من غل احوانا علي سرر متقابلين

4-     جاوداني و هميشگي باشد و ما هم منها مخرجين

آيه 60 سورة مريم جنات عدن التي وعد لرحمن عباده بالغيب انه كان و عده ماتيا

باغهايي است جاوداني كه خداوند رحمان بندگانش را به آن وعده داده است و هرچند آن را نديده اند وعده خدا حتما تحقق يافتني است و اين آيه به باغهايي جاوداني كه خداوند بندگانش را به آن وعده داده است توصيف به عدن به معني هميشگي وجاوداني است.

آيه 61 سوره مريم لايمسمعون فيها لغوا الاسلاما و لهم رزقهم فيها بكره وعشيا

اين آيه به يكي از بزرگترين نعمت اي بهشتي اشاره كرده و مي‌گويد آنها هرگز در آنجا سخن لغو و بيهوده‌اي نمي‌شنوند نه دروغي، نه دشمناي، نه تهمتي و نه زخم زباني تنها چيزي كه در آنجا   به گوش مي رسد سلام است كه دلالت بر سلامت روح و فكر و زبان و رفتار و كردار بهشتيان دارد

ايه 55 سوره يس ان اصحاب الجنه اليوم في شغل فاكهون

اين آيه مي گويد بهشتيان در آن روز چنان به نعمت هاي خدا مشغولند كه از هر انديشه ناراحت كننده بر كنار باشد و در نهايت سرور و شادي به سر مي برند.

واژه فاكه به معني مسرور و خوشحال وخنداناست مي تواند ااره به اموري باشد كه از فرط شادي انسان را چنان به خود مشغول مي دارد كه از امور نگراني زا را به كلي غافل مي سازد به طوري غرق در سرور و نشاط خواهد شد كه غم و اندوهي بر او چيره نخواهد گشت و حتي هول ووحشتي را كه به هنگام قيام و قيامت در حضور در دادگاه عدل الهي به او دست داده به فراموشي مي‌سپارد به هر حال بعد از نعمت آرامش خاطر كه خمير ماية همه نعمت ها وشرط استفاده از همة مواهب است به شرح نعمت‌هاي ديگر پرداخته چنين مي گويد:


آيه 56 هم و ازوجهم في ضلال علي الارائك متكون

و آنها و همسرانشان در سايه هاي لذت بخش بر تختها در خلوت گاهها تكيه كرده اند ازواج به معني همسران بهشتي و يا همسران با ايماني است كه در اين دنيا داشتند و بعضي احتمال داده اند به معني همطرازان بوده باشد تعبير به خلال (سايه‌ها) اشاره به سايه‌هاي درختان بهشتي است كه تختهاي بهشتيان در لابلاي آن قرار گرفته و يا سايه قصرهاي بهشتي است وهمه اينها نشان مي دهد كه در آنجا نيز آفتابي وجود دارد ولي نه آفتابي آزار دهنده آري آنها در سايه مطبوع درختان بهشتي نشاط و سرور ديگري دارند.

آيه 57 لهم فيها فاكه و لهم مايدعون

ميوه هاي بسيار لذت بخش است و هرچه بخواهند دراختيار آنها خواهد بود البته غذاي بهشتيان فقط ميوه نيست هر چه طلب وتمنا كنند براي آن ها حاصل مي شود.

آيه 58 از نعمت هاي معنوي بهشت سلام و تهنيت الهي است اين سخني است از ناحيه پروردگار رحيم و مهربان سلام قولا من رب رحيم اين نداي روح انزار نشاط بخش و مملو از مهر و محبت او چنان روح انسان را در خود غرق مي‌كند و به او لذت شادي و معنويت مي بخشد كه با هيچ نعمتي برابر نيست در روايتي از پيامبر آمده است در هما نحال كه بهشتيان غرق در نعمت هاي بهشتي هستند نوري بر بالاي سر آنها آشكار مي‌شود نور لطف خداست كه بر آنها پرتو افكنده ندايي بر مي‌خيزد كه سلام بر شما اي بهشتيان و اين همان است كه در قران امده سلام قولا من رب رحيم

نعمت هاي بهشتي كه در آيات 41 49 سوره صافات آمده است.

نخست مي گويد براي انها روزي معلوم و معيني است (اولئك لهم رزق معلوم) اين آيه بيانگر نعمت هايي است كه در اينجا به صورت سر بسته بيان گشته يا اشاره به نعمت‌هاي ناشناخته معنوي وغير قابل توصيفي است كه در صدر نعمت‌هاي بهشتي قرار گرفته جمعي از مفسران آن را به صورت اول تفسير كرده‌اند درحالي كه بعضي ديگر آن را به صورت دوم تناسب بحث و جامعيت نعمت‌ها با معني دوم سازگار تر است به اين ترتيب نخستين نعمت از نعمت‌هاي هفت‌گانه كه در آيات مورد بحث آمده مواهب معنوي و لذات روحاني و درك جلوه‌هاي ذات پاك حق و سرمست شدن از بادة طهور عشق اوست همان لذتي كه تا كسي نبيند نمي‌داند و اينكه مواهب مادي بهشت در آيات قرآن به تفصيل آمده اما مواهب معنوي و لذات روحاني به صورت سربسته بيان شده به خاطر همين است كه اولي قابل توصيف است و در دومي غير قابل توصيف سپس به بيان نعمت‌هاي ديگر پرداخته و قبل از هر چيز از نعمت‌هاي بهشتي نام مي‌برد. ان هم نعمت هايي كه با نهايت احترام به بهشتيان داده مي‌شود و مي‌گويد براي آنها ميوه‌هاي رنگارنگ است و آنها گرامي و مكرمند سپس سخن از جايگاه انها به ميان مي‌آيد مي‌فرمايد جايگاه انها در باغهاي سرسبز و پرنعمت بهشت است (في جنات النعيم) هر نعمتي بخواهند در آنجا هست و هر چه اراده كنند در برابر آنها حاضر است و از آنجا كه يكي از بزرگترين لذات انسان بهره گرفتن از مجلس انس با دوستان يك رنگ و با صفا است در چهارمين مرحله به اين نعمت اشاره كرده مي‌گويد بهشتيان بر تختها روبروي يكديگر نشسته اند و چشم در چشم هم دارند (علي سرر متقابلين) در پنجمين مرحله از بيان مواهب بهشتيان سخن از نوشابه و شراب و طهور آنها است مي‌فرمايد قدحهاي لبريز از شراب طهور گرداگرد آنها در حركت است وهر لحظه اراده كنند از پيمانة آن سيراب مي‌شوند و در عالمي از نشاط و معنويت فرو مي‌روند (يطاف عليهم بكاس من معين) اين ظرفها در گوشه‌اي قرار نگرفته‌ كه آنها تقاضاي جامي از آن كنند بلكه به مقتضاي تعبير يطاف عليهم گردآنها مي‌گردانند سپس به توصيف از ظروف آن شراب طهور پرداخته مي‌گويد آنها سفيد و درخشنده است و لذت بخش براي نوشندگان ـبيضاء لذه للشار بين) از آنجا كه نام شراب و پيمانه و مانند اينها ممكن است مفاهيم ديگري در اذهان تداعي كند بلافاصله در آيه بعد با ذكر جملة كوتاه و گوياي همه اين مفاهيم را از ذهن شنوندگان مي‌شويد و مي‌گويد آن خمر شراب طهور نه مايه فساد عقل است و نه موجب مستي مي شود (لافيها غون و هم عنها نيزقون) جز هوشياري و نشاط و لذت روحاني چيزي در آننيست سرانجام در ششمين مرحله به همسران پاك بهشتي اشاره كرده و مي‌گويد نزد آنها همسراني است كه جز به شوهران خود عشق نمي‌ورزند  و به غير آنان نگاه نمي كنند و چشمان درشت و زيبا دارند توصيف ديگري براي همين همسران بشتي بيان كرده و پاكي و قداست آن ها را با اين عبارت بيان مي كند بدن آنها از شدت پاكي و ظرافت و سفيدي و صفا همچون تخم مرغهايي است كه نه دست انسان ان را لمس كرده و نه گرد و غباري بر آن نشسته بلكه در زير بال و پر مرغ پنهان و پوشيده مانده است (كانهن بيض مكنون)

آيات 51-57 سوره دخان

در اين آيات آمده پرهيزگاران در جايگاه امن و امان هستند (ان المتقين في مقام امين ) بنابراين هيچ گونه ناراحتي و نامني به آنها نمي‌رسد و در امنيت كامل از آفات و بلاها از غم و اندوه ها از شياطين و طاغوتها به سر مي‌برند انها در ميان باغها و چشمه‌ها به سر مي‌برند و جايگاه آنها از هر سو با درختان و چشمه‌ها احاطه شده است. (في جنات و عيون)

در مرحلة سوم به لباسهاي زيباي آنها اشاره كرده و مي افزايد آنها اشاره كرده و مي افزايد آنها لباس هاي از حرير لطيف و نازك و ضخيم مي‌پوشند و در برابر يكديگر بر تختها جاي دارند (يلبسون من سندس و استبرق متقابلين سندس به معني پارچه هاي ابريشمي نازك و لطيف است و بعضي قيد زر بافت را به آن افزوده اند استبرق به معني پارچه‌هاي ضخيم است) و درخشندگي خاصي اين پارچه ها دارد.

البته در بهشت گرما و سرماي شديدي وجود ندارد تا به وسيله پوشيدن لباس برطرف شود .

بلكه اينها اشاره به لباس هاي متنوع و گوناگون بهشتي است و همانگونه كه گفته‌ايم الفاظ و كلمات ما كه براي رفع حاجت در زندگي روزمره دنيا وضع شده قادر نيست مسائل آن جهان بزرگ و كامل را توصيف كند بلكه مي‌تواند تنها اشاراتي به آن داشته باشد.

در مرحلة چهارم نوبت به همسران آنها مي‌رسد مي‌گويند آري اين چنين هستند بهشتيان و حور العين را به همسري آنها در مي‌آوريم (كذلك و زوجنا هم بحور العين) حور به كسي مي‌گويند كه سياهي چشم او كاملا مشكي و سفيدي آن كاملا شفاف است عين به معني درشت چشم است از آنجا كه زيبايي انسان پيش از همه در چشمان اوست در اين جا چشمان زيباي را حورالعين توصيف مي‌كند سپس به ذكر پنجمين نعمت بهشتيان پرداخته مي‌افزايد آنها هر نوع ميوه‌اي را كه بخواهند تقاضا مي كنند و در اختيارشان قرار مي گيرد و در نهايت امنيت هستند (يدعون فيها بكل فاكهه آمنين حتي مشكلاتي كه در بهره گيري از ميوه‌هاي دنيا وجود دارد براي آنها وجود نخواهد داشت ميوه ها همگي نزديك و در دسترسند بنابراين زحمت و رنج چيدن ميوه از درختان بلند در آنجا نيست (قطوفها دانيه ) حاقه آيه 23

انتخاب هر گونه ميو اي را كه بخواهند به دست آنهاست (و فاكهه مما يتحيرون (واقعه آيه 20) جاودانگي بهشت ونعمت‌هاي بهشتي ششمين موهبت الهي بر متقين است كه آنچه فكر انسان را به هنگام وصال ناراحت مي‌كند بيم فراق است لذا مي‌فرمايد آنها هيچ مرگي جز همان مرگ اول كه در دنيا چشيدند نخواهند چشيد لايذوقون فيها الموت الاالموته اولي هوتمين و آخرين نعمت را در اين سلسله چنين بيان مي‌كند.

و خداوند آنها را از عذاب دوزخ حفظ كرده است و وفاهم عذاب الجحيم كمال نعمت در اين است كه احتمال عذاب و فكر مجازات را بهشتيان را به خود مشغول نمي دارد و نگران نمي‌كند در آيه فضلا من ربك و ذلك هوالغفور العظيم) درست است كه پرهيزكاران حسنات بسياري در دنيا انجام داده‌اند ولي مسلما پاداش عادلانه آن اعمال ناچيز اين همه نعمت بي‌پايان و جاوداني نيست اين فضل خداست كه اين همه پاداش در اختيار آنها گذارده است.

سوره محمد آيه 15

اين آيه همچنان توصيفي است براي سرنوشت دو گروه كافر و مؤمن كه يكي داراي اعمال صالح و ديگري اعمال زشت و ننگيني است كه در نظرش تزيين شده در اين آيه از شش نوع مواهب بهشتيان و دو نوع كيفر سخت و دردناك دوزخيان پرده برداشته و عاقبت كار اين دو گروه را مشخص مي‌كنند.

نخست مي‌فرمايد بهشتي كه به پرهيزگاران وعده داده شده در آن نهرهايي است از آب صاف وخالص كه هيچ گونه دگرگوني در بوي آن حاصل نشده است الجنه التي وعدالمتقون فيها انهار من ماء غير آلن يعني آبي كه بر اثر طول ماندن يا غير آن بوي آن دگرگون نشده است اين نخستين قسمت از نهرهاي بهشتي است كه در آن صرفا اب زلال خوشبو و خوش طعم جاري است وسپس مي افزايد و نهرهاي از شير كه طعم آن دگرگون نگشته است و انهار من لبن لم تيغير طعمه بعد به سراغ سومين قسمت از نعمت هاي بهشتي رفته مي گويد:

نهرهايي از شراب طهور كه مايه لذت نوشندگان است (انهار من خمرلده لشارين ) با حزه چهارمين و آخرين قسمت از نهرهاي بهشتي را به اين صورت بيان مي كند ونهرهايي از عسل مصفا و انهار من عسل مصطفي و براي آنها در بهشت از تمام انواع ميوه ها موجود است و لهم فيها من كل الثمرات ميوه هاي رنگارنگ با طعم ها وعطرهاي متفاوت و بالاخره در شميش موهيت كه بر خلاف مواهب مادي قبلي جنبه معنوي و روحاني دارد و مي گويد براي انها است آمرزشي از سوي پروردگارشان مغفره من ربهم رحمتي عظيم و گسترده كه تمام لغزش هاي آنها را مي‌پوشاند و به آنها اطمينان و آرامش مي‌بخشد و محوب درگاه حق مي‌كند و مصداق رضي الله عنهم و رضوا عنه ذلك لغفور العظيم هم خدا از آنها راضي است و هم آنها از خدا راضي و اين پيروزي بزرگي است آيه مائده 119

در آيه 15 سوره محمد به نهرهاي آب و شير و شراب طهور و عسل اشاره شده است كه ممكن است اولي براي رفع تشنگي و دومي تغذيه سومي نشاط و چهارمي لذت قوت مي آفريند.

در ايات ديگر قرآن آمده است كه همه بهشتيان از همه اين نوشيدنيها نمي‌نوشند بلكه سلسله مراتبي دارد كه به تناسب آن بهره مند مي‌شوند در سوره مطففين آيه 28 مي خوانيم عينا شرب بها المقربون چشمه اي است كه مقربان درگاه خدا از آن مي‌نوشند شراب طهمور خمر و شراب بهشتي هيچ گونه ارتباطي با خمر و شراب آلوده دنيا ندارد همانگونه كه قرآن در توصيف آن در جاي ديگر گفته است لافيها غول و لاهم عنها نيز قون آن نمر و شراب نه مايه فساد عقل است و نه موجب مستي مي شود  وجزء هوشياري و نشاط ولذت روحاني چيزي ديگر در آن نيست در توصيف نهرهاي بهشتي در يك مورد باغير اسن (بوي آن تغيير نيافته و در مورد ديگر لم ننيغير طعمه (طعم آن دگرگون نشده آمده است و اين نشان مي‌دهد كه نوشابه ها و غذاهاي بهشتي هميشه به همان طراوت و تازگي روز نخست است و در بهشت جايي براي موجودات فاسد كننده نيست وهمه چيز آن هميشه صاف و پاك و سالم و تازه است در آيه مورد بحث و بسياري از آيات ديگر از ميان غذاهاي بهشتي بيشتر روي ميوه تكيه شده است ميوه هاي متنوعي كه باب همه ذائقه هاست و اين نشان مي دهد كه ميوه مهمترين غذاي بهشتي است حتي بهترين و سالم ترين غذاي انسان در اين دنيا ميوه است.

 

سوره طه آيه 46 تا 55

در آيه لمن خاف مقام به جنتان براي كسي كه از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشت است در اينجا جنتان دو باغ بهشت ممكن است بهشت اول بهشت مادي و جسماني است و بهشت دوم بهشت معنوي و روحاني كه در در آيه 15 سوره محمد نيز به آن اشاره شد بهشت جسماني نهرها از زير درختانش مي گذرد و همسران پاك در آن هستند و بهشت معنوي منظور خشنودي خدا است.

كه بهشت اول به عنوان پاداش اعمال و بهشت دوم به منظور بهره برداري از فضل خدا يا اينكه بهشت براي اطاعت و ديگري براي ترك معصيت يا اينكه يكي براي ايمان و عقيده و ديگري براي اعمال صالح و مانند آن سپس در توصيف اين دو بهشت مي‌افزايد آنها داراي انواع نعمت ها و درختان پرشاخه با طراوتند (ذواتافنان) افنان در اصل به معني شاخه هاي تازه و پربرگ است و گاه به معني نوع نيز مي‌آيد در آيه مورد بحث در هر يك از اين دو معني ممكن است استعمال شده باشد در صورت اول اشاره به شاخه‌هاي با طراوت و درختان بهشتي است و در صورت دوم اشاره به تنوع نعمت‌هاي بهشتي و انواع مواهب است اين احتمال نيز وجود دارد كه درختان بهشتي به گونه‌اي هستند كه در يك درخت شاخه هاي مختلفي است و بر هر شاخه نوعي از ميوه‌ها از آنجا كه يك باغ سرسبز وخرم و پرطراوت علاوه بر درختان بايد چشمه‌هاي آب جاري داشته باشد در آيه بعد مي‌افزايد در آن دو بهشت دو چشمه به طور مداوم جريان دارد (فيها عيتان تجريان) بعضي از مفسران اين دو چشمه را به چشمه‌هاي سلسبيل و شنيم كه در آيه هاي 18 دهر و 27 مصففين آمده تفسير كرده اند و بعضي به دو چشمه شراب طهور و عسل مضمي كه در سوره محمد آمده است تعبير كرده اند در آيه فيها من كل فاكهه زوجان به ميوه هاي بهشتي كه در آنها از هر نوع ميوه‌اي دو نوع وجود دارد يك نوع آن را در دنيا ديده‌ايد نوع ديگر هرگز شبيه و نظير آن را در جهان نديده‌ايد.

در آيه متكئين علي فرش بطائنها من استبرق در حالي كه بهشتيان بر فرشهاي شته وتكيه كرده اند كه آستر آنها از پارچه‌هاي ابريشمن است معمولا انسان وقتي تكيه مي‌كند كه در محيطي آرام و در نهايت امنيت باشد اين تعبير نشانه آرامش كامل روح بهشتيان است فرش جمع فراش به معني فرشهايي است كه گسترده مي شود در اين جا گران قيمت ترين پارچه‌اي كه در دنيا تصور مي‌شود آستر اين فرشها ذكر شده اشاره به اينكه قسمت رويين آن چيزي است كه از لطافت و زيبايي و جذابيت در وصف نمي‌گنجد در آيه 56 سوره الرحمن آمده فيهن قاصدات الطرف در اين قصرهاي بهشتي زناني هستند كه جز به همسران خود چشم ندوخته و جز به انها عشق نمي‌ورزند و هيچ جن و انس قبلا با آنها تماس نگرفته است (لم يطمثهن انس قبلهم و الاجان بنابراين آنها دوشيزه‌اند ودست نخورده و پاك از هر نظر «طرف» به معني پلك چشم ها است و از آنجا كه هنگام نگاه كردن پلكها به حركت در مي‌آيد كنايه از نگاه كردن است بنابراين تعبير قاصدات الطرف اشاره به زناني است كه نگاه كوتاه دارند يعني فقط به همسراشان عشق مي‌ورزند و اين يكي از بزرگترين امتيازات همسر است كه جز به همسرش نينديشد و به غير او علاقه نداشته باشد سپس به توصيف بيشتري از اين همسران بهشتي پرداخته مي‌گويد آنها همچون ياقوت و مرجانند كاالهن الياقوت و المرجان به سرخي و صفا و درخشندگي ياقوت با سفيدي و زيبايي شاخه مرجان كه هنگامي كه اين دو رنگ به هم آميزند زيباترين رنگ را به آنها مي‌دهند و زنان مؤمن در سن 16 سالگي و مردان سن 23 سالگي زندگي مي كنند . چه كساني وارد دوزخ خواهند شد.

كساني كه به خدا كفر ورزيدند و از دستورات او اطاعت نكنند را حق را ببندند حق مردم را ضايع كنند و به مردم ظلم و ستم كنند و توشه‌اي براي جهان آخرت خود فراهم نكنند وارد دوزخ خواهند شد تا طعم عذاب هاي خداوند را بچشند.

منظور از دوزخ چيست؟

دوزخ گودالي است بي‌پايان و آتشي است افروخته شده از عضب يزدان و زنداني اخروي است كه در آن انواع عذاب ها و اصناف شدتها و اقسام بلاها است كه انسان قادر به درك آن نيست در جهنم انواع شدتها وناراحتي ها موجود است و اندكي آسايش و راحتي نيست.

خوردنيها و آشاميدنيهاي جهم

در آيات 50-43 سوره دخان آمده است ان شجره الزقوم درخت زقوم غذاي گناهكاران است زقوم نام گياه تلخ و بدبو و بدطعم است همانند فلز گداخته در شكم گنهكاران مي‌جوشد در خبر است كه عذاب گرسنگي را به دوزخيان مسلط مي‌كنند و آنان به ناچار شكم هاي خود را از زقوم پرسازند پس از آن تشنگي را چنان بر آنها چيره مي‌كنند و حميم به آنان داده مي‌شود به قسمي گرم است كه اندرون آنها را ريزيه ريزه مي كند كه اگر قطره‌اي از آن بر كوههاي دنيا بريزند آنها را متلاشي مي سازد.

در آيه كاالمهل يغلي في البطون مهل به گفته بسياري از مفسران و ارباب لغت مذاب و گداخته  است و حميم هم به معني آب داغ و جوشان است به هر حال هنگامي كه گياه زقوم وارد شكم آنها مي شود حالت حرارت فوق العاده‌اي ايجاد كرده و همچون آبي جوشان غليان پيدا مي‌كند و به جاي اينكه اين غذا مايه قوت و قدرت گردد بدبختي و عذاب و درد و رنج مي‌افيند سپس مي‌فرمايد به ماموران دوزخ خطاب مي شود اين كافر پرگناه را بگيرد و به ميان دوزخ پرتابش كنيد خذوه فاعتلوه الي السواء الجحيم سپس به ماموران دوزخ خطاب مي‌شود كه بر سر او از عذاب سوزان  بريزيد ثم صبوا فوق راسه من عذاب الحجيم

به اين ترتيب هم از درون مي سوزند و هم از بيرون تمام وجودشان را آتش فرا گرفته و در وسط آتش نيز آب سوزان بر آنها مي‌ريزند و همانطور كه طبيعت دوزخ است باز به حال اول برمي‌گردد چرا كه در آنجا مرگي نيست بعد از اين همه عذاب هاي دردناك جسماني مجازات بانكاه رواني آنها شروع مي‌شود به اين مجرم گناهكار و بي ايمان گفته مي‌شود بچش تو همان كسي هستي كه به گمان خود از همه قدرت مندتر ومحترم‌تر بودي در مجمع البحرين درباره خوراكيهاي ديگر دوزخيان آمده است كه آنچه از شكم دوزخيان بيرون مي‌آيد پس از خوردن زقوم همان دوباره خوراكشان مي‌شود واز آن جمله ضريع است كه چيزي است شبيه خار از حنظل تلختر و از لاشه بدبوتر واز آتش سوزنده تر است .

در سورهحج قطعت لهم ثياب من نار از لباس هاي جهنميان سخن به ميان آمده است كه براي كفار جامه‌هايي از آتش بريده شده و آماده شد است و در سوره ابراهيم آمده است سرابيلهم من قطران و تغثي وجوههم النار يعني لباسهاي ايشان از قطرات است و مي‌پوشانند رويهايشان  را آتش و قطران كه چيزي است سياه و بدبو كه بيشتر چرب دار مي‌ماند كه او را با پوست مي‌سوزانند و نيز به آتش زود شعله ور مي‌گردد در روايت‌ها آمده كه اگر جامه‌اي از جامه‌هاي جهنم را بين اسمان و زمين دنيا آويزان سازند تمام اهل زمين از بوي گند و حرارتش خواهند مرد.

 

جهنم و درهاي آن

آيه 4 سوره حجرالها سبعه ابواب لكل باب منهم جزو مقوم

جهنم هف در دارد و براي هر دري گروه معيني از آنها تقسيم شده اند واضح است كه تعدد درها مانند تعدد درهاي بهشت نه به خاطر كثرت واردان به جهنم است به طوري كه از يك در كوچك نتوانند وارد شوند و نه جنبه تشريقاتي دارد بلكه در حقيقت اشاره به عوامل گوناگوني است كه انسان را به سوي جهنم مي‌كشاند هر نوع از گناهان دري محسوب مي‌شود در خطبه جهاد در نهج البلاغه مي‌خوانيم جهاد دري از درهاي بهشت است كه آن را به روي بندگان خاصش گشوده است و يا در حديث ديگر مي‌خوانيم شمشير كليد‌هاي بهشتند و امام باقر (ع) مي‌فرمايند بهشت هشت در دارد در حالي كه اين آيه 7 در براي جهنم بيان مي كنند اين تفاوت اشاره به اين است كه هر چند درهاي ورود به بدبختي و عذاب فراوان باشد ولي با اين حال درهاي وصول به سعادت و خوشبختي از آن افزونتر است.

اسفل دركات آن جهنم است و فوق آن نطي و فوق ان حطمه و فوق آن سقر و فوق آن جحيم و فوق آن سعير و فوق آن ها ويه مي‌باشد و البته عذاب هاي اين طبقات متفاوت خواهد بود.

 

پاسخ به چند سوال :

1-     آيا رستاخيز براي حيوانات هم وجود دارد

شك نيست كه نخستين شرط حساب و جزا مسئله عقل و شعور و بدنبال آن تكليف و مسئوليت است طرفداران اين عقيده مي گويند مداركي در دست است كه نشان مي دهد حيوانات نيز به اندازة خود داراي درك و فهمند از جمله: زندگي بسياري از حيوانات آميخته با نظام جالب وشگفت انگيزي است كه روشنگر سطح عالي فهم و شعور آنها است كيست كه دربارة مورچگان و زنبور عسل و تمدن عجيب آنها و نظام شگفت انگيز لانه و كند و سخناني نشنيده باشد و بر درك و شعور تحسين آميز آنها آفرين نگفته باشد گرچه بعضي ميل دارند همه اينها را يك نوع الهام غريزي بدانند اما هيچ دليلي براين موضوع در دست نيست كه اعمال آنها به صورت غريزه و بدون عقل انجام مي‌شود چه مانعي دارد كه اين اعمال همانطور كه ظواهرشان نشان مي دهد ناشي از عقل ودرك باشد بسيار مي‌شود كه حيوانات بدون تجربه قبلي در برابر حوادث پيش بيني نشده دست به ابتكار مي زنند مثلا گوسفندي كه در عمرش گرگ را نديده براي نخستين بار كه آن را مي‌بيند به خوبي خطرناك بودن اين دشمن را تشخيص داده و به هر وسيله كه بتواند براي دفاع از خود و نجات از خطر متوسل مي‌شود علاقه‌اي كه بسياري از حيوانات تدريجا به صاحب خود پيدا مي‌كنند شاهد ديگري براي اين موضوع است بسياري از سگهاي درنده و خطرناك نيست و صاحبان خود و حتي فرزندان كوچك آنان مانند يك خدمتگذار مهربان رفتارمي‌كنند داستانهاي زيادي از وفاي حيوانات و اينكه انها چگونه خدمات انساني را جبران مي‌كنند.

در كتابها و در ميان مردم شايع است كه همه آنها را نمي‌توان افسانه دانست و مسلم آن است كه آنها را به آساني نمي‌توان ناشي از غريزه دانست زيرا غريزه معمولا سرچشمه كارهاي يكنواخت و مستمر است اما اعمالي كه در شرايط خاصي كه قابل پيش بيني نبوده بعنوان عكس العمل انجام مي‌گيرد به فهم و شعور شبيه تر است تا غريزه و يا امروزه بسياري از حيوانات را براي مقاصد قابل توجهي تربيت مي‌كنند سگهاي پليس براي گرفتن جنايتكاران كبوترها براي رساندن نامه ها و بعضي از حيوانات براي خريد جنس از مغازه ها و حيوانات شكاري براي شكار كردن از همه اينها گذشته در آيات متعددي از قرآن مطالبي ديده مي شود كه دليل قابل ملاحظه اي براي فهم و شعور بعضي از حيوانات محسوب مي‌شود. داستان فرار كردن مورچگان از برابر شكر سليمان ـ داستان آمدن هدهد به سباويمن منطقه و آوردن خبرهاي هيجان انگيز براي سليمان شاهد اين مدعاست.

در روايت اسلامي نيز احاديث متعددي در زمينه رستاخيز حيوانات ديده مي‌شود از جمله از ابوذر نقل شده كه مي‌گويد ما خدمت پيامبر بوديم كه در پيش روي ما دو نيز به يكديگر شاخ زدند پيامبر فرمود.

ميدانيد چرا اينها به يكديگر شاخ زدند حاضران عرض كردند نه پيامبر فرمود ولي خدا مي‌داند چرا؟ و به زودي در ميان آنها داوري خواهد كرد در روايتي از طريق اهل تستن از پيامبر نقل شده كه در تفسير اين آيه فرمودند.

ان الله يحشر هذه الامم يوم القيامه و يقتص من بعضها لبعض حتي يقتص للجماء من القرناء خداوندتمام جنبندكان راروزقيامت برمي انگيزدوقصاص بعضي ازبعضي ديگررا ميگيرد حتي قصاص حيواني كه شاخ نداشته و ديگري بي‌جهت به او شاخ زده است از او خواهد گرفت در آيه 5 سورة تكوير نيز مي‌خوانيم و اذالوحوش حشرت هنگاميكه وحوش محشور مي‌شوند اگر معني اين آيه را حشر در روز قيامت بگيريم يكي ديگر از دلايل نقلي بحث فوق خواهد بود.

اگر آنها رستاخيز دارند تكليف هم دارند.

آيا مي‌توانيم قبول كنيم كه حيوانات تكاليفي دارند با اينكه يكي از شرايط مسلم تكليف عقل است و به همين جهت كودك و يا شخص ديوانه از دايره تكليف بيرون است؟ آيا حيوانات داراي چنان عقلي هستند كه مورد تكليف واقع شوند؟ و آيا مي‌توان باور كرد كه يك حيوان بيش از يك كودك نابالغ و حتي بيش از ديوانگان درك داشته با شدو اگر قبول كنيم كه آنها چنان عقل ودركي ندارندچگونه ممكن است تكليف متوجه آنها شود در پاسخ بايد گفت كه تكليف مرحله اي داردو هر مرحله ادراك عقل متناسب خود مي خواهد تكاليف فراواني كه در قوانين اسلام براي يك انسان وجود دارد به قدري است كه بدون داشتن يك سطح عالي از عقل و درك انجام آنها  ممكن نيست و ما هرگز نمي‌توانيم چنان تكاليفي را براي حيوانات بپذيريم زيرا شرط آن در آن‌ها حاصل نيست اما مرحلة ساده و پايين‌تري از تكليف تصور مي‌شود كه مختصر فهم و شعور براي آن كافي است ما نمي‌توانيم چنان فهم و شعور و چنان تكاليفي را بطور كلي درباره حيوانات انكار كنيم حتي درباره كودكان و ديوانگاني كه پاره‌اي از مسائل را مي‌فهمند انكار همه تكاليف مشكل است اگر نوجوان 14 ساله كه به حد بلوغ نرسيده ولي كاملاً مطالب را خوانده و فهميده‌اند در نظر بگيريم اگر آنها عمداً مرتكب قتل نفس شوند در حالي كه تمام زيانهاي اين عمل را مي‌دانند آيا مي‌توان گفت هيچ گناهي از آنها سر نزده است قوانين كيفري دنيا نيز افراد غير بالغ را در برابر پاره‌اي از گناهان مجازات مي‌كند گرچه مجازت‌هاي آنها مسلماً حفيف‌تر است بنابراين بلوغ و عقل‌ كامل شرط تكليف در مرحله عالي و كامل است در مراحل پايين‌تر بعضي در مورد پاره‌اي از گناهانيكه قبح و زشتي آن براي افراد پايين‌تر ونيز كاملاً قابل درك است بلوغ و عقل كامل را نمي‌توان شرط دانست.

آيا اين آيه دليل برتناسخ است.

عجيب اينكه بعضي از طرفداران عقيده خرافي تناسخ به اين آيه براي مسلك خود استدلال كرده‌اند و گفته‌اند آيه مي‌گويد حيوانات امتهايي همانند شما هستند در حاليكه مي‌دانيم آنها ذاتاً همانند ما نيستند بنابراين بايد بگويم ممكن است روح انسانها پس از جدا شدن از بدن در كالبد حيوانات قرار بگيرند با اين وسيله كيفر بعضي از اعمال سوء خود را بيبنند ولي علاوه بر اينكه عقيده به تناسخ بر خلاف قانون تكامل و بر خلاف منطق عقل مي‌باشد و لازمه آن انكار معاد است آيه بالا به هيچ وجه دلالتي بر اين مسلك ندا رد زيرا همانطور كه گفتيم حيواني از جهاني همانند مجتمعات انساني هستند و اين شباهت جنبه فعلي دارد نه بالقوه زيرا آنها نيز سهمي از درك و شعور دارند و سهمي از مسئوليت و سهمي از رستاخيز و از اين جهات شباهتي به انسانها دارند اشتباه نشود و تكليف و مسئوليت انواع جانداران در يك مرحله خاص مفهومش اين نيست كه آنها داراي رهبر و پيشوايي براي خود هستند و شريعت و مذهبي دارند آنچنان كه از بعضي صوفيه نقل شده است بلكه رهبر آنها در اين گونه موارد تنها درك و شعور باطني آنها است يعني مسائل معيني را درك مي‌كند و باندازه شعور خود در برابر آن مسئول هستند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 02 اسفند 1393 ساعت: 17:11 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره ضرورت شناخت حضرت مهدی (عج)

بازديد: 189

شناخت امام زمان چه  ضرورتي دارد؟

 بلي، اوضاع اين گونه بود تا اينكه به شخصي آشنا شدم كه به نظر مي رسيد مي تواند به سؤالاتم پاسخ دهد. در اولين برخورد به او گفتم: آيا مي تونم با شما بي پرده سخن بگم، به همه چيز در مورد امام زمان با ديده ي شك نگاه كنم و از صفر شروع كنم؟

او گفت: اگر غير از اين باشه اشتباه كردي. كساني كه ساختمان افكار و عقيده شونو از رو مي سازدن و زيربناي فكرشونو محكم نمي كنن، با يك طوفان سؤالات يا يك سيل مختصر، شبهات ساختمون شون خراب مي شه و همه ي ايمان و عقيده شون با سيل مي ره.

گفتم: پس من قبل از هر حرفي مي خوام بدونم اصلاً چه ضرورتي داره من امام زمان مو بشناسم و آيا اگه من بي توجه به او دنبال زندگي خودم باشم چيزي رو از دست دادم و ضرري كردم؟

گفت: اين آيه رو شنيدي كه خداوند مي فرماي:« اطيعو الله و اطيعو الرسول و اولي الامر منكم[1]»؟

گفتم: بله.

گفت: معناي اين آيه چيه؟

گفتم:«از خدا، رسول و اولي الامر اطاعت كنين.

گفت: درسته، حالا چطور ممكنه ما از كسي كه اونو نمي شناسيم اطاعت كنيم؟! مراد از اولي الامر در اين آيه امام و حجت خدا در هر زمانه و اگه انسان امام خودشو نشناسه نمي تونه از او اطاعت كنه، پس بايد اونو بشناسيم.

گفتم: از كجا معلوم كه مراد اولي الامر تو اين آيه امام زمان باشه؟

گفت: جالبه بدوني همين سؤال در صدر اسلام و هنگام نزول اين آيه مطرح شد. جابر يكي از اصحاب رسول خدا (ص) به اون حضرت گفت يا رسول الله ما خدا و رسول رو مي شناسيم اما نمي دونيم مراد از اولي الامر در اين آيه چه كساني هستن؟

حضرت فرمودند: مقصود از اولي الامر، علي و فرزندان معصوم اويند و تك تك اماما رو تا امام زمان نام بردن و اين روايت علاوه بر مدارك ما شيعيان، در برخي كتب اهل سنت هم اومده.[2]

من ضمن تشكر گفتم: حال فهميدم كه شناخت امام زمان يك تكليف واجبه چون وقتي اطاعت از ايشون واجب شد مقدمه ي اون هم كه شناخته، واجب مي شه.

او گفت: بله و دلايل و انگيزه هاي ديگه هم براي شناخت امام زمان داريم، مثلاً اين حديث پيامبر عزيزمون كه مورد اتفاق همه مسلموناست،«هر كس امام زمان خودشو نشناسه و بميره به مرگ جاهليت مرده»[3]اگه ترك كاري(شناخت امام زمان) موجب مي شه من در حكم جاهلان و مشركان قبل از اسلام باشم، آيا انجام اون كار ضرورت پيدا نمي كنه؟ پس ملاحظه مي كني كه مسأله ي آشنايي با امام زمان و شناخت اون حضرت خيلي مهم تر از اونه كه ما با اون برخورد مي كنيم.

وقتي صحبت به اينجا رسيد، خيلي بيشتر از قبل مشتاق شدم سؤالاتم را در باره ي امام زمان نزد او مطرح و شناخت خود را كامل كنم، اما وقت گذشته بود و قرار شد ادامه ي گفتگو در جلسه ي بعد صورت گيرد.

 

 

حداقل شناخت

گفت: منظورت چيه، چه مطلبي درباره ي اون حضرت دست آوردي؟

من در حالي كه دفترم را باز مي كردم گفتم: اونچه به عنوان شناخت امام زمان به دست آوردم خلاصه كردم و تو اين دفتر نوشتم؛ گوش كنين: نام  امام زمان ام مهدي است و ايشان در سحرگاه نيمه ي ماه مبارك شعبان در سال 255 هجري قمري متولد شدند، نام پدرشان امام حسن عسكري و نام مادرشان نرجس و محل ولادتشان سامراء بوده است. دوران امات ايشان همزمان با شهادت امام حسن عسكري در هشتم ربيع الاول سال دويست و شصت هجري قمري شروع شده و از همان زمان به دليل شرايط سخت حاكم و اينكه به شدت تحت تعقيب بودند ، مخفي گرديدند. دوران غيبت ايشان به دو دوره تقسيم مي شود:

1) غيبت صغري كه در آن مدت مدت افراد خاصي از محل حضرت اطلاع داشتند و چهارنفر به نوبت عنوان نمايندگان رسمي ايشان در بين مردم فعالانه حضور داشتند و ضمن ابلاغ دستورات آن حضرت به شيعيان، سؤالات مردم را به ايشان مي رساندند و پاسخ هاي حضرت را به آنها منتقل مي كردند.

اين دوران با احتساب دوران زندگي مخفي آن حضرت قبل از امامت، به هفتاد و چهار و بدون آن به شصت و نه سال مي رسد.

2) غيبت كبري: اين دوران با فوت آخرين نائب خاص آن حضرت در سال سيصد و بيست و نه هجري آغاز مي شود، كه حضرت در روزهاي آخر عمر او در نامه اي به او نوشتند تو به زودي از دنيا مي روي و كسي را بعد از خودت به عنوان نائب خاص من تعيين مكن[4]و از آن زمان غيبت كبري آغاز شد.

اين نوشته را كه خواندم به او گفتم: نظر شما چيه؟ اين شناخت امام زمان كافيه يا نه؟

او گفت: شناخت درجات و مراتبي داره، در مورد امام هم اولين قدم و حداقل شناخت اينه كه شخص اورو بشناسيم كه كدام فرد امام ماست و بدونيم كه او حجت خدا و پيشواي ما و جانشين پيامبر خدا در امور دين و دنياي ماست و اطاعت او بر ما واجبه، اما از اين حداقل كه بگذريم، هرچه بيشتر در باره ي امام خود بدونيم به خير و سعادت و رستگاري نزديك تر مي شيم و بهره مندي ما از بركات وجود او بيشتر مي شه. مثلاً همين كه تو در فكر اين هستي كه پاسخ سؤالات خودت و ديگران رو نسبت به اون حضرت به دست بياري، گامي در جهت ارتقاء شناخته كه بسيار ارزشمنده.

طفل پنج ساله و امامت

گفتم: بله، من  هنوز هم خيلي سؤال دارم اما قبل از همه دو سؤالي رو طرح مي كنم كه از نوشته هاي خودم برام پيش اومده. يكي اينكه با توجه به مطالعاتي كه داشتم اون حضرت در پنج سالگي به منصب امامت رسيدن. راستي يك طفل 5 ساله كه هنوز امتحاني نداده، سابقه اي نداره، چطور سابقه داشته كه يك كودكي مقامي به اين بلندي كسب كنه؟

او گفت: به نظر شما در چه سني شايسته است كسي  امام يا پيغمبر بشه؟

گفتم: البته من هم مي دونم «بزرگي به عقل است نه به سال» و مي دونم منظورم اينه كه وقتي كسي مثل پيامبر سي ، چهل سال زندگي مي كنه از عمل او براي ما مشخص مي شه كه شايستگي داره يا نه، اما در مورد يك كودك هنوز نمي تونيم قضاوت كنيم.

گفت: پس فايده ي اين سي، چهل سال  عمر كردن، شناخت ما نسبت به شايستگي هاي اون فرده؟ مگه نه؟

گفتم: آره.

گفت: اگه ما اون كسي كه بايد امامو تعيين كنه مي بوديم، نياز به اين گذشت زمان داشتيم، اما خداوند كه آگاه از گذشته و حال و آينده ست قبل از گذشت اين زمان نتيجه رو مي دونه و نيازي نداره كه اين مدت رو صبر كنه تا از حال بنده اش آگاه بشه، لذا با توجه به همون علم و آگاهي از ابتدا حجت خودشو انتخاب كنه.

گفتم، آها! حالا فهميدم. اشتباه من اينجا بود كه خدا رو با خودم مقايسه كردم ولي حالا روشن شدم. اما نگفتين اين كار سابقه داشته يا نه؟

گفت: بله در بين انبياء سابقه داشته، قرآن كريم نسبت به دو پيامبر بزرگ الهي، حضرت يحيي و حضرت عيسي خبر مي ده كه خداوند اين دو نفر رو در كودكي به پيامبري برگزيد.[5]تا اينجا معلوم شد كه خداوند صلاحيت ها رو مي دونه و نيازي به امتحان گرفتن نداره اما علاوه بر اين، ما  عالَم هاي ديگري هم قبل از اين عالم داشتيم كه در اونجا انسان ها امتحاناتي دادن و در فرصت مناسبي درباره ش صحبت مي كنيم. نتيجه ي اون امتحانات هم مي تونه در انتخاب پيامبر و امام مؤثر باشه.

 

 

در غيبت كبري چه بايد كرد؟

 ضمن تشكر، از ترس اينكه وقت جلسه تمام نشود زودتر سؤال دوم ام را مطرح كردم و گفتم: سؤال دومم از آغاز غيبت كبري ست كه آيا امام زمان با توجه به اينكه در دوران غيبت كبري نائب خاص ندارن، براي مردم فكري نكردن كه در مسائل فكري عقيدتي تكليف اونا روشن باشه؟

گفت: مگه مي شه امام به فكر پيروانش نباشه؟[6]اون حضرت در پاسخ به سوالات يكي از دوستان شون[7] كه به وسيله ي نائب دوم امام زمان[8] در غيبت صغري به او حضرت رسيده بود، نوشتند: پس از پايان دوران غيبت صغري مردم به نمايندگان عام من كه علماء و راويان حديث هستند مراجعه كنند كه آنان حجت من بر مردم و امناء الهي در بيان احكام دين هستند و همچنين، براي اين كه مردم در تشخيص متخصص در دين و عالم الهي ملاكي داشته باشن نوشتن:

« در امور خود به فقيه و عالمي كه پرهيز كار، هوي گريز، دين باور ودين نگه دار و گوش به فرمان دستوران امام خود باشد مراجعه كنيد و بدانيد كه همه ي علماء اين گونه نيستند، بلكه بعضي از آنها داراي اين شرايط مي باشند و قابليت نيابت ونمايندگي مرا دارند.[9]» ملاحظه مي كني، اون حضرت سال ها قبل از تمام دوران غيبت صغري و در زمان نائب دوم خودشون اين حقايقو براي مردم بازگو فرمودن و تكليف ما رو در اين دوران روشن كردن. پس ما هستيم كه بايد با دقت و تحقيق، عالم رباني و فقيه مورد نظر اون حضرت رو بشناسيم و با كمك و تبعيت از او به وظيفه ي خود عمل كنيم و رضايت امام زمان مونو جلب كنيم.

من كه به دليل شيريني بحث به كلي از ساعت غافل شده بودم آمدم سؤال ديگري مطرح كنم، اما او ضمن عذر خواهي خواست كه ادامه ي بحث به نشست بعدي موكول شود.

مهدي در كتاب هاي اهل سنت

او گفت: نام مقدس مهدي(ع) و مژده ي ظهور او در اسلام، اول بار بر زبان شخص پيامبر اكرم(ص) جاري شد و اون حضرت بشارت مهدي رو به دخترشون فاطمه داده و طبق نوشته ي اون عالم سنّي فرمودن:

«ابشري يا فاطمه فانّ المهدي منك» بشارت باد بر تو اي فاطمه كه مهدي از فرزندان توست[10] و مساله ي مهدي(ع) تا اونجا قطعي و حتميه كه سيوطي، عالم مشهور اهل سنت مي نويسه: پيامبر فرمودند«من كذّل المهدي فقد كفر» هركس مهدي را تكذيب كند كافر است.[11]

گفتم: خيلي جالبه كه اهل تسنن هم روايات مربوط به مهدي موعود را ذكر كردن.

گفت: پس اگر برات جالبه اين نكته رو بدون كه حتي در قديمي ترين كتاب حديثي اهل سنت يعني مسند احمد حنبل كه نويسنده ي اون قبل از ولادت امام مهدي(ع) از دنيا رفته، سخنان پيامبر اكرم(ص)درباره ي مهدي موعود به چشم مي خوره. يعني كسي كه خودش قبل از ولادت مهدي موعود در دنيا زندگي كرده و فوت كرده معتقد به مهدي موعود بوده.[12]

مهدي در اديان و مكاتب جهان

و از اون جالب تر اينه كه اصلا مساله ي اعتقاد به منجي موعود و آمدن شخصي كه همه عالم رو اصلاح مي كنه، يك مساله ي بين المللي و جهاني. همه اديان و فرقه هاي عالم معتقد به ظهور او هستن و همه ي انبياء گذشته و رهبران مذهبي، پيروان شون رو به آمدن مصلح غيبي و تشكيل دهنده حكومت واحد جهاني بشارت دادن. در هريك از آيين و اديان و مكاتب و ملل و اقوام از مصلح جهاني با تعبيرهاي متناسب با فرهنگ خودشون نام برده شده و سخن گفته شده. به قول شاعر:

هريك به زباني صفت حمد تو گويد

بلبل به غزلخواني و طوطي به ترانه

وقتي صحبت به اينجا رسيد او در حالي كه كاغذي از جيب ش در مي آورد گفت: اين عبارت رو از كتابي نوشته ام و آوردم كه برات بخونم. گوش كن:

«در آيين زرتشت از او به نام سوشيانت يا سوشيانس (نجات دهنده ي بزرگ جهان) و در ميان يهوديان به نام ماشيع (مهدي بزرگ) و در آيين هندي به نام آواتارا و در آيين بودايي به نام بوداي پنجم و در ميان برهمائيان به نام ويشنو و در كتاب شاكموني از كتب مقدس دادتك برهمائيان به نام آخرين وصي ممتاطا(محمد) و در كتاب پاتيكل به نام راهنما(هادي، مهدي) تعبير نموده اند. و اهالي صربستان در انتظار ماركوكراليويچ و گرزاسپه و يونانيان در انتظار كالويبرگ و اقوام اسكانديناوي در انتظار اودين و اقوام اروپاي مركزي در انتظار بوخص و اقوام آمريكاي لاتين در انتظار گوتزلكوتل و چيني ها در انتظار كرشنا به سر مي برند.»

 

مهدي در قرآن

وقتي صحبت به اينجا رسيد با تعجب پرسيدم: پس چرا مساله اي به اين مهمي در قرآن مطرح نشده و هيچ  اشاره اي هم در آيات قرآن به اون نشده؟

خيلي آرام از من پرسيد: شما با ترجمه و تفسير قرآن چقدر آشنا هستي؟

با خنده گفتم: من و ترجمه و تفسير! من هنوز روخوني قرآن كامل نيستم چه برسه به تفسير.

گفت: پس از كجا به اين محكمي ادعا مي كني هيچ اشاره اي در قرآن راجع به مهدي موعود نيست؟

گفتم: يعني مي خواين بگين در قرآن هم راجع به امام مهدي(ع) آيه اي داريم؟

گفت: بله، نه تنها يك آيه كه دهها آيه در قرآن به اين مساله مربوط مي شه. وقتي به تفاسير مراجعه كني مي بيني آيات زيادي هست كه مفرسين گفته ن مصداق كامل اين آيه شخص مهدي موعود يا روزگار اوست. البته نه اينكه نظر شخصي اونا باشه، رواياتي رو نقل مي كنن كه آيه رو بر مهدي موعود منطبق نموده. مثلاً در قرآن مي خونيم«اولئك حزب الله الا انّ حزب الله هم المفلحون»[13]

در بيان و توضيح اين آيه ، علامه حنفي قندوزي، عالم اهل سنت در كتاب خودش[14]حديثي از رسول خدا(ص) نقل مي كنه كه اون حضرت در مورد مهدي موعود (ع) فرموده ان:«او غيبت اختيار مي كند، سپس خروج مي كند و زمين را مالامال از عدل و داد مي نمايد، همان طور كه از جور و ستم پر شده. خوشا به حال صبر پيشگان و شكيبايان در دوران غيبت او. خوشا به حال پايداران به محبت او و ياران اش، آنها كساني هستند كه خداوند در كتاب خود وصف شان كرده و فرموده: هدي المتقين الذين يومنون بالغيب، و نيز فرموده: اولئك حزب الله الا انّ حزب الله هم المفلحون.»

ملاحظه مي كني چگونه اين آيه رو پيامبر اكرم مربوط به مهدي موعود و ياران او دونسته ن. از اين گونه آيات دهها نمونه در قرآن داريم كه مفسران شيعه و سني روايات مربوطه را در ذيل اونها آورده ن.

گفتم: خيلي عاليه، دهها آيه! من خيال مي كردم حتي يك آيه هم در قرآن به مساله مهدي موعود اشاره نداره، اما حيف كه من نمي تونم  از اين تفاسير استفاده كنم. هم اكثر شون عربي ين و هم مفصل و متعدد. كاش مي تونستم آيات قرآن رو كه مرتبط با امام زمان مه مطالعه كنم. به نظر شما چطور مي تونم به خواسته م برسم؟

گفت: خوشبختانه اين آيات رو بعضي از نويسندگان در كتاب مستقلي جمع آوري كردن. من در اين زمينه دو كتاب بهت معرفي مي كنم، يادداشت كن.

1ـ كتابيه با نام«المحجه في مانزل في القائم الحجه»  تاليف عالم بزرگ شيعه سيد هاشم بحراني ـ اين كتاب به فارسي هم ترجمه شده تحت عنوان«سيماي حضرت مهدي در قرآن».

در اين كتاب 120 آيه از آيات قرآن كه به مهدي موعود و مسائل مربوط به اون حضرت، تأويل شه و با ذكر روايات مربوطه جمع آوري شده.

2ـ كتاب«المهدي في القرآن»[15]كه دوبار ترجمه شده ، يك بار با نام«امام مهدي در قرآن» و بار ديگر با نام «موعود قرآن».

در اين كتاب هم 110 آيه از آيات مرتبط با مهدي موعود با ذكر روايات جمع آوري شده نكته ي جالب اينه كه در اين كتاب تمام رواياتي كه مي گه اين آيه قرآن مربوط به مهدي(ع) است، همگي از كتاب هاي حديثي اهل سنت جمع آوري شده.

من كه از خوشحالي در پوست نمي گنجيدم نام و مشخصات كتاب ها را يادداشت كردم و همين طور كه از جاي خودم بلند مي شدم تا خداحافظي كنم، گفتم: چقدر اين دو كتاب كه معرفي كردين جالبه، آدم از مراجعه به اين همه تفاسير و پيدا كردن اين همه آيه و روايت بي نياز مي شه ولي كاش يك كسي هم نظر اديان مختلف درباره ي موعود جهاني رو جمع آوري مي كرد تا به جاي مراجعه به كتاب هايي مانند تورات، انجيل و امثال اين ها، به همون كتاب مراجعه مي كرديم.

او گفت: خوشبختانه اين كار هم انجام شده. خيلي از نويسندگان نظريات اديان و مذاهب مختلف رو جمع آوري كرده ن، از جمله يكي از محققان[16]كتابي نوشته به نام«اوخواهد آمد» در اين كتاب عباراتي از كتاب هاي اديان و كيش هاي مختلف بدون كم و زياد دقيقاً نقل شده؛ از جمله دو عبارت از مت زبور، شش عبارت از تورات و ملحقات آن، پنج عبارت از انجيل هاي مختلف(متّي، يوحنّا، مرقس و لوقا) و ملحقات آنها، ده عبارت از كتاب هاي مقدس هنديان و دانشمندان آنان و ده عبارت از منابع زرتشتيان انتخاب شده و با ذكر نشاني دقيق در كتاب نقل شده.

وقتي كه بلند شده يم و داشتيم از اتاق خارج مي شديم،كنار طاقچه اي رسيديم كه در آن چند كتاب بود، دوست ام كه به قصد بدرقه ي من از اتاق خارج مي شد به من گفت: صبر كن، به نظرم كتابي كه گفتم اين جا باشه، يك مطلب جالب هست كه برات مي خونم ، بعد اگه خواستي كتاب رو ببر تمام شو بخون.

با كمي ورق زدن مطلب را پيدا كرد و شروع كرد به خواندن:

به سال 1359 ش. توفيقي دست داد و به هند سفر كرديم. در كشمير در مورد زبان سانسكريت جويا شدم، معلوم شد كه در دانشگاه سري نگر دو تن استاد هستند كه بر زبان سانسكريت تسلط دارند. ترتيبي داده شد كه چند ساعتي به خدمت شان رسيدم. از آنها در مورد آينده ي جهان پرسيدم، گفتند: آنچه در كتاب هاي مذهبي ما موجود است، اين است كه:«يك مرد آسماني در آخر الزمان ظهور مي كند ، ظلم و ستم را از پهنه ي جهان ريشه كن مي سازد، حكومتي را بر اساس عدالت و آزادي در سطح جهان تاسيس مي كند، ديگر در جهان از جهل و شر و تبهكاري اثري نمي ماند و همه ي انسان ها در برابر او خضوع مي كنند و همه ي جهان زير يك پرچم و تحت فرمان يك فرمانروا اداره مي شود...» همه ي اظهارات آنها دقيقاً با اعتقاد ما به ظهور مصلح جهاني منطبق بود. از آنها خواستم كه كتاب بخصوصي را كه حاوي اين مطالب باشد به من معرفي كنند، آنان نيز كتاب«گرگوار نهم» را معرفي كردند و متن سانسكريت آن را به من ارائه دادند و فرازهايي را از روي كتاب برايم خواندند و ترجمه كردند.

در اين موقع من با تشكر كتاب را از دوستم گرفتم و خداحافظي كردم.

قطعي بودن ظهور

گفت: بسيار خوب، پس من با يك مثال شروع مي كنم. اگه شخصي كه پدرش سال ها قبل از دنيا رفته، شبي اونو در خواب ببينه و پدر در عالم خواب به او بگه: من دوازده صندوقچه جواهرات در زيرزمين منزل دفن كرده ام، هنگامي كه اين شخص از خواب بيدار ميشه ابتدا به خودش ميگه عجب خوابي ديدم! معلوم نيست اثر غذاي ديشبه يا اثر افكار من كه هميشه در فكر گرفتاري هاي مادي خودم هستم، و يقين مي كنه كه خوابش باطله، اما با خودش مي گه من كه بيكارم؛ ضرري نداره كمي وقت مي ذارم و مقداري كف زيرزمين رو مي كنم. كلنگو برمي داره و مشغول مي شه، ناگهان با تعجب صندوقچه اي پيدا مي كنه. از شما مي پرسم، حالا چه مقدار احتمال مي ده خوابش درست باشه؟

گفتم: خيلي زياد.

گفت: حالا اگه صندوق دوم و سوم هم پيدا بشه چي؟

گفتم: ديگه يقين مي كنه كه خوابش درست بوده.

گفت: حالا اگه يازده صندوق رو پيدا كنه و چند متر ديگه زمين رو گود كنه و خبري از صندوق دوازدهم نباشه، آيا به نظر تو دست از كار مي كشه؟

گفتم: اگه من باشم و اين خواب و اين همه نشانه هاي درست، وقتي يازده صندوق رو به دست بيارم، اگه اونقدر گود كنم كه از اون طرف زمين سر دربيارم، دست بردار نيستم و تازه اگه پيدا نكنم تو نوع كار خودم شك مي كنم نه درستيِ خواب.

گفت: آفرين! حالا توجه كن كه اين خوابه و اين همه يقين آور، پس چطور اگه شخصيت با عظمتي همچون پيامبر اسلام، در بيداري وبا تاكيد و تكرار دوازده جانشين براي خودشون معرفي كنن و نوع بشر، يازده نفر از اونهارو پيدا كنه، آيا با به تاخير افتادن، انسان عاقل و مومن در صحت گفتار رسول خدا شك مي كنه؟

گفتم: هرگز! از اين مثال و توضيح تشكر مي كنم، اما منظور از تكرار و تاكيد رو خوب نفهميدم. لطفاً كمي بيشتر توضيح بدين.

گفت: با توجه به اينكه پيامبر عزيزمون بايد براي اين همه مسلمون كه تازه با دين خدا آشنا شده بودن، همه ي معارف و احكام و مسايل اخلاقي، اجتماعي و ... رو بيان مي كردن و به اختلافات و شكايات رسيدگي مي كردن، جنگ ها و دشمني ها ر پاسخگو مي بودن و دهها وظيفه ي خطير ديگه كه رودوش حضرت بوده، باتوجه به همه ي اين اشتغالات، به نظر تو چه قدر مناسب بود پيامبر ما در مورد مهدي موعود سخن بگن، با توجه به اينكه ايشون پس از چند صد سال و بعد از پايان امامت يازدهمين جانشين اون حضرت، به امامت مي رسيدن.

گفتم: در حد معرفي كلي و اشاره.

 

اين همه حديث

گفت: پس ببين اين مساله چه قدر براي حضرت مهم بوده كه با همه ي حوادثي كه تو تاريخ پيش اومده و آثار حديثي ازبين رفته، باز هم بيش از پانصد حديث درباره ي مهدي موعود از شخص پيامبر در دست ماست. كتابي است به نام«معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام» كه به دست گروه نويسندگان موسسه ي معارف اسلامي قم در پنج جلد تهيه شده. در جلدهاي اول و دوم اين كتاب مجموعا 560 حديث نبوي در موردمهدي عليه السلام از منابع شيعه و سني جمع آوري شده و در جلد سوم و چهارم 874 حديث از امامان اهل البيت عليه السلام و در جلد پنجم 265 آيه از قرآن كه به استناد بيش از پانصد حديث، به مهدي موعود و مسائل مربوط به غيبت و ظهور اون حضرت مرتبطه جمع آوري شده. آيا اين همه، تاكيد و تكرار نيست؟

من كه شگفت زده شده بودم  گفتم: با اين حساب در آيات و روايات ما اونقدر كه از مساله ي مهدي موعود سخن به ميون اومده از خيلي مسايل ديگه صحبت نشده.

گفت: همين طوره. چون كمتر مساله اي اهميت اش به اين پايه مي رسه.

تفاوت نظر شيعه و سني در مورد امام زما

گفتم: نكته اي كه برام خيلي جالبه اينه كه شما تو بيان مدارك مربوط به مهدي موعود مي گين« شيعه و سني نقل كرده ن» پس اختلاف ما با اهل تسنن بر سر اين مساله چيست؟

گفت: اونا هم مثل ما معتقد به ظهور مهدي موعود هستن، تنها تفاوت تو اينه كه عموم اهل تسنن مي گن مهدي موعود هنوز متولد نشده او در آخر الزمان به دنيا مي آيد و پس از رسيدن به چهل سالگي قيام مي كنه.

گفتم: خوب اونها راست مي گن يا ما؟

با خنده گفت: از من مي پرسي كه ما راست مي گيم ،‌اما بديهيه كه اونها هم مي گن ما راست مي گيم.

گفتم: من مي خوام روشن بشم و با دليل قبول كنم.

گفت: پس بدون اين حرفيه كه در بين اهل سن مشهور شده ولي اگه دنبال دليل و مدرك باشيم صحبت شيعه ثابت مي شه چون بسياري از مورخان و علماء اهل سنت هم اعتراف كرده ن كه مهدي موعود فرزند امام عسكري عليه السلام هستن و متولد شده ن و تعبيراتي در مورد اون حضرت از پيامبر نقل مي كنن، نظير: مهدي از اهل بيت پيامبره، مهدي از عترت پيامبر و از نسل فاطمه س، مهدي از فرزندان امام علي عليه السلامه، مهدي از فرزندان امام حسين عليه السلامه، مهدي از فرزندان امام علي ابن الحسين عليه السلامه، و تو بعضي از نقل ها از قول پيامبر اكرم، پدران حضرت مهدي از امام عسكري تا امام علي (ع) ذكر شده. با اين حرفاي روشن، چطور مي شه مهدي موعود فرزند امام عكسري باشه و هنوز متولد نشده باشه؟

گفتم: آيا اين روايات و حرفاي علماء اهل سنت نسبت به ولادت و نسب امام مهدي تو مجموعه اي جمع آوري شده يا نه؟

گفت: بله كتابي هست به اسم دانشمندان عامه و مهدي موعود[17]كه در اون كتاب نام و مشخصات و سخن يكصدو بيست نفر از دانشمندان  اهل سنت كه اعتراف به ولادت و نسب امام مهدي(ع) كرده ن، جمع آوري شده.

 

امام زمان چگونه بر امكانات نظامي پيشرفته غلبه مي كنند؟

گفتم: خوب دشمن هم كه به راحتي تسليم نمي شه. اونا امكانات پيشرفته و تجهيزات مدرن دارن. اصلاً چطور مي شه با اين همه سلاح هاي مخرب و پيشرفته مقابله كرد؟

گفت: وقتي خدا بخواد همه چيز ممكنه. خداوند قدرت هايي در اختيار امام زمان قرار ميده كه فوقِ همه ي اين قدرت هاست. طوفان، زلزله، طي الارض و قدرت هاي غير عادي ديگه همه در ا ختيار امام زمانه. فرض كن يك ناو عظيم هواپيما بر در حال حركت به سوي منطقه ي تحت نفوذ امام باشه،با يك اراده ي اون حضرت طوفاني بزرگ توي دريا بر پا مي شه و ناو با همه امكانات و نفراتش توي دريا غرق مي شه و... به اين ترتيب هيچ قدرتي توان مقابله با سپاه اون حضرت رو نداره . اصلاً اين كه تازگي نداره، مگر نشنيدي در زمان حضرت ابراهيم چه آتشي براي سوزاندن او تدارك ديده بودن،‌ولي وقتي خدا خواست ابراهيم پيروز بشه آتش بي تاثيرشد؟

مگه به امر خدا و با دستور حضرت موسي دريا براي بني اسرائيل شكافته نشد؟ مگه به اذن خدا كارد تيز در دست ابراهيم از كار نيفتاد؟ پس اين بار هم خدا حجت خودشو ياري مي كنه. مخصوصاً كه امام زمان ما وارث همه ي انبيا و اوصياء و جامع كمالات همه ي برگزيدگان عالم هستن و به همين جهت از هر پيامبر و امامي نشانه و شاهتي در اون حضرت هست و به حق ايشون مصداق اين جمله هستند كه: «هرچه خوبان همه دارند تو تنها داري».

 

شباهت هاي امام زمان به انبياء و امامان

گفتم: اگه ممكنه بيشتر توضيح بدين چطور امام زمان ما به همه ي انبياء و امامان شباهت دارن.

گفت: مثلاً از جهت طول عمر به حضرت آدم و حضرت نوح. از جهت پنهان بودن ولادت و غيبت از قوم و هيبت و شكوهمندي به حضرت موسي، از جهت جود و بخشش و زيبايي و نيز بودن در ميان مردم و شناخته نشدن به حضرت يوسف و از جهت قضاوت كردن به علم خود و نياز نداشتن به شاهد و دليل در قضاوت، به حضرت داود و از جهت جانبداري و حشمت به حضرت سليمان و از جهت برخورداري از فَرَج و گشايش پس از گرفتاري به حضرت ايوب و از جهت رجوع به ميان مردم پس از غيبت، در هيات جوانان به حضرت يونس و از جهت انقلاب و در هم كوبيدنِ جباران به حضرت محمد(ص) شباهت دارن. اگر توضيح بيشتري در اين زمينه و همچنين شباهت هاي حضرت به امامان(ع) خواسته باشي مي توني به كتاب «خورشيد مغرب»[18]مراجعه كني، البته در اين كتاب علاوه بر مطلب،‌نكات ارزشمند و زيباي فراواني در مورد امام زمان(ع) هست كه از اون ها هم بهره مي بري.

 

پرسش هاي بي پاسخ

آن روز وقتي صحبت هاي من تمام شد يكي از بچه ها گفت: من يه سوالي دارم. اين كه اين قدر گفته مي شه منتظر امام زمان باشين، اصلاً انتظار يعني چه؟ چه طور مي تونيم منتظر حضرت باشيم؟

هنوز حرف او تمام نشده بود كه يكي ديگر از بچه ها گفت: اين سوالا رو ول كنين،‌اگه آدم دنبال اين چيزا باشه بيشتر گيج مي شه چون اگه بخواي از اين حرف بزني اصلا مگه نمي گن امام زمان وقيت مياد كه دنيا پر از ظلم و جور باشه؟ پس چرا ما به فكر خوب شدن و آگاهي و تربيت خودمون و ديگرون باشيم؟ بياين اونقدر همه گناه و ظلم كنيم كه زودتر دنيا پر بشه و امام زمان مون بياد!

 يك دفعه  همه ي بچه ها زدند زير خنده، يكي از بچه ها همين طور كه مي خنديد گفت: بارك الله به اين طرح خوبت! تو اگه ترشي نخوري يه چيزي مي شي ها!

باز بچه ها خنديدند.

يكي ديگر از بچه ها گفت: راست مي گه، ول كنيم بابا! اين حرفا از قديم بوده. نبايد راجع به اين چيزها فكر كنيم، ما كار خودمونو انجام مي ديم.

من كه ديدم اوضاع خيلي بد شد و ذهن بچه ها خراب شد، با تجربه اي كه داشتم نتوانستم بي اعتنا باشم.

گفتم: من با حرفاي همه تون مخالفم، بالاخره از دو حال خارج نيست، هر حرفي يا حقه يا باطل. اگه باطله بايد بفهميم و كنارش بذاريم. اگه حقه بايد با دليل بفهميم وقبول كنيم. يعني چه كه جواب نداره. بايد ولش كنيم، كار نگيريم، من خودم يك وقتي سوالاتي داشتم كه خيال مي كردم هيچ كس نمي تونه جواب مو بده ولي بالاخره شخصي رو پيدا كردم كه به همه سوالام جواب داد.

يك دفعه همه ي بچه ها با هم گفتند: كي بود؟

گفتم: كاري نداره. هفته ديگه ميارمش اين جا تو همين جلسه، همين سوالارو ازش بپرسين. تازه اگه اونم جواب نداد، نمي شه بگيم جواب نداره.

خلاصه باهم قرار گذاشتيم جلسه ي بعد دوست من به جلسه مان بيايد و به سولات مان پاسخ دهد.

 

بايد براي تعجيل در ظهور گناه كنيم؟

يكي از بچه ها گفت: حرفاي شما خيلي واضح و خوبه و ما جواب سوالمونو گرفتيم اما با اين حساب مساله ي ظهور امام زمان چي مي شه؟ اگه ما همه خوب بشيم و در جهت خوب شدن ديگران تلاش كنيم كه ظهور، هي به تاخير مي افته، مگه نمي گن امام زمان وقتي مياد كه دنيا پر از ظلم و جور بشه؟ پس اگه ما جلوي ظلم رو بگيريم حضرت ديرتر ميان و اگه ظلم رو رواج بديم زودتر دنيا پر ميشه و حضرت ظهور مي كنن؟ آيا واقعاً همين طوره يا اين حديث ساختگي و جعليه؟

دوست ام گفت: هيچ كدوم، من اول يه نكته رو خدمت شما تذكر بدم، بعد معناي حديث رو توضيح مي دم. اون نكته اينه: همون طور كه امروز در هر رشته ي علمي و فني مساله تخصص مطرحه و حتي ما در مسائل كم اهميتي مانند اصلاح سر  يا دوختن كفش به متخصص و بلكه اگر بتونيم به متخصص ترين افراد در اون رشته مراجعه مي كنيم، حديث شناسي كه از مهم ترين و حياتي ترين مسائل فرهنگي ماست نمي تونه از اين قاعده مستثني باشه و خوشبختانه در اين زمينه هم متخصصان لايقي داريم و هم كتاب هاي ارزشمندي نوشته شده،لذا ما نمي تونيم به مجرد اينكه معناي يك حديث رو درست نفهميديم، يا با فكر و سليقه ي ما هماهنگ نبود فوراً حكم كنيم كه اين حديث ساختگيه؛ همون طور كه نمي تونيم به دليل وجود احادث ساختگي همه ي احاديث رو كه سرمايه هاي عظيم علمي و فرهنگي ما هستند كنار بگذاريم. بلكه با مراجعه به متخصصان ، هم احاديث صحيح رو شناسايي مي كنيم و هم مفهوم و تفسير اونها رو بدست مياريم و از اونها استفاده مي كنيم. اگه وجود نادرستي ها سبب مي شدكه ما از درست ها استفاده نكنيم پس بايد از اسكناس هم به دليل وجود اسكناس تقلبي استفاده نكنيم و از طلا به دليل وجود زينت آلات بدلي صرف نظر كنيم، اما مي بينيم خيلي راحت اهل فن اسكناسهاي تقلبي رو شناسايي مي كنن، بدل هارو مشخص مي كن؛ در مورد حديث هم همين طوره.

اما در مورد سوالي كه شما مطرح كردين؛

در مورد ظهور امام زمان(ع) روايات متعددي داريم كه مي شه اون ها رو به دو دسته تقسيم كرد. در بعضي رويات اموري كه در ظهور حضرت موثر و به اصطلاح علت تعجيلي در فرج و ظهور حضرت هستن معرفي شده و در بعضي روايات شرايط و حال و هواي روزگار ظهور توصيف شده.

براي اينكه مطلب روشن تر بشه مثالي مي زنم.

فرض كنين در منطقه اي هستيم دور از شهرو آبادي و فاصله ي زيادي تا طبيب داريم و اتفاقاً كسي در اونجا حال اش به هم ميخوره و ما تلفن مي زنيم و تقاضاي آمدن طبيب مي كنيم. در همون زمان برف هم شروع به باريدن مي كنه، حالا در چنين شرايطي دو تا مساله مطرح مي شه، يكي اينكه اگه مكرر تماس بگيريم و جدي تر تقاضا كنيم دكتر زودتر مياد و ديگه اينكه تا دكتر برسه، بست سانت برف روي هم جمع ميشه. اين دو تا حرف چقدر با هم فرق مي كنه؟! اولي علت اومدن طبيبه، يعني اگه ما تقاضامونو جدي تر مطرح كنيم و پيگير باشيم، واقعاً در زودتر اومدن طبيب تاثير داره، اما دومي فقط پيش بيني شرايطه و زياد شدن برف ها باعث نمي شه دكتر حتما بياد، پس حالا اگه كسي بگه بياين برفاي جاهاي ديگه رو بياريم اينجا رو هم بريزيم تا دكتر زودتر بياد، چقدر اشتباه كرده؟

در مورد مساله ظهور هم همين طوره. بعضي كارها مثل دعاكردن، گناه نكردن، كسب آمادگي، اينها در زودتر شدن ظهور تاثير دارن اما پرشدن دنيا از ظلم و جور پيش بيني شرايط ظهوره و هرگز اين طور نيست كه اگر ما بيشتر ظلم كنيم، زودت ظهر محقق ميشه، و لذا در روايات به اون موارد اول تشويق شديم و از ظلم و گناه نهي شديم. مثلاً در حديثي از قول امام صادق(ع) اين طور مي خوانيم:

من سره ان يكون من اصحاب القائم فلينتظر و ليعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر فان مات و قام القائم بعده كان له من الاجر من ادركه[19]

يعني هركس دوست دارد از اصحاب قيام كننده ي برحق (حضرت مهدي عليه السلام) باشد بايد منتظر آن حضرت باشد و بايد در حالي كه انتظار آن حضرت را مي كشد از گناه پرهيز كند و اخلاق پبسنديده داشته باشد؛ حال اگر با اين خصوصيات قبل از قيام آن حضرت از دنيا برود، اجر و پاداش همان افرادي را دارد كه حضرت را درك مي كنند و در زمان آن حضرت، ياور ايشان اند.

ملاحظه مي كنيم امام صادق(ع) در اين روايت انسان ها رو از گناه نهي و به پاكي و اخلاق توصيه كردن، پس ظلم و گناه چيزي نيست كه باعث اومدن حضرت باشه بلكه توصيفي از شرايط و اوضاع و احوال اون زمانه.

سوالي رو كه مدت ها ذهن مو به خودش مشغول كرده مطرح كنم؟

دوست ام گفت: بفرماييد، ما براي همين دور هم جمع شديم كه براي سوالات مون پاسخي پيدا كنيم.

گفتم: ببينيد، ما قبول داريم كه وقتي امام زمان ظهور كنن خيلي براي دنيا مفيدو پر خير و بركتن و دنيا دگرگون مي شه و ظلم ريشه كن مي شه، ولي حالا كه غائب هستن، براي مردم چه فايده اي دارن و اصلاً چطور ميشه اگه همون روزگاري كه مي خوان ظهور كنند متولد مي شدن، مثلا به چهل سالگي مي رسيدن و بعد ظهور مي كردن؟

دوست ام گفت: آثار و بركات امام زمان(ع) براي مردم از جهتي به دو دسته قسيم مي شه، يكي آثار ظهور حضرت، يعني او آثاري كه در هنگام ظهور و قيام حضرت به وجود مياد، مثل از بين رفتن ظلم و جهل و فقر و گسترش عدل و علم و بندگي خدا در همه ي عالم؛ و دوم آثار وجود حضرت، يعني همين كه امام زمان(ع) وجود دارند بدون آنكه ما حضرت رو ببينيم. اصل وجودشون فوائر و بركات زيادي داره كه اگر امام نمي بود و در آينده متولد مي شد مردم در اين مدت از اون‌ آثار و بركات محروم بودن سوال شما از اين قسم دومه، اما پيشنهاد من اينه كه اگه موافق باشين هين مساله رو موضوع تحقيق قرار بديم و همه ي ما تا جلسه ي بعد درباره ي آثار وجودي اما (ع)مطالعه و در جلسه بعد مطالب رو مطرح و جمع بندي كنيم.

بچه ها از اين پيشنهاد استقبال كردند ولي يكي از بچه ها گفت: براي اين منظور از چه منابع و كتابهايي مي تونيم كمك بگيريم؟

دوستم گفت: من چند كتاب معرفي ميكنم.

كتابهايي مثل خورشيد مغرب و نيز مهدي موعود كه ترجمه ي بحار الانوار با پاورقي هاي خوبيه، البته ترجمه ي اون بخشي از بحارالانوار كه مربوط به امام زمانه، وكتاب امامت و مهدويت اين كتابها در بحث ما، كمك هاي خوبي هستن.

با اين اميد كه جلسه ي آينده جلسه ي مفيد و پر بار باشه جلسه ي آن هفته مان خاتمه يافت.

 

فوايد ياد امام زمان(ع)

يكي از بچه ها گفت: عذر مي خوام، من براي اينكه روشن بشم مي پرسم. ياد حضرت چه فايده اي داره؟ حالا به فرض من تونستم صبح تا شب به ياد ايشون باشم، چي ميشه؟

دوست ام گفت: سوال خوبي كردي، شايد يه علت اينكه ما سعي نمي كنيم زياد به ياد امام زمان مون باشيم همين ندونستن فايده هاست. دقت كنين، اصلا به ياد بودن يكي از نشانه هاي دوستي و محبته و هر دوستي به ياد دوست ش هست. لابد براي شما هم اتفاق افتاده كه گاهي به دوستي برخورد كرديم، او پس از احوالپرسي گفته اتفاقاً امروز صبح به ياد تو بودم، همين خبري كه او به شما مي ده و مي فهميد به يادتون بوده، شما رو خوشحال مي كنه و محبت او رو در دل شما زياد مي كنه. او با اين كارش اعلام كرده كه واقعاً به شما علاقه داره. ما هم هرچه بيشتر به ياد امام زمان مون باشيم، بيشتر به اون حضرت اظهار ارادت و علاقه كرديم.

نكته ي ديگر اينكه دوستي و محبت دو طرفه س . وقتي شما متوجه شدين دوست تون به ياد شما بوده، شما هم بيشتر به ياد او هستين و گاهي براش دعا مي كنين و...

ماهم وقتي زياد به ياد امام زمان باشيم، متقابلاً اون حضرت هم به ياد ما هستن و دعاي خير حضرت پشت سر ماست.

سومين نكته اينكه ياد امام زمان بهترين كمك براي انتخاب راه صحيح و عمل درست در زندگي ماست. وقتي كه با زمينه گناه و كار نادرستي مواجه مي شيم اگه همون موقع به ياد امام زمان باشيم و متوجه باشيم كه حضرت از حال ما با خبر هستن، اين معرفت و اين ياد، مي تونه بهترين كمك ما در ترك گناه باشه و اون زماني كه با زمينه ي كار خوب و انجام وظيفه اي برخورد مي كنيم، ياد اون حضرت بهترين مشوق براي انجام اون كار خوبه و وقتي گرفتاري و سختي به سراغ ما بياد، نااميد نمي شيم و خودمون رو در بن بست نمي بينيم؛ به ويژه وقتي اين جمله ي حضرت يادمون بايدكه در نامه اي به شيخ مفيد نوشتن:«... ما بر اخبار و احوال شما آگاهيم و هيچ چيز از اوضاع شما بر ما پوشيده و مخفي نيست.»

صحبت كه به اينجا رسيد يكي ديگر از بچه ها گفت: با اين همه فايده ها يي كه در ياد حضرت هست، پس ما خيلي ضرر كرديم كه كم به ياد امام زمان مون بوديم. چطور مي تونيم اين «ياد» رو زياد  كنيم و بيشتر به فكر اون حضرت باشيم؟

 

مسجد جمكران

وقتي خواندن اين قضيه تمام شد يكي از بچه ها گفت: اصلاً اين مسجد جمكران كي ساخته شده و چرا مي گن امام زمان به اون توجه دارن و اينجا رفت و آمد مي كنن؟

اينجا بود كه دوستم داستان مسجد جمكران را به طور خلاصه تعريف كرد و چون جلسه طولاني شده بود بقيه ي بحث را به جلسه ي آينده موكول كرد و تنها چند كتاب براي مطالعه ي ماجراي اين مسجد كه به گفته ي او در اوايل غيبت كبراي امام زمان و به دستور آن حضرت ساخته شده معرفي كرد. من كه خيلي مشتاق شده بودم داستان اين مسجد و چگونگي ساخته شدن ان را بدانم همان جا با خود عهدكردم تا از جلسه بيرون رفتيم به كتابفروشي ها مراجعه كنم و دست كم يكي از كتابها را بخرم و همين كار را كردم. خوشبختانه با اينكه روز جمعه بود، يكي از كتابفروشي ها باز بود. كتاب مورد نظر را خريدم و تا به خانه رسيدم معطل نكردم و كتاب را باز كردم و شروع كردم به خواندن داستانِ ساخته شدن مسجد جمكران:

«حسن بن مُثله » كه فردي درست انديش، شايسته كردار و شيفته ي خاندان وحي و رسالت بود، از روستايي به نام«جمكران» قامت برافراشت. روستاي زادگاه او جمكران ان روز نه شهرت بسياري داشت و نه آوازه ي بلندي. روستايي ساكت و آرام در دشتي خشك و سوزان و با درختاني از انار سر بر دامنه ي رشته كوهي كم ارتفاع نهاده و به خواب عميقي فرو رفته بود. آن روز چه كسي مي دانست كه سرانجام در اين دشت خشك و سوزان روزي بنايي پر شكوه و رشار از معنويت و عظمت كه چشم هر تماشاگر درست انديشي را خيره مي سازد و قلب هرصاحب دلي را غرق در اميد و نويد شادماني مي كند، بر پا مي گردد و هر هفته و ماه و سال ميليون ها انسان از نقاط دور و نزديك به سوي اين پايگاه روح پرور و جان بخش، بار سفر مي بندند؟

آري، آن روز كسي از امروز مسجد پر شكوه«جمكران» خبر نداشت و جناب «حسن بن مثله» به ديدار امام زمان نائل شد و فرمان ايشان را همراه با نشانه هايي ترديد ناپذير براي ساختن اين مسجد براي مردم آورد.

 

سخن آخر

آري اين چنين بود كه متوجه شدم امامي دارم زنده، آگاه ، خيرخواه، دلسوزتر از پدر ، مهربان تر از مادر، او هرگز از من غافل نيست. من وديگران به بركت وجود او از رحمت هاي الهي بهره مي بريم و او واسطه ي رسيدن فيض الهي به ماست. او مرا مي بيند، گزارش اعمال ام به او مي رسد، برايم دعا مي كند و از خداوند برايم طلب مغفرت و رحمت مي نمايد، گرچه من از ديدن او محروم ام او در گرفتاري ها به فريادم مي رسد، در نگراني ها آرامش ام مي بخشد، در غفلت ها متوجه ام مي سازد، اگر از او بخواهيم.

او مي آيد و همه جهل ها،‌ظلم ها و هرچه مايه ي رنجش انسان هاست را از بين مي برد و مانند باغباني مهربان و دلسوز و كارآمد دنيا را گلستان مي كند. پس من بايد بيش از پيش در پي شناخت او باشم، او و هدف هايش و آرمان هايش را بيشتر بشناسم. به ديگران بشناسانم و بكوشم آن گونه كه او مي پسندد زندگي كنم و ديگران را به اين مهم دعوت كنم. به همگان بگويم:

 

آن دوست كه برخانه ي دل ها بنشيند

حيف است كه بر دامن صحرا بنشيند

 

آري حيف است او باشد و ما غافل از او و محروم از بركات ظهور او زندگي كنيم. پس من بايد از خودم شروع كنم. نكند من با گفتارم، كردارم ، غفلت ام ، جهل و ناآگاهي ام نقشي در اين محروميت  بزرگ داشته باشم، بايد هر صبح و شام به ياد او باشم و از خداوند استمداد كنم تا مرا شايستگي انس با او مرحمت فرمايد و اين «عشق» را كه حاصل اين «گفتگوها» بود همچون سرمايه اي پرورش دهم و زياد كنم. تا آنجا كه بتوانم صادقانه به او بگويم:

 

هرشب به دل غم زده غوغاي تو دارم  

نقشي به دل از قامت رعناي تو دارم

غائب ز نظر باشي و در قلب هويدا

از ديده ي دل ديده به بالاي تو دارم

ناديده مجسم شده اي در بر چشم ام

آن سان كه نظر بر رخ زيباي تو دارم

گر جلوه كني يا نكني حكم تو باشد

اما چه كنم ميل تماشاي تو دارم

اي يوسف زهرا سرِ بازار محبت

با رشته كلافي سر سوداي تو دارم

مپسند كه ناديده جمال تو بميرم

اين مسئلت از درگه والاي تو دارم[20]

 

 

... و اين بود

«گفتگويي كه به عشق انجاميد».

 

 

 

 



[1] - نساء،59

[2] - رجوع شود به غايه المرام باي 142/شواهد التنزيل ج 1ص 148 /ينابيع الموده باب 76

[3] - رجوع شود به اصول كافي ج 1 ص 376 و مسند احمد ج 4 ص 96

[4] - فانّك ميّت و بين سته ايام فاجمع امرك و لاتوص الي احد فيقوم مقامك بعد و فاتك فقد و قعت الغيبه التامّه...(منتخب الاثر فصل 4 باب 3 ص 400)

[5] - مريم 12و30

[6] - آن حضرت در نامه اي به شيخ مفيد مي نويسند: انا غير مهلمين لمراعاتكم و لا ناسين لذكركم ما از رسيدگي به حال شما كوتاهي نمي كنيم و ياد شما را از خاطر نمي بريم.(احتجاج طبرسي ج2ص598)

[7] - اسحاق بن يعقوب.

[8] - محمد بن عثمان بن سعيد

[9] - رجوع شود به كتاب «غيبت» از شيخ طوسي، منتهي الامال از محدث قمي و احتجاج از شيخ طبرسي.

[10] - البرهان ـ متقي هندي، مطبعه ي خيام قمط، ص 94

[11] - العرف الورودي في اخبار المهدي» جلال الدين سيوطي،ج2، ص 83

[12] - مسند احمد، ج1و3

[13] - مجادله/22

[14] - ينابيع الموده، ص 443

[15] - تاليف: آقاي سيد صادق حسيني شيرازي

[16] - آقاي علي اكبر مهدي پور.

[17] - اثر آقي علي دوائي

[18] - تاليف آقي محمدرضا حكيمي.

[19] - متخب الاثر فصل 10 باب 2 ح 9 ص497

[20] - گلزار ثابت ص181 با تلخيص

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 02 اسفند 1393 ساعت: 17:09 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره ولایت ولی عصر(عج)

بازديد: 231

 

 


خلاصه‌اي از زندگينامه حضرت مهدي «عج» در نيمه شعبان سال 255 هـ در سامراء به دنيا آمد. 1 ايشان هم نام پيامبر (ص) و كينه‌اش ابوالقاسم است. حجت، قائم، صاحب الزمان، بقيه ا خلف صالح از القاب آن حضرت و مشهورترين آن مهدي عليه‌السلام است. مادرش نرجس، كه به نام ريحانه، سوسن و صيقل نيز ياد كرده‌اند. 2 وي از زنان با فضليت و كمال بود تا آنجا كه همه امام حسن (ع) و حكيمه دختر امام جواد (ع) خود را خدمتگزار وي مي‌ناميدند.

در اين زمان يعني هنگام تولد حضرت مهدي (عج) مقضم عباسي هشتمين خليفة عباسي كه حكومتش از سال 218 هجري آغاز شد، سامرا شهر نوساخته را مركز حكومت عباسي قرار داد.

اين انديشة كه ظهور مصلحي پايه‌هاي حكومت ستمكاران را متزلزل مي‌نمايد و بايد از توليد نوزادان جلوگيري كرد و حتي مادران بي‌گناه را كشت و يا قابله‌هايي را پنهاني به خانه‌ها فرستاد تا از زنان باردار خبر دهند، در تاريخ نظايري دارد. در زمان حضرت ابراهيم (ع) نمرود چنين كرد. در زمان حضرت موسي (ع) فرعون نيز به همين روش عمل نمود. ولي خدا نخواست. همواره ستمگران مي‌‌خواهند مشعل حق را خاموش كنند، غافل از آنكه، خداوند نور خود را تمام و كامل مي‌كند، اگرچه كافران و ستمگران نخواهند.

در مورد نوازد مبارك قدم حضرت امام حسن عسكري(ع) نيز داستان تاريخ به گونه‌اي شگفت انگيز و معجزه آسا تكرار شد.

«هنگامي كه ولادت اين اختر تابناك حضرت مهدي (عج) نزديك گشت و خطر او در نظر جباران قوت گرفت، درصدد برآمدند تا از پديد آمدن اين نوازد جلوگيري كننده و اگر پديد آمد و بدين جهان پاي نهاد او را از ميان بردارند. بدين علت بود كه چگونگي احوال مهدي، دوران حمل و سپس تولد او، همه و همه، از مردم نهان داشته مي‌شد، جز چند تن از نزديكان يا شاگردان و اصحاب خاص امام حسن عسگري (ع) كسي او را نمي‌ديد. آنان نيز مهدي را گاه‌بگاه مي‌ديدند نه هميشه و به صورت عادي»1

شيعيان خاص، مهدي را مشاهده كردند:

در مدت 5 يا 4 سال آغاز عمر حضرت مهدي كه پدر بزرگوارش حيات داشت، شيعيان خاص به حضور حضرت مهدي (عج) مي‌رسيدند. از جمله چهل تن به محضر امام يازدهم رسيدند و از امام خواستند تا محبت و امام بعد از خود را به آنها بنماياند تا او را بشناسند و امام چنان كرد. آنان پسري را ديدند كه بيرون آمد همچون پارة ماه، شبيه پدر خويش ، امام عسكري فرمودند: پس از من اين پسر امام شماست و خليفة من است در ميان شما، امر او را اطاعت كنيد، از گرد رهبري او پراكنده نگرديد كه هلاك مي‌شويد و دينتان تباه مي‌گردد. اين را هم بدانيد كه شما او را پس از امروز نخواهيد ديد تا اينكه زماني دراز بگذرد. بنابراين از نايب او، عثمان بن سعيد اطاعت كنيد.»2 و بدين گونه امام يازدهم ضمن تصريح به واقع شدن غيبت كبري ، امام هدي را به جماعت شيعيان معرفي نمود و استمرار سلسلة ولايت را اعلام داشت.1

يكي از متفكران و فيلسوفان قرن سوم هجري كه به حضور امام رسيده است، ابوسهل نوبختي مي‌باشد. باري، حضرت مهدي (ع) پنهان مي‌زيست تا پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسگري(ع) در روز هشتم ماه ربيع‌الاول سال 260 هجري ديده از جهان فرو بست. در اين روز بنا به سنت اسلامي، مي‌بايست حضرت مهدي بر پيكر مقدس پدر نماز گزارده، تا خلفاي ستمگر عباسي جريان امامت را نتوانند تمام شده اعلام كنند و يا بدخواهان آن را از مسير اصلي منحرف كنند و وراثت معنوي و رسالت اسلامي و ولايت ديني را به دست ديگران سپارند. بدين سان مردم ديدند كوركي همچون خورشيد تابان با شكوه هر چه تمامتر از سراي امام بيرون آمد و جعفر كذاب عمومي خود را كه آمادة نمازگزاران بر پيكر امام بود به كناري زد و بر بدن مطهر پدر نماز گزارد.

 

سيرت مهدي (ع):

حضرت مهدي صاحب علم و حكمت بسيار و دارندة ذخاير پيامبران است. ولي مطلق و خاتم اولياء و وصي اوصياء و قائد جهاني و انقلابي اكبر است. چون ظاهر شود به كعبه تكيه كند و پرچم پيامبر (ص) را در دست گيرد و دين خدا را زنده و احكام خدا را در سراسر گيتي جاري كند و جهان را پر از عدل و داد نمايد.

حضرت مهدي (ع) در برابر خداوند و جلال خداوند فروتن است. مهدي عادل است و خجسته و پاكيزه، خداوند دين اسلام را به دست او عزيز گرداند.

مهدي (ع) حق هر چقداري را بگيرد و به او دهد. حتي اگر حق كسي زير دندان ديگري باشد، از زير دندان غاصب بيرون كشد و به صاحب حق بازگرداند. به هنگام حكومت مهدي (ع) حكومت جباران و نفوذ سياسي منافقان و خائنان نابود گردد. شهر مكه قبلة مسلمين مركز حكومت انقلابي مهدي شود. آري چون مهدي قيام كند زميني نماند مگر آنكه در آنجا گلبانگ محمدي: اشهدان لا اله الا الله و اشهدان محمداً رسول الله بلند گردد.

مهدي (ع) فرياد رسي است كه خداوند او را بفرستد تا به فرياد مردم عالم برسد. در روزگار او همگان به رفاه آسايش و وفور نعمتي بي‌مانند دست يابند. حتي چهارپايان فراوان گردند و با ديگر جانوران، خوش و آسوده باشند. زمين گياهان بسيار روياند و آب نهرها فراوان شود. در جهان جاي ويراني نماند، مگر آنكه مهدي (ع) آنجا را آباد سازد.

در قضاوتها و احكام مهدي (ع) و در حكومت وي، سه سوزني ظلم و بيداد بر كسي نرود و رنجي بر دلي ننشيند.1 مهدي عدالت را همچنان كه سرما و گرما وارد خانه‌ها شود، وارد خانه‌هاي مردمان كند و دادگري او همه جا را بگيرد.


ضرورت غيبت آخرين امام:

بيرون آمدن حضرت مهدي (ع) و نمازگزاران آن حضرت بر پيكر مقدس پدر بزرگوارش همه جا منتشر شد. كارگزاران و مأموران معتمد عباسي به خانة امام حسن‌عسكري(ع) هجوم بردند، اما هر چه بيشتر جستند كمتر يافتند و در چنين شرايطي بود كه براي بقاي حجت حق تعالي، امر غيبت امام دوازدهم پيش آمد و جز اين راهي براي حفظ جان آن خليفة خدا در زمين نبود. زيرا ظاهر بودن حجت حق و حضورش در بين مردم همان بود و قتلش همان. پس مشيت و حكمت الهي بر اين تعلق گرفت كه حفرتش را از نظرها پنهان نگهدارد، تا درست دشمنان از وي كوتاه گردد و واسطة فيوضات رباني بر اهل زمين سالم ماند. بدين صورت حجت خدا، هر چه آشكار نيست، اما انوار هدايتش از پس پردة غيبت راهنماي مواليان و دوستانش مي‌باشد. ضمناً اين كيفر كردار امت اسلامي است كه نه تنها از مسير ولايت و اطاعت امير المومنين علي (ع) و فرزندان معصومش روي برتافت، بلكه به آزار و قتل آنان نيز اقدام كرد و لزوم نهان زيستي آخرين امام را حفظ جانش سبب شد.

پروفسور هانري كربن ـ متشرق فرانسوي ـ در ملاقات با علامة طباطبائي در خصوص وجود امام غايب در جهان بيني تشيع مي‌گويد: به عقيدة من مذهب تشيع تنها و مذهبي است كه رابطة هدايت الهيه را ميان خدا و خلق ، براي هميشه نگهداشته و به طور استمرار و پيوستگي ولايت را زنده و پا برجا مي‌دارد. تنها مذهب تشيع است كه نبوت را با حضرت محمد (ص) ختم شده مي‌داند ولي ولايت را كه همان رابطة هدايت و تكميل مي‌باشد، بعد از آن حضرت و براي هميشه زنده مي‌ماند. رابطه‌اي كه از اتصال عالم انساني به عالم الوهي كشف نمايد. به واسطة دعوتهاي ديني قبل از موسي و دعوت ديني موسي و عيسي و محمد (ص) و بعد از حضرت محمد، بواسطة ولايت جانشينان وي زنده بوده و هست و خواهد بود، او حقيقتي است زنده كه هرگز نظر علمي نمي‌تواند او را خرافات شمرده از ليست حقايق حذف نمايد. آري تنها مذهب تشيع است كه به زندگي اين حقيقت لباس دوام و استمرار پوشانيده و معتقد است كه اين حقيقت ميان عالم انساني و الوهي، براي هميشه، باقي و پا برجاست.» 1

غيبت كوتاه مدت يا غيبت صغري:

مدت غيبت صغري بيش از هفتاد  سال به طول نينجاميد كه از سال 260 هـ . تا سال 329 هـ . طول كشيد.

در اين مدت نايبان خاص به محضر حضرت مهدي (ع) مي‌رسيدند و پاسخ نامه‌ها و سؤالات را به مردم مي‌رساندند. نايبان خاص كه افتخار رسيدن به محضر امام (ع) را داشته‌اند، چهار تن مي‌باشند كه به «نواب خاص» يا «نايبان ويژه» معروفند.

1-     نخستين نايب خاص مهدي (ع) عثمان بن سعيد اسدي است كه ظاهراً بعد از سال 260 هجري وفات كرد و در بغداد به خاك سپرده شد. وي از شاگردان مورد اعتماد امام دهم و يازدهم بود و خود در زير ساية امامت پرورش يافته بود.

2-     محمدبن عثمان دومين سفير و نايب امام (ع) است كه در سال 305 هجري وفات كرد و در بغداد به خاك سپرده شد و دورة نيابت وي نزديك چهل سال به طول انجاميد.

3-     سومين نصير حضرت مهدي (ع) حسين بن روح نوبختي بود كه در سال 326 هجري فوت كرد.

4-     علي بن محمد سمري چهارمين نايب امام حجه بن الحسن(ع) است كه در سال 329 هجري فوت نمود و در بغداد دفن شد.

همين بزرگان و عالمان و روحانيون بر جسته و پرهيزگار و زاهد و آگاه در دورة غيبت صغري واسطة ارتباط مردم با امام غايب و حل مشكلات آنها به وسيلة حضرت مهدي (ع) بودند.

 

غيبت دراز يا غيبت كبري:

اين دوره بعد از زمان غيبت صغري آغاز سد و تا كنون ادامه دارد. اين مدت دوران امتحان و سنجش ايمان و عمل مردم است.

در زمان نيابت عامه، امام (ع) ضابطه و قاعده‌اي به دست داده است تا در هر عصر، فرد شاخصي كه آن ضابطه و قاعده در همة ابعاد بر او صدق كند، نايب عام امام (ع) باشد و به نيابت از سوي امام، ولي جامعه باشد.

بنابراين در هيچ دوره‌اي پيوند امام (ع) با مردم گسيخته نشده و نبوده است. اكنون نيز كه دوران نيابت عامه است عالم بزرگي كه داراي همة شرايط فقيه و داناي دين بوده است و نيز شرايط رهبري را دارد، در رأس جامعه قرار مي‌گيرد و مردم به او مراجعه مي‌كنند و او صاحب «ولايت شرعيه» است. بنابراين اگر نايب امام (ع) در اين دوره، حكومتي را درست و صالح‌ نداند آن حكومت طاغوتي است، زيرا رابطه‌اي با خدا و دين خدا و امامت و نظارت شرعي اسلامي ندارد. بنابر راهنمايي امام زمان (عجل‌الله فرجه) براي حفظ و انتقال موجوديت تشيع و دين خدا، بايد هميشه عالم و فقيهي در رأس جامعه شيعه قرار گيرد كه شايسته و اهل باشد و چون كسي ـ با اعلميت و اولويت ـ در رأس جامعة اسلامي و ديني قرار گرفت بايد مجتهدان و علماي ديگر مقام او را پاس دارند و براي نگهداري وحدت اسلامي و تمركز قدرت ديني او را كمك رسانند تا قدرتهاي فاسد نتوانند آن را متلاشي و متزلزل كنند.


قرآن و حضرت مهدي (عج):

در قرآن كريم درباره‌ي حضرت مهدي و ظهور منجي در آخر الزمان و حكومت صالحان و پيروزي نيكان بر ستمگران آياتي آمده است از جمله: «مادر زبور داوود، پس از ذكر نوشته‌ايم كه سرانجام زمين را بندگان شايستة ماميراث برند و صاحب شوند.»1 و نيز ما مي خواهيم به مستضعفان زمين نيكي كنيم يعني آنان پيشوايان سازيم و ميراث براي زمين» بسم ا الرحمن الرحيم. انا انزلناه في ليله القدر» ما قرآن را در شب قدر فرو فرستاديم. تو شب قدر را چگونه شبي مي‌داني؟ شب قدر از هزار ماه بهتر است. در آن شب فرشتگان و روح و اذان خدا، همه فرمانها و سرنوشتها را فرود مي‌آورند. آن شب تا سپيده دهان همه سلام است و سلامت.

چنانچه از آيه‌هاي سورة بروشني فهميده مي‌شود، در هر سال شبي هست كه از هزار ماه به ارزش و فضيلت برتر است. آنچه از احاديثي كه در تفسير اين سوره و تفسير آيات سورة دخان فهميده مي‌شود اين است كه فرشتگان در شب قدر ، معدرات يك ساله را به نزد «ولي مطلق زمان» مي‌آورند و به او تسليم مي‌دارند. در روزگار پيامبر اكرم (ص) محل فرشتگان در شب قدر، آستان مصطفي (ص) بوده است. هنگامي كه در شناخت قرآني به اين نتيجه مي‌رسيم كه شب قدر در هر سال هست، بايد توجه كنيم پس صاحب شب قدر نيز بايد هميشه وجود داشته باشد وگرنه فرشتگان بر چه كسي فرود آيند؟ پس چنانچه قرآن كريم تا قيامت هست و حجت است، صاحب شب قدر هست و هم او محبت است. حجت خدا در اين زمان جز حضرت ولي عصر (ع) كسي نيست. فيلسوف معروف و متكلم بزرگ و رياضي‌دان مشهور اسلامي ، خواجه نصير الدين طوسي مي‌گويد:

«در نزد خردمندان روشن است كه لطف الهي منحصر است در تعيين امام (ع) و وجود امام به خودي خود لطف است از سوي خداوند و تصرف او در امور لطفي است ديگر و غيبت او مربوط به خود ماست.»

طول عمر امام زمان (ع)

درازي عمر امام (ع) با در نظر گرفتن عمرهاي درازي كه قرآن به آنها گواهي مي‌دهد در كتابهاي تاريخي نيز افرادي با عمر دراز زياد بوده‌اند و درگذشت و حال نيز چنين كساني بوده و هستند. عمر زياد حضرت مهدي (ع) به هيچ دليل محال نيست، بلكه از نظر عقلي و ديد وسيع علمي و امكان واقع شده به هيچ صورت بعيد نيست. از اينها گذشته اگر از نظر قدرت الهي، به آن نظر كنيم، امري ناممكن نيست در برابر قدرت خدا كه بر هر چيز تواناست، عمرهايي مانند عمر حضرت نوح (ع) و عمر بيشتر از آن حضرت و يا كمتر از آن كاملاً امكان دارد. براي خداي قدير و حكيم، كوچك و بزرگ، كم و بسيار، همه‌و همه مساوي است. بنابراين حكمت كامل و بالغ او ، تا هر موقع اقتضا كند بندة خود را در نهايت سلامت زنده نگاه مي‌دارد.

پس طبق حكمت الهي، امام دوازدهم، مهدي موعود(ع) بايد از انظار غايب باشد و سالها زنده بماند و راز دار جهان و واسطة فيض براي جهانيان باشد تا هر وقت خدا اراده كند ظاهر گردد و عالم را پس از آن كه از ظلم و جور پر شدة، از قسط و عدل پر كند.

علائم و نشانه‌هاي شگفت آور آخر الزمان:

معني كلمة آخر الزمان:

معني كلمة آخر الزمان از امو نسبي به شمار مي‌رود، به اين معنا: زمان فعلي را كه مدت يكهزار و چهار صد و اندي سال از هجرت پيامبر اكرم (ص) مي‌گذرد نسبت به آن زمان كه آن حضرت مبعوث به رسالت و پيغمبري شده مي‌توان گفت: آخر الزمان است و مدت پانصد يا هزار يا دو هزار سال آينده را نسبت به زمان فعلي ما مي‌توان گفت: آخر الزمان است.

پس بنابراين ، آخر الزمان يك زمان معلوم و محدودي نيست تا بتوان گفت فلان زمان آخر الزمان است. همانطور كه نمي‌توان زمان و موقع ظهور حضرت مهدي (ع) را تعيين نمود همان طور هم نمي‌توان آخر الزمان را محدود و معلوم كرد.

آري از يك طريق مي‌توان تا اندازه‌اي معني كلمه‌ي آخر الزمان را دريافت و آن اين است: وقتي كلية آن موضوعاتي كه پيامبر (ص) و ال اطهر آن حضرت خبر داده‌اند عملي شوند. چنان كه قسمتي از آنها عملي شده آن زمان را مي‌توان آخر الزمان گفت و در انتظار ظهور مهدي (ع) بود.

روايات پيرامون ظهور:

در مورد علائم ظهور، روايات وارده گوناگون و متنوع است و با زبانهاي مختلف سخن گفته است زيرا بعضي از اين روايات جو اجتماعي و به ويژه وضع جوامع اسلامي را پيش از ظهور تشريح مي‌كند و برخي ديگر حوادثي را كه نزديك به ظهور واقع مي‌شوند شرح مي‌دهد، برخي هم بروز حوادث عجيب را بيان مي‌كند و بعضي روايات هم به حوادث پس از ظهور اشاره دارند اينك به برخي از آن روايات اشاره مي‌كنيم.

روايت اول: «اوصاف مردم آخر الزمان»

در اين روايت بني معظم (ص) به بعضي علائم ظهور امام عصر روحي فساد اشاره مي‌كنند. جابرين عبدا انصاري از آن حضرت نقل مي‌كند كه فرمودند. 1- زكات دادن قروك شود و زكات دادن رازيان و ضرر تلقي كنند. 2- ميوه و نقل مجالس شما غيبت 3- و آنچه به دست مي‌آوريد حرام باشد 4- در آن زمان بزرگان بر كوچكام رحم نمي‌كنند. 5- و كوچكان نيز احترام بزرگان را نگه نمي‌دارند. 6- كارهاي خوب كم شود و جرايم و بديها ظاهر شود. 7- بندگان خدا و مؤمنين در جامعه دليل و منافقان در ميان مردم عزيز و محترم باشند.

روايت مردم:

محمد بن مسلم نقضي مي‌گويد از امام باقر (ع) شنيدم كه فرمودند: قيام قائم ما زماني خواهد بود كه:

1- قتل و خونريزي در ميان مردم رواج يابد. 2- سغياني از شام بيرون آمد 3- يماني از يمن حركت كند.

روايت سوم:

امام صادق (ع) به يكي از يارانش (حمران) در مورد عصر قبل از ظهور و اينكه فرج در چه زماني واقع مي‌شود فرمود:

1-     وقتي كه ديدي علناً شرب خمبر مي‌شود و افرادي كه از خداوند نمي‌ترسند مجلس شراب را گرم مي‌كنند2- و ديدي كسي كه امر به معروف مي‌كند در بين مردم دليل مي‌شود. 3- صاحب مال در ميان مردم از صاحب ايمان عزيزتر است. 4- و ديدي كه مردم فعل حرام، را حلال و حلال را حرام مي‌شمارند. 5- و ديدي كه مردم دين را با رأي خودشان تطبيق مي‌دهند. 6- و ديدي كه مردم طرفدار آن كسي هستند كه قدرت در دست اوست. 7-و ديدي كه فرزندان احترام پدر و مادر به جاي نمي‌آورند و آنها را تحقير مي‌شمارند و بدترين حالات را پدر و مادر دارند نزد فرزندانشان8- و ديدي كه مؤذن براي اذان و نمازگزاري براي نمازخواندن مطالبه پول مي‌كند. 9- و ديدي كه بر سر منبرها امر به تقوي مي‌كنند اما گوينده خود به آن عمل نمي‌كنند.

روايت چهارم:

رسول خدا (ص) مي‌فرمودند: نيروي بوده باشد در آخر امت من، مرداني كه سوار شدند بر مركب‌ها كه زن‌هاي آنها شبيه مي‌دانند. زنهاي ايشان گرچه لباس پوشندگانند بر هنگانند بالاي سرهايشان مانند كوهان‌هاي شتران خراساني است پس آنها را لعنت كنيد كه ايشان لعنت شوندگانند

روايت پنجم:

رسول خدا(ص) مي‌فرمايد: زود باشد بيايند بعد از من گروههائي كه بخورند خوردنيهاي پاكيزه را با رنگهاي گوناگون و سوار شدند جنبندگان را و زينت كنند به نحو زينت كردن زنها و زينت خود را به مردم بنمايانند و زنها هم زينت خود را به مردان بنمايند و ايشان منافقين و دور رويان و دوزبانان امت‌منند در آخر الزمان.

روايت ششم:

امام صادق (ع) مي‌فرمايد: و ديدي كه شنيدن آيات كريمه قرآن براي مردم سنگين ، اما شنيدن ساز و آواز آسان و شيرين است.


روايت هفتم:

رسول خدا(ص) مي‌فرمايد: زود باشد بيايد در امت من زماني كه باطنهاي اهل آن زمان پليد و جنت باشد و ظاهرشان نيكو باشد براي طمع در دنيا ظاهر سازي ايشان و براي ثوابهائي كه نزد خداست نباشد، بلكه عبادات و كارهاي خيرشان براي ريا و نمايش‌دادن باشد و خوف خدا در دلها‌شان نباشد.

روايت هشتم:

رسول خدا(ص) مي‌فرمايد: مي‌باشد در پيشروي قيامت صغري، فتنه‌هائي مانند پاره‌هاي شب تيره كننده‌اي كه صبح مي‌كند و مرد در آن، در حالتي كه مؤمن است و شب مي‌كند در حالتي كه كافر است و شب مي‌كند در حالتي كه مؤمن است و صبح مي‌كند در حالتي كه كافر است گروههائي دين خود را مي‌فروشند به چيزي از متاع دنيا.

روايت نهم:

پيامبر (ص) فرمودند:

از ثلث اول شب تجاوز كرده مي‌خوابند در خوابيدن صبح زياده روي مي‌كنند مقنعه خيا از سر زنان برداشته و كنده شود زنان آن زمان قبله مردان باشند و طلا و نقره دينشان ارزش پول آنقدر كم شود كه چون مردي را صد دينار دهند خشمگين شود.

روايت دهم:

1 صبح بن نباته از علي (ع) نقل مي‌كند كه فرمودند: از پيامبر (ص) شنيدم كه فرمودند در دوره آخر الزمان كه بدترين زمانهاست، زناني پيدا خواهد شد كه بر اين اوصاف خواهند بود: 1- بد حجاب و بي حجابند. 2- حدودالهي را ناديده مي‌گيرند. 3- زينت خود را به نامحرمان نشان مي‌دهند. 4- از دستورهاي دين پيروي نمي‌كنند. 5- به دنبال فتنه و آشوب مي‌گردند. 6- به دنبال خوشگذراني و لذت‌هاي نامشروعند. 7- محرمات را براي خود حلال مي‌دانند و چنين افرادي در دوزخ گرفتار عذاب خواهند شد.

روايت يازدهم:

رسول خدا(ص) فرمود: از علائم نزديك شدن اعت (وقت ظهور) اين است كه افراد شرير داراي مقامات بلند گشته و اشخاص خوب و لايق كنار رفته و عنوان و مقامي نداشته باشند و در ميان ملت، حرف و سخن گفتن و ادعا و اظهارت، آزاد و بي‌مانع باشد ولي از عمل كردن و حقيقت خبري نباشد و در ميان ملت و قوم «مثناه» قرائت شود و كسي آن را انكار ننمايد گفته شود كه يا رسول ا مثناه چيست؟ فرمود: چيزي كه بر خلاف كتاب خدا نوشته شود. (مقصود احكام و قوانين است كه بر خلاف دين و قرآن نوشته شود و در ميان جمعيت و در مقابل همه خوانده شود و تصويب مي‌شود و كسي هم انكار نمي‌كند.)

اينك با نظر به انواع مقاصد ذكر شده بايد از خداوند بزرگ به وسيله آقا حضرت بقيه‌ا روحي كه لغداء استدعا كنيم كه همة ما را در اين فتنه‌ها و امتحانات حفظ فرمايد تا ظهور حضرت ولي عصر را با عافيت درك نمائيم. آمين‌يارب العالمين.

اعتقاد فرق و ساير اديان به منجي:

آنچه در اين بخش به آن مي‌پردازيم ارائه‌ي تصويري مختصر از اعتقاد فرق و اديان موجود در عالم به موعود و منجي است كه پر واضح است بر اساس بينش قرآني و اسلامي آنچه بشر را به سعادت و كمال انساني مي‌رساند، اعتقاد به مهدوديت شيعي است و مقايسه‌ي اعتقاد به منجي در بين اهل تسنن و تشيع و اديان الهي مثل يهوديت و مسيحيت، مترقي بودن عقايد شيعه اتني عشري در اين باب را ثابت مي‌كند. برادران اهل تسنن بر اين عقيده‌اند كه مهدي (ع) در حال حاضر هنوز متولد نشده است و قرآن و قياس و را قبل از تولد آن حضرت براي هدايت بشر كافي مي‌دانند. سئوال اين جاست كه آيا اهل تسنن در آياتي كه مبين انديشه مهدوديت است. اگر بي‌طرفانه و بي‌غرض بنگرند، تأييد كننده تفكر شيعه نخواهند بود. آياتي مثل: «و لقد كتبتا في الزبور بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون» و آية و نريد ان نمن علي الذين و دها آية ديگر. زيرا اين انديشه بر حسب اصل و ريشه قرآني است. اين قرآن مجيد است كه با قاطعيت تمام، پيروزي نهائي ايمان اسلامي، غلبة قطعي صالحان و متقيان، كوتاه شدن دست ستمكاران و جباران براي هميشة و آينده درخشان و سعادتمندانه بشريت را نويد داده است و به طور مسلم پيشرفتهاي علوم زيستي و پزشكي و شواهد قرآني اين پندار غلط را كه «انسان نمي‌تواند عمري طولاني همچون عمر حضرت مهدي داشته باشد» باطل مي‌كند.

پر واضح است كه اسلام ناب ، انتظار فرج يعني آرزو بستن و دلبستن به اينده، انتظاري است كه سازنده و نگهدارنده تعهد آور است و نيرو آفرين و تحرك بخش. به گونه‌است كه مي‌تواند نوعي عبادت و حق پرستي شمرده شود و مخالف اباحگيري و اسارت بخشي انسان است. با بدتر در اصطلاح جندالله و جند الشيطان و غلبة نهايي حزب الله در مي‌يابيم كه از آغاز جهاني همواره نبردي پيگير ميان اهل حق و گروه باطل، ميان گروهي از طراز ابراهيم و موسي و عيسي و محمد (ص) و گروهي از طراز نمرود و فرعون و جباران يهود و ابوسفيان بر پا بوده است ولي پيروزي نهايي تاريخ از آن حزب الله است.

اما در رابطه به اعتقاد يهود و مسيح به مودعود به اختصار بايد بگوئيم كه با اذعان به تحريف تورات و انجيل ، ما آثار اين تحريف بانگاهي به تاريخ انبياء از آدم تا خاتم يك نكته برجسته در زمان حيات هر پيامبري وجود داردوآن وعده به ارسال پيامبر ديگري بعد از پيامبر زنده از سوي خداوند است . مثلاً موسي بشارت به آمدن عيسي (ع) مي داد وعيسي (ع)آيندگان را به مبعوث شدن حضرت محمد (ص) خاتم پيامبران مژده مي‌داد.برسي اجمالي دوران هر يك از اين پيامبران الهي نشان از سير تكاملي بشر دارد زيرا اگر عيسي (ع)براي هدايت بشر از معجزه ي زنده كردن مردگان ن و درگهواره سخن گفتن بهره جست درحيات رسول ا000ما شاهد انقلاب فكري و نزول قرآن هستيم واين سير تكاملي براي رسيدن آدمي به مقام «انسان كامل» تا ظهور مهدي (ع) منجي عالم بشريت ادامه خواهد يافت .زيرا بر اساس تفكر شيعي واسلام ناب در هيچ زماني زمين از حجت خدا خالي نيست . اعتقاد به منجي تنها به آيين مقدس اسلام و تفكر شيعه اختصاص ندارد و با مطالعة ساير اديان الهي به اين حقيقت مي رسيم كه آنان پا يان تاريخ را با ظهور منجي مرتبط ميدانند .ما براي روشن شدن اين مطلب ابتدا به لحاظ كامل و جامع بودن تفكر شيعه در رابطه با «مهدويت» شرح مختصري از حضرت مهدي (ع) و نشانه هاي شگفت انگيز آخر الزمان بيان مي كنيم و در بخش بعدي به بررسي اعتقاد يهوديان و مسيحيان به «منجي» مي پردازيم و به اين حقيقت تلخ اشاره اي خواهيم داشت كه آنچه در فلسطين مي گذرد تنها بخشي از تحريف تاريخ و اعتقاد به مهدويت آيين صهيونيستي است كه امنيت كل جهان را به مخاطره انداخته است واين تحقيق را با دعا براي سلامتي و تعجيل در ظهور حضرت مهدي«ع» به پايان خواهيم رساند.

                                                                        والسلام ـ علي مهدي

در نظام بين المللي و نظم نوين جهاني كه از سوي پيروان مسيح يهودي و فرجام جهان مطرح ميشود شاهديم .

مقوله ملت برگزيده وسرزمين موعود كه از سوي دولتمردان يهودي امريكا مطرح مي شود توجيه كننده جنگ بيرحمانه آنها عليه ملتهاي ستمديده است و آنها براي ظهور حضرت مسيح مي كوشند كه يهوديان پراكنده شده در سراسر جهان را در اسرائيل گردآوردند وآن آخرين گام قبل از ظهور مهدي خواهد بود.آنها معتقدند يسوع ، يهودي زاده شد و در رأس دين مسيحيت قرار گرفت تا بيانگر انقلابي عليه يهوديت باشد اما جنبش اصلاح طلب پروتستا نيسم حيثيت و اعتبار يهوديت را باز گرداند تا وقتي مسيح به همراه مهاجران پروتستان وارد دنياي جديد يعني امريكا شد دوباره يهودي ميگردد.به اين ترتيب مسيح آمريكائيها مسيüح يهودي شد.

«هنگامي كه مهاجران اوليه پروتستاني به آباديهاي ماسا چوست در نيوانگلند رسيدند آمريكا را «اورشليم جديد» يا «كنعان جديد» تلقي و خود را به غيراينهاي قديم تشبيه كردند كه از ظلم و ستم فرعون «پادشاه انگلستان،جيمز اول» از مصر «انگلستان» فرار كرده و به دنبال سرزمين موعود جديدراه افتاده بودند.«

به اين ترتيب پروتستانيم پيورتاني با ورود اولين مهاجران به آمريكا رنگ و بويي يهودي به خود گرفت .به عبارت ديگر مسيحيتي كه با مهاجران اوليه دارد آمريكا شد»مسيحيت يهودي«بود.

»اين مسيحيت يهودي بر دو مقوله تكيه كرد»سرزمين موعود«و»ملت برگزيده« و اين دو مقوله همانهايي هستند كه اساس استعمار قارة امريكا در گذشته و استعمار فلسطين را در حال حاضر تشكيل دادند.«

ولي همان طور كه قبلاً گفيم در اين نبردو ستيزها گاهي حق و گاهي باطل پيروز بوده است.ولي البته اين پيروزي ها و شكست ها بستگي به يك سلسله عوامل اجتماعي ،اقتصادي و اخلاقي داشته است و آنچه در بينش تاريخي و قراني شيعه حركت آفرين و اميد بخش است پيروزي نهايي است كه از آن »جندالله« خواهد بود.

گر چه دوري ما از پناهگاه مظلومان و محرومان و مشتاقان حضرت مهدي(ع) بسيار آورده است ، ولي به هر حال در اين دورة آزمايش اعتقادما اينست كه حضرت مهدي(ع) به قدرت خدا و حفظ او، زنده است و نهان از مردم جهان زندگي ميكند، روزي كه»اقتضاي نام« حاصل شود، ظاهر خواهد شد و ضمن انقلابي پر شور و حركتي خونين و پر دامنه، بشريت مظلوم را از چنگ ظالمان نجات خواهد داد و رسم توحيد و آيين اسلامي را عزت دوباره خواهد بخشيد.

                                                                   »به اميد آن روز«

                                                                           والسلام

 

 

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 02 اسفند 1393 ساعت: 17:02 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره حکومت حضرت مهدی (عج)

بازديد: 183

حكومت حضرت مهدى(عج) در راستاى نبوت پيامبر اكرم(ص)

در روايتى كه بعثت پيامبر اكرم(ص) را بر پايه پنج شمشير معرفى مى‏كرد، اين مطلب نيز مطرح شده بود كه تا زمان طلوع خورشيد از مغرب، سه شمشير از پنج شمشير، غلاف نخواهد شد؛ يعنى جنگ با مشركان و كافران اهل كتاب و غير اهل كتاب، همواره تا اين زمان ادامه خواهد داشت و تنها در اين زمان است كه اين مبارزه‏ها پايان خواهد يافت.
در روايات مختلف، طلوع خورشيد از مغرب، از علامت‏هاى قيامت معرفى شده است كه پس از قيام حضرت مهدى(عج) و كشته شدن دجال تحقق مى‏يابد و در اين زمان، ديگر از كسى توبه و ايمان پذيرفته نخواهد شد.
[30] بدين ترتيب، بعثت پيامبر اكرم(ص) و قيام حضرت مهدى(عج) هم سو و با يك هدف صورت مى‏گيرد و مبارزه‏اى كه رسول خدا(ص) براى از بين بردن كفر و شرك آغاز كرده بود، تا زمان قيام آن حضرت ادامه مى‏يابد. ايشان نيز با انگيزه تحقق بخشيدن به اهداف جدش قيام خواهد كرد.
بنابراين، شناخت اهداف مبارزه حضرت مهدى(عج) مى‏تواند به شناخت انگيزه پيامبر اكرم(ص) در مبارزه‏اش يارى برساند ؛ زيرا تنها تفاوت بين اين دو دسته مبارزه، اين است كه يكى به آن غايت مقصود خويش نرسيد و ديگرى با پيروزى قرين خواهد بود.
در روايات مختلف، كه به بيان اهداف قيام حضرت مهدى(عج) پرداخته است، يكى از كارهاى ايشان بر پا كردن اسلام به گونه‏اى تازه، مانند عمل رسول خدا(ص) معرفى شده است. امام باقر(ع) دراين باره مى‏فرمايد:
يهدم ما قبله كما صنع رسول اللّه (ص) و يستانف الاسلام جديداً.
[31]
آن چه قبل از او بوده را نابود مى‏كند؛ همان گونه كه رسول خدا(ص) انجام داد، و اسلام را به شكل جديد بر پا مى‏كند.
امامهم‏ترين كار او، كه در روايات مختلف از شيعه و سنى نقل شده و از حد تواتر نيز گذشته است، برپايى قسط و عدل و از بين بردن ستم و جور در سراسر دنيا است؛
[32] يعنى حضرت مهدى(عج) تنها براى اين كه مردم مسلمان شوند و نماز بخوانند و روزه بگيرند، قيام نمى‏كند، بلكه هدف اساسى و محورى او برپايى اسلام، تحقق عدالت اجتماعى واز بين بردن ظلم و ستم در همه جهان است واين هدفى است كه قرآن كريم براى همه انبيا و رسولانى كه از سوى خداوند آمده‏اند، قرار داده است:
(لقد ارسلنا رسلنا بالبينات ... ليقوم الناس بالقسط).
[33]
بدين ترتيب، وقتى هدف از مبارزات حضرت مهدى(عج) برپايى عدالت و از بين بردن هر گونه ظلم و ستم بوده و قيام او كاملاً هم سو با جهاد پيامبر اكرم(ص) است، بلكه طبق روايات ذكر شده، او همان كارى را انجام مى‏دهد كه رسول خدا(ص) انجام داد، پس هدف پيامبر اكرم(ص) نيز از جهاد و مبارزه، نابودى هر گونه ظلم و ستم و بسط عدالت در روى زمين بوده است، نه صرفا مسلمان شدن مردم و انجام تكاليف فردى، هر چند اين نيز از اهداف بزرگ آن حضرت و فرزندش، حضرت مهدى(عج) خواهد بود.
روايات ديگرى نيز در اين باره وجود دارد كه حضرت مهدى پس از قيام خويش مالك زمين مى‏شود وهمه مردم از او اطاعت مى‏كنند. او زمين را آباد و خرابى‏هاى آن را اصلاح مى‏كند و خلافتش مستقر وامامتش كامل مى‏شود. حضرت على(ع) در اين باره فرموده است:
سيأتى اللّه بقوم يحبّهم اللّه و يحبّونه و يملك من هو بينهم غريب فهو المهدى... يملاً الارض عدلاً بلاصعوبة.... فيملك بلاد المسلمين بامان و يصفوا له الزمان و يسمع كلامه و يطيعه الشيوخ و الفتيان و يملاً الارض عدلا كما ملئت جورا فعند ذلك كملت امامته و تقرّرت خلافته...وتعمر الارض و تصفو و تزهوا بمهديها و تجرى به انهارها...
[34].
اين كه پيامبر اكرم(ص) داراى حكومت بوده است و خلافت و حكومت پس از ايشان نيز بايد از نبوت سرچشمه مى‏گرفت و در ميان اهل بيت استقرار مى‏يافت و حضرت مهدى(عج) سرانجام، چنين امرى را تحقق خواهد بخشيد، از صدر اسلام در ميان مسلمانان و مؤمنان واقعى معروف ومشهور بوده است. در صدر اسلام، درباره امور حكومت احتجاجات بسيارى بين شيعه و حاكمان و پيروان آنان صورت گرفته است.
در احتجاجى بين معاويه و بنى هاشم، وقتى معاويه عقيده بنى هاشم را، كه خود رامستحق خلافت به واسطه نبوت مى‏دانستند، با اين استدلال رد مى‏كند كه خلافت و نبوت با هم جمع نمى‏شوند، پس از آن، به اعتقاد بنى هاشم درباره حضرت مهدى اشاره مى‏كند و مى‏گويد: حكومت در دست ماخواهد بود تا آن را به او تحويل دهيم. آن گاه عبدالله بن عباس بر مى‏خيزد و پس از حمد و ثناى الهى با استشهاد به آيه شريفه:
(فقد آتينا آل ابراهيم الكتاب والحكمة و آتيناهم ملكا عظيما).
[35]
همانا به آل ابراهيم كتاب و حكمت و ملك عظيمى عطا كرديم.
مى‏گويد:
«امّا قولك انا لا نستحق الخلافة بالنبوة فاذا لم نستحق الخلافة بالنبوة فبم نستحق؛
[36] اما سخن تو كه ما به واسطه نبوت، استحقاق خلافت نداريم، پس اگر با نبوت استحقاق آن را نداشته باشيم، به چه استحقاق پيدا مى‏كنيم؟».
اين سخن، روشن مى‏سازد كه كسانى بايد متصدى امر خلافت باشند كه نبوت در ميان آنان بوده است و معيار ديگرى براى استحقاق خلافت وجود ندارد و اين بدان معنا است كه حكومت، در خود نبوت نهفته است و اهل بيت پيامبر اكرم(ص) به واسطه قرابت با ايشان استحقاق خلافت را دارند.

 

 

منبع

فصلنامه حکومت اسلامی

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 02 اسفند 1393 ساعت: 16:59 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درمورد حکومت جهانی حضرت مهدی (ع)

بازديد: 253

 

1- حكومت جهاني حضرت مهدي

زماني حكومت جهاني پراز عدل داد حضرت صاحب الامر (عج) تحقق پيدا مي كند كه تمامي روش ها و مكتب ها و تمامي داعيان اصلاح گريها و تمدن ها و تمامي ترقياتي كه در زندگي روزمره بشري پيدا شده و در بوته امتحان آمده و هيچ كدام از آن مكاتب نتوانسته اند به خواسته هاي بشريت جامة‌ عمل بپوشانند و جامعه اي كه عدل و داد و مساوات در آ ن حاكم باشد پياده نمايند و در اين زمان انسان ها در مي يابند كه اين مكاتب و گروهها همه نوعي كاسبند و هرگز نمي توانند سعادت مطلوب را براي بشر به ارمغان بياورند و تمدن حاكم بر جهان امروز از عهده‌ حل نيازهاي واقعي بشريت برآيد . لا در جاي خود از جان و دل به حكومت الله جل و جلاله حاكميت آل محمد كه همان حكومت حضرت صاحب الامر است تسليم مي شوند و در ساية‌ ايمان به حق قلبهايشان آرامش يافته و آسودگي بر روانشان سايه مي افكند و اضطرابها ، ناراحتي ها ، ماديگري ها ، دنيامداري، حرض ، طمع ، بي ديني ، بي ايماني و بي اعتقادي خلاصه تمام رذايل اخلاقي از جامعه رخت برمي بندد و در مقابل كمال و محسنات اخلاقي و ديني در جامعه راه يافته و دنيا تبديل به گلستاني از معنويت مي شود و تمامي خواسته هاي ديرينه انسان ها برآورده مي شود . ديگر نه مشكل اقتصادي مطرح است نه ترس از ظلم و بيدادگري بيدادگران و تمام مسائل همه و همه يكجا حل مي شود و حكومت داراي يك ثبات اجتماعي شده و تمامي مردمي كه با مشكلات زندگي امروزه كه نوعاً‌طاقت فرسا است وانسان ها  وتمامي خلايق خداوند با اينكه با آن همه از مشكلات كه دست به گريبان هستند و زندگي روزمره مي نمايند با شروع حكومت جهاني حضرت و از بركت حضرتشان حل مي شود و حتي آن دسته از ظاميني كه با حرص و طمع به فكر مال اندوزي در دنيا ي مادي بودند و دائماً از اقشار فقير بصورت ابزار استفاده مي كردند در زمان حكومت عدل و عدالت همه با مساوات و عدالت با هم زندگي مي كنند و تمامي ظالمين و بيدادگران و اخلال گران و فساد انگيزان و دنيا مداران و دنياداران همگي از بين مي روند و جامعه يكدست الهي معنوي و ديني و انساني بدست قائم آل محمد حضرت صاحب الامر مهدي اداره مي شود . چنانچه حديثي در كتا غايه المرام از محدث بحراني نقل شده كه پيامبر عالي قدر اسلام حضرت محمد بيان فرمودند :« شمارا به مهدي بشارت مي دهم كه در امت من برانگيخته مي شود و زمين را پر از عدل و داد مي كند چنان كه از ستم و بيداد پرشده باشد و ساكنان آسمان و زمين از او خشنود مي شوند .»

2- ره آورهاي حكومت حضرت مهدي :

آن كس كه فتنه هاي آينده را دريابد با چراغي روشن در آن گام مي نهد و بر سيرة‌ پيامبر و امامان رفتار مي كند تا گره ها را بگشايد .

و ملت هاي اسير و بردگان را آزاد مي سازد و جمعيت هاي گمراه  و ستمگر را پراكنده نموده و حق جويان را دورهم جمع آوري مي كند . حضرت مهدي سال هاي طولاني پنهان از مردم به سر مي برد آن چنان كه جوينده نمي بيند با آنكه دريافتن نشانة وي تلاش فراوان كند سپس گروهي براي در هم كوبيدن فتنه ها آماده مي شوند چون شمشيرهاي صيقل يافته و ايده هاي آنان با قرآن جلا مي گيرد و با تفسير قران گوشهايشان نوا مي گيرد و در بامداد و شامگاه جام هاي حكمت مي نوشند و با الهامات نوراني از قران مجيد و تفسير و تاويل كاملي كه از حضرت قائم (عج) به آنها مي رسد اشخاصي حكيم تربيت يافته مي شوند و با عنايات رباني و با استفاده از وجود مبارك امام (عليه السلام ) تمام عالم پر از عدل و داد شده و حكومت اسلامي بر مبناي عدل تمام گيتي را فرامي گيرد و در زير سايه خداي سبحان به آرامش مي رسند .

3- چگونگي حال انتظار :

انسان وقتي به كسي علاقه داشته باشد سعي و تلاش مي كند كه خود را به او نزديك نمايد و اعمال و كرداري داشته باشد كه طرف مقابلش احساس رضايت از او كند . و اگر طرف مقابلش مظهر تمام خوبي ها ، عدالت ، حقيقت انسانيت و حقانيت باشد و در مرتبه آخر اينكه مقام والاي امامت را دارا باشد و كسي كه منتظر فرج بوده و گم گشته اي را هميشه در ذهن خود داشته باشد بايد يك انس و مشابهتي به او در خودش ايجاد كند . در دستور زبان عربي جمله (هومنتظر ) جمله حاليه است براي فعل هاي قبلي يعني اين كار را انجام بدهد درحالي كه منتظر است .

بنابراين در اين مطلب اينطور مشاهده مي شود كه در اين حديث شريف دو مطلب به آن توصيه شده است اول اينكه ما بايد با پرداختن به خود يعني حال تزكيه و خودسازي و اگر درست فكر كنيم مي بينيم كه با توجه با مكارم اخلاق و ورع و نيكوكاري و در صورتي كه حال تزكيه و خودسازي پيدا كنيم حال انتظا ربه ما دست مي دهد و بايد ظرف وجودي خود را از رذايل خالي كنيم و آنچه كه مانع مي شود تا خوبيها در او تحقق پيدا كند چون تا ظرف وجوديش تخليه نشود جايي براي ورود محاسن اخلاق و مكاريم خلقي و اخلاق حسنه و كمال و آراستگي باطني پيدا نمي شود . بنابراين شخص منتظر اولين وظيفه اش اصلاح مسير خودش است در زندگي فردي و در سلوك شخصي و وقتي خود را اصلاح نمود در خانه و اجتماع الگو شده و آنگاه مي تواند زمينه منتظر بودن را د رخود پياده نمايد شخصي كه منتظر پرچم عدالت است خود د رسردر خانه اش پرچم ظلم نصب نمي كند و كسي كه منتظر قائم است خود د رحال انتظار است زبان و رفتار و سلوك و اعمال و كارهايش معاملاتش گفتارش كردارش خلاصه نبايد خلاف حق و حقيقت باشد و روزبه روز سنخيت با مطلوب ايجاد كند و در زندگي فردي خود با مطلوبش ايجاد سنخيت و همخواني نمايد و ايجاد آن با عمل صالح و خودسازي وباور داشتن مهدويت است و حضور امام (ع) را در قلب خود احساس كند و در تمام امكنه و در تمام حال امام را حاضر و ناظر بداند و بداند كه پرونده اعمال او هفته به هفته خدمت حضرتش مي رسد و آن حال ، حال انتظار است .

4- غيبت صغري حضرت صاحب الامر مهدي موعود و شرح حال نواب چهارگانه :

غيبت حضرت پس از شهادت پدر بزرگوارشان و در پي تعقيب معتمد عباسي لعنت الله عليه شروع شد نخستين محل غيبت در سامرا در اطراف سرداب مقدس بود كه حضرت نايب خاص براي خود تعيين فرمود كه به وسيله آن حوايج و سوالات شيعيان را دريافت نموده و جواب دهند تا مدتي بدين منوال چهارنايب ايشان يكي پس ازديگري دستورات را از حضرت مي گرفتند و به شيعيان مي رساندند .

قبر شريف اين چهارنائب در بغدادبازارشرجه مي باشد .

1-                                          « نائب خاص اول »: ابوعمر عثمان بن سعد العمري الاسدي كه براي امام علي النقي (ع) وكالت و براي حضرت مهدي (عج) از سال 260 تا 280 نيابت نموده و سپس به ملاء اعلا شتافت .

2-                                           « نائب دوم » : محمدبن عثمان العمري بعد از وفات پدرش نايب اول از سال 280 تا 305 هجري قمري نيابت حضرت را برعهده داشت  .

3-                                          « نايب سوم » ابوالقاسم بن روح نوبختي از سال 305 تا 326 به نيابت حضرت مهدي (عج) منصوب شد . ( پس از وفات محمدبن عثمان ) .

4-                                           « نايب چهارم » : ( بعد از وفات حسين بن روح ) ابوالحسن علي بن محمد سعدي از سال 326 تا سال 329 به نيابت از امام (ع) منصوب گرديد .

 

5 در باره غيبت كبري آن حضرت :

شش روز قبل از وفات سمري نامه و دست خط مبارك حضرت به اين عنوان صادر و به ابوالحسن علي بن محمد سمري رسيد . متن نامه :

« واما وفات تو نزديك شده است ديگر به كسي وصيت نكن و كسي را به نيابت تعيين ننما كه غيبت تامه واقع شده است و ظهور نخواهد شد مگر بعداز مدت طولاني كه قساوت دلها علمگير شده و زمين پر از جور شود پس هر كس پيش از سفياني و صيحه آسماني ادعاي مشاهده كند دروغگوست (مگر در موارد خاص ) . طبق مفاد اين نامه بعد از وفات سمري ( نايب خاص چهارم ) غيبت كبري شروع شد و امور شيعيان به عموم فقهاي جامع الشرايط محول گرديد به همين دليل فقها و مراجع را نايب عام مي گويند . چنانچه حضرت مهدي در نامه هاي به اسحق بن يعقوب فرمود : « پيش آمدهايي كه واقع مي شود براويان حديث رجوع كنيد كه آنان حجت من هستند برشما و من حجت خدايم »

در حديثي از امام جعفر صادق (درباره فقها ) است كه فرموده اند :« هركس از فقها نفس خود را از محرمات نگهدارد و دين خود را حفظ نمايد و مخالف هواي نفس و تابع و فرمانبردار مولاي خود باشد برعوام ( كسي كه فقيه و مجتهد نيست ) واجب است از او تقليد كند .

و اما شبهاتي كه به غيبت حضرت مهدي (عج) گفته و يا نوشته اند كه در جواب بايد گفت :

1-                                          كساني كه خارج از اسلام بوده يا مسلمان هستند ، ولي عقايد شيعه را قبول ندارند كه به آنان اگر چه مي توان با دليل و عقل جواب داد لكن روش صحيح آن است كه ابتدا عقيده به (توحيد ، نبوت و امامت )را به آنان القاء‌كرد و بعد راجع به غيبت امام دوازدهم بحث نمود .

2-                                           گروهي از شيعيان كه عقايد حقه را قبول كرده اند و در مورد غيبت حضرت ولي عصر صاحب الزمان (عج) دچار شبهه شده اند كه بهترين جواب ، اخبار و احاديثي است كه از طرف ائمه معصومين (ع) وارد شده است و از آن بهتر اينكه چندروزي روزه بگيرند و توسل به حضرت پيدا كنند تا حقايق برايشان روشن شود .

6- نشانه ها و علامت هاي نزديك شدن به قيام حضرت مهدي:

در كتاب ابوحمزه ثمالي نقل مي كند : به حضرت اما م جعفر صادق (ع) عرض نمودم كه امام محمد باقر (ع) مي فرمود : خروج سفياني و نداو طلوع شمس از مغرب از حتميات است . حضرت امام جعفر صادق (ع) فرمودند : اختلاف بين فلان و قتل نفس زكيه و خروج قائم از حتميات است به حضرت عرض نمودم اين ندا چگونه است ، حضر ت فرمودند : منادي در اول روز در آسمان ندا مي كند كه صدار او را هر گروهي با زبان خودشان مي شنوند : آگاه باشيد حق با علي و شيعيان علي است و در آخر روز ابليس ندامي كند كه آگه باشيد كه حق با عثمان و شيعيان ( پيروان ) عثمان بن عنبسه سفياني است . در اين هنگام اهل باطل به شك مي افتد . د رحيثي از حضرت امير المومنين علي (ع) از حضرت رسول الله (ص) نقل نموده است كه : ساعتي قبل از «خروج و ظهور قائم » ده چيز بايد به وجود بيايد :1- سفياني   2- دجال     3- دود     4- جنبنده اي عجيب        5- خروج قائم (ع)   6- طلوع آفتاب از مغرب     7- آمدن حضرت عيسي (ع) از آسمان   8- خسف ( فرورفتن زمين ) در مشرق    9- خسف در جزيره العرب        10 آتش شعله ور از قعر عدن

و حضرت امام صادق (ع) نيز فرمودند : پنج چيز از نشانه هاي پيش از قيام قائم (عج) است : 1- صيحه آسماني         2- خروج سفياني        3- فرورفتن زمين در محل بيداء      4- خروج يماني     5- قتل نفس زكيه

و فرمودند : قائم خروج نمي كند تا اينكه او دوازدهمين نفر ازماباشد و ظلم همه عالم را فراگرفته و ظالمين مشغول به ظلم و بيدادگري باشند .

عميره بنت تفيل مي گويد : از حضرت امام حسن بن علي (ع) شنيدم امري كه شما منتظر آن هستيد واقع نخواهد شد تا زماني كه بعضي از شما از بعضي ديگر بيزاري جويند و يكديگر را لعن كنند و بعضي از شما به صورت بعضي ديگر افا كند و به كفر ديگران شهادت دهد . راوي مي گويد عرض كردم در اين زمان خيري نيست ؟ امام فرمودند : همه خيرها در اين لحظه يعني زمان قيام قائم است كه همه اينها را از ميان بر ميدارد .

دركتا ب؟ روايتي از امام جعفر صادق (ع) آمده است كه فرمودند : آن سالي كه مهدي قائم آل محمد (ع) قيام مي كند بيست و چهارمرتبه باران مي بارد و آن سال با سال هاي ديگر تفاوت دارد و نعمت زياد مي گردد . در همان كتاب حذلم بن بشير مي گويد به حضرت امام زين العابدين عرض كردم خروج حضرت مهدي (عج) را براي من توصيف و دلايل و علاماتش را معرفي كنيد فرمودند : قبل از خروج وي مردي به نام عوف السلمي در الجزيره و كريت بن صالح از سمرقند خروج مي كند سپس سفياني ملعون كه از فرزندان عتبه بن ابي سفيان است از وادي يابس خروج مي كند هنگامي كه سفياني ظاهر شد حضرت مهدي (عج) مخفي است و بعد از آن خروج مي كند كه مصلحت الهي اين چنين باشد .

در كتاب بزاز ؟ از پيامبر اسلام (ص) روايت شده است كه :« مردي كه اسمش اسم پيغمبر است از قزوين خروج مي كند و بعضي مردم عوام با او بيعت مي كنند او كوهها را از ترس و خوف پر ميكند مردم مشرك و بي ايمان به سوي او براي طاعت و پيروي از او حركت مي كنند كه خيري در او نيست وا و باطل است .

راوي در كتاب غيبت از امام جعفر صادق (ع) نقل مي كند كه ايشان فرمودند قيام قائم در زماني واقع مي شود كه همه جا ظلم و جور باشد ، سپس مي فرمايد : خروج سه گانة‌ خراساني ، سفياني و يماني در يك سال و يك ماه و يك روز واقع مي شود كه در ميان آنها پرچمي هدايت يافته تر از پرچم يماني كه به سوي حق هدايت مي شود نيست .

در همان كتاب حضرت امام صادق (ع) مي فرمايند : قايم صلوات الله عليه شب بيست و سوم ندا مي كند و جمعه اي كه در آن روز روز عاشوار واقع شود و عاشورا روزي است كه در آن روز حسين بن علي (ع) به شهادت رسيده اند و روز ظهرآن روز است كه قيام مي فرمايد و همه جار ا پر از عدل و نور مي كند .

در اخبار علامات ديگري نيز ذكر شده كه در اينجا بعنوان فهرست آنها را ذكر مي نماييم : در روايات نشانه هاي ديگري وجود دارند كه عبارتند از ؛ منع طعام و درهم از عراق ، دعوت كردن مردي از اهل قم مردم را به دين ، و ظهور آبي فوق العاده در نجف و خرابي در بصره ، مسلط شدن كفار بر نهر سيحون و جيحون و فرات و دجله ، اختلاف دو صنف از عجم در كمه عدل ، خرابي ديوار مسجد كوفه ، بناي فصر عتيق ، بناي عمارتها د راطراف مسجد كوفه و بناي م؟؟كوفه ، ظهور آتش در كوفه ( فتنه هاي پي در پي در عراق و بغداد و خرابي و فساد در بغداد ) مرگ زردپوستان ، پيدايش ملخ سرخ در درخت خرما (فساد خرما ) جنگ و قتل پي درپي در همه جا ، شروع جنگ از ماه صفر تا صفر بعد ، گرفتن ماه در شب چهاردهم رجب ، نمايان شدن آتشي در آسمان ،جاري شدن آب فرات در شهر كوفه ، كثرت زلزله ، زلزله بزرگي در شام ، فرورفتن يا خرابي مسجد دمشق ( خسفي در بغداد) ، اختلاف پرچم حسني و اموي در شام ، خروج مغربي ،حمله به مصر و شام ، خروج دجال، ظاهر شدن كفي در آسمان ، خواندن دو نامه به برائت از عملي در كوفه و بصره ، همراهي حضرت خضر و حضرت عيسي با حضرت ولي عصر(عج) و ن؟؟؟جن و ملائكه ، برگشتن اصحاب كهف و جمعي از امت و ياران حضرت كه آنان سيصدو سيزده نفر جمع خواهند شد و آنها كساني هستند كه ياران مخصوص حضرت قائم مي باشند.

7- وظايف شيعيان در زمان غيبت

هركس ادعاي تشيع و دوستي كند و خود را عبد ذليل خداوند بداند و شيفته و منتظر حضرت مهدي باشد لازم است از ياد آن حضرت غافل نباشد و آداب بندگي خداوند متعال را انجام داده و در رسوم فرمانبرداري ووظيفه دوستي را به جا آورد زيرا طرز سلوك اين طريق آموختني نيست بلكه مقدماتي لازم است مانند تزكيه نفس و تهذيب اخلاق و تطهير باطن و توجه قلبي كه درد و احتياج را درك كند و بداند كه يك عمر با حال و وضع تشنگي به سر مي برد و تنها به اين ماء معين از راه اجتهال و تضرع به درگاه ذوالجلال و توسل به ذيل عنايت حضرت مي توان دست يافت پس بايد هر لحظه در هر حال تزكيه نفس بود و لقمه حلال خورد و خود را از گناه درونگه داشت و در هر حال بياد گمشده و غياث مضطرين و آرام بخش دل ها بود كه  براي هر دل مسكين و مومن پناه و فريادرس هر بي پناهي است و از اين رو دل سوختگان هجرانش و منتظرين مقدم مباركش چگونه مي توانند د رحال غيبت بي تفاوت باشند آنها هر هفته كه روز جمعه مي آيد انتظار مي كشند و بي اختيار نغمه عاشقانه و ندبه اشتياق سر ميدهند و در فراغش صبر مي كنند تا خداوند عالم فرجش را نزديك كند .

8- عقايد اقوام و ملل راجع به حضرت مهدي (عج)

ما به ياري پروردگار در اين صفحات عقايد اقوام و آراء‌ديگران را به طور خلاصه راجع به مصلح بشريت مهدي(عج) و مصلح كل عالم بيان مي كنيم تا كاملاً براي همه روشن شود كه زماني نبوده كه بشر عقيده به آن نداشته و خواستار يك فرد مصلح جهاني نباشد و اگر كسي بعد از براهين عقلي و نقلي انكار اصل موضوع كرده و عقيده به آن نداشته باشد به حكم عقل و وجدان سرپيچي نموده و اين عمل يا از راه عناد و لجاج است و يا انگيزه مادي و مادي گري و رياست طلبي و دنيايي و دنيا مداري وي را به آن داشته واز طريق حق و حقيقت دور نموده است .

 

9- كيفيت ظهرو حضرت مهدي (عج) در آخرالزمان

هرگاه وقت خروج حضرت برسد به فرمان خداوند تبارك و تعالي ندا ميرسد . كه اي واي بخيز و دشمنان خدا را از بين ببر و ابتداي ظهور آن نور پاك نداي آسماني در روز بيست و سوم ماه رمضان مي باشد كه به سور مكه حركت مي فرمايد .

چنانچه در كتاب اصول كافي از حضرت امام جعفر صادق (ع) روايت شده است : چون سفياني و يماني و سيد حسني خروج كنند صاحب اين امر با ميراث پيغمبر(ص) كه شمشير ، زره ، برد و عمامه و قضيب است از مدينه به سوي مكه حركت كند و در كوه ذي طوي كه مجاور ومتصل به مكه است ساكن شوند و تاوقتي كه اجازه خروج از جانب خداوند متعال به او داده شود در مكه بماند و با مردم به طور ناشناس رفت وآمد كرده و خود را به كسي معرفي نكند و اظهار دعوت ننمايد تا اينكه ياران ايشان از نداي آسماني جمع شوند در آن ايام عده اي كه براي مراسم حج و گروهي به جهت فرار از سفياني و به مكه هجوم آورده اند و حضرت در ماه ذي الحجه خود را به مؤمنين معرفي مي فرمايد و بعد از حج و قبل از قيام از آنها بيعت مي گيرند ( بعضي از انصار آن حضرت را قبلاً‌ذكر نموده ايم .)

ابتداي ظهور ده هزار نفر دور آن حضرت جمع مي شوند كه بيشتر آنها جوان هستند و چند پيامبر مانند حضرت خضر و موسي و عيسي (ع) نيز همراه حضرت هستند .

حضرت امام جعفر صادق (ع) فرمودند : وقتي كه قائم (ع) ظهور نمايد مومنين ناگهان نزد صاحب خود در يك شب بدون وعده قبلي حاضر مي شوند و در مكه صبح مي كنند و برشمشير هر يك از آنها اسم و نسبشان نوشته شده است و كلمه اي برآن نوشته شده ه هزار كلمه از او گشوده مي شود . و تكليف همه در آن روز متابعت و كمك به حضرت مي باشد و همه بايد ازاصحاب و ياران و شيعيان آن حضرت شوند و الا از كفار خواهند بود .

حضرت امام محمد باقر (ع) فمودند : گويا اصحاب قائم را مي بينم كه مابين مشرق و مغرب را احاطه كرده اند و همه چيز حتي درندگان زمين و درندگان و پرنده هاي آسمان مطيع آنها مي شوند و زمين بر زمين ديگر فخر مي كند كه امروز مردي از اصحاب قائم (ع) از روي من عبود نمود .

10- قيام براي بيعت با حضرت مهدي صاحب العصروالزمان (عج)

حضرت صاحب الزمان (عج) شب قبل از قيام ، ياران خود را فرامي خواند و چون صبح شود قبل از طلوع آفتاب در مسجدالحرام جمع مي شوند و آن گاه بر بالاي منبر روند و مردم را به دين خود دعوت مي كند و جبرئيل نازل مي شود و مي گويد من اول كسي هستم كه با شما بيعت مي كنم پس جرئيل دست او را ببوسيد و دست خود را به دست او بمالد بعد ملائكه و جن و سپس سيصد و سيزده نفر از ياران ا ايشان بيعت مي كنند و جبئيل ندا مي كند

( اتي امر الله  فلاتستعجلوه )

آنگاه در پيش روي حضرت مابين ركن و مقام بايستد و بگويد

(البيعه الله )

وقتي كه آفتاب بلند مي شود صيحه آسماني از چشمه خورشيد به زبان عربي بلند مي شودكه همه اهل آسمان و زمين بشنوند ، ندا مي كند :

( اين مهدي آل محمد (ع) است )

او را بيعت كنيد تا هدايت يابيد و با او مخالفت نكنيد كه گمراه خواهيد شد . پس ملائكه و جنو نقباء مي گويند :

(سمعنا و اطعنا)

نداي شيطاني نزديك غروب از طرف مغرب بلند مي شود كه اي مردم ، پروردگار شما عثمان بن عنبسه امور را در وادي يابس از زمين فلسطين ظاهر مي كند او را بيعت كرده تا هدايت پيدا كنيد و مخالفت نكنيد كه گمراه خواهيد شد . آنان كه اهل شك و خيال و نفاق و كفر باشند به اين ندا توجه نمي كنند . چون بيعت حضرت تمام شد پس از آن اصحاب خود را به قيام و خروج اصرار و دعوت مي كنند حضرت ، نفس زكيه را براي دعوت به مكه مي فرستد كه او را در محل ركن يماني به قتل مي رسانند پس از قتل نفس زكيه براي زيارت به سوي مدينه مشرف شده و آنجا با وزير خود منصور يا منتصر ار مي بيند و با آمدن لشكر سفياني به سور مكه مراجعت مي فرمايد .                    (نقل از كتاب احوال الحجه )

 

11- شرحي راجع به اسامي حضرت مهدي (عج) از زبان اديان مختلف و احاديثي از ان وجود شريف .

1-                                          بحار الانوار جلد 51 ، صفحه 65 ، و در كتاب عيون اخبارالرضا از حضرت امام رضا (ع) از پدرانش (ع) نقل فرموده كه حضرت رسول الله (ص) فرمودند روز قيامت برپا نمي شود تا قائم از ما قيام كند و اين قيام هنگامي انجام مي گيرد كه خداي عزو جل اذن بدهد كسي كه از او پيروي كرد نجات پيدا مي كند و هركه از او تخلف كند هلاك مي شود .

بندگان خداؤ خداوند را در نظر بگيريد ، اوامر او را انجام دهيد واو را اطاعت كنيد چون او امام و خليفه خداي عزو وجل است و او امام مهدي فرزند فاطمه (س) مي باشد .

2-                                          از شيخ مفيد (ره) نقل است كه : حضرت ختمي مرتبت حضرت رسول الله (ص) در روزهاي آخر عمرشان به حضرت فاطمه (س) فرمودند : قسم به آن كه جان من در دست اوست آن مهدي كه از فرزندان تست آخرين امام و دوازدهمين پيشواي امت اسلام است .

ياران مهدي در غيبت بزرگوارترين امت در قيامت هستند و اجرو ثواب آن امتي كه در زمان غيبت اطاعت از او نمايد بسيار زياد است .

3-                                          در كتاب اكمال الدين از حضرت رسول الله (ص) نقل نموده كه حضرتش فرمود خوشا به حال كسي كه قائم اهل بيت مرا درك كند و او را در زمان غيبتش قبل از اينكه قيام كند امام خود قراردهد و دوستانش را دوست ودشمنانش را دشمن بدارد آنان رفقاي من و بزرگوارترين امتم د رنزد من در روز قيامت هستند و آنان شفاعت نصيبشان مي شود .

          و منكر حضرت مهدي همچون منكر پيامبر است .

4-                                          در كتاب اكمال الدين حديثي مفصل از حضرت رسول الله (ص) است كه فرموده اند : كسي كه قائم را كه از فرزندان من است انكار كندد ر حقيقت مرا انكار كرده است .

و منكر مهدي به مرگ جاهليت مرده و امامش را نشناخته و درك نكرده است .

5-                                          كتا ب اكمال الدين : حضرت رسول الله (ص) فرمود : كسي كه قائم از فرزندانم را در زمان غيبتش انكار كند با مردن جاهليت از دنيا رفته است و از شفاعت من و اهل بيت بهره اي نمي برد .

6-                                          نقل از كتا ب غيبت شيخ طوسي حضرت رسول الله (ص) فرمود :

 مهدي (ع) در آخر الزمان خروج مي كند 

و عدالت مهدي پس از ظلم فراگير در عالم پياده خواهد شد .

7-                                          قال رسول الله (ص) : اگر از دنيا يك روز باقي بماند خداوند آن روز را طولاني مي كند تا اينكه مردي از اهل بيت من خروج و زمين را پر از عدل وداد كند همان طوري كه پر از ظلم و جور شده باشد .

ومهدي از عترت پيامبر(ص) است .

8-                                          ام سلمه گفت شنيدم حضرت رسول الله (ص) كه ميفرمود : مهدي از عترت من و از فرزندان فاطمه (س) است .

و مهدي هم نام و هم خلق پيامبر است .

9-                                          كتا ب البرهان هندي ص 92 : حضرت رسول الله (ص) فرمود : مردي از اهل بيتم خروج مي كند اسمش موافق اسم من و خلق او همانند خلق من است . زمين را پر از عدل و داد مي كند همانگونه كه از ظلم و جور پرشده است .

حضرت مهدي از آل محمد (ص).

10-                                      كتاب البرهان صفحة‌ 95، حضرت امام امير المومنين علي(ع) فرمود :

مهدي يك نفر از ما و از فرزندان فاطمه (س) است .

در كتابي راجع به سلت ها و نظر اقوام مختلف در باره منجي عالم بشريت دارد كه :

11-                                      سلت ها : پس از بروز آشوبها در جهان « بوريان بوريهم » BORIYAN  BOURYHM قيام خواهد كدر و دنيا را متصرف مي شود .

12-                                       اقوام اسكانديناوي : براي مردم زمين بلاهايي مي رسد و جنگ عالم گير زندگي اقوام را مضحمل مي سازد آنگاه « اودين » با نيرويي خدايي بر ، ( برهمه ) پيروز مي گردد و پس آدميان زندگي نويني خواهند داشت .

13-                                      قسمتي از يك لوح در اهرم ثلثه مصر كه د رسال 270 هجري قمري بوسيله احمد بن طولون حكمران مصر كشف و توسط اسقف حبشه خوانده شد : در آن نوشته : من ريان دومغ RYANDOMAG هستم روزي فرا مي رسدكه فرستاده پروردگارم قفل ها را از اين اسرار بگشايد او كسي است كه در پايان دنيا در اطراف خانه خدا پديدار مي گردد و اين برابي يعني زمين را مسخر مي نمايد و عالم را به نور خود روشن مي سازد .

14-                                      چيني ها : « كريشنا » KRYSHNA  ظهور مي كند و جهان را نجات مي دهد ( كريشنا به لغت چيني ، يعني منجي و نجات دهند ه )

15-                                      اقوام امريكاي مركزي : نجات بخش دنيا و جهان بشريت « كوتزلكوتل » پس از بروز حوادث در جهان پيروز خواهد شد .

16-                                      گفتار از سطيح ( ربيع مازن ) :RABIMAZN هنگامي كه اشرار به جاه و مقام برسند ستاره دنباله دار طلوع مي كند و پرچم هاي زرد به مصر خواهد رسيد و پادشاه صنعا كه نامش حسين است قيام مي كند در اين هنگام مهدي از فرزندان حضرت محمد پيامبر اسلام (ص) درمكه ظهور مي كند و به وسيله او حق آشكار مي شود .                                                                   (نقل از كتب يهوديت )

17-                                      زرتشت كتاب زند : لشگر اهريمنان با ايزدان در روي خاكدان دائماً محاربه و كشمكش دارند و بعد از پيروزي ايزدان بني آدم بر تخت نيكبختي خواهد نشست .(ZAND)

18-                                        ماني (MANI) : مردي عظيم خواهد آمد كه دوازده جانشين دارد و بوسيله آنها ارواحي كه شايستگي دارند به بهشت مي روند .

19-                                       كتب هندريك ودا :(ماندالاي 4-13)  MANDALY     برگزيده به صورت فرد اول درميان مردم زمين ظاهر خواهد شد .

20-                                       بابك BABAK : تمامي دنيا بپادشاهي عادل پايان مي يابد كه از آسمان و زمين آنچه را كه باشد خبر خواهد داد .

21-                                       دركتاب اديان در باين دادنگ نبي داردكه بعد از آنكه مسلماني ظهور نمايد جانشين آخر پيامبر اسلام پديدار مي گردد كه مشرق و مغرب عالم را متصرف مي شود و همه را به عدل مي خواند .

22-                                      در بيان ادريس نبي دارد به شيطان مهلت داده شد تا روزي كه وقت آن معلوم است كه در آن هنگام درندگان با گوسفندان جمع مي شوند و به هم ضرري نمي رسانند و همه جا عدل و داد شود .

23-                                      در بيان ضفياي نبي دارد كه روزي را خداوند فرامي رساند كه آواز آسماني به گوش مي رسد كه پيشوايي به كعبه آمده و جهان را به صلح و دوستي دعوت مي نمايد .(ZAFIYAYA)

24-                                      حبقوق نبي فرموده است كه منتظر او باشيد كه جميع امت ها را نزد خود جمع مي كند .(HABGOG)

25-                                      دركتاب تورات آمده است كه سفر پيدايش زمين را بيكي از اولاد ابراهيم مي دهيم اگر كسي غبار زمين ار بشمارد ذريه او را خواهد و اگر بشمارد و از نسل اسماعيل دوازده پيشوا بوجود خواهد آمد جهان از نسل ابراهيم (ع) بوجود مي آيد ، پس از آمدنش امت ها به او خواهند پيوست . و همگي از ايشان اطاعت خواهند كرد .(ABRAHIM)

26-                                      در كتاب سموئيلي نبي است كه او از فرزندان يسي و« نرجس خاتون پسري آيد به نام مهدي » كه جهان را به عدل كشاند .(SOMIYLI)

27-                                       در كتاب ايوب نبي است كه شخصي پنهان از ناپيدايي ظاهر خواهد شد متأخرين روزگارش از غيب وي متحير مي شوند مسكن او را چون مبدأ نور جستجو مي كنند و همه مردم در غيبتش صبر مي كنند .AYO .NABI

28-                                      در كتاب زبور داود (ع) است كه خداوند مرد صالحي را براي جهان برگزيده خواهد كرد كه جهان را به عدالت داوري خواهد كرد خروشش تا اقصاي زمين است عدالت را مثل نور و انصاف را مثل انوار در ظهر پديد مي آورد پس منتظر او باشيد و تمام مردم منتظرش خواهند بود و تمام امم او را پذيرا شوند و همه جا ار پر از عدل نمايند .ZABOR

29-                                      در كتاب سليمان نبي (ع) است كه كسي جهانرا به عدالت داوري خواهد كرد و او كسي است از نسل ابراهيم خليل الله .

30-                                      اشعياي نبي مسكين ها ا ربه عدالت داوري خواهد كرد و در پرتو عدالتش جانوران درنده با هم صلح خواهند كرد و بعد آنروز همه مردم خواهند گفت اينكسي است كه منتظرش بوديم و او عمرش خيلي طولاني خواهد بود .ASHIYAY . NABI

31-                                      آرمياي نبي در كتب اديان دارد كه فرموده بسبب اين احسان خدا تمام امت ها را هدايت خواهد فرمود و او كيست آخرين پيشواي اسلاميان .

32-                                      حزقياي نبي فرموده كه خداوند او را برجميع ملت ها سلطان خواهد كرد HAZGIYAY.NABI

33-                                      دركتاب دانيال نبي دارد كه دانيال نبي بيان نموده است كه آن كسي كه داراي كتاب از جانب خداونداست غيبتش درمدت يك زمان و دو زمان و نصف زمان طول خواهد كشيد و د رآخر مدت غيبت در منصب خود قائم است ( مراد 2500 سال از پيدايش اسلام است ).

34-                                      دراد كه هوشع نبي فرموده است كه يك سلطان براي تمام ملت هاي جهان ا زطرف خداوند خواهد آمد و تمام جهان را گلستان عدل و داد نمايد و اوست كه ظالمان را از بين خواهد برد .

35-                                      نقل از ژوئيل نبي شده كه او مانند چشمه اي در خانه خدا بيرون مي آيد و تمام زمين را سيراب به عدل و داد مي كند .GOIYL . NABI

36-                                      عوبدياي نبي بيان فرموده كه بشارت ظهور او را برامت ( هانداكن ) يعني هويداو ظاهر كند واو ست قائم از طرف خداوند عالم .OBIYAY.NABI

37-                                      در كتا ب انجيل برنابا نقل شده است كه خداوند فرستاده خود را در حاليكه ابري سپيد بالاي سرش مي باشد خواهد فرستاد و همه جا را گلستان عدل كند .

38-                                      دركتاب انجيل لوقا ANGIL . LOGA دارد كه فرستاده خدا مدت ها ا زنظر شما پنهان م يشود خوشا به حال كسانيكه وقتي سرورشان مي آيد بيدار باشند .

39-                                      دركتاب انجيل متي ANGIL .MATA دارد كه پسر انسان در جلال پدر خود مي آيد امت ها در حضورش جمع مي شوند و رستاخيز مي شود و درهمه جا گل عدالت مي رويد .

40-                                      انجيل يوحنا ANGIL . YOHANA  نقل نموده كه خداوند او اعمال مرا نگه مي دارد و بر امت ها قدرت مي بخشد . عيسي (ع) گفت پسر انسان با جلالي بزرگ مي آيد قبل از وقوع مي گويم تا زماني كه واقع شود باور كنيد شنيده ايد كه گفتم مي روم و با او مي آيم . در اينجا كاملاً به روشني بيان شده كه حضرت عيسي (ع) گفت : مي روم و با او مي آيم . يعني حضرت عيسي (ع) با حضرت مهدي (عج) مي آيد .

41-                                      در رساله اول YOHANA يوحنا دارد كه منتظر او باشيد تا در ظهورش خجل نشويد و از اصحاب و فرمانبرداران ايشان باشيد .

42-                                      در رساله اول پولس POLS  خطاب به روميان بيان نموده كه انتظار وجود او مانند ظهور اوست .

( يعني در ثواب انتظار ظهور كه در بيان شيعه است )

43-                                      در كتاب اعمال رسولان مسيح بيان نموده كه حضرت داود (ع) درباره حضرت مهدي (عج) مي گويد كه بدين سبب دلم شاد گرديده كه او مي آيد و همه جا پراز عدل شود .DAWOD .NABI

44-                                      در رساله پطرس PATROS جلد دوم بيان نمده كه خواهيد گفت كه او كجاست ولي غافل هستيد زيرا كلام خدا از قديم بوده و فرموده كه او د رزمين قائم است و مي آيد و دنيا را پر از عدل و داد خواهد نمود .

45-                                      در رساله يعقوب (ع) دارد كه هركس باو شك كند مانند موج درياست كه از باد رانده مي شود و متلاطم مي گردد و در آخر الزمان اوظهور خواهد كرد و همه جا را پر از نور مي نمايد .

46-                                      در رساله پولس به غبرانيان خطاب داردكه خداوند آنكسي راكه پنهان مي گردد باز مي آورد و براي مومنان خوشي مي آورد .

47-                                      در رساله اول پولس به تيمور طاووس خطاب دارد كه خداوند او را در زماني معلوم ظاهر مي كند و همه ها زعدالتش بهره خواهند برد .

48-                                      در رساله دوم پولس به تيمور طاووس بيان دارد كه اگر تحمل كنيم با او سلطنت خواهيم كرد و هرگاه او را نگاه كنيم ما ار مي نگرد و توجه او نور است و وجود او باعث گلستاني از عدل خواهد بود .

49-                                      در رساله دوم پولس به تسالو نيكيان خطاب دارد كه هنگامي كه بيايد جميع مقدسان به او جلال خواهند يافت .

50-                                      دركتاب انجيل لمرقيس ذكر نموده كه او با هزاران هزار قديس خواهد آمد ولي اگر كسي بگويد اينجاست باورنكنيد  او نزد خداست و تا بيايد همه جا پر از نور و عدل مي شود .

راجع به ابراهيم بن مهزيار

ابراهيم بن مهزيار از دانشمندان بزرگ بود و در شهر اهواز سكونت داشت و از طرف حضرت امام حسن عسكري (ع) بوكالت برگزيده شده بود و شيعيان بيت المالي را كه بدهكار بودند و به او مي پرداختند . از اين رو مقدار كثيري از بيت المال نزدش جمع شده بود . در اين هنگام خبر وفات حضرت عسكري (ع) رسيد . ابراهيم وجوه بيت المال را در نظر داشت به نماينده آن حضرت برساند كه تبي بر او عارض شد و متوجه شد كه مرگش فرارسيده به پسرش محمد وصيت نمود كه وجوه را به وكيل حضرت برساند پس از فوت  ابراهيم پسرش محمد وجود بيت المال را برداشته و روانه خاك عراق گرديد . در بغداد كنار شط خانه اي اجاره كرد و از آنچه همراه داشت به كسي چيزي نگفت و منتظر شد كه از حضرت صاحب الزمان (عج) خبري برسد كه وجوه بيت المال را به چه كسي بدهد . طولي نكشيد كه قاصدي آمد و نامه اي آورد و به او داد نامه از جانب حضرت بود و در آن نامه مكتوب بود كه مقدار بيت المال و جاي آن و خصوصيات و ويژگي هاي مال هركسي كه پرداخته و محمد پسر ابراهيم مهزيار از آن خصوصيت ها كامل خبرنداشت پس از خواندن نامه محمدبن ابراهيم مهزيار بلافاصله آن وجوه را كاملاً‌تحويل فرستاده آن حضرت داد و پس از چند روز نامه اي از جانب حضرت ولي عصر (عج) برايش آمد كه از طرف آن حضرت وكيل شد .

12- و اما نام هاي مبارك حضرت بقيه الله صاحب الزمان حجه بن الحسن العسكري مهدي (عج)

از كتاب هاي انبياء سابق و صحف انبياء‌و كتب علماء راشدين واهل سنت و آنچه در كتبي كه نزد سائر اهل مذاهب است از اسامي آن حضرت كه ذكر نموده اند وآمدن و ظهور آن حضرت را در آخرالزمان ذكر و بيان نموده اند و اعتقاد ساير اهل مذاهب اسمهايي كه براي آن جناب ذكر نموده اند در اينجا فقط به ذكر چهل نام مختلف از آن حضرت اكتفا مي كنيم كه در كتب مختلف بيان داشته اند.

1-در كتاب ايستاع ودركتاب ذخيره الالباب نوشته عالم جليل القدر ميرزا محمد نيشابوري نام بهرام (BAHRAM)  رايكي از القاب آن حضرت نقل كرده اند و دركتاب نجم الثاقب صفحه 41 هم همين طور ايناسم را ذكر نموده است.

2- در كتاب ايستاع و در كتاب ذخيره الالباب نام بنده يزدان BANDAH(YAZDAN) و در كتاب نجم الثاقب صفحه 39 هم اين لقب را بيان نموده .

3-                                          دركتاب تورات بغله تركوم و در كتاب ذخيره الالباب به نام اوقيدمو (OGIDMO) و در كتاب نجم الثاقب صفحه 41 اين نام را از تورات نقل نموده .

4-                                          دركتاب كشكول شيخ بهايي عليه الرحمه و دركتاب ذخيره الالباب به نام ايزد نشان (IYAZAD NASHAN) را بيان داشته است .

5-                                          دركتاب كشكول شيخ بهايي عليه الرحمه و دركتاب ذخيره الالباب به نام ايزد شناس  (IYAZAD SHANAS) هم ذكر شده است .

6-                                          در كتا بكشكول شيخ بهايي است كه فارسيان حضرت مهدي را ايزد شناس و ايزد نشان گويند و مراد شيخ بهايي از فارسيان همان (مجوس ) آتش پرستان قديم يزد و شيراز در زمان باستان بوده است كه آنان اين بيان را از كتب قديمه ذكر نموده بودند .

و نيز در كتاب شامكوني (SHAMKONI) از مذاهب قديمه و مجوس (آتش پرستان ) بوده و در اينكه راجع به ايزدنشان بيان داشته كه اسم كسي است كه روز ي  خواهد آمد و او بيايد و عدل و داد برپا نموده و مقابله با ظلم و ظالم نمايد و حكومت عدل را استوار كند و مجوسيان شامكوني كلمه ( ايستاده ) (ISTADEH)  را نام حضرت صاحب الزمان (عج) ناميدند .

7-                                          بقيه الله (BAGIYAT ALLAH) در كتاب شريف ذخيره الالباب و در كتا ب ذُوهر و ذَوهر همچنانكه فضل بن شاذان به نقل ا زحضرت صادق روايت كرده است كه نفرات اصحاب حضرتش 313 نفر و ماشيعيان نام مبارك بقيه الله را مخصوص به حضرتش مي دانيم .

8-                                          نام پرويز (PARVIZ)  و اين نام آن حضرت است در كتاب برزين BRZYN از فرس FARAS  و سند آن را در كتاب ذخيره الالباب ذكر نموده اند ود رفرهنگ فارسيان پرويز را به معني شخصي بزرگ و بزرگ تر از همه و عالي تر و شاه شاهان وصف نموده است .

9-                                          برهان الله (BORHAN ALLAH) و اين نام ار دركتاب « اَنكيون » چنانچه دركتاب ذخيره الالباب نقل كرده است (ANKIYON)

نام مبارك برهان الله يعني برهان و دليل خداوند كه ظهور او برهان است بر توحيد و ثابت شدن دين خداوند و باطل شدن ساير اديان و جمع شدن و دعوت تمامي مردم به دين اسلام واقعي و عمل نمودن به آن كه حقو حقيقت و عدل است .

10-                                      د ركتاب صحف حضرت ابراهيم (ع) جد اعلاي پيامبر اكرم (ص) و در كتا ب تذكره الائمه نقل نموده است ، نام حاشر را (HASHAR) كه نام حضرت مهدي است . اين نام را دركتاب نجم الثاقب صفحه 45 هم ناميده است .

11-                                      نام خجسته (KOGASTAH) و اين اسم آن حضرت است در كتاب كندرآن فرنگيان و در كتاب ذخيره الالباب هم ذكر نموده است و معني خجسته يعني برگزيده و محبوب از جميع جهات KONDOR

12-                                       در كتاب ذخيره الالباب و دركتاب تذكره الائمه نقل نموده اند كه در كتاب جاويدان GAWIDAN زمان مجوس و آتش پرستان اسم خسرو (HOSRO) يعني پادشاه بزرگ را براي حضرت صاحب الزمان (عج) نام برده اند.

13-                                      دركتاب نجم الثاقب صفحه 45 داردكه در كتاب (شامكوني ) (SHAMKONI) اسم پيامبري كه تولد او در شهر (كيلواس ) KYLOAS نقل شده كه اسم رسول الله محمد بن عبدالله را به نام « يشن » (YASHAN)  نام برده و ذكر شده كه او (كوه قاف ) را صاحب شود و دين خداوند را به نام ايستاده و اسم حضرت مهدي (عج) را (خداشناس ) ذكر نموده اند .

14-                                      (راهنما) (RAHNAMA) نام حضرت راناميده اند دركتاب (باتنكُل) (ATNKOL) راهنما به معني راه نشان دادن آن حضرت ذكر نموده راهنمون به دين واحد خدايي براي حكومت عدل وقسط و عدالت و تذكّر نموده و دارد كه ايشان مخصوص آخر دنياست .(يعني آخرالزمان )

15-                                      نام (افريس )(AFRIS) نام حضرت راناميده و در كتا ب (مارياقين )(MARYAGIN)  « زند » (ZAND) نام كتاب زردُشت (ZARDOSHT) .

16-                                      نام (سروش ايزد )(SOROSH  IYZAD) و دركتاب زمزم زرتشت  (ZARDOSHT ZAMZAM) همچنان كه در كتاب تذكره الائمه و كتا ب ذخيره نقل نموده اند ومعناي آن پسنديده و برگزيده خداوند باريتعالي است .

17-                                      نام ( شماطيل )(SHAMATIL) و اين اسم آن حضرت دركتاب ( ارماطِش ) (ARMATASH)  و دركتاب نجم الثاقب صفحه 49 و دركتاب ذخيره الالباب عالم جليل اقدر ميرزا محمد نيشابوري نقل شده است .

18-                                      دركتاب صُحف حضرت ابراهيم (ع) (SOHOF  ABRAHIM)  نام (صاحب )(SAHEB) را براي وجود مقدس حضرت صاحب الزمان (عج) ذكر نموده است و دركتاب نجم الثاقب صفحه 49 و دركتاب مقتصب الاثر نقل نموده است .

19-               نام (صمصام الاكبر )(SAMSAM ALAKBAR) را نام مبارك حضرت كر نموده اند دركتاب ( كندرآل ) (KONDOR:AL) چنانچه در كتا بذخيره الالباب و كتاب نجم الثاقب صفحه 52

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 02 اسفند 1393 ساعت: 16:49 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره حکومت جهانی امام مهدی (ع)

بازديد: 381

مقدمه

مژده به ظهور اماه مهدي (عج) از همان سالهاي آغازين ظهور اسلام آغاز شد و پيامبر گرامي اسلام (ص) در هر فرصت و مناسبتي كه پيش مي آمد مردم را به ظهور عدالت گسترموعود در آخر الزمان بشارت مي دادند و آنها را از نسل و تبار، تولد و نسبت، ويژگي هاي ظاهري نشانه هاي ظهور، شاخصه هاي قيام رهايي بخش و مولفه هاي حكومت جهاني آن حضرت آگاه مي ساختند. تا آنجا كه امروز ما صدها روايت كه از طريق شيعه و اهل سنت از آن حضرت نقل شده مواجه ايم.

تعابير بسيار بلندي از همه انبيا از ازل تا خاتم (ص) راجع به حضرت حجت (ع) رسيده و تقريباً جز اجتماعي ترين موضوعات، بين همه اديان الهي و ابراهيمي، بشارت موعود و وعده منجي است و همه گفته اندكه كار نيمه تمام و نا تمام انبيا(ع) و ا ديان، به دست اين مرد بزرگ، كامل خواهد شد.

گفته اند كه بزرگترين تكليف تاريخ، كار بزرگ ترين مرد تاريخ است. مكاتبي كه الوهيت زدايي و الهيت زدايي شده اند باز به نوعي و به نحوي به اين مسئله انديشيده اند، وگر چه نام ايشان را نبرده اند اما همه ظهور ايشان را بشارت داده اند و حتي مكاتب الحادي چون ماركسيسم نتوانسته اند به مسئله آخرالزمان، بي تفاوت بمانند.

بوديزم مسيحيت و يهوديت نيز كه غالب بشريت را زير پوشش گرفته اند، در اين خصوص، اعلام نظر كرده اند. يهود، هنوز منتظر مسيح (ع) است و مسيحيت منتظر ظهور مجدد مسيح (ع) است. همه انبيا همه مذاهب و اديان و فرق منتظر گشايش بزرگ در آينده يا در پايان تاريخ هستند و اشاره خواهم كرد كه حتي امروز مكتبي كه چد دهه براي نفس پايان تاريخ و نفس «غايت» از تاريخ دست و پا زد و مدعي شد كه تاريخ بشر منتهاي روشن ندارد و مهبت اصولي خاصي بر آن حاكم نيست، يعني «ليبراليزم» كه در واقع پنجاه، شصت سال تئوري بافت كه تاريخ غايت نداشته و ندارد؛ آخرين نظريه پرداز انشان چون فوكوياما از «پايان تاريخ» نطق مي گويند، منتها پايان تاريخ به روايت خودشان كه تثبيت و تبليق قطام ليبرال سرمايه داري است.

در روايت از حضرت مهدي (عج) به «بهار روزگاران» تعبير شده است و در سلامهايي كه به محضر حضرت عرض مي شود آورده اند: «السلام علي ربيع الانام و نضره الايام» درود بر بهار بشريت، بهاران تاريخ و طراوت روزگاران.

كساني كه ايشان را ديده اند توصيفاتي از شمايل ظاهريي ايشان كرده اند. پيامبر اكرم (ص) و ائمه (ع) تيراين بزرگوار را توصيف كرده اند و در آثار محققان چنين منعكس شده است: چهره اش گندمگون، ابروانش هلالي و كشيده، چشمانش سياه، درشت، جذاب و مدهوش كننده است.

امام ابوالقاسم محمدبن الحسن مهدي، منجي اين امت و اميد جهانيان كه خداوند با او حق و عدالت را زنده مي سازد و آزادي و كرامت را به آن باز مي گرداند و زمين را پس از غوطه ور شددن در ظلم و جور، پر از قسط و عدل و داد مي كند. در نيمه شعبان سال 255 تقريباً يك ماه پيش از به خلافت رسيدن معتمد عباسي قدم به عرصه وجود گذارد و آنچنانكه در بيشتر روايات آمده آنگاه كه پدرشان وفات يافت آن حضرت تنها پنج سال داشت كه خداوند حكمت و دانش را در او نهاد و وي را آيتي براي جهانيان و رهبري براي مسلمانان قرار داد همان گونه كه عيسي بين مريم را در گهواره، به پيامبري مبعوث كرد.

برخي روايات حكايت از آن دارد كه حكيمه عمع امام حسن عسكري (ع) روزي پيش از ولادت امام حجة بن الحسن (ع) به ديدار برادر زاده خود (امام حسن عسكري) رفتند و هنگامي كه مي خواست برود حضرت از او خواست آن شب را در خانه بماند و به اطلاعش رساند كه همسرش نرجس مولود مبارك را وضع حمل خواهد كرد در حاليكه هيچ نشانه بارداري بر آن زن پيدا نبود. پس از گفتگوي طولاني ميان حكيم و امام (ع) بالاخره بنا به آنچه روايات نقل كرده اند، حكيم آن شب را كنار همسر آن حضرت ماند و اندكي پيش از سپيده نميه شعبان نجرس از خواب بيدار شد و احساس خستگي و رنجوري نمود. و سرانجام نيز كار زايمان به كمك حكيم عمه امام حسن عسگري (ع) انجام شد و امام به ابوعمربن عثمان بين سعيد دستور داد تعدادي گوسفند قربانيش كند و تعداد زيادي گوشت و نان بخرد تا آنها را ميان مستمندان پخش كند و دستور اجرا شد. حضرت حجة بن الحسن پدرش امام حسن عسكري و مادرش زني رومي به نامهاي، سوسن، نرجس، ريحانه، صقيله بود كه به احتمال زياد ميان افرا خانواده امام بر نرجس شهرت داشت و امام نيز بيشتر به همين نام صدايش مي كرد و گفته مي شود كه امام هادي يكي از فاضلان خود را به بغداد جايي كه غنايم جنگي در معرض فروش قرار مي گرفت فرستاد و او را خريداري كرد و به عقد ازدواج پسرش حسن (ع) در آورد و گفته شده كه او دختر حكيم خواهر امام هادي (عج) بوده كه او را به ازدواج برادرزاده اشت امام حسن عسكري (ع) در آورد. و روايات متعددي در اين زمينه گفته و پرداخته شده ولي آنچه كه ميان روايات موثق متفق القول است اينكه او از هامان بازاري كه اسيران را در آن مي فروختند بريا امام حسن عسگري (ع) خريداري شد و زني پاكدامن و عابد بوده و بارداريش از حضرت مهدي حتي از بيشتر كساني كه در تماس با او بودند پنهان ماند و خداوند مقدر كرده بود كه او مادر گرامي ترين مولودي باشد كه گروهي را شيفته خود و گروهي ديگر را دو عقلشان را به گمراهي كشانده است و جز مومنان به رسالت جد گرامي اش و پدران ارجمندش ائمه اطهار به او ايمان نمي آورند و روزي كه خدايش بخواهد بيرون مي آيد و زمين را پر ا ز عدل و داد مي كند همان گونه كه پيش از آن از طلم و ستم پر شده بود.

عصر ظهور و حكومت جهاني امام مهدي (عج)

ما از اين كه درباره محقق زمان ظهور به طور قطع سخن بگوييم نهي شده ايم ولي در نزد شيعه ملاقاتي براي ظهور است كه پيامبر (ص) و ائمه (ع) آنها را ذكر كرده اند، آنطور كه ما فهميديم اين علامات نزديك هستند و الان ما درعصر ظهور هستيم اما تعيين وقت ظهور ممكن نيست.

من معتقدم تمركز سياست جهاني در عراق مسئله مهمي است. عصر ما با هر عصري فرق مي كند، چرا كه انقلاب ايران پرونده شيعه در جهان امروزي را باز كرده و نشان داده است كه در سياست جهاني چيز جديدي است حوادث و اتفاقاتي كه در اين عصر افتاده است نزد شيعه از علامات ظهور است. از ماه رجب تا ماه محرم حوادثي پيش مي آيد (6 ماه قبل ازظهور) ما رواياتي هم در اين زمينه داريم، كه مثلا در رجب يماني و سفياني مي آيد يا اينكه خداوند متعال در يك شب عمرش را ظاهر مي كند و همچنين داريم  كه ايشان در هشت ماه به طور خيلي سريع، بر مناطق اسلامي جهان تسلط مي يابد، و همچنين داريم كه ايشان در هشت ماه به طور خيلي سريع، بر مناطق اسلامي جهان تسلط مي يابد، و همچنين از عقايد شيعه  است كه اتفاقاتي مي افتد كه شهرها و حكومتهاي اسلامي طي آن حوادث به بن بست مي رسند، اين بن بست و گره فقط به دست حضرت (ع) باز مي شود، پس حوادثي كه منجر به ظهور حضرت مي شوند زياد هستند مثلا در تفاسير ذيل آيه «سنريهم آياتنا في آفاق و في انفسهم» آمده است كه ممكن است منظور از «آياتنا في آفاقِ» علاماتي مختلف مثل باد و... باشد. همچنين در شهرها حكامي وجود دارند كه از اطلاعات حضرت سرباز مي زنند.

و محدود كردن ويژگيها و خصائص حكومت حضرت سخت است اما آنچه كه هست اين است كه همه چيز جديد است همه حكومت حضرت جديد است. من معتقدم كه حكومت، دنيا، زندگي، شناخت، و نظام همه چيز جديد است، همه حكومت حضرت جديد است، ما به هيچ عنوان نمي توانيم حكومت حضرت را با آن چيزي كه الان از حكومتها مي دانيم مقايسه كنيم و حتي نمي توانيم حكومت حضرت را توصيف كنيم. براي مثال: قوانين، وزارت داخلي، وزارت خارجي، آزادي همه اينها در حكومت حضرت به طور ديگري هستند. مثلا وضع اقتصادي كاملا فرق مي كند، تعاملات، فهم مردم، شناختشان، همه اينها جديدند و در مورد ويژگيهاي اقتصادي زندگي در دوران ظهور امام ما نمي توانيم اقتصاد را با اقتصاد حكومت حضرت مقايسه كنيم، ببينيد، مثلا داريم كه در آن زمان زمين هر چه دارد بيرون  مي ريزد، طلاها و گنج ها از زمين خارج مي شوند ديگر در زمين نباتاتي وجود ندارد، وضع اقتصادي، علمي، رفت و آمد در زيرزمين و در آسمانها همه چيز جديد است. مثلا داريم كه در راه بين عراق و حجاز رودها و سرسبزيهايي است ولي الان صحرا است.

و در مورد دوران قبل از ظهور علائم دقيقا مثل الان ـ آن شاء ا... مسلمانها به يك راه بسته مي رسند، نظامهاي جهاني همه شان شفاف مي شوند، زمين پر از ظلم و جور مي شود حتي ظلم و ستم آمريكا را در خانه هايمان حس مي كنيم. مردم از دين فرار مي كنند و در اينجاست كه يك توجه عميقي به دين مي شود و مردم پيوسته نام حضرت را مي برند و نام او را به نيكي ياد مي كنند.

وقتي حكومت حضرت به پا مي شود شيعيان، حاكمان در روي زمين مي شوند، اما كدام شيعه؟

خيلي از شيعه ها مخالف حضرت مي شوند و خيلي از غربيها با امامند، و با او همراهند، پس اينجا ما يك تغييري در حركت شيعه داريم، اما كساني كه شيعه هستند كه در ماههاي اول دورايشان جمع مي شوند، اينها همان حاكمان جهان هستند، تبعا 313 نفر هستند، اينها كساني هستند كه خداوند آنها را از اقصي نقاط دنيا انتخاب مي كند. رواياتي كه مي گويند از تهران 5 نفر، از گيلان 5 نفر ازمجرين فلان مقدار و... اصلا سند ندارند. رواياتي هم كه شهرهاي اينها را مشخص مي كند اصلي شنيد. حتي براي يكي از علماي شيعه اين چيزها ثابت نشده است، و نص روايي قطعي كه ما داريم اين است كه خداوند آنها را جمع مي كند در يك شب از اطراف دنيا.

اين 313 نفر زبان امام را مي فهمند،  او را مي شناسند، و به او اعتقاد دارند، و فدايي او هستند، درجه اخلاقشان بسيار بالاست. و چون خداوند آنها را انتخاب كرده است براي حضرت مهدي (ع) اصحاب حضرت مثل انبياء هستند كه خداوند آنها را نتخاب مي كنند و تا آن روز كسي آنها را نمي شناسد، به يك شب در مكه جمع مي شوند. در مورد حكومت حضرت كه در روايتي آمده است كه ايشان 7 سال حكومت روم واسطه  مي شوند، روميها 7 سال به صلح پايبندند، ولي بعد از 7 سال آن را نقض مي كنند.

ترد ما علماي شيعه حكومت حضرت بسيار طول مي كشد نمي شود قبول كرد كه ايشان 7 سال فقط حكومت مي كنند، آنچه كه مهم است اين است كه حكومت حضرت صدها سال طول مي كشد و بعدش در عالم وضع ديگري به وجود مي آيد.

و بعد از حكومت حضرت رواياتي صحيح وجود دارند مبني بر رجعت امام حسين (ع) و همچنين پيامبر اكرم (ص) و امير مومنان حضرت علي (ع) نه، ما اعتقاد نداريم كه همه شان بر مي گردند.

امام حسين (ع) اولين كسي است كه بر مي گردند، بعد پيامبر، بعد امير مومنان و بعد برخي از مردم، چه خوب و چه بد بر مي گردند.

در روايات داريم وقتي كه حكومت حضرت مي آيد اول جنگ را داريم بعد صلح را. بعد از مدتي حكومت مي كنند بعد از اين مدت رجعت انجام مي شود؟!

اما در نزد ما محاكمه است نه جنگ، فقط در زمان حضرت. جنگ دجال را داريم، در اول، 8 ماه اسلام جهان را فرا مي گيرد، پس حضرت مسيح ظهور مي كند و صلحي بين او و بين مردم برقرار مي شود، صلح 7 سال طول مي كشد بعد جنگي پيش مي آيد، پس حضرت مسيح ظهور مي كند و صلحي بين او بين مردم برقرار مي شود، صلح 7 سال طول مي كشد بعد جنگي پيش مي آيد، جنگ با روم پيش مي آيد، بعد تمام حاكم را مي گيرد و بعدش دجال ظهور مي كند و بعد از دجال ديگر به عقيده شيعه جنگي وجود ندارد. شيعه معتقد است كه دجال بعد از ظهور حضرت پيدايش ميشود، و سني ها برخي شان معتقدند قبل از ظهور و برخي مي گويند باحضرت مي آيد. اهل سنت خيلي دجال را بزرگ كرده اند و از آن اسطوره اي ساخته اند، در شيعه اينطور نيست دجال يك شخصيتي حقيقي است كه يهودي است و پيروان او ناصبي هستند.

در آن زمان علم تغيير پيدا مي كند و رشد پيدا مي كند. او از گوناگوني علمها استفاده مي كند و همچنين از شعبده و سحر و حركتي ضد امام را آغاز مي كند.

و اهل سنت او را با آمريكا و اسرائيل تطبيق دهند. اما شيعه اين را قبول ندارد. دجال بعد از امام است نه قبل از آن. در ميان اهل سنت نظر واحدي وجود ندارد، بعضي ها مي گويند كه دجال وجود دارد. و الان در مصر است اسمش هم عبدا... بن ساعد است.

 اختلاف شيعه وسني درباره رهبر موعود

شيعه معتقد است رهبر موعود، محمد بن حسن عسگري است كه سال 256 ق متولد شد و پدرش امام حسن عسكري بر امامت وي تصريح كرده است. پس به اذن خدا، او غيبت صغري و كبري مانند عيسي نمود. غيبت صغري هنگامي بود كه خدا، وي را از نيرنگ حكومت عباسي نجات داد. وي از هنگام تولد، مخفي مي زيست و پدرش او را از ديده ها پنهان مي كرد، پس از وفات پدرش در سال 261 ق شيعيان را توسط وكيلانش نواب اربعه راهنايي مي كرد. نيابت اينان 69 سال 261 تا 33) ق به طول انجاميد. غيبت كبري، پس از وفات نايب چهارم علي بن محمد السميري آغاز شد به هنگام وفات وي به شيعه گفت نايبي خاصي پس از او نخواهد بود تا خداي متعال، ولي اش را در آخر زمان ظاهر كند.

سني ها معتقدند مهدي هنوز متولد نشده است و در آخر زمان به دنيا مي آيد.

تفصيل سخن در اختلاف شيعه و سني درباره ولادت رهبر موعود و اين كه وي فرزند امام حسن عسكري است يا در آينده متولد مي شود، با تحقيق در اين مسئله ممكن است. پيامبر جانشين و اوصيايي معصوم دارد و نقل سخن پيروان از امامانشان پذيرفته مي شود؛ زيرا مانند پيروان مذاهب ديگرند كه به نقل از رهبران مذهبي خود، مسايل فقهي و تاريخي را روايت مي كنند. تمامي شيعه بر بيان امامت الهي اهل بيت توسط پيامبر «حديث ثقلين» و «حديث سفينه» است. دليل شيعه بر شما را امامان، حديت اثني عشره است و گواه بر اين كه نخستين امامان الهي، حضرت علي (ع) پس حضرت امام حسن، بعد حسين اند، «حديث غدير» و «حديث منزلت) و «حديث كسا» و «حديثت الحسن و الحسين بسط من الاسباط» است كه همگي در احاديث معتبر سن روايت شده اند گواه امامت نه فرزند امام حسين، احاديث وصيت در كتابهاي معتبر شيعه است، مانند فرمايش امام باقر (ع) كه كليني روايت كرده است نه امام از فرزندان حسين بن علي اند، كه نهمي قائم است.

امام صادق (ع) فرمود: آيا مي پنداريد اوصياي ما هر كه را بخواهند وصي مي كنند نه. والله! اين عهد و گفته اي به جا مانده از رسول الله (ص)درباره امامي پس از امام ديگر است تا به وي مهدي موعود (ع) پايان پذيرد.

در خبري ديگر است: تا به صاحب الامر ختم شود.

مشخصه سير ائمه نه گانه، در اختيار داشتن كتابهاي «جامعه» و «جفر» است كه امام علي به نقل از پيامبر. در ديدارهاي خصوصي داشتند نوشت و اخبار غيبي و كراماتي كه از امامان ديده شد كه جز از برگزيدگان مورد تاييد خداوند ساخته نيست. برادران اهل سنت كوشيده اند ادعاي نام بردن امامان و نخستين امام؛ يعني حضرت علي (ع) توسط پيامبر را رد كنند. اينان مي گويند: احاديث نبوي كه گواه ادعاي شيعه است، دلالت ندارد يا شد آن ضعيف است اما علماي شيعي با سني ها مناقصه كرده و اشتباه اهل سنت را بيان كرده اند.

برخي فرقه هاي شيعي به ويژه زيديه، امامت دوازده امام را نپذيرفته اند، اما علماي شيعي بدانان پاسخ داده اند. برخي نويسندگان معاصر نيز مي گويند: مهدي متولد شده است؛ زيرا فقط يك فرقه از دوازده فرقه پيرو حسن عسكري، معتقد به ولادت مهدي اند. اين مطالب را نوبختي در كتاب فرقه الشيعه و اشعري شيعه در المقالات و الفرق گفته اند.

جواب اينان را به تفصيل در كتاب حول امامه اهل بيت و وجود المهدي داده ام.

شيعه در مورد نحوه مرگ يا شهادت حضرت مهدي (عج) معتقد است كه حكومت ايشان آن قدر طول كشيد تا اينكه از پيري ابروهاي شان به پايين    مي كند طبيعي است كه مي ميرند.) و روايتي نزد شيعه كه ايشان كشته مي شوند وجود ندارد و اگر هم روايات يا روايات مرسله هم باشند يا سندي ندارند و يا اينكه از مصادر اهل سنت هستند. ممكنه ايشان به طور طبيعي بميرند و اما آن حديثي كه مي فرمايد « امامها يا شهيد شدند يا مسموم » ممكنه بگوئيم، امام از اين حديث مستثني هستند.

صبح روشن در شب انتظار

منتظران، چشم به راه سپيد :تاريخ اند.

با بصيرت و جهاد، ظلمت شب ظلم را مي شكافد و رها از تعلقات خود را براي « شهادت » در ركاب مولا اماده مي سازند.

انتظار درختي است كه جز « اقدام » و « اصلاح » ميوه اي نمي دهد.

انتظار فلسفه مقاومت است، نه عام تسليم !

عصر ظهور، رجعت دوباره بعثت در حراو امامت در غدير است.

غيبت دوران « انتظار » جوشش دوباره غدير عاشورايي در نينواي تاريخ است.

در بستري از فرات ظهور و علقهه نور !

منتظران واقعي سلاح بر دوشان شهادت طلبند كه « استقامت » جدال و نشانشان است و ايمان ره توشه حركتشان و توكل تكيه گاه هميشگي شان.

ياران حضرت مهدي (ع) را بايد در ميان سلاح بر دوشان و كفن پوشان و جان بركفان و مبارزان و سنگرنشينان و خدمتگزاران به انقلاب و تقويت كنندگان سپاه دين و حرمت گزاران به خون و خانواده شهيدان يافت، نه در ساكتان و بي تفاوتان و نه در رفاه زدگان و عافيت طلبان.

آن خورشيد پنهان، كعبه مقصود و قبله موعد امتهاست. غيبت كبري، دوره آزمايش است. تا منتظران راستين از مدعيان انتظار، باز شناخته مي شوند و ملاك در اين بازشناسي، « شناخت تكليف » و عمل به وظيفه در عصر غيبت است.

حضرت مهدي (ع) خورشيدي است كه در دل منتظران، اميد زيستن را همواره روشن و گرم نگاه مي دارد. هيچ «حضور» هم چون «غيبت» او لحظه لحظه زمان و تاريخ را نيا كنده است.  حاضرترين حاضران بر گرپاسي «صفور غايبانه» اش نمي رسند. او معناي حضور در  غيبت است.

مفهوم غيبت حاضر است. مجمع شهود و غيبت است. او «وارث» دين حضرت محمد (ص) و خط سرخ شهادت است. او «قائم» است، ايستاده و استوار و پابرجا، تا جهاني را به قيام حق طلبانه وا دارد.

او منتقم است، خونخواه حادثه كربلا و انتقام گيرنده خون شهيدان و خون سيد الشهداء.

هم هادي است و هم مهدي

راه شناسي خبير و راهباني است بصير و راهنمايي است مطمئن و دلسوز. او «صاحب الزمان» و «صاحب الامر» است. زمين و زمان، امر و فرمان، جان و جهان در اختيار اوست. سلام بر حضرت مهدي (ع) انتظار سبز دورانها ! آرمان مجسم عدالتخواهان، چلچراغ روشن شبان تاريخ، روشگر زمين و زمان، مرد برگزيده اعصار، ذخيره جاودان الهي و... نويد بخش صبح در شب انتظار

افزون بر 30 روايت از امام رضا (ع) در زمينه باور مهدي و فرهنگ انتظار نقل شده كه هر يك از آنها را با بعدي از ابعاد بيكران شخصيت امام مهدي (ع) و قيام رهايي بخش و عدالت گستر آن حضرت آگاه مي سازد.

نام و نسب امام مهدي (ع)

با توجه به لزوم شناخت امام دوازدهم و لزوم جلوگيري از حيرت و سرگرداني شيعه در شناسايي منجي موعود، امام رضا (ع) در ا حاديث متعددي، گاه به نقل از پدران و اجداد طاهرينش رسول گرامي اسلام (ص) و گاه بدون نقل از ايشان به معرفي سلسله نسب آن امام مي پرداختند. از جمله در يكي از روايتهايي كه امام رضا (ع) به واسطه پدران بزرگوار خود رسول گرامي اسلام (ص) نقل مي كنند، چنين آمده است:

من سرور آفريده هاي خداي عزوجل هستم، من از جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل، حاملان عرش، همه فرشتگان مقرب خدا، و پيامبران مرسل خدا برترم؛ من صاحب شفاعت و حوض شريف [ كوثر ] هستم. من و علي دو پدر اين امتيم؛ هر كس كه ما را شناخت خداي عزوجل را شناخته است و هر كه ما انكار كرد، خداي عزوجل را منكر شده است. دو بسط اين امت و دو سيد جوانان اهل بهشت، ا مام حسن و امام حسين (ع) از [ فرزندان ] حضرت علي (ع) هستند. و از نسل حضرت امام حسين نه امامند كه پيروي از آنان پيروي از من و نافرماني از آنها نافرماني از من است. نهمين نظر از اين امامان، قائم  (بر پا دارنده) و مهدي آنان است.

آن حضرت در روايت ديگري مي فرمايد: آن جانشين صالح از فرزندان ابو محمد حسن بن علي است و  او صاحب الزمان و حضرت مهدي (ع) است. در روايت ديگري امام رضا (ع)، پس از آنكه « دعبل » در پيشگاه آن حضرت قصيده معروف خود را در وصف اهل بيت مي خواند و در آن از قيام آخرين امام ياد مي كند، مي فرمايد: اي دعبل ! امام پس از من فرزندم محمد پس محمد فرزندش علي و پس از علي فرزندش حسن و پس از حسن فرزندش  حجت قائم است. همان كه در غيبتش انتظار كشيده مي شود و در ظهورش اطاعت مي گردد. اگر از [ عمر ] دنيا يك روز بيشتر باقي نمانده باشد خداوند عزوجل آن روز را از عدل و داد پر مي كند و آن روز آنقدر طولاني م كند تا او قيام كنند. هم چنانكه از جور و ستم پر شده بود.  

معناي حيات اجتماعي شيعه

معناي زندگي بايد ارزشمند باشد. در مقياس جوامع نيز همين امر صادق است. معناي زندگي براي برخي افراد و تمدن ها لذت طلبي است. برخي جوامع فقط در پي بهتر خوردن، بهتر آشاميدن، بهتر خوابيدن و بيشتر لذت بردن هستند. اين معناي زندگي شايسته حيوانات است نه انسان ها. امام  علي (ع) مي فرمايد من آفريده شده ام همانند حيواناتي كه همتشان علفشان است. خوردني هاي لذيذ مرا به خود مشغول سازد. كسي كه همتش خوردن و شهوتراني كردن باشد، در دورترين حالت از خداوند قرار دارد. واقعيت اين است كه اينها امور ارزشمندي نيستند كه بتوانند معناي زندگي انسان باشند. خداوند آفرينش را براي انسان آفريد و انسان را براي خودش. حال اگر انسان و همه آفرنيش است، خداوند است. خدا عالي ترين معنا براي زندگي است؛ معنايي ارزشمند بلكه ارزشمندترين، و پايدار بلكه تنها مفهوم پايدار هستي و بي زيان بلكه سراسر خير و بركت. براي رسيدن به خدا و خدايي شدن است كه انسان به دنيا مي آيد و زندگي مي كند و به خاطر آن تلاش مي كندن  و در آن راه قدم مي گذارد و به همين خاطر همه سختي ها را تحمل مي كند و حتي حاضر است جان دهد. به همين جهت جامعه اسلامي و به خصوص جامعه شيعه موفق ترين جوامع در معنايابي است. لذت طلبي و قدرت طلبي نهايت معنايي است كه جوامع مادي براي خود دارند؛ مفاهيمي ناچيز و ناپايدار و چه درد از اين رو چنين جامعي «عاقبت ندارند، به خلافت جامعه اسلامي كه عاقبت از آن آنان است. خدا، معنايي است عام كه مفاهيم خود وكلان زيادي در طول آن و زير مجموعه  آن قرار مي گيرند. وقتي خدا، معناي زندگي قرار گرفت، هر آنچه خدايي باشد مي تواند به نوعي معاني جزي براي حيات فردي و اجتماعي بشر باشند و انتظار و ظهور حضرت مهدي (ع) معناي حيات براي جامعه شيعه در دوران غيبت است. بدون اين مفاهيم زندگي براي شيعه بي معنا و مفهوم است. حيات اجتماعي شيعه به عنوان يك جامعه مستقل و پويا، در گرو انديشه مهدويت شيمي است؛ اگر اين معنا از جامعه شيعي گرفته شود، هويت مستقلي نخواهد داشت. شيعه به خاطر ظهور زندگي مي كند، و به سمت ظهور حركت مي كند و اينجاست كه مفهوم «انتظار» شكل مي گير د. معناي حيات انتظار را به وجود مي آورد و به آن «جهت» مي دهد و آن را دستيابي و       به پويايي و تحرك تبديل مي كند. همچنين شيعه به خاطر مهدي و ظهور او همه سختي ها و ناملايمات را تحمل مي كند. مهدي و ظهور او همه سختي ها و ناملايمات را تحمل مي كند.مهدي و ظهور او حضور او و دولت او، ارزش هاي والايي هستند كه مي توان به خاطر آن همه دشواري ها را تحمل كرد. حضرت مهدي معناي بلندي است كه كشته شدن در ركابش برترين آرزوي آزادگان است. شيعه به خاطر مهدي زنده است و به خاطر مهدي زندگي مي كند. و به خاطر مهدي تلاش مي كند و به خاطر مهدي همه سختي ها را تحمل مي كند و حتي حاضر است به خاطر مهدي جان خويش را فدا كند. در طول تاريخ غيبت چه رنج هايي كه يعني متحمل شده، اما هرگز هويت و حيات اجتماعي خويش را از دست نداده است. آنچه شيعه او را در ميان اين همه مشكلات زنده و بالنده نگه داشته، اين است كه مهدي معناي زندگي اوست؛ در غير اين صورت، شيعه مي بايست سال ها و بلكه قرن هايش نابود و در فرهنگ هاي ديگر هضم شده باشد. جالب اينجاست كه حتي در زمان ديگر معصومين نيز آنچه حيات و هويت اجتماعي شيعه را حفظ مي كرد، ظهور و انتظار مهدي (ع) بود. اين كه امامان معصوم (ع) پيش از تولد و غيبت حضرت مهدي (ع) شيعه را به ظهور او و عدالت گستري اش نويد مي دادند. به همين جهت بوده است. نه تنها در دوران غيبت بلكه و در زمان حضور ديگر معصومين (ع) نيز ياد و نام مهدي (ع) معنا بخش حيات بوده است. نام و ياد مهدي (ع) امير دل ها، قوت قلب ها. و توان بدن ها براي حركت به سوي آرمان الهي بشريت است.

و مساله مهدويت و ظهور امام زمان از ابعاد مختلفي مورد بررسي قرار گرفته و يا قابل بررسي است يكي از ابعادي كه در اين موضوع قابل طرح است و شايد كمتر به آن توجه شده باشد مساله معناي حيات است كه بحث در اين زميه را نوشتار كنيم. 

معرفت امام (عج) و فلسفه آفرينش

 پرسش از فلسفه آفرينش، پرسش هميشگي آدم خاكي بوده و اين موضوع همواره ذهن انسانها را به خود مشغول داشته است :

روزها فكر من اين است و همه شب سخنم   كه چرا غافل از احوال دل خويشم

از كجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود       به كجا مي روم آخر،    بي وطنم

اهيمت اين پرسش موجب شده است كه قرآن كريم و روايات معصوم (ع) در موارد متعددي به تشريح و تحليل فلسفه آفرينش انسان بپردازد. يكي از مهم ترين موضوعاتي كه در آيات و روايات به عنوان فلسفه خلقت مطرح شده، رسيدن به معرفت نيازمند بحث تفصيلي است، اما در يكي از روايتهاي كه از وجود مقدس حضرت اباعبدالله الحسين (ع) نقل شده چنان زيبا و در كوتاه ترين عبارات به اين موضوع پرداخته شده كه ما را از بسياري مباحث تفصيلي بي نياز مي سازد. آن حضرت در اين روايت مي فرمايد:

هان اي مردم ! همانا خداوند ـ بزرگ باد ياد او ـ بندگان را نيافريد مگر براي اين كه او را بشناسد، پس هر گاه او را بشناسد او را بپرستند و هرگاه او را بپرستند، با پرستش او از بندگي هر آنچه جز خداست بي نياز كردند. مردي سوال  كرد: اي فرزند رسول خدا، پدر و مادرم فدايت معرفت خدا چيست؟ حضرت فرمود: اين است كه اهل هر زماني، امامي را كه بايد از او فرمان برند، بشناسد.

آري، فلسفه آفرينش انسان رسيدن به مقام معرفت خداست، اما اين معرفت حاصل نمي شود مگر به معرفت امام و حجت عصر (ع)؛ چرا كه امام آئينه تمام حق و واسطه شناخت خداست. چنان كه امام صادق (ع) فرمودند:

ما دانايان (برپادارندگان) به امر خدا و دعوت كنندگان به راه او هستيم. به واسطه ما خدا شناخته و پرستيده مي شود. ما راهنايان به سوي خدا هستيم و اگر ما نبوديم خدا پرستيده نمي شد. 

خانه حضرت مهدي (ع) كجاست؟

 پنهان زيستي حضرت مهدي (ع) نه تنها چگونگي زندگي آن حضرت را در هاله اي از اسرار فرو برد. كه بسياري از موضوعات مربوط به حيات آن حضرت را نيز جز و امور پنهان نظام هستي قرار داده است.

يكي از مهم ترين اين امور پنهان، محل زندگي آن حضرت در طول غيبت ايشان است. از اين رو بسياري علاقه مندند بدانند كه خورشيد پنهان در كدامين بخش از اين كره خاكي به گذران عمر ميپردازد و به بيان ديگر كدامين قسمت از زمين اين منزلت را دارد؟

ميليونها انسان عاشق و شيفته صدها سال است كه در هر پگاه آدينه زبان به توبه مي گشايند و اين گونه مي سرايند: اي كاش مي دانستم در چه جايي منزل گرفته اي و چه سرزمين و مكاني تو را در بر گرفته است. آيا در كوه رضوايي و يا جاي ديگري و يا دردي هستي؟  دشار است بر من كه مردمان را ببينم و تو ديده نشوي.

حال براي رشن كردن اين موضوع، پاي به گلستان كدام معصومين (ع) مي گشاييم و با سيري در كلام نوراني ايشان از آن انفاس قدسي براي حل اين معما استهداد مي طلبيم.

با يك نگاه كلي در اين بوستان پر طراوت به چهار دسته روايت در اين موضوع بر مي خوريم كه هر يك محل زندگي آن حضرت را در دوره الي از حيات پر بركت ايشان تصوير كشيده است. اگر چه در مورد برخي دوره ها صراحت و روشني بيشتري وجود دارد و برخي از دوره ها بنا بر عللي به اجمال و ابهام پاسخ داده شده است.

اين دوره عبارتند از:

1-                       دوران زندگي با پدر بزرگوار خود امام حسن عسكري (ع) (255 ـ 260ق): شكي نيست كه آن امام همام در شهر سامرا و در خانه پدرش امام حسن عسكري (ع) ديده به جهان گشود و تا پايان عمر شريف پدر خود در كنار آن حضرت مي زيست اين دوراتن بنا بر قول مشهور از نيمه شعبان سال 255 ق آغاز و در هشتم ربيع الاول سال 260 ق پايان يافت.

2-                       دوران غيبت صغراد (260 تا 329 ق): غيبت صغري عبارت است از دوران پنهان زيستي كوتاه مدت حضرت مهدي (ع) كه طبق نظر مشهور با شهادت امام حسن عسكري (ع) (سال 260 ق) آغاز شده و با رحلت چهارمين نايب خاص آن بزرگوار سال 329 ق به پايان رسيده است كه مجموعا 69 سال مي شود.

امام صادق (ع) در اين زمينه نقل شده است كه فرمود:  براي حضرت قائم دو غيبت است يكي كوتاه و ديگري طولاني در غيبت اول جز شيعيان مخصوص از جاي آن حضرت خبر ندارند و در غيبت ديگر جز دوستان مخصوصش از جاي او خبر ندارند.

در دوران غيبت صغرا، از سفيران چهارگانه (نواب صفوي) كسي نزديك تربه آن حضرت ذكر نشده است و ايشان هم تماما در عراق و همواره با حضرت در ارتباط بوده اند و توقعات فراواني حضرت به دست آنها شرف صدور يافته است. بنابراين مي توان گفت بخشي از عمر آن حضرت در اين دوران در عراق سپري شده است.

و در بعضي از روايات نقل شده است كه در دوران غيبت در مدينه منوره سپري كرده اند.

3-                       دوران غيبت كبرا: اصطلاحا غيبت كبري به مدت زمان پنهان زيستي حضرت مهدي (ع) گفته مي شود كه با وفات آخرين نايب خاص در سال 329 ق آغاز و همچنان ادامه دارد و تنها خداوند متعال است كه پايان آن را مي داند.

رواياتي در اين باره به محلهاي مختلفي اشاره كرده اند كه برخي از آنها از اين قرارند:

الف: مدينه طيبه (منوره)

ب: ناصيه ذي طوسي: در يك فرسخي مكه و داخل حرم قرار دارد و از آنجا خانه هاي مكه ديده مي شود. برخي از روايات آن محل را به عنوان جايگاه حضرت مهدي (ع) در دوران غيبت معين كرده اند.

در برخي ديگر از روايات ذكر شده است كه حضرت مهدي (ع) قبل از ظهور در ذي طوسي به سر مي برد و آن گاه كه اراده الهي بر ظهور آن حضرت تعلق گيرد از انجا وارد مسجد الحرام مي شود.

امام باقر (ع) در اين باره فرمودند: قائم (ع) در ميان گروهي به شمار اهل بدر – سيصد و سيزده تن از گردنه ذي طوسي پائين مي آيند تا آن كه پشت خود را به حجر الاسود تكيه دهد و پرچم پيروز را به اهتراز در مي آورد.

ج: دشتها و بيابانها

اين نامعلوم بودن محل زندگي آن حضرت در دوران غيبت كبرا سبب شده تا عده اي به گمانه زني هايي بعضا گشت و واهي بپردازند. و به طرح محلهايي كه اثبات انها كاري بس مشكل است روي آورند.

افسانه جزيره خضرا يا مثلث بومودا و مانند آن حكايتهايي است كه در تاريخ پر فراز و فرود اين اعتقاد رخ نموده است ولي همواره روشنگران اين مذهب حق، مردم را از لغزش در اين بيراهه ها برخور داشته اند.

4 ـ دوران ظهور و حكومت مهدي (ع): دوران ظهور كه درخشانترين فراز تاريخ و بهترين دوران حيات انساني است، ويژگيهاي فراواني دارد كه از جمله مهم ترين آنها حاكميت آخرين معصوم و محبت الهي است. درباره محل زندگي حضرت مهدي (ع) و حكومت آن حضرت در عصر ظهور، روايات فراواني وجود دارد. عمدتا در اين روايات، مسجد محله را منزل آن حضرت و شهر كوفه را به عنوان پايگاه حكومتي آن حضرت معرفي كرده اند.

مسجد   شر افت بسياري دارد؛ از جمله در روايات ذكر شده كه در اين مسجد، هزاران پيامبر به نماز ايستاده اند. امام صادق (ع) در مورد مسجد سهله فرمودند: به درستي كه مسجد سهله منزل صاحب ماست آنگاه كه [ پس از قيام ] تا با اهل خود در آنجا فرود آيد و همچنين آن حضرت به ابابصير فرمود: اي ابامحمد گويا حضرت قائم را در مسجد سهله مي بينم كه با زن و فرزندانش در آن نازل مي شوند. ابوبصير پرسيد: آيا مسجد سهله خانه اش خواهد بود. حضرت فرمود: آري اين مسجد منزل ادريس است. خداوند هيچ پيامبري را بر نينگيخت، مگر آن كه در اين مسجد نماز گزارد هر كس در اين مسجد بماند  مانند آن است كه در خيمه رسول خدا (ص) اقامت كرده است. هيچ مرد و زن مومني نيست، مگر آن كه دلش به سوي  آن مسجد پر مي كشد. روز و شبي نيست مگر آن كه فرشتگان به اين مسجد پناه مي برند و در آن به عبادت خدا مي پردازند.

مهدي منتظر (ع) و پايان سير تاريخ

بيشتر فلاسفه پوزيتوليست به ويژه ماركيتها در سده نوزدهم و بيستم، درباه سنتها و مرحله هاي تاريخ به بحث پرداخته اند. بهترين دستاورد كه ماركسيسم، به انديشه بشري تقديم كرد. اصل تاريخي و كوشش براي كشف سنتها و مراحل تاريخ. نيز اهميت شناخت قوانين آن براي پيش بيني مسير حركت تاريخ و پيامدهاي آن بود. ماركسيم درباره شناخت سنتهاي تاريخ و نقش آن در ارتقاي بينش و آگاهي انسان و تاثير فعاليتهاي مثبت در رويكرد مرحله تاريخي كه انتظار آن مي رود نيز كاوش مي كند.

اما ماركسيم با انكار وجود خداي متعادل و تعريف دين الهي در برخورد و تعامل با پيامبران، گرفتار لغزش شد كه پيامبر آن عدم موفقيت در كشف مراحل كلي حركت تاريخ و شاخت سنتهايي است كه مقطع كنوني و گذرا را به مرحله آينده انتقال مي دهد و در پايان محتومي نگه مي دارد.

انديشه بشري از راه افكار ماركسي در سده 19 ميلادي، جبر تاريخي را درك كرد و به كشف مراحل و مقاطع جبري تاريخ  و قوانين  كلي آن پرداخت اما در كشف خود به راه اشتباهي رفت. در مقابل انديشه نبوي از آغاز پيدايش در بيش از هزار سال پيش تصور خود از حركت جامعه بشري را بر اساس جبر تاريخي نهاد و انديشه اي روشن از سنتها مراحل تاريخ را تقديم كرد.

ميراث ديني يهوديان و مسيحيان و مسلمانان، نصوص مشتركي را درباره سنتهاي تاريخي به گزارش پيامبران در بر دارد. و پژوهشگران مي توانند بگويند باور ديني به سنتهاي تاريخي، از مهم ترين و اساسي ترين اعتقادات مشترك ميان اديان سه گانه اسلام يهوديت و مسيحيت است.

بنابراين، در برابر ما فقط انديشه مشتركي درباره نهايت تاريخ بر اساس آن پايه ريزي مي شود.

بنابراين در برابر ما فقط انديشه مشتركي درباه نهايت سير تاريخ نيست، بلكه انديشه هاي همخوان شخصيتهاي تاريخي است كه از متون ديني به دست مي آيد به سبب وجود متوني كه از شخصيتهاي تاريخي سخن مي گويد، قرائت ها و تفسيرهاي گوناگوني يافت مي شود ما را در برابر مصداقهاي مختلفي از يك انديشه قرار مي دهد. البته راه گفت و گوي آرام علمي براي اديان سه گانه و گرايشها و مذاهب، براي راهيابي و وصول به قرائتي يكسان از ستون باز است.

به اعتقاد شيعه، وجود مهدي موعود، حجه بن الحسن العسكري، فرزند حسين مظلوم و شهيد با مراحل و سنتهايي سير تاريخ مرتبط است، چنانكه اين سخن را تمامي پيامبران توسط متون اساسي مانند قرآن و تورات و انجيل گفته اند سير اعتقادات شيعه به گواه ميراث معتبرش مدعي است كه مهدي موعود (ع) قهرمان پايان تاريخ است.

متون شيعي، مهدي موعود (ع) را «محمد بن الحسن العسكري» فرزند حسين مظلوم شهيد مي داند. متون ديني مسيحي و يهودي نيز وي را مشخص كرده اند.

گواه انديشه ما تاكيد قرآن است كه پايان درخشان تاريخ به  خواست خدا حقي است و خداوند در قرآن و كتابهايي كه بر پيامبران پيشين فرستاده آن را بيان كرده است. قرآن تاكيد داره كه خبر بعثت پيامبر مكي، درتورات و انجيل هست. اهل بيت (ع) در سخنان خود تاكيد دارند كه كتابهاي پيشين [ تورات و انجيل ] به محمد

راه بهره مند شدن از امام عصر (ع) در زمان غيبت

     امام زمان (ع) غايب از انتظار است و اين غيبت موجب محروم شدن امت از قسمتي از بركات وجود آن حضرت است كه متوقف بر ظهور است، ولي قسمتي از فيوضات وابسته به ظهور نيست او همچون آفتابي است كه بر غيبت نمي تواند مانع تاثير اشعه وجود او در قلوب پاكيزه شود مانند اشعه خورشيد كه در اعماق زمين جواهر نفيسه را مي پروراند، و حجاب ضخيم سنگ و خاك مانع استفاده آن گوهر از آفتاب نمي شود.

و چنان كه بهره مند شدن از الطاف خاصه خداوند به دوطريق ميسر است:

اول: «جهاد في الله» به تصفيه نفس از كدورتهايي كه مانع از انعكاس نور عنايت اوست.

دوم: «اضطرار» كه رافع حجاب بين فطرات و مبدا فيض است.

و همچنين استفاده از واسطه فيض خدا   اعظم و مثل اعلاي اوست به دو طريق است.

اول: به تزكيه فكري و خلقي و عملي. دوم: به  انقطاع از اسباب مادي و اضطرار.

از اين طريق بسيار كساني كه بيچاره شدند و كارد به استخوان آنها رسيد و به آن حضرت استغاثه كردند و  نتيجه گرفتند. به قصور و تقصير نيست به ساحت قدس آن حضرت اعتراف مي كنيم. او كسي است كه خدا بر او نور خود را به وجود او كلمه خود تمام كرده است. او كسي است كه كمال دين بر امامت و كمال امامت به اوست. خداوند متعال در قرآن مي فرمايد: اوست كه خورشيد را روشنايي و ماه را نور قرار داده است و در وجود حضرت مهدي (ع) خورشيد و ماه هر دو جمعند و چه بسيار تفاوت است بين خورشيد همان دنيا و ماه آن تفاوت اين است: خورشيد و ماه، روشنايي و نور است ولي حضرت مهدي (ع) نور فروزان خداوند است.

مهدويت و مسيحيت صهيونيستي

 صهيونيستها گمان مي كننند كه وعده بازگشت به ارض موعود امروزه از طرف خداوند براي كشور اسرائيل كه در سال 1974 م، ايجاد گرديده عملي شده است. اما آنها در اشتباه هستند چون اين وعده بازگشت در دوره پيامبر (ص) و دعوت حضرت عيسي عملي گرديد و خداوند اين وعده را ميان قوم يهود،گزينش حضرت عيسي (ع) عملي كرد.

اين گزينش الهي به اين معنا است كه خداوند از ميان همه اقوام قوم يهود را برگزيد و از ميان آنها عيسي مسيح را برگزيد تا رسالت الهي را نخست ميان يهود و سپس در سر تا سر جهان تبليغ نمايد. خداوند ملت يهود را نه به عنوان قوم ممتاز بلكه به عنوان يك بستر آغاز برگزيد چون لازم است دعوت الهي و پيامبري به لحاظ عيسي شدن و واقعيت يافتن از ميان مردمي معين و در يك سرزمين معين و تاريخ معين باشد و خداوند   قوم يهود را عهد حضرت عيسي مسيح برگزيد و. تا پيام خداوند از اين طريق وارد تاريخ بشر مي گردد. اما برداشت و توهم صهيونيستها از ارض موعود و قوم برگزيده خداوندي كاملا يك قرائت تحريف شده و مردود از كتاب مقدس است.

بعضي از احكام و رهبران غربي برداشت سياسي شان از جهان، برداشت نوراني است و جهان هستي را به دو گروه خير و شر تقسيم مي كنند. اگر تفكرشان بر تورات باشد با دو جبهه معارض در عالم مسيحيت رو به رو مي شود كه از اين قرار است:

1 ـ  جبهبه معارض كاتوليك ها   2 ـ  جبهه معارض ارتدوكس ها و مسيحيان و رستگار هرگز نمي توانند تفسير نقد شده از تورات را پذيرا شوند.

حتي پروتستانها هم با بينش نوراني و منحرف شده از انجيل مخالف مي كنند.

مسيحيان حقيقي نمي توانند اين تفسير تحريف شده توراني از جهان را بپذيرند اما لازم است بگوييم كه شاهد يك چالش در قرائتهاي انجيل هستيم و چالش مزبور در اصل يك بينش يهود مي دارد كه از عهد عتيق يا تورات نشات مي گيرد. داستان از اين قرار است كه مواجه با دو عهد عتيق (تورات) و عهد جديد (انجيل) هستيم. عهد جديد كه انجيل باشد عهده دار تعريف و تفسير روشن از عهد عتيق است، يعني دوش انجيل است كه بيايد پرده از روسي عهد عتيق بردارد و نه عكس آن.  اما در اين راستا ما شاهد يك كودتا هستيم كه از سوي بعضي از مسيحيان غير مسئول و  اهمال كار صورت گرفته است و اين كودتاي دروني سعي دارد مطالب عهد جديد را به گونه اي قرائت كند كه به سود يهود باشد؛ يعني به جاي اين كه انجيل روشن كنند و جهت دهنده تورات باشد اينها آمده اند به اشتباه تورات به عنوان معرف انجيل گرفته اند و گمان مي كنند كه تورات بايد راهنما باشد اين كودتاي دروني تنها كودتا بر عليه مسيحيان نيست بلكه  يك نوع كج روي و كودتا عليه عهد عتيق نيز تلقي ميشود چن تورات اصيل هم رازي به اين پروژه نيست.

بر اساس سلسله نبوت، عهد عتيق يا تورات درست زماني قابل درك است كه با آيات انجيل مطابق باشد و قرائت انجيلي از آن مستفاد گردد. نه اين كه مقدم موخر شود و موخر مقدم گردد. اين پروژه صهيونيستي غير معقول است.

اين قرائت انجيلي غير معقول توطئه اي است. صددرصد در خدمت صهيونيسم و خواهان تعريف انجيل و گمراه نمودن مسيحيان و اين همان مسيحيت توراتي است كه شاهد آن هستيم كه در عمل ازكيان صهيونيستي و ديگران حمايت مي كند. قبل از هر چيز يك اعلام جنگ عليه خود مسيحيت است و اين مسيحيت است كه به اسارت يهود در آمده است. از خداوند مي خواهيم مسيحيت را از اين اسارت رهايي مي دهد؛  زيرا ما شاهد بوديم كه اولين انجمن و دومين انجمن كليساها دقيقا در همان شهر برگزار شد كه صهيونيستها اولين كنگره تاريخي خود را در آن برگزار كرده بودند. كنگره اي كه بنيانگذار صهيونيسم جهاني، آن را رهبري كرد.

اما ايجاد زمينه ظهور ايجاب مي كند كه مادر رفتار روزانه و پندار و گفتار خويش به گونه اي باشيم كه زمينه توافق جهاني و هماهنگي فكري فراهم گردد و اين نمي شود مگر اين كه آزادي وسيع و گسترده فراهم گرددتا همه مذاهب و انديشه ها بدون هيچ مانعي به تضارب آراء و افكار پرداخته و حقيقت را پيدا نمايند.

ظهور حضرت امام مهدي (ع) در نزد مسلمانها فقط يك ظهور شخصيتي و فردي نيست بلكه يك تحول عظيم و جهاني است و در همه جوامع يك نوع توافق و هماهنگي و نهايتا همفكري به عنوان مقدم ظهور پديد مي آيد و از انجا كه دين اسلام به فطرات انسانها نزديك تر است بالطبع زمينه پذيرش آماده  مي گردد.

 

اما ايجاد اين زمينه ظهور ايجاد مي كند كه ما در رفتار روزانه و پندار و گفتار خويش به گونه اي باشيم كه زمينه توافق جهاني و هماهنگي فكري فراهم گردد و اين نمي شود مگر اين كه آزادي وسيع و گسترده تر فراهم گردد تا همه مذاب و انديشه ها بدون هيچ مانعي به تضارب آراء و افكار پرداخته و حقيقت را پيدا نمايند. آن وقت است كه فرايند ظهور حضرت مهدي (ع) آغاز مي گردد. فرآيندي كه توام با وافق جهاني است.

حوادث سرزمين فلسطين و قيام حضرت مهدي (ع) امام مهدي (ع) در زماني مي آيد كه مسلمين حال بدي مانند امروز يا بدتر از آن دارند و ديگر ساكنان زمين حال شان بدتر از مسلمانها است.

همين مردم اعم از مسلمان و مسيحي ساكن فلسطين هستند. در فلسطين ظلم از همه جايي ديگر بيشتر است اما در ساير جاها مانند مصر اوضاع در حدي معمولي است. اما مشكل جاري در آنجا بر عكس فلسطين اشغال شده نيست اما در فلسطين يك ظلم و ستم آشكار است. اگر امام مهدي پس از ظهور اوضاع كنوني نظير عراق را مشاهده كند مسلمان با آن مقابله مي كند.

امروزه ما شاهد دو گونه ظلم هستيم يك ظلم فعلي و جاري در فلسطين اشغالي است و ديگر ظلم استعدادي و بالقوه صورت تهديدهاي مداوم متوجه ساير كشورهاي مسلمان مانند: سوريه و يا جمهوري اسلامي ايران است.

حضرت عيسي با امام مهدي ملاقات مي كند و هر دو به جنگ و رجال رهبر يهوديان مي روند و پيروز مي شوند و اين حوادث كاملا مربوط به فلسطين است و خداوند از همه آگاه تر است.

در قدس شريف كوهي است به نام كوه (صهيون) كه برادران مسيحي ما بر فراز آن يكسالي را داير كرده بودند كه ممتاز بوده است و زيباترين دختران اروپايي را در آن گرد آورده بودند كه تا هنگام نزول مسيح از اسماني استقبال كنند خيلي خوب، حضرت مسيح در دوره اول زندگي خود قبل از عروج به آسماني از اين مظاهر به اصطلاح زيباي زندگي دست كشيده بود حالا كه مي خواهد دوباره براي اصلاح بشريت، بازگشت نمايد چگونه مي خواهد از آن بهره مند شود؟ او مي خواهد فرماندهي مومنان را به دست بگيرد و چه ارتباطي مي توان در ميان مومنان مسيحي و مسلمان موجود باشد و چه نقاط مشتركي دارند؟ آيا هر دو در جنگ با دشمنان خداوند نيستند؟ آيا هر دو گروه با مستكبران در جنگند؟ بله: اما درباره امام مهدي، من از «ابوالاعلاء مودودي» يكي از متفكران مسلمان نقل مي كنم و در اوصاف كتاب او (محمد صيام) و در آن اوصاف امام مهدي (ع) چنين آمده است.

1-                       يك رهبر و پيشواي طراز نوين در زمان خودش است.

2-                       برداشتهاي جديد خيبر و  بصير و پيشگام است. 

3-                       رهبري خوش فهم نسبت به مسايل زندگي مردم است

4-                       براي جهانيان برتري مي انديشد و عقل خويش را ثابت مي كند.

5-                       ابتكار و درايت سياسي خود را به منضر ظهور مي رساند.

6-                       دانشهاي جنگي و فنون نظامي زمان را بهتر از بقيه دارد.

7-                       همه نسلهاي معاصر او، او را دانشمند تر از خود مي دانند.

8-                       او مانند ساير افراد است اما بر حسب ظاهر داراي يك نشانه ها معين است.

9-                       او خدش را معرفي نمي كند بلكه از خلال عملكرد او مي فهمند كه او همان مهدي موعود است، البته بعد از فوت او و از روي كردار مسئله او درك مي كنند كه سنت و خلافت نبوي را دوباره احياء كرده است. مي فهمند كه او همان مهدي موعود بوده است.

لذا غير از پيامبر كسي ديگري نمي داند كه مهدي موعود (ع ) چه كسي است و كسي هم نمي تواند اين ادعا را بمايد و غير از پيامبر هيچ كس ديگر از وظايف و مسئوليتهاي حضرت مهدي هم در اين دنيا خبر ندارد.

فقط مي دانيم او مردي بخشنده و مهربان و صالح است كه مردم در محور او جمع مي شوند چون به غير او نامي و هدايت كننده اي ندارد.

مهدي (ع) بر اساس اسلام ناب سير مي كند و يك حركت معنوي فرهنگي و سياسي را تدارك مي بيند و تفكر و انديشه را ترقي مي دهد. اما در برابر او جاهليت با تمام نيروهايش ايستادگي و با دعوت و حركت او معارضه مي كند اما سرانجام بر آنها هم چيره شد و سلطانشان را شكست مي دهد و در اين وقت است كه دولت مهدي كه مبتني بر براركان نيرومند اسلامي است بر قرار مي شود و اسلام ناب در آن تجسم مي يابد. در اين زمان پيشرفت بشريت در علوم طبيعي و تجربي به اوج خودش مي رسد و علوم و تكنولوژي تا آنجا سير مي كند. كه به مصداق گفته پيامبر خدا مي رسد «و يرضي عنه ساكن السما و ساكن الارض و لا تدع السماء من قطرها شيئا الا صبته و الارض من نباتها و شيئا الا اخرجته» يعني ساكنان آسمان و زمين از آن حضرت راضي مي شوند؛ چون آسمان مدام بركات خود را مي بارد و زمين نيز بركات و شهوات خودش بيرون مي دهد و همه ي نياز مي شوند و اين همان اوج نعمت و فوري است كه در پي آن هستند. اينها مطالبي هستند كه ما مسلمانها اعم از هر فرقه به آن ايمان قطعي  داريم و اگر اختلافي هم باشد در جزئيات است.

مسيح يهودي و فرجام جهان

«هيچ كس نمي تواند آمريكا و آزاديهايش  را بفهمد، مگر اين كه آگاه باشد و تاثيري را كه دين به طور مستقيم بر روي ساخت و ايجاد اين كشور گذاشته و مي گذارد، درك كند... » (جيمزون)

در كشور آمريكا تبليغات به نفع اسرائيل مبني بر اين كه اسرائيل نگين انگشتر برنامه هاي شبكه هاي مسيحي است: چون عنوان مي شد كه حمايت از اسرائيل و پشتيباني از اشغال قدس توسط اين كشور، فريضه اي مذهبي است و به عبارت ديگر تاسيس اسرائيل گامي قبل از ظهور مسيح است اما گاهي قبل از ظهور مسيح است. اما گام آخر، ساخت هيكل (معبر) بر بالاي قبه صخره و نزديك مسجد الاقصي است.

مذهب آمريكائيها، 95% آمريكائيها اعتقاد دارند كه خدا هست و از ميان هر 5 نفر، 4 نفر به معجزه و زندگي پس از مرگ و تولد حضرت مسيح از دامان پاك حضرت مريم (پاكدامني حضرت مريم) اعتقاد دارند. همچنين 82% آمريكاييها خود را اصول گر او مذهبي تلقي مي كنند.در حالي كه اين نسبت در بريتانيا 55% در آمان 54% و در فرانسه 48% است اما نسبت به افرادي كه در آمريكا هر هفته به كليسا مي روند 44%است در حالي كه در آلمان 18% بريتانيا 14% و فرانسه 10% است و در زمينه جانبداري و حمايت آمريكائيها از اسرائيل به اين مبنا است كه فرهنگ آمريكايي عنوان مي كند كه فرهنگ يهودي ـ مسيحي بر پايه تقاليد و آداب و رسوم اخلاقي و مذهبي يهودي و مسيحي يا ميراث يهودي مسيحي استوار است. و از اينجاست كه مذهبي شدن و يهودي شدن آمريكا با شكل گيري و نشوونهاي كلي صورت گرفتند.

  شك هر كس كه به سياست داخلي و سياست خارجي و امريكا توجه دارد مي بايست از تاثير دين امريكايي كه آمريكا كشوري يهودي – مسيحي است، آگاه و مطلع باشد و بداند كه مسيحيت آمريكايي از زمان پاي گذاشتن مهاجران پروتستاني پورتاني اوليه به سواحل آمريكا، صيغه اي يهودي يافت و با اولين بيداري و آگاهي بزرگ مذهبي در قرن نوزده تبديل به مسيحيتي يهودي شد و از  آن تاريخ مسيحيت صهيونيست از آن نشات گرفت و نشو و نما يافت.

پيروان كليساي انجيل آمريكا كه پيروان آن حدود يك چهارم جمعيت آمريكا (70 ميليون نفر) را شامل مي شوند و تعدادشان رو به رشد است. مهمترين خاستگاه نظري است گدايان مسيحي است هسته مركزي پيروان اين فرقه مطلق گرا و معتقد بد نبود دائم بين خير و شر هستند. بازگشت روح حضرت مسيح در آخر الزمان بعد از طي مراحلي كه نهايت آن به جنگ و ويراني بزرگ ختم مي شود. اين مبناي اعتقادي كه حضرت مسيح روزي به زمين بر خواهد گشت و براي هزار سال حكومت خواهد كرد. و اقدامات او طي هفت مرحله صورت مي گيرد. اكنون مرحله كليسا است و مرحله بعد آخر الزمان خوانده مي شود كه طي آن حضرت مسيح به سوي زمين رو مي كند و مومنان مسيحي را حيات دوباره مي بخشد. سپس خود مسيح در زمين ظاهر خواهد شد و خود را به دروغ منجي يهوديان خواهد خواند.برخي معتقدند كه آنچه كه موجب باور برخي به او مي شود اين است كه او قادر به اعاده صلحي ظاهري در خاورميانه خواهد شد. حكومت ضد مسيح، هفت سال به طور انجامد و دوره رنج يا آزمايش بزرگ خوانده خواهد شد.

در نيمه اول اين دوره، ضد مسلح صلح ظاهري را برقرار و در نيمه دوم عليه اسرائيل اقدام خواهد كرد. او به اين ترتيب مجموعه گناهان بشر را كامل كرده و حكم نهايي خدا و شروع دوره اي بي سابقه براي آزاد يهود را باعث خواهد شد. و اين دوره با محاصره اورشليم (بيت المقدس) به وسيله ملتهاي متخاصع كه قصد نابودي آن را دارند خاتمه خواهد يافت و صحنه براي نبرد نهايي آماده خواهد شد. پيروان كليساي انجيلي معتقدند كه در اين مرحله، حضرت عيسي، سوار بر اسبي سفيد، به زمين بر خواهد گشت و در پس اوسواره نظامي مركب از مومنان از ابرها سرازير خواهند شد و حركت خواهند كرد. عيسي مسيح پيروزمندانه به جنگ وارد شده معابد باستاني يهوديان را احياء و حكومتي هزار ساله را آغاز خواهند داد و شيطاني را براي هميشه خاموش خواهند كرد.

البته بحث آخر الزمان در فرقه هاي مختلف مسيحيت به گونه هاي مختلف مطرح نشده است و حتي در داخل جريان است مسيحي نيز تفاوتهايي در نگرشهاي بخشهاي مختلف آن به مسئله آخر الزمان و ربط آن با كشور اسرائيل وجود دارد. برخي از اينان حاكميت خدا را به گونه اي موسح مي بينند و بر اين مبنا معتقدند كه خدا قادر به انجام هر آنچه كه اراده كندن هست و لذا ضروري نيست كه وسيله به خصوصي دولت به خصوصي وجود داشته باشد تا خدا بتواند هدف به خصوصي را محقق سازد. به علاوه موضوع تشكيل اسرائيل تا جنگ دوم به عنوان موضوعي جدي مطرح نبود و  تنها بعد از اين جنگ جدي نشد. اين واقعيت كه نزديك به دو هزار سال اعتقادي كه رژيم اسرائيل از محورهاي آن به شمار مي رود، نقشي در مسيحيت نداشته است، از بزرگ ترين نقاط ضعيف اين اعتقاد است.

در بين برخي از انجيلي ها اعتقاد راسخي وجود دارد مبني براي اين كه شكل گيري حكومت ضد مسيح نزديك است و در اثر آن يك ديكتاتوري سياسي و اقتصادي شديد حاكم خواهد شد نحوي كه حتي براي خريد و فروش معمولي نيز احتياج به كسب اجازه قبلي خواهد بود.

اينان اعتقاد دارند كه براي تقويت چنين رژيمي يك پيامبر دروغين توانا و يك مذهب جهاني به وجود خواهد امد.

البته همه هواداران جريان راست مسيحي الزاما به اين گونه عقايد پايبند نيستند، و اعتقادي به مراحل هفت گانه ندارد بلكه بعضا پذيرفته اند كه اموزه هاي انجيلي بايد با شرايط عصر جديد انطباق داده نشده و بازگشت به قوانين انجيلي و تحقق قطعي آنها ممكن است قرنها به طول مي انجامد. اما رهبران سياسي و مبلغان راست مسيحي مانند پاتريك رابرستون و جري فالول و در واقع اكثر مبلغان تلويزيوني و نيز ميليونها تن از پيرانشان معمولا داراي اعتقادات افراطي هستند.

يكي ديگر از مباني اعتقادي كليساي انجيلي اعتقاد به حضرت مسيح  به عنوان تنها منجي است اين در حالي است كه پيروان ديگر فرقه هاي ليبرال تر پرتستانيسم: مانند پرسيپرترين ها و متوديست ها حضرت مسيبح را يكي از راههاي نجات مي دانند. اين امر به يكي از مباني اعتقادي مهمي است كه باعث گرايش شديد انجيلي ها به دعوت پيروان ديگر اديان بلكه پيروان ديگر فرقه هاي مسيحي به كليساي انجيلي شده است.

 


راست گرايان مسيحي و اسلام

 در حالي كه دولت بوش خصوصا در اوايل دوره بعد از حوادث 11 سپتامبر كوشيد تا مانع تبليغات سوء عليه السلام شود و مبارزه عليه تروريسم را جنگي بين جهان متمدن و دشمنان آن تعريف كند، گرايش راست مسيحي تلاش كرد كه نوك نيزه حمله را متوجه اسلاح در كليت خود كند. عناصر و گروههاي فعال در طيف وسيع راست مذهبي، در اين رابطه كوشيدند تا با استفاده از تعبيدات و دعاوني مندجر در سخنرانيهاي اساعه بن لادن و همفكران او بر عليه يهوديت و مسيحيت از يك سود و تحريف برخي مضامين قرآني از سوي ديگر چنين تبليغ كنند كه نظارت جريان القاعده عين نظرات اسلاح است و به اين شده اند. به عبارت ديگر به قول برخي راست مسيحي خود را درگير نوعي جنگ صليبي سربسته عليه مسلمانان كرده است. اين امر در عين حال به عامل مهم ديگري در تقويت گرايش مسيحيان راست به تلاش براي تحت تاثير قرار دادن سياست خارجي امريكا تبديل شده است.

جهاني بودن رسالت اسلام

 همه مسلمانان بر اين باورند كه اسلام، اخرين حلقه از سلسله طولاني نبوت است و از همه جهت كامل ترين و جامعه ترين دين مي باشد و تا روز قيامت نيز بشر را از هر جهت كفايت خواهند كرد روزي فرا خواهد رسيد كه اسلام، تمامي آدميان و پيروان اديان را پير و مطيع خود خواهند كرد و بدين ترتيب جهان در تسخير آموزه هاي بلند و آسماني اسلام در خواهد آمد.

قرآن مجيد اين حقيقت سترگ را اين گونه تصوير كرده است:

إن الدين عندالله الاسلام: در حقيت دين نزد خداوند همان اسلامي است. سوره ال عمران 

اعتقاد به مهدويت

 اعتقاد به مهدويت و ظهور منجي دادگستر جهاني، ناگزير به چيرگي اسلامي بر تمامي اديان و مكاتي و ايدئولوژيها و استيلا بر جباران و فرمانروايان جور و  غير الهي گره خورده است و در نهايت به تاسيس حكومت جهاني منجر خواهد شد. به ويژه اگر از منظر شيعي به تاريخ بنگريم ظهور مهدي خاص و شناخته شده و در عين حال غايب از ديدگان و تشكيل حكومت حق و عدالت گستر اجتناب ناپذير خواهد بود. از نظر شيعه با بي مهري و جفاي امت اسلام نيست به اما علي بن ابي طالب  (ع) و فرزندان معصوم او تاريخ اسلام پس از پيامبر اكرم (ص) در حوزه سياست و حكومت به انحراف گراييد و پيامدهاي منفي متعددي نيز در پي داشت كه يكي از آنها محروميت جامعه از رهبري معنوي و آسماني بود. چرا كه امام علي (ع) و پس از او امامان معصوم (ع) پيشوايان ديني ـ سياسي بر حق بوده و حق خلافت و امامت انحصاري داشته اند و ديگران غاصب حق معصوم اند و لذا «جائر» و «باطل» مي باشند و اين انحراف تا كنون ادامه پيدا كرده است.

شيعيان منتظرند كه آخرين باز مانده از امامان معصوم (ع) ظهور كند و تاريخ اسلام و در نهايت، تاريخ انسان را به مسير طبيعي و الهي اش باز گرداند.

در آن صورت اسلام عزير و همگاني مي شود و مسلمانان توانمندانه بر جهان چيره مي گردند. 


آخر الزمان را باور كنيم

 آخر الزمان اصطلاحي است كه طي سالهاي اخير بارها شنيده ايم و هر چه پيش مي رويم بر كاربرد آن افزوده مي شود.

گرچه آخر الزمان از اعتقادات خاص شيعه است و ريشه در تفكر اسلامي دارد اما منحصر به مسلمانان نيست و معادلهاي اين كلمه در اديان ديگر كاربرد وسيع و متنوعي دارد. حتي در مكاتب و مباحث سياسي غير ديني نيز بحثهاي متعددي راجع به آن صورت گرفته است.

انچه كه در بين تمامي اديان و حتي مكاتب غير ديني راجع به « اخر الزمان » مشترك است اشاره به مقطعي از تاريخ انسان است كه در آن، بشر به عالي ترين برنامه و اسلوب اداره زندگي اجتماعي دست يافته و به سويله آن فصل نويني از همزيستي متعالي توام با صلح، آرامش، عدالت و رفاه جهاني را اغاز مي كند. تاكيد ديان و فرهنگهاي متاثير از آن  بر اجتماع انسانها در قالب « مدينه فاضله » « آرمان شهر » « شهر سالم » «اورشليم » « اتوپيا » و دقيقا مبتني بر همين اعتقاد است. البته يكي از وجوه تمايز اعتقاد به آرمان شهر و جامعه موعود بر پايه اديان الهي با اعتقاد به اين موضوع بر پايه مكاتب دست ساز بشر (مكاتب اومانيستي) 

ديدگاههاي ارائه شده در زمينه ريشه تاسيس چنين جامعه اي است پيروان اديان آسماني، ريشه آن را در «ظهور منجي آخر الزمان) مي دانند و پيروان ايسمهاي منحرف غير ديني، آن را ثمره سير تكميلي جوامع انساني دانسته و پايان تاريخ مي نامند. 

به هر حال آنچه مسلم و انكار ناپذير است. انتظار تمام عالم براي فرا رسيدن روز موعود و نجات انسان از پليديها و زشتيها و آغاز حكومت صالحان بر كره خاكي است و البته مترقي ترين، كامل ترين و صحيح ترين باور، اعتقاد آخر الزماني شيعه مبني بر ظهور امام دوازدهم (ع) حجت غايب حضرت ولي الله الاعظم، ارواحناه فداه مي باشد.

شيعيان بر اساس وعده هاي داده ده از سوي رسول اكرم (ص) و ائمه طاهرين (ع) منتظر تحقق موعد قيام و ظهور قائم آل محمد (ع) هستند. براي اين انتظار نيز تكاليف و وظايفي دارند. فرهنگ انتظار قرون گذشته نيروي محركه خيزشهاي بزرگ عدالت خواهانه و ظلم ستيز بوده كه قيام شكوهمند امام راحل (ره) را مي توان آخرين آن ناميد. از سوي ديگر روايات و متون متعدد. نشانه هاي مختلفي را براي مشخص نمودن احوالات آخر الزمان واشاره به عصر ظهور ذكر كرده اند كه اين بخش هميشه مورد توجه خاص و عام بوده است.

در سالاي اخير مباحث پيرامون فرا رسيدن دوره اخر الزمان در ميان پيروان اديان مختلف رشد چشمگيري يافته كه اعتقاد به رجعت و ظهور مسيح در سال 2000 ميلادي در ميان برخي از فرق مسيحي، از آن جمله بود. همچنين اعتقادات بحث انگيز مسيحيان انجيلي (مسيحيان صهيونيست و يهوديان درباره آخر الزمان و طرح تفكرات جنجالي همچون نبرد آرماگدون (هرمجدون) تخريب مسجد الاقصي و.. از اين دست است. اارئه عجولانه نظريه هايي همچجون پايان تاريخ به منظور منحرف نمودن تفكر فطر ي منجي خواهي نيز دليل بر رشيد همين باور ارزيابي مي شود البته هدف اين نوشتار پرداختن به اين دسته از مطالب نيست و اشكافي آنها نياز به مباحث مشروح جداگانه اي دارد.اما توجه به موارد ياد شده لازم است تا بدانيم احساس فرا رسيدن آخر الزمان در تمام اديان شكل گرفته است.

آنجا در اينجا مورد توجه است باور نزديك بودن تحقق وعده ظهور مهدي موعود (ع) در بين اكثريت شيعيان و محبين خاندان عترت (ع) است. شواهد و مستندات قابل توجه دلالت بر اين امر دارند كه اين مسئله از حد يك آرزو و اميد صرف فراتر رفته و به لطف ذات احدي در حال فرا رسيدن و محقق شدن است.

به نظر مي رسد براي اثبات اين ادعا  ذكر نكاتي كه در زير مي آيد كفايت كند.

اولي آيته الله ناصري در سخنراني اي در مدينه النبي كه در رجب سال گذشته صورت گرفته مطالبي را در زمينه بشارت به نزديكي ظهور حضرت بيان كرده اند. من خراسان بودم يكي از دوستان ما كه تشرف دارد محضر حضرت صاحب الزمان (ع) به منزل ما آمد. از او پرسيدم شما تازگي تشر ف محضر حضرت داشته ايد؟ فرمودند: بله عرض كردم راجع به ظهور سوال نكرديد؟ فرمودند: چرا گفتم: حضرت چه فرمود؟ گفت من از حضرت سوال كردم: يابن رسول الله ظهور چه وقت خواهد بود؟ فرمودند: نزديك است عر ض كردم من هم درك مي كنم ظهور شما را؟ حضرت فرمودند: پيرمرد از شما هم درك مي كنند ظهور مرا (آن شاء الله) آيه الله بهجت فرموده بودند آن پيرمرد كه تشرف به محضر حضرت دارد حدود 60 سال سن دارد !

خدا مي داند زمان ظهور نزديك است.

دوم، حضرت آيه الله العظمب مكارم شيرازي فرموده اند:

همانطور كه براي حضرت مهدي (ع) يك غيبت صغرا و يك غيبت كبرا است؛ يعني درست مانند آفتاب [ كه ] وقتي مي خواهد پنهان شود ابتدا قرص خورشيد پشت افق پنهان مي شود ولي هوا نيمه روشن است و كم كم اين روشنايي برچيده و تاريك مي شود.

در ظهور صغرا توجه مردم به امام زمان (ع) است و جلسات امام زمان (ع) پر شور مي شود و بحثهاي امام زمان (ع) همه جا را مي گيرد. من فراموش نمي كنم پنجاه سال قبل موسساتي كه به نام حضرت مهدي (ع) بود خيلي كم بود و كتابهايي كه درباره حضرت مهدي (ع) نوشته شده بود به اندازه امروز نبود و سخن از امام مهدي (ع) به اين گستردگي نبود، اگر كسي چهل يا پنجاه سال قبل مسجد جمكران مي رفت در بهترين شبها ده يا بيست نفر بودند اما الان صدها نفر در بعضي از شبهاي حساس هستند. ما به سوي طلوع كبرا پيش مي رويم.

سخنان فوق از بزرگاني است كه ما به راستگويي و تقواي آنها اعتماد كامل داريم و ضمنا اين مطالب در لفافه و ابهام بيان نگرديده بلكه صراحتا نويد نزديك بودن زمان ظهور را مي دهد. 

نقش زنان در دوران غيبت صغري

در دوران سخت غيبت صغري، در روزهايي كه شيعيان پس از دويست و شصت سال با يك آزمايش بزرگ رو به رو بودند و مي بايست با غيبت امام خو كنند. يك زن به عنوان مفزع و پناه معرفي مي شود و آن مادر بزرگوار امام حسن عسكري  (ع) زمينه غيبت را از پيش فراهم كرده بودند و شخصيتهاي مورد اعتمادي همانند عثمان بن سعيد عمري و پسرش محمد بن عثمان را به عنوان وكيل معرفي كرده بودند، به دلايلي از موقعيت مادر امام حسن عسكري (ع) معروف به جده استفاده شد و وي پناه شيعه معروف گرديد. شيخ صدوق، از احمد بن ابراهيم نقل كرده است كه در سال 262 ق بر حكيمه دختر امام جواد، (ع) وارد شدم و از پس پرده با وي سخن گفتم و از  او درباره اعتقادش به امامان پرسيدم. او همه آنها را يكايك شمرده و آنگاه حجه بن الحسن علي را نيز نام برد.

از او پرسيدم: اين فرزند كجاست؟ در پس پرده غيب است.گفتم پس شيعه به چه كسي پناه ببرد؟ گفت به جده مادر امام حسن عسكري عليه السلام. سپس افزود اين دستور از سوي امام حسن عسكري،  (ع) و به پيروي از امام حسين (ع) صورت گرفته است. زيرا امام حسين عليه السلام در ظاهر براي حفظ جان  فرزندش امام سجاد، عليه السلام، به خواهرش زينب كبري، عليها السلام، وصيت كرد  و در نتيجه تا مدتي هر آنچه از امام زين العابدين، عليه السلام، صادر مي شد تا امر پنهان باشد و حساسيت ها نسبت به امام سجاد، عليه السلام، كمتر شود. اين امتياز براي جده باقي بود تا آنكه كساني مانند «عثمان بن سعيد» و ديگر سفرا و نايبان خاص امام زمان، عليه السلام، در بين شيعيان شناخته شدند و  منزلت يافتند.

پس از شهادت امام عسكري، عليه السلام، يك بانو، نظر دستگاه خلافت بني عباس را نسبت به تعقيب امام زمان تغيير داد. نوشته اند پس از گزارش جعفر كذاب، كه در خانه امام حسن عسكري، عليه السلام، فرزند خردسالي از آن حضرت باقي مانده است، آنها به خانه امام هجوم بردند و پس از دستگيري صيقل (يكي از كنيزان امام) فرزند خردسال را از او مطالبه كردند. او نخست انكار كرد و آنگاه براي اينكه موضوع براي آنها پوشيده  ماند، گفت من حامله هستم. از اين رو آن كنيز را به دست «ابي الشوارب» قاضي وقت سپردند تا از او مراقبت كند. در مدتي كه صيقل زير نظر قاضي نگهداري مي شد دستگاه خلافت با مرگ عبيد بن خاقاني و شورش صاحب الزنج روبه رو شد و صيقل از وضعيت آشفته سود جست و فرار كرد.

نقش زنان در دوران ظهور

حال سزاوار است بدانيم زنان در حكومت قائم ال محمد، عليه السلام چه مي كنند؟ چه كساني هستند؟ چند نفرند؟ از كجا مي آيند و چه مسئووليتي بر عهده دارند؟ بر اساس برخي از روايات، حضور و نقش اين زنان از نظر زمان و موقعيت، چهارگونه است :

الف) حضور پنجاه  زن در بين ياران امام

اولين گروه از زناني كه به محضر امام زمان مي شتابند آنهايند كه در آن ايام مي زيسته اند و همانند ديگر ياران امام، عليه السلام، به هنگام ظهور در حرم امن الهي به خدمت امام، عليه السلام، مي رسند. در اين باره دو روايت وجود دارد :

روايت اول: ام سلمه ضمن حديثي درباره علايم ظهور، از پيامبر روايت كرده است كه فرمود :

يعوذ عائذ من الحرم فيجتمع الناس اليه كالطير الوارده المتفرقه حتي يجتمع اليه ثلاث ماه و اربعه عشر رجلا فيه نسوه فيظهر علي كل جبار و ابن جبار...

در آن هنگام پناهنده اي به حرم امن الهي پناه مي آورد و مردم همانند كبوتراني كه از چهار سمت به يك سو هجوم مي برند به سوي او جمع مي شوند تا اينكه در نزد آن حضرت سيصد و چهارده نفر گرد مي آيند كه برخي از آنان زن مي باشند كه بر هر جبار و جبارزاده اي پيروز مي شود.

روايت دوم: جابربن يزيد جعفي، ضمن حديث مفصلي از امام باقر، عليه السلام، در بيان برخي نشانه هاي ظهور نقل كرده كه :

و يجييء والله ماه و بضعه عشر رجلا فيهم خمسون امراه يجتمعون بمكه علي غير ميعاد قزعا كقزع الخريف يتبع بعضهم و هي الايه التي قال الله: «اينما تكونوا يات بكم الله جميعا آن الله علي كل شيء قدير...»

به خدا سوگند، سيصد و سيزده نفر مي آيند كه پنجاه نفر از اين عده زن هستند كه بدون هيچ قرار قبلي در مكه كنار يكديگر جمع خواهند شد. اين است معناي آيه شريفه: « هرجا باشيد خداوند همه شما را حاضر مي كند. زيرا او بر هر كاري توانا است.»

پنجاه زن از سيصد و سيزده نفر !

نكته شگفت در اين دو روايت اين است كه مي فرمايد: سيصد و سيزده مرد گرد آيند كه پنجاه نفر ايشان زن هستند!

دوم آنكه: در روايتي كه نام ياران بر شمرده شده است نام هيچ زني وجود ندارد.

در پاسخ اين شبهه مي توان گفت: اين چند نفر در زمره همان سيصد و سيزده نفر هستند. زيرا اولا امام، عليه السلام، مي فرمايد: «فيهم»: يعني در اين عده پنجاه زن مي باشد.

دوم: شايد تعبير مردان بدين سبب باشد كه بيشتر اين افراد مرد هستند و اين كلمه از باب فزوني عدد مردان، چنين ذكر شده است.

سوم: اگر مقصود همراهي خارج از اين عده بود امام مي فرمود: «معهم»  نه اينكه بفرمايد «فيهم» زيرا اين سيصد و سيزده نفر مانند عدد اصحاب بدر برشمرده شده اند و همه ياران و فرماندهان عالي رتبه و از نظر مقام و قدرت در حد بسيار بالايي هستند كه  برخي با ابر جابجا  مي شوند و اينها بدون شك با بقيه مردم آن زمان فرق بسيار دارند. بنابراين اگر بگوييم آنها جزو همان سيصد و سيزده نفر هستند براي آنها رتبه و موقعيت ويژه قائل شده ايم  و اگر بگوييم در زمره ياران ديگر حضرت باشند از امتياز كمتري برخوردارند.

ب) زنان آسماني

دسته دوم چهارصد بانوي برگزيده هستند كه خداوند براي حكومت جهاني حضرت ولي عصر، عليه السلام، در آسمان ذخيره كرده است و با ظهور آن حضرت به همراه حضرت عيسي، عليه السلام، به زمين مي آيند.

ابوهريره از پيامبر، صلي الله عليه و آله، روايت كرده كه :

ينزل عيسي بن مريم علي ثمان ماه رجل و اربع مائه امراه خيار من علي الارض و اصلح من مضي.

عيسي بن مريم به همراه هشتصد مرد و چهارصد زن از بهترين و شايسته ترين افراد روي زمين فرود خواهد آمد.

آيا اين زنان از  امتهاي پيشين هستند يا امت اسلامي زمان پيامبر، صلي الله عليه و آله، و معصومين، عليه السلام؛ يا از دورانهاي مختلف؟ آنها از چه زمان و به چه علت به آسمان برده شده اند و براي عهده داري منصبي در حكومت حضرت مي آيند يا براي مسايل ديگر؟ اينها پرسش هايي است كه اين حديث از آنها چيزي نمي گويد.

ج) رجعت زنان

سومين گروه از ياوران حضرت بقيه الله، عليه السلام، زناني هستند كه خداوند به بركت ظهور امام زمان آنها را زنده خواهد كرد و بار ديگر به دنيا رجعت خواهند نمود. اين گروه دو دسته اند: برخي با نام و نشان از زنده شدنشان خبر داده و برخي ديگر فقط از آمدنشان سخن به ميان آمده است.

در منابع معتبر اسلامي نام سيزده زن ياد مي شود كه به هنگام ظهور قائم آل محمد، صلي الله عليه و آله، زنده خواهند شد و در لشكر امام زمان به مداواي مجروحان جنگي و سرپرستي بيماران خواهند پرداخت.

طبري در دلائل الامامه، از مفضل بن عمر نقل كرده كه امام صادق فرمود :

همراه قائم (آل محمد، صلي الله عليه و آله) سيزده زن خواهند بود.گفتم آنها را براي چه كاري مي خواهد؟ فرمود: به مداواي مجروحان پرداخته، سرپرستي بيماران را به عهده خواهند گرفت. عرض كردم: نام آنها را بفرماييد. فرمود: قنواء دختر رشيد هجري، ام ايمن، حبابه و البيه، سميه (مادر عمار ياسر)، زبيده ام خالد احمسيه، ام سعيد حنفيه، صيانه ماشطه، ام خالد جهنيه.

«صيانه ماشطه» در زمان حضرت موسي مي زيسته است و مادر عمار ياسر در ابتداي بعثت به شهادت رسيد. «حبابه» در زمان علي، عليه السلام، و «قنواء» در زمان اما حسن و امام حسين، عليه السلام، و بقيه در زمان هاي ديگر زندگي مي كرده اند.

اين گروه سيزده نفري رجعت خواهند كرد و خداوند براي قدرداني از آنها، به بركت امام زمان آنها را زنده خواهد كرد.

در اين روايت امام صادق، عليه السلام، از آن سيزده زن فقط نام نه نفر را ياد مي كند. در كتاب خصايص فاطميه به نام نسبيه، دختر «كعبه مازينه» و در كتاب منتخب البصائر به نام «وتيره» و «احبشيه» اشاره شده است.

زنان سرافراز

اينك به اختصار به شرح حال برخي از زنان نامبرده اشاره مي كنيم.

1ـ صيانه ماشطه

او يكي از همان سيزده بانويي است كه در دولت حضرت مهدي عليه السلام، زنده شده، به دنيا باز مي گردد. وي همسر «حزقيل» پسر عموي فرعون و شغلش آرايشگري دختر فرعون بود. او همانند شوهرش به پيامبر زمان خود، حضرت موسي، ايمان آورده بود اما همچنان ايمان خود را پنهان مي كرد.

نوشته اند: روزي وي مشغول آرايش دختر فرعون بود كه شانه از دستش افتاد و بي اختيار نام خدا را بر زبان جاري ساخت. دختر فرعون گفت: آيا نام پدر مرا بر زبان آوردي؟ گفت: نه، بلكه نام كسي را بر زبان آوردم كه پدر تو را آفريده است. دختر فرعون ماجرا را نزد پدر بازگو كرد و فرعون صيانه را حضار كرد و گفت: مگر به خدايي من اعتراف نداري؟ گفت: هرگز! من از خداي حقيقي دست نمي كشم و تو را پرستش نمي كنم. فرعون دستور داد تا تنور مسي برافروزند و همه بچه هاي آن زن را در حضورش در آتش افكنند. چون نوبت به طفل شيرخوارش رسيد صيانه مي خواست به ظاهر از دين برائت جويد كه كودك شيرخوارش به زبان آمد و گفت: مادر صبركن كه تو بر حق هستي! فرعونيان آن زن و بچه شيرخوارش را در آتش افكنده، سوزاندند و خداوند در اثر صبر و تحمل آن زن در راه دين، او را در دولت امام مهدي زنده مي گرداند تا هم به آن حضرت خدمت كند و هم انتقام خود را از فرعونيان بگيرد.

2ـ سميه، مادر عمار ياسر

وي هفتمين نفري بود كه به اسلام گرويد و بدين سبب دشمن سخت به خشم آمد و بدترين شكنجه ها را بر او روا داشت.

او و شوهرش ياسر در دام ابوجهل گرفتار آمدند و او نخست آنها را  اجبار كرد كه پيامبر خدا را دشنام دهند، اما آنها حاضر به چنين كاري نشدند. او نيز زره آهني به سميه و ياسر پوشانيد و آنها را در آفتاب سوزان نگه داشت پيامبر كه گاه از كنارشان عبور مي كرد آنها را به صبر و مقاومت سفارش مي نمود و مي فرمود :

صبراً يا آل ياسر فان موعدكم الجنه.

اي خاندان ياسر، صبر پيشه سازيد كه وعده گاه شما بهشت است.

سرانجام ابوجهل بر هر يك ضربتي وارد ساخت و ايشان را به شهادت رساند.

خداوند اين زن را به پاداش صبر و مجاهدتي كه در راه اعتلاي اسلام نشان داد و بدترين شكنجه را از دشمن خدا تحمل كرد، در ايام ظهور مهدي آل محمد، صلي الله عليه و آله، زنده خواهد نمود تا تحقق وعده الهي را ببيند و در لشكر ولي خدا به ياوران آن حضرت خدمت كند.

3ـ نسيبه، دختر كعب مازنيه

او معروف به «ام عماره» و از زنان فداكار صدر اسلام است كه در برخي از جنگهاي پيامبر اسلام، صلي الله عليه وآله، شركت جسته و مجروحان جنگي را مداوا كرده است. او در جنگ احد بهترين نقش را ايفا كرد. با ديدن صحنه فرار مسلمانان و تنها گذاشتن پيامبر به دفاع از جان شريف پيامبر پرداخت و در اين راه بدنش زخمهاي فراوان برداشت.

پيامبر عزيز اين فداكاري را ستود و به فرزندش عماره چنين فرمود :

امروز مقام مادر تو از مردان جنگي والاتر است.

پس از فروكش كردن جنگ، نسيبه با سيزده زخم سنگين به همراه ديگر مسلمانان به خانه برگشت و به استراحت پرداخت. با شنيدن فرمان پيامبر خدا، صلي الله عليه وآله، كه فقط مجروحان جنگ بايد به تعقيب دشمن بشتابند، نسيبه از جاي برخاست و آماده رفتن شد،  اما به علت  شدت خونريزي نتوانست شركت كند. همين كه پيامبر از تعقيب دشمن برگشت، پيش از آنكه به خانه برود، عبدالله بن كعب مازني را براي احوالپرسي نسيبه و سلامتي وي به نزد او فرستاد و چون از سلامتي وي آگاه گشت شادمان موضوع را به پيامبر خبر داد.

نسيبه از كساني است كه براي ياري امام مهدي، عليه السلام، زنده خواهد شد.

4ـ ام ايمن

از زنان پرهيزكار و خدمتكار حضرت رسول، صلي الله عليه و آله است پيامبر به او مادر خطاب مي كرد و مي فرمود :

هذه بقيه اهل بيتي.

اين زن، باقي مانده اي از خاندان من است.

وي همواره در كنار زنان مجاهد، در جبهه جنگ به مداواي مجروحان مي پرداخت.

ام ايمن از شيفتگان خاندان امامت بود كه در ماجراي فدك، حضرت زهرا، عليها السلام، او را به عنوان شاهد معرفي كرد. وي پنج يا شش ماه پس از پيامبر از دنيا رفت. خداوند به بركت مهدي آل محمد، عليه السلام، به هنگام ظهور، او را زنده مي گرداند تا در لشكرگاه امام به خدمت گماشته شود.

5ـ ام خالد

در روايت دو بانو بدين نام مشهور شده اند: ام خالد احمسيه و ام خالد جهنيه، شايد مقصود ام خالد مقطوعه اليد (دست بريده) باشد كه يوسف بن عمر، پس از به شهادت رساندن زيدبن علي بن الحسن در كوفه، دست او را به جرم شيعه بودن قطع كرد. در كتاب رجال كشي درباره شخصيت و مقام اين زن فداكار از امام صادق، عليه السلام، مطلبي ذكر گرديده كه حايز اهميت است. ابوبصير گويد: در خدمت امام صادق نشسته بوديم كه ام خالد مقطوعه اليد از راه رسيد. حضرت فرمود :

اي ابابصير. آيا ميل داري كه كلام ام خالد را بشنوي؟

من عرض كردم: آري اي فرزند رسول خدا، با شنيدن آن شادمان مي گردم... در همان موقع ام خالد به خدمت امام آمد و سخن گفت. ديدم وي در كمال فصاحت و بلاغت صحبت مي كند. سپس حضرت پيرامون موضوع ولايت و برائت از دشمنان با او سخن گفت.

6ـ زبيده

مشخصات كاملي از او نقل نشده است. احتمال دارد زبيده زن هارون الرشيد باشد كه شيخ صدوق، رحمه الله عليه، درباره اش گفته است: وي يكي از هواداران و پيروان اهل بيت است. هنگامي كه هارون دانست از شيعيان است قسم خورد كه طلاقش دهد. زبيده كارهاي خدماتي بسياري داشت كه يكي آبرساني به عرفات است. همچنين نوشته اند وي يكصد كنيز داشت كه پيوسته مشغول حفظ قرآن بودند و هميشه از محل سكونت او صداي تلاوت قرآن بودند و هميشه از محل سكونت او صداي تلاوت قرآن شنيده شد. زبيده در سال 216ق رحلت كرد.

7ـ حبابه و البيه

از زنان والامقامي  است كه دوره زندگي هشت امام معصوم را درك كرد و پيوسته مورد لطف و عنايت ايشان قرار داشت. در يك يا دو نوبت به وسيله امام زين العابدين و امام رضا، عليهما السلام، جواني اش به او بازگردانده شد. اولين ملاقات وي با امير مومنان عليه السلام بود كه از آن حضرت دليلي بر امامت درخواست كرد. حضرت در حضور وي سنگي را برداشت و بر آن مهر خود را نقش كرد و اثر آن مهر در سنگ جاي گرفت و به او فرمود:  پس از من هر كه توانست در اين سنگ چنين اثري برجاي بگذارد او امام است. از اين رو حبابه پس از شهادت هر امامي نزد امام بعدي مي رفت و آنان مهر خود را بر همان سنگ مي زدند و اثر آن نقش مي بست. نوبت كه به امام رضا عليه السلام رسيد حضرت نيز چنين كرد. حبابه نه ماه پس از رحلت امام رضا، عليه السلام، زنده بود و پس از آن بدرود حيات گفت.

روايت شده است كه وقتي حبابه به خدمت امام زين العابدين رسيد يكصد و سيزده سال از عمرش سپري شده بود. حضرت با انگشت سبابه خود اشاره اي نمود و جواني اش بازگشت.

همچنين نوشته اند: صورت حبابه از زيادي سجود سوخته و از عبادت همانند چوب خشكيده اي شده بود.

8 ـ قنواء

دختر رشيد هجري، يكي از شيعيان و پيروان علي، عليه السلام، و خود از ياران با وفاي حضرت امام جعفر صادق، عليه السلام است. وي دختر بزرگمردي است كه در راه محبت و دوستي امير مومنان به طرز دلخراشي به شهادت رسيد. از گفتار شيخ مفيد بر مي آيد كه قنواء به هنگام ورود پدرش نزد  عبيدالله بن زياد شاهد قطع دو دست و دو پاي پدر خود بوده و به كمك ديگران بدن نيمه جان پدر را از دارالاماره بيرون آورده و به خانه منتقل كرده است. روزي قنواء به پدرش گفت :پدر جان، چرا اين همه خود را به رنج و مشقت عبادت مي اندازي! پدر در جواب گفت: دخترم، پس ازما گروهي خواهند آمد كه بينش ديني و شدت ايمانشان از ما، كه اين همه خود را به زحمت عبادت انداخته ايم، بيشتر است.

د ـ بانوان منتظر

چهارمين گروه ياوران امام زمان بانوان پرهيزكاري هستند كه پيش از ظهور حضرت بقيه الله عليه السلام، رحلت كرده اند. به ايشان گفته مي شود: امام تو ظاهر گشته است، اگر مايلي مي تواني حضور داشته باشي. آنان نيز به اراده پروردگار زنده خواهند شد.

رجعت زنان مربوط به گروه خاصي نيست و هر بانويي خود را با خواسته ها و شرايط زندگي حكومت مهدي آل محمد، عليه السلام، تطبيق دهد ممكن است در آينده از رحمت خداوندي بهرهمند گشته، براي ياري امام زنده شود. يكي از آن شرايط خواندن دعاي «عهد» است كه در فرد، نوعي آمادگي براي پذيرش حكومت آخرين ذخيره الهي ايجاد مي كند. به فرموده امام صادق، عليه السلام :

هر كه چهل صبح دعاي عهد را بخواند از ياوران قائم ما باشد و اگر هم پيش از ظهور آن حضرت از دنيا برود خداوند او را از قبر بيرون آورد تا در خدمت آن حضرت باشد...

انتظار فرج

يكي از شرايط حضور در حكومت بقيه الله و توفيق ديدار با آن حضرت انتظار فرج است؛ يعني آمادگي كامل براي پذيرش حكومت حق و آراستن به آنچه كه مهدي، عليه السلام مي گويد و مي خواهد. انتظار فرج يعني نفي هرگونه سلطه از بيگانگان و مبارزه با افكار انحرافي و فساد اخلاق و در يك كلام، انتظار فرج يعني بيزاري از دشمنان خدا و پيامبر و معصومين، عليهم السلام.

بي سبب نيست كه انتظار از بهترين اعمال شمرده شده است، بلكه فرد منتظر دولت مهدي همانند كسي است كه در پيش روي رسول خدا شهيد گشته و در خودن خود غلتيده است و اگر بر همان حالت انتظار از دنيا برود بسان كسي باشد كه در خيمه مهدي فاطمه عليهما السلام، مي باشد.

ابوبصير از امام صادق روايت كرده  كه آن حضرت روزي فرمود :

آيا شما را خبر ندهم به چيزي كه خداوند عملي را بدون آن از بندگانش قبول نمي كند؟ گفتيم: آري. فرمود: شهادت بر وحدانيت خدا و رسالت پيامبر، صلي الله عليه و آله، و اقرار به آنچه كه خداوند فرموده، از دوستي ما و بيزاري از دشمنان و اطاعت و پيروي از ما، نيز داشتن ورع و پرهيزكاري و انتظار كشيدن براي قائم، عليه السلام. آنگاه فرمود: بدرستي كه براي ما دولتي است، خداوند آن را هر زماني كه اراده كند برقرارمي سازد. سپس افزود: هر كس كه دوست دارد از ياران قائم، عليه السلام باشد بايد در انتظار به سر برد و خود را به ورع و محاسن اخلاق بيارايد، و اگر در همان حال بميرد براي او اجراي همانند كسي است كه آن حضرت را درك كرده باشد.


فلسفه و  حكمت غيبت

در مورد فلسفه و حكمت غيبت آخرين حجت خدا سخنان بسياري گفته شده و احتمالات متعددي مطرح گشته است، اما شايد اين احتمال كه فلسفه غيبت آزمودن مومنان و تمييز و تشخيص مدعيان دروغين پيروي از ولايت و منتظران از ولايت مداران واقعي و منتظران راستين است، ازديگر احتمالات پذيرفتني و نزديكتر به واقع باشد.

كلاس درسي را در نظر بگيريد كه آموزگار آن براي آزمودن دانش آموزانش دقايقي كلاس را ترك گفته اما دورادور نظاره گر آنان است. آنچه او مشاهده مي كند چه خواهد بود؟ گروهي از دانش آموزان  غيبت از آموزگار سوء استفاده كرده و به آزار و اذيت ديگر همكلاسيها پرداخته اند، گروهي ديگر با شيطنتهاي كودكانه خود همه كلاس را به هم ريخته اند؛  عده اي ديگر با حسرت تمام چشم به فضاي بيرون از كلاس دوخته و تماشاگر دانش آموزاني هستند كه در حيات مدرسه مشغول جست و خيزند؛ برخي از دانش آموزان هم فرصت را  غنيمت شمرده و به انجام تكاليف عقب مانده خود مشغولند.

قطعا به هنگام حضور دوباره آموزگار به كلاس و اطلاع دانش آموزان از اينكه او دورادور همه آنها را زير نظر  داشته است،  آنهايي كه وقت خود را با شيطنت و بازيگوشي به هدر داده اند بسيار شرمند خواهند شد. جهان عصر غيبت نيز همانند همين كلاس درس است. كلاسي كه در ظاهر استاد در آن حضور ندارد. اما حركات و سكنات هيچيك از دانش آموزانش از نگاه تيزبين استاد دور نيست و همه آنها بايد به هنگام ظهور پاسخگوي شيطنتها يا بازيگوشيهاي خود باشند.

شايد بيان كلامي از امام عصر (ع) براي درك بهتر آنچه گفته شد موثر باشد، آن حضرت در يكي از توقيعات خود مي فرمايد :

فليعمل اكل امريء منكم بما يقرب به من محبتنا و ليتحنب ما يدنيه من كراهتنا، و سخطنا، فان امرنا بغته، فجاءه حين لا نتفعه توبه، و لا ينجيه من عقابنا ندم علي حوبه.

پس هر يك از شما بايد آنچه را كه موجب دوستي ما مي شود پيشه خود سازد و از هر آنچه كه موجب خشم و ناخشنودي ما مي گردد، دوري گزيند، زيرا فرمان ما به يكباره و ناگهاني فرا مي رسد و در آن زمان توبه و بازگشت براي  كسي سودي ندارد و پشيماني از گناه كسي را از كيفر ما نجات نمي بخشد.

آري، همه ما در آزموني بزرگ واقع شده ايم. آزموني كه اگر از آن سربلند بيرون مي آييم برترين مردم همه روزگاران خواهيم بود. و اگر از عهده آزمون برنياييم  فرداي ظهور بايد در برابر حجت خدا پاسخگو باشيم. پس بياييم از همين امروز و پيش از آنكه واقعه ناگهاني ظهور فرا رسد خود را براي پاسخگويي در برابر امام عصر (ص) آماده كنيم، چرا كه فردا خيلي دير است.


چگونه منتظر باشيم ؟

بشر بحران زده امروز منتظر يك منجي است تا او را از بحران و پريشان حالي نجات دهد و به آرامشي مطلوب برساند. اين آرامش را بشر خود از خويشتن دريغ كرده است وبشر خود بوجود آورنده اين نا آرامي است كه امروز ديگر از آن به تنگ آمده، ظهور منجي را انتظار مي كشد و اما او خواهد آمد و جهان را نجات خواهد داد. او همين الان مهمان دلهاي  ماست و به ما وعده داده شده است. آري او خواهد آمد و با ظهورش عشق و آرزوهاي ما تجسم عيني خواهند يافت. او مظهر تمام صفات پسنديده اي است كه مي توان متصور شد.  او حجت خدا بر خلق است و با آمدنش تاريكي ها روشن مي شوند و ظلم و نابرابريها رفع و دفع خواهند شد. او خليفه ا... به تمام معناست و مظهر عباد صالح خداست. او الگوي كمال انساني و جانشين شايسته پدرش و اجدادش و رسول خداست. او منتهاي آرزوي ماست.

آري با ظهور حضرت قائم، عجل ا... تعالي فرجه، انسان، انسان بودنش را و شايستگي هايش را و جامعه، جامعه بودنش را به تمام معنا درك خواهند كرد. انسان و جام عه هماني خواهد بود كه ولي  خدا از او مي خواهد اما آناني كه منتظر اويند بايد شايسته منتظر باشند بايد خانه دل بيارايند و بعد به انتظار بنشينند. او بهترين و برترين در عصر خويش است. بنابراين با بهترين حالات شخصي و اجتماعي بايد به استقبال ظهورش شتافت. وقتي قرار است يك ميهمان معمولي به خانه مان بيايد خانه را پاك ساخته، مي آرائيم تا رضايت خاطر  ميهمان را به دست آوريم. حال كه او (حضرت قائم، عجل ا... تعالي فرجه) بهترين و برترين ميهمان ما و بشر خواهد بود چگونه مي توانيم خانه هاي دلمان را و جامعه مان را پاك نسازيم و نيارائيم؟ براي درك حضورش بايد با ناپاكي ها و پليدهاي جنگيد و محيط را براي حضورش مهيا ساخت. قبل از هر چيز بايد بر خود بشوريم و نفس آلوده خويش را به دار تقوي بكشيم. پس آنگه كه خود پاك شديم جامعه نيز پاك خواهد بود و پاكان در مقابل ظلم و جور خواهند ايستاد و نبرد را به تمكين ترجيح خواهند داد. آنگاه كه مژده ايستادگي در برابر ظالمان به گوش مظلومان برسد به ظهور منجي مشتاقتر و مايلتر خواهند بود و خود به قيام خواهند برخاست و همانا كه ظهور حضرتش قيام مظلومان خواهد بود. اميد به ظهور منجي ما را بر آن مي دارد كه در تاريكي ها ننشينيم به سمت نور و روشنايي رهسپاريم تا صبح دولت اميد بدمد و با انوار وجودش رستگار شويم. نشستن و دست روي دست گذاشتن ما را جاودانه نخواهد ساخت در چنين حالتي تباهي ها روز به روز گسترش خواهند يافت و ما در گوشه هايي تاريك زمان گم خواهيم شد. راز جاودانگي در پويايي است نه در منفعل بودن. راز  جاودانگي ما در با او بودن است چرا كه او حجت خداست براي با او بودن بايد خالص بود و با عشق در اين راه گام نهاد  و همين طور بايد براي مبارزه ائي بي امان با ظلم و جور و هر چه پليدي هاست آماده بود.

انتظار يك بن بست اجتماعي نيست بلكه يك رودخانه جاري از حقايق اجتماعي است. انتظار ديدن روزنه اميد براي رهايي است. انتظار ديدن افق فردا و فرداهاست. اميد به آينده است. اشتياق رسيدن به بهترين وضع است و نه تنها تلاش براي تثبيت وضع موجود نيست بلكه تلاشي است براي بهتر شدن، تكامل يافتن و هميشه پويا زيستن. بنابراين جامعه منتظر، جامعه اي است پويا، رو به تكامل و متمايل به بهتر و انساني زيستن و فرد منتظر بايد هميشه در حال گريز از وضع موجود و تلاش براي فردايي بهتر از امروز باشد بايد بر عليه هر چه شر است بشورد تا جامعه براي ظهور و حضور آن انسان كامل آماده باشد.جاي بسي تاسف است كه در جامعه اي آلوده، ناپاك، نامناسب وآلوده به پلشتي ها منتظر چنين انسان والا و وارسته اي باشيم كه اين نه شرط ادب است، نه شرط ميهمانداري و نه شرط انساني الهي. پس بايد به پاخيزيم و با ادب حضور، جامعه را براي ظهور آماده سازيم.

در روزگاري مردم بحرين به خاطر ظلم و ستم كه بر آنها از سوي حاكم آنجا وارد شد، دست توسل به سوي حضرت دراز كرده و انتظار ظهور و قيام خونين حضرت را مي كشيدند تا بيايد و ظلم را از جهان ريشه كن سازد. لذا همگي گروهي از بزرگان علم و تقوي و زهد و پرهيزگاري را برگزيدده و آنان از بين خود سه نفر را انتخاب كردند، و آن سه نفر از ميان خود يك نفر را كه از ديگران برتر و پرهيزگارتر بود، برگزيدند تا او بين حضرت و مردم واسطه شود.

اين شخص از شهر بيرون آمده سر به بيابانها گذاشت  و به عبادت خداوند و توسل به حضرت مهدي ارواحنا فداه، مشغول شد و از خداوند خواست تا حضرت را ظاهر ساخته، دست به شمشير برده و جهان را پر از عدل و داد نمايد. سه شبانه روز به عبادت و راز و نياز ادامه داد. در آخرين شب شخصي بر او وارد شد. اين عالم آن شخص راشناخته و فهميد كه اين خود حضرت مهدي (ع) است و آمده است تا خواسته او را برآورده سازد. آن شخص از او پرسيد: چه مي خواهي؟ پاسخ داد: مردم و پيروان شما در نهايت شدت و گرفتاري و  غم و اندوه هستند. و ميخواهند كه هر چه زودتر قيام فرماييد وداد مردم را از بيدادگران بگيريد. حضرت به او دستور داد كه فردا صبح در فلان جا حاضر شو و چند تا گوسفند با خود به پشت بام ببرد و بين مردم اعلام كن كه حضرت در فلان ساعت ظاهر ميشوند و همگي بايد در اطراف آن منزل حاضر شويد و من خود در آن وقت در پشت بام حاضر مي شوم.

اين مرد اين كارها را كرد و ساعت معين سر رسيد. مردم همگي اطراف آن منزل جمع شدند و حضرت هم با آن شخص و گوسفندها در پشت بام  حاضر شد. حضرت اسم يكي از افراد را برده و به آن شخص گفت: صدا بزن تا اين شخص اينجا حاضر شود. آن مرد صدا زد، مردم شنيدند و آن شخص  هم به پشت بام رفت.وقتي آن شخص به پشت بام رسيد حضرت دستور داد كه يكي از گوسفندان را نزديك ناودان بكشد. مردم ديدند كه از ناودان خون جاري است. همگي يقين كردند كه حضرت دستور قتل اين شخص را كه صدا زده است داده و او را كشته است.

بعد از او شخص ديگري را صدا زدند. او نيز از افراد خوب و پرهيزگار بود و خود را آماده كشته شدن كرد و يقين كرد كه او را نيز مي كشند و خونش از ناودان خواهد ريخت. بعد از آنكه از بام بالا رفت، مردم بلافاصله ديدند كه خون سرازير شد، و سپس شخص ديگري را و بعد از او نفر چهارم را صدا زدند تا جايي خواهد شد، و زندگي خود را بر امتثال فرمان امام ترجيح دادند. در اين لحظه حضرت به آن شخص اول نگاهي كرده و به او فهمانيد كه تا وقتي مردم اين چنين باشند، از آمدن و ظهور معذور است.

شهيد محمد صدر در نتيجه گيري از اين داستان مي گويد: از اين داستان مي فهميم كه چگونه حضرت به طور روشن و واضح ظاهر شده و به مردم مي فهماند كه چرا نمي تواند ظهور كند، و چرا مردم هنوز آمادگي كامل را ندارند و به آن سطح و پايه مطلوب از فداكاري و از خودگذشتگي نرسيده اند. و طوري حضرت اين مساله را به مردم تفهيم مي كند كه هر كس خود بفهمد و درك كند كه هنوز آمادگي و استعداد پذيرش فرمان امام خود را در حد ريختن خونش ندارد، و تا مردم به اين درجه از فداكاري نرسند، نمي توانند عهده دار كار مهم قيام و نهضت جهاني حضرت گردند.

امام خميني (ره) و خيزش جهاني اسلام

با وقوع انقلاب عظيم اسلامي به رهبري بر مردي كه ايمان و عرفان و شجاعت اش ريشه در تعاليم و تربيت قرآني اهل بيت عصمت و طهارت (ع) داشت. بار ديگر وعده هاي برحق و بشارت آميز خداوند سبحان مبني بر دفاع از ايمان آورندگان عملي گشت و خورشيد پر فروغ اسلام بر بشر معاصر پرتوافشاني نمود و در عرصه هاي مختلف زندگي مسلمانان سراسر جهان حيات مجدد يافت و جوامع اسلامي تولد دوباره جنبشهاي اسلامي را تجربه نمودند، چنانكه تحليل گران وقايع بين المللي تصريح مي نمايند «اثار انقلاب اسلامي از مرزهاي ايران فراتر رفته است.  اين انقلاب بزرگترين منبع الهام دهنده براي جنبشهاي سياسي و اسلامي در خاورميانه و جهان بوده است.»

دكتر ماروين زونصيص، استاد دانشگاه ميشگان آمريكا

حيات دوباره شعائر اسلامي رويكرد مسلمانان، به ويژه نسل جوان به تفكر اسلامي، پيروزي اسلام گريان در انتخابات مجالس و شهرداريهاي كشورهاي اسلامي، تشكيل دولتهاي با اهداف و شعارهاي اسلامي و حضور انبوه مسلمانان در محافل مذهبي، تنها بخشي از آثار روح خود باوري مسلمانان است كه حضرت امام خميني با نفس مسيحايي خود در پيكر نيمه جان جوامع اسلامي دميدند، همان گونه كه مقام معظم رهبري فرمودند: امام بزرگوار با اين انقلاب، مسلمانان را نشاط بخشيد و اسلام را زنده كرد و امروز اسلام آرزو و آمال نسلهاي جوان و يا كار كشته و روشنفكران است.

اما در عين حال آن چه تاكنون (اكنون) بيش از از هر چيز تعجب تحليل گران بين المللي را برانگيخته و توجه صاحب نظران را به شدت به خود معطوف داشته است. تاثيرات وسيع و غيرمنتظره اي است كه انقلاب اسلامي در ميان غيرمسلمانان به ويژه در جوامع غربي بر جاي گذاشته است.

هر تحليل گر منصفي با بررسي و تحليل همه جانبه پديده فوق بر اين مطلب واقف مي گردد كه دعوت جهانيان به آن فصل جديدي در تاريخ حيات ديني و معنوي انسان معاصر گشودند.

جهان، تشنه اسلام ناب محمدي

دلايل كاخي و شواهد و قرائن متعددي حاكي از اين است كه :

انسان كنوني با سرخوردگي شديد از زندگي عاري از معنويت، شوق وصول به سرچشمه حقيقت را دارد و آنچه دراين عصر، انسان معنويت خواه و خداجو در جست و جوي آن است گوهر ارزشمندي است كه تنها در ساحت قدسي آموزه هاي اسلامي قابل وصول است؛ از اين رو جريان معنويت خواهي دين گرايي عصر حاضر، ناچار به رستاخيز جهاني اسلام خواهي منتهي خواهد گرديد.

رهبر كبير انقلاب اسلامي با دركي عميق از تحولات جاري جامعه جهاني و شناختي دقيق از مطلوب واقعي انسان حقيقت جوي عصر حاضر و در تبين واقعيت فوق تاكيد مي فرمايد :

«امروز جهان تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدي است»

صحيفه نور ج20 ص 34

چنان كه خلف شايشته ايشان نيز تصريح مي نمايد :

« دنياي امروز خواستار اسلام حقيقي مي باشد»

ابطال نظريه پايان نقش تاريخي اسلام

با حيات مجدد اسلام و بيداري مسلمانان جهان در عصر امام خميني (ره) تحليلهايي كه بر پايه اثبات ركود تدريجي اسلام استوار بود به شدت از اعتبار ساقط گشته است تا آنجا كه حتي يكي از سياست مداران معروف غرب با تاييد رشد بسيار سريع اسلام در جهان حاضر مي گويد :

هِگل فيلسوف آلماني معتقد بود نقش اسلام به لحاظ تاريخي تمام شده است ولي اين قضاوت درباره اين دين جهاني اشتباهي بيش نبود و بسياري از اروپاييها نيز دچار تصور نادرست هگل از اسلام شدند.

اعتراف به شكوفايي جهاني اسلام

اكنون رسانه هاي خبري،مجامع تحقيقاتي و شخصيتها بين المللي و تحليلگران سياسي و مفسران تحولات جهاني در حجم گسترده اي به تشريح و تحليل نهضت جهاني اسلام خواهي پرداخته اند.

روزنامه آلماني فرانكورتر الگمانيه در مقاله اي تحت عنوان «بازگشت اسلام» با اشاره به امواج گسترده اسلام گرايي در سطح جوامع بشري مي نويسد :

پس از شكست مدلهاي غربي از ليبراليسم تا ماركسيم بايد شاهد رنسانس اسلام بود.

روزنامه جمهوري اسلامي ايران

اگر مي دانستم كجايي...

سپيدترين ياسها را سنگفرش قدوم مباركت مي كردم و گلگون شقايقها را بر سينه سفيد كاغذ به تصوير مي كشيدم تا كوچه كوچه هاي شهر را به يمن آمدنت آذين بندم.

اگر تنها يكبار تو را ببينم؟...

سر به قدمت مي نهم تا به يكباره تاريكي هجران به صبح وصال بدل گردد و گرمي نگاهت را بر تار و پود وجودم مي نشانم و دل و انديشه ام را با محبت عجين مي كنم تا هرگز يادت از خاطرم نرود.


حرف آخر

و از آنجا كه اين مجموعه برگرفته و چكيدي از اوضاع و احوال مهدويت و يهود و صهيونيست و دنياي جهان غرب، به اختصار سخن گفته شده و به همين مقدار اكتفا نموده و در عين حال به عنوان يك دانشجوي تشنه در طلب كسب علم و معرف اخلاقي و ديني سخن به كوتاهي گشوده و به ناتواني و عجز خود در برگرفتن تمامي جنبه هاي اين مجموعه كه سرشار از گفته و نگفته هاست بسنده كرده و اميدوارم كه اين عذر مرا به درگاه خداوند متعال و تمامي عزيزان منتظر به انتظار فرج آقا امام زمان (عج ا...) بپذيرند.

و الصلاه و السلام عليهم و علي جدهم المصطفي الذي بعث رحمه للعالمين و رحمه ا... و بركاته.


 

 

پس نوشته ها و منابع

 

1ـ قرآن (سوره مومنون ـ سوره نمل ـ سوره يونس ـ سوره زمرـ سوره تحريم)

2ـ نهج البلاغه

3ـ خصال شيخ صدوق

4ـ سخنراني و گفتگو با حجت الاسلام و المسلمين علي كوراني

5ـ مباحثه دكتر جيروم شاهين

6ـ مباحثه شفيق جرادي

8ـ بحارالانوار ج 47 ص 71

9ـ الخرائج و الجرائ ج 2 ص 278

10ـ رياحين الشريحه

11ـ سفينه البحار ج 1

12ـ نقش زنان در جنگ، طبسي محمد جواد

13ـ جامع الرواه ج 2 ص 458

-14جال شيخ طوسي ص 341

15ـ منتهي الامال ج 2 ص 486

16ـ تاريخ غيبت كبري، سيد محمد صدر، ترجمه دكتر سيد حسن افتخارزاده

17ـ زندگاني دوازده امام، نويسنده هاشم معرفو الحسيني

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 02 اسفند 1393 ساعت: 16:40 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره حضرت حجت ابن الحسن (ع)

بازديد: 209

مقدمه

حضرت حجه اين الحسن . مهدي موعود . صاحب الزمان (عج) بنا بر مشهور درطلوع فجر روز جمعه . پانزدهم ماه شعبان سال دويست وپنجاه وشش هجري قمري درشهر سامرا ازمادرش نرجس خاتون سلام الله عليها متولد شده وبعضي در شب جمعه هشتم ماه شعبان سال دويست نود وهفت گفته اند وهنگام وفات پدر بزرگوار خود پنج ساله بوده وپس از يكسال از وفات پدر بزرگوارش وبه قولي چها رسال غايب شده وروز غيبت آن حضرت . يكشنيه يا جمعه دهم ماه شوال بوده واز بعضي از اخبار استفاده مي شود كه درهمان روز ولادتش غايب شده

غيبت

غيبت صغري

بعد از ولادت او بود با وقتي كه دوره ي نائب خاص داشتن آن حضرت تمام شد ومدت اين غيبت 64 سال يا 67سال يا 69سال بوده شايد اين اختلاف دراول غيبت مي باشد كه آيا بعد از ولادت آن حضرت بوده يا بعد از وفات پدر بزرگوارش و دراين مدت نواب خاص آن جناب به خدمتش مي رسيدند وخواص ا ز شيعيان را به خدمتش مي رسانيدند وبرايش حرفهاي مردم ومسائل مربوط به آنان را جواب مي گرفتند وآنها بسيار بودند لكن معروفترين آنها كه همگي به آنها مراجعه داشتند 4نفر بودند .

1- عثمان بن سعيد عمروي    2-محمد بن عثمان  3- حسين بن روح 4-علي بن محمد سمري                                                                                        

 

غيبت كبري :

ابتداي آن از وفات علي بن سمري بوده ووفات او بنا برمشهور درنيمه شعبان سال 329 هجري بوده اجمالا بعد از وفات علي بن سمروي آن حضرت نائب خاص نداشته ونخواهد داشت .اگر چه جمع كثيري در دوران غيبت كبري تا حال خدمت حضرت مشرف شده اندولي در عين تشرف حضرتش را نشناخته اند.

 

نقل قولهايي دربارة دوران غيبت :

بعضي هم گفته اند كه آن حضرت دردوره غيبت صغري داراي  يك زن بوده واز اولاد ابن لهب وبعضي هم در دوران غيبت كبري ا زبراي حضرتش زن وفرزنداني قائل شده اندكه در جزيره خضراء ساكن اند .چنانچه علامه مجلسي وقبل از ايشان نقل كرده اند و زن فرزند داشتن حضرت در دوران غيبت عقلا ونقلا محل ترديد وشك نيست .

ز يرا كه آن حضرت كوچكترين سنتي از سنت خدمتش خاتم الانبياء را ترك نخواهد كرد درمورد غيبت كبري وطول عمر امام زمان شهادت زيادي وجود دارد كه چگونه ممكن است كه انساني در اين عالم ماده وطبيعت اين همه سال عمر كند وبر فرض امكان مرور وگذشت زمان وگردش شب وروز وماه : سالهاي زيادي در بيند وتوان او اثر نكند وبه حال جواني 40 ساله باقي بماند وزنده باشد .جواب اين شبهه را به سه طريق مي توان بيان كرد .

 

1- طريق عقل:


كه احتياج به يك مقدمه دارد واسم آن مقدمه نمودار زندگي است واز آن تعبير به طبيعت خامسه مي كنند ودر اصطلاح حكما بايد دانست كه بعضي از اشخاص كه در اين باب اطلاعاتي ندارند وچنين گمان مي كنند كه قلب ودگرگوني ماهيت وحقايق از محالات روزگار است يعني هرچيزي وصفتي كه به صورت وصفي آفريده شده تغيير كردن آن صفت وصورت محال است وبعضي از اين افراد كه چنين اعتقادي دارند به اين آيه استدلال كرد ه ومي كنند كه لا تبديل كخلق الله  وظاهر آن يكي است وتبديلي درخلق خدا نيست واين افراد به ظاهر آيه ا كتفا كرده از حقيقت معاني بازمانده اند واين مقدار هم به خود زحمت نداده اند وفكر نكرده اندكه هزاران هزار انسان به اراده خداوند بزرگ ورب العالمين از بني آدم آفريده شده كه هيچ يك از آنها مثل ديگر ي نيست (والله خلقكم وما تعلمون ) يعني خداوند مي آفريندوشما را هم آفريده ودراثر مرور زمان همه چيز عوض مي شود حالت اوليه خود را از دست مي دهد .ولي قواي چهار گانه وجود كه عبارتند از قوه جاذبه .هاضمه .ماسكه . دافعه اينها تا وقتي كه به ا ندازه خود به آنها رسيدگي كنيد
) مثل معده )جذب مي كنند وبه بدن مي رسانند وقوه ماسنه هم اين فرستاده معده به بدن نگهداري مي كند وبعد به كمك قوه دافعه هم او را خارج مي كند تا اين برنامه منظم ومرتب باشد هيچ اشكالي پيش نمي آيد ولي وقتي از اندازه خارج شده وبه طور صحيح از اين قوا استفاده نگردد مطمئنا دچار ضعف وناتواني مي شويد .

اين مقدمه اي بود كه بيان شدحال اگر كسي داراي مزاج معتدل طبيعت خامسه شدحوادث وعوارض زماني ومكاني دراوتاثير نمي گذارد وبا دوام وجاويد مي ماند وعمر او طولاني مي شود ولي اگر اين اعتدال از بين بروند زود از بين خواهد رفت بايد دانست كه معتدلترين مزاجها درميان مخلوقات مخصوص انسان است .

زيرا كه انسان اشرف مخلوقات است كه اينكه استعداد انسان از ساير مخلوقات مستعدتر است درميان انسانها كسي كه بهترين مزاج را دارد وعمر او بيشتر وبا دوام تر است وعقلا محال نيست كه چنين انساني عمرطولاني حتي بالاتر از عمر حضرت نوح داشته باشد .

2)طريق نقلي :

طولاني بودن سن ودرازي عمر آن حضرت تا اين زمان امري نيست كه از زمان حضرت آدم تا اين زمان بي نظير وبي مانند باشد .كساني كه عمر طولاني داشته اند درروي زمين از قرنهاي گذشته تاكنون زياد بوده اند در قران وكتب اخبار وآثارهاي تاريخي مقدار زيادي بيان شده كه ا گر بخواهيم اسامي آنها را بيان كنيم طولاني مي شود فقط به ذكر چند نمونه اكتفا مي كنيم .

1-     حضرت آدم كه به مقتضيات روايات 930 سال عمر كرده اند.

2-      شيث هبة الله كه 912 سال عمر كرده

3-      نوح پيامبر است كه 2500 سال عمر كردند

4-     حضرت سليمان ابن داوود كه 712 سال عمر كرده

5-     ضحاك كه 3500سال عمر كرده

6-     عمروبن عامر كه 800 سال عمر كرده اند

7-     فريدون عادل كه عمرش بيش از 1000سال بوده

8-     پادشاهي كه مهرگان را احداث كرد كه 2500 سال عمر كرده

 

3) طريق وجداني :

وقتي كه نظر مي كنيم به اجناست 3گانه كه شامل جماد .نبات . حيوانات است را مي بينيم كه درخلقت وصفات حالات آنها اختلافا ت زيادي وجود دارد كه از هر جهت از آن جمله عادت زندگي دردنياست بعضي از آنها كم دوام هستند وبعضي متوسط وبعضي ديگر مدتهاي طولاني دوام دارند واضح است كه همه بايكديگر يكسان نيستند بلكه متفاوتند ودرميان جمادات بنگريم مي بينيم بعضي از سنگها دوامش از بعضي از بعضي ديگر زيادتر است .با اينكه همه آنها مولود زمين هستند وتابش آفتاب وماه گردش شب وروز به آنها به يك نحو است بعضي از آنها سالهاي بسيار وقرنهاي بي شمار به حالت خود باقي مي ماند وبعضي از آنها به مدت كمي شكل گرفتند وبه خاك تبديل مي شود ياقوت سنگي است كه هزار سال مي ماند وبه حالت ياقوت باقي مي ماند الماس 500 سال يا زيادتر مانده وحالت .صفت .حقيقت ياقوتي يا الماسي خود را از دست نمي دهند يامثلا فلزات هريك از انها براي خود حقيقت وصفاتي دارند طلا دوهزار سال زير خاك بماند به حالت وصفت وحقيقت طلايي خود باقي است .نقره ماسكه خود را از دست مي دهد وخاك مي شود آهن ومس نابود مي شود وباقي فلزات هيچكدام از آنها دردوام وبقا وساير آثار وصفات وخاصيت وطبيعت مساوي نيستند . اين خصوصيات درمورد گياهان وحيوانات هم صدق مي كند .

حال نتيجه گيري : درست انسان هم همينطور است .عمر كردن سن افراد متفاوت است وهمه يكسان نيستند اهل بعضي از مناطق عمرشان درازتر وبعضي ديگر كوتاهتر است .

بنيه مزاجي بعضي ها قوي تر وبعضي ضعيف تر است .حتي اينكه استخوان هاي بعضي ها هزاران سال زير خاك  نمي پوسد وبعضي ديگرمدت 3تا 4 سال خاك مي شود خلاصه بيشتر هم مانند معادن است كه بعضي از آنها دوامشان بيشتر وبعضي ديگر كمتر است .

 

علت كاهش عمر انسان

يكي از دلايلي كه كاهش عمر انسان اختلال در گردش خون در بدن است كه بيشتر به علت انسداد شرائين موجب مي شود واين امر باعث پيري زودرس ودر نتيجه كاهش طول عمر انسان مي گردد كه براي انسداد  شرايين روشهاي درماني خاص كشف شده كه تاثير زيادي دارند .بدن انسان روزانه 500 تا 600 ميلي گرم كلسترول نياز دارد كه بهترين را ه تامين آن استفاده از موادي مانند كره حيواني وزرده تخم مرغ است .

چون كلسترول اين مواد طبيعي است با بدن انسان سازگاري دارد واگر از اين كلسترول استفاده نكند مجبور خواهد شد كلسترول مورد نياز ازمواد ديگري مانند شكر بگيرد كه براي سلامتي انسان مضر است .

 

 

عوامل طول عمر

1-  آرامش روحي : كه بيشتر از هرعامل ديگري در درازي عمر مؤ ثر است وآرامش روحي كه درپر تو ايمان استوار بدست مي آيد مي تواند عاملي مهم با شد كه با استفاده از آن برتمام گرفتاريها چيره شود وانسان را در برابر همه رويدادها بيمه كند البته سبب طولاني شدن عمر پيروان اديان آسماني را مي توان علاوه بر آرامش روحي در دستورات مذهبي دانست زيرا درتمام اديان آسماني بخصوص دين مقدس اسلام دستورات بهداشتي اعجاز آميزي به چشم مي خورد .

2-  عامل ارث : اهميت ونقش عوامل ژنتيك درطول عمر بسيار روشن است درطول تاريخ خانواده هاي  فراواني ديده شده كه افراد آن معمولا از عمر نسبتا طولاني برخوردار بوده اند . مگر به واسطه تصادفي مرگشان زودتر فرارسيده

3-  عامل تغذيه : دانشمندان غذاشناسي عقيده دارند كه طول عمر رابطه نزديكي با طرز تغذيه وشرايط اقليمي دارد .

4-  كم خوري : گذشته از نوع غذا .حجم غذا نيز در كوتاهي ودرازي عمر تاثير فراوان دارد پرخوري يكي از نيرومند ترين عوامل كوتاهي عمر است كساني كه بيشتر از صد سال عمر مي كنند غالبا افراد كم خور بوده اند اسلام تاكيد فراوان دارد براين كه انسان تا كاملا گرسنه نشده بر سر سفره ننشيند وكاملا سير نشده از كنارسفره برخيزد

5-  عامل محيط : زندگي كردن درمحيط بي سروصدا .به دور از سموم وميكروبها در منازلي كه اشعه حيات بخش خورشيد به قدر كافي برآن بتابد درطول عمر وسلامتي ساكنان آن تاثير بسزايي دارد .

6-  هواي آزاد : استنشاق هواي آزاد واستفاده از نسيم جان بخش صبح به هنگام طلوع فجر ورزندگي درمناطق سردسير وخرم سبب طولاني شدن عمر سكونت در اطاقهاي كم فضا موجب كوتاهي عمر است .

7-  سرما : تعداد كساني كه به قرن دوم زندگي خود راه يافته اند درمناطق سردسير بيش از مناطق گرمسير بوده وارتباط سرما با طول عمر وطراوت وشادابي بيشتر است .

8-     سخت كوشي :

تلاش وكوشش در طولاني شدن عمر تاثير شگرفي دارد .زنگ زدن كه در اثر كم كاري بدني وروحي حاصل مي شود بيش از فرسودگي پركاري بدني وروحي عمر را كوتاه

مي كند.

9-     شغل وحرفه :

گذشته ازمقدار كارنوع شغل هم در درازي وكوتاهي عمر مؤ ثر است .

10- دوري از دخانيات :

اعتياد به دخانيات گذشته از ضررهاي اجتماعي . اقتصادي . جسمي . روحي تاثير عجيبي دركوتاهي عمر دارد كه متاسفانه در اغاز جواني از نشانه هاي روشنفكري به شما ر ميّ آيد ولي در همان روزهاي نخستين عمر انسان را تباه مي كند .

11- پياده روي :

كه خود رناظر پيران سالخورده هستيم كه دليل درازي عمر خود را جزپياده روي نمي داتند .


 

طول عمر

طول عمر از شاخه هاي مساله عمومي ترين نسبت به حيات است .حقيت وماهيت حيات هنوز بر شته مجهول است وشايد بشر هيچ گاه هم از اين راز سردر نياورد كه اين اندازه ناتوان است وموضوع حيات را درست نمي شناسد واز ويژگي هاي آن آگاهي ندارد چگونه مي خواهد مساله طول عمر واستبعاد آن رامطرح مي سازد .

اگر پيري را عارض به حيات بدانيم ويا آن را قانون طبيعي شناسايي كنيم كه به بافت واندام موجودات زنده از درون عامل نيتي را خواه ناخواه به مرحله فرسودگي .مرگ مي رساند برهمين اساس دانش بشري گامهاي مؤ ثري درباره ي درمان پيري برداشته است وهنوز هم براين مهم پاي مي فشرد .

 

دركتابهاي بسياري وجود معمري را قرينه اي براي طول عمر امام مهدي آورده اند عارضه مرگ معلول بهم خوردن تعادل مزاج انسان است واگر كسي بتواند تعادل مزاج خود را حفظ كند عمرطولاني خواهد داشت وبالنتيجه كساني كه سعي مي كنند كه طول عمر امام زمان زا يك خارق العاده وخارج از امور عادي بدانند به اين قضا يا توجه نداشته اند.خداوند همه آنها را مشكور بدارد كه قصد جهد كرده اند تا يك مساله عقيدتي استوار وقابل قبول سازندوشبهاتي را رفع كنند ولي جاي اين سوال هست كه ماجرا نگران  باشيم كه بينديشيم عمر طولاني امام ممكن است قرنهاي طولاني ديگري ادامه پيدا كند واز نظر طول زمان ديگر قابل مقايسه با هيچ يك از قرائن مذكور در فوق نباشد يك امر عادي وازمقوله خوارق عادت است .؟

اگر نگاهي به قرآن كريم بياندازيم درباره حوادث اعجاب انگيز ظاهرا مجال وناپذير متني داشته باشيم خواهيم ديد كه همه جا پس ذكر واقعه آن رامتكي ومستند به قدرت لايزال خور مي سازد كه حاكم بر نواميس وقواعد طبيعي است .

داستان حضرت عيسي ( بدون پدر ) همانند خلقت آدم است كه خداوند وي را از خاك آفريد وبه فرمان حق به وجودآمد ويا قضيه پيامبر عزيز كه به نقل قرآن دركنار قريه ويران ومتروكي مي گذشت كه استخوانهاي پر اكنده مردمي را ديد كه گويا درسانحه اي همگي هلاك شده اند وباخود انديشيد كه كجا وچگونه مردگان پس ازمرگ زنده مي شوند .

آنچه در اين مورد به آدمي اطمينان مي بخشد وبابيان خداوند دركتاب كريم سازگار است .استناد اين گونه امور به قدرت خداوند متعال بي واسطه علل واسباب مادي است . زيرا قدرت پر وردگار مقيد به هيچ گونه حد ومرز وقانون طبيعي نيست .

آنچه درمورد معمرين گفته شد مساله از غرابت ومحال بودن خارج كرده ودر تبعه امكان قرار مي دهد .

پژوهشهايي درباره راز طول عمر بشر

پيشرفتهاي پزشكي وتغذيه منجر به افزايش طول عمر بشر درسالهاي اخير شده وامروزه افراد بشر 150سال يا بيشتر عمر مي كنند .

به گفته دكتر كنوك : تعداد افراد يكصد ساله در جهان بيش از هر قشر ديگر انسانها در حال افزايش است امروزه ديگر مرگ در اثر كهولت سن وجود ندارد بلكه بيماري ها هستند كه منجر به مرگ مي شوند و بايد در تشخيص بد موقع مواردي آنها اقدام شود .براي كند كردن سرعت پيري در بدن مي توان با تقويت قدرت دفاعي بدن تزريق هورمون به بدن و با پيوند سلول و اعضاي بدن موفقعيتهاي زيادي بدست آورد .

كاهش حرارت بدن منجر به افزايش طول عمر مي شود . اگر افراد كهنسال روزانه مواد غذايي با مقدار كمتر از 1000 كالري ميل كنند طول عمر آنها بيشتر خواهد بود .

البته دانشمندان به اين موضوع توجه دارند كه شرايط محيط زيست تنها تعيين كنننده طول عمر نيست بلكه ژن هاي خسارت ديده دربدن هم در كاهش طول عمر موثر ند ژن هاي صدمه ديده مي توانند باعث تومور مغزي و سرطان سينه شوند .

طول عمر متوسط انسان امروزي 85 سال است و مي توان پيش بيني كرد درسال 2010 متوسط طول عمر 115 سال باشد و مي توان باور كرد كودكي كه در سال 2003 متولد مي شود 200 سال عمر مي كند .

 

غيبت و طول عمر آن حضرت (عج)

امام مهدي در طول قريب به 75 سال از زمان شروع وظيفه امامت تا آغاز غيبت با و كلا خواص ارتباط داشتند و شيعيان بواسطه نواب با آن حضرت دررابطه و تماس بودند و مساتل و وظايف خودراي مي پرسند و امام به انها پاسخ مي دانند همانطوره كه قبلا گفتيم نواب حضرت مهدي (عج) 4 نفر بودند كه بكي پس از ديگري بوسيله امام تعيين و معرفي مي شدند و با فوت چهار مين نفر دوران غيبت معرفي ب سررسيد و غيبت كبري آغاز شده است .

علي رغم تفريح امام مهدي در توضيح بنام نايب چهارم به نفي ديدار اشخاص در زمان غيبت كبري شيعيان و حتي غير شيعيان در غيبت كبري موفق و زيارت امام مهدي شده و مواد معدودي آن حضرت را توضيع شريف كه به نايب 4 غايب شده تاييد مي كند كه چون امام نخست استبو اين نظريه را عبارت جانشين خودت وصيت كن زيرا كه غيبت تامه شروع شده پس مي فرماييد كه به كسي به عنوان مرا مي خواهد آنان در غگو تري هستند كه چنين استفاده مي شود مرا امام نفي دعوي رويت همراه با نبات خاصه بوده نه رويت مطلق .

 

سبب غيبت امام

هم از كشتن امام بوسيله ستمگران مي باشد زيرا آنها مانع از مداخله در امور توجيه امر است از سوي امام مي شوند و بين امام و وظايف امامت وي حايل و مانع مي شوند و چون درم قابله آشكار بيم كشتن وجود دارد پنهان ماندن امام امري ضروري است آن چنان كه پيامبر در شعبه (ابوطالب ) و يك بار در غار (ثور)از خوف به دشمنان پنهان شد .

سوالي كه اينجا به ذهن مي رسد اين است كه :

اين خطر براي ائمه پيش از صاحب الامر نيز وجود داشته و ائمه اطهار به وظايف امامت قيام نموده و دربين مردم زندگي كرده اند يا در روايات وارده نيز مذكور اين است كه ائمه اطهار درباره اي از امور تفسير مي كردند و بسيار اتفاق افتاده ه خلق قصد آنها را مي كرده ولي ايشان درپوشش تقيد از قتل دسته اند درداستان كربلا كه مقابله رو در روي امام با خليفه وقت شهادت امام حسين و فرزندان و اصحاب وي را موجب شد و عرض مساله اين است كه امام عصر با توجه به رسالتي كه در ايجاد حكومت حود و استقرار عدل وقسط و ايجاد حاكميت اسلام محض دارد نمي تواند تقيه را رعايت كند در اينصورت براي قيام عصر وجود شرايط ما آشكار نيست براي غيبت امام و طولاني شدن مدت ان وجود داشته باشد كه پس از فرا رسيدن قيام قائم آشكار مي شود .

 

نتيجه

درباره ي طول عمر امام مهدي هيچ كونه شكفتي وجود ندارد او با دانستني خدا دادي برابر خوراكيها آگاهي دارد و بعدي ندارد كه با استفاده از روشهاي طبيعي بتواند مدتي دراز دنيا بماند و آثار فرسودگي و پيري در او نمايان گردد.

اصولا وجود استثنا ها در هر امري از جمله از امورطبيعي اين عالم مساله اي روشن و انكار ناپذير گياهان درختان جاندارن كه در دامن طبيعت پرورده مي شوند و از سابقه كهن و زيستي طولاني برخوردارند كم نيستند چه استبعادي دارد كه در عالم انسان هم براي نگهداري انسان و حجه خداوند به عنوان ذخيره و پشتيوانه اجراي عدالت و نفي ظلم ظالمان قائل به استثنا شويم و امور موجود فراتر از عوامل طبيعي و اسباب و علل ظاهري بدانيم كه قوانين طبيعت را در برابرش انعطاف پذيري دارند و بر آنها تقوق و برتري دارد اين امري است ممكن است اگر چه عادي و معمولي نباشد .

پروردگارمي تواندبراساس قدرت ومشيت (مشيت) مطلقه اش مقدمات وعوامل زنده ماندن

امام زمان رادراين عالم آماده سازدواوراتاروزمعين ومعلومي نگه داردبراساس اين اصول طول عمرامام زمان درباورمسلمانان اعجازداردوقرآن معجزه حاكم برقوانين طبيعي دراين عالم است ونمونه اي فراوان دارد .دريابراي موس شكافته مي شود آتش براي ابراهيم سردوسلا مت مي گردد. درمورد حضرت عيس كاربرردوميان مشبه مي گردد ومي پنداردكه وي رادستگيركرده اند كه چنان نبوده است.

هريك ازاين موارد نشان دهندهي تعطيل شدن يكي ازقانونهاي طبيعي است

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 02 اسفند 1393 ساعت: 16:34 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره وصف امام مهدی از زبان ائمه (ع)

بازديد: 177

فهرست

مقدمه

پيشگفتار

مهدويت در اسلام

شناخت كوتاه از حضرت مهدي (عج)

غيبت كبري – هنگام ظهور – روش حكومتي – مركز حكومت – چگونگي پيروزي بر دشمنان

 

مقدمه مولف

خداوند سبحان پيامبر اكرم محمد بن عبدالله را براي تكميل  رسالت  ديگر انبياي خويش و هدايت قافله  بشري تا نهايت تاريخ برانگيخت و آن حضرت نيز در اين راه از هيچ كوششي فرو گذار نكرد و از بدايت بعثت تا نهايت فرصت علي رغم  تمامي مشكلات  و موانع  به بهترين وجه در هدايت امت كوشيد و آنچه را از مصدر وحي دريافت نمود به امت ابلاغ  كرد و در تفسير و تبيين آن تلاش فراوان نمود .

ولي كوتاهي فرصت و كثرت كارها و مشكلات فراوان مانع از آن شد كه تمامي معارف الهي و احكام  شرعي و اخلاق اسلامي كه براي هدايت و كمال بشريت  ضرورت داشت  بيان  شود و چگونه ممكن است كه اين همه در مدت كوتاه _ بيست و سه سال _ بيان شود و حال آنكه بسياري از اين اوقات در مبارزات پنهاني و يا محاصره  دشمن و يا جنگ و رويارويي با دشمنان و ديگر گرفتاري هاي حكومتي سپري شد .

ولي آن حضرت هرگز تبليغ و رسالت خود را ناقص نگذاشت و براي ادامه اين تبيين و تفسير به امر الهي , اوصياي خويش را معين كرد و بارها نسبت به (( قرآن و عترت )) كه امانتهاي بجاي مانده از وي در بين امت بودند , سفارش كرد كه از جمله  اين وصايا حديث متواثر ثقلين است كه تمامي فرق اسلامي آن را نقل كرده اند . ولي با كمال تاسف ثقل اصغر و اهل بيت كه مفسران وحي و تبيين كنندگان قرآن هستند مظلوم واقع شدند و بعد از پيامبر براي دريافت احكام و معارف به آنان مراجعه  نشد . اين حقيقت بر هر كسي كه تاريخ اسلام را مطالعه و بررسي نمايد پوشيده نمي ماند به ويژه با تحريم كتابت حديث در دوراني از صدر اسلام و نيز پس از آن تبعيد و شكنجه و حتي اعدام راويان احاديث ائمه اهل بيت  اين مظلوميت صورتي مضاعف پيدا كرد . ولي علي رغم تمامي مشكلات  , آگاهان پاك  نهادي به عروه الوثقاي الهي چنگ زدند و از درياي معارف اهل بيت سيراب شدند و اين  زلال جاري را به ديگران  نيز نوشانيدند . اين گروه اگر چه اندك بودند ولي با پشتكاري و امانت و صداقتي شگرف روايات پيامبر و ائمه از اهل بيت او را نگاشته و به ارث گذاشتند تا در تاريخ طولاني خويش صورتهاي گوناگوني پذيرفت  و در تدوين احاديث روشهاي متنوعي اعمال شد .


پيشگفتار

موضوع امام شناسي , و التزام به پيروي از مقام امامت , و ضرورت وجود يك رهبر اسلامي واجد شرايط در هر زماني , تنها مربوط به شيعه و يك گروه  خاصي نبوده و نيست , بلكه واقعيتي است كه ريشه عميق اسلامي دارد و مسلمانان با انواع فرقه گرائي ها و مذاهب گوناگون عقيدتي و فقهي , همه و همه معتقد و معترف به آن بوده و هستند .

به ديگر سخن عقيده به وجود امام در هر زماني يك واجب الهي است كه پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله آنرا اعلام نموده , و بار مسئوليت آن بر دوش همگان نهاده است . آري , حضرتش انحراف گرايان از خط عقيده به امامت را – كه از شناخت امام راستين عصر خود سر باز مي زنند _ جاهليت گرا و به عنوان كسي كه به دوران جاهليت عقب گرد نمايد تعبير كرده , فرمايد :

(( من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه ))

كسي كه بميرد  و امام زمان  خويش را نشناخته باشد مرگ او مانند مرگ افراد دوران جاهليت باشد كه در حال شرك و بت پرستي از دنيا رفتند .

اين حديث را زيد بن ارقم , عامر بن ربيعه عنزي , عبدالله بن عباس , عبدالله بن عمر بن خطاب , عويمر بن مالك ( معروف به ابوداء )  معاذ بن جبل و معاويه بن ابي سفيان از پيامبر اسلام ( ص) نقل كرده اند ؛ و گروهي از محدثين عالي مقام و ديگر دانشمندان اهل تسنن هم آن را در مصادر اسلامي ذكر نموده اند ؛ و در واقع از احاديث متواتر و قطعي الصدور محسوب ميشود , و ما بخشي از مدارك حديث را پس از توضيح مختصري به نظر خوانندگان مي رسانيم .

اكنون نكته لازم به تذكر در اين زمينه آن باشد كه اين حديث با ديگر احاديثي كه به اين مضمون وارد شده است نشانگر صدور يك فرمان قطعي اسلامي از ناحيه پيامبر است ؛ و با صراحت  و تاكيد توجه عموم را به دو امر مهم جلب مي نمايد :

۱- پيامبر اسلام (ص) با اضافه كردن كلمه (( امام )) به كلمه (( زمان)) ضرورت وجود امام جامع الشرائط و قابل شناخت  را در هر عصر و زماني ( هر چند تنها يك نفر مسلمان وجود داشته باشد ) جهت پيروي از او اعلام فرموده , و چنين امامي جز با امامان معصوم شيعه كه آخرين آنها حضرت حجه بن الحسن العسكري (ع) است نمي تواند با كسي منطبق گردد .

۲- از اينكه پيامبر گرامي (ص) با اضافه كردن كلمه (( ميته )) به كلمه (( جاهليه )) مرگ بدون شناخت امام زمان هر زماني را مرگ جاهلي توصيف كرده , معلوم ميشود كه اين امام نه يك شخص عادي و معمولي , بلكه همانند  پيامبر برخوردار از عالي ترين درجه شخصيت همه جانبه علمي و عملي , و روابط بين خلق و خالق است كه نشناختن آن عيناً بسان نشناختن پيامبر , موجب گمراهي خواهد بود .

اكنون كساني كه بخواهند غير از اين نظريه را بپذيرند , براي ايشان بيش از دو راه وجود ندارد :

يا اصل حديث را انكار نمايند ؛ در صورتيكه اين حديث _ به شرحي كه بعداً ايراد ميگردد _ قابل ترديد و انكار نيست ؛

يا آنكه بگويند : مقصود  هر امام و زمامداري است كه با هر وسيله اي , هر چند با قهر و زور ., با كودتا و خونريزي . و بالاخره با پشت كردن به قرآن و معيارهاي اسلامي و انساني روي كار آيد.

بنابراين معاويه ها, يزيد ها , مروان ها , عبدالملك ها ,. منصور دوانيقي ها , هارون ها , مامون ها, متوكل ها , امام زمان هاي عصر خود بوده اند .  كه پيامبر (ص) نشناختن آنها را جاهليت گرائي و عامل گمراهي و حشر و نشر با مردم جاهليت اعلام كرده است ؛ و هم اكنون شناختن زمامداران كشورها و مناطق مسلمان نشين را با ويژگيهاي كه دارند . بايد جهت شناخت اسلام و پيروي از احكام آن , جزء وظايف اسلامي دانست , و مرگ بدون شناخت آنان را مرگ جاهلي ناميد .

و اين پنداريست غلط , باطل , مغاير با روح اسلام , و مسخره آميز , كه هيچ انسان عاقل و آگاهي آن را نمي پذيرد .

بدين ترتيب و براساس نظر شيعه , پيامبر گرامي اسلام (ص) با ايراد اين حديث شريف , امامت افراد غير معصوم و جايز الخطا در تبليغ و اجراء احكام اسلام را نفي , و غير قابل قبول و در آخر جاهليت گرائي خوانده ؛ و اين بيان چيزي است كه شيعه در طول قرن ها به آن معتقد بوده است .

اكنون بخاطر آنكه خواننده گرامي نسبت به مدارك حديث آگاه و آشنا گردد , تعدادي از اسناد آن را از كتاب اهل تسنن به نظر مي رسانيم :

۱- احمد بن حنبل ( در گذشته ۲۴۱ ) در "مسند" ج ۲ ص ۸۳ و ج ۳ ص ۴۴۶ و ج ۴ ص ۹۶ .

۲- ابوعثمان جاخط (۲۵۵ ) به نقل ابوجعفر اسكافي در "نقض كتاب العثمانيه" ص ۲۹.

۳- بخاري (۲۵۶ ) در "صحيح" خود ج ۵ ص ۱۳باب فتن

۴- ابوداور طياسي ( ۲۵۹ ) در "مسند" ص ۲۵۹ , چاپ حيدر آباد هند .

۵- مسلم (۲۶۱) در "صحيح" ج ۶ص ۲۱-۲۲، شماره ۱۸۴۹.

۶- احمد بن عمر بزاز (۲۹۲) در زوائد ج ۱ص ۱۴۴ و ج ۲ص ۱۴۳ نيز به نقل "مجمع الزوائد"

۷- دولابي (۳۲۰) در "الكني و الاسماء" ج۲ص ۳

۸- حاكم نيشابوري (۴۰۵) در "مستدرك" ج ۲ ص ۷۷، ۱۱۷

۹- ابوالقاسم طبراني (۳۶۰) در "معجم كبير" ج ۱ ص ۳۵۰

۱۰- حافظ ابونعيم اصفهاني (۴۳۰) در "حليه الاولياء" ج ۳ص ۲۲۴

۱۱- بيهقي (۴۵۸) در سنن ج ۸ص ۱۵۶-۱۵۷نقل از بخاري و مسلم

۱۲- شمس الدين سرخسي (۴۹۰) در "مبسوط" ج ۱ ص ۱۱۳

۱۳- ابن اثير جزري (۶۰۶) در "جامع الاصول" ج ۴ص ۷۰

۱۴- ابن ابي الحديد معتزلي (۶۵۶) در "شرح نهج البلاغه" ج ۹ص ۱۵۵

۱۵- نووي (۶۷۶) در "شرح صحيح مسلم" ج ۱۲ص ۲۴۰، و در "رياض الصالحين" ص ۱۶۴چ مصر

۱۶- ذهبي (۷۴۸) "ذيل مستدرك حاكم" ج ۱ص ۷۷، ۱۱۷

۱۷- ابن كثير دمشقي (۷۷۴) در "تفسير" ج ۱ص ۵۱۷

۱۸- تفتازاني (۷۹۲) در "شرح المقاصد" ج ۲ص ۲۷۵و در "شرح عقايد نسفي" چاپ ۱۳۰۲، اما چاپ ۱۳۱۳ كه هفت صفحه آن به دست خيانت كاران حذف وساقط شده، فاقد اين مطلب است.

۱۹- نورالدين هيثمي (۸۰۷) در "مجمع الزوائد" ج ۵ ص ۲۱۸، ۲۱۹، ۲۲۳، ۲۲۵و ۳۱۲

۲۰- ابن دبيع شيباني (۹۴۴) در "تيسير الوصول" ج ۲ص ۳۹

۲۱- متقي هندي (۹۷۵) در "كنز العمال" ج ۳ص ۲۰۰ چاپ حيدرآباد هند؛ و ج ۶ص ۶۵شماره ۴۸۶۳ چاپ حلب.

۲۲- ملا علي قاري (۱۰۱۴) در خاتمه "الجواهر المضيئه" ج ۲ص ۵۰۹ و ص ۴۵۷به نقل از مسلم.

۲۳- شاه ولي الله دهلوي (۱۱۷۶) در "ازاله الخفاء" ج ۱ص ۳

۲۴- قندوزي حنفي (۱۲۹۴) در "ينابيع الموده" ص ۱۱۷ چاپ اسلامبول

۲۵- قاضي بهلول زنگنه زوري (۱۳۰۰) در "تاريخ ال محمد" كه از تركي اسلامبولي به فارسي ترجمه و مكرر به چاپ رسيده است.

اينها مدارك حديث از صحاح و مسانيد اهل تسنن است، به اضافه چهل و پنج مدرك ديگر از علماي سني كه در كتاب "شناخت امام يا راه رهائي از مرگ جاهلي (ص ۲۸-۴۴)" به قلم اينجانب مفصلاً ارائه و معرفي شده، و همه آنها اين حديث را با ذكر سند و متن هاي مختلف اما هم مضمون آورده اند.

و اگر مدارك حديث را از كتابهاي شيعه بر اينها بيفزائيم در اين صورت به بالاترين درجه از تواتر خواهد رسيد.

مهدويت در اسلام

مساله مهدويت در اسلام، آنچنانكه شيعه مطرح مي كند، يكي از اصيل ترين پايه هاي تداوم اسلام، و شرط اساسي انقلاب جهاني اسلام و پيروزي و حاكميت همه جانبه آئين قرآن بر ديگر آئين ها و حكومت هاي جهان است.

زيرا تنها در سايه رهبري امام واجد شرايط و خليفه معصوم و منبعث از جانب بنيانگذار اسلام است كه اسلام راستين با آزادي كامل و ابعاد گسترده اش در همه شئون علمي، سياسي، اجتماعي، اقتصادي، عبادي، اخلاقي، فرهنگي، قضائي، نظامي و ... مي تواند در سراسر جهان و در ميان عموم توده هاي بشري خود نمائي كند؛ و در همين حال وعده الهي در قرآن مجيد مبني بر پيروزي مستضعفان بر مستكبران عينيت و تحقق پيدا نمايد.

مگر نه اين است كه در طول چهارده قرن گذشته تاريخ اسلام صدها كشور بزرگ و كوچك و جزيره و امير نشين و شيخ نشين در گوشه و كنار جهان وجود داشته و دارد كه مردمش و هيئت حاكمه اش و صدا و سيمايش و دانشگاه و دادگستريش همه و همه دم از اسلام زده و مي زنند.

و هم اكنون در همه اين مراكز انواع شعارهاي اسلامي از طريق رسانه هاي گروهي و كتاب و مقاله، با ابعاد گسترده تر از گذشته توجه عموم را به خود جلب كرده، و اكثراً مدعي هستند و تا حدي هم راست مي گويند كه قانون اساسي خود را از روي قرآن تدوين
نموده اند.

ولي متاسفانه نمي توانيم يك كشور پهناور حدود چهل ميليون نفري همچون مصر، بلكه يك كشور بسيار كوچك يا منطقه شيخ نشيني را معرفي كنيم كه نظام صد در صد
اسلامي بر آن
حاكميت داشته، و از هر جهت مورد عمل بوده باشد.

در صورتيكه اگر رهبري كشورها را زمامداران لايق و مسلمان كه هم آگاهي از اسلام داشتند و هم آزادي از سر سپردگي اجانب و استعمارگران عهده دار بودند، اين چنين انواع انحراف گرائي، كجروي مادي و معنوي، فقر و عقب افتادگي همه جانبه، و ظلم و فساد جايگزين اسلام نمي شد.

و اين چنين اختلافات عقيدتي و اخلاقي و سياسي و مسلكي و طبقاتي و اجتماعي، بيش از يك ميليارد مسلمان را دچار تفرقه و جدائي نمي كرد؛ و تحت نفوذ دشمنان اسلام و استعمارگران قرار نمي داد؛ و دست گدائي آنان را در جهت علم و صنعت و خوراك و پوشاك و دارو و درمان پيش شرق و غرب دراز نمي نمود.

بدين ترتيب عدل و مساوات واقعي و جهاني و نجات از يوغ ظلم و جور و جهل و ناداني و فقر و ناامني معنا و مفهومي نخواهد داشت، مگر با روي كار آمدن يك زمامدار لايق و نيرومندي كه با آزادي مطلق و به دور از هرگونه ترس و تقيه و وابستگي و خود فروختگي، در صحنه عمل وارد شود؛ و قبل از هر چيز اسلام اصيل را از چنگال اسارت زمامداران نالايق و خود فروخته، و مسلمانان فريب خورده آزاد سازد؛ و آنگاه بر اساس قوانين اصيل اسلامي و روش پيامبر (ص) و علي (ع) بر مردم حكومت نمايد.

آري به عقيده شيعه اماميه، و محققان اهل تسنن، اين لباسي است كه به قامت يكتا فرزند امام حسن عسكري (ع)، "مهدي منتظر(عج)" دوخته شده؛ و تنها اوست كه مسووليت اينكار به عهده اش واگذار شده؛ و هم اوست كه در سايه رهبريش مستضعفان جهان بر مستكبران پيروز، و آنچه را كه قرآن مجيد در رابطه با حكو مت جها ني و زما مداري مطلق به بندگان شايسته خدا نويد داده و گويد :

((وَلَقد کَتبنا فىِ ألزَّبورمِن بَعد ألذِّكر أنَّ ألأرضَ يَرِثُهاعِبادىَ ألصَّالحُون ))

به بركت وجود او، و به دست او تحقق خواهد يافت.

شناخت كوتاه از حضرت مهدي (عج)

نام : محمد

پدر : امام حسن عسكري (ع)

مادر: نرجس

القاب: حجت، خاتم، صاحب الزمان، قائم، منتظر، و از همه مشهورتر مهدي.

شكل : چون ستاره درخشان نوراني، و داراي خالي سياه بر گونه راست.

زاد روز: شب نيمه شعبان ۲۵۵، هنگام طلوع فجر.

زادگاه : شهر سامراء

غيبت صغري : از سن پنج سالگي به مدت ۶۹سال

نمايندگان : چهار نفر از شخصيت هاي شيعه به نامهاي :

۱- ابو عمرو، عثمان بن سعيد بن عمرو عمري اسدي، وكيل و نماينده پيشين امام هادي و امام عسكري عليهما السلام.

۲- فرزند او، ابو جعفر، محمد بن عثمان بن سعيد، در گذشته ۳۰۴

۳- ابوالقاسم، حسين بن روح بن ابي بحر نوبختي، در گذشته ۳۲۶

۴- ابوالحسن علي بن محمد سمري، در گذشته ۳۲۹

محل اقامت نامبردگان بغداد، و كليه امور شيعيان و خواسته ها و نامه هاي آنان به وسيله اين چهار نفر انجام و رد و بدل مي شد؛ و آرامگاه آنان نيز در بغداد مشهور است.

و به نقلي مليكه دختر يشوعا پسر قيصر روم (كه نسبت وي به وصي مسيح ٫ شمعون الصفا ٫ مي رسيد ) بود ; و در جتگ اعراب و روم بر اثر شكست روميان اسير˛ و طبق معمول آن روز به عنوان كنيز در بغداد به معرض فروش در آمد; و نماينده حضرت هادي (ع) وي را براي امام عسكري (ع) خريداري و در اختيار آن حضرت قرار داد .

غيبت كبري

 با درگذشت چهارمين نماينده و سفير آن حضرت از سال ۳۲۹ آغاز گرديد؛ و تا به هنگام فرمان الهي مبني بر اجازه ظهور و قيام آن بزرگوار، همچنان ادامه خواهد داشت.

نمايندگان و وظيفه مردم در دوران غيب كبري : كسيكه فقيه خويشتن دار، مخالف هواي نفس، و فرمانبر امر خداوند باشد، او نماينده امام زمان است؛ و بر ديگران لازم است از او پيروي كنند؛ زيرا اينگونه افراد از طرف امام بر مردم حجت اند، و امام از طرف خداوند بر آنا حجت باشد.

هنگام ظهور

 آنگاه كه منادي حق از جانب آسمان ندا دهد: حق با آل محمد است. نام مهدي بر سر زبانها افتد؛ مردم دلباخته او شوند؛ و از كسي جز او سخن نگويند.

محل ظهور : مكه معظمه

محل بيعت (تعهد مردم در پيروي از امام) : مسجد الحرام، ميان ركن و مقام.

نشاني : فرشته اي از بالاي سر او فرياد مي زند: اين مهدي است، او را پيروي كنيد.

يادگار انبيا : انگشتر سليمان در انگشت او، عصاي موسي در دستش، و بطور خلاصه آنچه خوبان همه دارند او تنها دارد.

ياران : سيصد و سيزده نفر (به عدد اصحاب بدر)، افرادي باشند كه هسته مركزي زمامداري او را تشكيل دهند؛ و در حقيقت كارگردانان اصلي قيام مهدي (ع)، و كارگزاران درجه اول انقلاب جهاني اسلام خواهند بود كه از اطراف جهان به دور حضرتش گرد آيند.

روش حكومتي : براساس قرآن و سيره پيامبر (ص) و امام اميرمومنان (ع).

شعاع و دامنه حكومت : سراسر جهان را فرا گيرد؛ و زمين را از عدل و داد پر كند در حالي كه از جور و ستم پر شده باشد.

مركز حكومت : مسجد كوفه، مركز خلافت و حكومت جد بزرگوارش علي (ع)

چگونگي پيروزي بر دشمنان : همانند پيروزي جد عالي مقامش پيامبر اكرم (ص) بر كافران و مشركان، خداوند او را با گروههاي منظم هزار نفري از فرشتگان يا سه هزار نفري كه از آسمان فرود آمدند يا پنج هزار نفري كه داراي نشان مخصوص بودند مدد داد؛ و نيز در جبهه هاي جنگ ياريش كند، آنچنان كه مومنان را در حال شكست در بدر و ديگر جبه هاي فراوان و روز تاريخي حنين ياري و پيروز فرمود و در جنگ احزاب، رعب و وحشت در دل كفار و مشركان فرو ريخت.

مدت زمامداري : روايات كه اكثراً مربوط به اهل تسنن است در اين باره به اختلاف سخن گفته، اما به عقيده شيعه خدا آگاه است.

وزير و معاون

عيسي (ع) از آسمان فرود آيد و به عنوان وزير با حضرتش همكاري نمايد.

بركات حكومت و رهبري او

درهاي خير و بركت از آسمان به روي مردم گشوده شود؛ عمرها به درازا كشد؛ مردم همه در رفاه و بي نيازي بسر برند؛ شهرها همه بر اثر آباداني و سرسبزي به هم پيوسته گردند، آنچنان كه مسافران را به برداشتن توشه نيازي نخواهد بود؛ و اگر زني يا زناني تنها از مشرق به مغرب روند كسي را با آنها كاري نباشد.

ولادت حضرت مهدي (عج)

در اينجا توجه خوانندگان ارجمند را به يك موضوع مهم جلب مي نمائيم و آن اينكه :

اصل مساله مهدويت در اسلام مانند مساله امامت كه در پيشگفتار بدان اشاره كرديم- يك مساله اتفاقي بين همه مذاهب عقيدتي و فقهي اسلام است.

چيزي كه در اين رابطه مورد اختلاف مي باشد موضوع ولادت حضرت مهدي است كه گروهي انگشت شمار از اهل تسنن منكر، و اكثريت قريب به اتفاق موافق با شيعه، و در منابع عقيدتي، حديثي و تاريخي خود صريحاً بدان اعتراف كرده اند.

ناگفته پيداست كه معتقدان به ولادت آن حضرت نيز در انتساب آن بزرگوار به امام عسكري، و ديگر ويژگيها و شئون حياتي او از قبيل غيبت و ... با شيعه هم عقيده اند.

ما در اين مقدمه به اسامي بيش از يكصد نفر از دانشمندان و مورخان اهل تسنن كه با شيعه هم عقيده، و به ولادت حضرت مهدي در نيمه دوم قرن سوم هجري اعتراف كرده اند اشاره مي كنيم؛ و براي تفصيل بيشتر، علاقمندان آشنا به زبان عربي را به كتاب "الامام المهدي عند اهل السنه" و مقدمه آن ارجاع مي دهيم.

۱- ابوبكر محمدبن هارون روياني (در گذشته ۳۰۷) در "مسند" مخطوط موجود در كتابخانه ظاهريه شام كه بخش ويژه حضرت "مهدي" د جلد سوم "الامام المهدي عند اهل السنه" مندرج، تا به ياري خدا چاپ و منتشر گردد.

۲- ابن ابي ثلج، ابوبكر، محمد بن احمد بن بغدادي (۲۳۸-۳۲۲) از بزرگان محدثان و مولف   "  تاريخ الائمه " كه به عنوان " مواليد الائمه " به پيو ست " الفصول العشره في الغيبه شيخ مفيد-" و "نوادر راوندي" به سال ۱۳۷۰ هجري در نجف به چاپ رسيده؛ و در اين كتاب انتساب حصرت مهدي (ع) به امام عسكري و ولادت آن بزرگوار را صريحاً اعتراف نموده است.

۳- ابوالعباس، احمد بن ابراهيم بن علي كندي، شاگرد ابن جرير طبري، استاد حافظ ابونعيم اصفهاني، مقيم مكه، و راوي كتاب "مواليد الائمه".

۴- ابو علي، احمد بن محمد بن علي عمادي نسوي، راوي كتاب "مواليد الائمه" ابن ابي ثلج به سال ۳۵۰از كندي سابق الذكر.

۵- ابو مسعود، احمد بن محمد بن عبدالعزيز بن شاذان بجلي، نويسنده و قاري رساله "مواليد الائمه" بر ابومنصور شيرازي.

۶- ابومنصور، عبدالرحيم بن محمد بن احمد بن شرابي شيرازي كه رساله مذبور را از ابي مسعود شنيده و نوشته است.

۷- ابو محمد، اسد بن احمد ثقفي كه رساله "مواليد الائمه" را از ابومنصور گرفته است.

۸- ابو ماجد، محمدبن حامد بن عبدالمنعم بن عزيز بن واعظ كه رساله فوق الذكر را به نقل از ثقفي نامبرده ضبط كرده است.

۹- ابو عبدالله، محمد بن عبدالواحد بن فاخر قرشي كه اين رساله را از ابوماجد شنيده و نقل كرده است.

۱۰- محب الدين، ابو عبدالله، محمدبن محمود بن حسن نجار بغدادي (۶۴۳) كه شاگرد ابن جوزي، مدرس مدرسه "مستنصريه" بغداد، و مولف "ذيل تاريخ بغداد- شامل ۴۰ جلد" بوده و محتواي رساله " مواليد الائمه " را از مشا يخ سه گا نه پيشين ( ابو  محمد ثقفي ، ابوماجد، ابو عبداللله فاخر قرشي) شنيده و ضبط نموده است.

۱۱- نسب شناس مشهور، ابونصر، سهل بن عبدالله بخاري زيدي (بعد ۳۴۱) در "سر السلسلقه العلويه" پيرامون نام امام حسن عسكري (ع) چاپ نجف.

۱۲- مورخ شهير علي بن حسين مسعودي (۳۴۶) در "مروج الذهب" جلد ۸، چاپ ليدن- به ضميمه ترجمه فرانسوي- ص ۴۰

۱۳- خوارزمي، محمد بن احمد بن يوسف كاتب (۳۸۷) در "مفاتيح العلوم"، چاپ ليدن سنه ۱۸۹۵، ص ۳۲-۳۳

۱۴- حافظ ابوالفتح، محمد بن احمد بن ابي الفوارس بغدادي (۳۸۸-۴۱۴) در "اربعين" خود شماره ۴به نقل "كشف الاستار" محدث نوري ص ۲۹ چاپ اول

١۵- جعفر بن محمد بن المعتز مستغفري سمرقندي (۴۳۲) در "دلائل النبوه و المعجزات" (بنا به نقل شيخاني در "الصراط السوي")

١۶- ابوبكر، احمد بن حسين بيهقي خسرو جردي شافعي (۴۵۸) در "شعب الايمان" چاپ دائره- المعارف هند.

۱۷- مولف "مجمل التواريخ و القصص" فارسي، (تاليف سال ۵۲۰)، ص ۴۵۸ چاپ تهران

١۸- احمد بن ابي الحسن نامقي جامي (۵۳۶) به نقل "ينابيع الموده" ضمن احوال امير مومنان، باب ۸۷ص ۵۶۶

۱۹- ابن خشاب، ابو محمد، عبدالله بن احمد بغدادي (۵۶۷) در "تاريخ مواليد الائمه و..." به نقل "كشف الاستار" و "اعيان الشيعه"

۲۰- اخطب خوارزم، موفق بن احمد حنفي (۴۸۴-۵۶۸) در "مقتل امام حسين" (كه بعضي با مناقب اميرالمومنين از همان نويسنده اشتباه كرده اند) ج ۱، ص ۹۴، ۹۶ضمن دو روايت و به نقل "ينابيع الموده" ص ۴۹۲چاپ اسلامبول سنه ۱۳۰۱و "كشف الستار" علامه نوري

۲۱- يحيي بن سلامت خصكفي شافعي (۵۶۸) به نقل مولفان "تذكره الخواص" ص ۳۶۰چاپ نجف و "ينابيع الموده" باب ۸۷ ص ۵۶۹بعنوان بعض شافعيه

۲۲- ابن ازرق، عبدالله بن محمد بن فارقي (۵۹۰) در "تاريخ ميا فارقين" به نقل "وفيات الاعيان" (ج ۳ ص ۳۱۶، شماره مسلسل ۵۳۴)

۲۳- خليفه عباسي، الناصر لدين الله، احمد بن مستضيي ء (۶۲۶) روي درب منبت كاري صفه سرداب سامراء

۲۴- شهاب الدين، ياقوت بن عبدالله حموي رومي بغدادي (۶۲۶) در "معجم البلدان" (ج ۳ص ۱۲۷۳) پيرامون كلمه "سامراء"

۲۵- شيخ فريد الدين عطار، محمد بن ابراهيم نيشابوري همداني (۶۲۷) در ديوانش به نام "مظهر الصفات" به نقل "ينابيع الموده" باب ۸۷

۲۶- ابن اثير جزري، عزالدين علي بن محمد شيباني موصلي (۵۵۵-۶۳۰) در "الكامل" ذيل سنه ۲۶۰

۲۷- شيخ محي الدين محمد بن علي معروف به ابن عربي طائي اندلسي (۶۳۸) به نقل شعراني- در "اليواقيت و الجواهر"مبحث ۶۵- از باب ۳۶۶ "فتوحات مكيه" او كه متاسفانه در چاپهاي متعدد مصر از روي خيانت اين مطلب ساقط شده . نيز حمزاوي در "مشارق الانوار" و صبان در "اسعاف الراغبين" اين مطلب را از محي الدين نقل كرده اند.

۲۸- شيخ سعد الدين، محمد بن مويد حمويه، معروف به سعد الدين حموي (۶۵۰) در رساله "مهدي منتظر" به نقل جامي در "مرآه الاسرار"

۲۹- شيخ كمال الدين محمد بن طلحه شافعي نصيبي (۵۸۲-۶۵۲) در "مطالب السئول في مناقب آل الرسول" باب ۱۲و نيز در "الدر المنظم" كه بخشي از آن در باب ۶۸ "ينابيع الموده" (ص ۴۹۳-۴۹۴) درج و به چاپ رسيده است.

۳۰- شمس الدين، يوسف بن قزاوغلي، سبط ابي الفرج بن جوزي(۶۵۴) در "تذكره خواص الامه- فصل ويژه حضرت مهدي" كه در تهران و نجف به چاپ رسيده است.

۳۱- حافظ ابو عبدالله محمد بن يوسف گنجي شافعي (۶۵۸) در "كفايه الطالب" پيرو نام امام عسكري (ع) و در "البيان في اخبار صاحب الزمان" باب ۲۵كه مكرر در ايران و نجف و بيروت چاپ شده است.

۳۲- جلال الدين بلخي رومي (۶۷۲) در "مثنوي"، ضمن قصيده "راي سرور مردان علي مستان سلامت مي كنند".

۳۳- صدرالدين قونوي از بزرگان عرفا و فلاسفه (۶۷۳) در قصيده "رائيه" خود به نقل "كشف الاستار" محدث نوري شماره مسلسل۳۱

۳۴- ابن خلكان (۶۸۱) در "وفيات الاعيان" ج ۱ ص ۵۷۱چاپ بولاق مصر، و در چاپ ديگر ج ۳ ص ۳۱۶ شماره ۵۳۴

۳۵- عزيز الدين، عبدالعزيز بن محمد نسفي صوفي (۶۸۶) در رساله خود به نقل "ينابيع الموده" پايان باب ۸۷

و او غير از عزيز الدين عمر بن محمد بن احمد نسفي مولف "عقايد النسفيه" و درگذشته ۵۳۸است كه مولفان "كشف الاستار" و "منتخب الاثر" با يكديگر اشتباه نموده اند، و مولف "دانشمندان عامه و مهدي موعود" تاريخ فوتش را ۶١۶نگاشته است.

۳۶- حكيم اديب، عامر بن بصري نزيل سواين روم (۶۹۶) در "تائيه" خود كه به نقل "معجم المولفين" ۵/۵۴بنام "ذات الانوار" با مقدمه عبدالقادر مغربي و به اعانت ماسينيون به چاپ رسيده، و علامه نوري در صفحه ۵۵ "كشف الاستار" اين بخش از اشعار او را ذكر نموده است.

۳۷- مورخ نامي، حمد الله بن ابي بكر مستوفي فزويني (۷۳۰) در "تاريخ گزيده فارسي" ص ۲۰۶-۲۰۷چاپ ۱۳۳۹تهران.

۳۸- شيخ الاسلام ابراهيم بن محمد بن مويد جويني حموئي شافعي (۶۴۴-۷۳۲) در "فرائد السمطين" ج ۲ص ۳۳۷چاپ بيروت

۳۹- مورخ شهير، ابوالفداء، عماد الدين اسماعيل بن علي، حاكم حماه از بلاد سوريه (۷۳۲) در "المختصر في اخبار البشر" ذيل سنه ۲۵۴ج ۲ص ۴۵

۴۰- كمال الدين عبدالرزاق بن احمد كاشاني صوفي (۷۳۰ يا ۷۳۵) در "تحفه الاخوان في خصايص الفتيان" به نقل سعيد نفيسي در "سرچشمه تصوف در ايران" ص ۲۱۶

۴۱- عارف شهير علاء الدوهله سمناني، احمد بن محمد شافعي (۶۵۹-۷۳۶) به نقل خواجه پارسا در "فصل الخطاب پيرامون ذكر ابدال و اقطاب" كه مورد عقيده متصوفه اهل سنت است.

۴۲- مورخ شهير، شمس الدين محمد ذهبي (۶۷۳-۷۴۸) كه اصلش تركماني و در دمشق اقامت گزيده، در تاريخ "دول الاسلام" ج ١ص ١۵۸ذيل سنه ۲۶۰؛ نيز در "العب في خبر من غبر" ج ۲ص ۲۰ذيل حوادث سنه ۲۶۰

۴۳- ابن وردي، زين الدين عمر بن مظفر بن ابي الفوارس (۶۹۱-۷۴۹) در "تتمه المختصر" معروف به تاريخ ابن وردي، چاپ مصر ج ١ ص ۳١۸ ذيل حوادث سنه ۲۵۴پيرامون وفات امام هادي (ع)

۴۴- شيخ شمس الدين محمد بن يوسف زرندي حنفي انصاري (۶۹۳-۷۴۷يا ۷۴۸يا ۷۵۰) در "معراج الوصول الي معرفه فضيله ال الرسول" كه عكس نسخه خطي آن از كتابخانه ناصريه لكهنو در مكتبه اينجانب موجود است.

۴۵- صلاح الدين صفدي خليل بن ايبك (۷۶۴) مولف "الوافي بالوفيات" و "شرح لاميه العجم" و "شرح ادائره" به نقل "ينابيع الموده" باب ۸۶

۴۶- حافظ محدث، عبدالله بن محمد مطيري مدني شافعي نقشبندي (۷۶۵) در "الرياض الزاهره في فضل آل بيت النبي و عترته الطاهره" به نقل "كشف الاستار" علامه نوري، ص ۹۳و ۲۱۵-۲۱۶ چاپ قديم.

۴۷- مورخ شهير، عبدالله بن علي يافعي يمني شافعي (۷۰۰-۷۶۸) در "مرآه الجنان" ج ۲ص ۱۷۲ذيل حوادث سنه ۲۶۰

۴۸- سيد علي بن شهاب بن محمد همداني مقيم هند (۷۱۴-۷۸۶) در "موده القربي" و "اهل العباء" كه نسخه عكسي آن از كتابخانه ناصريه هند نزد اينجانب موجود است، و متن كامل آن ضمن باب ۵۶"ينابيع الموده" ص ۲۸۸-۳۱۷چاپ نجف مندرج است.

۴۹- ابو وليد، محب الدين، محمد بن شحنه حلبي حنفي (۷۴۹-۸١۵) در "روضه المناظر في اخبار الاوائل و الاواخر" كه مختصر "تاريخ ابوالفداء" است و در حاشيه "مروج الذهب" به سال ۱۳۰۳در مصر به چاپ رسيده است ج 1 ص ۲۹۴

۵۰- عارف شهير و مورخ نامي، محمد بن محمد بن محمود بخاري معروف به خواجه پارسا حنفي نقشبندي (۸۲۲) در "فصل الخطاب" كه نسخه اش در كتابخانه مجلس و فتوكپي آن نزد اينجانب موجود مي باشد؛ و گويا در هند به چاپ رسيده است؛ و بخش ويژه ائمه اثنا عشر آن مندرج در باب ۶۵"ينابيع الموده" مي باشد.

۵۱- مورخ شهير، احمد بن جلال الدين محمد فصيح خوافي (۷۷۷-۸۴۵) در "مجمل فصيحي" چاپ مشهد سنه ۱۳۴۱، ج ۱ص ۲۳۱، ضمن رويدادهاي ۲۵۵

۵۲- شهاب الدين بن شمس الدين بن عمر هندي، معروف به ملك العلماء زاولي دولت آبادي (۸۴۹) در "هدايه السعداء في مناقب السادات" به نقل "كشف الاستار" علامه نوري ص ۷۳و "البرهان" علامه سيد محسن عاملي شامي چاپ دمشق.

۵۳- خواجه افضل الدين بن صدر الدين تركه خجندي اصفهاني (۸۵۰) در "تنقيح الادله و العلل" ترجمه "ملل و نحل" شهرستاني، ص ۱۸و ۱۸۳و ١۸۷

۵۴- ابن صباغ، نورالدين، علي بن محمد مالكي (۷۳۴-۸۵۵) در "الفصول المهمه في معرفه الائمه" ضمن فصل ويژه حضرت مهدي (ع)، ص ۲۷۴چاپ غري

۵۵- شيخ عبدالرحمن بسطامي (۸۵۸) در "دره المعارف" به نقل "ينابيع الموده" باب ۸۴

۵۶- ابوالعمالي، سراج الدين، محمد بن عبدالله حسيني رفاعي مخزومي بغدادي (۷۹۳-۸۸۵) در "صحاح الاخبار في نسب الساده الفاطميه الاخيار" ص ۱۴۳، چاپ ۱۳۰۶ مصر

۵۷- نورالدين، عبدالرحمن بن احمد بن قوام الدين دشتي جامي حنفي شاعر (۸۹۸) صاحب "شرح كافيه" در "شواهد النبوه" كه در لكهنو و بمبئي در ۴۴ صفحه بچاپ رسيده است و فتوكپي نسخه خطي مجلس شوراي اسلامي نزد اينجانب موجود است.

۵۸- محمد بن داود نسيمي منزلاوي صوفي (۹۰١) به نقل قندوزي در "ينابيع الموده" باب ۸۶ص ۵۶۶چاپ نجف

۵۹- مورخ نامي، ميرخواند، محمد بن خاوند شاه (۹۰۳) در"روضه الصفا" ج ۳ص ۵۹-۶۲ فصل ويژه حضرت مهدي (ع) كه در كتابخانه مسجد اعظم قم موجود مي باشد.

۶۰- قاضي فضل بن روزبهان خنجي شيرازي (در گذشته بعد ۹۰۹) كه از سرسخت ترين مخالفان شيعه بوده، در قصيده خود كه شامل سلام بر يك يك انوار مقدسه چهارده معصوم است و در مساله پنجم از بخش سوم "ابطال الباطل" آنرا ذكر نموده و نگارنده عين آن را در مقدمه "الامام المهدي عند اهل السنه" بخش مخطوطات آورده است.

۶١- ملاحسين بن علي كاشفي بيهقي سبزواري هروي (۹۱۰) در "روضه الشهداء" فصل هشتم چاپهاي دهلي و غيره.

۶۲- قاضي حسين بن معين الدين ميبدي يزدي حكيم (۹۱۱) از شاگردان ملا جلال الدين دواني- در شرح ديوان منسوب به اميرمومنان علي (ع) ص ۱۲۳و ص ۳۷۱چاپ تهران

۶۳- فيلسوف شهير جلال الدين محمد بن اسعد صديقي دواني شافعي (۹۰۷يا ۹۱۸يا ۹۲۸) در "نور الهدايه في اثبات الولايه" كه بار اول ضميمه "خصايص" ابن بطريق بسال ۱۲۱۱قمري، و بعداً به سال ۱۳۷۵ در تهران بچاپ رسيده است.

۶۴- ابوالحسن، علي بن محمد شاذلي (۸۵۷-۹۳۹) بنا به نقل شعراني در "اليواقيت و الجواهر"

باب ۵۶

۶۵- مورخ نامي، خواند مير (۹۴۲)، سبط مير خواند مولف "روضه الصفا" در تاريخ "حبيب السير" ج ۲ص ۱۰۰-۱۱۳

۶۶- شمس الدين محمد بن طولون دمشقي حنفي (۹۵۳) در "الائمه اثني عشر" ص ۱۱۷چاپ دارالصادر بيروت

۶۷- شيخ حسن عراقي (بعد ۹۵۸)مدفون بالاي كوم الريش در مصر، به نقل شعراني در "اليواقيت و الجواهر" مبحث ۶۰و در "لواقح الانوار" چاپ ۱۳۷۴مصر ج ۲ص ۱۳۹، ملاقات و اجتماع او را با حضرت مهدي ذكر نموده است.

۶۸- شيخ علي خواص، استاد عارف شيهر شيخ عبدالوهاب شعراني (بعد ۹۵۸) به نقل شاگردش "لواقح الانوار" ج ۲ص ۱۵۰و "اليواقيت و الجواهر" مبحث ۶۵

۶۹- تقي الدين ابي منصور (تاريخ فوت او بدست نيامد) شعراني در "اليواقيت و الجواهر" آغاز باب ۶۵از كتاب "عقيده" او نقل كرده است.

۷۰- مورخ شهير، قاضي حسين بن محمد ديار بكري (۹۶۶) در "تاريخ الخميس" ج ۲ص ۳۴۳پيرامون حوادث۲۶۰ و رويدادهاي ايام معتمد عباسي

۷۱- عارف شهير، شيخ عبدالوهاب بن احمد شعراني شافعي (۸۹۸-۹۷۳) در "اليواقيت و الجواهر" مبحث ۶۵

۷۲- شهاب الدين، شيخ الاسلام، احمد بن حجر هيثمي شافعي (۹۰۹-۹۷۴) در "صواعق المحرقه" ص ۱۰۰و ۱۲۴چاپ ۱۳۱۳هجري مصر

۷۳- سيد جمال الدين، عطاء الله بن سيد غياث الدين فضل الله شيرازي نيشابوري (۱۰۰۰) در"روضه الاحباب" فارسي، چاپ ۱۲۹۷لكهنو و ۱۳۱۰ هند، در فصل ويژه حضرت مهدي (ع)

۷۴- محدث شهير، ملاعلي بن سلطان هروي قاري (۱۰۱۴) در "المرقاه في شرح المشكاه" كه بخش ويژه حضرت مهدي (ع) از آن در جلد دوم "الامام المهدي هند اهل السنه" به چاپ رسيده است.

۷۵- مورخ شهير و فاضل، ابي العباس، احمد بن يوسف بن احمد دمشقي قرماني
(۹۳۹-۱۰۱۹) در تاريخ "اخبار الدول و آثار الاول" ص ۱۱۷، ضمن باب ويژه خلفا و ائمه

۷۶- امام رباني، احمد بن عبدالاحد فاروقي سرهندي نقشبندي حنفي (۹۷۱-۱۰۳۱)، كه از بزرگان صوفيه هند بوده، و از وي به مجدد هزاره دوم تعبير كرده اند، در "مكتوبات" ج ۳ مكتوب آخر

۷۷- عارف شهير، عبدالرحمن چشتي بن عبدالرسول بن قاسم بن عباسي علوي صوفي (بعد ۱۰۴۵در "مرآه الاسرار"، فارسي، شامل شرح حال مشايخ صوفيه (كه نسخه آن در كتابخانه آصفيه لكهنو به شماره ۱۶۷و كتاب ۱۳۰۹موجود است، و نسخه ديگري از آن در كتابخانه مجلس تهران موجود مي باشد) و شاه ولي الله دهلوي نيز در كتاب "الانتباه في سلاسل اولياء الله و اساتيد و ارثي رسول الله" از آن نقل كرده است.

۷۸- عارف شهير , بديع الزمان قطب مدار , كسي كه عبد الرحمن صوفي كتاب (( مرآه الاسرار )) را به خاطر او نوشت  و او معاصر وي بود , و از اعلام نيمه اول سده يازدهم  به شمار مي رود , و به نقل (( كشف الاستار )) علامه نوري , ص ۵۱تحت شماره ۲۷, عبدالرحمن داستان  ديدار او را با آن حضرت  در كتاب نامبرده آورده است .

۷۹- ابوالمجد , عبدالحق بن الدين دهلوي بخاري حنفي ( ۹۵۹-۱۰۵۲) در رساله ويژه مناقب ائمه و احوال آنها به نقل (( كشف الاستار )) تحت شماره ۱۲.

۸۰- مورخ شهير , عبدالحي بن احمد , معروف به ابن عماد دمشقي حنبلي ( ۱۰۳۲-۱۰۸۹) در (( شذارت الذهب )) ضمن حوادث ۲۶۰هجري ص ۱۴۲, چاپ ۱۳۵۰.

۸١- شيخ محمود بن محمد شيخاني قادري ( بعد ۱۰۹۴) در"الصراط السوي في مناقب آل النبي (ص)"

۸۲- عبدالملك بن حسين بن عبدالملك بن عصامي مكي (۱۰۹۲-۱۱۱۱) در كتاب (( سمط النجوم العوالي )) ج ۴ص ۱۳۷_ پيرامون نام حضرت امام حسن عسكري (ع) و ص ۱۳۸.

۸۳- ميرزا محمد ان بن رستم بدخشي (۱۱۲۲) در (( مفتاح  النجافي مناقب آل العبا )) ص ۱۸۱ , مخلوط كتابخانه آيت الله مرعشي قم . ] ملحقات احقاق الحق ۱۳/۹۵ [

۸۴- سيد عباس بن علي مكي ( بعد ۱۱۴۸) در (( نزهه الجليس )) ج ۲ص۱۲۸ , چاپ قاهره .

۸۵- شيخ عبدالله بن محمد شيرازي شافعي مصري (۱۱۲۷) , شيخ جامع ازهر ,در (( الاتحاف بحب الاشراف )) ص ۶۸-۶۹,چاپ قاهره .

۸۶- احمد بن علي بن عمر , شهاب الدين , ابوالنجاح منيني حنفي دمشقي ( ۱۰۸۹– ۱۱۷۳) در كتاب (( فتح المنان )) در شرح منظومه (( الفوز و الامان )) شيخ بهائي ,ص ۳, چاپ قاهره .

متن اين كتاب در (( الامام المهدي هند اهل السنه )) اينجانب عيناً  به چاپ رسيده
است .

۸۷- شاه ولي الله , احمد بن عبدالرحيم فاروقي دهلوي حنفي (۱۱۱۰-۱۱۷۶) در((المسلسلات)) معروف به (( الفضل المبين )) قضيه ملاقات بلاذري با آن حضرت  را آورده , و با سكوت موجب رضا از اظهار نظر خودداري كرده است .

نيز (به نقل ((كشف الاستار)) شماره ۲۶) در ((الانتباه في سلاسل اولياء الله)) در اين زمينه شرح مفصلي از جامي آورده است .

۸۸- شيخ سراج الدين , عثمان دده عثماني (۱۲۰۰) در (( تاريخ الاسلام و الرجال )) ص ۳۷۰, نسخه  مخطوط كتابخانه  آيت الله مرعشي . ] ملحقات احقاق الحق ۱۳ / ۹۲[

۸۹- شيخ محمد بن علي صبان مصري شافعي (۱۲۰۶) در (( اسعاف الراغبين في سيره المصطفي و فضائل اهل بيته الطاهرين )) ذكر نموده است .

۹۰- مولوي علي اكبر بن اسد الله مودوي (۱۲۱۰) از مشاهير علماي هندي و متعصبين سر سخت عليه شيعه در (( مكاشفات )) كه حواشي بر (( تفحات الانس )) جامي است _ ( ج ۷, ص ۳۲۷) پيرامون شرح حال علي بن سهل اصفهاني و بحث از عصمت انبياء و امام مهدي موعود

۹۱- مولوي محمد مبين هندي لكهنوي (۱۲۲۰) در (( وسيله النجاه )) چاپ گلشن فيض , ص ۳۱۶

۹۲- شيخ عبدالعزيز بن شاه ولي الله دهلوي (۱۱۵۹-۱۲۳۹) مولف "تحفه اثنا عشريه" بنا به نقل "استقاء الافهام" ص ۱۱۹در "النزهه"روايت ابن عقله  , مربوط به ملاقات  بلاذري را از "فضل المبين" پدر خود نقل كرده ,  واين خود گواه  بر عقيده  او به  حيات حضرت مهدي ( ع )مي باشد .

۹۳- خالد بن احمد بن حسن , ابولبهاء , ضياء الدين نقشبندي شهروزي (۱۱۹۰-۱۲۴۲) از بزرگان صوفيه , در ((ديوان  فارسي)) خود به نقل ((محمع الفصاء)) رضا قلي هدايت , ج ۲, ص ۱۱, چاپ ۱۳۲۹.

۹۴- رشيد الدين دهلوي هندي (۱۲۴۳) در (( ايضاح لطافه المقال )) به نقل (( الامام اثاني عشر )) علامه عبقاني , ص ۴۷, چاپ نجف .

۹۵- نسب شناس شهير , ابولفوز , محمد امين سويدي بغدادي (۱۲۴۶) در ((سبائك الذهب , في معرفه قبائل العرب )) ص ۸۷در خط عسكري ذكر نموده است .

۹۶- قاضي جواد بن ابراهيم محمد سابط هجري بصري حنفي (۱۲۵۰۱۱۸۸) , كه نخست مسيحي بود و از آن پس گرايش به اسلام پيدا كرد , در(( البراهين اسباطيه فيما يستقيم به دعائم المله المحمديه )) چاپ عراق , به نقل (( كشف الاستار ))

۹۷- شيخ عبدالكريم يماني ( قبل ۱۲۹۱) ضمن اشعاري كه پيرامون حضرت مهدي (ع)سروده و در (( يناييع الموده )) عيناً آنها را آورده است .

۹۸- محدث عاليقدر , سليمان بن ابراهيم قندوزي حنفي معروف به خواجه كلان
(۱۲۲۰-۱۲۹۴) در ((يناييع الموده )) آخر باب و درهفتمين بار به سال ۱۳۸۴در نجف به چاپ رسيده است .

۹۹-شيخ حسن عدوي حمزاوي شافعي مصري (۱۳۰۳) در "مشارق الانوار في فوز اهل الاعتبار" ص ۱۵۳, چاپ مصر .

١۰۰- عبدالهادي بن رضوان بن محمد بن الابياري (۱۳۰۵) در (( جاليه الكدر )) شرح – منظومه سبزواري – ص ۲۰۷چاپ مصر .

١۰١- مولف (( تشبيد المباني )) (١۳۰۶) به نقل علامه محقق ميرحامد حسين نيشابوري هندي در (( استقاء الافهام )) ص ١۰۳, چاپ لكهنو

١۰۲- سيد مومن بن حسن مومن شبلنجي مصري ( ۱۲۵۲-۱۳۰۸) در فصل ويژه حضرت مهدي (ع) در (( نور الابصار )) ص ١۵۰, چاپ ۱۳۲۲مصر

١۰۳- عبدالرحمن بن محمد بن با علوي حضرمي (١۳۲۰) مفتي حضرم يمن , در (بغيه المستر شدين ) ص ۲۹۶, چاپ مصر , به نقل از جلال الدين سيوطي

١۰۴- محمود بن وهيب قراغولي بغدادي حنفي دركتاب (( جوهر الكلام )) مطبوع , ص ۱۵۷, در فصلي كه تحت عنوان (( المجلس الثلاثون في فضائل محمد المهدي رضي الله عنه )) ويژه حضرت مهدي (ع) گشوده , به ولادت و غيبت آن بزرگوار اعتراف كرده است .

١۰۵- عماد الدين حنفي به تقل علامه نوري از بعضي اصحاب خود رد (( كشف الاستار)) ص ۶۰, اعتراف به ولادت حضرت مهدي (ع) نموده ولي علامه از نص كلام او اظهار بي اطلاعي كرده است.

١۰۶- فاضل  محقق قاضي بهلول بهجت  افندي قتدوزي زنگنه زوري (۱۳۵۰) در ((محاكمه در تاريخ آل محمد (ص))) كه از تركي آذربايجاني به فارسي ترجمه , و بالغ بر ده مرتبه در ايران به چاپ رسيده , و نمايشگر عالي ترين و محققانه ترين بحث درباره امامت است .

١۰۷- شيخ عبيدالله امر تسري حنفي , معاصر در كتاب ((ارجع المطالب في عد مناقب اسدالله الغالب امير امير المومنين علي بن ابي طالب (ع) كه به زبان اردو نگارش و در لاهور به چاپ رسيده است, ص ۳۷۷.

۱۰۸- سيد عبدالرزاق بن شاكر بدري شافعي , معاصر , در كتاب خود (( سيره الامام العاشر علي الهادي (ع) ص ١۳١.

١۰۹- محمد شفيق غربال (۱۳۱۱-۱۳۸١) مورخ شهير و عضو مجمع لغوي درقاهره در (( دائره المعارف )) كه به قلم گروهي از متخصصين در ۲۰۰۰صفحه نگارش يافته , و به سال ۱۹۶۵در قاهره به چاپ رسيده , زير عنوان (( الائمه الاثني عشريه )) نوشته است كه حضرت مهدي (ع) در سنه ۸۷۳ميلادي ( كه همزمان با ۲۶۰هجري , آغاز غيبت صغري ميباشد ) غايب گرديده .

١١۰- خير الدين بن محمود بن محمد زركلي دمشقي (١۳١۰-١۳۹۶) در (( الاعلام)) ج ۶ص ۸۰چاپ سوم , ضمن فصلي كه به نام (( محمد بن الحسن العسكري )) باز نموده , اعتراف به ولادت آن حضرت كرده است .

١١١- يونس احمد سامرائي در كتاب (( سامراء في ادب القران الثالث الهجري )) كه با همكاري دانشگاه به بغداد به سال ١۹۶۸ميلادي به چاپ رسيده , در ص ۴۶پيرامون واژه (( عسكري )) مي گويد :

(( گروهي از شخصيت ها حامل نسبت اين كلمه اند , از جمله ابوالحسن علي بن محمد الجواد العسكري و فرزندش حسن بن علي و ابوالقاسم محمد بن الحسن العسكري , و او مهدي منتظر است .

و در پاورقي همين صفحه تصيح به قبه  و سرداب غيبت نموده و ميگويد :

همانجاسيت كه پندارند مهدي منتظر در آن غيبت نموده

آنگاه مي نويسد :

(( اين سرداب را كثيري از مسلمين در دوره سال زيارت ميكنند

بدين ترتيب گرچه نامبرده تصريح به تاريخ ولادت آن حضرت نكرده است لكن همانرا كه ديگران درباره حضرت مهدي (ع) نوشته اند صريحاً و بدون هيچگونه ترديدي نوشته و ولادت آن حضرت را امر مسلمي دانسته است .

١١۲- مستشار عبدالحليم جندي مصري , معاصر , در كتاب (( الامام جعفر الصادق )) ص ۲۳۸چاپ مجلس اعلاي شئون اسلامي مصر , ۱۳۹۷ .

آري , اين شخصيت هاي بزرگ از اهل تسنن بر ولادت حضرت مهدي (ع) تصريح كرده اند . و از اينجا ميتوان گفت كه مساله تولد امام مهدي (ع) از مسلمات گروه عظيمي از علماء اهل تسنن ميباشد , و كساني كه قائل به تولد او نيستند و مي گويند در آينده متولد خواهد شد در اقليت ميباشند .

اكنون با اين شناخت فشرده از امام مهدي (ع) , لازم است به اصل مطلب  كه وصف مهدي منتظراز زبان ائمه المعصومين عليه الاسلام .

صفات مهدي (عج) از زبان اميرمومنان عليه السلام

١۸- سليمان بن بلال از امام صادق عليه السلام  از امام باقر عليه السلام  از امام سجاد عليه- السلام از امام حسين عليه السلام  نقل ميكند كه فرمود: "مردي خدمت امير المومنين عليه السلام  آمد و عرض كرده : اي امير المومنان عليه به ما از مهدي آل محمد عليه السلام خبر بده .

حضرت ( ع) فرمود : آنگاه كه روندگان بروند زمانها بگذرد و مومنان كمياب شوند و فراهم آمدگان نابود شوند , در آن زمان او خواهد آمد .

عرض كرد : اي امير مومنان : او از كدام قبيله است ؟

فرمود : از بني هاشم از قله بلند عرب , از جايگاه ژرف درياي آن هر گاه درآيند , از جفا ديده هاي قبيله خود هر گاه حاضر شوند و از كان زلال آن هر گاه تير گردند .

او هيچ هراسي ندارد , آنگاه كه مرگ ها حريصانه نابود سازند , و ناتوان نميگردد آنگاه  كه حوادث تلخ روزگار احاطه كند , و ( نا اميد و ) و نگران نميشود آنگاه كه شجاعان ( برزمين ) فر افتند .

او كارآمد ( و چالاك ) چيره دست و پيروز ( و سرافراز ) است , شير دروگر دشمنان و زخم افكن نام آور است .

او شمشيري از شمشيرهاي خدا است , سرور (و سالار) بخشنده (و بزرگوار) است. انديشه و (و هوس) او (از دنيا و آخرت رهيده و) در عالي ترين جايگاه سيادت (و برترين منزلت قرب خداوندي همت گرفته و) بند آمده است . و مجد (و شرافت) ريشه دار او در گرانبهاترين (و كهن ترين اصالتها جا يافته است .

پس ( هشدار كه : ) آن ( شيطان از حق ) برگشته مانع از ( راه خدا ) كه در هر زماني به فتنه اي بر ميخيزد ( آنچنان كه ) اگر گويد ,  بدترين گوينده است و اگر خاموش شود بد آهنگ , تو را از بيعت با او منصرف نكند .

حضرت عليه السلام  از اين هشدار باز به توصيف مهدي عليه السلام  برگشت و فرمود  :

پناه دهندگي او از همه فراگيرتر، علم او از همه فزونتر، و صله رحم او از همه بهتر و بيشتر است. خدايا! ظهور او را، بيرون شدن از اندوه و درد قرار ده و به سبب او پراكندگي امت اسلام را گرد آور.

پس (اي مردم)، اگر (در عصر غيبت او) توفيق (همزماني) او را يافتي و (بدينوسيله) خداي سبحان خير تو را فراهم آورد، مصمم و استوار باش و از او رو بر متاب و اگر به حضور او راه يافتي (به ديگري مپرداز و) از او مگذر.

اينجا حضرت عليه السلام ، "با دست، اشاره به سينه خود نموده فرمود : آه كه چه شوقي به ديدار او دارم"!

پيشگويي علي عليه السلام از ظهور مهدي عليه السلام

19-حسين بن خالد، از امام رضا عليه السلام، از پدران بزرگوار خود عليهم السلام، از امير مومنان عليه السلام نقل مي كند كه فرمود :

اي حسين، نهمين فرزند از نسل تو همان بپا دارنده حق، و پيروز گرداننده دين اسلام (بر همه اديان) و عدالت گستر است.

امام حسين عليه السلام فرمود : "عرض كردم، آيا به راستي اين شدني است"؟

فرمود: آري سوگند به آن خدايي كه محمد عليه السلام را به پيامبري برانگيخت و او را بر همه آدميان برگزيد (اين شدني است)، ولي پس از غيبت و حيرتي كه در آن مدت، جز خالصان و اهل يقين كه خدا از آنان پيمان ولايت ما را گرفته و ايمان را در دلهايشان استوار داشته و با روحي از جانب خود ياري شان نموده كسي بر دين خدا پايدار نمي ماند.

ظهور در چهره جواني رشيد.

20-امام حسين عليه السلام فرمود : "اگر مهدي آل محمد صلي الله عليه و آله قيام كند، مردم او را نشناسند، زيرا او به سوي آنان مي آيد در حالي كه جواني رشيد است و از بزرگترين آزمونها اين است كه صاحب مردم (_امام زمان) جوان ظهور مي كند در حالي كه آنان مي پندارند او پيرمرد كهنسالي است".

صابران عصر غيبت

21- عبدالرحمن بن سليط گويد : امام حسين عليه السلام فرمود : "آن دوازده امام هدايت يافته، از مايند، اولينشان اميرمومنان علي بن ابي طالب عليه السلام، و آخرينشان همان نهمين نفر از فرزندان من است، او همان كسي است كه حق را به پا مي دارد، خداي سبحان به وسيله او زمين را پس از مرگ زنده مي سازد و دين حق را بر همه اديان، و اگر چه مشركان را خوش نيايد پيروز مي كند، او غيبتي (طولاني) دارد كه در ان گروههايي از دين بر مي گردند و گروههاي ديگري بر دين خود پايدار مي مانند و آزاده مي شوند و به آنان (با طعن) گفته مي شود : (اگر راست مي گوئيد، اين وعده كي رخ مي دهد؟)"

آگاه باشيد هر كه در غيبت او بر اين آزار و تكذيبها صبر كند، همچون كسي است كه با شمشير خود در ركاب رسول خدا صلي الله عليه و آله جهاد مي كند.

رفتار مهدي عليه السلام با پيروان

۲۲- حسن بن هارون گويد : نزد امام حسين عليه السلام نشسته بودم كه معلي بن خنيس از حضرت عليه السلام پرسيد: آنگاه كه مهدي آل محمد صلي الله عليه و آله ظهور كند آيا برخلاف سيره علي عليه السلام عمل مي كند؟

فرمود: "آري، بدين گونه كه : علي عليه السلام با نرمي و خودداري رفتار مي نمود، زيرا مي دانست كه پس از او شيعيانش مغلوب (دشمنان) واقع مي شوند، و مهدي آل محمد صلي  الله عليه و آله هنگام ظهور، با قدرت و (در صورت لزوم) دستگير ساختن عمل مي كند، زيرا مي داند كه پس از او ديگر شيعيانش مغلوب (نابكاران) نخواهند شد".

انتقام از ستمكاران

۲۳- امام حسين عليه السلام فرمود : "خدا قائم ما (آل محمد صلي الله عليه و اله) را آشكار مي كند تا از ستمكاران انتقام بگيرد."

عرض شد: اي فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله قائم شما كيست ؟

 

 


1.                       لَؤقامَ الْمَهْدِيُّ لَأنْكَرَهُ النّاسُ;  لِأنَّهُ يَرجِعُ إلَيْهِمْ شاباً موَفَقاً وَإنَ مِنْ أعظَمِ الْبَليَّة أَن يَخْرُجَ إِلَيْهِمْ صاحِبُهُمْ شاباً، وَهُم يَحْسَبُونَه شَىْخاً كَبيراً.

2.                       سور ياس ، آي 29.

3.                       مِنَّا إِثْنا عَشَرَ مَهدِيّاً،أَؤلُهُمْ أَميرُالمُؤمنينَ عَلِىُّ بْنُ أَبى طَالِبٍ ،وَآخِرُهُمُ الْتَّاسِعُ مِنْ وُلْدِي ، وَهُوَ الْقَائِمُ بِالْحَقٌ ، يُحيي ﺍﷲُ بِهِ الْارْضَ بَعْدَ مَوتِهاَ ،وَ يُظْهِرُ بِهِ دِينَ الْحَقِّ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ ،ولَوْكَرِهَ الْمُشْرِكُونَ.لَهُ غَيْبَةُ يَرْتَدُ فِيهَا اقْوَامٌ وَ يَثْبَتَ فِيهَا عَلَى الدَّينِ أخَرُونَ ،فَيؤذَوْنَ وَيُقالَ لَهُمْ ،( مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقينَ ) أما إِنَّ الصَّابِرَ فِى غَيبَتِهِ عَلَى الاَذى وَالتَّكْذِيبِ بِمَنزِلَةِ الْمُجاهِدِ بِالسَّيْفِ بَيْنَ يَدَىْ رَسُولِ ﺍﷲِ.

فرمود : "هفتمين از فرزندان پسرم محمد بن علي عليه السلام، او حجه بن الحسن بن علي ابن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي فرزندم مي باشد، و او همان كسي است كه زماني طولاني غائب مي شود، سپس ظهور مي كند و زمين را پر از عدل و داد مي سازد، به همان سان كه از ظلم و جور پر شده باشد".

مدت جنگهاي مهدي عليه السلام :

۲۴-شيخ صدوق (ره) با سند خود از عيسي خشاب نقل مي كند كه گفت : به امام حسين عليه السلام عرض كردم : آيا صاحب الامر شمايي ؟

فرمود : "نه، بلكه صاحب الامر، آن دور افتاده (به آخر دورانها) فراري (از انبوه نااهلان امت) است كه انتقام خون پدر او گرفته نشده و پنهان شده از دست عموي خويش است. و (آنگاه كه ظهور كند) شمشير (پيكار با ستم پيشگان) را تا هشت ماه بر شانه خود مي نهد".

مدت حكومت او

۲۵- از امام حسين عليه السلام روايت شده كه فرمود : "مهدي آل محمد صلي الله عليه و عَلَآله، نوزده سال و چند ماه فرمانروايي مي كند."

 

 


1.                      نَعَمْ٫وَذلِك َأَنَّ عَلِيَّاً (ع) سارَ بِاللّيُنِ وَالْكَفِّ ٫ لِأَنَّهُ عَلِمَ أَنَّ شيعَتَهُ سَيُظْهَرُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَعْدِهِ ٫وَأَنَّ الْمَهْدِىَّ إِذاخَرَجَ سارَفيهِمْ بِالْبَسْطِ وَالسَّبْيِ ٫ وَذلِكَ أنَّهُ يَعْلَمُ أَنَّ شيعَتَهُ لَنْ يُظْهَرَ عَلَيْهِمْ مِنْ بَعْدِهِ اَبَداً .

2.                      يُظْهِرُ اﷲُ قَائِمَنَا فَيَنْتَقِمُ مَنَ الظَالِمينَ .

3.                      السَّابِعُ مِنْ وُلْدِ أبني مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىّ ٫ وَهُوَالْحُجَةُ بْنُ الحَسَنِ بْنِ عَلِى بْنِ مُحَمَّدُ بْنِ عَلِي بْنِ مُوسى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيّ اَبْنى ٫ وَهُوَالَّذِي يَعْيبُ مُدَةً طَويلَةً ثُمَ يَظْهَرُ وَيَملأ الرْضَ قِسطاً وَعَدْلاً كَما مُلِئَت جَوْراًوَظَلْما .

برخي اوصاف او

۲۶- مرحوم صدوق با سند خود از كسي نقل مي كند كه گفت: از امام حسين عليه السلام

شنيدم مي فرمود : "قائم اين امت، نهمين از فرزندان من است، اوست داراي غيبت (صغري و كبري)، و اوست كه ميراث (و اموال) او تقسيم مي شود در حالي كه زنده است"

سامان يك شبه

۲۷- مرحوم صدوق با سند خود، از امام حسين عليه السلام نقل مي كند كه فرمود :"در نهمين از فرزندان من، سنتي از يوسف عليه السلام و سنتي از موسي بن عمران عليه السلام وجود دارد و او قائم ما اهل بيت نبوت است كه خداي متعال، امر او را در يك شب اصلاح مي كند".

۲۸- از امام حسين عليه السلام روايت شده كه فرمود :" در قائم ما (آل محمد صلي الله عليه و آله) سنتهايي از پيامبران وجود دارد: سنتي از نوح، سنتي از ابراهيم، سنتي از موسي، سنتي از عيسي، سنتي از ايوب، و سنتي از محمد صلي الله عليه و آله.

اما سنتي كه از نوح عليه السلام به ارث برده است: طول عمر است.


1.                      لا٫ وَلكِنْ صَاحِِبُ هذَا الأمْرِ التَريدُ الشَريدُ المَوْتُورُ بِأبِيه ٫الْمُكَنَّي٫بِعَمََّهِ يضَعُ سَيفَهُ عَلَى عَاتِقِه ثَمَائيةَ أَشْهُرٍ.

2.                      يملِكُ الْمَهْدِىُّ (ع) تِسْعَةَ عَشَرَ سَنَةً وَأَشْهُراً .

3.                      قائِمُ هذَه الْأُمََّةِ هُوَالتاسِعُ مِنْ وُلْدِى٫هُوَصاحِبُ الغَيبِةِ ٫وَهُوَالذِى يقْسَمُ ميراثُهُ وَهُوَحَيًّ .

4.                      فِي التاسِعُ مِنْ وُلْدِى سُنَّةُ مِنْ يوسُفَ وَسُنَة مِنْ مُوسى بْنِ عِمرَانَ (ع) وَهُوَقائِمُنا أَهل الْبَيتِ ٫يصْلِحُ ﺍﷲُ تَبَارَكَ وَتَعَالَي أَمْرهُ فِي لَيلَةٍ وَاحِدَةٍ .


سنتي كه از ابراهيم به ارث برده است : پنهان به دنيا آمدن و كناره گرفتن از مردم

سنتي كه از موسي عليه السلام به ارث برده است : ترس و غايب شدن است

سنتي كه از عيسي عليه السلام به ارث برده است : اختلاف مردم درباره اوست.

سنتي كه از ايوب عليه السلام به ارث برده است : گشايش پس از گرفتاري است.

و سنتي كه از (پيامبر اكرم) محمد صلي الله عليه و آله) به ارث برده است : ظهور با شمشير است"

۲۹- و از او شنيدم فرمود : "ولادت قائم ما (آل محمد عليه السلام) از مردم پنهان مي شود، تا جايي كه مي گويند : او هنوز تولد نيافته است. او در حالي ظهور مي كند كه پيمان هيچ كس بر عهده او نيست".

سختگيري بر ستم پيشگان

۳۰- بشربن غالب اسدي گويد : امام حسين عليه السلام به من فرمود :"اي بشر، ماندن قريش چه معني دارد آنگاه كه آن قائم (آل محمد صلي الله عليه واله) پانصد مرد آنان را احضار كند پس نگهدارد تا گردن همه را بزند، سپس پانصد نفر ديگر را، سپس پانصد نفر

ديگر را"؟


 

1. في الْقائِمِ مِنّا سَُنَنُ مِنَ الْأَنْبياءِ (ع) سُنَةُ مِنْ نُوحٍ ٫وَسَنَّةُ مِنْ اِبْراهيمَ ٫وَسُنَةُ مِنْ مُوسى ٫ وَسُنَةُ مِنْ عيسى٫ وَسُنَةُ مِنْ ايوبَ وَسُنَةُ مِنْ مُحَمَّدٍ(ص) .

َوأَمّا مِنْ نُوحٍ : فَطُولُ الْمرِ .

وََأمّا مِنْ اِبْراهيمَ : فَخِفاءُ الْوِلَادَةِ وَاِْتِزالُ النّاسُِ .

وََأمّا مِنْ مُوسي : فَالْخَوْفَوَالَْيبَةُ .

وََأمّا مِنْ عيسى : فَإِخْتِلافُ الناسِ فيه .

وََأمّا مِنْ أيوبَ : فَاْفَرَجُ بَعْدَ الْبَ .

وََأمّا مِنْ مُحَمَّدُ (ص) : فَالْخرُوجُ بِالسّيفِ .

2. اَلقائِمُ مِنّا يخْفى عَنِِ النّساسِ وِلادَتُهُ٫حتّى يقُولُو المْ يولَدْ بَعْدُ ٫لَيخْرُجُ حينَ يخْرُجُ وَلَيسَ لاِحَدٍ في عُنُقِه بَيعَ .


عرض كردم : خدا امر شما را سامان بخشد، آيا اينان به آن زمان مي رسند ؟

فرمود : "سرپرست قوم، از آنان است".

بشير برادر بشر گويد : من شهادت مي دهم كه امام حسين عليه السلام (در نقل اين حديث) براي برادرم شش بار شمرد (نه سه بار).

قتل بني اميه

۳١- عبدالله بن شريك در ضمن حديثي كه ما آن را خلاصه نموده ايم نقل مي كند كه امام حسين عليه السلام بر گروهي از بني اميه كه در مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله دور هم نشسته بودند گذر نمود، (اغلب در چنين مواقعي از اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله بد مي گفتند) حضرت عليه السلام فرمود: "آگاه باشيد، به خدا سوگند، دنيا پايان نمي پذيرد مگر آنكه خدا از نسل من، مردي را بر انگيزد كه از شما (بني اميه) هزار نفر را به هلاكت رساند و با آن هزار، هزار نفر ديگر را هم، و با آن هزار، هزار نفر ديگر را نيز".

عرض كردم: فدايت شوم، آنان فرزندان چنين و چنانند، به آن روز نمي رسند.

فرمود : "واي بر تو، در آن زمان از نسل هر مردي (از اينان) چنان و چندان مرد پديد مي آيد، سرور اين قوم هم از خودشان است".

۳۲-روايت شده كه امام حسين عليه السلام فرمود : "همانان خدا در قرقيسيا سفره اي و يا طبق روايتي ديگر: ادبستاني دارد، يك آگاه به احوال از آسمان سر مي كشد و ندا مي دهند" اي پرندگان آسمان، و اي درندگان زمين، بياييد و از گوشت جباران سير شويد.


1.                      يا بِشرُ مابَقءُ قرَيشٍ إذَا قَدَّمَ الْقائِمُ الْمَهْدِيُّ مِنْهُمْ خَمسَمائَةِ رَجُلٍ فَضَربَ أَعناقَهُمْ صَبْراً ٫ثُمَ قَدَمَ خَمْسَمائَةٍ فَضَرَب أَعناقَهُمْ صَبْراً٫ ثُمَ خَمْسَمائَةٍ فَضَرَب أَعناقَهُمْ صَبْراً .

2.                      إِنَّ مَوْلَى الْقومِ مِنْهُمْ .

3.                      أَمَا وَاللهِ لَا تَذْهبُ الدُّنيا حَتَّى يبعَثَ اللهَ مِنى رَجُلاً يقْتُلُ مِنكُم الفاً٫وَمَعَ الْألْفِ الفاًوَمَعَ الْألْفِ الفا .

 

۸-"پيرامون امامان عليه السلام پس از حضرت"

تصريح بر امامت علي بن الحسين عليه السلام

١- عبيدالله بن عبدالله عتبه گويد :در خدمت امام حسين عليه السلام مشرف بودم كه (فرزند حضرت زين العابدين عليه السلام وارد شد، امام او را طلبيد و (سخت) به سينه چسبانيد و ميان ديدگان او را بوسه زد، سپس فرمود : "عزيزم! چقدر خوشبو و خوشرفتاري"!

من از اين رفتار، آشفته (و نگران) گشتم، و عرض كردم: پدر و مادرم فدايت اي فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله اگر رحلت (و شهادت) شما كه ما از آن به خدا پناه مي برم رخ دهد به چه كسي رجوع كنيم؟

فرمود : "به اين فرزندم علي عليه السلام او امام و پدر امامان است".

عرض كردم : سرورم، او كم سال است؟

فرمود : "بله اما (نه آنقدر كم سن، زيرا) فرزند او محمد (هم اكنون) هست، از فرزند او پيروي ميشود در حالي كه نه ساله است (شايد به داستان جابر اشاره دارد- مجلسي)، سپس (سالياني) سكوت مي كند، و آنگاه (به امامت مي رسد و) علوم (آل محمد صلي الله عليه و آله) را در حد كمال مي شكافد".

 


1.                      فَقَالَ : وَيحَك في ذَلِكَ الزَّمانِ يكُونُ الرَّجُلُ مِنْ صُلْبِهِ كَذا رَجُلاً ٫وَإنَّ مَوْلَي القوْمِ مِنْ اَنْفُسِمْ .

2.                      إنَّ لله مائَِةً- وفي رواية- مَأدُبَةً- بِقَرْقَبِسنا٫يطّلِعُ مُطَّلِعُ مِنْ السَّماءِ فَينادِى :

3.                      بِأَبي أَنتَ ما أَطْيبَ ريحَكَ وَأحْسَنَ خُلْقَكَ!

4.                      اِلي عَلِ اِبِنْى هذا هُوَ الْاِمامُ وَأبُو ألْأئِمّةِ .

5.                      نَعَمْ ٫إن اِبْنَهُ مُحَمَّدأيوتَمُّ بِهِ وَهُوَاِبْنُ تِسْعَ سِنينِِ ثُمّ يطْرُقُ . يبقَرُ الْعِلمَ بَقْراً .   

همانند ابراهيم خليل عليه السلام

۲-امام باقر عليه السلام از امام سجاد عليه السلام روايت مي كند كه فرمود : (روزي) به سختي، مريض شده بودم، پدرم (امام حسين عليه السلام) پرسيد : "چه دوست داري"؟

عرض كردم، مي خواهم از كساني باشم كه درباره آنچه خدا برايم (مصلحت ديده و) تدبير فرموده است به او (پيشنهاد و) سفارشي نداشته باشم.

فرمود : "آفرين (فرزندم)، تو همانند ابراهيم خليلي كه (آنگاه كه او را در آتش افكندند) جبرئيل پرسيد"، آيا خواسته اي داري؟

فرمود: به پروردگارم (سفارش و) پيشنهادي ندارم، بلكه (علم و تدبير) او مرا بس است، و او خوب وكيلي است.

ابلاغ سلام پيامبر صلي الله عليه و آله

۳- امام صادق عليه السلام از امام باقر عليه السلام نقل مي كند كه فرمود : جد بزرگوارم حسين بن علي عليه السلام مرا (در سنين كودكي) بر دامن خود نشاند و فرمود : رسول خدا صلي الله عليه و آله تو را سلام مي فرمود و (پدرم) امام سجاد عليه السلام فرمود : (جد بزرگوارم) علي بن ابي طالب عليه السلام مرا (در خردسالي) بر دامن خود نشاند و فرمود : رسول خدا صلي الله عليه و آله تو را سلام مي فرمود.

قائم آل محمد از فرزندان حسين عليه السلام است

۴- ابو يحيي نقل مي كند : مردي از امام حسين عليه السلام درباره امامان پرسيد، حضرت

 


1.                      ماتَشْتََهى؟

2.                      أحْسَنْتَ٫ضاهَيتَ إبْراهيمَ الْخَليلَ صلوْاتُ الله عَلَيهِ٫حَيثُ قالَ جَبْرَئلُ:...

3.                      عَدَدُ نُقَباءِ بَني اِسْرائيلَ٫تِسعَةُ مِنْ وُلْدى٫آخِرُهمْ الْقائِمُ٫وَلَقَدْ سَمِعْتُ رَسولَ الله(ص) :...

فرمود: "(دوازده نفرند كه) به شمار نقباي بني اسرائيل اند، نه نفر آنان از فرزندان منند، آخرينشان قائم آل محمد صلي الله عليه و آله است، به يقين از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم مي فرمود" : بر شما بشارت باد، بر شما بشارت باد، بر شما بشارت باد، همانا مثل اهل بيت من همچون مثل باغي است كه هر سال گروهي از آن (بهره مي گيرند و) سير مي شوند، تا آخرين آنان براي مردمي ظهور كند كه درياي جمعيتشان از همه گسترده تر و (عمق و سعه فهم و ادراكشان) از همه ژرف تر و پر شاخه تر، و (در ميوه چيني از وجود نور اين امام عصرشان) از همه خوش بين تر خواهند بود، (اينها همگي اهل نجات و رستگاري اند) چگونه هلاك مي شوند مردمي كه اولينشان منم و آخرينشان دوازده نفر از سعادتمندان خردمند پس از من، و مسيح بن مريم خواهد بود؟! بله در اين ميان، عمده نادانان (پيرو اهل دنيا) نابود مي شوند، آنان از من نيستند و من هم از آنان نيستم.

۵- ابوحمزه ثمالي، از امام محمد باقر عليه السلام، از امام سجاد عليه السلام، از امام حسين عليه السلام نقل مي كند كه فرمود : "(روزي در سنين خردسالي) بر جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله وارد شدم، حضرت مرا بر زانوي خود نشاند و فرمود" : همانا خداي سبحان از نسل تو اي حسين، نه امام برگزيده كه نهمين آنان قائم آل محمد عليه السلام است و همه آنان در فضيلت و منزلت (و مقام نورانيت)، نزد خدا برابرند.

صاحب الامر عليه اسلام، عدالت گستر جهان

۶- شعيب بن ابي حمزه گويد: به محضر امام حسن عليه السلام تشرف يافته، عرض كردم: (آقا جان) آيا تو صاحب الامري عليه السلام؟

 


1. دَخلْتُ عَلى جَدّى رَسُولِ الله (ص) فَأَجْلَسَني عَلي فَخِذِهِ وَقالَ لى:...

فرمود: نه. عرض كردم : پس فرزند شماست؟ فرمود: نه. عرض كردم: آيا فرزند فرزند شماست؟ فرمود: نه.

پرسيدم : صاحب الامر كيست ؟

فرمود : "آنكه زمين را پر از عدل خواهد كرد همان گونه كه پر از ظلم گشته باشد. او پس از زماني طولاني كه امامان پيشين رفته باشند خواهد آمد. همان گونه كه رسول خدا صلي الله عليه و اله پس از مدتي دراز كه ا زمان پيامبران پيشين گذشته بود مبعوث شد".

امام حسين عليه السلام و آرزوي خدمت به مهدي (عج)

۷-از امام حسين عليه السلام پرسيدند : آيا حضرت مهدي (عج) به دنيا آمده است؟

فرمود : "نه، و اگر زمان او را ادراك كنم، در تمام عمرم به او خدمت خواهم كرد".

دو غيبت براي مهدي (عج)

۸-امام حسين عليه السلام فرمود : "براي صاحب اين امر يعني حضرت مهدي عليه السلام دو گونه غيبت است: يكي آن قدر به درازا مي كشد كه برخي گويند: او مرده است، و بعضي گويند: او كشته شده، گروه سومي گويند: او رفته است هيچكس از دوست و دشمن بر جاي او آگاه نمي شود مگر آن دوستدار (سر كاملي) كه حضرت عليه السلام، سرپرستي او را عهده دار گشته است".


1.                      الَّذى يمْلأُها عَدْلاً٫كَما مُلِئَت جَوراً٫على فَتْرَةٍ مِنَ الأئِمَّةِ تَأتي ٫كَماأنَّ رَسُولَ اللهِ (ص) بُعِثَ عَلى فَتْرَةٍ مِنَ الرَّسُلِ .

2.                      لا٫وَلَوْأدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أيامَ حَياتي .

3.                      لِصاحِبِ هذاالأمْر-ِ يعنى المَهْدِىَّ (ع)-غَيبَتانِ٫إِحْداهُما تَطُولُ حَتّى يقُولَ بَعْضُهُمْ : مْاتَ٫وَ بَعْضُهُمْ: قُتِلَ٫ وَ بَعْضُهُمْ: ذَهَبَ . وَلايطَّلِعُ عَلى مَوْضِعِهِ أَحَدٌ مِنْ وَلِىٍّ وَلاغَيرِةِ . إلاَّ الْمَوْلَى الَّذى يلى أمْرَهُ .

4.                      تَواصَلُوا وَتَبَارُّوا٫فَوَالّذي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ ٫لَياتِينَّ عَلَيكُمْ وَقْتُ لايجِدُ أَحَدُكُمْ لِدِينارِهِ وَلَالِدِرْهَمِهِ مَوْضِعاً .

بي نيازي مردم در عصر حضرت مهدي (عج)

۹-امام حسين عليه السلام فرمود: "با يكديگر رابطه برقرار كنيد و به همديگر احسان كنيد، سوگند به آن خدايي كه دانه را شكافت، و جانداران را آفريد، بر شما آن چنان روزي (از بي نيازي فردي و عمومي) فرا خواهد رسيد كه در آن هيچ كس براي پرداخت دينار و درهم (انفاقي) خود، جايي (و كسي) را پيدا نمي كند".

قطعي بودن ظهور

۱۰-عبدالله بن عمر گويد : از حسين بي علي عليه السلام شنيدم مي فرمود: "اگر از عمر دنيا باقي نماند جز يك روز، خداي سبحان آن روز را (بلند و) دراز مي كند، تا مردي از فرزندان من ظهور كند، پس زمين را پر از عدل و داد مي سازد، بهمان گونه كه پر از ظلم و جور، گشته است. من اين سخن را اينگونه از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم".

علامات ظهور

١١-امام حسين عليه السلام فرمود : "پيش از ظهور قائم آل محمد صلي الله عليه و آله،

 

 


1.                      لَوْلَمْ يبْقَ مِن َالدُّنْيا الاّ يوْمٌ واحِدٌ٫لَطّوَّلٌ اللهُ عَزَّوَجَلّ ذلِكَ الْيو٠مَ حَتّي يخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدى ٫فَيمْلَأُها عَدْلاً وَقِِسْطاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً ٫كَذلِكَ سَمِعْتُ رَسُوَلَ الله (ع) يقُولُ .

2.                      إنّ قُداَمَ القائِمِ (ع) عَلاماتُ تَكُونُ مِنَ اللهِ لِلْمُومِنينَ٫وَهِي قَوْلُ اللهِ :

3.                      (وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ) يعنَي الْمُومِنينَ قَبْلَ خُرُوجِ الْقائِمِ .

4.                      (بِشَىءٍ مِنَ الْخوْفِ) مِنْ مُلُوكِ بَني العَبّاسِ في آخِرِ سُلْطانِهمْ .

5.                      (وَالْجُوعِ) لِغَلاءِ أسْعارِهِمْ .

6.                      (وَنَقْصٍ مِنَ ألْأمْوالِ) فَسادُ التّجاراتِ . وَقِلّةُ الْفَضْلِ .

7.                      (وَالْانْفُسِ) مَوْتُ ذَريع .

 قطعاً نشانه هايي از جانب خدا براي اهل ايمان رخ مي دهد كه در ضمن اين آيه شريفه به آنها اشاره شده است":

"(و ما به يقين شما مومنان) را پيش از خروج قائم با چيزهايي مي آزماييم".

۱) "(با ترس) از پادشاهان بني عباس در پايان سلطنتشان".

۲) "(با گرسنگي) كه از بالا رفتن قيمتها ظاهر مي شود".

۳) با "(نقصان اموال) كه به صورت فساد ( و تباهي در) تجارات، و كمي بهره ها رخ مي دهد".

۴) با "(نقصان جانها)كه با مرگهاي ناگهاني و فراگير جلوه ميكند".

۵) با "(نقصان محصولات زراعي)كه از راه كاهش رشد كشته ها پديد مي آيد".

"(و صابران را) در آن روز به نزديك بودن ظهور قائم آل محمد صلي الله عليه و آله بشارت ده".

۱۲- امام حسين عليه السلام فرمود: "براي ظهور مهدي آل محمد صلي الله عليه و آله پنج نشانه است: سفياني، يماني، صيحه آسماني، فرو رفتن در دشت و كشته شدن آن جان پاك و قدسي".


1.                      (وَالثَّمَراتِ) قِلَّةُ زَكاءِ مايزْرَعُ .

2.                      (وَبَشَّرَالصابِرينَ) عِنْد َذلِكَ بِتَعْجيلِ خُرُوجِ الْقائِمِ .

3.                      لِلْمَهْدِىِّ خَمْسُ عَلاماتٍ ٫السُّفَْيانِي٫وَالْيمانىُّ٫وَالصَّيحَةُ مِنَ السَّماء٫وَالْخَسفُ بالبيذاء٫وَقَتْلُ النَّفْسِ الزَّكيةِ .

4.                      إذارَأيتُمُ عَلامةً في الّسماءِ٫نارًعَظيمَةُ مِنْ قبَلِ الْمَشْرِقِ ٫تَطْلُعُ لَيالي٫فَعِنْدَها فَرَجُ النّاسِ ٫وَهِيَ قُدَّامَ المَهْدِىِّ .

5.                      إذا هُدِمَ خائِطُ مَسْجِدِ الْكُوفَةِ٫مِمّا يلِى دارَعَبدِاللهِ بْنِ مَسْعودٍ٫فَعِنْدَ ذِلكَ زوالُ مُْلكِ القَوْمِ٫وَعِنْدَ زَوالِهِ خُرُوجُ المَهْدىَّ .

6.                      بالسّكينَةِ وَالْوقارِ.

۱۳-امام حسين عليه السلام فرمود : "هر گاه در آسمان، نشانه اي ديدي: آتش بزرگي كه شبها از ناحيه شرق طلوع مي كند پس (بدانيد كه) در آن هنگام فرج (عمومي) مردم نزديك است و اين نشانه، پيش از ظهور مهدي عليه السلام رخ مي دهد".

۱۴- امام حسين عليه السلام فرمود : "هرگاه ديوار مسجد كوفه از آن سمت كه نزديك خانه عبدالله بن مسعود واقع شده است، ويران شد، پس در آن هنگام، سلطنت اين گروه (ستمگر) از بين مي رود و با از بين رفتن آن مهدي آل محمد صلي الله عليه و آله ظهور مي كند".

۱۵- حارث بن مغيره گويد : به ابي عبدالله حسين بن علي عليه السلام عرض كردم : امام مهدي (عج) با چه نشانه اي شناخته مي شود؟

فرمود : "با آرامش و وقار".

عرض كردم : و (نيز) با چه نشانه اي؟

فرمود : "با شناختنش حلال و حرام الهي را و به اين كه مردم به او محتاج اند و او به كسي نياز ندارد".

همه خيرها در زمان مهدي عليه السلام

١۶- عميره دختر نفيل گويد : از حسين بن علي عليه السلام شنيدم مي فرمود : "آن امر "فرج عمومي) كه انتظارش را مي كشيد رخ نخواهد داد مگر اينكه در اثر آشفتگي و نابساماني، دسته اي از شما از دسته ديگر برائت جويد و برخي از شما بر چهره برخي ديگر خدو بيفكند و گروهي از شما به كفر گروه ديگر شهادت دهد و بعضي از شما بعض ديگر را لعن فرستد".

عميره گويد: عرض كردم : (پس) در آن زمان هيچ خبري نيست؟

فرمود : "همه خيرها در آن زمان جمع است، قائم ما (آل محمد صلي الله عليه و آله) قيام مي كند و همه آن بديها را برطرف مي سازد".

ظهور مهدي (عج) با شمشير

١۷-امام حسين عليه السلام فرمود : "هرگاه مهدي آل محمد صلي الله عليه و آله ظهور كند، ميان او، و عرب و قريش، چيزي جز شمشير نخواهد بود، و چيست كه در ظهور مهدي عليه السلام شتاب دارد؟ به خدا سوگند پوشاك او جز لباس درشت و خوراك او جز (ناچيزي همانند) جو نيست، و ظهور او جز شمشير (قاطع خدا) و مرگ در سايه شمشير نيست".

 

 

 

 

 

 

 

 

 


1.                      بِمَعْرِفَةِ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(بِمَعْرِفَتِةِ)الْحَلال وَالْحَرامِ ٫وَبِحاجَةِ النّاسِ الَيهِ٫ وَلايحتاجُ الىأحَدٍ .

2.                      لايكُونُ الأمْرَالَّذي تَنْتَظِرُونَهُ حَتّى يبْرَأبَعُضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ ٫وَيتَفَلَ بَعْضُكُمْ فِى وُجُوهِ وَبَعْضٍ٫وَيشْهَدَ بَعْضُكُمْ عَلى بَعْضٍ بالكُفْرِ ٫وَيلعَنَ بَعْضُكُمْ بَعْظاً .

3.                      الخَيرُكُلُّهُ في ذلِكَ الزَّمانِ ٫يقُومَ قائِمَنا ٫وَيدفَعُ ذلِكَ كُلَّهُ .

4.                      إذاخَرَجَ الْمَهْديُّ لَمْ يكُنْ بَينَهُ وَبَينَ الْعَرَب وَقَرَيشٍ إلاّالسّيفُ ما يسْتَعْجَلون بِخُروجِ المَهدِي ! وَاللهِ مالِباسُهُ إلاّالْغَليظُ وَلا طَعامُهُ إلاّ الشَّعرُ٫وَماهُوَإلاَّ السَّيفُ٫وَالْمَوْتُ تََحْت ضِلِّ السَّيفِ  .

 مجموعه اي از روايات و احاديث در زمينه ظهور حضرت مهدي (عج)

۱- در كمال الدين روايت است از امام صادق عليه السلام كه فرموده در تفسير آيه شريفه "سيروا فيها ليالي و اياماً آمنين" كه مراد قائم ما اهل بيت است. يعني در عهد آن حضرت هر كس در شب و روز به هر جا رود ايمن و محفوظ است.

۲- در تفسير عياشي روايت است از امام باقر عليه السلام كه فرمود آن حضرت و اصحابش مقاتله مي كنند و الله تا خلق خدا به يگانگي خالق اقرار كنند و چيزي را براي او شريك قرار ندهند حتي آنكه پيره زن ضعيفي از مشرق اراده مغرب مي كند و احدي او را نمي ترساند.

۳- در غيبت فضل بن شاذان روايت است از حضرت باقر عليه السلام كه فرمود سلطنت مي كند قائم عليه السلام سيصد سال و زياد مي كند نه سال را چنانچه درنگ كردند اصحاب كهف و در كهف خود پر مي كند زمين را از عدل و دد چنان كه پر شده از ظلم و جور و مفتوح مي فرمايد خداوند براي او شرق زمين و غرب آن را، مي كشد مردم را تا آنكه نماند مگر دين محمد (ص) و حكم و رفتار به سير و سلوك سليمان بن داوود و مي خواند آفتاب و ماه را پس اجابت مي كند او را و پيچيده مي شود براي او زمين و وحي مي شود به او پس عمل مي كند به وحي به امر خداي تعالي.

۴- در خصال روايت است از امام صادق و كاظم عليه السلام كه فرمودند هرگاه برخاست قائم ما عليه السلام حكم مي كند به سه حكم كه حكم نكرد به آنها احدي قبل از او، مي كشد پيرزني را و مي كشد مانع ذكوه را و ميراث مي دهد برادر را از برادرش در عامل ذر يعني هر دو نفر كه در آن جا در ميانشان عقد اخوت بسته شد در اينجا از يكديگر ارث مي برند.

۴- در  روايت است از حضرت باقر عليه السلام كه فرمود چون قائم عليه السلام خروج كند و اراده نمايد كه متوجه كوفه شود منادي ن حضرت ندا كند كه آگاه باشيد كه كسي حمل نكند طعامي و نه آبي و حمل نمايد حجر موسي را كه جاري شده بود از آن دوازده چشمه آب و فرود نمي آيند در نزلي مگر آنكه نصب مي فرمايد آن را و جاري مي شود از آن چشمه ها پس هر كه گرسنه باشد سير مي شود و هر كه تشنه باشد سيراب مي شود و آن سنگ توشه ايشان است تا وارد نجف شوند پشت كوفه چون فرود آمدند در ظهر كوفه جاري مي شود از آن پيوسته آب و ير پس هر كه گرسنه باشد سير مي شود و هر كه تشنه باشد سيراب مي شود.

۵- در كمال الدين روايت است از رسول خدا (ص) كه فرمود قسم به آنكه مرا به راستي به پيغمبري فرستاد كه اگر نماند از دنيا مگر يك روز، طولاني مي كند خدا آن روز را تا خروج كند در آن روز فرزندم مهدي و فرود آيد روح الله عيسي بن مريم و نماز كند پشت او.

۶- قطب راوندي در ضرايج از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود علم بيت و هفت حرف است پس جميع آنچه پيغمبران آوردند دو حرف بود و نشناختند مردم تا امروز غير از اين دو حرف را پس هرگاه خروج كرد قائم ما عليه السلام بيرون مي آورد بيست و پنج حرف را پس پراكنده مي كند آنها را از ميان مردم و ضميمه مي فرمايد به او دو حرف ديگر را تا منتشر مي نمايد بيست و هفت حرف را.

۷- علي بن ابراهيم در تفسير خود روايت كرده از حضرت صادق عليه السلام كه فرمود در تفسير آيه شريفه "و اشرقت الارض بنور ربها" كه برخي زمين امام زمان است. همچنين در ارث در شيخ مفيد و غيبت شيخ طوسي است از آن جناب كه فرمود هرگاه برخيزد قائم ما عليه السلام روشن شود زمين به نور رب زمين و مستغني شوند مردم از روشنائي آفتاب و تاريكي برود.

۸- در غيبت فضل روايت است زياد شدن باران و گياه و درختان و ميوه ها و ساير نعم ارضيه به نحوي كه مغايرت پيدا كنند حالت زمين در آن وقت با حالت آن در اوقات ديگر و راست آيه قول خداي تعالي در سوره ابراهيم. آيه ۴۸ "يوم تبدل الارض غير الارض" نعماني روايت كرده از كعب كه مهدي عليه السلام چنين كند و مراد تبديل صورت زمين است در عهد آن حضرت به صورتي ديگر به جهت كثرت عدل و باران و اشجار و گياه و ساير بركات.

۹- بودن ملائكه و جن در لشگر آن حضرت و ظهور ايشان براي انصار آن حضرت چنانچه در خبر طولاني مفضل است كه گفت به امام صادق عليه السلام كه اي سيد من آيا ظاهر مي شوند ملائكه و جن براي مردم ؟ فرمود آري قسم به خداي مفضل و مخاطبه مي كنند با ايشان چنانكه گفتگو مي كند مرد با همنشين خود.

گفتم اي سيد من و آيا سير مي كند با او؟ فرمود آري والله اي مفضل و هر آينه فرود مي آيند در زمين هجرت مابين كوفه و نجف و عدد اصحاب آن حضرت در آنوقت چهل و شش هزار است از ملائكه و شش هزار است از جن.

۱۰- در غيب نعماني روايت شده كه فرمود خروج مي كند قائم عليه السلام به امري جديد و قضائي جديد و كتابي جديد و نيز روايت كرده از اميرالمومنين عليه السلام كه فرمود گويا نظر ميكنم به سوي شيعيان خود در مسجد كوفه كه خيمه ها برپا كردند و تعليم مي كنند مردم را قرآن به نحوي كه نازل شده و نيز روايت كرده از "اصبغ" بن نباته از آن جناب كه فرمود گويا مي بينم عجم را كه خيمه هاي ايشان در مسجد كوفه است تعليم مي كنند به مردم قرآن را چنانچه كه نازل شده گفت، گفتم يا اميرالمومنين آيا اين قرآن به همان نحوي نازل شده نيست؟ فرمود نه محو شده از آن هفتاد نفر از قريش به اسمهايشان و اسمهاي پدرهايشان و وا نگذلشتند ابولهب را مگر براي نقص رسول خدا (ص) چون عم آن جناب بوده .

۱۱- "شيخ طبرسي" در احتجاج روايت كرده از "ابي ذر" غفاري كه چون رسول خدا (ص) وفات كرد جمع كرد علي عليه السلام قرآن را و آورد آن را نزد مهاجرين و انصار عرضه داشت آن قرآن را بر ايشان چون پيغمبر (ص) او را به اين وصيت فرموده بود پس چون ابوبكر آن را باز كرد بيرون آمد در صفحه اول آن كه باز كرده بود فضايح قوم، پس عمر برخاست و گفت يا علي برگردان آنرا كه ما را حاجتي به آن نيست پس حضرت آن را گرفت و برگشت تا اينكه مي گويد چون عمر خليفه شد سئوال كرد از آن جناب كه آن قرآن را به او بدهد كه او را در ميان خود تحريف كنند. پس گفت يا ابوالحسن اگر مي آوري آن قرآن را كه آوردي آنرا نزد ابي بكر كه مجتمع شويم بر آن، فرمود هيهات راهي به آن نيست، نياوردم آنرا نزد ابي بكر مگر آنكه حجت بر شما تمام شود و نگوئيد روز قيامت كه ما از اين غافل بوديم يا بگوئيد كه نياوردي آن را نزد ما آن قرآني كه نزد من است.

مس نمي كند آنرا مگر مطهرون و اوصيا از فرزندان من، عمر گفت آيا وقت معلومي براي اظهار آن هست. فرمود آري هرگاه خروج كند قائم از فرزندان من ظاهر مي كند آنرا و وا مي دارد مردم را بر آن پس جاري مي شود سنت بر آن و نيز گذشت از خبر "مفضل" كه حسني عرض مي كند خدمت حضرت حجت عليه السلام كه اگر تو مهدي آل محمدي پس كه مصحفي كه جمع كرد آنرا جد تو اميرالمومنين عليه السلام بدون تغيير و تبديل.

۱۲- بردن آن حضرت را در روز ولادت به سرا پرده عرض و خطاب خداوند تبارك و تعالي به او كه مرحبا به قواي بنده من براي نصرت دين من و اظهار امر من و هدايت عباد من. قسم خوردم به درستي كه من به تو بگيرم و به تو بدهم و به تو بياموزم و به تو عذاب كنم.

۱۳- بودن جمعي از مردگان در ركاب آن حضرت چنانچه شيخ مفيد در ارشاد، دارد كه بيست و هفت نفر از قوم موسي و هفت نفر اصحاب كهف و يوشع بن نون و سلمان و بودجانه و مقداد و مالك اشتر از انصار آن جناب خواهند بود و حكام مي شوند در بلاد.

۱۴- بيرون كردن زمين گنجها و ذخيره ها را كه در او پنهان و سپردن شده در محال الدين است كه خداوند در شب معراج فرمود به پيغمبر (ص) كه از براي او معيني حضرت قائم عليه السلام ظاهر مي كنم گنجها و ذخيره ها را به مشيت خود و در ارشاد از شيخ مفيد از امام صادق عليه السلام كه فرمود چون قائم عليه اسلام خروج كند ظاهر مي كند زمين گنجهاي خود را تا مي بيند مردم آن گنجها را بر روي زمين و در غيبت نعمانه است كه امام باقر عليه السلام فرمود هرگاه كه برخيزد قائم اهل بيت عليه السلام تقسيم مي كند با توسيه تا اينكه فرمود: و جمع مي شود در نزد او اموال دنيا از شكم زمين و از ظاهر او.


 

منابع

كمال الدين، تفسير عياشي، غيبت فضل بن شاذان

خصال، خرايج، تفسير علي بن ابراهيم، ارشاد شيخ مفيد

غيبت شيخ طوسي، غيبت نعماني، اصبغ بن نباته

احتجاج شيخ طبرسي، سليمان بن بلال، حسين بن خالد، عبدالرحمن بن سليط

حسين بن هارون، مرحوم صدوق، بشربن غالب اسدي

عبدا... بن شريك، ابويحيحي، ابوحمزه ثمالي، شعيب بن ابي حمزه، حارث بن صغيره، عميره دختر نفيل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مدت زمامداري- وزير و معاون

ولادت حضرت مهدي (عج)

صفات مهدي (عج)از زبان امير مومنان عليه السلام

پيشگويي علي عليه السلام از ظهور مهدي (عج)

صابران عصر غيبت

رفتار مهدي (عج)با پيروان

انتقام از ستمكاران

مدت جنگهاي مهدي (عج)

مدت حكومت او

برخي اوصاف او

سامان يك شبه

سختگيري بر ستم پيشگان

قتل بني اميه

تصريح بر امامت علي بن الحسين (ع)

ابلاغ سلام پيامبر (ص)

صاحب الامر (ع) عدالت گستر جهان

دو غيبت براي مهدي (عج)

بي نيازي مردم در عصر حضرت مهدي (عج)

قطعي بودن ظهور

علا مات ظهور

همه خيرها در زمان مهدي(عج)

 ظهور مهدي (عج)با شمشير

مجموعه اي ازروايات واحاديث در زمينه ظهورحضرت مهدي (عج)                                


 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 02 اسفند 1393 ساعت: 16:30 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق میلاد امام زمان (عج)

بازديد: 199

مقدمه

شباهنگام فرا رسيد، تاريكي دنيا را گرفت، مليكه به بستر خواب رفت و امام يازدهم را در خواب ملاقات كرد.

امام عسكري پس از مهرباني ها و دلجويي ها، به مليكه فرمود:‌“در فلان روز سپاه اسلام به كشور شما خواهند آمد، تو نيز خود را با اسيران به شهر بغداد برسان، به ما خواهي رسيد.“

درست در همان تاريخ كه امام به او خبر داده بود، سپاه مسلمان به روم آمدند، پس از پيكار و درگيري با روميان، با اسيراني از روم رهسپار بغداد شدند. مليكه نيز خود را در لباس خدمتكاران درآورد و همراه آنان به بغداد رفت.

مليكه‎‏‍؛ شاهزاده خانمي كه تا چند روز پيش مسيحي بوده و اكنون مسلمان شده است، در كناري ايستاده و گذشته و آينده ي خود را مي نگرد.

اگر در روم سلطنت مي كرد، در “سامره” به مجد و بزرگواري اصيل و راستين دست يافت.

امام فرمود: “ترا بشارت مي دهم به فرزندي كه شرق و غرب جهان به زير پرچم حكومت او خواهند رفت و زمين را از عدل و داد پر خواهد كرد پس از آنكه از ظلم و جور پر شده باشد”.

-          مليكه: اين فرزند از چه كسي به وجود خواهد آمد؟

-          امام: پيامبر اسلام تو را براي كه خواستگاري كرد، و حضرت مسيح تو را به عقد كه درآورد؟

-          مليكه: به عقد فرزندت امام حسن عسكري (ع)

-          امام: او را مي شناسي؟

-          مليكه: از آن شب كه به دست بهترين زنان فاطمه ي زهرا (ع) مسلمان شدم، هر شب به ديدنم مي آيد.

امام به خواهرش حكيمه فرمود: “اي دختر رسول خدا! او راب ه خانه ات ببر و دستورات اسلام را به او بياموز كه همسر “حسن” امام يازدهم- و مادر صاحب الامر است”.

مليكه به خانه ي امام يازدهم آمد و “نرجس” ناميده شد.

آن روز، حكيمه به خانه ي حضرت عسكري (ع) آمد و تا هنگامه ي غروب، آنجا بود و آنگاه كه مي خواست برگردد، امام به او فرمود: “امشب نزد ما بمان خدا به ما فرزندي خواهد داد، كه زمين را به دانش و ايمان و رهبري، زنده كند، پس از آنكه به درگيري كفر و گمراهي مژده باشد.”

-          حكيمه: از كه؟

-          امام: از نرجس. حكيمه به نرجس نگاه مي كند، نشانه اي از بارداري در او نمي يابد و سخت به شگفت مي آيد امام به او فرمود: “او بسـان مادر موسـي (ع) است كه هيـچ كس نمي دانسـت باردار است، زيرا فـرعون شكم زن هاي آبستن را مي دريد.”

نزديكي هاي سحر، نرجس از خواب مي جهد و نيايشي كوتاه مي گذارد، ولي باز نشانه اي از زاييدن در او نيست. حكيمه پيش خود مي گويد: “پس فرزند چه شد؟”

امام از اطاقاش بانگ مي زند: “حكيمه! نزديك است” در اين هنگام ترجس را اضطرابي دست مي دهد، حكيمه او را در آغوش مي گيرد، نام خدا را بر زبان جاري و سوره ي “انا انزلناه” را مي خواند. حكيمه احساس كرد همراه صداي او، ديگري هم سوره ي “انا  انزلناه” را مي خواند، دقت كرد، صداي كودك را از شكم نرجس شنيد.

نرجس را نوري تند فرا گرفته بود كه ديده ي حكيمه را خيره مي ساخت. نوزاد صاحب الامر-  را ديد  كه  به خاك افتاده  و به يكتايي خدا و رسالت جدش، پيامبر و امامت و ولايت پدرش، امير مؤمنان و ديگر امامان كه درود خدا بر آنان- گواهي مي دهد و از خدا گشايش كار و پيروزي انسان ها را زير پرچم حق  و عدالت- مي خواهد.

و اين خجسته تولد به صبح پانزدهم از ماه شعبان سال 255 هجري بود.

اكنون چهل روز از ولادت نوزاد مي گذرد كه حكيمه، به خانه ي امام عسكري (ع) آمده است. طفلي دو ساله را ديد كه در صحن خانه راه مي رود، پرسيد: اين كودك كيست؟ امام بدو فرمود: “فرزندان پيامبر اگر امام باشند زود رشد و نمو مي كنند، يعني در يك ماه، به اتدازه ي يك سال ديگران.”

چند روز به رحلت امام عسكري مانده بود كه حكيمه به خانه ي برادر زاده مي رود نوجواني كامل را مي بيند و نمي شناسد. به امام گفت: “اين كيست كه مي فرمايي نزد او بنشينم؟” فرمود: “فرزند نرجس و جانشين من است. در اين زودي ها از ميان شما خواهم رفت، بايد سخن او را بپذيري و از او پيروي كني.”

ابوالاديان پرسيد: “آنگاه امام من كيست؟”

امام: آنكس كه جواب نامه ام را از تو بخواهد و بر نماز گزارد و از درون هميان (= كيسه ي پول) خبر دهد.

ابوالاديان به مداين رفت و كارهاي او درست پانزده روز به طول انجاميد و آنگاه كه به سامره رسيد، شهر را سياه پوش ديد.

به خانه ي امام يازدهم آمد “جعفر كذاب” برادر آن حضرت را ديد كه مجلس دار و صاحب عزا است و مردم او را د رمرگ برادر، تسليت و به امامت تبريك مي گويند.

ابوالاديان، جعفر را مي شناخت كه مردي گناه پيشه و بي بند و بارست و شايستگي اين مقام را ندارد. در انديشه فرو رفت.

پس از لحظه اي به جعفر گفتند بيا بر جسد امام نماز بگزار او برخاست و گروهي به دنيال او راه افتادند تا به صحن خانه رسيدند همين كه خواست جلو بايستد و نماز بخواند، نوجواني گندم گون و زيباروي پيش آمد و او را كنار زد و گفت: “عمو من سزاوارم كه بر بردن پدر نماز بگزارم.”

امام دوازدهم بر جسد پدر نماز گزارد و به خاكش سپرد. آنگاه رو به ابوالاديان كرد و فرمود: “جواب نامه ي پدرم را بده.” او كه منتظر چنين فرماني بود، بي درنگ آن را تسليم كرد و به انتظار نشانه ي ديگر كه امام عكسري داده بود نشست.

گروهي از مردم قم، به سامره آمده بودند و از جانشين امام يازدهم خبر مي گرفتند. جعفر كذاب را معرفي كردند. آنها بر او وارد شدند و پس از تسليت مرگ حضرت و تبريك امامت، به او گفتند: “ما براي پيشوايمان پول هايي سهم امام- مي آوريم و پيش از آنكه گزارشي بدهيم، آن امام پاك، از پول ها و صاحبان آن و جزئيات رويدادها خبر مي داد.”

جعفر گفت: “دروغ مي گوييد، اين علم غيب است” اصرار كرد كه پول ها را به او تسليم كنند.

آنها گفتند: “ما مأموريم پول ها را به دست امام برسانيم، اگر تو مانند حضرت عسكري (ع) نشانه هااي كه گفتيم مي دهي، پول ها را تقديم خواهيم كرد وگرنه به صاحبانش برمي گردانيم”.

پول ها را برداشتند و از شهر بيرون رفتند.

پسري زيباروي را ديدند كه به سويشان مي آيد و ايشان را به نام و نام پدر صدا مي زند و آنان را براي شرفيابي حضور امام دعوت مي كند.

آنها گفتند: “تويي مولا و امام ما؟”

گفت: “هرگز، من بنده ي امام شما هستم” با او به خانه ي امام عسكري رفتند. ديدند فرزند امام يازدهم،‌حضرت قائم (ع) بر تختي نشسته و شكوه و زيبايي ويژه اي، او را فرا گرفته است. امام از جزئيات پول ها و صاحبان آن ها و رويدادها آن چنان پرده برداشت، كه آنان از صميم جان امامت و راهبري وي را پذيرا شدند. مسايل خود را پرسيدند و پول ها را دادند و با دلي شاد برگشتند.

جعفر كذاب نزد معتمد، خليفه ي وقت رفت، و داستان پول هايي كه آورده بودند شرح داد. معتمد، مأموران خود را فرستاد، “صيقل” كنيز حضرت عسكري را گرفتند و از او خواستند كه فرزند آن حضرت را نشان دهد و او هم اظهار بي اطلاعي كرد.

خلفاي بني عباس ، پيوسته درصدد بودند كه امام زمان (ع) را پيدا كنند و به قتل برسانند. از اين رو آن حضرت از ديده ها پنهان شد، ولي در حدود 74 سال، چهار نفر از بزرگان و دانشمندان شيعه، نماينده ي رسمي امام زمان بودند و مردم،‌گرفتاريها و خواسته هاي خود را به وسيله ي آنان از امام مي پرسيدند.

اين چهار نفر به ترتيب عهده دار نيابت مخصوص بودند:

1-     عثمان بن سعيد

2-     محمد بن عثمان بن سعيد

3-     حسين بن روح

4-     علي بن محمد سمري

هنگامي كه چهارمين نماينده ي مخصوص امام مي خواست از دنيا برود، اين دستخط را كه از طرف امام قائم (ع) صادر شده بود نشان داد: “علي بن محمد سمري! خدا پاداش برادرانت را در مرگت زياد گرداند،‌ تو تا شش روز ديگر از دنيا خواي رفت. آماده ي سفر آخرت باش و كسي را جانشين خود قرار مده، زيرا دوران غيبت كبري پنهاني بزرگ- فرا رسيده است”. و اين حادثه به سال 329 هجري بود.

امام زمان (ع) در يكي از نبشته هايش، پناهگاه مردم را در روزگاران غيبت، اين چنين معرفي مي كند:

“وارثان علم دين، و دانش هاي آل پيامبر كه ديو هوس را كشته و فرمانبردار خدا و داراي روحي پاك و ملكوتي باشند، مرجع و پناه مردمند.”

 

ظهور دولت مهدي (ع) حتمي است

توضيح:

ظاهر شدن امام قائم (ع) در آخر زمان و تشكيل حكومت واحد جهاني بر اساس عدل و ايمان، به اندازه اي قطعي و حتمي است كه اگر مثلاً از عمر دنيا فقط يك روز باقي مانده باشد، بايد اين پيشگويي تحقق پذيرد، و حداقل بشر، يك روز، شيريني دادگري و امنيت و آسايش عمومي را بچشد و پرچم يكتاپرستي و انسانيت بر دنيا سايه اندازد، و بانگ توحيد طنين افكند، و هدف اصلي پيامبران كه گسترش عدالت در ميان توده هاست، در آن روز انجام يابد.

 

آنچه خوبان همه دارند تو تنها داري!

“در امام قائم (ع) نشانه اي از موساي پيامبر است. راوي كويد: عرض كردم نشانه ي موسي چيست؟ حضرت فرمود: پنهاني ولادت و ناپديد شدنش از بني اسرائيل.”

“در امام قائم نشانه اي از حضرت نوح مي باشد، و آن درازي عمر است.”

 

برنامه ي حكومت امام زمان (ع)

“از امام جعفر صادق (ع) پرسيدند، روش و برنامه ي امام دوازدهم شيعه، حضرت مهدي (ع) چگونه است؟ آن حضرت فرمود: همانگونه كه رسول خدا با خرافات و نادرستي هاي زمان جاهليت مبارزه كرد و آنها را ويران ساخت، امام زمان هم پيرايه ها و تحريف هايي كه به دست ستمگران به اسلام بسته شده و جان آن را گرفته، ريشه كن نموده و اسلام راستين را از نو خواهد ساخت.”

 

رويدادهاي پيش از ظهور

“درآخر زمان و نزديك شدن قيامت كه بدترين زمان ها است، زن ها برهنه و عريان در ديدگاه مردم ظاهر مي شوند و بدين جهت دين خود را از دست مي دهند. آتش فتنه و فساد را دامن مي زنند. شهوت پرست و بي بند و بار مي گردند. حرام خدا را حلال كرده و در جهنم هميشه خواهند بود.“

 

اسلام پيروز

“آنگاه كه قائم آل محمد (ع) ظهور كند، خدا اسلام را بر تمام دين ها پيروز گرداند.”

توضيح:

ولي اين نويد، نبايد مسلمانان را از وظيفه ي مهم خويش‍؛ امر به معروف و نهي از منكر، باز دارد و بگويند چون امام قائم (ع) قيام مي كند، و اسلام پيروز مي شود. مسلمان در هر حال، بايد به خاطر گسترش اسلام بكوشد و با ظلم و گناه پيكار كند.

 

هنگامه ي قيام، معلوم نيست

“‌از امام پنجم پرسيدند امام قائم به كدامين زمان قيام مي كند؟ حضرت در پاسخ سه بار فرمود: آنها كه زمان ظهور را تعيين مي كنند،‌دروغ مي گويند.”

 

روزگار حكومت حق

حكومت راستين امام قائم (ع) دولت ها و حكومت هاي باطل را از ميان خواهد برد.”

 

فرياد توحيد

“آنگاه كه امام قائم حضرت مهدي (ع) قيام كند، بانگ يكتاپرستي و رسالت پيامبر عزيز اسلام در سراسر جهان طنين افكند.“

 

آري امام زمان را ديده ام

“عبدالله بن جعفر مي گويد: از محمد بن عثمان كه يكي از نايبان ويژه ي امام زمان (ع) بود پرسيدم آيا تاكنون امام زمان را ديده اي؟ گفت: آري و آخرين ديدارم در كنار خانه ي خدا (كعبه) بود كه نيايش مي كرد و مي فرمود: خدايا! آنچه به من وعده داده اي به انجام رسان.”

 

نداي آسماني

“وقت ظهور او منادي غيبي از آسمان نام او و پدرش را به گوش مردم مي رساند.”

 

عمران و آبادي در دولت مهدي (ع)

“حكومت امام زمان (ع) شرق و غرب جهان را فرا مي گيرد و گنجينه ها به دست وي افتد و او ويراني هاي زمين را آباد سازد.”

 

خدايا شاهد باش، كه ايمان داريم

پيامبر اكرم (ص): “آن كس كه فرزندم “قائم آل محمد” را نپذيرد، مرا نپذيرفته و انكار كرده است.”

توضيح

اگر دانشمند نابغه اي از استادي، بسيار تعريف كرد و گفت كه از هر جهت وارد و كامل است، نزد او درس بخوانيد، اكنون اگر ما از دانش آن استاد استفاده نكنيم و او را بي سواد بخوانيم، به آن دانشمند بي اعتنايي نكرده ايم و سخنش را ناچيز نشمرده ايم؟

 

منتظران همانند پيكارگرانند

“آن كس كه با انتظار فرا رسيدن حكومت امام زمان (ع) ديده از جهان فرو بندد، مانند كسي است كه با آن حضرت در خيمه اش باشد. نه، بلكه مانند كسي است كه در پيش رسول خدا (ص) جهاد كند.”

 

ايمان راستين

“حكومت ما آنگاه فرا مي رسد كه شما غربال شويد آزمايش شويد- و سه بار اين جمله را تكرار كرد و سپس فرمود: آنها كه ايمانشان ضعيف و معيوب است، مي روند و تنها ايمان داران راستين بر جاي خواهند ماند.”

 

زمين به عدالت زنده مي شود

“خدا زمين را به وسيله ي قائم آل محمد (ع) زنده مي كند، يعني: جهان كه به بيداد گري مرده است به دادفرمايي امام قائم (ع) روح تازه پيدا مي كند.”

 

 

هر كس او را نشناسد

شناختن امام، دانستن روز تولد و درگذشت او نيست، بلكه شناختن موقعيت، شخصيت و هدف اوست.

 

روزگاري مي آيد كه

دروان زندگي ما، هنگامه ي پنهاني راهبري است كه پنجمين امام، آن را فرموده است. هم اكنون امام زمان (ع) از ديدگاه ها پنهان، و شهوت پرستي و ضد مردمي از هر سو جهان را فرا گرفته است.

ماييم كه بايد در اين دوران تاريك و مرگزا، از برنامه هاي امام قائم (ع) بهره گيريم و در راهمان استوار باشيم، چه آنكه ايماندار راستين، در برابر سيل بنيان كن فساد و بي ديني، چونان كوه پابرجاست و اين گفته ي نخست پيشواي ما است كه:

“مؤمن از كوه سخت تر است.”

 

آواي قرآن

سلمان فارسي از پيامبر عزيز ما، نقل مي كند كه فرمود: “امامان پس از من دوازده نفرند به تعداد ماه هاي سال.”

 

و آخرينشان “قائم” است

سلمان پارسي، پيرمرد روشن دل ايراني در جمع حاضران بود و سخنان رسول الله را براي ما چنين بازگو مي كند:

پيامبر فرمود:

“اي مردم! من در اين زودي ها شما را وداع خواهم گفت. شما را اي مردم درباره ي فرزندانم (عترت) سفارش مي كنم تا بدانها نيكي كنيد و بزرگشان داريد.

از بدعت 0پديد آوردن چيزهاي تازه اي كه از دين نيست) دوري كنيد، زيرا هرگونه بدعتي گمراهي است و گمراهان در آتشند. آنكه از ديدار “خورشيد” محروم است بايد از “ماه“ بهره گيرد و آن كه ماه را نمي بيند، بايد از نور “فرقدان“ (دو ستاره اي نزديك قطب شمال) روشني گيرد و اگر آن دوم هم نبودند،‌از ديگر ستارگان فرزوان

سلمان مي گويد: پرسيدم يا رسول الله! پدر و مادرم فدايت. منظورت از خورشيد و ماه و فرقدان چيست كه بالاي منبر فرموديد هر كدام را از دست داديد، به ديگري پناه بريد؟ آن گرامي فرمود: “من بسان خورشيدم و علي (ع) چونان ماه. در آن هنگام كه مرا از دست داديد، علي را پيشوا قرار دهيد. و امام فرقدان حسن و حسين درود خدا بر آنان- هستند كه پس از علي (ع) پيشواي شما خواهند بود. و امام ديگر “ستارگان روشن” پيشوايان نهگانه اي هستند كه از نسل حسين (ع) پديد مي آيند و نهمين آنها، مهدي (ع) است

 

كشتي نوح

اينك پيامبر ما از نوح سخن مي گويد:

“يارانم! فرزندان پاك من، چونان كشتي نوح اند. هر كس به كشتي نشست از نابودي برست. كساني هم كه فرزندان پاك مرا پيشوا قرار دهند از گمراهي و هلاكت نجات پيدا خواهند كرد

اين هنگام مردي پرسيد: “يا رسول الله! پيشوايان بعد از شما چند نفرند؟”

حضرت فرمود: “دوازده نفر كه همگان از دودمان منند.”

 

او كاخ ستمگران را درهم مي كوبد

خداوند عمر او را در روزگار غيبت دراز مي كند و آنگاه وي را به صورت جواني چهل ساله ظاهر مي سازد، تا مردم بدانند خداوند بر همه چيز توانا است.

 

اين است دين راستين

امام باقر (ع) به آيتي از قرآن اشاره كرد و گفت: “روشن تر از اين سخن، كلام خداست كه فرمود: از آغاز آفرينش زمين و آسمان ها، شماره ي ماه ها نزد خدا و در كتاب خدا دوازده بوده است؛ چهار از آنها، ماه هاي حرام است. اين است دين پابرجا و راستين خدا. درباره ي اين ها به خود ستم نكنيد.”

امام در تفسير اين آيه ادامه داد: “شناختن ماه هاي محرم، صفر، ربيع و حرام هاي آن كه: رجب، ذوالقعده، ذوالحجه و محرم مـي باشد، دين پابرجا و راستين خدا نيست، زيرا يهود و مسيحيان و مجوس و ديگر مردمان، از منافق و مخالف، اين ماه ها را مي شناسند و نام آنها را مي دانند.

مقصود از آنها، امامان دوازده گانه هستند، كه دين خدا را برپا مي دارند.”

 

آبي سردتر از برف و شيرين تر از عسل

مردي پارسا به حج خانه ي خدا رفته، و سفر خويش را اين چنين گزارش مي كند: “صحراي عربستان چون تنوري سوزنده، و هرم آفتاب، توفنده بود. از قافله عقب ماندم. راه را گم كرده و خود را تنها يافتم. تشنگي مرا از پاي درآورد و نقش بر زمين ساخت. ناگهان صدايي شنيدم. چشمم را باز كردم. جواني زيباروي از گرد راه رسيد، و با چهره اي مهربان، مرا آبي سردتر از برف و شيرين تر از عسل نوشاند، و از مرگ حتمي نجاتم داد. آنگاه كه رمقي گرفتم پرسيدم كيستي؟ فرمود: “من حجت خدا و بقية الله در زمينم. همان كسي كه زمين ظلم زده را، به عدل و داد زنده خواهد كرد.

من فرزند “حسن بن علي بن محمدبن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب درود خدا بر تمامي آنان- هستم.”

آنگاه فرمود: چشمت را ببند و پس از لحظه اي فرمود ديده باز كن. خود را در پيشاپيش كاروان ديدم و او از نظرم ناپديد شد.

 

دو فرزند دانشمند

پدر “شيخ صدوق” يكي از دانشمندان بزرگ اسلام در قرن سوم هجري دوران غيبت صغري- است. او سال ها از ازدواجش مي گذشت ولي پدر نشده بود. نامه يي به “حسين بن روح” يكي از نايبان مخصوص امام زمان مي نويسد كه امام دعا كند خدا به او پسري ببخشد.

جواب نامه، چنين بود: علي بن حسين! تو از اين همسر، داراي فرزند خواهي شد، ولي به زودي از زن ديگر، دو فرزند فقيه و دانشمند خواهي يافت.”

علي بن حسين، همسر ديگري اختيار مي كند و خدا او را دو فرزند فقيه و دانشمند به نام هاي “محمد” و “حسين” مي دهد كه هر دو فقيهي ماهر و محدثي عالي مقام بودند.

ما را به هديه ي او نيازي نيست

          در شهر قم مرد بزازي از شيعيان و دوستداران امام قائم (ع) شريكي داشت كه او شيعه ي دوازده امامي نبود. از فضا پارچه ي گرانبها و جالبي به دست آنها افتاد.

          مرد شيعه به شريكش گفت: اين پارچه قابليت مولايم را دارد.

          شريكش گفت من مولايت را نمي شناسم، ولي آن را به هر كه مي خواهي بده. و او پارچه را براي امام زمان (ع) فرستاد.

          آنگاه كه پارچه به دست امام (ع) رسيد، آن را دو نيم كرد و نيمي از آن را پس فرستاد و فرمود: “به مال مخالف و غير شيعه نيازي نداريم.”

 

دروازه ي غرب به دست او گشوده مي شود

          حضرت باقر (ع) فرمود: “قائم ما نهضت خويش را از مكه مي آغازد، و پرچم و شمشير رسول خدا (ص) و ديگر نشانه هاي پيامبر و درخشش گفتار محمدي (ص) با اوست.”

          قلبتان به خاطر هدايت و نجات گمراهان بتپد. من شما را به سوي خدا و پيامبر مي خوانم، كه برنامه هاي قرآن را اجرا كنيد. باطل را بكوبيد و راه و روش پيامبر را به پاداريد.

          پس از اين گفتار، يارانش كه 313 نفر مي باشند، مانند باران هاي پراكنده ي پاييز، به هم مي پيوندند. آنها مرداني هستند كه در شب به راز و نياز با خدا زنده اند و در روز، شيران بيشه ي شجاعتند.

          خداوند نخست “حجاز” را براي او مي گشايد و او زندانيان بني هاشم را آزاد مي سازد، پرچم هاي سياه كوفه به زير مي آيد، و به عنوان نشانه ي بيعت، به سوي امام قائم فرستاده مي شود. در اين هنگامه است كه امام سپاه خود را به شرق و غرب جهان مي فرستد تا بيداد و بيدادگران را ريشه كن سازند، و كشورها براي او گشوده مي گردد و به دست او استانبول (دروازه ي غرب) فتح مي شود.”

 

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 اسفند 1393 ساعت: 17:25 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق تحلیل سخنان امام زمان در زمان خلافت

بازديد: 109

تحليلي بر سخنان امام در زمان رسيدن به خلافت

با بيان جامعي كه در زمان رسيدن به خلافت براي مردم ايراد كرد ، پروندة خود را گشود ، تا روش خود را توضيح دهد ، و شيوة رفتار خويش را به روشني اعلام كند .و او چنين گفت:

 ((.... مبادا افرادي از شما – كه در نعمتهاي دنيا غرقه شده ، املاك و زمينها برگرفته ، نهرها شكافته ، بر مركبهاي تندرو سوار شده ، كنيزكان سيمين تن زيبا روي انتخاب كرده برايشان به صورت ننگ و عار درآمده است – اگر از اين تجملات خود بي بهره شدند و به حقوقي كه دارند و آان را مي شناسند باز گردانيده نشدند ، فردا بگويند : پسر ابي طالب ما را از حقوقمان محروم كرد !))

پس اين سخن يك اعلاميه و ابلاغ بود ؟

هم ابلاغ بود و هم اخطار ! گفتاري روشنتر از نور ، ونظري برنده تر از شمشير ،‌و راهي مستقيم همچون پل صراط پيوسته به روشني اعلام كرد : آن ثروت بي حساب كه گروهي از آنان ، در سالهاي گذشته ، بي هيچ موجبي ، از بيت المال صاحب شده اند ، اكنون ساعت قطعي بازگردانيدن به حق و عادلانة آن به منبع اصليش فرا رسيده است .و ديگر تبعيض قائل شدن در تقسيم بيت مال ، به اين دليل و آن بهانه ، از امروز در مجتمع جديدشان هيچ جايي نخواهد داشت : اگر چه آنچه مي گفته اند ، يا مي گيرند ، به عنوان صلة رحم دريافت مي داشته اند ، يا عطاي سخاوتمندانه اي در پاداش جهاد بوده ، يا غنيمتي بوده كه چند برابر حقشان به نام سابقة همنشيني يا پيشي در ايمان مي گرفتنه اند . اگر چه در حوزة رجالي باشند كه عنوان اشرافي يافته اند ، يا نژادشان آنان را از توده مقدم ساخته باشد . زيرا مال مال خداست . و همة افراد ملت در بردن سهم يكسان هستند ، و شيوه برابري و يكساني كه رسول خدا در ميان همگان گذاشت غير قابل نقض مي باشد ، و اجا زه کم وزياد کردن آن براي هيچ انساني ، نيرومند يا ناتوان ، نژاده يا كم نژاد ، قدرتمند و حاكم يا بادار حكومت شده ، داده نشده است .

 

امام در دنبال آن گفت :

(( ... توجه داشته باشيد هر شخصي از مهاجران وانصار از رفقاي رسول خدا كه از لحاظ رفاقتش خود را برتر از ديگران مي داند ، برتري را فردا در پيشگاه خدا طلب كند ، و پاداش و مزدش با خداست . و هر شخصي كه دعوت خدا و رسول را پاسخ داد ، ملت و آيين ما را تصديق كرده ، به دينمان در آمده و روي به قبله ما آورده است مستوجب حقوق و حدود اسلام گرديده است ... ))

در تعيين وظيفه هيچ اختلافي در ميانشان نبود ، و همگي ملزم بودند به سطح اين تكليف برسند ، زيرا نتيجه عمل اجتماعي و تجزيه ناپذير بود ، همچون دستگاهي كه با تمام اجزاي ريز و درشت خود ، با هماهنگي و يكپارچگي كار مي كند و هيچ جزيي در هيچ حال نمي تواند به گونه ديگري به عمل بپردازد.

اين است نظر امام درباره مردم و دارايي ، كه گفت :

(( شما بندكان خدا هستيد و مال متعلق به خداست ، به يكسان در ميان شما تقسيم مي شود ، در اينباره هيچكس بر ديگري برتري ندارد ، پرواداران را فردا بهترين مزد و برترين پاداش در پيشگاه خدا است . خدا براي پرواگيران دنيا را به عنوان مزد و پاداش تعيين نكرده     است .... ))

واه چه زيبا گفتاري و راست سخني . پروردگارش را تصديق كرده پيغمبرش را راستگو دانسته است ، و با اين نگرش آگاه منطبق با حق ، و استوار گر داد ، و همهنگ با منطق واقعيت زنده اي كه در شرايط جهاد و پيكار براي نشر كلمه الله بر حكومت فرمانروايي داشت ، امتش را هم تصديق كرده است . حتي با اين سخن به فرمان سنت و قانون طبيعت گردن گذاشته است ،‌همان سنت و قانوني كه بر انسانيت فرمان نمي راند تا همگي را بصورت وحدتي به هم پيوسته در آورد ، و همه افرادش را برادراني شبيه و يكسان سازد .

علاوه بر همه اينها گفتارش بوسيله عمل او تصديق مي شود ، سخن را به پايان مي رساند  و آنان را به ديدار فردا دعوت مي كند :

(( ... اگر ان شاء الله فردائي بود ، پيش ما بيائيد . زيرا در نزد ما مالي است كه آنرا به روي شما تقسيم مي كنيم . بدون شك هيچ يك از شما ، چه عرب و چه غير عرب كه از مستحقان عطا بوده يا نبوده است ، در صورتي كه مسلمان آزاده اي باشد ، نبايد از ديگري عقب بماند ... ))مساواتي كامل در مال خدا ، بدون هيچ تفاوت يا تبعيضي ، اگر چه منزلتها متفاوت باشد ، يا از نژادهاي گونه گون باشند ،‌ زيرا همگي در حق يكسان مي باشند .

عدالت براي همه ي مردم از سوي همه ي مردم

 با مرزهايي روشن و مفهوم و بدون هيچ ابهامي براي جستجوگران . عدالتي همگاني و فراگيرنده كه هيچ انساني از آن بي بهره نگردد . بدون كوتاهي و تقصيري آهنگ اجرا داشته باشد . بدون گزافه گويي ، با گذشت ، و بدون هيچ اطلاقي ، نسبي باشد . در ميدان امكان وسيع بگنجدة در حدود توانهاي بشري ، و در چار چوب  نيروهاي اجرائي و در مرزهاي شرايط و افكار قرار گيرد . اين عدالت واقعيتي است كه ميدانهاي قانون خدا را مي شناسد . طبيعت بشر را درك مي كند ، و با زمان و مكان مرتبط است . در همانجا كه تشكيل شده نمي ايستد كه منجمد گردد و بميرد ، و با بال خيال به پرواز در نمي آيد كه در خلأ بيكران سرگردان شود . به سوي كمال نمي گرايد كه از جهان پايين برتر رفته در جهاني بي مردم سر در آورد زيرا كمال بر روي زمين و در بشر از جمله امور محال مي باشد .

بي گمان عدالت اين جهاني است و به كمال نمي رسد ، ليكن مي تواند رنگ همه جانبگي بر سيما داشته باشد ، با منظور و هدف ايده آل هماهنگ نمي شود ، اما با مفهوم همگاني همراه است .

اين بود خواست امام . و اين چكيدة سخناني بود كه روز شنبه ، يازده روز گذشته از ماه ذيحجة سال سي و پنج هجري يعني سال رسيدن به سرپرستي امور مسلمانان ، ايراد كرد . و نيز خلاصة درسهاي مستفاد از تجربة انسانيت بس بزرگي است كه مجتمع او را از سالهاي اندك پس از رسول خدا از سر گذرانيده به امروز رسيده است . چون شخص جريان رفتار عمومي و رفتار خصوصي را پيگيري كند ، به روشني در ميابد ، كه چگونه در هر دو جنبه خط انحراف سقوط مي كند تا اينكه به نقطة صفر مي رسد . در ابتداي خط، مجتمع اسلامي به عدالت ، به عنوان طرز تفكر و برنامه عمل و شيوه زندگي ، چنگ مي زند . اين خط راه صعود را_ با خزش و يا پرش _ در پيش مي گيرد و به سوي سخت ترين هدفها و مهمترين اوجها روانه مي شود ، همينكه در اين رفتن به سستي مي گرايد ، مجتمع با اصرار اين عدالت را با فعاليت و تحرك برقرار مي دارد و از آن دست مي كشد .

با وجود اينكه حقيقت ادعاي ما ، در نخستين وهله ، به آساني درك مي شود ، اما اگر از همان ابتدا دروجدان انسان نفوذ نكند راهي براي رسيدن به حقيقتش وجود ندارد . و چنانچه عدالت برتر را بر فراز خود احساس نكرده باشد ، و ما عدالت الهي را بر فراز آن مي بينيم آن حقيقت نفوذ نمي كند . تعجب ندارد ، زيرا عدالت ، با وجود رفعت و همه جانبگي وقدرتي كه دارد ، شعله اي است فراز اين كه راه بشر را براي رسيدن به عدالت مطلوب روشن مي گرداند ، ودستي راهنما افراد بشر را از غارهاي تيرة ستم و بيغوله هاي تاريك تجاوز كاري بيرون مي آورد تا دلهايشان را در ابتداي راه روشن قرار دهد . ناظر و مراقبي نيرومند بر جريان حركاتشان نظارت دارد ، و گامهايشان را در صورت انحراف و كجروي تعقيب مي كند .

از جمله مسلمات بديهي اين است كه احساس عدالت الهي كردن و اين احساس در جانها مستقر شدن ، بوسيلة ايمان _ نه بوسيلة علم تنها _ صورت مي گيرد . شخص نسبت به چيزي جهل دارد و در نتيجه بدان ايمان پيدا نمي كند ، در حقيقت بدان علم پيدا مي كند سپس علمش _ از روي عناد يا انحراف _ به حد ايمان پيدا كردن بدان نمي رسد ، يا از روي شك بدان معتقد مي شود ، و شناختش دربارة آن موضوع با نتيجة ديگر شناختهاي معنوي و ماديش در هم مي آميزد . اگر آن را احساس كند با تمام وجود _ برتر از آگاهي عقلي _ از آن به دست مي آورد كه شعله اش هرگز خاموش نمي شود ، وبا اثر خود بر تمام ديگر دركهايش تفوق مي يابد .

اين است عدالت خدا . شعاعهاي نوري كه از آسمان احساس و آگاهي بر بشر مي تابد و چون روشنايي چراغ در اين زندگي سو سو مي زند . دلهايشان را روشن مي سازد تا راه را به آنان بنمايد ، و همانند نگهباني خواب نشناس بر فراز سرشان آويزان است . چون اشعة فرو رونده اي رفتارشان را كشف كرده هيچ ظاهر آشكار و اندرون پنهاني از نظرش پوشيده نمي ماند . چون ميزاني بر پا گردد ، همة اقدامهاي آنان : رفتار ، گفتار و پندارشان ، را مي سنجد و به حق ارزش مي نهد و با ترازوي دقيق و سالمي وزن مي كند ، بي هيچ اشتباهي و كم گذاشتني ؛ زيرا همة آنان در پيشگاه پروردگارشان داخل در حساب مي باشند . با وجود اين ، پاداشي كه عدالت الهي در برابر وفا كردن به امانت ، براي هر انسان قابل است همچنان از رازهاي سر به مهر علم خدا است ، پرده از روي آن كنار نمي رود تا مردم در زندگي نخستين خود اندازة دقيقش را بدانند ، و ادراك بشري از شناختن نوع آن يا دريافتن اندازه اش بسي نارسا است .در اين حقيقت شكي نيست . زيرا عدالت پروردگار رساتر و بخشايش آن فرا گيرنده تر از آن است كه تنها اجرا كرذن و انجام دادن به تنهايي را پاية سنجش كند و ارزش عمل قرار دهد ، و معيار پاداش و كيفر سازد ، چه خداي سبحان به چيزي احاطه دارد كه دانش بشر آنرا از اسرار جهان هستي به شمار مي آورد ، و اين سبب و مسببهاي آشكار و نهان و مؤثرهاي پيدا و پنهان است  كه عادتا بر رفتار بشر فرمان مي راند ، و نيز بدان سبب كه عدل خداي متعال وابسته به مشيت او و همراه با رحمتش بوده با سنجش بي نظير خود ارزيابي كرده هر كس را بر طبق خواست عادلانه خويش يافت كيفر مي دهد و هر كس در اين مسير با خواست عفو او همراه بود از آن برخوردار مي گردد .

انسان ، با ديد دروني خويش ، در ميان دو سوي اين عدالت والا در جهاني بيكران از عواطف و انفعالات، شناور است . در اين مسافرت دراز ، به صورتهاي گوناگوني از دريافته هاي نفساني و ذهني برخورد كرده آنها را  بر صفحه احساس خود ، تا آنجا كه قدرت اين احساس ماده تلقي و پذيرش باشد ، منعكس مي كند . گاه با احساس خود مي بيند ، گاه با عقلش ، ليكن در هر دو حال به وجود صورتهاي  درك شده يقين داشته با دركي روحي يا دريافتي عقلاني ، بدان ها ايمان پيدا مي كند .اگر چه ممكن است اين دو وسيله يقين پيدا كردن با هم مختلف باشد ، و در مقدار ايمان متفاوت ، و اگر چه هر كدام درك ديگري را منكر شود يا با آن موافق باشد .درك روحي آن قسمت عدالت الهي را در مي يابد و به شگفت در مي آيد كه ناشناخته ، در جهان غيب خدا از دانش مردم نهفته ، به خواست سرشار از رحمتش وابسته است . يا اينكه در شگفتي خود را به رويشان گشاده وجود انسان را از بيم و اميد سرشار ، و از ترس حساب خدا ، و اميد بخشش او لبريز مي سازد.

آگاهي عقلاني به جهت شناخته شده اي پا مي گذارد ، كه داراي رمزي مشخص است ، بازداشتن و فرماندادنهايش روشن و در برابر گنه عمل و ارزش اجرا پاداش حتمي دارد ، لذا انسان در مي يابد كه چگونه راه مي سپرد و رفتار آزادانه اش او را به چه سرانجام مي كشاند و به هنگام حسابرسي در چه مرتبه اي از پاداش يا كيفر قرار دارد .

نفس بشري سفري بس دراز در عدالت بيكران خدا در پيش دارد . سفري بس دراز به درازي زندگانيها و امتداد روزگاران . گامهاي دستاوردهاي ذاتي شدة انسان و نيروهاي ارادي و عاطفي اكتسابي و فطريش ، در ميان دو جهت اين عدالت والا در آمد و رفت است كه جهت حتمي و لازم ، كه براي هر عمل حكمي ، و براي هر اجرا پاداشي تعيين مي كند ، و جهت مشيت سرشار از رحمتش ، كه براي عفو دري گشاده دارد ، و آمرزش را برفراز قصاص قرار مي دهد .

بر بيكران پهنة اين بيابان نا پيدا كنارة احساس و آگاهي و در ميان مرزهاي نامشخص معلوم و مجهول ، قضاي حسابشدة رقم زده و قضاي پنهان مورد اميد است كه وجدان و ضمير انسان ، با گام خرد و بال روان ، در التزام اين عدالت ايده آل والا در آمد و رفت است ، يا با الهامجويي از ريشه ها و پايه هايش براي عمل و حساب و پاداش ، خود را همانند آن مي سازد ،‌روش ترسيم ميكند ، رفتار به نظم در مي آورد ، توبيخها و پاداشها را مشخص مي گرداند ، و در اين صورت ، با همراهي ممكن و همانندي نزديك ، در ساية عدالتي جديد قرار مي گيرد كه رنگ دنيوي دارد و – به نظر خودش – ضامن ادامة جريان حركت زندگي در مجتمعي پسنديده و مرفه ، و با هماهنگي و روابط ميان همة اجزائش بدون هيچ آشفتگي و عدم تعادلي مي باشد .

امام خواسته است در ضمن سخنان خود ، مردمش را به آنچنان شيوة عدالت دنيوي مورد پسندي آگاه گرداند كه از طغيان باز مي دارد آرامش مي پراكند ، زندگي انساني ارجمندي فراهم مي سازد ، نيروها در ساية آن متوازن مي گردند ، تناقضات متعادل مي شوند ، و بالأخره نزديك با دور ، همگان با گزيدگان ، نژادگان با بي نژادان ، همچون هنگامي كه در پيشگاه خدا يكسان بودند ، يكسان و برابر مي شوند . با اين اقدام خود كاري جز اين نكرده است كه بدانان چيزي را يادآوري كند كه در گذشته اي نزديك داشته اند و اكنون بدست فراموشي سپرده اند . اگر آنان – تا آن روز – حكم قرآن را درك كردند ، و خود را بدون هيچ اجازة عدولي بدان متعهد ساختند ، وضعشان براي هميشه به سامان مي رسد ، و پيوسته در جهانهاي برين پرواز كرده هدفهاي پست آنان را به گل و لجن نمي چسباند .

از پيش خود چيز تازه اي نياورده است . ليكن برايشان توضيح داده كه چگونه مي توانند عدالت خود را بر روي زمين با چنان شيوه اي براي هميشه اجرا كنند كه بشر توان اجرايش را دارد ، با انديشه هاي گوناگون مي سازد ، با شرايط مختلف و اندازه هاي متفاوت و انگيزه هاي متعدد و با هر چيزي كه ممكن است طبيعت انسان و شرايط محيط ها را دگرگون سازد و فرا گيرد ، جور در مي آيد . چون در گفتارش نيك بنگريم بدون ابهام مي توانيم اصول اساسي ، يا برنامه هايي وسيع ، براي سياست امور و ادارة مردم در آن بيابيم ، و از خلال كلمات روشنايي بخش او همان عدالت مورد نظر ساده و آسان را ، بر پايه اي كلي ، و دور از فرو رفتن در جزئيات و دقايق ، به خاطر اجتناب از اختلاف نظرها ، در يابيم . منصف به عموميتي است كه بنيادهاي نرمش را برايش فراهم مي سازد ، و خصوصيت قدرت يافتن بر شكل دادن آن به گونه اي كه متناسب و شايسته براي اجرا در همة مجتمع ها ، و در همة زمانها و مكانها باشد ، بدان مي دهد .

عدالتي با اين فراگيرندگي بيكران و امكانات وسيع ، بيگمان شايستگي دارد كه بشريت را از تسلط ستم در زندگي خصوصي و اجتماعي شخص بر روي زمين آزاد سازد .

شگفت انگيز نيست . زيرا عدالت دو قطب دارد : حق خود ، و حق ديگري ، هر دو حق روياروي و همراه با هم در درون انسان مي زيند ، و نشايد كه به عمل پردازند مگر با هم ، همسنگ و هماهنگ . در نتيجه آن دو را – با اين شيوة عمل متعادل – شايد كه هر دو جنبة زندگي بشر را نگه دارند : جنبة خصوصي و اجتماعي آن را ، نظام موزون و ناموزونش را و بايد كه ستونهاي پيوند هاي فردي و روابط جمعي را از فروريختن و ويراني حفظ كنند . واين دو قطب ، بدون اين تعادل ، مي توانند نظام را ويران كنند و روابط و پيوندها را از هم بگسلند ، زيرا در اين صورت ، فاصلة موجود ميان احساس به خويش شخص ، و طغيان عليه افراد پيرامون خود را تهي مي گذراند ، و اين شخص هر طور بخواهد در فرد پرستي فرو مي رود . با ديدن ستمهاي مجتمع نسبت به خود ايمانش سست مي گردد ،‌احساس همكاري با ديگران در وجودش به ضعف مي گرايد و ميل به كار كردن براي ديگران پيدا نمي كند . در اينجا شايسته نيست از دادگري مادي براي فراهم ساختن خوراك و نوشيدني و پوشيدني شخص و اينگونه چيزها سخن به ميان آيد ، زيرا زندگي بشر بر روي زمين ، به معناي حقيقي آن ، موجوديتي تمدني است ، نه چارپاوار و حيواني كه نهايت خواستش تأمين اين مواد باشد ، و نيز بدان جهت كه محيط متناسب با شرايط زندگي انسان تنها در فراهم شدن خواستهاي محسوس جسم كه حيوان بي زبان غريزي را مطلوب است ، نمي باشد . اينها هرگز براي زندگي بشر كه داراي حيات و طپش قلب و انديشه هاي فعال ، و واكنشهاي نفس است و قدرتشان بر همة رفتارهاي انسان چيره است ، بسنده نيست .

يه علت همين دو جنبه متقابل عدالت امكان پذير دنيايي بود كه اميرالمؤمنين در سخنان آغاز خلافتش ، به عنوان مسئولي آگاه همچنانكه از ژرفاي جانها خبر مي دهد از عمق اوضاع هم آگاه مي سازد ، و همچنانكه و قايع را معرفي مي كند انتظارهاي بعدي را هم بيان مي دارد .

همانگونه ديگري را احساس مي كند كه خود را . در نتيجه به رهبري همين احساس متعادل ، براي مردم به صورت فردي و براي همگان به صورت جمعي به عمل مي پردازد . چون در سخنان خود با بينش و اگاهي ، از اين نقطه آغاز ميان خود دوستي و ديگر خواهي ، گرفتن و بخشش ،خويشتن خواهي و ديگر دوستي به راه مي افتد ، قواعد اوليه اي براي شيوة خود وضع مي كند : تقسيم عادلانه ميان جنبة طبيعت حيواني كه در خواستهاي جسمي و احساسات نفساني نمايان مي شود و ميان جنبة طبيعت زندگي مدني آنان كه در احساس فردي و جمعيشان هويدا مي گردد ، با اين اقدام خود ، هدفش تنها كشف سالمترين پايه ها و نيرومندترين بنيادها جهت رهبري افراد و ملتها بود . واينها همه بيش از نظرهاي جديد نسبت به عدالت اجتماعي مورد استفادة فرد ، و عدالت سياسي مورد اجراي دولت بود . وانديشة انساني معاصر فقط قرنها پس از ظهور اسلام بدين دو اصل رسيد ، آن هم پس از مدتها كشمكش مسلكي ميان مكتبهاي فلسفي و عقايد فكري ، و در ضمن پيكارهاي خونين ميان قدرتهاي طغيانگر كه براي ركود و نگه داشتن وضع موجود مي جنگيدند و ميان نيروهاي آزاديبخش كه جهت تغيير پيكار مي كردند .

در زمينة عدالت اجتماعي – به مفهوم مصطلح امروزي – كه در خدمت افراد مي باشد و آنان را به صورت انسان منظور مي دارد نه همچون چارپايان  امام به زندگي فرد همچون هسته اي جهت زندگي جمعي نظر مي كرد ، و به امت به عنوان محيطي ارگانيك كه اندامهايش جمعيتها هستند ، مي نگريست . چكيدة نظرش وجوب گردآوري هسته ها همه براي هماهنگي و همبستگي بود به عنوان تضميني جهت درستي و سلامت جسم كلي و يكپارچة انسان . وي بدان جهت چنين نظر توحيدي و يكتايي داشت كه مي ديد نظر اسلام ،‌ و يكي از اصول مهمش ، گردآوردن همة مردم به صورت يك واحد است ، و همگي را با وجود اختلاف در ميان نژاد عرب و عجم ، و مقام خاص و عام ، و وضع فقير و ثروتمند ، و رنگ سياه و سفيد ، به يك چشم مي نگرد . زيرا سرچشمة همه يكي است ، ريشة تمام شاخه هاي بشري يكي و پايه هاي آفريش و مراحل تكوين – از عناصر مواد اولية تركيب كنندة اجسام گرفته تا نطفه ها ، و جنين ، و جسم كامل آن ، هسته هاي ساختماني ، اندامها و دستگاههاي حركت و سكون ، مراكز حس ، كار اندامها و نشانه هاي ظاهري و تشريحي همگي – يكي است . همة افرد را بدون هيچ ضمن اختلاف ، در حقيقت بزرگي كه اين وحدت را تأكيد مي  كند ، و آن انتسابشان به عبوديت خدا است ، يكي مي داند .

 

 

ساختار سياسي و درونمايه ي حکومت

برخي از نويسندگان براين اعتقاد هستند که دوران کوتاه خلافت علي بن ابيطالب و سپري شدن آن در جلوگيري از شورش ها و جنگ هاي آتشين مانع از اين شد که وي بتواند يک هسته سياسي و يا تشکيلات سياسي که ضامن اجراي انديشه هاي او در زمينه عدالت و حق باشد بنيان نهد .

     برخي از نويسندگان نظر گاه ديگري را هم اضافه مي کنند که مفاد آن چنين است : علي بن ابيطالب از عدالت خواهان پاک و پاکيزه اي بشمار مي رود که بيش از آن که انديشه هايش را در عمل به مورد اجرا بگذارد اصول عدالت را به بشريت مي آموزد .

     به رغم ابنکه دوران خلافت امام مالامال از جنگ هاي تلخ بود ليکن او براي پياده کردن عدالت اسلامي و بوجود آوردن يک نگرش سياسي کار بردي به سختي و تا آنجا که توان داشت و نيز در شرايط بسيار پيچيده و استثنايي مبارزه کرد .

     رابطه ميان انديشه هاي امام علي و اجراي آن داراي بعد زماني نبوده است تا عوامل متعددي بر آن اثر بگذارد و براي اجرا و عمل گذرگاه ديگري باز کند که هيچ رابطه اي با انديشه ها نداشته باشد چه او انديشه را با عمل توام ميکرد زيرا سرشت شخصي اش چنين بود و فشار برخي از عوامل و مقتضيات موجب نمي شد که وي برخي از انديشه هايش را واپس افکند و آن را به مورد اجرا نگذارد .

     امام بر اثر سرشت شخصي خويش انديشه را با عمل توام مي کرد و رابطه ميان انديشه و عمل را به چشمه جوشاني تبديل مي کرد که بطور برابر هم ديدگاه ها و انديشه ها را سيراب مي کرد و هم تجربه آشکار و مستقيم اجتماعي را به رغم کوتاه بودن دوران زماني امام علي مي توان نشانه هاي بنيادين طرح سياسي – اسلامي او را براي ساختن يک حکومت عادلانه بخوبي مشاهده کرد حکومتي که از لحاظ ضرورت هاي تاريخي به سال ها صلح و سازندگي نياز داشت تا نشانه هاي اصلي اش را آشکار گردد .

     ليکن دشواري هاي دوران خلافت طلسم ها و پيچيدگي هاي آن و دگرگوني ها وسختي هاي جنگ ها و نياز مصيبت هاي اين دوران نتوانست نشانه ها و آثار آن تجربه دنيا در زمينه عدالت اسلامي و انساني يعني تجربه امام علي را از بين ببرد . در آغاز بايد به ارزش يابي درست از آن تجربه بپردازيم و يک حقطقت ارزنده را بيان کنيم و آن اينکه رابطه ميان ماهيت حکومت و صورت آن در حکومت هاي طبقاتي رابطه چهره با ماسک است که اين ماسک بارها و بارها  عوض مي شود و تغيير رنگ مي دهد و در حقيقت پوشش يک چيزو پوشنده چيز ديگر است . در طول تاريخ اين گونه تجربه هاي حکومتي بسيار اندک است که حقاييق بي پرده و آشکار و با صميميت در سطح ملت و حکومت مطرح شود و حکومت را هم مردم با اراده مستقل خود به وجود آورده باشند .

     به عنوان مثال در دوران هاي نظام طبقاتي در تاريخ حکومت براساس اراده آگاهانه مردم تشکيل نمي شده است بلکه در تمامي و يا اکثر حالات از جامعه جدا بوده و نسبت کمي و يا زيادي اين جدايي به دورنمايه آن حکومت طبقاتي بستگي داشته است و اين حکومت به نحوي به يک هويت برتري طلبانه و سلطه جويانه تبديل مي شده است .  دموکراسي امروزي غربي تلاش کرده است که رابطه ميان حکومت و جامعه را حل کند ليکن نه دموکراسي غربي توانسته است تصويري از يک راه حل ريشه اي ارائه دهد و نه ديگر انديشه هاي سياسي . از اين رو در ميان دولت و جامعه تضادي بوجود آمده است که در صورت نبودن زمينه تفاهم و گفتگو آبستن بدبيني ، در گيري ، بحران ، تنش و انفجار خواهد بود .

     تاکنون تزها و نظر گاه هاي مهم بشري در زمينه حل مشکل تضاد و درگيري ميان حکومت و مردم ارائه شده است و از آن جمله نظرگاه از ميان برداشتن حکومت و جايگزيني هرج و مرج است . ليکن روند بررسي اين ديدگاه ها و اختلاف آن ها در دو زمينه اجرا و بقاي حکومت با تمامي قدرتش در عصر حاضر بار ديگر اهميت اين موضوع را در اذهان زنده مي کند که بايد مساله حکومت را مورد بحث و بررسي قرار داد و به گذشته دور يعني به دستاوردهاي ارزنده اي که نخستين دوره اسلامي شاهد آن بود و نيز به شيوه فکري و عملي امام علي بايد نگاه کرد همان شيوه اي که يک پديده غير منتظره بود همان گونه که صاحب آن علي نيز يک پديده غير منتظره و استثنايي بود که مردم خود او را ترور کردند .

 

  زمامدار و رعيت

 نخستين اصل سياسي که امام علي بر آن تاکيد ميکند اين است :" ملت تنها زماني اصلاح مي شود که زمامداران اصلاح شوند ." اين اصل نشان مي دهد که ملت نياز به يک زمامدار صالح دارد تا در راه تامين مصالح و اصلاح ملت کار کند . در اين باره امام تاکيد مي کند که وظيفه حکومت – هر حکومتي که باشد – آن است که در خدمت رعيت باشد و اين وظيفه حکومت فراتر از حدود و چهار چوب هاي سياسي اقتصادي و خدماتي کوتاه مدت است و حتي اين تکليف به يک هدف بزرگتر پيوند مي خورد و اين همان هدف صلاح ملت است که از بزرگترين و مهم ترين اهداف و آرمان هاي سياست هاي اجتماعي بشمار مي رود .

     براساس اين نظرگاه سياسي صلاح بالاتر از اصلاحات جزئي و مرحله اي است زيرا صلاح عبارت است از : تحقق يافتن خير عمومي و سعادت مشترک که بر پايه مادي استوار است و اين پايه مادي بوسيله يک دسته انديشه هاي حقوقي پشتيباني مي شود که هم پايگاه مادي را تضمين مي کند و هم بوسيله آن تضمين مي شود .

     امام علي به يک مساله اصلي و اساسي و داراي محتويات تاريخي و ريشه اي اشاره مي کند و آن اينکه زمامدار تنها از طريق پايداري ملت اصلاح مي شود . چه اولا: شخص زمامدار ، محصول وجود اجتماعي ، فکري و رواني ملت خودش مي باشد . ثانيا : او نماينده دولتي است که يا ستمگر است و يا ستمگر نيست ليکن بر اثر انحرافي که از قدرت طغيان مصلحت گرايي و احساس نيروي برتر پديد مي آيد به سمت ستمگري گرايش پيدا مي کند. اين سخن امام اين مسئوليت را به ملت مي دهد که بايد در برابر ستمگري و يا انحراف زمامدار بايستند و لب به اعتراض بگشايند .

     از ديدگاه بي نظير امام علي ضمانت جلوگيري از انحراف استاندارد همانا در اراده مردم و حضور عادلانه آنان تجلي پيدا مي کند نه در خود حکومت .

     بنابراين ديدگاه امام با اين معنا اراده مستقيم ملت و دخالت مستقيم آنان در ساختار سياسي و انتخاب استانداران و جلوگيري از انحراف را بيان مي کند و همچنين اصلالت و درستکاري ملت در فعاليت فراگير سياسي را بر ملا مي سازد و اين فعاليت سياسي عبارت است از : انتقاد ، ارزشيابي ، سازندگي ، بدون اينکه به دولت يا هر عامل ديگري اجازه دخالت در اين کارها را بدهد .

     بر اين اساس رابطه ميان صالح بودن استاندار و درستکاري مردم بسيار عميق دقيق و حساس است که واقعيت ها و نقطه هاي مشترکي که برخي از آن ها و برخي ناپيدا است اين نوع رابطه را به اثبات مي رساند .

 

 

 

 

 

منابع :

 

www.tebyan.net

 

http://www.tebyan.net/H_Tebyan/Homes/Main.aspx?

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 اسفند 1393 ساعت: 17:23 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق زندگینامه امام زمان (عج)

بازديد: 259

 

بامداد ميلاد

 

قال الله تعالي : و نريدان نمن علي الذّين استضعفوا في الارض و نجعلهم الوارثين .

بامداد مبارك ، فرخنده و پرميمنت روز پانزدهم شعبان سال دويست و پنجاه هجري طلوع ميكرد ، و در امامت سراي حضرت امام حسن عسكري عليه السلام ، شور و هيجان و شوق و انتظار شدت مي يافت . ملائكه در آنجا بيش از هر وقت ديگر آمد و رفت داشتند . انوار رحمت الهي در تابش و لمعان ، و فروغ فرو شكوه ايزدي درخشان بود .

در ملااعلي فرشتگان ، و كروبيان عالم بالا از نوزادي كه هم اكنون در خاندان نبوت و ولايت قدم بعرصه اينجهان خواهد گذاشت و چهره نوراني ، و شمائل محمدي خود را بعالميان نشان خواهد داد در سخن بودند .

بهشت را زينت ميكردند تا محافل جشن و مجالس انس و ذوق ملكوتي برسرپا كنند . غريو شادي و نغمه هاي روح بخش و طرب انگيز حورالعين بهشتيان را غرق در حظوظ روحاني كرده بود .

از شب نيمه شعبان دقايقي بيشتر باقي نمانده بود. دقايقي كه آرام آرام ميگذشت و براي آنها كه منتظر بودند بقدر سالها بود .

سرانجام شب بدقيقه آخر رسيد و ثانيه شماري شروع شد ثانيه ها هم با كندي يكي پس از ديگري گذشتند ناگاه نور انيت و روشني فوق العاده اي كه بر نور چراغها غالب شد همه را از تولد نوزاد بشارت داد . نوزاد به دنيا آمد و آخرين رهبر عالم بشريت ولي الله اعظم ، با جمال جهان آراي خود گيتي را مزين و روشن ساخت .

نرجس غرق در افتخار و مباهات گشت بانگ تكبير و تحميد ، تسبيح توأم با فريادهاي شادي و تهنيت و هلهله طنين انداز گشت .

نوزاد سربسجده گذاشت و به يگانگي خدا و رسالت پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم و امامت پدران بزرگوارش شهادت داد و با صدايي خوش و روح افزا اين آيه مباركه را تلاوت فرمود :

بسم الله الرحمن الرحيم . و نريدان نمن علي الذين استضعفوا في الارض نوزاد بدنيا آمد و عنايات الهيه برخاندان رسالت تكميل شد .

آري اين افتخار مخصوص دودمان نبوت است كه موعود و نجات دهنده بشر از تجاوز و ستم و آنكس كه براي تاسيس سازمان جهاني اسلامي و اجراء نظام قرآني قيام فرمايد از آن خاندان با عظمت است .

پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله وسلم خوشدل بود كه فرزندش مهدي به هدفهاي رسالت و دعوت او جامه عمل ميپوشاند و بخاندان خودبخصوص علي و فاطمه و حسنين عليهم السلام مژده مي داد كه مهدي،‌همان كسي كه با نهضت بيمانند خود بنيان شرك را ويران و اساس توحيد ، يكتا پرستي رامحكم و استوار مي سازد و فرمانرواي كل جهان گردد از فرزندان آنها است .او است همان نابغه بي نظيري كه انبيا و اولياء ظهورش را مژده دادند و جهان بشريت را بقيام آن حضرت براي تشكيل حكومت حق و عدالت اسلام و صلح پايدار و بر چيدن بساط بيدادگران نويد دادند و همه را به آينده گيتي اميدوار ساختند .

 

شرح و چگونگي ولادت حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه ( به طور اختصار )

 

بايد دانست كه روايات و احاديثي كه دلالت برولايت و وجود حضرت ولي عصر (عج ) دارد بسيار است و سيد علامه مير محمد صادق خاتون آبادي در كتاب اربعين مي فرمايد : دركتب معتبره شيعه زياده از هزار حديث روايت شده در ولادت حضرت مهدي عليه السلام و غيبت او و آنكه امام دوازدهم است و نسل امام حسن عسكري است و اكثر آن احاديث مقرون باعجاز است .

گزارش و تفصيلات ولادت سراسر بركت امام در كتب معتبره و اخبار مشروحاً بيان شده است . از جمله اين اخبار روايتي است كه در ينابيع الموده ص 499 و 451 فاضل قندوزي كه از علماء اهل سنت است و شيخ طوسي در كتاب غيبت و شيوخ ديگر روايت كرده اند و صدوق در كتاب كمال الدين بسند صحيح و معتبر از جناب موسي بن محمد بن قاسم بن حمزه بن موسي بن جعفر عليهماالسلام از حضرت حكيمه خاتون دختر والامقام امام محمد تقي عليه السلام كه از بانوان با عظمت و شخصيت و فضيلت خاندان رسالت است حديث كرده است .

حكيمه فرمود امام حسن عسكري (ع) فرستاد نزد من كه عمه امشب در نزد ما افطار كن كه شب نيمه شعبان است و خداوند حجت را در اين شب ظاهر فرمايد و او حجت خدا در زمين است .

من عرض كردم : مادرش كيست ؟‌

فرمود :‌نرجس

گفتم : فدايت شوم بخدا سوگند در او اثري نيست .

فرمود : همين است كه براي تو مي گويم .

حكيمه گفت : پس آمدم چون سلام كردم و نشستم نرجس خواست پاي افزارم را بيرون آورد گفت اي سيده من و سيده خاندان من چگونه شب كردي ؟

گفتم :‌بلكه تو سيده من و سيده خاندان مني

گفت : اي عمه اين چه سخن است ؟!

گفتم : اي دخترم خدا امشب به تو پسري كرامت فرمايد كه در دنيا و آخرت آقا است . پس او خجلت كشيد و حيا كرد ،‌وقتي از نماز عشا فارغ شدم افطار كردم و در بستر خوابيدم چون نيمه شب رسيد برخواستم براي نماز شب . نماز را خواندم و فارغ شدم و نرجس همچنان در خواب و راحت بود . من نشستم براي تعقيب و سپس خوابيدم و هراسان بيدار شدم او هم چنان خواب بود . پس برخواست نماز شب را خواند و خوابيد .

حكيمه فرمود : براي فحص از صبح بيرون آمدم فجر اول ظاهر شده بود هنوز نرجس در خواب بود درشك افتادم . امام فرياد زد ، عمه شتاب مكن كه مطلب نزديك گرديده .گفت : نشستم و سوره الم سجده و يس خواندم كه ناگاه نرجس هراسناك بيدار شد من ببالينش شتافتم . گفتم :

( بسم الله عليك ) آيا چيزي احساس مي كني ؟

گفت : بلي  اي عمه .

گفتم :‌آسوده خاطر باش همان است كه بتو گفتم .

حكيمه گفت :‌پس مرا سستي و از خودبيخودي فراگرفت و او نيز چنين شد وقتي بحس آقايم بيدارشدم جامه از روي نرجس بيكسو زدم و آقاي خود را ديدم كه در حال سجده است و مواضع سجودش را بر زمين گذارده ا و را در برگرفتم ديدم نظيف و پاكيزه است حضرت امام حسن عسكري به من صيحه زد : بياور بنزد من پسرم را اي عمه .

او را نزد امام بردم امام دستهايش را زير دوران و پشت او گذارد و پاهايش را در سينه خود قرارداد و زبانش را در دهان او نهاد و دست برچشمها و گوش و مفاصلش كشيد .

پس فرمود : سخن بگو اي پسرم .

فرمود : اشهد ان لااله الاالله وحده لاشريك له وان محمداً رسول الله پس بر اميرالمومنين و بر امامان تا پدرش صلوات فرستاد و سكوت فرمود .

امام فرمود : او را نزد مادرش بر تا باو سلام كند و به نزد منش آور .

پس او را نزد مادرش بردم بمادرش سلام كرد سپس او را برگرداندم در مجلس امام گذاردم . فرمود : اي عمه روز هفتم كه شد نزد ما بيا . حكيمه فرمود : بامدادان رفتم كه به امام سلام عرض كنم پرده رابالا زدم تا از آقاي خود تفقد كنم او را نديدم . گفتم : فدايت شوم چه كرد آقاي من ؟‌ فرمود اي عمه او را به آنكس سپردم كه مادر موسي او را به او سپرد .

حكيمه گفت : روز هفتم كه شد بنزد آنحضرت رفتم و سلام كردم و نشستم .

امام فرمود : پسرم را بنزد من بياور پس من آقايم را در حاليكه در پارچه اي بود بنزد آن حضرت بردم . با او مانند روز اول رفتار كرد پس زبان در دهانش گذارد مثل آنكه شيروعسل به او مي دهد . پس  فرمود : سخن بگو :

گفت ‌:اشهد ان لا اله الله  و صلوات بر محمد و امير المومنين و امامان تا پدرش صلوات الله عليهم اجمعين فرستاد و اين آيه را تلاوت كرد :

بسم الله الرحمن الرحيم و نريدان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين و نمكن لهم في الارض و نري فرعون و هامان و جنود هما منهم ماكانوا يحذرون

موسي بن محمد بن قاسم راوي حديث گفت اين سرگذشت را از عقيد خادم پرسيدم گفت : حكيمه راست فرموده است .

صدوق در حديثي كه در نهايت اعتبار و اعتماد است بواسطه احمدبن الحسي بن عبدالله بن مهران امي عروضي ازدي از احمدبن حسين قمي روايت كرده كه چون خلف صالح متولد شد از ناحيه حضرت امام حسن عسكري نامه اي براي جدم احمد بن اسحق رسيد بخط دست آن حضرت كه توقيعات بهمان خط وارد مي شد در آن مكتوب بود براي ما مولودي ولادت يافت بايد در نزد تو مستور و از مردم پنهان بماند زيرا آنرا بركسي ظاهر نميكنم مگر نزديكتر را بواسطه نزديكي او و ولي را بجهت ولايتش دوست داشتيم اعلام آنرا بتو تا خدا تو را به آن مسرور سازد مانند آنكه ما را با آن مسرور ساخت .

و در روايت مسعودي است كه ااحمدبن اسحق به حضرت امام حسن عسكري (ع) عرض كرد وقتي نامه بشارت شما به ولادت آقاي ما رسيد باقي نماند از مردو زني و نه پسري كه بمرتبه فهم رسيده باشد مگر آنكه قائل له حق شد . حضرت فرمود : آيا نمي دانيد كه زمين از حجه الله خالي نمي ماند .

و درحديث ديگر شيخ ثقه جليل فضل بن شاذان كه پس از ولادت حضرت ولي عصر و پيش از وفات امام حسن عسكري (ع)« بين 255 تا 260 » وفات كرده در كتاب غيبت خود از حضرت امام حسن عسكري عليه السلام بواسطه محمدبن علي بن حمزه بن حسين بن عبيدالله بن عباس بن اميرالمومنين عليه السلام روايت كرده است كه فرمود :

متولد شد ولي خدا و حجت خدا بر بندگان خدا و جانشين من بعد ازمن ختنه كرده شده در شب نيمه شعبان سال 255 هنگام طلوع فجر و نخستين كسي است كه او را شست رضوان خازن بهشت بود كه با جمعي از ملائكه مقربين او را با آب كوثر و سلسبيل غسل دادند .

و در احاديث ديگر روايت است كه وقتي امام عصر متولد شد حضرت امام حسن عسكري عليهما السلام دستور فرمود : ده هزار رطل نان و ده هزار رطل گوشت بين فقراء بني هاشم تقسيم كنند و سيصد گوسفند عقيقه نمايند .

و نيز روايت است كه در روز سوم ولادت پدر بزرگوارش او را باصحاب خود نشان داد و فرمود : اين است امام شما بعد از من و جانشين من و او است همان قائمي كه گردنها به انتظار او كشيده مي شود پس وقتي زمين پر از جور و ستم شد ظاهر مي شود و پرميكند آنرا از عدل وداد .

نصربن علي جهضمي كه از ثقات رجال اهل سنت است در كتاب مواليدالائمه نقل كرده كه حضرت امام حسن عسكري عليه السلام هنگام ولادت فرزندش محمد فرمود : گمان كردند ستمكاران كه مرا ميكشند و اين نسل را مقطوع ميسازند پس چگونه يافتند قدرت قادر را و او را مؤمل نام گذارد .

احمدبن اسحق اشعري از حضرت امام حسن عسكري روايت كرده است كه فرمود الحمدلله الذي لم يخرجني من الدنيا حتي اراني الخلف من بعدي اشبه الناس برسول الله خلقاً  و خلقاً  يحفظه الله في غيبته ثم يظهر فيملاء الارض قسطاً‌ و عدلاً كماملئت جورا ً‌و ظلماً‌ .

و براي اطلاع بيشتر از اين بكتابهاي حديث مانند غيبت نعماني و شيخ و كمال الدين و بحار الانوار و اثبات الهداه و اربعين خاتون آبادي و منتخب الاثر مراجعه شود .

 

امامت

درپي شهادت حضرت امام حسن عسكري در تاريخ هشتم ربيع الاول سال دويست و شصت هجري قمري ، دوران امامت حضرت مهدي (ع) آغاز شد ، امّا نه به صورت آشكار همچون سائر ائمه ،‌بلكه امامتي پنهاني و پشت پرده .

بنابراين آن حضرت در سن پنج سالگي به منصب آسماني و الهي امامت نائل آمدند .

 

غيبت صغري

دوران هفتاد سالة‌ اوّل امامت آن حضرت را دوران غيبت صغري مي نامند . و اين بدان جهت است كه درآن مدت ، افراد خاصي از محل آن حضرت اطلاع داشتند و اشخاصي بعنوان نمايندگان رسمي ايشان در بين مردم حضور فغال داشته و ضمن ابلاغ دستورات آن حضرت به شيعيان ، سؤالات و وجوهات مردم را نيز به ايشان مي رساندند و پاسخهاي لازم را منتقل مي كردند .

اين دوران با احتساب دوران زيست مخفي آن حضرت قبل از امامت به هفتادو چهار و بدون آن به شصت و نه سال مي رسد .

 

نمايندگان خاص

چهارنفر به ترتيب داراي سمت نمايندگي خاصه آن حضرت بوده اند كه به ترتيب عبارتند از :

الف عثمان بن سعيد عمروي ( روغن فروش ) . دوران نمايندگي از سال 260 تا 280 قمري به مدت 20سال.

ب محمدبن عثمان بن سعيد ( فرزند نمايندة‌ اول ) . دوران نمايندگي از سال 280 تا 305 قمري به مدت 25 سال .

ج حسين بن روح . دوران نمايندگي از سال 305 تا سال 326 قمري به مدت 21 سال .

د  - ابوالحسن علي بن محمد سمري . دوران نمايندگي از سال 326 تا سال 329 به مدت سه سال .

و پس از آن بود كه دوران نيابت خاصه بسر آمد و ديگر كسي بعنوان رابط مستقيم بين امام زمان (عج) و مردم معرفي و انتخاب نشد .

 

نمايندگان عام

چون آخرين نايب و نماينده خاص آن حضرت در سال سيصد و نه هجري از دنيا رفت ، باب نيابت خاصه نيز بسته شد و اداره امور مردم برعهدة‌ عالمان دين و راويان حديث نهاده شد .

آن حضرت در پاسخ سؤالات ارسالي اسحاق بن يعقوب كه بوسيله محمدبن عثمان بين سعيد به محضرشان رسيد مرقوم داشتند كه پس از پايان دوران غيبت صغري بر مردم است كه به نمايندگان عام من كه همانا علما و راويان حديث هستند مراجعه كنند كه آنان حجت من بر مردم و امناء‌الهي در تبيين حلال و حرام دين هستند .

و نيز مرقوم داشتند كه در امور خود به فقيه و عالمي كه پرهيزگار ، هوي گريز ، دين باور و دين نگه دار ، و گوش به فرمان اوامر مولايش باشد مراجعه كنيد و بدانيد كه همة‌علما اينگونه نيستند بلكه بعضي از آنها داراي اين شرائط هستند و قابليت نيابت و نمايندگي را دارا مي باشند .

 

 

 

 

آخرين ديدار

آخرين بار كه ديگران حضرت مهدي را ديدند زماني بود كه بعد از شهادت امام عسكري (ع) كه مأموران دولتي شديداً  در تكاپو براي يافتن و دستگيري آن حضرت بودند او را در سرداب مقدس سامراء‌مشاهده كردند . جزئيات آن جريان بدين شرح است :

شخصي بنام رشيق مي گويد كه خليفه معتضد مرا با دونفر ديگر به سامراء‌ فرستاد تا به خانه امام حسن عسكري (ع) « كه خود ، آدرسش را به ما داد » وارد شده و هركس را در خانه يافتيم سرش را براي او بياوريم . ماچنان كرديم و به سامراء‌ رفته و وارد خانه شديم (آنجا سردابي بود ) و پرده اي آويخته ديديم ، چون پرده را كنار زديم درياي آبي در آن اتاق ديديم كه در منتهاي آن حصيري بر روي آب قرارداشت و جوان زيبايي بر آن به نماز ايستاده بود . همراهان من يكي پس از ديگري پا بدرون اتاق نهادند تا اورا دستگير كنند ولي در آب افتادند و من به زحمت از غرق شدن نجاتشان دادم . در اين هنگام من از آن آقا عذرخواهي نموده و سامراء‌ را ترك كرديم و به پايتخت رسيديم و فوراً  نزد معتضد رفته و جريان را نقل كرديم و او دستور داد هرگز اين جريان را براي كسي نقل نكنيم و چون مارا تهديد بسيار كرده بود ( تا اين فضيلت امام زمان (ع) براي مردم گفته نشود ) تا معتضد زنده بود اين جريان را براي كسي نقل نكرديم .

 

هنگام ظهور

اين مطلب كه آيا آن حضرت در چه زماني ظهور مي فرمايد ، امري نيست كه بتوان براي آن زمان خاصي تعيين كرد و حتي بر طبق صريح بعضي از روايات ، تعيين هر زماني به شدت مورد تكذيب است .

تنها خداوند متعال است كه از هنگام ظهور با اطلاع است و تا شرائط ظهور فراهم نشود امر ظهور تحقق نخواهد يافت .

 

محل سكونت

يكي از مسائلي كه براي همه جالب است بدانند ، اقامتگاه حضرت وليعصر (ع) است . اگر چه بصورت قطعي نمي توان براي آن حضرت محل سكونتي را مشخص نمود ولي مستفاد از روايات واخبارو ادعيه و توقيعات ناحيه مقدسه اين مطلب به دست مي آيد كه حضرت بطور كلي در بين مردم زندگي مي كنند و بنابر روايتي در بازارها و شهر ها رفت و آمد دارند ولي مردم ايشان را نمي شناسند ، كمااينكه همه ساله حج به جا مي آورند ولي حجاج ايشان را نمي شناسند و مؤيد اين مطلب است كه عده اي آن حضرت را در جاهاي مختلف دنيا و نيز در ايام حج در مكه و يا عرفات و مني زيارت كرده اند .

البته بيشتر تردد يا اقامت آن حضرت ( آنگونه كه از روايات استفاده مي شود ) درمدينه منوره ، عتبات عاليات و كوه رضوي و ذي طوي است .

 

حقوق امام زمان

حقوق حضرت امام عصر (ع) برما و نيز بر همه انسانها به قدري زياد است كه هرگز قابل شمارش و احصاء‌ نيست ، چون او قلب عالم امكان است و عصاره مخلوقات و فيض بخش عالم وجود .

در اينجا به طور اختصار به بعضي از حقوقي كه آن حضرت برما دارند اشاره مي كنيم .

1-         حق وجود

امام زمان (ع) علت وجودي براي تمامي موجودات هستند و لذا در نامه اي كه از آن حضرت واصل شده مرقوم داشته اند :« ما ساخته شده بدست خداييم و شما ساخته شده به دست مائيد » و اين نيست مگر از آن جهت كه ائمه اطهار (ع) اولاً  واسطه بين خلق و خالقند و ثانياً   علت غايي و غرض حقيقي از تمامي آفرينش و خلقت هستند .

از همين جهت است كه در دعاي ندبه چنين وارد است كه : « اين السبب المتصل بين اهل الارض والسماء » و رسول خدا (ص) به امير المؤمنين (ع) فرمودند :« اي علي !  اگر ما نبوديم خداوند متعال آدم ، حوا ، بهشت ، جهنم ، آسمان و زمين را نمي آفريد ».

2-         حق بقاء‌

پيغمبر اكرم (ص) فرمودند : خداوند ، آسمان را به بركت جانشينان دوازده گانه من از سقوط بر زمين نگه داشته و از اينكه زمين مردم را ببلعد جلوگيري كرده است .

حضرت علي (ع) فرمودند : اگر زمين بقدر يك ساعت بدون امام بماند ، اهل خود را مورد غضب قرار      ميد هد . اگرچه گاهي حجت خدا بخاطر ظلم و جور مردم مخفي از نظرها باشد .

و در اين رابطه روايات بسياري وجود دارد .

حق ذوي القربي

امام باقر (ع) فرمودند : انكه خدا به رسولش دستور داد به مردم بگويد كه پاداشي براي رسالتش نمي خواهد بجز دوستي با ذوي القربي و خويشان آن حضرت ، منظور از آن ائمه اطهار هستند .

در حديث است كه چون امام زمان ظهور كنند ، نداآرند كه :‌شما را  بسوي خود دعوت مي كنم زيرا من بر شما حقي بزرگ  دارم و آن حق خويشاوندي من با رسولخدا (ص) است .

حق منعم

از آنجا كه ائمه اطهار واسطه وصول نعمتهاي الهي به مردم هستند و بدين خاطر حق بزرگي بربندگان دارند ، حضرت مهدي نيز داراي چنين حقي مي باشند .

امام صادق (ع) فرمودند : خداوند بوسيله ما درختان را به بار نشانيد و آبها را جاري كرد و باران را نازل فرمود و گياهان را رويانيد .

و در حديث است كه سبزي درختان نيز از بركت وجود ائمه است .

حق پدري

همانگونه كه باعث وجود اولاد ، پدران هستند ، شيعيان هم ثمرة‌ درخت وجودي ائمه هستند ( شيعتنا خلقوا من فاضل طينتنا ) و لذا امام بر جامعه انساني حق پدري دارد .

بعلاوه كه رسولخدا فرمودند :‌من و علي پدران امت هستيم .

و امام رضا (ع) فرمودند : امام ، مونس و دوست شما و پدري مهربان برايتان است .

و به اين مضمون ،‌روايات متعددي نقل شده  است .

حق مولا

شيعيان ، بندگانند  ائمه مولا و آنان حق مولويت دارند و لذا در زيارت جامعه آمده است :« والسّاده الولاه».

معناي سيادت ائمه (ع) ، اولويت آنها در تمامي امور است ، كما اينكه به نص صريح قرآن و تفسير متقن روايات ، پيامبر اكرم و ائمه اطهار نسبت به مؤمنين ولايت دارند و حتي از خود آنهانسبت به ايشان اولي هستند . و لذا امام رضا (ع) فرمودند : مردم همه بندگان ما د رجهت پيروي و اطاعت از فرامين ما هستند .

حق عالم

ترديدي نيست كه عالم و معلم را بر متعلمين حقي مسلّم است و در قرآن كريم و روايات ديني توصيه هاي بسياري بر تلمّذ نزد عالمان و سؤال از وارثان علوم نبوي شده است و ائمه اطهار همان راسخان در علم هستند كه فراگيري از آنهامورد سفارش آيات و روايات است .

حق رهبر

امام علي بن ابيطالب فرمودند : خداوند بواسطه رهبري و ولايت من ، حقي بر عهدة‌ شما گذاشته است .

امام باقر (ع) نيز فرمودند : رهبر را بر امّت حقي است و آن اين است كه مردم گوش به فرمانش باشند و از او اطاعت كنند .

و اينك رهبري تمامي جامعه بشري و مخصوصاً امت اسلامي و شيعيان پيرو ائمه در كف باكفايت حضرت وليعصر است .

 

ايمان به غيب

هسته مركزي نبوات و اديان حقه و مابه الامتياز عمده مكتب انبياو پيمبران از مكتبهاي ديگر ايمان به غيب است .

انبيا ربط عالم محسوس و شهاده را بعالم معقو ل و غيب بيان مي كنند و بشر را با عوالم غيب آشنا مي سازند. ايمان به غيب يعني ايمان به امور و چيزهايي كه از حواس ظاهره پنهان است خواه ادراك آن با حواس باطنه و قوه عاقله ممكن باشد مثل وجود خدا ، صفات ثبوتيه ، سلبيه او ، معاد ، بهشت ، دوزخ و فرشتگان و خواه ممكن نباشد مثل حقيقت ذات و صفات خداو حقيقت ملائكه و روح و خواه راجع به امور وحوادث گذشته و خواه مربوط به امور آينده باشد .

ايمان به خدا ، ايمان به ملائكه ، ايمان به عالم برزخ و بهشت و جهنم ، ايمان به وحي و آنچه پيغمبران از عوالم غيب و گذشته وآينده خبر داده اند همه ايمان به غيب است .

ايمان به غيب يا مستند بدليل عقلي است يا دليل نقلي و اگر مستند آن دليل نقلي باشد بايد آن غيب چيزي باشد كه امتناع وجود يا وقوع آن از راههاي خرد پند معلوم نشده و وجود و وقوع آنرا عقل احتمال بدهد .

وقتي عقل امكان وجود چيزي را تصديق كرد يا بر اثبات امتناع آن راهي نيافت با دليل نقلي معتبر باور آن جايز بلكه بحكم عقل لازم است .

اديان آسماني شرط قبول اعمال صالحه را ايمان به غيب مي دانند و تعديل اخلاق و تكميل و تكامل فضايل انساني را وابسته به آن مي شمارند و اصولا دعوت پيغمبران و رهبران آسماني در نفوسي تأثير شايسته دارد كه احتمال وجود عالم غيب و امور ماوراء‌ اين عالم محسوس را بدهند .

ايمان بظهور مهدي ، مصلح آخرالزمان نيز از جمله مطالب غيبيه اي است كه پيامبر اعظم اسلام از آن خبرداده و تصديق او واجب است .

همانگونه كه وقتي پيغمبر خبر مي داد احدي از مسلمانان در راستي گفتار و درستي اخبار آنحضرت شك و ترديد نمي كرد ، و همه آنرا مي پذيرفتند اكنون هم مسلمانان و مؤمنان بنبوت آن حضرت همين باور و ايمان را دارند .

پيغمبر از حوادث عظيمتر و شگفت انگيزتر از حضور حضرت مهدي عليه السلام خبرداد مثل تكوير شمس ، و تفجير درياها و انكدار و انتثار ستاره گان و تسيير كوه ها و انشقاق و انفطار آسمان و خروج دابه الارض و معاد و قيامت .

اين ها همه خبر از غيب است و در قرآن پيش گويي و اخبار از حوادث آينده و چيزهاي غيب بسيار است و ايمان به نزول وحي بر پيغمبر با ايمان به اين امور ( اگر چه به طور اجمال باشد ) انفكاك ندارد .

روزي خواهد آمد كه اين حوادث و انقلابات عجيبي كه پيغمبر و قرآن از آن خبر داده اند واقع مي شود و روزي هم چنانچه قرآن خبرداده و پيامبر و اوصياء‌ آن حضرت در ضمن صدها روايات مژده داده اند مصلح آخرالزمان ظهور مي كند و اسلام جهانگير خواهد شد .

خبرهاي غيبي پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم  و ائمه طاهرين عليهم السلام از آينده از حد تواتر گذشته و معتبرترين مدارك و اسناد تاريخي برآن دلالت دارد .

امروز از آغاز بعثت پيغمبر اعظم صلي الله عليه و اله وسلم باوركردن خبرهاي غيبي آن حضرت آسانتر و منطقي تر است . زيرا در آن زمن هنوز گذشت زمان صحت و درستي آن اخبار را تاييد نكرده بود و هر چه ما به سوي عصر پيغمبر برگرديم و تاريخ را بسوي گذشته ورق بزنيم زمينه اين باور كمتر مي شود  و بعكس هرچه جلو بيائيم و تاريخ اسلام را از آغاز بسوي آينده آن ورق بزنيم فكر و وجدان ما براي پذيرفتن اين اخبار آماده تر و ايمان ما كاملتر مي گردد .

گذشت زمان و حوادث آينده روشن كرد كه پيامبر اسلام آينده را در روشنايي وحي پيش بيني كرده و مي ديده و هرچه جلوتر آمديم اين روشنايي بيشتر شد .

آنگاه كه اين آيه را تلاوت مي كرد : وان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فاتوا بسوره من مثله و ادعو اشهدائكم من دون الله ان كنتم صادقين فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقوالنارالتي و قودهاالناس و الحجاره اعدت للكافرين ( البقره 23-24)، و آن زمان كه مي خواند :‌ لئن اجتمعت الانس و الجن علي ان ياتوا بمثل هذا القرآن لاياتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا ً ( الاسراء 88) آنروز كه صدو چهارده سوره قرآن را صدو چهارده معجزه جاودان اعلام مي كرد .  وخبر ميداد هرگز مانند يكي از اين سوره ها هم نتوانيد بياوريد و جن و انس از آوردن بمانند قرآن ناتوانند .

آنروزگاري كه پيغمبر به مسلمانان مي فرمود : شما كلمه توحيد را بگوييد و خداي يگانه را بپرستيد تا عرب تسليم شما شود و گنج هاي كسري و قيصر به دست شما افتد و كشورها را فتح كنيد.

آنروزكه مي فرمود : زمين براي من جمع شد و خاور تا باخترش را به من نشان دادند و ملك امت من به آنچه برايم جمع گرديد خواهد رسيد . آنروزكه از فتح مكه ، بيت المقدس ، يمن ، شام و عراق ،‌مصر و ايران سخن مي گفت و آن روز كه در مكه به مشركين فرمود اجساد شما در (قليب ) افكنده مي شود و از حال ابي سفيان خبر ميداد كه جنگ احزاب را برپا مينمايد .

درآنوقتي كه از فتح خيبر به دست علي عليه السلام خبر مي داد و ابي ذر را از آينده اش باخبر مي ساخت كه تنها زندگي خواهي كرد و تنها از دنيا خواهي رفت .

آنزمن كه پيش از جنگ بدر از كسانيكه از سپاه كفار در بدر كشته مي شوند اطلاع ميداد و مي فرمود : اينجا فلان كشته مي شود و در اين زمين فلان و يكايك كفاري را كه در جنگ بدر كشته شدند نام برد .

در آن زمن كه به عمار مي فرمود : تو را گروه ياغي مي كشند و به دختر عزيز و گراميش فاطمه عليها السلام مي فرمود : تو اول كسي هستي از اهل بيت من كه به من ملحق خواهي شد و به زنان خود مي گفت :‌كدام يك از شمااست كه سگان خواب بر او بانگ زنند و سوار برشتر گردد و در اطراف او خلق بسيار كشته شوند و به عايشه فرمود : نگاه كن كه تو آن زن نباشي و طبق روايت بيهقي در (المحاسن و المساوي 76 ج ا ) به او فرمود : چگونه اي حميرا آنگاه كه سگان حواب بر تو بانگ زنند و تو چيزي را طلب مي كني كه از آن بركناري و به زبير از جنگ جمل و طرفيت او با علي عليه السلام خبرداد .  

آن روز كه شهادت يافتن علي وحسن و حسين را صريحاً‌ اعلام مي فرمود و در آن زمان كه از جنگ علي با ناكثين و قاسطين و مارقين خبر مي داد و قتل ذوالثديه خارجي را در جنگ نهروان و خصوصيات و نشاني هايش را پيش بيني مي كرد و از فتنه هاي بين اميه و بني الحكم و حكومت آنان و شهادت اهل عذرا ( حجرو اصحاب او) مردم را مسبوق مي ساخت .

آنروزها مسلمانان همه اين خبرهاي غيبي را باور مي كردند چون پيغمبر خدا از آن خبر داده بود . چون ايمان برسالت خبر دهنده داشتند ، چون معني قبول رسالت و نبوت ايمان به صحت و درستي خبرهاي پيامبر از غيب است ولي هرچه اسلام جلوتر آمد و صفحات تاريخ ورق مي خورد اين خبرهاي غيبي بيشتر توجه مردم را جلب كرد و آنهايي كه كم باور بودند هم باورشان زياد و ايمانشان محكم و استوار گرديد .

خطباء‌و بلغاء  عصر رسالت از آوردن مثل سوره اي از سوره هاي قرآن عاجز شدند ، و تا زمان ما كه يكهزارو چهارصد سال از آغاز نزول قرآن گذشته و اين همه دانشمندان سخنور و ادبا و بلغا و سخندانان مشهور كه در اين چهارده قرن دنيا بخود ديده و اكنون د رجهان از مسيحي ها و دشمنان اسلام از عرب هاي مسيحي و ديگران سخن شناسان و سخنوران و فصحاء‌بسيار هستند كسي نيست كه بتواند حتي مانند يكي از سوره هاي سه آيه اي قرآن بياورد ، اعجاز قرآن و صدق اين خبر غيبي از زمان پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم آشكارتر گشته زيرا اگر امكان داشت با شدت دشمني و خصومتي كه با اسلام دارند تاكنون صدها كتا بمانند قرآن تأليف شده بود . اگر امكان داشت دستگاههاي استعماري مسيحي شرق   و غرب و مؤسسات تبليغي آنها و سائر دشمنان اسلام چنين موضوعي را در مسابقه گذارده و با تعيين ملياردها جائزه آنرا عملي مي ساختند.

غزوه بدر جلوآمد و كسانيكه پيغمب ر(ص) نام برده بود كشته شدند و اجسادشان را در (قليب ) افكندند ، جنگ احزاب را ابوسفيان برپا كرد . پيغمبر اكرم مكه را فتح كرد و به زودي مسلمانان بيت المقدس ، شام ،‌عراق و مصر و ايران و كشورهاي ديگري را فتح نمودند . خيبر به دست علي (ع) فتح شد . ابوذر در ربذه ، تنها از دنيا رفت . عمار را سپاه معاويه كه همان فئه باغيه بودند كشتند . حجر و اصحابش را به امر معاويه در عذراء دمشق شهيد كردند . بعد از پيغمبر اول كسي كه از خاندان آن حضرت از دنيا رفت و به او ملحق  شد فاطمه زهرا بود .اميرالمومنين و حسن و حسين به همان تفصيلي كه پيغمبر خبر داده بود شهيد شد ند . علي (ع) با ناكثين و قاسطين و مارقين جهاد كرد و ذوالثديه در جنگ نهروان كشته شد . عايشه جنگ جمل را بر پا كرد و در حوأب سگان بر او بانگ كردند و خلق بسيار را بكشتن داد . بني اميه بر مردم تسلط و بني الحكم سلطنت يافتند و اسلام روز سرخي را كه پيغمبر اعظم خبرداده بود ازستم آنهاديد.

اين خبرهاي غيبي و اخبار غيبي بسيار ديگر به تدريج و مرور زمان واقع شد و علاوه براينها صدها خبرهائي كه وصي و جانشين و باب علم آن حضرت علي (ع) و ساير ائمه از غيب خبردادند مطابق واقع از آب درآمد .

بعداز اين مقدمه مي گوئيم ما مي بينيم ده ها بلكه صدها از خبرهايي كه پيغمبر از غيب داده به شهادت معتبرترين مدارك و شواهد تاريخي يكي پس از ديگري واقع شد كه اگر يك شخص عادي هم فرضاً‌ يكدهم يا يكصدم اين خبرها را داده بود در صحت سائر اخبار او ترديد نمي كرديم و باور مي نموديم . پس چگونه ممكن است كه در صحت اخبار آن حضرت از حوادث آخر الزمان و امتحانات شديده و آزمايشهايي كه اين امت در پيشدارد  و منتهي به ظهرو حضرت مهدي ولي عصر (عج) مي شود ترديد داشته باشيم . تعداد خبرهاي غيبي آن حضرت به قدري زياد است كه را ه يافتن شك در آنها براي كسيكه از عقل و فكر مستقيم با بهره باشد عاده محال است و هركس تواريخ اسلام را كه مضبوط است و محفوظ ،‌مطالعه كند اين دعوي را تصديق خواهد كرد .

با اين وصف چرا ما در ظهور حضرت مهدي (عج) كه پيغمبر اكرم و اوصياء محترم صلوات الله عليهم با تاكيدات بليغه و در ضمن اخبار متواتره از آن خبر داده اند شك و ترديد داشته باشيم .

ايمان به اين ظهور لازم ايمان به نبوت پيغمبر ، صحت و درستي خبرهاي غيبي آن حضرت است و از آن جدا نيست .

آن مسلمانهايي كه در آغاز بعثت هنوز وقوع اين خبرها را نديده بودند در صحت خبرهاي پيغمبر ترديد نمي كردند چگونه ما با انكه وقوع بسياري از آنها را ديده و يا به نقل يقين آور شنيده ايم ترديد كنيم.

حتي افرادي مانند معاويه و عمر و عاص درستي اين اخبار را نمي توانستند انكار كنند چرا ما كه امروز علاوه بر اخبار پيغمبر صادق مصدق و اوصياء  او اين شوها قطع آور را نيز داريم ايمان نداشته باشيم ؟

مسلمانهاي صدر اول اسلام در خبر پيغمبر از نزول عيسي و ظهور مهدي و فتن آخرالزمان شك نداشتند و همه معتقد بودند و ايمان داشتند كه اين اخبار صددرصد مطابق واقع و حقيقيت است بعد كه مرور زمان و گذشت اعصار آنچه را پيامبر اعظم خبر داده بود به موقع و در وقت خود نشان داد در صحت آن قسمتي كه بايد در آينده هاي ديگر واقع شود شك و ترديد هرگز راه نخواهد يافت .

اگر يك نفر به شما اطلاع بدهد : فردا شخصي از فلان شهر با اين علامات و نشانيها خواهد آمد و يك ماه ديگر ده نفر با اين علامات وارد مي شوند و پنج ماه ديگر پانصد نفر مي آيند و يكسا ل ديگر هزارنفر مي رسند و دو سال ديگر در آن شهر انقلاب مي شود و حكومت تغيير مي كند و بيست سال ديگر در آنجا جنگ رو ي ميدهد و پنجاه سال ديگر زمامدار آنجا رامي كشند و صدسال بعد و دويست سال بعد

شما اين خبرهارا هرچند تصديق نمي كنيد ردهم نمي نماييد چون راه نفي احتمال صحت آن بر شما بسته است تا فردا صبر مي كنيد اگر آن شخص اول با آن نشانيها و علامات آمد تعجب مي كنيد و احتمال صحت خبرهاي ديگر نزد شما قوت مي گيرد .

يكماه بعد كه آن ده نفر آمدند احتمال شما تقريباً مبدل به قطع و يقين به درستي خبرهاي او مي شود .

خبر سيم كه واقع شد ديگر يقين شما ثابت مي شود .

و بعدا زخبر چهارم و پنجم اگر كسي صحت اين اخبار ار انكار نمايد و وقوع آنرا بعيد شمارد او را غير متعارف و شكاك مي شناسيد .

پس هرچه خبرهابيشتر با واقع منطبق شود خبر ششم و هفتم و هشتم و نهم و يقين وايمان شما قوت و ثباتش بيشتر مي گردد .

اكنون مي گوييم پيغمبري كه صادق و مصدق است و پيامبري او به معجزات و دلائل علميه و عقليه ثابت شده است . پيغمبري كه ده ها و صدها خبرهاي او ا ز غيب صورت وقوع يافته و همخ چنين اوصياء‌ او خصوص علي بن ابيطالب به نقل كتب معتبره شيعه و اهل سنت خبرهاي بسيار از غيب داده اند كه : اگر از دنيا باقي نماند مگر يك روز خدا آن روز را آنقدر طولاني سازد تا مهدي ظهور كند و جهانرا پر از عدل و داد سازد پس از آنكه از جور و ستم پرشده باشد و خصوصيات و نشانه هاي اين ظهور را نيز شرح داده اند .

حال آگر كسي (پناه برخدا ) بگويد خبر پيغمبر و اوصياء‌او با واقع مطابق نيست يا ترديد داشته باشد چه مي كند با اقرار و اعتراف به نبوت و پيغمبري او و اين همه معجزات و براهين علمي كه نبوت “ حضرت را ثابت و محرز ساخته است ؟ چه ميكند با ايماني كه به نبوت پيامبر خاتم و نبوت ساير انبيا دارد (چون پيغمبران ديگر نيز ظهور مصلح آخرالزمان را بشارت داده اند ).

چه مي كند با اين همه خبرهايي كه رسول اكرم از غيب داده و به مرور زمان در اين چهارده قرن صحت آن تاييد و واقع شده است ؟

و اگر بگويد :‌پيغمبر چنين خبري نداده دستش را مي گيريم و به كتابخانه اهل سنت و شيعه مي بريم و مي گوئيم مراجعه كنيد به اين كتابها و مصادري كه از هزار سال پيش تا حال تأليف شده ببينيد در چند مورد اخبار و روايات به قدر اين مورد رسيده است ؟ 

چند خبر معتبر براي باور شما كافي است ؟

سما كه مطالب عمده تاريخي را به نقل يك نفر مورخ قبول مي كنيد و حوادث مهم جهاني را به گفته يك خبرنگار كه صدگونه غرض و مرض دارد مي پذيريد در اين مورد چند خبر صحيح و معتبر مي خواهيد تا باور كنيد ؟

اگر شخص منصفي باشيد خواهد گفت : يك حديث معتبر هم كفايت مي كند و اگر قدري شكاك و ديرباور باشيد مي گوئيد اگر دو سه حديث باشد بيشتر اسباب اطمينان مي شود .

مي گوييم : حديث معتبر از يك و دو و ده و پنجاه و صد و بلكه هزارهم بيشتر است و در صدهاكتاب معتبر حديث و جوامع اخبار و تاريخ و رجال ضبط و ثبت است .

پس باتوجه و دقت و تامل درآنچه گفته شد هيچگونه شبه و ترديدي باقي نمي ماند كه در آخرالزمان برحسب اين احاديث و بشارات پيامبر اكرم و اوصياء‌مكرمين او ظهور مصلح منتظر و مهدي موعود  و كسي كه دنيا را پراز عدل وداد كند بعد از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد حتمي و واقع شدني است .

مصلح جهان

يكي از مسائل و اموريكه فرق اسلام برآن اجتماع و اتفاق نموده اند ظهور مهدي اهل بيت حضرت قائم آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين در آخر الزمان است كه همه متفق الكلمه انتظار يكقيام روحاني و ظهور مصلحي را ميكشند كه عدالت اجتماعي و نظام جهان را براساس ايمان به خدا و احكام دين اسلام برقرار سازد و دنيا را از چنگال ستمكاران و جباران نجات بخشد و پرچم عزيز اسلام را در تمام نقاط به اهتزاز درآورد

همه چشم به راهند  و انتظار دارند كه شايسته ترين فرزندان پيغمبر قيام كرده آئين توحيد و رسم برادري و مساوات اسلامي را زنده نموده بشر را از نعمت آسايش بهره مند سازد و موجبات تفرقه و محروميت و ناكامي را ازميان بردارد .

اين وعده الهي است و تخلف پذير نيست دنيا به طرف آن عصر درخشان در حركت است ، سير زمان ، گردش دوران هر دم بشر را به چنين روزگاري نزديك تر مي سازد .

ايمان به ظهرو حضرت مهدي عليه الصلوه و السلام و جهانگير شدن دين اسلام به آيات متعدده اي از قرآن مجيد و متواتر ترين روايات و قويترين اجتماعات اتكا و استناد دارد كه هر مسلمان معتقد به قرآن و رسالت پيغمبر اسلام بايد به اين ظهور ايمان راسخ و ثابت داشته باشد .

اگر چه در اين مقاله تفصيل و شرح اين مطالب ممكن نيست ولي براي توجه خوانندگان محترم تحت چهارعنوان ( 1- آيات قرآن مجيد  2- اجماع و اتفاق مسلمين  3- روايات اهل سنت     4- روايات شيعه ) به طور اختصار توضيحاتي مي دهيم .

1-     آيات قران مجيد

در قران‌مجيد در آيات كريمه متعدده اي تشكيل يك حكومت جهاني اسلامي و بسط دين اسلام ، غلبه بركليه اديان و زمامداري صلحاء و ارباب لياقت را خداوند وعده فرموده است كه از آن جمله اين آيات است :

« وقاتلوهم حتي لاتكون فتنه و يكون الدين كله لله »   (انفال : 39).

« هوالذي ارسل دسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله »    (توبه :33 فتح :28 صف : 9 ) .

« يريدون ان يطفئوا نورالله بافواههم ويابي الله الا ان يتم نوره »  ( توبه : 32 ) .

يريد الله ان يحق الحق بكلماته و يقطع دابرالكافرين » (انفال : 7)

« وقل جاء الحقو زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا »  (اسراء‌: 81)

«و لقد كتبنا في الزبور من بعدالذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون » (انبياء : 105 )

« وعدالله الذين امنوامنكم و عملواالصالحات ليستخلفنهم في الارض »  ( نور :55)

« و لقدسبقت كلمتنالعبادناالمرسلين  انهم لهم المنصورون و ان جندنا لهم الغالبون » ( صافات : 173-171)

« انا لننصر رسلنا و الذين آمنوا في الحياه الدنيا » (غافر :‌51 )

« كتب الله لاغلبن انا ورسلي ان الله قوي عزيز »  ( مجادله : 21 )

و آيات ديگر كه تاويل آنها هنگام ظهور حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه آشكار شود دلالت دارند بر غلبه اسلام بر ساير اديان و غلبه اهل حق بر اهل باطل و حتمي بودن غلبه انبياء‌و اتمام نور خدا كه اين معاني به طور مطلق تا حال ظاهر نشده و اين آيات تحقق آنرا در آخر الزمان بشارت مي دهد .

خداوند وعده داده كه البته پيغمبران را غالب سازد و ياري كند و معلوم است كه اين نصرت و غلبه فقطي نصرت و غلبه در آخرت نيست براي اينكه مي فرمايد ( في الحياه الدنيا ) و نصرت و غلبه انبيا بر قوم خودشان و پيشرفت كار آنها در عصر خودشان هم نيست زيرا دعوت بسياري از پيغمبران در قومشان اثر نبخشيد بلكه بعضي از آنها كشته شدند .

اين نصرت و غلبه نصرت و غلبه مقصد و هدف ودعوت آنها است كه بر طبق ظاهر آيات مقيد بمرتبه اي نيست و نصرت و غلبه مطلق است .

همچنين است اتمام نور ، به معني آنكه خدا نور خود را تمام مي گرداند در مقابل آنهائيكه مي خواهند نور اورا خاموش كنند و مانع ا زپيشرفت اسلام شوند اين است كه دين را جلو مي برد و بر قلمرو اسلام مي افزايد و اتمام آن وقتي است كه اسلام تمام جهان را بگيرد . 

چنانكه معني استخلاف مؤمنين در زمين و وارث شدن آنهازمين را هم استخلاف در تمام زمين و وارث شدن كره ارض است كه براي امام زمان و ياران و اصحاب آن حضرت حاصل مي شود .

معني غلبه حق بر باطل به طور اطلاق هم غير از اين نيست كه به تمام معني حق بر باطل پيروز شود و اگر از جهت حجت و برهان غالب باشد ( با اينكه به اين معني هميشه غالب است ) ولي در ظاهر غالب نباشد غلبه مطلق نيست و ظاهر اين آيات غلبه مطلق است .

و اما آيه › ليظهره علي الدين كله » كه دلالتش برغلبه اسلام واضح است .

ومؤيد مستفاد از اين آيات است رواياتي كه در اين خصوص از حضرت رسول (ص) منقول است مثل : ليدخلن هذا الدين علي ما دخل عليه الليل يعني : البته اين دين در هركجا شب داخل شده باشد داخل مي شود و شايد نكته اينكه فرمود « علي ما دخل عليه الليل »  و نفرمود « علي ما دخل عليه اليوم او الشمس » تشبيه دين به آفتاب باشد كه همان طور كه روز و آفتاب در هر كجا كه شب رفته باشد وارد مي شود خورشيد عالمتاب اسلام نيز به تمام اماكن پرتو افكن خواهد شد و تاريكي كفر و شرك و ضلالت رانابود خواهد ساخت همانطور كه آفتاب تاريكي شب از ميان مي برد .

2-     اجماع  مسلمين

اگر مقصود از اجماع و اتفاق شيعه باشد كه محتاج به ذكر نيست و همه مي دانند كه از ضروريات مذهب اماميه ظهور قائم آل محمد فرزند حضرت امام حسن عسكري است و اگر مقصود اتفاق عامه مسلمين از شيعه و سني باشد براي اثبات آن عبارت يكي از متتبع ترين علماء‌اهل سنت علامه معتزله ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه ( طبع مصر ج 2 ص 535 ) كافي است كه مي گويد ك

« قدوقع اتفاق الفريقين من المسلمين اجمعين علي ان الدنيا و التكليف لا ينقضي الا عليه » يعني :‌اتفاق سني و شيعه بر اين است كه دنيا و تكليف منقضي و تمام نشود مگر برآنحضرت يعني بعد از ظهور آن حضرت.

كسانيكه در تاريخ تتبع دارند مي دانند كه ظهور مصلح منتظر و مهدر آل محمد عليه الصلواه و السلام آنچنان مورد اتفاق ومسلّم نزد تمام مسلمين بوده كه از همان قرن اول هجري تا حال در مقام رد ادعاء‌افرادي كه ادعا مهدويت كردند يا اين ادعاء‌را به آنها نسبت دادند اصل ظهور قائم آل محمد (ع) را كسي انكرا نكرد زيرا برخلاف اجماع مسلمين و انكار اخبار قطعيه صادره از پيغامبر (ص) بود . بلكه در مقام رد آنها به فاقد بودن اوصاف وعلاماتي كه براي مهدي موعود در اخبار و احاديث مذكور است استناد مي جستند .

چنانچه چهارنفر از بزرگان علماء مذاهب چهارگانه اهل سنت . ابن حجر شافعي مؤلف ( القول المختصر ) وابوالسرور احمد بن ضياء الحنفي ، محمدبن احمد مالكي و يحي بن محمد حنبلي در جواب استفتائي كه از ايشان شده و در باب (13) از كتاب (البرهان في علامات مهدي آخرالزمان ) عين فتاواي آنهارا نقل كرده همين روش را انتخاب نموده و به صحت اصل ظهور مهدي در آخرالزمان و اينكه عالم را پراز عدل و داد كند وعيسي به آن حضرت اقتدا نمايد و اوصاف ديگر آن حضرت رسماً فتواي محكم و مستدل و قاطع داده اند حتي شاعر بني امبه حكيم بن عياش كلبي نيز در رد نسبتي كه به جناب زيدبن علي بدون رضايت آن جناب داده شده بود ( و او را مهدي خوانده بودند ) گفته :

ولم ارمهديا علي الجذع يصلب

مقصودش اين است كه آن مهدي كه ظهور مي كند مستولي برممالك و فاتح كشورها مي گردد و عدل و داد را بسط مي دهد پس چگونه ممكن است جناب زيد كه مصلوب شد مهدي باشد .

3-     احاديث اهل سنت

محدثين بزرگ اهل سنت كه ذكر اسامي آنهاو كتب ومصنفات ايشان در اين مقاله سخن را طولاني مي سازد احاديث راجع به ظهور حضرت مهدي را تخريج نموده اند و از جماعتي از صحابه و جمع كثيري از تابعين راجع به ظهور آنحضرت روايات بسيار نقل كرده اند و بعض ايشان در تخريج اين احاديث كتاب خاص نوشته اند و گروه بسياري از آنان تواتر اين روايات را صريحاً  تصديق كرده اند و آنچه در كلمات بسياري از ايشان مصرح است اين است كه نه فقط اصل ظهور مهدي (ع) به روايات متواتره از پيغمبر اكرم ثابت و قطعي است بلكه به تواتر ثابت است كه آن حضرت زمين را پر از عدل و داد كند و عيسي از آسمان نزول كرده به آن حضرت اقتدا نمايد . و تمام جهان را فتح كرده و احكام قرآن رانشر دهد .

علاوه بر اين بسيار از محققين علماء‌عامه  در اشعار و قصايد يا كتب و تصنيفاتشان ايمان خود را به اينكه حضرت مهدي همانيگانه فرزند امام حسن عسكري عليه السلام است اظهار داشته اند كه ما د ركتاب «منتخب الاثر» در باب اول از فصل سوم تصريحاتي از بيش از شصت نفر علماء اهل سنت را جع به ولادت يا غيبت و امامت آن حضرت را ضبط كرده ايم و هر منصفي مجموع اين اعترافات را ملاحظه كند برايش جاي شبهه باقي نخواهد ماند .

4-     روايت و اخبار شيعه

به طور كلي احاديث كه از طرق شيعه روايت شده معتبرترين روايات است زيرا از عصر حضرت رسول اكرم تا حال كتابت حديث ضبط و حفظ و روايات در بين ايشان منقطع نشده و هم اكنون بعضي كتب كه د رنيمه اول و دوم هجرت نوشته اندموجود و محل مراجعه است و اولين كتاب ايشان همان كتابي است كه باملاء رسول الله و خط اميرالمومنين علي (ع) مي باشد و در اخبار مكرر ديده مي شود كه ائمه در نقل احاديث و بيان احكام به آن استناد مي جستند .

روايات شيعه با روايات ديگران فرق ديگر نيز دارد و آن اين است كه روايات شيعه از ائمه اهل بيت كه علم و زهد و تقوي وفضيلت ايشاننزد فريقين مسلم است اخذ شده و بمقتضاي « اهل البيت ادري بما في البيت » طبعاً‌ نقل آنهامحكمتر و از اشتباه دوراست و بالاخره سومين جهتي كه روايات شيعه را در بالاترين درجه اعتبار قرارداده و در حقيقت پشتوانه اين روايات است احاديث متواتره ثقلين و احاديث سفينه و احاديث امان و روايات ديگر است كه امت را ارجاع به ائمه معصومين از اهل بيت كه اعدال قرآن مجيد هستند نمده و قول ايشان را امان از ضلالت معرفي كرده و دلالت برخالي نبودن زمان از وجود امام معصوم از اهل بيت دارد .

بنابراين احاديثي كه ا زائمه طاهرين صادر شده از راه بناء‌عقلاء بر احتجاج و عمل به خبر واحد در اعلي درجه اعتبار است زيرا اختصاص و ارتباطي را كه ائمه طاهرين با پيغمبر اكرم (ص) داشته اند احدي از صحابه و تابعين نداشتندو از طريق حديث متواتر ثقلين شرعاً‌ نفس اقوال و گفته هاي ايشان مأخذ و مستند است و بر امت مراجعه و اخذ از ايشان كه از قران جدا نمي شوند و معصومند فرض و واجب مي باشد .

بعد از بيان اين مقدمه كوتاه كه دركتابيكه در بيان وجوب پيروي از اهل بيت و اخذ علم از ائمه نگاشته ايم شرح و تفصيل آنرا داده ايم مي گوييم :

از طرق شيعه راجع به ظهور حضرت ولي عصر قائم آل محمد عجل الله تعالي فرجه معتبرترين روايات در كتب مشايخ و محدثين ايشان كه از همان قرن اول هجرت تا حال تاليف شده موجود است  مانند روايات كتب اصولي كه پيش از ولادت حضرت قائم تاليف شده مثل كتاب مشيخه حسن بن محبوب (متوفي 224) و كتاب سليم بن قيس ( متوفي 70 يا 90 )

رواياتي كه بسيار از آنها هريك براي اثبات امامت امام زمان يگانه فرزند عزيز و گرامي امام حسن عسكري كافي و قطع آور است رواياتي كه از لحاظ پيشگويي هايي كه در آنها شده و وقوع يافته از معجزات اولياء دين و اخبار آنان از مغيبات شمرده مي وشد رواياتي كه در آنهاخصوصيات اين ظهور و شرائط وعلامات آن به طور واضح بيان شده است . 

اين روايات فوق تواتر واحصاء آن جز براي اشخاصي كه تتبع و احاطه كامل داشته باشند ممكن نيست .

خوانندگان عزيز ! اين سخنان حرف نيست . ادعاء نيست و بيان حقيقت و روح واقع است علاوه بر تمام جوامع حديث صدها كتا بو مصنفات بزرگان محدثين ايشان د رخصوص موضوع دليل و برهان اين سخنان است .

مانند كتاب « المهدي » تاليف عيسي بن مهران مستعطف از بزرگان قرن سوم و كتاب قائم و غيبت فضل بن شاذان و غيبت عبدالله بن جعفر حميري از اكابر قرن سوم و كتاب غيبت و ذكرالقائم تاليف ابن اخي طاهر (متوفي 358) و كتاب غيبت محمدبن قاسم بغدادي معاصر ابن همام (متوفي 333 ) و اخبار القائم علان رازي كليني خال كليني معروف ( متوفي 339) و اخبار المهدي تاليف جلودي ( متوفي 332 ) و غيبت نعماني از اعلام قرن چهارم و غيبت حسن بن حمزه مرعشي (متوفي 358 ) و دلائل خروج القائم تاليف ابي علي حسن بن محمد صفاري بصري از اعلام قرن سوم و كتاب ذكر القائم من آل محمد تالييف احمدبن رميح المروزي و اخبار القائم تاليف ابي علي احمد بن محمد الجرجاني از قدما محدثين  و الشفاء و الجلاء احمدبن علي رازي و ترتيب الدوله تاليف احمدبن حسين مهراني و كمالدين و كتاب غيبت كبير تاليف صدوق (متوفي 381) و غيبت ابن جنيد ( متوفي 381) و غيبت مفيد ( متوفي 413) و غيبت سيد مرتضي (متوفي 436) و غيبت شيح طوسي ( متوفي 460) و التاج الشرفي تاليف اسعدآبادي معاصر سيد مرتضي و كتا ب« مانزل من القران في صاحب الزمان »‌تاليف عبدالله بن عياش ( متوفي 401) و فرج كبير تاليف محمدبن هبه الله طرابلسي شاگرد شيخ طوسي و بركات القائم و تكميل الايمان و  بغيه الطالب و تبصره الاولياء‌و كفايه المهدي و اخبار القائم و اخبار ظهور المهدي و الحجه الباغه و نثبيت الاقران و حجه الخصام و الدرالمقصود و اثبات الحجه و اتمام الحجه و اثبات وجود القائم و  مولدالقائم و الحجه فيما نزل في الحجه و الذخيزه في المحشر و السلطان المفرج  عن الايمان و سرور اهل الايمان و جني الجنتين و سيزدهم بحار و غيبت عوالم و صدها كتاب ديگر كه ذكر نام آنها و اسامي مؤلفين موجب كمال تطويل خواهد شد .

و فقط بعض مواردي راكه اين روايات به تواتر قطعي راجع به اوصاف حضرت مهدي (ع) و علائم ظهور آن جناب بر آن دلالت دارد به طور فهرست يادآور مي شويم و بحث  و توضيحات لازم را در اطراف هر يك از اين موارد را به موقع و فرصت ديگري موكول مي كنيم .

در اينجا يادآور مي شويم كه دلايل ديگر از عقل و نقل بر وجود امام عصر عجل الله تعالي فرجه نيز اقامه شده كه ما در اين مقاله در صدد بيان آن نبوده ايم و اجمالاً  همه آن ادله عقليه و نقليه كه در امامت عامه دلالت دارند بر لزوم وجود امام معصوم در تمام اعصار و وجوب معرفت امام و اينكه زمين خالي از وجود حجت نمي ماند كه لوبقيت الارض بغير حجه لساخت باهلها بر وجود حضرت صاحب الزمان و امامت آن حضرت نيز دلالت دارند و اگر در مقام استدلال فقط همان براهين امامت عامه را مستند قرار دهيم در اثبات امام عصر (عج) و بقاء آن حضرت در پشت پرده غيبت كافي خواهد بود .

 

 

 

 

 

 

 

 

طول عمر از نظر تاريخ

از نظر تاريخ نيز عمر طولاني مورد تاييد است و تواريخي كه در دست داريم اشخاص بسياري را نشان ميد هند كه از عمر طولاني و زندگي بلند برخوردار شده اند .

يكي از كتابهايي كه به خصوص در تاريخ زندگي و شرح احوال معمرين نگاشته شده و يكي از مآخذ و مصادر و كتب معم تراجم و رجال به شمار مي رود كتابي است كه ابو حاتم سجستاني متوفي 350 به نام (المعمرون ) تاليف كرده است اين كتاب كه  اخيراً  هم با فهرست و اسلوب عالي طبق شده سوابق تاريخي طول عمر را به طور كامل و مبسوط روشن مي سازد .

ما هم از هر نظر كه ملاحظه كنيم حتي تواريخ عهد باستان را هم اگر جلو بياوريم يا علم قديم و فلسفه يونان را مستند قرار دهيم و يا آنكه به علوم جديده اعتماد نمائيم و يا باخبار انبيا و پيامبران اتكا واستناد نمائيم همه امكان طول عمر و وقوع آنرا تصديق و اثبات مي نمايند و آنرا خارق عادت و اعجاز يعني بيرون از قوانين و نواميس طبيعي عالم نمي شمارند .

بلي چون افرادي كه عمر طولاني كرده اند نادرند قدري نامأنوس و جالب توجه است . در صورتيكه از نظر عميق علمي بايد گفت اين عمرهاي كوتاه خلاف سنن خلقت و قواعد اصليه عالم طبيعت است و اگر عوارضي كه گفته شد مانع نبود بادي عمر كوتاه خلاف عادت شده باشد .

اما طول عمر حضرت ولي عصر ارواح العالمين له الفدا.

ما مي گوييم اصلاً  طول عمر ايشان اگر چند هزارسال ديگر و بيشتر برآن افزوده شود نبايد مورد حرفو محل شبهه باشد زيرا امكان ذاتي و امكان وقوعي طول عمر ثابت و مسلم است حال ما چه امكان طبيعي طول عمر و وقوع آن را ثابت كنيم ( چنانچه ثابت است ) و چه امكان آنرا ثابت ندانيم و عمر طولاني را يك امر خارق العاده و معجزه بشماريمو درمورد طول عمر ايشان اگر ايمان به خدا قدر و توانائي و صحت نبوات داريم نبايد ترديد كنيم .

مسئله طول عمر آن حضرت مسئله اي است كه صدها حديث بر آن دلالت دارد و مشيت ازليه الهيه برآن تعلق گرفته است .

هر كس خدارا قادر و توانامي شناسد بايد آنرا باور كند و هركس العياذ بالله خدارا عاجز مي شمارد و عجز را نقص و از صفات سلبيه حق نمي داند هر چه دلش مي خواهد بگويد . اما ما مي گوئيم عجز نقص است و ناقص محتاج است و محتاج واجب الوجود نمي باشد .

حضرت صاحب الامر عجل الله تعالي فرجه را در اين دوران عمر طولاني مكرر مردمان بزرگ كه از صفاي باطن و استعداد خاص بهره مند بوده اند زيارت و مشرف به ملاقات و نعمت ديدارش شده اند .

در اينموضوع سخن از امكان طول عمر و عدم امكان بي مورد است و به نظر ما اصلا از ابتدا بي جهت جواب اين سئوال را در مباحث راجع به طول عمر آنحضرت وارد كرده اند .

آنكه فرضاً  مي گويد طول عمر محال عقلي است و عقلاً  امكان ناپذير است يا مي گويد محال طبيعي است بايد برهان و دليل بياورد مع ذلك ما ثابت كرديم كه عمر بسيار طولاني نه محال عقلي و ذاتي است و نه استحاله وقوعي در آن فرض مي شود و نه محال طبيعي است .

باز مي گوئيم : ما آنچه را از گفتار دانشمندان و نتايج كاوشها و آزمايشهاي علمي علماء  غرب نقل كرديم براي روشن شدن ذهن بعضي از صاحبان افكار سطحي و افراد كم اطلاع بود كه بدانند امكان طبيعي طول عمر مورد قبول علماء‌بزرگ شرق وغرب است .

اما درمورد طول عمر امام زمان ارواحنا فداه فرضاً‌ هم امكان طبيعي طول عمر ثابت نباشد تكيه ما بر قدرت خدا و ارداده باريتعالي است و از اين كه طول عمر آن حضرت خارقالعاده هم باشد هيچ شبهه اي وارد نمي دانيم . زيرا مسئله خارق العاده عادات و ايمان بمعجزه اساس قبول و پذيرش نبوت است . تمام معجزات پيغمبران امور خارق العاده است و اين كساني كه در اين موضوع استبعاد مي كنند در مورد معجزات حرفي ندارند و تسليم هستند . چه فرق مي كند . احياء موتي وزنده كردن مردگان و قلب عصا بثعبان و پيدايش ناقه از سنگ و نزول مائده از آسمان و سخن گفتن كودك در گهواه و ولايت عيسي بدون پدر با عمر بسيار طولاني .

اگر امكان طبيعي طول عمر را علم تصديق مي كند . امكان طبيعي بعضي معجزات را تصديق نكرده است پس چگونه درآن شك مي كنيم با اينكه اين را قبول داريم .

ما مي گوئيم به هر حساب كه باشد ايراد يا استبعاد طول عمر حضرت قائم آل محمد عجل الله تعالي فرجه بي وجهاست و اگر تمام عقلا جمع شوند و بخواهند در ايراد به طول عمر آن حضرت يك سخن خردپسند و دليل معقولي درست كنند ممكن نيست .

خدا فرموده و پيغمبر خبرداده و ائمه طاهرين هم مژده داده اند كه حضرت حجت عصر فرزند حضرت امام حسن عسكري عليهم السلام همان كسي كه در بامداد روز نيمه شعبان سال 255 عالم را به نور جمال خود منور ساخت بعد از غيبت بسيار طولاني كه مردم در امر آن حضرت در حيرت و سرگرداني واقع مي شوند و اكثر به شك و ترديد مي افتند و عالم پر از ظلم و جورو فشار و ناراحتي و فساد و انواع نگرانيها مي شود ظهور مي فرمايد و جهان را پر از عدل و داد مي كند و در دنيا يك حكومت جهاني تشكيل مي دهد و قانون واحد اسلام را همه جا اجرا مي سازد و در سراسرعالم عدالت اجتماعي و بر اساس تعاليم قران برقرار مي نمايد .

با اينكه اين بشارتها قطعي و مسلم و متواتر است ، خداوند هم بر هر كار قادر و تواناست ديگر جاي شبهه نيست . جاي شك و ترديد هم نيست .

اين استبعادات طول عمر و سرّ غيبت همه از وساوس شيطان است و چنانچه توضيح داده شد به هر نحو كه د رطول عمر نظر بدهيم استبعاد طول عمر حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالي فرجه صحيح نيست . علم و عقل و نقل و قران و احاديث و كتابهاي ديني ملل ديگر و آراء  و نظر دانشمندان قديم و جديد و تجربه همه پشتيبان و مؤيد عقيده ما مي باشند .

اللهم انانرغب اليك في دوله كريمه تعزبها الاسلام و اهله و تذل به االنفاق و اهله ، و تجعلنا فيها من الدعاه ابي طاعتك و القاده الي سبيلك و ترزقنا بها كرامه الدنيا و الاخره .

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 اسفند 1393 ساعت: 17:21 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره انتظار امام زمان

بازديد: 277

 

مقدمه

انتظار چيست؟ منتظر كيست؟

انتظار يك مقوله اعتقادي ـ اجتماعي است و منتظر فردي است كه به خاطر انديشه‌اي كه در دل دارد خود را به شناخت و انجام يك سلسله تعهدات ويژه، وظيفه‌دار احساس مي‌نمايد.

از اينكه انتظار مقوله‌اي اعتقادي است پس بايد ريشه در كتاب و سنت داشته باشد و از آنجا كه جلوه اجتماعي دارد پس بايد راه و رسم آن آموخته شود. آن زمينه‌ ريشه‌اي ـ يعني تلاش فرهنگي در شناخت ابعاد انتظار ـ و اين راه و رسم اجتماعي ـ يعني تعهد در پيشگاه عمل ـ دو ويژگي عمده‌اي است كه شخصيت والاي منتظر را شكل مي‌دهد گويي منتظر با دو بال اعتقاد و عمل در فضاي جامعه پرگشوده، به پرواز در مي‌آيد و با دو دست انديشه و كار، در ساختن، بر مبناي باوري دروني افتاده است. به همين مختصر بايد روشن شده باشد كه چنين انتظاري با عنايت به مفهوم اصيل آن، اساساً و از اصل با خمودي و سستي، بيكارگي و واگذاري مسئوليت، ناآگاهي و گيجي، بهم ريختگي و تنها منتظر ماندن براي آنكه ديگري بيايد و كار را اصلاح كند، بي آنكه او خود نقشي سازنده را عهده‌دار شود، در تضاد و تعارض قطعي است و از آنجا كه سازندگي با روح منتظر به هم در آميخته از اينرو، انتظار، با تخريب به هر صورت و با هر توجيه به ظاهر موجه نمي‌سازد. در اين صورت تقسيم انتظار به مثبت و منفي و ترسيم چهره‌اي از منتظر كه به جاي آباداني و سازماندهي در كار خرابي و نابساماني افتاده با تعريف اوليه اين دو كلمه هيچگونه سازگاري ندارد و نشانه دور افتادن از مفهوم راستين اين واژه‌هاست؛ چرا كه بنابر آنچه گفته شد روح انتظار از اصل با گرايشهاي منفي در تضاد بوده و عمل منتظر تنها و تنها اصلاح و آباداني را در جهت تعالي همه ابعاد طلب مي‌كند.

پس انتظار در يك كلام يعني آماده شدن و زمينه‌سازي براي رويارويي با وضعيتي نو و اعلام آمادگي براي پذيرش مسئوليت در شرايط نويني است كه از هر جهت با وضع موجودي كه انسان در آن قرار دارد، متفاوت مي‌باشد و چنين انتظاري را بحق مي‌توان مشحون از اعتراض به اوضاع موجود جوامع و زمينه‌ساز براي اصلاحي بنياني و تحولي چشمگير در آن تلقي نمود.

(اللهم انا نرغب اليك في دوله كريمه تعز بها الاسلام و اهله و تذل بها انفاق و اهله و تجعلنا فيها من الدعا الي طاعتك و القاده الي سبيلك و ترزقنا بها كرامه الدنيا و الاخره)

«خداوندا ما به تو روي مي‌آوريم، در بر پايي دولت والايت كه در آن اسلام و اسلاميان را عزت و سربلندي مي‌بخشي و نفاق و دورويان را ذلت و خواري نصيب مي‌گرداني، تو ما را در آن نظام در شمار آناني قرار داده كه ديگران را بر طاعت تو فراخوانده و راهنماي مردم به سوي تو مي‌باشند و ـ سرانجام ـ ما را در پناه آن دولت، والايي و كرامت دنيا و آخرت نصيب فرما.»

در اين بيان كه به صورت دعا به پيشگاه پروردگار عرضه مي‌شود از يك سو برپايي نظامي الهي، با ويژگي‌هاي خاص خود مطرح است و از ديگر سوي، نشان از مسئوليت پذيري براي تمامي كساني را به همراه دارد كه آن آينده را انتظار مي‌كشند و در پايان نيز اين حقيقت، زندگي منتظر را به وسعت هر دو جهان زير پوشش مي‌گيرد، كه از رهگذر چنين انتظار واقع‌گرايانه‌اي؛ برخورداري از مواهب گسترده آن نظام ـ و در يك كلام ـ تعالي خود را در هر دو سراي در پناه آن حكومت الهي طلب نمايد1.

 

 

 

احساس حضور

 

اي بستگان تن؛ به تماشاي جان رويد

زيرا رسول گفت: تماشا مبارك است

انسان به هر چيزي كه انس و علاقه داشته باشد، از غير آن سلب توجه خواهد نمود و هرچه شدت انس بيشتر باشد، كمال انقطاع آن، شفاف‌تر، ظهور خواهد كرد. حال اگر كانون انس و توجه انسان، وجود نوراني حضرت ولي عصر (عج) باشد و كسب كمالات مصنوعي بسيار مهم و راهگشا خواهد بود.

براي انس يافتن با حضرت بقيه‌الله (عج) راههاي مختلفي وجود دارد.

1ـ مطالعه در زندگي و احوال امام زمان (عج)، اين امر باعث مي‌شود تا عشق آن حضرت در دل احياء و توجه انسان به وجود مباركش جلب شود. زيرا آدمي تا چيزي را بخوبي نشناسد به او دل نمي‌دهد.

درباره امام زمان (عج) بيش از چهار هزار روايت به ما رسيده است در حالي كه در مورد نماز به اندازه و نصف آن هم حديث و روايت نداريم. حال براستي، چقدر از زندگي پر خير و بركت امام عصر خود مطلع هستيم. (با وجود اينكه پيامبران گرامي اسلام مي‌فرمايند:)

من مات و لم يعرف امام زمانهِ مات ميته الجاهليه.

2ـ ايجاد ارتباط از طريق توسل و ادعيه مخصوص، همراه و با تضرع و التماس.

3ـ اطاعت از فرامين امام، حضور يا غياب امام، به اطاعت ما ارتباطي ندارد، زيرا چه در زمان حضور و در زمان غياب، بايد مطيع فرامين الهي امام باشيم.

4ـ محاسبه نفس، براي يكبار هم كه شده شب هنگام و يا هر وقت ديگر، مكاني خلوت بيابيم و دقايقي چند اعمال خود را در نظر آوريم و يا اينگونه فرض كنيم كه در مقابل حضرت حجه‌بن الحسن (ع) ايستاده، كارهاي خود را گزارش مي‌دهيم و يك به يك اعمال و احوال خود را برشماريم. آنگاه ببينيم با توجه به كرده‌هاي خود، توان رودررو نگريستن در چشمان نوراني آن حضرت را داريم1؟

انتظار: كلمه‌اي ژرف، و معنايي ژرفتر ...

انتظار: باوري شورآور، و شوري در باور ...

انتظار: اميدي به نويد، و نويدي به اميد

انتظار: خروشي در گسترش، و گسترشي در خروش ..

انتظار: فجري در حماسه، و حماسه‌اي در فجر

انتظار: آفاقي در تحرك، و تحركي در آفاق

انتظار: فلسفه‌اي بزرگ، و عقيده اي سترگ

انتظار: ايماني به مقاومت، و مقاومتي در ايمان

انتظار: تواضعي در برابر حق، و تكبري در برابر باطل

انتظار: نفي ارزشهاي واهي، و تحقير شوكتهاي پوچ

انتظار: نقص حكمها و حكومتها، و ابطال سلطه ها و حاكميتها

انتظار: سركشي در برابر بيداد و ستم ، و راهگشايي براي حكومت عدل

انتظار: دست رد بر سينه هرچه باطل، و داغ باطله بر چهره هرچه ظلم

انتظار: شعار پايداري، و درفش عصيان و بيداري

انتظار: تفسيري بر خون فجر و شفق، و دستي به سوي فلق

انتظار: آتشفشاني در اعصار، و غريوي در آفاق

انتظار: خوني در رگ زندگي، و قلبي در سينه تاريخ

انتظار: تبر ابراهيم، عصاي موسي، شمشير داود، و فرياد محمد

انتظار: خروش علي، خون عاشورا، و جاري امامت

انتظار: صلابت

انتظار: نه

در درون تاريكيها و سرديها، به دميدن سپيده‌ دمان چشم داشتن، و به اميد طلوع خورشيد زيستن.

در تراكم هواهاي كشنده اختناقها، به وزيدن نسيمهاي حياتبخش رهايي اميد بستن، و به آرزوي پديدار گشتن روزهاي طلايي ارزشهاي جاويد ، زنده ماندن.

در غروبهاي تاريك گون نوميدي بار غرق بودن، و نويد طلوع فجر شكافنده آفاق را در دل پروردن.

در شبستان ستمهاي تيرگي آفرين جهانگستر گرفتار آمدن، و جان را به مژده فرا رسيدن روزهاي روزستان، تابنده ساختن.

در جهان آكنده از ستم و بيداد دست و پا زدن، و از شادماني طلوع طليعه جهان آكنده از داد و دادگري سرشار بودن.

در حضور حكومتهاي جبار و خونخوار زندگي كردن، و لحظه‌اي سر تسليم فرود نياوردن.

در زير سيل خروشان تباهي و فساد قرار گرفتن، و آني قد خم نكردن.

در سياهيهاي دوران ظلم و ظلمت و گناه گرفتار آمدن، و همواره منتظر طلوع خورشيد خونين رهايي بودن.

در برابر كوه مشكلات زمانه قرار گرفتن، و چون كوه مقاوم بودن.

در مسير جاري كوبندة زمان ايستادن، و آري‌ها را خوار شمردن، و نه نگفتن؛

شمشيرها و شهادتها را پذيرا شدن، و خطها و شهامتها را پاس داشتن.

اين است انتظار، شعار شورآور منتظران، مقاومان، پايداران، صلابت پيشگان، شيعيان، مهدي طلبان تاريخ،

اين است انتظار 1

 

مفهوم و حقيقت انتظار

انتظار مذهب اعتراض است، منتظر معترض به وضوح موجود و خواستار وضع مطلوب است. مذهب انتظار مذهبي است كه حرف دارد و مي‌تواند كاري انجام دهد. اين منتظر به آنچه هست دل نمي‌بندد و به آنچه كه بايد باشد مي‌انديشد. او مهاجم به ظلم است و اين اعتراض ريشه در يك مبارزه و «نه» اي تاريخي دارد2 كه از سقيفه و از زبان علي (ع) شنيده شد3.

اينجا سؤالي مطرح مي‌شود كه: دامنه اين اعتراض تا كجاست؟

آيا تا رسيدن به اهدافي چون عدالت، آزادي، آگاهي و عرفان و يا تا شكوفايي و تكامل و يا

و ديگر اينكه: اين اعتراض چه نتيجه‌اي دارد و چه باري به دوش منتظر مي‌گذارد و اين نفي با چه اثباتي همراه مي‌شود؟

در پاسخ بايد گفت: كه آرمان ديني و هدف بعثت نبي مكرم اسلام (ع) بالاتر از تكامل و شكوفايي استعدادهاي آدمي است. چون زماني كه انسان استعدادهايش شكوفا شد مهمترين مسئوليت او شروع مي‌شود كه اين سرمايه شكوفا شده خدادادي را در چه جهتي بكارگيرد.

در جهت كمال و صعود يا در جهت خسران و سقوط؟

اين مهمترين و اساسي‌ترين مسئوليت انسان پس از تكامل و شكوفايي استعدادهاي دروني اوست. پيامبر اكرم (ص) مي‌فرمايند:

» الناس معاذن كمعاذن الذهب و الفضه1 «

«مردم معدن هستند ، مانند معدن طلا و نقره»

همان‌گونه كه بهره‌برداري از معادن سه مرحله دارد.

اول: مطالعه و شناسايي و كشف

دوم: استخراج و استحصال

سوم: شكل دادن و تحول ايجادكردن

تا اينجا مرحله كمال و شكوفايي استعدادهاست، اما اين فلز شكل گرفته كه به شكل هواپيما در آمده است جهت مي‌خواهد ، در جهت نابودي انسانها بكار گرفته شود يا در جهت ياري انسانها؟ پس مرحله چهارم جهت‌يابي اين معدن انسان است، به كدامين سو باشد؟

ـ به سوي پايين‌تر از خود و رضايت دادن به زندگي حيواني و همين حيات دنيوي2؟ كه اين تنزل و سقوط است. گرچه انسان در هوش و حافظه و ادراكات حسي و حواس با حيوان وجه اشتراك دارد اما با قوه تفكر و تعقل و جرأت و قدرت اراده و اختيار و انتخاب از حيوان جدا شده و بر هدفي عالي استوار مي‌گردد. لذا در اين صورت به وجود انسان اهانت شده است.

ـ و اگر حركت به سوي بالاتر از خودمان باشد، اين تحرك و رشد تعالي است و بالاتر از انسان كيست؟ لابد، آفريننده انسان كه خالق و حاكم هستي است كه در نماز مي‌خوانيم » سبحان ربي‌اعلي و بحمده « پاك است خداي من كه برتر است رشد و تعالي انسان در پرتو آموزشهاي دين و تبيين احكام الهي و جهت دادن آدمي در نظام اجتماعي و حكومت ديني وظيفه امامت است كه پس از مقام رسالت به اين مهم مي‌پردازد. و اينك اين امر هدايت و اين عهد الهي در دستان پر مهر ولي الله الاعظم امام عصر (عج) مي‌باشد كه با حضرتش بايد عهد و پيمان بست.

اين هدف بلند براي انسان كه رشد و تعالي او را تضمين مي‌كند و از خسارتهاي روحي و فكري فرهنگي و اجتماعي او را نجات مي‌دهد. همان چيزي است كه دنياي ديروز و امروز و فردا سخت بدان محتاج بوده و هست و خواهد بود. فقط و فقط در امامت كه همانا تجلي اسلام راستين و ناب مي‌باشد تضمين مي‌شود، لذا بايد براي نيل به اين آرمان و اين مقصد بلند فضاسازي و زمينه سازي نمود و آمادگي هايي را تحصيل نمود، آمادگي در:

ـ ذهنيت و تفكر

ـ روحيه

ـ طرح و تدبير

ـ تربيت نيروها

ـ تشكل و سازماندهي

ـ جهت دهي و قبول مسئوليت و جايگزيني مستمر

اين گونه انتظار مراحل اساسي انقلاب ديني را شكل مي‌دهد1.

 

انتظار از ديدگاه اجتماعي

الف: آرزو، خاستگاه اميد2

هستي، موهبتي است كه خالق هستي‌ها به مخلوقات خويش ارزاني داشته و آنها را بدين نعمت موجوديت بخشيده است. هر موجودي بنا به ميزان درك و شعور خويش بهانه‌اي براي تداوم هستي جستجو مي‌كند، اين بهانه‌ها همان آرزوهايي است كه در  ذات خويش به آنها دلبسته است و زندگي خويش را وابسته آن مي‌پندارد.

انسانها هر مقدار كمال بيشتري داشته باشند و هستي بيشتري را درك كنند. آرزوهايي بزرگتر با مفاهيمي عظيم‌تر خواهند داشت. اين انسان است كه در پناه بهره‌وري از عقل، هستي را وسيع‌تر مي‌بيند. لذا دامن آرزوهايش گسترده‌تر از موجودات ديگر خواهد بود.

پهنه آرزوهاي انسان بسيار وسيع است چنان كه مي‌تواند همه چيز را در خود جاي دهد. حتي آنچه را كه در واقعيت نمي تواند تحقق بخشد در آرزوها محقق مي‌كند و غيرممكن‌ها را ممكن مي‌سازد. اگرچه برخي از آرزوهاي دست نيافتني و غيرممكن را دنبال نمي‌كند و براي آن نيرو صرف نمي‌نمايد، زيرا آن را عقلايي نمي‌بيند اما آن دسته از آرزوهايش كه خواسته‌هايي ممكن و انجام شدني است و گاهي با تلاش بسيار و صرف وقت و عمر زياد به دست مي‌آيد و گاه به راحتي حاصل مي‌شود را دنبال مي‌كند. چنين خواسته‌هايي است كه زندگي را تداوم مي‌بخشد و تلاش را جهت مي‌دهد و بذر اميد را در دل مي‌كارد و اين اميد سبب ادامة حيات و كوشش بيشتر مي‌شود.

اين اميد است كه زندگي را معنادار ساخته، سختي‌ها را آسان مي‌كند و تحمل آنها را شيرين مي‌نمايد. زنداني، به اميد آزادي، دوره محكوميت خويش را مي‌گذراند. اين اميد آزادي است كه او را پيش مي‌برد و به فرداهايش معنا مي‌بخشد. زيرا در يكي از همين فرداها او نيز آزاديش را دوباره بدست خواهد آمد.

بيمار به اميد بهبودي، دوره بيماري را سپري مي‌كند و معالجات سخت را بر خود هموار مي‌سازد و شبهاي طولاني را با درد مي‌گذراند و تلخي داروها را تحمل مي‌كند و اگر اطمينان مطلق داشت كه علاجي براي او نيست و يا اگر مي‌دانست شفاي او غيرممكن است به هيچ يك از معالجات تن در نمي‌داد و هرگز قادر به تحمل وضعيت خويش نمي‌بود.

خلاصه اينكه هركس به اميدي ادامه مي‌دهد و پيش مي‌رود، اگر اميد به آينده بهتر نباشد و دورنماي زيباتري در پيش انسان گسترده نشده باشد هر انساني متوقف مي‌شود و مي‌ايستد.

حذف اميد در حقيقت، حذف توانايي و فلج كردن نيروي هر انسان تلاشگر است.

شما نيز حتماً بارها شنيده‌ايد كه: «انسان به اميد زنده است»

 

ب: اميد، بستر انتظار

تا اينجا روشن شد كه انسانها در زندگي خويش در پي بهانه‌هايي هستند و اين بهانه‌ها همان آرزوهاست كه گاه كوچك است و گاه بزرگ، گاه كودكانه است و گاه ارزشمند. گاه تحقق‌پذير است و گاه تحقق ناپذير.

و با مطالعه در احوال بشر به اين نتيجه مي‌رسيم كه اميد در امتداد آرزوهاي ممكن بشري پديد مي‌آيد و به خواسته‌هاي معقول آنها نيرو مي‌بخشد و سبب تلاش و كوشش و مبارزه و پيش‌روي مي‌شود و در انتها فهميديم كه اميد مسبب اصلي ادامه زندگي است.

اميد، چشم انداز روشني را در برابر ما ترسيم مي‌كند و ما را به سوي آن مي‌راند. اين كشش به سوي آن آينده مطلوب كه پيش رويمان قرار دارد ما را به تلاش و صبر وادار مي‌كند.

تلاش براي رفع موانع موجود و صبر براي تحمل سختي‌هاي راه، به منظور جلو رفتن و نزديك شدن به هدف. اين تلاش و صبر ميهمان چشم براهي ما براي تحقق آرزوهاست.

سر از دريچه صبح اميد كردن برون

كسي كه دامن شبهاي انتظار گرفت

ما انتظار مي‌كشيم تا اميدمان ثمر بدهد و به نتيجه برسد. نهال اميدمان را با انتظار آبياري مي‌كنيم تا ميوه و نتيجه اين انتظار، تحقق خواسته و هدف مطلوبمان باشد. انتظار قدمي ديگر است از جانب ما به سوي خواسته‌هاي ممكن و هدفهاي مطلوب زندگي، خواه اين هدفها بي‌ارزش باشد خواه متعالي.

كوهنوردي را در نظر بگيريد كه ستيغ قله‌اي را براي فتح و صعود برگزيده است و بسوي آن در حركت است. قله، هدف و آرزوي اوست كه به آن وابسته و اميدوار شده است و اين اميد سبب تلاش و اقدام و خلاصه محرك اصلي اوست. انتظار رسيدن به قله سبب مي‌شود تا او قدمي ديگر بردارد و ميخي بكوبد و هربار سر را به سوي قله بلند و به فاصله كمتر شده خود و قله بنگرد تا بالاخره اميد او نتيجه داده، انتظارش به پايان برسد و قله را فتح كند.

انتظار است كه سبب مي‌شود نيروهاي خاموش آدمي روشن شود، جهت بگيرد و با تلاش و همت نتيجه‌اي عظيم به بار آورد هرچه آرزويي مطلوب‌تر باشد و هرچه هدفي دوست داشتني‌تر باشد انتظارش سخت‌تر و تلاش براي آن شيرين‌تر خواهد بود. انتظار عاملي است كه صبر و تلاش را به دنبال مي‌آورد و رسيدن به مطلوب را ممكن مي‌سازد. هرچه هدف نزديك شود و صبر براي آن مشكل‌تر و تلاش براي آن بيشتر و جدي‌تر خواهد بود1.

 

رابطه انتظار و آمادگي

انتظار بايد همراه آمادگي باشد، چنانكه ديده‌بان دشمن را مي‌پايد، منتظر بايد مواظب و مراقب تمام جوانب امور زندگي خويش و فراهم نمودن زمينه ظهور باشد.

اين چيزي است كه تشيع به ما آموخته كه بايد در مقام درگيري خودت را در يك مرحله معين آماده كني2 چه در رابطه با فسادهاي فكري3 و چه در قدرت روحي و چه در طرح عملي و سازماندهي و چه در برنامه عملي، در رابطه با عمل اين انتظار تشيع است. چون انتظار يك عم است كه در روايت داريم: » افضل اعمال امتي، انتظار الفرج « برترين اعمال نزد ، من انتظار فرج است.

اين آمادگي فكري با بينات4 شروع مي‌شود، اين بينات همان دگرگوني تلقي انسان از خودش مي‌باشد. انسان بايد به مرحله اي برسد كه به آنچه دارد دلخوش نباشد او در انتظار چيزي است كه مي‌تواند باشد و بايد باشد.

مؤمن منتظر، شايد به خاطر شرايطي ساكت باشد اما ساكن نيست. بنابراين تقيه در شرايط خاصش در استراتژي منتظر جايگاهي مي‌تواند داشته باشد. چرا كه تقيه سكون نيست بلكه حركتي دقيق و ظريف است بخاطر شرايط گوناگون زمينه سازي قيام.

اين امر مسلم است كه پويايي و معنويت تشيع مزاحم دنياي مستكبران و زورگويان است و آنان روشهاي گوناگوني را براي نابودي ما بكار گرفته و خواهند گرفت. لذا اسلام و خصوصاً تشيع كه بر پايه عدالت اجتماعي و عدل و داد استوار است ناگزير از درگيري با تفكر استكباري مي‌باشد. چرا كه خداوند به مسلمانان اجازه نداده سلطه مستكبران غيرمسلمان را بپذيرد1 و هدف از ارسال اين نامه را اجتناب از طاغوت2 و شرايط ايمان را كفر به طاغوت3 بيان نموده است. 

پس چگونه منتظر مؤمن مي‌تواند در مقابل وحشي‌گري‌هاي استكبار سكوت نمايد و حركتي نكنند و آمادگي لازم را جهت قيام براي از بين بردن اين تفكر تحصيل ننمايند.

لذا براي پيروزي بر تفكر استكباري بايد در ميان ابرقدرتها و مستكبران و طاغوت‌ها نفوذ كرد و آنها را از دورن به چالش كشيد كه اين خود جايگاه تقيه‌ را در استراتژي منتظر شيعه نمايان مي‌كند. مادام كه دشمن خدا در داخل گرفتار نشود در خارج امتيازي به مؤمنان نخواهد داد و ميدان را ترك نخواهد كرد و مذاكره هنگامي امتياز آفرين است كه منتظر گلوي طاغوت را فشرده باشد و اگر نه او جز منافع استكباري خويش ديدگاهي ندارد و براحتي تسليم عدل نخواهد شد. چنانكه هيچ طاغوتي در طول تاريخ تسليم عدل نگرديده است.

لذا منتظر بايد خود واكسينه باشد و با ذكر اطاعت و تقوي و ارتباط و پيوند با خدا و نيايش و قيام شب و قرائت قرآن ظرفيت و وسعت صدر خويش را افزايش دهد و در مقابل جلوه‌هاي دنيا و وسوسه‌هاي شيطان و نفس مقابله نمايد و با مطالعه و شناخت نظم و زيبايي جهان و قدرت لايزال الهي و تاريخ امم و شناخت عوامل صعود و سقوط تمدن‌ها، بينش لازم را بدست آورد تا بتواند به شهادت پاسخ گويد و در برابر بدعت‌ها مقاومت كند و بدعت‌گذاران را رسوا نمايد.

در مرحله آمادگي، سازماندهي و مديريت تحت ولايت الهي (ولايت فقيه) امري ضروري و كارساز است زيرا مولا علي (ع) مي‌فرمايد: » انه لابد للناس من امير مبر او فاجر1 « (هر جامعه رهبري و حكومت مي‌خواهد چه خوب باشد چه بد)

از ديگاه تشيع ولايت الهي در زمان غيبت در وجه فقيه جامع‌الشرايط تجلي مي‌نمايد كه نصوص معتبر دارد و مخالفين فقيه بايد بدانند كه هيچ مكتبي بدون فقيه و هيچ ايدئولوژي بدون ايدئولوگ ادامه نمي‌يابد، لذا تاريخ فقاهت شيعه تاريخ مكتب و مذهب است.

و اين سخن گروه‌هاي ديگر در شرايط فعلي بهتر مي‌توانند جامعه را به جامعه الهي امام زمان (عج) نزديك كنند (به سعادت برسانند) يك شعار بي‌پايه و اساس است. ولي اين حرف كه همين مسئولان مي‌توانند و بايد بتوانند بهتر از اين برنامه‌ريزي و كار كنند يك مطلوب است.

سؤال اين است كه تكليف منتظر واقعي در شرايط فعلي چيست؟ در برابر كمبودها و نارسائي‌ها چه بايد بكنيد؟ تضعيف حاكميت ولايت فقيه؟ توجيه حاكميت ولايت فقيه يا اينكه به تكميل نواقص و ياري حاكميت ولايت فقيه برخيزد؟

حقيقت اين است كه تضعيف خيانت است و توجيه حماقت و تكميل، رسالت منتظر واقعي است2.

 

 

 

انتظار چرا؟

ظهر الفساد في‌البر و البهر بما كسبت ايدي الناس (روم‌ ـ بم)

 

گفتي كه فساد، بحر و بر را بگرفت

هرچيز كه بود ـ خشك‌تر ـ را بگرفت

اينك برسان ظهور مهدي يا رب

بينم كه خيرها، بشر را بگرفت

مي‌گويند: انسان تكامل يافته، و جامعه پيشرفت كرده است.

مي‌گويند: جامعه بشري ديگر احتياجي به مدير و راهبر ندارد.

مي‌گويند: در اين زمان ديگر سرپرستي از طرف خدا معنا ندارد.

مي‌گويند: زماني كه بشريت طفلي بود، احتياج به ولي داشت، اما اينك رشد يافته و ولي لازم ندارد.

اينك، بياييم دوران كودكي بشر را با دوران بلوغش ـ كه امروز است ـ مقايسه كنيم. جامعه بشر را در دوران كودكي، با شمشير و خنجر و مانند آن بي‌گناهان را مي‌كشد، اينك در زمان بلوغش با مسلسل و بمب و سلاح‌هاي كشتار جمعي و بيولوژيك و شيميايي مي‌كشد، به گونه‌اي كه گاهي با انفجار يك بمب هزاران زن و كودك بي‌پناه و بي‌گناه كشته مي‌شوند.

در زمان كودكي دشمنش را با زهر مسموم مي‌كرد، اينك در زمان بلوغش، جوانان جامعه را با مواد مخدر خاموش مي‌سازد.

در زمان كودكي، ناگزير بود براي ديدن حرام و فعل حرام ديگران را به محلهاي خاصي ببرد. اما اكنون در زمان بلوغش با استفاده از رسانه‌هاي گروهي، حرام را به خانه‌ها مي‌آورد.

در زمان كودكي، در و پنجره‌‌اي را مي‌شكست و مي‌دزديد. اينك در زمان بلوغش بدون شكستن در و پنجره با بكارگيري علم و تكنولوژيش با اينترنت دزدي مي‌كند.

نيرنگهاي زمان كودكي صدها و حداكثر هزارها مورد را در برمي‌گرفت.

اينك با استفاده از ابزار ارتباطي جديد، ميليونها بلكه ميلياردها انسان را پوشش مي‌دهد. در زمان كودكي، فساد و بزهكاري را در خفا مرتكب مي‌شد، اينك در زمان بلوغش آزادانه و بدون شرم مرتكب مي‌شود.

و

در مقايسه طفوليت و بلوغ بشريت، در مي‌يابيم كه اين تحول، پيشرفت انسان در انسانيت نيست. بلكه فقط مدرن شدن ابزارهاست. لذا، به هر دليلي كه ديروز احتياج به هدايت كننده و ولي داشت، امروز احتياجش بسي بيشتر است، زيرا ابزارش مدرن‌تر، سريع‌تر، فريبنده‌تر، مخرب‌تر، فراگيرتر و قادرتر است.

امروز كل بشريت در معرض نابودي است. نه فقط نابودي جسماني، بلكه نابودي معنوي كه به مراتب از اولي دردناك‌تر و مصيبت‌بارتر است، نه تنها انسان خود را نيافته، بلكه اساساً تبديل به ماشيني شده كه سوخت گيري مي‌كند و راه مي‌پيمايد و از رده خارج مي‌شود.

آن انساني حقيقتاً رسد يافته كه با مطالعه تاريخ بشريت ، عبرت مي‌گيرد كه انسان هيچگاه بدون كمك و هدايت خداوند نجات نخواهد يافت.

جامعه انساني، مجموعه‌اي است از «صفرها» كه هيچگاه از جمع آنها عددي به دست نمي‌آيد، هرچند كه شمار صفرها زياد باشد. بلكه زماني اين جامعه به عددي تبديل مي‌شود كه عددي مثلاً عدد «يك» از دنياي اعداد گام به شهر «صفر» ها بنهد و آنها را به مقام عددي برساند.

اكنون اگر صفرها ، عدد را به كناري بزنند، و به كثرت جمعيت خود بنازند و بخواهند با استناد به آن كثرت خود را عددي بدانند چه مي‌شود؟ اينست حال انسانهايي كه بدون رهبر الهي بخواهند زندگي كنند.

اين است حال بشر خيره‌سر و مستكبر، در ديروز و امروز و خدا كند كه فردا چنين نباشد. اين‌گونه برخوردها با محبت‌هاي الهي پيشين، آخرين محبت حق را ـ به امر الهي ـ به پرده غيبت بكشانيد، غيبتي كه جهان صاحب‌دلان همواره از آن در تب و تاب است. اما صاحب‌دلان، همواره‌‌ كم‌اند و اكثريت را، همان افراد سركش و مغرور تشكيل مي‌دهند.

ـ چرا حقيقتاً از غم هجران و غيبت آخرين هدايتگر و بازمانده رحمت خدا نمي‌سوزيم؟

ـ چرا با تمام وجود، ظهورش را در يادها زنده نمي‌كنيم؟

ـ چرا با شور و انگيزه او را نمي‌شناسيم و يادش را نمي‌طلبيم؟

نكند ما هم در فريب اين دنياي رنگارنگ پر نيرنگ، غرق شده و فراموش كرده‌ايم كه در اين دنيا چه كاره‌ايم و براي چه آمده‌ايم؟

حتي اگر هنوز هم هوشياريم و مقصد را گم نكرده‌ايم، نكند شركت گهگاه در مجالسي كه به نام ايشان برپا مي‌شود ما را به اشباع كاذب كشانده است.

و حلاوت نوشيدن چشمه آب حيات را فراموش كرده‌ايم.

بياييم و حال فقر خود را بيابيم.

بياييم و نياز خود به محبت بر حق الهي را باور كنيم.

بياييم و ملتمسانه بازگشت آخرين سفير هدايت و نور را از درگاه قادر مطلق طلب كنيم، كه جز با ظهور ايشان بشريت به بلوغ خود نخواهد رسيد1.

انتظار عبادت برتر

افضل العباده انتظار الفرج

برترين عبادت، انتظار فرج است.

منتظر، ياوري است كه به ياري امام خويش شتافته و بضاعت ناچيز خود را به پاي امامش ريخته است.

منتظر، ياوري است كه از آنچه دارد دريغ ندارد و به دست و دل و زبان، كمر به خدمت مولايش بسته است.

منتظر، ياوري است كه بار وظيفه را بر دوش خويش احساس مي‌كند و به دنبال راهي تا اداي حق كند.

و بالاخره منتظر ياوري است صادق كه هماره در پي نشاني است تا به آن شناخته شود و به وسيله آن به امامش منتسب گردد. و چيست اين نشان به جز انتظار كه آنچه وظيفه شيعه و وظيفه ياور امام است را در خود نهفته دارد.

امام صادق (ع) مي‌فرمايند: «هركسي دوست دارد از ياوران حضرت قائم باشد بايستي انتظار او را داشته باشد و به نيكويي و پرهيزگاري رفتار نمايد، پس اگر به اين حال پيش از قيام او از دنيا برود پاداش ياوران مهدي را خواهد گرفت. بنابراين بكوشيد و جديت كنيد و چشم به راه باشيد كه گوارايتان باد.»

شيعه امام غايب (ع) چشم براه عزيزي است در سفر. سروري با عظمت، رهبري با كرامت، ميهماني كه عزم اقامتش روشني ديده و شادي ايام را به ارمغان مي‌آورد. آيا براي رسيدن ميهمان مقدماتي لازم نيست؟

آيا پذيرايي از بزرگترين وجود عالم امكان آمادگي نمي‌خواهد؟

براي ورود ميهمان چه مي‌كنند؟ آنچه فراهم مي‌آورند چيست؟

آيا گرد غفلت را زدوده‌ايد؟ آيا خانه‌هايتان پاكيزه است؟!

آيا چراغي افروخته‌ايد؟ دلهايتان روشن است؟!

آيا آنچه را دوست دارد مهيا كرده‌ايد؟

خود را به مانند او آراسته‌ايد؟! لباس منتظران به تن داريد؟!

آيا ميهمانتان را مي‌شناسيد؟ به يادش هستيد؟ براي رسيدنش دعا مي‌كنيد؟!

هيچ نشاني از او در خود داريد؟ آيا انتظار در شما پديدار است؟!

آيا مشابهتي بين شما و او و ياران او ديده مي‌شود؟!

كه اگر چنين است پذيرايي امام، گوارايتان باد.

امام صادق (ع) مي‌فرمايند: «كساني كه در انتظار دولت قائم درگذرند چون آنانند كه در خدمت قائم باشند بلكه چون آنانند كه در ركاب مهدي شمشير زده باشند به خدا سوگند اينان چون آن كسانند كه در خدمت پيامبر به شهادت رسيده باشند1

ميزبان حقيقي امام همچون تربيت شدگان حضرتش لياقت خود را نشان داده و شايستگي ياوري در ظاهرشان پديدار است.

امام سجاد (ع) مي‌فرمايند: «آنان كه در غيبت مهدي (ع) به پيشوايي او معترف و ديده براه ظهورش مي‌باشند. از تمامي مردم زمانها والاترند. خداي، ايشان را آن چنان خرد و انديشه و آگاهي بخشيده كه نهاني مهدي به نزدشان، همتاي پيدايي او مي‌باشد. اينان همانند رزمندگان ركاب پيامبر خدايند، اينان مؤمنان به ويژه شيعيان راست كردار ما هستند. آنانند كه به نهان و عيان، مردم را بسوي دين خداي بزرگ مي‌خوانند1

منتظر، در انتظار رهبري است دادگر، نيكوكار، عدالت‌ گستر، مهربان، بخشنده و بزرگوار و پس چگونه مي‌تواند خود، طالب رفتارهاي زشت و ناپسند انساني باشد؟ منتظر مي‌داند امامش بساط ظلم را بر هم مي‌ريزد. پس كدام خردمند منتظري است كه ظلم پرست و ستم پيشه باشد؟ منتظر مي‌داند امامش به آنچه خير است عمل خواهد كرد و از آنچه شر است بيزاري مي‌جويد، پس چگونه اين همه را دانسته اما به زشتي ادامه خواهد داد و زشت كردار خواهد شد؟!

منتظر، ياوري است كه به دل بيعت كرده و عهد بسته و به پيمانش وفادار است و انتظار نشان ايستادگي اوست. اگر دستها لياقت فشردن دست امام و تجديد بيعت با او را ندارند، انديشه‌ها را كه مي‌توان بسوي او سوق داد و خاطره بيعت با او را كه مي‌توان ترسيم نمود؟ اگر چشم را تاب ديدن نگاه او نيست دل را كه مي‌تواند به يادش زنده داشت و روشن نمود؟

امام علي (ع) مي‌فرمايد: « ياران مهدي با او بيعت مي‌كنند كه هرگز دزدي نكنند، زنا نكنند، مسلماناني را دشنام ندهند، خون كسي را به ناحق نريزيد، به آبروي كسي لطمه نزنند، به خانه كسي هجوم نبرند، كسي را به ناحق نزنند، طلا و نقره و گندم و جو ذخيره نكنند 3»

و آيا ما منتظران به عهد خويش وفادار مانده‌ايم و بيعت خود را نگه داشته‌ايم؟! نه، اگر چنين بود هرگز نمي‌شنيديم:

حضرت حجت در نامه‌اي به شيخ مفيد مي‌فرمايند: «اگر پيروان ما كه خداوند توفيق طاعتشان دهد دلهايشان در وفاي به عهد و پيماني كه با ما دارند همدل مي‌شدند از ديدار مبارك ما محروم نمي‌شدند و سعادت ديدار ما را زودتر مي‌يافتند، ديداري راستين و از روي معرفت، نسبت به ما، ما را از آنان جز اخبار ناگوار و ناخوشايند كه از كارهايشان به ما مي‌رسد چيزي باز نمي‌دارد. خداوند يار و ياور ماست و ما را كفايت كرده و وكيل نيكويي است و درود او بر آقاي بشارت دهنده و بيم دهندة ما، محمد و خاندان پاك او باد.1»

آري انتظار، نشانه‌اي است آراسته كه بدان خود را مي‌آرايند و غم دوري را التيام مي‌بخشند.

و انتظار گزارشي است از وفاي به عهد و سرشار بودن از ياد محبوب، انتظار يعني عمل به آنچه نيكي است و پرهيز از آنچه بدي است.

امام صادق (ع) مي‌فرمايند: «پرهيزگاران كه به امام غائب مي‌گروند نماز به پاي مي‌دارند ، از دارايي خود مي‌بخشند. به قرآن و كتابهاي آسماني پيش ايمان آورده و به جهان ابدي يقين دارند2».

فرمانبردار، اخلاص كيش، نيكوكار، عزتمند، قناعت پيشه، دين ياور، ستمديده، بردبار، پاك‌زاد،          نيك سرشت، پاكدل و خوش قلب3، كه دلهايي سخت‌تر از پولاد دارند و اگر بر كوهساري آهنين بگذرند از هم مي‌پاشد4، همچون مشك همواره خوشبويند و همچون ماه تابان پيوسته فروزان5. از سر نيزه، تيزترند و از شير بيشه، دليرتر6. آري آنان پارسايان شب و شير مردان روزند7.

هركس بخواهد كه به هنگام رستاخيز حضرت مهدي از ياوران او باشد به خصايصي كه در مقدمه كتاب كمال الدين آمده، خود را بيارايد و در ايام غيبت به آداب و عقايد ديني خويش تمسك جويد و نگذارد شيطان در او شك و ترديد راه دهد1. شناخت و معرفت خويش را راست و درست گرداند؛ ايمان و يقين خويش را بيفزايد و تسليم خاندان پيامبر بشود. به حدي كه در دلش چيزي نيابد كه او را از فرمان آنها باز دارد2

منتظر، شيعه‌اي است كه امامش را دوست دارد و به او مي‌انديشد و در تلاش براي ياري اوست و در صبر براي رسيدن ظهورش.

غربت امامش را مي‌شناسد و تنهايي امامش را مي‌بيند3.

غم او را مي‌بيند و نداي اضطرارش را چنين مي‌شنود:

امن يجيب المضطر اذا دعا و يكشف السوء4.

و محبت او را نسبت به خود و ديگر شيعيان احساس مي‌كند5.

 

شيعه و انتظار

شيعه، اين گروه پيرو، در انتظار حكومتي است كه در آن فردها زنده شود و نور ايمان و فروغ عدل و فضيلت، بر پهنه گيتي گسترده شود و طومار سياهي و تباهي در هم پيچيده شده، حكومتي جهاني توسط راهبري الهي كه ميراث بر مرسلين است، براي نشر آيين حق كه همان اسلام است تشكيل گردد. به همين جهت، از ابتداي پيدايش تشيع، يعني همان دوران حيات پيامبر گرامي (ص) كه به طرفداري از علي (ع) به وجود آمد. در سامان بخشيدن به چنين حكومتي، شيعه به حركت در آمده و در رهگذر تكامل خويش در انتظار آن حكومت بوده است، علي (ع) و يارانش در شرايط زماني و مكاني آن روز، كه خفقان بر سراسر كشورهاي اسلامي حاكم بود و خلافت و جانشيني پيامبر (ص) از مسير اصلي و اسلامي خود منحرف شده بود، به عنوان اعتراض برخلافت نا حقي كه فقط براساس اميال و آرزوهاي گروهي خيانتگر پي‌ريزي شده بود، آمادگي خود را در تشكيل اين حكومت به گونه‌اي مختلفي اعلام كردند. خطابه‌هاي آتشين حضرت علي (ع) در معرفي شخصيت علمي و سياسي و معنوي خود و ناروا بودن حكومت كساني كه جامه خلافت را به يغما برده بودند و بر تنشان بي‌قواره مي‌نمود، فرمود:

«آگاه باشيد، سوگند به خدا كه او خلافت اسلامي را مانند پيراهن به بر تن كرد، در حالي كه مي‌دانست من (براي خلافت) مانند قطب وسط آسيا هستم. علوم و معارف از سرچشمه فيض من مانند سيلاب روان است و هيچ پرواز كننده‌اي در فضاي علم و دانش و حكمت به اوج رفعت و بلندي مقام من نخواهد رسيد1.

و آنگاه در نشان دادن بي‌لياقتي كساني كه مسئولان اصلي سقوط و انحطاط مسلمانان بودند، سخن را چنان ادامه مي‌دهد كه بينش هر انساني را نسبت به موقعيت زماني آن حضرت روشن مي‌سازد، كه آن رهبر بزرگ با چه خفقاني روبه رو بوده و با اين شرايط خطرناك چگونه اعتراض خويش را آشكار ساخته و آنگاه با چه مشقتي در بيداري اذهان مردم سكوت كرده و در زمان سكوت خود چگونه صبر كرده است. آن حضرت مي‌فرمايد:

«صبر و شكيبايي را خردمندي دانستم. بنابراين صبر كردم، همانند كسي كه چشمانش را خاشاك و غبار و راه گلويش را استخوان گرفته باشد و ميراث خود را به تاراج رفته مي‌ديدم2

ديگر سخنان حضرت علي (ع) در موارد ديگر: همچون خروشيدن او عليه حاكمان ستم پيشه و جنايتكار و نويد براي انجام حكومت عدل، و همچنين برخورد ساخته شدگان مكتبش، يعني پيروان راستين او كه براي نابودي بي‌عدالتي قيام كردند، همچون سلمان بزرگ، ابوذر راست گفتار، عمار و مقداد كه در برابر غاصبان حق علي (ع) ايستادگي كردند و شلاق خورده و يا تبعيد شدند، فقط به عنوان اعتراض بر غارتگران عدل و داد بود. (صص 40 تا 42) 

 

فرياد فاطمه (س)

حضرت فاطمه (س) در تحقق بخشيدن حكومت عدالت عليه قدرت غاصبان و ستمگران حق به جانب كه اجتماع را در حيرت قرار داده بودند فرياد برمي‌آورد و دستگاه حاكم را استيضاح مي‌كند.

استدلال و منطق زهرا (س) چنان محكم بود كه هنوز گوش ستمگران را مي‌خراشد و با خروش خود به انسانهاي غاصب و نالايق اعلام خطر مي‌كند و آنها را رسوا مي‌سازد.

او براي اعتراض به مسجد رفت تا حقيقت را به گوش مردان و زنان اسلام برساند.

زهرا (س) كه عدالت را براساس پايداري در نظام اجتماعي و يگانه ضامن امنيت مردم مي‌داند. مهمترين عامل بقاي امتها را تنها در قانونگذاري عادلانه مي‌بيند كه ثروتمند و فقير، قدرتمند وضعيف در برابر آن مساوي باشند و در مكتب او ايمان به حضرت پروردگار متعال است كه گرامي‌ترين مردم را نشانه مي‌گذارد.

فاطمه (س) با اينكه مي‌داند ديوار ستمگري بلند است و صداي مظلوم از اين طرف ديوار به طرف ديگر آن نمي‌رسد، باز هم براي تحقق عدالت و حكومت عدالت‌پرور فرياد بر مي‌آورد و سخن خود را به اميد پيروزي حق و شكست باطل بيان مي‌كند تا مگر درسي باشد براي نااميدها و بشارتي براي كساني كه در انتظار عدالت به سر مي‌برند.

مكتب زهرا (س) اميد آفرين است و دست رد بر يأس مي‌زند و پيروان خود را به حكومت عدالت اميدوار مي‌كند.

منتظران مؤمن را در طول تاريخ به قيام فراخواند1.

 

حضور شيعه در صحنه

پس نبايد مايه تعجب شود اگر ببينيم كه شيعه، در روزگار ظهور، حضور فعالتري دارد، و در صحنه‌هاي مبارزات بزرگ، نقشي عميق‌تر و جدي‌تر ايفا مي‌كند. شيعه‌اي كه به اصل وصايت الهي‌ ـ كه در همه پيامبران بوده است ـ اعتقاد دارد؛ شيعه‌اي كه از زمان حيات پيامبر و پس از پيامبر آيات قرآن دستورات مؤكد پيامبر (ص) دنبال علي بوده است و سپس در خط امامت حركت كرده است؛ شيعه‌اي كه همه جا محروميت ديده و بلا كشيده و زندان رفته و شكنجه شده و شهيد داده است؛ شيعه‌اي كه در طول قرن‌ها و سده‌ها همواره در برابر ستمكاران ايستاده و سازش نكرده است؛ شيعه‌اي كه در سينه‌اش سقيفه بني ساعده خرد شده و در ريگزار داغ ربذه به جان آمده و در نبرد جمل و صفين و نهروان حضور يافته و خون داغش در مرج عذرا بر زمين ريخته و از ساباط مداين گذشته و در صحراي تفتيده طف عاشورا حاضر بوده و شب يازدهم عاشورا را گذرانده است؛ شيعه‌اي كه در كناسه كوفه به دار آويخته شده و سپس پيكرش سوخته و خاكسترش بر باد داده شده است؛ شيعه‌اي كه قتلها و زندانيهاي امويان را تحمل كرده است؛ شيعه اي كه در كنار جسر بغداد پيكر مسموم پيشواي زنداني خود را نگريسته است؛ شيعه اي كه زندانهاي عباسيان را آكنده داشته است؛ شيعه اي كه همه سرزمينهاي اسلام ـ از مكه تا بلخ ـ همه جا را با خون خود رنگين ساخته است و هميشه فرياد او دعوت به حكومت معصوم و مدعاي او مبارزه با ظلم و بيدادگري بوده است؛ شيعه‌اي كه بيش از هزار سال است كه از جان و دل و با خون و قيام،                         مهدي آل محمد (ص) را طلب كرده است؛ اين شيعه اگر در صحنه‌هاي انقلاب بزرگ، حضوري فعال داشته باشد، جاي هيچ تعجبي نيست. و اين شيعه ـ پس از اين همه فداكاري و پايداري ـ اگر حاكم و وارث سراسر زمين بشود، نيز، جاي بي توقعي ديگران نخواهد بود، شيعه‌اي كه پيرو متعهد خون آشناي خط نبوت است، از آدم تا خاتم، و خط وصايت، از علي تا مهدي

هنگامي كه قائم قيام كند، خداوند شيعيان را، از همه شهرها، نزد او گرد مي‌آورد1.

هنگامي كه قائم قيام كند، خداوند هر عيب و نقصي را از شيطان برطرف مي‌كند، و دلهاي آنان را چنان پاره‌هاي پولاد مي‌گرداند. قدرت هر مرد از آنان را، به اندازه قدرت چهل مرد قرار مي‌دهد. و آنگاه آنان حاكمان و فرمانروايان زمين خواهند بود و سران بزرگوار جهان2.

و اين بيانات، همه، مي‌تواند تأكيد بر اين امر باشد كه شيعه بايد همواره حضور اعتقادي و اجتماعي خويش را، و تشكيلات سياسي و نظامي ـ يعني در واقع، «حضور شيعي» خويش را ـ در صحنه تاريخ نگاه دارد تا سرانجام به هنگام ظهور، در محل خود و در جريان اصلي و به حق خود، قرار گيرد3.

 

آينده جهان در پرتو اسلام

لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط.

«همانا پيام آوران خود را با دلايل آشكار فرستاديم و همراه آنان كتاب و ميزان را فرود آورديم تا اينكه مردم را به راستي و عدالت به پا خيزند».

براساس نص قرآن كريم و مستندات اصيل اسلامي كه از پيامبر گرامي اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) بر مسلمانان، خصوصاً شيعيان رسيده، عدالت جهاني و انصاف عمومي بر مبناي اصول و تعاليم اسلامي بر روي كره زمين تشكيل مي‌گردد. و انساني الهي كه دوازدهمين جانشين حضرت رسول اكرم (ص) است رهبري اين حكومت عدل را به عهده مي‌گيرد و بر تيره روزي‌ها و تبهكاري‌ها و مفاسد اخلاقي و اجتماعي پايان مي‌بخشد و اساس و بنيان بيدادگري‌ها را در هم مي‌كويد و باطل را ريشه كن كرده و اقامة حق مي نمايد و دوستان خدا را عزت مي‌بخشد و دشمنان خدا را بر خاك ذلت و خواري مي‌نشاند و در سايه دادگري همگاني او، مردم، به سعادت و رستگاري مي‌رسند. اين بشارتي است كه در تورات و انجيل نيز داده شده است و پيامبر اسلام (ص) فرموده‌اند:

«هنگامه رستاخيز به پا نمي‌شود تا اينكه مردي از فرزندان من كه همنام من است مالك زمين و زمين را بعد از آنكه از ستم و جور پر شود، مملو و سرشار از عدالت و برابري خواهد كرد1

و هم اوست كه آماده نابودكردن ستمگران و در انتظار اصلاح جهان و احياي قوانين قرآن و اميدوار براي ريشه كن كردن ظلم و جور است.

امت اسلامي در انتظار چنين روزي به سر مي‌برند كه برابري و برادري بر سراسر گيتي حكمفرما شود، و اگر چند صباحي جغد شوم ستم و بيدادگري بر ويرانه‌هاي زمين صدايش بلند است و ظلم بر عدالت و نورانيت سلطه دارد و باطل بر حق استيلا پيدا كرده سرانجام جهان از آن متقين و پرواپيشگان است2.

همين انتظار است كه عاليترين انگيزه سوق بشر به راه كمال و جمال و رشد و تعالي است و در پايه‌گذاري حكومت قرآن، كه در آن انسان الهي فرمان مي‌دهد، اثري بس عظيم دارد و مي‌تواند وسيله سعادت يك امت قويم و استوار باشد و بالاخره با داشتن اين انديشه بلند، انتظار اين است كه خود را براي مبارزه با ستمگران و غاصبان حقوق بشر مهيا مي‌سازند و در برابرشان صفوفي تشكيل مي‌دهند، كه ايمان و عشق به خداوند بزرگ از عمق جانشان تراوش مي‌كند و در راه رسيدن به هدف خود تا آخرين لحظه حيات بر جاي نمي‌نشيند تا اينكه جان خصم را از حلقوم بيرون كشند و محبوب خداي خويش گردند1.

  منابع و مأخذ :

 

1ـ انتظارات امام زمان (عج) ـ شمس‌الدين سيد مهدوي ـ شفق ـ قم ـ 1380

2ـ خورشيد مغرب ـ محمد رضا حكيمي ـ دفتر نشر فرهنگ اسلامي ـ 1374

3ـ انتظار مذبه اعتراض ـ دكتر علي شريعتي

4ـ قرآن كريم

5ـ نهج‌البلاغه

6ـ نهج‌الفصاحه ـ ترجمه ابوالقاسم پاينده

7ـ در انتظار ـ زينب صدر ـ مهرآوران ـ تهران ـ 1378

8ـ اصول كافي ـ محمد‌بن يعقوب كليني

9ـ انتظار و انسان معاصر ـ عزيزالله حيدري ـ قم ـ مسجد جمكران ـ 1419

10ـ درس‌نامه انتظار ـ مقاله بلوغ بشريت ـ جمعي از نويسندگان ـ انتشارت نباء ـ تهران ـ 1381

11ـ بحارالانوار ـ محمدباقر مجلسي

12ـ مفاتيح‌الجنان ـ شيخ عباس قمي

13ـ تشيع و انتظار ـ محمد‌تقي خلجي ـ انتشارات ميثم تمار ـ قم ـ 1378

14ـ صبح اميد ـ دانا هاشمي ـ صدر‌الدين

 

 

 



1ـ هاشمي دانا، صدرالدين، صبح اميد، صص 129ـ131

1ـ شمس‌الدين سيد مهدوي، انتظارات امام زمان (عج) ، شفق، قم ج دوم، 1380، ص 23

1ـ حكيمي محمدرضا، خورشيد مغرب، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ نهم، 1374، صص 358ـ 260

2ـ شريعتي علي، انتظار مذهب اعتراض.

3ـ در شوراي عمر، عبدالرحمان‌بن عوف به علي (ع) مي‌گويد: اگر براساس كتاب خدا و سنت پيامبر (ص) و سيره شيخين عمل كني با تو بيعت مي‌كنيم، امام (ع) مي‌فرمايد: «براساس كتاب خدا و سنت پيامبر، بله! اما سيره شيخين نه! و آنها كه جواب امام (ع) را از قبل مي‌دانستند به تعبير ابوسفيان توپ خلافت را به دامن عثمان انداختند.

1ـ ابوالقاسم پاينده، نهج‌الفصاحه

2ـ قرآن كريم: ارضتم بالحيوه الدنيا؟ توبه، آيه 38

1ـ حيدري عزيزالله انتظار و انسان معاصر، قم، مسجد جمكران، 1419هـ ، صص 32ـ 36

2ـ درانتظار، زينب صدر، مهرآورن، تهران، 1378

1ـ صدر زينب، در انتظار، مهرآوران، تهران، 1378، صص 10ـ 12

2ـ كليني محمد، اصول كافي، ج 6، ص 47

3ـ منتخب الاثر، ص 499

4ـ قرآن كريم، سوره حديد، آيه 25

1ـ قرآن كريم، سوره نساء، آيه 141

2ـ قرآن كريم، سوره نحل، آيه 36

3ـ قرآن كريم، سوره بقره، آيه 256

1ـ نهج‌البلاغه، خطبه 40

2ـ حيدري عزيزالله، انتظار و انسان معاصر، صص 40 تا 46

1ـ جمعي از نويسندگان درس‌نامه انتظار، مقاله بلوغ بشريت، انتشارات نباء، تهران، 1381

1ـ مجلسي، بحار الانوار، ج 52، ص 126

1 ـ كمال‌الدين، ص 302

3 ـ روزگار رهايي، ج 1، ص 466

1 ـ طبرسي، احتجاج، ص 2

2 ـ تفسير نور الثقلين، ج1، آيات اول سوره بقره

3 ـ كمال‌الدين، باب 43، حديث 19

4 ـ الزام الناصب، ج 1، ص 67

5 ـ كمال‌الدين، باب 24، ج 11

6 ـ بحار‌الانوار، ج 52، باب 27، ج 17

7 ـ منتخب‌الاثر، فصل 9، باب 3

1 ـ كمال‌الدين، مقدمه،

2 ـ كمال‌الدين، باب 26

3 ـ مفاتيح‌الجنان، زيارت حضرت در روز جمعه

4 ـ قرآن كريم، سوره نمل، آيه 62

5 ـ فضلي عبدالهادي، در انتظار يامام (عج) صص 21 تا 25

1 ـ نهج‌البلاغه، خطبه 3

2 ـ نهج‌البلاغه، خطبه 3

1 ـ خلجي محمد تقي، تشيع و انتظار، انتشارات ميثم تمار، قم، 1378، چاپ سوم، صص 40ـ 42

1 ـ «تفسير العياشي»، ج 1، ص 66، «بحار الانوار» ج 52، ص 291

2 ـ «خصال»، «بحار الانوار»، ج 2، ص 317

3 ـ حكيمي محمد رضا، خورشيد مغرب، ص 293

1 ـ منتخب‌الاثر، ص 171

2 ـ قرآن كريم، سوره اعراف، آيه 128

1 ـ قرآن، سوره صف، آيه 4

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 اسفند 1393 ساعت: 17:15 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق امام زمان (عج) و غیبت ایشان

بازديد: 505

مقدمه:

          در طول زندگاني بستر گاهگاه شخصيتهاي خارق العاده، پديد آمده اند. شخصتهايي كه در مدت كوتاهي با تصميمي قاطع و اراده اي استوار،‌مسير زندگي مردم عصر خود را تغيير داده اند. اينان در اندام و گوشت و پوست مانند ساير مردمند، مي خوابند، مي خورند، راه مي روند. تن آنان، همچون تن ديگران است اما روح ايشان از آنان جداست. زندگي شان سرشار از بركت و روشني است و تا ابد نيز بر چهره ي صفحات تاريخ درخشنده اند پيرايش اين افراد استثنايي را بايد به طلوع خورشيد همانند كرد.

          آن ها دنياي تاريك عصر خود را نوراني كرده اند،‌ با گمراهي، تيره رواني جنگيده اند طرحي نو افكنده اند. خلاقيت فكري و وجودي هر يك به درجه اي بوده است كه زندگاني و سنن و اداب و رسومي را كه حاكم بر زندگاني مردم بوده است، تا شعاعي دور دست در هم ريخته، محيطي بهتر و عاليتر به وجود آورده اند.

 

 

تولد امام زمان

          ميلاد مهدي (عج) بي شباهت به ميلاد موسي و ابراهيم خليل نيست. همانگونه كه حمل و ولادت دو پيامبر بزرگ الهي، به دور از چشم فرعونيان و نمروديان، صورت پذيرفت؛ درباره ي امام مهدي (عج) نيز مي توان بر اين باور بود كه تا لحظه ي ميلاد، هيچ اثري از اين رويداد بزرگ تاريخ، مشاهده نشد چرا كه خداوند چنين اراده كرده بود تا زمين بي جهت نماند و زمان بي صاحب او ستمديدگان چشم به راه نجات و آزادي، امام و پيشواي خويش را بشناسند و به ياري وي بشتابند. و بدين سان، بي حاكميت موعود مستضعفان بر مستكبران،‌كه همانا پيروزي حق بر باطل انديشان است، دست يابند.

          امام شناسي و آگاهي از زندگي، آيين، سيرت پاك و خيرگرايانه ي ولي معصوم، زمينه ي ياري و پيروي از وي را فراهم مي سازد. از اين رو، پنهان ماندن نشانه هاي حمل و ولادت امام موعود، به اين معنا نيست كه وجود مبارك او، بر مردمان پوشيده باشد و كسي را امكان دسترسي به ديدار و معرفت و همچنين تبعيّت از آن حضرت نباشد. امام صادق (ع) در اين باره فرموده است:

          «هو حقي المولد و المنشأ، غير خفي في نفسه»

«ميلاد او مخفي و پوشيده است،‌اما خودش مخفي نيست»

          بدين سان، مسأله ناشناخته بودن حضرت مهدي (عج) در كنار مردم، در بازار ما و در ايام حج، امري عجيب و غريب نيست. خواست و اراده ي خداوند، بر اين تعلق گرفته كه تا هنگام ظهور،‌در ميان مردم، ناشناس باقي بماند، چنانكه بر حضرت يوسف گذشت.

          دوازدهمين اختر آسمان ولايت حضرت مهدي (عج) در دوران خلافت عباسي در نيمه ي شعبان سال 255 هجري هنگام طلوع فجر جمعه متولّد شد و جهان را با نور خود روشن نمود. نام او محمد و كنيه اش ابوالقاسم است از آنجا كه حكومتهاي خودكامه آن زمان تولد او را بر خلاف مصالح خود تشخيص داده بودند با مراقبتهاي كامل مواظب بودند كه اين فرزند ديده به جهان نگشايد و اگر هم ديده به جهان گشود او را نابود سازند. از اين جهت او پس از شهادت پدر ارجمندش امام حسن عسگري (ع) كه امامت در وجود آن حضرت مستقر شد به امر خدا غيب انتخاب كرده و جز با نايبان خاص خود با كسي تماس نمي گرفت مگر در موارد استثنايي.

 

آماده سازي شيعه براي غيبت و غيبت صغري

          پس از شهادت امام علي بن موسي الرضا (ع) اندك اندك،‌شيعه به گونه اي پرورش مي يافت كه خود و نسل هاي بعدي را، مهياي غيبت امام معصوم نموده، و هدايت پذيري اش را از قرآن و نايبان امام، فزوني و توسعه بخشد.

          غيبت حضرت مهدي (عج) نخست در زماني كوتاه صورت گرفت، كه از آن به غيبت صغري ياد مي شود. و سپس اين امر، براي زماني بلند مطرح گشت، كه آن را غيبت كبري مي نامند. هر كدام ويژگي هاي خود را دارد و از شيعيان منتظر، شكيبايي،‌بينايي و عمل به تكاليف مسلماني در زندگي فردي و نيز در حوزه ي سياست و فرهنگ و اجتماع را مي طلبد.

 

غيبت صغري

          دوران غيبت صغري از سال وفات يازدهمين پيشواي معصوم، امام حسن عسگري (ع) (260 هجري قمري)، آغاز گشت و نزديك به هفتاد سال (329 هـ.ق) ادامه يافت.

          آن گاه كه امام مهدي (عج) بر پيكر مطّهر پدر بزرگوارش نماز گزارد (هشتم ربيع الاول سال 260 هـ. ق) بي درنگ از ديده ها نهان گشت و ارتباط و ديدار شيعه، جز در هنگام ضرورت و از طريق افراد مورد اعتماد و امين كه آنان را سفيران (نايبان) حضرت مي خواندند- امكان پذير نبود.

          شيوه نايبان در زمان غيبت صغري، بدين گونه كه ايشان، پرسش ها و مسأله هايي كه شيعيان مطرح مي كردند را، خدمت امام زمان (ع) مي بردند و از آن سو علاوه بر پاسخ ها و رهنمود حضرت، توقيعات ايشان را آورده، و بر دوستداران فرو مي خواندند. تعيين و نصب سفيران يا نايبان خاص در عصر غيبت صغري از سوي حضرت مهدي (عج) اظهار و اعلام مي گشت. هر نايب، پيش از رحلت و پايان گرفتن ايام سفارت و نيابت، در حضور شيعيان، به نحوي جانشين يا سفير و نايب بعدي حضرت را، معرفي مي نمود و از آنان مي خواست كه مسائل خود را با او در ميان گزارده و بدين گونه از هدايت امام بهره ور گردند.

          به نظر مي رسد كه غيبت صغري، به منظور آماده سازي شيعه جهت دوران دشوار و دراز غيبت كبري، عنوان شده، تا آنان اندك اندك مهياي حضور در غيبت گشته و مسؤوليت هاي شيعه بودن خويش را به درستي به انجام رسانند. تأملي در رويدادهاي آن عصر و پس از آن، فلسفه و لزوم غيبت صغري را به خوبي مي نماياند.

 

نايبان خاص

          نايبان خاص حضرت مهدي (عج) در سفارت و نيابت هفتاد ساله حضرت به اين ترتيب است:

1-     عثمان بن سعيد

عثمان بن سعيد اسدي عمروي، از بزرگان شيعي و برگزيدگان اصحاب امام هادي (ع) و امام حسن عسگري (ع) بوده كه همواره مورد اعتماد و در خور ستايش خاندان پيامبر قرار گرفته است. شهرت اجتماعي ابوحمزو عثمان بن سعيد (سمّان) از اين روست كه وي به خريد و فروش روغن مي پرداخت و در نگاه همگان يك فرد بازاري تلقي مي شد،‌تا بر مقوله ي نيابت و سفارت از سوي امام عصر،‌پوشش گزارد و غير از شيعيان مورد اعتماد،‌كسي از ارتباط او با حضرت حجت،‌آگاهي نداشته باشد.

 

2- محمدبن عثمان:

          محمد بن عثمان،‌فرزند وارسته ي نايب نخستين امام است كه به فرمان وي عهده دار نيابت گرديد و حدود چهل سال، واسطه خاص حجت خدا و شيعيان قرار گرفت. محمد بن عثمان در شمار جماعتي از برگزيدگان شيعه بود كه به خانه امام عسگري (ع) رفته و امام عصر را زيارت كردند. ابو جعفر محمد بن عثمان،‌نخست وكالت امام مهدي (عج) را داشت، پط از درگذشت پدر سفير و نايب اول- نيابت آن حضرت را يافت، چنان كه شيخ طوسي روايت كرده،‌وي پيوسته مددكار عثمان بن سعيد بوده و با تعيين شدن از سوي امام يازدهم و پدرش، به سفارت حضرت حجت نائل گشت.

 

3- حسين بن روح نوبختي:

          نايب و سفير سوم امام مهدي (عج) حسين بن روح نوبختي است كه در سال 305 هجري پس از درگذشت محمدبن عثمان، به نيابت خاص از سوي امام برگزيده شد.

 

4- علي بن محمد سمري:

          آخرين نايب خاص مهدي (عج) علي بن محمد سمري نام دارد كه در سال 326 هجري به عنوان سفير حضرت منصوب گشت و سه سال در اين مقام باقي ماند.

          با درگذشت وي، غيبت صغري پايان يافت و ديگر كسي به عنوان نايب و واسطه مهدي به مردم معرفي نگشت. در آخرين توضيح حضرت به علي بن محمد سمري آمده بود كه پس از خود، فردي را به نيابت برنگزيند و به همگان برساند كه غيبت كبري آغاز گشته است، و چنان كه شيخ صدوق از توضيح حضرت حجت روايت كرده، درباره ديدار و ارتباط و ادعاي آن از ناحيه فرصت طلبان، چنين فرمود:

«و كساني نزد هواداران من (شيعيان) مي آيند و مدعي رؤيت من مي شوند، ولي آگاه باش، هر كس پيش از قيام سفياني وصيحه ي آسماني ادعاي رؤيت مرا داشته باشد دروغگوي فريبكاري است.

 

تكليف، حضور و غيبت كبري

          تكليف هايي كه متوجه مؤمنان است،‌ حاكي از عنصر ايمان و گرايش باطني آنان به خدا و آخرت مي باشد. از اين رو، هر فرد ايمان آورده چنان كه در قرآن كريم، بارها بدان اشاره شده است- در هر زماني و مكاني،‌ناگزير از شناختن و رعايت تكليف هاي ديني خواهد بود.

          ترديـدي نيـست كه عنصر زمان در چند و چون تكليف هاي ديني، نقش دارد و گاه تعهد فزون تري مي طلبد و در پهنه ي عمل طرح مي شود. زمان غيبت، به دليل فضاي ويژه اي كه دارد؛ از جمله دسترسي نداشتن به معصوم و محروم ماندن از رهبري پيامبر گونه و هدايت گري هاي انسان سازانه، و از طرفي توسعه و تكامل انديشه ها و دانش ها و طبعاً تعبيرها و قرائت هاي متفاوت و گاه متضاد از دين و مقوله هاي ديني، با ديگر زمان ها يكساني ندارد. از اين رو، افزون بر تكليف هاي مأنوس و شناخته شده، مؤمنان منتظر به سبب انتظاري كه مي پرورند و گشايش افق هاي زندگي انسان ها را مي طلبند،‌تكليف هاي ديگري نيز خواهند داشت.

          تكليف هاي عبادي و اخلاقي در عصر غيبت، بيش از گذشته به صورت يك ضرورت در مي آيد مي توان گفت كه منتظران مي بايستي سيماي مؤمنان صدر اسلام را داشته باشند. چرا كه تاريخ درگذر از جاهليت به حيات طيبه است و حركتي از نوع بعثت در حال شكل گيري است و هر آن بيم مي رود كه همراهان سست عنصر،‌ايمان و انتظار شخص را بر باد دهند.

          ابعاد تكليف منتظران امام عصر، گستره ي زندگي انسان را فرا مي گيرد، به گونه اي كه حضور زمان و دستاوردهاي فكري و عملي بر تكليف گرايي آنان تأثير مي گذارد و سبب مي شود تا منتظر مهدي افزون بر تلاش براي تهذيب نفس و آماده سازي روان براي دريافت و تحمل حقيقت و انتقال آن به نسل هاي بعدي، در تجهيز فكري و فرهنگي كوشيده و در حوزه ي دستاوردهاي نوين علم و زندگي،‌به نقد و نظر و انتخاب بنشيند. از اين رو، مي بايست گفت، سيماي منتظران مهدي در خور حركت و دولت آرماني و جهاني آن حضرت مي باشد. به بيان ديگر اينان شخصيت و هويتي بارز يافته اند كه به راستي سزاوار عنوان «وارث» و «امام» در بند كشيده شدگان زمين اند.

 

جمله احوال آن حضرت در زمان غيبت

مكان آن حضرت

          محل غيبت او ابتدا سرداب مقدس است كه از آنجا غيبت فرمود، ولي چنانكه شيخ طوسي فرموده است: سرداب مقدس محل ابتداء غيبت بوده نه اينكه هم اكنون در آن سرداب به سر مي برد، كه عامه عمياء ايراد كرده اند كه چگونه مي شود با اين طول مدت در سرداب زندگي مي كند و اكل و شرب او از كجاست.

          مكان آن حضرت در زمان غيبت صغري در مدينه بوده،‌ در كوه رضوي. در ابتدا خواص از دوستان از مكان او مطلع بودند، سپس احدي بر وي اطلاع نيافت.

حضرت صادق (ع) فرمود:

          «قائم ما را دو غيـبت اسـت يكي كوتاه و ديگري دراز در اول خاصه ي شيعه ي او به مكان او عالمند و در دوم خاصه ي مواليان او هم نمي دانند.»

          و از جاي ديگر نيز استفاده مي شود كه در اطراف مكه نيز منزل دارد. بالاخره در حوالي مكه و مدينه به سر مي برد و از مواضع ديگر نيز استفاده مي شود كه او در هر كجا هست محل او هم مانند خود او از انظار مستور است و اين هم بعدي ندارد كه در كوه هاي مكه و مدينه منزل داشته باشد، اما كسي او را و مكان او را نمي بيند. چنانكه عامه مي گويند: بهشت شداد از انظار مخفي است.

 

نديم و مصاحب او

          ندماي او يكي خضر است. حضرت رضا (ع) فرمود:

«زود است كه خداوند مأنوس كند به او قائم ما را وحشت وي را ببرد به ايمني به او»

          ديگر ملائكه و مؤمنين جن چنانكه حضرت صادق (ع) فرمود:

«و ما بثلثين مٍن وَحشته»  با سي نفر وحشتي نيست.

          وليكن معلوم نيست كه اين اختصاص به غيبت صغري داشته باشد يا هميشه 30 نفر با او هست.

 

اعمال و افعال او

حضرت صادق (ع) فرمود:

          «موسم حج هر ساله حج مي كند، او مردم را مي بيند و مردم او را نمي بينند.»

و نيز فرمود:

          در صاحب اين امر شباهتي است به يوسف (ع) كه او برادران را شناخت و ايشان او را ديده و نشناختند تا هنگامي كه خود را معرفي كرد، چه انكار مي كنند اين خلق ملعون كه شبيه و مانند خوكها هستند اينكه خداوند چنان كند با حجت خود كه با يوسف و برادران او كرد؟

          يا چه انكار مي كنند اين امت متحير سرگردان كه خداوند حجت خود را گاهي مستور كند از ايشان چنانكه يوسف را از يعقوب مستور كرد، با اينكه مسير هيجده روز فاصله بيش نبود؟ و چه انكار مي كنند اين امت كه خداوند به حجت خود چنان كند كه با يوسف كرد؟ پس با ايشان در بازارهايشان رفت و آمد كند و در مجالسشان بر فراش ايشان پا گذارد و ايشان او را نشناسند تا هنگامي كه خداوند اذن دهد كه خود را معرفي كند، چنانكه يوسف چند روز با برادران خود چنين بود.

          پس از اين حديث استفاده مي شود كه غيبت آن حضرت نه چنان غيبتي است كه به كلي از جامعه و خاصه ي از دوستان بر كنار باشد و از احوال ايشان بي اطلاع بلكه او به ايشان سركشي مي كند و با ايشان احياناً معاشرت مي كند،‌او ايشان را مي شناسد و ايشان او را نمي شناسند.

 

مدت غيبت و وقت ظهور او

          آنچه معلوم و مسلم است آن است كه حكمت حضرت سبحان به مقتضاي امتحان از همه ي افراد انسان و مهلت دادن اهل عصيان و گوشمالي دادن اهل ايمان در اثر كوتاهي در طاعت و فرمان، اقتضاء كرده كه مدتي حجت و وليّ خود را از مردم مخفي سازد. اما تا چفدر و چه اندازه؟

          نه از مقتضاي حكمت و امتحان معلوم است و نه از اخبار چيزي مفهوم است. بلكه وجدان سليم چون به طبع خفا و غيبت نظر كند مي فهمد كه مخفي شدن و غيبت نمودن نوعي از سرّ و سياست است و امور سرّي و سياسي بايد وجهش و مدتش معلوم نباشد و الا سر نخواهد بود و از سياست خارج خواهد شد.

          بنابراين پس بايد از همه كس مخفي باشد، نه كسي مقدار و مدت او را بداند و نه وقت ظهور را، زيرا كه اين دو باهم متلازمند. اگر مقدار مدت معلوم باشد وقت ظهور نيز معلوم است و همچنين عكس و از اين جهت در اخبار تأكيدات بليغه شده است كه احدي وقت را نمي داند جز خدا، حتي ائمه (ع)، حتي خود امام عصر (ع) تا ساعت آخر قيام نمي داند و اخبار بسيار وارد شده كه هر كسي وقتي معلوم كرد تكذيب كنيد او را.

          از امير المؤمنين (ع) سئوال كردند، از وقت خروج دجّال كه مقارن ظهور آن حضرت است، فرمود:

«وَ لله ماالمسئولُ باعلم من السّائل»

به خدا كه مسئول داناتر از سائل نيست. ولكن براي او علاماتي است.

و ايضاً حضرت رضا (ع) فرمود:

          «حديث كرد مرا پدرم از پدرش از آباء‌خود از اميرالمؤمنين (ع) از پيغمبر (ص) كه شخصي به آن حضرت عرض كرد: يا رسول الله چه وقت قائم خروج خواهد كرد؟

فرمود: مثل او مثل ساعت (قيامت) است كه خدا فرمود:

«لا يجليما لوقتها الّا هو ثقلت في السمواتِ وَ الارضِ لاتأتيكم الّا بغته.»

زمين سنگين و گران است، نخواهد آمد شما را مگر ناگهان.

و خواهد آمد، كه خود آن حضرت تا ساعت آخر نمي داند تا اينكه شمشير او به نطق آيد و از غلاف بيرون آيد و بگويد: اي ولي خدا قيام كن به اذن خدا.

 

«ذكر خلاصه اي از حوادث و وقايعي كه در دوران غيبت رخ مي دهد»

از دين نماند مگر اسم او.

اسلام غريب شود چنانكه در اول غريب بود.

خود را به اسلام بنامند اما دورترين مردم باشند از وي.

دين به دنيا بفروشند.

دين پست شود و دنيا بلند گردد.

بدعتها ظاهر شود.

حلال را حرام و حرام را حلال شمارند.

منكرات را ظاهر سازند.

امر به معروف ترك شود.

از معروف نهي شود.

آمال دراز و عمل ها كم شود.

در اعمال خود رياكار باشند.

پيروي هواهاي خود كنند.

به هواها و ميلهاي مردم رفتار كنند.

عمل دنيا را بر عمل آخرت مقدم دارند.

مؤمن غمگين و حقير و ذليل باشد.

نماز را بميرانند.

به نماز استخفاف شود.

مسجدها مانند كنيسه و كليسا به طلا و نقره زينت شود.

مساجد مخروبه گردد. مناره ها بلند شود.

نماند از قرآن مگر رسم او.

قرآن مهجور و متروك گردد.

به قرآن استخفاف كنند.

عابدان جاهل و قاريان فاسق باشند. قاريان عامل بروند.

كودكان به امارت رسند. زنا مسلط شوند و به حكومت برسند.

تدبير امور به دست خواجگان افتد.

قضاوت بر خلاف امر خدا قضاوت كنند.

قاضيان رشوه گيرند.

شراب را حلال شمرند. قمار ظاهرشود.

زنا شايع شود. زنا را دوست دارند، زنان مدح خود را در زنا ببينند.

عتا و آوازه را دوست دارند، رقص و طرب و عتا را حلال شمرند.

كبر و تكبر در دلها به حركت آيد و نفوذ كند مانند نفوذ زهر در بدن.

حرص از اندازه به در و حسد آشكار، از خود ظاهر كنند.

مردمان پست و لئيم بسيار و مردم شريف كم شوند.

در خاتمه متوجه اين گفته ي حضرت صادق (ع) باشيد، پس از آن كه وقايع آتيه را فرمود:

          چون امور را ببيني كه نمايان شده پس همواره بر حذر باش و از خداوند عزّو جل نجات كن و بدان كه مردم در سخط خدا مي گذرانند و شمول غضب خدايند ولكن ايشان را مهلت مي دهد براي اموري كه به ايشان اراده دارد.

 

نشانه هاي ظهور

          مهدويت، همانند قيامت، همواره پرسش انگيز بوده است. چرا كه از يك سو، خبر بزرگ تاريخ بشري مي باشد و همگان به راه مشاهده آرمان هاي انساني در غيبت حيات و حاكميت جامعه مي باشند و از ديگر سو، انتظار به درازا كشيده و منتظران،‌همه ي ايده ها و وعده ها را آزموده اند و هنوز چهره ي حقيقت را نديده اند و چه بسيار كساني كه كژ راهه رفته اند و باطل را حق پنداشته اند.

          در همه ي اديان زنده جهان، در ارتباط با ظهور مهدي موعود و زمينه هاي اخلاقي، فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي آن اشاره هايي به چشم مي خورد.

          در آثار قوم يهود، زمان پيش از ظهور مهدي (عج) همانند روزگار مردمان در آستانه ي بعثت ابراهيم (ع) تصوير شده است: عصر دروغ،‌فريب، سلطه و خشونت، ظلم و خيانت،‌نابينايي و ناداني و تباهي.

          در آثار مقدس مسيحيت،‌ خودخواهي، سركشي، كينه توزي و تظاهر به دين داري، آخرالزمان را تيره و تار ساخته و اميدها را ميرانده است.

          در آثار زرتشتي آمده است كه دين و دين داري در آخر الزمان، ارجي نخواهد داشت و بد نمادها سيطره خواهند يافت.

          در آثار و احاديث اسلامي، ايام پيش از ظهور، آكنده از گمراهي، تفرقه، تزوير، بهره كشي بدبيني و خشونت است. بعثت هاي كوچك و بزرگ توحيدي، از پس چيرگي بر روان مردمان و نظام هاي اجتماعي، چونان صبح روشن آشكار گشته اند. از اين رو، تصوير ؟؟ اخرالزمان در آستانه ظهور مهدي، مايه شگفتي نيست. ولي از آن جا كه ظهور مهدي، ظهور تمام حقيقت و عدل به شمار مي آيد، انحطاط اخلاقي و اجتماعي در هنگام ظهور، نمايشگر سقوط نهايي بشر خواهد بود.

نشانه هاي حتمي و قطعي ظهور مهدي، در منظر علماي شيعه، بدين گونه است:

خروج سفياني، صيحه ي آسماني، خروج يماني، قتل نفس زكيه و خسف در پيداء.

 

ويژگي هاي امام مهدي (ع)

          شناخت بعثت هاي ابراهيمي، به ويژه بعثت پيامبر اسلام، به مهدي شناسي و درك واقع بينانه ي آرمان و دولت هاي جهاني مهدي موعود، مدد مي رساند،‌ چرا كه مهدويت در همان صراط بعثت ها و دعوت هاي پيامبران بوده و هدفي غير از حاكميت و گسترش توحيد و آزادي انسان ها از پرستش هاي خسران آميز، دنبال نمي كند.

          امام مهدي،‌دعوتگري است كه اسلام پيامبر را، مكتب چند بعدي و زندگي ساز شناسانده و مي كوشد تا در ظرف زمان موعود، براي حيات بشر و نيل آن به قله حقيقت راهگشايي نمايد.

          نگاهي به خطوط كلي و نظام ساز مهدويت در عصر حضور، از هم خواني هاي روشن و هدايت گرانه حضرت مهدي با خاتم پيامبران،‌حكايت دارد،‌همچون: كانون بودن مكه در هنگام ظهور و شكل گيري مبارزه حق و باطل در گستره ي جهان، بيعت در مكه، همسايگي معنوي با كعبه و خاطرنشان ساختن توحيد در عبادت و حيات، و شباهت نام و سيما و سيرت اخلاقي و حكومتي مهدي با رسول خدا (ص) و نيز سلاح و پرچم پيامبر داشتن.

          چند و چون رهبري در منش رهبر نهفته است بدين سان، به ميزاني كه رهبر يك ملت از خصلت ها و برتري هاي شخصيتي و اخلاقي، بهره گرفته باشد.

          رهبري وي كارآمد تر بوده و تكامل فكري و اجتماعي شهروندان را سبب مي گردد. براي اين كه بتوان به منش و شخصيت مهدي موعود در اسلام، پي برد، مطمئن ترين راه بازخواني و بازشناسي آيات قرآن درباره خاتم پيامبران است و پس از آن، سيره و رفـتار امير مؤمنان و خاندان پيامبر، و اين تعليم از احاديث پيامبر كه متواتر و به قولي فوق متواتر مي باشد- برمي آيد.

          آنچه در باب همانندي سيرت و صورت مهدي با رسول خدا ذكر شده، در رابطه با هيچ يك از خاندان پيامبر و امامان معصوم، ‌مشاهده نشده است، كه خود از كمال دين و بعثت در عصر مهدي (عج) حكايت دارد.

          روش مهدي، بسان روش پيامبر و علي بن ابي طالب در دوستي ها و دشمني ها، در سكوت ها و جهادها، بر پايه جاذبه و دافعه الهي استوار گشته است، كه قرآن و سيره نبوي و علوي، مرزها و محصول ها را به وضوح نشان مي دهد.

و در آخر حديثي در مورد پيامبر (ص) كه مي فرمايد:

«يخرج رجل من اهل بيتي و يعمل سنتي و ينزل الله البركه من السماء و تفرج الارض بركاتها»

«مردي از خاندان من برمي خيزد، به سنت من رفتار مي كند. در عصر ظهور وي، خدا بركت از آسمان فرو مي فرستد و زمين، بركت هايش را در دسترس مردم خواهد نهاد.»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع:

زندگي و رهبري امام مهدي (عج)، ابوالفضل هدايتي فخرداود

مهدي منتظر (عج)‌،‌داشنمد فرزانه ايت الله حاج شيخ محمد جواد خراساني (ق س)

چكيده اي از تحقيق دانش آموزان دبيرستان صيرفي

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فهرست مطالب

عنوان                                                                                                            صفحه

مقدمه …………………………………………………………………………………………………………..

تولد امام زمان ………………………………………………………………………………………………..

آماده سازي شيعه براي غيبت ……………………………………………………………………………….

غيبت صغري ………………………………………………………………………………………………

نايبان خاص …………………………………………………………………………………………………

محمد بن عثمان ……………………………………………………………………………………………

حسين بن روح نوبختي ……………………………………………………………………………………

علي بن محمد سمري ……………………………………………………………………………………

تكليف، حضور و غيبت كبري ……………………………………………………………………………

جمله احوال آن حضرت در زمان غيبت …………………………………………………………………

مكان آن حضرت …………………………………………………………………………………………

نديم و مصاحب او ………………………………………………………………………………………

اعمال و افعال او ………………………………………………………………………………………..

مدت غيبت و وقت ظهور او ……………………………………………………………………………

خلاصه ي وقايعي كه در دوران غيبت رخ مي دهد …………………………………………………..

نشانه هاي ظهور ………………………………………………………………………………………

ويژكي هاي امام مهدي (عج) ………………………………………………………………………….

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 اسفند 1393 ساعت: 16:52 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق امام زمان (عج)

بازديد: 311

چكيده

از روزگاران كهن متفكران بزرگ و اديان الهي نويد ظهور مصلح جهاني را –كه آينده بشريت را به سمت صلح و معنويت و عدالت خواهد كشانيد- داده اند.

شناخت امام زمان از مهمترين واجبات است و حديث «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية» رواياتي است قطعي و متواتر كه شيعه و سني از پيامبر خدا نقل كرده اند. كه آيات قرآن مي تواند منبع خوبي براي اين مسأله باشد. بر پايه اين آيات مختلف ظهور حضرت ولي عصر قطعي است او با ظهور خود و استوار سازي عدالت و اصلاح در گستره زمين بدان نشاط و حيات دوباره خواهد بخشيد.

كه مي توان اين مسأله را از بابهاي گوناگون مورد بحث قرار داد.

 

مقدمه

از مطالعه ي اجتماع و تاريخ بشري چنين برمي آيد كه وي، هرگز بي آرماني نزيسته است و همواره در طلب آرمان هاي انساني كوشيده و جان خويش را بر سر آن نهاده و جوهره ي اين آرمان جوشيده از فطرت حق جويانه، نجات انديشي و نجات بخشي بوده است.

 

1- تاريخ تحليلي و غيبت امام زمان (عج)

شب نزديك به پايان بود نور سپيد رنگي كه حاشيه افق را روشن كرده نويد نزديك شدن اختر روز را مي داد. شب پانزدهم ماه شعبان بود. جام سيمين سپهر تمام شب را به جلوه گيري پرداخته و سيل نور نثار زمين مي كرد. شهر سامرا در خواب نور در ميان اين عظمت و شكوه ودر ميان اين همه لطف و زيبايي كودكي در آستانه تولد بود. كودكي كه پدر و مادرش هر دو بزرگ و بزرگزاده بودند. پدر امام حسن عسگري يازدهمين جانشين پيغمبر و مادر مليكه دختر قيصر روم بود و روايات مذهبي از او به نام نرجس ياد مي كردند.

نرجس تازه نماز شب را به اتمام رسانده بود كه در خود حس غيرعادي را احساس نمود پس از اين احساس خيلي طول نكشيد كه آثار وضع حمل در او نمايان شد.

آري! كودك متولد شده بود احتياجي به نامگذاري نبود زيرا پيغمبر (ص) از خيلي پيش خبر داده بود كه «او هم نام من است و كنيه اش كنيه من است». پيغمبر (ص) چنين فرموده كه:

مهدي از من است گشاده پبشاني و كشيده بيني و جهان را پس از آنكه

مالامال از ظلم و بيداد شده سرشار از عدل و داد خواهد كرد.

چهار سال و پنج ماه و هفت روز از سن مباركش گذشته بود كه پدرش امام حسن عسگري (ع) از دنيا رحلت فرمودو به دنبال آن، حكومت وقت سخت در جستجوي بازماندگان آن حضرت برآمد تا آنها را از بين ببرد و آثار نبوت و ولايت را در زمين محو سازد و اراده ي الهي به اين بود كه ثمره ي نبوت و آخرين ذخيره ي معنويت از دستبرد ستمكاران محفوظ بماند. در اينجا بود كه مسئله غيبت پديد آمد. غيبت داراي دو فصل اساسي است يكي غيبت صغري به مدت هفتاد و چهار سال و يكي غيبت كبري كه پايانش را فقط خدا مي داند و پايان اين غيبت روز «عدل جهاني» و روز «تكامل انسانيت» است. ما شيعيان در انتظار چنين روزي دقيقه شماري مي كنيم و از خدا مي خواهيم كه «عجل فرجه و سهل مخرجه و انصرنا عزيزاً»

 

2- فلسفه غيبت و قيام امام زمان (عج)

ذهن آدمي در جستجوگري و پرسش انگيزي خود با مقوله ها و پديده هايي مواجه مي شود كه وراي مسائل مأنوس و قابل تأمل است. عقل و علم وي از درك معاني و دستيابي به ژرفاي آن چنانكه انتظار مي رود ناتوانند. غيبت امام عصر از اين شمار است كه بدون حكمت نيست اما كسي را هم ياراي بيان حكمت الهي آن نمي باشد چرا كه محصور در همان زمان و شرايط هستيم. از اين رو تنها مي توان اشاره هايي بدان حقيقت انكار ناپذير داشت و سعي در تمسك به قرآن و اهل بيت پيغمبر نمود تا از آزمون پروردگار در غياب حجت او سرافراز برآمد. آزموني كه مفهوم و مقصود آن، معرفت و همت دينداران معتقد به جهان غيبت مي باشد.

پيش از امام مهدي (عج) پيامبراني همچون موسي و صالح چندي غيبت داشتند و عرصه ي آزمون دشواري براي امت و قوم خويش پديد آورده اند. پاك دلان ديگري هم كه پيامبر نبودند و در مقام تصميم پيامبر بر مي آمدند نوعي غيبت داشتند خضه، نمونه اس است كه قرآن ذكر نموده است.

دعوتها و نهضتهاي توحيدي چنانكه در قرآن آمده و دو سيده ي پيامبر و امير مؤمنان و ديگر پيشوايان اسلام مي نگريم كه گاه نهان بوده و گاه آشكار مي شده است كه از تأثير عنصر زمان حكايت دارد.

از نظر جهان بيني قرآن، امام داراي ولايت باطني بوده و با جانهاي پيوند يافته يا حقيقت در ارتباط و فيض بخشيدن است. بدين سان امام عصر، به رقم غيبت از صحنه ي قدرت همواره پاسخگوي نيازها و توسلهاي دوستداران خود مي باشد و چنانكه در احوال برخي از صاحب دلان مشاهده شده حضرت مهدي (عج) آنان را در ابعاد مادي و معنوي ياري رسانده است و افزون بر آن شيعيان و حق جويان از دعا و احسان حجت حق بي بهره نخواهند ماند.

 

 

3- جايگاه و نقش نواب امام زمان (عج)

اكنون با نائبان خاص مهدي (عح) در سفارشات و نيابت هفتاد ساله حضرت آشنا مي شويم.

1)     عثمان بن سعيد از بزرگان شيعي و برگزيدگان اصحاب امام هادي (ع) و امام عسگري (ع) بود ايام نيابت عثمان بن سعيد از آنجا كه دوران آغازين غيبت كبري به شمار مي آمد و از طرفي شخص وي از سالها بلكه دهه هاي پيش شناخته شده بود و چنانكه گذشت پيش از مقام نيابت و سفارشات ولي عصر (عج) وكالت دو معصوم را بر عهده داشت و ايمان او را ستوده بودند.

2)     عثمان بن عثمان: محمدبن عثمان فرزند وارسته ي نائب نخستين امام است كه به فرمان وي عهده دار نيابت گرديد و حدود چهل سال واسطه خاص حجت خدا و شيعيان قرار گرفت.

3)     حسين بن روح نوبختي: نائب و سفير سوم امام مهدي بوده كه در سال 305 هجري پس از درگذشت محمدبن عثمان به نيابت خاص از سوي امام برگزيده شده.

جايگاه بلندي كه نوبختي در عصر مقتدر عباسي به دست آورده بود از ناحيه نفوذ خاندان نوبختي در دستگاه عباسيان و از طرفي در ارتباط شيعياني قرار داشته كه در دستگاه حكومت عهده دار مقام و منصب گشته بودند كه از اين رهگذر زندگي افراد و خانواده هايي نيازمند سازمان مي يافت.

نائبان و سفيران امام عصر به ويژه محمدبن عثمان و حسين بن روح نوبختي با مدئيان نيابت مواجه مي شدند و از اين رهگذر گرفتاريهاي سياسي و اجتماعي فراواني داشته به هر حال ارتباط آنان با وكلاي امام در شهرها برقرار بوده و امور را به نيكويي سامان مي بخشيدند.

مهدويت و تئوريهاي عملي:

خيلي مشكل است مطالب علمي و مورد تفكر را در قالب الفاظ ساده ريختن و در ضمه افهام و اذهان عمومي گذاشتن و چون در خرق عادات و معجزات پيامبر (ص) و ائمه هدي (ع) معتقديم كه وفوق آنها بر جريان عالم هستي خود اعجاز است و اطلاع بر گذشته و آينده ي دور خرق عادت است اين علم حصولي و اكتسابي از نظر مكتب بشري نيست بلكه «علم حضور نيست كه بر قلب آنها از منبع انوار الهي به وسيله وحي و الهام افاضه مي شود» كليات عالم آفرينش را كه به منزله ي نقشه ي جامع و وسيعي است. از نقطه اول آفرينش تا آخرين هدف سير نهايي تكامل به صورت جامع به نام صحيفه در اختيار آنها گذاشته شده كه از جريان جزئيات تمام عوامل وجود و فعل و انفعالات مواليد و عناصر و حركت و سكون اجرام و افلاك واقف شوند و از آن اخبار براي مردم خردمند و دانشمند به منظور قوه ي اعجاز و مأموريت خود نقل نمايند و مهمتر از همه اين است كه «در اخبار آخر الزمان از پيغمبر (ص) و كليه ي ائمه در اين زمينه اخبار و مغيباتي نقل شده» كه الوالباب انگشت عبرت به دندان حيرت مي گيرند و علائم ظهور حقيقاً هم اعجاز و هم خرق عادت است براي كساني كه از پشت پرده اطلاع ندارند و حتي در آنچه با ديده ي سر مي بينند درك حقيقت و مجاز نمي كنند اخبار از هزاران سال گذشته و هزاران سال آينده بسيار امر عجيب و شگفت آور نيست كه صفحات تاريك تاريخ را روشن ساخته و پس از صدها سال كنكاش و جستجو و حفريات و دست و پا زدن در تاريخ اجمال آن اخبار را متشرقين و مكسنتين اعتراف كردند و اخباري كه از آينده داده اند در كمال صحت مرور زمان اعتراف كرده كه هم بوده و هم پيوسته است.

مولوي براي مثال گفته است: (هر زمان نو مي شود دنيا و ما                 غافليم از نوشيدن و اندر بقا)

خلاصه اين است كه بنا به نظريه ي معتدل و صحيح جريان عالم مادي در خلع و بس تغيير صور و اعرافي مي دهند. در فلسفه ثابت شده كه قوه ي متلاشي كردن كره آفتاب با قوه ي متلاشي كردن يكي از اتمها و ذرات آن كه متساويند بنابراين در ماديات بساطت حقيقي نيست هر چه را بسيط تصور كنيم آن مركب است نهايت در تشخيصات اوليه با اختلاف و تصور به نظر مي رسد كه بسيط است ولي چون دقت شود حالت تركيبي آن ثابت مي گردد و در مقام حكومت عقل كه اخيراً هم پي برده اند همه يكسان هستند يعني ساختمان يك حيوان يك سلولي با ساختمان يك حيوان چند سلولي كه صاحب اعضا و جوارح مختلف است همه در نظر عقل يكي است. به قول شاعر قرن 11 هاتف اصفهاني:     

دل هر ذره را كه بشكافي              آفتابي اش در ميان بيني

5- مهدويت در قرآن، احاديث و ادعيه

در قرآن كريم حضرت مهدي (عج) ولايت و حكومت وي بسي ارزشمندي نمايانده شده و جايگاهي والا و ارجمند دارد و خداوند متعال با تعبيرهاي ويژه اي از آن نام برده:

1)     نور خدا: خداوند متعال مي فرمايند: «يريدون ليطفوا نور الله بافواههم متم نوره و اوكره الكافرون» (سوره صف آيه 7)  «مي خواهند نور خدا را با (پف) دهان هايشان خاموش كنند خداوند تمام كننده ي نور –يعني دين- خويش است هرچند كافران خوش ندارند».

2)     حيات و نشاط زمين در پرتو حكومت خام ولايت

خداوند متعال مي فرمايد: «اعملوا ان الله يحيي الارض بعد موتها»  (بدانيد كه خداوند زمين را پس از مرگش زنده خواهد كرد)

در روايتي در تفسير اين آيه شريفه امام باقر (ع) فرمودند:

خداوند با ظهور حضرت مهدي (عج) زمين را زنده خواهد كرد.

بدين سان كه حضرت در زمين عدالت را اجرا خواهد كرد و در نتيجه زمين حيات مي يابد و اهل زمين نيز پس از مرگ حيات مي يابند.

بر مبناي روايات مختلفي كه در اين باره آمده جامعه و زميني كه عدالت در آن پابرجا نباشد مرده است و افسرده به كالبد بي جان مي ماند كه نه تحركي دارد و نه نشاطي و هيچ گونه خير و بركتي از آن برنمي خيزد و نمي تواند زمينه خوشبختي و سعادت انسان را فراهم كند.

به طور خلاصه زمين قبل از آن حضرت به دليل كفر ظلم و ستمي كه آن را فراگرفته از نگاه اين روايات مرده است و بي اثر و مهدي (ع) با پديد آوردن اصلاح عدالت و ايمان بدان حيات، نشاط و شادابي را بازمي گرداند.

3)     طلوع خورشيد حقيقت

در پاره اي از آيات ديگر قرآن القابي از قبيل فجر روشني روز كه امواج تاريكي را مي زدايد و در هم مي شكند مطلع الفجر و دين قيمه و بقيه الله به آن حضرت داده شده است.

بر طبق اين روايات كه از حقايق قرآن پرده برمي دارد مهدي چونان سپيده هان است كه توده هاي سهمگين سياهي و ظلمت را مي زدايد و زمينه را براي روشن شدن زمين فراهم مي آورد. همچنين همانند روز است كه تاريكي را از ميان برمي دارد و جهان را روشن مي سازد و زمينه تلاش و حيات و سعادت انسان را آماده مي كند، همچنين آيين استوار و دين درست كه انسان را به صراط مستقيم مي كشاند و بهشت جاودان و تقرب به درگاه حضرت حق را به دنبال مي آورد و به بشر عرضه خواهد كرد.

4)     بقيه الله:

يكي از تعبيرهاي قرآن كريم درباره ي آن بزرگوار بر طبق رواياتي كه نقل شده است واژه بقيه الله است خداوند در اين باره مي فرمايد:  «بقيت الله خير لكم ان كنتم مؤمنين»   بقيه الله براي شما مردم اگر مؤمن باشيد از هر چيز و هر كس بهتر است.

كليني در اصول كافي نقل مي كند مردمي از امام صادق (ع) درباره قائم (ع) پرسيد كه آيا مي توان به هنگام سلام دادن او را يااميرالمؤمينن خطاب كرد. امام صادق (ع) فرمود: نه اين اسمي كه خداوند به اميرالمؤمنين داده است. پرسيدم: فدايت شوم؟ هنگام سلام دادن به او چه بگويم. امام صادق (ع) فرمود: همه بايد بگوئيد السلام عليك يا بقيه الله سپس امام (ع) اين آيه را تلاوت كرد:

كه گفته شد: «بقيت الله خيرلكم ان كنتم مؤمنين»

 

ولايت قائم آل محمد (عج) در روايات سني و شيعه:

احاديث مربوط به حضرت مهدي در مجموعه هاي حديثي شيعه بسيار فروان است و به يقين از روشن ترين مصداق هاي حديث متواتر به شمار مي آيد. فراواني احاديث مربوط به حضرت مهدي و گوناگوني آن تا به حدي است كه به روشني مي توان آن را اثبات كرد و به همين دليل كه بسياري از دانشمندان و حديث شناسان به متواتر و قطعي بودن آن اشاره كرده اند.

ابوعبدالله گنجي شامخي در اين باره نوشته: احاديث پيامبر (ص) درباره مهدي به دليل راويان بسياري كه دارد به حد تواتر رسيده احاديث مربوط به مهدي را بسياري از صحابه از جمله علي بن ابيطالب (ع) طلحه و عبداله حسن بن عوف و ... نقل كرده اند و پس از بردن نام بيست تن از صحابه كه از ؟؟ اين رواياتند مي بينند اينها بيست نفر از آنانند و افراد زياد ديگري نيز اين احاديث را نقل كرده اند. بنابراين اعتقاد به ظهور مهدي (ع) بر همه مسلمانان واجب است و اين جزء عقايد اهل سنت و جماعت است و هيچ كس جز افراد نادان و بي خبر آن را انكار نمي كنند.

6- مهدويت در ادبيات

از نظر استاد جلال الدين همائي:

اعتقاد كلي مسلمانان اين است كه دوره ي نبوت تشريعي به وجود حضرت خاتم الانبياء (ع) ختم شده است كه فرمود لانبي بعدي. اما دوره نبوت تفريعي و ولايت تكميلي كه ملازم امامت و ولايت باشد، به عقيه ي بسياري از مسلمين ؟؟ من عرف و فيه اعم از شيعه و سني در تمام ادوار و ارمنه بدون فترت و انقطاع تا قيام قيامت دوام و استمرار دارد و هيچ عصر و زمان از جهت امام و ولي عصر خالي نباشد و به قول مولوي تا قيامت ازمايش دائم است.

از نظر استاد شهيد مطهري:

آرمان قيام و انقلاب مهدي (عج) يك فلسفه بزرگ اجتماعي و اسلامي است. اين نويد، اركان و عناصر مختلف دارد كه برخي فلسفه و جهاني است برخي فرهنگي و تربيتي. برخي سياست است برخي اقتصادي است برخي اجتماعي، برخي انساني يا انساني- طبيعي است.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 اسفند 1393 ساعت: 16:46 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق غیبت امام زمان (عج)

بازديد: 357

 

اگر چه در تمامى اديان و مكاتب اعم از الهى و غير الهى در زمينه ظهور مصلح و منجى جهان كم و بيش مطالبى به چشم مى‏خورد؛ ولى براساس دليلهاى متقن و معيارهاى درستى كه وجود دارد اين حقيقت به اثبات رسيده است كه كامل‏ترين و قابل اعتمادترين اطلاعات در مورد شخصيت و ابعاد گوناگون زندگى موعود جهانى نظير: تولد، غيبت، ظهور، حكومت و... در مجموعه روايات اهل بيت(ع) ارائه شده است. با توجه به اين حقيقت در مقاله حاضر تلاش مى‏شود تا مسئله غيبت منجى عالم بشريت و علل و آثارش با توجه به مجموعه كلمات و رهنمودهاى حضرت على(ع) به اختصار مورد بررسى قرار گيرد.


1- غيبت امام مهدى(ع(

امام على‏بن ابى‏طالب(ع) مسئله غيبت حضرت مهدى(ع) را با زمينه‏سازى حساب شده و منسجمى در چند مرحله مطرح مى‏كنند و كاملاً روشن است كه اين كار به صورت تصادفى انجام نگرفته است بلكه با توجه به ظرفيت و كشش فكرى افراد و شيوه‏هاى صحيح آموزشى و همينطور با در نظر گرفتن سير طبيعى و خارجى وقايعى كه در آينده پيش خواهد آمد به تبيين و تشريح امور پرداخته‏اند. در يك مرحله پس از تصريح به ضرورت وجود حجت الهى در روى زمين و بلكه كل نظام عالم هستى مى‏فرمايند:

هرگز زمين از حجت الهى كه با دليل و برهان براى حاكميت بخشيدن به احكام و ارزشهاى دينى قيام مى‏نمايد خالى نخواهد بود و حجت خداوند عالم يا به صورت شناخته شده و آشكار [مثل يازده امام(ع)، در ميان مردم زندگى مى‏كند] يا [در اثر فراهم نبودن شرايط مناسب] به‏طور پنهان و ناشناخته به سر مى‏برد.1

در روايت ديگرى امام على(ع)، پس از اشاره به ضرورت وجود امام معصوم در روى زمين و تبيين مسؤوليتهاى او مى‏فرمايند:

حجت خدا، گاهى به صورت علنى به طورى كه همه او را مى‏شناسند در ميان مردم حضور دارد؛ امّا زمام امور را به جهت فراهم نبودن شرايط در دست ندارد. گاهى نيز حجت الهى روى مصالحى به اراده خداوند متعال از ديده مردم غايب است. در چنين مواقعى آنها در انتظار حجج الهى به‏سر مى‏برند. توجه به اين نكته ضرورى است كه در دوران غيبت گرچه جسم امام(ع) به علت وجود خطرات و يا مصالح ديگرى از ديده مردم نهان است ولى دانش او براى مردم مخفى نيست (همه از آن اطلاع دارند) و آداب و احكام و تعاليمش در قلب و جان انسانهاى مؤمن استوار و پابرجاست و مردم بر اساس تعاليم و رهنمودهاى او زندگى مى‏كنند.2

در مرحله بعد، اميرالمؤمنين(ع) ضمن معرفى آخرين حجت الهى اصل مسئله غيبت آن حضرت را بيان مى‏كنند. از «اصبغ بن نباته» نقل شده است كه مى‏گويد:

روزى به حضور على‏بن‏ابى‏طالب(ع) رسيدم آن حضرت را غرق در انديشه ديدم در حالى كه از اين وضع بسيار متعجب بودم [چون حضرت را هرگز در آن حال نديده بودم] عرض كردم: يا اميرالمؤمنين مگر اتفاقى افتاده است كه اينگونه نگران و غرق در درياى تفكّر به نظر مى‏رسيد؟

حضرت على(ع)، در پاسخ فرمودند: درباره فرزندى كه بعدها از نسل من به دنيا خواهد آمد فكر مى‏كنم. او يازدهمين فرزند من است. او مهدى ما اهل بيت است كه زمين را پس از پر گشتن از ظلم و ستم و تباهى با عدل و داد پر خواهد ساخت. امّا پيش از آن براى او يك دوره غيبتى هست كه عده زيادى از مردم در اين دوره از حق و صراط مستقيم منحرف مى‏شوند.3

در گام بعدى على(ع) به طولانى بودن دوره غيبت امام عصر(ع) و مشكلات و گرفتاريهاى آن مى‏پردازند. به عنوان نمونه در يك مورد مى‏فرمايند:

در دوره غيبت امام غايب مردم از حدود و چارچوب احكام شرع خارج خواهند شد و بسيارى از آنها گمان خواهند كرد كه حجت الهى از دنيا رفته و امامت پايان پذيرفته است ولى سوگند به خدا در چنين دوره‏اى حجت خدا در بين مردم و در كوچه و بازار آنها در حال رفت و آمد خواهد بود و وى حرفهاى مردم را خواهد شنيد... او مردم را خواهد ديد ولى آنها تا زمان معينى كه خداوند مقرر كرده است قادر به ديدن آن حضرت نخواهند بود.4

همينطور در اين باره به مناسبت ديگرى مى‏فرمايند:

دوره غيبت امام مهدى(ع) به قدرى طولانى خواهد بود كه انسانهاى بى‏خبر از مصالح و حكمتهاى الهى از ظهور آن حضرت مأيوس خواهند شد و در اثر نااميدى از ظهور منجى عالم بشريت حتى اين جمله را به زبان خواهند آورد كه: خداوند عالم نيازى به آل محمد(ص) ندارد؛ يعنى اگر از آل محمد(ص) كسى در روى زمين بود تا كنون بايد قيام مى‏كرد و به اين نابسامانيها و بى‏عدالتيها پايان مى‏داد.5


2- علل و حكمتهاي غيبت امام زمان

از آنجا كه عالم براساس يك نظام علّى و معلولى اداره مى‏شود لذا همه وقايعى كه در آن به وقوع مى‏پيوندند داراى علت و حكمت به‏خصوصى هستند. در اين راستا وقتى به منظور معلوم شدن علت غيبت امام عصر(عج) به بررسى روايات مى‏پردازيم به روايات زيادى برمى‏خوريم كه در ضمن آنها تصريح شده است كه فلسفه واقعى غيبت آن حضرت براى بشر معلوم نيست. امّا در عين حال در تعدادى از روايات از حكمتهاى غيبت سخن به ميان آمده است. به عنوان مثال در بعضى از آنها (از امورى چون امتحان و آزمايش مردم، حفظ جان امام(ع) در امان ماندن از بيعت با ستمگران، فراهم شدن زمينه انجام وظايف و... به عنوان عوامل غيبت امام مهدى(ع) ياد مى‏شود.

در مجموعه روايتهايى كه از حضرت على(ع)، نقل شده است به برخى از حكمتهاى غيبت اشاره شده است كه از جمله آنهاست:

2-1- در امان ماندن از بيعت با ستمگران

بر طبق يك روايت، على‏بن ابى‏طالب(ع) مى‏فرمايند:

موقعى كه قائم [حضرت مهدى(ع)]، قيام كند بيعت كسى در گردن (ذمه) او نخواهد بود و به همين جهت است كه تولد او به صورت مخفى صورت خواهد گرفت و بعد نيز وجود مباركشان غايب خواهد شد.6

 

2-2- مشخص شدن گمراهان

يكى از راههاى تشخيص قوت ايمان و ميزان پايبندى افراد به تعاليم اولياى الهى، عملكرد آنها در دوره غيبت رهبران الهى است. به عنوان مثال وقتى حضرت موسى(ع) به امر الهى حدود چهل روز براى مناجات در كوه طور اقامت كرد اغلب مردم به خاطر نداشتن ايمان و يقين كافى فريب سامرى را خوردند و از آيين الهى دست كشيدند. در اشاره به اين سنت الهى امام على‏بن ابى‏طالب(ع) در روايتى پس از اشاره به وجود مبارك امام مهدى(ع) اضافه مى‏كنند:

آن حضرت از چشم مردم نهان خواهد شد تا مردمان گمراه از غير گمراهان مشخص شوند.7

2-3-تم و ظلم مردم به خودشان

على(ع) آنجا كه از لزوم وجود حجت الهى در نظام هستى سخن مى‏گويند به مسئله غيبت حجت الهى و علت آن با اين تعابير اشاره دارد:

اى مردم! بدانيد كه زمين هرگز از حجت الهى خالى نمى‏ماند. امّا پروردگار عالم مردم را به خاطر ظلم و ستمى كه مرتكب مى‏شوند و همينطور به جهت زياده‏رويهايى كه در حق خود انجام مى‏دهند به زودى از ديدن حجت خودش [امام مهدى(ع)]، محروم خواهد ساخت.8

2-4-به جهت ستم به فرزندان على(ع)

حضرت على بن ابى‏طالب(ع)، در روايتى به مناسبتى از وقايع غيبت و پيشامدهاى آن سخن مى‏گويند و وقايع مربوط به آن دوران را به حوادثى كه براى قوم حضرت موسى(ع) رخ داده است تشبيه و تصريح مى‏كنند كه سرگردانى و تحير مسلمانان در زمان غيبت حضرت مهدى(ع) چندين برابر سخت‏تر و بيشتر از دوران سرگردانى و تحير قوم حضرت موسى(ع) خواهد بود. آنگاه در اشاره به علت اين پيشامد مى‏فرمايند:

شما به خاطر ظلم و ستمهايى كه بر فرزندان من خواهيد كرد به اين مسئله و سختيهاى آن دچار خواهيد شد.9
قابل ذكر است با وجود تصريح امام(ع) به اين موضوع، مردم در اثر غرق شدن در دنيا و زخارف آن چند سال بعد از شهادت على(ع)، امام حسن(ع)، و امام حسين(ع)، را به آن وضع رقّت‏بار به شهادت مى‏رسانند و ائمه بعدى را نيز مسموم مى‏كنند و در نتيجه اينكار وقتى نوبت به آخرين حجت الهى مى‏رسد خداوند، ايشان را به خاطر لطفى كه بر بندگان خود دارد (على‏رغم ناسپاسى آنها) در پس پرده غيبت جهت هدايت مردم و حفظ نظام هستى ذخيره مى‏نمايد...

2-5- حفظ علامتهاى هدايت

همانطور كه در حكمت قبلى اشاره شد خداوند متعال به منظور تداوم هدايت مردم در برهه‏اى از زمان وقتى آنها قدر نعمت بى‏نظير الهى؛ يعنى امام معصوم(ع)، را فراموش مى‏كنند بنابر مصالحى وجود مبارك او را در پس پرده غيبت قرار مى‏دهد تا علاوه بر حفظ نظام عالم، نزول فيض و رحمت الهى از طريق وى به بندگان خدا تداوم پيدا كند و باب هدايت مردم به سوى خداوند همچنان باز باشد. امام على‏بن ابى‏طالب(ع)، در اين باره مى‏فرمايد:

... خداوند حجتهاى خود را به صورت آشكار يا پنهان يا حتى در حالى كه خطر آنان را تهديد مى‏كند (در حال ترس و نگرانى) در ميان مردم حفظ خواهد كرد تا حجت و دليلهاى روشن و واضح (هدايت و رستگارى) از بين نروند.10


3- آثار و نتايج غيبت امام زمان(ع)

همانطور كه در ضمن بعضى از روايات قبلى هم بيان شده بود دوره غيبت امام(ع) داراى مشكلات و گرفتاريهاى فكرى و اعتقادى بسيار خطرناكى است كه امروزه حداقل بخشى از آنها را بعينه مشاهده مى‏كنيم. حضرات معصومين(ع) سالها پيش از تولد امام‏عصر(ع) به اين پيشامدها و اثرات منفى آنها اشاره كرده‏اند و ارائه هشدارها اين واقعيت را تأييد مى‏كند كه مردم اگر برنامه‏ريزى و عملكرد مناسبى را در پيش بگيرند از همه اين گرفتاريها مى‏توانند در امان باشند والاّ دليلى ندارد كه در دهها روايت از وقايع و فجايع آخرالزمان سخن به ميان آيد. اين مسايل مطرح شده است تا مردم پيشاپيش آمادگيهاى لازم را در خود ايجاد كنند تا گرفتار تبعات منفى اين امور نشوند. در لابلاى مجموعه رهنمودهاى حضرت على(ع)، به برخى از گرفتاريها و معضلات مهم دوره غيبت اشاره شده است كه در اينجا چند مورد از آنها به عنوان نمونه ذكر مى‏شود:

3-1 سرگردان شدن مردم

امام على بن ابى‏طالب(ع) در چندين روايت به اين گرفتارى اشاره دارند. در يك مورد مى‏فرمايند:
براى قائم ما دوره غيبتى هست كه مدت زمان زيادى طول خواهد كشيد. گويى شيعيان را هم‏اكنون با چشم خود مى‏بينم كه در آن دوره همانند گله‏اى بى‏سرپرست در دشت و صحرا پراكنده شده‏اند و دنبال سرپناه و محل امن و راحتى مى‏گردند امّا آن را پيدا نمى‏كنند. اى مردم! آگاه باشيد در چنان شرايطى اگر كسى در دين خود ثابت قدم باشد و در نتيجه طولانى شدن دوره غيبت قلب او قساوت پيدا نكند در روز قيامت با من خواهد بود.11

يا در سخن ديگر مي‏فرمايند:

در غيبت امام زمان(ع)، مردم آن چنان دچار حيرت و سرگردانى مى‏شوند كه عده زيادى از آنان گمراه مى‏گردند. تنها كسانى كه به دامن عترت پيامبر اكرم(ص) چنگ بزنند نجات پيدا مى‏كنند و در مسير هدايت باقى مى‏مانند.12

در جاى ديگر على(ع)، ضمن ارائه تصويرى از دوره غيبت امام مهدى(ع)، مى‏فرمايند:

فتنه‏ها و مشكلات گوناگونى در اين دوره به وجود خواهد آمد. به عنوان مثال دشمنان شيعيان از آنها بدگويى كرده، افراد فاسق و شرور به شرارت و گمراه سازى مردم از مسير صحيح خواهند پرداخت و اوضاع به اندازه‏اى آشفته و پريشان خواهد شد كه بعضى مردم دچار حيرت و سرگردانى خواهند شد.13

به عبارت ديگر مردم از تشخيص راه درست عاجز خواهند بود. بديهى است كه وقتى امكان تشخيص راه صحيح مشكل بشود اغلب مردم خود به خود يا در اثر تبليغات گوناگون دشمنان و بدخواهان به مسيرهاى انحرافى سوق داده مى‏شوند.

3-2 مشكل شدن ديندارى

پايبندى به احكام و مقررات دينى، فضا و بستر مناسبى لازم دارد. به دلالت روايتهاى فراوان، يكى از گرفتاريهاى دوران غيبت آن است كه پايبندى به ارزشهاى دينى بسيار كم خواهد شد و اين مسئله ناشى از عواملى است كه كم و بيش به آنها هم در لابلاى سخنان معصومين(ع) اشاره شده است. على(ع) در روايتى مى‏فرمايند:

سوگند به خدايى كه حضرت محمد(ص) را به حق براى پيامبرى برگزيده و او را به همه مخلوقات فضيلت و برترى داده است مسئله ظهور امام‏عصر(عج) واقع نخواهد شد مگر پس از يك دوران سخت حيرانى و سرگردانى كه در آن شرايط كسى جز افراد خالص و پاكيزه كه يقين را با تمام وجود خود لمس كرده باشند، در پايبندى به دين استوار و پابرجا نخواهند ماند. پروردگار عالم از چنين كسانى كه با وجود آن همه نابسامانيها در دين ثابت قدم‏اند براى ولايت ما پيمان گرفته و در دلهاى آنها ايمان را تثبيت كرده است وبا عنايات خاصى كه به آنها دارد مورد تأئيدشان قرار داده است.14

در روايت ديگر آن حضرت با تشبيه محسوسى، سختى ديندارى را در دوران غيبت به تصوير كشيده، مى‏فرمايند:

براى صاحب‏الامر(ع) دوره غيبتى هست كه در آن زمان هر كس كه به دين خود چنگ بزند و در آن استوار باشد همانند كسى است كه با دست خود بخواهد بوته‏هاى خار را بكند. به راستى چه كسى مى‏تواند با دست خود بوته‏هاى خار را لمس كند؟15

در يكى از روايتها، امام على‏بن‏ابى‏طالب(ع)، پس از اشاره به سختيهاى دوره غيبت از نظر پايبندى به احكام دينى در ضمن تصريح مى‏كنند كه همه اين پيشامدها به منظور امتحان و آزمايش انسانهاست تا ميزان تقوى و ايمان آنها معلوم گردد؛ چرا كه به يك تعبير هدف از خلقت جهان، امتحان انسان است. آن حضرت مى‏فرمايند:

براى صاحب اين امر دوره غيبتى هست كه بايد انسانها (افراد) در چنان شرايطى تقواى الهى را در پيش گيرند و به دين و احكام و مقررات آن پايبند باشند.16

امام على(ع)، آنگاه آيه زير را تلاوت كرده و بدينوسيله تذكر دادند كه سنت دائمى خداوند؛ يعنى امتحان بشر در همه زمانها جريان دارد و تمام پيشامدهاى دوران غيبت نيز در اين راستاست:

آيا گمان كرديد بى‏آن‏كه حوادث و وقايعى كه براى گذشتگان پيش آمد براى شما پيش آيد داخل بهشت مى‏شويد؟! همان گذشتگانى كه آنچنان دچار گرفتاريها و مشكلات شدند كه حتى پيامبر و افرادى كه به او ايمان آورده بودند با خود مى‏گفتند: پس نصرت و يارى خداوند چه زمانى فرا خواهد رسيد؟ آنگاه به آنها گفته شد يارى خداوند نزديك است.17

3-3 ترديد در وجود امام زمان(ع)

يكى از وقايع بسيار تلخ عصر غيبت آن است كه در نتيجه نابسامانيها و شيوع فساد و بى‏عدالتى، مردم آن چنان دچار يأس و نااميدى خواهند شد كه در اين‏كه امام معصومى در چنين شرايطى در روى زمين باشد شك خواهند كرد و با خود خواهند گفت: اگر در روى زمين حجتى از حجتهاى الهى وجود داشت در مقابل اين همه ظلم و ستم كه انجام مى‏گيرد ايستادگى مى‏كرد و نسبت به برطرف ساختن آن اقدام لازم به عمل مى‏آورد. حضرت على(ع)، به اين مسئله اينگونه اشاره مى‏نمايند:

موقعى كه امام غايب از فرزندان من در پس پرده غيبت قرار گيرند... اكثر مردم دچار اين توهم خواهند شد كه حجت خدا از بين رفته و امامت به پايان رسيده است امّا سوگند به خدايى كه على را آفريده است در چنين روزى حجت خدا در ميان آنها حضور دارد.18

در روايت ديگر مى‏فرمايند:

صاحب‏الامر از فرزندان من است. مردم در دوره غيبت او خواهند گفت: وى [صاحب‏الامر و امام عصر(ع)]، از دنيا رفته است والاّ اگر زنده است پس كجاست؟19

علاوه بر موارد مذكور آثار ديگرى نيز براى غيبت امام عصر(ع)، ذكر شده كه در اينجا فقط به ذكر عناوين آنها اكتفا مى‏گردد.

-          مردم از يكديگر در اين دوره برائت خواهند جست.20

-          - مردم بى‏پناه خواهند شد و جاى امنى پيدا نخواهند كرد...21

-          مردم به نزاع با يكديگر و آب دهان انداختن به صورت همديگر خواهند پرداخت.22

-          و...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پي‏نوشتها :

1- فيض‏الاسلام، ترجمه و شرح نهج‏البلاغه، حكمت 13، ص1158.

2- محمدبن‏يعقوب كلينى، الكافى، ج 2، ص 139، ح 13.

3- محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 51 ، ص 119، ح 19.

4- همان، ج 28، ص 70.

5-  همان، ج 51، ص 119، ح 19.

6- همان، ص 119 و 110 ، ح 1.

7- همان، ص 112، ح 7.

8- همان، ص 113 و 112، ح 8 .

9- بشارةالاسلام، ص 63.

10- السيّد مصطفى السيّد حيدر الكاظمى، ترجمه و شرح نهج‏البلاغه، حكمت 139، ص 1158.

11-  شيخ صدوق كمال‏الدين و تمام‏النعمة، ص 203.

12-  شيخ طوسى، كتاب‏الغيبة، ص 202.

13- بحارالانوار، ج 28، ص 70.

14- كمال‏الدين، و تمام‏النعمة، ص 304.

15- بحارالانوار، ج 52، ص 111 و 135.

16- همان، ص 135.

17- سوره بقره(2)، آيه 214.

18- نعمانى، كتاب الغيبة، ص 72.

19- بحارالانوار، ج 51 ، ص 114، ح 11.

20- همان، ج 51 ، ص 111، ح 5.

21- نعمانى، كتاب الغيبة، ص 291 و 292.

22- على متقى هندى كنزالعمال، ج14، ص 578

 

 

مسيحا باوري در يهوديت

اصطلاح مسيحاباوري بر نهضت ، يا نظامي از عقايد و نظرات دلالت مي كند كه محور آن انتظار يك مسيح (برگرفته از واژه ي عبري مشياح «mashiah»يعني خودتدهين شده )است. فعل عبري مشاح «mashah» يعني تدهين اشياء يا افراد با روغن در موقع مناسب براي اهداف مقدس و علاوه بر آن براي اهداف معمول دنيوي . شكل فاعلي اين واژه در مورد هر كسي كه رسالت خاصي از سوي خدا داشته به كار رفته است (يعني ،فقط شامل پادشاهان يا كشيشهاي والامقام نبوده »گرچه واژه ي خود تدهين شده صرفاً استعاري است (پيامبران ،اسقفهاي اعظم ) و در نهايت ، مفهوم ضمني ناجي يانجات دهنده اي را كه در آخرزمان ظهور خواهد كرد و سلطنت خداوند بازگشت اسرائيل ، يا هر حاكميتي را كه وضعيتي آرماني براي جهان تلقي شده است با خود خواهد آورد ،يافته است .[به معاد شناسي رجوع كنيد[

اين گسترش معنايي خاص ناشي از اين اعتقاد يهود بود كه نجات نهايي اسرائيل ،اگرچه ساخته وپرداخته خداوند است اما،به عهده ي سلاله اي از خاندان سلطنتي داوود بوده ، به وسيله ي او تحقق خواهد يافت . او،پسر داوود بهترين فرد تدهين شده پروردگار خواهد بود . به اين ترتيب ،واژه ي مشياح «mashiah» از بافت يهودي اوليه ي خود،خارج شده كاربردي عمومي يافت و به گرايش ها يا اميدهايي نسبت به شخصيتي آرماني يا از جهاتي ديگر نسبت به نجات جامعه و جهان دلالت مي كرد . به نظر مي رسد كه واژه مسيحا باور «messianic»كه گاه خصلت بازگشتي دارد (نشانه بهشت گمشده يا بهشت بازيافته ) بدين معنا كه بازگشت گذشته و عصر طلايي گمشده را مجسم مي كند. اين واژه در موارد ديگر آرماني تر به نظر مي رسد ، به اين معنا كه وضعيتي تكاملي را به تصوير مي كشد كه نظير آن قبلا هرگز نبوده است (آسماني جديد و زمين جديد) مسيحا فقط روزهاي گذشته را احيا نمي كند بلكه عصر جديدي را به همراه مي آورد .

اصطلاح مشياح (meshiah) در اين مفهوم خاص معاد شناختي در كتب مقدس عبري يافت نمي شود.كتاب اشعياي نبي باب45 ،آيه 1،كوروش دوم پادشاه ايران را« تدهين شده ي» خداوند مي خواند زيرا به وضوح وسيله اي برگزيده از جانب خداوند بود كه اجازه داد تبعيديان بني اسرائيل از امپراطوري بابل به بيت المقدس باز گردند. چه بسا فرد با به كارگيري اصطلاحات متاخرتر ، از لحاظ فني ، در انتساب تاريخي رويدادها ، دچار خطا شده ، و متون مقدسي را كه عصري طلايي درآينده ، گرد هم تبعيديان ، بازگشت خاندان داوود ، بازسازي بيت المقدس و معبد حضرت سليمان، دوره ي صلح كه در‌آن گرگ وبره كنار هم قرار مي گيرند غيره را پيش بيني مي كنند به عنوان «مسيحا باوري» توصيف كند.

اين گونه است كه ماهيت مسيحا باوري در دوره هاي رنج و نااميدي شكل مي گيرد و شكوفا مي شود . وضعيت موجود مطلوب . نيازمند منجي است اما بايد تداوم يافته يا تجديد شود(مثلا با آيينهاي تجديد كننده ي دوره اي يا چرخه اي ). هنگامي كه وضعيت موجود كاملا نامطلوب باشد ‌مسيحا باوري به عنوان يكي از پاسخهاي ممكن مطرح مي شود : اطمينان به يك نظم مطلوب طبيعي،اجتماعي ، و تاريخي (و اين اطمينان در اسرائيل بسيار قوي بود ، زيرا مبتني بر وعده ي خداوند بود كه در زمره ي تعهدات ازلي وي جاي گرفته بود)كه در افق آينده ي آرماني خود رانشان مي دهد . همان طور كه در شرحهاي انجيل به وفور يافت مي شود ، قبلا در دورانهاي مذكور در انجيل وضعيت موجود عموما نامطلوب تلقي مي شد (پادشاهان ظالم و گناهكار ، تجاوزات دشمن ، شكست ها ) و در نتيجه انديشه هاي مربوط به نظم آرماني تحت فرمانروايي آرماني خاندان شروع به تبلور كرد.

با ويران شدن نخستين معبد سليمان (587/586 پيش از ميلاد )تبعيد با بابليها ، و بازگشت متعاقب به سرزمين اسرائيل تحت فرمانروايي كوروش ، كه« اشعياي دوم» آن واقعه را به عنوان نظام مسيحايي گرامي داشته است ، گرايش به نگاه به سوي كاميابي آينده شدت يافت . اما اين نجات« مسيحايي» به ياس غم انگيزي تبديل شد . آزار و اذيت شديد تحت حكومت آنتيوخس چهارم (از 175تا 163پيش از ميلاد ) فرمانرواي سلوكيه در سوريه نيز منجر به ظهور اميدهاي مسحيايي مربوط به آخرت گرديد، همانگونه كه كتاب دانيال كه تدوين آن عموما به همان زمان بر مي گردد گواه بر آن است . اما نجات بزرگ ناشي از پيروزي مكابيان نيز ،دردراز مدت ، به ياسي غم انگيز تبديل شد. شورش عليه« سلطنت بي رحم» ظالم، يعني حكومت رم ، در سال 65-70 ميلادي(كه به ويراني بيت المقدس و معبد دوم سليمان منتهي گرديد) و شورشي مجدد در سال 132-135 ميلادي (شورش باركوخبا كه منجر به نابودي واقعي يهوديت در فلسطين گرديد)،بدون شك حاوي عناصر ميسحايي بود، از آن پس ، مسيحا باوري تركيبي ازاميد راسخ و تزلزل ناپذير به رستگاري نهايي ، ازيك سو ، واز سوي ديگر ، ترس از خطرات و عواقب فجيع شورشهاي مسيحاباوري مانند « فعال گرايي مسيحايي»، به اصطلاح مورخين ، يا «مسيحا باوري نا به هنگام» به اصطلاح متكلمان بود.

آموزه هاي مسيحا باوري كه طي نيمه دوم دوره ي معبد دوم سليمان از حدود 220 پيش از ميلاد تا 70 پس از ميلاد شكل گرفت (كه دوره ي« بين دو عهد» ناميده مي شود)داراي انواع مختلفي بود و از دغدغه هاي ذهني و معنوي محافل مختلف حكايت مي كرد. آموزه ها از اميدهاي سياسي دنيوي همچون شكستن يوغ حكومت بيگانه ، احياي حكومت خاندان داوود(پادشاه مسيحا) وپس از70 سال بعد از ميلاد ، گرد هم آمدن تبعيديان و بازسازي معبد سليمان گرفته تا مفاهيم مكاشفه اي ، از قبيل پايان خارق العاده و فاجعه آميز اين عصر (از جمله روزقيامت )، بوجود آمدن عصر جديد ، ظهور سلطنت آسماني ، احياي مردگان ،‌آسمان جديد و زمين جديد را دربرمي گيرند. قهرمان اصلي مي تواند رهبري نظامي باشد يا «پسر داوود» فردي سلطنتي ، يا شخصيتي فوق طبيعي مانند «پسر انسان» كه به نوعي مرموز بوده در برخي متون مقدس عبري و نيز در متون مكاشفه اي جعلي ذكر شده است . [به مدخل Apocalypse(مكاشفه) مراجعه كنيد] بسياري از علما معتقدند عيسي به خاطر بارسياسي اصطلاح مسيحا تعمدا از به كارگيري آن خودداري كرد(به ويژه اينكه از سلطنتي خبر مي داد كه اين جهاني نبود)و اصطلاح غيرسياسي« پسر انسان» را ترجيح داد. از سوي ديگر ، كساني كه مسوول تحرير نهايي انجيل متي بودند لازم دانستند شجره ي خانوادگي براي مسيح قائل شوند كه ثابت كنند ازتبار داوود است تا به موقعيت مسيحايي او مشروعيت بخشند ، زيرا مشياح «mashiah» و به زبان يوناني كريستوس «christos» بايد پسر داوود شناخته مي شد.

ضمنا، اين مثالها نشان مي دهند كه ريشه هاي مسيحيت را بايد در بافت ناآرامي مسيحايي فلسطين يهودي در همان مقطع زماني يافت . انديشه هاي مسيحايي نه تنها از طريق تفسير متون انجيل (مانندپشر در ميان امت قمران و بعدها ميدراش متعلق به يهوديت پيروخاخامها) بلكه« باالهام» به افراد رويايين و برخوردار از قدرت مكاشفه به وجود آمد. اخير در‌آخرين كتاب عهد جديد، كتاب وحي ،به خوبي ترسيم شده است.

اما انديشه هاي واميدهاي مسيحايي مي توانند بر اساس نگرشهاي« عقلاني» (يعني غير رويائي)نيز باشند ، به ويژه هنگامي كه پيش گوئي هاي كتب مقدس شكل محاسبه و برآورد تاريخهايي را كه ادعا مي شد در نماد گرايي مبهم متون به آنها اشاره شده است ، به خود گرفت . شيفتگان مسيحا در يهوديت اغلب براساس كتاب دانيال ،محاسبات خود را انجام مي دادند (درست همان طور كه منجي گرايان مسيحي آخرالزمان را از روي« تعداد چهارپايان» كه در كتاب وحي باب،13آيه 18ذكر شده محاسبه مي كردند). چون اميدهاي فراوان ناشي از اين محاسبات اغلب منجر به فاجعه (يا در بهترين حالت ،سرخوردگي شديد ) مي شد، خاخامهاي تلمودعبارات تندي در خصوص «كساني كه آخر الزمان [مسيحايي] را محاسبه مي كنند» داشتند.

يك سنت كه احتمالا تحت تاثير كتاب زكريا بابهاي 3و4است ، ظاهرا معتقد به آموزه ي دو چهره مسيحيايي بوده است . يكي فرد« تدهين شده ي » بسيار روحاني از خاندان هارون ، و ديگري مسيحايي سلطنتي از خاندان داوود . اين عقيده كه مورد قبول امت قمران (كه به فرقه ي بحرالميت نيز مشهورند )بود ، ظاهرا حاكي از آن است كه اين چهره هاي مسيحايي مكمل به اندازه ي نمونه هاي نمادين كه در راس نظم اجتماعي آرماني و رهايي بخش قرار دارند ناجي و رهايي بخش نيستند . به نظر مي رسد كه بازتاب هاي اين آموزه در تاكيد (ظاهرابحث انگيز) نامه اي به عبريان درعهد جديد مبني بر اينكه عيسي هم پادشاه بود و هم كشيش عالي مقام به چشم مي خورد . ظاهرا اين آموزه از قرون وسطي بر جاي مانده (كاملا معلوم نيست از طريق چه كانالهايي )، زيرا در بين قرائيمي ها نيز يافت مي شود .

تعبير ديگر از« مسيحاي دوگانه» در قرن دوم ميلادي و احتمالا به صورت واكنشي در برابر شكست فجيع شورش باركخبا به وجود آمد . مسيحاي خاندان يوسف (ياافرايم) ـ بازتاب احتمالي مضمون ده قبيله ي گمشده ـ در جنگ با نيروهاي ياجوج و ماجوج شهيد مي شود(مشابه يهودي براي ، نبرد نهايي بين نيكي و بدي در روز قيامت )پس او مسيحاي دردورنج نيست بلكه مسيحاي جنگجويي است كه مثل يك قهرمان مي ميرد وبه دنبال او مسيحاي پيروز خاندان داوود مي آيد . اين نگرش مسيحاي دوگانه بيانگر دوگانگي بنيادي در مسيحا باوري يهوديت نيز هست (اما فقط به يهوديت محدود نمي شود )، قبل از ظهور مسيحا ، بلاياي كيهاني ، طبيعي ، و آشوبهاي اجتماعي رخ مي دهد.اين مضمون يهودي ، در مسيحيت به اين انديشه تغيير مي يابد كه دجال آزاد گذاشته مي شودتا پيش از بازگشت مسيح و شكست نهائي بر جهان حكومت كند . بنابراين هر گاه دردها و مصائب شديد در بين مردم يهود مشاهده مي شد. ممكن بود به عنوان فاجعه ي قبل از ظهور مسيح تلقي گردد. و اغلب هم همين گونه تلقي مي شد (و در زبان تلمود« دردتولد» عصر مسيحا نام داشت ) و خبر از وصال قريب الوقوع مسيحايي مي داد.

مفهوم وسيع تر مسيحاباوري به معناي‌آينده اي آرماني لازم نيست كه به معني اعتقاده به يك ناجي خاص يا چهره اي رهائي بخش باشد . هر چند كتاب اشعياي نبي باب 11و باب 2 آيات 2-4 دنيايي آرام و آرماني تحت حكومت خاندان داوود را مجسم مي كند . متن نظير آن كتاب ميكاه نبي باب 4، آيه 4 حتي حاوي عناصرمعجزه آساي كمتري است و از سعادت زميني سخن مي گويد كه در‌آن هر كس در زير درخت انجير خود زندگي مي كند . اگر چه نگرش ارمياي نبي باب 31، آيات 30و آيات بعد ؛ باب 32،آيات 36-44را مقايسه كنيد با« قلب جديد» و« قلب گوشتي» حرقيال نبي به جاي قلب سنگي سابق (كتاب حزقيال نبي باب 2آيه 4،‌باب 11آيه 19، باب 18آيه 31،باب 32آيه 9، باب 36آيه 26) اما از نظر او موهبت موعود اين است كه« از دروازه هاي اين شهر [بيت المقدس]شاهان و شاهزادگاني وارد خواهند شد كه بر تخت پادشاهي داوود نشسته اند و ارابه ها و اسبها آنها را به حركت در مي آورند» (كتاب حزقيال نبي باب 17آيه 25)آنچه در اين متن قابل توجه است نه تنها آرمان اين جهاني مطرح شده درآن و طرح بيت المقدس بعنوان شهر پرجنب جوش سلطنتي است، بلكه اشاره اي است كه در آن به پادشاهان به صورت جمع صورت گرفته است . انديشه يك پادشاه ناجي مسيحايي هنوز شكل نگرفته است .

در تعابير بعدي و به ويژه تعابير مدرن و سكولار مسيحاباوري،‌انديشه مسيحاي شخصي به طور فزاينده جاي خود را به عقيده ي «عصر مسيحايي» حاوي صلح ، عدالت اجتماعي و عشق همگاني داده است . مفاهيمي كه به راحتي مي توانند به عنوان تحولات پيش رونده ، ليبرالي ،‌سوسياليستي ، آرماني و حتي انقلابي مسيحاباوري سنتي ،ايفاي نقش كنند. از اين روطرح يهوديت اصلاح طلب امريكا در فيلادلفيا (1869) به جاي اعتقاد به مسيحاي شخصي ،‌ايمان خوش بينانه به ظهور يك دوره ي مسيحيايي را جايگزين نمود كه ويژگي «آن يكپارچگي همه ي انسانها به عنوان فرزندان خدا در اعتراف به يك خداي واحد» بود و در« تريبون پيتزبورگ (1885)از ايجاد سلطنت راستي ،عدالت ، و صلح »سخن به ميان آمد. به نظر ميرسد نااميدي قرن بيستم از انديشه پيشرفت ،حيات تازه اي به اشكال افراطي تر و آرماني مسحاباوري داده است .

در دروه ي بين دو عهد ،‌همان طور كه شاهد بوده ايم عقايد و آموزه هاي مسيحايي به اشكال مختلف شكل گرفت . مسيحاباوري به طور فزاينده اي با معادشناسي ارتباط يافت و معاد شناسي قاطعانه تحت تاثير مكاشفه گرايي واقع شد. در عين حال ، اميدهاي مسيحايي به طور فزاينده اي بر شخصيت يك منجي منفرد متمركز گرديد.در مواقع تنش و بحران ، مدعيان مسيحا (يا طلايه داران و منادياني كه خبر از ظهور آنها مي دادند ) اغلب به صورت رهبران شورش ظاهر مي شدند . علاوه بر نويسنده ي كتاب اعمال (رسولان)باب 5.جوزفوس فلاويوس نيز چند نمونه از اين افراد را نام ميبرد. علاوه بر اين مسيحا ديگر نماد آمدن عصر جديد نبود ، بلكه به نوعي انتظار مي رفت كه آن را تحقق بخشد از اين رو« تدهين شده ي خداوند» به« ناجي و رهايي بخش» و كانون آموزه ها و اميدهاي پرشورتر و حتي کانون« الهيات مسيحايي» تبديل شد براي مثال مقايسه كنيد با معاني ضمني تفسير پولس مقدس از كتاب اشعياي نبي باب 52 آيه 20و نجات دهنده ي [يعني خدا]بر سرزمين اسرائيل وارد مي شود و «نجات دهنده[يعني مسيح]از سرزمين اسرائيل بر مي خيزد»(كتاب روميان ،باب 11آيه 26)

نظر به اينكه بسياري از يهوديان آواره تحت سلطه مسيحيان زندگي مي كردند كه آن هم به معني آزار و شكنجه از سوي مسيحيان و فشار مبلغين مذهبي بود، مجادله هاي الهياتي ناگزير بر محور موضوعات مسيح شناسي ـ يعني مسيحايي ـ متمركز بود.(آيا عيسي مسيح ، مسيحاي موعود است؟چرا يهوديان از پذيرش او خودداري مي كنند ؟آيا علت آن كوري نفساني است يا شرارت اهريمني ؟)چون در هر دو دين ، تورات كتابي مقدس تلقي مي شد،مجادله اغلب شكلي تفسيري به خود مي گرفت (يعني هر كدام مدعي تفسير صحيح پيش گوئيهاي مربوط به مسيحا در كتاب مقدس بود)[ به مجادلات ، مقاله اي در باب مجادلات بين يهود و مسيحيت مراجعه كنيم .]علي القاعده مسيحا باوري يهودي هرگز اميدهاي واقعي ،تاريخي ، ملي ، و اجتماعي خود را رها نكرد و چندان تحت تاثير ماهيت« معنوي» آموزه هاي مسيحيت قرار نگرفت .

مجادله گران مسيحي ، از نخستين كليسا گرفته تاقرون وسطي و پس از آن يهوديان را متهم به ماده گرايي پست و خشني مي نموده اند كه باعث شده بود كتابهاي مقدس كاتاساركا را با چشم ظاهر بخوانند تا چشم باطن شگفت اينكه ، يهوديان اين انتقاد را تمجيد مي دانستند،زيرا از نظر آنها ،در دنيايي رهايي نيافته كه گرفتار جنگ ، بي عدالتي ، ظلم ، بيماري،گناه، و خشونت بود اين ادعا كه مسيحا آمده ، كاملا بي معني بود .در مناظره معروف بارسلونا (1263)، كه به وسيله مبلغين مذهبي دومينيكن بر يهوديان تحميل شد و در حضور جيمز اول پادشاه آراگون، برگزار گرديد . سخنگوي يهودي، تلمودي و قبالي برجسته ،( موسي ابن نحمن10،( حدود 1194ـ حدود 1270) ، صرفا كتاب اشعياي نبي باب 2آيه 4را قرائت كرد اعليحضرت مسيحي ، عليرغم اعتقاد ايشان به اين كه مسيحا آمده ، احتمالا امر دشواري است كه ارتش خود را منحل و تمام جنگجويان خود را به خانه بفرستد تا شمشيرهاي خود را به تيغه ي گاوآهن و نيزه ها را به داس بزنند.

در طول تاريخ يهوديت ،بين دو نوع مسيحاباوري كه قبلا به اختصار مطرح شدتنش وجود داشته است :نوع مكاشفه اي ، با عناصر معجزه آسا و خارق العاده اي آن ، و نوع «خودگرا»تر. در طول قرون وسطا مكاشفه هاي قديمي و معمولا انتسابي و تفاسير مسيحايي كتب مقدس استنساخ شدند و نمونه هاي جديدي توسط رويابينان و شيفتگان مسيحا خلق شد.نگرش خاخامها حداقل نگرش رسمي آنان معقول تر و سنجيده تر بود چرا كه تعداد زيادي از طغيانهاي مسيحايي به فاجعه يعني سركوبي بي رحمانه به وسيله ي حاكمان غير يهودي منتهي شده بود. مار گزيده از ريسمان سياه و سفيد مي ترسد و ترديد هاي خاخامها (كه احتمالا ناشي از تجربه تلخ شورش بار كوخبا بود ) در تفسير وعظ گونة‌كتاب غزل غزلها باب 2آية 7، نمودي روشن يافت ؛ من از شما، شما دختران بيت المقدس مي خواهم عشق مراتحريك نكرده و اورابيدار نكنيد تااينكه او بخواهد . اين آيه حاوي شش دستور براي اسرائيل است: عليه حكومتهاي اين جهان شورش نكنند ، به زور برپايان روزها تاكيد نكنند...وبراي بازگشت به سرزمين اسرائيل به زور متوسل نشوند. در سطح بسياري نظري تر ، قبلا يكي از بزرگان تلمود اين چنين اظهارنظر نموده بود كه هيچ تفاوتي بين اين عصرو آن عصر مسيحا وجود ندارد جز ظلم حكومتهاي كافر نسبت به اسرائيل [كه پس از آنكه اسرائيل مجددا آزادي خود را به وسيله ي يك پادشاه مسيحا به دست آورد ، به پايان خواهد رسيد[

موسي بن ميمون (8/1135-1204 ) ،‌مرجع بزرگ قرون وسطا و فيلسوف و متاله ،‌هر چند كه در مجموعه ي اصول دين ، ايمان به ظهور مسيحا را نيز برشمرده است ، اما همانگونه كه در زير مي آيد ، در اصول قانوني خود با احتياط حكم كرده است : «نگذاريد كسي تصور كند كه پادشاه مسيحا بايد علائم يا معجزاتي را نشان دهد و نگذاريد كسي تصور كند كه در دروه ي مسيحا بايد روند عادي امور تغيير مي كند يا نظام طبيعت دگرگون مي شود... آنچه كه كتاب مقدس در اين خصوص مي گويد بسيار مبهم است ، و فرزانگان ما [نيز] هيچ روايت روشن و صريحي در خصوص اين مسائل ندارند . بيشتر[پيش بيني ها و ورايتها حكايت و داستان است ، كه مفهوم واقعي آنها فقط پس از وقوع حادثه آشكار مي شود ، پس از اين جزييات ، جزء اصول دين نيست و نبايد وقت خود را بر سر تفسير آنها يا محاسبه ي تاريخ ظهور مسيحا تلف كرد، زيرا اين مسائل نه ما را به عشق الهي رهنمون مي شوند و نه باعث ترس از او» .(تورات ميشنه ،باب پادشاهان آيات 11و12)

در زمان زندگي خود ابن ميمون جنشهايي مسيحايي در نقاطي از دياسپورا12 رخ دادو او به عنوان رهبر نسل آگاه خويش يابد نهايت تلاش خود را بكار مي بست تا بدون جريحه دار كردن احساسات مسيحايي مومنين ، با تبيلغ دقيق روش عاقلانه تر خود .(مثل آنچه در رساله ي يمن و رساله ي احياي مردگان بيان شده است ) ، مانع از وقوع فجايع و شورشها گردد. با وجود اين ، آرزوي مسيحا و تصورات مكاشفه اي كه در اثر آزارها ورنجها بر انگيخته مي شد ، همچنان گسترش مي يافت و باعث مشتعل شدن شورشهاي مسيحايي مي گرديد.در خصوص مدعيان مسيحاـ‌ شبه مسيحا يا پيام آوراني كه خبر از ظهور نجات دهنده مي دانند ـ هيچ كمبودي وجود نداشت ، به شرط آنـكه مـردم با روشـهاي مناسـب (ماننـد رياضتهاي ناشي از ندامت)خود را آماده مي كردند.

مهم نيـست كه عقايد و اميدهاي مسيحايي ، مكاشفه اي بودند يا معقول تر ، مربوط به آشوب پرهيجان بودند يا تعصب خداشناسانه ، به هرحال به بخش اساسي دين يهود و تجربه ي حيات و تاريخ يهود تبديل شده بودند. ممكن است برخي متون مكاشفه اي را بسيار خيالي دانسته ،رد كنند ، اما ميراث پيشگوئي مسيحايي مورد قبول همگان بود. نه تنها در شكل مذكور آن در تورات بلكه حتي به طور قطعي تر در شكل گيري متعاقب آن در قالب خاخامها.

شايد بتوان گفت موثرترين عامل ، تاكيد مداوم بر عقايد مسيحايي (گرد هم آمدن تبعيديان ، احياي سلطنت خاندان داوود ، بازسازي بيت المقدس و معبد سليمان ) در آداب ديني روزمره ، در شكرانه اي كه پس از هر غذاخوانده مي شود وبه ويژه در دعاهاي روز سبت و روزهاي مقدس بود. اين تنها مورد در تاريخ اديان نيست كه نشان مي دهد چگونه كتاب دعا و آداب ديني مي تواند بيش از رساله هاي خداشناسي تاثير يا نفوذ داشته باشد .

جنبشهاي مسيحايي در طول قرون وسطا ملازم تاريخ يهوديت بودند، و احتمالا بسيار بيشتر از آن تعدادي هستند كه از طريق وقايع نامه ها، فتاوي خاخامها ، وديگر منابع فرعي به اطلاع ما رسيده است . بسياري از آنها پديده هاي داخلي كوتاه مدت بودند. هر جنبش معمولا پس از سركوبي آن به وسيله ي مقامات يا ناپديد شدن (يا اعدام) رهبر مربوطه به تدريج محوشد . دراين نظر ،جنبش به وجود آمده به وسيله ي شابيتاي تسوي13 ، مدعي مسيحا در قرن هفدهم ،‌نمونه اي استثنايي است . در ايران وجود جنبشهاي مسيحايي از جنبش ابو عيسي اصفهاني و مريد او ، يودغان14 در قرن هشتم تا جنبش ديويد آلروي15 (مناحم الدجي16) در قرن دوازدهم به اثبات رسيده است .ابوعيسي ، كه خود را مسيحاي متعلق به خاندان يوسف مي دانست به طوري شايسته در جنگ بانيروهاي عباسي كشته شد . وي با ده هزار تن از پيروان خود بر آنها تاخت ، حال آنكه ديويد آلروي(كه به خوبي از داستان خيالي ديسرايلي17 مي توان او را شناخت ) شورشي راعليه سلطان به راه انداخت . در قرنهاي يازدهم و دوازدهم در غرب اورپا، به ويژه در اسپانيا چندين مدعي مسيحايي ، ظهور كرد. سپس تحت تاثير قباله18 ، فعال گرايي مسيحايي مرموز تر و حتي سحر آميز تر گرديد فعال گرايي معنوي هنگامي كه تمام راههاي واقع بينانه و عملي ابراز آن بسته مي شود به راحتي تبديل به فعال گرايي سحر آميز مي شود و افسانه ي يهود از بزرگاني سخن مي گويد كه پذيرفتند با رياضتهاي شديد ، مراقبات خاص ،‌و افسونهاي قبالي گرايانه ، ظهور مسيحا را تسريع نمايند اين افسانه ها كه معروفترين آنها مربوط به يوسف دلارينا19 است، معمولا با به دام افتادن استاد به وسيله ي نيروهاي اهريمني كه به دنبال شكست آنها بود ، خاتمه مي يابد.

براي شناخت كامل جنبشهاي مختلف مسيحايي ،‌بايد شرايط تاريخي خاص و فشارهاي خارجي و تنشهاي داخلي را كه به وقوع آنها كمك كرده ، با دقت ، تك تك ، و با جزئيات تمام بررسي كرد. سرنوشت مشترك يهود كه در همه جا به عنوان اقليتي منفور و مورد ايذاء و اذيت بودند و در محيطي خصمانه و در عين حال داراي همان فرهنگ ديني و اميد به مسيح موعود زندگي مي كردند، چارچوبي كلي را فراهم ميكند؛ با وجود اين ،‌قطعا براي تبيين جنبشهاي خاص مسيحايي كافي نيست.پديده ي خروج گروههاي كوچك و بزرگ يهود از كشورهاي موطن خود در دياسپورا . جهت سكونت در سرزمين مقدس .مؤيد حضور دائم تحركهاي مسيحايي است . اين جنبشها در عين حال كه به همان آشكاري شورشهاي مسيحايي سخت، طرفدار عصر طلايي نبودند،اما اغلب انگيزه هاي مسيحايي داشتند . اگر چه مسيحا هنوز ظهور نكرده بود يا مومنين را به سرزمين موعود فرا نخوانده بود، اما انگيزه ها اغلب به« پيش از معاد» مربوط مي شد، به اين معنا كه تصور مي شد زندگي همراه با دعا و تطهير زاهدانه در سرزمين مقدس ظهور ناجي را فراهم مي كند يا حتي آن راتسريع مي كند.

با ظهور قباله پس از قرن سيزدهم ، و به وبژه گسترش آن پس از اخراج يهوديان از اسپانيا و پرتغال ،عرفان قبالي گرايانه به عنصري مهم تبديل شده ، باعث ايجاد نيرويي اجتماعي در مسيحاباوري يهودين گرديد. اين فرآيند نيازمند شرح مختصر است. به عنوان يك قاعده نظامهاي عرفاني ، ارتباطي بازمان يا جريان زمان ، تاريخ و در نتيجه مسيحا باوري نداشته يا ارتباط بسيار ناچيزي دارند. گذشته از همه چيز،عارف ،سوداي فضايي فراتر از عالم ناسوت و انتظار ابديت لايزال و حال جاودانه رادرسر مي پروراند او به دنبال برترين كامروايي تاريخ نيست .در نتيجه تعجبي ندارد كه ببينيم كاهش تنش مسيحايي نسبت معكوسي با تنش عرفاني دارد.به نظر مي رسد كه اين اصل در مورد قباله كلاسيك اسپانيايي نيز صدق مي كند. قباله جديد ، يا قباله لوريايي21 ، كه پس از انفصال اسپانيا ، در مراكز بزرگ امپراطوري عثماني ، به ويژه در سفاد و در سرزمين مقدس، بوجود آمد، به خاطر متعالي بودن و تقريبا مي توان گفت به خاطر توصيه هاي مسيحايي و آتشين و به ويژه خاطر قالبي كه به دست خلاق ترين ، جاذبه مندترين و برحسته ترين قبالي گراي آن گروه ،اسحاق لوريا1534-1572،يافته بودقابل ملاحظه بود.قباله لوريايي به تفسير تاريخ جهان بطور كلي ، وتبعيد،رنج ورستگاري اسرائيل به طور خاص پرداخت ، آنهم به نحوه اي از بيان كه مي توان عرفاني ناميد،يعني به صورت يك نمايش كيهاني و بلكه الهي كه خداوند خود درآن شركت دارد. اين نظام را مي توان داستان عرفاني زندگي پيامبران نيز ناميد. طبق اين افسانه ي« عرفاني » عجيب در لحظه اي كه ذات نور الهي به قصد خلق جهان خود را ظاهر ساخت - بسيار پيش از نخستين گناه آدم ـ فاجعه اي ازلي يا« سقوط» رخ داد. مجراهايي كه بنا بود نور الهي را حمل و منتقل نمايند در هم شكستند (درهم شكستن مجاري) و ذرات نورالهي دچارآشفتگي شدند و تاكنون در آنها حبس و تبعيد شده اندـ و اين بخشي از تراژدي آنهاست ـ و به حيات حوزه ي اهريمني ادامه مي دهند[به مدخل Qobbalah مراجعه كنيد[

در نتيجه تبعيد و رنج اسرائيل صرفا در سطح تاريخي ، مادي و خارجي بازتاب راز مهم تر تبعيد ورنج ذرات نورالهي سقوط كرده است. از اين رو رستگاري يعني آزاد شدن ذرات نور الهي از چنگال آلوده ي قدرتهاي اهريمني و بازگشت آنها به منشا الهي خود كه كمتر از آزادي اسرائيل از انقياد مسيحيان و بازگشت آنها به سرزمين مقدس نيست. در واقع ،روند دوم نتيجه ي طبيعي فرآيند اول است . فرآيندي كه وظيفه اصلي و عرفاني اسرائيل ،تحقق آن از طريق حيات توام با پرهيزكاري و تقدس است. اين فعال گرايي معنوي در نهايي ترين حد خود است،‌زيرا دراينجا خداوند به نجات دهنده ي نجات دهندگان23 تبديل شده است . براي يهودي كه مورد تاخـت و تاز و تعـقيب بود، تبـعيد اهميت يافت، زيرا انعكاس تبعيد اساسي تر خداوند و مشاركت در آن تلقي مي شد و خدا خود ، مشاركت اسرائيل را در رستگاري خود، مردم خود، و مخلوقات خود لازم دانست . تعجبي ندارد كه ، حداقل در آغاز،شخصيت مسيحا نقشي نسبتا جزيي در اين نظام داشت . اوبيش از آنكه يك ناجي باشد ،علامت و نماد اين بود كه جريان مسيحاي عرفاني به كمال خود رسيده است . درواقع ، آموزه ي مسيحايي لورياگرايي24 حداقل به طور ساختاري به طرحي تكامل گرانزديك مي شود.

اين نظام قبالي گرا زمينه ي يكي از چشمگير ترين وقايع مسيحايي را در طول تاريخ يهوديت فراهم نمود . محور اين جنبش شخص شابيتاي تسوي بود. شكست شرم آور شابيتاي گرايي25 ، همراه با بدعت حاصل از آن يعني ايمان گرايي و ارتداد ، ردپايي ازبي نظمي و آشفتگي معنوي بر جاي گذاشت كه بر اثر آن قباله و مسيحاباوري هردو، حداقل به لحاظ نقش عمومي و اجتماعي خود، افول كردند.[به زندگينامه ي شابيتاي تسوي مراجعه كنيد]جداي از چند آشوب جزيي «مسيحايي ،مسيحا باوري» خودبخودي(عنواني كه مارتين بابر26 برآن گذاشته است) به طور مرتب كاهش يافت.ديدگاه مسيحايي در يهوديت زنده ماند و بدون شك ايدئولوژيهاي غيريهودي مدينه ي فاضله و انتظار را نيز تحت تاثير قرار داد(به كار اثر گذار متفكر ماركسيست ارنست بلاخ تحت عنوان DosprinzipHoffnung مراجعه كنيد ) ، اما هيچ مدعي ديگري به عنوان مسيح موعود ظهور نكرد. يهوديت ارتدكس همچنان به آموزه سنتي مسيحاي شخصي معتقد بود اما عملا در لاك رعايت حلاخا(نظام حقوقي دين يهود) فرورفت . اين افسانه ، قدرت خود را براي به راه انداختن جنبشهاي مسيحايي از دست داد.

حسيدگرايي28 ،تجديد معنوي بزرگ كه در قرن هجدهم به وسيله ي بشت29 (يسراييل بن اليعزر 1700-1760 )30 در شرق اروپا آغاز شد ، قطعا عقايد مسيحايي سنتي را رها نكرد،اما تاكيد اصلي آن برنزديكي به خداوند از طريق باطن معنوي يا (گاه) خلسه بود . گرشام اسكولم31 اين جريان را (اگر چه اين موضوع هنوز به لحاظي مورد بحث است) «خنثي سازي عنصر مسيحايي» ناميده است .اما در عين حال كه حسيدگرايي مي كوشيد به بياني سنتي پاسخي به جويندگان معنويت و همين طور توده هاي فقير در نقاط يهودي نشين شرق اروپا ارائه نمايد، يهوديان اروپاي غربي و مركزي وارد عصر مدرن مي شدند(آزادي مدني ،همسان سازي ،اصلاح آيين يهود).

پيامدهاي اين تحولات براي مسيحاباوري يهودي همچنان موضوعي براي تحقيق محسوب مي شود.بدون شك بسياري از ايدئولوژيهاي مدرن، پاره اي ازرگه هاي سنتي مسيحا باروي را حفظ كرده اند و گاه عمدا از اصطلاحات مربوط به مسيحا باوري استفاده كرده اند.البته تفكر ليبرالهاي مترقي ،سوسياليستهاي متاخر و نيازي به گفتن نيست كه حركت احياي ملي موسوم به صهيونيسم ،در قالب مبارزه ي نهايي23 يا بيت المقدسي آسماني كه از بالا نازل شده باشد يا« پسرداوود» سوار بر استر نمي انديشيدند،بلكه به آزاديهاي مدني ،يكسان بودن در برابر قانون ، صلح جهاني ، پيشرفت همه جانبه ي اخلاقي و بشري ،آزادي ملي مردم يهود در ميان خانواده ي ملل و غيره مي انديشيدند، اما همه ي اين آرمانها به نوعي با هاله اي مسيحايي احاطه شده بود.يهوديان به ندرت سوالهاي نص گرايانه اي كه موافقت زيادي با بنيادگرايي مسيحيت داشت مطرح مي كردند. آنها علي القاعده پرس و جو نمي كنند كه آيا يك واقعه ي تاريخي خاص« تحقق » همان پيشگويي خاص در كتاب مقدس است.اما براي اكثر آنها غير ممكن است كه از كنار حوادثي فاجعه آميز نظير قتل عام يهوديان بگذرند يا شاهد پايان تبعيد و تشكيل مجدد اسرائيل به عنوان كشوري حاكم باشند ،اما تارهاي مسيحاباوري در روح آنها تحريك نشود. در واقع از زمان جنگ يوم كيپور33 ـ‌ يعني از دهه ي هفتاد قرن بيستم ـ روندي به سوي مسيحايي كردن سياست در اسرائيل به ويژه در ميان گروههاي حامي استقرار در كرانه ي غربي يا حقوق يهوديان در معبد ، محبوس بوده است34 . بخشي از اين صهيونيسم مسيحايي شده به تعاليم آوراهام اسحاق كوك35، خاخام ارشد فلسطين از سال 1921تا1935 باز مي گردد. در دعا براي كشور اسراييل،خاخام ارشدـ به گونه اي تقدير گرايانه و اوليه كه باور نكردني است ـ‌اصطلاح آغاز جوانه زدن رستگاري ما رابراي كشور به كار مي برد. اما بقيه معتقدند كه مسيحاباوري به عنوان يك مفهوم معاد شناختي ،بايد به دور از ملاحظات عملي و پيچيدگي هاي سياست جاري باقي بماند،زيرا مسيحا باوري معمولا به جاي اخلاقي كردن آنها (به معناي پيش گويانه آن ) باعث سردرگمي آنها و تبديل آنها به افسانه مي گردد. هنوز بسيار زود است كه به ارزيابي قطعي تاريخي و جامعه شناختي از اين گرايشهاي متعارض، ماهيت و نقش مسيحاباوري در يهوديت معاصر بپردازيم .

 

كتاب شناسي

كوهن، گرسودن36 «نگرشهاي مسيحايي اشكنازيم37 و كليميان» . در مطالعات موسسه لئوبك38 ، باويرايش مكس

روتزبرگر39 ،صص- 156-115.نيويورك،1967.

فريدمن، اچ.دي40 . «مسيحان» كاذب.دردائره المعارف يهود.نيويورك.1925.تاريخچه ي مدعيان مسيحا در طول تاريخ يهوديت.

كلاوزنر ،جوزف41 .ديدگاه مسيحايي در اسراييل.از آغاز تاپايان ميشنا.نيويورك،1955.

ماوينكل،سيگمونداو42 كه مي آيد:مفهوم مسيحاباوري درعهد قديم و آيين بعدي يهود.ترجمه ي جي .دابليو.اندرسون

43.آكسفورد،1956.

اسكالم ،گرسون44 ديدگاه مسيحايي در آيين يهود و مقالات ديگر پيرامون معنويت در يهود. نيويورك1971.
سيلور.اي.اچ.اي 45.تاريخچه ي تفكر مسيحايي در اسراييل .بوستون، 1959.

وربلاسكي،آر،چي.زوي.«مسيحاباوري در تاريخ يهود».«در جامعه ي يهود طي اعصار مختلف» ،ويراسته ساموئل اي مينگر، بن . ساسون ، اچ.اچ47 .صص 45- 30 . نيويورك،1971.بررسي و تحليل كوتاه .نويسنده:آر.جي.زويي وربلوسكي .

 

 

 

 

پي نوشت ها :

1.Antiochus IV


2.Barkokhba
3.Pesher
4.midrash
5- فرآيند بنابر روايت تورات ،پسر دوم حضرت يوسف [مترجم [=Ephraim

6.The Battle of Armageddon

7- شهر پيتزبورگ در ايالت پنسيلوانياي امريكا [مترجم= Pittsburgh  [

8- مورخ يهودي [مترجم   = Josephus Flavius  [

9.Kata Sarka

10.Moses Nahmanides.

11. Moses Maihmonides(mosheh ben maiman)
12.Diaspora

13.Shabbetai Tsevi

14.Yudghan

15.David Alroy

16.Menahemal-Duji

17- بنجامين اسرائيلي ،نويسنده و دولتمرد انگليسي [مترجم  =Disraeli   [

18.Qobalah

19.Yosef Della Reyna

20.Diaspora
21.Lurianic
22.Safad
23.Salvator Salvandus
24.lurianism

25- اين باور كه رستگاري فقط از راه ايمان امكان پذير است [مترجم=antinomianism.  [

26.Martin Buber
27.Emst Bloch
28.Hasidism
29.Besht
30. ezer
پ elben Eli پ Yisra

31. .Gershom Scholem

32- مبارزه ي نهايي بين نيكي و بدي در پايان جهان (مترجم = Armageddon  )

33.Yorn Kippur

34. Temple Mount

35.Avraham Yitshagkook

36.Cohen,Gerson D

37- لقب اعقاب يهوديان مناطق شرقي و مركزي اروپا (مترجم . )

38.LeoBaeck

39.Max Kreutzberger

40.Friedmann,H.G
41.Klausner,Joseph
42.Mowinckel,Gershom
43.G.W- Ahderson

,44.Scholem,Gershom
45.Silver,A.H.A.
46.Werblowsky
47.Samuel Eminger,Ben- SassonH.H
48.R.j.zwiwerblowsky

 

 

 

زندگاني حضرت امام عليّ بن موسي الرّضا (ع) ، دوران پر فراز و نشيبي را تشكيل مي‏دهد و ابعاد گوناگوني را در اين باره مي‏توان مورد توجه قرار داد.

مسأله ولادت و حوادث قبل از امامت و شرايط سخت دوران زندگي با پدر بزرگوارشان امام كاظم عليه‏السلام و يا شرايطي كه پس از شهادت امام كاظم براي ايشان پيش آمد كه شيعه در معرض انحراف سختي نسبت به امر امامت قرار گرفت و گروه "فطحيّه" پديدار شد و بزرگاني از شيعه، مدت‏ها دچار آن بودند، تا مرگ هارون و اوضاع نابسامان حكومت مركزي در درگيري بين امين و مامون و تا انتقال ايشان به خراسان جهت ولايتعهدي.

از آنجا كه پرداختن به همه موضوعات از فرصت اين مقاله بيرون است، به مروري اجمالي بر دوره‏اي كوتاه از زندگي امام يعني دوران انتقال به خراسان و قبول ولايتعهدي ايشان بسنده مي‏كنيم.

قبل از ورود در بررسيِ اقدام حضرت در اين دوره و ارزيابي علت و آثار آن مقدمه‏اي را مورد توجه قرار مي‏دهيم:


خط‏مشي اصلي و اختلاف تاكتيك‏ها

امت اسلام به عنوان يك مجموعه، نتيجه تلاش 23 ساله پيامبر اكرم است كه توانستند در اين مدت، امتي را پديدار سازند كه بتواند در تاريخ بشريت اثر گذار باشد و بار هدايت را به دوش كشد.

پس از پيامبر، مسؤوليت تداوم حركت و هدايت به عهده امامان معصومين بود ليكن با رحلت پيامبر امت دچار حوادث و ناهنجاري‏هايي گشت كه در اقدامات تمامي ائمه تا دوران غيبت و پس از آن اثر گذار شد. اما به هر تقدير مسؤوليت حفظ و هدايت اين امت بزرگ بر عهده آن‏ها بود و اگر چه به حسب ظاهر حكومت در دست ديگران قرار داشت اما همان حاكم را نيز امامان معصوم با اقدامات خود تحت تاثير قرار مي‏دادند و در مجموع، از فروپاشي و انهدام نظام اسلامي و استقرار كفرِ محض جلوگيري مي‏كردند.

از طرفي حفظ و بقاي خط اصيل اسلام و رشد تفكر صحيح اسلامي نيز بر عهده آن‏ها بود؛ يعني بر طرف ساختن ناهنجاري عظيمي كه پس از پيامبر، خود را نشان داد و چنان دامنگير جامعه اسلامي شد كه با شهادت دخت گرامي پيامبر نيز در آن هنگام اثر چنداني نسبت به بيداري نمايان نشد و علي عليه‏السلام مجبور به كناره‏گيري ظاهري از درگيري با متصديان و زمامداران غاصب بودند.

در اين دوران، اندك بودن ياران، شرايطي اينگونه را بر حضرت تحميل مي‏نمود و راه عبور از اين ناهنجاري، تربيت و ساختن افرادي بود كه نسبت به حق بينا و توجيه باشند.

بر اساس اين واقعيت، حضرت به فعاليت در چند زمينه اهتمام ورزيدند:

الف) تعليم و تربيت و بيدار سازي مسلمين نسبت به واقعيت‏ها و معارف اصلي و حقايق

ب) تلاش در جهت جلوگيري از انحراف بيش از حد زمامداران از خط اسلام

ج) تلاش در جهت جلوگيري از شكست زمامداران در برابر حكومت‏هاي كفر

د) افشاي واقعيت زمامداران غاصب و افشاي حقيقت و روشن ساختن مشكلات پديد آمده براي مردم

انجام اين فعاليت‏هاي به ظاهر متضاد، شرايط سختي را در برابر ائمه ما قرار مي‏داد كه تنها عصمت و علم و تاييد الهي مي‏توانست عامل موفقيت آن‏ها باشد.

فعاليت در چهار زمينه فوق، خط اصلي ائمه ـ يكي پس از ديگري ـ بود و تفاوت نوع اقدامات آن‏ها نيز به دليل تفاوت شرايطي بود كه در زمان‏هاي مختلف وجود داشت.

استراتژي واحدي بر حركت همه امامان سايه افكن بود اما به دليل تغيراتي كه در برهه‏هاي مختلف وجود داشت، تاكتيك‏ها متفاوت مي‏گشت و لذا مي‏بينيم يك امام در مسير زندگي خود اقدامات متنوعي را بروز مي‏دادند كه اين تنوع به دليل تفاوتي بود كه در شرايط رخ مي‏داد. مثلا مي‏بينيم امام حسين عليه‏السلام در زمان معاويه اقداماتشان كاملا

آرام و سرّي است اما به ناگاه در زمان يزيد به حركت همراه با خروش و فرياد تبديل مي‏شود و يا در اقدامات ساير ائمه، گاهي مماشات و گاهي اعتراض وجود دارد كه همه به دليل تفاوت شرايط است.

نوع كلي برخورد خلفا با امام رضا عليه‏السلام

امام رضا عليه‏السلام در دوران تصدي امر امامت با وضعيت متفاوتي مواجه بودند.

در آغاز، همزمان با هارون بودند كه در هنگام به شهادت رساندن امام كاظم عليه‏السلام خود را در اوج اقتدار مي‏ديد و به مبارزه بي امان با امام و ياران او كمر همت بسته بود و بسياري از سران شيعه را زنداني و به دنبال بقيه آن‏ها بود كه داستان ابن ابي عمير در اين باره معروف و مشهور است.

با مرگ هارون و جريان برخورد مأمون با امين كه مدتي بني عباس را به خود مشغول ساخته بود، وضعيتي متفاوت با دوران هارون براي امام پديد آمد. چرا كه از طرفي خوف درهم ريختن اساس حكومت آن‏ها در اين درگيري‏ها وجود داشت و از سوي ديگر فرصت مناسبي براي توسعه امر تعليم و تربيت در بين شيعه بود و ارتباطات شيعه در اين دوران بسيار قوي و بهتر از قبل بود.

پيروزي مأمون وضعيت را به شدت تغيير داد. او در سياست خود تدبير جديدي در برخورد با شيعه و امام آنان در پيش گرفت. اقدامي كه قبلا هرگز سابقه نداشت و شايد خطرناكترين اقدام در راه ضربه زدن به سازمان شيعه بود.

مأمون بدون درگير شدن با امام و با اظهار عنايت نسبت به حضرت، ايشان را به خراسان يعني مرو آن روز دعوت كرد و به انجام سناريويي پرداخت كه اگر درايت امام نبود مي‏توانست ضربه‏اي هولناك بر پيكر سازمان شيعه وارد سازد. اما امام با درايت خويش مكر مأمون را بي‏اثر نمود به گونه‏اي كه همان طرح به برنامه‏اي جهت توسعه شيعه و گسترش سازمانش انجاميد، گو اين كه جان خويش بر سر اين راه نهاد.

اينكه مأمون براي استحكام قدرت خويش به امام نياز داشت و يا در صدد خاموش ساختن تحركات علويان در اطراف حكومت خود بود و يا براي جلب نظر عباسيان به سوي خود كه اگر با او همكاري نكنند به همكاري با علويان خواهند پرداخت و قدرت او بر باد خواهد رفت، همگي تحليل‏هايي است كه ممكن است به نوعي در اين اقدام دخيل باشد اما دليلي را كه خود حضرت در اين باره بيان مي‏دارد پرده از اصلي‏ترين راز اين ماجرا كنار مي‏زند كه همانا تنها هدف او، تخريب شخصيت امام در راستاي تسلط بر سازمان شيعه بود كه پدران مأمون با استفاده از روش‏هاي قهري براي رسيدن به آن ناكام بوده‏اند و اين سازمان هر روز گسترش بيشتري داشته و تا اعماق حكومت عباسيان نفوذ كرده بود تا حدي كه برخي از وزراي آن‏ها شيعه بوده‏اند.
براي روشن شدن اين مطلب، ماجراي احضار حضرت را به اختصار از قول "ابي الصلت هروي" يار و همراه حضرت در مرو ـ كه از نزديك شاهد ماجراها بوده و حوادث را از نزديك مشاهده كرده ـ نقل مي‏كنيم. اين گفت وگو پس از احضار امام به مرو رخ داده است.1


تحليلي بر گفت وگوي امام با مأمون

ابي الصلت مي‏گويد:

"مأمون به حضرت گفت: با توجه به شناختي كه از مراتب فضيلت و علم و زهد و پاكي و عبوديت شما دارم، شما را براي خلافت لايق‏تر مي‏دانم."

حضرت فرمودند: "بندگي خداوند افتخار من است و از زهد نسبت به دنيا در پي نجات از شر آن هستم و با دوري از گناهان رسيدن به درجاتش را آرزو دارم و با فروتني در دنيا قرب الهي را مي‏طلبم."

مأمون گفت: "تصميم دارم حكومت را به شما واگذار كنم و با شما بيعت نمايم."

حضرت فرمودند: "اگر حكومت حق تو است و خداوند آن را براي تو قرار داده است پس حق نداري آن را براي ديگري قرار دهي و لباسي را كه خداوند به تو ارزاني داشته از تن بيرون كني و به ديگري بدهي و اگر خلافت حق تو نيست نمي‏تواني چيزي را كه به تو ربطي ندارد به من ببخشي."

تا اينجا حضرت همه حق را براي او بيان داشتند و مأمون را در يك گفتار منطقي و كوتاه محكوم ساختند.

شايد گمان مأمون بر اين بود كه حضرت در برخورد اول از قبول حكومت امتناع مي‏كنند و مأمون مي‏تواند براي همه اينگونه وانمود كند كه علي بن موسي براي خود حقي در حكومت قايل نيست و يا بالاتر از اين، حكومت را وظيفه خود نمي‏داند و الاّ نمي‏توانست از زير بار آن شانه خالي كند. و با اين سخن فلسفه امامت و رهبري را مخدوش نمايد.

پاسخ امام او را در چالشي سخت گرفتار ساخت كه حكومت من چه ربطي به تو دارد؟ تو بايد وظيفه خود را انجام دهي و تكليف خود را معين نمايي كه آيا حق حكومت داري يا خير؟

در اين جا حضرت بر يك نكته بسيار مهم تاكيد مي‏نمايند كه حكومت حقي مانند ساير حقوق نيست كه انسان بتواند با وجود قدرت بر استيفا، از آن چشم پوشي نمايد. بلكه مسأله حكومت بر مردم دائر بين حرمت و وجوب است يعني يا وظيفه است كه بايد به انجام آن پرداخت و يا ربطي به شخص ندارد و براي او مجعول نيست كه در اين صورت تصرف و يا دخالت در آن حرام مي‏باشد.

اگر خلافت را خداوند براي تو قرار داده پس چگونه مي‏تواني از انجام آن خودداري نمايي و اگر براي تو مجعول نيست با كدام مجوز در آن دخالت كرده‏اي؟

در اين جا مأمون از قالب دروغين خود خارج مي‏شود و ماهيت واقعي خويش را نمايان مي‏سازد و مي‏گويد:
"
بايد اين را قبول كنيد."

حضرت بار ديگر فرمودند:

"اگر به اختيار من باشد هرگز آن را نمي‏پذيرم."

مأمون در آن جلسه، ديگر قضيه را پي‏گيري نمي‏كند. و به اين ترتيب چند روزي گذشت و مأمون تلاش مي‏كرد تا به نوعي موافقت حضرت را جلب كند تا بالاخره مأيوس شد و به ايشان گفت: "اگر نسبت به بيعت من با خودتان راضي نيستيد لا اقل جانشيني مرا قبول كنيد تا حكومت پس از من براي شما باشد."

حضرت فرمودند: "پدرانم از پيامبر نقل كرده‏اند كه من قبل از تو با زهر كشته خواهم شد و در كنار هارون مدفون مي‏شوم."

مأمون گريه كنان گفت: "اي پسر رسول خدا چه كسي جرأت چنين عملي را دارد در حالي كه من زنده باشم؟"

حضرت فرمودند: "اگر تصميم بر افشا بود قاتل را مي‏توانستم معرفي كنم."

مأمون گفت: "مي‏خواهي راحت‏طلبي كني و اين (حكومت) را قبول نكني تا مردم بگويند نسبت به دنيا بي‏اعتنا است."

وقتي راه‏هاي تزوير بر مأمون بسته شد و سخنان امام او را در چالش قرار داد و بازي جانشيني نيز اين گونه در هم ريخت، به اسائه ادب و تخريب شخصيت امام از زاويه‏اي ديگر پرداخت و امام را متهم نمود كه شما عافيت طلب هستيد و مي‏خواهيد با تظاهر به زهد از مردم استفاده نموده و گذران عمر نماييد و وجاهت و محبوبيت دروغيني براي خود كسب نماييد.

حضرت اين توطئه او را نيز اين‏گونه خنثي فرمودند:

"خدا مي‏داند كه من از كودكي دروغ نگفته‏ام و بي رغبتي من به دنيا به خاطر دنيا نيست و اگر بخواهم مي‏توانم بگويم هدف تو از طرح اين مطالب چيست."

مأمون گفت: "به دنبال چه هستم؟"

حضرت فرمودند: "اگر حقيقت را بگويم در امانم؟"

گفت: "آري"

فرمودند: "تو مي‏خواهي مرا در موضعي قرار دهي كه اين تصور براي مردم پيش آيد كه علي بن موسي نه به خاطر زهد در دنيا از دستگاه حكومتي كناره مي‏گرفت بلكه به خاطر اين بود كه دنيا نصيبش نمي‏شد. نمي‏بينيد حالا كه دنيا به او روي آورده چگونه جانشيني مأمون را در آرزوي رسيدن به خلافت پس از او قبول كرد؟"

طبيعي است كه امام براي افشاي مأمون به اصلي‏ترين عاملي كه براي او و امام مهم است اشاره مي‏فرمايند و آن عامل را تخريب شخصيت امام و از بين بردن يك فكر ايجاد شده در ذهن مردم مي‏دانند.

تمام هدف معصومين اين بود كه ثابت كنند حكومت و رياست بر مردم طعمه‏اي نيست كه در اختيار انسان‏ها باشد، بلكه وظيفه‏اي سنگين است كه جز از عهده آن ها از كسي ديگر ساخته نيست تا به مسؤوليت‏هاي محوله عمل نمايد و عالم به مقتضيات آن باشد. حكومت بر مردم مستلزم علم سرشار و عدالت گسترده و انصاف مطلق و بي رغبتي به دنياي خويش است كه همه اين‏ها تنها در اين افراد يافت مي‏شود و ديگران اگر در مسير تربيتي و اعتقادي آن ها قرار گيرند در كسب مراتب وجودي خويش از اين منبعِ فيض بهره‏مند مي‏گردند و مي‏توانند در حد همان ظرفيت، در انجام اين مسؤوليت خطير، آن ها را ياري دهند.
اكنون اگر اين تصور براي مردم و ياران امام ايجاد شود كه همه اين مطالب اوهام بوده و ائمه نيز طالب همين گونه قدرت و جايگاه هستند، لازمه‏اش تخريب همه دردها و رنج‏هاي بي شمار پيامبر و ائمه و ياران صديقشان تا آن هنگام بود. يعني تخريب مسيري كه پيروانش از اقليتي اندك و انگشت شمار به تعدادي رسيده بودند كه مأمون خود را ناچار مي‏ديد براي از بين بردن اين نيروي عظيم به ظاهر از حكومت خويش كناره‏گيري نمايد و خود را با تمامي بني عباس درگير نمايد.

امام كسي نيستند كه مكر مأمون بتواند بر ايشان غالب شود بلكه امام در پاسخ‏هاي بجا و مناسب به او همه ابزار خدعه او را عليه او قرار دادند.

همه چيز به ضرر مأمون تمام شد. لذا بار ديگر نهان و كمون خود را آشكار ساخت و با عصبانيت گفت:

"از اماني كه به تو داده‏ام سوء استفاده مي‏كني و با من اين گونه ناروا و بر خلاف ميل
من رفتار مي‏كني. به خدا قسم بالاجبار بايد قبول نمايي و اگر امتناع ورزي گردنت را مي‏زنم."
همين جمله تمامي حيله او را تا ابد درهم ريخت و همه كساني كه شاهد اين ماجرا بودند دريافتند كه قبول اين جايگاه اجباري و غير اختياري است.

حضرت فرمودند: "خداوند از اين‏كه با دست خويش وسائل هلاكت خويش مهيا سازم منع كرده و لذا قبول مي‏كنم اما مشروط بر اين كه در هيچ عزل و نصبي شركت نكنم و هيچ رسم و سنتي را تغيير ندهم و تنها در مقام مشورت و دور از اجرا باشم. مأمون به همين مقدار بسنده نمود.

دقت كنيم كه امام با تدبير الهي از موقعيت پيش آمده توانستند بهترين استفاده را در راه اهداف الهي خود بنمايند، به اين صورت كه در جلسه گفتار با مأمون كه از ديد ديگران نيز مخفي نمانده، حيله و تزوير او را توسط خود او شكستند و همه چيز نسبت به هدف نهائي مأمون به ضرر او تمام شد.


پاسخ به يك شبهه

در اينجا يك سؤال مطرح است:

امام نسبت به قبول اين مسند ـ وقتي تهديد به قتل شدند ـ با تلاوت آيه‏اي از قرآن، به دليل نفي جواز القاء نفس در هلاكت، استدلال نمودند و جانشيني را با همان شروطي كه بيان داشتند پذيرفتند. يعني براي جلوگيري از كشته شدن به وسيله شمشير، مسند ولايتعهدي را قبول كردند، اما همين مأمون چندي بعد حضرت را مجبور ساخت كه از انگور و يا انار مسموم تناول كنند و چنانكه بعدا مشروح ماجرا را بيان خواهيم نمود، حضرت مي‏دانستند كه انگور زهرآلود، موجب شهادت ايشان خواهد شد اما تناول نمودند، سؤال اين است كه چرا حضرت در آن‏جا از خوردن انگور امتناع نكردند؟ آيا مگر خوردن انگور القاء نفس در هلاكت نبود؟

نكته اساسي در پاسخ به همين مساله نهفته است.

چنان كه قبلا اشاره نموديم امام چهار مطلب را دنبال مي‏كنند:

1)     جلوگيري از اضمحلال و يا ضعيف شدن حكومت مركزي در برابر كفار كه به طور مداوم مرزهاي حكومت را مورد تعرض قرار مي‏دادند و اگر مركزيت حكومت بني عباس نسبت به برخورد جدي با آن‏ها سست مي‏شد و آن ها بر حكومت سلطه مي‏يافتند هيچ حد و مرزي را رعايت نمي‏كردند و همه چيز را نابود مي‏ساختند.

2)     جلوگيري از انحراف علماي عامه كه مورد تاييد حكومت بودند و آن‏ها نيز حكومت را تاييد مي‏كردند. اين دسته از علما اگر چه امامت ائمه را قبول نداشتند، اما امامان شيعه تلاش مي‏كردند با القاي معارف اصيل اسلام و تشويق آن ها به سنت رسول اللّه، انحراف از مسير اسلام را كاهش داده و آنها را نسبت به بقاي در مسير دين تشويق نمايند.

3)     جلوگيري از اضمحلال و نابودي شيعه كه با تلاش مستمر ائمه از اقليت محض به سازماني قابل قبول مبدل گشته و اكنون در نقاط مختلف به تعليم و تربيت و توسعه نيروي انساني مشغول هستند كه كوچكترين اشتباهي در رفتار با مأمون و بني‏عباس، موجب دادن بهانه به دست آن‏ها در راه نابود سازي سران و سردمداران اين جريان است و دستگاه بني عباس مي‏توانست با يافتن اندك توجيهي، شمشير كشيده آن‏ها را از دم تيغ بگذراند.

4)     جلوگيري از انحراف شيعه و گم كردن راه.

5)     افشاي ماهيت بني عباس و انحراف آن‏ها از مسير حق.

ورود امام به دستگاه حكومت، از طرفي براي توسعه شيعه و بر طرف ساختن برخي از مشكلات و تضييقات نسبت به آن‏ها مؤثر بود و مي‏توانست فضا را براي اقدامات فرهنگي آن‏ها باز نمايد، چرا كه پس از وارد شدن امام در اين منصب، وضعيت شيعيان و ياران ايشان يعني دوستداران وليعهد و جانشين خليفه متفاوت مي‏گشت و اين در مقابل فرمانداران و واليان بني عباس به عنوان مانعي بزرگ در راه اعمال فشار بر شيعيان بود.

فرمانداران و واليان بني عباس نسبت به هدف مأمون از ولايتعهدي امام رضا عليه‏السلام يا توجيه نبودند و يا اگر هم مي‏دانستند تا هنگامي كه مأمون تظاهر به رفتار مناسب با امام داشت، آن‏ها مجبور بودند چنان رفتاري را اعمال نمايند. بنابراين ياران و بستگان امام در اطراف و اكناف با استفاده از عنوان ولايتعهدي به فعاليت مشغول بودند و كسي نمي‏توانست متعرض آن‏ها شود و با استفاده از اين فضا توانستند معارف شيعه را با برگزار نمودن كلاس‏ها و تشكيل حلقه‏هاي درس احيا نمايند.

افرادي همچون محمد بن ابي عمير كه در دوران هارون در شرايط دشواري قرار داشتند و زنداني هارون بوده و شكنجه مي‏شدند، اكنون مي‏توانستند با خيالي راحت به تعليم و تربيت و توسعه معارف شيعي بپردازد.

از طرفي ورود امام در دستگاه حكومتي بني‏عباس مي‏توانست براي شيعه موجب انحراف باشد كه گمان كنند دستگاه بني عباس همان چيزي است كه ائمه خواستار آن بودند و يا نسبت به مأمون دچار انحراف در قضاوت شوند كه امام با شرايط مندرج در عهد خود با مأمون زمينه چنين تصوري را تا حد توان زايل ساختند.

علماي عامه نيز با ورود حضرت به اين منصب فرصتي يافته‏اند تا ارتباط بيشتري با امام داشته باشند و از اين طريق، امام عليه‏السلام معارف اسلام را به آن‏ها منتقل نمايد و آن‏ها شنواي احاديث از ايشان باشند. افرادي همچون احمد بن حنبل و ابن ادريس؛ رئيس مذهب شافعي از نمونه افرادي هستند كه در اين زمان يا با ياران امام مرتبط بوده و بهره حديثي مي‏بردند و يا با خود امام مرتبط بودند.

طبيعي است كه بودن امام در كنار مأمون، او را مجبور مي‏ساخت تا ولو به شكل ظاهري بسياري از مقررات اسلامي را رعايت نمايد و در قضاوت از ظلم و جور دوري نمايد و قضات او نظر امام را رعايت نمايند.

نقشه شهادت

مجموع اين پيامدهاي مثبت براي امام و ياران او، مأمون را متوجه ساخت كه اشتباه بزرگي را مرتكب شده و بايد مشكل را حل نمايد و راهي را غير از نابود ساختن حضرت نمي‏يافت.

قتل حضرت به دو شكل ممكن بود:

الف) اين كه مخالفت خود با حضرت را براي همه علني سازد. كه در اين صورت از دو حال خارج نبود: يا كسي عليه او شورش نمي‏كرد و مي‏توانست بر اوضاع مسلط باشد. در اين صورت تمامي ياران امام در معرض خطر قرار مي‏گرفتند و افرادي همانند صفوان بن يحيي، محمد بن ابي عمير، ابي داود المسترق، محمد بن حسن واسطي، حسن بن محبوب، عثمان بن عيسي، علي بن حكم، حسن بن علي بن فضال، علي بن اسباط، احمد بن ابي نصر بزنطي، عبدالله بن مغيره و نظاير آن ها كه نمونه‏هايي از تربيت يافتگان مكتب اهل بيت در زمان خويش و ناقل معارف مكتب اهل بيت به نسل‏هاي بعدي بودند و هر يك نويسنده ده‏ها كتاب و رساله و اثر در موضوعات مختلف معارف و تاريخ و حديث شيعي بودند در معرض خطر بودند.
صورت دوم اين كه ياران امام و ساير افرادي كه به هر دليل در هواي مخالفت با مأمون بودند، اين مسأله را دست آويز قرار دهند و به مخالفت عملي و قيام مسلحانه عليه مأمون بپردازند كه نتيجه اين اقدام، در هم ريختن شيرازه حكومت و هرج و مرج و پيدايش زمينه براي درهم ريختن حكومت مركزي و خطر ورود كفار از بيرون و سرازير شدن آن ها براي قلع و قمع مسلمانان بود.

ب)امام را پنهاني به قتل برساند و ظاهرا مرگ امام به دليل بيماري و ناگهاني جلوه كند و مأمون نيز همچنان در نظر مردم موافق امام و دوستدار او باقي بماند.

مأمون خود بيشتر طالب قتل بي سر و صداي حضرت بود، چرا كه از عواقب كشتار علني امام عليه‏السلام بيمناك بود. اما اگر خود را ناچار مي‏ديد حتما به اين عمل اقدام مي‏نمود.

و لذا راه دوم را در پيش گرفت و امام را به مجلس مشورت با خويش دعوت نمود و پس از مدتي مذاكره، براي پذيرايي، انار و انگور زهر آلود را نزد حضرت قرار داد و از ايشان خواست تا تناول كنند.

در اينجا دو راه در پيش امام بود: امتناع از خوردن انگور و يا انار زهرآگين كه به معناي وادار ساختن مأمون به قتل علني و اعلان مخالفت رسمي با امام و ياران ايشان است و يا قبول تناول آن ها و وادار سازي مأمون به ادامه سياست تظاهر به دوستي با امام و يارانش تا سازمان شيعه از تهاجم او در امان بماند. امام راه دوم را به صلاح اسلام و شيعه دانستند. بنا بر اين مي‏توان گفت تمام همت امام اين بودكه مأمون به تقابل علني و رسمي با امام و ياران نپردازد و كشتن با شمشير پيش نيايد.

تا كجا بايد حفظ جان كرد؟

در اين جا نكته‏اي خالي از لطف نيست كه برخي براي فرار از مسؤوليت‏هايي كه ممكن است خطر جاني در پي داشته باشد با تمسك به دليل "لزوم اجتناب از ايقاع نفس در معرض هلاكت"، از انجام وظايف شانه خالي مي‏كنند و چه بسا به اين تمسك امام، استشهاد مي‏نمايند.

چنين افرادي بايد توجه كنند كه هميشه نمي‏توان به اين آيه تمسك نمود و اصل شهادت در راه خدا هلاكت نفس نيست بلكه شهادت در راه خدا بايد به گونه‏اي باشد كه به مصلحت اسلام و شيعه تمام شود. يعني آن جا كه ماندن ترجيح دارد بايد آن را اصل قرار داد و آن جا كه جان لازم است بايد جان را در معرض قرار داد و همين سخن در نوع شهادت نيز صادق است و استشهاد امام در آغاز براي اصل كشته شدن و يا نوع آن است اما در زمان بعدي امام به اين دليل استشهاد نمي‏كنند چرا كه شهادت حتمي است و نوع آن به همين گونه به صلاح است.

 

گزارش شهادت قبل از وقوع

نكته ديگري كه در اقدامات امام درس‏آموز است، گزارشي است كه امام قبل از وقوع جنايت توسط مأمون به هرثمه مي‏دهند و او را كه از نزديكان امام و از اطرافيان مأمون است از ماجراي ترور با خبر مي‏سازند تا در زمينه اطلاع رساني به مردم و شيعه و افشاي ماهيت مأمون مؤثر باشد.

مأمون با قتل پنهاني ممكن بود از شيعه و همكاري آن‏ها سوء استفاده نمايد و چنان وانمود كند كه قبلا امام را دوست داشته و شيعه را به همكاري و ورود در دستگاه خود تشويق نمايد.

امام با برنامه ريزي، از تحقق اين نقشه او نيز جلوگيري كردند و هرثمه را در جريان ترور شدن توسط مأمون قرار دادند و جزئيات را به گونه‏اي براي او نقل مي‏كردند كه جاي هيچ گونه ترديدي براي او باقي نماند.

هرثمه در دستگاه مأمون مقرب و گويا رابط بين امام رضا و مأمون بود و پيام‏هاي مأمون را به امام منتقل مي‏كرد.

وي مي‏گويد: "تا پاسي از شب در خدمت مأمون بودم تا اين كه مرا اجازه مرخصي داد. به منزل رفتم، اما ساعاتي نگذشته بود كه پيك امام رضا آمد و گفت: شما را خواسته‏اند. به سرعت به منزل ايشان رفتم. به من فرمودند: مطالبي است كه براي تو مي‏گويم. خوب گوش كن. هنگام رحلت و پيوستن من به پدرانم فرا رسيده و اين طاغي تصميم به قتل من گرفته است و زهر را به وسيله سوزن درون انگور قرار داده و انارها را نيز در دستان غلامانش كه آلوده به سم است قرار مي‏دهد تا پس فشردنِ انارْ، دانه‏ها به سم آلوده شود و او امروز مرا دعوت مي‏كند و در مجلس از من مي‏خواهد انگور يا انار را تناول كنم و اين‏گونه شهادت من رقم خواهد خورد."

هرثمه مي‏گويد: "روز، هنگامي كه نزد مأمون بودم به من گفت: نزد اباالحسن برو و بگو شما نزد ما مي‏آييد يا من نزد شما بيايم. براي رساندن پيام مأمون نزد ايشان شتافتم اما به محض رسيدن به منزل حضرت، ايشان فرمودند: هرثمه! آنچه به تو گفتم در خاطرت حفظ كرده‏اي؟ گفتم: آري. حضرت مركب خود را سوار شدند و به مجلس مأمون رفتيم.

مأمون به گفت وگو با حضرت پرداخت و پس از مدتي دستور داد انگور و انار بياورند. من كه قبلا از امام آن سخنان را شنيده بودم بدنم به لرزه افتاد و براي اين كه مأمون متوجه حالم نشود از جلسه بيرون رفتم...

منتظر ماندم تا نزديك اذان امام بيرون آمدند و به منزل رفتند. طولي نكشيد كه شنيدم مأمون اطبا را احضار كرده و من كه علت را جويا شدم گفتند: اباالحسن دچار بيماري شده و مأمون براي علاج ايشان دكتر خواسته است. مردم نمي‏دانستند كه ماجرا چيست و ترديد داشتند اما من يقين داشتم كه قاتل، مأمون است.1

همين گزارش توانست شيعه و بسياري از مردم را در آن زمان و در طول تاريخ نسبت به واقعيت آگاه سازد و از سالوس بزرگي همچون مأمون، شكست خورده‏اي ناتوان بسازد كه "مكروا و مكر اللّه واللّه خير الماكرين".

 

پاورقي ها:

1- گفتار مزبور را صدوق در علل الشرايع از استادش حسين بن ابراهيم بن ناتانه از علي بن ابراهيم از پدرش از ابي الصّلت هروي نقل مي‏كند.

2- عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 275.

 

 

منابع:

1- عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 275.

نکته : شيعه حاكميت اسلام امام علي

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ويژگيهاي ياران حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) در آينه قرآن

در قرآن مجيد اين كتاب انسان ساز و حركت آفرين در رابطه با ياران حضرت مهدي (عليه السلام) يك آيه است كه بسيار اميد بخش و سازنده است اين آيه در حقيقت بيانگر حقايق و واقعيتهايي است كه اگر به طور جدي و همه جانبه تعقيب گردد، موانع سرراه را بر مي دارد و جهان را به استقبال مصلح جهاني حركت مي دهد .

در سوره مائده آيه 59 خداوند بطور مستقيم مؤمنان را مورد خطاب قرار داده و مي فرمايد :

اي مؤمنان هر كس از شما مرتد شد واز اسلام بيرون رفت ! خداوند در آينده جمعيتي را مي آورد كه داراي پنج امتياز هستند .

1- هم خداوند آنها را دوست دارد و هم آنها خدا را دوست دارند ؛

2- در برابر مؤمنان خاضع و مهربانند ؛

3- در برابر مشركان و دشمنان ـ سرسخت و نيرومندند ؛

4- بطور پي گير در راه خدا جهاد و تلاش مي كنند ؛

5- در مسير انجام وظيفه از سرزنش هيچ سرزنش كننده اي نمي هراسند ؛ اين فضل خدا است كه به هركسي بخواهد ( و شايسته ببيند ) مي دهد فضل و رحمت خدا وسيع است و او بر همه چيز آگاه است .

در روايات براي اين آيه مصاديق مختلفي بيان شده ، از جمله اينكه ؛ اين آيه در مورد ياران حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) است كه با اين ويژگيها با تمام قدرت درمقابل مرتدين و كارشكنان مي ايستند .

و در عبارتي امام صادق (عليه السلام) فرمود :

صاحب اين امر (حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه)) در پرتو اين آيه در حمايت چنين ياران آگاه و دلاور محفوظ است1 .

از اين آيه شريفه و مطالب ديگر استفاده مي شود كه ياران حضرت مهدي (عليه السلام) داراي ويژگيهايي هستند كه عبارتند از :

ويژگي اول : به عشق آن ياران به خدا اشاره مي كند ، آنها جز به خدا نمي انديشند ، در حدي كه خداوند نيز آنها را دوست دارد . روشن است كه چنين روحيه اي كه در پرتو ايمان وتوكل به دست مي آيد .

ويژگي دوم : به پيوند اخلاقي ووحدت ويكپارچگي با مؤمنان اشاره مي كند كه نقش آن در پيشبرد كار بسيار مهم و چشمگير است .

ويژگي سوم : حاكي از سازش ناپذيري مؤمنان در برابر كافران ونه شرقي بودن و نه غربي بودن آنها است كه در پرتو آن هر گونه تلاش و شگرد دشمن خنثي مي گردد .

ويژگي چهارم : جهاد و مبارزه پي گير با كفار و دمشنان اسلام است .

ويژگي پنجم : ( كه بسيار مهم است ) قاطعيت و پايمردي مؤمنان را بيان مي كند كه روح محافظه كاري و مجامله در آنها نيست . آنها با گامهاي استوار در صراط مستقيم حركت مي كنند و ياوه هاي چپ و راست در حركت آنها اثر ندارد .

 

سيماي ياران و منتظران حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) از نگاه روايات

1- امام سجاد (عليه السلام) درباره منتظران و ياران حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) به يكي از دوستانش به نام ابوخالد (ره) چنين فرمود :

مردمي كه درزمان غيبت امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) به سر مي بنرد و معتقد به امامت و رهبري آن حضرت بوده ومنتظر ظهور و قيامش هستند ، از مردم هر زماني برترند ؛چرا كه خداوند آنها را آنچنان از عقل و فهم و شناخت برخوردار كرده كه غيبت امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) براي آنان همچون ظهور آن حضرت است . خداوند آنها را در اين زمان همچون مجاهداتي قرار داده كه با شمشير در پيشاپيش رسول خدا (صل الله عليه و اله) با دشمن مي جنگيدند درحقيقت مردان خالص و شيعيان راستين ما چنين افرادي هستند كه در آشكار و پنهان به سوي خدا دعوت كنند2 .

2- امام باقر (عليه السلام) فرمودند :

وقتي قائم ما (عجل الله تعالي فرجه) قيام كرد هر يك از شما به اندازه قوت چهل مرد نيرو پيدا مي كند و دلهاي شما همچون پاره هاي آهن مي شود كه اگر به كوهها بزنند ، آنها را مي شكافند ...3

3- در بسياري از روايات آمده كه :

منتظرين همانند كساني هستنــد كه در ركــاب پيــامبر خــدا (صـل الله عليه و اله) بر فوق دشمن ضربه مهلك وارد مي‌سازند4.

اگر اين يـاران به كـوههاي از آهن عبور كنند ، آنها را قطعه قطعه كنند . اسلحه هايشان همواره در كار است تا خداوند راضي شود .5

4- امام صادق (عليه السلام) فرمودند:

همراه ظهور قائم (عجل الله تعالي فرجه) بيست و هفت نفر از پشت كوفه ( نجف اشرف ) ظاهر شده و به حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) مي پيوندند . پانزده نفر آنها از قوم موسي (عليه السلام) هستند كه به سوي حق هدايت مي كنند و حاكم به حق و عدالت هستند وهفت نفر آنها اصحاب كهفند و بقيه عبارتند از : يوشع بن نون (عليه السلام) . سلمان (عليه السلام) ، ابودجابه انصاري (عليه السلام) ، مقداد (عليه السلام) و مالك اشتر (عليه السلام) اينها در خدمت امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) به عنوان ياران و فرماندهان آن حضرت به شمار مي آيند6 .

5- پيامبر (صل الله عليه و اله) فرمودند :

مردمي از مشرق زمين بپاخيزند و زمينه ساز حكومت حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) شوند 7.

6- در روايتي داريم وقتي از پيامبر (صل الله عليه و اله) در مورد آيه 59 سوره مائده سئوال شد ؛ پيامبر (صل الله عليه و اله) دست خود را به شانه سلمان (عليه السلام) نهاد ، فرمود :

منظور از ياران : هموطنان اين شخص هستند .

سپس فرمود :

اگر دين به ستاره ثريا بسته باشد در آسمانها قرار بگيرد ، مرداني از فارس آن را دراختيار خواهند گرفت8 .

 

نكاتي پيرامون 313 يار مخصوص حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه)

پيرامون 313 يارمخصوص و ويژه امام زمان به دونكته مهم اشاره مي نماييم :

1-     تواتر حديث 313 نفر

در همه جا معروف است و در كتابهاي مربوط به امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) نوشته شده كه هنگام ظهور آن حضرت 313 نفر ياران مخصوصش به اومي پيوندندو همچون كوه در برابر حوادث ايستادگي كرده و همراه امام (عليه السلام) هستند و اين حديث 313 نفر در كتب معروف مانند بحار الانوار و اثبات الهداه و منتخب الاثر ... آمده است .

2- ويژگيهاي مخصوص ياران خالص يعني 313 نفر از ديدگاه روايات

الف ) امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه) در انتظار آنها به سر مي برد :

هنگام ظهور امام قائم (عجل الله تعالي فرجه) آن حضرت قبل از آنكه كنار كعبه برود وتكيه بر كعبه كند و صداي دل آراي خود رابلــند كــرده و به جهانيان برســاند ، در مكاني به نام ذي طوي درانتظار 313 نفر از ياران خاصش توقف ميكند تا اينكه آنها مي آيند و به آن حضرت مي پيوندند ... و از آنجا همراه امام به كنار كعبه مي روند ... 9

ب) 313 نفر ازاطراف جهان جمع مي شوند

امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد :

خــداوند براي حــضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه) از دورترين شهرها به تعداد جنگاوران جنگ بدر ، 313 مرد را جمع مي كند .10

ج ) 313 نفر نخستين بيعت كنندگان با امام قائم (عجل الله تعالي فرجه) هستند .

هنگام ظهور نخستين كساني كه پس از جبرئيل امين (عليه السلام) يا امام قائم (عجل الله تعالي فرجه) بيعت مي كنند ، همين 313 نفر هستند و اين مطلب دراحاديث آمده است11 . البته بايد توجه داشت كه درآغاز ظهور ياران امام زمان 313 نفرند و گرنه بطور سريع برياران آن حضرت افزوده مي شود ، بطوري كه در همان آغاز به 000/10 نفر ميرسند .

د) 313 نفر جانبازان سلحشورند

امام سجاد (عليه السلام) مي فرمايد :

اين 313 نفر درحدي از ايثار و جانبازي و شجاعت و سلحشوري هستند كه دشمنان قائم جمع مي شوند تا آن حضرت را به قتل برساند . همين 313 نفر با دفاع قهرمانانه در راه آن حضرت دشمنان رادفع مي كنند12 .

هـ) 313 نفر پرچمداران و حاكمان روي زمين هستند .

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

گويا امام قائم (عجل الله تعالي فرجه) را بر بالاي منبر كوفه مي نگرم كه يارانش 313 نفر مرد به تعداد جنگاوران مسلمانان جنگ بدر ـ اطرافش را گرفته اند اين ياران پرچمداران و حاكمان بر مردم در زمين از جانب خداوند هستند13 .

و ) 313 نفر امت معدوده وهمچون پاره هاي ابرهاي متراكم هستند .

در قــرآن مي خوانيم ـ هر جا كه باشيد ، خداوند همه شما را حاضر مي كند ـ در تفسير اين آيه شريفه امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد :

منظور ياران قائم (عجل الله تعالي فرجه) اند كه 313 نفرند ، به خدا سوگند . منظور از امت معدوده كه ( در سوره هود آمده ) آنها هستند . به خدا سوگند در يك ساعت همگي جمع مي شوند ، همچون پاره هاي ابر پائيزي كه بر اثر باد جمع و متراكم مي گردد14 .

ز) 313 نفر ركنها و پايه هاي خلل ناپذير وپشتبانان محكمند

امام صادق در تفسيرآيه 80 سوره هود كه در آن آمده ، حضرت لوط به قوم سركش و تبهكار خود گفت ،« لو ان لي بكم قوه او اوي الي ركن شديد» فرمود .

منظور از قوه همان قائم (عجل الله تعالي فرجه) است و منظور از ركن شديد ( پشتيبانان محكم ) 313 نفر از يارانش هستند15.

ح) حديثي از امام پنجم در وصف ياران حضرت

امام باقر (عليه السلام) فرمود :

امام قائم (عجل الله تعالي فرجه) داراي 313 نفر ياور است كه اين افراد از عجم هستند ، برخي از آنها در روز بر روي ابر سوار شده و راه مي روند و به نام پدر و اوصاف و نسب معروفند16 .

ط) دست خدا بالاي سر حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) و يارانش است .

اين مطلب از آيه شريفه « ان تنصرو الله ينصركم و يثبت اقدامكم » استفاده مي شود .

ي) 50 نفر از 313 نفر يار مخصوص امام زمان (عج ) از زنان هستند .

امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد: سوگند به خدا سيصد و اندي نفر مرد مي آيند كه در ميانشان 50 نفر زن هستند، آمدنشان همچون ابرهاي پاييزي است .17

برگرفته از كتاب سيماي امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه )

 

 

پي نوشتها :

1-     تفسير برهان ، ج1 ، ص 497.

2-     کمال الدين ، شيخ صدوق ، ص 320 .

3-     - بحار الانوار ، ج52، ص335.

4-     بحار الانوار ، ج52، ص126.

5-     بحار الانوار ، ج52، ص367.

6-     ارشاد مفيد ، ص 399.

7-     کنزالعمال ، ج7 ، ص186.

8-     نورالثقلين،ج1،ص642.

9-     بحار الانوار ، ج52، ص304.

10-بحار الانوار ، ج52، ص320.

11- بحار الانوار ، ج52، ص317.

12- بحار الانوار ، ج52، ص306.

13- بحار الانوار ، ج52، ص436.

14-تفسير نور الثقلين ، ج1، ص139.

15-تفسير برهان ، ج1، ص228.

16-اثبات الهداه ، ج7 ، ص92.

17- بحار الانوار ، ج52، ص223

 

بررسي حوادث و رويدادهايي که در پيشگويي هاي آخرالزمان (آخرين دوره حيات جوامع و سيستم هاي حکومتي قبل از تشکيل آرمان شهر مهدوي) در آيات و روايات ائمه معصومين(ع)

بسياري از پيشگويي هاي مذکور شکي براي ما باقي نمي گذارد که حوادث و تحولاتي عظيم، قبل از ظهور و پايان جهان رخ خواهد داد. بنابراين هيچ گاه نبايد از هيچ تلاشي در جهت تطبيق رخدادها و شرايط جهان با پيشگويي هاي آيات و روايات در مورد پايان جهان، فروگذار باشيم.  

در بيشتر کتاب هاي روايي شيعه علايـم اين واقـعه آمده است و به دلايـلي مردم نسبـت به اين امـور بي توجـه هسـتند، البته نمي توان کم کاري متصديان امور را در اين خصوص ناديده انگاشت، زيرا بزرگـان و علماي دين اين آثار را به دسـت ما رسـانده اند اما تکليف ما فقط ذکر آثار نيست بلکه علاوه بر آن، پرداختن به جزئيات و مصداق شناسي اين پيشگويي ها ضروري مي نمايد.

لازم به ذکر است که مسيحبت و يهود در اين بحث ها گوي سبقت را از ما ربوده اند و هم اکنون اين واقعيت در خصوص امريکا، صادق است. جايي که کتاب ها، تلويزيون و برنامه هاي راديويي و حتي عملکرد و برنامه هاي جورج بوش، رييس جمهور امريکا، پيرامون پيشگويي هاي انجيل تمرکز کرده اند!

پس از اينجا معلوم مي شود که نسبت به حوادث پيرامون خويش (زلزله ها، طوفان ها، کشتارها، مرگ هاي ناگهاني، قحطي ها، و هزاران بلاياي ديگر) نبايد بي تفاوت بود. زيرا اينگونه مصيبت ها در دوران پيشين به فراواني امروز نبوده است. با در نظر گرفتن حوادث دنياي پيرامون خويش و مقايسه اين وقايع به نسبت کل جهان، عمق فاجعه را آشکار خواهد شد. لذا نگارنده در جهت مصداق شناسي اين پيشگويي ها برآمده است.

لازم به ذکر است که پس از ذکر آيات و روايات، مطالبي از کتب يهود و نصارا نيز در اين خصوص ذکر گرديده است.

اميد است که ذکر اين مطالب باعث متوجه شدن قلوب مردم به حضرت ولي عصر(عج) و دلگرمي منتظران موعود آخرالزمان گردد.

آيات

"قطعا همه شما را با چيزي از ترس، گرسنگي و کاهش در مال ها و جان ها و ميوه ها، آزمايش مي کنيم و بشارت ده به استقامت کنندگان.»1

احاديث

امام محمدباقر(ع) در حديثي شرايط موجود قبل از شروع دوران طلايي زندگي بشر را اينگونه توصيف کرده اند: «حضرت قائم(ع) قيام نمي کنند مگر آنکه ترس همه را فرا گرفته باشد، زلزله ها زياد شده باشد، فتنه ها و بلاها دامن مردم را گرفته باشد، و طاعون همه را مبتلا کند.»2

امام صادق(ع) مي فرمايند: «ناگزير است که در پيش از ظهور قائم سالي باشد که مردم در آن گرسنه باشند. از کشته شدن، کاهش يافتن اموال و جان ها و محصولات بترسند. اين در کتاب خداست که فرمود: قطعا همه شما را با چيزي از ترس، گرسنگي و کاهش در مال ها و جان ها و ميوه ها، آزمايش مي کنيم و بشارت ده به استقامت کنندگان.»3

ايشان تعداد کشته ها بر اثر اين عوامل را پنج هفتم4 و در جايي دو سوم يا نه دهم5 ذکر مي کنند.

امام علي(ع) فرمود: «پيش از ظهور قائم مرگ سرخ و مرگ سفيد خواهد بود... مرگ سرخ با شمشير و مرگ سفيد همان طاعون است.»6

نيز در جايي امام صادق(ع) فرمود: «پيش از قيام قائم دو مرگ و مير عمومي رخ دهد، يکي مرگ سرخ و ديگري مرگ سپيد،... مرگ سرخ با شمشير و مرگ سپيد با طاعون است.»7

قبل از ظهور مرگ هاي ناگهاني (موت فجأة)، بيماري هاي متنوع و همه گير نظير طاعون و وبا گسترش قابل توجهي دارند. از حضرت موسي بن جعفر(ع) از پدران خويش از پيامبر(ص) نقل شده است:

«ظهور بواسير و مرگ ناگهاني و جذام (خوره) از علامت نزديکي ساعت است.»8


کتب مقدس

«... و در بعضي جاي ها قحطي ها، طاعون ها و زلزله ها پديد خواهند گرديد.»9

«...به شمشير و قحطي و مرگ و حيواناتِ زمين، بکشند [خلق را].»10

با توجه به آيه و احاديث و روايات ذکر شده مي توان مهم ترين اين حوادث ذکر شده را اينگونه بيان نمود:

قحطي (کاهش محصولات، اموال و گرسنگي)

جنگ (کاهش در جمعيت و جان ها)

مرگ (به واسطه بيماري هاي کشنده)

اين علامت ها در تقسيم بندي علائم ظهور، جزو حوادثي ذکر شده که بيشتر علامت نزديکي ظهور است.

در اين قسمت از بين موارد فوق به مرگ به واسطه بيماري به عنوان يکي از علايم نزديکي ظهور پرداخته شده است.

اين امور دو مرتبه تکرر مي يابد:

يکي: در اواخر دولت بني العباس که سپري شده است و تواريخ از قتل نفوس و کمي محصولات و قحطي در عراق و مصر و بلاد شام سخن گفته اند.

و دومي که در نزديکي ظهور رخ خواهد داد.

طاعون در اين روايات شامل هر مرض مسري مهلک است و به سبب آن که در آن زمان مهلک ترين بيماري شناخته شده بوده است از آن ياد شده است. پس لفظ طاعون ساير فجايع و بلايايي که خداوند براي تنبيه اقوام نافرمان بردار نازل مي کند را نيز در بر مي گيرد. البته، هر کدام از اين وقايع ذکر شده (زلزله ها، جنگ ها و ...) زمينه را براي گسترش يک بيماري همه گير (اپي دمي) آماده مي کند.

امروزه بيماري ها به سرعت در حال گسترش هستند. در حالي که يکي مي تواند به مرگ هزاران نفر منجر شود آن يکي مي تواند بافت اجتماعي را از هم باز کرده و تعادل روابط ضروري براي ثبات کشورها را به هم مي زند.

بزرگ ترين بيماري وحشت آفرين اخير سارس (سندرم تنفسي حاد) بود، که سال گذشته صدها نفر را کشت و هزاران نفر را آشفته کرد. قبل از آن ايدز بود، که ده ها ميليون نفر را از بين برد و امروزه نيز در برخي از کشورها از هر ده نفر يکي را از پا در مي آورد. فردا ممکن است اين بيماري، يک بيماري ديگر باشد که مي تواند سراسر زمين را درو کند، و به دنبال خويش مرگ و نابودي بياورد.

اکنون به بررسي بزرگ ترين کشتارها بر اثر بيماري ها در دوران معاصر (که بي شک نسبت به دوران پيشين افزايش يافته است) مي پردازيم.

 

مرگ سياه

شايد مشهورترين قتل عام تاريخ مربوط به مرگ سياه (Black Death) در قرن 14 ميلادي باشد. حدود 20 ميليون نفر (يک سوم تا نصف جمعيت اروپا) در همان ابتدا جان خود را از دست دادند.

در سال 1346 ميلادي، اخباري که به اروپا مي رسيد حاکي از شيوع يکي بيماري کشنده در چين بود که بسياري از قسمت هاي آسيا را در بر گرفته بود. سال بعد يک بيماري مرموز ديگر در ايتاليا ظاهر شد. کارکنان کشتي هايي که از درياي سياه عازم «مِسينا» بودند مبتلا به دمل هاي سياه رنگي در سير بغل و کشاله ران شدند. اين نيز يکي بيماري خطرناک بود.

بيماري آنقدر کشنده بود که مردم مي دانستند آن شب که به رختخواب مي روند صيح روز بعد ديگر زنده نخواهند بود. دو نوع از اين بيماري وجود داشت. اولي داخلي بود، که به تورم و خونريزي داخلي منجر مي شد. اين نوع از طريق تماس سرايت مي کرد. دومي در شش ها متمرکز مي شد از طريق سرفه و هوا منتقل مي شد. براي اين بيماري پيشگيري يا درمان شناخته شده اي وجود نداشت.

از جمعيت تمامي شهرها کاسته شده بود. ساختار اجتماعي به کلي از هم پاشيده بود. والدين کودکان خود را رها مي کردند، شوهران و همسران همديگر را ترک مي کردند تا بميرند. در بسياري از موارد از ترس سرايت، کسي پيدا نمي شد تا جنازه ها را به خاک بسپارد. يکي از نويسندگان آن زمان از مشاهده 5000 جسد در درون يک مزرعه سخن مي گويد.

تمامي اين وقايع، سرنوشت امم و فِرَق پيشين (اهل مدين، اصحاب ايکه، قوم ثمود، اصحاب الرس، اصحاب السبت، قوم عاد و ...) را در ذهن تداعي مي کرد. در آن زمان، کتاب هاي مقدس وسيله اي اوليه براي سنجش مصائب طبيعي بود. تنها راه براي درک چنين وقايعي اين بود که جهان کنوني رو به پايان دارد. ديگر اميدي براي آينده وجود نداشت.

بيماري هاي مشابه در زمان هاي اخير نيز مشاهده شده اند. قتل عام بزرگ لندن در سال 1664 و 1665 باعث نابودي حدود 70000 نفر از جمعيت 460000 نفري اين شهر شد. در يک حادثه ديگر در کانتون و هنگ کنگ در سال 1894، 80000 تا 100000 نفر کشته شدند و در عرض 20 سال بيماري از جنوب چين به سراسر دنيا گسترش يافت و حدود 10 ميليون کشته بر جاي گذاشت.

اين دِروگر در سال 1899 از آسيا به آمريکا رسيد. اين بيماري امروزه نيز گزارش شده است و هر سال 15 نفر را به کام مرگ مي کشاند. اين بيماري از جوندگان نشأت گرفته و به وسيله کک به انسان منتقل مي شود. گاهي گازگرفتگي توسط حيوانات نيز باعث سرايت آن مي شود.

بيماري هاي منتشر شده توسط انسان درطول تاريخ، اين نوع قتل عام ها، به عنوان سلاح تهاجمي بر عليه ملت هاي ديگر به کار گرفته شده است. مغول ها اجساد مبتلا به اين بيماري ها را از طريق منجنيق به داخل شهرهاي محاصره شده مي انداختند. بر اثر گسترش بيماري هزاران نفر در داخل شهرهاي محاصره شده تلف مي شدند.

در جنگ جهاني دوم، ژاپن کک هاي حامل بيماري را به داخل خاک چين انتقال داد. تجربيات طولاني به دست آمده در جنگ ها نشان داد که جنگ افزارهاي بيولوژيکي يکي از راه هاي ممکن براي نابودي گسترده است. در سال 1969 معاهده اي بين ايالات متحده و 70 کشور ديگر امضا شد که توليد سلاح هاي بيولوژيکي را ممنوع اعلام کرده بود. اما علي رغم اين اقدام اکنون پوشيده نيست که برخي از کشورها اين معاهده را ناديده گرفته و به توليد اين سلاح ها مي پردازند.

شوروي سابق در طول جنگ سرد تلاش هاي زيادي را براي توليد سلاح هاي بيولوژيکي به کار برد. براي سال ها دانشمندان به تحقيق در امکان وجود راه هايي براي ايجاد تغييرات ژنتيکي در اين عوامل اقدام نمودند تا آن را در مقابل درمان هاي مدرن مقاوم و پايدار سازند. پس از فروپاشي شوروي در سال 1992، اين امر اهميت زيادي پيدا کرد. ايالات متحده و متحدان او بيم داشتند که ممکن است اين فن آوري به دست القاعده يا ساير گروه هاي تروريستي بيفتد و روزي از آن بر عليه اين کشورها اقدام کنند.

بعد از جنگ اول خليج در سال 1991، ناظران تسليحاتي اعلام کردند که رژيم صدام حسين سلاح هاي شيميايي در اختيار دارد و کلاهک هاي ميکروبي را توليد کرده است تا بر عليه دشمنانش از آن استفاده کند. (سلاح هايي که امريکا و متحدانش در اختيار او قرار داده بودند تا عليه ايران استفاده کند) آنان هنوز هم بيم ناک هستند در صورت عدم کشف و نابودي آن ها، ممکن است گروه هايي همچون القاعده يا ساير گروه هاي افراطي آن را در اختيار گرفته و بر عليه منافع غرب به کار گيرند.

اکنون نيز ممکن است چنين حملاتي انجام شود. بر اساس يک بررسي انجام شده شيوع يک بيماري همچون آبله در امريکا در يک روز يک ميليون نفر را مي کشد و دو يا سه برابر اين تعداد را مبتلا مي سازد.

 

بيماري هاي طبيعي

در آن سوي اين وقايع، نوع ديگري از طاعون در انتظار است. محققاني که در اين زمينه تحقيق مي کنند مي گويند اين يکي کاملا در خفا عمل مي کند و مي تواند هر لحظه منفجر شود.

80 سال قبل جهش ناگهاني در ويروس عامل انفلوآنزا منجر به يک اپي دمي جهاني شد که در طول فقط 18 ماه، 25 تا 40 ميليون نفر را در سراسر جهان نابود کرد. بسياري اين بيماري را يکي از بدترين فاجعه ها در طول تاريخ برشمرده اند. برخي از مورخان مي گويند اين بيماري باعث پايان جنگ جهاني اول شد.

دانشمنداني که در اين زمينه تحقيق مي کنند هشدار مي دهند که اين واقعه ممکن است بار ديگر اتفاق بيفتد.
آنفلوآنزا يکي از بزرگ ترين عوامل خطر آفرين در دنياي کنوني ما مي باشد. ممکن است ساير موارد مشابه اکنون در حال تحول باشند. حدود 8 ماه يا بيشتر طول مي کشد تا واکسن يکي بيماري ساخته شود در حالي که در آن سو يک بيماري ديگري شيوع پيدا مي کند. محققان مي دانند که نمي توانند جلوي بيماري هاي همه گير را بگيرند. زماني که مقامات بخواهند بفهمند چه اتفاقي افتاده، شايد براي نجات جان ميليون ها نفر دير شده باشد.

بيماري سال گذشته (سارس) به سرعت شناسايي و در عرض چند هفته نقشه ژني آن کشف شد. محققان سراسر جهان از آخرين فن آوري هاي پزشکي براي اين مهم استفاده کردند. در مقايسه با آن، اقدام مشابه در مورد ويروس ايدز چندين سال طول کشيده و هنوز هم ادامه دارد در حالي که در همان آغاز 20 ميليون نفر را مبتلا کرده بود.

به هر حال ممکن است سال ها طول بکشد تا واکسني براي مبارزه با سارس پيدا شود. در همين زمان بيماري هاي ديگر در انتظار اين هستند که يک روز به نوع بشر حمله کنند. در اين زمان نتايج بسيار مصيبت بار خواهد بود.

جنگ در يک نقطه از جهان همراه با يک بيماري مشابه آنچه که در جنگ جهاني اول اتفاق افتاد، مي تواند فجايع بزرگي را که فقط در پيشگويي هاي آيات و روايات در مورد آخرالزمان ذکر شده، به بار بياورد.

 

 

 

راز نجات

نجات از بي ديني و شرک

با نگاهي به اين عوامل خطرساز مي توان راز آن ها را در پيام خداوند به بشر پيدا کرد. بي شک ترکتازي اين قاتلان، پس از هشدارهاي مکرر خداوند به بشر در خصوص روي گرداندن از گناهان، خواهد بود.

زماني که خداوند پيامبري را به سوي قومي ارسال مي کند دستوراتي را همراه او به مردم مي دهد که برنامه زندگي آن ها در آرامش و سعادت است.

«... از بت هاي پليد اجتناب کنيد و از سخن باطل بپرهيزيد.11 تنها خدا را بخوانيد و دين خود را براي او خالص کنيد.12 ... نماز را برپا داريد، زکات را بپردازيد،13 همراه رکوع کنندگان رکوع کنيد.14 و به رسولان من ايمان بياوريد و آن ها را ياري کنيد، و به خدا قرض الحسن بدهيد [= در راه او به نيازمندان کمک کنيد].15 به آنچه نازل کرده ام ايمان بياوريد؛ ... و نخستين کافر به آن نباشيد؛ و آيات مرا به بهاي ناچيزي نفروشيد و تنها از مخالفت دستورهايم بترسيد نه از مردم. و حق را به باطل نياميزيد؛ و حقيقت را با اينکه مي دانيد کتمان نکنيد.16... نعمت مرا که به شما ارزاني داشتم به خاطر بياوريد... آنچه را از آيات و دستورهاي خداوند به شما داده ايم، به قدرت بگيريد؛ و آنچه را که در آن است به ياد داشته باشيد و به آن عمل کنيد...»17

اينجا راه حلي براي رفع بي ديني و شرک آمده است. هرگونه پرستش غير خدا همان پرستش بت هاست که ارزش و اعتباري ندارند. زيرا که باعث عدم شناخت پروردگار است که خود نوعي بلاي بزرگ به شمار مي آيد. اين خود به بي ديني و کفر منجر مي شود. زماني که بي ديني و کفر حاکم شد، در بين ملت ها اختلاف به وجود آمده و منجر به جنگ خواهد شد.

در سِفر لِويان آمده است:

«و از براي خودتان بتان و اصنام تراشيده مسازيد و نصب شده ها از براي خودتان برپا منماييد و در زمين خودتان تصويرهاي سنگي جهت سجده نمودنش مگذاريد زيرا که خداوند خداي شما منم.»18

نجات از ترس و جنگ

امنيت و آرامش پاداش خداوند براي بشر است، پاداشي که در ازاي اطاعت بشر از خداوند در نقطه مقابل جنگ به او داده خواهد شد.

  "...و ترسشان را به امنيت و آرامش مبدل مي کند...»19

و صلح به زمين عطا خواهم فرمود که بي وجود ترساننده خواهيد خوابيد»20

نجات از قحطي

در مقابل قحطي، خداوند وعده داده است که در صورت اطاعت، غذا و محصولات فراواني را پاداش خواهد داد.
«
و اگر اهل شهرها و آبادي ها ايمان مي آوردند و تقوا پيشه مي کردند، برکات آسمان و زمين را بر آن ها مي گشوديم. اگر شکرگزاري کنيد، نعمت خود را بر شما خواهم افزود.»21

اگر موافق آيين هاي من سلوک نماييد و اوامر مرا نگاه داشته آن ها را به جا بياوريد، پس باران هاي شما را در موسمِ آن خواهم بارانيد و زمين محصولش را زياد خواهد کرد و درختان صحرا ميوه خود را خواهند داد.»22
در مقابل دلايل وقوع قحطي را در آيات ديگري برشمرده است:

خداوند براي آنان که کفران نعمت مي کنند مثلي زده است: منطقه آبادي که امن و آرام و مطمئن بود؛ و همواره روزي اش از هر جا مي رسيد؛ اما به نعمت هاي خدا ناسپاسي کردند؛ و خداوند به خاطر اعمالي که انجام مي دادند، لباس گرسنگي و ترس را بر اندامشان پوشانيد.»23

«ما نزديکان فرعون و قوم او را به خشکسالي و کمبود ميوه گرفتار کرديم، شايد متذکر گردند.»24

نجات از مرگ هاي ناگهاني

اما در مقابل مرگ؟

کفرورزي و ناسپاسي در مقابل نعمت ها، نافرماني در مقابل اوامر پروردگار در اين آيات دليل نزول بلا ذکر شده است.

پس بلاها را پشت سر هم بر آنان نازل کرديم: طوفان و ملخ و آفت گياهي و قورباغه ها و خون را ـ که نشانه هايي از هم جدا بودند ـ بر آنان فرستاديم ولي باز بيدار نشدند و تکبر ورزيدند و جمعيت گناهکاري بودند.25

... ستمگران... آن فرمان ها را ... تغيير دادند؛ از اين رو به خاطر ستمي که روا مي داشتند، بلايي را از آسمان بر آن ها فرستاديم.26

... گرفتارخشم الهي شدند؛ چرا که آنان نسبت به آيات الهي، کفر مي ورزيدند.27

... طوفان و سيلاب آنان را فرا گرفت در حالي که ظالم بودند.28

... کسي که نعمت خدا را، پس از آن که به سراغش آمد در مسير خلاف به کار گيرد، گرفتار عذاب شديد الهي خواهد شد.»29

ظلم، تکبر، گناهکاري، تحريف دين، استفاده از نعمت ها در راه خلاف، و کفرورزي از دلايل نزول عذاب و مرگ ناگهاني است. و در مقابل دوري از اين مفاسد بلاها را نيز دور مي گرداند.

«اگر به تحقيق قولِ خداوند خود را استمتاع نمايي و آنچه را که در نظرش راست است به جا آورده گوش به احکامش بدهي و تمامي فرايضش را نگاه داري هيچ يکي از اين بلايا که به مصريان فرستادم بر تو نخواهم رسانيد چونکه خداوند شفادهنده تو منم.»30

«اما اگر به قول خدايت گوش ندهي... خداوند به تو طاعون را ملحق خواهد ساخت تا تو را از زميني که جهت تصرف درآوردنش به آن داخل مي شوي بالکل نابود گرداند. خداوند تو را به سل و تب محرقه و تب لرزه و خناق و به شمشير باد سموم و يرقان خواهد زد که اين ها تو را تا هلاک شدنت دنبال خواهند نمود. و تو را به دمل مصر و بواسير و جرب و خارشي که از آن شفا نتواني يافت مبتلا خواهد ساخت. و خداوند تو را به ديوانگي و نابينايي و آشفتگي مبتلا خواهد کرد.»31

موعود آخرالزمان

در ميان اين عوامل مرگ آفرين و وعيدهاي پروردگار، خداوند وعده داده است که زمين را به صالحان بازمي گرداند.

«خداوند به کساني از شما که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام داده اند وعده مي دهد که قطعا آنان را حکمران روي زمين خواهد کرد، همان گونه که به پيشينيان آن ها خلافت را روي زمين بخشيد؛ و دين و آئيني را که براي آنان پسنديده، پابرجا و ريشه دار خواهد ساخت؛ و ترسشان را به امنيت و آرامش مبدل مي کند...»32

«در زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتيم: بندگان شايسته ام وارث حکومت زمين خواهند شد.»33

اين مطلب در مزامير داوود اينگونه آمده است:

((بردباران، وارثان زمين خواهند شد.»34

خداوند از طريق موعود آخرالزمان بشر را از هلاکــت به ســاحل نــجات رهنمون خواهد شد و عدالت و قسط را در زمين اجرا مي کند.

چنانچه گفته شد وقوع حوادثي از قبيل آن چه که ذکر شد از علامت هاي نزديک شدن ظهور منجي عالم بشريت است. چنانچه حضرت باقر(ع) در خصوص قسمت آخر آيه 155 سوره بقره: «و بشارت ده به استقامت کنندگان» فرموده اند: «مژده بده صابرين را در آن هنگام به تعجيل خروج قائم.»35

 

 

 

 

 

پي نوشت ها:

  1. بقره، 155
  2.  الغيبه نعماني، ص 235
  3.  همان، صص 250 و 251
  4.  منتخب الاثر، ص 546
  5.  همان، ص 560
  6.  الغيبه نعماني، ص 278
  7.  کمال الدين، باب 57، حديث 27
  8.  الزام الناصب ج 2 ص 125
  9.  متي، 24:7
  10.  مکاشفات يوحنا، 6:8
  11.  حج 30
  12.  غافر 14
  13.  مائده 12
  14.  بقره 43
  15.  مائده 12
  16.  بقره 41 و 42
  17.  همان، 47 و 63
  18.  سفر لِويان، 26:1
  19.  نور 55
  20.  سفر لويان، 26:6
  21.  ابراهيم 7
  22.  سفر لويان، 26:3،4
  23. نحل، 112
  24.  اعراف 130
  25.  همان 133
  26.  همان 162
  27.  بقره 61
  28.  عنکبوت 14
  29.  بقره 211
  30.  سفر خروج، 15:26
  31. سفر توريه تثنيه، 28:21،22،27،28
  32.  نور 55
  33.  انبياء 105
  34.  مزامير، مزمور 37
  35. الغيبه نعماني، صص 250 و 251

 

 

هنگام‌ نقد و بررسي‌ رواياتي‌ كه‌ حوادث‌ پس‌ از ظهور را شرح‌ مي‌دهد، گاه‌ به‌ ذهن‌ خطور مي‌كند كه‌ حوادث‌ پس‌ از ظهور، بر اساس‌ معجزه‌ استوار مي‌گردد؛ در حالي‌ كه‌ وقوع‌ معجزه‌ در اين‌ مورد دور از حقيقت‌ است‌ و تصديق‌ آن‌ مشكل‌ مي‌باشد. از اينرو فهم‌ و درك‌ همه‌ جانبة‌ اين‌ احاديث‌ مشكل‌ مي‌شود.

البته‌ اين‌ مشكل‌ را نمي‌توان‌ در فهرست‌ حقيقي‌ مبحث‌ تاريخ‌ پس‌ از ظهور، جاي‌ داد؛ زيرا مشكلات‌ پيشين‌، حقيقتاً موجب‌ نقص‌ و كاستي‌ بحث‌ هستند و پژوهشگر را ناچار مي‌سازند كه‌ واقعيت‌ را بپذيرد اما اين‌ مشكل‌ (مشكل‌ ششم‌) چنين‌ نيست‌ و در واقع‌ تنها نقطة‌ ضعف‌، آنهم‌ در نزد انديشمنداني‌ است‌ كه‌ معجزه‌ را معتبر نمي‌دانند؛ زيرا در شمار مهمي‌ از آن‌ روايات‌، به‌ طور كلي‌ هيچ‌ اشاره‌اي‌ به‌ هيچ‌ معجزه‌اي‌ نشده‌ است‌. و تنها اقدامات‌ امام‌(ع‌) و دستاوردها و تعداد ياران‌ او و... را روايت‌ كرده‌اند و اساساً در آنها از معجزه‌ خبري‌ نيست‌.

امّا در ميان‌ آن‌ روايات‌، شايسته‌ است‌ روايتهايي‌ را كه‌ بر معجزه‌ دلالت‌ دارند يك‌ به‌ يك‌ مورد بحث‌ و بررسي‌ دقيق‌ قرار داد؛ در نتيجه‌ هر كدام‌ از آنها كه‌ مطابق‌ قانون‌ معجزه‌ بود، 1 پذيرفته‌ و هر كدام‌ كه‌ از حدود «قانون‌ معجزه‌» بيرون‌ بود رد شود و از صلاحيت‌ اثبات‌ تاريخي‌، ساقط‌ گردد.

بنابر اين‌، مشكل‌ ششم‌، از اهميت‌ قابل‌ توجهي‌ برخوردار نيست‌ و تنها پنج‌ مشكل‌ نخست‌ مهم‌ است‌ كه‌ البته‌ بايد تا حد امكان‌ براي‌ رفع‌ آنها و جلوگيري‌ از تأثيرات‌ منفي‌شان‌، به‌ جست‌وجو و ارائه‌ راه‌ حل‌ پرداخت‌.

د) راههاي‌ خروج‌ از اين‌ مشكلات‌

هم‌چنان‌ كه‌ پيش‌ از اين‌ نيز اشاره‌ كرديم‌ پاسخ‌ قاطع‌ به‌ اين‌ مشكلات‌ به‌ صورت‌ كلي‌ و جزيي‌، توسط‌ محقق‌ و پژوهشگري‌ كه‌ معاصر با دوران‌ ظهور يا پس‌ از آن‌ دوران‌ نيست‌، امكان‌ ندارد.

به‌ همين‌ دليل‌ بهتر است‌ به‌ نقص‌ اين‌ بحث‌ از احاطه‌ به‌ ژرفاي‌ حقيقي‌ روز موعود و جزئيات‌ حوادث‌ آن‌، اعتراف‌ كنيم‌، در نتيجه‌ نهايت‌ تلاش‌ ما اين‌ خواهد بود كه‌ انديشه‌هاي‌ كلّي‌ و اقدامات‌ اساسي‌ موجود در آن‌ زمان‌ را از طريق‌ رواياتي‌ كه‌ به‌ ما رسيده‌ و اصولي‌ كه‌ آنها را مي‌شناسيم‌، ترسيم‌ نماييم‌.

بهترين‌ شكل‌ برون‌ رفت‌ از اين‌ مشكلات‌، اتخاذ دو روش‌ مترتّب‌ بر يكديگر است‌:

روش‌ اول‌: رفع‌ و حل‌ اين‌ مشكلات‌ از طريق‌ اصول‌ كلي‌ برگرفته‌ از قرآن‌ و سنّت‌. براي‌ اين‌ كار، تمامي‌ رواياتي‌ را كه‌ در منابع‌ اين‌ تاريخ‌ (تاريخ‌ پس‌ از ظهور) وجود دارد بر فهم‌ متعارف‌ از اسلام‌ و ديدگاه‌ آن‌ درباره‌ مسائل‌ كلي‌ و جزيي‌، عرضه‌ مي‌كنيم‌. مراد از فهم‌ متعارف‌ از اسلام‌، همان‌ فهم‌ برآمده‌ از قرآن‌ و سنّت‌ است‌ كه‌ يا دليلي‌ از آيات‌ و روايات‌ و يا استدلالي‌ عقلي‌ و برهاني‌ دارد.

به‌ مدد اصول‌ زير، مي‌توانيم‌ به‌ نتيجه‌هاي‌ اساسي‌ و قطعي‌ براي‌ رفع‌ و حّل‌ اين‌ مشكلات‌ برسيم‌:

1-     تلاش‌ براي‌ درك‌ عبارات‌ رمزي‌ موجود در روايات‌، به‌ طوري‌ كه‌ با فهم‌ درست‌ از اسلام‌ هماهنگ‌ باشد. به‌ اين‌ شرط‌ كه‌ فهم‌ ظواهر اين‌ روايات‌، اساساً امكان‌ نداشته‌ باشد وگرنه‌ اين‌ كار (برداشتهاي‌ رمزگونه‌)، همچنانكه‌ در بحثهاي‌ اسلامي‌ ثابت‌ شده‌ است‌ مبنايي‌ مي‌شود براي‌ باورهاي‌ نادرست‌ و انحرافي‌ از اسلام‌.

هنگامي‌ كه‌ امر دائر باشد بين‌ وانهادن‌ اين‌ روايات‌ و يا تأويل‌ آنها، تأويل‌ آنها به‌ معناي‌ صحيح‌، بهتر است‌. و چرا چنين‌ نباشد در حالي‌ كه‌ مي‌دانيم‌ استفاده‌ از تعبيرات‌ رمزي‌ و تأويلي‌ در زبان‌ مبارك‌ پيامبر و ائمه‌(ع‌) مرسوم‌ و متعارف‌ بوده‌ است‌، به‌ويژه‌ آنجا كه‌ سخنان‌ آن‌ گراميان‌ از ميزان‌ درك‌ شنوندگان‌، بالاتر بوده‌ است‌. هم‌چنان‌كه‌ در مورد روايات‌ حوادث‌ پس‌ از ظهور، وضع‌، اين‌چنين‌ است‌.

2- سعي‌ و كوشش‌ براي‌ پركردن‌ فضاهاي‌ خالي‌ و رخنه‌هاي‌ موجود در اين‌ تاريخ‌ بر اساس‌ آنچه‌ كه‌ مي‌دانيم‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) به‌ طور طبيعي‌ پس‌ از ظهورش‌ براساس‌ اصول‌ كلي‌ اسلامي‌ عمل‌ خواهد نمود، گرچه‌ روايات‌ هم‌ ـ در نتيجه‌ شرايط‌ خاص‌ ـ به‌ آن‌ تصريح‌ نكرده‌ باشند.

امّا باز شكافهاي‌ وسيعي‌ باقي‌ مي‌ماند كه‌ مي‌توانيم‌ همه‌ يا بخشي‌ از آنها را از طريق‌ روش‌ دومي‌ كه‌ به‌ زودي‌ مي‌آوريم‌ پر كنيم‌ كه‌ بدون‌ به‌ كارگيري‌ اين‌ روش‌، ترميم‌ آن‌ فضاهاي‌ خالي‌، ممكن‌ نخواهد بود. همان‌طور كه‌ پس‌ از اين‌ خواهيم‌ ديد با استفاده‌ از اين‌ دو روش‌، قادر خواهيم‌ بود بخش‌ مهمي‌ از آن‌ شكافها را پوشش‌ دهيم‌.

3-  رّد هر خبري‌ كه‌ مخالف‌ نصوص‌ و اصول‌ كلي‌ اسلامي‌ باشد و ملاك‌ قراردادن‌ آن‌ نصوص‌ و اصول‌ در رّد يا پذيرش‌ اخبار (البته‌ تا وقتي‌ كه‌ آن‌ اخبار، مستفيض‌ يا متواتر نباشند.(

4-      دست‌يابي‌ به‌ برخي‌ امور كه‌ روايات‌ دربارة‌ آنها ساكتند و به‌ رويكردهاي‌ كلي‌ دولت‌ جهاني‌ امام‌(ع‌) مربوط‌ مي‌شوند. به‌ اين‌ امور مي‌توان‌ پس‌ از رفع‌ مشكل‌ پنجم‌ تا حد امكان‌ دست‌ يافت‌.

5-      تلاش‌ در پرتو اصول‌ كلّي‌، براي‌ فهم‌ ارتباط‌ بين‌ حوادثي‌ كه‌ ربط‌ آنها با يكديگر در نقل‌هاي‌ كه‌ به‌ ما رسيده‌ واضح‌ و روشن‌ نيست‌ يا كوشش‌ براي‌ مرتّب‌ كردن‌ ترتيب‌ زماني‌ آن‌ حوادث‌، اگر آن‌ ترتيب‌ در اخبار لحاظ‌ نشده‌ باشد.

روش‌ دوم‌: به‌ هنگام‌ فقدان‌ اصول‌ كلي‌، تنها راه‌ رسيدن‌ به‌ نتيجه‌، ارائه‌ طرحهاي‌ احتمالي‌ است‌؛ به‌ اين‌ صورت‌ كه‌ دو يا سه‌ احتمال‌ قوي‌تر در مورد مشكلي‌ كه‌ وجود دارد ارايه‌ گردد. در اين‌ حالت‌، ما باور قطعي‌ به‌ هيچ‌كدام‌ از آن‌ احتمالات‌ نداريم‌ گرچه‌ در اغلب‌ موارد مي‌توانيم‌ با گردآوري‌ قراين‌، يكي‌ از آنها را ترجيح‌ داده‌ و برگزينيم‌.

در صورتي‌ كه‌ با كمك‌ اصول‌ كلي‌ نتوانيم‌ به‌ نتيجه‌ برسيم‌ با اين‌ روش‌ خواهيم‌ توانست‌ به‌ تعدادي‌ از نتيجه‌هاي‌ گذشته‌ برسيم‌. هم‌چنين‌ مي‌توانيم‌ تمام‌ مطالب‌ را پوشش‌ داده‌ و بقيه‌ مشكلات‌ را حل‌ كنيم‌؛ زيرا ديگر مشكلي‌ باقي‌ نمي‌ماند تا بعضي‌ از احتمالاتش‌ بر ديگر احتمالات‌، رجحان‌ نداشته‌ باشد.

آري‌، تنها دو مطلب‌ باقي‌ مي‌ماند كه‌ تأمل‌ بيشتري‌ مي‌طلبد:

1-     نگاه‌ مذهبي‌ كه‌ در اخبار اماميه‌ بر آن‌ تأكيد شده‌ است‌، اگرچه‌ در عصر صدور اين‌ اخبار، توجيه‌ داشته‌ امّا اين‌ توجيهات‌، ارزش‌ اجتماعي‌ خويش‌ را در عصر حاضر از دست‌ داده‌ است‌؛ زيرا حكومت‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) جهاني‌ است‌ و همه‌ انسانها را دربرمي‌گيرد.

اگر مقصود ما آن‌ باشد كه‌ به‌ شيوه‌اي‌ جامع‌ و كامل‌ به‌ مبحث‌ تاريخ‌ پس‌ از ظهور بپردازيم‌، روا نيست‌ كه‌ صرفاً براين‌ مطلب‌ تأكيد ورزيم‌ و ديگر جنبه‌هاي‌ آن‌ را رها سازيم‌.

نكته‌ مهم‌: پس‌ از قبول‌ اين‌ دسته‌ از خبرها كه‌ براساس‌ فهم‌ اماميه‌ از مهدويت‌، شايستگي‌ اثبات‌ تاريخي‌ را دارند ما مي‌توانيم‌ با دو روش‌ بر اين‌ رويكرد مذهبي‌ و قوي‌ سرپوش‌ بنهيم‌:

روش‌ اول‌: هرگاه‌ تلاش‌ كنيم‌ تا فضاهاي‌ خالي‌ موجود در روايات‌ را پر كرده‌ و ترميم‌ نماييم‌ و بر ارتباط‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) با مردم‌ و دولتهاي‌ غيرمسلمان‌ جهت‌ آماده‌سازي‌ آنها براي‌ پيوستن‌ به‌ دولت‌ جهاني‌، استدلال‌ بياوريم‌، آنگاه‌ خواهيم‌ توانست‌ رويكردهاي‌ كلي‌ و آثار بسيار ارزشمندي‌ را كه‌ بر اين‌ موضوع‌ بار مي‌شود، درك‌ نماييم‌ و نهايتاً دلالتي‌ واقعي‌ از اين‌گونه‌ اخبار به‌ دست‌ دهيم‌. بي‌ترديد امت‌ اسلامي‌، رهبري‌ كاروان‌ بشريت‌ را در مسير عدالت‌ كامل‌ به‌ دست‌ خواهد آورد. با تلاش‌ اين‌ امت‌، امام‌ مهدي‌(ع‌) جهان‌ را فتح‌ خواهد نمود و دعوت‌ مقدس‌اش‌ را در سراسر آن‌ منتشر خواهد ساخت‌. به‌ اين‌ منظور، امت‌ اسلامي‌ بايد همه‌ ظرفيتهاي‌ خود را متناسب‌ با اين‌ مسئوليت‌ عظيم‌، افزايش‌ دهد در غير اين‌ صورت‌ تلاشهايش‌ در سطح‌ جهاني‌ بي‌ثمر خواهد ماند و در نهايت‌ برنامه‌ كلي‌ الهي‌، مخدوش‌ خواهد شد. از اين‌ روست‌ كه‌ در برنامه‌ كلي‌ الهي‌ بر تربيت‌ اين‌ امت‌ ـ چه‌ در عصر غيبت‌ و چه‌ در عصر ظهور ـ بسيار تأكيد شده‌ است‌.

ثمرة‌ اين‌ تربيت‌ در عصر غيبت‌، بر آمدن‌ گروهي‌ از مؤمنان‌ است‌ كه‌ در ركاب‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) جهان‌ را فتح‌ خواهد نمود. اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ عموم‌ بشريت‌ گرفتار كژي‌ و سركشي‌ و ستم‌ و بيدادند حتي‌ امت‌ اسلامي‌ نيز از اين‌ انحرافات‌ بركنار نيستند. در هر حال‌ امكان‌ ندارد چنين‌ امتي‌ كه‌ اكثريت‌ افرادش‌ به‌ كژي‌ ره‌ مي‌پويند بتوانند بر كرسي‌ رهبري‌ جهان‌ تكيه‌ زنند. البته‌ بايد براي‌ ارتقاي‌ مرتبة‌ اخلاص‌ آن‌ افراد از درجات‌ پايين‌ به‌ رتبه‌هاي‌ بالا اقدام‌ شود تا آنكه‌ امت‌ اسلامي‌ به‌ سرعت‌ در سطح‌ رهبري‌ جهان‌ قرار گيرد.

اين‌ موضوع‌ نيازمند اقدامات‌ گستردة‌ نظامي‌ و فكري‌ ـ فرهنگي‌ است‌ اما لازم‌ است‌ بدانيم‌ كه‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) با مسلماناني‌ وارد چالش‌ خواهند شد كه‌ منحرف‌ باشند حتي‌ اگر هم‌ از لحاظ‌ فكري‌ ـ و نه‌ عملي‌ ـ بر مذهب‌ امام‌(ع‌) باشند.

روش‌ دوم‌؛ بيان‌ نكردن‌ هرآنچه‌ كه‌ موجب‌ تحريك‌ عواطف‌ مذهبي‌ و شعله‌ور شدن‌ آتش‌ كينه‌ بين‌ پيروان‌ مذاهب‌ اسلامي‌ مي‌گردد، هرچند كه‌ با اين‌ سكوت‌، رخنه‌اي‌ در اين‌ تاريخ‌ ايجاد شود.

البته‌ تعداد اين‌ روايات‌ افراطي‌ و فرقه‌گرايانه‌ زياد نيست‌ و آنها نيز اسناد درستي‌ ندارند، پس‌ نبايد بي‌توجهي‌ به‌ آنها، موجب‌ تأسف‌ گردد.

2-     اگر گفتيم‌ كه‌ يك‌ پژوهنده‌ نمي‌تواند ژرفاي‌ حقيقي‌ روز موعود و رهبري‌ امام‌(ع‌) در آن‌ روز را درك‌ نمايد، حقيقتي‌ است‌ كه‌ گريزي‌ از آن‌ نيست‌ و از اين‌ روست‌ كه‌ راه‌ بر روي‌ شناخت‌ جزئيات‌ برنامه‌ و قانون‌گذاريهايي‌ كه‌ امام‌(ع‌) اعلام‌ خواهد كرد و نيز عمق‌ واقعي‌ فرهنگ‌ فرد مسلمان‌ و جامعه‌ اسلامي‌ در آن‌ زمان‌، بسته‌ است‌.

جز آن‌كه‌ تنها به‌ شيوه‌ اجمال‌ و به‌ شكل‌ قضاياي‌ كلّي‌ مي‌توان‌ از آن‌ روز بزرگ‌ سخن‌ گفت‌. با آگاهي‌ از اين‌ جهات‌ پنجگانه‌، به‌ روشني‌ مي‌توانيم‌ سستي‌ اشكالي‌ را كه‌ در ابتداي‌ اين‌ مقدمه‌ طرح‌ شد، مبني‌ براين‌ كه‌ «طرح‌ اين‌ بحث‌، بحثي‌ بيهوده‌ و تير در تاريكي‌ افكندن‌ است‌ و معلوم‌ نيست‌ كه‌ آيا اين‌ پيشگوييها در آينده‌ تحقق‌ پيدا خواهد كرد يا خير» دريابيم‌.

ثمرات‌ اين‌ بحث‌ را نمي‌توان‌ ناديده‌ گرفت‌؛ زيرا هر كدام‌ از ثمرات‌ و فايده‌هايي‌ كه‌ در ذيل‌ جهت‌ اوّل‌ (از اين‌ مقدّمه‌) آورديم‌، به‌ تنهايي‌ كافي‌ است‌ كه‌ ما را براي‌ ورود به‌ مبحث‌ تاريخ‌ پس‌ از ظهور قانع‌ سازد.

اما اين‌ كه‌ «تيري‌ در تاريكي‌» باشد، چنين‌ نيست‌؛ زيرا ما اين‌ تاريخ‌ را از منابع‌ و اصول‌ كلي‌ اسلامي‌ دريافت‌ مي‌كنيم‌ و هرگز ادعاي‌ غيبت‌گويي‌ نداريم‌. آري‌، البته‌ اصل‌ اخباري‌ كه‌ از پيامبر و امامان‌ معصوم‌(ع‌) نقل‌ شده‌ و ما بر آنها تكيه‌ مي‌كنيم‌، حاوي‌ اخبار غيبي‌ و حوادث‌ آينده‌ نيز مي‌باشد كه‌ خداوند به‌ آنها تعليم‌ فرموده‌ است‌. همچنان‌كه‌ در تاريخ‌ گذشته‌ نيز بر چنين‌ رواياتي‌ اعتماد كرده‌ و درستي‌ آنها را اثبات‌ كرده‌ايم‌. حتي‌ برخي‌ از آنها از چنان‌ درستي‌ وصحتي‌ برخوردار است‌ كه‌ مي‌توان‌ بر آن‌ اساس‌ عقايد اسلامي‌ را ثابت‌ كرد، چه‌ رسد به‌ موضوع‌ مهدويت‌ 2 در نتيجه‌ اگر بعضي‌ از آن‌ خبرها را بتوان‌ تأييد كرد، بعيد نخواهد بود كه‌ بتوانيم‌ همة‌ آنها را نيز پذيرفته‌ و تأييد نماييم‌.اما در مورد اين‌ اشكال‌ كه‌ «معلوم‌ نيست‌ اين‌ پيشگوييها تحقق‌ پيدا كند يا نه‌» بايد گفت‌ اين‌ بستگي‌ به‌ استحكام‌ و قوت‌ ادله‌اي‌ دارد كه‌ ارائه‌ مي‌كنيم‌ كه‌ برخي‌ قطعاً نتيجه‌ مي‌دهد، برخي‌ ديگر به‌ ظن‌ قوي‌ و بعضي‌ هم‌ به‌طور احتمالي‌. گرچه‌ هر سه‌ آنها، شايستگي‌ اثبات‌ تاريخي‌ را دارد. و بالطبع‌ اين‌ سخن‌ معنا خواهد بود كه‌ بگوييم‌ آن‌ خبري‌ كه‌ قطعي‌ است‌ و يا در آن‌ ظني‌ قوي‌ است‌، هرگز اتفاق‌ نخواهد افتاد يا احتمالش‌ ضعيف‌ است‌.

در اين جا به معرفی کنابی در اين زمينه می پردازيم:

ترتيب‌ بخشها و فصلهاي‌ اين‌ كتاب‌:

اين‌ كتاب‌ به‌ سه‌ بخش‌ كلي‌ تقسيم‌ مي‌شود:

بخش‌ اول‌: درباره‌ نشانه‌ها و مقدمات‌ ظهور

باب‌ اول‌ : مباني‌ كلي‌ ظهور (مسائل‌ اصلي‌ كه‌ روز موعود بر مبناي‌ آنها پديد مي‌آيد.

فصل‌ اول‌: ارتباط‌ روز ظهور با برنامه‌هاي‌ كلي‌ الهي‌ براي‌ بشريت‌ (همان‌ برنامه‌اي‌ كه‌ در كتاب‌ تاريخ‌ الغيبة‌الكبري‌ از آن‌ سخن‌

گفتيم‌ و براي‌ آن‌ استدلال‌ آورديم‌(

فصل‌ دوم‌: تأثيرات‌ غيبت‌ كبري‌ بر دورة‌ پس‌ از ظهور، نسبت‌ به‌ خود امام‌ و نيز اصحاب‌ ايشان‌ و هم‌چنين‌ تمام‌ بشريت‌.

فصل‌ سوم‌: تعيين‌ زمان‌ ظهور از نظر شرايط‌ و نشانه‌ها و ثمره‌ تحقق‌ اين‌ شرايط‌ و نشانه‌ها براي‌ دوران‌ پس‌ از ظهور و اشاره‌ به‌ اين‌ مطلب‌ كه‌ بيان‌ اين‌ شرايط‌ و نشانه‌ها به‌ معناي‌ تعيين‌ زمان‌ ظهور كه‌ در روايات‌ از آن‌ نهي‌ شده‌، نيست‌.

فصل‌ چهارم‌: نگاه‌ و نظر امام‌(ع‌) نسبت‌ به‌ هستي‌، زندگي‌ و قانون‌گذاري‌.

فصل‌ پنجم‌: برنامه‌ريزي‌ خداوند براي‌ بعد از ظهور و اين‌ كه‌ اين‌ برنامه‌ريزي‌ در هنگام‌ ظهور پايان‌ نمي‌پذيرد بلكه‌ همواره‌ وجود دارد ولي‌ به‌ شكل‌ جديد.

باب‌ دوم‌: حوادث‌ و وقايع‌ نزديك‌ به‌ زمان‌ ظهور از قبيل‌: جنگهاي‌ سفياني‌، فتنه‌ دجّال‌، كشته‌ شدن‌ نفس‌ زكّيه‌، صيحه‌ و نداي‌ آسماني‌ و... .

البته‌ در مورد سه‌ حادثه‌ نخست‌، در كتاب‌ تاريخ‌ الغيبة‌ الكبري‌ به‌ اندازه‌ كافي‌ بحث‌ كرده‌ايم‌ ولي‌ در اين‌ كتاب‌، تحليل‌ جديدي‌ از آنها بدست‌ خواهيم‌ داد.

بخش‌ دوم‌: حوادث‌ مربوط‌ به‌ ظهور و برپايي‌ دولت‌ جهاني‌ تا وفات‌ امام‌ مهدي‌(ع‌)

باب‌ اول‌ : درباره‌ حوادث‌ ظهور تا حركت‌ امام‌(ع‌) به‌ عراق‌

فصل‌ اول‌: معناي‌ ظهور و چگونگي‌ آن‌، و راه‌ شناخت‌ امام‌ در زمان‌ مناسب‌ آن‌.

فصل‌ دوم‌: دربارة‌ امكان‌ و زمان‌ ظهور (مراد از زمان‌ ظهور: روز و ماه‌ آن‌ است‌ براساس‌ آنچه‌ در بعضي‌ روايات‌ آمده‌ است‌(

فصل‌ سوم‌: اوّلين‌ سخنراني‌ امام‌ به‌ همراه‌ شرح‌ نبردهاي‌ آن‌ حضرت‌ با پرداختن‌ به‌ عمق‌ مفاهيم‌ آنها.

فصل‌ چهارم‌: تعداد ياران‌ و ويژگي‌ آنها و كيفيت‌ گرد آمدنشان‌.

فصل‌ پنجم‌: دستاوردهاي‌ ابتدايي‌ امام‌ تا هنگام‌ رسيدن‌ به‌ عراق‌.

باب‌ دوم‌: جهان‌ گشايي‌ عادلانه‌ امام‌

فصل‌ اول‌: مكاني‌ كه‌ امام‌ از آنجا قيام‌ جهاني‌اش‌ را آغاز مي‌نمايد.

فصل‌ دوم‌: درباره‌ گسترة‌ حكومتش‌.

فصل‌ سوم‌: چگونه‌ امكان‌ دارد او با شمار كمي‌ از ياران‌ در برابر قدرتهاي‌ بزرگي‌ كه‌ داراي‌ نيرو و امكانات‌ فراونند، بايستد.

فصل‌ چهارم‌: درباره‌ چگونگي‌ و مدت‌ زمان‌ فتح‌ كامل‌ جهان‌؛ از ابتداي‌ ظهور تا زمان‌ تشكيل‌ دولت‌ جهاني‌.
فصل‌ پنجم‌: مواضع‌ اشخاص‌ و گروهها در برابر او؛

فصل‌ ششم‌: مدّت‌ زمان‌ حكومت‌ ايشان‌.

باب‌ سوم‌: دولت‌ جهاني‌ امام‌ مهدي‌(ع)

فصل‌ اول‌: آوردن‌ كتاب‌ و قضاوت‌ جديد

فصل‌ دوم‌: موضع‌ امام‌ در مسائل‌ سياسي‌ و اجتماعي‌

فصل‌ سوم‌: ضمانتهاي‌ اجرايي‌ سريع‌ براي‌ پياده‌ كردن‌ عدالت‌ كامل‌ در جهان‌.

فصل‌ چهارم‌: فرماندهي‌ يارانش‌ و ميزان‌ شايستگي‌ و ظرفيت‌ آنها.

فصل‌ پنجم‌: تزكيه‌ و تربيت‌ امّت‌ و ياران‌ امام‌ توسط‌ ايشان‌.

فصل‌ ششم‌: روش‌ امام‌ در تربيت‌ امّت‌ به‌ نحو اجمال‌

فصل‌ هفتم‌: بيان‌ دستاوردهاي‌ امام‌ در زمينه‌هاي‌ اجتماعي‌ و اقتصادي‌ در حّد روايات‌.

فصل‌ هشتم‌: موضع‌ امام‌(ع‌) در برابر اهل‌ كتاب‌ و مسأله‌ مشاركت‌ حضرت‌ مسيح‌ با امام‌(ع‌) در رهبري‌ جهاني‌.
بخش‌ سوم‌ جهان‌ پس‌ از امام‌ مهدي‌ (ع‌)

باب‌ اول‌: درباره‌ رهبري‌ جهان‌ پس‌ از امام‌ مهدي‌(ع‌) و بيان‌ ويژگيهاي‌ آن‌ دولت‌ از لحاظ‌ مديريت‌ و نيز خصوصيات‌ كلي‌ آن‌ دولت‌ و جامعه‌.

باب‌ دوم‌: پايان‌ زندگي‌ بشر و اين‌ كه‌ آيا صحيح‌ است‌ «قيامت‌ برپا نمي‌شود مگر در زمان‌ مردمان‌ شرور».
البته‌ در بخش‌ سوم‌، بحث‌ را نسبتاً خلاصه‌ كرده‌ايم‌؛ زيرا آن‌ را به‌طور مفصّل‌ در مجلد چهارم‌ از موسوعة‌ الامام‌ المهدي‌(ع‌) خواهيم‌ آورد.

اين‌ كتاب‌ را تاريخ‌ پس‌ از ظهور نام‌ نهاده‌ايم‌؛ زيرا مهم‌ آن‌ است‌ كه‌ تاريخ‌ بشريت‌ را از زاوية‌ زمانيِ ظهورِ امام‌ و پس‌ از آن‌ بنگريم‌ و اگر هم‌ به‌ نشانه‌هاي‌ ظهور و خود واقع‌ ظهور مي‌پردازيم‌ از آن‌ جهت‌ است‌ كه‌ اينها، مقدمات‌ تاريخ‌ پس‌ از ظهور هستند.

 

پي‌نوشتها :

1- ر.ك‌: تاريخ‌ الغيبة‌ الكبري‌: ص‌37.

2- ر.ك‌: همان‌، ص‌537 به‌ بعد.

اشاره

با ظهور حضرت (عليه السلام) و اعلام ‌آغاز انقلاب جهاني اش ستمگران و گردن كشان و... به مقابله با حضرت بر مي خيزند . حضرت (عليه السلام) به دفاع بر مي خيزد. در اين ميان عده اي از دو طرف كشته مي شوند.

برخي عدد كشته شدگان را بسيار زياد مي دانند و از اين رهگذر مي خواهند، حضرت را يك چهره خون ريز معرفي كنند. گروهي نيز تعداد آن كشته ها را كم مي دانند. اين نوشته ، به نقد و بررسي سندي و دلالتي روايات مربوط به اين قتل ها مي پردازد و افراط و تفريط را در اين باره مي زدايد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


پيشگفتار

برخي در مورد قتل و كشتار در دوران ظهور ، افراط مي كنند و از امام زمان عليه السلام و ياران اش ، چهره اي خشن ارائه مي دهند. آنان ، به رواياتي استدلال مي كنند كه در آن ها ، اشاره به كشته شدن دو سوم مردم ، (از هر نه نفر ، هفت نفر ، از هر هفت نفر ، پنج نفر ) و يا اين كه بيش تر مردم كشته مي شوند و از كشته ها ، پشته ساخته مي شود و جوي خون جاري مي گردد و ... دارند.

برخي ديگر ، تفريط مي كنند و مي گويند حتي ، به مقدار محجمه (مقدار خون در ظرف حجامت) خون ريزي نمي شود و...

در اين نوشتار، به نقد و بررسي روايي و دلالي احاديث مربوطه مي پردازيم تا افراط و تفريط بودن انديشه هاي موجودمشخص گردند.

نكاتي كه قابل تامل است ، اين ها است :

الف)قتل و كشتار ، قبل از ظهوراست و يا بعد از آن ؟

ب ) شيوه ي رفتار امام با دشمنان چه گونه خواهد بود ؟

ج)حجم كشتار و اعدام و خون ريزي ها چه مقدار است ؟

د) مقتولان ، چه كساني هستند؟

هـ) رواياتي كه ناظر بر اين موضوع است . آيا به نحو موجبه ي كليه است يا به نحو موجبه ي جزئيه .

اخباري كه در آن ها كشتار در حجم وسيعي مطرح شده اند ، بر دو قسم است :

 

 

 

الف ) يك سري از ‌آنها مربوط به ملاحم و فتن قبل از ظهور است و هيچ ربطي به دوران ظهور ندارد و تنها ناظر به اوضاع نابسامان جهان در پيش از ظهور دارد. اين دسته‌، بيش تر از مراسيل عامه است . اگر تعدادي از آن ها هم جزء مسانيد باشد، هيچ گونه ارتباطي با بحث ما ، يعني قتل هاي دوران حكومت امام مهدي عج الله و تعالي فرجه الشريف ، ندارد.

ب ) يك سري از آنها ، مربوط به هنگامه ي ظهور و حكومت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف است. اين نوع روايات ، نيز دو گونه اند :

1- رواياتي كه از طريق عامه و از نبويات است و بيش تر آن ها ، مشكل سندي دارند، به طوري كه بعضي از آن ها ، مرسل ، و برخي از آن ها ، به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) منتهي نمي شوند، بلكه از افرادي مانند كعب الاحبار كه در زمان آن حضرت مسلمان نشده بود ، نقل شده است .

عمده ي اين روايات‌. از اسرائيليات است كه با اغراض مختلفي وارد كتاب هاي روايي شده است . عالماني از اهل تسنن ، مانند ابن كثير ، وقتي به روايات نقل شده از امثال كعب الاحبار مي رسد، مي گويد : خدا ما را از اين همه اخبار دروغي كه وارد تفسيرها و كتاب هاي روايي و… كرده اند بي نياز كند1

2 - رواياتي كه از طريق اهل بيت (عليه السلام) نقل شده و يا در كتاب هاي شيعه ذكر گرديده است . در اين كتاب ها ، اخبار منقول از حضرات معصوم (عليه السلام) و بعض ديگر كه نقل شده ، به اهل بيت (عليه السلام) منتهي نمي شود .مانند اخبار معمرين كه شيخ صدوق در كتاب كمال الدين از اهل تسنن نقل كرده است.

 

 

انديشه هاي تفريطي در كشتار به هنگام ظهور

گروهي بر آن اند كه امام زمان به هنگام ظهور ، از طريق ولايت و تصرف تكويني ، همه ي خلايق را مطيع و مسخر مي كند و كارها را با اعجاز و غير عادي انجام مي دهد. لذا كشتار و اعدام ، خيلي اندك خواهد بود. براي روشن شدن مطلب و دريافت پاسخ، به احاديثي از امام باقر و امام صادق (عليه السلام) متمسك مي شويم.

حديث 1ـ … عن بشير بن ابي اراكه النبال ـ و لفظ الحديث علي روايه ابن عقده قال : لما قدمت المدينه انتهيت الي منزل ابي جعفر الباقر (عليه السلام) … قلت (انهم) يقولون : انه اذا كان ذالك استقامت له الامور فلا يهريق محجمه دم . فقال :«كلاً! والذي نفسي بيده! حتي تمسح و انتم العرق و العلق» و او ما بيده الي جبهته2 .

بشير بن ابي اراكه نبار ـ لفظ حديث به روايت ابن عقده است ـ گويد هنگامي كه به مدينه وارد شدم ، به طرف منزل ابو جعفر امام باقر (عليه السلام) رفتم … گفتم : (آنان (مرجثه) مي گويند، هنگامي كه آن امر (قيام قائم عج) روي دهد ، همه ي كارها براي او درست واستوار مي گردد و به اندازه ي يك ظرف حجامت هم خون نمي ريزد. پس فرمود :« هرگز چنين نيست ! سوگند به آن كه جانم به دست او است ! كار به آنجا مي انجامد كه ما و شما، عرق و خون بسته شده را پاك خواهيم كرد. (كنايه از سختي ها و دشواري هاي جنگ و درگيري است كه موجب پديد آمدن عرق و ايجاد زخم هاي خونين مي شود)

در اين هنگام ، ايشان ، با دست خود ، به پيشاني شان اشاره فرمودند .(كنايه از برطرف كردن عرق جبين است (

حديث 2ـ ... عن موسي بن بكر الواسطي عن بشير النبال ، قال «قدمت المدينه» و ذكر مثل الحديث المتقدم ، الا انه قال : لما قدمت المدينه قلت لابي جعفر(عليه السلام) : انهم يقولون : ان المهدي لوقام لاستقامت له الامور عفوا ، و لا يهريق محجمه دم . فقال :« كلا ! و الذي نفسي بيده ! لو استقامت لاحد عفوا لاستقامت لرسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) حين ادميت رباعيته و شج في وجهه! كلا ! والذي نفسي بيده ! حتي نمسح نحن و انتم العرق و العلق3 .» ثم مسح جبهته4 .

از موسي بن بكر واسطي ـ از بشير نبال ـ گفت :«به مدينه رسيدم» و همانند حديث قبلي را ذكر كرد ، جز اين كه گويد : «هنگامي كه به مدينه رسيدم . به ابو جعفر اما باقرعليه السلام گفتم , آنان مرجثه مي گويند : همانا اگر مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)قيام كند، همه ي كارها به خودي خود، براي او درست و برقرار مي شود و به اندازه ي يك ظرف حجامتي خون نمي ريزد ، پس فرمود «هرگز چنين نيست! سوگند به آن كه جانم در دست اوست ! اگر كارها ، خود به خود، براي كسي هموارمي شد ، مسلما براي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در زماني كه دندان هاي پيشين آن حضرت شكسته و صورت اش زخمي شد ، درست و برقرار مي گرديد! هرگز چنين نيست ! سوگند به آن كه جانم به دست اوست! «كار ، به آن جا مي انجامد كه ما و شما، عرق و خون بسته شده را پاك كنيم.» سپس پيشاني خود را پاك كرد.
حديث 3- ... عن المفضل بن عمر ، قال :سمعت ابا عبدالله ، و قد ذكر القائم (عليه السلام) فقلت «اني لارجو ان يكون امره في سهوله» فقال :« لايكون ذالك حتي تمسحوا العلق و العرق5 .

مفضل بن عمر گويد :«در حضور امام صادق عليه السلام شنيدم كه از حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه و الشريف) ياد شد. پس عرض كردم :« همانا اميدوارم كار ايشان به اساني صورت پذيرد.» فرمود :« آن امر صورت نمي پذيرد تا اين كه عرق و خون بسته شده را برطرف سازيد

در سه حديث مذكور ملاحظه مي كنيم، آن طور نيست كه تمامي كارها در زمان قيام قائم عليه السلام به خودي خود و با اعجاز و تصرفات تكويني صورت پذيرد، هر چند ولايت تكويني و تصرف تكويني حضرت مهدي وساير امامان طاهر، هيچ گونه ترديدي نيست بلكه كار ، دشوارتر از آن چيزي است كه امثال مرجثه معتقدند.

ما ، مطابق روايات متعدد، نمي توانيم ادعا كنيم كه در هنگام ظهور، هيچ قتل و كشتاري رخ نمي دهد. زيرا در آن دوران‌، بحث از انتقام، اجراي حدود الهي و اقامه ي حكومت عدل جهاني است و مسلما، اين امر عظيم ، بدون برطرف كردن خارها و سنگ هاي سر راه آن حضرت ، ميسر و محقق نمي شود.

از طرفي ، تاريخ گواه است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) و امامان طاهر (عليه السلام) سعي داشته اند، امور را به طور عادي و در مسير طبيعي انجام دهند، لذا مي بينيم ، دندان هاي پيشين حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در جنگ مي شكند و زخم هايي در جنگ احد و...6 بر ايشان وارد مي شود و اميرالمومنين (عليه السلام) نيز در جنگ احد ، نود زخم بر مي دارد و ...7

البته آن حضرت و عترت طاهراش ، مخصوصا ، حضرت بقيه الله الاعظم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) قدرت بر انجام دادن تصرفات تكويني را دارند و همواره معجزات و امدادهاي غيبي و الهي ، با آن حضرات و نيز مومنان مخلص و ايثارگر و حتي مستعضفان بوده و خواهد بود. امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد «خداوند،حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را به سه لشكر ياري مي دهد :« فرشتگان ، مومنان ، رعب (ترس انداختن دردل دشمن)8

نيز حضرت (عليه السلام) مي فرمايد : «... خداوند ، حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) را با فرشتگان وجنّ وشيعيان مخلص ، ياري مي کند .»9

به هر حال، لزومي ندارد كه ادعا كنيم امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) تمام كارهايشان رااز طريق غيرعادي و به صورت اعجاز انجام مي دهد و بنابراين ، هيچ خوني ريخته نخواهد شد.

انديشه ي افراطي در كشتار به هنگام ظهور

در احاديثي كه ازطريق عامه رسيده است ، خون ريزي هاي خيلي زياد وحشتناك ذكر شده است . اينك به نقد و بررسي يكي از آن ها مي پردازيم.

يوسف بن يحيي مقدسي شافعي در كتاب عقدالدرر روايت مرسله اي را از اميرالمومنين (عليه السلام) درباره ي حوادث رم (روميه)10 نقل مي كند و مي گويد :

... فيكبر المسلمون ثلاث تكبيرات ، فتكون كالرمله علي نشز ، فيدخلونها ، فيقتلون بها خمسئه الف مقاتل ، و يقتسمون الاموال، حتي يكون الناس في الفي ء شيئا واحدا، لكل انسان منهم مئه الف دينار، و مئه راس ، ما بين جاريه و غلام»11

پس مسلمانان، سه تكبير مي گويند و مانند ريگ و شن هاي رواني كه از بلندي ها فرو مي ريزند‌، داخل (روم) مي شوند ودر آن جا ، پانصد هزار جنگجو را مي كشند و غنائم و اموال را به طور مساوي تقسيم مي كنند ، و به هر يك از آنان ، صد هزار دينار و صد كنيز و يا غلام مي رسد. ...

اين روايت ـ مرسل است و مشكل سندي دارد و ازنظر محتوا نيز قابل اعتماد نيست. پيدا است كه جاعلان اين گونه احاديث ، در خدمت حكومت هاي جائر بوده اند و به جهت توجيه پاره اي جنگ هاي پس از پيامبر اكرم (صلي الله عليه واله وسلم) و قتل هاي عام ها و كشتارهاي وسيعي كه در آن صورت گرفت ، اين چنين مجعولاتي را وارد كتاب هاي روايي كرده اند. مانند روايتي كه به امام علي عليه السلام نسبت داده اند كه آن حضرت فرمود:« فيقتل من الروم حتي يتغيرماء الفرات بالدم» يعني آنقدر ازروميان را به قتل مي رساند كه آب فرات به خون تغييرمي كند12!

ابن كثير، درباره ي جنگ قادسيه مي گويد :

انهزم الفرس و لحقهم المسلمون، ... فقتل المسلمون بكمالهم و كانوا ثلاثين الفاء و قتل في العمركه عشره الاف و قتلوا قبل ذالك قريبا من ذالك 13.

لشكر ايرانيان ، منهزم شد و فرار كردند. مسلمانان، به تعقيب آنان پرداخته اند و تمامي فراريان را كه سي هزار نفر بودند ، به قتل رساندند. در جنگ سيزده هزار نفر انان را كشته بودند. همين عدد را نيز قبل از آن كشته بودند. ..

وقتي به كتاب هاي تاريخــي كه در آن ها فتوحـات را نوشـته اند، مانند البداء و التاريخ ، و النهايه ، و ... مراجعه مي كنيم .مي بينيم كه فرماندهان و زير دستانشان ، جنايات زيادي را مرتكب شده اند.

رواياتي كه مي گويند ، ازهر نه نفر هفت نفر ، ويا از هر هفت نفر ، پنج نفر و يا دو ثلث مردم كشته مي شوند، به جنگ هاي قبل از ظهور ، نظر دارند و نه زمان ظهور.

از طرفي ، اختلاف در تعداد مقتولان نيز علت هاي گوناگوني مي تواند داشته باشد كه از جمله آنها ، ممكن است تفاوت مناطق و محورهاي درگيري و يا مراحل مختلف جنگ باشد.

با توجه به احاديث زير و امعان نظر در دلالـت آن ها ، به اين واقعيـت پي مـي بريم كه جهان ، اندكي پيش از ظهور ، دچار جنگ هاي خونين خواهد بود.

حديث 1ـ عن ابي بصر و محمد بن مسلم، سمعنا ابا عبدالله (عليه السلام) يقول :« لا يكون هذا الامر حتي يذهب ثلث الناس» فقيل له :« اذا ذهب ثلث الناس فما يبقي ؟ » فقال ، (عليه السلام) :« اما ترضون ان تكونوا الثلث الباقي؟ »14

ابوبصير و محمد بن مسلم گويند :« از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مي فرمود:« اين امر واقع نمي شود تا اين كه دو سوم مردم از بين بروند. » پس به حضرت اش عرض شد :«اگر دو سوم مردم از بين بروند. چه كسي باقي مي ماند، پس فرمود : آيا راضي و خرسند نمي شويد كه از يك سوم باقيمانده باشيد ،؟»

حديث 2ـ ... عن زراه ، قال : قلت لابي عبدالله(عليه السلام) :«النداء حق؟» قال: اي والله حتي يسعمه كل قوم بلسانهم.» و قال، عليه السلام :« لا يكون هذا الامر حتي يذهب تسعه اعشار الناس.15»

زراره گويد : به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم :« آيا نداي آسماني حقيقت دارد؟» فرمود:« بلي ، به خدا قسم چنان است كه هر قومي با زبان خودشان ، آن را مي شنوند» آن حضرت فرمود:,« اين امر محقق نمي شود تا اين كه نه دهم مردم از ميان بروند. »

حديث 3ـ ... عن سليمان بن خالد ، قال : سمعت ابا عبدالله (عليه السلام) يقول :« قدام القائم موتتان، موت احمر و موت ابيض ، حتي يذهب من كل سبعه خمسه، الموت الاحمر السيف ، و الموت الابيض ، الطاعون.16»

... سليمان بن خالد گويد : از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مي فرمود : «قبل از قيام قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) دو نوع مرگ ومير رخ مي دهد :

مرگ سرخ و مرگ سپيد . ا اين كه از هر هفت نفر ، پنج نفرشان از بين بروند. مرگ سرخ با شمشير . مرگ سفيد با طاعون است.

با ملاحظه ي اين احاديث واحاديث ديگر، معلوم و مبرهن مي شوند كه حجم وسيعي از مرگ وميرها و خون ريزي ها ، مربوط به دوران پيش از قيام امام عصر ، (عليه السلام) و قبل از نداي آسماني است. بنا به روايت يونس بن رباط كه مي گويد :

سمعت ابا عبد الله (عليه السلام) :«ان اهل الحق لم يزالوا منذ كانوا في شده . اما ان ذاك الي مده قريبه وعافيه طويله17»

از اباعبدالله (عليه السلام) شنيدم كه مي فرمود :«همانا، اهل حق ، از هنگامي كه در شدت و سختي بوده اند، پيوسته در آن حال خواهند بود (سختي با‌ آنان همراه است) و همانا بدانيد كه پايان آن سختي ها ، نزديك وعافيتش طولاني است.)

بالاخره در نوميدي بسي اميد است پايان شب سيه سپيد است . كه « ان مع العسر يسرا فان مع العسر يسرا

خلاصه اين كه يك دسته از روايات در مورد خون ريزي ها ، مربوط به دوران قبل از ظهور است و يك دسته از اخبار ، از مجعولات و از اسرائيليات است كه با هدف و انگيزه هاي مختلفي ، مانند خدشه دار كردن چهره نهضت جهاني و حكومت حضرت مهدي ... ويا توجيه كشتارها در فتوحات و ... وارد كتابهاي روايي شده است .

نيز يك سري از آنها ، مرسله و مرفوعه است و مشكل سندي دارد ، مرفوعه ي فضل بن شاذان از امام صادق (عليه السلام ) از اين قبيل است :

يقتل القائم (عليه السلام) حتي يبلغ السوق، قال : فيقول له رجل من ولد ابيه :« انك لتجفل الناس اجفال النعم، فبعهد من رسول الله (صلي الله عليه و اله و سلم) او بماذا ؟ قال :« وليس في الناس رجل اشد منه باسا » فيقوم اليه رجل من الموالي فيقول له :« لتسكتن اولا ضربن عنقك » فعند ذالك يخرج القائم(عليه السلام) عهداً من رسول الله (صلي الله عليه و ‌اله و سلم)18 ؛

حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) آن قدر از انسان ها مي كشد تا ساق پا را خون فرا مي گيرد. شخصي از فرزندان پدرش19 به حضرت اعتراض شديد مي كند و مي گويد : «مردم را از خود دور مي كني ، هم چنان كه گله و گوسفندان را رم مي دهند ! آيا اين روش طبق دستور رسول خدا است ؟ به چه دليلي اين چنين رفتار مي كني ؟» يكي از ياران حضرت از جاي بر مي خيزد و مي گويد : « سكوت مي كني يا گردن ات را بزنم » حضرت ،عهد و پيماني را كه از رسول خدا (صي الله عليه و آله و سلم) همراه دارد ، بيرون مي آورد و ارائه مي كند.

لبته همچنان كه در ابتداي حديث ذكر شد اين حديث ، مرفوعه است و مشكل سندي دارد و از طرفي محتوا و دلالت اش ، ناقص و ناتمام است، زيرا ، سوق ، هم ساق پا را گفته اند و هم ممكن است نام شهر يا محلي باشد ، محلي همانند سوق الاهواز ، (نام اهواز فعلي)، سوق حكمه (نام يكي از مناطق اطراف كوفه) ، سوق اسد (در اطراف كوفه) ، سوق الثلاثاء (منطقه اي در بغداد قبل از ساخته شدن شهر)20 ... بنابراين نمي توانيم بگوييم «حتي يبلغ السوق» به معناي رسيدن خون به ساق پا است ، خصوصا ، با توجه به اينكه در حديث مذكور ، صحبت از خون به ميان نيامده است ، بلكه چنين به نظر مي رسد كه «سوق » به معناي «رسيدن به محل ومكاني » باشد.

البته ، ما طبق روايات صحيح جنگ و خونريزي ، اعدام ها و انتقام ظالمان را در عصر ظهور مي پذيريم ، لكن نه به اين اندازه ها ، رواياتي از اهل بيت (عليه السلام) موجود است كه تعداد قتل ها و مشخصات فردي و گروهي مقتولان‌، در آنها مشخص شده است ،ودر ذيل بعد از نگرش به شيوه ي رفتار حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) با دشمنان و معاندين به معرفي آنان مي پردازيم.

 

 

شيوه ي رفتار امام (عليه السلام) با دشمنان

ستمگران و زراندوزان ، در همه ي نقاط عالم، بر ملت هاي مظلوم و مستضعف سيطره داشته اند و دارند و فرهنگ سازي كرده اند. در اين ميان‌، جامعه ي اسلامي ، خسارت هاي بيشماري را متحمل شده به طوري كه دشمنان اسلام از اغاز رسالت نبي مكرم اسلام . (صلي الله عليه و‌اله و سلم) ، همواره ، در ايذا و اذيت آن حضرت و پيروانش بوده اند. بالاخره آن حضرت پس از تحمل مشقت هاي فراوان توانست مسلمانان را از تاريكي ها به سوي روشنايي راهنمايي و سوق دهد ، و حكومت اسلامي را برقرار نمايد . مع الاسف طولي نكشيد كه در هنگامه ي رحلت و بعد از آن ، به گفته امام غزالي رياست طلبان و منافقان با حيله هاي مختلف و فريب دادن مسلمانان ، صاحب غدير را كه منصوب از طرف خداوند حكيم بود وهمگي به ولايت اش تبريك و بخ . بخ يا علي گفته بودند، كنار گذاشته و بر اريكه ي قدرت و سياست سوار شدند و نطفه ي فاجعه و جنايات هولناك در جامعه ي اسلامي منعقد گرديد.

مولاي متقيان ، اميرمومنان، منصوب خدا بردار رسول خدا(صل الله عليه و اله) اولين مسلمان در ميان مدران فاتح خيبر و جانشين بي واسطه رسول خدا(صل الله عليه و اله) را با آن همه مناقب خانه نشين كرد و يگانه دختر جوان ريحانه آن حضرت، در اندك زماني پس از رحلت پدر بزرگوارش ، نه تنها از طرف منافقان و رياست طلبان ، مورد ضرب و شتم قرار مي گيرد، بلكه به طور وحشيانه اي بين ديوار و در فشار داده شده ومحسن اش سقط مي شود و در نهايت پس از 75 روز بعد از رحلت پدر ،دنيا را با دلي آزرده و جراحاتي بسيار وداع مي كند.

پس از آن حرمت شكني دردناك و فاجعه ها وحشتناك و وحشتناك تر مي شود و اهل بيت عليهم السلام و پيروانشان در روزگار ستم وفشار به سر برده ويكي پس ازديگري مظلومانه به شهادت نائيل مي گردند و در روز عاشورا فاجعه به اوج رسيده و اهل بيت پيامبر اكرم (صل الله عليه و اله) وشيعيان مخلص شان از طفل شيخوار تا پير هفتاد سال مورد هجوم واقع مي شوند به طوري كه روح و عواطف انساني با شنيدن آن همه وحشيگري ها جريحه دار مي گردد. اين ستمگري ها ادامه دارد تا قيام قائم‌ آل محمد (عجل الله تعالي فرجه) و هر روز با رنگ هاي مختلفي جلوه گري نموده فاجعه اي وحشتناك رخ مي دهد، و ظلم و فساد در عالم فراگير مي گردد.

يقينا ، پيش از ظهور و مقارن با آن ، بر دنيا ، ستمگران خون ريزي حاكم اند كه از هيچ جنايتي فرو نمي گذارند ، حال ، امامي ، كه قيام مي كند. در برابر اين همه كج روي ها و بيدادگري ها چه گونه برخورد كند تا جهان را پر از عدل و داد سازد ؟ بي ترديد ، گروه هاي معاندي كه دست شان به خون بشريت آلوده گرديده است و حق مردم را غصب كرده اند و يا پست و مقامشان به خطر افتاده ، در مقابل حركت اصلاح گرانه و نهضت امام ، ايستادگي مي كنند. بنابراين ، امامي كه قيام مي كند و ماموريت تشكيل حكومت جهاني اسلام را دارد، بايد براي برطرف كردن موانع نقشه و برنامه داشته باشد. در اين جا ، مروري به اين برنامه ها خواهيم داشت.

 

تربيت سپاهيان و تدارك مقدمات جنگ

اما عصر عج براي انتقام و خون خواهي از دشمنان اسلام و به ثمر رساندن انقلاب جهاني و اجراي حدود الهي و برقراري حكومت عدل جهاني ، ناگريز از جنگ خواهد بود و در مقابل اش ، دشمنان تا دندان مسلح و كج انديشان دنيانگر، با در دست داشتن امكانات گسترده و چرخه هاي اقتصادي جهان و برخورداري از فن آوري پيشرفته و سازماندهي ارتش هاي قدرت مند‌، پرچم مخالفت بر مي دارند و مانع مسير اصلاح گرانه ي امام مي شوند. لذا قبل از قيام ، جنگاوران دريادل و دست ياراني توان مند و كارآمد، به هدايت خاص و عام آن حضرت ، تربيت مي شوند و تعداد آنان ، در بعضي از روايات، سيصد و سيزده نفر و در ، برخي ده هزار نفر و در تعدادي از آن ها صد هزار نفر و ... ذكر شده است .


تجهيزات جنگي و وسيله ي دفاعي

تجهيزات آنان ، طبق روايتي از امام صادق (عليه السلام) شمشيرهايي از آهن امّا نه اين آهن شناخته شده است (لهم سيوف من حديد غيرهذا الحديد) كه اگر يكي از آنان با شمشير خود ، بر كوهي ضربه زند‌، آن را دو نيم ميكند21...وسيله ي دفاعي آنان ، طبق روايتي از امام صادق (عليه السلام) به گونه اي است كه «اسلحه ي دشمن هرگز ، بر آنان كارگرنيست.22

قاطعيت امام در رويارويي با دشمنان اما علي (عليه السلام) مي فرمايد :

لا يقيم امرالله سبحانه الا من لايصانع ، و لايضارع ، و لا يتبع المطامع23

فرمان خداوند سبحان را بر پاندارد، مگر كسي كه در اجراي دستور الهي ، مدارا نكند و سازشكار نباشد و پيرو طمع ها و آرزوها نگردد. »

حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) نيز قيام به اقامه ي حدود و فرمان الهي مي كند و در برخورد با دشمنان از يك نوع مجازات استفاده نمي كند، بلكه نسبت به جرم اشخاص و گروه ها مجازات متناسب با آن را اجرا مي كند و برخي از آنان را در جنگ نابود مي سازد و حتي فراريان و زخميان آنان را نيز تعقيب مي كند و گروهي را اعدام ، گروهي را تبعيد ، و دست برخي را قطع مي كند و... به فرمايش امام باقر (عليه السلام)«... يقوم القائم .... و لا تاخذه في الله لومه لائم24 ... »

قائم ، قيام مي كند، .... و در اجراي احكام الهي ، از ملامت هيچ ملامت كننده اي بيم نمي كند.

بنابراين ، به آن حضرت «نقمت و عذاب كننده ي مجرمان و دشمنان» لقب داده اند. از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه فرمود :« اذا تمني احدكم القائم فليتمنه في عافيه فان الله بعث محمدا. صلي الله عليه و آله ، رحمه ويبعث القائم نقمه25 » هنگامي كه يكي از شما ، ظهورقائم را آرزو وتمنا بكند (كه در ركاب اش باشد) پس بايد آرزو كند كه در عافيت و تندرستي باشد. زيرا خداوند حضرت محمد (صل الله عليه و اله) را براي خلائق رحمت فرستاد و حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه) را عذاب ونقمت مي فرستد»

امام صادق (عليه السلام) دليل ملقب شدن حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) به لقب «نقمت» را چنين بيان ميدارد.

... فنتم حجه الله علي الخلق حتي لايبقي احد علي الارض لم يبلغ اليه الدين و العلم ، ثم يظهر القائم (عليه السلام) و يسير (و يصير) سببا لنقمه الله و سخطه علي العباد ، لان الله لا ينتقم من العباد الا بعد انكارهم حجه26 »

پس ما ، بر خلق خدا ، اتمام حجت مي كنيم تا اين كه همگان ، نسبت به دين‌، شناخت پيدا كنند، بر روي زمين ، كسي باقي نماند كه دين به او ابلاغ نشده باشد. سپس (در آن هنگام) حضرت قائم (عليه السلام) ظهورمي كند و سبب نقمت خدا و خشم و غضب او بر بندگان مي گردد، زيرا ، خداوند، از بندگان اش انتقام نمي گيرد، مگر بعد از ان كه حجت اش را انكار كنند .

سپس معلوم مي شود آنانكه مورد غضب امام عصر (عليه السلام) قرار مي گيرند ، همان كساني هستند كه حجت بر آنان تمام شده است، ولي آنان حجت خدا را نمي پذيرند و سخت انكار مي كنند.

محمد بن مسلم ، ضمن حديثي از امام باقر (عليه السلام) نقل مي كند كه آن حضرت مي فرمايد :

.. اما شبهه من جده المصطفي (صلي الله عليه وآله و سلم) فخر وجه بالسيف و قتله اعداء رسوله (صل الله عليه و اله) و الجبارين و الطواغيت ، و انه ينصر بالسيف و الرعب و انه لا ترديد له رايه27 ...

اما شباهت او به جدش محمد مصطفي (صل الله عليه و اله) خروج او با شمشير است و اين كه او ، دشمنان خدا و رسول اش و جباران و طاغوت ها را خواهد كشت و او با شمشير و رعب ياري مي شود و هيچ پرچمي از او باز نگردد. »


جنگ و كشتار

در هر مقطعي از زمان يا مكان ، نوع رفتار و برخوردها با مخالفان و دشمنان متفاوت است. مثلا ، در زمان پيامبر اكرم (صل الله عليه و اله) رحمت و ترويج دين بود ، و در زمان امام علي (عليه السلام) رحمت و منت گذاري بر مخالفان و ... حال بايد ديد كه در هنگام ظهور ، رفتار امام زمان (عليه السلام) با دشمنان چه گونه خواهد بود. براي پاسخ به اين سوال نگاهي به روايات مي اندازيم.

حديث 1ـ ... عن زراه، عن ابي جعفر (عليه السلام) قال : قلت له ... فقال : «اسمه اسمي» . قلت : «ايسير بسيره محمد (ص ) ،» قال :«هيهات ، هيهات!» يا زراه ! ما يسير بسيرته » قلت :« جعلت فداك لم؟» قال :« ان رسول الله (صل الله عليه و اله) سار في امته بالمن ، كان يتالف الناس ، و القائم يسير بالقتل . بذاك امر في الكتاب الذي معه ان يسير بالقتل و لايستتيب احدا. ويل لمن ناواه»28

زراره از امام باقر (عليه السلام) روايت كرده كه ... فرمود :« اسم او، اسم من است » پس عرض كردم « آيا به سيره و روش حضرت محمد (صل الله عليه و اله) رفتار مي كند ؟» فرمود ,:« هرگز ! هرگز ! اي زراره ! به سيره او رفتار نمي كند !» گفتم :« فدايت گردم! براي چه ؟» فرمود :« همانا رسول خدا (صل الله عليه و اله) با ملايمت و نرمي و مهرباني رفتارمي كرد تا دل ها را به دست آوردو مردم با آن حضرت الفت گيرند. ولي حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) سياست قتل را در پيش مي گيرد و طبق دستوري كه دارد رفتار مي كند و توبه ي كسي را نمي پذيرد . پس واي بر كسي كه با او دشمني كند ! »
حديث 2ـ .... عن ابي بكر الحضرمي ، قال : سمعت ابا عبدالله (عليه السلام) يقول :« لسيره علي بن ابي طالب ، عليه السلام، في اهل البصره كانت خيرا لشيعته مما طلعت عليه الشمس . انه علم ان للقوم دوله ، فلو سباهم لسبيت شيعته ، » قال : قلت :«فاخبرني عن القائم ، ايسير بسيرته ؟»قال : « لا ، لان عليا (عليه السلام) سار فيهم بالمن لماعلم من دولتهم ، و ان القائم (عليه السلام) يسير فيهم بخلاف تلك السيره لا نه لا دوله لهم29»

از ابوبكر حضرمي نقل مي كند كه گفت , از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مي فرمود : « روش علي بن ابي طالب (عليه السلام) در ميان اهل بصره ، براي شيعيان اش ، از آن چه خورشيد بر آن ميتابد ، بهتر بود ، زيرا ، او ميدانست كه اين قوم را دولت در پيش است ، اگر آنان را اسير كرده بود،‌همانا شيعيان اش نيز اسير مي شدند .» عرض كردم :« مرااز حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه) مطلع بفرما كه آيا ايشان نيز با اهل بصره همانند روش او رفتار مي كند؟» فرمود :« نه زيرا ،حضرت علي (عليه السلام) مي دانست كه حكومت هاي بعد از او ، به دست دشمنان است ، لذا با آنان به ملاطفت و چشم پوشي رفتار مي كرد ، ولي حضرت قائم ، چون پس از خود، دولتي براي آنان نمي بيند، بر خلاف سيره ي حضرت علي (عليه السلام) رفتار مي كند.

البته اين حديث ، از نظر سند ، مورد اشكال است30 . چون اسماعيل بن مرار ، مجهول است . مرحوم اردبيلي در مجمع الفائده و مرحوم علي در مدارك الاحكام و مرحوم مجلسي به مجهول بودن او تصريح كرده اند31.

حديث 3ـ ... عن يحيي بن العلاء الرازي ، « قال : سمعت ابا عبدالله (عليه السلام) يقول : « ينتج الله تعالي في هذه الامه رجلا مني و انامنه ، يسوق الله تعالي به بركات السماوات و الارض ، فنتزل السماء قطرها ، وتخرج الارض بذرها ، و تامن و حوشها و سباعها و يملا الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا ، و يقتل حتي يقول الجاهل لو كان هذا من ذريه محمد صلي الله عليه وآله ، لرحم

يحيي بن علا رازي مي گويد : « از ابا عبداله (عليه السلام) شنيدم كه مي فرمود :« خداوند متعال در ميان اين امت بيرون آورد مردي را كه از من است و من از او هستم. خداوند تعالي به سبب او به بركات اسمان ها و زمين را به خلائق عطا فرمايد. پس اسمان ، باران اش را فرود آورد وزمين بذرهايش را مي روياند ، و حيوانات وحشي و درنده در امان مي شوند . و زمين را پر از عدل و داد مي كند ، هم چنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد. و به حدي از بيدادگران و دشمنان را مي كشد كه جاهلان مي گويند، : «اگراين مرد از ذريه ي محمد مي بود، ترحم مي كرد »

نكته ي قابل توجه اين كه در اين روايت ، اقامه ي قسط و عدل و گسترده شدن امنيت و شمول بركات را با از ميان رفتن جور و برطرف شدن جائران و قتل آنان مرتبط دانسته ، و اعتراض به قتل را ازناحيه ي جاهلان و عدم آگاهي آنان به امور و واقعيات مي داند.

البته اين روايت نيز ، از نظر سند مورد اشكال است ، زيرا در سندآن، احمد بن عثمان الادمي است كه مجهول است.32


مدت جنگ ها

حديث 1 ـ ... حد ثنا ابو هارون ... ، عن زر بن حبيش‌، سمع عليا (رضي الله عنه ) يقول :« يفرج الله الفتن برجل منا‌، يسومهم خسفا ، لايعطيهم الا السيف ،‌يضع السيف علي عاتقه ثمانيه اشهر هرجا‌، حتي يقولوا ، :«والله ما هذا من لود فاطمه لو كان من ولد ها لرحمنا...33 »

از زر بن حبيش نقل شده كه ايشان از علي (عليه السلام) شنيد كه مي گويد : « خدا ، به سبب مردي از ما ، فتنه ها و آشوب ها را برطرف مي سازد وآنان (فتنه گران ) را خوار و ذليل مي كند و به آنان جز شمشير چيزي نمي دهد (آشوبگران را مي كشد ) و شمشير بر دوش نهاده و هشت ماه ، به شدت مبارزه مي كند تا اين كه مي گويند : « به خدا قسم ! اين از فرزندان فاطمه نيست ! اگر از فرزندان فاطمه بود به ما رحم مي كرد . »

حديث 2ـ ... عن عيسي بن الخشاب , قال : قلت للحسين بن علي (عليه السلام) انت صاحب هذا الامر ، ؟» قال : « لا ، ولكن صاحب الامر الطريد الشريد الموتور بابيه ، المكني بعمه يضع سيفه علي عاتقه ثمانيه اشهر34 »

... از عيسي بن خشاب نقل شده كه به امام حسين بن علي (عليه السلام) عرض كردم : آيا شما صاحب اين امر هستيد ؟» فرمود : « نه ولكن صاحب الامر رانده شده دورافتاده ، خون خواه پدرش و داراي كنيه ي عمويش35 است . شمشيرش را هشت ماه بر دوش خود مي نهد . »

حديث 3ـ ... عن ابي بصير ، قال : سمعت ابا جعفر الباقر (عليه السلام) يقول :« يقول : ... « ويضع السيف علي عاتقه ثمانيه اشهر هرجا هرجا ، حتي يرضي الله , » قلت :« فكيف يعلم رضا الله ؟» قال : « يلقي الله في قلبه الرحمه ...36 »

از ابو بصير نقل شده كه گفت شنيدم اما اباقر (عليه السلام) مي فرمود :« شمشير را هشت ماه بر دوش خود مي نهد و به شدت مبارزه مي كند ، تا اين كه خداوند راضي شود، » عرض كردم :« چه گونه رضايت خدا را ميداند ( از رضايت خدا آگاه مي شود ) فرمود : « خداوند ، به دل ايشان رحمت مي اندازد... »

ابن اثير مي گويد ؛ « الهرج : قتال و اختلاط 37»

شايد مراد ، اين باشد كه مدت عمليات تهاجمي لشكريان حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه) كه منجر به تضعيف و شكسته شدن شوكت ظالمان و متلاشي شدن آنان مي شود، هشت ماه به طول مي انجامد ، و پس از آن ، آنان، به عملياتي ايذائي و موضعي و مقطعي روي مي آورند كه در فاصله هاي زماني بعد ، با آنان مقابله ، و براي هميشه ريشه كن مي شوند.

از نظر سند هر سه روايت كه در آن هرج و مرج ذكر شد، ضعيف است ، و چون عمر بن قيس و عيسي بن الخشاب ، در سند روايت اول و دوم مجهول اند و در سند روايت سوم ، ابن ابي حمزه است كه آن هم مورد بحث وتضعيف قرار گرفته است .

 

قاطعيت امام در برخورد با اشخاص و گروه هاي مختلف

ائمه ي طاهر ،‌(عليه السلام) مهربان بودند و همه ، منشا رحمت و بركات اند. امام رضا ، عليه السلام مي فرمايد :

الامام ، الانيس الرفيق ، الوالد الشفيق ، و الاخ الشقيق والام البره بالولد الصغير و مفزع العباد في الداهيه الناد 38...

امام ،‌همدمي رفيق ، پدري دل سوز ، برادري دلسوز ، مانند دو نيمه ي خرما كه به هم متصل باشند، مادر مهرباني نسبت به فرزند خردسال اش ، پناه امت در گرفتاري هاي هولناک است . »

نيز ابو ربيع شامي مي گويد : « به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم : « حديثي از عمر بن اسحاق به من رسيده است .»

فرمود :« عرضه بدار » . گفتم :« عمرو ، پيش امير المومنين عليه السلام رفت و آن حضرت در چهره ي او زردي مشاهده كرد. حضرت فرمود :« اين زردي چيست ؟ » گفت :« به مرضي مبتلا بودم » . پس حضرت علي عليه السلام به ايشان فرمود :

: انا لنفرح لفرحكم ونحزن لحزنكم و نمرض لمرضكم و ندعو لكم فتدعون فنؤمن ... فقال ابو عبدالله (عليه السلام) : « صدق عمرو39»

همانا ، ما ، در شادي شما شاديم و در غم واندوه شما اندوه ناك و در مريض شما ، مريض مي شويم و براي شما دعا مي كنيم . پس شما دعا كنيد و ما آمين مي گوييم ... پس امام صادق (عليه السلام) فرمود :« عمرو، راست گفت »

نظير اين جريان را رميله از اميرالمومنين (عليه السلام) نقل مي كند40 .

نيز امام عصر (عجل الله تعالي فرجه) در توقيعي به شيخ مفيد (ره) مي فرمايد :

انا غير مهملين لمراعتاتكم ، و لاناسين لذكركم و لولا ذلك لنزل بكم اللاواء و اصطلمكم الاعداء41

همانا ،‌ما سرپرستي شما را وا نگذاشته ايم (شما را مراعات و مواظبت مي كنيم ) و فراموش تان نمي كنيم ، اگر جز اين بود ، گرفتاري ها ، شما را از پاي مي انداخت و دشمنان ، شما را از بين مي بردند... »

امثال اين احاديث بسيار است . ائمه ي طاهر ، عليهم السلام مايه ي رحمت اند و مقتضي رحمت آنان برداشتن موانع از سر راه است . مقابله ي قاطع با ظالمان ومخالفان حاكميت اسلام ، يكي از مصاديق رافت و رحمت امام به مومنان است . با توجه به اين كه شرايط ويژه ي هنگام ظهور طوري است كه جايي را براي كوچك ترين اغماض و مدارا با معاندان نمي گذارد ، قاطعيت امام و ياران مقتدر و شهادت طلب آن حضرت در رويارويي با دشمنان و ايجاد رعب و وحشت در ميان آنان ، هر مخالف ستم پيشه اي را به تسليم وا مي دارد و آنان ، چنان مرعوب مي شوند كه بعضا ، خلع سلاح شده و قدرت رويارويي را ندارند ، و بدين ترتيب دامنه برخورد نظامي و خون ريزي ، تقليل مي يابد و به حداقل مي رسد. از طرفي ، زمينه گناه نيز از ميان مي رود ، چون امنيتي براي طاغيان و عاصيان نخواهد بود.

بنابراين اكثريت مردم، مظلوم و ستمديده و طالب خير و صلاح و از كساني خواهند بود كه امام عصر (عجل الله تعالي فرجه) آنان را مورد لطف قرارميدهد و تنها گروهي اندك مقاومت نشان مي دهند. و اين جا است كه در چنين شرايطي ، صلح و تقيه ، و رحمت و رافت با اين گونه افراد و گروه هاي و خطوط ، معنا ندارد و چاره اي جز شمشير و اعمال قوه ي قهريه و قضاوت هاي داودي و سليماني كه در ان نيازي به شهادت شاهدي ندارد42 نيست.

پس اشخاص و گروه هايي مورد نقمت واقع مي شوند كه مي خواهندمانع پيشرفت و به اصطلاح سد راه و صد « عن السبيل» هستند. اين جا است كه طبق روايت « واي به حال كسي كه مانع حركت حضرت بشود»

بعضي از آنان ، قوم و نژاد خاصي اند و برخي پيرو ديدن ديگرند و گروه ها و فرقه هايي به ظاهر مسلمان ولي منافق صفت و يا مقدسان كج انديش خواهند بود. امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) با هر يك ، به شيوه ي خاصي برخورد خواهند داشت . با نقل رواياتي ، اين موارد را بازگو كنيم .

1-قوم عرب

در رواياتي كه از قوم عرب صحبت به ميان آمده است ، شايد منظور ، اهل مكه و قبيله اي قريش و مخصوصاً بني اميه و بني عباس وبني شيبه و يا حكومت هاي عربي دست نشانده باشد .

اينان، با اهل بيت ، (عليهم السلام ) ، مشكل داشتند و عمده ترين سبب آن ، جنگ بدر است .

در تاريخ نقل شده كه درمكه ، بيست و پنج قبيله متحد شدند و عليه پامبر اكرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و مسلمانان جنگ بدر را ترتيب دادند . واقدي ـ كه از علماي عامه است ـ در كتاب خود ، هنگامي كه مقتولان جنگ بدر را ذكر مي كند ، مي گويد : همه‌ي قبائل ، كشته داشتند . در ميان آنان ، تعدادي را حضرت امير المؤمنين (عليه السلام ) به قتل رسانده بود .

لذا آنان ، كينه ي شديدي از امام علي و اهل بيت ، (عليهم السلام ) داشتند .

از طرفي ، حكومت هاي بعد از پيامبر اكرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) مردم را عليه امام علي (عليه السلام ) تحريض و تحريك مي كردند و موقعي كه معاويه و بني اميه ، جبهه ي ائتلاف مخالفان را تشكيل دادند، همه ي طوايف و قبايل مذكور ، اطراف محور بغض و كينه و انتقام جمع شدند . در طول تاريخ ، بيش ترين مخالفت ها با اهل بيت ، (عليهم السلام ) از ناحيه ي اين گروه هاي انحرافي و نژاد پرست بوده است . در حالي كه خود ، مناقب اهل بيت ( عليهم السلام ) را مي دانستند .

بنابر اين ، عمده ترين عوامل ضديت قريش را با اهل بيت ، ( عليهم السلام ) در دو امر مي توان بيان داشت :

امام علي ، (عليه السلام ) ، تعدادي از آنان را در جنگ ها كشته بود ، لذا آنان كينه به دل داشتند43 .

اي رؤساي حكومت پس از پيامبر اكرم ، (صلي الله عليه و آله و سلم ) با طرح مسائل فرعي عاطفي مبني بر اين كه علي ( عليه السلام ) اجداد آنان را كشته است ، مردم را عليه آن حضرت تحريض و تحريك مي كردند .

اينك به احاديثي در مورد قريش و اهل مكه در شش بند اشاره مي كنيم :

الف ) اهل مكه و دشمني با اهل بيت ، (عليهم السلام )

ابوبصير گويد : امام باقر، ( عليه السلام ) در ضمن حديث مفصل و طولاني فرمود :

يقول القائم ، (عليه السلام )، لا صحابه : « يا قوم ! ان اهل مكه لا يريدونني و لكني مرسل اليهم لاحتج عليهم بما ينبغي لمثلي آن يحتج عليهم ». فيدعو رجلا من اصحابه فيقول له : «امض الي اهل مكه : فقل يا اهل مكه ، انا رسول فلان اليكم و هو يقول لكم : انا اهل بيت الرحمه ، و معدن الرساله و الخلاقه . و نحن ذريه محمد و سلاله النبيين و انا قد ظلمنا و اضطهدنا و قهرنا و ابتزمنا حقنا قبض نبينا الي يومنا هذا فنحن نستنصركم فانصرونا ». فاذا تكلم هذا الفتي بهذا الكلام اتوا اليه فذبحوه بين الركن والمقام، و هي النفس الزكيه . فاذا بلغ ذالك الامام ، قال لاصحابه : « الا اخبرتكم ان اهل مكه لا يريدوننا ...»44 .
حضرت قائم به اصحاب خود مي گويد : « اي قوم ! همانا ، اهل مكه ، مرا نمي خواهند و لكن خدا مرا به سوي ايشان فرستاده به جهت اين كه برايشان حجت باشم به نوعي كه به مثل من سزاوار است آن چنان اتمام حجت كند . پس مردمي از اصحاب خود را مي طلبد و به او مي فرمايد : به نزد اهل بيت رحمت ومعدن رسالت و خلافت ام و ماييم ذريه ي محمد ، (صلي الله‌عليه و آله و سلم ) و سلاله ونسل پاك پيغمبران و همانا ما مظلوم شديم و مقهور گرديديم ، و از وقتي كه پيغمبر ما رحلت فرمود تا اين روز ، حق ما را رگفته اند و غضب كرده اند و ما از شما ياري مي طلبيم پس ما را ياري كنيد . همين كه آن جوان اين سخن را مي گويد او نفس زكيه است . پس هنگامي كه اين خبر به آن حضرت مي رسد به ياران خود مي فرمايد : ايا من به شما خبر ندادم كه اهل مكه ما را نمي خواهند ؟ ...»

ب ) برنامه ي نو و ناسازگاري عرب

ابوبصير ، رد ضمن حديث طولاني از امام باقر (عليه السلام )، روايت مي كند كه آن حضرت فرمود :

... اذا خرج يقوم بامر جديد وكتاب جديد و سنه جديده و قضاء جديد ، علي العرب شديد و ليس شانه الا القتل ، لا يستبقي احداً ، و لا تاخذه في الله لومه لائم ... 45

حضرت مهدي (عج ) با برنامه اي نو ، سنتي جديد ، وقضاوتي تازه ، قيام مي كند . بر عرب ها روزگار بسيار سختي خواهد بود . شايسته ي شأن وموقعيت او ، جز كشتن دشمنان نيست و در اجراي امرالهي ، سرزنش هيچ ملامت كننده اي او را تحت تأثير قرار نمي دهد .

واضح است محور اين روايت عرب است و آنان را مورد فشار قرار مي دهد ، وچنانچه اشاره شد ، منظور حكومتهاي دست نشانده عرب و يا قريش و بني اميه و ... مي باشند .

ج ) آغاز قيام و نخستين پايگاه دشمن

حديث 1- ابو بصير گويد : امام صادق (عليه السلام ) ،فرمود :

... يجرد السيف علي عاتقه ثمانيه أشهر يقتل هرجاً ، فأول ما يبداً ببني شيبه ، فيقطع أيديهم و يعلقها في الكعبه ، وينادي مناديه : هولاء سراق الله ، ثم يتناول قريشاً فلا ياخذ منها الا السيف ولا يعطيها الا السيف و لا يخرج القائم ، (عليه السلام ) ، حتي يقرا كتابان : كتاب بالبصره ، و كتاب بالكوفه بالبرائه من علي (عليه السلام ).»46

هشت ماه ، شمشير برهنه بر دوش دارد و به شدت و پي در پي مي كشد . پس نخستين مرحله‌ي شروع اش ، قبيله ي بني شيبه (پرده داران كعبه ) است كه دست هاي آنان را قطع و آن را در كعبه مي آويزد و منادي آن حضرت ندا مي دهد و اعلام مي كند : اينان ، دزداني هستند كه از خدا دزدي ميكردند . سپس به قريش مي پردازد وبا ايشان جز با شمشير برخورد نمي كند و به ايشان جز شميشير نميدهد . ( يعني فقط زبان سلاح و زور را مي فهمند )و قائم ( عليه السلام ) قيام نمي كند تا اين كه دو كتاب مبني بر بيزاري از امام علي ( عليه السلام ) ، خوانده مي شود : فرماني در بصره وفرماني در كوفه .

البته ، سند روايت ، مورد نظر و تامل است ؛ چون ، در سند ، يونس بن كليب است و او مجهول است .

نيز ، ابن ابي حمزه ، مورد تأمل و بحث است .

حديث 2- سدير صيرفي . از مردي از اهل جزيره نقل مي كند كه او كنيزي را براي خانه ي خدا نذر كرده بود . او را به مكه آورد و به ملاقات حجبه و پرده داران رفت و آنان را نسبت به نذرش مطلع ساخت . براي هر كس از آنان ، موضوع را بيان مي كرد . او مي گفت : «كنيز را براي من بياور كه خدا نذرت را مي پذيرد ». هر كدام از پرده داران خانه ي خدا توقع داشت كه كنيز را به او بدهد .

پس وحشت شديدي از اين مضوع بر او راه مي يابد ماجرا را به يكي از ياران اش كه اهل مكه بود مي گويد او مي گويد « آيا از من مي پذيري ؟» عرض مي كند : « آري » . او مي گويد : «نگاه كن ! به مردي كه روبه روي حجر الاسود نشسته ومردم دور او هستند . و او ، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (عليهم السلام ) است . به پيش او برو و ايشان را از اين ماجرا‌آگاه كن و ببين به تو چه مي گويد به همان عمل كن . »

وي مي گويد ، به نزد او رفتم و عرضهداشتم : «خدا تو را رحمت كند ! از اهل جزيره هستم همراه من. كنيزي است كه او را به خانه ي خدا نذر كرده ام و موضوع را به هر كدام از پرده داران گفتم . در پاسخ گفتند : «كنيزت رانزد من بياور تا خدا نذرت را قبول كند . » و از اين واقعه وحشتي شديد به من دست داده است ». حضرت فرمود : « اي بنده ي خدا ! همانا، خانه ، نه چيزي مي خورد و نه مي آشامد . پس كنيز خود را بفروش و در ميان همشهريان ات كه به زيارت اين خانه امده اند . جست وجو کن وبنگر هر كدام از ايشان كه ار خرجي خود عاجز و درمانده شده است . آن مبلغ را به او بده تا بتواند به شهر خود برگردد.» او نيز همان كار را مي كند هر يك از پرده داران كه به او مي رسند . حضرت را مردي دروغگو وناآگاه مي‌شمارند!

او ، گفته ي آنان را به امام باقر (عليه السلام ) عرض مي كند . آن حضرت مي فرمايد : « تو ، سخن آنان را به من گفتي ، آيا از من نيز به آنان مي گويي ؟ » عرض مي كند : « آري » . پس حضرت مي فرمايد : « به ايشان بگو . ابوجعفر به شما پيغام داد، چه گونه خواهيد بود اگردست ها و پاهايتان بريده شود و در كعبه آويخته گردد . سپس به شما گفته شود . فرياد كنيد كه مادزدان كعبه هستيم . »

هنگامي كه مي خواهد برخيزد . حضرت مي فرمايد :«البته من ، آن كار را انجام نمي دهم . بلكه آن را مردي كه ازمن است ، انجام خواهد داد .47 »

د) اهل مكه و جانشين امام

همان طوري كه در بند «الف » همين بخش ذكر شد ، اهل مكه ، نه تنها فرستاده ي امام را به قتل مي رسانند ، بلكه جانشين آن حضرت را نيز شهيد خواهند كرد . ابوخالد كابلي ازامام باقر (عليه السلام ) نقل كرده كه آن حضرت فرمود :

يبايع القائم بمكه علي كتاب الله و سنه رسوله ، و يستعمل علي مكه ، ثم يسير نحو المدينه فيبلغه ان عامله قتل ، فيرجع اليهم فيقتل المقاتله و لا يزيد علي ذالك48 ....

با حضرت قائم (عليه السلام ) در مكه ، بر اساس كتاب خدا و سنت رسول الله بيعت مي كنند و آن حضرت ، جانشيني را بر مكه مي گمارد . به سوي مدينه ، حركت ميكند كه در ميان راه ، به وي خبر كشته شدن جانشين اش را مي رسانند . حضرت . بلافاصله بر مي گردد و ايشان را با جنگ مي كشد و بيش از اين كاري نمي كند ...

هـ ) اهل مدينه و جانشين امام

ابوخالد كابلي در خبر ديگري از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه آن حضرت فرمود : «... يخرج الي المدينه فيقيم بها ما شاء ، ثم يخرج الي الكوفه و يستعمل عليها رجلا من اصحابه .

امروز بانوان همانند بسيارى از مردم به آينده مى‏انديشند؛ به يك انقلاب جهانى و يك حكومت موعود، كه چگونه در برابر قدرتهاى بزرگ غلبه پيدا مى‏كند! آيا برنامه‏هاى اوچيست؟ چه كسانى با او همكارى مى‏كنند و زنان در آن زمان چه نقشى دارند؟ دشمنانش چه كسانى‏اند و راز و رمز موفقيتش در گرو چيست؟

ما در اين نوشتار كوتاه نقش زنان در ايّام غيبت و ظهور امام زمان، عليه‏السلام، را مورد بررسى قرار مى‏دهيم.

نقش زنان در دوران غيبت صغرى

در دوران سخت غيبت صغرى، در روزهايى كه شيعيان پس از دويست و شصت سال با يك آزمايش بزرگ رو به رو بودند و مى‏بايست با غيبت امام خو كنند، يك زن به عنوان مفزع و پناه معرفى مى‏شود و آن مادر بزرگوار امام حسن عسكرى، عليه‏السلام، است. در اين دوره، اگر چه امام هادى و امام حسن عسكرى، عليهماالسلام، زمينه غيبت را از پيش فراهم كرده بودند و شخصيتهاى مورد اعتمادى همانند عثمان‏بن سعيد عمرى و پسرش محمد بن عثمان رابه‏عنوان وكيل معرفى كرده بودند، به‏دلايلى از موقعيت مادر امام حسن عسكرى، عليه‏السلام، معروف به »جدّه«، استفاده شد و وى پناه شيعه معروف گرديد.

ازگفتگوى احمد بن ابراهيم با »حكيمه« دختر امام جواد، عليه‏السلام، برمى‏آيد كه پس از گذشت دوسال از رحلت امام حسن عسكرى، عليه‏السلام، همچنان بسيارى از كارها به‏دست مادر بزرگوار امام حسن عسكرى، عليه‏السلام، انجام مى‏شده است ولى در حقيقت ازطرف حضرت حجةبن‏الحسن، عليه‏السلام، و به فرمان آن حضرت صورت گرفته است.

شيخ صدوق، رحمةالله‏عليه، از احمد بن ابراهيم نقل كرده است كه در سال 262 ق. بر حكيمه دختر امام جواد، عليه‏السلام، وارد شدم و از پس پرده با وى سخن گفتم و از او درباره اعتقادش به امامان پرسيدم. او همه آنها را يكايك شمرد و آنگاه حجةبن‏الحسن بن على را نيز نام برد...

از او پرسيدم: اين فرزند كجاست؟ گفت: در پس پرده غيب است. گفتم پس شيعه به چه كسى پناه ببرد؟ گفت: به جدّه، مادر امام حسن عسكرى، عليه‏السلام. سپس افزود: اين دستور از سوى امام حسن عسكرى، عليه‏السلام، و به‏پيروى از امام حسين، عليه‏السلام، صورت گرفته است. زيرا امام حسين، عليه‏السلام، در ظاهر براى حفظ جان فرزندش امام سجاد، عليه‏السلام، به خواهرش زينب كبرى، عليهاالسلام، وصيت كرد و درنتيجه تا مدتى هرآنچه از امام زين‏العابدين، عليه‏السلام، صادر مى‏شد به حضرت زينب، عليهاالسلام، نسبت داده مى‏شد تا امر پنهان باشد1 و حساسيت‏ها نسبت به امام سجاد، عليه‏السلام، كمتر شود. اين امتياز براى جدّه باقى بود تاآنكه كسانى مانند »عثمان‏بن سعيد« و ديگر سفرا و نايبان خاص امام زمان، عليه‏السلام، در بين شيعيان شناخته شدند و منزلت يافتند.

پس از شهادت امام عسكرى، عليه‏السلام، يك بانو، نظر دستگاه خلافت بنى‏عباس را نسبت به تعقيب امام زمان تغيير داد. نوشته‏اند پس از گزارش جعفر كذّاب، كه در خانه امام حسن عسكرى، عليه‏السلام، فرزند خردسالى از آن حضرت باقى مانده است، آنها به خانه امام هجوم بردند و پس از دستگيرى صيقل (يكى از كنيزان امام) فرزند خردسال را از او مطالبه كردند. او نخست انكار كرد و آنگاه براى اينكه موضوع براى آنها پوشيده ماند، گفت من حامله هستم. از اين‏رو آن كنيز را به‏دست »أبى الشوارب«، قاضى وقت، سپردند تا از او مراقبت كند. در مدتى كه صيقل زيرنظر قاضى نگهدارى مى‏شد دستگاه خلافت با مرگ عبيد بن خاقانى و شورش صاحب الزنج روبه‏رو شد و صيقل از وضعيت آشفته سود جست و فرار كرد.2

 

 

نقش زنان در دوران ظهور

حال سزاوار است بدانيم زنان در حكومت قائم آل محمد، عليه‏السلام، چه مى‏كنند؟ چه كسانى هستند؟ چند نفرند؟ از كجا مى‏آيند و چه مسؤوليتى برعهده دارند؟ براساس برخى از روايات، حضور و نقش اين زنان ازنظر زمان و موقعيت، چهارگونه است:

الف) حضور پنجاه زن در بين ياران امام

اولين گروه از زنانى كه به محضر امام زمان مى‏شتابند آنهايند كه در آن ايّام مى‏زيسته‏اند و همانند ديگر ياران امام، عليه‏السلام، به هنگام ظهور در حرم امن الهى به‏خدمت امام، عليه‏السلام، مى‏رسند. در اين‏باره دو روايت وجود دارد:

روايت اول: امّ سلمه ضمن حديثى درباره علايم ظهور، از پيامبر روايت كرده است كه فرمود:

يعوذ عائذ من الحرم فيجتمع الناس إليه كالطّير الواردة المتفرقة حتّى يجتمع إليه ثلاث مأة و أربعة عشر رجلاً فيه نسوة فيظهر على كلّ جبّار و ابن جبّار...3

در آن هنگام پناهنده‏اى به حرم امن الهى پناه مى‏آورد و مردم همانند كبوترانى كه از چهار سمت به يك سو هجوم مى‏برند به‏سوى او جمع مى‏شوند تا اينكه در نزد آن حضرت سيصد و چهارده‏نفر گرد مى‏آيند كه برخى از آنان زن مى‏باشند كه بر هر جبار و جبار زاده‏اى پيروز مى‏شود.4

روايت دوم: جابربن يزيد جعفى، ضمن حديث مفصلى از امام باقر، عليه‏السلام، در بيان برخى نشانه‏هاى ظهور نقل كرده كه:

و يجيى‏ء واللَّه ثلاث مأة و بضعة عشر رجلاً فيهم خمسون امراة يجتمعون بمكة على غير ميعاد قزعاً كقزع الخريف يتبع بعضهم و هى‏الآية الّتى قال اللَّه: »أينما تكونوا يأت بكم اللَّه جميعاً إنّ اللَّه على كلّ شى‏ء قدير...«5

به‏خدا سوگند، سيصد و سيزده نفر مى‏آيند كه پنجاه نفر از اين عده زن هستند كه بدون هيچ قرار قبلى در مكه كنار يكديگر جمع خواهند شد. اين است معناى آيه شريفه: »هرجا باشيد خداوند همه شما را حاضر مى‏كند. زيرا او بر هر كارى توانا است«.

 

پنجاه زن از سيصد و سيزده نفر!

نكته شگفت در اين دو روايت اين است كه مى‏فرمايد: سيصد و سيزده مرد گرد آيند كه پنجاه نفر ايشان زن هستند!

دوم آنكه: در روايتى كه نام ياران برشمرده شده است نام هيچ زنى وجود ندارد.6

در پاسخ اين شبهه مى‏توان گفت: اين چند نفر در زمره همان سيصد و سيزده نفر هستند. زيرا اولاً امام، عليه‏السلام، مى‏فرمايد: فيهم؛ يعنى در اين عده پنجاه زن مى‏باشد.

دوم: شايد تعبير مردان بدين سبب باشد كه بيشتر اين افراد مرد هستند و اين كلمه از باب فزونى عدد مردان، چنين ذكر شده است.

سوم: اگر مقصود همراهى خارج از اين عده بود امام مى‏فرمود: »معهم«، نه اينكه بفرمايد »فيهم«، زيرا اين سيصد و سيزده نفر مانند عدد اصحاب بدر برشمرده شده‏اند و همه ياران و فرماندهان عالى‏رتبه و ازنظر مقام و قدرت درحد بسيار بالايى هستند كه برخى با ابر جابه‏جا مى‏شوند و اينها بدون شك با بقيه مردم آن زمان فرق بسيار دارند. بنابراين اگر بگوييم آنها جزو همان سيصد و سيزده نفر هستند براى آنها رتبه و موقعيت ويژه قائل شده‏ايم و اگر بگوييم در زمره ياران ديگر حضرت باشند از امتياز كمترى برخوردارند.

ب) زنان آسمانى

دسته دوم چهارصد بانوى برگزيده هستند كه خداوند براى حكومت جهانى حضرت ولى‏عصر، عليه‏السلام، در آسمان ذخيره كرده است و با ظهور آن حضرت به همراه حضرت عيسى، عليه‏السلام، به زمين مى‏آيند.

ابوهريره از پيامبر، صلّى‏اللَّه عليه و آله، روايت كرده كه:

ينزل عيسى بن مريم على ثمان ماة رجل و أربع مائة امرأة خيار من على الأرض و أصلح من مضى.

عيسى‏بن مريم به همراه هشتصد مرد و چهارصد زن از بهترين و شايسته‏ترين افراد روى زمين فرود خواهد آمد.

آيا اين زنان از امتهاى پيشين هستند يا امت اسلامى زمان پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، و معصومين، عليهم‏السلام؛ يا از دورانهاى مختلف؟ آنها از چه زمان و به چه علت به آسمان برده شده‏اند و براى عهده‏دارى منصبى در حكومت حضرت مى‏آيند يا براى مسايل ديگر؟ اينها پرسش‏هايى است كه اين حديث از آنها چيزى نمى‏گويد.

ج ) رجعت زنان

سومين گروه از ياوران حضرت بقيةاللَّه، عليه‏السلام، زنانى هستند كه خداوند به بركت ظهور امام زمان آنها را زنده خواهد كرد و بار ديگر به دنيا رجعت خواهند نمود. اين گروه دو دسته‏اند: برخى با نام و نشان از زنده شدنشان خبر داده شده و برخى ديگر فقط از آمدنشان سخن به‏ميان آمده است.

در منابع معتبر اسلامى نام سيزده زن ياد مى‏شود كه به هنگام ظهور قائم آل محمد، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، زنده خواهند شد و در لشكر امام زمان به مداواى مجروحان جنگى و سرپرستى بيماران خواهند پرداخت.

طبرى در دلائل الامامة، از مفضل‏بن عمر نقل كرده كه امام صادق فرمود:

همراه قائم [آل محمد، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله] سيزده زن خواهند بود.گفتم آنها را براى چه كارى مى‏خواهد؟ فرمود: به مداواى مجروحان پرداخته، سرپرستى بيماران را به‏عهده خواهند گرفت. عرض كردم: نام آنها را بفرماييد. فرمود: قنواء دختر رشيد هجرى، ام ايمن، حبابه والبيه، سميه [مادر عمار ياسر]، زبيده‏ام خالد احمسيّه، ام سعيد حنفيه، صيانه ماشطه، ام خالد جهنّيه.7

»صيانه ماشطه« در زمان حضرت موسى مى‏زيسته است و مادر عمار ياسر در ابتداى بعثت به شهادت رسيد. »حبابه« در زمان على، عليه‏السلام، و »قنواء« در زمان امام حسن و امام حسين، عليه‏السلام، و بقيه در زمان‏هاى ديگر زندگى مى‏كرده‏اند.

اين گروه سيزده نفرى رجعت خواهند كرد و خداوند براى قدردانى از آنها، به بركت امام زمان آنها را زنده خواهد كرد.

در اين روايت امام صادق، عليه‏السلام، از آن سيزده زن فقط نام نه نفر را ياد مى‏كند. در كتاب خصايص فاطميّه8 به‏نام نسبيه، دختر »كعبه مازينه«، و در كتاب منتخب‏البصائر به‏نام »وتيره« و »أحبشيه« اشاره شده است.9


زنان سرافراز

اينك به اختصار به شرح حال برخى از زنان نامبرده اشاره مى‏كنيم.

1-     صيانه ماشطه

او يكى از همان سيزده بانويى است كه در دولت حضرت مهدى، عليه‏السلام، زنده شده، به دنيا بازمى‏گردد. وى همسر »حزقيل«، پسر عموى فرعون، و شغلش آرايشگرى دختر فرعون بود.او همانند شوهرش به پيامبر زمان خود، حضرت موسى، ايمان آورده بود امّا همچنان ايمان خود را پنهان مى‏كرد.

نوشته‏اند: روزى وى مشغول آرايش دختر فرعون بود كه شانه از دستش افتاد و بى‏اختيار نام خدا را برزبان جارى ساخت. دختر فرعون گفت: آيا نام پدر مرا بر زبان آوردى؟ گفت: نه، بلكه نام كسى را بر زبان آوردم كه پدر تو را آفريده است. دختر فرعون ماجرا را نزد پدر بازگو كرد و فرعون صيانه را احضار كرد و گفت: مگر به خدايىِ من اعتراف ندارى؟ گفت: هرگز! من از خداى حقيقى دست نمى‏كشم و تو را پرستش نمى‏كنم. فرعون دستور داد تا تنور مسى برافروزند و همه بچه‏هاى آن زن را در حضورش در آتش افكنند. چون نوبت به طفل شيرخوارش رسيد صيانه مى‏خواست به ظاهر از دين برائت جويد كه كودك شيرخوارش به زبان آمد و گفت: مادر صبر كن كه تو بر حق هستى! فرعونيان آن زن و بچه شيرخوارش را در آتش افكنده، سوزاندند و خداوند دراثر صبر و تحمل آن زن در راه دين، او را در دولت امام مهدى زنده مى‏گرداند تا هم به آن حضرت خدمت كند وهم انتقام خود را از فرعونيان بگيرد.

 

2-سميه، مادر عمار ياسر

وى هفتمين نفرى بود كه به اسلام گرويد و بدين‏سبب دشمن سخت به خشم آمد و بدترين شكنجه‏ها را براو روا داشت.10

او و شوهرش ياسر در دام ابوجهل گرفتار آمدند و او نخست آنها را اجبار كرد كه پيامبر خدا را دشنام دهند، امّا آنها حاضر به چنين‏كارى نشدند. او نيز زره آهنى به سميه و ياسر پوشانيد و آنها را در آفتاب سوزان نگه‏داشت. پيامبر كه گاه از كنارشان عبور مى‏كرد آنها را به صبر و مقاومت سفارش مى‏نمود و مى‏فرمود:

صبراً يا آل ياسر فإنّ موعدكم الجنة.

اى خاندان ياسر، صبر پيشه سازيد كه وعده گاه شما بهشت است.

سرانجام ابوجهل برهريك ضربتى وارد ساخت و ايشان را به‏شهادت رساند.11

خداوند اين زن را به پاداش صبر و مجاهدتى كه در راه اعتلاى اسلام نشان داد و بدترين شكنجه را از دشمن خدا تحمل كرد، در ايّام ظهور مهدى آل محمد، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، زنده خواهد نمود تا تحقق وعده الهى را ببيند و در لشكر ولىّ خدا به ياوران آن حضرت خدمت كند.

 

2-     نسيبه، دختر كعب مازنيه

او معروف به »ام‏عماره« و از زنان فداكار صدر اسلام است كه در برخى از جنگهاى پيامبر اسلام، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، شركت جسته و مجروحان جنگى را مداوا كرده است. او در جنگ احد بهترين نقش را ايفا كرد. با ديدن صحنه فرار مسلمانان و تنها گذاشتن پيامبر به دفاع از جان شريف پيامبر پرداخت و در اين راه بدنش زخمهاى فراوان برداشت.

پيامبر عزيز اين فداكارى را ستود و به فرزندش عماره چنين فرمود:

امروز مقام مادر تو از مردان جنگى والاتر است.12

پس از فروكش كردن جنگ، نسيبه با سيزده زخم13 سنگين به همراه ديگر مسلمانان به خانه برگشت و به استراحت پرداخت. با شنيدن فرمان پيامبر خدا، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، كه فقط مجروحان جنگ بايد به تعقيب دشمن بشتابند، نسيبه از جاى برخاست و آماده رفتن شد، امّا به‏علت شدت خونريزى نتوانست شركت كند. همين كه پيامبر از تعقيب دشمن برگشت، پيش از آنكه به خانه برود، عبداللَّه بن كعب مازنى را براى احوالپرسى نسيبه و سلامتى وى به نزد او فرستاد و چون از سلامتى وى آگاه گشت شادمان موضوع را به پيامبر خبر داد.14

نسيبه از كسانى است كه براى يارى امام مهدى، عليه‏السلام، زنده خواهد شد.15

3- امّ ايمن

از زنان پرهيزكار و خدمتكار حضرت رسول، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، است. پيامبر به‏او مادر خطاب مى‏كرد و مى‏فرمود:

هذه بقية اهل بيتى.16

اين زن، باقى‏مانده‏اى از خاندان من است.

وى همواره در كنار زنان مجاهد، در جبهه جنگ به مداواى مجروحان مى‏پرداخت.17

ام ايمن از شيفتگان خاندان امامت بود كه در ماجراى فدك، حضرت زهرا، عليهاالسلام، او را به‏عنوان شاهد معرفى كرد. وى پنج يا شش ماه پس از پيامبر از دنيا رفت.18 خداوند به بركت مهدى آل محمد، عليه‏السلام، به هنگام ظهور، او را زنده مى‏گرداند تا در لشكرگاه امام به خدمت گماشته شود.

 

4- امّ خالد

در روايت دو بانو بدين نام مشهور شده‏اند: ام خالد احمسيه و ام خالد جهنّيه. شايد مقصود ام خالد مقطوعة اليد (دست بريده) باشد كه يوسف‏بن عمر، پس از به‏شهادت رساندن زيدبن على بن الحسين در كوفه، دست او را به جرم شيعه بودن قطع كرد. در كتاب رجال كشى درباره شخصيت و مقام اين زن فداكار از امام صادق، عليه‏السلام، مطلبى ذكر گرديده كه حايز اهميت است. ابوبصير گويد: در خدمت امام صادق نشسته بوديم كه ام خالد مقطوعةاليد از راه رسيد. حضرت فرمود:

اى ابابصير، آيا ميل دارى كه كلام امّ خالد را بشنوى؟

من عرض كردم: آرى اى فرزند رسول خدا، با شنيدن آن شادمان مى‏گردم... در همان موقع ام خالد به خدمت امام آمد و سخن گفت. ديدم وى در كمال فصاحت و بلاغت صحبت مى‏كند. سپس حضرت پيرامون موضوع ولايت و برائت از دشمنان با او سخن گفت.19

5-زبيده

مشخصات كاملى از او نقل نشده است. احتمال دارد زبيده زن هارون‏الرشيد باشد كه شيخ صدوق، رحمةالله‏عليه، درباره‏اش گفته است: وى يكى از هواداران و پيروان اهل بيت است. هنگامى كه هارون دانست از شيعيان است قسم خورد كه طلاقش دهد. زبيده كارهاى خدماتى بسيارى داشت كه يكى آبرسانى به عرفات است. همچنين نوشته‏اند وى يكصد كنيز داشت كه پيوسته مشغول حفظ قرآن بودند و هميشه از محل سكونت او صداى تلاوت قرآن شنيده شد. زبيده در سال 216 ق. رحلت كرد.20

6-     حبّابه والبيّه

از زنان والامقامى است كه دوره زندگى هشت امام معصوم را درك كرد و پيوسته مورد لطف و عنايت ايشان قرار داشت. در يك يا دو نوبت به‏وسيله امام زين‏العابدين و امام رضا، عليهماالسلام، جوانى‏اش به‏او بازگردانده شد. اولين ملاقات وى با امير مؤمنان، عليه‏السلام، بود كه از آن حضرت دليلى بر امامت درخواست كرد. حضرت در حضور وى سنگى را برداشت و بر آن مهر خود را نقش كرد و اثر آن مهر در سنگ جاى گرفت و به او فرمود: پس از من هر كه توانست در اين سنگ چنين اثرى برجاى بگذارد او امام است. از اين رو حبابه پس از شهادت هر امامى نزد امام بعدى مى‏رفت و آنان مهر خود را بر همان سنگ مى‏زدند و اثر آن نقش مى‏بست. نوبت كه به امام رضا، عليه‏السلام، رسيد حضرت نيز چنين كرد. حبابه نه ماه پس از رحلت امام رضا، عليه‏السلام، زنده بود و پس از آن بدرود حيات گفت.21

روايت شده است كه وقتى حبابه به خدمت امام زين‏العابدين رسيد يكصد و سيزده سال از عمرش سپرى شده بود. حضرت با انگشت سبابه خود اشاره‏اى نمود و جوانى‏اش بازگشت.22

همچنين نوشته‏اند: صورت حبابه از زيادى سجود سوخته و از عبادت همانند چوب خشكيده‏اى شده بود.23

7- قنواء

دختر رشيد هجرى، يكى از شيعيان و پيروان على، عليه‏السلام، و خود از ياران باوفاى حضرت امام جعفر صادق، عليه‏السلام، است24. وى دختر بزرگمردى است كه در راه محبت و دوستى امير مؤمنان به‏طرز دلخراشى به‏شهادت رسيد. از گفتار شيخ مفيد برمى‏آيد كه قنواء به هنگام ورود پدرش نزد عبيداللَّه بن زياد شاهد قطع دو دست و دو پاى پدر خود بوده و به‏كمك ديگران بدن نيمه‏جان پدر را از دارالاماره بيرون آورده و به‏خانه منتقل كرده است. روزى قنواء به پدرش گفت: پدرجان، چرا اين همه خود را به‏رنج و مشقت عبادت مى‏اندازى! پدر درجواب گفت: دخترم، پس از ما گروهى خواهند آمد كه بينش دينى و شدت ايمانشان از ما، كه اين همه خود را به‏زحمت عبادت انداخته‏ايم، بيشتر است.25

د. بانوان منتظر

چهارمين گروه ياوران امام زمان بانوان پرهيزكارى هستند كه پيش از ظهور حضرت بقيةاللَّه، عليه‏السلام، رحلت كرده‏اند. به ايشان گفته مى‏شود: امام تو ظاهر گشته است، اگر مايلى مى‏توانى حضور داشته باشى. آنان نيز به اراده پروردگار زنده خواهند شد.

رجعت زنان مربوط به گروه خاصى نيست و هر بانويى خود را با خواسته‏ها و شرايط زندگى در حكومت مهدى آل محمد، عليه‏السلام، تطبيق دهد ممكن است در آينده از رحمت خداوندى بهره‏مند گشته، براى يارى امام زنده شود. يكى از آن شرايط خواندن دعاى »عهد« است كه در فرد، نوعى آمادگى براى پذيرش حكومت آخرين ذخيره الهى ايجاد مى‏كند. به‏فرموده امام صادق، عليه‏السلام:

هر كه چهل صبح دعاى عهد را بخواند از ياوران قائم ما باشد و اگر هم پيش از ظهور آن حضرت از دنيا برود خداوند او را از قبر بيرون آورد تا در خدمت آن حضرت باشد...26

 

انتظار فرج

يكى از شرايط حضور در حكومت بقيةاللَّه و توفيق ديدار با آن حضرت انتظار فرج است؛ يعنى آمادگى كامل براى پذيرش حكومت حق و آراستن به آنچه كه مهدى، عليه‏السلام، مى‏گويد و مى‏خواهد. انتظار فرج يعنى نفى هرگونه سلطه از بيگانگان و مبارزه با افكار انحرافى و فساد اخلاق و در يك كلام، انتظار فرج يعنى بيزارى از دشمنان خدا و پيامبر و معصومين، عليهم‏السلام.

بى‏سبب نيست كه انتظار از بهترين اعمال شمرده شده است، بلكه فرد منتظرِ دولت مهدى همانند كسى است كه در پيش روى رسول خدا شهيد گشته و در خون خود غلتيده است و اگر بر همان حالت انتظار از دنيا برود بسان كسى باشد كه در خيمه مهدى فاطمه، عليهماالسلام، مى‏باشد.

ابوبصير از امام صادق روايت كرده كه آن حضرت روزى فرمود:

آيا شما را خبر ندهم به چيزى كه خداوند عملى را بدون آن از بندگانش قبول نمى‏كند؟ گفتيم: آرى. فرمود: شهادت بر وحدانيت خدا و رسالت پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، و اقرار به آنچه كه خداوند فرموده، از دوستى ما و بيزارى از دشمنان و اطاعت و پيروى از ما. نيز داشتن ورع و پرهيزكارى و انتظار كشيدن براى قائم، عليه‏السلام. آنگاه فرمود: بدرستى كه براى ما دولتى است، خداوند آن را هر زمانى كه اراده كند برقرار مى‏سازد. سپس افزود: هركس كه دوست دارد از ياران قائم، عليه‏السلام، باشد بايد در انتظار به‏سر برد و خود را به ورع و محاسن اخلاق بيارايد، و اگر در همان حال بميرد براى او اجرى همانند كسى است كه آن حضرت را درك كرده باشد.27

پى‏نوشتها:

1-     سوره تحريم (66)، آيه 11.

2-      صدوق، محمد بن على بن الحسين، كمال‏الدين، ج 2، ص50؛ الطوسى، محمد بن الحسن، الغيبة، ص 138.

3-      همان، ص 476.

4-     الهيثمى، نورالدين على‏بن ابى بكر، مجمع‏الزوائد، ج 7، ص315؛ معجم احاديث الإمام المهدى، ج 1، ص 500.

5-      همان.

6-      المجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج 52، ص 223.

7-      الطبرى، محمد بن جرير، دلائل الامامة، ص 314.

8-     همان، ص 260.

9-      رياحين الشريعة، ج 5، ص 41؛ به نقل از خصايص فاطميه.

10-چشم‏اندازى از حكومت مهدى، عليه‏السلام، ص 74؛ به‏نقل از بيان الائمه، ج 3، ص 338.

11- ابن الاثير، على بن ابى الكرم، اسدالغابه، ج 5، ص 481.

12- رياحين‏الشريعه، ج 4، ص 353.

13- الواقدى، محمد بن عمر، مغازى، ج 1، ص 273.

14-همان، ج 2، ص 268.

15- همان، ج 1، ص 270.

16- رياحين الشريعه، ج 5، ص 41؛ به‏نقل از خصايص فاطميّه.

17- چشم‏اندازى از حكومت مهدى، عليه‏السلام، ص 76؛ تهذيب الكمال، ج 35، ص 329.

18- طبسى، محمد جواد، نقش زنان مسلمان در جنگ، ص20.

19- قاموس الرجال، ج 10، ص 387.

20- المامقانى النجفى، عبدالله محمد حسن، رياحين‏الشريعه، ج 3، ص 381؛ به‏نقل از تنقيح‏المقال.

21- همان، ج 3، ص 78.

22- القمى، شيخ عباس، سفينة البحار، ج 1، ص 204.

23-همان.

24- جامع‏الرواة، ج 2، ص 458؛ رجال شيخ طوسى، ص 341.

25- المفيد، محمدبن محمدبن النعمان، الاختصاص، ص 73072.

26-القمى، شيخ عباس، همان، ج 2، ص 294.

27-القمى، شيخ عباس، منتهى‏الآمال، ج 2، ص 486؛ به‏نقل از: النعمانى، محمد بن ابراهيم، الغيبة.

مسيح و مسيحا

می گويند «آنچه می كنند مقدمه ظهور مسيح است».

اما آيا می‌توانی مسيح (ع) را در صف ياران حق تصور كنی آن دم كه چشمان متحير و دلهای ترسان ايشان، ظهور تاريخی او را نظاره می كنند؟

قدری تحمل بيشتر...

ای دل!

بشارت می دهم، خوش روزگاری می رسد

يا درد و غم طی می شود، يا شهرياری می رسد

ای منتظر!

غمگين مشو، قدری تحمل بيشتر

گردی به پا شد در افق، گويی سواری می رسد

سلام بر مهدي...

سلام بر مهدی، جوهر دين و نور يقين، ذخيره الهی و منجی نهائی.

سلام بر مهدی، كعبه مقصود و قبله موعود، سر عظيم و اسم اعظم.

سلام بر مهدی، ستاره طالع و نجم ثاقب، مسيح مسيحها و موعود موعودها.

سلام بر مهدی، صاحب شب قدر و عصاره عصر.

سلام بر مهدی، ديده بان خدا و مظهر هدی، وصی اوصياء و گزيده اولياء.

سلام بر مهدی، علم منصوب و علم مصبوب، پرچم برافراشته و دانش انباشته....

سخت است

سخت است امتی باشند که حضرت خاتم (ص) در اول آن، عيسی مسيح (ع) در آخر آن و مهدی موعود (عج) در وسط آن باشد،

اما تو در آن جايگاهی نداشته باشی!

سخت است نسبت تو با مردمانی که اميرمومنان مشتاق ديدارشان است، تنها حسرت خوردن به حالشان باشد!

سخت است از سعادتی که حسن مجتبی (ع) بدان بشارت می دهد، تنها غبطه خوردن نصيبت شود!

سخت است در زمانی که سيد شهيدان، صبر در آن را معادل جهاد در محضر رسول اکرم (ص) می داند زندگی کنی اما ثانيه هايت از جنس ديگری باشد!

سخت است در حضور مردی باشی که اگر پدرش بود تمام عمر خدمتش می کرد در حاليکه تو را اربابانی فرومايه دوره کرده‌اند!

آنقدر سخت است که تنها لطف و کرم وجود مقدسی که منشاء اين همه خير و برکت است می‌تواند حسرت تو را آرام کند. و اميد به محبتی که نسبت به پدرانش داری و آن همه قدرشناسی که او نسبت به اين ناچيز

کي مي شود...

کی می شود صبح، ناشتای چشمهايمان را به نگاه تو بگشاييم؟

کی می شود شام، تصوير تو را به قاب خوابهايمان ببريم؟

کی می شود شب و روزمان در فضای ظهور تو بگذرد؟

کی می شود عطر ظهور تو در شامه وجود بپيچد؟

کی می شود صدای گام های آمدنت در گوش هستی طنين بيندازد؟

کی می شود چشم در چشم هم اندازيم و تو را به معاينه ديدار کنيم؟

کی می شود پرچم پيروزيت را بر بام هستی بنشانی؟

کی می شود آن روز که ما تو را در ميان خويش بگيريم و تو به عينه امامت کنی، زمين را از عدل و داد پر گردانی، دشمنان را به خاک سياه عقوبت بنشانی و ريشه حق ستيزان و مستکبران و گردنکشان و ستمگران را بسوزانی و ما بگوييم «الحمدلله رب العالمين»

دعای ندبه :

ما ناشناسا، او ناشناخته...

من از آن زمان که شنيده ام محبوبمان ناشناس در ميان ما می‌گردد و در همين فضا تنفس می‌کند و وقتی ظهور ‌کند همگان

می‌گويند که «ما پيش از اين او را ديده ايم»، به همه سلام می‌کنم.

شايد لااقل پاسخی هرچند به ناشناس از او بشنوم.

ای خدا، تا کی ما ناشناسا بمانيم و او ناشناخته بماند.

عجل لوليک الفرج

چه طولانی شد اين عطش؟

پس کی به چشمه سار وجود تو می‌توان رسيد؟

پس کی از زلال خوشگوار حضور تو می‌توان نوشيد؟

چه طولانی شد اين عطش؟

 

 

 

 

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 اسفند 1393 ساعت: 16:42 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق امام زمان (عج)

بازديد: 203

منبع اصلي اعتقاد به اصل امامت و ايمان به ظهور حضرت مهدي :

اعتبار و جايگاه امامت و رهبري و ايمان به ظهور حضرت مهدي (ع) از چه منابع اسلامي استفاده شده است؟ آيا رويدادها و گذشت زمان در تكميل ابعاد مختلف اين اصل تأثيري داشته است؟

- اعتقاد به اصل امامت و رهبري جامعه از مسايل اساسي اسلام است. بر طبق آيه‌اي از قرآن كريم امامت منصبي است كه به حضرت ابراهيم خليل اعطا شده است. (بقره، 244)، طبق رواياتي كه متواتر هم‌اند اين منصب در اهل بيت پيغمبر هم قرار داده شده است.

شخصي كه عهده‌دار منصب امامت و ولايت مي‌شود حجت خدا و عدل قرآن و نگهبان دين و شريعت و راهنماي مردم است .

امامت اصلي است كه از دورة رسول خدا تا زمان ما برقرار بوده و تا پايان جهان هم ادامه خواهد داشت و نقطة كمال آن در دورة ظهور حضرت مهدي (ع) و برپايي حكومت عدل واحد جهاني خواهد بود؛ برنامة تشكيل امت نوين جهاني كه بايد منتهي به گسترش عدالت و حاكميت توحيد گردد، از متن تعاليم اسلام استفاده مي‌شود.

اعتقاد به ظهور حضرت مهدي (ع) با اوصاف ذكر شده مطلبي است كه درخصوص اولية اسلامي مطرح شده است و بر حسب احاديث متواتر، پيامبر از اين واقعة مبارك خبر داده و از امت خود درخواست كرده كه در انتظار اين روز بزرگ باشند. مسألة ظهور تنها يك مفهوم استنباطي از مفهوم احاديث نيست. چون متن و عين عبارت نصوص روايي به‌طور مستقل به آن ولايت دارند و استناد عمدة اهل ايمان به همين نصوص است.

وقتي كه معلوم شد مبناي پيدايش اين عقيده بشارت‌هاي كلي و نصوص و متون روايي است مي‌توان گفت كه رويدادهاي تاريخي كه بعد از پيامبر «ص» رخ داد در پيدايش آن نقشي نداشته است. زيرا مبدأ اين انديشه عصر رسالت است و احاديث مربوط به آن متجاوز از هزار روايت است كه در كتاب‌هاي حديث و تفسير و . . . نقل شده و علماي بزرگ اهل سنت هم دربارة آن كتاب‌هاي مستقلي تأليف كرده‌اند و . . . با صراحت دلالت دارند كه شخص پيامبر اكرم «ص» مسألة ظهور مهدي موعود را بشارت داده‌اند و اين بشارت‌ها را صحابه آن حضرت و تابعين صحابه و بعد از آن‌ها طبقات ديگر از مردم نقل كرده‌اند.

 

تأثير عوامل اجتماعي و سياسي و . . . در تفكرات يعني:

- عوامل اجتماعي و اقتصادي و سياسي در تفكرات عقايد ديني و اعتقاد به ظهور مهدي چه اثري داشته است؟

از ديدگاه جهان‌بيني الحادي همة امور و حوادث را بايد به علل تاريخي و مادي نسبت داد. اما از ديدگاه جهان‌بيني از بين تفكرات گوناگون و عقايد مختلف، آنچه اصيل و حق است منبع آن وحي و دعوت انبياء و درك فطري خود بشر است كه از آن تعبير به هدايت عقل و فطرت و وحي و نبوت مي‌شود.

ازنظر اين ديدگاه همة راههاي انحرافي و انكار مفر، نتيجة علل مادي و تاريخي و اغراض شخصي و . . . هستند و زمينه‌اي در فطرت بشر دارند.

منشأ اعتقاد به اصولي چون مبدأ رسات انبيا و امامت ائمه (ع) و همة عقايد حقه‌اي عقل و فطرت و انساني و وحي عن الله است. بر اين اساس حتي در پيدايش اعتقاد به ظهور مهدي منجي هيچ عامل سياسي و اجتماعي و يا فرهنگي مؤثر نبوده است. منشأ و مأخذ آن اخبار انبيا و صحف آسماني و رهنودها و سخنان شخص حضرت محمد (ع) و اميرالمومنين (ع) و ساير ائمه است.

 

كتاب صحيفه آفتاب

سخنان حضرت مهدي (عج) در سه سالگي :

احمدبن اسحاق به خانة امام عسكري (ع) وارد شده و مي‌پرسد: خلفا و جانشين شما كيست؟

امام عسكري (ع) برخاسته، داخل اتاق مي‌شوند و بعد بيرون مي‌آيند، درحالي‌كه پسر بچه‌اي سه ساله را در دست گرفته‌اند و چهرة آن پسر مانند ماه شب چهارده بود و امام عسكري (ع) راجع به امامت او سخناني فرمودند:

احمد بن اسحاق مي‌گويد: اي مولاي من! آيا علامتي هست كه قلب من به آن مطمئن گردد؟ ناگهان پسر بچه به نطق آمد و به زبان عربي فصيح فرمود:

«أنا بقيه الله في ارضه و المنتقم من اعدائه فلا تطلب اثراً بعد عين يا احمد بن اسحاق»

(منم بيقه الله در زمين او و انتقام گيرنده از اعدا و دشمنان او، پس اي احمد بن اسحاق! بعد از مشاهدة ذات، از اثر جستجو مكن)

امام مهدي (ع) در اين كلام نوراني، خود را بقيه الله در زمين خدا ناميده و به عنوان منتقم از دشمنان خدا از خويشتن سخن گفته‌اند و هر يك از اين دو جمله، دريچة اميد و شادي را در دل‌هاي منتظران و دلدادگان حضرت ولي‌عصر (عج) باز مي‌كند.

امام عصر كه در پشت پردة غيبت است روزي ظهور كرده و انتقام خون اين بي‌گناهان را خواهد گرفت و زورگويان خود سر را به خاك هلاكت و ذلت خواهد نشاند.

 

كتاب صحيفه آفتاب

راز غيبت

گويا سائل در نامه‌ي خود علت غيبت امام والا مقام را پرسش كرده بوده كه آقا در جواب اولاٌ او را ارشاد كردند كه هر چيزي را مورد سؤال قرار ندهد و راجع به هر مطلبي پرسش نكنند چه بسا كه اشخاص تا مطلبي را نمي‌دانند مسئوليتي در قبال آن نداشته باشند ولي چون سؤال كردند و دانستند بار گراني بر دوش آنان خواهد آمد و فكر و انديشة آنان را مشغول مي‌گرداند و گاهي خود جواب ـ هدف نظر از مسئوليت به بار آمده از جواب ـ موجب نگراني و ناراحتي فكري انسان شده، توليد غصه و اندوه براي وي خواهد نمود.

آنگاه خود پاسخي از آن سؤال داده‌اند و آن اين است كه هر يك از امامان پيش از من بيعت ستمگران زمان خود را در گردن داشتند ولي من به هنگام ظهور، بيعت كمي در گردنم نيست پس اگر من در پس پردة غيبتم براين همين است كه اگر ظاهر بودم دچار تعهدي نسبت به طاغوتي از طاغوت‌ها بودم ولي اكنون زمان ظهور نيست و من در غيبت به سر مي‌برم و قهراٌ بيعتي برگردنم نمي‌باشد و در چنين حالي ظهور مي‌كنم كه تنها قهراٌ همة آنها محكوم و مغلوب و در تحت فرمان من خواهد بود پس چه فايده‌اي بالاتر از اين‌كه اگر غائبم به نحوي در بند طاغوتي نمي‌باشم و تعهدي نسبت به هيچ ظالم ستمكار و گردنكشي در گردنم نيست، آزادم و بعد هم آزادانه ظهور مي‌كنم و گردنكشان را از بين خواهم برد.


 

كتاب چهارده اخذ تابناك

صورت و سيرت مهدي (ع)

چهره و شمايل حضرت مهدي (ع) را راويان حديث شيعه و سني چنين نوشته‌اند :

« چهره‌اش گندمگون، ابرواني حلالي و كشيده، چشمانش سياه و درشت و جذاب، شانه‌اش پهن، دندان‌هايش براق، بيني‌اش كشيده و زيبا، پيشاني‌اش بلند و تابنده.

استخوان‌بندي‌اش استوار و صخره‌سان، دستان و انگشت‌هايش درشت. گونه‌هايش كم گوشت و اندكي متمايل به زرد ـ بر گونة راستنش خالي مشكين ـ عضلاتش پيچيده و محكم ـ موي سرش بر لالة گوش ريخته، اندامش متناسب و زيبا. نگاهش دگرگون كننده، خدوشش درياسان و فريادش همه‌گير. »

3- القاب امام دوازدهم :

آيا زياد بودن القاب حضرت مهدي (عج) بخاطر ويژگي‌هاي ذاتي و روحي و جسمي اوست يا اين امر ناشي از بزرگي كارهاي اصلاحي او مي‌باشد؟

از عبارات استفاده مي‌شود كه نام‌هاي حضرت عبارتند از: قائم، متهد، حجت و غايب و نيز حجه ا... ، خليل ا... و القام هم ياد شده. علت زياد بودن اين القاب همان دو دليل است كه به آنها اشاره شد.

هر يك از اسماء و القاب امام زمان (ع) به يكي از اوصاف يا اعمال آن حضرت اشاره دارد و از اغلب آنها در رواياتي كه اصل مسأله‌ي امام دوازدهم و ظهورش را مطرح كرده‌اند، ياد شده است. يعني آن حضرت حتي سال‌ها قبل از آن‌كه خود و پدرشان متولد شده باشند با اين نام‌ها و لقب‌ها مشهور بودند.

4- تولد معجزه آساي امام زمان:

درباره‌ي ولادت امام معجزات و خوارق عاداتي ذكر مي‌نمايند، اعتبار اين معجزات در چه حد و چگونه قابل اثبات است؟ و چرا بعضي از تاريخ‌نويسان آن‌را نقل كرده‌اند!

1- اصل ولادت حضرت را تاريخ نگاران مثل ساير وقايع تاريخي ثبت و ضبط كرده‌اند.

2- درباره‌ي برخي از معجزات كه در ولادت آن حضرت يا ساير رجال از انبياء و اوصيا واقع شده است اگر منابع تاريخي متداول چيزي بدست نم‌دهند اين نقض منابع مذكور محسوب مي‌شود و اين كار به هر دليلي باشد به نقل قول‌هاي ديگران كه با استناد به مصادر و مآخذ متغير انجام گرفته ضرري نمي‌رساند.

آنچه از شر به امامان معصوم نسبت داده مي‌شود شبيه مطلبي است كه در مورد پيامبراني همچون: ابراهيم و اسحق و موسي و عيسي و . . . گفته شده است كه البته همه هم داراي سند معتبري هستند و وقايع مربوط به ولادت امام دوازدهم از بيشتر وقايعي كه در تاريخ به ثبت رسيده و به چشم مي‌خورد از نظر سند و مآخذ معتبرتر است.

5- فلسفه‌ي تأخير ظهرو با وجود فراهم بودن شرايط:

در طول تاريخ گاهي به شرايط و فرصت‌هايي برمي‌خوريك كه گمان مي‌رود زمينه‌ي ظهور فراهم شده مثلاً استقبال مردم از دين و فداكاري در راه اسلام و بذل جان و شهادت بخاطر آن و . . . به قدري با شور و هيجان است كه به‌نظر مي‌آيد نه تنها 313 نفر بلكه هزاران نفر آماده جان‌نثاري در ركاب حضرتش هستند. با وجود اين، سر تأخير ظهور چيست؟

اولاً : كسي نمي‌تواند به‌طور يقين اظهار اطلاع كند كه شرايط ظهور فراهم است، زيرا خود اين ادعا هم احتياج به علم به جميع شرايط دارد چون ممكن است موارد بيان شده همه‌ي شرايط نباشد.

ثانياً : بر فرض كه شرايط منحصر در همان موارد باشد كه در روايات آمده با اين حال واقعاً نمي‌توان مطمئن بود كه فرضاً همان 313 نفر اصحاب خاص و ساير شرايط موجود شده باشد.

پس با اين دو دليل ما چگونه مي‌توانيم بيان كنيم كه شرايط ظهور فراهم شده چه رسد كه علت تأخير را بپرسيم. بنابراين در مسأله‌ي ظهور سزاوار است كه تسليم حكم خدا باشيم و فضيلت انتظار را از ندست ندهيم و چشم به راه حضرت مهدي (عج) باشيم.

6- عقيده به رجعت در روابط با اعتقاد به مهدويت

بر حسب احاديث بسياري در آخر الزمان جمعي از اموات از ائمه (ع) و غير ايشان به دنيا باز خواهند گشت. آيا اعتقاد به غيبت حضرت مهدي (ع) و ظهور آن حضرت با اعتقاد به رجعت هماهنگي دارد؟ به عبارت ديگر آيا اصل اعتقاد به غيبت و ظهور، رجعت و ساير وقايعي را كه قبل از قيامت واقع مي‌شوند شامل مي‌شود يا اين يك عقيده‌ي جدا و مستقل از رجعت است؟ عقيده به ظهور مهدي و منجي از اهل بيت و فرزندان فاطمه (س) يك اعتقاد عمومي و اجتماعي مسلمين است و اختصاص به شيعه ندارد، اگرچه شيعه او را از نظر حسب و نسب معرفي مي‌كند ولي اصل اين عقيده، يك اعتقاد همگاني است كه در اديان گذشته در تورات و زبور نيز به آن بشارت داده شده است و اصلي است كه به حسب اصول مذهب شيعه، ايمان بدون آن كامل نمي‌گردد و اگر كسي بميرد و به اين مسأله ايمان نداشته باشد و حضرت مهدي را به امامت نشناخته باشد به مرگ جاهليت از دنيا رفته است.

اعتقاد به مسألة رجعت هم گرچه ريشه در قرآن و ولايت دارد ولي اين‌طور نيست كه مسألة غيبت و مهدويت بدون آن مطرح نباشد. بنابراين اصل امامت و مسألة مهدويت بدون مسألة رجعت هم در كتاب‌ها مورد بحث قرار گرفته است. با اين همه لازم به تذكر است كه اصل مسألة رجعت و بازگشت اموات يك مسألة اسلامي است و وقوع آن در زمان‌هاي گذشته بر حسب آيات متعدد قرآن مجيد ثابت است، وقتي اين‌طور شد به‌دليل اين‌كه در گذشته نظير داتشه است، امكان وقوع مجدد آن در آخر الزمان نمي‌تواند مورد انكار باشد.

در خاتمه با صرف‌نظر در آياتي كه وقوع رجعت را در امم گذشته خبر داده‌اند باي تبرك و تيمم به آيه‌ي 3 سوره‌ي قل اشاره مي‌كنيم كه خداوند مي‌فرمايند: «به‌خاطر آور روزي را كه ما از هر امتي، گروهي از كساني كه آيات، را تكذيب مي‌كردند را محشر مي‌كنيم! و آنها را نگه مي‌داريم تا به يكديگر ملحق شوند!»

اين آيه دلالت بر روزي دارد كه در آن روز از هر امتي گروهي از كساني كه تكذيب آيات الهي كردند محشور مي‌شوند كه طبعاً آن روز غير از روز قيامت است!

والسلام


 

« معجزه بزرگ »

در طول دوران غيبت امام عصر بعضي اين سخن باطل را مطرح كرده اند كه امام دوازدهم هرگز به دنيا نيامده و يا آن كه از دنيا رفته است و مخصوصاً هرچه غيبت كبري بيشتر ادامه مييابد اين فكر در ذهن سست عنصران قوت مي گيرد و افراد بيشتري به اين باطل معتقد مي شوند تا جايي كه از علامتهاي ظهور آن حضرت تزلزل اكثر شيعيان و ارتداد آنها شمرده شده است.

مهمترين دليل را بر وجود مسعود آن زمان نهان بايد بقا و استمرار نهضت غدير دانست كه در طول قرن‌ها با وجود غيبت ظاهري پرچم‌دار اين حركت ادامه يافته است و مشتي شيعه‌ي بي‌پناه در انبوه دشمنان گرگ صفت سال‌هاي هجران را پشت سر مي‌نهد و قرون غيبت را طي مي‌كنند و لحظه به لحظه گسترده‌تر مي‌گردد درحالي‌كه هادي و راهبر خود را در ظاهر نمي‌بيند و امام و پناه خود را نمي‌يابد.

«همانا سرپرستي شمارا به بوته‌ي اهمان نگذاشتم و يادتان را فراموش نكرده‌ام و اگر حز اين بود گرفتاري‌ها و فشارها بر شما وارد مي‌شد و دشمنان ريشه‌هاي‌تان را مي‌كنند.»

(امام زمان)

 

« نفوذ در قلب‌ها »

«در زمان ظهور آن حضرت امنيت بر زمين نازل مي‌گردد و ديگر هيچ چيز ديگري را ضرر نمي‌رساند و هيچ كس از چيزي نمي‌هراسد تا بدان جا كه درندگان و چهارپايان در بين مردمند و به هم آزاري نمي‌رسانند و جسارت از درندگان گرفته مي‌شود و زهر حيوانات گزنده از بين مي‌رود و بركات از آسمان و زمين ظاهر مي‌شود و همه‌ي گل‌ها و ميوه‌هاي معطر ظاهر مي‌گردد و رأفت و مرحمت در قلب مردم قرار مي‌گيرد.» (صحف ادريس)

اين‌ها همه از بركت آن پيك صلح و امنيت است كه چون قدم به عرصه ظهور مي‌گذارد درندگان از كار خود خجل مي‌شوند و گزندگان زهر كينه ازياد مي‌برند و چنين است كه كسي از ديگري نمي‌ترسد و از لطف آن كيمياي رأفت دل‌هاي مالامال از كينه و بغض لبريز از رحمت و شفقت مي‌شود.

 

« هدف نهايي »

اين است معني كلام علي (ع) كه فرمودند: «دشمني‌ها از دل بندگان رخت مي‌بندد و با آن‌كه رحمت و رأفت بر قلب مردم وارد مي‌گردد و اساساً هدف آن حضرت از قيام چيزي جز اين مهم نيست و انبيا نيز بر اين بعد قيام آن حضرت بيشتر تأكيد نموده‌اند و خداوند نيز آخرين ولي خود را ذخيره نموده است تا با دست تواناي او بزرگترين آرزو و آمال اوليا و اوصيا با صالحان و شهيدان و مؤممنين و متقين را جامه‌ي عمل بپوشد كه نمونه‌ي آن فراگير شيون رأفت در تمام عالم چه عوالم ظاهري مثل برخوردهاي فردي و اجتماعي بين مردم و چه عوالم باطني مثل تحول در قلب‌ها و انسان‌ها و حيوان‌ها و . . . »

و تحقق آن را بايد علت غائي و هدف نهايي از خلقت اين جهان دانست؛ زيرا خداوند وقتي اسماء خمسه طيبه را به حضرت آدم بر ساق عرش نشان داد حضرت آدم سؤالي را پرسيد.

نتيجتاً در حركت جهاني امام عصر، مهم‌ترين ابزار پيشرفت بر آب‌ها و خاك‌ها و نفوذ او بر دل‌ها و جان‌ها همان صفات حسنايي است كه پرده از آن برگرفته و همگان را مجذوب مي‌كند نه شمشير و نه آتش كه اين‌ها ابزاري براي موارد نه براي همة مردم، بنابراين او به مردم مي‌آموزد چگونه خوب بودن و صالح شدن و صالح باقي ماندن را و اگر كسي هم نپذيرفت براي آن‌كه جامعه سالم بماند اين انگل را از بين خواهد برد.

 

« سرانجام ناصبيان »

از مهم‌ترين و قاطعانه‌ترين اقدامات حضرت عصر برخورد شديد با دشمنان ولايت است بلكه در اين موارد مي‌توان سخت‌ترين عملكردها و شديدترين واكنش‌ها را در حكومت جهاني آن حضرت مشاهده نمود. آن امامي كه در تمام موارد رأفتش بيشتر جلوه مي‌كرد و رحمتش بر غضبش سبقت مي‌جست. گويي اينان آنقدر بي‌ارزشند كه حتي در معناي شي بودن نمي‌گنجد تا «وسعت رحمه كل شي» آنان را درگيرد و ميان دست بر قبضه‌ي شمشير مي‌كند كه گويي قهر الهي به جوش آمده و هيچ چيز را ياراي مقابله‌اش نيست و او در اين باب هيچ عذري را نمي‌پذيرد و هيچ بهانه‌اي را قبول نمي‌كند مگر آن‌كه از گروه دشمنان خارج شوند و به زمره‌ي دوستان درآيند.

امام محمد باقر مي‌فرمايد: «آنگاه كه قائم قيام مي‌نمايد ايمان را بر ناصبيان عرضه مي‌كند پس اگر حقيقتاً ايمان در قلب‌هايشان داخل شد والا گردن آنها را خواهد زد يا آن‌كه جريمه ساليانه بر آنها مي‌بندد همان‌گونه كه الان غيرمسلمان‌ها مي‌پردازند و بر كمرش هميان مي‌بندد و از شهرها او را به‌سوي بيابان‌ها اخراح مي‌نمايد.»

حكومت امام زمان حكومت ولايت است و غير اهل در آن حكومت محل و مترلتي ندارد و از اين حديث نيز اين‌كه به‌خوبي روشن مي‌شود كه آن حضرت بر ناصبيان كه دشمن و عداوت با اهل بيت و شيعيان را جزو ضروري‌ترين احكام دين مي‌دانند و نعوذ بالله به ائمه جسارت مي‌كنند.

 

« جست و جوي خانه به خانه »

يكي ديگر از ابعاد قيام حضرت عصر پاكسازي زمين به‌طور كامل است يعني آن حضرت ابتدا ريشه‌هاي ظلم و جور را از دل خاك بيرون مي‌كشند و درخت كفر و نفاق را مي‌سوزانند و بنيان خبائث و جنايت را در هم مي‌كوبند و كاخ‌هاي عصيان را ويران مي‌كنند و بنياد ريا و تزوير را در هم مي‌شكنند و سپس به قطع شاخه‌هاي اين شجره‌ي خبيثه مي‌پردازند. كه آن شاخه‌ها كساني هستند كه با از بين بردن بزرگان خود شرف خود را بر باد رفته مي‌بينند و خود را بر دره‌ي نابودي مي‌يابند و براي نجات خود دست به هر كاري عليه آن مصلح كل مي‌زنند و به گمان باطل خود طمع در نجات مي‌برند كه شايد بتوان با برق شمشير به ستيز صاعقه رفت و اين‌جا قهر دوستان امام عصر بر آشفته مي‌گردد و سوز سينه‌ها از نوك شمشيرهازبانه مي‌كشد و از كشته‌ها پشته مي‌سازند و استخوان‌ها به سم سودان مي‌سايند اما اينجا نيز پايان كار نيست و ولي زمان بعد از چيرگي كامل حقيقت زلال را بر مردمان عرضه مي‌دارد تا آن‌كه را سعادت است سيراب شود اهل شقاوت از زمين محو گردد و زمين نيز صدي بياسايد و پرچم توحيد بر سراسر عالم سايه افكند.

مرا در يكي از شهرهاي عراق كه در منطقة خوش آب و هوايي در كنار رود دجله قرار دارد، به دستور مصتصم عباسي كه از زمامداران عباسي بود و در سال 221 بعد از هجرت به دستور او آباد شد و مركز حكومت قرار گرفته و بعدها هم بزرگان دولت به سامرا منتقل شدند و اين شهر به صورت يك منطقة نظامي درآمد. امام دهم و يازدهم (ع) به دستور متوكل به اين منطقه آورده شدند تا از نزديك مراقب آنها باشند. چون حكام عباسي خبرهاي گوناگوني دربارة فرزند امام حسن عسكري (ع) بوسيلة افراد راستگو و از قول پيامبر اكرم (ص) مطالبي فهميده بودند كه خلاصة آن اين است :

1- پيامبر اكرم بارها فرمودند: بعد از من دوازده نفر جانشين من هستند.

2- تمام اين دوازده نفر از دودمان من، يعني از قريش هستند كه نخستين آنها حضرت علي (ع) است.

3- دوازدهمين جانشين من، فرزند حضرت عسكري (ع) است كه همنامه من مي‌باشد.

4- او نهمين فرزند امام حسين (ع) است كه اسم ديگرش مهدي است.

5- حضرت مهدي روزي متولد مي‌شود. او همة دولت‌ها و زمامداران ستمگر را نابود مي‌نمايد، به سراسر جهان حكومت مي‌كند و عدالت و يكتاپرستي را جايگزين ظلم و بيدادگري مي‌سازد.

زمامداران عباسي اين خبرها را شنيده بودند و مي‌دانستند حضرت مهدي (ع) هنوز به دنيا نيامده است. از اين رو تمام نيروي‌شان را به كار انداختند تا امام يازدهم (ع) را كنترل كنند و فرزندش را نابود سازند. پس از متوكل فرزندش منتصر در سال 247 هجري به حكومت رسي و ده سال بعد مصتصم بر مسند قدرت نشست و در سال 252 از حكومت استعفا داد و پسر عمويش معتذر را زمامدار شاخت و دز تمام اين مدت امام هادي و عسكري تحت مراقبت بودند.

حضرت امام حسن عسكري نامه‌اي با دويست و بيست اشرفي به بشر بن سليمان دادند و به او گفتند كه به بغداد برو و در كنار رود فرات كه اسيران آورده مي‌شوند خانمي كه دو جامة حرير پوشيده است را خريداري كن و نامه را به نفاس مسؤل برده‌ها بده تا او را به آن خانم رومي دهد. در راه بغداد آن رومي به سليمان گفت: نام من مليكه دختر ميشوي، پسر قيصر و فرمانرواي كشور روم هستم. مادرم از فرزندان شمعون است كه جانشين مسيح بوده است در مراسم عروسي من موقعي كه مي‌خواستند مرا به پسر عموي پدربزرگم بدهند و مراسم عقد را برگزار كنند به يكباره تمام صليب‌ها واژگون شدند و تخت جواهر نشاني كه داماد بر روي آن بود شكست و از روي تخت افتاد و بيهوش شد و پدربزرگ و اسقف‌ها چون اين حادثه را به فال بد گرفتند ازدواج انجام نشد. همان شب خوابي ديدم. ديدم كه در قصر پدربزرگم با شمعون و جمعي از حواريون و حضرت مسيح هستم و روبه‌روي منبري از نور كه حضرت محمد و تني چند از پسرانش بودند قرار داشتيم. در اين هنگام حضرت محمد مرا براي پسرش امام حسن عسكري خواستگاري كرد و شمعون پذيرفت و من متحير از اين‌كه حضرت محمد مرا براي پسرش خواستگاري كرده است. بعد از آن شب در چهارده شب بعد خواب عجيبي ديدم. خواب ديدم حضرت فاطمه با هزاران نفر از حواريون بهشتي و حضرت مريم است. حضرت فاطمه به من گفتند اگر مي‌خواهي فرزندم به ديدارت آيد بايد بگويي: « اشهدأن لا اله الا الله و أن أبي محمداً رسول الله » و بعد از گفتن اين جمله حضرت فاطمه مرا در آغوش گرفت و فرمود كه منتظر ديدار فرزندم باش. من در جنگي كه بين روم و مسلمانان در گرفت اسير شدم و به اينجا آمدم. حكيمه خواهر امام هادي مليكه را با خود به خانه‌اش برد تا دستورات ديني را به او ياد دهد. حكيمه در خانه او را نرگس صدا مي‌زد.

چند وقت بعد حضرت امام حسن با مليكه ازدواج كرد و كساني كه از اين ازدواج خبر داشتند سعي مي‌مردند عباسيان متوجه نشوند. در شبي حضرت مهدي به دنيا آمد و پس از به دنيا آمدن به سجده افتاد و خدا را ستايش كرد. سپس امام حسن او را گرفت و زبان خود را در دهان نوزاد فرو برد و علم و معرفت امامت را به او چشانيد. سپس پرندگاني كه بر فراز سر او پرواز مي‌كردند او را برگرفتند و به آسمان رفتند و از آن شب هر 40 روز يكبار به زمين مي‌آورند تا مادرش به او شير دهد. بعد از شهادت امام حسن عسكري و بعد از نماز امام مهدي (ع) بر جنازه پدرش غيبت صغري آغاز گرديد نخستين نايب امام عثمان بن سعيد بود.

بعد از درگذشت عصمان، فرزندش محمد بن عثمان از سوي امام به نيابت انتخاب شد. محمد بن عثمان در سال 35 بعد از هجرت از دنيا رفت و در بغداد دفن شد. ام كلثوم خواهر عثمان مي‌گفت: عثمان چند كتاب دربارة فقه نوشته بود كه در هنگام وفاتش آنها را به حسين بن روح سپرد. نخستين نامة حضرت مهدي (ع) كه به دست حسين بن روح رسيد در روز يكشنبه هفتم ماه شوال، در سال 305 هجري بود. وي پس از بيست و يك سال سفارت در شعبان سال 326 هجري وفات يافت. آخرين سفير حضرت، علي بن محمد صمدي بوده وي نيز در شعبان سال 329 از دنيا رفت.. چهار سفير حضرت را نواب اربعه گويند كه قبرشان در بغداد است. 6 روز قبل از مرگ آخرين نماينده نامه‌اي از امام رسيد كه خلاصة آن چنين است:

1- حادثة مرگ علي بن محمد سمري به فاصلة 6 روزه.

2- پايان نيابت مخصوص.

3- پايان مدت غيبت كوتاه و آغاز دوران غيبت دوم.

4- طولاني شدن ايام به غيبت دوم.

5- ظهور حضرت فقط به اذن خدا.

6- قيام جهاني امام پس از طول غيبت محقق مي‌شود.

7- در آينده نائبان دروغين پيدا مي‌شوند و جمعي ادعاي مشاهده مي‌نمايند تا باعث انحراف شيعه شوند.

8- آگاه باشيد كه هر كس پيش از خروج سفياني و نداي آسماني، ادعايي مشاهده كند درغگو است.

در زمان غيبت كبري نايبان عام امام مراجع تقليد و فقهاي عادل هستند. حضرت صادق (ع) فرموده‌اند. هر يك از فقها داراي نشانه هستند كه مردم بايد از آنها تقليد كنند.

1- خود را از گناه و زشتي‌ها مصون دارد .

2- از دين خود محافظت كند .

3- با هوس‌ها و خواسته‌هاي ناوراي خوش مبارزه و مخالفت نمايد .

4- فرمانبردار دستورات مولايش باشد و دقيقاً از فرمان امام زمانش اطاعت كند . يكي از مهم‌ترين علل پنهان زيسي آن صفت ناشايستگي و عدم لياقت مردم است. علت اساسي غيبت حضرت مهدي عدم اطاعت مردم از آن بزرگوار است. در صفحة 644 كتاب كماالدين از رسول اكرم (ص) نقل شده: مهم‌ترين رفتار امت من انتظار گشايش از جانب خداوند است. در صفحة 287 همين كتاب از پيامبر نقل شده: بالاترين و برترين عبادت‌ها انتظار گشايش به ظهور دولت حق آل محمد است. يك منتظر حقيقي ويژگي دارد. او به يقين مي‌داند عدل جهان جز به دست امام محقق نمي‌شود. او نسبت به وجود مقدس امام عصر و ظهور ا ايماني محكم و اعتقادي استوار دارد و پيوسته قيامش را انتظار مي‌كشد. يك منتظر دلباخته لحظه به لحظه منتظر ظهور امام است .

يكي از وظايت مسلم شيعيان در زمان غيبت دعا براي قرب ظهور و درخواست تعجيل در قيام آن حضرت است .  

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 اسفند 1393 ساعت: 16:40 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

اشنایی با امام اخرالزمان وشباهتهای ایشان با پیامبران

بازديد: 183

مقدمه

آشنائي با آخر الزمان

اي كسانيكه ايمان آورده ايد! بر شما باد نفسهاي خودتان، گمراهي گمراهان شما را آسيب نمي رساند، اگر شما هدايت يافته باشيد در گذشته مردم پيامبران را تكذيب كرده اند و خداوند فرشتگان را انكار نموده اند و روز رستاخيز را به استهزاء گرفته اند، آن روزي كه خداوند منان با بكارگيري الفاظ و حروف تاكيد همچون حروف جواب، اِن، لام و نون به حقيقت و حتميت آن سوگند ياد كرده و  مي فرمايد : « وُ نستيبئونكُ : احق هو؟ قل : اي و ربي اِنه لحق، و ما انتم بمعجزين.»

« از تو مي پرسند : آيا به راستي آن حق است؟ بگو :‌ آري، به پروردگار سوگند، كه آن  حق است و شما هرگز راه فراري نداريد»

در عين حال، منكرين معاد و قيامت، بسيار و معتقدين به آن اندكند.

بنابراين وقتي بيشتر مردم گفتار خداوند را تكذيب مي نمايند، پذيرفتن سخنان من نيز، دليل بي اعتباري آنان و بي احترامي و اسائه ادب به من نيست. زيرا انسان به طبيعت حال در مسائل مربوط به ماوراء طبيعت زود قضاوت مي كند. بسيار  مشاهده مي شود افرادي كه از درك مسائل بسيار ساده ناتوان هستند، در مسائل بسيار پيچيده جهان متافيزيك اظهار نظر مي كنند و به انكار و تكذيب بر مي خيزند. حتي به خود اجازه مي دهند كه در شگفتيهاي جهان آفرينش فلسفه بافي نمايند.

بسيار ديده مي شود كه افراد مكتب نرفته و يا كم سواد، كه از درك فرمول يك مولكول آب ناتوان هستند، به خود اجازه مي دهند كه در مسائل ماوراء طبيعت به نقص و ابرام پرداخته، در مورد آفريدگار جهان هستي به تجزيه و تحليل بپردازند. چه گويم در مورد جامعه اي كه كسي را روشنفكر مي پندارند كه به اعتقادات ديني پشت پا بزند و ميراث نياكان خود را به دور اندازد و به دنبال غرائز حيواني گام بردارد!

اي گروه روشنفكران ! كه از تاريخ خود بيگانه ايد و از راه نياكان خود منحرف شده ايد، و به عقايد ديني خود پشت پا زده ايد و بحث از « مصلح غيبي» را افسانه ي انگاريد، همه  انسانها بدانند كه حضرت مهدي (عج) در پاسخ يكي از سفيران خود كه در مورد منكران آن حضرت پرسيده بود، چه نوشته اند؟ امام عليه السلام در پاسخ او چنين نوشت : كسي كه مرا انكار نمايد، از من نيست راه او راه فرزند حضرت نوح عليه السلام است.

آيا كسي راضي مي شود كه از راه پسر نوح پيروي كند و سرانجام از روي لجاجت طعمه امواج خروشان دريا شود و غرق گردد؟! نه هرگز، انقلاب شكوهمند آن انقلابگر پيروز در آستانه وقوع است ... و بديهي است كه كسي را ياراي مقاومت در برابر آن نيست. مگر كسي مي تواند در مقابل امواج كوه پيكر دريا بايستد؟ مگر كسي مي تواند در برابر حوادثي چون طوفان، تندباد، زلزله و نظائر آنها بايستد؟ و كسي  نمي تواند در يك لحظه در دو مسير حركت كند، لذا كسي كه از هواي نفس پيروي مي كند از مسير حق جدا مي شود و هر كس كه به نداي عقلش گوش فرا مي دهد در برابر حق تسليم خواهد شد.

ظهور و قيام حضرت مهدي (عج) همچون مرگ است كه خواه ناخواه براي همگان پيش خواهد آمد، كسي كه مرگ را باور كند با آن روبرو خواهد شد و كسي كه مرگ را تكذيب و براي ديگران بداند و خود را در اين جهان جاودانه پندارد باز هم با آن مواجه خواهد شد. ظهور مهدي (عج) نيز بدون شك و ترديد به وقوع خواهد پيوست. هر كس مي خواهد باور كند و هر كس مي خواهد تكذيب نمايد.

امام صادق (ع) مي فرمايد :

اگر يكي از شما دو جان داشت، مي توانست با يكي از آنها تجربه اندوخته، با ديگري زندگي جدي  نمايد. ولي براي هيچكس جز يك جان وجود ندارد، هنگامي كه از دستش رفت، راه توبه بسته مي شود. از اين رهگذر هنگامي كه كسي به نام ما به سراغ شما مي آيد خوب بينديشد كه براي چه شما را دعوت مي كند؟ و در چه راهي گام برداشته، خروج مي نمائيد؟

طبق فرمودة امام عليه السلام، برهه ما لازمست كه در مورد اين تنها سرمايه خودآگاهانه مراقب باشيم.

شماره 3 بحارالانوار جلد 51 صفحه 102 و جلد 52 صفحه 383

شماره 4 منتخب الاثر صفحه 316و318

شماره 5 المهدي 199و219و316

شماره 6 الام المهدي صفحه 69و343

شباهت امام عصر (عج) ديگر انبياء الهي

شباهت امام عصر (عج) با ديگر انبياء الهي


 

«بنام خدا»

شباهت حضرت مهدي به پيامبران عليهم السلام

شباهت به آدم

خداوند آدم را خليفه خود در تمام زمين قرار داد و او را وارث آن ساخت و در قرآن چنين فرمود:

اني جاعل في‌الارض خليفه  386

و خداوند حضرت حجت عليهم السلام را نيز وارث زمين خواهد ساخت و خليفة خود در زمين خواهد فرمود، چنانكه از حضرت ابي‌عبدالله صادق عليه السلام مروي است كه در تفسير آية:

وعدالله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في‌الارض         387

او قائم و اصحابش مي‌باشند و هنگام ظهورش در مكه در حاليكه دست بر صورت مي‌كشد مي‌گويد: الحمد الله الذي صدقنا وعده و اورثنا الارض   388

و در حديث مفضل آمده كه:

خروج مي‌كند در حاليكه ابري بالاي سرش سايه افكنده و در آن منادي ندا مي‌كند: اين مهدي خليفه خدا است از او پيروي كنيد.

گريه آدم عليه السلام: از پيامبر صلي الله عليه و آله آمده كه فرمود:

آدم عليه السلام آنقدر بر فراق بهشت گريست تا اينكه (اشك) از دوگونه‌اش مانند آبراههائي جاري شد.        389

از امام صادق عليه السلام نيز همين معني روايت شده است.               390

حضرت قائم عليه‌السلام نيز مانند آدم- گريه بسيار دارد، چنانكه در زيارت ناحيه از آن حضرت است كه خطاب به جدش حسين عليه‌السلام- مي‌گويد:

شب و روز برايت ندبه مي‌كنم و به جاي اشك بر تو خون مي‌گريم.

درباره آدم آيه نازل شده كه:

خداوند تمام اسمها را به آدم تعليم فرمود. 391

و اما قائم: خداوند آنچه به آدم آموخت به او نيز آموخته و اضافه بر آن هم مطالب ديگر آموخته است، چه اينكه آدم بيست‌وپنج حرف از اسم اعظم را آموخته بود چنانكه در حديث آمده- و پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله هفتادودو حرف از آن را آموخت، و تمام اموري كه خداوند متعال به پيامبرش داده به اوصياي آن حضرت نيز داده شده تا به مولاي ما حضرت قائم عليه‌السلام عجل الله فرجه، نوبت رسيد.

و در خبر صحيحي ثقه‌الاسلام كليني از حضرت ابي‌عبدالله صادق عليه‌السلام مروي است كه فرمود:

آن علمي كه به آدم عليه‌السلام نازل شد ديگر برداشته نشد، و هيچ عالمي نمرده مگر اينكه علمش را به ارث گذاشته است؛ زمين بدون عالم باقي نمي‌ماند. 392

آدم زمين را با عبادت خدا زنده كرد، پس از آنكه جنيان با كفر و طغيانشان آنرا ميرانده بودند.

قائم عليه‌السلام نيز زمين را با دين خدا و عبادت و عدالت و برپائي حدودش زنده خواهد كرد، بعد از مردن آن به كفر و معصيت اهل زمين.

در بحار از حضرت ابوجعفر باقر عليه‌السلام درباره آية:

يحيي الارض بعد موتها. 393

آمده كه فرمود:

خداوند عزوجل به وسيله قائم عليه‌السلام زمين را بعد از مرگش زنده گرداند.

منظور از مرگ آن، كفر اهل آن مي‌باشد كه كافر در حقيقت مرده است. 394

و در وسائل درباره آية:

يحيي الارض بعد موتها.

آمده كه حضرت ابراهيم موسي‌بن‌جعفر عليهما السلام فرمود:

به وسيله باران احيا نمي‌كند، بلكه خداوند مرداني برمي‌انگيزد كه عدالت را زنده مي‌كنند، و زمين به خاطر احياي عدالت زنده مي‌شود، و به درستي كه اگر يك حد در زمين برپا شود، سودمندتر است از چهل روز باران. 395

و در همان كتاب از پيغمبر اكرم صلي‌الله عليه و آله منقول است كه فرمود:

يك ساعت امام عادل بهتر است از عبادت هفتاد سال، و يك حد كه براي خدا در زمين برپا شود، سودمندتر است از چهل روز باران. 396

با اين همه تا كي و تا چند آدم و قائم را با هم مقايسه كنم در حاليكه آدم به خاطر قائم خلق شد.

ان الذي خلق المكارم جازها

                   في صلب آدم لامام القائم

آنكه مكارم اخلاق را آفريد همه را در صلب آدم قرار داد براي امام قائم.

شباهت به هابيل:

نزديكترين و خويشاوندترين افراد، هابيل را كشت يعني برادرش قابيل- خداوند متعال در كتاب عزيز خود مي‌فرمايد:

واتل عليهم نباء ابني آدم بالحق اذ قربانا فتقبل من احدهما و لم يتقبل من الاخر قال لاقتلنك قال انما يتقبل الله من المتقين. 397

همچنين نزديكترين و خويشاوندترين افراد، قصد كشتن امام قائم روحي و ارواح-العالمين فداه- را نمود، و او عموي آن حضرت جعفر كذاب بود، كه از امام زين‌العابدين عليه‌السلام آمده است كه فرمود:

گويا جعفر كذاب را مي‌بينم كه سركش زمانش را بر تفتيش امر ولي خدا و آنكه در غيب الهي محفوظ و بر حرم پدرش موكل است وادار كند، به خاطر جهل او به ولادتش و حرص بر كشتنش اگر بر او دست يابد- از روي طمع در ميراث پدرش تا آن را به ناحق بگيرد. 398

شباهت به شيث:

هبه الله شيث، اجازه نيافت كه علم خودش را آشكار كند، چنانكه در روضة كافي روايت شده كه حضرت ابوجعفر باقر عليه‌السلام در خبري طولاني چنين فرمود:

وقتي هبه‌الله پدرش آدم را دفن كرد، قابيل به نزدش آمد و گفت: اي هبه‌الله من ديدم كه پدرم آدم تو را از علم آنقدر عطا كرد كه به من عطا نكرده، و آن همان علمي است كه برادرت هابيل به آن دعا كرد و قربانيش قبول شد، و بدين جهت او را كشتم كه فرزنداني نداشته باشد تا بر فرزندان من افتخار كنند و بگويند ما فرزندان كسي هستيم كه فربانيش قبول شد و شما فرزندان كسي هستيد كه قرباني او قبول نشد، و تو اگر علمي را كه پدرم به تو اختصاص داده آشكار كني تو را هم مي‌كشم همانطور كه برادرم هابيل را كشتم. پس هبه‌الله و فرزندان او مخفي مي‌كردند آنچه از علم و ايمان نزد آنها بود. 399

حضرت قائم نيز اجازه نيافته تا روز وقت معين؛ چنانكه درباره حضرتش روايت شده:

هنگام ولادت بر زانو قرار گرفت، و دو انگشت سبابه‌اش را به سوي آسمان بلند كرد، و عطسه‌اي زد و گفت:

الحمدالله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله.

ستمگران پنداشته‌اند كه حجت الهي باطل و نابود است. و حال آنكه اگر در سخن گفتن به ما اجازه داده شود شك از بين مي‌رود. 400

اين خبر از رئيس المحدثين شيخ صدوق در كمال‌الدين آورده


 

شباهت به نوح:

نوح شيخ‌الانبيا: از امام صادق و امام هادي عليهما السلام روايت است كه حضرت نوح عليه‌السلام دوهزارو پانصد سال عمر كرد.

و حضرت قائم عليه‌السلام شيخ‌الاوصياء است؛ (بنا به روايت كافي)، در نيمه شعبان سال دويست‌وپنجاه و پنج هجري متولد شد. 401

پس عمر آن حضرت تاكنون روز يكشنبه دهم ذي‌القعده‌الحرام سال هزاروسيصدوسي يك هجري-هزار و هشتادويكسال و پنج روز مي‌شود.

و از امام زين‌العابدين عليه‌السلام روايت است كه فرمود:

در قائم روشي از آدم و نوح هست و آن طول عمر مي‌باشد 402

تمام اين خبر گذشت.

نوح زمين را با سخن خود از كافرين پاك كرد و گفت:

پروردگارا بر روي زمين ديارالبشري از كافران قرار نده. 403

قائم نيز زمين را با شمشير از لوث وجود كافرين پاك مي‌گرداند تا جائيكه هيچ اثري از آنها باقي نماند چنانكه گذشت- فلبث فيهم الف سنه الا خمسين عاما فاخذهم الطوفان و هم ظالمون.

قائم نيز از اول امامتش تاكنون صبر كرده، و نمي‌دانم تا كي صبر خواهد كرد. هر كه از نوح تخلف جست هلاك شد.

هر كه از قائم تخلف جويد نيز هلاك مي‌شود چنانكه در حديث آمده-. 404

فرج نوح و اصحابش را خداوند آنقدر به تأخير انداخت تا اينكه بيشتر معتقدين به آن حضر از او برگشتند.

فرج قائم را نيز خداون آنقدر به تأخير مي‌اندازد كه بيشتر معتقدين به آن حضرت از او برمي‌‌گردند چنانكه در حديثي از امام عسكري عليه‌السلام آمده است-.405

ادريس به ظهور نوح بشارت داد!

و بظهور قائم، خداوند تعالي فرشتگان را بشارت داد و پيغمبر و امامان عليهم‌السلام و بلكه پيغمبران گذشته ظهورش را بشارت دادند كه اگر بخواهيم آنها را ذكر كنيم كتاب طولاني مي‌شود-.

نداهاي نوح به شرق و غرب عالم مي‌رسيد و اين يكي از معجزات آن حضرت بود چنانكه در كتاب زبده التصانيف آمده-.

قائم عليه‌السلام نيز هنگام ظهور بين ركن و مقام مي‌ايستد و فريادي برمي‌آورد و مي‌گويد: اي نقبا و سرداران من و اي خواص من، و اي كساني كه خداوند پيش از ظهور، آنان را بر روي زمين براي ياري من ذخيره كرده، با خواست و رغبت بسوي من آييد. پس صداي آن حضرت عليه‌السلام به آنها مي‌رسد در حاليكه در محرابها و بر فرشها و رختخوابهايشان باشند، و با يك فرياد هم صداي او را مي‌شنوند هر يك از آنها به گوشش مي‌رسد- و به سوي آن صداها اجابت مي‌كنند، و يك چشم بر هم زدن نمي‌گذرد كه همگي بين ركن و مقام قرار مي‌گيرند.

اين معني در حديث مفضل از امام صادق عليه‌السلام آمده است. 406

شباهت با ادريس:

ادريس عليه‌السلام جد پدر نوح عليه‌السلام است كه نامش اخنوخ بوده خداوند او را به جايگاه بلندي برد؛ گفته مي‌شود:

به آسمان چهارم بالا رفت، و گفته مي‌شود كه به آسمان ششم برده شد.

در مجمع‌البيان از مجاهد نقل كرده كه گفت:

ادريس به آسمان برده شد، همانگونه كه عيسي به آسمان برده شد، در حاليكه زنده بود و نمرده بود.

و ديگران گفته‌اند:

بين آسمان چهارم و پنجم قبض روح شد.

اين معني از امام باقر عليه‌السلام روايت شد. 407

قائم عليه‌السلام را نيز خداوند به جايگاه والايي به آسمان برد.

ادريس را خداوند بر بال فرشته‌اي حمل فرمود و در فضاي آسمان به پرواز درآمد، چنانكه علي‌بن‌ابراهيم قمي از پدرش محمدبن ابي‌عمير از كسي كه براي او سخن گفته بود، نقل كرده كه گفت: امام ابوعبدالله صادق عليه‌السلام فرمود:

خداوند تبارك و تعالي بر فرشته‌اي از فرشتگان غضب كرد و بالهايش را قطع نمود و او را در يكي از جزيره‌هاي دريا افكند؛ پس زماني طولاني كه خدا مي‌داند در آن دريا مي‌ماند. و چون خداوند ادريس را به رسالت برانگيخت، آن فرشته به نزد ولي آمد و گفت: اي پيغمبر خدا دعا كن خداوند از من راضي شود و بالهايم را برگرداند. ادريس فرمود: باشد. سپس دعا كرد.

خداوند بالهاي آن فرشته را برگرداند و از او راضي شد، آنگاه آن فرشته به ادريس گفت: آيا حاجتي داري؟ فرمود: بله، دوست دارم مرا به آسمان بالا ببري تا به ملك‌الموت نگاه كنم چون با ياد او زندگي ندارم. پس فرشته او را برگرفت و بر بالهاي خود به آسمانها برد تا به آسمان چهارم رسيد كه ناگهان ديد ملك‌الموت سر خود را از روي تعجب حركت مي‌دهد.

ادريس بر ملك‌الموت سلام كرد و به او گفت: چرا سرت را تكان مي‌دهي؟ گفت: چون خداوند به من امر فرمود كه تو را بين آسمان چهارم و پنجم قبض روح كنم؛ گفتم پروردگارا از آسمان چهارم تا آسمان سوم مقدار پانصد سال راه است و غلظت آسمان سوم نيز پانصد سال است، و هر آسمان و مابين آن به همين ترتيب است، اين چگونه شدني است؟ سپس او را بين آسمان چهارم و آسمان پنجم قبض روح نمود. و همين است كه خداوند مي‌فرمايد: و رفعناه مكانا عليا؛

و به اين جهت او را ادريس ناميدند كه كتابهاي بسيار درس مي‌گرفت. 408

و گفته مي‌شود كه او در بهشت زنده است، و اين قول مروي از ابن‌عباس است.

قائم عليه‌السلام را هم روح‌القدس بر بال خود گرفت و به آسمانها برد. در حديثي كه در كتاب كمال‌الدين از حكيمه نقل شده، در باب ميلاد حضرت قائم آمده است:

پس امام حسن عسكري عليه‌السلام فرزندش را گرفت، در حاليكه كبوترها بالاي سرش پرواز مي‌كردند. پس آن حضرت به يكي از كبوترها بانگ زد كه: او را بردار و حفظ كن و هر چهل روز به ما برگردان. پس آن كبوتر او را برگرفت و به سوي آسمانها پرواز كرد؛ بقيه كبوترها نيز پيروي كردند. آنگاه شنيدم كه حضرت ابومحمد (امام حسن عسكري عليه‌السلام) مي‌فرمود: تو را به كسي مي‌سپارم كه مادر موسي فرزندش را به او سپرد. نرجس گريه كرد. آن حضرت به او فرمود: ساكت باش كه رضاع جز از پستانهاي تو بر او حرام است و بزودي به تو باز خواهد گشت، چنانكه موسي به مادرش بازگردانده شد، و همچنين كه خداي متعال مي‌فرمايد:

فرددناه الي امه كي تقر عينها و لاتحزن. 409

حكيمه گويد: عرض كردم: اين پرنده چيست؟ فرمود: اين روح‌القدس است كه موكل به امامان است. آنها را تسديد و توفيق مي‌دهد و به علم تربيت مي‌كند 410

ادريس از قومش غايب شد، هنگاميكه مي‌خواستند او را بكشند چنانكه در حديثي از حضرت باقر عليه‌السلام آمده است-.

قائم عليه‌السلام نيز همينطور هنگاميكه دشمنان مي‌خواستند آن حضرت را بكشند، غايب شد.

غيبت ادريس به طول انجاميد به حدي كه دشمنان و پيروان او در سختي و شدت و فشار واقع شدند.

قائم نيز غيبتش طولاني است تا جائي كه شيعيانش به سنتهاي سختي و فشار و مشقت واقع شوند، كه در بحار از پيغمبر اكرم صلي‌الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

پيوسته وضع شما چنين خواهد بود تا اينكه در ميان فتنه و جور كسي متولد شود كه مردم او را نشناسند. سپس زمين پر شود از ظلم و جور به حدي كه هيچكس نتواند بگويد: الله: سپس خداوند عزوجل مردي از من و از عترت من برانگيزد كه او زمين را پر از عدل سازد، همچنانكه قبل از او آنرا پر از جور و ستم كرده باشند. 411

و از اميرالمؤمنين عليه‌السلام مروي است كه فرمود:

البته زمين پر از ظلم و جور مي‌شود. تا جائيكه كسي جز مخفيانه- الله نگويد: سپس خداوند قومي صالح را مي‌آورد كه آن را پر از قسط و عدل نمايد، چنانكه پر شده است از ظلم و جور.

وقتي غيبت ادريس به طول انجاميد مردم بر توبه انفاق كردند و به سوي خدا برگشتند با خداوند متعال او را ظاهر ساخت و شدت و بدي را از آنان دور كرد.

قائم نيز همينطور است، كه اگر مردم بر توبه انفاق كنند و تصميم قطعي بر ياريش داشته باشند، خداي تعالي او را ظاهر خواهد ساخت.-

هنگاميكه ادريس ظهور كرد، پادشاه ستمگر و مردم براي او تسليم شدند.

قائم نيز چنين است، كه هر گاه ظاهر شود. پادشاهان و امراي جبار و مردم عالم به آن حضرت مي‌گروند و سر فرود مي‌آورند.

شباهت به هود:

نام هود عليه‌السلام عابر است، و نوح ظهورش را بشارت داده

در كتاب كمال‌الدين از امام صادق عليه‌السلام آمده كه فرمود:

هنگاميكه وفات نوح نزديك شد، شيعيان و پيروان خود را فراخواند و گفت بدانيد كه پس از من غيبتي خواهد بود كه طاغوتها ظاهر مي‌شوند، و البته خداوند عزوجل به وسيله قيام كننده‌اي از فرزندانم كه هود ناميده مي‌شود بر شما فرجي مي‌رساند. او هيبت و سكينه و وقار دارد، و در خلقت و اخلاق شبيه من است، و خداوند هنگام ظهور او دشمنان شما را به وسيله باد هلاك مي‌كند. پس پيوسته منتظر و مراقب ظهور و قيام هود بودند، تا اينكه مدت بر آنها طول كشيد و دل بيشترشان را قساوت گرفت. سپس خداوند متعال پيغمبرش هود را فرستاد. بعد از آنكه نوميد شده بودند و بلا و گرفتاري وجودشان را پر كرده بود، و دشمنان با باد بدون نفع هلاك شدند، بادي كه خداوند متعال آن را در قرآن چنين توصيف كرده است:

ما تذر من شيء انت عليه الا جعلته كالرميم. 412

قائم عليه‌السلام نيز چنين است كه خداوند متعال به وجود او جمعي از كافرين را با باد سياهي نابود مي‌كند. چنانكه در روايت مفضل گذشت.


 

شباهت به صالح:

صالح عليه‌السلام از قومش غايب شد. پس از آنكه به سوي آنها بازگشت، عده كثيري او را انكار كردند، چنانكه در كمال‌الدين از امام ابوعبدالله صادق عليه‌السلام مروي است كه فرمود:

صالح عليه‌السلام مدتي از قومش غائب شد: روزي كه از آنها غائب شد، ميانسال و خوش‌هيكل و خوش‌اندام بود، ريش انبوه و شكم خفته‌اي داشت؛ گونه‌هايش سبك و در ميان مردان ميان بالا بود. هنگاميكه به قومش برگشت او را به صورتش نشناختند، و آنها را سه طايفه ديد: يك طايفه منكر و كافر و طايفة ديگر اهل شك و ترديد بودند، و طايفة سوم يقين و ايمان داشتند. اول آن طايفه كه اهل شك و ترديد بودند را دعوت كرد، و به آنها گفت: من صالح هستم، آنها او را تكذيب كردند، و دشنام دادند، و راندند، و گفتند خداوند از تو بيزار است؛ صالح به صورت تو نبود. سپس بنزد منكرين و كافرين آمد، و آنها را دعوت فرموده ولي از او نپذيرفتند و به بدترين وجهي از او رميدند. سپس به نزد طايفه سوم آمد و گفت: من صالح هستم گفتند نشانه‌اي بگو كه بدانيم تو صالح هستي، چون ما ترديد نداريم كه خداوند تعالي آفريدگار است؛ هر كس را به هر شكل كه بخواهد در مي‌آورد، ما در ميان خودمان نشانه‌ةاي قائم را به يكديگر اطلاع داده و بررسي كرده‌ايم تا اينكه هرگاه بيايد براي ما معلوم باشد و صحت آن به وسيله يك خبر آسماني بر ما محقق گردد.

صالح عليه‌السلام فرمود: من همان صالح هستم كه شتر را براي شما برآوردم.

گفتند: راست گوئي، همين مطلب را ما با هم بررسي مي‌كرديم؛ نشانه‌هاي آن چيست؟

فرمود: يك روز او آب مي‌آشاميد و روز ديگر شما؛ گفتند: ما به خداوند و آنچه تو از جانب او آوردي ايمان داريم. اينجا است كه خداوند تبارك و تعالي مي‌فرمايد:

ان صالحا مرسل من ربه، 415

و اهل يقين و ايمان گفتند:

انا بما ارسل به مؤمنون. 416

و كساني كه تكبر كردند كه شك كنندگان باشند- گفتند:

انا بالذي آمنتم به كافرون. 417

راوي گويد:

آيا در آن روز در ميان آنها عالمي هم بود، كه به صالح آگاه باشد؟ فرمود: خداوند عادلتر از آن است كه زمين را بدون عالمي بگذارد كه مردم را بسوي خداون رهبري كند. آن مردم تنها هفت روز پس از خروج صالح از ميان آنها، در حال حيرت كه امامي را نمي‌شناختند بسر بردند، كه در همان حال هم دين خدا عزوجل را در اختيار داشتند، و با هم متحد بودند، و چون صالح عليه‌السلام ظاهر شد، پيرامونش جمع شدند، و همانا مثل قائم عليه‌السلام نيز مثل صالح است. 418

آري قائم عليه‌السلام هم مانند صالح خواهد بود. آنچه بر صالح جاري شده حرف به حرف بر او جاري مي‌شود. با آنكه در سن پيري و پس از عمري طولاني ظهور مي‌كند، به صورت جواني كمتر از چهل سال است. مردم به سه دسته خواهند بود: اهل يقين، شك و انكار، اهل انكار را دعوت مي‌كند، او را انكار مي‌نمايند، و آنها را مي‌كشد، و اهل يقين از او علامات مي‌خواهند، كه به آنها ارائه مي‌دهد، پس با او بيعت مي‌كنند ( و در تمام اينها رواياتي هست كه بعضي از آنها را بيشتر آورديم و بعضي ديگر را بعدا خواهيم آورد-)

شباهت به ابراهيم

ابراهيم عليه‌السلام دوران حمل و ولادتش مخفيانه بود.

قائم عليه‌السلام نيز حمل و ولادتش مخفي بود.

ابراهيم عليه‌السلام در روز بقدري رشد مي‌كرد كه ديگران در يك هفته رشد مي‌كنند، و در يك هفته آنقدر رشد مي‌كرد كه ديگران در يك ماه رشد مي‌كنند، و در يكماه به مقداري كه ديگران در يكسال رشد دارند، رشد مي‌نمود.-

چنانكه از امام صادق عليه‌السلام روايت شده است -.419

قائم عليه‌السلام نيز چنين بود، چنانكه در خبر حكيمه رضي‌الله عنها آمده كه گفت: پس از گذشت چهل روز به خانه حضرت ابومحمد (امام حسن عسكري عليه‌السلام) وارد شدم كه ناگاه مولايمان صاحب‌الزمان را ديدم كه در خانه راه مي‌رود.

از او زيباتر و فصيح‌تر نديدم.

حضرت ابومحمد عليه‌السلام به من فرمود: اين است مولود گرامي نزد خداون عزوجل عرض كردم: اي آقاي من چهل روزه است و من اين وضع را در او مي‌بينم! فرمود: اي عمة من، مگر ندانستي كه ما گروه اوصيا در يك روز به تعداد يك هفته ديگران و در يك هفته به مقدار يك ماه ديگران و در يكماه به مقدار يك سال ديگران رشد مي‌كنيم.420

ابراهيم عليه‌السلام از مردم عزلت گزيد. خداوند به نقل از او فرمود:

و اعتزلكم و ما تدعون من دون الله. 421

قائم عليه‌السلام نيز از مردم اعتزال جست.

ابراهيم دو غيبت داشته است.

قائم نيز دو غيبت داشته است.

ابراهيم عليه‌السلام هنگاميكه در آتش افكنده شد، جبرئيل برايش جامه‌اي از بهشت آورد.

قائم عليه‌السلام نيز همان جامه را هنگاميكه قيام كند- خواهد پوشيد.

در كتاب كمال‌الدين از مفضل از امام صادق عليه‌السلام آمده كه فرمود:

آيا مي‌داني جامة يوسف چه بود؟ گفتم: نه. فرمود: براي ابراهيم عليه‌السلام آتش افروختند، جبرئيل عليه‌السلام يكي از جامه‌هاي بهشتي را آورد و بر او پوشاند، پس با آن جامه گرمي و سردي به او اثر نمي‌كرد، و چون هنگام وفاتش رسيد، آن را در بازوبندي قرار داد و بر اسحق آويخت، و اسحق هم بعداً آن را بر يعقوب آويخت، و هنگاميكه يوسف متولد شد، يعقوب آن را بر او آويخت، و اين در بازوي او بود تا بر او گذشت آنچه گذشت، پس هنگاميكه يوسف آن پيرهن را در مصر از بازوبند بيرون ساخت، يعقوب بوي آن را شنيد، و همين است كه خداون از او فرموده:

اني لاجد ريح يوسف لولا ان تفندون. 422

اين همان پيرهني است كه از بهشت نازل شده بود.

عرض كردم: فدايت شوم، پس اين پيرهن به كه مي‌رسد؟ فرمود: به اهل آن و پيراهن همراه قائم ماست هنگاميكه خروج نمايد. سپس فرمود: هر پيغمبري كه علمي يا چيزي را وارث بود، به محمد صلي‌الله عليه و آله رسيده است. 423

مي‌گويم: اين خبر با حديثي كه فاضل علامه مجلسي در بحار از نعماني نقل كرده منافاتي ندارد. حديث چنين است: به سند خود، از يعقوب بن شعيب، از حضرت ابي عبدالله صادق عليه‌السلام كه فرمود:

آيا جامة قائم را كه در آن به پاخيزد بتو نشان دهم؟ عرض كردم: بله. پس آن حضرت جعبه‌اي را خواست، و آن را گشود و از آن پيراهن كرباسي بيرون آورد، و آن را باز كرد، ديدم آستين چپش خون‌آلود بود. سپس فرمود: اين همان پيراهن رسول خدا صلي‌الله عليه و آله است. روزي كه دندانهاي جلويش ضربت ديد، آن را پوشيده بود، و حضرت قائم عليه‌السلام همين پيراهن را بر تن دارد، و قيام مي‌كند. من آن خون را بوسيده بر صورتم نهادم. سپس آن حضرت آن را تا كرد و
برداشت. 424

زيرا كه احتمال دارد هر يك از اين دو پيراهن را در بعضي اوقات بپوشد، و متحمل است كه پيراهن ابراهيم عليه‌السلام را با خود داشته، بر بازويش بسته باشد يا مانند آن، زيرا كه در حديث اول صراحت ندارد كه آن حضرت آن را پوشيده باشد.

و الله العالم.

ابراهيم عليه‌السلام: خانه كعبه را بنا كرد و حجرالاسود را در جايش نصب فرمود.

خداوند عزوجل مي‌فرمايد:

و اذ يرفع ابراهيم القواعد من‌البيت و اسمعيل ربنا تقبل منا انك انت السميع العليم. 425

و در برهان و غير از آن، از عقبه بن بشير، از يكي از دو امام (باقر و صادق عليه‌السلام) روايت است كه فرمود:

خداوند عزوجل ابراهيم را به ساختن كعبه و اينكه پايه‌هاي آن را بنا نمايد و به مردم محل عبادت و مناسكشان را ارائه دهد، امر كرد. پس ابراهيم و اسمعيل خانه كعبه را هر روز به مقدار يك ساق مي ساختند تا به جايگاه حجرالاسود رسيدند. حضرت باقر عليه‌السلام فرمود: پس در اينجا كوه ابوقبيس او را ندا كرد كه تو نزد من امانت داري. آنگاه حجرالاسود را به ابراهيم داد و آن حضرت آن را در جاي خودش نصب كرد. 426

قائم عليه‌السلام نيز مانند آن را دارد. در بحار از حضرت ابوعبدالله صادق عليه‌السلام مروي است كه فرمود:

هرگاه قائم عليه‌السلام بپاخيزد، مسجدالحرام را منهدم مي‌كند تا به اساس آن برساند و مقام ابراهيم را به جائي كه در آن بوده باز مي‌گرداند. 427

و در خرائج، از ابوالقاسم جعفربن محمدبن قولويه مروي است كه گفت: در سال سيصدوسي‌وهفت به قصد تشرف به حج به بغداد رسيدم. آن سال بنا بود قراسطه حجرالاسود را به جايگاهش بازگردانند. و بيشترين كوشش من براي آن بود كه به كسي كه حجرالاسود را در جاي خودش نصب مي‌كند دست يابم، زيرا كه در كتابها خوانده بودم كه آن را جز حجت زمان كسي نمي‌تواند در جاي خودش نصب نمايد -چنانكه در زمان حجاج، امام زين‌العابدين عليه‌السلام آن را در جاي خود قرار داد- ولي به بيماري شديدي دچار شدم كه از آن بر خود ترسيدم، و با آن حال نتوانستم به سفر خود ادامه دهم. پس دانستم كه ابن‌هشام به مكه سفر مي‌كند. لذا نامه‌اي نوشتم مهر كرده و آن را به او سپردم. در آن نامه از مدت عمرم پرسيده‌بودم كه آيا مرگ من در اين بيماري است يا نه؟ و به ابن‌هشام گفتم: سعي من بر اين است كه اين نامه به دست كسي كه حجرالاسود را به جاي خودش نصب مي‌كند برسد، من تو را براي اينكار فرا خواندم.

ابن‌هشام گويد: وقتي به مكه رسيدم و موقع جايگذاري حجرالاسود فرا رسيد، به خدام حرم پولي دادم كه در آن وقت معين بگذارند. جايي باشم كه ببينم نصب كننده آن كيست، آنها را با خود قرار دادم كه ازدحام جمعيت را از من دور كنند. ديدم هر كس خواست حجر را در جايش نصب كند نمي‌توانست و حجرالاسود قرار نمي‌يافت و مي‌افتاد. پس جواني گندمگون و خوش‌صورت آمده؛ آن را گرفت و در جايش قرار داد. آن چنان بند شد كه انگار اصلاً از آنجا كنده نشده بود. فريادهاي مردم به خاطر آن بلند شد، و آن جوان رفت كه از درب خارج شود. من از جاي خود برخاستم به دنبالش رفتم، مردم را از راست و چپ كنار مي‌زدم كه خيال كردند ديوانه‌ام. مردم براي او راه مي‌گشودند و من چشم‌ از او نمي‌گرفتم تا از مردم جدا شد. من به سرعت مي‌رفتم و او با تأني و آرامش، و چون به جايي رسيد كه غير از من كسي او را نمي‌ديد، به سمت من برگشت، و فرمود: آنچه با خود داري پيش آور. من نامه را تقديم كردم. بدون اينكه به آن نگاهي كند فرمود: به او بگو كه از اين بيماري ترسي بر تو نيست و مرگي كه ناچار از آن است پس از سي‌سال مي‌رسد.

اشك در چشمم حلقه زد، و نمي‌توانستم از جا حركت كنم. مرا به حال خود گذاشت و رفت. ابوالقاسم مي‌گويد: اين جريان را ابن‌هشام برايم گفت:

راوي مي‌افزايد: پس از سي‌سال ابوالقاسم بيمار شد. پس به امور خود رسيدگي كرد، وصيتنامه‌اش را نوشت، و جديت عجيبي در اين كار داشت. به او گفتند: اين ترس چيست؟ اميدواريم خداوند به سلامت تو منت بگذارد؟ جواب داد: اين همان سالي است كه ترسانيده شدم. و در همان بيماري درگذشت. خداوند رحمتش كند.

ابراهيم عليه‌السلام را خداوند از آتش نجات داد. خداي عزوجل در كتاب خود مي‌فرمايد:

قلنا يا نار كوني بردا و سلاما علي ابراهيم. 429

قائم عليه‌السلام نيز به همين ترتيب خواهد شد. چنانكه در بعضي از كتابها از محمدبن زيد كوفي از امام صادق عليه‌السلام منقول است كه فرمود:

هنگاميكه قائم عليه‌السلام خروج مي‌كند، شخصي از اصفهان نزد آن حضرت مي‌آيد، و معجزه حضرت خليل‌الرحمن، ابراهيم عليه‌السلام را تقاضا مي‌كند؛ پس آن جناب دستور مي‌دهد كه آتش عظيمي برافروزند و اين آيه را مي‌خواند:

فسبحان الذي بيده ملكوت كلشي و اليه ترجعون. 430

سپس داخل آتش مي‌شود و آنگاه به سلامت از آن بيرون مي‌آيد. آن مرد ملعون اين معجزه را انكار مي‌كند و مي‌گويد: اين سحر است. پس آن حضرت به آتش دستور مي‌دهد و او را مي‌گيرد و مي‌سوزاند. و مي‌فرمايد: اين جزاي كسي است كه صاحب‌الزمان و حجت‌الرحمن را انكار نمايد.

ابراهيم عليه‌السلام مردم را به سوي خداوند فرا خواند. قرآن مجيد مي‌گويد:

و اذن في الناس بالحج. 431

و در برهان از حضرت ابوجعفر باقر عليه‌السلام است كه فرمود: ابراهيم در ميان مردم به حج بانك زد و گفت: ايها الناس من ابراهيم خليل‌الله هستم؛ خداون شما را امر فرمود كه حج اين خانه را بجاي آوريد، پس شما حج به جاي آوريد. هركس به حج مي‌رود تا روز قيامت- ابراهيم را اجابت كرده است. 432

قائم عليه‌السلام نيز مردم را به سوي خدا دعوت مي‌كند، چنانكه قبلاً مطالبي گذشت (در حرف دال) و مطالب ديگري نيز ان‌شاءالله خواهد آمد.

شباهت به اسمعيل

خداوند به ولادت اسمعيل عليه‌السلام بشارت داد، چنانكه فرموده:

فبشرناه بغلام حليم. 433

خداوند به ولادت و قيام قائم عليه‌السلام نيز بشارت داده است، چنانكه در بخش سوم گذشت. و همچنين پيغمبر و ائمه معصومين عليهم‌السلام بشارت داده‌اند، و نيز بر اين معني دلالت مي‌كند آنچه در كتابهاي تبصره الولي و بحار از اسمعيل بن علي نوبختي رحمه‌الله آمده كه گفت:

روزي در مرض فوت امام حسن عسكري عليه‌السلام در خدمتش بودم؛ آن حضرت به خادم خود عقيد، غلام سياه چهره‌اي كه اهل نوبه بود و پيش از آن هم خدمتگزار امام علي‌النقي عليه‌السلام بود و امام حسن عسگري را بزرگ كرده بود، فرمود: اي عقيد، قدري آب مصطكي براي من بجوشان. عقيد اطاعت كرد و پس از فراهم شدن آب مصطكي، صقيل ما  در امام زمان عجل‌الله فرجه آن را به خدمت آن حضرت آورد. حضرت ظرف را گرفت و خواست بياشامد، ولي دست مباركش لرزيد و به دندان نازنينش خورد. آنگاه آن را به زمين نهاد، و به عقيد فرمود: داخل خانه شو، خواهي ديد كودكي در سجده است، او را به نزد من بياور،

ابوسهل مي‌گويد: عقيد گفت: هنگاميكه براي آوردن آن كودك به اندرون خانه رفتم، ديدم كودكي در حال سجده است و انگشت سبابه خود را به سوي آسمان گرفته است. من سلام كردم. او نمازش را كوتاه كرد. عرض كردم: آقا شما را مي‌طلبد كه به خدمتش درآيي، در اين موقع مادرش صقيل آمد دستش را گرفت و او را نزد پدرش آورد.

ابوسهل مي‌گويد: موقعي كه خدمت آن حضرت رسيد، سلام كرد، ديدم رنگش بسان در سفيد، موهاي سرش كوتاه و ميان دندانهايش باز بود، چون چشم امام حسن عسگري عليه‌السلام بر او افتاد گريه كرد و گفت: اي آقاي خاندانم، اين آب را به من بده كه به سوي پروردگارم مي‌روم. آقازاده اطاعت كرد و ظرف آب مصطكي را برداشت و به دهان پدرش نزديك كرد تا آن را نوشيد. سپس امام عسگري عليه‌السلام فرمود: مرا براي نماز آماده سازيد، آن بچه حوله‌اي در دامان امام پهن كرد، پس آن كودك پدر را وضو داد و آن حضرت سر و دو پايش را مسح كشيد، آنگاه فرمود: اي فرزند بتو مژده مي‌دهم كه صاحب‌الزمان و حجت خدا در روي زمين توئي، تو فرزند و جانشين مني، از من متولد شده‌اي و تو (م-ح-م-د) فرزند حسن فرزند علي فرزند محمد فرزند علي فرزند موسي فرزند جعفر فرزند محمد فرزند علي فرزند حسين فرزند علي‌بن ابي‌طالب (عليهم‌السلام) مي‌باشد و از نسل پيغمبر صلي‌الله عليه و آله و خاتم ائمه طاهرين هستي، و پيغمبر خدا صلي‌الله عليه و آله و سلم به تو بشارت داده و نام و كنة تو را گفته، اين مطلب را پدرم از پدران طاهرين تو كه درود خداوند بر اهل‌البيت باد- بر من خبر داده است،

ربنا انه حميد مجيد،

اين سخن را فرمود و همان موقع امام حسن‌بن علي عسگري عليهماالسلام بدرود حيات گفت.

صلوات الله عليهم اجمعين. 434

مي‌گويم: وفات آن حضرت كه بر اثر مسموم شدن صورت گرفت هشتم ربيع‌الاول سال دويست‌وشصت واقع شد و عمر شريفش بيست‌وهشت سال بود، صلوات‌الله عليه.

اسمعيل عليه‌السلام، چشمه زمزم از زمين برايش جوشيد.

قائم عليه‌السلام، نيز آب از سنگ سخت برايش خواهد جوشيد چنانكه در بحث شباهت آن حضرت به موسي عليه‌السلام خواهد آمد- و چندين بار نيز آب از زمين براي آن بزرگوار جوشيده، چنانكه در بحار از كتاب تنبيه‌الخاطر از سيد اجل علي فرزند ابراهيم عريضي علوي حسيني از علي فرزند علي فرزند نما منقول است كه گفت:

حسن فرزند علي فرزند حمزة اقساسي در خانه شريف علي فرزند جعفر فرزند علي مدايني علوي براي ما تعريف كرد كه: پيرمردي رختشوي در كوفه بود كه به زهد موصوف و به سياحت و عبادت و عزلت شادان بود، و پيوسته در پي آثار و اخبار خوب مي‌رفت،

در يكي از روزها كه من در مجلس پدرم بودم ديدم اين پيرمرد براي پدرم صحبت مي‌كند و پدرم خوب گوش مي‌دهد.

پيرمرد مي‌گفت: شبي در مسجد جعفي كه مسجدي قديمي و در بيرون كوفه است- بودم، شب به نيمه رسيده بود و من در آنجا براي عبادت خلوت داشتم كه ناگاه سه نفر داخل مسجد شدند، و چون به وسط حياط مسجد رسيدند يكي از آنها به زمين نشست سپس دست خود را به چپ و راست روي زمين كشيد كه آبي جوشيد و از آنجا بيرون زد.

آنگاه وضو گرفت و به آن دو نفر هم اشاره كرد آنها نيز وضو گرفتند، سپس جلو ايستاد و آن دو نفر به او اقتدا كردند من هم رفتم و به او اقتدا كردم و نماز خواندم.

پس از آنكه نماز را سلام داد و آن را بجاي آورد، وضع او مرا مبهوت كرد و آب بيرون آوردنش را بزرگ شمردم، از آن كسي كه از آن دو نفر در سمت راست من بود پرسيدم: اين كيست؟

به من گفت: اين صاحب‌الامر فرزند امام حسن عسگري عليه‌السلام است، پيش رفتم و دستهاي مبارك حضرت را بوسيدم و عرضه داشتم: يابن رسول‌الله صلي‌الله عليه و آله، درباره شريف عمر فرزند حمزه چه مي‌فرمائي آيا او برحق است؟ فرمود: نه ولي چه بسا كه هدايت شود و پيش از مرگ مرا مي‌بيند.

راوي مي‌گويد: اين حديث جالب را نگاشتيم، و مدتي از اين قضيه گذشت تا اينكه شريف عمر فرزند حمزه وفات يافت و شنيده نشد كه او امام زمان عليه‌السلام را ديده باشد. روزي با آن پيرمرد زاهد در جايي ملاقات نمودم و جرياني كه گفته بود بيادش انداختم و از او بطور ايراد- پرسيدم: مگر شما نگفتيد شريف قبل از مرگش حضرت صاحب‌الامر را كه به او اشاره نمودي- خواهد ديد؟ پيرمردي گفت: از كجا دانستي كه او آن حضرت را نديده است؟

بعد از آن روزي شريف ابوالمناقب پسر شريف عمر فرزند حمزه را ديدم، و درباره پدرش با او گفتگو كردم. شريف ابوالمناقب گفت: در يكي از شبهايي كه پدرم در بستر مرض مرگ قرار داشت نزد او بودم، آخر شب بود، نيروي بدني پدرم تحليل رفته و صدايش ضعيف شده و درها بر روي ما بسته بود، كه ناگهان مردي بر ما وارد شد كه هيبت او ما را گرفت، و آمدنش را با وجود بسته بودن درها مهم تلقي كرديم، ولي توجهي نداشتيم كه از وي سؤال كنيم. آن مرد در كنار پدرم نشست، و مدتي آهسته با وي گفتگو كرد و پدرم مي‌گريست. سپس برخاست و رفت، و چون از ديدگان ما غائب شد، پدرم به سختي تكان خورد و گفت: مرا بنشانيد، ما هم او را نشانديم چشمهاي خود را باز كرد و گفت: اين شخص كه نزد من بود كجاست؟ گفتيم: از همانجا كه آمده بود بازگشت. گفت: دنبالش برويد. رفتيم ولي او را ديگر نيافتيم، درها بسته بود. نزد پدر بازگشتيم و جريان را به او گفتيم، سپس از او پرسيدم اين شخص كه بود؟ گفت: اين صاحب‌الامر عليه‌السلام بود، پس از آن سختي بيماريش عود كرد و بيهوش شد. 435

مي‌گويم: در حرف ظاء مناسب اين معني گذشت، مراجعه شود.

اسماعيل عليه‌السلام گوسفندچراني مي‌كرد، قائم عليه‌السلام نيز اين برنامه را خواهد داشت، در حديث مفضل از امام صادق عليه‌السلام آمده كه فرمود:

و قسم به خدا اي مفضل گويا مي‌نگرم او را كه داخل مكه شده و جامة پيغمبر صلي‌الله عليه و آله را پوشيده، و عمامة زردي بسر نهاده، و نعلين وصله شده پيغمبر را بپا كرده و عصاي آن حضرت را بدست گرفته، چند بز لاغر را مي‌راند و با اين وضع مي‌رود تا به خانه كعبه مي‌رسد در آن هنگام كسي نيست كه او را بشناسد او در سن جواني آشكار مي‌گردد. 436

اسمعيل عليه‌السلام تسليم امر خداي عزوجل بود، او گفت:

اي پدر آنچه امر مي‌شوي انجام ده ان شاء الله مرا از صابرين خواهي يافت. 437

قائم عليه‌السلام نيز تسليم امر الهي است.

شبهت به اسحق

اسحق عليه‌السلام، خداوند تعالي پس از آنكه ساره از بچه‌دار شدن مأيوس شده بود- ولادت او را بشارت داد، خداي عزوجل چنين فرموده:

و امراته قائمه فضحكت فبشرناها باسحق و من وراء اسحق يعقوب، قالت يا ويلتي ألدو انا عجوز و هذا بعلي شيخا ان هذا لشيء عجيب. 438

زنش در حاليكه ايستاده بود پس بخنديد پس او را به اسحاق بشارت داديم. (سارا) گفت آيا مي‌شود من بزايم در حاليكه من پيرزني هستم و اين شوهرم پير (مردي) است. همانا اين چيز شگفتي است.

قائم عليه‌السلام نيز بعد از آنكه مردم از ولادت او مأيوس شدند، بولادتش بشارت داده شد. چنانكه در خرايج از عيسي بن الشيخ (يا مسيح) روايت شده كه گفت:

امام حسن عسگري عليه‌السلام با ما وارد زندان شد، من در حق او معرفت داشتم، به من فرمود:

تو شصت و پنج سال و يك ماه و دو روز عمر داري.

كتاب دعايي همراه من بود كه در آن تاريخ ولادتم نوشته شده بود، وقتي به آن نگريستم ديدم همانطور است كه آن حضرت فرمود، سپس فرمود: آيا اولاد داري؟ عرض كردم: نه، دست به دعا برداشت كه: خدايا فرزندي به او روزي كن كه بازوي او باشد كه فرزند چه خوب بازويي است، سپس به اين بيت از شعر متمثل شد و گفت:

من كان ذا عضد يدرك ظلامته

                             ان الذليل الذي ليست له عضد

(يعنيJ هر كه بازويي داشته باشد حقوق پايمال شده خود را بدست مي‌آورد، ذليل آن است كه بازويي نداشته باشد.

به آن حضرت عرض كردم: آيا شما فرزند داري؟

فرمود آري به خدا سوگند براي من فرزندي خواهد بود كه زمين را از قسط و عدل پر مي‌كند، اما الآن فرزندي ندارم؛ سپس باز (به اين اشعار) متثمل شده فرمود:

لعلك يوما ان تراني كأنما

                             بني حوالي الاسود اللوابد

فان تميما قبل ان يلد الحصي

                             اقام زمانا و قو في الناس واحد. 439

شايد كه روزي فرا رسد تو ببيني كه فرزندانم همچون شيراني در كنارم نشسته‌اند.

پس براستي تميم پيش از آنكه فرزندان زيادي را به دنيا آورد روزگاري دراز در ميان مردم تنها بود.

شباهت به لوط

لوط عليه‌السلام، فرشتگان براي ياريش نازل شدند.

قالوا يا لوط انا رسل ربك لن يصلوا اليك. 440

گفتند اي لوط همانا ما فرستادگان پروردگارت هستيم هرگز دست آزار- آنان به تو نمي‌رسد.

قائم عليه‌السلام نيز: فرشتگان براي ياريش فرود خواهند آمد، چنانكه مطالبي در اين زمينه گذشت. و در خبر كنيز حضرت ابومحمد (امام عسگري عليه‌السلام) آمده كه:

وقتي سيد يعني حضرت حجت عليه‌السلام- متولد شد نور درخشنده‌اي از او ديد كه از آن حضرت آشكار شد و تا افق آسمان رفت، و پرندگان سفيدي را ديد كه از آسمان فرود مي‌آيند و بالهاي خود را بر سر و صورت و بدنش مي‌كشند، سپس پرواز مي‌كنند، وقتي به حضرت ابومحمد (امام عسگري عليه‌السلام) اين مطلب را گفتيم خنديد و فرمود: اينها فرشتگاني هستند، فرود آمده‌اند تا باين مولد تبرك جويند، و اينها ياران او خواند بود هنگاميكه خروج مي‌كند. 441

در بحث قوت مؤمنين نيز مطالب مناسب گذشت. و نيز از شباهتهاي حضرت قائم به لوط اين است كه لوط عليه‌السلام از بلاد فاسقين بيرون رفت، حضرت قائم عليه‌السلام همچنين از بلاد فاسقين بيرون رفت.

شباهت به يعقوب

يعقوب عليه‌السلام، خداوند پس از مدتي طولاني- تفرقش را جمع فرمود و فراهم آورد. قائم عليه‌السام نيز، خداوند پريشاني و تفرقش را پس از مدتي طولاني‌تر جمع خواهد ساخت.

يعقوب عليه‌السلام براي يوسف آنقدر گريست تا اينكه چشمانش از اندوه سفيد شد در حاليكه خشم خود را فرو مي‌برد. 442

قائم عليه‌السلام براي جدش حسين عليه‌السلام گريست، و در زيارت ناحيه فرمود:

و لابكين عليك بدل الدموع دما.

(يعنيJ به جاي اشك بر تو خون مي‌گيرم: 443

يعقوب عليه‌السلام منتظر فرج بود و مي‌گفت:

الا تياسوا من روح الله انه لايياس من روح الله الا القوم الكافرون. 444

قائم عليه‌السلام نيز منتظر فرج است، چنانكه روايات شاهد بر اين معني است.

شباهت به يوسف

يوسف عليه‌السلام زيباترين اهل زمان خود بود.

قائم عليه‌السلام نيز زيباترين اهل زمان خود مي‌باشد، يوسف عليه‌السلام مدتي طولاني غايب شد تا اينكه برادران بر او داخل شدند، پس آنها را شناخت در حاليكه آنها او را نشناختند.445

قائم عليه‌السلام نيز از خلق غايب شد، در عين حاليكه در ميان آنها راه مي‌رود و آنان را مي‌شناسد ولي آنها او را نمي‌شناسند، يوسف  عليه‌السلام خداوند امرش را يك شبه اصلاح فرمود، كه پادشاه مصر آن خواب را ديد،

قائم عليه‎السلام نيز خداوند متعال امرش را در يك شب اصلاح مي‎فرمايد، پس در آن شب ياران آن حضرت را از بلاد دور جمع مي‎كند.

شيخ صدوق در كمال‎الدين از حضرت ابوجعفر باقرعليه‎السلام روايت كرده كه فرمود:

در صاحب اين امر شباهتي (سنتي) از يوسف عليه‎السلام هست و آن اينكه خداوند عز و جل در يك شب امر او را اصلاح مي‎فرمايد. 446 و از پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله مروي است كه فرمود:

مروري از ما اهل البيت است خداوند امر او را در يك شب اصلاح مي‎كند.447

يوسف عليه‎السلام  زندان شد، وي گفت:

رب السجن احب الي مما يدعونني اليه.448

قائم‎عليه‎السلام نيز، در حديثي كه از حضرت ابوجعفر باقر عليه‎السلام آورديم چنين آمده كه فرمود:

در صاحب اين امر سنتي از موسي و سنتي از عيس و سنتي از يوسف و سنتي از محمدصلي‎الله عليه و آله هست تا آنجا كه فرمود: و اما سنت از يوسف، زندان و غيب است.449

مي‎گويم: اي دوست پيرو خاندان عصمت، از اين بيان عبرت بگير و در عظمت مصيبت و محنت مولايت انديشه كن كه دنيا با همه فراخي و زمين با همه پهناوريش براي او زندان شده، بطوريكه از ستم معاندين و مخالفشان ايمن نيست، از درگاه خداوند متعال مي‎خواهيم كه فرجش را تعجيل و خروجش را سهل گرداند.

يوسف عليه‎السلام چند سال در زندان ماند.

قائم عليه‎السلام، اي كاش مي‎دانستم كه چقدر در اين زندان غيبت بسر خواهد برد و كي بيرون خواهد آمد.

يوسف عليه‎السلام از خاص و عام خودش غايب شد و از بردارانش مخفي ماند و امر او بر پدرش يعقوب مشكل شد با اينكه مسافت ميان او، خاندان و شيعيانش نزديك بود.

چنانكه در حديث آمده.

قائم عليه‎السلام نيز چنانكه در حديث ديگري آمده همينطور است. در كمال‎الدين از حضرت امام باقر عليه‎السلام در بيان شباهت حضرت قائم عليه‎السلام به جمعي از پيغمبران چنين آمده:

و اما شباهت به يوسف بن يعقوب عليها السلام غيبت از خاص و عام و مخفي بودن از برداران و پوشيده شدن امر او از پدرش يعقوب پيغمبر عليه‎السلام با وجود نزديك بودن مسافت بين آن حضرت با پدر و خاندان و پيروانش450


 

شباهت به خضر

خضر عليه‎السلام خداوند عمرش را طولاني نموده، و اين موضوع نزد شيعه و سني مسلم است و روايات بسياري بر آن دلالت دارد،

از جمله:

در بحار به نقل از مناقب از داودرقي روايت شده كه گفت:

دو تن از برادرانم به قصد زيارت مسافرت كردند، يكي از آن دو از شدت تشنگي بي‎تاب شد به طوري كه از الاغ خود به زمين افتاد، و ديگري نيز بر روي دست او افتاد، ولي از جاي برخاست و نماز خواند و به درگاه خدا و پيغمبر و اميرالمؤمنين و امامان عليه‎السلام استغاثه كرد و يك يك آنها را نام برد تا به نام جعفربن محمد عليه‎السلام رسيد، و شروع كرد التماس كردن و صدا زدن آن حضرت كه ناگاه مردي را ديد به بالينش ايستاده و مي‎گويد:

جريان تو چيست؟ ماجراي خود را برايش بازگو كرد. آن مرد قطعة چوبي به او داد و گفت اين را بين دو لب او (دوست از حال رفته) بگذار. همين كار را كه كرد يكمرتبه ديد او چشمش را باز كرد و برخاست و نشست و اصلاً تشنگي احساس نمي‎كند، رفتند تا قبر مطهر را زيارت كردند.

و چون بسوي كوفه مراجعت كردند، آن كسي كه دعا كرده بود به مدينه سفر كرد و بر امام صادق عليه‎السلام وارد شد، آن حضرت فرمود: بنشين، حال برادرت چگونه است؟ آن چوب كجاست؟ عرض كردم: اي آقاي من وقتي برادرم به آن حال افتاد خيلي غمناك شدم و هنگاميكه خداوند روح او را بازگرداند از خوشحالي چوب را فراموش كردم. حضرت صادق عليه‎السلام فرمود: ساعتي كه تو در غم برادرت فرو رفتي برادرم خضر نزد من آمد، بدست او براي تو قطعه چوبي از درخت طوبي فرستادم.

سپس آن حضرت به خادم رو كرد و گفت: برو و آن جاي معطر را بياور، خادم رفت و آن را آورد، حضرت آن را گشود و همان قطعه چوب را بيرون آورد، و به آن شخص نشان داد تا آن را شناخت سپس دوباره آن را به جاي خود بازگرداند.451

قائم عليه‎السلام نيز، خداوند عمرش را طولاني قرار داده، بلكه از بعضي روايات استفاده مي‎شود كه حكمت اينكه عمر خضر طولاني شده اين است كه دليلي بر طول عمر قائم عليه‎‏السلام ميباشد. شيخ صدوق قدس سره در كتاب كمال‎الدين حديثي طولاني از حضرت امام صادق عليه‎السلام نقل كرده كه فرمود: و اما بندة صالح خضر عليه‎السلام را خداوند عمر طولاني عنايت فرمود نه به خاطر نبوتي كه برايش تقدير كرده باشد يا كتابي بر او نازل فرمايد و نه آييني كه شرايع ديگر را نسخ نمايد، نه براي امامتي كه بندگان خود را به اقتداي به او ملزم سازد و نه اطاعتي كه بر او فرض فرمايد، بلكه چون در علم خداوند تبارك و تعالي گذشته بود كه عمر قائم عليه‎السلام در دوران غيبت طولاني خواهد شد تا آنجا كه بندگان او باور نكنند و آن عمر طولاني را انكار نمايند، خداوند عمر بندة صالح (خضر) را بدون سبب طولاني ساخت مگر به علت استدلال به وسيلة آن بر عمر قائم عليه‎السلام و تا اينكه دليل و برهان معاندين را قطع نمايد كه مردم را بر خداوند حجتي نباشد. 452 و نيز در كتاب كمال‎‏الدين از امام رضا عليه‎السلام روايت شده كه فرمود:

خضر عليه‎السلام از آب حيات آشاميده پس او زنده است و نمي‎ميرد. تا در صور دميده شود و البته او نزد ما مي‎آيد و بر ما سلام مي‎كند، صدايش شنيده مي‎شود ولي خودش ديده نمي‎گردد. و او هر جا كه نامش به ميان آيد حاضر مي‎شود، پس هر كه از شما او را ياد كرد بر او سلام كند، او هر سال در مراسم حج حاضراست تمام مناسك حج را انجام ميدهد و در عرفه توقف مي‎كند، سپس بر دعاي مؤمنين آمين مي‎گويد: و خداوند وحشت قائم ما را در هنگام غيبتش به او به انس مبدل مي‎سازد، و تنهائيش را به او برطرف مي‎نمايد.453

نام خضر عليه‎السلام بليا است و بعضي اسمهاي ديگر گفته‎اند، علت اينكه خضر ناميده شده چنانكه از شيخ صدوق آمده اين است كه بر چوپ خشكي نمي‎نشست مگر اينكه سبز مي‎شد و نيز گفته شده كه هر گاه نماز اطرافش سبز مي‎شود؟454 و گفته‎اند براي اينكه او در سرزمين سفيدي بود كه به يكباره تكان خورد و سبز شد.

در تلفظ خضر سه لهجه هست:

 1-فتح خاء و سكون ضاد 2-كسر خاء و سكون ضاد 3-فتح خاء و كسر ضاد.

در نجم الثاقب روايت كرد كه حضرت قائم عليه‎السلام به هر سرزميني كه بگذرد، سبز و پر گياه مي‎شود و آب به آنجا مي‎جوشد، و چون از آنجا برود آب فرو مي‎رود و زمين به حال خود برمي‎گردد.455

مي‎گويم:

خضر عليه‎السلام، خداوند متعال به او قدرت نيرويي عنايت فرموده كه بر هر شكل كه بخواهد درمي‎آيد، چنانكه علي‎بن ابراهيم در تفسيرش از امام صادق عليه‎السلام روايت كرده است. 456

قائم عليه‎السلام را نيز خداوند همين قدرت را عنايت فرموده، روايات و حكاياتي كه بر اين معني دلالت مي‎كند، بسيار است كه خضر عليه‎السلام مأمور به علم باطن بود، چنانكه به موسي عليه‎السلام گفت:

انك لن تسطيع سعي صبرأوكيف تصبر علي مالم تخط به خبرا.457

قائم عليه‎السلام نيز مأمور به علم باطن است، چنانكه در علم و حكم آن حضرت گذشت.

خضر عليه‎السلام وجه كارهايش آشكار نگشت مگر بعد از آنكه خودش فاش كرد.

قائم عليه‎السلام نيز وجه غيبتش آنطور كه بايد مكشوف نمي‎شود مگر بعد از ظهور.

خضر عليه‎السلام هر سال در مراسم حج شركت مي‎كند و تمام مناسك را انجام مي‎دهد.

قائم عليه‎السلام نيز هر سال در مراسم حج شركت مي‎كند و مناسك را بجاي مي‎آورد.

شباهت به الياس

الياس عليه‎السلام، خداوند عمرش را همچون خض عليه‎السلام طولاني ساخته.

قائم عليه‎السلام نيز خداوند تعالي عمرش را طولاني نموده است: الياس عليه‎السلام نيز مانند خضر عليه‎‏السلام هر سال به حج مي‎رود و در آنجا با هم ملاقات مي‎كنند، دليل بر اين معني اينكه در تفسير امام حسن عسگري عليه‎السلام آمده كه:

پيغمبر اكرم صلي الله و عليه و آله به زيدبن ارقم فرمود: اگر مي‎خواهي شر آنها بتو نرسد و نيرنگشان در تو كارگر نيافتد (يعني منافقين و كفار) هرگاه صبح كردي بگو:

اعوذ بالله من الشيطان الرحيم.

بدرستيكه خداوند تو را از شر آنها حفظ مي‎كند كه آنها شيطان هستند (كه بعضي از آنها به بعضي ديگر وحي مي‎كنند) و اگر مي‎خواهي خداوند ترا از غرق و سوخت و دزد، در امان بدارد هر گاه صبح كردي بگو:

بسم الله لايصرف السوء الاالله ماشاءالله لا يسوق الخير الا الله، بسم الله ماشاء الله ما يكون من نعمه فمن الله،‌بسم الله ماشاء الله لا حول و لاقوه الا بالله العلي العظيم، بسم الله ماشاء الله و صلي الله علي محمد و آله لطيبين.

كه هر كس هنگاميكه صبح كند سه مرتبه را بگو بد از غرق شدن و سوختن و دزد محفوظ مي‎ماند و هر كس سه مرتبه در شب اين كلمات را بخواند، تا صبح از غرق شدن و سوختگي و دزدي مأمون خواهد بود. و خضر و الياس هر سال در مراسم حج همديگر را ملاقات مي‎كنند و وقتي از هم جدا مي‎شوند با اين كلمات جدا مي‎شوند، و اين شعار شيعيان من است و با اين دشمنان من از دوستانم جدا مي‎شوند، هنگام خروج قائم آنها.

قائم عليه‎السلام نيز هر سال به حج مي‎رود- چنانكه در باب شباهتش به خضر گذشت و در بخش پنجم نيز مطالب مناسبي خواهد آمد ان شاء الله تعالي.

الياس عليه‎السلام از قومش فرار كرد و از نظرشان غايب شد، هنگاميكه مي‎خواستند او را بكشند. قائم عليه‎السلام نيز از قوم خود فرار كرد و از ديده مردم غايب شد هنگاميكه مي‎خواستند آن حضرت را بكشند.

الياس عليه‎السلام هفت سال غايب شد.

قائم عليه‎السلام نمي‎دانم تا كي غيبتش ادامه خواهد داشت.

الياس عليه‎السلام در كوه دشواري سكونت كرد. 462

قائم عليه‎السلام، در حديث علي‎بن مهزيار اهوازي مروي در كمال الدين و بحار و تبصره الولي و غير اينها آمده كه فرمود:

پدرم ابو محمد عليه‎السلام به من سفارش كرد كه مجاورت نكنم قومي را كه خداوند بر آنها غضب كرده و لعنتشان نموده و براي انها در دنيا و آخرت ننگ و خواري است و براي آنها عذاب دردناكي است، و مرا امر فرمود كه از كوهساران جز دشوار آنها و از بلاد جز جاهاي پست را برنگيزينيم و خداوند مولاي شما، بقيه را آشكار فرمود و مرا بدان موكل كرد، پس من در تقيه‎ام تا روزي كه اجازه داده شود خروج نمايم.

عرض كردم: اي آقاي من اين امر كي خواهد بود؟ فرمود: هرگاه بين شما و راه كعبه فاصله و جدايي افتاد و آفتاب و ماه جمع شدند، و كواكب و ستارگان آنها را در ميان گرفتند. 463

الياس عليه‎السلام، خداوند متعال به دعايش يونس پيغمبر را در حاليكه كودك بود بعد از چهارده روز از قومش زنده كرد- چنانكه در حديث آمده-.464

قائم عليه‎السلام نيز خداوند متعال به بركتش و به دعايش مردگان بسياري را زنده خواهد كرد پس از گذشت سالها از مرگشان از جمله: اصحاب كهف، و بيست و پنج نفر از قوم موسي كه به حق قضاوت مي‎كنند و با آن عدالت مي‎نمايند- و يوشع بن نون وصي حضرت موسي، و مؤمن آل فرعون و سلمان فارسي و ابودجاني انصاري، و مالك اشتر، كه در بحار و غير آن از امام صادق عليه‎السلام روايت شده است465 و ان شاء الله در حرف نون مطالبي در اين باره خواهد آمد، و نيز خواهد آمد كه الياس عليه‎السلام هم از ياران حضرت قائم عليه السلام است.

الياس عليه‎السلام را خداوند به آسمان بالا برد، چنانكه از ابن عباس روايت شده: قائم عليه‎السلام را نيز خداوند متعال به آسمان برد. كه در شباهت آن حضرت به ادريس گذشت.

الياس عليه‎السلام، گفته مي‎شود: به فرياد دردمندان مي‎رسد و گمشدگان مضطر را در بيابانها و دشتها راهنمايي مي‎كند، و خضر آنها را در جزاير درياها فريادرسي مي‎نمايد.

اين مطلب را مجلسي- رضي الله عليه در كتاب حيوه القلوب نقل كرده.

قائم عليه‎السلام نيز به دردمندان رسيدگي مي‎كند و گمشدگان را هدايت مي‎نمايد و در خشكي و دريا بلكه در زمين و آسمان به فرياد بيچارگان مي‎رسد، و اين است فضل الهي كه به هر كه بخواهد عنايت مي‎كند.

الياس عليه‎السلام، به اذن خداي تعالي برايش از آسمان مائده آمده، چنانكه در تفسير البرهان و غير آن از انس روايت شده كه گفت: پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله از قله كوهي صدائي شنيد كه مي‎گفت:

خوليا مرا از امت رحمت شده آمرزيده شده قرار ده. پيغمبر صلي الله عليه و آله به آنجا رفت، ناگاه ديد پيرمرد فرتوتي هست كه قامتش سيصد زراع مي‎باشد، هنگاميكه رسول خدا صلي الله عليه و آله را ديد به او معانقه كرد سپس گفت: من هر سال يكبار غذا مي‎خورم و حالا وقت آن است. كه يكمرتبه مائده‎اي از آسمان فرود آمد، و هر دو از آن خوردند، او الياس عليه‎السلام بود.466

شباهت به ذوالقرنين

ذوالقرنين پيغمبر نبود ولي مردم را به سوي خدا دعوت كرد و به تقوي و خداترسي مي‎خواند.

قائم عليه‎السلام نيز پيغمبر نيست زيرا كه بعد از پيغمبر ما حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و اله ديگر پيغمبر نيست، ولي آن حضرت نيز به سوي خداي تعالي و تقوي و پرهيزگاري دعوت مي‎كند.

ذوالقرنين بر مردم حجت469 بود.

قائم عليه‎السلام نيز بر همه اهل عالم حجت است.

ذوالقرنين، خداوند او را به آسمان دنيا بالا برد و از زمين براي ا وپرده برداري شد همه جاي زمين از كوهساران و دشتها و دره‎ها را ديد، و از شرق تا مغرب همه را مشاهده كرد و خداوند به او از هر چيزي علمي عنايت فرمود كه با آن حق و باطل را بشناسد، و در دو شاخ او قطعه ابري قرار داد كه در آن تاريكيها و رعد و برق بود تا تأييد شود، سپس به زمين فرستاده شد و به او وحي شد كه در دو ناحيه غرب و شرق زمين سير كن470 اين را علامه مجلسي در جلد پنجم بحار ضمن حديثي طولاني از اميرالمؤمنين عليه السلام آورده است.

قائم عليه‎السلام، خداوند تعالي او را به بالاتر از آسمان اول برد و سپس به زمين بازگردانده شد. چنانكه گذشت.

ذوالقرنين از قومش غائب شد غيبتي طولاني.

قائم عليه‎السلام نيز غيبتش طولاني است، و در حديث احمد بن اسحق از امام عسگري عليه‎السلام آمده كه احمد گفت:

چه سنتي از خضر و ذوالقرنين در او جاري است؟ فرمود: طول غيبت اي احمد

اين خبر بطور كامل در حرف غين در باب غيبت آن حضرت گذشت.

ذوالقرنين، بنابر آنچه در قرآن كريم آمده به خاور و باختر زمين رسيد.

قائم عليه‎السلام، نيز همانطور، در كتاب كمال‎‏الدين به سند خود از جابر انصاري روايت كرده كه گفت:

شنيدم رسول الله صلي الله عليه و آله مي‎فرمود: ذوالقرنين بنده صالحي بود كه خداوند او را بر بندگان حجت قرار داده بود، پس قوم خود را به سوي خدا و تقوي فراخواند، آنها بر شاخ او زدند پس از نظرشان مدتي غائب شد تا اينكه در باره‎اش گفتند: هلاك شد يا در كدام بيابان رفت؟ سپس ظاهر شد و به سوي قومش بازگشت، ولي‌ آنها را بر شاخ ديگرش زدند، و در ميان شما (=امت مسلمان) نيز كسي هست كه بر سنت و روش اوست، و بدرستيكه خداوند عزوجل ذوالقرنين را در زمين تمكين داد و براي او از هر چيزي سببي عنايت فرمود تا به شرق و غرب زمين رسيد، خداوند تبارك و تعالي سنت او را در قائم از فرزندانم نيز جاري خواهد ساخت. تا به شرق و غرب زمين دست يابد، تا جائيكه آبگاه و جايگاهي از آن هموار و ناهموار، كوه و دشت باقي نماند مگر اينكه زير پاهاي او قرار دهد، و خداوند عز و جل گنجينه‎هاي زمين و معادن آن را برايش آشكار مي‎سازد، و او را به وسيله رعب ياري مي‎كند و زمين را به او پر از عدل و قسط مي‎نمايد چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.471

ذوالقرنين ما بين مشرق  ومغرب را گرفت و تصرف كرد. قائم عليه‎السلام نيز مشرق و مغرب زمين را به تصرف درخواهد آورد. ذوالقرنين پيغمبر نبود ولي به او وحي شد چنانكه در حديث آمده.

قائم عليه‎‏السلام همچنين پيغمبر نيست ولي چنانكه در حديثي نقل شده به او وحي مي‎شود. ذوالقرنين برابر سوار شد.

قائم عليه‎السلام نيز به ابر مي‎نشيند، دليل بر آن روايت است كه صفار و علامه مجلسي در بحار از بصائر و اختصاص نقل كرده‎اند كه به سند خود از عبدالرحيم از حضرت ابو جعفر باقر عليه السلام آورده‎اند كه فرمودند:

ذوالقرنين ميان دو بر مخير شد، ولي او ابر رام را انتخاب كرد، و ابر سخت براي صاحب شما ذخيره گرديد. راوي مي‎گويد: عرض كردم: سخت كدام است؟ فرمود: هر آن كه ابري كه در آن رعد و صاعقه يا برق باشد. صاحب شما بر آن سوار مي‎شود، باري او سوار ابر مي‎شود و به سببها مي‎رسد، سببهاي آسمانهاي هفتگانه و زمينهاي هفتگانه، پنج تا معمور و دو تا خراب. 472

از حضرت ابوعبدالله صادق عليه‎السلام روايت است كه فرمود: خداوند به ذوالقرنين اختيار داد كه از دو ابر رام و سخت انتخاب كند او رام را انتخاب كرد و آن ابري است كه برق و رعدي در آن نيست. و اگر سخت را اختيار مي‎كرد برايش ميسر نمي‎شد. زيرا كه خداوند آن را براي قائم عليه‎السلام ذخيره فرموده است.474

شباهت به شعيب پيغمبر

شعيب عليه‎السلام قوم خود را به سوي خدا دعوت كرد تا اينكه عمرش طولاني و استخوانهايش كوفته شد، سپس از نظرشان غائب گشت تا آنجا كه خدا خواسته بود و دوباره به صورت جواني به آنهابازگشت. اين را علامه مجلسي رحمه الله در جلد پنجم بحار از اميرالمؤمنين عليه‎السلام روايت كرده است.475

قائم عليه‎السلام نيز با وجود طول عمر به صورت جواني ظاهر مي‎شود كه كمتر از چهل سال دارد. در بحار از حضرت ابي‎عبدالله صادق عليه‎السلام آمده كه:

آنكه از چهل سال بيشتر داشته باشد صاحب اين امر نيست. 476 و اخبار متعددي به همين مضمون رسيده است.

شعيب عليه‎السلام، چنانكه در حديث نبوي صلي‎الله عليه و اله آمده، از مبحت خداوند آنقدر گريست تا كور شد، خداي عزوجل چشمانش را بازگرداند، دو باره گريست تا كور شد پس باز خداوند ديدگانش را بينا كرد بازهم گريست تا كور شد، بار ديگر خداوند بينائي را به او بازگرداند. 477

قائم عليه‎السلام در زيارت ناحيه چنين فرموده:

و لا بكين عليك بدل الدموع دما

به جاي اشك بر تو خون مي‎گيريم.

شعيب عليه‎السلام در قوم خود گفت:

شعيب عليه‎السلام در قوم خود گفت:

بقيه الله خير لكم ان كنتم مومنين.478

قائم عليه‎السلام، نيز در كمال الدين آمده كه حضرت ابوجعفر باقرعليه‎السلام فرمود: هنگاميكه قائم عليه‎السلام خروج كند به كعبه تكيه مي‎زند، و سيصد وسيزده مرد به زنش حاضر مي‎شوند، پس اولين سخني كه به زبان مي‎آورد اين آيه است.

بقيه الله خير لكم ان كنتم مؤمنين.

سپس مي‎گويد: من بقيه الله در زمين و خليفه خدا و حجت او بر شما هستم، پس هيچ مسلماني بر او سلام نمي‎كند، مگر اينكه چنين مي‎گويد:

السلام عليك يا بقيه الله في ارضه.

و چون شماره يارانش به يك عقد كه ده هزار نفر است رسيد، خروج مي‎كند. پس در زمينه هيچ معبودي جز خداوند عزوجل باقي نمي‎ماند، بتها و اصنام و غير آنها نابود مي‎شود و آتش در آنها مي‎افتد، و اين امر پس از غيبتي طولاني خواهد بود تا خداوند بداند چه كسي در غيبت ايمان مي‎آورد و اطاعت مي‎كند.479

شعيب عليه‎السلام، تكذيب كنندگانش به آتشي كه از ابري كه بر آنها سايه افكنده بود بيرون آمد، سوختند و چنانكه خداوند عزوجل مي‎فرمايد:

فكذبوه فاخذه عذاب يوم الظله انه كان عذاب يوم عظيم.

قائم عليه‎السلام نيز تمام بتها و معبودهاي غير خدا در زمان ظهورش خواهد سوخت. چنانكه در حديث گذشته دانستي.

شباهت به موسي عليه‎السلام

موسي عليه‎السلام دوران حملش مخفي بود.

قائم عليه‎السلام نيز همينطور، دوران حملش مخفي بود.

موسي عليه‎السلام ولادتش مخفيانه صورت گرفت.

قائم عليه‎السلام نيز ولادتش مخفيانه انجام شد.

موسي عليه‎السلام از قومش دو غيبت داشت كه يكي از ديگري طولاني‎تر بود، غيبت اول از مصر بود و غيبت دوم هنگامي كه به سوي ميقات پروردگارش رفت،‌مدت غيبت نخستين بسيت و هشت سال بود، چنانكه در روايت شيخ صدوق در كمال‎الدين به سند خود از عبداله بن سنان آمده كه گفت: شنيدم، حضرت ابي عبدالله صادق عليه‎السلام مي‎فرمود:

در قائم عليه‎‏السلام سنت موسي بن عمران هست. عرضه داشتم: سنتي كه از موسي بن عمران در او هست چيست؟ فرمود: مخفي بودن ولادتش و غيبت از قومش. گفتم: موسي بن عمران عليه‎السلام چند وقت از قوم و اهلش غائب بود؟ فرمود: بيست و هشت سال.481

و مدت دومين غيبت چهل روز بود، خداوند متعال فرموده:

فتم ميقات ربه اربعين ليله. 482

قائم عليه‎السلام نيز دو غيبت داشته يكي از ديگري طولاني‎تر

چنانكه گذشت-.

موسي عليه‎السلام، خداوند تعالي با او سخن گفت و چنين فرمود:

اني اصطفيتك علي الناس برسالاتي و بكلامي فخذما آتيتك و كن من الشاكرين.

قائم عليه السلام نيز همينطور، خداوند متعال با او سخن گفت هنگاميكه آن حضرت را به سراپرده عرش بالا بردند، چنانكه دربحار از حضرت ابو محمد عسگري عليه السلام آمده كه فرمود:

هنگاميكه پروردگار من مهدي اين است را به من موهبت فرمود، دو فرشته فرستاد، او را به سرا پرده عرش بردند تا اينكه او را در پيشگاه خداوند عزو جل نگهداشتند، ازجانب خداوند خطاب آمد: مرحبا بتو اي بنده من براي ياري دينم و آشكار نمودن امر و راهنماي بندگانم، سوگند خورده‎ام كه بتو بگيرم و بتو بدهم و بتو ببخشايم و بتو عذاب كنم.

موسي عليه‎السلام از قوم خود و ديگران غائب شد، از ترس دشمنانش، خداوند عز و جل مي‎فرمايد:

فخرج منها خائفاً يترقب.485

قائم عليه السلام نيز از ترس دشمنان از قومش و غير آنها غائب شد. موسي علي نبينا و اله و عليه السلام وقتي غائب شد، قومش در منتهاي رنج و فشارو مشقت و ذلت واقع شدند، كه دشمنانشان پسران آنها را مي‎كشتند و زنانشان را زنده مي‎گذاشتند. قائم عليه‎السلام نيز شيعيانش و دوستانش در زمان غيبتش در منتهاي سختي و فشار و ذلت مي‎افتند، تا خداوند كساني را كه ايمان آورده‎اند پاك كند و كافرين را هلاك سازد.486

در كمال الدين از حضرت باقر عليه‎السلام در بيان شباهت حضرت قائم عليه‎السلام به جمعي از پيغمبران آمده است كه فرمود:

و اما روش موسي عليه‎السلام ترس مداوم و طول غيبت و پنهان بودن ولادت و رنج و زحمت شيعيان بعد از او بر اثر آزار و خوراي كه از دشمنان ببنند تا آنگاه كه خداي عز و جل ظهور حضرتش را اجازه دهد و او را ياري كند و بر دشمنش تائيد
نمايد. 487

در بحار از شيخ نعماني از امير‎المؤمنين عليه السلام آمده كه فرمود:

زمين پر از ظلم و جور خواهد شد تا جائيكه احدي كلمه الله را جز مخفيانه نگويد، سپس خداوند متعال قوم صالحي را خواهد آورد كه آن را پر از قسط و عدل نمايد چنانكه پر از ظلم و جور شده باشد.489

و در همان كتاب در علامات زمان غيبت در حديثي طولاني از امام صادق (ع) آمده كه فرمود:

و مؤمن را اندوهناك، ذليل و خوار خواهي ديد و ببيني كه مؤمن جز دردلش نتوان باطل را انكار نمايد، و ببيني كه دوستان ما را به دروغ نسبت دهند و شهادتشان را نپذيرند، و ببيني كه حكمران به خاطر كافر. مؤمن را خوار نمايد. 490

مي‎گويم: خروج سفياني از جمله علائم حتمي پيش از ظهور حضرت قائم عجل الله فرجه مي‎باشد، چنانكه روايات بسياري در اين باره آمده است، او از نوادگان بني اميه لعنهم الله تعالي مي‎‏باشد و نامش عثمان بن عينيه است.

و از امام صادق عليه السلام است كه فرمود:

اگر سفياني را ببيني خبيث‎ترين مردم را ديده باشي، رنگش سر زرد و سرخ و چشمش كبود است. 495

و از اميرالمؤمنين عليه‎السلام روايت است  كه فرمود:

پسر هند جگرخوار از وادي يابس خروج مي‎كند، او مردي ميان بالا، با صورت وحشتناك و جمجمه ضخيم و آبله رو مي‎‏باشد.496

تفصيل مطالب در بحار و غير آن مذكور است. موسي‎عليه‎السلام، هنگاميكه قومش در بيابان سرگردان و گم شدند و در آن حال سالهاي بسربردند، هرگاه فرزندي برايشان متولد مي‎شد، پيراهني بر او بود به قامت خودش مانند پوست بدن- اين را طبرسي در مجمع البيان نقل كرده است.497

قائم عليه‎السلام، نيز براي شيعيانش در عصرظهور همين امر خواهد بود، چنانكه در كتاب المحجه از امام صادق عليه‎السلام روايت شده كه فرمود:

وقتي قائم ما به پاخيزد زمين به نور پروردگارش روشن مي‎گردد و بندگان از نور خورشيد بي نياز مي‎شوند و شب و روز يكسان مي‎گردد، و مرد در زمان آن حضرت هزار سال عمر مي‎كند و در هر سال برايش پسري متولد شود و دختري برايش متولد نشود، پيراهني به قامتش او را مي‎پوشاند و هرچه بزرگتر شود آن پوشش نيز بزرگتر مي‎گردد، و به هر رنگي كه بخواهد مي‎شود. 498

موسي عليه‎السلام، بني اسرائيل منتظر قيامش بودند، چون كه به آنها خبر داده شده بود كه فرج آنها به دست اوست. قائم عليه‎السلام نيز شيعيانش منتظرش هستند، زيرا كه به آنها خبر داده‎اند كه فرجشان به دست آن حضرت است.

موسي عليه‎السلام، خداوند متعال در باره‎اش مي‎فرمايد:

ما به موسي كتاب را داديم پس در آن اختلاف شد.499

قائم عليه‎السلام نيز همينطور، در كتاب كه با او است كه اميرالمؤمنين عليه‎السلام جمع كرده يعني همان قرآني كه نزد حضرت حجت عليه‎السلام هست اختلاف مي‎شود ، از حضرت ابوجعفر باقر عليه‎السلام در باره آيه :

و لقد آتينا موسي الكتاب فاختلف فيه501

آمده كه آن حضرت فرمود:

در آن اختلاف كردند همچنان كه اين امت در كتاب اختلاف نمودند، و در كتابي كه با قئم هست نيز اختلاف خواهند كرد تا جائيكه مردم بسياري آن را منكر خواهد شد، كه آنها را پيش مي‎كشد و گردنشان را مي‎زند.502

و در بحار از شيح طوسي به سند خود از حضرت ابوعبدالله صادق عليه‎السلام مردي است كه فرمود:

اصحاب موسي به نهري آزمايش شدند و اين همان است كه خداوند تعالي مي‎فرمايد:

ان الله مبتليكم بنهر.503

اصحاب قائم عليه السلام نيز به مانند آن مبتلا خواهند شد.504

موسي عليه‎السلام، خداوند متعال او را عصائي عنايت فرمود، و آن را معجزه آن جناب قرار داد.

قائم عليه‎السلام به همان عصا اختصاص يافته است، چنانكه در كمال‎الدين از حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام آمده كه فرمود:

عصاي موسي از آن آدم بود، سپس به شيب رسيده بود، و آنگاه به موسي‎بن عمران رسيد، آن عصا نزده است و من آنرا پيشتر ديده‎ام رنگش سبز است به همان وضعي كه از درختش گرفته شده، به وسيله آن همان كارها را انجام مي‎دهد كه موسي انجام مي‎داد، و هرچه مأمور شود انجام مي‎دهد، و هر كجا افكنده شود با زبان خود نيرنگهاي دشمنان را مي‎بلعد.505

و علامه مجلسي در جلد سيزدهم بحار به نقل از كتاب بصائر الدرجات همين روايت را آورده و در آن آمده است:

براي قائم ما عليه‎السلام آماده شد تا هر آنچه موسي عليه‎السلام انجام مي‎داد  با آن عصا انجام دهد، و آن مي‎ترسان و آنچه نيرنگ و جادو كنند مي‎بلعد و آنچه امر شود انجام مي‎دهد و به هر سو كه رو كند خدعه‎ها را مي‎گيرد و خنثي مي‎كند، دولب يا دوسر دارد يكي در زمين و ديگري بالا كه بين آنها چهل زراع است. با زبان خود نيرنگهاي، دشمنان را مي‏بلعد.506

امام صادق عليه السلام فرمود:

مردي از اهل فارس به نزد حضرت قائم عليه‎السلام مي‎ايد و از راه معجزه موسي عليه‎السلام را درخواست مي‎كند، پس آن حضرت عصا را مي‎افكند و به صورت اژدها درمي‎آيد آن مرد مي‎گويد: اين سحر است، پس عصا به امري شبيه امر موسي عليه‎السلام آن مرد را مي‎بلعد.507

و در جلد سيزدهم بحار به نقل از نعماني به سند خود از حضرت ابي عبدالله صادق عليه‎السلام آمده كه فرمود:

عصاي موسي چوپ آس و از درخت بهشتي است كه وقتي مي‎خواست به سوي مدين برود جبرئيل آن را برايش آورد، و آن عصا با تابوت آدم در درياچه طبريه است نه مي‎پوسد و نه تغيير مي‎يابند، تا آنكه قائم عليه السلام آنها را هنگام قيامش بيرون آورد.509

موسي عليه‎السلام با ترس از مصر فرار كرد، خداوند عز وجل به نقل از او مي‎فرمايد:

فقررت منكم لما خفتكم510

قائم عليه السلام از ترس اشرار، از شهرها گريخت و در بيابانهاي بي‎آب و علف سكني گزيد، با وجود اين به نزد قوم مي‎آيد، و در ميان آنها راه مي‎رود و از احوالشان با خبر مي‎شود و در حاليكه آن حضرتش را نمي‎شناسد چنانكه گذشت.

در هنگام ظهورش به خاطر ترين از سفياني از مدينه فرار خواهد كرد، دليل بر آن روايتي است كه در بحار و غير آن از حضرت ابوجعفر باقر عليه‎السلام منقول است كه در بارة سفياني لغته الله فرمود: و سفياني گروهي را به مدين مي‎فرستد پس مهدي عليه السلام به سوي مكه رفته، لشكري در تعقيب آن حضرت مي‎فرستد ولي به آن جناب نمي‎رسد تا اينكه قائم عليه‎السلام هراسان و ترسناك به روش موسي بن عمران وارد مكه مي‎شود و امير ارتش سفياني در بيابان بيداء فرود مي‎آيد و جارچي از سوي آسمان به آن بيابان خطاب مي‎كند كه:

يا بيداء آبيدي القوم

اي صحراي بيدا اين گروه را نابود كن، پس زمين آنها را فرو مي‎برد. و فقط سه نفر از آنها باقي مي‎ماند كه خداوند چهره‎هايشان را به شيت بازمي‎گرداند، و آنها از قبيلة كلب هستند، و در بارة آنها اين آيه نازل شده:

يا ايهاالذين اوتوالكتاب آمنوا بما نزلنا مصدقاً لما معكم من قبل ان نظمس وجوها فنردها علي ادبارها.511

موسي عليه‎السلام دشمنش قارون را به زمين فرو برد. چنانكه خداوند عز و جل مي‎فرمايد:

فخسفنابه و بداره الارض512

قائم عليه‎السلام نيز چنانكه گذشت خداوند متعال دشمنانش لشكر سفياني را به زمين فرو خواهد برد.

موسي عليه‎السلام چون دستش را برمي‎آورد، مي‎درخشيد و سفيدي آن بينندگان را خيره مي‎ساخت..513

قائم عليه‎السلام نورش مي‎‏درخشد تا جائيكه مردم از نور آفتاب و ماه بي نياز شوند. موسي عليه‎السلام از سنگ برايش دوازده چشم مي‎جوشيد.

قائم عليه‎السلام نيز، در بحار به نقل از نعماني به سند خود از حضرت ابوجعفر باقر عليه‎السلام آمده است كه فرمود:

هرگاه قائم عليه‎السلام ظهور نمايد با پرچم رسول الله صلي الله عليه و آله و انگشتري سليمان و سنگ و عصاي موسي قيام خواهد كرد. پس دستور مي‎دهد كه منادي آن حضرت جار بزند كه: هيچكس از شما آب و غذا و علوفه برندارد. اصحاب آن حضرت مي‎گويند: مي‎خواهد ما و چهارپايانمان را از گرسنگي و تشنگي بكشد! پس آن حضرت حركت مي‎كند. اصحاب هم در خدمتش حركت مي‎كنند، پس اولين منزلي كه فرود مي‎آيد به سنگ مي‎زند. از آن غذا و آب و علوفه بيرون مي‎آيد، پس از آن مي‎خورند و مي‎آشامند و چهارپايان را نيز علوفه مي‎دهند تا در پشت كوفه به نجف برسند.514

شباهت به هارون

هارون عليه‎السلام را خداوند متعال به آسمان بالا برد و سپس بارديگر به زمين بازگرداند. چنانكه در جلد پنجم بحار در روايت مسندي از حضرت ابي عبدالله صادق عليه‎السلام آمده كه فرمود:

موسي به هارون گفت: بيا با هم به كوه طور سينا برويم، چون با هم رفتند.

ناگاه خانه‎اي ديدند كه بر آن درختي بود بر روي آن دو پيراهن، پس موسي به هارون گفت: خانه‎هايت را برافكن و داخل اين خانه شو و اين دو حله را سير كن و بر تخت بخواب، هارون نيز همين كار را كرد، پس چون بر تخت آرميد، خداوند او را قبض كرد و خانه و درخت برداشته شد، و موسي به سوي بني‎اسرائيل بازگشت و به آنها خبر داد كه خداوند هارون را قبض روح كرد و به سوي خود بالا برد، گفتند: دروغ مي‎گويي تو او را كشته‎اي، پس موسي به درگاه الهي شكوه كرد، خداوند متعال به فرشتگان امر فرمود تا او را بر تختي كه بين زمين و آسماني فرو آوردند تا اينكه بني‎اسرائيل او را ديدند و دانستند كه مرده است.520

هارون عليه‎السلام از راه دو سخن موسي را مي‎شنيد همچنانكه موسي سخن هارون را از راه دور مي‎شنيد.

هنگاميكه قائم ما قيام مي‎كند خداوند عز و جل در گوشها و چشمها شيعيان ما خواهد افزود بطوريكه بين آنها و حضرت قائم عليه‎السلام پستي نخواهد بود، با آنها سخن مي‎گويد و آنها مي‎شنوند، و به او نگاه مي‎كنند در حاليكه در جاي خودش باشد.521

شباهت به يوشع عليه‎السلام:

يوشع عليه‎السلام پس از وفات موسي عليه‎السلام مناقات امت آن حضرت با او جنگ كرد.

قائم عليه‎السلام، مناقان اين امت، با او جنگ خواهند كرد.

يوشع عليه‎السلام، خورشيد برايش بازگشت قائم عليه‎السلام با آفتاب و ماه سخن مي‎گويد و آنها را صدا مي‎زند، و آنها به او پاسخ مي‎دهند. چنانكه علامه مجلسي در بحار از حضرت ابوجعفر باقر عليه‎السلام روايت كرده كه فرمود:

قائم عليه‎السلام سيصد و نه سال زمامداري مي‎كند همان قدر كه اهل كهف در غارشان بسر بردند- زمين را پر از عدل و قسط خواهد كرد چنانكه پر شده باشد از ظلم و جو، پس خداوند براي او شرق و غرب زمين را فتح خواهد كرد، مردم را خواهد كشت تا اينكه جز دين محمد صلي الله عليه و آله باقي نماند، شيوة سليمان بن داود را پيش خواهد گرفت و آفتاب و ماه را صدا مي‎يزند و او را پاسخ مي‎دهند، زمين براي او در نور ديده شود و به او وحي مي‎شودكه به امر خداوند به وحي عمل مي‎كند.522

شباهت به حزقيل عليه‎السلام

حزقل نيز گفته شده بر وزن زبرج-

جزقيل عليه‎السلام. خداوند متعال مردگاني را برايش زنده كرد.

قائم عليه‎السلام، خداوند براي او مردگاني را از مؤمنين و منافقين و كافرين زنده خواهد كرد.

در بحار به نقل از اميرالمؤمنين عليه السلام ضمن حديثي طولاني آمده كه فرمود:

..اي شگفتا و چگونه تعجب نكنم از مردگاني كه خداوند آنها را زنده برانگيزد، گروه گروه با بليه و پاسخگوئي به دعوت كنندة الهي به كوچه‎هاي كوفه وارد شوند.530

شباهت به داود:

داود عليه‎السلام را خداوند عز و جل در زمين خليفه ساخت و فرمود:

يا داود انا جعلناك خليفه في الارض 535

قائم عليه السلام را نيز خداوند خليفه در زمين نمود و فرمود:

امن يجيب المضطرادا دعاه و يكشف السوء و يجعلكم خلفاء الارض.536

داود عليه السلام، خداوند آهن را برايش نرم كرد كه در قرآن آمده:

والنا له الحديد.538

قائم عليه‎السلام نيز خداوند آهن را برايش نرم كرده است، چنانكه در بعضي از كتابها از محمد بن زيد كوفي از امام صادق عليه‎السلام مروي است كه فرمود:

مردي از عمان به خدمت صاحب الزمان عليه‎السلام مي‎آيد و عرض مي‎كند: آهن براي داود نرم شد اگر تو هم مانند او بياوري تصديقت مي‎كنيم. پس آن حضرت معجزه داود را به او نشان مي‎دهد، ولي آن شخص منكر مي‎شود، پس قائم عجل الله فرجه عمود آهنيني به گردن او مي‎اندازد كه هلاكت مي‎شود و مي‎فرمايد: اين جزاي كسي است كه آيات خدا را دروغ مي‎انگارد.

داود عليه‎السلام، سنگ با او سخن گفت و صدا زد: اي داود مرا بگير و جالوت را با من به قتل برسان. قائم عليه‎السلام نيز علم و شمشيري او را صدا مي‎كنند و مي‎گويند: اي ولي خدا خروج كن و دشمنان خدا را به قتل برسان.

داود عليه‎السلام جالوت را كشت.

قائم عليه‎‎السلام (جان را كه از جالوت بدتر است مي‎كشد.

داود عليه‎السلام به الهام در ميان مردم حكم مي‎كرد.

قائم عليه‎السلان به حكم داود قضاوت خواهد كرد و از بينه و شاهد نمي‎پرسد، و نياز به آن ندارد.

شباهت به سليمان عليه‎السلام

سليمان عليه‎السلام، داود او را جانشين و خليفة خود قرار داد و در حاليكه هنوز به سن بلوغ نرسيده بود، كه در حديثي از امام نهم حضرت حوا(عليه‎السلام) آمده كه فرمود:

خداوند تبارك و تعالي به داود مي‎فرمود كه سليمان را خليفه خود سازد در حاليكه كودك بود و چوپاني گوسفندان مي‎كرد. عباد و علماي بني اسرائيل اين مطلب را انكاركردند، پس خداوند تعالي وحي فرمود كه: عصاي آن افراد را بگير و عصاي سليمان را نيز بگير و آنها را در اتاق بگذارو در آن اتاق را به مهر خودشان مهر كن، و چون فردا شود عصاي هر كس برگ كرده و سير داده بود او خليفه است، پس داود اين مطلب را به آنها خبر داد، گفتند: ما راضي و تسليم شديم. قائم عليه‎السلام را خداوند عز و جل خليف قرار داد و حال آنكه كودكي تقريباً پنج ساله بود، و در زمان حيات پدرش به سؤالات سعدبن عبدالله قمي پاسخ گفت چنانكه گذشت سليمان عليه‎السلام گفت: پروردگارا به من ملكي عنايت كن كه براي هيچكس بعد از من شايسته نباشد. 542

حكومت پادشاهان و امراي زمين تنها بر انسانها است ولي حكومت سليمان بر جن و انس و پرندگان بود، خداوند عزوجل مي‎فرمايد: وحشر سليمان جنوده من الجن و الانس و الطيرفهم يوزعون.543

قائم عليه‎السلام، خداوند متعال ملكي به او عنايت خواهد فرمود كه براي احدي از اولين و آخرين از نظر كميت و كيفيت مانندش نبوده، اما كميت: براي اينكه آن حضرت مابين شرق و غرب را مي‎گيرد- چنانكه در حديث آمده و اما كيفيت: براي اينكه محض عدالت و عدالت محض است، و چونكه حكومتش تمام اهل آسمانها و زمينها را شامل مي‎گردد.

سليمان عليه‎السلام، خداوند باد را در تسخير او قرار داده بود، خداي عز و جل مي‎فرمايد:

فسخرنا له الريحتجري بامره رخاء حيث اصاب.544

قائم عليه‎السلام نيز خداوند باد را در خدمتش قرار مي‎دهد. چنانكه در حديثي كه در كمال‎الدين روايت شده امام صادق عليه‎السلام فرمود: پس خداوند تبارك و تعالي بادي برانگيزد كه در هر بيابان ندا كند: اين مددي است كه به قضاوت داود و سليمان عليهما السلام قضاوت مي‎كند و بينه نمي‎خواهد. 545

سليمان عليه‎السلام مدتي از قومش غايب شد.

قائم عليه‎السلام غيبتش طولاني‎تر از سليمان است.

سليمان عليه‎السلام آفتاد برايش بازگشت.

قائم عليه‎السلام آفتاب و ماه را مي‎خواند و آنها او را پاسخ مي‎دهند.

سليمان عليه‎السلام حشمه الله بوده. قائم عليه‎السلام نيز چشمه الله است.

شباهت به آصف

آصف علمي از كتار را داشت. قائم عليه‎السلام علوم كتاب نزدش هست.

آصف، خداوند او را مدتي طولاني از قومش غايب كرد.

قائم عليه‎السلام، خداوند متعال او را مدتي طولاني از نظرها غائب ساخته است.

آصف، با غيبتش ابتلا و گرفتراي بني اسرائيل سخت و شديد شد.

قائم عليه‎السلام نيز با غيبتش گرفتاري و ابتلاي مؤمنين شدت يافت.

شباهت به دانيال عليه‎السلام

دانيال عليه‎السلام از بني اسرائيل مدتي مديد غائب بود، و در هر چاهي بزرگ او را با شير درنده زنداني كرده بودند تا آن شير او را طعمة خود سازد، پس خداوند تعالي او را حفظ كرده و به يكي از پيغمبران بني‎اسرائيل دستور داد كه غذا و آبش را ببررد، و گرفتراي پيروان و شيعيانش شديد شد.

قائم عليه‎السلام از نظر ما غائب مانده و با غيبتش گرفتاري ما بسيار شده، دشمنان آن حضت قصد كشتنش را داشتند ولي خداوند او را حفظ و حراست فرمود.

شباهت به عزيز

عزيز عليه‎السلام وقتي به سوي قومش بازگشت و در ميان آنها ظاهر شد تورات را آنطور كه بر موسي بن عمران عليه‎السلام نازل شده بود خواند.

قائم عليه‎السلام هنگاميكه ظاهر شد براي اهل زمين قرآن را آن چنانكه بر حضرت خاتم النبين صلي الله عليه و آله نازل شده خواهد خواند.

شباهت به جرجيس

جرجيس عليه‎السلام، خداوند مردگاني را برايش زنده كرد، چناكه در بحار آمده كه: زني به خدمتش آمد و گفت:

اي بندة صالح، گاوي داشتيم كه با آن امرار معاش مي‎كرديم و آن مرده است جرجيس به او گفت: اين عصا را بگير و آن را بر گاوت قرار ده و بگو كه جرجيس مي‎گويد: باذن خداوند برخيز. پس چون آن زن اين كار را كرد. آن گاو زنده شد پس به خداوند ايمان آورد.546

قائم عليه‎السلام نيز خداوند متعال مردگاني را برايش زنده خواهد كرد.

شباهت به ايوب عليه‎السلام

ايوب عليه السلام هفت سال بر بلا صبر كرد.

قائم عليه‎السلام از هنگام وفات پدرش تا كنون صبر كرده و نمي‎دانم تا كي اين صبر ادامه خواهد داشت!!

ايوب عليه‎السلام يك يا دوچشم از زمين برايش جوشيد، خداوند متعال مي‎فرمايدك

ارلض برجلك هذا مغتسل بارد و شراب.549

قائم عليه‎السلام نيز برايش چشمه از زمين جوشيد.

ايوب عليه‎السلام، خداوند مردگاني را برايش زنده كرد،

خداوند چنين فرموده:

و اتناه اهله و مثلهم معهم رحمه من عندناوذكري للعابدين.551

قائم عليه السلام نيز خداوند مردگاني را برايش زنده مي‎كند.

شباهت به يونس عليه‎السلام

شيخ صدوق رحمه الله عليه به سند خود از محمد بن مسلم روايت كرده كه گفت: بر حضرت ابو جعفر محمد بن علي باقي عليه‎السلام وارد شدم مي‎خواستم از قائم آل محمد عليهم السلام از آن حضرت سوال كنم كه خود آغاز سخن كرد و فرمود: اي محمدبن مسلم به درستي كه در قائم از ال محمد صلي الله عليه و آله از پنج پيغمبر شباهت هست: يونس بن متي، و يوسف بن يعقوب و موسي و عيسي و محمد صلوات الله عليهم، اما شباهت از يونس به متي اينكه پس از غيبت در قيافه جواني در سن پيري به سوي قومش بازگشت. 552

شباهت به زكريا عليه‎السلام

ذكريا عليه السلام، فرشتگان او را ندا كردند در حاليكه به نماز ايستاده بود.

قائم عليه‎السلام نيز خداوند او را مورد خطاب قرار داد، و همچنين فرشتگان در هر ش قدر او را ندا مي‎كنند، و جبرئيل هم هنگاميكه با آن حضرت بيعت مي‎كند دست بر دست آن حضرت مي‎نهد و مي‎گويد: بيعت براي خدا.

ذكريا عليه‎السلام در مصيبت حضرت ابي عبدالله حسين عليه‎السلام سه روز گريه كرد.

قائم عليه‎السلام نيز تمام عمرش و در همة زمانش بر آن حضرت مي‎گريد، چنانكه در زيارت ناحيه آمده:

و لا ندنبك صباحاً و مساء و لابكين عليك بدل الدموع كما

يعني: شب و روز بر تو ندبه مي‎كنم و به جاي اشك بر تو خون مي‎گريم.

شباهت به يحيي عليه‎السلام

يحيي عليه‎السلام پيش از ولادت به او بشارت و مژده داده شد. قائم عليه‎السلام نيز بشارت و مژده‎اش پيش از ولادت داده شد. يحيي عليه‎السلام در شكم مادر سخن گفت، چنانكه در حديث از امام عسگري عليه‎السلام آمده كه فرمود:

روزي مريم بر مادر يحيي هسمر ذكريا وارد شد، ولي او برايش برنخاست، يحيي (از شكم مادر) ندا كرد: بهترين زنان عالم در حالتي كه بهترين مردان جهان را با خود وارد بر تو وارد مي‎شود برايش بر نمي‎خيزي؟ پس مادرش متنبه شده و از جاي برخاست.555

قائم عليه السلام نيز چنانكه روايت حكيمه آمده در شكم مادر سخن گفت و سورة قدر را قرائت كرد. 556

يحيي عليه‎السلام زاهدترين و عابدترين مردم زمانش بود. قائم عليه‎السلام نيز عابدترين و زاهدترين مردم زمانش مي‎باشد.

شباهت به عيسي عليه‎السلام

عيسي عليه‎السلام فرزند بهترين زنان زمانش مي‎باشد.

قائم عليه‎السلام نيز فرزند بهترين زنان زمانش مي‎باشد.

عيسي عليه‎السلام در شكل مادر تكلم كرده تسبيح مي‎گفت.

قائم عليه‎السلام نيز در شكم مادر سخن گفته است.

عيسي عليه‎السلام در كودكي در گهواره سخن گفت.

قائم عليه السلام نيز در كودكي در گهواره سخن گفت.

حضرت حجت عليه السلام بعد از ولادتش تكلم كرد و گفت:

اشهد ان لااله الا الله وحده لا شريك له و ان محمد رسول الله صلي الله عليه و آله.

سپس بر امير المومنين و امامان عليهم السلام يك به يك درود فرستاد تا به پدرش رسيد، آنگاه لب فرو بست تا روز هفت به توحيد سخن گفت و بر محمد و امامان عليهم السلام درود فرستاد. سپس اين آيه را تلاوت كرد:

بسم الله الرحمن الريحم و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض.557

عيسي عليه السلام، خداوند حكمت و ويژگيهاي نبوت را در كودكي به او عنايت فرمود.

قائم عليه السلام نيز خداوند حكمت و ويژگيهاي امامت را در كودكي به حضرتش عنايت كرد.

عيسي عليه السلام را خداوند متعال به سوي خود بالا برد.

قائم عليه‎السلام را نيز خداوند متعال به سوي خود بالا برد.

عيسي عليه‎السلام، مردم در باره‎اش اختلاف كردند.

قائم عليه السلام نيز مردم در باره‎اش اختلاف كردند.

عيسي عليه‎السلام نيز مردم در باره‎اش اختفا كردند.

خداوند عزوجل از زبان او در قرآن چنين آورد:

و احيي الموتي باذن الله،562

و خطاب به او فرموده:

واذتخرج الموتي باذني 563

و قائم عليه‎السلام نيز مردگان را زنده مي‎كند.

عيسي عليه‎السلام فرمود:

من به شما خبر مي‎دهد آنچه مي‎خوريد و آنچه در خانه‎هايتان ذخيره مي‎كنيد. 564

قائم عليه السلام بر تمام احوال و كارهاي ما مطلع است.

و دليل بر آن، تمام اخبار و روايات بسياري اينست كه در بارة علم ائمه معصومين عليهم السلام وارد شده، روايتي است كه در خزايج از ابونصير نقل شده كه گفت:

با حضرت ابوجعفر باقر عليه‎السلام به مسجد رفتم، مردم مي‎آمدند و مي‎رفتند، آن حضرت به من فرمود: از مردم بپرس آيا مرا مي‎بينند؟ من هم به هر كس كه بر مي‎خوردم سؤال مي‎كرد: آيا ابوجعفر را نديدي؟ مي‎گفت: نه.

در حاليكه آن حضرت ايستاده بود، تا اينكه ابوهارون مكفوف (نابينا) وارد شد. حضرت فرمود: از اين هم بپرس. به او گفتم: آيا ابوجعفر عليه‎السلام را نديدي؟ گفت: مگر اين نيست كه ايستاده؟ گفتم: از كجا دانستي؟ گفت: چگونه ندانم و حال آنكه او نور درخشنده است.565

شباهت به خاتم النبيين صلي الله عليه و آله

سخن جامع در اين باب فرمايش رسول اكرم صلي الله عليه و آله مي‎باشد كه فرمود:

مهدي از فرزندان من است، اسم او اسم من، و كنيه‎اش كنيه من، از نظر خلق و خلق شبيه‎ترين مردم به من است.

مي‎گويم: از اين سخن مبارك دردهاي بسياري گشوده مي‎شود كه شايسته است در آن نذير نمائي تا ان شاء الله صبرت زياد و سينه‎ات فراخ گردد.


 

منابع

386 قرآن  كريم ـ سوره عنكبوت 2و3.

387 قرآن  كريم ـ سوره مومنون 30 و نهج البلاغه خطبه 102.

388 روضه الكافي، محمد بن يعقوب كليني 8/37.

389 قرآن  كريم ـ سوره جن 26.

390 تحف العقول ابن شيعه 230.

391 روضه كافي، محمد بن يعقوب كليني 247 ح 346. سوره يس 52.

392 اصول كافي، محمد بن يعقوب كليني ج 2/91 باب الصبر ح 12.

393 قرآن كريم سوره آل عمران 200.

394 اصول كافي محمد بن يعقوب كليني 2/87 باب الصبر ح2.

396 قرآن  كريم ـ سوره مزمل

397 قرآن  كريم ـ سوره سجده 24و25

398 قرآن  كريم ـ سوره حجر 97و98

399 قرآن  كريم ـ سوره انعام 23و24.

400 قرآن  كريم ـ سوره ق 39.

401 قرآن  كريم ـ سوره سجده 24.

402 قرآن  كريم ـ سوره اعراف 127.

403 قرآن  كريم ـ سوره توبه 5.

404 قرآن  كريم ـ سوره بقره 191.

405 اصول كافي محمد بن يعقوب كليني ج 2/88 باب الصبر ح 3.

407 اصول كافي محمد بن يعقوب كليني ج 2/477 ح 12.

408 اصول كافي محمد بن يعقوب كليني ج 2/91 باب الصبر ح 13.

409 قرآن كريم سوره هود 93.

410 قرآن  كريم ـ سوره اعراف 71.

411 كمال الدين،شيخ صدوق ، ج 2 ، 64 باب 55  ح 5

412 قرآن كريم ـ سوره بقره  / 155

413 قرآن كريم سوره آل عمران / 70  و كمال الدين ج 2 / 649  باب 57 ح 3 .

414 غيبت نعماني ، محمد بن ابراهيم نعماني / 12 في صفه القائم .

415 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 105 ، باب ما يلحق الشيعه عندالتمحيص و سوره آل عمران / 186

416 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني /105

417 قرآن كريم ، سوره نحل / 127

418 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني . ج 2 / 56 . باب المكارم ج 2 .

419 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ، ج 2 / 56 ح 3

420 اقبال سيدبن طاووس  457  جز اول

421 بحارالانوار ، علامه مجلسي 52 / 128 ، ج 22 .

422 بحارالانوار ، علامه مجلسي ج 52 / 128 ح 22 .

423 بحارالانوار ، علامه مجلسي ج 52 / 130 ح 29 .

424 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 104 فيماامريه الشيعه

425 قرآن كريم ، سوره نساء / 140

426 تفسير قمي ج 1 / 156

427 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ج 2 / 377  باب مجالسه اهل المعاصي ح 8 .

428 قرآن كريم ، سوره انعام / 108

429 قرآن كريم ، سوره انعام / 68

430 قرآن كريم ، سوره نحل / 116

431 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني  ج 2 / 3778 / ح 12 .

432 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني  ج 2/  397 ح 13

434 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ج 2 / 397 ح 14

435 تفسير برهان ، علامه بحراني . ج 1 / 423  ح و سوره نساء / 140

436 قرآن كريم ، سوره نساء / 140

437  بحارالانوار ، علامه مجلسي ج 5 / 83 ، باب الثامن والعشرون

438  تحف العقول ، ابن شيعه / 228

439 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 112 في صفه القائم

430 كمال الدين شيخ صدوق  ج 1 / 330  باب  32 ذيل 15

441 نهج البلاغه ، خطبه 102 ، فيض ، 291 .

442 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 70

443 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 107 باب ملحق الشيعه عندالتمحيص

444 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 106

445 قرآن كريم سوره آل عمران  / 103

446 بحارالانوار علامه مجلسي ج 53 / 177

447 . بحارالانوار علامه مجلسي ج 53 / 177

448 كمال الدين ، شيخ صدوق ، ج 1/ 302  باب 26 ذيل ح 11

449 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ج 1 / 339  باب 45  ح 43

450  قرآن كريم ، سوره طه  124 - 126

451 قرآن كريم ، سوره اسراء / 71

452 قرآن كريم ، سوره يوسف / 88

453 قرآن كريم ، سوره بقره / 189

454 كمال الدين ، شيخ صدوق ج  2 / 513  باب 45  ح 43

455 جمال الدين الاسبوع ،‌سيدبن طاووس / 230

456 بحارالانوار ، علامه مجلسي  ج 22 / 327 ح 33

457 قرآن كريم ، سوره جح  / 32

462 قرآن  كريم ـ سوره حج 31.

463 مرآه الانوار ـ شيخ ابوالحسن العاملي 198.

464 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 126.

465 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 28 باب 12 جز اول ـ ح 1.

466 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 29 باب 12 ح 4.

467 بصائرالدرجات ـ علامه صفار 422 ـ باب 12 جز 9 ح 6.

469 قرآن  كريم ـ سوره مائده ـ 116.

470 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 100/133.

471 نهج البلاغه ـ خطبه سوم.

472 قرآن كريم ـ سوره غاشيه 25 ـ 26.

473 تفسير البرهان ـ علامه بحراني ـ ج 4/455.

474 در جلد اول كتاب نام او را صريحاً آورده و خوابش را نسبت به امام مجتبي عليه السلام ياد كرده است به صفحه 510 ترجمه جلد اول مراجعه كنيد.

475 معاني الاخبار ـ شيخ صدوق ـ 156.

476 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ  ح 49/222 ح 15 و رجال كشي / 593 ح 1109و خلاصه علامه ـ 48.

477 قرآن  كريم ـ سوره نور ـ 36.

478 غايه المرام ـ علامه بحراني ـ 318 باب 12 جز 6.

479 قرآن  كريم ـ سوره احزاب 46.

480 قرآن  كريم ـ سوره مائده 110.

481 قرآن  كريم ـ سوره طه 21.

482 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 100/409 ج 67.

483 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 47/336 ج 8 و ج100/126 ـ ح 2.

484 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 47/7ح22 و اصول كافي ـ ج 3/251 ـ ح 5.

485 جنه الماوي ـ ميرزاي نوري ـ 270ـ حكايت 34.

486 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 155 ـ في نهي التوقيت و التسميه.

487 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 155 ـ في نهي التوقيت و التسميه.

489 اصول كافي ـ محمد بن يعقوب كليني ـ ج 2/368 ـ باب كراهيه التوقيت ح 2.

490 اصول كافي ـ محمد بن يعقوب كليني ـ ج 1/368 ـ باب كراهيه التوقيت ح 3.

491 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 155 ـ باب النهي عن التوقيت.

492 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 158 ـ باب كذب الوقاتون.

493 اصول كافي ـ محمد بن يعقوب كليني ـ ج 1/368 باب كراهيه التوقيت ح 4و 3.

495 غيبت ـ شيخ طوسي ـ 262 ـ باب النهي عن التوقيت.

496 غيبت ـ شيخ طوسي ـ‌262 ـ باب النهي عن التوقيت

497 غيبت ـ شيخ طوسي ـ 262 ـ باب النهي عن التوقيت

498 احتجاج ـ شيخ طوسي ـ ج 2/281.

499 غيبت شيخ طوسي ـ ج 2/176 باب ذكر التوقيت.

500 غيبت شيخ طوسي ـ 263 و اصول كافي ـ ج 1/368 ـ غيبت نعماني ـ 157.

501 قرآن  كريم ـ سوره رعد 39.

502 غيبت شيخ طوسي ـ 265 باب عن التوقيت.

503 غيبت شيخ طوسي ـ 263 في عن التوقيت.

504 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 157 نهي عن التوقيت.

505 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 157 نهي عن التوقيت.

506 قرآن  كريم ـ سوره سبا 17.

507 قرآن  كريم ـ سوره نساء 77.

509 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 52/106 ـ ح 13. و عياشي ـ ج 2/3 ـ ح 3.

510 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 52/121 ـ ح 50.

511 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 146 و در بحار الانوار ـ ج 52/235 ـ ح 104.

512 بصائر الدرجات ـ علامه صفار ـ 23 باب 11 ذيل ح 11.

513 بصائر الدرجات ـ علامه صفار ـ 23 باب 11 ذيل ح 10.

519 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 109.

521 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 111.

522 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 111.

523 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 111.

524  اصول كافي ـ محمد بن يعقوب كليني ـ ج 1/368 ـ باب كراهيه التوقيت ح 5.

528 كمال الدين ـ شيخ صدوق ـ ج 2/484.

529 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 81 باب في حال الغيبه.

530 قرآن  كريم ـ سوره بقره 286.

531 قرآن  كريم ـ سوره نحل 89.

532 قرآن  كريم ـ سوره نمل 75.

533 قرآن  كريم ـ سوره فاطر 32.

534 قرآن  كريم ـ سوره يس 12.

535 قرآن كريم ـ سوره انبياء 27.

536 بصائر الدرجات ـ علامه صفار ـ 38 باب 19 جز اول

537 قرآن كريم ـ سوره انبياء 7.

538 قرآن  كريم ـ سوره ص 39.

539 قرآن  كريم ـ سوره رعد 39.

541 قرآن كريم ـ سوره طه 52.

542 قرآن  كريم ـ سوره نمل 75.

543 قرآن  كريم ـ سوره سباء 3.

544 قرآن  كريم ـ سوره فاطر 11.

545 قرآن  كريم ـ سوره ق 50.

546 قرآن  كريم ـ سوره حديد 22.

547 قرآن  كريم ـ سوره واقعه 77و 78و 79.

548 قرآن  كريم ـ سوره يس 12.

549 قرآن  كريم ـ سوره دخان 1و2.

551 بصائرالدرجات ـ علامه صفار 127 ـ باب 6 ح 3.

552 قرآن  كريم ـ سوره شوري 27.

553 قرآن  كريم ـ سوره ابراهيم 24و25.

554 تحف العقول ـ ابن شعبه 229.

555 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 329 ـ باب 9 جز 7.

556 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 329 ـ باب 9 ـ جز 7 ـ ذيل ح 3.

557 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 329 ـ باب 9ـ جز 7 ـ ذيل ح 2.

558 اصول كافي ـ شيخ كليني ـ ج 1/257 ـ باب النادر فيه ذكر الغيب ـ ح 3.

561 مشارق انوار اليقين ـ حافظ برسي 125.

562 كمال الدين ـ شيخ صدوق ـ ج 2/516 باب 45 ـ‌ ذيل ح 44.

563 الغيبه ـ شيخ طوسي 242.

564 كمال الدين ـ شيخ صدوق ـ ج 2/516 باب 45 ـ ذيل ح 44.

565 جنه الماوي ـ ميرزا حسين نوري 18 الفائده الاولي.

567 قرآن  كريم ـ سوره آل عمران 84.


 

فهرست

مقدمه_________________________________________________ 1

       شباهت حضرت مهدي به پيامبران عليهم اسلام

شباهت به آدم___________________________________________ 5

شباهت به هابيل_________________________________________ 8

شباهت به نوح___________________________________________ 10

شباهت به ادريس_________________________________________ 12

شباهت به هو___________________________________________ 16

شباهت به صالح _________________________________________ 17

شباهت به ابراهيم ________________________________________ 19

شباهت به اسحق________________________________________ 31

شباهت به لوط___________________________________________ 33

شباهت به يعقوب_________________________________________ 34

شباهت به يوسف_________________________________________ 34

شباهت به خضر__________________________________________ 37

شباهت به الياس_________________________________________ 40

شباهت به ذوالقرس_______________________________________ 44

شباهت به شعيب پيغمبر___________________________________ 47

شباهت به موسي عليه السلام_______________________________ 49

شباهت به هارون_________________________________________ 58

شباهت به حز قيل عليه السلام______________________________ 60

شباهت به سليمان عليه السلام______________________________ 62

شباهت به آصف__________________________________________ 64

شباهت به دانيال عليه السلام________________________________ 64

شباهت به عزيز __________________________________________ 64

شباهت به جر جيس_______________________________________ 65

شباهت به ايوب عليه السلام_________________________________ 65

شباهت به يونس عليه السلام________________________________ 66

شباهت به زكريا عليه السلام________________________________ 66

شباهت به يحيي عليه السلام________________________________ 67

شباهت به عيسي عليه السلام______________________________ 67

شباهت به خاتم النبيين ا. . . عليه و آله ________________________ 70

منابع __________________________________________________ 71


 

موضوع تحقيق :

مقدمه

آشنائي با آخر الزمان

اي كسانيكه ايمان آورده ايد! بر شما باد نفسهاي خودتان، گمراهي گمراهان شما را آسيب نمي رساند، اگر شما هدايت يافته باشيد در گذشته مردم پيامبران را تكذيب كرده اند و خداوند فرشتگان را انكار نموده اند و روز رستاخيز را به استهزاء گرفته اند، آن روزي كه خداوند منان با بكارگيري الفاظ و حروف تاكيد همچون حروف جواب، اِن، لام و نون به حقيقت و حتميت آن سوگند ياد كرده و  مي فرمايد : « وُ نستيبئونكُ : احق هو؟ قل : اي و ربي اِنه لحق، و ما انتم بمعجزين.»

« از تو مي پرسند : آيا به راستي آن حق است؟ بگو :‌ آري، به پروردگار سوگند، كه آن  حق است و شما هرگز راه فراري نداريد»

در عين حال، منكرين معاد و قيامت، بسيار و معتقدين به آن اندكند.

بنابراين وقتي بيشتر مردم گفتار خداوند را تكذيب مي نمايند، پذيرفتن سخنان من نيز، دليل بي اعتباري آنان و بي احترامي و اسائه ادب به من نيست. زيرا انسان به طبيعت حال در مسائل مربوط به ماوراء طبيعت زود قضاوت مي كند. بسيار  مشاهده مي شود افرادي كه از درك مسائل بسيار ساده ناتوان هستند، در مسائل بسيار پيچيده جهان متافيزيك اظهار نظر مي كنند و به انكار و تكذيب بر مي خيزند. حتي به خود اجازه مي دهند كه در شگفتيهاي جهان آفرينش فلسفه بافي نمايند.

بسيار ديده مي شود كه افراد مكتب نرفته و يا كم سواد، كه از درك فرمول يك مولكول آب ناتوان هستند، به خود اجازه مي دهند كه در مسائل ماوراء طبيعت به نقص و ابرام پرداخته، در مورد آفريدگار جهان هستي به تجزيه و تحليل بپردازند. چه گويم در مورد جامعه اي كه كسي را روشنفكر مي پندارند كه به اعتقادات ديني پشت پا بزند و ميراث نياكان خود را به دور اندازد و به دنبال غرائز حيواني گام بردارد!

اي گروه روشنفكران ! كه از تاريخ خود بيگانه ايد و از راه نياكان خود منحرف شده ايد، و به عقايد ديني خود پشت پا زده ايد و بحث از « مصلح غيبي» را افسانه ي انگاريد، همه  انسانها بدانند كه حضرت مهدي (عج) در پاسخ يكي از سفيران خود كه در مورد منكران آن حضرت پرسيده بود، چه نوشته اند؟ امام عليه السلام در پاسخ او چنين نوشت : كسي كه مرا انكار نمايد، از من نيست راه او راه فرزند حضرت نوح عليه السلام است.

آيا كسي راضي مي شود كه از راه پسر نوح پيروي كند و سرانجام از روي لجاجت طعمه امواج خروشان دريا شود و غرق گردد؟! نه هرگز، انقلاب شكوهمند آن انقلابگر پيروز در آستانه وقوع است ... و بديهي است كه كسي را ياراي مقاومت در برابر آن نيست. مگر كسي مي تواند در مقابل امواج كوه پيكر دريا بايستد؟ مگر كسي مي تواند در برابر حوادثي چون طوفان، تندباد، زلزله و نظائر آنها بايستد؟ و كسي  نمي تواند در يك لحظه در دو مسير حركت كند، لذا كسي كه از هواي نفس پيروي مي كند از مسير حق جدا مي شود و هر كس كه به نداي عقلش گوش فرا مي دهد در برابر حق تسليم خواهد شد.

ظهور و قيام حضرت مهدي (عج) همچون مرگ است كه خواه ناخواه براي همگان پيش خواهد آمد، كسي كه مرگ را باور كند با آن روبرو خواهد شد و كسي كه مرگ را تكذيب و براي ديگران بداند و خود را در اين جهان جاودانه پندارد باز هم با آن مواجه خواهد شد. ظهور مهدي (عج) نيز بدون شك و ترديد به وقوع خواهد پيوست. هر كس مي خواهد باور كند و هر كس مي خواهد تكذيب نمايد.

امام صادق (ع) مي فرمايد :

اگر يكي از شما دو جان داشت، مي توانست با يكي از آنها تجربه اندوخته، با ديگري زندگي جدي  نمايد. ولي براي هيچكس جز يك جان وجود ندارد، هنگامي كه از دستش رفت، راه توبه بسته مي شود. از اين رهگذر هنگامي كه كسي به نام ما به سراغ شما مي آيد خوب بينديشد كه براي چه شما را دعوت مي كند؟ و در چه راهي گام برداشته، خروج مي نمائيد؟

طبق فرمودة امام عليه السلام، برهه ما لازمست كه در مورد اين تنها سرمايه خودآگاهانه مراقب باشيم.

شماره 3 بحارالانوار جلد 51 صفحه 102 و جلد 52 صفحه 383

شماره 4 منتخب الاثر صفحه 316و318

شماره 5 المهدي 199و219و316

شماره 6 الام المهدي صفحه 69و343

شباهت امام عصر (عج) ديگر انبياء الهي

شباهت امام عصر (عج) با ديگر انبياء الهي


«بنام خدا»

شباهت حضرت مهدي به پيامبران عليهم السلام

شباهت به آدم

خداوند آدم را خليفه خود در تمام زمين قرار داد و او را وارث آن ساخت و در قرآن چنين فرمود:

اني جاعل في‌الارض خليفه  386

و خداوند حضرت حجت عليهم السلام را نيز وارث زمين خواهد ساخت و خليفة خود در زمين خواهد فرمود، چنانكه از حضرت ابي‌عبدالله صادق عليه السلام مروي است كه در تفسير آية:

وعدالله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في‌الارض         387

او قائم و اصحابش مي‌باشند و هنگام ظهورش در مكه در حاليكه دست بر صورت مي‌كشد مي‌گويد: الحمد الله الذي صدقنا وعده و اورثنا الارض   388

و در حديث مفضل آمده كه:

خروج مي‌كند در حاليكه ابري بالاي سرش سايه افكنده و در آن منادي ندا مي‌كند: اين مهدي خليفه خدا است از او پيروي كنيد.

گريه آدم عليه السلام: از پيامبر صلي الله عليه و آله آمده كه فرمود:

آدم عليه السلام آنقدر بر فراق بهشت گريست تا اينكه (اشك) از دوگونه‌اش مانند آبراههائي جاري شد.        389

از امام صادق عليه السلام نيز همين معني روايت شده است.               390

حضرت قائم عليه‌السلام نيز مانند آدم- گريه بسيار دارد، چنانكه در زيارت ناحيه از آن حضرت است كه خطاب به جدش حسين عليه‌السلام- مي‌گويد:

شب و روز برايت ندبه مي‌كنم و به جاي اشك بر تو خون مي‌گريم.

درباره آدم آيه نازل شده كه:

خداوند تمام اسمها را به آدم تعليم فرمود. 391

و اما قائم: خداوند آنچه به آدم آموخت به او نيز آموخته و اضافه بر آن هم مطالب ديگر آموخته است، چه اينكه آدم بيست‌وپنج حرف از اسم اعظم را آموخته بود چنانكه در حديث آمده- و پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله هفتادودو حرف از آن را آموخت، و تمام اموري كه خداوند متعال به پيامبرش داده به اوصياي آن حضرت نيز داده شده تا به مولاي ما حضرت قائم عليه‌السلام عجل الله فرجه، نوبت رسيد.

و در خبر صحيحي ثقه‌الاسلام كليني از حضرت ابي‌عبدالله صادق عليه‌السلام مروي است كه فرمود:

آن علمي كه به آدم عليه‌السلام نازل شد ديگر برداشته نشد، و هيچ عالمي نمرده مگر اينكه علمش را به ارث گذاشته است؛ زمين بدون عالم باقي نمي‌ماند. 392

آدم زمين را با عبادت خدا زنده كرد، پس از آنكه جنيان با كفر و طغيانشان آنرا ميرانده بودند.

قائم عليه‌السلام نيز زمين را با دين خدا و عبادت و عدالت و برپائي حدودش زنده خواهد كرد، بعد از مردن آن به كفر و معصيت اهل زمين.

در بحار از حضرت ابوجعفر باقر عليه‌السلام درباره آية:

يحيي الارض بعد موتها. 393

آمده كه فرمود:

خداوند عزوجل به وسيله قائم عليه‌السلام زمين را بعد از مرگش زنده گرداند.

منظور از مرگ آن، كفر اهل آن مي‌باشد كه كافر در حقيقت مرده است. 394

و در وسائل درباره آية:

يحيي الارض بعد موتها.

آمده كه حضرت ابراهيم موسي‌بن‌جعفر عليهما السلام فرمود:

به وسيله باران احيا نمي‌كند، بلكه خداوند مرداني برمي‌انگيزد كه عدالت را زنده مي‌كنند، و زمين به خاطر احياي عدالت زنده مي‌شود، و به درستي كه اگر يك حد در زمين برپا شود، سودمندتر است از چهل روز باران. 395

و در همان كتاب از پيغمبر اكرم صلي‌الله عليه و آله منقول است كه فرمود:

يك ساعت امام عادل بهتر است از عبادت هفتاد سال، و يك حد كه براي خدا در زمين برپا شود، سودمندتر است از چهل روز باران. 396

با اين همه تا كي و تا چند آدم و قائم را با هم مقايسه كنم در حاليكه آدم به خاطر قائم خلق شد.

ان الذي خلق المكارم جازها

                   في صلب آدم لامام القائم

آنكه مكارم اخلاق را آفريد همه را در صلب آدم قرار داد براي امام قائم.

شباهت به هابيل:

نزديكترين و خويشاوندترين افراد، هابيل را كشت يعني برادرش قابيل- خداوند متعال در كتاب عزيز خود مي‌فرمايد:

واتل عليهم نباء ابني آدم بالحق اذ قربانا فتقبل من احدهما و لم يتقبل من الاخر قال لاقتلنك قال انما يتقبل الله من المتقين. 397

همچنين نزديكترين و خويشاوندترين افراد، قصد كشتن امام قائم روحي و ارواح-العالمين فداه- را نمود، و او عموي آن حضرت جعفر كذاب بود، كه از امام زين‌العابدين عليه‌السلام آمده است كه فرمود:

گويا جعفر كذاب را مي‌بينم كه سركش زمانش را بر تفتيش امر ولي خدا و آنكه در غيب الهي محفوظ و بر حرم پدرش موكل است وادار كند، به خاطر جهل او به ولادتش و حرص بر كشتنش اگر بر او دست يابد- از روي طمع در ميراث پدرش تا آن را به ناحق بگيرد. 398

شباهت به شيث:

هبه الله شيث، اجازه نيافت كه علم خودش را آشكار كند، چنانكه در روضة كافي روايت شده كه حضرت ابوجعفر باقر عليه‌السلام در خبري طولاني چنين فرمود:

وقتي هبه‌الله پدرش آدم را دفن كرد، قابيل به نزدش آمد و گفت: اي هبه‌الله من ديدم كه پدرم آدم تو را از علم آنقدر عطا كرد كه به من عطا نكرده، و آن همان علمي است كه برادرت هابيل به آن دعا كرد و قربانيش قبول شد، و بدين جهت او را كشتم كه فرزنداني نداشته باشد تا بر فرزندان من افتخار كنند و بگويند ما فرزندان كسي هستيم كه فربانيش قبول شد و شما فرزندان كسي هستيد كه قرباني او قبول نشد، و تو اگر علمي را كه پدرم به تو اختصاص داده آشكار كني تو را هم مي‌كشم همانطور كه برادرم هابيل را كشتم. پس هبه‌الله و فرزندان او مخفي مي‌كردند آنچه از علم و ايمان نزد آنها بود. 399

حضرت قائم نيز اجازه نيافته تا روز وقت معين؛ چنانكه درباره حضرتش روايت شده:

هنگام ولادت بر زانو قرار گرفت، و دو انگشت سبابه‌اش را به سوي آسمان بلند كرد، و عطسه‌اي زد و گفت:

الحمدالله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله.

ستمگران پنداشته‌اند كه حجت الهي باطل و نابود است. و حال آنكه اگر در سخن گفتن به ما اجازه داده شود شك از بين مي‌رود. 400

اين خبر از رئيس المحدثين شيخ صدوق در كمال‌الدين آورده


شباهت به نوح:

نوح شيخ‌الانبيا: از امام صادق و امام هادي عليهما السلام روايت است كه حضرت نوح عليه‌السلام دوهزارو پانصد سال عمر كرد.

و حضرت قائم عليه‌السلام شيخ‌الاوصياء است؛ (بنا به روايت كافي)، در نيمه شعبان سال دويست‌وپنجاه و پنج هجري متولد شد. 401

پس عمر آن حضرت تاكنون روز يكشنبه دهم ذي‌القعده‌الحرام سال هزاروسيصدوسي يك هجري-هزار و هشتادويكسال و پنج روز مي‌شود.

و از امام زين‌العابدين عليه‌السلام روايت است كه فرمود:

در قائم روشي از آدم و نوح هست و آن طول عمر مي‌باشد 402

تمام اين خبر گذشت.

نوح زمين را با سخن خود از كافرين پاك كرد و گفت:

پروردگارا بر روي زمين ديارالبشري از كافران قرار نده. 403

قائم نيز زمين را با شمشير از لوث وجود كافرين پاك مي‌گرداند تا جائيكه هيچ اثري از آنها باقي نماند چنانكه گذشت- فلبث فيهم الف سنه الا خمسين عاما فاخذهم الطوفان و هم ظالمون.

قائم نيز از اول امامتش تاكنون صبر كرده، و نمي‌دانم تا كي صبر خواهد كرد. هر كه از نوح تخلف جست هلاك شد.

هر كه از قائم تخلف جويد نيز هلاك مي‌شود چنانكه در حديث آمده-. 404

فرج نوح و اصحابش را خداوند آنقدر به تأخير انداخت تا اينكه بيشتر معتقدين به آن حضر از او برگشتند.

فرج قائم را نيز خداون آنقدر به تأخير مي‌اندازد كه بيشتر معتقدين به آن حضرت از او برمي‌‌گردند چنانكه در حديثي از امام عسكري عليه‌السلام آمده است-.405

ادريس به ظهور نوح بشارت داد!

و بظهور قائم، خداوند تعالي فرشتگان را بشارت داد و پيغمبر و امامان عليهم‌السلام و بلكه پيغمبران گذشته ظهورش را بشارت دادند كه اگر بخواهيم آنها را ذكر كنيم كتاب طولاني مي‌شود-.

نداهاي نوح به شرق و غرب عالم مي‌رسيد و اين يكي از معجزات آن حضرت بود چنانكه در كتاب زبده التصانيف آمده-.

قائم عليه‌السلام نيز هنگام ظهور بين ركن و مقام مي‌ايستد و فريادي برمي‌آورد و مي‌گويد: اي نقبا و سرداران من و اي خواص من، و اي كساني كه خداوند پيش از ظهور، آنان را بر روي زمين براي ياري من ذخيره كرده، با خواست و رغبت بسوي من آييد. پس صداي آن حضرت عليه‌السلام به آنها مي‌رسد در حاليكه در محرابها و بر فرشها و رختخوابهايشان باشند، و با يك فرياد هم صداي او را مي‌شنوند هر يك از آنها به گوشش مي‌رسد- و به سوي آن صداها اجابت مي‌كنند، و يك چشم بر هم زدن نمي‌گذرد كه همگي بين ركن و مقام قرار مي‌گيرند.

اين معني در حديث مفضل از امام صادق عليه‌السلام آمده است. 406

شباهت با ادريس:

ادريس عليه‌السلام جد پدر نوح عليه‌السلام است كه نامش اخنوخ بوده خداوند او را به جايگاه بلندي برد؛ گفته مي‌شود:

به آسمان چهارم بالا رفت، و گفته مي‌شود كه به آسمان ششم برده شد.

در مجمع‌البيان از مجاهد نقل كرده كه گفت:

ادريس به آسمان برده شد، همانگونه كه عيسي به آسمان برده شد، در حاليكه زنده بود و نمرده بود.

و ديگران گفته‌اند:

بين آسمان چهارم و پنجم قبض روح شد.

اين معني از امام باقر عليه‌السلام روايت شد. 407

قائم عليه‌السلام را نيز خداوند به جايگاه والايي به آسمان برد.

ادريس را خداوند بر بال فرشته‌اي حمل فرمود و در فضاي آسمان به پرواز درآمد، چنانكه علي‌بن‌ابراهيم قمي از پدرش محمدبن ابي‌عمير از كسي كه براي او سخن گفته بود، نقل كرده كه گفت: امام ابوعبدالله صادق عليه‌السلام فرمود:

خداوند تبارك و تعالي بر فرشته‌اي از فرشتگان غضب كرد و بالهايش را قطع نمود و او را در يكي از جزيره‌هاي دريا افكند؛ پس زماني طولاني كه خدا مي‌داند در آن دريا مي‌ماند. و چون خداوند ادريس را به رسالت برانگيخت، آن فرشته به نزد ولي آمد و گفت: اي پيغمبر خدا دعا كن خداوند از من راضي شود و بالهايم را برگرداند. ادريس فرمود: باشد. سپس دعا كرد.

خداوند بالهاي آن فرشته را برگرداند و از او راضي شد، آنگاه آن فرشته به ادريس گفت: آيا حاجتي داري؟ فرمود: بله، دوست دارم مرا به آسمان بالا ببري تا به ملك‌الموت نگاه كنم چون با ياد او زندگي ندارم. پس فرشته او را برگرفت و بر بالهاي خود به آسمانها برد تا به آسمان چهارم رسيد كه ناگهان ديد ملك‌الموت سر خود را از روي تعجب حركت مي‌دهد.

ادريس بر ملك‌الموت سلام كرد و به او گفت: چرا سرت را تكان مي‌دهي؟ گفت: چون خداوند به من امر فرمود كه تو را بين آسمان چهارم و پنجم قبض روح كنم؛ گفتم پروردگارا از آسمان چهارم تا آسمان سوم مقدار پانصد سال راه است و غلظت آسمان سوم نيز پانصد سال است، و هر آسمان و مابين آن به همين ترتيب است، اين چگونه شدني است؟ سپس او را بين آسمان چهارم و آسمان پنجم قبض روح نمود. و همين است كه خداوند مي‌فرمايد: و رفعناه مكانا عليا؛

و به اين جهت او را ادريس ناميدند كه كتابهاي بسيار درس مي‌گرفت. 408

و گفته مي‌شود كه او در بهشت زنده است، و اين قول مروي از ابن‌عباس است.

قائم عليه‌السلام را هم روح‌القدس بر بال خود گرفت و به آسمانها برد. در حديثي كه در كتاب كمال‌الدين از حكيمه نقل شده، در باب ميلاد حضرت قائم آمده است:

پس امام حسن عسكري عليه‌السلام فرزندش را گرفت، در حاليكه كبوترها بالاي سرش پرواز مي‌كردند. پس آن حضرت به يكي از كبوترها بانگ زد كه: او را بردار و حفظ كن و هر چهل روز به ما برگردان. پس آن كبوتر او را برگرفت و به سوي آسمانها پرواز كرد؛ بقيه كبوترها نيز پيروي كردند. آنگاه شنيدم كه حضرت ابومحمد (امام حسن عسكري عليه‌السلام) مي‌فرمود: تو را به كسي مي‌سپارم كه مادر موسي فرزندش را به او سپرد. نرجس گريه كرد. آن حضرت به او فرمود: ساكت باش كه رضاع جز از پستانهاي تو بر او حرام است و بزودي به تو باز خواهد گشت، چنانكه موسي به مادرش بازگردانده شد، و همچنين كه خداي متعال مي‌فرمايد:

فرددناه الي امه كي تقر عينها و لاتحزن. 409

حكيمه گويد: عرض كردم: اين پرنده چيست؟ فرمود: اين روح‌القدس است كه موكل به امامان است. آنها را تسديد و توفيق مي‌دهد و به علم تربيت مي‌كند 410

ادريس از قومش غايب شد، هنگاميكه مي‌خواستند او را بكشند چنانكه در حديثي از حضرت باقر عليه‌السلام آمده است-.

قائم عليه‌السلام نيز همينطور هنگاميكه دشمنان مي‌خواستند آن حضرت را بكشند، غايب شد.

غيبت ادريس به طول انجاميد به حدي كه دشمنان و پيروان او در سختي و شدت و فشار واقع شدند.

قائم نيز غيبتش طولاني است تا جائي كه شيعيانش به سنتهاي سختي و فشار و مشقت واقع شوند، كه در بحار از پيغمبر اكرم صلي‌الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

پيوسته وضع شما چنين خواهد بود تا اينكه در ميان فتنه و جور كسي متولد شود كه مردم او را نشناسند. سپس زمين پر شود از ظلم و جور به حدي كه هيچكس نتواند بگويد: الله: سپس خداوند عزوجل مردي از من و از عترت من برانگيزد كه او زمين را پر از عدل سازد، همچنانكه قبل از او آنرا پر از جور و ستم كرده باشند. 411

و از اميرالمؤمنين عليه‌السلام مروي است كه فرمود:

البته زمين پر از ظلم و جور مي‌شود. تا جائيكه كسي جز مخفيانه- الله نگويد: سپس خداوند قومي صالح را مي‌آورد كه آن را پر از قسط و عدل نمايد، چنانكه پر شده است از ظلم و جور.

وقتي غيبت ادريس به طول انجاميد مردم بر توبه انفاق كردند و به سوي خدا برگشتند با خداوند متعال او را ظاهر ساخت و شدت و بدي را از آنان دور كرد.

قائم نيز همينطور است، كه اگر مردم بر توبه انفاق كنند و تصميم قطعي بر ياريش داشته باشند، خداي تعالي او را ظاهر خواهد ساخت.-

هنگاميكه ادريس ظهور كرد، پادشاه ستمگر و مردم براي او تسليم شدند.

قائم نيز چنين است، كه هر گاه ظاهر شود. پادشاهان و امراي جبار و مردم عالم به آن حضرت مي‌گروند و سر فرود مي‌آورند.

شباهت به هود:

نام هود عليه‌السلام عابر است، و نوح ظهورش را بشارت داده

در كتاب كمال‌الدين از امام صادق عليه‌السلام آمده كه فرمود:

هنگاميكه وفات نوح نزديك شد، شيعيان و پيروان خود را فراخواند و گفت بدانيد كه پس از من غيبتي خواهد بود كه طاغوتها ظاهر مي‌شوند، و البته خداوند عزوجل به وسيله قيام كننده‌اي از فرزندانم كه هود ناميده مي‌شود بر شما فرجي مي‌رساند. او هيبت و سكينه و وقار دارد، و در خلقت و اخلاق شبيه من است، و خداوند هنگام ظهور او دشمنان شما را به وسيله باد هلاك مي‌كند. پس پيوسته منتظر و مراقب ظهور و قيام هود بودند، تا اينكه مدت بر آنها طول كشيد و دل بيشترشان را قساوت گرفت. سپس خداوند متعال پيغمبرش هود را فرستاد. بعد از آنكه نوميد شده بودند و بلا و گرفتاري وجودشان را پر كرده بود، و دشمنان با باد بدون نفع هلاك شدند، بادي كه خداوند متعال آن را در قرآن چنين توصيف كرده است:

ما تذر من شيء انت عليه الا جعلته كالرميم. 412

قائم عليه‌السلام نيز چنين است كه خداوند متعال به وجود او جمعي از كافرين را با باد سياهي نابود مي‌كند. چنانكه در روايت مفضل گذشت.


شباهت به صالح:

صالح عليه‌السلام از قومش غايب شد. پس از آنكه به سوي آنها بازگشت، عده كثيري او را انكار كردند، چنانكه در كمال‌الدين از امام ابوعبدالله صادق عليه‌السلام مروي است كه فرمود:

صالح عليه‌السلام مدتي از قومش غائب شد: روزي كه از آنها غائب شد، ميانسال و خوش‌هيكل و خوش‌اندام بود، ريش انبوه و شكم خفته‌اي داشت؛ گونه‌هايش سبك و در ميان مردان ميان بالا بود. هنگاميكه به قومش برگشت او را به صورتش نشناختند، و آنها را سه طايفه ديد: يك طايفه منكر و كافر و طايفة ديگر اهل شك و ترديد بودند، و طايفة سوم يقين و ايمان داشتند. اول آن طايفه كه اهل شك و ترديد بودند را دعوت كرد، و به آنها گفت: من صالح هستم، آنها او را تكذيب كردند، و دشنام دادند، و راندند، و گفتند خداوند از تو بيزار است؛ صالح به صورت تو نبود. سپس بنزد منكرين و كافرين آمد، و آنها را دعوت فرموده ولي از او نپذيرفتند و به بدترين وجهي از او رميدند. سپس به نزد طايفه سوم آمد و گفت: من صالح هستم گفتند نشانه‌اي بگو كه بدانيم تو صالح هستي، چون ما ترديد نداريم كه خداوند تعالي آفريدگار است؛ هر كس را به هر شكل كه بخواهد در مي‌آورد، ما در ميان خودمان نشانه‌ةاي قائم را به يكديگر اطلاع داده و بررسي كرده‌ايم تا اينكه هرگاه بيايد براي ما معلوم باشد و صحت آن به وسيله يك خبر آسماني بر ما محقق گردد.

صالح عليه‌السلام فرمود: من همان صالح هستم كه شتر را براي شما برآوردم.

گفتند: راست گوئي، همين مطلب را ما با هم بررسي مي‌كرديم؛ نشانه‌هاي آن چيست؟

فرمود: يك روز او آب مي‌آشاميد و روز ديگر شما؛ گفتند: ما به خداوند و آنچه تو از جانب او آوردي ايمان داريم. اينجا است كه خداوند تبارك و تعالي مي‌فرمايد:

ان صالحا مرسل من ربه، 415

و اهل يقين و ايمان گفتند:

انا بما ارسل به مؤمنون. 416

و كساني كه تكبر كردند كه شك كنندگان باشند- گفتند:

انا بالذي آمنتم به كافرون. 417

راوي گويد:

آيا در آن روز در ميان آنها عالمي هم بود، كه به صالح آگاه باشد؟ فرمود: خداوند عادلتر از آن است كه زمين را بدون عالمي بگذارد كه مردم را بسوي خداون رهبري كند. آن مردم تنها هفت روز پس از خروج صالح از ميان آنها، در حال حيرت كه امامي را نمي‌شناختند بسر بردند، كه در همان حال هم دين خدا عزوجل را در اختيار داشتند، و با هم متحد بودند، و چون صالح عليه‌السلام ظاهر شد، پيرامونش جمع شدند، و همانا مثل قائم عليه‌السلام نيز مثل صالح است. 418

آري قائم عليه‌السلام هم مانند صالح خواهد بود. آنچه بر صالح جاري شده حرف به حرف بر او جاري مي‌شود. با آنكه در سن پيري و پس از عمري طولاني ظهور مي‌كند، به صورت جواني كمتر از چهل سال است. مردم به سه دسته خواهند بود: اهل يقين، شك و انكار، اهل انكار را دعوت مي‌كند، او را انكار مي‌نمايند، و آنها را مي‌كشد، و اهل يقين از او علامات مي‌خواهند، كه به آنها ارائه مي‌دهد، پس با او بيعت مي‌كنند ( و در تمام اينها رواياتي هست كه بعضي از آنها را بيشتر آورديم و بعضي ديگر را بعدا خواهيم آورد-)

شباهت به ابراهيم

ابراهيم عليه‌السلام دوران حمل و ولادتش مخفيانه بود.

قائم عليه‌السلام نيز حمل و ولادتش مخفي بود.

ابراهيم عليه‌السلام در روز بقدري رشد مي‌كرد كه ديگران در يك هفته رشد مي‌كنند، و در يك هفته آنقدر رشد مي‌كرد كه ديگران در يك ماه رشد مي‌كنند، و در يكماه به مقداري كه ديگران در يكسال رشد دارند، رشد مي‌نمود.-

چنانكه از امام صادق عليه‌السلام روايت شده است -.419

قائم عليه‌السلام نيز چنين بود، چنانكه در خبر حكيمه رضي‌الله عنها آمده كه گفت: پس از گذشت چهل روز به خانه حضرت ابومحمد (امام حسن عسكري عليه‌السلام) وارد شدم كه ناگاه مولايمان صاحب‌الزمان را ديدم كه در خانه راه مي‌رود.

از او زيباتر و فصيح‌تر نديدم.

حضرت ابومحمد عليه‌السلام به من فرمود: اين است مولود گرامي نزد خداون عزوجل عرض كردم: اي آقاي من چهل روزه است و من اين وضع را در او مي‌بينم! فرمود: اي عمة من، مگر ندانستي كه ما گروه اوصيا در يك روز به تعداد يك هفته ديگران و در يك هفته به مقدار يك ماه ديگران و در يكماه به مقدار يك سال ديگران رشد مي‌كنيم.420

ابراهيم عليه‌السلام از مردم عزلت گزيد. خداوند به نقل از او فرمود:

و اعتزلكم و ما تدعون من دون الله. 421

قائم عليه‌السلام نيز از مردم اعتزال جست.

ابراهيم دو غيبت داشته است.

قائم نيز دو غيبت داشته است.

ابراهيم عليه‌السلام هنگاميكه در آتش افكنده شد، جبرئيل برايش جامه‌اي از بهشت آورد.

قائم عليه‌السلام نيز همان جامه را هنگاميكه قيام كند- خواهد پوشيد.

در كتاب كمال‌الدين از مفضل از امام صادق عليه‌السلام آمده كه فرمود:

آيا مي‌داني جامة يوسف چه بود؟ گفتم: نه. فرمود: براي ابراهيم عليه‌السلام آتش افروختند، جبرئيل عليه‌السلام يكي از جامه‌هاي بهشتي را آورد و بر او پوشاند، پس با آن جامه گرمي و سردي به او اثر نمي‌كرد، و چون هنگام وفاتش رسيد، آن را در بازوبندي قرار داد و بر اسحق آويخت، و اسحق هم بعداً آن را بر يعقوب آويخت، و هنگاميكه يوسف متولد شد، يعقوب آن را بر او آويخت، و اين در بازوي او بود تا بر او گذشت آنچه گذشت، پس هنگاميكه يوسف آن پيرهن را در مصر از بازوبند بيرون ساخت، يعقوب بوي آن را شنيد، و همين است كه خداون از او فرموده:

اني لاجد ريح يوسف لولا ان تفندون. 422

اين همان پيرهني است كه از بهشت نازل شده بود.

عرض كردم: فدايت شوم، پس اين پيرهن به كه مي‌رسد؟ فرمود: به اهل آن و پيراهن همراه قائم ماست هنگاميكه خروج نمايد. سپس فرمود: هر پيغمبري كه علمي يا چيزي را وارث بود، به محمد صلي‌الله عليه و آله رسيده است. 423

مي‌گويم: اين خبر با حديثي كه فاضل علامه مجلسي در بحار از نعماني نقل كرده منافاتي ندارد. حديث چنين است: به سند خود، از يعقوب بن شعيب، از حضرت ابي عبدالله صادق عليه‌السلام كه فرمود:

آيا جامة قائم را كه در آن به پاخيزد بتو نشان دهم؟ عرض كردم: بله. پس آن حضرت جعبه‌اي را خواست، و آن را گشود و از آن پيراهن كرباسي بيرون آورد، و آن را باز كرد، ديدم آستين چپش خون‌آلود بود. سپس فرمود: اين همان پيراهن رسول خدا صلي‌الله عليه و آله است. روزي كه دندانهاي جلويش ضربت ديد، آن را پوشيده بود، و حضرت قائم عليه‌السلام همين پيراهن را بر تن دارد، و قيام مي‌كند. من آن خون را بوسيده بر صورتم نهادم. سپس آن حضرت آن را تا كرد و
برداشت. 424

زيرا كه احتمال دارد هر يك از اين دو پيراهن را در بعضي اوقات بپوشد، و متحمل است كه پيراهن ابراهيم عليه‌السلام را با خود داشته، بر بازويش بسته باشد يا مانند آن، زيرا كه در حديث اول صراحت ندارد كه آن حضرت آن را پوشيده باشد.

و الله العالم.

ابراهيم عليه‌السلام: خانه كعبه را بنا كرد و حجرالاسود را در جايش نصب فرمود.

خداوند عزوجل مي‌فرمايد:

و اذ يرفع ابراهيم القواعد من‌البيت و اسمعيل ربنا تقبل منا انك انت السميع العليم. 425

و در برهان و غير از آن، از عقبه بن بشير، از يكي از دو امام (باقر و صادق عليه‌السلام) روايت است كه فرمود:

خداوند عزوجل ابراهيم را به ساختن كعبه و اينكه پايه‌هاي آن را بنا نمايد و به مردم محل عبادت و مناسكشان را ارائه دهد، امر كرد. پس ابراهيم و اسمعيل خانه كعبه را هر روز به مقدار يك ساق مي ساختند تا به جايگاه حجرالاسود رسيدند. حضرت باقر عليه‌السلام فرمود: پس در اينجا كوه ابوقبيس او را ندا كرد كه تو نزد من امانت داري. آنگاه حجرالاسود را به ابراهيم داد و آن حضرت آن را در جاي خودش نصب كرد. 426

قائم عليه‌السلام نيز مانند آن را دارد. در بحار از حضرت ابوعبدالله صادق عليه‌السلام مروي است كه فرمود:

هرگاه قائم عليه‌السلام بپاخيزد، مسجدالحرام را منهدم مي‌كند تا به اساس آن برساند و مقام ابراهيم را به جائي كه در آن بوده باز مي‌گرداند. 427

و در خرائج، از ابوالقاسم جعفربن محمدبن قولويه مروي است كه گفت: در سال سيصدوسي‌وهفت به قصد تشرف به حج به بغداد رسيدم. آن سال بنا بود قراسطه حجرالاسود را به جايگاهش بازگردانند. و بيشترين كوشش من براي آن بود كه به كسي كه حجرالاسود را در جاي خودش نصب مي‌كند دست يابم، زيرا كه در كتابها خوانده بودم كه آن را جز حجت زمان كسي نمي‌تواند در جاي خودش نصب نمايد -چنانكه در زمان حجاج، امام زين‌العابدين عليه‌السلام آن را در جاي خود قرار داد- ولي به بيماري شديدي دچار شدم كه از آن بر خود ترسيدم، و با آن حال نتوانستم به سفر خود ادامه دهم. پس دانستم كه ابن‌هشام به مكه سفر مي‌كند. لذا نامه‌اي نوشتم مهر كرده و آن را به او سپردم. در آن نامه از مدت عمرم پرسيده‌بودم كه آيا مرگ من در اين بيماري است يا نه؟ و به ابن‌هشام گفتم: سعي من بر اين است كه اين نامه به دست كسي كه حجرالاسود را به جاي خودش نصب مي‌كند برسد، من تو را براي اينكار فرا خواندم.

ابن‌هشام گويد: وقتي به مكه رسيدم و موقع جايگذاري حجرالاسود فرا رسيد، به خدام حرم پولي دادم كه در آن وقت معين بگذارند. جايي باشم كه ببينم نصب كننده آن كيست، آنها را با خود قرار دادم كه ازدحام جمعيت را از من دور كنند. ديدم هر كس خواست حجر را در جايش نصب كند نمي‌توانست و حجرالاسود قرار نمي‌يافت و مي‌افتاد. پس جواني گندمگون و خوش‌صورت آمده؛ آن را گرفت و در جايش قرار داد. آن چنان بند شد كه انگار اصلاً از آنجا كنده نشده بود. فريادهاي مردم به خاطر آن بلند شد، و آن جوان رفت كه از درب خارج شود. من از جاي خود برخاستم به دنبالش رفتم، مردم را از راست و چپ كنار مي‌زدم كه خيال كردند ديوانه‌ام. مردم براي او راه مي‌گشودند و من چشم‌ از او نمي‌گرفتم تا از مردم جدا شد. من به سرعت مي‌رفتم و او با تأني و آرامش، و چون به جايي رسيد كه غير از من كسي او را نمي‌ديد، به سمت من برگشت، و فرمود: آنچه با خود داري پيش آور. من نامه را تقديم كردم. بدون اينكه به آن نگاهي كند فرمود: به او بگو كه از اين بيماري ترسي بر تو نيست و مرگي كه ناچار از آن است پس از سي‌سال مي‌رسد.

اشك در چشمم حلقه زد، و نمي‌توانستم از جا حركت كنم. مرا به حال خود گذاشت و رفت. ابوالقاسم مي‌گويد: اين جريان را ابن‌هشام برايم گفت:

راوي مي‌افزايد: پس از سي‌سال ابوالقاسم بيمار شد. پس به امور خود رسيدگي كرد، وصيتنامه‌اش را نوشت، و جديت عجيبي در اين كار داشت. به او گفتند: اين ترس چيست؟ اميدواريم خداوند به سلامت تو منت بگذارد؟ جواب داد: اين همان سالي است كه ترسانيده شدم. و در همان بيماري درگذشت. خداوند رحمتش كند.

ابراهيم عليه‌السلام را خداوند از آتش نجات داد. خداي عزوجل در كتاب خود مي‌فرمايد:

قلنا يا نار كوني بردا و سلاما علي ابراهيم. 429

قائم عليه‌السلام نيز به همين ترتيب خواهد شد. چنانكه در بعضي از كتابها از محمدبن زيد كوفي از امام صادق عليه‌السلام منقول است كه فرمود:

هنگاميكه قائم عليه‌السلام خروج مي‌كند، شخصي از اصفهان نزد آن حضرت مي‌آيد، و معجزه حضرت خليل‌الرحمن، ابراهيم عليه‌السلام را تقاضا مي‌كند؛ پس آن جناب دستور مي‌دهد كه آتش عظيمي برافروزند و اين آيه را مي‌خواند:

فسبحان الذي بيده ملكوت كلشي و اليه ترجعون. 430

سپس داخل آتش مي‌شود و آنگاه به سلامت از آن بيرون مي‌آيد. آن مرد ملعون اين معجزه را انكار مي‌كند و مي‌گويد: اين سحر است. پس آن حضرت به آتش دستور مي‌دهد و او را مي‌گيرد و مي‌سوزاند. و مي‌فرمايد: اين جزاي كسي است كه صاحب‌الزمان و حجت‌الرحمن را انكار نمايد.

ابراهيم عليه‌السلام مردم را به سوي خداوند فرا خواند. قرآن مجيد مي‌گويد:

و اذن في الناس بالحج. 431

و در برهان از حضرت ابوجعفر باقر عليه‌السلام است كه فرمود: ابراهيم در ميان مردم به حج بانك زد و گفت: ايها الناس من ابراهيم خليل‌الله هستم؛ خداون شما را امر فرمود كه حج اين خانه را بجاي آوريد، پس شما حج به جاي آوريد. هركس به حج مي‌رود تا روز قيامت- ابراهيم را اجابت كرده است. 432

قائم عليه‌السلام نيز مردم را به سوي خدا دعوت مي‌كند، چنانكه قبلاً مطالبي گذشت (در حرف دال) و مطالب ديگري نيز ان‌شاءالله خواهد آمد.

شباهت به اسمعيل

خداوند به ولادت اسمعيل عليه‌السلام بشارت داد، چنانكه فرموده:

فبشرناه بغلام حليم. 433

خداوند به ولادت و قيام قائم عليه‌السلام نيز بشارت داده است، چنانكه در بخش سوم گذشت. و همچنين پيغمبر و ائمه معصومين عليهم‌السلام بشارت داده‌اند، و نيز بر اين معني دلالت مي‌كند آنچه در كتابهاي تبصره الولي و بحار از اسمعيل بن علي نوبختي رحمه‌الله آمده كه گفت:

روزي در مرض فوت امام حسن عسكري عليه‌السلام در خدمتش بودم؛ آن حضرت به خادم خود عقيد، غلام سياه چهره‌اي كه اهل نوبه بود و پيش از آن هم خدمتگزار امام علي‌النقي عليه‌السلام بود و امام حسن عسگري را بزرگ كرده بود، فرمود: اي عقيد، قدري آب مصطكي براي من بجوشان. عقيد اطاعت كرد و پس از فراهم شدن آب مصطكي، صقيل ما  در امام زمان عجل‌الله فرجه آن را به خدمت آن حضرت آورد. حضرت ظرف را گرفت و خواست بياشامد، ولي دست مباركش لرزيد و به دندان نازنينش خورد. آنگاه آن را به زمين نهاد، و به عقيد فرمود: داخل خانه شو، خواهي ديد كودكي در سجده است، او را به نزد من بياور،

ابوسهل مي‌گويد: عقيد گفت: هنگاميكه براي آوردن آن كودك به اندرون خانه رفتم، ديدم كودكي در حال سجده است و انگشت سبابه خود را به سوي آسمان گرفته است. من سلام كردم. او نمازش را كوتاه كرد. عرض كردم: آقا شما را مي‌طلبد كه به خدمتش درآيي، در اين موقع مادرش صقيل آمد دستش را گرفت و او را نزد پدرش آورد.

ابوسهل مي‌گويد: موقعي كه خدمت آن حضرت رسيد، سلام كرد، ديدم رنگش بسان در سفيد، موهاي سرش كوتاه و ميان دندانهايش باز بود، چون چشم امام حسن عسگري عليه‌السلام بر او افتاد گريه كرد و گفت: اي آقاي خاندانم، اين آب را به من بده كه به سوي پروردگارم مي‌روم. آقازاده اطاعت كرد و ظرف آب مصطكي را برداشت و به دهان پدرش نزديك كرد تا آن را نوشيد. سپس امام عسگري عليه‌السلام فرمود: مرا براي نماز آماده سازيد، آن بچه حوله‌اي در دامان امام پهن كرد، پس آن كودك پدر را وضو داد و آن حضرت سر و دو پايش را مسح كشيد، آنگاه فرمود: اي فرزند بتو مژده مي‌دهم كه صاحب‌الزمان و حجت خدا در روي زمين توئي، تو فرزند و جانشين مني، از من متولد شده‌اي و تو (م-ح-م-د) فرزند حسن فرزند علي فرزند محمد فرزند علي فرزند موسي فرزند جعفر فرزند محمد فرزند علي فرزند حسين فرزند علي‌بن ابي‌طالب (عليهم‌السلام) مي‌باشد و از نسل پيغمبر صلي‌الله عليه و آله و خاتم ائمه طاهرين هستي، و پيغمبر خدا صلي‌الله عليه و آله و سلم به تو بشارت داده و نام و كنة تو را گفته، اين مطلب را پدرم از پدران طاهرين تو كه درود خداوند بر اهل‌البيت باد- بر من خبر داده است،

ربنا انه حميد مجيد،

اين سخن را فرمود و همان موقع امام حسن‌بن علي عسگري عليهماالسلام بدرود حيات گفت.

صلوات الله عليهم اجمعين. 434

مي‌گويم: وفات آن حضرت كه بر اثر مسموم شدن صورت گرفت هشتم ربيع‌الاول سال دويست‌وشصت واقع شد و عمر شريفش بيست‌وهشت سال بود، صلوات‌الله عليه.

اسمعيل عليه‌السلام، چشمه زمزم از زمين برايش جوشيد.

قائم عليه‌السلام، نيز آب از سنگ سخت برايش خواهد جوشيد چنانكه در بحث شباهت آن حضرت به موسي عليه‌السلام خواهد آمد- و چندين بار نيز آب از زمين براي آن بزرگوار جوشيده، چنانكه در بحار از كتاب تنبيه‌الخاطر از سيد اجل علي فرزند ابراهيم عريضي علوي حسيني از علي فرزند علي فرزند نما منقول است كه گفت:

حسن فرزند علي فرزند حمزة اقساسي در خانه شريف علي فرزند جعفر فرزند علي مدايني علوي براي ما تعريف كرد كه: پيرمردي رختشوي در كوفه بود كه به زهد موصوف و به سياحت و عبادت و عزلت شادان بود، و پيوسته در پي آثار و اخبار خوب مي‌رفت،

در يكي از روزها كه من در مجلس پدرم بودم ديدم اين پيرمرد براي پدرم صحبت مي‌كند و پدرم خوب گوش مي‌دهد.

پيرمرد مي‌گفت: شبي در مسجد جعفي كه مسجدي قديمي و در بيرون كوفه است- بودم، شب به نيمه رسيده بود و من در آنجا براي عبادت خلوت داشتم كه ناگاه سه نفر داخل مسجد شدند، و چون به وسط حياط مسجد رسيدند يكي از آنها به زمين نشست سپس دست خود را به چپ و راست روي زمين كشيد كه آبي جوشيد و از آنجا بيرون زد.

آنگاه وضو گرفت و به آن دو نفر هم اشاره كرد آنها نيز وضو گرفتند، سپس جلو ايستاد و آن دو نفر به او اقتدا كردند من هم رفتم و به او اقتدا كردم و نماز خواندم.

پس از آنكه نماز را سلام داد و آن را بجاي آورد، وضع او مرا مبهوت كرد و آب بيرون آوردنش را بزرگ شمردم، از آن كسي كه از آن دو نفر در سمت راست من بود پرسيدم: اين كيست؟

به من گفت: اين صاحب‌الامر فرزند امام حسن عسگري عليه‌السلام است، پيش رفتم و دستهاي مبارك حضرت را بوسيدم و عرضه داشتم: يابن رسول‌الله صلي‌الله عليه و آله، درباره شريف عمر فرزند حمزه چه مي‌فرمائي آيا او برحق است؟ فرمود: نه ولي چه بسا كه هدايت شود و پيش از مرگ مرا مي‌بيند.

راوي مي‌گويد: اين حديث جالب را نگاشتيم، و مدتي از اين قضيه گذشت تا اينكه شريف عمر فرزند حمزه وفات يافت و شنيده نشد كه او امام زمان عليه‌السلام را ديده باشد. روزي با آن پيرمرد زاهد در جايي ملاقات نمودم و جرياني كه گفته بود بيادش انداختم و از او بطور ايراد- پرسيدم: مگر شما نگفتيد شريف قبل از مرگش حضرت صاحب‌الامر را كه به او اشاره نمودي- خواهد ديد؟ پيرمردي گفت: از كجا دانستي كه او آن حضرت را نديده است؟

بعد از آن روزي شريف ابوالمناقب پسر شريف عمر فرزند حمزه را ديدم، و درباره پدرش با او گفتگو كردم. شريف ابوالمناقب گفت: در يكي از شبهايي كه پدرم در بستر مرض مرگ قرار داشت نزد او بودم، آخر شب بود، نيروي بدني پدرم تحليل رفته و صدايش ضعيف شده و درها بر روي ما بسته بود، كه ناگهان مردي بر ما وارد شد كه هيبت او ما را گرفت، و آمدنش را با وجود بسته بودن درها مهم تلقي كرديم، ولي توجهي نداشتيم كه از وي سؤال كنيم. آن مرد در كنار پدرم نشست، و مدتي آهسته با وي گفتگو كرد و پدرم مي‌گريست. سپس برخاست و رفت، و چون از ديدگان ما غائب شد، پدرم به سختي تكان خورد و گفت: مرا بنشانيد، ما هم او را نشانديم چشمهاي خود را باز كرد و گفت: اين شخص كه نزد من بود كجاست؟ گفتيم: از همانجا كه آمده بود بازگشت. گفت: دنبالش برويد. رفتيم ولي او را ديگر نيافتيم، درها بسته بود. نزد پدر بازگشتيم و جريان را به او گفتيم، سپس از او پرسيدم اين شخص كه بود؟ گفت: اين صاحب‌الامر عليه‌السلام بود، پس از آن سختي بيماريش عود كرد و بيهوش شد. 435

مي‌گويم: در حرف ظاء مناسب اين معني گذشت، مراجعه شود.

اسماعيل عليه‌السلام گوسفندچراني مي‌كرد، قائم عليه‌السلام نيز اين برنامه را خواهد داشت، در حديث مفضل از امام صادق عليه‌السلام آمده كه فرمود:

و قسم به خدا اي مفضل گويا مي‌نگرم او را كه داخل مكه شده و جامة پيغمبر صلي‌الله عليه و آله را پوشيده، و عمامة زردي بسر نهاده، و نعلين وصله شده پيغمبر را بپا كرده و عصاي آن حضرت را بدست گرفته، چند بز لاغر را مي‌راند و با اين وضع مي‌رود تا به خانه كعبه مي‌رسد در آن هنگام كسي نيست كه او را بشناسد او در سن جواني آشكار مي‌گردد. 436

اسمعيل عليه‌السلام تسليم امر خداي عزوجل بود، او گفت:

اي پدر آنچه امر مي‌شوي انجام ده ان شاء الله مرا از صابرين خواهي يافت. 437

قائم عليه‌السلام نيز تسليم امر الهي است.

شبهت به اسحق

اسحق عليه‌السلام، خداوند تعالي پس از آنكه ساره از بچه‌دار شدن مأيوس شده بود- ولادت او را بشارت داد، خداي عزوجل چنين فرموده:

و امراته قائمه فضحكت فبشرناها باسحق و من وراء اسحق يعقوب، قالت يا ويلتي ألدو انا عجوز و هذا بعلي شيخا ان هذا لشيء عجيب. 438

زنش در حاليكه ايستاده بود پس بخنديد پس او را به اسحاق بشارت داديم. (سارا) گفت آيا مي‌شود من بزايم در حاليكه من پيرزني هستم و اين شوهرم پير (مردي) است. همانا اين چيز شگفتي است.

قائم عليه‌السلام نيز بعد از آنكه مردم از ولادت او مأيوس شدند، بولادتش بشارت داده شد. چنانكه در خرايج از عيسي بن الشيخ (يا مسيح) روايت شده كه گفت:

امام حسن عسگري عليه‌السلام با ما وارد زندان شد، من در حق او معرفت داشتم، به من فرمود:

تو شصت و پنج سال و يك ماه و دو روز عمر داري.

كتاب دعايي همراه من بود كه در آن تاريخ ولادتم نوشته شده بود، وقتي به آن نگريستم ديدم همانطور است كه آن حضرت فرمود، سپس فرمود: آيا اولاد داري؟ عرض كردم: نه، دست به دعا برداشت كه: خدايا فرزندي به او روزي كن كه بازوي او باشد كه فرزند چه خوب بازويي است، سپس به اين بيت از شعر متمثل شد و گفت:

من كان ذا عضد يدرك ظلامته

                             ان الذليل الذي ليست له عضد

(يعنيJ هر كه بازويي داشته باشد حقوق پايمال شده خود را بدست مي‌آورد، ذليل آن است كه بازويي نداشته باشد.

به آن حضرت عرض كردم: آيا شما فرزند داري؟

فرمود آري به خدا سوگند براي من فرزندي خواهد بود كه زمين را از قسط و عدل پر مي‌كند، اما الآن فرزندي ندارم؛ سپس باز (به اين اشعار) متثمل شده فرمود:

لعلك يوما ان تراني كأنما

                             بني حوالي الاسود اللوابد

فان تميما قبل ان يلد الحصي

                             اقام زمانا و قو في الناس واحد. 439

شايد كه روزي فرا رسد تو ببيني كه فرزندانم همچون شيراني در كنارم نشسته‌اند.

پس براستي تميم پيش از آنكه فرزندان زيادي را به دنيا آورد روزگاري دراز در ميان مردم تنها بود.

شباهت به لوط

لوط عليه‌السلام، فرشتگان براي ياريش نازل شدند.

قالوا يا لوط انا رسل ربك لن يصلوا اليك. 440

گفتند اي لوط همانا ما فرستادگان پروردگارت هستيم هرگز دست آزار- آنان به تو نمي‌رسد.

قائم عليه‌السلام نيز: فرشتگان براي ياريش فرود خواهند آمد، چنانكه مطالبي در اين زمينه گذشت. و در خبر كنيز حضرت ابومحمد (امام عسگري عليه‌السلام) آمده كه:

وقتي سيد يعني حضرت حجت عليه‌السلام- متولد شد نور درخشنده‌اي از او ديد كه از آن حضرت آشكار شد و تا افق آسمان رفت، و پرندگان سفيدي را ديد كه از آسمان فرود مي‌آيند و بالهاي خود را بر سر و صورت و بدنش مي‌كشند، سپس پرواز مي‌كنند، وقتي به حضرت ابومحمد (امام عسگري عليه‌السلام) اين مطلب را گفتيم خنديد و فرمود: اينها فرشتگاني هستند، فرود آمده‌اند تا باين مولد تبرك جويند، و اينها ياران او خواند بود هنگاميكه خروج مي‌كند. 441

در بحث قوت مؤمنين نيز مطالب مناسب گذشت. و نيز از شباهتهاي حضرت قائم به لوط اين است كه لوط عليه‌السلام از بلاد فاسقين بيرون رفت، حضرت قائم عليه‌السلام همچنين از بلاد فاسقين بيرون رفت.

شباهت به يعقوب

يعقوب عليه‌السلام، خداوند پس از مدتي طولاني- تفرقش را جمع فرمود و فراهم آورد. قائم عليه‌السام نيز، خداوند پريشاني و تفرقش را پس از مدتي طولاني‌تر جمع خواهد ساخت.

يعقوب عليه‌السلام براي يوسف آنقدر گريست تا اينكه چشمانش از اندوه سفيد شد در حاليكه خشم خود را فرو مي‌برد. 442

قائم عليه‌السلام براي جدش حسين عليه‌السلام گريست، و در زيارت ناحيه فرمود:

و لابكين عليك بدل الدموع دما.

(يعنيJ به جاي اشك بر تو خون مي‌گيرم: 443

يعقوب عليه‌السلام منتظر فرج بود و مي‌گفت:

الا تياسوا من روح الله انه لايياس من روح الله الا القوم الكافرون. 444

قائم عليه‌السلام نيز منتظر فرج است، چنانكه روايات شاهد بر اين معني است.

شباهت به يوسف

يوسف عليه‌السلام زيباترين اهل زمان خود بود.

قائم عليه‌السلام نيز زيباترين اهل زمان خود مي‌باشد، يوسف عليه‌السلام مدتي طولاني غايب شد تا اينكه برادران بر او داخل شدند، پس آنها را شناخت در حاليكه آنها او را نشناختند.445

قائم عليه‌السلام نيز از خلق غايب شد، در عين حاليكه در ميان آنها راه مي‌رود و آنان را مي‌شناسد ولي آنها او را نمي‌شناسند، يوسف  عليه‌السلام خداوند امرش را يك شبه اصلاح فرمود، كه پادشاه مصر آن خواب را ديد،

قائم عليه‎السلام نيز خداوند متعال امرش را در يك شب اصلاح مي‎فرمايد، پس در آن شب ياران آن حضرت را از بلاد دور جمع مي‎كند.

شيخ صدوق در كمال‎الدين از حضرت ابوجعفر باقرعليه‎السلام روايت كرده كه فرمود:

در صاحب اين امر شباهتي (سنتي) از يوسف عليه‎السلام هست و آن اينكه خداوند عز و جل در يك شب امر او را اصلاح مي‎فرمايد. 446 و از پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله مروي است كه فرمود:

مروري از ما اهل البيت است خداوند امر او را در يك شب اصلاح مي‎كند.447

يوسف عليه‎السلام  زندان شد، وي گفت:

رب السجن احب الي مما يدعونني اليه.448

قائم‎عليه‎السلام نيز، در حديثي كه از حضرت ابوجعفر باقر عليه‎السلام آورديم چنين آمده كه فرمود:

در صاحب اين امر سنتي از موسي و سنتي از عيس و سنتي از يوسف و سنتي از محمدصلي‎الله عليه و آله هست تا آنجا كه فرمود: و اما سنت از يوسف، زندان و غيب است.449

مي‎گويم: اي دوست پيرو خاندان عصمت، از اين بيان عبرت بگير و در عظمت مصيبت و محنت مولايت انديشه كن كه دنيا با همه فراخي و زمين با همه پهناوريش براي او زندان شده، بطوريكه از ستم معاندين و مخالفشان ايمن نيست، از درگاه خداوند متعال مي‎خواهيم كه فرجش را تعجيل و خروجش را سهل گرداند.

يوسف عليه‎السلام چند سال در زندان ماند.

قائم عليه‎السلام، اي كاش مي‎دانستم كه چقدر در اين زندان غيبت بسر خواهد برد و كي بيرون خواهد آمد.

يوسف عليه‎السلام از خاص و عام خودش غايب شد و از بردارانش مخفي ماند و امر او بر پدرش يعقوب مشكل شد با اينكه مسافت ميان او، خاندان و شيعيانش نزديك بود.

چنانكه در حديث آمده.

قائم عليه‎السلام نيز چنانكه در حديث ديگري آمده همينطور است. در كمال‎الدين از حضرت امام باقر عليه‎السلام در بيان شباهت حضرت قائم عليه‎السلام به جمعي از پيغمبران چنين آمده:

و اما شباهت به يوسف بن يعقوب عليها السلام غيبت از خاص و عام و مخفي بودن از برداران و پوشيده شدن امر او از پدرش يعقوب پيغمبر عليه‎السلام با وجود نزديك بودن مسافت بين آن حضرت با پدر و خاندان و پيروانش450


شباهت به خضر

خضر عليه‎السلام خداوند عمرش را طولاني نموده، و اين موضوع نزد شيعه و سني مسلم است و روايات بسياري بر آن دلالت دارد،

از جمله:

در بحار به نقل از مناقب از داودرقي روايت شده كه گفت:

دو تن از برادرانم به قصد زيارت مسافرت كردند، يكي از آن دو از شدت تشنگي بي‎تاب شد به طوري كه از الاغ خود به زمين افتاد، و ديگري نيز بر روي دست او افتاد، ولي از جاي برخاست و نماز خواند و به درگاه خدا و پيغمبر و اميرالمؤمنين و امامان عليه‎السلام استغاثه كرد و يك يك آنها را نام برد تا به نام جعفربن محمد عليه‎السلام رسيد، و شروع كرد التماس كردن و صدا زدن آن حضرت كه ناگاه مردي را ديد به بالينش ايستاده و مي‎گويد:

جريان تو چيست؟ ماجراي خود را برايش بازگو كرد. آن مرد قطعة چوبي به او داد و گفت اين را بين دو لب او (دوست از حال رفته) بگذار. همين كار را كه كرد يكمرتبه ديد او چشمش را باز كرد و برخاست و نشست و اصلاً تشنگي احساس نمي‎كند، رفتند تا قبر مطهر را زيارت كردند.

و چون بسوي كوفه مراجعت كردند، آن كسي كه دعا كرده بود به مدينه سفر كرد و بر امام صادق عليه‎السلام وارد شد، آن حضرت فرمود: بنشين، حال برادرت چگونه است؟ آن چوب كجاست؟ عرض كردم: اي آقاي من وقتي برادرم به آن حال افتاد خيلي غمناك شدم و هنگاميكه خداوند روح او را بازگرداند از خوشحالي چوب را فراموش كردم. حضرت صادق عليه‎السلام فرمود: ساعتي كه تو در غم برادرت فرو رفتي برادرم خضر نزد من آمد، بدست او براي تو قطعه چوبي از درخت طوبي فرستادم.

سپس آن حضرت به خادم رو كرد و گفت: برو و آن جاي معطر را بياور، خادم رفت و آن را آورد، حضرت آن را گشود و همان قطعه چوب را بيرون آورد، و به آن شخص نشان داد تا آن را شناخت سپس دوباره آن را به جاي خود بازگرداند.451

قائم عليه‎السلام نيز، خداوند عمرش را طولاني قرار داده، بلكه از بعضي روايات استفاده مي‎شود كه حكمت اينكه عمر خضر طولاني شده اين است كه دليلي بر طول عمر قائم عليه‎‏السلام ميباشد. شيخ صدوق قدس سره در كتاب كمال‎الدين حديثي طولاني از حضرت امام صادق عليه‎السلام نقل كرده كه فرمود: و اما بندة صالح خضر عليه‎السلام را خداوند عمر طولاني عنايت فرمود نه به خاطر نبوتي كه برايش تقدير كرده باشد يا كتابي بر او نازل فرمايد و نه آييني كه شرايع ديگر را نسخ نمايد، نه براي امامتي كه بندگان خود را به اقتداي به او ملزم سازد و نه اطاعتي كه بر او فرض فرمايد، بلكه چون در علم خداوند تبارك و تعالي گذشته بود كه عمر قائم عليه‎السلام در دوران غيبت طولاني خواهد شد تا آنجا كه بندگان او باور نكنند و آن عمر طولاني را انكار نمايند، خداوند عمر بندة صالح (خضر) را بدون سبب طولاني ساخت مگر به علت استدلال به وسيلة آن بر عمر قائم عليه‎السلام و تا اينكه دليل و برهان معاندين را قطع نمايد كه مردم را بر خداوند حجتي نباشد. 452 و نيز در كتاب كمال‎‏الدين از امام رضا عليه‎السلام روايت شده كه فرمود:

خضر عليه‎السلام از آب حيات آشاميده پس او زنده است و نمي‎ميرد. تا در صور دميده شود و البته او نزد ما مي‎آيد و بر ما سلام مي‎كند، صدايش شنيده مي‎شود ولي خودش ديده نمي‎گردد. و او هر جا كه نامش به ميان آيد حاضر مي‎شود، پس هر كه از شما او را ياد كرد بر او سلام كند، او هر سال در مراسم حج حاضراست تمام مناسك حج را انجام ميدهد و در عرفه توقف مي‎كند، سپس بر دعاي مؤمنين آمين مي‎گويد: و خداوند وحشت قائم ما را در هنگام غيبتش به او به انس مبدل مي‎سازد، و تنهائيش را به او برطرف مي‎نمايد.453

نام خضر عليه‎السلام بليا است و بعضي اسمهاي ديگر گفته‎اند، علت اينكه خضر ناميده شده چنانكه از شيخ صدوق آمده اين است كه بر چوپ خشكي نمي‎نشست مگر اينكه سبز مي‎شد و نيز گفته شده كه هر گاه نماز اطرافش سبز مي‎شود؟454 و گفته‎اند براي اينكه او در سرزمين سفيدي بود كه به يكباره تكان خورد و سبز شد.

در تلفظ خضر سه لهجه هست:

 1-فتح خاء و سكون ضاد 2-كسر خاء و سكون ضاد 3-فتح خاء و كسر ضاد.

در نجم الثاقب روايت كرد كه حضرت قائم عليه‎السلام به هر سرزميني كه بگذرد، سبز و پر گياه مي‎شود و آب به آنجا مي‎جوشد، و چون از آنجا برود آب فرو مي‎رود و زمين به حال خود برمي‎گردد.455

مي‎گويم:

خضر عليه‎السلام، خداوند متعال به او قدرت نيرويي عنايت فرموده كه بر هر شكل كه بخواهد درمي‎آيد، چنانكه علي‎بن ابراهيم در تفسيرش از امام صادق عليه‎السلام روايت كرده است. 456

قائم عليه‎السلام را نيز خداوند همين قدرت را عنايت فرموده، روايات و حكاياتي كه بر اين معني دلالت مي‎كند، بسيار است كه خضر عليه‎السلام مأمور به علم باطن بود، چنانكه به موسي عليه‎السلام گفت:

انك لن تسطيع سعي صبرأوكيف تصبر علي مالم تخط به خبرا.457

قائم عليه‎السلام نيز مأمور به علم باطن است، چنانكه در علم و حكم آن حضرت گذشت.

خضر عليه‎السلام وجه كارهايش آشكار نگشت مگر بعد از آنكه خودش فاش كرد.

قائم عليه‎السلام نيز وجه غيبتش آنطور كه بايد مكشوف نمي‎شود مگر بعد از ظهور.

خضر عليه‎السلام هر سال در مراسم حج شركت مي‎كند و تمام مناسك را انجام مي‎دهد.

قائم عليه‎السلام نيز هر سال در مراسم حج شركت مي‎كند و مناسك را بجاي مي‎آورد.

شباهت به الياس

الياس عليه‎السلام، خداوند عمرش را همچون خض عليه‎السلام طولاني ساخته.

قائم عليه‎السلام نيز خداوند تعالي عمرش را طولاني نموده است: الياس عليه‎السلام نيز مانند خضر عليه‎‏السلام هر سال به حج مي‎رود و در آنجا با هم ملاقات مي‎كنند، دليل بر اين معني اينكه در تفسير امام حسن عسگري عليه‎السلام آمده كه:

پيغمبر اكرم صلي الله و عليه و آله به زيدبن ارقم فرمود: اگر مي‎خواهي شر آنها بتو نرسد و نيرنگشان در تو كارگر نيافتد (يعني منافقين و كفار) هرگاه صبح كردي بگو:

اعوذ بالله من الشيطان الرحيم.

بدرستيكه خداوند تو را از شر آنها حفظ مي‎كند كه آنها شيطان هستند (كه بعضي از آنها به بعضي ديگر وحي مي‎كنند) و اگر مي‎خواهي خداوند ترا از غرق و سوخت و دزد، در امان بدارد هر گاه صبح كردي بگو:

بسم الله لايصرف السوء الاالله ماشاءالله لا يسوق الخير الا الله، بسم الله ماشاء الله ما يكون من نعمه فمن الله،‌بسم الله ماشاء الله لا حول و لاقوه الا بالله العلي العظيم، بسم الله ماشاء الله و صلي الله علي محمد و آله لطيبين.

كه هر كس هنگاميكه صبح كند سه مرتبه را بگو بد از غرق شدن و سوختن و دزد محفوظ مي‎ماند و هر كس سه مرتبه در شب اين كلمات را بخواند، تا صبح از غرق شدن و سوختگي و دزدي مأمون خواهد بود. و خضر و الياس هر سال در مراسم حج همديگر را ملاقات مي‎كنند و وقتي از هم جدا مي‎شوند با اين كلمات جدا مي‎شوند، و اين شعار شيعيان من است و با اين دشمنان من از دوستانم جدا مي‎شوند، هنگام خروج قائم آنها.

قائم عليه‎السلام نيز هر سال به حج مي‎رود- چنانكه در باب شباهتش به خضر گذشت و در بخش پنجم نيز مطالب مناسبي خواهد آمد ان شاء الله تعالي.

الياس عليه‎السلام از قومش فرار كرد و از نظرشان غايب شد، هنگاميكه مي‎خواستند او را بكشند. قائم عليه‎السلام نيز از قوم خود فرار كرد و از ديده مردم غايب شد هنگاميكه مي‎خواستند آن حضرت را بكشند.

الياس عليه‎السلام هفت سال غايب شد.

قائم عليه‎السلام نمي‎دانم تا كي غيبتش ادامه خواهد داشت.

الياس عليه‎السلام در كوه دشواري سكونت كرد. 462

قائم عليه‎السلام، در حديث علي‎بن مهزيار اهوازي مروي در كمال الدين و بحار و تبصره الولي و غير اينها آمده كه فرمود:

پدرم ابو محمد عليه‎السلام به من سفارش كرد كه مجاورت نكنم قومي را كه خداوند بر آنها غضب كرده و لعنتشان نموده و براي انها در دنيا و آخرت ننگ و خواري است و براي آنها عذاب دردناكي است، و مرا امر فرمود كه از كوهساران جز دشوار آنها و از بلاد جز جاهاي پست را برنگيزينيم و خداوند مولاي شما، بقيه را آشكار فرمود و مرا بدان موكل كرد، پس من در تقيه‎ام تا روزي كه اجازه داده شود خروج نمايم.

عرض كردم: اي آقاي من اين امر كي خواهد بود؟ فرمود: هرگاه بين شما و راه كعبه فاصله و جدايي افتاد و آفتاب و ماه جمع شدند، و كواكب و ستارگان آنها را در ميان گرفتند. 463

الياس عليه‎السلام، خداوند متعال به دعايش يونس پيغمبر را در حاليكه كودك بود بعد از چهارده روز از قومش زنده كرد- چنانكه در حديث آمده-.464

قائم عليه‎السلام نيز خداوند متعال به بركتش و به دعايش مردگان بسياري را زنده خواهد كرد پس از گذشت سالها از مرگشان از جمله: اصحاب كهف، و بيست و پنج نفر از قوم موسي كه به حق قضاوت مي‎كنند و با آن عدالت مي‎نمايند- و يوشع بن نون وصي حضرت موسي، و مؤمن آل فرعون و سلمان فارسي و ابودجاني انصاري، و مالك اشتر، كه در بحار و غير آن از امام صادق عليه‎السلام روايت شده است465 و ان شاء الله در حرف نون مطالبي در اين باره خواهد آمد، و نيز خواهد آمد كه الياس عليه‎السلام هم از ياران حضرت قائم عليه السلام است.

الياس عليه‎السلام را خداوند به آسمان بالا برد، چنانكه از ابن عباس روايت شده: قائم عليه‎السلام را نيز خداوند متعال به آسمان برد. كه در شباهت آن حضرت به ادريس گذشت.

الياس عليه‎السلام، گفته مي‎شود: به فرياد دردمندان مي‎رسد و گمشدگان مضطر را در بيابانها و دشتها راهنمايي مي‎كند، و خضر آنها را در جزاير درياها فريادرسي مي‎نمايد.

اين مطلب را مجلسي- رضي الله عليه در كتاب حيوه القلوب نقل كرده.

قائم عليه‎السلام نيز به دردمندان رسيدگي مي‎كند و گمشدگان را هدايت مي‎نمايد و در خشكي و دريا بلكه در زمين و آسمان به فرياد بيچارگان مي‎رسد، و اين است فضل الهي كه به هر كه بخواهد عنايت مي‎كند.

الياس عليه‎السلام، به اذن خداي تعالي برايش از آسمان مائده آمده، چنانكه در تفسير البرهان و غير آن از انس روايت شده كه گفت: پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله از قله كوهي صدائي شنيد كه مي‎گفت:

خوليا مرا از امت رحمت شده آمرزيده شده قرار ده. پيغمبر صلي الله عليه و آله به آنجا رفت، ناگاه ديد پيرمرد فرتوتي هست كه قامتش سيصد زراع مي‎باشد، هنگاميكه رسول خدا صلي الله عليه و آله را ديد به او معانقه كرد سپس گفت: من هر سال يكبار غذا مي‎خورم و حالا وقت آن است. كه يكمرتبه مائده‎اي از آسمان فرود آمد، و هر دو از آن خوردند، او الياس عليه‎السلام بود.466

شباهت به ذوالقرنين

ذوالقرنين پيغمبر نبود ولي مردم را به سوي خدا دعوت كرد و به تقوي و خداترسي مي‎خواند.

قائم عليه‎السلام نيز پيغمبر نيست زيرا كه بعد از پيغمبر ما حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و اله ديگر پيغمبر نيست، ولي آن حضرت نيز به سوي خداي تعالي و تقوي و پرهيزگاري دعوت مي‎كند.

ذوالقرنين بر مردم حجت469 بود.

قائم عليه‎السلام نيز بر همه اهل عالم حجت است.

ذوالقرنين، خداوند او را به آسمان دنيا بالا برد و از زمين براي ا وپرده برداري شد همه جاي زمين از كوهساران و دشتها و دره‎ها را ديد، و از شرق تا مغرب همه را مشاهده كرد و خداوند به او از هر چيزي علمي عنايت فرمود كه با آن حق و باطل را بشناسد، و در دو شاخ او قطعه ابري قرار داد كه در آن تاريكيها و رعد و برق بود تا تأييد شود، سپس به زمين فرستاده شد و به او وحي شد كه در دو ناحيه غرب و شرق زمين سير كن470 اين را علامه مجلسي در جلد پنجم بحار ضمن حديثي طولاني از اميرالمؤمنين عليه السلام آورده است.

قائم عليه‎السلام، خداوند تعالي او را به بالاتر از آسمان اول برد و سپس به زمين بازگردانده شد. چنانكه گذشت.

ذوالقرنين از قومش غائب شد غيبتي طولاني.

قائم عليه‎السلام نيز غيبتش طولاني است، و در حديث احمد بن اسحق از امام عسگري عليه‎السلام آمده كه احمد گفت:

چه سنتي از خضر و ذوالقرنين در او جاري است؟ فرمود: طول غيبت اي احمد

اين خبر بطور كامل در حرف غين در باب غيبت آن حضرت گذشت.

ذوالقرنين، بنابر آنچه در قرآن كريم آمده به خاور و باختر زمين رسيد.

قائم عليه‎السلام، نيز همانطور، در كتاب كمال‎‏الدين به سند خود از جابر انصاري روايت كرده كه گفت:

شنيدم رسول الله صلي الله عليه و آله مي‎فرمود: ذوالقرنين بنده صالحي بود كه خداوند او را بر بندگان حجت قرار داده بود، پس قوم خود را به سوي خدا و تقوي فراخواند، آنها بر شاخ او زدند پس از نظرشان مدتي غائب شد تا اينكه در باره‎اش گفتند: هلاك شد يا در كدام بيابان رفت؟ سپس ظاهر شد و به سوي قومش بازگشت، ولي‌ آنها را بر شاخ ديگرش زدند، و در ميان شما (=امت مسلمان) نيز كسي هست كه بر سنت و روش اوست، و بدرستيكه خداوند عزوجل ذوالقرنين را در زمين تمكين داد و براي او از هر چيزي سببي عنايت فرمود تا به شرق و غرب زمين رسيد، خداوند تبارك و تعالي سنت او را در قائم از فرزندانم نيز جاري خواهد ساخت. تا به شرق و غرب زمين دست يابد، تا جائيكه آبگاه و جايگاهي از آن هموار و ناهموار، كوه و دشت باقي نماند مگر اينكه زير پاهاي او قرار دهد، و خداوند عز و جل گنجينه‎هاي زمين و معادن آن را برايش آشكار مي‎سازد، و او را به وسيله رعب ياري مي‎كند و زمين را به او پر از عدل و قسط مي‎نمايد چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.471

ذوالقرنين ما بين مشرق  ومغرب را گرفت و تصرف كرد. قائم عليه‎السلام نيز مشرق و مغرب زمين را به تصرف درخواهد آورد. ذوالقرنين پيغمبر نبود ولي به او وحي شد چنانكه در حديث آمده.

قائم عليه‎‏السلام همچنين پيغمبر نيست ولي چنانكه در حديثي نقل شده به او وحي مي‎شود. ذوالقرنين برابر سوار شد.

قائم عليه‎السلام نيز به ابر مي‎نشيند، دليل بر آن روايت است كه صفار و علامه مجلسي در بحار از بصائر و اختصاص نقل كرده‎اند كه به سند خود از عبدالرحيم از حضرت ابو جعفر باقر عليه السلام آورده‎اند كه فرمودند:

ذوالقرنين ميان دو بر مخير شد، ولي او ابر رام را انتخاب كرد، و ابر سخت براي صاحب شما ذخيره گرديد. راوي مي‎گويد: عرض كردم: سخت كدام است؟ فرمود: هر آن كه ابري كه در آن رعد و صاعقه يا برق باشد. صاحب شما بر آن سوار مي‎شود، باري او سوار ابر مي‎شود و به سببها مي‎رسد، سببهاي آسمانهاي هفتگانه و زمينهاي هفتگانه، پنج تا معمور و دو تا خراب. 472

از حضرت ابوعبدالله صادق عليه‎السلام روايت است كه فرمود: خداوند به ذوالقرنين اختيار داد كه از دو ابر رام و سخت انتخاب كند او رام را انتخاب كرد و آن ابري است كه برق و رعدي در آن نيست. و اگر سخت را اختيار مي‎كرد برايش ميسر نمي‎شد. زيرا كه خداوند آن را براي قائم عليه‎السلام ذخيره فرموده است.474

شباهت به شعيب پيغمبر

شعيب عليه‎السلام قوم خود را به سوي خدا دعوت كرد تا اينكه عمرش طولاني و استخوانهايش كوفته شد، سپس از نظرشان غائب گشت تا آنجا كه خدا خواسته بود و دوباره به صورت جواني به آنهابازگشت. اين را علامه مجلسي رحمه الله در جلد پنجم بحار از اميرالمؤمنين عليه‎السلام روايت كرده است.475

قائم عليه‎السلام نيز با وجود طول عمر به صورت جواني ظاهر مي‎شود كه كمتر از چهل سال دارد. در بحار از حضرت ابي‎عبدالله صادق عليه‎السلام آمده كه:

آنكه از چهل سال بيشتر داشته باشد صاحب اين امر نيست. 476 و اخبار متعددي به همين مضمون رسيده است.

شعيب عليه‎السلام، چنانكه در حديث نبوي صلي‎الله عليه و اله آمده، از مبحت خداوند آنقدر گريست تا كور شد، خداي عزوجل چشمانش را بازگرداند، دو باره گريست تا كور شد پس باز خداوند ديدگانش را بينا كرد بازهم گريست تا كور شد، بار ديگر خداوند بينائي را به او بازگرداند. 477

قائم عليه‎السلام در زيارت ناحيه چنين فرموده:

و لا بكين عليك بدل الدموع دما

به جاي اشك بر تو خون مي‎گيريم.

شعيب عليه‎السلام در قوم خود گفت:

شعيب عليه‎السلام در قوم خود گفت:

بقيه الله خير لكم ان كنتم مومنين.478

قائم عليه‎السلام، نيز در كمال الدين آمده كه حضرت ابوجعفر باقرعليه‎السلام فرمود: هنگاميكه قائم عليه‎السلام خروج كند به كعبه تكيه مي‎زند، و سيصد وسيزده مرد به زنش حاضر مي‎شوند، پس اولين سخني كه به زبان مي‎آورد اين آيه است.

بقيه الله خير لكم ان كنتم مؤمنين.

سپس مي‎گويد: من بقيه الله در زمين و خليفه خدا و حجت او بر شما هستم، پس هيچ مسلماني بر او سلام نمي‎كند، مگر اينكه چنين مي‎گويد:

السلام عليك يا بقيه الله في ارضه.

و چون شماره يارانش به يك عقد كه ده هزار نفر است رسيد، خروج مي‎كند. پس در زمينه هيچ معبودي جز خداوند عزوجل باقي نمي‎ماند، بتها و اصنام و غير آنها نابود مي‎شود و آتش در آنها مي‎افتد، و اين امر پس از غيبتي طولاني خواهد بود تا خداوند بداند چه كسي در غيبت ايمان مي‎آورد و اطاعت مي‎كند.479

شعيب عليه‎السلام، تكذيب كنندگانش به آتشي كه از ابري كه بر آنها سايه افكنده بود بيرون آمد، سوختند و چنانكه خداوند عزوجل مي‎فرمايد:

فكذبوه فاخذه عذاب يوم الظله انه كان عذاب يوم عظيم.

قائم عليه‎السلام نيز تمام بتها و معبودهاي غير خدا در زمان ظهورش خواهد سوخت. چنانكه در حديث گذشته دانستي.

شباهت به موسي عليه‎السلام

موسي عليه‎السلام دوران حملش مخفي بود.

قائم عليه‎السلام نيز همينطور، دوران حملش مخفي بود.

موسي عليه‎السلام ولادتش مخفيانه صورت گرفت.

قائم عليه‎السلام نيز ولادتش مخفيانه انجام شد.

موسي عليه‎السلام از قومش دو غيبت داشت كه يكي از ديگري طولاني‎تر بود، غيبت اول از مصر بود و غيبت دوم هنگامي كه به سوي ميقات پروردگارش رفت،‌مدت غيبت نخستين بسيت و هشت سال بود، چنانكه در روايت شيخ صدوق در كمال‎الدين به سند خود از عبداله بن سنان آمده كه گفت: شنيدم، حضرت ابي عبدالله صادق عليه‎السلام مي‎فرمود:

در قائم عليه‎‏السلام سنت موسي بن عمران هست. عرضه داشتم: سنتي كه از موسي بن عمران در او هست چيست؟ فرمود: مخفي بودن ولادتش و غيبت از قومش. گفتم: موسي بن عمران عليه‎السلام چند وقت از قوم و اهلش غائب بود؟ فرمود: بيست و هشت سال.481

و مدت دومين غيبت چهل روز بود، خداوند متعال فرموده:

فتم ميقات ربه اربعين ليله. 482

قائم عليه‎السلام نيز دو غيبت داشته يكي از ديگري طولاني‎تر

چنانكه گذشت-.

موسي عليه‎السلام، خداوند تعالي با او سخن گفت و چنين فرمود:

اني اصطفيتك علي الناس برسالاتي و بكلامي فخذما آتيتك و كن من الشاكرين.

قائم عليه السلام نيز همينطور، خداوند متعال با او سخن گفت هنگاميكه آن حضرت را به سراپرده عرش بالا بردند، چنانكه دربحار از حضرت ابو محمد عسگري عليه السلام آمده كه فرمود:

هنگاميكه پروردگار من مهدي اين است را به من موهبت فرمود، دو فرشته فرستاد، او را به سرا پرده عرش بردند تا اينكه او را در پيشگاه خداوند عزو جل نگهداشتند، ازجانب خداوند خطاب آمد: مرحبا بتو اي بنده من براي ياري دينم و آشكار نمودن امر و راهنماي بندگانم، سوگند خورده‎ام كه بتو بگيرم و بتو بدهم و بتو ببخشايم و بتو عذاب كنم.

موسي عليه‎السلام از قوم خود و ديگران غائب شد، از ترس دشمنانش، خداوند عز و جل مي‎فرمايد:

فخرج منها خائفاً يترقب.485

قائم عليه السلام نيز از ترس دشمنان از قومش و غير آنها غائب شد. موسي علي نبينا و اله و عليه السلام وقتي غائب شد، قومش در منتهاي رنج و فشارو مشقت و ذلت واقع شدند، كه دشمنانشان پسران آنها را مي‎كشتند و زنانشان را زنده مي‎گذاشتند. قائم عليه‎السلام نيز شيعيانش و دوستانش در زمان غيبتش در منتهاي سختي و فشار و ذلت مي‎افتند، تا خداوند كساني را كه ايمان آورده‎اند پاك كند و كافرين را هلاك سازد.486

در كمال الدين از حضرت باقر عليه‎السلام در بيان شباهت حضرت قائم عليه‎السلام به جمعي از پيغمبران آمده است كه فرمود:

و اما روش موسي عليه‎السلام ترس مداوم و طول غيبت و پنهان بودن ولادت و رنج و زحمت شيعيان بعد از او بر اثر آزار و خوراي كه از دشمنان ببنند تا آنگاه كه خداي عز و جل ظهور حضرتش را اجازه دهد و او را ياري كند و بر دشمنش تائيد
نمايد. 487

در بحار از شيخ نعماني از امير‎المؤمنين عليه السلام آمده كه فرمود:

زمين پر از ظلم و جور خواهد شد تا جائيكه احدي كلمه الله را جز مخفيانه نگويد، سپس خداوند متعال قوم صالحي را خواهد آورد كه آن را پر از قسط و عدل نمايد چنانكه پر از ظلم و جور شده باشد.489

و در همان كتاب در علامات زمان غيبت در حديثي طولاني از امام صادق (ع) آمده كه فرمود:

و مؤمن را اندوهناك، ذليل و خوار خواهي ديد و ببيني كه مؤمن جز دردلش نتوان باطل را انكار نمايد، و ببيني كه دوستان ما را به دروغ نسبت دهند و شهادتشان را نپذيرند، و ببيني كه حكمران به خاطر كافر. مؤمن را خوار نمايد. 490

مي‎گويم: خروج سفياني از جمله علائم حتمي پيش از ظهور حضرت قائم عجل الله فرجه مي‎باشد، چنانكه روايات بسياري در اين باره آمده است، او از نوادگان بني اميه لعنهم الله تعالي مي‎‏باشد و نامش عثمان بن عينيه است.

و از امام صادق عليه السلام است كه فرمود:

اگر سفياني را ببيني خبيث‎ترين مردم را ديده باشي، رنگش سر زرد و سرخ و چشمش كبود است. 495

و از اميرالمؤمنين عليه‎السلام روايت است  كه فرمود:

پسر هند جگرخوار از وادي يابس خروج مي‎كند، او مردي ميان بالا، با صورت وحشتناك و جمجمه ضخيم و آبله رو مي‎‏باشد.496

تفصيل مطالب در بحار و غير آن مذكور است. موسي‎عليه‎السلام، هنگاميكه قومش در بيابان سرگردان و گم شدند و در آن حال سالهاي بسربردند، هرگاه فرزندي برايشان متولد مي‎شد، پيراهني بر او بود به قامت خودش مانند پوست بدن- اين را طبرسي در مجمع البيان نقل كرده است.497

قائم عليه‎السلام، نيز براي شيعيانش در عصرظهور همين امر خواهد بود، چنانكه در كتاب المحجه از امام صادق عليه‎السلام روايت شده كه فرمود:

وقتي قائم ما به پاخيزد زمين به نور پروردگارش روشن مي‎گردد و بندگان از نور خورشيد بي نياز مي‎شوند و شب و روز يكسان مي‎گردد، و مرد در زمان آن حضرت هزار سال عمر مي‎كند و در هر سال برايش پسري متولد شود و دختري برايش متولد نشود، پيراهني به قامتش او را مي‎پوشاند و هرچه بزرگتر شود آن پوشش نيز بزرگتر مي‎گردد، و به هر رنگي كه بخواهد مي‎شود. 498

موسي عليه‎السلام، بني اسرائيل منتظر قيامش بودند، چون كه به آنها خبر داده شده بود كه فرج آنها به دست اوست. قائم عليه‎السلام نيز شيعيانش منتظرش هستند، زيرا كه به آنها خبر داده‎اند كه فرجشان به دست آن حضرت است.

موسي عليه‎السلام، خداوند متعال در باره‎اش مي‎فرمايد:

ما به موسي كتاب را داديم پس در آن اختلاف شد.499

قائم عليه‎السلام نيز همينطور، در كتاب كه با او است كه اميرالمؤمنين عليه‎السلام جمع كرده يعني همان قرآني كه نزد حضرت حجت عليه‎السلام هست اختلاف مي‎شود ، از حضرت ابوجعفر باقر عليه‎السلام در باره آيه :

و لقد آتينا موسي الكتاب فاختلف فيه501

آمده كه آن حضرت فرمود:

در آن اختلاف كردند همچنان كه اين امت در كتاب اختلاف نمودند، و در كتابي كه با قئم هست نيز اختلاف خواهند كرد تا جائيكه مردم بسياري آن را منكر خواهد شد، كه آنها را پيش مي‎كشد و گردنشان را مي‎زند.502

و در بحار از شيح طوسي به سند خود از حضرت ابوعبدالله صادق عليه‎السلام مردي است كه فرمود:

اصحاب موسي به نهري آزمايش شدند و اين همان است كه خداوند تعالي مي‎فرمايد:

ان الله مبتليكم بنهر.503

اصحاب قائم عليه السلام نيز به مانند آن مبتلا خواهند شد.504

موسي عليه‎السلام، خداوند متعال او را عصائي عنايت فرمود، و آن را معجزه آن جناب قرار داد.

قائم عليه‎السلام به همان عصا اختصاص يافته است، چنانكه در كمال‎الدين از حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام آمده كه فرمود:

عصاي موسي از آن آدم بود، سپس به شيب رسيده بود، و آنگاه به موسي‎بن عمران رسيد، آن عصا نزده است و من آنرا پيشتر ديده‎ام رنگش سبز است به همان وضعي كه از درختش گرفته شده، به وسيله آن همان كارها را انجام مي‎دهد كه موسي انجام مي‎داد، و هرچه مأمور شود انجام مي‎دهد، و هر كجا افكنده شود با زبان خود نيرنگهاي دشمنان را مي‎بلعد.505

و علامه مجلسي در جلد سيزدهم بحار به نقل از كتاب بصائر الدرجات همين روايت را آورده و در آن آمده است:

براي قائم ما عليه‎السلام آماده شد تا هر آنچه موسي عليه‎السلام انجام مي‎داد  با آن عصا انجام دهد، و آن مي‎ترسان و آنچه نيرنگ و جادو كنند مي‎بلعد و آنچه امر شود انجام مي‎دهد و به هر سو كه رو كند خدعه‎ها را مي‎گيرد و خنثي مي‎كند، دولب يا دوسر دارد يكي در زمين و ديگري بالا كه بين آنها چهل زراع است. با زبان خود نيرنگهاي، دشمنان را مي‏بلعد.506

امام صادق عليه السلام فرمود:

مردي از اهل فارس به نزد حضرت قائم عليه‎السلام مي‎ايد و از راه معجزه موسي عليه‎السلام را درخواست مي‎كند، پس آن حضرت عصا را مي‎افكند و به صورت اژدها درمي‎آيد آن مرد مي‎گويد: اين سحر است، پس عصا به امري شبيه امر موسي عليه‎السلام آن مرد را مي‎بلعد.507

و در جلد سيزدهم بحار به نقل از نعماني به سند خود از حضرت ابي عبدالله صادق عليه‎السلام آمده كه فرمود:

عصاي موسي چوپ آس و از درخت بهشتي است كه وقتي مي‎خواست به سوي مدين برود جبرئيل آن را برايش آورد، و آن عصا با تابوت آدم در درياچه طبريه است نه مي‎پوسد و نه تغيير مي‎يابند، تا آنكه قائم عليه السلام آنها را هنگام قيامش بيرون آورد.509

موسي عليه‎السلام با ترس از مصر فرار كرد، خداوند عز وجل به نقل از او مي‎فرمايد:

فقررت منكم لما خفتكم510

قائم عليه السلام از ترس اشرار، از شهرها گريخت و در بيابانهاي بي‎آب و علف سكني گزيد، با وجود اين به نزد قوم مي‎آيد، و در ميان آنها راه مي‎رود و از احوالشان با خبر مي‎شود و در حاليكه آن حضرتش را نمي‎شناسد چنانكه گذشت.

در هنگام ظهورش به خاطر ترين از سفياني از مدينه فرار خواهد كرد، دليل بر آن روايتي است كه در بحار و غير آن از حضرت ابوجعفر باقر عليه‎السلام منقول است كه در بارة سفياني لغته الله فرمود: و سفياني گروهي را به مدين مي‎فرستد پس مهدي عليه السلام به سوي مكه رفته، لشكري در تعقيب آن حضرت مي‎فرستد ولي به آن جناب نمي‎رسد تا اينكه قائم عليه‎السلام هراسان و ترسناك به روش موسي بن عمران وارد مكه مي‎شود و امير ارتش سفياني در بيابان بيداء فرود مي‎آيد و جارچي از سوي آسمان به آن بيابان خطاب مي‎كند كه:

يا بيداء آبيدي القوم

اي صحراي بيدا اين گروه را نابود كن، پس زمين آنها را فرو مي‎برد. و فقط سه نفر از آنها باقي مي‎ماند كه خداوند چهره‎هايشان را به شيت بازمي‎گرداند، و آنها از قبيلة كلب هستند، و در بارة آنها اين آيه نازل شده:

يا ايهاالذين اوتوالكتاب آمنوا بما نزلنا مصدقاً لما معكم من قبل ان نظمس وجوها فنردها علي ادبارها.511

موسي عليه‎السلام دشمنش قارون را به زمين فرو برد. چنانكه خداوند عز و جل مي‎فرمايد:

فخسفنابه و بداره الارض512

قائم عليه‎السلام نيز چنانكه گذشت خداوند متعال دشمنانش لشكر سفياني را به زمين فرو خواهد برد.

موسي عليه‎السلام چون دستش را برمي‎آورد، مي‎درخشيد و سفيدي آن بينندگان را خيره مي‎ساخت..513

قائم عليه‎السلام نورش مي‎‏درخشد تا جائيكه مردم از نور آفتاب و ماه بي نياز شوند. موسي عليه‎السلام از سنگ برايش دوازده چشم مي‎جوشيد.

قائم عليه‎السلام نيز، در بحار به نقل از نعماني به سند خود از حضرت ابوجعفر باقر عليه‎السلام آمده است كه فرمود:

هرگاه قائم عليه‎السلام ظهور نمايد با پرچم رسول الله صلي الله عليه و آله و انگشتري سليمان و سنگ و عصاي موسي قيام خواهد كرد. پس دستور مي‎دهد كه منادي آن حضرت جار بزند كه: هيچكس از شما آب و غذا و علوفه برندارد. اصحاب آن حضرت مي‎گويند: مي‎خواهد ما و چهارپايانمان را از گرسنگي و تشنگي بكشد! پس آن حضرت حركت مي‎كند. اصحاب هم در خدمتش حركت مي‎كنند، پس اولين منزلي كه فرود مي‎آيد به سنگ مي‎زند. از آن غذا و آب و علوفه بيرون مي‎آيد، پس از آن مي‎خورند و مي‎آشامند و چهارپايان را نيز علوفه مي‎دهند تا در پشت كوفه به نجف برسند.514

شباهت به هارون

هارون عليه‎السلام را خداوند متعال به آسمان بالا برد و سپس بارديگر به زمين بازگرداند. چنانكه در جلد پنجم بحار در روايت مسندي از حضرت ابي عبدالله صادق عليه‎السلام آمده كه فرمود:

موسي به هارون گفت: بيا با هم به كوه طور سينا برويم، چون با هم رفتند.

ناگاه خانه‎اي ديدند كه بر آن درختي بود بر روي آن دو پيراهن، پس موسي به هارون گفت: خانه‎هايت را برافكن و داخل اين خانه شو و اين دو حله را سير كن و بر تخت بخواب، هارون نيز همين كار را كرد، پس چون بر تخت آرميد، خداوند او را قبض كرد و خانه و درخت برداشته شد، و موسي به سوي بني‎اسرائيل بازگشت و به آنها خبر داد كه خداوند هارون را قبض روح كرد و به سوي خود بالا برد، گفتند: دروغ مي‎گويي تو او را كشته‎اي، پس موسي به درگاه الهي شكوه كرد، خداوند متعال به فرشتگان امر فرمود تا او را بر تختي كه بين زمين و آسماني فرو آوردند تا اينكه بني‎اسرائيل او را ديدند و دانستند كه مرده است.520

هارون عليه‎السلام از راه دو سخن موسي را مي‎شنيد همچنانكه موسي سخن هارون را از راه دور مي‎شنيد.

هنگاميكه قائم ما قيام مي‎كند خداوند عز و جل در گوشها و چشمها شيعيان ما خواهد افزود بطوريكه بين آنها و حضرت قائم عليه‎السلام پستي نخواهد بود، با آنها سخن مي‎گويد و آنها مي‎شنوند، و به او نگاه مي‎كنند در حاليكه در جاي خودش باشد.521

شباهت به يوشع عليه‎السلام:

يوشع عليه‎السلام پس از وفات موسي عليه‎السلام مناقات امت آن حضرت با او جنگ كرد.

قائم عليه‎السلام، مناقان اين امت، با او جنگ خواهند كرد.

يوشع عليه‎السلام، خورشيد برايش بازگشت قائم عليه‎السلام با آفتاب و ماه سخن مي‎گويد و آنها را صدا مي‎زند، و آنها به او پاسخ مي‎دهند. چنانكه علامه مجلسي در بحار از حضرت ابوجعفر باقر عليه‎السلام روايت كرده كه فرمود:

قائم عليه‎السلام سيصد و نه سال زمامداري مي‎كند همان قدر كه اهل كهف در غارشان بسر بردند- زمين را پر از عدل و قسط خواهد كرد چنانكه پر شده باشد از ظلم و جو، پس خداوند براي او شرق و غرب زمين را فتح خواهد كرد، مردم را خواهد كشت تا اينكه جز دين محمد صلي الله عليه و آله باقي نماند، شيوة سليمان بن داود را پيش خواهد گرفت و آفتاب و ماه را صدا مي‎يزند و او را پاسخ مي‎دهند، زمين براي او در نور ديده شود و به او وحي مي‎شودكه به امر خداوند به وحي عمل مي‎كند.522

شباهت به حزقيل عليه‎السلام

حزقل نيز گفته شده بر وزن زبرج-

جزقيل عليه‎السلام. خداوند متعال مردگاني را برايش زنده كرد.

قائم عليه‎السلام، خداوند براي او مردگاني را از مؤمنين و منافقين و كافرين زنده خواهد كرد.

در بحار به نقل از اميرالمؤمنين عليه السلام ضمن حديثي طولاني آمده كه فرمود:

..اي شگفتا و چگونه تعجب نكنم از مردگاني كه خداوند آنها را زنده برانگيزد، گروه گروه با بليه و پاسخگوئي به دعوت كنندة الهي به كوچه‎هاي كوفه وارد شوند.530

شباهت به داود:

داود عليه‎السلام را خداوند عز و جل در زمين خليفه ساخت و فرمود:

يا داود انا جعلناك خليفه في الارض 535

قائم عليه السلام را نيز خداوند خليفه در زمين نمود و فرمود:

امن يجيب المضطرادا دعاه و يكشف السوء و يجعلكم خلفاء الارض.536

داود عليه السلام، خداوند آهن را برايش نرم كرد كه در قرآن آمده:

والنا له الحديد.538

قائم عليه‎السلام نيز خداوند آهن را برايش نرم كرده است، چنانكه در بعضي از كتابها از محمد بن زيد كوفي از امام صادق عليه‎السلام مروي است كه فرمود:

مردي از عمان به خدمت صاحب الزمان عليه‎السلام مي‎آيد و عرض مي‎كند: آهن براي داود نرم شد اگر تو هم مانند او بياوري تصديقت مي‎كنيم. پس آن حضرت معجزه داود را به او نشان مي‎دهد، ولي آن شخص منكر مي‎شود، پس قائم عجل الله فرجه عمود آهنيني به گردن او مي‎اندازد كه هلاكت مي‎شود و مي‎فرمايد: اين جزاي كسي است كه آيات خدا را دروغ مي‎انگارد.

داود عليه‎السلام، سنگ با او سخن گفت و صدا زد: اي داود مرا بگير و جالوت را با من به قتل برسان. قائم عليه‎السلام نيز علم و شمشيري او را صدا مي‎كنند و مي‎گويند: اي ولي خدا خروج كن و دشمنان خدا را به قتل برسان.

داود عليه‎السلام جالوت را كشت.

قائم عليه‎‎السلام (جان را كه از جالوت بدتر است مي‎كشد.

داود عليه‎السلام به الهام در ميان مردم حكم مي‎كرد.

قائم عليه‎السلان به حكم داود قضاوت خواهد كرد و از بينه و شاهد نمي‎پرسد، و نياز به آن ندارد.

شباهت به سليمان عليه‎السلام

سليمان عليه‎السلام، داود او را جانشين و خليفة خود قرار داد و در حاليكه هنوز به سن بلوغ نرسيده بود، كه در حديثي از امام نهم حضرت حوا(عليه‎السلام) آمده كه فرمود:

خداوند تبارك و تعالي به داود مي‎فرمود كه سليمان را خليفه خود سازد در حاليكه كودك بود و چوپاني گوسفندان مي‎كرد. عباد و علماي بني اسرائيل اين مطلب را انكاركردند، پس خداوند تعالي وحي فرمود كه: عصاي آن افراد را بگير و عصاي سليمان را نيز بگير و آنها را در اتاق بگذارو در آن اتاق را به مهر خودشان مهر كن، و چون فردا شود عصاي هر كس برگ كرده و سير داده بود او خليفه است، پس داود اين مطلب را به آنها خبر داد، گفتند: ما راضي و تسليم شديم. قائم عليه‎السلام را خداوند عز و جل خليف قرار داد و حال آنكه كودكي تقريباً پنج ساله بود، و در زمان حيات پدرش به سؤالات سعدبن عبدالله قمي پاسخ گفت چنانكه گذشت سليمان عليه‎السلام گفت: پروردگارا به من ملكي عنايت كن كه براي هيچكس بعد از من شايسته نباشد. 542

حكومت پادشاهان و امراي زمين تنها بر انسانها است ولي حكومت سليمان بر جن و انس و پرندگان بود، خداوند عزوجل مي‎فرمايد: وحشر سليمان جنوده من الجن و الانس و الطيرفهم يوزعون.543

قائم عليه‎السلام، خداوند متعال ملكي به او عنايت خواهد فرمود كه براي احدي از اولين و آخرين از نظر كميت و كيفيت مانندش نبوده، اما كميت: براي اينكه آن حضرت مابين شرق و غرب را مي‎گيرد- چنانكه در حديث آمده و اما كيفيت: براي اينكه محض عدالت و عدالت محض است، و چونكه حكومتش تمام اهل آسمانها و زمينها را شامل مي‎گردد.

سليمان عليه‎السلام، خداوند باد را در تسخير او قرار داده بود، خداي عز و جل مي‎فرمايد:

فسخرنا له الريحتجري بامره رخاء حيث اصاب.544

قائم عليه‎السلام نيز خداوند باد را در خدمتش قرار مي‎دهد. چنانكه در حديثي كه در كمال‎الدين روايت شده امام صادق عليه‎السلام فرمود: پس خداوند تبارك و تعالي بادي برانگيزد كه در هر بيابان ندا كند: اين مددي است كه به قضاوت داود و سليمان عليهما السلام قضاوت مي‎كند و بينه نمي‎خواهد. 545

سليمان عليه‎السلام مدتي از قومش غايب شد.

قائم عليه‎السلام غيبتش طولاني‎تر از سليمان است.

سليمان عليه‎السلام آفتاد برايش بازگشت.

قائم عليه‎السلام آفتاب و ماه را مي‎خواند و آنها او را پاسخ مي‎دهند.

سليمان عليه‎السلام حشمه الله بوده. قائم عليه‎السلام نيز چشمه الله است.

شباهت به آصف

آصف علمي از كتار را داشت. قائم عليه‎السلام علوم كتاب نزدش هست.

آصف، خداوند او را مدتي طولاني از قومش غايب كرد.

قائم عليه‎السلام، خداوند متعال او را مدتي طولاني از نظرها غائب ساخته است.

آصف، با غيبتش ابتلا و گرفتراي بني اسرائيل سخت و شديد شد.

قائم عليه‎السلام نيز با غيبتش گرفتاري و ابتلاي مؤمنين شدت يافت.

شباهت به دانيال عليه‎السلام

دانيال عليه‎السلام از بني اسرائيل مدتي مديد غائب بود، و در هر چاهي بزرگ او را با شير درنده زنداني كرده بودند تا آن شير او را طعمة خود سازد، پس خداوند تعالي او را حفظ كرده و به يكي از پيغمبران بني‎اسرائيل دستور داد كه غذا و آبش را ببررد، و گرفتراي پيروان و شيعيانش شديد شد.

قائم عليه‎السلام از نظر ما غائب مانده و با غيبتش گرفتاري ما بسيار شده، دشمنان آن حضت قصد كشتنش را داشتند ولي خداوند او را حفظ و حراست فرمود.

شباهت به عزيز

عزيز عليه‎السلام وقتي به سوي قومش بازگشت و در ميان آنها ظاهر شد تورات را آنطور كه بر موسي بن عمران عليه‎السلام نازل شده بود خواند.

قائم عليه‎السلام هنگاميكه ظاهر شد براي اهل زمين قرآن را آن چنانكه بر حضرت خاتم النبين صلي الله عليه و آله نازل شده خواهد خواند.

شباهت به جرجيس

جرجيس عليه‎السلام، خداوند مردگاني را برايش زنده كرد، چناكه در بحار آمده كه: زني به خدمتش آمد و گفت:

اي بندة صالح، گاوي داشتيم كه با آن امرار معاش مي‎كرديم و آن مرده است جرجيس به او گفت: اين عصا را بگير و آن را بر گاوت قرار ده و بگو كه جرجيس مي‎گويد: باذن خداوند برخيز. پس چون آن زن اين كار را كرد. آن گاو زنده شد پس به خداوند ايمان آورد.546

قائم عليه‎السلام نيز خداوند متعال مردگاني را برايش زنده خواهد كرد.

شباهت به ايوب عليه‎السلام

ايوب عليه السلام هفت سال بر بلا صبر كرد.

قائم عليه‎السلام از هنگام وفات پدرش تا كنون صبر كرده و نمي‎دانم تا كي اين صبر ادامه خواهد داشت!!

ايوب عليه‎السلام يك يا دوچشم از زمين برايش جوشيد، خداوند متعال مي‎فرمايدك

ارلض برجلك هذا مغتسل بارد و شراب.549

قائم عليه‎السلام نيز برايش چشمه از زمين جوشيد.

ايوب عليه‎السلام، خداوند مردگاني را برايش زنده كرد،

خداوند چنين فرموده:

و اتناه اهله و مثلهم معهم رحمه من عندناوذكري للعابدين.551

قائم عليه السلام نيز خداوند مردگاني را برايش زنده مي‎كند.

شباهت به يونس عليه‎السلام

شيخ صدوق رحمه الله عليه به سند خود از محمد بن مسلم روايت كرده كه گفت: بر حضرت ابو جعفر محمد بن علي باقي عليه‎السلام وارد شدم مي‎خواستم از قائم آل محمد عليهم السلام از آن حضرت سوال كنم كه خود آغاز سخن كرد و فرمود: اي محمدبن مسلم به درستي كه در قائم از ال محمد صلي الله عليه و آله از پنج پيغمبر شباهت هست: يونس بن متي، و يوسف بن يعقوب و موسي و عيسي و محمد صلوات الله عليهم، اما شباهت از يونس به متي اينكه پس از غيبت در قيافه جواني در سن پيري به سوي قومش بازگشت. 552

شباهت به زكريا عليه‎السلام

ذكريا عليه السلام، فرشتگان او را ندا كردند در حاليكه به نماز ايستاده بود.

قائم عليه‎السلام نيز خداوند او را مورد خطاب قرار داد، و همچنين فرشتگان در هر ش قدر او را ندا مي‎كنند، و جبرئيل هم هنگاميكه با آن حضرت بيعت مي‎كند دست بر دست آن حضرت مي‎نهد و مي‎گويد: بيعت براي خدا.

ذكريا عليه‎السلام در مصيبت حضرت ابي عبدالله حسين عليه‎السلام سه روز گريه كرد.

قائم عليه‎السلام نيز تمام عمرش و در همة زمانش بر آن حضرت مي‎گريد، چنانكه در زيارت ناحيه آمده:

و لا ندنبك صباحاً و مساء و لابكين عليك بدل الدموع كما

يعني: شب و روز بر تو ندبه مي‎كنم و به جاي اشك بر تو خون مي‎گريم.

شباهت به يحيي عليه‎السلام

يحيي عليه‎السلام پيش از ولادت به او بشارت و مژده داده شد. قائم عليه‎السلام نيز بشارت و مژده‎اش پيش از ولادت داده شد. يحيي عليه‎السلام در شكم مادر سخن گفت، چنانكه در حديث از امام عسگري عليه‎السلام آمده كه فرمود:

روزي مريم بر مادر يحيي هسمر ذكريا وارد شد، ولي او برايش برنخاست، يحيي (از شكم مادر) ندا كرد: بهترين زنان عالم در حالتي كه بهترين مردان جهان را با خود وارد بر تو وارد مي‎شود برايش بر نمي‎خيزي؟ پس مادرش متنبه شده و از جاي برخاست.555

قائم عليه السلام نيز چنانكه روايت حكيمه آمده در شكم مادر سخن گفت و سورة قدر را قرائت كرد. 556

يحيي عليه‎السلام زاهدترين و عابدترين مردم زمانش بود. قائم عليه‎السلام نيز عابدترين و زاهدترين مردم زمانش مي‎باشد.

شباهت به عيسي عليه‎السلام

عيسي عليه‎السلام فرزند بهترين زنان زمانش مي‎باشد.

قائم عليه‎السلام نيز فرزند بهترين زنان زمانش مي‎باشد.

عيسي عليه‎السلام در شكل مادر تكلم كرده تسبيح مي‎گفت.

قائم عليه‎السلام نيز در شكم مادر سخن گفته است.

عيسي عليه‎السلام در كودكي در گهواره سخن گفت.

قائم عليه السلام نيز در كودكي در گهواره سخن گفت.

حضرت حجت عليه السلام بعد از ولادتش تكلم كرد و گفت:

اشهد ان لااله الا الله وحده لا شريك له و ان محمد رسول الله صلي الله عليه و آله.

سپس بر امير المومنين و امامان عليهم السلام يك به يك درود فرستاد تا به پدرش رسيد، آنگاه لب فرو بست تا روز هفت به توحيد سخن گفت و بر محمد و امامان عليهم السلام درود فرستاد. سپس اين آيه را تلاوت كرد:

بسم الله الرحمن الريحم و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض.557

عيسي عليه السلام، خداوند حكمت و ويژگيهاي نبوت را در كودكي به او عنايت فرمود.

قائم عليه السلام نيز خداوند حكمت و ويژگيهاي امامت را در كودكي به حضرتش عنايت كرد.

عيسي عليه السلام را خداوند متعال به سوي خود بالا برد.

قائم عليه‎السلام را نيز خداوند متعال به سوي خود بالا برد.

عيسي عليه‎السلام، مردم در باره‎اش اختلاف كردند.

قائم عليه السلام نيز مردم در باره‎اش اختلاف كردند.

عيسي عليه‎السلام نيز مردم در باره‎اش اختفا كردند.

خداوند عزوجل از زبان او در قرآن چنين آورد:

و احيي الموتي باذن الله،562

و خطاب به او فرموده:

واذتخرج الموتي باذني 563

و قائم عليه‎السلام نيز مردگان را زنده مي‎كند.

عيسي عليه‎السلام فرمود:

من به شما خبر مي‎دهد آنچه مي‎خوريد و آنچه در خانه‎هايتان ذخيره مي‎كنيد. 564

قائم عليه السلام بر تمام احوال و كارهاي ما مطلع است.

و دليل بر آن، تمام اخبار و روايات بسياري اينست كه در بارة علم ائمه معصومين عليهم السلام وارد شده، روايتي است كه در خزايج از ابونصير نقل شده كه گفت:

با حضرت ابوجعفر باقر عليه‎السلام به مسجد رفتم، مردم مي‎آمدند و مي‎رفتند، آن حضرت به من فرمود: از مردم بپرس آيا مرا مي‎بينند؟ من هم به هر كس كه بر مي‎خوردم سؤال مي‎كرد: آيا ابوجعفر را نديدي؟ مي‎گفت: نه.

در حاليكه آن حضرت ايستاده بود، تا اينكه ابوهارون مكفوف (نابينا) وارد شد. حضرت فرمود: از اين هم بپرس. به او گفتم: آيا ابوجعفر عليه‎السلام را نديدي؟ گفت: مگر اين نيست كه ايستاده؟ گفتم: از كجا دانستي؟ گفت: چگونه ندانم و حال آنكه او نور درخشنده است.565

شباهت به خاتم النبيين صلي الله عليه و آله

سخن جامع در اين باب فرمايش رسول اكرم صلي الله عليه و آله مي‎باشد كه فرمود:

مهدي از فرزندان من است، اسم او اسم من، و كنيه‎اش كنيه من، از نظر خلق و خلق شبيه‎ترين مردم به من است.

مي‎گويم: از اين سخن مبارك دردهاي بسياري گشوده مي‎شود كه شايسته است در آن نذير نمائي تا ان شاء الله صبرت زياد و سينه‎ات فراخ گردد.


منابع

386 قرآن  كريم ـ سوره عنكبوت 2و3.

387 قرآن  كريم ـ سوره مومنون 30 و نهج البلاغه خطبه 102.

388 روضه الكافي، محمد بن يعقوب كليني 8/37.

389 قرآن  كريم ـ سوره جن 26.

390 تحف العقول ابن شيعه 230.

391 روضه كافي، محمد بن يعقوب كليني 247 ح 346. سوره يس 52.

392 اصول كافي، محمد بن يعقوب كليني ج 2/91 باب الصبر ح 12.

393 قرآن كريم سوره آل عمران 200.

394 اصول كافي محمد بن يعقوب كليني 2/87 باب الصبر ح2.

396 قرآن  كريم ـ سوره مزمل

397 قرآن  كريم ـ سوره سجده 24و25

398 قرآن  كريم ـ سوره حجر 97و98

399 قرآن  كريم ـ سوره انعام 23و24.

400 قرآن  كريم ـ سوره ق 39.

401 قرآن  كريم ـ سوره سجده 24.

402 قرآن  كريم ـ سوره اعراف 127.

403 قرآن  كريم ـ سوره توبه 5.

404 قرآن  كريم ـ سوره بقره 191.

405 اصول كافي محمد بن يعقوب كليني ج 2/88 باب الصبر ح 3.

407 اصول كافي محمد بن يعقوب كليني ج 2/477 ح 12.

408 اصول كافي محمد بن يعقوب كليني ج 2/91 باب الصبر ح 13.

409 قرآن كريم سوره هود 93.

410 قرآن  كريم ـ سوره اعراف 71.

411 كمال الدين،شيخ صدوق ، ج 2 ، 64 باب 55  ح 5

412 قرآن كريم ـ سوره بقره  / 155

413 قرآن كريم سوره آل عمران / 70  و كمال الدين ج 2 / 649  باب 57 ح 3 .

414 غيبت نعماني ، محمد بن ابراهيم نعماني / 12 في صفه القائم .

415 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 105 ، باب ما يلحق الشيعه عندالتمحيص و سوره آل عمران / 186

416 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني /105

417 قرآن كريم ، سوره نحل / 127

418 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني . ج 2 / 56 . باب المكارم ج 2 .

419 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ، ج 2 / 56 ح 3

420 اقبال سيدبن طاووس  457  جز اول

421 بحارالانوار ، علامه مجلسي 52 / 128 ، ج 22 .

422 بحارالانوار ، علامه مجلسي ج 52 / 128 ح 22 .

423 بحارالانوار ، علامه مجلسي ج 52 / 130 ح 29 .

424 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 104 فيماامريه الشيعه

425 قرآن كريم ، سوره نساء / 140

426 تفسير قمي ج 1 / 156

427 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ج 2 / 377  باب مجالسه اهل المعاصي ح 8 .

428 قرآن كريم ، سوره انعام / 108

429 قرآن كريم ، سوره انعام / 68

430 قرآن كريم ، سوره نحل / 116

431 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني  ج 2 / 3778 / ح 12 .

432 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني  ج 2/  397 ح 13

434 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ج 2 / 397 ح 14

435 تفسير برهان ، علامه بحراني . ج 1 / 423  ح و سوره نساء / 140

436 قرآن كريم ، سوره نساء / 140

437  بحارالانوار ، علامه مجلسي ج 5 / 83 ، باب الثامن والعشرون

438  تحف العقول ، ابن شيعه / 228

439 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 112 في صفه القائم

430 كمال الدين شيخ صدوق  ج 1 / 330  باب  32 ذيل 15

441 نهج البلاغه ، خطبه 102 ، فيض ، 291 .

442 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 70

443 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 107 باب ملحق الشيعه عندالتمحيص

444 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 106

445 قرآن كريم سوره آل عمران  / 103

446 بحارالانوار علامه مجلسي ج 53 / 177

447 . بحارالانوار علامه مجلسي ج 53 / 177

448 كمال الدين ، شيخ صدوق ، ج 1/ 302  باب 26 ذيل ح 11

449 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ج 1 / 339  باب 45  ح 43

450  قرآن كريم ، سوره طه  124 - 126

451 قرآن كريم ، سوره اسراء / 71

452 قرآن كريم ، سوره يوسف / 88

453 قرآن كريم ، سوره بقره / 189

454 كمال الدين ، شيخ صدوق ج  2 / 513  باب 45  ح 43

455 جمال الدين الاسبوع ،‌سيدبن طاووس / 230

456 بحارالانوار ، علامه مجلسي  ج 22 / 327 ح 33

457 قرآن كريم ، سوره جح  / 32

462 قرآن  كريم ـ سوره حج 31.

463 مرآه الانوار ـ شيخ ابوالحسن العاملي 198.

464 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 126.

465 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 28 باب 12 جز اول ـ ح 1.

466 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 29 باب 12 ح 4.

467 بصائرالدرجات ـ علامه صفار 422 ـ باب 12 جز 9 ح 6.

469 قرآن  كريم ـ سوره مائده ـ 116.

470 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 100/133.

471 نهج البلاغه ـ خطبه سوم.

472 قرآن كريم ـ سوره غاشيه 25 ـ 26.

473 تفسير البرهان ـ علامه بحراني ـ ج 4/455.

474 در جلد اول كتاب نام او را صريحاً آورده و خوابش را نسبت به امام مجتبي عليه السلام ياد كرده است به صفحه 510 ترجمه جلد اول مراجعه كنيد.

475 معاني الاخبار ـ شيخ صدوق ـ 156.

476 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ  ح 49/222 ح 15 و رجال كشي / 593 ح 1109و خلاصه علامه ـ 48.

477 قرآن  كريم ـ سوره نور ـ 36.

478 غايه المرام ـ علامه بحراني ـ 318 باب 12 جز 6.

479 قرآن  كريم ـ سوره احزاب 46.

480 قرآن  كريم ـ سوره مائده 110.

481 قرآن  كريم ـ سوره طه 21.

482 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 100/409 ج 67.

483 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 47/336 ج 8 و ج100/126 ـ ح 2.

484 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 47/7ح22 و اصول كافي ـ ج 3/251 ـ ح 5.

485 جنه الماوي ـ ميرزاي نوري ـ 270ـ حكايت 34.

486 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 155 ـ في نهي التوقيت و التسميه.

487 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 155 ـ في نهي التوقيت و التسميه.

489 اصول كافي ـ محمد بن يعقوب كليني ـ ج 2/368 ـ باب كراهيه التوقيت ح 2.

490 اصول كافي ـ محمد بن يعقوب كليني ـ ج 1/368 ـ باب كراهيه التوقيت ح 3.

491 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 155 ـ باب النهي عن التوقيت.

492 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 158 ـ باب كذب الوقاتون.

493 اصول كافي ـ محمد بن يعقوب كليني ـ ج 1/368 باب كراهيه التوقيت ح 4و 3.

495 غيبت ـ شيخ طوسي ـ 262 ـ باب النهي عن التوقيت.

496 غيبت ـ شيخ طوسي ـ‌262 ـ باب النهي عن التوقيت

497 غيبت ـ شيخ طوسي ـ 262 ـ باب النهي عن التوقيت

498 احتجاج ـ شيخ طوسي ـ ج 2/281.

499 غيبت شيخ طوسي ـ ج 2/176 باب ذكر التوقيت.

500 غيبت شيخ طوسي ـ 263 و اصول كافي ـ ج 1/368 ـ غيبت نعماني ـ 157.

501 قرآن  كريم ـ سوره رعد 39.

502 غيبت شيخ طوسي ـ 265 باب عن التوقيت.

503 غيبت شيخ طوسي ـ 263 في عن التوقيت.

504 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 157 نهي عن التوقيت.

505 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 157 نهي عن التوقيت.

506 قرآن  كريم ـ سوره سبا 17.

507 قرآن  كريم ـ سوره نساء 77.

509 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 52/106 ـ ح 13. و عياشي ـ ج 2/3 ـ ح 3.

510 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 52/121 ـ ح 50.

511 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 146 و در بحار الانوار ـ ج 52/235 ـ ح 104.

512 بصائر الدرجات ـ علامه صفار ـ 23 باب 11 ذيل ح 11.

513 بصائر الدرجات ـ علامه صفار ـ 23 باب 11 ذيل ح 10.

519 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 109.

521 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 111.

522 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 111.

523 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 111.

524  اصول كافي ـ محمد بن يعقوب كليني ـ ج 1/368 ـ باب كراهيه التوقيت ح 5.

528 كمال الدين ـ شيخ صدوق ـ ج 2/484.

529 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 81 باب في حال الغيبه.

530 قرآن  كريم ـ سوره بقره 286.

531 قرآن  كريم ـ سوره نحل 89.

532 قرآن  كريم ـ سوره نمل 75.

533 قرآن  كريم ـ سوره فاطر 32.

534 قرآن  كريم ـ سوره يس 12.

535 قرآن كريم ـ سوره انبياء 27.

536 بصائر الدرجات ـ علامه صفار ـ 38 باب 19 جز اول

537 قرآن كريم ـ سوره انبياء 7.

538 قرآن  كريم ـ سوره ص 39.

539 قرآن  كريم ـ سوره رعد 39.

541 قرآن كريم ـ سوره طه 52.

542 قرآن  كريم ـ سوره نمل 75.

543 قرآن  كريم ـ سوره سباء 3.

544 قرآن  كريم ـ سوره فاطر 11.

545 قرآن  كريم ـ سوره ق 50.

546 قرآن  كريم ـ سوره حديد 22.

547 قرآن  كريم ـ سوره واقعه 77و 78و 79.

548 قرآن  كريم ـ سوره يس 12.

549 قرآن  كريم ـ سوره دخان 1و2.

551 بصائرالدرجات ـ علامه صفار 127 ـ باب 6 ح 3.

552 قرآن  كريم ـ سوره شوري 27.

553 قرآن  كريم ـ سوره ابراهيم 24و25.

554 تحف العقول ـ ابن شعبه 229.

555 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 329 ـ باب 9 جز 7.

556 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 329 ـ باب 9 ـ جز 7 ـ ذيل ح 3.

557 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 329 ـ باب 9ـ جز 7 ـ ذيل ح 2.

558 اصول كافي ـ شيخ كليني ـ ج 1/257 ـ باب النادر فيه ذكر الغيب ـ ح 3.

561 مشارق انوار اليقين ـ حافظ برسي 125.

562 كمال الدين ـ شيخ صدوق ـ ج 2/516 باب 45 ـ‌ ذيل ح 44.

563 الغيبه ـ شيخ طوسي 242.

564 كمال الدين ـ شيخ صدوق ـ ج 2/516 باب 45 ـ ذيل ح 44.

565 جنه الماوي ـ ميرزا حسين نوري 18 الفائده الاولي.

567 قرآن  كريم ـ سوره آل عمران 84.


 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 اسفند 1393 ساعت: 16:30 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

تحقیق در مورد عدالت مهدوی

بازديد: 313

 

 

ابعاد عدالت مهدوی

 

با بررسي‌ اجمالي‌ رواياتي‌ كه‌ شيعه‌ و اهل‌ سنت‌ در زمينة‌ بشارت‌ به‌ ظهور مهدي‌(ع‌) نقل‌ كرده‌اند، روشن‌ مي‌شود كه‌ در اين‌ روايات‌ آنچه‌ بيش‌ از هر چيز ديگر مورد توجه‌ قرار گرفته‌ برپا داشتن‌ قسط‌ و عدل‌ و نابود كردن‌ ظلم‌ و جور از سوي‌ آن‌ حضرت‌ است‌. براساس‌ بررسي‌ مؤلف‌ كتاب‌ منتخب‌الاثر در منابع‌ و مصادر شيعه‌ و اهل‌ سنت‌ نزديك‌ به‌ 130 حديث‌، دلالت‌ بر اين‌ دارد كه‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) زمين‌ را پس‌ از آنكه‌ از ظلم‌ و ستم‌ پر شده‌ است‌، از عدل‌ و داد آكنده‌ مي‌سازد. 1 كه‌ از آن‌ جمله‌ مي‌توان‌ به‌ اين‌ روايات‌ اشاره‌ كرد:
پيامبر گرامي‌ اسلام‌(ص‌) مي‌فرمايند:
شما را به‌ مهدي‌ بشارت‌ مي‌دهم‌. او در زماني‌ كه‌ مردم‌ گرفتار اختلاف‌، درگيري‌ و آشوب‌ها هستند، در امت‌ من‌ برانگيخته‌ مي‌شود و جهان‌ را از عدالت‌ و برابري‌ پر مي‌سازد، همچنانكه‌ از ظلم‌ و ستم‌ پر شده‌ بود. 2
از امام‌ محمدباقر(ع‌) نيز نقل‌ شده‌ است‌ كه‌:
پدرم‌ از پدرش‌ و او از پدرانش‌ براي‌ من‌ نقل‌ كردند كه‌ رسول‌ خدا، كه‌ درود و سلام‌ خدا بر او باد، فرمودند: امامان‌ پس‌ از من‌ دوازده‌ نفرند به‌ تعداد نقباي‌ بني‌اسرائيل‌، نه‌ نفر از آنها از نسل‌ حسين‌، كه‌ بر او درود باد، هستند و نهمين‌ آنها قائم‌ ايشان‌ است‌. او در آخرالزمان‌ به‌ پا مي‌خيزد و زمين‌ را از عدل‌ پر مي‌سازد؛ بعد از آنكه‌ از ستم‌ و بي‌عدالتي‌ پر شده‌ بود. 3
توجه‌ خاص‌ روايات‌ به‌ موضوع‌ عدالت‌ گستري‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) و فراواني‌ رواياتي‌ كه‌ در اين‌ زمينه‌ وارد شده‌اند همه‌ بر نقش‌ محوري‌ اين‌ موضوع‌ در قيام‌ و انقلاب‌ جهاني‌ آن‌ حضرت‌ و جايگاه‌ خاص‌ آن‌ در حكومت‌ مهدوي‌ دلالت‌ دارند. از اين‌ رو لازم‌ است‌ در پژوهش‌ها و بررسي‌هايي‌ كه‌ در زمينة‌ انقلاب‌ و حكومت‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) صورت‌ مي‌گيرد به‌ اين‌ موضوع‌ بيش‌ از پيش‌ توجه‌ شود و ابعاد مختلف‌ عدالت‌گستري‌ و ظلم‌ستيزي‌ آن‌ حضرت‌ تبيين‌ گردد.
عدالت‌ مهدوي‌ را از دو زاويه‌ مي‌توان‌ مورد بررسي‌ قرار داد؛ يكي‌ از نظر اركان‌ و پايه‌هاي‌ اين‌ عدالت‌ و ديگري‌ از نظر گستره‌ و عمق‌ اين‌ عدالت‌. اگر چه‌ بحث‌ جامع‌ و كامل‌ از هر يك‌ از زواياي‌ ياد شده‌ مجال‌ وسيعي‌ مي‌طلبد، اما در اين‌ مقال‌ تلاش‌ خواهيم‌ كرد كه‌ در حد توان‌ خود، به‌ اجمال‌، هر يك‌ از اين‌ دو جنبه‌ را مورد بررسي‌ قرار دهيم‌.
1 ـ اركان‌ و پايه‌هاي‌ عدالت‌ مهدوي‌
برپايي‌ عدالت‌ در هر جامعه‌اي‌ نيازمند اركان‌ و پايه‌هاي‌ متعددي‌ است‌ و نبود هر يك‌ از اين‌ اركان‌ موجب‌ ناپايداري‌ عدالت‌ در آن‌ جامعه‌ مي‌شود. مهمترين‌ اركان‌ عدالت‌ عبارتند از:
1. حاكم‌ عادل‌؛ 2. كارگزاران‌ عادل‌؛ 3. قوانين‌ عادلانه‌؛ 4. نظام‌ عادلانه‌.
1-1 . حاكم‌ عادل‌
بدون‌ شك‌ آنگاه‌ مي‌توان‌ از جامعه‌ و حكومتي‌ انتظار حركت‌ به‌ سوي‌ عدالت‌ داشت‌ كه‌ امام‌ و حاكم‌ آن‌ جامعه‌ خود در مسير عدالت‌ باشد و در زندگي‌ فردي‌ و اجتماعي‌ عدالت‌ را پيشة‌ خود سازد. از اين‌ روست‌ كه‌ مي‌بينيم‌ در نظام‌ حكومتي‌ كه‌ شيعه‌ ترسيم‌ مي‌كند وجود امام‌ عادل‌ از مهمترين‌ شرايط‌ است‌ و بدون‌ وجود اين‌ امام‌، حكومت‌ از مشروعيت‌ برخوردار نيست‌. از نظر شيعه‌ برقراري‌ نظام‌ حكومتي‌ كه‌ همة‌ روابط‌ حاكم‌ بر آن‌ مبتني‌ بر عدالت‌ كامل‌ باشد جز به‌ دست‌ آخرين‌ امام‌ معصوم‌ و خاتم‌ حجت‌هاي‌ الهي‌، حضرت‌ مهدي‌(ع‌) امكان‌پذير نيست‌ و از همين‌ روست‌ كه‌ در روايات‌ از دولت‌ آن‌ حضرت‌ به‌ عنوان‌ آخرين‌ دولت‌ ياد شده‌؛ يعني‌ دولتي‌ كه‌ پس‌ از پشت‌ سر گذاشتن‌ همه‌ تجربه‌هاي‌ بشري‌ و نوميدي‌ از همه‌ الگوهاي‌ حكومتي‌ خود ساخته‌ مستقر مي‌شود.
امام‌ باقر(ع‌) در اين‌ زمينه‌ مي‌فرمايند:
دولت‌ ما آخرين‌ دولت‌هاست‌. هيچ‌ خاندان‌ صاحب‌ دولتي‌ نمي‌ماند مگر اينكه‌ پيش‌ از (دولت‌ ) ما به‌ حاكميت‌ مي‌رسند تا زماني‌ كه‌ سيرة‌ (حكومتي‌ ) ما را مي‌بينند نگويند: «اگر ما هم‌ به‌ حاكميت‌ مي‌رسيديم‌ به‌ همينگونه‌ رفتار مي‌كرديم‌» و اين‌ سخن‌ خداوند، صاحب‌ عزت‌ و جلال‌ است‌ كه‌: «سرانجام‌ نيك‌ از آن‌ پرهيزگاران‌ است‌». 4و5
البته‌ اين‌ سخن‌ به‌ اين‌ معنا نيست‌ كه‌ هرگونه‌ تلاش‌ براي‌ برقراري‌ عدالت‌ در دوران‌ غيبت‌ بي‌فايده‌ است‌ و يا اساساً نبايد در اين‌ دوران‌ حركتي‌ را براي‌ استقرار نظام‌ عادلانه‌؛ حتي‌ در سطحي‌ محدود انجام‌ داد، بلكه‌ معناي‌ اين‌ سخن‌ اين‌ است‌ كه‌ تا پيش‌ از ظهور امام‌ مهدي‌(ع‌) هيچ‌ حكومتي‌ نمي‌تواند ادعا كند كه‌ توان‌ برقراري‌ نظام‌ عادلانه‌ كامل‌ را دارد.
چنانكه‌ امام‌ راحل‌ قدس‌ سره‌ فرمود:
البته‌ اين‌ پر كردن‌ دنيا را از عدالت‌، اين‌ را ما نمي‌توانيم‌ بكنيم‌، اگر مي‌توانستيم‌ مي‌كرديم‌. اما، چون‌ نمي‌توانيم‌ بكنيم‌ ايشان‌ بايد بيايند... اما ما بايد فراهم‌ كنيم‌ كار را، فراهم‌ كردن‌ اسباب‌ اين‌ است‌ كه‌ كار را نزديك‌ بكنيم‌، كار را همچو بكنيم‌ كه‌ مهيا بشود عالم‌ براي‌ آمدن‌ حضرت‌(ع‌). 6
بنابر آنچه‌ گفته‌ شد نخستين‌ شرط‌ برقراري‌ يك‌ نظام‌ عادلانه‌ كامل‌ وجود امام‌ معصوم‌ عادل‌ است‌.
پيشوا و رهبر مسلمانان‌ بايد در بالاترين‌ مرتبة‌ تقوا و پرهيزكاري‌ و از هرگونه‌ شائبه‌ ظلم‌ و ستم‌ به‌ دور باشد.
چنانكه‌ امام‌ علي‌(ع‌) مي‌فرمايد:
... خداوند بر پيشوايان‌ دادگر واجب‌ فرموده‌ كه‌ خود را در معيشت‌ با مردم‌ تنگدست‌ برابر دارند تا بينوا را رنج‌ بينوايي‌ به‌ ستوه‌ نياورد. 7
امام‌ مهدي‌(ع‌) به‌ عنوان‌ رهبر معصومي‌ كه‌ تحقق‌ بخش‌ عدالت‌ در سراسر جهان‌ خواهد بود، خود در بالاترين‌ درجة‌ عدالت‌ قرار دارد و روش‌ و منش‌ او كاملاً بر عدالت‌ منطبق‌ است‌. توجه‌ به‌ مفاد بيعتي‌ كه‌ امام‌ در آغاز قيام‌ خود از يارانش‌ مي‌گيرد ما را به‌ عمق‌ سيره‌ و روش‌ مبتني‌ بر عدالت‌ آن‌ حضرت‌ رهنمون‌ مي‌سازد:
... با او بيعت‌ مي‌كنند كه‌ هرگز: دزدي‌ نكنند؛ زنا نكنند؛ مسلماني‌ را دشنام‌ ندهند؛ خون‌ كسي‌ را به‌ ناحق‌ نريزند؛ به‌ آبروي‌ كسي‌ لطمه‌ نزنند؛ به‌ خانة‌ كسي‌ هجوم‌ نبرند؛ كسي‌ را به‌ ناحق‌ نزنند؛ طلا، نقره‌، گندم‌ و جو ذخيره‌ نكنند؛ مال‌ يتيم‌ را نخورند؛ در مورد چيزي‌ كه‌ يقين‌ ندارند، گواهي‌ ندهند؛ مسجدي‌ را خراب‌ نكنند؛ مشروب‌ نخورند؛ حرير و خز نپوشند؛ در برابر سيم‌ و زر سر فرود نياورند؛ راه‌ را بر كسي‌ نبندند؛ راه‌ را ناامن‌ نكنند؛ گرد همجنس‌گرايي‌ نگردند؛ خوراكي‌ را از گندم‌ و جو انبار نكنند؛ به‌ كم‌ قناعت‌ كنند، طرفدار پاكي‌ باشند؛ از پليدي‌ گريزان‌ باشند؛ به‌ نيكي‌ فرمان‌ دهند؛ از زشتي‌ها باز دارند؛ جامه‌هاي‌ خشن‌ بپوشند؛ خاك‌ را متكاي‌ خود سازند؛ در راه‌ خدا حق‌ جهاد را ادا كنند و... او نيز در حق‌ خود تعهد مي‌كند كه‌: از راه‌ آنها برود؛ جامه‌اي‌ مثل‌ آنها بپوشد؛ مركبي‌ همانند مركب‌ آنها سوار شود؛ آنچنانكه‌ آنها مي‌خواهند باشد؛ به‌ كم‌ راضي‌ و قانع‌ شود؛ زمين‌ را به‌ ياري‌ خدا پر از عدالت‌ كند آنچنانكه‌ پر از ستم‌ شده‌ است‌؛ خدا را آنچنانكه‌ شايسته‌ است‌ بپرستد؛ براي‌ خود دربان‌ و نگهبان‌ اختيار نكند و... 8
چنانكه‌ ملاحظه‌ مي‌شود امام‌ مهدي‌(ع‌) در اين‌ پيمان‌نامه‌ نه‌ تنها از يارانش‌ مي‌خواهد كه‌ از هرگونه‌ آلودگي‌ و پليدي‌ به‌ دور باشند، بلكه‌ خود نيز متعهد مي‌شود از همة‌ آنچه‌ يارانش‌ را از آنها منع‌ كرده‌ دوري‌ گزيند و در زندگي‌ خود همان‌ راه‌ و روشي‌ را پيش‌ گيرد كه‌ يارانش‌ را بدان‌ دعوت‌ كرده‌ است‌.
علاوه‌ بر پيمان‌نامه‌ ياد شده‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) در نخستين‌ سخنراني‌ خود پس‌ از ظهور نكاتي‌ را يادآور مي‌شوند كه‌ آنها نيز به‌ خوبي‌ راه‌ و روش‌ مبتني‌ بر عدالت‌ و پرهيزكاري‌ آن‌ حضرت‌ را روشن‌ مي‌سازد. متن‌ اين‌ سخنراني‌ به‌ نقل‌ از امام‌ باقر(ع‌) چنين‌ است‌:
مهدي‌ هنگام‌ نماز عشاء در مكه‌ ظهور مي‌كند در حالي‌ كه‌ پرچم‌ رسول‌ خدا، كه‌ درود خدا بر او و خاندانش‌ باد، و پيراهن‌ و شمشير او را با خود دارد و داراي‌ نشانه‌ها و نور و بيان‌ است‌. وقتي‌ نماز عشاء را به‌ جا آورد با صداي‌ رسا و بلند خود مي‌فرمايند: اي‌ مردم‌! خدا را به‌ ياد شما مي‌آورم‌. شما اينك‌ در پيشگاه‌ خدا ايستاده‌ايد. او حجت‌ خود را برگزيد و پيامبران‌ را برانگيخت‌ و كتاب‌ (آسماني‌ ) فرو فرستاد و شما را امر كرد كه‌ چيزي‌ را شريك‌ او قرار ندهيد و از او و فرستاده‌اش‌ اطاعت‌ و فرمانبرداري‌ كنيد و زنده‌ نگه‌ داريد آنچه‌ را كه‌ قرآن‌ زنده‌ كرده‌ است‌ و بميرانيد آنچه‌ را كه‌ او ميرانده‌ است‌. هواداران‌ راستي‌ و هدايت‌ و پشتيبان‌ تقوي‌ و پرهيزگاري‌ باشيد؛ زيرا نابودي‌ و زوال‌ دنيا نزديك‌ شده‌ و اعلام‌ وداع‌ نموده‌ است‌. و من‌ شما را به‌ خدا و رسولش‌ و عمل‌ به‌ كتاب‌ خدا و ترك‌ باطل‌ و احياي‌ سنت‌ او دعوت‌ مي‌كنم‌. سپس‌ او، بدون‌ قرار قبلي‌، به‌ همراه‌ سيصد و سيزده‌ مرد، به‌ شمار ياران‌ بدر، كه‌ همچون‌ ابر پاييزي‌ پراكنده‌اند و زاهدان‌ شب‌ و شيران‌ روزند، ظهور مي‌كند و خداوند سرزمين‌ حجاز را براي‌ مهدي‌ مي‌گشايد و او هر كس‌ از بني‌هاشم‌ را كه‌ در زندان‌ به‌ سر مي‌برد، آزاد مي‌سازد. آنگاه‌ درفش‌هاي‌ سياه‌ در كوفه‌ فرود مي‌آيد و گروهي‌ را به‌ جهت‌ بيعت‌ به‌ سوي‌ مهدي‌ روانه‌ مي‌سازند و آن‌ حضرت‌ لشكريان‌ خود را به‌ سراسر جهان‌ گسيل‌ داشته‌ و ستم‌ و ستم‌پيشگان‌ را از ميان‌ برمي‌دارد و همه‌ سرزمين‌ها به‌ دست‌ او به‌ راستي‌ و درستكاري‌ درمي‌آيند. 9
در مورد سيره‌ و روش‌ زندگاني‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) روايات‌ فراواني‌ نقل‌ شده‌ كه‌ در اينجا به‌ برخي‌ از آنها اشاره‌ مي‌كنيم‌:
امام‌ صادق‌(ع‌) خطاب‌ به‌ ياران‌ خود
كه‌ نسبت‌ به‌ ظهور قائم‌(ع‌) بي‌تابي‌ مي‌كردند، مي‌فرمايد:
چرا در مورد ظهور قائم‌ اين‌ همه‌ شتاب‌ مي‌كنيد؟! به‌ خدا سوگند كه‌ او لباس‌ خشن‌ مي‌پوشد، طعام‌ خشن‌ (بي‌خورشت‌) مي‌خورد و... از سيرة‌ جدش‌ رسول‌ خدا، كه‌ درود و سلام‌ خدا بر او باد، پيروي‌ مي‌كند و زندگاني‌ او مانند زندگي‌ امير مؤمنان‌، كه‌ بر او درود باد، است‌. 10
توجه‌ به‌ روايت‌ زير ما را در درك‌ سيرة‌ شخصي‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) به‌ عنوان‌ حاكم‌ اسلامي‌ ياري‌ مي‌كند. مفضّل‌بن‌ عمر، يكي‌ از ياران‌ امام‌ صادق‌(ع‌) چنين‌ نقل‌ مي‌كند:
در خدمت‌ ابوعبدالله (امام‌ صادق‌ ) كه‌ بر او درود باد، مشغول‌ طواف‌ بودم‌. در همين‌ هنگام‌ امام‌ نگاهي‌ به‌ من‌ كرد و فرمود: چرا اينگونه‌ اندوهگيني‌ و چرا رنگت‌ تغيير كرده‌ است‌؟ گفتم‌: فدايت‌ شوم‌! بني‌عباس‌ و حكومتشان‌ را مي‌بينم‌ و اين‌ مال‌ و سلطنت‌ و قدرتي‌ كه‌ در دست‌ آنهاست‌. اگر هم‌ در دست‌ شما بود، ما هم‌ با شما در آن‌ سهيم‌ بوديم‌. امام‌(ع‌) فرمود: اي‌ مفضل‌! بدان‌، اگر قدرت‌ در دست‌ ما بود شب‌ها به‌ تدبير امور و روزها به‌ تلاش‌ و كوشش‌ مي‌پرداختيم‌، جامه‌اي‌ خشن‌ بر تن‌ داشتيم‌ و غذاي‌ بي‌خورشت‌ مي‌خوريم‌، درست‌ مانند شيوة‌ امير مؤمنان‌، كه‌ بر او درود باد؛ زيرا اگر جز اين‌ عمل‌ شود پاداش‌ آن‌ دوزخ‌ خواهد بود. 11
1-2 . كارگزاران‌ عادل‌
يكي‌ از موانع‌ اساسي‌ كه‌ در برقراري‌ عدالت‌ در جامعه‌ همواره‌ فرا روي‌ مصلحان‌ اجتماعي‌ قرار داشته‌، نبود مجريان‌ و كارگزاران‌ عادل‌ است‌. وجود اين‌ مانع‌ بسياري‌ از حركت‌هاي‌ عدالت‌خواهانه‌ را با شكست‌ مواجه‌ و بسياري‌ از حكومت‌هايي‌ را در پي‌ گسترش‌ عدالت‌ در جامعه‌ بوده‌اند ناكام‌ ساخته‌ است‌.
يكي‌ از تفاوت‌هاي‌ اساسي‌ حكومت‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) با ديگر حكومت‌هايي‌ كه‌ در طول‌ تاريخ‌ داعيه‌ برقراري‌ عدالت‌ داشته‌اند اين‌ است‌ كه‌ پيش‌ از اقدام‌ براي‌ تشكيل‌ حكومت‌ به‌ تعداد مورد نياز افراد زبده‌ و برگزيده‌اي‌ كه‌ در نهايت‌ تقوا و پرهيزكاري‌ هستند تربيت‌ نموده‌ و با برقراري‌ حكومت‌ جهاني‌ خود، آنها را به‌ سراسر جهان‌ گسيل‌ مي‌دارد.
در مورد ويژگي‌ ياران‌ قائم‌(ع‌) در رواياتي‌ از امام‌ صادق‌(ع‌) چنين‌ مي‌خوانيم‌:
... نشان‌ سجده‌ بر پيشاني‌ آنها نقش‌ بسته‌ است‌. آنها شيران‌ روز و زاهدان‌ شب‌اند. دل‌هايشان‌ مانند پاره‌هاي‌ آهن‌ (محكم‌ و استوار ) است‌ و هر كدام‌ از آنها توان‌ چهل‌ مرد را دارا هستند. 12
امام‌ علي‌(ع‌) نيز دربارة‌ ويژگي‌ ياران‌ آن‌ حضرت‌ مي‌فرمايد:
خداوند تعالي‌ مردمي‌ را براي‌ (ياري‌ ) او گرد مي‌آورد، همچنانكه‌ پاره‌هاي‌ ابر گرد آمده‌ و به‌ هم‌ مي‌پيوندند. خداوند دل‌هاي‌ آنان‌ را به‌ هم‌ نزديك‌ مي‌كند. آنها از هيچ‌ كس‌ ترسان‌ نمي‌شوند و از اينكه‌ كسي‌ بدانها وجود قوانين‌ عادلانه‌ يكي‌ از شرايط‌ اساسي‌ تحقق‌ عدالت‌ اجتماعي‌ است‌ و بدون‌ وجود آن‌، حكمرانان‌ عادل‌ به‌ تنهايي‌ نخواهند توانست‌ چنانكه‌ بايد و شايد عدالت‌ را در جامعه‌ حكمفرما سازند. بپيوندد شادمان‌ نمي‌گردند. تعداد آنها همان‌ تعداد اصحاب‌ بدر است‌. هيچ‌ كس‌ از پيشينيان‌ از آنها سبقت‌ نمي‌گيرد و هيچكس‌ از آيندگان‌ به‌ آنها نمي‌رسد. 13
آري‌، امام‌ مهدي‌(ع‌) چنين‌ مردمي‌ را براي‌ اداره‌ حكومت‌ خود برمي‌گزيند و هر يك‌ از آنها را بر منطقه‌اي‌ حاكم‌ مي‌سازد. چنانكه‌ امام‌ صادق‌(ع‌) مي‌فرمايد:
حضرت‌ مهدي‌ يارانش‌ را در همه‌ شهرها پراكنده‌ مي‌سازد و به‌ آنها دستور مي‌دهد كه‌ عدل‌ و احسان‌ را شيوة‌ خود سازند و آنها را فرمانروايان‌ كشورهاي‌ جهان‌ گرداند و به‌ آنها فرمان‌ مي‌دهد كه‌ شهرها را آباد سازند. 14
1-3 . قوانين‌ عادلانه‌
وجود قوانين‌ عادلانه‌ يكي‌ از شرايط‌ اساسي‌ تحقق‌ عدالت‌ اجتماعي‌ است‌ و بدون‌ وجود آن‌، حكمرانان‌ عادل‌ به‌ تنهايي‌ نخواهند توانست‌ چنانكه‌ بايد و شايد عدالت‌ را در جامعه‌ حكمفرما سازند. بدون‌ ترديد كتاب‌ الهي‌ و سنت‌ رسول‌ خدا(ص‌) بيان‌ كننده‌ عادلانه‌ترين‌ قوانين‌ هستند و در صورت‌ حاكم‌ شدن‌ بي‌كم‌ و كاست‌ آنها جامعه‌ طعم‌ عدالت‌ را خواهد چشيد. چنانكه‌ امام‌ علي‌(ع‌) در برخي‌ از بيانات‌ خود قرآن‌ را آينه‌ تمام‌ عدالت‌ معرفي‌ كرده‌ است‌. از جمله‌ مي‌فرمايد:
قرآن‌، معدن‌ ايمان‌ و چشمه‌سار آن‌؛ چشمه‌هاي‌ علم‌ و درياهاي‌ آن‌، باغ‌هاي‌ عدل‌ و آبگيرهاي‌ آن‌ است‌. 15
و در جاي‌ ديگر در وصف‌ قرآن‌ مي‌فرمايد:
آن‌ فضل‌ است‌ و هزل‌ نيست‌، آن‌ گويا به‌ طريقة‌ عدل‌و امر كننده‌ به‌ فضل‌ است‌. 16
از اين‌ رو يكي‌ اقدامات‌ مهمي‌ كه‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) براي‌ تحقق‌ عدالت‌ اجتماعي‌ انجام‌ مي‌دهند احياي‌ احكام‌ كتاب‌ و سنت‌ رسول‌ خداست‌، كه‌ در طول‌ زمان‌ به‌ فراموشي‌ سپرده‌ شده‌ و جز پوسته‌اي‌ از آنها باقي‌ نمانده‌ است‌.
پيامبر گرامي‌ اسلام‌(ص‌) در اين‌ زمينه‌ مي‌فرمايد:
دوازدهمين‌ فرزندم‌ از ديده‌ها غايب‌ شده‌ و پنهان‌ مي‌گردد، تا اينكه‌ زماني‌ براي‌ امت‌ من‌ فرا رسد كه‌ از اسلام‌ جز نام‌ و از قرآن‌ جز نقشي‌ باقي‌ نمي‌ماند، در اين‌ هنگام‌ خداوند بزرگ‌ مرتبه‌ به‌ او اجازه‌ قيام‌ مي‌دهد و اسلام‌ را با او آشكار و تجديد مي‌كند. 17
امير مؤمنان‌ علي‌(ع‌) در بيان‌ بسيار زيبايي‌ اقدام‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) در زمينه‌ حاكم‌ كردن‌ احكام‌ قرآن‌ بر هواجس‌ و اميال‌ نفساني‌ انسان‌ها را، به‌ عنوان‌ مقدمه‌ برپايي‌ عدالت‌، چنين‌ توصيف‌ مي‌كنند:
هواهاي‌ نفساني‌ را به‌ متابعت‌ هدايت‌ الهي‌ بازمي‌گرداند، آن‌ زمان‌ كه‌ مردم‌ هدايت‌ الهي‌ را به‌ متابعت‌ هواهاي‌ نفساني‌ درآورده‌ باشند. آراء و انديشه‌ها را تابع‌ قرآن‌ گرداند وقتي‌ كه‌ قرآن‌ را تابع‌ آراء و انديشه‌هاي‌ خود ساخته‌ باشند... و او به‌ شما نشان‌ خواهد داد كه‌ دادگري‌ چگونه‌ است‌ و كتاب‌ خدا و سنت‌ را كه‌ متروك‌ شده‌ زنده‌ گرداند. 18
به‌ دليل‌ همين‌ پيوند ناگسستني‌ احياي‌ احكام‌ كتاب‌ و سنت‌ و برقراري‌ عدالت‌ است‌ كه‌ در دعاي‌ عهد طلب‌ مي‌كنيم‌:
خداوندا! او را پناهگاه‌ بندگان‌ ستمديده‌ات‌ و ياري‌ دهنده‌ كسي‌ كه‌ جز تو ياوري‌ ندارد، قرار ده‌ و به‌ وسيلة‌ او احكام‌ قرآن‌ را كه‌ تعطيل‌ گرديده‌ برقرار ساز و او را برپا دارندة‌ آنچه‌ از نشانه‌هاي‌ دينت‌ و سنت‌هاي‌ پيامبرت‌، كه‌ درود خدا بر او و خاندانش‌ باد، وارد شده‌ قرار ده‌. 19
4-1 . نظام‌ عادلانه‌
تحقق‌ عدالت‌ اجتماعي‌ گذشته‌ از همه‌ شرايط‌ بالا به‌ امر ديگري‌ نيز نيازمند است‌ و آن‌ وجود يك‌ نظام‌ حكومتي‌ مبتني‌ بر عدالت‌ است‌. نظامي‌ كه‌ جايگاه‌ هركس‌ به‌ درستي‌ در آن‌ تعيين‌ شده‌ باشد، همه‌ مسئولان‌ وظايف‌ خود را به‌ درستي‌ بشناسند و بدان‌ عمل‌ كنند و بالاخره‌ همه‌ احساس‌ كنند كه‌ بر كار آنها نظارت‌ وجود دارد و در صورت‌ خطا و لغزش‌ از آنها بازخواست‌ مي‌شود.
در نظام‌هاي‌ بشري‌ بسيار ديده‌ايم‌ كه‌ حتي‌ با وجود حاكمان‌ عادل‌ و قوانين‌ عادلانه‌ چنانكه‌ بايد و شايد عدالت‌ بر جامعه‌ حاكم‌ نشده‌ و ظلم‌ و ستم‌ در اشكال‌ گوناگون‌ بر مردم‌ جاري‌ شده‌ است‌ و اين‌ همه‌ نبوده‌ است‌ مگر به‌ يكي‌ از دلايل‌ زير: 1. قرار نگرفتن‌ درست‌ اجزاي‌ مختلف‌ حكومت‌ در جاي‌ خود؛ 2. ناآشنايي‌ كارگزاران‌ با وظايف‌ و مسئوليت‌هايشان‌؛ 3. ضعف‌ نظام‌ بازرسي‌ و نظارت‌.
در حكومت‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) نظام‌ حكومتي‌ به‌ شيوه‌اي‌ شكل‌ گرفته‌ كه‌ امكان‌ ظلم‌ و بي‌عدالتي‌ به‌ صفر مي‌رسد. در اين‌ حكومت‌، اولاً چنانكه‌ گفته‌ شد پارساترين‌ و توانمندترين‌ انسان‌ها به‌ عنوان‌ حكمرانان‌ و كارگزاران‌ برگزيده‌ مي‌شوند؛ ثانياً وظايف‌ تك‌ تك‌ آنها بي‌هيچ‌ كم‌ و كاست‌ تعيين‌ مي‌گردد و حتي‌ به‌ آنها گفته‌ مي‌شود كه‌ در هنگام‌ حيرت‌ و سرگرداني‌ چه‌ كنند و ثالثاً نظارت‌ و بازرسي‌ دقيق‌ و سختگيرانه‌ بر همة‌ كارگزاران‌ اعمال‌ مي‌شود.
امام‌ صادق‌(ع‌) در مورد شيوه‌ گزينش‌ كارگزاران‌ حكومتي‌ در عصر ظهور و نحوة‌ ابلاغ‌ وظايف‌ آنها مي‌فرمايد:
هنگامي‌ كه‌ قائم‌ قيام‌ كند، براي‌ (اداره‌ ) هر يك‌ از مناطق‌ جهان‌ فردي‌ را برگزيده‌، ارسال‌ مي‌دارد و به‌ وي‌ مي‌گويد: پيمان‌ تو به‌ دست‌ توست‌ و اگر با مطلبي‌ مواجه‌ شدي‌ كه‌ آن‌ را نفهميدي‌ و نحوة‌ قضاوت‌ در موردش‌ را ندانستي‌ به‌ دست‌ خود نگاه‌ كن‌ و به‌ آنچه‌ در آن‌ است‌ عمل‌ نما. 20
در مورد قاطعيت‌ و سخت‌گيري‌ امام‌ مهدي‌(ع‌) نسبت‌ به‌ كارگزاران‌ و مجريان‌ متخلف‌ در روايتي‌ از امام‌ علي‌(ع‌) چنين‌ مي‌خوانيم‌:
قائم‌ ما قاضيان‌ زشتكار را كنار مي‌گذارد و دست‌ سازشكاران‌ را از سرتان‌ كوتاه‌ مي‌كند و حكمرانان‌ ستم‌ پيشه‌ را عزل‌ مي‌نمايد و زمين‌ را از هر نادرست‌ و خائني‌ پاك‌ مي‌سازد، و به‌ عدل‌ رفتار مي‌كند... 21
در روايت‌ ديگري‌ قاطعيت‌ و سازش‌ ناپذيري‌ امام‌ عصر(ع‌) در برابر كارگزاران‌ ناشايست‌ چنين‌ توصيف‌ شده‌ است‌:
مهدي‌ ( عليه‌السلام‌ ) بخشنده‌ است‌؛ او دربارة‌ كارگزاران‌ و مأموران‌ (دولت‌ خويش‌ ) بسيار سختگير است‌ و با ناتوانان‌ و مستمندان‌ بسيار دل رحم‌ و مهربان‌. 22





پي‌نوشت‌ها :
1 . ر.ك‌:الصافي‌الگلپايگاني‌، لطف‌الله، منتخب‌ الاثر في‌الامام‌ الثاني‌ عشر(ع‌)، ص‌478.
2 . ابن‌حنبل‌، احمد، المسند، ج‌3، ص‌37.
3 . المجلسي‌، محمدباقر، بحارالانوار، ج‌36، ص‌351، ج‌228.
4 . سوره‌ اعراف‌(7)، آيه‌ 128.
5 . بحارالانوار، ج‌52، ص‌232، ح‌58؛ همچنين‌ ر.ك‌: همان‌، ص‌339، ح‌83.
6 . صحيفه‌ نور، ج‌20، ص‌199-198.
7 . نهج‌البلاغه‌، ترجمه‌ محمد مهدي‌ فولادوند، كلام‌ 20، ص‌260.
8 . ابن‌طاووس‌، ابوالقاسم‌ علي‌بن‌موسي‌، الملاحم‌ والفتن‌، ص‌49و122؛ به‌ نقل‌ از: منتخب‌الاثر، ص‌469.
9 . المروزي‌، ابوعبدالله نعيم‌بن‌ حماد، الفتن‌ (نسخة‌ خطي‌)، ص‌95 به‌ نقل‌ از: معجم‌ احاديث‌ الامام‌ المهدي‌(ع‌)، ج‌3، ص‌295، ح‌832.
10. النعماني‌، محمدبن‌ ابراهيم‌، كتاب‌الغيبة‌، ص‌122.بحارالانوارج‌52،ص‌354، ح‌115.
11. بحارالانوار، همان‌، ص‌359، ح‌127.
12. همان‌، ص‌386، ح‌202.
13. الحاكم‌ النيسابوري‌، ابو عبدالله محمد بن‌ عبدالله، المستدرك‌ علي‌الصحيحين‌ في‌الحديث‌، ج‌4، ص‌554.
14. دخيل‌، علي‌محمدعلي‌، الامام‌ المهدي‌، ص‌271.
15. نهج‌البلاغه‌، ترجمه‌ محمدمهدي‌ فولادوند، خطبه‌ 198، ص‌252.
16. خوانساري‌، جمال‌الدين‌، شرح‌ غررالحكم‌ و دررالكلم‌، ج‌60، ص‌207، ح‌1005.
17. القندوزي‌ سليمان‌ بن‌ ابراهيم‌، ينابيع‌ المودة‌، ص‌440.
18. نهج‌البلاغه‌، خطبه‌ 138، ص‌173-174؛ بحارالانوار، ج‌51، ص‌120، ح‌25.
19. بحارالانوار، ج‌102، ص‌111؛ قمي‌، شيخ‌ عباس‌، مفاتيح‌الجنان‌، دعاي‌ عهد.
20. كتاب‌ الغيبة‌، ص‌172؛ بحارالانوار، ج‌52، ص‌365، ح‌144.
21. بحارالانوار، ج‌51، ص‌120، ح‌23.
22. العسكري‌، نجم‌الدين‌ جعفربن‌ محمد، المهدي‌ الموعود المنتظر عند علماء اهل‌ السنة‌ و الامامية‌، ج‌1، ص‌270.

**************************
منبع : ماهنامه موعود - سال ششم - شماره 35

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 اسفند 1393 ساعت: 16:24 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره امام رضا (ع)

بازديد: 303

نقش امام علي‌بن‌موسي الرضا(ع) در جنبش مكتبي

زندگي سياسي به نحوي از انحا در زندگي فكري امت انعكاس مي‌يابد هرگاه زندگي سياسي همراه با تشويش و تشنج باشد زندگي فكري جامعه نيز از تشويق و تشنج به دور نخواهد بود. اگر امتي در برابر مواضع سياسي خود فاقد بينشي روشن باشد در اين صورت در بيشتر مواضع فكري و فرهنگي خود در ابهام و سرگشتگي به سر خواهد برد.

حيات فكري و فرهنگي نيز در زندگي سياسي انعكاس مي‌يابد يعني اگر امتي از نظر فرهنگي و اخلاقي داراي انديشه‌اي مشوش باشد طبيعه مواضع و بينشهاي آن در مسائل سياسي نيز به دور از تشويق و آشفتگي نخواهد بود. اين حقيقت دليل زندگي بسيار مشوش زمان علي‌بن‌موسي‌(ع) را بر ما روشن مي‌سازد. در اين جا شرايط آن روزگار امت اسلامي را كه قبلاً به اختصار بيان كرديم به تفصيل مي‌آوريم از نظر سياسي در آن زمان نيز همچون ديگر دوران انقلابهاي به هم پيوسته‌اي ديده مي‌شود برخي از اين انقلابها را يادآور شده‌ايم و اكنون به بيان ديگر انقلابها خواهيم پرداخت. در آن روزگار انقالبي در مصر و نهضتي در سودان و حجاز و عراق صورت مي‌گرفت و اين چنين بود كه انقلابهاي متعددي يكي پس از ديگري در امت اسلامي به وقوع مي‌پيوست.

مأمون از سال 198 تا سال 204 در خراسان به سر مي‌برد بدين معنا كه خراسان را پايتخت خلافت خود قرار داده بود. وي قبل از اين به جمگ با برادرش امين مشغول بود زيرا بر طبق رسوم و اعتقادات بني‌عباس در بغداد امين خليفه شرعي به شمار مي‌آمد ولي مأمون امين را خلع و خود را خليفه مسلمين معرفي كرد و به جنگ با برادرش امين پرداخت و پس از آن كه جنگهاي مأمون و امين به پايان رسيد لشگريان مأمون وارد بغداد پايتخت خلافت امين شدند و اهالي بغداد را به قبل رساندند و بسياري از خانه‌ها و آباديها را به نابودي كشاندند ولي بار ديگر خشم و آشفتگي به بغداد بازگشت و مردم بغداد مأمون را خلع كردند و ابراهيم‌بن‌مهدي را بو ولايت آن‌جا برگزيدند.

اين يكي از انقلابهايي بود كه در آن دوران اتفاق افتاد اما، در همين زمان، سرزمين مصر نيز شاهد تحولاتي در ميان اهالي مسيحي آن بود زيرا، ايشان بر والي عباس شوريدند و او را از مصر بيرون راندند. در همين زمان گروههايي كه از هند به بردگي گرفته شده و از سند و پنجاب و پاكستان شرقي به بصره آورده شده بودند دريافتند كه در سرزمينهاي اسلامي كشمكش سختي در جريان است لذا از فرصت استفاده كردند و توانستند بر بصره و بحرين سيطره يابند. ايشان مالياتهاي سنگيني بر بندر بصره وضع كردند بندري كه از مهمترين بنادر آن روزگار به شمار مي‌آمد زيرا در آن زمان دنياي غرب و آفريقا مايحتاج خود را از محصولات چين‌شرقي و كشورهاي جزاير شرقي از اين طريق تأمين مي‌كردند هنگامي كه محصولات به بندر بصره مي‌رسيد مردم اين محصولات را از بصره تحويل مي‌گرفتند و آنها را از طريق عراق حمل مي‌كردند تا آن كه به شام مي‌رسيدند و از آن جا راهي لاذقيه يا بنادر بيروت و فلسطين مي‌شدند يعني نقاطي كه كالاها را به جهان غرب و بويژه به ونيز در ايتاليا مي‌رساندند. اين كالاها بين كشورهاي اروپايي تقسيم مي‌شد علاوه بر آن بندر بصره در تأمين مايحتاج بغداد مركز خلافت نقش بسزايي داشت ولي به سبب سيطره اين عده بر بصره ارزاق اين شهر رو به كاهش نهاد.

بنابراين بندر بصره يك بندر بين‌المللي به شمار مي‌آمد كه تحت تصرف عده‌اي كه خود را زط مي‌ناميدند قرار گرفته بود تسلط بر بصره تنها يكي از كارها يا يكي از اشكال درآمد ايشان بود. مردم با زبان اين گروه آشنايي نداشتند و هرگاه يكي از آنها را در حال سخن‌گفتن مي‌ديدند سخنان او را نامفهوم مي‌يافتند.

اين گروه در آغاز گروه كوچكي بدند ولي پس از نيرومند شدن تعداد زنان و فرزندان آنها به هزاران نفر بالغ مي‌شد و چنانچه كه كتابهاي تاريخي نقل مي‌كنند عده ايشان بالغ بر بيست‌هزار نفر بوده است ولي همين گروه كوچك توانست بر بصره يعني مهمترين بندر اسلامي و از آنجا بر تنها راه‌دريايي كه عراق را به خارج متصل مي‌كرد تسلط يابد.

دليل موفقيت اين گروه تشنجهاي داخلي امت اسلامي بود به اضافه آن كه در همين زمان در يمن حكومت مستقلي از بني‌عباس تشكيل شده بود. اين حكومت پس از انتخاب محمد زبادي به ولايت يمن شكل گرفت كسي كه خيلي زود توانست حكومت زباديه را برقرار سازد. تشنجهاي آذربايجان و ارمنستان و اطراف آنها نيز مزيد بر علت بود و حكومت اسلامي اين چنين سر تا پا متزلزل بود و همين اوضاع مشوش بود كه در بعد فكري جامعه انعكاس يافت و حتي يك مسلمان به نقش خود در زندگي آگاهي نداشت و نمي‌دانست كه آيا اسلام به اصالت خود باقي است يا از مسير خود منحرف شده است. مأمون نيز از اين فرصت استفاده كرد و در اسلام بدعتي گذارد بدين ترتيب كه دستور ترجمه كتابهاي قديمي ديگر ملل را صادر كرد و اين چنين بود كه وضع قوانين و شيوه اداره حكومت اساساً بر قوانين غيراسلامي مبتني شد دارالترجمه‌هايي در خراسان و نيشابور و مناطق ديگر تأسيس شد و مبالغ هنگفتي براي اداره اين دارالترجمه‌ها اختصاص يافت.

مأمون به يكي از اين دو دليل اقدام به چنين عملي كرده است:

اول: گفته مي‌شود كه چون مأمون پي برد كه افكار انقلابي در سرتاسر سرزمين اسلامي انتشار يافته است چاره‌اي نديد جز آن كه براي مبارزه با اين انديشه‌هاي انقلابي بر پايگاه فكري مشخصي تكيه كند.

پايگاه فكري مأمون در رويارويي با گسترش انقلاب در ميان امت اسلامي مي‌توانست بر آن تكيه كند كدام است؟

طبيعه افكاري كه از طريق كتابهاي ترجمع شده زبان فارسي منتقل مي‌شد مي‌توانست همان پايگاه فكري مأمون باشد. اكنون نگاهي خواهيم داشت به كتابهايي كه از زبان فارسي به عربي ترجمه شده است. اين كتابها كدامند؟

هرگاه ايران آن زمان را از نظر بگذرانيد از يك طرف پادشاهاني را مي‌بينيد كه بر مردم تسلط يافته‌اند و از سوي ديگر گروههاي محرومي را مشاهده مي‌كنيد كه به بردگي و بندگي گرفته شده‌اند و با در نظر گرفتن آن كه در ميان اين بردگان محروم انديشه‌اي انقلابي وجود نداشت و نيز در برابر اين سلاطين تسليم محض بودند اما افكار اين محرومان عقب مانده را گروهي از نويسندگن تغذيه مي‌كردند به طوري كه شاهنشاه زمان اموال زيادي را بديشان مي‌داد تا كتابهايي تدوين كنند كه موجب تأييد حكومت باشد.

اين كتابها همگي با سخناني چون (خداوند در آسمان وشاه در زمين) يا (صلاح مملكت خويش خسروان دانند) يا (خاندان سلطنتي ضرورت استقرار مملكت است) مردم با به تسليم در برابر حكومت وقت دعوت مي‌كردند اين افكار توانسته بود بر اراده توده‌ها چيره شود و با تخدير آن سيطره كاملي را براي خود فراهم آورد. مأمون هنگامي كه به خراسان رفت و با برخي از افرادي كه خاندان سلطنتي يا نظاير آنها در ارتباط بودند تماس برقرار كرد تصميم گرفت همان انديشه را كه موجب تسلط خسروان و شاهنشاهان بود در ميان امت رواج دهد و از همين رو دستور ترجمه كتابهاي فارسي را صادر كرد.

دوم: گفته مي‌شود در كشورهاي اسلامي جنبشهاي الحادي به وجود آمده بود اين جنبشها واكنشي در برابر واقعيت وجودي اسلام در آن روزگار بود زيرا در آن زمان گروههايي از ديگر ملل نيز در ميان مسلمانان يافت مي‌شدندكه انگيزه گرايش اين عده به اسلام آن بود كه رهايي و نجات خود را در اسلام مي‌ديدند و اين ارزشها را در آن يافته بودند:

1-                      عدالت

2-                      رحمت

3-                      روابط سالم و ساير ارزشهاي والا اين عده به مرور زمان دريافتند كه افكار مسلط بر امت اسلامي از طرف بني‌اميه و بني‌عباس كه بر مردم سيطره داشتند به آنها تحميل و القا مي‌شود لذا به اديان گذشته بازگشتند و يا به اعتقادات انحرافي جديدي گراييدند و مشغول نشر و گسترش آنها در ميان امت شدند.

در اين زمينه به ذكر نمونه‌اي تاريخي مي‌پردازيم:

روزي مهدي خليفه عباسي شنيد كه ربيع‌بن‌يونس پرده‌دار وي پسر معاويه‌بن‌يسار وزير خليفه را به كفر متهم مي‌كند لذا مهدي پسر معاويه را احضار و قسمتي از قرآن را از او سؤال كرد ولي پسر معاويه نتوانست پاسخ گويد: مهدي به پدرش معاويه كه در مجلس حاضر بود چنين گفت: آيا تو نگفتي كه پسرت حافظ قرآن است؟ معاويه پاسخ دارد: آري اي اميرالمؤمنين! ولي مدتي است دور از من به سر مي‌برد و به همين سبب قرآن را فراموش كرده است. مهدي به او گفت: برخيز و با ريختن خون او به خدا تقرب بجوي. معاويه برخاست ولي هنگام برخاستنش پايش لغزيد و لرزان به زمين افتاد. عباس‌بن‌محمد عموي مهدي گفت: اي اميرالمؤمنين! اگر صلاح ميداني اين پيرمرد را از كشتن فرزندش معاف بدار و اجازه بده ديگري دستور تو را اجرا كند.

مهدي نيز يكي از حاضران را مأمور كشتن او كرد. او نيز گردن پسر معاويه را زد. پس از اين واقعه معاويه در خانه‌اش گوشه‌نشين شد تا بمرد.

داستان مذكور نظاير بسياري دارد اين يكي از روشهايي بود كه حكومت عباسي در راه تسلط بر جنبشهاي الحادي بر آن تكيه داشت.

گفتيم كه حكومت بني‌عباس حق نداشت با جنبشهاي الحادي به مبارزه برخيزد. چرا؟

زيرا حكومت و نظام بني‌عباس خود همان عاملي بود كه مردم را به خارج شدن از اسلام وا مي‌داشت و نظريات اسلامي را تنها در جهت منافع خود به كار مي‌بست مأمون عباسي نيز چون خلفاي پيشين هنگامي كه با اين گونه جنبشها روبرو شد كوشيد تا با استعانت از انديشه‌هاي غربي و شرقي توازن انديشه اسلامي را از راه تزريق افكار ارسطو و افلاطون و نظاير آنها به انديشه‌ها و عقايد وعلم كلام اسلامي برقرار سازد. نظام عباسي به نظامي شباهت داشت كه تنها جامه اسلامي بر تن كرده بود ولي نوشيدن انواع و اقسام شراب در ميان سردمداران آن رواج داشت و با اين حال فرد ميگسار را مؤاخده ودست دزد را قطع مي‌كردند و حال اين كه در حقيقت خود حكومت عامل دزدي اين افراد به شمار مي‌رفت زيرا انتقال انديشه‌هاي غربي و شرقي به انديشه مشوش آن روزگار اسلام معنايي جز به انحراف كشاندن امت اسلامي نداشت.

امام رضا (ع) نجاتبخش امت اسلامي

در اين اوضاع آشفته امام رضا (ع) پا به صحنه گذارد و امت را از جو سياسي متزلزل كه به سهم خود در انديشه جامعه انعكاس داشت نجات داد. امام زماني وارد صحنه شد كه امت اسلامي همزمان با ترجمه كتابهاي غربي و شرقي آكنده از شرك و كفر و تسليم‌گرايي در برابر حكومت و نيز در بحبوحه انتشار انديشه‌هاي الحادي به سر مي‌برد و اين چنين بود كه امام(ع) به ايفاي نقش مكتبي خود پرداخت.

امام(ع) چگونه به ايفاي نقش مكتبي خود پرداخت؟

به تاريخ بنگريد و زماني را از نظر بگذرانيد كه امام رضا(ع) بر طبق درخواست مأمون از مدينه به خراسان آمد سفري كه از طريق بصره، اهواز، فارس، طوس تا مرو ماهها به طول انجاميد. امام هر كجا كه فرود حديث معروف خود را ايراد مي‌كرد. روايت شده است زماني كه امام رضا(ع) سوار بر استري خاكستري وارد نيشابور شد محمد‌بن‌رافع‌ و احمد‌بن‌حارث و يحيي‌بن‌يحيي و اسحاق‌بن‌راهويه و جمعي از علما لجام استر او را گرفتند و چنين گفتند: تو را به حق پدران معصومت براي ما حديثي نقل كن كه از پدرت شنيده باشي. امام(ع) در حالي كه جامه خز دورويي بر تن داشت سر از كجاوه بيرون آورد و فرمود: (( پدرم عبدصالح‌موسي‌بن‌جعفر(ع) فرمود: پدرم صادق‌جعفربن‌محمد(ع) فرموده است:

پدرم‌ابوجعفر‌علي‌باقر(ع) وارث علم انبيا فرموده‌است: پدرم‌علي‌بن‌ابي‌طالب(ع) فرموده‌است: پدرم سرور جوانان بهشت امام حسين(ع) فرموده است: از پيامبر خدا (ص) شنيدم كه فرمود: از جبرئيل‌(ع) شنيدم كه گفت: پرودگار فرموده است: (( اني أنا الله‌لا اله‌الا أنا فاعبدوني، من‌جاءمنكم بشهاده‌ان‌لا‌اله الله بالاخلاص دخل حصني و من دخل حصني أمن من عذابي)).

اين تنها يكي از دهها باري بود كه امام(ع) اين حديث شريف را نقل كرد. ازهاشمي روايت شده كه گفته است: چون علي‌بن‌موسي‌الرضا(ع) بر مأمون وارد شد مأمون به سهل‌بن‌فضل دستور داد كه علماي مذاهب مختلف مثل: خاثليق، رأس‌الجالوت، سران مذهب صائبي، هيربد بزرگ، علماي زرتشتي، سفاس‌رومي و متكلمان را گرد آورد و پس از آن كه تجمع اين عده به اطلاع مأمون رسيد چنين گفت: آنها را بر ما وارد كن فضل‌بن‌سهل نيز چنين كرد. مأمون آنها را به گرمي استقبال كرد و گفت: من شما را براي امر خيري گرد آورده‌ام و مايلم با پسرعمويم كه از مدينه آمده است مناظره كنيد قرار ما فرداست. فردا نزد من آييد و نبايد هيچ يك از شما تأخيري داشته باشد. گفتند: اطاعت مي‌شود يا اميرالمومنين، ان‌شاءالله فردا صبح زود به حضور شما خواهيم رسيد. هاشمي سخن خود را چنين پي مي‌گيرد: در حضور حضرت رضا(ع) نشسته بودم و سخن مي‌گفتيم كه ناگاه ياسر خدمتكار امام‌رضا(ع) وارد شد و گفت: سرورم، اميرالمؤمنين به تو سلام مي‌رساند و مي‌گويد: برادت فدايت باد علماي مذاهب مختلف و پيروان اديان گوناگون و متكلمان از همه نقاط مملكت بر من وارد شده‌اند اگر مايلي با ايشان سخن بگويي فردا نزد ما بيا و اگر از آمدن به آن‌جا ناخشنودي بر خود سخت مگير زيرا ما به سهولت مي‌توانيم نزد تو آيم. امام فرمود: به او سلام برسان و بگو آنچه خواسته‌اي انجام داده‌اي إن شاء الله نزد تو خواهم آمد.

حسن‌بن‌نوفلي هاشمي مي‌گويد: چون ياسر رفت امام‌(ع) به من رو كرد و فرمود: اين نوفلي! تو عراقي هستي و عراقيها داراي طبيعتي ملايمند به نظر تو چرا پسر عمويت مشركان و سردمداران مذاهب مختلف را براي بحث با ما گرد آورده است؟ گفتم: فدايت شوم مي‌خواهد تو را بيازمايد و مي‌خواهد به ميزان علم تو آگاهي يابد ولي اين تصميم را بر اساس سستي بنيان نهاده است و به خدا سوگند چه بد تصميمي گرفته است. امام(ع) فرمود: مقصود او از اين كار چيست؟ عرض كردم: متكلمان و بدعتگزاران مخالف عما هستند و اين بدان سبب است كه علما جز منكران و سردمداران مكاتب منحرف و متكلمان و مشركان و متحيران را نفي نمي‌كنند اگر استدلال كني كه خدا يكي است خواهند گفت: وحدانيت او را ثابت كن و اگر بگويي محمد(ص) رسول خداست خواهند گفت پيامبري او را به اثبات رسان و پس از وارد كردن تهمت به فرد دليل او را باطل مي‌سازند و آن قدر مغالطه خواهند كرد كه شخص از گفته خود بازگردد فدايت شوم از ايشان پرهيز كن. هاشمي مي‌گويد: امام لبخندي زد و فرمود: اي نوفلي! آيا مي‌ترسي كه مرا محكوم كنند؟ عرض كردم به خدا سوگند هرگز چنين بيمي ندارم بلكه اميدوارم خداوند تو را بر ايشان پيروز گرداند، امام فرمود: اي نوفلي! آيا مي‌خواهي بداني مأمون كي پشيمان خواهد شد؟ عرض كردم آري فرمود: هرگاه ببيند كه با اهل تورات به  توراتشان و با اهل انجيل به انجيلشان و با اهل زبور به زبورشان و با صابئين به عبراني و با هيربدان به فارسي و با روميان به رومي و با سردمداران مذاهب مختلف به مذهبشان احتجاج خواهم كرد و زماني كه همه گروهها را محكوم كردم و دليلشان را باطل گردانيدم و ايشان را وا داشتم كه از سخن خود بازگردند و سخن مرا بپذيرند مأمون خواهد دانست موضعي كه اتخاذ كرده اشتباه بوده است و در اين زمان است كه پشيمان خواهد شد و لاحول‌ولاقوه‌باالله‌العلي‌العظيم.

چون صبح شد فضل‌بن‌سهل نزد ما آمد و به امام چنين گفت: فدايت گردم پسرعمويت در انتظار توست علما نيز گرد آمده‌اند. آيا در اين مجلس حاضر خواهي شد؟ امام‌(ع) فرمود: تو برو من نيز به خواست خدا نزد شما خواهم آمد. امام(ع) سپس براي نماز وضو ساخت و مقداري شربت سويق نوشيده و به ما نيز نوشاند همگي به راه افتاديم و بر مأمون وارد شديم. مجلس شلوغي بود محمد‌بن‌جعفر در گروه طالبيان و هاشميان بود و فرماندهان نيز حضور داشتند. چون امام‌رضا(ع) وارد شد مأمون و محمد‌بن‌جعفر و همه بني‌هاشم به پا خاستند و همچنان ايستاده بودند تا آن كه امام‌رضا(ع) و مأمون نشستند و سپس مأمون به ايشان اجازه نشستن داد و آنها نيز نشستند مأمون پس از آن كه مدتي مشغول سخن گفتن با امام بود رو به جاثليق كرد و چنين گفت: اي جاثليق اين علي‌بن‌موسي‌بن‌جعفر پسر عموي من است او از فرزندان فاطمه دختر پيامبر ما و علي‌بن‌ابي‌طالب(ع) است مايلم با او سخن بگويي و به احتجاج بپردازي و درباره او انصاف در پيش گيري. جاثليق گفت: اي اميرالمؤمنين چگونه با فردي بحث كنم كه به كتابي استدلال مي‌كند كه مورد قبول من نيست و از پيامبري نقل قول خواهد كرد كه بدو ايمان ندارم؟

امام(ع) فرمود: اي نصراني! اگر با تو به انجيلت احتجاج كنم آن را مي‌پذيري؟ جاثليق پاسخ داد: آيا مي‌توانم آنچه را انجيل گفته نپذيرم؟ آري به خدا سوگند اگر مورد پسند من هم نباشد خواهم پذيرفت. امام‌رضا(ع) قسمتي از انجيل را براي او خواند و ثابت كرد كه نام پيامبر(ص) در آن آمده است سپس تعداد حقيقي و سرگذشت حواريون عيسي(ع) را بيان كرد و نيز اجتجاجات بسياري كرد كه جاثليق همه آنها را پذيرفت و سپس قسمتي از كتاب اشعيا را خواند تا آن جا كه جاثليق چنين گفت: ديگري از تو سؤال كند به حقانيت مسيح سوگند گمان نمي‌كنم در ميان دانشمندان مسلمان همچون تو كسي يافت شود! در اين هنگام امام‌رضا(ع) به رأس الجالوت رو كرد و با تورات و زبور و كتاب شيعا و حبقوق با او احتجاج كرد تا آن كه رأس الجالوت متقاعد شد ديگر پاسخي نداد. سپس امام (ع) به هيربد كبير رو كرد و با او نيز به احتجاج پرداخت تا آن كه هيربد از جاي برخاست. امام(ع) فرمود: اي مردم اگر هر كدام از شما مخالفتي با اسلام دارد مايل است سؤالي كند مي‌تواند بدون خجالت به طرح آن بپردازد عمران صابي كه يكي از متكلمان بود برخاست و گفت: اي حكيم! اگر نمي‌خواستي سوال خود را مطرح كنم چنين نمي‌كردم. من با متكلمان كوفه، بصره، شام و شمال سوريه ملاقات كرده‌ام ولي هيچ يك از ايشان نتوانسته است وحدانيت پروردگار را براي من به اثبات رساند اگر اجازه مي‌دهي سوالي در اين‌باره مطرح كنم. امام‌(ع) فرمود اگر عمران‌صابي در اين گروه باشد او كسي نيست جز تو. عمران گفت: آري عمران من هستم. امام(ع) فرمود: بپرس ولي انصاف در پيش گير و از بيهوده گويي و ناجوانمردي بپرهيز. عمران گفت: سرورم قصد من آن نيست كه سؤال مرا بدرستي پاسخ گويي و من آن را نپذيرم. امام(ع) فرمود: آنچه به نظرت مي‌رسد بگو. مردم زيادي گردآمده بودند و جمعيت آن قدر زياد بود كه مردم به يكديگر چسبيده بودند.امام(ع) به مأمون رو كرد و چنين فرمود: وقت نماز است. عمران گفت: سرورم سخنمان را قطع نكن كه دلم آزرده مي‌شود. امام(ع) فرمود: نماز مي‌خوانيم و باز مي‌گرديم، امام(ع) برخاست و مامون نيز برخاست.

امام(ع) در داخل قصر نماز گزارد و مردم در خارج به محمد‌بن‌جعفر اقتدا كردند. پس از نماز هر دو آمدند و امام(ع) در جايگاه خود نشست و عمران را فراخواند و فرمود اين عمران سوال خود را پي‌گير. عمران درباره پرودرگار و صفات خدا پرسشهايي كرد كه امام(ع) به همه آنها پاسخ داد. در اين جا امام چنين فرمود: آيا فهميدي اي عمران؟ عمران پاسخ داد: آري سرورم و گواهي مي‌دهم كه خداوند همچنان است كه تو توصيف كردي و وحدانيت او چنان است كه تو به اثبات رساندي و گواهي مي‌دهم كه محمد بنده برانگيخته پرودگار براي هدايت مردم و رواج دين حق است سپس رو به قبله به سجده افتاد و اسلام آورد.

حسن‌بن‌محمد نوفل چنين روايت مي‌كند: چون متكلمان سخن عمران صابي را شنيدند ديگر به امام نزديك نشدند زيرا عمران فرد جدلي مذهبي بود كه تا آن زمان هيچ‌كس نتوانسته بود بر او غلبه يابد امام و عمران به داخل قصر رفتند و مردم نيز پراكنده شدند. از اين زمان به بعد هرگاه متكلمان نزد او گرد مي‌آمدند وي استدلالهاي آنها را باطل كرد تا بدان جا كه ديگر از او پرهيز مي‌كردند.


از محمد‌بن‌فضل‌هاشمي روايت شده كه گفته است: چون سه روز از ورود من به بصره گذشت امام به بصره وارد شد و به منزل حسن‌بن‌محمد درآمد وي نيز خانه‌اش را در اختيار امام گذاشت و حسن‌بن‌محمد خود در خدمت امام بود و اوامر امام را به اجرا در‌مي‌آورد. امام فرمود: اي حسن‌بن‌محمد كساني را كه نزد محمد‌بن‌فضل گردآمده بودند و نيز ساير دوستداران ما را دعوت كن. جاثليق مسيحي و رأس الجالوت را فراموش مكن و به اين عده بگو هر چه مي‌خواهند بپرسند. حسن‌بن‌محمد نيز ايشان را به اضافه زيديه و معتزله دعوت كرد ولي آنها نمي‌دانستند چرا حسن‌بن‌محمد ايشان را دعوت كرده است.

چون همگي جمع شدند امام متكارا دولا كرد و بر آن نشست و فرمود: درود و بركات خدا بر شما باد آيا مي‌دانيد چرا سخن خود را با درود آغاز كرده‌ام. گفتند خير امام(ع) فرمود: تا دلهاتان آرام گيرد. گفتند خدا تو را رحمت كند بگو كيستي؟ امام پاسخ داد: من علي‌بن‌موسي‌بن‌جعفربن‌محمدبن‌علي الحسين‌بن‌علي‌بن ابي‌طالب و فرزند رسول خدا هستم امروز نماز صبح را به همراه والي مدينه در مسجد رسول‌الله برگزار كردم. وي پس از نماز نامه خليفه را بر من خواند و در بسياري از امور با من به رايزني پرداخت من نيز او را به چنان اموري سفارش كردم كه سود او در آن بود و با او قرار ملاقاتي در شامگاه امروز گذاشته‌ام تا پاسخ نامه خليفه را در حضور من بنويسد من به آنچه وعده داده‌ام عمل خواهم كرد و لاحول‌ولا‌قوه‌الا‌باللله‌العلي‌العظيم. گروه حاضر گفتند: اين فرزند رسول خدا ما با وجود اين دلايل ديگر شاهدي از تو نمي‌خواهيم ما تو را راستگو مي‌دانيم سپس برخاستند تا مجلس را ترك گويند ولي امام(ع) به ايشان فرمودند: پراكنده نشويد زيرا من شما را گرد‌ آورده‌ام تا پرسشهاي خود را در آثار نبوت و علامات امامت كه جز در ميان ما اهل بيت يافت نمي‌شود مطرح كنيد. عمربي‌هداب كه به زيديه گرايش داشت سخت را آغاز كرد و گفت: محمد‌بن‌فضل هاشمي مسائلي از تو نقل مي‌كند كه نمي‌توان آن را باور داشت. امام فرمود: چه مسائلي؟ هداب پاسخ داد: مي‌گويد كه تو هر آنچه را كه خداوند نازل كرده است مي‌داني و از همه زبانها آگاهي كاملي داري. امام فرمود: محمد‌بن‌فضل راست گفته من خود اين مسأله را بدو گفته‌ام پرسشهاي خود را مطرح كنيد. هداب گفت: پيش از هر چيز تو را در زبانهاي مختلف مي‌آزماييم اين فردي رومي و آن هندي و آن ديگري فارس و اين يكي ترك است و ما همه ايشان را گرد آورده‌ايم. امام فرمود: به هر زباني كه مايلند سخن بگويند و من نيز به  خواست خدا به همان زبان بديشان پاسخ خواهم داد. هر يك از آنها سؤالي را به زبان خود مطرح كردند و امام نيز به همان زبان پاسخ آنها را داد گروه حاضر تعجب كردند و همگي اقرار كردند كه امام در زبانشان از آنها فصيحتر است سپس امام به هداب رو كرد و فرمود: اگر به تو بگويم كه در همين روزها دستت به خون يكي از نزديكانت آلوده خواهد شد مرا تصديق مي‌كني؟ هداب پاسخ داد: نه زيرا تنها خداست كه غيب مي‌داند. امام فرمود: آيا خدا نمي‌گويد: ((عالم الغيب فلا بظهر علبي احداً لا من ارتضي رسول)) رسول خدا در پيشگاه او برگزيده است و ما وارثان همان كسي هستيم كه خداوند او را بر غيبش اراده كرده است آگاه گردانيده است و ما نيز به آنچه تحقق يافته و تا روز قيامت تحقق خواهد يافت آگاهي داريم و تو اي ابن‌هداب بدان آنچه را كه به تو خبر دادم در طول پنج‌روز اتفاق خواهد افتاد و دروغگو باشم اگر پيش‌بيني من در اين مدت تحقق نيابد ولي اگر درست گفته باشم بدان كه تو خدا و رسول را انكار كرده‌اي. پيش‌بيني ديگري نيز براي تو دارم بدان كه پس از چند روز بيماري چشمي يافتي و كور خواهي شد و ديگر نخواهي بود كوهستانها و دشتهاي سرسبز را ببيني. پيش‌بيني ديگري نيز دارم بدان كه بزودي سوگند دروغ خود را خواهي شكست و به همين سبب به مرض پيسي دچار خواهي شد.

محمدبن‌فضل مي‌گويد: به خدا سوگند هر چه امام گفته بود بر هداب نازل شد. به هداب گفتند: آيا امام رضا(ع) راست گفته بود يا نه؟ وي پاسخ داد: به خدا سوگند همان وقت كه اين سخنان را مي‌گفت مي‌دانستم كه حتماً چنين خواهد شد ولي از روي لجاجت آن را نپذيرفتم. سپس امام به جاثليق رو كرد و فرمود: آيا انجيل به نبوت محمد اشاره كرده است؟ وي پاسخ داد: اگر اشاره كرده بود ديگر نبوت او را انكار نمي‌كرديم. امام فرمود: آن كدامين اسم در سفر سوم است كه بدان تصريح نمي‌كنيد؟ جاثليق پاسخ داد: اسمي از اسماء خداست كه جايز نيست بدان تصريح كنيم. امام فرمود: اگر ثابت كنم كه آن محمد است كه عيسي آن را ذكر كرده و بد و اقرار كرده است و بني‌اسراييل را به ظهورش بشارت داده است بدو اقرار مي‌كني و از انكار خود دست مي‌كشي؟ جاثليق گفت: اگر بتواني چنين چيزي را ثابت كني سخن تو را خواهم پذيرفت زيرا من نمي‌توانم انجيل را انكار كنم. امام فرمود: سفر سوم را كه نام محمد و بشارت عيسي به ظهور حضرتش در آن است به من ده. جاثليق كتاب را به امام داد. امام تلاوت سفر سوم انجيل را‌ آغاز كرد تا به نام محمد رسيد و فرمود: اي جاثليق! اين فرد كيست؟ جاثليق گفت: ويژگيهاي او را براي من توصيف كن. امام فرمود: او را توصيف نمي‌كنم مگر به آنچه خداوند او را توصيف كرده است. او صاحب ناقه و عصا و كساست پياميري امي است كه نامش در تورات و انجيل آمده است. او پيامبري است كه امر به معروف و نهي از منكر مي‌كند رزق و روزي حلال را حلال و اموال ناپاك را حرام مي‌دارد و زر و بال مردم را از دوششان برمي‌دارد.

او مردم را به ميانه‌روي و روش معتدل راه راست فرا مي‌خواند اين جاثليق! تو را به حق عيسي‌روح‌الله و سخنان او سوگند مي‌دهم كه آيا در انجيل ويژگيهاي اين پيامبر چنين نيست؟ جاثليق چشمان خود را به زمين دوخته بود و مي‌دانست كه اگر انجيل را رد كند كافر خواهد شد لذا چنين گفت: آري اين صفات در انجيل آمده است و عيسي در انجيل اين پيامبر را چنين توصيف كرده است ولي مسيحيان اين پيامبر را محمد نمي‌دانند. امام فرمود: از آن جا كه به نصوص انجيل كفر نورزيدي و به صفات محمد در آن اقرار كردي اكنون يكي ديگر از ويژگيهاي محمد و ويژگيهاي جانشين او و دخترش فاطمه و حسن و حسين را از سفر دوم براي تو خواهم خواند. چون جاثليق و رأس الجالوت اين سخنان را شنيدند دريافتند كه امام رضا از تورات و انجيل آگاهي كامل دارد لذا چنين گفتند: به خدا سوگند چنان ادله‌اي اقامه كرده‌اي كه نمي‌توان جز با انكار تورات و انجيل و زبور آنها را انكار كرد موسي و عيسي به ظهور حضرتش بشارت داده‌اند ولي براي ما ثابت نشده كه محمد شما همان محمد پيامبر است و ما نمي‌توانيم به پيامبري محمد شما اقرار كنيم ما ترديد داريم كه اين پيامبر محمد شما باشد. امام پاسخ داد: با شك و شبهه احتجاج مي‌كنيد! آيا خداوند قبل از عيسي يا پس از او تا به امروز پيامبريط را به نام محمد برانگيخته است؟ يا چنين نامي را در كتابهاي ديگري كه بر پيامبران نازل شده است يافته‌ايد؟ همگي از پاسخ بازماندند و گفتند: ما نمي‌توانيم اقرار كنيم كه محمد پيامبر همان محمد شماست زيرا اگر به چنين چيزي اقرار كنيم بر طبق آنچه خود گفتيم بايد به جانشين او و دخترش و دو پسرش نيز اقرار كنيم و به اين ترتيب علي رغم ميلمان به اسلام وارد خواهيم شد امام فرمود: اين جاثليق تو در امان خدا و رسولي و هيچ‌چيز از آنچه مي‌ترسي و پرهيز مي‌كني و ناپسند مي‌داري از جانب ما به تو نخواهد رسيد. جاثليق گفت: حال كه مرا امان دادي مي‌گويم كه نام پيامبر خدا محمد و جانشين او علي و دخترش فاطمه و نوادگانش حسن و حسين در تورات و انجيل و زبور آمده است. امام فرمود: آيا ذكر پيامبر و جانشين و دختر و نوادگان او در تورات و انجيل و زبور هماره با راستي و عدالت است يا دروغ و نادرستي؟ جاثليق پاسخ داد: با راستي و عدالت پرودگار جز حق چيزي نمي‌گويد چون امام از جاثليق اقرار گرفت رو به رأس‌الجالوت كرد و فرمود: اي راس‌الجالوت هم اكنون به فلان سفر از زبور داود گوش ده. گفت بخوان خداوند به تو و بر فرزندانت بركت دهاد. امام سفر اول زبور را تلاوت كرد تا به نام  محمد‌ و علي و فاطمه و حسن و حسين رسيد فرمود: اي رأس الجالوت تو را به خدا سوگند آيا چنين آياتي در زبور يافت مي‌شود يا نه؟ تو نيز چون جاثليق در اماني. راس‌الجالوات گفت: آري، عين اين اسامي در زبور آمده است. امام فرمود: تو را به ده فرماني كه خدا بر موسي‌بن‌عمران نازل كرده است سوگند مي‌دهم آيا محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين را در تورات به عدل و فضيلت منسوب مي‌داني؟ رأس الجالوت پاسخ داد: آري و اگر كسي ايشان را انكار كند به خدا و پيامبرانش كفر ورزيده است. امام به او فرمود: اكنون به فلان سفر از تورات توجه كن امام شروع به تلاوت تورات كرد و راس‌الجاوت از تلاوت و بيان و فصاحت و زبان امام بسختي دچار حيرت شده بود تا آن كه به نام محمد رسيد در اين جا راس‌الجاوت گفت: آري اين ((احماد)) و ((اليا)) و ((دختر احماد)) و ((شبر)) و ((شبير)) است كه تفسير آن به عربي همان محمد، علي، فاطمه، حسن و حسين مي‌باشد و امام تا آخر آن را تلاوت كرد. چون امام از تلاوت توارت فارغ شد راس‌الجالوت به ايشان چنين گفت: اين فرزند محمد! به خدا سوگند اگر بر همه يهود رياست نداشتم هر آينه به محمد ايمان مي‌آوردم و پيرو راه تو مي‌شدم. سوگند به خدايي كه تورات را بر موسي و زبور بر داود نازل كرده است در خواندن تورات و انجيل و زبور دست‌تر از تو نديده‌ام و نيز كسي را نديده‌ام كه بتواند به فصاحت تو اين كتابها را تفسير كند.

امام همچنان با ايشان مشغول سخن درباره اين مسائل بود تا آن كه ظهر شد و امام چنين فرمود: من نماز مي‌گزارم و سپس راهي مدينه مي‌شوم تا به وعده‌اي كه به والي مدينه داده‌ام عمل كنم زيرا او مي‌خواهد پاسخ‌نامه خليفه را در حضور من بنويسيد و به خواست خدا فردا به سوي شما باز خواهم گشت. راوي مي‌گويد: عبدالله‌بن‌سليمان اذان و اقامه گفت و امام در پيشاپيش مردم نماز را برپا كرد نماز امام در مدت كوتاهي تمام شد و تنها مستحيات ركوع را به جاي آورد و رفت. چون فرداي آن روز فرا رسيد امام به همين مجلس بازگشت. كنيزي را نزد امام آوردند كه به رومي سخن مي‌گفت امام نيز به رومي با او سخن گفت. جاثليق به سخنان امام گوش مي‌داد او در زبان رومي مهارتي بسزا داشت امام به رومي از آن كنيزك چنين پرسيد. كدام يك نزد تو محبوبترند عيسي يا محمد؟ كنيزك پاسخ داد: در گذشته هنگامي كه محمد را نمي‌شناختم عيسي را بيشتر دوست مي‌داشتم ولي هم اكنون كه محمد را شناخته‌ام بيش از عيسي يا هر پيامبر ديگري دوستش دارم. در اينجا جاثليق به كنيزك گفت: اگر به دين محمد درآيي از عيسي متنفر خواهي بود؟ كنيزك پاسخ داد: پناه بر خدا من همچنان عيسي را دوست مي‌دارم و به او ايمان دارم ولي محمد در پيش من محبوبتر است. امام به جاثليق فرمود: سخن اين كنيزك و نيز سؤال و جواب خود را براي حاضران ترجمه كن. جاثليق نيز تمان آنها را براي حاضران ترجمه كرد. چون سخن امام با حاضران به پايان رسيد چنين فرمود: آيا درستي آنچه محمد‌بن‌فضل از من برايتان نقل كرده بود ثابت شد؟ پاسخ دادند: آري به خدا سوگند بيشتر از آنچه او گفته بود بر ما ثابت شد او همچنين به ما گفته است كه تو را به خراسان مي‌برند. امام فرمود: محمد راست گفته است ولي مرا با تكريم و تعظيم و احترام بدان‌جا مي‌برند. محمد‌بن‌فضل روايت مي‌كند كه حاضران به امامت او گواهي دادند. امام آن شب را پيش ما بود و چون صبح شد سفارشهاي مودر نظرش را به من كرد و با حاضران خداحافظي كرد و رفت.

اين يكي از دهها داستاني است كه مي‌توان از رويارويي امام با جريانهاي منحرف و مخالف اسلام بدان اشاره كرد. تاريخ هنگامي كه از امام‌رضا سخن مي‌گويد صرفا مقابله و مبارزه‌هاي فكري امام در جريانهاي مختلف را يادآور مي‌شود و آنها را براي ما نقلل مي‌كند ولي از تغذيه فكري و خدمات گسترده علمي آن حضرت براي ترقي انديشه و اعتقاد امت اسلامي مختصراً به بحث مي‌پردازد و از هدايت مستقيم امام و ارتباط ايشان با علماي مسلمان در جهت ارائه خدمات و احياي انديشه ايشان يا از مجالسي درسي كه در جامعه برپا مي‌كرده‌اند سخني به ميان نمي‌آورد در حالي كه از خلال همين روياروييها مي‌توانيم به نقش فكري امام در داخل امت اسلامي و بازگرداندن تعادل فكري آن پي ببريم. به اعتقاد من در ميان همه امامان معصوم دو امام نقش رهبري انديشه اسلامي را برعهده داشته‌اند به امور ديگري نيز مي‌پرداخته‌اند ولي ميزان مبارزه‌هاي فكري و فرهنگي ايشان به اندازه امام باقر و امام رضا نبوده است و اين خود مسؤوليت مهمي است كه بايد آن را در خلال تاريخ بررسي كنيم يعني ارتباط علومي را كه ائمه به نشر آن مي‌پرداخته‌اند با شرايط تاريخي اين ائمه بازشناسيم.

به ديگر سخن ائمه در خلال تكامل بخشيدن به امت كه بايد به اداي آن مي‌پرداختند به برآوردن نياز نسلهاي امت اسلامي اهتمام داشتند. ائمه در مسيري واحد گام برمي‌داشتند و هر يك از ايشان نقشي را كه برعهده داشت ايفا مي‌كرد ولي اين مانع از آن نمي‌شود كه داده‌هاي هر امامي را متناسب با شرايط تاريخي ايشان ندانيم. از سوي ديگر همين ويژگي يعني فاصله گرفتن جنبشهاي مكتبي از تفكر و اعتقاد شيعي كه در سالهاي بعد حاصل شده بود چه عمداً صورت گرفته باشد يا در نتيجه تركيب شرايط سهواً پيش آمده باشد به هر حال پديده‌اي به شمار مي‌آمد كه در برابر همه ائمه رخ مي‌نمود و به گونه‌اي كه مثل معرف امور به اضداد آن شناخته مي‌شوند را مي‌توان مصداق آن دانست.

بار ديگر به اين سخن بازمي‌گرديم كه ائمه يكي پس از ديگري وظيفه خود را ايفا مي‌كردند وظيفه‌اي كه با نقش هر امام تكامل بيشتري مي‌يافت ولي اين نيز عاقلانه نيست كه بنا به طبيعت شرايط هر امام داده‌هاي ايشان را به دور از نيازهاي مردم آن عصر تلقي كنيم. بدين معنا كه رابطه‌اي ميان شرايط ائمه و نوع داده‌هاي ايشان به امت به چشم مي‌خورد يعني نبايد چنين تصور كرد كه ائمه وظيفه تكاملي خود را تنها در داده‌هاي به امت محصور و محدود مي‌دانسته‌اند بلكه ارتباط پويا و حقيقي همان چيزي است كه بايد به شرح آن بپردازيم. اين نكته را نيز بايد از ياد برد كه بسياري از تحليلهاي تاريخي مي‌كوشد كه وجود اين پديده را در رابطه با غيب و امور غيرطبيعي توجيه كند اين سخن بدان معناست كه نباد براي اعمال طبيعي كه ائمه نيز به عنوان بشر بدانها مي‌پرداخته‌اند ارزشي قائل شد ما نمي‌خواهيم نيروهاي غيبي و معجزات الهي را در بالا بردن پرچم اسلام انكار كنيم ولي بايد بيشتر به جهد و مبارزه ائمه به عنوان بشر توجه كنيم و بيشتر به علوم باقي مانده‌اي كه از فضيلت اين ائمه به دست ما رسيده است و امت اسلامي مي‌تواند با استفاده از آن فهم دقيقي از اسلام به دست آورد بپردازيم.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 اسفند 1393 ساعت: 16:20 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق مناظره امام رضا (ع) با علما

بازديد: 241

       q          ذكر مجلس مناظرة حضرت امام رضا (ع) با علماء ملل و اديان :

          شيخ صدوق روايت كرده از حسن بن محمد نوفلي هاشمي كه گفت ، چون وارد شد حضرت امام رضا (ع) بر مأمون امر كرد مامون فضل بن سهل را ، كه جمع كند اصحاب مقالات را مانند جاثليق كه رئيس نصاري است و راس الجالوت كه بزرگ يهود است .

رؤسا صابئين و ايشان كساني هستند كه گمان مي كنند بر دين نوح (ع) مي باشند و هر بذاكبر كه بزرگ آتش پرستان باشد و اصحاب زردشت و نسطاس رومي و متكلمين را ، تا بشنود كلام آن حضرت و كلام ايشان را ، پس جمع كرد فضل بن سهل ايشان را و آگاه نمود مامون را به اجتماع ايشان ، مامون گفت كه ايشان را نزد من حاضر كن ، پس حاضر گرديد نزد او ، مرحبا گفت ونوازش كرد ايشان را، و گفت من شما را جمع آوردم براي خير و دوست دارم كه مناظره كنيد با پسرعم من اين مرد كه از مدينه بر من وارد شده است ، پس هرگاه صبح شود حاضر شويد نزد من و احدي از شما تخلف نكند . گفتند سمعا” و طاعه يا اميرالمومنين ما فردا صبح انشاءا000 تعالي حاضر خواهيم شد

راوي حسن بن محمد نوفلي گويد كه ما در ذكر حديثي بوديم نزد حضرت ابوالحسن الرضا (ع) كه ناگاه ياسر كه متوالي امر حضرت رضا(ع) بود داخل شد و گفت اي سيد و آقاي من ، اميرالمومنين سلام به شما مي رساند و مي گويد كه برادرت فدايت شود جمع شده اند اصحاب مقالات و اهل اديان و متكلمون از جميع ملت ها نزد من ، اگر ميل داشته باشي گفتگو با آنها را ، فردا صبح نزد ما بيا و اگر كراهت داري مشقت بر خودت قرار مده و اگر ميل داري ما بيائيم به نزد تو آسان است بر ما ،‌ حضرت فرمود به او كه به مامون بگو كه من مي دانم ارادة تو را و من فردا صبح انشاءا000 در مجلس تو مي آيم .

راوي گويد : كه چون ياسر رفت حضرت رو كرد به ما و فرمود :
اي نوفلي تو عراقي هستي و رقت عراق غليظ و سخت نيست ، چه به نظر تو مي رسد كه جمع كردن پسرعمويت برما اهل شرك و اصحاب مقالات را ، يعني كساني كه گفتگوي علمي مي كنند در مجالس و محافل ، من عرض كردم فدايت شوم مي خواهد امتحان كند شما را و دوست دارد كه بفهمد اندازة علم تو را ولكن بنائي كرده براساس غير محكم و به خدا سوگند كه بد بنائي كرده ، حضرت فرمود : كه چيست بناء او در اين باب ؟ گفتم : كه اصحاب كلام و بدع ، خلاف علماء مي باشند ، زيرا كه عالم انكار نمي كند غير منكر را ، و اصحاب مقالات و متكلمون و اهل شركت اصحاب انكار و مباهته اند اگر احتجاج كني بر ايشان به اين كه الله تعالي واحد است مي گويند ثابت كند وحدانيت او را و اگر بگويي محمد (ص) رسول خداست مي گويند ثابت كن رسالت او را پس حيران مي كنند شخص را و چون شخص به حجت و دليل گفتة آنها را باطل مي كند آنها مغالطه مي كنند شخص را و چون شخص حجت و دليل گفته آنها را باطل مي كند آنها مغالطه مي كنند تا اين كه شخص گفته خود را واگذارد و از قول خود دست بردارد .

پس از آنها حذر كن فدايت شوم ، حضرت تبسم كرد و فرمود : اي نوفلي آيا مي ترسي كه قطع كنند بر من دليل مرا ، عرض كردم نه به خدا قسم ، من هرگز چنين گماني در حق شما نمي برم و اميدوارم كه حق تعالي شما را ظفر بدهد بر آنها انشاءا000  ، حضرت فرمود : اي نوفلي آيا دوست مي داري بداني مامون چه وقت از عمل خود پشيمان مي شود ؟

عرض كردم : بلي ، فرمود : در وقتي كه بشنود دليل آوردن مرا بر رد اهل تورات به تورات ايشان و بر اهل انجيل به انجيل ايشان و بر اهل زبور به زبور ايشان و بر صائبين به زبان عبراني ايشان و بر آتش پرستان به زبان فارسي ايشان و بر رومي ها به زبان رومي ايشان و بر اهل مقالات به لغتهاي ايشان ، پس چون كه بند آوردم زبان هر صنفي را و باطل كردم دليل آنها را و هر يك واگذاشتند قول خود را و قول مرا گرفتند :

علم المامون الموضع الذي هوبسيله ليس بمستحق له .

در آن وقت مامون داند كه مكاني كه او راه آن را در پيش دارد استحقاق آن ندارد ، ‌پس در آن وقت پشيمان مي شود .

          پس چون كه صبح شد فضل بن سهل آمد و عرض كرد به آن جناب قربانت شوم پسر عمت منتظر تو است و قوم جمعيت كرده اند ، پس چيست راي تو در آمدن ؟

          حضرت فرمود : تو پيش مي روي من هم بعد مي آيم انشاءا000 ، پس از آن وضو گرفت وضوي نماز و يك شربت از سويق آشاميد و به ما از آن سويق آشامانيد ، پس از آن بيرون رفت و ما با او بيرون رفتيم تا اين كه بر مامون داخل شديم ، ديديم مجلس مملو است از مردم و محمد بن جعفر در ميان طالبين بني هاشم نشسته و اميران لشكر حضور دارند ، پس چون حضرت امام رضا(‎ع) وارد شد مامون برخاست و محمد بن جعفر نيز برخاست و جميع
بني هاشم نيز برخاستند و حضرت رضا(ع) با مامون نشستند و همه ايستاده بودند تا اين كه امر فرمود همه نشستند و مامون پيوسته رويش به آن جناب بود و با او گفتگو مي كرد تا يك ساعت ، پس از آن رو كرد به جاثليق عالم انصاري و گفت اي جاثليق اين پسرعم من علي بن موسي بن جعفر است و از اولاد فاطمه دختر پيغمبر است و فرزند علي بن ابيطالب (ع) است و من دوست مي دارم كه با او تكلم كني و محاجه نمايي و با انصاف با او رفتار كني ، جاثليق گفت : يا اميرالمومنين چگونه من محاجه كنم با شخصي كه دليل مي آورد بر من كتابي كه منكر آن كتاب هستم و به پيغمبري كه من ايمان به آن نياورده ام ،‌حضرت رضا (ع) فرمود : اي نصراني اگر حجت و دليل آورم بر تو به انجيل تو آيا اقرار و اعتراف به آن مي كني ؟ جاثليق عرض كرد آيا قدرت دارم بر رد آنچه در انجيل ثبت شده است ، بلي سوگند به خدا كه اقرار مي كنم به آن بررغم انف خودم ، حضرت فرمود به جاثليق كه سئوال كن از آنچه خواهي  و فهم كن جواب آن را ، جاثليق گفت : چه مي گويي در نبوت و پيغمبري عيسي و كتاب او آيا چيزي از اين دو را انكار مي كني ؟ حضرت رضا (ع) فرمود كه من اقرار
مي كنم به نبوت عيسي و كتاب او و آنچه را كه بشارت داد به آن امت خود را و حواريون به آن اقرار كردند ،‌ و قبول ندارم پيغمبري و نبوت بر عيسي را كه اقرار نكرد بر پيغمبري و نبوت محمد (ص) و به كتاب او و بشارت و مژده نداد به آن امت خود را .

          جاثليق گفت : آيا چنين نيست كه قطع احكام به دو شاهد عادل مي شود ؟ حضرت فرمود : بلي چنين است ، عرض كرد پس دو شاهد اقامه كن از غير اهل ملت خود به نبوت محمد (ص) از كساني كه در ملت نصرانيت مقبول الشهاده باشند و سئوال كن از مثل اين را از غير اهل ملت ما حضرت فرمود :‌ اي نصراني الان از راه انصاف آمدي ، آيا قبول نمي كني از عدل مقدم نزد مسيح عيسي بن مرم را ؟ جاثليق گفت ؟ كيست اين عدل ؟ نام ببر او را براي من .

          فرمود : چه مي گويي در حق يوحناي ديلمي ؟ عرض كرد به به ذكر كردي كسي را كه دوست ترين مردم است نزد مسيح ، فرمود : كه قسم مي دهم تو را آيا در انجيل هست كه يوحنا گفت مرا مسيح خبرداده است به دين محمد عربي (ص) و مرا مژده داده است به اين كه محمد (ص) بعد از اوست و من به اين خبر حواريين را مژده دادم و آنها ايمان آوردند به محمد (ص) و قبول كردن او را ، جاثليق گفت كه يوحنا اين مطلب را از مسيح نقل كرده است و مژده داده است به نبوت مردي و به اهل بيت و وصي او ، ولكن تشخيص نكرده است كه اين در چه زمان است و نام آنها را نگفته است تا من آنها را بشناسم .

          حضرت فرمود : اگر ما بياوريم كسي را كه قرائت كند انجيل را و بر تو تلاوت كند ذكر محمد واهل بيت و امت او را آيا به او ايمان مي آوري ؟ عرض كرد بلي اين حرفي است محكم ، حضرت رو كرد به نسطاس رومي و فرمود : چگونه است حفظ تو سفر سيم انجيل را ؟ عرض كرد چه خوب حفظ دارم آن را  پس حضرت رو كرد به راس الجالوت و فرمود : آيا انجيل نمي خواني ؟ عرض كرد بلي به جان خودم سوگند كه مي خوانم آن را فرمود : پس گوش بگير از من سفر سيم آن را پس اگر در آن ذكر محمد (ص) و اهل بيت اوست شهادت دهيد براي من و اگر ذكر نشده است پس گواهي ندهيد براي من ، پس آن حضرت سفر سيم را قرائت فرمود تا رسيد به جايي كه ذكر پيغمبر شده بود آنجا حضرت توقف نمود ،‌ پس  فرمود : اي نصراني به حق مسيح و مادر او را از تو مي پرسم آيا دانستي كه من دانا هستم به انجيل ؟ عرض كرد : بلي پس از آن تلاوت فرمود بر او ذكر محمد (ص) و اهل بيت او وامت اورا ، پس از آن فرمود:  اين نصراني چه مي گويي ؟ اين قول عيسي بن مرم است پس اگر تكذيب كني آنچه را انجيل به آن نطق كرده است پس تكذيب كرده اي موسي وعيسي را ، و هرزماني كه انكار كني اين ذكر را واجب مي شود قتل تو ، زيرا كه كافر شدي به پروردگارت و به پيغمبر و به كتابت جاثليق گفت من  انكار نمي كنم آنچه را كه ظاهر شود بر من كه در انجيل است و به آن اقرار مي كنم . حضرت فرمود : گواه باشيد بر اقرار او ، پس جاثليق سئوال كن از هرچه خواهي ، جاثليق گفت : خبر بده به من كه حواريون عيسي بن مريم چند نفر بودند و هم چنين مرا خبر بده از عدد علماء انجيل ، حضرت فرمود : « علي الخبير سقطت » يعني به داناي حقيقت كار رسيدي ، اما حواريون دوازده نفر بودند و افضل و اعلم ايشان الوقا بود ،‌اما علماء نصاري سه نفر بودند : يوحنا كه ساكن بود به اج و يوحنا به قرقيسيا و يوحنا ديلمي به زجار و نزد او بود ذكر پيغمبر و اهل بيت او و امت او  و او كسي بود كه بشارت داد امت عيسي و بني اسرائيل را به آن حضرت پس فرمود : اين نصراني سوگند به خدا كه من مومن و تصديق كننده ام به آن عيسي كه ايمان آورده به محمد (ص) و ناپسندي نيافتم بر عيساي شما مگر ضعف او و قلت نماز روزه او .

          جاثليق گف : به خدا سوگند فاسد كردي علم خودت را و ضعيف نمودي امر خود را و من گمان نمي كردم تو را مگر اهل علم اسلام حضرت فرمود : چگونه شد ؟ جاثليق گفت : از اين قول تو كه عيسي  ضعيف و كم روزه و كم نماز بود ، و حال آن كه عيسي هرگز افطار نكرد روزي را  و هرگز شبي را نخوابيد و هميشه روزها روزه و شبها به عبادت قائم بود .

          حضرت رضا (ع) فرمود : براي كي نماز و روزه بجا مي آورد ؟ جاثليق از جواب آن حضرت لال و كلامش منقطع شد . حضرت فرمود‌ : اي نصراني من از تو مسئله مي پرسم ، عرض كرد بپرس اگر دانم جواب گويم ، ‌حضرت
فرمود : از چه انكار مي كني كه عيسي مرده زنده مي كرد به اذن خدا جاثليق گفت انكار من از جهت آن است كه كسي كه مرده زنده مي كند و كور مادرزاد و پيس را خوب مي كند از خداست و مستحق پرستش است . حضرت فرمود : السيع پيغمبر كرده مثل آنچه را كه عيسي كرده ، روي آب راه رفت و مرده زنده كرد و كورمادرزاد و پيس را خوب كرد ، امت او را خدا نگرفتند و احدي او را نپرستيدند و از حزقيل پيغمبر نيز صادر شده آنچه از عيسي صادر شده زنده كرد سي و پنج هزار نفر بعد از مردن ايشان به شصت سال .

پس رو كرد به راس الجالوت آيا مي يابي درتورات كه اين سي و پنج هزار نفر از جوانان بني اسرائيل بودند . و بخت نصر اينها را از ميان اسيران بني اسرائيل جدا كرد هنگامي كه در بيت المقدس جنگ كرد و برد آنها را به بابل  پس فرستاد حق تعالي حزقيق را به سوي ايشان پس زنده كرد ايشان را و اين تورات است و انكار نمي كند آن را مگر كافر از شما ، راس الجالوت گفت ما اين را شنيده ايم . فرمود راست گفتي . پس حضرت فرمود : اين يهودي بگير بر من اين سفر از تورات را تا من بخوانم . پس آن جناب چند آيه از تورات را خواند و آن يهودي اقبال كرده بود به آ‌ن حضرت و ميل كرده بود به قرائت آن حضرت و تعجب مي كرد كه چگونه آن جناب اينها را تلاوت مي فرمود.

پس حضرت رو كرد به آن نصراني ، يعني جاثليق ،‌فرمود : اي نصراني آيا سي و پنج هزار نفر پيش از زمان عيسي بودند يا عيسي پيش از زمان آنها بود ؟ عرض كرد بلكه آنها پيش از زمان عيسي بودند . حضرت فرمود : طايفه قريش جمعيت نموده رفتند خدمت رسول خدا و از آن حضرت درخواست كردند كه مردگان ايشان را زنده كند ، آن حضرت رو كرد به علي بن ابيطالب (ع) و فرمود به او كه برو در قبرستان و به اعلي  صوت نامهاي اين طايفه و گروهي كه اينها مي خواهند بر زبان جاري كن اي فلان و اي فلان و اي فلان محمد رسول خدا (ص) مي فرمايد به شما برخيزيد به اذن خداوند عزوجل ،‌ اميرالمومنين (ع) چنان كرد كه آن حضرت فرموده بود . پس برخاستند مردگان در حالي كه خاك از خود مي افشاندند . پس طايفه قريش رو كردند به آنها و از ايشان مي پرسيدند امور ايشان را ، پس خبر دادند ايشان را كه محمد (ص) مبعوث به نبوت شده ، گفتند كه ما دوست مي داشتيم كه ما درك مي كرديم آن حضرت را و ايمان به او مي آورديم . پس حضرت رضا (ع) فرمود : كه پيغمبر ما خوب كرد كور مادرزاد و پيس و ديوانگان را ، و حيوانات و مرغن و جن و شياطين با او تكلم كردند و اما او را خدا نگرفتيم و ما انكار نمي كنيم فضليت احدي از اين پيغمبران را ، اما نه آن كه خدايش بدانيم و شما كه عيسي را خدا مي دانيد چرا اليسع و حزقيل را خدا نمي دانيد و حال آن كه اين دو نفر هم مثل عيسي بودند در مرده زنده كردن و غير آن ؟

و به درستي كه گروهي از بني اسرائيل از شهرهاي خود فرار كردند به جهت خوف از طاعون و ترس از مردن ، پس حق تعالي همه آنها را در يك ساعت هلاك كرد ، اهل اين قريه كه اينها در آنجا مردند ديواري گرداگرد آنها ساختند و پيوسته چنين بود تا اين كه استخوان هاي آنها ريزه ريزه شد و پوسيد . پس گذشت به ايشان پيغمبري از پيغمبران بني اسرائيل و تعجب كرد از آنها و از بسياري آن استخوان هاي پوسيده ، پس از جانب پروردگار وحي رسيد استخوان هاي پوسيده برخيزند به اذن خدا ، پس به يك مرتبه زنده شدند در حالي كه خاكها را از سر خود مي افشاندند ، و به درستي كه ابراهيم خليل الرحمن گرفت چهارمرغ و آنها را ريزه ريزه كرد و هر جزئي را بر سركوهي نهاد ، پس از آن ندا كرد به آن مرغان ، يك مرتبه همه به سوي او آمدند . و موسي بن عمران (ع) با هفتاد نفر از اصحاب خود كه آنها را برگزيده بود از ميان قوم رفتند به سوي كوه ، پس گفتند به موسي ايشان كه تو خدا را ديده اي  بنما به ما او آنها را فرو گرفت و همگي سوختند ، موسي تنها ماند عرض كرد پروردگارا  من هفتاد نفر از بني اسرائيل را برگزيدم و با آنها آمدم الحال تنها مراجعت كنم چگونه قوم من مرا تصديق خواهند كرد اگر اين خبر را به
آنها دهم ؟

فلو شئت اهلكتهم من قبل و لياي اتهلكنا بما فعل السفها منا

          پس حق تعالي همه ايشان را زنده نمود بعد از مردم ايشان ،‌ اي جاثليق تمام اينها را كه از براي تو ذكر كردم قدرت نداري بر رد هيچ يك از آنها  ، زيرا كه اينها در تورات و انجيل و زبور و قرآن مذكور  است ، پس اگر هر كسي زنده كند مرده اي را و خوب كند كورمادرزاد را و پيس و ديوانگان را سزاوار پرستش است نه خدا ، ‌پس  تمام اينها را خدايان خود بگير ،‌چه مي گويي ؟ جاثليق عرض كرد كه قول تو است ، يعني حق مي گويي و لااله الاالله ، پس از آن حضرت رو كرد به راس الجالوت و فرمود :‌ اي يهودي روي با من كن به حق ده معجزه اي كه بر موسي بن عمران نازل شد ، آيا يافته اي در تورات خبر محمد (ص) و امت او را كه نوشته شده هرگاه آمد امت اخيره اتباع راكب بعير كه تسبيح مي كند پروردگار را از روي جد به تسبيح جديد و در عبادت خانه هاي تازه ، يعني تسبيح ايشان غير از آن تسبيحي است كه  امت سابق تسبيح
مي نمودند . پس بايد پناه جويند بني اسرائيل به سوي ايشان و به سوي ملك ايشان تا مطمئن شود دلهاي ايشان ، پس بدرستي كه در دست ايشان است . شمشيرهايي كه به آن شمشيرها از امتهاي گمراه در اطراف زمين انتقال كشند ، اي يهودي آيا اين در تورات نوشته است ؟ راس الجالوت گفت بلي ما چنين
يافته ايم ، پس از آن به جاثليق فرمود: اي نصراني چگونه است علم تو به كتاب شيعا ؟ گفت دانم آن را حرف به حرف ،‌فرمود به جاثليق و راس الجالوت آيا
مي دانيد اين از كلام اوست ؟

          اي قوم من ديدم صورت راكب حمار را در حالتي كه لباس نور
پوشيده بود و ديدم راكب بعير را كه روشنايي او مثل روشنايي ماه بود .

          گفتند راست شعيا چنين گفته است ،حضرت رضا (ع) فرمود : اي نصراني آيا مي داني در انجيل قول عيسي را كه من به سوي پروردگار شما و پروردگار خود خواهم رفت و بارقليطا يعني محمد (ص) مي آيد و اوست كسي كه گواهي مي دهد به حق من چنانچه من از براي او گواهي دادم و اوست كسي كه تفسير كند از براي شما هر چيزي را و اوست كسي كه ظاهر كند فضيحتها و رسوايي امتها و اوست كسي كه بشكند ستون كفر را پس جاثليق گفت ذكر نكردي چيزي را در انجيل مگر آن كه ما اقرار داريم به آن ، آن جناب فرمود : اين در انجيل هست ؟  عرض كرد بلي ، حضرت فرمود : اي جاثليق آيا خبر نمي دهي مرا از انجيل اول هنگامي كه مفقود و گم كرديد آن را نزديكي يافتيد و كي گذاشت براي شما اين انجيل را ؟

          جاثليق گفت كه ما مفقود نكرديدم انجيل را مگر يك روز ، پس يافتيم آن را تر وتازه ،‌ بيرون آوردند آن را براي ما يوحنا و متي ،‌حضرت رضا (ع) فرمود : چقدر كم است معرفت تو به احوال انجيل و علماي انجيل ، پس اگر چنان باشد كه تو گمان مي كني چرا اختلاف كرديد در انجيل واقع شد كه امروز در دست شماست پس اگر اين در عهد اول باقي بود و  انجيل اول بود در آن اختلافي نمي شد ولكن من علم اين را به تو ياد مي دهم .

          بدان چون انجيل اول مفقود شد نصاري اجتماعي كردند نزد علماي خود و گفتند كه عيسي بن مريم كشته گشت و ما انجيل را مفقود نموديم وشما علماي ما هستيد ، پس چيست نزد شما ؟ الوقا و مرقابوسي گفتند كه انجيل در سينه هاي ماست ، از سينه بيرون مي آوريم سفر به سفر در حق هر كه هست ، پس محزون نباشيد بر آن و خالي نگذارد كليساها را از آن پس همانا تلاوت مي كنيم انجيل را بر شما در حق هر كه نازل شده سفر به سفر ناتمام آن را جمع
مي كنيم ، پس الوقا و مرقابوس و يوحنا و متي ساختند اين انجيل را براي شما بعد از اين كه مفقود گرديد انجيل اول را ، و اين چهار نفر شاگردان علماي اولين بودند آيا دانستي اين را ؟

          جاثليق عرض كرد كه من قبل از اين ، اين را نمي دانستم و الان به آن دانا شدم و بر من ظاهر شد علم تو به انجيل و شنيدم چيزهاي چند از آن چه
مي داني ، كه قلب من گواهي مي دهد بر حقيقت آن و بسياري فهم را ،‌ حضرت فرمود شهادت اينها نزد تو چگونه است ؟ عرض كرد جائز و مسموع است ،‌ اينها علماء انجيل هستند و هرچه شهادت دهند حق است ، پس حضرت رضا (ع) به مامون و حضار از اهل بيت خود و غير ايشان فرمود : گواه و شاهد باشيد ، عرض كردند گواه هستيم پس به جاثليق فرمود : به حق فرزند و مادر او يعني عيسي و مريم آيا مي داني كه متي گفت عيسي فرزند داود بن ابراهيم بن اسحق بن يعقوب بن حضرون است و مرقابوس در نسبت عيسي بن مريم گفت عيسي كلمه خداست كه حلول كردهاست در جسد آدمي پس انسان شده است و الوقا گفت : عيسي بن مريم و مادر او دو انسان بودند از گوشت و خون ، پس روح القدوس در ايشان داخل شد .

          اي جاثليق تو قائل هستي بر آن كه شهادت عيسي در حق خودش حق است كه گفته مي گويم به شما اي گروه حواريون به درستي كه صعود نكند به آسمان مگر كسي كه از آسمان نازل شده باشد مگر راكب بعير خاتم انبياء . پس بدرستي كه او صعود نمايد به آسمان و فرود آيد چه مي گويي در اين قول ؟ جاثليق گفت : اين قول عيس است انكار نمي كنيم ما آن را ، حضرت
فرمود : چه مي گويي در شهادت دادن الوقا و مرقابوس و متي بر عيسي و آنچه نسبت به او دادند ؟ جاثليق اين علما را و شهادت نداد كه اينها علماي انجيل هستند و قول آنها حق است ، جاثليق گفت اي عالم مسلمانان دوست مي دارم كه مرا عفو فرمايي از امر اين علماء حضرت فرمود عفو كردم ، اين نصراني سئوال كن از آنچه خواهي ، جاثليق گفت سئوال كند از تو غير از من ، به حق حضرت مسيح گمان نمي كنم كه در علماء مسلمانان مانند تو باشد ، پس رد كرد حضرت امام رضا (ع) به راس الجالوت و فرمود : تو از من سئوال مي كني يا من از تو سئوال كنم ؟ عرض كرد بلكه من سئوال مي كنم و از تو دليلي نمي پذيرم مگر اين كه از تورات يا انجيل يا زبور داود باشد ياچيزي باشد كه در صحف ابراهيم و موسي باشد حضرت فرمود : قبول مكن از من حجت و دليلي مگر به آن چيزي كه تنطق كرده به آن تورات بر لسان موسي بن عمران و انجيل بر لسان عيسي بن مريم و زبور بر لسان داود ، پس راس الجالوت عرض كرد كه از كجا ثابت مي كني نبوت محمد (ص) را حضرت فرمود : شهادت داده نبوت موسي بن عمران و عيسي بن مريم و داود خليفه الله در زمين عرض كرد ثابت كن قول موسي بن عمران را حضرت فرمود اي يهودي آيا مي داني موسي وصيت نمود يا بني اسرائيل و فرمود به ايشان كه به زودي بيايد بر شما پيغمبري از اخوان و برادران شما ؟ تصديق كنيد او را و كلام را بشنويد . پس آيا مي داني از براي بني اسرائيل اخوه و برادراني غير از اولاد اسمعيل ؟ اگر بداني و بشناسي خويش يعقوب را به اسمعيل و سببي و قرابتي كه ميان ايشان بود از جانب ابراهيم ، راس الجالوت گفت بلي اين گفته موسي است ما او را رد نمي كنيم ، حضرت فرمود : آيا از برادران و اخوه بني اسرائيل پيغمبري هست غير از محمد (ص) گفت : نه . حضرت فرمود : آيا اين نزد شما صحيح نيست ؟ عرض كرد بلي صحيح است ولكن من دوست مي دارم كه تصحيح كني نبوت محمد (ص) را از تورات ،‌حضرت فرمود : آيا انكار مي كنيد كه در توريه است :

« جاء النور من جبل طور سيناء و اضاء لنا من جبل ساعير و استعلن

علينا من جبل فاران » .

يعني آمد نوري كه از كوه طور سينا روشني داد ما را از كوه ساعير و عيان و آشكار گرديد بر ما از كوه فاران

راس الجالوت گفت مي شناسم اين كلمات را اما نمي دانم تفسير آن را ، حضرت فرمود : من به تو مي گويم : اما آن كه آمد تو را از كوه طور سينا مراد وحي حق تعالي است كه نازل فرمود بر موسي (ع) در كوه طور سينا و اما اين كه روشني داد مردم را از كوه ساعير ، پس آن كوهي است كه حق تعالي وحي فرستاد به عيسي بن مريم در وقتي كه عيسي بالاي آن كوه بود ، و اما اين كه آشكار گرديد بر ما از كوه فاران ، پس آن كوهي است از كوههاي مكه كه بين آن و مكة معظمه يك روز راه است ،‌ و شعياي پيغمبر گفته بنابر قول تو و اصحاب تو در تورات :

رايت راكبين اضاء لهم الارض احد هما علي حمار و الاخر علي الجمل

يعني ديدم من دو سواري كه روشن شده بود براي ايشان ، زمين يكي از ايشان سوار بر حمار بود و ديگري سوار بر شتر

          پس كيست آن راكب حمار و كيست آن شتر سوار ؟ راس الجالوت گفت كه من نمي شناسم ايشان را خبر بده مرا كه كيستند آن دو نفر ؟ حضرت فرمود : اما راكب حمار ، پس عيسي است و اما آن شتر سوار محمد (ص) است آيا انكار مي كني اين را از تورات گفت انكار نمي كنم اين را ، پس آن حضرت فرمود : آيا مي شناسي حقوق پيغمبر را ؟ عرض كرد بلي او را مي شناسم ،‌ فرمود : او گفته و در كتاب شما نوشته است كه آورده خداوند بياني از كوه فاران و پر شد آسمان ها از تسبيح احمد و امت او :

« يحمل خيله في البحر كما يحمل في البر »

بياورد ما را به كتابي تازه بعد از خرابي بيت المقدس و مقصود از كتاب تازه قرآن است ، آيا مي شناسي اين را تصديق داري به او ؟ راس الجالوت گفت كه حيقوق پيغمبر اينها را گفته و ما منكر نيستيم قول او را .

حضرت فرمود : كه داود در زبور خود گفته و تو آن را قرائت مي كني ، پروردگار مبعوث گردان كسي را كه بر پا كند سنت را بعد از زمان فترت ، يعني منقطع شدن آثار نبوت و مندرس شدن دين ، پس آيا مي شناسي پيغمبري  را كه بر پا كرد سنت را بعد از زمان فترت غير از محمد (ص) راس الجالوت گفت اين قول داود است ما مي دانيم آن را و انكار آن نمي كنيم ولكن مقصود او به اين كلام عيسي است و ايام او فترت است .

حضرت رضا (ع) فرمود : جهل داري و نمي داني كه حضرت عيس مخالفت سنت ننمود و موافق بود با سنت تورا تا اين كه حق تعالي او را به آسمان بالا برد و در انجيل نوشته است ابن البره رونده است و بار قليطا بعد از او آينده است و او سبك مي كند بارها را و تطهير مي كند براي شما هر چيزي را و گواهي مي دهد براي من همچنان كه من گواهي دادم براي او ، من آوردم براي شما امثال را و او مي آورد براي شما تاويل را ، آيا تصديق مي كني اينها را در انجيل ؟ گفت آري و انكار نمي كنم آن را ، پس حضرت رضا (ع) فرمود : اي راس الجالوت سئوال بكنم از تو از پيغمبر تو موسي بن عمران ؟ عرض كرد سئوال كن . فرمود : چه دليل داري بر اثبات نبوت موسي ؟ گفت دليل من آن است كه معجزه آورد از براي نبوت خود به چيزي كه احدي از پيغمبران قبل از او نياوردند ، فرمود : چه معجزه آورد ؟ عرض كرد مثل شكافتن دريا و عصا كه اژدها شد بر دست او ، و زدن آن بر سنگ و چشمه ها از آن جاري شدن و بيرون آمدن ، يد بيضا از براي نظر كنندگان و علامتهاي ديگر كه خلق قدرت بر مثل آن ندارند .

حضرت فرمود‌‌: راست گفتي در اين كه حجت و دليل او بر نبوتش اين بود كه آورد چيزهايي كه خلق قدرت بر مثل آن نداشتند ، آيا چنين نيست كه هر كه ادعاي نبوت كرد پس از آن آورد چيزهايي كه خلق قدرت بر مثل آن نداشتند واجب است بر شما تصديق او ؟ گفت : نه ، زيرا كه موسي نظير نداشت به جهت آن مكانت و قربي كه نزد خدا داشت ، و بر ما واجب نيست اقرار و اعتراف بر نبوت هر كسي كه ادعاي پيغمبري كند مگر آن كه مثل موسي معجزه آورد .

حضرت فرمود : پس چگونه اقرار نموديد به پيغمبراني كه قبل از موسي بودند و حال آن كه دريا را نشكافتند و از سنگ دوازده چشمه جاري نساختند و دستهاي ايشان مثل دستهاي موسي بيضا بيرون نياورد و عصا را اژدهاي رونده نكردند ؟

آن يهودي عرض كرد كه من گفتم به تو كه هر وقت آوردند بر نبوت خود علامات و معجزه را كه خلق خدا قدرت نداشته باشند مثل آن را بياورند ، اگر چه معجزه اي بياورند كه موسي نياورده باشد يا آورده باشند بر غير آنچه موسي آورده ،‌واجب است تصديق ايشان ،‌حضرت فرمود : اي راس الجالوت پس چه منع كرده تو را از اقرار و اعتراف به نبوت عيسي بن مريم ، و حال آن كه زنده مي كرد مردگان را و خوب مي كرد كور مادرزاد و پيس را واز گل مي ساخت شكل مرغ ، و در آن مي دميد . پس به اذن خداوند پرواز مي كرد ، راس الجالوت گفت مي گويند چنين مي كرد وليكن ما او را مشاهده ننموديم .

حضرت فرمود‌: آيا گمان مي كني آن معجزه هايي كه موسي آورد مشاهده كرده اي ؟ مگر نه اين است كه اخباري از معتمدان اصحاب موسي به تو رسيده كه موسي چنين مي كرد ؟ عرض كرد : بلي ، حضرت فرمود : پس عيسي بن مريم هم چنين است ، اخبار متواتره آمده است كه عيسي چنين و چنان معجزه آورد ، ‌پس چگونه شما تصديق مي كنيد موسي را و تصديق نمي كنيد عيسي را ؟ راس الجالوت نتوانست جواب گويد ، حضرت فرمود : هم چنين است امر محمد (ص) و معجزه هايي كه آورده ، و امر هر پيغمبري كه حق تعالي او را مبعوث نموده ، و از آيات و معجزات محمد (ص) اين بود كه آن حضرت يتيمي بود فقير و شبان و اجير ، كتابي نياموخته بود و نزد معلمي نرفته بود كه
چيزي بياموزد .

پس آورد قرآني كه در اوست قصه هاي پيغمبران و خبرهاي آنها حرف ، به حرف و خبرهاي گذشتگان و آيندگان تا روز قيامت ، و بود آن حضرت كه خبر مي داد مردم را به اسرار پنهاني آنها و هر عملي كه در خانه هاي خود
مي كردند ، و آيات و معجزات بسيار آورد كه به شماره نمي آيد . راس الجالوت گفت كه صحيح نشده نزد ما خبر عيسي و محمد (ص) و از براي ما جايز نيست كه اقرار كنيم از براي اين دو نفر به چيزي كه نزد ما صحيح نشده ، حضرت فرمود : پس دروغ گفتند اين گواهان كه گواهي داده اند از براي عيسي و محمد (ص) يعني اين انبياء كه كلام ايشان را ذكر كرده اند و اقرار به آن نموده ا ند ، آن يهودي باز ماند از جواب دادن و جواب نداد .

پس حضرت نزد خود خواند هيربذ اكبر را كه برزگ آتش پرستان بود ، و به او فرمود‌: خبر بده مرا از زردشت كه گمان مي كني پيغمبر تو است . چيست دليل تو بر نبوت او ؟ عرض كرد كه معجزه اي آورد به چيزي كه كسي پيش از او نياورده و ما مشاهده نكرديم لكن اخبار از پيشينيان ما از براي ما وارد شده است . به اين كه او حلال كرده است از براي ما چيزي را كه كسي غير از او حلال نكرده است . پس ما او را متابعت كرديم ، حضرت فرمود : چنين است كه چون اخباري از براي شما آمده است و به شما رسيده است متابعت كرده ايد پيغمبر خود را ؟

عرض كرد : بلي ، فرمود : ساير امم گذشتگان هم اخباري به ايشان رسيده است به آنچه كه آوردند پيغمبران و آنچه آورد موسي و عيسي و محمد (ص) ، پس چيست عذر شما در اقرار نكردن از براي ايشان زيرا كه اقرار شما بر زردشت از جهت خبرهاي متواتره است كه آورد چيزي را كه غير او نياورده  هيربذ در همين جا از كلام منقطع شد و ديگر چيزي نياورد ، پس حضرت رضا (ع) فرمود : اي قوم اگر در ميان شما كسي باشد كه مخالفت اسلام باشد و بخواهد سئوال كند ، سئوال كند بدون شرم و خجالت ، پس برخاست عمران صابي و او يكي از متكلمين بود ، گفت اي عالم و داناي مردم اگر نه آن بود كه خود خواندي ما را به سئوال كردن و چيز پرسيدن من اقدام نمي كردم در سئوال از تو ، پس به تحقيق كه من در كوفه و بصره و شام و جزيره رفته ام و متكلمين را ملاقات نموده ام هنوز به كسي برنخوردم كه از براي من ثابت كند و احدي را كه غير او نباشد و قائم باشد به وحدانيت خود ،‌ آيا اذن مي دهي كه از سئوال كنم ؟

حضرت فرمود : كه اگر در اين جمعيت عمران صابي باشد تو هستي ؟ عرض كرد : بلي منم عمران ،‌حضرت فرمود : سئوال كن اي عمران ولي انصاف پيش كن و بپرهيز از كلام سست و تباه و جور ، گفت : اي سيد و آقاي من سوگند به خدا كه من اراده ندارم مگر آن كه از براي من ثابت كني چيزي را كه در آويزم به آن و از آن نگذرم ،‌ حضرت فرمود : سئوال كن از آنچه بر تو آشكار و ظاهر است . پس مردم ازدحام و جمعيت نموده و بعضي به بعضي منضم شدند ، عمران گفت : خبر بده مرا از كائن اول و از آنچه خلق كرده ‌حضرت فرمود : سئوال كردي پس فهم كن جواب آن را .

مؤلف گويد : كه حضرت جواب او را مفصل فرمود او بار ديگر سئوال كرد ،‌حضرت جواب داد . تا آن كه وقت نماز رسيد ، حضرت رو كرد به مامون و فرمود وقت نماز رسيد ، عمران عرض كرد اي مولاي من مسئله را قطع مكن همانا دل من رقيق و نازك شده به اين معني كه نزديك مطلب بر من معلوم شود و اسلام آورم ، حضرت فرمود : نماز مي گذاريم و برمي گرديم ، پس آن جناب و مامون از جا برخاستند و آن حضرت در داخل خانه نماز گذارد و مردم در بيرون پشت سر محمد بن جعفر نماز گذاردند . پس حضرت و مامون بيرون آمدند و حضرت به مجلس خود عود فرمود و عمران را طلبيد و فرمود سئوال كن اي عمران ، پس عمران سئوال كرد و حضرت جواب داد و پيوسته او سئوال مي كرد و حضرت جواب مي فرمود تا آن كه فرمود به عمران .

افهمت ياعمران ؟ قال نعم يا سيدي قد فهمت و اشهدان الله علي ما

و صفته و وحدته و ان محمد عبده المبعوث بالهدي و دين الحق ثم خرسا

جدا نحو القبله و اسلم .

عمران شهادتين بر زبان راند و افتاد به سجدة رو به قبله و اسلام آورد ، راوي حسن بن محمد نوفلي گويد كه چون متكلمين نظر به كلام عمران صابي نمودند و حال اين كه او مردي جدلي بود كه هرگز كسي حجت او را قطع نكرده بود ، ديگر احدي از علماء اديان و ارباب مقالات نزديك حضرت نيامد و از چيزي از آن جناب سئوال نشد و شب درآمد .

محمدبن جعفر گفت : اي ابو محمد ( راوي مجلس مناظره ) من بر او
مي ترسم كه اين مرد يعني مامون بر او حسد برد و او را زهر دهد يا اين كه در بليه اي او را گرفتار كند ،‌ تو  به او اشاره كن كه خود را از امثال اين سخنان نگاه دارد و اين گونه مطالب نفرمايد . من گفتم : از من قبول نمي كند  و مراد اين مرد يعني مامون امتحان بود كه بداند نزد او چيزي از علوم پدران او هست يا نه گفت به او بگو كه عمويت كراهت دارد دخول تو را در اين باب و دوست دارد كه خود را نگاهداري كني از اين چيزها به جهاتي چند . [1]

       q          شورش آل عباس بر عليه مامون و بيعت آنان با

 ابراهيم بن مهدي

و چون آن جماعت خبر ولايتعهد امام رضا (ع) شنيدن بر مامون لعنت كرده و گفتند : او از صلب رشيد نيست كه اگر فرزند او بود مي بايستي كه خلافت از خاندان پدر به در نبردي و بعد از تقديم استشاره و استخاره به ابراهيم بن مهدي عباسي بيعت كردند و چون صورت واقعه مسموع مأمون گشت از فضل بن سهل پرسيد كه  اين چه حكايت است كه از جانب بغداد
مي شنوم به فضل جواب داد كه مردم ابراهيم را به امارات نشانده اند و آنكس كه غير اين به سمع امير رسانيده دروغ گفته و فصل طرحي افكنده بود كه هيچ كس زهره آن نداشت كه به خلاف راس آن در مجلس سخن گويد و در آن ايام ميان سپاه ابراهيم و لشگر حسن بن سهل كه در اواسط مقيم بود محاربات واقع شده بود ، در جميع آن حروب مردم ابراهيم غالب آمدند و هم در آن اوقات در حوالي بغداد ( از خارضيان  ) شخصي خروج كرده و خلقي كشيد متابعت او كردند و ابراهيم ،‌معتصم بن رشيد را به حرب او نامزد كرده ، معتصم رفت و منهزم باز آمد . و ابراهيم يكي از سرهنگان خود را با جمعي از اهل جرات و جلادت به جنگ خارجي روان كرد و آن سرهنگ به موجب فرموده عمل نموده و با وي جنگ كرد ، سر او را به بغداد آور و مهم ابراهيم بزرگ شده ، خلايق دل بر خلافت او نهادند .

و اين اخبار به خراسان رسيد ، اما فضل بن سهل در كتمان او كوشيد ، يا مامون نمي گفت تا روزي  امام رضا رضي الله با مامون خلوت كرده ، هر واقعه كه از بدايت امارت حسن به سهل تا اين غايت در بغداد ( و عراق عرب ) روي نموده بود به شرح و بسط در حيز تقرير آورد مامون گفت : كه فضل با من چنين گفت ابراهيم به اتفاق حسن بن سهل در كار امارت دخل كرده امام رضا رضي الله عنه فرمود : كه فضل با تو دروغ گفته وخيانت كرده ، سخن اين است كه من مي گويم مامون پرسيد كه هيچ كسي غير از تو بر اين قضايا وقوف
دارد ؟ اما جواب داد كه يحيي بن معاذ و عبدالعزيز بن عمران و خلف مصري و فلان و فلان از ثقات و معتمدان تو بر اين وقايع اطلاع دارند و مامون آن جماعت را در سر طلب داشته از ايشان استكشاف احوال نموده ، همه متفق الكلمه گفتند
كه  : اما رضا رضي الله عنه ، آنچه گفتند مطابق واقع است و ما در اين مدت از بيم فضل بن سهل امثال اين سخنان كه مي شنيديم بر زبان نمي توانستيم آوردم و مامون آن قوم را از پاس و سخط فضل ايمن گردانيده ، ايشان گفتند : از مبداء حكومت حسن تا اين زمان در عراق فتنه و شورش است و هر ثمه بن اعين براي اين آمده بود كه معروض دارد كه سپاهي و رعيت امارت حسن را
كاره اند اما فضل او را از نظر امير افكنده ، مجال نداد كه از روي دولتخواهي كلمه اي به عرض امير رساند ،‌ و عاقبت در خون آن بي گناه سعي كرد چنانچه بر همه روشن است . 1

وقتي گزارش ولايتعهدي امام رضا (ع) به عباسيان بغداد رسيد ، كارمامون را نپسنديدند‌ ، بلكه ناراحت و نگران شدند اما چون از هدف اين نقشه در بي اطلاعي درصدد برآمدند خلافت را از دست مامون گرفته و به عموي او ابراهيم بن مهدي ، معروف به غناء بسپارند . 2

عباسيان به هيجان آمدند و از بيعت با علي بن موسي سرباز زده ، گفتند : خلافت بايد در خاندان عباس باشد و چون مي دانستند اينكار در اثر دسيسه فضل انجام گرفته از اطاعت برادرش حسن به سهل ( در بغداد) سرپيچي كردند و تصميم گرفتند مامون را خلع نموده ، عموش ابن مهدي را خليفه سازند و با وي بيعت كرده ابراهيم را المبارك لقب دادند و كساني نزد مأمون فرستاده او را تهديد به قتل كردند  . فصل بن سهل تمام اين وقايع را از مأمون پنهان مي داشت كه مبادا بترسد و پشيمان شود و علي بن موسي را خلع كند . 1

همه اين امور سبب اقرون شدن تقرت شيعة آل عباس و مردم بغداد
مي گرديد و فتنه ها روي در تزايد مي نهاد ، سران سپاه مأمون ، از اين امور آگاه بودند ولي آنا را نيز ياراي سخن گفتن با مامون نبود پس رد علي الرضا (ع) آمدند و از او خواستند كه مامون را از آنچه در عراق مي گذرد و از فتنه و خونريزي و بيعت مردم با ابراهيم بن المهدي آگاه سازد .

مامون گفت : مردم ابراهيم را بر خود امير ساخته اند ،‌كارها را بگرداند گفت : نه ، اكنون ميان او حسن بن فضل جنگ در جريان است و مردم به سبب حسن و فضل و اينكه مرا وليعهد خويش ساخته اي به خلاف تو برخاسته اند . 2

 

 

آنان (‌آل عباس ) مي ديدند مركز خلافت از بغداد منتقل شد ، دنياي اسلام بدست يك ايراني مستبد افتاد رنگ سياه كه رنگ شعار رسمي عباسيان بود و سالها داشتند به رنگ سبز تغيير يافت ،  با تعيين ولايتعهدي علي بن موسي الرضا (ع) انتقال خلافت از دودمان عباسي به دودمان فاطمه (ع) كه خلفاء گذشته از آن بيم داشتند پي ريزي گرديد . با همسري يك دختر خليفه به وليعهد و اعلام نامزدي دختر ديگر خليفه به محمد بن علي الجواد (ع) فرزند حضرت رضا (ع) اين انتقال صورت قطعي به خود گرفت سادات بني فاطمه و شيعيان ،‌از همه جا رو به مرو آوردند و با ايرانيان گرد دستگاه خلافت را گرفتند ، علاوه بر بغداد ،‌ كوفه و بصره هم آرام نبود ، مردم بصره مي گفتند : ما خلافت مامون را قبول نداريم ولي حاضريم با علي بن موس الرضا (ع) بيعت كنيم و مردم كوفه
مي گفتند : مامون حق انتخاب وليعهد نداشته ،‌ حاصل آنكه اينكار با نظر و صوابديد ايرانيان انجام شد ، يك پيشامدي مهم در مرو روي داد كه عامل ، اصلي اش فضل وزير بود و موجب برانگيخته شدن احساسات همگان خاصه ، لشگريان گرديد و آن واقعه از اين قرار بود : 1

در عراق فتنه ها برخاسته بود وسبب اين فتنه ها آن بود كه حسن بن سهل و برادرش فضل بن سهل ، زمام كار و انديشه مامون را به دست گرفته بودند از ديگر سو ، مامون علي بن موسي الرضا  را به وليعهدي خويش برگزيده بود و خلافت از ميان آل عباس بيرون مي رفت فضل بن سهل همه اين امور را از مامون پوشيده مي داشت ،‌ از بيم آنكه مبادا نظر مامون نسبت به او و برادرش دگرگون شود چون هر ثمه آمد ،‌ فضل دانست كه او مامون را از آنچه اتفاق افتاده ، آگاه خواهد ساخت ، چون مامون به قول او اعتماد دارد ، لذا چنان سعايت كرد ، كه مامون به سخن او گوش نداد و او را به قتل آورد . 1

وقتي كه عباسيان از كار مامون ( ولايتعهدي ) خبردار شدند آن را واقعة بسيار بزرگ و مهمي به شمار آوردند و فهميدند كه خلافت از ميان آنها بيرون خواهد رفت و در نتيجه همه فرزندان عباس و ياران و پيروان ايشان كه در مدينه اسلام بودند در كار خلع مامون و تبعيت ابراهيم بن مهدي معروف به شكله همداستان شدند و روز پنجشنبه نهم محرم سال 202 ه . ق و به قولي سال 203 ه. ق با او بيعت كردند .

در ايام ابراهيم بن مهدي ، بغداد آشفته شد و رويبضيان كه سران عامه و پيروان ايشان بودند شوريدند و خويشتن را مطوعه ناميدند وقتي مامون نزديك دارالسلام رسيد ابراهيم به روز عيد قربان با مردم نماز كرد و روز دوم پنهان شد و در سال 203 ه . ق مردم بغداد او را خلع كردند و مامون در سال 204
ه .ق به بغداد وارد شد و در آن وقت لباس سبزداشت و بعدا” آن را تغيير داد و هنگامي كه طاهر بن حسين از مرو پيش وي آمد ، لباس سياه را تجديد كرد .

مامون فرمان داد تا لباس سياه را كه شعار عباسيان بود از تن بيرون آوردند و لباس سبز كه شعار علويان بود ، بپوشند كه اين عمل سبب اعتراض شديد عباسيان و خلع او از خلافت و بيعت با عمويش ابراهيم بن مهدي شد وقتي كه مامون از آنچه در بغداد مي گذشت آگاه شد و در باره آن به انديشه پرداخت و سرانجام فضل به سهل را به قتل رساند و علي بن موسي الرضا (ع) را هم بر اثر خوردن انگور به قتل رساند .

مامون ابراز داشت تا علي بن موسي الرضا را وليعهد كرد و دختر خود زينب را بدو داد و شعار سياه عباسيان به سبز علويان بدل كرد تا فتنه علويان فرو نشيند ،‌ در بغداد بني عباس از اين حركت مخالف مأمون شدند و او را خلع گردانيدند و خلافت را به عمويش ابراهيم بن مهدي دادند .1

با از ميان رفتن امين ،‌در حقيقت نيمي از قواي بني عباس كه هوادار امين بودند ، خود را مغلوب و مطرد و شكست خورده يافته و بطور طبيعي مامون خود را روياروي آنان مي ديد و به تعبير فضل بن سهل ، وزير و مشاور مامون  شمشيرها و زبان هاي مردم عليه مامون بكار افتاد .

طرح واگذاري حكومت به خاندان پيامبر (ص) و يا ولايتعهدي علي بن موسي (ع) آنچنان بي سابقه و شگفت آور بود كه توانست براي مدتي چند بر ذهن هواداران اهل بيت (ع) و همچنين بني عباس ،‌ شوك وارد سازد ، و افكار را درگير تجزيه و تحليل اين پديده كند .

در اكثر شهرستانهاي ممالك اسلامي اين بيعت ،‌ با حسن توجهي استقبال شد ، مگر بغداد ، مامون روي زمينه اي كه در دست داشت اين دستور را به بغداد نفرستاد زيرا مي دانست آنجا آشيانه بني عباس است و آنها هر يك به طمع حكومت و ايالت انتظار دارند فرصتي دست آنها آيد ،‌ حسن بن سهل هم چون مخالف ولايتعهد حضرت امام رضا (ع) بود و مامون را بدين كار ارعاب
مي كرد و مي ترسانيد ميل داشت كاري شود كه فتنه و آشوب در بغداد رخ دهد و آن را دليل بر راي صائب خود قرار دهد .

ابوالفرج مي نويسد ، حسن بن سهل مطلب را بزرگتر از آنچه بود جلوه مي داد و به مامون گفت : عباسيان بر تو خروج خواهند كرد ، مامون هم بيم آن را داشت كه بغداد دچار تشنج شود و لذا بخشنامه اخد بيعت را بغداد دچار تشنج شود و لذا بخشنامه اخذ بيعت را بغداد نفرستاد ولي با آنكه آن روزها تلگراف ، بي سيم نبود ، مردم مسافر ، خبر را به بغداد رسانيدند و عباسيان كه يك شهر بزرگي را مركز قدرت امپراطوري اسلام قرار داده بودند ، نهضتي عليه مامون شروع كردند و خواستند عراق عرب را بر مامون يعني خراسان بشورانند . 1

طبقه ديگر از بني عباس و عمال آنها بودند بعنوان اينكه راضي نيستيم خلافت از خاندان بني عباس خارج شود و اينكار را از مكر و حيله فضل بن سهل  وزير مامون مي دانستند ابا و امتناع از بيعت نمودند چند روزي اين همهمه و تبادل افكار باعث تشنج مردم بود تا اولاد عباس كه بسيار خشمگين شده بودند محفلي بزرگ تشكيل داده و سخنراني ها كرده و براي و عزل مامون و  انتخاب يكي از بني عباس تبادل افكار نمودند تا در نتيجه ابراهيم و منصور پسران مهدي خليفة عباسي ، نامزد خلافت شدند .2

مامون براي واقف ساختن بني عباس نسخه اي از عهدنامه براي حسن بن سهل والي عراق فرستاد و به او تذكر داد كه حضرت رضا (ع) در هيچ امري از شئون دولت دخالت نمي فرمايد ، بني عباس نگران نباشد ، زيرا بني عباس فكر مي كردند اگر امام رضا (ع) ولايتعهد را قبول كند ، مانند جدش اميرالمومنين كه معاويه را معزول كرد او هم عمال بني عباس را اندك اندك از كار بركنار نمايد و مامون با فرستادن نسخه عهدنامه گوشزد كرد و نگران نباشند ، چنين واقعه اي رخ نخواهد داد . 3

هنگام واگذاري ولايتعهدي به امام رضا (ع) عباسيان بسيار خشمگين شدند ولي مامون طي نامه اي به عباسيان ذكر كرد كه هدفش حفظ خاندان عباسي و خلافت عباسي است و همچنين تضعيف و از بين بردن دشمنانشان خصوصا” علويان است . همچنين واگذاري ولايتعهدي به
امام رضا (ع) كه 22 سال بزرگتر از مامون بود اين اطمينان را به مامون مي داد كه در صورت جريان طبيعي امور و مصون مامون خليفه از توطئه ها و
سوء قصدها بعيد مي نمود كه وليعهد چنان روزي به قدرت برسد و براي قتل فضل بن سهل اينكه ظاهر امر را درست كند دست به كارهايي زد . 1

       q          قتل فضل بن سهل

دنبالة اين جريانات منتهي به اين طرح شد كه سه نفر را مسئول اساسي اين فاجعه شناخته و محكوم به قتل داشتند فاجعه اي كه به نظر آنان غير قابل تحمل بود ، يعني انتقال خلافت از بني عباس به آل علي ، زيرا مي دانستند بدنبال آن ،‌ رسيدگي به حساب سوء استفاده ها و سوء استفاده چيان  نيز در كار است آن سه نفر مامون و  ديگري وزير اعظمش فضل بن سهل و سومي هم
علي بن موسي الرضا (ع) بود . عده اي هم تربيت و آماده شدند و مترصد فرصت مناسب بودند روز جمعه سوم شعبان را براي اجراي اين نقشه در زمان واحد تعيين كردند ، در حاليكه از ابتداي تشريفات ولايتعهدي فقط حدود 11 ماه گذشته بود قرار بود آن روز هر سه نفر در حمام معروف سرخس با هم باشند بنابراين آيا بهترين محل مناسب براي اجراء اين نقشه همانجا نبود ؟ 

حدس زده مي شد كه اوضاع آبستن حوادثي است با قرائتي كه بدست آمد قرار شد برنامه را تغييير دهند اما فضل بن سهل كه با همه زيركي كه داشت و با همه ادعاي آگاهي از علم نجوم و خواص ساعات و ازمنه كه اظهار مي كرد ، طبق قرار قبلي در ساعت مقرر وارد حمام شد ، اما بيچاره مورد اجراي نقشه قرار گرفت و مهاجمان بدن برهنه او را قطعه قطعه كردند . 1

ياسر خادم گويد : چون مامون از خراسان به عزم بغداد بيرون رفت و فضل ذوالريايستين هم بيرون رفت مانيز همراه امام رضا (ع) بيرون شديم در يكي از منازل نامه يي براي فضل بن سهل از برادرش حسن به سهل آمد كه من از روي حساب نجوم به تحويل سال نگريستم و ديدم تو در روز چهارشنبه فلان ماه حرارت آهن و‌‌ آتش مي چشي ،‌ عقيده دارم كه تو در آن روز با اميرالمومنين وامام رضا (ع) به حمام مي روي و حجامت كني و روي دستت خون بريزي تا نحوست آن از تو دور گردد در اين باره به مامون هم نامه اي نوشت و از او خواست كه از امام رضا هم اين تقاضا را بكند . مامون به حضرت نامه مي نوشت و درخواست كرد ، حضرت در پاسخ او نوشت من فردا به حمام نمي روم و عقيده ندارم تو و فضل هم فردا به حمام رويد مامون دو مرتبه ديگر به حضرت نامه نوشت . امام رضا (ع) به او نوشت . يا اميرالمومنين من فردا به حمام نمي روم زيرا ديشب پيغمبر صل الله عليه و آله را در خواب ديدم به من فرمود : اي علي فردا حمام نرو و من عقيده ندارم كه تو و فضل هم فردا به حمام رويد . مامون به حضرت نوشت شما راست مي گويي و پيغمبر صلي الله عليه و آله هم راست فرموده ، من فردا حمام نمي روم و فضل خود بهتر مي داند .

ياسر گويد : چون خورشيد غروب كرد و داخل شب شديم ، امام رضا (ع) به ما فرمود : بگوئيد  در ما از شر آنچه در اين شب فرود مي آيد بخدا پناه
مي برم . پيوسته اين سخن را مي گفتم تا امام رضا (ع) نماز صبح را گذارد ، بمن فرمود ، برو پشت بام گوش بده ، ببين چيزي مي شنوي ، چون بر بام آمدم ، صداي شيوني شنيدم كه بالا گرفت و بسيار شد . شيون و فريادي شنيدم كه كم كم بالا گرفت . ناگاه مامون را ديدم از دري كه ميان منزل او و منزل امام رضا (ع) بود ، درآمد و گفت : خدا ترا در باره فضل اجر دهد ،‌ او ( پند شما را ) نپذيرفته به حمام رفت و گروهي بر سر او ريخته ، با شمشير او را كشته اند و سه تن از آنها دستگير شده اند و يكي از آنها پسرخاله فضل ابن ذي القلمين است ياسر گويد : سربازان و افسران و هواخواهان فضل در خانة مامون انجمن كردند و مي گفتند : اين مرد يعني مامون او را غافلگير كرده و كشته است و ما بايد از او خونخواهي كنيم و آتش آورده بودند تا خانه او را بسوزانند ، مامون با امام رضا (ع) عرض كرد : آقاي من ، به من فرمود  :  سوار شو! من سوار  شدم و چون از درخانه برون شديم حضرت مرد مرا ديد كه فشار مي آوردند ، پس با دست خود اشاره كرد ، پراكنده شويد ،  پراكنده شويد ، ياسر گويد : بخدا آن مردم چنان روي به بازگشت گذاشتند كه بالاي يكديگر مي افتادند و بهركس اشاره فرمود ، دويد و برفت . 1

روايتي آنكه چون فضل بن سهل از دلايل نجومي معلوم كرده بود كه خون او را در فلان روز در ميان آب و آتش خواهند ريخت با خود انديشيد كه هيچ شك نيست كه جايي چنين كه اين دو ضد به هم علاقه دارند حمام است و به حسب اتفاق مامون در سرخس نزول كرده روز وعده رسيد و فضل در آن روز به حمام رفته ،‌ قصد كرد ، خواست كه تقدير ايزدي را از خود بدان حيله رفع سازد ، و در وقت بيرون آمدن از گرمابه ( غالب بن ) اسود مسعودي و قسطنطين رومي و فرد ديلمي و موفق صغدي انتهاز فرصت نموده فضل را كشتند و سرخود ( را )‌گرفتند .

و مامون اظهار اضطراب كرده و گفت كه : ده هزار ( 10000 ) دينار به آن كس مي دهم كه قاتلان فضل را به دست آورد و ابوالعباس   ( بن هيثم ) دينوري ايشان را پيدا كرده پيش مامون برد ، مامون از ايشان پرسيد كه به چه سبب اين امر شنيع از شما صادر شد ، به روايتي بعضي از ايشان گفتند كه خواهر زاده فضل ، علي بن سعيد ، را به بدين حركت تحريض نمود ، و قولي گفتند : اي امير از خداي بترس فرمود تو ما را بدين كار امر فرمودي و وعده ها دادي ، مامون گفت: من مي دانستم كه شما در جواب به اين بهانه تمسك خواهيد جست ، آنگاه فرمان داد تا هر چهاركس را گردان زدند و بعد از مراسم تعزيت فضل ، مامون طبل رحيل فرو كوفته از سرخس به طوس رفت . 1

       q          دلايلي مبني بر نقش مامون در شهادت امام رضا (ع)

هنگامي كه امام را از مدينه به خراسان دعوت كردند آن حضرت فضاي مدينه را از كراهت و نارضائي خود پر كرد همه كس در پيرامون امام تعيين كردند كه مامون با نيت سوء حضرت را از وطن خود دور مي كند امام بدبيني خود به مامون را با هر زبان ممكن به همه گوشها رساند در وداع با حرم پيغمبر (ص) در وداع با خانواده اش ، در هنگام خروج از مدينه در طواف كعبه كه براي وداع انجام مي داد ، با گفتار و رفتار ، با زبان دعا و زبان اشك بر همه ثابت كرد كه اين سفر ،‌ سفر  مرگ اوست . 2

حضرت رضا (ع) چند مرتبه قبر مقدس جديد بزرگوارش را زيارت و وداع فرمود در حاليكه گريه مي فرمودند ، محول سيستاني گويد كه من در آن حال گريه و وداع به خدمتش مشرف شدم و سلام كردم و جواب فرمود ، پس از آن حضرت تهنيت از آن سفر عرض كردم ، فرمود مرا زيارت كن  همانا  من از جوار قبر جدم مي روم و در غربت مي ميرم و پهلوي هارون دفن مي شوم پس از وداع با جد بزرگوارش ، با اهل عيال خود وداع فرمودند . 1

نقشه قتل امام رضا (ع) زماني به مرحله اجرا گذاشته شد كه انقلابهاي علويان در گوشه و كنار سرزمين اسلام يا سركوب شد و يا فروكش كرده بودن و فلسفه دعوت امام به خراسان نيز پايان يافته بود و ابرها بر فراز بغداد گرد آمده و بنيان هاي انقلاب عباسيان آشكار شده بودند و مامون براي جلب خشنودي پسرعموهايش به بغداد بازگشته بود و شيوه نياكانش در پوشيدن جامة سياه و تقسيم مناصب خويشان و نزديكانش را از نو آغاز كرده بود . 2

حتما” بايد گفت سياست مامون از پختگي عميق بي نظيري برخوردار بود . اما آنسوي ديگر اين صحنه نبرد امام علي بن موسي الرضا (ع) كه همين است كه عليرغم زيركي شيطنت آميز مامون ، تدبير پخته و همه جانبه او را به حركتي بي اثر و بازيچه اي كودكانه بدل مي كرد مامون با قبول آنهمه زحمت و با وجود سرمايه گذاري عظيمي كه در اين راه كرد از اين عمل نه تنها طرفي نيست بلكه سياست او به سياستي بر ضد او بدل شد تيري كه با آن اعتبار و حيثيت و دعاهاي امام علي بن موسي الرضا (ع) را هدف گرفته بود خود او را آماج قرار داد بطوري كه بعد از گذشت مدتي كوتاه ناگزير شد همه تدابير گذشته خود را كان لم يكن شمرده ،  بالاخره همان شيوه اي را در برابر امام در پيش بگيرد كه همه گذشتگانش در پيش گرفته بودند يعني قتل و مامون كه در آرزوي چهره قداست مآب خليفه اي موجه و مقدس و خردمند ،‌ اين همه تلاش كرده بود ، سرانجام در همان مزبله اي كه همه خلفاي پيش از او در آن سقوط كرده بود يعني فساد و فحشا و عشرت توام با ظلم و كبر فرو غلطيد . 1

احساس خطري كه مامون از اين حادثه ( نماز عيد فطر ) كرده بود ، او را به فكر اين انداخت كه وجود امام نه تنها دردي را براي او دوا نمي كند بلكه اوضاع را عليه را سخت تحريك خواهد كرد از اين رو مراقباني بر آن حضرت گمارد تا بدقت او را تحت نظر بگيرند و اخبارش را به مامون برسانند تا مبادا اقدامي بر ضد مامون انجام دهد .

از ديگر عواملي كه باعث غضب مامون شد اين بود كه امام در بيان مسائلي كه حق مي دانست از مامون وحشتي نداشت و در اكثر اوقات به او چنان جواب مي داد كه ناراحتش مي كرد امام در مجالس خصوص مامون را نصيحت كرده و از عذاب الهي بيم مي داد بالاخره مامون كه موقعيت خود را خطر ديد امام را به شهادت رساند . 2

آئين حضرت رضا (ع) آن بود هرگاه با مامون خلوت مي كرد او را پند مي داد و از خدا مي ترسانيد و كارهاي بر خلافي را كه مرتكب مي شد تقبيح
مي كرد و سرانجام آنها را به نامبرده گوشزد مي فرمود مامون ظاهرا” به سخنان حضرت احترام مي گذارد و تصديق مي كرد ليكن در باطن بسيار ناراحت بود و گفتار حضرت بر وي گران مي آمد .

روزي حضرت رضا (ع) بر مامون وارد شد ديد مشغول وضو گرفتن است وغلام آب بر دست او مي ريزد حضرت رضا (ع) از عمل بر خلاف شرع او متاثر شده فرمود : «  در عبارت خدا ، ‌انبازي اختيار مكن »  مامون ناچار ظرف آب را از غلام گرفته و خود وضو را تمام كرد و اين سخن امام « كه حق تلخ است »  بر كينه و عداوت او افزود و ناراحت تر شد . حضرت رضا (ع) به ديدة امامت ، از باطن حسن و فضل فرزندان سهل به خوبي باخبر بود و مي دانست سرشت آنها با نطفة شيطنت عجين شده بدين مناسبت هرگاه مامون از آنها نام مي برد حضرت رضا (ع) از نام بردگان نكوهش مي كرد و كارهاي زشت آنها را براي مامون بيان مي كرد و اضافه مي فرمود به سخنانشان گوش ندهد .

برادران سهل از رويه حضرت باخبر شدند آنها هم متقابلا” از حضرت رضا (ع) نزد مامون سعايت مي كردند و سخناني  مي گفتند كه جناب او را از نظر مامون طرد كنند و اسباب ناراحتي او را فراهم سازند و بالاخره متعرض مي شدند كه هرگاه او را بيش از اين برخود چيره سازي ممكن است به همين زودي مردم را عليه تو بشوراند و ترا هلاك سازند و بالاخره آنقدر را از اينگونه سعايتها و سخن ، چينها ـ نمودند تا توانستند مامون را نسبت به آن حضرت بدبين سازند و او را به كشتن امام هشتم (ع) وادار نمايند . 1

بديهي است قتل امام هشتم پس از چنان موقعيت ممتاز به آساني ميسر نبود ، قرائن نشان مي دهد كه مامون پيش از اقدام قطعي خود براي شهادت رساندن امام به كارهاي ديگر دست زده است كه شايد بتواند اين آخرين علاج را آسان تر بكار برد ،‌ شايعه پراكني ونقل سخنان دروغ از قول امام از جمله اين تدابير است به گمان زياد اينكه ناگهان در مرو شايع شد كه
علي بن موسي (ع) همه مردم را بردگان خود مي دانند جز با دست اندركاري عمال  مامون ممكن نبود .2

رضا به مامون گفت : مردم با اميرالمومنين به سبب من وفضل بن سهل متغيرند ، راي آن است كه اميرالمومنين ماهر دور را از خود دور كند تا جهان بيار آمد و فتنها ساكن شود بعد از زماني اندك ،‌ فضل بن سهل در گرمابه كشته شد و رضا (ع) وفات يافت . 3

محمد رازي مي گويد كه اولاد مامون لعين از كثرت حسد به حضرت
امام رضا (ع) يكي از برانگيخته و به كشتن وي امر فرمودند . 4

مامون براي حضرت بيعت گرفت از مردم اما وقتي علم و فضل و حسن تدبير امام بر او ظاهر گشت ، حسد ورزيد و از روي قصد و كينه نتوانست تحمل كند سينه اش تنگ شد و از روي حضرت رامسموم نمود و به
شهادت رسانيد . 1

سبب قتل امام توسط مامون به روايت بعضي از مورخان به خاطر ابراهيم بن مهدي و مخالفت عباسيان بود و اينكه امام در نصيحت مامون مبالغه زيادي كه در گفتن سخن حق هيچ ترس و واهمه اي نداشت . 2

       q          تاريخ و محل شهادت و آرامگاه امام رضا (ع)

آخرماه صفر ماه 203 بعضي گفته اند  در روز دوشنبه ، چهاردهم صفر سال 202 بوسيله انگور زهر آلود در زمان مامون در طوس گفته اند در خانه حميد بن قحطبه در دهي به نام سناباد از سرزمين طوس و اطراف نوقان شهيد شد كه در همان محل قبر هارون الرشيد قرار داشت در آن زمان پنجاه و پنج سال داشت ،  بعضي گفته اند چهل و نه سال و شش ماه و چهار ماه نيز
گفته شده بعضي نيز 49 سال و هشت روز كم گفته اند . 3

در آن وقت چهل و نه سال و شش ماه داشت ، جز اين نيز گفته اند به قولي ديگر انگور زهرآلود خوردند و اين اتفاق در صفر سال 203 ه . ق افتاد و مامون بر امام (ع) نماز خواند و در هنگام مرگ پنجاه و سه سال و به قولي چهل و نه سال و شش ماه داشت و تولد وي در سال 153 هجري در مدينه رخ داد . 1

آن حضرت حدود 2 سال در شهر مرو نزديك به هفت ماه در سرخس اقامت داشت ، ماههاي آخر را هم در سناباد طوس بسر برد و در همانجا بود كه به شهادت رسيد ، شهادت آن حضرت را روز 29 ماه صفر و عمر آن حضرت را هنگام شهادت 54 سال و 3 ماه و 19 روز نوشته اند . 2

حضرت رضا (ع) در هفدهم ماه صفر روز سه شنبه سال 203 از
دنيا رفت بوسيلة سمي كه مامون در انگور ترتيب داده بود ، آن وقت پنجاه و يكسال داشت . 3

در بيست و سوم ذيعقده سال 202 وفات حضرت رضا (ع) اتفاق افتاد در كتاب مواليد الائمه سال 202 و در مناقب روز جمعه هفت روز به آخر ماه رمضان سال 202 بعضي 203 گفته اند در كتاب الدر ، روز جمعه اول ماه رمضان سال 202 در كتاب ذخيره تيز همين را نوشته است . 4

حضرت رضا (ع) در سال دويست و سه ، ماه صفر در خراسان از دنيا رفت او در آن موقع پنجاه و پنج سال داشت ، مادرش كنيزي فرزند دار به نام
ام البنين بود ، مدت خلافت و رهبري او پس از پدرش بيست سال بود . 1

بدن مطهر ، آفتاب عالمتاب حضرت رضا (ع) بالاي سر قبر هارون ،
آنجا كه هم اكنون روضة مقدس رضوي و تربت مطهر او است به خاك
سپرده شد . 2

امام (ع) در شهر طوس به شهادت رسيد و چنان كه خود پيش بيني و سفارش كرده بود آن حضرت را در نقطه اي از سناباد كه بعدها
مشهدالرضا (ع) نام گرفت به خاك سپردند . 3

       q          كيفيت وفات يا شهادت امام رضا (ع)

الف ) ذكر بعضي از منابع و مأخذي كه معتقدند امام (ع) به مرگ طبيعي ، به سراي باقي  شتافته اند :

در سال 203  ه . ق مامون از سرخس به طوس رفت وقتي به آنجا رسيد چندروزي به نزد قبر پدرش بماند آنگاه علي بن موسي ، انگوري خورد و بسيار بخورد و ناگهاني درگذشت و مامون گفت تا او را نزديك قبر هارون خاك كنند و

 

در ماه ربيع الاول به حسن بن سهل نوشت و به او خبر داد كه علي بن موسي درگذشته و غم مصيبت خويش را از درگذشت وي بگفت و به بني عباس و وابستگان و مردم بغداد نيز نوشت و درگذشت علي بن موسي را به آنها خبر داد و گفت كه اعتراض آنها به بيعت با وي از پي مامون بوده و خواست كه به اطاعت وي درآيند . 1

مامون پس از دفن فضل و برگزاري مراسم سوگواري و گذراندن ايام عزاداري به اتفاق امام و همراهان از سرخس بيرون شد و راه طوس پيش گرفت راه را با تأني مي پيمود و در هر منزل اطراق مي كرد ، هفت منزل به قريه نوغان مانده روزي امام چون از پيش مامون به  محل سكونت و استراحت خود برگشت حالش دگرگون شد و اظهار كسالت نمود كه اين حالت دوام داشت تا از قرية نوغان گذشتند و به قريه سناباد وارد شدند وكه در قريه مزبور حال امام سخت شد و به بستر افتاد در هر كجا براي سكونت و استراحت خليفه و وليعهد هر كدام محل آماده مي كردند كه چسبيده به هم بود در سناباد  هم به همين نحو و از موقعي كه حال امام بد شد مامون از ايشان هر روز يك بار ديدن
مي نمود و در سناباد روزي دوبار يكي صبح و يكي عصر و هر بار هم با
عده اي از سادات يا سران سپاه بود و چون برمي گشت بيماري امام را خطرناك و كشنده جلوه مي داد و بسيار اظهار تأسف مي كرد . 1

چون مامون به طوس رسيد رضا علي بن موسي بن جعفر محمد عليه السلام در قريه اي كه به آن  « نوقان »  گفته مي شد در اول سال 203 وفات كرد و بيماري آن حضرت بيش از سه روز نبود و گفته شده كه علي بن هشام انار مسمومي به او خورانيده و مامون بر وي سخت بي تابي نشان داد خبر داد مرا ابولحسن بن عباد و گفت : مامون را ديدم كه قبايي سفيد در برداشت و در
( تشييع )  جنازة رضا سربرهنه ميان دو قائمه نعش پياده مي رفت و مي گفت اي ابوالحسن پس از تو به كي دل خوش باشم ؟ و سه روز نزد قبرش اقامت گزيد و هر روز قرصي نان و مقداري نمك براي او مي آوردند و خوراكش همان بود سپس در روز چهارم بازگشت سن رضا (ع) چهل و چهار سال بود . 2

سبط بن جوزي مي گويد : پس از آنكه فضل بن سهل در سرخس به قتل رسيد حضرت رضا (ع) بيمار شد هنگامي كه وارد طوس گرديد در سال 203 هجري وفات يافت 3و صبح فردا شد مامون اولين كارش اين بود كه دستور داد به سرعت جنازه را غسل داده و كفن كردند و خود پشت جنازه با پاي برهنه بدون عمامه و كلاه با اظهار حسرت حركت مي كرد و مي گفت : اي برادرم بدون شك به سبب فوت تو رخنه اي دراسلام پديد آمد و مقدرات الهي بر كوشش من در حق تو غلبه كرد سپس قبر پدرس هارون را شكافت و آن جناب را در گور هارون كنار او به خاك سپرد و گفت : اميدوارم خداوند تبارك و تعالي بواسطة نزديكي اين جنازه به پدرم نفعي رساند اين خبر از طريق عامة
( سنت ها ) بود . 1

وقتي امام رضا  (ع) از جهان ديده فروبست مامون به مدت يك شب و يك روز خبر رحلت او را مخفي كرد و بعد به محمد بن جعفر ( عموي امام ) و گروهي از آل ابيطالب خبر داد و هنگامي كه به بالين امام آمدند اثري از ضرب و زخم بر پيكر ايشان نديدند و مامون به گريه افتاد و گفت بر من بسيار دشوار است اي برادر من كه تو را چنين ببينم من آرزومند بودم كه پيش از تو رخت از اين سراي بكشم  اما چه مي شود كه پروردگار متعال را تقدير ديگري بود مامون بر مرگ امام رضا بسيار گريه كرد و اندوه بسيار شديدي داشت و او جنازه امام را به دوش مي كشيد . 2

ب )  ذكر بعضي از منابع و مأخذي كه معتقدند امام رضا (ع) به شهادت رسيده اند:

باري سخنان تلخ و مسموم كنندة نامبردگان كار خود را كرد تا روزي حضرت رضا و مامون سرسفره نشسته به غذا خوردن مشغول بودند حضرت از غذاي مسمومي كه تناول فرمود رنجور شد و مامون هم براي سياست وقت ، خود را به بيماري زد عبدالله بن بشير گفته ، مامون به من دستور دارد بر خلاف عادت ناخن هاي خود را بلند كنم و كسي را هم از چنين عملي با خبر نسازم من هم چنانكه گفته بودم ناخن هايم را بلند كردم روزي مرا خوانده و چيزي مانند تمرهندي به من داده گفت اين را به دست خود خمير كن من هم طبق دستور آن را كاملا” خمير كردم پس از اين مامون از پيش من حركت كرد حضور حضرت رضا (ع) رفته احوال پرسيد و سئوال كرد حال شما چگونه است ؟ فرمود : آرزومندم حالم خوب و نقاهتي صورت نگرفته باشد مامون گفت منهم بحمدالله امروز حالم خوب است پرسيد آيا امروز خدمتكاران حضور اقدس رسيده اند ؟ فرمود : خير ، مامون خشمناك شده غلامان را به حضور طلبيده گفت اكنون بايد آب انار حاضر كنيد زيرا ما چاره از آشاميدن آن را نداريم ، آنگاه عبدالله گفت : مامون به من دستور دارد اناري حاضر نمايم چون آورده گفت آن را به دو دست خود بفشارم چون آب انار را گرفتم مامون آن را به حضرت رضا (ع) داده آشاميد و همان فشرده انار اسباب رحلت را فراهم ساخت و دو روز پس از آن رحلت فرمود . 1

علي بن هشام همان كسي است كه در نوغان طوس در سال 203 ه . ق به امام رضا (ع) انار مسموم خورانيد 2مامون در آخر چاره اي جز آن نيافت كه بدست خود و بدون هيچگونه واسطه اي امام را مسموم كند و همين كار را كرد و در ماه صفر دويست و سه هجري يعني قريب دوسال پس از آوردن حضرت از مدينه به خراسان و يكسال واندي پس از صدور فرمان وليعهدي به نام آن حضرت دست خود را به جنايت بزرگ و فراموش نشدني قتل امام آلود . 1

در ايام خلافت مامون ، علي بن موسي الرضا (ع) در طول مسموم و درگذشت و همانجا دفن شد . 2

حضرت رضا (ع) بيمار شد ، همان بيماري كه از اين جهان رفت و چون آن حضرت بيمار شد مامون به عيادت او مي آمد تا چون بيماري آن حضرت سنگين شد وي را به شرطي كه پس از اين بيايد مسموم كرد ) و خود مامون نيز خود را به بيماري زد و چنان وانمود كرد كه او نيز با آن حضرت در اثر خوردن غذاي مسمومي بيمار شده و حضرت رضا (ع) بيماريش ادامه يافت تا از اين جهان رفت . 3

به ايشان گفته شد شما را چه كسي خواهد كشت ؟ امام فرمود : بدترين مردم زمانم مرا با سم مي كشد . 4

 

 

محمد بن جهم گفت حضرت رضا (ع) انگور بسيار دوست مي داشت آنها كه آهنگ قتل آن حضرت را داشتند ، مقداري انگور را براي آن حضرت تهيه كرده و چندر روي سوزن هاي زهرآلود را كه با لطيف ترين روش آلوده شده بود در آن فرو برده ، آنگاه آنها را حضور اقدس رضوي آورده حضرت رضا (ع) پس از خوردن انگور زهر آلود رنجور شده و بدينوسيله رحلت فرمود . 1

وفات علي بن موسي الرضا در طوس بود ، چنين گويند كه از بهر مامون طبقي انگور آوردند از آن بخورد ، و باقي به نزديك علي بن موسي الرضا (ع) عنه فرستاد كه مرا خوش آمد از اين انگور  تو نيز بخور ! و علي بن موسي الرضا بخورد و هم آن شب بمرد و چنين گويند كه اندران انگور ، زهر بود و مامون جامه و علامت سبز كرده بود ، چون او بمرد جامه سبز بيفكند و
سياه پوشيد . 2

چون مامون به طوس وارد شد علي بن موسي الرضا به ناگاه وفات كرده در آخر صفر سال 203 و به سبب انگوري كه خورد بود ، مامون نزد حسن بن سهل و اهل بغداد و شيعيان آل عباسي كسي فرستاد و اين خبر بداد و گفت : اين آشوب به سبب او بوده و اكنون كه او  وفات كرده ، بايد به اطاعت گردن نهند پس از طوس به جرجان رفت و چندماه در جرجان درنگ كرد . 3

گويند علي بن موسي الرضا (ع) انگور به غايت دوست داشتني ، بسر سوزن زهر در انگور تعبيه كردند چون پيش رضا بردند و از آن بخورد بعد از اندك زماني وفات يافت و مامون به بغداد نوشت كه شما جهت رضا و فضل بن سهل با من متغير شديد و از قضا هر دو درگذشتند ،‌ خصومت از بهر چيست ؟ ايشان جواب هاي سخت نوشتند و مامون به تعجيل روي به بغداد نهاد و ابراهيم مهدي و فضل ربيع بگريختند . 1

ابوالصلت گويد : چون صبح شد لباس خود را بر تن كرد و در محراب عبادتش منتظر نشست ،  و همينطور كه انتظار مي كشيد ناگهان غلام مامون وارد شد و گفت امير شما را احضار مي كند ، حضرت كفش خود را به پاي كرد و رداي خود را بر دوش افكند و برخاسته حركت كرد و من در پي او مي رفتم تا بر مامون وارد شد و در پيش روي مامون طبقي از انگور بود و طبق هايي از ميوه جات و در دست او خوشه انگوري بود كه مقداري از آن را خورده بود و مقداري از آن باقي بود چون چشمش به آن حضرت افتاد از جاي برخاست و با او معانقه كرد و پيشانيش را بوسيد و آن حضرت را در كنار خود نشانيد و خوشه انگوري كه در دست داشت به آن جناب داده و گفت : يابن رسول الله من انگوري از اين بهتر تاكنون نديده ام ،‌حضرت بدو فرمود : بسا مي شود كه انگوري نيكو است . از بهشت است ( يعني انگور نيكو در بهشت است ) گفت : شما از آن تناول كنيد امام فرمود :  مرا از خوردن آن معاف بدار ، گفت : بايد تناول كني ، براي چه نمي خوري ؟ شايد خيال بدي در بارة من كرده اي ؟
 و خوشه انگور را برداشت و چند دانه از آن خورد و بعد به پيش آورده و امام از او گرفت و سه دانه از آن را به دهان گذارده و خوشه را بر زمين نهاد و برخاست مامون پرسيد : به كجا مي رويد ؟ فرمود : بدانجا كه تو مرا فرستادي ، و عبا بسر كشيده ، خارج شد . 1

( مامون) وقتي از عمل ناجوانمردانه خود مطمئن شد ، فوري فرستاد عده اي از شيوخ و سادات آل ابوطالب و به آنان گفت : شما را خواستم تا جنازة پسرعموي گرامي ام را از نزديك ببينيد و بدانيد به علي الرضا (ع) هيچگونه آسيبي نرسيده بلكه اجلش رسيده و به مرگ خدايي از دنيا رفته است .2

مامون هم شديدا” از اين جريان اظهار تأثر كرد و دستور داد با احترام تمام بدن آن حضرت را در كنارقبر هارون دفن نمايند . 3

چون حضرت رضا (ع) به ستم مامون رحلت كرد مرقد آن حضرت را در برابر گور هارون قرار داده و آن جهنم ظلم عداوت پشت سرآن حضرت
واقع شد .

 

 

حضرت رضا (ع) هنگامي كه دار فاني را وداع گفت به جز از فرزند بزرگوارش حضرت ابوجعفر محمد بن علي كه مقام امامت بوجود اقدسش مباهات مي كرد فرزند ديگري نداشت و تاريخ هم به غير از او فرزند ديگري براي آن جناب نشان نداده و آن حضرت در زمان رحيل پدر ارجمندش هفت سال و اندي عمر داشت . 1

 



[1] - قمي ، عباسي ، منتهي الامال ، ص 1022 تا 1035

 

1 محمد بن خاوند شاه بن محمود ( ميرخواند )  روضه الصفا في سيره الانبياء و الملوكو الخلفا ،‌تصحيح و تحشيه ، جمشيد كيانفر ، جلد سوم ( شرح حال ائمه اطهار ،‌بني اميه ، خلفاي عباسي ) انتشارات اساطير 1380 ص 2628-2629

2 مظفر ،‌ محمد حسين تاريخ شيعه ص 113

1 جرجي زيدان تاريخ تمدن اسلام ص 798

2 ابن خلدون تاريخ ابن خلدون عبدالحميد آيتي جلد دوم موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي 1364 ص 382

 

1 - رضوي سيد احمد ، شمس الهدي ، علي بن موسي الرضا (ع) ، ص 204

 

1 تاريخ ابن خلدون ، ص 386

1 مسعودي ابوالحسن علي بن حسين ، مروج الذهب ، جلد دوم ص 441و 442

ابن طقطقي ، تاريخ فخري ، ص 301

مستوفي ، صمداله ، تاريخ گزيده تهران ،‌دنياي كتاب ،‌1361 ، ص 312

معيني ، احم جواد ، امام علي بن موسي الرضا (ع) ،‌منادي توحيد و  امامت ، ص 100 و 101

 

 

1 عمادزاده ، زندگاني حضرت امام علي بن موسي الرضا (ع) ، ص 545

2 عماد زاده ، همان كتاب ، ص 547

3 عماد زاده ، همان كتاب ، ص 546

1 مرتضي حسيني ، جعفر ، زندگي سياسي هشتمين امام ، دكتر سيدخليل خليليان ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ،  1359 ص 133 و 134

1 عقوري ،‌ علي  ، سرگذشت و شهادت هشتمين امام شيعيان امام رضا (ع) ، ص 49

 

1 اصول كافي ، ص 409 410 - 411

1 ميرخواند ، روضه الصفا ،‌ تصحيح ، جمشيد كيانفر ، جلد سوم ، اساطير ، ص 2630 - 2631

2 آيت ا000 خامنه اي ، سيد علي ، مقالات كنگره جهاني امام رضا (ع) ، ص 39

1 مشكوة كرماني ، احمد ، تاريخ تشيع در ايران ، ص 752

2 مدرسي ، سيد محمد تقي ،‌زندگي و سيماي امام رضا (ع) ، ص 74 - 75

1 آيت ا000 خامنه اي ، سيد علي ، مقالات كنگره جهاني امام رضا (ع) ، ص 39

2 كليني ، الكافي ،‌علي اكبر غفاري ، تهران ، دارالكتاب تهران ، 1388 ه .ق ، ‌ص 490

1 -  شيخ مفيد ، الارشاد ، ص 611- 612

2 آيت ا000 خامنه اي ، سيد علي ، مقالات كنگره جهاني امام رضا (ع) ، ص 46

3   هندوشاه نخجواني ، تجارب السلف در تواريخ خلفاء و وزاري ايشان ، تصحيح  عباس اقبال ، ظهوري ، 1357 ، ص 158

4 استرآبادي ، احمد بن تاج الدين ،‌آثار احمدي ، ( تاريخ زندگاني پيامبر اسلام و ائمه اطهار ) به كوشش حميد هاشم محدث ‌،‌نشر قبله ، 1374 ، ‌ص 533

1 نورايي يگانه قمي ، احمد  ، مجالس الشيعه ، ص 168

2 خواند مير ، حبيب السيد ، زير نظر دكتر دبير سياقي ، جلد دوم ،‌خيام ،‌1353 ، ص 88

3 بحارالانوار ، جلد 12 ص ، 268 به نقل از طبرسي

1 مسعودي ، ابوالحسن علي بن حسين ، مروج الذهب ، ص 418 و 442

2 عقوري ، علي ،‌ سرگذشت و شهادت هشتمين امام شيعيان امام رضا (ع) ، ص 51

3 بحارالانوار ، ج 12 به نقل از مصباح كفعمي ، ص 267

4 بحارالانوار ، ج 12 به نقل از كتاب عدد 267

 

1 بحار الانوار به نقل از ارشاد شيخ مفيد ، ص 267

2 رضوي ، سيد احمد ،‌شمس الهدي  ، ‌علي بن موسي الرضا (ع) ، ص 231

3 معيني ،‌ محمد جواد ، كرابي ، احمد ،‌امام علي بن موسي الرضا (ع) منادي توحيد و امامت ، ص 172

 

1 محمد بن حرير  طبري ، تاريخ طبري ، ابوالقاسم پاينده ، جلد 13 ،‌دفتر بنياد فرهنگ 1352 ص 5675

 

 

1 رضوي زاده ، سيد علي ،‌آفتاب طوس ، تهران ، آسيا ، 1346 ،‌ص 372

2 احمد بن ابي يعقوب ، تاريخ طبري ،‌ص 471

3 موحودي ساوجي ،‌علي ، ولايتعهدي امام رضا عليه السلام ،‌ حكمت  1350 ص 260

 

1 -  شيخ صدوق (‌ ابن بابويه ) عيون الاخبار الرضا ، ‌ص 588 589

2 ابوالفرج اصفهاني ، فرزندان ابوطالب ، ص 349 و 350 و 351

1 شيخ مفيد ،‌ الارشاد ، ص 612 و 613 ، صلب السير( خواند مير‌) ص 88 و 89 و 90  ترجمه اثبات الوصيه العلي بن ابيطالب ( علي محوري ) ، ص 401 و 402

2 گرايزي ، تاريخ گرايزي ،‌به نقل از تاريخ يعقوبي ،‌ به تصحيح عبدالحي حبيبي ،‌دنياي كتاب 1363 ، ص 299

 

1 آيت ا000 خامنه اي ، سيد علي ، مقالات كنگره جهاني امام رضا (ع) ، ص 47

2 مسعودي ، ابوالحسن علي بن حسين ، مروج الذهب ، ابوالقاسم پاينده ، علمي و فرهنگي ،‌جلد دوم ، 1370 ص 418 و442

3 اصفهاني ،‌ابوالفرج ، مكاتل الطالبين ، سيد هاشم رسولي محلاتي ، علي اكبر غفاري ، صدوق ، ص 526-527

4 معيني احمد جواد ،‌ترابي احمد ،‌امام علي بن موسي الرضا (ع) منادي توحيد و امامت ، ‌ص 169

1 شيخ مفيد ،‌الارشاد ، ص 613

2 گرايزي ، تاريخ گرايزي ، ص 462

3 ابن خلدون ،‌ تاريخ ابن خلدون ، ص 388

1 هندوشاه نخجواني ، تجارب السلف در تاريخ خلفاء و وزراي ايشان ، ص 159

1 شيخ صدوق ، ( ابن بابويه ) ترجمه عيون الاخبار الرضا ، ص 594و 595

2 رضوي ، سيد احمد ، شمس الهدي ، علي بن موسي الرضا (ع) ص 230

3 غفوري ،‌علي ، سرگذشت و شهادت هشتمين امام شيعيان امام رضا (ع) ص 51

 

1 شيخ مفيد ، الارشاد ، ص 614

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 اسفند 1393 ساعت: 16:17 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق زندگینامه امام رضا (ع)

بازديد: 345

 زندگاني امام رضا(ع)

   زادگاه

هشتمين پيشواي شيعيان امام علي بن نوسي الرضا عليه السلام در مدينه ديده به جهان گشود.

  كنيه ها

ابوالحسن و ابوعلي

  لقبها

رضا، صابر، زكي، ولي، فاضل، وفي، صديق، رضي، سراج الله، نورالهدي، قرة عين المؤمنين، مكيدة الملحدين، كفوالملك، كافي الخلق، رب السرير، و رئاب التدبير

  مشهورترين لقب

مشهورترين لقب آن حضرت «رضا» است و در سبب اين لقب گفته اند: «او از آن روي رضا خوانده شد كه در آسمان خوشايند و در زمين مورد خشنودي پيامبران خدا و امامان پس از او بود. همچنين گفته شده : از آن روي كه همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند. سر انجام، گفته شده است: از آن روي او رضا خوانده اند كه مأمون به او خشنود شد.»

  مادر امام

در روايتهاي مختلفي كه به ما رسيده است نامها و كينه ها و لقبهاي ام البنين، نجمه، سكن، تكتم، خيزران، طاهره و شقرا، را براي مادر آن حضرت آورده اند.

 

  زاد روز

درباره روز، ماه و سال ولادت و همچنين وفات آن حضرت اختلاف است.
ولادت آن حضرت را به سالهاي (148 و 151 و 153ق) و در روزهاي جمعه نوزدهم رمضان، نيمه همين ماه، جمعه دهم رجب و يازدهم ذي القعده.

  روز شهادت

روز وفات آن حضرت را نيز به سالهاي (202 و 203 و 206ق) دانسته اند.
اما بيشتر بر آنند كه ولادت آن حضرت در سال (148ق) يعني همان سال وفات امام صادق عليه السلام بوده است، چنان كه مفيد، كليني، كفعمي، شهيد، طبرسي، صدوق، ابن زهره، مسعودي، ابوالفداء، ابن اثير، ابن حجر، ابن جوزي و كساني ديگر اين نظر را برگزيده اند.

در باره تاريخ وفات آن حضرت نيز عقيده اكثر عالمان همان سال(203ق) است.
بنابر اين روايت، عمر آن حضرت پنجاه و پنج سال مي شود كه بيست و پنج سال آن را در كنار پدر خويش سپري كرده و بيست سال ديگر امامت شيعيان را بر عهده داشته است.

اين بيست سال مصادف است با دوره پاياني خلافت هارون عباسي، پس از آن سه سال دوران خلافت امين، و سپس ادامه جنگ و جدايي ميان خراسان و بغداد به مدت حدود دو سال، و سر انجام دوره اي از خلافت مأمون.

  فرزندان

گرچه كه نام پنج پسر و يك دختر براي او ذكر كرده اند، اما چنان كه علامه مجلسي مي گويد: حداكثر تنها از جواد به عنوان فرزند او نام برده اند.
به دسيسه مامون و با سم او به شهادت رسيد و پيكر مطهر او را در طوس در قبله قبه هاروني سراي حميد بن قحطبه طايي به خاك سپردند و امروز مرقد او مزار آشناي شيفتگان است.

زندگى و شخصيت امامان شيعه، دو جنبه ارزشى متمايز و با اين  حال مرتبط با هم دارد:

  اول : شخصيت عملى و علمى و اخلاقى و اجتماعى آنان كه در طول زندگى ايشان، در منظر همگان شكل گرفته است و فهم و ادراك آن نياز به پيش زمينه‏  هاى اعتقادى و مذهبى خاص ندارد، بلكه هر بيننده فهيم و داراى شعور و انصاف مى‏تواند، ارزش ها و امتيازهاى آنان را دريابد و بشناسد.

  دوم : شخصيت معنوى و الهى آنان كه ريشه در عنايت ويژه خداوند نسبت به ايشان دارد.  شناخت اين بعد از شخصيت اهل بيت نياز به معرفت هاى پيشين  دارد؛ يعنى نخست بايد به رسالت پيامبر(ص) ايمان داشت و براساس رهنمودهاى آن حضرت، ولايت عترت را پذيرفت و براى شناخت جايگاه عترت به  روايات و راويان معتبر اعتماد كرد و كوتاه سخن اين كه بينش هاى مذهبى مختلف، مى‏تواند مانع شناخت اين بعد از شخصيت اهل‏ بيت عليهم السلام باشد.

 شهادت

 

مأمون خليفه عباسی ، برای بقا حکومت نا مشروع خود روشی مغاير با روش پدران خود اختيار کرد. او برای اينکه بتواند امام رضا (ع) تحت کنترل خود داشته باشد و همچنين ايشان را در کارهای حکومتی به صورت ظاهری دخيل جلوه دهد؛ ايشان را از مدينه شهر جدشان به طوس پايگاه حکومت عباسيان فراخواند و ايشان را به وليعهدی خود منسوب کرد.امام رضا (ع) که وضع دشوار زندگی شيعيان را می ديد و از سوی ديگر می دانست که با حضور در پايگاه حکومتی شايد بتواند هرچند کم در کارهای مسلمين گشايشی انجام دهد به سوی طوس رهسپار گشتند. سفری سخت و طاقت فرسا که در اين سفر خواهر گراميشان را حضرت معصومه را در شهر قم از دست دادند.

دانشمندان مذاهب گوناگون که به طوس می آمدند جملگی در بحث و تبادل نظر در مقابل به آن حضرت پی به عظمت و علم والای آن حضرت می بردند و جملگی به اين نکته که با حضور آن حضرت چرا بايد خلافت مسلمین در دست مامون باشد صحه می گذاشتند.کم کم جلوه های علوی امام بر کسانی که از متعصبين به مامون بودند نيز روشن می گشت و حتی در درون خانواده مامون نيز زمزمه هائی به گوش می رسيد. ماه ها بود که بارانی نباريده بود و شهر در بی آبی داشت به بيابانی مبدل می شد. مامون بهترين فرصت را بدست آورده بود تا با تحريک مردم از امام بخواهد که نماز باران بخواند و با توجه به آب و هوای شهر طوس اصلا امکان اين را که باران ببارد را نمی داد.

 

حضرت در ورود به شهر طوس با استقبال بی نظير مردم مواجه شدند و از همان روز اول تخم کينه در دل مامون کاشته شد.امام رضا با اين شرط که هيچگونه دخالتی در کار های حکومتی و عزل و نصب ها نخواهند داشت اين مسئوليت را قبول کردند.مامون که در ابتدا فرض می کرد که توانسته است با اين کار خطر شيعيان را بطور کل از بين ببرد کم کم متوجه شد که نه تنها به هدف خود نرسيده است بلکه با حضور امام در مرکز حکومت و اخلاق و منش و تقوای ايشان روز به روز بر تعداد ارادتمندان آن حضرت افزوده می شود. ديگر طوس به مرکز و کانون توجه مسلمانان مبدل شده بود و نام و آوازه حضرت در سرتاسر بلاد اسلامی پيچيده شده بود.

امام قبول کردند در گرمای طاقت فرسای شهربهمراه مردم به بیرون شهر رفتند. امام به نماز ايستادند در اواخر نماز بود ولی هنوز لکه ای ابر در هوا نبود.  مامون خوشحال و خرسند از اينکه دارد به مقصور خود می رسد. امام بعد از نماز و در حالی که مردم داشتند با نا اميدی متفرق می شدند دست بر دعا برداشتند . ناگهان آسمان را ابر پوشاند . و غرش آسمان و ابرها خبر از باران داد.

مامون ديگر چاره ای نداشت جز آنکه خودش هم به اصلح تر بودن امام رضا (ع) صحه گذارد. ديگر تمامی مردم اعم از دوستداران آل عبا و غيره براين باور بودند که مامون به نا حق بر جايگاه خلافت مسلمين تکيه زده است . مامون که می خواست با کشاندن امام به طوس خطر شيعيان را برطرف کند اکنون در چاهی گير کرده بود که خود با دستان خود آن را کنده بود.ديگر چاره ای برای او نمانده بود به جز آنکه امام را به شهادت برساند. و اينبار هم به شيوه منحوس پدران خود امام (ع) را مسموم کردند و جهان اسلام را از وجود آن گهربی بديل بی نصيب کردند . و اکنون پس از سال ها محل دفن آن حضرت به يکی از مراکز بزرگ نشر علوم دينی و پايگاه بزرگ عالم شيعه در آمده است و مايه افتخار ايرانيان است که امام رضا (ع) در کشور آنها به خاک سپرده شده است .

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 اسفند 1393 ساعت: 16:15 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق پیشنهاد مامون به امام رضا (ع)

بازديد: 237

« فهرست مطالب »

 

عنوان                                                                                             

 

1- پيشنهاد مأمون در تفويض خلافت به علي بن موسي ‌الرضا(ع)                                      

2- چرا امام رضا (ع) خلافت را نپذيرفت؟                                                     

 

3- ارائه پيشنهاد ولايتعهدي از طرف مأمون به امام رضا (ع)                                      

 

4- بحث بين مأمون و امام رضا(ع) بر سرپذيرش ولايتعهدي                                                

5- انگيزه‌هاي پذيرفتن ولايتعهدي از جانب امام رضا(ع)                                  

 

6- دلايلي بر عدم صداقت مأمون در پيشنهاد ولايتعهدي به امام رضا(ع)            

 

7- مراسم ولايتعهدي و بيعت با امام رضا(ع)                                               
پيشنهاد مأمون در تفويض خلافت به علي بن موسي الرضا(ع)

مأمون در سال 200 هـ ق ، رجاء بن ضحاك و يا سرخادم را پيش علي بن موسي بن جعفر بن محمدعلي بن حسين بن علي الرضا(ع) فرستاد كه او را بياورند و او را محترمانه پيش مأمون بردند و علي بن موسي الرضا(ع) در مرو پيش مأمون رسيد و مأمون او را در منزلي شايسته جا داد.1

در مرو، مأمون خلافت را به آنحضرت پيشنهاد كرد ولي نپذيرفت و در اين زمينه، ميانشان ، گفتگوهاي فراواني واقع شد و تا حدود دو ماه مأمون در اين پيشنهاد اصرار ميكرد و آنحضرت از قبولش امتناع مي‌ورزيد.2

مأمون دست بردار نبود و چندين روز به امام (ع) اصرار ميكرد و فضل و حسن سهل را همه روزه نزد امام مي فرستاد و با امام در اين باره صحبت مي‌كردند، شايد امام (ع) را راضي كنند و چون امام(ع) راضي نشد، مأمون پيشنهاد كرد كه ولايتعهدي را بپذيرد.3

وقتي امام رضا(ع) وارد خراسان شد و با مأمون ملاقات كرد، مأمون اظهار داشت كه مي‌خواهد دست از خلافت و حكومت بردارد، زيرا چنين يافته است كه آنحضرت براي حكومت به خاطر فضل و برتري از او سزاوارتر مي‌باشد.4

چون حضرت امام رضا(ع) وارد مرو شد مأمون آن جناب را به تجليل و تكريم تمام نمود و خواص اولياء و اصحاب خود را جمع نمود و گفت؛ اي مردمان من در آل عباس و آل علي (ع) تأمل كردم هيچيك را از افضل و احق به امر خلافت از علي بن موسي (ع) نديدم پس رو كرد به حضرت امام رضا(ع) و گفت: اراده كرده‌ام كه خود را از خلافت خلع نمايم و به تو تفويض كنم.1

مأمون، نامه‌اي بسيار محترمانه بحضرت رضا (ع) بمدينه نوشت و رجاء بن ضحاك، با چند نفر ديگر از خواص خود را ، مأمور بردن آن نامه كرد و از آنحضرت درخواست كرد كه به خراسان تشريف بياورد و در آن نامه اظهار داشت كه من قصد دارم از خلافت بر كنار گردم و آن را واگذار به وجود اقدست كنم، چون نامه به آنحضرت رسيد جواب مرقوم فرمود و از آن مسافرت معذرت خواست و علل چندي هم ذكر فرمود ، مأمون دست بر نداشت و چندين نامه بين آندو نفر ردو بدل شد و در هر دفعه حضرت عذر ميآورد، تا آنكه مأمون قاصدي فرستاد و پيام داد كه اگر آنحضرت خلافت را نمپذيرد، لااقل بايد وليعهدي را قبول كند. 2.

حسين بن ابراهيم ناتانه ـ رضي الله عند ـ بسند خبر قبل از ابوالصلت هروي روايت كرد كه مأمون به حضرت رضا (ع) گفت: من مقام علمي و فضل و بي‌اعتنايي شما بدنيا و پارسائيت و ترس از خدا و و رع و عبادت ترا شناختم اي فرزند رسول خدا، و ترا بخلافت سزاوارتر از خويش تشخيص دادم،

حضرت فرمود: به بندگي پروردگار خود افتخار مي‌كنم و به زهد و بي‌رغبتي بدنيا نجات و خلاص خود را از شر دنيا مي‌طلبم، و باورع و عدم نزديكي بمحرمات الهي اميدوار رسيدن به سعادت و فائز شدن به بهره‌هاي خداوندي و درجات قرب بدرگاه اويم، و با تواضع و فروتني در اين دنيا آرزوي مقام بلند را به نزد پروردگار خود ـ عزوجل ـ دارم، مأمون گفت: من در نظر دارم خود را از خلافت خلع كنم و اين مقام را به تو بسپارم و با تو بيعت كنم، حضرت در پاسخ او فرمود: اگر اين خلافت از آن تو است پس خدا براي تو قرار داده است و حائز نيست كه لباس و خلعتي را كه خداوند به قامت تو پوشانده از تن بيرون كني، و بغير خود بپوشاني و بر ديگري واگذار نمايي. و اگر اين مقام از آن تو نيست پس حق اينكه چيزي را كه از تو نيست به من واگذاري نداري، مأمون گفت: اي فرزند پيغمبر ناچاري از اينكه اين پيشنهاد را بپذيري و اين فرمان را قبول كني، حضرت فرمود: اين امر را از روي ميل و رغبت هيچگاه نمي‌پذيرم. و پي در پي مأمون در اين موضوع تا چند روز اصرار مي‌ورزيد و پا فشاري مي‌نمود تا بالاخره از آن مأيوس گشت، ناچار بحضرت پيشنهاد كرد كه: اكنونكه آنرا (خلافت را) نمي پذيري، و حاضر نميشوي كه من بعنوان خلافت با تو بيعت كنم پس ناچار وليعهدي مرا بايد قبول كني (تا خلافت پس از من، از آن تو باشد). 1

مأمون عده اي از آل ابي‌طالب از آنجمله حضرت رضا(ع) را بوسيلة جلودي نامي از راه بصره به حضور خود خوانده پس از ورود نامبردگان را در خانه، و حضرت رضا(ع) را در منزل ديگري وارد كرد و مقدمش را گرامي داشته و در تعظيم آن جناب كوتاهي ننموده پس از اين به آنحضرت ابلاغ كرد ميخواهم خود را از خلافت خلع كرده و حضرت شما را بدان مقام سرفَراز دارم، اكنون مناسب است شما هم رأي خودتان را ابراز فرمائيد حضرت نپذيرفته و اظهار داشت بخدا سوگند از چنين هدفي كه در نظر داري به خدا پناهنده مي‌شوم . و شايسته است كسي هم از فكر تو خبردار نشود1 .

حضرت رضا ( ع) فرمود : امير از خدا بترس و از او فراموش نكن واين چنين زنجيري به گردن من ميفكن زيرا من تاب آنرا ندارم ونمي‌توانم چنين بارسنگيني رابردوش بكشم.مامون گفت :بنابراين شمارا به سمت و ولايتعهدي پس ازخودم برگماردم،حضرت فرمودبهترآن است مراهم ازاين سمت معاف داري2 .

چراامام رضا(ع)خلافت را نپذيرفت؟

بايد ديد آيا امام مي‌توانست پيشنهاد امامت وزمامداري رابپذيرد وآنگاه اوضاعي راكه درطول نيم قرن براثرخلافكاريهاي بني عباس پيش‌آمده است،به حال خود بگذارد؟اساساً آيا خود مامون وخاند‌انش وكسانيكه اوبه كار‌ها گمارده بود ،باهمة منافع سرشاري كه ازاموال عامه داشتندمي‌بايست برسرپست‌هاي خودباقي بمانندوبه سوءاستفاده ادامه دهند،منتها درزيرساية حكومت امام!آن هم امام برحق،اماميكه خواستاران عدل اسلامي،آرزوي بسط يدواعمال قدرت و حاكميت آنان را داشتند3 .

امام براي تحقق هدفش دررهبري جنبش مكتبي وحمايت ازآن راه‌حلهايي استفاده كرد ، ازپذيرفتن خلافتي كه مامون براوعرضه داشت خودداري كرد،چرا كه امام بخوبي ‌مي‌دانست سپاه،نظام،قوانين،وهرآنچه دراين خلافت وجوددارد فاسد ونادرست است .

  1. شيخ مفيد ـ الارشاد ـ محمد باقر ساعدي ـ به تصحيح محمد باقر بهبودي ـ تهران ـ اسلاميه – 1351 صفحه 600
  2. شيخ مفيد ـ الارشاد ـ محمد باقر ساعدي ـ به تصحيح محمد باقر بهبودي ـ تهران ـ اسلاميه – 1351 صفحه 601
  3. غفوري ؛ علي ـ سرگذشت و شهادت هشتمين امام شيعه ، امام رضا (ع) ـ دفتر نشر فرهنگ اسلامي صفحه 27 و 28

اگربخواهد خلافت رابپذيرد تمام نظام بايد ويران شود وازابتداساخته شود كه مامون وعباسيان چنين اجازه‌اي نمي‌دانند و مامون درپيشنهاد خود صادق نبود وبعد ازاخذشرعي بودن خودامام راازبين مي‌برد چنانكه درارتباط باولايتعهدي چنين كاري راكرد1 .

چه او(عليه‌السلام)مي‌دانست كه رسيدنش به خلافت ودردست  گرفتن زمام حكومت وسلطنت بامشكلات وگرفتاري‌هاي بزرگ وهراس انگيزي كه غلبه وگذشتن ازآنها آسان نخواهد بود،روبروخواهد شد وي چنانچه حوادث وپيش‌آمد‌هاي بعدازآن نشان داد،بدرستي مي دانست كه ازتوطئه‌هاي مامون وپيروانش به حدي كه بتواند زندگي خودراحفظ كنديادست كم پايگاهش راتاپس ازمرگ مامون نگاهدارد ايمن نخواهد بودوترديد نداشت كه مامون براي رهايي خودازوجود اووتصفية جسدي(ترور)يامعنوي وي به هركار دور از ذهني دست خواهد زد.وانگهي اگرمامون هم دست به اقدامي نمي‌زد اميدخوداوبه زنده ماندن تازمان پس ازمرگ مامون ،باتوجه به تقدم سني خودش بر سن مامون بسيارضعيف بودواين امرنمي‌توانست اقدام پذيرفتن وليعهدي را توجيه نمايد مگرآنكه همانگونه كه مامون انتظارداشت،امام مي‌خواست چنان تصويري ازخود به مردم بدهد كه وي به دنيا بي ميل نيست واين دنياست كه اوتوجهي نداشته است!گذشته ازاينها،اگردست تقدير براي اوزندگي تاپس ازمرگ مامون راهم رقم زده بود آنگاه با آن عناصرنيرومند متنفذ كه هيچ‌يك ازروش حكومت وي راضي نمي‌شدند برخورد پيدامي‌كرد .

 

 

 

 

  1. مدرسي ، سيد قمي ـ زندگي و سيماي امام رضا (ع) ـ محمد صادق شريعت ـ موسسه فرهنگي انصارالحسين ـ 1372 – صفحه 56 و 57

و بالاترازهمه باتوطئه‌هاي عباسيان وپيروانش وكسانيكه آماده بودند هركار محالي رابراي جلوگيري ازدسترسي او به حكومت انجام دهند،مواجه مي‌شد واگربه حكومت نيزدست مي‌يافت آنگاه اينان براي سرنگون ساختن حكومت اووازبين بردن قدرت‌وي وايجاد مشكلاتي افزون برانبوه هراس انگيزمشكلات ديگري كه حكومتش با‌آنها مواجه مي‌شد ،ازگردآوري تمام نيرو و توانايي خودفروگذارنمي‌كردند و از هيچ كوششي بازنمي‌ايستادند اينان به او امكان نمي‌دادند كه امت را بارهبري شايسته وسالم وحكيمانه خودرهبري كند و به اين طريق بيم شكستي فاحش وناكامي كشنده‌اي مي‌رفت ودراين ميان چراگاه حاصلخيزي براي توطئه‌ها ودسيسه‌هاي خوددرچنان دولت ازهم گسيخته وسرگرم مشكلات مي‌يافتند واين بدين لحاظ بودكه مي‌ديدند امام (عليه السلام) راضي نمي‌شود جزبه روش نياكان خود محمد (ص)وعلي(ع) حكمراني كند وطبقات وگرو‌ههاي مختلف مردم هم كه پس ازخوگرفتن به زندگي سرشار ازانحراف وگناه خلفاي عباسي و اموي آماده پذيرفتن چنان حكومت درستي نبودند وازحاكمي كه چنان صالحانه حكمراني كند اطاعت نمي‌كردند ،ديگر سر به ارادة امام فرونمي آوردند ،مگرآنكه امام(ع)دردوران ولايتعهدي يادرآغاز حكومت خوداقدام به چنين آماده باش وچنان بسيجي رابه هرقيمت كه‌براي آنان تمام مي‌شد به امام نمي‌دادند پس ازاين مقدمات طبيعي بود كه امام (ع)ازچنين راه پرمخاطره وپيچ درپيچ كه هيچ يك ازهدفهاي او را هم تامين نمي‌كرد درانديشه رسيدن به حكومت نباشد چه پيمودن اين راه برعكس موجب نابودي خود و تمام آرمان‌هاي او و باعث ازبين بردن تمام علويان وپيروانشان مي‌شد وفقط اميال وهدفهاي ديگران راتامين مي‌كرد وچنان اقدامي عملي انتحاري بودكه هيچ موجبي نداشت وهيچ منطقي آن راتاييد نمي‌كرد1 .

اگرامام رضا(ع)مي‌خواست آن قطعيه‌ها ومنابع درآمد‌هاي سرشار راپس بگيرد يعني همان كاري كه جدش علي (ع)درآغازخلافتش مي‌خواست انجام دهد فكركنيد باچه مشكلاتي روبه‌رومي‌شدآن همه سرداران حرام خوار برضداوقيام مي‌كردند اگرامام رضا(ع)بخواهد اقدامات اساسي درزمينة اصلاحات اجتماعي بنمايدوطبق وظيفه امامت خودريشه هاي فسادراكه خوب مي‌شناخت ازبيخ و بن براندازد بايد ديد باچه مسائلي روبه‌رو مي‌بود اساساً آيا خود مامون وخانواده‌اش و كسانيكه اوبه كار‌ها گمارده بود باهمة منابع سرشاري كه از اموال عامه داشتند مي‌بايست برپستهاي خودباقي مي‌ماندند وبه سوءاستفاده ادامه مي‌دادند،منتهي در زير سايِة حكومت امام آن هم امام برحق ، امامي كه خواستاران عدل اسلامي آروزي بسط يد عدل واعمال قدرت وحاكميت آنان را داشتند . آيا كنارگذاشتن صاحبان مشاغل مهم كه با بند و بستها، در ساية نظام خود كامگي خويشاوندي آن پُست را بدست آورده بودند، در صدر يك برنامة اصلاحي قرار نداشت ؟ قطع كردن حقوقهاي بي‌حساب كه بدون انجام كمترين كار مفيدي بدست كثيري از مشاغلين امور عامه ميرسيد، با تأمل آثار و نتايج جلوگيري از منابع نامشروع و اشرافي‌گري در لباسهاي حق به جانب و اعقالگرانه به نام اسلام در آن جامعة فاميلي و حكومت تهديد و ارعاب و يا تطميع و بي‌مبالاتي چگونه ميتوانست مورد عمل و اجرا قرار گيرد2 .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

1. مرتضي، عاملي، جعفرـ زندگي سياسي امام رضا(ع)ـ ترجمه وچاپ دفترانتشارات اسلامي ـ ناشرکنگره جهاني امام رضا(ع)صفحه290و291و 292

2. رضوي ، سيد احمد ـ شمس الهدي ، علي ابن موسي الرضا (ع) ـ ناشر بهرام طاهريان ـ 1417 قمري ـ صفحه 150 

 

ارائه پيشنهاد ولايتعهدي از طرف مأمون به امام رضا(ع)

پس از آنكه مأمون نتوانست امام را به قبول خلافت و كناره‌گيري خود از آن متقاعد كند از آنحضرت خواست كه ولايتعهدي او را بپذيرد و خليفه جانشين او باشد ولي امام (ع) بار ديگر امتناع فرمودند و پيشنهاد او را با اصرار تمام رد نمودند1 .

مأمون چند روزي كوشيد و جديت نمود تا مأيوس شد از قبول آنحضرت، سپس عرض كرد: « اگر قبول نميكني خلافت را، و دوست نميداري، بيعت نمودم براي تو، پس وليعهد من باش تا خلافت بعد از من از آن تو باشد2 . »

ابوالفرج اصفهاني نيز در كتاب مقاتل الطالبين چنين مي‌نويسد، مأمون آنجناب را طلبيد و موضوع را اظهار كرد و آنحضرت امتناع ورزيد، مأمون سخني تهديد آميز گفته و ادامه داد كه عمر هنگام مرگش دستور داد شوراي شش نفري تشكيل دهند كه يكي از آنها جد تو بود و دستور داد كه هر كدام از آنها مخالفت ورزد، گردنش را بزنيد و تو ناچاري كه وليعهدي مرا بپذيري، علي بن موسي (ع) كه چنان ديد، وليعهدي را پذيرفت3 .

 

 

 

 

 

 

 

1.     فضل ا... ، محمد جوا ـ تحليلي از زندگي امام رضا (ع) ـ سيد محمد عارف صفحه 93 و 94

2.     شجاعي ، گلپايگاني ، سيد زين العابدين ـ زندگي امام علي ابن موسي الرضا (ع) ـ مناقب الرضا ـ قم ـ نهضت 1373 صفحه 84

  1. کمپاني ، فضل الله ـ حضرت رضا (ع) ـ نقل از مقاتل الطالبين ـ تهران ـ بي نا ـ بي تا صفحه 103

امام (ع) مصلحت اولين را در اين ديد كه پيشنهاد قبول خلافت را كه بسيار سطحي بود نپذيرد، اما مأمون هم که با همه زيركي خود چنين طرحي را تهيه كرده بود، محققاً نمي‌توانست با همين يك جواب «حقي امام» دست بردارد، اين بود كه مرحلة دوم از نقشه‌اي را كه انديشيده بود، مطرح كرد و آن اين پيشنهاد بود كه امام بعد از وي، رأساً عهده‌دار امور شود و هر جرياني را كه مايل است مورد اجرا قرار دهد، يعني قبول كند كه «ولي عهد» باشد، البته مفهوم پذيرش اين مطلب هم تا اندازه‌اي اين بود كه قانوني بودن آن حكومت، مورد قبول ضمني امام قرار گيرد، و تا اتمام زمان مأمون، در برابر كارهايي كه ميشود سكوتي كه حاكي از رضايت از طرف امام رعايت شود و با تمام شدن دورة مأمون نوبت به امام برسد، قبل از آن حالت انتظار است و بنابراين با حضور امام است كه به كارهاي خلافت سرو سامان داده ميشود1 .

بحث بين مأمون و امام رضا(ع) بر سر پذيرش ولايتعهدي

حضرت فرمود: به خدا سوگند: پدرم از نياي گرامش از اميرمؤمنان(ع) از رسولخدا(ص) براي من حديث كرد كه من در زمان حيات تو مسموماً از دنيا ميروم و مظلوم كشته ميشوم، در حاليكه فرشتگان آسمان و زمين بر من گريه مي‌كنند، و در سرزمين غربت در كنار هارون‌الرشيد مدفون مي‌گردم، مأمون بگريست، سپس پرسيد يا ابن رسول الله چه كسي تو را مي‌كشد؟ و تا من زنده هستم، چه كسي قدرت يا جرأت بدي كردن بتو را خواهد داشت؟

 

 

 

 

 

 

 

1. عقوري ، علي ـ سرگذشت و شهادت هشتمين امام شيعه ، امام رضا (ع) ـ صفحه 27 و 28

 حضرت فرمود: من اگر بخواهم قاتل خود را معرفي كنم، مي‌كنم و مي‌گويم كه چه كسي مرا خواهد كشت، مأمون گفت: يا ابن رسول الله با اين گفتار مي‌خواهي خود را آسوده كني و ولايتعهدي مرا نپذيري تا مردمان بگويند علي بن موسي چقدر زاهد و بي‌رغبت به رياست دنيا است؟ حضرت فرمود: بخدا سوگند از روزيكه خداي عزوجل مرا آفريده تا كنون دروغ نگفته‌ام، و دنيا را براي رسيدن بدنيا ترك نگفته‌ام، و من خوب ميدانم تو چه ميخواهي، مأمون پرسيد چه ميخواهم ؟

 امام گفت : آيا امانم ميدهي اگر راست را بگويم؟ مأمون گفت: تو در اماني، حضرت فرمود : تو نظرت اينستكه مردم بگويند : علي بن موسي بدنيا و رياست بي‌رغبت نيست، بلكه اين دنيا است كه به او بي‌رغبت است مگر نمي‌بيند چگونه از روي آز و طمع ولايتعهدي را پذيرفت، باشد كه بخلافت نائل گردد، مأمون از اين سخن در خشم شده گفت: تو مرتب با من طوري رفتار مي‌كني كه من آنرا خوش ندارم، و گويا از قدرت و شوكت من باك نداري و خود را ايمن ميداني ، بخدا سوگند بايد ولايت عهدي را به اختيار بپذيري والا تو را بدان مجبور مي‌كنم، پس اگر قبول كردي كه چه بهتر، و اگر مخالفت نمودي گردنت را ميزنم (تو را مي‌كشم)، حضرت فرمود: خداوند مرا از اينكه خود را بهلاكت اندازم نهي فرموده، اگر امر بدين منوال است هر كار كه بنظرت رسيده، انجام ده، و من آنرا مي‌پذيرم بشرط آنكه در عزل و نصب احدي دخالت نكنم، و رسمي را تغيير ندهم و سنتي را نشكنم و از دو را دور مشير و راهنما باشم .

 پس مأمون با اين شرط از او پذيرفت و او ـ عليه السلام ـ را وليعهد قرار داد. ولكن كاملاً از آن كراهت داشت1 .

امام رضا(ع) شرط پذيرش ولايتعهدي خود را اين قرار داد كه از نزديك يا دور در كارهاي حكومتي دخالت نکند ، اين امر موجب شد تا حكومت نتواند كارها را به نام امام پيش ببرد و يا از آن حضرت كسب شرعي بودن کند ، بدين گونه براي جهانيان و نيز براي تاريخ تا ابد روشن شد که آن حضرت به هيچ وجه به شرعي بودنِ  نظام اعتراف نكرد مأمون بارها كوشيد تا امام را اندك اندك به دخالت در امور حكومتي بكشاند ولي امام رضا(ع) كوششهاي او را بي‌پاسخ گذارد، از همان روزهاي نخستين ولايتعهدي، امام رضا(ع) از هر فرصت به دست آمده براي گسترش فرهنگ وحي سود مي جست و اعلام مي‌كرد كه از ديگران به خلافت سزاوارتر است2 .

علي بن موسي الرضا(ع) فقط بدين شرط وليعهدي را پذيرفت كه در هيچ يك از شئون حكومت دخالت نكند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبير امور نپردازد و مأمون كه فكر مي‌كرد مثلاً در شروع كار اين شرط قابل تحمل است و بعداً بتدريج مي‌توان امام را به صحنة فعاليتهاي خلافتي كشاند اين شرط را از آنحضرت قبول كرد روشن است كه با تحقق اين شرط نقشة مأمون نقش بر آب مي‌شد و بيشترين هدفهاي او برآورده نمي‌گشت3 .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

1-     شيخ صدوق (ابن بابويه) ـ عيون الاخبار الرضا (ع) ـ صفحه 314 و 315

2-     مدرسي ، سيد محمد تقي ـ زندگي و سيماي امام رضا (ع) صفحه 57 و 58

3-     آيت ا... خامنه اي ، سيد علي ـ مقالات کنگره جهاني امام رضا (ع) صفحه 41  

امام عليه السلام با آنكه وليعهد مأمون شده بود، هيچگاه حكومت وي را به رسميت نشناخت و چنين مي‌فرمود اين حكومتي ظالم و نظامي باطل و فاسد است و من در آن دخالتي ندارم و يا در جاي ديگر كه مي‌فرمايد: من هيچكس را به ولايت بر نمي‌گزينم و كسي را نيز بر كنار نمي‌كنم و هيچ رسم و سنتي را زير پا نمي‌گذارم1 .

انگيزه‌هاي پذيرفتن ولايتعهدي از جانب امام رضا(ع)

الف: اگر امام (ع) ولايتعهدي را نمي پذيرفت و خود و شيعيان و دوستدارانش را به هلاكت مي‌افكند نه تنها مرگ او و تمامي آنان اثري در اين راه نداشت بلكه نتيجه‌اي معكوس و بسيار خطر ناك مي‌بخشيد2 . هنگاميكه امام رضا(ع)، ولايتعهدي مأمون را پذيرفت كه ديد اگر امتناع ورزد، نه تنها جان خويش را به رايگان از دست مي‌دهد، بلكه علويان و دوست داران حضرت نيز همگي در معرض خطر واقع مي‌شوند بر امام لازم بود كه جان خويشتن و شيعيان و هوا خواهان را از گزندها برهاند، زيرا امت اسلامي به وجود آنان و آگاهي بخشيدن شان نياز بسيار داشت، اينان بايستي باقي مي‌ماندند تا براي مردم چراغ راه و رهبر و مقتدا در حل مشكلات و هجوم شبهه‌ها باشند، آري، مردم به وجود امام و دست پروردگان وي نياز بسيار داشتند چه در آن زمان موج فكري و فرهنگي بيگانه‌اي بر همه جا چيره شده و در قالب بحثهاي فلسفي و ترديد نسبت به مبادي خداشناسي، ارمغان كفر و الحاد مي‌آورد .

 

 

 

 

 

 

1-     مدرسي، محمد تقي ـ امامان شيعه وجنبشهاي مکتبيـ حميد رضا آژيرـ بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي ـ 1367 صفحه 268

2-     مرتضي عاملي ، جعفر ـ زندگي سياسي امام رضا (ع) ـ صفحه 288

 از اينرو بر امام لازم بود كه بر جاي بماند و مسؤوليت خويش را در نجات امت به انجام برساند و ديديم كه امام نيز با وجود كوتاه بودن دوران زندگيش پس از وليعهدي چگونه عملاً وارد اين كارزار شد حال اگر او با رد قاطع و هميشگي وليعهدي، هم خود و هم پيروانش را به دست نابودي مي‌سپرد اين فداكاري معلوم نيست همچون شهادت حياتبخش و گرهگشاي سيد شهيدان، گرهي از كار بسته امت مي‌گشود1 .

پيدا بود كه اگر مأمون با آن وضع ساده، امام عليه السلام را شهيد مي‌كرد، بهره‌اي براي اسلام و مسلمين از شهادتش عايد نميشد2 .

ب: پذيرفتن ولايتعهدي از جانب امام علاوه بر اعتراف زباني عباسيان به معني اقرار عملي آنان به اين حقيقت بود كه علويان در امر خلافت صاحب حق هستند و بلكه سزاوارتر بدانند و مردم به ستم مانع نيل ايشان به حق خود شده‌اند و معناي ستم راندن مردم بر ايشان متضمن عدم ثبوت آن حق مسلم بر ايشان نيست3 .

بهره‌برداري اصلي از اين ماجرا بسي مهمتر است، امام با قبول وليعهدي دست به حركتي مي‌زند كه در تاريخ زندگي ائمه پس از پايان خلافت اهل بيت در سال چهلم هجري تا آنروز و تا آخر دوران خلافت بي‌نظير بوده است و آن بر ملا كردن داعية امامت شيعي در سطح عظيم اسلام و دريدن پرده غليظ تقيه و رساندن پيام تشيع بگوش همه مسلمانهاست .

 

 

 

 

1-     پيشوايي ، مهدي ـ سيده پيشوايان ـ قم ـ موسسه تحقيقاتي امام صادق (ع) (توحيد) 1372 صفحه 490

2-     قريشي ، علي اکبر ـ خاندان وحي ـ بيروت  ـ بي نا ـ بي تا ـ صفحه 585

3-     مرتضي عاملي ، جعفر ـ زندگي سياسي امام رضا (ع) صفحه 288 و 289

 تريبون عظيم خلافت در اختيار امام قرار گرفت و امام در آن سخناني را كه در طول يكصدو پنجاه سال خود در خفا و با تقيه و به خصيصين و ياران نزديك گفته نشده بود به صداي بلند فرياد كرد و با استفاده از امكانات معمولي آن زمان كه جز در اختيار خلفا و نزديكان درجه يك آنها قرار نمي‌گرفت آنرا بگوش همه رساند، مناظرات امام در مجمع علما و در محضر مأمون كه در آن قويترين استدلالهاي امامت را بيان فرموده است در آن سال در مدينه و شايد در بسياري از آفاق اسلامي هنگاميكه خبر ولايتعهدي علي بن موسي الرضا رسيد در خطبة فضائل اهل بيت بر زبان رانده شده اهل بيت بر زبان رانده شد، اهل بيت پيغمبر(ص) كه نود سال علناً بر منبر دشنام داده شدند و سالهاي متمادي ديگر كسي جرأت به زبان آوردن فضائل آنها را نداشت اكنون همه جا به عظمت و نيكي ياد شدند دوستان آنان از اين حادثه روحيه و قوت قلب گرفتند بي‌خبرها و بي‌تفاوتها با آنان آشنا شدند و به آن گرايش يافتند و دشمنان سوگند خورده احساس ضعف و شكست كردند محدثين و متذكرين شيعه معارفي را كه تا آنروز جز در خلوت نميشيد به زبان آورد در جلسات درسي بزرگ و مجامع عمومي به زبان راندند1 .

نيل به مقام وليعهدي يك اعتراف ضمني از سوي عباسيان بشمار ميرفت دائر بر اين مطلب كه علويان نيز در حكومت سهم شايسته‌اي دارند1 .

 

 

 

 

 

 

 

1-     آيت ا... خامنه اي ، سيد علي ـ مقالات کنگره جهاني امام رضا (ع) ـ صفحه 42

2-     پيشوايي ، مهدي ـ سيده پيشوايان ـ صفحه 491

زمانيكه حکومت از ايشان دعوت مي‌كرد كه به دستگاه حكومتي وارد شوند، ائمه(ع) نيز اين فرصت را براي استفاده از نوعي آزادي و بر حذر بودن از فشار

حاكميت غنيمت مي‌شمردند و بدون اينكه امتيازي به حكومت دهند يا آن را تأييد كنند به نشر مذهب و انديشه‌هاي مكتبي خود مي‌پرداختند1 .

 ج: امام براي خنثي كردن سياست مأمون در بهره‌گيري از ولايتعهدي او در مقام پاسخ از اينكه چرا ولايتعهدي را پذيرفتند فرمودند، به همان دليلي كه جدم داخل شور مي‌گرديد و فرمود كه مأمون آنچه از حق ما را كه ديگران انكار كرده بودند به رسميت شناخت، او رياست کل و خلافت را بر من واگذاشت اگر بعد از او زنده ماندم ، گرفتن اعتراف از مامون براينکه خلافت حق اهل بيت است2 . همچنين براي آنكه مردم ايشان را فرمواش نكنند اميد و آرزوهايشان از آنان نگسلد  و نيز به خاطر آنكه مردم شايعاتي را كه پيرامون آنها پراكنده ساخته‌اند به راست نگيرند كه ايشان فقط تني چند دانشمند و فقيهند كه به عمل و اقدامي كه در برگيرنده خير امت باشد اهميتي نمي‌دهند و در انديشة بيرون آمدن در اجتماع به عنوان پيشروان صلاح و اصلاح نيستند3 .

مردم خاندان پيامبر(ص) را در صحنة سياست حاضر بيابند و به دست فراموشي شان نسپارند و نيز گمان نكنند كه آنان همانگونه كه شايع شده بود فقط علما و فقهايي هستند كه در عمل هرگز به كار ملت نمي‌آيند شايد امام نيز در پاسخي كه به سؤال «ابن‌عرفه» داد نظر به همين مطلب داشت {كه} اي فرزند رسول خدا، به چه انگيزه‌اي وارد ماجراي وليعهدي شدي؟

 

 

 

 

 

1-     مدرسي ، محمد تقي ـ امامان شيعه و جنبشهاي مکتبي ـ صفحه 264

2-     عطاردي ، عزيز ا... ـ مسند امام رضا (ع) ـ مشهد ، کنگره جهاني امام رضا (ع) ـ 1370 صفحه 64

3-     مرتضي عاملي ، جعفر ـ زندگي سياسي امام رضا (ع) صفحه 289

 

 امام پاسخ داد، به همان انگيزه‌ايكه جدم علي (ع) را وادار به ورود در شورا نمود1 .

اگر امام ولايتعهدي مأمون را نمپذيرفت، امت اسلامي گمان ميبرد كه ائمه (ع) نمي‌خواهند حاكميت در اختيار برترين، پارساترين، داناترين، بهترين و فاضلترين مردم باشد، زيرا امام رضا(ع) كه پيشواي مسلمانان است، حكومت را نپذيرفته، پس حكومت او جداي از دين است و آميختگي دين با سياست مورد قبول اسلام نيست2  .

د: گذشته از اين امام (عليه‌السلام) توانست در دوران وليعهدي ، حقيقت ماهيت مأمون را براي مردم افشا كند و آنان را به واقعيت و هدفهاي نهفته در هر اقدامي كه او ميكرد آگاه سازد و هر شبهه و ترديدي را عملاً از بين ببرد3 .

دلايلي بر عدم صداقت مأمون در پيشنهاد ولايتعهدي به امام رضا(ع)

الف ـ چرا همانطور كه امام عليه‌السلام در مدينه بود، اينكار را نكرد و آن حضرت را بااكراه تحت نظر مأمورين به مرو آورد، در حاليكه ميتوانست در مرو به نام امام عليه‌السلام ، خطبه بخواند و خطّه ايران را به نمايندگي از طرف حضرت نگهداري كند و امام عليه‌السلام هم در مدينه، در پايگاه نبوت، خلافت پيامبر(ص) را به عهده بگيرد؟

 

 

 

 

 

1-     پيشوايي ، مهدي ـ سيره پيشوايان صفحه 491

2-     مدرسي ، محمد تقي ـ امامان شيعه و جنبشهاي مکتبي ـ صفحه 264

3-     مرتضي عاملي ، جعفر ـ زندگي سياسي امام رضا (ع) صفحه 290

ب ـ چرا دستور داد امام عليه‌السلام را از طريق بصره و اهواز و فارس كه اتفاقاً راهي سخت و گرم و ناراحت كننده دارد، و احتمالاً از ميان كوير لوت به خراسان و مرو ميرسد، عبور دهند و از كوفه و قم عبور نكنند، در حاليكه در كوفه و قم از امام عليه‌السلام، استقبال بيشتري ميشد و موقعيت براي هدف ظاهري مأمون آماده‌تر ميگشت؟

ج ـ چرا در نخستين دور مذاكرات كه پيشنهاد خلافت را به امام ميداد، خود را وليعهد قرار داد، در صورتيكه مي‌بايست ولايتعهدي بعد از حضرت رضا عليه‌السلام را به امام جواد عليه‌السلام، واگذارد و يا لااقل به اختيار امام بگذارد؟

د ـ وليعهد بودن امام عليه‌السلام، آنهم با آن شرط كه امام در هيچ كار حكومتي دخالت نكند، چه مقدار امت اسلامي را به واقع و حقيقت نزديك مي‌كرد، با توجه به اينكه عمر امام عليه‌السلام، در حدود 20 سال بيشتر از مأمون بود و طبعاً روي حسابهاي عادي پيش بيني ميشد كه امام عليه‌السلام، زودتر از مأمون از دنيا رحلت كند و در نتيجه هرگز خلافت به آل علي نمي‌رسيد؟

هـ ـ مأمون اگر از روي اعتقاد و ايمان اقدام مي‌كرد، چرا وقتي مواجه با امتناع امام عليه‌السلام شد، دست به تهديد زد و حضرت را با جبر و اكراه به قبول ولايتعهد وادار كرد؟

و ـ چرا وقتي حضرت علي‌بن موسي الرضا به هر سبب به شهادت رسيد، مأمون كه همان ارادت را به امام جواد عليه‌السلام اظهار مي‌كرد، مقام ولايتعهد را به آن حضرت تفويض نكرد؟

ز ـ چرا مأمون در جريان مشهور نماز عيد حضرت را از راه باز گردانيد و نخواست توجه تودة مردم به آنحضرت جلب شود؟

ژ ـ چرا وقتي مأمون از مرو به طرف بغداد حركت كرد، نگذارد كه حضرت در مرو بماند، اگر حقيقتاً حضرت وليعهد بود چه مانعي داشت كه در مرو باشد و اين قسمت از كشور را تحت نظر داشته باشد1 ؟!

ر: هارون وصيت کرده بود بعد از مامون ، معتصم ولي عهد باشد و مامون نمي خواست عهد پدر را بشکند ، اين امر نشان مي دهد که از همان ابتدا رغبتي به اين امر نداشته است .

 

 

مراسم ولايتعهدي و بيعت با امام رضا(ع)

صاحب نور الابصار مينوسد چون حضرت علي بن موسي الرضا(ع) با اصرار فضل بن سهل و برادرش حسن ناچار از قبول ولايتعهدي مأمون گرديد در روز پنجشنبه پنجم ماه رمضان سال 201 مأمون مجلس مفصلي تشكيل داد. مرحوم محدث قمي مي‌نويسد روز ششم ماه مبارك رمضان بود چنانچه ظاهر ميشود از تاريخ شرعيه شيخ مفيد (ره) مأمون مجلسي عظيم ترتيب داد و كرسي براي آنحضرت در پهلوي كرسي خود نهاد و ساده براي آنحضرت قرار داد و جميع اکابر و اشراف و سادات و علما را جمع كرد.

مأمون بر سرير ويژه خويش قرار گرفت و در كنار سرير خود براي علي بن موسي كرسي شاهانه‌اي گذاشتند علي بن موسي الرضا(ع) بر كرسي خود كه پهلوي سرير خلافت قرار داشت جلوس فرمود .

1- پيشوايي ، مهدي ـ سيره پيشوايان صفحه 488 و 489

 او پيراهن سبز پوشيده بود و بر سرش عمامه‌اي بسته بود و شمشيري نيز حمايل داشت مأمون فرمان داد كه بيعت آغاز شود و پيش از همه كس پسرش عباسي را به پيش فرا خواند تا با وليعهد بيعت كنند علي بن موسي دستش را بلند كرد آنچنانكه پشت دستش بسوي خود او و كف دستش بسوي مردم بود مأمون گفت، دستت را بگشاي تا بيعت كنند، علي بن موسي‌الرضا(ع) فرمود: رسول الله (ص) با مردم چنين بيعت مي‌كرد و به اين ترتيب مراسم بيعت انجام يافت.

روز پنجشنبه فرا رسيد، طبقات مختلف مردم از سپهسالاران و دربانان و قاضيان و ساير افراد،لباس سبزپوشيده به دربار مامون مي‌رفتندمامون آنروز جلوس كرده ودوتشك برزگ برروي هم تا همتاي نشيمنگاه مامون باشد براي حضرت رضا(ع) انداخته بودند جنابش با لباس سبز وعمامه وشمشير حمايل كرده برروي آن تشك جلوس فرمود مامون نخست دستور داد تا فرزندش عباس ،مقدم برسايرين با حضرت رضا(ع) بيعت نمايد.حضرت رضا(ع) براي بيعت  دست خودرا به اين كيفيت نگه داشته بود كه پشت دستش مقابل صورت مباركش وكف دستش برابربامردم بودمامون گفت دست خودرا دراز كنيد تامردم بدرستي با شما بيعت نمايند،فرمود:رسول خدا (ص) به همين آئين بامردم بيعت مي‌كرد بالاخره مردم يكي بعد از ديگري براي بيعت حضورمي‌يافتند وحضرت (ع) دست مباركش راكه (يدالله فوق ايديهم بود)بالاي همه دستها قرارمي‌داد.درآنروز بدره‌هاي زرد درميان حضار پخش شد وخطبا وشعرا را درستايش آنحضرت واقدم بي سابقه ايكه مامون برداشته خطبه‌ها خواندند وسرودها سرودند پس ازآن ابوعباد،عباس فرزند مامون راطلبيدند واوبه تندي آمده دست پدرش رابوسيده وكناراونشست بعد از او محمد بن جعفرراخوانده،فضل بن سهل او را روانه كرد وي نزديك مامون آمده ليكن دست او را نبوسيد به اوگفتند برو و جايزه‌ات رابگير مامون كه گويا ازبي اعتنايي وي متاثرشده بود اوراطلبيد ودستورداد برو بمحل خود بنشين بعد ازاين ابوعباديك يك ازحضارعلوي وعباسي راپيش مي‌خواند وجوائز خودرامي‌گرفتند تا همة جائزه‌ها بپايان رسيد آنگاه مامون ازحضرت رضا(ع) درخواست كرد به مباركي اين روزفرخنده خطبة انشا فرمايد حضرت رضا(ع) ستايش خدارابجا آورد فرمود همانا مابراثر ارتباط وبستگي كه با رسول خدا(ص) داريم برشما حقي داريم وشما نيزبرما حقي داريد وهرگاه شما حق مارابه ما داديد ورعايت مال ما به آن طوركه بايد وشايد نموديد برما واجب است كه حق شما رارعايت نماييم وبه موجب آن كاركنيم وبه غيرازاين جملات ، بيانات ديگري نفرمودمامون پس ازانقضاء بيعت دستورداد سكه بنام آنحضرت زدند وبمباركي آن روز پيروز دختر عموي اسحق بن موسي رابه همسري وي درآورد و باو فرمان داد تا به عنوان امير الحاجي باعدة ازمردم به خانة خدا مشرف شده ودرهرشهري كه وارد مي‌شود مردم را از ولايتعهدي حضرت رضا(ع) اعلام نمايد وخطبه بنام آنحضرت بخواند1 .

 

 

 

 

 

 

 

 

1- شيخ مفيد ـ الارشاد ـ صفحه 603 و 604 و 605

اول پسرخود عباس را امركردكه باحضرت رضا(ع)بيعت كردبعدازآن سايرمردم بيعت كردند پس ازآن بدره‌هاي زرآوردند وجوائز بسيار به مردم بخشيد وخطباء وشعراءبرخاستندو خطبه وقصائد غرا درشان آنحضرت خواندند وجائزه گرفتندامرشد كه دربالاي منابر نام آن بزرگواربرده شود ووجوه ودناير ودراهم رابنام نامي ولقب گرامي آنحضرت قرين گردانند.شيخ مفيد مي‌نويسداول كسي كه بيعت كرد عباس بن مامون بود و سي و سه هزارسادات علوي وعباسي را جمع كرده بود همه بيعت كردند، خطباء و شعرا بر خاسته قصايد و مدايحي خواندند و سروردند وصيت ولايتعهدي امام رضا(ع) تا ديوارچنين رسيد، بشرق و غرب اسلام اعلام كردند1 .

مأمون به كلية شهرهاي عراق، حجاز، خراسان ـ ايران (خاورميانه) بخشنامه‌ها فرستاد و اين انتصاب را ابلاغ كرد و امر كرد همه لباس سياه عباسي را به لباس سبز رضوي تبديل كنند و سكه بنام آنحضرت زد و ضمناً دختر خودام حبيبه را بحضرت رضا(ع) تزويج نمود و همان تاريخ پوران (ام‌حبيب) دختر حسن بن سهل را خود تزويج كرد.

 

 

 

 

 

1- محدث خراساني ، حاج شيخ محمد ـ حيوه الرضا ـ جلد يک ـ مشهد ـ چاپخانه خراسان 1383 قمري ـ صفحه 88 و 89

(اصفهاني ، ابوالفرج علي بن حسين فرزندان ابوطالب جلد يک ـ جواد فاضل ـ علمي 1362 ـ ص 343)

(شيخ مفيد ـ الارشاد ـ صفحه 603 و 604 و 605)

(محدث خراساني ـ الارشاد ، صفحه 89)

(عماد زاده ـ زندگاني حضرت امام علي بن موسي الرضا (ع) ـ جلد يک ـ تهران ـ گنجينه ـ 1325 ، صفحه 520)

  

مأمون در روز دوشنبه هفتم ماه رمضان سال 201 بوليعهدي پس از خود باوي بيعت و مردم را به جاي سياه، سبز پوش كرد و فرمان آن را به اطراف و نواحي نوشت و براي رضا بيعت گرفت و بنام وي بر منبرها خطبه خواندند و دينار و درهم بنام آنحضرت سكه زدند و كسي نماند كه لباس سبز بپوشد مگر اسماعيل بن جعفر بن سليمان بن علي هاشمي كه عامل مأمون در بصره بود و از پوشيدن لباس سبز امتناع ورزيد و گفت: اين نقض (بيعت) است هم با خدا و هم با او، و نافرماني را آشكار ساخت، پس مأمون ، عيسي بن يزيد جلودي را بر سر وي فرستاد.

چون مأمون، علي بن موسي الكاظم را به ولايتعهدي برگزيد و با او بيعت كرد و او را به «الرضا من آل محمد» لقب داد، فرمود تا سپاهيان سياه بر كنند و سبز برتن پوشند، آنگاه به همة آفاق بنوشت1 .

 

 

 

 

 

 

 

1- عماد زاده ـ زندگاني حضرت امام علي ابن موسي الرضا ، صفحه 520

احمد بن ابي يعقوب (ابن واضح يعغوبي) ـ تاريخ يعغوبي ـ محمد ابراهيم ـ تهران ـ بنگاه ترجمه و نشر کتاب ـ 1343 صفحه 465

آيتي ، عبدالحميد (مقدم) ـ تاريخ ابن خلدون جلد دوم ـ موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي ـ 1364 ، صفحه 383



4. مظفر ، صمد حسين ـ تاريخ شيعه ـ دكتر سيد محمد باقر حجتي ـ دفتر نشر و فرهنگ اسلامي 1375 ـ ص 112

1.قمي ، عباس ـ منتهي الامال ـ تهران ـ ماليا ـ 1381 ص 936

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 اسفند 1393 ساعت: 16:09 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

زندگينامه امام جعفر صادق (ع)

بازديد: 223

مختصري از زندگينامه امام جعفر صادق (ع)

 

حضرت امام جعفر صادق (ع) فرزند امام محمد باقر (ع) نام شريفش جعفر و مشهور ترين القاب آن بزرگوار صادق و كنيه مشهورش ابوعبدالله است نام مادرش ام فروه است.

ولادت آن حضرت در طلوع فجر هفدهم ربيع الاول سال هشتاد و سه و شهادتش در روز بيست و پنجم شوال صد و چهل و هشت هجري قمري بوده است. مدت عمر ان حضرت 65 سال و مدت امامتش 33 سال و دو ماه است. قاتل او منصور دوانيقي و مدفن آن بزرگوار در مدينه قبرستان بقيع است. دوران امامت حضرت صادق(ع) دوران شكوفايي علم و دانش بود. مخصوصا از دوره امام محمد باقر (ع) كه به كثرت علم و دانش شهده آفاق گشته بود مجددا چراغ تشيع روشن گشت. آوازه امام جعفر صادق (ع) در تمام عالم اسلامي پيچيده بود. او دانا به علوم نهان و آشكار بود و علماي بزرگ و دانشمندان بسياري تربيت كرد. از اقطار و اكناف جهان مسلمانان براي حل مشكلات خود به خدمتش مي رسيدند و از محضرش كسب علم مي كردند. او مانند ابر باران علم مي باريد و زمين هاي دل مردم را از فيض رحمت خود سيراب مي كرد. دوازده هزار شاگرد تربيت كرد كه هريك از آنها عجوبه علم و عمل بودند. كتب اخبار پر از اخبار و احاديث جعفري است. امام ششم (ع) داراي قواي نفساني و و ملكات و سجاياي آسماني مانند شهامت،‌شجاعت، بلاغت، مراقبت، عبادت و تقوا بود و بر سيره جد و آباء‌گراميش سير و سلوك مي كرد و قدم جاي مقدم آنها مي گذاشت.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 اسفند 1393 ساعت: 16:06 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درمورد امام جعفرصادق (ع)

بازديد: 457

در طول تاریخ همواره افرادی زیسته اند که در ابعاد و علوم مختلف صاحب نبوغ و نو آوری بوده اند اما بیشتر این افراد در دوران زندگی خود وحتی سالهای زیادی پس از بدرود حیات نیز نا شناخته مانده اند که درسالها و قرون بعد توسط آیندگان کشف گردیده اند ،حال در مورد بعضی از اینگونه افراد پرداختن و توجه نسلهای آینده به یک یا چند بعد از زندگی ایشان ،موجب فراموشی و کم رنگ شدن دیگر زمینه های نبوغی و پیشرفت آنها بوده است این امر شاید در مورد افرادی که در گستره دین و مذهب نیز فعالیت داشته اند نمودی عینی تر بیابد برای مثال ائمه ما شیعیان علاوه بر تعالیم دینی،اخلاقی و...در علوم دیگر نیز دارای نظریاتی جالب و قابل توجه بوده اند که معمولاًنا شناخته مانده اند.در این مقاله بر آنیم تا چند نظریه از یکه تاز فقه شیعه ،امام جعفر صادق (ع)در علم فیزیک را بررسی کنیم .لازم به ذکر است که این مقاله بر گرفته از تحقیقی است که توسط بیست و پنج تن از دانشمندان عضو مجمع استراسبورگ که اکثر آنها مسیحی واز اساتید دانشگاههای بزرگ اروپا وآمریکا (نظیردانشگاههای بروکسل،گان،پاریس،لیون،لندن،رم،شیکاگو،کالیفرنیا، بال،فری بورگ و ...)می باشندانجام گرفته است.

امام جعفر صادق اولین کسی که به گردش زمین به دور خودش پی برد:

بسیاری از مردم تصور می کنند که اززمان کوپرنیک منجم لهستانی که در سال  ۱۴۷۳.م متولد ودر سال۱۵۴۳.م بدرود حیات گفت به کرویت زمبن پی بردند در صورتی که در مصر باستان تمام دانشمندان می دانستند که زمین مدور است و در کتابخانه واتیکانکتبی است مکتوب به بیش از هزار سال قبل ازکوپرنیک که در آنها موضوع کرویت زمین بیان شده است همچنین بطلمیوس که در قرن دوم میلادی می زیسته در کتاب المجستی این موضوع را نوشته است ونیز سفرهای کریستف کلمب و ماژلان کرویت زمین را پیش از کپرنیک به اثبات رسانیده بود ،اما با این وجود بشر از گردش زمین به دور خود اطلاع نداشت و حرکت چرخشی زمین بطور محسوس اثبات نشد مگر هنگامی که بشر قدم به کره ماه گذاشت و از آنجا حرکت زمین به دور خودش را مشاهده کرد،لازم به ذکر است که این موضوع را دانشمندان بزرگی چون گالیله ،کوپرنیک،کپلر،تیکوبراهه و ...نیز در نیافته بودندولی امام جعفر صادق (ع) در دوازده قرن قبل از این بیان داشت که زمین اطراف خودش می گردد و توالی روز و شب و اینکه همواره نیمی از کره زمین روشن و نیم دیگر تاریک است نیز ناشی از همین حرکت است.نکته قابل تأمل این است که دانشمندان قرون پانزدهم ،شانزدهم و هفدهم میلادی که نام چند تن از آنها برده شد ،با اینکه قسمتی از قوانین مکانیک نجومی را کشف کرده بودندنتوانستند به حرکت زمین به دور خودش پی ببرند و چگونه امام جعفر صادق (ع) در نقطه ای دور افتاده چون مدینه که از مراکز علمی آن روز دور بود توانست این موضوع را بیابد؟آیا ایشان که این حقیقت را یافت از قوانین مکانیک نجومی اطلاع داشت و نیروی جاذبه و اثرات آن رابرروی اجسام می دانست ؟ چون بعید است آن مرد بدون پی بردن به این نیروها (جانب مرکز،گریز از مرکز،و چگونگی گردش اجرام آسمانی به دور خود)توانسته باشد به حقیقت گردش زمین در اطراف خود پی ببرد.

پیدایش جهان از دید امام جعفر صادق(ع):

امام صادق(ع)راجع به چگونگی شکل گیری دنیا گفته هایی دارد که از لحاظ تئوری کوچکترین تفاوتی با نظریه ی بوجود آمدن جهان در این عصر ندارد و یک فیزیکدان این دوره وقتی تئوری امام صادق (ع) را در مورد شکل گیری دنیا می خواند به خوبی متوجه مطابقت آن با تئوری فیزیکی امروزی پیدایش جهان می گردد، امام جعغر صادق(ع)چنین گفته است:جهان از یک جرثومه بوجود آمد و آن جرثومه دارای دو قطب متضاد سبب پیدایش ذره گردید و آنگاه ماده بوجود آمد ماده تنوع پیدا کرد و تنوع ماده ناشی از کمی یا زیادی ذرات آنها می باشد.این تئوری با تئوری امروزی راجع به پیدایش جهان هیچ تفاوتی ندارد،دو قطب متضاد ،الکترون و پروتون درون اتم است که سبب تکوین اتم گردیده واتم هم ماده را بوجود آورده است و تفاوتی که بین مواد (یعنی عناصر)دیده  می شود ناشی از تفاوت در تعداد الکترونها و پروتونهای درون اتم عناصر است.

در این نظریه ،برجسته ترین قسمت موضوع دو قطب متضاد است که بر خلاف نظریات قبل از وی با صراحت و بدون هیچ قید و شرط بیان شده است زیرا معاصرین امام صادق (ع) و کسانی که بعدوی آمدند دو قطب متضاد رادر شمار آنچه قدما می گفتند ،طبق این اصل که هر چیز با ضد خود

جهان از یک جرثومه بوجود آمد و آن جرثومه دارای دو قطب متضاد سبب پیدایش ذره گردید و آنگاه ماده بوجود آمد ،ماده تنوع پیدا کرد و تنوع ماده ناشی از کمی یا زیادی ذرات آنها می باشد .

 

 

 

 

 

 

 


شناخته می شود محسوب می کردند اما نظریه ی امام (ع) چیزی فراتر از این موضوع می باشد.

نظریه ی امام جعفر صادق(ع) در مورد اجسام کدر و شفاف:

یکی از قوانینی که امام جعفر صادق(ع) در فیزیک ابراز کرد،قانون مربوط به کدر بودن اجسام و شفاف بودن آنهاست.

امام این قانون را چنین بیان داشت :هر جسمی که جامد و جاذب باشد کدر است و هر جسمی که جامد و دافع باشد کم یا بیش شفاف جلوه می کند .از او پرسیدند که جاذب چه می باشد؟ در جواب گفت :جاذب حرارت .این نظریه ی فیزیکی که امروز می دانیم یک قانون علمی است به قدری جالب توجه می نماید که آدمی حیرت می کند چگونه در نیمه دوم قرن هفتم میلادی مردی توانسته است یک چنین نظریه ی بدیع را ابراز نماید.امروزه ما میدانیم علت این که بعضی از اجسام کدر و بعضی شفاف به نظر می رسند چیست و با مقایسه ی قانون علمی به اثبات رسیده(در مورد اجسام سیاه و شفاف)و این نظریه،به خوبی تطابق آنها را متوجه می شویم.همچنین این نظریه را به گونه ای دیگر می توان بررسی کرد و آن قانون فیزیکی در مورد اجسام رسانا و عایق است ،این قانون می گوید هر جسم که حرارت به سهولت از آن عبورکند (یعنی هادی حرارت باشد)و امواج الکترومانیتیک از آن عبور نماید تیره است و درخشندگی ندارد اما اجسامی که حرارت به خوبی از آنها عبور نمی کند و امواج الکترومانیتیک را عبور نمی دهندعایق می باشند ودرخشندگی دارند.نظریه ی کلی امام جعفر صادق(ع) در مورد تیره بودن یا درخشندگی اجسام نیز بر اساس جاذب بودن است و با کمی دقت مشاهده می کنیم که این قانون فیزیکی و نظریه ی امام بر هم منطبق می باشند و از دید گاه کلی تفاوتی با یکدیگر ندارند.

تئوری نور از نظر امام جعفر صادق(ع):

یکی از بدایع علمی امام صادق(ع) نظریه ی او راجع به نور می باشد او گفته است که نور از طرف اشیاﺀ به چشم ما می رسد و از نوری که ازطرف هر شیئی بسوی چشم ما می آید فقط قسمتی از آن بر چشم ما می تابد و به همین جهت ما اشیاء دوررا به خوبی نمی بینیم و اگر تمام نوری که از یک جسم دور به سوی چشم می آید،

به دیده برسدما آن را نزدیک خواهیم دید،همچنین اگر بتوان وسیله ای ساخت که با کمک آن تمام نوری را که از یک شییء دور می آیدبه چشم تابانید در صحرا شتری را که در فاصله ی سه هزار ذرع می چرد در فاصله ی شصت ذرعی خواهیم دید یعنی پنجاه بار آن را نزدیکتر مشاهده خواهیم کرد.

این تئوری بوسیله ی شاگردان امام جعفر صادق(ع) به اطراف رفت و بعد از اینکه در جنگهای صلیبی تماس بین شرق و اروپا زیاد شد به اروپا منتقل گردید و سالها در دانشگاههای اروپا تدریس شد،همین نظریه بود که سبب اختراع اولین دوربین در سال ۱۶۰۸میلادی توسط فلاماندی گردید و این دوربین نمونه ای شد برای اینکه گالیله ی معروف بتواند دوربین فلکی خود را بسازد و با آن انقلابی در علم نجوم و کیهان شناسی بوجود آورد. باید بگوییم وقتی از گالیله می پرسیدند که چه می شود که دوربین او اجرام آسمانی را نزدیک می کند و با آن می توان کوههای ماه را دید،تئوری نور را که امام جعفر صادق(ع) گفته بود تکرار می کرد و می گفت این دوربین تمام نوری را که از اجرام سماوی بسوی چشم می تابد جمع آوری می نماید و در نتیجه آنچه در فاصله سه هزار قدمی است طوری نزدیک به چشم می آید که گویی در فاصله ی شصت قدمی می باشد .به راستی اگر این تئوری از طرف امام جعفر صادق(ع) ابراز نمی شد آیا فلا ماندی (لیپرشی)و گالیله می توانستند دوربین فلکی بسازند و گالیله با مشاهدات خود نظریه ی کوپر نیک و کپلر را مبنی بر گردش اجرام دنیای خورشیدی به دور خورشید تأیید نماید؟ نکته جالب در این تئوری امام جعفر صادق(ع)این است که او می گفت نور از طرف اشیاء به سوی چشم ما می آید در صورتی که قبل از او می گفتند که روشنایی از طرف چشم به سوی اشیاء می رود.

امام جعفر صادق(ع) در مورد سرعت و حرکت نور هم نظریه ای ابراز کرد که با توجه به عصر او بسیار جالب توجه می باشد .او گفت سرعت نور که که به طرف چشم ما می آید فوری است و از انواع حرکات است ،وی همچنین گفت:نور قوی می تواند اجسام سنگین را به حرکت در آوردو نوری که در کوه سینا بر موسی آشکار گردید از نورهایی بود که اگر مشیت خداوند تعلق می گرفت کوه را به حرکت در می آورد. ممکن است فکر کنیم بر طبق این نظریه ،امام صادق(ع)اساس تئوری لیزر بطور ساده است. چون از زمان قدیم در بین اقوام مختلف عقیده بر این بودکه نور می تواند اجسام را به حرکت در آوردولی آنچه امام صادق(ع)راجع به سرعت،حرکت و تمرکز نور واینکه نور از اشیاء به چشم مامی تابدگفت ، مخصوص اوست و قبل از او در جایی گفته نشده است.

نظریه ی امام جعفر صادق(ع) در مورد ستارگان و کهکشان ها،انواع و اجزای آنها:در مباحث علمی گذشته مبحثی وجود ندارد که امام جعفر صادق (ع) راجع به آن اظهار نظر نکرده باشد و بعضی از نظریه های علمی او بطوریکه بیان کردیم در علوم امروز هم پیشگام و پیشتاز است.از دیگر نظریات امام جعفر صادق(ع)نظریه او راجع به نور ستارگان است،او گفته است که در بین ستارگانی که شب در آسمان می بینیم، ستارگانی هستند که آنقدر نورانی می باشندکه خورشید در قبال آنها تقریباًبی نور است. آنچه باید گفت اینکه این موضوع امروز بسیار واضح می نماید،اما در بیش از دوازده قرن قبل ،بسیار دور از ذهن می نمود بطوریکه تا این اواخر نیز این موضوع،مضحک ونا معقول به نظر می رسید، همچنین امام صادق(ع) تو ضیحات بسیار جالب راجع به کهکشانها بیان کرده است که باور آنکه این گفته در بیش از دوازده قرن قبل و آن هم در مکانی چون عربستان بیان شده است بسیار مشکل است.

وی گفت : دنیا منحصر به یکی و دو تا نیست و دنیاهای متعددوجود دارد،این دنیاهای متعدد بر طبق نظریه ی امام صادق(ع) به دو دسته تقسیم می شود،دسته ای از آنها عالم اکبر است و دسته ای دیگر عالم اصغر.از شماره عوالم اکبر و اصغر از وی سوال کردند و جواب داد که جزخداوند هیچکس از شماره ی آنهاخبرنداردو با هیچ عدد نمی توان شماره ی عوالم را تعیین کرد.علم امروزی این گفته را تصدیق می نماید و هر قدر که که نجوم پیشرفت می نماید  منجمین می فهمند که شماره کهکشانهایی که در جهان است بیش از آن می باشدکه تصور می کردند بنابراین منطقی ترین نظریه راجع به تعداد دنیاهای بزرگ و کوچک(کهکشانها)همان است که امام صادق(ع) گفت و اظهار کرد که به غیر از خداوند کسی از تعداد آنها اطلاعی ندارد. همچنین فرق بین عالم کبیر و عالم صغیر از لحاظ امام جعفر صادق(ع) در حجم آن است نه در جرم آن، و این هم نظریه ای است که علم فیزیک آن را به خوبی تصدیق می کند.

نظریه ی امام جعفر صادق(ع)راجع به حرکت سیارات و کهکشانها:

بر طبق قانون هابل تمام کهکشانها با سرعتی متناسب با فاصله یآنها از مکان ما در زمین از ما دور می شوند. جالب است بدانید این قانون را امام صادق(ع) به خوبی تو ضیح داده است ،وی بیان داشته است که دنیاهایی که وجود دارد به یک حال نمی ماند و گاهی وسعت به هم می رساند و زمانی از وسعت آن کاسته می شود و منقبض می گردد، هر یک از این انبساط ها و انقباض ها دوره ای دارد یعنی در یک دوره دنیا ها در حال انبساط و در دوره ی دیگر در حال انقباض هستند.این نظریه نیز همانند بسیاری از نظریات دیگر امام جعفر صادق (ع) تا قرن ها بعد در نظر دانشمندان بی اساس جلوه می کرد تا اینکه از قرن هجدهم میلادی به بعد با ساخته شدن دور بین های نجومی که قدرت بیشتری داشتند ، این نظریه در ذهن دانشمندان استناد بیشتری یافت و در آغاز قرن بیستم میلادی آبه لمتر که کسوت روحانی هم در بر داشت و استاد دانشگاه در بلژیک بود برای اولین بار در دوره های جدید علمی متوجه گردید که عده ای از کهکشانهایی که به دنیای خورشیدی ما نزدیکتر هستند و بهتر می توان آنها را دید به تدریج از یکدیگر دور می شوندو به اطراف پراکنده می گردند ،این موضوع با قانون هابل بطور رسمی اثبات گردید.

در پایان باید گفت که آنچه در این مقاله مورد بررسی قرار گرفت تنها چند نظریه از نظریات احیاگر دین حضرت محمد(ص) در علم فیزیک بود اما باید گفت که امام صادق(ع) در بسیاری از علوم دیگر نیز دارای نظریا ت و گفته هایی بسیار جالب هستند که بیان آنهامجالی دیگر می طلبد. حال با توجه به شرایط زمانی و مکانی امام(ع) آیا چنین نظریاتی بدیع را می توان تنها ناشی از نبوغ ایشان دانست؟باید گفت که چنین چیزی امکان ندارد یعنی یک فرد هر چند دارای استعداد و نبوغی بزرگ اما در بیش از دوازده قرن قبل و در جزیره العرب نمی تواند و نباید دارای چنین گفته هایی باشد و اکنون که چنین چیزی وجود دارد آیا تأ ییدی بر علم لدنی امامان معصوم ما نیست؟

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 اسفند 1393 ساعت: 16:03 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 32

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس