سایت علمی و پژوهشی آسمان - مطالب ارسال شده توسط reyhaneh

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

راه های پرورش خلاقیت در دانش آموزان

بازديد: 187

راه های پرورش خلاقیت در دانش آموزان

زندگی پیچیده امروزی ، هرلحظه در حال نوشدن است و خلاقیت و نوآوری، ضرورت استمرار زندگی فعال ؛ انسان برای خلق نشاط و پویایی در زندگی نیازمند نوآوری و ابتکار است تا انگیزه تنوع طلبی خود را ارضاکند . جامعه انسانی برای زنده ماندن و گریز از مرگ و ایستایی به تحول و نوآوری نیاز دارد و امروز شعار ((نابودی در انتظار شماست مگر این که خلاق و نوآور باشید )) در پیش روی مدیران همه سازمان ها قرار دارد اما مسئولیت سازمان های آموزشی به خصوص آموزش و پرورش که وظیفه تعلیم و تربیت فرزندان و آینده سازان جامعه را برعهده دارد، صبغه ای دیگر به خود می گیرد.از این رو سازمان های آموزشی از یک سو وظیفه فراهم آوردن زمینه رشد و پرورش خلاقیت و نوآوری و استفاده صحیح و جهت دار از استعدادها و توانایی های افراد را برعهده دارند که این خود زمینه ساز توسعه فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی در جامعه است و از سوی دیگر برای پویایی خود نیازمند پرورش و بهره مندی از خلاقیت و نوآوری در سطوح سازمانی می باشند .
 
موانع خلاقیت در محیط مدرسه 
1- تأکید زیاد بر نمره دانش آموز به عنوان ملاک خوب بودن
این مسئله یکی از شایع ترین موانع رشد خلاقیت در دانش آموزان به شمار می رود .
هنگامی که دانش آموز احساس کند ، تنها چیزی که اهمیت بیشتری دارد و در ارزیابی ها ملاک خوب بودن شمرده می شود ، نمره بالاست و نه چیز دیگر، در نتیجه کسب نمره بیشتر به خودی خود برای وی حکم مهم ترین هدف را پیدا می کند و بنابراین او تنها در جهت به دست آوردن آن می کوشد در چنین جوی تلاش برای خلاقیت و نوآوری برای دانش آموز معنایی نخواهد داشت .

2- روش های تدریس سنتی و مبتنی بر معلم محوری
به کارگیری افراطی روش های سنتی که در آن ها غالبا معلم نقش محوری را در کلاس ایفا می کند و بیش تر مبتنی بر سخنرانی و استفاده از مهارت های کلامی است، سبب می شود دانش آموز در فرآیند تدریس و یادگیری و ایفای یک نقش فعال فرصت مشارکت کمتری را پیدا کند. دانش آموزی که در این نوع سیستم تحصیل می کند مجالی برای بروزاستعدادهای خلاق نمی یابد و به تدریج تحرک و پویایی خود را از دست می دهد .

3- عدم شناخت معلم نسبت به خلاقیت
در بسیاری از موارد آشنا نبودن معلم یا مربی با شیوه های پرورش خلاقیت دانش آموزان خود به تنهایی یک مانع بزرگ در این زمینه محسوب می شود. معلمی که شناخت صحیحی از ماهیت خلاقیت ،موانع و روش های پرورش نداشته باشد، بدیهی است نه تنها نمی تواند اقدامی برای بروز استعدادهای خلاق دانش آموزان خود در کلاس انجام دهد، بلکه ممکن است ناآگاهانه و به مرور زمان کلاس درس خود را به محیطی تبدیل کند که در آن خلاقیت دانش آموز سرکوب می شود .

4-فقدان حداقل امکانات لازم برای انجام فعالیت های خلاق دانش آموزان
هر چند بسیاری از فعالیت های خلاق نیازمند هزینه ها و امکانات خاصی نیست و اغلب آن ها با اندکی تغییر در روش های تدریس و استفاده بهینه امکانات و فضای آموزشی موجود در مدارس قابل اجراست، اما گاهی فقدان این حداقل امکانات لازم سبب می شود که انجام برنامه های پرورش خلاقیت در کلاس و مدرسه با مانع یا شکست روبه رو شود .این کمبودها در بسیاری از موارد تأثیری مخرب بر علاقه و انگیزه دانش آموزان برای شرکت در این برنامه ها می گذارد .

5- اهداف و محتوای کتاب های درسی
موضوع اهداف و محتوای درسی مبحثی بسیار گسترده است و از جوانب مختلف قابل بررسی می باشد اما در این جا تا این حد بدان اشاره می شود که چنان چه در یک نظام آموزشی کتاب درسی به عنوان مهم ترین و تنها منبع تدریس و آموزش مورد استفاده قرار گیرد و در عین حال در میان اهداف و محتوای آن چیزی به عنوان پرورش خلاقیت منظور نشده باشد، مسلما دانش آموز آزادی عمل و توانایی لازم را نخواهد داشت که پا را از چارچوب کتاب درسی خود فراتر بگذارد و در نتیجه او می آموزد تا صرفا در محدوده کتاب درسی خود بیندیشد و نه بیش تر .

6-توجه نکردن به تفاوت های فردی دانش آموزان
در نظر نگرفتن این واقعیت که هر دانش آموز در عین اشتراکاتی که با سایر دانش آموزان دیگر دارد،یک انسان منحصر به فرد است و دارای استعدادها،علایق وکشش های ویژه خود نیز می باشد، سبب می شود معلم دید و نگرشی یکسان نسبت به همه دانش آموزان داشته باشد، این نوع نگرش در حوزه پرورش خلاقیت یک مانع اساسی محسوب می شود و به ویژه سرخوردگی دانش آموزان خلاق را به دنبال خواهد داشت .

7- ارائه تکالیف درسی زیاد به دانش آموزان
معمولا انجام تکالیف درسی بخش عمده ای از وقت دانش آموزان را به خود اختصاص می دهد . در مواردی که به دانش آموز تکالیف زیادی داده می شود و او ناچار می شود همه توان و انرژی فکری خود را برای انجام آن تکالیف صرف کند، در نتیجه دیگر فرصت و همچنین توانایی چندانی برای پرداختن به فعالیت های دیگر نخواهد داشت . به علاوه از آن جا که غالبا انجام زیاده از حد تکالیف درسی برای دانش آموزان چندان خوشایند نیست ،این موضوع می تواند سبب بی علاقگی و بی میلی آن ها نسبت به فعالیت های دیگر از جمله فعالیت های خلاقانه که غالبا نیازمند آرامش فکری و روانی است شود .

راه حل های پیشنهادی معلمان :
1-تدوین و اجرای سیاست های انگیزشی و تشویقی برای همکاران
2-آموزش نیروی انسانی توسط اساتید مجرب در قالب کارگاه های تابستانی
3-طرح موضوع به صورت کاربردی در جلسات شورای معلمان
4-تشویق معلمان به آزمایش کردن وبه کاربردن روش های تازه
5-ایجاد محیط آزاد و روابط صمیمانه میان معلمان و رهبران رسمی مدارس برای به کاربردن یافته ها و روش های نوین
6-تشخیص ارزش کار و تشویق افرادی که به آزمایش روش های نوین مبادرت می ورزند .

دانش آموزان :
1-برای پرسش های دانش آموزان باید اهمیت قائل شده و آنان را راهنمایی نمود تا خود جواب پرسش ها را بیابند (تقویت روحیه پرسشگری و کنجکاوی )
2-عقاید غیر عادی باید مورد احترام قرار گیرد و ارزش آن برای کودکان روشن شود .
3-باید به کودکان نشان داد که عقایدشان دارای ارزش است و عقایدی که امکان اجرای آن در کلاس میسر باشد، پذیرفتنی است .
4-گاهی اوقات بدون این که تهدیدی از جهت نمره، ارزش یابی و یا انتقاد در کار باشد باید کودکان را آزاد گذاشت تا کارهایی را که خودشان می خواهند انجام دهند .
5-هرگز نباید در مورد رفتار دانش آموزان بدون این که علل و نتایج آن مشخص شود ، قضاوت نمود .
6-تشویق دانش آموزان به داشتن و ارائه اندیشه های بکر

نتیجه گیری 
معلمان هوشمند با به کارگیری یک برنامه درسی مناسب می توانند فرصت های زیادی را برای ایجاد رفتارهای خلاق پدید آورند . آن ها با محول کردن تکالیف خاص، بچه ها را به انجام کار خلاق، یادگیری مستقل و انجام پروژه های فردی و آزمایش فرا می خوانند . معلم ها می توانند با استفاده از مواد برنامه درسی خود تمرین های مقدماتی را برای بچه ها و فرصت هایی را برای تفکر خلاق بچه ها به صورتی قانونمند و ارزشمند فراهم کنند .

موارد زیر به پرورش خلاقیت نوجوانان کمک می کند :
-به کودکان آموزش دهیم که از تلاش های خود راضی بوده و به ارزش آن پی ببرند .
-به سوالات غیرعادی کودکان احترام بگذاریم .
-به نظرات و راه حل های عجیب آن ها احترام بگذاریم چرا که کودکان بسیاری از ارتباطات را می بینند که والدین و معلمان آن ها را نمی بینند .
-به کودکان نشان دهیم که نظراتشان ارزش شنیدن و فکر کردن را دارد و آن ها را به آزمایش کردن نظراتشان تشویق کرده و با ایجاد رابطه میان کودکانمان و دیگران به نظراتشان اعتبار دهیم .
-فرصت هایی را برای آن ها فراهم کنیم که به ابتکارهای فردی آن ها ارزش و اعتبار می دهد .
-نظارت بر کودکان و وابستگی زیاد به یک برنامه آموزشی معین یادگیری و ابتکار عمل را در کودک از بین می برد .
-استفاده از مطالب آموزشی بسیار زیاد و بدون در نظر گرفتن فرصت هایی برای فکر کردن شدیدا مانع یادگیری کودک می شود .
-می توانیم فرصت هایی را فراهم کنیم تا کودک بدون ترس از ارزیابی فوری فکر وکشف کند .
ارزشیابی مکرر به خصوص در هنگام تمرین، یادگیری و ابتکار و استفاده از روش های خلاق کودک را نگران می سازد .
ما باید اشتباهات صادقانه آن ها را به عنوان بخشی از جریان خلاقیت بپذیریم .
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 10:37 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

اویلر و مسئله پل های کونیگسبرگ

بازديد: 109

اویلر و مسئله پل های کونیگسبرگ

در قرن هجدهم در شهر بزرگ "کونیگسبرگ" واقع در پروس شرقی رودخانه "پره گل" جاری بود و مناطق مختلف آن را هفت پل به هم مربوط می ساخت. این شهر به عنوان زادگاه ایمانوئل کانت فیلسوف مشهور آلمانی از شهرت بسزایی برخوردار بود. ولی ریاضیدانان، کنیگسبرگ را به این دلیل می شناختند که طرح این شهر، اساس معمای پیچیده ای قرار گرفته بود که حتی در زمان کانت مشهور ترین ریاضیدانان از حل آن طفره می رفتند.

موضوع از این قرار بود که آیا امکان دارد هر شهروند کنیگسبرگ که روز یکشنبه به گردش می پردازد در مسیر خودش از هنگامی که از خانه اش خارج می شود تا زمانی که دوباره به منزلش بر می گردد یک بار و فقط یک بار از کلیه پل های شهر عبور کند؟

ریاضیدان سوئیسی، لئونارد اویلر 1707-1783 که در "باشل" زاده شده بود مساله را مورد بررسی قرار داد و سرانجام به آن جواب منفی داد!. تحقیق او شامل معماهایی از این نوع بود ولی بعدا همین تحقیق موجب شد که شاخه جدیدی در ریاضیات به نام تئوری گراف ها به وجود آید.  قاعده کلی او برای تعیین جواب این مسئله و مسائل مشابه از این قرار است:
 
اولر ابتدا نقشه شهر را با نقشه‌ای که فقط خشکی‌ها، رود و پل‌ها را نشان می‌داد، جایگزین کرد. سپس هر خشکی را با یک نقطه نشان داد که رأس نامیده می‌شود و هر پل را نیز با یک خط نشان داد که یال نامیده می‌شود. این ساختار ریاضی را گراف می‌نامند. برای این کار ابتدا تعداد پل هایی که کناره های دو طرف رودخانه را به هم وصل می کند می شماریم. اگر مجموع تعداد پل های سواحل، زوج یا فقط تعداد پل های دو ساحل فرد باشد جواب وجود دارد یعنی می توان مسیری را انتخاب کرد که در آن مسیر تمام پل ها فقط یک بار طی می شوند. اویلر ثابت کرد برای آنکه مسیری وجود داشته باشد که از یک رأس شروع شود و از تمامی یال‌ها یکبار بگذرد و به همان رأس بازگردد، باید گراف هم‌بند بوده و هر یک از رأس‌های آن نیز از درجه زوج باشد. چنین مسیری، دور اویلری و چنین گرافی، گراف اویلری نامیده می‌شود.
 
برای آنکه از یک رأس بگذریم، باید از یک یال به آن رأس وارد شویم و چون باید از هر یال یکبار عبور کنیم، باید از یال دیگری که از آن عبور نشده‌است از آن رأس خارج شویم. پس همواره رئوسی که از آنها عبور می‌کنیم از درجه زوج هستند زیرا در هر گذر درجه آن رأس به اضافه دو می‌شود. حال اگر نقطه شروع و پایان یکی باشد، تمام رئوس از درجه زوج خواهند بود و دور اویلری طی کرده‌ایم. اگر نقطه شروع و پایان یکی نباشد، فقط این دو رأس از درجه فرد و بقیه رئوس از درجه زوج خواهند بود. چنین مسیری را مسیر اویلری می‌نامند.

چون در مسئله هفت پل کونیگسبرگ چهار رأس از درجه فرد داریم پس نه دور اویلری و نه مسیر اویلری وجود دارد. اویلر ثابت نکرد که هم‌بند بودن و زوج بودن رئوس شرط کافی برای اویلری بودن گراف است. در سال ۱۸۷۳ تکمیل این اثبات منتشر شد. این تکمیل توسط کارل هیرهولتزر انجام شد که قبل از انتشار اثبات مرده بود و تنها دلیلی که اثبات منتشر شد این بود که او به همکارانش اثبات را گفته بود. نتیجه آن دو قضیه زیر بود:
- یک گراف دارای دور اویلری است اگر و تنها اگرهم‌بند بوده و رئوس آن از درجه زوج باشند.
- یک گراف دارای مسیر اویلری است (و نه دور اویلری) اگر و تنها اگر هم‌بند بوده و دقیقاٌ دو رأس از آن از درجه فرد باشند.
 
 فعالیت های اویلر در زمینه گراف ها در سال 1736 ارائه شد. از آن زمان به بعد این موضوع نه فقط در ریاضیات بلکه به حوزه های دیگر علمی نیز گسترش یافت و کاربردهای مفید فراوانی پیدا کرد. در قرن 19 گراف ها در مدارهای الکتریکی و در تئوری نمودارهای مولوکولی مورد استفاده قرار گرفت. امروزه تئوری گراف ها صرف نظر از اینکه روشی برای تجزیه و تحلیل در ریاضیات محض به شمار می رود برای حل مسائل عددی کاربردی نظیر مسائل مربوط به حمل و نقل یا برنامه ریزی نیز مورد استفاده قرار می گیرد.
 
لئونارد اولر
 
اویلر یکی از پر کارتین و خلاق ترین ریاضیدانان تاریخ علم است. او پسر کشیشی کالوینیسیت بود. در سال 1727 از او در حالیکه بیشتر از 20 سال نداشت برای پیوستن به فرهنگستان علوم در سن پترسبورگ دعوت به عمل آمد. اولر دارای ذهنی فعال و جستجوگر بود و بر بیشتر دانش های زمان خودش احاطه داشت. او اگر چه دانشجوی فیزیک، نجوم و پزشکی بود ولی علاقه وافری به مسائل ریاضی داشت. تراوشات فکری او شگفت آور بود.
 
گفته اند که او همیشه می نوشت حتی در لحظه ای که برای آماده شدن غذا منتظر بود. او چنان شیفته علم بود که در مدت بازداشت یکی از فرزندانش نیز مشغول نوشتن بود. در حقیقت میز تحریر او همیشه پر از کارهایی بود که انتظار انتشار را می کشیدند. اولر در سال 1746 در فرهنگستان برلین تدریس می کرد ولی بعد به علت عدم استقبال از کارش به روسیه رفت و در آنجا با محیط فرهنگی مناسب تری رو به رو شد و توانست به دربار سلطنتی کاترین کبیر راه یابد. اگر چه سرانجام نابینا شد ولی تحقیقات ریاضی خود را به شدت دنبال کرد و و بعد از مدت کوتاهی در سال 1783 مرگ او را در ربود.

چندی پیش ریاضیدانان سوییسی با شروع به جمع آوری و انتشار نوشته های اویلر به تجلیل از او پرداختند. تا به امروز در حدود پنجاه جلد از آثار او جمع آوری شده است و احتمالا تعداد آنها به دویست جلد خواهد رسید.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 10:33 منتشر شده است
نظرات(0)

تئوری سيستم مبدا انقلاب دوم صنعتی

بازديد: 63

تئوری سيستم مبدا انقلاب دوم صنعتی

چکیده 
مکاتب اولیه مدیریتی که در سالهای دور بنیان گذاری شدند همگی بر بسته بودن نظام خود بنا شدند از جمله مکتب کلاسیک که توسط مهندس تیلور بنیان گذاری شد بر این فرض بود که نظام اجتماعی و تشکیلات یک سیستم بسته است و در داخل این سیستم بسته افراد بصورت یک ماشین وظایف معین خود را با حداقل انحراف انجام میدهند طرز تفکر در این سیستم ها تمرکز فرماندهی و کنترل در تمامی سطوح بوده وبا پاداش های مالی سعی در ایجاد روابط رسمی و افزایش راندمان داشتنددر سال 1950 سایمون برای اولین بار نظام تشکیلاتی را از نقطه نظر یک سیستم باز، به این مفهوم که به محض بوجود آمدن برای خود حق حیات قائل هستند،مورد مطالعه قرارداد و در نتیجه سود هدف ثانویه شد با پیشرفت سایبرنتیکس ،دکتر نوربرت وینر،برتالنفی یک تئوری عمومی درباره سیستم را مطرح نمود و سازمان را یک کل در نظر گرفت و بیش از آنکه اجزا ئ سازمان را مطالعه نمایند موقعیت روابط متقابل اجزا و نقش آنها بصورت یک مجموعه در تامین هدف های سازمان مورد مطالعه قرار داد. 
 
تعریف سیستم: 
اجتماع عناصر که با وابستگی متقابل به یکدیگر یک منظومه واحد تشکیل میدهند.بین اجزا یک سیستم باز یک وابستگی متقابل وجود دارد که سبب یک تداخل و غیرقابل اجتناب میگرددبطوریکه در سیستم های باز کل چیزیست متفاوت و شاید بیشتر از اجزا تشکیل دهنده آن و ماده و انرزی با هم ارتباط دارند و برخلاف سیستم های بسته همه اجزا تمایل به طرف نظم دارند و آنتروپی منفی است با توجه به اصل دوم ترمودینامیک اجزا یک سیستم بسته به طرف بی نظمی حرکت میکنند و دارای انتروپی مثبت میباشند در واقع این سرنوشت تمامی سیستم هایی است که با محیط خود ارتباط ندارند.
 
بنابراین سیتم های باز با ایجاد ارتباط و تبادل ماده با محیط قادرند با جذب مقداری آنتروپی منفی به سیستم ،پدیده هایی از قبیل تمایل به نظم و رشد از خود نشان دهند که در سیستم های بسته ممکن نیست و پدیده همپایانی،اجزا از شرایط متفاوت اولیه و مسیرهای مختلف به یک حالت نهایی یکسان برسد، مختص نظامهای باز میباشد.هر سیستمی دارای محدوده و محیط قراردادی خود میباشد بعنوان مثال سیستم گردش خون،سیستم اعصاب و ....که با وابستگی متقابل منظومه واحدی به نام انسان را تشکیل میدهند و خود انسان تیز میتواند جزئی از یک سیستم بزرگتر بنام سازمان و ... باشد. 
 
سطوح سیستم : 
بولدینگ در رساله معروف خود 9 سطح را برای سیستم معرفی مینماید که تمام قوانین در سطوح بالاتر نیز حاکم است 
1- سطح ساخت:سطح چارچوب یا ساخت شامل تمام قوانین مربوط یه استاتیک است 
2- حرکت:قوانین دینامیک توجیه کننده خصوصیات اصلی این سطح است و شامل سیستم های متحرک میشود 
3- سایبرنتیکس:سیستم هایی که توسط مکانیزم بازخورد کنترل میشوند و نتیجه تحول فکری دکتر نوربرت وینر بودعلم ارتباط و کنترل آغاز یا قدم اولی در بررسی رفتار سیستم های بالاتر است - سه سطح فوق مجموعه سیستم های بسته را تشکیل میدهند فیزیک بعنوان یک علم پایه به حدی از تکامل رسیده است که یک تئوری عمومی را برای سطوح بسته امکان پذیر میکند ولی برای سیستم های باز که از سطح 4 آغاز میشوند انسان راه طولانی در پیش دارد. 
4- سطح تک یاخته:اولین سطح سیستم باز است و در آن تولید مثل و حیات وجود دارد. 
5- گیاهان:در این سطح اجتماع سلولی و تقسیم کار بوجود میاید. 
6- حیوانات:خصیصه این سطح خود دانی از طریق گیرنده هایی مانند چشم و گوش است. 
7- انسان:خصیصه این سطح خودآگاهی است تنها موجودی است که میداند چگونه بوجود میاید و خواهد مرد.بعبارتی همه موجودات حالات غریزی دارند ولی انسان میبایست آموزش ببیند. 
8- نظام اجتماعی:پیچیده ترین سطح سیستم های باز است و بر خلاف تصور واحد آن انسان نیست بلکه نقشی است که در آن به فرد محول میشود 
9- سطح ناشناخته ها:سطحی است که گیرنده های اطلاعاتی بشر از درک آن عاجز است 
 
نکته قابل توجه در سیستم همواستاس است یعنی سیستم ها در شرایط نامتعادل سعی در حفظ بقای خود دارندو حفظ تعادل پویایی برای سیستم های باز میباشد که سیستم های بسته توانایی حفظ بقا خود را هنگام مواجه با خطر از طریق حفظ متغیرهای ضروری خود را ندارند. در نگرش سیستمی سازمان هم در سطح خرد و هم در سطح کلان مطح است حال آنکه در سایر تئوری ها مانند نئوکلاسیک سازمان صرفا در سطح خرد بررسی میشد. 
 
سایمون اعتقاد دارد که به ندرت فعالیتی یافت میشود که فقط و فقط یک قصد خاص داشته باشدبلکه فعالیت هابیشتر بمنظور جوابگویی به یک دسته از احتیاجات سیستم اتفاق میافتد.
 
سیستم را میتوان به قطعی و احتمالی –طبیعی و مصنوعی-فیزیکی ،حباتی و اجتماعی و از نظر رفتاری به سیستم های حافظ حالت –هدف جو،چند هدفی و آرمانی تقسیم کرد. سیستم ها با مقصود همان سازمان های یادگیرنده هستند یعنی سازمانهایی که مرتب در حال یادگیری و اقزایش توانایی های خو هستند. امروزه اصطلاح سیستم در بسیاری از رشته های علوم مانند سیستم حمل و نقل،ارتباطات،اعصاب و....کاربرد و به همین دلیل است که تئوری عمومی سیستم را مبدا انقلاب دوم صنعتی مینامند.پس نیاز داریم روابط متقابل اجزا و نقش آنها به صورت یک مجموعه را دائما بررسی نماییم. 
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 10:31 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

منابع خلاقیت

بازديد: 69

منابع خلاقیت

\"\"
تصور خلاق چیست؟ در ابتدا بهتر است تعریفی از خلاقیت داشته باشیم و بعد به ذکر منابع و زمینه های لازم برای استفاده و به کارگیری موثر وخلاقانه قدرت خلاقیت به کار می رود اشاره کنیم. خلاقیت به معنی توان و استعداد به کارگیری بهینه و موثر از مجموعه عوامل بیرونی ودرونی برای رسیدن به حل مسئله و استفاده از راه حل های متنوع و گسترده برای حصول بهترین نتیجه و رسیدن به هدف های مورد نظر هر شخص میباشد. آموزش نیروهای خلاقیت و به کارگیری آن در تمامی ابعاد زندگی ؛
 
امروزه در مراکزعلمی مهم دنیا تحت عنوان مهندسی فکر و نیروی خلاق بعنوان یک قاعده و فرمول علمی و ضرورت محسوب می شود. متاسفانه خیل عظیم فارغ التحصیلان بیکار دانشگاه های ما و بلاتکلیفی  سرگردانی آن ها بعد از فارغ التحصیل شدن بعنوان یک معضل و موید این است که فضای آموزش ما چه در ابتدایی ترین سطوح ایتدایی تا بالاترین آن ها فضای خلاقانه و مبتکرانه نیست و دانش اموزان و دانشجویان ما در بیشتر موارد فاقد انگیزه و پویایی لازم برای به کارگیری قوۀ ابتکار و خلاقه خود در حل مسائل ریز و کلان خود در تمامی ابعاد زندگی می باشند. چرا که در این گونه مراکز؛ اساتید و مربیان چون خود فاقد روشهای تربیتی خلاقانه هستند در نتیجه ناتوان از تربیت نیروهای خلاق و مبتکر و ارائۀ یک بینش وافق روشن و گسترده می باشند.
 
نیروهای علمی ما در این گونه مراکز یاد می گیرند که برای رسیدن به هدف های زندگی و حل مسائل پیش ورو تنها و تنها یک راه حل و یک مسیر وجود دارد به طوری که الان متاسفانه در جامعه ما و در تمام خانواده های ما جو دانشگاه رفتن و مدرگ گرایی بدون پشتوانه لازم و کسب تجربه و مهارت مورد نیاز تبدیل به یک معضل و یک مسئله اساسی و حیاتی در جامعه ما شده که نتیجه آن افزایش افسردگی؛ اضطراب و استرس؛ بیماری هانی روحی و روانی؛ خودکشی و... می باشد. این در حالی است که در یک سیستم خلاق و پویای آموزشی؛ تمام راه های موفقیت به دانشگاه ختم نمی شود و به ارائه راه حل های پویا و متنوع برای رسیدن به نتیجه مورد نیاز می پردازد. کسانی که در تلاش برای تغییر و تحول در زندگی هستند باور داشته باشند که بزرگترین و غنی ترین منبع برای دریافت و اسخراج نشانه های موفقیت و کسب تجربه های موثر در زندگی همانا؛ خود زندگی و جهان پیرامون می باشد.
 
انسان امروز با تصور خلاق و تخیل بی حد و حصرش و با قوۀ خلاقه اش جهان پیرامون را ساخته است و در تلاش شبانه روزی و بی پایانش در صدد است تا بیشتر از پیش شگفتی های جهان خلقت را و رازکائنات را کشف و گسترش دهد. یقینا تنها سرمایه داشتن؛ بعنوان یک منبع نمیتواند سر منشاء این همه تلاش و ابتکار باشد و بدون شک انسان علاوه بر نیروی جسمانی و فیزیکی و بیشتر با نیروی ذهنی و فکر خلاقه به این درجه از توسعه وپیشرفت رسیده است. بنابراین برخلاف تصور کسانی که تنها داشتن پول وسرمایه را بهانه و دستاویزی برای کسب و کار و توجیه تنیلی و سستی خود محسوب می کنند به ذکر منابع دیگری اشاره می کنم که میتواند در فعالیت و توسعه کسب و کار استفاده شود.
 
۱- خداوند: خداوند منبع لایزال و بی پایان تمامی اسرار؛ و شگفتی های جهان خلقت که هر لحظه و در همه جا در تلاش است تا نشانه ها؛ راز ورمز ها و جلوه های جهان خلقت را به زیباترین شکلش به منصۀ ظهور برساند می تواند منبع غنی و نیرومندی برای کسانی که می توانند با توکل و اعتماد به نیروی خداوندی راه های پر فرراز و نشیب زندگی را برای رسیدن به عالی ترین هدف های زندگی طی کنند باشد. چقدر این منبع و نیرو را می شناسیم؟ چقدر در راه رسیدن به اهداف مان در زندگی از این منبع استفاده کردیم؟
 
۲- تجربه: از خود بپرسیم برای توسعه کسب و کار و حتی شناسائی فرصت های شغلی چقدر توانسته ایم از تجربیات مفید و سازنده آدم های موفق؛ بزرگ ترها و...استفاده کنیم. در استفاده از این منبع گاهی غرور کاذب نسل جوان مانع از بهره گیری از تجربیات نقد و آماده والدین؛ سالخوردگان و آدم های موفق می باشد.
 
۳- مردم: مردم نیز یکی دیگه از منابع مهم و تاثیر گذار می باشد که می توان با در نظر گرفتن این قاعدۀ کلی که هر شخصی و حتی احمق ترین آدم ها هم چیزی برای گفتن دارند و می توان از آن ها به عنوان فرصت های طلایی و حتی پنجرۀ به سمت دروازه های پیشرفت وموفقیت استفاده نمود. البته این جا منظور از استفاده؛ حسن استفاده با در نظر گرفتن و رعایت تمام موازین اخلاقی و عرفی می باشد نه سوء استفاده؛ شیادی و فرصت طلبی از حسن اعتماد و حق و حقوق مردم! آیا توانسته ایم از این منبع بکر و غنی درست و موثر استفاده کنیم؟
 
۴- کتاب و مطالعه کردن: آیا هیچ وقت سعی کرده ایم از این سرمایه و منبع غنی و موثر در رشد و اعتلای دانش و علم بشریت امروز و کشف مجهولات بی شمار جهان خلقت استفاده کنیم؟ چقدر برای رشد و ارتقاء دانش و اندیشه مان از این منبع استفاده کرده ایم؟ در برنامه ریزی های زندگی مان؛ سهم کتاب و مطالعه چند دقیقه و چه مقدار می باشد؟ در مقایسه با هزینه ها و ریخت و پاش های که صرف خوردن و خوابیدن؛ لذت بردن؛ آسایش و رسیدن به رفاه بیشتر می شود؛ برای ارتقاء فکر و اندیشه مان چقدر توانستیم هزینه کنیم؟ در مقایسه با هزینه های که مثلا صرف خرید کارت شارژ برای ارسال پیامک های بی محتوا و غیر اخلاقی می کنیم؛ سهم کتاب در سبد خانوار چقدر است؟
 
۵- توانای نوشتن: آیا هیچ وقت به این فکر افتاده اید که از توانایی خودتان در امر نوشتن برای ضبط و ماندگاری؛ ایده ها؛ اندیشه و نظریات تان در زمینه های تخصصی خود استفاده نمایید؟ تا حالا چند جمله؛ یادداشت؛ مقاله و.....در زمینه کاری و تخصصی خود در سایت ها؛ مطبوعات و نشریات نوشته درج و ارائه کرده اید؟ پس از این به بعد به این منبع بکر و غنی نیز که یکی از پارامترها و فاکتورهای اساسی در تسریع و سرعت بخشیدن به روند موفقیت می باشد نیز فکر کنید؟
 
۶- قدرت بیان: یکی از عوامل مهم در موفقیت و پیشرفت نزد خبرنگاران؛ مجریان برنامه های تلویزیونی؛ بازیگران رادیو؛ سینما و تلویزیون؛ نظریه پردازان و منتقدین ادبی و هنری؛ سخنرانان؛ سیاستمداران و رهبران موفق دنیا توانایی آن ها در تسلط به زبان و بیان می باشد. شما چقدر می توانید از این توانایی بهره برداری کنید؟ چند دقیقه می توانید در زمینه کاری خودتان حرف بزنید؟ چقدر به زبان و قدرت تکلم تان تسلط دارید؟
 
۷- حواس پنچگانه: قدرت بینایی؛ حس بویایی؛ قدرت شنیداری؛ حس لامسه و... از این منابع چقدر توانسته ایم استفاده کنیم؟ مثل هنرمند نقاشی که نابینا است ولی با چشم دلش نقاشی می کشد و یا نقاشی که از نعمت دست محرومه؛ با پا هایش نقاشی می کشد!؟
 
۸- قدرت حافظه: از این قدرت چقدر توانسته ایم در فرایند خلاقیت و توسعه و پیشرفت کارمان استفاده کنیم؟
 
۹- زمان: بدون شک کسانی که مدیریت زمان را در دست گرفته اند و از لحظه ها و ثانیه های در حال گذشت زندگی که ممکنه هر لحظه دچار چالش و تنش شود استفاده کرده اند در زندگی با نتایج حیرت انگیزی روبه رو شده اند؛ آن ها با شناخت فرصت های پیش رو و استفاده از منبع زمان؛ اتفاقات و تغییرات پیش رو را پیش بینی و با تصمیمات درست و به موقع؛ به کسب موفقیت های زیادی نائل شده اند. شما چقدر توانسته اید از این قدرت استفاده کنید؟ کسانی که به قدرت زمان پی برده اند با اشتیاق ولذت تمام به امورات روزمره هم می پردازند بدون این که احساس بیهودگی و یا تلف شدن وقت بکنند! رفت و آمد با اتوبوس های خط واحد برای آن ها دیگه اتلاف وقت و یا خسته کننده نیست زیرا با قدرت خلاقیت و ابداع گری خود می توانند در آن شرایط ویژه ده ها سرگرمی مفید و سازنده از جمله مطالعه کردن؛ حفظ کردن لغات انگلیسی؛ فکر کردن و....برای خود دست و پا کنند!؟ هنرمند نقاشی که کارش و نوع تخصصش ایجاب می کند درباره زندگی مردم؛ نوع زندگی و آداب و رسوم قومیت ها و گونه های مختلف فرهنگی اطلاعات بیشتری داشته باشد دیگر ایستادن در صف های طولانی نانوایی و اتوبوس و... اتلاف وقت محسوب نمی شود و یا مثلا نویسنده ها؛ شاعران؛ طراحان شخصیت در پروژه های انیمیشن؛ کاریکاتوریست ها؛ هنرمندان عرصه تئاتر؛ سینما و تلویزیون به خاطر ایفای نقش های مختلف در برنامه ها و فیلم های سینمایی لازم و ضروری می باشد که در ارتباط ملموس و تنگاتنگ با اجتماع و زندگی روزمره مردم باشند تا بتوانند با نوع دیالگ ها؛ لحن گفتار؛ وضعیت پوشاک و رفتارهای اجتماعی و....آشنا شوند. زندگی روزمره و محیط پیرامون منبعی بکر وغنی برای دست یافتن به ایده های ناب و دست نخورده نزد هنرمندان؛ فیلمسازان؛ نویسندگان و..... می باشد.
 
۱۰- اینترنت: امروزه تمامی کارشناسان علوم ارتیاطات و رسانه های صوتی؛ تصویری و نوشتاری در عصری که به دهکده جهانی معروف و نام گذاری شده است بر تاثیر بلامنازع ارتباطات بر رشد و توسعه همه جانبه در تمامی عرصه های علمی؛ سیاسی ؛ اقتصادی؛ اجتماعی؛ فرهنگی و...اذعان و اعتراف دارند. شما چقدر از این منبع قدرتمند استفاده کرده اید؟ جنبه های مثبت و منفی اینترنت و دنیای مجازی را چقدر می شناسید؟ اینترنت در زندگی شما چه کاربردی دارد؟ سهم اینترنت در رشد و پیشرفت شما در عرصه کسب و کار چقدر است؟ مثلاء به جای این که در فضای yahoomessenger ساعت ها وقت خود را با چت کردن تلف کنید آیا نمی توانید نیازها و درخواست های کاری و شغلی خود را با این نرم افزار مشخص و اعلام نمایید؟ امروزه در تمامی دنیا مشاغلی که وابسته به کامپیوتر و شاخه های مختلف آن در تمامی عرصه ها می باشند جزء مشاغل مدرن امروزی می باشند که تا چند سال پیش وجود نداشتند. بنابراین شناخت و تسلط بر علوم کامپیوتر و اینترنت در دنیای مدرن امروزی یک ضرورت و شناخت آن در فرایند رشد و پیشرفت کاری هر کسی موثر و کارساز می باشد.
 
۱۱- موبایل: گوشی همراه نیز یکی دیگر از عناصر مهم و تاثیر گذار در تسهیل و تسریع ارتباطات و نزدیک کردن فاصله های زمانی و مکانی در دنیای پیچیده و مدرن امروز می باشد. امروزه دیگر کمتر کسی پیدا می شود که با این ابزار و قابلیت های صوتی؛ تصویری و نوشتاری از جمله قابلیت آن در عکس گرفتن و تصویربرداری؛ پخش فایل های صوتی و تصویری؛ ساخت کلیب و نصب نرم افزارهای کامپیوتری؛bluetooth ؛ ارسال فیلم؛ عکس و نوشته؛ یادداشت برداری؛ ترجمه لغات و متون فارسی به انگلیسی و برعکس؛ ضبط صدا و... آشنایی مختصری نداشته باشد. از این ابزار چقدر استفاده مثبت کرده ایم و چقدر منفی؟ از امکانات و قابلیت های این ابزار در پیشرفت و توسعه کارمان استفاده برده ایم؟
 
۱۲- کمبودها و محدودیت ها: نگاهی به بیوگرافی و زندگی نامۀ دانشمندان و انسان های بزرگ و موفق در زمینه های مختلف تاکیدی بر این ادعاست که در اکثر موارد موتور محرکۀ آن ها و احساس نیاز به حرکت و پویایی در رسیدن به قله های بزرگی و موفقیت؛ مصائب و سختی ها؛ محدودیت ها و کمبودهای فراوان در زندگی آن ها بوده است. چرا که کمبودها و سختی های زندگی است که احساس نیاز به حرکت و پویایی را و تلاش برای حل مشکلات و رسیدن به هدف های زندگی در انسان به وجود می آورد و اگر انسان ها در وضعیت رفاهی و معیشتی ایده ال زندگی می کردند نیازی به زحمت و تلاش احساس نمی شد و گواه این مدعا این است که؛ هستند کسانی که در عالی ترین و بهترین وضعیت رفاهی و معیشتی زندگی می کنند ولی متاسفانه جزء سستی و تنبلی و هدر دادن انرژی ها و منابع بیشمار در زندگی شاهد هیچ گونه ابداع؛ ابتکار و خلاقیت در زندگی آن ها نیوده ایم و حتی در بسیاری مواقع ما شاهد فساد؛ انحرافات و ناهنجاری های اخلاقی نیز در چنین خانواده ها و شرایط نیز بوده و هستیم. بنابراین به عنوان یک قاعده و قانون کلی و موثر بایستی اذعان کرد که انسان های موفق و خلاق آن های هستند که اتفاقات و بحران ها؛ مشکلات و کمبودهای زندگی را تبدیل به فرصت های طلایی می کنند و در راه رسیدن به موفقیت های زندگی با بینشی مثبت به آن ها نگریسته می شود و مشکلات و محدودیت ها را فرصت های حکیمانه می دانند که از جانب خداوند به آن ها داده شده است. البته بایستی اشاره کرد که برعکس این قضیه هم مصداق دارد که فقر و نداری چهرۀ زشتی دارد و در دین مبین اسلام نیز به کرات در رفع و رجوع فقر و مشکلات مردم به مسولین دولتی توصیه شده است که در بسیاری مواقع نیز ریشه بسیاری از جنایات و بزهکاری های جامعه فقر و بیکاری می باشد. اما باز می توان این جوری تصور کرد که ریشه فقر مالی؛ فقر فکری و نبود قوۀ خلاقه در اشخاص است که زمینه ساز به وجود آمدن مشکلات و بحرانهای مالی پی درپی می باشد.
 
۱۳- مهارت و تخصص ها: درباره موفقیت و مباحث مربوط به خلاقیت و راه های رسیدن به هدف کم وبیش و به کرات گفته شده که بایستی به یک نکته مهم اشاره کرد که رسیدن به موفقیت بدون داشتن پشتوانه های لازم مهارتی و خصصی و بدون در نظر گرفتن میزان توانایی ها و استعدادهای وجودی؛ رویا و توهمی بیش نیست. بنابراین یکی از مهم ترین فاکتورهای لازم و کارایی ترین و موثرترین منبع برای هرگونه ابتکار؛ ابداع و کار خلاقه رشد و پرورش استعدادها؛ توانایی ها؛ تجربه ها و مهارت های فردی در زمینه های مختلف می باشد. مسئله مهم تر این که فرد بدون نگرانی و دغدغه خاطر از میزان اهمیت و جایگاه شغلی؛ علایق و استعدادها در جامعه و یا از جانب عموم مردم فقط و فقط در صدد رشد و ارتقاء کمی و کیفی توانایی ها و مهارت های شخصی تا حد عالی و حرفه ای باشد تا حد این که حس حسادت و غبطه دیگران را برانگیزد و نگاه و بینش دیگران را نسبت به علاقه؛ کار و شغل مورد رضایت خودش تغییر دهد. که البته بایستی یادآوری کنم در کشور ما؛ تنها و تنها از طرف جامعه و حتی بسیاری خانواده ها به محدودی از مشاغل اهمیت داده می شود و تنها محدودی از مشاغل دارای کلاس کاری؛ دسیپلین و جایگاه می باشند و متاسفانه به خاطر همین بینش غلط از طرف حتی خانواده ها در برخورد با فرزندان دانشجو در شرایط انتخاب رشته و شغل؛ توانایی ها؛ استعدادها و علایق ها آن ها را سرکوب و مسیر زندگی آن ها را به سمتی سوق و هدایت می کنند که انواع بیماری های روحی و روانی و افسردگی ها و نارضایتی از شغل و رشته را به دنبال خواهد داشت.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 10:25 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(1)

قصه درمانی در كودك

بازديد: 185

قصه درمانی در كودك

قصه جان مایه تخیل فعال است. در روانشناسی قصه این مطلب روشن است که قصه در خودآگاه و ناخودآگاه انسان تاثیر عمیقی می‌گذارد، به همین دلیل شخصیت‌های قصه، نویسندگان موفق و سخنرانان ذبده، در تنظیم برنامه‌های نمایشی، نطق، خطابه و نمایشنامه از قصه استفاده می‌کنند. از کودکی ما دنیارا با قصه گویی پدران و مادران و آشنایان خود آغاز می‌کنیم و با آن انس خاص داریم. قصه، مجموعه‌ای از حواس ما را به کار می‌گیرد. اما در قصه درمانی یک روان درمانگر آگاه، هوشمند و خلاق به دلیل آشنایی با ساختار قصه با دقت علمی بیشتری موضوع را پیگیری می‌کند و قصه‌ای مناسب برای نقل بر می‌گزیند و بیماران نیازمند به آرامش را مداوا می‌نماید.
 
ماجراجویی در قصه
در هر قصه ماجرایی پی گیری می‌شود .ماجرایی که نقاط و نکات مجهولی دارد و می‌تواند حس کنجکاوی درمانجوها را برانگیزد و قدرت تخیل آنها را پرورش دهد. پیوستگی منطقی صحنه‌های قصه درمانجو را سرگرم می‌کند و به ذهن و خیال او نظم منطقی می‌دهد به این ترتیب شادمانی و لذت را نصیب او می‌سازد. قصه‌هایی که از گذشت و فداکاری و دوستی در برابر دوستان دیگر، سخن می‌گوید، در درمانجو ایمنی عاطفی به وجود می‌آورد. او با شنیدن این قصه‌ها، ارتباط دو انسان با یکدیگر و مهر ورزیدن و مورد محبت قرار گرفتن را باور می‌کند، این امید در اوج افسردگی به او وعده می‌دهد که روزی دوست و دوستانی خواهد یافت و از آنها محبت خواهد دید.
 
داستان مخصوص كودكان
داستان‌های مخصوص کودکان نو پا نباید طولانی یا پیچیده باشند. ممکن است داستان تنها بازتاب کارهای روزانه، مثل تهیه غذا یا پختن آن باشد. وقتی کودکان بزرگتر می‌شوند می‌توان داستان‌هایی با حوادث و شخصیت‌های بیشتری را برایشان بیان کرد. برای مثال سه ساله‌ها اغلب از شنیدن داستان‌های واقعی درباره کودکی خود یا بقیه اعضای خانواده خوششان می‌آید. تا سن هفت سالگی، برای بچه‌ها می‌توان قصه‌هایی به روش آهنگین و ریتمیک گفت که در آنها کلمات کلیدی تکرار شوند. برای این گروه سنی، اغراق در بیان و نشان دادن قصه با حرکات، بسیار مناسب است زیرا به تخیل آنها پر و بال می‌دهد و رابطه خوبی بین قصه‌گو و شنونده ایجاد می‌شود.
 
فوايد قصه‌گويی
قصه می‌تواند سرگذشت انسانی باشد که از جمع خسته شده است و از آن دوری می‌کند. ولی همین دوری، نیاز او را برای برگشتن و پیوستن به جمع، برای خود او روشن می‌کند و فرد گریزان از جمع را به جمع باز می‌گرداند. به این ترتیب درمانجو، از طریق قصه‌های مناسب با مشکلات و مسایل زندگی آشنا می‌شود و مهارت اجتماعی بیشتری به دست می‌آورد داستان شنل قرمزی ممکن است در نظر اول خیلی پیش پا افتاده به نظر بیاید، اما تمثیل خیلی خوبی برای یاد دادن این موضوع است که هر کسی شایسته دوستی نیست نباید هرگز به غریبه‌ها اعتماد کرد.

قصه‌های کودکان درباره انسانها، جانوران، موجودات خیالی و اشیایی از قبیل ساعت قطار گلدان و... است. انسان‌ها، جانوران، موجودات خیالی و اشیاء در قصه‌های کودکان دارای شخصیت باور، فکر، احساس و رفتار هستند. هنگامی که یک قصه گفته می‌شود موضوع شکل می‌گیرد، مسائل مختلف آشکار می‌شود و شخصیت‌ها و اشیای قصه با افکار و هیجان‌ها و رفتارهای خاص پاسخ می‌دهند. هنگامی که یک کودک به قصه گوش فرا می‌دهد ممکن است با یک شخصیت، با یک موضوع یا یک حادثه در قصه همانندسازی کند. در نتیجه، همانندسازی را به زندگی خود فرافکنی می‌کند. علاقه وی به افکار احساس‌ها و رفتارهای شخصیت‌های قصه به او اجازه می‌دهد تا در تجارب شخصیت‌های قصه سهیم باشد و باورها، افکار و تجارب هیجانی این شخصیت‌ها را برخود فرافکنی کند. در نتیجه می‌تواند به صورت فرافکنانه بر پریشانی‌های هیجانی خود کار کند. کودکان دو ساله خیلی زود به شنیدن داستان یا شعرهای کودکانه علاقه نشان می‌دهند.
 
قصه برای بچه‌های پيش‌دبستانی
بچه‌های پیش دبستانی عاشق حرکات بیانی با دست، تغییر حالت و احساس با صورت و صداهای زمینه و جلوه‌های صوتی هستند. برای زنده کردن شخصیت‌ها وحوادث برای بچه‌ها می‌توان از این عناصر استفاده کرد عناصر در یک داستان همیشه باید مثل هم استفاده شوند تا بچه‌ها آنها را یاد بگیرند و به خاطر بیاورند. تطابق یابی، عنصر مهمی در قصه‌گویی است که به قصه‌ها نیروی نفوذ و تاثیر می‌بخشد. تطابق یابی، یک فرایند ذهنی ناخودآگاه است. وقتی بچه‌ها به داستان گوش می‌دهند به طور مداوم آنچه را می‌شنوند با خاطرات خود پیوند می‌دهند. آن‌ها در ذهن خود جستجو می‌کنند تا تجربیات حاضر خود از داستان را با وقایعی از گذشته مرتبط کنند. اگر کودکی بشنود «سگی بزرگ و خشمگین» شروع به تطابق‌یابی در تجربیات گذشته می‌کند تا به این سه کلمه معنی بدهد. بنابراین عبارت «سگی بزرگ خشمگین» در هر کودک شنونده، تصویر متفاوتی را در خاطر زنده می‌کند. چون کودکان منحصر به فرد هستند، تجاربشان نیز منحصر به فرد است. آن‌ها را از خلال حواس خود تعبیر و بنا بر تجربیات گذشته‌شان تفسیر می‌کنند.
 
الگوسازی
برای انجام دادن این کار، هر کودک یاد می‌گیرد که رشته‌ای از الگوها را بسازد. وقتی کودکان قصه‌ای را می‌شنوند، مدام حوادث و شخصیت‌های داستان را با تجربیات خود از وقایع ارتباط می‌دهند. فرآیند تطابق‌یابی در سطحی ناهوشیار رخ می‌دهد. به طور مثال تا به حال به این نکته توجه کرده‌اید که اگر در روند قصه شما اتفاقی عادی برای یکی از قهرمانان پیش بیاید، ممکن است یکی از کودکان اتفاق مشابهی را که برای خودش پیش آمده یا شاهد آن بوده به یاد آورد و دلش بخواهد که آن را بازگو کند. این روند به طور سریع در اتاق قصه به جریان می‌افتد و تقریباً هر کدام از آنها چیزهای مشابهی را به یاد می‌آورند. در حقیقت شما یک جریان تطابق‌یابی را در طول قصه‌گویی خود فعال کرده‌اید.

ارزش‌های روانی – تربیتی قصه گویی
-1 سرگرمی
-2 افزایش تجارب درمانجو
-3 توسعه تفکر و تخیل و تمرکز
-4 آشنایی با مشکلات و حل آنها
-5 افزایش معلومات و توسعه اطلاعات عمومی
-6 پرورش عزت نفس، جرات ورزی و شهامت
-7 قدرت بیان و تکلم
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 10:25 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

منابع خلاقیت

بازديد: 139

منابع خلاقیت

تصور خلاق چیست؟ در ابتدا بهتر است تعریفی از خلاقیت داشته باشیم و بعد به ذکر منابع و زمینه های لازم برای استفاده و به کارگیری موثر وخلاقانه قدرت خلاقیت به کار می رود اشاره کنیم. خلاقیت به معنی توان و استعداد به کارگیری بهینه و موثر از مجموعه عوامل بیرونی ودرونی برای رسیدن به حل مسئله و استفاده از راه حل های متنوع و گسترده برای حصول بهترین نتیجه و رسیدن به هدف های مورد نظر هر شخص میباشد. آموزش نیروهای خلاقیت و به کارگیری آن در تمامی ابعاد زندگی ؛
 
امروزه در مراکزعلمی مهم دنیا تحت عنوان مهندسی فکر و نیروی خلاق بعنوان یک قاعده و فرمول علمی و ضرورت محسوب می شود. متاسفانه خیل عظیم فارغ التحصیلان بیکار دانشگاه های ما و بلاتکلیفی  سرگردانی آن ها بعد از فارغ التحصیل شدن بعنوان یک معضل و موید این است که فضای آموزش ما چه در ابتدایی ترین سطوح ایتدایی تا بالاترین آن ها فضای خلاقانه و مبتکرانه نیست و دانش اموزان و دانشجویان ما در بیشتر موارد فاقد انگیزه و پویایی لازم برای به کارگیری قوۀ ابتکار و خلاقه خود در حل مسائل ریز و کلان خود در تمامی ابعاد زندگی می باشند. چرا که در این گونه مراکز؛ اساتید و مربیان چون خود فاقد روشهای تربیتی خلاقانه هستند در نتیجه ناتوان از تربیت نیروهای خلاق و مبتکر و ارائۀ یک بینش وافق روشن و گسترده می باشند.
 
نیروهای علمی ما در این گونه مراکز یاد می گیرند که برای رسیدن به هدف های زندگی و حل مسائل پیش ورو تنها و تنها یک راه حل و یک مسیر وجود دارد به طوری که الان متاسفانه در جامعه ما و در تمام خانواده های ما جو دانشگاه رفتن و مدرگ گرایی بدون پشتوانه لازم و کسب تجربه و مهارت مورد نیاز تبدیل به یک معضل و یک مسئله اساسی و حیاتی در جامعه ما شده که نتیجه آن افزایش افسردگی؛ اضطراب و استرس؛ بیماری هانی روحی و روانی؛ خودکشی و... می باشد. این در حالی است که در یک سیستم خلاق و پویای آموزشی؛ تمام راه های موفقیت به دانشگاه ختم نمی شود و به ارائه راه حل های پویا و متنوع برای رسیدن به نتیجه مورد نیاز می پردازد. کسانی که در تلاش برای تغییر و تحول در زندگی هستند باور داشته باشند که بزرگترین و غنی ترین منبع برای دریافت و اسخراج نشانه های موفقیت و کسب تجربه های موثر در زندگی همانا؛ خود زندگی و جهان پیرامون می باشد.
 
انسان امروز با تصور خلاق و تخیل بی حد و حصرش و با قوۀ خلاقه اش جهان پیرامون را ساخته است و در تلاش شبانه روزی و بی پایانش در صدد است تا بیشتر از پیش شگفتی های جهان خلقت را و رازکائنات را کشف و گسترش دهد. یقینا تنها سرمایه داشتن؛ بعنوان یک منبع نمیتواند سر منشاء این همه تلاش و ابتکار باشد و بدون شک انسان علاوه بر نیروی جسمانی و فیزیکی و بیشتر با نیروی ذهنی و فکر خلاقه به این درجه از توسعه وپیشرفت رسیده است. بنابراین برخلاف تصور کسانی که تنها داشتن پول وسرمایه را بهانه و دستاویزی برای کسب و کار و توجیه تنیلی و سستی خود محسوب می کنند به ذکر منابع دیگری اشاره می کنم که میتواند در فعالیت و توسعه کسب و کار استفاده شود.
 
۱- خداوند: خداوند منبع لایزال و بی پایان تمامی اسرار؛ و شگفتی های جهان خلقت که هر لحظه و در همه جا در تلاش است تا نشانه ها؛ راز ورمز ها و جلوه های جهان خلقت را به زیباترین شکلش به منصۀ ظهور برساند می تواند منبع غنی و نیرومندی برای کسانی که می توانند با توکل و اعتماد به نیروی خداوندی راه های پر فرراز و نشیب زندگی را برای رسیدن به عالی ترین هدف های زندگی طی کنند باشد. چقدر این منبع و نیرو را می شناسیم؟ چقدر در راه رسیدن به اهداف مان در زندگی از این منبع استفاده کردیم؟
 
۲- تجربه: از خود بپرسیم برای توسعه کسب و کار و حتی شناسائی فرصت های شغلی چقدر توانسته ایم از تجربیات مفید و سازنده آدم های موفق؛ بزرگ ترها و...استفاده کنیم. در استفاده از این منبع گاهی غرور کاذب نسل جوان مانع از بهره گیری از تجربیات نقد و آماده والدین؛ سالخوردگان و آدم های موفق می باشد.
 
۳- مردم: مردم نیز یکی دیگه از منابع مهم و تاثیر گذار می باشد که می توان با در نظر گرفتن این قاعدۀ کلی که هر شخصی و حتی احمق ترین آدم ها هم چیزی برای گفتن دارند و می توان از آن ها به عنوان فرصت های طلایی و حتی پنجرۀ به سمت دروازه های پیشرفت وموفقیت استفاده نمود. البته این جا منظور از استفاده؛ حسن استفاده با در نظر گرفتن و رعایت تمام موازین اخلاقی و عرفی می باشد نه سوء استفاده؛ شیادی و فرصت طلبی از حسن اعتماد و حق و حقوق مردم! آیا توانسته ایم از این منبع بکر و غنی درست و موثر استفاده کنیم؟
 
۴- کتاب و مطالعه کردن: آیا هیچ وقت سعی کرده ایم از این سرمایه و منبع غنی و موثر در رشد و اعتلای دانش و علم بشریت امروز و کشف مجهولات بی شمار جهان خلقت استفاده کنیم؟ چقدر برای رشد و ارتقاء دانش و اندیشه مان از این منبع استفاده کرده ایم؟ در برنامه ریزی های زندگی مان؛ سهم کتاب و مطالعه چند دقیقه و چه مقدار می باشد؟ در مقایسه با هزینه ها و ریخت و پاش های که صرف خوردن و خوابیدن؛ لذت بردن؛ آسایش و رسیدن به رفاه بیشتر می شود؛ برای ارتقاء فکر و اندیشه مان چقدر توانستیم هزینه کنیم؟ در مقایسه با هزینه های که مثلا صرف خرید کارت شارژ برای ارسال پیامک های بی محتوا و غیر اخلاقی می کنیم؛ سهم کتاب در سبد خانوار چقدر است؟
 
۵- توانای نوشتن: آیا هیچ وقت به این فکر افتاده اید که از توانایی خودتان در امر نوشتن برای ضبط و ماندگاری؛ ایده ها؛ اندیشه و نظریات تان در زمینه های تخصصی خود استفاده نمایید؟ تا حالا چند جمله؛ یادداشت؛ مقاله و.....در زمینه کاری و تخصصی خود در سایت ها؛ مطبوعات و نشریات نوشته درج و ارائه کرده اید؟ پس از این به بعد به این منبع بکر و غنی نیز که یکی از پارامترها و فاکتورهای اساسی در تسریع و سرعت بخشیدن به روند موفقیت می باشد نیز فکر کنید؟
 
۶- قدرت بیان: یکی از عوامل مهم در موفقیت و پیشرفت نزد خبرنگاران؛ مجریان برنامه های تلویزیونی؛ بازیگران رادیو؛ سینما و تلویزیون؛ نظریه پردازان و منتقدین ادبی و هنری؛ سخنرانان؛ سیاستمداران و رهبران موفق دنیا توانایی آن ها در تسلط به زبان و بیان می باشد. شما چقدر می توانید از این توانایی بهره برداری کنید؟ چند دقیقه می توانید در زمینه کاری خودتان حرف بزنید؟ چقدر به زبان و قدرت تکلم تان تسلط دارید؟
 
۷- حواس پنچگانه: قدرت بینایی؛ حس بویایی؛ قدرت شنیداری؛ حس لامسه و... از این منابع چقدر توانسته ایم استفاده کنیم؟ مثل هنرمند نقاشی که نابینا است ولی با چشم دلش نقاشی می کشد و یا نقاشی که از نعمت دست محرومه؛ با پا هایش نقاشی می کشد!؟
 
۸- قدرت حافظه: از این قدرت چقدر توانسته ایم در فرایند خلاقیت و توسعه و پیشرفت کارمان استفاده کنیم؟
 
۹- زمان: بدون شک کسانی که مدیریت زمان را در دست گرفته اند و از لحظه ها و ثانیه های در حال گذشت زندگی که ممکنه هر لحظه دچار چالش و تنش شود استفاده کرده اند در زندگی با نتایج حیرت انگیزی روبه رو شده اند؛ آن ها با شناخت فرصت های پیش رو و استفاده از منبع زمان؛ اتفاقات و تغییرات پیش رو را پیش بینی و با تصمیمات درست و به موقع؛ به کسب موفقیت های زیادی نائل شده اند. شما چقدر توانسته اید از این قدرت استفاده کنید؟ کسانی که به قدرت زمان پی برده اند با اشتیاق ولذت تمام به امورات روزمره هم می پردازند بدون این که احساس بیهودگی و یا تلف شدن وقت بکنند! رفت و آمد با اتوبوس های خط واحد برای آن ها دیگه اتلاف وقت و یا خسته کننده نیست زیرا با قدرت خلاقیت و ابداع گری خود می توانند در آن شرایط ویژه ده ها سرگرمی مفید و سازنده از جمله مطالعه کردن؛ حفظ کردن لغات انگلیسی؛ فکر کردن و....برای خود دست و پا کنند!؟ هنرمند نقاشی که کارش و نوع تخصصش ایجاب می کند درباره زندگی مردم؛ نوع زندگی و آداب و رسوم قومیت ها و گونه های مختلف فرهنگی اطلاعات بیشتری داشته باشد دیگر ایستادن در صف های طولانی نانوایی و اتوبوس و... اتلاف وقت محسوب نمی شود و یا مثلا نویسنده ها؛ شاعران؛ طراحان شخصیت در پروژه های انیمیشن؛ کاریکاتوریست ها؛ هنرمندان عرصه تئاتر؛ سینما و تلویزیون به خاطر ایفای نقش های مختلف در برنامه ها و فیلم های سینمایی لازم و ضروری می باشد که در ارتباط ملموس و تنگاتنگ با اجتماع و زندگی روزمره مردم باشند تا بتوانند با نوع دیالگ ها؛ لحن گفتار؛ وضعیت پوشاک و رفتارهای اجتماعی و....آشنا شوند. زندگی روزمره و محیط پیرامون منبعی بکر وغنی برای دست یافتن به ایده های ناب و دست نخورده نزد هنرمندان؛ فیلمسازان؛ نویسندگان و..... می باشد.
 
۱۰- اینترنت: امروزه تمامی کارشناسان علوم ارتیاطات و رسانه های صوتی؛ تصویری و نوشتاری در عصری که به دهکده جهانی معروف و نام گذاری شده است بر تاثیر بلامنازع ارتباطات بر رشد و توسعه همه جانبه در تمامی عرصه های علمی؛ سیاسی ؛ اقتصادی؛ اجتماعی؛ فرهنگی و...اذعان و اعتراف دارند. شما چقدر از این منبع قدرتمند استفاده کرده اید؟ جنبه های مثبت و منفی اینترنت و دنیای مجازی را چقدر می شناسید؟ اینترنت در زندگی شما چه کاربردی دارد؟ سهم اینترنت در رشد و پیشرفت شما در عرصه کسب و کار چقدر است؟ مثلاء به جای این که در فضای yahoomessenger ساعت ها وقت خود را با چت کردن تلف کنید آیا نمی توانید نیازها و درخواست های کاری و شغلی خود را با این نرم افزار مشخص و اعلام نمایید؟ امروزه در تمامی دنیا مشاغلی که وابسته به کامپیوتر و شاخه های مختلف آن در تمامی عرصه ها می باشند جزء مشاغل مدرن امروزی می باشند که تا چند سال پیش وجود نداشتند. بنابراین شناخت و تسلط بر علوم کامپیوتر و اینترنت در دنیای مدرن امروزی یک ضرورت و شناخت آن در فرایند رشد و پیشرفت کاری هر کسی موثر و کارساز می باشد.
 
۱۱- موبایل: گوشی همراه نیز یکی دیگر از عناصر مهم و تاثیر گذار در تسهیل و تسریع ارتباطات و نزدیک کردن فاصله های زمانی و مکانی در دنیای پیچیده و مدرن امروز می باشد. امروزه دیگر کمتر کسی پیدا می شود که با این ابزار و قابلیت های صوتی؛ تصویری و نوشتاری از جمله قابلیت آن در عکس گرفتن و تصویربرداری؛ پخش فایل های صوتی و تصویری؛ ساخت کلیب و نصب نرم افزارهای کامپیوتری؛bluetooth ؛ ارسال فیلم؛ عکس و نوشته؛ یادداشت برداری؛ ترجمه لغات و متون فارسی به انگلیسی و برعکس؛ ضبط صدا و... آشنایی مختصری نداشته باشد. از این ابزار چقدر استفاده مثبت کرده ایم و چقدر منفی؟ از امکانات و قابلیت های این ابزار در پیشرفت و توسعه کارمان استفاده برده ایم؟
 
۱۲- کمبودها و محدودیت ها: نگاهی به بیوگرافی و زندگی نامۀ دانشمندان و انسان های بزرگ و موفق در زمینه های مختلف تاکیدی بر این ادعاست که در اکثر موارد موتور محرکۀ آن ها و احساس نیاز به حرکت و پویایی در رسیدن به قله های بزرگی و موفقیت؛ مصائب و سختی ها؛ محدودیت ها و کمبودهای فراوان در زندگی آن ها بوده است. چرا که کمبودها و سختی های زندگی است که احساس نیاز به حرکت و پویایی را و تلاش برای حل مشکلات و رسیدن به هدف های زندگی در انسان به وجود می آورد و اگر انسان ها در وضعیت رفاهی و معیشتی ایده ال زندگی می کردند نیازی به زحمت و تلاش احساس نمی شد و گواه این مدعا این است که؛ هستند کسانی که در عالی ترین و بهترین وضعیت رفاهی و معیشتی زندگی می کنند ولی متاسفانه جزء سستی و تنبلی و هدر دادن انرژی ها و منابع بیشمار در زندگی شاهد هیچ گونه ابداع؛ ابتکار و خلاقیت در زندگی آن ها نیوده ایم و حتی در بسیاری مواقع ما شاهد فساد؛ انحرافات و ناهنجاری های اخلاقی نیز در چنین خانواده ها و شرایط نیز بوده و هستیم. بنابراین به عنوان یک قاعده و قانون کلی و موثر بایستی اذعان کرد که انسان های موفق و خلاق آن های هستند که اتفاقات و بحران ها؛ مشکلات و کمبودهای زندگی را تبدیل به فرصت های طلایی می کنند و در راه رسیدن به موفقیت های زندگی با بینشی مثبت به آن ها نگریسته می شود و مشکلات و محدودیت ها را فرصت های حکیمانه می دانند که از جانب خداوند به آن ها داده شده است. البته بایستی اشاره کرد که برعکس این قضیه هم مصداق دارد که فقر و نداری چهرۀ زشتی دارد و در دین مبین اسلام نیز به کرات در رفع و رجوع فقر و مشکلات مردم به مسولین دولتی توصیه شده است که در بسیاری مواقع نیز ریشه بسیاری از جنایات و بزهکاری های جامعه فقر و بیکاری می باشد. اما باز می توان این جوری تصور کرد که ریشه فقر مالی؛ فقر فکری و نبود قوۀ خلاقه در اشخاص است که زمینه ساز به وجود آمدن مشکلات و بحرانهای مالی پی درپی می باشد.
 
۱۳- مهارت و تخصص ها: درباره موفقیت و مباحث مربوط به خلاقیت و راه های رسیدن به هدف کم وبیش و به کرات گفته شده که بایستی به یک نکته مهم اشاره کرد که رسیدن به موفقیت بدون داشتن پشتوانه های لازم مهارتی و خصصی و بدون در نظر گرفتن میزان توانایی ها و استعدادهای وجودی؛ رویا و توهمی بیش نیست. بنابراین یکی از مهم ترین فاکتورهای لازم و کارایی ترین و موثرترین منبع برای هرگونه ابتکار؛ ابداع و کار خلاقه رشد و پرورش استعدادها؛ توانایی ها؛ تجربه ها و مهارت های فردی در زمینه های مختلف می باشد. مسئله مهم تر این که فرد بدون نگرانی و دغدغه خاطر از میزان اهمیت و جایگاه شغلی؛ علایق و استعدادها در جامعه و یا از جانب عموم مردم فقط و فقط در صدد رشد و ارتقاء کمی و کیفی توانایی ها و مهارت های شخصی تا حد عالی و حرفه ای باشد تا حد این که حس حسادت و غبطه دیگران را برانگیزد و نگاه و بینش دیگران را نسبت به علاقه؛ کار و شغل مورد رضایت خودش تغییر دهد. که البته بایستی یادآوری کنم در کشور ما؛ تنها و تنها از طرف جامعه و حتی بسیاری خانواده ها به محدودی از مشاغل اهمیت داده می شود و تنها محدودی از مشاغل دارای کلاس کاری؛ دسیپلین و جایگاه می باشند و متاسفانه به خاطر همین بینش غلط از طرف حتی خانواده ها در برخورد با فرزندان دانشجو در شرایط انتخاب رشته و شغل؛ توانایی ها؛ استعدادها و علایق ها آن ها را سرکوب و مسیر زندگی آن ها را به سمتی سوق و هدایت می کنند که انواع بیماری های روحی و روانی و افسردگی ها و نارضایتی از شغل و رشته را به دنبال خواهد داشت.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 10:24 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

منابع خلاقیت

بازديد: 97

منابع خلاقیت

تصور خلاق چیست؟ در ابتدا بهتر است تعریفی از خلاقیت داشته باشیم و بعد به ذکر منابع و زمینه های لازم برای استفاده و به کارگیری موثر وخلاقانه قدرت خلاقیت به کار می رود اشاره کنیم. خلاقیت به معنی توان و استعداد به کارگیری بهینه و موثر از مجموعه عوامل بیرونی ودرونی برای رسیدن به حل مسئله و استفاده از راه حل های متنوع و گسترده برای حصول بهترین نتیجه و رسیدن به هدف های مورد نظر هر شخص میباشد. آموزش نیروهای خلاقیت و به کارگیری آن در تمامی ابعاد زندگی ؛
 
امروزه در مراکزعلمی مهم دنیا تحت عنوان مهندسی فکر و نیروی خلاق بعنوان یک قاعده و فرمول علمی و ضرورت محسوب می شود. متاسفانه خیل عظیم فارغ التحصیلان بیکار دانشگاه های ما و بلاتکلیفی  سرگردانی آن ها بعد از فارغ التحصیل شدن بعنوان یک معضل و موید این است که فضای آموزش ما چه در ابتدایی ترین سطوح ایتدایی تا بالاترین آن ها فضای خلاقانه و مبتکرانه نیست و دانش اموزان و دانشجویان ما در بیشتر موارد فاقد انگیزه و پویایی لازم برای به کارگیری قوۀ ابتکار و خلاقه خود در حل مسائل ریز و کلان خود در تمامی ابعاد زندگی می باشند. چرا که در این گونه مراکز؛ اساتید و مربیان چون خود فاقد روشهای تربیتی خلاقانه هستند در نتیجه ناتوان از تربیت نیروهای خلاق و مبتکر و ارائۀ یک بینش وافق روشن و گسترده می باشند.
 
نیروهای علمی ما در این گونه مراکز یاد می گیرند که برای رسیدن به هدف های زندگی و حل مسائل پیش ورو تنها و تنها یک راه حل و یک مسیر وجود دارد به طوری که الان متاسفانه در جامعه ما و در تمام خانواده های ما جو دانشگاه رفتن و مدرگ گرایی بدون پشتوانه لازم و کسب تجربه و مهارت مورد نیاز تبدیل به یک معضل و یک مسئله اساسی و حیاتی در جامعه ما شده که نتیجه آن افزایش افسردگی؛ اضطراب و استرس؛ بیماری هانی روحی و روانی؛ خودکشی و... می باشد. این در حالی است که در یک سیستم خلاق و پویای آموزشی؛ تمام راه های موفقیت به دانشگاه ختم نمی شود و به ارائه راه حل های پویا و متنوع برای رسیدن به نتیجه مورد نیاز می پردازد. کسانی که در تلاش برای تغییر و تحول در زندگی هستند باور داشته باشند که بزرگترین و غنی ترین منبع برای دریافت و اسخراج نشانه های موفقیت و کسب تجربه های موثر در زندگی همانا؛ خود زندگی و جهان پیرامون می باشد.
 
انسان امروز با تصور خلاق و تخیل بی حد و حصرش و با قوۀ خلاقه اش جهان پیرامون را ساخته است و در تلاش شبانه روزی و بی پایانش در صدد است تا بیشتر از پیش شگفتی های جهان خلقت را و رازکائنات را کشف و گسترش دهد. یقینا تنها سرمایه داشتن؛ بعنوان یک منبع نمیتواند سر منشاء این همه تلاش و ابتکار باشد و بدون شک انسان علاوه بر نیروی جسمانی و فیزیکی و بیشتر با نیروی ذهنی و فکر خلاقه به این درجه از توسعه وپیشرفت رسیده است. بنابراین برخلاف تصور کسانی که تنها داشتن پول وسرمایه را بهانه و دستاویزی برای کسب و کار و توجیه تنیلی و سستی خود محسوب می کنند به ذکر منابع دیگری اشاره می کنم که میتواند در فعالیت و توسعه کسب و کار استفاده شود.
 
۱- خداوند: خداوند منبع لایزال و بی پایان تمامی اسرار؛ و شگفتی های جهان خلقت که هر لحظه و در همه جا در تلاش است تا نشانه ها؛ راز ورمز ها و جلوه های جهان خلقت را به زیباترین شکلش به منصۀ ظهور برساند می تواند منبع غنی و نیرومندی برای کسانی که می توانند با توکل و اعتماد به نیروی خداوندی راه های پر فرراز و نشیب زندگی را برای رسیدن به عالی ترین هدف های زندگی طی کنند باشد. چقدر این منبع و نیرو را می شناسیم؟ چقدر در راه رسیدن به اهداف مان در زندگی از این منبع استفاده کردیم؟
 
۲- تجربه: از خود بپرسیم برای توسعه کسب و کار و حتی شناسائی فرصت های شغلی چقدر توانسته ایم از تجربیات مفید و سازنده آدم های موفق؛ بزرگ ترها و...استفاده کنیم. در استفاده از این منبع گاهی غرور کاذب نسل جوان مانع از بهره گیری از تجربیات نقد و آماده والدین؛ سالخوردگان و آدم های موفق می باشد.
 
۳- مردم: مردم نیز یکی دیگه از منابع مهم و تاثیر گذار می باشد که می توان با در نظر گرفتن این قاعدۀ کلی که هر شخصی و حتی احمق ترین آدم ها هم چیزی برای گفتن دارند و می توان از آن ها به عنوان فرصت های طلایی و حتی پنجرۀ به سمت دروازه های پیشرفت وموفقیت استفاده نمود. البته این جا منظور از استفاده؛ حسن استفاده با در نظر گرفتن و رعایت تمام موازین اخلاقی و عرفی می باشد نه سوء استفاده؛ شیادی و فرصت طلبی از حسن اعتماد و حق و حقوق مردم! آیا توانسته ایم از این منبع بکر و غنی درست و موثر استفاده کنیم؟
 
۴- کتاب و مطالعه کردن: آیا هیچ وقت سعی کرده ایم از این سرمایه و منبع غنی و موثر در رشد و اعتلای دانش و علم بشریت امروز و کشف مجهولات بی شمار جهان خلقت استفاده کنیم؟ چقدر برای رشد و ارتقاء دانش و اندیشه مان از این منبع استفاده کرده ایم؟ در برنامه ریزی های زندگی مان؛ سهم کتاب و مطالعه چند دقیقه و چه مقدار می باشد؟ در مقایسه با هزینه ها و ریخت و پاش های که صرف خوردن و خوابیدن؛ لذت بردن؛ آسایش و رسیدن به رفاه بیشتر می شود؛ برای ارتقاء فکر و اندیشه مان چقدر توانستیم هزینه کنیم؟ در مقایسه با هزینه های که مثلا صرف خرید کارت شارژ برای ارسال پیامک های بی محتوا و غیر اخلاقی می کنیم؛ سهم کتاب در سبد خانوار چقدر است؟
 
۵- توانای نوشتن: آیا هیچ وقت به این فکر افتاده اید که از توانایی خودتان در امر نوشتن برای ضبط و ماندگاری؛ ایده ها؛ اندیشه و نظریات تان در زمینه های تخصصی خود استفاده نمایید؟ تا حالا چند جمله؛ یادداشت؛ مقاله و.....در زمینه کاری و تخصصی خود در سایت ها؛ مطبوعات و نشریات نوشته درج و ارائه کرده اید؟ پس از این به بعد به این منبع بکر و غنی نیز که یکی از پارامترها و فاکتورهای اساسی در تسریع و سرعت بخشیدن به روند موفقیت می باشد نیز فکر کنید؟
 
۶- قدرت بیان: یکی از عوامل مهم در موفقیت و پیشرفت نزد خبرنگاران؛ مجریان برنامه های تلویزیونی؛ بازیگران رادیو؛ سینما و تلویزیون؛ نظریه پردازان و منتقدین ادبی و هنری؛ سخنرانان؛ سیاستمداران و رهبران موفق دنیا توانایی آن ها در تسلط به زبان و بیان می باشد. شما چقدر می توانید از این توانایی بهره برداری کنید؟ چند دقیقه می توانید در زمینه کاری خودتان حرف بزنید؟ چقدر به زبان و قدرت تکلم تان تسلط دارید؟
 
۷- حواس پنچگانه: قدرت بینایی؛ حس بویایی؛ قدرت شنیداری؛ حس لامسه و... از این منابع چقدر توانسته ایم استفاده کنیم؟ مثل هنرمند نقاشی که نابینا است ولی با چشم دلش نقاشی می کشد و یا نقاشی که از نعمت دست محرومه؛ با پا هایش نقاشی می کشد!؟
 
۸- قدرت حافظه: از این قدرت چقدر توانسته ایم در فرایند خلاقیت و توسعه و پیشرفت کارمان استفاده کنیم؟
 
۹- زمان: بدون شک کسانی که مدیریت زمان را در دست گرفته اند و از لحظه ها و ثانیه های در حال گذشت زندگی که ممکنه هر لحظه دچار چالش و تنش شود استفاده کرده اند در زندگی با نتایج حیرت انگیزی روبه رو شده اند؛ آن ها با شناخت فرصت های پیش رو و استفاده از منبع زمان؛ اتفاقات و تغییرات پیش رو را پیش بینی و با تصمیمات درست و به موقع؛ به کسب موفقیت های زیادی نائل شده اند. شما چقدر توانسته اید از این قدرت استفاده کنید؟ کسانی که به قدرت زمان پی برده اند با اشتیاق ولذت تمام به امورات روزمره هم می پردازند بدون این که احساس بیهودگی و یا تلف شدن وقت بکنند! رفت و آمد با اتوبوس های خط واحد برای آن ها دیگه اتلاف وقت و یا خسته کننده نیست زیرا با قدرت خلاقیت و ابداع گری خود می توانند در آن شرایط ویژه ده ها سرگرمی مفید و سازنده از جمله مطالعه کردن؛ حفظ کردن لغات انگلیسی؛ فکر کردن و....برای خود دست و پا کنند!؟ هنرمند نقاشی که کارش و نوع تخصصش ایجاب می کند درباره زندگی مردم؛ نوع زندگی و آداب و رسوم قومیت ها و گونه های مختلف فرهنگی اطلاعات بیشتری داشته باشد دیگر ایستادن در صف های طولانی نانوایی و اتوبوس و... اتلاف وقت محسوب نمی شود و یا مثلا نویسنده ها؛ شاعران؛ طراحان شخصیت در پروژه های انیمیشن؛ کاریکاتوریست ها؛ هنرمندان عرصه تئاتر؛ سینما و تلویزیون به خاطر ایفای نقش های مختلف در برنامه ها و فیلم های سینمایی لازم و ضروری می باشد که در ارتباط ملموس و تنگاتنگ با اجتماع و زندگی روزمره مردم باشند تا بتوانند با نوع دیالگ ها؛ لحن گفتار؛ وضعیت پوشاک و رفتارهای اجتماعی و....آشنا شوند. زندگی روزمره و محیط پیرامون منبعی بکر وغنی برای دست یافتن به ایده های ناب و دست نخورده نزد هنرمندان؛ فیلمسازان؛ نویسندگان و..... می باشد.
 
۱۰- اینترنت: امروزه تمامی کارشناسان علوم ارتیاطات و رسانه های صوتی؛ تصویری و نوشتاری در عصری که به دهکده جهانی معروف و نام گذاری شده است بر تاثیر بلامنازع ارتباطات بر رشد و توسعه همه جانبه در تمامی عرصه های علمی؛ سیاسی ؛ اقتصادی؛ اجتماعی؛ فرهنگی و...اذعان و اعتراف دارند. شما چقدر از این منبع قدرتمند استفاده کرده اید؟ جنبه های مثبت و منفی اینترنت و دنیای مجازی را چقدر می شناسید؟ اینترنت در زندگی شما چه کاربردی دارد؟ سهم اینترنت در رشد و پیشرفت شما در عرصه کسب و کار چقدر است؟ مثلاء به جای این که در فضای yahoomessenger ساعت ها وقت خود را با چت کردن تلف کنید آیا نمی توانید نیازها و درخواست های کاری و شغلی خود را با این نرم افزار مشخص و اعلام نمایید؟ امروزه در تمامی دنیا مشاغلی که وابسته به کامپیوتر و شاخه های مختلف آن در تمامی عرصه ها می باشند جزء مشاغل مدرن امروزی می باشند که تا چند سال پیش وجود نداشتند. بنابراین شناخت و تسلط بر علوم کامپیوتر و اینترنت در دنیای مدرن امروزی یک ضرورت و شناخت آن در فرایند رشد و پیشرفت کاری هر کسی موثر و کارساز می باشد.
 
۱۱- موبایل: گوشی همراه نیز یکی دیگر از عناصر مهم و تاثیر گذار در تسهیل و تسریع ارتباطات و نزدیک کردن فاصله های زمانی و مکانی در دنیای پیچیده و مدرن امروز می باشد. امروزه دیگر کمتر کسی پیدا می شود که با این ابزار و قابلیت های صوتی؛ تصویری و نوشتاری از جمله قابلیت آن در عکس گرفتن و تصویربرداری؛ پخش فایل های صوتی و تصویری؛ ساخت کلیب و نصب نرم افزارهای کامپیوتری؛bluetooth ؛ ارسال فیلم؛ عکس و نوشته؛ یادداشت برداری؛ ترجمه لغات و متون فارسی به انگلیسی و برعکس؛ ضبط صدا و... آشنایی مختصری نداشته باشد. از این ابزار چقدر استفاده مثبت کرده ایم و چقدر منفی؟ از امکانات و قابلیت های این ابزار در پیشرفت و توسعه کارمان استفاده برده ایم؟
 
۱۲- کمبودها و محدودیت ها: نگاهی به بیوگرافی و زندگی نامۀ دانشمندان و انسان های بزرگ و موفق در زمینه های مختلف تاکیدی بر این ادعاست که در اکثر موارد موتور محرکۀ آن ها و احساس نیاز به حرکت و پویایی در رسیدن به قله های بزرگی و موفقیت؛ مصائب و سختی ها؛ محدودیت ها و کمبودهای فراوان در زندگی آن ها بوده است. چرا که کمبودها و سختی های زندگی است که احساس نیاز به حرکت و پویایی را و تلاش برای حل مشکلات و رسیدن به هدف های زندگی در انسان به وجود می آورد و اگر انسان ها در وضعیت رفاهی و معیشتی ایده ال زندگی می کردند نیازی به زحمت و تلاش احساس نمی شد و گواه این مدعا این است که؛ هستند کسانی که در عالی ترین و بهترین وضعیت رفاهی و معیشتی زندگی می کنند ولی متاسفانه جزء سستی و تنبلی و هدر دادن انرژی ها و منابع بیشمار در زندگی شاهد هیچ گونه ابداع؛ ابتکار و خلاقیت در زندگی آن ها نیوده ایم و حتی در بسیاری مواقع ما شاهد فساد؛ انحرافات و ناهنجاری های اخلاقی نیز در چنین خانواده ها و شرایط نیز بوده و هستیم. بنابراین به عنوان یک قاعده و قانون کلی و موثر بایستی اذعان کرد که انسان های موفق و خلاق آن های هستند که اتفاقات و بحران ها؛ مشکلات و کمبودهای زندگی را تبدیل به فرصت های طلایی می کنند و در راه رسیدن به موفقیت های زندگی با بینشی مثبت به آن ها نگریسته می شود و مشکلات و محدودیت ها را فرصت های حکیمانه می دانند که از جانب خداوند به آن ها داده شده است. البته بایستی اشاره کرد که برعکس این قضیه هم مصداق دارد که فقر و نداری چهرۀ زشتی دارد و در دین مبین اسلام نیز به کرات در رفع و رجوع فقر و مشکلات مردم به مسولین دولتی توصیه شده است که در بسیاری مواقع نیز ریشه بسیاری از جنایات و بزهکاری های جامعه فقر و بیکاری می باشد. اما باز می توان این جوری تصور کرد که ریشه فقر مالی؛ فقر فکری و نبود قوۀ خلاقه در اشخاص است که زمینه ساز به وجود آمدن مشکلات و بحرانهای مالی پی درپی می باشد.
 
۱۳- مهارت و تخصص ها: درباره موفقیت و مباحث مربوط به خلاقیت و راه های رسیدن به هدف کم وبیش و به کرات گفته شده که بایستی به یک نکته مهم اشاره کرد که رسیدن به موفقیت بدون داشتن پشتوانه های لازم مهارتی و خصصی و بدون در نظر گرفتن میزان توانایی ها و استعدادهای وجودی؛ رویا و توهمی بیش نیست. بنابراین یکی از مهم ترین فاکتورهای لازم و کارایی ترین و موثرترین منبع برای هرگونه ابتکار؛ ابداع و کار خلاقه رشد و پرورش استعدادها؛ توانایی ها؛ تجربه ها و مهارت های فردی در زمینه های مختلف می باشد. مسئله مهم تر این که فرد بدون نگرانی و دغدغه خاطر از میزان اهمیت و جایگاه شغلی؛ علایق و استعدادها در جامعه و یا از جانب عموم مردم فقط و فقط در صدد رشد و ارتقاء کمی و کیفی توانایی ها و مهارت های شخصی تا حد عالی و حرفه ای باشد تا حد این که حس حسادت و غبطه دیگران را برانگیزد و نگاه و بینش دیگران را نسبت به علاقه؛ کار و شغل مورد رضایت خودش تغییر دهد. که البته بایستی یادآوری کنم در کشور ما؛ تنها و تنها از طرف جامعه و حتی بسیاری خانواده ها به محدودی از مشاغل اهمیت داده می شود و تنها محدودی از مشاغل دارای کلاس کاری؛ دسیپلین و جایگاه می باشند و متاسفانه به خاطر همین بینش غلط از طرف حتی خانواده ها در برخورد با فرزندان دانشجو در شرایط انتخاب رشته و شغل؛ توانایی ها؛ استعدادها و علایق ها آن ها را سرکوب و مسیر زندگی آن ها را به سمتی سوق و هدایت می کنند که انواع بیماری های روحی و روانی و افسردگی ها و نارضایتی از شغل و رشته را به دنبال خواهد داشت.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 10:23 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

چرا خلاقیت؟

بازديد: 237

چرا خلاقیت؟

اگرچه تمدن و فرهنگ بشری نتیجه تلاش همه آدمیان در تمام دوران هاست اما غنا و عظمت آن رامدیون گروه کوچکی از انسانهایی هستیم که کاشف ، مخترع  ،هنرمند یا متفکر نامیده می شوند. از کشف آتش تا اختراع رادیو و سفینه های فضایی ، از نقاشیهای دیواری در غارها تا آثار هنرمندانی نظیرکمال الملک و پیکاسو، و ازاولین آثار مکتوب تا نوشته ها وسروده های فردوسی و شکسپیر همه محصول کار و اندیشه جمع کوچکی ازبشریت است.تمدن بشر مرهون اندیشه خلاق آدمی بوده و دوام آن بدون بهره گیری از خلاقیت که عالیترین عملکرد ذهن انسان محسوب می شود غیر ممکن خواهد بود.عصاره ی خلاقیت غیر قابل پیشگویی بودن است.
 
اکنون به این نتیجه رسیدیم که برای داشتن چنین جامعه ای با افراد خلاق و متفکر نیازمند آن هستیم که پایه های چنین جامعه ای را محکم بنا نهیم، بنابراین بر آن شدیم تا با سرمایه گذاری بر روی کودکان امروز و رشد خلاقیت در آنها شاهد پدیدار شدن کارمندان و کارشناسانی خلاق ،کارآفرین وتوانمند در آینده باشیم. زیرا بسیاری از بچه های امروزی  در حال بهره گیری از مزایا و امتیازاتی هستند که در اختیار آنها قرار داده شده تا از آن لذت ببرند.نسل امروز وآینده ما همچون نسل گذشته دیگر نمی تواند از رودخانه ی زمانه خویش  که جریان آرامی داشت به آسانی عبور کند واو باید از یک رودخانه بسیار خروشان گذر کند واین خود نیازمند کسب توانمندیهای فراوان است.
 
در این میان سیستم های آموزشی به عنوان یکی از اساسی ترین نظامهای اجتماعی برای پاسخگویی به نیازهاوالزامات جامعه ی در حال حرکت وزمینه سازی تغییر و تحول در آن، نقش حیاتی تر و حساستر را ایفا می کند.خلاقیت همواره در زندگی کودکان حضور دارد و خود در بازیها ، نقاشیها و افسانه ها متجلی میشود.
 
خلاقیت به عنوان جوهره كارآفرینی و یكی از عوامل كلیدی و رمز پیشرفت و حتی بقای سازمانهای نوین است. اگرچه این روزها موضوع خلاقیت در محافل و نشست های علمی و صنعتـــــــی كشور بسیار به گوش می خورد، اما عملاً هنوز به عنوان یك دیدگاه وارد دانشگاهها، كارخانجات، مقررات، مدارس، فرهنگ و خلاصه رگ و خون جامعه نشده است. هنوز در هیچ یك از مقاطع تحصیلی و رشته های تحصیلی مدارس و دانشگاههای كشور رسماً، درسی تحت عنوان «خلاقیت» تدریس نمی شود. در چنین شرایطی كه هنوز موج و حركت كوبنده خلاقیت، فراگیر نشده است و هنوز مباحث خلاقیت در جامعه كاربردی نشده است، طرح مباحث كلان خلاقیت می تواند راهگشای فكری کودکان ونوجوانان گردد تا قبل از آنكه ترمینولوژی (TERMINOLOGY) غربی خلاقیت در جامعه نهادینه شود، امكان حركتهای تازه و خلق پارادایم های نوین در حوزه خلاقیت بیشتر و سهل تر گردد.
 
بدون تردید "خلاقیت و نوآوری" یکی از مهم ترین و اساسی ترین ویژگی های انسان است که تقریبا همه ابعاد و جنبه های زندگی و تمدن وی را تحت تاثیر کامل خود قرارمی دهد. خلاقیت و نوآوری همیشه برای انسان با اهمیت بوده است ، از اولین خلاقیت ها و نوآوری ها در عصر حجر تا انبوه خلاقیت ها و نوآوری های علمی ، فنی ، صنعتی و هنری پیشرفته امروزی در عصر فراصنعتی امروز.
 
بنابراین در واقع تمام علوم و فنون و هنرها و بطور کلی همه تمدن انسان محصول خلاقیت است و در این خصوص نقش تکوینی و تکاملی دارد.انسان با خلاقیت می تواند خود را توانا تر کند، بر طبیعت با عظمت غالب شود، جهان اسرار آمیز را بشناسد و مسائل و مشکلات عدیده حیات خودرا حل نماید. از این رو خلاقیت را محور حرکت جهانی قرن حاضر می دانند.
 
خلاقیت، زندگی انسان ها را زیبا نموده و طراوت و شادابی دلنشینی را به وجود می آورد. انسانهای خلاق هر روز با فکرهای نو و اندیشه های تازه ، تجربه ای جدید کسب می کنند و با هیجان بسیار زیبایی از زندگی خود لذت می برند.آنان راه های قدیمی و کهنه را نمی پسندند و همیشه بدنبال مسیرهای ناشناخته ای می گردند. این افراد با فکرهای خلاقانه ، میان برهای کم هزینه ای را کشف کرده و با سرعت ، مسیری را که دیگران طی سال ها رفته اند، در زمان کوتاه تری می پیمایند. ذهن انسان های خلاق ، همواره به دنبال کشف راه کارهایی است که دیگران به آن ها نمی اندیشند.افراد خلاق خود را مقید به یک کار خاص نمی کنند و سعی می کنند از فرصت ها و زمان هایی که در اختیار دارند ؛ نهایت استفاده را ببرند و پویا و پرتحرک هستند و فعالیت های متنوعی را در زندگی خود انجام می دهند. باانگیزه هستند ، پر نیرو و انرژی به نظر می رسند و دائما در پی فرصت هایی هستند که تجارب جدیدی را برای آنها به ارمغان می آورند. ا ز کار و فعالیت ترس ندارند و کمتر احساس خستگی می کنند. از فعالیت هایی که انجام می دهند ، لذت می برند و در مقابل بیکاری و داشتن اوقات فراغت زیاد برای آنها کسل کننده و خسته کننده است. مسئولیت های بیشتر و بزرگ تری را می پذیرند و تلاش می کنند به بهترین وجه کار خود را به انجام برسانند.
 
افراد خلاق پذیرای افکار نو هستند و سعی می کنند از افکار نو و جدید برای رسیدن به اهداف خود و سروسامان دادن به آنها بهره ببرند. مستقل هستند، اعتماد به نفس و شوخ طبع هستند. روابط اجتماعی خوبی دارند و بطور کلی در تمام وقایع زندگی بدنبال تجارب جدید هستند. و این امر به آنها انرژی و امید فزاینده ای می دهد. خود را به خاطر موفقیت هایشان تشویق می کنندوراهکارهای خوبی ارائه می دهند.  
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 10:22 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

زندگینامه بزرگان روان شناسی: آلبرت بندورا

بازديد: 129

زندگینامه بزرگان روان شناسی: آلبرت بندورا

آلبرت بندوراآلبرت بندورا در چهارم دسامبر ۱۹۲۵ در روستایی در ایالت آلبرتای کانادا متولد شد. لیسانس روان‌شناسی خود را از دانشگاه بریتیش کلمبیا گرفت و سپس به دانشگاه آیوا در آمریکا رفت و فوق‌لیسانس و دکترای خود را از آن‌جا گرفت و به عنوان عضو هیأت علمی در همان دانشگاه مشغول به کار شد. پس از آن به دانشگاه استنفورد رفت و از سال ۱۹۵۳ به بعد به عنوان استاد روان‌شناسی این دانشگاه فعالیت کرده است. وی در سال ۱۹۷۴ به عنوان رییس انجمن روان‌شناسی آمریکا انتخاب شد؛ زمانی که به تازگی نظریه یادگیری اجتماعی خود را منتشر کرده بود و کتاب‌ها ، مقالات و تحقیقاتش به شدت مورد توجه روان‌شناسان قرار گرفته بود.
 
آلبرت بندورا با نظریه «یادگیری اجتماعی» خود به پرسش‌هایی کلیدی در روان‌شناسی پاسخ گفت که اکنون پس از چند دهه به یکی از پایه‌های روان‌شناسی نوین بدل شده است. آلبرت بندورا با این نظریه رفتارگرایی را به شناخت‌درمانی که به تازگی ارائه شده بود، پیوند زد و یکی از مهم‌ترین رویکردهای روان‌شناسی در اواخر قرن بیستم را شکل داد که پیدایش رفتاردرمانی شناختی را در پی آورد، مکتبی که امروزه از هر سه روان‌شناس بالینی در آمریکا، دو نفر خود را متکی به آن می‌بینند. به اعتقاد بندورا، آموزش و فراگیری رفتارهای جدید در انسان، بیشتر از آن که از طریق یادگیری مستقیم و کلاسیک رخ دهد، از طریق الگوسازی از روی رفتارهای دیگران رخ می‌دهد.

آزمایش مشهور او در دهه ۶۰ با « عروسک بوبو » امروز به یکی از متون کلاسیک روان‌شناسی بدل شده است، او در این سلسله آزمایش‌ها، به کودکان فیلمی را نشان می‌داد که مربی مهدکودک، در حال کتک زدن عروسکی به نام بوبو بود. پس از تماشای فیلم، کودکان در ضمن بازی خود، به طور مرتب همین عروسک را کتک می‌زدند. وی به این ترتیب نظریه «یادگیری مشاهده‌ای» خود را مطرح کرد و گفت که این شیوه یادگیری، یکی از مؤثرترین و فراگیرترین روش‌های یادگیری رفتاری است که به ویژه از طریق رسانه‌هایی چون تلویزیون و سینما شکل می‌گیرند.
بندورا بر خلاف رفتارگرایان، معتقد است که یادگیری لزوماً منجر به تغییر رفتار نمی‌شود. مردم می‌توانند اطلاعات جدیدی را فرا بگیرند؛ بدون آن که تغییری در رفتارهای آشکارشان رخ بنماید.

بسیاری از روان‌شناسان معتقدند مقاله «خود-کارآیی به سوی یک نظریه هم‌سان برای تغییر رفتار» آلبرت بندورا که در سال ۱۹۷۷ منتشر شد، یکی از پایگاه‌های انقلاب شناختی در روان‌شناسی در دهه‌های ۸۰ و ۹۰ را بنا کرد. بندورا در این مقاله که بعدها در کتاب‌ها و مقالات دیگری نیز شرح و بسط یافت، نظریه «خودکارآیی» خود را مطرح کرده است که به گفته خودش، اعتقاد فرد به قابلیت‌های خود در سازمان‌دهی و انجام یک رشته فعالیت‌های مورد نیاز برای اداره‌ی خود در شرایط و وضعیت‌های مختلف است.

افرادی که دارای حس قوی خود-کارآیی باشند:
• به مسائل چالش ‌برانگیز به صورت مشکلاتی که باید برآن‌ها غلبه کرد، می‌نگرند.
• علاقه عمیق‌تری به فعالیت‌هایی که در آن‌ها مشارکت دارند نشان می‌دهند.
• تعهد بیشتری نسبت به علایق و فعالیت‌هایشان حس می‌کنند.
• و به سرعت بر حس یأس و نومیدی چیره می‌شوند.

کسانی که حس خود-کارآیی ضعیفی داشته باشند:
• از کارهای چالش ‌برانگیز اجتناب می‌کنند.
• عقیده دارند که شرایط و وظایف مشکل، خارج از حد توانایی و قابلیت آن‌هاست.
• بر روی ناکامی‌های شخصی و نتایج منفی تمرکز می‌کنند.
• و به سرعت اعتماد خود نسبت به قابلیت‌ها و توانایی‌های شخصی‌شان را از دست می‌دهند.

به دلیل همین تحقیقات و نظریات برجسته، وی به عنوان برنده جایزه روان‌شناسی گراومیر که هر سال به یکی از روان‌شناسان برجسته تعلق می‌گیرد، اعلام شد. جایزه سال ۲۰۰۸ روان‌شناسی گراومیر در حالی به وی تعلق گرفت که از وی به عنوان برجسته‌ترین نظریه‌پرداز روان‌شناسی معاصر که در قید حیات است، یاد می‌شود. این جایزه که در سال ۱۹۸۴ در دانشگاه لوییز ویل در شرق آمریکا پایه‌گذاری شده است، به کسانی که در رشته‌های مختلف علوم انسانی به گونه‌ای برجسته فعالیت داشته‌اند، اهدا می‌شود.

وی در رده ‌بندی که در سال ۲۰۰۲ انتشار یافت، چهارمین روان‌شناس برجسته تاریخ این علم پس از ب.اف.اسکینر، ژان پیاژه و زیگموند فروید نام گرفت. کمی پس از اعلام اهدای این جایزه به وی و تأکید بر آن که چهارمین روان‌شناس تأثیرگذار در تاریخ این علم بوده است، با خنده به خبرنگاران گفت: «ولی از فروید، اسکینر و پیاژه به تازگی چیزی منتشر نشده است!» وی گفت هنگامی که خبر دریافت مهم‌ترین جایزه مادی روان‌شناسی را به همسرش داده است، همسرش به وی گفت که بهتر است بار دیگر تعداد صفرها را بشمارد تا مطمئن شود که واقعاً مبلغ مورد نظر ۲۰۰ هزار دلار است. بندورا گفت که از دریافت این جایزه خشنود شده است؛ اما روان‌شناسان بسیار دیگری هم هستند که به تحقیقات برجسته‌ای در این رشته پرداخته‌اند. در نتیجه دریافت این جایزه برای وی همراه با شگفتی بوده است.
 
آلبرت بندورا در اولین مصاحبه مطبوعاتی‌اش پس از اعلام اختصاصی این جایزه گفت که همواره احساس می‌کرده است بین نظریه‌پردازی در روان‌شناسی و زندگی روزمره ارتباطی وجود ندارد. شاید نظریات و تحقیقات بندورا بیش از هر روان‌شناس دیگری در دهه‌های اخیر این پل ارتباطی را بنا کرده باشد.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 10:18 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تعاریف و مفاهیم: نظریه آشوب

بازديد: 121

تعاریف و مفاهیم: نظریه آشوب

نظریّهٔ آشوب یا نظریّهٔ بی‌نظمی‌ها به مطالعهٔ سیستم‌های دینامیکی آشوب‌ناک می‌پردازد. سیستم‌های آشوب‌ناک، سیستم‌های دینامیکی‌ای غیرخطی هستند که نسبت به شرایط اولیه‌شان بسیار حساس‌اند. تغییری اندک در شرایط اولیهٔ چنین سیستم‌هایی باعث تغییرات بسیار در آینده خواهد شد. این پدیده در نظریهٔ آشوب به اثر پروانه‌ای مشهور است.

رفتار سیستم‌های آشوب‌ناک به ظاهر تصادفی می‌نماید. با این‌حال هیچ لزومی به وجود عنصر تصادف در ایجاد رفتار آشوبی نیست و سیستم‌های دینامیکی‌ی معین (deterministic) نیز می‌توانند رفتار آشوب‌ناک از خود نشان دهند.

می‌توان نشان داد که شرط لازم وجود رفتار آشوب‌گونه در سیستم‌های دینامیکی‌ی زمان‌پیوسته مستقل از زمان (time invariant) داشتن کمینه سه متغیر حالت است (سیستم مرتبه سه). دینامیک لورنتس نمونه‌ای از چنین سیستم‌ای است. برای سیستم‌های زمان‌گسسته، وجود یک متغیر حالت کفایت می‌کند. نمونهٔ مشهور چنین سیستم‌ای، مدل جمعیتی‌ی بیان‌شده توسط logistic map است.

تاریخچه
این نظریه، گسترش خود را بیشتر مدیون کارهای هانری پوانکاره، ادوارد لورنز، بنوا مندلبروت و مایکل فیگن‌باوم می‌باشد. پوانکاره اولین کسی بود که اثبات کرد، مساله سه جرم (به عنوان مثال، خورشید، زمین، ماه) مساله‌ای آشوبی و غیر قابل حل است. شاخه دیگر از نظریه آشوب که در مکانیک کوانتومی به کار می‌رود، آشوب کوانتومی نام دارد. گفته می‌شود که پیر لاپلاس و عمر خیام قبل از پوانکاره، به این مساله و پدیده پی برده بودند.

اولین آزمایش واقعی در زمینه ی آشوب توسط یک هواشناس به نام ادوارد لورنز انجام شد. در سال ۱٩۶٠، وی روی یک مسئله ی پیش بینی وضع هوا کار می کرد. وی بر روی کامپیوترش ۱۲ معادله برای پیش بینی وضع هوا درنظر گرفته بود. این معادلات وضع هوا را پیش بینی نمی کرد. ولی این برنامه ی کامپیوتری به طور نظری پیش بینی می کرد که هوا چگونه می تواند باشد. او می خواست دنباله ی مشخصی را دوباره ببیند. برای کاهش زمان، وی به جای شروع از اول، از وسط دنباله شروع کرد. او عددی را که دفعه ی قبل از دنباله در دست داشت وارد کرد و کامپیوتر را برای پردازش رها نمود و رفت. وقتی یک ساعت بعد برگشت، دنباله به صورتی متفاوت از دفعه ی قبل پیشرفت کرده بود. به جای حالت قبلی، الگوی جدید آن واگرا می شد و در آخر شکلی کاملا به هم ریخته نسبت به اولی پیدا می کرد.
 
او بالاخره فهمید که مشکل کار کجاست. کامپیوتر تا ۶ رقم اعشار را در خود ذخیره می کرد و برای اینکه وی کاغذ کمتری مصرف کند فقط تا ۳ رقم اعشار را برای خروجی درنظر گرفته بود. در الگوی اولیه، عدد بدست آمده در اصل۵۰۶۱۲۷/٠ بود ولی وی برای حالت بعدی فقط ۵۰۶/۰ را وارد کرد. براساس تمام ایده های آن زمان، این دنباله باید شبیه و یا خیلی نزدیک به حالت اولیه می شد. رقم های پنجم و ششم، که برای بعضی از روش ها غیر قابل اندازه گیری هستند، نمی توانند تاثیر زیادی روی خروجی داشته باشند. لورنز این باور را رد کرد. این اثر به عنوان اثر پروانه ای شناخته شد. مقدار تفاوت بین نقاط شروع دو نمودار آنقدر کم است، که به اندازه ی بال زدن یک پروانه می تواند باشد: بال زدن یک پروانه تغییر بسیار اندکی در وضعیت اتمسفر ایجاد می کند. در طول یک دوره، اتمسفر از حالتی که باید می بود، عملأ دور می شود. به همین دلیل، در طول یک دوره، یک گردباد که قرار بود سواحل اندونزی را تخریب کند، هیچ وقت اتفاق نمی افتد و یا ممکن است، گردبادی که اصلا قرار نبود اتفاق بیفتد، رخ دهد. این پدیده، به عنوان حساسیت بالا به شرایط اولیه نیز شناخته شده است. 

آشوب دقیقا چیست؟
اگر فقط ذره ای در هر سوی این بازه جابجا شوید همه چیز به بی نهایت میرود ! یک بار به هم خوردن بالهای یک پروانه کافیست تا شما با یک رفتار آشوبگونه روبرو شوید. این رفتار به آرامی به آشوبگونگی میل نمیکند بلکه سیستم از نقطه ای ناگهان به سمت بی نهایت می رود . آیا در طبیعت پدیده ای – مثلا دانه های برف یا کریستال ها – وجود دارد که در قالب ابعاد کلاسیک طبیعت که تا به امروز می شناختیم نگنجد؟ پدیده هایی مثل دانه برف دارای ویژگی جالبی به نام خود متشابهی هستند به این معنا که شکل کلی شان از قسمت هایی تشکیل شده است که هرکدام به شدت شبیه به این شکل کلی هستند. ایده اصلی آشوب تعریف رفتار سیستمهای مشخصی است که شدیدا به شرایط اولیه شان حساسند. ادوارد لورنتز در دهه ۶۰ میلادی اعلام کرد که معادلات دیفرانسیل می توانند خاصیت فوق را داشته باشند. این ویژگی اثر پروانه ای نام گرفت.

آشوب از نقطه نظر ریاضی به چه معناست؟
یک سیستم جوی ساده را در نظر بگیرید. تابع f (x)= x + 2 برای تخمین دمای فردا از روی دمای امروز در دست است. اوربیت یک نقطه تحت یک تابع مجموعه اتفاقاتی است که در اثر تکرار تابع (دینامیک) برای آن نقطه می افتد. برای مثال اربیت نقطه 1 تحت تابع ما این است که ۱ ابتدا ۳ سپس ۵ بعد ۷ و ... می شود. مهمترین گونه اربیت ها نقطه ثابت است که هرگز تحت اجرای تابع تغییر نمی کند ولی تابع ما چنین نقطه ای ندارد. حال f(x)= x2 + 3 را در نظر بگیرید. این تابع ما را به دنیای آشوب می برد. به نظر می رسد اربیتهای تمام نقاط به بی نهایت میل می کنند. باید اشاره شود که نقاط پایانی هر بازه ای روی این تابع ثابتند. با اجرای تابع و ادامه دادن آن می بینیم که تمام نقاط داخل بازه به بی نهایت میل می کنند ولی حدود بازه همچنان متناهی اند . این رفتار یک رفتار آشوب گونه است.
 
مثلث سرپینسکی و پوست مار کخ دو فرکتال یا برخال معروف اند. در مورد پوست مار کخ جالب اینکه ناحیه متناهی ولی پارامتر نامتناهی دارد. می توان سطح خود تشابهی در فرکتالها را با مفهوم جدیدی از بعد که مبتنی بر تعداد کپی های مجموعه های خودمتشابه در فرکتال و میزان بزرگنمایی هر مجموعه است اندازه گیری کرد. به این معنی که بعد فرکتالی یک مجموعه از تقسیم لگاریتم تعداد کپی ها به لگاریتم بزرگنمایی به دست می آید. این مقدار برای مثلث سرپینسکی 1.584 و برای پوست مار کخ 1.261 است.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 10:17 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

بازی‌های ساده در خانه

بازديد: 143

بازی‌های ساده در خانه

\"\"
همه ما دوست داریم کودکانی بااستعداد و باهوش داشته باشیم، اما شاید نمی‌دانیم که چگونه می‌توانیم به رشد استعدادهای بالفعل کودکمان، کمک کنیم. مهم‌ترین راه‌حل برای کمک به رشد کودک زیر شش سال، بازی کردن است. اگر محیط را غنی کنیم و کودک را در کسب اطلاعات و تجربه‌ها، در یک فضای امن و مناسب، همراهی کنیم، او با احساس خوب، بازی می‌کند و بازیش، یک بازی سازنده می‌شود. احساس خوبی که کودک، از بازی با والدین پیدا می‌کند، در همه ابعاد زندگی او و والدین، اثر می‌گذارد و بسیاری از ناهنجاری‌های رفتاری کودکان را کم می‌کند یا از بین می‌برد.
 
****
بازی اول: پرتاب توپ
مواد لازم: تعدادی جوراب و روزنامه باطله، یک سطل
گروه سنی: دو تا چهار سال
می‌توانید با قرار دادن جوراب‌ها داخل هم، توپ‌های رنگی کوچک درست کنید. همچنین با مچاله کردن روزنامه باطله هم می‌شود توپ‌هایی با شکل و اندازه‌های مختلف درست کرد. با کودک، سرگرم درست کردن توپ‌ها از جوراب‌ها و روزنامه‌ها شوید. هنگامی که درست کردن توپ‌ها تمام شد، سطل را در فاصله‌ای معقول از کودک قرار دهید و از او بخواهید که توپ‌هایش را به داخل سطل پرتاب کند.

فاصله معقول، فاصله‌ای است که پرتاب توپ، آن‌قدرها برای کودک آسان نباشد و در عین حال، آن‌قدر هم دور نباشد که با غیرممکن بودن، شوق بازی را در کودک از بین ببرد. این بازی هیجانی، هم بین کودک و والدین، هیجان مشترک ایجاد می‌کند، هم با هماهنگی چشم و دست، در رشد کودک، موثر است. همچنین می‌توانید با مکالمات ساده هنگام بازی، تفاوت بین بافت روزنامه و جوراب و مفهوم زبری و نرمی را به او بشناسانید.
****

بازی دوم: حفظ تعادل
مواد لازم: تعدادی بالش و کوسن در اندازه‌های مختلف
گروه سنی: دو تا چهار سال
بازی با بالش‌ها را به اشکال مختلف می‌توان انجام داد. در واقع، در زمستان که به دلیل سرما و آلودگی هوا، محدودیت بیش‌تری برای بازی بچه‌ها وجود دارد، این بازی، به تخلیه انرژی آن‌ها کمک می‌کند. با قرار دادن دو بالش روی هم، از کودک بخواهید که روی آن‌ها بایستد. اگر توانست تعادلش را حفظ کند، تعداد بالش‌ها را اضافه کنید.

می‌توانید با قرار دادن یک پشتی روی مجموعه بالش‌ها، الاکلنگ درست کنید و از کودک بخواهید که روی آن‌ها راه برود. می‌توانید کودک را تشویق کنید که از فاصله‌ای، به سمت تپه‌های بالشی بدود. می‌توانید از کودک بخواهید که روی بالش‌ها بایستد و با تکان دادن بالش‌ها، به آرامی، او را تشویق به حفظ تعادل کنید. این بازی ساده، به کودک کمک می‌کند که آمادگی استفاده بهتر از توان جسمی خودش را پیدا کند. همچنین یک بازی هیجانی است که باعث تخلیه انرژی کودک می‌شود؛ البته به شرط این‌که همسایه پایینی‌تان، گوشش سنگین باشد یا به مسافرت دور دنیا رفته باشد!

****
بازی سوم: اگه گفتی این چیه؟
مواد لازم: یک کیسه پارچه‌ای ضخیم، تعدادی لوازم خانه یا اسباب‌بازی
گروه سنی: چهار تا شش سال
بازی، نوبتی انجام می‌شود. کسی که کیسه را به دست دارد، از اتاق بیرون می‌رود و یک شئی را داخل کیسه قرار می‌دهد. نفر دوم باید با لمس کردن آن شئی، ماهیت آن را تشخیص دهد. کسی که توانست شئی داخل کیسه را به درستی تشخیص بدهد، این بار باید شئی دیگری پیدا کند. با توجه به سن و قابلیت‌های کودک، این بازی را می‌توان تغییر داد. برای شروع، از اشیای ساده مثل شانه یا قاشق استفاده کنید. سعی کنید بازی را همراه با کودک، گام به گام، جلو ببرید و در اشیا، تنوع ایجاد کنید.

اگر وقت بیشتری داشته باشید، می‌توانید به جای کیسه، یک جعبه درست کنید و در بخشی از جعبه، سوراخی به اندازه یک دست ایجاد کنید و اشیا را داخل جعبه قرار دهید. می‌توانید برای درست کردن و تزیین جعبه، از کودک کمک بگیرید. این بازی، به تقویت حس لامسه کودکان، کمک می‌کند.
****

بازی چهارم: بازی با نی
مواد لازم: یک بسته نی؛ بهتر است به رنگ‌های مختلف باشد
گروه سنی: دو تا شش سال
نی، به دلیل شکل، رنگ و ماهیتش، برای کودکان، بسیار جالب توجه است. با نی، بازی‌های مختلفی می‌توان انجام داد که در اینجا، فقط یکی از این بازی‌ها را معرفی می‌کنیم. تعدادی نی در دسترس کودک قرار بدهید و از او بخواهید که با استفاده از آن‌ها، یک شکل بسازد. با قرار دادن یک قیچی در دسترس کودک، می‌توانید اندازه نی‌ها را تغییر دهید و به شکل‌هایی که با نی ساخته می‌شود، تنوع ببخشید. در مرحله بعد، با دادن چسب و مقوا به کودک، می‌توانید از او بخواهید که اشکالی را که با نی می‌سازد، روی مقوا بچسباند. این بازی، برای تقویت هماهنگی چشم و دست و تقویت ماهیچه‌های کوچک در کودکان، مفید است.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 10:16 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

بازی با انگشتان و پرورش رشد هوشی کودکان

بازديد: 159

بازی با انگشتان و پرورش رشد هوشی کودکان

دست‌ها و انگشتان از جمله اعضای اصلی بدن کودکان است که در رشد و پیشرفت ذهنی آن‌ها نقش مهمي را ايفا می‌کند. والدین می‌توانند به راحتی به کمک بازی با انگشتان نه‌تنها فرزندشان را سرگرم کنند بلکه حس‌های آن‌ها را تحریک‌کرده و سبب پیشرفت بهترشان شوند. این بازی‌ها به‌طور حتم برای فرزندتان جالب خواهد بود.

* اومد و اومد و اومد...
به کمک 2 انگشت اشاره و وسط نقش حیوانی 2 پا را بازی کنيد که آرام‌آرام روی دست کودک‌تان بالا می‌رود تا به گردن او می‌رسد و در نهایت زیر گردن یا پهلوهای او را قلقلک می‌دهد. همراه با حرکات انگشتان می‌توانید از واژه اومد و اومد و اومد استفاده کنید تا فرزندتان به حرکت دست شما توجه کند.

* سلام خانم.... سلام آقا
2 انگشت اشاره و وسط را به شکل دوپا درآورده و حرکات زیر را همراه با شعر برای او بخوانید
- یه نفر از پله‌ها بالا می‌ياد یواش یواش (از نوک پای او انگشتان‌تان را بالا ببرید تا به شکم و سینه کودک برسید)
- می‌زند به در تق‌ و تق و تق (با نوک انگشتان‌تان آرام به پیشانی او چند ضربه بزنید)
- سلام خانم، سلام آقا (آرام لاله گوش او را بکشید و درنهایت نوک بینی‌اش را لمس کنید)
این بازی به کودک شما کمک می‌کند حس‌های فیزیکی از جمله ضربه، کشش یا فشردگی را از هم تشخیص دهد.

*بازی با شست!
برای شروع بازی، انگشتان دست کودک‌تان را یکی بعد از دیگری آرام بکشید و همراه با آن این شعر را برایش بخوانید:
به این می‌گن شست، ای یکی درخت آلو رو تکون می‌ده، این یکی اونو جمع می‌کنه، این یکی می‌بره خونه، اما... کوچیکه همه رو می‌خوره!
قبل از رسیدن به انگشت آخر کمی مکث کنید و بعد جمله را ادامه دهید. این کار باعث می‌شود کودک به جملات شما دقت کند.

* اینجا یه جاده‌اس!
برای شروع این بازی کف دست کودک‌تان را باز کنید و خط‌ها را نشان او بدهید و در حالی که انگشت‌تان را روی هر یک از خط‌ها می‌کشید شعر زیر را برایش بخوانید:
- اینجا یه جاده‌اس! اینجا یه خرگوش می‌دوه، اینجا یه گنجشک می‌پره، اینجا علف روییده! بزی داره می‌چره...
این بازی به کودک کمک می‌کند بافت دست خود را بهتر بشناسد و در ضمن به وسعت دست خود پی‌ببرد. اگر برق اتاق را خاموش کنید و تنها با چراغ‌قوه کف دست او را روشن نگه دارید لذت بازی دوچندان خواهد شد!

* خانواده‌ مورچه‌ها
به کمک 2 انگشتان از نوک پای کودک شروع کنید و تا گردن او بالا بروید و همزمان این جملات را تکرار کنید.
این، بابا مورچه‌اس! این، مامان مورچه‌اس!
بعد در حالی که قدم‌ها را تند می‌کنید و به سمت سر کودک می‌روید بگویید:
اینها هم بچه مورچه‌اند!
کودکان معمولا این بازی را دوست دارند.
بازی با انگشتان بسیار ساده است و هر مادری می‌تواند با کمی خلاقیت بازی‌های جدیدی بیافریند و فرزند خود را در عین سرگرم کردن، آموزش دهد.

* چند توصیه
- لمس بدن کودک بر رشد هوشی او نیز تاثیر می‌گذارد. به کمک بازی با انگشتان می‌توان به کودک کمک کرد اشیای گوناگون را لمس کند و سریع‌تر نام آن‌ها را یاد بگیرد. می‌توانید اشیائي را با جنس‌های مختلف نشان کودک بدهید تا آن‌ها را لمس و تفاوت‌ها را احساس کند.
- اگر کودک شما کوچک‌تر از آن است که متوجه این نوع بازی‌ها شود، بازی را با یک توپ کوچک آغاز کنید. توپی که انتخاب می‌کنید می‌تواند از جنس‌های مختلف باشد: پارچه‌ای، چوبی، پلاستیکی ... اجازه بدهید هر بار به جنسی متفاوت دست بزند.*
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 10:14 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

بازی فکری چیست

بازديد: 147

بازی فکری چیست؟

بازی عبارت است از هرگونه فعالیت جسمی یا ذهنی هدفدار که بصورت فردی یا گروهی، انجام و موجب کسب لذت و برآورده شدن نیازهای کودک شود. کودکان نقاط قوت و ضعف خود از جمله تمایل به فرمان دادن یا فرمان بردن، تهاجم یا تسلیم، اجتماعی بودن یا منزوی بودن و همچنین احساسات دوستانه یا خصمانه، افسردگی یا شادی، امیال و آرزوهای خود را از طریق بازی نشان می‌دهند. بازی، رشد عاطفی، اجتماعی ، جسمانی و ذهنی کودک را به همراه دارد. اما بازی، در رشد عاطفی کودک نقش مثبتی ایفا می‌کند به این صورت که نیاز به برتری جوئی و بروز احساسات و عواطف، ترس و تردیدها و برو‌نگری را در کودک ارتقاء می‌دهد.

بازی در رشد اجتماعی کودک نیز تأثیر بسزایی دارد و موجب ارتباط کودک با محیط بیرون، شکوفایی استعدادهای نهفته و بروز خلاقیت، همکاری، همیاری و مشارکت کودک می‌گردد. همچنین موجب همانندسازی با بزرگ‌ترها شده و کمک می‌کند که کودک شکست را بطور واقعی تجربه کند. بازی در رشد جسمی کودک نیز مؤثر بوده و باعث رشد و هماهنگی دستگاه‌ها و اعضای بدن و تقویت حواس کودک و توانمندی فکری و بدنی در او می‌شود.

نقش بازی در رشد ذهنی کودک انکارناپذیر است. رفتار هوشمندانه را تقویت می‌کند و زمینه‌های لازم جهت یادگیری زبان و رشد هوشی و تفکر کودک را فراهم می‌سازد. آنچه که از بازی‌های فکری مخصوصاً «کاربرد آن در فلسفه و کودک» مورد نظر است، نقش بازی در رشد ذهنی کودک می‌باشد که با استفاده از ابزارهای مورد نظر (اسباب‌بازی، داستان، فیلم، کارتون، عکس...) به ارتقاء رشد فکری او کمک می‌کند .

مراحل پیشرفت بازی در کودکان
با بررسی مراحل رشد کودک می‌توان متناسب با سن کودک بازی‌هایی برای آنها طراحی کرد که با اجرای آن، کودکان از توانایی‌های مناسبی برخوردار ‌شوند. بدیهی است که هرکودکی این مراحل را با توجه به ویژگی‌های ذهنی ـ جسمی خود طی می‌کند ولی رشد کافی به معنای کسب و تسلط بر مهارت‌ها و توانایی‌هایی است که کودک در بزرگسالی به آنها احتیاج دارد و پیشرفت در آن، بوسیله بازی صورت می‌گیرد: که این مهارت‌ها را کودک در طی مراحل زندگیش از بدو تولد تا سنین ابتدایی ورود به دبستان می‌گذراند.

کودک هرچه روند رشد و تکامل را می‌پیماید، نحوة بازی‌های او، از شکل جسمی و عاطفی خارج شده، به سوی ذهنی و خلاقیتی سوق پیدا می‌کند. البته لازم به ذکر است بازی‌های جسمی، زمینه‌‌ساز بازی‌های ذهنی در کودک هستند.

چگونگی بازی‌های فکری   
کودکان تجربیات مثبت و احساسات موفقیت‌آمیزی را با انجام بازی بدست می‌آورند بازی‌های خلاق فرصتی را برای کودک فراهم می‌آورد تا از قوه خلاقیت و تخیل خود در حل مسئله استفاده کرده، آن را رشد داده و تقویت نماید.

اهمیت بازی، در دوران اولیه کودکی 
بازی یکی از عوامل مهمی است که بر روحیه و شخصیت کودک اثر گذاشته و بخش جدایی‌ناپذیر زندگی اوست. روان‌شناسان و جامعه‌شناسان بر این باورند که بازی در سال‌های اولیه برای کودک بسیار حیاتی است و به جز پدید آوردن شادی، برای رشد جسمی و روان‌شناختی کودک اهمیت ویژه‌ای دارد. به وسیلة بازی، کودک راه‌های برخورد و تعامل با محیط پیرامون خود را فرا می‌گیرد و مهارت‌های اجتماعی و زبانی را کسب می‌کند. بازی، فرصت‌هایی را برای «ابراز وجود» و «خلاقیت» در کودک فراهم می‌کند و نیز راهی مناسب برای تخلیه هیجان‌ها و انرژی‌های اضافی در او است. کودک از طریق بازی با فرهنگ جامعة خویش آشنا می‌شود؛ هنجارها و ارزش‌های اجتماعی را درونی می‌کند و در نهایت، نقش‌های اجتماعی را می‌پذیرد.

امروزه اهمیت بازی در دوران کودکی با پژوهش‌های گسترده‌ای به طور کامل تأیید شده است. برای مثال؛ اگر کودک را به ماهی تشبیه کنیم، بازی همانند آب زلالی است که کودک در آن شناور می‌باشد. پس بازی برای کودک، همان زندگی است. از این‌رو باید شور زندگی را در میان کودکان ایجاد کرد و کودکان را همواره به بازی تشویق نمود. چنان چه کودکی را از بازی محروم کنند، موجودیت، سلامت و آینده‌اش را از او ستانده‌اند. دنیای بدون بازی، از نظر کودک زندانی بیش نیست. [1] بازی، زیرمجموعة سرگرمی است. سرگرمی دارای زیرمجموعه‌های متفاوت و تا حدی مرتبط به یکدیگر می‌باشد که انواع بازی (از قبیل فکری و جسمی) شاخه‌ای از آن محسوب می‌شود.

در حقیقت می‌توان گفت بازی، نوعی سرگرمی با ویژگیهای زیر است:
ـ هیجان‌انگیز؛
ـ هدفمند؛
ـ متناسب با سن کودک؛
ـ برانگیزاننده کنجکاوی؛
ـ انتخاب آزادانه؛
ـ لذتبخش و ...

پژوهشگران و معلمان (فلسفه و کودک) برای بازی اهمیت خاص و ویژه‌ای قائل هستند. در صورتیکه بازی همه یا برخی از موارد زیر را بدنبال داشته باشد، «فکری» محسوب می‌شود:
ـ توانایی حل مسئله
ـ ایجاد خلاقیت و ابتکار
ـ رشد ذهنی و مهارت فکری (دقت و تمرکز)
ـ برانگیختن حس رقابت
ـ مهارت ارتباط برقرار کردن (بین اشیاء، پدیده‌ها، کلمات و...)،
ـ یافتن شباهت‌ها و تفاوت‌ها
ـ کشف قابلیتهای خود و تقویت حواس 5 گانه (گفتاری، شنیداری و ...)
ـ ایجاد تشخیص، ارزیابی و انتخاب درست ایده‌ها
ـ ایجاد کندوکاو فلسفی
ـ بوجود آوردن حس همکاری مسئولیت‌پذیری و مشارکت
ـ بالا رفتن میزان یادگیری
ـ پیش‌بینی

بنابراین دامنه سرگرمی وسیع می‌باشد. به عنوان مثال گوش دادن محصولات صوتی، تماشای محصولات رسانه‌ای، بازدیدها، مطالعه کتب و .. از جمله سرگرمی ‌هایی می‌باشد که در صورت داشتن ویژگیهای بازی و فراهم آوردن موجبات مذکور، جزء بازیهای فکری محسوب خواهد شد.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 10:13 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تدریس تفکر با زبان کودکی

بازديد: 149

تدریس تفکر با زبان کودکی

چکیده:
عصری که ما در آن زندگی میکنیم عصر اطلاعات و دانایی است. در این عصر یکی از مهمترین اهدافی که باید دنبال شود؛ پرورش قدرت تفکر افراد جامعه است و برای رسیدن به این مقصود باید از کودکی آغاز کرد و ذهن کودکان را با شیوه‌های مناسب پرورش داد. در بین شیوه‌های مختلف آموزش تفکر به کودکان بهترین شیوه، پرورش ذهن از طریق بازی است که در این نوشتار چند نمونه از بازیهایی که در پرورش استعدادهای فکر کودکان موثرند معرفی شده است.

کلیدواژه‌ها: بازی، آموزش، پرورش ذهن، عصر دانایی 

مقدمه
از دوره‌یی که ما در آن قرار داریم تحت عنوان عصر اطلاعات و دانایی یاد میکنند. با نگاهی به گذشته در میابیم بشر تاکنون دو دوره دیگر را نیز پشت سر گذاشته است( [1]): دوره اول دوره کشاورزی است. در این دوره نیروی کار یدی است و استفاده بشر از دانش خود بسیار محدود و جزئی و منبع اصلی این عصر کارخانه‌ها بودند. در دورة کنونی که عصر فرا صنعتی است، نیروی کار عمدتاً خبره و افراد ماهر هستند. بنابرین پایه و اساس این عصر, دانش و دانایی است. (الهام حجتی، 1384، 122)

متناسب با عصر کنونی یکی از مهمترین اهدافی که باید دنبال شود، پرورش قدرت تفکر افراد جامعه است چرا که در عصر حاضر آنچه انسان را قادر میسازد تا خود را با پیشرفتهای بشری همگام سازد و به سلاح علم، هنر، اخلاق و معنویت مجهز شود و توانایی حل چالشهای پیش‌رو را داشته باشد پرورش قدرت فکری اوست. با این وجود در غالب موارد, سبک‌های آموزش در دوران کودکی بگونه‌ای است که بخوبی تواناییهای ذهنی را پرورش نمیدهد و کودکان را واجد تفکر نقاد و خلاّق نمیکند و به همین دلیل, آنان در این دوران, از مهارتهای زندگی که براساس قدرت تمییز شکل میگیرند، برخوردار نیستند (امی و قراملکی، 1384). این امر از آنرو است که مربیان و والدین از شیوه‌های سنتی برای آموزش کودکان بهره برده‌اند. در این شیوه آموزشی، حفظ کردن مطالب اهمیت دارد؛ حال آنکه حفظ کردن مطالب و انباشتن ذهن از مجموعه‌های وسیعی از اطلاعات، گونه‌ای مهارت فکری کم‌ارزش و سطحی را به کودکان ارائه میدهد.

برخی از پیش فرضهای روشهای سنتی آموزش بشرح زیر است:
- علم و معرفت تقریباً معادل اطلاعات است. نتیجه آنکه، اگر کسی اطلاعات حاضر و آماده را از معلم دریافت کرد و آنها را بخاطر سپرد، صاحب علم و معرفت خواهد شد.
- کودکان نیازی به تأمل در مورد مطالب آموزشی ندارند؛ چرا که قبلاً بزرگان تأمل و تفکرات لازم در مورد این مطالب را به عمل آورده‌اند.
- کودکان نه تنها نیازی به تحقیق و تأمل در امور جهان ندارند، بلکه آنها اساساً نمیتوانند و نباید خودشان برای خودشان فکر کنند.
- کودکان نه تنها علاقه‌ای به پرداختن به مسائل انتزاعی ندارند، بلکه   اصولاً قادر نیستند با مفاهیم انتزاعی و قالبهای استدلالی سروکار داشته باشند.
- شاگردان در جریان آنچه یاد میگیرند، نقش مؤثری ندارند(ناجی 1383).

به مرور زمان پیش‌فرضهای شیوه‌‌های سنتی زیر سئوال رفت و تغییر در آنها ضروری قلمداد گردید و دیویی و لیپمن از جمله افرادی بودند که در این پیش فرضها تردید کردند و سعی در ارائه رویکردی جدید نمودند. دیویی معتقد بود چیزهایی مثل دانش‌ و ایده‌ها مثل آجر نیستند که بتوان آنها را تقسیم کرد و از شخصی به شخصی دیگر منتقل کرد (دیویی 1916). به نظر او در آموزش باید از شیوه‌های عملی استفاده کرد و باید به امور حسی و عینی تأکید کرد تا کودک درگیر فرایند آموزش شود نه اینکه صرفاً با یکسری مفاهیم نظری و کلی گویی، مفاهیم مورد نظر را انتقال دهد.

لیپمن نیز همانند دیویی از منتقدان روشهای سنتی بود. او معتقد بود چنانچه ذهن کودکان را درگیر مباحث فلسفی کرده و کنجکاوی طبیعی آنان را با فلسفه مرتبط کنیم میتوانیم از آنان متفکرینی بسازیم که بیش از پیش نقاد, انعطاف‌پذیر و مؤثر باشند (صفایی، مقدم 1377). بر همین اساس او برنامه‌ای تحت عنوان آموزش فلسفه به کودکان ارائه داد که یکی از اهداف اصلی این برنامه، بهبود شرایط آموزش تفکر در سیستمهای آموزشی است (لیپمن، 1991). لیپمن بر این باور بود که هدف از این برنامه کمک به کودکان است تا یاد بگیرند که چگونه فکر کنند. همچنین اهداف این برنامه کمک به بهبود توانایی استدلال، توسعه خلاقیت، گسترش ارزشهای اخلاقی، افزایش خودآگاهی و بالا بردن تفکر انتقادی است. (مرعشی، 2007)

با توجه به آنچه آمد و برخلاف شیوه‌‌های سنتی آموزش، باید ویژگیهای یادگیرنده   در عصر اطلاعات تغییر کند و یادگیرنده بتواند فعالانه در امر آموزش و تولید دانش مشارکت کند. همچنین یادگیرنده باید توانایی تجزیه و تحلیل و کاربرد مطالب آموخته شده را دارا باشد و این مستلزم پرورش استعدادهای فکری افراد جامعه در این عصر است.
 
بازی و پرورش تفکر
اغلب روانشناسان و کارشناسان تربیتی معتقدند اگر بخواهیم استعدادهای فکری و توانایی ذهنی افراد را به بهترین وجه پرورش دهیم باید از کودکی آغاز کنیم و از شیوه‌های آموزشی مناسب بهره ببریم. برای پرورش تفکر در کودکان هرچند میتوان از روشهای گوناگونی مدد گرفت اما در بین سبکهای آموزشی, یکی از بهترین و لذت‌بخش‌ترین سبکها که به پرورش تفکر کمک شایانی میکند استفاده از بازی است. تحقیقاتی که بر روی مغز انجام گرفته موید این ادعا است که بازی کردن بر رشد کودکان تأثیر گذار است (مک کین، ماستارد و شانکار 2007). بازی کردن در کنار پرورش قدرت تفکر در کودکان منجر به ایجاد لذت و رشد خلاقیت میشود.
 
همچنین بازی، کودکان را قادر میسازد تا جهان را بهتر درک کنند، فهم اجتماعی و فرهنگی‌شان را گسترش دهند، افکار و احساساتشان را بیان کنند، یاد بگیرند که دیدگاهها ونظرات افراد دیگر را هم در نظر گیرند، برخود کنترل بیشتری داشته باشند، مهارتهای زبانی و گفتاری خود را بهبود بخشند و با تمرین نقشهای اجتماعی در خلال بازی، مسئولیتهای خود را در جامعه یاد گیرند (پلگرینی و اسمیت 1993). بعلاوه جهانی که ما در آن زندگی میکنیم بسرعت در حال تغییر است و سرعت این تغییرات به حدی است که ما نمیدانیم فرزندانمان در بزرگسالی با چه مسائلی روبرو خواهند شد ولی میدانیم برای اینکه بتوانند با این مسائل روبرو شوند باید فکرِ پرورش یافته و خلاق داشته باشند و بازیهای مناسب میتواند به این امر کمک شایانی کند.

بازی انواع مختلفی دارد که برخی از آنها به شرح ذیل است:
- بازیهای فیزیکی ؛ شامل آن دسته از بازیها است که کودک در آنها از عضلاتش استفاده میکند و تمام بدنش را در این بازیها درگیر میکند و از حرکات بدنیش لذت میبرد؛ مثل شنا و دوچرخه‌سواری.

- بازیهای خلاق؛ که از تخیل خود کودک نشأت میگیرد. این نوع بازیها به کودک اجازه میدهند تا ایده‌های جدید را امتحان کند و از تخیلش در ساخت چیزهای تازه بهره گیرد (هاگس 2002). در اینگونه بازیها کودک قوانین بازی را خود خلق میکند و در طول مدت بازی از تخیلش کمک میگیرد؛ مانند ساخت چیزهایی با خاک رس یا خمیر بازی.

- بازیهای زبانی؛ بچه‌ها دوست دارند با الگوهای زبانی و صداها بازی کنند وقتی افراد کارکردها و قالبهای زبانی را برای سرگرم شدن دستکاری میکنندبازی های زبانی رخ میدهد (دیوید 1996). بازیهای زبانی شامل بازیهای بچه‌ها با کلمات و صداها میشوند؛ جوکها و داستانهای خنده‌‌دار و تغییر دادن تن صدا نمونه‌ای از بازی های زبانی‌اند.

- بازیهای وانمودی؛ در این بازیها بچه‌‌ها وانمود میکنند که موضوعات، کارها و موقعیتی که در بازی دارند واقعی است. مثلاً وقتی کودک به عروسکش غذا میدهد و قاشق را به دهان عروسکش نزدیک میکند در این شرایط کودک وضعیتی ایجاد میکند که گویا آن شرایط بمعنای واقعی کلمه اتفاق افتاده و عروسکش موجودی زنده است که حقیقتاً در حال میل غذاست و یا زمانی که کودک خود را جای پلیس، مادر، دکتر یا فروشنده میگذارد و وانمود میکند نقش آنها را داراست یکی دیگر از بازیهای وانمودی را به نمایش میگذارد.

- بازیهای با قاعده؛ در این شیوه بچه‌ها از یک سری قوانین پیروی میکنند تا به هدف مشترکشان برسند؛ مثل بازیهای کامپیوتری.

- بازیهای نظارتی؛ وقتی است که کودک به بازی دیگران نگاه میکند ولی خودش درگیر بازی نیست (سانتراک 2007)؛ مثل گفتگو کردن و نظر دادن در مورد بازی بدون اینکه خودش بازی کند.

بازیهای فوق, بخشی از بازیهاست که بدانها اشاره شد. اما آنچه در این نوشتار مورد نظر است آن دسته از بازیهاست که منجر به پرورش قدرت تفکر و خلاقیت ذهنی کودکان میگردد که در ادامه به چند نمونه از آنها اشاره خواهد شد.

بازی بساز بساز
این بازی را میتوان بصورت فردی و یا گروهی انجام داد. شیوه بازی بدین صورت است:
مربی در بین بچه‌ها میرود و میگوید «بساز بساز»
بچه‌ها همچنانکه دور مربی و یا در محوطه در حال حرکت هستند پاسخ میدهند: «چی بسازم؟»
معلم میگوید: «یک رشته ورزشی بساز»
بچه‌ها سعی میکنند حالت یک رشته ورزشی جدید را گرفته و آن را انجام دهند. مربی میتواند در خلال بازی بین آنها رفته و از هرکدام در مورد رشته ورزشی ای که ساخته‌اند سئوالاتی بپرسد و بهترین و ابتکاری‌ترین حرکت ورزشی را انتخاب و سازنده آن را تشویق نماید. مربی میتواند در بازی «بساز بساز» از بچه‌ها چیزهای متنوعی بخواهد که بسازند مثلاً از بچه‌ها بخواهد یک شغل جدید، یک کار در خدمت مردم، یک شیوه تشکر از والدین و ... بسازند. این بازی باعث میشود بچه‌ها از ذهن خود استفاده کنند و با استفاده از ابتکارات و خلاقیتشان, حرکت جدید و نویی را خلق کنند. همچنین سبب میشود که به محیط خود توجه بیشتری نمایند و به حرکات دیگران توجه و دقت کنند.

بازی آیینه 
در این بازی هر حرکتی که مربی انجام دهد بچه‌ها باید عکس آن را انجام دهند. این بازی را میتوان بصورت فردی و گروهی انجام داد، در صورتی که بازی بصورت گروهی باشد, بصورت رقابتی انجام میشود و هر دانش‌آموزی که حرکتی را اشتباه انجام دهد از دور بازی خارج میشود تا بالاخره یک نفر باقی مانده و برنده مسابقه گردد. برای مثال:
مربی روبروی دانش‌آموز می‌ایستد, دست راست بالا (همزمان مربی دست راست خود را بالا میبرد) متربی: دست چپ را بالا میبرد.
مربی: پای چپ جلو
متربی: پای راست را جلو می‌آورد.
 
بازی نقاشی زشت

شیوه‌ بازی به این صورت است که مربی ابتدا از بچه‌ها میخواهد تا موضوعی را برای نقاشی انتخاب کنند. مثلاً موضوع نقاشی به تصویر کشیدن یک پرنده است. سپس بچه‌ها را به سه یا چهار گروه مساوی تقسیم میکند و از اعضای هر گروه میخواهد تا پشت سر هم قرار بگیرند. سپس مربی به هر یک از اعضای گروه وظیفه نقاشی کردن بخشی از موضوع را محول میکند، مثلاً یک نفر مسؤل کشیدن سر پرنده، دیگری مسئول کشیدن یکی از بالها میشود و به همین ترتیب، سپس از آنها میخواهد تا میتوانند قسمت تعیین شده را زشت بکشند و بدین منظور با دیگر اعضای گروهشان مشورت کنند و از ایده‌های آنها سود برند.
 
در این بازی هرکسی تنها مجاز به کشیدن قسمت تعیین شده خود است و کشیدن نقاشی اضافی موجب کسب نمره منفی برای گروه میشود. اعضای هر گروه باید سریع برگردند تا نفر بعدی خود را به تخته برساند و قسمت بعدی را تکمیل کند گروهی که زودتر نقاشی را تکمیل کند برنده بازی است. ممکن است گروهی نقاشی‌ای را سریع تمام کند اما در نقاشی‌اش عناصر خلاقیت و ابتکار بچشم نخورد در این صورت گروهی که این ویژگیها در آنها بیشتر دیده شود برنده خواهد بود. در هنگام تکمیل نقاشی, اعضای هرگروه باید ایده‌های خود را به هم منتقل کنند، آنچه در این بازی مورد نظر است بروز ایده‌های جدید برای خلق اثری متفاوت از دیگران است که خود مستلزم به کارگیری قدرت تفکر بصورت فردی یا گروهی است.
 
بازی دلایل
مربی روی برگه یا روی تخته جمله‌ای مینویسد، مثل «من مادرم را دوست دارم زیرا ... » سپس از هر یک از بچه‌ها میخواهد به نوبت دلایل خود را بگویند و یا آنها را بنویسند. در پایان جملات , دلایل گفته شده توسط کودک خوانده میشود. بعضی از دلایل بچه‌ها جدی و برخی شوخی و جنبه طنز گونه خواهند داشت، اما همه دلایل جالب خواهد بود.

بازی ذره‌بین
مربی بچه‌ها را به دو گروه تقسیم میکند و از هر گروه یک نفر را انتخاب مینماید و از آنها میخواهد تا برای مدت 30 ثانیه یکدیگر را تماشا کنند. سپس از یکی از آن دو میخواهد تا به بیرون از جایی که بچه‌ها هستند برود و از دیگری میخواهد تا تغییری در خود بوجود بیاورد مثلاً خودکاری سرجیبش بگذارد یا در موهایش تغییری ایجاد کند. بعد از فردی که بیرون رفته میخواهد تا به داخل بیاید و حدس بزند چه تغییری در دوستش ایجاد شده است. اگر حدسش درست بود به گروهش یک امتیاز تعلق میگیرد وگرنه گروه مقابل امتیاز دریافت میکند. این کار چند بار انجام میگیرد تا گروه برنده مشخص شود.

نتیجه‌گیری
بازی یکی از عوامل مهم و ضروری در پرورش تفکر کودکان و رشد اجتماعی آنهاست. هرچند بازی کردن از دوران طفولیت آغاز میشود اما در برخی از افراد تا بزرگسالی ادامه می‌یابد چرا که بازی برای کودکان و بزرگسالان سرگرم کننده، چالش برانگیز و لذت‌بخش است. در کنار این ویژگیها از بازی میتوان بعنوان یک روش آموزش تفکر نیز بهره برد. مربیان و والدین میتوانند از فرصتهای آموزش و یادگیری که بازیها فراهم میکنند در جهت پرورش ذهن کودکان بهره برند و این مستلزم آشنایی آنها با برخی از بازیها   مثل آیینه، ذره‌بین و ... است. همچنین والدین و مربیان با کمک به کودکان برای شرکت در انواع مختلفی از این بازیها علاوه بر پروش قدرت تفکر و بارور نمودن استعدادهای ذهنی کودکان، میتوانند این فرصت را بیابند که یکبار دیگر دنیا را از دریچه چشم کودکان ببینند.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 10:12 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

اتاق شاد برای کودک نقاش

بازديد: 159

اتاق شاد برای کودک نقاش

\"\"
اولین تفریح کاغذ ـ مدادی کودکان است. آنها نخستین بار با دیدن کار و فعالیت نوشتاری والدینشان یاد می‌گیرندکه مداد را به دست گرفته و روی صفحه کاغذ اشکالی را بکشند. در ابتدای راه آنها مداد را به شکلی ناپخته در دست گرفته و خطوطی را با کمترین دقت و ظرافت می‌کشند.
 
کشیدن این خطوط هر چند شکل و تصویر خاصی ندارد ولی به عضلات دست کودک کمک کرده و آن را تقویت می‌کند. در سال‌های بعد عضلات دستش قوی‌تر شده و با الگوبرداری از بزرگسالان مداد را به شکل صحیح‌تری در دست می‌گیرد. سپس خطوط را به شکل دایره‌‌وار بر صفحه می‌کشد. حدود سن ۵ سالگی تصاویر کمی کامل‌تر شده و کودک حال قادر است آدمک بکشد.
 
او چیزی شبیه انسان می‌کشد ولی تصویر پخته نیست بدن و شکل را ناکامل می‌کشد. در پایان سن ۶ سالگی و آغاز سن دبستان تصاویر کامل‌تر شده و آنها با جزئیات بیشتری نقاشی می‌کنند. آنها حالا مناظر و یا صحنه‌ای از خانه و خانواده‌شان را نقاشی می‌کنند. بنابراین اگر از همان ابتدای کودکی نقاشی و تصاویری که کودکان ترسیم می‌کنند مورد تشویق قرار گیرد احساس خوبی خواهند داشت و در نتیجه در جهت ارتقای تصاویر کشیده شده تلاش بیشتری خواهند کرد.
 
تحقیقات نشان داده دختران بیشتر از پسران نقاشی می‌کنند این علاقه‌مندی آنها نباید در مهدکودک یا مدرسه منحصر شود بلکه خانه و خانواده مهمترین رکن پرورش استعدادهای کودکان است. خانواده‌هایی که کودکانشان به نقاشی علاقه دارند بهتر است محیط خانه را پذیرای هنرکودکانه آنها کنند.
 
یک اتاق شاد با زمینه‌ای از رنگ‌های شاد که به علاقه کودک انتخاب می‌شوند در ادامه استعداد کودک اثرگذار است. خصوصاً آنکه دیوار جلوی میز نقاشی او تصویر یک نقاشی شاد باشد. استفاده از طیف گسترده ترکیب رنگ‌ها به خلاقیت کودک در رنگ‌آمیزی کمک می‌کند. رنگین کمان برای این موضوع بهترین گزینه است.
 
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 10:09 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تأثیر رنگها برتفکر و خلاقیت

بازديد: 95

تأثیر رنگها برتفکر و خلاقیت

 ما در دنیای رنگها زندگی می‌کنیم و تا حد بسیار زیادی به رنگها خو گرفته‌ایم. رنگی بودن جهان یکی از بزرگترین موهبتهای الهی است که باعث شادی و نشاط انسانها شده و موجب رسیدن به امید و آرامش در آنان می‌شود.  همه ما از وجود رنگها آگاهیم امّا آیا از تأثیر آنها بر روح ، روان ، ذهن و اندیشه‌مان نیز باخبریم؟ روان‌شناسان دریافته‌اند که رنگها تأثیرات معجزه‌ آسایی بر روح و روان انسانها داشته و علاقه به رنگهای خاص نیز گویای بسیاری از ناگفته‌های ذهن و روح آنهاست.
 
آنچه سبب شد در این مقاله به تأثیر رنگها بپردازیم، بررسی اثرات رنگها بر خلاقیت فکری و ذهنی کودکان و رشد تفکر در آنها ست ؛ چرا که می‌توان از رنگها بعنوان ابزاری در خدمت رشد تفکر بچه‌ها استفاده کرد. قبل از هر چیز لازم است بدانیم که رنگها چطور تعریف می‌شوند؟ رنگ به کیفیتی گفته می‌شود که با آن می‌توانیم اسمی برای آنچه در طیف می‌بینیم مثل سبز، زرد، قرمز، نارنجی و ... بگذاریم. 
ته رنگ نیز وقتی ایجاد می‌شود که به رنگ موردنظر کمی رنگ سیاه اضافه شود و تون وقتی ایجاد می‌شود که به رنگ مورد نظر کمی خاکستری اضافه شده باشد.
 
حال در اینجا به بررسی تأثیر رنگهای مختلف بر خلاقیت افراد می‌پردازیم:
رنگ قرمز:
رنگ قرمز یکی از سه رنگ اصلی است که بسیار هیجان‌انگیز و اعتمادآفرین است و اغلب، خطر و آتش را تداعی می‌کند. در ضمن حواس را تحریک کرده و انرژی‌های متمرکز، جاه‌طلبی، شهامت و اشتها را افزایش می‌دهد. قرمز، رنگی است هیجانی و ذهن منطق‌گرا را به زانو در می‌آورد. این رنگ، انرژی مهار نشده ای است که موجب افزایش خلاقیت، انرژی و شادابی در زندگی می‌گردد.

چکیده‌ ویژگیهای رنگ قرمز
مثبت                     منفی
پر انرژی                خسته کننده
با اعتماد به نفس     پرخاشگر
پر شور                    ناراضی
روراست                  عجول
اقدام کننده              بی‌تاب
کاوشگر           بیش از حد مغرور
اخلاق‌گرا
 
توجه: رنگ قرمز در معماری کلاسهای درس، کاربردی ندارد؛ زیرا دیوارهای قرمز کودکان را آشفته حال و بَد خلق می‌کند و به علت روح هیجانی که در این رنگ نهفته است، کودک را از حالت آرام خارج کرده و به جنب و جوش و ناآرامی می‌کشاند و از تمرکز او جلوگیری می‌کند؛ لذا بهتر است از رنگ قرمز در فضای کلاسی استفاده نشود اما می‌توان از این رنگ در محیطهای بازی ، نمایش و ورزش استفاده کرد.
 
زرد
در میان رنگها، زرد بالاترین بازتابش را داشته و محرک فکر است. این رنگ، سمبل طبیعی آگاهی و روشنی است و روی ضمیر انسان، خلاقیت و مثبت اندیشی اواثر می‌گذارد بطوری که مثبت بودن را تداعی می‌کند؛ ولی در عین حال، معانی منفی زیادی دارد. زرد یکی از رنگهای اصلی است که با فعالیتهای ذهنی تداعی دارد و هوش و کنجکاوی فرد را تقویت می‌کند. بنابراین با نماد سرعت، بویژه سرعت تفکر و تصمیم‌گیری در ارتباط است و تمرکز حواس را بالا می‌برد.

 
لیمویی
لیمویی یکی از رنگهای خانوادة زرد می‌باشد که نشان‌دهندة شخصیت مثبت و زود فهمی است. در ضمن ترکیب آن با آبی آسمانی نشانگر ذهن باز، فهم زیاد و درک بسیار شفاف است.لازم به تذکر است که رنگ زرد Contrast یا تقابل ویژه‌ای با خاکستری که رنگ خنثی است دارد، لذا برای حذف معانی منفی آن، از رنگ خاکستری و خانواده آن استفاده می‌شود.

توجه: رنگ زرد در دکوراسیون داخلی، فضا را روشن و شاد می‌سازد ولی مشاوران و مددکاران اجتماعی که سر و کارشان با کسانی است که از لحاظ احساسی، آسیب پذیرند باید در انتخاب این رنگ با احتیاط عمل کنند؛ زیرا این رنگ هم برای احساسات خوب و هم برای احساسات بد بسیار تحریک کننده‌ است. لازم به ذکر است که طراحان اتاقهای آموزشی هم از این امر مستثنی نبوده و باید در انتخاب رنگ فضای آموزشی توجه لازم را داشته باشند.

نارنجی
رنگ نارنجی، مخلوطی از قرمز و زرد است و گفته شده شوق را با استعداد ترکیب می‌کند. در ضمن رنگ یادگیری، آزمایش، قضاوت، پذیرش یا رد مطلب هم هست. نارنجی احساسات متلاطم و هیجانی را تسکین می‌دهد و برای رسیدن به آرامش بسیار مؤثر است؛ چرا که قسمت زرد آن، با خنثی کردن انرژی و هیجان رنگ قرمز، انجام این فرایند را به صورت عقلانی و منطقی تضمین می‌کند.

قرار گرفتن در محیط نارنجی، افق دید و فکر را وسیعتر کرده و رنگی انقلابی بشمار می‌رود، چرا که پشتکار و پروژه‌های رسیدن به گامهای موفقیت آمیز را ترسیم می‌کند.در ستاره‌شناسی، نارنجی با علامت شیر (مرداد) ارتباط خاصی دارد و به تقویت ایده‌آلهای دوستانه و اجتماعی، خلاقیت و خودشکوفایی کمک می‌کند. در رنگ نارنجی، حسی مستتر شده که می‌تواند بر حمله‌های غیرمنطقی و فوبی‌ها (ترسها) پایان دهد.

استفاده از رنگ نارنجی در محیط آموزشی
رنگ نارنجی، رنگی زنده و قوی است و بهتر است با رنگهایی همچون رُسی یا زردآلویی مخلوط شود تا اتاق را از حالت پرتنش خارج کرده و به محیطی آرام‌ و دوستانه‌تر تبدیل کند. از آنجا که نارنجی رنگی است محرک ، برای فضای آموزشی در مقطع دبستان بسیار ایده‌آل است؛ چرا که از یک طرف دانش آموزان را سرزنده، نیرو‌بخش، گرم و آرامش طلب می‌کند و از طرف دیگر از خواب آلودگی و بی علاقگی کودک مخصوصاً در ساعات اولیه صبح جلوگیری می‌کند.

سبز
رنگ سبز می‌تواند در درون ساختار روان‌شناختی ما تعادل کامل ایجاد کند و در بین همه رنگها از همه آنها خوشایندتر است، زیرا چشم برای تمرکز کردن روی آن هیچ نیازی به تنظیم شبکیه ندارد. روان‌شناسان بر این عقیده‌اند که سبز حالتی از نگرش ذهنی مثبت را ایجادکرده و چون با رنگهای طبیعت، بیشتر سر و کار دارد احساس ثبات و امنیت را در ما تقویت می‌کند. البته رنگ سبز در تُن‌های متفاوت، نمادی متفاوت دارد.

رنگ سبز در تُن‌های متفاوت:
سبز یشمی
در این رنگ، آرامش روحی نهفته شده و فراست و هشیاری فرد را بالا می‌برد. سبز به انسان کمک می‌کند تا اسرار نهان جهان هستی را بهتر درک کرده و به او بینش فلسفی همراه با عقل سلیم عطا می کند. کسانیکه سبز یشمی را دوست دارند بطور ذاتی روشن‌بین و منطقی هستند.

سبز تیره
سبز تیره نشان‌دهنده قابلیت اعتماد (اعتماد پذیری) است و فردی که این رنگ را دوست دارد، دارای شخصیت با ثباتی است که در بحرانها می‌تواند بدون دستپاچگی کنترل اوضاع را در دست گیرد. در چنین اشخاصی عقل، منطق و ذهنیت واقع‌بین از خصوصیات درونی آنها زاییده شده است.درضمن اختلاط سبز تیره با آبی آسمانی، آزادی اندیشه و خلاقیت را نشان می‌دهد.

استفاده از رنگ سبز در فضای آموزشی
سبز، یک رنگ ثانویه است که از ترکیب دو رنگ متضاد زرد و آبی بدست می‌آید. این رنگ چون با طبیعت در ارتباط است، رنگی متعادل محسوب می‌شود و به آرامش روحی و اعصاب کمک کرده و محیطی آرامش‌بخش را ایجاد می‌کند. سبز برای دکوراسیون اتاقهای مطالعه، فضا‌های آموزشی و مکانی که به تمرکز احتیاج دارد با اهمیت بوده و رنگ ایده‌آلی محسوب می‌شود. این رنگ به اتاق و کسانیکه در آن فضا قرار دارند، آرامش‌ متعادلی می‌دهد. اگر سبز را با انواع کرم و سفید مخلوط کنیم و در رنگ‌آمیزی اتاق و فضای آموزشی بکار بریم، فضای آرام‌بخش و تفکر آمیزتری خواهیم داشت و اگر با رنگ قرمز ترکیب شود، به شکوفایی خلاقیت افراد در آن فضا پرداخته وازخود ترکیبی قوی می‌سازد.

رنگ آبی با رنگ سبز ترکیبی دلنشین و هماهنگ دارند که در طبیعت به صورت گلهای آبی در میان شاخ و برگهای سبز نمودار شده است. این دو رنگ به کلاس ، فضایی متعادل و آرام داده و به تقویت تمرکز افراد می‌انجامد که برای اتاقهای مطالعه بسیار ایده‌آل است. بطور کلی تلفیق این دو رنگ، آرام‌بخش و متمرکز کننده حواس است. تونالیته‌های قرمز، صورتی و زرد، هم در ترکیب رنگی با آبی، همراهان بسیار عالی محسوب می‌شوند و می‌توانند هر کدام از سردی رنگ آبی بکاهند.

آبی
آبی، یکی از رنگهای اصلی است که به رنگ حقیقت شهرت دارد. این رنگ نشانگر ذهن عالی و هوش سرشار است و با احساسات و معنویت در ارتباط است. این رنگ، آرام، آرامش‌بخش و تسلی‌دهنده است. اگر کسی بیش از حد احساس ناراحتی کرده و در آستانه خشم و اضطراب قرار داشته باشد پوشیدن لباس آبی، آرامش و هماهنگی‌ ذهن او را افزایش داده، باعث بالارفتن تفکر او می‌شود . بالأخره توانایی آرام کردن روح مشوش راداشته و آرامش خیال او را فراهم می‌آورد. (مانند حالتی که در اثر نگاه به آسمان برای فرد حاصل می‌شود).

هنگامی که آبی به دو قسمت رنگهای تیره‌تر و روشن‌تر تقسیم می شود، نشان‌دهنده نوعی شخصیت در فرد است. فردی که به آبی تیره علاقمند است، قابل اعتماد، عاقل و جسور خواهد بود و چون با تمرکز شدید روی عقل و منطق حرکت می‌کند ، ممکن است احساساتش تحت‌الشعاع قرار گرفته، آن را از دست بدهد و یا ضعیف‌تر عمل کند. بر عکس، افرادی که به آبی روشن علاقمندند،ذاتا هنرمند و فرهیخته هستند. این تیپ افراد را بیشتر افراد هنرمند، طراح، نویسنده و هنرپیشه تشکیل می‌دهند که در فعالیتهای خلاقانه شرکت دارند. رنگ آبی، تخیل فعال و حتی در بعضی موارد بیش از حد خلاق را القا می‌کند.

استفاده از رنگ آبی در فضای آموزشی:
از آنجا که رنگ آبی، کیفیتی سرد و رسمی دارد، فضا را به آرامش می‌کشاند و البته از حالت دوستانه و گرمی‌بخش دور می‌کند. لذا بهتر است در فضاهای آموزشی و کلاس، این رنگ را با تلفیق رنگهای دیگر استفاده کرد.

بنفش و ارغوانی
بنفش، ترکیبی از رنگ قرمز و آبی است که یکی از معنوی‌ترین رنگها بشمار می‌آید و نشانگر هماهنگی بین عقل و احساسات و مرز بین معنویات و مادیات محسوب می‌شود. این دو رنگ در سمبولیسم رنگها تفاوت چندانی ندارند به همین منظور در یک قسمت قرار می‌گیرند.این دو رنگ با تفکر عالی، درک روحی و تواناییهای روانی مرتبط هستندو در تلفیق این دو رنگ، تُن‌های مختلفی بچشم می‌خورد که هر کدام بیانگر خصوصیت روحی افراد است.

ارغوانی مایل به آبی
این رنگ کمال گرایی، ایده‌آلیسم، انسان‌گرایی و تفکر فلسفی را تقویت می‌کند. کسانیکه این ترکیب را دوست دارند افرادی پر احساس و خوش فکرند و دارای حس ششم قوی‌ای هستند. ارغوانی روشن، رنگی است که در تصمیم‌گیری با تفکر و منطق در ارتباط است.

طراحی رنگ بنفش در فضای آموزشی:
همانطوری که گفته شد عناصر تشکیل‌دهندة رنگ بنفش، قرمز و آبی هستند. امتزاج این دو رنگ با بنفش، سردی و گرمی خاصی را در محیط ایجاد کرده که رنگ قرمز، گرمی فضا و رنگ آبی سردی آن را بیشتر می‌سازد؛ لذا طیفهای کم رنگ بنفش به فضا و محیط آموزشی؛ آرامش ، روحیه و شادابی را تلقین می‌کند، ولی لازم به ذکر است که قرار گرفتن به مدت طولانی در فضای صرف بنفش،سبب افسردگی می‌شود، زیرا انرژی‌های آن به قدری قوی است که ذهن نمی‌تواند بار اضافی آنرا تحمل کرده و از خود واکنش نشان می‌دهد.پس بهتر است در طراحی فضای آموزشی، رنگ بنفش را با رنگهای سفید، سبزو یاسی‌ ممزوج کرد.

 
شایان ذکر است که بدانیم غریزه ایجاد هارمونی و هماهنگی در استفاده از رنگها، هدیه‌ای است که در برخی افراد،از بدو تولد بطور ذاتی نهاده شده است؛ ولی کسانی که از این خصوصیت برخوردار نیستند هم می‌توانند قوانینی را در مورد مدیریت رنگها بیاموزند و بکار گیرند.برای مثال سایه‌ها، توناژها و ته رنگ‌ها به خاطر ارتباط تصویری طبیعی‌شان در کنار هم می‌نشینند و قوانین ساده‌ای را به وجود می‌آورند که می‌توان آنها را با هم مخلوط و هماهنگ کرد. دنیای رنگها، آنقدر وسیع و پرجاذبه است که مورد توجه و استفاده همگان قرار می‌گیرد.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 10:09 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

نوابغ چگونه می اندیشند؟

بازديد: 127

نوابغ چگونه می اندیشند؟

سالیان سال، پژوهشگران بسیاری کوشیده اند تا از طریق تحلیل های آماری، نبوغ را مطالعه کرده و به کمک انبوهی از داده ها و اطلاعات، معمای نبوغ را روشن نمایند. هاولوک الیس، در سال ۱۹۰۴ طبق مطالعاتی که روی نوابغ انجام داد، به این نتیجه رسید که اکثر نوابغ پدرانی بالای ۳۰ سال و مادرانی زیر ۲۵ سال داشته اند و عموماً در کودکی، بیمار و رنجور بوده اند. پژوهشگران دیگری نیز مدعی بوده اند که بسیاری از نوابغ، یا مجرد بوده اند (همچون دِکارت)، یا یتیم بوده اند (همچون دیکنز)، و یا مادر نداشته اند (همچون داروین). نهایت امر، انبوه داده ها و اطلاعات نیز چیزی را روشن نکرد. 
 
دانش پژوهان نیز کوشیدند تا ارتباط بین هوش و نبوغ را بسنجند. نتیجه این بود که هوش، نمی تواند به تنهایی موجب نبوغ گردد. ضریب هوشی (IQ) بسیاری از فیزیکدانان به مراتب بالاتر از ریچارد فاینمن (برنده جایزه نوبل) است، در حالیکه او با ضریب هوشی حدود ۱۲۲ نبوغی شگفت انگیز از خود نشان داد. نابغه کسی نیست که در آزمون های دانشگاهی رتبه ی اول را کسب می کند، یا ضریب هوشی فوق العاده بالایی دارد. بعد از مطالعات روانشناسی جوی گولفورد (در دهه ۱۹۶۰)، که به خاطر رویکرد علمی خود به خلاقیت معروف شده است، روانشناسان به این نتیجه رسیدند که خلاقیت و هوش ماهیت های متـفاوتی دارند. انسان می تواند بـسیار بـاهوش باشـد ولی خـلاق نباشد و به عکس می تواند بسیار خلاق باشد ولی چندان باهوش نباشد.
 
اکثر افراد نسبتاً باهوش می توانند پاسخ متعارفِ یک مسأله یا سوال را بیابند. مثلاً اگر از ما بپرسند "نصف ۱۳ چقدر می شود؟"، اکثرمان بی درنگ پاسخ می دهیم شش ونیم. شما هم احتمالاً چند ثانیه ای ذهنتان معطوف به محاسبه جواب شد و بعد باز به متن بازگشته اید.
 
تفکر آفرینشگر در برابر تفکر بازآفرین
عموماً ما به روش بازآفرینی ـ یعنی برمبنای مسایل مشابهی که در گذشته با آن ها مواجه شده ایم ـ تفکر می کنیم. زمانی که با مسأله ای روبرو می شویم، آن را به قالبی می بریم که قبلاً جواب داده است. از خود می پرسیم: "برای حل این مسأله، چه چیزی را قبلاً در زندگی، تحصیل یا کار خود آموخته ام؟"، سپس به روشی تحلیلی، مطمئن ترین روش را که در تجربیات گذشته مان جواب داده است، انتخاب کرده و بقیه را حذف می نماییم. آنگاه در چارچوبی کاملاً مشخص به حل مسأله می پردازیم. از آنجایی که براساس تجربیات خـود، به درسـتی و منطـقی بودن گـام های روش خـود مطـمئـنیم، مغرورانه به درستی نتیجه گیری مان نیز معتقدیم. در مقابل، نوابغ به روشی آفرینشگرانه می اندیشند نه بازآفرین. آن ها وقتی با مسأله ای مواجه می شوند، به جای اینکه بپرسند "چه روشی را دیگران تا به حال برای حل این مسأله به من آموخته اند؟" از خود می پرسند: "به چند روش می توانم به آن نگاه کنم؟"، "چگونه می توانم به روشی نو به آن بنگرم؟" و "به چند روش مختلف می توانم آن را حل کنم؟"، آن ها با پاسخ هایی بسیار متفاوت، بعضاً غیرمتعارف و حتی منحصربه فرد، به مسأله جواب می دهند. یک متفکر آفرینشگر (در پاسخ به سوالی که بیان کردیم)، ممکن است بگوید سیزده (thirteen) را به روش های مختلف می توان بیان کرد و به راههای مختلف نیز می توان آن را نصف کرد، مثلاً:
۵/۶
۳ و ۱ = ۳ | ۱
۴s = THIR TEEN
۲ و ۱۱ = II | XI
۸ = XIII
همان طور که مشاهده می کنید، با بیان عدد ۱۳ در قالب های مختلف، می توان پاسخ داد که یک دوم سیزده، می تواند ۵/۶، ۱ و۳، ۴، ۱۱ و ۲، ۸ یا خیلی چیزهای دیگر باشد.
 
با تفکر آفرینشگرانه، شما به آفرینش تمامی رویکردهایی قابل تصور می پردازید و کمرنگ ترین رویکردها را همچون واضح ترین رویکردها، مدنظر قرار می دهید. در واقع اراده و تلاش برای کشف تمامی روش های ممکن ـ حتی بعد از اینکه راهی مطمئن و قطعی پیدا شده باشد ـ بسیار مهم است. از انشتین پرسیدند، فرق تو با یک فرد معمولی (متوسط) چیست؟ او گفت اگر از فردی معمولی بخواهید سوزنی را در انبار کاه بیابد، او با اولین سوزنی که می یابد کار را پایان می دهد و زحمت جستجوی کل انبار کاه برای یافتن تمامی سوزن های ممکن را به خود نمی دهد. اما من تمام انبار را می گردم تا هم ه ی سوزن های ممکن را پیدا کنم!
 
هرگاه فاینمن ـ فیزیکدان ـ در مسأله ای در می ماند، راهبردهای فکری جدیدی ابداع می کرد. او متوجه شده بود که راز نبوغش در این توانایی اوست که می تواند بدون توجه به اندیشه متفکران گذشته نسبت به یک مسأله، روش های تازه ای را برای اندیشیدن بیافریند. او در برخورد با یک مسأله بسیار "راحت" برخورد می کرد و در صورتی که جواب خود را از یک راه به دست نمی آورد، به راحتی چندین راه دیگر را در نظر می گرفت تا بهرحال راهی بیابد که تصوراتش را به حرکت در آورد. او به طرز شگفت انگیزی، آفرینشگر بود.
 
فاینمن پیشنهاد کرد به جای آموزش "تفکر بازآفرین" در مدارس، تفکر آفرینشگری یاد داده شود. او معتقد بود یک استفاده کننده موفقِ ریاضیات، کسی است که بتواند راههای جدیدِ اندیشیدن برای شرایط موردنظر را ابداع کند. او اعتقاد داشت حتی اگر روش های سنتی برای حل یک مسأله، کاملاً شناخته شده باشند، بهتر است هر کس از راه خود و یا از راهی جدید، به دنبال حل مسأله برود.
 
معمولاً مسأله "? = ۳ + ۲۹" را به این دلیل برای بچه های پیش از کلاس سوم دبستان مناسب نمی دانند، که نیازمند جمع پیشرفته (انتقال ارقام) است؛ ولی فاینمن معتقد بود که بـچه هـای سال های آغازین دبستان هم می توانند با دنبال کردن: ۳۰، ۳۱ و ۳۲، مسأله را حل نمایند. در واقع یک بچه می تواند با نوشتن اعداد روی یک خط و شمردن فضاهای خالی بین آن ها به جواب برسد ـ روشی که می تواند برای فهم اندازه گیری ها و کسرها نیز مناسب باشد. یک فرد می تواند با نوشتن اعداد بزرگتر در یک ستون و انتقال دهگان به ستون بعدی، این کار را انجام دهد یا از انگشتان خود کمک بگیرد و یا حتی از جبر استفاده نماید (۲ برابر چه عددی به علاوه ۳ می شود ۷؟). فاینمن، آموزگاران را تشویق می کند تا به بچه ها نشان دهند که چگونه می توان به کمک سعی و خطا، به چند روش مختلف راجع به یک مسأله فکر کرد.
 
انحراف توسط منشور تجربیات گذشته
نکته قابل توجه اینست که تفکر بازآفرین، جمود فکری افراد را تشدید می کند. در واقع ما به همین علت غالبا" در برخورد با مسایل جدیدی که مشابه تجربیات گذشته است ولی عمق ساختاری آن با مسایلی که قبلا" با آن ها مواجه شده ایم، متفاوت است، با شکست مواجه می شویم. تفسیر این گونه مسایل از دریچه منشور تجربیات گذشته (طبق تعریف)، باعث سردرگمی ما خواهد شد. تفکر بازآفرین ما را به ایده های معمولی می رساند نه به ایده های اصیل. اگر همواره مانند گذشته بیندیشید، همیشه همان چیزهایی را به دست می آورید که تا بحال کسب کرده اید.
 
در سال ۱۹۶۸ سوئیسی ها همانند چندین قرن گذشته، صنعت ساعت را در سیطره خود داشتند و البته همین سوئیس بود که در موسسه نیوکاتل خود، جنبش ساعت های الکترونیکی نوین را آغاز کرد. اما در همان سالی که این اختراع جدید برای اولین بار در همایش جهانی ساعت معرفی شد، از سوی تمامی ساعت سازان سوئیسی رد شد. آنان برمبنای تجربیات گذشته خود معتقد بودند که ساعت های الکترونیکی، نمی توانند ساعت های آینده باشند؛ چرا که این ساعت ها با باتری کار می کردند و یاتاقان، شاه فنر و چرخدنده نداشتند. اما شرکت الکترونیکی سیکو در ژاپن، چشم از این اختراع جدید برنداشت و کوشید تا آینده بازار جهانی ساعت را متحول نماید.
 
در طبیعت نیز، مجموعه ژنهایی که قابلیت تغییر نداشته باشند، نمی توانند خود را با محیط و شرایط در حال تغییر وفق دهند. زمانی ممکن است خِردی که به صورت ژنتیکی به رمز درآمده است (نهادینه شده)، به حماقت مبدل گردد و عامل نابوده کننده حیات آن موجود گردد. فرآیند مشابهی می تواند در وجود ما، به عنوان انسان، رخ دهد. همگی ما، مجموعه ای غنی از ایده ها و مفاهیم در وجود خود داریم که بر پایه تجربیات گذشته مان شکل گرفته اند و ما را قادر می سازند تا زنده بمانیم و بدرخشیم. ولی اگر ما نیز خود را برای تغییر مهیا نکنیم، ایده های معمول مان به مرور زمان کهنه می شوند و مزایای خود را از دست می دهند. نهایتاً اینکه، در میدان رقابت از حریفان شکست می خوریم و از میدان بیرون می رویم.
 
وقتی چارلز داروین، از سفر جزایر گالاپاگوس به انگلستان بازگشت، نمونه فنچ هایی را که با خود آورده بود در اختیار جانورشناسان حرفه ای گذاشت، تا به درستی تعیین هویت شوند. یکی از برجسته ترین خبرگان، جان گولد بود. مهمترین نکته قابل توجه در اینجا، آن چیزهایی است که برای داروین رخ داد اما برای گولد رخ نداد.
 
نوشته های داروین نشان می دهد که گولد او را به سراغ تمامی پرندگانی که نامگذاری کرده بود، برد. گولد، دائماً راجع به تعداد گونه های مختلف فنچ چانه می زد. تمامی اطلاعات آنجا بود ولی او گیج شده بود که بـاید چه بکند. فـرض وی این بود که خداوند یـک مـجموعه از پرندگان را آفریده است، پس بایستی نمونه های یک گونه پرنده از نواحی مختلف جهان، همه یکسان باشند. او هیچگاه به دنبال تفاوت های آن ها (به خاطر شرایط زیستی متفاوت) نگشت. گولد فکر می کرد پرندگانی که این قدر متفاوت هستند، لاجرم باید از گونه های مختلفی باشند.
 
آنچه قابل توجه است، تأثیرات کاملاً متفاوت این مسأله بر دو فرد است. گولد فکر کرد در مواجهه با شرایطی قرار گرفته است که باید به عنوان یک جانورشناس و رسته شناس خبره عمل کند، نه اینکه کتاب ناگشوده تکامل را که در برابرش قرار دارد، ببیند. واقعیت این است که داروین هم نمی دانست که آن پرندگان، فنچ هستند. اما فردی که دارای هوش، دانش و تخصص بود، نتوانست آن چیز نو را ببیند. در عوض، داروین که دانش و خبرگی کمتری داشت، توانست با ایده ای که از ذهنش تراوش کرد، نوعِ نگاه جدیدی به عالم را خلق کند، که ما کاری به درستی یا نادرستی آن نداریم.
 
راهبردهای فکری نوابغ
نبوغ را می توان همانند تکامل بیولوژیکی دانست که نیازمند نسلی غنی و غیرقابل پیش بینی از گزینه ها و احتمالات متنوع است. به این ترتیب، این فکر است که باعث استمرار بهترین ایده ها در راستای توسعه و ارتباطات آینده می شود. جنبه مهم این نظریه این است که شما بایستی ابزارهایی برای ایجاد تنوع در ایده هایتان در اختیار داشته باشید و برای اثربخشی واقعی، این تنوع باید "کور" باشد. این تنوع کور باعث عزیمت از دانشِ بازآفرینی (حفظی) به آفرینشگری می شود.
 
پـژوهشگران فـراوانی قـصد تـوصیف و مستندسـازی روش تـفکـر نـوابـغ را داشته اند. آنـان بـا مطالعه و بـررسی دفـترچـه های خاطـرات، ارجـاعات، مکالـمات و ایـده های بـزرگترین متفکران جـهان کـوشیده اند تـا راهبـردهای ویژه تـفکر نوابغ و الگوهای فـکری آنـان را که می تواند گستره ی حیـرت انگیزی از ایده هـای بـکر و اصـیل را بیـافریند، کشـف نمایند.
 
هشت راهبرد مورد استفاده ابرخلاقان
اکنون، هشت مورد از راهبردهایی را که در الگوهای اندیشه نوابغ خلاق (در تاریخ علم، هنر، و صنعت) مشترک است، شرح می دهیم:
۱) نوابغ از دریچه های مختلف به مسأله نگاه می کنند. نوابغ اغلب به دنبال یافتن نگرشی نو هستند که تاکنون دیگران آن ها را برنگزیده اند. لئوناردو داوینچی معتقد بود که برای کسب دانش راجع به قالب یک مسأله، باید یاد بگیریم که چگونه آن را از راههای گوناگون، بازسازی کنیم. او اعتقاد داشت که اولین نگرش ما به یک مسأله، به شدت متأثر از نگرش معمول و روزمره مان است. او مسأله خود را ابتدا از یک نگاه، بعد از نگاهی دیگر و بعد از نگاههای دیگر بازسازی می کرد. با هر تغییر، درک او از مسأله عمیق تر و به همان اندازه به فهم اصل مسأله نزدیک تر می شد.
 
نظریه نسبیت انشتین، اساسا"، توصیف تعاملات بین چند نگاه مختلف است. روش تحلیلی فروید نیز به دنبال یافتن جزئیاتی است که با نگاه سنتی نمی توان آن ها را دید. در حقیقت فروید همواره در جستجوی یافتن زاویه نگرش کاملاً جدیدی بوده است.
 
یک اندیشمند، برای حل خلاقانه یک مسأله، باید در ابتدا رویکرد اولیه خود را که برخاسته از تجربیات گذشته است، کاملا" رها کند و مسأله را مجدداً تصور و تخیل نماید. نوابغ با اجتناب از نگاه یک سویه فقط به حل مسائل موجود (همچون ابداع یک سوخت سازگار با محیط زیست) نمی اندیشند، بلکه به کشف مسائل جدید نیز می پردازند.
 
۲) نوابغ افکار خود را به تصویر می کشند. انفجار خلاقیت در عصر رنسانس به شدت متأثر از تدوین و توزیع دانش عظیم و گسترده نقاشی، طراحی و نمودارهایی همچون نمودارهای مشهور داوینچی و گالیله بود. گالیله در زمانی که اکثر معاصران وی همچنان از رویکردهای متعارف ریاضی و گویشی استفاده می کردند، با نمایش تفکرات خود بر صفحه کاغذ ، انقلابی در علم ایجاد کرد.
 
نوابغ بعد از آنکه حداقل توانایی های خاص گویشی را به دست می آورند، به دنبال افزایش مهارت های تصویری (دیداری) و تجسمی خود می روند تا بتوانند، اطلاعات را به روش های مختلف نمایش دهند. وقتی انشتین با مسأله ای مواجه می شد، همواره لازم می دید تا موضوع خود را به تمامی روش های ممکن (همچون نمودارها) فرموله نماید. او ذهنی بسیار تصویری داشت؛ و به جای اندیشیدن در چارچوب های خشک استدلال های ریاضی و گویشی، در قالب گزاره های تصویری و فضایی فکر می کرد. در واقع، او معتقد بود که کلمات و اعداد (آن گونه که آن ها را می خوانیم یا می نویسیم)، چندان نقشی در فرآیند تفکرش بازی نمی کنند.
 
۳) نوابغ تولید می کنند. یکی دیگر از ویژگی های متمایز نوابغ، باروری و استعداد تولید سرشار آنان است. توماس ادیسون، ۱۰۹۳ اختراع ثبت نموده و همچنان سرآمد مخترعین است. او برای تضمین بهره وری گروهش، برای همه اعضا سهمیه ایده تعیین کرده بود. سهمیه شخصی خود او، حداقل یک اختراع کوچک در هر ۱۰ روز و یک اختراع بزرگ در هر ۶ ماه بوده است.
 
باخ، هر هفته یک آواز می سرود، حتی اگر مریض یا بی حال بود. موتزارت، بیش از ۶۰۰۰ قطعه موسیقی خلق کرد. انشتین هم اگرچه بیشتر به خاطر مقاله خود در باب نسبیت مشهور است، ولی ۲۴۸ مقاله دیگر نیز منتشر کرده است. تی اس الیوت، چندین پیش نویس برای "برهوت" تهیه کرد که ملقمه ای از پیام های خوب و بدی بود که به ناگاه به شاه قطعه تبدیل شدند.مطالعه ای که دین کیت سایمونتون از دانشگاه کالیفرنیا روی ۲۰۳۶ دانشمند انجام داد، نشان داد که معتبرترین دانشمندان، فقط آثار گرانقدر خلق نکرده اند، بلکه انبوهی از کارهای بد و نامطلوب نیز داشته اند و از حجم عظیم و کمیت کار آنان، کیفیت نیز سر برآورده است.
 
۴) نوابغ، ترکیباتی بدیع می آفرینند. سیمونتون درکتاب "نابغه علمی" خود (۱۹۸۹)، تصریح می کند که نوابغ، به جای اینکه صرفاً کارها را بر اساس ذوق و استعداد انجام دهند، بیشتر ترکیبات بدیع و نو می آفرینند. یک نابغه نیز همچون یک کودک بسیار بازیگوش که با مجموعه ای از بلوک های ساختمانی سرگرم می شود، دایماً در حال تجزیه و ترکیب ایده ها، تصاویر و افکار به روش های مختلف در ضمیرهای خودآگاه وناخودآگاه خویش است.
 
معادله انشتین را در نظر بگیرید: E=mc۲. انشتین مفاهیم انرژی، جرم و سرعت نور را اختراع نکرد. در عوض، با ترکیب این مفاهیم در قالبی نو، توانست جهانی را که دیگران نیز می دیدند، به روشی متفاوت ببیند. قوانین وراثت که علم ژنتیک نوین بر پایه آن بنا شده، برخواسته از نظرات یک کشیش اتریشی بنام گروگر مندل است که ریاضیات و زیست شناسی را ترکیب کرد تا علمی نو بیافریند.
 
۵) نوابغ، روابط را تقویت می کنند. اگر الگویی از تفکر، نشانگر نبوغی خلاقانه باشد، همانا متأثر از توانایی کنار هم گذاشتن موضوعات نامرتبط است. این توانایی در بهم ربط دادن مقولات مجزا، نوابغ را قادر می سازد تا چیزهایی را ببینند که دیگران نمی توانند ببینند.
 
داوینچی سعی کرد تا رابطه ای بین صدای زنگ و سنگی که در آب می افتد، ایجاد کند. این نکته، باعث کشف این اصل شد که صدا همچون موج حرکت می کند. درسال ۱۸۶۵، اف. ای. ککوله، شکل حلقوی مولکول بنزن را در خیالات خود، در قالب ماری تجسم کرد که دُم خود را گاز می گیرد. ساموئل مورس، به خاطر ناتوانی در تولید سیگنال های تلگرافی که بتوانند از یک قاره به قاره دیگر برسند، به ستوه آمده بود. تا اینکه روزی مشاهده کرد که اسب های چاپار را در ایستگاهها تعویض می کنند و کوشید تا ارتباطی بین ایستگاههای اسب های چاپار و سیگنال های قوی پیدا کند.
 
۶) نوابغ به تضادها می اندیشند. فیزیکدان و فیلسوف معروف، دیوید بوهم، معتقد بود که نوابغ از این جهت قادرند افکاری متفاوت داشته باشند که می توانند دمدمی مزاجانه بین مقولات متضاد یا موضوعات ناسازگار حرکت نمایند. آلبرت روتنبرگ محقق معروف در زمینه فرآیند خلاقیت، نیز متذکر وجود همین توانایی در اکثر نوابغ ـ همچون انشتین، موتزارت، ادیسون، پاستور، کونراد و پیکاسو ـ شده است و آن را در کتاب خود، "الهه نوظهور: فرآیند خلاقیت درهنر، علم و سایر زمینه ها" (۱۹۹۰) شرح می دهد.
 
فیزیکدان معروف، نیلز بوهر اعتقاد داشت که وقتی شما همزمان خود را در مواضع متضاد نگاه می دارید، افکار خود را معلق کرده و نتیجتاً ذهنتان به سطحی جدید منتقل می شود. معلق بودن ذهن، امکان می دهد تا ذکاوتی فرای تفکر ساده وارد عمل شود و قالبی نو خلق نماید. این چرخش و گردش مابین تضادها، شرایطی را ایجاد می کند که ذهن شما آزادانه به زوایای دید جدید دست یابد. توانایی بوهر در تصور دوگانه نور در قالب ذره و موج، باعث شد تا او به درک و تدوین "اصل مکملی" برسد. اختراع یک سیستم عملی روشنایی توسط توماس ادیسون، ناشی از ترکیب سیم پیچی مدارات موازی با رشته های مقاومت بالا در لامپ هایش بود ـ چیزی که در نظر دیگر اندیشمندان، غیرممکن تلقی می شد. در حقیقت دیگران چنین ترکیبی را عملاً ناسازگار فرض می کردند. از آنجا که ادیسون می توانست پرش بین دو چیز ناسازگار را بپذیرد، توانست رابطه ای را ببیند که سرانجام منجر به کشف بزرگ او شد.
 
۷) نوابغ، استعاری می اندیشند. ارسطو، استعاره را نشانه نبوغ می دانست و معتقد بود فردی که می تواند شباهت های دو مقوله متفاوت هستی را درک کرده و بین آن ها پیوند برقرار کند، گوهری گرانقدر در اختیار دارد. اگر چیزهایی نامشابه، از چند منظر و رویکرد، مشابه باشند،از مناظر دیگر نیز می توانند مشابه تلقی شوند.
 
الکساندر گراهام بل، عملکرد داخلی گوش را با یک پرده محکم فلزی لرزان مقایسه کرد و این مقایسه به اختراع تلفن انجامید. انشتین بسیاری از قوانین مجرد خود را از رخدادهای مشابه طبیعی برداشت می کرد و توضیح می داد؛ رخدادهایی همچون پاروزدن در یک قایق یا ایستادن در ایستگاهی که قطاری از آن می گذرد.
 
۸) نوابغ خود را برای فرصت ها مهیا می کنند. ما هرگاه مبادرت به انجام کاری می کنیم و شکست می خوریم، به ناگاه با شرایطی نو مواجه می شویم. این اولین اصل حادثه خلاق است. ممکن است از خود بپرسیم چرا من در این کار شکست خوردم؛ که البته سوالی منطقی است. ولی حادثه خلاق، سوال متفاوتی را پیش روی ما می گذارد: ما چه کرده ایم؟ پاسخ به این پرسش از طریقی نو و غیرمنتظره، اقدامی خلاقانه و اساسی است. این، خوش شانسی نیست، بلکه بینشی خلاقانه در بالاترین مرتبه است.
 
الکساندر فلیمینگ، اولین پزشکی نبود که در مطالعه باکتری های کشنده، متوجه کپک های ظرف کشت میکروب (که در محیط باز قرار گرفته بود) شد. کمتر پزشک خوش شانسی پیدا می شود که به جای دور ریختن این ظرف، آن را "جذاب" بداند و به آن به دیده یک "فرصت" بنگرد. این نگرش علاقه مندانه ی او، به کشف پنی سیلین منتهی شد. ادیسون، وقتی در حال تفکر عمیق راجع به چگونگی ساخت یک رشته کربنی بود، ناخواسته با تکه ای از خمیر بتونه سرگرم شده بود، آن را می چرخاند و دور انگشتانش می پیچید، لحظه ای که نگاهش به انگشتانش افتاد، برق از چشمانش پرید و گفت: "کربن را مانند یک رشته بپیچ!". بی اف اسکینر، این گونه بر اولین اصل روش شناسان علمی تکیه می کند: "وقتی چیزی برایتان جالب است، همه چیز را رها کنید و به مطالعه آن بپردازید". وقتی فرصتی در می زند و ما مجبور به اتمام کاری از پیش تعیین شده هستیم، شکست های ناخواسته ی بسیاری در زندگی مان رخ می دهد. نوابغ خلاق، منتظر دستاوردهای شانسی نمی نشینند، بلکه فعالانه به دنبال اکتشاف تصادفی می گردند.
 
این راهبردها را به کار بگیرید
نوابغ خلاق می دانند که چگونه ازاین راهبردهای فکری استفاده کنند و به دیگران نیز بیاموزانند که از آن ها استفاده کنند. جامعه شناس معروف، هریت زوکرمن، متوجه شد که شش نفر از شاگردان انریکو فرمی (برنده جایزه نوبل)، همانند خود او موفق به دریافت جایزه نوبل شدند. ارنست لاورنس و نیلز بوهر نیز هر یک چهار شاگرد برنده جایزه ی نوبل داشتند. جِی جِی تامسون و ارنست رادرفورد نیز مشترکاً ۱۷ برنده جایزه نوبل را تربیت نمودند. این برندگان نوبل، تنها نابغه نبودند؛ بلکه قادر بودند نبوغ را به دیگران نیز بیاموزانند. بررسی های زوکرمن نشان می دهد تأثیرگذارترین بزرگان، علاوه بر محتوای فکری،الگوها و راهبردهای تفکر را نیز آموزش می دادند. بنابراین واضح است که راهبردهای فکری را می توان آموخت.
 
درک، تشخیص و به کارگیری راهبردهای فکری مشترک بین نوابغ خلاق، شما را قادر می سازد تا در زندگی کاری و شخصی خود، خلاقانه رفتار کنید.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 10:05 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

چگونه می توانیم پیچیده فکر کنیم؟

بازديد: 103

چگونه می توانیم پیچیده فکر کنیم؟

این مقاله با ابزارها و تکنیکهای خاص اداره سیستم های پیچیده کار ندارد، بلکه به برخی مفاهیم پایه می پردازد که کمک می کند تا در باره پیچیدگی تفکر و گفتگو کنیم. همچنین مروری بر تفکر کلاسیک و طرحهای درونی آن در مواجهه پیچیدگی خواهیم داشت . به علاوه نشان می دهیم گه چگونه پیچیدگی ما را وادار می سازد تا مدلهای ساخته شده بر پایه نافرجامی(Unpredictability) و نامعلومی (unpredictability) را انتخاب کنیم. لیکن ما هنوز می توانیم با مشکلاتی که بدین طریق بوجود می آیند سر و کار داشته باشیم اگر انعطاف پذیر باشم و از توانمندی های سیستم های پیچیده برای خود سازمانیابی و هوش توزیع یافته که می تواند حاصل کند، بهره ببریم.
 
تفکر کلاسیک
بخش اعظم مدلهای علمی و همچنین بیشتر فهم الهامی ما – تلویحا بر پایه تفکر کلاسیک یا دکارتی است که بصراحت در مکانیک کلاسیک یا نیوتونی بکار رفته که جهان بینی علمی را از ابتدای قرن بیستم تحت سیطره خود داشته است . این تفکر بر مفروضات زیر مبتنی است (Heylighen, ۱۹۹۰) :
 
فروکاست گرایی یا تحلیل (Reductionalism or Analysis) : برای فهم کامل یک سیستم باید آنرا به اجزای سازنده و خواص بنیادی اش تفکیک کنیم .
 
قطعیت(Determinism) : هر تغییر را می توان به شکل حرکت سیستم ( یا حالت سیستم) در فضا نشان داد یعنی ترتیب خطی از حالات که از قواعد ثابت طبیعی تبعیت می کند . این قواعد بطور کامل مسیر حرکت به سمت آینده را مشخص می کنند (پیش بینی پذیری) و همچنین مسیر گذشته را نمایان می کنند ( برگشت پذیری)
 
دو گامگی (Dualism) : اجزای سازنده نهایی هر سیستمی ذرات هستند یعنی قطعات بدون ساختاری از ماده ( ماده گرایی Materialism ) از آنجاییکه ماده در حال حاضر بطور کامل با قواعد مکانیک تبیین شده است ، آزادی عمل برای مداخله و تفسیر وجود ندارد و تنها راهی که می توانیم انسان را در تئوری دخیل کنیم این است که ذهن (Mind) را به عنوان یک مقوله مستقل معرفی کنیم .
 
تئوری انطباق دانش ( Correspondence Theory of knowledge) : از طریق مشاهده شخص میتواند اساسا دانش کاملی درباره هر سیستمی بدست آورد و یک نمود درونی بوجود آورد که اجزای آن منطبق بر اجزای سیستم خارجی هستند . در اینحالت نقشه برداری یگانه ، صحیح و عینی از واقعیت ماده ( سیستم ) در واقعیت ذهن ( نمود Representation) حاصل می آید .
 
عقلانیت (Rationality): با داشتن اطلاعات کاملی از شخص در تعامل با سیستم می تواند گزینه ای را انتخاب کند که فایده سیستم را به حد اکثر برساند . بنابر این اعمال ذهن ، همسان با حرکات ماده معین یا قابل پیش بینی خواهند بود .
 
این مفروضات تحت عنوان قاعده حفاظت از تمییز (Distinction conservation) خلاصه شده اند (Heylighen,۱۹۸۹,۱۹۹۰) : علم کلاسیک با ایجاد تمییز دقیق تا حد ممکن بین اجزائ ، خواص و حالات سیستم تحت بررسی آغاز می شود . این تمایز ها مطلق و عینی فرض می شوند یعنی برای همه مشاهده گر ها یکسانند . آنها بر پایه منطق ارسطویی هستند: یک پدیده یا به مقوله الف تعلق دارد یا غیر الف و نمی تواند هر دو باشد یا هیچکدام یا حد واسط یا "بستگی دارد به ..." .
 
تکامل سیستم با حفظ همه تمایزات صورت می گیرد زیرا که حالتهای مشخص اولیه در مسیر حالتهای مشخص بعد حرکت می کنند و بر عکس( علت و معلولی Causality) بنگرید به (Heylighen,۱۹۸۹) . دانش چیزی فراتر از نقشه برداری با حفظ تمایز ها از عینیت به ذهن نیست و این در حالی است که عمل نقشه برداری معکوس از ذهن به عین است .
 
مسلم است که می دانیم این مفروضات مواردی ایده آل را تصویر می کنند که هر گز در عمل بدست نمی آیند. با این وجود اغلب افراد تحصیل کرده هنوز تمایل دارند فرض کنند باید در قالب یک تئوری کامل و قطعی فعالیت کنند . در نظرشان، روش علمی حتی آسانتر و با اطمینان بیشتری به چنین دانش عینی ختم خواهد شد . لیکن درسهایی که تحقیق در پیچیدگی به ما می آموزد روندی دیگر را نشان می دهند.
 
پیچیدگی
پیچیدگی چیست ؟ بهتر است به ریشه لاتین آن یعنی کمپلکسوس (Complexus) برگردیم .که به معنی در هم پیچیدن یا در بر گرفتن است . این معنا را به روشهای زیر می توان تفسیر کرد : برای اینکه پیچیدگی داشته باشید باید:
۱) دو یا چند بخش مجزا داشته باشید
۲) که بهم به صورتی پیوسته اند که جدا کردن آنها مشکل باشد . در اینجا ما دو گانگی بنیادی اجزا را می یابیم که در آن واحد مجزا و مرتبط هستند .بنابر این ، روش تحلیلی به تنهایی فهم پیچیدگی را مقدور نخواهد ساخت زیرا با جداسازی اجزا از یکدیگر ارتباط آنها از بین خواهد رفت و این توضیحی بر همراهی " دشواری " است که لغت " پیچیدگی " به ذهن متبادر می کند . اجزا به صورت زوجی به هم تنیده اند به شکلی که تغییر در یک جزئ در بافت تعاملات به دیگر اجزا گسترش پیدا می کند و نتیجتا اجزای بیشتری را تحت تاثیر قرار می دهد که می تواند جزئی که ابتدا فرایند را آغاز کرده است را هم در بر بگیرد . پس دنبال کردن رفتار اجزائ سیستم در سطح کلی(Global) در اینحالت دشوار خواهد بود . بر خلاف سیستم های ساده " شبیه توپ بیلیارد " که در مکانیک کلاسیک بررسی می شوند ، سیستم های پیچیده بسیار متداولند و حالتهای استثنایی نیستند . مثالهای نمادین آنها سلول زنده، جامعه، اقتصاد، یک اکوسیستم، اینترنت،آب و هوا، مغز و یک شهر هستند . اینها همه از اجزای زیادی تشکیل شده اند که تعاملاتشان رفتاری فرا گیر (Global) ایجاد می کند که نمی توان آن را به اجزای تفکیک شده تقلیل داد. پیچیدگی خود مفهومی پیچیده است، زیرا ما نمی توانیم یک تمایز بدون ابهام بین یک سیستم ساده و پیچیده برقرار کنیم . بسیاری از ابعاد (Measures) پیچیدگی برای ساختار های مختلف پیشنهاد شده اند : مثل محاسبه ای ، اجتماعی، اقتصادی، زیست شناختی و غیره(Edmonds,۲۰۰۰)
 
لیکن هیچ قاعده فراگیری وجود ندارد که با آن میزان پیچیدگی یک سیستم خاص را مشخص سازیم ، لیکن در چار چوب مرجع مورد توافق می توانیم گاهی دو سیستم را مقایسه کنیم و ابراز کنیم که یکی از دیگری پیچیده تر است . بنابر این پیچیدگی در بهترین حالت در بر دارنده یک ترتیب نسبی است و ابزار کمی نیست . در مجموع می توانیم بگوییم که پیچیدگی یک سیستم با افزایش تعداد اجزای مستقل و افزایش تعداد ارتباطهای بین آنها و پیچیدگی اجزا و پیچیدگی ارتباطها افزایش می یابد . این تعریفی جامع است که به اندازه ای عمومی است که می تواند در زمینه های مختلف به کار رود . برای مثال وقتی بقیه شرایط برابر باشد یک شرکت از دیگری پیچیده تر است اگر شعبه های بیشتری داشته باشد، اگر شعب آن کارمندان بیشتری داشته باشند ، اگر شعب آن کانالهای ارتباطی بیشتری داشته باشند ویا اگر کانالهای ارتباطی شامل ارتباطات بین فردی بیشتری باشد .
 
از آنجاییکه نیاز به اندازه گیری مطلق پیچیدگی نداریم ، استفاده از چنین مقایسه های نسبی می تواند مفید باشدکه مشخص کنیم چه موقع باید فرضیات ساده و کلاسیک خود را رها کنیم و مدل هوشمندانه تری طراحی کنیم. حرکت از تفکر کلاسیک به پیچیده سود و زیانهایی در بر دارد. بهتر است از انتظاراتی که باید کنار بگذاریم شروع کنیم و سپس به برخی نظر گاههای جدیدی که بدست می آوریم اشاره کنیم .
 
عدم قطعیت(Indeterminacy)
ترک تفکر کلاسیک به معنای رها کردن حفاظت از تمایز است . این بدان معناست که دیگر نمی توانیم تمایز های مشخص بدون خدشه فرض کنیم . تمایزی که یک ناظر در شرایطی(Context) حاصل می کند دیگر نمی تواند برای ناظر دیگر در شرایط دیگری معنا دار باشد .
 
این نکته با بیشترین قدرت در مکانیک کوانتوم مشهود است (Heylighen,۱۹۹۰) در برخی شرایط ، یک الکترون مانند یک ذره تظاهر می کند و در شرایط دیگری مثل موج . لیکن با توجه به تفکر کلاسیک ، موج و ذره مقولاتی مستقل از هم هستند . از طرفی در مکانیک کوانتومی موج و ذره مکمل هم هستند : آنها بطور بهم پیوسته برای مشخص کردن یک الکترون لازمند ولی هیچگاه با هم دیده نمی شوند . ازینرو شرایط آزمایشگاهی (Set up ) مشاهده برای تشخیص خواص" ذره مانند" با آنچه برای مشاهده خواص " موج مانند " لازم است متفاوت است . هایزنبرگ (Heisenberg) این موارد را تحت عنوان اصل عدم قطعیت نظم بخشید: هر چه دقیقتر خواص ذره مانند را مشخص کنیم خواص موج مانند نامطمئن تر و عدم قطعی تر خواهد شد.
 
مثال ملموس تر عدم قطعیت شکل مبهم آشنایی است که برخی وقتها به شکل خرگوش و گاهی به شکل اردک است . با اینکه هر دو گشتالت(Gestalts) به یک اندازه در نقاشی قابل تشخیص اند، درک ما – نظیر شرایط مشاهده کوانتوم از مشاهده هر دو آنها با هم نا توان است . بنابر این تمایل دارد که بین دو تفسیر حرکت کند . خواص مکمل نظیر گشتالتهای خرگوش و اردک ، متمایز و در عین حال به هم پیوسته اند ولی وقتی یکی را می بینیم قادر به دیدن دیگری نیستیم !
 
بدلیل تصور انطباقی، در تفکر کلاسیک آنچه ما قادریم از اشیا تصویر کنیم با آنچه اشیا واقعا هستند اشتباه می شود . بنابر این مشاهده کنندگان در گیر اختلاف نظر هایی در باب اینکه "اشیا چه هستند"شده اند . ، در حالی که عدم توافق در روشی است که این پدیده ها تبیین یا مدل سازی می کنند . وقتی ما در باره پدیده صحبت می کنیم دشوار است مشخص کنیم منظورمان نمایش ماست یا آنچه به نمایش در آمده است ( The representation or to the represented) زیرا زبان ما تمایزی بین ایندو با استفاده از فعل "بودن((To be" ایجاد نمی کند .برای پرهیز از چنین اختلاطی ،تمایز هستی شناسانه ای را بین بودن مطلق (Absolute being) و بودن نسبی (Relative being) پیشنهاد کرده ایم (Gerhenson, ۲۰۰۲) . منظوراز بودن مطلق آن چیزی است که شیئ عملا هست مستقل از ناظر آن ("دینگان سیچ" کانت Kant’s Ding an sich). منظور از بودن نسبی خواصی از شیئ است که ناظر، بر پایه زمینه (Context) از شیئ تشخیص می دهد . از آنجا که ناظر محدود است و نمی تواند اطلاعات کامل جمع آوری کند ، بودن نسبی محدود است . در حالی که بودن مطلق وجوه نامحدود فراوانی دارد . بنابر این پتانسیل نامحدودی از بودن های نسبی برای یک بودن مطلق وجود دارد .
 
ما می توانیم این نکته انتزاعی را با یک تصویر از یک کره نیمی سفید و نیمی سیاه آنچنانکه تصویر ۱ نمایش می دهد روشن کنیم . فرض کنید فقط می توانیم نیمکره را از یک زاویه ببینیم . برای برخی کره (نسبی ) سفید و برای برخی دیگر (نسبی ) سیاه و برای عده ای (نسبی) نیمی سفید و نیمی سیاه و به همین منوال حالتهای دیگر خواهد بود . چگونه می توانیم نظر بدهیم که کره بطور مطلق چه رنگی دارد؟ میانگین گرفتن کفایت نمی کند زیرا میتواند حالتی باشد که نود و پنج درصد افراد کره را سفید ببینند و ما نتیجه بگیریم که بیشتر آن سفید است در حالی که حقیقت (مطلق) نیمی سفید و نیمی سیاه است. بهترین کاری که می توانیم بکنیم اینست که مشخص کنیم از چه زاویه دیدی(Perspective)(یازمینه ای Context) کره رنگ خاص خود را (نسبی) دارد . در ارتباط با سیستمهای واقعی هیچگاه نمی توانیم به بودن مطلق آنها دست پیدا کنیم زیرا همیشه خواص بیشتری (ابعادی) وجود دارند که ما از آنها آگاه نیستیم. این کار به مشخص کردن رنگ یک کره با ابعاد بی نهایت می ماند در حالی که ما فقط می توانیم یک گستره دو بعدی آنرا در یک زمان ببینیم.
 
در سیستم های ساده مانند کره سه بعدی، تعداد بودن های نسبی محدود است . لیکن سیستمهای پیچیده تعداد زیادی اجزا و ارتباطات دارند که ناظران می توانند بودن های نسبی از آنها درک کنند که چنان متفاوتند که شاید غیر ممکن باشد که آنها را به عنوان وجوه یک شیئ واحد شناخت . برای مثال سازمانهایی با استفاده از نمایه هایی(Metaphors) نظیر یک ارگانیزم، یک ماشین ، مغز، یک جامعه،یک فروشگاه یا یک بازی قدرت سیاسی توصیف شده اند و یا مدلهایی نظیر نظام طبقاتی(Hierarchy) ، شبکه و یا سیستم خطی ورودی خروجی استفاده شده اند . برای یک مدیر با تفکر کلاسیک این جابجایی مستمر بین مدل ها و روشها مدیرتی مبتنی بر آنها گیج کننده است، چون فرض می کند که یکی ( یا هیچکدام ) از این روش ها می تواند درست باشد . در حالیکه یک سازمان هر دو وجه مکانیکی و ارگانیک را داراست و می تواند همزمان یک جامعه اشتراکی و هم یک صحنه رقابت باشد . می تواند یک سیستم قانونمند باشد و در عین حال یک محیط باز خلاق باشد . یک شبکه باشد و....
 
هیچ مدل بهترینی وجود ندارد زیرا بودن های نسبی متفاوت برای شرایط و اهداف مختلف مناسبند . (Beer, ۱۹۶۶; Heylighen, ۱۹۹۰) در قالب تفکر کلاسیک تمام تلاش ما مبنی براینست که مشخص کنیم سیستم چیست. از طرف دیگر تفکر پیچیده به ما اجازه می دهد نمود های مختلف را در آن واحد مد نظرداشته باشیم ( یعنی با طرح یک فرا نمایهMetarepresentation) (Heylighen,۱۹۹۰) که برای داشتن فهم بی نقص تری از سیستم مفید است . برای چالش با مسائل جزمی می توانیم نمایشی را انتخاب کنیم که برای آن شرایط خاص مناسب تر باشد با آگاهی از این مطلب که حل مسائل مختلف نیاز به تغییر دادن کلی در نوع نمایش انتخابی دارد . برای مثال وقتی با مشکلات داخلی یک شرکت سرو کار داریم بهتر است آنرا به مثابه شبکه ای از جوامع در هم پیوسته فرض کنیم و وقتی قصد بهینه سازی تولید را داریم می توانیم آنرا یک مکانیزم پردازش ماده و اطلاعات در نظر بگیریم .
 
ناخطی بودن و آشوب(Non linearity and chaos)
در تفکر کلاسیک تمایزات چه در مورد افراد مختلف و چه در زمانهای مختلف یکسانند . اصل علیت را می توان به این صورت تبیین کرد که " علل یکسان تاثیرات یکسان دارند " یا به عبارت دیگر " آثار و علل آنها با هم تغییر می کنند . این چیزی فراتر از این جمله نیست که تمایزات بین علل یا حالتهای اولیه باید الزاماً به معلولهای آنها منتهی شوند و بالعکس. در حالی که ما شاید این قاعده را در سطح بودن مطلق درست فرض کنیم یعنی چیز های کامل در ذات خودشان ( علیت میکروسکوپی Heylighen,۱۹۸۹ ) بطور عموم در سطح بودن نسبی، یعنی تمایزات نا دقیق و محدود ناظرصحیح نیست. پس علیت میکروسکوپی (یعنی قطعیت) بخودی خود علیت ماکروسکوپی (پیش بینی پذیری ) را بوجود نمی آورد. این قاعده را میتوان بطور صریحتر از وجود آشوب (Chaos) (قطعی) استنتاج کرد که خود حاصل ناخطی بودن است که مشخصه سیستم های پیچیده است.
 
یک سیستم خطی است اگر تاثیرات (خروجی ها) متناسب با علت ها ( ورودی ها) باشند. برای مثال اگر زغال سنگ کوره را دو برابر کنید محصول فولاد کارخانه تقریباً دو برابر خواهد شد . فهم این مطلب از قانون حفظ ماده و انرژی بدست می آید : مقداری که حاصل می آید مستقیما به مقداری که وارد می شود وابسته است ( البته مطمئنا مقادیری این طرف و آن طرف به هدر می رود . )
 
حال چه اتفاقی می افتد اگر مقداری از خروجی دوباره به ورودی بر گردانده شود ؟ قاعدتاً خروجی بعدی بزرگتر خواهد شد زیرا که هم از ورودی استفاده می کند و هم خروجی قبلی و دیگر متناسب با ورودی به تنهایی نخواهد بود . خروجی بعدی آن بازهم بزرگتر خواهد بود زیرا که نه تنها ورودی جدید را استفاده می کند بلکه از دو خروجی قبلی هم استفاده می کند . مثلاً در یک شرکت می توان قسمتی از پول حاصله را دوباره سرمایه گذاری کرد تا تولید افزایش پیدا کند. افزایش تولید پول بیشتری حاصل می کند و تولید را بیشتر افزایش می دهد و افزایش انفجاری در خروجی می دهد.
 
بنابراین ناخطی بودن رامی توان به شکل اثرحلقه علیتی فهم کرد که تاثیرات یا خروجی ها به علتها یا ورودی های فرآیند پسخوراند (Feedback) می دهند. سیستمهای پیچیده با شبکه ای ازچنین حلقه های علیتی مشخص می شوند. در یک پیچیدگی، در هم پیوستگی ها چنین است که بخش الف بخش ب را تحت تاثیر قرار می دهد، لیکن ب هم چه بصورت مستقیم یا نا مستقیم بطور کلی الف را تحت تاثیر قرار می دهد .یک حلقه پسخوراند می تواند مثبت یا منفی باشد. یک پسخوراند مثبت هر تغییری در الف را تشدید می کند و رشد آن را انفجاری می کند . نتیجه این است که کوچکترین تفاوت میکروسکوپی بین حالتهای اولیه می تواند بصورت افتراق قابل مشاهده ماکروسکوپی رشد کند .
 
این حالت" وابستگی حساس به شرایط اولیه" (Sensitive dependence on initial conditions) نامیده می شود و یک وجه مشخصِ آشوب (Chaos) است .ازآنجاییکه تفاوت ابتدایی کوچکتر ازآن است که درک شود ، اصل علیت نمی تواند برای پیش بینی نتیجه نهایی به ما کمکی ِکند. یک مثال شناخته شده چنین سیستم آشوبی، دشواری در پیش بینی وضع آب و هواست ، زیرا بال زدن یک پروانه در توکیو می تواند به طوفانی ویرانگر در نیویورک تبدیل شود. مشاهده اینکه تغییرات کوچک می تواند تاثیرات بزرگ داشته باشد در سیستم های اجتماعی هم رایج هستند . مثلاً در جریان یک مذاکره جدی یک نیشخند کوچک بر لب یکی از طرفین می تواند این توهم را در دیگری بوجود آورد که این فرد قابل اعتماد نیست و باعث شود که نظرشان بر گردد و در نهایت یک معامله بیلیون دلاری معلق بماند. چنین سیستمی به تعبیری، تمایزات را خلق می کند . زیراکه یک تفاوت غیرقابل تشخیص کوچک درحالت اولیه می تواند منجر به نتایج ماکروسکوپی متمایز شود .
 
در مقابل اثر تشدید کننده پسخوراند های مثبت، اثر تعدیل کننده پسخوراند های منفی قرار دارد . در اینجا با هر تغییری مقابله می شود یا در مقابلش مقاومت می شود و سیستم را به حالت تعادلش بر می گرداند . در نتیجه علل بزرگ ( تغییرات ) ممکن است اثری کوچک داشته باشند یا بی تاثیر باشند . برای مثال یک فرهنگ محدود شده در یک ساختار تعریف شده ممکن است بسیار بسختی تغییر داده شود، زیرا در برابر روشهای جدید به صورت فعال و غیر فعال مقاومت می شود وافراد آنها را نادیده می گیرند و یا دفع می کنندِ. چنین سیستمی تمایزات را از بین می برد و در نتیجه علل مختلف نتیجه یکسانی به بار می آورد.
 
سیستم های پیچیده بطور معمول از کلافه ای از حلقه های پسخوراند مثبت و منفی تشکیل شده اند که تاثیر هر تغییر در یک جزء بصورت آبشاری در بین تعداد فزاینده ای از اجزای مربوط پیش می رود که بخشی به جزء اولیه پسخوراند مثبت ویا منفی خواهند داد. اگر تاخیر زمانی متفاوتی بین این تاثیرات باشد عملا پیش بینی ناممکن است زیرا نمی دانیم کدام تاثیر می گذارد ، کدام اول است و آیا یک تاثیر قبل از آنکه فرصتی برای گسترش پیدا کند سرکوب خواهد شد یا خیر .(CF. Gerhenson et al ۲۰۰۳) یک مثال را می توان در بورس سهام یافت که در آن سهام بر اساس قیمتشان خرید و فروش می شوند که خود قیمتها بر مبنای مقداری که سهام خرید و فروش می شوند تعیین می گردد. این حلقه پسخوراند داخلی وجوه مثبت و منفی دارد. قانون عرضه و تقاضا یک پسخوراند منفی را تحمیل می کند . بنابراین افزایش قیمت، تقاضا را کم می کند و این – بعد از یک تاخیر نا معلوم – قیمت را مجددا کاهش خواهد داد . لیکن مکانیسم موازی احتکار، یک پسخوراند مثبت ایجاد می کند به این صورت که افزایش قیمت، فروشندگان را بر آن می دارد که به طمع قیمت بیشتر در آینده باشند و تحریک شوند که سهم بیشتری خریداری کنند . تعامل بین دو دسته تاثیرات غیر خطی حرکت آشوبی قیمت سهام را می سازد که آن را به خوبی می شناسیم .
 
در شرایط ساده تری که زمانها در آن معلوم است ( یا می توان آنرا نادیده گرفت) گاهی ممکن است بتوانیم دست کم تخمین کیفی از آنچه می تواند اتفاق بیفتد را با درک نشانه ها( مثبت و منفی) و قوت پسخوراند مختلف در شبکه تاثیرات بدست آوریم. این روش که بعد ها برای شبیه سازی کامپیوتری استفاده شد در دینامیک سیستم به انتظام در آمد (Sterman, ۲۰۰۰).
 
نتیجه گیری:
ما هنوز پیچیدگی را خوب نمی شناسیم و کار های زیادی باید انجام شود و در این جهت کنکاش شود . فرهنگ ما اکنون در پیچیدگی غرق است و با آن احاطه شده است . لیکن برخورد با این پیچیدگی ما را مجبور می کند که روشهای تفکر خود را عوض کنیم ( Heylighen, ۱۹۹۱) . نشان دادیم که چگونه تفکر کلاسیک با تکیه اش بر تحلیل، پیش بینی پذیری و عینیت ، در برابر سیستمهای پیچیده شکست می خورد . مشکل اساسی در فلسفه کلاسیک اینست که تمایزات ِ تغییر ناپذیر و ثابت، مفروض هستند در حالیکه سیستم های پیچیده چنان در هم تنیده اند که اجزا و خواص آنها را نمی توان از هم جدا و منفک کرد . بعلاوه بدلیل غیر خطی بودن یا "حلقه ای" (Loopiness) بودن، سیستم به شکلی آشوبی و غیر قابل پیش بینی تغییرمی کنند. در بهترین حالت می توانیم تمایزاتی بر پایه شرایط (Context based distinctions) ایجاد کنیم که از آن برای ساخت مدل نسبی استفاده شود . لیکن چنین مدلی هرگز نمی تواند همه خواص اصلی سیستم را در بر گیرد و در شرایط جدید عموما یک مدل جدید مورد نیاز خواهد بود.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 10:05 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

سن مناسب پرورش خلاقيت در کودکان

بازديد: 85

سن مناسب پرورش خلاقيت در کودکان

بدون شک یکی از بزرگ ترین دغدغه های بسیاری از والدین در زمانه کنونی، تربیت فرزندانی خلاق و باهوش است؛ فرزندانی که هوش سرشاری داشته باشند و بتوانند مدارج عالی تحصیلی را به بهترین شکل ممکن طی کنند. با وجود تغییرات چشمگیر در دروس فعلی مدارس و فراهم بودن امکانات آموزشی و در دسترس بودن انواع فناوری ها برای افزایش هوش و خلاقیت کودکان، هنوز والدین نمی دانند چگونه می توانند فرزندی خلاق تربیت کنند.نمی دانند که خلاقیت را می توان از چه سنی پرورش داد و چقدر با هوش کودک مرتبط است. هرچند پاسخ به این سوالات در یک مطلب نمی گنجد، اما درباره پرورش تفکر خلاق در کودک که اصلی ترین گام در پرورش خلاقیت است، پای صحبت های یکی از کارشناسان نشستیم.
 
تفکر خلاق
اگر بخواهیم تفکر خلاق را معنا کنیم، باید بگوییم که وقتی از مجموعه اطلاعات و داده ها یک فکر جدید و نو ارائه شود، تفکر خلاق حاصل شده است. در واقع مجموعه ای از افکار رها شده که به تنهایی ثمری ندارد یا کیفیت بالایی ندارد، به اشکال جدیدی تبدیل می شود که نتیجه بخش و مفید است.دکترپیمان هاشمیان، فوق تخصص روان پزشکی کودک و نوجوان و استادیار دانشگاه علوم پزشکی مشهد، با بیان این نکته به خراسان، می گوید: تمامی اختراعات، حاصل تفکر خلاق است یعنی فکر جدیدی که در یک مجموعه به تولید شیء جدیدی منجر شده است.
گاهی تفکر خلاق به نوآوری منجر می شود؛ یعنی از داده ها و مصالح موجود استفاده جدیدی می شود. برای داشتن تفکر خلاق به زمینه هایی نیاز است. طبیعی است که هر کودکی با سطحی از هوش، توانمندی، استعداد و علاقه به دنیا می آید و شیوه پرورش تفکر خلاق در کودکان متفاوت است اما می توان زمینه های بروز تفکر خلاق را در کودکان فراهم کرد.

۵ سالگی، اوج تفکر خلاق
از آن جا که کودکان پیش از ۵ سالگی توجه و تمرکز کمتری دارند، رشد خلاقیت در بیشتر کودکان از ۵ سالگی به بعد آغاز می شود اما هستند کودکان خلاقی که از ۲ سالگی کارهای خلاقانه انجام می دهند و البته هوش بالاتری نسبت به همسالان خود دارند. بنابراین والدین از ۵ سالگی به بعد با اتخاذ شیوه های متعدد می توانند امیدوار باشند که خلاقیت در کودکشان پرورش پیدا کند. برخلاف تصور بسیاری از والدین درباره این که برای افزایش خلاقیت کودک نیاز به سرمایه گذاری مالی وجود دارد، در این راستا فقط لازم است کودک درباره اشیای موجود در محیط پیرامون خود اطلاعات کافی داشته باشد و اجازه یابد آن چه کنجکاوی اش را تحریک کرده است، در اختیار داشته باشد. سپس والدین می توانند نحوه استفاده های متنوع از یک شیء را به او آموزش دهند.

او باید بتواند از یک اسباب بازی به اشکال مختلف استفاده کند و با یک فکر رها شده و آزاد با اسباب بازی های خود بازی کند، گاهی لازم است والدین چگونگی کار با اشیا را به کودک نشان دهند و از او سوالاتی درباره سایر کاربردهای آن بپرسند. دکترهاشمیان با اشاره به این که کار با کاردستی یا لگو در بروز خلاقیت کودکان نقش مهمی دارد، تاکید می کند: همراهی با بازی کودکان در این سن بسیار مهم است.

والدین می توانند در ساخت اشکال هندسی به کودک کمک کنند یا از او بخواهند درباره آن چه ساخته است یک داستان بگوید یا یک داستان برای او تعریف کنند و بخواهند آن را طبق علاقه خود تغییر دهد.نقاشی کردن هم یکی از بهترین راه های افزایش خلاقیت کودکان است؛ تشویق کودکان به نقاشی کردن، در شکل گیری نوع جدیدی از طرز تفکر درباره محیط پیرامون و ترسیم آن چه در ذهن دارند، بسیار موثر است. استفاده از هنرهای تجسمی، پازل، جداول ترسیمی هم بسیار سودمند است.
 
تخیل و خلاقیت
خوب است بدانید کودکان از ۳ تا ۵ سالگی خیال پرداز می شوند و قوه تخیل خود را به کار می گیرند. بعضی از والدین در مواجهه با خیال پردازی کودکان نگران می شوند در صورتی که این امر در فرآیند رشد و تکامل کودک کاملا طبیعی است. بنابراین بهتر است تخیلاتی را که کودک به زبان می آورد، گوش کنند و با طرح سوالاتی تفکر و عمل کودک را تقویت کنند.

در این صورت کودک همیشه یک مدل بازی نمی کند، نقاشی نمی کشد و شکل درست نمی کند، در موارد بسیاری والدینی که از بی حوصلگی، کسالت و بی انگیزه بودن کودکان خود گلایه می کنند، در واقع نتیجه بی توجهی خود را نسبت به تخیلات کودک می بینند. اگر والدین درباره تخیلات کودک به موقع وارد عمل شوند و او را تشویق به اجرای کارهای خلاقانه و ایده هایی که دارد بکنند، کودک خود راه حل هایی برای پر کردن وقتش پیدا می کند.
 
حل تعارض با تفکر خلاق
در موارد بسیاری حل تعارضات کودک در درون خانواده با تفکر خلاق امکان پذیر است. این فوق تخصص روان پزشکی کودک و نوجوان با بیان این که با ارائه تصاویر و نقاشی های ناقص به کودکی که در خانواده مورد غفلت یا آزار روانی قرار گرفته است می توان به وی کمک کرد، توضیح می دهد: تکمیل نقاشی و گفتن داستان درباره آن توسط کودک به تفکر خلاق در وی می انجامد و کودک می تواند آن چه را باعث رنجش وی شده است به طور غیرمستقیم بیان کند. این شیوه یکی از بهترین شیوه های درمانی کودکان آسیب دیده و دچار تعارض است. در واقع کارشناسان با رشد تفکر خلاق در کودک، تلاش می کنند کودک خلاقانه با تعارض هایی که با آن مواجه بوده است، روبه رو شود و آن را پشت سر بگذارد.
 
زمینه های پرورش تفکر خلاق
همان طور که ذکر شد همه کودکان با توانمندی، هوش و قریحه به دنیا می آیند و قابلیت خلاق بودن را دارند اما این والدین هستند که گاه با غفلت و جدی نگرفتن موضوع مانع از بروز آن می شوند. رشد اعتماد به نفس کودک، تشویق به داشتن پشتکار و اراده، افزایش انگیزه کودک، بروز ثبات هیجانی، تعیین اهداف، ریسک پذیری مناسب، قابلیت انعطاف پذیری و تلاش برای افزایش توجه، تمرکز و هوش کودک از جمله راهکارهایی است که کودک برای افزایش خلاقیت به آن نیاز دارد.

گاهی والدین نمی دانند تمرکز و توجه تا چه اندازه در بروز خلاقیت موثر است و فقط موفقیت را نشانه خلاق بودن می دانند در صورتی که یک کودک خلاق حتی در شکست ها، خلاقانه رفتار می کند و می داند چگونه با آن کنار بیاید. یکی از بهترین راه ها برای افزایش خلاقیت کودک این است که او بتواند برای حل یک مشکل یا روبه رو شدن با یک وضعیت خاص، ایده جدیدی را مطرح کند بتواند راه های متفاوتی را نام ببرد و بداند هر راه به کجا منتهی می شود و پیامد هر یک چیست. چنین کودکی با رو به رو شدن با یک وضعیت بغرنج، موضوع را تمام شده تلقی نمی کند و می تواند راهکارهای متفاوتی ارائه کند.
 
یک راهکار عملی
اگر می خواهید تفکر خلاق در کودکتان پرورش یابد، از ۲ تا ۵ سالگی پاسخ سوالات کودک را به تمامی ارائه نکنید و اجازه بدهید خودش درباره پاسخ ها فکر کند. این کار باعث می شود کودک فکر کند و به یک پاسخ واحد قانع نشود. نکته این جاست که در بیشتر موارد کودکان راه حل ها و پاسخ های بسیار خوب و مناسبی ارائه می دهند. بنابراین سعی نکنید جواب سوالات کودک را بلافاصله و با شرح جزئیات ارائه دهید.
لازم است پس از ابراز خلاقیت کودک، وی را ارزیابی کنید زیرا هوش هیجانی و هوش عملی نقش موثری در بروز خلاقیت کارآمد دارد. گاهی ممکن است کودک خلاق باشد اما دست به کارهای خطرناک بزند. بنابراین کودک باید پس از بروز خلاقیت، افکار خود را پیاده کند و ارزیابی شود تا والدین مطمئن شوند که کودک دست به کارهای خطرناک نمی زند.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 10:03 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

جادوی اعداد: 1089

بازديد: 135

جادوی اعداد: 1089

به اعداد زیر و حاصل تفریق و جمع های متناظر آنها توجه کنید:
 
916 – 619 = 297     297 + 792 = 1089
382 – 283 = 099     099 + 990 = 1089
472 – 274 = 198     198 + 891 = 1089
 
حاصل تفاضل دو عدد مقلوب را با عدد مقلوبش جمع کرده ایم و همواره به عدد 1089 رسیده ایم. آیا باز هم از این اعداد مقلوب سراغ دارید؟
 
 
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 10:03 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

آیا می‌توان خلاقیت را آموزش داد؟

بازديد: 137

آیا می‌توان خلاقیت را آموزش داد؟

خلاقیت موضوع جالب و بحث انگیزی هست که تاثیر آن در موفقیت و پیشرفت افراد ثابت شده است. اما اینکه آیا می‌توان به آموزش خلاقیت پرداخت و آنرا به افراد آموزش داد تا بوسیله آن برنامه‌های دیگر آموزشی خود را پیش ببرند اکثر صاحبنظران امکان چنین آموزشی را تائید کرده‌اند. اکثر روانشناسان آموزشی چه در مکتب شناختی و چه در مکاتب رفتاری معتقدند که خلاقیت و آفرینندگی قابل آموزش هستند. در زیر مراحل آموزش خلاقیت آمده است .
 
طبقه بندی مسائل 
مسائلی را که به یادگیرندگان می‌دهید طبقه بندی کنید. مسائل و موضوعات را بطور کلی می‌توان به دو دسته مسائلی که شناخته شده هستند ولی راه حل آنها معلوم نیست و مسائلی که در آن هم مساله و هم روش حل مساله برای دانش آموز و کل بشریت ناشناخته است، تصمیم بندی کرد. گفته می‌شود ابتدا مسائل را به دانش آموز داده شود که از دسته اول هستند یعنی مساله شناخته شده است ولی روش حل مساله برای دانش آموز ناشناخته است. بتدریج می‌توان دانش آموز را در موقعیتهایی قرار داد که در آن هم مساله و هم روش حل مساله ناشناخته هستند. هر چه موقعیت برای یادگیرنده ناشناخته تر باشد میزان خلاقیت او بیشتر خواهد شد . 

آموزش مهارتهای حل مساله 
به یادگیرندگان مهارتهای حل مساله را آموزش دهید و آنها را به استفاده از این مهارتها ترغیب نمایید. پژوهشهای انجام شده اثر بخشی تعدادی از فنون و مهارتهای حل مساله را در یادگیری تفکر آفریننده نشان داده‌اند . معروفترین آنها روش بارش مغزی است. در این روش معلم مساله‌ای را به دانش ‌آموزان کلاس می‌دهد و از آنها می‌خواهد تا هر چه راه حل به ذهنشان می‌رسد برای مساله بگویند. پیش از ارائه تمام راه حلها بوسیله همه دانش ‌آموزان کلاس ، هیچگونه اظهار نظری درباره آنها از سوی معلم یا سایر دانش‌آموزان ابراز نمی‌شود این روش شبیه روش تداومی آزاد مورد استفاده روانکاوان است . 

علاوه بر روش بارش مغزی ، آموزش مهارتهای پژوهشی نیز یادگیرنده را در یادگیری خلاقیت کمک می‌کند. آموزشهای روش صحیح وضع کردن فرضیه و آزمودن آن تواناییهای تفکر خلاق را در یادگیرندگان افزایش می‌دهد. همچنین مطالعه خلاقانه را می‌توان به یادگیرنده آموزش داد. به عبارتی می‌توان به دانش‌آموز یاد داد تا مطالب را به صورت خلاقانه مطالعه کنند. مثلا می‌توان به دانش‌آموزان گفت: وقتی به خواندن مطالب یک کتاب می‌پردازید به موارد استفاده مختلف اطلاعاتی که در آن کتاب به آنها برمی‌خورید بیندیشید . 

خیلی اهمیت دارد که به راههایی که می‌توانید اطلاعات خوانده شده را در زندگی شخصی و حرفه ای خود بکار ببرید فکر کند. تنها به این سوال اکتفا نکنید که مولف چه می‌گوید از خود بپرسید که چگونه می‌توانم آنچه را که نویسنده نوشته است مورد استفاده قرار دهم. تنها به یک مورد استفاده اکتفا نکنید. تا آنجا که می‌توانید موارد استفاده‌های بیشتری را بیابید و بعضی از آنها را برای معارف آینده خود یادداشت کنید. ممکن است مدتی وقت لازم باشد تا این نوع مطالعه کردن را بیاموزید. با این حال مایوس نشوید بعد از دو سه روز خواهید دید که می‌توانید این روش مطالعه را به راحتی بکار ببرید . 

اهمیت دادن به دستاوردهای خلاقانه یادگیرنده 
دستاوردهای خلاقانه یادگیرنده را مورد تشویق قرار دهید. تشویق و تقویت رفتارهای خلاقانه مانند تشویق هر نوع رفتار دیگر باعث نیرومندی و افزایش آن می‌شود. برای این منظور نسبت به سوالات غیر متعارف یادگیرنده با احترام برخورد کنید و به آنها توجه کنید و از سرکوب کردن چنین سوالاتی خودداری کنید. نسبت به اندیشه‌ها و راه حل‌های نامعقول او نیز توجه داشته باشید و با احترام برخورد کنید به کودکان نشان دهید که اندیشه‌های آنها با ارزش است . فرصت‌هایی به یادگیرندگان بدهید تا در آن به یادگیری‌های مورد علاقه خود بپردازند و یادگیریهای خود انگیخته آنان را مورد تشویق قرار دهید. به آنها فرصت دهید تا بدون ترس از عواقب ارزشیابی شما از کارشان به یادگیری ، تفکر و اکتشاف بپردازند . 

بگذارید کودکان تجربه کنند ! 
تجارب کودکان را به موارد بخصوصی محدود نکنید. علاوه بر شرائط معمول و موقعیتهای متداول آموزش رسمی برای دانش آموزان فرصتهای تازه و متنوعی را نیز فراهم آورید. برای مثال در درس علوم از دانش‌آموزان بپرسید، اگر نیروی جاذبه وجود نداشت چه اتفاقی برای انسان می‌افتاد؟ بیشتر سوالهایی را مطرح کنید که با چگونه و به چه طریق شروع می‌شوند. از دانش آموزان بخواهید تا به طرح فرضیه بپردازند ، به استباط دست بزنند و اطلاعات خود را برای تبیین پدیده‌های تازه به کار برند. سوالهایی را مطرح کنید که تعداد زیادی جواب داشته باشند . 

کشف استعدادهای ویژه هر دانش آموز 
نسبت به اختلافات فردی یادگیرندگان با احترام برخورد کنید و در پرورش استعدادهای ویژه آنان بکوشید. در یادگیری هرگز دانش‌آموزان را به رقابت با یکدیگر وادار نکنید و از یکسان بار آوردن آنها بپرهیزید. هر دانش‌آموز دارای استعدادهای ویژه و خاص خود است که ممکن است از این لحاظ با سایر دانش آموزان فرق داشته باشد. در پرورش استعدادهای ویژه فرد فرد دانش‌آموزان بکوشید. شواهد موجود نشان می‌دهد که برخوردهای والدین و معلمان با کودکان در سالهای پائین کودکی بر رشد استعدادهای آنها تاثیر فراوان دارد
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 10:02 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

رشد مهارت‌های کودک زمان خاصی دارد

بازديد: 175

رشد مهارت‌های کودک زمان خاصی دارد

این روزها والدین توجه خاصی به کودکان خود دارند و جامعه به سمت فرزندپروری پیش می‌رود. در همین راستا یکی از کارهایی که باید والدین انجام دهند تقویت مهارت‌های حسی و حرکتی و فکری کودک است. یکی از روش‌هایی که در این زمینه باید مورد توجه قرار گیرد، کار درمانی است. در این روش توانمندسازی عصبی انجام می‌شود که چند بخش را شامل می‌شود. این کار در حیطه کودکان سالم انجام می‌شود و نتایج قابل قبولی در زمینه رشدی کودک به همراه دارد. دکتر ابراهیم پیشیاره، دکترای تخصصی علوم اعصاب شناختی و کارشناس ارشد کاردرمانی درباره کسب مهارت‌های لازم در زمینه‌های گوناگون روش‌هایی را پیشنهاد می‌دهد که با هم می‌خوانیم.
 
بازی کودکان را مدیر می‌کند
یکی از الگوهای مهمی که در بازی درمانی مطرح است پرخاشگری است. کودکانی که نمی‌توانند با استفاده از بیان کلمات مشکلات‌شان را مطرح کنند یا می‌خواهند قدرت رهبری داشته باشند با کمک بازی درمانی بهبود می‌یابند. برخی والدین از دنباله‌رو بودن فرزندشان نگران هستند و می‌ترسند که مورد سوء استفاده قرار گیرد. بازی درمانی بر مدیریت کودک بر خود نیز می‌تواند کار ‌کند و وقتی کودک در این جایگاه قرار می‌گیرد دیگر نگرانی وجود ندارد. در این حالت بازی‌ها هدفمند است و در جهت الگوهای هماهنگی بدنی چشمی و تنه‌ای است. بازی درمانی در رفع پرخاشگری کودکان نیز موثر است.
 
افزایش توجه با تقویت دیداری
اگر والدین بخواهند در زمینه افزایش تمرکز فرزندشان عمل کنند باید بدانند که راه‌های مختلفی برای این کار وجود دارد که یکی از آنها تقویت ادراک بینایی است. به منظور ارتقاي سطح توجه و تمرکز کودکان می‌توان از روشی به نام «اتاق تاریک» استفاده کرد که در مراکز کاردرمانی این کار انجام می‌شود. با کمک این روش ادراک دیداری و شنیداری کودک تقویت می‌شود و کارکردهای توجه دیداری، حافظه دیداری، ادراک عمق دیداری، هماهنگی چشم و دست، کنترل محیط از راه دور و ... با استفاده از ادغام فناوری‌های رایانه‌ای اجرا می‌شود. به این ترتیب کودک در یک اتاق آکوستیک قرار می‌گیرد و از حرکات نور برای رشد مغزی یکسری مهارت‌های بینایی در او استفاده می‌شود.
 
بازی کودک را دست‌کم نگیرید
بازی فعالیتی است که کودک طی آن درک می‌کند‌، درمی‌یابد، احساس راحتی می‌کند و به عنوان بخش تفکیک‌ناپذیری از دنیای خود از آن برای ایجاد ارتباط، مبادله و آزمایش، یکی کردن و تسلط بر واقعیت‌های خارجی استفاده می‌کند. از این نظر می‌توان گفت که بازی امکان درک، تشخیص، برقراری رابطه کاری، تسهیل بیان کلامی، برون‌ریزی تنش و مطالب ناخودآگاه را فراهم می‌کند. بازی روشی سودمند برای نمایش احساس‌هایی مانند ناکامی، طرد شدگی، حسادت، پرخاشگری، شادی، عشق، نفرت، اضطراب، احساس گناه یا جبران آنهاست و حتی می‌تواند تکرار تجربه‌های واقعی و جزئیات زندگی باشد که با خیالبافی‌ها آمیخته شده‌اند و گاهی طی آن بر جنبه‌هایی متمرکز است که اگرچه جزئی هستند اما اهمیت زیادی برای کودک دارند و سبب تحریک هیجانی و خیالبافی‌های او می‌‌شوند. به عنوان مثال کودکی که از رفتار معلم خود ترسیده و از او بدش می‌آید، ممکن است در قالب یک صحبت معمولی یا مشاوره روانشناسی ادعا کند که معلمش را دوست دارد چون تصور می‌کند دوست نداشتن معلم، احساسی ضدارزش است و دیگران ممکن است او را به خاطر این قضیه سرزنش کنند، در صورتی که حین اجرای بازی وقتی فرد نقش معلمی بی‌رحم را درنظر گرفته است و در حال تنبیه یک عروسک است و آن را با حرص لگدمال می‌کند، آنچنان شیفته بازآفرینی صحنه است که تسلطی بر حالات هیجانی چهره‌اش نداشته و احساس ناخودآگاه و واقعی‌اش را بازتاب می‌کند.
 
بازی‌ درمانی چه می‌کند؟
بازی درمانی معمولا 2 بعد فردی و گروهی را شامل می‌شود و اهداف زیادی را دنبال می‌کند. از آنجا که بیشتر خانواده‌ها تک‌فرزند هستند و فضایی برای رشد مهارت‌های اجتماعی پیدا نمی‌کنند، بازی درمانی در درجه اول به دوست‌یابی آنها کمک می‌کند. بعد از دوست‌یابی در بازی درمانی نظریه ذهن مطرح می‌شود که به کودک کمک می‌کند در تداوم دوستیابی مشکلی نداشته باشد. این نظریه وجود دارد که کودکان از حدود 4-3 سالگی درباره هیجانات، تمایلات و باورهای دیگران نوعی فرضیه‌سازی ذهنی دارند که آن را نظریه ذهن می‌خوانند. وقتی کودک نسبت به حالات هیجانی خود آگاه باشد،‌ می‌تواند از توانایی وانمودسازی استفاده کرده و حالات هیجانی خود را به موجودات بی‌جان یا به افراد دیگر نسبت دهد و بفهمد که واقعیت در تصور افراد دیگر می‌تواند متفاوت از واقعیت برای خود آنها باشد.
 
ماساژدرمانی؛ اولین مهارت والدین
ماساژ‌های تخصصی و درمانی با هدف کاهش حساسیت‌های لمس ، بهبود ارتباطات و تعاملات والد- کودک، کاهش اضطراب و هراس‌های دوران کودکی، افزایش تحمل روانی کودکان، افزایش احساس لذت‌بخش آرامش و تن آگاهی، بهبود مهارت‌های سیستم لمسی - تعادلی و... می‌تواند به کودک کمک کند. والدین باید بدانند هر مانور حرکتی روی پوست را نمی‌توان ماساژ نامید. ماساژ انواع مختلفي دارد و به 2 نوع عمده عمومی و اختصاصی تقسیم می‌شود. کاری که می‌توان با ماساژ انجام داد تقویت حس لمس است. سیستم پردازش حسی سیستم غالب در تکامل رشد کودک است. این روش در مورد کودکانی که زود به دنیا آمده‌اند و کودکان بیش‌فعال و اوتیسم باید مورد بازبینی قرار بگیرد. اگر والدین کودکی از بی‌قراری شبانه کودک خود کلافه است این کودک در مقایسه با کودکی که شب ادراری دارد،‌ بدون شک باید ماساژ متفاوتی دریافت کند. باتوجه کامل به برخی نشانه‌های لمسی و بینایی می‌توان برخی اختلالات مانند اوتیسم را حتی در 6 ماهگی تشخیص داد. 
 
چه اسباب‌بازی‌هایی را برای او انتخاب کنید
یکی از مسائل جزئی اما بسیار مهم انتخاب وسایل بازی توسط کودک است. این انتخاب نشان از علاقه‌مندی کودک دارد و دربرگیرنده معانی نمادینی هم هست که توسط خیالبافی‌ها،‌ آرزوها و تجربه‌های واقعی او محصور شده‌اند. به عنوان مثال علاقه به استفاده از چسب مایع، گوشی پزشکی و سرنگ، چوب و شمشیر، وسایل آرایشی، روزنامه و ... هر کدام معنایی خاص دارد. اسباب بازی‌های مورد استفاده در بازی‌های برون فکنی کودکان به طور عمده شامل مردان و زنان کوچک چوبی، اتومبیل، خانه، توپ، شن، مداد، رنگ، وسایل خانه و ... است. اندازه کوچک این اسباب‌بازی‌ها و تعداد و تنوع‌شان کودک را قادر می‌سازد خیالبافی‌ها و تجارب خود را در سطح وسیعی بیان کند. برای رسیدن به این اهداف بهتر است اسباب‌بازی‌ها از نوع مکانیکی نباشند و تنها در رنگ و اندازه با یکدیگر متفاوت باشند. همین سادگی وسایل است که کودک را قادر می‌سازد از آنها در شرایط مختلف و براساس موضوعاتی که در بازی او خواهد آمد به صورت خیالی یا واقعی استفاده کند. بازی‌درمانی با این سبک بسیار حساس است و هر نوع رفتار غیرکارشناسی در این زمینه موجب به هم خوردن تمرکز کودک،‌ به وجود آمدن احساس بدبینی در کودک و حتی تاثیر معکوس می‌شود به همین دلیل والدین نباید خود وارد عمل شوند و پیش از اقدام به هر کاری با یک بازی‌درمانگر مشورت کنند.
 
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 10:00 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

زندگینامه بزرگان روان شناسی: زیگموند فروید

بازديد: 107

زندگینامه بزرگان روان شناسی: زیگموند فروید

مقدمه 
زیگموند فروید به عنوان بنیان‌گذار روانکاوی بیش از هر کس دیگری در تاریخچه روانشناسی هم مورد تحسین قرار گرفته است و هم به خاطر نظریه‌هایش به طرز بی‌رحمانه‌ای از او انتقاد شده است. به عنوان یک شخص هم تکریم و هم محکوم شده است و به عنوان یک دانشمند بزرگ بدعت‌گذار و کلاه‌بردار معرفی گردیده است. تحسین کنندگان و منتقدان فروید قبول دارند که تاثیر او بر روان شناسی ، روان درمانی بسیار زیاد بوده است. 
 
تولد 
فروید در ششم ماه مه 1856 در شهر فریبرگ متولد شد. پدرش 40 سال و مادرش (زن سوم پدر فروید) تنها 20 سال داشت. پدر سخت‌گیر و خودکامه بود. فروید هنگام بزرگسالی خصومت ، انزجار و خشم کودکی خود را نسبت به پدرش به خاطر می‌آورد. او نوشت که در سن 2 سالگی نسبت به پدرش احساس برتری می‌کرد. مادر فروید نسبت به فرزند اول خود احساس غرور می‌کرد و متقاعد شده بود که وی مرد بزرگی خواهد شد. 
 
از جمله ویژگی‌های شخصیت دیرین فروید درجه بالایی از اعتماد به نفس ، آرزوی شدید برای موفق شدن و رویای شهرت و آوازه بود. فروید که تاثیر توجه و حمایت مداوم مادرش را در جمله زیر منعکس می‌کند نوشت: مردی که محبوب بی‌چون و چرای مادرش بوده است، در تمام طول زندگی احساس یک فاتح را دارد، احساس اطمینان از موفقیت که اغلب موجب موفقیت واقعی می‌شود. 
 
فروید در خانواده 
در خانواده فروید هشت فرزند وجود داشت که دو نفر از آنها برادران ناتنی بزرگسال فروید همراه با کودکانشان بودند. نزدیکترین همدم دوران کودکی فروید برادرزاده‌اش بود که یک سال بزرگتر بود. فروید برادرزاده‌اش را به صورت منبع دوستی‌ها و بیزاری‌های بعدی خود توصیف کرد. فروید از تمام کودکان خانواده بدش می‌آمد و هنگامی که رقیبی برای محبت مادرش به دنیا می‌آمد، احساس حسادت و خشم می‌کرد. 
 
فروید از همان سال‌های نخستین سطح بالایی از هوش را نشان داد که والدین او به پرورش آن کمک کردند. برای مثال خواهران او اجازه نواختن پیانو را نداشتند مبادا که صدای آن مطالعات فروید را آشفته کند. به او اتاقی اختصاصی داده شده بود که بیشتر وقت خود را در آن می‌گذراند و حتی غذایش را در آنجا می‌خورد تا وقت مطالعاتش را از دست ندهد. اتاق وی تنها اتاق آپارتمان بود که چراغ نفتی باارزشی داشت و باقی افراد خانواده از شمع استفاده می‌کردند. 
 
وضعیت تحصیل 
فروید یک سال زودتر از معمول وارد دبیرستان شد و اغلب شاگرد اول بود. فروید که زبان آلمانی و عبری را به راحتی صحبت می‌کرد در مدرسه بر زبان‌های لاتین ، یونانی، فرانسوی و انگلیسی تسلط یافت و ایتالیایی و اسپانیایی را خودش یاد گرفت. وی از سن 8 سالگی از خواندن آثار شکسپیر به انگلیسی لذت می‌برد. فروید علایق زیادی داشت که از جمله آنها تاریخ نظامی بود. اما هنگامی که زمان انتخاب شغل فرارسید، در میان مشاغل معدودی که در وین برای یک یهودی گشوده بود، وی پزشکی را برگزید. 
 
علت این انتخاب این نبود که وی آرزو داشت پزشک شود، بلکه او معتقد بود که مطالعات پزشکی به حرفه‌ای در پژوهش علمی خواهد انجامید که ممکن بود شهرتی را که عمیقا دوست داشت برایش به ارمغان آورد. در حالی که فروید مشغول کامل کردن مطالعه برای درجه پزشکی خود در دانشگاه وین بود، به انجام پژوهش فیزیولوژیکی روی نخاع شوکی ماهی و بیضه‌های مارماهی پرداخت و از این طریق خدمت شایسته‌ای به این رشته کرد. هنگامی که فروید در دانشکده پزشکی بود، آزمایش با کوکائین را نیز آغاز کرد. 
 
وی این دارو را خودش مصرف کرد و اصرار داشت که نامزد ، خواهران و دوستانش نیز آن را امتحان کنند. او به این ماده بسیار علاقه‌مند شد و آن را دارویی اعجاب آور و سحرآمیز دانست که بسیاری از بیماریها را درمان می‌کند و می‌تواند وسیله‌ای برای بدست آوردن شهرتی باشد که آرزوی آن را داشت باشد. او در سال 1884 مقاله‌ای درباره آثار مفید کوکائین منتشر کرد. بعدا این مقاله را از عوامل کمک کننده به شیوع مصرف کوکائین در اروپا و آمریکا دانستند که بیش از 30 سال یعنی تا دهه 1920 ادامه داشت. فروید قویا به خاطر کمک به برداشتن عنان شیوع کوکائین مورد انتقاد قرار گرفت. 
 
این موضوع به جای شهرت برای او بدنامی آورد و برای باقی عمرش سعی کرد حمایت پیشین خود را از این دارو از بین ببرد و کلیه اشاراتی را که به این دارو نموده بود از کتابنامه خود حذف کرد. با این وجود وی شخصا به مصرف این دارو تا میانسالی ادامه داد. فروید می‌خواست پژوهش‌های علمی خود را در موقعیت دانشگاهی ادامه دهد، اما ارنست بروک این تمایل را به سبب شرایط مالی فروید به یاس مبدل کرد. او به اندازه‌ای تهیدست بود که نمی‌توانست سالها صبر کند تا بتواند یکی از معدود کرسی‌های استادی را بدست آورد. 
 
فروید با بی‌میلی پذیرفت که حق با بروک است. بنابراین تصمیم گرفت در امتحانات پزشکی شرکت کند و به عنوان یک پزشک به شغل آزاد پزشکی اشتغال یابد. وی در سال ۱۸۸۱ به دریافت درجه دکتری نایل شد و به عنوان متخصص بالینی اعصاب بکار پرداخت. او کار طبابت را پرجاذبه‌تر از آنچه که پیش‌بینی کرده بود نیافت. اما واقعیت‌های اقتصادی در این میان پیروز شد. فروید با مارتا برنایس ازدواج کرد. 
 
موفقیتهای فروید 
فروید در این سالها با ژوزف بروئر دوست شد. آن دو اغلب در مورد بعضی از بیماران بروئر از جمله آنا که شرح حال او محور اصلی تحول روانکاوی است، به بحث می‌پرداختند. گزارش بروئر درباره شرح حال آنا در تحول روانکاوی اهمیت دارد، زیرا روش تخلیه هیجانی یعنی معالجه از راه صحبت کردن را که در آثار فروید به گونه‌ای برجسته نمایان است، به او معرفی کرد. در ۱۸۸۵ یک بورس پژوهشی به فروید امکان داد تا چهار ماه و نیم در فرانسه زیر نظر شارکو به مطالعه بپردازد. او استفاده شارکو از هیپنوتیزم را در درمان بیماران هیستریکی مشاهده کرد. 
 
در ۱۸۹۵ فروید و بروئر پژوهش‌هایی درباره هیستری را منتشر کردند که اغلب نقطه آغاز رسمی روانکاوی تلقی می‌شود. چند مقاله مشترک و چند شرح حال موردی از جمله شرح حال آنا محتوای این کتاب را تشکیل می‌دادند. این آغازی برای شهرت قطعی هر چند نسبتا کم برای فروید که در جستجویش بود محسوب می‌شد. در اوایل دهه ۱۹۰۰ دانشمندانی چون ویلیام جیمز که در حال احتضار بود، افکار پرمخاطره فروید را به عنوان نظامی که روان‌شناسی قرن بیستم را شکل خواهد داد، تصدیق کردند. در واقع او همراه با گروه برجسته‌ای از همکارانی که به انجمن روانکاوی وین پیوسته بودند، روان‌شناسی قرن بیستم را شکل داد. اغلب این همکاران به پیشرفت روانکاوی کمک کردند. در سال ۱۹۰۹ فروید از جامعه روان‌شناسی امریکا قدردانی رسمی دریافت کرد. از او برای یک رشته سخنرانی دعوت شد که در آنجا به او درجه دکترای افتخاری اهدا کردند. 
 
در طول سال‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ که فروید به اوج موفقیت خود رسیده بود، سلامتی او شروع به تحلیل رفتن می‌کرد. او از سال ۱۹۲۳ تا زمان مرگش که ۱۶ سال بعد بود، تحت ۳۳ عمل جراحی برای سرطان دهان قرار گرفت. زیرا او روزانه ۲۰ سیگار برگ می‌کشید. در سال ۱۹۳۸ نازی‌ها اتریش را اشغال کردند. ولی به رغم اصرار دوستانش فروید ترک کردن وین را نپذیرفت. چندین بار خانه او مورد هجوم دارودسته نازی‌ها قرار گرفت. پس از اینکه دختر او آنا دستگیر شد، فروید موافقت کرد که وین را ترک کند و به لندن برود. چهار خواهر او در اردوگاه کار اجباری نازی‌ها مردند. 
 
سلامتی فروید به نحو چشمگیری تحلیل رفت. اما او از نظر عقلانی هوشیار ماند و تقریبا تا آخرین روز زندگی‌اش به کار ادامه داد. در اواخر سپتامبر ۱۹۳۹ او به پزشک خود ماکس شور گفت: اکنون این زندگی جز شکنجه چیز دیگری نیست و دیگر معنی ندارد. دکتر قول داده بود که اجازه نخواهد داد فروید بیهوده رنج بکشد. او طی ۲۴ ساعت بعدی سه بار مرفین به او تزریق کرد که هر مقدار مصرف آن بیشتر از اندازه لازم برای تسکین درد بود و سالهای طولانی درد فروید را به پایان رساند. 
 
آثار فروید 
هذیان و رویا ، روانکاوی و تحریم زناشویی با محارم ، توتم و تابو ، روان شناسی ، مفهوم ساده روانکاوی ، اصول و مبانی روان شناسی ، روان شناسی آینده یک پندار ، پیدایش روانکاوی درباره هیستری ، لئوناردو داوینچی ، مهمترین گزارشهای آموزشی تاریخ روانکاوی ، پسیکانالیز روانکاوی برای همه ، تفسیر خواب ، موسی و یکتا پرستی ، سه رساله درباره تئوری میل جنسی ، کاربرد تداعی آزاد در روانکاوی کلاسیک ، آینده یک پندار ، پنج گفتار از فروید ، پنج گفتار در بیان روانکاوی ، تمدن و ملالتهای آن ، اصول روانکاوی بالینی ، مبانی روانکاوی ، آسیب شناسی روانی زندگی روزمره -،اشتباهات لپی ، تعبیر خواب و بیماریهای روانی و روانکاوی.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:58 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

هوش فرهنگی؛ سازگاری با ناهمگون‌ها

بازديد: 143

هوش فرهنگی؛ سازگاری با ناهمگون‌ها

محمدجوادنائیجی 
منصوره عباسعلی زاده

چكیده
رشد روزافزون تعاملات و مبادلات بین المللی و ناهمگونی نیروی کار، توجه بسیاری از صاحب‌نظران مدیریت و کسب و کار را به شناسایی و تقویت قابلیتهایی که به حضور اثربخش در محیط‌های بسیار پیچیده و پویای جهانی بینجامد، معطوف کرده است. در میان این قابلیتها، هوش فرهنگی مهمترین ابزاری است که می توان برای مواجهه مناسب با موقعیتهای چندفرهنگی به کار گرفت. هوش فرهنگی کمک می کند با درک سریع و صحیح مولفه های فرهنگی مختلف، رفتاری متناسب با هر یک از آنها بروز دهیم. در این مقاله‌، ضمن بررسی هوش فرهنگی در قالب ابعاد سه گانه شناختی، رفتاری و احساسی - انگیزشی، الگویی ارائه می کنیم که می تواند در شناخت سبک رفتاری و شخصیتی مدیران از لحاظ قابلیتهای هوش فرهنگی مفید واقع شود‌. ضمن آنکه با تاکید بر اکتسابی بودن هوش فرهنگی، گامهایی در راستای تقویت آن پیشنهاد می دهیم. 
 
مقدمه
بسیاری از سازمانهای قرن بیست و یکم چندفرهنگی هستند. محصولی که در یک کشور طراحی می شود، شاید در 10 کشور تولید شود و در بیش از 100 کشور به فروش برسد. این واقعیت سبب پویایی فراوان روابط در محیط‌های چندفرهنگی شده است، به نحوی که تفاوت در زبان، قومیت، سیاستها و بسیاری خصوصیات دیگر می تواند به عنوان منابع تعارض بالقوه ظهور کند و در صورت نبود درک صحیح، توسعه روابط کاری مناسب را با مشکل مواجه سازد. (Triandis ; 2006) 

این دشواریهای ادراکی سبب ارائه مفهومی نوین در مباحث شناختی شده است که با نام «هوش فرهنگی» شناخته می شود. در شرایط کاری کنونی که تنوع و جهانی سازی به صورت فزاینده ای رشد کرده است‌، این هوش قابلیت مهمی برای کارکنان‌، مدیران و سازمانها محسوب می شود.
 
مفهوم هوش فرهنگی 
مفهوم هوش فرهنگی برای نخستین بار توسط ایرلی و انگ از محققان مدرسه کسب و کار لندن مطرح شد. این دو، هوش فرهنگی را قابلیت یادگیری الگوهای جدید در تعاملات فرهنگی و ارائه پاسخهای رفتاری صحیح به این الگوها تعریف کرده‌اند (Earley & Ang ; 2003). آنها معتقد بودند در مواجهه با موقعیتهای فرهنگی جدید، به زحمت می توان علائم و نشانه های آشنایی یافت که بتوان از آنها در برقراری ارتباط سود جست. در این موارد، فرد باید با توجه به اطلاعات موجود یک چارچوب شناختی مشترک تدوین کند، حتی اگر این چارچوب درک کافی از رفتارها و هنجارهای محلی نداشته باشد. تدوین چنین چارچوبی تنها از عهده کسانی برمی آید که از هوش فرهنگی بالایی برخوردار باشند. 

در تعریفی دیگر هوش فرهنگی یک قابلیت فردی برای درک، تفسیر و اقدام اثربخش در موقعیتهایی دانسته شده است که از تنوع فرهنگی برخوردارند و با آن دسته از مفاهیم مرتبط با هوش سازگار است که هوش را بیشتر یک توانایی شناختی می‌دانند (Peterson ; 2004). مطابق با این تعریف، درواقع هوش فرهنگی با تمرکز بر قابلیتهای خاصی که برای روابط شخصی باکیفیت و اثربخشی در شرایط فرهنگی مختلف لازم است، بر جنبه ای دیگر از هوش شناختی تمرکز دارد. هوش فرهنگی همچنین بینشهای فردی را دربر می‌گیرد که برای انطباق با موقعیتها و تعاملات میان فرهنگی وحضور موفق درگروههای کاری چند فرهنگی مفید است. در شکل 1، جایگاه هوش فرهنگی درمیان سایر عومل موثر بر موفقیت در عرصه کسب و کارهای جهانی دیده می شود. 
 
ابعاد هوش فرهنگی
ایرلی و موساکوفسکی هوش فرهنگی را مشتمل بر سه جزء می دانند : شناختی، فیزیکی و احساسی - انگیزشی. به عبارت دیگر باید هوش فرهنگی را در بدن، سر و قلب جستجو کرد. اگر چه اغلب مدیران در هر سه زمینه به یک اندازه توانمند نیستند، اما هر قابلیت بدون دو قابلیت دیگر به طور جدی بامانع مواجه می شود. (Earley P.C & Mosakowfski ; 2004) 

بعد شناختی (سر): یادگیری طوطی وار باورها، رسوم و تابوهای فرهنگی خارجی، هرگز فرد را برای برخورد با موقعیتهای فرهنگی متنوعی که پیش روی اوست، آماده نمی کند و جلوی اشتباهات فرهنگی مهلک و وحشتناک را نمی گیرد. با این حال بعضی از رسوم را براحتی نمی توان شناخت، زیرا مردم بسیاری از کشورها در این موارد تودار هستند و از بیان ویژگیهای فرهنگی خود به خارجیها اجتناب می کنند یا گاهی حتی خود نیز از تحلیل و تبیین فرهنگشان عاجزند. 

از سوی دیگر، هر کس در بدو ورود به فرهنگ خارجی نیاز دارد، در مورد راههای نفوذ به لایه های درونی آن فرهنگ اطلاعات لازم را کسب کند. بخصوص آنکه، مهمترین نکته در برقراری ارتباط یافتن نقاط اشتراک با طرف مقابل و تاکید بر آنهاست. هوش فرهنگی به فرد اجازه می دهد، اشتراکات فرهنگی را درک كند و از آنها در برقراری ارتباط بهره گیرد. 

بعد فیزیکی (بدن): شما می توانید با نشان دادن شناخت خود از فرهنگ میزبانان، میهمانان یا همکارانتان، آنها را خلع سلاح کنید. اعمال و رفتار شما باید بیانگر آمادگی تان برای ورود به دنیای درون آنها باشد. بسیاری از تفاوتهای فرهنگی در اعمال قابل مشاهده فیزیکی تبلورمی یابند. تماس فیزیکی یکی از مهمترین این اعمال است. در بعضی نقاط مانند آمریکای لاتین و فرانسه رسم بر این است که همکاران یکدیگر را درآغوش بگیرند. در بعضی فرهنگهای دیگر این رفتار، بی ادبی یا صمیمیت بی مورد تلقی می شود. (Li ; 2002) 

نحوه دست دادن یا سفارش دادن قهوه می تواند به عنوان توانایی شما در رعایت آداب و رسوم و رفتارهای مطلوب طرفهای مقابل تلقی شود و نشان دهد به اندازه کافی برای سازگارشدن با فرهنگ آنان تلاش به خرج می دهید. با پذیرش عادات و رفتارهای دیگران در مسیر شناخت و درک بهتر فرهنگ آنان قرار می گیرید و در مقابل، آنها نیز بیشتر به شما اعتماد پیدا می كنند و رفتار بازتری از خود بروز می دهند. 

بعد احساسی - انگیزشی (قلب): این سخت ترین و ظریفترین جزء هوش فرهنگی است و بیشترین شباهت را به هوش عاطفی و احساسی (اجتماعی) دارد. سازگاری با یک فرهنگ جدید مستلزم غلبه بر موانع و مشکلاتی است. افراد تنها زمانی از عهده کاری برمی‌آیند که از انگیزش زیادی برخوردارند و به توانایی خود ایمان و باور دارند. اگر آنها در مواجهه با موقعیتهای چالش برانگیز در گذشته موفق عمل کرده باشند، اعتماد به نفسشان افزایش می یابد، زیرا اعتماد به نفس همیشه از تبحر در کاری خاص سرچشمه می‌گیرد. 
 
شخصی که در برخورد با فرهنگهای دیگر به تواناییهای خود ایمان ندارد، اغلب با ناکامی اولیه در برقراری ارتباط، به خصومت و سوء تفاهمات عمیقتر رو می‌آورد. در مقابل کسی که انگیزه بالایی دارد، در مواجهه با موانع یا مشکلات یا حتی شکست، بر تلاش خود می افزاید. افراد با انگیزه و مشتاق به دنبال کسب پاداش نیستند و بر مبنای انگیزش درونی خود فعالانه اقدام به برداشتن موانع و انحرافات ادراکی می کنند.
 
نگرش چهار عاملی در سنجش هوش فرهنگی
در شكل (2) یک پرسش‌نامه چهار عاملی برای سنجش هوش فرهنگی، مقیاسی بیست سوالی را معرفی شده است که می توان در اندازه گیری هوش فرهنگی از آن به عنوان مقیاسی استاندارد بهره جست. این پرسش‌نامه تلاش دارد، قابلیتها و تواناییهای شناختی افراد را در قالب چهار عامل استراتژی، دانش، انگیزش و رفتار بسنجد. 

استراتژی هوش فرهنگی: بدین معناست که فرد چگونه تجربیات میان فرهنگی را درک می کند. این استراتژی بیانگر فرایندهایی است که افراد برای کسب و درک دانش فرهنگی به کار می برند. این امر زمانی اتفاق می افتد که افراد در مورد فرایندهای فکری خود و دیگران قضاوت می کنند. استراتژی هوش فرهنگی شامل تدوین استراتژی پیش از برخورد میان فرهنگی، بررسی مفروضات در حین برخورد و تعدیل نقشه های ذهنی در صورت متفاوت بودن تجارب واقعی از انتظارات پیشین است. 

دانش هوش فرهنگی: این دانش بیانگر درک فرد از تشابهات و تفاوتهای فرهنگی است و دانش عمومی و نقشه های ذهنی وشناختی فرد از فرهنگهای دیگر را نشان می دهد. جنبه دانشی هوش فرهنگی مشتمل بر شناخت سیستمهای اقتصادی و قانونی، هنجارهای تعامل اجتماعی، عقاید مذهبی، ارزشهای زیبایی شناختی و زبان دیگر است. 

انگیزش هوش فرهنگی: بیانگر علاقه فرد به آزمودن فرهنگهای دیگر و تعامل با افرادی از فرهنگهای مختلف است. این انگیزه شامل ارزش درونی افراد برای تعاملات چند فرهنگی و اعتماد به نفسی است که به فرد اجازه می دهد. در موقعیتهای فرهنگی مختلف به صورتی اثربخش عمل کند.

رفتار هوش فرهنگی: این رفتار قابلیت فرد برای سازگاری با آن دسته از رفتارهای کلامی و غیرکلامی را دربرمی گیرد که برای برخورد با فرهنگهای مختلف مناسب هستند. رفتار هوش فرهنگی مجموعه ای از پاسخهای رفتاری منعطفی را شامل می شود که در موقعیتهای مختلف به کار می آیند و متناسب با یک تعامل خاص یا موقعیت ویژه از قابلیت اصلاح و تعدیل برخوردارند. 
 
انواع شخصیتها در هوش فرهنگی
مدیران از لحاظ قابلیت درک و شناخت فرهنگهای بیگانه و عمل متناسب با آنها یکسان نیستند. برخی مدیران زمانی که اندکی پا را از فرهنگ ملی و محلی خود فراتر می گذارند، دچار ناراحتی، بی‌اطمینانی و ناسازگاری می شوند. در مقابل، بعضی دیگر از مدیران، چنان رفتار می کنند که گویی سالهاست با آن فرهنگ بیگانه خو گرفته اند. (Peterson ; 2004) 

http://www.imi.ir/tadbir/tadbir-181/image/181-page22.jpg 

مدیران را بر حسب قابلیت هوش فرهنگی می توان در یکی از طبقات زیر قرار داد :
محلی. زمانی می تواند کاملا اثربخش باشدکه با افرادی با پیشینه های فرهنگی مشابه با خود تعامل دارد، در غیر این صورت به مشکل برمی خورد.

تحلیلگر. به طور منظم قوانین و انتظارات فرهنگی را با توسل به استراتژیهای یادگیری پیچیده و مفصل بررسی می کند. رایجترین حالت تحلیلگر در کسانی دیده می شود که ابتدا از محدوده فرهنگی بیگانه آگاه می شوند و سپس در چندمرحله، ماهیت الگوهای کاری و نحوه تعامل با آنها را تشخیص می دهد. 

شهودی. کسی است که به طور کامل به جای استفاده از یک سبک نظام‌مند به شهود و بینش خود تکیه دارد. او بندرت برداشت و نظر اولیه خود را اشتباه می یابد. در مواجهه با شرایط چندفرهنگی مبهم که نیازمند کنترل موقعیت است، فرد شهودی متزلزل نشان خواهد داد، زیرا نه استراتژی یادگیری را در پیش گرفته است و نه می تواند خود را با احساسات ناآشنا وفق دهد. 

سفیر. اینگونه مدیران همانند بسیاری از دیپلماتها ممکن است در مورد فرهنگی که وارد آن می شوند اطلاعات چندانی نداشته باشند، اما به صورت متقاعدکننده ای با اطمینان و اعتماد به نفس ارتباط برقرار می‌کنند. در میان مدیران شرکتهای چندملیتی، سفیر شایعترین شخصیت است‌. اعتماد به نفس مهمترین ویژگی هوش فرهنگی در این افراد است. دیدگاه سفیر در برخی مدیران از طریق مشاهده کسانی که با بهره گیری از این سبک موفق بوده اند، حاصل شده است. سفیر باید برای اینکه بداند چه چیزهایی نمی داند به اندازه کافی فروتنی داشته باشد. 

تقلیدی. به میزان زیادی بر اعمال و رفتارش کنترل دارد، در غیر این صورت هم به خاطر بینش مناسبش نسبت به اهمیت نشانه های فرهنگی از عهده اداره موقعیت برمی آید. افراد تقلیدی به میزبانان و میهمانانشان آرامش خاصی منتقل می کنند و با تقلید سریع رفتارهای کلامی و غیرکلامی طرفهای مقابل ارتباطات را تسهیل کرده و اعتماد ایجاد می کنند. 
 
تقویت هوش فرهنگی 
هوش فرهنگی را نیز می توان همچون سایر جنبه های شخصیت پرورش داد‌. در این زمینه باید بر دو نکته تاکید کرد‌. نخست اینکه چنین کاری تنها از عهده افراد واجد صلاحیت همچون روانشناسان حرفه ای برمی آید. دوم اینکه بهبود هوش فرهنگی باید در راستای برنامه جامع پرورش راهبردی منابع انسانی سازمان و درکنار سایر جنبه های این برنامه صورت گیرد.

برای تقویت هوش فرهنگی لازم است پس از سنجش این هوش در افراد و تعیین نقاط قوت و ضعف آنها، یک سری گامهایی برداشته شود: (Earley P.C & Mosakowfski ; 2004) 

گام 1. فرد در شروع تلاش برای پرورش هوش فرهنگی، نقاط قوت و ضعف خود در این زمینه را بررسی می کند. در این گام نتایج حاصل از اندازه‌گیری هوش فرهنگی در اختیار فرد قرار می گیرد. 

گام 2. شخص متناسب با نقاط ضعفش، برنامه های آموزشی لازم را انتخاب می کند. برای مثال، فردی که فاقد هوش فرهنگی فیزیکی است، در کلاسهای مربوط به رفتار شرکت می کند یا کسی که در بعد شناختی ضعف دارد، توان استدلال استقرایی و قیاسی خود را پرورش می دهد. 

گام 3. آموزشی که در گام پیشن تعیین شد، به مرحله اجرا گذاشته می شود. اگر فرد از لحاظ جنبه انگیزشی دارای مشکل است، به او یک سری تمرینهای ساده داده می شود‌، مانند اینکه در یک کشور غریب از کجا و چگونه می خواهد روزنامه موردنظرش را بیابد. 

گام 4. فرد منابع لازم را برای پشتیبانی از رویکردی که انتخاب کرده است و قصد تقویت آن را دارد فراهم می کند.

گام 5. در این گام بر مبنای نقاط قوت و نقاط ضعف باقیمانده، فرد به تکمیل مهارتهایش اقدام می کند. برای مثال، اگر نقاط ضعف جنبه تحلیلی دارد، نخست باید رویدادها را ببیند و سپس تشریح کند که چه الگوهایی باید مورداستفاده قرار گیرد. 

گام 6. شخصی که وارد یک موقعیت فرهنگی جدید می شود، باید بر جو غریبه آن غلبه کند. بنابراین با مواجه کردن فرد با موقعیتهای جدید فرهنگی، به او کمک می کنیم مهارتهای کسب شده و نحوه به کارگیری آنها را موردارزیابی مجدد قرار دهد. پس از این ارزیابی ممکن است در حوزه های خاصی خود را نیازمند آموزش بیشتری ببیند. 
 
نتیجه گیری و پیشنهادها 
اگرچه هوش ریاضی (IQ) از سالهای دور موردتوجه روانشناسان قرار داشته و آزمونهای بسیاری برای سنجش و روشهای بی شماری برای تقویت این نوع هوش ارائه شده است، اما ابعاد جدید هوش مانند هوش مصنوعی، هوش عاطفی و هوش فرهنگی تنها در سالهای اخیر مورد بحث و بررسی قرار گرفته اند. در این میان هوش فرهنگی از چند جهت شایسته بررسی بیشتری است. نخست اینکه، هوش فرهنگی حتی در میان انواع جدید هوش از عمر و پیشینه کمتری برخوردار است و از این جهت موضوعی بکر و جذاب برای پژوهشگران محسوب می شود. دوم اینکه، با گسترش فعالیتهای تجاری بین المللی، نیاز به قابلیتی که مدیران را در برخورد با پیچیدگیهای فرهنگی پیش رو یاری رساند، بیش از پیش احساس می‌شود. سوم این که هوش فرهنگی اگرچه در بیشتر مطالعاتی که تاکنون صورت گرفته، متوجه نحوه تعامل با فرهنگهای ملی بیگانه بوده است، اما قابلیت تعمیم به خرده فرهنگهای نژادی و قومی درون فرهنگ ملی را نیز دارد. ازاین رو، مدیران محلی نیز می توانند از آن در تعاملات روزمره بهره گیرند. 

باتوجه به اکتسابی بودن بخش قابل توجهی از مهارتها و قابلیتهای هوش فرهنگی، سازمانها باید در برنامه های آموزش و توسعه مدیران، جایگاه ویژه ای برای تقویت این هوش در نظر بگیرند و با بهره گیری از آموزشهای رسمی و غیر رسمی در جهت بهبود مهارتهای شناختی و رفتاری مدیرانشان گام بردارند. 
 
منابع و ماخذ
1 - About the MSCEIT (n.d). Retrieved January 4 , 2005 , from www.emotionaliq.com 
2 - Earley P.C & Ang s (2003) ; Cultural Intelligence : indivisual interactions across cultures. Stanford , CA. Stanfors Business Books 
3 - Earley P.C & Mosakowfski (2004) ; Cultural Intelligence ; Harvard Business Review , October, pp 13-25
4 - Higgins James & Alon Ilon (2005) ; Business Horizons ; No 48 , pp 501-512
5 - Li Jin (2002) ; Learning Models in Different Cultures ; New Directions for Child Development , No 96 , Summer 
6 - Peterson B , (2004) ; Cultural intelligence : A gude to working with people from other cultures. Yurmouth,ME. Intercultural Press 
7 - Triandis Harry C (2006) ; Cultural Intelligence in Organizations ; Group & Organization Management , Vol 32, No1, February, pp 20-26
 
محمدجواد نائیجی: كارشناس ارشد مدیریت بازرگانی – دانشگاه شهید بهشتی
منصوره عباسعلی زاده: دانشجوی كارشناسی ارشد مدیریت دولتی – دانشگاه آزاد
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:57 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

نقش والدین در یادگیری

بازديد: 99

نقش والدین در یادگیری

ادامه ی یک زندگی موفق برای همه ی مردم به واسطه ی آموزش مثبت فراهم خواهد شد . زیرا هر لحظه از زندگی ، مستلزم یک رفتار خاص می باشد که بدون پیشرفت غیر ممکن است . دراین خصوص نقش والدین در آموزش کودکان به ویژه درابتدای زندگی اهمیت حیاتی دارد . کودکان باید به منظور نشان دادن اعمال خوبی که پیش از این آنها را بروز نمی دادند ،رفتار خود را اصلاح کرده واعمال بحث برانگیز خود را تغییر دهند .این ساخت و تغییر رفتار می تواند در طی فرایند آموزش ، به وسیله ی کمک والدین ، مربیان و جامعه صورت پذیرد .
 
والدین ، به ویژه مادران که زمان بیش تری را با کودک می گذرانند ، باید همه ی سعی خود را برای آموزش روش ها ومفاهیم جدید ، به مظور تغییراتی برای بهبود رفتار و زندگی کودکانشان به کار برند .
 
برای رسیدن به این هدف ، باید نظرات وراه های جدید به کودکان ارائه شود که به وسیله ی آموزش و کاربردشان در آنها می توان رفتاری مثبت به وجود آورد .
در واقع آموزش ، تغییر یکنواخت رفتار است که از تجربه و عمل حاصل می شود . آموزش به کودکان کمک می کند تا قادر شوند خود را با محیط اطراف مطابقت دهند. این مطابقت به وسیله ی حل مشکلات جدید و نیازهای متفاوت ایجاد می شود .
 
هر تغییری از شرایط زیر که آمده ، نتیجه ی آموزش است :
1-  آموزش تقریباً ثابت است و تاثیر آن در رفتارهای کودکان پدیدار می شود .
2-   این تغییر نسبی است و مطلق نمی باشد ، بعضی اوقات کودکان آن چه را فرا گرفته اند از یاد می برند .
3 -   تغییراتی که به آموزش ایجاد می شود ، هنگامی به وجود می آید که کودک با یک موقعیت جدید روبه رو شده وبرای کسب توانایی های بیشتر تلاش می کند 
4-   بعد از این تغییرات رفتاری ، که به واسطه ی آموزش به وجود می آید ، لزوماً کودک رفتار صحیحی را از خودنشان نمی دهد.
5-   تغییر رفتار در قالب تجربه و عمل به چشم می خورد .
6-   این تغییر رفتار نباید نتیجه ی یک حالت جبری باشد .
 
برای آموزش ویادگیری ، وجود 3 عامل ضروری است .
1-    استعداد برای یادگیری
2-   شانس و فرصت برای یاد گیری
3-   راهنمایی صحیح
 
والدین باید بدانند که چگونه کودکانشان می آموزند و چگونه می توانند به شکلی عملی آموزش به کودکان خود را هدایت کنند . همچنین آنها باید اطلاعات کافی داشته باشند تا کودکان را برای یادگیری تحریک و علاقمند سازند . به طور اساسی یادگیری اساس زندگی فرد را تشکیل می دهد . به علاوه آموزش پایه واساس یک زندگی اجتماعی خوب می باشد .زیرا افراد در یک جامعه تنها به کمک استعداد یادگیری ، آداب اجتماعی را فرا می گیرند و برای پیروی از آنها تلاش می کنند .
 
والدین باید بدانندکه کودکانشان با یکدیگر تفاوت دارند  .میزان استعدادشان برای یادگیری چه قدر است ؟  چگونه می توان آنرا افزایش داد؟
 
تعدادی مسائل وجود دارد که باید در نظر گرفته شود ، زیرا زمانی که کودکان برای یاد گیری آماده نیستند ، والدین ومعلمان هیچ گونه موفقیتی را در آموزش آنها بدست نمی آورند . بسیاری از مادران برای وادار کردن کودکان به آموختن یک موضوع خاص دچارمشکل می شوند . هیچ شک وتردیدی وجود ندارد که آموزش مفید و سودمند باید براساس نیازها و علائق کودکان انجام پذیرد.کودکی که برای یادگیری هیجان داردو به یادگیری علاقه ی بیشتری دارد ، را می توان با راه های بهتری به سمت یادگیری هدایت کرد .
 
آموزشی که تنها در یک موقعیت خاص ، ونه برای هر موقعیتی قابل اجرا باشد ، تقریباً آموزشی غیر مفید است . آموزش ، زمانی مناسب می باشد که در موقعیت مختلف زندگی تاثیر گذار باشد . با بررسی رفتارهای کودکان در خانواده ، ما پی می بریم که هر کودک عمل متفاوتی را دوست دارد و در یک مسیر ویژه رفتار می کند. مسائل خاص را ترجیح می دهد واز برخی موضوعات دیگر اجتناب می کند . بنابراین مانمی توانیم دوکودک را که رفتاری کاملاً مشابه به یکدیگر را دارند را پیدا کنیم . بنا براین این سؤالات پیش می آید که  : چرا کودکان رفتارهای متفاوتی دارند ؟
 
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:55 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 82

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس