سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
4- خطر پذیری: ماجرا جو بودن، شهامت داشتن، باز بودن ذهن.
5- تفکر مستقل: پروراندن ایده های مستقل از گروه و دفاع از آنها.
6- تحمل ابهام: میل به مسایل پیچیده و اسرار آمیز، نوگرایی و داشتن انرژی فراوان.
7- شوخ طبعی: تحلیل رویداد ها با شوخ طبعی، بازی با ایده ها.
8- انعطاف پذیر بودن: دیدگاههای گوناگون در باره یک موقعیت یا شئ.
9- ابتکار: بی همتایی، ایده های جدید یا غیر معمول.
10- ارزیابی: نقادانه اندیشیدن.و قضاوت در مورد مناسب بودن آنها.
11- تغییر : خلق معنی و کاربرد ها جدید برای یک ایده.
12- پشتکار: فایق آمدن بر موانع و حرکت به سوی اهداف.
13- بسط و گسترش: افزودن به ایده ها و گسترش آنها.
14- تخیل: استفاده از صور خیال، شکستن مرزها، بازی با ایده ها.
موانع پرورش خلاقیت:
برخی از رفتارها و اصطلاحات و برخوردها ممکن است مانعی برای بروز خلاقیت باشد و یا نشانه ای بر نبود خلاقیت است.
احمق نباش، جدی باشیم، مسخره است، ساکت باش، مدیر از آن خوشش می آید، عمل گرا باشیم، تو که باید از این بهتر بدانی، این مشکل ماست، قبلا آن را امتحان کردیم و موفق نبود، بچگانه است، نتیجه ای ندارد، اینقدر شلخته نباش، راه سنتی ایمن تر است، جزو تکالیف نیست، ایده خوبی است اما...، لابد مشکل داری.
نمونه ای از تفکرات منفی که باید برای رسیدن به خلاقیت، آنها را کنار گذاشت:
عیب جویی و خرده گیری از دیگران، طفره رفتن و اجتناب از موقعیت ها، غرولند و شکایت از روزگار، بی نظمی در کارها، عصبیت و لجبازی و انتقام از دیگران، سرزنش و طعنه زدن و مدارا نکردن، احساس ناتوانی و غم و اندوه داشتن، بی ارزشی، نا امیدی در امور زندگی، بی احترامی و استفاده از واژه های اهانت آمیز.
یکی از عوامل مؤثر در نشاط دانش آموزان وضعیت فیزیکی کلاس می باشد. فضای فیزیکی شامل رنگ، نور، چینش نیمکت ها، تهویه و تعداد دانش آموزان است.
الف) رنگ:
مطالعات و تحقیقات دانشمندان نشان می دهد رنگ ها همان گونه که بر روح و روان آدمی تأثیرات گوناگونی به جای می گذارند، جسم او را نیز تحت تأثیر قرار می دهند. محققان بر این باورند که هر یک از رنگ ها فواید خاص درمانی محسوسی برای بدن انسان دارند و در این باره گزارش های متعددی مبنی بر استفاده های موفقیت آمیز از رنگ در درمان بسیاری از بیماری های فیزیکی دریافت کرده اند. برخی از دانشمندان حتی معتقدند تمایل ناخودآگاه ما به یک یا چند رنگ خاص می تواند نشانه ای از نیازهای بدن ما در جهت ترمیم خود باشد. اطلاع از خواص درمانی مختلفی که به هر یک از رنگ ها نسبت داده شده است می تواند کمک شایانی به انتخاب صحیح آنها هنگام تهیه لوازم و طراحی دکوراسیون فضاهای مختلف مدرسه باشد.
به عنوان مثال رنگ نارنجی رنگ گرم و صمیمی است. نارنجی پرتوهای شادی آفرینی از خود ساطع می کند که موجب رفع خستگی است. یا رنگ سبز که انرژی زا و آرامش بخش است به طوری که اضطراب را از انسان دور می کند و موجب رفع تنش و گرفتگی های عضلانی می شود. به خصوص این که سبز رنگی ایده آل برای فضاهایی است که در آنها تمرکز و آرامش مورد نیاز است.
ب) چینش نیمکت ها:
برای ارتباط و تعامل بیشتر دانش آموزان با یکدیگر و همچنین ارتباط مؤثر و چهره به چهره معلم با دانش آموزان می بایست نیمکت ها طوری چینش شوند که این مهم محقق گردد. علمای تعلیم و تربیت بهترین روش چینش صندلی ها را به صورت دایره ای یا «U» شکل پیشنهاد می کنند، خصوصاً در درس هایی که نیاز به بحث و بررسی، فعالیت های گروهی برای حل یک مسئله و یا انجام آزمایش و یک پروژه می باشد. در این صورت تعامل و ارتباط به شکل صحیح انجام پذیر خواهد بود. این امر باعث می گردد تمامی دانش آموزان درگیر آن فعالیت شوند و حالت انفعالی و خستگی در آنها به وجود نیاید.
ج) تهویه و تعداد دانش آموزان:
تهویه هوا باعث می شود به صورت مستمر هوای تازه و پر اکسیژن در کلاس در جریان باشد و تنفس راحت تر انجام گردد، در نتیجه نشاط و سرزندگی به وجود می آید و حالت رخوت و کسالت از دانش آموزان دور می شود، ضمن آن که تعداد دانش آموزان باید به خصوص نسبت به مساحت و فضای موجود متناسب باشد.
● ابزار تشویق:
تشویق جلوه ای از تحسین و تقدیر و نوعی تأیید برای فرداست، در سایه آن شوقی در آدمی پدید می آید که به رفتاری معین اقدام کرده و آن را مکرر می سازد.
به طور کلی در تعریف تشویق می توان گفت: تشویق عامل وادار کننده است که به انسان نیرو و انرژی می دهد، شخصی که تشویق می شود از کار و زحمت خود احساس رضایت و خشنودی می کند و این رضایت خاطر است که جلوی خستگی و بی میلی او را می گیرد.
تشویق و تحسین مایه تقویت روح است وحس اعتماد را در فرد به وجود آورده و استعدادهای فرد رشد کرده و توان درونی اش به فعلیت درمی آید.
حاصل تشویق ممکن است فایده ای برای آدمی نداشته باشد، ولی همین خودپسندی فرد را امتناع می کند و به او اطمینان می دهد که عملش عاقلانه و مورد تأیید بوده است در نتیجه موجب دلگرمی و نشاط او می شود.
● خواب کافی:
خواب از جایگاه بسیار مهمی در زندگی ما برخوردار است. خوابیدن مثل تغذیه کار غریزی است و هر یک از این دو جزیی از غریزه بقاء است.
اهمیت استثنائی خواب علیرغم این که ما به آن بی توجه هستیم، از هر زاویه ای که آن را مورد بررسی قرار دهیم و ازهر جنبه زندگی که به آن مربوط می شود بنگریم، یک واقعیت است. خواب ناکافی از جهت های مختلف بر انسان عواقب سوء می گذارد.
از نظر جسمی در صورت بی خوابی، بیماری های مزمن نیز گسترش می یابد، تغییراتی نیز در فرمول خون به وجود می آید که در درازمدت سبب پیدایش کم خونی می گردد و حالت کسالت همراه با خستگی دایمی و فزاینده و یک حالت تنبلی که به خوبی نمی توان آن را توجیه کرد، تولید می کند. علاوه بر این بدخوابی نه تنها باعث خستگی می گردد، بلکه نیروی جسمی را نیز کاهش داده و عمل گوارش را مشکل تر و کندتر می سازد و عملکرد حواس نیز مختل می شود.
دانش آموزانی که خواب کافی نداشته باشند، عصبی، نگران، ناپایدار و سپس مضطرب شده و از مرحله روانی شدید به مرحله کوفتگی و خستگی می رسند.
مسلماً در این بدخوابی ها، دوره های طبیعی و بیولوژیک همراه، با تناوب هایی از شدت و ضعف نیز وجود دارد، ولی چون خواب از کیفیت و کمیت بدی برخوردار است آنها را تشدید کرده و از کاهی کوه می سازد. شخص کم خواب دائماً دچار ناراحتی روانی می شود. چنین فردی خصایص بسیار با ارزش خود یعنی دوراندیشی را از دست می دهد. براثر بی خوابی روزبه روز بر افسردگی کودکان افزوده می شود و مشکلات دیگری در این زمینه عارض آنها می گردد، از جمله کم اشتهایی، ضعف انرژی، مشکلات روحی، کناره جویی از دوستان و فعالیت ها، احساس بی ارزش بودن و اندوهگینی می کنند.
همچنین اهمیت دادن به هدف در آموزش وتقویت انگیزه درونی از جمله عوامل ایجاد نشاط در دآنش آموزان است.
منبع: خلاصه ی از مقاله آقای حسین برومنددر روزنامه کیهان
در جهان ما تنها کشوری هستیم که حکومت دینی داریم و ادعا می شود که دولتمردان آن با حساسیت فراوان اهداف اسلامی- دینی را دنبال می کنند. کشوری که نهادهای فراوانی دنبال تحقق آرمان های دینی و اسلامی حتی در سطح جهان هستند.
صرف نظر از حکومت، مردم ما اصولا انسانهای دینی و اعتقادی هستند و باورهای مذهبی در عمق ضمیر ناخود آگاه آنها ریشه دوانده است.
ظهور انقلاب اسلامی در سال 57 باعث تشدید اعتقادات و سواد مذهبی اکثریت جامعه شد به حدی که نسل انقلاب نسلی باسواد مذهبی بالا هنوز در جامعه تاثیر گذار است. این نسل گرچه تاکنون نقشی هدایت گرانه داشته است. اما اکنون اکثر آنها در حال پیر شدن هستند و حوصله و گستاخی های نسل کنونی را ندارند. نسلی که خود هم نمی داند چه می خواهد.
با سپری شدن روزهای داغ انقلاب و بروز مشکلات اقتصادی و سیاسی و گسترش روز افزون مشکلات اجتماعی و دسترسی افراد جامعه خصوصا جوانان به ماهواره و اینترنت و موبایل و ... اعتقادات، باورها و سواد مذهبی هم روزهای داغ خود را پشت سر گذاشت و امروزه گرچه دانش آموزان به باورهای مذهبی- اسلامی احترام می گذارند و آن را مقدس می شمارند اما سواد مذهبی ندارند.
به عنوان مثال، اکثر دانش آموزان (علیرغم این که در کتاب های خود خوانده اند) فرق بین امام و پیامبر را نمی دانند. وقتی از آنها پرسیده می شود که آخرین پیامبر خدا چه کسی است بسیاری می گویند حضرت مهدی (عج) و یا وقتی گفته می شود (تعمدا) حضرت علی (ع) چندمین پیامبر خداست اکثر آنها(حتی در دبیرستان) می گویند اولین پیامبر خداست.
تازه این نوع معارف راحت و پیش پا افتاده هستند اما دین اسلام سرشار از معارف گوناگون ( برای نیاز های عادی هر فرد)است که دانش آموزان هیچ اطلاعی از آن ندارند و کمتر دانش آموزی حتی در دبیرستان بتواند فروع دین را نام ببرد و یا اصول دین را توضیح دهد و جود دارد.
طبق بررسی های متعدد انجام شده در مقطع دبیرستان بیشتر دانش آموزان نماز نمی خوانند و یا برخی اصلا اعتقادی به آن ندارند. برای اثبات این قضایا لازم نیست زیاد به خود زحمت دهیم فقط کافی است هنگام تعطیلی دبیرستان های دخترانه، موهای به عمد بیرون داده شده دخترها نگاه کنید. آیا آنها به حرمت این کار واقفند؟ آیا این را می دانند که، از نظر اسلام اگر یک تار موی زن بیرون باشد گناه محسوب می شود؟
ویا به تعداد شرکت کنند گان اختیاری نماز جماعت مدارس نظری بیافکنید. برخی از دانش آموزان در مقابل این پرسش که چرا در نماز جماعت شرکت نمی کنید می گویند آقا ما تا کنون نماز نخوانده ایم و یا آقا مگر زوریه.
همچنین اگر به قاریان قرآن مدارس توجه کنید تعجب می کنید. یک دهه پیش هنگام بر گزاری مراسم آغازین قاریان آنقدر زیاد بودند که مجبور می شدیم نوبت بندی کنیم. تازه بیشتر آنها درسطح بالا قرآن قرائت می کردند. اما امروز باید دنبال قاری قرآن بگردیم آنهم نه صوت خوبی دارند و نه صحیح می خوانند. ویا در مسابقات قرائت قران کسی پیدا نمی شود، شرکت کند و کسانی هم که شرکت می کنند اصلا قرائت قرآن بلد نیستند.
راستی در یک جامعه دینی چگونه ممکن است ما شاهد این مسائل باشیم؟ آیا دین فقط در شکل ظاهری حکومت ماست یا در قلوب مردم. اگر باید در قلوب مردم باشد پس این نمود ها و مصداق ها چه هستند؟ پس چرا دانش آموزان در بطن حکومت دینی و زیر سایه رسانه ها و جراید حد اکثر کنترل شده با آموزش و پرورش اسلامی اینگونه تربیت می شوند؟
ما باید از موارد فوق و بسیاری از موارد دیگر پیام های زیادی دریافت کنیم که برای ما می تواند هم هشدار دهنده و هم عبرت آمیز باشد.
البته نباید چنین وضعیتی را جدا از تحولات اجتماع بدانیم بلکه وضعیت فکری و روانی دانش آموزان هم جزئی از واقعیت های جامعه و همراه با آن به پیش می رود و در این روند حتی متولیان مدارس هم با تحولات جامعه همسو هستند گرچه مدارس نقاب رسمی و حکومتی به چهره دارند.
شاید گفته شود پس این کتابهای «بینش اسلامی و دین و زندگی» برای چه طراحی و تالیف شده اند و معلمان دینی و امور تربیتی در مدارس چکار می کنند؟
در پاسخ باید گفت : کتاب های دینی نمی توانند کار کردهای واقعی خود را داشته باشند. چون:
اولا دانش آموزان آن را جزء کتاب های درسی قلمداد می کنند نه به عنوان کتابهای که باید از آن روش زندگی دینی آموخت.
ثانیا آنرا یاد می گیرند تا نمره بگیرند. نه به آن عمل کنند.
ثالثا در آموزش آن نوعی اجبار احساس می کنند
رابعا این کتاب ها می خواهد در شرایط خشک و نا همگن کلاس اطلاعات را ارائه دهند و هیچ نوع شور و عشقی در میان نیست.
با بیان موارد فوق نقش معلمان دینی هم تضعیف خواهد شد. آنها در واقع با یک سیستم غلط آموزشی و تربیتی مواجه هستند و کاری هم نمی توانند بکنند.علاوه بر آن زیر بنای تربیت دینی دانش آموزان در خانواده ها پایه گذاری می شوند و نقش خانواده در تربیت فرزندان مهمتر و مقدم تر از مدارس است و از طرف دیگر معلمان دینی و نیروهای امور تربیتی با موج عظیمی از تحولات فرهنگی جامعه روبرو هستند که نمی توانند آنرا تغییر دهند تحولاتی که طبق آن ارزش ها و نگرش ها و اعتقادات جامعه طوری تغییر پیدا می کنند که با فرهنگ زمینه ای مدارس در تضاد است.
اما این را هم نباید فراموش کنیم که تحولات و تغییرات جامعه معلمان را هم به عنوانی جزئی از جامعه، تحت تاثیر قرار داده و باعث تغییر در عملکرد ها و نگرش های آنها می شود و آنها را بی انگیزه می کند. در این میان وضعیت ناعادلانه اقتصادی معلمان و عملکرد سیاست مداران و سقوط منزلت اجتماعی معلمان هم به آن دامن می زند.
یکی از نیازهای اساسی و فیزیولوژیک انسان نیاز به خواب است. که بدون آن ادامه حیات برای او غیر ممکن است. بر اساس تحقیقات صورت گرفته نه فقط انسان نیاز اساسی به خواب دارد بلکه حیوانات هم می خوابند. گویا خواب انرژی لازم را برای ادامه حیات و سازگاری موفق با محیط را برای انسان و حیوان تامین می کند. در این میان میزان خواب برای انسان ها در دوره های مختلف زندگی متفاوت است و انسان هر چه قدر جوان تر باشد به خواب بیشتری نیازمند است. برای همین نوزاد انسان بیشترین نیاز را به خواب دارد و بدون آن روند رشد و بالندگی او مختل خواهد شد. امروزه مشخص شده است که کمبود خواب تمرکز حواس و یادگیری را با مشکل مواجه می سازد و رشد ذهنی انسان کند می شود. در پی چنین واقعیت هایی است که محققان توصیه می کنند که کودکان و نوجوانان در شبانه روز 8 الی 9 ساعت بخوابند این در حالی است که شش و نیم الی هفت و نیم ساعت خواب برای بزرگسالان کافی است. نیاز به خواب در دوره نوجوانی که همزمان با رخداد بلوغ است و سوخت و ساز بدن افزایش پیدا می کند یک نیاز جدی و اساسی است. اما متاسفانه ما در مدارس (شهری) شاهد هستیم که بسیاری از دانش آموزان به عللی نمی توانند به قدر کافی بخوابند و کمبود خواب دارند و عوارض آن را تحمل می کنند.
به نظر می رسد که مدیریت خواب دانش آموزان توسط اولیاء امروز یک ضرورت است و در صورت عدم توجه ممکن است عواقب جبران نا پذیری را به دنبال داشته باشد. البته این مسئله می تواند یکی از وظایف دولت هم باشد همچنانکه در برخی از کشورها مثل آمریکا سازمان ملی خواب بوجود آمده است که در زمینه خواب کارهای زیادی را انجام می دهند و ما بیشتر اطلاعات علمی خود را در باره خواب از طریق آنها بدست می آوریم چنین سازمانهایی در کشور ما هم می تواند شکل گیرد. انسان وقتی به دانش آموزان شیفت صبح مدارس ایران نگاه می کند تعجب می کند که چگونه بسیاری از کمبود خواب رنج می برند. آنها هر روزر صبح مجبور می شوند هفت و نیم صبح در مدرسه باشند در حالیکه آنها بعد از یازده شب به خواب رفته اند و یک ساعت قبل از آمدن به مدرسه بیدار شده و خود را آماده کرده اند. تازه بسیاری از آنها صبحانه هم نمی خورند و برخی از آنها در طول زنگهای اول و دوم دچار انقباضات شکمی شده و دل درد می گیرند. از طرفی بسیاری از معلمین با توجه تجارب شغلی خود می گویند که دانش آموزان شیفت ظهر بهتر درس می خوانند و درصد قبولی آنها هم بیشتر است ( نویسنده خود سال های زیادی شاهد این مسئله بوده است) . هر کس می داند معنی و مفهوم این مسئله یعنی چه. آیا این امکان وجود ندارد که مثلا مدرسه یک ساعت دیرتر شروع شود یا مدارس شیفت صبح بعد از ظهر، فعالیت خود را آغاز کنند؟
مقام معلم می توان در سایه آموختن گنج عشق جاودان اندوختن اول از استاد، یاد آموختیم پس، سویدای سواد آموختیم از پدر گر قالب تن یافتیم از معلم جان روشن یافتیم ای معلم چون کنم توصیف تو چون خدا مشکل توان تعریف تو ای تو کشتی نجات روح ما ای به طوفان جهالت نوح ما یک پدر بخشنده آب و گل است یک پدر روشنگر جان و دل است لیک اگر پرسی کدامین برترین آنکه دین آموزد و علم یقین
برای اینکه دانش آموزان خوب تربیت شوند و افراد مفیدی در آینده باشند باید متفکر ،خلاق ، نقاد و دارای بینش علمی باشند . برای اینکه دانش آموزان خوب تربیت شوند و افراد مفیدی در آینده باشند باید متفکر ،خلاق ، نقاد و دارای بینش علمی باشند . و این تنها در سایه ی انتقال اطلاعات به ذهن شاگردان حاصل نمی شود بلکه در برنامه های مدارس باید روش هایی گنجانده شود که از طریق آن ها دانش آموزان قابلیت های چگونه آموختن را از طریق نظم فکری بیاموزند و در زندگی روزمره ی خود به کار برند و با توجه به نقش اساسی محیط های آموزشی و روش های حاکم بر آن ها ، باید به صورتی سازماندهی شوند که دانش آموزان را به جای ذخیره سازی حقایق علمی با مسائلی که در زندگی واقعی با آن ها مواجه می شوند درگیر سازند . ماهیت و تعریف تفکر: بسیاری از دانشمندان انسان را حیوان متفکر می دانند و تفکر(۱) را فصل ممیز انسان و حیوان قرار می دهند. با این که پاره ای از آزمایش ها نشان می دهد که تفکر در سطح پایین و ابندائی آن در میان بعضی از حیوانات دیده می شود ولی تفکر اساسی(۲) مخصوص انسان است و علاوه بر جنبه ی فرهنگی طبیعت انسان این خصوصیت نیز انسان را از سایر حیوانات مشخص و ممتاز میسازد.(شریعتمداری،۱۳۸۲،ص۳۷۹)
جان دیویی در کتاب چگونه فکر می کنیم درباره ی مفهوم تفکر می گوید : عملی است که در آن موقعیت موجود ، موجب تایید یا تولید واقعیت های دیگر می شود ،یا روشی است که در آن باورهای آینده بر اساس باورهای گذشته پایه گذاری می گردد(به نقل از: شعبانی، ۱۳۸۲،ص ۴۴(شریعتمداری در کتاب روانشناسی تربیتی خود تفکر را :جریانی که در آن فرد کوشش می کند مشکلی را که با آن رو به رو شده مشخص سازد و با استفاده از تجربیات قبلی خویش به حل آن اقدام نماید (۱۳۸۲،ص۳۷۹) تعریف می نماید . اهمیت و ضرورت : یادگیری از طریق شرطی سازی (۳) (که مد نظر رفتارگرایان است )یک یادگیری سطحی است و با یادگیری از طریق درک و فهم و بصیرت که بر محور تفکر قرار دارد ، قابل تلفیق نیست. تفکر پایه ی ادراک و یادگیری را تشکیل می دهد. فهم و ادراک اساسی هر چیز ، نتیجه ی تفکر درباره ی آن چیز است . پیشرفت انسان در زمینه ی علمی، ادبی، هنری، اخلاقی و معنوی همه در نتیجه ی تفکر اندیشمندان حاصل شده است حل مشکلات زندگی ، اجتماعی و … در سایه ی تفکر و تعقل صورت می گیرد . حضرت علی (ع) می فرمایند: لا یستعان علی الد هر الا با لعقل (( تنها از طریق عقل می توان بر زمانه پیروز شد.)) - (شریعتمداری،۱۳۸۰، ص۱۸( ویژگی های ذهنی متفکر: ۱- تردید منطقی : معمولا امور را با تردید می نگرد و بدون تردید از پذیرش افکار و عقاید خودداری مینماید. ۲- کنجکاوی شدید. ۳- فهم عمیق : به معرفت سطحی قناعت نمی کند و ژرف اندیشی خاصی در مطالعات او به چشم می خورد. ۴- دید وسیع : غالبا امور را در سطح گسترده تری مورد مطالعه قرار می دهد. ۵- سعه ی صدر. ۶- ترقی طلبی : از رکود و توقف رنج می برد. ۷- فروتنی. ۸- وحدت رویه شخصیتی هماهنگ و واحد دارد. ۹- اتکا به نفس. ۱۰- طرفداری از ارزش های انسانی(شریعتمداری ، ۱۳۸۰ ، ص ۹۰ ـ ۹۴( مقایسه ی آموزش به روش سنتی با آموزش تفکر : در آموزش سنتی فعالیت اصلی کلاس بر عهده ی معلم است و معلم فعالانه به ارائه ی اطلاعات و دانش سازمان یافته می پردازد و در صدد است تا آن ها را به ذهن شاگردان منتقل کند . و دانش آموزان منفعلانه باید اطلاعات مورد نظر را حفظ کرده و در زمان ارزشیابی به خاطر آورده و پاسخ دهند در این روش تاکید بر محتوای درس است و اغلب کتاب درسی و معلم منبع اطلاعاتی محسوب می شوند. ولی در آموزش برای متفکر بار آمدن دانش آموز معلم نقش راهنما و تسهیل گر را دارا بوده و دانش آموزان فعالند و در پی کسب اطلاعات از منابع دیگری علاوه بر معلم و کتاب درسی هستند.همچنین به جای تاکید بر محتوا بیشتر بر روش تاکید دارند و حجم اطلاعات دریافتی در درجه ی اول قرار ندارد و لزومی به حفظ کردن مطالب درس بدون درک و فهم آن ها نیست (سیف ، ۱۳۷۹( عوامل بستر ساز تفکر : الف : دانش: اگر فرد درباره ی چیزی که می خواهد بیاندیشد ادراک یا دانشی نداشته باشد قادر به تفکر و تجزیه و تحلیل آن موضوع نخواهد بود و به همین دلیل درباره ی هر موضوعی که می خواهیم در کلاس از این روش استفاده کنیم باید دانش آموزان راجع به آن اطلاعاتی داشته باشند و در غیراین صورت لازم است این اطلاعات یا منابع و راه های کسب آنها را به شاگردان بگوییم و با آن ها آشنا کنیم. ب : منش یا مشرب : باید دانش آموزان کم کم به این روحیه و دید برسند که باید با تردید منطقی به مسائل نگاه کنند و درباره ی هر موضو عی بدون تعصب و گرایش خاصی عمل کنند . برای اینکه دانش آموزان خوب تربیت شوند و افراد مفیدی در آینده باشند باید متفکر ،خلاق ، نقاد و دارای بینش علمی باشند . ج : اقتدار (۴( گرایش انتقادی معمولا مورد توجه یا پذیرش قرار نمی گیرد . متفکران منتقد اهل مباحثه و پر سر و صدا هستند . آنان در واقع ماشین جامعه را به حرکت در می آورند و به سختی می توانند بین خطوط کاوشگری و خطر کردن گام بردارند (شعبانی ، ۱۳۸۲ ، ص۸۹) در کلاس درس هم باید برای شاگردان این اطمینان حاصل شده باشد که اگر مطلبی را بر خلاف نظر معلم یا کل کلاس ابراز داشتند و از آن حمایت کردند مشکلی برای آنان به وجود نمی آید و در بحث همه ی شاگردان به صورت منطقی به ارائه ی نظرها و دیدگاه های خود می پردازند و کسی به خاطر عقیده یا نظری مورد ملامت قرار نمی گیرد و کم کم شاگردان به این سطح برسند که اگر در جمعی نظری مخالف آن ها داشتند ابراز کنند و با دلیل از آن دفاع کنند . نحوه ی سازماندهی کلاس درس به منظور تشویق تفکر: الف : ایجاد تعادل بین محتوا و فرایند تدریس: اگر تلاش معلمان در فرایند یاددهی – یادگیری تمام کردن کتاب درسی و آماده کردن شاگردان برای آزمون نهایی باشد این روش از دیگر فعالیتهای آموزشی از جمله پرورش تفکر ، در کلاس جلوگیری می کند. ب : ایجاد تعادل بین سخنرانی و کنش متقابل : معلم باید از طریق تشویق مباحثه و پرسش و با استفاده از دیگر روش های مناسب برای تبادل اندیشه در کلاس درس ، بین سخنرانی خود و کنش متقابل دانش آموزان تعادل ایجاد کند. ج : سازماندهی و طراحی فضای کلاس : فضای آموزشی در پرورش مهارت های تفکر انتقادی نقش بسیار ارزنده ای دارد . سازماندهی و آرایش کلاس درس به منظور ایجاد فضایی برای تعامل بسیار دشوار اما مفید و موثر است که در ذیل به پنج نکته اساسی که برای موثرتر شدن این امر اشاره دارد پرداخته می شود: ۱- هر جلسه را با طرح یک مساله شروع کنید : درابتدای شروع هر درس تدریس را با یک سوال یا مساله ی جذاب شروع کنیم که باعث جلب توجه دانش آموزان به درس مورد نظر گردد. ۲- برای تشویق شاگردان به تعمق از سکوت استفاده کنید : علاوه بر روش های حل مساله ،بحث و گفتگو و حتی تبادل پر شور عقاید ، سکوت هم می تواند به رشد تفکر انتقادی کمک کند. ۳- فضای کلاس را طوری مرتب شود که باعث کنش متقابل شود : شرایط فیزیکی کلاس درس در ایجاد محیطی مناسب برای تفکر انتقادی بسیار حائز اهمیت است . فضای کلاس درس باید طوری طراحی شود که تبادل اندیشه را تسهیل کند . قرار دادن صندلی ها و میزها در صف مستقیم و پشت سر هم ، تبادل اندیشه و تفکر جمعی دانش آموزان را غیر ممکن می سازد . معلم ها با استفاده از تخیل و اندکی تلاش می توانند وضعیت فیزیکی کلاس درس را اصلاح و فضایی ایجاد کنند که باعث تبادل افکار دانش آموزان شود. در کلاس های کوچک و کم جمعیت می توان میزها و صندلی ها را به صورت نیم دایره ، دایره ، چهارگوش یا به شکل(U ) یا ( نعل اسبی ) مرتب کرد. و در کلاس های بزرگتر هم می توان شاگردان را به گروه های کوچک تقسیم کرد .در این گونه سازماندهی کلاس هدف اصلی این است که دانش آموزان یکدیگر را ببینند و با یکدیگر به مباحثه و فعالیت بپردازند. ۴- در صورت امکان به وقت کلاس بیفزایید: تفکر زمانی پرورش می یابد که دانش آموزان فرصت کافی برای تعمق و تفکر داشته باشند . کلاس درس با زمان محدود برای پرورش تفکر مفید و موثر نخواهد بود و کلاس های طولانی برای آموزش فنون تفکر انتقادی بسیار بهتر و موثرتر از کلاس های کوتاه مدت است : از این رو ، معلمان باید در صورت کمبود وقت تلاش کنند بر وقت کلاس بیفزایند تا دانش آموزان فرصت بررسی ، تبادل اندیشه و تجزیه و تحلیل اطلاعات را بیابند . ۵- محیطی پذیرا ایجاد کنید: تلاش برای تشویق دانش آموزان به بحث و تبادل اندیشه به محیطی پذیرا نیاز دارد ؛ یعنی جایی که هم دانش آموزان در آن احساس امنیت کنند و هم معلمان بتوانند به یکدیگر اعتماد و اطمینان نمایند.معلمان باید با دقت و احترام به اظهار نظرهای دانش آموزان گوش دهند . آنان می توانند به طور مستند و معقول اظهارات نادرست دانش آموزان را رد کنند ، اما هرگز نباید خود دانش آموزان را طرد نمایند یا مورد سرزنش قرار دهند.معلمان باید برای اظهارات غلط یا درست دانش آموزان در فرایند بحث و تبادل اندیشه ارزش یکسانی قائل شوند ؛ زیرا محصول اندیشه ی آنان است و زمینه ای برای اندیشه ی مجدد و ٍ ?ویایی تفکرشان فراهم می سازد(شعبانی ، ۱۳۸۲ ، ص ۹۳ – ۹۷) نتیجه گیری: با توجه به تحولات شگرفی که در علوم و فناوری اطلاعات حاصل شده و نظریه ها و رویکردهای جدیدی که نسبت به علم و روش های آموزش آن مطرح شده است دیگر متخصصان تعلیم و تربیت به انتقال حقایق علمی و تاکید بر محتوای دروس دست برداشته اند و اکنون بر روش و نگرش علمی در فرایند یاددهی – یادگیری تاکید دارند و یادگیری روش علمی و کسب نگرش های علمی با روش های سنتی امکان پذیر نیست و باید به جای آن ها از روش های جدید استفاده نمود . معلمان عزیز و گرامی نیز که در این خصوص پرچم دار محسوب می شوند باید با این گونه روش ها و رویکردها آشنا بوده و ار آن ها در اداره ی کلاس و آموزش دروس گوناگون استفاده نمایند. همکاران عزیز با توجه به شرایط کلاس و تجارب خود می توانند به نحو بهتر و شیوه های جذاب تری در دروس گوناگون از این روش استفاده نمایند . پا نوشت ها: منابع: ۱- (سیف ، علی اکبر(۱۳۷۹) ؛ روانشناسی پرورشی -روانشناسی یادگیری و آموزش)؛تهران :آگاه. ۲- (شریعتمداری ، علی (۱۳۸۲) ؛ روانشناسی تربیتی ؛تهران :امیرکبیر . ۳-(شریعتمداری ،علی (۱۳۸۰)؛ نقد و خلاقیت در تفکر ؛ تهران : مرکز نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی .
۴- (شعبانی ، حسن (۱۳۸۲) ؛ روش تدریس پیشرفته - آموزش مهارت ها و راهبرهای تفکر)؛
سطح انگیزه در بین دانش آموزان دختر و پسر همچنین سطح انگیزه در پایه های مختلف با هم متفاوت است. و هرچه مقطع تحصیلی بالا می رود تاثیر انگیزه ها هم پیچیده تر می شود. دلایل بی انگیزگی به درس می تواند گسترده و پیچیده شود. در ذیل مهمترین عوامل بی انگیزگی به درس، شرح داده می شود. 1- کم ارزشی علم در جامعه. 2- کم ارزشی سواد در بین خانواده. 3- اکثر افراد با سواد جامعه وضع مادی خوبی ندارند. 4- وضعیت نابسامان مادی و روحی خانواده. 5- برخورد نامناسب با دانش آموزان در مدرسه. 6- تدریس نامناسب معلمان و ایجاد بی انگیزگی. 7- بی اعتقادی نسبت درس. 8- احساس سختی ادامه تحصیل و راحت طلبی برخی از دانش آموزان و تمایل به ولگردی و خوشگذرانی. 9- ادامه تحصیل به خواسته های سریع آنها پاسخ نمی دهد. به عنوان مثال برخی از دانش آموزان دوست دارند ماشین داشته باشند اما فکر می کنند برای بدست آوردن سریع تر آن بهتر است درس را رها کرده و در جایی کار کنند چون مطمئن هستند که والدین آنها ماشین نمی خرد. 10- احساس بی کفایتی و بی ارزشی و ناتوانی و نداشتن عزت نفس کافی. 11- این باور در برخی که، ثروت همه چیز را به دنبال خواهد آورد حتی علم و دانش را، پس به دنبال ثروت رفتن مقدم است.
چرا برخی از دانش آموزان تنبل هستند؟ حقیقتاً دانش آموزان تنبل خشم اولیاء خود را بر می انگیزند لذا برخی از اولیاء مجبور می شوند که رفتارهای تندی را در قبال آنها داشته باشند. و طوفانی از انتقادها و سرزنش ها را نثار فرزندان خود میکنند چیزی که چرخه ای از تنبلی را موجب می شود و اوضاع را وخیم تر می کند. اتخاذ شیوه های صحیح رفتاری با این دانش آموزان بسیار سخت می تواند باشد. که در آن صبر و آینده نگری و علت یابی و حمایتی می تواند از عناصر مهم این شیوه ها باشد. منظور ما از دانش آموز تنبل چه کسی است؟ منظور ما دانش آموزانی هستند که از نظر درسی ضعیف هستند و در یک یا چند درس و یا در بیشتر درسها نمره قبولی نمی گیرند و از عملکرد آنها معلمان و اولیاء راضی نیستند. عواملی کلی تنبلی دانش آموزان عبارتند از: 1- هوش 2- ضعف پایه تحصیلی . 3- نداشتن انگیزه. 4- ناتوانی در یادگیری مفاهیم درسی . 4- کم کاری و نداشتن تلاش و کوشش. 5- بحران های جسمی و روحی. 6- عدم حمایت برخی از دانش آموزان ار طرف خانواده.(به عنوان مثال در بعضی از خانواده ها با بالا رفتن پایه تحصیلی فرزند پدر و مادر توانایی رسیدگی به درس بچه های خود را ندارند.) *** 1- هوش: ما به صورت سنتی مایل هستیم تنبلی دانش آموزان را به هوش آنها نسبت دهیم اما واقعیت این است که اکثر دانش آموزانی که در دبیرستان های عادی درس می خوانند هوش کافی برای درس خواندن دارند و در این زمینه عواملی غیر از هوش بیشتر می تواند دخیل باشد. در عین حال دانش آموزانی که از بهره هوشی بالایی برخوردار هستند نسبت به همسالان خود بهتر درس یاد می گیرند و بهتر می توانند مسائل مربوط به درس و معلم را حل کنند. بهره هوشی می تواند تاثیرات همه جانبه در زندگی داشته باشد. یک دانش آموز در مدرسه تنها درس نمی خواند بلکه با عوامل پیچیده دیگر هم در ارتباط است که می تواند بطور مستقیم یا غیر مستقیم در پیشرفت تحصیلی او موثر واقع شود. برخی از دانشمندان معتقد هستند که هوش ارثی است و والدین با هوش فرزندانی باهوش دارند اما تحقیقات زیادی نشان داده است که محیط تاثیر مستقیمی روی هوش کودکان دارد لذا گروهی از دانشمندان هم بر این باور هستند که هوش تحت تاثیر محیط رشد پیدا می کند و اکتسابی است. 2- ضعف پایه تحصیلی، یکی از عوامل مهم ضعف درسی دانش آموزان است. این دانش آموزان به علت نفهمیدن مطالب درسی سالهای گذشته که پایه و زیر بنای پایه های تحصیلی بعدی می باشد، نمی توانند دروس جدید را درک کنند و هر چه به صحبت های معلم گوش می دهند اما تلاش آنها برای فهمیدن مطالب درسی دشوار و گاهی غیر ممکن است. برای کمک به این دانش آموزان بهترین روش آموزش مطالب سالها ی گذشته است. به عنوان مثال دانش آموز انی که جمع و تفریق و ضرب و تقسیم را در دوره ابتدایی یاد نگرفنه اند. ریاضیات دوره راهنمایی را متوجه نمی شوند و نمی توانند نمره بیاورند و کسی که ریاضیات دوره راهنمایی را نفهمیده باشد ادامه تحصیل در دوره متوسطه بر او بسیار سخت خواهد شد. 3- نداشتن انگیزه : نداشتن انگیزه اغلب از دوره راهنمایی شروع شده و در دوره ی دبیرستان به اوج می رسد. امروزه بسیاری از دانش آموزان در دوره ی متوسطه انگیزه و اعتقادی به ادامه تحصیل ندارند این مسئله باعث شده است آنها یا ترک تحصیل کنند و یا به زحمت و با ترفند به اخذ مدرک بیاندیشند. بی انگیز گی دانش آموزان ارتباط مستقیم به نوع جهان بینی شکل گرفته در نوجوانان بستگی دارد که از طرق مختلف در آنها شکل گرفته و تغییر دادن آنها می تواند مشکل و زمان بر باشد. امروزه اکثر دانش آموزان تنبل بی انگیزه هستند و ایجاد انگیزه می تواند نیروی عظیم آنها را به کار اندازد.(علل بی انگیزگی) 4- ناتوانی در یادگیری مفاهیم درسی: اگر کسانی که عقب ماندگی ذهنی دارند یا دچار اختلال یادگیری هستند کنار بگذاریم آنگاه باید بگوییم که کسانی که مفاهیم درسی را درک نمی کنند یا پایه تحصیلی آنها ضعیف است که توضیح داده شده و یا اینکه به عللی تمرکز حواس ندارند و ممکن است مشکلات جسمی و روحی داشته باشند که باید بررسی شود. شکی نیست که برای یادگیری داشتن آمادگی لازم است اما اگر کسی دچار بیماری مدت دار شود و یا از نظر روحی در شرایط نامساعدی بسر ببرد نمی تواند درس بخواند. 5- کم کاری و نداشتن تلاش و کوشش. بسیاری از دانش آموزان تلاش و کوشش لازم را برای یادگیری درس از خود نشان نمی دهند. و بیشترین وقت را خود را به اموری اختصاص می دهند که از آن لذت می برند و ساعت ها خود را مشغول می کنند. در حالی که انبوهی از تکالیف مدرسه را به حال خود رها کرده اند و مرتب به والدین خود می گویند مشق و درس نداریم. کم کاری این دانش آموزان می تواند برای آنها خطرناک باشد چون ادامه چنین وضعیتی می تواند در آینده این دانش آموزان را به علت محرک های ناخوشایندی که می خواهد تنبلی او را تقبیح کند از درس و مدسه بیزار کند و نتیجه اینکه این دانش آموزان خود باوری و عزت نفس خود را برای ادامه تحصیل از دست بدهند.
روشهاي فعال تدريس به روشهايي اشاره دارد كه بتواند فعاليتهايي دانشآموزان را تقويت و يادگيري را به يك جريان دو سويه تبديل نمايد ( فضلي خان ، 1378 )
بنابراين معلم بايد فراگيران را با مطالب يادگرفتني درگير سازد و راه و روش دانستن را به آنها بياموزد نه اينكه صرفاً به انتقال اطلاعات و معلومات اكتفا كند .
بعضي اوقات ، معلمان مطالب زيادي را تدريس ميكنند ولي بعداً متوجه ميشوند دانشآموزان ميتوانند حتي مقدار كمي از آنچه كه را كه مطرح شده است بازگو نمايند .راستي دليل اين امر چيست ؟ چرا، گاهي بعد از ارائه توضيح مفصل در مورد موضوعي فراگيران نميتوانند حتي بخش كوچكي از آن موضوع را بازيابي كنند ؟ چرا دانشآموزان بجاي درك معنائي مطالب ، به حافظه خود فشار ميآورند ؟
در پاسخ به اين سوالات ميتوان بي توجهي معلمان به روشهاي ياددهي يادگيري يعني به كار نگرفتن روشهاي فعال در آموزش را دليل اصلي قلم داد كرد .
به همين ، دليل ، كيفيت آموزشي در بسياري از مدارس از سطح مطلوب برخوردار نيست و دانشآموز اغلب مطالب را حفظ ، و پس از پايان يافتن امتحانات آنها را فراموش ميكند . بكارگيري روشهاي فعال تدريس باعث ميشود تا يادگيري تا عمق جان دانشآموزان رسوخ كند و نه تنها يافتهها و كشفيات خود را به سادگي فراموش نكنند بلكه در طول زندگي آن را به صورت كاربردي به كار ببرند .
در اين پژوهش ميخواهيم بدانيم آيا استفاده از روشهاي فعال تدريسبر ميزان موفقيت دانشآموزان كلاس سوم در درس علوم تجربي موثر است ؟ آيا اصولاً بين روشهاي تدريس فعال در موفقيت دانشآموزان با روشهاي تدريس غير فعال تفاوت وجود دارد ؟ لذا تحقيق حاضر در پي آن است تا تفاوت روش تدريس فعال با روش تدريس غير فعال را در درس علوم تجربي سوم راهنمائي از لحاظ پيشرفت تحصيلي مقايسه نمايد و به تشريح تعداد زيادي از اين روشها بپردازد .
اهميت و ضرورت پژوهش
در بسياري مواقع شايد اين بخش به دور از واقعيت نباشد كه نه معلم ميداند محتوايي را چرا بايد درس بدهد و نه دانشآموز چرايي را انتخاب محتوا را ميداند نه معلم ميداند محتوا را به چه روش صحيح و سودمندي تدريس نمايد و نه دانشاموز چگونه يادگرفتن را ميداند . معلم صرفاً درس ميدهد و فراگيران نيز به طور موقتي حفظ ميكنند ما فقط يادگرفتهايم درس بدهيم و دانشآموزان نيز آموختهاند كه تنها حفظ نمايند و چون و چرا مطالب را از ما بپذيرند ( كيوانفر ، 1380).
آيا معلم به طور معمول ، پيش از تدريس ارزيابي ميكند كه هدف از تدريس اين مطالب چيست ؟ و آيا از خود ميپرسد اين محتوا چگونه بايد تدريس شود ؟ يا فقط به طور يكنواخت به روش حفظي و يادگيري طوطي وار مي پردازد .
متن آموزشي كه در اختيار همه قرار دارد ، اما چگونگي تدريس مهم است . موفقيت معلم در استفاده از شيوههاي فعال تدريس است . به اعتقاد محقق شيوه فرآيند ياددهي - يادگيرياز خود موضوع درسي مهمتر است .
تدريس در گذشته بر اساس ديدگاه متخصصان تعليم و تربت به معني انتقال معلومات بوده اما صاحبنظران جديد تعليم وتربيت بر اين باورند كه معلم بايد روش دانستن را به دانشآموز بياموزد نه اينكه صرفاً به انتقال فرمولها و معلومات اكتفا كند معلم بايد دانشآموز را كمك كند تا خود تجربه كند و از طريق تجارب خود مطالب را فراگيرند ، لذا توجه به كيفيت و شيوه تدريس معلمان بايد امر بسيار ضروري و جدي تلقي شود و برنامه ريزان و مسئولان موظفند كه فرصتهاي لازم براي آشنائي هر چه بيشتر معلمان با روشها و الگوهاي جديد و خلاق تدريس را فراهم نموده ، و شرايط و امكانات را براي اجراي موفقيت آميز اين روشها آماده نمايند .
امروزه بيساري از طراحان و مسئولان برنامه هاي آموزش و پرورش از شيوه هاي رايج تدريس ناراضي هستند و بدين سبب از نوآوري و نوگرايي در اين زمينه ، استقبال ميكنند كارائي روشها نظير : سخنراني ، انتقال اطلاعات از معلم به دانشآموز و به ياد سپاري و تأكيد بر محفوظات كه شالوده روشهاي سنتي تدريس است . مدتهاست مورد ايراد و پرسش قرار گرفته است . براي جبران كمبودهاي اين گونه روشها ، عدهاي از متخصصان استفاده از وسايل جديد كمك آموزشي مانند فيلم ، اسلايد ، نوارهاي ديداري و شنيداري را توصيه ميكنند و عدهاي ديگر روشهاي بحثي و پرسش و پاسخ و انجام دادن آزمايشهاي انفرادي و گروهي را جانشين روشها قبلي كردهاند .
از نتايج پژوهش ميتوان در دوره هاي ضمن خدمت آموزش معلمان ، درتدريس درس روش و فنون تدريس در دانشگاهها و مراكزتربيت معلم استفاده نمود . بكارگيري اين روشها حتي به صورت كارگاهي در آموزش معلمان منجر به بهبود كيفيت تدريس مي شود . بنابراين اين تحقيق ضمن مشخص كردن ميزان تاثير روشهاي فعال تدريس بر پيشرفت تحصيلي دانشاموزان و مقايسه آن با روشهاي فعال تدريس بر پيشرفت تحصيلي دانشآموزان و مقايسه آن با روشها غير فعال تدريس بر پيشرفت تحصيلي دانشآموزان و مقايسه آن با روشها غير فعال كوشش مينمايند تا شرايط فيزيكي و رواني انجام چنين روشهايي را تبيين كند تا معلمين بتوانند با استفاده بجا از انواع روش تدريس فعال موجب رشد قوه تفكر ، خلاقيت ، اعتماد به نفس ، روحيه و جستجو گيري و سياسي ذهن دانشآموز بشنود .
1. بررسي ميزان اثر بخشي روشهاي تدريس فعال و سنتيبر پيشرفت تحصيلي دانشآموزان .2 . توجه به افزايش مسائل كيفي در مقابل مسائل كمي نظام آموزشي با توجه به اهميت قائل شدن به روشهاي تدريس فعال .3 . برسي ميزان ارتباط بين روشهاي تدريس با پيشرفت تحصيلي دانشآموزان بر حسب درس .4.توجه ه ارتقاء مهارت و تخصص در معلمان در فراگيري روشهاي نوين تدريس ، بعنوان يكي از عوامل رشد و توسعه در آموزش و پرورش .5 اهميت قائل شدن به روشهاي تدريس فعال در آموزشهاي فعال ضمن خدمت معلمان بعنوان راهكارهاي عملي افزايش مهارت و تخصص در معلمان.
اهداف جزئي :
بررسي تأثير روشهاي فعال تدريس در مقايسه با روشهاي غير فعال در موفقيت دانشآموزان در درس علوم تجربي كلاس سوم راهنمائي
فرضيه ها 1. بين موفيت تحصيلي دانشآموزان كلاس سوم راهنمائي كه درس علوم تجربي خود را از طريق روشهاي فعال تدريس ياد گرفتهانددر مقايسه با دانشاموزان كه با روش تدريس تدريس غير فعال آموزش ديدهاند ، تفاوت وجود دارد .
2. روش تدريس فعال در مقايسه با روش تدريس غير فعال ( سنتي ) بر پيشرفت تحصيلي دانشآموزان موثر است. تعريف اصطلاحات و واژهها
روش:
راه انجام دادن هر كاري را روش ميگويند روش تدريس نيز عبارت است از راه منظم ، با قائده و منطقي براي ارائه درس مي باشد .( صفوي ،1381 ).
عبارت است از تعامل يا رفتار متقابل معلم يا شاگرد ، بر اساس طرحي منظم و هدفدار معلم ، براي ايجاد تغيير در رفتار شاگرد ( شعباني ، 1371) .
اثر بخشي :
حالات مطلوب اموري است كه سازمان در تلاش بدست آوردن آنهاست (آمتيساي اتزيوني )
پيشرفت تحصيلي :
كه در اين پژوهش نمرات بدست آمده دانشآموزان درس علوم تجربي است.
تدريس فعال :
به روشي اطلاق ميشود كه در آن فراگيران در جريان آموزش برانگيخته شده و در امر يادگيري ميكوشند در واقع معلم نقش راهنما و هدايت كننده را ايفا ميكند و يك ارتباط متقابل بين معلم و شاگرد وجود دارد .
روش تدريس غير فعال :
به روشي اطلاق ميِود كه به صورت معلم محور برگذار شده و دانشآموزان منفعل بوده و نقش شنونده را دارند . دانشآموزان منضبط در اين كلاس ،دانشآموزي است كه ساكت باشد .
فرآيند ياددهي فعال :
فعاليتهاي است كه معلم در كلاس با كمك دانشآموزان انجام ميدهد تا امر يادگيري با معنا محقق شود . در اين تحقق فعاليتها عبارتند از درگير كردن دانشآموز در حل مسئله ، مشاركت خود دانشآموز در امر يادگيري و ايجاد تفكر انتقادي در دانشآموزان .
يادگيري :
تغييرات دائمي و پايداري كه در رفتار فرد بر اثر تجربه بدست آمده باشد
( سيف ، 1368 ) .
فرآيند :
فرآيند بر وقايع و روابط پويا ، جاري ، مستمر و پيوسته در حال تغيير ، اطلاق ميشود .
طرح درس :
برنامه ايست مدرن و سنجيده كه معلم قبل از تدريس براي يك جلسه درس تهيه ميكند ( صفوي ، 1370 )
بحث و نتيجه گيري
بين موفقيت تحصيلي دانشآموزان كلاس سوم راهنمائي كه درس علوم تجربي خود را از طريق روشهاي فعال آموختهاند در مقايسه با دانشآموزاني كه با روش تدريس غير فعال آموزش ديدهاند در سطح 1% تفاوت وجود داشت . يعني تدريس به روش فعال ميتواند باعث افزايش پيشرفت تحصيلي در درس علوم شود . لذا فرضيه اول با 99 درصد اطمينان پذيرفته ميشود اين نتيجه با آزمون t نيز تاييد شد .
آموزش به شيوه فعال جنبه كاربردي علوم را مد نظر قرار داده است . يعني دانشآموزان بايد در يادگيري به درجهاي برسند تا بتوانند از يافتههاي خود در مسائل جديد زندگي استفاده نمايند . به عبارت ديگر ، علمي كه فقط در حد محفوظات باشد و چند صباحي ديگر نيز از بين برود ارزش ندارد . لذا بايد در آموزش ، چگونگي تفكر كردن در مورد مسائل درس و زندگي به بچهها ارائه شود نه اينكه دانشآموز بدون زحمت سوال و جواب هر قسمت را بخوانند و حفظ كنند . در اينصورت يادگيري طوطيوار اتفاق ميافتد . به نظر ميرسد هر چه دانشآموز براي درك مطلبي به بحث بنشيند و يادگيري در لايههاي بالاتر حيطه شناختي بلوم اتفاق افتد ، آنگاهيادگيري تا عمق جان آنها نفوذ پيدا ميكند نه تنها به سادگي از بين نميرود بلكه در زندگي ميتواند از آن استفاده كند و از آنها در موقعيتهاي جديدي زندگي بهره بگيرد.
يادگيري كه بدون زحمت و سطحي بدست آيد به زودي نيز از بين ميرود و فراموش ميشود . هر چه يادگيري عميق تر و دقيق تر صورت پذيرد ، لذت يادگيري نيز افزايش مييابد و به راحتي نيز فراموش نميشود .
در يادگيري به روش فعال زمينهاي در كلاس در ايجاد ميشود تا دانشآموز مسائل مورد نظر را از منظر ديگر دوستان خود ببينند و با نظرات و ديدگاههاي ديگران آشنا شوند نه اينكه تنها از ديد خود به مسئله نگاه كنند كه اين امر مسلماً منجر به رشد تفكر خلاق آنها ميشود.
خلاصه نتايج :
نتايج اين پژوهش با تحقيقات قبلي هماهنگ است و اهميت استفاده از روشهاي فعال را نشان ميدهد عدم توجه و عدم بكارگيري اين روش تا جايي پيش ميرود كه وضعيت برنامههاي درسي با روشهاي تدريس ، عملكرد و نحوه پيشرفت تحصيلي دانشآموزان كشور ما در سطح ابتدائي و راهنمائي در درس علوم و رياضي در مقايسه با 40 كشور در جهان در مطالعات Timss در وضعيت نا مطلوبي قرار داده است ( كيامنش ، 1377 ).
نتايج اين مطالعات بينالمللي نشان ميدهد كه توانايي دانشآموزان كشور ما در سطوح بالاي يادگيري و به ويژه مهارتهاي عملكردي و فرايندي در مقايسه با دانشآموزان كشورهاي ديگر بسيار كمتر است از انجا كه محتوي برنامه هاي درسي ما در اين دو درس با ديگر كشورها يكسان است ، اين ضعف بيشتر از روشهاي نامناسب آموزش و يادگيري ناشي مي شود كه عملاً دانشاموزان را به سوي يادگيري هاي حافظهاي سوق ميدهد . لذا اكنون ضرورت استفاده و بكارگيري روشهاي فعال تدريس بيش از پيش احساس ميشود . در اين روشها بر راه يادگيري و مهارتها چگونه آموختن بيش از انتقال حقايق و دانشها تأكيد ميشود .
در عين حال ، سعي بر اين است كه ياگيرنده از طريق درگير شدن در فعاليتها و تجربيات متنوع يادگيري به مجموعهاي از دانشها ، مهارت و نگرشها دست يابد كه خود در شكل گيري و توليد آنها سهم داشته است .
مهمترين ويژگي اين روشها كمك به ايجاد و توسعه مهارتهاي تفكر و يادگيري در دانشآموزان است كه مشكل آموزشي كشور ما است به نظر ميرسد تا حدود زيادي اين مشكلات از طريق تدريس بر روش فعال قابل رفع است .
مهارتهاي كه از اين طريق حاصل ميشوند ، بعنوان مهارتهاي يادگيري مستمر و مادام العمر ، هميشگي وياپدار به موارد مشابه تعميم مييابند و در يادگيرهاي بعدي مورد استفاده قرار ميگيرد در اين روشها معلم در نقش يك راهنما و تسهيل كننده امر يادگيري ظاهر ميشود او به دانشآموزان خود كمك ميكند تا به مرور به يادگيري خود راهبر و خود ارزشيابي كننده مبدل شود .
ويژگي ديگر اين روشها آن است كه باعث ميشود دانشآموزان در كنار كسب دانشها و مهارتهاي يادگيري به مرور نسبت به علم و علم آموزي نگرشهاي مثبتي پيدا كنند . نگرشهايي چون كنجكاوي بودن ، داشتن تفكر ، منطقي و باز بودن بينش و تفكر آنان براي پذيرش عقايد مدلل و يافتهاهي علمي ، رشد مييابد كه عملاً به دانشآموزان فرصت ميدهد تا هر چه بيشتر در مسير علم آموزي و دريافت بينش علمي گام بردارند .
به هر حال اگر روشهاي فعال تدريس با همه شرايط صحيح آن انجام شود منجر به پيشرفت تحصيلي ، معنا دار شدن يادگيري و نفوذ مطالب كشف شده در عميق ترين سوح يادگيري ميشود و نهايتاُ باعث رشد تواناييهاي بالقوه دانشآموزان ميشود . موفق بودن اين روشها مستلزم فراهم بودن شرايط خاصي است كه به شرح ذيل ميباشد .
( شرايط اجراي موفقيت آميز روشهاي فعال تدريس )
1- توسعه فرهنگ استفاده از روشهاي فعال تدريس در بين معلمين ، مديران مدارس ، مسئولين اداره اولياء دانشآموزان و فرزتدانشان تا فرهنگ استفاده از اين روشهاي بين همه گروههاي مذكور توسعه نيابد امكان دست يابي موفقيت آميز به اين روشها محدود است . زيرا ممكن است مديران بعضاً چنين معلماني را بي مسئوليت و بي تلاش انگارند و معاونين مدارس چنين كلاسهايي را شلوغ و بي انضباط معرف نمايند و همكار ديگر آن معلم ، او را در كلاس داري ناموفق بداند و مسئولين اداره نيز به تبع گزارشات مدير ، كلاس معلم را شلوغ و او را نا كارآمد بدانند و والدين دانشآموزان معلم را كه عهده فعاليت را به دانشآموزان محول نموه و خودش نقش راهنما را به عهده دارد معلمي بي تلاش و وقت تلف كن بدانند .
در اين صورت معلمي كه با همه علاقه تلاش مي كند تا از طريق تدريس فعال ، يادگيري را تا عمق جان بچهها نفوذ دهد ، با فشارهاي گروهاي مختلف روبرو شده و دلزده ميشود و حرارت و شور و شوق او به سردي مي گرايد .
2- داشتن روحيه ابتكار و خلاقيت براي معلمين ، آنها را در پذيرفتن اين روشها كمك مينمايد و امكان موفقيت آنها را در بكارگيري اين روشها بالا ميبرد .
« محدوديتهاي بكارگيري روشهاي تدريس فعال »
1- عدم فهم مشترك معلمي نسبت به اين روش لذا به نظر ميرسد كه اجراي همايشهاي منطقهاي و برگذاري ضمن خدمت كه روشهاي فعال تدريس را به شكل غير فعال و سنتي تدريس نمايند .
2- عدم سعه صدر معلم و يا عدم شخصيت مشاركتي او در ايجاد مديريت مشاركت جويانه در اين روشها امكان موفقيت را كاهش ميدهد . معلمي كه به شكل سنتي عادت كرده تنها متكلم وحده باشد و اجازه بحث را به گروهها ندهد به سادگي نميتواند در بكارگيري اين روشها موفق شود .
3- بد ارائه نمودن روشهاي فعال باعث نتيجه نگرفتن از آن ميشود و نهايتاً به دل سردي ميگرايد .
4- مشغله فكري معلمان و عدم رضايت شغلي آنان امكان بكارگيري آنها از روشهاي فعال تدريس را كم ميكند .
5- ازدياد جمعيت كلاس ميتواند از توفيق در اين روشها بكاهد .
6- كوچك بودن محيط كلاس و عدم تناسب موقعيت فيزيكي كلاس ( نور - صندلي و … ) مانعي براي اين روشها محسوب ميشود .
7- حجم زياد كتب مانع استفاده از اين روشها ميشود ؛ زيرا تدريس به روش فعال به عمق يادگيري ميافزايد اما از كميته تا حدي ميكاهد .
8- ارزشيابيهاي نهايي كه تاكيد بر محفوضات دارد و اهميت كمتري به مهارتهاي يادگيري ميدهد معلم را در بكارگيري اين روشها سست ميكند .
پيشنهادهاي عملي جهت كاربست يافتهها :
1- با توجه به اينكه نقش روشهاي فعال در پيشبرد اهداف آموزشي در اين پژوهش و تحقيقات پيشين مشخص گرديد به نظر مي رسد همه صاحب نظران ، انديشمندان اين رشته در چگونگي توفيق يافتن در استفاده از اين روش تدريس دروس گوناگون اهتمام ورزند
2- آموزش و پرورش در ايجاد فضائي مناسب جهت بكارگيري اين روشها سعي و تلاش نمايد .
3- معلمان با به كارگيري اين روش ، اهتمام در رشد همه جانبه دانشاموزان داشته باشند تا آنها علاوه بر يادگيري عميق در زمينه مهارت اجتماعي و ارتباطي رشد نمايند .
4- مراكز مشاوره ، يادگيري روش فعال در گروهاي كلاسي را يك نوع روان درماني بدانند در اين روشها ميتوان به درماني روحي ، اخلاقي ، خود يابي ، رشد عزت نفس ، توسعه سعه صدر ، كسب روحيه انتقاد پذيري ، رشد اجتماعي و عاطفي پرداخت . همانطور كه در دوران درماني ، روانشناسي به بيمار كمك مي|كند تا مشكلات خودش را بشناسد و به چگونگي رفع آن مشكل نيز و در تدريس نيز دانشآموز خودش مطالب را در گروه فرا ميگيرد و معلم تنها نقش راهنما را دارد تا افراد درقالب گروها به هدفهاي آموزش نزديك شوند .
5- بر گذازي همايشهاي منطقهاي و برگذاري دورههاي ضمن خدمت كارآمد و برگذاري كارگاهاي عملي در اين زمينه ميتواند رهگشا باشد .
6- مناسب بودن فضاي كلاس از بعد اندازه ، نور ، صندليها و …
7- توجه بيشتر به ارزشيابهايي كه اهميت بالاتري براي يادگيرهاي مهارتي قائل است .
8- متناسب بودن حجم كتابها به بكارگيري اين روشها ، حجم زياد كتب امكان بهره وري بيشتر از روشهارا كاهي ميدهد .
9- به مراكز آموزش و نيروي انساني توصيه ميشود حتي المقدور همه دورههاي ضمن خدمت را به روشهاي فعال از طريق تدريس مدرسان مجرب آغاز نمايد .
10- به ادارات آموزش و پرورش توصيه ميشود جهت ايجاد ترغيب معلمان به استفاده از روشهاي فعال از طريق تدريس مدرسان مجرب آغاز نمايد .
11- مديران و مسئولين آموزش و پرورش مواد و وسابل آموزش و لوازم آزمايشي كه براي تدريس به روش فعال با مشاركت فعال دانشآموزان مورد نياز است را تهيه نمايند .
« با توجه به نقش بسيار اساسي معلمان در به كارگيري موفقيت آميز اين روشها توصيه هاي زير به معلمان گرامي ارائه ميگردد »
فرصتهاي مناسبي را براي فعاليتهاي علمي و تجربه كردن در مقابل طرح مسئله و مواجه ساختن دانشآموزان ، موقعيتهاي نا معين در اختيار دانشاموزان قرار دهيد . زيرا آنها با عمل كردن تجربه كردن و فكر كردن درباره آنچه انجام دادهاند ، بهتر ياد ميگيرند و شما بايد زمينه اين فعاليتها را در كلاس درس فراهم كنيد .
شما در جريان يادهي – يادگيري نقش سازمان دهنده ، جهت دهنده راهنمائي كننده را بر عهده داريد شما تسهيل كننده يادگيري به سوي اهداف آموزشي هستيد نه اينكه شما بگوئيد و آنها بشنوند .
ارزشيابي تكويني و مداوم از فرآيندهاي ياددهي- يادگيري و پيشرفت يادگيري دانشآموزان در هر مرحله از روش فعال بايد مورد توجه شما باشد و بهتر است لحظه به لحظه بر كيفيت يادگيري نظارت داشته باشيد.
اوتیسم یا درخود ماندگی یک ناتوانی پیچیده رشدی است که معمولا در سه سال اول زندگی ظاهر میشود. این عارضه نتیجه اختلالی عصبشناختی است که بر کارکرد طبیعی مغز تاثیر میگذارد و رشد آن را در نواحی مربوط به ارتباط و تعامل اجتماعی دچار اشکال میکند. علائم و نشانههای اصلی اوتیسم شامل اختلال در ارتباط و مراودات اجتماعی و رفتارهای تکراری است. کودکان مبتلا به اوتیسم ممکن است مشکلاتی در صحبتکردن با دیگران داشته باشند یا هنگامی که با آنها صحبت میکنید به چشمهای شما نگاه نکنند. کودکان مبتلا پیش از آنکه بتوانند توجه خود را به کاری جلب کنند، ممکن است مجبور باشند برای مثال مدادهایشان را ردیف کنند یا جمله مشابهی را بارها و بارها تکرار کنند تا خودشان را آرام کنند. به طور کلی افراد مبتلا به اوتیسم در سه زمینه; "مراوده اجتماعی (دشواری در ایجاد روابط اجتماعی: منزوی از دیگران و یا بی تفاوت نسبت به آنان بودن)، "ارتباط اجتماعی (دشواری در ایجاد ارتباط لفظی و غیر لفظی: درک نکردن کامل مفهوم حرکات و اشارات، حالات صورت و لحن صحبت دیگران) . "تخیل" (دشواری در یادگیری بازی هایی که چند نفر در آنها درگیر هستند و یا باید از قدرت تخیل برای فهم آنها استفاده کرد ) دچار اشکال هستند. رفتار تکراری و مقاومت در مقابل تغییر روال کار و زندگی نیز جزو خصوصیات فرد اوتیستی است. از آنجایی که افراد مبتلا به اوتیسم ممکن است علائم و خصوصیات گوناگونی را از خود نشان دهند، اوتیسم در واقع شامل "طیفی" از اختلالات است. علت به وجود آورنده اوتیسم نامعلوم است. اوتیسم در تمام طول عمر با فرد باقی میماند و علاجی قطعی برای آن وجود ندارد، اما درمان میتواند به مبتلایان کمک کند. درمانهایی که برای اوتیسم به کار میرود، شامل رفتار درمانی و ارتباطدرمانی و داروهایی برای کنترل علائم مبتلایان است
تشویق دانش آموزان به فراگیری و رسیدن آنها به سطوح بالاتر چالشی برای بسیاری از معلمان تبدیل شده است. معلمانی که آموختن را تشویق می کنند،(هدف آنها) تربیت افرادی است که بهتر تحصیل کنند و برای آینده آماده شوند. برای تشویق یک دانش آموز برای یادگیری، معلمان باید وقت اضافه صرف کنند و هر دو(دانش آموز و معلم) در داخل و خارج از کلاس تلاش کنند.
در ادامه به نحوه تشویق دانش آموزان برای یادگیری می پردازیم. دستورالعمل ها گام اول: انتظارات بالایی را برای دانش آموزان تنظیم کنید. انتظارات معلمان دانش آموزان را برای رسیدن به موفقیت تحت فشار قرار می دهد. آنچه که از دانش آموزان انتظار دارید در ابتدای سال به آنها بگوئید. اهدافتان را از طریق نوشتن و آویختن در کلاس به آنها اعلام کنید. گام دوم: روشهای آموزشی خود را زمان به زمان تغییر دهید. دانشجویان بهترین پاسخ را به یک طیف گسترده ای از روشهای تدریس از خود نشان می دهند. تغییر روشی که شما ارائه می دهید سخنرانی ، نمایش ها ، یادگیری مشارکتی و یادگیری اکتشافی است. این کمک می کند تا علاقه و توجه دانش آموزان در طول کلاس حفظ شود. گام سوم: ازعلاقه شخصی دانش آموزان برای توضیح یک ایده استفاده کنید. به دانش آموزان توجه کنید و در مورد موضوعاتی که آنها را تحریک می کند یادداشت بردارید. فعالیت هایی را طرح ریزی کنید که اهداف تدریس شما را با علاقه مندی های آنها ( دانش آموزان ) مرتبط سازد. گام چهارم: به دانش آموزان یاد دهید تا به کارهای کلاسی و زندگی خصوصیشان اهداف تنظیم کنند. این مهارت به آنها درکلاس و در مدرسه و در آینده شغلی شان کمک می کند.دانش آموزانی که دارای هدف خوب، تنظیم زمان مهارت های توسعه عالی، مدیریت و مهرتهای سازمانی دارند. گام پنجم: آنچه که دانش آموزان در حال حاضر باید در مورد موضوع بدانند ارزیابی کنید. قبل از شروع آموزش در مورد یک موضوع ، جلسه را با یک پرسش و پاسخ در مورد موضوع شروع کنید. آنچه که شما از جلسه کلاس فهمیدید برای تعیین نقطه شروع کلاس بکار ببندید. در حال آموزش ، به دانش آموزانتان نگاه کنید اگر آنها بی حوصله بودند یا اشتباه داشتند سئوالاتی را برای سنجش از آنها بپرسید. اگر آنها اطلاعات را فهمیدند. اطلاعات مشکل و پیچیده را برای دانش آموزانیکه موضوع را درک نکرده اند، مرور کنید. گام ششم: تکالیف کلاسی و آزمونها را در یک شیوه به موقع درجه بندی کنید. برای دانش آموزان فرصت تلاش بیشتری را بدهید، تا آنها به مرور مقالات ونوشته ها و تصحیح اشتباهات خود قبل از آزمون اصلی بپردازند. به دانش آموزانی که خوب کار کردند تبریک بگوئید و آنهائیکه در حد استانداردها نبودند تشویق کنید. تکالیف کلاسی دانش آموزان را مورد انتقاد و نکوهش قرار ندهید.
یک کودک تازه متولد شده دارای یک پذیرش طبیعی از خود است. با این حال لزوما این به معنای داشتن اعتماد به نفس ترجمه نمیشود . سطح اعتماد به نفس کودکان اغلب نتیجه شرایط محیطی، به خصوص والدین شان است .
دوران کودکی و نوجوانی زمانی است که یک فرد اعتماد به نفس خود را توسعه می دهد. بالا بردن اعتماد به نفس در آن دوره اغلب چنان پر اهمیت است که کودکان در بزرگسالی و احتمالا در طول زندگی خود، با اعتماد به نفس زندگی خواهد کرد .
برای کمک به افزایش اعتماد به نفس در کودکان به نکات زیر توجه کنید :
1-یک الگوی خوب برای کودکان باشید :
والدین بزرگترین الگوی کودکان هستند. یک کودک عادات، زبان و ویژگی های والدین خود را انتخاب خواهد کرد. کودکان ابتدا کمتر در معرض جهان خارج قرار می گیرند بنابراین آنها برای آموختن چگونه عمل کردن و فکر کردن و پاسخ دادن به محیط اطرافشان، بیشتر به والدین خود نگاه می کنند .
اگر والدین هنگام انجام یک عمل یا ارتباط برقرار کردن یا تصمیم گیری، اعتماد به نفس پائینی از خود نشان دهند، بچه ها از آنها الگو خواهند گرفت چرا که کودکان از عملکرد والدین خود میآموزند که به اتفاقات مختلف زندگی با اعتماد به نفس پائین پاسخ دهند. بنابراین در مرحله اول برای کودکان خود الگوی مناسبی باشید .
2-همواره بچه ها را تشویق کنید :
بطور طبیعی کودک برای اولین بار که با بسیاری از تجارب جدید و ناشناخته برخود می کند در انجام دادن آنها مردد است چون در گذشته هیچ تجربه ای از آنها نداشته است . بنابراین مهم است که کودکان در طول اولین تلاش و کوشش جدیدشان از یک تجربه مورد تشویق قرار گیرند.
همیشه تشویق کودکان را در ذهن داشته باشید و بخاطر داشته باشید که بسیاری از چیزها برای ما بسیار آسان است. زیرا ما آنها را هزار بار انجام می دهیم اما کودکان ممکن است توانایی انجام دادن کارهای ساده را نداشته باشند که در این صورت نباید آنها را ناراحت کنید.
سعی کنید از دید آنها به مسائل بنگرید تا شاید ما بتوانیم درک بیشتری از کوشش های آنها داشته باشیم. تشویق منظم یکی از بهترین روش های پیشرفت اعتماد به نفس کودکان است .
2-اجازه بدهید که آنها چیزهای جدید را امتحان کنند :
زمانیکه کودک برای انجام دادن چیزهای جدید روی می آورد معمولا نسبت به توانائیهای خود مشکوک و ترسناک است. بوسیله تسهیل و تشویق، شما به آنها آموزش می دهید که از ناشناخته ها نهراسند. بیشترین چیزهای جدیدی که آنها امتحان می کنند اعتماد بیشتری برای روبرو شدن با آنها بدست می آورند و تجاربی که در این زمینه بدست می آورند منجر به توسعه اعتماد به نفس آنها می شود .
3-مقایسه نکنید:
بوسیله مقایسه نکردن کودکتان با برادر یا خواهر یا دیگر کودکان ، این پیام را به او می دهید که آنها منحصر به فرد هستند و او نیازی ندارد که شبیه دیگران باشد و نیازی ندارد که برای بدست آوردن ارزش خود، بخاطر دیگران تلاش کند . هیچ چیز به اندازه پذیرش کلی خود، اعتماد به نفس کودک را افزایش نمیدهد .
4-به آنها اعتماد کنید :
اعتماد کردن به کودکان بزرگترین حامی آنهاست. برای اینکه اعتماد خود را به آنها نشان دهید به آنها مسئولیت دهید. بدون اینکه روی آنها کنترل شدید داشته باشید. زمانیکه کودکان اجازه پیدا می کنند که کارهایی را انجام دهند این مسئله گوشزد می کند که آنها برای انجام دادن کارها توانمند هستند. مانند، اجازه دادن به نگهداری برادر یا خواهر کوچکتر از خود یا خرید از مغازه و غیره
5-برای شکوفا شدن به آنها فرصت بدهید:
زمانیکه کودکتان مهارتها و تواناییها جدید را یاد می گیرد آنها را به عجله وا ندارید. رشد و شکوفایی هر شخصی در زمان و سرعتخاص خود صورت می گیرد و وابستگی به ویژگیهای شخصیتی هر کس دارد. فشار بیش از حد والدین و همسالان می تواند موجب سقوط اعتماد به نفس آنها شود.
24 مهر ماه هر سال مصادف با روز پیوند اولیا و مربیان است. برای همین این روزها اکثر مدارس جلسات انجمن اولیاء مربیان را بر گزار می کنند و برنامه های متنوعی را اجراء می کنند. یکی از اهداف چنین برنامه هایی این است که اولیا بتوانند با مدارس در ارتباط باشند و مربیان مدارس از وجود چنین ارتباطاتی استفاده کرده و دانش آموزان را در ابعاد آموزشی و تربیتی بهتر یاری دهند.
حقیقتاً علیرغم تلاش مدارس برای نزدیک کردن دیدگاههای خانواده ها با دیدگاههای مدارس در مسائل مربوط به آموزش و تربیت و رعایت نظم و انضباط، اما هنوز بسیاری از اولیاء از اشتباهات فرزندان خود در مقابل توقعات قانونی مدرسه حمایت می کنند و حاضر نیستند با مدرسه هم جهت باشند.
در پی چنین مشکلاتی است که برخی از دانش آموزان با مربیان مدرسه خصوصا در دبیرستان ها احساس خصومت می کنند و اولیاء خود را حامی خود می پندارند. اما این وضعیت نه تنها کمکی به دانش آموزان نمیکند بلکه ممکن است آنها را در وضعیت بحرانی قرار داده و نتوانند از آموزش و تربیت خوب بهره مند شوند. لذا نویسنده 10 توصیه به اولیا گرامی دارد که امیدوار است مثمر ثمر واقع شود.
1-از قوانین و مقرراتمدرسه حمایت کرده و در حضور فرزندتان آن قوانین و مقررات را محکوم نکنید.
2-با مسئولین مدرسه متواضعانه رفتار کنید و سعی نمائید آنها را درک کنید و در صورت لزوم پاسخگو باشید.
3-در صورت بروز مشکل، با مسئولین مدرسه در حضور فرزندتان، مجادله نکنید.
4-اگر فرزندتان معلمین و مربیان مدرسه را در حضور شما تحقیر کردند با آنها موافق نباشید.
5-اگر مدرسه و شرایط حاکم بر آن برای شما غیر قابل تحمل شد، بی سر و صدا مدرسه فرزندتان را عوض کنید و از هر گونه انتقام جویی بپرهیزید.
6-اگر فکر می کنید معلمی خوب تدریس نمی کند و شما هم نمی توانید شرایط را عوض کنید، فعلا صبر کنید تا در فرصت مناسب، تصمیم موثری اتخاذ کنید.
7-اگر در مدرسه برای فرزندتان مشکلی پبش آمده به مدرسه بروید و مشکل را از نزدیک بررسی کنید و اگر مجبور شدید راه قانونی را در پیش بگیرید و از مقابله به مثل و انتقام جویی بپرهیزید چون ممکن است در این صورت از حق خود محروم شوید.
8-فرزند خود را تشویق کنید تا قوانین و مقررات مدرسه را بپذیرد و به آن عامل باشد
9-همیشه مدرسه و مقام معلم را مورد ستایش قرار داده و آنها را ارزشمند بدانید.
10-به فرزندان خود بگوئید، که برای آموزش و تربیت به مدرسه می رود و بطور موقت در آنجاست، برای همین نباید او گرفتار مسائل حاشیه ای شود و او را از هدف دور نماید.
ما والدین با شناخت ویژگیهای دوره نوجوانی بسیاری از رفتارهای ناخوشایند آنان را غیرطبیعی نپنداریم که موجب بروز عکسالعمل در ما شود و به تیرگی روابط با نوجوان نیانجامد.
2-استفاده از روش تغافل (نادیده گرفتن):
از موثرترین روشهای تربیتی در این دوره «روش تغافل» است. یعنی مسائل و مشکلات نوجوان را بزرگ نشان ندهیم که در او ایجاد وحشت نماید و یا او را به لحاظ رفتارهایش دائم باز خواست ننمائیم بلکه نوجوان بایستی همواره در حالت خوف و رجاء باشد.
3- ایفای نقش راهنمایی، بجای دستوری:
در برخورد با مسائل نوجوان بهتر است از خودش کمک بگیریم یعنی این واقعیت را بداند که نخستین مسئول حلّ مشکل او، خودش است و برای حل آن باید اقدام نماید و ما والدین فقط وظیفه ی راهنمایی او را داریم که از عواقب تصمیم خودش مطلع شود.
4- آموزش:
مهمترین دلیل ترس و اضطراب از هر موضوعی جهل و ناآگاهی نسبت به آن موضوع میباشد که ضروری است برای کاهش ترس و اضطرابهای نوجوانی آموزشهای لازم در مورد بلوغ، دوستیابی، حل مساله، گذراندن اوقات فراغت، برنامهریزی درسی و مواردی از این قبیل به نوجوان آموزش داده شود.
5- برقراری رابطه دوستانه و عاقلانه:
ما والدین با مراقبت دوستانه و عاقلانه خود احساس ایمنی و اطمینان را در وجود نوجوان ایجاد میکنیم.
6-اعتماد سازی:
باید بیاموزیم که چگونه حس اعتماد نوجوان را نسبت به خودمان جلب و جذب کنیم، چنانچه اعتماد میان نوجوان و والدین کمرنگ شود او برای حل مسائل خود به دیگران مراجعه میکند.
7-ارتباط کلامی مقدمه ارتباط عاطفی:
ما والدین با تنظیم ساعات کار خود و بسترسازی مناسب در منزل بایستی فرصت کافی برای «ارتباطهای کلامی» با اعضای خانواده به ویژه نوجوان را فراهم آوریم چرا که ارتباط کلامی خود مقدمه «ارتباط عاطفی» است که نوجوان سخت به آن نیازمند است.
8-تاکید بر محبت و پرهیز از خشونت:
ارتباط با نوجوان اگر بر اساس عشق و علاقه و صمیمیت استوار باشد اعتماد به نفس را در او تامین و تضمین مینماید و اگر بافشار و خشونت همراه باشد ممکن است موجب اختلال عصبی و دشواریهای روانی در او شود.
9-الگوهای رفتاری والدین:
نوجوان علاقمند است که والدین دارای شخصیتی مستحکم و با ثبات و پایدار باشند چون به اتکاء شخصیت و همانند سازی آنان نیازمند است و توجه والدین به الگوهای رفتاری خود مورد تاکید است.
10-پرهیز از مناقشات خانوادگی:
خانه بایستی محل آرامش و امن و مستحکمی برای اعضاء خانواده به ویژه نوجوان باشد و مناقشات و جرو بحثها و دعواهای علنی والدین به آن لطمه نزند و بهانه گریز نوجوان از خانواده را فراهم نیاورد.
11- گوش دادن:
با نوجوان صحبت کنیم و به سخنان او با علاقه گوش فرا دهیم و بدانیم که خوب گوش کردن به حرفهای نوجوان رمز ارتباط موثر با اوست.
12- تکیه بر نقاط قوت:
با مشاهده ی برخی ضعفها، نوجوان را تحقیر و سرزنش و یا با دیگران مقایسهاش نکنیم بلکه بیشتر سعی نمائیم برای از بین بردن ضعفهایشقوتش را تجلی بخشیم.
13-انتظار به اندازه:
با کسب شناخت همه جانبه از نوجوان به اندازه ی توان و ظرفیت وجودیش از وی انتظار داشته باشیم.
14-اجازه خطا کردن به نوجوان بدهیم:
نوجوان بایستی بیاموزد که از مشکلات گریزان نباشد بلکه برای حل مشکلاتش به دنبال کشف راه حل باشد و این زمانی است که اجازه خطا کردن را به او بدهیم تا از خطا کردن احساس گناه نکند و بتواند فرصت یافتن راه حل را بیابد.
15-مشورت با نوجوان:
نوجوان در اندیشه ی مستقل شدن است بنابراین نبایستی عقاید خود را بر او تحمیل کنیم بلکه بایستی او راتحمل کرد و با مشورت گرفتن از او در امور خانه در کسب استقلال یاریش کنیم.
16- فعال بودن نقش پدر در تربیت نوجوان:
همانگونه که «مادر» نخستین گذرگاه کودک و نوجوان به زندگی اجتماعی است آنچه که بسیار مورد نیاز یک نوجوان است وجود «پدری» است که خانواه بتواند بر او تکیه کند. «پدری» که گرم، مهربان و پرشور باشد.
17- پذیرش بدون قید و شرط نوجوان:
نوجوان را همانطور که نشان میدهد بپذیریم نه آنطور که در رویا و تخیل خود تصور میکنیم و بدانیم اگر نوجوان در خانواده مورد احترام قرار گیرد، یاد میگیرد خودش را آنطور که هست بپذیرد.
منبع:انجمن علمی و آموزشی مدرسین آموزش خانواده شهر تهران
دانشمندان ذهنی می گن " ترس " یه جور تمرکزه اما همراه با انرژی منفی.
وقتی تمرینات نیمه ی تاریک رو انجام می دیم ، به این نتیجه می رسیم که در همه ی ما " ترس" از یک چیزی وجود داره. ترس از فقر، از تنهایی، از بیکاری، ترس از دست دادن عزیزان، ترس از دست دادن همه ی چیز هایی که دوستشون داریم.و حتی ترس ها و اضطرابهای ناشناخته که نمی دونیم ریشه شون در کجاست! اما به هر حال چون ترس در ما خیلی قدمت داره و ریشه در ایام کودکی و نیمه ی تاریک و خیلی چیز های دیگه داره ، قدرت خیلی عجیبی داره!
حتما" شنیدین می گن " از هر چی که بترسی، سرت می آد!!! " واقعا" همینه! چون قانون کائنات می گه به هر چیزی که تمرکز کنی، و باورش کنی ، اون رو می سازی و خلق می کنی، به همین دلیل از هر چیزی که بترسی و اضطراب و نگرانی اون رو داشته باشی ، خلقش می کنی.
تکنیک بررسی ریشه های یک ترس:
یک ورق کاغذ بردارین و بر اساس اولویت هاتون، پنج تا از ترس هاتون رو بنویسین. مثلا" ترس از تاریکی. ترس از گربه. ترس از بودن در جمع. ترس از بلندی. ترس از آینده. ترس از، ازدست دادن یک دوست، ترس از قبول نشدن در کنکور و...( مهمترین هاش رو بنویسین.)
حالا تمرین " خرد کردن و بررسی کردن " رو برای هر کدوم اون ها انجام بدین. چه طوری؟ به صورت سوال و جواب.
مثلا" من این رو از صحبت با یکی از دوستان وبلاگیم _ بعد از کسب اجازه از خودش _براتون می نویسم. اون از " از دست دادن کسی که دوستش داره " می ترسه. اون مدام سعی میکنه خودش رو به شکلی در بیاره که طرف مقابلش می خواد و برای همین مدام خواسته های خودش رو زیر پا می گذاره.
اون این سوال و جواب ها رو، با راهنمایی من، برای خودش نوشت و بهش صادقانه جواب داد.
- اگه اون رو از دست بدم ، چی می شه؟
- تنها می شم.
- اگه تنها بشم چی می شه؟
- غمگین می شم.
- </span>اگه غمگین بشم، چی می شه؟
- بی حوصله و بی انگیزه می شم.
- اگه بی انگیزه بشم چی می شه؟
- از زندگی بدم می آد.
- اگه از زندگی بدم بیاد چی می شه؟
- احساس بدبختی می کنم.
- اگه احساس بدبختی کنم چی می شه؟
- دلم می خواد برم بمیرم.طاقتش رو ندارم.
-اگه نمیرم و مجبور باشم تحمل کنم چی میشه؟
- احساس بی ارزشی می کنم. احساس این که به اندازه ی کافی خوب نبودم که از دستش دادم.
-اگه احساس بی ارزشی کنی چی میشه؟
-عصبانی میشم. دلخور می شم.یعنی لایق این نیستم که دوست داشته بشم!
و....
خوب! این یعنی بررسی ریشه ی یک ترس.این ترس از احساس " بی ارزش بودن" و احساس " به اندازه ی کافی خوب و دوستداشتنی نبودن" منشا گرفته. در واقع اون فکر می کنه فقط وقتی با ارزشه ، که توسط دیگران مورد دوست داشتن و پذیرش قرار بگیره. اون خودش رو دوست نداره به همین دلیل حتی نمی تونه قانون بخشایش رو در باره ی خودش انجام بده. در واقع اون صفت" خوب نبودن" رو که در نیمه ی تاریکش قایم کرده، نمی تونه بپذیره و نمی تونه خودش رو به خاطر داشتن اون صفت ببخشه!
خوب! حالا به نظرتون اون باید چه طوری با این ترس " از دست دادن" مقابله کنه؟ درسته! برای این کار، حتی هزار بار گفتن و تکرار این که " من شجاعم و من نمی ترسم! " واقعا" بی فایده است!
اون باید با این ترس برخورد ریشه ای بکنه. یعنی چی؟
یعنی اگه اون خودش رو بپذیره و احساس با ارزش بودن پیدا کنه ، دیگه فکر نمی کنه که فقط وقتی مورد تایید دیگران قرار بگیره ، باارزشه. اول باید بار احساسی ای رو که به این صفت داره از دست بده و خودش رو کامل بپذیره. برای این کار باید به پست قبلی و نحوه ی تحت تملک درآورن ویژگی ها رجوع کنه و اون تمرینات رو انجام بده.(مراجعه به منبع)
نکته: ترس ها فقط روحی نیستن. برای ترس هایی که خیلی فیزیکی و خاص هستن _ و خصوصا" برای ترس های موهومی _ انتهای هر کدوم از جواب هاتون ، برای خودتون بنویسین که چقدر احتمال داره این اتفاق برای من بیفته؟ یه مثال واقعی می زنم.
مثال دوم: دوستی داشتم به شدت از ارتفاع می ترسید! این واقعا" یه ترس بیمار گونه و موهومی، نسبت به ارتفاع بود! اون هرگز با کسی کوه نمی رفت! هرگز مهمونی یکی از دوستها، که خونه اش طبقه ی پنجم بود و پله هاشون نرده نداشت، نمی رفت! هرگز پشت بوم نمی رفت! اون همیشه از بیرون رفتن با دیگران وحشت داشت چون می ترسید مجبور بشه با اون ها به جایی بره که روی بلندی و ارتفاعه!!!
شاید ترس اون، به نظر ما خیلی مضحک بیاد اما واقعا" وجود داشته و داره! شاید جوابهایی که به سوالات داده به نظرتون عجیب بیاد اما واقعیت اینه که اون سعی کرده با عمیق شدن در تاریکی های درونش عمیق ترین احساساتش رو صادقانه بررسی کنه و این شجاعت بزرگیه که همه ی ما نداریم)
وقتی ترسش رو به شیوه ی سوال و جواب خرد کرد، به این نتیجه رسید که:
- اگه بالای بلندی برم ، چی میشه؟
- شایدزبونم از ترس بند بیاد! ( چقدر احتمال داره واقعا" این اتفاق بیفته؟)
- اگه زبونم از ترس بند بیاد چی میشه؟
- آبروم پیش اونهایی که اون جا هستند میره!
- اگه این طوری بشه چی میشه؟
- به من می خندن و توی دلشون می گند چقدر مسخره هستم! (چقدر احتمال داره این اتفاق بیفته؟)
- اگه همه ی این ها پیش بیاد مگه چی میشه؟
- شاید من رو به دیگران نشون بدن و بهم بخندن! (چقدر احتمال داره این اتفاق بیفته؟)
- اگه این کار رو بکنن چی می شه؟
- شاید این موضوع کم کم به گوش همه برسه! (چقدر احتمال داره این اتفاق بیفته؟)
- اگه برسه چی میشه؟
- اگه این طوری بشه، من همیشه تنها می مونم ! هر کسی رو که دوست بدارم، به خودش میگه من چقدر ترسو ئم ! و برای همین از من متنفر می شه و ترکم می کنه! (چقدر احتمال داره این اتفاق بیفته؟
- اگه همه ی این ها پیش بیاد و طرف مقابل من، بگه من ترسو هستم و ترکم کنه، چی می شه؟
- احساس وحشتناکی به خودم پیدا میکنم!فکر می کنم واقعا" بی ارزشم که این طوری در مورد من فکر می کنه! فکر می کنم واقعا" دوست داشتنی نیستم! شاید تا آخر عمرم تنها بمونم و هرگز کسی رو پیدا نکنم که بتونم دوستش داشته باشم و دوستم بداره!
- و.....
بعضی وقت ها ، با محاسبه ی درصد این که واقعا" چقدر احتمال داره چیز هایی که ازشون می ترسیم همون جوری که ما فکر می کنیم ، اتفاق بیفته، خودمون خنده مون می گیره!
یه نکته ی دیگه که از این مثال دوم میشه فهمید اینه که ریشه ی خیلی از ترس ها، و اضطرابها همون احساس " بی ارزش بودن و عدم پذیرش خود" و " نیاز به تائید دیگرانه." یعنی باور این که فقط وقتی خوبم که دیگران دوستم داشته باشن و تائیدم کنند!
نتیجه: از هر چیزی که می ترسیم اول باید اون رو بررسی کنیم و بعد از پیدا کردن ریشه ها،از تمرین های به تملک در آوردن ویژگیها( پست قبلی) استفاده کنیم. البته تمرین های دیگه ای هم هست که وقتی درسمون بهشون برسه حتما" با هم انجامش می دیم.
در پایان می خوام چند خطی هم از قول " فلورانس اسکاول شین" معلم بزرگ ماورا الطبیعه، بنویسم.
اون ، در چهار اثرش، می گه:ترس و نگرانی و دلشوره همزاد هایی همجنس هستند. اگر در مورد چیزی نگرانی یا دلشوره و اضطراب داری، در واقع ، از چیزی می ترسی! بزرگترین ترس در انسان "ترس از دست دادن " است و آن ، از این جا نشات می گیرد که ما باور می کنیم ، قدرتهای زیادی وجود دارند که می توانند چیزهایی را که دوست می داریم، از ما بگیرند! در واقع ، انگار ، به غلط، باور کرده ایم،غیر از خدا ، قدرتی هم هست! هر وقت بترسی، از دست می دهی! هر وقت بترسی، شکست می خوری!
در انجیل آمده:"ای کم ایمانان! چرا ترسان هستید؟!"پس ترس یعنی ایمان انحراف یافته و وارونه!
موسی به قوم خود گفت:"نترسید! بایستید تا نجات خداوند را ببینید!" در مزمور بیست و هفتم ، که بشارت فتح و ظفر میدهد، آمده :"خداوند نور و نجات من است، از که بترسم؟! خداوند، ملجا جان من است، از که هراسان شوم؟!"
"اسکاول شین " میگه هر وقتی احساس ترس کردی خصوصا" در مورد از دست دادن چیزی، از قدرت سحرآمیز کلامت که مثل عصای موسی شکافاننده ی دریاست، استفاده کن و این جمله ی تاکیدی را به کار ببر که:
در ذهن الهی، از دست دادن وجود ندارد! پس محال است من چیزی را که حق الهی من است، از دست بدهم! چون تنها یک قدرت وجود دارد و آن هم قدرت خداست!
پروردگارا! کمکمان کن تا در یابیم که در دنیا فقط یک قدرت وجود دارد و آن هم تو هستی! آمین!
یک آسیب شناس اجتماعی با استناد به نتایج یک تحقیق، متوسط سرانه مطالعه در ایران برای هر نفر را 18 دقیقه عنوان کرد و گفت: گرایش به رایانه و اینترنت، تماشای تلویزیون، ماهواره و استفاده از نوار، سی دی، موزیک و موسیقی جایگزین مطالعه برای نوجوانان و جوانان ایرانی شده است.
دکتر مجید ابهریبه پژوهشی که توسط مرکز مطالعات استراتژیک آریا انجام شده اشاره کرد و افزود: نتایج تحقیق بر روی سه هزار و 500 دانش آموز دوره دبیرستان تا پیش دانشگاهی و همچنین یکهزارو 500 نفر از افراد شاغل و خانه دار نشان می دهد، سرانه مطالعه غیر درسی برای دانش آموزان و مطالعات نشریات و روزنامه ها برای افراد دیگر، 18 دقیقه است و سرانه مطالعات درسی نیز از 44 دقیقه تا 6 ساعت بسته به پایه تحصیلی تعیین می شود.
این محقق و استاد دانشگاه با اشاره به اینکه میزان مطالعهشاخص رشد فکری و معیار رشد فرهنگی است، تاکید کرد: گرایش به رایانه، اینترنت، تماشای تلویزیون و ماهواره و استفاده از نوار، سی دی، موزیک و موسیقی جای مطالعه را برای نوجوانان و جوانان ایرانی گرفته است.
به گفته ابهری مطالعه غیر درسی دختران دو برابر بیشتر از پسران بوده و اصلی ترین منابع مطالعه آنها کتب شعر، رمان و موضوعات ادبی است.
این آسیب شناس اجتماعی اظهار داشت: محدود بودن کتابخانه های محلی و کامل نبودن موضوعات کتابهای مراکز تحصیلی و همچنین گران بودن کتاب از دلایل نبود گرایش به مطالعه عنوان شده است.
این متخصص علوم رفتاری با اشاره به اینکه افراد شاغل و خانه دار برای مطالعه روزنامه و نشریات تخصصی و ... روزانه 44 دقیقه وقت صرف می کنند، گفت: سرانه 18 دقیقه مطالعه برای هر ایرانی بسیار کم بوده و به همین دلیل با افزایش تعداد کتابخانه های محلی و مساجد و مدارس، برگزاری مسابقات مقاله نویسی و خلاصه کردن کتابها باید زمینه های ایجاد علاقه مندی در نوجوانان و جوانان را به مطالعه فراهم کرد.
ابهری افزود: البته در این میان نقش والدین و میزان مطالعه آنها به میزان الگوهای رفتاری در ایجاد علاقه فرزندان غیر قابل انکار است و رسانه ها نیز در این زمینه نقش موثری دارند.
منبع: خبرگزاری مهر
به دلایل ذکر شده دکتر ابهری که، چرا سرانه مطالعه در ایران پایین است؟ می توانیم دلایل زیر را اضافه کنیم.
1-عدم احساس نیز به مطالعه نزد افراد جامعه.
2-رواج مدرک گرایی به جای دانش گرایی.
3-عدم ترویج فرهنگ کتاب خوانی.
4-ناکارآمدی مدارس، به علت نداشتن کتابخانه های مناسب و نداشتن برنامه و نداشتن سرمایه گذاری در این زمینه.
در گذشته بسیاری از روانشناسان فکر می کردند که هوش تحصیلی (IQ) تعیین کننده بسیاری از توانمندی های انسان در برخورد با محیط است. بنابراین هر کسی هوش تحصیلی (IQ) بالایی داشته باشد باید برای پیشرفت در امور هم توانمند باشد. اما بر خلاف این تصور افرادی در جامعه مشاهد می شدند که علیرغم (IQ) بالا موفقیت های خوبی در برخی زمینه ها نمی توانستند کسب کنند مثلا نمی توانستند پدر خوب یا مدیر خوبی باشند.از طرف دیگر مصلحان اجتماعی بودند که علیرغم تحصیلات اندک می توانستند جنبش های اجتماعی را رهبری کنند.
ما در مدارس هم شاهد دانش آموزانی هستیم که علیرغم اینکه از نظر ذهنی و پیشرفت تحصیلی در حد خوبی هستند اما برخی از آنها با همسالان خود در تعارض و در تضاد هستند. و نمی توانند روابط سالمی با دیگران داشته باشند و مدام مشکل آفرینی میکنند.و خود گردانی مناسبی در اجتماع خود ندارند. بر عکس این مسئله هم صادق است دانش آموزان تنبلی هستند که روابط اجتماعی گسترده ای دارند و بخوبی نزد دیگران شاد هستند و جامعه پذیری بالایی دارند.
همانطور که موفقیت در درس خواندن نیاز به هوش تحصیلی(IQ) است، تنظیم ارتباط سالم و هم حسی و درک احساسات دیگران هم به هوش عاطفی یا هیجانی (EQ) نیازمند است. بدون هوش هیجانی ما دچار اختلال اضطرابی و اختلال در خود گردانی میشویم و مثل افراد اوتیسم در خود فرو رفته و نمی توانیم به سوی امید و روشنی و پیشرفت حرکت کنیم.
این توضیحات بیان همه چیز در باره هوش هیجانی نیست برای تکمیل اطلاعات خود پیشنهاد می کنم که مقاله زیر را بخوانید.
منابع مقاله ها در پایان ذکر شده است
هوش هیجانی
هوش هیجانی پیش بینی کننده موفقیت افراد در زندگی و نحوه برخورد مناسب با استرس هاست .
بطور خلاصه هوش هیجانی یعنی : داشتن ظرفیتی برای شناخت احساسات و هیجان های خود و دیگران و استفاده از این هیجان ها به بهترین نحو برای برقراری ارتباط با خود و دیگران .
واژه هوش هیجانی برای اولین بار توسط واین پاین در رساله دکترا استفاده شده است ولی مایر و سالووی در سال 1990 معنای آن را توسعه دادند (حدادی کوهسار، 1383). مایر و سالووی (1998) هوش هیجانی را نوعی هوش اجتماعی و مشتمل بر توانایی کنترل هیجانهای خود و دیگران و تمایز بین آنها و استفاده از اطلاعات برای راهبرد تفکر و عمل دانسته و آن را متشکل از مولفههای درون فردی و میان فردی گاردنر میدانند
..... دو نوع هوش وجود دارد: هوش تحصیلی و هوش هیجانی. با دیدی محدود که تا به حال وجود داشته است تنها به هوش تحصیلی توجه شده است و اصلاً تنها هوش تحصیلی به رسمیت شناخته شده است. هوشی که شاخص وجود آن و شاخص مقدار آن در افراد مختلف نمرات درسی یا نتایج تستهای هوشی بوده است. آزمونهایی که معمولاً در محیطهای بسته و انتزاعی برگزار میشوند و سایر متغیرهای اثرگذار به حداقل رسیده و در واقع متغیرهای محیطی که میتوانند اثری سرنوشت ساز در توفیق یا شکست یک کار داشته باشند اثرشان تا حد خنثی پایین آورده میشود.
در صورتی که حالا توجه دانشمندان به نوع دیگری از هوش متمرکز شده است. هوش هیجانی که حداقل در زندگی اجتماعی (بخصوص فعالیتهای تجاری و بازاریابی) اهمیتی فراتر از هوش تحصیلی دارد. هوشی که در طول تاریخ مصلحان و نخبگان اجتماعی را از نخبگان علمی جدا میسازد.
هوش هیجانی بیانگر آن است که در روابط اجتماعی و در بده بستانهای روانی و عاطفی در شرایط خاص چه عملی مناسب و چه عملی نامناسب است. یعنی اینکه فرد در شرایط مختلف بتواند امید را در خود همیشه زنده نگه دارد، با دیگران همدلی نماید، احساسات دیگران را بشنود، برای به دست آوردن پاداش بزرگتر، پاداشهای کوچک را نادیده انگارد، نگذارد نگرانی قدرت تفکر و استدلال او را مختل نماید، در برابر مشکلات پایداری نماید و در همه حال انگیزه خود را حفظ نماید. هوش هیجانی نوع استعداد عاطفی ا ست که تعیین میکند از مهارتهای خود چگونه به بهترین نحو ممکن استفاده کنیم و حتی کمک میکند خرد را در مسیری درست به کار گیریم.
گلمن در کتاب هوش هیجانی خود به نقل از سالوی توصیف مبنایی خود از هوش هیجانی را درباره استعدادهای فردی در ۵ توانایی اصلی تشریح مینماید:
شناخت عواطف شخصی: خودآگاهی و تشخیص هر احساسی است به همان گونه که بروز مینماید. توانایی نظارت بر احساسات در هر لحظه برای به دست آوردن بینش و ادراک. ناتوانی در تشخیص احساسات راستین ما را سردرگم میکند. افرادی که در مورد احساسات خود اطمینان و قطعیت دارند بهتر میتوانند زندگی خود را هدایت کنند.
به کارگیری درست هیجانها: قدرت تنظیم احساسات خود توانایی است که بر حس خودآگاهی متکی میباشد. افرادی که به لحاظ این توانایی ضعیفاند دایماً با احساس ناامیدی و افسردگی دست به گریبانند در حالی که افرادی که در آن مهارت زیادی دارند با سرعت بسیار بیشتری میتوانند ناملایمات را پشت سر بگذارند. این توانایی کمک شایانی ا ست برای از بین بردن تهدیدهای محیطی و یا کم کردن ضعفهای درونی.
برانگیختن خود: افراد دارای این مهارت در هر کاری که به عهده میگیرند بسیار مولد و اثر بخش خواهند بود. برای عطف توجه برانگیختن شخصی تسلط به نفس خود و برای خلاق بودن لازم است سکان رهبری هیجانها را در دست گرفت. توانایی دستیابی به مرحله غرقه شدن در کار انجام فعالیتهای چشمگیر را میسر میگرداند.
شناخت عواطف دیگران: همدلی اساس مهارت مردم است. کسانی (مدیران و تجاری) که از همدلی بالایی برخوردار باشند به علایم اجتماعی ظریفی که نشان دهنده نیازها یا خواسته های دیگران است توجه بیشتری نشان میدهند. این توان آنها را در حرفههای مدیریت و فروش که مستلزم مراقبت و توجه به دیگرانند موفق میسازد.
حفظ ارتباطها: بخش عمدهای از هنر برقراری ارتباط مهارت کنترل عواطف در دیگران است. اینها مهارتهایی هستند که محبوبیت رهبری اثر بخشی بین فردی را تقویت میکنند. این افراد هر آنچه که به کنش متقابل آرام با دیگران بازمیگردد به خوبی عمل میکنند و ستارههای جامعهاند.
ساختار مغز انسان با وجود رشد سرسام آوری که در علوم و ریاضیات و منطق داشته است از نظر عواطف با انسانهای اولیه تفاوت چندانی نکرده است. هنوز عکسالعمل انسان در قبال خشم جریان یافتن خون به سمت دستها و تندتر شدن ضربان قلب میباشد. در برابر ترس خون به سمت عضلات اسکلتی بزرگ مانند عضلات پا جریان مییابد و گریختن را آسان میکند و در نتیجه صورت رنگ خود را از دست میدهد و در برابر عشق دچار انگیختگی پاراسمپاتیکی میشود که واکنشی از آرامش کلی و خرسندی را پدید میآورد و در هنگام تعجب ابروها را بالا میاندازد تا میدان دید وسیع تری داشته باشد.
در واقع با وجود رشد بسیار بالای خردورزی در انسان که فاصلهای زیاد با اجداد خود پیدا کرده است قلب و عواطف و احساسات انسانها تغییرات زیادی نکردهاند و انسان در این زمینه رشد چشمگیری نداشته است. با وجود آنکه خیلی پیش از آنکه مغز متفکر و منطقی پدید آید مغز هیجانی وجود داشته است. در واقع بادامه مغز که در مسایل هیجانی تخصص دارد و به عنوان مخزن خاطرات هیجانی عمل میکند در جریان تکامل نوع بشر موجب پیدایش قشر مخ شده است. مغز انسان در قرن ۲۱ زندگی میکند در صورتی که قلب او در دوران پارینه سنگی است.
روان شناسان عقیده دارند می توان هوش هیجانی را در کودکان و حتی افراد بالغ افزایش داد. ممکن است این سئوال مطرح شود که چرا پرورش و رشد هوش هیجانی مهم است؟
ایجاد حس مسئولیت پذیری : هوش هیجانی به ما کمک می کند که فرد مسئولیت پذیری در جامعه باشیم، برای رسیدن به این مرحله باید به کودکان آموزش های لازم را بدهیم. ابتدا با آموزش کودکان ، به آنان یاد دهیم به جای آنکه دیگران احساسات شان را در دست گیرند، مسئولیت احساسات و هیجان های خود را بپذیرند، به عنوان مثال : به جای اینکه بگوید" شما باعث خوشحالی من شدید " از جمله " من احساس خوشحالیمی کنم " استفاده کند. همچنین به آنها بیاموزیم در مقابل احساسات خود حق انتخاب دارند، انتخاب هایی چون استفاده از مهارت های کلامی و غیر کلامی ، تغییر دادن، اقدام کردن و ..... همه ما می توانیم بر هیجان های خود تسلط داشته باشیم و آن را تحت کنترل خود بگیریم و این امر با تقویت هوش هیجانی میسر می شود وقتی هیجان ها و احساسات ما کنترل شود، رفتار مناسب تری را هم تجربه خواهیم کرد و این رفتار خوب باعث ایجاد احساس خوب و بالا رفتن اعتماد به نفس و تقویت ارتباط اجتماعی می شود.
ایجاد زندگی شاد و با نشاط : تحقیقات نشان داده است هر چه افراد شاد و خوشحال باشند از سلامت بیشتری برخوردارند و هر چه از هوش هیجانی بیشتری برخوردار باشند، افرادی مسئولیت پذیر و اجتماعی تر هستند و بالا بودن هوش هیجانی به آنان کمک می کند که شادتر باشند و غم واندوه را از خود دور کنند.
برخورد با موقعیت های خطرناک :تحقیقات نشان می دهد کودکانی که از هوش هیجانی بیشتری برخوردارند، زودتر موقعیتهای خطرناک را تشخیص داده و عکس العمل نشان میدهند و در دوران حساس نوجوانی کمتر امکان دچار شدن به انحراف اخلاقی را دارند و کمتر جذب دوستان ناباب می شوند.
ایجاد روحیه همکاری و کمک به دیگران : کودکان که از هوش هیجانی بالاتری برخوردار باشند از احساسات دیگران آگاهی کامل دارند ودر گروه سعی می کنند عضو سازنده باشند و نیازهای دیگران را درک می کنند و حداقل با همدلی به آنان کمک می کنند. با پرورش هوش هیجانی کودکان پی می برند وقتی احساس بهتری نسبت به زندگی دارند که با یکدیگر همکاری داشته و به هم کمک کنند. تحقیقات نشان داده کودکانی که از نظر هوش هیجانی در سطح بالاتری هستند ویژگی های زیر را دارند: یاد گیرندگان بهتری هستند، مشکلات رفتاری کمتری دارند، هیجان های خود را به خوبی بیان می کنند، به حرف های دیگران خوب گوشمی کنند، ا زخود خشونت کمتری نشان می دهند، دوستان زیادی پیدا می کنند، خوشحال و با نشاط هستند، اگر در زندگی آنان مشکلی پیش آید، در حل مشکل خوب عمل می کنند و تحمل مشکلات در این کودکان بیشتر است، بیشتر از دیگران هیجان ها و تکانه های خود را کنترل می کنند،در باره اطرافیان خود احساس خوبی دارند.
چگونه هوش هیجانی کوکان را افزایش دهیم ؟
بیشتر مهارت ها بر اثر تعلیم و تربیت توسعه می یابد. هوش هیجانی به وسیله رشد مهارت های هیجانی قابل رشد توسعه است. هوش هیجانی مفهومی ، قابل یادگیری است. بر خلاف بهره هوشی که در طول زندگی سطح آن تقریبا" ثابت است، هوش هیجانی را می توان افزایش داد.
قبل از هر چیز والدین باید در باره احساسات و هیجانات اطلاعات بیشتری پیدا کنند و در باره انواع هیجان مثل شادی و غم، شجاعت و ترس، صبر و بی حوصلگی، عشق و تنفر و.... اطلاعات سازنده ای داشته باشند.
با ایجاد یک محیط امن عاطفی کودکان می توانند با آزادی در باره احساساتشان با والدین گفت و گو کنند.
مهلت های هوش هیجانی با تعامل خوب والدین و کودک آغاز می شود . والدین به کودکان یاد می دهند که هیجان های خود را تشخیص دهند و آنها را نامگذاری کنند. به عنوان مثال : احساس ناامیدی می کنم، احساس شادی می کنم، الان عصبانی هستم و ... پس وقتی از رفتار دوستش شکایت می کند و می گوید من اصلا" او را دوست ندارم، می توان جمله او را به این صورت تصحیح کرد: به نظر می رسد از دست دوستت عصبانی هستی، با بیان این جمله، هم نشان داده اید احساس فرزندتان را درک کرده اید و هم الگوی مناسبی برای بیان احساسات فراهم ساخته اید.
به جای نامگذاری روی فرزندان با صفاتی چون دست و پا چلفتی، بی عرصه، ترسو، کودن و .... احساسات آنها را نامگذاری کنید: مثلا" (( الان احساس خجالت می کنی، به نظر می آید احساس ترس می کنی و .... )
به حرف های فرزندان خود با دقت گوش دهید و همزمان از زبان بدن (حالات و حرکات اعضای بدن و صورت ) استفاده کنید. این روش به شما کمک می کند ارتباط بهتری با فرزندتان برقرار کنید و او را بهتر بشناسید.
متخصصان باور دارند که آموزش طبیعی هیجانی که همراه با هنرهای آزاد است از اهمیت بیشتر برخوردار است. در درسهایی که داستان های مهیج وجود دارد، کودکان در مورد احساسات قهرمانان شروع به یادگیری می کنند و خود را به جای قهرمان داستان می گذارند و با نحوه برخورد یا مقابله با احساساتی چون خشم، ترس، شادی، غم و ... آشنا می شوند.
آموزش مهارت های اجتماعی ار راه های افزایش هوش هیجانی است. این آموزش شامل برنامه کنترل خشم وعصبانیت، همدلی، پی بردن به تفاوت ها و شباهت های مردم، حل مسائل و مشکلات ، برقراری ارتباط موثر، ارزیابی خطرات، تصمیم گیری، تقویت روحیه افراد گروه، ابتکار و مدیریت تغییر، استفاده از روشهای گوناگون برای متقاعد کردن دیگران و ... است.
بنا بر اطلاعات آماری که در سایت نیشن مستر از منابع معتبر جهانی از 205 کشور جهان ارائه شده است سطح سواد جهانی 83.6 درصد است(این آمار از سال 2000 تا 2008 از کشور های مختلف بدست آمده است). البته توزیع سطح سواد در جهان نابرابر است به این معنی که کشور های توسعه یافته بیشترین سواد و کشور های ضعیف کمترین آن را دارند.در این زمینه به ترتیب قاره اروپا بالاترین سپس آمریکا شمالی و روسیه و آسیای مرکزی و آمریکای جنوبی و آسیای شرق و جنوب شرقی و خاورمیانه و در نهایت آفریقا قرار دارد. همانطور که یکی ار شاخص های توسعهمربوط به منابع انسانی می شود لذا داشتن سواد می تواند یک کشوررا در ابعاد مختلف به رشد و بالندگی برساند.
جامعه ای را در نظر بگیرید که همه افراد آن با سوادند وهمه (زن و مرد) بطور برابر از امکانات تحصیل برخوردار هستند. از طرف دیگر جامعه ای را در نظر بگیرید اکثریت افراد آن بی سواد هستند و امکانات تحصیل برابر برای همه وجود ندارد.
در این دو جامعه فرضی چه اتفاقی خواهد افتاد؟ کدام جامعه فرزندان خود را خوب تربیت خواهد کرد؟ سطح بهداشت در این دو جامعه چگونه است؟ سطح فرهنگ چطور؟ پیشرفت و بالندگی در کدام جامعه وجود دارد؟ به سطح ابتکارات و اختراعات و تحولات اجتماعی و آگاهی نسبت به حقوق اجتماعی و غیره نگاهی بیندازید، آن موقع است که شما متحیّر خواهید شد .
مقایسه سطح سواد در بین کشورهای توسعه یافته و عقب مانده گویای مطالب فوق است. در یک سو کشورهایی قرار دارند که جمعیت آنها صد در صد(یا نزدیک به آن) با سواد هستند مثل، فنلاند و نروژ و ژاپن و آمریکا و غیره و در سویی دیگر کشورهایی قرار دارند که پائین ترین سطح سواد را در بین مردمان جهان دارند و جزء عقب مانده ترین کشورها هستند. مثل بورکینافاسو (21.8 درصد) و افغانستان (28 درصد) و نیجر (29 درصد).
همچنین مقایسه سطح سواد مردان و زنان در کشورهای جهان نشان می دهد که چگونه هنوز در بسیاری از کشورهای جهان سطح سواد زنان نسبت به مردان کمتر است. این اختلاف در کشور های عقب مانده بسیار بالاست اما در کشورهای توسعه یافته تقریبا برابر است. به چند نمونه توجه کنید:
اما وضعیت کشور ما هماز نظر سواد در منطقه زیاد مناسب نیست. برخی از کشورها مثل ترکیه، کویت، بحرین، قطر وضعیت بهتری نسبت به ما دارند. بنا بر اطلاعات نهادهای داخلی، سطح سواد در کشور حدود 82%(زنان 78% مردان 86%) است در این صورت کشور ما از نظر سواد در رتبه 140 تا 150 در جهان قرار خواهد گرفت(که برای ما ایرانی ها شایسته نیست).
گرچه بعد از انقلاب فعالیت نهضت سواد آموزی در کنار آموزش و پرورش موجب با سوادی حدود ده میلیون نفر شده است. ولی هنوز 14 درصد بی سواد در کشور داریم (این می تواند برای یک کشور مدعی چون ایران یک فاجعه باشد.)
میانگین سواد در کشور ما بنا به آمار های مختلف 5 تا 6 سال ممکن است باشد و این نشان میدهد که افراد با سواد جامعه، کم سواد هستند. این میانگین در کشور آمریکا 12 سال، در نروژ 11.8، در کانادا 11.6، در ژاپن 9.5، در کویت 7.1 و در افغانستان 1.7 سال است.
مبارزه با بیسوادی در جامعه ای که میراث گذشته را به یدک می کشد سخت و دشوار است و عده ای زیادی از بیسوادان بالای 50 سال سن دارند و آموزش آنها بعضا غیر ممکن است. همچنین آموزش افراد کم توان ذهنی و افرادی که از نظر بینایی و شنوایی مشکل دارند نیازمند به توجه و همت و برنامه ریزی مسئولان است. به امید روزی که بتوانیم ریشه بیسوادی را در سر زمین ایران ریشه کن کنیم و همانطور که در برنامه چشم انداز 20 ساله پیش بینی شده است، ایران را در منطقه به مقام اول تبدیل کنیم.
نتایج جالب یک مطالعه نشان می دهد گرفتن مچ کودکان در هنگام دروغ گفتن رفتاری اشتباه نیست، تنها باید از آن به عنوان لحظه ای برای آموختن استفاده کرد. به بیانی دیگر به جای فریاد کشیدن یا تنبیه کودک باید با او درباره اهمیت راستگو بودن و تاثیرات منفی دروغگویی صحبت کرد.
« گنگ لی » محقق دانشگاه تورنتو می گوید : « پدر و مادرها نباید با مشاهده دروغ گفتنکودکانشان نگران شوند؛ تقریباً همه ی کودکان دروغ می گویند و آنها که از رشد شناختی بهتری برخوردارند می توانند بهتر دروغ بگویند زیرا قادرند ردپای دروغ خود را استتار کنند،چنین ویژگی می تواند در آینده از کودک یک بانکدار موفق بسازد»
این تحقیقات اضافه می کند؛ 20 درصد از کودکان دوساله دروغ می گویند که این میزان در سن سه سالگی به 50 درصد و در سن چهارسالگی به 90 درصد می رسد. بیشترین دروغگویی در میان کودکان 12 ساله است، سنی که همه آنها دروغ می گویند. در عین حال تمایل به دروغگویی از سن 16 سالگی کاهش پیدا کرده و به 70 درصد می رسد. با آغاز بزرگسالی افراد جوان می آموزند تا دروغ های مصلحتی یا دروغ هایی را که تقریباً همه انسان ها برای جلوگیری از آسیب زدن احساسات دیگران ازآنها استفاه می کنند، جایگزین دروغ های دیگر سازد.
محققان در عین حال اعلام کردند؛ هیچ ارتباطی میان گفتن دروغ های کوچک در خردسالی و تمایل به تقلب در امتحان یا تبدیل شدنبه یک کلاهبردار درزندگی آینده وجود ندارد. در عین حال سخت گیری های خانواده و قوانین اخلاقی جامعه هیچ تاثیری بر کنترل این فرایند در کودکی نخواهد داشت.
به گزارش سایت همشهری آنلاین، محققان هشدار دادهاند که خردسالان هرچه بیشتر تلویزیون تماشا کنند، در آینده احتمال اینکه عملکرد موفقی در مدرسه نداشته باشند و در سن 10سالگی از نظر سلامتی دچار وضعیت نامساعدی شوند افزایش مییابد .
به گزارش بیبیسی، تحقیقات روی هزار و 300 کودک که توسط دانشگاههای میشیگان و مونترال در آمریکا و کانادا انجام گرفته نشانگر آن است که هر یک ساعت تلویزیون دیدن یک کودک، اثرات مخربی بر وی میگذارد. در نتیجه این تحقیقات مشخص شده است که عملکرد کودکان بهدلیل دیدن تلویزیون در منزل کاهش یافته و آنها همچنین بیشتر به خوردن فستفود روی میآورند. محققان انگلیسی میگویند که والدین نباید به کودکان اجازه دیدن هر برنامهای در تلویزیون را بدهند و در عوض باید آنها را به دیدن برنامههای مفید و آموزنده در تلویزیون ترغیب کنند.در این تحقیق از والدین کودکان مشارکتکننده پرسیده شد که کودکان 2 سال و نیمه و 4 سال و نیمه چقدر تلویزیون میبینند.
بهطور میانگین کودکان 2 ساله 9 ساعت در هفته تلویزیون میدیدند و نوجوانان 14 ساله نیز زیر 15 ساعت تلویزیون تماشا میکردند. این به آن معناست که 11 درصد کودکان 2 ساله و 23 درصد از کودکان 4 ساله بیش از میانگین 2ساعت در روز تلویزیون میدیدند.
پزشکان توصیه کردهاند که کودکان نباید بیش از 2 ساعت در روز تلویزیون تماشا کنند. پس از آنکه این کودکان به سن 10سالگی رسیدند درباره وضعیت تحصیلی آنها در کلاسهای درس از معلمانشان پرسیده شد و مشخص شد که بازده تحصیلی آنها نسبت به کودکانی که کمتر تلویزیون تماشا میکنند، کاهش یافته است. دیدن تلویزیون در 2 سالگی موجب میشود کودکان به هنگام مدرسه رفتن کمتر در فعالیتهای کلاسی مشارکت داشته باشند و نتوانند در درس ریاضیات نمرات بالایی کسب کنند.
از دیگر مضرات تلویزیون برای کودکان میتوان به پرخوری و در نتیجه چاقی اشاره کرد. نتایج تحقیقات بیانگر آن است که کودکانی که بیش از اندازه تلویزیون تماشا میکنند، بیشتر دچار چاقی میشوند. آنها وقتشان را صرف دویدن، بازیکردن یا ورزشهایی که به آن نیاز دارند، نمیکنند و معمولاً همراه با تماشای تلویزیون تنقلات و خوراکی میخورند. همچنین تبلیغات مواد غذایی دارای ارزش کم غذایی که در تلویزیون به نمایش در میآید مورد توجه کودکان قرار میگیرد. در این تبلیغات، تقریباً هیچ وقت درباره مواد مفید و مغذی برای تغذیه کودکان سخنی به میان نمیآید. درنتیجه کودک نیز والدین را مجبور میکند تا غذاهایی که ارزش غذایی کمتری دارند یا حتی گاه برای سلامتی مضر هستند، بخرند.
از سویی دیگر نتایج تحقیقاتی که اخیرا انجام گرفته نشانگر آن است که تلویزیون تاثیر نامطلوبی بر خواب کودکان میگذارد. بنا بر این تحقیقات بهنظر میرسد نوزادان و کودکان نوپایی که بیشتر وقتشان را جلوی تلویزیون میگذرانند بیشتر از بقیه کودکان دچار کمبود خواب میشوند. در نتیجه والدینی که با برنامه خواب کودکان و نوزادان خود مشکل دارند، باید از میزان تماشای تلویزیون و ساعاتی که کودکانشان صرف این امر میکنند کاهش دهند. خواب برای کودک همانند تغذیه، لازم و ضروری است. بسیاری از کودکان برای به خواب رفتن مشکل دارند و به موقع نمیخوابند. در کودکان معمولا بیخوابی اوایل شب اتفاق میافتد و بهاصطلاح به آن بیخوابی شبانه گفته میشود.
از زمانی که کودک چشم خود را باز می کند با مادر آشنا می شود. سپس کم کم با موجودی به نام پدر آشنا میشود و می فهمد که به جز مادر کسی نیز وجود دارد که با او متفاوت است. کسی که صحبت های او، بازیهای او، ابهت او، سرسختی او، همه و همه بیان از یک موجود پر قدرتی دارد که باید با او ارتباط دیگری داشته باشد.
از آنجائیکه انسان ذاتا دوستدار قدرتمندی است و بی اختیار به او احترام می گذارد پدر نیز شدیدا مورد توجه کودک در حال رشد و کنجکاو قرار می گیرد. کودک پدر خود را شکست ناپذیر می پندارد و فکر می کند هیچ کس نمی تواند با پدر او برابری کند. گر چه این عقیده اشتباه در دوران نوجوانی متحول می شود اما کماکان ابهت پدر در ضمیر ناخودآگاه فرزند تا آخر عمر باقی می ماند. بنابراین ارتباط صحیح پدر با فرزند می تواند در سرنوشت او تاثیر شگرفی بگذارد. یک پدر قوی و مهربان به خانواده، خصوصا به کودک آرامش و امنیت میدهد در این خانواده دختران و پسران با نقش های جنسیتی خود به خوبی آشنا می شوند.
رفتار پدر تاثیر عمیقتری نسبت به مادر روی فرزندان دارد کودکان عادت کرده اند که با مادران خود بهانه جویی و بحث و جدل داشته باشند و حرفهای مادر را حتی در بحرانی ترین حالت زیاد جدی و تهدید آمیز قلمداد نکنند ولی این مسئله با پدر فرق می کند. کودکان تصوری که از پدر دارند به آنها میگوید که تو در مقابل کسی هستی که یا باید احساس حقارت کنی یا به اعتماد به نفس و عزت نفس نائل شوی پس قضیه خیلی جدی است. چون با یک انسان قدرتمند و کاملی روبرو هستی.
بر اساس مطالعات صورت گرفته نشان داده شده است که ارتباط صحیح پدر با فرزند در پیشرفت تحصیلی آنها بسیار تاثیر گذار است. در یکی از این مطالعات فرزندی به علت ملامت و تحقیر پدر خود موفق نشده بود یک بازی کامپیوتر را به پایان برساند و بعد از آن اعتماد به نفس او به شدت سقوط کرده بود.اما همین آزمایش با پدری مهربان و تشویق کننده صورت پذیرفته بود که فرزند او نه تنها بازی را به اتمام رسانده بود بلکه پیشرفت قابل ملاحظه ای نیز کرده بود .
پدر های سرد، قدرت طلب، ستیزه جو و مداخله گر ارتباط صحیحی با فرزندان خود ندارند و پژوهش های صورت گرفته نشان داده است که فرزندان این پدران کمترین نمرات و بدترین روابط اجتماعی را داشته اند. اما پدران مهربان، قاطع، مثبت اندیش، مسئولیت پذیر و منطقی فرزندان موفقی داشته اند. این پدران نه تنها ارتباط خوبی با فرزندان خود داشته اند بلکه توانائیهای خود را برای ایجاد تغییر در موقعیت های بحرانی در روابط خانوادگی و اجتماعی به اثبات رسانده اند.
امروزه بسیاری از پدران به بهانه های مختلف، تحصیل و تربیت فرزندان خود را دنبال نمی کنند. برخی از آنها حتی نمی دانند که فرزندان آنها در کدام مدرسه درس می خواند. زمانی که مدارس برای اولیاء کلاس های توجیهی یا آموزش خانواده دایر می کند بیش از 80 درصد حاضرین مادران هستند. تضعیف نقش پدران در تعلیم و تربیت فرزندان انسان را متحیر می شود البته این هم عوامل مربوط به خود دارد که در جای خود قابل بررسی است. اما سپردن همه مسئوایت در خانواده به مادر اشتباه بزرگی است مادر بدون پدر چگونه می تواند این همه مسئولیت های گسترده را در خانواده بدوش بگیرد؟ و چگونه مادرها بدون کمک پدرها می توانند فرزندان خود را به خوبی تربیت کنند؟
متاسفانه بیشتر مادران جامعه ی ما سعی می کنندکه نقاط ضعف فرزندان خود را از پدران مخفی نگه دارند برخی از پدران هم از این مسئله راضی به نظر می رسندچون فکر می کنند که این مسئله می تواند حربه ای باشد که مادران از آن برای رسوایی و تهدید فرزندان خود استفاده نمایند. حربه ای که به خیال آنها می تواند در تربیت و پیشرفت تحصیلی فرزندان کار ساز باشد.اما نمیدانند که همین امر موجب دور شدن هر چه بیشتر فرزند از پدر می شود. این بازی مادر و فرزند در نهایت فرزندان را قربانی خواهد کرد .
حقیقت این است که نقش پدران و مادران در تربیت فرزندان مکمل یکدیگرند. عشق و احساسات مادرانه و تعقل پدرانه است که می تواند فرزندان را سعادتمند گرداند.این مهم هم میسر نخواهد شد مگر اینکه پدر و مادر باهم هماهنگ باشند.
یک پدر خوب پدری است که زمانی را اختصاص به ارتباط با فرزندان خود بدهد و با آنها در زمینه های مختلف صحبت نماید و مسائل انضباطی و درسی آنها را به صورت منطقی و همراه با عطوفت و مهربانی دنبال نماید و با مدرسه ارتباط داشته باشد و همه مسئولیت ها را گردن مادر نیاندازد.
با تأکید بسیار زیاد بر اهمیت جایگاه مادر خوب در طی دهه های اخیر، شاید پدرها احساس کنند نقش آنها چندان اهمیتی ندارد.
هیچ چیز نمی تواند بیشتر از این حقیقت نداشته باشد! کارشناسان در حال حاضر به این قضیه پی برده اند که پدرها نسبت به آنچه قبلاً تصور می شد، الگوهای شخصیتی بسیار قوی برای بچه ها محسوب می شوند.
طرز برخورد دختران با مردان و پسران با زنان بیشتر از طریق مشاهده طرز برخورد پدر یا مادر شکل می گیرد. توقعات یک دختر مبنی بر چگونگی رفتار مردان با او بیشتر بستگی به این دارد که او در خانه چه چیز را شاهد بوده است.
▪ هشدار: رفتارهای پدر با مادر تأثیر عمده ای بر تمایل دختر به شباهت یا تفاوت با مادرش دارد. اگر پدر، مادر را سرزنش و طرد کند، دختر دوست ندارد شبیه مادرش باشد.
پسران نیز مانند دختران در مورد چگونگی رفتار با زنان از پدرشان الگو می گیرند. آنها با زنانی که در زندگیشان نقش اصلی را بازی می کنند با روشی شبیه به رفتار پدر خود با مادرشان، رفتار می کنند. حتی اگر پسری از بدرفتاری فیزیکی و عاطفی پدر خود با مادرش بیزار باشد، به احتمال زیاد همین الگو را با بدرفتاری با همسر خود، تکرار خواهد کرد. با چنین عملکردی او لذت رضایت از یک ارتباط عاشقانه را از دست می دهد.از این بدتر این که، ممکن است پدر با انتقال سوء رفتار به پسران خود، این سیکل خشونت و بدرفتاری را همیشگی کند. نوجوانان امروزی ممکن است بیش از حد مادی گرا به نظر برسند، اما برخلاف آنچه اکثر افراد تصور می کنند، آنها به اندازه پدرشان به مبلغ چک ماهیانه حقوق او اهمیت نمی دهند.
تحقیقی نشان می دهد، رضایت کلی نوجوانان از زندگی به کیفیت روابط آنها با پدرشان و موقعیت اقتصادی خانوادگی بستگی دارد. نوجوانانی که روابط گرم و صمیمانه ای با پدر خود دارند مثبت گرا و با اعتماد به نفس تر بوده و می توانند در اتفاقاتی که برایشان می افتد، مؤثرتر عمل کنند. آن دسته از نوجوانانی که در مورد رابطه شان با پدر خود احساس خوبی ندارند بدبین تر بوده و قادر به پذیرش مسئولیت زندگی خود نیستند.
نکته اساسی: با فرزندان نوجوان خود در مورد اهمیت احترام به همسرتان صحبت کنید، اما این به تنهایی کافی نیست. نکته بسیار مهم و قابل توجه این است که نوجوانان به عملکرد پدرشان بیشتر از گفته های او توجه کرده و شبیه به آن عمل می کنند.
اگر می خواهید فرزندان شما به همسرتان احترام بگذارند، باید ابتدا خود شما با طرز برخورد و عملکردتان این رفتار را به آنها آموزش دهید. با وجود این حقیقت که پدران نقش بسیار مهمی در زندگی نوجوانان بازی می کنند، متأسفانه آنها حضور چشمگیری در زندگی نداشته و اکثر اوقات غایب هستند.
در کتاب «تشنه پدر» نوشته «مارگو مین» اشاره شده است: در آمریکا، ۲۰
درصد از نوجوانان در پایان هر هفته پدر خود را می بینند.
۵۰درصد از نوجوانان هیچ تماسی با پدر خود ندارند و ۳۰ درصد هر چند وقت یک بار با او تماس دارند. در حقیقت بیش از ۱۲ میلیون از نوجوانان در طول روز هیچ ارتباطی با پدر خود ندارند.
دغدغه دختران نوجوان این است که علاوه بر جسمشان، افکار و احساسات آنها نیز مورد تحسین قرار گیرد. پدران در این مرحله نقش مهم و منحصر به فردی را بازی می کنند. اکثر مردان وقتی به طور ناگهانی متوجه می شوند دختر کوچکشان به دختری جوان بدل شده است، در ابتدا یکه می خورند. تحسین جذابیت دختران توسط پدر بسیار مهم است چرا که به دید مناسب دختران نسبت به خود کمک می کند.بعضی از مردان اعتقاد دارند، آگاهی از وضعیت جنسی دخترشان به نوعی نابهنجار یا اشتباه است اما در حقیقت این قضیه امری صحیح و عادی است. وقتی پدری همزمان با لذت بردن از شخصیت دخترش، جنسیت او را نیز تصدیق کند، می تواند به او کمک کند تا به خودش افتخار نماید.
بعضی ازمادران در مورد رفتار دختران نوجوان با پدرشان و این که در بعضی از اوقات ممکن است خود را لوس کنند و لوس شوند.تفاوت در نوع نگاهی است که بیننده دارد. مثلاً وقتی دختر کوچکی روی زانوی پدرش می نشیند، او را در آغوش گرفته و شروع به قلقلک دادن او می کند.
همه تصور می کنند که او دختری بازیگوش و مهربان است. اما اگر همان دختر کوچک که به دختر جوانی تبدیل شده است، این کار را انجام دهد، ممکن است این عمل از دید دیگران حرکتی ناپسند به حساب آید. او به هیچ وجه چنین منظوری ندارد! در ذهنش او هنوز همان دختر کوچولوی پدرش است.هشدار: اگر وقتی دختر کوچکتان بر روی زانوی شما می نشیند، او را از خود برانید فقط عمیقاً گیجش کرده اید. با توجه به نوع مدی که در بین جوانان وجود دارد، اگر دختری نوجوان در خانه یا مهمانی لباس نامناسب بپوشد و یا در طی گردش های خانوادگی غیر متعارف راه برود، پدر و مادر او آشفته و ناراحت می شوند.
ایجاد محدودیت در این زمینه نه تنها برای راحتی خوددختران نوجوان اهمیت دارد بلکه به دختران کمک می کند تا درک درستی از خودشان پیدا کرده و به این قضیه که دیگر بزرگ شده اند توجه کنند.
علاوه بر این، از آنجایی که سایر مردان به آنها به دید یک بزرگسال می نگرند، آگاهی دختران از تأثیری که بر روی دیگران دارند، بسیار مهم است. این موضوع به طور بالقوه موضوعی خجالت آور برای نوجوانان و والدینشان است.
اگر به دخترتان با لحنی تند و عصبانی بگویید باید لباس مناسب تر بپوشد یا رفتارش را با پدرش تغییر دهد، ممکن است او احساس کند به خاطر جنسیتش باید خجالت بکشد. بزرگ شدن دختران نباید به این معنی باشد که او آغوش پدر یا مهربانی و توجه او را از دست بدهد. با او آرام و مهربان برخورد کنید.
▪ حقیقت: پدران در جدا کردن دختران از مادرانشان در حین دعوا، نقش بسیار مهمی را ایفا می کنند. دختران در حین دعواها و اختلاف هایی که با مادرشان دارند، برای این که از پشتیبانی پدرشان بهره مند شوند، به سوی او گرایش پیدا می کنند. پدران می توانند با همدلی و بدون این که طرف هیچ کدام از آنها را بگیرند به از بین رفتن تنش ها کمک کنند تا دوباره ارتباط مناسبی بین دختر و مادر برقرار شود.
اشکالاتی که در روابط دختر و پدر وجود دارد معمولاً باعث ایجاد اختلالاتی مانند اختلال در غذا خوردن دختران می شود. نویسنده کتاب «تشنه پدر» می گوید: توجه پدران به غذا خوردن دختران باعث می شود اعتماد به نفس آنها بالا رود. پدران باید دختران خود را به روشی متعادل مورد مهر و محبت خود قرار دهند. این قضیه به دخترها کمک می کند تا تغییرات جسمی خود را پذیرفته و در مواجهه با پسران اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنند.
اگر دختران از سوی پدر- که مهمترین مرد در زندگی آنهاست- مورد تأیید قرار نگرفته و پذیرفته نشوند، به خود شک کرده، به سرزنش خود پرداخته و حتی افسرده می شوند. از سوی دیگر ممکن است از روابط اجتماعی سرباز زده، گوشه گیر شده، بی بند و بار رفتار کرده و یا این که در غذا خوردن آنها اختلال ایجاد شود.
▪ هشدار: دختر شما نیاز دارد او را به عنوان یک فرد کامل بپذیرید. اگر بگوییم یک پسر به پدر و مادرش هم برای ابراز محبت آنها و هم پذیرش صحیح او- همانطوری که هست- نیاز دارد، بیراهه نگفته ایم. پذیرش پسر همانطور که او می خواهد ممکن است برای پدرش سخت باشد. بخصوص اگر از هنگام تولد او برای آینده اش نقشه هایی ریخته باشد.
این واقعیت است که معمولاً پدران در رؤیای داشتن پسری هستند که با رفتن به همان دانشکده ای که آنها رفته اند، عضویت در انجمن مشابه، وارد شدن به شغل مشابه یا به عهده گرفتن شغل خانوادگی، راه پدرشان را ادامه دهد. بسیاری از پدران خود قربانی آرزوهای خانواده هایشان شده اند.
زحمت و رنجی که خانواده هایشان به آنها تحمیل کرده اند تا راهی را بروند که خود شخصاً نتوانسته اند آن را دنبال کنند. پدران با کشف این که پسرشان برای آینده خود نقشه ای متفاوت با نظر آنها دارد، ضربه روحی می خورند. بسیاری از پدران از طریق مخالفت با خواسته پسرشان می خواهند او را به سمتی که خود تمایل دارند هدایت کنند.
متأسفانه این واقعیت که پسران علاوه بر نپذیرفتن خواسته پدرشان، ممکن است هرگز توجهی جدی نیز به نظرات او نداشته باشند قدری بی رحمانه است. پسرها می خواهند کاملاً مستقل عمل کنند. به ندرت فرزند جگر گوشه ای پیدا می شود که بخواهد با پیگیری رؤیاهای پدرش، زندگی خود را وقف کرده و نهایتاً خود را قربانی کند.
▪ حقیقت: جبران خلیل جبران (نویسنده و شاعر) در مورد فرزندان چنین می گوید: شما می توانید به آنها عشق بورزید اما نباید افکارتان را به آنها منتقل کنید. آنها باید افکار خود را داشته باشند. شما می توانید جسم آنها را سکنی دهید اما روح آنها را نه! آنها باید روحشان را در خانه فرداها سکنی دهند، جایی که شما نمی توانید آن را ببینید، حتی نمی توانید آن را در رؤیایتان تصور کنید!
تحقیقات نشان داده است بیشتر کسانی که به کتاب و کتابخوانی علاقه دارند والدینی داشتهاند که در دوران کودکی لحظات شیرین و گرمی را در هنگام خواندن داستانها برای آنها ساخته و پرداختهاند.
توصیههای زیر را ود را جذب مطالعه کنید، به طوری که کتاب را بهترین دوست خود بدانند و از آن جدا نشوند.
1 - زمان خاصی را به عنوان زمان خواندن داستان در نظر بگیرید : این مورد به خصوص برای کودکان نوپا بسیار مهم است. زمان قصهسرایی نبایدطولانی باشد، در اینجا کیفیت از همه چیز مهمتر است، اما سعی کنید آن را به صورت برنامهای منظم در هر روز دنبال کنید.
2 - کتابهایی را انتخاب کنید که خودتان از خواندن آنها لذت میبرید، زیرا عدم علاقه شما، به خوبی در آهنگ کلام شما منعکس میشود.
3 - به خاطر داشته باشید که اغلب سطح شنیداری کودکان بالاتر از سطح خواندن آنهاست: پس فکر نکنید ممکن است کودک شما که در گروه سنی الف قرار دارد از شنیدن کتابهای گروه سنی ب، ج یا بالاتر لذت نبرد.
4 - همیشه قبل از خواندن، عنوان کتاب و نام نویسنده آن را اعلام کنید.
5 - داستانی را که میخوانید در ذهن خود تجسم کنید: مناظر را در ذهن خود ببینید، حتی زمانی که کتاب هیچ گونه تصویری ندارد. این کار باعث میشود که داستان را به زیبایی و واضح تعریف کنید.
6 - در حین خواندن از تنوع استفاده کنید: متناسب با داستان، تن صدای خود را بالا و پایین ببرید، با دستان و اعضای صورت خود اشارات گوناگونی پدید آورید. همه اینها در جذابتر کردن داستان برای شما و فرزندتان کمک میکند.
7 -بسیاری از کودکان از«خواندن مکرر» یک داستان لذت میبرند.
8 -کودکتان را تشویق کنید که صفحات را ورق بزند، یا حتی عباراتی که بلد است را بخواند: هر دوی شما میتوانید با افزودن دیالوگهای جدید، صداهای متفاوت و اشارات مختلف به آن شاخ و برگ دهید.
9 - به آرامی بخوانید: در حین خواندن، سؤالاتی بپرسید و به پرسشهای کودکتان پاسخ دهید. به عکسها اشاره کنید و در مورد تصاویر کتاب بحث کنید. از کودکتان بپرسید: «فکر میکنی بعد از این چه اتفاقی خواهد افتاد؟»
10 - فعالیتهای اضافه و متناسبی با فضای داستان، ارائه کنید: کارهایی مثل آشپزی یا درست کردن کاردستی که با داستان شما متناسب و هماهنگ باشند یا فعالیتهایی که خواندن را به عنوان بخشی از علوم و فنون غنی ادبیات شکوفا سازند و به پیشرفت در یادگیری مهارتهای ادبی منجر شود.
11 - در زمان داستان با کودک خود مدارا کنید، اما در عین حال جدی و محکم باشید: چنانکه کودک شما نسبت به خواندن کتاب بیمیل است اجازه دهید در این حین نقاشی بکشد. شاید حتی بتواند یک نقاشی از فضای داستان بکشد!
12 - با آموزگار کودکان صحبت کنید یا به کتابخانه منطقهتان بروید تا از پیشنهادها و تجربیات آنها در این رابطه بهرهمند شوید: به این وسیله فهرستهای گوناگونی از کتابهای مختلف خواهید یافت و شاید حتی آنها بتوانند کتابهایی که خواندن بلند آنها برای کودکان اثربخش بوده است را به شما معرفی کنند.
خواندن، یک فعالیت تفریحی است شما فقط روزانه 15 دقیقه برای آن وقت صرفکنید و از نتیجه سود بخش آن برای خود و فرزندانتان تا آخر عمر بهره بگیرید.
عزت نفس عبارت است از احترام به خود، خود ارزشمند دانستن یا تصویری که شخص از خودش دارد. مسأله عزت نفس و مقوله ارزیابی مثبت از خود از اساسی ترین عوامل در رشد مطلوب شخصیت کودکان و نوجوانان است.
عزت نفس عبارت است از احترام به خود، خود ارزشمند دانستن یا تصویری که شخص از خودش دارد. مسأله عزت نفس و مقوله ارزیابی مثبت از خود از اساسی ترین عوامل در رشد مطلوب شخصیت کودکان و نوجوانان است. مطالعات و پژوهش های متعدد نشان می دهند که کودکان و نوجوانانی که دارای احساس خودارزشمندی و عزت نفس قابل توجهی هستند، نسبت به همسالان خود در شرایط مشابه، پیشرفت تحصیلی و کارآمدی بیشتری از خود نشان می دهند. پرورش احساس خودارزشمندی و عزت نفس در کودکان و نوجوانان از مهمترین وظایف و رسالت های اولیا و مربیان است که در این ارتباط بیشترین نقش برعهده الگوهای رفتاری است.
● یافته های تحقیقاتی پیرامون تأثیر عزت نفس بر پیشرفت تحصیلی
در یک تحقیق دانشگاهی با عنوان اثرات عزت نفس بر عملکرد دانش آموزان دختر و پسر سال اوّل تا سوم دبیرستان که در شهرستان اهواز صورت پذیرفته، اثرات عزت نفس بر عملکرد افراد بررسی شده است.
در این تحقیق از ۳۶۰ نفر دانش آموز دختر و پسر (کلاس اوّل تا سوم دبیرستان) که به طور تصادفی انتخاب شده بودند استفاده شد و سطح ۵ درصد به عنوان سطح معنی دار بودن، انتخاب شد.
یافته های تحقیق نشان داد که افزایش و کاهش عزت نفس دانش آموزان دختر و پسر، باعث افزایش و کاهش عملکرد آنها شده است. نتایج این تحقیق فرضیه های مطرح شده و یافته های تحقیقات قبلی را مورد تأیید قرار می دهند. همچنین در یک تحقیق که در شهرستان مشهد با هدف بررسی رابطه عزت نفس و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان دبیرستانی نظام جدید انجام شد به این یافته رسید که میان عزت نفس و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان رابطه معناداری وجود دارد.
پژوهشگران در تحقیق های دیگری که در بررسی رابطه عزت نفس و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان در شهرستان اهواز صورت گرفته است، پی برده اند که میان عزت نفس و عملکرد تحصیلی در دانش آموزان همبستگی مثبت وجود دارد یعنی میان دو متغیر، عزت نفس عامل مهمتر و بزرگتری است تا عملکرد تحصیلی و به عبارت دیگر عزت نفس عامل یا علّت اولیه برای عملکرد تحصیلی است.
● رهنمودهای کلی برای بالا بردن عزت نفس کودکان و نوجوانان
برای بالا بردن عزت نفس در دانش آموزان راه هایی وجود دارد که در اینجا به اختصار به چند مورد از آنها اشاره می شود.
ـ والدین به عنوان الگو و سرمشق خصوصاً قبل از ورود کودک به مدرسه می توانند از طریق چگونگی درگیری با مسائل زندگی نقش مهمی در عزت نفس کودکان خود داشته باشند.
ـ برای افزایش عزت نفس ضروری است اولیا و مربیان به تفاوت های فردی، ویژگی های رشدی، مهارت ها ، قابلیت ها، عواطف ، منش و استعدادهای کودک توجه جدی کنند.
ـ داشتن احساس اعتماد به فرزندان و سپردن برخی مسئولیت های منزل به او، کودک و یا نوجوان را در بهره گیری از استعدادها یاری می کند و عزت نفس او را افزایش می دهد.
ـ در شرایط آموزشی، بر فعالیت های دانش آموزان در یادگیری تأکید شود نه بر پیشرفت آنان.
ـ اگر مادر و پدر، رفتار پسندیده کودک را تقویت کنند و رفتار ناپسند او را مورد بی اعتنایی قرار دهند، به کودک کمک کرده اند تا بینش مثبتی در او نسبت به پیشرفت پیدا شود.
ـ به جای انتقاد، از تحسین استفاده کنید. بچه هایی که مورد انتقاد قرار می گیرند، همان برخورد را با خودشان خواهند داشت و در نهایت اشخاصی خواهند شد با عزت نفس پایین، تحسین، ابزار بسیار مهمی در طول فرآیند تربیت کودک است. والدین فکر می کنند اگر به طور دایم از کودکان خود انتقاد و اشتباه آنها را یادآوری کنند به آنها کمک می کنند، چرا که تصور آنها بر این است که کودکان با این تذکرات پرورش خواهند یافت، امّا از خودتان سؤال کنید آیا دوست دارید اشتباه های شما را بگویند؟ آیا اگر دایماً از شما انتقاد شود، پیشرفت خواهید کرد؟ واقعیت این است که ما از آنچه انجام می دهیم دفاع می کنیم و لذا اگر مورد انتقاد قرار بگیریم، کارمان را ادامه خواهیم داد و همین صفت یکدندگی که فطری است به ما اجازه نمی دهد که انتقاد را بپذیریم. در پس تمامی انتقادها این جمله قرار دارد: اگر فقط بیشتر شبیه من بودی و مثل من زندگی می کردی، بهتر از این بودی، امّا هیچ کس، حتی فرزند شما، دقیقاً خود شما نیست. پس بچه ها را به دلیل تلاشی که می کنند تحسین کنید، حتّی اگر ناموفق باشند، چرا آنها ریسک کرده اند. شرایطی فراهم کنید که فرزندانتان بدانند شما در کارهای آنها همراهشان هستید. به دنبال انتقاد از آنها نیستید. بدین ترتیب برای ساختن یک تصویر مثبت در کودکان گام مثبتی برداشته اید.
ـ نگذارید کودکان، خود را تحقیر کنند. هر وقت عبارات «من هیچ کاری نمی توانم انجام دهم.» «من نمی توانم دوچرخه سواری کنم» را از آنها شنیدید، در واقع به شما پیام داده می شود که عزت نفس آنها را بالا ببرید. در این مواقع نیازی به ارائه سخنرانی طولانی نیست. فقط باید آنها را با عبارات مثبت تشویق کنید. مثلاً «اگر از ذهنت استفاده کنی، همه کار می توانی انجام بدهی.» «اگر تلاش کنی می تونی آن مسأله ریاضی را حل کنی.» «اگر کمی دقّت کنی از عهده آزمون برمی آیی، بیا امتحان کنیم زود باش.»، «چرا فکر می کنی بلد نیستی؟ امتحان کن» پس از جملات ساده و مثبت تأکیدی که اعتماد به نفس کودک را بالا می برد استفاده کنید. اگر بچه ها این گونه جملات را مرتب بشنوند جملات مثبت تر را هم خواهند پذیرفت. هر وقت کسی در خانواده می گوید: من نمی توانم کاری را انجام دهم یکی دیگر از اعضای خانواده می گوید «موفقیت از می توانم ها به دست می آید نه از نمی توانم ها». این عبارت شعار ساده و کوتاهی است، امّا برای این که انسان بتواند یک کودک را برای انجام کاری به تلاش وادارد، بسیار کارآمد و مؤثر است.
ـ سعی کنید تأکید بر معیارهای ظاهری موفقیت را کم کنید. دویدن بی امان به دنبال پاداش، پول ، مقام و درجه، رتبه اوّل داشتن و اصولاً اهداف مادی یقیناً عزت نفس کودکان را پایین می آورد، یادمان باشد عزت نفس از نفس و از درون می آید نه از یافته ها و آنچه کسب می کنیم یا به دست می آوریم. وقتی کودک با این باور بزرگ می شود که فقط اگر نمرات خوبی بگیرد آدم شایسته ای است. اگر نمره متوسطی در کارنامه اش پیدا شود احساس حقارت خواهد کرد و بدیهی است که هر کودکی روزی در زندگی اش نمره ای متوسط یا پایین خواهد گرفت، شما نمی توانید همیشه نفر اوّل یا برنده یک مسابقه باشید، امّا همیشه می توانید خود را انسان شایسته و ارزشمندی بدانید.
عزّت نفس کودک حاصل ارزیابی ای است که او از خود دارد. او باید احساس یک فرد شایسته را داشته باشد. حتی اگر نمرات او کمتر از میزان انتظارش باشد یا این که در مسابقه ای مدال دلخواه خود را کسب نکند. به جای تقویت معیارهای ظاهری موفقیت در کودکان، باید در تمامی دوران زندگی، معیارهای درونی آنها را تقویت کرد. برای این کار چاره ای ندارید جز این که اهمیّت زیادی را که برای موفقیّت و رقابت قائل شده اید، کاهش دهید. به جای این که از کودکتان بپرسید، «معدل کارنامه ات چند شده است؟» سؤال کنید، «آیا از خودت راضی هستی؟» به جای این که بپرسید «آیا در آزمون زبان موفق شدی؟» سؤال کنید، «آیا فکر می کنی در زبان پیشرفت کرده ای؟» به جای اینکه بپرسید: «آیا برنده شدی؟» سؤال کنید «آیا از این که در مسابقه شرکت کردی و مهارت بیشتری کسب کردی، لذّت می بری؟»
کودکانی که می دانند بدون پاداش های ظاهری همچنان احترام به آنها حفظ می شود دایم در مسیر موفقیت هایی که دوست دارند باقی می مانند، امّا کودکانی که دایم به دنبال معیارهای ظاهری موفقیت می دوند، در مسیر مصرف داروهای آرام بخش، ابتلا به زخم معده و عزت نفس پایین قرار دارند. واقعیت خیلی ساده است هیچ کس نمی تواند همیشه در مقایسه با دیگران نفر اوّل باشد. امّا همه می توانند در نظر خود نفر اوّل باشند. به شرطی که ملاک، معیار درونی باشد. شرکت در یک مسابقه دو ۱۰ کیلومتر و اتمام مسابقه، می تواند برای فردی که به دنبال معیارهای درونی است، یک شاخص نمره اوّل باشد، امّا اگر شخصی به دنبال شاخص های ظاهری برای موفقیت باشد، حتماً باید مسابقه را ببرد تا احساس کند عزت نفس مثبتی دارد و در طول تاریخ بشر، هیچگاه یک نفر همیشه برنده مسابقه نبوده است.
ـ به کودکان بیاموزید با خود روراست و صادق باشند. کودکان هر بار که خود را فریب می دهند نظرشان در مورد خودشان تخریب می شود. کودکی که دچار خودفریبی می شود، دنیای بزرگی می سازد تا دیگران را نیز فریب دهد و در نهایت نظر دیگران را دلیل این دنیای خود ساخته می داند. برای این که از کودکانتان افراد صادقی بسازید باید از چنین جملاتی استفاده کنید: «اگر علت برنده نشدن تیم شما در مسابقه امروز، این بود که تیم رقیب بهتر بازی کرد، اهمیتی ندارد. همه آدم ها سرانجام روزی بازنده می شوند حتی اگر مسئولان هم کوتاهی کرده اند، نباید به دلیل این باخت آنها را سرزنش کنی» یا «اگر در درس فیزیک نمره خوبی نگرفته ای، به این علت است که در این درس ضعیف هستی. نه این که معلم شما معلم بدی است.
فکر می کنم به جای این که وقت زیادی صرف انتقاد از معلم خود کنی، باید بیشتر به درس فیزیک توجه کنی.» یا حتی اگر دیر هم به مدرسه برسی، باز هم بچه خوبی هستی، اما وظیفه شما این است که به موقع به مدرسه برسی، حتی اگر اتوبوس به موقع نیاید. کودکی که یاد بگیرد با خود روراست باشد، دارای عزت نفس خواهد بود و اگر شما همیشه برای صداقت و راستگویی ارزش قائل باشید، این امر قابل آموزش خواهد بود. به عنوان مثال: دروغ نگویید تا مجبور شوید فرزند خود را به دلیل همین کار سرزنش کنید. تمهیداتی بیندیشید تا همیشه شرایط برای گفتن حقیقت فراهم باشد و در عین حال کودک خود را به دلیل گفتن حرف راست تنبیه نکنید. دروغ گویی نشانه عزت نفس ضعیف است و نمی توان با گفتن دروغ شرایط خانه را برای گفتن حرف های راست فراهم کرد. اگر کودک شما یاد بگیرد برای این که نزد شما عزیز باشد نیازی به تظاهر ندارد، به او کمک کرده اید تا خود را با زندگی و نیز با دنیای درون خود هماهنگ کند.
ـ کودکی که مرتکب غفلتی می شود، انسان غافلی نیست، بلکه فقط عمل کرده است و این عمل به او فرصت رشد می دهد. کودکی که در درس ریاضی ضعیف است آدم کندذهنی نیست بلکه در این مرحله از زندگی، دانش ریاضی او در این سطح است. شما می توانید به کودک خود بیاموزید که از اشتباه های خود درس بگیرد و تا زمانی که می داند ارزش او ناشی از عملکرد او در یک کار خاص و در یک روز مشخص نیست هرگز نگرانی به خود راه ندهد. دقت کنید تا زمانی که وجود دارید ارزشمند هستید اگر خودتان چنین بگویید، نه کمتر، نه بیشتر، ارزشمندبودن براساس عملکرد نیست بلکه چیزی است که هر روز همراه شما است. لذا هر روز به کودکان خود به ویژه پس از این که مرتکب اشتباهی می شوند این نکته را یادآوری کنید که صرف نظر از عملکردشان، ارزشمند هستند. اگر می خواهید کودکان شما ارزیابی مثبتی از خود داشته باشند، همواره به آنها یادآوری کنید که «من فردی هستم که رفتارهایی دارم، امّا من رفتارهایم نیستم.»
ـ بچه ها دوست دارند احساس استقلال کنند تا عزت نفس بالایی داشته باشند و شما می توانید دست از ادعای مالکیت خود به کودکان بردارید و آنها را تشویق کنید تا به طور مستقل فکر کنند و در نتیجه عزت نفس آنها تقویت شود. گاهی از این سؤالات استفاده کنید: «به چه فکر می کنی؟» «در انتخابات به چه کسی رأی می دهی؟» «اوّل تو مسأله را حل کن بعد من راه حل را بررسی می کنم» یادتان باشد. استقلال عزت نفس را تقویت می کند. در حالی که وابستگی، عزت نفس را از بین می برد.
● نتیجه گیری
عزت نفس (self-esteem) یعنی احترام و حرمتی که برای خود قائل هستیم. بهره مندی از عزت نفس علاوه بر آن که جزئی از سلامت روانی محسوب می شود، با پیشرفت تحصیلی نیز مرتبط است. محققان بسیاری دریافته اند که بین عزت نفس مثبت و نمرات بالا در مدارس رابطه وجود دارد. این ارتباط حتی زمانی که کودکان خودشان را به عنوان دانش آموزان ارزیابی می کنند بالاتر است که می توان آن را « عزت نفس تحصیلی» آنها نام برد. کودکانی که از عزت نفس بالایی برخوردارند، پیوسته نسبت به آنهایی که همان میزان توانایی را دارند امّا عزت نفس پایینی دارند عملکرد بهتری نشان می دهند.
آنها همچنین اهداف بالاتری برای خود تعیین کرده، نیاز کمتری به تأیید والدین از خود نشان داده، در برابر شکست کمتر تضعیف شده و دیدگاه واقع بینانه تری نسبت به توانایی های خود دارند. باید اذعان داشت اگر ما به خودمان ایمان داشته باشیم و خودمان را باور کنیم نه فقط می توانیم خود را تغییر دهیم و بهبود بخشیم بلکه می توانیم ایران را آباد کنیم و آن را مملکتی بسازیم متشکل از افراد فهمیده که نه فقط برای یکدیگر احترام قائل اند بلکه به خود نیز ارج می نهند.
گای دویچر، در روزنامه «هرالد تریبیون» در مقالهای با عنوان «آیا زبان شما چگونگی فکر شما را شکل میدهد؟» مینویسد: پژوهشهای چندسال اخیر نشان میدهد که هنگامی که ما زبان مادری خود را میآموزیم همراه آن رفتارهای فکری مشخصی را هم یاد میگیریم و این رفتارهای فکری تأثیر مهمی در شکلگیری نوع تجربیات ما از جهان پیرامون دارند.
بررسیها نشان میدهد هر زبان به خاطر ساختار ویژهای که دارد متکلمانش را ناچار میکند در افکار خود رفتارها و چارچوبهای مشخصی را دنبال کنند.
برای نمونه هنگامی که کسی به زبان انگلیسی میگوید: «I spentyesterday evening with a neighbor» (دیروز عصر با یکی از همسایهها بودم) این اجازه را داشته که مشخص نکند همسایهاش زن بوده یا مرد. اما اگر کسی همین جمله را بخواهد در زبان آلمانی یا فرانسوی بیان کند بهناچار معلوم میشود که جنسیت همسایهاش چه بوده، زیرا برای نمونه در آلمانی واژه همسایه مرد (Nachbar) با همسایه زن (Nachbarin) تفاوت دارد و واژهای خنثی برای همسایه وجود ندارد.
زبانهایی مانند آلمانی و فرانسوی که واژهها در آنها دارای حروف تعریف مذکر و مؤنث و پسوندهای جنسیتی هستند، متکلمانِ خود را ناچار میکنند تا در صحبتها، جنسیت همسایه، معلم، دوست و دیگر افراد را لو بدهند ولی گروهی دیگر از زبانها که دستور زبان جنسیتنما ندارند اینطور نیستند.
از سوی دیگر، زبانی مانند انگلیسی، فرد را ناچار میکند تا در بازگویی خبری مانند «خوردن شام با همسایه» حتماً زمان رخ دادن این عمل را هم در جمله بگنجاند. در فعلهای انگلیسی ناچاریم زمان رخ دادن عمل «گذشته، حال، آینده» را مشخص کنیم ولی برای نمونه در زبان چینی چنین نیست و در این زبان برای همه زمانها فقط یک شکل از فعل بهکار میرود.
هنگامی که زبان شما دائماً شما را مجبور میکند تا دادههای مشخصی را در گفتار خود بگنجانید در واقع دارد توجه شما را به جزئیات مشخصی از جهان پیرامون جلب میکند. چینیها نیاز ندارند در موقع توصیف هر عمل، به زمان رخ دادن آن هم فکر کنند.
چارچوبهایی که زبان برای فکر افراد تعیین میکند از همان خردسالی بر روی نوع تفکر، احساسات، خاطرهها و تجربیات افراد هم تأثیر میگذارد.
اگر برای نمونه دوباره به مسئله جنسیت در زبان نگاه کنیم میبینیم که وقتی از نظر گرامری برای یک شیء در یک زبان، جنسیت مشخصی تعریف میشود نوع حس و نگاه متکلمان آن زبان به آن شیء تفاوت میکند.
پل در آلمانی (die Brücke) از نظر دستوری مؤنث است و حرف تعریف مؤنث میگیرد در حالی که واژه پل در زبان اسپانیایی (el puente) مذکر با حرف تعریف مذکر است. زمانی که در پرسشنامهای از آلمانیزبانها در مورد حس و نظرشان در خصوص پلها سؤال شد آنها پل را شیئی «باریکاندام و آراسته» توصیف کردند و در همان پرسشنامه، اسپانیاییزبانها پل را «شیئی قدرتمند» نامیدند.
برای نمونه، پل در آلمانی (die Brücke) از نظر دستوری مؤنث است و حرف تعریف مؤنث میگیرد در حالی که واژه پل در زبان اسپانیایی (el puente) مذکر با حرف تعریف مذکر است.
زمانی که در پرسشنامهای از آلمانیزبانها در مورد حس و نظرشان در خصوص پلها سؤال شد آنها پل را شیئی «باریکاندام و آراسته» توصیف کردند و در همان پرسشنامه، اسپانیاییزبانها پل را «شیئی قدرتمند» نامیدند.
احساسات ویژهای که گویشوران زبانهایی مانند آلمانی و اسپانیایی به خاطر «جنسیت» دستوری کلمات نسبت به هر شیء پیدا میکنند به طور کامل برای یک انگلیسیزبان ناشناخته است زیرا انگلیسی، زبانی است تقریباً بدون جنسیت.
یک اتاق و دو واقعیت
حوزهای که نفوذ زبان بر ذهن، خود را بیش از همه نشان میدهد، حوزه جهتشناسی است.
در حالی که ما در زبانهای رایج پیرامون خودمان عادت داریم به هنگام آدرس دادن از «چپ و راست و عقب و جلو» صحبت کنیم در گروهی دیگر از زبانهای دنیا اینگونه نیست.
در زبان «گوگو ییمیتهیر» که از زبان بومیان استرالیا است و در زبانهای مختلف دیگری که از پلینزی تا مکزیک و از نامیبیا تا بالی اندونزی پراکندهاند افراد به صورت «چپ و راست» آدرس نمیدهند بلکه برای نشانیها از «شمال و جنوب و شرق و غرب» استفاده میکنند.
در بیشتر زبانهای دنیا، خود فرد مرکز و محور جهات پیرامون فرض میشود ولی در «گوگو ییمیتهیر» و زبانهای مشابه اینطور نیست. یک گویشور «گوگو ییمیتهیر» نمیگوید «برو کنار» بلکه میگوید: «کمی به طرف شرق برو.»
برای صحبت کردن زبانهای اینچنینی، فرد باید در هر لحظه بداند که جهات چهارگانه اطرافش کجاست و بررسیها نشان میدهد که متکلمان این زبانها بهطرز عجیبی هر لحظه از جهات جغرافیایی اطرافشان بهخوبی آگاهند. گویا این افراد در هر لحظه «حس میکنند» شمال، جنوب، غرب و شرق کجاست.
طبق یک گزارش، محققان چشمهای یکی از گویشوران زبان «تزلتال» از جنوب مکزیک را با چشمبند بستند و بیش از ۲۰ بار او را چرخاندند و او بعد از باز شدن چشمش باز هم توانست جهات جغرافیایی را درست تشخیص دهد.
متکلمان «زبانهای جغرافیایی» از کودکی میآموزند تا از طریق توجه به محل قرار گرفتن خورشید، جهت وزش باد و غیره، چهار جهت جغرافیایی را تشخیص بدهند.
بنابر این زمانی که یک گویشور زبانی مانند «تزلتال» یا «گوگو ییمیتهیر» خاطرهای را به یاد میسپارد، حس جغرافیایی رویدادی که به یاد سپرده را نیز حفظ میکند تا بتواند بعداً آن خاطره را به درستی بازگو کند.
وقتی شما به دو اتاق مشابه ولی رودررو در هتلی سر بزنید بعداً نقشه داخلی این دو اتاق را به یک شکل به یاد میآورید ولی دوست «گوگو ییمیتهیر-زبان» شما که به این دو اتاق سر زده به یاد خواهد آورد که نقشه یکی به حالت شمالی-جنوبی و دیگری در جهت عکس قرار داشت.
بررسی زبانشناسان و روانشناسان رفتهرفته نشان میدهد که تأثیرات زبان بر فکر و اندیشه ما بیش از آن است که فکر میکردیم. عادتهای ذهنی که فرهنگ و زبان ما از زمان کودکی در نهاد ما افکنده مشخصکننده نوع تجربه و حس ما نسبت به اشیاء پیرامونی است و این عادتها شاید در شکلگیری باورها، ارزشها و ایدئولوژیهای ما هم تأثیرگذار باشند.
اندازهگیری این تأثیرات و ارزیابی میزان دخالت آنها در سوءتفاهمهای فرهنگی و سیاسی نیاز به بررسیهای بیشتری دارد.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن